شیوه های یاری قائم آل محمد (علیه السلام)

شیوه های یاری قائم آل محمد (عليه السلام)
(لواء الانتصار)

نویسنده: محمد باقر فقیه ایمانی
ناشر: عطر عترت

فهرست

مقدمّه
حکمت طلب نصرت ویاری خداوند از بندگان
دو امری که مؤمن باید در یاری خداوند ملاحظه کند
غرض از تحریر این رساله
در بیان اخبار وارده در اهمیّت وفضیلت نصرت ویاری ائمّه اطهار (علیهم السلام)
نصرت ویاری امام زمان (ع)؛ با صفت تقوی
عناوین تقوا که مؤمن با آنها امام زمان (ع) را یاری می کند
نصرت ویاری امام زمان (ع) با ارشاد جاهلین
نصرت ویاری امام زمان (ع) با تحصیل علوم ومعارف دینی
نصرت ویاری امام زمان (ع) باامر به معروف ونهی از منکر
نصرت ویاری امام زمان (ع) با مرابطه
اقسام مرابطه
افعال انسان در مقام ترتّب اجر وثواب
نصرت ویاری امام زمان (ع) با تقیّه نموددن
چگونه با تقیّه حضرت را یاری کنیم؟
بیان روایات وارده در فضل تقیّه
روایات وارده در مذمّت ترک تقیّه
موارد لزوم تقیّه وکیفیّت عمل به آن
مواردیکه تقیّه لازم نیست
کیفیّت تقیّه از دشمنان
تذکّر مهمّ در مورد تقیّه
تتمیم بحث تقیّه
نصرت ویاری امام زمان (ع) با دعا در تعجیل فرج آن حضرت
احادیث وارده در اینکه ظهور آثار حقّ؛ بستگی به ظهور دارد
اثر دعا در تعجیل ظهور امام زمان (ع)
نکاتی مهمّ در توضیح کلام آن حضرت (ع)
امر ائمه (علیهم السلام) بر دعا در هنگام شدائد ومهمّات
دعاء مؤمنین برای تعجیل ظهور
دعاء ائمه اطهار (علیهم السلام) برای تعجیل ظهور آن حضرت (ع)
یکی از حکمتهای طولانی شدن غیبت
روایات وارده در تأثیر واستجابت دعا
تکمیل بحث دعا در تعجیل فرج آنحضرت (ع)
انواع دعا در ظهور که سبب نصرت ویاری آنحضرت می شود
نصرت ویاری امام زمان (ع) با آرزو وتمنّای یاری ایشان
نصرت ویاری امام زمان (ع) با اعانت وکمک به اهل تقوا
چگونه اعانت اهل تقوا موجب یاری آنحضرت (ع) می شود
تکمیل بحث اعانت اهل تقوا با احادیثی گرانقدر
تتمیم بحث دعا در ظهور آنحضرت (ع)
خلوص نیّت
توبه وآداب آن
خضوع وخشوع در دعا
شفیع قرار دادن اهلبیت (علیهم السلام) در دعا
فصل دوّم: در بیان اوقات دعا
بهترین ماهها برای استجابت دعا
دعا در بهترین حالات انسان
فصل سوّم: در بیان مکان دعا
مکانهای شریف برای استجابت دعا
فصل چهارم: در بیان موانع دعا
مراتب تقوای ظاهری
مراتب تقوای باطنی:
تأثیر دعا در ظهور آن حضرت (ع) نسبت به احوال بندگان
مراعات حقوق برادران دینی وتأثیر آن در تقوا
حقوق برادران ایمانی از دیدگاه احادیث وروایات
بیان حقوق برادران ایمانی وکیفیت ادا ان
اقسام حقوقی که بر عهده انسان است
حقوق متقابل برادران ایمانی نسبت به یکدیگر
سه خصوصیّت مهمّ در حدیث امام صادق (ع)
فرازهائی از رساله حقوق حضرت زین العابدین (ع)
قسم سوّم از حقوق
نصرت ویاری امام زمان (ع) با انتظار ظهور وفرج آن حضرت
روایات وارده در انتظار ونصرت آن حضرت (ع)
معنای انتظار؛ شرایط وآثار وعلائم آن
انتظار واقسام آن
درجات سه گانه انتظار قلبی
انتظار بدنی
شرایط انتظار
خلوص نیّت؛ اولّین شرط انتظار
خلوص کامل وحقیقی
درجه اول:
درجه دوّم:
درجه سوّم: خلوص حقیقی در انتظار
حدیثی از امام صادق (ع) وخلوص حقیقی در انتظار
صبر وشکیبائی؛ دوّمین شرط انتظار
اقسام ودرجات صبر
صبر بر ظلم اعداء
صبر بر بلایاو هموم
صبر بر طولانی شدن زمان غیبت
آداب انتظار
علائم انتظار:
نتیجه کلّی از بحث انتظار
نصرت ویاری امام زمان (ع) باطلب مغفرت وآمرزش برای مؤمنین
فوائد توبه ازگناهان ودعا بصورت انفرادی برای تعجیل در ظهور
نصرت ویاری امام زمان (ع) بانصرت ویاری حضرت سیدالشهداء
روایات وارده بر این مطلب
تذکری لازم در فرمایش نبو ی (صلی الله علیه وآله) «من نصره فقد نصرنی...»
چگونگی نصرت ویاری شهدای کربلا در حق حضرت مهدی (ع)
چونگی نصرت ویاری حضرت سیدالشهداء (ع)
عناوینی که متعلقّ به مطلق زیارات است
عناوینی که متعلقّ به زیارت سید الشهدا (ع) است
چونگی نصرت ویاری حضرت سیدالشهداء با اقامه عزا
عناوینی که متعلقّ به عزاداری آنحضرت (ع) است
در بیان فضائل زیارت وتعزیه سیدالشهداء (ع)
روایات وارده در فضیلت مطلق زیارات
فضائل زیارت عاشورا
فضائل زیارت امام حسین (ع) در روز عرفه
افضلیّت زیارت عرفه بر زیارات دیگر
فضیلت زیارت عاشورابر زیارات واختصاصات سه گانه آن
بیان فضل زیارت عاشورا وفائز شدن بنده به درجات انبیاء
خلوص نیّت در زیارت حضرت سید الشهداء
شوق واشتیاق؛ از علائم خلوص در زیارت سید الشهداء
آداب وشرایط مهمّ زیارت حضرت سیدالشهداء
حدود واوقات زیارت حضرت سید الشهدا
حدود زیارت حضرت سیدالشهداء در روایات
نتیجه کلّی از روایات
درجات چهارگانه بندگان نسبت به زیارت سیدالشهدا (ع)
اوقات شریفه وایّام زیارتی حضرت سیدالشهداء (ع)
کیفیّت خواندن زیارت عاشورا

مقدمّه

مولف این مجموعه، مرحوم آیت الله میرزا محمّد باقر فقیه ایمانی فرزند مرحوم حاج شیخ حسینعلی طهرانی، در خانواده ای مذهبی از پدری روحانی ومادری علویه چشم به جهان گشود، در کودکی پدر خود را از دست داد ودر دامان مادر خویش رشد وپرورش یافت، وبا وجود مشکلات شدید مالی به جهت علاقه شدید وارد حوزه وبه تحصیل علوم دینی پرداخت ودررشته های مختلف مانند فقه، اصول، تفسیر، حدیث شناسی وغیره به مدارج عالیه نائل گشت ودر ضمن تحصیلات خود به تزکیه نفس وکسبِ کمالات معنوی پرداخت. آنچه بیش از هر چیز قابل ذکر است توجه وعلاقه خاصی بود که ایشان به اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السلام خصوصاً حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا فداء داشتند که کاملا در رفتار وگفتار ایشان آشکار بود، وتمام عمرش در انتظار وفراق آنحضرت دلی سوخته واشکی ریزان داشت، در منابر ومجالس وهر فرصتی در طول سال مردم را به ساحت قدس حضرت توجّه وتنبّه می داد وبا آن حال معنوی خاصّی که در ایشان بود تأثیری در حال اشخاص می گذاشت، مثلا روزهای جمعه دعای ندبه را با حال گریه وشور واشتیاق چندین بار در طول روز قرائت می کرد، وهنگام مراجعه مردم برای رفع مشکلات توصیه دائمی ایشان به آنها توجّه وتوسّل به حضرت صاحب الامر (علیه السلام) وقرار دادن نذری برای آنجناب بوده است.
واین علاقه ومحبّت بود که ایشان را به فیض حضور ذی نور محبوبش نائل گردانید. از آثار به یادگار مانده ایشان حدود هفتاد جلد کتاب در موضوعات مختلف مذهبی است که حدود سی جلد آن به احوال وشئون حضرت ولی عصر عجّل الله تعالی فرجه تعلق دارد که بعضی از آنها به چاپ رسیده، از پروردگار توفیق نشر سایر مؤلّفات ایشان را خواهانیم.
کتابی که در پیش رو دارید به نام «لواء الانتصار» از تالیفات این مرحوم است که به جهت استفاده هرچه بیشتر توسط بعضی از فضلاء حوزه تحقیق وویرایش شده است. در پایان از درگاه احدیّت خواستاریم که ما را در زمره منتظران ویاوران حضرتش قرار دهد.
حکمت طلب نصرت ویاری خداوند از بندگان
نظر بر اینکه خداوند جلّ شأنه در کلام مجیدش (اِنْ تَنْصُرُوا الله یَنْصُرْکُمْ ویُثَبِّتْ اَقْدامَکُمْ)(1) شرط کمک ویاری به بندگان خود را برای ثبات قدم در راه حق وصراط مستقیم در دنیا وآخرت این قرار داده که آنها هم او را یاری نمایند، وحضرت احدیّت جلّ شأنه اگر چه واجب الوجود وغنیّ بالذات است ومحتاج به یاری غیر نیست، ولکن مهمترین حکمت این درخواست از بندگان دو جهت است: جهت اوّل:آنکه در مقام بندگی ودوستی نسبت به ذات مقدّس الهی امتحان شوند، پس اگر بندگی ودوستی آنها حقیقت وواقعیت داشته باشد؛ باید در کمک ویاری به او در هر عنوان ومقامی که امر فرموده؛ سعی وکوشش تمام داشته باشند.

جهت دوّم: آنکه بر حسب آنچه که گفتیم: خداوند متعال از فیض دیگران غنی وبی نیاز است، بنابراین؛ در انتساب واختصاص بنده برای قابلیّت واستحقاق عنایات الهی هیچ راهی به ساحت قدس اونیست؛ مگر بواسطه چنگ زدن وتمسّک به چیزی که عنوان ومورد یاری او جلّ شأنه باشد، تا قابلیت ولیاقت پیدا نموده ومورد عنایت وفضل ومرحمت کامل ومخصوص او شود. که این عنوان ومورد یاری؛ چیزیست که آن را در کتاب خود از طریق وحی بیان نموده وراهنما وهادی بسوی آن؛ وجود مبارک ومقدّس حبیب خود حضرت سیّد المرسلین وخاتم النبیّین محمّد بن عبد الله (صلی الله علیه وآله) قرار داده است، وائمّه راشدین واهل بیت معصومین ایشان را؛ امین بر حفظ وحراست آن قرار داده است. پس در هر زمان مصداق وعنوانِ نصرت ویاری به حضرت احدیّت جلّ شأنه؛ آن وجود مبارک مطهر است که ولیّ خدا در امر دین وشریعت حضرت سیّدالمرسلین (صلی الله علیه وآله) است. وچون در این زمان؛ بر حسب ضرورت مذهب حقّ؛ وبه مقتضای براهین قطعی عقلی واخبار متواتره نقلی؛ ولایت کلیّه الهیّه وخلافت ووصایت نبویّه (صلی الله علیه وآله) به وجود مبارک حضرت خاتم الأوصیاء المرضیّین، وبقیّه الله من الأوّلین والآخرین من الأنبیاء والمرسلین، وحجّه الله علی الخلائق أجمعین، ونور الله فی السّماوات والأرضین، أمین وحیه فی الکتاب المبین، کهف الأمان للإنس والجانّ، صاحب العصر والزمان، حجّت بن الحسن بن علیّ بن محمّد بن علیّ بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب، سلام من الرحمان نحو جنابهم، فإنّ سلامی لایلیق ببالهم. اختصاص دارد، بنابراین؛ اگر کسی بخواهد مورد نصرت ویاری حضرت احدیتجلّ شأنهقرار گیرد باید سعی در یاری وکمک به وجود مقدّس آنحضرت (صلی الله علیه وآله) نماید، تا به این وسیله برای کمک ویاری از جانب حضرت احدیت جلّ شأنه قابل ولایق شود، وبوسیله کمک ویاری خداوند در راه حقّ وصراط مستقیم ثابت بماند، چرا که قرآن می فرماید: (قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ اَجْراً إلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُربی)(2)، که مودّت با ذوی القربی را اجر ومزد رسالت حضرت خاتم الانبیاء (صلی الله علیه وآله) قرار داده است.
دو امری که مؤمن باید در یاری خداوند ملاحظه کند
بنابراین؛ بنده مؤمن باید دو امر را ملاحظه نموده ودر هرحالی واقعاً نسبت به آندو، معرفت وشناخت داشته ومتذکّر باشد. امر اوّل:جلالت وعظمت شأن ورسالت نبویّه (صلی الله علیه وآله) که چنین وجود مبارکی که اشرف واکمل همه ممکنات بوده وهر کمال که ممکن الوجود بتواند به اعلا درجه آن متّصف شود ودر آن درجه کمال؛ مَظهَر حضرت واجب الوجود شود، در آن وجود مقدّس (صلی الله علیه وآله) ظاهر گردید، وبه همین سبب از همه موجودات به درگاه قرب الهی جلّ شأنه محبوبتر بودند. پس تشریف فرما شدن ایشان از آن مقام رفیع که اشرف بقعه های عرش باشد به این عالم دنیا؛ در زمانی که به خاطر ظهور جهل وضلالت وشقاوت وآثار آنها بدترین زمانها بوده؛ واضح است که انس وحشر ونشر با اهل آن منتها درجه ابتلا ومحنت است، علاوه بر دردهای جسمی وروحی دیگر وانواع واقسام ظلمها واذیّتهائی که اشرار وکفّار نسبت به وجود مقدّسش (صلی الله علیه وآله) روا داشتند. پس بنده مؤمن بعد از اینکه تصوّر می کند که چنین وجود مبارکی از جانب ذات مقدّس حضرت احدیت جلّ شأنه به این عالم تشریف فرما شده، وچنین ابتلاء ومحنت بزرگی را تحمّل کردند، وغرضی نداشته جز هدایت وراهنمائی بندگان به آنچه خیر ونفع آنها است، وخواسته است که این بر وجه کمال ودوام در همه مصالح زندگی دنیوی واُخروی آنها باشد، ومزد وپاداش این رسالت عظمی را جز محبّت در حقّ ذوی القربای خود طلب نفرموده. باید بنگرد که چگونه سزاوار است در ادای این حقّ مهمّ که دوستی با اهل بیت معصومین (علیهم السلام) وذراری منسوب به ایشان است اهتمام نماید؟
امر دوّم: هرگاه مولا واربابی نسبت به بنده خود ویا پدری نسبت به فرزند خود نعمتهائی از باب لطف عنایت نماید که مورد غبطه دیگران واقع شود، آن بنده ویا آن فرزند نه تنها آن نعمتها را در راه معصیت ونافرمانی مولای خود صرف نمی کند بلکه سعی خود رابه کار خواهد بست تا به گونه ای از آن بهره بردای نماید که رضایت وخشنودی مولا درآن باشد، اگر چه صراحتا چیزی ازاو نخواسته باشد. پس بنابراین؛ بنده مؤمن وبا بصیرت باید تفکر کند که انواع واقسام مراحم والطاف جلیله وکامله ودائمه از جانب ولیّ ومنعم حقیقی او حضرت احدیّت جلّ شأنه، به یمن آن وجود مقدّس پیامبر واهل بیت معصومینش (علیهم السلام) فراهم شده است که بزرگترین آنها نعمت وجود است، وسرچشمه همه فیوضات دیگر است، واگر وجود مبارک او واهلبیتش (علیهم السلام) نبود؛ این نعمت وجود از برای احدی نبود.
 وبعد از نعمت وجود؛ کلیّه نعمتها وفیوضات دنیوی است که در هر لحظه نوعی از آن شامل حال همگان است. ومزید این نوع از لطف در حقّ مؤمن آن است که به او از این نعمتهای دنیوی آن مقدار عطا می شود که صلاح حال او باشد، وامّا نعمتهائی که باعث فساد مؤمن شود یعنی مانع رسیدنِ او به نعمتهای اُخروی می شود از او منع می شود. وبعد از همه این نعمتها؛ کلّیه اسبابی که برای سعادت وهدایت بنده مؤمن فراهم شده است، تا بوسیله آن قابلیّت پیداکند ودرجات عالیه رضوان الهی جلّ شأنه را تحصیل نماید؛ وبه درجات رفیعه بهشت راه پیدا کند، وهمه این نِعَم به برکت ویمن وجود مبارک حضرت رسول واهلبیت طاهرینش (علیهم السلام) بوده، هم از نظر ظاهری وهم از نظر باطنی، هم برای اوّلین وهم برای آخرین.
علاوه بر این؛ بنده مؤمن باید متوجّه شود که به جهت انتساب به دین مبین آنحضرت (صلی الله علیه وآله)؛ وبوسیله تمسّک جستن به ولایت ومتابعت او واهلبیتش (علیهم السلام) چه درجه رفیعی از عزّت در درگاه الهی جلّ شأنه پیدا می کند؟!
وچه مقام منیعی در نظر انبیاء عظام (علیهم السلام) دارد؟! که از بس خداوند فضل ومقام آنها را برای ایشان در کتبشان بیان فرمود، ومنزلت ومکانشان را به آنها نشان داده، که همچون ابراهیم خلیل آرزومند شده که از شیعیان آنها شود(3) وچون موسای کلیمی (علیه السلام) از خداوند متعال تمنّا ومسئلت نموده که از امّت ایشان باشد، وآرزوی دیدار ایشان را کرده است(4). وامّت انبیاءگذشته بعداز توسّل به وجود مبارک پیامبر واهلبیت اطهارش (علیهم السلام) خداوند عالم را به حقّ اصحاب وامّت ایشان قسم می دادند، چنانچه این مطلب وامثال آن صریحاً در آیات وروایات زیادی وارد شده است(5).
واینان چه مقام بلند وقدر ومنزلت نیکوئی در نظر ملائکه دارند که آنها از روی اشتیاق در حال خواب ایشان؛ نظر به ارواحشان می کنند که چون ستارگان درخشانند، ودر حقّ آنها دعا می کنند؟ وهمه این عزّتها ومقامات رفیع ووالا بواسطه انتساب حقیقی آنان به وجود نبوی واهلبیت اطهارشان (علیهم السلام) است.
پس بعد از ملاحظه تمام این مراحم والطاف جلیله وجمیله الهیّه که به یمن وجود مبارک آنحضرت (صلی الله علیه وآله) است، بنده مؤمن عاقل تصوّر نماید که هر گاه بتواند به همین اسباب ووسائل دنیوی واُخروی به هر کیفیّتی که امکان دارد با جان ومال وعزّت واهل خود؛ ودر هر مورد وعنوانی که بداند وبفهمد موجب رضا وخشنودی حضرت احدیّت جلّ شأنه ونیز موجب خشنودی آن وجود مبارک ومقدّس (صلی الله علیه وآله) می شود باید در کسب آن کمال سعی واهتمام را داشته باشد، چه رسد به آنکه از او بر وجه تصریح طلب نمایند، خصوصاً در چنین امری که مودّت به ذوی القربای آنحضرت (صلی الله علیه وآله) باشد. وروشن است که در این زمان از بقیّه ذوی القربای در تمام این عالم دنیا کسی جز وجود مبارک حضرت بقیّه الله فی الأرضین (علیه السلام) نیست که وجود مبارکش در حسن جمال وکمال الهی وتمامیّت اخلاق ومحاسن مانند وجود مقدّس نبوی (صلی الله علیه وآله) ومظهر کامل او است، ومظلومیّت آنحضرت هم در نهایت اضطرار می باشد.

پس بنابراین؛ هر قدر معرفت وشناخت مؤمن نسبت به جلالت مقام رسالت نبوی (صلی الله علیه وآله) بیشتر باشد؛ درجه واقعی محبّت واخلاص او ثابت تر ومحکم تر است، وهرچه محبّت او با آنحضرت بیشتر باشد؛ سعی او در اداء حقّ عظیم آنحضرت (صلی الله علیه وآله)؛ با مودّت ومحبّت به ذوی القربای ایشان یعنی حضرت ولیّ الله فی الأرضین (علیه السلام) کاملتر خواهد بود. وبعد از تمام این جهات مزبوره، لازم به ذکر است که به مقتضای دلیل عقلی ونقلی بر هر انسانی لازم است که در مقابل احسان ونعمت؛ شکر وسپاسگذاری کند، وترک شکر بی نهایت قبیح ومذموم می باشد، ودر فضل آن همین بس که می فرماید: (لَئِنْ شَکَرْتُمْ لاَزیدَنَّکُمْ)(6) که انسان هر قدر در مقام شکر به گونه ای که سزاوار شأن بخشاینده نعمت است ودر مقدور شخص نعمت داده شده باشد کاملتر شود آثار برکات وفیوضات آن نعمت از نظر ظاهری وباطنی پایدارتر وکاملتر خواهد گردید. وبعد از اینکه جلالت شأن این نعمت عظمای الهی یعنی وجود مقدّس نبوی (صلی الله علیه وآله) که از بزرگترین نعمتهای خداوند متعال است زیرا که منشاء ووسیله همه نِعَم ظاهری وباطنی ودنیوی واُخروی او می باشد واضح شد؛ پس واجب ترین ومهمّ ترین چیز برای بندگان؛ اداء شکر آن نعمت بزرگ الهی است، البته به وجهی که خداوند متعال معیّن ومقرّر فرموده؛ وآن مودّت نسبت به ذوی القربای آنحضرت (صلی الله علیه وآله) است. بدیهی است که هر امری که وسیله وسبب اثری باشد؛ وآن امر هم دارای مراتب باشد، پس بر حسب تکمیل مراتب؛ اثر آن کاملتر خواهد شد. بنابراین؛ بنده مؤمن در مقام نصرت الهی جلّ شأنه؛ هرقدر نصرت ویاریش نسبت به وجود مبارک حضرت بقیّه الله (علیه السلام) کاملتر باشد؛ اثرش که نصرت خداوند است در حقّ او کاملتر خواهد شد.
وهمچنین هر قدر در مقام تعظیم وتجلیل حضرت خاتم النبیّین (صلی الله علیه وآله) وحقّ عظیم ایشان، ونیز ادای شکر الهی در باره نعمت ظاهری وجود مبارک ایشان، مودّت مؤمن نسبت به ذوی القربای ایشان شدیدتر باشد، پس اثر نور هدایت نبوی (صلی الله علیه وآله) هم که بوسیله وجود مبارک حضرت بقیّه الله (علیه السلام) است که باید نسبت به این بنده افاضه شود کاملتر وظاهرتر خواهد شد.
غرض از تحریر این رساله
بدیهی است که ادای فرض نصرت الهی بر وجه مزبور ونیز ادای حقّ رسالت نبوی به عنوان مسطور مهمتر وبزرگتر از آن است که مثل این بنده ضعیف حقیر بتواند بر آن وجهی که سزاوار باشد از عهده آن بر آید. امّا به مقتضای کلام الهی: (لا یُکَلِّفُ الله نَفْساً اِلاّ وُسْعَها)(7)، وهمچنین به مضمون شریف:«ما لا یدرک کلّه لا یترک کلّه»(8) وبه فرموده امیرالمؤمنین (علیه السلام) در «نهج البلاغه»: «فلیس أحد وإن اشتدّ علی رضا الله حرصه، وطال فی العمل اجتهاده ببالغ حقیقه ما الله أهله من الطاعه له، ولکن من واجب حقوق الله علی العباد النصیحه بمبلغ جهدهم، والتعاون علی إقامه الحقّ بینهم»(9). پس بنابراین؛ لازم ومهم است هر کس بر حسب امکانات خود در حالی که اقرار واعتراف به قصور وتقصیر خود دارد در اداء آن حقّ سعی وکوشش لازم را بنماید، وهر چند سعی وکوشش او بزرگ جلوه کند، ولی باید بداند که در کنار حقّ عظیم الهی جلّ شأنه؛ وحقّ جلیل نبوی (صلی الله علیه وآله)؛ بسی حقیر واندک است. واز بزرگترین نوع نصرت ایشان؛ احیاء وابقاء امر آنها وتحبیب قلوب دوستان، ودعوت وهدایت آنان بسوی امر اهل بیت (علیهم السلام) است واین عنوان با نوشتن وتألیف فرمایشات آنها؛ خصوصاً آنچه مربوط به فضائل ومناقب وشئونات وخصائص آنها است؛ حاصل می شود. وبهمین جهت بوسیله الهام الهی جلّ شأنه وتوفیق ویاری او در خاطر قاصر این عبد ضعیف محمّد باقر الشریف «فقیه ایمانی» غفر له الله اللطیف؛ چنین آمد که در این چند ورقه کیفیاتی که به آنها عنوان نصرت ومودّت مزبوره تحقّق پیدا می کند ذکرشود ان شاء الله تعالی واز جهت تیمّن این رساله شریفه را «لواء انتصار فی کیفیه نصره الانصار لحجه الله الغائب عن الابصار» نامیدم. واینک با یاری خداوند متعال شروع در مقصود می کنیم، ومقصود در ضمن دو باب(10) بیان می شود: باب اوّل:در بیان کیفیّت حصول نصرت الهی که بنده مؤمن باید در امر دین نسبت به وجود مبارک حضرت صاحب الأمر (علیه السلام) نصرت ویاری نماید. باب اوّل:مشتمل بر سه فصل است: فصل اوّل:در بیان احادیث وارده در فضل نصرت ویاری ائمّه أطهار (علیهم السلام). فصل دوّم: در بیان روشهای نصرت ویاری امام زمان (علیه السلام) در امر دین. فصل سوّم:در بیان طریقه های نصرت ویاری حضرت صاحب الأمر (علیه السلام)، در آن جهت که راجع به خود ایشان است، گر چه در واقع برگشت آنهم به یاری در امر دین می شود. باب دوّم مشتمل بر دو فصل است: فصل اوّل: در بیان روایات وارده در تفسیر آیه شریفه: (قُلْ لا اَسئَلُکُم عَلَیهِ اَجراً اِلاّ المَوَدَّهَ فِی الْقُربی) از فضل محبّت ومودّت با ذوی القربی، ودر بیان مصداق ومراد از ذوی القربی. فصل دوّم: در بیان انواع وچگونگی مودّت با ذوی القربی وعلی الخصوص به وجود مبارک آنحضرت (علیه السلام) ودر بیان اسباب ووسائل تحقیق وتکمیل مودّت.
در بیان اخبار وارده در اهمیّت وفضیلت نصرت ویاری ائمّه اطهار (علیهم السلام)
اینک اخبار وروایاتی که در اهمیّت وفضیلت نصرت ویاری ائمّه أطهار (علیهم السلام) وارد شده؛ نقل می نمائیم:
1 فی «البحار» عن المحاسن بالاسناد إلی النبیّ (صلی الله علیه وآله)، أنّه قال لاِمیر المؤمنین (علیه السلام): «إنّما مثلک مثل (قُلْ هُوَ الله اَحَد) فإنّه من قرأها مرّه فکأنّما قرأ ثلث القران، ومن قرأها مرّتین فکأنّما قرأ ثلثی القرآن، ومن قرأها ثلاث مرّات فکأنّما قرأ القرآن، فکذلک من أحبّک بقلبه کان له مثل ثواب ثلث أعمال العباد، ومن أحبّک بقلبه ونصرک بلسانه کان له مثل ثلثی ثواب أعمال العباد، ومن أحبّک بقلبه ونصرک بلسانه ویده کان له مثل ثواب أعمال العباد»(11). یعنی: رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) به امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «به تحقیق که مَثَل شما مثَل سوره (قُلْ هُوَ الله اَحَد) می باشد، پس بدرستیکه شأن او چنین است که هر کس یک مرتبه آن را بخواند، مثل آن است که یک سوّم قرآن را قرائت کرده است، وهر کس دو مرتبه بخواند؛ مانند آن است که دو سوّم قرآن را قرائت کرده است، وهر کس آن را سه مرتبه بخواند، مانند آن است که تمام قرآن را قرائت کرده باشد.
همچنین هرکس شما را با قلب خود دوست بدارد از برای او مثل ثواب یک سوّم اعمال همه بندگان است، وهر کس شمارا به قلب خود دوست داشته وبه زبانش یاری کند از برای او مثل ثواب دو سوّم اعمال بندگان است، وهر کس شمارا به قلبش دوست داشته وبه زبان ودست یاری کند، از برای او مثل ثواب همه اعمال بندگان است.
2 فیه أیضا، عن «تفسیر الإمام العسکری (علیه السلام)» فی ذکر جمل ما نقل (علیه السلام) عن الله تعالی: «کذلک أحبّ الخلق إلیّ القوّامون بحقّی، وافضلهم لدیّ، وأکرمهم علیّ محمّد (صلی الله علیه وآله) سیّد الوری، وأکرمهم وأفضلهم بعده علیّ أخ المصطفی المرتضی، ثمّ من بعده من القوّامین بالقسط من أئمّه الحقّ، وأفضلهم بعدهم من أعانهم علی حقّهم، وأحبّ الخلق إلیّ بعدهم من أحبّهم وأبغض أعدائهم، وإن لم یکن معونتهم»(12). یعنی: خداوند جلّ شأنه فرموده: محبوبترین خلق نزد من کسانی هستند که حقّ مرا بر پا داشته اند، وافضل واکرم آنان نزد من؛ محمّد (صلی الله علیه وآله) است که سیّد وآقای خلائق است، وبعد از او افضل واکرم آنها نزد من علیّ (علیه السلام) برادر مصطفی؛ مرتضی است، سپس بعد از او کسانی که امام بر حقّ هستند، آنهائی که بر پا دارنده قسط هستند، وافضل آنها بعد از ایشان کسانی هستند که آنها را برای حقّشان یاری می کنند، ومحبوبترین خلق نزد من بعد از این یاری کنندگان؛ کسانی هستند که آنها را دوست دارند ودشمنان آنها را دشمن می دارند وهر چند یاری نکنند.
3 فیه أیضاً عن «مجالس المفید (قدس سره)» بالإسناد عن الحسن بن علیّ (علیهما السلام)، أنّه قال: «من أحبّنا بقلبه ونصرنا بیده ولسانه، هو معنا فی الغرفه الّتی نحن فیها، ومن أحبّنا بقلبه ونصرنابلسانه، فهو دون ذلک بدرجه، ومن أحبّنا بقلبه وکفّ بیدهولسانه، فهوفی الجنّه»(13). یعنی: حضرت امام حسن (علیه السلام) فرمود: هر کس ما را با قلب خودش دوست داشته وبا دست وزبانش یاری کند، او در غرفه های بهشتی که ما در آن ساکنیم با ما خواهد بود، وهر کس مارا با قلب خود دوست داشته وبا زبانش یاری کند، پس او در بهشت یک درجه پائین تر از مقام ما جای دارد، وهرکس مارا با قلب خود دوست داشته ودست وزبانش را از ظلم بر ما باز دارد، پس او در بهشت خواهد بود.
4 وفیه أیضا عن «المحاسن»، بالإسناد عن علی بن الحسین (علیهما السلام)، قال: «قال رسول الله (صلی الله علیه وآله): فی الجنّه ثلاث درجات، وفی النّار ثلاث درکات، فأعلی درجات الجنان لمن أحبّنا بقلبه ونصرنا بلسانه ویده، وفی الدرجه الثانیه من أحبّنا بقلبه ونصرنا بلسانه، وفی الدرجه الثالثه من أحبّنا بقلبه، وفی أسفل الدرک من النار من أبغضنا بقلبه وأعان علینا بلسانه ویده، وفی الدرک الثانیه من أبغضنا بقلبه وأعان علینا بلسانه، وفی الدرک الثالثه من أبغضنا بقلبه»(14). یعنی: حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) از حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) روایت نموده که حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) فرمود: «در بهشت سه درجه ودر جهنّم سه درکه است، پس اعلی درجات بهشت مخصوص کسانی است که ما را با قلب خود دوست داشته وبا زبان ودست خود یاری کنند، ودر درجه دوّم کسانیند که ما را با قلب خود دوست داشته وبا زبانشان یاری کنند، ودر درجه سوّم کسانیند که مارا فقط با قلب خود دوست داشته باشد. ودر اسفل درک آتش کسانیند که مارا با قلب دشمن داشته ودر ظلم بر ما با زبان ودست خود یاری کنند، ودر درک دوّم از آتش کسانیند که دشمن دارند ما را با قلب خود ودر ظلم بر ما با زبان خود یاری کنند، ودر درک سوّم کسانییند که ما را با قلب خود دشمن بدارند.
5 وفی «لئالی»، قال رسول الله (صلی الله علیه وآله): إنّی شافع یوم القیامه لأربعه ولو جآؤوا بذنوب أهل الدنیا: رجل نصر ذرّیتی، ورجل بذل ماله لذریّتی عند المضیق، ورجل أحبّ لذریّتی باللسان، ورجل سعی لذریّتی إذا اطّردوا أو شرّدوا»(15). یعنی: حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) فرمود: همانا من در روزقیامت از برای چهارنفر شفاعت خواهم کرد؛ گرچه آنان در آن روز با گناهان همه اهل دنیا بیایند: یکی مردی که ذریّه مرایاری نماید. دیگری مردی که مالش را به ذریّه من در حال تنگدستی آنها بذل نماید. دیگری مردی که با ذریّه من با زبان وقلب خود دوستی نماید. وچهارم شخصی که در حوائج ذریّه من در حالتی که ممنوع باشند از حقّشان، واز وطن ومسکنشان دور شده باشند سعی نماید.
6 وفی «الخصائص الحسینیّه (علیه السلام)» فی ضمن الحدیث عن النبیّ (صلی الله علیه وآله)، فی ذکر ورود طوائف أُمّته علیه مع رایاتهم، قال: «ثمّ ترد علیّ رایه تلمع وجوههم نوراً، فأقول لهم: من أنتم؟ فیقولون: نحن أهل کلمه التوحید والتقوی من أُمّه محمّد (صلی الله علیه وآله)، ونحن بقیّه أهل الحقّ، حملنا کتاب ربّنا وأحللنا حلاله، وحرّمنا حرامه، وأحبّنا ذرّیه نبیّنا (صلی الله علیه وآله)، ونصرناهم من کلّ ما نصرنا به أنفسنا، وقاتلنا معهم من ناواهم. فأقول لهم: أبشروا؛ فأنا نبیّکم محمّد، ولقد کنتم فی الدنیا کما قلتم، ثمّ أسقیهم من حوضی، فیصدرون مرویّین مستبشرین، ثمّ یدخلون الجنّه خالدین فیها أبد الآبدین»(16). یعنی: حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) فرمود: در روز قیامت جمعی که صورتهای آنها از نور می درخشد بر من وارد می شوند، پس به آنها می گویم: کیستید شما ها؟ می گویند: مائیم اهل کلمه توحید وتقوا از امّت محمّد (صلی الله علیه وآله)، ومائیم بقیّه از اهل حقّ که کتاب پروردگار خود را حمل نمودیم، وحلال آن را حلال دانستیم، وحرام آن را حرام دانستیم، وذریّه پیامبر خود (صلی الله علیه وآله) را دوست داشتیم، وآنان را به آنچه خود رابه آن یاری می کردیم؛ یاری نمودیم، وبا کسانی که با آنها دشمنی می کردند جنگ کردیم. پس من به آنها می گویم: مژده باد شما را؛ منم نبیّ شما محمّد، وبه تحقیق شما در دنیا چنان بودید که گفتید، وآنها را از حوض خود آب می دهم، پس بر می گردند در حالتی که سیراب وخشنود باشند، سپس داخل بهشت می شوند در حالتی که همیشه در آن باشند.
7 وفی «البحار» عن علم الهدی سیّد المرتضی (رضی الله عنه)، فی ضمن کلامه قال: قال الشیخ أدام الله عزّه: «وهشام بن حکم من أکبر أصحاب أبی عبد الله (علیه السلام)، وبعد أبی الحسن موسی (علیه السلام)، وکان یکنّی أبا محمّد وأبا حکم، وکان مولی بنی شیبان، وکان مقیماً بالکوفه، وبلغ من مرتبته وعلوّه عند أبی عبد الله جعفربن محمّد (علیه السلام)، أنّه دخل بمنی، وهو غلام أوّل ما اختطّ عارضاً، وفی مجلسه شیوخ الشیعه، کحمران بن أعین، وقیس بن الماصر، ویونس بن یعقوب، وأبی جعفر الأحول وغیرهم، فرفعه علی جماعتهم ولیس فیهم إلاّ من هو أکبر سنّاً منه، فلمّا رأی أبو عبد الله (علیه السلام) أنّ ذلک الفعل کبر علی أصحابه، قال: «هذا ناصرنا بقلبه ولسانه ویده»(17).
8 وفی «الکافی» عن یونس بن یعقوب، فی ضمن الحدیث فی واقعه رجل شامی جاء عند أبی عبد الله (علیه السلام)، لمناظره أصحابه إلی أن قال: قال (علیه السلام): اخرج إلی الباب فانتظر من تری من المتکلّمین فأدخله، قال: فأدخلت حمران بن أعین، وکان یحسن الکلام، وأدخلت الأحول، وکان یحسن الکلام، وأدخلت قیس بن الماصر، وکان عندی أحسنهم کلاماً، وکان قد تعلّم الکلام من علی بن الحسین (علیهما السلام)، فلمّا استقرّبنا المجلس، وکان أبو عبد الله (علیه السلام) قبل الحجّ یستقرّ أیّاماً فی جبل فی طرف الحرم فی فازه له مضروبه، فاخرج رأسه من فازته فإذا هو ببعیر یخب، فقال: هشام وربّ الکعبه، قال: فظننا أنّ هشاماً رجل من ولد عقیل، کان شدید المحبّه له، قال: فورد هشام بن الحکم، وهو أوّل ما اختطت لحیته، ولیس فینا إلاّ من هو أکبر سنّاً منه، قال: فوسّع له أبو عبد الله (علیه السلام)، وقال: «ناصرنا بقلبه ولسانه وبیده»(18). خلاصه محل شاهد ما در این دو روایت آنست که وقتی هشام بن حکم خدمت حضرت صادق (علیه السلام) شرفیاب شد، حضرت از او تجلیل فرموده وکنار خودشان جای دادند، با آنکه او تازه خط عارضش روئیده بود، ودر سنّ جوانی بود،و او را بر همه اصحاب که در محضرش حاضر بودند در حالتی که تمام از اجلاء شیوخ بودند مقدم داشت، پس جهت این تجلیل را چنین بیان فرمود: او ناصر ویاری کننده ما با قلب وزبان ودستش است.
9 وفی «نهج البلاغه» فی ضمن کلامه الشریف: «نحن شجره النبوّه، ومحبط الرساله، ومختلف الملائکه، ومعادن العلم وینابیع الحکمه، ناصرنا ومحبّنا ینتظر الرحمه، وعدوّنا ومبغضنا ینتظر السطوه»(19).
یعنی: مائیم شجره طیّبه که ثمره نبوّت از آن هویدا گشته، ومائیم محل فرود آمدن رسالات الهی، ومقام رفت وآمد ملائکه، ومائیم معدنهای علم وچشمه های حکمت، یاری کننده ما ودوست ما همیشه در معرض رحمت الهی است، ودشمن ما وکسی که بغض ما را در دل دارد همیشه در معرض عذاب شدید الهی است.
10 وفی «المشاهد» عن أبی عبد الله الحسین (علیه السلام)، أنّه قال فی کربلا لأصحابه: «ومن نصرنا بنفسه، فیکون فی الدرجات العالیه من الجنان، فقد أخبرنی جدّی (صلی الله علیه وآله) أنّ ولدی الحسین یقتل بطفّ کربلا غریباً وحیداً عطشاناً، فمن نصره فقد نصرنی ونصر ولده القائم (علیه السلام)، ومن نصرنا بلسانه فإنّه فی حزبنا یوم القیامه»(20). یعنی: حضرت ابی عبد الله الحسین (علیه السلام) در کربلا به اصحاب خود فرمود: هرکس ما را به جان خود یاری نماید، مقام او در درجات بالای بهشت می باشد، پس به تحقیق که مرا جدّ بزرگوارم (صلی الله علیه وآله) بر دادند که: فرزندم حسین (علیه السلام) در زمین پر کرب یعنی کربلا شهید می شود، در حالیکه بی یار ویاور وتنها وتشنه باشد، پس هر کس او را یاری کند، پس به تحقیق که مرا وفرزند او قائم (علیه السلام) را یاری کرده است. 11 ودر «عین الحیات» مرحوم مجلسی روایتی به سند معتبر از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل شده که حضرت فرمود: «برای بهشت هشت در است، از یک در پیغمبران وصدّیقان داخل می شوند، واز در دیگر شهداء وصالحان، واز پنج در (دیگر) شیعیان ودوستان ما داخل می شوند، ومن بر صراط می ایستم ودعا می کنم ومی گویم: خداوندا! شیعیان ودوستان مرا وهر کس مرا یاری کرده است وبه امامت من در دنیا اعتقاد داشته؛ به سلامت بگذران. در آن حال ندا از منتهای عرش الهی در رسد که: دعای تو را مستجاب کردیم؛ وتو را شفاعت دادیم در حقّ شیعیانت. پس هر یک از شیعیان ودوستان من وآنان که مرا یاری کرده اند وبا دشمنان من جهاد کرده اند با گفتار یا با کردارشان؛ هفتاد هزار کس از همسایگان وخویشان ودوستان خود را شفاعت کنند، واز درِ هشتم سایر مسلمانان داخل می شوند، یعنی آن جماعتی که اقرار به شهادتین داشته باشند، ودر دل ایشان به قدر ذرّه ای از بغض ما اهلبیت نباشد(21). وامّا اخبار دیگر غیر از این اخباری که بیان کردیم خصوصاً آنچه در فضل کیفیّات وعنوانهائی که مصداق نصرت به آن حاصل می شود مانند انشاء مراثی ومدایح چه بصورت نثر وچه به صورت نظم وغیر آن ان شاء الله تعالی در فصل دوّم اشاره خواهد شد.
نصرت ویاری امام زمان (ع)؛ با صفت تقوی
نصرت ویاری حضرت ولی الله (علیه السلام) در امر دین؛ به عناوینی چند حاصل می شود، که در اینجا به دوازده کیفیّت از مهمترین ولازم ترین آنها بر وجه اختصار اشاره می کنیم: کیفیّت اوّل؛ تقوا است.
وبر این مطلب یعنی بر اینکه با تقوا یاری امام (علیه السلام) حاصل می شود شواهد بسیاری داریم، که اجمالا بعضی از آنها را متذکّر می شویم:
اوّل: فرمایش حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در «نهج البلاغه» در ضمن نامه ای که به عثمان بن حنیف عامل ایشان در بصره نوشته اند: «ألا وإنّ لکلّ مأموم إماماً یقتدی به، ویستضیئ بنور علمه، ألا وإنّ إمامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه، ومن طُعمه بقُرصیه، ألا وإنّکم لا تقدرون علی ذلک، ولکن أعینونی بورع واجتهاد وعفّه وسداد»(22). یعنی: آگاه باشید! همانا از برای هر کسی باید امام وپیشوائی باشد که در اعمال واحوال خود از او پیروی کند، وبه روشنائی نور علم او هدایت بیابد. آگاه باشید! همانا امام وآقای شما به تحقیق از دنیای خود واز زینتهای آن به دو جامه کهنه واز طعام آن به دو قرص نان اکتفا وقناعت کرده. آگاه باشید!
همانا شما توانائی بر این نوع قناعت ندارید، ولکن مرا به اجتناب از آنچه حرام است وبه کوشش در فرائض وواجبات الهی وبه کفّ نفس از حاجت وتملّق از اهل دنیا وبه سعی در آنچه راه صحیح ودرست است یاری کنید.
دوّم: در کتاب «کافی» از حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) روایت نموده که حضرت فرمود: «أعینونا بالورع، فإنّه من لقی الله عزّ وجلّ بالورع کان له عند الله عزّ وجلّ فرجاً، إنّ الله عزّ وجلّ یقول: (مَنْ یُطِعِ الله ورَسُولَهُ فَاُولئِکَ مَعَ الَّذینَ اَنْعَمَ الله عَلَیْهِم مِنْ النَّبیینَ والصِّدیقینَ والشُّهَداءَ والصّالحِینَ وحسنَ اُولئِکَ رَفیقاً)(23) فمنّا النبیّ ومنّا الصّدیق والشهداء والصالحون»(24). یعنی: ما را به اجتناب نمودن از محارم الهی یاری نمائید، پس همانا هر کس خداوند عزّ وجلّ را با حال ورع ملاقات نماید، برای او نزد خداوند فرج کامل از شدائد است، بدرستیکه خداوند در کلام مجید می فرماید: کسانیکه خدا ورسول او را اطاعت نمایند؛ پس اینان با کسانی که در جوار قرب الهی ورحمتهای خاصّه او در بهشت که خداوند بر آنها انعام فرموده است از نبیّین وصدیقین وشهداء وصلحاء ساکن خواهند بود.
سوّم: در کتاب «کافی» از حضرت صادق صلوات الله علیه روایت شده که حضرت فرمود: «إنّ شیعه علیّ خمص البطون، ذبل الشفاه، وأهل رأفه وعلم وحلم، یعرفون بالرهبانیه فأعینوا علی ما أنتم علیه بالورع والاجتهاد»(25). یعنی: همانا شیعیان علی صلوات الله علیه شکمهای خالی ولبانی خشک دارند یعنی از جهت شدّت گرسنگی وزیادی روزه داری وآنان اهل رأفت وعلم وبردباری هستند، وآنان به شدّت اعراض از اهل دنیا واز احوال واعمال آنها شناخته می شوند، پس برای محافظت از آنچه بر آن هستید از ولایت اولیاء معصومین وائمّه طاهرین (علیهم السلام) با اجتناب نمودن از محارم الهی وکوشش زیاد در انجام واجبات کمک ویاری کنید.
چهارم: آنچه در ضمن جمله ای از توقیع حضرت صاحب الأمر صلواه الله علیه رسیده، که می فرماید: «إنّا غیر مهملین لمراعاتکم ولاناسین لذکرکم، ولولا ذلک لنزل بکم البلاء واستطلمکم الأعداء، فاتّقوا الله جلّ جلاله وظاهرونا علی انتباثکم من فتنه قد أناقت علیکم»(26). یعنی: ما اهمال در مراعات شما نکرده ایم ویاد شما را فراموش ننموده ایم، واگر این نبود؛ هر آینه به شما بلای سخت نازل می شد، ودشمنان شما را مستاصل می کردند، پس بپرهیزید از خداوند وتقوا پیشه کنید، وما را بر بیرون آوردن شما از فتنه ایکه بر شما مشرف شده است؛ یاری کنید». وامّا حکمت اینکه چگونه با تقوا وورع؛ یاری امام (علیه السلام) حاصل می شود این است که: منظور از نصرت ویاری کسی؛ همراهی با او در رساندن نفعی به او یا دفع ضرری از او است، وهر کدام از اینها هم ممکن است نسبت به جان او یا به عرض وآبروی او یا نسبت به اهل واولاد یا مال یا متعلّقین او باشد، وباز هرکدام از اینها ممکن است در امور دنیوی یا اُخروی باشد.
عناوین تقوا که مؤمن با آنها امام زمان (ع) را یاری می کند
بنابراین؛ مؤمن در تحصیل صفت تقوا؛ با چند عنوان امام (علیه السلام) را نصرت ویاری می نماید، که در هرکدام نفعی است نسبت به وجود مبارک امام (علیه السلام) در همه جهاتی که بیان کردیم.
عنوان اوّل: از بزرگترین ومهمترین اموری که آنحضرت از جانب خداوند جلّ شأنه دارند؛ هدایت بندگان وارشاد آنها بسوی خیر وصلاح است، تا آنکه در طریق حقّ ثابت قدم بوده واز اهل آن بشوند. پس هر گاه انسان یک نفر از بندگان را هدایت وارشاد کند تا آنکه از اهل خیر وصلاح شود، اگر چه در واقع؛ رسیدن او به درجه ورتبه صلاح از افاضه خود ایشان از جانب خداوند جلّ شأنه می باشد، لکن به همان مرتبه ظاهری که انسان در هدایت او وسیله شده است؛ امام (علیه السلام) را یاری کرده است، ودر این امر فرقی نمی کند که انسان دیگری را ارشاد وهدایت به صلاح وتقوا نماید یا خودش را اصلاح نموده وبا تقوا شود، پس خود او هم یکی از آنهائیست که امام (علیه السلام) باید او را به خیر وصلاح هدایت وارشاد فرمایند. وچون تقوای واقعی چه ظاهری وچه قلبی موقوف به تحصیل معرفت وعلم به دستورات ائمّه اطهار (علیهم السلام) دستوراتی که در بیان حقیقت تقوا ووظائف وآداب آن است، وبه تبعیت وپیروی وعمل به آن دستورات است؛ روشن است که این معرفت وعمل وتبعیّت؛ با احیاء امر ائمّه اطهار (علیهم السلام)؛ واحیاء اخبار واحادیث آنها؛ وتضییع نشدن اوامر شان نسبت به این بنده متّقی، وابقاء واظهار آن اخبار حاصل شده وتحقّق پیدا می نماید.
واین احیاء وابقاء از بزرگترین ومهمّترین اقسام نصرت نسبت به امام (علیه السلام) است که مورد رضایت ومحبوبیّت ایشان بوده، وتأکید زیادی به آن شده است.
عنوان دوّم: آنکه در مقام هدایت؛ هدایت عملی چندین برابر هدایت گفتاری مؤثر است واثر واقعی دارد، بلکه هدایت گفتاری بدون هدایت عملی چندان اثری پیدا نمی کند، پس هرگاه کسی اهل تقوا شد همان آثار ظاهری تقوای او موجب تنبّه وتذکّر وهدایت دیگران می شود. وان شاء الله تعالی بیان خواهد شد که هدایت بندگان؛ از انواع نصرت ویاریِ ولیّ الله در امر دین است، وبه این مطلب در «کافی» در باب «ورع»(27) وباب «علم»(28) تصریح شده است.
عنوان سوّم: آنکه هر گاه بنده مؤمن واقعاً به وصف تقوا متّصف شد وآثار کمال از او ظاهر گردید، این موجب عزّت وشرف امام (علیه السلام) است، چنانچه وارد شده: «کُونُوا لَنا زَیناً ولا تَکُونُوا لَنا شَیناً»(29).
واضح است که کمال فرزند موجب عزّ وشرف پدر است، وکمال عبد موجب عزّ وشرف مولی است، وکمال مصاحب ودوست وهر چه متعلّقات انسان باشد موجب شرف وعزّ انسان است، وهمه این انتسابات ما بین امام (علیه السلام) ومؤمنین ثابت است، واخبار زیادی در این مورد وارد شده است(30).
عنوان چهارم: آنکه مراتب تقوای واقعی بر آن وجهی است که از ائمّه اطهار (علیهم السلام) وارد شده است، بنابراین؛ چنانچه هر شخص مؤمن واقعاً در پی تحصیل تقوا باشد، حتماً باید افعال واقوال آنها (علیهم السلام) را کاملا تبعیّت نماید ودر این تبعیت وپیروی؛ تسلیم شدن به امر آنها وتعظیم شأن جلیل آنها (علیهم السلام) حاصل می شود، واین امر نسبت به ظاهر گردیدن مقام رفیع آنها نصرت ویاری کاملی است.
عنوان پنجم: آنکه بنده بواسطه اتّصاف به وصف شریف تقوا در زمره اولیاء وشیعیان واقعی آنها (علیهم السلام) داخل خواهد شد، وهمین دخول در زمره در دوستان واولیاء آنها که موجب زیادتی عدد آنها است نصرتی آشکار است، واین نصرت نسبت به عزّ وشرف آنها است، ومؤیّد این هم حدیث نبوی (صلی الله علیه وآله) است که فرمود: «تناکحوا وتناسلوا تکثروا فإنّی اُباهی بکم الاُمم یوم القیامه ولو بالسقط»(31).
که آنحضرت: زیاد شدن عدد شما اُمّت را ولو سقطی باشد موجب مباهات خود در میان اُمّتهای دیگر می داند.
عنوان ششم: به مقتضای اخبار زیادی؛ وجود اهل تقوا در هر مکانی ومجمعی موجب رفع بلا ونزول رحمت است، ولو اینکه اهل آن مکان مستحق عذاب وبلا باشند، به طوری که اگر وجود آنها نباشد بلا نازل می شود. واین عنوان نصرت کاملی است نسبت به امام (علیه السلام) در مقام ظهور آثار وجود مبارکش، چرا که همه فیوضات الهیّه به یمن وجود مبارک حضرت ولیّ الله (علیه السلام) نازل ومقدّر می شود، وآن فیوضات از طرف آنحضرت (علیه السلام) در هر مکانی ومجمعی بخاطر وجود شیعیانشان که از اهل تقوا می باشند؛ افاضه می شود، که اگر تقوای آنهانباشد؛ اعمال قبیحه دیگران مانع از ظهور آن آثار می شود، پس افراد متّقی بواسطه تقوای خود؛ امام (علیه السلام) را در افاضه این فیوضات؛ نصرت ویاری می کنند.
عنوان هفتم: آنکه تقوا یاری است نسبت به آنحضرت (علیه السلام) در مقام دفع ضرر از متعلّقانشان یعنی جهّال از دوستان ایشان به خاطر آنکه گفتیم: اگر اهل تقوای از دوستان وشیعیان نباشند؛ بلا ونقمت بر غیر آنها وارد می شود.
عنوان هشتم: آنکه هرگاه بنده مؤمن تقوای حقیقی پیدا کرد وبه درجه کمال رسید، خداوند متعال بعضی از کرامات را در برخی از مواقع از آنها ظاهر می فرماید، وهر گاه مردم کراماتی را که از شیعیان حضرت ولیّ الله صلواه الله علیه ظاهرمی شود؛ دیدند، موجب کمال واستحکام عقیده ومعرفت ومحبّت آنها نسبت به وجود مبارک آنحضرت (علیه السلام) می شود. بنابراین؛ این نصرت است هم نسبت به عزّ وشرف ایشان که هم در نظر اخیار وهم در نظر اغیار ظاهر می شود، وهم نصرت است برای متعلّقان ودوستان ایشان، زیرا موجب ثبات وبقآء آنها در طریق ولایت آنها وصراط مستقیم حق است.
عنوان نهم: آنکه هر گاه بنده مؤمن واقعاً اهل تقوا شد محل وثوق واعتماد ما بین بندگان می شود، وبه این سبب هر چه بگوید یا خبر دهد مورد اطاعت واقع می شود، پس تقوای او نصرت است نسبت به احیاء وابقاء احادیث واخبار ائمّه معصومین صلواه الله علیهم اجمعین. وهمچنین موجب نشر فضائل آنها وتقویت قلوب مردم در معرفت ومحبّت با ائمّه (علیهم السلام) بوسیله این احیاء وانتشار که از اثر تقوای او است؛ می شود، حتّی آنکه در حقّ بعضی از بزرگان وموثّقین از اصحاب این مضمون وارد شده است که: «لولا هؤلاء لاندرست آثارنا»(32).
عنوان دهم: آنکه تقوای مؤمن نسبت به شیعیان ودوستان امام (علیه السلام) در امر آخرت آنها نیز نصرت ویاری است، زیرا بواسطه اعتماد ووثوق به آنها یعنی به اهل تقوا به فیض جماعت آنها در نماز فائض می شوند.
عنوان یازدهم: آنکه تقوای مؤمن نصرت است نسبت به ولیّ الله صلواه الله علیه در امر دنیای شیعیان ودوستان ایشان، زیرا بواسطه اعتماد به قول آنها در امر نکاح وطلاق وشهادات وامثال این اُمور، اُمور دنیوی آنها نیز منظم می گردد.
عنوان دوازدهم: آنکه تقوای مؤمن؛ یاری است نسبت به ظهور مراتب شئونات وکمالات حضرت ولیّ الله (علیه السلام) در قلب خودش می باشد. زیرا تقوای حقیقی وقتی محقق می شود که ما بین تقوای ظاهری وقلبی جمع شود، وهر گاه قلب بوسیله وصف تقوا از رذائل که اصل وعمده آنها حبّ دنیا است پاک شد، دل منوّر می شود، همچون چشمی که باز شده ونور خورشید وجلال او را دیده وبه کمال او عارف شود؛ دل مؤمن متقی بینا می شود، وبه جلال وکمال امام (علیه السلام) عارف وبصیر می گردد، ومرتبه نورانیّت ایشان در نزد او ظاهر می شود، وقلب او نسبت به جلال ومقام رفیع ایشان خاضع وخاشع می شود. واین عنوان؛ هم نصرت قلبی وهم نصرت جسمی می شود، بر حسب آنچه در تحصیل اسباب تقوا سعی می کند، تا آنکه موجب بصیرت ونور قلبی شود. بلکه بنابراین عنوان؛ علاوه بر آنکه تقوای حقیقی سبب ظهور مراتب کمالیه آنها در قلب خود او می شود، وسیله ظهور این مراتب از برای دیگران نیز می شود، به خاطر آنکه در بعضی از اخبار وارد شده است: «هر گاه قلب به تقوای از حبّ دنیا وآثار آن متّصف شد؛ پس خداوند بر زبان او کلمات حکمت را القاء می کند، که حسن کلمات مورد تعجّب شنوندگان می شود»(33). پس بنده مؤمن بعد از اینکه بوسیله نور تقوا در قلب خود نسبت به شئونات ومقامات رفیعه آنها (علیهم السلام) بصیرت وبینائی کامل پیدا نمود؛ پس زبان او به آنچه در قلب ظاهر گردیده ناطق وگویا می گردد، وبا بیان او حجّت ودلیل فضل وکمال آنها بر دوستان؛ ظاهر وهویدا شده وبه آن منتفع وهدایت می شوند، وبر دشمنان اتمام حجّت شده وموجب رغم انف آنها می گردد.
پس به این عنوان تقوا هم نسبت به ظهور مقام امام (علیه السلام) در نظر دوستان ودشمنان نصرت می شود، وهم نصرت می شود نسبت به شیعیان ودوستان ایشان که به سبب آن در صراط مستقیم ثابت می مانند، واز فتنه اتباع شیطان رجیم سالم می مانند. وهمین عنوان از تقوا؛ یکی از وجوهی است که در معنی ومراد از نصرت قلبی در هر مقام وارد شده است، چنانچه در بعضی از اخبار فضیلت نصرت ویاری امام (علیه السلام) ذکر شد، وبعضی دیگر از وجوه در معنای نصرت قلبی در کیفیّت هشتم ان شاء الله تعالی خواهد آمد.
عنوان سیزدهم: آنکه تقوای مؤمن نسبت به حقوق واموال امام (علیه السلام) نصرت است، زیرا هرگاه بنده واقعاً با تقوا شد، پس آنچه از حقوق واجبه مالیّه امام (علیه السلام) به او تعلّق گیرد که در امر خمس واجب می شود در هر موردی که به رضای آنحضرت قطع پیدا کند؛انفاق می نماید، بر حسب آنچه در جای خود بیان شده است.
واز جمله مواردی که مورد رضای امام (علیه السلام) است از حقوق واجبه وغیر واجبه(34) مقامی است که احیاء امر ایشان شود، ودر چنین موردی نصرت وعزّ وشرف ایشان هم حاصل می شود، که بواسطه امر تقوا سهم دیگر از خمس را در مورد سادات از شیعیان ایشان انفاق می کند. ونیز حقّ زکات را به عوام دوستان ایشان انفاق می کند، وهمچنین بواسطه اعتماد به او بسا از این حقوق نزد او آورند، واو به اهلش وموردش بر وجه مزبور برساند.
پس بنابراین؛ نصرت ویاری کرده نسبت به شیعیانی که آن حقوق را اداء می کنند وبه فیوضات وآثار دنیوی واُخروی آن فائز می شوند، وهم نسبت به شیعیانی که نیازمندند، پس اصلاح امر آنها می شود ودر فرج واقع می شوند، پس همه این خصوصیّات؛ نصرت ویاری است نسبت به ولیّ الله صلواه الله علیه، ودر مورد متعلقان ایشان که به وسیله تقوای مؤمن؛ نصیب او شده است.
عنوان چهاردهم: آنکه چون وارد است در اخبار؛ وواضح است در انظار که از آثار تقوا هیبت وعزّت الهی است که در حال مؤمن ظاهر می شود، ودر دل منافقین واشرار تأثیر می کند که از او خائف وترسان می شوند، پس بسا باشد به این سبب؛ منکرات دفع شود، وحدود الهی اقامه گردد، وشرّ اشرار وفسّاق از اخیار می شود، وهمه اینها نصرت ویاری امام (علیه السلام) در امر دین است، چنانچه در کیفیّت چهارم ان شاء الله تعالی بیان خواهد شد.
عنوان پانزدهم: آنکه از جمله شئونات ومقامات رفیعه امام (علیه السلام) که آثار وبرکات آن به شیعیان ودوستانشان اختصاص دارد دعاو شفاعت آنحضرت (علیه السلام) است، که به این وسیله خداوند اعمال آنها را قبول فرموده، ونقصان آن اعمال را اصلاح، واز سیّئات آنها عفو می فرماید، که اگر شفاعت ودعای ائمّه اطهار (علیهم السلام) در حقّ اولیائشان نباشد؛ هر آینه در دنیا وآخرت در سختی ها ونقمات الهی هلاک خواهند شد، واز ثوابهای آن اعمال وحسنات محروم خواهند شد، واین امر در روایات بسیاری بیان شده است(35). وتأثیر دعای امام (علیه السلام) در اعمال دوستان بر وجه مزبور نسبت به عبادات واعمال صالحه آنها چنین است که دوستان آنها در مقام عبادت واهتمام در تکمیل آن به حسب شرایط ظاهری وباطنی هر چند نهایت سعی وکوشش را بکنند؛ مَثَل آن عبادات صحیح وکامل مانند قطعه مسی است که هر گاه کیمیا به آن برسد، قدر وقیمت پیدا می نماید طوری لیاقت پیدا می کند که برای سلاطین وعمارات عالی آنها زینت وزیور می شود، وبدون کیمیا قدر وقیمت آن ناچیز است وبه آن مرتبه نخواهد رسید. پس همچنین است آن اعمال؛ هر گاه به دعای امام (علیه السلام) مقرون شود از جهت قبولی آنهاپیش خداوند؛ مقام ومرتبه آنها جلیل وبلند خواهد بود، به گونه ای که مؤمن بخاطر زینت یافتن به آنها، ونیز بواسطه تزکیه وتکمیل شدن نفس او به آنها لایق می شود که در مقامات عالیه جنان در رضوان ودر جوار قرب الهی داخل شود، ودر زمره اولیاء طاهرین (علیهم السلام) بوده، وبا آنها در مسکن آنها قرار گیرد، وبه نعمتهای آنان متنعّم شود. امّا تأثیر دعاء امام (علیه السلام) نسبت به معاصی وگناهان؛ مَثَل آن مانند تریاقی است که به شخص مسمومی می دهند، وبواسطه آن اثر زهر از بین می رود واز هلاکت سالم می ماند، پس همچنین است دوستان؛ که به جهت دعای امام (علیه السلام) گناهانشان بخشیده واز هلاکتی که در اثر معاصی است به آنکه ایمان آنها فاسد وزائل شود سالم بمانند، چرا که بعضی از معاصی وگناهان چنین اند که گرچه به ظاهر صغیر وکوچک دیده می شود؛ ولکن نزد خداوند عظیم وبزرگ است، وموجب سلب ایمان وکفر وشرک وضلالت می شود، پس بوسیله دعا وطلب مغفرت امام (علیه السلام) از شرّ چنین معاصی واز چنین هلاکتی سالم می ماند. وبا این بیان روشن شد که یک وجه در مراد ومعنای بعضی از اخباری که وارد شده است که: «فائده صله نمودن مؤمنین با امام (علیه السلام) به مال خود تطهیر وتزکیه آنها می باشد»(36)، که این تزکیه نسبت به اعمال صالحه آنها آن است که آنچه ناقص باشد؛ رفع نقصان می شود، وآنچه تمام وکامل باشد؛ رفعت قدر پیدا می نماید، به وجهی که بیان شد که چون مسی است که به کیمیا طلا شود.
ونسبت به قلوب آنها آن است که آن ظلمتهائی که از آثار معاصی پیدا شده است رفع می شود، پس اخلاق آنها نیکو می شود، وایمان آنها در قلوب از فساد سالم می ماند. ونسبت به جسم آنها آن است که از بسیاری از بلیّات وآفات سالم می ماند. ونسبت به مال آنها آن است که مال آنها گوارا وبا برکت می شود، واز بسیاری از خطرات مانند شرّ حسودان وصاحبان چشم بد وامثال اینها سالم می ماند. چنانچه در این آیه شریفه هم (خُذْ مِنْ اَمْوالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرهُمْ وتُزَکّیهِمْ وصَلِّ عَلَیْهِمْ اِنَّ صَلوتَک سَکَنٌ لَهُمْ)(37) اشاره به این نوع تزکیه شده است، که حاصل مضمون آن اینست که: گرفتن اموال بندگان ودعای ایشان در حقّ آنها سبب تزکیه وتطهیر آنها می شود، وسبب سکون وآرامش قلوب آنها از آنچه سبب اضطراب قلب است از شکوک شیطانی وشبهات نفسانی می شود. پس لازمه کمال ایمان ومعرفت به این مقام نسبت به امام (علیه السلام) آن است که بنده مؤمن به عمل صالح خود مغرور نشود، وبرای او در عمل؛ هر چند به نظر او بزرگ وزیاد آید؛ عُجب حاصل نشود.
وبنابراین؛ هر چند تقوای او کامل باشد؛ کمال سعی را بنماید، وآنچه که لازمه مودّت واقعی وموالات حقیقی نسبت به امام زمان (علیه السلام) است؛ به عمل آورد چه در مال خود یا به زبان یا به فعل یا هرنحو دیگری که ممکن شود تا آنکه بوسیله این مرتبه موالات مورد دعای حضرت واقع شده، وبوسیله آن؛ قلب وجسم او واعمال وصفات ومال؛ از جمیع قذارات ظاهری وباطنی دنیوی واُخروی تزکیه وتطهیر شود. البتّه به بعضی از کیفیّات مودّت ونصرت با آنحضرت در فصل سوّم اشاره خواهدشد. ولکن بسا شود که بنده بواسطه زیادی گناهان یا کوچک شمردن فرائض الهی؛ قابلیّت تأثیر دعای معصوم در حالش از او سلب می شود، چنانچه در این آیه کریمه است: (اِسْتَغْفَرْ لَهُم اَو لا تَسْتَغْفِر لَهُمْ اِن تَسْتَغْفِر لَهُمْ سَبْعینَ مَرَّهً فلَنْ یَغْفِرَ الله لَهُمْ)(38).
وهمچنین از او قابلیّت تأثیر مواعظ بالغه رسول وامام (علیهما السلام) سلب می شود، چنانچه در این آیه مبارکه است: (ءاَنْذَرْتَهُمْ اَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤمِنُونَ)(39). پس با این حال؛ نه دعا در حقّ چنین کسی می فرماید، نه شفاعت برای او می نماید. بنابراین؛ هرگاه بنده مؤمن در تقوا سعی نماید، واز اعمال ناپسند وگناهان کبیره ونیز تسامح در فرائض به گونه ای که سبب استخفاف شود اجتناب کند، پس با این حال؛ قابل ولایق شده وجای امید هست که مورد دعا وشفاعت حضرت ولیّ الله صلواه الله علیه واقع شود، ودعاء وشفاعت ایشان در حقّ او تأثیر نماید. بنابراین؛ هر مؤمن متّقی به تقوای خود، امام (علیه السلام) را در وقوع شفاعت ودعا؛ نصرت ویاری کرده است، واین در ظهور عزّت وجلال ایشان که مقرّر است نسبت به مقام رفیع ولایتشان نصرت خواهد شد، چنانچه در همین عنوان فرمایش حضرت حجّت الله صلواه الله علیه ظهور دارد که قبلا ذکر شد به این مضمون که: «بپرهیزید از خداوند، ویاری نمائید ما را به بیرون آوردن شما از فتنه ای که مشرف بر شما شده، ورو به شما آورده است(40).
عنوان شانزدهم: آنکه از اعظم اقسام نصرت ویاری ایشان دعای در تعجیل فرج آنحضرت (علیه السلام) می باشد، واینکه از اعظم شرایط تأثیر دعا در استجابت به خصوص این دعا تقوا است، ودر فرمایش نبوی هم مروی است که: کافی است از دعا با وصف تقوا؛ آن مقداری که کافی است از نمک برای طعام. البته در این مورد؛ در کیفیّت هفتم مفصّلا بحث خواهیم کرد. پس دعاء وطلب فرج آن عالیمقام (علیه السلام) بر وجهی که به آن واقعاً نصرت آنحضرت حاصل شود در حالتی است که بنده حقیقتاً دارای وصف تقوا باشد. بنابراین؛ بنده بواسطه سعی وکوشش در تحصیل تقوا؛ در وقوع این نصرت کامله نیز سعی می کند، خصوصاً اگر در هنگام سعی وکوشش در امر تقوا؛ متذکّر این امر بود، وخصوصاً قصد نصرت نماید، واین مطلب نیز در کیفیّت پنجم وهفتم ذکر می شود.
نصرت ویاری امام زمان (ع) با ارشاد جاهلین
کیفیّت دوّم؛ سعی واهتمام در ارشاد وهدایت جاهلین است اعم از آنکه جهالتشان؛ جهالت کفر وشرک باشد یا جهالت ضلالت یا جهالت در احکام دین، یا جهالت در امر فسق وفجور باشد. هدایت چند قسم است. اوّل آنکه به گفتار باشد؛ مثل تعلیم آنچه رفع جهالت شود، یا ترغیب وتحریص نمودن جاهل را بر وجهی که در مقام رفع جهل خود بر آید، به گونه ای که علاقه مند شود که در مجالس علم نزد علماء حاضر شود. دوّم آنکه با فعل وکردار باشد، مثل آنکه فعل وحال انسان در کمالات وحسن اخلاق ومواظبت به آداب بطوری باشد که موجب رغبت وتألیف قلوب جاهلین شود. واین قسم بهترین وسیله در خصوص هدایت وارشاد است، چنانچه در امر تقوا بیان شد. سوّم آنکه به مال باشد؛ مثل آنکه مال خود را بخاطر تألیف قلوب مردم انفاق کند، به گونه ای که به این وسیله در روی آوردن بسوی امر حقّ رغبت نمایند، وترک کفر یا شرک یا ضلال یا فسق نمایند، یا آنکه در امر زندگی آنها کمک کند تا آنها بر تحصیل احکام وامر دین اقدام نمایند، یا آنکه مجلسی را از جهت مذاکره علم منعقد نماید؛ ودر آن آنچه موجب رغبت حضور در آن شود از اطعام ونحو آن خصوص نسبت به عوام وجاهلین ومستضعفین مهیّا نماید.
وتأیید وتأکید بر حُسن این نوع ترغیب؛ آن است که خداوند متعال سهمی از زکات(41) را در مورد تألیف قلوب از اهل کفّار از اهل کتاب وغیر از آنها یا مطلق ضعفاء ولو از مسلمین مقرّر فرموده، برای آنکه آنها بسوی اسلام یا به جهاد رغبت پیدا کنند، که این مطلب مفصّلا در کتب فقهی بیان شده است. وهمچنین در روایات نقل شده است که: وقتی حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) خواستند اقرباء خود را بسوی دین مبین خود دعوت فرمایند، به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: طعامی مهیّا فرمایند، وبعد از اطعام حاضرین؛ دعوت خود را اظهار فرمودند، ودر حدیث است که تا سه روز این عمل را تکرار فرمودند(42).
یک وسیله کاملِ دیگر از وسائل ارشاد وهدایت؛ تحریر وتألیف وتصنیف احادیث واخبار ومطالب علمی ودلائل وبرهانهای حقّه است، واین کیفیّت نصرت؛ یعنی هدایت وارشاد جاهلین اگر چه بر حسب تعمیمی که در اقسام آن ذکر شد، معلوم شد که اقدام بر آن از برای همه بندگان، هر کدام به قسمی از اقسام آن بر وجه مقدور ومیسور امکان دارد.
بنابراین؛ همه بندگان باید کمال اهتمام را داشته؛ در بعضی موارد به عنوان وجوب ودر برخی دیگر به عنوان استحباب؛ به هر قسم وبه هر وجهی که مقدور وممکن شود سعی در هدایت جاهلین بنمایند. وهرگاه انسان به این عمل موفّق شود؛ به محبوبترین عبادات پیش خداوند دست یافته، واشرف وسائل واقرب قربات نزد او رسیده است، وهم مراد واقعی از احیاء نفس است که فضل جلیل آن در این آیه مبارکه است (وَمَنْ اَحْیاها فَکَاَنَّما اَحْیَا النّاسَ جَمیعاً)(43) یعنی: وهر کس نفسی را احیاء نماید، پس چنان است که تمام مردم را احیاء نموده باشد. واز حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) در بیان آن از «کافی» روایت شده که تأویل اعظم آیه؛ آن است که: هر کس نفسی را از ضلالت وگمراهی بسوی هدایت راهنمائی کند(44).
ودر اخبار فضائل مهمّ وزیادی نقل شده است(45). ولکن عمده در انجام این نوع نصرت، ودرجه کامله آن نسبت به علماء کاملین است که بر حسب این فرمایش کریمه: (وَادْعُ اِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ والْمَوعِظَهِ الْحَسَنَهِ وجادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ اَحْسَن)(46) وبه این روش استوار؛ هرکدام از طوائف جاهلین را به مقتضای حال؛ به یکی از وجوه سه گانه هدایت وارشاد فرمایند. وجه اوّل: که به طریق حکمت باشد، یعنی با بیان دقایق وحقایق واسرار خفیّه در آیات الهیّه که در ارض وسما وجمیع آفاق ودر جمیع مصنوعات اوست، بر وجهی که آن حکمتها واسرار ودقایق بوسیله حسن بیان روشن وآشکار در عقول وافهام گردد، که به سبب آن به وجه یقین به امر آفریدگار اذعان نمایند، وآیات او را تسلیم نمایند، وهمچنین سائر معالم دین آنچه تعلّق دارد به تقدیرات، ونیز احکام حضرت ربّ العالمین را بیان نمایند.
وتأثیر این قسم دعوت مخصوص اهل کمال وعرفان است، ودر مورد آنها در صورتیکه رد وانکاری نداشته باشند؛ مفید ومؤثّر می شود، واین انکار از خودخواهی واستکبار حاصل می شود واز اعظم رشته های حبّ دنیا است که مجموع آنها هفت رشته است، چنانچه در «کافی» روایت فرموده است(47).
وجه دوّم: به طریق موعظه حسنه است، یعنی در مقام تبشیر وبشارت؛ فوائد وآثار وفضائل مهمّ ونیکویِ دنیوی واُخرویِ حسنات واعمال نیک را بیان نماید، ودر مقام تنذیر؛ مفاسد ومهالک وخطرات عظیم وشدید دنیوی واُخرویِ گناهان ومناهی الهی را بیان کند، ودر هرکدام به نرمی کلام وحسن وزیبائی بیان؛ وبه ذکر مثالهای واضح واخبار وسرگذشت امّت های گذشته، بطوری که موجب رغبت نفوس وواقع شدن کلام در قلوب باشد، رفتار نماید. وتأثیر این قسم دعوت غالباً به صاحبان نفوس طیّبه وقلوب سلیمه از مؤمنین است، خصوص نسبت به ضعفاء از جاهلین آنها.
وجه سوّم: به طریق مجادله به وجه احسن است، یعنی با بیان امر حقّ واثبات آن به امر واضح وبرهان قطعی که انکار آن ممکن وجایز نباشد مگر از کسی که مجادل ومعاند باشد، که در این حال نتیجه بیان وبرهان از برای چنین کسانی اتمام حجّت خواهد بو، وموجب خواری آنها وعدم ظفر آنها بر مستضعفین از مؤمنین می شود، وبا وساوس فریب دهنده آنها؛ ضعفاء جاهلین گمراه نمی گردند. واین قسم دعوت غالباً نسبت به اهل جدل وصاحبان خطاو لغزش است، ولکن عمده امری که در این جهت شناخت وتذکّر آن لازم ومهم است؛ این است که: مهمّترین وسیله در نفوذ کلام وتأثیر قول هدایت کننده در قلوب ونفوس اخلاقِ نیکوی ظاهری وباطنی در هدایت کننده است، ودیگر حُسن نیّت وخلوص است به آنکه غرض او همان نصرت امام (علیه السلام) در امر دین الهی وامر حقّ باشد. چرا که این نوع نصرت؛ یعنی تعلیم عباد وهدایت آنها به وجه مزبور، نصرت کامله ایست که افضل از تمام اقسام وکیفیّات نصرتها نسبت به آنحضرت (علیه السلام) است، واین نوعی نصرت است به وجود مبارک ایشان، چه آنکه امر هدایت وارشاد عباد امری است الهی، که از طرف رسول الله (صلی الله علیه وآله) به وجود مبارک حضرت ولی عصر صلواه الله علیه موکول شده است. پس هرکس در جهت انجام این امر به یکی از وجوه سه گانه اقدام نماید چه از نظر مالی وچه از نظر گفتاری وچه از نظر عملی وکرداری؛ وبا توفیق الهی وسیله هدایت گروهی بشود؛ در واقع حضرت ولیّ الله (علیه السلام) را در امر دین الهی نصرت کرده است، وبه این عمل؛ نصرت الهی محقق شده است، ومصداق (اِنْ تَنْصُرُوا الله یَنْصُرْکُمْ) واقع می شود، به طوریکه در مقدمه کتاب ذکر کردیم.
وفی نهج البلاغه، قال أمیر المؤمنین (علیه السلام) فیما کتب للأشتر النخعی (رضی الله عنه) فی ضمن ما أوصی به: «أمره بتقوی الله، وإیثار طاعته، واتّباع ما أمر به فی کتابه من فرائضه وسننه الّتی لا یسعد أحد إلاّ باتّباعها، ولا یشقی أحد إلاّ مع جحودها وإضاعتها وأن ینصر الله سبحانه بقلبه ویده ولسانه، فإنّه جلّ اسمه قد تکفّل بنصر من نصره، وإعزاز من أعزّه»(48).
وهمچنین این نوع نصرت ویاری آنحضرت (علیه السلام) نسبت به متعلّقان ورعایا ودوستان ایشان است، که آنها را از هلاکت وعذاب دنیوی واُخروی خلاص می کند، وبه فیوضات دنیوی واُخروی فائز می نماید، واحادیث واخبار هم در فضل این نوع ناصرین یعنی علماء هدایتگر بسیار است(49)، وآنها بعد از انبیاء واوصیاء افضل از عامّه طوائف مؤمنین.
واز آن جمله روایت شده در «تفسیر حضرت امام حسن (علیه السلام)» که حضرت امام محمّد تقی صلواه الله علیه فرمود: عالمی که پرستاری کند یتیمان آل محمّد (علیهم السلام) را، آن کسانیکه از امام خود دور افتاده اند، وحیران مانده اند، ودر دست شیاطین اسیر شده اند، وبه دست دشمنان ما گرفتارند، پس آنها را از حیرت نجات دهد، ووسوسه های شیاطین را از آنها دور کند، ودشمنان آنها را به دلیل وبرهانی که از ائمّه آنها رسیده ذلیل ومغلوب نماید؛ فضیلت این نوع از علماء بر عابدها بیشتر از فضیلت آسمان وعرش وکرسی وحجابها بر زمین است، ومانند فضیلت ماه شب چهارده بر کوچک ترین ستاره های آسمان است(50).
همچنین در همین روایت است که حضرت امام محمّد تقی (علیه السلام) فرمود: اگر نباشد به برکت علمائی که در زمان غائب بودن حضرت قائم (علیه السلام) مردم را بسوی آنحضرت دعوت می کنند، وبا دلائل محکم شبهات ملحدین را دفع می نمایند، وعوام ضعیف را از دام شیطان ودشمنان دین نجات می دهند، هر آینه تمام مردم گمراه شوند، واز دین برمی گردند، لکن این نوع از علماء دلهای ضعفای شیعیان را نگاه می دارد، همانطور که صاحب کشتی سُکّان کشتی را نگاه می دارد، واین طائفه از علماء نزد خداوند جل شانهاز هر کسی افضل وبهترند(51).
روایت دیگری در «اصول کافی» نقل شده در ضمن روایتی از حضرت صادق (علیه السلام) از حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) که فرمود: فضل عالم بر عابد مثل فضل ماه شب چهارده است بر باقی ستارگان، وبدرستیکه علماء وارثان انبیاء می باشند، وهمانا انبیاء دینار ودرهمی را ارث نگذارند، ولکن علم را ارث گذارند، پس هر کس آن را اخذ نماید؛ حظّ وبهره کامل برده است(52).
وعن تفسیر العسکری (علیه السلام) أیضا: وقال امیرالمؤمنین (علیه السلام): «من کان من شیعتنا عالماً بشریعتنا، فاخرج ضعفاء شیعتنا من ظلم جهلهم الی نور العلم الّذی حبوناه؛ جاء به یوم القیامه وعلی رأسه تاج من نور یضیئ لأهل تلک العرصات وحلّه لایقوم لأقلّ سلک منها الدنیا بحذافیرها. ثم ینادی مناد: یا عباد الله! هذا عالم من تلامذه بعض علماء آل محمّد (علیهم السلام)، ألا فمن أخرجه فی الدنیا من حیره جهله فلیتشبّث بنوره لیخرجه من حیره ظلمه هذه العرصات الی نیره الجنان، فیخرج کلّ من کان فی الدنیا علمه خیراً أو فتح عن قلبه من الجهل قفلا أو أوضح له عن شبهه»(53).
نصرت ویاری امام زمان (ع) با تحصیل علوم ومعارف دینی
کیفیّت سوّم؛ سعی واهتمام در تحصیل علوم ومعارف دینی از اصول وفروع دین، ونیز اهتمام در معرفت انسان نسبت به نفس خود در مقام فراگیری علوم ورفع جهل از خود می باشد. واینک چگونگی نصرت بودن این کیفیّت را در چند جهت بیان می کنیم: جهت اول: آنکه خود انسان هم از جمله کسانی است که هدایت او راجع به امام (علیه السلام) می باشد، پس همان طور که در هدایت دیگران نصرت حاصل می شود به بیانی که گذشت همچنین تحصیل نمودن وسائل هدایت خود وسعی در آن نیز؛ نصرت محسوب می شود، چنانچه در امر تقوا هم این خصوصیت ذکر شد.
جهت دوّم: آنکه علم مثل چراغ است که هرگاه روشن شود حتماً از آن روشنائی حاصل می شود، پس بنده هم بعد از آنکه واقعاً دارای مقام ومرتبه ای از علم نافع شد، پس قهراً از علم او نور حاصل وافاضه می شود، وجاهلین از او هدایت می یابند.
پس با این ملاحظه؛ تعلّم ویادگیری به منزله مقدّمه نصرت ویاری می شود، مثل آنکه انسان هرگاه خود را برای جهاد با اعداء مهیّا نماید، به آنکه تحصیل اسلحه نماید، وتعلّم کیفیّت مجادله ومقاتله را برای جهاد با اعداء نماید، مانند اسب دوانی وتیراندازی پس با این آمادگی در مقدّمات؛ نصرت در جهاد فی سبیل الله می شود، وبه این مقدار شخص داخل در زمره انصار شده، وفائز به فضیلت آنها می شود. پس همچنین است در علوم که از برای هدایت کردن مهیّا می شود، واین هدایت از افضل کیفیّات نصرت ویاری امام (علیه السلام) است، واگر چه تعلّم به این دو عنوان فی نفسه بر حسب این بیان مزبور عنوان نصرت می شود، ولی این خصوصیت در آن مؤکّد می شود هر گاه نصرت امام (علیه السلام) را در هنگام اشتغال به یادگیری قصد کند، یعنی متذکّر این جهت باشد، واین علاوه بر فوائد وفضائل دیگر است که از جهت حصول آنها اقدام به یادگیری علم می کند، پس نصرت امام (علیه السلام) را هم یکی از آن دواعی قرار دهد، وافضل از جمیع فوائد دیگر بداند.
جهت سوّم: آن جهتی است که در عنوان دوازدهم از عناوین نصرت بودن تقوا ذکر شد(54).
جهت چهارم: آن جهتی است که در فصل سوّم از همین باب ان شاء الله خواهد آمد.
نصرت ویاری امام زمان (ع) با امر به معروف ونهی از منکر
کیفیّت چهارم؛ امربه معروف ونهی از منکر است، واین نوع؛ نصرت ویاری کاملی نسبت به وجود مبارک ایشان است، بواسطه آنکه هرگاه امر به معروف ونهی از منکر با شرایط مقررّه آن واقع شود؛ آثار زیادی چه از نظر ظاهری وچه از نظر باطنی از آن ظاهر می شود. امّا آثار ظاهری این است که: با امر به معروف ونهی از منکرآن کسی که اهل معصیت وگناه است یا بطور کلّی آن گناه را ترک می کند ویا کمتر انجام می دهد، یا موجب کمی جرأت او می شود؛ خصوصاً برای گناه در آشکارا، وهمچنین بوسیله امر به معروف کسانی که تارک واجبات ومعروفات بوده اند؛ آنها را بجا می آورند.
وفایده دیگر آنکه: دیگران مندفع می شوند، یعنی دیگر جرأت بر اقدام به گناهان وترک واجبات را پیدا نمی کنند.
واین دو جهت موجب ثبات احکام واقامه فرائض واعلام دین می شود، ووسیله نشر وظهور آنها مابین بندگان می گردد، زیرا هرگاه بنا شد عدّه ای آنها را انجام داده وبر آنها مواظبت داشته باشند؛ عده دیگر هم قهراً تأسّی وتبعیّت می کنند، وعدّه ای هم متذکّر می شوند. وامّا آثار باطنی: آنکه موجب نزول برکات وفیوضات الهی می شود، وسبب دفع ورفع بلیّات ونقمات می گردد.
ودر این آثار ظاهری وباطنی کیفیّاتی از نصرت حاصل می شود که ذیلا بیان می کنیم: امّا نسبت به آثار ظاهری این است که همه آنچه ذکر شد از اقامه فرائض واستحکام آن وامثال آنها اموری است که راجع به وجود مبارک امام (علیه السلام) است، پس هرکس موفّق در جهتی از آن جهات گردد؛ البته ایشان را نصرت ویاری نموده است. امّا نسبت به آثار باطنی، چونکه برکات وفیوضات الهی به یمن وجود مبارک امام (علیه السلام) می باشد، پس هرکس وسیله شد در رفع موانع آن وسبب ظهور آنها شد؛ آنحضرت (علیه السلام) را در ظهور آثار وجود مبارک ایشان نصرت ویاری کرده است، واین یاری در جهت عزّ وشرف ایشان می باشد، ونیز نصرت ایشان است نسبت به وابستگان وشیعیان که منتفع به آن برکات می شوند.
وامّا در دفع نقمات وبلیاّت؛ پس آنحضرت را در دفع ضرر دنیوی از دوستان ایشان یاری کرده است؛ ونیز در دفع ضرر اُخروی که به جهت ترک معاصی وانجام فرائض از عذاب آخرت نجات می یابند ومبتلا به آنها نمی شوند.
نصرت ویاری امام زمان (ع) با مرابطه
کیفیّت پنجم؛ مرابطه است، ودر این آیه مبارکه به آن امر فرموده: (اِصْبِرُوا وصابِرُوا ورابِطُوا)(55). در «کافی» روایت شده از حضرت صادق (علیه السلام) که در بیان این آیه فرمود: «اِصبِرُوا عَلی الفَرائضِ وصابروا علی المصائب ورابطوا علی الائمّه (علیهم السلام)»(56). یعنی: بر سختی انجام واجبات صبر کنید، ویکدیگر را در صبر بر مصائب امر کنید؛ وتسلیت دهید، وبرای ائمّه (علیهم السلام) مرابطه نمائید یعنی در مقام نصرت وموالات آنها باشید.
اقسام مرابطه
مرابطه بر دو قسم است:
قسم اوّل: که معهود است در احکام ظاهری شرعی؛ آن است که جمعی از مسلمین واز اهل ایمان در سرحدّات ومرزهای ممالک اسلامی آماده باشند برای دفع دشمنان؛ که داخل در بلاد مسلمین نشده وهجوم بر آنها نیاورند. ونصرت بودن این کیفیّت واضح است، زیرا این هم یعنی دفع شر اعداء دین واهل آن وحفظ بیضه اسلام ومؤمنین از اموری است که راجع به وجود مبارک امام (علیه السلام)، پس سعی در آن به هر وجه وهر درجه ای از درجات آن؛ نصرت ویاری آن حضرت (علیه السلام) است، هم نسبت به وجود مبارکش که رفع سختی ومشقّتی از ایشان نموده، وهم نسبت به عزّ وشرف ایشان، چرا که در غلبه مشرکین؛ آثار ایشان از بین می رود، ودر غلبه اهل دین؛ احیاء امر وظهور آثار وشئونات ایشان می شود، وهم یاری ایشان است نسبت به متعلّقان ودوستان ایشان که از شرّ دشمنان از نظر جان ومال وعرض ودین حفظ می شوند.
قسم دوّم: از مرابطه این است که: مؤمنین در هر حال منتظر فرج ائمّه دین وهداه معصومین (علیهم السلام) باشند، ودر تسلیم واطاعت امر آنها وصبر بر طول زمان ظهور وفرج، ودر آنچه در حال استتار آنها وامر آنها است از ابتلائات ثابت قدم باشند، ودر این حال در حدّ امکان اسباب جهاد واسلحه ولو یک تیری باشد مهیّا نمایند، وقلباً عزم بر یاری ایشان در هنگام ظهور داشته باشند، واز نظر ظاهری وجسمی هم در امر آنها ثابت قدم باشد. واز شواهد بر این قسم وبر کمال فضل آن، روایتی است که در «روضه کافی» از ابو عبد الله جعفی نقل شده که جعفی گوید: حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) فرمود: مرابطه در نزد شما چند روز است؟ گفتم: چهل روز. فرمود: لکن مرابطه ما مرابطه ایست که همیشه روزگار است، وهر کس مرابطه نماید در راه ما یعنی برای یاری ما اسبی را مهیّا نماید برای او به اندازه دو برابر وزن آن ثواب وپاداش است، مادامی که آن را نگاه داشته، وهرکس برای یاری ما سلاحی را یعنی اسباب جنگی را مهیّا کرده ونگاه دارد؛ برای او ثوابی به اندازه وزن آن است، مادامی که نزد او هست.
آنگاه فرمود: از یک دفعه ودو دفعه وسه دفعه وچهار دفعه جزع نکنید، بدرستیکه مَثَل ما وشما مانند پیامبری است که در بنی اسرائیل بود، پس خداوند جل شأنه به او وحی فرمود: که قوم خود را به جهاد دعوت کن، زیرا که تو را یاری می کنم. پس آنها را از هر کجا که بودند جمع نموده، وبه اتّفاق هم روی بسوی دشمن نهادند، هنوز شمشیر ونیزه بکار نبرده بودند که دشمنان بر آنها غلبه کردند، وایشان روی به هزیمت نهادند. دفعه دوّم حقّ تعالی به آن پیامبر وحی فرمود که: قوم خود را بسوی جهاد دعوت کن، بدرستیکه من شما را یاری می کنم. چون قوم خود را دعوت به جهاد نمود، گفتند: تو وعده نصرت به ما دادی وما مغلوب شدیم. حقّ تعالی به آن پیغمبر وحی فرمود که: اگر جهاد نکنید مستوجب آتش خواهید بود. پس عرض کرد: خدایا جهاد با کفّار بهتر از آتش عذاب است. پس قومش را به جهاد دعوت کرد، وسیصد وسیزده نفر از آنها به عدد اهل بدر دعوت او را اجابت نمودند، پس آن پیامبر با آن سیصد وسیزده نفر رو بسوی دشمن نهادند، هنوز شمشیر ونیزه بکار نبرده بودند که حقّ تعالی آنها را نصرت ویاری فرمود وفتح نمودند، وبر دشمنان غالب شدند(57).
ونیز در «بحار» از «غیبت نعمانی» روایت شده که حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: «هر یک از شما برای ظهور قائم (علیه السلام) آلت حربی مهیّا کنید، اگر چه یک تیر باشد، امید است همین که این نیّت را داشته باشد، حقّ تعالی او را از اصحاب ویاوران او قرار دهد»(58).
افعال انسان در مقام ترتّب اجر وثواب
بنابر آنچه در معنای مرابطه ذکر ونیز از حدیث امام محمّد باقر (علیه السلام) واحادیث دیگر استفاده می شود، ظاهر می گردد که تقوا وآنچه بعد از آن ذکر کردیم یعنی کیفیات سه گانه همه از قسم دوّم مرابطه محسوب می شوند؛ به این بیان که: افعال صادره از انسان در مقام ترتّب اجر وثواب بر آنها، بر چهار قسم است:
قسم اوّل: افعالی است که فی نفسها جنبه عبادی ندارند، یعنی در جمله عبادات متعارفه معیّنه در شرع محسوب نمی شوند، پس اجر وثوابی هم بر آنها مترتّب نمی شود، مگر در حالتی که در آنها قصد عبادت بشود، وبه یک عنوان از عناوین عبادت او را در آورند.
واین قسم مثل کلیّه اُمور مباح مانند خوردن وآشامیدن وخواب ورفت وآمد ومعاشرت وامثال آنها هر گاه در مقام مقدّمه امر مستحبی یا واجبی واقع شوند در آنها قصد عبادت کند؛ اجر وثواب بر آن مترتّب شده؛ واز عبادات محسوب می شود، مثل آنکه چیزی را بخورد یا بیاشامد، یا مباحی را انجام دهد از جهت خواهش یا سرور مؤمنی؛ که در این حال استحباب پیدا می نماید، وفضل واجرهای بزرگ ومهمّ بر آن مترتب می شود، یا آنکه مقداری که به حدّ ضرورت است از اکل وشرب ونوم یا معاملات را از جهت رفع ضرورت از جهت مقدّمه عمل به فرائض وتکالیف الهیّه بجای آورد، پس در این حال عنوان وجوب پیدا می کند.
بلی؛ بعضی از این امور مباحه در بعضی از مقامات فضل وشرافت تبعی پیدا می کند، واجر وثواب بر آن مترتّب می شود، بدون آنکه در آن قصد عبادت کند، چون خواب عالم که عبادت است، واین قهراً از جهت شرافت علم او است، وچون خوابیدن شخص روزه دار که از جهت شرافت صوم است، وچون خوابیدن در ماه مبارک رمضان که از جهت شرافت آن ماه شریف است، وامثال آنها.
قسم دوّم: افعالی است که صورت عبادت دارد، ولکن اگر در آنها قصد عبادت نکند؛ عبادت نمی شود واجر وثوابی بر آن مترتّب نمی شود، واین قسم مثل کلیّه عبادات مانند روزه ونماز می باشد که هر گاه قصد قربت در آن نشود از عبادت بودن خارج می شوند، اگر چه صورتاً عبادت است بر حسب آنچه در تفصیل نیّت در کتب فقهی بیان شده است.
قسم سوّم: افعالی است که خصوصیّتی دارد که فی نفسه محبوب الهی است، ولو آنکه قصد قربت در آن نشود، وبا قصد قربت افضل واکمل خواهد شد، چون احسان کردن که آن فی نفسه امری است محبوب ومطلوب از هر که صادر شود ولو از کافر باشد جزای خیری مترتّب بر آن می شود چه در دنیا وچه در آخرت ولو به تخفیف عذاب باشد.
پس دراین قسم هرگاه بنده مؤمن اقدام کند، وقصد قربت هم در آن بنماید؛ موجب کمال اجر وثواب آن می شود، ووسیله ارتفاع مقام او در درجات عالیه جنان می شود.
قسم چهارم: افعالی است که در عنوان ومصداق خارجی یک عمل است، ولکن به حسب نیّت وقصد اگر انسان مصداق اعمال متعدده قرار دهد؛ پس اجر وثواب کامل هر یک را دریابد. مثل آنکه شخصی مؤمن باشد، سیّد باشد، عالم باشد، مضطرّ هم باشد، پس احسان به او در عنوان ومصداق خارجی یک عمل است، ولکن عنوان احسان به مؤمن، واحسان به ذریّه رسول (صلی الله علیه وآله)، واحسان به عالم، واحسان به مضطرّ، واحسان به مظلوم، واگر رحمیّت هم باشد؛ احسان به رحم است، وهرچه از این عنوانها باشد؛ هر کدام عمل وعبادتی مستقلّ است که هر گاه انسان به هریک در هر مورد خاصّی اقدام کند؛ اجر کامل دارد، ولکن ممکن است در چنین موردی همه آن عناوین را قصد کند، واجر هریک را کاملا دریابد.
واز این قبیل که تداخل افعال به حسب نیّت است در بعضی از واجبات ومستحبات جاری است که در یک عمل به حسب نیّت؛ اعمال متعدّد محقّق می شود، از آنجمله در امر غسل که ممکن است به یک غسل نیّت اغسال متعدّده کرد چه واجب وچه مستحب واثر همه حاصل شود، ویا در نماز که ممکن وجائز است در یک نماز به حسب نیّت، دو نماز را به عمل آورد، بر حسب تفصیلی که در کتب فقهی بیان شده است.
بنابراین؛ آنچه در باب نصرت حضرت ولی عصر (علیه السلام) ذکر شد از اُمور پنج گانه واُمور دیگری که ذکر خواهد شد از کیفیّات هفتگانه، پس هرگاه فی نفسه از اُمور مباحه باشد؛ به واسطه همان که قصد نماید در آن حصول نصرت ولی عصر (علیه السلام) را در مقامی که امید حصول آن باشد، عمل او نصرت آنحضرت می شود، وعنوان مرابطه پیدا می کند، وبوسیله آن داخل در انصار ایشان ومرابطین در امر ایشان می شود، وفضیلت نصرت ومرابطه با ایشان را در می یابد، خصوصاً در حالی که در خارج هم اثر نصرت بر آن مترتّب شود. امّا هریک از امور مزبوره که فی نفسه از جمله عبادات باشد، که جنبه عبادی آن به غیر عنوان نصرت باشد، به حسب مصداق خارجی آن، چون تقوا وهمه فرائض الهی، یا از جمله عباداتی باشد که عنوان نصرت هم قهراً بر آن مترتّب می شود ولو بدون قصد آن چون هدایت جاهلین وامر به معروف ونهی از منکر پس در این نوع هر گاه بنده بالخصوص قصد نصرت ویاری نماید، این موجب کمال درجه اجر وثواب او به چندین برابر می شود، علاوه بر آنکه اجر وثواب کامل آن عناوین دیگر هم که خود آن اعمال دارند؛ در می یابد، پس بواسطه همین قصد نصرت، جمیع آن اُمور مسطوره عنوان مرابطه پیدا می نمایند، واجر کامل آن بر هریک از آنها مترتب می شود. وامّا اُموری که اصل عبادت بودن آنها در خارج به همان عنوان «نصرت امام» (علیه السلام) است چنانچه در فصل سوّم بیان خواهد شد ان شاء الله تعالی پس حکم آنها در جهت مرابطه بودن وترتّب فضل مرابطه بر آنها؛ واضح است.
نصرت ویاری امام زمان (ع) با تقیّه نمودن
کیفیّت ششم؛ تقیّه است، واین امر در ضمن سه مطلب بیان می شود:

اوّل: دربیان آنکه چگونه تقیّه نصرت آنحضرت صلوات الله علیه است.

دوّم: در بیان احادیث واخباری که در فضیلت تقیّه وشدّت تأکید در آن ودر شدّت ذمّ ترک آن؛ وارد شده است.

سوّم: در اشاره اجمالی به موارد تقیّه وکیفیّت عمل به آن.
چگونه با تقیّه حضرت را یاری کنیم؟
امّا مطلب اوّل: در بیان آنکه تقیّه نصرت ویاری حضرت حجّت (علیه السلام) در امر دین است، وآن بر این وجه است که: چون بر حسب آنچه در مطلب دوّم وسوّم ان شاء الله تعالی معلوم خواهد شد؛ تقیّه در موردی است که فعلی یا ترک فعلی که لازم است از آن احتراز شود، در معرض خطری باشد وآن خطر نسبت به آنحضرت (علیه السلام) یا به شیعیان ودوستان ایشان باشد، که با تقیّه آن خطرات دفع یا مندفع می شود. پس هرگاه مؤمن در مورد وجوب ولزوم آن تقیّه نمود، وجود مبارک امام (علیه السلام) را در دفع خطر وضرر یا در سالم بودن از آن خطر، نسبت به خود ایشان ومتعلّقان ودوستانش یاری کرده است.
امّا نسبت به خود ایشان، مثل آنکه در موردی باشد که عمل وقول مؤمن ولو در امر حقّ باشد موجب استهزاء اعداء واشرار یا استخفاف وبی ادبی آنها به امر الهی ودین حقّ یا اسم او جل شأنه؛ یا نسبت به حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) یا نسبت به امر امام (علیه السلام) شود، وهمچنین در مواردی که وهن به فرمایشات واخبار آنها وارد آید یا تضییع آنها گردد.
امّا نسبت به دوستان؛ مثل موردی که ترک تقیّه موجب خطر وضرر نسبت به خود انسان یا مال یا آبرو یا اهلش یا نسبت به سائر مؤمنین باشد؛ نصرت آنحضرت را در این امور نموده. پس در بعضی از آنها مربوط به جهات دنیوی ایشان است وبیان آن در فصل سوّم خواهد آمد ودر بعضی از آنها مربوط به نصرت در امر دین است، مثل موردی که تقیه وسیله محفوظ ماندن اخبار واحادیث آنها (علیهم السلام) از وهن یا تضییع یا مخفی شدن یا معطّل ماندن شود که نگذارند به وفق آنها عمل شود، ومثل موردی که تقیّه وسیله تألیف قلوب اعداء شود وهمچنین امثال این موارد وبه این سبب امر بر مؤمنین در باب اظهار حقّ وعمل به وظیفه وطریقه حقّ وایمانی آنها سهل وآسان شود.
بیان روایات وارده در فضل تقیّه
روایات وارده در مذمّت ترک تقیّه
مقصد دوّم: در بیان احادیثی که در مذمّت ترک تقیّه در مواردی که لازم است نقل شده است، که به ذکر پنج حدیث اکتفا می شود.
حدیث اوّل: در کتاب «کافی» نقل شده از حضرت صادق (علیه السلام) که فرمود: «احتراز واجتناب نمائید از بجا آوردن عملی که ما بواسطه آن مورد سرزنش وبدگوئی مردم واقع می شویم، به تحقیق که پدر بواسطه عمل فرزندش مورد سرزنش قرار می گیرد، واز برای امام خود زینت باشید، ومایه ننگ ووهن ایشان نباشید»(59).
حدیث دوّم: باز در آن کتاب نقل شده از حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) از حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) که فرمود: «تقیّه دین من ودین پدران من می باشد وایمان ندارد کسیکه تقیّه نمی کند»(60).
حدیث سوّم: همچنین در آن کتاب از عبد الله بن ابی یعفور نقل شده که گفت: شنیدم از حضرت صادق (علیه السلام) که فرمود: «تقیّه سپر مؤمن است از شرّ اعداء وحرز مؤمن است از وقوع در فتنه ها وبلاها وکسیکه تقیّه نمی کند ایمان ندارد، همانا کسیکه حدیثی از احادیث ما به او می رسد؛ ومتمسّک به آن می شود؛ ووسیله قرب ما بین خود وخداوند متعال قرار می دهد؛ پس این تمسّک برای او در دنیا عزّت ودر آخرت نور می باشد، وهمانا کسیکه حدیثی از احادیث ما به او می رسد، واو آن را فاش کند نزد غیر اهلش این امر موجب ذلّت او در دنیا می شود وخداوند این نور را از او بر می دارد»(61).
حدیث چهارم: باز از معلّی بن خنیس از حضرت صادق (علیه السلام) روایت نموده که حضرتش فرمود: «ای معلّی! پنهان کن امر ما را وآن را فاش مکن، همانا هرکه امر ما را پنهان نماید وآن را فاش نکند، خداوند او را بواسطه این کتمان در دنیا عزیز می کند ودر آخرت آن را نوری در پیشانی او قرار می دهد که راهنمای او بسوی بهشت می شود. ای معلی! بدرستیکه تقیّه از دین من ودین پدران من می باشد وکسیکه تقیّه نمی کند ایمان ندارد. ای معلی! بدرستیکه خداوند دوست می دارد که در پنهانی عبادت شود، چنانکه دوست می دارد در آشکار عبادت شود. ای معلی! بدرستیکه فاش کننده امر ما مثل کسی است که امر ما را انکار کرده است»(62).
حدیث پنجم: نیز از محمّد بن ابی نصر روایت شده که گفت: مسئله ای از حضرت رضا (علیه السلام) سئوال کردم، پس ابا کرده وجواب ندادند، آنگاه فرمود: «اگر چنانچه هر چه می خواهید به شما عطا کنیم، به صلاح شما نخواهد بود وموجب گرفتاری صاحب شما خواهد شد، حضرت اباجعفر (علیه السلام) فرمود: خداوند امر ولایت خود را نزد جبرئیل (علیه السلام) پنهان گردانید، وجبرئیل آن را نزد حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) پنهان کرد، وحضرت رسول (صلی الله علیه وآله) آن را نزد امیرالمؤمنین (علیه السلام) پنهان نمود، وحضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نزد آنکسی که خدا می خواست آن را پنهان کرد، پس شماها آن را فاش می کنید، کیست آن کس که بتواند یک حرفی را که شنیده باشد نگاه دارد؟ حضرت اباجعفر (علیه السلام) فرمود: که در حکمت آل داود (علیه السلام) چنین آمده است که: سزاوار است از برای مسلمان آنکه بتواند خود داری کند، وتوجّهش به حال خود باشد که غفلت پیدا نکند، وبه اهل زمان خود بینائی داشته باشد، یعنی بداند با هرکس چه نوع سلوک کند، وهر حرفی را به چه کسی اظهار کند پس از خداوند متعال بترسید وحدیث مارا نزد هرکس فاش نکنید. پس اگر جز این بود که خداوند از اولیاء خود دفاع می کند واز دشمنان خود به خاطر اولیائش انتقام می گیرد (پس دشمنان به سبب عناد خود، مؤمنین رانابود می کردند) آیا نمی بینی که خداوند متعال با آل برمک چه کرد؟ وچگونه از برای حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) انتقام گرفت؟ وبتحقیق طائفه بنو اشعث در خطر عظیم بودند، پس خداوند خطر را از آنها دفع فرمود، بواسطه موالات آنها با حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام)، وشماها که در عراق هستید کارها وکردارهای این فراعنه را می بینید وآنکه چگونه خداوند آنهارا مهلت داده است. پس بر شما باد ترس از خداوند عزّ وجلّ، ودنیا شمارا مغرور نکند، وبواسطه مشاهده حال کسیکه به تحقیق خداوند او را مهلت داده، فریب نخورید، پس در این حال چنین خواهد شد که امر فرج الهی شما مهیا وفراهم خواهد است»(63).
موارد لزوم تقیّه وکیفیّت عمل به آن
مطلب سوّم: در اشاره اجمالی به مورد لزوم تقیّه؛ وکیفیّت عمل به آن، آنچه از برخی از احادیثی که بیان شد وغیر آنها استفاده می شود، آن است که تقیّه بر دو قسم است:
1 قولی،
2 فعلی.
تقیّه قولی نیز بر دو وجه است: وجه اوّل: آنکه مؤمن از بیان احادیث اهلبیت (علیهم السلام) خصوصاً آنچه در بردادنده شئون جلیل وخاصّه آنها است در جائیکه مورد استهزا واستخفاف قرار گیرد وبه آن بخندند؛ یا از روی نادانی انکار کرده وردّ نمایند؛ احتراز نماید، چرا که عدم احتراز در این موارد موجب هتک حرمت اولیاء الهی می شود، ویا آنکه از روی حسادت یا دشمنی باشنیدن آن اخبار درصدد اذیت وقتل وغارت آنها برآیند. وجه دوّم: آنکه انسان کلامی از قبیل سبّ وشتم ولعن وتبرّی را در جائی بگوید که می داند موجب سبّ وشتم وتبری به امر الهی واولیاء او می شود، چنانچه در این آیه شریفه به آن اشاره شده: (وَلا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ الله فَیَسُبُّوا الله عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْم)(64).
وامّا تقیّه فعلی؛ پس آن هم بر دو وجه است:
وجه اوّل: آنکه مؤمن از مجالست ومعاشرت با اهل ضلالت وجهالت وکسانیکه امر حقّ وفعل وقول حقّ را استهزاء می کنند، اجتناب نماید. وجه دوّم: آنکه در جائیکه به مجالست با این افراد ناچار باشد، پس با آنها به طریق مدارا وحسن اخلاق معاشرت ورفتار نماید، به طوریکه تالیف قلوب آنها شود، واهل حقّ از ضرر وخطر آنها به سلامت باشند. وهریک از این اقسام چهارگانه باید در چهار مورد ملاحظه شود:
اوّل: اعداء دین ومنافقین.
دوّم: فسّاق واشرار وظالمین از اهل دین.
سوّم جهال از مؤمنین. چهارم عامّه مؤمنین حتّی کاملین. یعنی در هرکدام از آنها نسبت به هر کدام که از جهت مرتبه ایمان ویقین پائین تر می باشد تقیّه کند. چنانچه در «کافی» در باب ذکر احادیث «صعبه مستصعبه» از حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) به این مضمون روایت نقل شده که: «سلمان رضوان الله علیه از اباذر رحمه الله تقیّه می فرمود»(65) پس بنابراین؛ حال سائر مؤمنین چگونه خواهد بود.
مواردیکه تقیّه لازم نیست
ولکن مورد لزوم تقیّه بر وجهی که بیان شد در اقسام چهار گانه وقتی است که بر تقیّه دفع محذورات مزبوره بشود، ولکن در جائی که تقیّه مفید واقع نشود ولو در تخفیف محذور ودر هر صورت محذور باقی است پس در باره حکم آن؛ در «کافی» از حضرت امام محمّدباقر (علیه السلام) چنین روایت شده که حضرتش فرمود: جز این نیست که تقیّه قرار داده شده برای آنکه مؤمن به سبب آن خون وجانش حفظ شود، پس هرگاه ضرورت بحدّی است که انسان در معرض کشته شدن است، یعنی یقین دارد که او را می کشند، پس دیگر دراین حال تقیه نیست(66)، یعنی آنچه بخواهد از امر حقّ بگوید وطریق خود را اظهار کند، یا از دشمنان تبرّی ولعن نماید، مانعی ندارد».
ودر روایت دیگری که زراره از حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) نقل میکند که حضرت فرمود: «در مورد هر ضرورتی می شود تقیّه نمود یعنی در هر خطر وضرر جانی ومالی وضرر عرض وآبروی خانوادگی یا دینی وکسیکه ضرورت دارد به خصوصیّت آن داناتر است هنگامی که برای او ضرورت واقع می شود»(67).
کیفیّت تقیّه از دشمنان
وامّا در کیفیّت خصوص تقیه از اعداء، پس هر گاه مؤمن در مابین آنها قرار گرفت، ومضطرّ به مجالست ومعاشرت با آنها گردید، پس کیفیّت تقیه او در حالتی که قلبش به ایمان در همه اعمال وافعالش از عبادات وغیر عبادات از معامله ومعاشرت وتکلم وهم تبرّی از امر حقّ بازبان مطمئن باشد، پس جمله ای از آنها از اُمور تقلیدی است، که در کتب فقهیه بیان شده است، ولکن مجملش چنین است که: هر گاه در ما بین آنها به ناچار واقع شد، نوعی رفتارنماید که آنها او را از خود گمان نمایند، وهیچ ملتفت نشوند که او بر خلاف طریق آنها است، تا آنکه موجب خطر وضرری نسبت به خود او یا مؤمنین دیگر یا نسبت به امر حقّ ومعالم دین نشود. ودر «اصول کافی» در باب «تقیّه»(68) وباب «کتمان»(69) وباب «عشرت»(70)؛ آداب وکیفیّت وخصوصیّات تقیّه در ضمن روایاتی بیان شده است.
تذکّر مهمّ در مورد تقیّه
در «تفسیر حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)» روایت شده که آنحضرت از آباء طاهرینش صلوات الله علیهم اجمعین نقل فرموده: «دو عمل وعبادت است که اهمیّت زیادی دارد، تا آنجا که مؤمن بسیار دعا نماید، وطلب توفیق آن دو عمل را از خداوند بخواهد، یکی معرفت وشناخت به اداء حقوق برادران مؤمن، ودیگری حُسن تقیّه»(71).
ودر همان کتاب از حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) روایت شده که حضرتش فرمود: «دو گناه است که خداوند عفو نمی فرماید وحتماً تقاص وتلافی آن را به عقوبت وعذابی می فرماید، مگر آنکه بنده از آن توبه نماید، وهر نقصانی که بواسطه این دو گناه وقوع یافته باشد تدارک نماید، وآن دو گناه: یکی ترک اداء حقوق مؤمنین وتضییع آن است، ودیگری ترک تقیّه در مورد لزوم آن است»(72).
پس بنده مؤمن بعد از شناخت به آنچه در مدح تقیّه وتأکید در آن وارد شده است؛ وآنکه از بزرگترین فوائد وفضائل تقیّه آن است که به سبب آن نصرت ویاری حضرت حجّت الله (علیه السلام) حاصل می شود، ونیز دانست که ترک تقیّه مذمّت شدیدی دارد؛ وهمچنین آشنائی با اقسام ومواردی که هرکس ممکن است مبتلا به آن شود پیدا کرد؛ پس سزاوار است که از آن غافل نباشد.
واز خداوند توفیق عمل به آن را به بهترین وجه بسیار طلب نماید، واز آنچه ممکن است از او واقع شده باشد؛ توبه واقعی نماید، ودر تدارک آنچه را که می داند واقع شده؛ کوشا باشد، تا آنکه به بلیّه سخت آن گرفتار نشود.
تتمیم بحث تقیّه
چنانچه ترک تقیه در مورد آن، مذموم ومورد نهی است بر وجهی که گذشت ومخلّ به امر دین وایمان انسان ودیگران است، همچنین است بعینه تقیّه نمودن وکتمان امر حقّ در موردی که سبب تقیّه موجود نباشد، واین فقط به جهت تسامح وتکاسل یا ملاحظه هوای نفسانی وراحت طلبی یا مراعات شئونات دنیوی ومقدّم داشتن حفظ آنها بر امر دین واحیاء امر حقّ ونصرت اولیاء الهی باشد، واین تقیه از اظهار امر حقّ جهت دیگری ندارد، خصوصاً تقیّه کردن علماء در اظهار علمشان. واز جمله آنچه در شدت مذمّت کتمان امر حقّ وارد شده، روایتی است که در تفسیر منیر حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) بر این وجه ذکر شده: دخل جابر بن عبد الله الانصاری علی أمیرالمؤمنین (علیه السلام)، فقال له أمیرالمؤمنین (علیه السلام): یا جابر! قوام هذه الدنیا بأربعه، عالم یستعمل علمه، وجاهل لا یستنکف أن یتعلّم، وغنیّ جواد بمعروفه، وفقیر لا یبیع آخرته بدنیا غیره. یا جابر! من کثرت نِعَم الله علیه کثرت حوائج الناس إلیه، فإن فعل ما یحبّ الله علیه عرضها للدوام والبقاء، وإن قصّر فیما یحبّ الله علیه عرضها للزوال والفناء، وأنشاء یقول شعر:

ما أحسن الدنیا وإقبالها * * * إذا أطاع الله من نالها
من لم یواس الناس من فضله * * * عرض للإدبار إقبالها
فاحذر زوال الفضل یا جابر * * * واعط من دنیاک من مالها
فإنّ ذا العرش جزیل العطا * * * یضعف فی التحیه أمثالها

ثمّ قال أمیرالمؤمین (علیه السلام): فإذا کتم العالم العلم؛ أهمله، وزهد الجاهل فی تعلّم ما لابدّ منه، وبخل الغنیّ بمعروفه، وباع الفقیر دینه بدنیا غیره، جلّ البلاء وعظم العقاب»(73). وفیه أیضا وقال أمیرالمومنین (علیه السلام): «سمعت رسول الله (صلی الله علیه وآله) یقول: من سئل عن علم فکتم حیث یجب إظهاره تزول عنه التبعه، جاء یوم القیامه ملجماً بلجام من النار»(74).
وبه این مضمون اخبار بسیاری،در ذیل آیه مبارکه (اِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما اَنْزَلْنا....)(75) وغیر آن وارد است.
ودر کتب دیگر هم به این مضمون آمده که: «علمائی که کتمان حقّ می کنند در قیامت با یهود ونصاری محشور می شوند، وآنکه آنها به مقاریض مقراض می شوند» ولا حول ولا قوّه الاّ بالله العلیّ العظیم.
نصرت ویاری امام زمان (ع) با دعا در تعجیل فرج آن حضرت
کیفیت هفتم؛ سعی واهتمام در دعا نمودن در تعجیل فرج آنحضرت صلوات الله علیه است، وبیان آن بر وجه اجمال چنین است که: چون بر حسب برخی از احادیث واخبار قطعیّه بلکه به مقتضای ضرورت مذهب حقّ ثابت ومعلوم است که احقاق جمیع حقوق الهیّه جلّ شأنه وحقوق جمیع انبیاء واوصیاء واولیاء از اوّلین وآخرین، چه نسبت به نفوس طیّبه وپاک آنها، وچه نسبت به حرمت آنها، یا اهل واولاد آنها، یا مال آنها، ونیز ظهور جمیع آثار دین ومعالم حقّ موقوف به ظهور موفور السّرور حضرت بقیه الله (علیه السلام) است آن را خداوند در قرآن وعده فرموده: (هُوَ الّذی اَرسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی ودینِ الحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّهِ وَلَو کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ)(76).
وفرمود: (وَعَدَ الله الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وعَمِلُوا الصّالِحات لَیَسْتَخْلفَنَّهُمْ فی الأرْضِ کَما اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ ولَیمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الّذی ارْتَضی لَهُمْ ولَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوفِهِمْ اَمْناً یَعْبُدُونَنی لا یُشْرِکُونَ بی شَیْئاً)(77).
وفرمود: (وَنُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فی الأرْضِ ونَجْعَلَهُمْ اَئِمَّهً ونَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ)(78).
وهمچنین به مقتضای بسیاری از اخبار وفقرات شریفه ادعیه وزیارات؛ امر ظهور آنحضرت صلوات الله علیه واصل وقوع آن؛ یک وعده الهی است که تخلّف پذیر نیست، ولکن تأخیر وتعجیل وقوع آن از امور بدائیّه است.
وهمچنین بر حسب برخی از اخبار ثابت شده است که دعای مؤمنین هرگاه با آدابش واقع شود، تأثیر ومدخلیّت تامّه در تعجیل آن دارد، پس باید همّ مؤمن در امر ظهور آنحضرت (علیه السلام) کامل تر باشد، وانتظارش بیشتر باشد، وبه سبب طولانی شدن آن ومخفی بودن آثار دین وخذلان مؤمنین محزون تر باشد، که این حالات از جمله آداب این دعا است.
پس با این حال به قصد احقاق حقوق الهی وحقوق اولیاء وائمّه معصومین (علیهم السلام) وظهور آثار دین مبین وخذلان کفّار ومشرکین تعجیل فرج وظهور آنحضرت صلوات الله علیه دعا نماید. بنابراین؛ دعاء او در این حال در تعجیل فرج؛ مدخلیّت وسببیّت تامّه پیدا می کند، واین مدخلیّت پیدا کردن به دو عنوان است: عنوان اوّل؛ به ملاحظه آنچه در قصد ونیّت اوست از آرزوی قلبی بر وقوع فرج؛ وهمّ آن را در دل داشتن، چنانچه شرح بیان این عنوان در کیفیّت هشتم می آید.
عنوان دوّم؛ به ملاحظه تأثیری که در این نحو دعای بنده حاصل می شود، بر حسب وعده الهی در استجابت آن در باب تعجیل شدن فرج، چنانچه این هم بزودی بیان می شود ان شاء الله تعالی.
والبته چنانچه در هر امری اگر فعل کسی در وقوع آن مدخلیّت وسببیّت پیدا کند، از اعوان وانصار صاحب آن امر محسوب می شود، پس در امر فرج اهلبیت اطهار (علیهم السلام) چنین است که افتتاحش به وجود حضرت صاحب الامر صلوات الله علیه می باشد، هر گاه کسی به عنوان مزبور مدخلیّت وسببیّت پیدا نماید، پس او در واقع داخل در زمره اعوان وانصار ایشان است وبه فضل جزیل آنها فائز می شود. پس در اینجا بیان دو امر به صورت اختصار برای یاد آوری اهل عبرت لازم ومهمّ است: اوّل: در بیان برخی از روایاتی که وارد شده است در آنکه ظهور آثار حقّ موقوف است به ظهور امر آنحضرت صلوات الله علیه. دوّم: در بیان اخباری که وارد شده در آنکه برای تعجیل ظهور؛ دعا اثر کامل دارد.
احادیث وارده در اینکه ظهور آثار حقّ؛ بستگی به ظهور دارد
امّا امر اوّل: گفتیم که اخبار در این مقوله بسیار زیاد نقل شده ولکن در اینجا جهت تیمّن وتبرّک به ذکر ده حدیث اکتفا می شود. حدیث اوّل: در کتاب کافی روایت کرده: بإلاسناد عن أبی جعفر (علیه السلام) قال: قال رسول الله (صلی الله علیه وآله): «من اولادی اثنی عشر نقیباً نجیباً محدثّون مفهّمون، آخرهم القائم بالحقّ یملأها عدلا کما ملئت جوراً»(79). یعنی: حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) فرمود: دوازده نفر از اولادهای من نقباء ونجبایند، وملائکه با آنها به اخبار غیبی تکلّم می کنند وبه الهامات الهیّه الهام کرده می شوند، آخر آنها کسی است که قیام به امر حقّ خواهد نمود، وزمین را از عدل پر می کنند چنانچه از جور پر شده باشد. حدیث دوّم: باز در آن کتاب روایت کرده: بالاسناد عن ابی عبد الله (علیه السلام) فی ضمن کلامه قال: فإنّ الحسین لمّا قتل عجّت السماوات والأرض ومن علیها والملائکه، فقالوا: یا ربّنا! ائذن لنا فی هلاک الخلق حتّی نجدهم عن جدید الأرض بما استحلّوا حرمک وقتلوا صفوتک، فأوحی الله إلیهم یا ملائکتی ویا سماواتی ویا أرضی اسکنوا، ثمّ کشف لهم حجاباً من الحُجب فإذا خلفهم محمّد واثنی عشر وصیّاً (علیهم السلام) وأخذ بید فلان القائم من بینهم، فقال: یا ملائکتی وسماواتی وأرضی بهذا انتصر لهذا، قالها ثلاث مرّات»(80). یعنی: حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: بدرستیکه چون حسین صلوات الله علیه شهید شد، آسمانها وزمینها وهر کس که در آنها بود به ناله در آمدند، پس عرض کردند: ای پروردگار ما! ما را در هلاک نمودن این خلق اذن فرما، تا آنکه آنها را از اطراف زمین از بین ببریم، به سبب آنکه حرمت تو را ضایع کردند وبرگزیده تو را کشتند.
پس خداوند بسوی آنها وحی فرمود که: ای ملائکه من وای آسمان وزمین من! آرام باشید، پس پرده ای از حجابها را برای آنها کشف فرمود، در این حال از عقب آن حجابها وجود مبارک محمّد ودوازده نفر اوصیاء او صلوات الله علیهم اجمعین آشکار شد، واشاره فرمود به یکی از آنها که مابین آنها ایستاده بود، پس فرمود: ای ملائکه من! وای آسمانها وزمین من! با این قائم وایستاده؛ برای این مظلوم انتقام می گیرم، واین فرمایش را تا سه مرتبه تکرار فرمود.
حدیث سوّم: شیخ صدوق (قدس سره) در «کمال الدین» روایت کرده که: بالإسناد عن مفضّل عن الصادق (علیه السلام)، عن أبیه، عن آبائه (علیهم السلام)، عن أمیرالمؤمنین (علیه السلام) قال: «قال رسول الله (صلی الله علیه وآله): لمّا اسری بی إلی السماء إلی أن قال: فقال الله عزّ وجلّ: ارفع رأسک فلمّا رفعت رأسی وإذاً بأنوار علیٍّ وفاطمه والحسن والحسین وعلیّ بن الحسین ومحمّد بن علیّ وجعفر بن محمّد وموسی بن جعفر وعلیّ بن موسی ومحمّد بن علیّ وعلیّ بن محمّد والحسن بن علیّ و"م ح م د" ابن الحسن القائم کأنّه کوکب دریّ. قلت: یا ربّ ومن هولاء؟ قال: الائمّه، وهذا القائم یحلّل حلالی ویحرّم حرامی وبه انتقم من أعدائی وهو راحه لأولیائی وهو الّذی یشفی قلوب شیعتک من الظالمین والجاحدین والکافرین، فیخرج اللات والعزّی طریین فیحرقهما، ففتنه الناس یومئذ بهما أشدّ من فتنه العجل السامری»(81). یعنی: حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) فرمود: چون مرا بسوی آسمان بردند، پس بعد از وحی های چند خداوند عزّ وجلّ فرمود: سر خود را بلند نما، چون بلند نمودم در این حال؛ انوار علیّ وفاطمه وحسن وحسین وعلیّ بن الحسین ومحمّد بن علیّ وجعفر بن محمّد وموسی بن جعفر وعلیّ بن موسی ومحمّد بن علیّ وعلیّ بن محمّد وحسن بن علیّ و«م ح م د» بن حسن نمایان شد، آنکه ایستاده بود یعنی آخرین آنها در ما بین آنها همچون ستاره درخشان بود. عرض کردم: پرودگارا! اینها چه کسانیند؟ فرمود: اینها امامانند، واینکه ایستاده حلال مرا حلال؛ وحرام مرا حرام خواهد کرد، وبه او از دشمنان خود انتقام خواهم کشید، واو سبب راحتی اولیاء من می باشد.
واو است آنکسی که به سبب او دلهای شیعیان تو از شرّ ظالمین وجاحدین وکافرین شفا می یابد، پس لات وعزی را در حالتیکه بدن آنها تازه باشد بیرون می آورد، پس او آنها را می سوزاند، وهر آینه امتحان شدن مردم به سبب آنها در این روز شدیدتر از امتحان به امر گوساله سامری است.
حدیث چهارم: نیز در «کافی» روایت کرده از حضرت امام محمّد تقی صلوات الله علیه که فرمود: حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) به مسجد الحرام تشریف فرما شدند، وبا ایشان بودند حضرت امام حسن (علیه السلام) در حالتیکه تکیه فرموده بودند به سلمان (رضی الله عنه)، پس نشستند ودر این حال مردی با هیئت ولباس نیکو وارد شد، پس به امیرالمؤمنین (علیه السلام) سلام کرد، وایشان جواب سلام دادند، بعد سه مسئله سئوال کرد. حضرت امام محمّدتقی (علیه السلام) بعد از بیان آن مسائل وجواب آنها را از فرمایش حضرت مجتبی (علیه السلام) بر حسب محوّل فرمودن حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیان جوابها را به ایشان فرمود: پس آن مرد گفت: شهادت می دهم به کلمه توحید، وهمیشه شهادت به آن می دهم، وشهادت می دهم به آنکه وجود مبارک محمّد (صلی الله علیه وآله) رسول الله می باشند، وهمیشه شهادت به آن می دهم، وشهادت می دهم به آنکه شما اشاره به امیرالمؤمنین (علیه السلام) کرد وصیّ او هستید وقیام به حجّت او می فرمائید، وهمیشه شهادت به آن می دهم، وشهادت می دهم به آنکه تو اشاره به حضرت امام حسن (علیه السلام) کرد وصیّ او می باشی، وقیام به حجّت او می فرمائی، وشهادت می دهم به آنکه بعد از او حسین بن علی صلوات الله علیه وصیّ برادرش می باشد وقیام به حجّت او می فرماید.
وشهادت می دهم به آنکه بعد از ایشان علیّ بن الحسین (علیه السلام) قیام به امر حسین (علیه السلام) می نماید، وشهادت می دهم به آنکه محمّد بن علی (علیه السلام) قائم بامر علیّ بن الحسین (علیه السلام) می باشد، وشهادت می دهم برای جعفر بن محمّد (علیه السلام) که او قائم به امر محمّد است.
وشهادت می دهم برای موسی بن جعفر (علیه السلام) که او قائم به امر جعفر بن محمّد (علیهما السلام) است، وشهادت می دهم برای علیّ بن موسی (علیه السلام) که او قائم به امر موسی بن جعفر (علیهما السلام) است، وشهادت می دهم برای محمّد بن علیّ (علیهما السلام) که او قائم به امر علیّ بن موسی (علیهما السلام) است، وشهادت می دهم برای علیّ بن محمّد (علیه السلام) که او قائم به امر محمّد بن علیّ (علیهما السلام) است، وشهادت می دهم برای حسن بن علیّ (علیه السلام) که او قائم به امر علی بن محمّد (علیهما السلام) است. وشهادت می دهم برای مردی از اولاد حسین صلوات الله علیه که تا زمانی که امر او ظاهر شود؛ با کنیه نام برده نمی شود، زمین را از عدل پر نماید چنانچه از جور پر شده باشد، وسلام ورحمت وبرکات الهی بر تو باد، یا امیرالمؤمنین.
پس آن مرد برخاست ورفت، پس امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: یا ابا محمّد در عقب او بروید ببینید به کدام طرف می رود؟ پس امام حسن (علیه السلام) بیرون رفتند وبعد فرمود: طولی نکشید مگر آنکه پای خود را بیرون مسجد گذاردم دیگر ندیدم به کدام سو رفت، پس نزد امیرالمؤمنین (علیه السلام) برگشتم وایشان را به این امر خبر دادم. پس آنحضرت فرمود: آیا او را می شناسید؟ گفتم: خدا ورسول او (صلی الله علیه وآله) وامیرالمؤمنین (علیه السلام) دانا ترند.
فرمود: او خضر (علیه السلام) می باشد(82).
حدیث پنجم: در «کمال الدین» از احمد بن اسحاق قمی روایت شده که گفت: خدمت حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) رفتم ومی خواستم که درباره خلف وحجّت بعد از ایشان سئوال کنم، بعد از ذکر فرمایشاتی از ایشان می گوید پس ایشان برخاستند وبه عجله داخل خانه شدند، ودر حالتی که بر سر شانه ایشان پسری که صورت او چون ماه شب چهارده بود به سنّ سه سالگی بیرون آمدند. پس فرمود: ای احمد بن اسحاق اگر کرامت تو نزد خداوند وحجّتهای او نبود، برای تو این فرزند خود را ظاهر نمی کردم، همانا او هم اسم وهم کنیه رسول الله (صلی الله علیه وآله) می باشد، وآن کسی است که زمین را از عدل وقسط پر می نماید، چنانچه از ظلم وجور پر شده باشد.
ای احمد بن اسحاق! مَثَل او در این امت مَثَل خضر (علیه السلام) ومَثَل ذی القرنین است، به خدا قسم غائب شود غیبتی که در آن کسی از هلاکت وفتنه ها نجات نیابد، مگر کسیکه خداوند او را بر اقرار واعتراف به امامت او ثابت گردانیده باشد، واو را بر دعا در تعجیل فرج موفّق فرموده باشد. پس عرض کردم: ای مولای من! آیا از برای امر ایشان علامتی هست که بواسطه آن اطمینان خاطر برای من حاصل شود؟ پس آن پسر صلوات الله علیه به لسان عربی فصیح فرمود: منم بقیّه الله در زمین او، ومنم انتقام گیرنده از دشمنان او، وای احمد بن اسحاق! علامتی را بعد از مشاهده نمودن حقّ به چشم خود طلب نکن(83).
حدیث ششم: نیز در «کمال الدین» از جابر انصاری (رضی الله عنه) از حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) در ذیل آیه مبارکه (اَطیعُوا الله وَاَطیعُوا الرَّسُولَ واُولِی الأمرِ مِنْکُمْ)(84) روایت شده که بعد از ذکر اسماء مبارکه اوصیاء واولی الامر بعد از خودشان تا امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمود: پس از آن حجّت الله در زمین؛ وبقیّه او مابین بندگان او؛ فرزند حسن بن علی (علیهم السلام) اولی الامر است، او است آن کسی که خداوند بر دو دست او مشارق ومغارب زمین را فتح می نماید، او است آن کسی که از شیعیان واولیاء خود غائب می شود، چنان غیبتی که ثابت نماند بر قول به امامت او در آن غیبت مگر کسی را که خداوند قلب او را از برای ایمان امتحان فرموده باشد. جابر گوید: پس عرض کردم: یا رسول الله! آیا از برای شیعیان ایشان (علیه السلام) به وجود مبارک او در حال غیبتشان انتفاعی هست؟ فرمود: آری به حقّ آن خداوندیکه مرا به نبوت مبعوث فرمود بدرستیکه آنها در حال غیبت او به نور او استضائه می کنند وهدایت می یابند یعنی به علومی که ازاو ظاهر شود، وعلومی که بواسطه او باقی بماند، وبوسیله موالات با او از فیوضات وبرکات الهیه مثل انتفاع بردن مردم بواسطه شمس زمانی که پشت ابر مخفی باشد ومنتفع می شوند(85).
حدیث هفتم: به مقتضای اخبار متعدد در تفسیر این آیه شریفه (وَعَدَ الله الَّذینَ آمَنُوا مِنکُمْ وعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلَفَنَّهُمْ فی الأرضِ کَما اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیمَکِنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذی ارْتَضی لَهُمْ ولِیُبْدِلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوفِهِمْ اَمْناً یَعْبُدُونَنی لا یُشْرِکُونَ بی شَیْئاً)(86)؛ این آیه مبارکه در حقّ وجود مبارک حضرت مهدی (علیه السلام) نازل شده، واین سه کرامت الهی: استخلاف در ارض، وتمکین در آن، وارتفاع خوف، درباره شیعیان واولیاء؛ در عهد ظهور ایشان است.
ودر بعضی از روایات مذکور است که راوی خدمت حضرت صادق (علیه السلام) عرض کرد: کسانی گمان می کنند این آیه در حقّ فلان وفلان وفلان وعلی (علیه السلام) نازل شده. حضرت فرمود: خدا دلهای آنها را هدایت نکند، کجا متمکّن شد دینی ومیان مردم منتشر شد که خداوند ورسولش آن را بپسندند؛ ورفتن خوف از دلها ومرتفع شدن شکّ از سینه ها؛ در عهد یکی از آن خلفاء ودر عهد علی (علیه السلام) بود، با حال ارتداد مسلمین وفتنه هائی که برانگیخته می شد در عهد آنها وجنگهائی که ما بین کفّار وآنها واقع می شد(87).
پس بعد از آنکه در این وعده الهیه تأمل شود که آن از برای عامّه مؤمنین صالحین است که اشرف وافضل از همه آنها ائمّه اثنی عشر طیّبین وطاهرین (علیهم السلام) می باشند به آنکه مرتبه بزرگواری وریاست وحکمرانی در روی زمین به وجه حقّ برای آنها پسندیده است، به طوری که هیچ خوفی از دشمنان برای آنها نباشد، وبه سبب ایشان هیچ شرکی در زمین نباشد.
وبعد از آن؛ ملاحظه شود که همه ائمّه طاهرین (علیهم السلام) وشیعیان صالحین آنها از دنیا رفتند وو برای آنها چنین نشد، وتا کنون چنین امری برای وجود آخرین آنها وشیعیان در عهد ایشان واقع نشده است. پس مقتضای صدق وعده الهیه در چنین امر عظیم آن است که بعد از این البته واقع خواهد شد، وبنابراین مطلب؛ این آیه شریفه حجّت قطعیّه وشاهد صدق است از برای صدق همه اخباری که وارد است که ظهور وفرج برای حضرت صاحب الأمر (علیه السلام) با شیعیان ایشان واقع خواهد شد، وبعد از آن هم رجعت تمامی ائمّه معصومین وشیعیان صالحین کاملین آنها به حیات جسمانی دنیوی وقوع می یابد، وخلافت الهیّه ودولت حقّه وفرج کلّی برای آنها الی یوم النشور وقیام القیامت مدام بر قرار است.
حدیث هشتم: آنچه در «نجم الثاقب» از «تفسیر عیاشی» از حضرت کاظم (علیه السلام) در بیان این آیه شریفه روایت شده (وَلَهُ اَسْلَمَ مَنْ فی الَّسمواتِ والأرضِ طَوعاً وکَرهاً)(88) که فرمود: این آیه در حقّ قائم (علیه السلام) نازل شده، هنگامی که یهود ونصاری وصائبین وزنادقه وکفار را در مشرق ومغرب آن بیرون آورد، واسلام را بر آنها عرضه می کند، پس هرکه با رغبت اسلام آورد، او را به نماز وروزه وزکات وآنچه مسلم را به آن امر کنند واز خداوند بر او واجب است امر فرماید وهر که اسلام نیاورد؛ گردنش را بزند، تا آن که در مشرق ها ومغرب ها احدی نماند مگر موحد باشد(89).
حدیث نهم: روایتی است در ذیل این آیه مبارکه (وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلیِِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فی الْقَتْلِ إنَّهُ کانَ مَنْصُوراً)(90) در «کامل الزیارات» از حضرت صادق (علیه السلام)، ودر تفسیر«فرات» از حضرت امام محمّدباقر (علیه السلام) که: مراد از «منصور» حضرت قائم (علیه السلام) می باشد، که ولیّ دم آن مظلومند، ودر هنگام ظهور از قاتلین ایشان خون خواهی می کنند، واز جانب خداوند مورد نصرت ویاری قرار می گیرد، یعنی: به اسباب خاصّه الهیّه از باطنی وظاهری که در آن وقت برای ایشان است از قوّت وقدرت واز لشکریان ملائکه وجن وانس وغیره ها یاری می شوند(91). ودر کتاب «نور الانوار» روایت فرموده که: آنحضرت (علیه السلام) بعد از کشتار بسیاری از کفّار واشرار ودشمنان، به بالای منبر می روند ویک بند از نعلین حضرت سیّدالشهداء صلوات الله علیه را بیرون می آورند، ومی فرماید: اگر همه دشمنان را بکشم مقابل خون این بند نعلین نخواهد شد. ودر روایت است که می فرماید: اگر همه اهل عالم را بکشم در عوض این بند نعلین نمی شود. حدیث دهم: قسمتی از فقرات خطبه غدیریّه است که حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) فرمود: «معاشر النّاس ألا وإنّی منذر وعلیّ هاد، معاشر النّاس إنّی نبیّ وعلیّ وصیّ، ألا أنّ خاتم الائمّه منّا القائم المهدیّ، ألا إنّه الظاهر علی الدّین، ألا إنّه فاتح الحصون وهادمها، ألا انّه قاتل کلّ قبیله من أهل الشّرک، ألا إنّه المدرک بکلّ ثار لأولیاء الله عزّ وجلّ، ألا إنّه النّاصر لدین الله»(92).
یعنی حضرت رسول فرمودند (صلی الله علیه وآله): ای گروه مردمان! آگاه باشید؛ همانا من انذار کننده ام وعلی هدایت کننده است. ای گروه مردمان! آگاه باشید؛ بدرستیکه من نبیّم وعلی وصیّ من است. آگاه باشید؛ همانا خاتم ائمّه از ما قائم مهدی خواهد بود. آگاه باشید؛ همانا او در امر دین بر دیگران غالب است ودرآن سلطنت دارد.
آگاه باشید؛ همانا او گشاینده وفتح کننده شهرها وخراب کننده آنها است. آگاه باشید؛ همانا او کشنده تمام قبائل اهل شرک است. آگاه باشید؛ همانا او خون خواه همه خونهای اولیاء الهی است. آگاه باشید؛ همانا او یاری کننده دین خدا است.
اثر دعا در تعجیل ظهور امام زمان (ع)
امر دوّم؛ روایاتی وارد شده که در تعجیل ظهور آنحضرت (علیه السلام)؛ دعا اثر کامل دارد، وآنچه از اخبار دلالت بر این امر دارد؛ پنج قسم است: قسم اوّل: در بعضی روایات تصریح شده است که دعای مؤمنین وطلب فرج آنحضرت (علیه السلام) موجب تعجیل در فرج می شود، وترک آن موجب تأخیر در فرج می شود. از آن جمله روایتی که در «نجم الثاقب» از شیخ جلیل عیّاشی از فضل بن ابی قره نقل شده، که گفت: از حضرت صادق (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: حقّ تعالی به حضرت ابراهیم (علیه السلام) وحی فرمود که: بزودی از برای تو از ساره پسری متولّد می شود.
ساره گفت: که من پیره زن وعجوزه ام. حقّ تعالی فرمود: بزودی فرزندی آورد وفرزندان آن پسر تا چهارصد سال در دست دشمن من معذّب می گردند، به سبب آنکه کلام مرا ردّ نمود. پس چون بنی اسرائیل در دست فرعون مبتلا شدند تا چهل روز در درگاه خداوند ناله وگریه نمودند. حقّ تعالی به حضرت موسی وهارون (علیهما السلام) وحی فرمود که: ایشان را از دست فرعون خلاص گرداند، وصد وهفتاد سال از آن چهار صد سال باقی مانده بود که آن را از ایشان برداشت.
پس حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: که اگر شما نیز چنین تضرّع وزاری می کردید، حقّ تعالی فرج ما را مقدّر می کرد، وچون چنین نکنید پس بدرستیکه این امر به نهایت خود خواهد رسید(93). ودر کتاب «احتجاج» در توقیع مبارک آنحضرت چنین آمده: «وأکثروا الدّعا بتعجیل الفرج فإنّ ذلک فرجکم»(94). یعنی برای تعجیل فرج؛ بسیار دعا کنید، پس بدرستیکه این دعاء موجب فرج شما است.
نکاتی مهمّ در توضیح کلام آن حضرت (ع)
واین روایت جامع ترین وکامل ترین کلام در امر دعا در فرج ایشان می باشد، ودر اینجا تذکر چند نکته لازم است:
اوّل: در آن؛ شدّت تأکید در باب دعا در فرجشان را بیان فرموده اند، به آنکه امر به آن فرموده اند، وآن ظاهر است وتا شاهد وقرینه بر اراده استحباب از آن نشده باشد؛ حمل بر وجوب می شود.
دوّم: زیاد دعا کردن را بیان فرموده، بطوریکه لازم است در همه اوقات شب وروز ودر همه مجالس ودر همه حالات وخصوصاً بعد از نماز ها ومواقع استجابت دعا بر آن مواظبت ومحافظت شود.
سوّم: بیان فرموده آنکه این امر دعا در فرج ایشان بر همه بندگان فرض ولازم است، وبر فرد فرد ایشان مانند امر اقیموا الصلوه تکلیفی است ثابت.
چهارم: اهتمام در طلب فرج را به وجه عموم بیان فرموده، چنانچه مقتضای اطلاق کلمه «الفرج» همین است، یعنی: دعا در تعجیل فرج چه فرج کلّی وچه فرج در هر امری از ایشان وطلب کشف حزن ورفع غم از قلب مبارکشان در آنچه تعلّق به ایشان دارد یابه هریک از شیعیان لازم است.
پنجم: فائده دعا برای تعجیل فرج، فرج کلّی وعمومی برای جمیع مؤمنین است که با ظهور آنحضرت حاصل می شود وجمیع حالات دنیوی واخروی آنها را شامل می شود. وشاهد براین تعمیمات در فقرات توقیع رفیع با آنکه به مقتضای ظاهر آن چنین است کلام حضرت صادق (علیه السلام) است در «کافی» در تفسیر آیه شریفه: (الَّذینَ یَصِلُونَ ما اَمَرَ الله بِهِ اَنْ یُوصَلَ)(95) قال: نزلت فی رحم آل محمّد (علیهم السلام) وقدیکون فی قرابتک، ثمّ قال: فلاتکوننّ ممّن یقول للشیء إنّه فی شیء واحد»(96).
امر ائمه (علیهم السلام) بر دعا در هنگام شدائد ومهمّات
قسم دوّم در بیان اخباری است که وارد شده در آنکه ائمّه اطهار (علیهم السلام) در حوائج ومهمات خاصه خود، شیعیان واولیاء خود را امر می فرمودند که دعا برای اصلاح آن حوائج ومهمات بنمایند.
از آنجمله در «بحار» روایت شده: بالاسانید العدیده عن أبی هاشم جعفری، قال: دخلت علی أبی الحسن علیّ بن محمّد (علیه السلام) وهو مهموم علیل، فقال لی: یا أباهاشم! إبعث رجلا من موالینا إلی الحیر یدعوا الله لی. فخرجت من عنده فاستقبلنی علیّ بن بلال فأعلمته ما قال لی وسألته أن یکون الرجل الّذی یخرج. فقال: السمع والطاعه، ولکنّنی اقول: إنّه أفضل من الحیر، إذا کان بمنزله من فی الحیر، ودعائه لنفسه أفضل من دعائی له بالحیر، فأعلمته (علیه السلام) ما قال. فقال لی: قل: له کان رسول الله (صلی الله علیه وآله) افضل من البیت والحجر، وکان یطوف بالبیت ویسلّم الحجر، وانّ لله تبارک وتعالی بقاعاً یحبّ أن یدعی فیه فیستجیب لمن دعاه»(97). یعنی: حضرت امام علیّ النقی (علیه السلام) مریض بودند، فرمود: ای ابی هاشم! مردی از دوستان ما را جانب کربلا بفرست تا در حرم حضرت ابی عبد الله الحسین (علیه السلام) از برای من دعا نماید؛ که خداوند عافیت مرحمت فرماید. پس از خدمت ایشان بیرون رفتم، در این حال علی بن بلال رو به جانب من می آمد، فرمایش ایشان را به او گفتم واز او درخواست کردم که او برای امتثال فرمایش امام (علیه السلام) برود.
پس گفت سمعاً وطاعتاً، ولکن می گویم که آنحضرت (علیه السلام) خود از حائر افضل می باشد، واو خود مثل کسی است که در حائر می باشد وامام است، ودعاء ایشان از برای خود افضل است از دعای من در حقّ ایشان ودر حائر. پس این کلام را به آنحضرت (علیه السلام) گفتم، به من فرمود: به او بگو: حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) از کعبه معظمه واز حجر الاسود افضل بودند وبا این حال طواف کعبه را می فرمودند وحجر الاسود را می بوسیدند، بدرستیکه از برای خداوند تبارک وتعالی بقعه هائی است که دوست می دارد در مکانها خوانده شود، پس هر کس او را بخواند اجابت فرماید، وحائر از جمله آن بقعه ها می باشد. واز آن جمله در کتاب «شفاء الصدور» از شیخ فقیه زاهد عارف احمد بن فهد حلّی (رضی الله عنه) در «عده الداعی» روایت کرده که حضرت صادق (علیه السلام) مریض شدند، به کسان خود امر فرمود که شخصی را اجیر کنند که برای ایشان کنار قبر مطهر امام حسین (علیه السلام) دعا کند. پس کسی را یافتند وبه او گفتند، گفت: می روم، ولی حسین (علیه السلام)؛ امام مفترض الطاعه است، واو نیز مفترض الطاعه است.
پس برگشتند بسوی حضرت صادق (علیه السلام) وکلام او را خبر دادند، آنحضرت در جواب فرمود: امر چنان است که آن شخص گفته، ولکن ندانسته که خدای تعالی را بقعه هائی است که دعا در آنها مستجاب می شود، وآن بقعه که قبر حسین (علیه السلام) در آن است از آنهاست(98). پس از همه این اخبار واخباریکه در باب طلب دعا نمودن ائمّه اطهار (علیهم السلام) از شیعان واولیاء خود وارد شده است، چنین استفاده می شود که دعاء مؤمن تأثیر در اصلاح حوائج وکشف هموم وغموم ائمّه (علیهم السلام) دارد. واین منافات ندارد با آنکه خود ایشان وسیله همه فیوضات الهی برای دیگران هستند، واز غیر خود در همه جهات جزئیه وکلّیه بی نیاز می باشند، چرا که همان طوریکه خداوند متعال جل شأنه با آنکه از غیر خود یعنی همه موجودات غنی وبی نیازمی باشد، ولکن بندگان را امر به عبادتش فرموده، ونیز از آنها طلب یاری نموده، واز آنها قرض خواسته، اینها همه به این حکمت است که آنها در صدق عقیده شان وضعف آن در مقام دوستی با خداوند امتحان شوند، وهمچنین بوسیله عبادت ونصرت او لیاقت وقابلیت رحمتهای او را پیدا نمایند، چنانچه در مقدّمه این رساله به آن اشاره شد.
همچنین است امر نسبت به اولیاء معصومین او (علیهم السلام) که دوستان آنها در مقام خدمات واحسان ونصرت با آنها (علیهم السلام)؛ در صدق عقیده مودّت ومحبّت خود امتحان می شوند، ونیز این وسائل تطهیر وتزکیه می شوند، واز برای فیوضات ورحمتهای الهیّه خصوصاً عطیّه های مهمّ ونیکوی اُخروی ودرجات عالیه جنان ورضوان که بوسیله ائمّه معصومین (علیهم السلام) عطا کرده می شود قابل می گردند. چنانچه در احادیث بسیاری در «کافی» وغیر آن خصوصاً در باب «صله به امام (علیه السلام)» وباب «خمس» به حکمت آن تصریح شده است(99).
پس دعا هم برای آنها مثل یاری کردن آنها در جهاد وجنگ با دشمنان آنها ومخذول ومغلوب کردن دشمنانشان است، وبه این سبب کشف حزن ائمّه معصومین (علیهم السلام) می شود، اگرچه آن شکست دشمنان نیز در واقع به یمن افاضه غیبیّه الهیه از جانب خود آنها (علیهم السلام) می باشد.
دعاء مؤمنین برای تعجیل ظهور
قسم سوّماخباری که در آنها دعاء مؤمنین وطلب تعجیل در فرج آنحضرت (علیه السلام) از خداوند تصریح وتأکید شده است، ونیز ادعیه مخصوصه ایکه در خصوص این دعا وارد شده ودر زمان غیبت ایشان به خواندن آن امر شده است.
دعاء ائمه اطهار (علیهم السلام) برای تعجیل ظهور آن حضرت (ع)
قسم چهارم اخباری است در آنکه ائمّه اطهار (علیهم السلام) خودشان بسیار دعاء می فرمودند، وطلب تعجیل فرج ایشان را می کردند، ونیز دعاهای مخصوصی که در این مورد مکرّر تلاوت می فرمودند. واخبار زیادی در این دو قسم وارد شده واز آنها استفاده می شود که زمان ظهور آنحضرت (علیه السلام) از امور بدائیه غیر محتومه است، ودعا در تعجیل آن؛ تأثیر ومدخلیّت تامّ وکاملی دارد.
یکی از حکمتهای طولانی شدن غیبت
ولکن با کثرت دعای ائمّه اطهار (علیهم السلام) می بینیم باز امر ظهور ایشان وغیبتشان بطول انجامیده، پس یکی از حکمتهای آن که از مجموع اخبار استفاده می شود آنچیزی است که در باب تقوا در عنوان پانزدهم ذکر شد وخلاصه آن چنین است که: از اعظم وسائل کامله الهیّه از برای نزول برکات وافاضه فیوضات، شفاعت ودعای ائمّه اطهار (علیهم السلام) در قبولی اعمال وآمرزش گناهان است، که اگر نباشد بواسطه دعا وشفاعت آنان، پس اعمال بندگان فی نفسها به ملاحظه کوتاهی ونقصان آنها در شرایط تأثیر هرچند درآنها سعی کامل بشود وسیله قرب به درگاه الهی وسلب آثار گناهان برای فیوضات ورحمتهای الهیه در جنان نمی شود.
ولکن باید بندگان در مقام اطاعت الهی در واجبات، واجتناب از کبائر چنان باشند که مسامحه وسهل انگاری چنان نشود که به حدّ استخفاف به امر الهی برسد، که به این سبب از شمول دعای ائمّه (علیهم السلام) وشفاعتشان در حقّ آنها، سلب قابلیّت شود، وهمین یک نوع اعانت ویاری امام (علیه السلام) است که مؤمنین به تقوای خود در مورد تأثیر شفاعت آنها انجام دهند، چنانچه در عنوان تقوا ذکر شد. پس امر فرج وظهور حضرت حجّت صلوات الله علیه چنین است که وسیله همه رحمتهای کامله است نسبت به عامّه انبیاء واولیاء ومؤمنین از اولین وآخرین، وعمده وسیله در انجام این تعجیل نیست مگر همان دعائی که ائمّه معصومین (علیهم السلام) می فرموده اند.
ولکن چونکه عمده سبب وقوع این غیبت سوء اعمال خود بندگان است که در فقراتی از توقیع مبارک هم به این خصوصیت اشاره شده است: «ولو أنّ أشیاعنا وفّقهم الله لطاعته علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم لما تأخّر عنهم الیمن بلقائنا، ولتعجّلت لهم السعاده بمشاهدتنا علی حقّ المعرفه وصدقها منهم بنا، فما یحبسنا عنهم إلاّ ما یتّصل بنا ممّا نکرهه ولا نؤثوه منهم»(100).
پس سعی وکوشش مؤمنین در توبه وانابه وتضرّع به درگاه الهی، وطلب نمودن آنها این فرج را وسیله رفع مانع از آنها می شود، وآنها قابل می شوند که مشمول آن دعاهای اولیاء معصومین (علیهم السلام) واقع شوند، وبه سرعت معجّلا اثرش برای آنها ظاهر شود، واگر در دعا وتوبه مسامحه نماید واشتغال به غفلت ومعصیت داشته باشد مانع می شود از آنکه اثر آن دعاها به سرعت ظاهر گردد، ولکن با این حال مسامحه در ترک دعا وتوبه باز آثاری چند از دعاهای ایشان (علیه السلام) شامل او می شود. یک نوع آنکه اگر دعاهای آنهانبود، پس سوء اعمال بسا سبب می شد که به روزگاران طویه طولانی شود، ولکن بواسطه آن دعاها تخفیف می یابد، مثلا در واقع اگر باید ده هزار سال یا بیشتر باشد، پس به نصف آن یا یک سوّم یا کمتر تقلیل می یابد، وتا مادامی که دعا وتوبه از خود بندگان عموماً واقع شود پس زمان طول غیبت بسیار کوتاه شود وبسا ده سال وکمتر می شود.
نوع دیگر آنکه بواسطه آن دعاها تخفیف در شدائد زمان غیبت می شود که اگر آن دعاها نباشد در اثر بدی اعمال شدائد دوران غیبت بسیار سخت خواهد شد، چنانچه در امّتهای سابقه چنین بوده، خصوص در بنی اسرائیل که زمانی در غل وزنجیر وبه حال غلامی وکنیزی گرفتار فرعونیان بودند. چنانچه به این خصوصیت یعنی تخفیف شدائد بوسیله دعای امام (علیه السلام) در فقراتی از توقیع رفیع اشاره شده است: «إنّا غیر مهملین لمراعاتکم ولاناسین لذکرکم، ولولا ذلک لنزل بکم اللاواء واصطلمکم الأعداء». واین توقیع را با ترجمه اش در کیفیّت اوّل بیان کردیم. ودر توقیع دیگر؛ بعد از خبر از حال ظهور ظالم منافقی می فرماید: «ولا یبلغ بذلک غرضه من الظلم لهم والعدوان، لأنّنا من وراء حفظهم بالدعاء الّذی لا یحجب عن ملک الأرض والسماء فلتطمئنّ بذلک من أولیائنا القلوب، ولیثقوا بالکفایه منه وإن راعتهم الخطوب، والعاقبه لجمیل صنع الله سبحانه تکون حمیده لهم، ما اجتنبوا المنهی عنه من الذنوب»(101).
ولکن هر گاه در حالی که عامّه مردم از اجتماع در توبه ودعا غافلند، پس بعضی از مؤمنین بر حسب وسع حال خود سعی در آن نمایند، وبر دعای آنان فوائد مهم دیگری هم مترتّب می شود که در کیفیّت یازدهم ذکر خواهد شد.
روایات وارده در تأثیر واستجابت دعا
قسم پنجم؛ اخباری که در باب تأثیر واستجابت دعا در کلیه حوائج ودر باب قبولی توبه وارد شده است، وآنکه بوسیله آن دعا؛ نعمتهائی که بواسطه سوء اعمال از انسان سلب شده باشد بر می گردد، خصوص روایاتی که در تأثیر دعا وارد شده است که هرگاه دعا با آداب وشرایط ظاهری وباطنی آن واقع شود، از قبیل توبه حقیقی وخضوع وخشوع وبا حال یأس از غیر خدا، وخلوص ومودّت وموالات با اهلبیت اطهار (علیهم السلام)، ومعرفت به حقّ واجب وشأن جلیل آنها، پس چنین دعائی مشکلات را هر چند عظیم باشد وهر چند تقدیر آن مبرم ومحکم شده باشد؛ رفع می کند، چنانچه بلای عظیم بر قوم حضرت یونس (علیه السلام) نازل شد وبه توبه وتضرّع واقعی دفع گردید. پس از ملاحظه این نوع آیات واخبار که بسیار زیاد است معلوم می شود که: هر زمان که مومنین به درگاه الهی اجتماع کرده وبا توبه وتضرّع وناله از خداوند درخواست دفع بلیّات ومصائبی را که بخاطر غیبت حضرت صاحب الامر (علیه السلام) بر آنها وارد شده؛ بنمایند، وفرج وظهور ایشان را مسئلت کنند؛ پس خداوند متعال اجابت خواهد فرمود وتعجیل در فرج آنحضرت (علیه السلام) را مقدّر خواهد نمود.
ومؤیّد این مطلب نقلی است که بعضی از بزرگان از بعضی از مؤمنین کرده اند که: در عالم رؤیا حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) رامشاهده کرد، پس عرض نمود: که حکمت چیست که در امّتهای گذشته هرگاه حجّتهای آنها غائب می شدند به این مقدار طولانی نمی شد که در این امّت واقع شده است؟ جواب فرمود: چون در امّتهای گذشته هر گاه غیبتی برای حجّت آنها واقع می شد، برای توبه وتضرّع ودعا اجتماع می کردند، ولکن در این امّت چون چنین اجتماعی واقع نشده از این سبب غیبت به طول انجامیده است.
تکمیل بحث دعا در تعجیل فرج آنحضرت (ع)
پس بنا بر آنچه بیان شد؛ واضح گردید که دعای در فرج آنحضرت صلوات الله علیه نصرت ویاری است نسبت به ایشان هم در ظهور شأن جلیل ومقام رفیع دنیوی واُخروی ایشان هم در نظر دوستان وهم در نظر دشمنان وهم نصرت ویاری است نسبت به شیعیان واولیاء وهمه رعایای آنحضرت در جهت کشف کروب آنها ورفع اعدائشان واصلاح اُمورشان، وهم یاری است نسبت به وجود مبارک آنحضرت، چه از نظر روحی وچه از نظر جسمی، که رفع هموم واحزان وابتلائات وارده بر ایشان در حال غیبت شان می شود. چرا که در بعضی از احادیث وارد است که از جمله شباهت های ایشان به انبیاء (علیهم السلام) وسنّتهای جاریه آنها محبوس بودن آنحضرت است، که دراین باب شباهت به حضرت یوسف دارند، وبنابراین؛ حال ایشان از جهت قلبی وجسمی در وقت غیبت شان مانند حال کسیکه زندانی شده ودر ابتلاء وحزن است، می باشد.
ونیز در بعضی احادیث است که از القاب واوصاف آنحضرت «طرید وشرید ووحید وفرید ومضطرّ وخائف» می باشد، وواضح است که اینها اوصاف حال غیبت ایشان است. ونیز دعاء موجب نصرت ویاری آنحضرت است در جهت حقّ عظیم الهی ایشان که در حال غیبت مغصوب در دست اعداء ودر تصرّف آنها است. وبر حسب بعضی از احادیث که: هرگاه بنده ای اقدام به انجام عملی از اعمال حسنه نماید، پس او عند الله در زمره اهل آن عمل محسوب است، وبه او اجر وفضل کامل آن عمل عطا می شود، هر چند آن عمل را او انجام ندهد، وخصوصاً آن عمل در معرض ترتّب اثر ونتیجه باشد، ورجاء حصولش در آن عمل محقّق باشد، وبا توجّه به آنچه که گفتیم؛ واضح شد که توبه ودعای مؤمنین در تعجیل فرمودن خداوند ظهور وفرج آنحضرت (علیه السلام) تأثیر تامّی دارد. پس بنابراین؛ هرکس که برحسب مقدور خود سعی دراین وسیله الهیّه یعنی توبه ودعا نماید، در حالی که بانیّت صادق وخلوص عقیده در مودّت ومعرفت آنحضرت (علیه السلام) باشد؛ وبه حصول آن امید وار باشد؛ به مقتضای اخبار مسطوره؛ چنین شخصی آنحضرت را در همه آن جهات مزبوره یاری نموده، گرچه در عالم خارج دعای او فوراً مستجاب نشود، بواسطه آنکه همه این جهات بطور کامل در ظهور وفرج ایشان حاصل می شود، وبر حسب آن اخبار هم رجاء وامید زیادی به حصول ظهور بوسیله دعا مؤمنین هست. وبعضی از مطالب در این باب وشواهد بر آن در کیفیّت یازدهم خواهد آمد.
از اقسام پنجگانه اخبار در باب تأثیر دعاء در امر تعجیل فرج واضح گردید که: دعا در فرج ایشان وترتّب این فضل؛ منحصر بر دعا در امر فرج کلّی ایشان؛ آنهم دعاء به عنوان خاص طلب تعجیل در ظهور نیست، بلکه به هریک از این چند عنوان که دعا شود هم مصداق دعای در فرج وهم مصداق نصرت حاصل می شود.
انواع دعا در ظهور که سبب نصرت ویاری آنحضرت می شود
اوّل: در دعای معصومین (علیهم السلام) که برای تعجیل فرج نموده اند؛ آمین بگوید، به این نحو که از خداوند تعجیل در استجابت آن دعاها را طلب کند؛ که خداوند متعال در ظاهر کردن اثر آن دعاها؛ تعجیل فرماید، ومعنای آمین هم همین مضمون است. ودر حدیث وارد شده است که: «آمین گوینده با دعا کننده شریک است»(102) وواضح است که شرکت با چنان دعاهای جلیله اولیاء الله اگر برای کسی میسّر شود وتوفیقش را پیدا نماید؛ مشمول (فَذلِکَ فَضْلُ الله یُؤتیهِ مَنْ یَشاء)(103). خواهد بود.
دوّم: از مؤمنین استدعا کند که این دعا را بنمایند، وبه هر وجه که بتواند آنها را تشویق وترغیب نماید، وهر کس بوسیله این تشویق دعا کند مثل آن است که خود او دعا کرده است، بواسطه آنکه در بعضی از اخبار است که: «هر گاه کسی سنّتی وعمل خیری را انجام دهد تا آنکه در ما بین بندگان جاری گردد پس ما دامی که این سنّت وعمل خیر باقی است هر کس به آن عمل نماید مثل ثواب عمل کننده برای آن شخص جاری کننده نوشته می شود، خواه زنده باشد یا مرده، بدون آنکه از ثواب آن عمل کننده چیزی کم شود»(104). وواضح است که این دعا از بهترین اقسام صدقات جاریه است. علاوه بر این خصوصیت؛ بعد از آنکه ثابت شد دعا برای فرج وظهور نصرت ویاری آنحضرت (علیه السلام) می باشد، پس اعانت وسعی وتلاش در وقوع این نصرت هم؛ نصرت ویاری خواهد بود.
سوّم: از خداوند مسئلت نماید که به جمیع مؤمنین توفیق این دعا واین توبه را مرحمت فرماید، که از دعا گوئی آنحضرت غفلت ننمایند، واین هم به چند جهت نصرت ویاری آنحضرت است.
1 یکی بواسطه آنچه روایت شده که: «هرکس در حقّ غیر دعا وطلب خیر نماید دو برابر آن خیر، یا دویست برابر آن، یا هزار هزار برابر آن خیر؛ به آن دعا کننده عطا می شود»(105).
2 دیگر بواسطه آنکه در بعضی از اخبار وارد شده که: از جمله دعاهای مستجاب؛ دعای مؤمن در حقّ برادران ایمانی است که در غیاب آنها برای آنان دعا نماید. این دعا در حقّ آنها حتماً مستجاب است گرچه در دعا کننده موانع اجابت دعا باشد، به دلیل آنکه مؤمن دعا کننده زبانش را به منزله زبان برادران خود قرار می دهد، که در حقّ آنها از گناه پاک است. پس در واقع چنین می شود که آن مؤمنین به این زبانی که آنها به آن گناه نکرده اند در حقّ خود دعا کرده باشند، چنانچه حکمت این در حدیث قدسی از خداوند به حضرت موسی (علیه السلام) بیان شده است. پس بنابراین؛ هر مؤمنی که به جهت دعای او؛ موفّق به دعا برای فرج شود، چنان است که خود او آن دعا را کرده باشد، چنانچه در عنوان تشویق وترغیب بیان کردیم.
3 دیگر آنکه در جاری گردانیدن سنّت وعمل خیری سعی وکوشش نماید، چه آنکه این دعا هم یک نوع سعی در جاری شدن این نصرت از مؤمنین است، البته این وجه را در عنوان قبل بیان کردیم.
4 دیگر آنکه دعا کند که خداوند آنهائی را که سعی در دعا گوئی آنحضرت (علیه السلام) می کنند یاری فرموده وموفّق به آن شوند، ان شاء الله تعالی بیان خواهیم کرد که هر نوع اعانت ویاری که به اهل صلاح شود، پس آن اعانت ویاری به حضرت خواهد بود، وهر عملی از اعمال خوب وحسنات انجام دهند به این وسیله؛ شریک در عمل آنها واز اهل آن عمل محسوب خواهند شد.
5 دیگر آنکه دعا کند که خداوند جمیع گناهانی که سبب تأخیر فرج آل محمّد (علیهم السلام) شده است از جمیع مؤمنین ومؤمنات از اموات واحیاء آنهابیامرزد، وبیان آن در عنوان یازدهم خواهد آمد.
6 دیگر دعا کند که خداوند شرّ جمیع اشرار ومنافقین را که موجب تأخیر این فرج شده اند یا می شوند رفع نماید.
7 دیگر دعا کند که خداوند هر سببی که موجب تعجیل این فرج است به عافیت میسّر نماید.
8 دیگر دعا کند که خداوند متعال آنچه مانع در تعجیل این فرج است به عافیت دفع نماید، ودر احادیث وارد شده که: چند چیز است که موجب غیبت آنحضرت (علیه السلام) شده ومانع از تعجیل در ظهور آنحضرت است، ولکن دعا در دفع همه آنها تأثیر دارد که در هریک به کیفیّت خاصّه اثر می گذارد. البته این مقام گنجایش ذکر آنها را ندارد.
9 دیگر دعا کند که خداوند جمیع انصار ویاوران آل محمّد (علیهم السلام) را خصوصاً انصار ویاوران حضرت صاحب الأمر (علیه السلام) که در قید حیاتند یا در اصلاب وارحام می باشند وبعدها به این عالم خواهند آمد یاری نماید. ووجه اینکه آنها در زمره دعا گویان وانصار آنحضرت (علیه السلام) می شوند؛ آن است که هر کس در انجام عملی چه در خود عمل یا در مقدّمات آن یا در رفع موانع آن سعی نماید، پس در واقع از اهل آن عمل خواهد بود. چنانکه مقتضای اخبار ونظر عرف واهل اعتبار نیز همین است.
10 دیگر دعا کند بر وجه کلّی که خداوند در فرج آل محمّد علیهم السَّلام تعجیل فرماید، خصوصاً با ضمیمه صلوات به این نحو: «اَللّهمَ صَلِّ عَلی محمّد وآلِ محمّد وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ». واین نوع دعا؛ فضیلت مخصوص دارد، که علامّه مجلسی (رحمه الله) در «مقیاس المصابیح» از کفعمی (رضی الله عنه) روایت کرده که حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: «هر کس بعد از نماز صبح وظهر این صلوات را بخواند؛ نمیرد تا قائم آل محمّد (علیهم السلام) را ملازمت کند»(106).
11 دیگر آنکه بر دشمنان آنحضرت (علیه السلام) لعن نماید، ومخذول ومقهور شدن آنها را از خداوند متعال بخواهد، چنانچه در «بحار» و«تفسیر حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)» روایت فرموده از حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) به این مضمون که: هرکس دشمنان ما را لعن نماید، ملائکه لعن او را می شنوند وبه لعن او؛ آنها نیز همه دشمنان ما را لعن می نمایند، وبه درگاه الهی شهادت می دهند که این بنده آنچه می توانست نصرت ویاری اولیاء تو را نمود، پس دعا در حقّ او می نمایند، پس از حضرت احدیت جل شانه به آنها خطاب می رسد که: دعاء شما را در حقّ او شنیدم «وصلیت علی روحه فی الأرواح وجعلته من المصطفین الأخیار»(107).
12 دیگر آنکه از برای وجود اقدس واشرف آنحضرت صلوات الله علیه دعا کند، واز خداوند متعال سلامت وعافیت حضرتش را از جمیع آفات وعاهات روحی وجسمی، واز جمیع هموم واحزان؛ درخواست نماید. ولکن این قسم دعا به بعض خصوصیّات آن؛ نصرت ویاری آنحضرت در جهات دنیوی ایشان خواهد شد، وبیان آن در فصل سوّم از باب اوّل خواهد آمد ان شاء الله تعالی. وهمه این عناوینی که در باب دعا در امر فرج آنحضرت (علیه السلام) ذکر کردیم؛ مضمون همه آنها در فقرات دعاهائی که در مورد آن حضرت (علیه السلام) وارد شده مذکور است، علاوه بر آنکه گفتیم با این عناوین نصرت ویاری به وجود مبارک آن حضرت (علیه السلام) نیز حاصل می شود. پس هر کس به هریک از این عناوین به زبان خود دعا نماید یعنی آنچه از ادعیه مخصوصه وارد شده که مشتمل براین عناوین است تلاوت کند، پس بدین وسیله در زمره یاران آنحضرت (علیه السلام) محسوب خواهد بود، وبه فیض کامل نصرت ویاری ایشان فائز خواهد شد، وتوضیحات بیشتر در این مورد؛ در کیفیّت یازدهم خواهد آمد.
نصرت ویاری امام زمان (ع) با آرزو وتمنّای یاری ایشان
کیفیّت هشتم؛ آرزو وتمنّای یاری ایشان است، در حالی که با عزم واراده حقیقی واشتیاق قلبی وصدق ویقین باشد، واین کیفیّت بر دو قسم است:
اوّل: آنکه با حال شوق عزم واراده داشته باشد که هرگاه آنحضرت صلوات الله علیه ظاهر شوند ایشان یاری کند، پس در هر حال آرزوی ظهور ایشان ونصرت ویاری آنحضرت را داشته باشد.
قسم دوّم: آنکه همّ نصرت ویاری اسلام در قلب او باشد وبواسطه خرابی آن محزون باشد. وبیان عنوانِ نصرت ویاری؛ بر این بر کیفیّت بر دو وجه است: امّا در قسم اوّل؛ آنکه چون در هر فعلی که از انسان صادر می شود پس عمده چیزی که در وقوع آن اصل است، شوق واشتیاق بسوی آن است بواسطه معرفت وشناختی که به فضل وشرف آن دارد، وبعد از آن؛ عزم واراده قلبی برای انجام آن فعل است، بواسطه آنکه هر گاه این عزم واراده به سبب آن حالت شوق حقیقتاً در قلب کسی تحقّق یابد؛ اگر اسباب خارجی وظاهری آن فعل فراهم شود؛ بر آن فعل اقدام می کند.
واگر اسباب خارجی آن فراهم نشود؛ چون آن فعل در نظر انسان محبوبیّت دارد واهتمام به شأن آن دارد، پس آن عزم واراده از قلب او زائل نمی شود، بلکه قلب او تا موقع میسّر شدن اسباب خارجی آن؛ توجّه وآمادگی به آن فعل دارد، وتا آن اسباب فراهم نشده قهراً آرزوی فراهم شدنش را دارد، وهر چه زمان فراهم شدن آن طولانی شود؛ قلب محزون شده تا آنکه چشم گریان می شود. وبنابراین؛ جزء عمده هر عمل؛ همان حالت شدت عزم واراده است که منبعث از شوق است، وآن شوق از معرفت وشناخت یقینی به فضل وشرف آن عمل حاصل می شود، وآن عزم واراده موجب تمنّی وآرزو می شود، وتمنّی وآرزو سبب اقدام بر فعل در وقت امکان آن می شود. همچنین است برای مؤمن در مقام نصرت ویاری حضرت ولیّ الله (علیه السلام)، که هر گاه در حال قلبی او معلوم شد که تمنّا وآرزوی واقعی دارد بر وجهی که قلب اشتیاق به آن دارد که آن بواسطه حسن معرفت وشناخت از روی یقین است به آنچه در نصرت ویاری ولیّ الله صلوات الله علیه می باشد از ثوابهای اُخروی وفوائد دنیوی واشتیاق به حدّی است که از جهت طول زمان میسّر شدن اسباب خارجی نصرت ویاری که عمده آن اسباب موقوف به ظهور موفور السرور آنحضرت (علیه السلام) می باشد مؤمن محزون؛ بلکه گریان است، تا به حدّی که حال جزع وندبه در او پیدا می شود، پس جزء عمده نصرت ویاری که به منزله اصل است در وجود او مهیّا شده است.
امّا جزء دیگر که انجام دادن آن فعل است در حال غیبت ممنوع است، به سبب امری که از جانب خداوند متعال است واز اختیار بنده خارج است، ولهذا بواسطه همین حالت آرزو اجر کامل نصرت ویاری را در می یابد، ودر واقع نزد خداوند جزء یاوران آنحضرت محسوب می شود. وشواهد آن هم از اخبار بسیار است ولی دو وجه اش را بیان می کنیم:
وجه اوّل: به عنوان عموم است به این مضمون که: هر کس تمنّی وآرزوی عمل خیری را داشته باشد بلکه همانکه دوست داشته باشد پس در ثواب آن عمل با آنهائی که اهل آن عمل می باشند شریک است، بلکه مثل ثواب آنها به او داده می شود.
1 در «کافی» روایت شده: بالإسناد عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: «انّ العبد المؤمن الفقیر لیقول: یا ربّ؛ ارزقنی حتّی أفعل کذا وکذا من البرّ ووجوه الخیر، فإذا علم الله عزّ وجلّ ذلک منه بصدق نیّته، کتب الله له من الأجر مثل ما یکتب له لو عمله، إنّ الله واسع کریم»(108).
یعنی: حضرت صادق صلوات الله علیه فرمود: «بدرستیکه بنده مؤمن فقیر می گوید پروردگارا! مرا سعه مال یا قوّت وتمکّن در مال عطا فرما تا اینکه چنین وچنان از اعمال نیک وافعال خیر را بجا آورم، پس هرگاه خداوند عزّ وجلّ این آرزو را از او دانست که بر وجه صدق نیّت ودرستی قصد است، اجر آن را به او می دهند، اجری که اگر آن عمل را بجا آورده بود به او می دادند، بدرستیکه خداوند وسعت دارد رحمت او وصاحب کرم است.
2 باز درآن کتاب روایت شده: بالاسنادعن أبی هاشم قال: قال أبو عبد الله (علیه السلام): «إنّما خلّد أهل النار فی النار لأنّ نیّاتهم کانت فی الدنیا أن لوخلّدوا فیها أن یعصوا الله أبدا، وإنّما خلّد أهل الجنّه فی الجنّه، لأنّ نیّاتهم کانت فی الدنیا أن لوبقوا فیها أن یطیعوا أبدا، فبالنیّات خلّد هؤلاء وهؤلاء، ثم تلا قوله تعالی: (قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ)(109) قالَ عَلی نیّته»(110).
یعنی: امام صادق (علیه السلام) فرمود: «جز این نیست که اهل آتش در آتش مخلّد می شوند به سبب آنکه نیّت های آنها چنانست که اگر همیشه در دنیا باقی باشند مدام نافرمانی خدا را نمایند، وجز این نیست که اهل بهشت در بهشت مخلّد می شوند، بواسطه آنکه نیّتهای آنها چنین است که اگر در دنیا باقی باشند، همیشه خداوند را اطاعت نمایند، پس هر دو طائفه به سبب نیّت مخلّد می شوند، بعد کلام الهی را تلاوت فرمود که خطاب به حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) است که بگو: هر کس عمل او بر حسب نیّت او است».
3 ونیز در آن کتاب روایت شده که حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: «والنیّه أفضل من العمل ألا وأنّ النیّه هی العمل، ثمّ تلا قوله تعالی (قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ) یعنی علی النیّه»(111) یعنی نیّت از عمل افضل است، آگاه باشید! بدرستیکه نیّت همان عمل است، پس آیه شریفه را تلاوت فرمودند.
4 ودر «بحار» از «تحف العقول» روایت شده از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در ضمن نامه آنحضرت به محمّدبن ابی بکر: «إن استطعت أن تعظم رغبتک فی الخیر وتحسن فیه نیّتک فافعل، فإنّ الله یعطی العبد بقدر نیّته، إن کان احبّ الخیر وأهله وإن لم یفعله، کان إن شاء الله کمن فعله»(112). یعنی: اگر بتوانی که رغبت ومیل خود را در امر خیر بزرگ نمائی؛ پس چنین کن، بواسطه آنکه خداوند به بنده به قدر نیّت او عطا می فرماید، اگر او دوستدار خیر واهل خیر باشد گرچه با این حال آن خیر رابجا نیاورد، ان شاء الله مانند کسی است که آن را بجا آورده باشد. وجه دوّم: به عنوان خصوص است با این مضمون که: هر کس تمنّی وآرزوی نصرت ویاری هر یک از ائمّه معصومین (علیهم السلام) خصوصا حضرت ابی عبد الله الحسین (علیه السلام) وحضرت قائم آل محمّد (علیهم السلام) را داشته باشد، پس حقیقتاً داخل در زمره انصار آنها است، وبه فیض کامل نصرت ویاری آنان فائز می شود.
1 از آنجمله است حدیثی که در کتاب «اقبال» نقل شده که حضرت رضا صلوات الله علیه فرمود: «یابن شبیب! إن سرّک أن یکون لک من الثواب مثل ما لمن استشهد مع الحسین (علیه السلام) فقل متی ما ذکرته: یالیتنی کنت معهم فأفوز فوزاً عظیماً»(113). یعنی: ای پسر شبیب! اگر دوست داری که برای تو ثواب مثل کسانی که درک شهادت با حسین (علیه السلام) نمودند؛ باشد، پس هر وقت که بیاد آنحضرت (علیه السلام) بودی بگو: کاش من با آنها بودم وبه فوز عظیم فائز می شدم.
2 ودر «لآلی الأخبار» نقل شده که امام (علیه السلام) فرمود: «إنّی أعدّ نفسی من شهداء کربلا وذلک إنّی لو کنت معه لجاهدت أعدائه». یعنی: بدرستیکه من خود را در عداد شهداء کربلا می دانم، بواسطه آنکه اگر من با او بودم هر آینه با دشمنان او جهاد می کردم.
3 ودر روایت دیگری نیز در «نور الابصار» از «بحار» نقل شده از عبدالحمید واسطی که گوید: به حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) گفتم: ما به جهت انتطار این امردست از بازار وکار وکاسبی خود بر داشته ایم، به نحویکه نزدیک است بعضی از ما سائل به کف شود. فرمود: ای عبد الحمید! آیا گمان می کنی کسیکه در را خدا چنین کند خداوند به او فرج وگشایش نمی دهد؟ بلی؛ والله گشایش به او می دهد، خدا رحمت کند بنده ای را که خودش را برای یاری ما نگاه می دارد، خدا رحمت کند بنده ای را که امر ما را احیاء می کند. گفتم: اگر پیش از ظهور قائم شما در حال انتظار بمیرم چه ثواب دارم؟ فرمود: هرکس از شماها که در حال انتظار حضرت قائم (علیه السلام) از دنیا برود وتصمیم به یاری او در زمان ظهورش داشته باشد، مثل کسی است که در رکاب او جهاد کرده وشهید شده است(114).
4 وباز در فرمایش حضرت صادق (علیه السلام) در مقام تمجید هشام بن حکم که در فصل اوّل ذکر کردیم حضرتش فرمود: «ناصرنا بقلبه ویده ولسانه»(115). یعنی: (هشام) یاری کننده ما به قلب خود وبه دست وزبانش است. ویک وجه از نصرت قلبی همین حال تمنّا وآرزو وعزم بر یاری آنان است، ووجه دیگری را هم در عنوان دوازدهم از کیفیّت اوّل ذکرکردیم.
امّا قسم دوّم؛ از کیفیّت تمنّی وآرزو که نصرت ویاری امام (علیه السلام) به آن حاصل می شود این است که: بنده مؤمن به همان وجهی که در معنای تمنّی بیان شد تمنّای نصرت ویاری اسلام را داشته باشد، وحقیقتاً برای آنچه مطلع می شود از خرابیهائی که از جانب دشمنان به اسلام وارد شده؛ محزون ومهموم باشد، وبرای آنکه قدرت ندارد تا آن را نصرت ویاری کند ونیز دفع ضرر دشمنان از آن نماید؛ محزون وغمگین شود. پس کسیکه با عدم قدرت؛ آرزو وتمنّای یاری اسلام دارد؛ در زمره مجاهدین وانصار واقعی اسلام محسوب می شود، خصوصاً بوسیله این دعای شریف که از حضرت امام سیدالساجدین (علیه السلام) در حقّ انصار اسلام؛ در ضمن ادعیه «صحیفه سجادیّه» بیان شده است، در دعائی که برای اهل ثغور است: «اللّهمّ وأیّما مسلم أهمّه أمر الإسلام أو أحزنه تحزّب أهل الشّرک علیهم، فنوی غزواً أو همَّ بجهاد فقعد به ضعف، أو أبطات به فاقه، أو أخّره عنه حادث، أو عرض له دون إرادته مانع؛ فاکتب اسمه فی العابدین، وأوجب له ثواب المجاهدین، واجعله فی نظام الشهداء والصالحین»(116).
یعنی: الهی! هر مسلمانی که امر اسلام او را مهموم گردانیده، یا خرابی اهل شرک که بر اهل اسلام وارد آورده اند او را محزون کند، پس نیّت جنگی یا قصد جهادی نموده است، پس در این حال به خاطر ضعفی که دارد از جهاد باز ایستد یا احتیاجی او را باز داشته باشد یا حادثه ای او را از آن قصد ونیّت به عقب انداخته باشد، یا عارضه ایکه خارج از اراده او است مانعی برای او باشد، پس اسم او را در زمره عابدین بنویس، واز برای او ثواب مجاهدین را واجب گردان، واو را در نظم شهداء وصالحین قرار ده. وچونکه ذکر شد که نصرت ویاری اسلام وحفظ آن، امری است که راجع به وجود مبارک امام (علیه السلام)، واز شئونات خاصه ایشان است، پس هرکس به هر عنوان وبه هر وسیله ای سعی وکوشش در نصرت اسلام نماید؛ داخل در جمله انصار آن شود خصوصاً اگر در مقام نصرت اسلام؛ قصدِ نصرت ویاری آنحضرت (علیه السلام) را نماید، پس او در زمره انصار حقیقی حضرت ولیّ الله (علیه السلام) خواهد بود، وبه فیض کامل آنها فائز خواهد شد.
نصرت ویاری امام زمان (ع) با اعانت وکمک به اهل تقوا
کیفیّت نهم؛ کمک واعانت به اهل تقوی وکسانیکه قبلا در ضمن مطالب گذشته نام برده شده است، که هر کدام از انصار آن وجود مبارک (علیه السلام) می باشند واین اعانت در حقّ آنها بر دو قسم است.
قسم اوّل: اعانت آنها در اموریکه عنوان نصرت آنها برای امام (علیه السلام) است که آن موارد را در کیفیّات هفتگانه بیان کردیم، وان شاءالله تعالی در کیفیّات چهارگانه دیگر نیز بیان خواهیم کرد. واین امور؛ مثل آنکه آنها را در امر به معروف ونهی ازمنکر کردن؛ یاری کند، یا در اداء خمس وزکاه وسائر حقوق مالیه که از آنها وصول شود وبه اهلش برسد یاری کند، یا در امر نماز، مثل آنکه اسبابی که متعلّق به وقوع نماز است برای آنها مهیّا نماید، از قبیل مکان یا لباس یا آب وامثال آنها به آنکه این امور را به او بدهند، یا اگر در موردی مقام اصلاح باشد مثل شستن لباس نماز آنها یا جاروب نمودن وتنظیف کردن مکان نماز آنها را اصلاح نماید، یا روشن نمودن چراغ از برای تلاوت قرآن ودعا ومطالعه احادیث واخبار وامثال اینها. وهمه جزئیات وکلّیات وآنچه دراصل عمل وعبادت ونصرت ویاری آنها مدخلیّت داشته باشد، ونیز ساختن مدارس ومساجد وسایر موقوفات شرعی مثل وقف کتب علمیه وادعیه، ووقف قرآن همه اینها داخل دراین عنوان است.
قسم دوّم: اعانت ویاری آنها در امور ضروری زندگی آنها است که نفعش بالاخره به اعمال خیریه وعبادت آنها بر می گردد. مثل آنکه اگر شدّت وگرفتاری وهمّ وغمّی برای آنها واقع شود او رفع نماید، یا دشمنی را از آنها دفع نماید، یا حقّ آنها را به هر عنوان که میسّر شود احقاق نماید، مثلا با دادن مال، یا مجادله با خصم، یا تعلیم کلامی که بتواند دشمن را محکوم کرده وحقّش را بگیرد، ومانند اینها.
چگونه اعانت اهل تقوا موجب یاری آنحضرت (ع) می شود
وامّا اعانت ونصرت بودن قسم اوّل نسبت به حضرت ولی الله (علیه السلام) بر این وجه است که: انجام گرفتن کلّیه اُمور دنیوی موقوف به اسباب خارجی است، پس هر فعل وهر عملی که در هر موردی انجام گرفت وهرکس در هر سبب از اسباب آن سعی وکوشش کرده باشد، از اهل آن عمل است، وشریک در اثر آن است، گرچه در بعضی از اسباب جزئی باشد.
بلکه در بعضی موارد نوعی است، یعنی به محض فراهم کردن اسباب اصل عمل؛ در عرف ودر نظر اهل اعتبار؛ آن را به انسان نسبت می دهند، اگر چه در اصل عمل اقدام نکرده باشد، مثل آنکه می گویند: سلطان فلان شهر را فتح نمود، حال آنکه او هیچ حرکتی نکرده جز مهیّا کردن اسباب وآلات حرب را آنهم فقط با فرمان دادن.
وشاهد بر این مطلب از اخبار بسیار است. واز آنجمله روایت شده که: «هر احسانی که از هر کس وقوع یابد، سه کس در آن احسان مصداق محسن می باشند، وفائز به فضل یا به اجر آن می شوند اگر چه بعضی اقوی از دیگرند.
اوّل: حضرت احدیّت جلّ شأنه که او در واقع وحقیقت محسن است.
دوّم: صاحب مال.
سوّم: آن کسی که از جانب او واسطه در رساندن آن احسان شده است(117).
ومضمون بعضی از اخبار نیز چنین است که: هرکه واسطه در عمل خیری شود، ولو به هفتاد درجه، عقباً بعد عقب، همه شریک در اجر آن عمل می باشند وهر یک به عنوان عامل به آن محسوبند(118).
ودر مضمون بعضی از اخبار نیز آمده که: «هر کس سعی وکوشش نماید تا آنکه سنّت وعمل خیری ما بین عباد جاری وثابت بماند به هر عنوان که باشد چه با مال باشد چه با فعل وزبان پس هر کس تا روز قیامت به آن سنّت عمل کند، مثل ثواب جمیع عاملین به آن عمل، به آن کسیکه سعی وکوشش در جاری شدن آن عمل کرده است؛ عطا می شود»(119).
پس کسیکه اهل تقوی واهل صلاح واهل نصرت با امام (علیه السلام) را در امر تقوی ونصرت آنها بر وجهی که ذکر شد اعانت وکمک نماید، پس او واقعاً از انصار امام (علیه السلام) محسوب می شود، وهمچنانکه صاحبان آن عمل از تقوی وتعلیم وامر به معروف ونهی از منکر ومرابطه وتقیّه ودعای در فرج از انصار آنحضرت (علیه السلام) محسوبند، همچنین است کسانیکه آنها را در وقوع این اعمال نصرت واعانت کرده اند.
وهرگاه ملتفت به این خصوصیّت باشند یعنی به آنکه در نصرت آنها نصرت امام (علیه السلام) حاصل می شود نصرت بودنِ آن مؤکّد می شود، خصوصاً اگر قصد نصرت ویاری آنحضرت را در مقام یاری آنها بنماید.
امّا قسم دوّم؛ پس اگر چه اعانتی که به آنها در امور ضروری زندگی بشود، نصرت در تقوی وعبادت اهل تقوی واهل عبادت صدق می کند، وگرچه در نصرت ویاری کمتر از قسم اوّل است، ولکن واضح است که اُمور اُخروی مثل تقوی وعبادت؛ بدون امور ضروری زندگی میسّر نمی شود، پس هر اعانتی که به اُمور زندگی اهل تقوی وعبادت ویاوران امام زمان (علیه السلام) شود؛ در واقع اعانت در امور اُخروی وعبادی آنها شده است، وآن کس که این نوع نصرت را انجام دهد، مثل قسم اوّل از اهل اعمال آنها محسوب می شود، پس به همان کیفیّت که بیان شد از انصار ویاران آنحضرت (علیه السلام) واقع می شود، خصوصاً در صورتیکه در هنگام اعانت به آنها؛ قصد یاری امام (علیه السلام) را داشته باشد.
واز جمله شواهد این قسم دوّم، آن است که سید جلیل رضی الدین بن طاووس (رضی الله عنه) در «مهج الدعوات» به این مضمون روایت کرده که: «شخصی خدمت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرضه داشت: من وجهی را نذر کرده ام که در راه خدا انفاق نمایم، در چه مورد صرف کنم که مورد رضایت او باشد؟ فرمود: «به اهل تقوی واهل عبادت انفاق کن، زیرا آنچه به آنها انفاق شود؛ در عبادت خداوند عالم صرف شده است، چونکه بدنهای آنها در طاعت الهی صرف می شود. روایت دیگری نیز در «لآلی الاخبار» نقل شده به این مضمون که: حضرت روح الامین (علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله! احسان بر پنج وجه است: اوّل: آنکه اجرش ده برابر است، وآن احسان به فقیری است که سالم باشد.
دوّم: آنکه هفتاد برابر است، وآن احسان به فقیر زمین گیر است.
سوّم: آنکه هفتصد برابر است، وآن احسان به آل رسول (صلی الله علیه وآله) است.
چهارم: آنکه هفتاد هزار برابر است، وآن احسان به والدین وارحام است.
پنجم: آنکه صد هزار برابر است، وآن احسان به طالب علم است». وبرتری قسم پنجم بر سائر اقسام بواسطه آن است که بواسطه آن احسان؛ طالب علم نیرو می گیرد برای طلب علم، واز علم او همه بندگان خدا نفع می برند. ودر روایت دیگر: هفتصد برابر در مورد والدین است، وهفتاد هزار برابر در مورد اموات است. در اینجا سزاوار است با ذکر حدیث شریفی این مطلب را به پایان ببریم. در «تفسیر حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)» حدیثی در بیان فضیلت اعانت ویاری مؤمن در اُمور دنیوی واُخروی در ذیل این آیه شریفه: (فَاِنْ کانَ الّذی عَلَیْهِ الْحَقّ سَفیهاً أو ضَعیفاً أو لا یَسْتَطیعُ اَنْ یَملَّ هُوَ فَلْیَمْلِلْ وَلِیَّهُ بِالْعَدْلِ)(120). نقل شده است که حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) فرمود: «کسیکه بنده ای را که در بدن ضعیف باشد در امرش اعانت کند، پس خداوند او را در امرش اعانت فرماید، ودر روز قیامت ملائکه هائی را بر او قرار می دهد که او را بر گذشتن از هول های آن وعبور از خندقهای آتش بر وجهی که او را دود وحرارت آن نرسد یاری کنند، واو را بر عبور از صراط یاری می کنند، ودر با سلامتی وایمنی وارد بهشت می شود. وکسیکه یاری کند کسی را در فهمش ومعرفتش ضعیف باشد ویاد دهد او را کلامی که حجّت بر خصم او شود که ادعای باطل به او دارد، خداوند او را در حال سکرات موت بر گفتن کلمتین شهادتین واقرار به سائر ائمّه (علیهم السلام) در حال اعتقاد قلبی به آنها اعانت فرماید، تا آنکه خروج او از دنیا وبازگشتش بسوی خداوند عالم جلّ شأنه به افضل اعمال او وجلیل ترین احوال او بوده باشد، پس در این حال به او روح وریحان می رسد، وبشارت داده می شود به آنکه خداوند متعال از او خشنود است، وبر او غضب ندارد. وهر کس اعانت کند کسی را که گرفتار است به امور زندگانی دنیوی یا اُمور اُخروی بر وجهی که اصلاح شود امر او واز پراکندگی نجات پیداکند، اعانت فرماید خداوند متعال او را در روز کثرت گرفتاریها وپریشانی احوال در روز قیامت در نزد ملک جبّار، پس از زمره اشرار جدا می شود ودر زمره اخیار قرار داده می شود(121).
تکمیل بحث اعانت اهل تقوا با احادیثی گرانقدر
فی «الکافی» بالإسناد عن أبان بن تغلب، قال: سألت ابا عبد الله (علیه السلام) عن حقّ المؤمن علی المؤمن؟ فقال (علیه السلام): حقّ المؤمن علی المؤمن أعظم من ذلک لو حدّثتکم لکفرتم. إنّ المؤمن إذا أخرج من قبره؛ خرج معه مثال من قبره، یقول له: أبشر بالکرامه من الله بالسرور، فیقول له: بشّرک الله بخیر.
قال: ثمّ یمضی معه یبشّره بمثل ما قال، وإذا مرّ بهول قال: لیس هذا لک، وإذا مرّ بخیر قال: هذا لک، فلا یزال معه یؤمنه ممّا یخاف ویُبشّره بما یحبّ حتّی یقف معه بین یدی الله عزّ وجلّ، فإذا أمر به إلی الجنّه، قال له المثال: أبشر فإنّ الله عزّ وجلّ قد أمربک إلی الجنّه؟ قال: فیقول: من أنت یرحمک الله تبشّرنی من حین خرجت من قبری وآنستنی فی طریقی، وخبّرتنی عن ربّی؟ قال: فیقول: أنا السرور الّذی کنت تُدخله علی إخوانک فی الدنیا خلقت منه لابُشّرک واُونس وحشتک»(122).
وفیه أیضا: بالإسناد عن الولید الصافی قال: سمعت اباجعفر (علیه السلام) یقول: إنّ فیما ناجی الله عزّ وجلّ به عبده موسی (علیه السلام) قال: إنّ لی عباداً اُبیحهم جنّتی واُحکِّمهم فیها.
قال: یاربّ؛ ومن هؤلاء الّذین تبیحهم جنّتک وتحکمهم فیها. قال: من أدخل علی مؤمن سروراً»(123). وفیه ایضا عن مفضّل بن عمر، عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: «لا یری احدکم أدخل علی مؤمن سروراً أنّه علیه أدخله فقط بل والله علی رسول الله (صلی الله علیه وآله)»(124). وفیه أیضا عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: «قال رسول الله (صلی الله علیه وآله): «أحبّ الأعمال إلی الله سرور الّذی تدخله علی مؤمن تطرد عنه جوعته، او تکشف عنه کربته»(125) وفیه أیضا عن أبی عبد الله (علیه السلام): من ادخل السرور علی مؤمن فقد أدخله علی رسول الله (صلی الله علیه وآله) فقد وصل ذلک إلی الله وکذلک من أدخل علیه کرباً»(126). وفیه ایضا عن أبی عبد الله (علیه السلام): «من سعی فی حاجه أخیه المسلم طلب وجه الله کتب الله عزّ وجلّ له ألف ألف حسنه، یغفر فیها لأقاربه وجیرانه وإخوانه ومعارفه، ومن صنع إلیه معروفاً فی الدنیا فإذا کان یوم القیامه، قیل له: ادخل النار فمن وجدته فیها صنع إلیک معروفاً فی الدنیا فاُخرجه بإذن الله عزّ وجلّ إلاّ أن یکون ناصبیّاً»(127).
وفی کتاب «مصادقه الاخوان» للشیخ الصدوق (رحمه الله) عن ابی عبد الله (علیه السلام) قال سمعته یقول: «إنّ ما خصّ الله به المؤمن أن یعرّفه برّ اخوانه وإن قلّ، ولیس البرّ بالکثره وذلک أنّ الله یقول فی کتابه: (وَیُؤثِرُونَ عَلی اَنْفُسِهِمْ ولَو کانَ بِهِمْ خَصَاصَه) ثمّ قال: (وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسَهُ فَاُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)(128) ومن عرفه الله ذلک اُحبّه الله ومن اُحبّه الله أوفاه أجره یوم القیامه بغیر حساب. ثمّ قال: یا جمیل أرو هذا الحدیث فإنّ فیه ترغیباً للبرّ»(129). وفیه أیضا أبی عبد الله (علیه السلام) قال: «من أدخل علی أخیه سروراً أوصل ذلک والله إلی رسول الله (صلی الله علیه وآله) ومن أوصل سروراً إلی رسول الله أوصله إلی الله، ومن أوصل والله إلی الله حکمه الله یوم القیامه بالجنّه»(130). وفی «کمال الدین» عن النبیّ (صلی الله علیه وآله): «من سعی فی حاجه أخیه المؤمن لله عزّ وجلّ وفیه رضاه وله فیها صلاح فکأنّما خدم الله عزّ وجلّ ألف سنه لم تقع فی معصیته طرفه عین»(131).
تتمیم بحث دعا در ظهور آنحضرت (ع)
پس بنده مؤمن بعد از شناخت به آنچه در باب دعا فرج حضرت (علیه السلام) ودر تفاصیل آیات واخبار بیان کردیم، مودّت ومحبّت واقعی وحقیقی که از مولای او صلوات الله علیه در قلب اش جای گرفته او را به هیجان وشورش در می آورد، وتوفیق الهی شاملش شده برای آنکه در دعا وطلب فرج آنحضرت صلوات الله علیه سعی واهتمام نماید، وتعجیل آن را از خداوند متعال بخواهد.
پس لازم است دراین حال، در تحصیل آداب وشرایط کلّی صحّت وقبولی دعا کمال اهتمام را داشته باشد، وآدابی که در استجابت دعا یا در تکمیل وسرعت در تأثیر آن خصوصاً آداب ووظایف مهمّی که به منزله روح ورکن دعا است مدخلیّت دارد؛ یاد بگیرد، از قبیل شرایطی که تعلّق به حال یا به زمان دعا یا به مکان دعا کننده دارد، ونیز در رفع موانع استجابت دعا وتأثیر آن سعی نمایند، تا آنکه دعای او بر وجه صحیح وقبول واقع شود، وبر آن آثار وفوائد مهمّ وکامل مترتّب شود.
وآن آداب وشرایط بسیار است که در اخبار بیان شده است، ودر این مقام به بعضی از آداب مهمّ بر وجه اختصار واز جهت تذکّر ویاد آوری برای اهل اعتبار در ضمن سه فصل اشاره می شود.
خلوص نیّت
شرط اوّل: خلوص نیّت است، به خاطر آنکه دعا از بزرگترین عبادات وافضل آنها می باشد، واز بزرگترین شرایطِ صحت وقبولی وکمال هر عبادت خلوص نیّت در آن می باشد.
چگونگی نیّت دراین عبادت یعنی دعای فرج حضرت صاحب الامرصلوات الله علیه وبیان مراتب خلوص در آن؛ در بحث انتظار فرج؛ روشن خواهد شد ان شاء الله تعالی. امّا بطور اختصار در اینجا اشاره می کنیم که: عمده غرض وانگیزه واقعی که محرّک ومهیّج بر این دعا می شود، نصرت ویاری خداوند متعال ودین او است، ونیز اداء بعضی از آنچه بر عهده بنده واجب وفرض است، از قبیل حقوق عظیمه مولای او صلوات الله علیه، ونیز حقوق جمیع ائمّه معصومین (علیهم السلام) که حقّ نصرت وحقّ شکر گذاری ولی نعمت وحقّ موالات باشد که ذکرشد ودرکیفیّت یازدهم بیان خواهدشد وبعد از این غرض مهمّ در این دعا سایر فوائد مهمّه وشریفه را قصد نماید، که به بعضی از آنها در فصل یازدهم اشاره می شود ان شاء الله تعالی.
توبه وآداب آن
توبه از جمیع معاصی یقینی وفرضی است، وخصوصاً از جمله گناهانی که سبب تأخیر این فرج شده است وگناهانی که موجب تألّم قلب مبارک آنحضرت (علیه السلام) شده است، واین توبه با مراعات شرایط واجبه وآداب مهمّه آن باشد، واز جمله آداب ظاهری آن غسل نمودن در حال امکان است، چنانچه غسل جنابت یا حیض ونفاس تأثیر در آثار کیفیّت آنها دارد، وموجب طهارت ظاهر وباطن می شود خصوصاً برای نماز خواندن، همچنین غسل توبه از برای حضور قلبی در مقام مناجات ودعا با حضرت احدیّت جلّ شأنه؛ در رفع آثار ذمیمه گناهان از ظاهر وباطن انسان مؤثر است.
خضوع وخشوع در دعا
خضوع وخشوع وتضرّع وکثرت ابتهال است، مثل دعا نمودن او در آن حالی که در شدّت اضطرار باشد، مثل آنکه خطر جان وفرزند یا عِرض وآبرو ویا خطرهای بزرگ دیگر او را تهدید کند. بلکه باید حال تضرّع او در دعا به امر آنحضرت (علیه السلام) بیشتر از این باشد، به مقتضای آنکه کلیّه امور حضرت باید در نظر مؤمن چندین برابر بیشتر وبزرگتر از امر خود وهمه متعلّقات او باشد، چنانچه این مطلب با برهان عقل روشن وواضح است، زیرا مقام حجّت هرچه کاملتر باشد؛ امر او در نظر انسان بزرگتر از امر خود انسان می شود. ودر چند روایت صراحتاً این مضمون از حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) نقل شده که فرمود: «حقیقتاً وصف کمال به مؤمن صدق نمی نماید، تا آنکه من واهلبیتم در نظر او از امر خود وخانواده اش بزرگتر باشیم».
پس در حصول این شرط؛ لازم است در تحصیل اسباب آن مثل رقّت قلب وجاری شدن اشک سعی وکوشش کند.
شفیع قرار دادن اهلبیت (علیهم السلام) در دعا
آنکه امر بزرگی را به درگاه الهی شفیع قرار دهد، وبزرگتر وبرتر از همه ممکنات؛ انوار پاک وطیّبه اهلبیت اطهار (علیهم السلام) می باشند، که از اوّل ایجاد عالم شفعای همه انبیاء واولیاء وملائکه (علیهم السلام) بوده اند. وبزرگترین وجامعترین وکاملترین نوع استشفاع وتوسّل به آنها؛ توسّل به وجود مبارک حضرت ابی عبد الله الحسین صلوات الله علیه است، که در فصل دوازدهم ذکر خواهد شد. ولکن از بزرگترین شرایط تأثیر توسّل به این انوار طیّبین صلوات الله علیهم اجمعین آن است که اسماء مقدّسه آنها را به درگاه خداوند شفیع قرار داده، واو را به جاه ومقام آنها در نزدش قسم دهند، در حالی که واقعاً در قلب خود معترف باشند که این چهارده نور مطهّر (علیهم السلام) نزد خداوند از جمیع موجودات حتّی انبیاء اولوالعزم عظام (علیهم السلام) افضل واشرفند، وآنها وسائل ووسائط همه فیوضات الهیّه از برای جمیع مخلوقات هستند، وهرکس به هر فضل وهر شرفی فائز گردید از هر نوع کمال بوسیله قبول ولایت آنها می باشد، وقبولی هر عمل وعبادتی ووصول به مقام عالی در بهشت به محبّت ومعرفت آنها ودشمنی ظاهری وباطنی با اعداء ومخالفین آنهابستگی دارد.
فصل دوّم: در بیان اوقات دعا
یعنی اوقات شریفه ای را که در قبول دعا وتأثیر کامل آن مدخلیّت دارد؛ مراعات کند، وبه این امر در آیات واخبار تصریح شده، وخصوصاً اوقاتی که ائمّه اطهار (علیهم السلام) در آن اوقات در امر فرج آنحضرت (علیه السلام) دعا می فرموده اند، یا شیعیان را به این دعا در آن اوقات سفارش فرموده اند، وما آن اوقات را بطور اختصار بیان می کنیم. امّا در روز وشب: پس از آنجمله است اوقات نماز، خصوصاً بعد از اداء فریضه، واز آنجمله است وقت صباح ومساء، خصوصاً از اوّل طلوع فجر تا طلوع شمس، که در این وقت از برای خصوص ذکر تأکید شده، وکمال فضل وشرافت آن در آیات واخبار بسیار است، واز آنجمله است ساعت آخر شب ونزدیک سحر، وساعت اوّل از نیمه دوّم شب. امّا در هفته: شب وروز جمعه، خصوصاً ساعات مخصوص که ذکر شد، وبعد از آن روز دوشنبه وپنجشنبه، از جهت ملاحظه آنکه در این دو روز اعمال بندگان خدمت آنحضرت (علیه السلام) عرضه می شود.
بهترین ماهها برای استجابت دعا
افضل از همه ماه ها، ماه مبارک رمضان است که در جمیع اوقات شب وروز آن؛ مخصوصاً دعا در بعضی از اخبار تأکید شده است، در این ماه شریف کلیّه دعاها واین دعاء مخصوص به ویژه در شبهای قدر، ودر شب بیست ویکم تأکید شده است. وبعد از آن ماه شعبان المعظّم وماه رجب المکرّم است که از خصوصیات ماه شعبان آمرزش گناهان ونیز تقدیر بعضی از امور در شب نیمه آن ماه است، علاوه بر آنکه در شب نیمه شعبان آنحضرت (علیه السلام) متولّد شده اند، وبه این جهت شب توسّل مخصوص بر آنحضرت است.
ودیگر آنکه این ماه تعلّق خاصّ به حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) دارد، ودر حدیث است که فرمود: «رحم الله من أعاننی علی شهری»(132). یعنی: هرکس مرا یاری نماید درباره ماه من؛ خداوند او را رحمت فرماید. واین دعا یعنی دعای در فرج حضرت صاحب الأمر صلوات الله علیه از افضل اقسام نصرت حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) می باشد، چنانچه بیان آن شد، پس بواسطه این دعای شریف در خصوص این ماه دعا کننده مورد دعای ایشان واقع می شود. امّا خصوصیات ماه رجب المکرم؛ استجابت دعا است، چنانچه در جمله از احادیث در فضل آن تصریح شده است.
از جمله این فقرات شریفه که روایت فرموده است در «اقبال» درضمن حدیثی از حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) که: منادی الهی هرشب ماه شریف رجب تا صبح ندا می کند: «الشهر شهری، والعبد عبدی، والرحمه رحمتی، فمن دعانی فی هذه الشهر اجبته، ومن سئلنی اعطیته، ومن استهدانی هدیته، وجعلت هذا الشهر حبلاً بینی وبین عبادی فمن اعتصم به وصل بی»(133).
یعنی: این ماه؛ ماه من است، وبنده؛ بنده من است، ورحمت؛ رحمت من است، پس هرکس مرا در این ماه بخواند؛ اورا اجابت فرمایم، وهرکس هر چیزی را سئوال نماید، او را عطا فرمایم، وهرکس طلب هدایت ازمن نمایداو را راهنمائی کنم، واین ماه را وسیله ما بین خود وما بین بندگانم قرار دادم، پس هر کس به آن تمسّک جوید؛ به من یعنی به مقام قرب من وبه رحمتهای کامله ام می رسد. پس لازم ومهمّ است که بنده مؤمن؛ در تمام اوقات این ماه شریف خصوصاً در شبهای آن وعلی الخصوص اوقات مخصوصه آن مانند ایّام البیض که در باب تأثیر دعا کاملتر است، وعمل استفتاح مشهور است به عمل «ام داود» با شرح کرامات آن در این روز وارد است در مواظبت به امر دعا در فرج ودر تحصیل وتکمیل آداب صحّت وقبول دعا؛ کمال سعی واهتمام را داشته باشد. وبعد از این ماه ذی الحجّه الحرام است، امّا دهه اوّل آن که «ایام معلومات» است، ودر حدیث است که حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) فرمود: «عمل خیر وعبادت در هیچ ایّامی نزد حقّ تعالی محبوب تر از ده روز اوّل ذی الحجّه نیست»(134).
امّا دهه دوّم آن که ایام معدودات است، ودر آن روز غدیر؛ که روز تجدید عهد امّت با ائمّه اطهار (علیهم السلام) است واقع شده، که آن روز؛ فضائل ومناقب وشرافتهای مهمّه وشریفه بیشماری دارد که در کتب مبسوطه مذکور است، ودر حدیث است که حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: «شاید گمان کنی که خداوند روزی را خلق کرده باشد که حرمتش از این روز بیشتر باشد، نه؛ والله، نه؛ والله، نه؛ والله»(135).
امّا دهه سوّم آن که یوم المباهله یعنی روز بیست وچهارم که روز استجابت دعا است، در آن واقع است، خصوصاً هرگاه دعا کند به آن دعاء مخصوصی که از حضرت امام محمّدباقر (علیه السلام) روایت شده است که فرمود: «اگر بگویم دراین دعا اسم اعظم حقّ تعالی هست هرآینه راست گفته ام، واگر مردم بدانند که این دعا در اجابت چگونه تأثیر می نماید البتّه به هر نحو که مقدور باشد در تحصیل آن هر چند که باید قتال نمایند سعی می نمایند، ومرا هر حاجت که عارض می شود این دعا را می خوانم وبعد از آن حاجت خود را می طلبم والبتّه مستجاب می گردد»(136) وآن دعائی است که شبیه دعای سحر ماه مبارک رمضان که در «زاد المعاد» ذکر شده است. واین روز؛ روز خاتم بخشی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می باشد، وفضائل واعمال آن بسیار است. ودر بیست وپنجم این ماه سوره مبارکه (هَلْ اَتی) در وصف اهل بیت اطهار (علیهم السلام) نازل شده، وبه این سبب فضل آن عظیم، وشأن وقدرش جلیل است، وروز توسّل مخصوص به ائمّه اطهار (علیهم السلام) است.
وبعد از این ماه های متبرّکه؛ سایر ایّام مبارکه است که در اوقات سال می باشد که در کثرت وفضل وجلالت شأن عنوان خاص دارند، مانند روز عرفه که دعای حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) در حقّ امام زمان (علیه السلام) در «صحیفه سجادیّه» مسطور می باشد، چنانچه از مضامین این فقرات مبارکه ظاهر است، وعلماء هم در شرح تصریح به این مطلب فرموده اند: «اللّهم فأوزع لولیّک شکر ما انعمت به علیه، واوزعنا مثله فیه، وآته من لدنک سلطاناً نصیراً، وافتح له فتحاً یسیراً، وأعنه برکنک الأعزّ، واشدد أزره، وقوّ عضده، وداعه بعینیک، واحمه بحفظک، وانصر بملائکتک، وامدد بخدمتک، الأغلب وأقم به کتابک وحدودک وشرایعک وسنن رسولک صلواتک علیه وآله، وأحی به ما أماته الظالمون من معالم دینک، واجل به صداء الجود عن طریقتک، وابن به الضراء عن سیبک، وأذل به الناکثین عن صراطک، وأمحق به بغاه قصدک عوجاً، والن کانبه لأولیائک، وأبسط یده علی أعدائک، وهب لنا رأفته ورحمته، وتعطّفه وتحنّنه، واجعلنا له سامعین مطیعین وفی رضاه ساعین وإلی نصرته والمدافعه عنه منکبین وإلیک وإلی رسولک صلواتک علیه وآله بذلک متقرّبین»(137).
برای اهل بینش وبصیرت ومعرفت بعد از دقّت در کیفیّت دعا وتأمّل در صدق این فقرات مبارکه وآنچه در آن است از تجلیلات وتوقیرات عظیمه از چنین وجود مقدسی یعنی حضرت سیدالساجدین علیه صلواه المصلین نسبت به وجود مبارک حضرت صاحب الأمر صلوات الله علیه؛، ظاهر وواضح خواهد شد که خضوع وخشوع وتذلّل هریک از شیعیان ودوستان وموالیان ایشان نسبت به آنحضرت؛ چگونه باید باشد، وچگونه باید در دعا در حقّ آنحضرت (علیه السلام) ودر طلب نمودن فرجشان از خداوند متعال سعی واهتمام نمایند، والله هوالموفق وخیر معین.
واز اوقات مخصوصه روز عید قربان وعید ماه مبارک رمضان است که در کتاب «اقبال» نقل شده است که: همّ وحزن اهلبیت اطهار (علیهم السلام) هر سال در این دو روز تازه می شود، بواسطه آنکه حقّ خود را در دست دشمنان خود می بینند(138).
پس لازم است شیعیان به آن حضرات (علیهم السلام) در این حزن تأسّی نمایند وبرای رفع آن به ظهور وفرج آنحضرت (علیه السلام) دعا نمایند، چنانچه دعا مخصوصی معروف به «دعاء ندبه» از حضرت صادق (علیه السلام) برای این دو عید وروز جمعه وعید غدیر وارد شده که خوانده شود، واین دعاء؛ مشتمل بر تأسّف برای غیبت حضرت صاحب الامر (علیه السلام)؛ وشدّت جزع وحزن وندبه برای طول غیبت ایشان؛ وبر تضّرع وابتهال به درگاه الهی برای طلب فرج آنحضرت می باشد. وبعد از آن عید نوروز وروز عاشورا است، که در روز عید نوروز در حدیثی از معلّی نقل شده که حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: «هیچ نوروزی نیست مگر آنکه ما انتظار می کشیم، زیرا که آن روز ما وروز شیعیان ما است»(139) پس سزاوار است که دوستان در انتظار فرج؛ وسعی واهتمام در طلب تعجیل آن از خداوند جل شانه؛ به اهلبیت (علیهم السلام) تأسّی کنند.
ودر مورد روز عاشورا نیز روایت شده است که: روز عاشورا؛ روز خروج حضرت صاحب الأمر (علیه السلام) برای جهاد وقتل دشمنان خصوصاً برای طلب ثار وخونخواهی حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) وهمه مظلومان کربلا است، ودعای مخصوص با فضیلت بسیار در «زادالمعاد» از حضرت صادق (علیه السلام) نقل شده که در آن روز خوانده شود، که جملات زیادی از فقرات شریفه آن مشتمل است بر دعا وطلب فرج اهلبیت اطهار (علیهم السلام)، وطلب هلاک وخذلان اعدائشان بر آن وجهی که در وقت ظهور قائمشان (علیه السلام) وعده داده شده اند، بلکه همه آن دعا شریف مبتنی بر همین مطلب است.
پس لازم ومهم است که شیعیان در آن روز کمال اهتمام را در حال جزع وحزن وندبه در مصیبت حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) داشته، وطلب فرج اهلبیت اطهار به ظهور حضرت قائم (علیه السلام) بنمایند، به این دعات یا ادعیه دیگری که برای فرج وارد شده ویا به مضمون آنها که به زبان خود دعا کننده جاری شود، که این دعاء شریف خصوص در چنین روزی علاوه بر فضائل جلیله اش نصرت ویاری به آنحضرت (علیه السلام)، ونسبت به حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) خواهد بود، چنانچه این نصرت ویاری را در این فصل در ضمن عباراتی بیان کردیم. ولکن افضل واشرف اقسام دعا در این روز آن است که متوسّل به خواندن زیارت مشهوره روزعاشورا شود، چه در کربلا یا شهرهای دور دیگر درحالتی که با یادآوری احوال مظلومی حضرت ابی عبد الله (علیه السلام)، واصحاب واهل بیت اطهار (علیهم السلام) ایشان محزون وگریان است وبا این حال در دعا وطلب تعجیل فرج آنحضرت (علیه السلام) تضّرع وابتهال نماید. وبر این مطلب در کیفیّت دوازدهم؛ با بیان اینکه این نوع از هر نوع دیگر افضل است؛ اشاره کردیم. وبعد از آن روز «دحوالأرض» است، یعنی روز بیست وپنجم ذی قعده الحرام وفضائل بسیار دارد.
واین روز هم تعلّق مخصوص به آنحضرت (علیه السلام) دارد، بواسطه آنکه در «زادالمعاد» از حضرت رضا (علیه السلام) روایت شده که فرمود: «حضرت قائم (علیه السلام) در این روز ظاهر خواهد شد(140).
پس سزاوار است که دوستان در این روز انتظار فرج ایشان را داشته وبرای آن دعا کنند، ودعای شریف مخصوصی هم با مضامین عالی در همین کتاب از شیخ طوسی (رحمه الله) روایت کرده است(141). پس کمال اهتمام در خواندن آن ودعاهای دیگری که برای طلب فرج وارد شده است در همه اوقات لازم ومهمّ است، ودر مقام عمل به وظیفه دعا در فرج در این روز؛ بهتر آن است که عدّه ای از مؤمنین مخلص از برای دعا جمع شوند، بواسطه آنکه همه دعاها؛ خصوصاً دعا برای فرج حضرت حجّت (علیه السلام) که اشرف واکمل واعظم اذکار خداوند می باشد بهتر است به نحو اجتماع خوانده شود.
ودر یک حدیث از حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) نقل شده است که: «هر جماعتی که روز دحوالأرض جمع شوند برای ذکر پروردگار خود، پیش از آنکه متفرّق شوند حاجت ایشان بر آورده شود، ودر این روز هزار هزار رحمت از جانب حقّ تعالی بر بندگان نازل می گردد، ونود ونه رحمت از آنها مخصوص جمعی است که مجتمع شده وبه ذکر خدا مشغول اند، وروزش را روزه وشبش را عبادت کنند».
دعا در بهترین حالات انسان
وامّا بهترین اوقاتی که نسبت به حالات خود انسان است چند مورد است:
اوّل: در حال قنوت.
دوّم: در حال سجده است.
این دو حالت بهترین حالات بنده است؛ ونزدیکترین اوقات او بسوی رحمت الهیه است، ومخصوص تذلّل بنده با خداوند وطلب رحمت از او برای هر حاجتی است وفضیلت هر کدام در اخبار بسیار است، ودر هر یک هم دعای مخصوصی برای طلب فرج آنحضرت (علیه السلام) از ائمّه اطهار (علیهم السلام) وارد شده است. سوّم: در حالت همّ وحزنی که برای انسان عارض می شود، خصوصاً در آنچه سبب ظاهری برای حزن نباشد، بواسطه آنکه در «مراه العقول» مجلسی از «معانی الاخبار» روایت شده است که از حضرت صادق (علیه السلام) سئوال شد از سبب این نوع حزنی که سبب ظاهر برای آن نیست؟ حضرت فرمود: «هر گاه قلب مبارک امام (علیه السلام) محزون می شود، پس تأثیر می کند در قلوب شیعیان، بواسطه شدّت اتّصال معنوی که ما بین آنها وامام (علیه السلام) چون اتصال شعاع خورشید به خورشید حاصل است، وهم چنین است در جهت سرور قهری»(142).
پس بنابراین، لازم ومهم است که دوستان واولیاء آنحضرت (علیه السلام) در حال این گونه احزان، بلکه در هر حزنی بیاد آنحضرت بوده که شاید این؛ از جهت حزن قلب مبارک ایشان باشد، پس دعا نموده وفرج وکشف حزن ایشان را از خداوند متعال طلب نمایند. چهارم: آنکه هر حاجتی وهر مطلبی که برای خود از خداوند می خواهند، دعا برای ایشان وطلب فرجشان را از خداوند؛ مقدّم بدارند، بواسطه آنچه ذکر شد که این؛ هم از نظر عقلی وهم ازنظر نقلی ثابت است، واز حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) در روایتی نقل شده که فرمود: «لازمه کمال ایمان مؤمن ومرتبه اخلاص در مودّت ودوستی او با آنحضرت (علیه السلام) این است، که ایشان؛ وهر امری که راجع ومتعلّق به ایشان باشد، باید در نزد او اهمّ از امر خودش باشد، وبر آن مقدّم بدارد».
ودیگر این تقدّم؛ یک نوع توسّل واستشفاع کامل به آنحضرت (علیه السلام) است، وآن از جمله آداب مهمّه دعا می باشد. وشاهد بر این دو جهت، این فقره شریفه از زیارت جامعه است: «مستشفع إلی الله عزّ وجلّ بکم، ومتقرّب بکم إلیه، ومقدّمکم أمام طلبتی وحوائجی وإرادتی فی کلّ أحوالی واُموری»(143).
یعنی: شما را بسوی خداوند عزّ وجلّ شفیع می نمایم، وبه شما بسوی او تقرّب می جویم، وشما را بر هر مطلب وبر همه حاجتهای خود وبر هر اراده ای که داشته باشم، در همه احوال وامور خودم یعنی چه دنیوی چه اُخروی مقدّم می دارم. پس بنده مؤمن دراین اقرار که دراین فقرات شریفه است؛ باید صادق باشد، یعنی: چنانچه به زبان اقرار می کند پس در قلب وبه حسب عمل هم چنین باشد، که امر مولای او در نظرش ودر نزد اراده قلبی او در هر امری از امور؛ از امر خودش اهمّ واعظم باشد، وهر امری هم که تعلّق به ایشان داشته، سعی او در انجام دادن آن بیشتر از سعی در امر خودش باشد، ودر هر مقامی از جمله در مقام دعا، امر آنحضرت (علیه السلام) را بر امر خود مقدّم بدارد، وتوسّل به ایشان را وسیله تقرّب نزد خداوند بداند.
پس شفیع قرار دادن آنحضرت (علیه السلام) را نزد خداوند عزّ وجلّ از برای مستجاب شدن دعای او به هر نوعی که محبوب عند الله باشد؛ لازم بداند، واز آنجمله است آنکه قبل از طلب حاجت خود؛ از خداوند فرج ایشان را مسئلت نماید، چنانچه وارد است در باب صلوات فرستادن، که قبل از دعا وسیله استجابت آن دعا می باشد. ومحبوبیّت این نوع توسّل به آنحضرت (علیه السلام)، واین کیفیّت تقرّب جستن بوسیله ایشان بسوی خداوند نیز از فقرات دعای حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) در روز «عرفه» نقل شد؛ ظاهر می شود.
فصل سوّم: در بیان مکان دعا
یعنی بیان امکنه شریفه ای که در آیات وروایات تصریح وبه آنها سفارش شده، زیرا آن امکنه مبارکه در تکمیل هر عبادتی خصوصاً دعا تأثیر زیادی دارد. پس در مقام اراده دعا برای فرج در صورت امکان بعضی از آن امکنه را اختیار وهنگام تشرّف مادامی که در آنجاست؛ در دعا برای فرج اهتمام نماید.
مکانهای شریف برای استجابت دعا
وآن امکنه شریفه بسیارند، که بر وجه اجمال بیان می کنیم: از جمله مواقف کریمه ومشاهد مشرفه؛ حرم الهی وروضه نبویّه (صلی الله علیه وآله) وروضه های مطهره هریک از ائمّه اطهار (علیهم السلام) می باشد، که هر در کدام دعا وعبادتی انجام شود؛ چندین برابر فضل وشرافت نسبت به سائر مکانها دارد، واین مدخلیّت تامّ وکامل در اخبار بسیاری تصریح شده است.
وبعد از اینها حرمهای عامّه علماء وصلحا، خصوصاً فرزندان وذراری ائمّه (علیهم السلام) است، که در بعضی از اخبار تصریح شده است که: «مزار آنها در آثار؛ در حکم مزار ائمّه اطهار (علیهم السلام) است».
وبعد از آن؛ قبور مؤمنین؛ خصوصاً قبر والدین است، وبعد از آن؛ مجالس ومحافل علما اخیار وصلحاء ابرار، بلکه عامّه مؤمنین است، خصوصاً مجالس خاصّه آنها؛ چون مجلس ذکر ومجلس توبه ومجلس علم ومجلس فضائل ومراثی اهلبیت اطهار (علیهم السلام) که در باب هریک از این مکانها در اخبار بسیاری به فضل وشرافت آنها بیان شده، وهمچنین به تأثیر داشتن آنها در استجابت دعا، وسرعت در ظاهر شدن آثار آن به چندین برابر آنچه در سایر مکانها می باشد؛ تصریح شده است.
پس هر بنده مؤمنی که حقیقتاً در دعا برای فرج بواسطه معرفت به فضل آن اهتمام دارد؛ لازم ومهم است در صورت امکان برخی از این امکنه شریفه را بخصوصه؛ اختیار نماید، وهرگاه به آنجا مشرف شد، بودن در آن را غنیمت شمرده وبرای فرج مولای خود صلوات الله علیه دعا کند.
ولکن در میان مواقف ومشاهد شریفه، پر فضلیت ترین آنها خصوصاً از جهت تأثیر دعا حرم انور حضرت ابی عبد الله الحسین (علیه السلام) می باشد، واین نه از جهت افضلیّت آنحضرت (علیه السلام) است، حتّی از حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) وحضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، بلکه بواسطه خصوصیتی است که در کیفیّت دوازدهم ذکر خواهد شد ان شاء الله تعالی.
واجمال آن چنین است که: چون امر شهادت آنحضرت (علیه السلام) با آن شدائد ومصائب جلیله وعظیمه آن؛ سبب ووسیله استحکام وبقاء امر توحید ورسالت وولایت جمیع ائمّه اطهار (علیهم السلام)، وظهور آثار آنها گردید، پس فضائل جمیع آنها در وسائل آنحضرت (علیه السلام) جمع شده، ولهذا حرم ایشان بمنزله حرم همه ائمه، وبودن در آن؛ بمنزله بودن در حرم همه ائمه است، وزیارت وتعزیت ایشان؛ به منزله تعزیت وزیارت همه ائمّه (علیهم السلام) است، خصوصاً با ملاحظه حدیث تفاخر کعبه وکربلا، رفعت وجلالت مشهد مبارک ایشان ظاهر می شود.

وَمِنْ حَدیثِ کَربلا والْکَعْبَه * * * لِکَربَلا بان عُلُوُّ الرُتْبَه(144)

وامّا بهترین مکان در میان سائر امکنه شریفه که ذکر شد هر مقام ومکانی است که در آن اقامه عزای آنحضرت (علیه السلام) شود، یا زیارت آنحضرت (علیه السلام) خوانده شود، بواسطه آنکه به مقتضای بعضی از روایات از هر مکانی که زیارت ایشان شود خصوصاً زیارت عاشورا بعضی از آن فضائل جلیله شریفه ایکه در حرم انور آنحضرت حاصل می شود؛ عطا می شود، ودر مکان زیارت خصوصاً از برای خود زائر بعضی از برکات آن مشهد مبارک ظاهرمی شود.
ونیز در حدیث است که: «آنحضرت در عرش الهی به سه مقام نظر رحمت دارد ودر حقّ آن دعا می فرماید.
اوّل: به مرقد شهدائیکه با ایشان بودند.
دوّم: به حال زوّار شان.
سوّم: به مقام اهل تعزیتشان(145).
پس هر گاه برای کسی حضور در هر یک از امکنه شریفه اتفاق افتد؛ در حالتی که مقرون شود با عزاداری یا زیارت آنحضرت (علیه السلام) از خود او یا غیر او خصوصاً مقارن شود با بعض اوقات شریفه، ونیز آن احوال مزبوره که تعلّق به حال داعی دارد، پس واضح است که تأثیر دعا وطلب نمودن فرج حضرت صاحب الامر (علیه السلام) در چنین حالی، با چنین خصوصیاتی، زیادتی فضل وشرف آن به چندین برابر وغایت کمال خواهد رسید، وهر بنده مؤمن که موفّق به درک آن شود؛ پس این فضلی خواهد بود که مثل ومشابهی ندارد، (وَذلِکَ فَضْلُ الله یُؤتیهِ مَنْ یَشاءُ والله ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ وفی ذلِکَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ)(146).
فصل چهارم: در بیان موانع دعا
موانعی است که دعاکننده خصوصاً نسبت به این دعاء یعنی دعا برای فرج باید از خود رفع کند تا آنکه اثر واقعی وکامل دعا به سرعت ظاهر شود، ونیز بوسیله این دعا فضائل جلیل وکاملی در آیات واخبار وارد شده؛ برای او حاصل شود، که به بعضی از آن فضائل اشاره کردیم وبرخی هم در کیفیّت یازدهم ذکر خواهدشد ان شاء الله تعالی.
وآن موانع بسیارند، وبیان آنها بر وجه کلّی اینست که: اجتناب از محارم الهی که شارع از آنها نهی شدید فرموده ونیز از کوچک شمردن فرائض الهی که شارع به آنها امر فرموده اجتناب کند.
واز این دو مطلب؛ در آیات واخبار تعبیر به «ورع» و«تقوی» شده است، وشواهد برآنها هم بسیار زیاد است، وشرح آنها در اینجا منافات با اختصار دارد. ولکن بیان آنها بر وجه کلّی در این فرمایش کریمه است: (اِنَّما یَتَقَبَّلُ الله مِنَ الْمُتَّقینَ)(147)، که حاصل مفادش این است که: قبول فرمودن خداوند هر عمل خیر وهر عبادتی را طوریکه بر آن آثارش مترتّب شود، اختصاص وانحصار دارد به آنهائی که از اهل تقوی باشند.
واین مطلب هم واضح است که هر گاه حکمی را مشروط وموقوف به یک وصفی از اوصاف کنند؛ وآن وصف هم دارای مراتب ودرجاتی باشد، پس به هر درجه از آن وصف که فراهم شود اثر آن حکم کامل تر می شود، ودر این مقام نیز چنین است که: قبول شدن وتأثیر عمل خیر که از آن جمله است دعا علی الاطلاق ونیز خصوص طلب فرج مشروط وموقوف است به وصف تقوی، واین وصف مراتب ظاهری وباطنی دارد. پس بوسیله حاصل وکامل شدن هر درجه وهر مرتبه از مراتب ودرجات تقوی در شخص دعا کننده دعا او افضل وشرافت آن کاملتر می شود. واز جمله شواهد بر این خصوصیات؛ این آیه مبارکه است (اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَ الله اَتْقیکُمْ)(148)، که ماحصل مفادش این است که: حقیقتاً بهترین وبالاترین شما بندگان نزد خداوند آن کسانی اند که تقوای بهتر وکاملتر داشته باشد.
وبر حسب دلیل نقلی از آیات واخبار واضح است که: از بزرگترین مقامات ظهور کرامت بنده واعتبار او نزد خداوند؛ هنگام دعاء وطلب کردن وحاجت خواستن او از خداوند متعال جلّ شأنه است، که هرچه اعتبار وحرمت بنده بوسیله آنچه نزد خداوند جلّ شأنه محبوب است؛ یعنی تقوای کاملتر باشد؛ اجابت دعای بنده اکمل خواهد شد، واین در جهت تعجیل در آن ونیز درجهت مقرون بودن آن به خیر دنیا وخیر آخرت؛ ودر جهت کامل بودن آثار آن است، به آنکه: از جمع کثیری دفع بلا نماید، یا رحمت وفیضش را شامل حال همه آنها فرماید، ودعا وشفاعت او را قبول فرماید.
مراتب تقوای ظاهری
مراتب تقوای ظاهری بر حسب آنچه از اخبار استفاده می شود؛ چند چیز است: اوّل: ترک گناهان کبیره، وانجام فرائض وواجبات است، بر وجهی که تفصیل آنها در کتب مبسوطه وبخصوص در کتب فقهیه مذکور است. دوّم: ترک گناهان صغیره. سوّم: ترک مکروهات. چهارم: ترک مطلق مباحات، خصوص آنچه که عنوان لهو ولعب داشته باشد.
مراتب تقوای باطنی:
مراتب تقوای باطنی نیز چند چیز است: اوّل: تطهیر قلب از کفر وشرک ونفاق به هر درجه ایکه باشد، واز جمله مراتب ودرجات آن؛ اقسام شرک خفی است، ونیز تطهیر نمودن آن را از حبّ دشمنان خداوند متعال، وحبّ اعداء اولیاء الهی که بدترین آنها اعداء اهلبیت اطهارند، که با حبّ آنها قلب رجس وخبث می شود، وهرگز حبّ خداوند واولیاء او در قلب استقرار پیدا نمی کند.
چنانچه در اخبار بسیار بخصوص درتفسیر این آیه شریفه (ما جَعَلَ الله لِرَجُل مِنْ قَلْبَیْنِ فی جَوْفِهِ)(149) از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تصریح شده است به آنکه: «هرکس در قلب او محبّت اعداء ما باشد، پس دوستی او با ما حقیقت ندارد، ودر زمره اعداء ما می باشد»(150).
دوّم: تطهیر قلب از جمله رزائل نفسانی وصفات شیطانی است، که اعظم وسرمنشاء جمیع آنها؛ حبّ دنیا است که: (قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَکّیها وقَدْ خابَ مَنْ دَسّیها)(151) وعنوان جهاد اکبر، که این فرمایش کریمه: (وَالَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا)(152) اشاره به این مرتبه دارد.
ولکن باید دانست آنکه هریک از منهیّات ظاهری به همه درجات آن ورزائل باطنی به همه مراتبش که پرهیز از آنها لازم است، ودر تحصیل تقوی نسبت به یکدیگر مدخلیّت تامّه دارند، بر این وجه که آن رزائل وصفات ذمیمه باطنیّه که اصل آنها از لوازم قهریّه نفس امّاره است که بوسیله وساوس شیطانیّه در کمون قلب انسان سبب هیجان انسان می شوند، که در ظاهر به هر وجهی مرتکب آن نواهی ظاهری شود، مثل انجام گناهان کبیره یا کوچک شمردن فرائض یا انجام گناهان صغیره یا مکروهات یا مطلق لغویات ولهویات. واصرار وزیاده روی در منهیّات ظاهری؛ سبب تکمیل وتشدید رذائل باطنی وقلبی شده؛ وباعث رسوخ نمودن واستحکام آنها میشود، مانند رسوخ واستحکام ریشه درخت در اعماق در زمین.
پس هر بنده مؤمن که در مقام تحصیل مرتبه یقین باشد؛ واقعاً لازم ومهمّ است که سعی داشته باشد: اوّلا: در محافظت نفس خود با اجتناب واحتراز از آنچه ممکن است برای او از آن منهیّات ظاهری، به هر درجه از درجات آنها چون فعل وترک آنها در اختیار او می باشد، وسعی نماید که آثار آن زمائم نفسانیه؛ از او ظاهر نشود.
ثانیاً: متوسّل ومتمسّک شود به آن وسائلی که وسیله قلع وقمع آن ذمایم از نفس است، که بزرگترین واصلی ترین آن وسائل موالات ومودّت حقیقی با اهلبیت اطهار (علیهم السلام) است، که موالات با آنها را به هر نوع که میسّر شود چه ظاهری وچه باطنی به درگاه الهی شفیع نماید ونزد او تضرّع وابتهال نماید، ومسئلت نماید که او را به مراحم والطاف ظاهری وغیبی خود در از بین بردن آن رزائل یاری فرماید.
ودر هنگام این تضرّع ومسئلت؛ بهتر آن است که به ادعیه خاصّ که در این مورد از ائمّه اطهار (علیهم السلام) وارد شده است؛ متوسّل شود، خصوصاً ادعیه مبارکه «صحیفه سجادیّه (علیه السلام)» وهمچنین باید در حال توسّل وتضرّع ودعا؛ بعضی از اعمال خاصّه ایکه در تزکیّه نفس تأثیر ومدخلیّت تامّه وکامله دارند بر حسب آنچه در اخبار وارد وتأثیر آن در نزد اهل اعتبار واختبار ثابت شد انجام دهد، مانند روزه گرفتن، خصوصاً هرگاه مقرون شود با گرسنگی؛ بوجهی که از جهت افراط در آن یعنی در جوع مذموم نباشد، که این عمل شریف به این نحو از کاملترین وسیله است، ودر تهذیب نفس وقلع رذائل وزمائم از آن تأثیر قهری دارد، ویا مانند بعضی از اذکار مخصوصه که کیفیّت وآداب آنها در کتب مبسوطه مذکور است.
وبا این بیان واضح گردید؛ که توبه اوّلین مرتبه واوّلین درجه تقوی در همه اقسام آن است چه از اقسام ظاهری وچه از اقسام باطنی. پس هر بنده مؤمن به هر وجه که سعی واهتمام در تحصیل تقوای ظاهری وتقوای باطنی نمود، پس به هر مرتبه ای از آن را که دارا شود؛ بر حسب اثرِ آن؛ همه اعمال ومطلق دعاهای او، وخصوصا این دعاءِ او یعنی طلب فرج حضرت صاحب الامر صلوات الله علیه کامل می شود، وبر آن فضائل جلیله شریفه اش مترتّب می شود. ودر این مقام نکته شریفه ایست که تذکّر آن والتفات به آن لازم ومهمّ است، وآن این است که: هر گاه بنده ای واقعاً در مقام تحصیل تقوا باشد، ولو به درجه کمال نرسیده باشد؛ بلکه در همان مرتبه اولی که توبه است واقع شود؛ وبا این حال سعی در دعا برای فرج آنحضرت (علیه السلام) نماید، پس این دعا برای او بزرگترین وسیله ایست که بوسیله آن؛ تقوای حقیقی برای دعا کننده حاصل می شود، ومجاهده در تحصیل آن سهل وآسان می شود، وبوسیله آن؛ خداوند متعال او را به وجه کمال یاری می فرماید، وبر حقیقت آن فائز می شود.
تأثیر دعا در ظهور آن حضرت (ع) نسبت به احوال بندگان
وخلاصه از آنچه گفتیم این است که: اثر دعاء در فرج آنحضرت (علیه السلام) نسبت به احوال بندگان بر سه وجه است: نوع اوّل: نسبت به بندگان مؤمن که اقرار به توحیدالهی ورسالت حضرت خاتم النبیّین (صلی الله علیه وآله) وولایت ائمّه طاهرین (علیهم السلام) دارند، هرچند در اعمال از اهل معصیت بوده ودارای وصف تقوا نباشند، پس هرگاه این دعا از آنها واقع شود؛ تأثیر در امور دنیوی آنها دارد، ووسیله اصلاح امورشان خواهد شد، بر حسب آنچه در این فرمایش کریمه: (وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّه خَیْراً یَرَه)(153) بیان فرموده که: هر کس عمل خیری از او صادر شود وفائده آن را ولو در دنیا خواهد دید.
بلکه در این دعا برای آنها یعنی اهل معصیت امید وسیله نجات در آخرت نیز هست، به مقتضای فرمایش نبوی (صلی الله علیه وآله) درچند روایتی که ذکرشد؛ که: «هرکس با قلب وزبان یا با مال یا به هر وجه دیگر ذرّیه مرا نصرت ویاری نماید، او را روز قیامت شفاعت می کنم، هر چند با گناه اهل دنیا باشد». واین دعا؛ مودّت قلبی وزبانی است، بلکه علاوه بر این؛ این دعا فی نفسه مصداق موالات، وهم مصداق تشکّر نعمت واحسان، وهم مصداق نصرت نسبت به آنحضرت (علیه السلام) می باشد.
پس با ملاحظه آنکه یک مرتبه از اصل تقوا که اجتناب از کفر وشرک است در این طایفه بواسطه ایمان آنها این درجه از تقوا موجود است، به علاوه دشمنی با دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) که از ارکان تقوای ظاهری وباطنی است را نیز دارا هستند، ولهذا با وجود این شرط ولو به یک مرتبه از آن باشد یک درجه از قبولی در اعمال وعبادات آنها ثابت است، پس دعای آنها در فرج آنحضرت (علیه السلام) هم نزد خداوند مقبول خواهد بود، یعنی موجب اجر وثواب اُخروی می شود ولو به درجه غیر کامل باشد.
وبنابراین؛ هر گاه سعی در دعا برای فرج آنحضرت (علیه السلام) نمایند ومواظبت بر آن داشته باشند با همان حال عصیان آنها، پس کمال امیدواری هست که این دعا وسیله توفیق آنها برای ترک معاصی شده وبه رتبه تقوی برسند.
چنانچه این اثر از برای نماز در این آیه مبارکه بیان شده است؛ (اِنَّ الصَلاهَ تَنْهی عَنِ الْفَحشاءِ والْمُنْکَرِ)(154) ودربیان آن حدیثی نقل شده است که در زمان حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) جوانی بود که مرتکب انواع منکرات چون زنا وامثال آن می شد، ولکن مواظبت به نماز جماعت با آنحضرت صلوات الله علیه داشت، پس شکایت حال او را خدمت ایشان نمودند.
حضرت فرمود: «بزودی نماز او را از این افعال زشت باز دارد، چنانچه خداوند می فرماید». پس زمانی نگذشت که بوسیله محافظت بر نماز به ترک معاصی موفّق شد. واز اهل صلاح وتقوا گردید، وعاقبت هم توفیق شهادت را دریافت.
نوع دوّم: نسبت به جمعی از مؤمنین است که درصدد تحصیل تقوا سعی دارند، ودر طریق آن مجاهده می کنند واهتمام در توبه واستغفار که اوّل مرتبه آن است دارند، وبا این حال بر این دعا مواظبت ومحافظت دارند، پس اثر آن برای اینها چنین است که: این دعا؛ وسیله قبولی اعمال صالحه آنها ونیز قبولی توبه آنها نزد حقّ تعالی می شود، ووسیله استقامت آنها در امر تقوا می گردد، وموجب رسیدن به درجات عالیه آن به وجهی که بیان شد خواهد شد، پس به این سبب به جمله کثیره ای از فضائل جلیله که از برای دعا وطلب فرج آنحضرت (علیه السلام) ثابت است وچندین برابر کاملتر از نوع اوّل است؛ فائز خواهد شد. نوع سوّم: نسبت به جمعی از اهل ایمان است که در درجه کامله از تقوای ظاهری وباطنی به مراتبی که اجمالا بیان شد قرار دارند، پس اینها با این حال در دعای فرج آنحضرت صلوات الله علیه با محافظت بر سائر شرایط وآداب ووظائف مزبوره آن از شرایط حالیه وزمانی ومکانی به نوعی که اجمالا ذکر شد اهتمام می نمایند.
پس اثر دعا برای اینها چنین است که: آنها همه فضائل وفوائد جلیله وکامله دنیوی واُخروی که برای این دعا مقرّر است؛ فائز می شوند، که از بزرگترین وشریفترین فضیلت آن است که: دعای آنها برای وجود مبارک آنحضرت (علیه السلام) نصرت می شود، که هم نصرت ویاری است نسبت به فرج وظهور، که خداوند بواسطه دعای آنها؛ رفع حزن وکشف ضرّ از ایشان وقلب مبارکشان نموده وشرّ همه دشمنان ایشان را که در اطراف بلاد می باشند دفع نماید، واوضاع واساس آنها را منقرض نماید، وبلای عمومی را از همه دوستان ایشان وغیر از اینها که موجب دفع تألّم باشد؛ از خواطر شریف ایشان رفع فرماید، ووسیله از برای سرور قلب مبارکشان شود. البتّه بیان این مطلب وبیان نصرت بودن آن در کیفیّت دوازدهم خواهد آمد ان شاء الله.
ونسبت به فرج کلّی آنحضرت (علیه السلام) نیز نصرت است، بواسطه آن نیّت وعزم وتمنّای قلبی که حقیقتاً در مقام دعا وطلب تعجیل آنحضرت (علیه السلام) بوجهی که در همین فصل ذکر شد حاصل است، پس بوسیله این دعا؛ آنها داخل در زمره انصار آنحضرت شده واز یاوران واقعی ایشان محسوب خواهند گردید، وبه مراتب عالیه آنها فائز می شوند.
پس هرچند مراتب ودرجات تقوا در بنده چه از نظر ظاهری وچه از نظر باطنی کاملتر شود، کرامت واعتبار بنده مؤمن نزد خداوند متعال کاملتر می شود، وبه سبب این دعای او که از بزرگترین دعاها است، ودعا نیز از بزرگترین عبادات است، واین آثار کامله مزبوره را بواسطه طلب نمودن ودرخواست نمودن از فضل وکرم حضرتش؛ عطا فرموده است.
مراعات حقوق برادران دینی وتأثیر آن در تقوا
واز بزرگترین مسائلی که مؤمن در مقام تکمیل تقوی؛ باید رعایت کند، بلکه در تصحیح آن بعد از عمل به وظائف حقوق الهی واولیاء معصومین او (علیهم السلام) لازم ومهم است؛ معرفت وشناخت به حقوق لازمه برادران دینی وسعی در اداء آن حقوق است، وآن اموری است که در صحّت ودر کمال تقوی ودر قبولی اعمال صالحه تأثیر کامل دارد، ومسامحه وسهل انگاری در آن مخلّ به همه این اعمال واوصاف بوده وموجب نقصان در آثار آنها است.
حقوق برادران ایمانی از دیدگاه احادیث وروایات
اخبار زیادی در این مورد وشدّت تأکید آن نقل شده است، از جمله در «تفسیر امام حسن (علیه السلام)» در ذیل این آیه شریفه: (وَاِذا اَخَذْنا مِیثاقَ بَنی اِسْرائِیلَ لا تَعْبُدُونَ اِلاَّ الله)(155) از حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) روایت شده که حضرتش فرمود: «إنّ الله عزّ وجلّ أمر جبرئیل (علیه السلام) لیله المعراج فعرض علیّ قصور الجنان فرأیتها من الذهب والفضّه، ملاطها من المسک والعنبر غیر أنّی رأیت لبعضها. فقلت: یا حبیبی جبرئیل؛ ما بال هذه بلا شرف کما لسائر تلک القصور؟ فقال: یا محمّد؛ هذه قصور المصلّین فرائضهم الّذین یکسلون عن الصلاه علیک وعلی آلک بعدها، فإن بعث مادّه لبناء الشرف من الصلاه علی محمّد وآله الطیّبین، بنیت له الشرف وإلاّ بقیت هکذا، فیقال: حین تعرف سکّان الجنان إنّ القصر الّذی لا شرف له هو الّذی کسل صاحبه بعد صلاته عن الصلواه علی محمّد وآله الطیّبین. ورأیت فیها قصوراً منیعه مشرقه عجیبه الحسن لیس له أمامها دهلیز ولا بین یدیها بستان ولا خلفها، فقلت: ما بال هذه القصور لا دهلیز بین یدیها ولا بستان خلف قصرها؟ فقال: یا محمّد! هذه قصور المصلّین الصلاه الخمس، الّذین یبذلون بعض وسعهم فی قضاء حقوق إخوانهم المؤمنین دون جمیعهم، فلذلک قصورهم مستوره بغیر دهلیز أمامها وغیر بستان خلفها. قال رسول الله: ألا فلاتتّکلوا علی الولایه وحدها، وادّوا بعدها من فرائض الله وقضاء حقوق الإخوان واستعمال التقیّه، فإنّهما اللّذان یتّمان الأعمال ویقصّرانها»(156).
ونیز در ذیل این آیه شریفه: (فَاتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُهَا النّاسُ والْحِجارَهُ)(157) روایت شده است از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که فرمود: «یا معشر شیعتنا! إتّقوا الله واحذروا أن تکون للنّار حطباً وإن لم تکونوا بالله کافرین، فتوّقوها بتوقّی ظلم إخوانکم المؤمنین، وأنّه لیس من مؤمن ظلم أخاه المؤمن المشارک له فی موالاتنا إلاّ ثقّل الله فی تلک النار سلاله وأغلاله ولم یکفه منها إلاّ بشفاعتنا، ولن نشفع له إلی الله إلاّ بعد أن تشفّع له إلی أخیه المؤمن فإن عفی عنه شفّعنا، وإلاّ طال فی النّار مکثه»(158).
وباز در آن تفسیر منیر در ذیل این آیه مبارکه: (وَالَّذینَ آمَنُوا وعَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِکَ اَصْحابُ الْجَنَّهِ هُمْ فیها خالِدُونَ)(159)، روایت فرموده است: «هم الّذین آمنوا بالله، ووصفوه بصفاته، ونزهوه عن خلاف صفاته، وصدّقوا محمّداً (صلی الله علیه وآله)، وتابعوا فی أحواله وأقواله وصوّبوه فی کلّ افعاله، ورأوا علیّاً بعده سیّداً إماماً وفرماً هماماً لا یعد له من اُمّه محمّد (صلی الله علیه وآله) واحد ولا کلّهم إذا أجمعوا فی کفّه یوزنون بوزنه بل یرجّح علیهم کما یرجّح السماء والأرض علی الذرّه.
وشیعه علیّ (علیه السلام) هم الّذین لا یبالون فی سبیل الله أوقع الموت علیهم أو وقعوا علی الموت. وشیعه علیّ (علیه السلام) هم الّذین یؤثرون إخوانهم علی أنفسهم ولو کان بهم خصاصه. وهم الّذین لا یراهم الله حیث نهاهم ولایفقدهم من حیث أمرهم. وشیعه علیّ (علیه السلام) هم الّذین یقتدون بعلیّ فی إکرام إخوانهم المؤمنین. ما عن قولی أقول لکم هذا، بل أقوله عن قول محمّد (صلی الله علیه وآله) فذلک قوله تعالی: (وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ)(160)، قضوا الفرائض کلّها بعد التوحید واعتقاد النبوّه والإمامه، وأعظمها فرضاً قضاء حقوق الإخوان فی الله، واستعمال التقیّه من أعداء الله عزّ وجلّ(161).
قال رسول الله (صلی الله علیه وآله): «مثل مؤمن لا تقیّه له، کمثل جسد لا رأس له، ومثل مؤمن لا یرعی حقوق إخوانه المؤمنین، کمثل من حواسه کلّها صحیحه فهو لایتأمّل بعقله، ولایبصر بعینه، ولا یسمع باُذنه، ولا یعبر بلسانه عن حاجه، ولایدفع المکاره عن نفسه بأداء حججه، ولایبطش لشیء بیدیه، ولا ینهض إلی شیء برجلیه فذلک قطعه لحم قد فاتته المنافع وصار غرضاً للمکاره. فذلک المؤمن إذا جهل حقوق إخوانه، فإنّه یفوت حقوقهم فکان کالعطشان بحضرت الماء البارد فلم یشرب حتّی طفی بمنزله ذی الحواس لم یستعمل شیئاً منها لدفاع مکروه ولا لانتفاع محبوب فإذا هو سلیب کلّ نعمه مبتلی بکلّ آفه»(162).
قال أمیرالمؤمنین (علیه السلام) «التقیّه من أفضل أعمال المؤمن یصون بها نفسه وإخوانه عن الفاجرین، وقضاء حقوق الإخوان أشرف أعمال المتّقین، یستجلب مودّه الملائکه المقرّبین وشوق الحور العین» وقال الحسن بن علیّ (علیهما السلام): «إنّ التقیّه یصلح الله بها اُمّه لصاحبه مثل ثواب أعمالهم، وإن ترکها ربّما هلک اُمّه وتارکها شریک من أهلکهم، وأنّ معرفه حقوق الإخوان تحبّب إلی الرّحمان وتعظم الزلفی الّذی الملک الدیّان، وإن ترک قضائها بمقت إلی الرّحمان ویصفر الرتبه عند الکریم المنّان» وقال الحسین بن علی (علیهما السلام): «لولا التقیّه ما عرف ولیّنا من عدوّنا، ولولا معرفه حقوق الإخوان ما عرف من السیّئات شیء ما لاعوتب علی جمیعها، لکن الله عزّ وجلّ یقول و(وَما اَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَه فَبِما کَسَبَتْ اَیْدیکُمْ ویَعْفُوا عَنْ الْکَثیر)(163).
وقال علیّ بن الحسین زین العابدین (علیهما السلام): «یغفر الله للمؤمنین من کلّ ذنب ویطهّره منه فی الدنیا والآخره ما خلا ذنبین: ترک التقیّه، وتضییع حقوق الاخوان» وقال محمّد بن علی (علیهما السلام): «أشرف أخلاق الأئمه والفاضلین من شیعتنا استعمال التقیّه، وأخذ النفس بحقوق الإخوان» وقال جعفر بن محمّد (علیهما السلام): «استعمال التقیه لصیانه الإخوان فإن کان هو یحیی الخائف فهو من أشرف خصال الکرام والمعرفه بحقوق الإخوان من أفضل الصدقات والزکواه والحجّ والمجاهدات» وقال موسی بن جعفر (علیهما السلام): وقدحضره فقیر مؤمن یسئله سدّ فاقته فضحک فی وجهه وقال أسئلک مسئله فإن أصبتها اعطیتک عشره أضعاف ما طلبت وإن لم تصبها أعطیتک ماطلبت، وقد کان طلب منه مأئه درهم یجعلها فی بضاعته یتعیّش بها. فقال الرجل: سل. فقال (علیه السلام): «لو جعل التمنّی لنفسک فی الدنیا ماذا کنت تتمنّی إلیک؟» قال: أتمنّی أن أرزق التقیّه فی دینی، وقضاء حقوق إخوانی. قال (علیه السلام): «فما بالک لم تسئل الولایه لنا أهل البیت؟» قال: ذاک أعطیته وهذا لم اعطه، فأناأشکرالله علی ماأعطیت وأسئل ربّی عزّ وجلّ مامنعت. فقال (علیه السلام): «أحسنت أعطوه ألفی درهم، وقال: أصرفها فی کذا ویعنی فی العفص فإنّه متاع بائر ویستفبل بعد ما أدبر فانتظر به سنه واختلف إلی دارنا وخذ الأجراء فی کلّ یوم، ففعل فلمّا تمّت له سنه إذا قد زاد فی ثمن العفص للواحد خمسه عشر، فباع ماکان إشتری بألفی درهم بثلثین ألف درهم. وکان علیّ بن موسی (علیهما السلام) بین یدیه فرس صهب، وهناک راضته لایجسره أحد أن یرکبه، وإن یرکبه لم یجسرأن یسیّره مخافه أن یشبّ به فیرمیه ویدوسه بحافره، وکان هناک صبیّ ابن سبع سنین، فقال: یابن رسول الله!
أتاذن لی أن أرکبه واُسیّره واُذلـله؟ قال: نعم؛ قال: لماذا؟ قال: لأنّی قد استوثقت منه قبل أن أرکبه بأن صلّیت علی محمّد وآله الطیّبین الطاهرین مائه مرّه، وجدّدت علی نفسی الولایه لکم أهل البیت. قال (علیه السلام): سیّره، فسیّره وما زال یسیّره ویعدّیه حتّی اُتعبه وکدّه، فنادی الفرس: یابن رسول الله! قد آلمنی منذ الیوم، فاعفنی عنه، وإلاّ فصبّرنی تحته. فقال الصبیّ سل ما هو خیر لک أن یصبّرک تحت مؤمن.
قال الرضا (علیه السلام): «صدق، اللهمّ صبّر فلان الفرس وسار، فلمّا نزل الصبیّ قال (علیه السلام): «من دوابّ داری وعبیدها وجواریها ومن أموال خزانتی ماشئت فإنّک مؤمن قد شهرک الله بالإیمان فی الدنیا. قال الصبیّ: یابن رسول الله! او أسئل ما اقترح؟ قال: یا فتی! اقترح، فإنّ الله یوفیک لاقتراح الصواب. فقال: سل لی ربّک التقیّه الحسنه، والمعرفه بحقوق الإخوان، والعمل بما أعرف من ذلک. قال الرضا (علیه السلام): قدأعطاک الله ذلک، لقد سئلت أفضل شعار الصالحین ودثار هم. وقیل لمحمّد بن علی (علیه السلام) إنّ فلاناً نقب فی جواره علی قوم فأخذوه بالتّهمه وضربوه خمس مائه سوط.
قال محمّد بن علی (علیه السلام): ذلک أسهل من مائه ألف ألف سوط فی النّار، نبّه علی التوبه حتّی یکفّر ذلک.
قیل: وکیف ذلک یابن رسول الله؟ قال: إنّه فی غداه یومه الّذی اصابه ما اصابه ضیّع حقّ أخ مؤمن وجهر بشتم أبی الفضیل وأبی الدواهی وأبی الشرور وأبی الملاهی، وترک التقیّه ولم یستر علی إخوانه ومخالطیه فأتمهم عند المخالفین وعرضهم للعنهم وسبّهم ومکروههم، وتعرّض هو أیضاً فهم الّذین سوّوا علیه البلیّه وقذفوه بالتهمه. فوجّهوا الیه وعرّفوا ذنبه لیتوب ویتلافی ما فرط منه فإن لم یفعل فلیوطّن نفسه علی ضرب خمس مائه سوط وحبس فی مطبق لا یفرّق فیه بین اللیل والنهار. فوجّه إلیه فتاب وقضی حقّ الأخ الّذی کان قد قصّر فیه فما فرع من ذلک حتّی عثر باللص واُخذ منه المال وخلّی عنه وجائه الوشاه یعتذرون إلیه.
وقیل لعلیّ بن محمّد (علیهما السلام): من أکمل الناس من خصال خیر؟ قال (علیه السلام): «أعلمهم بالتقیّه وأقضاهم بحقوق إخوانه». وقال الحسن بن علی (علیهما السلام): «أعرف الناس بحقوق إخوانه وأشدّهم قضاء لها أعظمهم عند الله شأناً، ومن تواضع فی الدنیا لإخوانه فهو عند الله من الصدّیقین، ومن شیعه علیّ بن أبی طالب (علیه السلام) حقّاً».
ولقد ورد علیّ أمیرالمؤمنین (علیه السلام) إخوان له مؤمنان أب وإبن، فقام إلیهما وأکرمهما وأجلسهما فی صدر مجلسه وجلس بین أیدیهما ثمّ أمر بطعام فأحضر، فأکلا منه، ثمّ جاء قنبر بطست وإبریق خشب ومندیل للیبس وجاء لیصبّ علی ید الرجل ماء، فوثب أمیرالمؤمنین (علیه السلام) فأخذ الإبریق لیصبّ علی ید الرجل فتمرّغ الرجل فی التراب، وقال: یا أمیرالمؤمنین! الله یرانی وأنت تصبّ الماء علی یدی؟ قال: اقعد، واغسل یدک، فإنّ الله عزّ وجلّ یراک وأخاک الّذی لا یتمیّز منک ولایتفضّل عنک تزید بذلک خدمه فی الجنّه مثل عشره أضعاف عدد أهل الدنیا وعلی حسب ذلک فی ممالکه فیها فقعد الرجل. فقال له علیّ (علیه السلام): اُقسمت علیک بعظیم حقّی الّذی عرفته وبجّلته، وتواضعک لله حتّی جازاک عنه بأن ندبنی، لما أشرفک به من خدمتی لک لما غسلت مطمئنّاً کما کنت تغسل لو کان الصّابّ علیک قنبراً، ففعل الرجل ذلک. فلمّا فرغ ناول الإبریق محمّد بن الحنفیه وقال: یا بنی! لو کان هذا الابن حضرنی دون أبیه لصبت الماء علی یده، ولکن الله قد یأبی أن یسوّی بین ابن وأبیه إذا جمعهما فی مکان، لکن قد صبّ الأب علی الأب فلیصبّ الإبن علی الإبن، فصبّ محمّد بن حنفیّه علی الإبن. وقال الحسن بن علی (علیهما السلام): «فمن اتّبع علیّاً فهو الشیعیّ حقّاً»(164) خلاصه آنچه در این احادیث شریفه است از فضائل جمیله اداء حقوق اخوان وفضیلت معرفت وشناخت به آن؛ این است که: اداء حقوق برادران؛ موجب اتمام واکمال مقامات عالیه در بهشت، ووسیله شفاعت ائمّه اطهار (علیهم السلام) در قیامت است، واز برای انسان؛ وسیله تکمیل همه حسنات وخیرات است، وبرای اهل ایمان توفیق یافتن به جمیع آنها است، وباعث مودّت ملائکه وشوق حورالعین بسوی مؤمن می شود، وموجب کمال دوستی خداوند متعال با او است، وسبب آمرزش گناهان او است. وآن از اشرف اخلاق ائمّه اطهار (علیهم السلام) است، واز اشرف شعار محبّین وسجیّه صالحین است، وافضل از حجّ وصدقه وزکات وانواع مجاهدات است، وعامل به آن از کاملترین مردمان در خصال حمیده است، وشأن او نزد خداوند متعال جلّ شأنه؛ از هرکسی اعظم است. وعقوبت ترک آن حقوق یا جهل به آنها سبب محرومیّت انسان از همه این فضائل جمیله بوده، وحصول نقصان در مرتبه ایمان او است، وحال انسان بواسطه جهل به آنها؛ مانند حال شخص عطشانی است که نزد آب باشد؛ واز آن نخورد تا هلاک شود.
وترک ادآء آن؛ موجب پستی رتبه بنده در نزد خداوند منّان است، وآن گناهی است که تا صاحب حقّ را راضی وخشنود نکند وتلافی وتدارک ننماید؛ آمرزیده نخواهد شد، مگر آنکه خداوند او را به عقوبت شدیده در دنیا یا در آخرت عقوبت فرماید. واز جمله خصوصیّات شدّت تأکید در امر معرفت به آن حقوق وادآء آنها این است که: بنده مؤمن باید مخصوصاً دعا نماید، وتوفیق از برای معرفت به آن حقوق وادآء آنها را از خداوند طلب نماید. وهمچنین است آنچه در باب حسن تقیّه تأکید شده، ونیز نسبت به آن فضائل جمیله مذکوره؛ که همه آنها ثابت است، که تقیّه موجب حفظ ایمان است، ونیز وسیله سلامت نفس ومال واهل وعرض انسان؛ وسلامت سایر برادران در این امور است، واز اشرف اعمال مؤمن است، ووسیله شریک بودن دراعمال صالحه مؤمنین است، وسبب تمییز ما بین مؤمن ومنافق است. واز اشرف اخلاق ائمّه اطهار (علیهم السلام) است، واز اشرف خصال حمیده بندگان کرام است، واز افضل شعار ورویّه صالحین است. وعامل به آن از کاملترین مردمان در صفات خیر است، وترک کننده آن آمرزیده نمی شود تا آنکه به عقوبت شدیده دنیویّه مبتلا شود. وامّا کیفیّت حسن تقیّه ومراتب واقسام آن، با بعضی دیگر از اخبار در فضیلت وشدّت تأکید آن وشدّت مذمّت ترک آن، در کیفیّت ششم ذکر شد.
بیان حقوق برادران ایمانی وکیفیت ادا ان
این گفتار در ضمن دو مطلب بیان می شود. مطلب اوّل: در بیان حقوق وکیفیّت اداء آن. مطلب دوّم: در بیان اقسام برادران، وبیان حکم عمل به آن حقوق نسبت به هر قسم از آنها.
اقسام حقوقی که بر عهده انسان است
امّا مطلب اوّل: اوّلا باید بدانیم حقوقی بر عهده انسان لازم می شود که باید به ذی حقّ اداء نماید، وآن حقوق بر سه قسم است:
قسم اوّل: حقوقی است که خداوند متعال آنها را بر عهده بندگان فرض ولازم فرموده است، یعنی تعلّق حقوق به همه اهل ایمان بواسطه همان اشتراک واتّحاد آنها است که در وصف ارکان اسلام وایمان دارند بدون آنکه فعل خود بندگان به اختیار آنها موجب تعلّق آن حقوق شده باشد.
قسم دوّم: حقوقی است که بر عهده بندگان تعلّق می گیرد، ولکن سبب تعلّق آن حقوق به اختیار خود آنها به فعل وعملشان است، ولی ارتکاب آن فعل به وجه جواز یا استحباب یا وجوب می باشد، مانند حقوقی که ما بین شوهر وزن یا معلم وشاگرد یا والدین وفرزند وهمسایه وامثال اینها می باشد. قسم سوّم: حقوقی است که بر عهده انسان به اختیار وبه فعل خودش تعلّق می گیرد، ولکن بر وجه ظلم ومعصیت وحرمت، مانند غیبت کردن وتهمت زدن ونمّامی وافساد مابین دو کس نمودن، ومانند مال کسی را سرقت کردن، یا گرفتن آن به نحو دیگر وبه ظلم وزور یا حیله گری نمودن وامثال اینها.
حقوق متقابل برادران ایمانی نسبت به یکدیگر
امّا قسم اوّل: پس اخبار در بیان آنها بسیار است، واز جمله روایتی است که ثقه الاسلام کلینی در «کافی» وشیخ صدوق در «مصادقه الاخوان» از معلّی بن خنیس از حضرت صادق آل محمّد صلوات الله علیه نقل کرده اند که: قال: قلت له: ما حقّ المسلم علی المسلم؟ قال (علیه السلام): له سبع حقوق واجبات ما منهنّ حقّ إلاّ وهو علیه واجب، إن ضیّع منها شیئاً خرج من ولایه الله وطاعته ولم یکن لله فیه من نصیب. قلت له: جعلت فداک وماهی؟ قال (علیه السلام): یا معلّی إنّی علیک شفیق، أخاف أن تضیّع ولاتحفظ، وتعلم ولاتعمل. قلت له: لا قوّه إلاّ بالله. قال (علیه السلام): أیسر حقّ منها أن تحبّ ما تحبّ لنفسک، وتکره ما تکره لنفسک.
والحقّ الثانی: أن تجتنب سخطه وتتّبع مرضاته، وتطیع أمره.
والحقّ الثالث: أن تعینه بنفسک ومالک ولسانک ویدک ورجلک.
والحقّ الرابع: أن تکون عینه ودلیله ومرآته.
والحقّ الخامس: أن لا تشبع ویجوع ولا تروی ویظماء ولا تلبس ویعری.
والحقّ السادس: أن یکون لک خادم ولیس لأخیک خادم فواجب أن تبعث خادمک فیغسل ثیابه ویضع طعامه ویمهد فراشه.
والحقّ السابع: أن تبرّ قسمه وتجیب دعوته وتعید مریضه وتشهد جنازته، وإذا علمت أنّ له حاجه تبادره إلی قضائها ولا تلجاه إلی أن یسألکهاو لکن تبادره مبادره، وإذا فعلت ذلک وصلت ولایتک بولایته وولایته بولایک»(165). یعنی: معلی بن خنیس گوید: خدمت آنحضرت (علیه السلام) عرض کردم: حقّ مسلم بر مسلم چیست؟ فرمود: که از برای او هفت حقّ واجب است که هیچ یک از آن حقوق نیست مگر آنکه واجب است بر عهده او، به وجهی که اگر ضایع نماید چیزی از آنها را از ولایت الهی واز اطاعت او خارج می شود، واز برای خداوند در وجود او بهره واثری از آثار بنده گی ودوستی او نیست.
گفتم به ایشان فدایت شوم آن حقوق چیست؟ فرمود: ای معلّی! من درباره تو خائفم که آنها را ضایع نمائی ومحافظت نکنی، ویاد بگیری وعمل ننمائی.
می گوید: گفتم: امید یاری از خداوند دارم. فرمود: کمترین حقّ از آنها این است که آنچه را که برای خودت دوست داری برای او نیز دوست داشته باشی، وآنچه از برای خود کراهت داری؛ برای او نیز کراهت داشته باشی. وحقّ دوّم آن است که از اعمالیکه باعث خشم او می شود اجتناب کنی، ودر آنچه خشنودی او است سعی نمائی، وامر او را اطاعت کنی. وحقّ سوّم آنکه اورا به جان ومال وزبان ودست وپای خودت یاری کنی. وحقّ چهارم آنکه برای او به منزله چشم او وراهنمای او ومرآت او باشی. (یعنی: او را در هر امری که خیر ورشد وصلاح او باشد؛ دانا وملتفت کنی وآنچه موجب ضرر وخطر وهلاک او باشد به او نشان دهی).
وحقّ پنجم آنکه تو سیر نباشی واو گرسنه باشد، وتو سیراب نباشی واو تشنه باشد، وتو پوشیده نباشی واو برهنه باشد. وحقّ ششم آنکه هرگاه از برای تو خادم باشد واز برای برادر تو خادمی نباشد، پس واجب است که خادمت را بفرستی برای آنکه لباس او را بشوید وطعام او را فراهم کند ورخت خواب برای او بگستراند. وحقّ هفتم آنکه قَسَم او را تصدیق نمائی، ودعوت او را اجابت کنی، واو را در حال مریضی عیادت نمائی، وبر جنازه او حاضر شوی، وآنکه هر گاه دانستی که از برای او حاجتی است؛ در اصلاح آن تعجیل کنی، ونگذاری که پناه آورد وبرای اصلاح آن از تو سئوال کند، وکمال عجله وسرعت را در امر حاجت او بنمائی.
وهرگاه با او چنین رفتار کردی، دوستی خود را به دوستی او ودوستی او را به دوستی خود وصل کرده ای، یعنی به وظیفه حقیقی اتحاد عمل کرده ای. همچنین از ابی منصور روایت شده: قال: کنت عند أبی عبد الله (علیه السلام) أنا وابن منصور وعبد الله بن طلحه، فقال ابتداء منه: یابن أبی یعفور. قال رسول الله (صلی الله علیه وآله): ستّ خصال من کنّ فیه کان بین یدی الله عزّ وجلّ وعن یمین الله عزّ وجلّ. فقال ابن أبی یعفور: وما هنّ جعلت فداک؟ فقال: یحبّ المرء المسلم لأخیه ما یحبّ لأعزّ أهله، ویکره المرء المسلم ما یکره لأعزّ أهله، ویناصحه الولایه. فبکی ابن أبی یعفور وقال: کیف یناصحه الولایه؟ قال: یابن أبی یعفور؛ إذا کان منه بتلک المنزله بثّه همّه ففرح لفرحه إن هو فرح، وحزن لحزنه إن هو حزن، وإن کان عنده ما یفرّج عنه فرج عنه، وإلاّ دعا الله عزّ وجلّ له. قال: ثمّ قال أبو عبد الله (علیه السلام): ثلاث لکم وثلاث لنا أن تعرفوا فضلنا، واتطأوا عقبنا وتنتظروا عاقبتنا، فمن کان هکذا کان بین یدی الله عزّ وجلّ فیستضیء بنورهم من هو أسفل منهم، وأمّا الّذین عن یمین الله فلو أنّهم یراهم من دونهم لم یهنأهم العیش ممّا یرون من فضلهم. فقال ابن أبی یعفور: وما لهم لا یرون وهم عن یمین الله تعالی؟ فقال: یا بن أبی یعفور؛ إنّهم محجوبون بنور الله، أما بلغک الحدیث أنّ رسول الله (صلی الله علیه وآله) کان یقول: إنّ لله خلقاً عن یمین العرش بین یدیِ الله عزّ وجلّ الضاحیه، یسئل السائل ما هؤلاء؟ فیقال: هؤلاء الّذین تحابّوا فی جلال الله(166).
یعنی: صادق آل محمّد (علیه السلام) به ابن ابی یعفورفرمود: که حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) می فرمایند: «شش خصلت است که هر کس داشته باشد؛ در درجه عالیه محضر قرب خداوند عزّ وجلّ ودر مقام خاص کرامت او خواهد بود. پس ابن ابی یعفور عرض کرد: فدایت شوم، آن خصال کدام است؟ آنحضرت (علیه السلام) فرمود: اینست که دوست بدارد مرد مسلم از برای برادر خود آنچه را که برای عزیز ترین اهل خود دوست می دارد، وکراهت داشته باشد آنچه را که برای عزیزترین اهل خود کراهت دارد، وبرای او دوستی خود را خالص گرداند. پس ابن ابی یعفور گریان شد؛ وعرض کرد: چگونه با او دوستی خود را خالص نماید؟ فرمود: ای ابن ابی یعفور! هرگاه نسبت به برادرش در مقام خلوص محبّت بوده باشد، از حال او وهمّ او تفحّص وجستجو خواهد کرد، پس اگر برادرش خوشحال باشد؛ او هم برای خوشحالی او خشنود می شود، واگر محزون باشد او هم از برای حزن او محزون می شود، ودر این حال اگر نزد او وسیله ایکه که رفع حزن از او نماید، پس حزن او را رفع نماید، واگر نباشد از برای او دعا می کند.
پس حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: سه خصلت از برای شما است نسبت به یکدیگر، وسه خصلت هم به ما تعلّق دارد، یعنی حقّی است از برای ما که باید آن را ادا کنید، به آنکه به فضل مخصوص ما؛ معرفت پیدا نمائید، وما را در قول وفعل مان متابعت نمائید، وانتظار فرج وظهور دولت وسلطنت ما را داشته باشید. پس هرکس دارای این صفات باشد در مقام عالی ومحضر قرب خداوند عزّ وجلّ خواهد بود،و آنهائی که مقامشان از اینها پست تر است کسب نور از نور آنها خواهند نمود، وامّا آنهائی که در مرتبه رفیعه خاص کرامت خداوند متعال می باشند، پس اگر چنانچه ببینند آنها را؛ کسانیکه پست تر از آنهایند، ناگوار خواهد شد عیش آنها، بواسطه آنچه که از بلندی مقام آنها ببینند.
پس ابن ابی یعفور عرض کرد: چگونه آنها را نمی بینند، وحال آنکه آنها در چنین مقام نمایانی از کرامت خاص خداوند می باشند؟ پس آنحضرت (علیه السلام) فرمود: بدرستیکه اینها به نور خداوند مستور وپنهانند، آیا این حدیث به تو از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نرسیده است که: «از برای خداوند خلقی هست که در جانب راست عرش در محضر قرب خداوند عزّ وجلّ، ودر مقام خاص کرامت الهی می باشند، که صورتهای آنها از برف سفیدتر واز آفتاب تابنده وروشن تر است. سئوال شد که: اینها چه کسانیند؟ پس جواب داده شد که: اینها کسانیند که با یکدیگر از برای بزرگواری خداوند دوستی می کنند. یعنی: دوستی هر یک از آنها با برادران مؤمن محض ملاحظه انتساب برادر مؤمن آنها به خداوند متعال است، بواسطه وصف ایمان، واین مانند اکرام ومحبّت به شاهزاده است از جهت ملاحظه بزرگواری سلطان، وبه جهت آنکه فرزند سلطان است.
سه خصوصیّت مهمّ در حدیث امام صادق (ع)
واین حدیث شریف؛ طرفه حدیثی است که جامع ومشتمل بر سه خصوصیت شریفه عظیمه است. خصوصیّت اوّل: آنکه مشتمل است به بیان جامع بر همه حقوق عظیمه اولیاء اطهرین معصومین خداوند (علیهم السلام) که بر عهده بندگان لازم است، از قبیل سلام دادن بر آنها، وزیارت آنها از دور ونزدیک، وصلوات فرستادن بر آنها، ودعای در فرج آنها، ونصرت ویاری آنها در حال سختی وآسایش؛ وبه مال ودست وپا وزبان وچیزهای دیگر که تعلّق به انسان داشته باشد وحصول نصرت ومودّت به آن میسّر شود. ودیگر لزوم توسّل وتمسّک واعتصام جستن به آنها در جمیع حوائج. ودیگر فضیلت دادن آنهارا برجمیع موجودات حتّی انبیاء اولی العزم عظام (علیهم السلام). ودیگر دشمنی با اعداء آنها در ظاهر وباطن، که این جمله از لوازم معرفت داشتن به فضل آنها است.
ودیگر لزوم یادگیری وتفهّم اخبار واحادیث آنها، در هر مورد که فرموده اند، ولزوم تسلیم در آنچه از آنها ظاهر گردیده از قول وفعل، واعتراف قلبی وزبانی به آنکه جمیع آنها صدق وحقّ است، ولو در آنچه بر انسان حکمت آن از جهت نقصان فهم ودرک مخفی باشد.
ودیگر لزوم پیروی از احوال واوصاف حمیده وجمیله آنها در آداب ورسوم واخلاق حسنه است، که همه اینها از لوازم اتّباع وپیروی از آنها است. ودیگر لزوم صبر در آنچه انسان مشاهده می نماید از ابتلائات ومکروهاتی که بر جان ومال وخانواده وعرض وآبروی او؛ از اعداء واشرار وارد می شود، ودیگر انتظار ظهور وفرج عظیم آنها که در زمان ظهور دولت وسلطنت آنان وعده داده شده است. ودیگر لزوم محزون بودن در حزن آنها ومسرور بودن در سرور آنها، وعمل به وظائف حزن از قبیل اقامه عزاء در اوقات مصیبت آنها، وعمل به وظائف سرور در اوقات سرور آنها، که همه اینها وامثال اینها از لوازم انتظار داشتن عاقبت ودولت وسلطنت الهیّه از برای آنها صلوات الله علیهم اجمعین است. خصوصیت دوّم: آنکه مشتمل است به بیانی که جامع همه حقوق لازم برادران ایمانی است، که آن حقوق در حدیث معلّی بن خنیس واخبار بسیار دیگری بیان شده است.
از جمله آن حقوق؛ آنست که مؤمن در حضور او؛ پشت وپناه برادر مؤمن خود باشد، ودر حال غیبت او؛ حافظ اهل ومال او باشد، وآنکه به او اف نگوید، وبه او نگوید: تو دشمن من می باشی، ودر حیات او به دیدن او برود، ودر مردن به زیارت قبر او برود، ودر امری که برادر مؤمن بر انسان واضح نباشد در گفته باشد یا کرده باشد یا در قصد قلبی باشد، وحجّت وعذر در آن از برای انسان واضح نباشد گمان بد درباره او نکند.
ودیگر آنکه عطسه او را تسمیه بگوید، وغیبت او را ردّ نماید، وخطا ولغزش او را عفو کند، وعیب او را بپوشاند، وفضل وکمال او را ظاهر نماید، وعذر او را قبول کند، وسلام او را جواب دهد، وهدیّه وتعارف او را قبول کند، واز گمشده او تفحصّ نماید.
ودیگر آنکه حجّت ودلیل بر خصمش را به او تلقین کند یعنی کلامی را به او تعلیم او نماید که بتواند اثبات حقّ خود را بنماید واو را در حال مظلومی به دفع ظلم از او؛ یاری کند، واو را از ظلم کردن منع نماید، واو را در شدائد بخود وا نگذارد، وذمّه او را از دین وقرض با بخشیدن به او اگر خود صاحب قرض باشد، وبا اداء نمودن اگر دیگری صاحب قرض باشد بری نماید.
ودیگر آنکه زود از او نرنجد، وگله وشکایت از او ننماید، وبه این سبب مفارقت وقطع دوستی خود را از او ننماید، وبا دوست او دوست؛ وبا دشمن او دشمن باشد، یعنی در جائی که موافق با رضای خداوند باشد؛ با دوستان او دوست وبا دشمنان او دشمن باشد. وهمه این حقوق وآنچه در حدیث معلّی بود از لوازم خلوص محبّت واز مراتب موالات فی جلال الله می باشد، که هر دو در فرمایش نبوی (صلی الله علیه وآله) در این حدیث ابن ابی یعفور مذکور است، وهرکدام از این حقوق؛ در احادیث بسیاری به وجه تأکید أکید وارد شده است، واز برای هریک جداگانه فضائل وثوابهای عظیمه وجلیله؛ در اخبار زیادی بیان گردیده است.
خصوصیت سوّم: آنکه این حدیث شریف مشتمل است بیان فضل ومقام دوستی برادران ایمانی واداء نمودن حقوق یکدیگر را که آن بیان جامعی است برای همه فضائل کثیره ایکه وارد شده است، که از جمله آنهاست آنچه از «تفسیر منیر امام (علیه السلام)» ذکر شد، چرا که بودنِ بنده مؤمن «بین یدی الله عزّ وجلّ وعن یمین الله فی یمین عرش الله» کنایه است از غایت قرب بنده به کرامت خاصّه الهیه در آن مقام رفیع است، یعنی در عرش مجید با آن کمال نور وضیاء که در آن حدیث شریف ذکر شده است.
پس آن فضل ومقام جلیلی است که در آن جمیع کرامات الهیه؛ یعنی آنچه در بهشت وعدن وفردوس ورضوان به مؤمنین وعده داده شده، وآن منتهای درجه همه کرامات است؛ حاصل است. واز این دو تعبیر منیر یعنی «بین یدالله» و«عن یمین الله» ظاهر می شود که: صاحب این مقام رفیع دو طائفه می باشند، وطایفه دوّم یعنی آنهائی که «عن یمین الله» می باشند از طایفه اوّل یعنی آنهائی که «بین یدی الله» می باشند افضلند، چنانچه در این حدیث؛ به این دو طائفه وافضلّیت دوّمی اشاره شده است که بعد از ذکر طائفه اوّل وبیان فضل آنها فرمود: «وأمّا الّذین عن یمین عرش الله عزّ وجلّ...» تا آخر که فضل آنها را بیان می کند. واین افضلیّت مزبوره از اصل آن دو تعبیر شریف مفهوم می شود، بواسطه آنکه ذکر شد که تعبیر «بین یدی الله» و«عن یمین الله» کنایه از منتهی درجه کرامت بنده در محضر قرب خداوند عزّ وجلّ در محل کرامت او در عرش مجید است.
واین امر نسبت به محضر هر سلطانی واضح است، زیرا هر کس در کنار سلطان قرار داشته باشد؛ در کرامات شاهانه از آنکه در مقابل سلطان نشسته باشد اشرف وافضل است، هرچند هر دو مقام؛ کرامت خاصّ سلطانی است، واعلی مراتب حضور است نسبت به آنهائی که در حواشی محضر او واقعند.
وهمچنین از این حدیث شریف که از جمله جوامع کلمات نبوی (صلی الله علیه وآله) می باشد واضح گردید که: شرط فائز شدن بندگان مؤمن به این مقام رفیع بواسطه موالات آنها با هم واداء حقوق یکدیگر است، که باید این عمل شریفه؛ از شائبه هواهای نفسانیّه وجهات دنیویّه سالم باشد، واز برای جلال وبزرگواری خداوند به بیانی که در توضیح آن ذکر گردید خالص ومحض باشد.
پس هرچند این مرتبه خلوص؛ کاملتر شود، واز هوا ودنیا وریا دورتر گردد، آن مرتبه نور وبهاء وضیاء در آن مقام قرب؛ اعظم واعلی خواهد گردید، واز اخباری که در باب تأکید در اداء حقوق وارد گردیده است؛ ظاهر وواضح می شود که: عمده واصل وسبب در تعلّق این حقوق عظیمه؛ وصف ایمان است، پس هرچه این صفت شریفه در هرکس کاملتر باشد، این حقوق نسبت به او بزرگتر می شود، وتأکید لزوم اداء آنها در حقّ او شدیدتر می شود، واجر وثواب آن افضل واکثر می گردد.
قسم دوّم از حقوق یعنی: حقوقی که بر عهده بندگان تعلّق می گیرد، وسبب آن اختیار خود آنها است که به فعل وعمل بجا می آورند به وجه وجوب یا استحباب یا اباحه، مانند حقوق ما بین زوج وزوجه، ومابین عالم ومتعلّم، وما بین مالک ومملوک، وما بین سلطان ورعیت، ومابین والدین وولد، ومابین همسایه.
فرازهائی از رساله حقوق حضرت زین العابدین (ع)
پس اخبار در بیان آن حقوق وبیان تأکید اداء آنها؛ وبیان کثرت فضل وثواب آنها، وبیان شدّت ذمّ ترک آنها؛ بسیار است، ولکن در اینجا به ذکر آنچه در کتاب مستطاب «مکارم الاخلاق» از حضرت امام زین العابدین صلوات الله علیه در بیان همه حقوقی که از هر جهت به انسان تعلّق می گیرد؛ اکتفا می شود. حضرت بعد از ذکر بعضی از حقوق از خداوند عزّ وجلّ واز اعضاء وجوارح واز عبادات فرمود: «وحقّ السلطان: أن تعلم أنّک جعلت له فتنه، وأنّه مبتلی فیک بما جعل الله عزّ وجلّ له علیک من السلطان، وأنّ علیک أن لا تتعرض لسخطه فتلقی بیدک إلی التهلکه، وتکون شریکاً له فیما یأتی إلیک من سوء.
وحقّ سائسک بالعلم: التعظیم له، والتوقیر لمجلسه، وحسن الاستماع إلیه، والإقبال علیه، وأن لا ترفع صوتک، وأن لا تجب أحداً یسئله عن شیء حتّی یکون هو الّذی یجیب، ولا یحدث فی مجلسه أحداً ولاتغتاب عنده أحداً، وأن تدفع عنه إذا ذکر عندک، وأن تستر عیوبه وتظهر مناقبه، ولا تجالس له عدوّاً ولاتعادی له ولیّاً، فإذا فعلت ذلک شهد لک ملائکه الله بأنّک قصدته وتعلّمت علمه لله جلّ اسمه لا للناس. وأمّا حقّ سائسک بالملک: فأن تطیعه ولا تعصیه إلاّ فیما یسخطک الله عزّ وجلّ، فإنّه لا طاعه لمخلوق فی معصیه الخالق. وأمّا حقّ رعیتک بالسلطان: فأن تعلم أنّهم صاروا رعیّتک لضعفهم وقوّتک، فیجب أن تعدل فیهم وتکون لهم کالوالد الرحیم، وتغفر لهم جهلهم ولا تعاجلهم بالعقوبه، وتشکر الله عزّ وجلّ علی ما أتاک من القوّه علیهم. وأمّا حقّ رعیتک بالعلم: فأن تعلم أنّ الله عزّ وجلّ إنّما جعلک قیّماً لهم فیما أتاک من العلم وفتح لک من خزائنه فإن أحسنت فی تعلیم الناس ولم تخرق بهم ولم تتحبر علیهم زادک الله من فضله، وإن أنت منعت الناس علمک أو خرقت بهم عند طلبهم العلم منک کان حقّاً علی الله عزّ وجلّ أن یسلبک العلم وبهائه ویسقط من القلوب محلّک.
وأمّا حقّ الزوجه: فأن تعلم أنّ الله عزّ وجلّ جعلها لک سکناً واُنساً، فتعلم أنّ ذلک نعمه من الله علیک فتکرمها وترفق بها وإن کان حقّک علیها أوجب فإنّ لها علیک أن ترحمها لأنّها أسیرک وتطعمها وتکسوها، واذا جهلت عفوت عنها. وأمّا حقّ مملوکک: فأن تعلم أنّه خلق ربک وابن أبیک واُمّک ولحمک ودمک لم تملکه لأنّک صنعته دون الله عزّ وجلّ ولا خلقت شیئاً من جوارحه، ولا أخرجت له رزقاً ولکن الله عزّ وجلّ کفاک ذلک ثمّ سخّره لک وأئتمنک علیه واستودعک إیّاه لیحفظ لک ما یأتیه من خیر إلیه، فأحسن إلیه کما أحسن الله إلیک، وإن کرهته استبدله ولا تعذّب خلق الله عزّ وجلّ، ولاقوّه إلاّ بالله. وأمّا حقّ اُمّک: فأن تعلم أنّها حملتک حیث لا یتحمّل أحد أحداً، وأعطتک من ثمره قلبها مالایعطی أحد أحداً، ووقیک بجمیع جوارحها ولم تبال أن تجوع وتطعمک وتعطش وتسقیک وتعری وتکسوک وتضحی وتظلّک وتهجر النوم لأجلک، ووقیک الحرّ والبرد ولتکون لها فإنّک لا تطیق شکرها إلاّ بعون الله وتوفیقه. وأمّا حقّ أبیک: فأن تعلم أنّه أصلک، وأنّک لولاه لم تکن، فمهما رأیت فی نفسک ما یعجبک فاعلم أنّ أباک أصل النعمه علیک فیه فأحمد الله وأشکره علی قدر ذلک، ولاقوّه إلاّ بالله. وأمّا حقّ ولدک: فأن تعلم أنّه منک ومضاف إلیک فی عاجل الدنیا بخیره وشرّه، وأنّک مسئول عمّا ولیته من حسن الأدب والدلاله علی ربّه عزّ وجلّ والمعونه له علی طاعته فاعمل فی أمره عمل من یعمل أنّه مثاب علی الإحسان إلیه معاقب علی الإسائه إلیه. إلی أن قال (علیه السلام): وأمّا حقّ ذی المعروف علیک: فأن تشکره وتذکر معروفه، وتکسبه المقاله الحسنه وتخلص له الدعاء فیما بینک وبین الله عزّ وجلّ، فإذا فعلت ذلک کنت قد شکرته سرّاً وعلانیهً، ثمّ إن قدرت علی مکافاته یوماً کافاته. إلی أن قال (علیه السلام): وأمّا حقّ جارک: فحفظه غائباً، وإکرامه شاهداً، ونصرته إذا کان مظلوماً، ولاتتبع له عوره فإن علمت علیه سوء سترته علیه، وإن علمت أنّه یقبل نصیحتک فنصحته فیما بینک وبینه، ولا تسلمه عند شدّته، وتقیل عثرته، وتغفر ذنبه، وتعاشره معاشره کریمه، ولا قوّه إلاّ بالله. وأمّا حقّ الشریک: فإن غاب کفیته، وإن حضر رعیته، ولا تحکم دون حکمه ولاتعمل برأیک دون مناظرته، وتحفظ علیه من ماله ولا تخونه فیما عزّ أو هان من أمره، فإنّ ید الله عزّ وجلّ علی الشریکین مالم یتخاونا، ولا قوّه إلاّ بالله».
وما حصل ترجمه این فرمایشات آنکه: حقّ سلطان آن است که بدانی تو سبب امتحان او شده ای، واو درباره توامتحان گردیده است به سبب آنچه خداوند سلطنت داشتن او را بر تو قرار داده است، وبدرستیکه بر عهده تو است آنکه خود را در معرض سخط وغضب او؛ در نیاوری تا آنکه خود را به دست خود در مهلکه انداخته باشی، وبا او در گناه آن بدی که از او نسبت به تو واقع شود شریک شوی. وحقّ صاحب اختیار تو در علم؛ تعظیم نمودن از برای او است، واحترام مجلس او را نگه داری، وبه جانب او خوب گوش کنی، وتوجه خود را برای او قرار دهی، وآنکه بر او صدای خود را بلند ننمائی، وآنکه هر کس که چیزی را از او سئوال نماید تو جواب ندهی؛ تا آنکه خود او جواب دهد، وآنکه حال کسی را در مجلس او بیان نکنی، وآنکه غیبت کسی را نزد او ننمائی، وآنکه هرگاه او نزد تو به بدی وعیبی یاد شود؛ دفع نمائی، وآنکه عیبهای او را بپوشانی، وفضیلت های او را ظاهر نمائی، وآنکه با دشمن او مجالست نکنی، وبا دوست او دشمنی نورزی. پس هرگاه چنین کردی ملائکه خداوند برای تو شهادت می دهند به آنکه تو به جانب او توجه کرده ای، علم او را از برای خداوند جلّ اسمه یاد گرفته ای نه از برای مردم. وامّا حقّ صاحب اختیار تو؛ بواسطه مالک بودن او تو را یعنی بردگی آن است؛ که امر ونهی او را اطاعت کنی، وجز در آنچه موجب غضب خداوند شود؛ مخالفت ننمائی، بواسطه آنکه حقّ طاعت وفرمان دادنی برای هیچ مخلوقی در چیزی که مخالفت ونافرمانی خالق به آن حاصل شود؛ نیست. وامّا حقّ رعیّت تو که سلطنت بر آنها داری؛ آن است که بدانی آنکه آنها بواسطه ضعف حالشان وتوانائی تو؛ رعیت تو شده اند، پس واجب است که ما بین آنها به طریقه عدل رفتار کنی، واز برای آنها پدر مهربان باشی، واز جهل ونادانی آنها چشم بپوشانی، ودر عقوبت ومجازات آنها عجله ننمائی، وآنکه خداوند عزّ وجلّ را بر آنچه عطا فرموده است تو را از سلطنت وبزرگی داشتن بر آنها شکر نمائی.
وامّا حقّ رعیت تو بواسطه علم آن است که بدانی آنکه خداوند عزّ وجلّ درباره آنچه از نعمت علم به تو مرحمت فرموده تو را قیّم آنها گردانیده، وبسوی تو باب خزائن کرامت هدایت وسعادت خود را گشوده است، پس اگر چنانچه در مقام تعلیم مردم با آنها نیکی نمودی، وبر آنها درشت خوئی وتندی وتغیّر ننمودی، خداوند تو را از فضل خود یاری می فرماید، واگر از مردم علم خود را منع نمودی؛ یا در حالی که طلب علم از تو می کنند تندی ودرشت خوئی کردی، برای خداوند حقّ است که از تو علم را وبهاء آن را سلب فرماید، واز دلها موقعیّت تو را بردارد. وامّا حقّ زوجه؛ پس این است که بدانی آنکه خداوند عزّ وجلّ او را وسیله سکون وانس تو قرار داده است یعنی وحشت تنهائی تو در امور معیشت وزندگانی دنیوی رفع شود پس بدان که او از خداوند برای تو نعمتی است وبا این ملاحظه؛ در حقّ او اکرام نمائی، وبه طور ملایمت وملاطفت با او رفتار کنی گر چه حقّ تو بر او واجب تر است، وبه درستیکه حقّ او بر تو آن است که با او مهربانی کنی، چون که او اسیر تو است، ودر تحت اطاعت وتصرف تو می باشد، وآنکه او را اطعام کنی، واو را بپوشانی، وهرگاه نادانی کرد او را عفو نمائی.
وامّا حقّ مملوک وبنده؛ تو پس آن است که بدانی آنکه او مخلوق پروردگار تو است، وفرزند پدر ومادرتو می باشد یعنی حضرت آدموحوّا (علیهما السلام) وبه منزله گوشت وخون تو است، وتو مالک او نشده ای از جهت آنکه تو او را خلق کرده باشی ومخلوق خدا نباشد، وتو چیزی از جوارح او را خلق نکرده ای، ونه رزق او را تو یعنی از آسمان وزمین بیرون آورده ای، ولکن خداوند عزّ وجلّ روزی او را نزد تو عطا کرده. پس او را مسخّر تو فرموده که در تحت تصرّف واطاعت تو باشد، وتو را امین بر او گردانیده واو را به تو به عنوان امانت به ودیعه سپرده است، برای آنکه آنچه از جانب تو خیر به او می رسد محفوظ بماند.
پس به او احسان نما، چنانچه خداوند به تواحسان فرموده است، واگر کراهتی از او پیدا کردی او را تبدیل کن، ومخلوق خداوند عزّ وجلّ را عذاب نکن، وبر هیچ امری توانائی نیست؛ جز به تأیید خداوند. امّا حقّ مادر تو؛ پس آن است که بدانی آنکه او تو را حمل نمود در حال وزمانی که هیچ کس کسی را حمل ننماید، وبه تو از میوه قلب خودش داد چیزی را که هیچ کس به کسی نمی دهد، وتو را با همه جوارح خودش محافظت کرد، وباک نداشت از آنکه خود گرسنه باشد وتو را اطعام کند، وخود تشنه باشد وتو را سیراب نماید، وخود برهنه باشد وتو را بپوشاند، وخود در گرمی وآفتاب باشد وبر تو سایه بیندازد، وبه خاطر تو؛ ترک خواب نماید، وحفظ نماید تو را از گرما وسرما به جهت آنکه تو از برای او باقی باشی، پس بدرستیکه تو نمی توانی از عهده شکر او بر آئی جز بوسیله یاری وتوفیق خداوند. وامّا حقّ پدر تو؛ آن است که بدانی آنکه او اصل ومایه وجود تو می باشد؛ وآنکه اگر او نبود تو هم نبودی، پس هر زمان در وجودت چیزی را دیدی که از آن خوشت آمد؛ پس بدان که پدر تو اصل ومایه در آن نعمت است، پس خداوند را حمد کن، وپدر خود را بر این مقدار حقّ او بر تو شکر کن، وبر هیچ امری توانائی نیست جز به تأیید خداوند.
وامّا حقّ فرزند تو؛ پس آن است که بدانی که او از وجود تو می باشد، ومنسوب به تو است، وبدان که در این دنیا در هر جهت از خیر وشرّ او تو مورد سئوال الهی واقع خواهی شد، از جهت حقّ ولایت وبزرگی که بر او داری، وامر او به تو واگذار شده است از نیکو گردانیدن آداب واخلاق او، وراهنمائی کردن او، وشناسائی پرودگار او، واعانت نمودن او را بر اطاعت پروردگارش. پس در امر او عمل نما مانند عمل کسی که یقین دارد که برای احسانش ثواب داده خواهد شد، وبرای بدی نسبت به او عقاب می شود. وامّا حقّ کسیکه احسان ونیکی در حقّ تو نموده باشد؛ پس آن است که از او تشکّر نمائی واحسان وخیر او را یاد کنی، وچنان کنی که اسم او ویاد او در زبان مردم به نیکی برده شود، وبا خلوص در حقّ او در پنهانی که جز خداوند کسی مطّلع نباشد دعا کنی، پس هرگاه چنین کردی به تحقیق که او را در پنهانی وآشکارا شکر نموده ای، پس اگر چنانچه توانائی بر مکافات وجبران پیدا نمودی یعنی به نحو احسان او را جبران نمائی. وامّا حقّ همسایه تو پس در حال غیبتش محافظ او باشی یعنی در امر مال واهل او ودر حضورش او را گرامی بداری، واو را در حال مظلومیّت یاری کنی، وآنکه در ظاهر کردن عیب او سعی ننمائی، پس اگر امر بدی را در حال او دیدی بپوشانی، واگر دانستی آنکه او نصیحت تو را در آنچه ما بین تو واوست قبول می کند آگاه نمائی، وآنکه او را هنگام شدّت وگرفتاری رها نکنی، وآنکه عذرش را در لغزش وخطا قبول کنی، وآنکه رفتارت با او رفتاری باشد که در آن خیر ورحمت است، ودر هیچ امری توانائی نیست جز به تأیید خداوند.
وامّا حقّ شریک؛ آن است که اگر غائب باشد مواظبت در امورات او نمائی، واگر حاضر باشد به طریق مهربانی با او سلوک ورفتار نمائی، وآنکه در امری بر خلاف حکم او؛ حکم نکنی، وآنکه بی اطلاع او وبدون مشورت با او عمل نکنی، وآنکه برای او مالش را حفظ کنی، وآنکه در هر موردی که ملتفت نباشد وغفلت داشته باشد خیانت ننمائی، بواسطه آنکه یاری خداوند عزّ وجلّ برای دو شریک هست مادامی که آنها با یکدیگر خیانت ننمایند، ودر هیچ امری توانائی نیست جز به تأیید خداوند. وحضرت حقوق دیگری را با کیفیّت اداء آن در این حدیث شریف بیان فرموده اند، مانند حقّ امام جماعت، وحقّ مؤذّن، وحقّ عبادات، وحقّ جوارح واعضاء بدن، وحقّ همنشین، وحقّ مهمان، وحقّ نصیحت کننده وامثال اینها، ولکن در اینجا به ذکر مهمترین آنها که مقصود ما بود اکتفا کردیم.
قسم سوّم از حقوق
یعنی آنچه بر عهده انسان به فعل واختیار خود؛ ولکن به وجه ظلم ومعصیت وحرمت تعلّق می گیرد، مانند غیبت وتهمت وسخن چینی وافساد یا سرقت نمودن مال کسی یا گرفتن مال مردم با قهر یا با حیله گری وامثال اینها. پس انواع واقسام وکیفیّات آنها بسیار است وبیان آنها وشدّت مذمّت وعقوبت عظیمه آنها در آیات واخبار بسیار زیادی وارد شده است.
واز جمله در «خصال» از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) روایت شده است که: «به حضرت عیسی (علیه السلام) خطاب شد که به بنی اسرائیل بگو: مادامیکه حقّ یکی از بندگان من به گردن شماها است محال است دعای شما را مستجاب کنم» پس هر بنده مؤمن که در مقام تحصیل تقوی است باید در اداء حقوق هر صاحب حقّی خاصه نسبت به اهل ایمان به وجهی که در این مسطورات به نحو اشاره واختصار بیان کردیم، وحقوقی که در کتب مبسوطه از آیات واخبار است سعی وکوشش نماید.
نصرت ویاری امام زمان (ع) با انتظار ظهور وفرج آن حضرت
کیفیت دهم: انتظار ظهور وفرج حضرت ولی الله می باشد. اهمیّت انتظار ظهور آنحضرت (علیه السلام) به حدّی است که منتظر در زمره مجاهدین آنحضرت (علیه السلام) وشهدای در حضورش محسوب می گردد، که در این مورد احادیث بسیاری نقل شده است، واین مطلب در ضمن سه فصل بیان می شود.
فصل اوّل: در ذکر اخباری است که دلالت دارند بر آنکه انتظار فرج فضیلت نصرت وشهادت را دارد. فصل دوّم: درذکر اخباری در فضل انتظار غیر از فضیلت نصرت وشهادت است. فصل سوّم: در بیان معنای انتظار، وذکر شرایط وآداب آن، ودر بیان مقدمات وآثار آن است.
روایات وارده در انتظار ونصرت آن حضرت (ع)
فصل اوّل: در اخبار بسیاری وارد شده است که: با انتظار؛ نصرت ویاری امام (علیه السلام) حاصل می شود. از جمله در «نور الابصار» از حضرت صادق (علیه السلام) روایت شده که حضرت فرمودند: هرکس از شما بمیرد در حالتی که انتظار ظهور حضرت قائم (علیه السلام) را داشته باشد، مانند کسی است که با آنحضرت در خیمه ایشان باشد. آنگاه اندکی ساکت شد؛ بعدفرمود: مانندکسی است که در رکاب او جهاد کند.
بعد فرمود: نه، والله؛ بلکه مانند کسی است که در رکاب حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) شهید شده باشد(167).
ونیز روایت دیگری در «نور الابصار» از ابی حمزه نقل شده که گفت: به حضرت صادق (علیه السلام) عرض کردم: فدایت شوم؛ پیر ونا توان شده ام، واجلم نزدیک شده است، ومی ترسم پیش از وقوع امر فرج شما بمیرم. فرمود: ای ابا حمزه! هرکس که ایمان بیاورد وحدیث ما را تصدیق کند، ومنتظر زمان فرج ما باشد، مثل کسی است که در زیر علم حضرت قائم (علیه السلام) شهید شده باشد، بلکه ثواب کسی را دارد که در رکاب حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) شهید شده باشد(168).
وباز در روایت دیگری از آنحضرت (علیه السلام) نقل شده که فرمود: هرکس از شما ها بمیرد در حالتی که انتظار فرج داشته باشد نزد حقّ تعالی از بسیاری از شهیدان بدر واحد افضل است(169).
ودر روایت دیگری در «لآلی الاخبار» از حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) نقل شده که حضرتش فرمودند: کسیکه از شماها امر به ما معرفت وشناخت داشته باشد ومنتظر فرج باشد، ودر این انتظار؛ امیدوار خیر باشد(170) مانند کسی خواهد بود که در راه خدا در رکاب حضرت قائم (علیه السلام) به شمشیر خود جهاد کرده باشد. پس فرمود: بلکه به خدا قسم مانند کسی است که در رکاب حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) به شمشیر خود جهاد کرده باشد.
پس مرتبه سوّم فرمود: بلکه به خدا قسم؛ مانند کسی است که درک شهادت کرده باشد با حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) در خیمه ایشان، ودر باره شما در این مورد یک آیه از قرآن نازل شده است. عرض کردم کدام آیه است؟ فرمود: قول خداوند: (وَالَّذینَ آمَنُوا بِالله ورُسُلِهِ اُولئِکَ هُمُ الصِّدیقُونَ والشُّهَداءَ عِنْدَ رَبِهِّمْ...)(171).(172)
وفی «کمال الدین» عن أبی جعفر محمّد بن علیّ الباقر (علیهما السلام) قال: قلت له: اصلحک الله، لقد ترکنا أسواقنا إنتظاراً لهذا الأمر. فقال (علیه السلام): یا عبدالحمید! أتری من حبس نفسه علی الله عزّ وجلّ لا تجعل الله له مخرجاً، بلی والله لیجعل الله له مخرجاً، رحم الله عبداً حبس نفسه علینا، رحم الله عبداً أحیا أمرنا. قال: قلت: فإن متّ قبل أن أدرک القائم (علیه السلام)؟ القائل منکم إن أدرکت قائم آل محمّد (علیه السلام) نصرته کان کالمقارع معه بسیفه بل کالشهید معه»(173) ومضمون این روایت در کیفیّت هشتم گذشت. واز ظاهر بعضی از اخبار واخباری که به مضمون آنها وارد شده چنین استفاده می شود که: خداوند بواسطه انتظار؛ اجر وثواب مجاهدین وشهدای در رکاب حضرت قائم (علیه السلام) را مرحمت می فرماید، ومنتظرین فرج ایشان را در زمره انصار ایشان وشهدای با ایشان محشور می فرماید، مانند اعمال شریفه دیگر که فضل وثواب شهادت را دارد، گرچه عنوان نصرت ویاری در آن حاصل نشود. ولکن در فصل سوّم در بیان معنای انتظار ظاهر می شود ان شاء الله تعالی که هرگاه حقیقت انتظار در کسی حاصل شود، پس نصرت آنحضرت (علیه السلام) هم بر وجهی که در معنای نصرت واقسام آن بیان شد حقیقتاً حاصل می شود. فصل دوّم: برخی دیگر از فضائل انتظار غیر آنچه در فصل سابق ذکر شد که عنوان نصرت باشد، ودر بیان وجوب انتظار، وآنکه انتظار از لوازم حقیقیّه ایمان، واز شرایط قبولی اعمال وعبادات می باشد.
از جمله در «نجم الثاقب» از «غیبت» شیخ طوسی (رحمه الله) روایت شده از مفضل که گفت: از حضرت قائم (علیه السلام) یاد کردیم؛ وکسیکه از اصحاب ما بمیرد در حالیکه انتظار او را می کشد. پس حضرت صادق (علیه السلام) به ما فرمود: که چون قائم (علیه السلام) خروج کند کسی بر سر قبر مؤمن می آید وبه او می گوید: ای فلان! بدرستیکه صاحب تو ظاهر شده، پس اگر می خواهی که ملحق شوی پس ملحق شو، واگر می خواهی که اقامت کنی در نعمت پروردگار خود پس اقامت داشته باش(174). ونیز در «نور الابصار» از تفسیر منیر «برهان» روایت شده از مسعده، که گفت: در محضر مبارک حضرت صادق (علیه السلام) بودم که پیرمردی خمیده وارد شد، در حالتیکه به عصاء خود تکیه کرده بود، پس سلام کرد، وحضرت جواب سلامش را دادند. آنگاه عرض کرد: یابن رسول الله! دست خود را بدهید من ببوسم؟ حضرت دست خود را دادند او بوسید، آنگاه شروع کرد به گریه کردن. حضرت فرمودند ای شیخ! چرا گریه می کنی؟ عرض کرد: فدایت شوم؛ صد سال است که عمرم در انتظار قائم شما گذشته، هر ماهی جدیدی که می آید می گویم: در این ماه ظاهر می شود، وهر سالی که تازه می شود می گویم: در این سال واقع می شود، اکنون پیر وناتوان شده ام واجلم فرا رسیده؛ وهنوز به مراد دل خود نرسیده ام، وظهور فرج شما را ندیده ام، چرا گریه نکنم وحال آنکه بعضی از شما را در اطراف زمین پراکنده، وبعضی را به ظلم اعدای دین کشته می بینم.
پس حضرت صادق (علیه السلام) گریان شدند وفرمودند: «ای شیخ! اگر زنده ماندی تا زمانی که ببینی قائم ما را؛ در مقام رفیع وبسیار والا می باشی، واگر پیش از ظهور حضرت در انتظارش مردی، پس در روز قیامت در زمره آل محمّد (علیهم السلام) محشور خواهی شد. وآنها مائیم که امر به تمسّک به ما نموده، در آنجا که فرموده: «إنّی مخلّف فیکم الثقلین، فتمسّکوا بهما لن تضلّوا، کتاب الله، وعترتی أهل بیتی»(175).
آن پیره مرد چون این بشارت عظمی را شنید، جزع گریه اش ساکن گردید، وگفت: مرا با وجود این بشارت باکی از مرگ نیست.
آنگاه حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند ای شیخ! بدان که قائم ما بیرون می آید از صلب امام حسن عسکری، وامام حسن عسکری بیرون می آید از صلب امام علی نقی (علیه السلام)، وعلی بیرون می آید از صلب حضرت امام محمّد تقی، ومحمّد بیرون می آید از صلب حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام)، وعلی بیرون می آید از صلب حضرت موسی که پسر من است که از صلب من خارج گردیده، ما ها دوازده نفریم که تمامی ما از هر گناهی وکثافتی معصوم وپاکیزه می باشیم»(176) وفی «البحار» عن أبی حمزه الثمالی، عن أبی خالد الکابلی، عن علیّ بن الحسین (علیه السلام) قال: «ثمّ تتمدّ الغیبه بولیّ الله الثانی عشر (علیه السلام) من اوصیاء رسول الله (صلی الله علیه وآله) والائمّه بعده، یا أبا خالد! إنّ أهل زمان غیبته القائلون بإمامته، المنتظرون لظهوره أفضل أهل کلّ زمان، لأنّ الله تعالی ذکره أعطاهم من العقول والأفهام والمعرفه ما صارت به الغیبه عندهم بمنزله المشاهده، وجعلهم فی ذلک الزمان بمنزله المجاهدین بین یدی رسول الله (صلی الله علیه وآله) بالسیف، اولئک المخلصون حقّاً، وشیعتنا صدقاً، والدعاه إلی دین الله سرّاً وجهراً» وقال: «انتظار الفرج من أعظم الفرج»(177) وروایت دیگری در «نجم الثاقب» از کتاب «غیبت» شیخ نعمانی (رحمه الله)، نقل شده که ابی بصیر گوید: روزی ابی عبد الله جعفربن محمّد (علیه السلام) فرمود: آیا خبر ندهم شما را به چیزی که خداوند عملی را از بندگان قبول نمی کند مگر به آن؟ گفتم: بلی. پس فرمود: شهادت «لا اِلهَ اِلاَّ الله وأنّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ ورَسُولُه»، واقرار به آنچه امر فرموده؛ دوستی ما، وبیزاری از دشمنان ما، وانقیاد برای ایشان، وورع واجتهاد وآرامی، وانتظار کشیدن برای قائم (علیه السلام).
آنگاه فرمود: بدرستیکه برای ما دولتی است که خداوند آن را می آورد در هر وقت که بخواهد. آنگاه فرمود: هرکس که دوست دارد که از اصحاب قائم (علیه السلام) باشد پس هر آینه انتظار کشد، وهر آینه با ورع ومحاسن اخلاق عمل کند در حالیکه انتظار دارد، پس اگر بمیرد وقائم پس از او خروج کند از برای او اجر کسی است که آنحضرت (علیه السلام) را درک کرده است، پس کوشش کنید وانتظار بکشید، گوارا باد؛ گوارا باد برای شما؛ ای گروه مرحومه(178) وفی «الکافی» عن أبی جارود، وقال: قلت: لأبی جعفر (علیه السلام) یابن رسول الله؛ هل تعرّف مودّتی لکم وانقطاعی إلیکم وموالاتی إیّاکم؟ قال: فقال: نعم. قلت: فإنّی أسئلک مسئله تجیبنی فیها فإنّی مکفوف البصر، قلیل المشی ولا یستطیع زیارتکم کلّ حین. قال: هات حاجتک. قلت: أخبرنی بدینک الّذی تدین الله عزّ وجلّ به أنت وأهل بیتک لاِدین الله عزّ وجلّ به. قال: إن کنت أقصرت الخطبه قد أعظمت المسئله، والله لأعطینک دینی ودین آبائی الّذی ندین الله عزّ وجلّ به شهاده أن لا اله إلاّ الله وأنّ محمّداً رسول الله (صلی الله علیه وآله) والإقرار بما جاء من عند الله والولایه لولیّنا والبرائه من عدوّنا، والتّسلیم لأمرنا، وإنتظار قائمنا، والاجتهاد والورع»(179).
وفیه أیضا عن اسمعاعیل الجعفی، قال: دخل رجل علی أبی جعفر (علیه السلام) ومعه صحیفه، فقال له ابوجعفر (علیه السلام): «هذه صحیفه مخاصم سئل عن الدین الّذی یقبل فیه العمل؟ فقال: رحمک الله، هذا الّذی اُرید. فقال ابو جعفر (علیه السلام): «شهاده أن لا اله إلاّ الله وحده لا شریک له وأنّ محمّداً عبده ورسوله وتقرّ بما جاء من عند الله والولایه لنا أهل البیت والبرائه من عدوّنا، والتسلیم لأمرنا، والتواضع والورع وانتظار قائمنا (علیه السلام)، وإنّ لنا دوله إذا شاء الله جاء بها»(180). وهمچنین در اخبار بسیاری تصریح شده است که: انتظار فرج از افضل واحبّ عبادات نزد خداوند عزّ وجلّ است(181).
معنای انتظار؛ شرایط وآثار وعلائم آن
در معنای انتظار، شرایط آن وآثار وعلائم ظاهری وباطنی آن معنی وحقیقت انتظار بر حسب مفهوم لفظی آن ضد یأس است، وآن قطع امید از امری است بواسطه یقین واطمینان به عدم وجود یا عدم وقوع آن، پس مراد در انتظار داشتن امری آن است که یقین به وقوع آن داشته باشد، وچشم به راه او باشد، وامیدوار به زمان وقوعش باشد.
انتظار واقسام آن
کیفیّت انتظار فرج وظهور آنحضرت (علیه السلام) را در هر زمانی چه قبل از زمان غیبت ایشان در زمان ائمّه اطهار (علیهم السلام) وچه دراین حال غیبتشان، بر دوقسم است:
قسم اوّل: انتظار قلبی.
قسم دوّم: انتظار بدنی
درجات سه گانه انتظار قلبی
قسم اوّل یعنی انتظار قلبی سه درجه است:
درجه اوّل: آنکه اعتقاد یقینی داشته باشد به آنکه ظهور وفرج آن حضرت (علیه السلام) حقّ است، وواقع خواهد شد، وآن از وعده های الهی است که تخلّفی در آن نیست، هر زمان وقوع آن هرچه قدر طولانی شود؛ مأیوس ونا امید نشود، به طوریکه منکر اصل وقوع آن شود.
درجه دوّم: آنکه ظهور را موقّت به وقت خاصّی نداند که قبل از آن مأیوس از وقوع آن شود، مثل آنکه بواسطه بعضی از امور حدسیّه گمان کند که تا ده سال یا بیست سال دیگر مثلا یا زیاده بر آن واقع نخواهد شد.
درجه سوّم: آنکه بر حسب آنچه در روایت است که: «توقّعوا الفرج صباحاً ومساءاً»(182)، ودیگر آنچه وارد است که «یأتی بغتهً کالشهاب الثاقب»(183)، ودیگر آنچه در فقره ای از دعا است «إنّهم یرونه بعیداً ونراه قریباً»(184)، وامثال اینها، پس در جمیع حالات وجمله اوقات منتظر باشد، یعنی رجاء وامید وقوع آن را داشته باشد، مَثَل آن را مانند مردن بداند که احتمال دارد در این وقت؛ وروز حاضر واقع شود، واحتمال دارد که زمان آن طولانی شود، پس همچنین است امر فرج که احتمال وقوع آن بر وجه رجاء وامید در همه احوال است، ودر جمله اوقات به یاد آن باشد.
امّا درجه اوّل انتظار؛ واجب است وحقیقت ایمان به آن بستگی دارد، وهرگاه آن درجه نباشد؛ در باطن امر موجب کفر وضلال است، اگر چه به حسب ظاهر محکوم به احکام اسلام باشد، واو مخلّد در نار با کفار خواهد بود، چون منکر امر امامت است در حالتیکه در ظاهر اقرار به امر شهادت توحید ورسالت دارد.
وحجّت ودلیل بر آنهم از آیات واخبار بسیار زیاد است، چنانچه به بعضی از آن اشاره شد. ومجمل ومحصّل از آیات وروایات چنین است: بعد از ملاحظه وعده های الهیه که در این آیات شریفه واقع شده است (هُوَ الَّذی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی ودینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّهِ ولَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُون)(185) وقوله تعالی: (وَعَدَ الله الَّذینَ آمَنُوا وعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الاَرْضِ)(186) وقوله تعالی: (وَنُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الاَرْضِ ونَجْعَلَهُمْ اَئِمَهً ونَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ)(187)، وملاحظه آیات دیگر که به مضمون آنها است، وملاحظه آنچه وارد شده است از احادیث واخبار کثیره متواتره قطعیّه از خاصّه وعامّه در آنکه کسانیکه بر حسب دلیل عقلی ونقلی؛ شایستگی خلافت ووراثت نبویّه وولایت الهیّه را دارند، اختصاص وانحصار دارد به دوازده وجود مقدّس مطهّر که حسب ونسب واسم ووصف وشخص آنها از جهت پدری ومادری؛ در اخبار متواتره معیّن شده، وبعد از ملاحظه آنکه آن وعده های الهیه تاکنون بر آن وجهی که در آن آیات وآن اخبار است هرگز در هیچ زمانی نسبت به هیچ کدام از آن دوازده نفر ودر حقّ غیر آنها وقوع نیافته، ودین الهی در کلّ عالم بر همه دینها غلبه نیافته که جمیع مردم به آن معترف شده باشند، وملاحظه آنکه آن اوصیاء معصومین همه اوقات تا حال؛ از جهت ظلم اعداء مظلوم ومستضعف بوده اند وتمکین واستخلاف ووراثت آنها در زمین با نبود خوف وترس برای هیچ یک تحقق نیافته.
پس به مقتضای صدق اعتقاد به آن آیات وبه وعده های الهی در آنها، ونیز صدق اعتقاد به آن اخبار متواتره قطعیّه؛ انسان یقین به وقوع آن وعده ها پیدا می کند، وانتظار وقوع وافتتاح آن فرج های الهی را به وجود مبارک حضرت خاتم الوصیین صلوات الله علیه چنانچه تنصیص به آنحضرت بالخصوص در اخبار متواتره شده دارد، ونیز آن فرجها را از برای همه آباء طاهرین آنحضرت (علیه السلام) بعد از رجوعشان در این عالم دنیا مثل حال حیات ظاهری آنها قبل از رحلت ووفاتشان واقع شود، چنانچه در اخبار متواتره بر این وجه نیز تصریح شده است. با آنکه این مطلب نیز یعنی رجعت ائمه (علیهم السلام) به مقتضای همان آیات شریفه است که وعده الهیّه در آنها از تمکین واستخلاف ووراثت در زمین در حقّ همه صالحین ومستضعفین واقع شده که اکمل از همه آنها آن انوار طیّبین صلوات الله علیهم اجمعین می باشند.
پس بعد از تأمّل تمام در آن آیات واخبار وظواهر واضحه آنها بر وجه بصیرت وانصاف بدون تعصب وعناد واعتساف که بواسطه این دو وصف حال انسان منقلب می شود ومصداق این آیه مبارکه: (وَمَثَلُ الَّذینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذی یَنْعِقُ بِما لا یَسْمَعُ إلاّ دُعاءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ) می شود(188) واضح وروشن می شود کالشمس فی النهار که انکار وشک در امر ظهور وفرج حضرت خاتم الوصیین صلوات الله علیه ونیز در رجعت آباء طاهرین ایشان (علیهم السلام) به زندگی دنیوی؛ بعد از وقوع آن ظهور؛ انکار وتشکیک در آیات قرآنی وادلّه قطعی نقلی است، وحقیقت کفر وضلال نیست جز همان انکار امر حقّ، یا تشکیک در آن بعد از وضوح وظهور آن به حجت وتبیان ودلیل قاطع وبرهان، والله هُو المُستعان، وعلیهِ التَکَلان، ولاحول ولاقوّه إلاّ بالله العلیّ العظیم. درجه دوّم از انتظار؛ نیز واجب است، لکن بر وجهی که اگر آن نباشد موجب فسق است، وآن یأسی است که حرام ومنهی عنه است، واین حرمت به مقتضای بعضی از احادیثی که در «کافی» وغیر آن نقل شده، که در آن احادیث به تکذیب وقّاتون تصریح شده است(189).
ودرجه سوّم انتظار؛ مقتضای کمال ایمان، ونبودن آن انتظار موجب نقصان در ایمان است، پس لازمه کمال ایمان مؤمن آن است که بر حسب احادیث زیادی که در آنها امر فرج را تقریب نزدیک شمرده ویا علامات حتمیّه آن را که بر وجه «لایُغیَّر ولایُبدَّل» می باشد؛ بیان فرموده اند، پس در همان سال فرج، بلکه در همان ماه ظهور فرج، بلکه در همان شب وروز آن واقع می شود. ویا علائم بسیار دیگری که بسا در مکانهائی واقع می شود که همه کس بر آن مطّلع نمی شود، ویا بعضی دیگر از آن علائم غیر حتمیّه نیز ممکن است که در همان سال یا ماه وقوع ظهور وفرج یا نزدیک به آن تحقّق یابد.
پس بنا بر این جهات؛ وشدّت اعتقاد بر اخبار زیادی که مشتمل است بر این خصوصیات؛ باید حال مؤمن مانند حال کسی باشد که خبر آمدن مسافر را به او داده اند، ومسافر او در بین راه در حرکت باشد، پس با احتمال آنکه موانع تأخیر در بین حرکت عارض او شود همه روزه وهمه هفته انتظار ورود آن مسافر را دارد. بنابراین؛ باید از برای ظهور امر آنحضرت (علیه السلام) واز برای ملاقات ایشان به آدابی که ذکر می شود ان شاءالله تعالی مهیا شود، چنانچه انسان از برای ورود مسافر عظیم القدر رفیع الشأن تهیّه می بیند.
انتظار بدنی
قسم دوّم از انتظار؛ انتظار بدنی است، پس بیان وتوضیح آن بر این وجه است که: به عنوان مثال هرگاه انسان مزرعه ای داشته باشد، آن را اصلاح کرده وتخم بکارد وآب دهد در حالی که می داند که خلق کننده آن تخم خداوند عزّ وجلّ است ونیز تربیت کننده ورویاننده آن؛ او است، ودر این حال چون احتمال وقوع آفات زمینی وآسمانی می رود پس دعا می کند واز خداوند متعال حفظ آن زراعت را از آن آفات طلب می کند، وبا این حال انتظار زمانِ رسیدن محصول آن را می کشد.
وخداوند عالم جلّ شأنه در هر زمان وجود مبارک امام (علیه السلام) را وسیله بقاء عالم وعطا کردن همه نعمتهای خود قرار داده است، که بدون آن نه عالمی باقی می ماند ونه نعمتی عطا می شود، وظهور امر امام (علیه السلام) را که تصرفات ظاهری داشته باشند وسیله از برای ظهور همه نعمتهای ظاهری وباطنی، جسمی وروحی بر وجه تمام وکمال قرار داده است، که بدون آن در هر قسم از آن نعمتها نقصان پیدا می شود، ودر هرکدام سرورو خوشحالی او مقرون به حزن وغم خواهد شد.
پس مادامی که امام (علیه السلام) از تصرفات ظاهری ممنوع یا پنهان هستند، آن نعمتها هم مقترن به نقصان واحزان است، وهمان نحوی که در نعم دنیوی خداوند متعال بعضی اسباب را مهیّا کرده اند وآن نعم را بوسیله آن اسباب عطا می فرماید، چون بذر کاشتن وآب دادن که وسیله ظاهر شدن حبوبات ومیوه جات وگلهای گوناگون است، همچنین برای تعجیل در ظهور تصرف امام (علیه السلام) را که وسیله ظهور همه نعمتها است؛ عبارت اسبابی مقرر فرموده است که به دست خود بندگان است، وآن اسباب عبارت از تقوی واعمال صالحه است، چنانچه در این آیه شریفه می فرماید: (وَلَوْ اَنَّ اَهْلَ الْقُری آمَنُوا واتَّقُوا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکات مِنَ السَّماءِ والاَرْضِ)(190) وآفت تعجیل در ظهور آنحضرت چنانچه در بعضی از اخبار اشاره شده است وبه بعضی از آنها هم در کیفیّت هفتم اشاره کردیم اعمال قبیحه ومعاصی بندگان است که موجب تأخیر در ظهور امر فرج می شود.
پس بندگان مؤمن؛ بعد از اعتقاد یقینی به اینکه امر فرج حقّ است والبته واقع می شود، ومیعاد الهی است وخلفی در آن نیست، ولکن تعجیل در آن موقوف به تقوا واعمال صالحه می باشد که به منزله کاشتن بذر وآب دادن است، پس باید در آن اعمال صالحه سعی وکوشش نموده، واز آن اعمال سیئه وگناهان اجتناب نمایند.
وچونکه می دانند شدیدترین سیئات وقبائح اعمال؛ افشاء اسرار آل محمّد (علیهم السلام) وتقیّه نکردن از دشمنان آنها در جائی که تقیّه لازم است؛ می باشد، که موجب آفت در جهت وقوع فرج وسبب تأخیر آن شده است، ونیز آفت در تأجیل آن در هر زمانی می باشد، ومی دانند به این واسطه در امر فرج احتمال بداء می رود. پس به این سبب؛ کمال سعی وتوبه از همه معاصی وخطاها، وسعی در دعا می کنند، واز خداوند طلب دفع آن آفات واثر آنها را می کنند، ودر این حال از فضل حضرت احدیّت انتظار وامید دارند که محصول وزرع آن اعمال واین دعا را تعجیل در ظهور فرج حضرت صاحب الامر صلوات الله علیه قرار دهد.
پس این حال با این خصوصیّات؛ انتظار کامل قلبی وبدنی است که از لوازم کمال ایمان وصحّت است، واین کیفیّت هم که بر این وجه بیان شد؛ کیفیّت جامعی است که ملازم با آن کیفیّات نه گانه دیگر است، به این معنی که هر گاه این حالت خصوصیّات در کسی حاصل شد چنین کسی می تواند به آن امور نه گانه عمل کند.
شرایط انتظار
شرایط انتظار یعنی: اموری که مترتّب شدن همه آن فضائل کامله ای که برای انتظار ذکر شد بر اجتماع آن امور بستگی دارد، وهر قدر در آن امور نقصان حاصل شود موجب نقصان در آن فضائل وثوابهای مهمّ خواهد شد، پس از مهمترین آن شرایط؛ دو امر است که در این مقام ذکر می شود ان شاء الله تعالی.
خلوص نیّت؛ اولّین شرط انتظار
شرط اوّل: خلوص نیّت است، همچنانکه گفتیم انتظار فرج از افضل واحبّ عبادات نزد خداوند احدیّت است، واز جمله شرایط مقرره در هر عبادتی که هم در صحت آن، وهم در قبولی آن وهم در تکمیل آن تأثیر دارد خلوص در نیّت آن عبادت است. توضیح وبیان آن به وجه اختصار بر این عنوان است: در هر عملی از عبادات؛ آن امری که داعی ومحرک واقعی برای انسان می شود که بر آن عمل اقدام نماید؛ به عنوان کلّی بر یکی از وجوه زیر است، گر چه هریک از آن وجوه مراتب واقسامی دارد.
وجه اوّل: آنکه آن چیزی که داعی وباعث بر عمل است ملاحظه اصلاح امور دنیوی است، واین به دو عنوان است:
عنوان اوّل: آنکه در عمل قصد ونیّت؛ محض رسیدن به امر دنیوی باشد، بدون آنکه در آن رضای الهی را تصور نماید، واین مانند مزدور واجرت بگیری است که قصدش در عمل خود گرفتن اجرت است، بدون ملاحظه شخص اجرت دهنده، یا مانند حال مریضی که در خوردن دوا قصد او محض خاصیّت آن است، بدون آنکه خشنودی احدی را در آن ملاحظه کند.
پس هرگاه در واقع وحقیقت؛ در مقام عبادت قصد بنده همین نحو باشد، این عبادت بطور کلّی از درجه خلوص خارج است، وعلما در چنین حال به بطلان صورت عبادت حکم فرموده اند.
عنوان دوّم: آنکه در عبادت قصد رضای الهی است، ولکن رضای الهی را وسیله حصول امر دنیوی قرار می دهد، یعنی: چون معرفت پیدا نموده که خداوند عالم این عبادت واین عمل خاص را مثلا دوست می دارد، به قرینه آنکه به آن عمل امر یا راهنمائی فرموده، پس بجا می آورد که رضای الهی به آن حاصل شود، وخداوند بوسیله آن عمل امر او را اصلاح فرماید.
پس اگر چنانچه در کلیّه عبادات؛ نیّت وقصدش چنین باشد، یعنی اصل عبادت او در هر مقامی وبه هر عنوانی چه واجب وچه مستحب همان حصول امور دنیوی ووصول به مقاصد آن است که همگی راجع به دنیا است مانند ریاست وراحت طلبی ولذّت جوئی وامثال اینها، پس این عبادت؛ عبادت شیطانی است، که عبادت شیطان نیز در آن مدّت متمادی به همین عنوان بوده، پس عاقبت چنین کسی همچون عاقبت او خواهد شد، واز زمره اهل اخلاص بطور کلّی خارج است. ولکن اگر این نوع قصد در امور اضطراری باشد، یعنی در بعضی از حوائج دنیوی چون اداء قرض یا رفع امراض یا رفع پریشانی وامثال اینها به بعضی عبادات بر همان وجهی که دستور شده است؛ متوسّل می شود، پس اگر نیّت در آن عبادت واعمال خاصّه از ذکر یا نماز یا غیر آنها رضای الهی باشد وآن اعمال را وسیله اصلاح امر دنیائی قراردهد، این کمترین درجه خلوص می باشد، وعلماء به صحت این عمل به وجه مزبور حکم فرموده اند، خصوصاً به ملاحظه تأکیدی که در بعضی از اخبار، بلکه در بعضی آیات شده است که در حوائج وشدائد توسّل به آن اعمال خاصّه نمایند.
ولکن در این وجه مزبور بعضی از احکام آن؛ از مسائل تقلیدی وفقهی است، که برای حکم آن در مقام عمل باید به کتب فقهی رجوع شود، ودر اینجا غرض ما به عنوان تذکّر بود. وجه دوّم: آنکه انگیزه عمل او؛ محض فوائد اُخروی باشد؛ مانند رسیدن به مقامات عالیه بهشت، یا نجات از درکات آتش ودوزخ. پس بنابراین وجه؛ اگر چه در صورتی که نیّت وقصد واقعی در عبادت حصول رضای الهی باشد، وبوسیله رضای الهی در آن عبادت از خداوند جلّ شأنه بهشت یا خلاصی از جهنم را طلب نماید، با این حال؛ خلوص حاصل می شود، چنانچه در جای خود در کتب فقهی بیان شده است.
لکن خلوص حقیقی حاصل نمی شود، زیرا خلوص حقیقی در مقام عبادت آن است که؛ هیچ منفعتی که برگشت آن به خود بنده باشد ولو منافع اُخروی در نیّت لحاظ نکند، وحقیقتاً جز رضای الهی چیز دیگری در نظرش نباشد. چنانچه در این آیه شریفه می فرماید: (نُسْقیکُمْ مِمّا فی بُطُونِها مِنْ بَیْنِ فَرْث ودَم لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشّارِبینَ)(191) پس «شیر خالص» وقتی صادق است که با هیچ چیز مخلوط نباشد، والاّ اگر با شکر یا عسل هم ممزوج شد؛ گرچه نیکو است ولکن خالص نیست، ولذا خواصی که در طبیعت شیر است در آن نیست، ولو آنکه خواص دیگر پیدا کند که آنها هم نیکو باشد.
واز جمله شواهد بر این شرط بودن این مطلب؛ حدیثی قدسی است که در «لآلی الاخبار» نقل شده؛ که حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) فرمودند: قال: أوحی الله إلی موسی: هل عملت لی عملا قطّ؟ قال: إلهی صلّیت لک، وصمت وتصدّقت وذکرت لک. فقال: إنّ الصلاه لک برهان، والصوم جنّه، والصدقه ظلّه، وذکری نور، فأیُّ عمل عملت لی؟ فقال موسی: إلهی دلّنی علی عمل هو لک؟ فقال: یا موسی! هل والیت لی ولیّاً، وهل عادیت لی عدواً؟ فعلم موسی أنّ أحبّ الأعمال الحبّ فی الله والبغض فی الله(192). چنانکه در مضمون این حدیث شریف تأمل کنیم؛ که همچون موسی کلیم الله (علیه السلام) که معصوم بوده وعبادات واعمال او؛ خالص ومحفوظ از شائبه ای که موجب نقص وبطلان باشد؛ بوده است، خصوصاً با قرینه موجود در روایت؛ که خداوند جلّ شأنه فرمود: نماز وروزه وصدقه وذکری که بجا آورده ای هر یک آثار محبوبه اُخروی دارد، ومع ذلک می فرماید: عملی که خالص ومختصّ من باشد غیر از اینها است؛ پس واضح وروشن می شود که خلوص کامل در عمل؛ آن است که بنده هیچ جهتی را که برگشت آن به خود او باشد چه دنیوی وچه اُخروی قصد ننماید وتمام غرض او امری باشد که رضای حضرت احدیّت به آن حاصل می شود.
خلوص کامل وحقیقی
وجه سوّم آنکه در مقام عبادت قصد واقعی او هیچ امری نباشد، ودر واقع در قلب بنده جز رضای الهی چیز دیگری نباشد، واین خلوص کامل حقیقی است که بنده بواسطه آن واقعاً در زمره عباد الله مخلصین داخل می شود، وبه درجه مخلصین می رسد.
ولکن منافات ندارد که بنده با این درجه از خلوص ودر همین حال خلوصش کمال رغبت واشتیاق هم به نعمتهای الهی در بهشت حتّی به نعمتهای جسمانیه آن بلکه به نعمتهای دنیوی هم که جمله از آنها در نظر او محبوب ومطلوب باشد داشته باشد، وهمچنین از عذاب الهی در جهیم بلکه از شدائد دنیویه نیز خائف وترسان باشد، بواسطه آنکه خلوص او در مقام عبادت وبندگی است که در این مقام جز رضای الهی هیچ امر دیگری را ملاحظه نمی کند.
وامّا نعمتهای الهی در بهشت ونعمتهای دنیوی را در حالی که سبب غفلت او از ذکر الهی نشود آنها را از فضل ورحمت واسعه حضرت احدیت جلّ شأنه سئوال می نماید، وهمچنین نجات از عذاب او در جهنم واز شدائد دنیوی را از جود وعفو او سئوال می نماید، بدون آنکه هیچ یک از اینها را در حال عبادت در قصد ونیّت خود ملاحظه کرده وبه نظر آورد. چنانچه حال اولیاء الله چنین بوده، وشرح حال مناجات آنها وفقرات دعاهای آنان قوی ترین شاهد بر این مطلب می باشد.
علاوه بر آن؛ این اشتیاق ورغبت، واین حالت خوف وترس، واین سئوال وطلب از فضل ورحمت الهی خود فی نفسها امری محبوب ومرضی عند الله است، واز لوازم همان مقام خلوص حقیقی می باشد، به خاطر آنکه بعد از آنی که بنده در طلب رضای الهی مقام خلوصش چنان شد که زحمت ومشقّت عبادت را تحمّل می نماید، پس خلوص او در هر مقامی چنین خواهد بود، ودر هر چیزی که بداند رضای الهی ووسیله رضا جوئی او است در حصول آن سعی وکوشش خواهد کرد.
واز بزرگترین وسائل آن یعنی رضا جوئی او همان دعا وطلب از فضل او وتذلّل در نزد او است، حتّی در امور جزئی دنیوی که آنها را هم از خداوند سئوال نماید به قصد وغرض آنکه کمال تذلّل واحتقار ومسکنت را در جنب جلال وکبریائی حضرت واجب الوجود جل شانه نموده باشد. واین درجه از خلوص نیز در چند عنوان ذکر می شود:
عنوان اوّل: عنوان شکر گذاری از نعم الهی است. عنوان دوّم: حیاء است.
عنوان سوّم: مسکنت واظهار فقر وحاجت است.
عنوان چهارم: حبّ است.
عنوان پنجم: خشوع وخضوع وخشیت وترس است، واینکه ذات مقدّس الهی در مقام ملاحظه کبریائی وعظمت وجلال ومجد وبزرگواری او برای این عنوان اهلیّت دارد.
چنانچه سرور صدّیقین وامام المتّقین حضرت علیّ علیه صلواه المصلین در مناجات خود اظهار می کنند: «إلهی؛ ما عبدتک خوفاً من نارک، ولا طمعاً فی جنّتک، بل وجدتک أهلا للعباده فعبدتک»(193).
درجات سه گانه نیّت در انتظار وظهور حضرت قائم (علیه السلام)) وبر همین منوال است امر در انتظار فرج که افضل واحبّ عبادات الهی است که نیّت وانگیزه در آن بر این درجات سه گانه می باشد. درجه اول: بعضی از بندگان؛ عمده غرض وداعی آنها در انتظار فرج حضرت صاحب الأمر صلوات الله علیه اشتیاق به سوی آنچه در زمان ظهور است، مثل زیادی نعمتهای الهی ووسعت در امور زندگی، ورفع شدائد وسختیها وبلاهای دنیوی، واین خود بر دو نوع است:
نوع اوّل: آنکه غرض وهدف مجرّد رسیدن به همین جهات مزبوره است، به گونه ای که اگر چنانچه در همین حال از برای او این جهات اصلاح شود، یعنی خداوند به او وسعت وکثرت در نعمتهای خود عطا فرماید، واز او سختیها وبلیّات را دفع نماید، پس آن حال اشتیاق از او زائل می شود، وبه کلّی از ذکر آن حضرت (علیه السلام) واز تذکر امر فرج وظهور ایشان غافل می گردد، واز همّ وغصّه آن منصرف خواهد شد.
پس اگر عمده غرض در آن اشتیاق بر این وجه باشد بطور کلّی از عنوان خلوص خارج خواهد بود، وبه فیوضات مقرّره از برای انتظار فرج فائز نخواهد شد، ودر این انتظارش از اهل دنیا خواهد بود.
چنانچه در «کافی» از ابی بصیر از حضرت صادق (علیه السلام) روایت کرده که گفت: عرض کردم: کی فرج خواهد شد؟ فرمود: «وأنت ممّن ترید الدنیا؟» یعنی: «قصد واراده تو در طلب این امر دنیا است؟».
بعد فرمود:«هر کس به این امر معرفت پیدا نماید پس به تحقیق از برای او فرج حاصل شده است، بواسطه انتظار فرج الهی»(194).
ونوع دوّم: آنکه غرض او از اشتیاق داشتن او به آن جهات مزبوره؛ به ملاحظه آن است که آن فرجهای عظیمه وآن نِعَم کثیره مخصوص آن زمان است، وچیزی است که آن را خداوند ازبرای اولیاء مقرّبین او صلوات الله علیهم اجمعین پسندیده است. واین حال اشتیاق به این عنوان اگر چه فی نفسه امری محبوب عند الله است، چنانچه مضمون حدیثی است که از حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود: «ما اهلبیت در مقام رضای الهی چنانیم که اگر خداوند فقر را بر ما مقرّر کند؛ دوست می داریم، واگر وسعت وغنا مقّرر نماید آن را نیز دوست می داریم».
ودر روایت دیگری نقل شده است که: چون خداوند عالم برای حضرت ایّوب (علیه السلام) بعد از کشف ورفع بلا؛ ملخ طلا نازل کرد، آنحضرت (علیه السلام) تمام دانه های آن ملخها را از اطراف بر می داشتند، حضرت جبرئیل (علیه السلام) عرض کردند خوب در ضبط آنها اهتمام دارید، فرمود: چونکه عطای پروردگار من است(195).
پس از اینگونه احادیث ظاهر می شود که هرگاه بنده نِعَم دنیوی را به این عنوان که آن عطائی است که خداوند به رضای خود مرحمت فرموده است، دوست داشته باشد، این دوستی از موضوع اخباری که در مذمّت دنیا ودوست داشتن آن وارد شده است؛ خارج است. وچونکه همه نعمتهای الهی که در زمان فرج آل محمّد صلوات الله علیهم اجمعین وعده داده شده است، خداوند آنها را بر اولیاء مقربین خود پسندیده است، وبرای آنها گوارا قرار داده است، پس اشتیاق به سوی آنها ودر انتظار ظاهر گردیدن آنها بودن به این عنوان مزبور محبوب ومرضی الهی خواهد بود، چراکه بنده در این اشتیاق وانتظارش؛ رضای الهی را ملاحظه دارد، ولهذا به همه فیوضات ومثوبات مقرّره برای انتظار فرج فائز خواهد شد. لکن این نوع قصد وغرض درجه اوّل خلوص در امر انتظار فرج می باشد، بواسطه آنکه نهایت این غرض طلب نِعَم ومنافع دنیوی است که برگشت به خود او می شود.
درجه دوّم؛ آن است که عمده غرض در اشتیاق به فرج آن حضرت (علیه السلام) وانتظار؛ کثرت ووفور علوم ومعارف وحکمتهای الهی باشد.
زیرا علومی که درآن زمان ظاهر می شود ما فوق تمام علومی است که از اوّل عالم تا آن زمان ظاهر شده، ونیز آنکه در آن زمان هرکس به کمال علم خود از دیگری بی نیاز است، ودر تفسیر این آیه مبارکه (یُغْنِ الله کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ)(196) آمده است که حتّی زنان در خانه های خود به احکام دین؛ به درجه علماء کامل؛ عارف وعالم می شوند(197).
وعطای این کثرت ووفور در علوم بوسیله دست مبارک آنحضرت (علیه السلام) است که بر سر شیعیان می گذارند، ودر این حال عقول آنها کامل می شود، چنانچه در روایات متعددی در «کافی» وغیر آن وارد شده است(198).
ووسیله دیگر ظاهر فرمودن جمله بیست وهفت حرفی است که مبنای همه علوم الهی است که حضرتش افاضه می فرمایند، واز اوّل عالم تا کنون همه علومی که برای هرکس ظاهر شده؛ دو حرف از آن بیست وهفت حرف است.
ووسیله دیگر آنچه در قضیّه شمشیرهای آسمانی است که برای اصحاب ایشان نازل می شود که هزار حرف نوشته شده است، واز هر حرفی هزار در از علم باز می شود. وهمچنین است اشتیاق به سوی فرج آنحضرت به خاطر آنکه در آن زمان اسباب عبادت به اعلی درجه آن آماده است، که هرکس بخواهد خداوند متعال را عبادت نماید؛ واین به یمن وبرکت وجود مقدّس اولیاء معصومین (علیهم السلام) وظهور امر آنها، وهم نبودن موانع است، چونکه شیطان واتباع او همگی مقتول ومنقرض می شوند، وبه خاطر مخذول بودن شیاطین ظاهری؛ ترس از بندگان بر داشته می شود.
پس هر گاه غرض اصلی وحقیقی در اشتیاق وانتظار فرج آنحضرت رسیدن به این دو مقصد مهّم باشد یعنی کمال معرفت وعبادت روشن است که در صورت خلوص چندین برابر از درجه اولی کاملتر است، وبه همین جهت به آن فیوضات وثوابهای خاصّه انتظار فرج هم به کاملترین درجه فائز می شود. ولکن این درجه هم خلوص کامل نیست، چرا که خلوص کامل آن است که بنده در مقام عبادت هیچ جهت از جهاتی که برگشت به خود او دارد واز منافع راجحه ومحبوبه اُخروی است؛ ملاحظه ننماید پاورقی
درجه اول:
درجه اول: بعضی از بندگان؛ عمده غرض وداعی آنها در انتظار فرج حضرت صاحب الأمر صلوات الله علیه اشتیاق به سوی آنچه در زمان ظهور است، مثل زیادی نعمتهای الهی ووسعت در امور زندگی، ورفع شدائد وسختیها وبلاهای دنیوی، واین خود بر دو نوع است:
نوع اوّل: آنکه غرض وهدف مجرّد رسیدن به همین جهات مزبوره است، به گونه ای که اگر چنانچه در همین حال از برای او این جهات اصلاح شود، یعنی خداوند به او وسعت وکثرت در نعمتهای خود عطا فرماید، واز او سختیها وبلیّات را دفع نماید، پس آن حال اشتیاق از او زائل می شود، وبه کلّی از ذکر آن حضرت (علیه السلام) واز تذکر امر فرج وظهور ایشان غافل می گردد، واز همّ وغصّه آن منصرف خواهد شد.
پس اگر عمده غرض در آن اشتیاق بر این وجه باشد بطور کلّی از عنوان خلوص خارج خواهد بود، وبه فیوضات مقرّره از برای انتظار فرج فائز نخواهد شد، ودر این انتظارش از اهل دنیا خواهد بود.
چنانچه در «کافی» از ابی بصیر از حضرت صادق (علیه السلام) روایت کرده که گفت: عرض کردم: کی فرج خواهد شد؟ فرمود: «وأنت ممّن ترید الدنیا؟» یعنی: «قصد واراده تو در طلب این امر دنیا است؟».
بعد فرمود: «هر کس به این امر معرفت پیدا نماید پس به تحقیق از برای او فرج حاصل شده است، بواسطه انتظار فرج الهی»(199). ونوع دوّم: آنکه غرض او از اشتیاق داشتن او به آن جهات مزبوره؛ به ملاحظه آن است که آن فرجهای عظیمه وآن نِعَم کثیره مخصوص آن زمان است، وچیزی است که آن را خداوند ازبرای اولیاء مقرّبین او صلوات الله علیهم اجمعین پسندیده است. واین حال اشتیاق به این عنوان اگر چه فی نفسه امری محبوب عند الله است، چنانچه مضمون حدیثی است که از حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود: «ما اهلبیت در مقام رضای الهی چنانیم که اگر خداوند فقر را بر ما مقرّر کند؛ دوست می داریم، واگر وسعت وغنا مقّرر نماید آن را نیز دوست می داریم».
ودر روایت دیگری نقل شده است که: چون خداوند عالم برای حضرت ایّوب (علیه السلام) بعد از کشف ورفع بلا؛ ملخ طلا نازل کرد، آنحضرت (علیه السلام) تمام دانه های آن ملخها را از اطراف بر می داشتند، حضرت جبرئیل (علیه السلام) عرض کردند خوب در ضبط آنها اهتمام دارید، فرمود: چونکه عطای پروردگار من است(200). پس از اینگونه احادیث ظاهر می شود که هرگاه بنده نِعَم دنیوی را به این عنوان که آن عطائی است که خداوند به رضای خود مرحمت فرموده است، دوست داشته باشد، این دوستی از موضوع اخباری که در مذمّت دنیا ودوست داشتن آن وارد شده است؛ خارج است.
وچونکه همه نعمتهای الهی که در زمان فرج آل محمّد صلوات الله علیهم اجمعین وعده داده شده است، خداوند آنها را بر اولیاء مقربین خود پسندیده است، وبرای آنها گوارا قرار داده است، پس اشتیاق به سوی آنها ودر انتظار ظاهر گردیدن آنها بودن به این عنوان مزبور محبوب ومرضی الهی خواهد بود، چراکه بنده در این اشتیاق وانتظارش؛ رضای الهی را ملاحظه دارد، ولهذا به همه فیوضات ومثوبات مقرّره برای انتظار فرج فائز خواهد شد. لکن این نوع قصد وغرض درجه اوّل خلوص در امر انتظار فرج می باشد، بواسطه آنکه نهایت این غرض طلب نِعَم ومنافع دنیوی است که برگشت به خود او می شود.
درجه دوّم:
درجه دوّم؛ آن است که عمده غرض در اشتیاق به فرج آن حضرت (علیه السلام) وانتظار؛ کثرت ووفور علوم ومعارف وحکمتهای الهی باشد. زیرا علومی که درآن زمان ظاهر می شود ما فوق تمام علومی است که از اوّل عالم تا آن زمان ظاهر شده، ونیز آنکه در آن زمان هرکس به کمال علم خود از دیگری بی نیاز است، ودر تفسیر این آیه مبارکه (یُغْنِ الله کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ)(201) آمده است که حتّی زنان در خانه های خود به احکام دین؛ به درجه علماء کامل؛ عارف وعالم می شوند(202).
وعطای این کثرت ووفور در علوم بوسیله دست مبارک آنحضرت (علیه السلام) است که بر سر شیعیان می گذارند، ودر این حال عقول آنها کامل می شود، چنانچه در روایات متعددی در «کافی» وغیر آن وارد شده است(203).
ووسیله دیگر ظاهر فرمودن جمله بیست وهفت حرفی است که مبنای همه علوم الهی است که حضرتش افاضه می فرمایند، واز اوّل عالم تا کنون همه علومی که برای هرکس ظاهر شده؛ دو حرف از آن بیست وهفت حرف است. ووسیله دیگر آنچه در قضیّه شمشیرهای آسمانی است که برای اصحاب ایشان نازل می شود که هزار حرف نوشته شده است، واز هر حرفی هزار در از علم باز می شود.
وهمچنین است اشتیاق به سوی فرج آنحضرت به خاطر آنکه در آن زمان اسباب عبادت به اعلی درجه آن آماده است، که هرکس بخواهد خداوند متعال را عبادت نماید؛ واین به یمن وبرکت وجود مقدّس اولیاء معصومین (علیهم السلام) وظهور امر آنها، وهم نبودن موانع است، چونکه شیطان واتباع او همگی مقتول ومنقرض می شوند، وبه خاطر مخذول بودن شیاطین ظاهری؛ ترس از بندگان بر داشته می شود. پس هر گاه غرض اصلی وحقیقی در اشتیاق وانتظار فرج آنحضرت رسیدن به این دو مقصد مهّم باشد یعنی کمال معرفت وعبادت روشن است که در صورت خلوص چندین برابر از درجه اولی کاملتر است، وبه همین جهت به آن فیوضات وثوابهای خاصّه انتظار فرج هم به کاملترین درجه فائز می شود.
ولکن این درجه هم خلوص کامل نیست، چرا که خلوص کامل آن است که بنده در مقام عبادت هیچ جهت از جهاتی که برگشت به خود او دارد واز منافع راجحه ومحبوبه اُخروی است؛ ملاحظه ننماید.
درجه سوّم: خلوص حقیقی در انتظار
درجه سوّم؛ آن است که غرض اصلی از اشتیاق به فرج آنحضرت (علیه السلام) وانتظار ظهور، آن چیزی است که در آن فرج می باشد از قبیل ظهور امر الهی، وظهور دین مبین او در همه دنیا، وغلبه آن بر همه ادیان باطله، وظهور امر اولیاء مقرّبین مکرّمین معصومین او (علیهم السلام)، وظهور کمالِ فضل وکمالِ جلال آنها، وظهور نور وضیاء آنها، وظهور همه شئونات جلیله وعظیمه آنها، وباز آنچه در آن فرج وظهور است از قبیل خذلان جمیع دشمنان آنها، وتقاص حقوق آنها، وانتقام از ظالمین آنها، بخصوص آنچه در خونخواهی مظلومان کربلاء است، واجراء همه حدود الهی واحکام او، طوریکه حقّ تعالی بدون خوف وترس از احدی از مردم عبادت می شود.
پس اگر حقیقتاً عمده غرض در انتظار فرج این باشد، این است آن خلوص کامل که همه فیوضات ومثوبات کامله که از برای انتظار فرج ثابت شده است؛ بر آن مترتب می شود، واین است آن خلوص حقیقی که در حدیث قدسی که قبلا ذکر کردیم اشاره به آن شده بود، بر این مضمون: خطاب شد از جانب حضرت احدیّت جلّ شأنه به حضرت موسی (علیه السلام) که: چه عمل خالصی از برای من نموده ای؟ عرض کرد: الهی مرا به آن راهنمائی فرما. خطاب شد: آیا موالات ودوستی با ولیّی از اولیاء من نموده ای؟ ومعادات ودشمنی با عدوّی او اعداء من نموده ای؟(204)
واضح گردید که هر گاه کسی در انتظار فرج وظهور حضرت خاتم الوصییّن صلوات الله علیه به این درجه سوّم برسد که غرض اصلی در آن با همه شرایط وآداب دیگرش همان باشد که بیان کردیم، پس چنین شخصی موالات ودوستی کامل چه از نظر ظاهری وچه از نظر باطنی با همه اولیاء الهی، ومعادات ودشمنی کامل با همه دشمنان الهی نموده است.
وهرگاه این درجه سوّم از خلوص در مقام انتظار فرج محقق گردید وغرض اصلی شد، منافاتی ندارد که اشتیاق به موارد درجه اوّل ودرجه دوّم از خلوص هم داشته باشد، بواسطه آنکه آن اشتیاق هم مؤکّد این درجه سوّم خواهد شد، زیرا اگر آنچه در درجه دوّم ذکر شد رسیدن به مقام کمال معرفت وعبادت امری است که وسیله تقرّب بنده نزد حضرت ولیّ الله صلوات الله علیه وسائر اولیاء مکرمین صلوات الله علیهم اجمعین می شود، وآنچه در درجه اول ذکر شد از رسیدن به نِعَم کثیره در زمان فرج آن هم به واسطه اشتیاق به سوی آن فضل وشرفی است که در آن نِعَم الهیه است، وآن هم از جهت انتساب واختصاص آنها به اولیاء مقرّبین الهی (علیهم السلام) است. لازم به تذکّر است که: بیان این عدم تنافی؛ در بحث درجات خلوص نسبت به کلّیه عبادات بیان گردید.
حدیثی از امام صادق (ع) وخلوص حقیقی در انتظار
واز جمله شواهد در اینکه سوّمین درجه خلوص در باب انتظار فرج لازم وبر آن تأکید شده وبا آن همه فضائل انتظار حاصل می شود، روایتی است در «کافی»، ودر «نجم الثاقب» از «کمال الدین» از عمّار ساباطی از حضرت صادق (علیه السلام) نقل شده، که ما در اینجا روایت را از «نجم الثاقب» نقل می کنیم، وبه بعضی از اختلاف عباراتی که در حدیث «کافی» در بعضی موارد است اشاره می کنیم(205).
عمّار ساباطی گوید: به خدمت حضرت صادق (علیه السلام) عرض کردم: عبادت کردن با امامی از شما که ظاهر نبوده ودر زمان دولت باطل باشد افضل است، یا عبادت کردن در زمان ظهور دولت حقّ با امام ظاهر از شما؟ حضرت فرمودند: ای عمّار! (به خدا قسم) صدقه در پنهانی افضل است از صدقه در آشکار وعلانیه، و(به خدا قسم) چنین است؛ عبادت شما در پنهان با امام غیر ظاهر در دولت باطل افضل بخاطر ترسیدن شما از دشمنان در زمان دولت باطل وبهتر است از اینکه خدا را در زمان ظهور حقّ با امام ظاهر عبادت کنید، (وعبادت با خوف در دولت باطل مثل عبادت در حال رضا در دولت حقّ نیست). بدانید که هر که از شما نماز بخواند (یک نماز فریضه با جماعت در وقت آن در حال پنهانی از دشمن خود وتمام کند آن را، خدا از برای او ثواب پنجاه نماز واجب در جماعت بنویسد، وهرکه بجا آورد از شما) یک نماز واجب را (به صورت انفرادی) در پنهانی از دشمن خود وآن نماز را در وقت آن بجا آورد وتمام کند حقّ تعالی از برای او ثواب بیست وپنج نماز (به صورت انفرادی) بنویسد، واگر یک نافله در زمان او بجا آورد (وتمام کند آن را) حقّ تعالی از برای آن ثواب ده نافله بنویسد.
وهر که از شما عمل خوبی بجای آورد حقّ تعالی از برای او بیست وپنج حسنه بنویسد، ومؤمنی از شما؛ وقتی که عمل را نیکو بجا آورد وبا تقیّه دین داری کند بخاطر ترس بر امام خود وبر جان خود؛ زبان خود را نگاه دارد؛ حقّ تعالی حسنات او را چندین برابر می کند، بدرستیکه خدایعزّ وجلّ؛ کریم است.
عرض کردم که: جان من به فدای تو، مرا راغب به عمل گردانیدی وتحریص بر آن نمودی، ولکن می خواهم بدانم که چگونه اعمال ما از اعمال اصحاب امام ظاهر در دولت حقّ افضل است، با آنکه ما وایشان همه بر یک دین می باشیم؟ فرمود: شما بر آنان در ادا نماز وروزه وحجّ وبه دانستن سایر امور دین وبه عبادت نمودن خدا را در پنهانی از برای خوف دشمن خودتان پیشی گرفته اید، واطاعت خدا را در پنهانی می کنید، وبا امام (علیه السلام) خود را در صبر کردن در دولت باطل شریک کرده اید (در حالتیکه انتظار دولت حقّ را دارید) واز پادشاهان بر امام خود وبر جانهای خود می ترسید، وحقّ امام خود را در دست ظالمان می بینید که شما را از حقّ خود منع کرده اند وبر مشقّت وسختی کشیدن در دنیا وطلب معاش کردن ناچاراند، وبر دین خود؛ در عبادت خود وطاعت کردن پروردگار خود وترسیدن از دشمنان خود؛ صبر می کنند، پس به این اسباب حقّ تعالی اعمال شما را چندین برابر کرده است، پس گوارا باد این از برای شما.
عرض کردم: جان من به فدای تو باد، هر گاه چنین است پس ما چرا آرزو کنیم که با ظاهر بودن حقّ از اصحاب حضرت قائم (علیه السلام) باشیم، با آنکه ما امروز در زمان امامت تو ومشغول طاعت تو هستیم واعمال ما بهتر از اعمال اصحاب دولت حق است؟ حضرت فرمود: سبحان الله؛ آیا نمی خواهی که خدای عزّ وجلّ حقّ وعدل را در بلاد خود ظاهر گرداند، وحال همه نیکو گردد، وکلمه خدا جمع گردد، ومردم همه بر دین حقّ اجتماع نمایند، والفت والتیام در میان قلوب مختلفه بهم رسد، وکسی در زمین خدا معصیت نکند، وحدود خدا در میان خلق جاری گردد، وحقّ به سوی اهلش رسیده وآن را اظهار نمایند، وچیزی از حقّ به جهت خوف از مردم پنهان نگردد؟ بدان، والله ای عمّار! کسی از شما نمی میرد (بر این حالی که شما بر آن می باشید یعنی از امور مزبوره از صبر وانتظار وخوف وسختی در معاش با دوستی اهلبیت (علیهم السلام)) به این حالت دوستی ما؛ مگر آنکه او نزد خدای عزّ وجلّ از بسیاری از آنهائی که در جنگ بدر واُحد حاضر شدند افضل است، پس بشارت باد شما را(206).
پس از قسمت آخر این حدیث شریف واضح شد که مؤمن ولو به ملاحظه آنکه اعمال او قبل از زمان ظهور امر فرج ودولت حقّ افضل از زمان ظهور باشد، ولکن باید انتظار ظهور فرج حضرت قائم (علیه السلام) ودولت حقّ را داشته باشد، وبه کمال خلوص واشتیاق همان ظهور امر حقّ واحکام دین وظهور امر اولیاء الهی ورجوع حقوق آنها به سوی خودشان وبرطرف شدن خوف از آنها وامثال این امور را داشته باشد.
صبر وشکیبائی؛ دوّمین شرط انتظار
امّا شرط دوّم در انتظار فرج آنحضرت (علیه السلام) برای رسیدن مؤمن بخ فضائل کامله ومثوبات جلیله که در اخبار آمده است؛ صبر است، چنانچه در روایتی در «بحار» از حضرت صادق (علیه السلام) نقل شده که حضرت فرمودند: «از دین ائمّه است ورع وعفّت داشتن وصلاح تا آنکه می فرماید: وانتظار فرج به صبر نمودن»(207).
بلکه از این فرمایش استفاده می شود که صبر به منزله جزء ورکن انتظار است.
اقسام ودرجات صبر
واین صبر در چند امر وچند مقام بیان می شود:
صبر بر ظلم اعداء
مقام اوّل: صبر بر ظلم اعداء از جهت خوف از آنها ودر آنچه از آنها بر مؤمنین در دولت باطل ودر حال غیبت واستتار امام (علیه السلام) وارد می شود، بر حسب آنچه در حدیث عمار ساباطی بیان کردیم بواسطه این صبر فضائل زیادی را افزون بر آنچه را اهل دولت حقّ در وقت ظهور درک می کنند، او چندین برابرش را درک می کنند.
وفرمود: هر کدام از شماها در حال انتظار وصبر نمودن بر این ظلمها بمیرد؛ نزد خدا از بسیاری از شهدای بدر واحد افضل است. وهمچنین به این درجه از صبر در روایتی که در «بحار» نقل شده؛ اشاره شده است که آنحضرت (علیه السلام) به بعض از موالیان خود فرمودند: «ألا تعلم أنّ من انتظر أمرنا وصبر علی ما یری من الأذی والخوف هو غداً فی زمرتنا؟»(208).
یعنی: آیا نمی دانی آنکه هر کس انتظار امر ما را داشته باشد، وبر آنچه ببیند ازاذیّت وخوف ودشمنان؛ صبرنماید، درروز قیامت در زمره ما خواهند بود.
صبر بر بلایا وهموم
مقام دوّم صبر بر کلّیه بلیّات وهموم واحزانی که از هر جهتی به سبب غیبت امام (علیه السلام) بر مؤمنین وارد می شود.
چنانچه در «کافی» از ابی صلاح کنانی روایت کرده که گفت: خدمت حضرت صادق (علیه السلام) بودم پیرمردی را حضور ایشان آوردند، عرض کرد: یا ابا عبد الله نزد شما از ظلم فرزندانم واذیّت برادرانم به من در این سن پیری شکایت دارم.
آنحضرت (علیه السلام) فرمودند: ای فلان! بدرستیکه از برای حقّ دولتی است، وازبرای باطل هم دولتی، واهل هر یک در دولت دیگری در ذلّت خواریند، وبدرستیکه کمتر چیزی که به مؤمن در دولت باطل می رسد؛ ظلم اولادش وجفای برادرانش است، وهیچ مؤمنی نیست که او را راحتی وآسودگی در دولت باطل برسد؛ مگر آنکه در مقابل آن قبل از مردن او یا در بدن او یا در اولادش یا در مالش گرفتار خواهد شد، تا آنکه خداوند او را از هر آلودگی که پیدا کرده است به آن از قذرات راحت در دولت باطل خالص گرداند، وبهره او را در دولت حقّ کامل گرداند، پس صبر کنید وشاد باشید(209).
پس از این حدیث شریف استفاده می شود که: هر بنده مؤمن که از برای او بهره ونصیبی باشد در دولت حقّ وزمان فرج اهلبیت اطهار (علیهم السلام) خداوند متعال او را تا آن عهد باقی می دارد، یا آنکه اگر قبل از آن زمان بمیرد؛ او را در آن زمان زنده می فرماید. پس لازمه آن نصیب وبهره در دولت حقّ؛ آن است که: قبل از وقوع فرج اهل حقّ در زمان حیات زندگی اش حتماً بلیّه ای از بلیات گرفتار شود، وباید در آن صبر نماید، واز خداوند در امر صبر خود طلب یاری کند، بلکه بر حسب این بشارت؛ باید طبیعتاً کمال رضا وتسلیم را داشته باشد، ودر صورت امکان از طلب لذّت جوئی وراحت طلبی اعراض کنند.
صبر بر طولانی شدن زمان غیبت
مقام سوّم صبر در طولانی شدن غیبت امام (علیه السلام) است به آنکه با قلب یا با زبانش بر خداوند یا بر امام (علیه السلام) اعتراض ننماید، وبگوید چرا غیبت ایشان را طولانی فرموده است؟ یا آنکه چرا با وجود این همه فساد وغلبه آن بر تمامی زمین؛ ایشان ظاهر نمی شوند؟ زیرا بعد از اینکه یقین واعتقاد بنده مؤمن؛ صحیح وبا حقیقت باشد در آنکه جمیع امور زمینی وآسمانی بر وفق اراده ومشیّت حضرت احدیّت جلّ شأنه می باشد، وبدون آن هیچ امری وقوع نمی یابد، بخصوص اعظم امور که تعیین وجود امام (علیه السلام) است، ونیز همه تصرّفات ایشان به اذن الهی است، وآنحضرت هم در هیچ امری بدون اذن ورضای الهی تصرّف نمی فرماید، وهمچنین یقین واعتقاد او صحیح باشد در آنکه اراده ومشیّت الهی در هر امری ودر هر جهتی که تعلّق بگیرد حتماً بر وفق حکمت وخیر وصلاح است؛ بلکه مقرون به حکمتهای بسیار است.
پس لازمه صحّت این یقین واعتقاد آن است که هرچند غیبت امام (علیه السلام) طولانی شود، وفتنه ها وبلاهای زیادی از هر نوع آنها روی دهد، بنده باید هم از جهت ظاهری وهم از جهت قلبی تسلیم خداوند باشد، وراضی به آن بوده وصبر نماید، وچون وچرا نکند، وشکّ در دلش پیدا نشود، ووسوسه به قلب خود راه ندهد.
بنابراین؛ هرگاه چنین مقام رضا وتسلیم وصبر از برای کسی در مورد طولانی شدن غیبت امام (علیه السلام) حاصل شد؛ نزد خداوند متعال چنان فضیلت ومقام بلند ودرجه ای دار است که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در باره آن فرموده اند: «از برای قائم ما (علیه السلام) غیبتی خواهد بود که زمان آن طولانی می شود، گویا می بینم که شیعیان او را در حال غیبت او مانند جولان کردن گوسفندان برای پیدا کردن چراگاه جولان می کنند یعنی به دنبال مکان آنحضرت (علیه السلام) هستند وآن را نمی یابند. آگاه باشید هرکس از آنها بر دینش ثابت بماند بر وجهی که دلش قساوت پیدا نکند یعنی شکی در او به سبب طولانی شدن غیبت آنحضرت (علیه السلام) عارض نشود پس او در روز قیامت با من ودر درجه من خواهد بود»(210) وروایت دیگری در «بحار» از حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) نقل شده که حضرتش فرمود: «هرکس بر ولایت ما در زمان غیبت قائم ما (علیه السلام) ثابت بماند، خداوند او را اجر هزار شهید بدر واُحد عطا فرماید.
وبه این درجه از صبر در دعای شریفی که از شیخ جلیل عثمان بن سعید (رضی الله عنه) نائب دوّم از نوّاب چهارگانه آن حضرت روایت شده؛ اشاره شده است، که شیعیان آن را در زمان غیبت بخوانند، ومضمون فقرات آن چنین است: «الهی؛ ما را بر دین خود ثابت فرما، ومرا برای عمل به طاعت خودت توفیق بده، وقلب مرا از برای اذعان به امر ولیّ امرت نرم کن، ومرا از آنچه به آن خلق خود را امتحان فرموده ای عافیت فرما، ومرا بر فرمان برداری برای ولیّ خود آن کسیکه او را از خلق خود پنهان فرموده ای ثابت گردان، پس به سبب اذن تو از مخلوقات تو غائب شده است، وانتظار صبر وامر تو را یعنی برای ظهورش دارد، وتوئی دانای نا آموخته از غیر خود؛ به وقتی که در آن صلاح امر ولیّ تو است او را برای اظهار امرش ومنکشف نمودن سرّش اذن فرمائی.
پس مرا براین امر صبر عطا کن، تا آنکه دوست نداشته باشم تعجیل امری را که آن را تأخیر فرموده ای، ونه تأخیر آنچه را که آن را معجّل قرار داده ای، وامر پنهان تو را کشف نکنم، واز آنچه علّت آن را مخفی فرموده ای جستجو نکنم، ودر آنچه تقدیر فرموده ای با تو منازعه ننمایم، وتا آنکه نگویم که به چه سبب وچرا وبه چه غرض ولیّ امر تو ظاهر نمی شود؟ وحال آنکه زمین از ظلم وجور پر شده است، وتا آنکه تمام امورات خود را به سوی تو تفویض وواگذار نمایم»(211).
پس برای بنده مؤمن لازم ومهم است از جهت سالم ماندن از وسوسه ها وشکوک وفتنه ها به دعا روی آورده، واز حضرت احدیّت جلّ شأنه خصوصاً به همین دعای مزبور مسئلت نماید. پاورقی
آداب انتظار
وامّا آداب انتظار؛ یعنی اموری که وجود آنها در مؤمن سبب کامل شدن فضل وثواب انتظار او می شود، اگر چه بعد از حاصل شدن حقیقت انتظار وشرایط لازمه آن؛ نبود آن امور موجب نقصان اصل فضائل انتظار نمی شود.
واین مانند وجود انسان است که وقتی که همه اعضایش صحیح باشد، ولباس اش به قدر پوشش بدن وعورت باشد، وآلوده به نجاسات وکثافات هم نباشد، پس آنچه لازمه آثار انسانی است چون بینائی وشنوائی وجمیع حرکات وسکنات وانتفاعات واکتسابات از او ظاهر خواهد شد ونقصانی در آن آثار نخواهد بود.
ولکن اگر لباسهای فاخر بپوشد وخود را زینت نماید به آنچه متعارف است، پس این سبب؛ زیادتی حسن جمال او در انظار وواقع شدن او در قلوب می شود، وبه سبب آن درمجالس ومحافل در نزد اعیان واشراف؛ تشریفات وتعظیمات واحترامات خاصّه پیدا می کند. وهمچنین هر گاه آن آداب خاصّه در مؤمن در حال انتظارش موجود شد موجب رفعت مقام ودرجه او نزد خداوند ودر نزد اولیاء او می شود، ودر درجات عالیه بهشت قرار می گیرد. ومهمترین آداب انتظار دو امر است که بر این وجه بیان می کنیم:
امر اوّل: آنکه همچنانچه در بیان حقیقت ومعنای انتظار گفتیم که انتظار کامل ظاهری وقلبی آن است که حال بنده مؤمن در مقام انتظار فرج وظهور حضرت بقیّه الله صلوات الله علیه واشتیاق به سوی آن باید مانند حال کسی باشد که انتظار مسافری را دارد از دوستان خود که در راه سفر به وطن می آید، پس واضح است که چنین کسی بر حسب شأن آن مسافر هرگاه شخص جلیلی باشد وبه مقتضای درجه محبتش با آن شخص جلیل؛ وبر حسب مقدور خود سعی می کند تا قبل از ورود آن مسافر برای او منزلی را تهیّه وآن را نظافت نموده وزینت دهد، وهمچنین نسبت به حال خود مهمان، ونیز نسبت به موجود نمودن هدایا وتعارفات از خوردنی وپوشیدنی وامثال آن از برای آن مسافر جلیل تهیّه وتدارک می بیند.
پس بنده مؤمن هم هرگاه واقعاً انتظار ظهور فرج مولای خود صلوات الله علیه را دارد، وحقیقتاً اشتیاق به سوی لقای جمال بی مانند آن مظهر کمال حضرت ذو الجلال ونیز دیدار جمال مبارک جمیع آباء طاهرین آنحضرت صلوات الله علیه را ولقای همه اولیاء الهی را که در زمان ظهور ایشان میسّر خواهد شد؛ دارد، واگر واقعاً آرزومند درک حضور مبارک آنها می باشد چه بر وجهی که امر ظهور فرج ایشان مقارن شود با زمان حیات او، یا به نوعی که بعد از موت او را زنده نمایند وفائز به فیض خدمت آنحضرت گردد پس بر چنین کسی لازم است بعد از آنیکه حدّ واجب انتظار را به نوعی که بیان شد تحصیل کرد؛ سعی وکوشش کند تا آنکه باطن وقلب خود را به محاسن ومکارم اخلاق زینت دهد، از قبیل متصّف شدن به صفت حلم ووقار وعفّت وبی نیازی از غیر خدا وتوکل وترحم وخضوع وخشوع وتواضع وجود وکرم وامثال اینها، وظاهر خود را به آداب وسنن نبویّه (صلی الله علیه وآله) زینت دهد، بر وجهی که در مقام خود مسطور است از قبیل انجام دادن نوافل ومستحبات، خاصّه مؤکده از آنها را وترک نمودن مکروهات.
چنانچه به این مطلب یعنی اهتمام داشتن در مکارم ومحاسن اخلاق وسنن وآداب در ضمن احادیثی که در بیان فضائل انتظار فرج ذکر شد؛ اشاره گردید. ولکن عمده تأکید در این مورد آن است که بنده مؤمن در مقام اتصاف به آن اخلاق حسنه وآداب نبویّه بر وجهی سعی نماید که معروف وشناخته به آن اخلاق وآداب شود، از آن جهت که او در آن آداب؛ در هر حال ودر هر زمانی کمال سعی واهتمام را داشته باشد، بواسطه آنچه در «بحار» از «خرائج» از حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) روایت شده که حضرتش در ضمن حدیثی فرمود: «وعوّدوا أنفسکم الخیر وکونوا من أهله تعرفوا فإنّی امر بهذا ولدی وشیعتی»(212).
یعنی: خودتان را به امر خیر عادت بدهید، واز اهل آن شوید تا آنکه نزد هر کسی به وصف خیر ونیکی شناخته شوید، وهرکس شما را به طریق صلاح بشناسد، پس بدرستیکه من به این طریق واین نحو اولاد وشیعیان خود را امر می کنم. وروایت دیگری در «کافی» از حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) نقل شده که حضرت که فرمودند: «بارها از پدر بزرگوارم شنیدم که می فرمود: شیعه ما نیست کسیکه مخدرات؛ پرهیزکاری او را در حجله ها وخانه هایشان ذکر نکنند، واز اولیاء ما نیست کسیکه او در قریه ای باشد که در او ده هزار نفر مرد باشد ودر ما بین آنها پرهیزکارتر از او پیدا شود»(213).
ودر حدیث دیگر فرمود: «در شهری که در او صد هزار نفر یا بیشتر باشد ودر مابین آنها پرهیزکارتر از او پیدا شود». پس از این احادیث استفاده می شود که: آنچه وسیله تقرّب به ائمّه اطهار (علیهم السلام) است، وموجب لیاقت انس با آنهامی شود، اهتمام در اتّصاف به وصف صلاح ومحاسن اخلاق ومکارم سنن وآداب است، خصوصاً بر وجهی که از او این اوصاف از جهت شدت مواظبت بر آن ومحافظت در آنها نمایان وهویدا باشد.
علاوه بر آنکه به مقتضای براهین وضرورت عقل وسیله محبت مابین دو شخص بر وجهی که موجب انس آنها با هم شود وسبب اتّحاد واتّصال تامّ گردد سنخیت وجنسیّت آن دو در احوال واوصاف است، پس بنده مؤمن هم هرگاه کمال اشتیاق به درک فیض حضور مبارک مولای خود صلوات الله علیه دارد، وفوز به مقام انس به خدمت آنحضرت (علیه السلام) را در حال ظهور فرج ایشان، بلکه قبل از آن هم در سایر احوال؛ دارد، باید در این دو امر؛ یعنی محاسن اخلاق قلبی، وحسن آداب ظاهری نبویّه؛ سعی نماید.
پس بر این وجه کمال تهیّأ حاصل می شود، وبه کمال انتظار آن حاصل می شود، وکمال فضائل وآثار بر آن مترتّب می شود. امر دوّم: واز آداب ظاهری تهیّأ وانتظار؛ مهیّا نمودن اسلحه است، ولو اینکه یک تیر باشد چنانچه ذکر آن وذکر فضل آن از حضرت صادق (علیه السلام) در باب تمنّی وآرزوی نصرت حضرت قائم (علیه السلام)؛ گذشت.
علائم انتظار:
علائم انتظار؛ یعنی: چیزهائی که بواسطه وجود آنها مؤمن مطمئن می شود که حقیقت معنای انتظار در او موجود شده است، وبه آن علامت معلوم می شود که: آنچه از آثار انتظار در او مشاهده می شود؛ صِرف آداب ظاهری وصوری نیست.
واز آشکارترین آن علائم؛ دو علامت است که اجمالا بیان می شود: اوّلین علامت انتظار؛ اشتیاق قلبی است، چون واضح گردید که این انتظار نسبت به امر فرج آنحضرت از لوازم کمال اشتیاق به سوی آنحضرت (علیه السلام) است، وبدیهی است که اشتیاق قلب سوی امری از لوازم کمال محبّت ودوست داشتن آن امر است.
پس هرچه محبوب در نظر حبیب عزیز باشد ومحبّت حبیب نسبت به او بیشتر باشد، اشتیاق او به دیدار محبوب بیشتر می شود، وهرچه این اشتیاق بیشتر شد مفارقت دوست مشکل تر وتلخ تر خواهد شد، وهرچه زمان مفارقت طولانی شود ناچاراً موجب شدّت حزن وغم خواهد شد، تا به حدّی که باعث بکاء وگریه شدید بلکه، موجب جزع وندبه می شود.
پس بنابراین؛ هرگاه بنده مؤمن در حال انتظارش حقیقت کمال اشتیاق را به دیدار مولای خود صلوات الله علیه از جهت کمال مودت با ایشان داشته باشد، پس باید بواسطه طول زمان مفارقت وزمان غیبت ایشان شدّت حزن وغم در قلب او ظاهر وهویدا گردد، واز لوازم این شدّت حزن؛ بکاء وگریه از جهت مفارقت آنحضرت (علیه السلام) است.
چنانچه در «کافی» روایت شده از حضرت صادق (علیه السلام) که حضرتش در بیان ذکر حال مؤمنین در غیبت ایشان؛ فرمودند: «ولتدمعنّ علیه عیون المؤمنین»(214) یعنی: برای او در حال طول غیابش چشمهای مؤمنین گریان می شود. ونیز از لوازم کمال این حزن قلبی؛ جزع وندبه کردن است، چنانچه در جمله ای فقرات شریفه «دعاء ندبه» آمده است، واز حضرت صادق (علیه السلام) روایت شده که در چهار عید این دعای شریف خوانده شود: «هل من معین فاُطیل معه البکاء؟ هل من جزوع فاُساعد جزعه إذا خلا؟ هل قذیت عین فتسعدها عنّی علی القذی؟»(215). یعنی: آیا یاری کنندای هست تا آنکه با او ناله وگریه را طول دهم؟ آیا جزع کننده ای هست تا آنکه یاری نمایم جزع او را هر گاه ساکن شود؟ آیا چشم مجروحی هست تا آنکه او را چشم من بر مجروح شدن آن یاری نماید؟» ودر فقرات دیگرش نیز به همین مضمون آمده است.
واز لوازم این درجه از همّ وغم وجزع؛ ناگوار بودن لذائذ در کام انسان است، واین بخاطر طول مفارقت محبوب او است، ونیز سلب شدن خواب راحت از او، بلکه این همّ وغمّ قهراً موجب کمبود شدید خواب می شود.
وباز از لوازم آن است همیشه به یاد محبوب خود بودن است واز او مگر اندکی غافل نباشند.
دومّین علامت انتظار؛ عزلت وگوشه گیری از بیگانگان است، واز لوازم آن؛ قلّت کلام خصوصاً در لهویّات است. پس هرکس این آثار را در وجود خود به صورت بیشتر وکاملتر چه از نظرظاهری وچه از نظر باطنی؛ مشاهده کرد؛ علامت آن است که مقام اشتیاق وحقیقت انتظار او برای ظهور وفرج مولای خود (علیه السلام) وزیارت جمال منیرش کاملتر است.
بدیهی است که به همه این امور ده گانه یعنی حزن قلبی، افسردگی چهره، بکاء وگریه، جزع وندبه، ناگواری لذائذ، کمی خواب، عزلت وگوشه گیری، همیشه به یاد او بودن، قلّت کلام، در اخبار به طور عموم وخصوص چه ما بین هر حبیب ومحبوبی وچه مابین آنحضرت واولیائشان اشاره شده است.
علاوه بر این؛ به مقتضای آنچه در مورد درجه خلوص اشتیاق به امر فرج بیان شد؛ مهمترین درجه خلوص آن نصرت ویاری مظلومین اولیاء الهی است، وبعد از آن رسیدن به کمال معرفت وکمال عبادت است، وبعد از آن رسیدن به وسعت نعمت ورحمت است، پس در واقع با هر کدام از این درجات خلوص حاصل شود قهراً قلب او به خاطر طولانی بودن زمان رسیدن به مقصود ومحبوب محزون خواهد شد. ودر «کمال الدین» در قضیه ابراهیم بن مهزیار روایتی از مولای ما حضرت صاحب الأمر صلوات الله علیه نقل شده که حضرتش در ضمن فرمایشات زیادی در رابطه با آنچه پدر بزرگوارشان حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) به ایشان فرموده بودند به ابراهیم بن مهزیار فرمودند: «واعلم أنّ قلوب أهل الطاعه والإخلاص تزع إلیک مثل الطّیر إذا امّت إلی أوکارها وهم معشر یطّلعون بمخائل الذلّه والاستکانه، وهم عند الله برده أغرّاء یبرزون بأنفس مختله محتاجع، وهم أهل القناعه والاعتصام، استنبطوا الدین فواردوه علی مجاهده الأضداد، خصّهم الله باحتمال الضیم فی الدنیا لیشملهم باتّساع العزّ فی دار القرار، وجلبهم علی الخلائق الصبر لیکون لهم العاقبه الحسنی وکرامه حسن العقبی»(216) یعنی: بدان، بدرستیکه قلبهای اهل طاعت واخلاص به شدّت به سوی تو توجّه دارد، مانند توجّه مرغان هنگامی به جانب آشیانه های خود توجّه می کنند ورو می آورند، وآنها جماعتی هستند که در مغرصهای ذلّت وحقارت واقع می شوند، وحال آنکه ایشان در نزد خداوند نیکویان وروسفیدان اند، آنها در ما بین مردم ظاهر می شوند در حالتیکه به شدّت به فقر وحاجت مبتلا هستند، وایشان اهل قناعت واهل تمسّک بوسیله هائی هستند که از فتنه ها سالم بمانند. وآنها بر وجه تحقیق دین را به دست آورده اند، پس آن را به مجاهده نمودن در اموری که ضدیّت با دین آنها دارد؛ یاری می نمایند یعنی: آن امور را ترک می کنند یا با کسانیکه ضدیّت به امر دین دارند مجاهده می نمایند، بنا بر یک احتمال در معنی این فقره شریفه خداوند آنها را به قوّت تحمّل سختی های دنیا مخصوص فرموده است، تا آنکه سعه عزت در دار القرار آخرت را شامل حال آنها فرماید وچگونگی صبر در هر مکروهی را جبلّی ودر نهاد آنها قرار فرموده، تا آنکه از برای آنها عافیت نیکو وبلند مرتبه گی نیک در آخرت بوده باشد.
واز لوازم دیگر این اشتیاق واین شدّت؛ اهتمام نمودن به همّ وحزن در دعا وطلب تعجیل فرج از خداوند است، بواسطه آنکه واضح است که هرگاه کسی کمال اشتیاق را به امری بر وجهی که مفارقت آن سبب شدّت همّ وغمّ وبکاء وجزع وندبه شود داشته باشد، پس اگر بداند با هر وسیله ای که ممکن است با آن وسیله به آن امر برسد، یا وسیله کم شدن زمانِ مفارقت از آن گردد، یا وسیله سهولت در حاصل شدن آن امر شود، حتماً بر حسب آنچه در قدرت وامکان او باشد، در تحصیل وتهیّه آن وسیله سعی واهتمام خواهد نمود.
بنابراین؛ در بیان کیفیّت نهم از کیفیّات نصرت ویاری امام (علیه السلام) معلوم شد که دعا وتوبه مؤمنین در طلب تعجیل فرج ومیسّر شدن آن وکم شدن طول زمان غیبت آنحضرت (علیه السلام) تأثیر تمام ومدخلیّت کامل دارد. ودر این مورد مطالب دیگری نیز هست که ان شاء الله تعالی در کیفیّت دوازدهم بیان خواهد شد. پس بنده مؤمن بعد از شناخت به این نوع تأثیر در توبه ودعا هرچه قدر مرتبه اشتیاق او به سوی امر فرج آنحضرت (علیه السلام) وفوز به زیارت جمال منیرش کاملتر باشد، وبه این سبب حزن او در طول زمان غیبت ایشان شدید تر باشد، پس سعی واهتمام او در توبه ودعای در تعجیل فرج وظهور امر ایشان شدیدتر وبیشتر خواهد شد، ودعای او در این امر در نظر او ودر قلبش از دعای او در بلیّه شدائد واحزان ومهمّات دیگر که از برای خود در امور دنیوی بلکه در امور اُخروی نیز مهمتر خواهد بود.
در اینجا سزاوار است که حال او مانند حال حضرت اباذر (رضی الله عنه) باشد که روایت شده است که: چشم ایشان مبتلا به رَمد چشم درد شد، پرسیدند: چرا معالجه نمی کنی؟ فرمود: امری مهمتر ازاین دارم، گفتند: چرادعا نمی کنی؟ فرمود: دعای مهمتراز این دارم(217).
نتیجه کلّی از بحث انتظار
از آنچه در باب انتظار فرج بیان شد؛ معلوم وواضح گردید که: هرگاه حقیقتاً معنا ومصداق انتظار بر وجهی که بیان شد چه از نظرظاهری وچه از نظر قلبی، با شرایط لازمه آن وبا آن آداب خاصه اش در کسی محقّق شد طوریکه آثار وعلائم آن آشکار وهویدا باشد، پس عنوان نصرت ویاری به وجود مبارک حضرت حجه الله صلوات الله علیه، بلکه نصرت به جمیع آباء طاهرینشان (علیهم السلام)، بلکه به جمیع اولیاء الهی در او موجود ومحقّق شده است.
واین نصرت ویاری در واقع با همه اقسام نصرت تحقّق پیدا کرده، یعنی: هم نصرت ویاری است نسبت به قلب مبارکشان که ارتفاع هموم از آن می شود، وهم نسبت به وجود اقدس شان که دفع شدائد وبلیّات دوران غیبت از ایشان می شود، وهم نسبت به حقّ جلیل ایشان، وهم نسبت به دوستان وشیعیانشان، هم در جهات اُخروی آنها وهم در جهات دنیوی آنها که در همه آن جهات برای آنها فرج می شود، واز هر خوفی وهر شرّی وهر حزنی وهر بلائی؛ آسوده خاطر وراحت می شوند.
ودر هرکدام از این جهات؛ آن حضرت را با قلب وزبان وجسم خود نصرت ویاری کرده است، پس بوسیله همین حال انتظار هرچند امر فرج قبل از مرگ او واقع نشود در زمره انصار ویاورانِ واقعی آنحضرت (علیه السلام) محسوب خواهد شد، بواسطه آنکه جمیع این خصوصیّات نسبت به ایشان در زمان ظهورشان حاصل می شود، وبنده مؤمن در آنچه وسیله وقوع ظهور وتعجیل آن می شود با حال امیدواری به وقوع آن وبا کمال اشتیاق وفرح بر آن، سعی وکوشش کرده است.
چنانچه حضرت ابراهیم خلیل (علیه السلام) بعد از آنکه در رؤیا؛ جریان امر به ذبح حضرت اسماعیل (علیه السلام) را مشاهده نمود؛ وهمه اسباب ومقدّمات آن را بجا آوردند، ولی وقوع آن به امری از جانب خداوند متعال ممنوع شد، پس خطاب شد: (قَدْ صَدَّقْتَ الرُؤیا)(218) یعنی: به آنچه مأمور شدید در مورد ذبح اسماعیل (علیه السلام) عمل کردید، واز این جهت؛ فیض عظیم الهی واجر جزیل او را ولو با حال واقع نشدن آن دریافتند.
پس بنابراین؛ وبا ملاحظه آنچه در انواعی از اخبار تصریح شده است چنین استفاده می شود که هرگاه بنده در هر عمل برحسب مقدور خود با صدق نیّت در جمیع اسباب ومقدّمات وقوع آن سعی نماید، ولکن بواسطه مانعی از جانب خداوند متعال بدون آنکه به اختیار خود او باشد آن عمل بوقوع نپیوندد، پس آن بنده واقعاً عند الله از اهل آن عمل خواهد بود، وبه فضل کامل آن فائز خواهد گردید.
پس همچنین است در مقام یاری حضرت ولیّ الله صلوات الله علیه، هرگاه بنده بر حسب مقدور خود در اسباب آن سعی واهتمام نماید، که از اعظم آنها امر انتظار فرج است، که اکثر اسباب ووسائل نصرت را در بر دارد، که با شرایط وآداب خاصه مزبوره آن حاصل شود. بخصوص که هرگاه متوجّه به حاصل شدن نصرت آنحضرت (علیه السلام) به آن باشد، وقصد ونیّت آن را هم بخصوصه در آن بنماید، پس چنین بنده ای داخل در زمره انصار ویاوران آنحضرت خواهد شد وبه فیض آن فائز خواهد گردید، هر چند بر حسب مصالح وحکمتهای ظاهره یا خفیّه الهیّه ظهور امر فرج آنحضرت (علیه السلام) تأخیر افتد.
نصرت ویاری امام زمان (ع) باطلب مغفرت وآمرزش برای مؤمنین
طلب مغفرت وآمرزش برای جمیع مؤمنین ومؤمنات است، واین شامل همه مؤمنین عالم می باشد چه آنهائیکه در زمان ائمه معصومین (علیهم السلام) بوده اند وچه آنهائی که در حیاتند ویا از دنیا رفته اند. ونصرت بودن آن بر این وجه است: مقتضای تعداد زیادی از اخبار که در «کافی» وغیر آن روایت شده چنین است که: خداوند عالم همه آنچه از فرج آل محمّد صلوات الله علیهم اجمعین را وعده فرموده است که به ظهور موفور السرور حضرت خاتم الوصیین صلوات الله علیه ظاهر فرماید، مقدّر بود که قبل از واقعه کربلا واقع شود، وچون واقعه کربلا وقوع یافت غضب الهی بر اهل زمین تشدید گردید، امّا این غضب بر اعداء بواسطه آن بود که اساس آن را بر پا کردند، وامّا بر اهل ایمان بواسطه آنکه ترک نصرت ویاری کردند تا آنکه اعداء غلبه کردند.
پس این فرج تأخیر شد ومقدّر گردید که در سال صد وچهل واقع شود، پس در زمان حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) شیعیان تقیّه را ترک کردند، واسرار آل محمّد صلوات الله علیهم اجمعین را افشاء نمودند، از آن زمان هم تأخیر شد، ودیگر وقت معینی برای آن بیان نشد، وفرمودند: (یَمْحُو الله ما یَشاءُ ویُثْبِتُ وعِنْدَهُ اُمُّ الْکِتابِ)(219).
فی الکافی عن أبی حمزه الثمالی قال: سمعت أباجعفر (علیه السلام) یقول: «یا أبا حمزه! إنّ الله تبارک وتعالی قد کان وقّت هذا الأمر فی السبعین، فلمّا قتل الحسین (علیه السلام) إشتدّ غضب الله علی أهل الأرض فأخّره إلی أربعین ومائه، فحدثناکم فأذعتم الحدیث فکشفتم قناع السرّ ولم یجعل الله له بعد ذلک وقتاً عندنا، (یَمْحُو الله ما یَشاءُ ویُثْبِتُ وعِنْدَهُ اُمُّ الْکِتابِ) قال أبو حمزه: فحدّثت بذلک أبا عبد الله (علیه السلام)، فقال: قد کان ذلک(220).
ودر «نجم الثاقب» نیز مضمون همین حدیث را از «غیبت» شیخ طوسی وحدیث دیگری از «خرائج» راوندی ره روایت فرموده. ونیز در «کافی» روایت فرموده از حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) فرمود: خداوند عزّ وجلّ بر شیعه غضب کرد، پس مرا مخیّر فرمود در آنکه بلای آنها را خود قبول کنم یا بر خود آنها وارد شود، پس والله آنها را به جان خودم محافظت نمودم، که بلا بر خودم وارد شود(221).
واز این حدیث چنین فهمیده می شود که بزرگی گناه ترک تقیّه شیعه وافشاء نمودن اسرار آل محمّد (علیهم السلام) را نزد دشمنان آنها بر وجهی بود که علاوه بر آنکه موجب تأخیر فرج شد، واگر نبود بواسطه شفاعت حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) که خود قبول بلا را فرمودند آنها به عقوبت آن گناه استحقاق بلاهای شدیدی را که مستاصل در آن شوند داشتند.
پس به مقتضای چنین احادیث ونیز قائده کلّی در این آیه شریفه است (اِنَّ الله لا یُغَیِّرُ ما بِقَوم حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِمْ)(222) یعنی: بدرستیکه خداوند نعمتهای خود را که به جمعی عطا فرموده است تغییر نمی دهد، تا زمانی که خودشان احوال واعمال خیریه ای را که دارند وبجای می آوردند؛ تغییر دهند، ونیز به مقتضای اخبار زیادی که به مضمون این آیه شریفه وارد شده است، در نتیجه اینکه بندگان حال خود را تغییر داده وترک نصرت ویاری حضرت ابی عبد الله الحسین (علیه السلام) را نمودند وترک تقیّه کرده واسرار اهلبیت (علیهم السلام) را افشاء کردند، وحرمت اولیاء الهی را هتک نمودند، وبه این سبب در زمان حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه عاقبت عمل آنها این شد که از آنها نعمت عظمای الهی که فرج کلّی آل محمّد (علیهم السلام) بود تغییر داده شود، که اگر تغییر حال در هریک از آن دو مورد نشده بود، خداوند عالم جلّ شأنه در آن فرج کلّی اذن فرموده بود.
پس اگر امام (علیه السلام) مجادله ومقاتله با همه دشمنان جهان می فرمودند همه آنها مخذول می گردیدند، ودر هر کدام از آن دو موعد؛ آثار وبرکات ورحمتهای کامل ونعمتهای زیاد وفراوان الهی که در زمان ظهور فرج وعده داده شده است؛ ظاهر می گردید. وچون تغییر حال داده شد فرج نیز تاکنون به تأخیر افتاد، وبر حسب تصریح بعضی از اخبار کَهَنه که تعجیل وتأخیر ظهور آن فرج کلّی بعد از آن دو موعد از امور بدائی است، وآنکه هرگاه بندگان جمیعاً وبالاتّفاق هم عهد شوند در آنکه به درگاه حضرت احدیت جلّ شأنه توبه وتضرّع نمایند، وتعجیل در آن فرج را طلب نمایند، پس تعجیل در آن خواهد شد، واگر چنین نکنند تأخیر خواهد شد. چنانچه در بیان کیفیّت هفتم بعضی از اخباری که در این مورد وارد گردیده بود؛ ذکر کردیم.
ولکن چون هر گناهی واقع شود؛ موجب سلب نعمتی می شود، باید اهل گناه از آن گناه توبه واقعی نمایند تا آن نعمت بر گردد، واگر از این گناه بزرگ؛ توبه نکنند یا توبه آنها مورد قبول نشود؛ آن نعمت بر نمی گردد، زیرا اگر توبه بر وجه صحیح بود؛ آن نعمت دو مرتبه عطا می شد.
وچون در اخبار زیادی وارد است که: دعای مؤمن در حقّ برادران مومنین در غیاب آنها؛ البته مستجاب است، واز جمله دعاهائی است که رد نمی شود، هرچند دعا کننده دعایش در حقّ خودش بخاطر گناهانش مستجاب نشود، وهرچند آنهائی هم که درباره آنها دعامی شود اگر خود در حقّ خودشان دعا کننده؛ مستجاب نشود(223).
وهمچنین در روایتی است که هرگاه یکی از شما بندگان دعا می کند آن را به نحو عموم قرار دهد، یعنی دیگران را در آن چیزی که برای خود طلب می کند شریک نماید، پس بدرستیکه این نوع دعا زودتر مستجاب می شود(224).
بنابراین احادیث؛ هر گاه مؤمنین در هر زمانی همه آنها یا یک نفر از آنها علاوه بر توبه از جانب خود؛ دعا وطلب مغفرت وآمرزش همه گناهانی که از هر کدام از مؤمنین در هر زمانی که واقع شده است؛ نمایند، پس کمال امیدواری در آن است که این نوع توبه مورد قبول درگاه الهی شود. امّا نسبت به دیگران؛ بواسطه آنکه گناه خود این توبه کننده مانع از قبول توبه ودعای او در حقّ غیر او نمی شود، وامّا نسبت به خودش بواسطه آنکه همان توبه ودعایش در حقّ غیر خودش از برادرانش وسیله قبول شدن توبه ودعای او در حقّ خودش می شود، وکمال امید از فضل الهی در قبولی آن دعا هست، که بواسطه آن زمان فرج یک مرتبه نزدیک شود یا آنکه تخفیف در زمان طول تأخیر بشود، مثلا اگر در واقع تا صد سال است؛ پنجاه سال یا کمتر شود.
پس اگر همه بندگان در این نوع توبه ودعا؛ هم عهد ومتّفق شوند؛ قسم اوّل خواهد شد، چنانچه در توقیع رفیع هم از آنحضرت صلوات الله علیه اشاره به آن شده است، وذکر آن توقیع با اخبار دیگر به مضمون آن در کیفیّت هفتم ذکر شد. واضح است که هرگاه مؤمنین در هر زمانی بر این وجه توبه ودعا کرده بودند وآن مورد قبول واقع شده بود؛ وسیله تعجیل در ظهور فرج گردیده بود، واین نصرت کامله ای از برای امام (علیه السلام) بود، با بیانی که در کیفیّت هفتم معلوم شد.
کسانیکه علاوه بر توبه ودعا از جانب خود؛ از جانب مؤمنین هم توبه ودعا می کنند، پس توبه ودعاء آنها از جانب خود یک عنوان ومصداق نصرت ویاری برای امام (علیه السلام) است، وتوبه ودعا آنها از جانب غیر خود یعنی برادران مؤمنین عنوان دیگری از نصرت ویاری است، وعنوان دوّم وسیله تکمیل عنوان اوّل است. واین مانند آن است که هرگاه کسی مسلّح ومهیّای جهاد باشد، پس اگر به دیگران هم اسلحه جنگی داده وآنها را هم مهیّا وآماده جهاد نماید، پس مهیا شدن خود او یک عنوان جهاد است، وآماده کردن دیگران هم عنوان جداگانه ودیگری برای جهاد است، وبسا باشد که مهیّا بودن او به تنهائی مصداق جهاد می شود ولکن بخاطر تنهائی پیشرفت نکرده ونتواند بر دشمنان پیروز شود، ولی بواسطه مهیّا ومسلّح کردن دیگران بر دشمنان غلبه می نماید.
همچنین است امر در مورد توبه ودعا که عنوان نصرت ویاری امام (علیه السلام) به آن حاصل می شود، که بسا باشد دعاهای جمعی یا بعضی از جانب خودشان تأثیر کامل ننماید، که نتیجه نصرت ویاری از او حاصل شود، هرچند همان هم؛ ظاهرش عنوان نصرت ویاری است.
ولکن هر گاه دیگران را شریک گردانیده واز جانب آنها هم دعا کنند، واز برای آنها طلب مغفرت نمایند، پس آن سبب تأثیر کامل دعا شود، واز دعا وتوبه او واقعاً نتیجه نصرت ویاری ظاهر شود.
فوائد توبه ازگناهان ودعا بصورت انفرادی برای تعجیل در ظهور
پس در صورتی که همه بندگان متفّق وهم عهد نباشند چنانچه تا به حال نشده اند ولکن بعضی از مؤمنین به تنهائی که از اهل اخلاص ومودّت حقیقیّه می باشند علاوه بر دعا وتوبه برای خودش؛ این نوع توبه را انجام دهد، ودعا وطلب مغفرت از برای عامه مؤمنین نماید، چنین دعاء وتوبه ای چند قسم فائده دارد:
فائده اوّل: آنکه اگر چنین دعا وتوبه ای موجب تعجیل در زمان فرج نشود که یک مرتبه وقت آن سر آمده وفرج واقع شود، در این صورت امید است که این نوع دعاء وتوبه وسیله تخفیف در طول زمان تأخیر شود، که اگر مثلا دوران آن صد سال بود؛ چند سالش کم شود.
فائده دوّم: آنکه هرگاه بعضی از دوستان از برای همه برادران دینی از احیاء واموات آنها از گناهی که سبب تأخیر فرج شده است، توبه وطلب مغفرت نمودند، وبا این حال دعا کردند، به مقتضای آنچه خداوند وعده اجابت دعاء به هریک از بندگان خصوصاً دعای در حقّ غیر فرموده، پس امید است که در اثر استجابت این دعا همه مؤمنین از برای توبه ودعا در امر فرج توفیق یابند، خصوصاً اگر در دعایش بر این وجه قید نماید که از خداوند طلب کند: آنچه وسیله تعجیل در فرج است میسّر وفراهم نماید. پس توبه ودعاء عموم مؤمنین یک وسیله فرج است، که این وسیله به مستجاب شدن دعاهای او فراهم خواهد شد، وآنها هم موفّق به این دعا وتوبه خواهند گردید. فائده سوّم: آنکه او بواسطه این توبه ودعا چه از جانب خودش وچه از جانب برادران ایمانی خودش از جمله انصار ویاران آنحضرت (علیه السلام) محسوب می شود، ولو بر فرض آنکه تأثیری در تعجیل فرج از عدم جهت اقدام دیگران ننماید. واین مانند آن است که برای نصرت ویاری امام (علیه السلام) عدّه ای به مجادله وجنگ با دشمنان می روند ومغلوب می شوند، در این صورت آنها حتماً از مجاهدین می باشند واز انصار ویاران محسوبند، بلکه در این حالت مغلوبیّت از اجر وپاداش بزرگتری برخوردارند، خصوصاً در صورتی که عدد مجاهدین کمتر باشد، پس اجر وپاداش آنها به چندین برابر بیشتر وبرتر از کسانیکه از جهاد تخلّف کرده اند؛ خواهد بود.
چنانچه در واقعه عاشورا بعد از آنکه همه مردم در مدینه ودر مکّه معظمه ودر راه کربلا گروه گروه ودسته دسته از نصرت ویاری حضرت سیّدالشهداء (علیه السلام) اعراض کردند، تا آنکه ایشان بر حسب ظاهر غریب شدند، پس آن جماعتِ اندکی که نصرت ویاری آنحضرت (علیه السلام) را نمودند هر چند این نصرت ویاری آنها نفع نبخشید که دفع شهادت را از آنحضرت نماید، ولکن آنها در یاری آن جناب (علیه السلام) استقامت نمودند، تا آنکه شهید شدند واز انصار الله وانصار رسول الله (صلی الله علیه وآله) وانصار امیرالمؤمنین وانصار جمیع ائمّه معصومین (علیهم السلام) واز افضل شهدای اولین وآخرین گردیدند. نتیجه مطلب از این دو فائده این است که چون بر حسب آیات واخبار؛ نصرت ویاری هر مظلومی خصوصاً وجود مبارک امام (علیه السلام)؛ بر همه اهل ایمان وبر فرد فرد آنها فرض ولازم است که: به هر وسیله ای که با آن یاری ممکن است؛ یاری کنند، واین وجوب بر با این کیفیّت مانند وجوب نمازهای روزانه؛ یقینی وقطعی است وبر فرد فرد از بندگان واجب است وبه ترک بعضی از بعض دیگر در حال تمکّن وقدرت ساقط نمی شود، وترک نمودن بعضی هم موجب ناقص وضایع بودن فعل بعضی دیگر که بجا بیاورند؛ نمی شود.
ودر چنین زمانی که فعلا مولای ما صلوات الله علیه مظلوم واقع شده اند، بواسطه آنکه حقّ الهی ایشان که تصرّف در جمیع اُمور دنیوی واُخروی بندگان است از جهت طغیان ظالمین واشرار وقلّت اعوان وانصار مغصوب گردید، واز این جهت غائب شده اند، ومعلوم شد که توبه ودعاهای مؤمنین تأثیر در تعجیل در امر فرج ایشان دارد که یا یک مرتبه دوران غیبت سر آید یا تخفیف در آن حاصل شود، پس این یک نوع نصرتی است که مقدور همه بندگان هست، واگر همگی این نوع نصرت ویاری را انجام می دادند، رفع مظلومیّت از آنحضرت (علیه السلام) می شد.
چنانچه اگر همه بندگان مؤمن اتّفاق در نصرت ویاری حضرت سید الشهداء (علیه السلام) می کردند، ایشان مظلوم ومغلوب نمی شدند.
ولکن مادامی که این اتّفاق در توبه ودعا از همه بندگان واقع نشود، پس هر گاه عدّه ای از بندگان به این نوع توبه ودعا عمل نمایند، در واقع عمل به تکلیف واجب خود نموده، ودر زمره انصار واقعی آنحضرت محسوب خواهند گردید، وهم از عقوبت ترک یاری مظلوم سالم خواهند ماند، که اگر خداوند در دنیا یا در آخرت کسانیکه ترک یاری مظلوم ویاری امام (علیه السلام) را کرده اند عذاب وعقوبت کند؛ بر حسب تمکّن حالشان، پس آنها از شرّ آن عذاب وعقوبت الهی در عافیت خواهند بود.
چنانچه «بحار» از حضرت صادق (علیه السلام) روایت کرده که حضرت به یکی از موالیان خود در ضمن فرمایشاتی در مورد انتظار فرج وصبر در آن وفضل آن فرمودند: وهرگاه دیدی چنین وچنان از فتنه ها وفسادها را از اهل آن زمان بعد از اینکه بعضی از فتنه ها را بیان کردند؛ فرمود: پس در حَذَر باش، واز خداوند طلب نجات کن، وبدان بدرستیکه مردم به سبب مخالفت امر حقّ واعراض از آن در سخط وغضب الهی هستند، پس اگر به آنها عذاب نازل شد وتو مابین آنها باشی، آن سبب تعجیل رفتن تو به سوی رحمت الهی می شود، واگر تو از بلا وعذابی که به آنها رسیده سالم بمانی، پس آنها به جزای عمل خود رسیده اند، وتو از کردار زشت آنهاکه از جرئت وبی حیائی آنها بر خداوند عزّ وجلّ بیرون بوده ای. وبدان همانا خداوند اجر نیکوکاران را ضایع نمی فرماید، وبدرستی که رحمت خداوند نزدیک به نیکو کرداران است(225).
فائده چهارم: آنکه فرج وظهور آنحضرت (علیه السلام) بر دو قسم است: قسم اوّل: فرج وظهور کلّی است، وآن فرج وظهور موعود ایشان است بر وجهی که رفع شرّ جمیع اعداء از جمیع عالم می فرمایند. قسم دوّم: فرجهائی که نسبت به قسم اوّل جزئی هستند، وآن بر طرف شدن بعضی از هموم وغموم از قلب امام است که این هم وغم بواسطه غلبه دشمنان وشدّت ظلم نسبت به بعضی از شیعیان است. پس ممکن است که با دعای جمعی از شیعیان ودوستان مخلص، خداوند این نوع هموم را، با هلاکت گروهی از دشمنان از قلب مبارکشان رفع بفرماید.
چنانچه در زمان حضرت رسول وحضرت امیرالمؤمنین (علیهما السلام) خداوند به دست گروهی از مؤمنین که به جهاد می رفتند؛ ظالمین وکفار را هلاک می کرد. ودر هر دو مقام چه هلاک اشرار وکفار به دست آنها وچه با دعای آنها نصرت ویاری؛ از باب احتیاج امام (علیه السلام) نیست، که اگرآنهانصرت نکنند؛ امام (علیه السلام) از دفع اعداء به وجه دیگر عاجز می شوند، بلکه از آن جهت است که بندگان بوسیله آن اتصال وانتساب به وجود مبارک آنحضرت (علیه السلام) پیدا نموده ومورد فیوضات کامل الهی که به یمن وجود مبارکشان افاضه می شود بشوند، واین خصوصیّت در مقدّمه این رساله، ونیز در کیفیّت هفتم بیان گردید. فائده پنجم: آنکه این دعا از فرد فرد شیعیان ودوستان به عنوان موالات ومودّت نسبت به آنحضرت (علیه السلام) خواهد بود، وبدین وسیله؛ دعا کننده یک درجه از حقّ مودّت ایشان را که اداء آن بر بنابر آیه مبارکه (قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ اَجْراً الاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُربی)(226) فرض ولازم است اداء نموده است.
وبه این وسیله؛ مورد رحمتهای مخصوصه ایشان مانند شفاعت ودعاء وغیر آنها واقع خواهد شد، خصوصاً بر حسب مضمون آیه کریمه: (هَلْ جَزاءُ الاِحْسانْ إلاّ الاِحْسان)(227)، که به مقتضای آن پاداش نمودن به هر احسان کننده محبوب ومستحب ونیز مهمّ است، وامام (علیه السلام) هم البته در عمل به کتاب الله وبه مکارم اخلاق وهمچنین در دعا نمودن در حقّ کسی از دیگران؛ اولی است واحسان ایشان نسبت به آن شخص اصحّ است.
پس هر مؤمن که به دعا وطلب فرج نمودن از برای وجود مبارک آن حضرت (علیه السلام) احسان نماید البته کمال امید است که به جزاء این احسان؛ مورد احسان ایشان واقع، وبه مثل همین احسان آنحضرت هم طلب فرج وخیر ورحمت برای او فرمایند، یا به نحو دیگر از مراحم از افاضات دنیوی واُخروی، که آشکارا وپنهان از طرف امام (علیه السلام) به دیگران می رسد؛ شامل او نیز شود.
فائده ششم: آنکه چون وجود مبارک امام (علیه السلام) نعمت عظمای الهی بر بندگان است، بلکه اعظم نعمتهای او می باشد، بواسطه آنکه جمیع فیوضات دنیوی واُخروی، ظاهری وباطنی؛ به یمن وجود مبارک او وبوسیله محبّت ومعرفت ایشان عطا می شود، چنانچه در این آیه مبارکه: (ثمّ لَتُسْئَلُنّ یَومَئِذ عَنِ النَّعیمِ)(228)، «نعیم» به آنحضرت (علیه السلام) وبه ولایت ایشان تفسیر شده است(229).
وهمچنین در بعضی دیگر از آیات وروایت نیز «نعمت» به وجود مبارک امام (علیه السلام) تفسیر شده، وشکر هر نعمتی علاوه بر آنکه واجب است وسیله بقاء ودوام نعمت ونیز وسیله انتقاع از آثار ومنافع آن، ووسیله تکمیل آثار نعمت می باشد، چنانچه به این مطلب در این آیه شریفه (وَلَئِنْ شَکَرْتُمْ لاَزیدَنَّکُمْ)(230)، ونیز در اخبار بسیاری تصریح شده است.
پس وجود مبارک امام (علیه السلام) در جمیع فیوضات الهی بر عامّه بندگان ولیّ نعمت می باشند، واداء شکر وجود مبارکشان؛ بر همگان فرض ولازم است، وهر کس نسبت به درجه شکرش به وجود مبارک آنحضرت (علیه السلام)، فیوضات قدسیّه ومعنویه به او خواهد رسید. ودر روایتی از حضرت سیدالساجدین صلوات الله علیه نقل شده که فرمود: یک نوع ویک کیفیّت از شکر ولیّ نعمت؛ دعای در حقّ او وطلب خیر از خداوند برای او است. چنانچه این مطلب نیز ازاین آیه کریمه: (هَلْ جَزاءُ الاِحْسانِ إلاَّ الاِحْسان)(231) استفاده می شود، بواسطه آنکه مراد این است که مجازات هر احسان از هر کسیکه حاصل می شود به احسان کردن در حقّ آن مُحسِن است، واین مطلب واضح است که حقیقت شکر مُنعِم وولیّ نعمت هم همین است که بنده جبران هر احسانی را به احسان بنماید، ومعلوم است که دعا وطلب رحمت وخیر از خداوند برای هر کسی احسان کامل در حقّ آن کس است. پس با دعای در فرج حضرت صاحب الأمر صلوات الله علیه هم یک درجه از شکر گذاری نعمت وجود مبارکشان حاصل می شود، وبنده به هر اندازه در آن سعی کند آثار وفیوضات وجود اقدسشان در حقّ دعا کننده بیشتر وتمامتر وکاملتر خواهد شد. وهمچنین شکر قلبی؛ هر گاه آن هم واقعاً در دل باشد بر وجهی که امور لازمه خود را در قلب پیدا می کند وبرای آنها دعا می کند، وچون به زبان می آورد شکر لسانی را انجام داده، وهر گاه به مجالس دعا گوئی ایشان هم حاضر شود، وخصوصاً خدمتی هم بنماید، شکر فعلی را بجای آورده است.
فائده هفتم: آنکه بر حسب آنچه از بعضی اخبار ظاهر می شود، از جمله روایتی است که قبلا بیان کردیم حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: اگر شماها مانند بنی اسرائیل بر دعا وتوبه برای فرج ما اجتماع نکنید، غیبت به طول خواهد انجامید(232). وهمچنین در توقیع مبارک بیان کردیم که حضرتش فرمود: اگر شیعیان هم عهد شوند وبه آن عهدی که بر ذمّه آنها ثابت شده است یعنی یاری وموالات ما اهلبیت وفا کنند، به زودی سعادت ملاقات ما روزی آنها خواهد شد، وما را از آنها مستور وپنهان نداشته؛ جز اعمال آنها که نزد ما مکروه است، وراضی به آن نیستیم(233).
باز روایتی است که در «نجم الثاقب» از محمّد بن جریر طبری در قصه علی بن مهزیار نقل شده که: جوانی که از خواص حضرت صاحب الامر (علیه السلام) بود، وقتی علی بن مهزیار را دید، به او فرمود: چه می خواهی ای ابوالحسن؟ گفت: امام محجوب ومخفی از عالم را. گفت: آنحضرت از شما محجوب نیست، ولکن بدی کردارهای شما آنحضرت را محجوب کرده است.
پس معلوم می شود که سبب اصلی غیبت آنحضرت (علیه السلام) بدی اعمال بندگان می باشد، وترک توبه ودعا برای فرج؛ سبب طولانی شدن زمان غیبت ایشان است، وطول غیبت سبب طولانی شدن زمان مظلومیّت ومقهوریّت وناراحتی اهلبیت اطهار (علیهم السلام)، وطولانی شدن زمان پریشانی اوضاع واساس امر حقّ واحکام الهی، ونیز سبب طولانی شدن بقاء ودوام شوکت اهل کفر وضلال می شود. وباعث هر کدام از اینها فعل خود بندگان شده است، بدین وسیله موجب شدّت غضب الهی بر آنها شده است، علاوه اینکه زمان غیبت طولانی شده، وتأخیر در امر فرج می شود؛ مستحق بلاهای شدیده وفتنه های مظلمه می شوند، که بواسطه آن بلاها وفتنه ها راه هدایت در نظرها ظلمانی وتاریک می شود، وامر حقّ وباطل مشتبه می گردد، وبر آنها تشخیص اهل هدایت واهل گمراهی مشکل می شود، وبه این سبب شکوک وشبهات در دلها ظاهر گردد، وبر آنها شیاطین جنّی وانسی مسلّط می شوند، وامر اسلام وایمان خطرناک می شود.
ولکن در این حال؛ هر گاه هر کدام از مؤمنین در توبه ودعای در فرج آنحضرت (علیه السلام) سعی واهتمام نماید چون به وظیفه تکلیف خود در مقام نصرت ویاری وموالات با ایشان واداء حقّ آن عالی شأن عمل نموده است مورد الطاف ومراحم خاصّ حضرت احدیّت وآنحضرت خواهد شد، وبدین وسیله از شرّ آن فتنه ها وبلاها سالم خواهد ماند.
یعنی آنچه از بلاهای دنیوی؛ غیر حتمی است از او دفع خواهد شد، بلکه در معرض آنهم واقع نخواهد شد، وآنچه حتمی است در آنها پس از اهل رضا وتسلیم خواهد شد، وبه سبب آنها در فتنه ها واقع نخواهد شد، وآنچه هم از فتنه های اُخروی است بر وجهی که ذکر شد در هیچ حالی مبتلا نخواهد شد، پس با شدّت تاریکی راه هدایت برای اهل دنیا؛ برای او از خورشید هم روشن تر خواهد شد. واز جمله شواهد بر این مطلب؛ روایتی است از حضرت صادق (علیه السلام) که از «بحار» نقل کردیم. وامّا قوی ترین شاهد؛ روایتی است که از احمد بن اسحاق قمّی (رضی الله عنه) از حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) نقل شده است، که حضرتش فرمود: هیچ کس از فتنه ها وفسادها وسختی ها وامتحانات در زمان غیبت آنحضرت (علیه السلام) نجات نمی یابد، مگر کسیکه خداوند او را در اعتقاد به امامت ایشان ثابت قدم فرموده باشد، واو را در دعا برای تعجیل فرج موفق فرموده باشد. واین روایت در کیفیّت هفتم از نصرت ویاری آنحضرت بیان گردید.
فائده هشتم: آنکه از حدیث علی بن مهزیار ونیز از توقیع مبارک که در فائده قبلی ذکر شد استفاده می شود که: هر گاه هر کدام از مؤمنین در امر توبه ودعای در فرج آنحضرت (علیه السلام) در حالتی که به وظایف وآداب آن عمل نمایند بخصوص به آنچه در کیفیّت دوازدهم ذکر می شودان شاء الله تعالی سعی واهتمام نمایند، پس اگر ظاهراً آن فرج کلّی واقع نشود ولقاء منیرشان برای همه بندگان ظاهر نگردد، پس امید زیادی هست که بوسیله این توبه ودعا اگر مانعی یعنی از بدی اعمال یا جهات دیگر در او هست رفع بشود، واز برای خصوص این دعا کننده در خواب یا بیداری زیارت جمال آنحضرت (علیه السلام) میسّر شود، وبه بعضی از مراحم والطاف خاصّه آنحضرت مقرون، وبه بعض فیوضات مخصوصه ظاهری ومعنوی از معارف ربانی وحِکَم الهی از آنحضرت (علیه السلام) بوسیله مکالمه با ایشان یا به نحو دیگر از افعال واحوالشان مستفیض شود، وبرای بعضی از علماء ابرار یا صلحاء اخیار چنین حالاتی اتفاق افتاد، چنانچه شرح وقایع وحکایات آنها در بعضی از کتب واسطار بیان شده است(234).
فائده نهم: آنکه بنده مؤمن هرگاه فرج وظهور امر آنحضرت (علیه السلام) را از خداوند متعال طلب نماید خصوصاً اگر به آنچه واقع می شود در حال فرج ایشان از کمال ظهور امرشان وکشف علوم واسرار الهیه وحکمت وعرفان ورفع هموم، وراحتی وسلامتی کامل قلبی وجسمی؛ از هر صاحب شرّی از حیوان وانسان؛ التفات داشته باشد اجمالا یا تفصیلا این دعا وسیله ای از برای تکمیل نور معرفت قلب او نسبت به آنحضرت (علیه السلام)، ونیز به کمالات ایشان به اعلی مرتبه ای که از برای مؤمن معرفت داشتن به ایشان شایسته است؛ خواهد شد، واین معرفت وشناخت به آن کیفیّتی است که در حال ظهور ایشان به وجه کامل یا به کمتر از آن حاصل می شود.
ونیز این دعا وسیله ای از برای افتتاح ابواب اسرار وحقائق توحید وسائر معارف وحکمتها به سوی قلب او بر آن وجهی که در حال ظهور آنحضرت (علیه السلام) به یمن وجود اقدسشان حاصل می شود؛ وخواهد شد، وهم وسیله ای از برای مرتبه ای از اطمینان قلب ورفع خوف از اعداء واز هر ذی شرّی، ونیز فراغت حال از برای عبادت وبعضی از کیفیّات آسایش وسلامتی وراحتی جسمی وقلبی خواهد شد. وبر این مطلب یعنی اثرات چنین دعائی دو شاهد داریم:
شاهد اوّل: مضمون روایتی است که در «عده الداعی» نقل شده که: هرگاه بنده مؤمن از خداوند متعال طلب خیری برای برادر مؤمن خود در غیاب او نماید، خطاب مستطاب الهی از فوق آسمانها به او می رسد که: من به تو هزار هزار مقابل آنچه برای برادر مؤمن خود طلبیدی؛ عطا می کنم(235).
وچونکه بنده در دعا وطلب تعجیل فرج آنحضرت (علیه السلام)؛ از خداوند تعجیل در عطا فرمودن او همه آن جهات مزبوره را بوسیله فرج ایشان از برای جمیع برادران ایمانی طلب می نماید، پس به مقتضای این حدیث شریف سریعاً به خود این بنده دعا کننده همه این اُمور به وجه کمال وبه اعلا مرتبه آنها یا بعضی از مراتب کامله آنها به چندین برابر چیزی را که برای برادران ایمانی طلب نموده؛ عطا می شود، هرچند تعجیل در عطا شدن از جهات مزبوره را که طلب نموده به یمن ظهور آنحضرت (علیه السلام) از برای عامّه عباد، حکمت تأخیرش باشد.
شاهد دوّم: آنکه چون هرگاه بنده از خداوند بطور کلّی حوائجی را با مراعات همه آداب آن که دخالت در استجابت دعا دارد مسئلت نماید، پس اگر حکمت واقعیّه در عطا نشدن بعضی از آن حوائج باشد آن حکمت؛ مانع از عطا نشدن بعضی دیگر از آن حوائج نمی شود. چنانچه در «بحار» حدیثی از حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) نقل شده که فرمودند: من سه امر را از برای دو فرزندم امامین الحسن والحسین (علیهما السلام) درخواست کردم، پس خداوند متعال دو امر را عطا فرمود، ویکی را منع فرمود. «سئلت الله لهما أن یجعلهما طاهرین مطهّرین زکیّین، فأجابنی إلی ذلک، وسئلت الله لهما أن یقیهما وذریّتهما وشیعتهما النار، فأعطانی ذلک، وسئلت الله أن یجمع الاُمّه علی محبّتهما» فقال: «یا محمّد! إنّی قضیت قضاء وقدّرت قدراً، وأنّ طائفه من اُمّتک ستفی لک بذمّتک فی الیهود والنصاری والمجوس وسیخفرون ذمتک فی ولدک، وإنّی أوجبت علی نفسی لمن فعل ذلک أن لا اُحلّ محلّ کرامتی ولا أسکنه جنتّی ولا أنظر إلیه بعین رحمتی یوم القیامه»(236) پس در این دعا هم چون بنده تعجیل امور را برای خود ودیگران بوسیله ظهور امر آنحضرت (علیه السلام) طلب می کند، پس هرگاه حکمت مقتضی تعجیل عطاء همه این امور؛ به ظهور کلّی ایشان برای جمیع بندگان نباشد، این جهت مانع نیست که در عطا آنها نسبت به این بنده وداعی بوسیله دعا او تعجیل نشود.
وهمچنین در امور قلبی از قبیل کشف علوم واسرار توحید وعرفان که مانع فعلی جز نقصان خود بنده ندارد، آن هم بوسیله همین دعا وطلب رفع می شود.
ودر امور دنیوی چون عطاء آنها به وجه کمال در حال غیبت ممنوع است، پس بعضی از مراتب آن که وسیله گشایش باشد؛ عطا خواهد گردید، به حدّی که بنده تحمّل در صبر وشکر وحلم داشته باشد، وبر او اداء وظیفه عبودیت الهیه بر آن وجهی که شایسته است؛ میسّر شود. البتّه فوائد کلّی مهمّی غیر از این فوائد نه گانه که ذکر شد؛ برحسب آنچه از آیات واخبار استفاده می شود خیلی زیاد است، وبسا شمار آن فوائد وفضائل متجاوز از صد فائده وفضیلت می شود؛ که در کتب مبسوطه مشروحاً بیان شده است.
وبعد از معرفت وشناخت به این فوائد مهمّ، سزاوار نیست که بنده مؤمن از آن غفلت کرده ومسامحه نماید، واز فیوضات کامله آن محروم بماند، بلکه در مضمون بعضی از ادعیه ایکه از آنحضرت (علیه السلام) است آمده: از خداوند متعال چنین مسئلت نمائید که: الهی؛ ما را یاری فرما که ذکر ویاد ایشان وصلوات بر ایشان ودعا در حقّ ایشان را فراموش نکنیم».
از شرایط سرعت در تأثیر دعای فرج تنبیه؛ از جمله شرایط تکمیل وسرعت در تأثیر دعای در فرج وتوبه چه به صورت دسته جمعی واقع شود یا به صورت انفرادی، وچه دعا وتوبه را هر کس از جانب خود انجام دهد یا از جانب همه مؤمنین ومؤمنات، به وجهی که بیان شد این است که چون ترک بعضی از واجبات وفعل بعضی از گناهان بواسطه شدّت حرمت آنها است، پس علاوه بر توبه؛ کفّاره هم دارد، مانند: افطار روزه ماه مبارک رمضان، یا قتل نفس محترمه. پس همچنین است نسبت به این دو معصیت بزرگ که از بزرگترین گناهان است، که یکی واقعه کربلا ودیگری زندانی شدن حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) باشد ووقوع این دو مصیبت عظیم سبب تأخیر فرج اهلبیت اطهار (علیهم السلام) شد. پس لازم است که علاوه بر توبه، کفاره هم بدهند، یعنی به آنچه سزاوار است نسبت به شأن جلیل آن دو امام عالیقدر (علیهما السلام) انجام دهند، وسزاوار کفاره در چنین مقامی آن است که در خصوص نصرت ویاری این دو بزرگوار در آن جهتی که راجع باشد به امر مصیبت آنها که آن گناه سبب وقوع آن مصیبت شد سعی واهتمام کنند، ونسبت به آنها بیشتر از جمیع ائمّه اطهار (علیهم السلام) نصرت ویاری نمایند، ازجهت آنکه این تأخیر فرج موجب ابتلای همه آنها گردید.
پس در مقام توبه ودعا از برای تعجیل در فرج هم بالخصوص به همین وسیله نصرت ویاری آن دو بزرگوار که راجع به امر مصیبت ایشان است؛ متوسّل شوند، وتوسّل خک با سه امر محقّق می شود: اوّل: زیارت قبور منورشان؛ چه از نزدیک یا از دور. دوّم: اقامه عزای آن دو بزرگوار. سوّم: لعن بر قاتلان ودشمنان آن دوبزرگوار. وهرکدام از اینها نصرتی است در عوض آنکه اگر در آن زمان بود؛ پس در مقام نصرت ویاری ایشان سعی می کرد، وبا دشمنانشان جنگ نموده ودفع ضرر از آنها می کردد.
نصرت ویاری امام زمان (ع) با نصرت ویاری حضرت سیدالشهداء
کیفیّت دوازدهم؛ نصرت ویاری نمودن حضرت سید الشهدا علیه آلاف السلام والتحیه والثناء است، واین کیفیّت افضل واشرف کیفیّاتی است که در نصرت ویاری آنحضرت بیان کردیم، ودر اینجا معرفت وشناخت سه امر لازم ومهم است:
امر اوّل: درآنچه ازنظر نقلی وعقلی دلالت می کند که به نصرت ویاری حضرت ابی عبد الله الحسین (علیه السلام)؛ نصرت ویاری حضرت صاحب الأمر صلوات الله علیه حاصل می شود.
امر دوّم: دربیان چگونگی نصرت ویاری حضرت سیّدالشهداء صلوات الله علیه واقسام آن، ودربیان اینکه بهترین آن اقسام؛ زیارت وعزاداری آن بزرگوار است.
امر سوّم: در بیان بعضی از فضائل وثوابهای مهم دنیوی واُخروی که متعلّق به آن دو وسیله بزرگ یعنی زیارت وعزاداری آنحضرت (علیه السلام) است، واین غیر از فضیلت نصرت ویاری بودن این دو وسیله بزرگ می باشد.
روایات وارده بر این مطلب
امر اوّل: در بیان آنچه دلالت دارد بر آنکه در نصرت ویاری حضرت ابی عبد الله الحسین (علیه السلام) نصرت ویاری حضرت قائم (علیه السلام) بالخصوص حاصل می شود، امّا از نظر روایتی؛ در کتاب «نجم الثاقب» از شیخ جلیل جعفر شوشتری (رضی الله عنه) در «فوائد المشاهد» نقل شده که حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) در کربلا به اصحاب خود فرمودند: «ومن نصرنا بنفسه فیکون معنا فی الدرجات العالیه من الجنان فقد أخبرنی جدّی إنّ ولدی الحسین (علیه السلام) یقتل بطفّ کربلاء غریباً وحیداً عطشاناً، فمن نصره فقد نصرنی ونصر ولده القائم (علیه السلام)، ومن نصرنا بلسانه فإنّه فی حزبنا فی القیامه». یعنی: هر کس ما را به جان خودش یاری نماید، پس با ما در درجات عالیه بهشت خواهد بود، پس به تحقیق به من جدّ بزرگوارم (صلی الله علیه وآله) خبر دادند که: فرزندم حسین (علیه السلام) در زمین کربلا، در حالتی که بی کس وتنها وتشنه باشد شهید خواهد شد، پس هر کس او را یاری کند؛ به تحقیق چنین است که مرا یاری کرده است، وفرزند او حضرت قائم (علیه السلام) را یاری کرده است، وهرکس مارا به زبان خود یاری نماید، پس بدرستیکه او در روز قیامت؛ در زمره ما خواهد بود.
پس مفهوم این فرمایش این است که در یاری حضرت ابی عبد الله الحسین صلوات الله علیه حقیقت ومصداق یاری حضرت صاحب الأمر صلوات الله علیه حاصل می شود، ودر واقع وجهی که در بیان این مطلب تعقّل می شود، بر حسب آنچه از بعضی از اخباری که در احوال واوصاف وحقیقت امر حضرت سیدالشهداء صلوات الله علیه ظاهر وواضح می شود، خصوص آنچه در واقعه کربلا از ایشان به ظهور رسید چنین است که: چون از وجود مبارک آنحضرت (علیه السلام) از محبّت خالص ونصرت ویاری کامل؛ نسبت به خداوند متعال ودر امر دین مبین او ظاهر وآشکار گردید، وبوسیله مهیّا بودن اسباب الهیه از برای ایشان از اهل واولاد واصحاب وهم بر حسب اقتضای وقت وزمان واهل آن طوری که به آن درجه از محبّت ونصرت از احدی از انبیاء واولیاء (علیهم السلام) از اولین وآخرین ظاهر نشد، گر چه جدّ بزرگوارشان وپدر عالیمقدار شان ونیز عصمت کبری وحضرت مجتبی وهم همه اولاد طاهرینشان از ائمّه معصومین (علیهم السلام) تا وجود مبارک حضرت صاحب الأمر (علیه السلام) در اصل مرتبه کمال معرفت وخلوص محبت الهیه به همان درجه کمال حسینی صلوات الله علیه یا کاملتر وافضل از آنحضرت بودند، چنانچه در مقام نصرت الهی هم از هرکدام در جهاتی که مقتضی شد مرتبه کامل وکاملتر از جمیع اولیاء ظاهر گردید.
ولکن در مقام ظهور وبروز درجات محبّت ونصرت حضرت احدیّت جلّ شأنه به حسب اسباب خاصه در کیفیّات زیادی حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) از همه ممتاز شدند، وخداوند متعال هم در مقام عطایای خاصّه خود نسبت به آن حضرت (علیه السلام) عامّه قلوب بندگان حتّی اولیاء وانبیاء مرسل خود را از اولین وآخرین مجذوبِ ایشان گردانید، ومحبّت ودوستی خاصّه ایشان به شاهد فرمایش نبوی (صلی الله علیه وآله): «إنّ للحسین (علیه السلام) محبّه مکتومه فی بواطن المؤمنین»(237) در واقعِ دلها ثابت گردید.
وچنان همه آنها عاشقانه به آن جناب اشتیاق پیدا نمودند؛ که بی اختیار توجّه به جانب ایشان کردند، وپروانه وار از هر جانب در هر زمان علی الدوام از عرش مجید در آسمانها وآفاق عالم واطراف زمینها رو به حرم انور او کرده، وبه زیارت مرقد منوّر او مشرّف شده ومی شوند که: «مامن نبیّ إلاّ وقد زار کربلا بین قبره وبین السماء مختلفه الملائکه فوج یعرج وفوج ینزل»(238).
وبه نوعی همه ممکنات محو او گردیدند که با ذکر مصیبت وبلای آن مظلوم صلوات الله علیه قبل از واقع شدن آن مصیبت وبعد از آن؛ اهلِ زمین وآسمان همگی محزون وافسرده شدند، وهر گوشه ای از اطراف واکناف عالم اقامه مجالس عزایشان را تجدید بنا، ولوا وپرچم مصیبتشان را در هر عهد وزمانی دائمی ومستمر نمودند. پس بواسطه آن جذبه ای که خداوند متعال جلّ شأنه از قلوب به جانب آنحضرت (علیه السلام) فرمود، وآن محبّت حقیقیه ایکه از ایشان در دلها قرار دارد، وبوسیله آن سعی وکوششی که پیدا نمودند به سبب این مقام؛ محبّت عامّه ممکنات در توجّه به سوی ایشان واظهار ذکر آنحضرت (علیه السلام) در محافل ومجالس علی الدوام گردید، وذکر توحید الهی وامر رسالت حضرت خاتم النبییّن (صلی الله علیه وآله) وولایت وامامت جمیع ائمّه طاهرین (علیهم السلام) در زبانها وگفتارها جاری شد.
وبه این سبب قلوب همه اهل ایمان به کمال معرفت حضرت احدیّت وشناسائی شریعت واحکام وآداب حضرت ختمی مرتبت صلوات الله علیه رهنمون شد، وبه فضائل ومناقب وشئونات امامت وولایت وخلافت ائمّه اطهار (علیهم السلام) علم پیدا کردند، وبه این واسطه وسبب در هر عهد وزمانی ارکان توحید محکم شد، وامر رسالت وشریعت استقامت پیدا کرد، وآثار امامت وولایت ظاهر وهویدا گردید، پس امر آنحضرت علیه صلوات الله والسلام در هر زمانی نصرت به همه اُمور الهی وهمه اولیاء او گردید.
وبه این دلیل است که محبّت وموالات هر کسی با ایشان به منزله محبّت با همه اهلبیت (علیهم السلام) وزیارت ایشان زیارت همه است، وتحت قبّه ایشان بمنزله تحت قبّه همه، وگریه بر ایشان به منزله گریه بر همه است، وادای حقّ ایشان ادای حقّ همه اهلبیت (علیهم السلام) است، چنانچه در «کامل الزیارات» از زراره از حضرت صادق (علیه السلام) روایت شده که در ضمن فرمایشاتی فرمودند: «ما من باک یبکیه إلاّ وقدوصل فاطمه (علیها السلام) وأسعدها علیه ووصل رسول الله (صلی الله علیه وآله) وأدّی حقّنا»(239). یعنی: هیچ مرد مؤمن وزن مؤمنه ای نیست که برای حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) گریه نماید، مگر آنکه با فاطمه زهرا (علیها السلام) صله نموده است، وایشان را با این گریه اش یاری کرده، وبا حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) صله نموده وحقّ همه ما را اداء نموده است. وهمچنین احیا امر ایشان احیاء امر همه است، ونصرت ویاری ایشان نصرت ویاری همه است، چنانچه در فرمایش نبوی (صلی الله علیه وآله) ذکر شد.
ونیز از این حدیث شریف استفاده می شود که فرمود با گریه بر ایشان ادای حقّ همه ما ائمّه را نموده است. واز جمله حقوق اهلبیت (علیهم السلام) یکی حقّ مودّت ودوستی با آنها است، ودیگری حقّ نصرت ویاری آنها است که هر دو بر عهده همه مؤمنین ثابت ولازم است. واز این جهت است که گریه کننده گان بر ایشان وزائران قبر منوّر آنحضرت صلوات الله علیه مورد دعا وطلب مغفرت ووعده وبشارت شفاعت همه ائمّه اطهار (علیهم السلام) واقع شده اند، چنانچه به این مطلب در اخبار بسیاری تصریح شده است. وهمچنین شوق واشتیاق به سوی زیارت ایشان علامت ونشانه محبّت مؤمن به همه آنها (علیهم السلام) است، چنانچه در «بحار» و«تحفه الزائر» روایت شده که حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) فرمودند: «هرکس بخواهد بداند که او از اهل بهشت است؛ محبّت ما را بر دل خود عرضه کند، اگر قلب او محبّت ما را قبول کند؛ مؤمن است، وهر کس دوست ما است؛ باید در زیارت قبر امام حسین (علیه السلام) رغبت کند، زیرا که هر کس زیارت کننده آنحضرت صلوات الله علیه است؛ ما او را دوست اهلبیت می دانیم، واز اهل بهشت است، وهرکه زیارت کننده آنحضرت نیست ایمانش ناقص است(240). پس با این بیان آنچه در اخبار زیادی در بعضی از خصوصیّات مذکوره وارد شده است؛ روشن می شود که؛ هرکس به هر عنوان ودر هر زمان امر حضرت ابی عبد الله صلوات الله علیه را احیاء نماید، وایشان را نصرت ویاری کند، خصوصاً به عنوان زیارت واقامه عزا، پس امر حضرت قائم صلوات الله علیه را احیاء، وآنحضرت را نصرت ویاری کرده است.
وبوسیله هرمصداقی که بنده مؤمن در انصار حضرت سیّدالشهدا (علیه السلام) داخل شود؛ به همان وسیله در انصار حضرت قائم (علیه السلام) داخل شده است، وبه درجه رفیعه وعالی آنها فائز شده است، خصوصاً اگر بااقامه مجالس تعزیه وبرپا نمودن اساس بکاء وابکاء وجزع وندبه وحزن برمظلومی حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) باشد. بواسطه آنکه مصیبت جان گداز کربلا وآنچه بر اهلبیت اطهار (علیهم السلام) وارد شد؛ از جراحت قلوبشان وتألّم خواطرشان وهتک حرمتهایشان وجریان اشکشان تا قیامت باقی ودائم است، بخصوص تا زمانی که خونخواهی آن بزرگوار واصحاب وانصار شان نشده است، چنانچه به این جمله در اخبار وآثار زیاردی که از ائمّه اطهار (علیهم السلام) نقل شده؛ تصریح شده است.
پس در این زمان صاحب این مصیبت عظمی در این عالم کسی جز وجود مبارک حضرت صاحب العصر والزمان (علیه السلام) نیست، وواضح است که نوعِ ظاهر از نصرت ویاری شخص مصیبت دیده وصاحب عزا حضور در مجلس عزای او وهمراهی با او در گریه وحزن است، وبهتر از این؛ خدمتگذاری در انجام دادن اساس مجلس عزای او در هر جهتی از جهات آن است.
چنانچه در حدیث زراره فرمود: «هرکس بر آن مظلوم گریه نماید؛ در واقع حضرت صدیقه طاهرهسلام الله علیها را در آن گریه اش یاری نموده است(241). پس این بیان که مستفاد از تعداد زیادی از احادیث واخبار بود؛ واضح شد. ونیز بالوجدان والعیان در جمیع نظرها ودر همه عصرها ودر اکثر شهرها؛ آثار آن ظاهر است که در این کیفیّت از نصرت ویاری حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) نسبت به آنحضرت یعنی حضرت صاحب الامر (علیه السلام) نصرت ویاری محقّق می شود، واین یاری هم نسبت به شأن رفیع ومقام جلیل ایشان است که بدین وسیله ذکر ایشان در محافل ومجالس دوستان احیاء می شود، وفضل ایشان در قلوب اولیاء ظاهر می شود، وهم نصرت ویاری به حال شیعیان ودوستان ایشان است، که بدین وسیله از جهات مختلف منتفع ومستفیض می شوند، هم در جهت دنیوی که به برکات ذکر ایشان به رحمتهای الهیه فائز می شوند، وهم در جهت اُخروی؛ که به ولایت ومعرفت آنحضرت (علیه السلام)؛ ونیز به سائر ارکان ایمان هدایت می یابند. واین بر وجهی است که بیان شد.
واز همه مهمّتر نصرت ویاری به وجود مبارک آنحضرت صلوات الله علیه است در جمیع اُمور دینی وارکان اسلامی، بواسطه آنکه معلوم شد که نصرت ویاری امر حضرت ابی عبد الله صلوات الله علیه وذکر ایشان در هر جهتی خصوصاً سعی در زیارت واقامه مجالس تعزیه ایشان وسیله اعلای کلمه توحید واستحکام واستقامت امر شریعت ورسالت، وظهور آثار ولایت وامامت وهمه اُمور دینی واحکام وآداب ایمانی واسلامی می باشد.
ودر مطالب گذشته خصوصاً در مقدمه این گفتار ودر فصل اوّل از باب اوّل آن بیان کردیم که همه این اُمور دینی از جانب خداوند عالم به وجود مبارک امام وحجّت زمان صلوات الله علیه واگذار شده است، پس هرکس در هر جهتی از آن جهات سعی نماید، ودر هر وسیله وسببی از آن وسائل واسباب اهتمام نماید، آن نصرت ویاری به آنحضرت صلوات الله علیه در امر دین است، خصوصاً در حالی که ملتفت این مطلب بوده وبه خصوصه قصد نصرت ویاری ایشان را بنماید.
تذکری لازم در فرمایش نبو ی (صلی الله علیه وآله) «من نصره فقد نصرنی...»
در اوّل عنوان؛ فقره ای از فرمایش نبوی (صلی الله علیه وآله) که: «فمن نصره فقد نصرنی ونصر ولده القائم (علیه السلام)» بیان کردیم؛ پس اگر مراد ومفهوم آن همان باشد که در ترجمه آن فقره در اوّل عنوان ذکر کردیم؛ پس آن هم علاوه بر شواهد دیگری که از عقل ونقل ذکر شد از جمله شواهد بیان ما خواهد بود، یعنی: کلام حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) دلالت دارد بر آنکه با یاری حضرت ابی عبد الله (علیه السلام)؛ یاری جمله ائمّه اطهار (علیهم السلام) ویاری حضرت صاحب الأمر (علیه السلام) حاصل می شود. واگر مراد چنین باشد که: هر کس حسین (علیه السلام) را یاری نماید، چنان است که مرا وفرزندش قائم (علیه السلام) را یاری کرده باشد، یعنی در فضل وثواب، که در واقع هم مراد این است؛ که یاری حضرت سید الشهدا (علیه السلام) از اعمال جلیله ایست که بوسیله آن؛ اجر یاری حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) ویاری حضرت قائم (علیه السلام) عطا می شود، ولو آنکه خصوصیت مصداق نصرت ویاری ایشان هم در او حاصل نشود، پس این فقره شریفه؛ تأکید بیانِ ما خواهد بود، گر چه همان وجه اوّل اظهر است، والله العالم بحقیقه کلامه وکلام اولیائه.
چگونگی نصرت ویاری شهدای کربلا در حق حضرت مهدی (ع)
تنبیه: آنچه از این بیان؛ وبیانی که در کیفیّت یازدهم ذکر شد؛ واضح می شود که: نصرتی که از شهدای کربلا که افضل واشرف انصار الله برای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بودند ظاهر گردید، نصرت ویاری بودن آن در حقّ حضرت قائم (علیه السلام) بر دو وجه است:
وجه اوّل: چنانکه قبلا بیان کردیم چون امر شهادت حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) وسیله ظهور امر ودین الهی در همه شهرها وعصرها گردید، ونیز موجب ظهور امر شریعت نبوی وظهور امر هر یک از ائمّه اطهار (علیهم السلام) تاکنون بوده، ووسیله ظهور امر حضرت صاحب الأمر (علیه السلام) نیز می باشد، پس آنانکه آنحضرت را در امر شهادت یاری نموده اند؛ در واقع جمیع این اُمور یاری کرده اند، واز یاران وانصار همه یعنی انصار الله وانصار دینه وانصار رسوله وانصار اولیائه وانصار خلفائه (علیهم السلام) وهمچنین انصار قائم (علیه السلام) محسوبند.
وجه دوّم: همچنانکه در کیفیت یازدهم گفتیم: فرجِ کلّی که وعده داده شده به ظهور موفور السرور حضرت قائم (علیه السلام)؛ مقدّر بود که قبل از واقعه کربلا وشهادت حضرت سیّدالشهدا (علیه السلام) واقع شود، پس اگر همه مردم در آن وقت در یاری ایشان حاضر شده بودند، این فرج کلّی واقع می شد، وآن همه ابتلائات به ائمّه اطهار واولیاء اخیار (علیهم السلام) واقع نشده بود، ونیزاین غیبت طولانی برای حضرت بقیه الله (علیه السلام) روی نداده بود.
پس در این حال؛ همه مردم در آن عهد وزمان از انصار الله وانصار اولیاء او در باب وقوع این فرج بودند، پس آن عدّه از شهدائی که در مورد این فرج یاری کردند، برای همین امر از انصار الهی وانصار هریک از ائمّه طاهرین (علیهم السلام) شدند، ولو آنکه بواسطه اعراض سایرمردم از نصرت ویاری آنحضرت (علیه السلام) آن فرج وقوع نیافت، پس آنها از انصار اولیاء الهی شدند هم در امر فرج کلّی آنها، وهم در فرجهای الهی در حال ودر زمان ابتلاء آنان، که آن فرجها بوسیله امر شهادت حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) بر وجهی که ذکر شد فراهم شده ومی شود.
چونگی نصرت ویاری حضرت سیدالشهداء (ع)
امر دوّم: در بیان کیفیّت نصرت ویاری حضرت سید الشهداء سلام الله علیه است، وآن بر دو وجه است:
وجه اوّل: کیفیّتی است که با همه ائمّه اطهار (علیهم السلام) مشترک است، وآن در بعضی از کیفیّات مزبوره بیان شد.
وجه دوّم: آن است که به وجود مبارک آنحضرت صلوات الله علیه اختصاص دارد، وعمده شاهد ومقصود دراینجا همین است، واعظم وافضل این وجه آن دو امر است:
اوّل: زیارت آنحضرت (علیه السلام). دوّم: اقامه تعزیه ایشان، پس در اینجا در دو مقام مطالبی بیان می کنیم.
عناوینی که متعلقّ به مطلق زیارات است
مقام اوّل؛ در بیان آنکه با زیارت قبر مطهّر ومنوّر حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) نصرت ویاری ایشان حاصل می شود، ودر اینجا عناوینی را که تعلّق به زیارت دارد وبوسیله آن؛ نصرت ویاری حاصل می شود، در چند جهت بیان می کنیم.
جهت اوّل: نسبت به وجود مبارک ایشان است، که زیارت موجب شدّت سرور قلب مبارک آنحضرت (علیه السلام) می شود.
جهت دوّم: نسبت به ظاهر شدن شأن رفیع ایشان هم در دنیا وهم در آخرت وهم در نظر اعداء است، که موجب ذلّت وخواری ورغم انف آنهاست، وهم در نظر اولیاء ودوستان از انبیاء وملائکه از اهل زمین وآسمان (علیهم السلام) می شود، چرا که واضح است که بیشتر بودن تابعین نسبت به هر کس خصوصاً به عنوانی که همه در تحت لواءِ مرحمت او باشند گوشه ای از جلوه بلندی مقام وعلوّ قدر او در چشم بیننده گان خواهد بود.
جهت سوّم: نسبت به متعلقان وشیعیان آنحضرت (علیه السلام) در آخرت است، که بواسطه آنچه در فضل زیارت آنحضرت صلوات الله علیه آمده است که زائر ایشان نسبت به سائر دوستان اهلبیت (علیهم السلام) مقام شفاعت پیدا می کند، که به او میگویند: «خذوا بید من أحببت وأدخله الجنّه»(242) «دست هر کسی را می خواهی بگیر ووارد بهشت نما» بلکه بنابراین امر؛ زائر در مقام شفاعت نسبت به آنحضرت دو نوع نصرت ویاری نموده است.
نوع اوّل: نسبت به وجود مبارک خود ایشان بواسطه آنکه این شفاعت امری است راجع به آن حضرت (علیه السلام)، پس در انجام جمله ای از این امر؛ ایشان را نصرت ویاری کرده است، مثل آنکه اگر در دنیا بود؛ آنحضرت (علیه السلام) را در جهتی که راجع به ایشان است مانند جهاد نصرت ویاری می نمود. ونوع دوّم: نسبت به ایشان در امر دوستان آنحضرت است که سبب دفع عقوبت از آنها شده است، ونیز وسیله رسیدن آنها به رحمتهای کامله الهی ومقامات عالیه شده است.
جهت چهارم: نصرت ویاری است نسبت به ابقاء واحیاء امر ایشان، چه آنکه واضح است که رفت وآمد شیعیان ودوستان در هر زمانی وهر عصری نزد قبرمنوّر ایشان موجب بقاء ودوام ذکر آنحضرت (علیه السلام) بوده، وموجب یاد آوری فضائل ومناقب ایشان در قلوب ودر زبان ها؛ ودرمجالس عام وخاص است.
عناوینی که متعلقّ به زیارت سید الشهدا (ع) است
وامّا عنوانهائی که تعلّق به زیارت قبر مطهر ایشان دارد، وبه هرکدام از آنها جهات نصرت ویاری حاصل می شود؛ چند عنوان است:
اوّل: آنکه به نفسه تهیه وتجهیز رفتن به کربلا را نموده وخود مشرّف گردد.
دوّم: دیگران را به زیارت بفرستد، به آنکه برای آنها اسباب رفتن را مهیّا نماید.
سوّم: زوار ایشان را در توشه یا حلّ مشکلات به دفع ظلم وشرّ دشمنان از ایشان یا به نحو دیگر اعانه ویاری نماید.
چهارم: قبر منوّره را تعمیر نمودن.
پنجم: کمک واحسان به خدّام حرم انور ایشان نمودن.
ششم: تشویق وترغیب وتحریص نمودن دوستان ایشان را؛ به امر زیارت آنحضرت (علیه السلام)، با ذکر فضائل زیارت ایشان یا به هر وجهی که این نتیجه در او حاصل شود.
هفتم: حفظ فضائل زیارت ایشان؛ با تألیف وتصنیف کتاب از برای نقل احادیث وروایات وارده در آن.
هشتم: حفظ کتبی که در فضائل وجهات متعلّقه به زیارت آنحضرت (علیه السلام) از علماء تألیف وتصنیف شده است، به هر نحوی که حفظ آنها محقّق شود، از قبیل نوشتن وچاپ کردن وانتشار دادن ووقف نمودن.
نهم: محافظت ومواظبت نمودن بر زیارت ایشان از شهرهای دور، خصوصاً کسانی که تمکّنِ تشرّف به کربلا راندارند. واین نوع زیارت هم به منزله زیارت در کربلا از نزدیک است، چنانچه باین مطلب در اخبار بسیاری تصریح شده است، وفضائل شریفه ای برای زیارت قبر مطهر ومنوّر وارد شده است، در این نوع زیارت هم حاصل می شود، در برخی از زیارات مانند زیارت عاشورا چنانچه در امر سوّم بیان خواهد شد ان شاء الله تعالی بعضی از آن جهات نصرت ویاری که در تشرّف به زیارت قبر مطهّر حاصل می شود؛ در این نوع زیارت هم حاصل می شود، چنانچه اشاره به آن خواهد گردید؛ ان شاء الله تعالی.
وخلاصه کلام در نصرت ویاری بودن این امور ده گانه در جهت زیارت؛ آن است که هر کدام از آنها به عنوانی سبب بقاء وثبات وظهور شئونات حرم محترم آنحضرت (علیه السلام) می شود، وبه آن سبب امر به زیارت ایشان مستقرّ وبر قرار می شود، وبر آن؛ آن نصرتی که بوسیله زیارت ایشان است ومترتّب شده، وعنوان آن در دنیا وآخرت حاصل می شود.
چونگی نصرت ویاری حضرت سیدالشهداء با اقامه عزا
مقام دوّم: در اقامه عزای آنحضرت (علیه السلام)، ودر آنکه با این کیفیّت نصرت ویاری کامله نسبت به ایشان حاصل می شود، ونیز در بیان عنوانهای متعلّقه به این کیفیّت است.
واین مطلب را چنین بیان می کنیم که نصرت ویاری مظلوم در سه مقام است، که اگر در هر کدام به او یاری نشود؛ موجب غربت ومظلومیّت او می شود.
اوّل: در مقام مقاتله وجنگ با دشمن او است، ویاری کردن در این مقام این است که سعی در مجادله نمودن با دشمن او سعی وکوشش کند تا آنکه دشمن مخدول شده ورفع شرّ ظلم از او شود.
دوّم: بعد از کشته شدن، ونصرت ویاری در اینجا تقاص حقّ او وخونخواهی از دشمن او است. سوّم: بعد از کشته شدن، با عزاداری وگریه وحزن برای او، که این اقامه مراسم عزاداری؛ برای هر کسی بعد از مردن یا کشته شدن؛ تعظیم آشکار وبزرگی است، واگر با غربت ومظلومیّت بمیرد یا کشته شود؛ پس به این مطلب تدارک وتلافی غربت او می شود، واین نسبت به حال او نصرت ویاری کامل است.
پس اقامه مجالس عزا از برای حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) از طرف دوستان واولیائشان؛ بعد از آنیکه برای آنها نصرت ویاری نمودن در دو مقام اوّل ودوّم که مقاتله با دشمنان آنحضرت وتقاص حقّ وخونخواهی ایشان است میسّر نشد؛ واضح است که نصرت ویاری نسبت به ایشان در تجلیل شأن وتوقیر وتعظیم قدر رفیع ایشان در نظر دوستان ودشمنان است، ونیز موجب رغم انف دشمنان وخذلان آنها است، وهمچنین نصرت ویاری نسبت به آن جهات سه گانه دیگر است، که در باب زیارتشان بیان شد.
عناوینی که متعلقّ به عزاداری آنحضرت (ع) است
عناوین متعلّق به امر عزای آنحضرت (علیه السلام) چند عنوان است:
اوّل: مرثیه خوانی وذکر مصائب ایشان با نظم یا نثر.
دوّم: همّ وحزن قلبی.
سوّم: افسردگی چهره واظهار حزن.
چهارم: بکاء وگریه با اشک ریختن.
پنجم: بکاء وگریه به ناله کردن.
ششم: ندبه کردن.
هفتم: جزع وبی قراری کردن.
هشتم: لطمه بر صورت یا بر سینه یا بر سر زدن.
نهم: غش کردن.
دهم: جامه دریدن.
یازدهم: تغییر لباس وتغییر هیئت دادن.
دوازدهم: تقلیل در خوردن وآشامیدن وتقلیل در خواب وترک لذائذ ونیز تقلیل در کلام وعزلت از مردم نمودن.
سیزدهم: مجلس عزای ایشان را بر پا نمودن.
چهاردهم: حضور در مجلس عزا وجلوس در آن.
پانزدهم: مال صرف عزای ایشان نمودن.
شانزدهم: انشاء شعر در مصیبت ایشان.
هفدهم: در مجلس عزا خدمت نمودن.
هیجدهم: تألیف وتصنیف کتاب در ذکر مصائب ایشان
در بیان فضائل زیارت وتعزیه سیدالشهداء (ع)
امر سوّم: در بیان بعضی از فضائل این دو وسیله عظمی یعنی زیارت وتعزیه آنحضرت (علیه السلام) غیر از فضیلت نصرت ویاری بودن آن، وآن فضائل بسیار است، ولکن در اینجا در ضمن دو مطلب تیمّناً وتبرّکاً به بعضی از آنها اشاره می شود:
مطلب اوّل: در بعضی از فضائل مهمّ زیارت آنحضرت (علیه السلام)، ودر آن سه فصل است:
فصل اوّل: در فضائل مطلق زیارات.
فصل دوّم: در فضائل زیارت عاشورا.
فصل سوّم: در بیان افضلیت این زیارت از سائر زیارات، ودر افضل بودن اوّل از دوّمی.
روایات وارده در فضیلت مطلق زیارات
فصل اول: در بیان فضائل عامّه زیارات، ودر این مقام به ذکر هشتاد فضیلت از آنچه منصوص است خصوصاً در اخبار کثیره اکتفا می شود، واین هشتاد فضیلت بر چهار نوع است:
نوع اوّل: فضل واجری که به زائر از زمانی که از قبر بیرون می آید تا حین دخول در بهشت عطا می شود، وآن چهارده امر است: اوّل: آنکه در وقت بیرون آمدن از قبر، اوّل کسیکه با او مصافحه می کند حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) می باشد.
دوّم: نوری که ما بین مشرق ومغرب را روشن نماید به او عطا می شود، وعلامتی در صورت او گذارده شود از نور عرش بر این وجه: «هذا زائر قبر ابن بنت خاتم الأنبیاء سیّد الشهداء (علیه السلام)»(243) که به این علامت شناخته شود.
سوّم: نامه عملش را به دست راست او دهند.
چهارم: از هول عظیم روز قیامت ایمن باشد.
پنجم: از گناهانی که در دار دنیا نموده است نمی پرسند، گر چه گناهانش به تعداد ریگ بیابان عالج؛ وکوههای تهامه؛ وکف دریاها بوده باشد.
ششم: در قیامت خداوند مقامی به او عطا فرماید که همه بر حال او غبطه خورند، وآرزو می کنند که ای کاش ما هم از زائرین آنحضرت (علیه السلام) بودیم، حتّی شهدائی که در خون خود غلطیده باشند.
هفتم: بر سفره مائده بهشتی که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) وامیرالمؤمنین (علیه السلام) وفاطمه زهرا (علیهما السلام) نشسته اند؛ او را بنشانند، وبا ایشان غذا بخورد در حالی که مردم مشغول حسابند.
هشتم: او را بر سر حوض کوثر برند، وحضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با او در آنجا مصافحه فرماید، واز حوض او را سیراب نمایند.
نهم: آنکه آنحضرت کسی را می فرستند تا او را از اهوال قیامت عبور دهد.
دهم: حضرت امر فرماید که صراط برای او نرم وراحت شود.
یازدهم: از آتش جهنم سالم بماند به گونه ای که آن را با چشم خود هم نبیند.
دوازدهم: در آن روز در زیر علم حضرت سیّد الشهدا (علیه السلام) بوده، وتا وقت ورود به بهشت؛ با ایشان هم صحبت می شود.
سیزدهم: چهل سال قبل از همه داخل بهشت شود.
چهاردهم: در درجه آنحضرت (علیه السلام) ساکن شود.
نوع دوّم: آنچه عطا می شود به زائر از زمانی که از دنیا برود تا وقتی که از قبر بیرون آید، وآن شانزده امر است:
اوّل: سعادتمند بمیرد وجان کندن بر او آسان شود که تلخی برای او نداشته باشد.
دوّم: حنوط وکَفَن بهشتی برای او آورده، وبر روی کفنش می پوشانند.
سوّم: حضرت جبرئیل وعزرائیل ومیکائیل (علیهم السلام) با عدّه زیادی از ملائکه بر او نماز می خوانند.
چهارم: ملائکه جنازه او را مشایعت می نمایند.
پنجم: ملائکه بعد از مردن، تا روز قیامت برایش استغفار می کنند.
ششم: قبر او را به حدّی که چشم بیند؛ وسعت می دهند.
هفتم: قبر او را به چراغهائی؛ روشن می کنند.
هشتم: قبر او را با ریحان بهشتی فرش می نمایند.
نهم: برای او هول ووحشت قبر نباشد.
دهم: فشار قبر برای او نباشد.
یازدهم: سئوال منکر ونکیر بر او آسان گردد.
دوازدهم: از بهشت دری برای او گشوده، که تا روز قیامت؛ بو ورائحه بهشتی برسد، ولکن از برای بعضی تا هیجده روز وبعد از آن او را بالا ودر حظیره القدس برده، ودر آنجا با اولیاء الهی (علیهم السلام) باشد.
سیزدهم: ماندن ملائکه بر قبر او وعبادت نمودن برای او تا روز قیامت.
چهاردهم: تشریف فرما شدن حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) در قبر به زیارت او.
پانزدهم: در هنگام ظهور حضرت قائم (علیه السلام) به دنیا بر گردد، واز اهل سعادت در آن روز باشد.
شانزدهم: در آن وقت وآن زمان چون حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) به دنیا رجعت فرماید، وکرسی از نور برای آنحضرت بگذارند ودور آن کرسی نود هزار قبّه سبز برپا کنند، ومؤمنان به زیارت آنحضرت (علیه السلام) آیند وزائر آنحضرت از این مؤمنان باشد.
نوع سوّم: آنچه بعد از زیارت به زائر عطا می شود؛ یا برای او در این دنیا نوشته می شود، ولکن از امور اُخروی است، واز آنها بیست امر ذکر می شود: اوّل: مصافحه ملائکه با او.
دوّم: دعاء آنها ودعا جمیع انبیاء ورسل وجمیع اهلبیت طاهرین (علیهم السلام) در حقّ او.
سوّم: بشارت غیبی حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) با او به همنشینی با ایشان در بهشت، وبشارت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به قضاء حوائج در دنیا وآخرت.
چهارم: به هر قطره عرقی که از او بریزد هفتاد هزار ملک خلق شوند که تا روز قیامت برای او تسبیح واستغفار نمایند.
پنجم: همه گناهان او چون روزی که او از مادر متولد شده آمرزیده شود.
ششم: هنگامی که آماده رفتن به زیارت می شود، اهل آسمانها یکدیگر را به او بشارت دهند، یعنی از جهت کثرت شوق ومحبّت به عمل او.
هفتم: برای او ثواب هزار روزه دار نوشته می شود.
هشتم: ثواب هزار صدقه قبول شده برایش نوشته می شود.
نهم: ثواب هزار شهید از شهدای بدر برایش نوشته می شود.
دهم: ثواب کسیکه در راه خدا هزار بنده آزاد کرده باشد برایش می نویسند.
یازدهم: ثواب کسیکه هزار اسب در راه خدا به جهاد فرستاده باشد برایش نوشته می شود.
دوازدهم: ثواب یک یا ده ودوازده وبیست وبیست ودو وهفتاد وهشتاد ونود وصد وهزار وصد هزار حجّ برایش وبه هر قدم صد حجّ مقبول وصد عمره مبرور نوشته می شود؛ که در بعضی ثواب حجّ مقبول با حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) از دو تا ده تا سی تا پنجاه، ودر بعضی ثواب حجّ خود آنحضرت صلوات الله علیه از یک تا نود با عمره های ایشان. وهر کدام این مراتب مختلفه به خاطر تفاوت اشخاص در مراتب ایمان ومعرفت وخلوص ومحبّت، یا به جهت دوری ونزدیکی راه، یا جهات دیگر مانند رعایت آداب است، ولکن مهمترین علت اختلاف؛ همان اختلاف مراتب اخلاص ومعرفت ومحبّت است.
سیزدهم: در بعضی از زیارات چون عرفه تکمیل عقائد حقّه ورفع شبهات شیطانی ونفسانی می شود.
چهاردهم: به این اسماء مبارکه مانند کروبیّین ومفلحین وفائزین وصالحین وزکویّین؛ نامیده شود، وبه درجات عالیه آنها فائز می شود.
پانزدهم: خداوند متعال نزد اهل عرش وملائکه مقربین به او مباهات فرماید.
شانزدهم: اسم او در علیّین نوشته می شود.
هفدهم: به ثواب زیارت خداوند جلّ شأنه وزیارت حضرت رسول وامیر المؤمنین وفاطمه زهرا (علیهم السلام) فائز شود.
هیجدهم: آنکه در جمله ودیعه حضرت صادق (علیه السلام) واقع می شود.
نوزدهم: به هر قدم که بر می دارد ومی گذارد، برای او هزار حسنه نوشته شود، واز او هزار سیئه وگناه محو شود، ومقام او هزار درجه بالا رود.
بیستم: هنگام برگشتن از زیارت، جمعی از ملائکه وشهداء با او همراهی کنند.
نوع چهارم: آنچه از امور دنیوی به زائر عطا می شود، وآنها ده امر است:
اوّل: وسعت روزی.
دوّم: حفظ جان او از انواع آفات مانند فرود آمدن سقف خانه، وغرق شدن وسوختن وبه درنده مبتلا شدن.
سوّم: طول عمر.
چهارم: فرج عاجل در هر شدّتی که برای او باشد، وبرگشتن با سرور وکشف هموم وقضاء حوائج.
پنجم: سعادتی در تمام عمرش ودر جمیع اُمورش.
هفتم: برکت در اهلبیت واولادش.
هشتم: محفوظ شدن از شرور شیاطین.
نهم: سالم ماندن از شرّ دشمنان.
دهم: برکت در مال.
فضائل زیارت عاشورا
فصل دوّم: در فضائل زیارت عاشورا وعرفه: امّا فضائل زیارت عاشورا؛ بر حسب آنچه در فرمایش حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) وحضرت صادق (علیه السلام) در روایت علقمه وصفوان است، بیست ودو امر است: اوّل: ثواب دوازده هزار حج. دوم: ثواب هزار هزار جهاد. سوّم: ثواب دو هزار هزار عمره؛ که همه آنها را با حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) وائمّه اطهار (علیهم السلام) بجا آورده باشد. چهارم: ثواب مصیبت هر پیامبری از اوّلین تا آخرین.
پنجم: ثواب مصیبت هر رسولی.
ششم: ثواب مصیبت هر وصیّی تا روز قیامت. هقتم:ثواب مصیبت هر صدّیقی تا روز قیامت.
هشتم: ثواب هر شهیدی تا روز قیامت. نهم: بلندی مقام او صد هزار هزار درجه. دهم: نوشته شدن هزار هزار حسنه. یازدهم: محو شدن هزار هزار گناه.
دوازدهم: رسیدن به درجه شهدای با آنحضرت تا حدّی که به هیئت آنها محشور شود، ودر مقامات آنها داخل شود.
سیزدهم: ثواب زیارت هر پیامبری.
چهاردهم: ثواب زیارت هر رسولی.
پانزدهم: ثواب زیارت هر کسیکه زیارت نموده است آنحضرت را از آن روزی که شهید شده اند.
شانزدهم: جواب سلام از آنحضرت (علیه السلام) بجهت قبولی زیارت او.
هفدهم: قضاء وبر آورده شدن حوائج هرقدر وهرچند بزرگ باشد.
هجدهم: سرور قلب بر وجه دوام وهمیشگی وروشنی چشم بواسطه رسیدن به آنچه طالب باشد.
نوزدهم: فوز به بهشت.
بیستم: سلامتی از آتش.
بیست ویکم: قبول شدن شفاعت او برای هر کس که از خویش وبیگانه، گرچه مستحق آتش جهنّم باشند، جز دشمنان اهلبیت (علیهم السلام).
بیست ودوّم: ضمانت مؤکّده از حضرت صادق (علیه السلام) واز حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) واز حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) واز حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) واز حضرت مجتبی (علیه السلام) واز حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) واز حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) واز جبرئیل (علیه السلام) واز حضرت احدیّت جلّ شأنه در حقّ زائر به این زیارت آنکه زیارت او مقبول وسعی او مشکور، یعنی که هیچ مانعی سبب ردّ آن نشود.
فضائل زیارت امام حسین (ع) در روز عرفه
امّا فضائل زیارت عرفه؛ پس فضائل مهمّه آن بسیار زیاد است، ودر اینجا به ذکر این دو حدیث شریف که در «تحفه الزائر» روایت شده؛ اکتفا می شود.
حدیث اوّل: از حضرت صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود: هرکس قبر امام حسین (علیه السلام) را در روز عرفه زیارت کند، خداوند برای او ثواب هزار هزار حجّ که با قائم آل محمّد (علیهم السلام) کرده باشد؛ بنویسد، وهزار هزار عمره که با حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) کرده باشد، ونیز ثواب آزاد کردن هزار هزار بنده، وفرستادن هزار هزار کس به جهاد در راه خدا برای او نوشته شود، وخداوند او را بنده تصدیق کننده او وایمان آورده به وعده او می نامد، وملائکه گویند: فلان مرد صدّیق است، وخداوند او را در بالای عرش عظمت وجلالش ثنا گفته است، ودر زمین او را کرّوبی نامند، که لقب ملائکه مقرّب است(244).
حدیث دوّم: نیز از حضرت صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: هرکه پریشان باشد وحَجّه الاسلام یعنی سفر حجّ برایش میسّر نشود، پس روز عرفه را کنار قبر امام حسین (علیه السلام) گذراند که آن از حَجّه الاسلام مجزیست، ونمی گویم که از حجّ مجزیست مگر برای کسیکه پریشان باشد، امّا کسیکه تمکّن دارد؛ هرگاه حجّ واجب را بجا آورد وبخواهد که حجّ یا عمره مستحبی بجا آورد، لکن مشغله دنیوی یا علایق او را مانع شد؛ در روز عرفه کنار قبر امام حسین (علیه السلام) برود، که او را مجزیست از اداء کردن حجّ وعمره، وحقتعالی ثواب او را چندین برابر کند.
راوی پرسید: ثوابش چند برابر حجّ وعمده است؟ فرمود: ثوابش را نمی توان شمرد. پرسید: که صد برابر؟ فرمود: کی می شود شمرد.
پرسید: که هزار برابر؟ فرمود: بیشتر، پس این آیه را خواند: (وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ الله لا تُحْصُوها اِنَ الله لَغَفُورٌ رحیمٌ)(245) یعنی: «اگر نعمتهای خدا را بخواهید بشمارید؛ نمی توانید احصاء کرد، بدرستیکه خداوند واسع العطایا است(246).
افضلیّت زیارت عرفه بر زیارات دیگر
فصل سوّم: در بیان افضلیت زیارت عرفه بر همه زیارات، وافضلیت زیارت عاشورا بر آنها وبر عرفه است.
امّا اوّل: آنکه کلیّه فضائلی که از برای مطلق زیارات وارد شده است که بعضی از آنها ذکر شد پس بدون اشکال برای این زیارت هم ثابت است، وهمچنین فضائلی هم از برای زیارت مخصوصه چون زیارت در شهر رمضان المبارک وشعبان المعظم ورجب المکرّم وامثال ذلک نقل شده؛ پس مثل ونظیر آن نیز برای این زیارت نقل شده است، وعلاوه بر این آنکه عدد حجّ هائی که در این زیارت شریفه یعنی عرفه حاصل می شود خارج از شمارش است.
فضیلت زیارت عاشورا بر زیارات واختصاصات سه گانه آن
امّا افضل بودن زیارت عاشورا بر همه زیارات وبر زیارت عرفه بر این وجه بیان می شود که این زیارت شریفه علاوه بر دارا بودن بر همه فضائلی که برای مطلق زیارات وارد شده است به سه فضیلت؛ اختصاص وامتیاز یافته است:
فضیلت اوّل: آنکه مؤمن با این زیارت؛ به ثواب کاملِ زیارات جمیع زائرین از انبیاء واوصیاء وعامه مؤمنین که حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) را از روز شهادت زیارت کرده اند؛ فائز می شود، که از جمله آن زوّار حضرت خاتم الأنبیاء وائمّه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین می باشند.
فضیلت دوّم: آنکه فوق هر عمل خیری عمل دیگری هست که افضل از آن باشد تا به جهاد رسد که فوق جهاد هیچ خیری نیست.
چنانچه به این مضمون از «کافی» روایت شده است(247)، وشهدای کربلا هم افضل از همه شهدای اوّلین وآخرین هستند، که در روز قیامت همگی غبطه می خورند که ای کاش از آنها بودند، چنانچه در «بحار» از نبیّ اکرم (صلی الله علیه وآله) روایت شده: «هم ساداه الشهداء»(248).
وهمچنین از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل شده که فرمود: «لم یسبقهم سابق ولم یلحقهم لاحق» یعنی: که در فضل؛ احدی از سابقین بر آنها سبقت نگرفته است وبه مقام رفیع آنها احدی از آیندگان نمی رسد.
ونیز از حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) نقل شده که: «فإنّی لا أعلم أصحاباً أوفی ولا خیراً من أصحابی ولا أهل بیت أبرّ وأوصل من أهل بیتی»(249). یعنی: بدرستیکه من هیچ اصحابی را با وفاتر وبهتر از اصحاب خود نمی دانم، وهیچ اهلبیتی را نیکوتر وصله کننده تر از اهلبیت خود نمی دانم. وجامعیّت فضل آنها بر همه شهدای بزرگ از اوّلین وآخرین از این فقره شریفه که ذکر شد استفاده می شود. «من نصره یعنی الحسین فقد نصرنی ونصر ولده القائم (علیه السلام)». یعنی: هرکه حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) را یاری کند؛ به فضل نصرت ویاری حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) فایز می شود، مانند شهدای بدر که افضل شهداء بودند، ونیز به فضل نصرت ویاری قائم (علیه السلام) فائز می شود که در بعضی از احادیث تصریح شده است که: «انصار آنحضرت (علیه السلام) در کمال ومعرفت، افضل از مردم همه زمانها می باشند، حتّی آنکه برادران رسول (صلی الله علیه وآله) می باشند»(250).
واین هم واضح است که شهادت با حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) از افضل اقسام نصرت ویاری ایشان است، پس شهدای کربلا؛ فضل انصار حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) وانصار حضرت قائم (علیه السلام) را بر وجه کاملتر دارا هستند. پس به مقتضای این نوع اخبار؛ بعد از مقام ولایت وامامت مقامی فوق مقام شهدای کربلا وانصار ابی عبد الله (علیه السلام) نیست.
فضیلت سوّم: در بیان فضائل زیارت عاشورا گفتیم که: دوازدهمین فضیلت؛ رسیدن به درجات شهدای با آنحضرت (علیه السلام) است به گونه ای که به هیئت آنها محشور شود، ودر درجات آنها داخل شود.
پس جامعیّت این فضل با دو فضل سابق آن شرافتی است که اختصاص به این زیارت شریفه دارد وفوق آن هیچ فضلی نیست، پس زیارت عاشورا از همه زیارات واز کافه عبادات افضل است، مانند افضلیّت خورشید یا ماه بر سائر ستاره گان. ودر اینجا تنبیهاتی است که لازم است به آنها اشاره کنیم:
بیان فضل زیارت عاشورا وفائز شدن بنده به درجات انبیاء
تنبیه اوّل: در بیان وتوضیح فضل بعضی از اعمال وعباداتی که بنده بوسیله آنها به مقام انبیاء واوصیاء (علیهم السلام) فائز می شود، وبه درجات عالیه آنها می رسد؛ وارد شده. از جمله آن اعمال؛ این عمل شریف یعنی زیارت عاشورا ونیز کلیّه زیارات حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) است که ذکرشد که بنده بوسیله آن به درجات عالیه انبیاء واوصیاء صدیقین وشهداء فائز می شود، ودر اجر مصائب جلیله آنها شریک، وبه ثواب زیارت نمودن آنها حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) را بر وجهی که بیان شد نائل می شود. سید جلیل رضی الدین علی بن طاووس (رضی الله عنه) درکتاب مستطاب «اقبال» می فرماید: وإذا أوجدت فی کتابنا أنّ من عمل کذا فله کذا مثل عمل الأنبیاء والأوصیاء والشهداء والملائکه (علیهم السلام) فلعلّ ذلک أنّه یکون مثل عمل أحدهم إذا عمل هذا الّذی یعمله دون سایر أعمالهم أو یکون له تأویل آخر علی قدر ضعف حالک وقوّه حالهم، فلاتطمع نفسک بما لا یلیق بالانصاف ولا تبلغ بها ما لایصحّ لها من الأوصاف ولا تستکثر لله جلّ جلاله شیئاً من العبادات، فحقّه أعظم من أن یؤدّیه أحد ولو بلغ غایات ویقع الطاعات لک دونه جلّ جلاله فی الحیاه بعد الممات»(251).
ومطلب دیگری که در توضیح وبیان این امر محتمل است؛ براین وجه است که: هر گاه سلطانی جلیل الشأن وعظیم القدر باشد واز برای او رعایا وغلامانی باشد که آنها در مراتب وکمالات متفاوت باشند، پس عطاء واحسان سلطان نسبت به آنها بر حسب تفاوت مراتب کمالات آنها مختلف است، هم در کیفیّت وهم در کمیّت، پس بعضی را لایق است که درّ وجواهر عطا فرماید، وبعضی را لایق است که دینار عطا نماید، وبعضی را سزاوار است که درهم عطا کند. وهر طائفه ای از آنها هم به حسب کمیّت مختلف اند، مثلا به بعضی شایسته است هزار عدد بدهد، وبه بعضی ده هزار، وبه برخی صد هزار وبیشتر از این.
واین مراتب در هر طایفه یا در هر صنفی به جهت کمالی است که دارند، از قبیل معرفت وشناخت به سلطان یا محبّت با او، یا اطاعت وخدمتگذاری او. ولکن گاهی بعضی ازکسانیکه در طبقه دوّم وسوّم می باشند در خصلت های حمیده وخصیصه های نیکو ممتازند وبه طبقه اوّل شباهت دارند، پس به این جهت لیاقت پیدا می کنند که در حقّ آنها مثل آنچه به طبقه اوّل اختصاص داشت در کیفیّت که از درّ وجواهر باشد عطا شوند، ولکن در کمیّت ومقدار نیز هرگاه با بعض از اهل درجه اولی مساوی شود ودر کمالات مماثلت داشته باشند، ولکن هر گاه با بعض دیگر از اهل آن طبقه در کمال درجات کمالات مماثلت نداشته باشند، پس در عطایای مخصوصه به آنها هم در کمیّت مساوی نمی شوند، اگر چه در کیفیّت به عطای آنها مماثلت پیدا نماید.
پس بسا باشد که بعضی از آنها یعنی طبقه اوّل لایق عطا صد هزار از جواهر بواسطه رفعت کمال باشد، ولکن این شخص که در جمله طبقه اوّل است بواسطه رفعت وکمال لایق عطا صد هزار از درّ وجواهر است ولکن شخصی که در جمله طبقه دوّم وسوّم می باشد ودر بعضی کمالات شباهت با اهل آن طبقه دارد نه در جمیع آن کمالات؛ لایق عطا به ده هزار یا کمتر از جنس جواهرات ولآلی باشد. پس همچنین محتمل است که عطا پروردگار عمّ نواله در حقّ طبقات بندگان نیز چنین تصور شود، که مرتبه اوّل انبیاء واوصیاء (علیهم السلام)، وبعد از آن طبقه علما واولیاء واتقیاء، وبعد از آن مؤمنین از اهل ولاءاند، که درجات ومراتب این طبقات در کمالات ومعارف الهی، ونیز در خلوص محبّت ودر مرتبه تحمّل عبودیت به چندین برابر هر طبقه ای نسبت بما بعد خود متفاوت است. پس هر مقام عالی ودرجه رفیعی که در حقّ طبقه اوّل یعنی انبیاء واوصیاء (علیهم السلام) عطا شود؛ در آن مقامات خصوصیاتی است مانند حسن وجلال وجمال وضیاء، ونیز زیادی وسعت ورفعت؛ که این خصوصیات از برای طبقه دوّم نیست، وهمچنین است طبقه دوّم نسبت به طبقه سوّم.
لکن گاهی می شود که در طبقه دوّم وسوّم کسی باشد که به خاطر خصوصیت خاصی از کمالات یا اعمال صالح از دیگران ممتاز شود؛ وبه آن خصوصیت با اهل طبقه اوّل مشابهت پیدا نماید، پس به این واسطه لیاقت پیدا نماید که به او از درجات عالیات ومقامات رفیعات عطا شود؛ مانند آنچه به طبقه اوّل در شدّت حسن وجلال وجمال عطامی شود، اگر چه به مقام آنها در زیادی کمال وارتفاع نرسد. واین مطلب بر حسب ضرورت؛ در مذهبِ حقّ ثابت است که درجات محمّد وآل محمّد صلوات الله علیهم اجمعین در مقام معرفت ونیز محبّت الهی فوق همه درجات انبیاء واولیاء می باشد، وبه این سبب درجات آنها برتر وشریف تر وکامل تر از همه درجات عالی ومقامات رفیع آنها در جنان است.
وهمچنین به مقتضای احادیث واخبار روشن است که برترین وشریف ترین صفت کمالی وعمل صالحی که محبوب ومرضی عندالله وموجب رسیدن هر کس به درجات عالی است؛ معرفت وشناخت کامل ومحبّت خالص است نسبت به ذات مقدس حضرت احدیّت جلّ شأنه، وبزرگترین بلکه عمده ترین اصل در وصول به این مقام از معرفت ومحبّت الهی؛ کمال معرفت وخلوص محبّت به آن انوار طیّبه صلوات الله علیهم اجمعین می باشد، ودر احادیث زیادی در حقّ شیعیان ودوستان تصریح فرموده اند که: «یدخلون مدخلناو یردون موردنا». یعنی: شیعیان در این درجه معرفت ومحبّت می باشند.
وفقرات زیاد دیگری نیز به این مضمون وارد شده؛ از آن جمله؛ آنچه در حقّ زوّار حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) وارد شده است، چنانچه اکملیت مقام وقرب مقامات انبیاء عظام حتّی اولی العزم (علیهم السلام) بر حسب اکملیّت مرتبه معرفت ومحبّت آنها نسبت به ذات مقدّس او است که بوسیله اکملیّت معرفت ومحبّت آنها نسبت به آن انوار طیبه (علیهم السلام) می باشد. پس آن شیعیان کامل ومخلص که بواسطه مقام معرفت ومحبتشان با اهلبیت طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین در اتّباع وپیروی آنها وتسلیم شدن امرشان را در بذل جان ومال وعرض واولاد کمال سعی واستقامت را دارند، وبدین وسیله مشابهت ومماثلت در صفات وکمالات آنها به مراتب کمال معرفت ومحبّت وعبودیّت حضرت احدیّت جلّ شأنه پیدا می کنند، واز این جهت از برای مجالست ومؤانست با آنهافائز می شوند وصلاحیت پیدا می کنند، وداخل در درجات آنها می شوند.
وبه آنها یعنی شیعیان ودوستان درجه مماثل ومشابه با جمله از درجات رفیعه اهلبیت (علیهم السلام) عطا می شود، واز نعمتهای خاص ایشان؛ به این گروه از شیعیان مرحمت می فرمایند، وبر سر همان خوان وسفره طعامی که آنها تشریف دارند او را بنشنانند.
وامّا بعضی از آن شیعیان به عنوان شهادت؛ اظهار اخلاص ومحبّت خود را نمودند، ودر این طریق بذل جان واهل واولاد نمودند، وجمع دیگری که این نحو اظهار اخلاص ومحبّت برایشان میسّر نشد، ولکن بواسطه همان کمال اخلاص ومحبت؛ اشتیاق زیادی دارند که این نوع نصرت ویاری؛ برای آنها هم میسّر شود، وآرزو چنین شهادتی را داردند، پس آنچه در این حال برای آنهامیسّر است سعی می کنند، وقبر منّور آنحضرت (علیه السلام) را زیارت می کنند.
وجمعی دیگر که هیچ یک از این دو مرتبه نه بذل مال وجان در مقام شهادت، ونه در مقام زیارت قبر منوّر برای آنها میسّر نشده؛ ولکن با کمال اشتیاق قلبی واقعی با همان مرتبه معرفت ومحبّت خالص وکامل در هر مقام وهر مکانی که باشند آنحضرت (علیه السلام) را زیارت می کنند، پس بعد از آنیکه خداوند عالم جلّ شأنه از صدق نیّت بنده واشتیاق حقیقی او که از اثر معرفت ومحبّت خالصه در قلب او می باشد؛ مطّلع شد، که با این حالت آنحضرت (علیه السلام) زیارت می کند، پس به او از آن فضائل کامله که به زوّار قبر منوّرش وبه شهدای با آنحضرت (علیه السلام) اختصاص دارد؛ عطامی کند، واو را با آن شهدا وزوّار؛ با ائمه طاهرین (علیهم السلام) در درجات عالی؛ داخل می کند.
چنانچه به این مطلب حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) با علقمه در فقره ای در مورد متن عاشوراء مشهوره تصریح فرموده: «إن استطعت أن تزوره فی کلّ یوم بهذه الزیاره فافعل فلک ثواب جمیع ذلک»(252) یعنی: اگر بتوانی آن جناب (علیه السلام) را به این زیارت همه روزه زیارت نمائی پس بجا آور که همه این ثوابها که ذکر شد از برای تو خواهد بود. واین فرمایش بعد از آنی است که آنحضرت (علیه السلام) جمله ای از ثوابهای زیارت حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) را در کربلا ودر روز عاشورا بیان فرمودند؛ از قبیل حجّ وعمره وجهاد ومصائب انبیاء واوصیاء وشهدا وصدیقیین به وجهی که در فضائل زیارت عاشورا وعلقمه گذشت.
عرض کرد: اگر چنانچه از شهرهای دور بخواهم زیارت کنم چه نوع وبه چه بیان زیارت کنم؟ پس حضرت متن زیارت مشهوره عاشورا را بیان فرمودند، وجمله ای دیگر از فضائل زیارت عاشورا را از محو سیّئات وبلندی درجات وعطا حسنات وحشر به هیئت شهدا آنحضرت (علیه السلام) ودخول در درجات آنها وثواب جمیع زائرین ایشان از روز شهادت؛ بیان کردند، چنانچه بیان اینها هم گذشت. ومفاد این جمله فرمایش در این مقام با علقمه این است که هرگاه این زیارت را در هر مکان وزمانی ولو غیر کربلا وعاشورا بخواند؛ همه این ثوابهائی که در کربلا وعاشورا عطا می شد؛ به او مرحمت می شود.
وشاهد دیگر براین امر؛ فرمایش حضرت صادق (علیه السلام) به صفوان است که می فرماید: «فإنّی ضامن علی الله تعالی لکلّ من زار بهذه الزّیاره ودعا بهذا الدعاء من قرب أو بعد، أنّ زیارته مقبوله وسعیه مشکور وسلامه واصل غیر محجوب، وحاجته مقضیّه من الله بالغاً ما أبلغت ولانجینّه»(253).
وباز می فرماید: «وقد ای الله عزّ وجلّ من زار الحسین (علیه السلام) بهذه الزیاره من قرب أو بعد ودعا بهذا الدعا قبلت منه زیارته وشقفت فی مسئلته بالغاً ما بلغت وأعطیت سئوله وأقلبه مسروراً یرأ عینه بقضاء حاجته والفوز بالجنّه والقسق من النّار وشفّعته فی کلّ من شفّع خلا ناصب لنا اهل البیت» وباز می فرماید:«یا صفوان! إذا أحدث لک إلی الله حاجه فزر بهذه الزیاره من حیث کنت وادع الدعاء وسل حاجتک وبک تأتک من الله» یعنی: بدرستیکه من از برای هر کسیکه به این زیارت؛ زیارت نماید وبخواند این دعا را از نزدیک یا از دور؛ بر خدای تعالی ضامنم که زیارت او قبول شود وسعی او مزد داده شود، وسلام او به آنحضرت (علیه السلام) برسد، وچیزی مانع آن نشود، وحاجت او از جانب خداوند بر آورده شود، هر قدر وهر اندازه که باشد، ومحروم نفرماید خداوند او را.
وبه تحقیق خداوند عزّ وجلّ قسم یاد فرموده است که: هر کس زیارت کند امام حسین (علیه السلام) را به این زیارت از نزدیک یا دور واین دعا را بخواند؛ قبول نمایم زیارت او را وبر آورم خواهش او را هر چند بسیار وبزرگ باشد وحاجت او را عطا کنم، واو را در حالی که خوشحال است برگردانم، وبه سبب بر آورده شدن حاجتش وفائز گردیدنش به بهشت وآزاد شدنش از آتش چشمش روشن باشد، وشفاعتش را درباره هرکس به غیراز دشمن ما اهلبیت قبول کنم. ای صفوان! هرگاه برای تو حاجتی به سوی خداوند روی داد، پس با این زیارت در هر کجا که باشی زیارت کن، واین دعا را بخوان وحاجت خود را از پروردگار خودت بخواه؛ که از جانب خداوند خواهد آمد. البته ذکر همه این مثوبات نیز به طریق اجمال گذشت.
واز جمله شواهد بر این مطلب آنچه در اخبار متعددی در باب مطلق زیارات واردشده که: هرگاه کسی از دور هر جای عالم که باشد حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) را زیارت نماید؛ پس او واقعاً زائر خواهد بود وبه ثوابهای جلیله زائر فائز می شود، خصوصاً در صورتی که برای او رفتن به کربلا مقدور نباشد. ونیز از جمله شواهد بر این مطلب آنچه در اخبار زیادی درباره همه اعمال وعبادات وارد شده است که: هرگاه واقعاً بنده مؤمن عملی را قصد ونیّت کند واصلا بجا آوردن آن عمل مقدور او نشود تا چه رسد که بعضی از مقدمات آن را بجا آورد خداوند اجر کامل آن عمل را بر وجهی که اگر بجا آورده بود؛ به او عطا می فرماید در حالتی که بداند بنده صدق نیّت دارد وحقیقتاً به آن عمل اشتیاق دارد.
واز آن جمله؛ اخبار وارده درباره مریض است که همه اعمالی که در حال صحّت بجا می آورده؛ وبواسطه مرض از آنها ممنوع شده؛ برایش نوشته می شود. واز آن جمله است آنچه در باب افطار دادن به روزه دار وارد شده است؛ که اگر نتوانست اطعام کند؛ اجر کامل اطعام وافطار به او عطا می شود وگرچه به شربت آبی افطار دهد.
واز آن جمله است آنچه در باب نماز شب وارد شده است، که هرگاه نیّت بیدار شدن دارد ولکن قهراً بیدار نشد؛ پس ثواب آن را درمی یابد وهر نفسی که می کشد ثواب تسبیح دارد.
واز آن جمله آنچه وارد است که هر عملی را که سبب مقدور نشدن آن؛ الهی باشد وبنده در آن تقصیر نداشته باشد پس خداوند اولی است به عذر در آن؛ عمل که عذر او را بپذیرد. واز آن جمله است آنچه که در روایتی از حضرت صادق (علیه السلام) گذشت به این مضمون که: بنده فقیر آرزو می کند که الهی! به من چنین وچنان از سعه وقدرت برای اعمال حسنه وخیرات عطا فرما، پس خداوند اجر کامل آن اعمال را در صورتی که می توانست بجا می آورد برای او می نویسد. واز آن جمله است این فرمایش نبوی (صلی الله علیه وآله) که: «لکلّ امریء مانوی» بنابر آن وجهی که در معنای این فرمایش است که: از برای هرکس هر عملی را که در دل ونیّت داشته باشد؛ ثابت است، چه بجا آوردن آن عمل مقدور او بشود یا نشود.
واز آن جمله است آنچه در روایتی از حضرت صادق (علیه السلام) در بیان معنای این حدیث نبوی گذشت که: «نیّه المؤمن خیر من عمله» به این مضمون که همیشگی بودن مؤمنین در بهشت؛ بخاطر نیات آنها در دنیا است، که اگر همیشه در آن باقی باشند اطاعت وعبادت خداوند را نمایند.
واز آن جمله است آنچه از این آیه شریفه (اِنَّ الله واسِعٌ علیم)(254) استفاده می شود. خلاصه مضمون آن چنین است که: رحمت وعطایای خداوند متعال وسعت دارد، یعنی نسبت به همه بندگان در همه زمانها به همه درجات آن. وچونکه مقتضای حکمت این است که هر درجه از رحمت وفیض کامل در محل قابل عطا شود، ولهذا از جمله مقام وسعت رحمت الهی وکمال کرم او این است که اسباب ووسائل اعمال خیریّه وعبادات را مقرر ومعیّن فرموده؛ تا بدین وسیله نفوس آنها تزکیه وتکمیل وقابل برای رحمت کامل الهی شود. پس هریک از بندگان که با اشتیاق به سوی آن رحمتهای کامله در مقام عمل کردن به آن اعمال ووسائل بر آمد که بجا آورد، پس قهراً مقدار سعی او در آن وسائل کاملتر شده؛ وصلاحیّت وقابلیّت او برای وصول به آن رحمتها کاملتر خواهد شد، ولکن هرگاه آن اشتیاق را داشته باشد به گونه ای که هرچه از آن وسائل میسّر شود؛ او سعی کند، ولکن بجا آوردن آن وسائل وآن اعمال مقدور او نباشد، پس مقتضی آن سعه رحمت آن است که چنین بنده که از جانب خداوند قادر است وآن حال اشتیاق را هم دارد به وجه مزبور پس باید او را از آن رحمت کامله که اگر عمل را بجا می آورد به او عطا می فرمود در این حالت هم محروم نفرماید وبه وجه کامل عطا نماید.
ونیز مؤیّد جمیع آنچه ذکر گردید، روایتی است که در «بحار» از حضرت امیرالؤمنین صلوات الله علیه به این مضمون نقل شده که: «حقّ تعالی به مؤمنینی که در زمان غیبت امام (علیه السلام) صبر کرده ومنتظر فرج وظهور آنحضرت هستند؛ بواسطه همین مقدار احکام ظاهری که بجا آورده اند؛ ثواب احکام وعبادات واقعی را که به آن دست رسی ندارند واگر ظاهر بود بجا می آوردند؛ عطا می فرماید(255). وغیر از اینها اخبار وروایات زیادی بعنوان مؤیّد براین مطلب نقل شده است.
خلوص نیّت در زیارت حضرت سید الشهداء
در بیان نیّت وخلوص در آن است، بعد از تحقّق ارکان ایمان یعنی توحید وامر رسالت وولایت مهمترین شرطی که در عبادات ونیز در زیارت حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) می باشد؛ نیّت است، که هم صحّت آنها وهم درجه قبولی وکمال آنها موقوف به نیّت است، که بعضی از مطالب مربوط به آن؛ در کیفیّت خلوص آن؛ در مسئله انتظار فرج ذکر شد، وامّا بعضی از مطالبی که متعلّق به این عمل شریف است بطور اختصار بیان میشود: با توجه به اخباریکه نقل کردیم؛ واضح گردید که این عمل از اعظم واشرف وافضل واکمل عبادات جلیله الهیّه است، وبنابراین؛ هم صحّت وهم قبولی آن توقف به نیّت وخلوص آن دارد.
وامّا صحّت آن پس مشروط است به اوّلین درجه از خلوص در نیّت، ومراد از صحّت آن است که عمل را طوری انجام دهد که یک درجه ویک مرتبه از اجر وثواب اُخروی بر آن مترتب شود، وبنده بوسیله آن؛ مستحق تفضّل آن اجر از خداوند متعال شود، یعنی طوری نباشد که بنده به جهت اخلال در شرایط مهمّه آن بکلّی از ثوابهای اُخروی آن محروم وبی نصیب گردد. ومراد از اوّلین درجه خلوص در نیّت آن است که نیّت از ریا یعنی حصول شهرت وخوش آمدن مردمان واز هوای نفسانی وشهوات دنیوی؛ سالم وخالی باشد، وغرض از اقدام به آن عمل مجرّد ومحض محبوبیّت آن نزد خداوند باشد.
وامّا درجه قبولی ومرتبه کمال این عمل شریف مشروط به مرتبه کامله از خلوص است. واین مرتبه قبولی وکمال به عنوان کلّی بر دو میزان است: میزان اوّل: آن است که عمل طوری بجای آورده شود که بر آن؛ عطا شدن تعداد زیادی از ثوابهای حجّ وجهاد وصیام وصدقه وذکر وحسنه واستقبال ومشایعت نمودن ملائکه او را در ذهاب وایاب خاصه ملائکه عظام، چون حضرت جبرئیل ومیکائیل وعزرائیل (علیهم السلام) وامثال آنها تا آنکه به هزار وصد هزار ودویست هزار برسد؛ بلکه تا به حدّی که از حدّ شمارش خارج گردد؛ مترتّب شود.
واین مرتبه کمال در آن مرتبه از خلوص حاصل می شود که غرض ونیّت بنده محض فائز شدن به این ثوابهای مهمّ باشد، وهیچ جهت دنیوی ولو جهات راجحه آن که خارج از هوای نفسانی است؛ ملاحظه نشود، واین در حالتی است که بنده در قلب خود به وجه یقین معترف باشد که همه این ثوابها وعطایای بزرگ به جهت انتساب عمل به وجود مبارک حضرت ولی الله اعظم ابی عبد الله الحسین (علیه السلام) است، ودر نظر خود استعجاب واستنکار از بزرگی وزیادی آن ثوابهای اُخروی الهی که برای این عمل شریف وارد شده؛ ننماید.
میزان دوّم: آن است که عمل به وجهی بجای آورده شود که بنده بوسیله آن علاوه بر ثوابهای مزبوره به مرتبه مقرّبین از عبد الله مخلصین؛ فائز شود، مثل آنکه در زمره کرّوبیّین ومفلحین وصدّیقین ومنجین داخل شود، ومثل آنکه اسم او وعمل او در علّیین نوشته شود، ومثل آنکه در سر سفره وخوانی که مخصوص حضرت رسول وحضرت امیرالمؤمنین وحضرت صدّیقه طاهره (علیهم السلام) می باشد؛ بنشیند، ومثل آنکه بر عمل او ثواب حجّ حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) نوشته شود، وروز قیامت آنحضرت با او مصافحه فرمایند، ومثل آنکه در تحت لواء خاص آنها داخل شود، ودر درجات عالیه مخصوصه اهلبیت (علیهم السلام) به آنها ملحق گردد. واین مرتبه از قبولی وکمال در این مرتبه از خلوص حاصل می شود، که غرض ونیّت بنده محض این امر، یعنی صله با حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) وائمّه معصومین (علیهم السلام) باشد، یا سرور آنها یا نصرت ویاری آنها یا اداء حقّ واجب از مودّت آنها، یا اداء حقّ عظیم در شکر ولی نعمت بودن آنها، یا رغم انف ومخذولیّت دشمنان آنها، یا رأفت ورحمت ورقّت بر مقام مظلومیت آنها وامثال اینها باشد.
در واقع همه آن خصوصیّات وکیفیّات؛ برگشت به اعتصام وتمسّک به حبل الله وتعظیم شعائر الله وتوجّه به سوی ابواب الله ومَشْی فی سبیل الله وسلوک فی صراط الله ودعوت به اسماء الحسنی الهیّه دارد، ونتیجه همه اینها کمال خلوص در توحید وایمان واسلام وایقان وعرفان است.
شوق واشتیاق؛ از علائم خلوص در زیارت سید الشهداء
واز جمله لوازم وعلائم این دو مرتبه از خلوص خصوصاً مرتبه دوّم این است که زائر در زیارت آنحضرت (علیه السلام) با حال اشتیاق باشد، چنانچه در اخبار به آن تصریح شده است، واز لوازم این حال اشتیاق چند امر است:
اوّل: آنکه انفاق مال در امر زیارت وسفر آن ودر هر عنوانی که تعلّق به آن دارد؛ بر او گوارا وسهل باشد.
دوّم: آنکه بر او دوری از وطن واهل واولاد گوارا باشد، وخیال وحبّ آنها مانع از رفتن یا اقامت زیاد او در حرم انور نشود.
سوّم: آنکه آنچه در سفر زیارت است از سرما وگرما وخوف؛ وسایر سختیهائی که بر او وارد می شود؛ موجب پشیمانی او نشود، وموجب ضعف یقین در امر زیارت آنحضرت (علیه السلام) نشود، ودر مضمون بعضی از اخبار چنین است که هرگاه خداوند در حقّ بنده ای اراده خیر بنماید؛ در قلب او اشتیاق زیارت حضرت ابی عبد الله الحسین (علیه السلام) را قرار می دهد(256).
آداب وشرایط مهمّ زیارت حضرت سیدالشهداء
تنبیه سوّم؛ در بیان بعضی از آداب وشرایط مهمّه است که بعد از تحقّق خلوص نیّت؛ اثر زیادی در کمال زیارت ودر ترتّب ثوابهای عظیم ومراتب جلیل دارد، وآن شرایط چند امر است که در احادیث به آنها تصریح وبیان گردیده است.
اوّل: زائر باید در هنگام رفت وآمد با تواضع وخضوع وخشوع باشد، خصوصاً هنگام نزدیک شدن به حرم انور، وبه هیئت تکبّر وتجبّر وبا لباس اهل کبر ونخوت نباشد، وبه این امر در روایات واخبار تأکید زیادی شده است(257).
دوّم: از هر کار لغوی چه زبانی وچه عملی احتراز نماید، واین شرط هم مختص به همان حرم انور نیست، بلکه در همه حالات سفر رعایت آن لازم ومهمّ است، گرچه در آن مقام رفیع تأکیدش زیادتر است.
سوّم: ذکر خدای را بسیار نماید، وصلوات بر اهل بیت (علیهم السلام) بفرستد واین شرط هم به همه حالات زائر تعلق دارد، ودر حرم اقدس ونزد قبر مقدّس مؤکّد است، خصوصاً در مقامات خاصه آن، وذکرهای مخصوصه با کیفیّاتی که در اخبار مذکور است که در هنگام وقوف وطواف وبوسیدن حرم انور وصورت بر آن نهادن وتکیه نمودن وطمأنینه ووقار وامثال آنها مشغول ذکر شود.
چهارم: به طور کلّی از چیزهای لذیذ احتراز نماید، یا در آن تقلیل دهد، وهرچه مهموم وغبار آلوده وگرسنه وتشنه ودر مشقّت وبا خوف واضطراب باشد؛ افضل است، ومثوبات آن کاملتر است.
پنجم: آنکه همیشه با طهارت باشد، خصوصاً برای حال زیارت، ودر حدّ امکان غسل نماید که در تکمیل آن ثوابها تأثیر زیادی دارد، ودر روایات تأکید بسیار شده است، ودر صورت عدم امکان؛ وضو بگیرد، ونیز با لباسهای پاک ونظیف باشد.
ششم: در حقّ برادران ایمانی وزوّار وخدّام آنحضرت (علیه السلام) در این سفر زیارتی بسیار احسان وانفاق نماید. هفتم: خداوند متعال را با قلب وزبان وفعل وحال خود؛ بر این نعمت عظمی وموهبت وسعادت کبری شکر نماید، که توفیق تشرّف به این حرم اعظم الهی پیدا کرده؛ حرمی که انبیاء عظام وملائکه کرام از عرش مجید واز آسمانها برای تشرّف به زیارت وطواف آن؛ از خداوند متعال اذن واجازه می طلبند، وزیارت آن؛ وسیله عالی ترین وکاملترین مراتب همه سعادات وفیوضات دنیوی واُخروی است.
امّا شکر قلبی آن است که در قلب خود بیشتر از آنچه به هر نعمت از نعمتهای الهی مسرور می شود؛ به این سعادت عظمی مسرور باشد، بواسطه معرفت اش به اینکه نفع وفیض او از این نعمتِ عظیم در دنیا وآخرت از سائر نعمتها حتّی از همه عبادات وحسنات واعمال صالح کاملتر وبیشتر است. وامّا شکر زبانی آن است که خداوند عزّ وجلّ را به آنچه در کلام مجیدش ذکر فرموده: (اَلْحَمْدُ لله الَّذی هَدانا لِهذا وما کنّا لِنَهْتَدِیَ لَولا أنْ هَدانَا الله)، یا به الفاظ دیگر حمد وسپاس گوید. وشکر فعلی وحالی دو قسم است قسم اوّل: آن است که از برای خداوند سجده شکر نماید، ودر کتاب «کافی» حدیثی به این مضمون نقل شده که: هرگاه نعمت خداوند متعال را یاد نمودی؛ پس بر خاک؛ سجده شکر کن، واگر سواره باشی ویا محذوری باشد چون ترسِ شهرت؛ پس برهمان قربوس اسب سجده کن، واگر آنهم نشود پس بر دست خود سجده نما(258).
پس در این مقام رفیع هم اگر ممکن است نزد حرم انور بر زمین؛ سجده شکر نماید، وهرگاه محذوری باشد از کثرت جمعیّت یا ترس شبهه شدن در نظر مردمان که سجده بر امام (علیه السلام) نموده، پس بر حسب مضمون این حدیث شریف؛ سجده بر دست خود نماید.
قسم دوّم: آنکه مادامی که در این مقام رفیع ودر این ارض طیّبه ومبارکه حاضر است، پس شب وروز، صبح وعصر بر تشرّف در حرم انور وزیارت وطواف قبر منوّر با رعایت همه آداب مهمّ آن از خضوع وخشوع ظاهری وقلبی وطهارت وسایر آنچه در این مقام به اجمال اشاره گردید ودر کتب مبسوطه به وجه کمال مشروح است جهد وسعی کامل داشته باشد. هشتم: آنکه چون از جمله فضائل جلیل وخصوصیّات حرمهای مبارک ومقدّس ائمّه اطهار (علیهم السلام)؛ استجابت دعا است، خصوصاً در حرم انور حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) که در این مورد از همه آنها اعظم واکمل است؛ پس برای مؤمنین لازم ومهم است در آنجا حوائج بزرگ را متذکّر شده وآنها را از خداوند متعال طلب نمایند، چنانچه در روایات نیز این امر بیان وتأکید شده است. وچونکه بزرگترین ومهمترین حوائج؛ پیشِ همه اولیاء اطهار خداوند متعال؛ فرج آل محمّد صلوات الله علیهم اجمعین وظهور دولت حقّه آنها می باشد، چنانچه در اخبار بسیاری؛ این مطلب بیان شده است پس بر بنده مؤمن لازم ومهم است که برحسب کمال معرفتش به جلالت وبزرگی این امر نزد اولیاء الهی وبه مقتضای خلوص محبّت ومودت او نسبت به مولای خود حضرت صاحب الأمر صلوات الله علیه که در همه حالات ومقامات خصوصاً در چنین مقامی از یاد آنحضرت غافل نباشد.
وهمچنین بر حسب معرفت او به جلالت وعظمت امر آنحضرت که باید آن را بر جمیع اُمور خود در همه حالات در مقام دعا؛ مقدّم بدارد، چرا که از اعظم آنها است. ونیز به مقتضای فرمایش نبوی (صلی الله علیه وآله) که فرموده اند «به خدا قسم؛ ایمان مؤمن حقیقت ندارد وکامل نیست تا آنکه من وامر من وذریّه واهلبیت من در نزد او از نفس وامر واز اهل واولاد او عزیزتر باشد.
که بر حسب این کلام؛ باید امر همچون ذریّه طیّبه وطاهره آنحضرت صلوات الله علیه در نزد مؤمن مهم تر وعزیزتر از امر خودش باشد. پس بنابراین خصوصیّات؛ باید بعد از حضور در چنین مقام شریف وتشرف به همچون حرم انور الهی کمال سعی وکوشش را در طلب تعجیل فرج وظهور آنحضرت (علیه السلام) از خداوند متعال بنماید، ونیز کلیّه فرجها وکشف هموم ورفع غموم ودفع بلیّات را از وجود مبارک ایشان طلب کند.
واز جمله شواهد بر شدّت تأکید واهتمام در این امر نسبت به آن جناب صلوات الله علیه علاوه بر آن جهات مزبوره؛ روایتی است که در «بحار» از حضرت امام صادق وامام علی النقی (علیهما السلام) قل شده که: کسالت ومرضی عارض وجود مبارکشان گردید، پس امر فرمود: کسی را به کربلا روانه نموده تا در حرم حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) دعا در حقّ ایشان نماید، وطلب شفا از خداوند متعال کند، وفرمودند: چونکه خداوند را مقاماتی است که دوست می دارد که در آنها دعا شود، واین حرم منور از آن مقامات است.
واین روایت را در کیفیّت هفتم بیان کردیم.
بنابر این حدیث؛ باید بنده مؤمن در حین اراده تشرّف به سوی کربلا یا به سوی حرم انور؛ امر طلب فرج برای مولای خود صلوات الله علیه را از مهمترین مقاصد خود قرار دهد، زیرا با این قصد؛ کمال خلوص در این عمل وزیارت حاصل می شود. بلکه بنابراین روایت؛ سزاوار است که بنده مؤمن هرچند مدّت که برای او از جهت مؤونه میسّر شود؛ مخصوصاً به همین قصد واراده به حرم انور حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) مشرّف گردد، اگر چه در بلاد وشهرهای بعید ودور باشد.
واز فضائل جلیله وخاصّه این دعا یعنی طلب تعجیل فرج حضرت قائم صلوات الله علیه در حرم مطهّر؛ این است که: چون از بزرگترین شرط وخصوصیّتی که موجب کمال زیارت زائر؛ ووسیله تکمیل ثوابهای آن تا به اعلی درجه؛ می شود؛ خلوص موالات ومودّت وکمال معرفت نسبت به ائمّه اطهار (علیهم السلام) است که این خصوصیّت در این دعا وطلب فرج در امر آنحضرت (علیه السلام) خصوصاً بر وجه شدّت سعی واهتمام در آن وآن را از اعظم مقاصد وهموم خود دانستن حاصل می شود، ومصداق موالات ومودّت ومعرفت به وجه کمال نسبت به همه ائمّه اطهار (علیهم السلام) مخصوصاً نسبت به وجود مبارک حضرت بقیه الله صلوات الله علیه که افتتاح فرج به دست آنحضرت (علیه السلام) است؛ می باشد. پس این دعا برای زائر وسیله کمال مرتبه زیارت وعمل خواهد شد، وبه اعلی درجه قبولی آن فائز خواهد گردید.
وبعضی از مطالب در این مورد یعنی در جهت شدّت اهتمام نمودن در این دعا در کلّیه مقامات شریفه خاصه در این مقام رفیع با بعضی دیگر از فضائل مهمّ آن در فصل هفتم بیان گردید،والله الهادی وهو ولیّ التوفیق. وشرح وتفصیل همه این شرایط وآداب وبعضی دیگر از خصوصیتها در کتابهای مفصّل خصوصاً در «بحار» ذکر شده(259)، ولکن باید دانست که آن آداب وشرایط اگر چه بعضی از آنها مخصوص به همان حرم انور وزیارت از نزدیک است، لکن رعایت نمودن بسیاری از آنها؛ در همه زیارات ولو از شهرهای دور ودر هر مقامی؛ لازم ومهم است، وتأثیر تمام در قبولی وکمال زیارت دارد.
واز جمله آن آداب مهم که به نحو اطلاق بیان شده است؛ عبارت است از: خضوع، خشوع، طهارت، احتراز از لهو ولغو، مهمومیّت، تشنگی، گرسنگی، ونیز انفاق واحسان به برادران، وسعی واهتمام در دعا، خصوصاً در تعجیل فرج حضرت صاحب الأمر (علیه السلام)، به وجهی که قبلا گفتیم.
حدود واوقات زیارت حضرت سید الشهدا
تنبیه چهارم: در بیان حدود واوقات زیارت آنحضرت (علیه السلام) است، که انسان نسبت به آن حدود واوقات وماه ها وسالها دائماً محافظت داشته باشد، وبیان آنکه آن همه ثوابهای مهم وآن مراتب بزرگ موقوف ومشروط است بر عمل نمودن به آن؛ در حدّ زمانی که معیّن گردیده، وهرگاه با قدرت واختیار از آن حدّ تعدّی کند؛ موجب نقصان در آن مراتب وفضائل خواهد شد.
واین مثل آن است که از برای اهل نماز مقامات عالی در بهشت معیّن شده؛ لکن موقوف است به آنکه به حدود وقتی وزمانی نماز عمل شود، وبطور دائم در شبانه روز؛ در پنج وقت بجا آورده شود، ودر روزه نیز باید در هر سال یک ماه بجا آورده شود، وهمچنین در خمس وزکات وحجّ وسائر فرائض الهی؛ اگر در اوقات مخصوصه انجام نشود، وبا قدرت واختیار؛ نقص در آن وارد کند، او از اهل آن عمل محسوب نمی شود، واز فیوضات وآثار دنیوی واُخروی آنها محروم می ماند. وهمچنین است امر زیارت که اکثر آن فضائل جلیله وخاصّه موقوف به آن است که بنده به وظیفه حدّ زمانی زیارت بر حسب شب وروز وهفته وماه وسال عمل نماید، به وجهی که در اخبار نسبت به دور ونزدیک، وآنکه امکان دارد ویا عاجز است؛ معیّن شده است.
حدود زیارت حضرت سیدالشهداء در روایات
اینک حدودی که در این مورد در اخبار آمده است؛ بیان می نمائیم: در «بحار» روایاتی از «کامل الزیارات» و«تهذیب» نقل کرده که: فرد غنی وثروتمند لازم است که در هر سال دو مرتبه به زیارت آنحضرت (علیه السلام) مشرّف گردد، وبر شخص فقیر سالی یک مرتبه(260).
ودر چند روایت دیگر نیز از «کامل الزیارات» واز «محاسن» بر وجه اطلاق فرموده اند: در هر سال باید یک مرتبه حرم انور ایشان را زیارت نمائی(261). ودر روایت دیگری نیز از «کامل الزیارات» آمده است: افراد ثروتمند در هر چهار ماه یک مرتبه زیارت کنند، وافراد فقیر بر حسب قدرت وتوانائی خود(262).
ودر روایات دیگری نیز از «کامل الزیارات» بدین مضمون آمده که: ترک زیارت آنحضرت (علیه السلام) از برای شخصی که نزدیک (کربلا) است؛ بیشتر از یک ماه جایز نیست، واز برای شخصی که دور است وکسانی که در شهرهای دورند؛ بیشتر از سه سال جایز نیست(263). ودر بعضی از روایات دیگر آمده است که: اگر سه سال بیشتر بگذرد وبه زیارت ایشان نرود؛ عاق رسول الله (صلی الله علیه وآله) شده است، وبه ایشان بی حرمتی نموده است.
ومعنی «عاق» این است که حقّ لازم ایشان را اداء نکند، که از جمله آن حقوق؛ حقّ مودّت وموالات با ذوی القربای وذریّه واهلبیت ایشان است، به وجهی که در این آیه شریفه است: (قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ اَجْراً إلاّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُربی)(264) ودر بعضی دیگر از این روایات آمده است که: ملائکهائی که موکّل بر زوّار ایشان می باشند؛ در بازگشت تا وطن اش او را همراهی می کنند، سپس تا سه سال در خانه او توقف می کنند، پس اگر بدون عذر به زیارت ایشان نرفت؛ آن ملائکه می روند(265).
از این حدیث معلوم می شود که ترک زیارت بعد از این مدّت؛ موجب سلب شرف وحرمت او نزد خداوند می شود، واین بجهت همان بی حرمتی است که به امر حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) در ترک زیارت نموده است. ودر چند روایت دیگر آمده است که فرمودند: سزاوار نیست از برای مسلمان که از زیارت آنحضرت بیشتر از چهار سال تخلّف نماید(266).
ودر چند روایت دیگری نیز این مضمون نقل شده که: کسانیکه تا حرم آنحضرت (علیه السلام) یک روز یا دو روز فاصله دارند؛ لازم است در هر هفته یک مرتبه زیارت نمایند، والاّ به ایشان جفا وبی وفائی کرده وحقّ لازم مودّت با ایشان را ترک نموده اند(267). ودر روایتی هم در «کامل الزیارات» مذکور است که: سئوال شد که در هر چند روز باید ایشان را زیارت نمود؟ فرمودند: هرچند که بخواهید(268).
نتیجه کلّی از روایات
واز این احادیث چنین استفاده می شود که بر هرشخص مؤمن لازم است که بر حسب قدرت وتوانائی خود در مال وحال؛ برای رفتن به زیارت حرم آنحضرت چه از نزدیک وچه از دور؛ سعی تمام داشته باشد وآنکه ترک کردن آن با حال قدرت موجب هتک حرمت عظیمه جلیله حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) ونیز جفا نسبت به حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) است، وآنکه منتها درجه ای که انسان معذور است مانند کسانیکه دورند وسفر آنها محتاج به مؤونه بسیار است؛ چهار سال است، واز برای کسانیکه نزدیک اند؛ یک هفته است.
درجات چهارگانه بندگان نسبت به زیارت سیدالشهدا (ع)
در اینجا حال بندگان را نسبت به زیارت که بر چهار درجه است بیان می کنیم: درجه اوّل: افرادی که به نزدیک حرم انور آنحضرت (علیه السلام) می باشند ومجاورت دارند، اینها لازم است در شبانه روز؛ در هر صبح وشب؛ محافظت ومواظبت بر زیارت حرم ایشان نمایند.
درجه دوّم: افرادی که یک روز یا دو روز از حرم انور آنحضرت (علیه السلام) فاصله دارند، اینها لازم است که در همه اوقات شریفه سال وماه وهفته؛ محافظت بر زیارت حرم ایشان نمایند، که کمترین آن هر جمعه می باشد.
درجه سوّم: افرادی که در شهرهای دور می باشند وقدرت واستطاعت حالی ومالی دارند؛ لازم است که در هر ماه یا در هر چهار ماه یا شش ماه یا در هر یک سال یک مرتبه مشرّف شوند، بر حسب کثرت وقلّت مؤونه وشغل خود، ودر صورت شدّت وکثرت مشاغل یا کمی مؤونه؛ هر سه سال یک مرتبه، وبعد از این مرتبه در هر چهار سال یک مرتبه به زیارت حرم انور ایشان مشرّف شوند.
درجه چهارم: افرادی که در شهرهای دور می باشند، وبرای تشرّف به زیارت حرم آنحضرت (علیه السلام) قدرت واستطاعت مالی یا حالی ندارند. وبدیهی است که از این طایفه هم در این حال؛ حقّ زیارت آنحضرت (علیه السلام) ساقط نمی شود، زیرا برحسب دلیل نقلی قطعی از آیات واخبار؛ وهم به مقتضای حکم عقل واعتبار؛ حقّ امام (علیه السلام) خصوصاً وجود مقدّس حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) حقّ عظیمی است که بر عهده هر مؤمن ومؤمنه فرض وثابت؛ وترک آن موجب عقوق وجفا وهتک حرمت به حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) وحضرت ابی عبد الله (علیه السلام) است؛ واین حقّ عظیم در هیچ حالی ساقط نمی شود. واداء آن حقّ عظیم؛ شرط صحّت ایمان وحفظ وکمال آن می باشد، وحقیقت وکمال اسلام وایمان برای هر کسی درهر حالی متوقّف بر امر زیارت ایشان می باشد.
واین حقّ عظیم؛ مانند توقّف امر نماز بر استقبال کعبه معظمه در هر مکانی است، پس هر کس کنار حرم محترم کعبه است؛ واجب است که در هر نمازی رو به جانب آن نماید، وآنهائی هم که در شهرهای دور می باشند این امر واجب از آنها ساقط نمی شود، بلکه آنها هم در هر نمازی باید به طرف کعبه رو نمایند. وهمچنین است امر زیارت امام حسین (علیه السلام)، زیرا حفظ ایمان وکمال آن موقوف است که انسان آن را در هر سال وماه وهفته وشب وروز بنابر قدرت وتمکّن حال اداء بنماید، پس هر گاه در آن مقام رفیع حاضر است یا حضور برایش ممکن است؛ لازم است که حرم انور ایشان را زیارت کند، وهر گاه در شهرهای دور ساکن است واستطاعت وقدرت بر حضور را ندارد؛ پس لازم است از همان مکان که هست به جانب کربلا توجه نموده وآنحضرت (علیه السلام) را زیارت نماید، واز همان جا هر شب وروز وهر ماه وسال؛ محافظت ومواظبت نماید، وآداب وشرایط زیارت را رعایت کند همانگونه ای که در حرم انور آنحضرت (علیه السلام) مراعات می کرده. وبر این امر در بعضی از اخبار تصریح شده است، از آن جمله در «بحار» و«زاد المعاد» و«تحفه الزائر» به سندهای معتبر از سدیر صرّاف نقل شده است که گفت: حضرت صادق (علیه السلام) به من فرمود: چه مانع است ترا از اینکه در هر هفته پنج مرتبه، یا در هر روز یک مرتبه قبر امام حسین (علیه السلام) را زیارت کنی؟ گفتم: فدای تو شوم! فاصله من وآن حضرت؛ فرسخهای بسیار هست.
فرمود: بر بام خود می روی وتوجه به جانب راست وچپ خود می نمائی، پس سر خود را به سوی آسمان بلند می کنی، بعد رو به جانب قبر آنحضرت می کنی ومی گوئی: «السّلام علیک یا أبا عبد الله، ألسّلام علیک یابن رسول الله، ألسّلام علیک ورحمه الله وبرکاته» تا اینکه برای تو ثواب حج وعمره نوشته شود.
سدیر گفت: بیشتر روزها من بیشتر از بیست مرتبه؛ چنین زیارت می کنم(269). ونیز در «بحار» در حدیث معتبر دیگری منقول است که: حنّان بن سدیر به خدمت حضرت صادق (علیه السلام) رفت، ونزد آنحضرت جماعتی از اصحاب او بودند، پس حضرت فرمود: ای حنّان! آیا هر ماه یک مرتبه امام حسین (علیه السلام) زیارت می کنی؟ گفت: نه.
فرمود: هر سال یک مرتبه چطور؟ گفت: نه. فرمود: که بسیار جفا کارید به سیّد وآقای خود.
گفت: یا بن رسول الله! مانع من کمی توشه ودوری مسافت است. فرمود: می خواهی شما را دلالت کنم به زیارتی که مقبول باشد هرچند زیارت کننده دور باشد؟ گفت: چگونه زیارت کنیم یابن رسول الله؟ فرمود: در روز جمعه یا هر روز که می خواهی غسل کن، وپاک ترین لباسهای خود را بپوش، وبالای بلندترین بام خانه خود ویا به صحرائی برو، ورو به جانب قبر کن وبگو: پس زیارت مختصره ای را بیان فرمودند(270). باز در «بحار» در حدیث معتبر دیگری نقل شده که: حضرت صادق (علیه السلام) به سدیر فرمود: آیا قبر حسین بن علی (علیهما السلام) را بسیار زیارت می کنی؟ گفت: از بسیاری شغل؛ مرا مقدور نمی شود. فرمود: می خواهی تو را چیزی تعلیم نمایم که هر گاه آن را انجام دهی؛ از برای تو زیارت آنحضرت نوشته شود؟ گفت: بلی فدای تو شوم. فرمود: در خانه خود غسل کن، وبالای بام خانه خود برو، واشاره کن به جانب آنحضرت به سلام کردن، تا برای تو ثواب زیارت نوشته شود(271).
ونیز در همان کتاب از سدیر نقل شده که حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: ای سدیر! آیا هر روز قبر امام حسین (علیه السلام) را زیارت می کنی؟ گفتم: نه؛ فدای تو شوم.
فرمود: بسیار جفا کار هستید، آیا او را در هر ماه زیارت می کنی؟ گفتم: نه. فرمود: آیا او را در هر سال زیارت می کنی. عرض کردم: گاهی می شود. فرمود: ای سدیر! چه بسیار جفا کارید به حسین (علیه السلام)، آیا نمی دانی که از برای خداوند هزار هزار ملک ژولیده مو وغبار آلوده است که گریه می کنند وآنحضرت (علیه السلام) را زیارت می کنند، وهیچ وقت سستی پیدا نمی کنند، وچه باک است بر تو ای سدیر! که قبر حسین (علیه السلام) را در هر هفته پنج مرتبه زیارت کنی، پس بعد حضرت مثل حدیث اوّل را بیان فرمودند(272).
پس بنده مؤمنِ سعادتمند؛ با اشتیاق قلبی که به زیارت آنحضرت (علیه السلام) دارد که آن هم علامت آن است که خداوند اراده خیر نسبت به او دارد ونیز از دوستان واولیاء حقیقی اهلبیت اطهار (علیهم السلام) می باشد البته چنین بنده ای در هر کجا که باشد، سعی تمام در زیارت آنحضرت (علیه السلام) خواهد داشت.
بلکه علاوه بر آن میزان؛ در همه اوقات خود زیارت خواهدکرد ودر آن مسامحه نخواهد نمود، مگر بواسطه عذری که در امور ضروری برای او پیش آید. بنابراین هرکس قدرت واستطاعت براداء حقّ واجب زیارت آن حضرت (علیه السلام) را در رفتن به کربلا وبه قرب حرم انور ایشان ندارد؛ پس باید در هرکجا که هست، از دور به جانب کربلا توجّه نماید وزیارت وسلام کند، وهر روز وشب وهر هفته وماه وسال؛ به وظیفه حدّ معیّن در زیارت آنحضرت (علیه السلام) عمل نماید، بر آن وجهی که اگر در کربلا حاضر ومکلّف بود عمل می نمود؛ اداء حقّ زیارت ایشان را بنماید، ودر این حال بر وجه مدام هر روز یا هر صبح وشام، یا در هر پنج وقت نماز؛ بر آن نحو از سلام وزیارت مختصری که درفرمایش حضرت صادق (علیه السلام) برای سدیرنقل شد؛ عمل نماید.
اوقات شریفه وایّام زیارتی حضرت سیدالشهداء (ع)
وامّا اوقات شریفه وایّام زیارتی آنحضرت (علیه السلام)؛ چون جمعه واعیاد وایّام ذی الحجه وماه های مبارک رجب وشعبان ورمضان ومحرّم؛ پس شدّت اهتمام در آنها نماید بر دو وجه:
وجه اوّل: آنکه جمله ای از آداب وشرایط مهمّه زیارت را رعایت نماید، مانند غسل وطهارت ونظافت لباس وبودن بالای بام یا صحرا، یا در مکانهای شریفه که افضل آنها نزد قبور امامزاده ها وقبور صلحا وعلماء است(273) ودیگر خضوع وتواضع وزیاد گفتن ذکر خداوند وصلوات، واجتناب از لغویات گفتاری وعملی؛ خصوصاً مراء وجدال، ودیگر تقلیل در اکل وشرب وهمه لذائذ، بلکه ترک آنها اگر ممکن شود، که همه این آداب را در حال زیارت وقبل از آن از وقتیکه اراده زیارت وسلام نمودن می کند وبعد از آن مادامی که در مکان زیارت حاضر است؛ رعایت نماید.
وجه دوّم: آنکه در الفاظ زیارت وسلام یکی از زیارات مبسوط وجامع را انتخاب نماید، که با فضیلت ترین وجامع ترین وکاملترین زیارت؛ متن زیارت عاشورا است، که در روایت علقمه وصفوان از حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) واز حضرت صادق (علیه السلام) مذکور است واین افضلیت از دوجهت است: یکی از جهت جامع بودن آن از زیارات دیگر؛ بروجهی که قبلا بیان گردید. ودیگر از جهت آنکه در روایت از آن دو بزرگوار چنین آمده است که: هر بنده مؤمن که آن را در هر مکان وزمانی غیر از کربلا وعاشورا بخواند؛ فضائلِ جلیلِ شریفی که اگر در کربلا وعاشورا می خواند درک می کرد؛ درک می کند. وبنابراین؛ اگر کسی آن را هر روز وهر کجا بخواند؛ مانند اینست که در تحت قبّه منوّره آنحضرت حاضر است وایشان را زیارت می کند.
کیفیّت خواندن زیارت عاشورا
زیارت عاشورا به صورت مفصّل ومختصر؛ بر چند وجه است، که همه آنها به خصوصه در اخبار منصوص است. وجه اوّل: آنچه در روایت صفوان از حضرت صادق صلوات الله علیه نقل شده که آن از همه اقسام دیگر ابسط واجمع در آداب؛ واکمل وافضل در اجر وثواب می باشد، آن را به وجهی که رعایت احتیاط هم در آن شده باشد بیان می کنیم: در حال شروع اوّل به هر لفظ وبیانی که بخواهد وبر زبانش جاری گردد با زیارت وسلام به جانب حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) توجّه نماید؛ واگر زیارت شریفه امین الله یا زیارت ششم را اختیار نماید؛ فضل ثواب آن چندین برابر خواهد بود، وبعد از آن دو رکعت نماز زیارت ایشان را بخواند، سپس به جانب کربلا توجّه نماید؛ وزیارت وسلامی ولو مختصر که مشتمل بر مبالغه در لعن بر دشمنان حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) باشد؛ بنماید، پس از آن دو رکعت نماز زیارت ایشان را بجا آورد، وبعد از آن صد مرتبه تکبیر بگوید، بعد شروع به خواندن زیارت عاشورا تا آخر آن؛ با صد مرتبه لعن وصد مرتبه سلام بنماید؛ تا منتهی شود به دعاء سجده، بعد از آن دو رکعت دیگر نماز زیارت بخواند، سپس دعائی که معروف به «دعاء علقمه» است؛ بخواند.
امّا جهت اینکه اوّل زیارت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) وزیارت مختصره حضرت ابی عبد الله وصد مرتبه تکبیر را قبل از زیارت عاشورا بجای آورد چنین بیان می کنیم که: خواندن زیارت امیرالمؤمنین (علیه السلام)؛ به جهت آن است که بر حسب روایت صفوان حضرت صادق (علیه السلام) نزد حرم محترم آنحضرت ابتداء به زیارت ایشان نمودند، وبعد از آن رخصت خواندن متن عاشورا با آن دعاء مفصلِ بعد از آن را؛ در هرجائی که باشی؛ ذکر فرمودند، وآن دعا مشتمل بر وداع حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، چنانچه مشتمل بر وداع حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) نیز هست.
پس از این امر استفاده می شود که این دعا ووداع چنانچه مسبوق است به زیارت حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) نیز مسبوق به زیارت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می باشد، بر همان وجهی که حضرت صادق (علیه السلام) عمل بر آن فرمودند، وزیارت امیرالمؤمنین (علیه السلام) قبل از زیارت عاشورا مخصوص کسیکه نزد حرم محترم ایشان حاضر باشد؛ نیست، بلکه در هر مقامی زیارت آنحضرت (علیه السلام) تأثیر در ثوابهای مذکور در روایت صفوان دارد.
وامّا خواندن زیارت مختصره امام حسین (علیه السلام) با مبالغه در لعن؛ پس آن به مقتضای جمعِ مضمون دو روایتی است که شیخ (رحمه الله) در «مصباح»نقل کرده وروایت دیگری که در «کامل الزیارات» نقل شده بر حسب اختلافی که در یک فقره آن واقع شده است به وجهی که در کتب مبسوطه مذکور است. وامّا تکبیر؛ پس اصل آن بر حسب آنچه در صریح روایت شیخ می باشد وامّا تعیین به صد مرتبه؛ چونکه در نقل شیخ کفعمی (رحمه الله) همان صد مرتبه تعیین گردیده است، ومحتمل است که مستند به قرینه خاصّه باشد، ودر همه زیارات دیگر هم؛ غیر عاشورا، تعیین به صد شده است، پس اختیار این عدد در این زیارت در حالی که به قصد رجاء وبه عنوان مطلق ذکر گفته شود به صواب اقرب است، والله العالم بحقیقه الاحوال.
وفضیلت مخصوص در این قسم مذکور بر این نحو است که حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) بعد از بجا آوردن آن فرمودند: ای صفوان! بر این زیارت مواظبت کن، واین دعا را بخوان وزیارت کن، پس بدرستیکه من بر خدای تعالی از برای هرکس که به این زیارت؛ زیارت کند، وبه این دعا؛ دعا نماید از نزدیک یا دور؛ من ضامن هستم که: زیارت او قبول شود، وسعی او با اجر باشد، وسلام او برسد یعنی به حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) ومانعی برای او نباشد، وحاجت او از جانب خداوند؛ هر قدر که بسیار وبزرگ باشد بر آورده شود، واز آن محروم نشود. پس از آن؛ ضمانت آباء طاهرینش (علیهم السلام) را تا حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) وضمانت جبرائیل (علیه السلام) وضمانت خداوند را از برای این عمل بر وجه ضمانت خود؛ ذکر فرمود.
سپس فرمودند: به تحقیق که خداوند عزّ وجلّ قسم یاد فرموده که: هرکس حضرت امام حسین (علیه السلام) را به این زیارت از نزدیک یا دور زیارت نماید، وبه این دعا؛ دعا کند؛ زیارت او را قبول فرمایم، وحاجتش را هر چه بزرگ وبسیار باشد عطا کنم، وخواهش او را برآورده کنم، پس از درگاه من محروم باز نمی گردد، واو را در حالی که مسرور باشد؛ وبا بر آورده شدن حاجت؛ وفائز شدن به بهشت، وآزاد شدن از آتش؛ چشمانش را روشن وباز گردانم، وبرای هر کس شفاعت کند شفاعت کند؛ جز ناصبی ودشمن ما اهلبیت، قبول می کنم.
وقسم یاد فرمود به ذات مقدّس خود وشاهد گرفته است ما را؛ به آنچه ملائکه آسمانهایش بر این امر شاهد می باشند. پس جبرئیل عرض کرد: یا رسول الله! خداوند مرا به سوی شما فرستاده است از جهت مسرّت ومژدگانی شما واز جهت مسرّت ومژدگانی از برای علی وفاطمه وحسن وحسین وائمّه (علیهم السلام) وشیعیان شماها تا روز قیامت. صفوان گوید: حضرت صادق (علیه السلام) به من فرمودند: ای صفوان! هرگاه برای تو حاجتی از جانب خداوند باشد، پس هر کجا که باشی به این زیارت؛ زیارت کن، وبه این دعا؛ حاجت خود را از خداوند درخواست کن، که از جانب خداوند به تو می رسد، وخداوند در وعده خود که به رسولش (صلی الله علیه وآله) به فضل ومنّت خود داده؛ خلف نمی کند، والحمد لله ربّ العالمین.
واین فضائل مسطوره مخصوص این قسم است علاوه بر آنچه در قسم دوّم ذکر می شود، که آنهم از برای این قسم ثابت است، چنانچه در بیان آن واضح خواهد گردید. وجه دوّم: آن وجهی است که در روایت علقمه از حضرت امام محمّدباقر (علیه السلام) مذکور است، وآن موافق است با همان وجه اوّل جز در دو امر:
اوّل: آنکه زیارت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) جزء آن نیست.
دوّم: آنکه دعاء علقمه جزء آن نیست. پس اوّلا زیارت وسلامی ولو مختصرا به جانب کربلا می کنند که مشتمل بر مبالغه در لعن بر اعداء در قاتلان حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) باشد، بعد از آن دو رکعت نماز زیارت، بعد از آن صد مرتبه «الله اکبر»، بعد از آن متن زیارت عاشورا با صد مرتبه لعن وصد مرتبه سلام تا منتهی شود به دعاء سجده، وبعد از آن دو رکعت نماز دیگر، وعمل تمام می شود. وفضیلت این قسم بر این نحو است که حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) به علقمه بنابر روایت «مصباح» فرمودند: هر گاه بجا آوردی این نماز وزیارت را پس دعا کرده ای به آنچه که ملائکه زیارت کننده؛ به آن دعا می کنند، وخداوند از برای تو صد هزار هزار درجه می نویسد، وتو مانند کسانیکه با حضرت ابی عبد الله الحسین (علیه السلام) شهید شدند؛ می باشی، به وجهی که با آنها در درجاتشان شریک می شوی، پس شناخته نخواهی شد مگر در جمله شهدائی که با آنحضرت (علیه السلام) شهید شدند، وخداوند از برای تو ثواب زیارت هر نبیّ وهر رسول؛ وثواب هرکس که آنحضرت (علیه السلام) را از روز شهادت تا به حال زیارت کرده؛ می نویسد.
وجه سوّم: با همین وجه دوّم موافق است، ولکن با اختصار در صد مرتبه لعن وصد مرتبه سلام، واین اختصار به وجهی که موافق باشد با نص وروایت باشد به این کیفیّت است که عالم الربانی ملاّ شریف الشیروانی (رحمه الله) در مجموعه «الصدف المشحون» چنین ذکر فرموده که: «یقول الآثم الجانی الشریف الرضا الشیروانی، حدّثنی العالم النبیل والفاضل الجلیل محمّد بن الحسن الطوسی فی الروضه المقدّسه الرضویّه علی دفینها ألف سلام وتحیّه یوم الإثنین رابع محرّم سنه ألف ومأتی وثمان وأربعین، قال: حدّثنی رئیس المحدثین وشیخ المتأخّرین العالم الفاضل والمدقّق الشیخ حسین بن عصفور البحرانی، قال: حدّثنی الوالد الماجد المحدّث عن أبیه عن جدّه یداً بید، عن آبائهم المحدّثین من محدّثی بحرین عن سیّدنا الإمام الهمام علیّ بن محمّد بن علیّ بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب صلوات الله وسلامه علیهم اجمعین، أنّه قال: «اللهمّ العنهم جمیعاً» تسعاً وتسعین مرّه کان کمن قرء ماه، ومن قرء سلامها مرّه واحده، ثم قال: «السلام علی الحسین وعلی علیّ بن الحسین وعلی أولاد الحسین وعلی أصحاب الحسین» تسعاً وتسعین مرّه کان کمن قرئها تامّه من أوّلهما وآخرهما» ودر بیان این روایت دو احتمال داده شده است که احتمال اوّل که اظهر است؛ این است که می فرماید: هرگاه لعن مفصل یک مرتبه خواند شود، وبعد از آن نود ونه مرتبه بگوید «اللهم العنهم جمیعاً» وسلام مفصل را هم یک مرتبه بخوانند وبعد نود ونه مرتبه بگوید: «السّلام علی الحسین وعلی علیّ بن الحسین وعلی اولاد الحسین وعلی اصحاب الحسین» وبعد از آن تا منتهی شود به سجده ونماز. مصادر تحقیق اقبال الاعمال امالی مفید بحار الانوار تحف العقول تفسیر الامام حسن عسکری (علیه السلام) تفسیر برهان تفسیر عیاشی تفسیر نورالثقلین جامع الاخبار خرائج خصال خصائص الحسینیه صحیفه سجادیه عده الداعی عوالی الئالی غیبت طوسی غیبت نعمانی عین الحیوه فوائد المشاهد کافی کامل الزیارات کمال الدین لآلی الاخبار محاسن مرآه العقول مستدرک الوسائل مصادقه الاخوان مکارم الاخلاق مکیال المکارم نور الانوار نهج البلاغه وسائل الشیعه.

پاورقی:

-----------------

(1) سوره محمّد (صلی الله علیه وآله) آیه 7.
(2) سوره شوری آیه 23.
(3) بحارالانوار: ج1 ص151 حدیث131.
(4) بحارالانوار: ج26 ص274 حدیث17.
(5) رجوع شود به بحارالانوار: ج26 ص319 باب9.
(6) سوره ابراهیم آیه 14
(7) سوره بقره آیه 286.
(8) عوالی اللآلی:ج 2 ص 58 حدیث 207.
(9) ترجمه: هیچ کس به حقیقت اطاعتی که شایسته مقام خداوند است نمی رسد، گرچه سخت در بدست آوردن خشنودی خداوند حریص باشد، ودر این راه آنچه می تواند سعی وتلاش نماید.
ولی از حقوق واجب خداوند بر بندگانش این است که به اندازه قدرت وتوانائی خود در خیرخواهی ونصیحت کوشش کنند، ودر راه بر قراری واجرای حقّ در بین خودشان همکاری نمایند. (نهج البلاغه فیض:خطبه 207)
(10) لازم به توضیح است که متأسفانه در نسخه خطیّ موجود از مرحوم مؤلف؛ مطالب باب دوّم بیان نشده است. وفقط مطالب باب اوّل به رشته تحریر در آمده است.
(11) محاسن:ج2 ص251 حدیث473، بحارالانوار ج27 ص94 حدیث54.
(12) تفسیر الإمام العسکری (علیه السلام):ص43، بحارالانوار:ج27 ص96 ضمن حدیث59.
(13) امالی مفید:ص33 حدیث8، بحارالانوار:ج27 ص101 حدیث64.
(14) محاسن: ج1 ص25 حدیث472، بحارالانوار: ج27 ص93 حدیث53.
(15) لآلی الاخبار: ج4 ص318.
(16) خصائص حسینیّه ص111 و112.
(17) بحار: ج10 ص295 حدیث4.
(18) کافی: ج1 ص171 و172.
(19) نهج البلاغه فیض: ضمن خطبه 108.
(20) فوائد المشاهد ص 256.
(21) عین الحیا: ص 379
(22) نهج البلاغه فیض: ص 966 ضمن نامه 45.
(23) سوره نساء آیه 69.
(24) کافی: ج2 ص78 حدیث12.
(25) کافی: ج2 ص233 حدیث10.
(26) بحارالانوار ج53 ص175.
(27) کافی ج2 ص76.
(28) کافی ج1 ص30.
(29) ترجمه: برای ما زینت باشید، وبرای ما مایه ننگ وعار نشوید. بحارالانوار ج71 ص31 حدیث3 با اندکی تفاوت.
(30) رجوع شود به بحارالانوار ج36 ص4 باب «انّ الوالدین رسول الله وامیرالمؤمنین (علیهما السلام)».
(31) جامع الاخبار ص 101.
(32) ترجمه: اگر این اصحاب نبودند هرآینه آثار ما کهنه ومندرس می شد.
(33) (وسائل الشیعه: ج27 ص142 حدیث33429 با اندکی اختلاف). ص بحارالانوار ج70 ص249 حدیث25 با اندکی تفاوت.
(34) حقوق غیر واجبه حقوقی است که در جمله ای از اخبار وارد است که: هر کس در طیّ سال باید از مال خود چیزی در وجه امام (علیه السلام) ودر امور ایشان انفاق نماید، غنی به قدر غناء خود وفقیر به قدر فقرش وفضل آنهم بسیار است. «منه ره»
(35) رجوع شودبه بحارالانوار: ج27 ص198 حدیث62، وص308 باب8، وص311 باب9.
(36) کافی ج1 ص38 حدیث7.
(37) سوره توبه: آیه103.
(38) ترجمه: خواه بر آنان طلب آمرزش کنی یا استغفار نکنی، اگر هفتاد مرتبه بر آنان طلب آمرزش کنی خداوند هرگز آنان را مورد غفران خود قرار نمی دهد. (سوره توبه آیه80).
(39) ترجمه: خواه انذار کنی وبترسانی آنها را یا نترسانی آنها را، آنان ایمان نمی آورند. (سوره بقره آیه 6).
(40) به صفحه 29 مراجعه شود.
(41) اشاره به آیه مبارکه زکات در سوره توبه آیه 60 می باشد.
(42) بحارالانوار ج18 ص181 حدیث11.
(43) سوره مائده آیه 32.
(44) کافی ج 4 ص 210 حدیث 2.
(45) برای اطلاع بیشتر از احادیثی که در این مورد نقل شده به کتاب شریف کافی ج 2 ص 210 باب «فی احیاء المؤمن» مراجعه شود.
(46) سوره نحل آیه 125.
(47) کافی ج 2 ص 316 حدیث 8.
(48) حضرت در این نامه مالک را امر می کنند به تقوا وترس از خدا، وبرگزیدن فرمان او، وپیروی از کتاب خود که در آن واجبات ومستحباتی را امر فرموده که کسی خوشبخت نمی شود مگر به پیروی از آنها، وبدبخت نمی شود مگر با انکار وضایع کردن آنها، واینکه خداوند متعال را با قلب ودست وزبانش یاری کند، چراکه خداوند متکفّل وضامن شده که یاری کننده خود را یاری نماید، وکسی که ارجمند وعزیز داند او را عزّت بخشد. (نهج البلاغه فیض ص991 نامه53).
(49) رجوع شود به تفسیرامام حسن عسکری (علیه السلام) ص339 345.
(50) تفسیر امام حسن (علیه السلام) ص344 حدیث224.
(51) تفسیر امام حسن (علیه السلام) ص344 حدیث225.
(52) کافی ج1 ص34 ضمن حدیث1.
(53) ترجمه: حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: هرکس از شیعیان ما عالم به احکام شریعت ما باشد وضعیفان از شیعیان ما را از تاریکی جهل به نور علمی که بخشیده ایم راهنمائی کند، روز قیامت می آید در حالیکه بر سر او تاجی نورانی است وبر همه اهل محشر نور افشانی می کند، وبر تن او لباسی قیمتی است که قیمت یک رشته از نخ آن به دنیا وپیرایه هایش می ارزد. سپس منادی ندا می کند که: ای بندگان خدا! این دانشمندی از بعضی شاگردان آل محمّد (صلی الله علیه وآله) است، آگاه باشید؛ هرکسی را در دنیا از حیرت جهل ونادانی بیرون آورده؛ به نور او چنگ زند تا او را از حیرت تاریکی محشر به نور بهشت برساند، پس تمام کسانیکه در دنیا از او خیری را آموخته بودند، یا از قلبشان قفل جهل ونادانی را بازکرده، یا شبهه ای را از آنها حلّ کرده باشد؛ خارج می شوند. (تفسیرامام حسن عسکری (علیه السلام) ص 339 حدیث 215).
(54) به ص 33 مراجعه شود.
(55) سوره آل عمران آیه 200.
(56) کافی ج 2 ص 81 حدیث 2.
(57) روضه کافی: ص381 حدیث576.
(58) غیبت نعمانی ص320.
(59) کافی ج2 ص219 حدیث11.
(60) کافی ج2 ص219 حدیث12.
(61) کافی ج2 ص218 حدیث5.
(62) کافی ج2 ص223 حدیث8.
(63) کافی ج2 ص224 حدیث10.
(64) ترجمه: شما مؤمنان دشنام به آنها که غیر خدا را می خوانند ندهید تا مبادا آنها نیز از روی دشمنی وجهالت خدا را دشنام دهند (سوره انعام آیه108).
(65) کافی ج1 ص401 حدیث2.
(66) کافی ج2 ص220 حدیث16.
(67) کافی ج2 ص219 حدیث13.
(68) کافی ج1 ص217.
(69) کافی ج2 ص 221.
(70) رجوع به:کافی ج2 ص635 «کتاب العشره».
(71) تفسیر امام حسن عسکری (علیه السلام) ص323.
(72) تفسیر امام حسن عسکری (علیه السلام) ص321.
(73) ترجمه: جابرعبد الله انصاری خدمت حضرت رسول (علیه السلام) مشرف شد، حضرت فرمودند ای جابر قوام وبر پای بودن این دنیا به چهار طایفه بستگی دارد: عالمی که علم خود را بکار ببندد ومطابق علمش رفتار نماید.و نادانی که از پرسیدن ویاد گرفتن عارشان نشود، وثروتمندی که از مالش ببخشد وبخل نورزد، وفقیری که آخرت خود را به دنیای دیگران نفروشد. ای جابر! کسی که نعمتهای خداوند نزد او زیاد باشد حوائج وخواسته مردم پیش او زیاد است، پس اگر با آنان چنان رفتار کند که خدای دوست دارد نعمتها پیش او دائمی وباقی خواهند ماند، واگر در آنچه خداوند دوست دارد کوتاهی کند نعمتها رو به زوال وفنا خواهند رفت، وحضرت این اشعار را انشاء فرمود که: رو آوردن دنیا چه زیبا است؟
 هنگامی که به کسی برسد خدا کند. کسیکه با مردم مواسات نکند با زیادی نعمتی که خدا به او بخشیده اقبال ورو آوردن دنیا به او دست می رود. ای جابر از زوال نعمت حذر کن از مال دنیای خود ببخش وعطا کن. چرا که صاحب عرش خیلی بخشنده است درتحیّت وامثال آن چند برابر می کند. پس فرمودند: اگر عالم علمش را کتمان کنذ وظاهر نکند واهمال نماید، ونادان از پرسیدن آنچه ضروری دین اوست عارش آید ودنبال فهمیدن احکام نباشد، ودولتمند از بخشش بخل ورزد، وفقیر دینش را به دنیای دیگری بفروشد، بلا زیاد می گردد وعقاب بزرگتر می شود. (تفسیر امام حسن عسکری (علیه السلام) ص 402).
(74) ترجمه: حضرت علی (علیه السلام) فرمود:از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) شنیدم که فرمود: کسی که از علمی سؤال شود ودرجائیکه واجب است اظهارآن کتمان نماید، تبعیّت وپیروی مردم ازاو زائل می شود وروز قیامت در حالیکه به لجامی ازآتش بسته شده باشد او را می آورند (تفسیرامام حسن (علیه السلام) ص402).
(75) سوره بقره آیه 159 174.
(76) ترجمه: اوست آنکه پیامبرش را برای هدایت ودین حقّ فرستاد تا بر همه دین پیروز وغالب گرداند واگرچه مشرکین کراهت داشته باشند. (سوره توبه آیه33)
(77) کسانیکه ازشماایمان آورداند وکارهای شایسته انجام دادند؛ خداوند وعده داده که آنان را در زمین خلیفه قرار دهد، همچنانکه افرادی قبل از اینها بودند خلیفه قرار داده بود، ومتمکّن خواهد کرد بر ایشان دین ایشان را که برای آنها پسندید، وخوف وترس آنان را به امن وایمن تبدیل خواهدکرد، مرا پرستش نمائید وچیزی را بر من شریک قرارندهید. (سوره نور آیه55)
(78) ترجمه: وما اراده کردیم بر آنانکه در زمین ضعیف داشته بودند؛ منّت گذاشته وآنان را پیشوایان ووارثان قرار دهیم. (سوره قصص آیه 5)
(79) کافی ج1 ص534 حدیث18.
(80) کافی ج 1 ص 534 حدیث 19.
(81) کمال الدین ص252.
(82) کافی ج1 ص525 حدیث1.
(83) کمال الدین ص384 حدیث1.
(84) سوره نساء آیه 59.
(85) کمال الدین ص253 حدیث3.
(86) سوره نور آیه 55. ترجمه آن در ص 71 گذشت.
(87) تفسیر برهان ج3 ص148، 149 ضمن حدیث8.
(88) ترجمه: وهرچه در آسمانها وزمین است، خواه ناخواه فرمانبردار خداوند متعال است. (سوره آل عمران آیه 83).
(89) تفسیر عیاشی ج1 ص183 ح82.
(90) سوره اسراء آیه33.
(91) کامل الزیارات ص63 حدیث5.
(92) بحارالانوار ج37 ص213 حدیث86.
(93) تفسیر عیاشی ج2 ص154 حدیث49.
(94) بحارالانوار ج52 ص92 حدیث7.
(95) سوره رعد آیه21.
(96) کافی ج2 ص156 حدیث28.
(97) بحارالانوار ج101 ص113 حدیث34.
(98) عدّه الداعی ص57.
(99) کافی ج1 ص537 و538.
(100) ترجمه: اگر شیعیان ما که خداوند توفیقشان دهد دلهایشان در وفا به عهد وپیمانی که باما دارند؛ گرد هم می آمدند، از فیض دیدار ما محروم نمی شدند، وسعادت دیدار ما زودتر نصیبشان می شد، دیداری راستین واز روی معرفت. ما را از آنان چیزی باز نمی دارد؛ جز اخبار ناخوش آیند وغیرمترقبه ایکه از آنهابه مامی رسد. (بحارالانوار ج53 ص177 حدیث8).
(101) ترجمه: او با کارها به هدف خود که ظلم وستم به شیعیان است نمی رسد، چرا که ما در پشت سر آنان با دعائی که از پروردگار زمین وآسمان پنهان نیست برای حفظ آنان دعا می کنیم، وبا این دعا دلهای دوستان ما مطمئن وبه کفایت از آن محکم میشود، گرچه سر وصدای آنها رعب آفرین باشد، وسرانجام نیکو برای آنان است مادامیکه از گناهانی که نهی شده است اجتناب ورزند. (بحارالانوار ج 53 ص 177 حدیث 8).
(102) مستدرک الوسائل ج5 ص240 حدیث5775.
(103) ترجمه: این فضل خداست که بر هرکس بخواهد عطا می کند. (سوره مائده آیه54).
(104) بحارالانوار ج7 ص94.
(105) رجوع شود به کافی: ج2 ص507 و508.
(106) بحارالانوار ج51 ص32.
(107) ترجمه قسمت عربی: «و به روح او در بین ارواح درود می فرستم، واو را از برگزیدگان قرار دادم». (تفسیرامام حسن عسکری (علیه السلام) ص47، بحارالانوار ج27 ص222 حدیث11).
(108) کافی ج2 ص85 حدیث3.
(109) سوره اسراء آیه84.
(110) کافی ج2 ص85 حدیث5.
(111) کافی ج2 ص85 حدیث 4.
(112) بحارالانوار ج33 ص588 حدیث733 به نقل از تحف العقول ص180.
(113) اقبال الاعمال ص 544.
(114) بحارالانوار ج52 ص126 حدیث16.
(115) به ص 23 مراجعه شود.
(116) صحیفه سجادیه ص149.
(117) بحارالانوار ج96 ص175 حدیث2.
(118) بحارالانوار ج96 ص175 حدیث5، با اندکی تفاوت.
(119) بحارالانوار ج71 ص285 حدیث5.
(120) ترجمه: پس هرگاه مدیون؛ سفیه یا مجنون بوده باشد، یا صلاحیت ندارد، پس ولیّ او با عدل امضاء کند. (سوره بقره آیه282).
(121) تفسیر امام حسن عسکری (علیه السلام) ص635 حدیث370.
(122) ترجمه: ابان بن تغلب گوید: از امام صادق 7 در مورد حقّ مؤمن بر مؤمن سئوال نمودم. حضرت فرمود: حقّ مؤمن بر مؤمن بزرگتر از اینهاست، اگر به شما گویم انکار می کنید، هنگامی که مؤمن از قبرش خارج میشود، تمثالی همراه او از قبر خارج میشود، وبه او گوید: تو را مژده باد به کرامت وسرور از جانب خداوند. مؤمن گوید: خدا تو را به خیر مژده دهد، سپس آن تمثال همراه او میرود واو را همچنان مژده میدهد وچون به امر هولناکی میگذرد، به او میگوید: این برای تو نیست، وچون به امر خیری می گذرد میگوید:این برای تو است. همچنین پیوسته با او باشد واو را از آنچه می ترسد ایمنی وبه آنچه دوست دارد مژده دهد تا همراه او در برابر خدای عزّ وجلّ بایستد. سپس چون خدا بسوی بهشت فرمان دهد، تمثال به او گوید: تو را مژده باد، زیرا خدای عزّ وجلّ دستور بهشت برایت صادر فرمود، مؤمن گوید: تو کیستی خدایت رحمت کند که از بیرون آمدن قبر همواره مرا مژده دهی ودر میان راه انیس من بودی، واز پروردگارم به من خبر دادی؟ تمثال گوید: من آن شادی هستم که در دنیا به برادرانت رساندی، من از آن شادی آفریده شدم تا تو را مژده دهم ودلدار ترس تو باشم. (کافی ج2 ص191 حدیث10).
(123) امام باقر (علیه السلام) فرمو: در آنچه خداوند متعال با حضرت موسی بنده خویش مناجات کرده چنین بود: فرمود همانا برای من بندگانی است که بهشت خویش را بر آنان ارزانی داشته وایشن را در آن فرمانروا ساختم. حضرت موسی (علیه السلام) عرض کرد: پروردگارا! اینان کیانند که بهشت خویش را بر آنان مباح گرداندی وآنان را در آن حاکم ساختی؟ فرمود:هر کسی مؤمنی را خوشحال سازد. (کافی ج2 ص191 حدیث3).
(124) ترجمه: چنین مپندارد کسی از شماکه چون مؤمنی را شادمان میکند که فقط او را مسرور نموده، بلکه؛ به خدا قسم رسول خدا را خوشحال کرده است. (کافی ج2 ص189 حدیث6).
(125) ترجمه: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: محبوبترین اعمال نزد خدا سروری است که به مؤمنی رسانی وگرسنگی او را بزدائی یا گرفتاری او را برطرف کنی. (کافی ج2 ص191 حدیث11).
(126) ترجمه: امام صادق (علیه السلام) فرمود: هرکه مؤمنی را شاد کند، آن شادی را به رسول خدا (صلی الله علیه وآله) رسانیده، وهرکه به پیامبر (صلی الله علیه وآله) شادی رساند آن شادی را به خدا رسانیده، وهمچنین است کسی که به مؤمنی اندوهی برساند. (کافی ج2 ص192 حدیث14).
(127) ترجمه: امام صادق (علیه السلام) فرمود: هرکه برای خدا در راه حاجت برادر مسلمانش کوشش کند خدای عزّ وجلّ برایش هزار حسنه نویسد که بدان سبب خویشان وهمسایگان وبرادران وآشنایانش آمرزیده شوند، واگر کسی در دنیا به او احسانی کرده باشد، روز قیامت به او گویند: به آتش در آی وهرکس بیابی که در دنیا به تو احسانی کرده، به اذن خدا خارجش کن مگر اینکه ناصبی (دشمن ائمه (علیهم السلام) باشد. (کافی ج2 ص197 حدیث6).
(128) سوره حشر آیه 9.
(129) ترجمه: امام صادق (علیه السلام) فرمود: همانا چیزیکه خداوند مؤمن را بدان اختصاص داده است اینکه او را آشناکند که احسان برادران خود نماید اگر چه کم باشد، واحسان ونیکی با زیادی نیست، واز این روست که خداوند متعال در کتابش می فرماید:«اگر چه تنگدست ودر مضیقه باشند دیگران را بر خود ترجیح دهند» سپس خداوند میفرماید: «هرکس بخل نفس خود را نگه دارد (بدیگران احسان کند) آنان رستگارانند» وهرکس را خدا به این خصلت شناخت او را دوست دارد، وهرکس را خدا دوست دارد مزدش را روز قیامت بدون حساب؛ کامل دهد. سپس فرمود: ای جمیل! این حدیث را به برادرانت بگو که موجب تشویف آنهابه احسان است. (مصادقه الاخوان ص66 حدیث2).
(130) ترجمه: حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: کسی که برادر خود را شادمان نماید، قسم به خدا این سرور وشادمانی به رسول خدا (صلی الله علیه وآله) می رسد، وهرکس شادمانی او به پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) برسد، سرور وشادمانی او به خداوند می رسد؛ هرکس شادمانی وسرور او به خدا برسد، او را به بهشت فرمان دهند. (مصادقه الاخوان ص62 حدیث8).
(131) ترجمه: رسول خدا (علیه السلام) فرمود:کسیکه در نیاز برادر مؤمن خود کوشش نماید که در آن نیاز؛ رضایت خداوند عزّ وجلّ بوده، وبراو صلاح باشد چنان است که خداوند عزّ وجلّ را هزار سال خدمت کرده بدون اینکه چشم زدنی در معصیت وگناه واقع شود.
(132) اقبال الاعمال ص683، بحارالانوار ج97 ص79 حدیث44.
(133) اقبال الاعمال ص682.
(134) اقبال الاعمال ص317.
(135) بحارالانوار ج98 ص303 حدیث2.
(136) اقبال الاعمال ص 517.
(137) ترجمه: خدایا؛ برای ولی خود شکرو سپاس آنچه بر او نعمت داده ای الهام نما، ومثل آن سپاس را به سبب آنحضرت بما الهام فرما، واو را از جانب خود توانائی که او را یاری دهند است عطا فرما، وباگشودنی آسان مشکلات او را بگشای، واو را به تواناترین تکیه گاه خود یاری ده، وتوانائی وپشتش را محکم گردان، وبازویش را توانائی بخش وبا دیده مراقبت رعایت اش کن، وبا حفظ کردنت حمایت کن، وبه فرشتگانت یاریش نما، وباسپاه غلبه کننده ات کمکش فرما، وکتاب خود واحکام وشرایع وسنت رسولت (صلی الله علیه وآله) را بوسیله او پایدار، وآنچه از نشانه های دینت را ستمکاران میرانده اند بوسیله او زنده گردان، وزنگ ستم را از طریقه خود بوسیله او بزدای، وبوسیله او سختی را از راحت دو ساز، وعدول کنندگان از راهت را بوسیله او از میان بردار، وآنانکه در راه تو اعوجاج وکجی می طلبند بوسیله او نابودشان گردان، واو را برای دوستانت نرم وبردبار گردان، ودستش را بر دشمنان بگشا یعنی مسلّط فرما، ورحمت ومهربانی وعطوفت وشفقّت او را به ما ببخش، ما را برای او سامع ومطیع قرار بده، در راه رضایت او کوشش کننده ودر نصرت ویاری ودفاع کننده قرار بده، وبوسیله آنها بسوی خودت ورسولت (صلی الله علیه وآله) متقرّب فرما. (اقبال الاعمال ص 353).
(138) مکیال المکارم ج2 ص25.
(139) بحارالانوار ج53 ص308 حدیث84.
(140) بحارالانوار ج98 ص340 حدیث3.
(141) رجوع کنید به بحارالانوار ج98 ص 341 345.
(142) مرآه العقول ج9 ص10 و11.
(143) مفاتیح الجنان.
(144) خصائص حسینیه ص67.
(145) بحارالانوار ج25 ص376 حدیث24.
(146) ترجمه: این فضل خداونداست که به هرکس خواهد عطا می کند، وفضل وکرم خداوند بسیار عظیم است. (سوره حدید آیه21)
(147) سوره مائده آیه27.
(148) سوره حجرات آیه 13.
(149) ترجمه: خداوند در درون مرد دو قلب قرار نداده است. (سوره احزاب آیه 4).
(150) تفسیر برهان ج3 ص291.
(151) بتحقیق هرکس نفس خود را از گناه پاک سازد؛ رستگار خواهد بود، وهرکس نفسش را به کفر وگناه پلید گرداند؛ البتّه زیانکار خواهد گشت. (سوره شمس آیه 9).
(152) ترجمه: وآنانکه در راه ما مجاهده می کنند؛ محقّقاً آنها را به راه خویش هدایت می کنیم. (سوره عنکبوت آیه 69).
(153) سوره زلزال آیه 7.
(154) ترجمه: همانا نماز انسان را از هرکار زشت ومنکر بازمی دارد. (سوره عنکبوت آیه 45).
(155) سوره بقره آیه 83.
(156) تفسیر امام حسن عسکری (علیه السلام) ص267 حدیث256.
(157) سوره بقره آیه 24.
(158) تفسیر امام حسن عسکری (علیه السلام) ص204 حدیث 93.
(159) سوره بقره آیه 82.
(160) سوره بقره آیه 24.
(161) تفسیر امام حسن عسکری (علیه السلام) ص 319 حدیث 161.
(162) تفسیر امام حسن عسکری (علیه السلام) ص320 حدیث 162.
(163) سوره شوری آیه 30.
(164) تفسیر امام حسن عسکری (علیه السلام) ص319 تا 326، احادیث 162 173.
(165) کافی ج2 ص169 حدیث2، مصادقه الاخوان ص 40.
(166) کافی ج2 ص172 حدیث9.
(167) بحارالانوار ج52 ص126 حدیث18.
(168) تفسیر برهان ج4 ص293 حدیث9.
(169) کافی ج1 ص334 ذیل حدیث2.
(170) یعنی امیدوار اجر کاملی که برای انتظار وارد شده است؛ باشد، وبداند این انتظارش عبادت است، وموجب اجر وثواب است، یا مراد اینست که امیدوار باشد رسیدن به آنچه خداوند وعده فرموده است عطا فرمودن آن را از نعم کثیره ظاهری وباطنی در زمان ظهور وفرج ما، بلکه معتقد باشد که آنها حقّ اند وواقع می شود وبعد از انتظار مؤمنین به آنها خواهند رسید (توضیح از مؤلف (رحمه الله) می باشد).
(171) ترجمه: وآنانکه به خدا وپیامبران او ایمان آوردند در حقیقت رستگویان عالمند، وبرایشان نزد خداوند اجر شهیدان است. (سوره حدید آیه 119).
(172) لآلی الاخبار ج ص.
(173) کمال الدین ص644 حدیث2.
(174) غیبت شیخ طوسی ص276، به نقل از مکیال المکارم ج2 ص143.
(175) ترجمه: من در میان شما دو گوهر گرانبها را برجای می گذارم، پس به آن دو تمسّک کنید که هیچگاه گمراه نشوید: کتاب خدا وعترت وخاندانم.
(176) تفسیر برهان ج 2 ص 279.
(177) ترجمه: امام سجّاد (علیه السلام) فرمود: سپس غائب ماندن ولیّ خدا دوازدهمین جانشین رسول خدا (صلی الله علیه وآله) وامامان بعد از او طولانی خواهد گشت. ای ابوخالد؛ همانا اهل زمان غیبت او که امامتش را باور دارند، ومنتظر ظهور او هستند از مردم همه زمانها بهترند، زیرا که خدای تبارک وتعالی آنچنان عقلها وفهمها وشناختی به آنها عنایت فرموده که غیبت نزد آنان مانند شاهد کردن است، وآنان را در آن زمان به منزله کسانی قرار داده که در پیشگاه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) با شمشیر جهاد کرده اند، آنان حقّاً مخلص هستند، وراستی که شیعیان ما هستند، ودعوت کنندگان به دین خدای عزّ وجلّ در پنهان وآشکار می باشند. وفرمود: انتظار فرج خود از بزرگترین فرجها است. (بحارالانوار ج 36 ص 387 حدیث 1).
(178) غیبت نعمانی ص 200 حدیث 15.
(179) ترجمه: به امام باقر (علیه السلام) عرضه داشتم: ای فرزند رسول خدا؛ آیا مودّت وپیروی مرا نسبت به خودتان می دانید؟ فرمود:آری عرضه داشتم: من از شما مطلبی را میپرسم ومی خواهم به من پاسخ دهید، زیرا که چشم من نابینا است وکمتر راه می روم ونمیتوانم هر وقت بخواهم به دیدار شما بیایم. فرمود: خواسته ات را باز گوی! عرض کردم: دینی که تو وخاندانت خدای عزوجلّ را با آن دینداری می کنید برایم بیان فرماتا خدای را با آن دینداری کنم؟ حضرت فرمود: اگر چه مطلب را کوتاه کردی ولی سئوال مهمّی آوردی، به خدا قسم؛ دینی را که من وپدرانم خدای را با آن دینداری می کنیم برایت میگویم: گواهی دادن به اینکه هیچ معبود حقیقی جز خداوند نیست، واینکه محمد (صلی الله علیه وآله) پیامبر خدا است، واقرار به آنچه از طرف خداوند آورده، وولایت ولی ما وبیزاری از دشمنان ما، وتسلیم بودن به امر ما، وانتظار قائم ما، واهتمام وپرهیزکاری می باشد. (کافی ج 2 ص 22 حدیث 10).
(180) ترجمه: مردی بر حضرت باقر (علیه السلام) وارد شد وصفحه ای در دست داشت. حضرت باقر (علیه السلام) به او فرمود: این نوشته مناظره کننده ای است که از دینی که عمل در آن مورد قبول است سئوال دارد. عرض کرد: رحمت خدا بر تو باد؛ همین را خواسته. امام باقر (علیه السلام) فرمود: گواهی دادن به اینکه هیچ معبود حقّی جز خداوند نیست، واینکه محمّد (صلی الله علیه وآله) بنده وپیامبر او است، واینکه اقرار کنی به آنچه از سوی خداوند آمده، وولایت ما اهلبیت، وبیزاری از دشمنان ما، وتسلیم به امرما، وپرهیزکاری وفروتنی، وانتظار قائم ما، وهمانا برای ما دولتی است که هروقت بخواهد آن را خواهد آورد. (کافی ج 2 ص 23 حدیث 13).
(181) رجوع شود به مکیال المکارم ج2 ص150.
(182) ترجمه: هر صبح وشام منتظر فرج باشید. (کافی ج1 ص333 حدیث 1).
(183) ترجمه: او همچون شهاب فروزانی خواهد آمد. (بحارالانوار ج51 ص72).
(184) سوره معارج آیه 6.
(185) سوره صفّ آیه 9.
(186) سوره نور آیه 55.
(187) سوره قصص آیه 5.
(188) ترجمه: ومثل کسانیکه کافرند در شنیدن سخن حقّ مانندکسی است که آوازش دهند نشنودمگر صداوندائی (وکفار) کرو لال وکورند زیراکه آنان تعقّل نمی کنند. (سوره بقره آیه171).
(189) کافی ج1 ص386 حدیث2، 3، 5.
(190) سوره اعراف آیه 96.
(191) ترجمه: ما از میان (دو جسم) سرگین وخون؛ شما را شیر خالص می نوشانیم، که در طبع همه نوشندگان گوارا است. (سوره نحل آیه 66).
(192) ترجه: امام باقر (علیه السلام) فرمود: خداوند متعال به حضرت موسی (علیه السلام) وحی فرمود: آیاعمل خالصی برای من انجام داده ای؟ حضرت موسی عرض کرد: خدایا! برای شما نماز خواندم وروزه گرفتم، صدقه دادم وذکر گفتم. خطاب آمد: نماز برای تو دلیل وبرهان است وروزه برای تو سپر از آتش است، وصدقه برای تو در قیامت سایبان است، وذکر من برای تو نور است، پس کدام عمل را فقط بخاطر من انجام داده ای؟ حضرت موسی عرض کرد: خدایا برای عملی که خالص برای تو باشد راهنمائی ام کن. فرمود: ای موسی! آیا دوستی از دوستان مرا بخاطر من دوست داشته ای؟ آیا دشمنی از دشمنان مرا بخاطر من دشمنی ورزیده ای؟ پس حضرت موسی (علیه السلام) دانست که بهترین اعمال؛ دوست داشتن برای خدا؛ ودشمن داشتن برای خداست.
(193) ترجمه: خدایا؛ تو را بخاطر ترس از آتش تو ونه بخاطر طمع برای بهشت تو؛ عبادت نکردم، بلکه تو را اهل برای پرستش یافتم وعبادت کردم. (بحارالانوار ج41 ص14 حدیث 4).
(194) کافی ج1 ص372 حدیث 3.
(195) بحارالانوار ج12 ص352 حدیث22.
(196) ترجمه: خداوند هرکس رابه رحمت واسع خودبی نیاز خواهد کرد (سوره نساء آیه130).
(197) بحارالانوار ج52 ص309.
(198) بحارالانوار ج51 ص35 وج52 ص328.
(199) کافی ج1 ص372 حدیث 3.
(200) بحارالانوار ج12 ص352 حدیث22.
(201) ترجمه: خداوند هرکس رابه رحمت واسع خودبی نیاز خواهد کرد (سوره نساء آیه130)
(202) بحارالانوار ج52 ص309.
(203) بحارالانوار ج51 ص35 وج52 ص328.
(204) به ص 180 مراجعه شود.
(205) توضیح اینکه اضافاتی که در روایت کافی نقل شده داخل پرانتز قرار داده شده.
(206) کافی ج1 ص233 حدیث 2، کمال الدین ص645.
(207) بحار الانوار ج10 ص353 حدیث 1.
(208) بحار الانوار ج52 ص256 حدیث 147.
(209) کافی ج 2 ص 447 حدیث 12.
(210) بحار الانوار ج95 ص327 حدیث3.
(211) بحار الانوار ج 95 ص 327 حدیث 3.
(212) بحار الانوار ج 46 ص 31 حدیث 31، خرائج ص 596.
(213) کافی ج2 ص79 حدیث15.
(214) کافی ج1 ص336 حدیث 3.
(215) بحار الانوار ج102 ص108.
(216) کمال الدین ص 448.
(217) بحار الانوار ج22 ص431 حدیث40.
(218) سوره صافات آیه 105.
(219) ترجمه: خداوند هر چه خواهد محو وهرچه خواهد اثبات می کند، واصل کتاب (مشیّت) در نزد او است. (سوره رعد آیه 39).
(220) کافی ج 1 ص 368 حدیث 1.
(221) کافی ج 1 ص 26 حدیث 5.
(222) سوره رعد آیه 13.
(223) رجوع شود به وسائل الشیعه ج7 ص106 باب 41.
(224) وسائل الشیعه ج7 ص107 حدیث 8867.
(225) بحار الانوار ج52 ص257 حدیث 145، با اندکی تفاوت.
(226) سوره شوری آیه 23.
(227) سوره الرحمان آیه 60.
(228) ترجمه: سپس در آن روز از نعمتها می پرسند. (سوره تکاثر آیه 8).
(229) تفسیر نورالثقلین ج5 ص662.
(230) ترجمه: اگر شکر نعمت بجای آورید، هرآینه برنعمت شم می افزائیم (سوره ابراهیم آیه 8)
(231) سوره الرحمن آیه 60.
(232) به ص 82 مراجعه شود.
(233) به ص 89 مراجعه شود.
(234) برای اطلاع بیشتر دراین زمینه به کتاب «نجم الثاقب» و«عبقری الحسان» مراجعه شود.
(235) عده الداعی ص 172، به نقل از وسائل الشیعه ج7 ص112 حدیث8882.
(236) ترجمه: از خداوند در خواست کردم که حسنین (علیهما السلام) را طاهر ومطهّر قرار دهد، پس خداوند پذیرفتند، واز خدا درخواست کردم که آن دو بزرگوار را با ذریّه وشیعیانشان از آتش دوزخ نگاه دارد؛ پس این را هم خداوند عطا فرموند، ودرخواست نمودم از خداوند که امّت را بر محبّت آن دو بزرگوار (علیهما السلام) جمع کند. فرمود: ای محمد! من حکم کردم قضائی ومقدّر نمودم قدری را، همانا گروهی از امّت تو عهد وپیمان تو را در مورد یهود ونصاری ومجوس وفا می نمایند؛ لکن عهد وپیمان تو را در مورد فرزندان تو وفا نکرده وپیمان شکنی می کنند، ومن بر خود لازم کرده ام که هرکس چنین باشد؛ او را در محلّ کرامتم جای ندهم ودر بهشتم ساکن نگردانم، ودر روز قیامت با نظر رحمتم به او نگاه نکنم. (بحار الانوار ج43 ص276 حدیث47).
(237) بحار الانوار ج43 ص274.
(238) بحار الانوار ج98 ص59 حدیث 7، بااندکی تفاوت.
(239) کامل الزیارات ص 81 حدیث 6.
(240) بحار الانوار ج98 ص4 حدیث 16.
(241) به ص 228 مراجعه شود.
(242) ترجمه: دست کسانی را که دوست دارید؛ بگیرید وداخل بهشت شوید.
(243) این زائر قبر پسر دختر خاتم پیامبران؛ سیدالشهداء است
(244) وسائل الشیعه ج7 ص460 حدیث 19598.
(245) سوره نحل آیه 18.
(246) بحار الانوار ج 101 حدیث 21.
(247) کافی ج5 ص53 حدیث 2، به نقل از وسائل الشیعه ج15 ص16 حدیث19921.
(248) بحار الانوار ج36 ص253 حدیث 69، با اندکی تفاوت.
(249) فوائد المشاهد ص 254.
(250) بحار الانوار ج52 ص123 حدیث8.
(251) ترجمه: اگر در کتاب ما به مواردی برخوردی که بیان کرده ایم که: هرکس فلان عمل را انجام دهد برای او مانند عمل انبیاء واوصیاء وشهداء وملائکه نوشته می شود، شاید توجیه آن چنین باشد که برای او مثل یک عمل از اعمال آنان که انجام می دهند نوشته می شود، نه اعمال دیگر آنان. تاویل دیگر اینکه به اندازه ضعف حال تو وقوّت حال آنان، پس بنابراین نفست به طمع نیافتد به آن چیزی که انصافاً لیاقت اش را ندارد، ونرسد به اوصافی که برای او صحیح نیست آن اوصاف، وچیزی از عبادات را برای خدا زیاد وبیشتر حساب نکند چرا که حقّ خداوند بیشتر از آن است که کسی حتی در زندگی بعد از مرگ هم به آن برسد گرچه در عبادات به غایت اش رسیده وطاعات مهمّی را انجام دهد. (اقبال الاعمال ص 630)
(252) کامل الزیارات ص 174 به نقل وسائل الشیعه ج14 ص494 حدیث 19675.
(253) بحار الانوار ج 99.
(254) سوره بقره آیه 115.
(255) بحار الانوار ج52 ص143 حدیث61.
(256) بحار الانوار ج101 ص76، ج43 ص281.
(257) رجوع شود به وسائل الشیعه ج14 ص527 باب71 وص539 باب77.
(258) کافی ج2 ص80 حدیث25، به نقل از وسائل الشیعه ج7 ص19 حدیث8592.
(259) برای اطلاع بیشتر به بحار الانوار ج 101 کتاب مزار مراجعه شود.
(260) کامل الزیارات ص 293، به نقل از وسائل الشیعه ج14 ص74.
(261) کامل الزیارات ص294 به نقل از وسائل الشیعه ج14 ص523 حدیث 19758.
(262) کامل الزیارات ص 294 به نقل از وسائل الشیعه ج14 ص533 حدیث19762.
(263) کامل الزیارات ص296، وسائل الشیعه ج14 ص 534 حدیث 19767.
(264) ترجمه: (ای رسول ما) به امّت بگو: من از شما اجر رسالت جز این نمی خواهم که در حقّ خویشاوندانم محبّت کنید (سوره شوری آیه 23).
(265) کامل الزیارات ص485 و490.
(266) وسائل الشیعه ج14 ص 534 حدیث 19769 با اندکی تفاوت.
(267) بحار الانوار ج 1 ص 5 حدیث 20، با اندکی تفاوت.
(268) کامل الزیارات ص 295، وسائل الشیعه ج14 ص533 حدیث 19764.
(269) بحار الانوار ج 101 ص 356 حدیث2.
(270) وسائل الشیعه ج 14 ص 493 حدیث19674.
(271) بحار الانوار ج101 ص 376 حدیث 7.
(272) بحار الانوار ج101 ص 364 حدیث4.
(273) در بعضی از روایات تصریح شده است که: کسانیکه به خاطر دوری؛ امکان تشرّف به زیارت قبور مطهره ائمّه معصومین (علیهم السلام) را؛ ندارند، پس هر گاه به زیارت قبور علما وصلحا از شیعیان یا قبور ذراری ائمّه اطهار (علیهم السلام) مشرف شوند؛ فضل زیارت مشاهد مشرفه ائمّه اطهار (علیهم السلام) را درک می کنند «این توضیح از مرحوم مؤلف می باشد».