عصر ظهور
نویسنده: علی کورانی
ترجمه: مهدی حقی
فهرست
مقدمه مترجم
مقدمه
سیمای کلی دوران ظهور
فتنه شرق وغرب علیه مسلمانان
نقش رومی ها در دوران ظهور
نقش ترک ها در دوران ظهور
نقش یهودیان در دوران ظهور
وعده الهی بر نابودی یهود
وعده خداوند به تسلط دائم بر یهود
وعده خدا بر فرونشاندن آتش جنگ یهود
نگاهی به تاریخ یهود
دوران حضرت موسی ویوشع (علیهما السلام)
دوره داوران وسلطه فرمانروایان محلی
دوره داوود وسلیمان (علیهما السلام)
دوران تجزیه وکشمکش داخلی
دوره استیلای آشوریان
دوران استیلای بابلیان
دوران استیلای ایرانیان
دوران استیلای یونانی ها
دوره استیلای رومیان
نقش عرب ها در دوران ظهور
سرزمین شام وجنبش سفیانی
حوادث شام پیش از خروج سفیانی
فتنه سرزمین شام
زمین لرزه ای در شهرهای شام
کشمکش بر سر قدرت بین اصعب وابقع
جنبش سفیانی
اسم ونسب سفیانی
مواضع سفیانی در برابر اهل بیت (علیهم السلام) وشیعیان
خط ومشی سیاسی وفرهنگ سفیانی
تلاش سفیانی برای مذهبی جلوه دادن جنبش خود
مراحل گوناگون جنبش سفیانی
آغاز جنبش سفیانی
نبرد قرقیسیا
ورود سپاه سفیانی به عراق
سپاه سفیانی در راه حجاز (سپاهی که در زمین فرو می رود)
آغاز عقب نشینی سفیانی
نبرد اهواز
سفیانی در نبرد فتح قدس
ملاحظه
نقش یمن در دوران ظهور
یمنی ها در عراق
حوادث مصر در دوران ظهور
نقش عراق در دوران ظهور
مرحله اول ودوم
حسنی، شیصبانی وعوف سلمی
مرحله سوم: لشکرکشی سفیانی وتخریب بصره
مرحله چهارم: فتح عراق به دست امام زمان (عجل الله فرجه)
جنگ جهانی در دوران ظهور
ایرانیان در دوران ظهور
ستایش ایرانیان در احادیث سنی ها
ایرانیان وزمینه سازی ظهور
روایت آغاز حکومت مهدی (علیه السلام) از ایران
روایت حمایت از امت محمد (صلی الله علیه وآله)، توسط مردی از اهلبیت
احادیث قم ومرد موعود آن
ویژگی های ممتاز قم در احادیث
روایت اهل مشرق وپرچمهای سیاه
روایت پرچمهای سیاه از خراسان تا قدس
روایت گنجهای طالقان
ظهور خراسانی وشعیب در ایران
آغاز نهضت ظهور مقدس
بحران حکومت در حجاز
خروج امام (علیه السلام) با بیم وامید از مدینه
اجتماع یاران حضرت (علیه السلام)
یک حرکت آزمایشی وشهادت نفس زکیه
وَقُلْ جاءَ الحَقّ وَزَهَقَ الباطِلُ إنَّ الْباطِلَ کانَ زَهوقا
آزاد سازی مدینه منوّره وحجاز
حرکت حضرت مهدی (علیه السلام) بسوی ایران وعراق
پیشروی به سوی قدس
نبرد امام (علیه السلام) با یهود
فرود مسیح (علیه السلام) از آسمان
پیمان صلح بین امام (علیه السلام) وغربی ها
گرایش غربی ها به اسلام
سیمای حکومت جهانی امام مهدی (علیه السلام)
پاکسازی کره زمین از ستم وستمکاران
احیاء دوباره اسلام وجهان شمولی آن
ابزار هدایت مردم توسط امام زمان (عجل الله فرجه)
دگرگونی زندگی مادّی وایجاد رفاه بدست حضرت
استخراج وتقسیم گنج های زمین بین مردم
فراوانی نعمت وآبادی زمین
دگرگونی علوم طبیعی ووسائل زندگی
حکومتی گسترده تر از حکومت سلیمان وذوالقرنین
راه یافتن امام زمان (علیه السلام) به سرزمین های هفتگانه
راه یافتن به جهان آخرت وبهشت
حضرت مهدی (علیه السلام) از نگاه شیعه
مقام حضرت مهدی (علیه السلام) در پیشگاه پروردگار
دیدگاه امامان (علیهم السلام) درباره حضرت مهدی (علیه السلام)
امام زمان (عجل الله فرجه) در دعاها وزیارت ها
حضرت مهدی (علیه السلام) از نگاه سنی ها
ابن قیم جوزی دمشقی
ابن حجر هیثمی
ابن کثیر
جلال الدین سیوطی
ابن أبی الحدید معتزلی
مناوی صاحب کتاب فیض القدیر
خیر الدین آلوسی
شیخ محمد خضر حسین مفتی اعظم الأزهر
شیخ ناصر البانی
عدوی مصری
سعد الدین تفتازانی
قرمانی دمشقی
محی الدین بن عربی
شریف برزنگی
یملأ الله الأرض قسطاً وعدلا بعد ما ملئت ظلماً وجوراً چه با شکوه است تصور ایامی که تنها حاکم عالم، دادگستری چون قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله) باشد.
وچه زیباست زندگی در روزگاری که پرچمی جز پرچم توحید در اهتزاز نباشد وندائی جز ندای حق به گوش جهانیان نرسد، دورانی، سرشار از عطوفت، مهربانی، عدالت، آزادگی وکرامت انسانی.
ایامی که درآن آسمان نیز از بارش پی در پی باران رحمتش بر زمین دریغ نورزد وزمین گنجینه های نهفته در دل خویش را سخاوتمندانه بر آدمیان تقدیم دارد. چرا که عرشیان وفرشیان چنان از دولت بر حق آن عدالت گستر جهان به شور ووجد آیند که هر کس هر چه در توان دارد در طبق اخلاص خویش عرضه کند تا شاید سهمی از آن همه شکوه وجلال بی پایان بر عهده گیرد.
آرزوی دستیابی به آن دنیای بی بدیل، چشمان میلونها انسان خسته از ظلم دوران را، در انتظار نگه داشته وبیان اوصاف دولت حق توسط عالمان ودانشمندان، این انتظار مقدس را شوق انگیزتر کرده است.
در سال های نخست انقلاب اسلامی در ایران بار دیگر مسأله پیروزی مسلمانان بر قدرت های ستمگر جهانی ومسأله ظهور قائم آل محمد (علیه السلام) بر افکار عمومی سایه افکند. ودر همین ایام بود که محقق ودانشمند معروف لبنانی جناب حجة الإسلام والمسلمین آقای علی کورانی کتاب عصر ظهور را منتشر کرد وتصویری نسبتاً جامع از دورنمای حکومت جهانی آن منجی بزرگ عالم، به منتظران ظهورش ارائه نمود.
کتاب حاضر به جهت تکیه بر آیات واحادیث، تحلیل هنرمندانه حوادث دوران ظهور وشیوائی قلم، امید به بازگشت قریب الوقوع مهدی موعود را در دل وجان آدمی زنده می کند وپیروان راستین آن منجی را برای یاری وجانفشانی در رکابش، آماده باش نگه می دارد.
با توجه به این ویژگی های جذاب، کتاب عصر ظهور بلافاصله به زبان فارسی وسپس به زبانهای انگلیسی واردو ترجمه ودر طول 20 سال گذشته بیش از 50 بار به چاپ رسید ودر سراسر جهان در اختیار مشتاقان ظهور قرار گرفت.
مدتی قبل سر اسقف کلیساهای لبنان پس از مطالعه کتاب عصر ظهور، اقدام به چاپ وتوزیع پنج هزار نسخه از آن در میان جوانان مسیحی کرد، چرا که معتقد بود آنچه در کتاب مذکور درباره بازگشت عیسی مسیح وهمکاری او با مهدی موعود در دوران ظهور آمده، باعث رشد معنویت وامید در میان مسیحیانی می گردد که ظهور دوباره مسیح وحاکمیت او را انتظار می کشند.
همزمان با استقبال گسترده از کتاب عصر ظهور وانتشار آن در کشورهای مختلف، نویسنده پر تلاش، با همکاری گروهی از محققان حوزه علمیه قم اقدام به تألیف "دائرة المعارف احادیث امام مهدی (علیه السلام)" نمود که گنجینه ای از مجموعه احادیث شیعه وسنی در ارتباط با آن حضرت است. این دائرة المعارف در پنج جلد منتشر ودر دسترس عموم قرار گرفت.
با توجه به استقبال عمومی از کتاب عصر ظهور ودستیابی به منابع فراوانی که در مدت تحقیق وتألیف دائرة المعارف احادیث امام مهدی (علیه السلام) بدست آمده بود، نویسنده در سال جاری تصمیم گرفت تا کتاب عصر ظهور را بازنگری کامل کرده وبا حذف برخی مطالب وافزودن مطالبی دیگر، جایگاه علمی کتاب را مستحکم سازد.
اکنون نسخه جدید با ترجمه جدید آن در اختیار علاقه مندان قرار دارد، بدان امید که رضایت آن قطب دائره امکان فراهم گردد. ان شاء الله...
مهدی حقی - حوزه علمیه قم بهار 1383
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، نشانه های اعتقاد به حضرت مهدی (عجل الله فرجه) در میان ملل اسلامی وحتی غیر اسلامی در قالب پرسش، گفتگو، مطالعه وتألیف اوج گرفت، تا آنجا که شایع شد وزارت اطلاعات آمریکا پرونده ای برای امام زمان (علیه السلام) تنظیم نموده که تمام اطلاعات مربوط به ایشان را دربردارد وتنها نقص آن، تصویر حضرت است!
شاید بزرگترین رویداد سیاسی مرتبط با اعتقاد به آن حضرت در سالهای اخیر، حادثه ای باشد که در آغاز سال 1400 هجری قمری به رهبری " محمد عبدالله العتیبی " در مسجد الحرام اتفاق افتاد. در آن واقعه، یاران محمد به مسجد الحرام مسلط شد ومعاون وی " جُهیمان " با صدور اطلاعیه ای از داخل حرم، مسلمانان را به بیعت با " محمد " دعوت کرد ومدعی شد که او همان مهدی منتظری است که پیامبر (صلی الله علیه وآله) ظهورش را بشارت داده است.
اشغال ومقاومت این گروه، چند روز ادامه داشت تا آنکه حکومت سعودی برای شکست آنان، مجبور به استفاده از "نیروهای ویژه" شد.
همچنین بزرگترین فعالیت تبلیغاتی که اخیراً توسط دشمنان انجام گرفت، ودر ارتباط مستقیم با اعتقاد به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) قرار داشت، ساخت فیلم "نوستر آداموس" بود که به مدت سه ماه پی در پی در شبکه های مختلف تلویزیونی آمریکا به نمایش گذاشته شد!
این فیلم، سرگذشت یک ستاره شناس وپزشک فرانسوی بنام " میشل نوستر آداموس " را بیان می کرد که در حدود 500 سال پیش می زیسته وپیشگویی هایی درباره آینده جهان، به رشته تحریر درآورده که مهمترین آنها درباره ظهور یکی از نوادگان پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) در مکه مکرمه است. شخصی که مسلمانان را زیر پرچم خود متحد خواهد ساخت وبر اروپائیان پیروز شده وشهر یا شهرهای بزرگ سرزمین جدید یعنی آمریکا را ویران خواهد نمود!
به نظر می رسد صهیونیست ها در ساخت این فیلم دست داشتند وهدف آنان بسیج مردم آمریکا واروپا علیه مسلمانان بود، چرا که آنان اسلام را خطری بزرگ برای غرب وتمدن آن می پندارند.
این احتمال وقتی آشکارتر می شود که می بینیم در پایان فیلم، نکته ای را بر پیشگوئی " نوستر آداموس " اضافه نموده اند وآن این که پس از شکست اروپا ونابودی شهرها وسمبل های تمدن آمریکا توسط موشکهای غول پیکری که حضرت در اختیار دارد، آمریکائیان جهت رویارویی با آن حضرت به همکاری نظامی با روسیه متوسل می شوند وسرانجام بر وی پیروز می گردند!
محتوای این کتاب از اعتبار علمی برخوردار نیست، چرا که حاوی مطالبی است که به زبان قدیم فرانسه وبا شیوه رمزی ومبهم نوشته شده وبه شکل های گوناگون قابل تفسیر وتوجیه است. وظاهراً نویسنده، بر پاره ای از منابع اسلامی در مورد حضرت آگاهی داشته ویا با بعضی از علمای اسلام ملاقات نموده است. بویژه آنکه وی مدتی در ایتالیا وجنوب فرانسه ویا شاید در اندلس زندگی کرده است...
به هر حال، کتاب " پیشگوئی های نوستر آداموس " به سرعت پس از پیروزی انقلاب ایران، با شرح وتفسیرهای متعدد منتشر شد وچاپهای آن به صدها هزار وحتی به قولی به میلیونها نسخه رسید، وسپس به فیلم سینمائی تبدیل شد وتوسط شبکه های تلویزیونی در معرض دید میلیونها نفر قرار گرفت.
اما مشکل غربی ها این نیست که آنان اعتقاد به ظهور مسیح یا مهدی (علیهما السلام) ویا اعتقاد به صحت پیشگوئی های نوستر آداموس ویا دیگر ستاره شناسان داشته باشند... بلکه آنها از خیزش اسلامی که سلطه غربی ها بر ملتهای مسلمان را پایان بخشد، در هراسند.
به همین جهت غربی ها از هر عنصر تبلیغاتی به سرعت بهره می گیرند تا زنگهای خطر را در گوش ملتهایشان به صدا درآورند. آنها به حرکت های آینده ملتها در ایران، مکه، مصر وسرزمینهای اسلامی چشم دوخته اند، وتلاش می کنند تا افکار عمومی ملتهای خود را برای اجرای تمام نقشه های استعماری وضربه زدن به این کشورها جلب نمایند...
در این میان هدف یهودیان که پشت ماجرا قرار دارند، افزودن هراس غربی ها از خطر مسلمانان است، تا بدین وسیله به آنان وانمود کنند که تمدنشان مورد هدف قرار گرفته واسرائیل در خط مقدم دفاع از آنها ایستاده است.
بنابر این، دشمنان اسلام چاره ای جز فعالیت گسترده تبلیغاتی علیه امام زمان (علیه السلام) ندارند واین اضطرار زمانی افزوده خواهد شد که غربیها در برابر جاذبه های بی پایان رهبر موعود قرار گیرند ویا در صورت اطمینان به ظهورش، خود را رو در روی او مشاهده کنند.
جالب اینکه غربیها با دست زدن به این تلاشها که ناشی از ترس ووحشت آنان از حضرت مهدی (علیه السلام) است، زمینه را برای ظهور او مهیا نموده، وشوق ما را به دیدار فرزند پیامبر (صلی الله علیه وآله) که از کنار کعبه طلوع خواهد کرد، برمی انگیزند.
آری، این امید واشتیاق زمانی در دل مسلمانان به اوج می رسد که می بینند آن حضرت در فیلم نوستر آداموس، از مرکز فرماندهی عملیات به کمک ژنرالهای خود (به تعبیر فیلم) صحنه جنگ را اداره می کند وبا سردمداران کفر مبارزه می نماید وبا پرتاب موشکهای غول پیکر از قلب صحرای حجاز، پایگاههای کفر وظلم آنان را درهم می کوبد.
آری تمام واکنشهای غرب در برابر اعتقاد به ظهور حضرت مهدی (ارواحنا فداه) پس از انقلابی آغاز شد که در ایران به نام آن حضرت وبا شعار آماده سازی منطقه وجهان برای ظهور او انجام گرفت.
اکنون کارشناسان عالم سیاست علیرغم اختلاف نظری که درباره جایگاه سیاسی انقلاب اسلامی ایران دارند، اما در این دیدگاه متفقند که این نهضت از نظر اعتقادی، حرکتی در راستای آماده سازی ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) است.
در فضای کنونی ایران، احساس می شود که حضور حضرت مهدی (علیه السلام) حضور اصلی ومحوری است واین حضور به مراتب پر رنگ تر از نقش انقلاب ورهبری آن است ودر حقیقت اوست که رهبری معنوی انقلاب ونظام را بر عهده دارد.
مسؤولان حکومت در ایران همواره نام آن حضرت را با احترام وقداست فراوان بر زبان جاری می کنند وبا صراحت اعلام می نمایند که " جان ما فدای خاک پای آن حضرت باد " ویا " کشور، کشور امام زمان است " ویا می گویند " هدف وآرزوی نهائی ما تسلیم این کشور به صاحب اصلی آن، یعنی امام زمان است " آری در ایران، امام زمان (عجل الله فرجه) همان سرور وسالار حاضر وناظری است که با تمام قداستش در دلهای پرشور مردم، در فریادها، شعارها، نامگذاری فرزندان، مؤسسات، خیابانها وحتی مراکز تجاری، با شکوه تمام جلوه گر است.
مجاهدان ومبارزان در جای جای ایران، لبنان و... اشک شوق خود را به پای او نثار می کنند. او را در رؤیاهای خود می بینند، با فرشتگان همراهش در بیداری رابطه برقرار می کنند وهمواره روحشان به سوی او بال می گشاید.
احترام، محبت وقداستی که حضرت مهدی (ارواحنا فداه) در قلوب شیعیان وعموم مسلمانان دارد، هیچ شخصیتی در روی زمین دارا نیست. این علاقه وتوجه به ظهور حضرت همچنان افزایش خواهد یافت تا زمانی که خداوند وعده خود را عملی کند وآئینش را بر تمام ادیان پیروز گرداند.
در حدود بیست سال پیش، کتاب " عصر ظهور " را به رشته تحریر درآوردم تا تصویری کامل از دوران ظهور آن حضرت را به زبانی گویا وبا تکیه بر آیات قرآن وسخنان اهل بیت (علیهم السلام) ارائه نمایم. در بیان اسناد ومدارک مطالب آن نوشتار، معمولا به بیان یک یا دو منبع، بسنده کردم، چرا که هدف، ارائه نمای عمومی وتقریبی دوران ظهور ونهضتها وحوادث مربوط به آن زمان بود. اما پس از انتشار کتاب، موفق شدم تا " دایرة المعارف احادیث امام مهدی (علیه السلام) " را در طی پنج سال تهیه وتنظیم نمایم. از آن پس، بر خود لازم می دیدم که در اولین فرصت در مطالب کتاب عصر ظهور نیز بازنگری کنم، تا برخی از نظریه های مربوط به دوران ظهور آن حضرت را به کتاب افزوده وبرخی مطالب اضافی که از استواری چندانی برخوردار نبود ویا وجودشان ضروری به نظر نمی رسید را حذف کنم تا بر استحکام مطالب کتاب افزوده شود. اکنون با ارائه نسخه جدید کتاب عصر ظهور این آرزو، برآورده شده است والحمد لله.
امید است این کتاب، خدمتی برای اسلام وپیروان پاکش باشد، همان کسانی که تشنه معرفت رهبر موعود خویشند. رهبری که وعده ظهورش از زبان رسول گرامی اسلام واهل بیت او به جهانیان داده شده است. آرزو می کنم که خداوند این اثر را در زمره تلاش هائی قرار دهد که زمینه ساز ظهور آن حجت بر حق وولی الهی است.
درود خدا بر او وجانمان فدای قدوم مبارکش باد.
علی الکورانی العاملی
25 محرم الحرام 1424
سیمای کلی دوران ظهور
با آنکه قرآن کریم معجزه جاوید پیامبر ما در همه زمانهاست، اما می توان گفت پیشگوئی های پیامبر از سرنوشت بشر وتحولات گوناگون اسلام در مسیر تاریخ، وخبر از مجد وعظمت وپیروزی دوباره اسلام در جهان، از معجزه های دیگر آن پیامبر عظیم الشأن است.
عصر ظهور اسلام که موضوع این کتاب است، در واقع همان عصر ظهور مهدی موعود (عجل الله فرجه) است.
در احادیثی که " صحابه پیامبر "، " تابعین "، نویسندگان " صحاح " و"دایرة المعارف های حدیثی"(1) مذاهب مختلف اسلامی از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نقل کرده اند، هیچ فرقی میان " عصر ظهور اسلام " و" عصر ظهور مهدی موعود " گذاشته نشده است، در این احادیث که به " احادیث بشارت نبوی " معروف است، به ظهور مهدی موعود مژده داده شده وتعداد آنها بالغ بر صدها حدیث است وچنانچه احادیث امامان معصوم را بر آنان اضافه کنیم، تعداد احادیث بشارت نبوی به هزاران حدیث خواهد رسید. چرا که ائمه هدی آنچه برای ما نقل می کنند از رسول خدا بیان می کنند.
بر پایه احادیث، منطقه عمومی ظهور حضرت، شامل کشورهای یمن، حجاز، ایران، عراق، منطقه شام وفلسطین، مصر ومغرب عربی است. سیمایی که این احادیث از اوضاع جهان واوضاع منطقه ظهور در آن دوران ارائه می کنند سیمائی کلی ست که بسیاری از حوادث بزرگ را همراه با جزئیات آن در کنار نام اشخاص ومکان ها بیان نموده ومن تلاش کرده ام تا تصویر شفاف دوران ظهور را به شکل دقیق وبهم پیوسته از میان احادیث، استخراج ودر دسترس عموم مسلمانان قرار دهم.
در این فصل، ابتدا، نگاهی به فضای عمومی عصر ظهور می افکنیم:
احادیث ما بیانگر آن است که ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) پس از یک رشته حوادث مقدماتی منطقه ای وبین المللی از شهر مکه آغاز خواهد شد. در سطح منطقه ظهور، ابتدا دو دولت هوادار آن حضرت در ایران ویمن تشکیل می گردد. یاوران ایرانی حضرت، دولت خود را سالها قبل از ظهور برپا می کنند وپس از قرار گرفتن در یک جنگ طولانی، آنرا با پیروزی به پایان می برند. اندکی قبل از ظهور، در بین ایرانیان دو شخصیت برجسته بر مسند قدرت تکیه می زنند، یکی مردی خراسانی ست که در قالب یک چهره سیاسی ودیگری شخصی به نام شعیب فرزند صالح که در قالب یک چهره نظامی بروز می کنند. ایرانیان به رهبری آنان، نقش مهمی در حرکتهای ظهور حضرت برعهده می گیرند.
واما یاران یمنی حضرت، نهضت خود را تنها چند ماه قبل از ظهور آغاز می کنند. به نظر می رسد که یمنی ها علاوه بر آماده کردن مقدمات ظهور، در حوادث آن روز حجاز که با خلأ سیاسی روبرو خواهد بود ایفای نقش خواهند کرد.
در حجاز، پادشاهی به نام عبدالله که از خاندان معروف آن سرزمین است، به قتل می رسد، او آخرین پادشاه سرزمین حجاز خواهد بود. در پی این حادثه بر سر جانشینی او اختلافات فراوانی ایجاد می شود. این اختلافها به خلأ سیاسی در منطقه حجاز منتهی گشته وتا ظهور حضرت ادامه می یابد:
"آنگاه که عبدالله بمیرد، مردم در انتخاب جانشین او به توافق نرسند، اختلاف ها آغاز شود واین اختلاف به خواست خداوند، تا ظهور مولایتان تداوم یابد. بطوری که دوران سلطنتهای طولانی به پایان رسد وعمر حکومت حاکمان به چند ماه وچند روز کاهش یابد. ابو بصیر می گوید: عرض کردم: آیا این دوران طولانی خواهد بود؟ فرمود: هرگز."
پس از قتل عبدالله، اختلافها به درگیری میان قبائل حجاز تبدیل می گردد:
" از نشانه های ظهور، حادثه ای است که بین مکه ومدینه رخ می دهد. به امام عرض کردم حادثه چیست؟ فرمود: بر اثر تعصبهای قبیله ای، میان مکه ومدینه فلانی پانزده نفر از سران قبیله فلان را خواهد کشت".
در حدیثی از عبدالرحمان بن سیابة آمده است:
"امام صادق (علیه السلام) فرمود: چگونه خواهید بود روزگاری که شما را نه دسترسی به امامی هدایتگر باشد ونه دانشی روشنگر. در حالی که گروهی از شما از گروه دیگر متنفر وگریزانید. در آن آزمایش خوبان ومخلصان از دیگران شناخته شوند. جنگ واختلاف بالا گیرد بطوری که قدرت، در آغاز روز به دست کسی افتد ودر پایان همان روز از او گرفته شده وبه قتل رسد"(2).
در همین حال نشانه های ظهور آشکار می گردد وشاید بزرگترین نشانه، همان ندای آسمانی است که به نام حضرت در روز بیست وسوم ماه رمضان به گوش جهانیان می رسد.
سیف پسر عمیره چنین می گوید:
"نزد منصور (خلیفه عباسی) بودم. او بی مقدمه خطاب به من گفت: ای سیف بن عمیره، به یقین منادی از آسمان ندا خواهد داد ونام مردی از فرزندان ابو طالب را خواهد خواند. گفتم: ای امیرالمؤمنین جانم فدای شما باد! آیا به این سخن ایمان دارید؟ گفت: آری، سوگند به کسی که جانم در دست اوست، این همان چیزی است که به گوش خود شنیده ام.
گفتم: ای امیر مؤمنان، این حدیث را پیش از این نشنیده بودم.
گفت: ای سیف، آنچه شنیدی حق است. وقتی آن حادثه به وقوع پیوندد، نخستین کسانی که ندای آسمانی را پاسخ دهند مائیم، چرا که آن ندا، مردی از عموزادگان ما را می طلبد!
گفتم: مردی از فرزندان فاطمه (علیها السلام)؟
گفت: آری ای سیف. اگر این سخن را از محمد بن علی (امام محمد باقر (علیه السلام)) نشنیده بودم، اگر تمام مردم روی زمین هم برایم نقل می کردند، نمی پذیرفتم. اما گوینده این خبر، محمد بن علی است " با این ندای آسمانی، حضرت ارتباط با برخی از یاران خود را آغاز می کند وپس از آن، در همه جای عالم سخن از " مهدی موعود " بر زبانها جاری می گردد. سینه ها مالامال از مهر ومحبت او می شود. دشمنان از ظهورش بیمناک وجستجو برای دستیابی به آن وجود مبارک را آغاز می کنند.
میان مردم شایع می شود که او در شهر مدینه است. حکومت حجاز یا نیروهای خارجی، از سپاه سفیانی که در سوریه مستقر است یاری می طلبد تا شاید بتواند بر اوضاع داخلی مسلط شده وجنگهای قبیله ای حجاز را پایان دهد.
سپاهیان سفیانی وارد مدینه می شوند. آنها هر مرد هاشمی را که مظنون به نظر برسد دستگیر وزندانی وبسیاری از آنان وهوادارانشان را به قتل می رسانند. بر اساس روایت حماد، در این حوادث، سفیانی، لشکر ویژه ای را برای تعقیب وبازداشت فرزندان زهرا (علیها السلام) گسیل می کند. این لشکر تمامی فرزندان آل محمد را شناسائی وروانه زندان کرده وبه کوچک وبزرگ آنان ترحم نمی کند. مردی بدست این لشکر ویژه کشته می شود، اما حضرت به همراه شخصی به نام منصور، نگران وهراسان - همچون خروج موسی هنگام تعقیب فرعونیان - از مدینه خارج می گردند، لشکر ویژه سفیانی در تعقیب آنان به تلاش خود ادامه می دهد. اما حضرت به سلامت وارد مکه می شود.
در شهر مکه حضرت فعالیت خود را بار دیگر آغاز وارتباطات گسترده ای با یاران خود برقرار می کند تا آنکه شب دهم محرم فرا می رسد. شامگاهان پس از نماز عشا، نهضت مقدس آن حضرت از حرم شریف واز کنار بیت الله الحرام با صدور بیانیه ای برای اهالی مکه آغاز می گردد. بلافاصله، دشمنان حضرت برای نابودی او وارد عمل می شوند. اما یاران مهدی (عجل الله فرجه) پیرامونش حلقه زده وبشدت از او محافظت می کنند. پس از ساعاتی، یاران حضرت بر مسجد وبر شهر مکه مسلط می شوند.
صبح روز دهم محرم، حضرت با صدور بیانیه ای به زبانهای مختلف مردم عالم، جهانیان را به یاری خود دعوت می کند. او در این پیام اعلام می کند که مدتی در شهر مکه می ماند تا معجزه ای که جد بزرگوارش حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه وآله) وعده داده عملی گردد. معجزه ای که طی آن لشکری از دشمنان حضرت که به تعقیب او پرداخته وبرای مقابله با وی رهسپار مکه هستند ناگهان ناپدید می شوند گوئی که زمین دهان گشوده وهمه را یکجا بلعیده است! دیری نمی پاید که این معجزه عملی می گردد وسپاه سفیانی که از مدینه بسوی مکه در حرکت است، ناپدید می شود!
"سپاه سفیانی چون به بیابانهای مدینه رسد خداوند ناپدیدشان سازد واین حادثه همان است که در کلام خداوند آمده است: ای کاش می دیدی که آنان وحشت زده اند وراه گریزی (برایشان) نیست واز جایی نزدیک گرفته شوند"(3).
هنگامی که آنان به بیابان برسند، ناپدید گردند. کسانی که پیشاپیش رفته اند، باز گردند تا از ماجرا باخبر شوند اما خود نیز به همان سرنوشت گرفتار شوند وآنانکه در پشت لشکر می آیند، خود را به محل حادثه رسانند وآنان نیز به سرنوشت محتوم دیگران بپیوندند"(4).
پس از این معجزه، حضرت با سپاهی بیش از ده هزار نفر رهسپار مدینه می شود وپس از نبردی کوتاه با نیروهای دشمن، شهر را آزاد می کند. با آزادی دو حرم شریف (مکه ومدینه) آزادی سرزمین حجاز وکنترل آن به پایان می رسد، حضرت از مدینه به سوی عراق روان می گردد. در این مسیر سپاه ایرانیان ومردم آن دیار به رهبری مرد خراسانی وشعیب بن صالح به امام (علیه السلام) پیوسته وبا آن حضرت بیعت می کنند.
امام به سرزمین عراق وارد می شود. ابتدا اوضاع داخلی را سامان می بخشد.
سپس گروههای باقیمانده از لشکر سفیانی را شکست داده وشورشیان متفرقی را که در گوشه وکنار تلاش های بی ثمری علیه امام دارند، سرکوب می کند. آنگاه عراق را به عنوان مرکز حکومت وشهر کوفه را پایتخت آن قرار می دهد.
با این اقدام حضرت، کشورهای یمن، حجاز، ایران، عراق ودولتهای خلیج، یکپارچه تحت فرماندهی ورهبری آن وجود مبارک قرار می گیرد.
بر اساس برخی روایتها پس از فتح عراق، نخستین جنگ حضرت با ترک ها خواهد بود:
"اولین پرچمی که برای جنگ برافراشته شود، جهت مقابله با ترکان است که به شکست آنان منتهی گردد"(5).
ترک در احادیث ما به تمام ساکنان مشرق زمین گفته شده است، از این رو ممکن است منظور از این گروه ترکهای عثمانی یا حتی روسها باشند.
سپس، حضرت سپاه بزرگ ومجهز خود را آماده کرده وبه سوی قدس شریف حرکت می کند. سفیانی که هنوز در دمشق مستقر است، در برابر حضرت موضع می گیرد. سپاه امام در نزدیک دمشق در منطقه ای به نام " مرج عذراء " فرود می آید.
سرانجام حضرت وسفیانی وارد گفتگو می شوند. اما با توجه به حمایتهای گسترده مردم شام از حضرت، سفیانی از موقعیت ضعیفی برخوردار است به طوری که سفیانی بر اساس بعضی روایتها آماده واگذاری قدرت به حضرت می گردد، ولی گروهی از یهودیان ورومیان که از حامیان پشت پرده سفیانی اند به همراه معاونانش وی را سرزنش کرده واز این تصمیم برحذر می دارند. سرانجام سفیانی با بسیج تمام نیروهای خود وحامیانش وارد نبردی سنگین وبزرگ با حضرت می گردند. نبردی که جبهه ساحلی آن از عکا در فلسطین تا انطاکیه در ترکیه وجبهه داخلی آن از طبریه تا دمشق وقدس امتداد می یابد.
اما در این نبرد، خداوند، دشمنان حضرت را به خشم وغضب خود گرفتار وآن سپاه بزرگ ومجهز را به دست توانای یاران مهدی موعود، تار ومار می کند، به گونه ای که اگر یکی از افراد دشمن، پشت سنگی مخفی گردد، سنگ به سخن می آید ومی گوید: ای مسلمان! این یهودی پشت من پنهان شده، او را بکش!
با این نصرت ویاری آشکار الهی، امام مهدی موعود (عجل الله فرجه) پیروزمندانه بر قدس شریف وارد می شود.
با شکست سنگین یهود وحامیانشان بدست حضرت، آتش خشم غربی های مسیحی شعلهور می شود وآنها با سرعت علیه حضرت ومسلمانان اعلان جنگ می کنند. اما خبر حادثه غیر منتظره بزرگی، همه نقشه ها را، نقش بر آب می سازد:
فرود حضرت عیسی مسیح از آسمان به زمین! این واقعه که یکی از نشانه های بزرگ عصر ظهور، برای جهانیان است، شادی وسرور همه مسلمانان ومسیحیان را فراهم می آورد.
از احادیث ما می توان حدس زد که احتمالا حضرت مسیح همان کسی است که بین حضرت مهدی وغربی ها میانجیگری می کند تا قرارداد صلحی برای مدت هفت سال میان طرفین بسته شود:
"بین شما ورومیان چهار پیمان صلح بسته شود. چهارمین پیمان بدست مردی از فرزندان "هرقل" صورت گیرد وهفت سال پایدار ماند. مردی از قبیله عبدالقیس به نام مستور فرزند غیلان از رسول خدا پرسید: چه کسی در آن روز امام وپیشوای مردم خواهد بود؟ حضرت فرمود: مهدی از فرزندان من، مردی که چهل ساله می نماید، چهره ای همچون ستاره درخشان، خالی بر گونه را ست، دو عبای قطوانی(6) بر دوش واز جلوه وشکوهی همچون مردان بزرگ بنی اسرائیل برخوردار است، او گنجهای زمین را بیرون کشد وشهرهای شرک را آزاد سازد"(7).
بر پایه احادیث، این پیمان صلح پس از دو، سه یا هفت سال از طرف غربیها شکسته می شود وشاید دلیل آن وحشت فراوان آنها از موج عظیمی است که مسیح (علیه السلام) در میان غربی ها ایجاد می کند، بگونه ای که بسیاری از آنان پذیرای اسلام گشته واز هواداران امام زمان (عجل الله فرجه) می گردند. از همین رو اروپائیان پیمان صلح را نقض کرده وبا جمع آوری امکانات خود، در قالب یک میلیون نیروی نظامی، دست به هجوم غافلگیرانه وگسترده ای به منطقه شام وفلسطین می زنند:
"آنان دست به مکر وحیله زنند وبا هشتاد لشکر، هر لشکر مرکب از دوازده هزار نفر به سوی شما آیند"(8).
در این نبرد بزرگ، مسیح (علیه السلام) آشکارا موضع خود را در دفاع از مهدی موعود (عجل الله فرجه) اعلام می کند وپشت سر آن حضرت در قدس شریف به نماز می ایستد.
جنگ اروپائیان با حضرت در همان محورهای جنگ قبلی حضرت با سفیانی ونبرد فتح قدس به وقوع می پیوندد یعنی از عکا در فلسطین تا انطاکیه در ترکیه واز دمشق تا قدس ومرج دابق. اما سرانجام شکست سنگین، نصیب رومیان وفتح وپیروزی از آنِ مسلمانان می گردد.
پس از این پیروزی، دروازه های اروپا وغرب مسیحی به روی حضرت گشوده می شود.
به نظر می رسد که پس از این حوادث، مردم بسیاری از کشورهای اروپائی با شورش علیه دولتهای خود که مخالف حضرت مسیح وحضرت مهدیند، اقدام به تشکیل حکومتهائی با هواداری از آن دو فرستاده خدا می کنند.
بعد از فتح اروپا وفرمانروائی حضرت بر آن سرزمین ومسلمان شدن بیشتر مردم، مسیح (علیه السلام) رحلت می کند وحضرت مهدی (علیه السلام) همراه مسلمانان بر پیکر او نماز می گزارند. روایات می گویند: امام (علیه السلام) مراسم دفن ونماز را آشکارا ودر حضور مردم انجام می دهد، تا همچون بار اول درباره اش سخن ناروا نگویند. سپس پیکر پاک او را در پارچه ای که دستباف مادرش مریم صدیقه (علیها السلام) است کفن نموده ودر جوار مزار شریف او در قدس وبر اساس روایتی دیگر، در جوار پیامبر خدا در مدینه به خاک می سپارد.
پس از فتح جهان وتشکیل دولت واحد، امام (علیه السلام) جهت تحقق اهداف الهی در میان ملت های مختلف دست به اقدامات گوناگون می زند. او برای تعالی وشکوفائی زندگی مادی وتحقق رفاه همگان اقدام نموده ودر گسترش فرهنگ ودانش، وبالا بردن سطح آگاهی دینی ودنیایی مردم می کوشد.
طبق برخی روایات، نسبت دانشی که آن حضرت بر علوم مردم می افزاید، نسبت 25 به 2 است، یعنی اگر مردم تا آن زمان دو بخش از دانش را دارا باشند، 25 بخش دیگر را بر آن افزوده ودر مجموع دانش بشر به 27 درجه ارتقاء می یابد.
همچنین در زمان حضرت، ساکنان زمین به کرات دیگر آسمان راه می یابند وحتی مرحله ای از درهای عالم غیب به روی این جهان مادی، گشوده می شود، وافرادی از بهشت به زمین بازمی گردند تا برای مردم آیت ونشانه ای الهی باشند، علاوه بر آن شماری از پیامبران وامامان (علیهم السلام) به زمین بازگشته وتا زمانی که خداوند اراده کند، به حکمرانی می پردازند.
* * *
در این زمان جنبش دجّال ملعون وفتنه وآشوب او که یک حرکت فریبنده وانحرافی ست آغاز می گردد، او با بهره گیری از پیشرفت رفاه وعلومی که در زمان امام (علیه السلام) صورت گرفته برای فریب پسران، دختران وزنان که بیشترین پیروانش را تشکیل می دهند، از ابزار وروش های مدرن شعبده استفاده می کند.
دجال با بهره گیری از نیرنگ های خود موجی از فتنه وآشوب در جهان بوجود می آورد وبسیاری از مردم، فریبکاری های او را باور می کنند، اما حضرت نیرنگ های وی را آشکار ساخته وبه زندگی او وهوادارانش خاتمه می دهد.
این دورنمائی از آغاز حرکت وانقلاب جهانی حضرت مهدی موعود (علیه السلام) بود.
اما آشکارترین حوادث ورویدادهای قبل از ظهور چنین است:
ابتدا، فتنه ای بر امت اسلام وارد می شود که احادیث ما، آن را آخرین وسخت ترین فتنه توصیف می کنند این فتنه با ظهور امام (علیه السلام) برطرف می گردد.
نکته قابل توجه آن است که ویژگیهای کلی این فتنه با توطئه سلطه غربی ها بر کشورهای مسلمان وکشورهای شرقی هم پیمان آنان در آغاز این قرن، تطبیق می کند، فتنه ای که تمام کشورهای اسلامی واعضاء خانواده آنان را در برمی گیرد:
"هیچ خانه ای وهیچ مسلمانی از شر آن فتنه در امان نماند"(9).
ملت های کفرپیشه بر کشورهای مسلمان هجوم می آورند آنچنانکه گرسنگان آزمند بر سفره چرب ورنگین حمله می کنند:
"به هنگام آن فتنه وآشوب، گروهی از غرب وگروهی از شرق وارد شده وسرنوشت امت مرا بدست گیرند"(10). یعنی بر کشورهای مسلمان حکومت کنند.
این فتنه از سرزمین شام، سرزمینی که دشمنان ما سلطه استعماری سیاه خویش را از آنجا آغاز نموده، وآن را کانون پرتو تمدن می نامند، شروع می شود ودر پایان به فتنه ای تبدیل می گردد که در احادیث ما به " فتنه فلسطین " معروف است، سرزمین شام در آن زمان به آبِ درون مشک تشبیه شده که لحظه ای آرام وقرار ندارد:
"چون فتنه فلسطین برپا شود منطقه شام آشفته وبی قرار گردد، همچون آب درون مشک! سپس فتنه برطرف شود در حالی که شما اندک وپشیمانید"(11).
یعنی آنقدر به دست دشمنان وبه دست یکدیگرکشته می شویدکه اندک می شوید.
بر پایه احادیث در آن زمان، فرزندان مسلمانان چنان با فرهنگ این فتنه آمیخته وتربیت می شوند که فرهنگی جز فرهنگ فتنه گران را نمی شناسند. وحکومت های ستمگر با احکام کفر بر مسلمانان حکمرانی نموده وآنان را به فجیع ترین وضع شکنجه می کنند.
در احادیث، بانیان این فتنه، رومیان (غربیها) وترک ها که ظاهراً مراد از آن روسها هستند، معرفی شده اند.
وقتی حوادث بزرگ سال ظهور رخ می دهد، فتنه گران نیروهای خود را در منطقه رمله فلسطین ودر سمت انطاکیه در ساحل ترکیه، سوریه ودر سمت عربستان، در مرزهای سوریه، عراق وترکیه مستقر می کنند:
"زمانی که روم وترک (غرب وروسیه) علیه شما به پا خیزند وآنان با یکدیگر نیز درگیر شوند، جنگ وکشتار در جهان رو به افزایش رود، هواداران ترک ها، پیشروی کرده ودر جزیرة العرب مستقر گردند وافراطیون غربی در منطقه رمله فلسطین موضع گیرند"(12).
بر اساس این احادیث، آغاز ظهور آن بزرگوار از مشرق زمین خواهد بود:
"نقطه آغاز ظهور او از سوی مشرق است وچون آن هنگام فرا رسد، سفیانی خروج کند"(13).
یعنی، فراهم ساختن زمینه ظهور آن حضرت، به دست نژاد سلمان فارسی است. همانها که به دارندگان پرچم های سیاه معروفند ونهضت آنان به رهبری مردی از قم برپا می گردد:
"مردی از قم مردم را به حق دعوت کند. گروهی گرد او جمع شوند که دلهاشان چون قطعه های آهن استوار وپولادین ودر برابر تندبادها وطوفانها استوارند. از نبرد، خسته وافسرده نشده وترس ووحشت برایشان مفهومی ندارد. همواره بر خدا توکل کنند وفرجام نیکو از آن تقوا پیشگان است"(14).
آنان پس از قیام ونهضتشان، از دشمنان (ابرقدرتها) می خواهند که در امورشان دخالت نکنند ولی نمی پذیرند:
"حق را می جویند، اما به آنان سپرده نمی شود، بار دیگر خواستار آن شوند، اما راه به جائی نبرند، با مشاهده این وضع سلاح بر دوش گرفته، وبه مبارزه روی آورند. آنگاه حقوقشان را به رسمیت شناسند، اما این بار، آنها نپذیرند، تا دست به قیام زنند. وپرچم نهضت را رها نکنند تا به دست صاحب شما (یعنی حضرت مهدی (علیه السلام)) بسپارند. کشته های آنان شهیدند"(15).
به گفته روایات دو شخصیت موعود به نامهای خراسانی که فقیه یا رهبر سیاسی است وشعیب بن صالح، جوانی گندم گون، با ریش کم پشت از اهالی ری، که فرمانده نظامی است ظهور می کنند وپرچم خود را به امام (علیه السلام) تسلیم ودر حرکت ظهور حضرت، با سپاه او مشارکت کرده وشعیب بن صالح به فرماندهی کل نیروهای حضرت منسوب می شود.
همچنین روایات حرکتی را به تصویر می کشند که در سوریه وتوسط عثمان سفیانی آغاز می شود. او از هواداران غرب وهم پیمان یهودیان است وتمام سوریه واردن را تحت فرمان خود قرار می دهد:
"خروج سفیانی حتمی است، این خروج از آغاز تا پایان، پانزده ماه به طول انجامد. شش ماه آن را به جنگ وکشتار پردازد ووقتی پنج منطقه را به تصرف خود درآورد، تنها می تواند نه ماه بر آن مناطق فرمانروائی کند، نه یک روز بیشتر!(16)".
طبق احادیث، مناطق پنجگانه علاوه بر سوریه واردن، احتمالا لبنان را نیز در برگیرد، ولی وحدتی که سفیانی ایجاد می کند، وحدت نامبارکی است که هدف آن ایجاد یک خط دفاع عربی در برابر اسرائیل وپایگاهی برای مقابله با ایرانیانی است که زمینه ساز حکومت حضرت مهدی (علیه السلام) هستند.
بهمین خاطر سفیانی اقدام به اشغال عراق نموده ونیروهایش را وارد آن می کند:
" او تعداد یکصد وسی هزار نیرو به طرف کوفه اعزام ودر محلی بنام " روحاء " و" فاروق " مستقر سازد، سپس شصت هزار تن از آنان روانه کوفه شده ودر محل مقبره حضرت هود (علیه السلام) در " نخیله " فرود آیند...
گویا من، سفیانی (یا همراه ویار او) را می بینم که میان خانه های شما در کوفه است ومنادی او بانگ برمی آورد که هر کس سر یک شیعه علی را بیاورد هزار درهم جایزه دارد! در این هنگام، همسایه به همسایه اش حملهور شده ومی گوید او از شیعیان علی است"(17).
منطقه حجاز به خاطر درگیریهای داخلی از داشتن یک حکومت قدرتمند بی بهره می شود. به همین خاطر سفیانی مأموریت می یابد تا عازم حجاز شده ودولت ضعیف آنجا را تقویت نماید تا آمادگی لازم برای سرکوبی نهضت حضرت مهدی (عجل الله فرجه) بدست آید، چرا که علامتهای ظهور آن حضرت آشکار وزبانزد مردم می شود وهمه در انتظار نهضت رهائی بخش او چشم به راه حوادث مکه می دوزند.
نیروهای سفیانی وارد مدینه می شوند وبا دست زدن به یک رشته عملیات، موجب فساد وتباهی گسترده در شهر می گردند.
"قیام قائم آل محمد (عجل الله فرجه) از شهر مکه آغاز می گردد " این خبر به سرعت در تمام نقاط عالم منتشر می شود. لشکر سفیانی بلافاصله به سمت مکه حرکت می کند، اما معجزه ای که پیامبر (صلی الله علیه وآله) در مورد سپاه سفیانی وعده داده، به وقوع می پیوندد: سپاه او قبل از رسیدن به مکه در زمین فرو می رود ونابود می شود:
"پناهنده ای به خانه خدا پناه برد، آنگاه سپاهی به سوی او رهسپار شود، اما همین که به بیابان مدینه رسند، در زمین فرو روند"(18).
سفیانی پس از تحمل دو شکست خود، یکی در عراق به دست ایرانی ها ویمنی ها، ودیگری در حجاز بواسطه معجزه، عقب نشینی کرده وباقیمانده نیروهای خود را داخل سرزمین شام جمع می کند تا برای مقابله با پیشروی سپاه امام به طرف دمشق وقدس، آماده شود.
احادیث ما، نبرد یاران امام زمان (عجل الله فرجه) با سپاه سفیانی را حماسه ای بزرگ توصیف می کنند که از عکا تا صور وانطاکیه در ساحل دریای مدیترانه واز دمشق تا طبریه وقدس در جبهه داخلی امتداد دارد. در این نبرد بزرگ، غضب الهی بر سفیانی وهم پیمانان یهودی ورومی اش (غربی ها) فرود آمده وپس از شکستی سخت وکوبنده، سفیانی اسیر وکشته می شود.
امام زمان (علیه السلام) به همراه مسلمانان وارد قدس می گردد.
* * *
روایات از نهضت دیگری خبر می دهند که زمینه ساز حکومت حضرت بوده ودر یمن پدید می آید. رهبر آن نهضت مورد ستایش قرار گرفته ویاری او بر مسلمانان واجب شمرده شده است:
"هیچ پرچمی همچون پرچم یمانی هدایتگر نیست، پس از خروج او فروش سلاح به مردم حرام شود پس به یاری او بشتابید، سرپیچی از او بر هیچ مسلمانی جایز نیست وهر کس چنین کند اهل آتش خواهد بود، چرا که او، مردم را بسوی حق وراه راست فرا خواند"(19).
یک حدیث، از ورود نیروهای یمنی به عراق خبر می دهد که جهت یاری ایرانیان در برابر نیروهای سفیانی دست به کار می شوند وظاهراً سپاه یمانی در یاری حضرت (علیه السلام) در حجاز نیز نقش مهمی ایفاء می کنند.
* * *
حضرت (علیه السلام) از کشور مصر بعنوان یک پایگاه مهم فرهنگی وتبلیغی در سطح جهان بهره می گیرد، ورود آن حضرت ویارانش به مصر چنین بیان شده است:
"آنگاه آنان (مهدی (علیه السلام) ویارانش) وارد مصر شوند وحضرت بر فراز منبر با مردم سخن گوید. زمین بر اثر عدل وداد رونق ونشاط تازه ای گیرد، وآسمان باران رحمت خود را فرو بارد، درختان بارور شده وزمین گیاهانش را برویاند وزینت بخش ساکنان خود گردد، حیوانات وحشی بگونه ای در آرامش وامنیت بسر برند که همچون حیوانات اهلی، همه جا آسوده به چرا پردازند. علم ودانش دل مردم با ایمان را چنان روشن کند که هیچ مؤمنی از نظر علمی به برادر دینی اش نیاز پیدا نکند. آری، آن روز، این آیه قرآن همه جا جلوه گر شود که می فرماید " یغنی الله کلا من سعته " (خداوند همگان را از غنای بی کران خویش توانگر سازد)"(20).
احادیث دوران ظهور می گویند که یهودیان در آخر الزمان روی زمین فتنه وفساد می کنند وبه طغیان وبرتری جوئی کشیده می شوند، همانطور که خداوند در قرآن بیان نموده اما سرانجام به دست پرچمدارانی از خراسان نابود می گردند:
"چیزی نمی تواند آنان را از تصمیم خود بازگرداند تا آنکه درفش های خود را در ایلیاء به اهتزاز درآورند"(21). منظور از ایلیاء، همان قدس است.
این بار، شیعیان وایرانیان هستند که خداوند متعال آنان را علیه یهودیان برخواهد انگیخت:
"ما بندگان نیرومندی از خود را علیه شما برانگیزیم"(22).
شاید منظور این باشد که ایرانیان وشیعیان بخش قابل توجهی از سپاه حضرت (عجل الله فرجه) را در فتح قدس تشکیل خواهند داد.
احادیث، جزئیات سرکوب یهودیان را معین نکرده اند ونگفته اند که این حادثه در یک مرحله اتفاق خواهد افتاد یا در چند مرحله؟ قبل یا بعد از ظهور؟ ولی سرانجام کار یهودیان را چنین توصیف می کنند که نابودی آنان به دست توانای حضرت وسپاهیانش در یک درگیری شدید اتفاق می افتد، واین در زمانی ست که " عثمان سفیانی " حاکم سرزمین شام، پیش مرگ یهودیان ورومی ها شده ودر خط مقدم دفاعی آنها قرار گیرد.
بنا به نقل روایات، امام زمان (علیه السلام) نسخه های اصلی تورات را از درون غاری در انطاکیه وکوهی در فلسطین ودریاچه طبریه بیرون می آود وبا استناد به آن یهودیان را محکوم ونشانه ها ومعجزاتی را برای آنان آشکار می سازد. برخی از یهودیان که پس از آزادی قدس زنده مانده اند، به حضرت ایمان می آورند وکسانی که ایمان نمی آورند از سرزمین های عربی اخراج می گردند(23).
به طوری که از احادیث برمی آید، کمی قبل از ظهور حضرت، جنگی جهانی رخ می دهد که ریشه در منطقه شرق عالم دارد " جنگها در زمین فراوان شود " از بعضی احادیث چنین فهمیده می شود که این جنگ بصورت جنگهای منطقه ای است ودر سال ظهور اتفاق می افتد وخسارتهای آن نیز متوجه آمریکا واروپا می شود:
"آتش، در مغرب زمین همچون شعله ای که از هیزم فراوان زبانه کشد، بالا رود"(24) " بین مردم شرق وغرب وحتی میان مسلمانان ایجاد اختلاف شود، ومردم در اثر هراس ووحشتی که دارند با رنج وگرفتاری سختی روبرو شوند"(25).
همچنین روایات خبر می دهند که زیانهای جانی این جنگ که با بیماری طاعون، پیش از جنگ وبعد از آن همراه است، دو سوم ساکنان زمین را در برمی گیرد، این خسارتها به شکل مستقیم گریبانگیر مسلمانان نمی شود:
"حادثه ظهور، رخ ندهد مگر آنکه دو سوم مردم جهان از بین روند، پرسیدیم: وقتی دو سوم مردم از بین روند چه کسی باقی می ماند؟ فرمود: آیا شما نمی خواهید جزء یک سوم باقیمانده باشید؟"(26).
پاره ای از روایات، اشاره دارند که این نبرد در چند مرحله انجام می پذیرد، وآخرین مرحله آن بعد از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) وآزاد سازی حجاز وورود حضرت به عراق خواهد بود.
البته آزاد نمودن حجاز مربوط به نابسامانی وخلأ سیاسی وبحران حکومت آن دیار وحوادث دیگری است که مشروح آن در فصلهای بعد خواهد آمد. ان شاء الله
* * *
فتنه شرق وغرب علیه مسلمانان
واژه " فتنه " در قرآن کریم واحادیث به دو معنی عام وخاص آمده است.
معنی عام آن عبارت از هر امتحان وآزمایشی است که برای انسان پیش آید، خواه از ناحیه خود انسان باشد یا از ناحیه شیطان ویا از سوی مردم وخواه انسان از امتحان، کامیاب وروسفید بیرون آید واز گرفتاری برهد ویا در آن سقوط کند.
اما معنی خاص آن عبارت از حوادث وپیشامدهایی است که مسلمانان را از زاویه اعتقادی در بوته امتحان قرار دهد. فتنه هائی که پیامبر (صلی الله علیه وآله) نسبت به آن هشدار داده به همین معناست.
اصحاب پیامبر وتابعین(27) علیرغم اختلاف های اعتقادی، روایات متعددی نقل کرده اند که بر اساس آن پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) مردم را از فتنه ها ودسیسه های بعد از خود برحذر داشته است.
در میان صحابه " حذیفة بن یمان " با احادیث مربوط به این فتنه ها بیش از دیگران آشنا است، چرا که او تمام سعی خود را به کار بست تا وقایع مربوط به آنرا از رسول خدا سؤال کرده وثبت وضبط نماید. به همین خاطر بسیاری از روایات مربوط به " فتنه ها " توسط حذیفه از پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) یا از امیر المؤمنین (علیه السلام) نقل شده است. حذیفه از اصحاب خاص امیر المؤمنین نیز به حساب می آمد. او می گوید:
"تا روز قیامت هیچ گروه توطئه گری نیست که تعدادشان به سیصد تن برسد مگر آنکه اگر بخواهم نام سردستگان ونام پدران ومحل سکونتشان را بیان کنم، همه این اطلاعات، از آموخته های رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به من است. "
ومی گوید:
"اگر تمام آنچه را که می دانستم برای شما بازگو می کردم، مرا تا شب مهلت نمی دادید"(28) یعنی مرا فوراً می کشتید ومنتظر تاریکی شب نمی شدید.
از این حدیث روشن می شود که مردم بعد از وفات پیامبر (صلی الله علیه وآله) گرفتار فتنه می شوند.
توجه فراوان مسلمانان به احادیث فتنه ها، به جایی رسید که گاهی احادیث مربوط به حضرت مهدی (علیه السلام) را تحت الشعاع خود قرار داد، زیرا پیامبر خبر داده که امت از فتنه رها نخواهد شد مگر بدست حضرت مهدی (علیه السلام). از این رو نویسندگان کتابها ومجموعه های حدیثی، فصلهائی را تحت عنوان " فتنه ها وجنگ های مهم " که پیامبر از وقوع آنها خبر داده، تدوین نموده اند.
همچنانکه عده ای از راویان ودانشمندان اسلامی کتابهائی را به صورت مستقل در این باره تألیف نموده وروایات مربوط به آن را گرد آورده اند.
تعداد این فتنه ها در کلام پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله)، متفاوت است. در بعضی پنج فتنه ودر برخی چهار یا شش یا هفت ویا بیشتر ذکر شده است.
علت این اختلاف، آن است که حضرت، گاهی فتنه های داخلی را می شمردند وگاهی فتنه های خارجی را. یا آنکه فتنه ها را بر اساس تأثیری که بر مسلمانان می گذارد توصیف می کردند.
بررسی تعداد فتنه ها ویا انطباق آنها با تاریخ مسلمانان مهم نیست بلکه مهم، شناخت آخرین فتنه ای است که همه معتقدند با ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) آشکار خواهد شد. در احادیث، ویژگی های این فتنه بسیار شبیه به توطئه اخیر غربی ها است که در ابتدای قرن حاضر دشواری ها ومصیبت های بسیاری را بر ملل مسلمان وارد کرده است، چرا که غربی ها در داخل سرزمین های اسلامی با ما جنگیده وبر ثروت وسرنوشت ما مسلط گشته اند وشرقی ها نیز در این توطئه با آنان همکاری کرده وبخشی از سرزمین مسلمانان را تصرف وآثار اسلام را از آن محو ساخته وآن را تحت فرمانروائی خود درآورده اند.
اینها نمونه هایی از احادیث است:
از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نقل شده که فرمود: " چهار فتنه وآشوب بر امت من وارد شود که در فتنه اول، خونها جاری ودر دومی، خونها جاری واموال پایمال ودر فتنه سوم، خونها جاری، اموال پایمال ونوامیس مردم هتک شوند. اما فتنه چهارم فتنه ای کور وکر وفراگیر است وهمچون کشتی گرفتار در دریای متلاطم راهی برای نجات آن دیده نشود ومردم پناهنگاهی نیابند. آن فتنه از شام آغاز شود وعراق را فرا گیرد. سرتاسر جزیره را درهم کوبیده وبلا وگرفتاری، مردم را همچون پوست دباغی شده کند، هیچ کس نمی تواند بگوید:
بس کنید ودست نگهدارید! اگر آن فتنه را از ناحیه ای برطرف سازند از ناحیه ای دیگر سربرآورد"(29) ودر روایتی آمده است:
"زمانی که فتنه فلسطین رخ دهد، وضع شام همچون آب درون مشک آشفته شود وچون وقت پایانش فرا رسد، پایان پذیرد. در حالی که شما جماعتی پشیمان واندکید"(30).
ودر روایتی دیگر می گوید:
"آن فتنه وآشوب، شام را احاطه می کند وعراق را دربرمی گیرد، وجزیره را در هم می کوبد"(31).
ودر روایتی چنین آمده:
"آنگاه فتنه ای پدید آید که هر چه سخن از پایان آن رود ادامه یابد، هیچ خانه ای باقی نماند مگر آنکه فتنه داخل آن شود، وهیچ مسلمانی نماند مگر آنکه سیلی آن را بر صورت خود لمس کند تا آنکه مردی از خاندان من ظهور نماید"(32).
برای این فتنه که به گفته تمام احادیث، آخرین فتنه قبل از ظهور است، ویژگی های گوناگونی بیان شده که توجه به آنها از اهمیت خاصی برخوردار است:
اول: روایات فتنه قبل از ظهور در منابع شیعه وسنی به شکلی مطرح شده که به آن " تواتر اجمالی " گفته می شود. یعنی اگر چه الفاظ در این روایتها با یکدیگر متفاوتند اما همه آنها با وجود راویان متعدد، معنی ومنظور واحدی را بیان می کنند بطوری که با کمی دقت وتأمل، این اطمینان حاصل می شود که محتوای این احادیث را پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) واهل بیت وی (علیهم السلام) بیان فرموده اند.
دوم: این فتنه، همه زوایای فرهنگی واقتصادی مسلمانان را دربر می گیرد تا جائی که تمام چیزهای حرام، حلال شمرده می شود ودر روایت دیگر مردم آن زمان به " صماء، عمیاء " یعنی کر وکور توصیف شده اند، یعنی سخنی نمی شنوند تا بتوان با گفتگو آنها را از کاری دور کرد، ونمی بینند که بین این وآن فرق بگذارند، این فتنه عمومی وارد هر خانه ای شده وبر شخصیت هر مسلمانی ضربه می زند، وجامعه مسلمین را همچون کشتی گرفتار شده در طوفان دستخوش امواج شدید حوادث می کند. کسی در برابر خطر این فتنه نسبت به دین خود وخانواده اش پناهگاهی نمی یابد واز جور فرمانروایان ستم پیشه ودار ودسته شان محل امنی باقی نمی ماند!
سوم: نقطه شروع این فتنه، منطقه شام است. به همین جهت دشمنان، آنجا را "مهد گسترش تمدن" می نامند وسنگ بنای کشور اسرائیل را در آن ایجاد می کنند.
در روایتی دیگر از عبارت " احاطه بر شام " استفاده شده یعنی این فتنه ابتدا شام را در برمی گیرد وسپس به دیگر سرزمینهای اسلامی کشیده می شود.
روایتی دیگر نام " فتنه فلسطین " بر آن نهاده که موج این فتنه، بر ساکنان منطقه شام بیش از دیگران تأثیرگذار خواهد بود.
چهارم: این فتنه مدت طولانی ادامه می یابد وراه حلها برایش سودمند واقع نمی شود زیرا فتنه، فتنه ای است با ابعاد فرهنگی وعمیق تر از آن که از طریق ترمیم واصلاح، چاره جوئی شود. از سوی دیگر موج مقاومت مردم وموج دشمنی دشمنان سبب از هم گسیختن تمام راه های مسالمت آمیز می گردد.
چنانکه در روایت آمده:
"از ناحیه ای دست به کار اصلاح آن نشوند مگر آنکه از سوی دیگر گسسته شود".
ودر روایت دیگر آمده:
"از جانبی چاره جوئی نکنند مگر آنکه از سوی دیگر گسسته شود".
معنای هر دو روایت یکی است، زیرا این فتنه فقط با قیامی که زمینه ساز حکومت حضرت مهدی (علیه السلام) است وسپس با ظهور آن حضرت ارواحنا فداه خاتمه خواهد یافت.
تعداد زیادی از روایات با صراحت بیان کرده اند که آن فتنه، آخرین فتنه قبل از ظهور ومتصل به ظهور حضرت است وبرخی روایات آن را بطور واضح فتنه متصل به ظهور معرفی نکرده اند، بلکه از آن بعنوان آخرین فتنه تعبیر نموده اند، اما مشخصاتی که برایش شمرده اند، همان ویژگیهای فتنه متصل به ظهور حضرت است.
حال اگر این دو گروه از احادیث را کنار هم قرار دهیم به خوبی روشن می شود که منظور احادیث گروه دوم نیز همان فتنه ای است که در احادیث دسته اول بیان شده است.
فتنه قبل از ظهور با ویژگی های خاص خود، نه با فتنه ها وتوطئه های داخلی سالهای اولیه ظهور اسلام تطبیق می کند ونه با حمله مغول ها ونه با جنگ های صلیبی که هجومهای اولیه آن 900 سال قبل آغاز شد وفراز ونشیبهای مختلفی را در بر داشت. آری این ویژگی ها تنها بر بخشی از هجوم غربی ها بر امت اسلام منطبق است که در این اواخر اتفاق افتاد وطی آن غربی ها توانستند با هجوم همه جانبه، نیروهای نظامی خود را به سرزمینهای اسلامی کشانده وبه سرعت آنان را در یک فتنه وتوطئه گرفتار نمایند ودر قلب سرزمین های اسلامی، ریشه یهودیان هم پیمان خود را استوار سازند.
از پیامبر (صلی الله علیه وآله) روایت شده است که فرمود:
"سوگند به آن که جانم در دست اوست، بر امت من قومی فرمانروایی کنند که اگر دم برآورند آنها را بکشند واگر سکوت نمایند همه چیز آنها را مباح شمرند، اموالشان را از آنِ خود کرده وحرمت نوامیس آنان را زیر پا گذارند. خونشان را ریخته، ودلهاشان را مالامال از کینه ووحشت گردانند، آنان را پیوسته هراسان، پریشان وبیمناک بینی. در آن روزگار گروهی از مشرق وجمعی از مغرب وارد شوند وبر امت من فرمانروائی کنند، پس وای بر حال ضعیفان امت من از دست آن ستم پیشگان، ووای بر ستمگران از عذاب الهی، چرا که آنها نه به کوچک رحم نمایند، ونه حرمت بزرگ وپیر را نگاه دارند، واز هیچ کاری روی گردان نیستند. اندامشان اندام آدمیان، اما دلهاشان دلهای شیاطین است"(33).
این روایت از ارتباط دو جانبه استبداد داخلی واستعمار خارجی پرده برداشته وعلت سلطه کفار شرق وغرب بر امت اسلامی را، تجاوز حکام داخلی بر ملتهای مسلمان ووجود جو اختناق وسلب آزادیهای آنان می داند. زیرا رفتار ظالمانه، مردم را درصدد انتقامجوئی از حاکمان برمی آورد ودرگیری های داخلی، آنان را از مقابله با دشمن خارجی بازمی دارد، ودر نتیجه دشمن فرصت را غنیمت شمرده، وبه بهانه رها کردن آنان از چنگ فرمانروایانِ ستمگر، به سوی کشورهای اسلامی لشکر کشی می کند. همچنانکه ناپلئون در جنگ با مصریان عمل کرد. وقتی کشتی های او به ساحل مصر نزدیک شد نامه ای برای مصریان فرستاد ودر آن اسلام
را ستود ونسبت به آن اظهار علاقه ودوستی کرد وانگیزه آمدن خود را نجات مصریان از ستم پادشاهان اعلام نمود.
ناپلئون این سیاست حیله گرانه را بعد از اشغال مصر نیز همچنان ادامه داد، تا جائی که با پوشیدن لباس مصری، خود را مسلمان اعلام کرد وعید میلاد پیامبر (صلی الله علیه وآله) را جشن گرفت!
پس از آن کشورهای انگلیس، آمریکا وروسیه نیز شیوه های مشابهی را بکار گرفته وادعا کردند که آنها فقط به منظور آزاد سازی ملتهای مسلمان می آیند. آنان پیوسته جهت ادامه سلطه بر سرزمینهای اسلامی ودخالت در سرنوشتشان این ترفند را بکار می برند.
از پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) نقل شده که فرمودند:
"فتنه ها ادامه یابد وافرادی در دوران فتنه وستم متولد شوند که جز آشوب چیزی نشناسند، وزمین چنان آکنده از ستم شود که هیچ کس جرأت نکند نام خدا را به زبان آورد. آنگاه خداوند مردی را از ذریه من برانگیزد، تاسرتاسر زمین را مهد عدل وداد گرداند، همان سان که پیشینیان آنرا از ظلم وجور آکنده بودند"(34).
این حدیث شریف بیانگر آن است که فتنه وآشوب قبل از ظهور، در طول نسل های مختلف ادامه می یابد، تا آنکه نسلی از مسلمانان متولد شوند که هیچ اندیشه ای جز انحراف از دین وهیچ سیاستی جز جور وستم در پیش نگیرند. واین تعبیر دقیقی از ترسیم فضای فرهنگ سلطه است که کودک مسلمان در سایه آن رشد می کند واز فضای تعالیم اسلامی وفرهنگ وعدالت آن چیزی نمی داند، مگر کسی که خداوند وسیله هدایت ونگهداری او را از انحراف فراهم سازد.
ومعنی سخن پیامبر (صلی الله علیه وآله) که فرمود: " زمین آن چنان از ستم وجور آکنده شود که کسی قادر بر گفتن "الله" نباشد. "این است که قوانین ظالمانه وسیاستهای ستمگرانه، تمام زوایای زندگی مردم را دربر می گیرد ; بگونه ای که کسی نمی تواند بگوید: ما مسلمانیم، پروردگار ما خداست واو دستور داده تا ستم وبیداد را نپذیریم.
از امیر مؤمنان (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
"حکومت اهل بیت پیامبر شما در آخر الزمان است وبرپائی آن نشانه هائی دارد، از جمله آنکه رومیان وترکان، بی دلیل بر شما بشورند، ونیروها علیه شما بسیج گردند وترکها با رومیان به مخالفت برخیزند، وجنگ ها در زمین گسترش یابد"(35).
سخن امام (علیه السلام) بیانگر آن است که فتنه رومیها وترکها ویورش آنان علیه سرزمینهای اسلامی، از نشانه های ظهور حضرت است.
امام در بیان نشانه های آخر الزمان از واژه های خاصی بهره گرفته است از جمله کلمه "استثارت". که تعبیر دقیقی است، یعنی هجوم آنها بی منطق وبا هدف سلطه واستثمار سرزمین های اسلامی انجام می شود.
وهمچنین تعبیر " ترک ها ورومیها با هم اختلاف می کنند " بدان معنی است که آنها بر سر تقسیم نفوذ ومیزان سیطره بر کشورهای اسلامی کشمکش می کنند ولی در دشمنی مشترکشان با ما همچنان متحد می مانند.
جمله دیگر حدیث یعنی " جنگ ودرگیری در زمین فزونی یابد " است. چنانکه هم اکنون می بینیم قاره ای نیست که جنگ وستیز در آن نباشد، وهیچ جنگی پایان نمی یابد، مگر اینکه جنگ دیگری آغاز گردد، همه اینها ریشه در تحریک غربی ها دارد که با حمایت وپشتیبانی یهودیان به اجرا درمی آید. آری آنان هرچه بتوانند آتش جنگ را شعلهورتر می کنند.
از پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) نقل شده که فرمود:
"امت من توسط حاکمانش گرفتار بلایی سهمگین خواهد شد. بلایی که نظیر آن را کسی نشنیده است بگونه ای که زمین پهناور بر آنان تنگ شود وچنان ظلم وجور فراگیر گردد که مؤمن جائی برای پناه بردن پیدا نکند تا آنکه خداوند مردی از خاندان مرا مبعوث ودر زمین قسط وعدل را بگسترد، همانگونه که از ظلم وجور پر شده است، ساکنان آسمان وزمین از وی خشنود گردند. در آن زمان، نه زمین گنجهای درون خود را پنهان سازد ونه آسمان از بارش پی در پی باران رحمت خویش دریغ نماید"(36).
حذیفة بن یمان از قول رسول خدا (صلی الله علیه وآله) می گوید:
"وای بر این امت از پادشاهانی ستمگر! چگونه مسلمانها را می کشند وآنها را از خانه ودیارشان آواره می کنند، مگر کسی که به اطاعتشان تن در دهد. در آن زمان مؤمن با تقوا به زبان، با آنان مدارا وبه دل از آنان گریزان است. وچون خداوند اراده فرماید که عزت اسلام را بازگرداند، پشت هر ستمگر ستیزه جو را خواهد شکست واوضاع امت اسلامی را بعد از فساد اصلاح خواهد کرد که او بر هر کاری اراده کند، قادر وتواناست.
ای حذیفه: اگر از عمر دنیا بیش از یک روز باقی نماند، خداوند آن را بقدری طولانی گرداند تا مردی از خاندان من زمام امور را بدست گرفته واسلام را پیروز گرداند. خداوند از وعده خود تخلف نمی کند واو بر هر چیزی تواناست"(37).
آن حضرت در جایی دیگر می فرماید:
"به سرعت زمانی فرا رسد که ملت ها را علیه شما فرا خوانند، همچون فراخواندن گرسنگان برای بلعیدن. در آن حال تعداد شما بسیار اما همچون کف روی سیلابید. خداوند به یقین هیبت وشکوه شما را از دل دشمنانتان بردارد، ودر اثر دل بستن به دنیا وبیزاری از مرگ، ضعف وسستی را به دل شما افکند"(38).
اینها روایات روشن ورسائی است که نور نبوت از آنها جلوه گر است وحال وروز امت اسلام ودشمنان سلطه گرش را به تصویر می کشد ومردم را به گشایش کار بوسیله ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) بشارت می دهد.
همچنین پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود:
"مشرکان، مسلمانان را به خدمت خویش گمارده وآنان را در شهرها به فروش رسانند، وهیچ کس بر این کار ناپسند اعتراض نکند. این بلا وآزمایش همچنان تداوم یابد تا همه ناامید، مأیوس وبدبین شده وتصور کنند که گشایشی بر آنان نخواهد بود، در این هنگام خداوند مردی از پاکان عترت من واز نیکان ذریه ام برانگیزد، مردی دادگستر، خجسته وپاک که ذره ای (از دستورات اسلام) فروگذار نکند وخداوند دین، قرآن، اسلام ومسلمانان را به وسیله او عزیز وسربلند وشرک ومشرکین را ذلیل وزبون سازد، وی پیوسته از خدا پروا دارد ودر اجرای حکم او فریب خویشاوند را نخورد، سنگ روی سنگ نگذاشته، وعمارتی برای خویش بنا نکند ودر زمان فرمانروایی خود بر کسی تازیانه نزند مگر جهت اجرای حد شرعی. خداوند متعال تمام سنت های غلط ونامشروع را بوسیله او محو ونابود ساخته وتمام فتنه ها را از بین برد، درهای حق به وسیله او گشوده ودرهای باطل بوسیله او بسته شود. خداوند هر مسلمان دربندی را در هر کجا توسط او به دیارش بازگرداند"(39).
این حدیث فضائی دردناک از استضعاف، خرید وفروش واسارت مسلمانان در دیگر سرزمین ها را ترسیم می نماید. واین تصویر به مسلمانانی اختصاص ندارد که با حقارت در خدمت مشرکان وبرای آنها کار می کنند، بلکه نمایشگر فاجعه بزرگ خرید وفروش واسارت وکوچاندن مسلمانان بدست مشرکان عالم است!
اما همین روایت در اوج یأس ودرماندگی مسلمانان، ظهور منجی عالم بشریت حضرت مهدی موعود ارواحنا فداه را بشارت می دهد.
* * *
نقش رومی ها در دوران ظهور
منظور از روم در احادیث مربوط به آخر الزمان وظهور حضرت مهدی (علیه السلام)، ملت های اروپا وبه دنبال آن آمریکاست، چرا که آمریکائی ها همان فرزندان ووارثان امپراطوری تاریخی رومیانند که در چند قرن اخیر بدانجا مهاجرت کرده اند.
ممکن است گفته شود، رومیانی که خداوند در سوره روم از آنان سخن گفته وپیامبر (صلی الله علیه وآله) وپس از او مسلمانان با آنها پیکار نمودند، غیر از اروپائیان امروزیند، چرا که رومیان آن زمان همان بیزانس ها بودند که پایتختشان ابتدا شهر " رم " در ایتالیا وسپس شهر قسطنطنیه بود، تا آنکه مسلمانان حدود 500 سال پیش آن را فتح وبه "اسلام بول" تغییر نام دادند که مردم آن را استانبول تلفظ می نمایند.
در پاسخ این سخن باید گفت: درست است که رومیان هنگام نزول قرآن وصدور احادیث همان طرفداران امپراطوری معروف روم یا بیزانس بودند. اما اروپائیان امروز، ملت ونژادی غیر از آنها نبوده ونیستند. بلکه می توان گفت که اینها تداوم بخش همان خطوط سیاسی وفرهنگی وجزئی از آن امپراطوری سابقند.
ملت های فرانسه، بریتانیا، آلمان وچند کشور دیگر، از لحاظ فرهنگ، سیاست ودین، از اجزاء حقیقی امپراطوری روم به حساب می آیند به خصوص که این کشورها در آن زمان از مستعمرات امپراطوری روم شمرده می شدند.
سرداران بیزانس وروم که دو هزار سال در رم وقسطنطنیه حکومت کردند، همه از نژادهای متعدد اروپائی بودند، حتی پس از الحاق یونان به امپراطوری، گاهی در میان زمامداران روم، یونانیان نیز به چشم می خوردند.
شاید به همین دلیل است که وقتی امپراطوری روم باستان به ضعف گرائید ودر قسطنطنیه وپیرامون آن محدود شد ودر محاصره دریای خروشانی از ملتهای مسلمان قرار گرفت، سایر کشورهای اروپائی به ادعای میراث خواهی بپا خاستند، وشاید به همین دلیل، لقب قیصر که مخصوص پادشاهان امپراطوری روم بود در بسیاری از کشورهای غربی از جمله آلمان، برای سران این کشورها، به کار می رفته است.
باید توجه داشت که این گونه تغییر وتحول در امپراطوری ها ودولتها امری طبیعی است، چرا که ممکن است حکومت از منطقه ای به منطقه دیگر واز ملتی به ملت دیگر انتقال یابد، اما شالوده های اساسی وویژگی های اصلی آن حکومت همچنان پابرجا بماند.
بنابراین، احادیث باارزشی که از آینده رومیان یا به تعبیر عرب ها " بنی اصفر " (مو طلائی ها) خبر می دهد، منظور فقط رومیان بیزانس ایتالیائی تبار نیست تا سایر نژادها وقبائل فرنگی واروپائیان چشم آبی را در بر نگیرد.
به همین دلیل مسلمانان در کتابهای تاریخی خود از اروپائیان گاهی به نام روم فرنگی نام برده اند اما در عین حال به همه آنها رومی گفته، واز آنان با کلمه رومی ها یاد کرده اند.
علاوه بر آن، از آیات 31 و32 سوره روم، وآیات 12 و21 سوره کهف واحادیث مربوط به آن که از شرک رومی ها وپیروانشان سخن به میان آورده چنین استفاده می شود که منظور از رومیان در این منابع، احزاب وملت هائی است که ادعای پیروی از حضرت مسیح (علیه السلام) را دارند. وروشن است که رهبری ملت های مسیحی در ابتدا به دست رومیان ایتالیائی وقسطنطنیه ای بوده، وسپس به سایر ملت های غربی ارث رسیده است.
* * *
نام "روم" در بسیاری از احادیث زمان ظهور مطرح شده است. از جمله، احادیث فتنه رومیان وتسلط آنها بر مسلمانان که شرح آن در بخش قبلی کتاب گذشت.
روایات دیگری درباره حرکت کشتی های غربی به سواحل سرزمین های عربی، اندکی پیش از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام)، وجود دارد.
از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمودند:
"وقتی در سرزمین شام فتنه را مشاهده کنی، پس مرگ است ومُردن، تا آنکه " مو زردها " روانه سرزمین های عربی گردند وحوادثی بین آنان رخ دهد"(40).
فتنه شام در احادیث ظهور، به درگیرهائی گفته می شود که پس از سیطره بیگانگان بر امت اسلامی، در منطقه شام روی می دهد.
یعنی غربی های مو طلائی بخاطر پایداری مردم، از تسلط بر منطقه پیرامون فلسطین ناتوان شده، به ناچار به دخالت مستقیم نظامی دست می زنند، این دخالت نظامی بزودی با مقاومت مسلمانانِ کشورهای عربی مواجه می شود.
از امیر مؤمنان (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"در سپیده دم ماه رمضان از مشرق ندا دهنده ای بانگ برآورد که: ای اهل هدایت گردهم آیید. وپس از ناپدید شدن شفق از مغرب، ندا کننده ای بانگ زند که: ای اهل باطل گردهم آیید... آنگاه رومیان به ساحل دریا نزدیک غار اصحاب کهف روی آورند وخداوند جوانان اصحاب کهف را با سگشان از غار برانگیزد، بین آنها دو مرد وجود دارد بنام مَلیخا، وخَملاها، آن دو، شاهد وتسلیم اوامر حضرت قائم (علیه السلام) خواهند بود"(41).
شاید این جنبش نظامی ادامه حرکت گذشته ویا همان حرکت باشد، وطبق روایت این جریان نزدیک زمان ظهور آن حضرت خواهد بود، چرا که به دنبال ندای آسمانی در ماه رمضان حوادثی، پی در پی بوجود می آید وتا محرم ادامه می یابد، ظهور آن بزرگوار در شب وروز دهم ماه محرم به وقوع خواهد پیوست.
به نظر می رسد که نیروهای غربی آهنگ سرزمین شام کرده ودر عکا وصور، وطبق بعضی روایات نزدیک غار اصحاب کهف، یعنی در انطاکیه منطقه ساحلی بین سوریه وترکیه، فرود می آیند.
درباره جوانان اصحاب کهف روایاتی وارد شده که خداوند متعال آنان را در آخر الزمان ظاهر می نماید تا برای مردم علامت ونشانه ای باشد، آنها از اصحاب امام زمان (عجل الله فرجه) خواهند بود. در فصل مربوط به یاران حضرت (عجل الله فرجه) درباره آنها مطالبی خواهیم گفت.
حکمت ظاهر شدن آنان به هنگام فرود نیروهای غربی ودر آن برهه حساس، این است که نشانه ای خاص برای مسیحیان باشند، چرا که طبق روایات، یاران حضرت مهدی، نسخه های اصلی تورات وانجیل را از غاری در انطاکیه بیرون آورده وبه وسیله آن با رومی ها ویهودیان به بحث وگفتگو خواهند پرداخت.
احتمال دارد این غار، همان غاری باشد که امروز به نام اصحاب کهف معروف است وشاید هم غار دیگری باشد.
در بعضی احادیث، از شورشیان روم نام برده شده که در سال ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) در سرزمین رمله فرود می آیند.
جابر جعفی از امام باقر (علیه السلام) نقل می کند که فرمود:
"بزودی شورشیان روم در رمله فرود آیند، ای جابر! در آن سال، در هر منطقه ای از غرب اختلاف فراوان بوجود آید"(42).
در این رابطه، مطالبی که از اهل بیت (علیهم السلام)، در تفسیر آیات ابتدای سوره مبارکه روم وارد شده قابل توجه است:
"الف، لام، میم، رومیان شکست خوردند، در نزدیکترین سرزمین وآنان بعد از مغلوب شدن به زودی غالب می گردند، در اندک سالی. امر وفرمان از آن خداوند است پیش (از غلبه) وپس از آن، وآنروز ایمان آورندگان، شاد می گردند به یاری خداوند. او هر کس را بخواهد یاری فرماید، واوست عزیز ومهربان"(43).
از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که آن حضرت " یاری خداوند نسبت به مؤمنین " در این آیه را به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) تفسیر نموده اند، وگویا خداوند آن حضرت را بر رومیان پیروز می گرداند(44).
روایات دیگر در این زمینه، روایات مربوط به فرود حضرت عیسی (علیه السلام) ودعوت آن حضرت از مسیحیان به اسلام وپیروی از حضرت مهدی (علیه السلام) است که در تفسیر این آیه شریفه وارد شده است:
"او (حضرت عیسی (علیه السلام)) نشانه ای از علامتهای قیامت است که شکی در آن نیست، از او اطاعت کنید که این صراط مستقیم است"(45).
"همه اهل کتاب قبل از وفات ایشان (حضرت عیسی (علیه السلام)) به او ایمان می آورند، واو در روز رستاخیز گواه بر آنهاست"(46).
یعنی آن بزرگوار یکی از علائم رستاخیز بوده وهنگامی که خداوند او را فرود آورد، تمام مسیحیان ویهودیان به او ایمان آورده وخود ومعجزه هایش را قبل از آنکه از دنیا رحلت کند، می بینند وتصدیق می کنند.
در روایت آمده است که حضرت عیسی (علیه السلام) در بحث خود با رومیان به حضرت مهدی (علیه السلام) ومعجزاتی که خداوند در اختیارش نهاده استدلال می کند(47).
آن حضرت در دگرگونی اوضاع سیاسی وآگاه کردن ملتهای غربی در مقابل حکومتهایشان، نقش مهمی خواهد داشت که در جریان بازگشت مسیح بیان خواهیم کرد.
از جمله روایاتی که به این حوادث ارتباط دارد، احادیث مربوط به آتش بس میان مسلمانان ورومیان است که حضرت مهدی، قرارداد عدم تجاوز با آنان امضاء می کند. ظاهراً این قرارداد بعد از نبرد بزرگ قدس بین سپاه حضرت ولشکریان سفیانی وبعد از پیروزی حضرت وورودش به قدس وفرود حضرت عیسی (علیه السلام) واقع خواهد شد.
به نظر می رسد که حضرت مسیح (علیه السلام) در برقراری پیمان صلح، نقش وساطت ومیانجی گری را بر عهده دارد.
از پیامبر (صلی الله علیه وآله) نقل شده که فرمود:
"ای عوف! پیش از رستاخیز شش حادثه را شماره کن... از جمله، فتنه ای که خانه هیچ عربی خالی از آن نخواهد ماند، وصلحی که میان شما وبنی اصفر (غربیها) برقرار خواهد شد، سپس با شما پیمان شکنی کرده، وبا هشتاد لشکر که هر یک متشکل از 12 هزار سرباز است به شما حمله خواهند کرد"(48).
همچنین از آن حضرت روایت شده که فرمودند:
"بین شما ورومیان چهار پیمان صلح بسته شود، که چهارمین آنها به دست مردی از خاندان هرقل است که چند سال (دو سال) دوام خواهد یافت، در این هنگام مردی از قبیله عبد القیس به نام سؤدد بن غیلان پرسید: در آن روز پیشوای مردم کیست؟ حضرت فرمود: مهدی از فرزندانم"(49).
در برخی از روایات مدت پیمان نامه صلح هفت سال ذکر شده، اما غربی ها تنها پس از دو سال عهد شکنی نموده وپیمان خود را بر هم می زنند وبا سپاهی متشکل از هشتاد پرچم ونزدیک به یک میلیون سرباز به مسلمانان حملهور می شوند وجنگی در سواحل فلسطین وسرزمین شام اتفاق می افتد که در پی آن حضرت رهسپار فتح اروپا وجهان غیر مسلمان می شود که شرح آن در فصل " حرکت ظهور " خواهد آمد.
از جمله احادیث ظهور، ارتباط سفیانی با رومیان است که هواداران سفیانی پس از شکست او به طرف کشور روم فرار کرده وتوسط یاران حضرت مهدی (علیه السلام) تعقیب می شوند.
از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمودند:
"زمانی که قائم (علیه السلام) قیام نماید وسپاه خویش را به سوی بنی امیه (سفیانیان) گسیل دارد آنها به سوی روم گریزند، رومیان به آنان گویند: تا به کیش ما درنیائید شما را نپذیریم، آنها بپذیرند ورومیان پناهشان دهند. آنگاه یاران حضرت مهدی (علیه السلام) با رومیان مواجه شوند، رومیان تقاضای صلح وامان نمایند، پیروان حضرت پاسخ دهند که تا هم کیشان ما را آزاد نکنید به شما امان نخواهیم داد، سپس آنها را آزاد نموده وبه یاران حضرت تحویل دهند"(50).
روایات دیگری نیز وجود دارد که نشان می دهد فرهنگ سفیانی، فرهنگ غربی است، او ابتدا در منطقه روم بوده، سپس راهی منطقه شام می گردد وحرکت خود را از آنجا آغاز می کند، چنانکه به بیان آن خواهیم پرداخت.
در کتاب غیبت طوسی (رحمه الله) ص 278 آمده است:
"سفیانی که سرکرده قوم است از کشور روم به حرکت درآید، در حالی که صلیب به گردن دارد"(51).
از جمله دیگر روایات، احادیث آزادی سرزمین روم توسط حضرت واسلام آوردن رومیان بدست او است، البته احتمال دارد این امر به دنبال شکستن پیمان صلح وحمله نظامی رومی ها به ساحل فلسطین وسرزمین شام باشد که به شکست آنها منجر خواهد شد. چنانکه ممکن است این درگیری سخت ترین نبرد رومیان با حضرت مهدی (علیه السلام) باشد، نبردی که در پی آن گرایشی بین ملتهای اروپائی نسبت به اسلام پیدا می شود.
ودر برخی از روایات، آمده است که:
"یکی از شهرهای غربی با تکبیر فتح گردد، با حضور هفتاد هزار مسلمان"(52).
بعید نیست که سقوط این پایتخت غربی با تظاهرات غربی ها وتکبیر آنان، در حالی که حضرت مهدی (علیه السلام) ویارانش آنان را همراهی می کنند، انجام شود.
از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمودند:
"آن گاه اهل روم بدست مهدی (علیه السلام) اسلام آورده وحضرت برای آنان مسجدی بنا کند، سپس با جانشین قرار دادن یکی از یارانش در آنجا، بازگردد"(53).
ظاهراً حضرت مسیح (علیه السلام) در خلال چند سالی که بین امام (علیه السلام) وغرب پیمان صلح برقرار است، در تحول ملتهای غربی تأثیر بسزایی دارد وظاهراً در این برهه، او در غرب بسر می برد یا بیشترین حضورش در غرب است.
* * *
نقش ترک ها در دوران ظهور
به نظر می رسد منظور از ترک ها در روایاتِ جنبش خجسته ظهور حضرت، روس ها وملت های اروپای شرقی اطراف آنانند، آنها گرچه مسیحی واز لحاظ تاریخی از ملتهای مستعمره امپراطوری روم بشمار می روند، بطوریکه مدعی وراثت آنها نیز شده اند، وشاهان خود را مانند آلمان ها ودیگران، قیصر (سزار) نامیده اند اما اولا: از قبیله های مناطق گوناگون شرق واز نژاد آسیا - اروپا هستند که در روایات وتاریخ " قبیله ها وملتهای ترک " نامیده شده اند، واین نام علاوه بر ترکهای ترکیه وایران، شامل قبیله های تاتار، مغول، بلغارستان، روسیه وغیر آنان نیز می گردد.
ثانیاً: مسیحیت، در بین آنها اصیل نبوده وبعدها به آن مناطق وارد شده وبصورت یک لایه سطحی درآمده ووضعی بدتر از ملت های اروپای غربی مادی گرا وشرک آمیز یافته است وشاید به همین دلیل بود که تسلیم نظریه الحادی کمونیسم شده ودر برابر نفوذ آن، مقاومت نکردند.
ثالثاً: اگر چه برخی روایاتِ مربوط به جنبش ترکان علیه مسلمانان، بر یورش ترک های مغول به سرزمین ما در قرن هفتم هجری منطبق است. اما برخی روایات، بیانگر جنبش آنان در حوادث ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) است. وبیانگر همکاری آنها با رومیان علیه ما واختلافشان با یکدیگر است واین ماجرا جز بر روسها منطبق نیست، واگر ماجرای ظهور به درازا کشیده شود، بر وارثان دولت روس از اقوامی که ریشه وتبار ترکی دارند منطبق است.
اینک به چند نمونه از این روایات که نقش آنان را بیان می کند، توجه کنید:
الف: روایات مربوط به آخرین فتنه ای که بدست آنها ورومیان علیه مسلمانان بپا می شود وشرح آن قبلا گذشت وآنرا جز بر هجوم غربی ها وروس ها به سرزمین های اسلامی در اوایل این قرن، نمی توان تفسیر کرد، فتنه ای که پیوسته ادامه خواهد داشت تا خداوند آن را با حرکت زمینه ساز ظهور حضرت، وسپس با ظهور مبارک او برطرف می سازد.
ب: روایات مربوط به جنگ سفیانی با ترک ها نیز از جمله این روایات است.
من، روایتی که دلالت بر جنگ سفیانی با ترک ها، در دمشق یا اطراف آن داشته باشد، نیافتم، اما روایات بسیاری به دست ما رسیده که حاکی از درگیری بزرگ سفیانی با آنان در قرقیسیا، واقع در مرز سوریه، عراق وترکیه است وعلت آن درگیری، کشمکشی ست که بر سر گنجی که در مجرای نهر فرات ویا نزدیک آن کشف می شود.
بعلاوه، شاید مراد از ترک ها، در این نبرد، ترک های ترکیه باشند نه روسها، ممکن است روسیه در جنگ با ترک ها بطور نهانی با سفیانی بوده واز او پشتیبانی کند که در حوادث مربوط به سرزمین شام وحرکت سفیانی به ذکر آن خواهیم پرداخت. ان شاء الله
ج: روایات مربوط به انقلاب آذربایجان در رویاروئی با ترک ها است.
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"آذربایجان برای ما لازم است، چیزی در مقابل آن یارای مقاومت ندارد وچون انقلاب گر ما قیام کند به سوی او بشتابید، اگر چه با چهار دست وپا رفتن روی برف باشد"(54).
ممکن است از قول امام صادق (علیه السلام) که فرمود " ناگزیر از آذربایجان بوده وچیزی در مقابل آن ایستادگی نمی کند " چنین استفاده شود که منظور جنبشی است هدایت گر که در آذربایجان ویا توسط اهالی آن بپا خواهد شد که باید پس از آن، منتظر نشانه های ظهور بود. اما از روایت زیر فهمیده می شود که ممکن است این ماجرا در رویاروئی با روسها باشد:
از پیامبر (صلی الله علیه وآله) نقل شده که فرمودند:
"دو خروج از طرف ترک ها رخ دهد که در یکی آذربایجان ویران ودر دیگری که در جزیره واقع شود.
عروسان حجله نشین، به وحشت افتند، در آن هنگام خداوند، مسلمانان را یاری نماید. قربانی بزرگ خدا در میان آنان خواهد بود"(55).
اگر این روایت را به تنهایی مورد بررسی قرار دهیم، می توان گفت که شاید این روایت مربوط به هجوم ترکان مغول به سرزمینهای اسلامی باشد، که در نخستین مرحله آن، وقتی به آذربایجان رسیدند، آن را ویران ساختند، وسپس در فرات مسلمانان بر آنها پیروز گشتند ودر چشمه جالوت وسایر اماکن، قربانی بزرگی در بین آنان بود.
اما اگر این روایت را کنار روایت پیشین قرار دهیم، احتمال دارد که منظور از ترک ها، روس ها باشند ونخستین هجوم آنها اشغال آذربایجان قبل وبعد از جنگ جهانی دوم باشد وهجوم دوم، هجوم به طرف " جزیره " است که نام مکانی در حد فاصل بین عراق وسوریه نزدیک منطقه قرقیسیا است. هجوم آنان به آن منطقه هنگام خروج سفیانی است ومفهوم پیروز شدن مسلمانان در آن درگیری پیروزی غیر مستقیمی است که با هلاکت دشمنان اسلام به دست خواهد آمد. در منطقه درگیری قرقیسیا درفش وپرچم هدایت گری یا پرچمی که پیروزی مسلمانان را به همراه داشته باشد وجود ندارد وبشارت پیامبر وامامان (علیهم السلام)، بدین جهت است که در این کارزار، ستمگران با شمشیرهای یکدیگر به هلاکت می رسند.
د: روایات مربوط به فرود ترک ها در منطقه " جزیره " و" فرات " است که احتمالا مراد از ترک ها، روس ها هستند، زیرا فرود آنها همزمان با فرود رومیان در منطقه رمله فلسطین وسواحل آن است.
قبلا اشاره کردیم که قرقیسیا منطقه ای در نزدیکی " جزیره " است که به " دیار بکر " و" جزیره ربیعه " معروف است، ومفهوم کلمه " جزیره " که در کتاب های تاریخی بیان شده، همین نقطه است، نه جزیرة العرب یا جزیره ای دیگر.
این حادثه منافاتی با فرود ترکان مغول در جزیره فرات در قرن هفتم هجری ندارد، که برخی آن را از جمله نشانه های ظهور حضرت به حساب آورده اند، زیرا نشانه ظهور، فرود وسپس نبرد آنان با سفیانی در منطقه قرقیسیا خواهد بود.
روایات آشوب گری ترکانِ مغول وهجوم آنان به سرزمین های اسلامی در زمره روایاتِ مربوط به حوادث وپیش بینی ها ومعجزات نبی اکرم (صلی الله علیه وآله) است که مسلمانان از آن آگاه بوده ودر صدر اسلام نقل می کردند. در زمان حمله مغول ها وپس از آن، این روایات بر سر زبانها افتاد، روایاتی که فرو نشستن آشوب آنان وپیروزی مسلمانان را نیز نوید می داد. بدون آنکه اشاره ای به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) داشته باشد.
اینک به نمونه ای از روایات مربوط به حمله مغول ها توجه کنید:
از حضرت علی (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
"گویا، قومی را می بینم که چهره هایشان همچون سپرهای چکش خورده است، لباسهای حریر ودیبا پوشیده واسبهای اصیل را یدک می کشند، کشتار آنچنان زیاد است که مجروحان از روی بدن کشتگان عبور کنند، در آن کارزار تعداد فراریان از اسیران کمترند.
یکی از یاران عرض کرد: ای امیر مؤمنان! از علم غیب سخن می گوئی؟ حضرت خندید وبه آن مرد که از قبیله بنی کلب بود فرمود: ای برادر کلبی این علم غیب نیست، این دانشی است که از صاحب دانش (رسول الله) آموخته ام زیرا علم غیب تنها علم رستاخیز است وآنچه خداوند در این آیه برشمرده، آنجا که می فرماید: "این خداوند است که به زمان رستاخیز آگاهست وهم اوست که باران را فرو فرستاده، وازآنچه درون رحم هاست خبر دارد وهیچ کس نمی داند که پیمانه عمرش در کجا لبریز خواهد شد.."(56).
خدا از آنچه درون رحم است، پسر یا دختر، زشت یا زیبا، بخشنده یا بخیل، نیک بخت یا بدبخت با خبر است، او می داند چه کسی هیزم آتش دوزخ وچه کسی در بهشت، همنشین پیامبران است، بنابراین علم غیبی که جز خدا کسی از آن آگاه نیست همین است، وغیر از آنچه گفته شد، علمی است که خداوند به پیامبرش آموخت وپیامبر مرا بر آن آگاه ساخت ودر حق من دعا فرمود، تا خدا آن را در دل من جایگزین ودرونم را از آن سرشار سازد"(57).
ه: دسته دیگر، روایات مربوط به جنگ حضرت مهدی (علیه السلام) با ترک ها است، از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"نخستین سپاهی که حضرت مهدی تدارک می بیند به سوی ترک ها گسیل می دارد وپس از شکست وبه اسارت درآوردن آنها وبه غنیمت گرفتن اموالشان راهی شام گردیده وآنجا را فتح می نماید"(58).
منظور امام صادق (علیه السلام)، اولین لشکری است که حضرت آن را مجهّز واعزام می کند وخودش در آن شرکت ندارد. در برخی روایات آمده که حضرت پس از ورود به عراق وپس از چند جنگ جهت آزادی عراق وحجاز، سپاه خود را به طرف ترکها اعزام می کند.
احتمالا مراد از ترک ها در این روایت، ترک های ترکیه باشند اما این احتمال هم هست که منظور روس ها باشند که سفیانی، در نبرد قرقیسیا با آنان وارد جنگ می شود وهیچیک بر دیگری غلبه نمی یابد تا اینکه نابودی آنان توسط حضرت مهدی (علیه السلام) صورت پذیرد.
و: دسته ای دیگر از این احادیث، روایاتی است که ویرانی سرزمین ترک ها را در اثر صاعقه وزلزله می داند وشاید منظور، جنگ افزارهایی مثل موشک باشد که ویران گری آن مانند صاعقه وزلزله است.
ظاهراً این حادثه، در پی نبرد آنان با حضرت مهدی (علیه السلام) است که ویرانی گسترده ای در پی خواهد داشت، بطوری که به نابودی ومحو قدرت وشوکت آنان می انجامد، زیرا در روایات ظهور، پس از این حادثه، دیگر یادی از ترک ها به میان نمی آید، فقط بعد از دومین خروج آنان این عبارت آمده " فلا ترک بعدها " یعنی دیگر از قدرت ترک ها اثری بر جای نخواهد ماند.
از این رو احتمال فراوان دارد که آنان همان روسها باشند، زیرا در روایات مربوط به ظهور چنین گفته ای در مورد هیچ ملت مسلمانی نیامده است.
* * *
نقش یهودیان در دوران ظهور
اگر به جز آیات ابتدای سوره " بنی اسرائیل " چیز دیگری پیرامون نقش یهودیان در آخر الزمان وعصر ظهور در اختیار نداشتیم، همان آیات برای ما کافی بود، زیرا این آیات در عین کوتاهی، بسیار رسا وگویا بوده وخلاصه ای از تاریخ را بیان کرده وبه شکل معجزه آسا وبا دقت تمام، آینده را روشن ساخته است.
در حالی که علاوه بر این آیه ها وآیات دیگر، روایات بسیاری وجود دارد که بعضی مربوط به تفسیر آیات، وبرخی دیگر پیرامون وضع یهودیان در عصر ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) است. ما پس از تفسیر آیات به بیان آنها نیز خواهیم پرداخت.
وعده الهی بر نابودی یهود
خداوند می فرماید:
"پاک ومنزه است (خدائی) که یک شب، بنده اش (محمد (صلی الله علیه وآله)) را از مسجد الحرام به مسجد اقصی سیر داد. مسجدی که مبارک کردیم (برکت دادیم) پیرامونش را تا از نشانه های خود به او بنمایانیم.
بدرستی که او شنوا وبیناست. وبه موسی تورات داده واو را هدایت گر بنی اسرائیل کردیم (که به آنها بگوید) تا غیر از من سرپرستی نپذیرند. (بنی اسرائیل) ای فرزندان کسانی که آنان را با نوح (در کشتی) سوار نمودیم، نوح بنده ای شکرگزار بود"(59).
"ما در تورات به بنی اسرائیل اعلام نمودیم که شما (بنی اسرائیل) در زمین دو بار فساد خواهید کرد وبرتری طلبی وطغیان بزرگی خواهید نمود" "پس چون زمان وعده (تحقق) اولین فساد فرا رسد بندگانی را از ناحیه خود که توانمند وسخت جنگجویند علیه شما برانگیزیم که در میان خانه ها به جستجوی (شما) بپردازند واین وعده ای قطعی وانجام شدنی است".
"سپس پیروزی بر آنان را به شما بازگردانیم وشما را با ثروتها وپسران یاری نمائیم وتعداد شما را بیش از آنان قرار دهیم".
"اگر خوبی کردید، خوبی به خود نموده اید واگر بدی کردید به خود بدی نموده اید وچون وعده (کیفر طغیان) بار دوم فرا رسد، (مخالفانتان) چهره های شما را غم بار وسیاه گردانند ووارد مسجد اقصی گردند همانگونه که نخستین بار داخل شدند وبر آنچه دست یافتند به کلی نابود کنند".
"(اگر توبه کنید) امید است که پروردگارتان بر شما ترحم کند واگر (به فساد) بازگردید ما نیز (به کیفر شما) بازمی گردیم وجهنم را برای کافران زندانی تنگ قرار دادیم".
توضیح بخشهائی از آیات فوق چنین است، در آیه 4 فرمود:
"وقضینا إلی بنی اسرائیل فی الکتاب لتفسدن فی الأرض مرتین ولتعلن علواً کبیراً ".
(ما در تورات به بنی اسرائیل اعلام کردیم که شما در زمین دو بار فساد خواهید کرد وبرتری طلبی وطغیان بزرگی خواهید نمود)
یعنی ما در توراتی که بر آنان فرستادیم حکم قطعی کردیم که شما بزودی از راه راست منحرف شده ودو بار در جامعه فساد وتبهکاری می کنید، همچنانکه بزودی بر دیگران برتری جوئی وطغیان بزرگی خواهید نمود.
"فإذا جاء وعد أولاهما بعثنا علیکم عباداً لنا أولی بأس شدید...". یعنی چون وقت مجازات شما بر نخستین فساد وتبهکاریتان رسید، بندگانی که منسوب به ما هستند به سویتان می فرستیم، بندگانی با صلابت وسر سخت که بر سرتان فرود آیند.
"فجاسوا خلال الدیار وکان وعداً مفعولا" این جمله کنایه از سهولت فتح اول فلسطین به دست مسلمانان است، که سپاه اسلام به جستجوی خانه به خانه بقایای دشمنان یهودی خود می پردازند واین وعده ای قطعی است.
"ثم رددنا لکم الکرة علیهم وأمددناکم بأموال وبنین وجعلناکم أکثر نفیرا".
سپس شما را بر مسلمانانی که علیه شما برانگیختیم، پیروز گردانیم وبه شما ثروت وفرزندانی عطا کنیم واز یاوران بیشتری برخوردار سازیم تا به کمک شما علیه آنان بستیزند.
"إن أحسنتم أحسنتم لأنفسکم وإن أسأتم فلها..."
وآنگاه وضع شما مدتی بدین گونه ادامه می یابد وچنانچه توبه نموده وبه شکرانه نعمت ثروت واولادی که به شما بخشیدیم، نیک عمل نمودید به سود خودتان بوده واگر به بدی وطغیان وخود بزرگ بینی پرداختید فرجام بد آن، مربوط به خودتان خواهد بود.
"فإذا جاء وعد الاخرة لیسووءا وجوهکم ولیدخلوا المسجد کما دخلوه أول مرة ولیتبروا ما علوا تتبیرا" اما شما در آینده نه تنها عمل نیک انجام نمی دهید بلکه به اعمال بد روی می آورید. ما شما را مهلت می دهیم تا روزی که وقت مجازات وکیفر شما بر دومین فسادتان فرا رسد، آنگاه بندگانی از سوی خراسان را که به مراتب سخت تر از مرحله اول رفتار می نمایند، بر شما مسط می کنیم تا آنچه را از آن بیمناک وگریزانید بر شما تحمیل کنند وچهره هایتان را غمبار وافسرده سازند. وفاتحانه وارد مسجد الاقصی گردند، همانطور که در زمان تعقیب خانه به خانه شما در مرحله اول، وارد گردیده وبرتری جوئی وفسادگرائی شما را از بین بردند.
"عسی ربکم أن یرحمکم وإن عدتم عدنا وجعلنا جهنم للکافرین حصیرا" شاید پروردگارتان شما را بعد از دومین کیفر با هدایت خویش مورد رحمت قرار دهد وچنانچه بعد از آن دوباره به انحراف وفساد روی آورید، ما نیز مجازات شما را آغاز می کنیم وشما را در تنگنای دنیوی قرار داده ودر آخرت دوزخ را زندان وحصار شما گردانیم.
* * *
نخستین نتیجه ای که از آیات مذکور گرفته می شود آن است که تاریخ یهود بعد از حضرت موسی در ایجاد فتنه وفساد در جامعه خلاصه می شود، تا آنگاه که مجازاتشان فرا رسد وخداوند افرادی را برانگیزد که به سهولت بر آنان چیره شوند.
سپس خداوند بنا بر حکمت ومصلحت خود، یهودیان را بر آنان پیروز گرداند، وبه آنها مال واولاد فراوان دهد ویاری کنندگان آنها را در دنیا فزونی بخشد. اما یهودیان نه تنها از این اموال ویاران در جهت صلاح استفاده نمی کنند بلکه برای بار دوم در زمین به فساد وفتنه روی می آورند، البته این بار علاوه بر فساد، گرفتار خوی تکبر وبرتری طلبی شده وخود را بسیار بهتر وبرتر از سایر مردم جهان می پندارند. وزمانی که لحظه کیفرشان فرا رسد خداوند بار دیگر آن قوم را بر یهود چیره ساخته، ومجازات شدیدتری را در سه مرحله بر آنها فرو می فرستد.
نتیجه دوم این که، گروهی که خداوند بار اول بر ضد یهودیان برمی انگیزد، به آسانی بر آنها چیره می شوند، آنگاه داخل مسجد الاقصی شده وبه تعقیب خانه به خانه یهودیان می پردازند، ونیروی نظامی آنها را متلاشی می کنند.
آنگاه خداوند برای بار دوم آنها را به سراغ یهودیان می فرستد وبا وجود غلبه یهودیان بر آنها وزیادی یاران وهوادارانشان، ضربات شدیدتری را در سه نوبت از مسلمانان دریافت می کنند، که در اولین نوبت، چهره های پلید آنان را آشکار وآنها را رسوا ساخته وهمانند نبرد سابق، فاتحانه وارد مسجد الاقصی می شوند. وسپس خوی تکبر وبرتری جوئی آنان را، درهم می شکنند. این نکته را از نظر ادبیات زبان عرب از حرف " لام " در سه جمله " لیسوؤا وجوهکم " و" لیدخلوا المسجد.... ولیتبروا " می توان فهمید.
حال، سؤال اساسی که مفسران مطرح می کنند این است که آیا این دو نوع فساد که در یکی از آنها حس خودخواهی وجود دارد، تمام شده وآن دو کیفر وعده داده شده بر آنان به وقوع پیوسته یا هنوز چنین حوادثی رخ نداده است؟
برخی از مفسران بر این عقیده اند که این دو پیش بینی، عملی شده است، بدین ترتیب که کیفرِ فتنه وفسادِ اول به دست " بخت النصر " ومجازاتِ دوم بدست " تیتوس " رومی عملی شده وبعضی دیگر معتقدند که هنوز آن دو کیفر رخ نداده است.
اما نظریه درست این است که: اولین کیفر در برابر نخستین فساد، در صدر اسلام، بدست مسلمانان انجام گرفت، اما وقتی مسلمانان از اسلام فاصله گرفتند، خداوند یهودیان را بر آنان چیره ساخت، ویهودیان بار دیگر در زمین فساد وطغیان نمودند وهرگاه که مسلمانان دوباره به اسلام روی آورند زمانِ کیفر دوم فرا رسیده وبه دست آنان انجام خواهد شد.
بر اساس همین تفسیر، از امامان معصوم (علیهم السلام) روایاتی رسیده وقومی که خداوند در مرحله دوم علیه یهودیان برمی انگیزد، به حضرت مهدی (علیه السلام) ویاران او تطبیق شده است. این افراد، اهل قم بوده وخداوند آنها را قبل از ظهور حضرت برمی انگیزد.
در تفسیر عیاشی از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که حضرت بعد از آنکه آیه شریفه "بعثنا علیکم عباداً لنا أولی بأس شدید" را قرائت نمود، فرمود:
"مراد از این آیه حضرت قائم (علیه السلام) ویاران اویند که نیرومند وباصلابت اند".
ودر تفسیر نور الثقلین از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که حضرت در تفسیر همین آیه شریفه فرمود:
"خداوند قومی را قبل از خروج حضرت قائم، برانگیزد که به قاتلی از قاتلان آل محمد (صلی الله علیه وآله) دست نیابند، مگر اینکه او را به هلاکت رسانند".
واز امام صادق (علیه السلام) روایت شده که وقتی آن حضرت این آیه را قرائت فرمود، عرض کردیم " فدایت گردیم آنها چه کسانی هستند؟ امام سه بار فرمودند: بخدا سوگند اهل قم هستند"(60).
این سه روایت از نظر مفهوم یکسان بوده وتعارضی بین آنها نیست، چرا که اهل قم یعنی شیعیان ایران. روایت شده که آنها با حضرت قیام کرده ویاریش خواهند کرد.
به نظر می رسد که مقاومت یهودیان در مقابل پیروان حضرت در چند نوبت انجام می گیرد، تا آنکه امام مهدی (علیه السلام) ظهور کند ونابودی نهائی یهودیان به رهبری وی وبه دست با کفایت او (ارواحنا فداه) تحقق یابد.
از جمله مطالبی که دلالت دارد دومین کیفرِ یهودیان بدست مسلمانان انجام خواهد گرفت، این است که قومی که خداوند در هر دو مرحله علیه یهودیان برمی انگیزد، یک امت بوده وصفاتی که برای آنان یاد شده وویژگیهای جنگِ آنان با یهود جز بر مسلمانان تطبیق نمی کند. پس پادشاهان مصر، بابل، یونان، ایران، روم ودیگران که در طول تاریخ بر یهودیان تسلط یافتند، هیچکدام با صفت "عباداً لنا" (بندگان ما) که در قرآن آمده، سازگاری ندارند، وانگهی بعد از کیفر اول یهودیان بر هیچیک از آنان چیره نگشتند. در حالی که پس از مجازات اول یهودیان در صدر اسلام، بار دیگر یهودیان بر مسلمانان غلبه کردند، وخداوند آنها را با اموال وفرزندان یاری کرد، وطرفداران آنها را نیز با حمایت ابرقدرت ها بیش از ما قرار داد.
اینک آنها هستند که در زمین فساد نموده، وبر ما وسایر ملت ها، برتری طلبی می کنند واین مجاهدان وکفر ستیزان اسلام هستند که ضربات خود را بر پیکر آنها وارد ساخته وچهره آنان را در غم واندوه فرو می برند.
با بررسی تاریخ یهود بعد از حضرت موسی (علیه السلام) روشن می گردد که فتنه گری وفسادانگیزی در گذشته وحالِ یهود وجود داشته، اما برتری وعده داده شده آنها تنها در زمان ما بوجود آمده است والبته کیفرِ موعود خداوند نیز در پی آن خواهد آمد.
این مطلب برای تمام کسانی که از تاریخ یهود آگاهی دارند، کاملا واضح وآشکار است.
وعده خداوند به تسلط دائم بر یهود
خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:
"آنگاه که پروردگارت اعلام نمود که حتماً تا روز قیامت بر آنان (یهود) کسانی را برخواهد انگیخت که پیوسته عذابی سخت بر آنها روا دارند، همانا پروردگار تو زود کیفر و(در عین حال) بسیار آمرزنده ومهربان است * وآنها (یهود) را روی زمین به صورت گروه هایی پراکنده کردیم، برخی از آنان نیکوکار وبرخی ناصالحند وآنان را با خوشی وناخوشی آزمودیم، شاید که (بسوی حق) باز گردند"(61).
معنی دو آیه شریفه این است که خداوند اعلان ومقدر فرموده که در آینده، افرادی را بر یهود مسلط می گرداند که تا روز رستاخیز آنان را به عذابی سخت گرفتار سازد. او خدائی است که به سرعت کیفر می دهد وبسیار آمرزنده ومهربان است.
از جلمه مجازاتهای خداوند درباره یهودیان این است که آنها را در زمین پراکنده ودسته دسته می گرداند، گروهی از آنان نیکوکار وگروهی بدکارند وآنها را با خیر وشر آزمایش می کند شاید توبه نموده وهدایت شوند.
ما اجرای این وعده الهی در کیفر یهود را، در تمام دورانهای تاریخی آنان به استثنای دوران حکومت پیامبرانی چون موسی، یوشع، داود وسلیمان (علیهم السلام) مشاهده می کنیم وخداوند همواره اقوام وملتهای مختلفی را بر آنها مسلط گردانده که آنان را به عذابی دردناک گرفتار نموده اند.
ممکن است گفته شود که پادشاهان مصر، بابل، یونان، فارس، روم ودیگران بودند که بر یهودیان تسلط یافته وآنان را مجازات سختی نمودند اما مسلمانان چنان رفتاری با آنها نکرده اند، بلکه تنها بر نیروهای نظامی آنها پیروز گشتند وسپس زندگی در سایه دولت اسلامی را از آنان پذیرفتند، تا با برخورداری از آزادی وحفظ حقوق خود در سایه قوانین اسلامی زندگی کرده وجزیه بپردازد.
اما پاسخ این است که معنی عذاب سخت این نیست که پیوسته آنها را کشته یا آواره وزندانی نمایند، آن چنانکه بیشتر حکومتهایی که پیش از اسلام بر آنان تسلط یافتند، اینگونه عمل کردند، بلکه به این معنی است که آنها از لحاظ نظامی، سیاسی، تسلیم آن حکومتی می گردند که خداوند بر آنان مسلط ساخته است.
اگرچه مسلمانان در کیفر دادن یهودیان، از دیگران ملایم تر بودند، اما همان سیطره مسلمانان، مصداق تسلط بر یهودیان، وکیفر نمودن آنان است.
گاهی نیز گفته می شود: تاریخ یهود تطبیق این وعده خدا را بر آنها گواهی می دهد ولی در یک ویا حداقل نیم قرن اخیر، کسی که آنان را مجازات وکیفر دهد بر آنان مسلط نشده، بلکه آنان از سال 1936 میلادی بدترین شکنجه ها را در فلسطین ودیگر مناطق به مسلمانان روا می دارند این قضیه را چگونه می توان تحلیل نمود؟
پاسخ این است که: این دوره از تاریخ زندگی یهودیان استثناست، زیرا این همان دوره بازگشت قدرت آنهاست که خداوند در سوره اسراء به آنان وعده فرموده است: "سپس پیروزی شما را بر کسانی که آنان را علیه شما برانگیختیم برگردانده وبه شما اموال وفرزندانی عطا کرده، وشما را از یارانی بیش از تعداد آنان برخوردار سازیم تا با همکاری شما بر ضد آنها بستیزند"(62).
بنابراین، دوره مذکور خارج از وعده کلی تسلط بر آنهاست تا اینکه وقت کیفر ومجازات دوم بدست مسلمانان فرا رسد.
در این زمینه روایاتی از ائمه (علیهم السلام) رسیده که وعده سرکوب مجدد یهود نیز بدست مسلمانان انجام می پذیرد، صاحب مجمع البیان، در ارتباط با سرکوب یهود در طغیان دوم آنان، اتفاق نظر مفسران را بیان کرده ومی گوید: مراد از آن نزد تمام مفسرین، امت پیامبر اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) است، وهمین معنی از امام باقر (علیه السلام) نقل شده، وعلی بن ابراهیم قمی، در تفسیر خود آن را از ابی الجارود، از امام باقر (علیه السلام) بیان کرده است.
وعده خدا بر فرونشاندن آتش جنگ یهود
خدای متعال در قرآن مجید می فرماید:
"یهودیان گفتند دست خدا بسته است، دست های خودشان بسته باد. وبه سزای این گفته از رحمت خدا دور باشند. بلکه دستهای (قدرت) خدا گشوده است وهرگونه بخواهد انفاق می کند. آنچه از ناحیه پروردگار بر تو فرود آمده، بر سرکشی وکفر بسیاری از آنان می افزاید وما میان آنان تا روز رستاخیز، کینه ودشمنی انداختیم، وهر وقت آتش جنگی را برافروختند، خداوند آن را خاموش کرد، آنان در زمین راه فساد می پیماند وخداوند فساد کنندگان را دوست ندارد"(63) این وعده الهی بر فرو نشاندن آتش جنگ هایی است که یهودیان می افروزند.
خواه مستقیماً خود آنان جنگ افروزی نمایند ویا دیگران را به جنگ تحریک کنند واین وعده الهی بدلیل لفظ " کلّما اوقدوا " یعنی " هر وقت آتش افروزی نمایند " بدون استثناء است.
تاریخ گذشته وحال یهود گواهی می دهد که آنها همواره در پشت پرده بسیاری از آشوب ها وجنگ ها حضور داشته اند، اما خداوند با لطف وعنایت خویش وعده خود را نسبت به مسلمانان وبشریت تحقق بخشیده، ومکر وحیله یهود را باطل ونقشه هایشان را خنثی وآتش جنگ آنان را فرو نشانده است.
شاید بزرگترین آتش جنگ وآشوبی که آنان علیه مسلمانان وجهانیان برافروخته اند، همین نبرد فعلی باشد که جهت دامن زدن به آن، شرق وغرب را تحریک نموده وخودشان در فلسطین بطور مستقیم، ودر اکثر کشورهای جهان بطور غیر مستقیم طرف درگیری اند، وآنچه باقی مانده وعده خداوند است که با فرو نشاندن این جنگ تحقق می یابد.
از آیه شریفه یاد شده چنین استفاده می شود که دشمنی ودرگیری داخلی خود آنها، یکی از الطاف الهی جهت فرو نشاندن آتش جنگ آنها است:
"وما میان آنان تا روز قیامت دشمنی وکینه توزی افکندیم وهرگاه آتش جنگی را برافروختند، خداوند آن را فرو نشاند".
حال به روایاتی می پردازیم که از نقش یهود در عصر ظهور سخن می گویند:
برخی از روایات عصر ظهور، مربوط به گرد آمدن یهودیان در فلسطین قبل از جنگی ست که نابودی آنها را در پی دارد که تفسیری بر این آیه شریفه است: "... به بنی اسرائیل گفتیم در زمین ساکن شوید وزمانی که وعده آخرت فرا رسد شما را با همدیگر می آوریم"(64).
چنانکه در تفسیر نور الثقلین آمده یعنی شما را از هر ناحیه ای گردهم می آوریم.
حدیث دیگر درباره اجتماع وکارزار یهودیان در عکا است، از پیامبر (صلی الله علیه وآله) روایت شده که فرمود:
"آیا شنیده اید نام شهری را که بخشی از آن درون دریاست؟ عرض کردند: آری، فرمود: قیامت به پا نمی شود مگر آنکه هفتاد هزار تن از فرزندان اسحاق به این شهر یورش برند"(65).
واز امیر مؤمنان (علیه السلام) روایت شده است که فرمود:
"در مصر منبری را بنا نموده ودمشق را قطعاً تخریب خواهم کرد ویهودیان را از شهرهای عربی بیرون می رانم وبا عصایم عرب ها را به پیش می برم، راوی این حدیث (عبایه اسدی) می گوید: پرسیدم ای امیر مؤمنان، شما بگونه ای خبر می دهید که به یقین پس از مردن زنده خواهید شد؟ فرمود: هیهات ای عبایه که متوجه نشدی! مردی از تبار من یعنی مهدی (علیه السلام) این امر را بر عهده دارد"(66).
روایت این نکته را می فهماند که یهودیان بر بسیاری از شهرهای عرب تسلط ویا در آن حضور مؤثر خواهند داشت. ما پیرامون نبرد حضرت مهدی (علیه السلام) با سفیانی ویهودیان، در بیان حوادث سرزمین شام، وحوادث حرکت ظهور، سخن خواهیم گفت.
از جمله روایاتی که در ارتباط با یهودیان است، حدیث کشف معبد توسط آنهاست، تعبیر " کشف هیکل " (معبد) در شمار نشانه های ظهور آمده، که ظاهراً کشف معبد حضرت سلیمان (علیه السلام) است، از امیر مؤمنان (علیه السلام) نقل شده که فرمودند:
"ظهور آن حضرت نشانه ها وعلاماتی دارد: نخست محاصره کوفه با کمین وپرتاب سنگ، وایجاد شکاف ورخنه در زوایای کوچه های کوفه وتعطیلی مساجد به مدت چهل شب وکشف معبد وبه اهتزاز در آمدن پرچمهائی گرداگرد مسجد بزرگ (مسجد الحرام) است. قاتل ومقتول در این ماجرا، در آتش اند"(67) احتمال دارد که آن معبد، یک اثر تاریخی غیر از معبدِ حضرت سلیمان بوده ویا در محل دیگری غیر از قدس باشد، چون عبارت " کشف معبد " بطور کلی مطرح شده ونامی از کاشف آن به میان نیامده است.
بخش های اول این روایت نشانگر حالت جنگ در کوفه است که در روایات، گاهی از آن به عراق یاد می شود، اما در این جا به معنی همان شهر کوفه ومحدوده آن ودرهم کوبیدن شهر وایجاد موانع دفاعی در گوشه وکنار آن است.
اما پرچم های گوناگون در اطراف مسجد الحرام، اشاره به درگیری وکشمکش قبایل بر سر حکومت دارد که اندکی پیش از ظهور حضرت پدید خواهد آمد ودر این زمینه روایات فراوانی وارد شده است.
دسته ای دیگر از احادیث، روایاتی است که به معرفی افرادی می پردازد که خداوند بعد از فسادآفرینی وتکبرجویی یهودیان بر آنان مسلط می گرداند، که تعدادی از آنها در تفسیر آیات قرآن مجید گذشت، وبرخی دیگر درباره ایران وشخصیتهای ایرانی در زمان ظهور است، مانند حدیث " پرچم های سیاه " که توسط راویان متعدد نقل شده ودر آن چنین آمده است:
"درفش های سیاه، از خراسان ظهور کنند. هیچ چیز قادر به بازگرداندن آنها نیست، تا سرانجام در قدس برافراشته شوند".
روایاتِ مربوط به بیرون آوردن تورات اصلی از غاری در انطاکیه وکوهی در شام وفلسطین ودریاچه طبریه، توسط حضرت مهدی (علیه السلام) واستدلال آن حضرت بر یهودیان، بوسیله تورات نیز از جمله همین روایات است.
از پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) روایت شده که فرمود:
"تورات وانجیل را از سرزمینی که انطاکیه نامیده می شود بیرون آورد"(68).
ونیز از آن بزرگوار نقل شده که فرمودند:
"صندوق مقدس را از غاری در انطاکیه وبخش هایی از تورات را از کوهی در شام بیرون آورده وبه وسیله آن با یهودیان به استدلال پردازد وسرانجام بسیاری از آنها اسلام آورند"(69).
همچنین از پیامبر (صلی الله علیه وآله) نقل شده که فرمود:
"صندوق مقدس از دریاچه طبریه به وسیله او آشکار شود وآن را در حضورش در بیت المقدس قرار دهند وچون یهودیان آن را مشاهده نمایند، به جز اندکی بقیه ایمان آورند"(70).
تابوت سکینه یا صندوق مقدس، همان است که در فرموده خدای متعال آمده است:
"پیامبرشان گفت: دلیل ونشانه بر پادشاهی او (طالوت) این است که آن صندوق (صندوقی که موسی را در آن به آب افکندند) که در آن سکینه وآرامشی از جانب پروردگارتان وبازمانده ای از آنچه آل موسی وآل هارون باقی گذاشته اند، در حالی که آنرا فرشتگان حمل می کنند به سوی شما خواهد آمد، به راستی در آن نشانه ای (از صداقت حاکمیت طالوت) برای شماست چنانچه مؤمن باشید"(71).
در تفسیر آیه آمده که این صندوق که در آن میراث پیامبران (علیهم السلام) وجود دارد، دلیل ونشانه ای برای بنی اسرائیل است تا بدانند چه کسی شایستگی فرمانروائی دارد، از این رو فرشتگان آن را آورده واز میان جمعیت بنی اسرائیل عبور داده وآنگاه در پیش روی طالوت (علیه السلام) قرار می دهند، سپس طالوت (علیه السلام) آن را به داوود واو به سلیمان واو به وصی خود آصف بن برخیا تسلیم می کند، اما بنی اسرائیل بعد از وصی حضرت سلیمان چون از دیگری اطاعت می کنند آن صندوق را از دست می دهند.
ومنظور از جمله " فیسلم کثیر منهم " (بسیاری از آنان ایمان می آورند) ویا " اسلمت إلا قلیلا منهم " (بجز اندکی از آنان بقیه ایمان می آورند) ممکن است کسانی باشند که صندوق مقدس را می بینند ویا کسانی که حضرت مهدی (علیه السلام) بوسیله تورات اصلی با آنان استدلال می نماید ویا افرادی که حضرت آنان را پس از آزاد سازی فلسطین در آنجا باقی می گذارد.
در روایتی دیگر آمده که تعداد سی هزار نفر از یهودیان به حضرت ایمان می آورند که نسبت به کل جمعیت آنان، رقم اندکی است.
از جمله روایت های مربوط به یهود، روایت های درگیری حضرت ویارانش با یهودیان است. همچون حدیث بیرون راندن آنان از جزیرة العرب توسط حضرت که قبلا گذشت. این اقدام حضرت با پیروزی بر یهودیان وبیرون راندن آنان از فلسطین به پایان می رسد، علماء شیعه وسنی روایات مربوط به نبرد بزرگ حضرت مهدی (علیه السلام) با سفیانی را نقل کرده اند، نبردی که از پشتیبانی یهودیان ورومیان برخوردار است. این نبرد در جبهه ای از انطاکیه تا عکا امتداد دارد، یعنی در طول ساحل سوریه، لبنان وفلسطین واز آنجا تا طبرستان، دمشق وقدس ادامه می یابد.
شکست بزرگ وعده داده شده یهود در آنجا اتفاق می افتد بگونه ای که سنگ ودرخت به سخن می آیند که ای مسلمان! این شخص یهودی است، او را بکش.
شرح این مطلب در فصل نهضت ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) (ارواحنا فداه) خواهد آمد.
حدیث دیگر مربوط به نبرد " مرج عکا " است که شاید جزئی از جنگ بزرگ پیشین باشد، هر چند احتمال آن هست که جزئی از دومین نبرد حضرت مهدی (علیه السلام) با غربیها وپشتیبانان یهودی آنها باشد، که پس از گذشت دو یا سه سال از آزادی فلسطین وشکست یهودیان وغربی ها به وقوع می پیوندد.
به گفته روایات، حضرت مهدی (علیه السلام) پس از آن نبرد، پیمان صلح وعدم تجاوزی را به مدت 7 یا 10 سال با روم یعنی غربی ها منعقد می کند که ظاهراً حضرت عیسی (علیه السلام) میانجی وواسطه آن پیمان است، اما آنان پس از دو یا سه سال پیمان شکنی نموده، وبا هشتاد لشکر که هر یک متشکل از 12 هزار تن می باشد، به نبرد می پردازند. در این نبرد بزرگ، بسیاری از دشمنان خدا به هلاکت می رسند تا جائی که این نبرد را به کشتار عظیم وضیافت " مرج عکا " توصیف می کنند، یعنی ضیافتی که درندگانِ زمین وپرندگان آسمان از گوشت بدن ستمگران استفاده می کنند.
از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
"شهر روم را با تکبیر 70 هزار مسلمان می گشاید، آنان شاهد این کشتار عظیم وخوان گسترده خدا در مرج عکا خواهند بود"(72).
از جمله این روایتها، احادیث مربوط به موقعیت نظامی شهر عکا در زمان ظهور حضرت است که حضرت، آنجا را پایگاه دریائی برای فتح اروپا قرار می دهد.
در روایات آمده است:
"آن حضرت تعداد چهار صد کشتی را در ساحل عکا تدارک دیده وبا یاران خویش به سرزمین رومیان روی آورده وآنجا را فتح می نماید"(73).
ما در فصل حوادث نهضت ظهور حضرت مهدی (علیه السلام)، پیرامون این حادثه بیشتر سخن خواهیم گفت.
نگاهی به تاریخ یهود
در این جا نگاهی گذرا می اندازیم بر اوضاع کلی یهودیان از دورانِ حضرت موسی (علیه السلام) تا زمان پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه وآله). مطالب این بخش با استناد بر دایرة المعارف " کتاب مقدس " از انتشارات " جامعه کنیسه های خاور نزدیک " وکتاب " تاریخ یهود از زبان تورات " تألیف محمد عزّت دروزه، آورده شده است.
تاریخ یهود در این مدت به ده دوره تقسیم می شود:
1 - دوره حضرت موسی ویوشع (علیهما السلام) 1270 ق. م 1130 ق. م
2 - دوره داوران 1130 ق. م 1025 ق. م
3 - دوره حضرت داود وسلیمان (علیهما السلام) 1025 ق. م 931 ق. م
4 - دوره تجزیه وکشمکش های داخلی 931 ق. م 859 ق. م
5 - دوره تسلط آشوریان 859 ق. م 612 ق. م
6 - دوره تسلط بابلیها 597 ق. م 539 ق. م
7 - دوره سلطه ایرانیان 539 ق. م 331 ق. م
8 - دوره تسلط یونانیها 331 ق. م 64 ق. م
9 - دوران تسلط رومیان 64 ق. م 638. م
10 - دوران تسلط اسلام 638. م 1925. م
* * *
دوران حضرت موسی ویوشع (علیهما السلام)
حضرت موسی (علیه السلام)، یک صد وبیست سال زندگی کرد، از این مدت، نزدیک به سی سال در کاخ فرعون مصر، وده سال نزد شعیب پیامبر (علیه السلام) در " قادش برنیع " واقع در انتهای صحرای سینا از سمت فلسطین نزدیک درّه " عرّبّه " سپری کرد.
در تورات فعلی، تعداد افراد بنی اسرائیل (بجز کودکان) که همراه موسی (علیه السلام) حرکت کردند ششصد هزار مرد پیاده اعلام شده(74). اما برخی تاریخ نگاران این نظر را برمی گزینند که خروج آنها از مصر در اوایل قرن سیزدهم قبل از میلاد، یعنی حدود سال 1230 ق. م در زمان فرعون " منفتاح " بوده وحضرت موسی (علیه السلام) نیز در کوهی نزدیک " قادش " بود ووصی او یوشع بن نون (علیه السلام) وی را در آنجا دفن وقبرش را پنهان ساخت. در حالی که حضرت انواع آزار واذیت را از بنی اسرائیل در زمان حیات وپس از مرگش تحمل نمود!
تورات، درباره او وهارون (علیهما السلام) می گوید: " خدا به موسی گفت: در این کوه بمیر همانگونه که برادرات هارون در کوه هور جان سپرد. زیرا شما دو تن به من خیانت ورزیدید، ومرا در کنار چشمه صحرای " مریبه قادش " در بیابان سینا تقدیس نکردید. پس براستی تو به سرزمینی که من به بنی اسرائیل عطا کردم داخل نمی شوی"(75).
ومی گویی: "یوشع بن نون وارد آنجا خواهد شد"(76).
پس از موسی (علیه السلام) رهبری بنی اسرائیل را وصی او یوشع بر عهده گرفت وآنها را به کرانه غربی رود اردن برد وفعالیت خود را از شهر " اریحا " آغاز نمود و31 شهر از شهرها وآبادی های اطراف را که هر یک دارای روستاهای کشاورزی بودند، فتح نمود. ساکنین آن مناطق بت پرستان کنعانی بودند.
یوشع آن منطقه را میان فرزندان بنی اسرائیل که نسبت به یکدیگر حسادت میورزیدند، تقسیم نمود. فصل های 15 تا 19 از سفر یوشع، شهرها وشهرکهای منطقه را که طبق برآورد خود 216 پارچه بودند، نام می برد.
یوشع (علیه السلام) حوالی سال 1130 ق. م در سن نزدیک به یک صد وده سالگی بدرود حیات گفت.
دوره داوران وسلطه فرمانروایان محلی
رهبری بنی اسرائیل پس از یوشع (علیه السلام) به داوران وقاضیان انتقال یافت، آنها شبیه خلفاء در میان قبایل قریش بودند وپانزده تن از آنان به فرمانروائی رسیدند.
دوره داوران با دو ویژگی شناخته می شود، این دو ویژگی را پیوسته در طول تاریخ با بنی اسرائیل مشاهده می نمائیم:
یکی انحراف آنان از خط پیامبران (علیهم السلام) ودیگری تسلط افرادی از طرف خداوند که عذاب دردناکی به آنان بچشانند، همچنانکه در قرآن بدان اشاره شده است.
در تورات از انحراف بنی اسرائیل بعد از یوشع (علیه السلام) چنین می گوید: " (آنان) در میان کنعانیان وحیثی ها واموریها وفرزیها وحیوی ها ویبوسیها(77)، ساکن شده ودختران آنها را همسران خود قرار داده ودختران خود را به پسران آنها داده وخدایان آنها را پرستیدند"(78).
ودر فصل دیگر می گوید: "نخستین کسی که بر آنها سلطه یافت وآنها را به مدت هشت سال تحت فرمان خود درآورد " کوشان رشتعایم " فرمانروای آرام در منطقه نهرین بود"(79).
"آن گاه بنی عمون وعمالقه بر آنها هجوم برده وبر شهر اریحا استیلاء یافتند"(80).
"سپس یابین فرمانروای کنعان به مدت 10 سال در حاصور بر آنان مسلط شد"(81).
"بعد از آن بنی عموم وفلسطینیان 18 سال آنان را به بردگی خود درآوردند"(82). "وپس از آن فلسطینی ها آنها را کیفر نموده ومدت چهل سال بر آنان مسلط گشتند"(83).
فرمانروائی داوران پس از یوشع (علیه السلام) تا زمان صموئیل پیامبر (علیه السلام) ادامه یافت، همان پیامبری که خداوند متعال در قرآن وی را چنین یاد نموده است:
"آیا ندیدی آن گروه بنی اسرائیل را که پس از موسی از پیامبر خود درخواست کردند که فرمانروائی برای ما برانگیز تا (به سرکردگی او) در راه خدا جهاد کنیم پیامبرشان گفت: " آیا اگر جهاد بر شما فرض شود نافرمانی می کنید؟ گفتند: چگونه می شود که ما در راه خدا مبارزه نکنیم در حالی که ما وفرزندانمان از دیارمان رانده شده ایم. اما چون جهاد بر آنان مقرر گردید بجز اندکی همه روی گرداندند وخداوند از کردار ظالمان آگاه است"(84).
تاریخ نویسان این دوره را حدود یک قرن یعنی از 1130 ق. م تا دوران طالوت وداود (علیهما السلام) یعنی 1025 ق م تخمین می زنند، ولی از سفر داوران در تورات مدت این دوره بیش از این مقدار فهمیده می شود.
دوره داوود وسلیمان (علیهما السلام)
دوران طالوت (شاوُل) را بخشی از دوران داود وسلیمان (علیهما السلام) قرار دادیم، زیرا او اگرچه پیامبر نبود اما فرمانروائی بود در خط انبیاء. مورخین مدت فرمانروائی وی را پانزده سال از 1025 تا 1010 قبل از میلاد ثبت کرده اند. پس از او داود وسلیمان (علیهما السلام) از سال 1010 ق. م تا 931 ق. م یعنی سالِ وفات حضرت سلیمان فرمانروائی کردند.
متأسفانه گردآورندگان توراتِ موجود، نسبت به حضرت موسی، داود وسلیمان (علیهم السلام) ستم روا داشته وتهمتهای بزرگ اخلاقی، سیاسی واعتقادی به آنان نسبت داده اند وبسیاری از تاریخ نویسان غربی مسیحی نیز از آنان پیروی نموده ومطالبی را هم بر گفته های آنان افزوده اند. ومتأسفانه مسلمانانی که پیرو فرهنگ غرب بودند نیز از این گروه تبعیت کرده اند. درود وسلام خدا بر تمام پیام آوران الهی. ما در پیشگاه خداوند از کسانی که نسبت به آن بزرگواران بهتان روا داشتند بیزاری می جوئیم.
حضرت داود (علیه السلام) بنی اسرائیل را از ورطه بت پرستی وسلطه بت پرستان نجات داد ونفوذ دولت الهی خود را به مناطق مجاور خویش کشید. وبا ملتهایی که تحت فرمانروائی او درآمدند به شایستگی رفتار کرد، بگونه ای که خداوند متعال این ویژگی داوود را در کتاب خود واز زبان پیامبرش حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) ستوده است.
حضرت داوود (علیه السلام) تصمیم گرفت در محل عبادت جدش ابراهیم (علیه السلام) در قدس وبر بلندای کوه " مریا " مسجدی بنا کند اما آنجا خرمنگاه یکی از ساکنان قدس از قبیله یبوسها به نام " ارونا " بود بطوری که در تورات فعلی آمده، داوود (علیه السلام) آن قطعه زمین را به پنجاه شاقل نقره خرید، ومسجدی ساخت ودر آن اقامه نماز کرد. در کنار آن حیواناتی برای خداوند قربانی می شد"(85).
حضرت سلیمان وارث سلطنت وفرمانروائی پدر بزرگوارش داوود (علیه السلام) گردید ودولت او به همان گستردگی وعظمتی رسید که در قرآن واحادیث رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) بیان شده است. سلیمان مسجد پدرش داوود وجد اعلای خود ابراهیم را به شکل باشکوهی بازسازی کرد. این بنا به معبد سلیمان (علیه السلام) معروف گشت!
دوره فرمانروائی حضرت سلیمان (علیه السلام) دوره ای استثنائی در تاریخ انبیاء (علیهم السلام) است. خداوند در این دوره نمونه ای از امکانات شگفت آور ومتنوع را که می توانست در تسخیر انسانها باشد ظاهر ساخت چرا که ملتها موجودیت سیاسی خود را به رهبری پیامبران خدا وجانشینان آنان بر پا داشتند وتوان خود را در طغیان ونبرد علیه یکدیگر بکار نبردند. خداوند در قرآن می فرماید:
"اگر خداوند روزی را بر بندگانش گسترش می داد، بی تردید در زمین ستم وطغیان می کردند، اما خداوند به مقداری که بخواهد، فرو می فرستد، واو نسبت به بندگانش آگاه وبیناست"(86).
حضرت سلیمان (علیه السلام) طبق فرمایش قرآن، در حالی که بر تخت خود نشسته بود جان به جان آفرین تسلیم کرد. مورخان وفات او را در سال 931 ق. م می دانند. با درگذشت حضرت سلیمان انحراف در میان بنی اسرائیل آغاز شد ودولت وی تجزیه گشت. سپس خداوند کسانی را بر بنی اسرائیل مسلط کرد تا آنان را به عذابی دردناک گرفتار سازد.
تورات فعلی پس از آنکه در سفر اول فرمانروایان، به سلیمان (علیه السلام) افترا می بندد که او دست از بندگی خدا برداشته وبه پرستش بتها پرداخت، می گوید: " وبه سلیمان گفت: به خاطر آنکه پیمان مرا رعایت نکردی ودستورات مرا پاس نداشتی، ملک ومملکت را از دست تو گرفته وآنرا جزء جزء می گردانم"(87).
دوران تجزیه وکشمکش داخلی
اختلاف های داخلی اسرائیلیان تا آنجا پیش رفت که از نیروهای بت پرست باقی مانده پیرامون خود ونیز از فراعنه وآشوریان وبابلیان علیه یکدیگر یاری گرفتند.
یهودیان پس از درگذشت حضرت سلیمان (علیه السلام) در شکیم (نابلس) گرد آمده وبیشتر آنان با " یربعام بن نباط " بیعت کردند. او از دشمنان حضرت سلیمان در زمان حیاتش بود واز دست آن حضرت به سوی فرعون مصر گریخته بود. وپس از وفات سلیمان دوباره بازگشت ومورد استقبال یهودیان قرار گرفت ودر ساحل غربی رود اردن دولتی به نام اسرائیل تأسیس کرد وپایتخت آن را شکیم یا سامره قرار داد. وتعداد اندکی از آنان با " رحَبَعام " پسر حضرت سلیمان بیعت نموده وپایتخت خود را قدس قرار دادند واین دولت به نام یهودا معروف گردید.
اما آصف بن برخیا وصی حضرت سلیمان که خداوند او را در قرآن با جمله "عنده علم من الکتاب" (نزد او دانشی از کتاب بود) وصف نموده، از بنی اسرائیل جز تکذیب، بهره ای نبرد.
تورات بیان می کند که کفر وبت پرستی امری آشکار در میان پیروان یربعام بوده ومی گوید: "او دو گوساله از طلا ساخته یکی را در قدس ودیگری را در " دان " قرار داد ودر کنار آنها حیواناتی را قربانی کرد وبه مردم گفت: این ها خدایان شما هستند که از مصر شما را به سوی (شکیم) روانه ساختند، بنابراین در پیشگاه آنها قربانی کنید وبه طرف اورشلیم نروید. پس مردم خواسته او را پذیرفتند"(88).
در کنار پرستش گوساله، یربعام آنان را به پرستش خدایانی دیگر، از جمله "عشتروت" خدای صیدونیها و" کموش " خدای موُ آبی ها و" مکلوم " خدای عمونی ها، فرمان داد(89).
بعد از سه سال کشور یهودا به همین سرنوشت گرفتار شد ومردم به بت پرستی روی آوردند(90).
" شیشق " فرعون مصر فرصت را غنیمت شمرد ودر سال 926 ق. م به منظور پشتیبانی از یربعام وپایان دادن به دولت پسر حضرت سلیمان وطرفداران وی، طی هجومی قدس را اشغال نمود " وخزانه های خانه خدا وکاخ فرمانروا وحتی سپرهای زرینی را که حضرت سلیمان (علیه السلام) ساخته بود با خود به غارت برد"(91).
ظاهراً شرایط عمومی جامعه، فرعون مصر را برای تداوم سلطه خود یا سلطه هم پیمانش یربعام یاری نکرد بنابراین پس از عقب نشینی او، این کشور کوچک اندکی از موجودیت خود را بازیافت ولی نبردها با یربعام همچنان ادامه یافت.
چنانکه " آرامی ها " نیز از ضعف دو دولت موجود در منطقه استفاده نموده وبا هجوم به کشور یهودا پس از به اسارت درآوردن سرانشان، آنان را به سوی پایتخت خود دمشق آورده وبرای آنها جزیه ومالیات مقرر داشتند. این ماجرا در زمان فرمانروایی آرامی ها یعنی ابن هدد (سال 879 - 843 ق. م) اتفاق افتاد(92).
سپس در زمان پادشاهی " آخاب بن عومری " در سالهای 874 - 853 ق. م بر کشور یربعام جزیه مقرر نموده وآنرا تحت الحمایه خود قرار دادند.
همچنین تورات، نبرد فلسطینیها با عرب هائی را یادآور می شود که در اطراف " کوشسیین " از کشور یهودا در زمان فرمانروائی " یهورام " زندگی می کردند. آنان قدس را اشغال نموده وبر اموال موجود در قصر فرمانروا استیلاء یافته وزنان وفرزندان وی را به اسارت درآوردند(93).
تورات می گوید که لشکر "آرامی ها" در بیت المقدس به نبرد پرداخته وسران آنجا را هلاک کردند وتمام گنجینه ها را برگرفته وبه حزائیل پادشاه آرامی ها تقدیم نمودند(94).
همچنین " یوآش " فرمانروای اسرائیل بر کشور یهودا یورش برد وحصار شهر را ویران ساخت وتمام زر وسیم وظروف موجود در خانه خدا ونیز خزانه های سلطان را به یغما برد(95).
این کشمکش وتسلط کشورهای مجاور بر یهودیان تا زمان اشغالگری آشوریان، ادامه داشت!
دوره استیلای آشوریان
سلطه آشوری ها بر یهود، با هجوم شَلْمَنَّصرِ سوم فرمانروای آشوریان در سالهای 859 ق. م تا 824 ق. م به کشور آرامی ها وقلمرو اسرائیل آغاز گردید. بگونه ای که تمام منطقه، تحت فرمان او وفرمانروایان آشوری پس از او درآمد. به نظر می رسد که در آن زمان کشور یهودا، بر خلاف کشور اسرائیل هوادار آشوریان بود. زیرا به گفته تورات فرمانروای یهودا " آحاز بن یوثام " از فرمانروای آشور " تَغلث فَلاسَرْ " خواست که دست به حمله ای علیه کشور اسرائیل وآرامی ها بزند. او این درخواست را پذیرفت ودر سال 732 ق. م دست به حمله زد. وجانشین او شَلمنَّصر پنجم نیز کار او را دنبال کرد، اما هنگام محاصره شکیم (نابلس) یعنی پایتخت اسرائیل، درگذشت وجانشین وی " سرجون دوم " اشغال نابلس را به پایان برد وبر آن تسلط یافت. آشوریان در حمله بر اسرائیل اخراج یهودیان از آن مکان را مطرح و" تغلث فلاسر " تمامی آنان را اسیر وبه سرزمین خود بازگرداند وآشوریان را جایگزین آنها نمود(96).
پس از او " سلطان فَقَحْ " به تکمیل آن نقشه پرداخت وبسیاری از بنی اسرائیل از جمله افراد شاخه " منسی " را به اسارت گرفت(97).
سرجون دوم، نزدیک به سی هزار تن از یهودیان را به سوی حرّان وکرانه خابور ومیدیا کوچ داد، وآرامی ها را جایگزین آنان نمود(98).
در دوران فرمانروائی حزقیا که ظاهراً می کوشید با مصری ها ارتباط برقرار کند، کشور یهودا از سلطه آشوریها خارج گردید. اما " سنحاریب " فرمانروای آشور از این ماجرا به خشم آمد ودر حدود سال 701 ق. م برای تسلط بر کشور یهودا، دست به حمله زد وقدس را به تصرف خود درآورد وبر منطقه مسلط شد. و" حزقیا " تمام نقره های موجود در خانه خدا وخزانه های قصر فرمانروا را به وی تسلیم کرد"(99).
این آخرین هجوم آشوریان برای سیطره بر یهودا بود.
تورات فعلی علاوه بر پادشاهان قبلی آشور، از اسرْحَدّون، وآشور بانیبال آخرین فرمانروای آنها یاد کرده ومی گوید: این دو، اقوامی را از آشور کوچانده ودر سامره (نابلس) اسکان دادند(100).
دوران استیلای بابلیان
نینوا، پایتخت آشوریان، در سال 612 ق. م بدست مادها وبابلی ها (کلدانیها) سقوط کرد وسرزمین آنها توسط این دو نیروی جدید تقسیم شد. عراق ومنطقه شام وفلسطین نصیب بابلیان شد. بخت النصر مشهورترین فرمانروای آنان، برای سیطره بر سرزمین شام وفلسطین دو بار، به آنها حمله کرد ابتدا در سال 597 ق. م وسپس به سال 586 ق. م.
او در نخستین هجوم، قدس را محاصره وفتح کرده وخزانه های قصر فرمانروا را از آنِ خود نمود، وشمار زیادی از یهودیان از جمله سلطان " یهوُیاکین " ومدافعان او را به اسارت درآورد، وصِدِقْیا عموی یهویاکین را بر باقیمانده یهودیان گماشت واسیران را در منطقه نیبور نزدیک رود خابور در بابل اسکان داد(101).
علت حمله دوم، کشمکش میان بخت النصر وفرعون مصر برای نفوذ در منطقه فلسطین بود، فرعون فرمانروایان شام وفلسطین واز جمله صِدِقْیا فرمانروای قدس را بر هم پیمانی با خود وعلیه بابلیان تشویق کرد. آنان نیز پذیرفتند. او حمله خود را به منطقه آغاز کرد، اما بخت النّصر به سرعت دست به هجومی دیگر زد که منجر به شکست مصریان وتصرف تمام منطقه گردید. لشکر بابلیان وارد قدس شدند ومعبد سلیمان را به آتش کشیده وویران کردند وخزانه های آن را به غارت بردند. خانه بزرگان یهود را نیز چنین کرده وقریب به 50 هزار تن از یهودیان را به اسارت گرفتند وفرزندان صِدِقْیا را پیش روی او سر بریده وچشمهایش را از حدقه بیرون آوردند وسپس همراه با اسیران بردند، وبدین گونه کشور یهودا را منقرض ساختند(102).
دوران استیلای ایرانیان
کوروش فرمانروای ایران، در سال 539 ق. م سرزمین بابل را اشغال وحکومت آن را سرنگون کرد وبا حمله به منطقه شام وفلسطین آنجا را نیز فتح نمود وبه اسرای بخت النصر ویهودیانی که در بابل بسر می بردند اجازه بازگشت به قدس وبازسازی معبد را صادر کرد وگنجهای معبد را به آنان بازگرداند و" زِر بابل " را بعنوان فرمانروای آنان برگزید(103).
حاکم یهودی منصوب کوروش، بازسازی معبد سلیمان را آغاز نمود، اما اقوام مجاور از این کار، به هراس افتاده وبه کمبوجیه جانشین کوروش شکایت کردند، وی دستور داد از ادامه ساخت معبد جلوگیری شود، اما مجدداً " دارای اول "، اجازه تکمیل بنا را صادر کرد وساختمان معبد در سال 515 ق. م به اتمام رسید(104).
سلطه ایرانی ها بر یهودیان از سال 539 ق. م تا 331 ق. م ادامه یافت. در این مدت، کوروش، کمبوجیه، داریوش اول (دارا)، خشایارشا، واردشیر (که معاصر عزیر پیامبر (علیه السلام) بود) وسپس داریوش دوم واردشیر دوم وسوم قدرت را بدست گرفتند.
داریوش سوم آخرین فرمانروای ایرانی بود که بدست اسکندر مقدونی از پای درآمد. در تورات فعلی پیرامون بسیاری از این فرمانروایان سخن گفته شده است.
دوران استیلای یونانی ها
اسکندر مقدونی به مصر ومنطقه شام وفلسطین لشکرکشی کرد وآن مناطق را فتح نمود. او هواداران ایرانی وقدرتهای محلی را که رو در روی وی ایستاده بودند در هم شکست ووارد قدس گردید وآنجا را که کاملا تحت فرمان خود درآورد.
سپس بسوی ایران رفت ودر جنگی که در " اربیل " شمال عراق رخ داد، داریوش سوم ولشکر او را نابود کرد وایران را فتح نمود. بدین وسیله یهودیان از سال 331 ق. م تحت سیطره یونانی ها درآمدند.
پس از مرگ اسکندر، بین فرماندهان ارتش، بر سر امپراطوری بزرگ او کشمکش واختلاف شد. پس از این اختلاف که بیست سال به طول انجامید، بطالسه (منسوب به بطلمیوس) در مصر، بر بیشتر بخش های آن، استیلا یافتند وسلوکی ها (منسوب به سلوکوس) در سوریه بر بخش هائی دیگر از آن مسلط شدند. سرانجام قدس در سال 312 ق. م تحت سیطره بطلمیوسیان قرار گرفت. سپس انتیوکوس، سلوکی سوم، در سال 198 ق. م قدس را از تصرف آنان خارج کرد اما بار دیگر بطالسه بر قدس غلبه کرده وتا فتح روم، یعنی سال 64 ق. م در آنجا ماندند.
تورات فعلی شش تن از بطالسه را به نام بطلمیوس اول ودوم... تا آخر یاد کرده ومی گوید: بطلمیوس اول روز شنبه داخل اورشلیم شد وشماری از یهودیان را دستگیر وبه مصر روانه کرد(105).
همچنین پنج تن از سلوکیها به نام های " انتیوکوس " اول ودوم... تا آخر را یاد نموده ومی گوید: چهارمین آنها به سال 175 ق. م تا 163 ق. م، به قدس لشکرکشی کرد وتمام اشیاء گرانبهای معبد را به غارت برد وپس از دو سال ضربه بزرگی به قدس وارد کرد وآنچه داشت به یغما برد وخانه ها ودیوارهای آن را ویران ساخت وزنان وکودکان را به اسارت درآورد ومجسمه خدای خود زِفْس (زئوس) را در معبد نصب ویهودیان را به پرستش آن فرمان داد، که عده بسیاری پذیرفتند. این در حالی بود که در اثر جنبش یهودیانِ مکابی، در سال 168 ق. م، برخی از آنان به مخفیگاه ها وغارها پناه برده بودند(106).
این جنبش، که یهودیان به آن افتخار می کنند، شباهت زیادی به جنگ گروهها ودسته هایی دارد که یهودیان معتقد، علیه یونانیان بت پرست برپا کردند ودر دوران مختلف پیروزی های محدودی بدست آوردند، جنبش مذکور تا سلطه رومیان همچنان ادامه یافت.
دوره استیلای رومیان
بومبی، فرمانروای روم ابتدا در سال 64 ق. م با اشغال سوریه، آن را به امپراطوری روم ملحق نمود ودر سال دوم، قدس را تصرف کرد وآن را تابع فرمانروای رومی سوریه قرار داد.
در انجیل متّی آمده است: در سال 39 ق. م قیصر روم، " اگوست هیرودیس ادومی " را فرمانروای یهودیان قرار داد وبنای معبد سلیمان را به شکل وسیع وزیبا بازسازی کرد ودر سال 4 ق. م درگذشت(107).
به گفته انجیل، پسر او " هیرودیس دوم " از سال 4 ق. م تا سال 39 م، فرمانروائی کرد وحضرت مسیح (علیه السلام) در زمان او دیده به جهان گشود واو بود که یحیی بن زکریا (علیهما السلام) را به قتل رساند وسر او را بر طبقی زرین، برای سالومه یکی از افراد بد کاره بنی اسرائیل هدیه فرستاد(108).
انجیل ها وتاریخ نویسان، آشفتگی ها وآشوب هایی که در عهد نرون به سالهای 54 - 68 م در قدس وفلسطین به وقوع پیوسته وماجراهایی که میان یهودیان ورومی ها ومیان خود یهودیها اتفاق افتاده را بیان می کنند. " فَسْبِسیان " قیصر روم، در سال 70 م فرزند خود " تیطُس " را به عنوان فرمانروای منطقه منصوب کرد. او به قدس یورش برد، یهودیان در آنجا تحصن کردند تا آنکه آذوقه شان تمام شد وضعیف گردیدند، تیتوس دیوار شهر را خراب کرد وآن را به اشغال خود درآورد وبا کشتن هزاران یهودی، خانه های آنها را ویران ومعبد را درهم کوبیده وآنرا به آتش کشید وبگونه ای آن را از بین برد که مردم حتی جای آن را نیافتند. او باقیمانده مردم را به روم فرستاد.
مسعودی تاریخ نگار معروف می گوید(109): در این حمله شمار کشته های یهودیان ومسیحیان به سه هزار هزار یعنی سه میلیون تن رسید که ظاهراً در این رقم مبالغه وجود دارد.
پس از این حوادث، رومیان با یهودی ها شدت عمل بیشتری نشان دادند واوج آن، زمانی بود که کنستانتین وقیصرهای پس از وی، آئین خود را بر اساس اعتقاد به مسیحیت بنا نهاده ویهودیان را مورد آزار واذیت قرار دادند واز همین رو یهودیان، جنگ کسری با رومیان وشکست روم را در سال 620 م یعنی دوران ظهور پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله)، مژده دادند ویهودیان حجاز خوشحال شده وبرای مسلمانان آرزوی پیروزی کردند، پس خداوند آیه ای بر پیامبر نازل کرد که می فرماید:
"الف، لام، میم، رومیان مغلوب شدند در نزدیکترین سرزمین (به حجاز) وآنان پس از مغلوب شدنشان بزودی غالب می گردند، در چند سال آینده. فرجام کار در گذشته وآینده از آن خداست وآنروز ایمان آورندگان شاد می گردند. خدا هر کسی را بخواهد یاری می کند واوست غالب ومهربان"(110) به گفته مورخان، پس از پیروزی ایرانیان، یهودی ها، شمار زیادی از اسرای مسیحی رومی را که بالغ بر 90 هزار نفر می شدند از ایرانیان، خریداری کرده وآنها را سر بریدند!
پس از چند سال که هراکلیوس بر ایرانیان پیروز شد، یهودیان را مجازات وباقیمانده آنها را از قدس اخراج واین شهر را بر یهودیان ممنوع الورود کرد. به همین علت رومیان با عمر بن خطاب شرط کردند که هیچ یهودی در قدس اقامت نکند.
عمر پذیرفت وآن را در عهد نامه صلح نوشت.
این واقعه در سال 638 م یعنی سال 17 هجری اتفاق افتاد وقدس وفلسطین از آن پس جزء دولت اسلامی محسوب شد واین وضعیت تا سال 1343 ه ق 1925م، یعنی وقتی که حکومت عثمانی به دست غربی ها سقوط کرد، ادامه داشت.
* * *
این نگاه گذرا به تاریخ یهود، امور متعددی را برای ما روشن می کند از جمله تفسیر آیات سوره اسراء پیرامون یهودیان که فرمود " شما دو بار در زمین فساد می کنید " یکی از این دو فساد مربوط به پیش از بعثت پیامبر (صلی الله علیه وآله) ودیگری مربوط به پس از آن است واین تنها تقسیم بندی مناسب، درباره تبهکاری های فراوان یهود است که سراسر تاریخ آنان را پوشانده است.
مراد از این جمله خداوند که می فرماید: " بندگانی از خود را که پر صلابت هستند علیه شما (یهودیان) برانگیزیم"(112) مسلمانان هستند، چرا که خداوند در صدر اسلام مسلمانان را بر آنان مسلط ساخت. بگونه ای که درون خانه های آنها به جستجویشان پرداخته وسرانجام وارد مسجد الاقصی شدند.
اما وقتی مسلمانان از اسلام فاصله گرفتند، خداوند قدرت یهود را به آنها بازگرداند وآنان را به وسیله اموال وفرزندان یاری رساند وطرفداران آنها را بیش از ما قرار داد.
اما بار دیگر در نهضت زمینه ساز حکومت حضرت مهدی (علیه السلام) وحرکت ظهور آن بزرگوار، خداوند، مسلمانان را بر آنها مسلط خواهد ساخت. ما در تاریخ، غیر از مسلمانان قومی را نمی یابیم که خداوند، ابتدا آنها را بر یهود چیره ساخته، سپس یهود را بر آنها مسلط کرده باشد.
اما برتری جوئی یهودیان، بر ملتها که در روایت از آن خبر داده شده، تنها یک بار اتفاق می افتد نه دو بار، که آنهم همزمان با دومین فتنه گری یهود ویا نتیجه آن است.
این برتری طلبی را در هیچ دوره ای از تاریخ یهود بجز دوره پس از جنگ جهانی دوم نمی توان دید.
پس امروز، به حکم صریح قرآن، یهودیان در مرحله دوم تبهکاری وبرتری جوئی بزرگ خود هستند. وما در آغاز سلطه الهی خویش بر یهود ورسوا شدن چهره کریه آنان قرار داریم. تا زمانی که خداوند، فتح وپیروزی را به ما عنایت نموده وقبل از ظهور حضرت ویا همراه آن حضرت، همچون نیاکان خود، وارد مسجد اقصی شویم وبرتری جوئی آنها را در جهان درهم کوبیده وریشه کن سازیم.
اما این سخن خداوند که فرمود: "امید است خداوند بر شما رحم کند واگر بازگردید باز می گردیم وما جهنم را برای کافران زندان قرار دادیم"(113). دلالت دارد که پس از نابودی اسرائیل بسیاری از یهودیان باقی می مانند وحضرت، کسانی را که اسلام نمی آورند از سرزمین های عربی اخراج می کند وطبق روایات، آنها دوباره دست به تبهکاری می زنند که منجر به حرکت دجّال یک چشم می شود. این بار حضرت مهدی (علیه السلام) ومسلمانان به زندگی بسیاری از آنان خاتمه می دهند وخداوند دوزخ را برای آنان حصار قرار می دهد ومسلمانان نیز در این دنیا با بازداشت آنان، از تبهکاریشان جلوگیری می کنند.
* * *
نقش عرب ها در دوران ظهور
روایات بسیاری در مورد اوضاع واحوال عرب ها وحاکمانشان در زمانِ ظهور ونهضت قبل از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) به دست ما رسیده است که در اینجا فهرستوار به این روایتها اشاره می کنیم:
1 - احادیثی که از تشکیل حکومتی در یمن خبر می دهند که زمینه ساز ظهور آن حضرت می گردد. در احادیث از این حرکت ستایش شده، وما بطور جداگانه آنها را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
2 - روایات جنبش مصریان است که از این روایات، تأیید جنبش مذکور استفاده می شود، بویژه روایاتی که می گویند برخی از یاران حضرت ومعاونان برگزیده ایشان از کشور مصرند ونیز روایاتی که مصر را بعنوان منبر وسخنگاه حضرت مهدی (علیه السلام) یعنی مرکز نشر اندیشه وتبلیغات جهان اسلام معرفی می کند، این روایات می گویند که حضرت وارد مصر شده وبر فراز منبر سخنرانی می کند.
از همین رو، ممکن است جنبش مصریان در شمار حرکتهای زمینه ساز ظهور حضرت وبخشی از نهضت ظهور به حساب آید. توضیح آن جداگانه خواهد آمد.
3 - روایات مربوط به " گروههای اهل عراق " و" نیکان وبزرگان اهل شام " است که در بخش یاران حضرت مهدی (علیه السلام) به آن خواهیم پرداخت.
4 - روایات مربوط به غربی هاست که از نقش نیروهای نظامی غرب در مصر، سوریه، اردن وعراق در مقاطع مختلف سخن می گوید. این روایات با روایت های مربوط به حرکت فاطمیون مخلوط شده است واز این احادیث، نکوهش نیروهای مذکور استفاده می شود.
همچنین در منابع شیعه وسنی روایاتی در نکوهش فرمانروایان عرب به شکل کلی آمده است، از جمله این روایت که به صورت مستفیض(114) بدست ما رسیده است:
"وای بر عرب ها ویا وای بر طاغیان عرب ها از شری که بزودی گریبان گیر آنان خواهد شد. "
واز امیر مؤمنان (علیه السلام) روایت شده است که فرمود:
"به خدا سوگند گویا می بینم که مردم بین رکن ومقام(115) با او با کتابی نوین بیعت می کنند، در حالی که این امر بر عرب گران است، وای بر سرکشان عرب از شری که بزودی دامنگیر آنان خواهد شد"(116) ودر کتاب مستدرک حاکم چنین آمده است: "وای بر عرب ها از شرّی که بزودی دچار آن می شوند"(117).
مراد از کتاب نوین، قرآن است که متروک می شود وحضرت دوباره حیاتی نو به آن می بخشد. از امام صادق (علیه السلام) نیز نقل شده که فرمود:
"چون قائم قیام نماید، مردم را از نو به اسلام دعوت کند وآنان را به امری که متروک مانده وعموم مردم از آن جدا شده وبه گمراهی رفته اند رهنما شود. او را مهدی نامیده اند زیرا مردم را به سوی امری گم شده هدایت کند وقائم نامیده اند، چرا که قیام به حق نماید"(118).
دلیل سختی ودشواری اسلام بر حاکمان وبسیاری از مردم آن است که آنها فاصله زیادی از حقیقت اسلام پیدا می کنند وبازگشت به قرآن واسلام راستین وبیعت با حضرت مهدی (علیه السلام) وعمل به احکام اسلام برای آنان دشوار است. وشاید منظور از کتاب جدید، همین قرآن، به ترتیب جدید سوره ها وآیاتش باشد. در روایت آمده است که نسخه قرآنِ یاد شده، همراه با میراث باز مانده از پیامبر (صلی الله علیه وآله) وسایر انبیاء (علیهم السلام) نزد حضرت مهدی (علیه السلام) محفوظ است که به املاء رسول الله (صلی الله علیه وآله) وخط علی (علیه السلام) است وهیچ اختلافی با قرآنی که در دسترس ماست ندارد، حتی یک حرف. فقط در ترتیب سوره ها وآیات متفاوت است وجدید بودن قرآن با توجه به این دو معنی (یعنی یا ترتیب سوره ها وآیات ویا اجرای دستورات فراموش شده قرآن) صحیح است.
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"وای بر گردنکشان عرب از شری که نزدیک است. گفتم فدایت شوم: چه تعدادی از میان عرب ها با حضرت قائم خواهند بود؟ فرمود: تعدادی اندک، گفتم: به خدا سوگند از میان عرب ها کسانی که از قیام قائم توصیف می کنند، بسیارند، فرمود: البته مردم باید امتحان شوند واز یکدیگر جدا وغربال گردند وبسیاری از غربال امتحان می گذرند"(119).
5 - روایاتی بیانگر اختلاف عرب ها در زمان ظهور است که منجر به نبرد میان برخی از آنان می شود. از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
"قائم قیام نکند مگر در حالی که ترسی شدید وفتنه وبلائی عظیم بر مردم فرا رسد وقبل از آن گرفتار طاعون شوند، آنگاه شمشیر برنده میان عرب ها حاکم گردد واختلاف میان مردم وپراکندگی در دین ودگرگونی در حال آنان بوجود آید به گونه ای که مردم با مشاهده درنده خوئی برخی نسبت به برخی دیگر، صبح وشام آرزوی مرگ کنند"(120).
روایت های دیگری از این دست وجود دارد که جملگی بیانگر آن است که عرب ها از عقاید وارزشهای خود فاصله می گیرند وهر صاحب اندیشه ای، دیگران را به تبعیت از اندیشه خود فرا می خواند. واین به نوعی هرج ومرج فکری در میان مردم منتهی می گردد.
همچنین روایاتی بیانگر آنند که همه عرب ها بجز انقلابیون یمن وحرکت های اسلامی زمینه ساز ظهور، با عجم یعنی ایرانیان، یا با فرماندهان آنها اختلاف پیدا می کنند واین اختلاف تا ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) ادامه می یابد.
دسته ای دیگر از احادیث، بیانگر نبرد حضرت مهدی (علیه السلام) با عرب هاست، در این روایات جنگ حضرت با اندک باقیمانده های رژیم حجاز، بعد از آزاد سازی مکه ومدینه وچه بسا هنگام آزاد سازی آن صورت می گیرد. سپس نبردهای متعدد آن حضرت با سفیانی در عراق وجنگ بزرگ امام (علیه السلام) با سفیانی در فلسطین به وقوع می پیوندد.
در برخی از روایات آمده که آن حضرت با شورشیان مخالف خود در عراق مبارزه می کند وخون هفتاد قبیله را مباح می شمارد.
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده:
"وقتی قائم ظهور کند، میان او وعرب ها وقریش چیزی جز شمشیر (حاکم) نخواهد بود"(121).
از جمله روایات مربوط به این موضوع احادیث فرو رفتن زمین وزمین لرزه در جزیرة العرب، شام، بغداد، بابل وبصره وپدیدار شدن آتش در حجاز یا در شرق حجاز است که سه یا هفت روز ادامه می یابد. مجموعه این حوادث از نشانه های ظهور حضرت به حساب می آیند.
* * *
سرزمین شام وجنبش سفیانی
شام وسرزمین آن، در منابع تاریخ اسلام وحدیث شامل سوریه ولبنان فعلی است. به لبنان، بیابان شام وجبل لبنان نیز می گویند. همچنین شام، کشور اردن وچه بسا فلسطین را نیز دربرگیرد. هر چند به تمام این مناطق، سرزمین های شام وفلسطین گفته می شود. اما شام، در عین حال به دمشق پایتخت سرزمین شام نیز گفته می شود.
روایات مربوط به سرزمین شام وحوادث وشخصیت های آن در عصر ظهور فراوان است ومحور اساسی این روایات جنبش سفیانی است که بر سرزمین شام مسلط می شود وآن را بطور یکپارچه تحت فرمان خود درمی آورد، لشکر سفیانی، نزدیک ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) ودر زمان ظهور، نقش مؤثری دارد، زیرا سفیانی پس از تصفیه دشمنان خود در شام، دست به نبرد بزرگی با ترک ها در قرقیسیا(122) می زند وسپس وارد عراق می گردد. سفیانی در حوادث حجاز نیز نقش داشته ومی کوشد به منظور از بین بردنِ قیام حضرت مهدی (علیه السلام) نیروهای خود را به یاری فرمانروای حجاز گسیل دارد، تا اینکه معجزه موعود یعنی فرو رفتن لشکر سفیانی در زمین، نزدیک مدینه ودر مسیر مکه به وقوع می پیوندد.
بزرگترین جنگ سفیانی، نبرد فتح فلسطین با حضرت مهدی (علیه السلام) است که در این نبرد یهودیان ورومیان، سفیانی را پشتیبانی می کنند. این نبرد با شکست وکشته شدن سفیانی به پایان می رسد وحضرت با فتح فلسطین وارد قدس شریف می گردد.
ما این حوادث را با شرحی اندک بیان می کنیم:
حوادث شام پیش از خروج سفیانی
ارائه تصویری از حوادثِ جنبش سفیانی از آغاز تا پایان وشکست او در نبرد آزادی قدس از احادیث، کار نسبتاً آسانی است ولی در مقابل، شفاف کردن حوادثِ قبل از سفیانی، کار دشواری است، زیرا احادیث مربوط به آن، غالباً به اختصار بیان شده وروایات در بیان ترتیب حوادث پس وپیش است. اما نتیجه همه آنها را می توان چنین بیان کرد:
1 - پدید آمدن فتنه ای برای همه مسلمانان واستیلای روم وترک (یعنی غربیها وروسها) بر آنان.
2 - بوجود آمدنِ فتنه خاصی در سرزمین شام که باعث اختلاف، ضعف وتنگناهای اقتصادی می گردد.
3 - کشمکش ودرگیری بین دو گروه اصلی قدرتمند در شام.
4 - زلزله دمشق وویرانی سمت غربی مسجد شهر وبعضی از گوشه های آن.
5 - درگیری سه نفر از سران، بر سر قدرت در شام (أبقع، اصهب وسفیانی) وچیره شدن سفیانی بر آن دو واستیلای وی بر سوریه واردن ویکپارچه شدن منطقه تحت فرمان او.
5 - ورود نیروهای بیگانه به سرزمین شام.
اما ظهور مردی یمانی که در روایت ها وعده داده شده، همزمان با خروج سفیانی یا نزدیک به آن است، وخواهیم گفت که خروج مردی خراسانی (رهبر ایرانی ها) نیز به همین ترتیب خواهد بود.
فتنه سرزمین شام
روایات، فتنه ویژه ای را در سرزمین شام یادآوری می کنند که قبل از خروج سفیانی اتفاق می افتد. این فتنه همان فتنه عمومی غربی وشرقی است که مسلمانان گرفتار آن می شوند وقبلا درباره اش سخن گفتیم.
از پیامبر (صلی الله علیه وآله) روایت شده است که فرمود:
"دیری نپاید که به مردم شام، دینار وپیمانه ای نرسد، پرسیدیم این امر از طرف کیست؟ فرمود: از جانب رومیان. آنگاه اندکی سکوت کرد، سپس فرمود: در آخر الزمان خلیفه ای آید که به مردم اموال بسیار کمی دهد که به حساب نیاید"(123).
باعث این فشار اقتصادی، مالی وغذائی، رومیان یعنی همان غربی ها هستند.
از جابر جعفی نقل شده است که از امام باقر (علیه السلام) درباره این گفته خدای سبحان سؤال شد که فرموده است " ولنبلونَّکم بشیء من الخوف والجوع ونقص من الأموال والأنفس والثمرات وبشِّر الصابرین"(124) (براستی ما شما را با چیزهایی همچون ترس، گرسنگی وکاهش مال، جان ومیوه ها مورد آزمایش قرار می دهیم. صبر پیشگان را بشارت ده). حضرت فرمود: گرسنگی بر دو گونه است: عام وخاص. گرسنگی خاص در کوفه است که خداوند آن را ویژه دشمنان آل محمد گرداند وآنان را هلاک سازد. اما گرسنگی عام در شام خواهد بود وآن گرسنگی وترسی است که تا آن زمان هرگز بدان گرفتار نشده اند، گرسنگی، قبل از قیام قائم ووحشت واضطراب، بعد از قیام آن حضرت خواهد بود"(125).
از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
"پیش از ظهور قائم، بطور حتم سالی فرا رسد که مردم در آن دچار قحطی وترس شدید از کشته شدن وکمبود اموال ومیوه ها گردند واین مطلب در قرآن به روشنی دیده می شود، آنگاه این آیه را تلاوت فرمود: " براستی ما شما را با چیزهایی همچون ترس، گرسنگی، کاهش مال، جان ومیوه ها مورد آزمایش قرار می دهیم وصبر پیشگان را بشارت ده"(126).
پدیدار شدن فشار اقتصادی در سال ظهور، با این سخن که این وضع مدتی قبل از ظهور وجود داشته وسپس در سال ظهور شدیدتر گشته وآنگاه ظهور به وقوع بپیوندد، منافاتی ندارد.
اما فتنه سرزمین شام بر اساس روایات، دورانی طولانی دارد وهر گاه تصور شود که رو به پایان است، استمرار می یابد. " مردم از آن، راه فرار می جویند اما نمی یابند"(127).
طبق روایات این فتنه داخلِ تمام خانه های مردم عرب ومسلمان خواهد شد و" هر گاه آن را از سوئی اصلاح کنند از سوی دیگر گسیخته شود ویا از جانب دیگر آشوب برخیزد"(128).
پاره ای از روایات نیز این حوادث را " فتنه فلسطین " می نامند، چنانکه قبلا از نسخه خطی ابن حماد برمی آمد(129).
زمین لرزه ای در شهرهای شام
برخی روایات محل وقوع زلزله وحتی زمان آن را مشخص می سازند وبیانگر آنند که این حادثه، هنگام اختلاف دو گروه بر سر قدرت اتفاق خواهد افتاد.
احادیث از این حادثه با کلماتی همچون " تکان شدید، فرو رفتن وزلزله " یاد کرده اند. مانند روایتی که از امیر مؤمنان (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
"وقتی دو گروه نظامی در شام اختلاف کنند، نشانه ای از نشانه های الهی آشکار شود، پرسیدند: ای امیر مؤمنان آن نشانه چیست؟ فرمود: زمین لرزه ای در شام که صد هزار نفر در اثر آن هلاک گردند وخداوند آن را رحمتی برای مؤمنان وعذابی برای کافران قرار دهد. در آن هنگام، نظاره گر سوارانی با اسب های سفید ودرفشهای زرد باشید که از مغرب زمین روی آورند تا وارد شام شوند. این حوادث با مصیبت بزرگ ومرگ سرخ همراه شود. پس بنگرید فرو رفتن روستائی از دمشق را که به آن حرستا گویند.
آنگاه فرزند جگرخوار (سفیانی) از سرزمین خشکیده خروج کرده وبر منبر دمشق قرار گیرد، پس از آن در انتظار خروج مهدی (علیه السلام) باشید"(130).
منظور از " اسبهای سفید ": اسبهای ابلق غربی هاست که گوشهای آنها بریده شده ووسیله سواری آنهاست.
ومقصود از پسر جگرخوار: یعنی فرزند هند، زن ابو سفیان است، زیرا سفیانی از فرزندان معاویه است. و" سرزمین خشکیده " همان منطقه حوران نزدیک اذرعان (درعا) است که در مرز سوریه واردن قرار دارد.
کشمکش بر سر قدرت بین اصعب وابقع
از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
"در آن سال همه سرزمین های اسلامی که در سمت غرب قرار دارند، دچار اختلاف شدید شوند، نخستین سرزمینی که ویران شود شام است. در آنجا سه گروه یعنی طرفداران اصهب، ابقع، وسفیانی، با یکدیگر اختلاف کنند"(131).
به نظر می رسد که فرمانده ابقع، در پایتخت قرار دارد. (ابقع کسی است که پوست بدنش سیاه وسفید باشد) چون روایات دلالت دارند که قیام اصهب از خارج پایتخت یا مرکز آغاز می شود. هیچیک از این دو فرمانده نمی توانند بر دیگری پیروزی قاطعی بدست آورند. سفیانی از این فرصت استفاده کرده واز خارج پایتخت دست به یورش می زند وهر دو نفر را تار ومار می کند.
احتمالا أصهب غیر مسلمان است زیرا برخی از روایات او را با صفت " عِلجْ " معرفی کرده اند. واین تعبیر معمولا درباره سربازان کافر بکار می رود.
از سوی دیگر مروانی، که در منابع معتبری همچون کتاب غیبت نعمانی از او یاد شده، همان ابقع است ورقیب سفیانی محسوب نمی گردد.
اما از روایاتی که ابقع واصهب را نکوهش کرده اند چنین برمی آید که مواضع سیاسی آنان مخالف اسلام وطرفدار دشمنان دین وکفارند.
بنابراین، معنی اختلاف ودرگیری دو گروه نظامی در سرزمین شام که در روایات آمده، همان اختلاف دو زمامدار بر سر زمامداری منطقه است. در روایتی که قبلا از امام باقر (علیه السلام) نقل شد، حضرت به جابر جعفی فرمود:
"پیوسته بر جای خود باش وبی حرکت بمان تا علامتهایی که بر تو بیان می کنم مشاهده کنی: اختلاف بین خاندان فلانی وندای آسمانی وصدائی که از ناحیه دمشق بیاید که مژده بخش ظهور است وفرو رفتن آبادی ای از شام که آن را جابیه نامند. وروی آوردن هواداران ترکها برای ماندن در جزیره (موصل) ومستقر شدن سرکشان روم در رمله. در آن سال در تمام سرزمین های اسلامی که در ناحیه غرب واقع شده اند، اختلاف بسیار شود، نخستین سرزمینی که نابود گردد شام است که میان سه لشکرِ أصهب، أبقع وسفیانی اختلاف شود".
مراد از اختلاف بین خاندان فلانی، چنانکه در مبحث حرکت ظهور گفتیم، کشمکش بین اعضاء خاندان حاکم بر حجاز یا غیر آن است که مقدمه ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) است.
وصدایی که از ناحیه دمشق می آید، احتمالا صدایی است که آغازگر فتنه هاست نه آن صدای آسمانی موعود که در ماه رمضان شنیده خواهد شد.
در روایتی دیگر چنین آمده است:
"شورشیانی از جانب ترکها دست به طغیان می زنند ودر پی آن فتنه روم اتفاق می افتد"(132).
منظور از شورشیان ترک شاید خود ترک ها ویا اقوام دیگری مانند روسها باشند که از سمت ترکها می آیند.
حالا به روایتی می پردازیم که درباره سه گروهی است که در شام با یکدیگر اختلاف می کنند. این گروهها لشکریان حسنی، اموی وقیسی اند که سفیانی آنها را شکست می دهد. چنانکه در بحار از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"ای سدیر! از خانه ات جدا نشو همچون گلیم فرش شده بر آن آرام باش، مادام که شب وروز آرام است، پس همین که فهمیدی سفیانی خروج کرد بسوی ما بیا ولو با پای پیاده.
گفتم: فدایت شوم آیا پیش از آن، حادثه ای خواهد بود؟ فرمود: آری. وبا سه انگشتِ دستِ خود به شام اشاره نمود وفرمود: سه درفش (لشکر) حسنی، اموی وقیسی با هم اختلاف کنند. وقتی سفیانی خروج کند، آنها را چنان درو کند که نظیرش را ندیده ام".
قبول این روایت کمی مشکل است، زیرا با روایات بسیاری که گروههای سه گانه را ابقع، اصهب وسفیانی می داند، در تعارض است بعلاوه مرحوم کلینی این روایت را فقط تا " ولو با پای پیاده " نقل کرده واحتمال دارد قسمت آخر، اضافه یا تفسیر بعضی راویان باشد که با اصل روایت آمیخته شده است(133).
جنبش سفیانی
سفیانی از چهره های اصلی در نهضت حضرت مهدی (علیه السلام) است. او دشمن سرسخت ورو در روی حضرت است. هرچند که امام (علیه السلام) در حقیقت با نیروهائی که از سفیانی پشتیبانی می کنند روبروست، همچنانکه بیان خواهد شد.
روایات با صراحت می گویند که خروج سفیانی از وعده های حتمی خداوند است.
در همین رابطه از امام زین العابدین (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"ظهور قائم وخروج سفیانی از امور حتمی خداوند است وقائم ظهور نمی کند مگر پس از آمدن سفیانی"(134).
روایاتی که با الفاظ مختلف بیانگر خروج سفیانی ست فراوانند وتعدادی از آنها از الفاظ وتعابیر یکسانی برخوردارند. اینک ما به ویژگیهای شخصیت وجنبش او می پردازیم، سپس روایات پیرامون سفیانی را مورد بررسی قرار می دهیم.
اسم ونسب سفیانی
دانشمندان اسلامی اتفاق نظر دارند که نامگذاری او به " سفیانی " بخاطر نسبت او با ابوسفیان است چرا که وی از تبار ابو سفیان است، همچنانکه به او فرزند زن جگرخوار نیز گفته می شود که اشاره به جد مادری او، هند، زن ابو سفیان دارد که در جنگ احد، پس از شهادت حمزه سید الشهداء، تلاش کرد تا جگر او را به دندان بکشد.
از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
"فرزند جگرخوار از وادی یابس (بیابان خشک) خروج کند. او مردی است میان قامت، بد قیافه، دارای سری بزرگ، با صورتی آبله گون، وقتی او را ببینی پنداری که یک چشم دارد، نامش عثمان وپدرش عیینه (عنبسه) واز فرزندان ابو سفیان است. او وارد سرزمینی آرام با آب گوارا شود وبر منبر آن قرار گیرد"(135).
ابو سفیان پنج پسر داشت: عتبه، معاویه، یزید، عنبسه وحنظله. در حدیثی، سفیانی از فرزندان عتبه معرفی شده است(136). در یکی از نامه های امیر مؤمنان (علیه السلام) به معاویه، بطور صریح آمده که سفیانی از فرزندان معاویه است. متن نامه چنین است:
"ای معاویه، مردی از فرزندان تو خواهد آمد که شوم، ملعون، سبک سر، خشن، بد دل، سختگیر وعصبانی است وخداوند مهر وعطوفت را از قلب او برده، دائی های او (همچون) سگ خون آشام اند. گویا او را می بینم واگر می خواستم او را نام می بردم واوصافش را بیان می کردم وسن او را می گفتم. او لشکری به سوی مدینه گسیل می دارد. آنها بیش از اندازه دست به کشتار وفحشاء می زنند، در این حال مردی پاک وپرهیزکار از چنگ آنها فرار می کند، همان کسی که زمین را از عدل وداد سرشار خواهد ساخت همانگونه که از ظلم وستم لبریز شده است ومن نام او را می دانم ومی دانم که در آن روز چند ساله است ونشانه اش چیست".
از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است که فرمود:
"سفیانی از فرزندان خالد پسر یزید پسر ابو سفیان است"(137).
در هر حال جد او عنبسه یا عتبه یا عیینه یا یزید است که جملگی از نسل معاویه بن ابی سفیان اند ودر این صورت جائی برای اشتباه وخطا باقی نمی ماند.
بین علمای سنی، مشهور است که نام وی عبد الله است ودر نسخه خطی ابن حماد ص 74 نامش عبد الله پسر یزید است ونیز در روایتی از منابع ما نام او عبد الله آمده است(138) ولی همچنانکه گفتیم، مشهورترین نام او، عثمان است.
مواضع سفیانی در برابر اهل بیت (علیهم السلام) وشیعیان
راویانِ حدیث، در نفاق، بدرفتاری ودشمنی او با خدا، پیامبر (صلی الله علیه وآله) وحضرت مهدی (علیه السلام) اتفاق نظر دارند وروایاتی که درمنابع شیعه وسنی درباره شخصیت وکردار او نقل شده یکسان یا نزدیک به هم است. از ابی قبیل روایت شده است که گفت:
"سفیانی بدترین فرمانرواست، دانشمندان واهل فضل را می کشد واز وجود آنها برای مقاصد خود استفاده می کند. هر کس سرباز زند به قتل می رسد"(139).
ودرجائی دیگر می گوید:
"سفیانی تا شش ماه کسانی را که نافرمانی کنند می کشد. با ارّه سر می برد ودر دیگها می پزد"(140).
واز ابن عباس روایت شده است که گفت:
"سفیانی خروج کند ودست به کشتار زند او شکم زنان را بدرد واطفال را در دیگ های بزرگ بجوشاند"(141).
از امام باقر (علیه السلام) روایت شده است که فرمود:
"اگر سفیانی را ببینی، پلیدترین انسان را دیده ای. او دارای رنگی بور وسرخ وبسیار کینه ای است، هرگز سر به بندگی خدا فرو نیاورده ومکه ومدینه را ندیده است می گوید: پروردگارا انتقام من با آتش است"(142).
طبق روایات، کینه او نسبت به اهل بیت (علیهم السلام)، از بارزترین ویژگیهای اوست، بلکه از روایات چنین برمی آید که نقش سیاسی او ایجاد فتنه مذهبی میان مسلمانان وتحریک اهل تسنّن علیه شیعیان تحت شعار یاری سنی ها است. در حالی که او مزدور زمامداران کفر غربی ویهودیان است.
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که فرمود:
"ما وابو سفیان دو خاندانیم که دشمنی ما بر سر خداست. ما گفتیم خداوند راست گفت وآنها گفتند خدا دروغ گفت. ابو سفیان به جنگ پیامبر برخاست ومعاویه فرزند ابو سفیان به جنگ علی بن ابی طالب رفت ویزید پسر معاویه به نبرد با حسین بن علی (علیه السلام) پرداخت وسفیانی به مصاف با قائم (علیه السلام) برخیزد"(143).
همچنین نقل شده که فرمود:
"گویا من سفیانی (یا رفیق او) را می بینم که در زمینهای سرسبز شما در کوفه اقامت گزیده ومنادی او ندا می دهد، هر کس سر یک تن از شیعیان علی را بیاورد هزار درهم پاداش اوست، در این هنگام همسایه بر همسایه حمله برده ومی گوید این شخص از شیعیان است. پس گردن او را می زند وهزار درهم جایزه می گیرد، آگاه باشید که در آن روز، فرمانروائی شما بدست حرامزادگان خواهد افتاد. وگویا هم اینک "شخص نقابدار" را می بینم. پرسیدم: شخص نقابدار کیست؟ فرمود: مردی است از شما که سخن شما را می گوید، نقاب می پوشد، شما را گرد آورده ومی شناسد اما شما او را نمی شناسید ومردان شما را یکایک با عیب جوئی بدنام می کند، آگاه باشید که او زنازاده ای بیش نیست"(144).
ما در لبنان، نمونه هایی از این نقابداران را که مزدور یهودیانند، دیده ایم که به مناطق مسلمان نشینی که تحت نفوذ آنهاست وارد شده ودر حالی که چهره های سیاه خود را زیر ماسکهای سیاه رنگ یا رنگهای دیگر مخفی نموده اند مؤمنان را شناسائی وبه همدستان خود معرفی وآنها را به قتل رسانده، یا دستگیر وزندانی می کنند.
وسفیانی دست آموز آنهاست ونقابداران وی از نوع نقابداران همین گروه هایند.
در روایت دیگری آمده است:
"سواران سفیانی به جستجوی اهل خراسان می آیند وشیعیان آل پیامبر (صلی الله علیه وآله) را در کوفه می کشند، آنگاه اهل خراسان در جستجوی حضرت مهدی (علیه السلام) بیرون می آیند"(145).
برخی از روایات رنگ پرچم سفیانی را سرخ عنوان کرده اند که نشانه سیاست خونین او است، همچنانکه از امیر المؤمنین (علیه السلام) روایت شده که فرمود: "برای آن نشانه هایی است... خروج سفیانی با پرچم سرخ، که فرمانده اش مردی از قبیله " بنی کلب " است"(146).
خط ومشی سیاسی وفرهنگ سفیانی
روایات، نشان می دهند که سفیانی دارای فرهنگ وآموزش غربی است وچه بسا بزرگ شده همانجا باشد. در کتاب " غیبت " شیخ طوسی از بشر بن غالب بصورت مرسل(147) روایت شده که گفت:
"سفیانی در حالی که نصرانی شده، صلیب بر گردن، از سرزمین رومیان می آید. او رئیس گروه است"(148).
یعنی او در اصل مسلمان بوده، سپس مسیحی شده واز سرزمین غرب وارد شام گشته وحرکت خود را آغاز می کند.
خط ومشی سیاسی او به غرب ویهودیان گرایش دارد وبا حضرت که دشمن غربی هاست به نبرد می پردازد وبا ترکان یا هواداران ترکها که احتمالا روسها هستند وارد جنگ می شود. سفیانی در حین نبرد با حضرت، از دمشق به رمله فلسطین جایی که شورشیان رومی در آنجا فرود می آیند، پناه می برد.
وآشکار است که او بعنوان خط مقدم دفاع از یهودیان ورومی ها وارد پیکار با حضرت مهدی (علیه السلام) می شود. روایات از شکست یهودیان که با شکست سفیانی ایجاد خواهد شد سخن گفته اند.
نشانه دیگر گرایش وی به غربی ها این است که باقیمانده نیروهای سفیانی، پس از شکست وکشته شدن او به سوی غرب می گریزند، آنگاه یاران امام مهدی (علیه السلام) آنها را بازگردانده وبه قتل می رسانند.
از ابن خلیل ازدی، روایت شده است که گفت: از ابو جعفر (امام باقر (علیه السلام)) شنیدم که درباره این آیه شریفه که می گوید: (وقتی آنان عذاب ما را احساس کردند به ناگاه از آن گریختند. (به آنان گفته شود) فرار نکنید وبه سوی آنچه در آن متنعم بودید وبه سوی خانه هایتان بازگردید. شاید از شما سؤال شود(149) " فرمود: " وقتی قائم قیام کند وسپاهی بسوی بنی امیه به شام گسیل دارد، آنان به سوی روم (غرب) گریزند رومیان به آنها گویند: ما، شما را به سرزمین خود راه ندهیم مگر اینکه به آئین مسیحیت درآئید، آنگاه صلیب به گردن خود آویزند ورومیان آنان را بپذیرند. وقتی یاران قائم (علیه السلام) به قصد نبرد با رومیان، رویاروی آنان فرود آیند، رومیان از آنها درخواست امان وصلح کنند اما یاران قائم گویند: امان ندهیم مگر افرادی که از ما نزد شماست به ما برگردانید. سپس رومیان آنها را به یاران قائم (علیه السلام) باز گردانند واین است معنی فرموده خداوند: " فرار نکنید وبه سوی آنچه در آن متنعم بودید وبه سوی خانه هایتان بازگردید. شاید مورد سؤال واقع شوید " سپس فرمود: او (حضرت) از آنها از گنج ها سؤال کند. در حالی که بهتر از هر کس از آنها آگاه است، آنها این آیه را می خوانند: " وای بر ما که سخت ستمکار بودیم، پیوسته این گفتارشان بود تا آن که ما همه را طعمه درو شده بی جان ساختیم، با شمشیر"(150).
ومعنی این جمله که " هنگامی که یاران قائم رویاروی آنان قرار گیرند، آنها امان طلبند " این است که یاران حضرت، نیروهای خود را در مقابل رومیان آماده می کنند وآنان را مورد تهدید قرار می دهند ومراد از بنی امیه یاران سفیانی است که در روایات دیگر بدان تصریح شده است.
ظاهراً غربی ها مشاوران وفرماندهان سپاه سفیانی اند که دارای موقعیت سیاسی خوبی هستند، از این رو ماجرا تا آنجا کشیده می شود که حضرت مهدی (علیه السلام) ویارانش، رومیان را در صورت تسلیم نکردن این افراد، تهدید به جنگ می کنند.
تلاش سفیانی برای مذهبی جلوه دادن جنبش خود
با توجه به گسترش وعظمت آئین اسلام قبل از ظهور حضرت وبا توجه به اینکه جنبش سفیانی در حقیقت یک طرح غربی - یهودی برای مواجهه با آئین اسلام است، تلاش سفیانی برای مذهبی جلوه دادن جنبش خود، امری طبیعی است.
هر پژوهشگری که روایات مربوط به سفیانی را بررسی نماید، نشانه های این تلاش سفیانی را مشاهده می کند. از جمله عبارتی که می گوید: " سفیانی در اثر عبادت، بسیار زرد رنگ بنظر می رسد"(151) از این عبارت چنین برمی آید که او خود را به ظاهر متدین نشان می دهد والبته طبق روایات این حالت تنها در آغاز جنبش او دیده می شود.
ممکن است این رفتار دو گانه سفیانی که گاهی با ژستهای اسلامی وگاهی با ظاهری مسیحی وصلیب بر گردن ظاهر می شود سؤال برانگیز باشد ولی با رفتاری که از سیاستمداران مزدور غرب سراغ داریم این سؤال، پاسخ داده می شود چرا که برخی از آنها به گونه ای با مسیحیان زندگی می کنند که نمی توان میان آنها ومسیحیان فرق گذاشت، این مزدوران چنان به مسیحیان نزدیک می گردند که صلیب زرین به گردن یا به ساعت خود می آویزند وهنگام مراسم در کلیسا حضور می یابند. تا اینکه او را فرمانروای مسلمانان گردانند. سپس با تظاهر به نماز ودیانت، مسلمانان را فریب می دهند.
در روایتی که قبلا مطرح کردیم آمده بود که سفیانی اهل فضل ودانش را می کشد و برای نیل به مقاصد خود، از آنها یاری می خواهد وهر کس سرباز زند، به قتل می رساند(152). روایت مذکور حاکی از این است که وی به شدت مایل است که به جنبش وحکومت خود رنگ اسلامی وشرعی بدهد، از این رو علماء را بر مشروع دانستن حرکت خود وادار می سازد وشاید عبارت " یفنیهم یعنی آنان را نابود می سازد " بجای کلمه " یفتنهم یعنی آنان را گرفتار می کند " اشتباه ذکر شده باشد.
مراحل گوناگون جنبش سفیانی
بر پایه احادیث، جنبش سفیانی، حرکتی سریع وخشن است، زیرا اوضاع جهانی به خاطر کشمکش بین ابرقدرتها تا سر حد جنگ، وخیم می شود وسرزمین شام که فتنه فلسطین آن را " همچون آب درون مشک " متزلزل ساخته، گرفتار رنج وافسردگی می گردد.
از همین رو، غربیها در صدد انتخاب زمامداری مقتدر برمی آیند تا بتواند مناطق اطراف اسرائیل را برای سلطه این کشور، تحت فرمان درآورد وبتوانند نقش مؤثری در دفاع از اسرائیل وغرب، برعهده گیرد. به همین جهت غربی ها دست او را در جنگ عراق واشغال آن باز می گذارند همچنانکه دست او را در یاری به حکومت ضعیف حجاز ودرهم شکستنِ جنبشِ نوینی که نهضت امام مهدی (علیه السلام) در مکه مکرّمه ایجاد می کند، باز می گذارند.
این نکات، که در روایات مربوط به جنبش سفیانی بدان اشاره شده بیانگر آن است که سفیانی برای موفقیت خود نیاز به سرعت عمل وخشونت شدید دارد. از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"سفیانی از نشانه های حتمی ظهور است. خروج او از آغاز تا انجام، پانزده ماه طول می کشد، شش ماه کارزار می کند، همینکه بر پنج شهر تسلط یافت نُه ماه فرمانروائی می کند بی آنکه یک روز بر آن افزوده شود"(153).
آن پنج شهر عبارتند از: دمشق، اردن، حمص، حلب وقِنَّسرین که مراکز فرمانروائی منطقه، سوریه، اردن ولبنان است. روایات بر وجود اردن میان آنها تصریح می کنند، اما لبنان که جزئی از سرزمین شام وتابع پنج شهر بحساب می آید، بعید نیست که در قلمرو حکومت سفیانی قرار گیرد. ولی برخی روایات، گروههایی را از سیطره سفیانی جدا کرده اند چرا که آنان ملازمان حق اند وخداوند آنها را از شرّ همراهی با سفیانی حفظ می کند. ممکن است مردم لبنان از آن دسته باشند.
بعضی روایات زمان جنبش وی را در ماه رجب می دانند، از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که فرمود:
"از نشانه های حتمی ظهور، خروج سفیانی در ماه رجب است"(154).
این حوادث نشان می دهد که خروج سفیانی شش ماه قبل از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) است. چرا که حضرت در شب یا روز دهم محرم همان سال (سال خروج سفیانی) در مکه ظهور خواهد کرد. همچنین معلوم می شود که تسلط سفیانی بر منطقه شام ولشکرکشی به عراق وحجاز، قبل از ظهور وبا انگیزه پیروزی بر یاران امام ونهضت او انجام می پذیرد.
بنابراین جنبش سفیانی در سه مرحله به اجرا درمی آید. نخست: مرحله تثبیت سلطه وی در شش ماهه اول، سپس هجوم وپیکار او در عراق وحجاز. وسر انجام عقب نشینی از توسعه طلبی در عراق وحجاز ودفاع در برابر سپاه حضرت مهدی (علیه السلام)، جهت حفظ باقیمانده حکومتش در سرزمین شام، اسرائیل وقدس.
روایات مربوط به سفیانی، جنگ های شش ماهه اول وی را به اختصار ترسیم می کنند، جنگ های داخلی او با اصهب وابقع وسپس با نیروهای اسلامی وغیر اسلامی مخالف خود، تا تسلط او بر سرزمین شام.
ولی با توجه به نوع جنبشِ او، طبیعی است که این شش ماه، مملو از عملیات متراکم نظامی خواهد بود تا بتواند سیطره خود را استوار ونیروهای زیادی را برای نبردهای گسترده نُه ماه آینده تجهیز وآماده نماید. وممکن است سفیانی در کنار جنگهای مهم شش ماهه اول خود، علاوه بر ابقع واصهب با فرمانروایانِ اردن ولبنان ودیگر نیروهای مخالف درگیری هایی داشته باشد.
روایتی، به شدت جنگ های سفیانی با ابقع واصهب اشاره می کند وآن را موجب نابودی شام می داند. از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود: "از نشانه های ظهور، فرو رفتن یک آبادی به نام جابیه از روستاهای شام، فرود آمدن ترک ها در جزیره ورومیها در رمله ودرگیری های فراوان در سراسر زمین است تا آنکه شام ویران گردد " ودر روایتی آمده است: " نخستین سرزمینی که ویران شود شام است، علت ویرانی شام، اجتماع طرفداران سه پرچم (نیرو) در آنجاست، نیروهای اصهب، ابقع وسفیانی"(155).
اما خرابی دمشق که در کلام امیر مؤمنان (علیه السلام) بدان اشاره شد که فرمود: " دمشق را قطعاً تخریب خواهم کرد.. آن را مردی از خاندان من انجام خواهد داد " ظاهراً ویرانی ای است که در نبرد بزرگ آزادسازی قدس اتفاق می افتد. نبردی که میان امام مهدی (علیه السلام) با سفیانی، یهودیان ورومی ها به وقوع می پیوندد.
اما سفیانی در نُه ماهه پایانی حکومت خود، دست به نبردهای بزرگی می زند که مهمترین آنها با ترک ها وهوادارانشان در قرقیسیا وسپس نبردهای او در عراق با ایرانی ها است که زمینه سازان ظهوراند. طبق برخی روایات یمنی ها نیز با ایرانیان همراهی می کنند.
ممکن است سفیانی در مدینه منوره نیز دارای نیروهایی باشد که در کنار نیروهای حکومت حجاز در نبردی که احتمالا توسط حضرت مهدی (علیه السلام) برای آزادی مدینه انجام می پذیرد وارد پیکار شوند.
سفیانی پس از شکست در عراق وحجاز، به شام وفلسطین بازمی گردد تا در بزرگترین نبرد خود با حضرت مهدی یعنی نبرد بزرگ فتح قدس به مصاف بپردازد.
آغاز جنبش سفیانی
تقریباً همه روایات در اینکه سفیانی جنبش خود را از خارج دمشق از منطقه حوران یا دِرعا در مرز سوریه واردن آغاز می کند، متفقند، البته روایات، منطقه خروج وی را " وادی یابس واسود " (دره خشک وسیاه) می نامند.
از امیر مؤمنان (علیه السلام) روایت شده است که فرمود: "پسر (هند) جگرخوار از وادی یابس (دره خشک) خروج کند. او مردی است میان قامت، با چهره ای ترسناک، سری بزرگ وصورتی آبله گون، به قیافه اش که بنگری، یک چشم به نظر می رسد، نامش عثمان ونام پدرش عنسبه (عیینه) واز فرزندان ابو سفیان است.. تا اینکه به سرزمینی آرام که دارای آبی گواراست می رسد، آنگاه بر منبر آنجا قرار می گیرد"(156).
البته سر زمین آرام با آب گوارا که در قرآن آمده، به دمشق تفسیر شده است.
در نسخه خطی ابن حماد از محمد بن جعفر بن علی نقل شده که گفت: "سفیانی از فرزندان خالد پسر یزید پسر ابو سفیان است، مردی با سری درشت وچهره ای آبله گون، در چشمش نقطه ای سفید پیداست، او از سمت دمشق که وادی یابس (دره خشک) نامیده می شود، با هفت نفر که یکی از آنها درفشی آماده اهتزاز با خود دارد، خروج می کند"(157).
ودر ص 74 همین کتاب آمده است که " آغاز حرکت او از قریه ای در غرب شام به نام انَدَرا همراه با 7 نفر است " ودر صفحه 79 از قول " ارطاة بن منذر " آمده که گفت: " مردی بد سیما وملعون از مندرون در شرق بیسان در حالی که بر شتری سرخ سوار وتاجی بر سر نهاده، خروج می کند ".
قابل توجه است که ابن حماد ودیگران روایات متعددی از قول تابعین آورده اند ولی آنها را به پیامبر (صلی الله علیه وآله) یا اهل بیت (علیهم السلام) نسبت نداده اند، این روایات درباره سفیانی وآغاز جنبش او مطالبی بیان کرده اند که شبیه افسانه هاست. مانند اینکه: "او در عالم خواب دیده می شود به او می گویند برخیز وقیام کن، وی سه چوب نی در دست دارد، به هر کس که آنها را بزند مرگ او حتمی است"(158).
این روایات از افکار بنی امیه متأثر شده که در شخصیت ونقش سفیانی مبالغه کرده ومی خواستند به او شخصیتی الهی بدهند.
ولی صرف نظر از روایات مبالغه آمیز، روایات دیگر، جنبش او راسریع می دانند، شدتِ یورش وی نزد راویانِ شیعه امری شناخته شده است، بطوری که یکی از راویان، درباره اینکه شیعیان هنگام خروجِ سفیانی چه باید بکنند از امام صادق (علیه السلام) سؤال می کند.
از حسین بن أبی العلاء حضرمی چنین روایت شده که گفت:
"از ابو عبد الله (امام صادق (علیه السلام)) پرسیدم: وقتی سفیانی خروج کند ما چه کنیم؟ حضرت فرمود: مردان چهره خود را از او پنهان سازند، بر زنان وفرزندان مشکلی نیست. پس چون بر پنج شهر، یعنی شهرهای شام مسلط شد، شما به سوی ولی امر خود (حضرت مهدی (علیه السلام)) کوچ کنید"(159).
بنظر می رسد که سرسخت ترین رقبای سفیانی ابقع وهوادارانش باشند ومراد از بنی مروان در روایت ابن حماد نیز همین ها هستند آنجا که می گوید:
"بر مروانی چیره شده واو را به قتل رساند، سپس تا سه ماه به کشتار بنی مروان پردازد، آنگاه روی به اهل مشرق (ایرانیان) آورد تا این که وارد کوفه شود".(160)
برخی روایات نشانگر این معنی است که شیعیانِ منطقه شام هنگام خروج سفیانی، از دشمنان عمده وی شمرده نمی شوند، بلکه طرفداران ابقع واصهب هستند که دشمن شیعه وسفیانی هر دو هستند، از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
" سفیانی، برای انتقام گرفتن از دشمنانتان، برایتان کافی است. او برای شما یکی از نشانه هاست.
آن فاسق اگر خروج کند، یکی دو ماه بعد از خروج او آرام می مانید واز سوی او به شما زیانی نرسد تا آنکه جمعیت زیادی از غیر شما را به قتل رساند. بعضی از یاران حضرت پرسیدند: در آن وقت زنان وفرزندانمان را چه کنیم؟ امام فرمود: مردان شما خود را از او پنهان دارند زیرا هراس وشرارت او متوجه شیعیان ماست، اما زنان ان شاء الله مشکلی نیابند. پرسیدند: مردان کجا بروند وبه کجا بگریزند؟ امام فرمود: هر کس بخواهد به مدینه یا مکه ویا شهری دیگر برود. ولی شما را به مکه توصیه می کنم چرا که آنجا محل اجتماع ووعده گاه شماست. مدت این فتنه به مدت بارداری زن، نُه ماه طول کشد وبخواست خدا بیش از آن نخواهد شد"(161).
این روایت حاکی از آن است که هجوم سفیانی بر شیعیان شام، پس از خروج وی ودر ماه رمضان رخ می دهد. همچنین روایات یادآور می شوند که سلطه او بر منطقه، مقتدرانه ومطلق است بگونه ای که بر تمام مشکلات داخلی پیروز می گردد.
"مردم شام از او اطاعت کنند بجز دسته هایی از رهروان حق که خداوند آنها را از شرّ همراهی سفیانی حفظ کند"(162).
برخی از علما، از این روایت اینگونه برداشت می کنند که شیعیان لبنان وشام در قلمرو حکومت سفیانی نبوده واز او اطاعت نمی کنند که احتمال آن نیز هست. ومی توان گفت دست کم، گروههایی از اهل شام از گردن نهادن به فرمان او خودداری خواهند کرد. وگروه هایی آگاه، از شیعیان وغیر شیعیان عراق وحجاز را خداوند از مشارکت در جنبش سفیانی وعملیات نظامی سفیانی برکنار می دارد. وبعید نیست که آنها از شرایط سیاسی ویژه ای نسبت به هموطنان عادی در دولت سفیانی برخوردار باشند وبتوانند تا این اندازه مستقل باقی بمانند. همچون استقلال فعلی لبنان نسبت به کشور سوریه.
به هر حال، وقتی سفیانی از استیلای خود بر منطقه آسوده خاطر شود، عملیات مهم برون مرزی خود را آغاز می کند ولشکر خود را برای رویارویی با ایرانیانی که زمینه ساز ظهور حضرت اند آماده می کند.
"آنگاه سفیانی همه تلاش وکوشش خود را متوجه عراق کند وسپاه وی وارد قرقیسیا شود ودر آنجا به کارزار پردازد"(163).
نبرد قرقیسیا
قرقیسیا شهر کوچکی در مدخل ورودی رودخاد خابور به رودخانه فرات است، محل کنونی آن بلندی های همجوار با شهر دیر الفزور سوریه نزدیک مرز سوریه وعراق ودر فاصله کمی از مرز ترکیه است.
در معجم البلدان آمده است: گفته می شود نام آن از قرقیسیا پسر طهمورث پادشاه آنجا گرفته شده است. حمزه اصفهانی می گوید: قرقیسیا عربی کرکیسیا است واز کرکیس گرفته شده که نام میدان اسب دوانی است که در عربی به آن "حلبه" می گویند(164).
طبق روایات، نبرد بزرگی در آنجا اتفاق می افتد که وقت آن مشخص نیست اما بعضی روایات آنرا جنگ بین بنی العباس وبنی امیه می دانند وبعضی دیگر آنرا با جنگ سفیانی که در زمان امام مهدی (علیه السلام) خروج خواهد کرد، مرتبط دانسته اند. وبعضی، علت آن جنگ را گنجی دانسته اند که در بستر رود فرات ظاهر می گردد وبر سر آن جنگ بین سفیانی وترک ها درمی گیرد.
واکنون روایات آن:
روایت شده که امام باقر (علیه السلام) به شخصی به نام میسر فرمود: " چقدر بین شما وقرقیسیا فاصله است؟ عرض کرد: آنجا نزدیک ساحل فرات است. فرمود: آگاه باش که در آنجا واقعه ای اتفاق خواهد افتاد که از زمان خلقت آسمان وزمین چنان واقعه ای روی نداده وروی نخواهد داد. آنجا سفره رنگینی برای پرندگان آسمان ودرندگان زمین گسترده شود. قیس در آنجا کشته شود وکسی خونخواه او نخواهد بود".
در روایت دیگر آمده است که: "منادی ندا دهد: بیایید بسوی گوشت ستمگران"(165).
از حذیفة بن منصور روایت شده که امام صادق (علیه السلام) فرمود: "خداوند سفره رنگینی در قرقیسیا خواهد داشت، یکی از آسمان ندا کند: ای پرندگان آسمان وای درندگان زمین برای سیر کردن خود بشتابید به سوی گوشت ستمگران"(166).
روایت ذیل این جنگ را به بنی عباس وبنی امیه نسبت می دهد:
روایت شده که امام باقر (علیه السلام) فرمود: "بین بنی عباس وبنی مروان جنگی در قرقیسیا رخ دهد که نوجوانهای شجاع ونیرومند در آن پیر گردند. خداوند پیروزی را از آنها بردارد وبه پرندگان آسمان ودرندگان زمین وحی کند: خود را از گوشت ستمگران سیر سازید. سپس سفیانی خروج کند"(167).
جابر جعفی می گوید: امام باقر (علیه السلام) به من فرمود: " ای جابر، خود را زمین گیر کن وهیچ حرکتی منما تا نشانه هایی که برایت می گویم آشکار شود. اگر آنها را درک کنی. اولین علامت، اختلافی است که بین اولاد فلانی روی خواهد داد که فکر نمی کنم آنرا ببینی، زیرا بعد از من اتفاق می افتد ومنادی از آسمان ندا دهد ونوای پیروزی از سوی دمشق، به گوش رسد وقریه ای از نواحی شام به نام " جابیه " در زمین فرو رود وگوشه راست مسجد دمشق فرو ریزد وگروهی از منطقه ترک ها شورش کنند وبه دنبال آن آشوب روم فرا رسد. آنگاه برادران ترک روی آورده تا در جزیره فرود آیند وشورشیان روم از طرف دیگر آمده ودر رمله مستقر گردند. ای جابر در آن سال اختلافات زیادی در منطقه غرب (غرب کشورهای اسلامی) رخ دهد، اولین جائی که تخریب شود، شام است. سه گروه اصهب، ابقع وسفیانی در شام درگیر شوند. سفیانی با ابقع جنگیده واو را با همراهانش به هلاکت رساند سپس اصهب را نابود کند. تمام تلاش سفیانی این است که به عراق روی آورد. سپاه او به قرقیسیا که رسد صد هزار تن از ستمگران آنجا کشته شوند. آنگاه سفیانی سپاهی به کوفه فرستد که تعداد آنان به هفتاد هزار نفر می رسد او مردم کوفه را اسیر یا مصلوب ویا به قتل رساند".
در آن هنگام پرچم هایی از خراسان ظاهر شده وبه سرعت حرکت کنند. عده ای از اصحاب حضرت قائم (علیه السلام) همراه آنانند، آنگاه شخصی از اهل کوفه علیه سفیانی خروج کند که به دست فرمانده سپاه سفیانی بین حیره وکوفه کشته شود. سپس سفیانی سپاهی به مدینه روانه کند که به سبب آن حضرت مهدی (علیه السلام) از مدینه به مکه رود. خبر به فرمانده سپاه سفیانی می رسد که مهدی (علیه السلام) از مدینه خارج شده است. او سپاهی به دنبال آن حضرت می فرستد ولی به آن حضرت نمی رسد. حضرت مضطرب ونگران همچون موسی بن عمران (علیه السلام) از مدینه خارج ووارد مکه گردد. فرمانده سپاه سفیانی به بیداء که رسد ناگاه منادی از آسمان ندا دهد: ای، بیداء، این سپاه را در خود فرو بر! پس زمین بیداء دهان باز کرده وآنها را در خود فرو برد بگونه ای که سه نفر از آنها بیشتر نجات نیابند که خداوند صورتهای آنان را به پشت سرشان برگرداند، آنها از نژاد سگ اند ودرباره آنان نازل شده است. این آیه قرآن " ای کسانی که به شما کتاب (آسمانی) داده شده، به آنچه نازل کرده ایم (به قرآن) که تصدیق می کند آنچه نزد شماست ایمان آورید قبل از آنکه ورتهایی را محو کنیم وبه پشت برگردانیم..".آن روز قائم (علیه السلام) در مکه خواهد بود. او تکیه بر بیت الله الحرام فریاد برآورد: ای مردم عالم! ما از خداوند یاری می طلبیم، هر کس دعوت ما را بپذیرد ما اهل بیت پیامبر شماییم، ما نزدیکترین مردم به خداوند محمدیم (صلی الله علیه وآله)...".
این روایت در کتاب " الفتن " ابن حماد، با سند آمده وآنرا مرتبط به سفیانی می داند. ولی طرفهای درگیر با او را ترک ها ورومی ها می شمارد ودولت مصر را نیز شریک سفیانی می شمارد. ومی گوید: " از ارطاة روایت شده: هنگامی که ترک وروم برای جنگ اجتماع کنند وقریه ای از دمشق در زمین فرو می رود وقسمتی از گوشه غربی مسجد دمشق فرو ریزد، سه پرچم در شام بالا رود: ابقع، اصهب وسفیانی. آنگاه شخصی در دمشق محاصره وبا همراهانش کشته شود، سپس دو نفر از طایفه ابی سفیان خروج کنند که پیروزی با دومی آنها خواهد بود. هنگامی که نیروهای ابقع از مصر خارج شوند، سفیانی با سپاهش خروج کرده ودر قرقیسیا با ترک وروم بجنگد. جنگی که درندگان از گوشت کشته ها سیر شوند"(168).
اما روایاتی که این نبردها را با گنج مرتبط می دانند، فراوانند. واضح ترین آنها روایتی است که می گوید: پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: "فرات کوهی از طلا ونقره را برملا کند. بر سر آن جنگی درگیرد که از هر نه نفر، هفت نفر کشته شوند. اگر در آن روز بودید، نزدیک ماجرا نشوید"(169).
در همین روایت آمده است: " فتنه چهارم هجده سال به طول انجامد وآنگاه که خاموش شود، در فرات کوهی از طلا ظاهر گردد. وجنگی بر سر آن درگیرد که از هر نه نفر، هفت نفر کشته شوند! ".
مقصود از فتنه چهارم در این روایت مشخص نیست، زیرا احادیث در شمارش فتنه ها متعارضند. البته شناخت فتنه آخر، آسان است، زیرا روایات تصریح کرده اند که ظهور امام مهدی (علیه السلام) بعد از آن خواهد بود.
بنابراین نمی توان بر طبق این روایات که سندشان غیر قابل اعتماد است، قضاوت کرد. ولی در صورت صحت، احتمال دارد منظور از گنج، منابع نفت یا معادن طلا یا نقره باشد وبین دولتهای سه گانه بر سر آن اختلاف بوجود آید.
اکثر روایات در این جنگ ها، ترک ها را طرف درگیر با سفیانی می دانند وممکن است منظور، سپاه ترک باشد. زیرا، این جنگ به خاطر ثروتی که در مرز سوریه وترکیه ظاهر می گردد به پا می شود واحتمال هم دارد که منظور از ترک، روس ها باشند که طبق برخی احادیث، آنها قبل از خروج سفیانی در جزیره ربیعه یا دیار بکر نزدیک قرقیسیا فرود می آیند. ودر احادیث دیگری هم آمده که سفیانی با ترک ها می جنگد، سپس بدست حضرت مهدی (علیه السلام) شکست می خورد. ومنظور از جزیره، منطقه ای است نزدیک موصل که به همین نام وبه نام دیار ربیعه شناخته می شود ومنظور جزیرة العرب نیست. واما فرود نیروهای روم در رمله (شنزار) احتمال دارد که مقصود شنزارهای فلسطین یا مصر باشد.
ورود سپاه سفیانی به عراق
روایات تأکید دارند که سفیانی بعد از نبرد قرقیسیا سپاهش را به سوی عراق روانه می کند. از امام باقر (علیه السلام) روایت شده است که فرمود: " سفیانی با ابقع روبرو شده وبه نبرد می پردازد. او ابقع ویارانش را می کشد، سپس به سراغ اصهب می رود واو را نیز به هلاکت می رساند.
پس از آن تمام همت خود را صرف هجوم به عراق می کند. سپاه او هنگام عبور از قرقیسیا درگیر جنگ می شوند. حدود صد هزار نفر از ستمگران به هلاکت می رسند. آنگاه سفیانی سپاهی مرکب از هفتاد هزار نفر به کوفه روانه می کند(170).
امام علی (علیه السلام) فرمود: " هنگامی که سپاه سفیانی عازم کوفه شود، گروهی را به سراغ اهالی خراسان فرستد واین در حالی است که اهالی خراسان نیز در جستجوی حضرت مهدی اند"(171).
یکی از اصحاب امام باقر (علیه السلام) بنام جابر جُعفی می گوید: " از امام باقر (علیه السلام) درباره سفیانی سؤال کردم، فرمود: شما کجا وسفیانی کجا؟ او نخواهد آمد تا آنکه قبل از او شخصی به نام " شیصبانی " خروج کند. او از محلی به نام کوفان مانند آب از زمین بالا آید وخوبان شما را بکشد. آنگاه باید خروج سفیانی وسپس ظهور قائم (علیه السلام) را انتظار کشید"(172).
شیصبان در لغت اسمی از اسمهای شیطان است ودر روایات اهل بیت (علیهم السلام) کنایه از شخصی از دشمنان نابکار اهل بیت یا فردی گمنام است.
از امام باقر (علیه السلام) روایت شده است: فرزندان فلانی حتماً به حکومت خواهند رسید. هنگامی که به حکومت رسند اختلاف کنند وامورشان متفرق گردد تا آنکه خراسانی از مشرق وسفیانی از مغرب خروج کرده وبرای رسیدن به کوفه مانند دو رقیب در مسابقه سرعت گیرند. آنگاه هلاکت فرزندان فلانی به دست آندو صورت پذیرد. بطوری که احدی از آنها را باقی نگذارند(173).
مقصود از فرزندان فلانی احتمالا خاندان آخرین حاکم عراق قبل از امام مهدی (علیه السلام) است که شاید شیصبانی ویا شخص دیگری باشد.
در روایات شیعه وسنی، رفتار سفیانی در عراق با شیعیان اهل بیت (علیهم السلام) وحشتناک وفجیع توصیف شده است. اما اعتبار بعضی از این روایات به جهت سند یا متن محل تردید است زیرا خبر از وقایع گذشته ای می دهند که ربطی به خروج سفیانی وظهور امام مهدی (علیه السلام) ندارند. برای نمونه بعضی از آنها را ذکر می کنیم:
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که فرمود: گویا سفیانی (یا رفیق او را) می بینم که در میدان کوفه لنگر انداخته ومنادی او فریاد برمی آورد: هر کس سر بریده یکی از شیعیان علی (علیه السلام) را بیاورد هزار درهم جایزه می گیرد. آنگاه همسایه به همسایه حملهور شده ومی گوید او از شیعیان علی است. سر او را می برد وهزار درهم جایزه می گیرد. آگاه باشید که در آن روز حکومت شما جز بدست زنازادگان نخواهد بود.
گویا در آن زمان شخص نقابداری را می بینم. پرسیدم: آن شخص نقابدار کیست؟ فرمود: یکی از خود شماست که مانند شما سخن می گوید. نقاب بر چهره زده وشما را شناسائی می کند ویک یک شما را زیر فشار قرار می دهد، بدانید که او زنازاده خواهد بود(174).
در روایت دیگر آمده است: سواران سفیانی همچون شب ظلمانی وسیل ویرانگر روی آورند، به هر کجا که رسند نابود وویران کنند تا آنکه وارد کوفه شده وشیعیان آل محمد (علیهم السلام) را بکشند. سپس در همه جا به جستجوی اهل خراسان پردازند. در همان حال اهالی خراسان در جستجوی حضرتند ومردم را به یاری او می طلبند"(175).
در کتاب لوائح الأنوار البهیة نوشته سفارینی حنبلی آمده است: سفیانی با ترک ها جنگیده وبر آنها غلبه کند، سپس در زمین، دست به فساد زند، آنگاه وارد زوراء (بغداد) شده ومردم آنجا را بکشد.
بر اساس این روایات، فجایع سپاه سفیانی در جنگ با عراق مخصوصاً در رابطه با شیعیان اهل بیت (علیهم السلام) به شدت وحشتناک است.
این روایات، نام تعدادی از اماکن ومناطقی را که سپاه سفیانی در آنجا متمرکز می گردد ذکر کرده اند مانند زوراء (بغداد) وانبار وصراة وفاروق وروحاء. از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که فرمود: سفیانی سپاهی مرکب از یکصد وسی هزار نفر به کوفه روانه سازد که در روحاء وفاروق فرود آیند. شصت هزار نفر از آنان در کوفه متمرکز گردند که جایگاه قبر هود پیامبر (علیه السلام) در نخیله است(176).
سفیانی با حمله به عراق به هدفش که تسلط کامل بر عراق است، نمی رسد زیرا پس از گذشت چند هفته از این هجوم، به حجاز حمله می کند تا نقش جدیدی را برای جلوگیری از حرکت امام مهدی (علیه السلام) در مکه آغاز نماید. بعضی از روایات آورده اند که سفیانی سپاهش را از عراق به سوی حجاز روانه می کند وبعضی می گویند از شام، اما ممکن است او قسمتی از سپاه خود را از عراق وقسمتی دیگر را از شام روانه حجاز کند.
از امام باقر (علیه السلام) روایت شده است که فرمود:
سفیانی سپاهی را که تعدادشان به هفتاد هزار نفر می رسد روانه کوفه کند واهل آن سامان را با کشتن ودار زدن واسارت گرفتار سازد. در این هنگام صاحبان پرچم های سیاه از طرف خراسان بسرعت حرکت کنند. تعدادی ازیاران حضرت قائم (علیه السلام) جزء آنانند(177).
در نسخه خطی ابن حماد ص 84 آمده است: سفیانی وارد کوفه شود وسه روز به غارت آن پرداخته وشصت هزار نفر از اهالی کوفه را به قتل رساند وهجده شب در آنجا بماند. آنگاه پرچمهای سیاه وارد منطقه شده ودر کنار آب، توقف کنند. یاران سفیانی با خبر ورود آنها می گریزند، گروه دیگری که برخی از آنها اهل بصره اند نیز از نخلستانهای کوفه خروج کنند که فقط تعداد کمی از آنها مسلحند، آنها به یاران سفیانی دست پیدا کرده واسرای کوفه را از دست آنها آزاد سازند. آنگاه صاحبان پرچمهای سیاه عده ای را برای بیعت نزد امام مهدی (علیه السلام) بفرستند.
همچنین روایت بعدی که منسوب به امیر المؤمنین (علیه السلام) است ورود سپاه سفیانی به عراق را توصیف می کند که همزمان با فتنه غرب وواقعه ای شبیه جنگ جهانی است. این روایت همچنین بیانگر ورود نیروهای خراسانی به عراق است که زمینه ساز حرکت امام مهدی (علیه السلام) هستند. به نظر می رسد که این روایت مجموعه ای از روایت های راویان مختلف در رابطه با موضوع مورد بحث باشد.
از امیر المؤمنین (علیه السلام) نقل شده که فرمود: " ای مردم! از من بپرسید پیش از آنکه فتنه ای از شرق چون شتر لجام گسیخته جهان را پس از یک مرگ وحیات (ویا پس از کشت وکشتار) لگدمال کند یا آنکه فتنه ای در مغرب زمین چون آتش در هیزم خشک افتد وفریاد انتقام وخونخواهی سر دهد، چون ایام بگذرد وچرخ فلک بگردد، به ستوه آمده وگویید: چه شده است؟ آیا او مرده؟ به کجا رفته است؟ آن روز است که تأویل این آیه روشن گردد: " سپس پیروزی بر آنها را بار دیگر به شما برگرداندیم وشما را با ثروت وپسران یاری کرده وجمعیت شما را بیش از آنان قرار دهیم.
این فتنه نشانه هایی دارد: نخست آنکه کوفه با کمین وخندق محاصره ودر کوچه ها، گوشه خانه های آن سنگربندی شود ومساجد، چهل شب تعطیل گردد. آنگاه سه پرچم در اطراف مسجد بزرگ که شبیه پرچمهای هدایت هستند، به اهتزاز درآیند. آنروز قاتل ومقتول هر دو در آتش اند. کشت وکشتار فراوان ومرگ ها سریع شود. در آن حال انسانی پاک همراه هفتاد تن در پشت کوفه به قتل رسد وشخصی دیگر در میان رکن ومقام (در کنار خانه کعبه) سر بریده شود وشخصی به نام، اسبغ مظفر، به همراه عده زیادی از انسانهای شیطان صفت در محل " بیعة الاصنام " کشته شوند.
علامت دیگر، خروج سفیانی با پرچم سبز (یا سرخ) وصلیب طلائی است، فرمانده او شخصی از قبیله کلب است. دوازده هزار سوار، سفیانی را در راه مکه ومدینه همراهی کنند. فرمانده او شخصی از بنی امیه بنام خزیمه است. چشم چپ او نابینا وفقط پوستی بر آن است. بسیار دنیا طلب است او بدون شک پیش می رود تا در مدینه فرود آید. مردان وزنانی از آل محمد (علیهم السلام) را در خانه ای در مدینه که به آن خانه ابو الحسن اموی می گویند، زندانی کند. سپس گروهی را در پی مردی از آل محمد (علیهم السلام) فرستد که عده ای از مستضعفین در مکه به رهبری مردی از غطفان گرد او جمع شده اند. تا آنکه در میان سنگ های سفید در منطقه بیداء فرود آیند، اما ناگهان زمین آنها را در خود فرو برد. هیچکس از آنها جز یک نفر نجات نیابد.
خداوند صورت آن یک نفر را به پشت سر برگرداند تا باقیمانده آنها را بترساند وبرحذر دارد. آنروز تأویل این آیه شریفه محقق خواهد شد: " ای کاش می دیدی هنگامی که آنان وحشت زده اند وبرایشان چاره وگریزی نیست واز مکانی نزدیک گرفته شوند.
سفیانی صد وسی هزار نفر به سوی کوفه روانه می کند، بخشی از آنها در روحاء وفاروق ودر جایگاه مریم وعیسی (علیهما السلام) در قادسیه فرود می آیند وهشتاد هزار تن از آنان رهسپار کوفه می شوند. محلی که قبر حضرت هود (علیه السلام) در نخیله در آن قرار دارد ودر روز عید به کوفه حمله می کنند. در آن روز رهبر مردم شخص ظالم وستمگری است که به او ساحر وجادوگر می گویند واو از شهری به نام زوراء (بغداد) در میان پنج هزار کاهن وپیشگو خروج می کند. در کنار پل آن هفتاد هزار نفر را می کشد بگونه ای که مردم از فراوانی خون وبوی اجساد، سه روز از نزدیک شدن به فرات خودداری می کنند. آنروز دختران با عفافی را که چهره شان توسط دیگران دیده نشده به اسارت می گیرند وبر محملها سوار نموده به مکانی در نزدیکی نجف می برند.
سپس صد هزار نفر مشرک ومنافق از کوفه خروج کرده وبی هیچ مانعی وارد دمشق می شوند. همان شهری که " ارم ذات العماد " است یعنی دارایی قصرها وستونهای برافراشته.
پرچم هائی از مشرق زمین به اهتزاز درآیند که از جنس پنبه، کتان وحریر نیستند، این پرچمها نشان ومهر سید بزرگ را برخوردارند ومردی از آل محمد (علیهم السلام) (امام زمان) آنان را فرماندهی می کند. روزی که در مشرق به حرکت درآیند بوی عطرشان چون مشک در مغرب به مشام رسد وهراس ووحشت به مدت یک ماه، پیشاپیش آنها حرکت می کند.
از سوی دیگر فرزندان خلافکار سعد در کوفه به خونخواهی پدرانشان حکومت را در دست گیرند تا آنکه سواران مردی به نام حسین چون اسبان تیز تک بر آنها بتازند در حالی که ژولیده، غبار آلود وگریانند.
یکی از آنها با چشمان اشک بار پای بر زمین کوبد وگوید: از امروز به بعد دیگر نشستن سزاوار نیست.
خداوندا ما توبه کار ومتواضع بوده ودر پیشگاه ربوبی تو سر فرود آورده وپیشانی بر خاک می ساییم. آنها همان بزرگانی هستند که خداوند چنین توصیف شان کرده است".همانا خداوند توبه کنندگان وپاکیزگان را دوست دارد ". پاکیزگان، همچون آنها از آل محمد (علیهم السلام) هستند.
شخصی از مسیحیان نجران خروج کرده ودعوت امام (علیه السلام) را لبیک گوید. او اولین مسیحی است که چنین می کند. کلیسای خود را ویران وصلیب خود را می شکند. او همراه غلامان، مستضعفان وسواران خروج نموده وبا پرچمهای هدایت به سوی نخیله حرکت می کند.
محل اجتماع مردم از هر جای زمین در " فاروق " است که پایگاه امیر المؤمنین (علیه السلام) ودر محلی بین "برس وفرات" قرار دارد. آنروز میان مشرق ومغرب سه هزار یهودی ومسیحی کشته شوند، بگونه ای که بعضی بعض دیگر را به قتل رسانند. در آن هنگام تأویل این آیه روشن می گردد: " پیوسته آنها این سخن را تکرار می کردند تا آنها را چون زراعت درو شده خاموش ساختیم " یعنی با شمشیر وزیر سایه شمشیر"(178).
قسمت اول وآخر این روایت، یک جنگ جهانگیر را خاطر نشان می سازد که نابودی وویرانی آن گریبانگیر غرب می شود ودر آن سه هزار هزار یعنی سه میلیون نفر کشته می شوند وما آن را در جای خود بیان خواهیم کرد.
وشاید معنای " ایجاد شکاف ورخنه در زوایای کوچه های کوفه " ساختن سنگر وجنگهای خیابانی در برابر حمله سفیانی یا غربی ها باشد.
بزودی درباره درفشهای سه گانه اطراف مسجدالحرام در نهضت ظهور، ودرگیری بر سر قدرت، اندکی قبل از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) مطالبی بیان خواهیم کرد.
کشته شدن انسان پاک سرشتی در " پشت کوفه " همراه هفتاد تن، ما را به یاد شهادت استادمان، شهید صدر (قدس سره) ودوستان ویاران او می اندازد. شاید منظور از پشت کوفه همان شهر نجف اشرف باشد.
منظور از وجود شخصی مطهر وپاکیزه که اندکی قبل از ظهور حضرت بین رکن ومقام در کنار خانه خدا به شهادت می رسد، فرستاده آن حضرت به سوی مردم مکه است.
در این روایت چند نام وواژه وجود دارد که مقصود از آنها مشخص نیست مانند اسبغ مظفر با بسیاری از انسانهای شیطان صفت که در بتخانه به قتل می رسند ومانند پسران سعد سقّا وفرمانده کاهن ساحر ودیگران که شاید به این روایت افزوده شده ویا نام اشخاص خاصی در آن دوره باشند.
برخی از روایات تصریح یا اشاره دارند که حضرت مریم وعیسی (علیهما السلام) از عراق دیدن نموده ودر قادسیه منزل نموده اند ومدتی در محل مسجد براثا نزدیک بغداد مانده اند. والله العالم.
اما قبر هود (علیه السلام) در نخیله معروف بوده ودر نزدیکی نجف اشرف در وادی السلام است واما درفش های مشرق زمین، همان درفش های خراسانی ها است که زمینه ساز ظهوراند.
فاروق در روایت دوم باید توضیح یکی از راویان باشد که در متن روایت وارد شده ومنظور از محل تجمع مردم، نیروهای حضرت مهدی (علیه السلام) است که در آن مکان گردهم می آیند.
واضح است که این نمونه روایتها درباره نشانه های ظهور حضرت یا ساختگی ودروغ است ویا سخنان راویان حدیث وکلمات علما است که مطالب آنرا با روایات مخلوط نموده وسپس به پیامبر ویا ائمه نسبت داده اند!
سپاه سفیانی در راه حجاز (سپاهی که در زمین فرو می رود)
بزودی درباره نهضت ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) سخن خواهیم گفت وبه بررسی کشمکش سیاسی در حجاز خواهیم پرداخت که طبق روایات، بدنبال کشته شدن عبد الله، حاکم حجاز واختلاف در مورد جانشین او ودرگیری بین قبایل حجازی بر سر حکومت، بوجود خواهد آمد.
این اختلافات موجب تضعیف حکومت حجاز شده وبه حضرت فرصت می دهد که نهضت خود را در مکه آغاز وشهر را آزاد وحاکمیت خود را بر آن تثبیت کند.
در این مرحله، وقتی حکومت حجاز، خود را از شکست نهضت حضرت عاجز می بیند، مستقیم ویا توسط دولتهای بزرگ، سفیانی را وارد ماجرا می کند. آنگاه سفیانی، نیروهای خود را نخست به مدینه منوره وسپس به مکه مکرمه گسیل می دارد. در این هنگام حضرت به مسلمانان وبه مردم جهان اعلام می دارد که در انتظار وقوع معجزه ای است که پیامبر، وعده داده یعنی همان فرو رفتن سپاه سفیانی به زمین در بیداء نزدیک مکه. حضرت اعلام می کند که بزودی پس از این معجزه، نهضت مقدس خویش را ادامه خواهد داد.
در برخی روایات آمده است که فرا خواندن نیروهای سفیانی به حجاز بویژه مکه ومدینه قبل از شروع نهضت حضرت اتفاق می افتد وسپاه سفیانی با هدف جستجوی حضرت ویارانش وارد مدینه منوره گردیده ودر آنجا مرتکب جنایات فراوانی می شوند. در آن زمان حضرت در مدینه بسر می برند، ولی مانند موسی (علیه السلام) با حالت بیم وامید از مدینه خارج می شوند، سپس خداوند اجازه ظهور حضرت را صادر می کند.
روایات شیعه وسنی، ورود لشکر سفیانی از طرف عراق وشام به مدینه منوره را هجومی سخت وویرانگر توصیف می کنند که هیچ مقاومتی در برابر خود نمی یابد واو با یاران مهدی (علیه السلام) وشیعیان اهل بیت (علیهم السلام) در کشتار ونابودی زن ومرد، بزرگ وکوچک همانگونه که در عراق عمل کرده رفتار می کند! بلکه می توان گفت حمله سفیانی در مدینه به مراتب سخت تر خواهد بود. در نسخه خطی ابن حماد از ابن شهاب چنین نقل شده:
"سفیانی به فرمانده خود در کوفه که با سوارانش آنجا را سخت درهم کوبیده، نامه ای می نویسد ودستور می دهد که به طرف حجاز حرکت کند، او روانه مدینه شده وچهل هزار نفر از قریش وانصار را به قتل می رساند، شکم زنان را می درد وفرزندان را هلاک می کند ویک برادر وخواهر از طایفه قریش را که نامشان محمد وفاطمه است بر در مسجد مدینه به دار می آویزد"(179).
برخی روایات می گویند که این برادر وخواهر از عموزادگان همان مرد پاک سرشت " نفس زکیه " هستند که امام مهدی (علیه السلام) وی را به مکه می فرستد واو پانزده شب قبل از ظهور حضرت در مسجد الحرام به قتل می رسد واین برادر وخواهر هم از دست لشکریان سفیانی در عراق گریخته بودند اما جاسوسی که از عراق با این دو همراه بوده آنان را به دشمنان معرفی وسر انجام توسط افراد سفیانی به دار آویخته می شوند.
از امام باقر (علیه السلام) روایت شده است که فرمود:
"سفیانی وهمراهانش ظهور کنند، در حالی که اندیشه ای جز غلبه بر آل پیامبر (صلی الله علیه وآله) وپیروان آنها ندارند. از این رو گروهی را به کوفه فرستند. رفتار آنهابا شیعیان آل محمد (صلی الله علیه وآله) کشتن ودار زدن است. سپس گروه دیگری را رهسپار مدینه کنند. مردی در آنجا به قتل رسد ومهدی ومنصور از آنجا بگریزند. اما از آل پیامبر (صلی الله علیه وآله) کسی باقی نماند مگر اینکه دستگیر وزندانی شود، سپاه سفیانی به جستجوی آن دو مرد فراری بپردازند ومهدی (علیه السلام) که مانند موسی (علیه السلام) نگران ومضطرب از شهر خارج شده بود وارد مکه شود"(180).
در همین باره آمده که " سفیانی با سپاهی انبوه وارد مدینه می شود"(181). ونیز " اهل مدینه قبل از حمله سفیانی از شهر خارج می شوند"(182).
چنین بنظر می رسد که " منصور " که با حضرت مهدی (علیه السلام) از مدینه خارج می شود همان نفس زکیه محمد باشد که از یاران حضرت است وحضرت او را به مسجد الحرام می فرستد تا پیام آن بزرگوار را به گوش جهانیان برساند اما وی را به قتل می رسانند واحتمال هم دارد که شخص دیگری باشد.
در روایات، بغیر از مدینه ومکه، از مناطق دیگر حجاز که نیروهای سفیانی به آن وارد شوند، سخنی به میان نیامده وپیداست که مدت اشغال شهر مدینه چندان طولانی نیست سپس سفیانی تمام یا بخش عمده ای از سپاه خود را به مکه می فرستد که آن معجزه موعود رخ می دهد وتمام سپاهیان اعزامی در نزدیکی مکه به زمین فرو می روند.
برخی روایات، باقی ماندن لشکریان سفیانی در مدینه را تنها چند روز ذکر می کنند، وظاهراً منظور از ورودِ سفیانی به مدینه، ایجاد رعب ووحشت وجستجوی حضرت است نه اقامت در شهر.
روایتهائی که در مورد فرو رفتن سپاه سفیانی به زمین است در کتابهای حدیثی مسلمانان، فراوان ومتواتر است وشاید مشهورترین آنها در منابع سنی ها روایتی باشد که از ام سلمه نقل شده که گفت:
"پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: پناهنده ای به خانه خدا پناه برد اما لشکری به سوی او فرستاده شود، چون به بیابان مدینه رسند، زمین آنها را ببلعد"(183).
فخر رازی از مفسران اهل سنت در تفسیر این آیه که می گوید " واگر ببینی هنگامی که آنان وحشت زده اند ودیگر آنها را راه گریزی نیست واز مکانی نزدیک گرفته می شوند"(184) آورده است که: " از ابن عباس روایت شده که این آیه در مورد فرو رفتن گروهی در بیابان بیداء نازل شده است".
علامه طبرسی از مفسران شیعه در تفسیر مجمع البیان می گوید:
"ابو حمزه ثمالی از قول امام زین العابدین (علیه السلام) وامام حسن (علیه السلام) نقل می کند که منظور این آیه، لشکری ست که در صحرای بیداء زمین آنها را در کام خود فرو می برد".
واز حذیفه یمانی چنین روایت شده:
"پیامبر (صلی الله علیه وآله) از فتنه ای که بین اهل مشرق ومغرب واقع خواهد شد یاد نمود وفرمود در حالی که آنها گرفتار فتنه هستند، ناگهان سفیانی از وادی یابس (بیابان خشک) بر آنها خروج کند، تا آنکه در دمشق فرود آید آنگاه دو لشکر را به سوی مشرق ومدینه روانه کند تا به زمین بابل از شهر نفرین شده (بغداد) برسد، او بیش از سه هزار نفر را بکشد وبالغ بر یکصد زن را به زور تصاحب کند، وسیصد نفر از اولاد فلان عباس را به هلاکت رساند، آنگاه به کوفه هجوم آورده واطراف آنرا ویران سازد. سپس از آنجا خارج شده، به سوی شام حرکت کند، در این هنگام لشکری با پرچم هدایت از آن منطقه بپا خیزد وبا لشکر سفیانی رودررو گردد وآنها را چنان تار ومار کند که یک نفر هم که خبر مرگ بقیه را ببرد باقی نماند. وآنچه از اسیرها وغنیمتها در دست آنهاست باز پس گیرند واما لشکر دوم وارد مدینه شده وسه شبانه روز به غارت وچپاول آنجا پرازند، آنگاه به سوی مکه روانه گردند تا به بیابان رسند. خداوند در این هنگام جبرئیل را به سوی آنها فرستد وفرماید: ای جبرئیل برو وآنها را نابود کن، پس جبرئیل ضربه ای به آن زمین زند که آنها را در خود فرو برد، هیچیک از آنها نجات نیابد مگر دو مرد از قبیله جُهینه"(185).
از امیر مؤمنان (علیه السلام) نقل شده است که فرمود:
"مهدی می آید، با موهایی مجعّد وخالی برگونه، آغاز نهضتش از سوی مشرق است. آنگاه که چنین شود سفیانی خروج وبه مدت بارداری یک زن یعنی نُه ماه فرمانروائی نماید، او در شام خروج کند واهل شام بجز قبیله های حق طلب، مطیع او شوند، سپس با لشکری انبوه وارد مدینه شود تا آنکه وقتی به بیابان مدینه رسد، خداوند او را در آنجا به زمین فرو برد. واین است معنای فرموده خداوند: "واگر ببینی هنگامی که آنان وحشت زده اند ودیگر آنها را راه گریزی نیست واز مکانی نزدیک گرفته شوند"(186).
شاید معنای " آغاز نهضت حضرت از مشرق " این باشد که آغاز حرکت حضرت توسط قیام ایرانیانی است که از جمله زمینه سازان ظهور حضرت هستند.
ومنظور از جمله " آنگاه که چنین شود " یعنی دستور ظهور صادر گردد ودولت برپا شود، سفیانی خروج کند. در این روایت معین نشده که خروج سفیانی آیا بلافاصله پس از تشکیل دولتِ زمینه سازِ ظهور حضرت خواهد بود یا پس از سالهای طولانی.
ولی شواهد بیانگر آن است که نوعی ارتباط بین دولت ایرانیان وخروج سفیانی وجود دارد وخروج وی جهت رویاروئی با ایرانیان است، همچنانکه در اوایل بحث مربوط به جنبش حضرت به آن اشاره کردیم.
از حنان بن سدیر نقل شده است که گفت:
"از ابو عبد الله (امام صادق (علیه السلام)) درباره حادثه بلعیدن بیابان بیداء سؤال کردم. فرمود: آنجا محلی ست به نام " اماصِهرا " که بر سر راه " برید " در فاصله دوازده میلی از منطقه " ذات الجیش " قرار دارد(187).
ذات الجیش بیابانی است میان مکه ومدینه وأماصِهرا محلی در همان منطقه است.
از محمد بن علی (امام باقر (علیه السلام)) روایت شده که فرمود:
"بزودی پناهنده ای به مکه خواهد آمد، هفتاد هزار سرباز تحت فرمان مردی از قیس برای دستگیری وی به آنجا اعزام می شوند، همینکه تمام آنها در " ثَنیه " اجتماع کنند، جبرئیل بگونه ای که صدایش به شرق وغرب بیابان برسد ندا دهد: ای بیدا، ای بیدا، بگیر آنها را که خیری در آنها نیست. هیچکس هلاکت آنها را نبیند مگر چوپانی در کوهستان که شاهد ماجراست وخبر این حادثه را برای بقیه می برد. پس وقتی آن پناهنده شده به مکه داستان آنها را بشنود، خروج کند"(188).
همچنین از ابی قبیل نقل شده که گفت:
"از آنها کسی باقی نماند مگر یک بشارت دهنده ویک بیم دهنده، اما بشارت دهنده نزد مهدی (علیه السلام) ویارانش می آید واز آنچه اتفاق افتاده خبر می دهد وشاهد ماجرا، در چهره اش دیده شود، یعنی خداوند صورت او را به پشت سر او برمی گرداند وبدین ترتیب با مشاهده برگشتن چهره او به پشت سر، سخن او را تصدیق می کنند وآگاه می شوند که لشکر سفیانی در زمین فرو رفته اند ودوّمی نیز همانند اولی خداوند چهره اش را به پشت برگردانده، نزد سفیانی می آید وآنچه بر سر یاران او آمده برای وی بازگو می کند، سفیانی نیز به جهت علامتی که در او می بیند گفته وی را باور می کند وآن را مطابق با واقع می داند. این دو نفر مردانی از قبیله کلب هستند"(189).
از حفصه نقل شده:
"از پیامبر خدا شنیدم که فرمود: لشکری از جانب مغرب با هدف تصرف خانه کعبه بیاید. اما وقتی به بیداء رسد زمین آنها را در خود فرو برد، کسانی که پیشاپیش آن لشکرند بازگردند تا ببینند چه بر سر جماعت آمده است که آنها نیز به همان مصیبت گرفتار شوند، آنگاه خداوند هر کس را بر طبق نیت او برانگیزد"(190).
یعنی کسی که مجبور به شرکت در لشکر سفیانی بوده اگر چه در آخرت مانند شخص داوطلبی که با میل واراده خود شرکت کرده، نیست اما او نیز به زمین فرو می رود.
روایتی دیگر از پیامبر (صلی الله علیه وآله) نقل شده که فرمود:
"در شگفتم از قومی که قتلگاهشان یکی اما خاستگاهشان متفاوت وگوناگون است، پرسیدند: ای رسول خدا چرا چنین شود؟ فرمود: چون در میان آنها افرادی مجبور وبی میل ومخالف وجود دارد".
یعنی کسانی که در یک محل ودر یک زمان از دنیا می روند، خداوند با توجه به نیت ها وانگیزه هایشان در قیامت آنها را مورد حسابرسی ومؤاخذه قرار می دهد، زیرا برخی از آنها به اکراه وبخاطر ترس از جان وناموس خود وبعضی به اجبار وگروهی دیگر داوطلبانه وبا رغبت در آن لشکر شرکت می کنند.
روایتی شمار نفراتی که به زمین فرو می روند را دوازده هزار نفر ذکر کرده، نه هفتاد هزار نفر. وروایتی دیگر می گوید که یک سوم آنها به زمین فرو می روند ویک سوم دیگر چهره هایشان به پشت سر برمی گردد ویک سوم باقیمانده سالم می مانند"(191).
* * *
آغاز عقب نشینی سفیانی
پس از فرو رفتن لشکر سفیانی در زمین، ستاره بخت او رو به افول می گذارد، واختر سعادت حضرت مهدی (علیه السلام) رو به اوج ودرخشندگی می نهد.
روایات، بعد از این واقعه، نقش نظامی دیگری برای سفیانی در حجاز بیان نمی کنند. واین بدان معنی است که با حادثه مذکور نقش او در حجاز پایان می یابد.
اما احتمال دارد نیروهایی برای او در مدینه باقی بمانند که با نیروهای حکومت حجاز همراهی کنند. روایات تأیید می کنند که پس از واقعه فرو رفتن قوای سفیانی، حضرت با سپاهی بیش از ده هزار نفر، برای آزادی مدینه راهی آن شهر شده وبا دشمنان خود درگیر می شود.
به هر حال حضرت، مدینه وحجاز را فتح ونیروهای دشمن را سرکوب می کند ولشکر سفیانی هر جا که رویاروی او باشند، از حجاز تا عراق وشام، شکست می خورند. همچنانکه طبق روایات یک یا چند نبرد نیز در عراق بین لشکر سفیانی با سپاهیان مهدی (علیه السلام) ویاران یمنی وخراسانی آن حضرت اتفاق می افتد.
نبرد اهواز
طبیعی است که پس از شکست سفیانی بدست پیشگامان ایرانی ویمنی ظهور، عراق تحت قلمرو حکومت حضرت ویاران وی درآید وشکست معجزه آسای سفیانی در حجاز عامل مؤثری در تثبیت قدرت یاوران مهدی (علیه السلام) در عراق گردد بویژه آنکه نیروهای پیشگام، پس از شکستِ قوای سفیانی، در عراق مستقر می شوند وگروهی را جهت بیعت با امام زمان (علیه السلام) نزد آن حضرت به حجاز می فرستند.
از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"یاران درفش های سیاه که از خراسان می آیند در کوفه فرود آیند وچون مهدی (علیه السلام) ظهور کند گروهی را جهت بیعت بسوی او فرستند"(192).
همین روایت را ابن حماد آورده است:
"یاران درفش های سیاه از خراسان به کوفه روی آورند وچون مهدی (علیه السلام) در مکه ظهور نماید، گروهی را جهت بیعت نزد وی فرستند"(193).
اما روایاتی نیز وجود دارد که از درگیری نیروهای سفیانی در عراق سخن می گوید واین بار سفیانی با نیروی یکپارچه ومتشکل امام مهدی (علیه السلام) روبرو می شود.
حضرت، شعیب بن صالح، فرمانده نیروهای ایرانی را به بعنوان فرمانده کل نیروهای خود که بخش عظیمی از آنان ایرانی ویمنی وبخشی دیگر از سایر سرزمین های اسلامی اند، انتخاب می کند.
برخی از روایات تنها از نبرد دروازه استخر(194) سخن می گویند وآن را به عنوان جنگی بزرگ میان نیروهای سفیانی وحضرت مهدی (علیه السلام) توصیف می کنند.
دو روایت دیگر محل گرد آمدن نیروهای ایرانی را منطقه " بیضاء استخر " معین می کنند یعنی منطقه ای سفید رنگ در شهر استخر که بنظر می رسد همان بلندی های نزدیک مسجد سلیمان باشد وبه " کوه سفید " معروف است.
همچنین سه روایت، خاطر نشان می سازد کهوقتی امام از مدینه عازم عراق است نخست در بیضاء استخر فرود می آید وایرانیها با حضرت بیعت می نمایند ودر آنجا به فرماندهی امام مهدی (علیه السلام) وارد کارزار با سفیانی شده واو را شکست می دهند. در پی این نبرد حضرت با هفت کجاوه نور که معلوم نیست در کدام یک از آنهاست، وارد عراق می گردد. ما آن ماجرا را در مبحث نهضت ظهور بیان خواهیم کرد.
در نسخه خطی ابن حماد از علی (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"وقتی سپاه سفیانی به سوی کوفه می روند، گروهی را به جستجوی یاران خراسانی می فرستند.
همزمان، یاران خراسانی در جستجوی حضرت بیرون می آیند، آنگاه هاشمی با درفش های سیاه در حالی که شعیب بن صالح پیشاپیش آنها در حرکت است با او ملاقات می کند ودر محل دروازه استخر با یارانِ سفیانی برخورد می نمایند وبین آنها نبردی بزرگ رخ می دهد. درفش های سیاه پیروز می گردند وسواران سفیانی پا به فرار می گذارند. آن هنگام مردم مهدی را می خواهند واو را می جویند"(195).
بنابر روایتی که خواهد آمد منظور از کسی که هاشمی با او ملاقات می کند، حضرت مهدی (علیه السلام) ومنظور از هاشمی، همان مرد خراسانی فرمانده نیروهای ایرانی است. یعنی گروههای ایرانی در جستجوی امام مهدی (علیه السلام) وجهت بیعت با او حرکت می کنند تا در کنار حضرت، علیه دشمنان به نبرد بپردازند. پس به فرماندهی مرد هاشمی خراسانی به طرف جنوب ایران حرکت می کنند. آنها نزدیک مرز خاکی حجاز، نزدیک بصره با حضرت ملاقات می نمایند.
روایتی دیگر می گوید:
"سفیانی هنگام جنگ در عراق، لشکریانش را به همه آفاق گسیل می دارد"(196).
این نکته نشانگر گستردگی وپراکندگی نیروهای وی در عراق ومرزهای ایران است که فرضیه وجود نیروی دریائی سفیانی وهم پیمانان غربی وی را در خلیج فارس تأیید می کند.
روایت زیر آمدن حضرت به جنوب ایران را بیان وجنگ دروازه استخر یا کوه سفید را توصیف می کند ولی در متن روایت، نوعی آشفتگی وجود دارد:
"سفیانی پس از ورود به کوفه وبغداد، لشکریان خود را به همه آفاق می فرستد اما از اهل خراسان که در آنسوی رودخانه قرار دارند ترس ووحشتی به جانش می افتد. سپاهیان مشرق به آنها (لشکریان سفیانی) هجوم آورده وآنها را می کشند، وقتی این خبر به سفیانی می رسد سپاهی عظیم به استخر می فرستد. آنها (سفیانی ونیروهایش) با حضرت مهدی (علیه السلام) وهاشمی در منطقه کوه سفید با یکدیگر برخورد می کنند وبین آنها چنان جنگی بوقوع می پیوندد که ساقهای پای اسبان تا مچ در خون فرو می رود".
روایت نخست، تأثیر شگرف شکست نیروهای سفیانی در نبرد اهواز را یادآور می شود که این شکست، موج عظیمی در میان ملتهای مسلمان وبین هواداران حضرت بوجود می آورد، بطوری که برای پیوستن به حضرت وبیعت با وی به جنب وجوش می افتند واین است معنی جمله " مردم مهدی را می خواهند واو را می جویند".
به هر حال، بی تردید می توان گفت که سفیانی پس از فرو رفتن لشکرش در حجاز، وارد مرحله عقب نشینی وشکست می گردد. وتمام سعی خود را صرف حفظ ونگهداری قلمرو حکومت خود در سرزمین شام وتقویت آخرین خط دفاعی فلسطین وقدس وآمادگی در برابر حمله نیروهای حضرت مهدی (علیه السلام) می کند.
روایات، جنگ دیگری بین سفیانی با حضرت مهدی (علیه السلام) ذکر نمی کنند، به جز نبرد بزرگ فتح قدس وآزادی فلسطین که جنگ پایانی سفیانی است وبه شکست هم پیمانان یهودی وغربی او نیز منتهی خواهد شد.
سفیانی در نبرد فتح قدس
از روایاتِ مربوط به این نبرد بزرگ برمی آید که سفیانی با مشکلات زیادی روبرو می شود، اولین مشکل، ضعف پایگاه مردمی او در سرزمین شام است زیرا قدرت وموقعیت فرمانروائی او هر قدر هم که قوی باشد، اما از آنجا که مردم خطه شام، مسلمانند ومعجزات وکرامات حضرت وشکست سفیانی ورابطه او با دشمنان اسلام را مشاهده می کنند؛ از این رو موج علاقه به حضرت ودوستی وگرایش به ایشان وبیزاری ونفرت از سفیانی وسیاستهای وی قوت می گیرد.
به نظر می رسد که موج عظیم گرایش مردم به حضرت در سوریه، اردن، لبنان وفلسطین یعنی قلمرو حکومت سفیانی گسترش چشمگیری پیدا خواهد کرد. زیرا روایات خاطر نشان می سازند که حضرت با سپاه خود بسوی سرزمین شام لشکرکشی می کند ودر "مرج عذراء" ناحیه ای در سی کیلومتری دمشق اردو می زند.. از این موضوع می توان فهمید که نه تنها سفیانی از نگهداری مرزهای خود وپیشروی سپاه حضرت، عاجز است بلکه او نیروهای خود را از پایتختش یعنی دمشق، خارج کرده وبه داخل فلسطین بازمی گرداند ومقر فرماندهی خود را در "منطقه رمله" جایی که نیروهای رومی در آن فرود می آیند، قرار می دهد.
بر اساس روایات، حضرت در آغاز نبرد، درنگ می کند ومدتی در حومه دمشق می ماند تا بزرگان ومؤمنان اهل شام که هنوز به حضرت نپیوسته اند، ملحق شوند.
سپس حضرت از سفیانی می خواهد که جهت گفتگو، شخصاً حاضر شود. آنها یکدیگر را ملاقات می کنند. سفیانی تحت تأثیر شخصیت حضرت قرار گرفته وبا ایشان بیعت می کند وتصمیم می گیرد دست از جنگ بردارد ومنطقه را تسلیم امام (علیه السلام) نماید اما نزدیکان وپشتیبانان سفیانی، او را سرزنش کرده واز تصمیم خود منصرف می سازند!
ظاهر روایات نبرد قدس وفلسطین، از لحاظ سیاسی وطبیعی، هیچ تفسیری جز ضعف پایگاه مردمی سفیانی در سرزمین شام ووجود موج مردمی طرفدار حضرت، ندارد. بعضی روایات اشاره دارند که کار به جائی می رسد که بخشی از طرفداران سفیانی وقسمتی از لشکر او نیز با حضرت بیعت کرده وبه ایشان می پیوندند.
از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"آنگاه وی (یعنی حضرت مهدی (علیه السلام)) به کوفه می آید وتا زمانی که خدا بخواهد در آنجا می ماند تا بر کوفه مسلط گردد. سپس با همراهانش به " مرج عذراء " می آیند در حالی که بسیاری از مردم به آن حضرت پیوسته اند. در آن هنگام سفیانی در منطقه " رمله " (فلسطین) بسر می برد. دو سپاه رو در روی هم قرار می گیرند. آن روز، روز ابدال است، جمعی از مردمی که با سفیانی هستند از پیروی او دست کشیده وبه شیعیان آل محمد (علیهم السلام) می پیوندند وعده ای از مردم که با آل پیامبر هستند به سفیانی می گروند، آنها در واقع از پیروان او بوده وبه او می پیوندند. هر کس در آنروز بسوی پرچم خود می شتابد.."(197).
از علی (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"وقتی سفیانی، لشکری به سوی مهدی می فرستد، در بیابان بیداء به هلاکت می رسند. این خبر به اهل شام می رسد، آنها به خلیفه خود گویند مهدی ظهور کرده، با او بیعت کن وبه اطاعت وی درآی وگرنه تو را می کشیم، او عده ای را جهت بیعت نزد حضرت می فرستد.. اما مهدی از سوی دیگر حرکت می کند تا در بیت المقدس فرود آید"(198).
این روایت، اوج محبوبیت مردمی حضرت ومخالفت مردم با سفیانی را نشان می دهد.
ونیز آمده است:
"حضرت می گوید پسر عمویم را نزد من آورید تا با وی سخن گویم پس سفیانی نزد حضرت می آید وگفتگو می کند، آنگاه زمام امور را به امام (علیه السلام) تسلیم وبا او بیعت می کند! اما همینکه نزد یاران خود بازمی گردد قبیله کلب او را پشیمان می کنند، به همین جهت برمی گردد وتقاضای فسخ پیمان می نماید، امام نیز بیعت وی را فسخ می کند، آنگاه سفیانی لشکریان خود را برای جنگ با امام بسیج می کند ولی امام (علیه السلام) او را شکست می دهد. خداوند رومیان را نیز بدست آن حضرت نابود می کند"(199).
معنی عبارت " قبیله کلب او را پشیمان می کند " یعنی او را از بیعت با حضرت مهدی (علیه السلام) پشیمان می نمایند.
کلب نام عشیره ای ست که دایی های سفیانیند وسمبل تعصب در میان مردم شامند. اما در حقیقت کسانی که سفیانی را پشیمان وحکومت او را در برابر حرکت مردمی طرفدارِ امام حفظ واو را وادار به پیکار با آن حضرت می کنند، همان پشتیبانان یهودی ورومی سفیانیند. همچنانکه از روایاتِ پیشین وروایات دیگر می توان این موضوع را بدست آورد.
به هر حال، سفیانی نمی تواند از جو موجود مردمی واز فرصتی که حضرت به وی می دهد، استفاده کند ومسلمانان سرزمین شام هم موفق به ساقط نمودن حکومت سفیانی وارتش او نمی شوند، از این رو وی وهم پیمانانش، نیروهای خود را برای جنگی بزرگ آماده می کنند، جنگی که محورهای آن به گفته روایات از عکا تا صور واز آنجا تا انطاکیه در ساحل دریا واز دمشق تا طبریه وتا داخل قدس گسترش می یابد.
در این هنگام است که غضب خداوند وخشم حضرت مهدی (علیه السلام) وسپاهیانش بر سفیانی وهم پیمانان وی فرو می بارد ونشانه ها ومعجزات الهی بدست حضرت آشکار می شود وسختی وتیره روزی به سفیانی وحامیان یهودی ورومی او روی می آورد وآنان را به بدترین شکل به شکست می کشاند.
سرانجام، سفیانی بدست یکی از سپاهیان امام (علیه السلام) دستگیر وبه زندگی طاغوتی او پایان می دهند، ستمگری که در مدت پانزده ماه دست به جنایاتی می زند که دیگران در سالهای طولانی نمی توانند مرتکب آن شوند.
ملاحظه
در لندن، جوان تحصیل کرده ای از " آل حدیدی " مرا دید وگفت که او چند بار کتاب عصر ظهور مرا مطالعه کرده وروایات علائم ظهور را تحقیق وبررسی نموده وبه این نتیجه رسیده که نیروهای سفیانی که بر اساس روایات در کشورهای شام، عراق، حجاز وخلیج پخش می شوند، کنایه از نیروهای غربی واروپائی ست.
اما به نظر بنده از ظاهر روایات همان مطلبی فهمیده می شود که تاکنون بیان شد مضافاً بر اینکه سفیانی آلت دست غرب ویهود است. اما نظر آن جوان فاضل که معتقد است نیروهای سفیانی کنایه از نیروهای غرب ویهود است، موضوعی ست که احتیاج به شاهد ودلیل دارد. والله العالم.
* * *
نقش یمن در دوران ظهور
روایات متعددی از اهل بیت (علیهم السلام) به دست ما رسیده که بیانگر وقوع یک نهضت اسلامی وزمینه ساز ظهور حضرت در یمن است. سند تعدادی از این روایت ها صحیح است(200) وقوع این نهضت، حتمی وپرچم آن پرچم هدایت وزمینه ساز ظهور وپشتیبان آن حضرت است. حتی برخی روایات آنرا هدایت بخش ترین پرچمها بصورت کلی در عصر ظهور می نامند وبر ضرورت پشتیبانی آن، بیش از پشتیبانی پرچم مشرق ایرانی تأکید می کنند. وزمان آن را همزمان با خروج سفیانی در ماه رجب یعنی چند ماه قبل از ظهور حضرت ومرکز آن را صنعا معرفی می کنند.
رهبر این نهضت، در روایات، به " یمانی " معروف است. وروایتی نام او را "حسن" ویا "حسین" واز نسل "زید بن علی" می داند.
اینک مهمترین روایات مربوط به این نهضت را بررسی می کنیم:
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"قبل از قیام قائم، وقوع پنج علامت حتمی است: یمانی، سفیانی، صیحه آسمانی، کشته شدن نفس زکیه وفرو رفتن در بیداء"(201).
ونیز فرمود:
"خروج سفیانی، یمانی وخراسانی در یک سال، یک ماه ویک روز وترتیب آنها همچون رشته مهره ها پشت سر هم خواهد بود. سختی از هر سو پدید آید، وای بر کسی که با آنها مخالفت ودشمنی کند.
در میان درفش ها، هدایت گرتر از درفش یمانی وجود ندارد، چرا که درفش حق است وشما را بسوی صاحبتان دعوت کند. وقتی یمانی قیام کند، فروش اسلحه به مردم حرام است. پس بسوی او بشتابید که درفش او درفش هدایت است. بر هیچ مسلمانی، سرپیچی از او جایز نیست واگر کسی چنین کند اهل آتش است، زیرا او مردم را به حق وبه راه مستقیم دعوت کند"(202).
امام رضا (علیه السلام) در مورد کسی که ادعا می کرد، امام زمان است، فرمود:
"قبل از ظهور (مهدی)، سفیانی، یمانی، مروانی وشعیب بن صالح خواهند آمد، پس او چگونه چنین ادعائی مطرح می کند؟"(203).
منظور از مروانی در روایت، احتمال دارد همان ابقع باشد یا آنکه در متن روایت خراسانی بوده وتوسط نویسندگان اشتباهی رخ داده باشد.
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"خروج این سه تن، خراسانی، سفیانی ویمانی در یک سال، یک ماه ویک روز اتفاق می افتد. ودرفش یمانی از همه هدایت کننده تر است زیرا که دعوت به حق می کند"(204).
واز هشام بن حکم نقل شده که چون " طالب حق " خروج کرد به امام صادق (علیه السلام) گفته شد: "آیا امیدوارید این شخص یمانی باشد؟ حضرت فرمود: خیر، یمانی پیرو علی است واین شخص از آن حضرت بیزاری می جوید"(205) ودر همین روایت آمده است که " یمانی وسفیانی همچون دو اسب مسابقه هستند " یعنی هر یک می کوشد از دیگری سبقت گیرد.
ودر بعضی روایات درباره حضرت مهدی (علیه السلام) وارد شده است:
"او از یمن وآبادی ای به نام کرعه خروج می کند".
کرعه قریه ای در یمن از منطقه بنی خولان نزدیک صعده است. در صورت صحیح بودن این روایت، باید گفت که منظور، خروج یمانی است که قیام خود را از این منطقه آغاز می کند واگر در بعضی روایات آمده که آغاز حرکت حضرت از مشرق است؛ منظور آغاز حرکت یاران آن حضرت است. زیرا آنچه در روایات ثابت ومکرر آمده این است که امام زمان (علیه السلام) از مکه ومسجد الحرام قیام خود را آغاز می کند.
در کتاب بشارة الاسلام آمده است:
"آنگاه، فرمانروائی بنام حسین یا حسن از صنعاء قیام کند وبا قیام او فتنه های سخت از میان برود، خجسته وپاک ظاهر شود ودر پرتو ظهور او تاریکیها به روشنی تبدیل وحق بعد از پنهان شدن، آشکار گردد"(206).
* * *
اکنون به بررسی چند نکته درباره نهضت وقیام یمانی می پردازیم:
الف: نقش انقلاب وقیام یمانی: طبیعی است که نهضتی که زمینه ساز حضرت مهدی (علیه السلام) در یمن است؛ نقش عمده ای در مساعدتِ نهضتِ آن حضرت ویاری او در حجاز دارد. هرچند که در روایات به این نقش چندان اشاره نشده وشاید دلیل آن حفظ نهضت یمانی وجلوگیری از آسیب های احتمالی به آن باشد. ما بزودی در مبحث نهضت آن حضرت خواهیم گفت که نیروهای انسانی که در مکه وحجاز قیام می کنند وسپاه حضرت را تشکیل می دهند، بطور عمده از یاوران حجازی ویمنی خواهند بود.
یمنی ها در عراق
طبق بعضی روایات، به دنبال ورود سفیانی به عراق، یمانی هم وارد آنجا می شود. نیروهای یمنی در جنگ با سفیانی نقش پشتیبانی نیروهای ایرانی را دارند، چرا که از لابلای اخبار چنین فهمیده می شود که طرف اصلی درگیر با سفیانی، مردم مشرق زمین یعنی یاران خراسانی وشعیب هستند.
از طرف دیگر، یمنی ها علاوه بر حجاز، نقش اساسی در منطقه خلیج خواهند داشت، گرچه روایات آنرا خاطر نشان نساخته اند، اما ممکن است فرمانروائی یمن، حجاز وکشورهای حوزه خلیج در دست نیروهای یمنی باشد که پیرو حضرت اند.
ب: چرا پرچم یمانی از پرچم خراسانی هدایت بخش تر است؟ با اینکه درفش خراسانی وبطور کلی درفش های اهل مشرق به درفش هدایت، توصیف شده وکشتگان آنها شهید محسوب گشته وتعدادی از ایرانیان جزو وزیران، مشاوران واز یاران خاص حضرت اند. از جمله فرمانده نیروهای ایرانی، شعیب بن صالح که توسط امام به فرماندهی کل ارتش حضرت انتخاب می گردد. وبا آنکه نقش ایرانیان، در آماده سازی قیام حضرت، نقش وسیع وفعّالی است وفداکاری آنان آغازگر نهضتِ حضرت خواهد بود، وما آن را در فصل "نقش ایرانیان در دوران ظهور" بیان خواهیم کرد، پس چرا انقلاب یمانی هدایت بخش تر از نهضت ایرانیان است؟
دلیل این کار ممکن است به روش اداره حکومت توسط یمانی بازگردد یعنی روش ساده وقاطع اسلامی در رهبری سیاسی واداری. در حالی که دولت ایرانیان از پیچیدگی در مدیریت ونواقص دیگر رنج می برد، این تفاوت ریشه در سادگی وقبیله ای بودن جامعه یمن ووراثت تمدن کهن وچند گانه جامعه ایرانی دارد.
همچنین ممکن است انقلاب یمن بخاطر برخورداری از سیاست های قاطع، ودستگاه اجرائی واقع بین وبهره گیری از نیروهای مخلص ومطیع ونظارت مستمر بر عملکرد کارگزاران خود، دارای قدرت هدایت بیشتری باشد. واین همان دستور العملی است که اسلام به متولیان امور می دهد تا بر اساس آن با کارکنان حکومتی عمل نمایند همچنانکه در منشور امیر مؤمنان (علیه السلام) به مالک اشتر می بینیم. در صفات حضرت مهدی (علیه السلام) نیز آمده است که " او نسبت به کارگزاران وکارمندان خود سختگیر ونسبت به بینوایان مهربان است".
در حالی که ایرانیان بر اساس چنین سیاستی عمل نمی کنند.
ونیز احتمال دارد درفش یمانی از این جهت هدایت کننده تر باشد که در تعقیب طرح جهانی اسلام، خود را ملزم به رعایت قوانین ومقررات بین المللی روز نداند، در حالی که ایرانیان معتقد وملزم ومجبور به رعایت آنها باشند.
اما بهتر آن است که بگوئیم انقلاب یمانی به دلیل بهره گیری از رهنمودهای مستقیم حضرت مهدی (علیه السلام) قدرت هدایت بیشتری دارد چرا که یمن جزء لا ینفک قلمرو نهضت حضرت شمرده می شود.
علاوه بر آن، شخص یمانی به دیدار حضرت نائل می شود وبطور مستقیم از آن حضرت کسب تکلیف می کند.
نشانه های این ادعا، روایاتِ مربوط به انقلاب یمنی هاست که رهبر انقلاب یمن یعنی شخص یمانی را می ستاید ومی گوید: "بسوی حق هدایت کند وشما را بسوی صاحبتان بخواند. سرپیچی از فرمان او برای مسلمانان جایز نیست وکسی که چنین کند اهل آتش خواهد بود".
اما در روایات مربوط به نهضت ایرانیان، بیش از ستایش رهبران، از عموم مردم به عنوان یاوران درفش های سیاه واهل مشرق، ستایش شده است. البته بجز شعیب بن صالح که با توجه به روایات، نسبت به بقیه فرماندهان، امتیاز وبرتری ویژه ای دارد وپس از او سید خراسانی وسپس مردی از قم در روایات مورد ستایش قرار گرفته اند.
علاوه بر همه این موارد، انقلاب یمانی به ظهور امام (علیه السلام) نزدیکتر از انقلاب ایرانیان است، حتی اگر فرض کنیم یمانی قبل از سفیانی قیام کند یا آنکه یمانی دیگری زمینه ساز یمانی موعود باشد.
در حالی که انقلاب ایرانیان بدست مردی از قم صورت می پذیرد که سرآغاز نهضت وقیام حضرت مهدی (علیه السلام) است "آغاز نهضت او از مشرق است" وفاصله بین شروع نهضت ایرانیان وبین خراسانی وشعیب ممکن است بیست یا پنجاه سال ویا آنچه خدا اراده کند، بطول انجامد...
چنین نهضتی بر پایه اجتهادِ فقهاء ونمایندگان سیاسی آنان استوار است واز امتیاز خلوص انقلاب یمانی که بطور مستقیم از ناحیه امام مهدی (علیه السلام) هدایت می شوند، بهره مند نیست.
ج: نکته دیگر اینکه، ممکن است یمانی چند نفر بوده ومثلا دومین آنها، یمانی مورد نظر باشد. در روایاتی که گذشت خروج یمانی موعود را با صراحت همزمان با ظهور سفیانی، یعنی سال ظهور حضرت بیان کردیم ولی روایت دیگری با سند صحیح از امام صادق (علیه السلام) وجود دارد که می گوید:
"یک مصری ویک یمانی قبل از سفیانی قیام می کنند"(207).
بنابر این روایت، یمانی اول، زمینه ساز یمانی موعود خواهد بود، همچنانکه "مردی از قم" و"اهالی مشرق" زمینه ساز خروج خراسانی وشعیب خواهند بود که هر دو در روایات وعده داده شده اند.
این روایت، زمان خروج یمانی اول را پیش از سفیانی تعیین کرده که ممکن است اندکی قبل از سفیانی ویا سالهای طولانی قبل از او باشد. والله العالم.
د: مطلب دیگر، روایتی است که عبید بن زرارة از امام صادق (علیه السلام) روایت نموده که گفت:
"نزد امام صادق (علیه السلام) از سفیانی سخن گفته شد. حضرت فرمود: او چگونه خروج کند در حالی که مرد چشم شکسته در صنعاء هنوز خروج نکرده است"(208).
این خبر از روایات قابل توجه است که در منابع معتبری همچون کتاب غیبت نعمانی آمده وشاید سند آن صحیح باشد.
وچنانچه گفتیم، احتمال دارد مردی که قبل از سفیانی ظهور می کند، یمانی اول باشد که زمینه ساز یمانی موعود است. اما در اینکه منظور از " مرد چشم شکسته " چیست، چند احتمال وجود دارد. بهترین آن این است که بگوئیم، این یک بیان رمزی از امام صادق (علیه السلام) است ومعنای آن جز در وقت خود آشکار نمی گردد.
* * *
حوادث مصر در دوران ظهور
روایت های فراوانی پیرامون حوادث مصر در دست ما است. این روایات مژده پیامبر (صلی الله علیه وآله) به مسلمانان درباره فتح مصر، غلبه غربی ها بر آن کشور در زمان نهضت فاطمی ها وبالاخره حوادث زمان ظهور حضرت مهدی (عجل الله فرجه) را دربر می گیرد.
اما به نظر می رسد که حوادث زمان ظهور با حوادث مربوط به تشکیل دولت فاطمی ها در مصر آمیخته شده زیرا در هر دو حادثه، ورود سپاه غرب به مصر پیش بینی شده است.
راه حل این مشکل آن است که ببینیم در متن کدام روایت ماجرایی مطرح شده که به زمان ظهور متصل است ویا از حادثه ای سخن گفته که مرتبط با حوادث زمان ظهور حضرت است مانند خروج سفیانی وامثال آن.
با رعایت این نکته، تعدادی از روایات که حوادث مصر را در عصر ظهور ترسیم کرده اند در دست ما باقی می ماند که بدون تردید بیانگر حوادث زمان ظهور حضرت بوده ویا به احتمال قوی جزء آنها محسوب می گردد.
اکنون به چند دسته از این روایات توجه کنید:
الف: روایات مربوط به کشته شدن فرمانروای مصر بدست مردم آن کشور.
این حادثه بعنوان یکی از نشانه های ظهور آمده است(209).
تعبیری که در زمان ما بین مردم رایج شده وگفته می شود از نشانه های ظهور آن است که: "اهل مصر سادات خود را می کشند وبردگان بر کشور سادات مسلط می شوند"(210) وآن را به قتل " انور سادات " انطباق می دهند، تطبیق درستی نیست، چرا که کلمه "سادات" در این روایات، بمعنای رؤسای حکومت است نه اسم شخص خاص.
بعلاوه طبق روایات، پس از قتل فرمانروای مصر که از نشانه های ظهور حضرت است، یک سپاه یا بیشتر وارد مصر می شود که چنانچه خواهیم گفت، همان سپاه غرب است.
برخی از روایات، کشته شدن فرمانروای مصر را همزمان با کشته شدن حاکم شام بدست مردم شام، می دانند: "قبل از وی فرمانروای شام وحاکم مصر کشته می شوند"(211).
شاید بین روایتِ قتل فرمانروای مصر با روایتِ انقلابِ مردی از مصر قبل از خروج سفیانی، رابطه ای وجود دارد.
در بحار الانوار ج 52 ص 210 آمده است:
"پیش از سفیانی، مصری ویمانی قیام می کنند".
این شخص مصری ممکن است سرکرده فرماندهان وفرمانده سپاهی باشد که طبق برخی روایات جنبشی در مصر ایجاد نموده واعلان وضعیت جنگی می کند.
"سرکرده فرماندهان در مصر قیام می کند وسپاهیانش را تجهیز وبسیج می نماید".
در روایتی دیگر هم گفته شده که وی قبل از ورود نیروهای غربی، مردم را به سوی آل پیامبر (صلی الله علیه وآله) دعوت می کند.
"اهل غرب به سوی مصر هجوم آورند، ورود آنها علامت سفیانی است وقبل از آن شخصی مردم را به سوی آل پیامبر (صلی الله علیه وآله) دعوت نماید"(212).
احتمال هم دارد که مرد مصری وسرکرده فرماندهان ومردی که مردم را دعوت به اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) می نماید سه نفر باشند نه یک نفر.
به هر حال، مجموع این روایات نشانگر قیام وانقلابی است که زمینه ساز ظهور حضرت در مصر است ویا حداقل بیانگر وجود جوّ اسلامی نیرومندی است که باعث تحول وانقلاب داخلی در مصر شده وبا جنگ وصلح جهانی مرتبط است.
از جمله روایاتِ حوادث مصر، غلبه قبطیان بر اطراف مصر است، از امیر مؤمنان (علیه السلام) روایت شده که درباره یکی از نشانه های ظهور فرمود: "تسلط قبطیان بر اطراف مصر"(213) ممکن است منظور از روایتی که در نسخه خطی ابن حماد از ابوذر (ره) روایت شده همین حادثه باشد، آنجا که می گوید: "امنیت از مصر رخت بربندد. خارجه (یعنی راوی) گوید به ابوذر گفتم: در آن هنگام که امنیت از دست رود، پیشوایی نیست که آن را برگرداند. گفت: خیر، زیرا نظام آن گسسته شود"(214).
بر اساس این روایات، قبطی های مصر فتنه ای به پا کرده واز حکومت سرپیچی و بر برخی نواحی مصر سلطه می یابند، وسبب ضعف امنیت واقتصاد مصر می گردند..
طبیعی است که این طغیان وسرکشی بوسیله دشمنان مسلمین از خارج هدایت می شود، زیرا سابقه ندارد که قبطیان در تاریخ خود بدون کمک قدرت خارجی دست به تحرک مهمی علیه مسلمانان زده باشند چنانکه در جنگ های صلیبی ودر عصر کنونی نیز اوضاع به همین شکل است.
روایات، زمان تحرک قبطیان را معین نکرده اند ولی روایت دیگری به نقل از حذیفه می گوید:
"مصر، تا خراب شدن بصره از ویرانی در امان است"(215) ودر همین روایت آمده است: "وخراب شدن مصر از خشکی رود نیل سرچشمه گیرد " شاید خرابی موعود بصره، بعد از ورود سفیانی به عراق ودر سال ظهور حضرت باشد.
ب: احادیث مربوط به ورود نیروهای مغربی به مصر.
نویسندگان، این نشانه را معمولا از علامتهای ظهور حضرت شمرده اند. منظور از مغرب، در این روایت وروایات دیگر، کشورهای غرب سرزمینهای اسلامی است که شامل مغرب، الجزائر، لیبی، تونس و... می گردد. وبسیاری از این روایات بر ورود نیروهای مغربی به مصر در زمان انقلاب فاطمی ها، منطبق است.
اما در کتاب " غیبت " شیخ طوسی ص 278 که از قدیمی ترین ومعتبرترین منابع ما است روایتی آمده که در آن اهل " غرب " گفته شده نه اهل " مغرب " وصاحب بحار الانوار وبشارة الاسلام نیز روایت را از او نقل نموده اند. اما غیر از این دو نفر، سایر افراد آنرا به اشتباه " مغرب " نقل کرده اند. بنابراین آنچه در این روایات است، نیروهای غربی ست.
روایت دیگری، زمان ورودِ غربیها به مصر را اندکی قبل از خروج سفیانی در دمشق می داند. این نکته، در قسمتی از روایت طولانی عمار یاسر (رحمه الله) بیان شده است:
"دولت اهل بیتِ پیامبرتان در آخر الزمان برقرار شود ودارای نشانه هایی است... اهل غرب به سوی مصر حرکت کنند. ورود آنها به مصر علامت سفیانی است".
با توجه به اینکه سفیانی چند ماه قبل از ظهور خروج می کند، بنابراین، ورود نیروهای غرب به مصر یا در سال ظهور ویا نزدیک به آن اتفاق می افتد.
اکنون مناسب است به روایتی اشاره کنیم که بیانگر درگیری سفیانی با اهل مصر است. بر اساس این روایت سفیانی وارد مصر شده وبه مدت چهار ماه دست به جنایت می زند، به احتمال قوی این روایت از احادیث غیر واقعی ومبالغه آمیز در مورد سفیانی است. زیرا در منابع معتبر اشاره ای به آن نشده اما طبق بعضی روایات، سفیانی در دمشق، " ابقع " را به قتل می رساند. او، یا اهل مصر است ویا با مصر ارتباطی دارد. والله العالم.
روایت دیگری می گوید مهدی (علیه السلام) مصر را منبر (پایگاه تبلیغاتی) خود قرار می دهد واین مطلب در روایت عبایه اسدی از علی (علیه السلام) چنین وارد شده است:
"شنیدم امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمود: در مصر منبری بنا کنم ودمشق را ویران سازم ویهود ونصاری را از تمام شهرهای عربی اخراج وبا این چوب عرب ها را برانم. راوی گوید: گفتم: بگونه ای خبر می دهید که گویا پس از مرگ زنده می شوید؟ فرمود: هیهات! ای عبایه، واقعاً به خطا رفتی! مردی از تبار من چنین خواهد کرد"(216).
ونیز از علی (علیه السلام) در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) ویارانش چنین وارد شده است:
"آنگاه (مهدی ویارانش) به سوی مصر رهسپار شوند. حضرت بر منبر آنجا بالا رود وبرای مردم سخن گوید، زمین در اثر عدالت شاد شود وآسمان باران رحمت خود را فرو فرستد، درختان بارور شوند وزمین، گیاهان خود را بیرون داده وچهره خویش را با گل وگیاه بر اهل زمین بیاراید، حیوانات وحشی چنان در امن وامان بسر برند که در مسیر مردم مانند چهار پایانِ اهلی به چرا پردازند، نور دانش در دلهای مؤمنان پرتو افکند، بگونه ای که هیچ مؤمنی به برادر دانشمند خود نیاز علمی پیدا نکند، در آن روز، این آیه تجلی یابد. (خداوند هر کدام آنها را از فضل وکرم خود بی نیاز کند)"(217) از این دو روایت چنین استفاده می شود که مصر در حکومت جهانی مهدی، پایگاه علمی وتبلیغی معروفی خواهد شد بویژه با توجه به این عبارت: "در مصر منبری بنا خواهم کرد". واین جمله " آنگاه بسوی مصر روانه شوند واو بر منبر آنجا بالا رود " یعنی حضرت ویارانش راهی مصر شوند اما نه برای فتح، یا تثبیت حکومت، بلکه به جهت استقبال مردم مصر از امام ویارانش، از این رو همانگونه که جد بزرگوارش علی (علیه السلام) وعده داده، آنجا را به عنوان منبر وسخنگاه خویش انتخاب می نماید، تا پیام خود را به تمام عالم برساند.
این نکته که مصر کرسی علم وپایگاه پیام رسانی حضرت به جهان باشد، منافاتی با آنچه در روایت به آن اشاره شد که مسلمانان نیاز علمی به یکدیگر نخواهند داشت، ندارد چرا که دانش امری نسبی است.
ج: حدیث مربوط به اینکه حضرت در دو هرم از اهرام مصر گنجینه ها وذخائری از دانش وغیر آن دارد.
این روایت، در منابع معتبر ما، مانند کتاب " کمال الدین " شیخ صدوق (قدس سره) ص 564از قول احمد بن محمد شعرانی، یکی از فرزندان عمار یاسر (رحمه الله)، از محمد بن قاسم مصری آمده است که پسر احمد بن طولون، هزار کارگر را بمدت یکسال برای جستجوی درِ ورودی هرم بکار گماشت. آنان به سنگی مرمر برخوردند. پشت آن در، ساختمانی قرار داشت اما نتوانستند در ساختمان را بگشایند. تا اینکه کشیشی مسیحی از حبشه، نوشته سنگ را که از طرف یکی از فراعنه مصر بود، خواند: "من اهرام وظرف های سفالی را ساختم واین دو هرم را بنا نهاده وگنجها وذخائر خود را در آن به ودیعت نهادم " ابن طولون گفت: "این چیزی است که هیچ کس جز قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله) راه وچاره آن را نمی داند " سپس آن تخته سنگ بجای اولش گذارده شد.
در این روایت نقاط ضعفی وجود دارد که شاید برخی راویان به آن افزوده باشند اما در عین حال، نقاط قوتِ قابل توجهی نیز به چشم می خورد. والله العالم.
د: حدیث " أخنس مصر" نویسنده کنز العمال حدیث زیر را به نقل از تاریخ ابن عساکر از پیامبر (صلی الله علیه وآله) روایت کرده که فرمود:
"مردی از قریش بنام اخنس (وبر اساس کتاب فیض القدیر مناوی ج 4 ص 131) مردی از بنی امیه در مصر قدرت را بدست خواهد گرفت. سپس بر او پیروز شوند ویا قدرت از او گرفته شود او به روم گریزد ورومیان را به اسکندریه آورد ودر آنجا با مسلمانان به نبرد پردازد واین آغاز فجایع وکشتارها است"(218) منظور از " آغاز فجایع " شاید فجایع وکشتارهای قبل از ظهور حضرت ومراد از بنی امیه، خط ومشی آنها باشد. والله العالم
* * *
نقش عراق در دوران ظهور
پیرامون اوضاع وحوادث عراق، در دورانِ ظهور، روایات زیادی وارد شده وبیانگر آن است که عراق، میدانِ کشمکشی آرام نشدنی بین نیروهای متعدد است واین کشور چهار مرحله را پشت سر خواهد گذاشت.
مرحله اول: دوره تسلط ستمکاران بر عراق قبل از ظهور وبه مدت طولانی همراه با وحشت وکشتار فراگیر که آرامشی برای مردم باقی نمی ماند.
مرحله دوم: کشمکش برای نفوذ به عراق بین طرفداران اهل بیت (علیهم السلام) وطرفداران سفیانی فرمانروای سرزمین های شام.
مرحله سوم: اشغال عراق توسط سفیانی وآزار واذیت مردم وسپس ورود سپاهیان حضرت به آنجا وشکست وفرار نیروهای سفیانی از عراق.
مرحله چهارم: آزاد سازی کامل عراق توسط حضرت وپاکسازی آن از لوث وجود سفیانیان وگروهکهای شورشی وانتخاب عراق بعنوان محل استقرار ومرکز فرمانروائی حضرت.
روایات دیگری نیز به حوادثی پرداخته اند که در خلال این چهار مرحله بوجود می آید مانند: خروج شیصبانی قبل از سفیانی که از مخالفین حضرت است.
شهادت نفس زکیه (انسان پاک نهاد) همراه با هفتاد تن از صلحا در پشت کوفه، خروج عوف سلمی از جزیره ویا تکریت وممنوع شدن عراقیها از سفر حج به مدت سه سال، فرو رفتن شهر بصره وخراب شدن آن اندکی پیش از ظهور حضرت، فرو رفتنی دیگر در بغداد وحلّه وورود نیروهای مغربی یا غربی به عراق، قیام فردی نیکوکار وشایسته با گروهی اندک جهت رویارویی با لشکر سفیانی، شورش گروهکهایی از شیعه وسنی بر ضد آن حضرت که شاید خطرناک ترین آنها " گروه رمیله دسکره " باشد که منطقه ای است نزدیک " شهربان " در استان دیالی عراق.
اینک به مهمترین روایت های این حوادث نظری می افکنیم:
مرحله اول ودوم
بارزترین مطلب در روایاتِ این دو مرحله، گرفتاری شدید مردم عراق از سوی فرمانروایان ستمگر واختلاف این فرمانروایان باهواداران درفش های سیاه (ایرانیان) است.
جابر بن عبد الله انصاری (رحمه الله) از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) چنین نقل می کند:
"چنان شود که به مردم عراق، پیمانه ای غلّه یا درهمی نرسد، گفتم از چه ناحیه ای؟ فرمود: از ناحیه عجم که مانع آن شوند"(219) یعنی مواد غذائی وکمکهای مالی بواسطه جنگی که با ایرانیان دارند به آنان نمی رسد. واین همان بحران اقتصادی وگرسنگی وترسی است که روایت جابر جعفی در خصوص آن وارد شده که گفت:
"از امام باقر (علیه السلام) درباره آیه شریفه (ولنبلونکم بشیء من الخوف والجوع) یعنی: ما یقیناً شما را به چیزی از ترس وگرسنگی می آزماییم؛ سؤال کردم. حضرت فرمود: ای جابر، این ترس وقحطی دو جنبه خصوصی وعمومی دارد، اما قحطی خاص در شهر کوفه خواهد بود که خداوند سبحان آن را ویژه دشمنان آل پیامبر (صلی الله علیه وآله) قرار داده وبدینوسیله آنان را هلاک گرداند واما آنچه جنبه عمومی دارد، قحطی ووحشتی است که در شام پیش آید که مانند آن را هرگز به یاد نداشته اند، زمان قحطی پیش از قیام قائم وفرا رسیدن وحشت وترس بعد از قیام او خواهد بود"(220).
البته اختصاص قحطی به دشمنان اهل بیت (علیه السلام) دلیلی ندارد، مگر اینکه ماجرا بصورت بحرانی اقتصادی درآید که حکومت ستمگران در عراق گرفتار آن شده واز آن سخت در رنج باشند.
وحشت وترسی که بعد از ظهور حضرت، سرزمین شام را فرا می گیرد، منافاتی با وجود آن قبل از ظهور آن حضرت ندارد، روایت بعدی به روشنی بیان می کند که این اضطراب ووحشت پیش از ظهور حضرت، در عراق شدید خواهد بود. از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"پیش از قیام قائم، مردم در اثر گناهانشان در رنج وعذاب خواهند بود واین رنج بوسیله آتشی که از آسمان بر آنها آشکار شود، ونشانه سرخ فامی که آسمان را بپوشاند وفرو رفتن زمین در بغداد وبصره وخون هایی که در آنجا ریخته شود وخانه هایی که خراب گردد وهلاکتی که در اهالی آن سامان بوجود آید واضطرابی فراگیر که موجب سلب آرامش مردم عراق گردد، جلوه گر خواهد شد"(221).
البته لازم نیست این نشانه ها، آنگونه که در روایت آمده، زنجیره ای وسلسلهوار محقق شود، بلکه اضطراب ووحشت وفرو رفتن زمین، پیش از بلاهای آسمانی خواهد بود وظاهراً منظور از آتشِ آسمان وسرخی آن، نشانه ای خاص والهی باشد نه چیزی شبیه آتش انفجارها.
روایت بعدی که از امیر المؤمنین (علیه السلام) نقل شده، برخی حوادث عراق را که در زمان حاکمیت ستمکاران پیش از سفیانی وقبل از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) واقع می شود، بیان می نماید.
از انس بن مالک نقل شده که:
"زمانی که امیر مؤمنان علی بن أبی طالب (علیه السلام) از جنگ نهروان بازگشت در منطقه ای به نام "براثا" فرود آمد، در آن منطقه، راهبی بنام حباب در صومعه خویش بسر می برد، او با شنیدن هیاهوی لشکریان، از جایگاه خود به سپاهیان امیر مؤمنان نگریست وبا مشاهده آن صحنه عظیم، سراسیمه بیرون آمد وپرسید: این شخص کیست؟ وفرمانده این لشکر چه کسی است؟ گفتند: او امیر مؤمنان (علیه السلام) است که از جنگ نهروان بازمی گردد. حُباب با شتاب خود را به حضرت رساند ودر حضور وی ایستاد وگفت: درود بر تو ای پیشوای راستین مؤمنان! که بحق امیر مؤمنانی. حضرت فرمود: چگونه دانستی که من امیر مؤمنان
راستین وبر حقم؟ عرض کرد: پیشوائی تو را، دانشمندان وعالمان دینی پیشاپیش خبر داده اند. حضرت فرمود: ای حُباب، راهب گفت: چگونه نام مرا می دانی؟! حضرت فرمود: نام تو را حبیب من پیامبر (صلی الله علیه وآله) به من آموخت. اینجا بود که حُباب گفت: دستت را بده، من شهادت می دهم که خدایی جز خدای یکتا نیست ومحمد (صلی الله علیه وآله) رسول وفرستاده اوست وتو علی بن ابی طالب وصی وجانشین او هستی. امیر مؤمنان (علیه السلام) سؤال کرد کجا زندگی می کنی؟ گفت در صومعه خویش. در همین جا. حضرت فرمود: از امروز در آن سکونت مکن، اینجا مسجدی بنا گذار وآن را به نام سازنده آن نامگذاری کن، (بدین ترتیب در آنجا مسجدی بنا وبه نام سازنده آن بُراثا نامیده شد) سپس حضرت فرمود: ای حباب از کجا آب می نوشی؟
عرض کرد: از دجله که در آن سو قرار دارد، فرمود: چرا چشمه وچاهی حفر نمی کنی؟ عرض کرد: ای امیر مؤمنان هر چه چاه کندیم آب آن شور وناگوار بود، حضرت فرمود: در اینجا چاهی بِکن، حباب شروع به حفر چاه کرد تا به سنگی سخت رسید. کسی توان کندن آن را نیافت. حضرت وارد چاه شد وشخصاً سنگ را از جای کند. از زیر آن سنگ، چشمه آبی جوشید که شیرین تر از عسل ولذیذتر از کره بود.
سپس فرمود: ای حباب، از این چشمه آب بنوش. وآگاه باش بزودی در مجاورت این مسجد تو، شهری بنا خواهد شد، که ستمگران در آن فراوان وبلا ومصیبتها در آن بسیار خواهد بود تا جائی که در هر شب جمعه هفتاد هزار عمل منافی عفت انجام شود وقتی که بلا وگرفتاری به آنان روی آورد به مسجد تو هجوم آورند وآن را منهدم سازند، آنگاه تو مجدّداً بنایش کن که آن را جز کافر منهدم نکند، سپس آنجا خانه ای بساز، چون مردم چنین کنند، مدت سه سال از رفتن به حج منع گردند ومحصولات کشاورزی آنان بسوزد وخداوند مردی از کوه نشینان بر آنان مسلط گرداند که وارد هر شهری که شود آن را نابود واهالی آن را به هلاکت رساند ودیگر بار نیز به سوی آنان بازگردد. سپس 3 سال دچار قحطی وگرانی طاقت فرسا گردند، بار دیگر به سراغ آنها رود تا آنکه وارد بصره شود او هر آنچه در مسیرش باشد چه درخت چه عمارت وچه انسان همه را با خشم از بین برد ومردم را قتل عام کند. این حادثه زمانی اتفاق افتد که ویرانی های بصره آباد گشته ودر آن مسجد جامعی بنا شود، سپس او به داخل شهری وارد شود بنام واسط که توسط حجاج بنا شده است، در این شهر نیز مانند شهرهای دیگر عمل کند وبعد از آن رهسپار بغداد شود اما این بار ورود او همراه با عفو وگذشت است. مردم به شهر کوفه پناه برند، منطقه ای از کوفه نیست که ماجرا بر آن پوشیده باشد، آنگاه وی با شخصی که او را وارد بغداد نموده جهت نبش قبر من از شهر خارج خواهند شد که سفیانی با آنها روبرو شده وپس از شکستی سخت آنان را به قتل رساند وسپاهی به سوی کوفه گسیل دارد که عده ای از اهالی آنجا را به بردگی گیرند، در این هنگام شخصی از کوفه رسد ومردم را در قلعه ای پناه دهد. هر کس به آنجا پناه آورد مصون ماند. لشکریان سفیانی وارد شهر کوفه شده ومردم را قتل عام ووحشتی ایجاد کنند که اگر شخصی از کنار قطعه جواهر گرانقیمتی که روی زمین افتاده بگذرد، متعرض آن نشود. آنها هر کودک خردسالی را ببینند تعقیب وبه قتل رسانند.
ای حُباب در این هنگام باید در انتظار حوادث تأسف بار دیگر بود، حوادثی بزرگ وفتنه هائی چون ظلمت شب تاریک. ای حباب آنچه به تو می گویم بخاطر بسپار"(222).
در ظاهر عبارت های این حدیث نوعی آشفتگی بنظر می رسد ومرحوم مجلسی بعد از نقل این روایت می گوید: "بدانکه نسخه این روایت مخدوش بود ومن روایت را آنطور که یافتم ثبت کردم " از این رو سند ومتن این روایت قابل بحث ومناقشه است، اما گذشته از سند روایت، اخبار آن حاکی از سختی هایی است که مردم عراق از حاکمان ستمگر می بینند، نظیر این مطلب در روایات دیگری که سند بعضی صحیح است نیز آمده. زمان برخی از این حوادث مانند تخریب مسجد براثا، کثرت فساد وتباهی در بغداد وتسلط فرماندهان نظامی از مناطق کوهستانی کردستان وایران بر بغداد وغیر آن در قرون قبل اتفاق افتاده، اما برخی دیگر مانند جریان سفیانی وحوادث مربوط به او هنوز به وقوع نپیوسته است.
مرحوم شیخ مفید می گوید: "نشانه ها وحوادث قبل از قیام حضرت قائم (علیه السلام) در روایات آمده است، از جمله خروج سفیانی وکشته شدن حسنی واختلاف بنی عباس بر سر مقام های دنیوی وخورشید گرفتگی در نیمه ماه رمضان وگرفتن ماه در اواخر آن بر خلاف معمول وفرو رفتن در بیابان بیداء وفرو رفتنی دیگر در مشرق ومغرب وتوقف خورشید از ظهر تا نزدیک عصر وطلوع آن از مغرب وکشته شدن نفس زکیه در پشت کوفه همراه با هفتاد تن از صالحان وذبح شدن مردی از بنی هاشم در کنار کعبه بین رکن ومقام (یعنی بین کعبه ومقام ابراهیم) وخراب شدن دیوار مسجد کوفه وورود درفش های سیاه از ناحیه خراسان وخروج یمانی وظاهر شدن مغربی در مصر وتصرف شامات توسط او وفرود ترکها در جزیره وفرود رومیها در رمله وطلوع ستاره ای از مشرق که مانند ماه نور افشانی کرده وسپس بگونه ای خم شود که دو طرف آن به یکدیگر نزدیک شود وهاله سرخی که در آسمان آشکار وسپس در تمام نقاط پخش گردد وآتشی که از طرف مشرق بطرف آسمان بلند شده وسه یا هفت روز باقی ماند وافسار گسیختگی عرب ها وتصرف سرزمین ها وخارج نمودن آن از سلطه عجم وقتل فرمانروای مصر به دست مردمش وویرانی شام واختلاف بین طرفداران سه گروه در شام وورود درفش های قیس واعراب به مصر ودرفش های کنده به خراسان وورود سوارانی از غرب که در دروازه حیره مستقر شوند وورود درفش های سیاه از مشرق به همین ناحیه وایجاد شکافی در رود فرات بگونه ای که آب، کوچه های کوفه را فرا گیرد وخروج شصت نفر که همه به دروغ، ادعای نبوت کنند. وخروج دوازده نفر از اولاد ابوطالب که هر یک ادعای امامت نمایند، وسوزاندن مرد جلیل القدری از بنی عباس در منطقه ای بین جلولاء(223) وخانقین وایجاد پُلی از طرف منطقه کرخ به شهر سلام وبرخاستن بادی سیاه در آن منطقه در ابتدای روز وزلزله ای ویرانگر که بخش وسیعی از منطقه را فرو برد وترس ووحشتی فزاینده که اهل عراق وبغداد را فرا گیرد وظهور مرگ دسته جمعی بین آنان وکاستی در مال، جان ومحصولات وهجوم گاه وبی گاه ملخ ها به کشتزارها وکم شدن رشد محصولات کشاورزی واختلاف دو گروه از عجم وخونریزی بسیار بین آنان ونافرمانی بردگان از صاحبان خود وکشتن اربابانشان ومسخ شدن عده ای از بدعت گذاران به شکل میمون وخوک وچیره شدن بردگان بر سرزمین های اربابان وصیحه ای آسمانی که همه اهل زمین وهر کس به زبان خود آن را بشنود وتصویر صورت وسینه ای که از آسمان ودر قرص خورشید (احتمالا در کسوف خورشید) برای مردم ظاهر شود وزنده شدن برخی مردگان وبازگشت آنها به دنیا در حالی که یکدیگر را شناخته وملاقات نمایند.
آنگاه تمام حوادث فوق با بارش بیست وچهار نوبت باران پی در پی خاتمه یابد.
از آن پس زمین مرده دوباره زنده شده وبرکاتش هویدا گردد وبعد از آن هر غم واندوهی از جویندگان حق وپیراون حضرت مهدی (علیه السلام) رخت بربندد. بر اساس روایات در آن لحظه از تاریخ، یاران حضرت به ظهور آن بزرگوار در مکه پی برده وجهت یاری او متوجه آن دیار گردند.
آری، وقوع برخی از این حوادث حتمی وبرخی دیگر مشروط به پیدایش شرائطی است که خدای سبحان به چگونگی آنها آگاه تر است. ما این حوادث را بگونه ای که در کتب تاریخ وروایات بود ذکر کردیم واز خدای بزرگ (در رسیدن به حقیقت) یاری می طلبیم"(224).
آنچه مرحوم شیخ مفید بیان کرد، چکیده ای از نشانه ها وعلامت های دور ونزدیک ظهور است اما مقصود او وقوع این حوادث بصورت زنجیره ای وآنچنانکه برشمرده نیست، زیرا، تعدادی از این حوادث مانند کشته شدن نفس زکیه بین رکن ومقام فاصله ای بیش از دو هفته با ظهور حضرت ندارد بلکه در حقیقت جزئی از وقایع نهضت ظهور آن بزرگوار است زیرا او فرستاده حضرت مهدی (علیه السلام) است.
بعضی دیگر از این نشانه ها قرنهای زیادی با ظهور حضرت فاصله دارند مانند اختلافات داخلی بنی عباس وظهور مغربی در مصر وتصرف منطقه شامات توسط او در جنبش فاطمیان.
اما مراد شیخ مفید از حتمی بودن برخی نشانه ها ومشروط بودن دسته ای دیگر این است که وقوع تعدادی از این حوادث، حتمی است مانند خروج سفیانی ویمنی، کشته شدن نفس زکیه، صیحه آسمانی، فرو رفتن لشکر سفیانی وغیر آن. وتعدادی دیگر مشروط به وقوع پیشامدهای دیگری است که علم آن نزد خدای سبحان وتقدیر او است. آری او است که به گذشته وآینده ونسبت به تمام حوادث دانا وآگاه است.
شاید منظور از حسنی در روایات، همان " نفس زکیه " در مکه باشد وشاید جوانی باشد که نزدیک ظهور حضرت در مدینه به دست لشکریان سفیانی به قتل می رسد، همچنانکه احتمال دارد منظور، سیدی حسنی باشد که رهبر حرکت اسلامی در عراق را بر عهده خواهد داشت، در برخی روایات عبارت " وتحرک الحسنی " دیده می شود(225).
روایات دیگری که در ارتباط با استقرار سواران مغربی در نزدیکی حیره یعنی کوفه وارد شده، بیانگر آن است که این ماجرا در زمان سفیانی ویا نزدیک به آن زمان واقع خواهد شد. اما آنچه در کلام شیخ مفید جلب توجه می کند این عبارت است که می گوید: "ورود سوارانی از غرب که در دروازه حیره (کوفه) مستقر شوند " احتمال دارد منظور از این نکته، نیروهای غربی باشند که جهت حمایت از سفیانی وارد عراق می شوند ویا قبل از سفیانی در آنجا بسر می برند.
منظور از درفش های مشرق زمین، درفش های سیاه خراسانی ها است که همراه نیروهای یمنی جهت مقابله با سفیانی که بدانجا لشکرکشی نموده وارد عراق می شوند.
اما شکافته شدن رود فرات وجاری شدن آب در کوفه آنچنانکه در روایات آمده مربوط به سال ظهور است. در روایتی از امام صادق (علیه السلام) وارد شده که فرمود: "سال فتح، فرات شکافته شود تا آب وارد کوچه های کوفه گردد"(226).
از طرفی، گواهی شیخ مفید بر این نکته که نشانه های ظهور حضرت، در منابع حدیثی معتبر ثابت شده، ارزش واهمیت والایی به این دسته از روایات می بخشد، زیرا دقت ومقام برجسته علمی شیخ مفید از یک طرف ونزدیکی او به دوران تابعین وامامان (علیهم السلام) از طرف دیگر جایگاه ویژه ای به دیدگاه های او بخشیده است.
شیخ مفید در سال 413 هجری رحلت نمود.
* * *
تعدادی از روایت ها، درباره حوادث قبل از سفیانی در عراق، نکاتی را بیان کرده اند به این شرح:
الف: در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود: "سپس بین سران عرب وعجم دشمنی واختلاف پیش آید واین اختلاف ادامه یابد تا فرمانروائی به مردی از ذریه ابو سفیان رسد"(227).
ب: روایت " تحرک حسنی " روایتی است که می گوید: مرکز فعالیت سید حسنی در عراق خواهد بود واو در همان محل پس از بدست گرفتن قدرت، به قتل خواهد رسید.
ج: دسته ای از روایات نشانگر آن است که حکومت ستمگران در عراق تا ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) ادامه خواهد داشت. از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
"زمانی که دیوار عقب مسجد کوفه که به خانه عبد الله بن مسعود می رسد تخریب گردد، حکومت خاندان فلان پایان پذیرد وپس از آن قائم ظهور فرماید"(228) ودر روایتی که در کتاب غیبت طوسی در همین رابطه است چنین آمده " خراب کننده دیوار، آن را ترمیم نمی کند"(229).
یعنی کسی که دیوار مسجد را خراب کند یا کشته می شود ویا قبل از نوسازی ومرمت، آنجا را ترک می کند.
برخی روایات بیانگر هجوم سفیانی به عراق ومبارزه او با حکومتی مخالف اسلام وامام مهدی (علیه السلام) است همچنانکه در روایتی آمده است: "وفرمانروای مردم در آن روز، مردی جبار ولجوج است که کاهن وجادوگر نامیده می شود"(230).
حسنی، شیصبانی وعوف سلمی
در حوادث مربوط به ظهور حضرت، از قیام وخروج سه شخصیت مثبت ومنفی نام برده شده است، این سه نفر عبارتند از: حسنی، شیصبانی وعوف سلمی.
تعدادی از روایات سخن از شخصی به نام حسنی به میان آورده اند که بیانگر ایجاد نهضتی توسط او وسپس کشته شدن نامبرده است. اما این روایات تصریح نکرده اند که او در کشور عراق ظهور خواهد کرد واز وی به شکلهای مختلف یاد نموده اند از جمله با نام حسنی مدینه، حسنی مکه، حسنی عراق یا حسینی خراسانی که در منابع اهل سنت با نام " حسنی خراسانی " مطرح شده واو را بعنوان کسی که در سال ظهور با سپاهانش وارد عراق می گردد، معرفی نموده اند. بنابراین احتمال دارد منظور روایات از جنبش حسنی در عراق همین حسنی باشد واحتمال دارد که حسنی دیگری قبل از او وجود داشته باشد.
اما درباره شیصبانی روایتی در کتاب غیبت نعمانی از جابر بن یزید جعفی نقل شده که گفت: از امام باقر (علیه السلام) در مورد سفیانی سؤال کردم حضرت فرمود: "سفیانی را نخواهید دید مگر آنکه شیصبانی در سرزمین کوفان (عراق) مانند آبی که از زمین بجوشد ناگهان ظاهر شود، او نمایندگان شما را به قتل رساند. بعد از آن ماجرا در انتظار سفیانی وخروج قائم باشید"(231).
این روایت دارای چند نکته درباره شخصیت شیصبانی است از جمله:
الف: امام او را به شیصبانی توصیف کرده است در حالی که شیصبان صفتی است که امامان ما (علیهم السلام) از آن برای معرفی طاغوتها واشرار استفاده می کنند. در شرح قاموس آمده است که شیصبان در اصل نام ابلیس است.
ب: او قبل از سفیانی خروج می کند وبین او وسفیانی فاصله چندانی نخواهد بود ویا بلافاصله بعد از او سفیانی خروج خواهد کرد. امام فرمود: "بعد از او منتظر سفیانی باشید".
ج: محل خروج او عراق است که به آن سرزمین کوفان نیز گفته می شود ویا خود شهر کوفه است واین خروج، در قالب انقلاب یا حکومت به شکل ناگهانی وغیر منتظره است " مانند آب که از زمین می جوشد " او انسانی است طغیانگر وخونریز که مؤمنان را به قتل می رساند وظاهراً معنای جمله " نمایندگان شما را می کشد " در کلام امام این است که مؤمنین عالی رتبه ای را که معمولا پیشاپیش ودر صدر هیئت نمایندگی حضور دارند به شهادت می رساند. زیرا وقتی گفته می شود " نمایندگان قبیله یا نمایندگان شهر " به معنای صاحبان جاه ومقام وشخصیتهای آنان است.
البته از دیدگاه برخی، چنین ویژگی هایی ممکن است بر صدام حاکم سابق عراق منطبق باشد. چون همه این صفات در او وجود دارد بنابراین اگر سفیانی بعد از او در شام خروج نماید می توان ادعا کرد که صدام همان شیصبانی عراق است که در روایت وارد شده است.
* * *
اما درباره عوف سلمی نیز روایتی در کتاب غیبت طوسی آمده که در آن حذلم بن بشیر از امام زین العابدین (علیه السلام) چنین نقل می کند: "به علی بن الحسین (علیهما السلام) عرض کردم چگونگی خروج مهدی (علیه السلام) را برایم توصیف ونشانه هایش را به من معرفی فرما.
حضرت فرمود: قبل از ظهور او مردی بنام عوف سلمی در سرزمین جزیره خروج نماید که جایگاه او تکریت ومحل قتل وی مسجد دمشق است. سپس شعیب بن صالح از سمرقند خروج کند وآنگاه سفیانی ملعون که از نسل عتبه پسر ابوسفیان است از منطقه وادی یابس (بیابان خشک) خروج نماید. با خروج او حضرت مهدی (عجل الله فرجه) پنهان گردد وپس از مدتی ظهور نماید"(232).
آنچه در متن روایت درباره شعیب بن صالح آمده مخالف با روایت های مشهور شیعه است که او را از اهالی ری می داند مگر آنکه بگوئیم او اصالتاً اهل سمرقند است. همچنین است کیفیت خروج او پیش از سفیانی که قبلا بیان کردیم.
ظاهراً عوف سلمی علیه حکومت سوریه قیام می کند نه عراق، واگر روایت او صحیح باشد مدت کوتاهی قبل از سفیانی زنده خواهد بود. اما جزیره که مرکز جنبش وقیام او است نام منطقه ای است در مرز عراق وسوریه وبر اساس آنچه در کتاب های تاریخ وحدیث آمده هرگاه لفظ جزیره بدون اضافه به کلمه دیگر بیاید همین معنا از آن استفاده می شود. وبه آن جزیره ربیعه وجزیره دیار بکر نیز گفته می شود، بنابراین منظور از آن جزیرة العرب نیست. وظاهراً مفهوم جمله " جایگاه وی تکریت است " این باشد که جایگاه او قبل از قیام یا بعد از شکست وفرارش تکریت خواهد بود که امروزه یکی از شهرهای معروف عراق است. آنچه این مطلب را تأیید می کند قرار داشتن تکریت در نزدیکی منطقه جزیره است. آنچه در برخی نسخه ها به جای تکریت، بکریت ویا بکویت آمده در اثر اشتباه نسخه هاست ومؤید آن عبارت کتاب بحار مجلسی وغیبت طوسی است که در آنها، کلمه تکریت آمده است.
روایت اشاره به این معنا دارد که عوف سلمی در مسجد دمشق کشته می شود یعنی در آنجا با ترور به قتل می رسد ویا در آن محل بازداشت وبه قتل می رسد.
بنابراین ماجرای او از جمله حوادث دوران قبل از ظهور شام است که با حوادث عراق نیز بی ارتباط نیست.
مرحله سوم: لشکرکشی سفیانی وتخریب بصره
روایاتی در دست ماست که نشانگر لشگر کشی سفیانی به عراق واشغال آن وآزار واذیت مردم مخصوصاً شیعیان حضرت مهدی (علیه السلام) واهل بیت (علیهم السلام) است که در بخش جنبش سفیانی از آن یاد کردیم اما از مجموعه روایات چنین استفاده می شود که حکومت وقت عراق در آن زمان به اندازه ای ضعیف وناتوان است که نه با قوای نظامی ونه با تکیه بر نیروی مردمی قادر به جلوگیری از هجوم سفیانی نیست. این حکومت حتی نمی تواند از ورود نیروهای یمنی وایرانی که جهت رویاروئی با سفیانی وارد عراق می شوند ممانعت کند. اما احتمال دارد ورود نیروهای سفیانی به عراق با دعوت حکومت ضعیف آن کشور باشد. وشاید نبردی که لشکریان سفیانی در دجیل وبغداد وسایر شهرهای عراق با آن درگیر می شوند، جنگ ودرگیری سفیانی با گروه های شورشی باشد که علیه او قیام می کنند. از طرف دیگر، روایات بیانگر آن است که نیروهای ایران ویمنی از پشتیبانی مردمی ملت عراق برخوردارند وعراقی ها با شادمانی این نیروها را جهت تعقیب وسرکوبی قوای سفیانی یاری می نمایند.
اما درباره تخریب بصره روایات به سه دسته تقسیم می شوند:
الف: تخریب آن با غرق شدن در آب.
ب: بواسطه جنبش وانقلاب زنگیان (سیاه پوستان)
ج: در اثر فرو رفتن زمین وانهدام آن.
مضمون بسیاری از کلمات امیر مؤمنان (علیه السلام) در خطبه های نهج البلاغه وسایر موارد بیانگر دو تخریب اول ودوم است که در زمان عباسیان بوقوع پیوسته، همچنانکه همه مورخان آن را بیان کرده اند.
حضرت خطاب به اهل بصره می فرماید: "شما لشکریان آن زنید (عایشه) وطرفداران آن حیوان (شتر عایشه) آنگاه که حیوان فریاد زد اجابت کردید وزمانی که پی شد گریختید. اخلاقتان پست، پیمانتان گسسته، دینتان، نفاق وآب آشامیدنیتان تلخ است، کسی که میان شما زندگی کند به کیفر گناهانش گرفتار آید وهر کس از شما دوری گزیند مشمول رحمت پروردگارش گردد. گویا مسجد شما را می بینم که چون سینه کشتی غرق شده (از آب بیرون مانده) وعذاب خدا از بالا وپائین آنرا احاطه کرده وتمام سرنشینان آن غرق شده اند"(233).
ابن أبی الحدید پیرامون جملات مذکور می گوید: "درباره این کلام امیر المؤمنین (علیه السلام) که از غرق شدن بصره به جز مسجد آن خبر داده، شنیدم که در کتابی مربوط به وقایع خونبار عالم آمده است که شهر بصره واهل آن بوسیله آب تیره ای که از زمین می جوشد هلاک وغرق می گردند وتنها مسجد آن سالم می ماند".
اما آنچه درست است این است که شهر بصره تاکنون دوبار بطور کامل تخریب شده که یکی از آنها در زمان خلیفه عباسی " قائم بأمر الله " بوده. در آن حادثه بجز بخشی از مسجد جامع آن که شبیه سینه پرنده روی آب هویدا بوده، چیزی باقی نماند، همانگونه که امیر مؤمنان (علیه السلام) خبر داد. در آن زمان آب از خلیج فارس از ناحیه ای که امروزه معروف به جزیره فارسی است واز طرف کوه معروفی بنام کوه سنام بالا آمد وخانه های شهر وهرچه در آن بود را غرق کرد وجمعیت انبوهی از مردم شهر را هلاک نمود. یکی از دو حادثه غرق شدن بصره نزد مردم شهر معروف است وآن را از پیشینیان خود نقل می کنند.
اما حادثه تخریب بصره توسط انقلاب زنگی ها حادثه ای است که در اواسط قرن چهارم در زمان عباسیان اتفاق افتاد وامیر مؤمنان (علیه السلام) بارها از آن خبر داده است. از جمله در خطبه ای فرمود: "ای احنف، گویا من او را می بینم که با لشکری بدون صدا وبدون حرکت لگام وشیهه اسبان به راه می افتد وزمین را زیر قدم های خود چون گام شتر مرغان در می نوردد".
سید رضی می گوید: "اشاره آن حضرت، به صاحب زنگ (زنگیان) است". سپس حضرت ادامه داد: "وای بر کوچه های آباد وخانه های زینت شده بصره که بالهایی چون بال کرکسان وناودان چون خرطوم پیلان دارد. بر کشتگان آنها نمی گریند واز گمشدگانشان جستجو نمی کنند".
انقلاب زنگیان که در کتب تاریخ مشهور است به رهبری قرمطی ودر قرن سوم اتفاق افتاد. او مدعی بود که از علویان است، آنچه امیر مؤمنان (علیه السلام) درباره آنان پیشگوئی کرده بطور کامل بر آنها منطبق است. این انقلاب در حقیقت عکس العمل ظلم، خوشگذرانی وبیدادگری با بردگان ومستضعفان بود. از این رو لشکر زنگیان همه از بردگان سیاه وپیاده بودند ومرکبی در اختیار نداشتند.
اما حادثه تخریب بصره که از نشانه های ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) است در بسیاری از روایات مطرح وبیان شده که بصره از جمله شهرهای مؤتفکه (یعنی زیر و رو شده) است که در قرآن مجید آمده یعنی شهرهایی که با فرو رفتن در زمین وعذاب الهی زیر ورو شده اند که از جمله آنها شهر بصره است، این شهر سه بار زیرورو شده ومرحله چهارم آن هنوز باقی مانده است. در شرح نهج البلاغه ابن میثم بحرانی چنین آمده است: "وقتی امیر مؤمنان (علیه السلام) از جنگ جمل فارغ شد فرمان داد که مردم به مدت سه روز در نماز حاضر شوند وکسی بدون عذر تخلف نکند".
پس از اجتماع مردم حضرت در آن مکان حضور یافت ونماز صبح را در مسجد جامع با مردم به جماعت گذارد. پس از پایان نماز، حضرت در حالی که پشت به قبله به دیوار سمت راست مصلی تکیه زده بود، مردم را مخاطب قرار داد وبعد از حمد وستایش خدا ودرود بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) وطلب آمرزش برای مردان وزنان مؤمن ومسلمان چنین آغاز سخن فرمود: "ای مردم بصره، ای اهالی شهری که تاکنون سه بار اهل خود را به کام مرگ فرستاده، خداوند بار چهارم را نیز محقق خواهد ساخت. ای لشکریان زن (عائشه) وای طرفداران آن حیوان (شتر عائشه) که چون فریاد زد اجابت کردید وزمانی که پی شد گریختید، اخلاقتان پست وپیمانتان گسسته ودینتان نفاق وآب آشامیدنیتان تلخ است. شهری که از همه جا به آب نزدیکتر وبه آسمان دورتر است ونُه دهم آن شر است. هر کس در آن بماند به گناه افتد وهر کس خارج شود مشمول عفو خدا گردد. گویی شهر شما (بصره) را می بینم که آب پوشانده بگونه ای که جز کنگره های مسجد چیزی دیده نمی شود مانند سینه پرنده ای بر امواج دریا " در این هنگام احنف بن قیس ایستاد وعرض کرد: ای امیر مؤمنان این حوادث چه زمانی اتفاق می افتد؟ حضرت فرمود: "تو آن زمان را هرگز درک نخواهی کرد.
بین تو وآن زمان قرن ها فاصله است، ولی باید حاضرین شما این خبر را به غائبین برسانند تا آنها نیز به برادران دینی خود اطلاع دهند. تا آنگاه که دیدند کپرهای چوبی شهر تبدیل به خانه ونیزارها تبدیل به قصر شده، پس فرار را بر قرار ترجیح دهند که در آن روز دیگر بصره ای برای شما باقی نخواهد ماند". سپس حضرت متوجه سمت راست خود شد وفرمود: "بین شما و" ابلة " چقدر فاصله است؟ منذر بن جارود عرض کرد: پدر ومادرم فدای تو باد چهار فرسخ. حضرت فرمود: راست گفتی. به خدایی که محمد (صلی الله علیه وآله) را به پیامبری برانگیخت واو را به مقام نبوت کرامت بخشید ورسالت را مخصوص وی گردانید ومرغ روحش را در بهشت جاودان جایگزین فرمود. از آن بزرگوار شنیدم همانگونه که شما اکنون از من می شنوید که فرمود:
ای علی، آیا می دانی فاصله بین مکانی که بصره نام دارد ومنطقه ای که آنرا " أبلة " می نامند چهار فرسخ است وبزودی این منطقه محل استقرار خراج گیران خواهد شد. در آن مکان هفتاد هزار نفر از امت من شهید شوند که جایگاهی همچون شهدای جنگ بدر خواهند داشت. منذر عرض کرد: ای امیر مؤمنان (علیه السلام) پدر ومادرم بقربانت چه کسی آنان را می کشد؟ حضرت فرمود: آنها توسط برادرانی که همچون شیطان ها، سیاه چهره وبدبویند کشته می شوند. حرص وطمعشان فراوان وغنیمتشان اندک است. خوشا بحال کسی که بدست آنها کشته شود. برای مبارزه با آنان گروهی پیشقدم شوند که نزد مستکبرین آن زمان کم اهمیت ودر زمین ناشناس ودر آسمان معروفند. آسمان وزمین وآنچه در آنهاست برایشان می گریند آنگاه اشک در چشمان حضرت حلقه زد وفرمود: وای بر تو ای بصره از لشکری که نه گرد وغبار دارد ونه صدا. منذر پرسید: به خاطر غرق شدن (بصره) چه بر سر آنها می آید؟ حضرت فرمود: این لفظ (وای) دو دریچه دارد. یکی رحمت ودیگری عذاب. آری ای پسر جارود خونخواهانی بزرگ که گروهی از آنان گروه دیگر را به قتل رسانند واز آن جمله فتنه وآشوبی که تخریب خانه ها، شهرها وغارت اموال را بدنبال خواهد داشت واسارت زنانی که به شکل رقت باری سر بریده شوند. ای وای که تا چه اندازه سرگذشت آنان عجیب است!
واز جمله ظهور دجال بزرگ یک چشم که چشم راستش صاف شده ودر چشم دیگرش چیزی شبیه گوشت جویده خون آلود دیده می شود ومانند دانه انگوری که روی آب در گردش باشد از حدقه بیرون زده. گروهی از مردم بصره که تعدادشان به اندازه شهدای ابله است وانجیل را در سینه حمایل می کنند از او پیروی نمایند. در آن زمان عده ای کشته شوند وعده ای بگریزند وسپس لرزش زمین، پرتاب آدمها، فرو رفتن در زمین ومسخ چهره هاست. آنگاه گرسنگی شدید وپس از آن مرگ سرخ یعنی غرق شدن است. ای منذر: شهر بصره در کتب آسمانی دارای سه نام دیگر است که جز دانشمندان کسی نمی داند وعبارتند از خریبه، تدمر ومؤتفکه (یعنی: مخروبه، ویرانه، زیر ورو شده) تا آنکه فرمود: ای اهل بصره خداوند بر هیچ خطه ای از سرزمین های اسلامی شرف وکرامتی قرار نداد مگر آنکه برتر از آنرا نصیب شما ساخت وبا بزرگواریش شما را از فضل وکرم خویش بهره مند کرد. پس قبله شهر شما بهترین قبله است زیرا شما در راستای مقام ابراهیم قرار دارید که جایگاه امام در مکه است.
قاریان قرآن شما بهترین قاریان وپارسایان شما بهترین پارسایان، عابدان شما برترین عابدان وتاجران شما بهترین وراستگوترین تاجران، صدقه دهندگان شما کریم ترین صدقه دهندگانند، ثروتمندان شما بخشنده ترین ومتواضع ترین انسان ها وشایستگان شما خوش اخلاق ترین مردمند..
شما بهترین پناهندگان به مردمید وکمترین زحمت را بر دیگران تحمیل می کنید، پرشورترین مردم برای شرکت در نماز جماعتید. درختانتان پر بار، مال وثروتتان افزون، فرزندانتان باهوش وزنانتان عفیف وشوهردارند. خداوند آب روان را همواره در اختیارتان قرار داده تا از زندگیتان بهره مند گردید ودریا را در دسترستان نهاده تا بر ثروتتان بفزایید. پس اگر اهل صبر واستقامت باشید بدانید که درخت طوبی جایگاه وسایه بان شماست. اما اراده خداوند امری حتمی وخواست او جاری وقطعی است وکسی قدرت تغییر آنرا ندارد واو سریع الحساب است. خدای سبحان می فرماید: "هیچ آبادی نیست مگر آنکه پیش از قیامت آنرا هلاک کنیم ویا به عذاب شدید گرفتارش سازیم واین در کتاب (لوح محفوظ) ثبت شده است"(234).
سپس حضرت فرمود: "روزی پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) در حالی که کسی غیر از من با آن حضرت نبود فرمود: جبرئیل روح الامین مرا بر شانه راستش حمل نمود تا زمین وآنچه روی آن قرار دارد را ببینم کلیدهای آن را به من سپرد وبه آنچه که در زمین است وتا روز قیامت خواهد بود مرا آگاه نمود وآگاهی این امر برایم دشوار نبود، همچنانکه بر پدرم آدم دشوار نبود. بدانگونه که نامها را به او آموخت اما به فرشتگان نیاموخت. آنگاه در کنار دریا شهری دیدم که بصره نامیده می شود، آنجا دورترین زمین به آسمان ونزدیکترین زمین به آب دریاست. سریعتر از سایر مکانها تخریب شود، از نامرغوب ترین خاک برخوردار است وشدیدترین عذابها را تحمل کند، در قرون گذشته بارها به زمین فرو رفته ودیگر بار نیز چنین شود. ای اهالی بصره! وروستاهای اطراف! روزی که آب شهر شما را فرا گیرد، روز بلا ومصیبت بزرگی خواهد بود. من محل فوران وجوشش آن را در شهر شما می دانم. وقبل از آن حوادثی بزرگ وغیر منتظره به شما روی آورد که از دیدگانتان نهان است اما ما به آن آگاهیم. کسی که قبل از غرق شدن شهر، آن را ترک گوید، رحمت خدا شامل او شده وکسی که بدون توجه باقی بماند گرفتار خطای خویش گردد وخداوند نسبت به بندگانش ستم نمی کند"(235).
بخشی از این حدیث در کتاب نهج السعادة در مستدرک نهج البلاغه اضافه شده وبخشی دیگر از این خطبه در کتاب عیون الاخبار نوشته ابن قتیبه از حسن بصری روایت شده که در ادامه آن آمده است: "اما از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) شنیدم که می فرمود سرزمینی فتح خواهد شد که بصره نامیده می شود از نظر قبله با ثبات ترین قسمت زمین هاست، قاریان آن از بهترین قاریان وعبادت کنندگان آن بهترین عابدان ودانشمندان وعلماء آن دیار داناترین اندیشمندان وصدقه دهندگان وتجار آن بزرگترین تاجرانند، از این شهر تا منطقه ای که " ابله " نام دارد چهار فرسخ فاصله است. در آستان مسجد جامع این شهر تعداد چهل هزار نفر به شهادت می رسند که هر شهید آنان مانند شهیدی است که با من در جنگ بدر حضور داشته است". اگر این بخش از سخنان حضرت جزو روایت وسند آن صحیح باشد، نمی توان حدس زد که آیا این تخریب بصره، متصل به زمان ظهور است یا نه.
آنچه از منابع تاریخی استفاده می شود این است که خطبه امیر مؤمنان (علیه السلام) در بصره وسخنان آن حضرت از حوادث وپیشامدهای حتمی ومشهور است، اما روایات آن در طولانی وکوتاه بودن واز نظر محتوا با هم اختلاف دارند. دو روایتی که نقل کردیم به تنهائی تخریب بصره با غرق شدن بعد از فرو رفتن را بیان می کند واین ماجرا در دو مرحله غرق شدن قبلی ویا در انقلاب زنگیان رخ نداده است.
از طرف دیگر، تنها این دو روایتند که به بیان تعداد چهل یا هفتاد هزار شهید بصره پرداخته وآنان را هم رتبه شهدای بدر دانسته واز گریستن امیر مؤمنان (علیه السلام) ودر روایتی دیگر از گریه پیامبر (صلی الله علیه وآله) بر آنان سخن گفته است.
روایت اول محل شهادت آنان را بین بصره وابله بیان کرده که اکنون محله ای در نزدیکی ایستگاه قطار بصره است. در حالی که روایت ابن قتیبه شهادت آنان را کنار مسجد جامع که ظاهرا مراد از آن مسجد بصره است بیان کرده. بنابراین باید جریان شهادت آنان قبل از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) باشد، زیرا بعد از ظهور آن بزرگوار هیچ ستمگر وظالمی وجود ندارد تاشهدا پیش آنان ذلیل وخوار باشند چنانکه از روایت برداشت می شد همچنانکه روایت به روشنی بیان ننموده که آنها به دست چه کسانی کشته می شوند وشاید کلمه " برادران " اشتباهاً بجای کلمه دیگری نوشته شده باشد.
ودجالی که نامش مطرح شد وگفته شد بعد از آنها خواهد آمد ودارای طرفدارانی بالغ بر هفتاد هزار تن از نصارا است، بعید نیست که غیر از دجال موعود باشد زیرا او بعد از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) ظاهر خواهد شد. علاوه بر این نکات مبهم، روایت مذکور دارای اشکال های دیگری نیز هست از جمله اینکه روایت ابن قتیبه به بیان شهدای ابله اکتفا نموده ونامی از دجال به میان نیاورده است واز طرفی ابن میثم منبع این روایت را متذکر نشده که این خود نیاز به تحقیق وبررسی بیشتر دارد.
در تفسیر نور الثقلین درباره این آیه شریفه که می فرماید: "وجاءَ فِرعَونُ وَمَنْ قَبلَهُ وَالمُؤتَفِکاتُ بِالخاطِئة"(236) (یعنی: فرعون وکسانی که قبل از او بودند وشهرهای زیر ورو شده مرتکب خطا شدند) آمده است که منظور از شهرهای زیر ورو شده شهر بصره است همچنین در تفسیر آیه شریفه "وَالمُؤتَفِکة أَهْوی"(237) (یعنی: شهرهای زیر ورو شده را فرو افکند) از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود: "مراد اهل بصره است وهم آن شهر است که زیرورو شده است " ودر تفسیر آیه 9 سوره حاقه، امام صادق فرمود:
"آنان قوم لوط اند که شهرشان زیر ورو وبر سرشان واژگون شد " ودر همین تفسیر مطلبی از کتاب " من لایحضره الفقیه " از جویریة بن مسهر عبدی آمده است که گفت: "با امیر مؤمنان (علیه السلام) از جنگ با خوارج بر می گشتیم، وقت نماز عصر بود که به سرزمین بابل رسیدیم، حضرت به همراه مردم در آن منطقه فرود آمد سپس امام رو به مردم فرمود: "ای مردم این سرزمین ملعون است ودر طول زمان سه مرتبه گرفتار عذاب الهی شده " در روایتی دیگر به دو مرتبه اشاره شده که در انتظار سومین مرحله است. وگفته شده که بصره یکی از سرزمین های زیر ورو شده است.
حال با نگرش دوباره بر احادیث حوادث بصره وتخریب آن قبل از ظهور امام زمان (عجل الله فرجه) در می یابیم که ارتباط این احادیث با علائم ظهور چندان قابل قبول نیست مگر برخی از آنها مثل روایت شیخ مفید که از امام صادق (علیه السلام) چنین نقل می کند(238):
"مردم، پیش از قیام قائم (عجل الله فرجه) (بخاطر وقوع چند حادثه) از گناه ومعصیت دور می شوند: به آتشی که در آسمان ظاهر گردد، به رنگ سرخی که در فضا جلوه کند، به فرو رفتن زمین در بغداد وبصره وخونهایی که در آن بر زمین ریزد وتخریب خانه ها ونابودی ساکنان آن، وترس همگانی که مردم عراق را فرا گیرد وکسی آرام وقرار نیابد"(239).
مرحله چهارم: فتح عراق به دست امام زمان (عجل الله فرجه)
در زمینه ورود امام زمان (علیه السلام) به عراق وآزاد ساختن آن از باقیمانده نیروهای سفیانی وگروهک های متعدد شورشی وانتخاب آن بعنوان مرکز حکومت، روایات فراوانی وجود دارد. در مورد زمان دقیق ورود حضرت به عراق مطلبی در دست نیست اما در فصل " حرکت ظهور " خواهد آمد که ورود حضرت به عراق چند ماه بعد از ظهور وپس از آزاد سازی حجاز وچه بسا پس از درگیری منطقه بیضاء استخر (کوه سفید) در نزدیکی اهواز اتفاق خواهد افتاد. برخی روایات، ورود حضرت به عراق را از طریق هوا با یک اسکادران هواپیما مطرح کرده اند.
در تفسیر این آیه که می فرماید: "ای جماعت جن وانس اگر قادر به نفوذ وعبور از اطراف آسمان ها وزمین بودید پس بگذرید اما نخواهید گذشت مگر با قدرت"(240) از امام محمد باقر روایت شده که فرمود: "قائم هنگام ظهور، با هفت قبّه از نور بگونه ای فرود آید که روشن نیست در کدامیک از آنهاست تا آنکه در شهر کوفه قرار گیرد" این روایت علاوه بر بیان جنبه اعجازی، نشانگر آن است که شرائط امنیتی وفضای کینه توزانه جهانی نسبت به حضرت چنین احتیاطی را طلب می کند، مخصوصاً که پاکسازی محیط عراق بدست حضرت تمام نشده وخطرات گوناگون همچنان متوجه آن وجود مبارک است. از محتوای روایت می توان فهمید که حضرت ابتدا در پایتخت عراق ویا در یک مرکز نظامی یا در کربلا فرود می آید وسپس به کوفه منتقل می گردد.
روایات، بخش عظیمی از فعالیتها ومعجزات حضرت در عراق را بیان می کنند وما در مبحث حرکت ظهور به بیان آن خواهیم پرداخت اما در اینجا تعدادی از آنها را که به اوضاع عمومی عراق ارتباط دارد مطرح می کنیم. مهم ترین تلاش حضرت در این مقطع عبارت از پاکسازی فضای داخلی ومتلاشی ساختن بسیاری از مخالفان است. بر اساس روایات هنگام ورود حضرت به کوفه درگیری وکشمکش بین سه جناح وجود دارد که ظاهراً جناح اول طرفداران حضرتند وگروه دوم پیروان سفیانی ودسته سوم شورشیان.
عمرو بن شمر در روایتی از امام باقر (علیه السلام) می گوید: سخن از مهدی (عجل الله فرجه) به میان آمد، حضرت فرمود: "او وارد کوفه شود در حالی که سه جناح پرچم دار با یکدیگر درگیرند، آنها شهر را تحویل حضرت دهند. او وارد شهر شده وبر فراز منبر قرار گیرد. اما مردم از شدت گریه متوجه گفتار وی نشوند"(241) در این حدیث واحادیث مشابه، منظور از کلمه کوفه عراق است وظاهراً باید بخشی از گروه های موجود در عراق یاران خراسانی ویمنی حضرت باشند همچنانکه از مفاد حدیث زیر، این نکته قابل استفاده است حدیثی که در منابع شیعه وسنی با سندهای مختلف از امیر مؤمنان (علیه السلام) وامام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمود: "درفش های سیاهی که از خراسان خروج می کنند در کوفه فرود آیند وزمانی که مهدی (علیه السلام) ظاهر شود جهت بیعت حضور آن بزرگوار شرفیاب شوند"(242).
از روایاتی که در مورد گروهک های معاند حضرت وارد شده، معلوم می شود که حرکت های مخالف فراوانی از شورشیان وطرفداران سفیانی ودیگران در برابر حضرت مقاومت می کنند اما امام جهت اجرای عهد وپیمانی که با جدش رسول خدا (صلی الله علیه وآله) دارد سیاست شدت عمل وسرکوب مخالفان را به اجرا می گذارد.
از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود: "روش رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در میان امتش بر اساس نرمی ومدارا ودوستی با مردم بود اما سیاست قائم، کشتن مخالفان است، او بر پایه فرمانی که به همراه دارد مأمور اجرای این سیاست است واز کسی درخواست توبه نمی کند. وای بر کسی که مخالفت امر وی کند".(243)
فرمان ونوشته ای که او به همراه دارد عهدنامه ای است به املاء جدش پیامبر (صلی الله علیه وآله) وبه خط علی (علیه السلام) که در آن چنین آمده است: "آنان را به قتل برسان وباز هم به قتل برسان وطلب توبه از کسی مکن".
از امام باقر (علیه السلام) منقول است که فرمود: "قائم (علیه السلام) با فرمان جدید وقضاوت جدید قیام کند با عرب ها به شدت برخورد نماید وروش او جز شمشیر نباشد، او از احدی طلب توبه نکند ودر راه خدا از سرزنش هیچ ملامتگری نهراسد"(244).
فرمان جدید که در عبارت حدیث آمده یعنی اسلام که توسط ستمگران محو گردیده ومسلمانان از آن فاصله گرفته اند، اسلام وقرآن بوسیله آن حضرت دیگر بار حیات خود را بازیابد واین موضوع برای عربهائی که از حاکمان سرکش خود اطاعت وبا آن حضرت به دشمنی وستیز برخواسته اند، دشوار می آید.
از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود: "قائم (علیه السلام) در جریان نبرد خود با مسائلی روبرو شود که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) با آن مواجه نشده زیرا پیامبر خدا ظهور کرد در حالی که آنان سنگ وچوب تراشیده (بت) را می پرستیدند اما در زمان قائم، مردم بر او می شورند وکتاب خدا را برای آن حضرت تأویل وتفسیر می کنند و(به خیال خود) برای دفاع از قرآن با او می جنگند"(245).
ما گاهی دیده ایم که چگونه حاکمان ودانشمندان وابسته به آنان، آیات خدا را برای مبارزه با اسلام وعلمای دین توجیه وتفسیر می کنند! به گفته برخی روایات غضب آن حضرت منافقینی که خود را در پوشش اسلام مخفی می سازند دربر می گیرد. افرادی که چه بسا خود را میان اطرافیان حضرت پنهان می کنند اما او با نور وحکمتی که خدای سبحان در قلبش جای داده آنان را شناسائی می کند.
در همین رابطه از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: "چه بسا شخصی در کنار قائم است وحضرت جهت اجرای دستوراتش به او امر ونهی می کند اما ناگهان امام می گوید: او را نزد من بیاورید. چون او را حاضر کنند حضرت فرمان دهد تا سر از بدنش جدا کنند. در شرق وغرب جهان چیزی باقی نماند مگر این که از آن بزرگوار ترس ووحشت بدل دارد"(246).
بر اساس برخی روایات، گاهی گروهی بطور کامل نابود می گردد. از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمود: "زمانی که قائم قیام کند بطرف کوفه روان شود. جمعیتی بیش از ده هزار مسلح که " بتریه " نامیده شوند از شهر بیرون آیند وبه آن حضرت گویند: از همان راهی که آمده ای بازگرد، ما را نیازی به اولاد فاطمه نیست، پس حضرت بر آنان شمشیر کشد بگونه ای که یک نفر از آنان را زنده نگذارد. آنگاه وارد کوفه شود وتمام منافقین شکاک وجنگ جویان مخالف خود را از دم تیغ بگذراند تا رضایت حضرت حق را فراهم آورد"(247).
در روایت بعدی نیز آمده: آن حضرت هفتاد نفر را به قتل می رساند که آنها اصل و اساس فتنه واختلاف در میان شیعه اند وبه نظر می رسد که از علمای گمراه ونابکار باشند.
از مالک بن ضمره نقل شده که گفت: امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمود: "ای مالک بن ضمره چگونه خواهی بود زمانی که شیعیان این چنین با یکدیگر اختلاف کنند!؟ آنگاه حضرت انگشتان مبارک خود را بصورت ضربدری داخل یکدیگر نمود. عرض کردم: ای امیر مؤمنان آیا در آن هنگام خیری خواهد بود؟
حضرت فرمود: تمام خیر در آن هنگام است. ای مالک: در آن زمان قائم ما قیام کند وتعداد هفتاد نفر را که به خدا ورسول خدا دروغ بسته اند پیش کشیده وهمه را به قتل رساند، آنگاه خداوند همه را پیرامون یک حقیقت گرد آورد"(248).
روایت بعدی حاکی از آن است که علیرغم فرو رفتن لشکر سفیانی در حجاز وشکست او در عراق، باز هم طرفدارانی برای او در عراق باقی می ماند، از امام زین العابدین (علیه السلام) نقل شده که فرمود: "سپس (مهدی) حرکت نماید تا به قادسیه رسد در این حال مردم در کوفه اجتماع وبا سفیانی بیعت کرده اند"(249) واز امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"... سپس متوجه کوفه شود ودر آنجا فرود آید وخون هفتاد قبیله از قبایل عرب را مباح شمارد"(250).
یعنی خون افرادی از این قبایل را که به شورشیان ودشمنان حضرت پیوسته اند هدر بشمارد.
ابن ابی یعفور از امام صادق (علیه السلام) نقل کرد که حضرت فرمود: "او اولین قائم از ما اهل بیت است که قیام کند وبا شما سخنی گوید که تحمل نکنید ودر " رمیله دسکره " بر او خروج کنید وبا او بجنگید، او نیز با شما بستیزد وهمه شما را به قتل رساند واین گروه آخرین گروه شورشی، علیه او خواهد بود"(251).
از امام باقر (علیه السلام) چنین نقل شده است: "وقتی صاحب این امر به بعضی از احکام حکم کند واز برخی سنت ها سخن براند، بناگاه جماعتی شورشی از مسجد بیرون آیند وآهنگ خروج کنند. حضرت دستور تعقیب آنها را صادر کند، یاران حرکت کرده وشورشیان را در محله تمّارین (خرمافروشان) کوفه به اسارت خویش درآورند، آنگاه به فرمان حضرت آنان را به قتل رسانند واین آخرین گروهی است که بر قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله) خروج نماید"(252).
از کنار هم قرار دادن این دو روایت به این نتیجه می رسیم که شورشیان " رمیله دسکره " آخرین گروه مسلحی هستند که علیه امام خروج می کند وشورشیان مسجد کوفه دسته ای هستند که سعی در مخالفت با او دارد. روایات نشانگر آن است که شورشیان رمیله دسکره خطرناکترین گروه شورشی است وفرمانده آنها فرعون یا ابلیس است. از ابو بصیر نقل شده که در این باره چنین می گوید: "پس از اندک زمانی شورشیانی از غیر عرب در " رمیله دسکره " خروج کنند که تعداد آنها ده هزار نفر وشعارشان " یا عثمان، یا عثمان " است. حضرت مردی از عجم را فرا خوانده وشمشیر خود را به دوش او آویزد، او آهنگ آن جماعت کرده وهمه را به قتل رساند بگونه ای که یک تن هم باقی نگذارد"(253).
در کتاب معجم البلدان آمده است که " رمیله دسکره " روستائی است نزدیک " شهرابان " از روستاهای " بعقوبه " در استان " دیالی " عراق. اما این نکته که افراد مذکور در روایت بنام شورشیان غیر عرب مطرح شده یا بدان جهت است که آنها عرب نیستند ویا بخاطر آن است که فرمانده آنان از غیر عرب است.
اما برخی روایات از نوعی دیگر از عملیات پاکسازی خبر می دهند که طی آن حضرت دوازده هزار نفر از سپاهیان عرب وغیر عرب خود را طلبیده به آنان لباس متحد الشکلی پوشانده ودستور می دهد تا وارد شهر شوند وهر کس را که دارای آن لباس نباشد به قتل رسانند وآنان دستور را اجرا می کنند(254). به نظر می رسد که چنین شهری باید پر از کافران ومنافقان مخالف حضرت باشد که چنین دستوری در موردشان صادر شود یا آنکه مؤمنان شهر بگونه ای از موضوع باخبر شده واز خانه هایشان بیرون نیایند یا آنکه قبلا از لباس های مخصوص برای آنان نیز ا رسال شده باشد.
البته این پاکسازی های وسیع، موجی از وحشت ورعب وتردید در عراق وسایر نقاط جهان ایجاد می کند زیرا در بعضی روایات آمده است که گروهی از مردم آنگاه که این کشتار وسیع را مشاهده می کنند با خود می گویند: او از ذریه فاطمه (علیها السلام) نیست، او اگر از نسل فاطمه بود بر مردم ترحم می کرد. در حدیثی که قبلا بیان کردیم آمده بود که بعضی از اصحاب خاص آن حضرت تاب وتحمل اجرای برخی احکام او را ندارند وبا مشاهده کشتار مخالفان دچار شک وتردید می گردند تا جائی که یکی از آنان که کنترل اعصاب خود را از دست داده نسبت به حضرت زبان اعتراض می گشاید.
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: "قائم (علیه السلام) پیش می رود تا به " سوق " برسد، مردی از نسل پدرش به او می گوید: شما مردم را مانند گله گوسفندان می ترسانید. آیا این کار شما با دستوری از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) صورت می گیرد یا خیر؟ امام افزود: در میان مردم نیرومندتر از آن مرد وجود ندارد. در این لحظه مردی از عجم بر آن شخص بانگ می زند که: ساکت شو والاّ گردنت را می زنم. آنگاه قائم (علیه السلام) فرمانی از حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) را به آنان نشان دهد"(255).
از حدیث می توان فهمید که مرد معترض، علوی است ومنظور از " سوق " یا بازار شهر است ویا مکان خاصی با این نام.
در روایت دیگری آمده: مردی آن شخص معترض را به سکوت وادار می کند، مسؤول بیعت گرفتن برای حضرت مهدی (علیه السلام) است. از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمود: "زمانی که او به ثعلبیه(256) رسد، شخصی از ذریه پدرش که پس از مهدی، از همه نیرومندتر وشجاع تر است در مقابل او می ایستد ومی گوید: ای فلان! چه می کنی به خدا سوگند تو مردم را همچون گله گوسفندان فراری می دهی! آیا فرمانی از رسول خدا داری که چنین کنی؟! آنگاه مردی که مسئول بیعت گرفتن است فریاد زند: ساکت شو والا به خدا قسم گردنت را خواهم زد، در اینجا قائم (علیه السلام) به او می گوید: ای فلان ساکت باش، آری بخدا سوگند فرمانی از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) دارم، سپس حضرت دستور می دهد تا صندوق کوچکی را نزد او بیاورند، آنگاه فرمان رسول خدا را برای وی (بیرون آورده و) می خواند، پس شخص معترض خطاب به امام گوید: خداوند جان مرا فدای تو گرداند. اجازه دهید تا (به قصد عذرخواهی) سر مبارکتان را بوسه زنم، سپس میان دو چشم حضرت را می بوسد ومی گوید: اجازه دهید تا باشما تجدید بیعت کنیم. حضرت باردیگر با آنان بیعت می کند"(257).
از این بیان کوتاه می توان فهمید که کسانی که حضرت آنان را از بین می برد گروه های مختلفی از شیعه وسنی طرفدار سفیانی ومخالفان حضرتند که در میان آنان مجموعه ای از احزاب، گروهک ها، مردم عادی وحتی علما ودانشمندان منحرف را می توان مشاهده کرد وبه شکل طبیعی در میان آنان مزدوران غربی را نیز می توان دید.
پس از این مرحله، کشور عراق در سایه حکومت امام زمان (علیه السلام) برای مدتی طولانی نفس راحتی می کشد ودر نقش جدید خود بعنوان مرکز جهانی وبعنوان پایتخت فرمانروائی قائم آل محمد (عجل الله فرجه) جلوه خاصی یافته وقبله گاه دل ودیده مسلمانان جهان ومحل رفت وآمد گروه های مختلف می گردد.
در آن زمان کوفه، سهله، حیره، نجف وکربلا محله های یک شهر بزرگ را تشکیل می دهند که نام آن بر سر زبانها ودر دل ملت های جهان جا می گیرد ومردم از دورترین نقاط عالم در شب جمعه آهنگ آن دیار می کنند تا بتوانند صبح روز بعد، جهت اقامه نماز جمعه به امامت حضرت مهدی (علیه السلام) در مسجد جهانی او که دارای یک هزار در ورودی است حاضر شوند. وعلیرغم آن، چه بسا پیدا کردن مکانی خالی در میان میلونها نمازگزار امکان پذیر نباشد.
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: "مرکز زمامداری او کوفه ومحل قضاوت او مسجد جامع کوفه ومحل بیت المال وتقسیم غنیمت های مسلمانان، مسجد سهله وخلوتگاه او با خالق خویش، محلی در تپه های سفید غریین(258) است. بخدا سوگند هیچ با ایمانی نمی ماند مگر این که در آنجا ویا اطراف آنجا بسر برد". (ودر روایتی دیگر آمده " یا به سوی آنجا آیند " ودر روایت دیگر " بسوی آن بشتابد " که همین عبارت صحیح تر است).
"شهر کوفه به پنجاه وچهار میل رسد وساختمانهای باشکوه آن به عمارت های کربلا نزدیک شود، خداوند کربلا را پناهگاه وجایگاه رفت وآمد فرشتگان ومؤمنان قرار دهد وعظمتی بسیار یابد"(259).
منظور از " محل قضاوت " محل مراجعات یا محل قضاوت حضرت بین مردم است که در مسجد کوفه فعلی خواهد بود یا در مسجد جمعه بزرگی که آن حضرت بنا خواهد کرد. ومنظور از پنجاه وچهار میل شدن کوفه یعنی مساحت ویا طول آن شهر به حدود یکصد کیلومتر می رسد.
از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود: "در پشت کوفه (نجف) مسجدی بنا کند با هزار در. (وشهر کوفه به اندازه ای بزرگ شود که) خانه های آن به دو رودخانه کربلا وحیره متصل گردد بگونه ای که اگر شخصی با وسیله ای تندرو وسبک، آهنگ نماز جمعه کند آن را درک ننماید"(260) یعنی اگر انسان با وسیله ای سبک وسریع به سوی نماز جمعه بشتابد آن را درک نکند زیرا مکانی خالی برای اقامه نماز نمی یابد.
البته روایات در مورد پیشرفت های معنوی ومادی در عراق یعنی مرکز حکومت آن بزرگوار فراوان است که اینجا محل طرح آنها نیست.
با پاکسازی عراق توسط حضرت وملحق شدن آن به قلمرو حکومت امام زمان ومرکزیت یافتن آن، دامنه فرمانروائی حضرت شامل مناطق یمن، حجاز، ایران، عراق وکشورهای خلیج خواهد شد وبدین ترتیب حضرت مهدی (علیه السلام) با خاطری آسوده از اوضاع داخلی به سراغ دشمنان خارجی خود خواهد رفت. او ابتدا لشکری به طرف ترک ها اعزام وآنها را شکست می دهد، سپس خود آن حضرت در رأس سپاهی آهنگ شام می نماید ودر منطقه ای بنام " مرج عذراء " نزدیک دمشق فرود می آید وبه منظور آزادی قدس آماده نبردی بزرگ با سفیانی، یهود ورومیان می گردد که شرح ماجرا در فصل حوادث وپیشامدهای نهضت ظهور خواهد آمد.
* * *
جنگ جهانی در دوران ظهور
روایات فراوانی حکایت از وقوع یک جنگ جهانی پیش از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) دارد، اما بعید است که بتوان آن را بر دو جنگ جهانی اول ودوم معاصر تطبیق نمود زیرا صفاتی که برای آن جنگ جهانی در روایات آمده با اوصاف این دو جنگ تفاوت دارد چرا که برخی روایات زمان این جنگ را نزدیک ظهور یا در اثناء آن مطرح می کنند بلکه از برخی روایات استفاده می شود که این نبرد در همان سال ظهور ویا بعد از آغاز نهضت مقدس آن بزرگوار بوقوع می پیوندد.
اینک به نمونه هایی از این روایات توجه کنید:
از امیر مؤمنان (علیه السلام) منقول است که فرمود: "پیش روی قائم (علیه السلام) مرگی سرخ ومرگی سفید پدیدار گردد وملخ هایی خونرنگ وقت وبیوقت هجوم آورند اما مرگ سرخ یعنی شمشیر ومرگ سفید یعنی طاعون"(261). از عبارت " پیش روی قائم " می توان فهمید که این جنگ ومرگ سرخ به ظهور حضرت بسیار نزدیک است اما روایت محل وقوع آن را تعیین نمی کند.
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: "قائم قیام نکند مگر پس از پیدایش این نشانه ها: ترس ووحشتی شدید، بروز زلزله ها، آشوب وبلاهایی که مردم گرفتار آن شوند وطاعونی قبل از آن وشمشیری برّان میان عرب واختلاف شدید میان مردم وپراکندگی در دین ودگرگونی در احوال آنان بگونه ای که انسان از به جان هم افتادن مردم وتکه پاره کردن یکدیگر هر صبح وشام آرزوی مرگ کند"(262).
این روایت بیانگر آن است که مرض طاعون قبل از ترس شدیدی است که احتمالا همان جنگ عمومی است. اما اگر مطمئن باشیم که شخص راوی عبارت های حدیث را پس وپیش بیان نکرده باز هم با توجه به متن حدیث وابهامی که در این حوادث وجود دارد مشکل می توان گفت که حوادث مذکور به شکل زنجیره ای وپی در پی افتاق خواهد افتاد.
آری، می توان گفت که بر اساس این حدیث دوره ای سخت وطاقت فرسا برای عربها وعموم مردم بوجود خواهد آمد که این سخن در ابعاد گوناگون سیاسی، اقتصادی وامنیتی جلوه گر خواهد شد وچه بسا بیان این شرائط اعلان پیدایش سال قحطی است که در روایت بعدی امام صادق آنرا بیان فرموده است:
"البته پیش روی قائم سالی خواهد بود که مردم گرسنگی کشند وترس ووحشت شدید از کشتار، آنان را فرا گیرد"(263).
روایت بعدی روشن می کند که این شرائط دشوار وفضای جنگی ادامه می یابد تا صیحه آسمانی در ماه مبارک رمضان ونزدیک ظهور حضرت به گوش برسد.
از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمود: "اهل شرق وغرب با یکدیگر اختلاف کنند. آری واهل قبله نیز ومردم بر اثر ترس ووحشت، با مشکلات فراوانی روبرو شوند وبه همان حال به سر برند تا آنگاه که منادی از آسمان ندا دهد. پس هرگاه چنین شد کوچ کنید کوچ"(264).
این روایت نشان می دهد که خسارت های ناشی از جنگ مزبور، بطور اساسی بر ملت های غیر مسلمان وارد می شود. جمله "اهل شرق وغرب. آری واهل قبله با هم اختلاف پیدا کنند" عبارت دقیقی است که بیانگر کم اهمیت بودن اختلاف مسلمانها است وبنظر می رسد این اختلاف نتیجه ویا تابع اختلافات اهل شرق وغرب باشد. البته این نکته در جنگ جهانی آینده طبیعی خواهد بود زیرا اهداف آن جنگ مراکز حکومت ها وکشورهای بزرگ وپایگاه های نظامی آنان است وآثار آن بطور غیر مستقیم به مسلمانان نیز سرایت می کند. برخی از روایات ما صریحاً به این مطلب اشاره کرده اند. ابو بصیر می گوید از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمود: "این امر (یعنی قیام قائم) نخواهد بود تا دو سوم مردم از بین بروند. پرسیدیم وقتی دو سوم مردم از بین رفتند پس چه کسی باقی خواهد ماند؟ فرمود: آیا دوست ندارید که شما در یک سوم باقی مانده باشید؟"(265).
شاید خطبه امیر مؤمنان (علیه السلام) بیش از سایر احادیث، زمان وعامل این جنگ را مشخص می سازد، خطبه ای که در آن، تعدادی از نشانه های ظهور بیان شده ودو فقره از آن به جنگ جهانی ارتباط دارد. حضرت فرمود: "آگاه باشید ای مردم: از من آنچه می خواهید بپرسید، پیش از آن که فتنه وفساد شرقی همچون شتر لجام گسیخته ای که گویا یکبار مرده وزنده شده وافسارش رها شده، فرا رسد وبا فتنه ای دیگر در مغرب زمین آتشی عظیم برافروخته گردد، فتنه ای که آه از نهاد همگان برآورد وفریاد خونخواهی وانتقام را بالا برد. آنگاه مردی (یا راهبی) از اهل نجران خارج شود وامام (علیه السلام) را اجابت کند. او اول مرد نصرانی است که دعوت حضرت را لبیک گوید وصومعه خود را تخریب وصلیبش را بشکند وبه اتفاق یاران ومردم مستضعف وسواران وبا درفش های هدایت بطرف " نخیله " حرکت کند. (در آن روز) محل تجمع تمام مردم روی زمین، منطقه ای بنام فاروق است (وآن منطقه ای است که در سر راه سفر حج امیر مؤمنان (علیه السلام) بین برس وفرات قرار دارد) در آن روز تعداد سه هزار (هزار) یهودی ونصرانی کشته شود برخی، برخی دیگر را بکشند. آری آن روز تأویل ومصداق این آیه شریفه است: "پس پیوسته این سخن را تکرار می کردند تا آنها را درو کرده وخاموش ساختیم(266) با شمشیر"(267) ابتدای حدیث بیانگر آن است که آغاز این درگیری از شرق است ویا سرمنشأ آن در منطقه شرق است. واز طرف دیگر آتش غرب نیز باعث ویرانی شهرهای غربی شده وموارد اشتعال آن آتش بزرگ، همان پایگاه های نظامی، پایتخت ها ومراکز مهم سرزمین های غربی است.
به نظر می رسد که منظور امام از این جمله که فرمود: "محل تجمع مردم روی زمین فاروق است " یعنی مردم در آن روز از گوشه وکنار جهان جهت پیوستن به حضرت مهدی (علیه السلام) گردهم جمع می شوند ومقر وپایگاه او بین کوفه وحله است، همانگونه که راهب نجرانی با گروهی از مردم مستضعفین در همان ناحیه به حضور حضرت می رسند، ظاهراً عبارت " وآنجا منطقه ای است که در سر راه ومسیر سفر حج امیر مؤمنان (علیه السلام) بین برس وفرات است " حاشیه ای از خود راوی ویا نویسندگان متن کتاب است که داخل حدیث شده است، البته ممکن است معنای کلمه المحجة که در عبارت آمده محل اجتماع کاروانهای حج در زمان امیر مؤمنان (علیه السلام) ویا نام محلی باشد که هیئت ها ونمایندگان مختلف برای ورود به اردوگاه حضرت ویا ملاقات با او اجتماع می کنند.
این جمله که حضرت فرمود: "در آن روز بین شرق وغرب سه هزار هزار کشته می شوند " یعنی سه میلیون نفر واینکه کلمه (هزار) را بین پرانتز قرار دادیم بدین جهت است که کلمه هزارِ دوم، در روایت دیگری در بحار(268) وارد شده وشاید از این روایت افتاده باشد، البته این بدان معنی نیست که قربانیان جنگ جهانی سه میلیون نفر خواهد بود، بلکه این تعداد، مربوط به کشته های آن روز ویا آن مقطع است واین یک مرحله از مراحل جنگ جهانی وآخرین مرحله آن است. قبلا گفتیم که مجموع خسارت های جانی جنگ ومرض طاعون که پیش از آن جنگ شیوع پیدا می کند به دو سوم ساکنان جهان می رسد. همین مطلب در روایتی دیگر پنج هفتم جمعیت جهان ذکر شده است.
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: "پیشاپیش قائم دو نوع مرگ وجود دارد یکی مرگ سرخ ودیگری مرگ سفید تا از هر هفت نفر، پنج نفر از بین بروند"(269).
در برخی روایات رقم نه دهم آمده است. گاهی اینگونه اختلاف ها در روایات بعلت تفاوت منطقه ها ویا علل دیگری است اما به هر حال خسارتهای مسلمانان در این جنگ اندک است.
خلاصه کلام این که: روایات گرانقدر ما سخن از وجود هراس ووحشت عمومی وجهان شمول قبل از ظهور ویا در سال ظهور آن حضرت دارند که خسارت های سنگین وشکننده ای بر جان مردم وبطور کلی بر غیر مسلمانها خواهد داشت.
شاید بتوان این نشانه ها را به جنگ عمومی وابزارهای پیشرفته، وحشتناک ونابود کننده آن تفسیر کرد که باعث ترس ونگرانی همه مردم می شود چرا که اگر شیوه این جنگ با استفاده از روش های عادی وکلاسیک موجود در جهان باشد، رعب ووحشت آن به اندازه ای که روایات توصیف کرده اند فراگیر نمی شود ویا دست کم باید مناطق خاصی مشمول این ترس، وحشت، قتل وکشتار نگردد. از سوی دیگر شواهدی وجود دارد که بتوان این هراس عظیم وعمومی را به جنگ های منطقه ای فراوان تفسیر نمود، مخصوصاً با تعبیری که در کلام امام باقر (علیه السلام) آمده بود که فرمود:
"وجنگ ها در زمین زیاد شود" یعنی جنگ های متعددی در همان سال پدیدار گردد. با کنار هم گذاشتن این حدیث واحادیث دیگری که بیانگر اختلاف وجنگ میان مردم شرق وغرب بود می توان به این نتیجه رسید که این نبردها بصورت جنگ های منطقه ای بین آنان ایجاد می شود ونقطه اصلی ویرانگری آن نیز در غرب تمرکز می یابد.
اما زمان این جنگ بر اساس آنچه از روایات می توان فهمید نزدیک به زمان ظهور حضرت وچه بسا در همان سال ظهور باشد. اکنون با یک نگاه کلی به احادیث می توان گفت که این جنگ طی چند مرحله به وقوع خواهد پیوست یعنی پیش از ظهور، آغاز وتا مدتی پس از ظهور ادامه خواهد یافت بطوری که فتح سرزمین حجاز توسط حضرت نیز در خلال آن روی می دهد وسپس به فتح عراق منجر می گردد.
اما اگر بخواهیم این حوادث را به وقوع یک جنگ فراگیر هسته ای تفسیر کنیم آنچنانکه جرائد از آن سخن می گویند، باید گفت که زمان چنان جنگی بسیار کوتاه خواهد بود وهمانگونه که گفته می شود در مدتی کمتر از یک ماه همه چیز به پایان می رسد. والله العالم.
* * *
ایرانیان در دوران ظهور
کشور ایران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در نگاه غربی ها پایگاهی حیاتی ومهم به شمار می رفت که در مرز شوری ودر قلب جهان اسلام قرار داشت واز دیدگاه مسلمانها کشوری اسلامی واصیل محسوب می شد که " شاه " هم پیمان غرب واسرائیل بر آن حکومت می کرد وکشور را در خدمت آنان قرار می داد.
علاوه بر آنچه در تصور دیگران بود، ایران در ذهن یک فرد شیعه مانند من، کشوری بود که در آن مرقد مطهر امام رضا (علیه السلام) وحوزه علمیه قم وجود داشت با ریشه های اصیل در تاریخ تشیع وعلماء واندیشمندان شیعه وتألیفات گرانبها، زمانی که ما به روایات مربوط به ستایش ایرانیان ونژاد سلمان فارسی برخورد می کردیم، به یکدیگر می گفتیم: این روایات مانند روایت هایی است که مدح وستایش ویا مذمت برخی گروه ها وقبیله ها یا بعضی کشورها را دربردارد، که جای بررسی وتأمل داشته واگر از نظر سند درست باشند، مربوط به زمان گذشته واحوال ملتهای زمان صدر اسلام وقرن های گذشته است.
این طرز فکر رائج میان اهل فکر وفرهنگ بود وهمه بر این باور بودیم که امت اسلامی در حالتی جاهلانه وتحت نفوذ سلطه کفر جهانی ونمایندگان اوست، در بین ملت ها هیچیک بر دیگری برتری ندارد وچه بسا ایرانیان در شرائطی بدتر از سایر ملتها باشند، چرا که به نظر می رسید ایرانیان طرفداران تمدنی کفرآمیز ومتکی به افتخارات قومی خویشند وشاه وحامیان غربی او نیز برای برانگیختن چنین فکر وفرهنگی تلاش می کنند.
... تا اینکه پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، مسلمانان جهان را غافلگیر وقلب های غمگین آنان را چنان از سرور وشادی سرشار نمود که در قرن های گذشته بی سابقه بود، حتی می توان گفت: تصور چنین پیروزی بزرگی در فکر کسی نمی گنجید. این سرور وخوشحالی همه کشورها وملت های مسلمان را در برگرفت، وبه جائی رسید که همه جا سخن از فضل وبرتری ایرانیان ونژاد وقبیله سلمان فارسی بود، بطور مثال، یکی از صدها عنوانی که در مجلات وروزنامه های غرب وشرقِ جهان اسلام منتشر شد، این تیتر مجله تونسی " شناخت " بود که در آن آمده بود: "پیامبر (صلی الله علیه وآله)، ایرانیان را برای رهبری امت اسلام برمی گزیند " این حوادث، نگاه ما را بار دیگر به سوی ایرانیان باز گرداند ودریافتیم روایاتی که از پیامبر (صلی الله علیه وآله) درباره ایرانیان وارد شده تنها مربوط به تاریخ گذشته آنها نبوده، بلکه به آینده نیز ارتباط دارد...
از این رو با مراجعه به منابع حدیث وتفسیر وبررسی روایاتِ مربوط به ایرانیان، به این نتیجه رسیدیم که این اخبار بیش از آنکه مربوط به گذشته باشد، مربوط به آینده است وجالب اینکه اینگونه روایات در منابع حدیث سنی ها بیشتر از منابع شیعه ها وجود دارد.
چه می توان کرد، وقتی که در روایات مربوط به حضرت مهدی (علیه السلام) وزمینه سازان حکومت آن بزرگوار، ایرانی ها ویمنی ها دارای سهم بسزائی بوده وکسانی هستند که به افتخار ایجاد زمینه ظهور آن حضرت وشرکت در نهضت وی نائل می شوند، همچنین افراد شایسته وبزرگی از مصر ومؤمنانی حقیقی از شام وگروه هایی از عراق نیز از این فیض بهره مند می شوند وهمینطور سایر دوستداران آن حضرت در گوشه وکنار جهان اسلام که از این موهبت برخوردار واز یاران ویژه ودستیاران آن حضرت خواهند بود. جانمان فدای آن حضرت ویاران او باد.
ستایش ایرانیان در احادیث سنی ها
این نکته، بسیار قابل توجه است که احادیث نبوی در ستایش ایرانیان در منابع سنی ها بسیار بیشتر از منابع شیعی است. آنچنانکه یک محقق به راحتی می تواند از روایات مصادر سنی ها کتابی در فضائل ومناقب ایرانی ها وبرتری آنها بر عرب بنویسد!
از جمله این احادیث " گوسفندان سیاه وسفید " است که ابو نعیم روایت می کند (روایت از طریق حذیفه): رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: خواب دیدم که گوسفندان سیاه بدنبال من هستند، سپس گوسفندان سفید به آنها اضافه شدند، تا جائی که دیگر گوسفندان سیاه را بین آنها ندیدم.
ابوبکر گفت: گوسفندان سیاهی که بدنبال شما بودند عرب ها هستند وگوسفندان سفید، عجم هائی که از شما پیروی خواهند کرد که آنقدر زیاد می شوند که دیگر عرب ها در میان آنها به چشم نمی آیند. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: فرشتگان نیز همین گونه خواب را تعبیر نمودند(270).
حدیث پشتیبانی فارس ها از اهل بیت (علیهم السلام): ابو نعیم از ابن عباس روایت می کند:
نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از ایرانیان سخن به میان آمد، حضرت فرمود: ایرانیان پشتوانه ما اهل بیت اند.
حدیث اطمینان پیامبر به فارس ها: ابو نعیم از ابوهریره روایت می کند: نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله) یادی از عجم شد، حضرت فرمود: بخدا قسم اطمینان من به آنها بیش از اطمینان به شما یا بعضی از شماست(271).
مسلم از ابو هریره روایت می کند: هنگامی که سوره جمعه نازل می شد، ما نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نشسته بودیم، وقتی حضرت این آیه را خواند: وآخرین منهم لما یلحقوا بهم... (وکسانی که هنوز به ایشان نپیوسته اند) شخصی پرسید: یا رسول الله! آنان کیانند؟ حضرت پاسخی نداد تا دوباره وسه باره سؤال کرد. سلمان فارسی هم آنجا بود. حضرت دست بر شانه سلمان گذشت وفرمود: اگر ایمان در ثریا هم باشد، مردانی از اینان به آن خواهند رسید(272).
احمد بن حنبل روایت می کند: پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: نزدیک است که خداوند متعال اطراف شما را از عجم پر کند، آنان چون شیرانی هستند که نمی گریزند. با دشمنان شما می جنگند واز غنائم شما استفاده نمی کنند(273).
این روایت را ابو نعیم با اسناد مختلف از حذیفه وسمرة بن جندب وعبد الله بن عمر روایت کرده است(274).
ابن ابی الحدید روایت می کند: اشعث بن قیس از میان جمعیت خود را به علی (علیه السلام) رساند وگفت: یا امیر المؤمنین! این سرخ رویان (یعنی ایرانیان) که اطراف ترا گرفته اند بر ما عرب ها غلبه کرده اند.
حضرت با پای خود آهسته به منبر کوبید. صعصعة بن صوحان گفت: ما را با اشعث چه کار؟! امروز امیر المؤمنین درباره عرب سخنی خواهد گفت که هرگز گفته نخواهد شد. حضرت فرمود: کدامیک از این شکم پرستان بی شخصیت که مانند الاغ در رختخوابش می غلطد ومانع هدایت مردم می گردد، عذر مرا می پذیرد؟! آیا تو می خواهی من آنها (ایرانیان) را برانم؟! اگر چنین کنم قطعاً نادان خواهم بود. قسم به کسی که دانه را شکافت وانسان را آفرید، ایرانیان شما را برای بازگشت به دین خواهند کوبید، چنانکه شما آنها را برای پذیرش دین کوبیدید(275).
آنچه که مربوط به موضوع ماست نقش ایرانیان در عصر ظهور وقیام حضرت مهدی (علیه السلام) است که در احادیث با این عناوین نه گانه از آنها یاد شده است: قوم سلمان، اهل مشرق، اهل خراسان، صاحبان پرچم های سیاه، فارس، اهل قم، اهل طالقان که غالباً مقصود از همه آنها یکی است.
ایرانیان وزمینه سازی ظهور
تمام منابع روایی شیعه وسنی اتفاق نظر دارند که ظهور امام زمان (عجل الله فرجه) پس از نهضتی بوقوع خواهد پیوست که زمینه ساز ظهور حضرت است. در این نهضت صاحبان درفش های سیاه از ایران، آماده کننده مقدمات فرمانروائی او هستند.
ووجود دو شخصیتِ ایرانی موعود، یعنی سید خراسانی، یا هاشمی خراسانی ویاور او شعیب بن صالح نقشی قابل توجه دارند.
منابع حدیث شیعه علاوه بر ایرانیان، از یمنی ها نیز بعنوان زمینه سازانِ ظهور حضرت نام برده اند. همچنانکه از مجموعه احادیث می توان وقوع یک حرکت انقلابی قبل از ظهور را پیش بینی کرد. مانند این روایت که در تفسیر آیه: "بعثنا علیکم عباداً لنا أولی بأس شدید " یعنی: گروهی از بندگان پیکارجوی خود را بر ضد شما برانگیزیم، چنین آمده است: آنان گروهی هستند که خداوند قبل از قیام قائم برانگیزد وبه سراغ هر یک از قاتلان اهل بیت که بروند او را به قتل رسانند(276).
ودر حدیثی که " ابان بن تغلب " از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده، آمده است: "زمانی که پرچم حق ظهور کند، اهل مشرق ومغرب بر آن نفرین کنند! آیا می دانی چرا؟ گفتم خیر. فرمود: چون مردم قبل از ظهور با گروهی از اهل بیت او مواجه گردند".
از این روایت می توان فهمید که افرادی از بنی هاشم وپیروان آنها قبل از ظهور حضرت، نهضتی خواهند داشت.
نویسنده کتاب " یوم الخلاص " این حدیث را نقل کرده که می گوید: "او می آید وبرای خداوند، شمشیری است از نیام کشیده شده".
صاحب کتاب " یوم الخلاص " برای این حدیث پنج منبع نقل کرده است که من این روایات را در این منابع نیافتم، آنچه یافتم چنین است " همراه او شمشیری ست از نیام کشیده " کتاب مذکور موارد دیگری را هم ذکر نموده که سندی برایش نیافتم.
بنابراین روایاتِ مربوط به مقدمات ظهور، سه دسته هستند:
الف: روایاتِ مربوط به دولت هواداران درفش های سیاه که شیعه وسنّی آن را نقل کرده اند.
ب: روایاتِ مربوط به ظهور حکومت یمنی که فقط در منابع شیعه وارد شده وشبیه این روایات در برخی از منابع سنی ها آمده اما بیانگر ظهور یمانی پس از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) است.
ج: روایاتی که حاکی از ظهور زمینه سازان قیام حضرتند، بی آنکه جزئیات آنها را مشخص نمایند. اما بزودی بیان خواهیم کرد که این روایات بطور کلی بر یارانِ ایرانی ویمنی آن حضرت منطبق است که زمینه سازِ حکومتِ آن حضرتند.
روایات، زمان روی کار آمدن حکومت یمنی ها را مشخص نموده وآنرا سال ظهور حضرت وهمزمان با خروج سفیانی یا نزدیک به آن می داند.
خروج سفیانی به منظور دشمنی با آن حضرت واز سرزمین شام یا منطقه ای در نزدیکی آن به وقوع خواهد پیوست که بزودی جزئیات آن را بیان خواهیم کرد.
اما حکومت ایرانیان زمینه ساز، به دو مرحله مشخص تقسیم می شود:
مرحله اول، آغاز نهضت آنان بدست مردی از قم که شاید نهضت او سرآغاز امر ظهور حضرت باشد چرا که در روایت آمده که " آغاز نهضت آن حضرت از ناحیه مشرق است".
مرحله دوم، ظهور دو شخصیت موعود در بین ایرانیان به نام سید خراسانی وفرمانده نیروهای او شعیب بن صالح است.
در تعدادی از روایات، مشخص گردیده که نهضت شعیب وخراسانی شش سال قبل از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) است. از محمد بن حنفیه نقل شده که:
"پرچم سیاه بنی عباس خروج کند سپس پرچم سیاه دیگری از خراسان ظاهر شود حاملان آن درفش ها کلاه سیاه ولباس سفید بر تن دارند، پیشاپیش آنان مردی است که او را صالح بن شعیب ویا شعیب بن صالح می نامند واز قبیله بنی تمیم است، آنان نیروهای سفیانی را شکست داده ودر بیت المقدس فرود آیند تا مقدمات حکومت مهدی را فراهم آورند، تعداد سیصد تن از شام به آنها بپیوندند، فاصله خروج او تا تحویل زمام امور به مهدی (علیه السلام) هفتاد ودو ماه است"(277).
در مقابل این احادیث، روایات دیگری هست که می گوید، ظاهر شدن خراسانی وشعیب همزمان با ظاهر شدن یمانی وسفیانی است، از امام امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"خروج خراسانی، سفیانی ویمانی در یک سال ویک ماه ویک روز واقع شود، درفش یمانی در بین این پرچمها از همه هدایت گرتر است، او مردم را به حق دعوت کند"(278).
از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمود: "خروج سفیانی، یمانی وخراسانی در سال، ماه وروز واحد خواهد بود، نظم وترتیب آنها همچون دانه های تسبیح، پی درپی است، در آن زمان مشکلات از همه سو روی آورند، وای بر کسی که با آنان به مخالفت برخیزد. در میان پرچمها، پرچمی هدایتگر از یمانی نیست. آن پرچم، پرچم هدایت است چرا که به سوی مولای شما دعوت کند"(279).
این روایت ها به خاطر محکم بودن سندشان بر روایت های دیگر برتری دارند، مخصوصاً روایت آخر که سندش صحیح است وآنرا ابو بصیر از امام پنجم نقل کرده است.
شاید منظور از خروج این سه نفر به ترتیب، مانند دانه های تسبیح، با آنکه در یک روز واقع می شود این است که انگیزه های خروج آنها با هم ارتباط سیاسی دارد.
البته آغاز خروج آنان در یک روز است، اما ترتیب جنبش آنان واستحکام امورشان مانند مهره های تسبیح، یکی پس از دیگری واقع می شود.
روایت آغاز حکومت حضرت مهدی (علیه السلام) از ایران
این حدیث صراحت دارد که آغاز نهضت حضرت از ناحیه مشرق خواهد بود از امیر مؤمنان (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
"آغاز کار او از مشرق است، زمانی که این امر پیش آید، سفیانی خروج کند"(280).
از طرفی آنچه علماء بر آن اتفاق دارند وروایات متواتر(281) آنرا تأیید می کنند، این است که ظهور حضرت از مکه مکرمه است، بنابراین باید منظور امیر مؤمنان (علیه السلام) که فرمود " آغاز کار او از مشرق است " یعنی پیدایش کار ومقدمات نهضت او از مشرق است. وهمچنین می توان فهمید که ظهور مقدمات نهضت حضرت، قبل از خروج سفیانی است وفاصله بین این مقدمات وخروج سفیانی، مدتی نه کوتاه ونه طولانی است. حتی می توان گفت روایت، اشاره به این نکته دارد که حرکت زمینه ساز ظهور در ایران انگیزه وعلت خروج سفیانی است زیرا جنبش سفیانی واکنشی است جهت رویاروئی با موج فزاینده نهضت اسلامی که زمینه ساز قیام آن حضرت خواهد بود.
روایت حمایت از امت محمد (صلی الله علیه وآله)، توسط مردی از اهلبیت
ابو بصیر از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که حضرت فرمود:
"ای ابو بصیر، امت پیامبر (صلی الله علیه وآله) را مادام که خاندان فلان بر مسند حکومت تکیه زده در گشایش نخواهی دید تا آنکه فرمانروائی آنان منقرض شود، با تمام شدن حکومت آنان، خداوند آن را به مردی از ما اهل بیت ارزانی می دارد که روش او بر اساس تقوی وعمل وی هدایت گر مردم است. در قضاوت وحکم، اهل رشوه نیست. بخدا سوگند من او را با نام خودش ونام پدرش می شناسم، سپس مردی خواهد آمد، نیرومند وکوتاه اندام که خالی بر صورت ودو نشانه بر بدن دارد. او پیشوایی عادل ونگاهبان امانتهای الهی است، دنیا را پر از عدل وداد نماید آنگونه که بدکاران پر از ظلم وجور کرده اند"(282).
این روایت، قابل توجه ولی متأسفانه ناقص است، علامه مجلسی آنرا از سید بن طاووس نقل کرده که می گوید: این روایت را در سال 662 در کتاب "ملاحم" بطائنی دیده واز آن کتاب نقل کرده اما بصورت ناتمام، بطائنی از یاران امام صادق (علیه السلام) بوده ونسخه کتاب وی هم اکنون در دسترس نیست البته ممکن است در گوشه وکنار کشورهای اسلامی در میان کتاب های خطی وناشناخته موجود باشد(283).
بر اساس این روایت سید بزرگواری از ذریه اهل بیت (علیهم السلام) پیش از ظهور حضرت قائم (علیه السلام) حکومت می کند ومقدماتِ دولت او را فراهم می نماید.
اما عبارت " خاندان فلان " در کلام امام، لازم نیست که حتماً بنی عباس باشند آنگونه که سید بن طاووس فهمیده است، زیرا در سایر روایات که ائمه ما (علیهم السلام) تعبیر به فلان وآل فلان نموده اند، گاهی منظور بنی عباس وگاهی خاندان هایی است که قبل از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) فرمانروائی می کنند، مثلا روایات متعددی وجود دارد که می گویند: اختلاف بین خاندان فلان وآل فلان، از حکام حجاز بر سر انتخاب فرمانروا، رخ می دهد واین تفرقه به قبایل حجاز سرایت می کند، آنگاه مهدی (علیه السلام) ظهور می نماید. پس منظور از بنی فلان در این حدیث بنی عباس نیست بلکه خاندانی است که قبل از ظهور حضرت در حجاز حکومت می کنند.
مانند روایتی که از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) به دست ما رسیده که حضرت فرمود:
"آیا خبر ندهم شما را به آخرین حاکم آل فلان؟ عرض کردیم چرا ای امیر مؤمنان. فرمود: کشته شدنِ بیگناهی در منطقه حرم از قبیله ای از قریش، سوگند به خدایی که دانه را شکافت وموجودات را هستی بخشید، پس از این حادثه، تنها پانزده شب از سلطنتشان باقی خواهد ماند"(284).
غیر از این روایت، روایات دیگری وجود دارد که اختلاف بین خاندان فلان ویا به هلاکت رسیدن فرمانروای ظالمی از آنان را بیان کرده ومی گوید پس از آن سفیانی خروج خواهد کرد ویا ظهور حضرت بوقوع خواهد پیوست ویا بیانگر برخی از نشانه ها وپیشامدهای نزدیک ظهور است. بنابراین باید عبارت بنی فلان در این روایت را به غیر بنی عباس تفسیر نمود زیرا صدها سال پیش، حکومت آنها سپری شده وآنچه در این روایت مطرح است متصل به زمان ظهور حضرت است.
به نظر می رسد روایاتی که به صراحت از بنی عباس نام برده نیز حتماً باید مورد بررسی ودقت قرار گیرد. زیرا ممکن است این روایات از امامان (علیهم السلام) با عبارت "فرزندان فلان" و"خاندان فلان" وارد شده باشد اما شخص راوی به گمان اینکه منظور، همان بنی عباسند آن را با لفظ بنی عباس نقل کرده باشد.
همچنانکه ممکن است در روایات ظهور، تفسیر بنی فلان به بنی عباس نیز صحیح باشد، زیرا ممکن است مراد از ذکر نام بنی عباس، روش ستیزه جویانه آنان باشد که در نقطه مقابل امامان (علیهم السلام) بوده، نه اینکه مراد شخص آنها وفرزندان ویا ذریه آنها باشد. هرچند به ندرت نیاز به چنین تفسیر وتوجیهی داریم چرا که در بیشتر روایات تعبیر به فرزندان وخاندان فلان شده نه خاندان بنی عباس.
بهر حال، منظور از خاندان فلان در روایت مورد بحث که فرمود: "خاندان فلان بر مسند حکومت باشند، تا اینکه فرمانروائی آنان منقرض شود، با تمام شدن حکومت آنان خداوند آن را بر مردی از ما اهل بیت ارزانی دارد " حکام ظالم وستم پیشه ای، غیر از بنی عباسند که انقراض حکومتشان متصل به زمان ظهور حضرت است.
اما جمله " آنگاه، آن مرد نیرومند کوتاه اندام که خالی بر صورت ودو نشانه بر بدن دارد وپیشوایی است عادل " حکایت از اوصاف شخصی است که بعد از سید موعود خواهد آمد ومفهوم آن این است که او شخص حضرت مهدی (علیه السلام) است وهم اوست که دارای این نشانه هاست. اما صفت " مرد نیرومند کوتاه قد " بر آن حضرت تطبیق نمی کند.
زیرا تمام روایات، آن حضرت را با قامتی رشید وموزون توصیف کرده اند، بعید نیست که بخش هائی از این روایت، در نقل سید بن طاووس ویا دیگران افتاده یا جابجا شده باشد. وصفت مرد نیرومند وکوتاه اندام، از ویژگیهای همان سیدِ مورد نظر باشد، بنابراین نمی توانیم، اتصال زمان این سید را به زمان ظهور حضرت مهدی (علیه السلام)، از این روایت استفاده کنیم.
احادیث قم ومرد موعود آن
از جمله روایاتِ ظهور، قیام مردی از قم است. امام کاظم (علیه السلام) فرمود:
"مردی از قم، مردم را به حق دعوت کند، افرادی پیرامون او گرد آیند که قلب هایشان همچون پاره های آهن (استوار) است. بادهای تند حوادث، آنان را نلغزاند، از جنگ خسته نشده ونترسند، اعتمادشان بر خدا است وسرانجامِ کار از آنِ پرهیزکاران است"(285).
روایت، زمانِ قیام او را مشخص نکرده اما در تاریخ قم وایران وجود چنین شخصیتی با چنان یارانی قبل از امام خمینی وطرفدارانش سابقه نداشته است.
البته احتمال دارد که این روایت ناقص باشد ویا به مناسبت خاصی، امام آن را فرموده باشد. این حدیث را بحار الانوار، از کتاب تاریخ قم نوشته حسن بن محمد بن حسن قمی که هزار سال پیش آن را تألیف نموده نقل کرده ومتأسفانه نسخه اصلی آن کتاب در دسترس نیست.
ممکن است گفته شود: درست است که در تاریخ قم وایران ظاهر شدن چنین شخصیتی برجسته سابقه ندارد، اما دلیلی در دست نیست که ثابت کند این روایت، منطبق بر امام خمینی وطرفداران اوست. پس شاید منظور، شخص دیگری باشد که در عصر ما ویا بعد از مدتی ظاهر شود.
اما در پاسخ باید گفت: اگرچه در روایت، زمانِ این پیشامد مشخص نیست اما مجموعه صفاتی که در روایت آمده، بعلاوه آنچه که روایات متعدد دیگر، پیرامون قم وایران وارد شده، این نظریه را تقویت می کند که شاید مراد، امام خمینی ویاران او باشند.
ویژگی های ممتاز قم در احادیث
درباره ویژگی های ممتاز شهر قم وآینده آن از اهل بیت (علیهم السلام) روایاتی نقل شده که نشان می دهد این شهر در قلب ایران در سال 73 هجری، بر اساس طرحی از سوی امام باقر (علیه السلام) پایه گذاری شده وپس از آن همواره مورد توجه خاص ائمه اطهار (علیهم السلام) قرار گرفته است.
آنان با دانشی که از جد بزرگوارشان داشتند، خبر داده اند که در آینده، این شهر از جایگاهی والا برخوردار خواهد شد واهالی آن از یاران باوفای حضرت مهدی ارواحنا فداه خواهند بود.
برخی روایات بیانگر آن است که فلسفه نامگذاری این شهر به نام قم، هماهنگ با نام حضرت مهدی است که قائم به حق است وبا قیام اهل قم ومنطقه جغرافیائی آن در زمینه سازی ویاری حضرت ارتباط دارد(286).
عفّان بصری از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده ومی گوید:
"امام (علیه السلام) به من فرمود: آیا می دانی چرا این شهر را قم می نامند؟ عرض کردم: خدا ورسولش آگاه ترند، فرمود: زیرا اهل قم، اطراف قائم آل محمد (علیه السلام) گرد آمده وبا او قیام نمایند ودر کنار او ثابت قدم مانده واو را یاری کنند"(287).
امامان ما به قم معنایی برتر ووسیع تر از معنا ومفهوم یک شهر داده ونام این شهر را به منزله روش واسلوب قم، نسبت به ولایت اهل بیت (علیهم السلام) وقیام آنان با مهدی آل پیامبر (صلی الله علیه وآله) بکار برده اند.
عده ای از بزرگان ری نقل کرده اند که خدمت حضرت امام صادق (علیه السلام) رسیدند وعرض کردند:
"ما اهل ری هستیم که خدمت رسیده ایم. حضرت فرمود: خوش آمدند برادران قمی ما، عرض کردند ما اهل ری هستیم، حضرت فرمود: خوش آمدند برادران قمی ما، مجدداً عرض کردند: ما اهالی ری هستیم، امام نیز کلام خود را تکرار کرد، آنان گفته خود را چند بار یادآور شدند وامام نیز همچون بار اول پاسخ داده وچنین فرمود: خداوند دارای حرمی است که مکه مکرمه است وپیامبر دارای حرمی که مدینه منوره است وامیر المؤمنین (علیه السلام) دارای حرمی یعنی کوفه است وما اهل بیت نیز دارای حرمی هستیم که شهر قم است، بزودی بانوئی از سلاله من بنام فاطمه در این شهر دفن خواهد شد، هر کس آن بزرگوار را در قم زیارت کند اهل بهشت است" راوی می گوید: "این سخن را امام صادق (علیه السلام) زمانی فرمود که هنوز حضرت کاظم (علیه السلام) متولد نشده بود".
معنی سخن حضرت آن است که قم تا زمان حضرت مهدی (علیه السلام)، حرم امامان (علیهم السلام) اهل بیت ومرکز ولایت ویاری آن بزرگواران است واهل ری وغیر آن نیز اهل قم محسوب می شوند، زیرا آنان نیز پیرو خط ومشی اهل قم نسبت به اهل بیت اند، از این رو بعید نیست که مراد از اهل قم که در روایات آمده واینکه آنان یاوران حضرت مهدی اند، همه ایرانیانی باشند که در ولایت ودوستی وجنگ وجهاد پیرو امامان (علیهم السلام) هستند، حتی شاید این تعبیر مسلمانان غیر ایرانی را نیز دربرگیرد.
ومعنای کلام راوی که گفت: "حضرت این کلام را زمانی فرمود که هنوز امام کاظم متولد نشده بود " این است که امام صادق از ولادت نوه خود فاطمه معصومه دختر موسی بن جعفر (علیه السلام) پیش از ولادت پدر حضرت معصومه یعنی قبل از سال 128 هجری قمری خبر داده وبیان نموده که آن بانوی بزرگوار در قم دفن خواهد شد، این ماجرا هفتاد سال بعد از سخن حضرت تحقق پیدا کرده است.
محدثان بزرگ قم نقل کرده اند مأمون، امام رضا (علیه السلام) را در سال 200 هجری از مدینه خارج وبه طرف مرو فرستاد، در سال 201 هجری خواهر گرامی او، حضرت فاطمه معصومه در پی برادر از مدینه خارج شد وبه سمت ایران حرکت کرد چون به شهر ساوه رسید، بیمار شد، سؤال کرد فاصله اینجا تا قم چقدر است؟
عرض کردند ده فرسخ... زمانی که خبر ورود آن حضرت به ساوه به اولاد سعد - یعنی سعد پسر مالک اشعری در قم - رسید، همه با هم به طرف ساوه حرکت کردند تا از حضرت تقاضا کنند که به شهر قم بیایند. چون حضور او رسیدند، موسی پسر خزرج از بین آن جماعت به طرف حضرت رفت ومهار شتر ایشان را گرفته وتا قم همراهی کرد وآن بزرگوار را در منزل خویش جای داد، پس از 16 یا 17 روز اقامت در شهر قم، آن بانوی بزرگ به رحمت ورضوان الهی پیوست وروح پاکش به ملکوت اعلی پر گشود. موسی، آن حضرت را در زمینی که متعلق به خودش بود وهم اکنون نیز مرقد مطهر حضرتست، به خاک سپرد وسقفی از بوریا وحصیر بر قبر او برافراشت. تا آنکه توسط زینب دختر حضرت جواد (علیه السلام) بر قبر آن بزرگوار گنبد وبارگاهی بنا شد"(288).
از روایات چنین برمی آید، که فاطمه معصومه همچون مادرش فاطمه زهرا بانوئی اهل عبادت، قداست ومنشأ خیر بسیار وشبیه مادرش فاطمه زهرا (علیها السلام) بود، آن بزرگوار با سنّ کم، نزد اهل بیت (علیهم السلام) مقام خاص ووالایی داشت. این مقام ومنزلتِ حضرت، نزد علماء وبزرگان قم نیز محرز بود زیرا آنان به منظور ارج نهادن به مقام آن بانو از قم به طرف ساوه حرکت کرده وبه استقبال وی شتافتند وپس از رحلت آن بانو، ساختمانی بر مزارش ساخته سپس گنبدی بنا کردند وآنجا را زیارتگاه دوستداران اهل بیت قرار دادند وعدّه ای از آن بزرگان وصیت کردند که در جوار حضرتش به خاک سپرده شوند.
در روایات آمده است که سنّ مبارک حضرت فاطمه معصومه (علیها السلام) کمتر از بیست سال بوده است وشاید علت اینکه ایرانیها آن حضرت را " فاطمه معصومه " ویا " معصومه قم " می نامند بخاطر کمی سنّ وپاکی آن بزرگوار از گناه باشد، زیرا معصوم در فارسی بمعنای بی گناه است واز همین رو به طفل خردسال نیز معصوم می گویند.
از روایتِ بعدی که از امام رضا (علیه السلام) نقل شده، ظاهر می شود که امامان (علیهم السلام)، از بدو تأسیس شهر قم، مردم این شهر را از یاران حضرت مهدی (علیه السلام) بشمار آورده اند ودوستی ومحبت مردم این شهر نسبت به آن حضرت، قبل از ولادت او معروف بوده است، از صفوان بن یحیی نقل شده که گفت:
"روزی خدمت امام رضا (علیه السلام) بودم، سخن از اهل قم وعلاقه آنان نسبت به حضرت مهدی (علیه السلام) به میان آمد، حضرت برای آنان طلب آمرزش کرد وفرمود: خداوند از آنان خشنود باشد، آنگاه فرمود: بهشت، دارای هشت در است که یکی از آنها مخصوص اهل قم است، آنان (اهل قم) بهترین پیروان ما از میان شیعیان جهانند، خداوند ولایت ما را در سرشت آنان قرار داده است"(289).
قابل توجه است که محبت اهل قم نسبت به حضرت مهدی (علیه السلام) همچنان پرشور وزنده تا زمان ما باقی مانده است، این حقیقت را در ایمان، عملکرد وظاهر زندگی قمی ها حتی در نامگذاری فرزندان، مساجد ومؤسسات خود بنام آن حضرت، بگونه ای که شاید کمتر خانه ای از این نام خالی باشد، می توان مشاهده نمود.
صاحب بحار الانوار دو روایت از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده که نشانگر آینده شهر قم ونقش آن پیش از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) است.
روایت اول می گوید:
"خداوند بوسیله شهر کوفه بر سایر شهرها، حجت وبرهان اقامه کند وبه وسیله مؤمنان آن شهر بر سایر مؤمنین وبه وسیله شهر قم بر سایر شهرها وبواسطه اهل قم بر جهانیان اعم از جنّ وانس، خداوند اهل قم را مستضعف فکری قرار نداده بلکه همواره آنان را موفق وتأیید کرده است، سپس فرمود: دینداران در این شهر در مضیقه زندگی اند اگر غیر این باشد مردم به سرعت به این شهر هجوم آورند وآنجا را تباه کنند ودیگر نمی توان این شهر را بر سایر شهرها حجت والگو قرار داد. واگر چنان شود، آسمان وزمین آرامش خود را از دست بدهند وساکنان آن لحظه ای باقی نمانند. بلا وگرفتاری از قم واهل آن دور گردیده است، بزودی زمانی خواهد رسید که قم واهل آن حجت بر مردم خواهند بود واین در حد فاصل زمانِ غیبت قائم ما وظهور او است. اگر چنین نباشد زمین اهل خودش را فرو برد، فرشته های الهی مأمور دور ساختن بلاها از این شهر واهل آنند، هر ستمگری که اندیشه پلیدی نسبت به این شهر در سر داشته باشد، خداوندی که درهم کوبنده ستم پیشگان است، او را در هم شکند ویا به گرفتاری ومصیبت ویا دشمنی سرسخت، مبتلا گرداند، خداوند نام قم واهلش را در زمان فرمانروائی ستمگران از یاد آنان می برد آنگونه که آنها خدا را فراموش می کنند".
وروایت دوم می گوید:
"بزودی شهر کوفه از مؤمنان خالی گردد وهمانگونه که مار در لانه خود فرو می رود علم از کوفه رخت بربندد وسپس از شهری بنام قم آشکار شود وآن سامان معدن فضل ودانش گردد به شکلی که در زمین کسی در استضعاف فکری بسر نبرد حتی نوعروسان در حجله گاه خویش. واین امور نزدیک ظهور قائم ما به وقوع پیوندد، خداوند، قم واهلش را برای رساندن پیام اسلام، جانشین حضرت حجت گرداند اگر چنین نشود زمین اهل خودش را فرو برد ودر زمین حجتی باقی نماند، دانش از این شهر به شرق وغرب جهان منتشر گردد، بدین سان بر مردم اتمام حجت شود وکسی باقی نماند که دین ودانش به وی نرسیده باشد، آنگاه قائم (علیه السلام) ظهور کند وبا ظهور وی خشم وغضب خداوند بر بندگان جلوه گر شود. زیرا خداوند از بندگانش انتقام نمی گیرد مگر بعد از آنکه آنان حجت خدا را انکار نمایند"(290).
از این دو روایت، چند موضوع روشن می شود:
الف: نقش علمی شهر کوفه در گسترش تشیع وپیروی از اهل بیت (علیهم السلام)، در آستانه ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) مضمحل شده واز بین می رود، البته کوفه شامل نجف نیز می شود زیرا نام اصلی آن نجف کوفه بوده است بلکه گاهی مراد از کوفه تمام عراق است چنانچه قبلا بیان کردیم، اما نقش قم همچنان ادامه می یابد. ونزدیک ظهور، از عظمت بیشتری برخوردار می گردد، چنانکه دو فقره از این روایت به این معنی اشاره داشت: "واین همه، در طول زمان غیبت قائم ما تا ظهور وی می باشد " و" این امور نزدیک ظهور قائم ما خواهد بود".
ب: نقش برجسته اعتقادی شهر مقدس قم، در آن زمان منحصر به ایران ویا شیعیان نیست، بلکه نقشی است جهانی که حتی غیر مسلمانان را نیز دربر می گیرد "وبزودی زمانی خواهد رسید که قم واهلش حجت بر مردم خواهند بود" "وکسی باقی نماند که دین ودانش به او نرسیده باشد" این بدان معنا نیست که دانش ومذهب، از این شهر به فرد فرد مردم جهان می رسد، بلکه بدین معناست که دست یابی به مقررات ودستورات اسلام برای همه امکان پذیر خواهد بود.
روایت اهل مشرق وپرچمهای سیاه
این حدیث در منابع شیعه وسنی وارد شده واز آن بعنوان روایت درفش های سیاه وروایت اهل مشرق یاد شده است، حدیث مذکور را عده ای از صحابه پیامبر با اندکی تفاوت در الفاظ نقل کرده اند وتعدادی از آن منابع تصریح نموده اند که راویان این خبر، همه مورد اعتمادند.
قدیمی ترین منابع حدیثی سنی ها که این روایت ویا بخشی از آن را نقل کرده اند، عبارتند از:
ابن ماجه در سنن ج 2 ص 518 و269 وحاکم در مستدرک ج 4 ص 464 و553 وابن حماد در نسخه خطی خود به نام " الفتن " ص 84 و85 وابن أبی شیبه در کتاب مصنف ج 15 ص 235 ودارمی در سنن ص 93 وسایر راویان نیز به نقل از همین منابع این روایت را نقل کرده اند. وشاید حدیثی که ابن ماجه واحمد بن حنبل ودیگران نقل کرده اند که " گروهی از مشرق زمین خروج کنند ومقدمات حکومت مهدی را فراهم نمایند " بخشی از همین روایت باشد.
اینک عین عبارت حدیث را به نقل از مستدرک حاکم می آوریم:
"از عبد الله بن مسعود نقل شده که گفت: حضور پیامبر (صلی الله علیه وآله) رسیدیم، حضرت با چهره ای که شادمانی از آن نمایان بود با ما روبرو شد، آنچه از حضرت سؤال می کردیم پاسخ می داد واگر ما ساکت می شدیم آن حضرت شروع به سخن می نمود تا اینکه گروهی از جوانان بنی هاشم از آنجا عبور کردند. حسن وحسین (علیهما السلام) در میانشان بودند، تا چشم حضرت به آنها افتاد، آنان را در آغوش گرفت ودو چشمانش پر از اشک شد. عرض کردیم: ای رسول خدا، آنچه در چهره شما می بینیم برای ما ناخوشایند است. حضرت فرمود: خداوند برای ما اهل بیت، آخرت را بر دنیا برگزید. بزودی بعد از من، اهل بیتم در شهرها پراکنده وآواره شوند، تا آنکه درفش هایی سیاه از مشرق زمین به اهتزاز درآیند که حق را می طلبند، اما حقوقشان را اداء نکنند. آنان دست از حق طلبی نکشند، اما اجابت نشوند، دیگر بار درخواست کنند، به آنان اعتنا نگردد.
پس از آن دست به مبارزه زنند وبه پیروزی رسند هرگاه کسی از شما ویا فرزندان شما آن زمان را درک کرد، پس به پیشوایی بپیوندد که از اهل بیت من است. اگر چه با دشواری روی برف با دست وپا برود، آنها درفش های هدایتند وآن را بدست مردی از اهل بیت من سپارند که نام او نام من ونام پدرش نام پدرم باشد، او حاکم زمین گردد وآن را پر از عدل وداد کند، آنگونه که از جور وستم پُر شده است"(291).
مشابه حدیث فوق از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"گویا می بینم گروهی از مشرق زمین خروج کرده اند وطالب حق اند اما آنها را اجابت نکنند. مجدّداً بر خواسته هاشان تأکید کنند، اما مخالفان نپذیرند، وقتی چنین شود، شمشیرها را به دوش کشیده ودر مقابل دشمن بایستند، آنگاه پاسخ مثبت گیرند، اما این بار، خودشان نپذیرند تا آنکه همه قیام کنند. ودرفش هدایت را جز به دست توانای صاحب شما (حضرت مهدی (علیه السلام)) نسپرند، کشته های آنان شهیداند، اگر آن زمان را درک می کردم، خویشتن را برای یاری صاحب این امر (یعنی امام زمان (عجل الله فرجه)) نگه می داشتم"(292).
از این روایت، چند نکته استفاده می شود:
اول: اینکه مطالب ومحتوای این روایت متواتر اجمالی است. یعنی آنچه در این روایت آمده ومحتوای اصلی آن را تشکیل می دهد توسط جمعی از اصحاب پیامبر خدا نقل وبا سندهای مختلف بدست ما رسیده، بطوری که معلوم می شود محتوای این حدیث توسط رسول خدا بیان شده است ومهمترین مطالب آن عبارت است از:
الف: خبر دادنِ پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) به مظلومیت اهل بیت بعد از خودش.
ب: اینکه تنها گروهی که حق آنان را استیفاء می کنند کسانی هستند که از مشرق بپا خاسته ومقدمه حکومت جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) را مهیا می نمایند.
ج: در پی به قدرت رسیدن همین افراد، امام (علیه السلام) ظهور می کند وآنان درفش خود را تسلیم حضرت می نمایند، وسرانجام خداوند بوسیله وجود مقدس او، اسلام را به جهانیان معرفی وزمین را پر از عدل وداد می کند.
دوم: مراد از اینکه گروهی از مشرق با درفش های سیاه خروج می کنند، ایرانیانند، این مسأله مورد اتفاق همه صحابه ای است که این روایت ومشابه آن را نقل کرده اند ونزد تابعین نیز که روایت را از صحابه دریافت نموده اند، همین نظر وجود دارد.
همچنین تمام مؤلفان بعدی، در خلال قرن ها بر این مسأله اتفاق نظر دارند، بگونه ای که ماجرای خروج صاحبان پرچم های سیاه در نزد آنان، امری کاملا روشن وثابت بوده است، دلیل این ماجرا آن است که هیچ یک از راویان ودانشمندان نگفته اند که ممکن است این گروه مثلا اهل ترکیه ویا هند یا جای دیگری غیر از ایران باشند. بلکه عده ای از راویان ومؤلفان تصریح کرده اند که آنان ایرانیانند، حتی نام خراسانیها در برخی احادیث به چشم می خورد. چنانکه در روایت مربوط به درفش های خراسان خواهد آمد.
سوم: نهضت مذکور با نوعی مخالفت جهانی وجنگ روبرو خواهد شد، ودر ابتدا علیه حاکم خود آنان صورت خواهد گرفت اما نزدیک ظهور تبدیل به قیامی فراگیر خواهد شد.
چهارم: بر هر فرد مسلمان معاصر آنان واجب است که به یاری آنان برخیزد هر چند که در شرائط دشواری بسر برد حتی اگر لازم باشد که برای یاری آنان روی یخ وبرف حرکت نماید.
پنجم: این روایت از آینده وغیب خبر می دهد ویکی از معجزات نبوت نبی اکرم (صلی الله علیه وآله) است، زیرا آنچه آن بزرگوار از مظلومیت اهل بیت (علیهم السلام) وآوارگی وپراکندگی آنان در چهار گوشه جهان اطلاع داده، در طول قرون گذشته محقق شده است تا جایی که ما خاندانی را در طول تاریخ ودر سطح جهان سراغ نداریم که مانند اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) وفرزندان حضرت علی (علیه السلام) وفاطمه (علیها السلام) با تبعید وآوارگی مواجه شده باشند.
علاوه بر این مطالب، عبارت های موجود در روایت، اوصاف دقیقی از نهضت وقیام ایرانیان را در بر دارد، از این رو بخش هائی از آن را مورد ارزیابی قرار می دهیم.
به نظر من این روایت با حدیثی که قبلا از پیامبر (صلی الله علیه وآله) نقل شد، ارتباط دارد.
به عبارتهای امام باقر (علیه السلام) دقت کنید:
" گویا می بینم گروهی از مشرق زمین خروج کرده اند " از این جمله می توان فهمید که این قیام، از وعده های حتمی خداوند متعال است واین مفهوم همان جمله ای است که پیامبر (صلی الله علیه وآله) وامامان (علیهم السلام) چنین تعبیر کردند " گویا آن را می بینم " ویا " آن مسأله محقق شده " اینگونه کلمات دلالت بر حتمی بودن وروشن بودن مسأله در ذهن شریف آنان به شکل حتمی دارد، گویا که آن ماجرا را می بینند بلکه می توان گفت دلالت بر دیدن آنان با بصیرت ویژه ای دارد که خداوند به آنان عنایت فرموده ومتناسب با مقام پیامبر (صلی الله علیه وآله) ومقام اهل بیت آن حضرت است.
همچنین می توان از این روایت فهمید که نهضت ایرانیان از طریق انقلاب است، زیرا مفهوم عبارت " خروج کرده اند " نیز همین است، به عبارت امام توجه کنید:
"طالب حق اند اما آنها را اجابت نکنند، مجدداً بر خواسته هایشان تأکید دارند، اما مخالفان نپذیرند، وقتی چنین شود. شمشیرها را به دوش کشیده در مقابل دشمن بایستند، آنگاه پاسخ مثبت گیرند ولی این بار خودشان نپذیرند تا آنکه همه قیام کنند وآن را جز به صاحبتان تحویل ندهند".
این پافشاری در حق جوئی ایرانیان تداوم می یابد، آنها از دشمنان خود " طالب حق اند " یعنی از ابرقدرتها می خواهند که در شئون زندگی آنان دخالت ننموده ودست از این مردم بردارند تا دارای استقلال باشند... اما به آنان اعتنا نمی کنند، تا مجبور به گرفتن سلاح شوند. ایرانیان در این نبردها به پیروزی می رسند، دشمنان خواسته اولیه آنها را می پذیرند اما دیگر دیر شده وشرائط دگرگون گشته وایرانیان زیر بار آن نمی روند. پس از آن، انقلاب جدید مردم آغاز می گردد: "تا اینکه قیام کنند" انقلابی که متصل به ظهور حضرت می شود وبا ظهور او، پرچم مبارزه را بدست وی می سپارند.
در یکی از این روایت ها آمده است که ایرانیان پس از درخواستهای اولیه شان دست به مبارزه می زنند ودر آن مبارزه به پیروزی می رسند: "آنان حق را طلب کنند اما اجابت نشوند پس به نبرد پردازند وپیروز شوند آنگاه خواسته آنان را بپذیرند ولی ایرانیان قبول نکنند".
توجه به این نکته در حدیث لازم است که از جمله "حق را طلب کنند اما اجابت نشوند" می توان فهمید که اولا حق طلبی ایرانیان طی دو مرحله صورت می پذیرد یکی قبل از جنگ ودرگیری ودیگری بعد از آن وثانیاً انقلاب فراگیر وگسترده آنان نزدیک به زمان ظهور حضرت خواهد بود " تا آنکه قیام کنند".
نکته دیگر اینکه حدیث مذکور، نهضت ابتدائی ایرانیان را با عبارت " خروج " مطرح کرد اما از نهضت دوم که متصل به ظهور حضرت است با عبارت " قیام " یاد نمود. از این بیان امام (علیه السلام) می توان فهمید که نهضت دوم مهمتر وعظیم تر از نهضت ابتدائی ومرحله تکامل یافته آن است که طی آن ایرانیان با خیزش همگانی وقیام الهی خویش زمینه را برای ظهور حضرتش فراهم خواهند ساخت.
ممکن است از بیان امام که فرمود " تا اینکه قیام کنند " ونفرمود " پس قیام می کنند " چنین استفاده شود که بین پاسخگویی دشمن به خواسته های ایرانیان وبین قیام بزرگ دوم آنان فاصله ای وجود داشته باشد. وشاید بتوان گفت این فاصله به خاطر مرحله ای از شک وتردید در میان آنان بوجود خواهد آمد وریشه آن یا به جهت پیدایش خط فکری خاصی در بین خودشان است که فقط با گرفتن امتیاز از دشمن موافق است ویا به سبب شرائط خارجی که بر آنان تحمیل می گردد. اما سر انجام تفکر جناح دیگر غلبه پیدا نموده ومجدداً قیام نموده ونهضتی گسترده وفراگیر به پا می دارند واین نهضت مقدمه ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) می گردد.
"کشته های آنها شهیدند" این گواه بزرگی است از امام باقر (علیه السلام) برای کسانی است که در نهضت وقیام ایرانیان کشته می شوند خواه در خروج اول آنان ویا زمان درگیری با دشمن ویا در قیام عمومی مردم.
ممکن است گفته شود که گواهی امام باقر (علیه السلام) بر شهید بودن کشته هایشان دلیل بر نیت پاک رزمندگان ومظلومیت آنان دارد نه اینکه دلیل بر درستی نیت رهبران وخط فکری آنان باشد، در پاسخ باید گفت اگر ما این استدلال را هم بپذیریم، باز هم چنین تفسیر وتوجیهی نمی تواند تکلیف انسان را در لزوم حمایت از آن نهضت تغییر دهد.
اما جمله " اگر آن زمان را درک می کردم خودم را برای یاری صاحب آن امر نگه می داشتم " از حال خود حضرت خبر می دهد که اعلام می نماید که اگر نهضت آنان را درک کند، گرچه کشته های آنها شهیداند، اما برای درک ظهور ویاری حضرت مهدی (علیه السلام) خود را از خطرات حفظ می کند. این عبارت بر مقام با عظمت حضرت مهدی (علیه السلام) ویاران وی دلالت دارد، بگونه ای که امام باقر (علیه السلام) غبطه می خورند که ای کاش با آن بزرگوار باشند واز سوی دیگر، چنین عبارت هایی از حضرت باقر (علیه السلام) کمال تواضع وفروتنی او را نسبت به فرزندش حضرت مهدی (علیه السلام) گواهی می دهد.
از این روایت می توان فهمید که فاصله نهضت ایرانیان تا ظهور آن حضرت از مدت عمر یک انسان بیشتر نخواهد بود، چون ظاهر گفته امام باقر (علیه السلام) این است که اگر نهضت آنها را درک کند، جان خویش را حفظ می نماید واین حفظ جان بطور طبیعی است نه به شکل معجزه، وهمین نشانه مهمی است بر این نکته است که ما در حال حاضر وارد دوران ظهور آن حضرت شده ایم ونهضت ایرانیان به ظهور آن حضرت نزدیک ومتصل خواهد گردید.
از لطیفه هایی که من در ارتباط با روایت درفش های مشرق زمین در گفته پیامبر (صلی الله علیه وآله) که فرمود: "باید به یاری آنان بشتابید هرچند با دست وپا رفتن روی یخ " شنیده ام داستانی است که برای یکی از علمای بزرگ تونس اتفاق افتاد. او در فصل زمستان ویخ بندان مسافرتی به ایران داشت، روزی هنگام خروج از هتل، روی یخ های محوطه به زمین خورد، یکی از دوستان همراهش جلو آمد تا به او کمک کند. آن عالم تونسی گفت: صبر کن، می خواهم خودم بلند شوم. سپس با کمک دستهایش با کندی از جا بلند شد وسرپا ایستاد، وگفت: هر وقت ما این روایت را درباره حضرت مهدی (علیه السلام) ویارانش می خواندیم وبه این جمله پیامبر (صلی الله علیه وآله) که " باید به یاری آنان بشتابند هرچند با دست وپا رفتن روی یخ " می رسیدیم، با خود می گفتیم که حضرت مهدی (علیه السلام) از مکه ظهور می کند ودر آنجا برف ویخ وجود ندارد که پیامبر با این تعبیر ما را امر فرموده است، اما اکنون معنای گفته پیامبر (صلی الله علیه وآله) را دانستم، از این رو سعی کردم که برف ویخ را با دست خود لمس نموده وخودم از زمین بلند شوم.
روایت پرچم های سیاه از خراسان تا قدس
این روایت را عده ای از علمای سنی مانند ترمذی در کتاب سنن ج 3 ص 362 واحمد بن حنبل در مسند وابن کثیر در کتاب نهایه وبیهقی در کتاب دلائل نقل کرده اند وابن صدیق مغربی در رساله خود که در ردّ ابن خلدون نوشته، آنرا صحیح دانسته. عبارت حدیث این است:
"درفش های سیاه از خراسان بیرون آیند که چیزی جلودارشان نیست تا در ایلیاء (قدس) به اهتزاز درآیند".
شبیه این روایت در منابع شیعه روایت شده واحتمال دارد که این روایت جزئی از روایتِ قبلی باشد(293).
معنای حدیث، روشن وحاکی از تحرّک نظامی وپیشروی نیروها از ایران به سوی قدس است که بیت ایل وایلیاء نیز نامیده می شود.
نویسنده مجمع البحرین گفته است که " إیل به زبان عبری ویا سریانی، نامی از نام های خداوند بزرگ است وکلماتی مانند جبرائیل، میکائیل واسرافیل به معنای عبد الله وتیم الله (بنده خدا) ومانند اینها است. وایل همان بیت المقدس است. وگفته شده بیت ایل به معنای خانه خدا است چون کلمه ایل به لغت عبرانی یعنی خدا " ودر کتاب شرح قاموس گفته است که " کلمه ایلیا نام شهر بیت المقدس است".
محدثان تصریح کرده اند که مراد از این درفش های وعده داده شده، پرچم های عباسیان نیست (شعار دولت عباسیان، لباس وپرچم های سیاه بود) ابن کثیر در کتاب نهایه حاشیه ای بر این روایت زده ومی گوید: "این درفش ها آنهائی نیست که بوسیله ابو مسلم خراسانی بر افراشته وحکومت بنی امیه را برانداخت، بلکه درفش های سیاه دیگری است که همراه مهدی (علیه السلام) خواهد آمد(294)".
برخی روایات که از پیامبر (صلی الله علیه وآله) نقل شده، بین درفش های عباسیان که مسیر وهدفشان دمشق بوده وپرچمهای یاران مهدی (علیه السلام) که هدفشان قدس است، فرق گذاشته اند. از آن جمله روایتی است که ابن حماد از محمد بن حنفیه وسعید بن مسیب نقل کرده که گفت: پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: "درفش هایی از ناحیه مشرق به اهتزاز درآید که مربوط به بنی عباس است وتا زمانی که اراده خداوند تعلق گیرد، باقی خواهد بود. سپس درفش های سیاه کوچکی از ناحیه مشرق بیرون آید وبا مردی از نسل ابو سفیان ولشکریانش مبارزه کند ومردم را به طاعت مهدی سوق دهد"(295).
بنی عباس در نهضتشان تلاش کردند تا روایات درفش های سیاه را به سود خود بر ضدّ بنی امیه معنا کنند وبه مردم بقبولانند که جنبش، حکومت ودرفش های برافراشته آنان همان چیزی است که در روایات پیامبر (صلی الله علیه وآله) بشارت داده شده ومهدی (علیه السلام) از خاندان آنهاست، از همین رو ابو جعفر منصور عباسی پسرش را مهدی نام گذاشت وسعی فراوان نمود تا قضات وراویان گواهی دهند که اوصاف حضرت مهدی که از پیامبر (صلی الله علیه وآله) نقل شده بر پسرش منطبق است....
سرگذشت عباسیان در ادعای مهدویت وانتخاب پرچم ولباسهای سیاه در کتب تاریخ ضبط شده است این ترفند عباسیان در اوائل، مقداری به سود آنها تمام شد، اما این حیله گری به سرعت توسط دانشمندان، راویان حدیث وامامان (علیهم السلام) کشف وحقیقت، روشن گردید. زیرا هیچیک از آنان دارای صفات حضرت مهدی (علیه السلام) نبودند وآنچه را پیامبر (صلی الله علیه وآله) وعده فرموده بود بدست آنان تحقق نیافت وهیچکدام نتوانستند حتی در کاخ خود عدالت را برقرار سازند!
به گفته برخی روایات، آخرین خلفای عباسی معترف بودند که مسأله ادعای مهدویت پدران آنها از ریشه واساس جعلی ودروغ بوده است.
به نظر می رسد ادعای مهدویت در حوادث پایانی قرن اول هجری زمینه مناسبی داشته، زیرا مسلمانان تحت سلطه بنی امیه سختی های زیادی را متحمل وعملا مظلومیت اهل بیت (علیهم السلام) را لمس می کردند، بهمین جهت نقل روایاتی از پیامبر (صلی الله علیه وآله) مبنی بر مظلومیت اهل بیت وبشارت به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) در بین آنان متداول گشت. وهمین موضوع زمینه مناسبی برای ادعای مهدویت عده زیادی از بنی هاشم ودیگران گردید. مانند موسی بن طلحة بن عبیدالله. ظاهراً عبد الله بن حسن مثنّی از زبر دست ترین افرادی بود که برای فرزند خود محمد ادعای مهدویت نمود. او برای فرزندش از زمان تولد وطفولیت برنامه ریزی دقیق کرد ونام وی را محمد گذاشت، چرا که می دانست حضرت مهدی (علیه السلام) هم نام پیامبر (صلی الله علیه وآله) است وسپس او را تحت تربیت ومراقبت ویژه قرار داد واز چشم مردم پنهان نگه داشت وبا اشاعه افسانه هائی پیرامون فرزندش او را همان مهدی موعود معرفی کرد در کتاب مقاتل الطالبیین ص 239 آمده است:
"(محمد) فرزند عبد الله بن حسن که از کودکی از دید مردم پنهان بود، مردم را به سوی خویش فرا می خواند وخود را به آنان مهدی معرفی می کرد". سپس می گوید: "به زبان مردم افتاد که محمد را مهدی صدا بزنند"(296).
عباسیان نیز قبل از آنکه از هم پیمانان حسنی خود روی گردان شوند، همین ادعا را ترویج می کردند. از عمیر بن فضل خثعمی روایت شده است که گفت:
"در یکی از روزها که محمد فرزند عبد الله بن حسن مثنی از منزل پدرش خارج می شد، منصور عباسی را دیدم که با غلام سیاه واسبش جلو در ایستاده بود، منصور انتظار محمد را می کشید همینکه او خارج شد منصور برخاست وردایش را گرفت تا سوار اسب شود، سپس لباس او را روی زین اسب مرتب نمود تا محمّد از آنجا دور شد، من منصور را می شناختم ولی محمد را نمی شناختم از منصور سؤال کردم: او کیست که این همه احترامش کردی؟ رکابش را گرفته ولباسش را مرتب نمودی؟ گفت: آیا او را نمی شناسی؟ گفتم نه. گفت این شخص محمد فرزند عبد الله بن حسن بن حسن، مهدی ما اهل بیت است"(297).
به احتمال قوی عباسیان ادعای مهدویت را، از هم پیمانان وشرکاء حسنی آموختند تا از آن در مبارزات خود علیه بنی امیه استفاده کنند که در اینجا محل بحث آن نیست.
اما به هر حال نزد راویان وتاریخ نویسان، شکی نیست که درفش های سیاهی که در این روایت وروایت های دیگر وعده داده شده، پرچمهایی ست که مهیا کننده ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) است. حتی اگر روایات پرچمهای بنی عباس را صحیح بدانیم. چون گفتیم که روایات، بین این دو پرچم فرق گذاشته وواقعیت امر نیز چنین است که مهدی مورد ادعای عباسیان ودیگران با ویژگی های امام زمان (عجل الله فرجه) تطبیق ندارد واز طرفی اشاره نمودیم که مسیر وهدف درفش های عباسیان دمشق ومسیر پرچمداران ویاران حضرت مهدی (علیه السلام) قدس شریف خواهد بود.
گرچه این روایت، ماجرای درفش های سیاه را مختصر بیان کرده اما در عین حال رسیدن به هدف را در آن مژده داده است، هر چند که دشواری های فراوانی در راه رسیدن آنها به قدس وجود داشته باشد.
زمان ظهور این پرچمها در این روایت ذکر نشده اما روایات دیگر می گویند:
رهبری این درفش ها بعهده صالح بن شعیب موعود است. از محمد بن حنفیه چنین نقل شده:
" درفش های سیاهی به اهتزاز درآید که مربوط به بنی عباس است، سپس پرچمهای دیگری از سوی خراسان به اهتزاز درآید که حاملان آن کلاه های سیاه ولباسهای سفید بر تن دارند، پیشاپیش آنان مردی است بنام صالح از قبیله تمیم، طرفداران سفیانی را شکست دهند. تا در بیت المقدس فرود آیند وپایگاه دولت مهدی (علیه السلام) را فراهم آورند"(298).
به نظر می رسد که مراد از این حرکت به طرف قدس، حمله حضرت مهدی (علیه السلام) برای آزادی فلسطین وقدس است، اما احتمال دارد که منظور، آغاز حرکت خراسانیها به سوی قدس باشد. حرکتی که قبل از ظهور صورت می پذیرد.
روایت گنجهای طالقان
پیرامون این مطلب، حدیثی از منابع سنی ها از حضرت علی (علیه السلام) نقل شده است که فرمود:
"آفرین بر طالقان، خداوند را در آن گنج هایی ست اما نه از جنس طلا ونقره بلکه در آن سرزمین مردانی ست که خدا را آنطور که شایسته معرفت است شناخته اند. آنان، یاران مهدی آخر الزمانند"(299).
ودر روایتی دیگر آمده است: "پر افتخار باد طالقان!"(300).
همین مطلب با لفظ دیگری در کتاب های شیعه نیز موجود است(301). از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که فرمود:
"خداوند را در طالقان گنج هایی است که نه طلاست ونه نقره بلکه درفش هایی ست که تاکنون به اهتزاز در نیامده. در آن خطّه مردانی هستند که قلب هایشان مانندپاره های آهن، محکم ونستوه است ونسبت به ذات مقدس خداوند تردیدی در آنها راه نمی یابد، شدیدتر از آتش اند اگر بر کوه حمله ور شوند آن را از جای بر کنند، آهنگ هر دیاری نمایند چون عقاب بر آن فرود آیند وآن را منهدم سازند، آنان وجود مبارک امام را پروانهوار در میان گرفته وبه هنگام خطر، از وجود مقدس او با جان خود محافظت کنند. شبها را به نماز ومناجات سپری کنند وروزها سوارانِ کارزارند. زاهدانِ شب وشیران روزند. آنان (در اطاعت از امام) مطیع تر از کنیزان، در برابر مولای خویش اند، درخشان چون چراغهای پرنوراند. گویا بر دلهایشان چلچراغی آویخته اند. از بیم خدا دل نگران اما شهادت طلب اند وآرزوی کشته شدنِ در راه خدا را دارند شعارشان، خونخواهی سالار شهیدان حسین (علیه السلام) است، هنگامی که به پیش می تازند رعب ووحشتی عظیم فرسنگها جلوتر از آنان در قلبهای دشمنان جای گیرد، گروه گروه بسوی حق بشتابند، بواسطه این رادمردان، خداوند امامِ بر حق (مهدی (علیه السلام)) را یاری فرماید"(302).
قبلا تصور می کردم که منظور از طالقان در این روایت منطقه ای است در دامنه رشته کوههای البرز در صد کیلومتری شمال غرب تهران. منطقه ای که از تعدادی روستا تشکیل شده وبه نام طالقان مشهور است، ودر آنجا شهری بزرگ وجود ندارد. مرحوم سید محمود طالقانی که از شخصیتهای انقلاب ایران بود نیز اهل همین منطقه است. قابل ذکر است که در منطقه طالقان ویژگیهای زیادی از صفا، صمیمیت، تقوی وعلاقه به قرآن وآموختن آن به دیگران از دیرباز وجود داشته است حتی عده ای از مردم شمال ایران وسایر نقاط برای انتخاب معلم قرآن به مردم منطقه طالقان مراجعه می کنند.
اما بعد از بررسی روایاتِ طالقان، بنظرم بهتر رسید که شاید مراد از اهل طالقان اهل ایران باشد نه منطقه جغرافیائی طالقان، اما اینکه روایات، ایرانیان را بنام اهالی طالقان نامیده اند، شاید به دلیل ویژگیهای جغرافیائی ویا خصوصیات اخلاقی ودینی اهالی آن سامان باشد.
روایاتِ مربوط به طالقان، از مجموعه ای از یاران خاص حضرت مهدی (علیه السلام) سخن می گویند، ولی تعداد آنها را مشخص نمی کنند اما قطعاً جمعی از یاران آن حضرت از میان آنان خواهد بود.
روایات، صفات برجسته ای برای این اولیاء خدا ویاران حضرت بیان نموده وتأیید وگواهی والایی از امامان (علیهم السلام) در حق آنان صادر کرده از جمله اینکه آنها را عارفان الهی واهل بصیرت ویقین ودارای شجاعت بی نظیر در میدان نبرد معرفی کرده که شهادت در راه خدا را دوست دارند واز او می خواهند که شهادت در راهش را نصیبشان گرداند، آنان دوستداران واقعی ابا عبد الله الحسین (علیه السلام) اند وشعارشان خونخواهی آن بزرگوار وبه ثمر رساندنِ هدفِ قیام آن حضرت است. اعتقاد آنان نسبت به حضرت مهدی (علیه السلام) عمیق وعلاقه آنان به آن حضرت فوق العاده است، این صفات از ویژگی های شیعیان واز جمله مردم ایران است.
ظهور خراسانی وشعیب در ایران
روایات، بیانگر آن است که این دو شخصیت از یاران حضرت مهدی (علیه السلام) بوده وهمزمان با ظهور حضرت، از ایران ظاهر شده ودر نهضت مبارک او شرکت می جویند.
اما از اعزام نیروهای ایرانی به مدینه ویا سایر شهرهای حجاز جهت یاری حضرت مهدی (علیه السلام) سخنی در روایات نیامده است. ظاهراً نیازی به اعزام این نیروها وجود ندارد. از این رو نیروهای ایرانی که وارد عراق شده اند به اعلام دوستی وبیعت با آن حضرت اکتفا می کنند:
"درفش های سیاهی که از خراسان خروج می کنند، در کوفه فرود آیند وچون حضرت ظهور کند (نماینده ای) جهت بیعت نزد او بفرستند"(303).
از طرف دیگر بعضی روایات سنی ها از حرکت ایرانیان وتراکم در جنوب ایران خبر می دهند، که احتمالا جهت پیشروی عمومی به سوی حجاز، وبطرف حضرت مهدی (علیه السلام) خواهد بود:
"زمانی که سواران سفیانی به قصد کوفه خارج شوند گروهی را در پی اهل خراسان فرستند واهالی خراسان در جستجوی مهدی (علیه السلام) برآیند"(304).
تجمّع انبوه مردم ایران در جنوب این کشور، در منطقه " کوه سفید " نزدیک شهر اهواز وتحت رهبری سید خراسانی است. وامام زمان (علیه السلام) بعد از آزاد سازی کشور حجاز متوجه این منطقه شده وبا یاران خراسانی ولشکریان او ملاقات می نماید ودر همان جا بین این نیروها به رهبری آن حضرت وبین نیروهای سفیانی جنگ سختی درمی گیرد.
احتمال دارد که این نبرد ورویاروئی با نیروی دریائی رومیانی باشد که از سفیانی حمایت می کنند. چنانکه در مبحث نهضت ظهور بیان خواهیم کرد. مؤید این مطلب آن است که نبرد بین سفیانی ویاران حضرت مهدی (علیه السلام) نبردی است سرنوشت ساز که راهگشای حمایت های گسترده مردمی، در یاری آن حضرت خواهد بود " در این لحظات مردم آرزوی دیدار آن حضرت را داشته واو را می جویند"(305).
از آن زمان، خراسانی وشعیب در زمره یاران خاص حضرت قرار می گیرند وشعیب به فرماندهی کل نیروهای حضرت منصوب ونیروهای خراسانی بخشی از هسته مرکزی لشکریان حضرت را تشکیل می دهند بطوری که حضرت برای سامان بخشیدن به اوضاع داخلی عراق از دست مخالفان وشورشیان وسپس درگیری با ترکان ودر نهایت، در پیشروی بزرگ، جهت آزاد سازی قدس، بر آنها تکیه می کند.
آنچه ملاحظه کردید خلاصه ای بود از نقش این دو شخصیت موعود ایرانی که از روایات قابل درک بود. اما منبع بسیاری از این روایات، مربوط به اهل سنت وتعداد اندکی مربوط به شیعه است. این پدیده مرا بر آن داشت که در روایاتِ مربوط به خراسانی وشعیب در منابع شیعه، بررسی بیشتری نمایم چون بنظرم رسید که احتمال دارد ماجرای سید خراسانی از بافته های حکومت بنی عباس در خصوص ابو مسلم خراسانی باشد. اما بعد از بررسی این منابع، روایاتی را با سندهای صحیح یافتم که از خراسانی یاد کرده اند. مانند روایت ابو بصیر از امام صادق (علیه السلام) درباره یمانی وروایات دیگری که بیانگر این نکته است که پیش از خروج ابو مسلم وقبل از سوء استفاده عباسیان از روایت حضرت مهدی، شخصیت خراسانی موعود نزد ائمه ما واصحاب آنان شخصیتی معروف ومشهور بوده است.
بنابراین، جریان خراسانی در منابع شیعه نیز ثابت ومسلّم است ونقشی که روایات شیعه، برای او نقل کرده اند در منابع سنی ها نیز وجود دارد.
وهمچنین است ماجرای شعیب بن صالح در منابع ما. گرچه روایات مربوط به سید خراسانی، قوی تر از روایات مربوط به شعیب است.
* * *
پیرامون شخصیت خراسانی وشعیب سؤالهای زیادی مطرح است، بارزترین آنها عبارت است از اینکه آیا منظور از خراسانی در این روایات فرد معین ومشخصی است یا اینکه تعبیری از رهبر ایرانی است که در زمان ظهور حضرت به ایفای نقش خواهد پرداخت وشاید نام اصلی او، نامی دیگر باشد؟
روایاتِ مربوط به خراسانی که از طریق سنی ها وهمچنین از کتاب های مؤلفان اخیر شیعه بدست ما رسیده به روشنی دلالت بر این دارد که خراسانی مردی از ذریه امام حسن مجتبی (علیه السلام) ویا امام حسین (علیه السلام) است وگاهی از او بعنوان هاشمی خراسانی یاد شده واز نظر صفات جسمی دارای صورتی نورانی وخالی بر گونه راست یا دست راست است.
اما وقتی به روایاتی که در منابع حدیث درجه اول شیعه، مانند کتاب "غیبت" نعمانی و" غیبت " شیخ طوسی، می نگریم، می بینیم که در این روایتها تنها کلمه " خراسانی " مطرح شده واز لفظ " هاشمی " خبری نیست. بنابراین احتمال دارد که کلمه خراسانی به معنی یار وحامی خراسانی ویا به معنی رهبر اهل خراسان ویا رهبر سپاه خراسان باشد. اما از مجموعه قرائن موجود، پیرامون شخصیت او می توان فهمید که او همزمان با خروج سفیانی ویمانی ظاهر می شود ونیروهای خود را به سوی عراق اعزام وسپاه سفیانی را شکست می دهد.
سؤال دیگر پیرامون این دو شخصیت، این است که آیا امکان دارد نام خراسانی وشعیب، دو نام رمزگونه وغیر واقعی باشند؟ در پاسخ باید گفت: اما نسبت به خراسانی، رمزی بودن اسم معنی ندارد. چون در روایات اصلا نام این شخصیت مطرح نشده است. بله ممکن است بگوئیم نسبت او به خراسان به این معنی نیست که حتماً اهل استان خراسان فعلی باشد، چون در صدر اسلام، خراسان به مشرق زمین اطلاق می شد وشامل ایران وسایر مناطق اسلامی متصل به آن بود. بنابراین خراسانی می تواند اهل هر منطقه ای از این محدوده باشد، همچنین از منابع معتبر شیعه نمی توان فهمید که او سید حسنی ویا حسینی است، آنگونه که در منابع سنی ها به آن تصریح شده است.
اما نسبت به شعیب بن صالح ویا صالح بن شعیب باید گفت که روایات، ویژگیهای وی را ذکر نموده اند، او جوانی است گندم گون ولاغر، دارای محاسنی کم پشت، صاحب بصیرت ویقین، اراده ای استوار، جنگاوری ممتاز وشکست ناپذیر. اگر کوه ها در مقابلش بایستند آنها را درهم می کوبد وراه عبور خود را از میان آنها باز می کند... البته احتمال دارد که جهت حفظ جانش، نام او نامی مستعار باشد تا وعده الهی محقق شود، همچنین امکان دارد که نام او ونام پدرش مشابه شعیب وصالح ویا به معنای این دو باشد. برخی از روایات وی را اهل سمرقند می دانند اما بیشتر روایات می گوید که او اهل ری است وبا قبیله بنی تمیم نسبتی دارد ویا از نژاد یکی از شاخه های بنی تمیم بنام " محروم " است ویا اینکه غلامی از بنی تمیم است، بهر حال اگر این مطلب صحیح باشد احتمال دارد وی اهل جنوب ایران باشد زیرا در آنجا هنوز عشایری از قبیله های بنی تمیم وجود دارند یا از قبیله بنی تمیم باشد که در صدر اسلام به استان خراسان هجرت کردند وامروزه بیشتر آنان در مردم ایران هضم شده وفقط چند روستای کوچک نزدیک مشهد از آنان باقی است که با زبان عربی هم صحبت می کنند ویا اینکه رابطه خویشاوندی ونَسَبی با آنها داشته باشد.
سؤال دیگر، درباره زمانِ ظهور آن دو شخصیت است، در اول فصل یادآور شدیم که بنظر می رسد این دو تن، در سال ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) وهمزمان با خروج سفیانی ویمانی خروج کنند، البته احتمال دارد، روایتی صحیح باشد که می گوید " فاصله بین خروج شعیب وبین سپردن زمام امور به مهدی (علیه السلام) هفتاد ودو ماه است " در این صورت ظهور خراسانی وشعیب، شش سال قبل از ظهور حضرت به وقوع می پیوندد.
اما فاصله بین زمینه سازانِ ایرانی وبین ظهور خراسانی وشعیب، در روایات مشخص نیست. مگر اشاره وقرینه هایی که می تواند بطور سربسته وتقریبی این فاصله را معین نماید، از جمله آن قرینه ها، روایاتی است که درباره شهر قم وحوادث آن به دست ما رسیده مانند موقعیت ممتاز وجهانی شهر قم نزدیک ظهور قائم (علیه السلام) که آنرا از جلد 60 بحار ص 213 نقل کردیم.
روایتی از امام باقر (علیه السلام) نقل شد که فرمود: "اگر آن هنگام را درک می کردم، خویشتن را برای صاحب این امر نگاه می داشتم"(306) می فهماند که فاصله بین حکومت اهل مشرق وظهور قائم (عجل الله فرجه) از عمر معمولی یک انسان فراتر نمی رود.
روایت دیگری که مناسب این بحث است، حدیثی است که قبلا نقل شد(307). در آن روایت آمده بود:
"خداوند آن را به مردی از اهل بیت ارزانی دارد که روش او بر اساس تقوی وعمل وی هدایت گر مردم است، در مقام قضاوت وحکم بر مردم، اهل رشوه نیست، بخدا سوگند من او را با نام خود ونام پدرش می شناسم. سپس آن مرد نیرومند وکوتاه اندام که خالی بر صورت ودو نشانه دیگر بر بدن دارد می آید، او حافظ ونگاهبان امانتی است که نزد او نهاده شده ودنیا را پر از عدل وداد گرداند".
از این روایت می توان فهمید که حکومت یاران حضرت مهدی (علیه السلام) ابتدا توسط سیدی بزرگوار از سلاله اهل بیت (علیهم السلام) پایه گذاری می گردد وپس از او وقبل از ظهور یک یا چند نفر دیگر قدرت را بدست می گیرند. همانطور که قبلا گفتیم این روایت دارای نواقصی است اما سید خراسانی، آخرین شخصی است که پیش از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) بر ایران حکومت خواهد کرد والله العالم.
آخرین سؤالی که پیرامون سید خراسانی مطرح است این است که آیا او دارای مقام مرجعیت تقلید مردم است ویا رهبری سیاسی در کنار یک مرجع است مانند رئیس جمهور، مثلا؟
آنچه از روایات بدست می آید، این است که او رهبری حکومت مشرق زمین را بعهده دارد، اما این احتمال هست که وی به فرمانِ یک مرجع ورهبرِ بزرگ، بعنوان رهبر سیاسی زمام امور را بدست گیرد. والله العالم.
آغاز نهضت ظهور مقدس
روایات، می گویند که نهضت مقدس حضرت مهدی (ارواحنا فداه) در مدت چهارده ماه کامل می گردد، در شش ماه اول، امام (علیه السلام) در اضطراب ونگرانی بسر می برند وحوادث را بصورت مخفیانه، توسط یاران خود رهبری می کنند ودر هشت ماه بعدی در مکه ظهور واز آنجا رهسپار مدینه وآنگاه راهی عراق شده وسرانجام وارد قدس می گردند او با دشمنان خود به نبرد می پردازد، جهان اسلام را بطور یکپارچه تحت فرمان واطاعت خود در می آورد، آنگاه با رومیان (غربیها) پیمان آتش بس می بندد، توضیح این حوادث در صفحات بعد خواهد آمد.
بر اساس روایات حدود شش ماه پیش از نهضت ظهور دو حادثه بزرگ رخ می دهد که به منزله نشانه ای الهی است تا آن حضرت خود را برای ظهور آماده سازد.
حادثه اول: وقوع کودتایی است در سرزمین شام که به رهبری عثمان سفیانی انجام می گیرد.
دشمنان امت اسلامی از جمله یهودیان وغربی ها، آن را گام مؤثری در یکپارچه نمودن منطقه اطراف فلسطین، بدست یکی از دست نشانده های خود بشمار می آورند که بتواند با قدرت، از عملیات نظامی علیه آنها جلوگیری کند. ودر برابر تهدیدات جهان عرب وایران علیه اشغالگران قدس بایستد.
در این هنگام کسانی که با روایات سفیانی آشنایی دارند ومی دانند که ماجرای سفیانی، توسط پیامبر (صلی الله علیه وآله) وعده داده شده، می گویند: خدا وپیامبرش (درباره ظهور سفیانی) راست فرمودند، واین آیه را تلاوت می کنند " سبحان ربّنا إن کان وعد ربّنا لمفعولا " یعنی: منزّه است پروردگار ما والبته وعده پروردگار حتمی وعملی است.
این گروه ظهور سفیانی را مقدمه ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) می دانند وخود را برای یاری حضرت آماده می کنند.
حادثه دوم: ندائی است آسمانی خطاب به مردم جهان که همه مردم عالم آنرا می شنوند. صدائی قوی ونافذ که از آسمان واز هر سمت به گوش می رسد وهر کس به زبان خود آنرا می شنود. صدائی که خفته را بیدار ونشسته را برپا می دارد، مردم از این صیحه آسمانی هراسان گشته واز خانه هایشان بیرون می آیند تا ببینند چه خبر است! آن ندای آسمانی مردم را به خودداری از ظلم، کفر، جنگ وخونریزی دعوت وبه پیروی از امام زمان (علیه السلام) فرا می خواند، حضرت را با نام خود ونام پدرش معرفی می کند!
بر اساس این روایات تمام انسانها در برابر این نشانه الهی، سر تسلیم فرود می آورند، زیرا این نشانه ا لهی تفسیر آن گفته خداوند است که در قرآن می فرماید:
"اگر بخواهیم از آسمان معجزه ای بر آنها فرو فرستیم که در برابر آن سر تسلیم فرود آورند"(308).
پس از این حادثه آسمانی، مردم عالم مصرانه ودر همه گوشه وکنار جهان در پی پاسخ به یک سؤال برمی آیند: مهدی کیست؟ وکجاست؟
اما پس از آنکه متوجه می شوند او پیشوای مسلمانان واز خاندان پاک پیامبر خاتم (صلی الله علیه وآله) است وبزودی از سرزمین حجاز ظهور خواهد کرد، به ایجاد شک وتردید، پیرامون ندای معجزه آسای آسمانی می پردازند وتوطئه های خود را جهت ضربه زدن به موج جدید اسلامی برنامه ریزی می کنند ودر پی قتل آن پیشوای بزرگ الهی برمی آیند، اما ایمان آورندگان به غیب که روایات مربوط به این ندای آسمانی را شنیده اند آگاهند که این ندا، همان ندای حق موعود است وآنان سر بر سجده شکر می نهند وبر خشوع دلهایشان در پیشگاه خداوند افزوده می شود. وهمواره از آن حضرت سخن می گویند وخود را جهت یاری وی مهیا می کنند.
اصلِ روایاتِ مربوط به این ندای آسمانی که مردم را به پیروی از امام مهدی (علیه السلام) دعوت نموده واو را با نام خود وپدر بزرگوارش یاد می کند، در منابع شیعه وسنی، فراوان است، وبعید نیست که به حد تواتر معنوی(309) برسد(310).
از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
"منادی از آسمان نام صاحب این امر را، بانگ زند که فرمانروائی از آنِ فلانی فرزند فلان است پس کشتار برای چیست؟(311)"
ونیز آن حضرت فرمود:
"دو صیحه رخ دهد، یکی در آغاز شب ودیگری در پایان شبِ دوم، هشام بن سالم گوید پرسیدم:
آن ندا چگونه است؟ فرمود: صیحه ای از آسمان است وصیحه دیگر از سوی ابلیس، پرسیدم: چگونه این یکی از دیگری باز شناخته شود؟ فرمود: کسی که این خبر را قبلا از ما شنیده، پیش از پیدایش صیحه دوم از آن با خبر است"(312).
محمد بن مسلم نقل می کند که فرمود:
"منادی از آسمان نام قائم را ندا کند بگونه ای که هر کس در شرق وغرب جهان باشد آن را بشنود، در اثر آن ندا، خفته بیدار وایستاده بنشیند ونشسته بپای خیزد، وآن صدای روح الأمین جبرئیل است"(313).
از عبد الله بن سنان نقل شده است که گفت:
"خدمت امام صادق (علیه السلام) بودم، شنیدم مردی اهل همدان به امام می گوید: که عامه (سنی ها) ما را نکوهش می کنند ومی گویند: شما عقیده دارید که منادی از آسمان به اسم صاحب این امر ندا خواهد کرد؟!
حضرت در حالی که تکیه داده بود خشمناک شد ونشست، آنگاه فرمود: این مطلب را از من روایت نکن، بلکه از پدرم نقل کن. واز این بابت بر شما ایرادی نیست، شهادت می دهم که پدرم فرمود: سوگند بخدا این مطلب در کتاب خدا نیز آشکار آمده است آنجا که می فرماید: اگر بخواهیم معجزه ای از آسمان بر آنها فرو فرستیم که در برابر آن سر تسلیم فرود آورند(314).
سیف بن عمیره گوید:
"نزد ابو جعفر منصور(315) بودم که بدون مقدمه گفت: ای سیف بن عمیره، بدانکه بی تردید، ندای آسمانی نام مردی از خاندان ابو طالب را می خواند، با تعجب گفتم: فدایت شوم، ای امیر مؤمنان، آیا این مطلب را بعنوان روایت نقل می کنید؟ گفت: آری، سوگند به کسی که جانم در اختیار اوست، این روایت را با گوش خود شنیدم، گفتم ای امیر مؤمنان تاکنون این روایت را نشنیده ام. گفت: ای سیف! این سخن حقی است آنگاه که چنین ندائی برآید، ما نخستین اجابت کننده آن خواهیم بود! مگر نه این است که آن ندا مردم را به سوی مردی از عموزادگان ما فرا می خواند، گفتم: آیا مردی از فرزندان فاطمه (علیها السلام)؟ گفت: آری. اگر این سخن را از ابو جعفر محمد بن علی (امام باقر (علیه السلام)) نشنیده بودم وتمام اهل زمین آنرا نقل می کردند هرگز نمی پذیرفتم ولی او محمد بن علی است"(316).
واز سعید بن مسیب چنین نقل شده است:
"فتنه ای بوجود آید که در آغاز همچون بازیچه کودکان است بگونه ای که هرگاه از گوشه ای آرام گیرد از جانب دیگر سر بر آورد تا آنگاه که منادی از آسمان ندا کند: آگاه باشید فرمانروای شما فلانی است. ابن مسیب (از شدت هیجان) دستهای خود را بهم پیچید به شکلی که گویا دستانش می لرزید، آنگاه سه بار گفت: اوست فرمانروای بر حق"(317).
در همین مأخذ آمده است:
"چون ندا کننده ای از آسمان ندا دهد که حق با آل محمد است، در آن هنگام نام مهدی بر سر زبانها جاری شود ومحبت او در دلها قرار گیرد ومردم اندیشه ای جز او نداشته باشند".
ونیز آمده است:
"سعید به نقل از جابر واو از امام باقر برای ما نقل کرده که حضرت فرمود: ندا کننده ای از آسمان ندا کند: آگاه باشید که حق با اهل بیت محمد است وندایی دیگر از زمین بانگ برآورد که بدانید حق در خاندان عیسی ویا در خاندان عباس است، تردید از من است. وهمانا ندای زمینی از شیطان است تا مردم را به اشتباه اندازد. (شک کننده ابو عبد الله نعیم است)".
ودر ص 60 از ابن مسعود از پیامبر (صلی الله علیه وآله) روایت کرده که فرمود:
"چون ندای آسمانی در ماه رمضان شنیده شود به دنبال آن در شوال هیاهوی شدیدی رخ دهد ودر ذی قعده قبیله ها جدا شوند ودر ذی حجه خونریزی اتفاق افتد، آنگاه سه بار فرمود: اما محرم چه محرمی خواهد شد، هیهات، هیهات، در این ماه، مردم بر اثر آشوب ها کشته شوند، سؤال کردیم ای رسول خدا صیحه آسمانی چیست؟ فرمود: این صیحه در نیمه ماه رمضان وشب جمعه اتفاق افتد. صدایی است که شخص خوابیده را بیدار وایستاده را بر زمین بنشاند وزنان نجیب وپوشیده را از پرده ها بیرون آورد... در شب جمعه. ودر سالی که زلزله ها فراوان شود، چون نماز صبح جمعه را بجای آوردید به خانه های خود روید ودر وپنجره ها را ببندید وخود را بپوشانید وگوشهایتان را بگیرید وقتی آن صیحه را شنیدید سر به سجده بگذارید وبگوئید: سبحان القدوس، سبحان القدوس، سبحان القدوس هر کس چنین کند نجات یابد وهر کس چنین نکند هلاک شود".
روایات دیگری نیز در این باره از منابع شیعه وسنی به دست ما رسیده است.
اما آن ندای زمینی مخالف، که روایات از آن سخن می گویند ممکن است واقعاً صدای ابلیس باشد. همچنانکه ابلیس در جنگ اُحُد فریاد برآورد: که " محمد (صلی الله علیه وآله) کشته شد " وممکن است فریاد ابلیس بوسیله دستیاران وحامیان او، یعنی شیاطین تبلیغاتی جهان باشد، که برای رویاروئی با موج جهانی اسلام که ندای آسمانی ایجاد کرده، به مقابله برخیزند.
اما نبردی که ندای آسمانی، دعوت به توقف آن می کند، بعید نیست همان جنگ جهانی باشد که قبلا درباره آن سخن گفته شد وگفتیم که ممکن است آن جنگ جهانی به شکل جنگ های متعدد در نقاط مختلف عالم روی دهد.
همچنانکه در روایات آمده در سال ظهور جنگها فراوان خواهد شد.
باید توجه داشت که بین روایاتی که بیانگر زمانِ وقوع ندای آسمانی است، تفاوتی وجود دارد، چون برخی آنرا در ماه رمضان وبعضی دیگر آنرا در ماه رجب(318) ودسته ای آنرا در موسم حج(319) ویا در ماه محرم بعد از کشته شدنِ نفس زکیه ذکر می کنند(320). از بعضی روایات استفاده می شود که ندای آسمانی، نداهای متعددی است حتی بخشی از روایات بر این امر صراحت دارند. یکی از دانشمندان، به هشت مورد از نداهای وارد شده در منابع شیعه دست یافته است ودر منابع سنی ها نیز نزدیک به همین رقم دیده می شود، اما بنظر می رسد که تنها یک ندای آسمانی، آن هم در ماه رمضان شنیده می شود وتصور نداهای مختلف ناشی از اختلاف روایات، در تعیین زمان آن است. والله العالم.
* * *
پس از این دو نشانه، یعنی، خروج سفیانی در ماه رجب وندای آسمانی در ماه رمضان، تا ظهور حضرت در ماه محرم، نزدیک شش ماه باقی است. منابع روائی سنی ها شماری از اقدامات امام (علیه السلام) را در این فاصله بیان کرده اند. از جمله، ارتباط آن حضرت با یاران خود در مدینه منوره ومکه مکرمه ودیدار وی با کسانی که از اطراف جهان با شوق واضطراب جهت بیعت با او، در جستجوی حضرتند. از آن جمله هفت تن از دانشمندان کشورهای مختلف که بدون قرار قبلی، امام را در مکه ملاقات می کنند در حالی که هر کدام در شهر خود از سیصد وسیزده نفر از افراد متدین ومخلص بیعت گرفته اند، آنها از طرف پیروانشان، با آن بزرگوار بیعت می نمایند، وامید دارند که با پذیرش بیعتشان از طرف امام، جزو 313 یاور حضرت محسوب گردند که پیامبر خدا از آن خبر داده است.
روایت های شیعه، این شش ماه را مرحله ظهور غیر علنی بعد از غیبت کبری، قلمداد می کنند وآنرا منطبق با این کلام امیر مؤمنان (علیه السلام) می دانند که فرمود: "ظاهر شدن او ابهام آمیز است تا آنکه نام ویادش همه جا را فرا گیرد، وامرش آشکار گردد"(321) یعنی ظهور حضرت به تدریج آغاز می گردد وسپس موضوع برای مردم آشکار می گردد واحتمال دارد ظهور تدریجی حضرت، بدان جهت باشد که امر ظهور وپذیرش مردم به آزمایش گذاشته شود، وزمینه ای برای ظهور علنی حضرت گردد.
در این باره، علاوه بر خبر قبل، روایاتِ دیگری نیز وجود دارد که برخی از نظر سند، صحیح شمرده می شوند وگویاتر از همه نامه حضرت مهدی (علیه السلام) به نماینده خود، علی بن محمد سَمُری (رضوان الله علیه) است که فرمود:
"در آینده از پیروان من کسانی ادعای مشاهده مرا می کنند، آگاه باشید که هر کس پیش از خروج سفیانی وصیحه آسمانی، ادعای دیدن مرا بکند، افترا بسته ودروغگوست ولا حول ولا قوة إلا بالله العلی العظیم"(322).
ظاهراً منظور از ادعای مشاهده امام (علیه السلام) قبل از وقوع این دو حادثه، ادعای نمایندگی صاحب الامر (علیه السلام) است نه صرف شرفیابی به حضور ایشان، بدون ادعای نمایندگی ویا بدون سخن گفتن درباره آن. زیرا فراوان نقل شده که عده ای از علماء واولیاء مورد اعتماد وشایسته به توفیق دیدار با امام (علیه السلام) دست یافته اند وشاید همین موضوع دلیل بکارگیری عبارت نفی مشاهده در کلام امام باشد نه نفی رؤیت.
این نوشته امام (علیه السلام) می فهماند که غیبت کبری با خروج سفیانی وصیحه آسمانی پایان می پذیرد وبعد از آن دوره ای شبیه به دوره غیبت صغری ومقدمه ظهور خواهد بود. حضرت در این مدت با یاران خود تماس می گیرد وشماری از آنان به محضر امام (علیه السلام) شرفیاب می شوند وحضرت نمایندگانی را بعنوان رابط خود ومؤمنین منصوب می نماید.
از روایات بعدی اینگونه به دست می آید که امام (علیه السلام) پس از خروج سفیانی، ظاهر می شود سپس دوباره تا هنگام ظهورِ موعودخود در ماه محرم، پنهان می گردد، در روایت حذلم بن بشیر از امام زین العابدین (علیه السلام) چنین آمده است:
"وقتی سفیانی خروج کند، حضرت مهدی (علیه السلام) نهان گردد وسپس دوباره ظاهر شود"(323).
این روایت، تفسیری ندارد جز آنکه امام (علیه السلام) بعد از خروج سفیانی، در رجب ظاهر، وآنگاه تا لحظه ظهور خویش در محرم نهان گردد، وروایت مشخص نمی کند که آیا این ظهور پیش از ندای آسمانی، در ماه رمضان است ویا بعد از آن؟
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"قائم قیام نکند مگر پس از آنکه دوازده نفر، اتفاق بر یک سخن کنند وگویند او را دیده اند اما آنها را تکذیب کنند"(324).
بنظر می رسد که آنان مردانی راستگو باشند، چون امام (علیه السلام) اتفاق نظر آنها را از دیدار حضرت مهدی (علیه السلام) بیان می کند واز تکذیب مردم نسبت به آنها تعجب می کند وظاهراً ملاقات آنها با حضرت، در همان دوره ای صورت می گیرد که امام (علیه السلام) ظهوری نامحسوس ونه چندان آشکار دارد تا تدریجاً مسأله ظهور، علنی گردد وسرانجام نام ویادش بالا گرفته وظهور موعود عملی شود.
بنابراین، حضرت در این دوره حساس نقش تقریباً کامل رهبری خود را ایفا نموده وبا رهنمودهای خویش حکومت های زمینه ساز یمنی وایرانی را رهبری می نماید ودر تمام سرزمین های اسلامی، با یاران خود که اولیاء خدایند، ارتباط برقرار می کند.
واینک برای آنکه بتوان اقدامات امام (علیه السلام) در دوره ظهور کوتاه را به تصویر کشید، نگاهی گذرا بر اعمال حضرت در دوره غیبت، می اندازیم. پاره ای از روایات آورده اند که امام (علیه السلام) در این دوره در مدینه منوره مسکن می گزیند وبا سی نفر در ارتباط است. از امام صادق (علیه السلام) چنین روایت شده است:
"صاحب این امر را غیبتی است ودر آن غیبت، عزلتی، بهترین منزلگاه وی مدینه است وبا وجود سی نفر اضطراب ووحشتی نخواهد بود"(325).
همچنین بخش دیگری از روایات، دلالت دارند که آن حضرت در کنار خضر (علیه السلام) بسر می برد، در این زمینه امام رضا (علیه السلام) می فرماید:
"خضر (علیه السلام) از آب حیات نوشید واز این رو زنده است ونمی میرد تا در صور اسرافیل دمیده شود، البته او نزد ما می آید وبه ما سلام می دهد، ما صدای او را می شنویم ولی شخص او را نمی بینیم هر جا که نام او برده شود باید بر او درود فرستاد، او در موسم حج حاضر وتمام مناسک آن را بجا می آورد. در عرفات وقوف می کند ودعای مؤمنان را آمین می گوید وخداوند نگرانی قائم ما را بوسیله او به انس والفت، وتنهائی وی را در کنار او به پیوستگی بدل می سازد"(326).
از روایت قبلی وسایر روایات چنین بنظر می رسد که آن سی تن یاران مهدی (علیه السلام) پیوسته عوض می شوند یعنی هرگاه یکی از ایشان از دنیا برود، فرد دیگری جانشین وی می گردد، وشاید منظور از ابدال (شایستگان) که در دعای نیمه ماه رجب از امام صادق (علیه السلام) وارد شده، همانها باشند، آنجا که بعد از درود بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) وخاندانش می فرماید:
"خداوندا بر مؤمنان شایسته (ابدال) وبزرگان وروزه داران وعبادت کنندگان ومخلصان وزاهدان وتلاشگران ومجاهدانِ راهت درود فرست"(327).
به احتمال قوی این سی تن ویا بیشتر، که از اولیاء خدایند، در اقداماتی که حضرت در غیبت خود انجام می دهد، نقش دارند، روایات متعدد، نشانگر آن است که امام (علیه السلام) در زمان غیبت فعالیتهای گسترده ای دارد، او وارد خانه ها وکاخ ها می شود. در کوچه وبازار قدم می زند وهر سال در مراسم حج حاضر می گردد. راز غیبت آن حضرت، کشف نمی شود مگر پس از ظهور، همانگونه که راز اقدامات خضر (علیه السلام) در زمان همسفر شدن موسی با او کشف نشد مگر بعد از آنکه خودش موسی (علیه السلام) را از آن آگاه ساخت.
عبد الله به فضل می گوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: "برای صاحب این امر، غیبتی است که اهل باطل در آن به تردید افتند، پرسیدم: فدایت گردم چرا؟
فرمود: بخاطر چیزی که ما مجاز به کشف آن برای شما نیستیم، پرسیدم: راز غیبت امام (علیه السلام) چیست؟
فرمود: در غیبت امام حکمتی ست همچون حکمت غیبت حجت های گذشته الهی، واین راز وحکمت آشکار نشود مگر پس از ظهور حضرت، چنانکه راز اقدامات خضر (علیه السلام) یعنی شکستن کشتی، کشتن نوجوان وساختن دیوار، برای موسی (علیه السلام) روشن نشد مگر زمانِ جدا شدنِ آن دو از یکدیگر. ای پسر فضل این ماجرا یکی از دستورات الهی وسرّی از اسرار خدا وغیبی از غیب های اوست... پس اگر خداوند را حکیم دانستیم، باید تمام افعال او را حکیمانه بدانیم گرچه رازِ آن بر ماروشن نباشد"(328).
از محمد بن عثمان عُمری رضوان الله علیه منقول است که گفت:
"سوگند به خدا، صاحب این امر هر سال در موسم حج حضور می یابد ومردم را می بیند وآنها را می شناسد. مردم او را می بینند، اما نمی شناسند"(329).
واز امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"برای مردم چه جای انکار است که خداوند متعال در مورد حجّت خود، همان کاری کند که درباره یوسف (علیه السلام) انجام داد؟! یعنی در بازارهایشان راه برود، روی فرش هایشان قدم بگذارد ودر عین حال او را نشناسند تا آنکه خداوند اجازه دهد که خود را معرفی نماید آن چنان که به یوسف (علیه السلام) اجازه داد، آن زمان که یوسف به برادرانش گفت: آیا می دانید چه بر سر یوسف وبرادرش آوردید در حالیکه شما ناآگاه بودید، برادران گفتند: تو حتماً یوسف هستی؟! گفت: آری من یوسفم واین هم برادر من است"(330).
بر اساس این روایات، حالتِ ناشناخته ماندن امام (علیه السلام) در زمان غیبت، همچون حالت حضرت یوسف (علیه السلام) ونوع رفتار او در این مدت همانند رفتار حضرت خضر (علیه السلام) است که قرآن، بخشی از شگفتیهای آن را برای ما روشن ساخته است.
حتی از این روایات چنین استفاده می شود که آن دو بزرگوار (حضرت خضر وحضرت مهدی (علیهما السلام)) با هم زندگی وبا یکدیگر همکاری دارند.
وچه بسا بسیاری از اقدامات آن حضرت، بدست یاران شایسته او وشاگردانش انجام پذیرد. کسانی که از قدرت طی الأرض برخوردارند وزمین ومسافت های آن برایشان کوتاه می شود وخداوند آنان را به خاطر ایمانشان با آموزشهای حضرت مهدی (علیه السلام) رهنمون می سازد، آری روایات وداستانهای معتبر فراوانی از قبیل راه رفتن روی آب وطی الارض وامثال آن، حتی درباره کسانی که از اولیاء وبندگان شایسته خداوند بوده ومقامی کمتر از یاران خاص آن حضرت را دارا بوده اند، نقل شده است.
خدای سبحان همواره کارها وحوادث بزرگ وکوچک این جهان را با اسباب آن به جریان می اندازد اما او حاکم بر این اسباب است وبدست هر یک از فرشتگان یا بندگانش که اراده فرماید، می تواند هرگونه تصرفی در این امور بنماید. بسیاری از پدیده ها که در نظر ما طبیعی جلوه می کند، اگر بتوانیم حقیقت آنرا ببینیم متوجه خواهیم شد که دست غیب الهی در آن نقش دارد. مثلا در ماجرای سوراخ کردن کشتی توسط حضرت خضر، وقتی مأمورین فرمانروای ستمگر، به قصد مصادره، جلوی کشتی را گرفتند، چون آن را معیوب دیدند، به حال خود رها ساختند اما متوجه نشدند که در آن ماجرا دست غیبی دخالت داشته است، همچنین در ماجرای دیگری که خضر (علیه السلام) اقدام به کشتن فرزند آن پدر ومادری کرد که عمر خود را با ایمان به خدا سپری کرده وبه تکالیف الهی خویش عمل نمودند، اما نمی دانستند که اگر پسرشان زنده بماند، آن دو را به کفر وطغیان می کشاند ویا ماجرای بازسازی دیوار خانه دو کودک یتیم توسط حضرت خضر، دیواری که زیر آن گنجی نهان بود وزمانی که آن دو کودک بزرگ شدند، گنج خود را از زیر دیوار استخراج کردند.
وقتی این سه حادثه در مدت کوتاه همراهی موسی (علیه السلام)، از خضر (علیه السلام) سر زده وخداوند در کتاب خود آنرا برای ما روشن ساخته، ما باید بسیاری از اعمال ورفتار مشابه را در روزگار پر بار وعمر طولانی خضر در ذهن خود ترسیم نمائیم. از پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) نقل شده که فرمود:
"خداوند برادرم موسی (علیه السلام) را رحمت کند که در برخورد با خضر عجله کرد. زیرا اگر صبر پیشه می کرد شگفتیهایی را از او مشاهده می نمود که هرگز ندیده بود"(331).
بنابراین ما می توانیم کارهای حضرت مهدی (علیه السلام) را در دوره غیبت تصور کنیم در حالی که امام مهدی (علیه السلام) بنا به نقل همه مسلمانان مقامش از حضرت خضر (علیه السلام) برتر وبالاتر است، زیرا بر حسب روایت، او یکی از هفت نفری است که سالار اهل بهشت واز برگزیدگان اولین وآخرین بشمار می رود، از پیامبر عظیم الشأن نقل شده است
که فرمود:
"ما هفت تن از فرزندان عبدالمطلب، سروران اهل بهشتیم: من، حمزه، علی، جعفر، حسن، حسین ومهدی"(332).
حال، خدا آگاه است که حضرت مهدی (علیه السلام) ووزیر او خضر ویاران شایسته وی وشاگردان آنها که اولیاء خدایند در سراسر جهان ودر حوادث بزرگ وکوچک آن، چه نقشی ایفا می کنند. وطبیعی است که راز غیبت، ورمز کارهای آنان تا هنگام ظهور آشکار نشود. وعملکرد آنان در حوادث روزگار ما وروزگاران گذشته در پس پرده غیب باقی بماند، حتی امکان دارد هر یک از ما در زندگی خود مرهون توجه ویا اقدامات آنان باشیم چه رسد به نقش آن بزرگواران در حرکت تاریخ وحوادث بزرگ عالم.
باید توجه داشت که این عقیده به غیب الهی وعملِ امام مهدی (علیه السلام) وخضر (علیه السلام) ومؤمنان برجسته وشایسته، با عقاید ونظریات اهل تصوف در مورد قطب وافراد پرهیزکار، تفاوت دارد. گرچه در برخی جهات به آن شباهت داشته باشد، هر چند بعضی از صوفیه سعی می کنند این گونه صفات را بر حضرت مهدی (علیه السلام) ویارانش منطبق نمایند، در گفته کفعمی در حاشیه مصباح وهمچنین در سفینة البحار ماده (قَطَب) آمده است که:
"گفته اند: زمین از قطب وچهار نفر اوتاد (بزرگان) وچهل مرد شایسته وهفتاد فرد نجیب وسیصد وشصت فرد صالح، خالی نمی ماند وقطب، همان مهدی (علیه السلام) است واوتاد (بزرگان) از چهار نفر کمتر نیست، زیرا دنیا همچون خیمه ومهدی به منزله ستون است وآن چهار تن مثل طناب های آن خیمه اند وگاهی اوتاد بیش از چهار نفر ومردان شایسته بیش از چهل وافراد نجیب فزون از هفتاد وصالحان، بیش از سیصد وشصت تن می باشند وظاهراً خضر والیاس نیز از اوتاد وپیوسته ملازم حریم قطب می باشند.
اما صفات اوتاد (بزرگان) آن است که یک لحظه از خدا غفلت نمیورزند واز مال دنیا مگر به اندازه لازم وضروری جمع نمی کنند ولغزشهای بشری از آنها سر نمی زند، عصمت در آنها شرط نیست اما در قطب شرط است.
اما ابدال (شایستگان) مرتبه ایشان پائین تر از اوتاد (بزرگان) است وگاهی از آنها غفلت سر می زند وبا ذکر ویاد خدا آن را جبران می کنند وعمداً از آنها گناهی صادر نمی شود.
اما صالحان، مردان با تقوا وموصوف به عدالت اند، از آنان گناه سر می زند ولی با استغفار وپشیمانی آنرا تلافی می کنند، خداوند می فرماید:
"کسانی که تقوا پیشه کرده اند هرگاه از شیطان، وسوسه وخیالی به آنها برسد، همان لحظه خدا را به یاد آورند وبینائی وبصیرت پیدا کنند".
آنگاه کفعمی می گوید هرگاه یکی از آنها، مرتبه ای از مراتب یاد شده را از دست بدهد، فرد دیگری از مرتبه پائین تر جانشین وی گردد واگر فردی از صالحان کم شود، شخصی از سایر مردم جایگزین او گردد".
آنچه کفعمی درباره عمر طولانی إلیاس پیامبر (علیه السلام) بیان کرده، مطابق نظر عده ای از مفسران است که در تفسیر آیاتی راجع به الیاس اظهار کرده اند وبر اساس تعدادی از روایات که از اهل بیت (علیهم السلام) رسیده، آن حضرت زنده است وخداوند عمر او را همچون خضر طولانی نموده وآن دو بزرگوار هر سال در سرزمین عرفات وبرخی اماکن دیگر حضور می یابند.
* * *
به هر حال، آنچه از روایات برمی آید این است که دوره شش ماهه، یعنی فاصله زمانی خروج سفیانی وندای آسمانی تا ظهور حضرت در محرم، سرشار از تلاش وفعالیت امام (علیه السلام) ویاران اوست وکرامات ومعجزاتی از یاران وپیوستگان به حضرت دیده می شود واین رویداد جهانی ذهن مردم ودولتها را بطور یکسان به خود مشغول می کند. ملتهای مسلمان در همه جا از مهدی (علیه السلام) وکرامات او ونزدیک شدن زمان ظهورش سخن می گویند. از سوی دیگر، این اشتیاق عمومی زمینه مناسبی برای دروغگویان وشیادانِ مدعی مهدویت فراهم می کند تا در جهت گمراه ساختن مردم تلاش کنند. در روایات آمده است که دوازده پرچم، قبل از ظهور حضرت برافراشته شود که ادعای مهدویت کنند ودوازده تن از خاندان ابو طالب درفشی را برافرازند ومردم را به سوی خود دعوت کنند که تمام آنها درفش های گمراهی وتلاشهای دنیوی است که برای بهره گیری از موج گرایش جهانی به ظهور آن حضرت صورت می گیرد.
مفضل بن عَمرو جعفی از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است که فرمود:
"از بردن نام آن حضرت بر حذر باشید، بخدا سوگند امام شما سالیانی از دیدگانتان پنهان خواهد شد، آنقدر که امتحان شوید تا گفته شود آن حضرت مرده ویا هلاک گردیده ویا معلوم نیست کجا رفته است، دیدگان مؤمنان در فراق او اشکبار شود وجماعتی از شما همچون کشتی طوفان زده درباره او به تردید واختلاف دچار شوید وکسی نجات نیابد مگر آنکه خداوند از او عهد وپیمان گرفته وایمان را در دل او جایگزین کرده وبا روح خود او را تأیید نموده باشد، آری دوازده درفش تردید برانگیز به اهتزاز درآید که هیچیک از دیگری بازشناخته نشود. مفضل گوید: من در این لحظه گریستم، امام فرمود: چرا گریه می کنی؟
عرض کردم چگونه گریه نکنم در حالی که می گوئید دوازده پرچم برافراشته شود که هیچکدام از دیگری شناخته نشود. پس تکلیف ما در آن زمان چیست؟ آنگاه امام (علیه السلام) به خورشید که داخل ایوان می تابید نگریست وفرمود: ای مفضل این خورشید را می بینی؟ گفتم آری فرمود: سوگند به خدا موضوع ولایت ما از این خورشید واضح تر است"(333).
یعنی از اینکه قضیه حضرت با مدعیان دروغین مهدویت اشتباه شود، نگران نباشید زیرا ماجرای آن حضرت با توجه به نشانه ها وعلاماتی که پیش وبعد از او پدیدار می شود، از خورشید واضح تر است، بعلاوه شخصیت او هرگز قابل مقایسه با مدعیان دروغین مهدویت نمی تواند باشد.
از سوی دیگر دو حکومت زمینه ساز ظهور حضرت، یعنی حکومت یمن وایران در حوادث جهان وآگاهی افکار ملتها، آثار سیاسی مهمی برجای گذاشته ونیاز شدیدی به رهنمودها وهدایتهای آن حضرت احساس خواهد شد.
از روایات واز سیر طبیعی حوادث چنین برمی آید که دشمنان حضرت یعنی سفیانی وسردمداران کفر واکنش شدیدی در برابر موجِ افکار عمومی طرفدار حضرت نشان می دهند وتمام توان خود را در سامان دادن به عراق وحجاز متمرکز می کنند که نقطه ضعف منطقه بشمار می آیند. چرا که سران کفر در عراق از نفوذ زمینه سازان ایرانی وضعف حکومت مرکزی آن نگران می شوند ودر حجاز از خلأ سیاسی ودرگیری قبایل بر سر حکومت ونفوذ زمینه سازانِ یمنی هراسان می گردند ومهمتر از آن چشم مسلمانان به منطقه حجاز دوخته می شود چرا که آنان ظهور حضرت را از آن سرزمین انتظار می کشند ومی دانند که امام (علیه السلام) در شهر مدینه سکونت داشته واز شهر مکه قیام ونهضت جهانی خویش را آغاز خواهد کرد.
از این رو فعالیت سیاسی ونظامی دشمنان علیه حضرت در دو حرم مکه ومدینه متمرکز خواهد شد وسفیانی با حمله نظامی خود به شهر مدینه، به دستگیری وبازداشت گسترده بنی هاشم می پردازد، به این امید که حضرت در میان آنها خواهد بود!
واز طرفی، هماهنگ با نبرد سفیانی در عراق وحجاز، تحرّک نظامی دیگری از سوی غربی ها وشرقی ها در منطقه خلیج ودریای مدیترانه بخاطر اهمیت استراتژیک منطقه رخ می دهد وچه بسا فرود آمدن نیروهای روم در رمله وقوای ترک در جزیره، که در روایات متعدد از آن یاد شده، در آن دوره ویا نزدیک بدان باشد. والله العالم.
بحران حکومت در حجاز
روایات شیعه وسنی بر این نکته اتفاق دارند که طلیعه ظهور حضرت در حجاز، پیدایش خلأ سیاسی وکشمکش بین قبائل بر سر فرمانروائی است.
این حوادث در پی مرگ پادشاه ویا خلیفه ای رخ می دهد که با مردنش گشایشی در امور بوجود می آید. برخی روایات، نام او را " عبد الله " واعلان خبر مرگ او را روز عرفه تعیین کرده اند. پس از مرگ او حوادثی پیاپی در حجاز رخ می دهد که تا خروج سفیانی وندای آسمانی ودرخواست اعزام نیرو از سوریه به حجاز وسرانجام ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) ادامه می یابد. در این زمینه امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
"هر کس مرگ عبد الله را برای من تضمین کند، من ظهور قائم را برای او تضمین می کنم" سپس فرمود: "وقتی عبد الله بمیرد، مردم برای حکومت با کسی توافق نکنند واین اختلاف ودرگیری به خواست خدا تا ظهور صاحب الامر ادامه یابد. حکومت های چند ساله پایان یافته وتبدیل به حکومت چند ماهه وچند روزه شود. سؤال کردم: آیا این ماجرا به طول می انجامد؟ فرمود: هرگز"(334).
همچنین فرمود:
"زمانی که مردم در سرزمین عرفاتند، سواری بر شتری راهوار وارد شده ومرگ خلیفه را خبر دهد. با مرگ او فَرَج آل محمد (صلی الله علیه وآله) وگشایش کار تمام مردم فرا رسد"(335).
شتر راه وار کنایه از سرعت پیام رسانی وبشارت به حجّاج است وظاهراً در روایت شیوه پیام رسانی مورد توجه بوده است. در روایتی دیگر آمده است که آنها مرد شترسواری را که در عرفات بین حاجیان خبر را منتشر می کند به قتل می رسانند.
شاید خلیفه ای که خبر مرگ ویا کشته شدنش در روز عرفه اعلان می شود، همان عبد الله یاد شده در روایت گذشته باشد. ومعنی جمله " از بین رفتنِ حکومت های چند ساله وبوجود آمدن حکومت های چند ماهه وچند روزه " این است که هرگاه بعد از او فرمانروایی بر سر کار آورند، حکومت او یکسال کامل دوام نیابد وپس از چند ماه یا چند روز، فرد دیگری به حکومت رسد، تا اینکه ماجرا به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) منتهی شود. برخی از روایات، علت کشته شدن خلیفه را ماجرائی اخلاقی وقاتل وی را یکی از گماشتگان معرفی کرده ومی گوید که وی به خارج از حجاز می گریزد وتعدادی از نیروهای حکومت به جستجوی او می پردازند، اما قبل از بازگشت آنها، کشمکش بر سر سلطنت آغاز می شود.
از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"علت مرگ، آن است که او به یکی از خواجگان خود تعدی می کند، خواجه او را سر می برد. مرگ او را چهل روز مخفی می دارند. سواران به جستجوی خواجه می روند، اما قبل از بازگشت اولین کسی که بدنبال او رفته، حکومت آنها نابود می گردد"(336).
روایاتی که درگیری بر سر حکومت در حجاز بعد از کشته شدن این فرمانروا را توصیف می کنند، فراوانند. اینک نمونه هایی از آن را یادآور می شویم. بزنطی از حضرت رضا (علیه السلام) روایت می کند که فرمود:
"از جمله نشانه های فَرَج، حادثه ای است که بین دو حرم مکه ومدینه رخ دهد، پرسیدم: آن حادثه چیست؟ فرمود: تعصّب قبله ای بین دو حرم بوجود آید وفلانی از خاندان فلان پانزده رئیس قبیله را به قتل رساند"(337).
یعنی یکی از فرمانروایان ویا زمامداران حجاز، پانزده شخصیت از نسل فرمانروا ویا پیشوای معروفی را به قتل می رساند. از ابو بصیر نقل شده که گفت:
"خدمت امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: ابو جعفر (علیه السلام) (امام باقر (علیه السلام)) می فرمود: قائم آل محمد دو غیبت دارد که یکی طولانی تر از دیگری است. فرمود: آری این امر تحقق نیابد مگر آنگاه که در خاندان فلان اختلاف بوجود آید وحلقه تنگ شود وسفیانی ظهور کند وبلا سخت گرددومرگ وکشتار مردم را فراگیرد وآنان به حرم خداوپیامبرش پناهنده شوند"(338).
این روایت بیانگر آن است که اصل درگیری بین خود قبیله حاکم بوجود می آید.
از امیر مؤمنان (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
"... برای قیام قائم نشانه ها وعلاماتی است، نخست محاصره کوفه بوسیله کمین وخندق وبه اهتزاز درآمدن درفش ها پیرامون مسجد بزرگتر. در این پیکار قاتل ومقتول هر دو در آتش دوزخ اند"(339).
ظاهراً مراد از مسجد بزرگتر، مسجد الحرام است نه مسجد کوفه. ودرفش های مخالف در مکه وحجاز با یکدیگر درگیر می شوند وپرچم حقی میان آنها وجود ندارد.
ابن حماد در نسخه خطی خود بیش از بیست روایت را درباره بحران سیاسی حجاز وکشمکش قبیله ای بر سر حکومت، در سالِ ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) نقل می کند، از جمله به نقل از سعید بن مسیب می گوید:
"زمانی بر مسلمانان فرا رسد که در ماه رمضان صدایی شنیده شود ودر ماه شوّال مهلکه ای به پا شود ودر ذی قعده قبیله ها علیه یکدیگر تجهیز گردند ودر ماه ذی حجه اموال حجاج به یغما وغارت رود وماه محرم چه محرمی!(340)"
ابن مسعود از پیامبر (صلی الله علیه وآله) روایت کرده که آن حضرت فرمود:
"زمانی که صیحه ای در ماه رمضان شنیده شود، در ماه شوال شعله های آتش به هوا برخیزد ودر ذی قعده مردم دسته دسته شده وهر کس سراغ قبیله خود رود ودر ذی حجه خونریزی شود. وسه بار فرمود: واما محرم چه محرمی"(341).
واز عبد الله بن عمر نقل شده که گفت:
"مردم با یکدیگر به حج روند وبدون پیشوا روانه عرفات گردند وآنگاه که در منی منزل کردند، همچون افرادی که به هاری دچار شده اند به جان هم افتند تا آنکه عقبه را سیل خون فرا گیرد"(342).
یعنی آنها حالتی شبیه به بیماری هاری پیدا می کنند ویکباره پس از مناسک حج، دشمنی میان آنها بروز می کند وبه کشتار یکدیگر می پردازند بگونه ای که خون آنها در کنار جمره عقبه جاری می گردد!
روایاتِ ابن حماد بعد از صیحه وندای آسمانی، به بیان کشمکشِ سیاسی در حجاز می پردازند. اما روایات دیگری وجود دارد که به دو موضوع مهم در این بحران سیاسی اشاره می کنند: یکی، رویدادی که پیش از خروج سفیانی رخ می دهد که قبلا بیان کردیم ودیگری بحران روابط میان شرق وغرب، یعنی جنگ جهانی موعود. از ابن ابی یعفور نقل شده که گفت: امام صادق (علیه السلام) به من فرمود:
"با انگشتان دستت بشمار: هلاک شدن فلانی، خروج سفیانی وقتل نفس... تا آنکه فرمود: تکمیل فَرَج وگشایش کار، هنگام به هلاکت رسیدن فلانی است"(343).
البته ممکن است در ترتیب زمانِ این پیشامدها آنگونه که در روایت آمده جای سؤال باشد. اما تعدادی از روایات که برخی از آنها گذشت، نشانگر آن است که هلاکت فلانی وکشمکش پس از او قبل از خروج سفیانی رخ می دهد، امام باقر (علیه السلام) فرمود:
"قائم در سالی از سالهای فرد قیام کند، همچون نُه، یک، سه، پنج. وفرمود: آنگاه بنی عباس (بنی فلان) به حکومت رسند وپیوسته در اوج قدرت ودر عیش ونوش بسر برند تا آنکه بین آنها اختلاف افتد (وچون درگیری بوجود آمد) حکومتشان منقرض شود وشرق وغرب حتی اهل قبله با یکدیگر به نزاع برخیزند ومردم از وحشت گرفتار رنج وعذاب گردند وپیوسته در آن حال اند، تا از آسمان منادی حق ندا برآورد. چون ندای آسمانی آمد، پس کوچ کنید کوچ"(344).
نکته قابل توجه در این روایت، وجود رابطه بین اختلاف خاندانِ فلان وانقراض حکومت آنها ودرگیری میان شرق وغرب وگسترش آن بر اهل قبله یعنی مسلمانان است. وگویا این کشمکش جهانی در ارتباط ویا حتی معلول بحران سیاسی حجاز است ومنظور از بنی عباس که اندکی قبل از ظهور حضرت بین آنان اختلاف بوجود می آید، آل فلان است که به گفته روایات، آخرین خاندانِ حاکم بر حجاز قبل از حضرت مهدی (علیه السلام) است.
* * *
از مجموع این روایات معلوم می شود که حوادثِ پی در پی حجاز که مقدمه ظهور است، با آتش زرد سرخ فامی در حجاز ویا شرق آن، آغاز وچند روز ادامه می یابد، آنگاه آخرین فرمانروای خاندان فلان کشته می شود وبر جانشینی او اختلاف گردد واین اختلاف به نیروهای سیاسی حجاز که بیشتر آنها قبائل آن سامانند، سرایت می کند... بحران سیاسی حجاز در نزاع بین شرق وغرب تأثیر می گذارد... سپس خروج سفیانی وندای آسمانی وآنگاه ورود لشکر سفیانی از سوریه به داخل حجاز وحوادث مدینه وپس از آن حوادث مکه وظهور مقدس پدیدار می گردد. در منابع سنی ها تعدادی روایت آمده که آتش حجاز را از نشانه های قیامت یاد می کند از آن جمله در کتاب صحیح مسلم می خوانیم:
"قیامت برپا نمی شود مگر آنکه آتشی در حجاز برافروخته شود که روشنائیش گردن شتر را در بُصرا روشن کند"(345).
یعنی نور آن به شهر بُصرا در سوریه می رسد. تعدادی از همین روایات در کتاب مستدرک حاکم ج 4 ص 443 - 442 آمده ومی گوید: "آتش مذکور از کوه ورّاق یا حبس سیل ویا وادی حسیل برآید". حبس سیل محلی است نزدیک مدینه منوره وممکن است اشتباهاً از آن به وادی حسیل یاد شده باشد وبرخی دیگر از روایات می گویند: "آن آتش از منطقه عدن در حضرموت پدید آید ومردم را به سوی محشر ویا مغرب کشاند".
همانگونه که ملاحظه می کنید روایت موجود در صحیح مسلم به صراحت نمی گوید که این آتش از نشانه های قیامت است بلکه فقط وقوع آنرا در آینده حتمی می داند... به اعتقاد من، آن آتشی که از نشانه های رستاخیز وقیامت است، آتش عدن یا حضرموت است که در منابع شیعه وسنی به آن اشاره شده است.
اما آتش حجاز، که طبق روایت، در مدینه منوره پدید می آید ممکن است تنها خبری از غیب از قول پیامبر (صلی الله علیه وآله) بوده ووقوع آن نشانگر ماجرای خاصی نبوده. وقبلا اتفاق افتاده باشد چه اینکه مورخان وجود آتشفشانی را ثبت کرده اند که در قرن اول نزدیک مدینه به مدت چند روز ادامه داشته است.
اما آتشی که از نشانه های ظهور است، در روایات، بنام آتش مشرق آمده ودر برخی روایات از آن به عنوان آتشی در شرق حجاز یاد شده است. در نسخه خطی ابن حماد از ابن معدان نقل شده است که گفت:
"وقتی ستونی از آتش از سوی مشرق ودر ماه رمضان در آسمان مشاهده نمودید تا می توانید مواد غذائی وخوراکی تهیه کنید که آن سال، سالِ قحطی خواهد بود"(346).
واز امام صادق (علیه السلام) منقول است که فرمود:
"وقتی آتش بزرگی از سوی مشرق مشاهده کردید که چند شب زبانه می کشد، در آن هنگام گشایش کار مردم فرا رسد واین آتش اندکی قبل از ظهور قائم است"(347).
واز امام باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"وقتی از جانب مشرق آتش بزرگ سرخ فامی مشاهده کردید که سه یا هفت روز بالا می آید، در آن هنگام به خواست خدا منتظر فَرَج آل محمد (صلی الله علیه وآله) باشید که خداوند عزیز وحکیم است"(348).
احتمال دارد این آتش، آتشفشانی طبیعی ویا انفجار بزرگ مواد نفتی باشد، همچنانکه احتمال دارد نشانه ای الهی از علامت های ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) باشد. از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"پیش از قیام قائم، مردم بوسیله آتشی که برای آنان در آسمان پدید آید وسرخی آن آسمان را بپوشاند، از گناهانشان بازداشته شوند"(349).
این آتش پیش از بحران سیاسی حجاز ویا در اثناء آن شعلهور خواهد شد. والله العالم
خروج امام (علیه السلام) با بیم وامید از مدینه
طبق روایات، لشکر سفیانی بر مدینه منوره تسلط کامل می یابد وسه روز تمام، این شهر را در اختیار سپاهیان خود قرار می دهد تا هرچه می خواهند انجام دهند.
آنان افراد بنی هاشم را دستگیر وشماری از آنان را به قتل می رساند. هدف از این عملیات دستیابی به وجود مبارک امام است. ابن حماد روایت کرده که:
"سفیانی به سوی مدینه حرکت کرده وقریش را از دم شمشیر بگذراند وچهار صد تن از مردان آنها واز انصار را بکشد وشکم زن ها را دریده وکودکان را به قتل رساند وخواهر وبرادری بنام محمد وفاطمه را از قریش کشته وبر دروازه مسجد مدینه آویزد!"(350).
ودر همین صفحه از ابو رومان نقل می کند که می گوید:
"سفیانی لشکری به سوی مدینه اعزام کند تا هر یک از خاندان پیامبر (صلی الله علیه وآله) را که بیابند، دستگیر نمایند. در این گیر ودار مردان وزنانی از بنی هاشم کشته شوند. ومهدی ومبیض (منصور) از مدینه به سوی مکه گریزند وسفیانی گروهی را به تعقیب آنها فرستد غافل از آن که آنان به حرم امن خدا رسیده اند" ودر روایتی دیگر آمده است که " مردم مدینه به سبب خشم وهجوم سفیانی وجنایات وی شهر را ترک کنند"(351).
امام باقر (علیه السلام) در روایت جابر بن یزید جعفی می فرماید:
"سفیانی گروهی را به مدینه فرستد. آنها مردی را در آنجا به قتل رسانند ومهدی ومنصور از آنجا بگریزند وکوچک وبزرگ خاندان پیامبر (صلی الله علیه وآله) دستگیر شوند وکسی از آنان نماند مگر آنکه زندانی گردد. لشکر سفیانی به تعقیب آن دو مرد اعزام شوند"(352).
مردی که بدست لشکر سفیانی کشته می شود، غیر از آن جوانی است که طبق روایات، در مدینه به قتل می رسد، در این زمینه امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
"ای زراره، ناگزیر، در مدینه جوانی کشته شود، پرسیدم: فدایت شوم، مگر لشکر سفیانی او را به قتل نمی رساند؟ فرمود: نه، لشکر خاندان فلانی وی را می کشند، نیروهای یاد شده در حالیکه مردم نمی دانند برای چه آمده اند، وارد مدینه شوند، آنگاه آن جوان را دستگیر وبه قتل رسانند وقتی آن جوان از روی ستم وظلم کشته شود، خداوند آنها را مهلت ندهد، پس در این هنگام چشم به راه فَرَج باشید"(353).
پاره ای از روایات، این جوان را نفس زکیه نامیده اند ولی نه آن نفس زکیه ای که اندکی قبل از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) در مکه کشته می شود.
از این روایات وروایات دیگر چنین پیداست که حکومتِ رو به زوال حجاز در تعقیب شیعیان در حجاز وبویژه در مدینه دست به تلاش وسیعی می زند وجوانی را که بعنوان نفس زکیه مطرح است یا به جرم اینکه نامش محمد بن حسن است می کشد زیرا حضرت، نزد مردم به این نام مشهور است. ویا بدین جهت که وی از مؤمنان شایسته ای است که با حضرت مهدی (علیه السلام) ارتباط دارد.
آنگاه لشکر سفیانی وارد حجاز شده وهمان سیاست حکومت حجاز را در ابعادی شدیدتر ووحشیانه تر دنبال می کند، آنان هر کس را که منسوب به خاندان بنی هاشم باشد ویا احتمال می رود که با آنان در ارتباط باشد، دستگیر می کنند ومردی را که نامش محمد وخواهرش فاطمه است تنها به دلیل اینکه نام پدرشان حسن است به قتل می رسانند!
در چنین موقعیت بحرانی، امام مهدی روحی فداه مانند خروج حضرت موسی (علیه السلام) از میان فرعونیان، بیمناک ونگران از مدینه خارج می شود ویکی از یارانش حضرت را همراهی می کند. نام او در روایت پیشین، منصور ودر روایتی دیگر منتصر آمده است وشاید نام مبیض که در روایتِ گذشته آمد همان منتصر بوده واشتباهی در نوشته رخ داده است.
روایتی دیگر می گوید: حضرت مهدی (علیه السلام) هنگام خروج از مدینه، میراث رسول الله را با خود به همراه دارد که در میان آنها شمشیر، زره، پرچم، عمامه ولباس پیامبر به چشم می خورد.
من، زمان مشخص خروج آن حضرت از مدینه به سوی مکه را در منابع شیعه نیافتم ولی باید این خروج پس از ندای آسمانی در ماه رمضان یعنی در موسم حج باشد وبه خاطر دارم در روایتی دیدم که ورود لشکر سفیانی به مدینه در ماه رمضان است... ودر روایت طولانی مفضل بن عمر از امام صادق (علیه السلام) چنین آمده است:
"سوگند به خدا ای مفضل، گویا اکنون می بینم او را (حضرت مهدی (علیه السلام)) که وارد مکه می شود، در حالیکه عمامه ای زرد فام بر سر نهاده وکفش مخصوص پیامبر (صلی الله علیه وآله) را پوشیده وچوبدستی او را در دست گرفته وچندین بزغاله لاغر پیشاپیش خود می برد تا به خانه خدا برسد، اما هیچکس او را در آنجا نمی شناسد"(354).
اگرچه سند این روایت ضعیف است، اما بسیج دشمنان برای دستیابی به آن حضرت باعث می شود که حضرت زندگی خود را همچون دوران غیبت صغری در نهان نگه دارد. از این جهت می توان محتوای اینگونه روایتها را قابل قبول دانست.
طبیعی بنظر می رسد که مراسم حج در سال ظهور، گرم وپر رونق باشد... از مجموعه روایتها چنین به نظر می رسد که در سال ظهور، وضع نابسامان وآشفته جهان واوضاع سرزمین های اسلامی وبحران حجاز واعلان وضعیت غیر عادی در آن به سبب ورود ارتش سفیانی و... مراسم حج را بر حاکمان حجاز، طاقت فرسا وهراس انگیز جلوه می دهد وبی گمان آنها شمار حجّاج را به حداقل ممکن کاهش خواهند داد ونیروها ودستگاههای امنیتی را در مکه ومدینه چندین برابر سالهای عادی بسیج خواهند کرد ولی این اقدامات، امت اسلامی را از توجه به مکه معظمه باز نمی دارد ومردم همچنان چشم به آن سامان دوخته ومنتظر ظهور مهدی (علیه السلام) خواهند بود، در آن سال صدها هزار، بلکه میلیونها نفر از مسلمانان بمنظور شرکت در مراسم حج دلیرانه بپا می خیزند وبا آنکه دولت های خود ودولت حجاز بر سر راهشان موانعی قرار می دهند، اما تعداد بسیاری از آنان خود را به مکه می رسانند.
در آن هنگام همه حاجیان با شور وشوق در پی یافتن پاسخ به یک سؤال از یکدیگرند: شما از ظهور مهدی (علیه السلام) چه می دانید؟ البته طرح این سؤال، خطرناک بنظر می رسد، ا ز این رو حجّاج، آن را بصورت سرّی ونهان، میان خود مطرح وآخرین خبرها وشایعات پیرامون حضرت، ونیز آخرین اقدامات حکومت حجاز وارتش سفیانی را، آهسته به اطلاع یکدیگر می رسانند.
روایت بعدی سیمایی از حالت مسلمانان وحجّاج را هنگام پرداختن به ماجرای ظهور حضرت وجستجوی وی ترسیم می نماید، در نسخه خطی ابن حماد چنین آمده است(355):
از ابن مسعود روایت است که: وقتی بازار تجارت کساد وراهها ناامن وفتنه ها زیاد شود هفت تن از علمای مناطق مختلف که با هر یک از آنان بیش از سیصد واندی، دست بیعت داده اند، بدون قرار قبلی رهسپار مکه شوند ودر آنجا با یکدیگر ملاقات کرده ومی پرسند انگیزه آمدن شما به مکه چیست؟
می گویند به جستجوی مردی آمده ایم که امید است این فتنه ها بدست با کفایت او آرام گیرد وخداوند قسطنطنیه را بدست او آزاد نماید. ما او را با نام خود ونام پدر ومادرش وبا تمام ویژگیهایش می شناسیم، این عالمان بر این هدف مشترک با یکدیگر توافق وجستجوی آن حضرت را از مکه آغاز می کنند... آنها از مردی که ظاهراً ویژگی های حضرت را دارد می پرسند آیا شما فلانی پسر فلان هستی؟ می گوید: نه، من مردی از انصارم واز آنها جدا می شود. این گروه، اوصاف حضرت را برای اهل اطلاع بازگو می کنند ولی به آنان گفته می شود: مولی وصاحب شماکه در جستجویش هستید اکنون رهسپار مدینه شده، در پی او به مدینه می روند ولی حضرت به مکه بازگشته است، بدنبال او به مکه می آیند، بار دیگر به سراغ همان مرد قبلی می روند ومی پرسند آیا شما فلانی فرزند فلان هستید ومادر شما فلانی دختر فلان است واین نشانه ها را در خود دارید؟ ما شما را یک بار از دست دادیم، اکنون دست تان را بدهید تا با شما بیعت کنیم.
می گوید: من صاحب الأمر شما نیستم من فلانی فرزند فلان انصاری ام، اما با من بیائید تا شما را به صاحب ومولایتان راهنمائی کنم، آنگاه از ایشان جدا می شود آنها بار دیگر او را در مدینه می جویند ولی او بر عکس خواسته آنها به مکه رفته است از این رو به مکه باز می گردند وسرانجام حضرت را در کنار رکن کعبه می یابند وخطاب به او می گویند: گناه ما وخون های ما به گردن شماست، اگر دستتان را ندهید که با شما بیعت کنیم، ارتش سفیانی در تعقیب ماست ومردی حرام زاده بر آنها فرمانروائی دارد، آنگاه حضرت بین رکن (یکی از چهار گوشه کعبه) ومقام (مقام ابراهیم در مسجد الحرام) می نشیند ودست خود را به آنان می دهد وآنها با وی بیعت می کنند. خداوند محبت او را در دل مردم می افکند پس او با گروهی که شیران روز وزاهدان شب اند حرکت خود را آغاز می کند"(356).
در سند ومتن این روایت نقاط ضعفی وجود دارد، از جمله آنکه به ماجرای آزادی قسطنطنیه اشاره شده که طی چند قرن، مشکل سیاسی، نظامی مسلمانان وکانون تهدید بخشی از دولت اسلامی بشمار می رفت، تا آنکه سلطان محمد فاتح، حدود پانصد سال پیش آنرا فتح کرد. البته مسلمانان از قول پیامبر (صلی الله علیه وآله) درباره آزادی قسطنطنیه، روایاتِ بشارت دهنده ای نقل نموده اند که صحت آنها نیاز به تحقیق وبررسی دارد ولی آنچه به موضوع ما مربوط می شود، روایاتی است که به آزاد سازی قسطنطنیه بدست حضرت مهدی (علیه السلام) اشاره می کند که از جمله، همین روایت است.
بنابراین یا باید بگوئیم فتح قسطنطنیه به دست حضرت مهدی (علیه السلام) از مطالبی ست که راویان حدیث در لابلای روایات از خودشان اضافه کرده اند زیرا می دانستند آن حضرت تمام مشکلات مسلمانان را حل وفصل می نماید وهمانطور که گفتیم مسأله قسطنطنیه قرنها مشکل بزرگ مسلمانان بود. ویا اینکه ممکن است مراد از قسطنطنیه، پایتخت روم در زمان ظهور حضرت باشد ودر برخی روایات از آن به شهر بزرگ روم تعبیر شده، همان شهری که طبق روایت، حضرت ویارانش آنرا محاصره نموده وبا تکبیر آزاد می کنند.
اما سرنوشت این روایت هرچه باشد حتی اگر آن را ساختگی فرض کنیم، روایتی است متعلق به مؤلفی معروف که حدود یکهزار ودویست سال قبل آن را نگاشته. چون تاریخ درگذشت ابن حماد سال 227 ه. ق است وروایت را از تابعین قبل از خود نقل کرده. بنابراین، این روایت حداقل، حاکی از تصویر ذهنی راویان آن زمان نسبت به وضع سیاسی کلی سال ظهور ورایج بودن اخبار ووقایع ظهور حضرت نزد مسلمانان وجستجوی آنها از علائم ظهور بوده است.
علاوه بر آن، محتوای بیشتر مطالب این روایت یا در روایات دیگر آمده ویا نتیجه منطقی پیشامدهایی است که در دیگر روایات بر آن تصریح شده است.
آمدن هفت نفر از علماء بزرگ به مکه در آن موقعیت، حاکی از شدت توجه مسلمانان نسبت به ظهور امام است. همچنین اعزام نمایندگان مردم به مکه جهت شرفیابی به حضور حضرت ونیز بیعت گرفتن هر یک از علماء از سیصد وسیزده نفر از مؤمنانی که برای جانبازی در کنار آن امام اعلام آمادگی می کنند، جملگی حکایت از شور وهیجان مردمی دارد که مشتاقانه می خواهند در زمره یاوران آن حضرت که به تعداد رزمندگان جنگ بدر خواهد بود، قرار گیرند.
اما کناره گیری چند باره حضرت از آن علماء خالی از ضعف نیست ولی شاید اشاره به مطلبی باشد که در منابع شیعه وسنی آمده وآن اینکه بیعت حضرت با آنها از روی اکراه است. این موضوع در حدیثی که از پیامبر واهل بیت (علیهم السلام) نقل شده بدست ما رسیده. در همین رابطه یکی از اصحاب بزرگ امام صادق (علیه السلام) نسبت به این بیعت توأم با اکراه تردیدی به خود راه می دهد. اما امام صادق (علیه السلام) معنی اکراه را توضیح می دهد ومی گوید که منظور از اکراه اجبار نیست، آنگاه دل او آرام می گیرد.
آنچه در این روایت گذشت، تصویری از اوضاع روانی مسلمانان وانتظار شدید آنان نسبت به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) بود... اما عملکرد امام (علیه السلام) در مکه وبیعت یارانش با او، در روایات دیگر به شیوه دیگری بیان شده که با آنچه در این روایت آمده متفاوت است.
اجتماع یاران حضرت (علیه السلام)
در اینجا لازم است به چند نکته پیرامون اصحاب حضرت توجه کنیم.
1 - شمار اصحاب امام زمان (عجل الله فرجه) که در منابع شیعه وسنی بدان اشاره شده به عدد یاران پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) در جنگ بدر یعنی سیصد وسیزده نفر است، این امر نشانه شباهت فراوان روزهای تولد اسلام به رهبری پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وتجدید حیات آن توسط حضرت مهدی (علیه السلام) است. در روایت آمده که اصحاب حضرت به آزمایش هائی آزموده می شوند که یاران پیامبران الهی گذشته بدان آزموده شدند.
در این زمینه امام صادق (علیه السلام) فرمود:
"یاران موسی به آب نهری آزمایش شدند. همان آزمایشی که در قرآن به آن اشاره شده "إن الله مبتلیکم بنهر" (یعنی البته خداوند شما را به نهر آبی آزمایش خواهد کرد) یاران قائم نیز در معرض چنین آزمایشی قرار خواهند گرفت"(357).
2 - مراد از این اصحاب در روایت، اصحاب خاص امام (علیه السلام) وبرگزیدگان آنان وفرمانروایان جهان نوینی است که حضرت رهبری آنرا بعهده می گیرد ولی تنها آنها نیستند که یاوران حضرتند، بلکه در روایت آمده است که شمار لشکریان امام زمان (عجل الله فرجه) که از مکه خارج می شوند ده هزار یا بیشتر است ولشکری که حضرت به همراه آن وارد عراق می گردد وسپس قدس را آزاد می سازد به صدها هزار تن می رسد همه آنها اصحاب ویاران حضرتند. در آن زمان میلیونها نفر از مردم جهان مخلصانه به او ارادت میورزند.
3 - یاران حضرت از تمام سرزمین های جهان اسلام واز دورترین کرانه های گیتی گردهم می آیند. در میان آنان افراد شایسته ای از مصر ومؤمنانی حقیقی از شام وبزرگانی از عراق وبه بیان روایات گنج هایی گرانبها از طالقان وقم وجود دارند.
ابن عربی در کتاب فتوحات مکیه گفته است: "آنها (یاران) از عجمند وعرب در میان آنها نیست اما جز به زبان عربی سخن نمی گویند" اما روایات بسیاری از جمله این روایت مشهور می گوید: "در میان یاران مهدی افراد شایسته ای از مصر ومؤمنانی واقعی از شام وبزرگانی از عراق وجود دارند"(358).
شبیه این روایت در نسخه خطی ابن حماد ص 95 ودیگر منابع موجود است ونشان می دهد شماری از افراد عرب در میان یاران آن حضرتند، بر اساس روایات، نه تنها جمع زیادی غیر عرب (عجم) در میان آنها است بلکه بخش مهمی از ارتش حضرت مهدی (علیه السلام) از ایرانیان تشکیل می گردد.
4 - تعدادی از روایات می گویند: در میان اصحاب حضرت پنجاه زن وجود دارد(359) وطبق روایتی، سیزده زن مسئولیت مداوای مجروحان را بر عهده دارند.
این موضوع، جایگاه ونقش بزرگ زنان را در اسلام وتمدن آن نشان می دهد که حضرت در عصر خود عملی می سازد. این جایگاه واقع بینانه هم به دور از رفتار جاهلی ست که متأسفانه هنوز در برخورد با زنان در کشورهای ما به چشم می خورد وهم به دور از هرگونه تحقیر وابتذالی است که زنان در تمدن غرب گرفتار آنند.
5 - برخی روایات حاکی از آن است که بیشتر یاران حضرت را جوانان تشکیل می دهند بلکه طبق بعضی روایات، میانسالان در بین آنها بسیار اندک اند، همچون نمک در توشه مسافر. به روایتی که از امیر مؤمنان (علیه السلام) وارد شده توجه کنید:
"یاران مهدی جوانند ومیانسال در بین آنها نیست مگر به قدر سرمه چشم ونمک همراه مسافر وناچیزترین توشه مسافر، نمک است"(360).
6 - در منابع شیعه وسنی در ستایش وشأن والای اصحاب حضرت وکرامت هایشان روایات زیادی وارد شده وآمده است که حضرت مهدی (علیه السلام) با خود نوشته ای دارد که تعداد یاران ونام وصفات آنها در آن ثبت شده وزمین زیر پایشان پیموده می شود وهر کار دشواری برایشان آسان می گردد. آنها لشکر خشم خدا وبرخوردار از شجاعت وقدرتی فوق العاده اند، وخدای سبحان در قرآن وعده فرموده که آنها را بر یهود مسلط سازد:
"بعثنا علیکم عباداً لنا أولی بأس شدید"(361) (برخی از بندگان خود را که سخت جنگجویند بر شما برانگیزیم)
آنها همان امت معدودی هستند که در قرآن از آن یاد شده است:
"اگر عذاب را تا مدت اندکی (تا امة معدودة) از آنان تأخیر بیندازیم خواهند گفت چه چیز آن را بازمی دارد؟ آگاه باشید روزی که (عذاب) به آنها برسد از آنان بازداشته نمی شود وآنچه را که مسخره می کردند آنان را خواهد گرفت"(362).
آنها برگزیدگان امت ودر کنار عترت نیکوکردار وهمان فقیهان وداوران وفرمانروایانند. خداوند دلهایشان را به یکدیگر چنان مأنوس گرداند که نه از کسی بترسند ونه از پیوستن کسی به جمعشان خوشحال گردند. یعنی افزایش مردم در اطراف آنان بر اُنس وایمانشان نمی افزاید. آنها در هر کجای عالم که باشند حضرت مهدی (علیه السلام) را می بینند، وبا وی سخن می گویند در حالی که حضرت در جایگاه خود بسر می برد. هر یک از آن یاران نیروی چهل یا سیصد مرد را دارا خواهد بود.
در روایات آمده است که آنان از اصحاب تمام انبیاء برترند.
ابو بصیر چنین نقل می کند که:
"امام باقر (علیه السلام) فرمود: روزی اصحاب، نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله) بودند. آن حضرت عرض کرد: پروردگارا برادران مرا به من بنمایان. اصحاب پرسیدند: یا رسول الله! آیا ما برادران شما نیستیم؟ حضرت فرمود: خیر، شما اصحاب من هستید. برادران من گروهی هستند که در آخر الزمان می آیند وبه من ایمان می آورند، در حالی که مرا ندیده اند. خداوند آنها را با اسم هایشان واسم پدرانشان به من معرفی کرده است قبل از آنکه از پشت پدر ورحم مادرانشان زاده شوند. آنها در پاسداری وحفاظت از دین خود دقیق وحساسند. گویا در تاریکی شب می خواهند دست بر شاخه ای پر تیغ بکشند ویا گلوله ای از آتش در دست گیرند. آنها مشعل های هدایتند. خداوند آنان را از هر فتنه وگمراهی حفظ می نماید"(363).
در صحیح مسلم نیشابوری ج 1 ص 150 آمده است:
"پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: دوست داشتم برادرانمان را می دیدیم! عرض کردند: یا رسول الله! آیا ما برادران شما نیستیم؟ فرمود: شما اصحاب من هستید. برادران ما کسانی هستند که هنوز نیامده اند.
پرسیدند: چگونه می شناسید کسانی از امت خود را که هنوز نیامده اند؟ فرمود: آیا چنانچه کسی اسب سفیدی در میان اسبان سیاه داشته باشد، آنرا نمی شناسند؟! عرض کردند: چرا یا رسول الله! فرمود: برادران من خواهند آمد با روی سپید ونورانی شده از وضو ومن کنار آنها در پیش حوض (کوثر) خواهم بود..".
روایات فراوانی در فضائل وکرامات اصحاب حضرت وارد شده است. بنابر گفته برخی از آنها، اصحاب کهف دوباره برانگیخته شده ودر زمره یاران حضرت قرار می گیرند وخضر والیاس (علیه السلام) نیز از جمله یاوران او خواهند بود. حتی بعضی روایات بیانگر آن است که جمعی از مردگان نیز به فرمان خدای سبحان زنده می شوند وبه یاران حضرت مهدی (علیه السلام) می پیوندند.
7 - از روایات فهمیده می شود که یاران مهدی (علیه السلام) نزدیک ظهور آن بزرگوار سه گروه خواهند بود: گروهی که همراه حضرت وارد مکه می شوند یا پیش از گروه های دیگر به مکه می رسند. وگروهی بوسیله ابر یا هوا نزد او می روند، وگروهی در حالی که شب در خانه ها ودر شهر ودیار خود بسر می برند، ناگاه خود را در مکه می بینند. امام باقر (علیه السلام) فرمود:
"صاحب الامر را غیبتی است در برخی از این صخره ها وامام به ناحیه ذی طُوی (که از دره های ورودی شهر مکه است) اشاره کرد. سپس افزود: دو شب قبل از خروجش، غلام خود را می فرستد تا با برخی از اصحابش ملاقات کند از آنان می پرسد شما در اینجا چند نفرید؟ پاسخ می دهند چهل نفر، می گوید: اگر شما صاحب خود را ببینید چه خواهید کرد؟ می گویند: بخدا سوگند اگر در کوهها منزل ومأوی گزیند با او خواهیم رفت، آنگاه شب بعد نزد آنان آمده وبه آنها می گوید ده تن از بزرگان وبرگزیدگان خود را انتخاب نمائید. آنان نیز چنین کنند، آنگاه آنها را با خود می برد تا به صاحبشان برساند.
او فردا شب را که شب موعود است به آنها وعده می دهد"(364).
ظاهراً مقصود از غیبت او در این روایت، غیبت دوره کوتاهی است که قبل از ظهور واقع می شود ومراد از این یاران غیر از مؤمنانی ست که همراه حضرت اند ویا با او در ارتباطند وهمچنین غیر از دوازده نفری است که هر یک به اتفاق می گویند امام را دیده اند ولی مردم آنها را تکذیب می کنند. بلکه این ها شایستگان ونیکانی اند که در جستجوی دیدار حضرتند مانند آن هفت عالمی که ماجرایشان بیان شد.
از امام صادق (علیه السلام) منقول است که فرمود:
"قائم می آید، با چهل وپنج مرد، از نُه منطقه، از منطقه ای یک مرد واز منطقه ای دو مرد واز منطقه ای دیگر سه واز ناحیه ای چهار واز منطقه ای پنج واز نقطه دیگر شش واز منطقه ای هفت واز جایی دیگر هشت واز منطقه ای هم نُه تن، تا عدد یارانش کامل گردد"(365).
یعنی ورود آن حضرت با یاران از مقدمات ظهور است یا آنکه حضرت با این گروه وارد مکه می گردد وبعید نیست دو دسته ای که در دو روایت گذشته آمد یک دسته بیشتر نباشد که قبل از سایر یاران حضرت مهدی (علیه السلام) به مکه می رسند.
بنظر می رسد آن دسته از یاران حضرت که ناگهان از بسترشان ناپدید شده وبه قدرت خدای سبحان از شهر ودیار خود در یک چشم بهم زدن به مکه منتقل می شوند، مقامشان برتر وبالاتر از افرادی است که قبل از آنها به مکه وارد شده اند واما آن گروه که روز هنگام بوسیله ابر رهسپار مکه می شوند، چنانکه در روایات آمده بود وبا نام ونام پدرشان شناخته شده اند، به این معنا است که آنها بصورت طبیعی وارد مکه می شوند وتوجه مردم را برنمی انگیزند. این افراد بطور کلی برترین وبا فضیلت ترین یاران حضرت اند وبعید نیست که آنان همان مؤمنان واقعی باشند که با حضرت زندگی می کنند ویا در سراسر نقاط جهان کارهای آن بزرگوار را انجام می دهند وزمان ظهور را بطور دقیق می شناسند ودر وقت مقرر حضور می یابند.
در این مورد امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
"یاران صاحب الأمر برای او محفوظند، حتی اگر تمام مردم از دنیا بروند، خداوند یاران مهدی را خواهد آورد وخدای سبحان این آیه را در شأن آنها فرمود: اگر اینان (کفار قریش) بدین امور کفر بورزند بی تردید ما گروهی را گمارده ایم که هرگز بدان کافر نباشند"(366) ونیز در حقشان فرمود: "بزودی خداوند گروهی را خواهد آورد که آنها را دوست دارد وآنها نیز دوستدار وی هستند، آنان نسبت به مؤمنان متواضع ودر مقابل کافران سرسخت اند"(367).
امام باقر (علیه السلام) فرمود:
"... گروهی از آنان شبانگاه از بسترشان ناپدید شده وبامدادان در مکه بسر برند وگروهی روز هنگام در حال حرکت در ابرها دیده شوند. با نام خود ونام پدر وخصوصیات نسب شان شناخته شوند. پرسیدم فدایت شوم کدام دسته از نظر ایمان برتر وبالاترند؟ فرمود: آن گروه که به هنگام روز در ابر حرکت کنند"(368).
معنای حرکت در ابر این است که خداوند متعال آنان را به طریق معجزه آسا توسط ابرها به مکه می رساند، چنانکه احتمال دارد مانند سایر مسافران با هواپیما وگذرنامه که نام شخص ونام پدر، در آن ثبت می شود رهسپار آن دیار شوند، اما روایت از آن به حرکت در ابر تعبیر کرده، چون در آن زمان هواپیما وجود نداشته است.
شاید ملاک برتری این گروه بر گروهی که شبانه از بسترشان ناپدید می گردند، آن است که اینها همان مؤمنان واقعی اند که با حضرت همکاری دارند ویا امام (علیه السلام) قبل از دیگران در آن برهه با این گروه ارتباط برقرار کرده وبه انجام کارهائی مأمورشان ساخته. در حالی که گروه دیگر، آن شب را در منزل خود بسر می برند وچه بسا نمی دانند که در پیشگاه خداوند از یاران امام مهدی (علیه السلام) محسوب می شوند! ولی به سبب میزان تقوا، خرد وآگاهی شان، شایستگی احراز چنین مقام والایی را پیدا می کنند وخدای سبحان آنان را انتخاب وشبانه به مکه مکرمه منتقل وشرفیاب محضر مقدس مهدی (علیه السلام) می شوند.
در پاره ای از روایات آمده که آنها در حالی که بر بام خانه های خود خوابیده اند، ناگهان ناپدید می شوند وخداوند آنان را در آن لحظه به مکه انتقال می دهد، از این مطلب می توان پی برد که ظهور حضرت در فصل تابستان ویا حد فاصل بین تابستان وپائیز واقع می شود چنانکه اشاره خواهیم کرد، ونیز می توان فهمید که شماری از این گروه، از مردم مناطق گرمسیرند که بر بام ویا حیاط خانه های خود می خوابند.
در روایت آمده که زمان گردهمائی آنان در مکه، شب جمعه وشب نهم محرم است. امام صادق (علیه السلام) در این باره می فرماید:
"خداوند سبحان آنان را در شب جمعه گرد هم آورد وصبح جمعه جملگی در مسجد الحرام با آن حضرت دست بیعت ووفاداری دهند وهیچیک از آنان سرپیچی نکنند"(369).
این مطلب با آنچه در منابع روائی شیعه وسنی آمده هماهنگی دارد، که خداوند متعال در یک شب، قیام آن حضرت را سر وسامان می دهد. پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود:
"مهدی از خاندان ما اهل بیت است وخداوند قیام وی را در یک شب سامان می بخشد".
ودر روایتی دیگر آمده است که:
"خداوند قیام او را در شبی سامان می دهد"(370).
گرد آمدن یاران مهدی (علیه السلام) از جمله الطاف خداوند، در سامان دادن به قیام ولی خود است. این روایت همچنین با روایات متعددی که آغاز ظهور حضرت را غروب روز جمعه نهم محرم وسپس روز شنبه دهم محرم تعیین می کند هماهنگ است.
یک حرکت آزمایشی وشهادت نفس زکیه
بر اساس روایات، هنگام ظهور، نیروهائی فعال وتأثیرگذار در شهر مکه حضور دارند. روند طبیعی اوضاع نقش این نیروها را به شکل زیر ترسیم می کند:
الف: حکومت حجاز، این حکومت با وجود ضعف درونی، نیروهای خود را جهت رویاروئی با ظهور احتمالی حضرت بسیج می کند، ظهوری که مسلمانان چشم انتظار آن از مکه هستند وفعالیت های خود را بدین جهت در مراسم حج افزایش می دهند.
ب: شبکه های امنیتی ابرقدرتها، این شبکه ها که در راستای پشتیبانی از حکومت حجاز ونیروهای سفیانی ویا به شکل مستقل فعالیت می کنند واوضاع حجاز، بویژه مکه را زیر نظر دارند.
ج: نیروهای امنیتی سفیانی، این نیروها در تعقیب فراری مدینه از چنگال خود بوده وپیوسته اوضاع را جهت ورود لشکر سفیانی در موقعیت مناسب، زیر نظر دارند تا هرگونه قیام ونهضت امام مهدی (علیه السلام) را از مکه، سرکوب نمایند.
از سوی دیگر در برابر این تحرکات، یمنی ها نیز باید در مکه وحجاز دارای نقشی باشند. بویژه از این رو که حکومتِ زمینه ساز آنها، چند ماه قبل از ظهور، تأسیس می شود، همچنانکه یاران ایرانی امام (علیه السلام) نیز در مکه باید حاضر باشند، بلکه خود حضرت نیز باید دارای یارانی از میان مردم حجاز ومکه وحتی نیروهای رژیم حجاز باشد.
در چنین فضای موافق ومخالفی، امام مهدی ارواحنا فداه، برنامه نهضت خویش را از حرم شریف اعلان وبر شهر مکه استیلا پیدا می کند. البته طبیعی است که روایات جزئیات این برنامه را بیان نکنند. مگر آن مقدار که در پیروزی انقلاب مقدس، سودمند ومؤثر باشد وآسیبی به آن وارد نیاورد.
بارزترین حادثه ای که روایات بیان می کنند این است که حضرت در 24 یا 23 ذی حجه یعنی پانزده شب پیش از ظهور خویش جوانی از یاران وخویشاوندانش را جهت ایراد بیانیه خود به اهل مکه اعزام می دارد، اما به مجرد اینکه جوان مذکور بعد از نماز پیام حضرت ویا فرازهایی از آن را برای مردم می خواند، به او حملهور شده وبه طرز وحشیانه ای وی را در داخل مسجد الحرام بین رکن ومقام به قتل می رسانند. این شهادتِ فجیع بر آسمان وزمین اثر می گذارد.
حادثه مذکور حرکتی مقدماتی وآزمایشی است که فایده های فراوان دارد. از جمله اینکه چهره درنده خوی حکام حجاز ونیروهای کافر حامی وی را برای مسلمانان آشکار می سازد وزمینه را برای نهضت حضرت مهدی (علیه السلام) که بیش از دو هفته بعد آغاز خواهد شد، فراهم می سازد. در اثر این جنایت وحشیانه وشتابزده، پشیمانی وضعف بر تمام تشکیلات حکومتی آن سامان، سایه می افکند.
ماجرای شهادت این جوان نیک سرشت در مکه، در احادیث متعدد شیعه وسنی وبیشتر در منابع شیعه مطرح شده واز او بعنوان " جوان " یا " نفس زکیه " یاد شده وبرخی روایات نام وی را محمد بن حسن ذکر کرده اند، از امیر مؤمنان (علیه السلام) روایت است که فرمود:
"آیا نمی خواهید شما را خبر دهم از آخرین فرمانروای حکومت خاندان فلان؟ گفتیم: چرا ای امیر مؤمنان. فرمود: کشته شدن بیگناهی در سرزمین حرم توسط قومی از قریش. سوگند به خدائی که دانه را می شکافد وجان ها را می آفریند بعد از این واقعه بجز پانزده شب، حکومتی برای آنان باقی نماند، پرسیدیم: آیا پیش از این حادثه یا بعد از آن اتفاقی رخ می دهد؟ فرمود: در ماه رمضان صیحه آسمانی که شخص بیدار را به وحشت افکند وخوابیده را بیدار سازد ودختران را از پشت پرده بیرون آورد"(371).
از آنجا که معنای جمله " قومی از قریش " نامفهوم است، بنظر می رسد که در این عبارت، خطائی صورت گرفته باشد. در روایتی طولانی که ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده چنین آمده است:
"قائم به یاران خود فرماید: ای قوم! اهل مکه مرا نمی خواهند، ولی من شخصی را به سوی آنان می فرستم تا آنگونه که شایسته است بر آنها حجت را تمام کند. از این رو حضرت یکی از یاران خود را فراخوانده ومی گوید به مکه برو واین پیام را به مردم برسان وبگو: ای مردم مکه، من پیام آور فلانی برای شمایم، که چنین می گوید: ما اهل بیت رحمت، کانون رسالت وخلافت الهی وسلاله محمد (صلی الله علیه وآله) واز تبار انبیائیم، از آن زمان که پیامبر ما رحلت کرد تا امروز در حق ما ظلم شد وبر ما ستمها رفت وحقوق مسلم ما پایمال گردید، اینک ما از شما یاری می خواهیم پس ما را یاری کنید. وقتی جوان این سخنان را ابلاغ کند، بر او هجوم آورند واو را در مسجد الحرام، میان رکن ومقام به شهادت رسانند، او همان "نفس زکیه" است، چون این خبر به اطلاع امام رسد به یاران خود فرماید: نگفتم به شما که اهل مکه ما را نمی خواهند؟
یاران حضرت در کنار او باقی بمانند تا آن حضرت ظهور نماید واز کوه طُوی با سیصد وسیزده نفر به تعداد رزمندگان جنگ بدر، فرود آید وبه مسجد الحرام وارد شده ودر مقام ابراهیم چهار رکعت نماز گزارد. آنگاه به حجر الاسود تکیه دهد وپس از حمد وستایش خدا ویاد پیامبر ودرود بر او، سخنانی بیان کند که کسی مانند آن نگفته باشد"(372).
طُوی نام یکی از کوههای مکه واز ورودی های شهر است وآنچه درباره نفس زکیه در این روایت آمده، صحیح است. اما آنچه در بیان چگونگی ظهور حضرت بهتر بنظر می رسد این است که آن بزرگوار ویارانش یک یک وارد مسجد الحرام می شوند، چنانکه خواهیم گفت.
ابن حماد تعدادی روایت درباره نفس زکیه ای که در مدینه ونفس زکیه ای که در مکه به شهادت می رسند آورده است(373).
از جمله می گوید:
"مهدی خروج نکند مگر آنکه نفس زکیه کشته شود وچون او به شهادت رسید، اهل آسمان وزمین بر قاتلان او غضبناک شوند، آنگاه مردم نزد مهدی درآیند وهمچون بردن عروس با شور ونشاط گرداگرد او جمع شوند، او زمین را پر از عدل وداد گرداند. زمین رویش خود را فزونی بخشد وآسمان از بارش دریغ نورزد وامت من در سایه ولایت او به شکلی بی سابقه غرق در نعمتهای الهی گردند"(374).
ودر روایتی دیگر از قول عمار بن یاسر آمده است:
"چون نفس زکیه وبرادرش بی دلیل در مکه کشته شوند، منادی از آسمان ندا برآورد که: فرمانروای شما فلانی است. او مهدی (علیه السلام) است که روی زمین را پر از حق وعدل سازد"(375).
* * *
وَقُلْ جاءَ الحَقّ وَزَهَقَ الباطِلُ إنَّ الْباطِلَ کانَ زَهوقا
بگو حق آمد وباطل نابود شد، همانا باطل نابود شدنی است(376).
روایات، در کیفیت آغاز نهضتِ ظهور وزمان آن، اندکی با هم تفاوت دارند ولی بنظر می رسد که حضرت ابتدا در میان سیصد وسیزده صحابی خاص خود ظاهر می شود، آنگاه در غروب نهم محرم، یاران حضرت یک یک وارد مسجد الحرام شده ونهضت مقدس امام (علیه السلام) بعد از نماز عشاء با سخنان او برای اهل مکه آغاز می گردد. سپس در همان شب، یاران وسایر هواداران حضرت بر حرم وشهر مکه مسلط می شوند... روز بعد یعنی روز دهم محرم حضرت پیام خود را به جهانیان ابلاغ وهر کس به زبان خود پیام او را دریافت می نماید.
امام در مکه باقی می ماند تا حادثه فرو رفتن لشکر سفیانی در زمین اتفاق افتد.
آنگاه حضرت با سپاهی مرکب از ده هزار نفر یا کمی بیشتر، رهسپار مدینه می گردد.
شایان توجه است که روایات، آغاز نهضت امام (علیه السلام) از مکه را با واژه های " ظهور، خروج وقیام " بیان کرده اند وبنظر می رسد که این واژه ها دارای یک محتوا باشند ولی برخی روایات بین ظهور وخروج فرق می گذارند. ونهضت امام (علیه السلام) در مکه را "ظهور" وحرکت وی از آنجا به سوی مدینه را " خروج " می نامند ویادآور می شوند که ظهور امام (علیه السلام) در مکه با حضور یاران خاص او انجام می پذیرد، در حالیکه خروج وی از مکه به سوی مدینه زمانی رخ می دهد که تعداد یاران حضرت به ده هزار تن برسد ولشکر سفیانی در زمین فرو رود، از عبدالعظیم حسنی (رضوان الله علیه) نقل شده که می گوید:
"به امام جواد (علیه السلام) عرض کردم: امیدوارم شما همان قائم اهل بیت محمد (صلی الله علیه وآله) باشید که زمین را از عدل وداد پر می کند همانگونه که مملو از ظلم وبیداد شده باشد، فرمود: ما اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) جملگی قائم به امر خدا وهدایت گر به دین او هستیم، اما من آن قائمی نیستم که خداوند بوسیله او زمین را از لوث وجود کفار ومنکرین پاک وسراسر گیتی را از عدل وداد سرشار گرداند، او کسی است که ولادتش از مردم مخفی وشخص او از دیده ها پنهان وجاری کردن نامش بر زبان حرام است، او همنام رسول الله (صلی الله علیه وآله) وهم کنیه اوست، زمین زیر پایش پیموده وهر کار دشواری برایش آسان گردد... یاران او به عدد اصحاب بدر سیصد وسیزده تن واز دورترین نقاط جهان گرد او جمع شوند وبه این ماجرا اشاره دارد آیه قرآن که می فرماید: (هر جا که باشید خداوند همه شما را گردهم آورد. او بر هر چیز تواناست(377)) چون این تعداد از مردم زمین گرد او جمع شوند، ظهور نماید وچون شمار یارانش به ده هزار رسد به اذن خدا خروج کند وپیوسته دشمنان خدا را به هلاکت رساند تا خشنودی او حاصل گردد. عبدالعظیم می گوید: پرسیدم: ای سرور من چگونه امام قائم از خشنودی خداوند آگاه گردد؟ فرمود: با قرار دادن رحمت ومهربانی در دل او"(378).
همچنین اعمش از ابو وائل روایت کرده که امیر مؤمنان (علیه السلام) به فرزندش حسین (علیه السلام) نگاه کرد وفرمود:
"این فرزند من سرور وسالار است، چنانکه پیامبر (صلی الله علیه وآله) او را سید وسالار نامید. خداوند بزودی از سلاله وی مردی به جهان بیاورد همنام پیامبرتان که در صورت وسیرت چون او باشد، وقتی خروج کند که مردم به خواب غفلت فرو رفته وحق وحقیقت مرده وظلم وبیداد آشکار شده باشد، به خدا اگر خروج نکند، گردن او را نیز می زنند، با ظهور وقیام وی اهل آسمان وساکنانش شادمان شوند وزمین از عدالت سرشار گردد، همانگونه که قبل از آن از ستم وجور پر شده باشد"(379).
جمله حضرت که " اگر خروج نکند گردنش را می زنند " نشانگر این است که دستگاه های امنیتی دشمنان اندکی قبل از ظهور از ماجرا آگاه شده وچه بسا به نقشه حضرت پی ببرند. از همین رو اگر امام خروج وقیام نکند مرگ او را تهدید خواهد کرد.
ابراهیم جریری از پدرش روایت کرده که گفت:
"نفس زکیه جوانی است از خاندان محمد (صلی الله علیه وآله) نامش محمد بن حسن که بی جرم وبی گناه کشته شود.
چون او را بکشند هیچ عذر وبهانه ای برای آنان در آسمان وزمین باقی نماند، در این هنگام خداوند قائم آل محمد را در میان گروهی اندک وناشناخته وبظاهر ضعیف وناتوان برانگیزد، وقتی خروج کنند، مردم برایشان اشک ریزند، زیرا یقین دارند که جملگی بزودی دستگیر خواهند شد، اما خداوند شرق وغرب جهان را به روی آنها بگشاید، آگاه باشید که آنان مؤمنان حقیقی اند وبدانید که (همراهی آنان) بهترین جهاد، در آخر الزمان است"(380).
از این روایت می توان فهمید که حضرت در آغاز کار با تعداد اندکی از یاران ظهور می کند به شکلی که مردم به حال آنان می گریند وتصور می کنند که بزودی دستگیر وکشته می شوند.
از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
"همانا قائم از راه کوه ذی طُوی با سیصد وسیزده مرد به عدد رزمندگان جنگ بدر فرود آید تا اینکه به حجر الاسود تکیه داده وپرچم پیروزی را برافرازد، علی بن حمزه گفت: این مطلب را به امام کاظم (علیه السلام) عرض کردم، امام فرمود: همراه با منشوری آماده اجرا"(381).
منظور روایت، این نیست که امام (علیه السلام) با یارانش قبل از ورود به مسجد الحرام در ذی طوی ظهور می کند بلکه منظور این است که آمدن امام (علیه السلام) واصحابش به مکه از راه ذی طوی ویا آغاز حرکت آنان به مسجد از آنجا صورت می گیرد ومنظور از پرچم پیروزی، پرچم پیامبر (صلی الله علیه وآله) است که طبق روایات نزد حضرت است، پرچمی که بعد از جنگ جمل گشوده نشده تا آنکه حضرت آن را به اهتزاز درآورد. بر اساس روایات، میراث پیامبر (صلی الله علیه وآله) وپیامبران دیگر نیز همراه آن حضرت است.
معنای عبارت " منشوری آماده اجرا " که در حاشیه روایت آمده این است که حضرت دستور العملی لازم الاجرا برای مردم بیرون می آورد. شاید این دستور العمل، همان عهدنامه معروف باشد که با بیان پیامبر (صلی الله علیه وآله) وخط امیر مؤمنان (علیه السلام) برای امام زمان (عجل الله فرجه) به نگارش درآمده است، چنانکه روایت در همان منبع بدان اشاره می کند.
در روایتی دیگر امام زین العابدین (علیه السلام) فرمود:
"مهدی از گردنه کوه طوی با سیصد وسیزده مرد به عدد رزمندگان جنگ بدر، فرود آید تا وارد مسجد الحرام شود. در مقام ابراهیم چهار رکعت نماز گزارد وبه حجر الاسود تکیه زند وپس از حمد وثنای خدا ویاد پیامبر (صلی الله علیه وآله) ودرود بر او، سخنانی گوید که هیچ یک از مردم، چنان سخنی نگفته باشد. نخستین کسانی که با او دست بیعت دهند جبرئیل ومیکائیل (علیهما السلام) باشند"(382).
البته روایات، فرازهایی از خطبه یا نخستین پیام حضرت را که برای اهل مکه ایراد می فرماید ونیز دومین پیامی که برای مسلمانان جهان ابلاغ می کند، آورده اند.
از آن جمله در نسخه خطی ابن حماد از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
"مهدی هنگام نماز عشاء ظهور کند، در حالی که پرچم رسول الله (صلی الله علیه وآله) وپیراهن وشمشیر او را با خود دارد ودارای نشانه ها (ی مخصوص) ونور وبیان است. وقتی نماز عشاء را بجای آورد، با صدای رسا فرماید: ای مردم خدا را بیاد شما می آورم وموقعیت تان را در پیشگاه خدا خاطرنشان می سازم، او حجت خود را برگزید وپیامبران را برانگیخت وکتاب آسمانی فرو فرستاد. وشما را فرمان داد که چیزی را شریک او قرار ندهید واطاعت خدا ورسول او کنید وزنده کنید آنچه را که قرآن زنده کرده وبمیرانید آنچه را که قرآن میرانده است (ترک کنید آنچه را که قرآن نهی کرده است) طرفدار راستی وهدایت وپشتیبان تقوا باشید.
زیرا نابودی وزوال دنیا نزدیک شده واعلان وداع نموده است. من شما را به خدا ورسول وعمل به کتاب خدا وترک باطل واحیاء سنت الهی دعوت می کنم. سپس حضرت به همراه سیصد وسیزده مرد به شمار یاران بدر ظهور خود را علنی کند. یارانی همچون ابرهای پائیزی، زاهدان شب وشیران روزند وبدون قرار قبلی گردهم آیند. خداوند سرزمین حجاز را برای مهدی (عجل الله فرجه) بگشاید، وهر کس از بنی هاشم را که در زندان بسر برد آزاد سازد. آنگاه درفش های سیاه در کوفه فرود آیند وگروهی را جهت بیعت به سوی مهدی (علیه السلام) گسیل دارند. حضرت لشکریان خود را به سراسر جهان اعزام کند تا ظلم وظالم از میان برود وشهرها به عدالت ودرستکاری درآیند"(383).
تعبیر "ابرهای پائیزی" برای این است که ابرهای پائیزی در آسمان پراکنده شده وسپس به هم متصل می گردند. تشبیه یاران مهدی به ابرهای پاییزی نخستین بار توسط امیر مؤمنان (علیه السلام) به کار رفته است(384). شاید این تعبیر را حضرت امیر (علیه السلام) از پیامبر (صلی الله علیه وآله) اقتباس کرده باشد واحتمال دارد ظهور مهدی (علیه السلام) وگرد آمدن یارانش در مکه چنانکه قبلا اشاره کردیم در فصل پائیز ویا آخر تابستان واقع شود.
ابو خالد کابلی می گوید: امام باقر (علیه السلام) فرمود:
"سوگند به خدا گویا قائم را می بینم در حالیکه به حجر الاسود تکیه داده وحق خویش را با سوگند خدا یاد می کند ومی گوید:
ای مردم: هر کس درباره خدا با من بحث ومناقشه کند، من نزدیک ترین مردم نسبت به خدا هستم.
ای مردم: هر کس درباره آدم با من بحث ومناقشه کند، من نزدیک ترین مردم نسبت به آدم هستم.
ای مردم: هر کس درباره نوح با من بحث ومناقشه کند، من نزدیک ترین مردم نسبت به نوح هستم.
ای مردم: هر کس درباره ابراهیم با من بحث ومناقشه کند، من نزدیک ترین مردم نسبت به ابراهیم هستم.
ای مردم: هر کس درباره موسی با من بحث ومناقشه کند، من نزدیک ترین مردم نسبت به موسی هستم.
ای مردم: هر کس درباره عیسی با من بحث ومناقشه کند، من نزدیک ترین مردم نسبت به عیسی هستم.
ای مردم: هر کس درباره محمد با من بحث ومناقشه کند، من نزدیک ترین مردم نسبت به محمد هستم.
ای مردم: هر کس درباره کتاب خدا با من به بحث ومناقشه بپردازد، من آگاه ترین مردم به کتاب خدا هستم، آنگاه به مقام ابراهیم رفته ودو رکعت نماز گزارد"(385).
در بعضی روایات، علاوه بر مطالب فوق عبارت های دیگری نیز آمده است، از جمله می گوید: "ای مردم، ما خدا را بیاری می طلبیم وهر کس دعوت ما را پذیرا باشد، ما اهل بیت پیامبر شما محمد (صلی الله علیه وآله) ونزدیکترین افراد به او هستیم... من بازمانده وجانشین آدم وذخیره نوح وبرگزیده ای از سلاله ابراهیم وبرگزیده خاندان محمدم... هان! کسی که در سنّت رسول خدا با من به بحث واستدلال پردازد، من به سنت رسول خدا از هر کس آگاه تر وسزاوارترم". آنگاه خداوند سیصد وسیزده یاور او را بدون وعده قبلی گرد او جمع نماید... آنها بین رکن ومقام با امام بیعت کنند. با آن حضرت عهدنامه ای است از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) که آنرا فرزندان از پدران به ارث گذاشته اند"(386).
در برخی احادیث آمده است که ابتدا یکی از اصحاب حضرت که مردم او را می شناسند در مسجد الحرام به پا می خیزد وآنان را برای شنیدن پیام حضرت وپذیرش دعوت او فرا می خواند.
از امام زین العابدین (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
"مردی وابسته به او برخیزد وندا دهد: ای مردم! این شخص، خواسته شماست که اینک نزدتان آمده، شما را به همان اموری دعوت می کند که پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) دعوت فرمود، با شنیدن این کلمات ناگهان مردم بپا خیزند، امام نیز برخیزد وچنین گوید: ای مردم! من فلانی فرزند فلانی فرزند پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) هستم، شما را دعوت می کنم به آنچه پیامبر خدا دعوت فرمود، در این وقت مردم آهنگ کشتن او را کنند، اما سیصد وچند تن از یاران حضرت به پا خاسته واز وقوع این حادثه جلوگیری نمایند"(387).
معنای جمله " مردی وابسته به او " یعنی از سلاله او ومعنای " بپا خیزند " یعنی می ایستند تا مهدی (علیه السلام) را که زبانزد مردم شده وچشم انتظار وی هستند ببینند وشاید هدفشان این باشد که برخیزند واز ترس رژیم حاکم، آماده بازگشت باشند.
واما آنها که بسوی امام هجوم می برند وآهنگ کشتن وی را دارند بی گمان از عمّال رژیم حجازند، روایت با دقت تمام حالت شور ونشاط مسلمانان را که در جستجوی حضرتند همراه با وحشت وخشم مردم از حکومت به تصویر می کشد.
نکته قابل توجه اینکه بعید به نظر می رسد یاران خاص امام (علیه السلام) برای آزاد سازی حرم ومکه آنهم در چنان فضای دشواری که روایات بیان می کنند، کافی باشند، فضائی که می توان آنرا از حادثه قتل وحشیانه نفس زکیه در دو هفته قبل از ظهور وبه جرم اینکه می گوید: من فرستاده مهدی (علیه السلام) هستم وفرازهایی از پیام امام (علیه السلام) را ابلاغ می کند، احساس کرد. بی تردید امام زمان (علیه السلام) علاوه بر اسباب غیبی که خداوند در اختیار وی قرار داده، وسائل طبیعی را نیز مهیا می کند تا سخنان خود را به شکل کامل به گوش مردم برساند وسپس یاران او بتوانند بر حرم شریف وآنگاه بر مکه تسلط یابند واین کار به دست صدها ویا هزاران نفر از یاران یمنی، ایرانی، حجازی وحتی مکی وی که طبق روایات، شماری از آنان با حضرت بیعت می کنند، انجام خواهد گرفت، اینها نیروهای انسانی ونظامی هستند که برای پیروزی نهضت مقدس حضرت مهدی (علیه السلام) اقدام به کارهای مهم وضروری می نمایند وزمام امور را در شهر مکه بدست می گیرند وموج پشتیبانی مردمی از آن حضرت را، به حرکتی سامان یافته تبدیل می کنند. در این ماجرا نقش سیصد وسیزده نفر یاران خاص امام (علیه السلام) نقش فرماندهی وساماندهی فعالیت های دیگر هواداران خواهد بود.
آنچه گفته شد، نشانگر این نیست که نهضت ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) نهضتی خونین است، چرا که روایات، وقوع هیچ درگیری یا کشتار در مسجد الحرام وحتی در مکه را نشان نمی دهد، از برخی دانشمندان شنیده بودم که یاران مهدی (علیه السلام) امام جماعت مسجد الحرام را در آن شب به هلاکت می رسانند. ولی من در این مورد روایتی نیافتم. تنها مطلبی که بدست آوردم عبارت کتاب الزام الناصب در ج 2 ص 166 به نقل از برخی علماء است که می گوید:
"روز دهم محرم حضرت حجّت خروج می کند ودر حالی که هشت رأس بزغاله لاغر را پیشاپیش خود می برد وارد مسجد الحرام می شود، وخطیبِ آنان را به هلاکت می رساند وچون خطیب کشته شد، حضرت از چشم مردم در کنار کعبه غایب می شود وچون شب شنبه فرا رسد بر فراز بام کعبه می رود وسیصد وسیزده تن یاران خود را ندا می کند، آنان از شرق وغرب زمین گرد او جمع می شوند وصبح روز شنبه مردم را به بیعت با خود فرا می خواند".
اما این سخنان، روایت نیست. بعلاوه مطالب آن همچنانکه اشاره کردیم، پایه واساس استواری ندارد.
بنابراین بهتر است بگوئیم، نهضت ظهور آن حضرت، نهضتی است پاک وبدون خونریزی. واین واقعه به دلیل حمایت های غیبی امام (علیه السلام) وترس ووحشتی که خداوند در دل دشمنان او می اندازد عملی می گردد. از سوی دیگر افکار عمومی مردم مشتاقانه ظهور وی را لحظه شماری می کنند وخود حضرت با نقشه دقیقی که جهت تسلط بر حرم، مراکز قدرت ومواضع حساس مکه دارد، بدون جنگ وخونریزی ماجرا را به اتمام می رساند. وبعید نیست اجرای بدون درگیری این عملیات به خاطر پاسداری از حرمت حرم وقداست مکه مکرمه باشد.
* * *
... در آن شب مبارک، شهر پر عظمت مکه، نفس آسوده ای می کشد وپرچم امام زمان (علیه السلام) بر فراز آن به اهتزاز درآمده ونور بقیة اللهی از آن پرتو افکن می شود... در حالیکه دشمنان ورسانه های خبری جهانی همسو با آنها می کوشند تا پیروزی نهضت مقدس حضرت را سرپوش گذاشته وبا مخفی کردن حوادث ظهور آنرا حرکتی از سوی افراطیون ومدعیان مهدویت جلوه دهند که قبلا تعدادی از آنان در مکه ودیگر نقاط نابود شده اند. از سوی دیگر دشمنان حضرت در داخل مکه دست به تحرک وسیعی می زنند تا از رهبری نهضت ونیروهای او ونقاط ضعف آنان کسب اطلاع نموده وآنرا در اختیار سفیانی قرار دهند، نیروهای سفیانی دستور دارند در سریعترین زمان ممکن خود را به مکه برسانند.
روز عاشوراء که به گفته بعضی روایات روز شنبه است، حضرت (علیه السلام) وارد مکه می شود تا بر جهانی بودن نهضت خویش تأکید نماید وتمام ملتهای مسلمان وملل جهان را به زبان خودشان مورد خطاب قرار دهد واز آنان علیه کافران وستمگران یاری طلبد. از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"قائم، روز شنبه که روز عاشورا است روزی که حسین (علیه السلام) در آن به شهادت رسید خروج می کند"(388).
روایت قبلی، ظهور حضرت را روز جمعه بعد از نماز عشاء بیان کرده بود، حال با توجه به این دو روایت می توان گفت که ظهور امام (علیه السلام) در دو مرحله انجام می شود.
ابتدا سلطه امام بر حرم ومکه در شب دهم محرم صورت می گیرد واین عمل مقدمه اعلان ظهور، برای جهانیان در روز شنبه است که همزمان با روز عاشورا است.
بی تردید این حادثه برای دولت های جهان دارای اهمیت بوده وانعکاس فراوانی در میان ملل مسلمان دارد. بویژه زمانی که حضرت، مردم را از معجزه ای که پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) بیان کرده باخبر می سازد، معجزه ای که طی آن لشکریان سفیانی که اهل سوریه هستند وبرای سرکوبی نهضت حضرت به سوی مکه می آیند، در زمین فرو خواهند رفت.
روایاتی که از مدت اقامت حضرت در مکه واقدامات او خبر دهد اندک است.
یکی از آنها می گوید:
"امام در مکه تا زمانی که خدای سبحان اراده کند باقی می ماند"(389).
روایت دیگری می گوید: امام (علیه السلام) بر دزدان کعبه اجرای حد می نماید، ممکن است مراد از دزدان کعبه، حکام حجاز قبل از ظهور حضرت باشند. اما بی گمان از جمله اقدامات حضرت، ایراد خطابه برای ملل اسلامی واعلان موضع سیاسی جهانی او خواهد بود.
به گفته روایات، امام (علیه السلام) از مکه خروج نمی کند مگر پس از وقوع معجزه فرو رفتن سپاه سفیانی در زمین، اما بنظر می رسد که این سپاه بعد از علنی شدن نهضت امام به سرعت برای سرکوبی آن عازم مکه می شود وقبل از رسیدن به مکه خداوند آنها را در زمین فرو می برد.
آری، سردمداران کفر در غرب وشرق عالم در برابر پیروزی نهضت حضرت مهدی (علیه السلام) واکنش شدیدی از خود نشان می دهند وآنچنان به خشم می آیند که تسلط بر اعصاب وروان خویش را ا ز دست می دهند، امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
"وقتی پرچم حق آشکار گردد، اهل شرق وغرب بر آن نفرین کنند، پرسیدم چرا؟ فرمود: به سبب آنچه که از بنی هاشم می بینند"(390) ودر روایتی " به سبب آنچه از اهل بیت او پیش از او می بینند".
این روایت نشانگر آن است که چند جنبش زمینه ساز، قبل از حضرت وجود خواهد داشت که رهبری غالب آنها را سادات بنی هاشم بر عهده دارند وکفر جهانی از ناحیه این جنبش های اسلامی وموج اسلام خواهی آنها، با دشواریهای فراوانی روبرو می شود.
بنا به نقل روایات، امام (علیه السلام) پس از نصب فرمانداری برای مکه، با سپاه خود که مرکب از ده هزار ویا بیشتر است، رهسپار مدینه می گردد، امام باقر (علیه السلام) فرمود:
"با قائم بر اساس کتاب خدا وسنت رسول در مکه بیعت کنند وامام حاکمی بر مکه گمارد وآنگاه راهی مدینه شود، در بین راه به او خبر رسد که نماینده او را کشته اند، امام به مکه بازگردد وفقط قاتل یا قاتلان او را به هلاکت رساند"(391).
از امام صادق (علیه السلام) منقول است که فرمود:
"او اهل مکه را با حکمت وموعظه نیکو، به حق دعوت کند وآنها اطاعت کنند. آنگاه مردی از خاندان خود را بعنوان نماینده خویش بر آنها بگمارد وآهنگ مدینه نماید. همینکه امام از مکه خارج گردد، به نماینده او حملهور شوند، از این رو امام بسوی آنها بازگردد، آنان سرافکنده وگریان نزد امام بشتابند وگویند: ای مهدی آل محمد! توبه توبه (از کرده خود پشیمانیم، از ما درگذر) امام آنها را موعظه وبه آنان اعلان خطر نماید واز تبهکاری برحذر دارد ونماینده ای دیگر از میان آنها انتخاب وسپس رهسپار مدینه گردد"(392).
البته این روایت، اشاره به جنبشی که با امام در مکه درگیر شود ندارد ودر روایت اول که می گوید: قاتلان را می کشد، ممکن است منظور افرادی باشند که نماینده وی را در مکه کشته اند.
امام (علیه السلام) در سر راه خود به مدینه، از محل فرو رفتن لشکر سفیانی در زمین، عبور می کند، چنانکه روایتی در کتاب تفسیر عیاشی از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده که فرمود:
"مردی از آنان (آل محمد) در حالی که سیصد وسیزده تن او را همراهی می کنند وپرچم پیامبر (صلی الله علیه وآله) را با خود دارد، آهنگ مدینه نماید (تا به محلی می رسند) امام می فرماید: اینجا محل فرو رفتن لشکریان در زمین به فرمان خداست واین تأویل آیه قرآن است که فرمود: آیا کسانی که به نیرنگ خویش توطئه های زشت انجام دادند در امانند از اینکه خداوند آنها را به زمین فرو برد یا عذاب از جائی که فکرش را نمی کنند آنان را فرا گیرد. یا آنها را در حال رفت وآمدشان بگیرد. پس آنها هرگز ناتوان کننده خدا نیستند"(393).
آزاد سازی مدینه منوّره وحجاز
روایات می گویند بر خلاف مکه، حضرت در مدینه منوره درگیر یک یا چند نبرد خواهد شد. از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که در روایتی طولانی چنین فرمود:
"... آنگاه وارد مدینه شود، پس قریش از آنها پنهان گردند. واین گفته علی بن ابی طالب (علیه السلام) درباره آنهاست که فرمود: بخدا سوگند قریش آرزو کنند که ای کاش می توانستند تمام دارائی خود وآنچه را که خورشید بر آن می تابد بدهند ودر عوض به اندازه زمان کشتن شتری، علی بن ابی طالب را در کنار خود بیابند(394). سپس حادثه ای به وقوع پیوندد که پس از آن قریش گویند: ما را نزد این طاغی ببرید، سوگند بخدا اگر او محمدی یا علوی یا فاطمی بود دست به این عمل نمی زد، آنگاه خداوند به شکل کامل حضرت را بر آنان مسلط گرداند وحضرت قاتلان را به هلاکت رسانده وهمه وابستگان به آنها را به اسارت گیرد، سپس حرکت کرده ودر شَقْره(395) فرود آید، در آنجا به وی خبر رسد که نماینده او را کشته اند، دگر بار به سوی آنها بازگردد وآنان را چنان هلاک کند که کشتار حَرّه در برابر آن ناچیز نماید. آنگاه مردم را به کتاب خدا وسنت پیامبرش دعوت کند.."(396).
این روایت بیانگر دو نبرد در شهر مدینه است. نخستین نبرد بعد از وقوع حادثه ای است که بدست حضرت صورت می پذیرد وقریش ودیگران آن را نکوهش نموده وناخوش می دارند. بنظر می رسد که آن حادثه در ارتباط با تخریب مسجد پیامبر وقبر مطهر آن حضرت وبازسازی آنها باشد، چنانکه روایات دیگر نیز آنرا بیان کرده اند. دشمنان آن حضرت این رویداد را بهانه ای برای تحریک مردم علیه امام (علیه السلام) ومبارزه با وی قرار می دهند، حضرت با آنها به نبرد برمی خیزد وطبق روایتی دیگر، صدها تن از آنها را به هلاکت می رساند، در این هنگام است که قریشیان یعنی بستگان قبایل قریش آرزو می کنند که ای کاش امیر مؤمنان (علیه السلام) هر چند به مقدار کشتن ماده شتری حضور داشت تا آنها را از دست انتقام مهدی نجات می داد زیرا سیاست امیر مؤمنان (علیه السلام) در مورد آنها سیاست بردباری وگذشت بوده است.
اما نبرد دوم، بعد از پایان دادنِ به جنبش مخالفان وتعیین حاکم برای مدینه است وآنگاه که امام به سوی عراق یا ایران رهسپار می شود ودر منطقه شقره یا شقرات که احتمالا اردوگاه سپاه حضرت است، فرود می آید. خبر می رسد بار دیگر مردم مدینه دست به اقداماتی در مخالفت با حضرت زده ونماینده منصوب امام (علیه السلام) در مدینه را به قتل رسانده اند. امام (علیه السلام) به مدینه بازمی گردد وبیش از کشتاری که لشکر اموی در واقعه مشهور " حره " از مردم مدینه داشت از آنان به قتل می رساند ومجدداً مدینه را تحت فرمانروائی خود درمی آورد. شمار کشتگان حرّه با توجه به منابع تاریخی، بیش از هفتصد شهید ذکر شده است اما انقلاب وشورش حرّه علیه یزید بن معاویه بعد از قیام امام حسین (علیه السلام) اتفاق افتاد وانقلابی بود بر حق ومشروع. بر خلاف طغیان اهل مدینه بر ضد امام مهدی (علیه السلام). وتشبیه این دو حادثه به یکدیگر صرفاً به جهت تعداد کشته گان آن حادثه است.
صاحب کتاب " یوم الخلاص " در ص 265 بخشی از روایت سابق در تفسیر عیاشی را آورده واز آن چنین استفاده کرده که حضرت فقط هنگام ورود به مدینه درگیر نبرد خواهد شد... در حالی که ملاحظه می کنید این روایت بعد از ورود امام (علیه السلام) به مدینه از دو نبرد خبر می دهد. روایاتِ کتاب یوم الخلاص نیاز به دقت وبررسی دارد، زیرا مؤلف آن به خود اجازه داده که روایات را جزء جزء نموده واجزاء بعضی را به برخی دیگر ضمیمه نماید، آنگاه آن روایتِ ترکیب شده را به مأخذی نسبت دهد که تنها بخشی از روایت، یا مشابه آن، در مأخذ آمده است!
احتمال دارد هنگام ورود حضرت به مدینه عناصر باقی مانده حکومت ویا نیروهای سفیانی، مقاومتی از خود نشان داده یا نبردی بین آنان واقع شود وامام (علیه السلام) بر آنان پیروز گردد.
ولی من روایتی که نشانگر این درگیری باشد ندیدم، اما روایتی یافتم که به رضایت اهل مدینه از حضور حضرت وعدم مقاومت آنها در برابر امام (علیه السلام) اشاره می کند. در کتاب کافی از امام صادق (علیه السلام) در ضمن روایتی مفصّل آمده است که فرمود:
"در آن روز هر کس از فرزندان علی (علیه السلام) که در مدینه باشد به مکه گریزند تا در آنجا به صاحب امر ملحق گردند وصاحب امر رهسپار عراق شده ولشکری را به مدینه گسیل دارد تا مردم آن سامان در امنیت بسر برند ومردم دوباره به مدینه برگردند"(397).
آنچه محتوای این روایت را تأیید می کند آن است که اهل مدینه نظاره گر لشکر سفیانی بوده ووقوع معجزه فرو رفتن آنان در زمین را مشاهده کرده وضعف حکومت حجاز وچه بسا سقوط آن بعد از واقعه فرو رفتن سفیانیان را دیده وشاهد موج پشتیبانی افکار عمومی از حضرت مهدی (علیه السلام) بوده اند... علاوه بر همه اینها احساس مردم مدینه این است که امام از خود آنان است.
همانطور که ملاحظه می کنید این روایت نشان می دهد که در آن دوره امام شخصاً به مدینه وارد نمی شود، بلکه سپاهی را به آنجا اعزام می کند. این احتمال به واقعیت نزدیک تر است.
به هر حال روایات، حاکی از آن است که خداوند، حجاز را به دست حضرت آزاد می سازد واین بدان معنی است که عناصر باقیمانده حکومت ضعیف حجاز سقوط کرده وبقایای نیروهای سفیانی شکست می خورند. احتمال دارد آزاد سازی حجاز وبیعت مردم آن سامان با حضرت، بعد از استیلای امام (علیه السلام) بر مکه وپس از وقوع معجزه فرو رفتن سفیانیان باشد.
با قرار گرفتن سرزمین حجاز تحت فرمانروائی امام، قلمرو دولت آن بزرگوار با وجود مخالفانی در عراق، کشورهای یمن، حجاز، ایران وعراق را دربرمی گیرد.
با توجه به تسلط امام بر حجاز، باید خلیج نیز تحت فرمان امام درآید. این اتفاق ممکن است با کمک ملت های آن منطقه ویا با پشتیبانی یاران یمنی وایرانی صورت پذیرد.
برپایی دولتی با این گستردگی، به رهبری امام مهدی (علیه السلام) واکنش شدیدی در شرق وغرب خواهد داشت زیرا تسلط حکومت مهدی (علیه السلام) بر تنگه باب المندب وتنگه هرمز، خطری استراتژیک واقتصادی برای آنان محسوب می گردد ومهمتر از آن، خطر تمدن وگسترش فرهنگ اسلام است که موجودیت شرق وغرب ویهود را به لرزه می اندازد. در روایتی از امام صادق (علیه السلام) بیان شد که شرق وغرب، پرچم مهدی (علیه السلام) یعنی انقلاب وحکومت او را نفرین می کنند.
احتمال دارد که نیروهای غرب وشرق پس از آنکه تمام نفوذ وسلطه خود را در مناطق آزاد شده از دست دادند، ناوهای جنگی خود را در خلیج فارس ودریاهای مجاور منطقه به حرکت درآورند. وچیزی جز حضور در دریا وتهدید با نیروی دریائی وهوائی برایشان باقی نماند وچه بسا همانها آتش افروزانِ درگیری های بصره ومنطقه اصطخر باشند که بزودی به ماجرای آن خواهیم پرداخت.
حرکت حضرت مهدی (علیه السلام) بسوی ایران وعراق
در روایات پیرامونِ حرکت حضرت از حجاز، تفاوت هایی به چشم می خورد.
تصویر کلی بسیاری از احادیث شیعه بیانگر آن است که امام (علیه السلام) مستقیماً از حجاز رهسپار عراق می گردد. برخی منابع دیگر می گویند: او مستقیم از شهر مکه وارد آن سامان می شود. این مطلب، روایت کتاب کافی را تأیید می کند که می گفت امام (علیه السلام) لشکری به سوی مدینه گسیل می دارد.
اما روایات منابع سنی، گویای آن است که حضرت از مکه به شام وقدس می رود یا ابتدا به عراق وسپس به سوی شام وقدس حرکت می نماید. تنها یکی دو روایت در نسخه خطی ابن حماد می گوید: امام (علیه السلام) ابتدا به جنوب ایران می آید وایرانیان به همراه رهبر خراسانی آنان وفرمانده سپاه وی شعیب بن صالح با حضرت بیعت می نمایند وآنگاه به اتفاق ایرانیان در منطقه بصره به نبرد علیه سفیانی می پردازند. سپس حضرت وارد عراق می گردد.
آنچه از مجموع روایات استفاده می شود این است که آغاز نهضت ظهور امام (علیه السلام) شهر مکه وهدف آن قدس شریف است. اما در این میان، مدتی به سر وسامان دادن دولت جدید خود وبویژه وضع عراق وتدارک سپاه خویش جهت پیشروی به سوی قدس خواهد پرداخت.
بدیهی است روایات ما در صدد بیان همه تحرکات واقدامات امام (علیه السلام) نبوده اند بلکه آنها، تنها حوادثی را به تصویر می کشند که اعلان آن زیانی به نهضت امام وارد نساخته وشوق امید در دل مسلمانان را زنده می نماید وبا تقویت روح ایمان، آنان را بر یاری ونصرت حضرت آماده کند.
به احتمال قوی امام (علیه السلام) در این مدت به اقتضای مصلحت، بین حجاز، ایران، عراق ویمن در رفت وآمد خواهد بود وشخصاً در نبردهای سپاهش شرکت نخواهد کرد مگر وقتی که ضرورت این حضور احساس شود.
در فصلی که مربوط به ایران بود روایتی را برگزیدیم که بر اساس آن آمدن امام (علیه السلام) به جنوب ایران از چند جهت قابل پیش بینی است:
الف: روایات موجود در منابع شیعه وسنی بیانگر آن است که جنگ بصره بعد از آزاد شدن حجاز به وقوع می پیوندد. جنگی که از آن به جنگی بزرگ وسرنوشت ساز تعبیر شده است.
ب: بخش اصلی سپاه امام را حداقل در آن منطقه، ایرانیان تشکیل می دهند.
بنابراین آمدن امام (علیه السلام) به ایران جهت آمادگی در جنگ بصره وخلیج فارس، امری طبیعی خواهد بود. ابن حماد در نسخه خطی خود از ولید بن مسلم ورشد بن سعد از ابو رومان از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) آورده است که حضرت فرمود:
"وقتی سواران سفیانی به سوی کوفه روی آورند، گروهی را به جستجوی اهل خراسان فرستند ودر آن حال اهل خراسان در جستجوی مهدی بیرون آیند، آنگاه بین امام ومرد هاشمی با درفش های سیاه که شعیب بن صالح پیشاپیش آنها است ملاقاتی رخ دهد سپس در دروازه استخر، امام ویاران سفیانی با یکدیگر برخورد نمایند بگونه ای که بین آنها کارزار بزرگی اتفاق افتد سپس یاران درفش های سیاه غلبه یابند وسپاه سفیانی از معرکه بگریزند، در این هنگام مردم تمنای دیدار مهدی کنند واو را جویا شوند".
اگر چه سند این روایت ضعیف است ودر متن آن آشفتگی وجود دارد اما جنگ بصره را که در فصل مربوط به عراق گذشت تأیید می کند همچنانکه روایات مربوط به عکس العمل شدید شرق وغرب در برابر پیروزی انقلاب مهدی (علیه السلام) نیز، برخی از روایات نبرد بصره را تأیید می کند وبیانگر آن است که طرف مقابل مهدی (علیه السلام) ویارانش، غربی هایی هستند که پیرو انجیل اند وبه احتمال زیاد لشکر سفیانی پیش قراول نیروهای غربی است.
امیر مؤمنان (علیه السلام) در خطبه ای مفصل راجع به بصره می فرماید:
"از اهل بصره به تعداد شهدای ابُلّه در پی او (سفیانی) روان شوند، در حالی که انجیل هایشان بر سینه شان آویخته است"(398) در تفسیر عیاشی آمده است: امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه "یا معشر الجن والإنس إن استطعتم أن تنفذوا من أقطار السموات والأرض فأنفذوا لا تنفذون إلا بسلطان"(399) فرمود:
"او (امام زمان (علیه السلام)) با هفت قبّه نور در پشت کوفه فرود آید ومشخص نشود که در کدامیک قرار دارد واین آیه مربوط به زمان فرود او است".
ودر روایت دیگر آمده است: "حضرت در قبه ای از نور، در پشت کوفه ودر منطقه فاروق فرود آید".
ممکن است این حادثه کرامتی آسمانی نسبت به حضرت باشد وشاید هم تعبیری از ورود امام (علیه السلام) بوسیله یک اسکادران هواپیما ویا وسائل مشابه باشد که در روایات به قبه نور تعبیر شده است، به هر حال بیان این مطلب به تفسیر آیه شریفه کمک می کند.
درباره اقدامات امام (علیه السلام) در عراق روایات زیادی وارد شده که برخی را در فصل مربوط به عراق یادآور شدیم وسایر موارد را در اینجا بطور خلاصه می آوریم.
الف: روایات بسیاری درباره تصفیه اوضاع داخلی عراق وکشته شدن گروههای شورشی بدست امام (علیه السلام) وارد شده که بیشتر آنها در جای خود بیان شد.
ب: ورود حضرت به کوفه، نجف وکربلا وانتخاب کوفه به عنوان مرکز، وساخت مسجد جامعی با کاربرد جهانی در نزدیکی کوفه که طبق روایات دارای یک هزار در ورودی خواهد بود.
از امام صادق (علیه السلام) منقول است که فرمود:
"زمانی که قائم ما قیام کند، زمین به نور الهی روشن ودرخشان گردد بگونه ای که مردم از پرتو خورشید بی نیاز شوند وعمر مردان در زمان حکومت او چنان طولانی شود تا هر مردی صاحب هزار فرزند پسر گردد ودر آنها دختر نباشد. وی مسجدی در نجف بنا کند که دارای هزار در است. خانه های کوفه به نهر کربلا وبه حیره متصل گردد تا جائی که اگر کسی روز جمعه با استری چابک ولاغر، آهنگ آن دیار کند تا نماز جمعه را درک کند موفق نشود"(400).
ونیز امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
"وقتی جمعه دوم فرا رسد مردم گویند ای فرزند پیامبر خدا، نماز جمعه به امامت شما برابر با نماز پشت سر رسول خدا (صلی الله علیه وآله) است واین مسجد گنجایش ما را ندارد، آنگاه امام نقشه مسجد مستحکمی را ترسیم کند که دارای هزار در باشد ومردم را در خود جای دهد"(401).
ظاهراً منظور از هزار در، وسعت وگستردگی مسجد است، زیرا مسجدی که مسلمانان بخواهند از سراسر جهان برای شرکت در نماز جمعه به امامت حضرت گردهم آیند، با در نظر گرفتن امکانات جانبی مورد نیاز از قبیل فرودگاه، ترمینال، پارکینگ و... مساحتی بین کوفه وکربلا را نیاز دارد که بالغ بر هشتاد کیلومتر است.
ج: از دیگر اقدامات حضرت، اعتلا بخشیدن به موقعیت کربلا بعنوان یک پایگاه جهانی وتکریم از جد بزرگوارش، حضرت حسین بن علی (علیه السلام) است.
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"خداوند کربلا را دارای موقعیت ومقامی قرار دهد که محل آمد وشد فرشتگان ومؤمنان گردد وبه عالی ترین مقام ومرتبه برسد"(402).
د: معجزه ای در نجف از حضرت ظاهر شود. آن هنگام که حضرت، زره جدش پیامبر (صلی الله علیه وآله) را بپوشد وبر مرکب ویژه او سوار شود وجهان را به پرتو خود روشنائی بخشد، بگونه ای که مردم هر جا که هستند، حضرت را ببینند، در حالی که او در جایگاه خویش مستقر است. از امام صادق (علیه السلام) در این باره منقول است که فرمود: "گویا من قائم را در پشت نجف مشاهده می کنم که زره پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) را به تن کرده زرهی که متوازن با قامت اوست سپس آن را جابجا می کند تا بر قامتش موزون گردد. آنگاه زره را با جامه ای ابریشمی بپوشاند. سپس بر اسب ابلق خود که میان دو چشمش ستونی از نور می درخشد سوار شود وآنرا به پرواز درآورد، اهل هیچ سرزمینی نیست که این نور به آنها نرسد تا نشانه ای برایشان باشد، سپس حضرت پرچم پیامبر (صلی الله علیه وآله) را برافرازد وبا برافراشتن آن، شرق وغرب جهان به نورش روشن گردد"(403).
در همین منبع از امیر مؤمنان (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
"گویا او را می بینم بر اسبی سپید پا که ستونی از نور از پیشانیش می درخشد نشسته واز وادی السلام به سوی رودخانه سهله پیش می رود ودر حال دعا چنین می گوید: "لا إله إلا الله حقاً حقاً، لا إله إلا الله تعبّداً ورقاً. اللهم معزَّ کلِّ مؤمن وحید ومذلّ کل جبّار عنید، أنت کنفی حین تعیینی المذاهب، وتضیق علی الأرض بما رحبت، اللهم خلقتنی وکنت غنیا عن خلقی، ولولا نصرک إیای لکنت من المغلوبین، یا منشر الرحمة من مواضعها، ومخرج البرکات من معادنها، ویا من خص نفسه بشموخ الرفعة فأولیاؤه بعزه یتعززون، یا من وضعت له الملوک نیر المذلة علی أعناقهم، فهم من سطوته خائفون..".
در صفحات آینده به امدادهای غیبی، کرامات ومعجزاتی اشاره خواهیم کرد که خداوند بدست حضرت آشکار می سازد وروایاتی را بیان خواهیم کرد که بیانگر تکامل علوم در عصر حضرت است.
ه: از جمله اقدامات حضرت (علیه السلام) در عراق انتخاب مسجد سهله بعنوان محل سکونت خود وخانواده او است. مسجد سهله در کنار کوفه است.
در این باره روایاتی وارد شده وگویای آن است که حضرت (علیه السلام) پس از ظهور، دارای همسر وفرزند خواهد بود.
و: توقف طولانی حضرت در عراق قبل از حرکت به طرف قدس نیز قابل توجه است:
"سپس آن حضرت به کوفه آمده وتا زمانی که خدا بخواهد در آنجا اقامت گزیند"(404).
بنظر می رسد علت این توقف طولانی، سر وسامان دادن به وضع داخلی عراق، تثبیت کوفه بعنوان مرکز حکومت، جمع کردن نخبگان اصحاب حضرت از تمامی عالم، تجهیز واعزام نیروهای نظامی به دیگر کشورها وسرانجام حرکت بسوی قدس وفتح بیت المقدس باشد.
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: هنگامی که قائم (علیه السلام) وارد کوفه شود، هیچ مؤمنی باقی نماند مگر آنکه در کوفه باشد یا به آن سو حرکت کند واین را امیر المؤمنین (علیه السلام) خبر داده است. آنگاه حضرت به اصحابش فرماید: به سوی این طغیانگر (یعنی سفیانی) حرکت کنید(405).
همچنین فرمود: گویا قائم (علیه السلام) را می بینم که از مکه بسوی نجف کوفه در حرکت است، در حالیکه پنج هزار فرشته با او همراهند. جبرئیل از سمت راست، میکائیل از سمت چپ ومؤمنین در پیش رو قرار دارند. او سپاهیانش را به تمام کشورها اعزام می کند(406).
ودر روایت دیگر آمده که " شعیب بن صالح پیشاپیش سپاه اوست " او فرمانده سپاه است.
در بعضی روایات آمده: اولین سپاهی که حضرت گسیل می دارد، برای جنگ با ترک ها است.
در کتاب خطی ابن حماد ص 58 از ارطاة چنین نقل می کند: سفیانی با ترک ها می جنگد ولی نابودی ترک ها بدست مهدی (علیه السلام) است. این اولین پرچمی است که حضرت برای جنگ برافرازد وبه سوی ترکها اعزام نماید(407).
از مجموع روایات چنین برمی آید که امام (علیه السلام) در عراق به کارهای زیر بنائی نظیر سر وسامان دادن به اوضاع دولت جدید وتثبیت آن، برقراری امنیت در مرزهای شرقی از سمت روسیه وچین وآنگاه بسیج عمومی سیاسی ونظامی جهت نبرد بزرگ آزاد سازی قدس اقدام می نماید.
پیشروی به سوی قدس
احادیث می گویند که حضرت مهدی (علیه السلام) برای نبرد با رومیان سپاهی به انطاکیه می فرستد که در میان آنها بعضی از اصحاب امام حضور دارند، آنها از غار انطاکیه صندوق مقدس را بیرون می آورند صندوقی که در آن نسخه اصلی تورات وانجیل موجود است(408).
پیدا شدن صندوق مقدس برای غربی ها که نیروهایشان را برای جنگ با حضرت در ساحل انطاکیه آماده کرده اند، نقش بازدارنده خواهد داشت.
بر اساس روایات، این نیروها در پی ندای آسمانی ماه رمضان، در آن منطقه فرود می آیند وخداوند اصحاب کهف را بعنوان معجزه برای آنان آشکار می سازد.
از امیر مؤمنان (علیه السلام) منقول است که فرمود:
"رومیان به ساحل دریا نزدیک غار اصحاب کهف روی آورند وخداوند آن جوانان را همراه با سگشان از غار برانگیزد، دو نفر از آنان به نامهای ملیخا وخملاها، دو شاهد مسلّم برای حضرت قائم اند"(409).
شاید عبارت اخیر به این معنا باشد که ملیخا وخملاها نزد حضرت آمده وبیعت می کنند ویا میراث هایی که اصحاب کهف با خود دارند، تقدیم حضرت می نمایند.
ظهور معجزه امداد غیبی، غربیان را در ورود به جنگ با حضرت وطرفداری از یهودیان وسفیانی دچار تردید می کند.
معجزه اول؛ ظاهر شدن اصحاب کهف ومعجزه دوم استخراج صندوق مقدس ونسخه هایی از تورات وانجیل از غار انطاکیه واستدلال یاران حضرت بوسیله آنها بر غربیهاست. از این رو بعید بنظر می رسد که بین غربی ها وحضرت در انطاکیه درگیری بوجود آید.
همچنانکه پیاده شدن نیروهای غربی در ساحل ترکیه ونه خود ترکیه، حاکی از آن است که این کشور خارج از نفوذ غربی هاست یا اینکه ترکیه در آن برهه با قیام وانقلاب مردم ویا توسط سپاهیان حضرت آزاد گشته است.
اما نیروهای رومی (غربی) که در ساحل فلسطین (رمله) پیاده می شوند همان نیروهایی هستند که در برخی از روایات، به شورشیان روم توصیف شده اند وبه نظر می رسد که آنها در نبرد قدس به جانبداری از یهودیان وسفیانی شرکت کنند.
همچنین بعضی روایات بیانگر آن است که حضرت، سپاه خود را برای ورود به نبرد قدس به سوی شام اعزام می کند واحتمال دارد که امام (علیه السلام) شخصاً در آن نبرد شرکت نکند بلکه پس از شکست دشمنان، وارد قدس شود. ولی بیشتر روایات حاکی از آن است که امام (علیه السلام) به همراه سپاهیان خود رهسپار منطقه شده ودر "مرج عذراء" نزدیک دمشق اردو می زند.
امام باقر (علیه السلام) فرمود:
"آنگاه (امام) به کوفه می آید وتا زمانی که خدا بخواهد در آنجا می ماند تا اینکه بر آنجا سیطره یابد، سپس با همراهان خود به" مرج عذراء " وارد شود وعده زیادی از مردم به او بپیوندند. در آن هنگام سفیانی در وادی رمله است. آن روز، روز جابجائی (نیروها) است، جمعی از پیروان آل پیامبر (صلی الله علیه وآله) که با سفیانی همراهند به نیروهای امام (علیه السلام) ملحق شوند وگروهی از طرفداران سفیانی که در زمره پیروان آل پیامبر خود را جا زده اند بیرون آمده وبه سپاه سفیانی بپیوندند، وهر دسته ای به پرچم ولشکر خود ملحق شوند. امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمود: در آن روز، سفیانی وهر که با او باشد کشته شوند، حتی خبر دهنده ای از آنان باقی نماند ودر آن روز زیانکار است کسی که از غنائم فراوان سفیانی محروم بماند"(410).
از این روایت می توان فهمید که پشتیبانی افکار عمومی از امام سبب می شود ورود سپاهیان حضرت به خاک سوریه، بدون هیچ مقاومتی صورت گیرد وحضرت در سی کیلومتری دمشق اردوگاه خود را مستقر سازند.
نبرد امام (علیه السلام) با یهود
بر اساس روایات، چهره سیاسی منطقه، قبل از نبرد قدس بدین گونه است:
پیروزی های غیر منتظره یاران حضرت در یمن، حجاز، عراق واحتمالا پیروزی او بر غربی ها در منطقه خلیج، رومی ها وغربی ها را از رویاروئی با حضرت به شدت نگران وهراسان می سازد. این هراس با موج خروشان ملت های مسلمان بویژه مسلمانان منطقه در حمایت از امام (علیه السلام) قوت می گیرد. پیدایش معجزات ونشانه های الهی پیش از ظهور یا همزمان با آن نیز تأثیر شگرفی بر ملتهای غربی خواهد گذاشت وبر آشفتگی وضع حکومتهای آنها خواهد افزود به شکلی که آنها به کاری غیر از اعزام نیروهای خود به ساحل انطاکیه ورمله در فلسطین ویا مصر اقدام دیگری نخواهند کرد.
بنابراین نقش غربیها در این نبرد، تنها به پشتیبانی از هم پیمانان یهودی وسفیانی منحصر خواهد شد.
اما وضع یهودیان بسیار وحشتناک تر وپیچیده تر است، چرا که این جنگ برای آنان سرنوشت ساز است از این رو یهودیان ترجیح می دهند که از درگیری مستقیم با سپاه مهدی (علیه السلام) اجتناب کرده وبه جای آن با حمایت از خطوط مشترک دفاع عربی که با سفیانی تشکیل می شود، اهداف خود را پیگیری کنند. این یک اصل کلی وسنت ثابت میان حکومت های طغیانگر است که همواره ترجیح می دهند تا دیگران به نمایندگی از طرف آنها بجنگند ودر پس پرده ودر خط دوم یا سوم باقی بمانند چنانکه امروز این روش را در میان یهودیان بطور عموم مشاهده می کنیم.
در همین حال، افکار عمومی مردم منطقه، در راستای حمایت شدید از امام (علیه السلام) پیش می رود واین حمایت به حدی است که اگر پشتیبانی نیرومند قدرت های خارجی غربی ویهودی از سفیانی نباشد، می توانند سفیانی را نابود وسرزمین شام را به حکومت حضرت ملحق کنند.
اما بعید نیست همزمان با عقب نشینی نیروهای سفیانی از مقابل سپاه حضرت، سرزمین شام در حالت خلأ یا شبه خلأ سیاسی قرار گیرد.
ابن حماد، در نسخه خطی کتاب خود، بیست روایت را تحت عنوان "خروج مهدی از مکه به سوی بیت المقدس" آورده که تعدادی از آنها در منابع ما شیعیان نیز وجود دارد. از جمله روایت ابن وزیر غافقی از علی (علیه السلام) است که می فرماید:
"او با تعداد حداقل دوازده وحداکثر پانزده هزار نفر، خروج کند، ترس ووحشت پیشاپیش او (به دل دشمنان) راه یابد. با هر دشمنی برخورد کند به فرمان خدا از پای درآورد، شعارشان درهم کوبیدن دشمنان است. در راه خدا از سرزنش هیچ ملامتگری نهراسند. سپس هفت لشکر از شام بسوی آنها هجوم آورد که جملگی را شکست داده وآنها را به اسارت خویش درآورند. در آن زمان محبت، نعمت وفضای " قاصه " و" بزاره " به میان مسلمانان باز گردد وپس از آنها جز خروج دجّال حادثه ای باقی نماند، پرسیدیم: قاصه وبزاره چیست؟ فرمود: هرگاه امام زمان حکومت را بدست گیرد هر کس هر چه خواهد بگوید واز چیزی نهراسد"(411).
در همین کتاب آمده است:
"مهدی می رود تا در بیت المقدس فرود آید، خزائن را از همه سو نزد او آورند، عرب، عجم، جنگ افروزان، رومیان (غربی ها) ودیگران جملگی به اطاعت وی درآیند"(412).
ودر جائی دیگر از این منبع آمده که:
"مهدی گوید پسر عموی من (سفیانی) را بیاورید تا با او سخن گویم، او را نزد امام آورند، حضرت با وی گفتگو کند تا تسلیم امر امام شده وبا او بیعت نماید، اما همینکه سفیانی نزد یارانش از قبیله بنی کلب بازگردد، او را از کرده خود پشیمان سازند، او نزد امام بازگردد وبیعت خود را پس بگیرد، سرانجام بین امام وسفیانی که به هفت گروه ودسته تقسیم شده اند، نبرد سختی واقع شود وفرمانده هر دسته ای خواستار بدست گیری زمام امور به نفع خود باشد. امام (علیه السلام) همه را شکست دهد"(413).
وباز در همین مصدر:
"سفیانی بیعت خود را از امام (علیه السلام) باز پس گیرد وامام بطلان آن را اعلام کند، آنگاه او لشکریان خود را برای مبارزه با حضرت بسیج نماید که امام (علیه السلام) وی را شکست دهد. خداوند رومیان (غربی ها) را نیز بوسیله آن بزرگوار به شکست کشاند"(414).
سفیانی از نظر نسب پسر عموی امام مهدی (علیه السلام) محسوب می شود، زیرا سفیانی از نسل امیه است وامیه وهاشم چنانکه معروف است با هم برادر بوده اند.
اگر این روایت ها صحیح باشند، باید گفت که امام (علیه السلام) می خواهد با این سیاست حکیمانه واخلاق نیکو حتی الامکان او را از گمراهی بازگرداند ویا بر او اتمام حجت نماید گرچه سفیانی موقتاً از شخصیت حضرت تأثیر می پذیرد، اما بسرعت پشیمان شده ودر ظاهر خویشاوندان بنی کلبی وسران ارتش او ودر پشت پرده، اربابان غربی ویهودیش او را از بیعت با امام منصرف می سازند.
از امیر مؤمنان (علیه السلام) در توصیف این نبرد آمده است که:
"خداوند بر سفیانی غضب کند وبندگان خدا نیز با خشم الهی بر او خشمگین شوند، آنگاه پرندگان با بالها، کوهها با صخره ها وفرشتگان با فریادشان به سوی آنها نشانه روند وساعتی نگذرد که خداوند تمام یاران سفیانی را هلاک سازد وجز او (سفیانی) کسی از دشمنان، در زمین باقی نماند. امام او را دستگیر ودر زیر درختی مشرف بر دریاچه طبریه به قتل رساند"(415).
علاوه بر آنچه در روایت قبل ذکر شد بعضی روایات، این نبرد را از دیگر امدادهای غیبی برای مسلمانان دانسته اند، از جمله:
"در آن روز صدایی از آسمان به گوش رسد که ندا کند: آگاه باشید ولی خدا، فلانی یعنی مهدی است وشکست وتیره روزی از آنِ یاران سفیانی. سپس جملگی کشته شوند غیر از یک نفر فراری"(416).
* * *
ظاهراً منظور از نبرد مسلمانان با یهود در آخر الزمان که در منابع شیعه وسنی آمده، همین نبرد باشد، چرا که شباهت فراوانی در محتوای این روایات با روایاتی وجود دارد که در تفسیر این آیه از قرآن " بعثنا علیکم عباداً لنا أولی بأس شدید " وارد شده است. این آیه به امام مهدی (علیه السلام) ویارانش تعبیر شده وما قبلا در فصل مربوط به ایران، به شکل گسترده به بیان آن همراه با دلائل مربوط پرداختیم.
از مشهورترین روایاتِ مربوط به نبرد آخر الزمان در منابع سنی ها روایتی است که سه محدث معروف یعنی مسلم، احمد وترمذی آنرا از پیامبر (صلی الله علیه وآله) روایت کرده اند که حضرت فرمود:
"قیامت برپا نشود مگر آنگاه که بین مسلمانان ویهود جنگی رخ دهد که مسلمانان همه آنها را به هلاکت رسانند بگونه ای که اگر شخصی یهودی در پشت صخره یا درختی پنهان شود آن سنگ یا درخت به صدا درآید وگوید: ای مسلمان! این یهودی است که در پناه من مخفی شده، او را هلاک کن مگر درخت "غرقد" که از درختان یهود است"(417).
مشابه این روایت را نیز اهل سنت از پیامبر (صلی الله علیه وآله) نقل کرده اند(418) که فرمود:
"یهودیان با شما به ستیز برخیزند اما شما بر آنها مسلط شوید" در منابع شیعه وسنی روایات بسیاری وجود دارد که از بیرون آوردن صندوق مقدس وبخش هایی از کتاب آسمانی تورات توسط حضرت واستدلال بوسیله آن بر یهودیان، حکایت دارد. بنظر می رسد که این ماجراها پس از پیروزی امام (علیه السلام) بر آنها وورود حضرت به قدس اتفاق می افتد...
* * *
من در روایات، رقم مشخص نیروهایی که در نبرد آزاد سازی قدس شرکت می کنند را نیافتم، چه نیروهای همراه حضرت، چه نیروهای سفیانی، یهودی وغربی. هر چند برخی روایات، تعداد نیروهای سفیانی را که کنار دریاچه طبریه پیاده می شوند، یکصد وهفتاد هزار نفر گفته اند؛ اما نشانه ها، گویای آن است که نیروهای طرفین از شمار بسیار زیادی شکل می گیرد، از جمله در روایت گذشته که امام باقر (علیه السلام) فرمود: "تعداد بسیاری از مردم به وی می پیوندند".بعلاوه گستردگی جبهه جنگ از طبریه تا قدس وبنابر بعضی روایات، امتداد آن تا مرج عکا، صور ودمشق نشانگر صحنه عظیم این نبرد است.
اما روایاتی که شمار سپاهیان حضرت را بیش از ده هزار نفر عنوان کرده اند مربوط به لشکری است که حضرت آنرا از مکه به مدینه اعزام می دارد. وچه بسا برخی از راویان، این سپاه را با سپاهی که حضرت از عراق به سوی قدس روانه خواهد کرد، اشتباه گرفته اند در حالیکه فرمانده این لشکر، شعیب بن صالح، همان فرمانده نیروهای ایرانی است که لشکر آنها از مرز یک میلیون سرباز فراتر می رود چرا که سپاه او شامل نیروهای ایرانی، یمنی، عراقی ونیروهای سایر کشورهای اسلامی است. بعلاوه شماری نیز در طول مسیر از سرزمین شام واحتمالا دیگر نقاط به آن خواهند پیوست.
ابن حماد روایاتی که تعداد لشکریان حضرت را هنگام حرکت به سوی قدس ده هزار نفر عنوان کرده در ص 95 به بعد آورده، اما در ص 106 روایتی دیگر نقل کرده که تعداد محافظان حضرت، هنگام ورود به قدس دوازده هزار نفر است.
"مردی از بنی هاشم به بیت المقدس وارد شود که محافظان وی دوازده هزار تن باشند".
ودر روایت دیگری در ص 107 می گوید:
"محافظان او سی وشش هزار نفرند که بر سر هر راهی که به بیت المقدس منتهی شود دوازده هزار نفر، حضور دارند" این نشانگر انبوه لشکریان حضرت است، در ص 110 همین مأخذ روایتی دیگر درباره تجدید بنای قدس توسط امام چنین آمده است:
"خلیفه ای از بنی هاشم فرود آید که زمین را از عدل وداد پر کند وعمارت بیت المقدس را به گونه ای بسازد که همانندش ساخته نشده باشد".
طبیعی است که این پیروزی شگفت انگیز وقاطع امام (علیه السلام) وورود او به قدس شریف، همچون صاعقه ای بر سر غربیان فرود آید وبا شکست هم پیمانان یهودی وفرو ریختن کیان آنها، گرفتار حالت جنون ووحشت شوند. بر اساس محاسبات سیاسی وشناختی که ما از وضع اروپائیان داریم، آنها باید از طریق دریا وهوا علیه امام (علیه السلام) وسپاه وی به حمله ای نظامی دست بزنند، وچه بسا استفاده از جنگ افزارهای خطرناک را نیز در سر بپرورانند.
اما آنگونه که از روایات فهمیده می شود، عواملی وجود دارند که فضای خشن وپرتلاطم آن روز را به محیطی امن وآرام تبدیل می کنند، شاید مهم ترین آنها فرود حضرت مسیح (علیه السلام) در قدس واحساس ترس واضطراب عمیق غربی ها از رویاروئی با حضرت مهدی (علیه السلام) باشد. علاوه بر آن، حضرت از امدادهای غیبی نیز برخوردار است ودر موارد لازم از آن بهره می گیرد. هر چند تأثیر این امدادها بر حکومتها چندان زیاد نیست اما، آثار فراوان آن بر دل ملت های اروپائی بسیار شگرف وقابل توجه است. ناگفته نماند که حضرت، احتمالا جنگ افزارهای پیشرفته ای نیز در اختیار دارد که می تواند با سلاح های غربی برابری کرده ویا بر آنها برتری داشته باشد.
* * *
فرود مسیح از آسمان
فرود آمدن حضرت روح الله عیسی مسیح (علیه السلام) از آسمان، در آخر الزمان مورد اتفاق تمام مسلمانان است. بیشتر مفسران این آیه را که می فرماید:
"هیچ یک از اهل کتاب (تورات وانجیل) نیست مگر آنکه پیش از مرگ، به او (عیسی) ایمان آورد واو نیز روز قیامت بر آنان گواه باشد"(419) به همین معنا تفسیر کرده اند. مؤلف کتاب مجمع البیان این تفسیر را از ابن عباس ودیگران نقل نموده ومی گوید طبری نیز این تفسیر را پذیرفته است. علامه مجلسی این تفسیر را از امام باقر (علیه السلام) روایت کرده است که فرمود:
"پیش از قیامت (عیسی) به دنیا فرود آید وهیچ یک از ملت یهود ومسیح نماند مگر آنکه قبل از مرگ به او ایمان آورد وآن حضرت پشت سر مهدی نماز گزارد"(420).
روایاتِ فرود آمدن مسیح در منابع شیعه وسنی فراوان است، از جمله این روایتِ مشهور از پیامبر (صلی الله علیه وآله) که فرمود:
"چگونه خواهید بود آنگاه که عیسی بن مریم در میان شما فرود آید وپیشوای شما از خود شما باشد"(421).
این روایت را جمعی از علماء اهل سنت از جمله بخاری ودیگران در باب "فرود آمدن عیسی" آورده اند(422).
ابن حماد حدود سی روایت را تحت عنوان "فرود عیسی بن مریم (علیه السلام) وروش او "وتحت عنوان" مدت حیات مسیح بعد از فرود" آورده است، از جمله روایتی که از پیامبر (صلی الله علیه وآله) نقل شده است:
"سوگند به آنکه جانم بدست اوست به یقین عیسی بن مریم به عنوان داوری عادل وپیشوایی دادگر در میان شما فرود آید. او صلیب را بشکند وخوک را بکشد ومالیات را بردارد واموال مردم به قدری زیاد شود که دیگر کسی مالی قبول نکند"(423).
ودر همین مأخذ آمده است:
"پیامبران به دلائلی با یکدیگر برادرند. آئین شان یکی ومادرانشان مختلف است، نزدیکترینشان به من عیسی بن مریم است، چرا که بین من واو پیامبری نیست، او در میان شما فرود خواهد آمد پس او را بشناسید، مردی چهار شانه وسرخ وسفید گونه است، خوک را می کشد وصلیب را می شکند، ومالیات را برمی دارد وبجز اسلام آئینی را قبول نمی کند. دعوت او فقط در راستای پروردگار جهانیان است" در شماری از روایت های ابن حماد به اماکن متعددی به عنوان محل فرود عیسی (علیه السلام) اشاره شده است، از جمله قدس شریف، پل سفید بر دروازه دمشق، کنار مناره ای در محل دروازه شرقی دمشق ودروازه لُدّ در فلسطین.
بر اساس روایات ابن حماد، مسیح پشت سر امام مهدی (علیه السلام) نماز می گزارد وهر سال به حج خانه خدا مشرف می شود. مسلمانان به همراه او به نبرد با یهود، روم ودجّال می پردازند. آن بزرگوار پس از چهل سال زندگی به دیار باقی می شتابد ومسلمانان پیکر او را به خاک می سپارند.
در روایتی از اهل بیت (علیهم السلام) آمده است که امام زمان (علیه السلام) مراسم دفن او را بطور آشکار ودر برابر دیدگان مردم برگزار می کند تا دیگر مسیحیان حرفهای گذشته را درباره او بر زبان نیاورند وپیکر او را با پارچه ای که دستباف مادرش حضرت مریم (علیها السلام) است کفن نموده ودر قبر مریم در قدس به خاک می سپارد.
با توجه به آیه قرآن که: "هیچکس از اهل کتاب نیست مگر اینکه به او ایمان آورد" می توان گفت همه ملل مسیحی ویهودی پس از نزول مسیح به او ایمان می آورند. شاید فلسفه عروج او به آسمان وطولانی شدن عمرش برای ایفای نقش بزرگی است که در مرحله حساس وتاریخی ظهور امام زمان (علیه السلام) برعهده می گیرد تا مسیحیان عالم که احتمالا بزرگترین قدرت جهانی وجدی ترین مانع بر پایی حکومت وتمدن الهی حضرت مهدی (علیه السلام) اند، از سر راه برداشته شوند.
از این رو طبیعی است که با ظهور مسیح، جهان مسیحیت خرسندی عمیق خود را با برپائی تظاهرات گسترده مردمی ابراز نماید وفرود عیسی (علیه السلام) را برای خود در برابر ظهور مهدی (علیه السلام) برای مسلمانان، موهبتی الهی پندارد وطبیعی است که حضرت مسیح (علیه السلام) از کشورهای مختلف آنان دیدار کند وخداوند نشانه ها ومعجزه هایی را بدست او آشکار سازد وجهت هدایت تدریجی مسیحیان به اسلام در دراز مدت اقدام نماید. در نتیجه نخستین نتایج سیاسی فرود مسیح کاهش دشمنی حکومت های غربی نسبت به اسلام ومسلمانان وبه گفته روایات، انعقاد پیمان صلح وآتش بس بین آنها وحضرت مهدی (علیه السلام) خواهد بود.
ممکن است نماز گزاردن مسیح، پشت سر حضرت مهدی (علیه السلام) پس از نقض قرارداد صلح توسط غربی ها واقدام آنان به جنگ با لشکری انبوه در منطقه باشد ودر پی آن مسیح موضع صریح خود را در طرفداری از مسلمانان اعلام وپشت سر حضرت مهدی (علیه السلام) نماز گزارد.
اما شکستن صلیب وکشتن خوک، بعید نیست که پس از جنگ غربی ها در منطقه وشکست آنها بدست مهدی (علیه السلام) باشد. این نکته نیز قابل توجه است که امواج خروشان حمایت های مردمی از مسیح تأثیر شگرفی بر حکومت های غرب قبل از نبرد بزرگ آنها با حضرت مهدی (علیه السلام) خواهد داشت.
اما ماجرای ظاهر شدن دجّال، با توجه به روایات، به احتمال قوی مدتی نه چندان کوتاه، پس از برپائی حکومت جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) ورفاه عمومی ملت های جهان وپیشرفت حیرت انگیز علوم به وقوع خواهد پیوست.
خروج دجّال جنبشی بر اساس لاابالی گری ونشأت گرفته از توطئه یهود وهمانند جریان " هیپی گری " غربی است که ناشی از عیش ونوش وخوشگذرانی است. البته جنبش دجّال یک چشم بسیار پیشرفته ودارای ابعاد عقیدتی وسیاسی گسترده ای است که تمامی ابزارهای علمی روز را در تبلیغات وترفندهایش بکار می گیرد ویهودیان که در پشت این حرکت قرار دارند، از او پیروی کرده وبا فریبِ دختران وپسران جوان آنان را در راستای اهداف خود قرار می دهند ومی توان گفت که فتنه وآشوب دجّال بر مسلمانان فتنه ای سخت وناگوار خواهد بود.
درباره روایاتی که می گویند: مسیح (علیه السلام) دجال را می کشد، باید دقت وبررسی به عمل آورد زیرا این عقیده مسیحیان است که در انجیل آنان آمده. در حالی که فرمانروای حکومت جهانی، بنا بر نظر تمام مسلمانان، حضرت مهدی (علیه السلام) است ومسیح (علیه السلام) نقش یاور وپشتیبان او را بر عهده خواهد گرفت. در روایات اهل بیت (علیهم السلام) آمده است که مسلمانان به رهبری حضرت مهدی (علیه السلام) دجّال رابه هلاکت می رسانند.
پیمان صلح بین امام (علیه السلام) وغربی ها
از روایات فراوانی که مربوط به این پیمان است می توان پی برد که محتوای اصلی پیمان، برقراری صلح، عدم تجاوز وهمزیستی مسالمت آمیز است. بنظر می رسد هدف امام (علیه السلام)، ایجاد بستری مناسب برای فعالیت های خود وبرنامه های حضرت مسیح (علیه السلام) است تا او بتواند به شکل طبیعی در هدایتِ ملل غربی گام بردارد وتحوّلی در عقاید وسیاست های آنها بوجود آورد وانحرافات حکومت ها وتمدن های غرب را برملا سازد. از روایاتِ مربوط به این قرارداد می توان فهمید، بین این صلح وصلح حدیبیه که پیامبر گرامی (صلی الله علیه وآله) با قریش منعقد کرد شباهت زیادی وجود دارد. در صلح حدیبیه، متارکه جنگ به مدت ده سال مورد توافق طرفین قرار گرفت وخداوند آن را فتح المبین نامید، اما زمامداران ستمگر قریش این عهد وپیمان را یک جانبه شکستند واز نیات پلید خود پرده برداشتند وهمین عمل آنها، انگیزه روی آوردن مردم به اسلام ومجوّزی برای سرکوبی مشرکان گردید. در این صلح نیز غربیها دست به پیمان شکنی می زنند واز خصلت طغیان وتجاوز خود پرده برمی دارند وبه گفته روایات با یک میلیون سرباز، منطقه را به جنگ وآشوب کشانده وپیکار بزرگی بوجود می آورند که بر اساس روایات، این نبرد از نبردِ آزادی قدس نیز بزرگتر خواهد بود. از پیامبر (صلی الله علیه وآله) روایت شده که فرمود:
"بین شما وروم چهار پیمانِ صلح برقرار گردد که چهارمین آنها بدست مردی از خاندان هرقل است وسالها (یا دو سال) بطول انجامد. مردی از قبیله عبد القیس بنام سؤدد بن غیلان پرسید: در آن روز پیشوای مردم چه کسی خواهد بود؟ فرمود: مهدی از فرزندانم"(424).
از حذیفة بن یمان منقول است که گفت:
"پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: بین شما وبنی اصفر (رومی ها یا اروپائی ها) صلحی برقرار شود ولی آنها در مدت بارداری زنی (یعنی 9 ماه) به شما خیانت کنند وبا هشتاد لشکر از راه زمین ودریا حملهور شوند. هر لشکر شامل دوازده هزار سرباز است آنها بین یافا وعکا فرود آیند. فرمانروای آنها کشتی هایشان را به آتش کشد وبه یاران خود گوید: از سرزمینتان دفاع کنید، آنگاه جنگ وکشتار از دو طرف آغاز شود.
سپاهیان به کمک یکدیگر بشتابد. حتی کسانی که در حضرموت یمن هستند به یاری شما آیند. در آن هنگام خداوند با نیزه وشمشیر وتیر خود، بر آنها هجوم آورد وبه سبب آن بزرگترین کشتار در میانشان واقع گردد"(425).
معنای جمله: "خداوند با نیزه... به آنها هجوم آورد " این است که خداوند مسلمانان را به کمک فرشتگان وامداد غیبی علیه دشمنان یاری فرماید.
در ص 142 همین کتاب آمده است:
"رومی ها بین صور تا عکا لنگر اندازند، آن هنگام است که فتنه ها آغاز شود".
همچنین در ص 115 آمده است:
"خداوند دو کشتار میان مسیحیان مقدر نموده که یکی واقع شده ودیگری باقی مانده است".
ونیز آمده است:
"آنگاه خداوند باد وپرندگان را بر رومیان مسلط کند. پرندگان بالهای خود را به صورت آنها بکوبند تا چشمانشان از حدقه درآید. زمین آنها را در خود فرو برد. پس از آن دچار صاعقه وزمین لرزه شده وزمین زیر پایشان گود شود. خداوند صبر کنندگان را یاری وآنان را پاداش نیک دهد، همچنانکه یاران محمد (صلی الله علیه وآله) را پاداش نیک بخشید ودلها وسینه هایشان را مالامال از شجاعت وجرأت گرداند"(426).
چنین بنظر می رسد که هدف غربی ها از پیاده کردن نیرو بین یافا وعکا یا بین صور وعکا چنانچه در این دو روایت آمد بازگرداندن مجدد فلسطین به یهودیان از یک سو وتعیین قدس بعنوان هدف نظامی جهت توجیه هجوم آنها از سوی دیگر است.
در روایت بعدی می خوانیم که آنان نیروهای خود را در طول سواحل از عریش در مصر تا انطاکیه در ترکیه پیاده می کنند. از حذیفة بن یمان نقل شده که گفت:
"پیامبر خدا را پیروزی وفتحی نصیب گردد که همانند آن از زمان بعثتِ وی رخ نداده است، عرض کردیم: ای رسول خدا این فتح وپیروزی بر شما مبارک باد، آیا جنگ پایان می یابد؟ فرمود: هرگز، هرگز، سوگند به کسی که جانم بدست اوست، ای حذیفه، پیش از آن شش حادثه واقع شود... حضرت آخرین آنها را فتنه روم یاد کرد که آنها به مسلمانان خیانت کرده وبا هشتاد لشکر در فاصله بین انطاکیه تا عریش فرود آیند"(427).
در روایاتِ مربوط به فرود عیسی (علیه السلام) آمده است که جنگ در آن زمان پایان خواهد یافت وتأیید این مطلب، جنگ های امروز مسلمانان با رومیان (غربی ها) است که پایان نیافته ونخواهد یافت تا حضرت از پس پرده غیب خارج شده ومسیح (علیه السلام) از آسمان فرود آید وخداوند ما را بر آنها در مرحله طغیان جهانیشان پیروز گرداند.
در روایت آمده است که:
"در فلسطین دو درگیری با رومیان اتفاق افتد که یکی از آنها " گل چین" ودیگری "درو" نامیده شود"(428).
یعنی جنگ دوم نابود کننده تر از جنگ اول خواهد بود.
روایت بعدی به این معنا اشاره می کند که نبرد مهدی (علیه السلام) با غربی ها جنگی نابرابراست والبته به ظاهر موازنه قدرت به نفع آنهاست، از این رو برخی بُز دلان عرب به آنها می پیوندند وبقیه بی طرف می مانند. ابن حماد به نقل از صفوان در تفسیر این آیه که فرموده است: "شما بزودی بسوی قومی بسیار قدرتمند فراخوانده شوید" می گوید: منظور رومیانند در روز نبرد بزرگ. سپس می افزاید: خداوند عرب ها را در آغاز اسلام به جنگ با کفار دعوت نمود، آنها گفتند: "مال، زن وفرزندان، ما را سرگرم ومشغول داشته است" خداوند فرمود: "شما بزودی بسوی قومی بسیار نیرومند فراخوانده شوید"، آنها بار دیگر در جنگ با روم همان گویند که در آغاز اسلام گفتند آنگاه تهدید آخر آیه درباره آنها تحقق یابد که "خداوند شما را به عذابی دردناک کیفر دهد"(429).
صفوان می گوید: "استادان ما چنین نقل کرده اند که در آن روز گروهی از عرب ها از دین برگشته ومرتد شوند وبرخی دیگر دچار تردید شده، از نصرت ویاری اسلام روی گردان شوند" از دین برگشتگان آنانند که از رومیان حمایت می کنند وروی گردانانِ از یاری اسلام، همان افراد بی طرف اند وبدست حضرت بعد از پیروزی بر رومیان، به عذابی دردناک گرفتار شوند، روایتی را ابن حماد نقل کرده که اجر شهیدان این جنگ را معادل پاداش شهدای بدر در کنار پیامبر (صلی الله علیه وآله) می داند:
"پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: برترین شهیدان در زیر آسمان از آغاز خلقت عبارتند از: هابیل که بدست قابیل ملعون، ظالمانه کشته شد، پس از او پیامبرانی که بدست امت های خود شهید شدند در حالی که برای هدایت آنها مبعوث شده بودند وسخنشان این بود که پروردگار ما خداست ومردم را به سوی او دعوت می کردند، سپس مؤمن آل فرعون وآنگاه صاحب یاسین وبعد حمزة پسر عبدالمطلب، وبعد کشتگان جنگ بدر وبعد کشتگان جنگ اُحد، آنگاه کشتگان حدیبیه وپس از آن کشته های جنگ احزاب وسپس کشتگان حُنین وپس از آن کسانی که بعد از من بدست خوارج طغیانگر ونابکار کشته شوند، بعد از اینها مجاهدان راه خدا... تا آنکه کارزار بزرگ روم اتفاق افتد که کشتگان آن همچون شهدای بدر خواهند بود"(430).
شاید عبارت کشتگان حدیبیه که در روایت وارد شده اشتباه ویا اضافه باشد، زیرا منابع تاریخی وقوع جنگ یا کشته ای را در حدیبیه درج نکرده اند.
ولی در منابع شیعه به نقل از اهل بیت (علیهم السلام) آمده است که برترین شهیدان در پیشگاه خدا، یاران سالار شهیدان امام حسین (علیه السلام) وشهیدانی هستند که در رکاب امام مهدی (علیه السلام) به قتل می رسند.
درباره زمان هجوم اروپائیان، به سرزمین های اسلامی باید گفت که بر اساس روایات، مدت پیمان صلحی که با غربیان منعقد می گردد هفت سال است اما آنان بعد از گذشت دو سال وبه نقل برخی روایات سه سال، خیانت نموده وپیمان شکنی می کنند، چنانکه در روایت ابن حماد به نقل از ارطات آمده است:
"پس از کشته شدن سفیانی وبه غنیمت درآمدن اموال قبیله کلب، صلحی بین مهدی وفرمانروای طغیانگر روم برقرار شود. بگونه ای که بازرگانان شما وآنها به کشورهای یکدیگر رفت وآمد کنند. آنها سه سال به ساختن کشتی های خود پردازند (نیروی دریائی خود را مجهز سازند) تا آنکه کشتی های رومیان در سواحل صور تا عکا لنگر اندازند وآنجا صحنه کارزار گردد"(431).
اما در روایتی که قبلا گذشت خیانت ونقض پیمان آنها را پس از مدت بارداری زنی یعنی بعد از نُه ماه بازگو کرد. والله العالم.
گرایش غربی ها به اسلام
شکست فاحش غربیها بدست حضرت مهدی (علیه السلام) در فلسطین وشام تأثیر فراوانی بر ملل غرب وآینده آن خواهد گذاشت وبی تردید نفوذ کلام، در دنیای غرب، متعلق به مسیح، مهدی (علیه السلام) وموجِ افکار مردم اروپا که پشتیبان آن دو بزرگوارند، خواهد بود. موجی که عهده دار براندازی حکومت های کفر پیشه وبر پایی حکومت هایی است که با دولت حضرت مهدی (علیه السلام) اعلام همبستگی نمایند.
به بیان روایات شیعه وسنّی، مهدی (علیه السلام) رهسپار غرب می شود وبه اتفاق یارانش شهر بزرگ روم، یا شهرهای روم را فتح می کند، برخی از این روایات می گویند: او به همراه یارانش با گفتن تکبر آنها را فتح می نمایند.
در روایتی چنین آمده است: "او قسطنطنیه، روم وسرزمین چین را می گشاید"(432).
ونیز آمده است:
"او رهسپار سرزمین روم شود وبه اتفاق یارانش شهر بزرگ روم را آزاد کند"(433).
همچنین آمده است:
"شهری که مهدی (علیه السلام) در روم فتح می کند مرکز وکانون سرزمین روم است"(434).
واز امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
"آنگاه رومیان بدست حضرت اسلام آورند وامام (علیه السلام) برای آنان مسجدی بنا کند ومردی از یارانش را جانشین ونماینده خود قرار دهد وبازگردد"(435).
از عکرمه وسعید بن جبیر در تفسیر این گفته خداوند که "لهم فی الدنیا خزی" (یعنی: برای آنان در دنیا خفت وخواری است) نقل شده است که گفت:
"مراد شهری در روم است که آزاد گردد"(436).
ودر روایتی دیگر آمده است:
"شهر رومی را با تکبیر هفتاد هزار تن از مسلمانان آزاد سازد"(437).
* * *
سیمای حکومت جهانی امام مهدی (علیه السلام)
آیات وروایاتی که نوید بخشِ ظهور امام زمان (علیه السلام) است مأموریت الهی آن حضرت را مأموریتی سترگ، با ابعاد گوناگون واهدافی بسیار والا توصیف می کنند.
این واقعه بزرگ، زندگی را در کره زمین دگرگون وفصل نوینی را به روی بشریت می گشاید.
اگر مأموریت آن حضرت فقط برچیدن ظلم وزنده کردن دوباره اسلام وبرپایی تمدن عادلانه الهی وپرتو افشانی آن بر جهان باشد کافی است، اما علاوه بر آن، تکامل شگرف زندگی بشر از نظر مادی نیز با مراحل گذشته، هر چند مترقی وپیشرفته باشد قابل مقایسه نخواهد بود.
این تحول عمیق وسریع، بستری برای راهیابی به ژرفای هستی ودستیابی به اسرار آسمان ها وساکنان آن ایجاد می کند واین موضوع مقدمه ای خواهد بود برای کشف بزرگترین رازهای عالم یعنی گشودن درهای علوم غیب وباخبر شدن از وقایع جهان پر رمز وراز آخرت.
واینک گوشه ای از ابعاد این تحول رسالت آسمانی را با توجه به گنجایش کتاب بیان می کنیم.
پاکسازی کره زمین از ستم وستمکاران
در نگاه نخست چنین بنظر می رسد که پاک سازی زمین از ظلم وبرچیدن بساط طاغوتها وستمگران امری ناممکن است. گویا زمین به آه وناله مظلومان وتحمل ستمگران شوم خو گرفته وفریاد رسی وجود ندارند به گونه ای که ما هیچ دورانی را سراغ نداریم که خالی از وجود ستمگران باشد. چرا که آنان به درخت هرزه وپلیدی شباهت دارند که دارای ریشه های محکم اند. وهرگاه یکی از آنها برکنده شود، ده برابر جایگزین می گردد. واگر ظالمان در نسلی نابود شوند گروه گروه در جای دیگر به تولید مثل پردازند.
ولی خداوند حکیم که بر اساس مصالح خویش، زندگی انسان را بر اساس قانون جنگ حق وباطل وخیر وشر برقرار نموده، برای هر چیز حدّ ومرزی وبرای هر عصر وزمان سرنوشتی وبالاخره برای ظلم وبیداد هم پایانی تعیین نموده است.
در تفسیر این آیه شریفه می فرماید: "تبهکاران به چهره شان شناخته شوند واز پیشانی وپایشان گرفته شوند"(438) از امام صادق (علیه السلام) روایت شده: "خداوند آنها را همیشه می شناسد اما آیه شرائط زمان قائم را بیان می کند که مجرمان را از سیما وصورتشان می شناسد واو ویارانش با شمشیر آنها را تنبیه می کنند تنبیه کردنی"(439).
واز امیر مؤمنان (علیه السلام) منقول است که فرمود:
"خداوند، ناگاه بوسیله مردی از ما اهل بیت گشایشی (برای مسلمانان) بوجود آورد، پدرم فدای آن فرزند بهترین کنیزان باد... هم اوست که (دشمنان) در مدت هشت ماه بجز شمشیر وکشتار از او چیزی دریافت نخواهند کرد"(440).
از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
"پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) با ملایمت ونیکی در میان امتِ خود رفتار می کرد وبا مردم انس می گرفت وقائم با کشتار (دشمنان) رفتار کند وتوبه کسی را نپذیرد، این، فرمانی است که او به همراه دارد. وای بر کسی که با وی دشمنی کند"(441).
مراد از فرمانی که همراه اوست، همان عهد نامه معروف است که از جدّ بزرگوارش رسول خدا (صلی الله علیه وآله) رسیده وچنانکه وارد شده در آن فرمان این جمله وجود دارد".
بکش، باز هم بُکش وتوبه کسی را نپذیر " یعنی توبه هیچ مجرم وجنایتکاری را قبول مکن.
ودر حدیثی دیگر از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"شباهت داشتن مهدی (علیه السلام) به جدّش رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در قیام وظهور او با شمشیر وکشتن دشمنانِ خدا ورسول ونابودی ستمگران وطاغوت هاست، او با شمشیر وایجاد ترس در دل دشمنان حمایت شود.
لشکریان او به هر مأموریتی اعزام شوند پیروز بازگردند"(442).
عبدالعظیم حسنی از امام جواد (علیه السلام) روایت می کند که فرمود:
"وقتی شمار لشکر او (مهدی) به حد نصاب یعنی ده هزار تن برسد به فرمان خدا خروج کند وپیوسته دشمنان خدا را از دم تیغ بگذراند تا آنکه خداوند از او خشنود شود. پرسیدم: چگونه از خشنودی خدا آگاه گردد؟ فرمود: خداوند مهربانی ورحمت را در دل او افکند"(443).
حتی در برخی روایات آمده که تعدادی از یاران او دچار شک وتردید شده ونسبت به کثرت خونریزی وکشتار ظالمان بدست وی اعتراض می کنند. از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"وقتی او (مهدی) به ثعلبیه (نام مکانی در عراق) رسد، مردی از بستگان وی که از لحاظ جسمانی وشجاعت قوی ترین مردم، بعد از حضرت است برخیزد وگوید، ای آقا! چه می کنی؟ به خدا قسم که تو مردم را همچون گوسفندان از جلوی خود می رانی (یعنی همچون شبان ویا گرگ که گله گوسفند را رم می دهد) آیا به فرمان پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) چنین کنی یا به چیز دیگر؟ در این هنگام شخصی که عهده دار بیعت (یعنی مسئول گرفتن بیعت از مردم برای امام) می گوید: ساکت می شوی یا گردنت را بزنم، آنگاه قائم فرماید: ای فلان خاموش باش، آری به خدا سوگند من منشوری از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) با خود دارم، ای فلان آن صندوقچه را بیاور، صندوق را نزد او آورد وامام منشور پیامبر (صلی الله علیه وآله) را بخواند، در این هنگام مرد معترض گوید: فدایت شوم اجازه بده سرت را ببوسم، امام سر را جلو می برد واو بین دو چشم وی را بوسه می دهد ومی گوید خدا مرا فدای تو گرداند دوباره با ما تجدید بیعت کن، امام مجدداً با آنها بیعت می کند"(444).
بی تردید نشانه ویا نشانه هائی وجود دارد که یاران امام پی می برند، آن نامه همان منشور معروف پیامبر (صلی الله علیه وآله) است اما درخواست مجدّد آنها برای تجدید بیعت بدین جهت است که ایراد واعتراض آنها خود نوعی اخلال در بیعت محسوب می شود.
ممکن است برخی، مجازات وقتل ستمگران از سوی امام (علیه السلام) را سنگدلی وافراط در کشتار تعبیر کنند اما در واقع آن اقدام امام، مانند یک عمل جرّاحی است که برای پاکسازی جامعه اسلامی وسایر جوامع جهانی از لوث وجود سرکشان وستم پیشگان ضرورت دارد وبدون آن هرگز بساط ظلم برچیده نشده وعدالت حاکمیت نخواهد یافت واگر امام (علیه السلام) با سیاستِ ملایمت وگذشت، رفتار نماید هرگز ترفندها وتوطئه های جدید مستکبران از بین نخواهد رفت. زیرا ستمگران در جوامع کنونی همچون شاخه های خشکیده یک درخت، بلکه مانند غده سرطانی اند که برای نجات بیمار چاره ای جز ریشه کنی آن وجود ندارد، هر چند این کار دشوار باشد.
واما آنچه موجب آرامش خاطر تردید کنندگان در این سیاست می گردد این است که اولا امام عهدنامه معروفی از پیامبر (صلی الله علیه وآله) با خود دارد وثانیاً خداوند به آن حضرت دانش وآگاهی خاصی نسبت به باطن مردم وشخصیت آنان عنایت می فرماید وحضرت در پرتو این نور الهی به اشخاص می نگرد وهدایت آنها را می شناسد ودوای دردشان را می داند، از این رو بیم آن نمی رود افرادی که امید هدایتشان وجود دارد بدست امام (علیه السلام) کشته شوند، همچنانکه خداوند در داستان خضر وموسی (علیه السلام) دلیل کشته شدنِ آن جوان بدست خضر (علیه السلام) را جلوگیری از به کفر وطغیان کشاندن والدین جوان بیان کرده است. علاوه بر آن روایات نشانگر این است که خضر (علیه السلام) با حضرت مهدی (علیه السلام) ظاهر شده واز یاران وهمکاران او خواهد بود وحضرت مهدی (علیه السلام) قطعاً از علم لدنّی (علم ناآموخته الهی) که خضر در اختیار دارد نیز برخوردار است. خداوند می فرماید: "ما او را از جانب خود رحمت بخشیدیم واو را علم والهامی بیواسطه آموختیم"(445).
آن دو بزرگوار از این نعمتهای الهی در بارور ساختن بذر خوبی ها ودفع شر از مؤمنان وریشه کنی فساد وتباهی پیش از آنکه درخت پلیدی گردد، استفاده می کنند.. به احتمال قوی فعالیت های خضر (علیه السلام) ویارانش در حکومت مهدی (علیه السلام) آشکار وعلنی است وآن بزرگواران بر مردم حق ولایت داشته ومی توانند در قوانین، مقررات واوضاع ظاهری آن حکومت، حق نقض داشته باشند. در روایات آمده است که حضرت مهدی (علیه السلام) بین مردم بر اساس احکام واقعی الهی که خداوند به وی ارائه می دهد، داوری می کند، به همین خاطر از هیچکس گواه، دلیل وبرهان نمی خواهد، او در کشتن ظالمان وتبهکاران از دانش وبینش واقعی وعلم لدنّی خود استفاده می کند وگاهی یاران او نیز در قضاوت وداوری بین مردم وبه هلاکت رساندن مجرمان همین شیوه را بکار می برند. اما در سایر کارها بر اساس ظاهر افراد با مردم رفتار می نمایند. البته نباید فراموش کرد که خضر (علیه السلام) ویارانش دارای شرایط ویژه ای هستند.
احیاء دوباره اسلام وجهان شمولی آن
در تفسیر آیه شریفه ای که می فرماید: "اوست خدائی که رسولش را با وسایل هدایت ودین حق فرستاد تا آنرا بر تمام ادیان عالم برتری دهد هر چند مشرکان را ناخوش آید"(446) از امیر المؤمنین (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"آیا این آیه عملی شده است؟ هرگز، سوگند به کسی که جانم بدست اوست، هیچ آبادی نمی ماند مگر اینکه هر صبح وشام در آن شهادت به وحدانیت خدا ورسالت محمدی (صلی الله علیه وآله) بدهند"(447).
از ابن عباس در همین رابطه نقل شده است که گفت:
"هیچ یهودی، نصرانی ویا پیرو دینی نماند مگر آنکه به اسلام گرود. تا آنکه جزیه گرفتن (مالیات سرانه ای که از پیروان سایر ادیان آسمانی گرفته می شود) برداشته وصلیب شکسته وخوک کشته شود وآن مصداق فرموده خداوند است که "اسلام را بر تمام ادیان جهان پیروز گرداند، هر چند مشرکان را ناخوش آید" واین امر در زمان قیام قائم (علیه السلام) پدیدار گردد"(448).
معنای این جمله که جزیه برداشته شود این است که از اهل کتاب، چیزی جز اسلام پذیرفته نخواهد شد. ابو بصیر می گوید: از امام صادق (علیه السلام) درباره این آیه سؤال کردم، حضرت فرمود:
سوگند به خدا هنوز تفسیر این آیه تحقق نیافته است، عرض کردم: فدایت شوم، پس چه زمانی تحقق یابد؟ فرمود: وقتی با اراده خدا، قائم قیام نماید پس چون قائم ظهور کند، کافران ومشرکان از قیام وظهور وی ناراضی ونگران شوند، زیرا اگر کافر ومشرکی حتی در پشت صخره ای نهان شود، آن صخره به صدا درآید وگوید: ای مسلمان، در پناه من کافر ویا مشرکی مخفی شده است، او را به قتل برسان، پس به سراغش رفته واو را به هلاکت رسانند"(449).
واز امام باقر (علیه السلام) منقول است که فرمود:
"قائم، به سبب پیدایش ترس (در دل دشمنان) یاری گردد وبا پشتیبانی خدا تأیید شود وزمین در زیر پایش پیموده شود، گنج های زمینی برایش آشکار وفرمانروائی وسلطنت وی شرق وغرب جهان را فرا گیرد. خداوند دین خود را بوسیله او پیروز گرداند هرچند مشرکان ناخشنود ومخالف باشند، ویرانی های زمین آباد گردد وعیسی روح الله (علیه السلام) به زمین فرود آید وپشت سر او نماز گزارد"(450).
ونیز از آن حضرت در تفسیر آیه یاد شده آمده:
"چنین خواهد شد که کسی باقی نماند مگر آنکه به رسالت محمد (صلی الله علیه وآله) اقرار کند"(451).
واز امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"از پدرم (امام باقر) درباره این دو آیه پرسیدند: "با همه مشرکان مبارزه کنید چنانکه آنها با همه شما مبارزه می کنند... با آنان بجنگید تا در زمین فتنه ای باقی نمانده ودین وآئین تنها از آنِ خدا باشد" او فرمود: تأویل این آیه هنوز فرا نرسیده، اگر قائم ما قیام کند، کسانی که او را درک کنند تأویل این آیه را خواهند دید وسرانجام آیین محمد (صلی الله علیه وآله) هر جا که مهتاب بتابد همه را فرا خواهد گرفت واثری از شرک بر زمین باقی نخواهد ماند، چنانکه خداوند فرموده است"(452).
ونیز در تفسیر آیه شریفه "بزودی نشانه های خود را به آنان در کرانه ها ودر جان خودشان نشان دهیم تا برای آنان آشکار شود که او حق است"(453) از امام باقر (علیه السلام) منقول است که فرمود:
"خداوند مسخ شدن آنها را (بصورت بوزینه وخوک) به خودشان نشان دهد ودر آفاق، فرو ریختن آسمان ها را به آنها بنماید تا قدرت خدا را در خود ودر سراسر جهان احساس کنند ومراد از گفته خداوند که فرمود: "تا برای آنان آشکار گردد که او حق است " خروج قائم است که حق است واز جانب خداوند. واین مردم به یقین او را خواهند دید"(454).
پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود:
"مهدی از عترت من واز فرزندان فاطمه است او بر سیره وسنت من مبارزه کند آنگونه که من بر اساس وحی مبارزه نمودم"(455).
همچنین فرمود:
"در جهان جز فرمانروائی اسلام وجود نخواهد داشت وزمین چون لوح سیمین خواهد شد"(456).
یعنی زمین از لوث کفر ونفاق پاک وپیراسته خواهد شد مانند لوح نقره خالص وناب.
از امیر مؤمنان (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"او (قائم) رأی ونظر را از قرآن گیرد، آنگاه که دیگران قرآن را بر رأی واندیشه خود بازگردانند، به آنان رفتار عادلانه حاکم را نشان دهد وبخش های متروک کتاب وسنت را زنده کند"(457).
یعنی حضرت (علیه السلام) از قرآن پیروی نموده ومانند منحرفان، تفسیر آنرا بر اساس خواسته خود دگرگون نمی کند.
از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
"گویا مشاهده می کنم که دین شما همچون پرنده ای در خون خود دست وپا می زند وکسی آن را نجات نمی دهد مگر مردی از خاندان ما اهل بیت. پس در زمان او در هر سال، دو پاداش ودر هر ماه دو روزی به شما دهند. در دولت او به حکمت دست یابید بگونه ای که زن در خانه اش بر اساس کتاب خدا وسنت رسولش (صلی الله علیه وآله) داوری کند"(458).
اینکه امام می فرماید: "همچون پرنده ای که در خون خود دست وپا می زند " تشبیه دقیقی از وضع اسلام است که مانند پرنده ای مجروح وبال شکسته در خون خود می تپد یعنی اسلام را تحریف ومسلمانان را از آن دور می سازند تا حضرت آن را نجات بخشیده وزنده کند ودوباره به مسلمانان برگرداند وشاید مراد از اینکه " در سال دو بخشش ودر ماه دو روزی به شما می دهد " یعنی هر شش ماه یک پاداش از بیت المال وهر دو هفته یک بار مواد غذائی ولوازم مورد نیاز عمومی در اختیار همه قرار می گیرد.
امام ششم می فرماید:
"خداوند بدعت ها را بوسیله او نابود وگمراهی ها را بدست او محو وسنت ها را زنده خواهد ساخت"(459).
از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"در زمین هیچ ویرانه ای نماند مگر آنکه آباد گردد وبجز خدا هیچ معبودی از بت وغیر آن باقی نماند مگر اینکه دچار حریق گردد وبسوزد"(460).
ابزار هدایت مردم توسط امام زمان (عجل الله فرجه)
اکنون این سؤال مطرح می شود که چگونه حضرت مهدی (علیه السلام) خواهد توانست اسلام را در میان ملت های غیر مسلمان گسترش دهد، در حالی که مردم در زندگی مادی غوطهور واز ایمان وارزش های معنوی فاصله داشته ونسبت به اسلام ومسلمانان بد بینند؟! در اینجا لازم است به عوامل فراوان اعتقادی، سیاسی واقتصادی که پاره ای از آنها در بخش نهضتِ ظهور، گذشت توجه گردد، از جمله آنکه ملت های جهان، زندگی مادی ومنهای دین را تجربه نموده وناهماهنگ بودن بی دینی را با فطرت آدمی با همه وجود لمس کرده اند.
از سوی دیگر باید توجه داشت که ا سلام دینی مطابق با فطرت است واگر زمامداران طاغوتی بگذارند که نور اسلام توسط علماء ومؤمنان راستین به ملت ها برسد، مردم گروه گروه به اسلام می پیوندند. یکی دیگر از دلایل هدایت مردم، معجزاتی است که توسط حضرت برای ملل جهان نمایان می گردد واز بارزترین آنها ندای آسمانی است که شرح آن قبلا گذشت. گرچه تأثیر این معجزات بر حکام جور، زود گذر، ضعیف ویا نامحسوس است اما آثار آن بر ملت ها عمیق وکارآمد خواهد بود.
شاید یکی از مهمترین عوامل تأثیرگذار بر ملت ها پیروزی های پی در پی نظامی امام (علیه السلام) باشد زیرا روح غربی ها دوستدار وستایشگر نیروهای پیروزمند است.
اگرچه دشمن آنها باشد مخصوصاً اگر این پیروزی با معجزه وکرامت همراه باشد.
فرود آمدن مسیح (علیه السلام) ومعجزاتی که خداوند به دست با کفایت او برای ملت های غرب ومردم دنیا آشکار می سازد، از دیگر عوامل موفقیت امام زمان است. حتی می توان گفت نقش اصلی حضرت مسیح (علیه السلام) در میان غربی ها جلوه خواهد کرد.
طبعاً ملل غربی وفرمانروایان آنها در آغاز، به سبب حضور مسیح مسرور شده وبه او ایمان می آورند. اما همینکه وی گرایش وتمایل خود را نسبت به حضرت مهدی (علیه السلام) واسلام ابراز نماید، دولت های غربی نسبت به آن حضرت ایجاد تردید وتشویش می نمایند تا بتوانند حمایت عمومی را از او کاهش دهند ولی در همان حال یاران وهوادارانی از ملت های غربی برای او باقی می ماند ودر دل آنان تحولی اعتقادی وسیاسی بوجود می آید بگونه ای که در سرزمین های اروپائی موجی از حرکت هوادار امام زمان را ایجاد می کنند چنانکه قبلا نیز به آن اشاره کردیم.
از دیگر عوامل مؤثر، تحول شگرف اقتصادی است. امکانات رفاهی مردم بدست امام زمان چنان تحول می پذیرد که به گفته روایات، در تاریخ جهان وملت ها دیگر بی سابقه است. بدیهی است چنین اوضاع وشرائطی تأثیر فراوانی بر روح وجان ملت های غربی خواهد داشت.
دگرگونی زندگی مادّی وایجاد رفاه بدست حضرت
از نکات بارز در روایاتِ مربوط به حضرت مهدی (علیه السلام) پیشرفت تکنولوژی در حکومت جهانی اوست. چرا که شکل زندگی مادی در عصر امام (علیه السلام) از آنچه در عصر خود می شناسیم واز آنچه بشریت با تلاش خود وتحولات علمی بدان خواهد رسید بسیار پیشرفته تر است. اینک پاره ای از روایات مربوط به آن را مرور می کنیم:
استخراج وتقسیم گنج های زمین بین مردم
در این زمینه روایات فراوانی وجود دارد، از جمله روایتی از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نقل شده که فرمود: "زمین گنج هایش را برای او خارج سازد واو اموال بی شماری بین مردم تقسیم کند"(461).
ودر روایتی آمده است:
"او گنجها را همچون ستون طلا بیرون می کشد".
وروایتی که می گوید: "او مال وثروت بی شمار بین مردم تقسیم می کند " در منابع شیعه وسنی مشهور است ونشانگر رفاه اقتصادی بی سابقه وطبع سخاوتمند ومحبت آن بزرگوار نسبت به مردم است.
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: "وقتی قائم اهل بیت (امکانات) را بطور مساوی تقسیم نماید ودر رعیت عدالت برقرار سازد، هر کس از وی اطاعت کند از خدا اطاعت نموده وهر کس نافرمانی او را کند، نافرمانی خدا را نموده است، او تورات ودیگر کتابهای الهی را از غاری در انطاکیه خارج سازد. بین یهودیان بر اساس تورات ومیان مسیحیان طبق انجیل وبین اهل زبور بر پایه دستورات آن وبین مسلمانان بر پایه آیات قرآن داوری کند، اموال وثروت های دنیا از درون وبرون زمین نزد وی جمع آوری شود وبه مردم گوید:
بیائید بسوی چیزی که بخاطر آن قطع رحم وخویشاوندی نمودید وبرای آن خون های حرام ریختید وبه علت آن مرتکب محرمات خدا شدید... به اندازه ای مال وثروت بخشد که قبل از او هیچکس چنان نکرده.
زمین را پر از عدل وداد ونور گرداند همچنانکه از ظلم وجور وشرّ پر شده است"(462).
فراوانی نعمت وآبادی زمین
از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) منقول است که فرمود:
"امت من در زمان مهدی از چنان نعمتی برخوردار شوند که مانند آن را هرگز ندیده اند، آسمان پی در پی باران بارد وزمین با تمام توان، گیاهانش را برویاند"(463).
ونیز فرمود:
"امت او نزدش پناه جویند همچون زنبورهای عسل که نزد ملکه خود گرد آیند، زمین را از عدل وداد مالامال کند همانگونه که از جور وستم مالامال شده است، بگونه ای که مردم به (آرامش) جامعه نخستین خود بازگردند، نه خفته ای را بیدارکند ونه خونی ریخته شود"(464).
بنظر می رسد معنای جمله "همچون جامعه نخستین" این باشد که در جامعه اولیه، تمام مردم یک امت بودند وبر پایه صفا وفطرت انسانی می زیستند واختلافی در میان آنها نبود، چنانکه خداوند در قرآن فرموده است: "مردم یک امت بوده اند"(465).
این روایت، روایات دیگر را تأیید می کند که می گوید: جامعه انسانی در عصر مهدی (علیه السلام) جامعه ای ثروتمند وبدون فقر، جامعه ای با محبت ودوستی وبدون اختلاف وکشمکش است که نیازی به دادگاه های قضائی ندارد ودر مرحله نهائی به جامعه ای بدون مبادله پول تبدیل می گردد بگونه ای که افراد " قربة إلی الله " به یکدیگر خدمت کرده ونیازها ومایحتاج خود را با صلوات بر محمد وآل محمد (صلی الله علیه وآله) برطرف می کنند.
پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود:
"ساکنان آسمان وزمین از او خشنود شوند، آسمان از ریزش باران قطره ای دریغ نکرده وزمین از رویش تمام گیاهانش خودداری نکند بگونه ای که زندگان آرزوی (زنده شدن) مردگان کنند"(466) یعنی مردم آرزو کنند که ای کاش مردگانشان زنده بودند وهمچون آنها از نعمتهای الهی برخوردار می گشتند.
از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
"خداوند، دین خود را بوسیله او غالب گرداند، هر چند مشرکان نپسندند، آنگاه همه ویرانی های زمین آباد گردد"(467).
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
"مهدی محبوب دلهای مردم عالم است. خداوند بوسیله او آتش فتنه ناگوار را خاموش گرداند"(468).
در تفسیر آیه "مدهامّتان" (یعنی دو باغی که از شدت سر سبزی سیه فام جلوه می کند) از امام صادق (علیه السلام) منقول است که فرمود:
"میان مکه ومدینه با درختان نخل متصل گردد"(469).
از سعید بن جبیر نقل شده است که گفت:
"سالی که قائم قیام کند بیست وچهار نوبت بر زمین باران بارد وآثار وبرکات آن دیده شود"(470).
ابن حماد آورده است که:
"نشانه مهدی، سخت گیری به کارگزاران، بخشندگی به مردم ومهربانی با بینوایان است".
در همان کتاب درباره شدت مهر وعطوفت حضرت به بینوایان آمده است:
"گویا مهدی بیش از حد بینوایان را در نعمت ورفاه قرار می دهد"(471).
دگرگونی علوم طبیعی ووسائل زندگی
روایات مربوط به دوران حضرت مهدی (علیه السلام) مواردی از پیشرفت علوم وامکانات بشری را ترسیم می کند که برای نسل های گذشته ومعاصر غیر قابل تصور است.
این تحول در ابعاد گوناگون بوجود خواهد آمد، از جمله در مخابرات، ابزارهای بصری، پژوهشی، جنگ افزارها، سیستم های اقتصادی، حکومتی، قضائی وچیزهای دیگر. بنظر می رسد برخی از این تحولات در سایه کرامات ومعجزاتی ست که خداوند بدست حضرت ویارانش جلوه گر می سازد. ولی بسیاری از آنها نتیجه تحول علوم طبیعی وبهره گیری صحیح از قوانین ونعمت های الهی است که مواد وعناصر آن در زمین وآسمان در دسترس انسان قرار دارد. روایات نشانگر آن است که تحولی که در علوم طبیعی توسط حضرت ایجاد می گردد، جهشی همه جانبه در پیشرفت زندگی بشری را در پی دارد. از این رو امام صادق (علیه السلام) می فرماید: "دانش بیست وهفت حرف است وآنچه پیامبران آورده اند، دو حرف است ومردم تا امروز بیش از آن دو حرف نمی دانند اما چون قائم قیام کند بیست وپنج حرف دیگر را بیرون آورد ودر میان مردم منتشر سازد وبدین سان مجموع بیست وهفت جزء دانش آشکار گردد"(472).
این روایت هر چند در نگاه نخست به علوم دینی پیامبران نظر دارد اما باید توجه کرد که علاوه بر علومی همچون توحید، نبوت ومعاد، سایر علوم طبیعی مورد نیاز بشر نیز مورد توجه است. زیرا طبق روایات پاره ای از اصول همین دانش ها را نیز پیامبران (علیه السلام) به انسانها آموخته ومردم را به این علوم راهنمائی کرده ودریچه های آن را به روی مردم گشوده اند. از جمله آموزش خیاطی توسط حضرت ادریس، کشتی سازی ونجاری توسط حضرت نوح (علیه السلام) وزره سازی بوسیله حضرت داوود وسلیمان و... پس مراد از علم در این روایت هم علوم دینی وهم علوم طبیعی است.
وبر این اساس نسبت علومی که در اختیار مردم است با علومی که حضرت مهدی (علیه السلام) به آنان می آموزد نسبت 2 به 25 است.
از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"بدانید که ذو القرنین در انتخاب دو ابر رام وسرکش مخیر گردید واو ابر رام را برگزید وابر سرکش، برای مولای شما (مهدی) ذخیره گردید، راوی گفت: سؤال کردم: ابر سرکش کدام است؟ فرمود: ابری که در آن رعد وصاعقه یا برق وجود دارد ومولای شما بر آن سوار شود. بدانید که او بر ابرها سوار می شود وبا این وسائل بالا می رود، وسائل آسمانها وسرزمین های هفتگانه که پنج منطقه آن آباد ودو منطقه آن ویران است"(473).
واز امام صادق (علیه السلام) منقول است که فرمود:
"در زمان قائم، شخص مؤمن در حالی که در مشرق بسر می برد، برادر خود را در مغرب می بیند وآنکه در مغرب است برادر خویش را در مشرق می بیند"(474).
ونیز فرمود:
"چون قائم ما قیام نماید، خداوند گوش وچشم شیعیان ما را چنان کند که بین آنها وامام (علیه السلام) نیازی به پیک نباشد بگونه ای که هرگاه امام سخن بگوید آنان می شنوند واو را می بینند در حالی که امام در جایگاه خود قرار دارد"(475).
در حدیثی دیگر فرمود:
"وقتی کارها در اختیار صاحب الامر قرار گیرد خداوند متعال پستی های زمین را مرتفع وبرجستگی های آنرا هموار گرداند بگونه ای که دنیا پیش روی او همچون کف دستش باشد. سپس پرسید: کدامیک از شما اگر در کف دستتان مویی باشد آنرا نمی بیند؟"(476).
وروایت شده است که: "ستونی از نور، از زمین تا آسمان برای او نصب گردد واعمال بندگان را در آن ببیند ودر زیر صخره های اهرام مصر علومی برای وی ذخیره گردیده که دست کسی قبل از او بدان نرسد"(477).
در این رابطه روایات دیگری نیز وجود دارد که مجال بحث وبررسی کامل آنها نیست.
اما بخشی از آنها درباره تحول دانش بشری وبرخی دیگر از تغییر توانائی ها وابزارهای ویژه مؤمنان وبعضی دیگر از وسائل وکرامات امام عصر (علیه السلام) ویارانش سخن می گویند از آن جمله در روایتی از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
"گویا من یاران قائم را می بینم که بر شرق وغرب جهان احاطه پیدا کرده اند وهمه چیز تحت فرمان آنهاست، حتی درندگان زمین وپرندگان شکاری آسمان در پی جلب رضایت آنهایند. هر نقطه ای از زمین بر نقطه دیگر آن اظهار فخر وغرور کند وگوید: امروز مردی از یاران قائم بر من گام نهاد"(478).
ونیز از آن بزرگوار نقل شده است که فرمود:
"چون قائم قیام کند، به هر منطقه ای شخصی را (بعنوان نماینده) اعزام کند وگوید دستور العمل تو در دست توست، چنانچه امری برایت پیش آید که آن را نفهمی وحکمش را ندانی به دست خود بنگر وبر طبق آنچه می بینی عمل کن"(479).
ممکن است این جریان به صورت اعجاز وکرامت برای آنان اتفاق افتد ویا بر اساس قواعد علمی یا ابزار پیشرفته آن روز انجام پذیرد.
حکومتی گسترده تر از حکومت سلیمان وذوالقرنین
از روایاتِ مربوط به حضرت مهدی (علیه السلام) استفاده می شود که حکومت جهانی آن حضرت از فرمانروائی سلیمان وذو القرنین (علیه السلام) با عظمت تر است. برخی روایات بر این موضوع صراحت دارند، مانند روایتی که از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
"قلمرو فرمانروائی ما از فرمانروائی سلیمان بن داوود وسلطنت ما از سلطنت او بزرگتر است".
روایت بعدی حاکی از این است که ابزار ووسائلی در اختیار آن حضرت خواهد بود که در اختیار ذو القرنین نبوده است. بعلاوه بر اساس روایات، میراث تمام پیامبران واز جمله میراث سلیمان در اختیار او قرار دارد ودنیا نزد او همچون کف دست او خواهد بود.
قلمرو حکومت حضرت سلیمان (علیه السلام) از یک طرف شامل فلسطین وسرزمین شام بود اما مصر وماورای آن یعنی قاره آفریقا را در بر نمی گرفت، از سمت دیگر یمن را در بر می گرفت ولی به هند وچین وسایر کشورهای آن منطقه نمی رسید. حتی طبق روایات شهر استخر واقع در جنوب ایران نیز خارج از حیطه فرمانروائی سلیمان بوده است، در حالیکه حکومت حضرت مهدی (علیه السلام) سراسر جهان را فرا می گیرد بگونه ای که هیچ مکانی نمی ماند مگر آنکه در آن شهادت به یگانگی خدا وگواهی به رسالت پیامبر (صلی الله علیه وآله) داده شود وروی زمین ویرانه ای نماند مگر آنکه آباد گردد.
علاوه بر آن، امکاناتی که در اختیار امام زمان (علیه السلام) است بیش از امکاناتی است که خدای سبحان در اختیار حضرت سلیمان قرار داد چه آنهائی که معجزه آسا وبا عنایت الهی در اختیار وی قرار می گیرد وچه آنهائی که به خاطر پیشرفت علوم وبهره برداری از امکانات طبیعی به دست می آید.
اما از نظر دوران حکومت، طبق روایات وگفته مورخان فرمانروائی سلیمان (علیه السلام) حدود نیم قرن طول کشید وپس از وفات او در سال 931 قبل از میلاد، حکومتش به انحراف گرائید ودچار دو دستگی شد وبین دو بخش قدس ونابلس جنگ درگرفت.
اما حکومت جهانی حضرت مهدی (عجل الله فرجه) چه در زمان حیات آن حضرت وچه پس از او تا پایان دنیا استمرار خواهد داشت ودولتی بعد از دولت او برپا نخواهد شد وبه احتمال زیاد فرزندان او که ادامه دهندگان راه آن حضرتند به حکومت می رسند، سپس بعضی پیامبران وامامان اهل بیت (علیهم السلام) به دنیا باز می گردند وتا پایان این جهان حکمرانی می کنند.
راه یافتن امام زمان (علیه السلام) به سرزمین های هفتگانه
درباره راه یافتن حضرت به سرزمین های هفتگانه عالم احادیث ونشانه های فراوانی وجود دارد وگویاترین آنها حدیثی است که قبلا از امام محمد باقر (علیه السلام) نقل کردیم:
"ذو القرنین در انتخاب دو ابر رام وسرکش آزاد گذاشته شد واو ابر رام را برگزید وابر سرکش را برای مولای شما (امام زمان) ذخیره کرد. راوی پرسید: ابر سرکش چیست؟ فرمود: ابری که در آن رعد وصاعقه یا برق وجود دارد ومولایتان بر آن سوار شود، آگاه باشید که او بر ابرها سوار می شود وبا وسایل بالا می رود. وسایل آسمان ها وسرزمین های هفتگانه که پنج منطقه آن آباد ودو منطقه آن ویران است"(480).
ودر روایتی از امام صادق (علیه السلام) آمده است که فرمود:
"خداوند ذو القرنین را در انتخاب دو ابر رام وسرکش آزاد گذشت واو ابر رام را انتخاب کرد که رعد وبرقی در آن نبود واگر ابر سرکش را برمی گزید به او داده نمی شد زیرا خداوند آنرا برای قائم ذخیره کرده است"(481).
این روایت به روشنی بیان می کند که آن حضرت از وسیله های گوناگون وابزارهای ویژه در بالا رفتن وحرکت بین ستارگانِ آسمانها وجهان بالا استفاده می کند. ابرهائی که دارای صاعقه ورعد وبرق اند در اختیار اوست وبا این وسائل بالا می رود، وسایلی برای سفر به آسمانها وزمین. آسمانهای هفتگانه وزمین های ششگانه ای غیر از کره زمین معنی روایت این نیست که فقط آن حضرت از ابزارهای فضاپیما وسفینه آسمانی استفاده کند بلکه چه بسا در عصر آن حضرت پیشرفت علوم بگونه ای گردد که سفر به کرات آسمانی وسرزمین های دیگر، همچون مسافرت در عصر ما از قاره ای به قاره دیگر باشد.
همچنین کلام امام به این نکته ا شاره می کند که پنج کره زمین ویا پنج سرزمین وآسمان آباد ومسکونی وجود دارد وارتباط با جوامع آنها بزودی انجام خواهد گرفت. بر اساس روایات متعدد، کرات زیادی در آسمانها وجود دارد که آباد ودارای جوامعی از مخلوقاتی غیر از انسان، فرشته ویا جن هستند. علامه مجلسی مجموعه ای از این روایات را در بحار الانوار آورده است، همچنانکه شماری از آیات قرآن نیز بر امکان حیات در کرات دیگر دلالت دارد از آن جمله آیه شریفه ای است که می فرماید:
"ای گروه جن وانس، اگر می توانید به اعماق آسمانها وزمین راه یابید، پس اقدام کنید ولی موفق به این نفوذ نمی شوید مگر با قدرت"(482).
آری بزودی زندگی روی زمین در دوران حضرت مهدی (علیه السلام) وارد مرحله جدیدی می شود که به کلی با گذشته ها متفاوت است. ودر اینجا فرصت توضیح بیشتر پیرامون آن وجود ندارد.
راه یافتن به جهان آخرت وبهشت
از عمیق ترین حرکت هایی که جهان ما در زمان، مکان واشیائش با آن روبروست، حرکت جهان ماده به سوی عالم غیب ویا برعکس آن است که قرآن واسلام از آن پرده برمی دارد وبر اهمیت وهماهنگی آن تأکید میورزد واین حرکت را بازگشت انسان به سوی خدا ورویاروئی با قدرت او ویا رفتن به سوی ملأ اعلی وآخرت می نامد ونسبت به ما، آنرا فرا رسیدن قیامت ورستاخیز می خواند زیرا با کشف عالم آخرت، بین جهان ما وجهان گسترده غیب که از دید ما پنهان است، وحدت ویکپارچگی بوجود می آید؛ واین مجموعه برای ما تبدیل به عالم واحد می گردد.
نقطه اوج این حرکت نسبت به انسان، مرگ است. مرگ از دیدگاه اسلام ورود به زندگی گسترده تر است نه فنا ونیستی، آنچنانکه برخی تصور می کنند. واوج آن نسبت به جهان هستی، قیامت است وا تحاد دو جهان ماده وغیب.
در قرآن وسنت آمده است که رستاخیز وقیامت دارای مقدمات ونشانه هایی پی در پی است که در زمین وآسمان وجامعه بشری پدید می آید وحکومت مهدی (علیه السلام) آخرین وبزرگترین مرحله حرکت جهان مادی قبل از برپائی رستاخیز الهی است. اکنون ببینیم رستاخیز چگونه آغاز می گردد؟
بنظر می رسد که دستیابی به جهان بالایی که روایات، از آن سخن می گویند ودر زمان حضرت مهدی (علیه السلام) عملی می گردد، مقدمه ای بر راهیابی به سوی جهان آخرت وبهشت است. بنابراین روایاتی که درباره رجعت وبازگشتِ عده ای از پیامبران وامامان (علیهم السلام) به زمین وحکمرانی آنها بعد از مهدی (علیه السلام) سخن گفته ونیز آنچه در آیاتِ متعدد، تفسیر به " رجعت " شده، مراد، همین مرحله است واعتقاد به رجعت هر چند از ضروریاتِ اسلام نیست اما روایات مربوط به آن به حدی زیاد
ومورد وثوق است که اعتقاد به آن را ضروری می کند.
طبق برخی روایات، رجعت، پس از حکومت حضرت مهدی (علیه السلام) وپس از حکومت یازده مهدی دیگر، آغاز می گردد، امام صادق (علیه السلام) فرمود:
"همانا بعد از قائم، یازده مهدی از فرزندان حسین (علیه السلام) از ما اهل بیت اند"(483).
اینک به چند نمونه از روایات مربوط به رجعت اشاره می کنیم:
در تفسیر این آیه که می فرماید "آن خدایی که (ابلاغ) قرآن را بر تو واجب کرد، البته تو را به وعده گاه بازگرداند"(484) امام زین العابدین (علیه السلام) فرمود: "پیامبر شما به سوی شما بازمی گردد"(485).
ابو بصیر گفت: امام باقر (علیه السلام) به من فرمود:
"آیا اهل عراق منکر رجعت اند؟ گفتم: آری، فرمود: مگر قرآن نمی خوانند؟!(486)
در روایت دیگری از امام صادق (علیه السلام) درباره این آیه سؤال کردند که می فرماید "روزی که از هر امتی، گروهی را از خاک برانگیزیم..".حضرت فرمود:
"مردم درباره آن چه می گویند؟ عرض کردم می گویند آیه راجع به قیامت است، فرمود: آیا خداوند در قیامت از هر امتی دسته ای را زنده می کند وبقیه را به حال خود رها می سازد؟! این آیه قطعاً در مورد رجعت است وآیه مربوط به قیامت این است: جملگی آنها را محشور گردانیدم بی آنکه کسی را فرو گذاریم و.."(487).
زراره می گوید: از امام صادق درباره مسائل مهمی چون رجعت سؤال کردم حضرت فرمود:
"زمان آنچه می پرسید هنوز فرا نرسیده، سپس این آیه را تلاوت فرمود: (بلکه آنها تکذیب کردند آنچه را که احاطه علمی به آن نداشتند وتأویل آن برایشان نیامده)(488)".
برخی روایات می گویند: رجعت پیامبر (صلی الله علیه وآله) بعد از رجعت امامان (علیهم السلام) است ونخستین کسی که به دنیا بازمی گردد امام حسین (علیه السلام) است، چنانکه امام صادق (علیه السلام) فرمود:
"نخستین کسی که به دنیا بازگردد، حسین بن علی (علیه السلام) است، او آنقدر فرمانروائی کند که (در اثر پیری) ابروانش روی چشمانش فرو افتد"(489).
ودر روایتی دیگر از آن حضرت نقل شده که فرمود:
"رجعت، همگانی نیست بلکه مربوط به افراد خاصی است، زیرا بازگشت نمی کنند (به دنیا) مگر مؤمنان محض ویا مشرکان محض"(490).
* * *
حضرت مهدی از نگاه شیعه
اعتقاد به امامت امامان دوازده گانه اهل بیت (علیهم السلام) از اصول مذهب واز محورهای اساسی عقاید ما شمرده می شود وبدین سبب است که مذهب ما بنام " امامیه، تشیع ومذهب اهل بیت " خوانده می شود وپیروان آن را " دوازده امامی یا شیعیان اهل بیت " می نامند.
به اعتقاد ما نخستین امام معصوم جانشین پیامبر (صلی الله علیه وآله)، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب (علیه السلام) وآخرین آنان حضرت مهدی (علیه السلام) امام منتظَر محمد بن حسن عسکری (علیه السلام) است که در سال 255 هجری در سامرا، دیده به جهان گشود. آنگاه خداوند عمر او را طولانی گرداند واز دیده ها پنهان داشت تا روزی که وعده خود را قطعی نموده وآن بزرگوار را ظاهر وبوسیله او آئین اسلام را به تمام ادیان پیروز وغالب وجهان را پر از عدل وداد سازد همچنانکه از ظلم وجور پر شود.
بنابراین، اعتقاد به اینکه مهدی موعود (علیه السلام) امام دوازدهم، زنده وغایب است، جزئی از مذهب ما شمرده می شود وبدون آن نمی تواند یک مسلمان، شیعه دوازده امامی محسوب شود بلکه جزو یکی از فرقه های سنی یا زیدی ویا اسماعیلی به حساب خواهد آمد.
البته برخی از برادران مسلمان، عقیده ما به امامت پیشوایان وعصمت آنان وغیبت حضرت مهدی را کمی دور از واقع می پندارند، حال آنکه معیار صحت یک عقیده در امور ممکن، بعید شمردن ویا نیکو شمردنِ آن نیست، بلکه معیار، وجود دلیلی روشن ویا روایتی از ناحیه پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) برای اثبات چنین مواردی است.
بر اساس مدارک موجود نزد شیعیان، روایاتی که روشنگر امامت وغیبت حضرت مهدی (علیه السلام) است، بسیار فراوان واز نظر سند قطعی وصحیحند. وهر گاه مطلبی با دلیل محکم یا روایت صریح وصحیحی ثابت شد شخص مسلمان مکلف است آن را بپذیرد ونسبت به آن تسلیم باشد واین وظیفه دیگران است که یا سخن او را بپذیرند ویا او را قانع سازند، چه خوب گفته گوینده این عبارت:
ما پیرو دلیلیم * به هر سوئی گراید می گرائیم
برادران سنی ما هر چند در تطبیق مهدی موعود بر امام محمد بن حسن عسکری (علیه السلام) با ما وحدت نظر ندارند، اما تقریباً در تمام روایاتی که درباره وی آمده با ما هم عقیده اند، نظیر بشارت به قیام او وحرکت ظهور وتجدید بنای اسلام به دست آن بزرگوار وجهانی بودن حکومتش. اکنون بسیاری از روایاتِ مربوط به امام زمان (عجل الله فرجه) در منابع شیعه وسنی یکسان ویا شبیه به یکدیگر است همچنانکه در فصل های گذشته ملاحظه کردید وبخشی از آن در فصل بعد از نظرتان خواهد گذشت.
در عین حال عدّه ای از علمای سنی مانند ابن عربی، شعرانی ودیگران با ما هم عقیده اند که حضرت مهدی (علیه السلام) همان امام محمد بن حسن عسکری (علیه السلام) است. این گروه از علماء سنی به نام ونسب آن حضرت تصریح کرده واو را زنده وغایب می دانند. نویسنده کتاب " مهدی موعود " اسامی جمعی از این علما را نقل کرده است.
دانشمندان ودست اندرکاران جنبش های اسلامی، باید از این اشتراک عقیده درباره مهدی (علیه السلام) که میان تمام مسلمانان وجود دارد بنحو شایسته ای استفاده کنند، چرا که این باور تأثیری حیات بخش در بالا بردن سطح ایمانِ توده های مسلمان، به غیب وبه وعده نصرت الهی خواهد داشت وروح استقامت وسازش ناپذیری آنان را در برابر دشمن بالا برده وبرای یاری پیشوای موعودشان مهیا خواهد ساخت.
مسأله انطباق مهدی موعود (علیه السلام) بر امام محمد بن حسن عسکری (علیه السلام) که نزد جمعی از برادران سنی ما هنوز به اثبات نرسیده، نباید سبب انتقاد آنان از کسانی شود که قائل به این عقیده اند.
البته هدف ما در اینجا مطرح ساختن بحث کلامی در اعتقاد شیعیان به حضرت مهدی (علیه السلام) نیست. بلکه هدف ارائه تصویری از روح پر احساسی است که مجامع ومحافل شیعی با آن مأنوس اند، اندیشه ای که در دل وجان شیعیان وبا تربیت پدران ومادران در خلال نسل ها توانسته است گنجینه عظیمی از محبت، احترام وانتظار ظهور آن امام موعود را بوجود آورد.
از این رو به اعتقاد ما حضرت مهدی ارواحنا فداه بقیة الله در زمین وبرخاسته از خاندان نبوت وخاتم اوصیاء وامامان (علیهم السلام) وامانتدار الهی قرآن ووحی وپرتو افشان نور خدا در زمین محسوب می گردد. تمام ارزش ها والگوهای اسلام در شخصیت وی تبلور یافته وامتداد شعاع وپرتو نور رسالت است.
غیبت او دارای مفاهیم بلندی از اسرار وحکمت الهی ونشانگر مظلومیت پیامبران، امامان اهل بیت (علیهم السلام)، اولیاء ومؤمنینی است که توسط حاکمان ستمگر وسلاطین جور از حقوق مسلم خود محروم گشتند. تمام آمال وآرزوهای مؤمنان عالم با وعده پیامبر (صلی الله علیه وآله) به ظهور مقدس آن حضرت جوانه می زند ودل های غمزده آنان به شور ونشاط می گراید ودرفش اسلام همواره با دستانشان در اهتزاز می ماند، هر چند تندبادهای مخالف بوزند وراه طولانی باشد. چرا که آنان با صاحب آن رچم، عهد ومیثاقی جاودانه بسته اند.
اگرچه شیعه به خاطر وابستگی به پیامبر واهل بیت، از سرمایه ای معنوی، غنی وسرشار بهره مند است؛ اما شخصیت امام زمان وظهور موعود او با تمام جاذبه های ویژه اش نقشی حیات بخش در ایجاد روح امید، مهر وعاطفه شیعی ایفا می کند.
گروهی از اینکه شیعه نسبت به علمای خود احترام فراوان قائل است انتقاد می کنند. در حالی که گروهی دیگر آن را مورد تقدیر قرار می دهند، شگفتی وانتقاد زمانی افزایش می یابد که می بینند شیعه به مرجع تقلید خود بعنوان نائب امام مهدی (علیه السلام) احترام وتعظیم نموده ومقید به فتوای اوست. اما هنگامی که این رابطه به امامان معصوم (علیهم السلام) می رسد، عده ای ما را به غلوّ وگزافه گوئی متهم می سازند وحتی برخی راه افراط در پیش گرفته وبه شیعیان چنین نسبت می دهند که آنان، پیامبر (صلی الله علیه وآله)، امامان (علیهم السلام) ومراجع را به درجه خدائی رسانده وآنها را می پرستند. به خدا پناه می بریم از این اتهامهای ناروا!
ولی مشکل، تنها احترام شدید شیعه وتقدیس واطاعت آنان از علمای ربانی وپیشوایان معصوم نیست، بلکه مشکل اصلی این است که همه ما واقعاً از دیدگاه اسلام نسبت به انسان فاصله داریم، برای روشن شدن موضوع، به سراغ قرآن می رویم تا نگاهی به ارزیابی این کتاب آسمانی از شخصیت انسان داشته باشیم:
قرآن کریم در این راستا سه دیدگاه در مقابل ما قرار می دهد: نخست دیدگاه جاهلی است که در آیاتِ مربوط به افراد بی تمدن وکسانی که پیامبر را از پشت دیوار صدا می زدند مطرح شده است. دیدگاه دوم که یک نگاه کاملا مادی است. در آیات مربوط به دشمنان پیامبران وصاحبان تمدن های الحادی، مورد ارزیابی قرار گرفته ودیدگاه سوم دیدگاه اسلامی است که در آیاتِ مربوط به احترام انسان ورهنمونی او به عالم خرد، معنویت وعمل، مورد توجه قرار گرفته است.
به اعتقاد من، جهان اسلام هم اکنون تحت تأثیر فرهنگ جاهلی از یک سو وفرهنگ مادی غربی از سوی دیگر قرار دارد وتسلط این دو فرهنگ، نگاهی انحرافی در وجود ما نسبت به انبیاء، پیشوایان، اولیاء، شهیدان، مؤمنان ونسبت به توده ها وملت های اسلامی وحتی نسبت به خود ما ایجاد کرده است.
به راستی انحطاط فرهنگی وتسلط فرهنگ غرب بر جوامع ما، شرائط دشواری از نظر سیاسی، اقتصادی واجتماعی ایجاد کرده است، فرهنگی که بر اساس آن، حتی خود انسان مسلمان، از احترامی برخوردار نیست. پس چگونه می توان به حفظ حرمت سایر ابعاد وجودی وی امیدوار بود؟!
همچنانکه این فرهنگ، اندیشه ما را نیز به سوی اندیشه دوران جاهلیت سوق داده وپیوسته ما را بطرف سطحی نگری وجدا دیدن اشیاء ووقایع عالم از یکدیگر کشانده وبا هرگونه تفکر عمیق وپیوستگی عوامل عالم دشمنی دارد. از این رو نگاه ما به مسائل پیرامون خود، نگاهی تک بعدی شده وهمه چیز را به شکل سفید یا سیاه می بینیم وحاضر نیستیم در لحظه واحد حالت های ترکیبی ونسبی را مشاهده کنیم، یا در دل خود نوعی خاص از مهر وعاطفه را می پسندیم واجازه نمی دهیم سینه ای مالامال از عواطف واحساسات گوناگون را به همراه داشته باشیم به همین خاطر در مورد پیشوایان وپیامبران الهی نیز تنها ظاهر حال آنان را ملاحظه می کنیم واز درک کمالات والای معنوی وجهان عقلانی متعالی آنان غافلیم. حال اگر کسی بخواهد دیدگاه انحرافی خود را اصلاح کرده وبرای آن همه فضیلت وبزرگی احترام قائل شود او را افراطی می نامیم واگر عقل ودلش به خاطر درک آن ابعاد گوناگون معنوی وعقلانی بتپد، او را دیوانه ومنحرف می خوانیم.
این ماجرا وقتی به اوج حساسیت خود نزدیک می شود که بخواهیم به این احترام وقداست لباس مذهب بپوشانیم چرا که با دیدگاه انحرافی، چنین به نظر می رسد که تقدیس واحترام اولیاء، امامان وپیامبران با تقدیس واحترام ذات مقدس خداوند وتوحید او منافات دارد. چرا که از نظر این افراد، امامان وپیامبران هم فقط بشرند ونه چیز دیگر. آری اگر با دیدگاه خشک وجاهلی به دنیای پیرامون
خود بنگریم، همه انسانها از جمله انبیاء واولیاء خدا را نیز باید همچون مشتی خاک بیابان ببینیم. گویا در این عالم دو چیز بیشتر نباید باشد یا ریگهای بیابان یا آسمان، با این دیدگاه سخن گفتن از باغ ها، رودها، دره ها وکوهها سخنی بیهوده است، چرا که جهان یا زمینی زمینی ست که خاک است ویا آسمانی آسمانی، که خداوند است!
گویا مَثَل نور الهی که قرآن برای ما بیان کرده " مَثل نوره کمشکاة فیها مصباح " (یعنی: مثل نور خدا همچون چراغدانی است که درون آن چراغی قرار دارد...) در کره زمین وجود ندارد ومربوط به این اولیاء الهی نیست!
من معتقدم هر چه آگاهی فلاسفه، متفکران ودانشمندان بیشتر شود، ابعاد جدیدی از کلمات پیامبر واهل بیت کشف وارزش کلام وشخصیت این بزرگان بیشتر آشکار شده ومعلوم می شود که شخصیت معصوم را باید تنها با کلام معصوم شناخت. این نکته صحیح است که خداوند به پیامبرش می فرماید: بگو من هم مانند شما بشر هستم " قل إنما أنا بشر مثلکم یوحی إلی إنما إلهکم إله واحد " یعنی بگو من هم مثل شما بشرم - ولی - بر من وحی می شود که خدای شما خدایی واحد است) اما با این بیان قرآن، مطلب دیگری نیز روشن می شود وآن اینکه پیامبر خود، از یک نظر، مثل ما بشر است واز یک نظر مثل ما نیست یعنی شخصیت او مرکب از دو ویژگی ست یکی ویژگی بشری که با آن می تواند با مردم معاشرت کند ودیگری ویژگی غیبی که بوسیله آن علم ووحی را از خداوند جهان دریافت می کند.
حال، آیا جز با کلام معصوم که پنجره ای از غیب به رویش گشوده است، می توان به ویژگی غیبی شخصیت پیامبر دست یافت؟ اگر خداوند در قرآن، پیامبر را مثل سایر افراد بشر معرفی کرده یعنی او مثل شما در محیط زندگی شما حضور دارد، با افکار واحساسات شما آشناست ومشکلات شما را بصورت کامل درک می کند. نه اینکه او هم انسانی ست در سطح فکر واحساس ما. چرا که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از افق فکری واحساسی بسیار عمیق ودقیقی برخوردار است که دستیابی به آن برای سایر افراد بشر امکان پذیر نیست، همانگونه که شخصیت وجودی او نیز به هیچ وجه در حد افراد مادی جامعه ما قرار ندارد. بنابراین، پیامبر خدا به جهت برخورداری از دقت فوق العاده فکر واحساس وبه جهت ارتباط مستقیم با عالم غیب، هرگز مثل ما نیست.
پس هیچ بُعدی از ابعاد شخصیت ما، مثل شخصیت پیامبر خدا نیست تا بتوانیم بوسیله آن، به حقیقت شخصیت آن حضرت پی ببریم. برای ما همین نکته در ارتباط با شخصیت امامان معصوم اهل بیت نیز مطرح است.
از اینجا درمی یابیم که چرا خداوند در آیه مزبور لفظ بشر را برای مِثل بودن بکار برد واز لفظ انسان، بهره نگرفت.
به اعتقاد من، اکنون زمان آن رسیده که ما، هویت اسلامی وانسانی خود را بعنوان یک مسلمان بازشناسی کنیم واز نو پیامبر (صلی الله علیه وآله) وائمه (علیهم السلام) خود را دریابیم ودیدگاه خشک، سطحی وجاهلانه ای را که گروه های وهابی نما در شناخت پیامبر وآل او صلوات الله علیهم اجمعین ترویج می نمایند، رها نماییم وبه گونه ای به این خاندان پاک بنگریم که سزاوار شخصیت الهی ومقامات عالیه آنهاست تا دلهای ما بار دیگر معدن ومخزن محبت عشق مقدس آنان گردد وراه عشق ومحبت بزرگتر نسبت به مولای آنان ومولای ما یعنی خداوند در دلها باز شود.
کسی که به خاطر وجود درختان از دیدن جنگل بازمانده نباید آن را که درخت، جنگل، کوه ها وآسمان ها را با هم می بیند تخطئه نماید!
کسی که تقدیس وتکریم انبیاء وائمه (علیهم السلام) وحرکت در فضای معنوی آنان را با تقدیس وتوحید خداوند در تضاد می بیند نباید بزرگداشت آنان را بگونه ای که شرع اجازه فرموده، تخطئه کند، چرا که تعظیم انبیاء واولیاء راهی برای تنظیم زندگی وهموار ساختن راه تعظیم، تقدیس وتسبیح خداوندی است که مثل ومانند نداشته وبلند مرتبه است.
مقام حضرت مهدی (علیه السلام) در پیشگاه پروردگار
پیش از طرح روایت ها، دعاها وزیارتهایی که بیانگر اعتقاد واحساس ما نسبت به امام زمان است، جا دارد برخی روایات را که نشانگر مقام ومرتبه آن بزرگوار در پیشگاه خداوند است یادآور شویم. در منابع شیعه وسنی آمده که مقام ومنزلت امام زمان (عجل الله فرجه) در پیشگاه خداوند بس بزرگ ورفیع است، او از سروران اهل بهشت وطاووس بهشتیان است. برخوردار از نور الهی والهام گیرنده وهدایت شده از سوی خداوند است، هر چند که پیامبر نیست، خدای سبحان کرامت ها ومعجزات فراوانی بدست او جاری می سازد.
حدیث معروفی که علماء شیعه وسنی آن را معتبر وصحیح دانسته اند، می گوید که آن حضرت در صفوف پیامبران ورسولان صلوات الله علیهم جای دارد.
پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود:
"ما فرزندان عبدالمطلب، سروران اهل بهشتیم، من، حمزه، علی، حسن، حسین ومهدی"(491).
در منابع ما روایات مشروحی در فضائل امامان دوازده گانه (علیهم السلام) ومقام والای آنان نزد پروردگار واز جمله روایت هایی ویژه مقام حضرت مهدی منتظر ارواحنا فداه وارد شده که بیانگر این صفات حضرت است: او نور خدا روی زمین، حجت خدا بر خلق، قائم به حق، جانشین خدا در زمین، شریک قرآن در لزوم اطاعت، معدن علم الهی وگنجینه سر خداوند است. علماء در کتب عقاید، تفسیر وحدیث صفات دیگری برای حضرت بیان کرده اند وبیشتر آنان معتقدند که او بر سایر امامان بعد از امیر مؤمنان وحسن وحسین (علیهم السلام) فضیلت دارد، که در این باره روایتی نیز آمده است.
نزد سنی ها نیز برتری آن حضرت بر ابوبکر وعمر مورد تأکید قرار گرفته. در همین رابطه از ابن سیرین سؤال کردند:
"مهدی بهتر است یا ابوبکر وعمر؟ گفت: (مهدی) از آن دو بهتر وبا نبی همطراز است"(492).
دیدگاه امامان (علیهم السلام) درباره حضرت مهدی (علیه السلام)
جالب است بدانیم که امامان (علیهم السلام) ما پیشگام در بیان عواطف واشتیاقشان نسبت به حضرت مهدی (علیه السلام) هستند، چرا که آنان با ایمان به وعده پیامبر وقبل از ولادت مهدی (علیه السلام) نسبت به فرزند موعود خود وآنچه در آینده بدست او انجام خواهد گرفت آگاهی داشتند. اینک به ذکر سخنانی از امیر مؤمنان وامام صادق (علیهما السلام) توجه کنید.
حضرت علی (علیه السلام) فرمود:
"هان آگاه باشید که مَثَل اهل بیت محمد (صلی الله علیه وآله) بسان ستارگان آسمان است که هرگاه ستاره ای غروب کند ستاره ای دیگر طلوع نماید. گویا می بینم نعمت های الهی بر شما تمام شده وشما به آرزوهای خود دست یافته اید"(493).
"به اهل بیت پیامبر خود بنگرید، اگر سکوت کردند سکوت کنید واگر از شما یاری خواستند یاریشان کنید تا خداوند ناگاه بواسطه مردی از ما اهل بیت (علیهم السلام) گشایشی بوجود آورد. پدرم فدای آن فرزند بهترین کنیزان که جز شمشیر به آنها (دشمنان) چیزی عطا نکند وبه کشتار ونابودی آنان پردازد وهشت ماه سلاح بر دوش (مبارزه کند) تا جائیکه قریش گویند اگر این شخص از فرزندان فاطمه می بود به ما رحم می کرد".
"او هدایت الهی را بر خواسته های خود حاکم گرداند، آنگاه که دیگران هوای نفس خود را بر هدایت الهی ترجیح دهند وقرآن را ملاک ومعیار اندیشه وعمل قرار دهد، آنجا که دیگران قرآن را به رأی ونظر خویش تفسیر کنند. زمین پاره های دل خود (معادن وذخائر) را برای او خارج سازد وکلیدهایش را تسلیم او نماید. آنگاه وی شیوه عدالت وراه ورسم پیامبر را به شما نشان دهد وکتاب وسنت را که پیش از او متروک وفراموش گردیده زنده نماید"(494).
"ردای حکمت بر تن کند زیرا حکمت را با همه آداب وبا توجه وعنایت قلبی فرا گرفته. حکمت گمشده اوست واو در طلب حکمت وجویای آن. هنگامی که اسلام غریب شود وهمچون شتری خسته، گردن خود را بر زمین بگذارد، امام احساس غربت ودلتنگی کند. او حجت باقی مانده خداوند وجانشینی از جانشینان پیامبران اوست"(495).
از سدیر صیرفی نقل شده که گفت: من ومفضل بن عمر وابو بصیر وابان بن تغلب حضور امام صادق (علیه السلام) رسیدیم، حضرت با ردای خیبری طوق دار بی یقه وآستین روی خاک نشسته بود وبا حالتی پریشان ودلی سوزان می گریست، غم واندوه در چهره اش نمایان ودگرگونی در سیمایش هویدا واشک در دیدگان مبارکش حلقه زده ومی گوید: ای سرور من، غیبت تو، خواب از من ربوده وبستر زمین را بر من تنگ کرده وآرامش قلبم را از دستم گرفته. سرور من، غیبت تو مصیبتهایم را جاودان ساخته واز دست دادن یک یک (امامان) جمع ما را از میان برده. گمان نمی کنم اشکهای چشمم خشک وناله سینه ام آرام گیرد...
سدیر گفت: با مشاهده این سخنان هولناک وصحنه ناگوار حیران ومبهوت شدیم وقلبمان بیقرار وپریشان گشت وگمان بردیم که به آن حضرت بلائی خطرناک یا آفتی ناگوار رسیده، عرض کردیم: ای فرزند بهترین خلق خدا، دیدگان شما هرگز اشکبار نگردد، کدام حادثه اینگونه دیدگانتان را گریان ساخته وچه پیشامدی شما را بدین ماتم نشانده؟
امام (علیه السلام) آهی دردناک همراه با نگرانی از سینه برآورد وفرمود:
"وای بر شما، صبح امروز به کتاب جفر نظر کردم وآن کتابی است در بر دارنده مرگها، بلاها ومصیبت ها وعلم بر گذشته وآینده تا روز قیامت که خداوند این علم را به محمد (صلی الله علیه وآله) وامامان (علیهم السلام) بعد از او اختصاص داده است، در این کتاب ولادت قائم ما اهل بیت وغیبت او وطولانی شدن آن وطول عمر وی وگرفتاری مؤمنان در آن زمان وپیدایش شک وتردید از طولانی شدن غیبت قائم وبرگشتن بیشتر آنان از دین ودست کشیدنِ از دیانت اسلام را مشاهده کردم، در حالی که خداوند سبحان می فرماید: "ما مقدّرات ونتیجه کردار نیک وبد هر انسانی را به گردنش افکندیم " ناگاه دلم شکست وغم واندوه بر من چیره گشت".
عرض کردیم: ای فرزند رسول خدا! تقاضا داریم شمّه ای از آنچه می دانید بر ما بازگوئید. فرمود: "خداوند در قائم ما سه ویژگی قرار داده که قبلا در سه پیامبر قرار داده بود: ولادت او را همچون ولادت موسی (علیه السلام) مخفی کرده وغیبت او را چون غیبت عیسی (علیه السلام) مقدّر ساخته وپیروزی او بر مخالفان را همچون پیروزی نوح به تأخیر انداخته وپس از آن عمر بنده شایسته خود یعنی خضر (علیه السلام) را دلیلی بر امکان طول عمر او قرار داده است".
عرض کردم: ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه وآله) این مطالب را برای ما بیشتر باز کنید.
فرمود: "اما ولادت موسی، وقتی فرعون پی برد که فرمانروائی او بدست موسی (علیه السلام) نابود خواهد شد، کاهنان را احضار کرد. آنها نسب ونژاد حضرت را برای فرعون مشخص کرده وگفتند: او از بنی اسرائیل است. فرعون دستور داد شکم زنان باردار بنی اسرائیل را بشکافند (تا مانع تولد او گردند) تا آنکه بیش از بیست هزار نوزاد را بدین سان سربریدند ولی هرگز به او دست نیافتند، چرا که خداوند حفاظت او را اراده کرده بود". همچنین بنی امیه وبنی عباس وقتی فهمیدند زوال حکومت ونابودی فرمانروایان وجبّاران آنها بدست قائم (علیه السلام) ما است به دشمنی با ما برخاستند وبه روی اهل بیت رسول الله (صلی الله علیه وآله) شمشیر کشیدند وبه امید دست یابی بر قائم (علیه السلام) کمر به نابودی ذریه پیامبر بستند. ولی خداوند اجازه نداد که ماجرای او بر ظالمی آشکار شود تا آنکه نور خود را کامل گرداند هرچند بر مشرکان ناگوار آید.
اما در ماجرای غیبت عیسی (علیه السلام)، یهود ونصاری جملگی بر آنند که وی کشته شده ولی خداوند آنان را در قرآن تکذیب نمود آنجا که می فرماید: "آنها نه او را کشتند ونه بر دار زدند بلکه در این امر به اشتباه افتادند"(496) غیبت قائم (علیه السلام) نیز بدینگونه است زیرا امت به سبب طولانی شدن غیبت، آن را انکار نمایند...
واما داستان طولانی شدن عمر حضرت نوح (علیه السلام). وقتی آن حضرت درخواست عذاب از آسمان برای قوم خود کرد، خداوند جبرئیل را با هفت هسته خرما نزد وی فرستاد وگفت: ای پیامبر، خداوند می فرماید: این مردم آفریده ها وبندگان من هستند ومن آنها را بوسیله صاعقه آسمانی از بین نمی برم مگر بعد از ابلاغ دعوت واتمام حجت، بنابراین دوباره برای دعوت آنها تلاش کن که من بخاطر آن به تو پاداش دهم. این هسته های خرما را بکار که برای تو در روئیدن، رشد کردن وبارور شدن آنها، گشایش ونجات است.
پیروان با ایمان خود را نیز به این امر بشارت ده.
درختان خرما روئیدند ومراحل مختلف رشد را سپری کردند وپس از مدتی طولانی به میوه نشستند، نوح (علیه السلام) از خدا درخواست نمود که به وعده خود وفا کند، اما خداوند (بار دیگر) او را مأمور کرد از هسته های همان نخل ها بکارد وباز صبر وتلاش پیشه سازد ودلیل وحجت را بر قوم خود تمام گرداند. در این هنگام پیروان نوح که به او ایمان آورده بودند از جریان باخبر شدند وسیصد نفر از آنان دست از نوح کشیدند وگفتند: اگر ادعا ودعوت نوح حق بود نباید پروردگارش از وعده خود تخلف می کرد.
اما خداوند هفت بار پی در پی او را مأمور کاشتن وبارور ساختن نخل ها نمود وهر بار گروهی از پیروان نوح از دین برگشتند تا آنکه طرفداران او به هفتاد وچند تن رسیدند، در آن هنگام خداوند به او وحی کرد که:
ای نوح اینک ظلمت شب به صبح روشن تبدیل گردید وحق وحقیقت آشکار شد وبا ارتداد ناپاکان زلال ایمان از کدورت کفر، بازشناخته شد..".
سپس امام صادق (علیه السلام) افزود: "دوران غیبت قائم بدین گونه طولانی شود تا حق کاملا روشن وصفای ایمان از تیرگی وناخالصی پاک وجدا گردد"(497).
امام زمان (عجل الله فرجه) در دعاها وزیارت ها
"اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن، صلواتک علیه وعلی آبائه، فی هذه الساعة وفی کل ساعة، ولیاً وحافظاً وقائداً وناصراً ودلیلا وعیناً... حتی تُسکنه أرضک طوعاً، وتمتعه فیها طویلا".
"اللهم صل علی ولی أمرک، القائم المؤمل، والعدل المنتظر، وحقه بملائکتک المقربین، وأیده منک بروح القدس یا رب العالمین.
اللهم اجعله الداعی إلی کتابک، والقائم بدینک، استخلفه فی الأرض کما استخلفت الذین من قبله. مکن له دینه الذی ارتضیته له. ابدله من بعد خوفه أمنا یعبدک لا یشرک بک شیئاً.
اللهم اعزه اعزز به، وانصره وانتصر به، وافتح له فتحاً یسیرا، واجعل له من لدنک سلطاناً نصیرا.
اللهم أظهر به دینک وسنة نبیک حتی لا یستخفی بشیء من الحق مخافة أحد من الخلق.
اللهم إنّا نرغب إلیک فی دولة کریمة، تعز بها الاسلام وأهله، وتذل بها (الکفر) والنفاق وأهله، وتجعلنا فیها من الدعاة إلی طاعتک، والقادة إلی سبیلک، وترزقنا بها کرامة الدنیا والاخرة.
اللهم المم به شعثنا، واشعب به صدعنا، وارتق به فتقنا، وکثر به قلتنا، واعزز به ذلتنا، واغن به عائلنا، واقض به عن مغرمنا، واجبر به فقرنا، وسد به خلتنا، ویسر به عسرنا، وبیض به وجوهنا، وفک به اسرنا، وانجح به طلبتنا، وانجز به مواعیدنا، واستجب به دعوتنا، واعطنا به سؤلنا، وبلغنا به من الدنیاوالاخرة آمالنا، وأعطنا به فوق رغبتنا.
یا خبر المسؤولین وأوسع المعطین، إشف به صدورنا، واذهب به غیظ قلوبنا، واهدنا بهلما اختلف فیه من الحق بإذنک، إنک تهدی من تشاء إلی صراط مستقیم، وانصرنا به علی عدوک وعدونا إله الحق آمین.
اللهم إنا نشکو إلیک فقد نبینا صلوات الله علیه وآله، وغیبة ولینا، وکثرة عدونا، وقلة عددنا، وشدة الفتن بنا، وتظاهر الزمان علینا، فصل علی محمد وآل محمد، وأعنا علی ذلک کله بفتح منک تعجله، وضر تکشفه ونصر تعزه، وسلطان حق تظهره، ورحمة منک تجللناها، وعافیة منک تلبسناها، برحمتک یا ارحم الراحمین.
"... اللهم صلِّ علی محمد وعلیهم صلاة کثیرة دائمة طیبة، لا یحیط بها إلا أنت، ولا یسعها إلا علمک، ولا یحصیها أحد غیرک.
اللهم صلِّ علی ولیک المحیی سنَّتک، القائم بأمرک، الداعی الیک، الدلیل علیک، وحجتک علی خلقک، وخلیفتک فی أمرک، وشاهدک علی عبادک.
اللهم أعز نصره، ومد عمره، وزین الأرض بطول بقائه.
اللهم اکفه بغی الحاسدین، وأعذه من شر الکائدین، وازجر عنه إرادة الظالمین، وخلصه من أیدی الجبارین.
اللهم أعطه فی نفسه، وذریته، وشیعته، ورعیته، وخاصته، وعامته، وعدوه وجمیع اهل الدنیا ما تقرُّ به عینه، وتسر به نفسه، وبلغه أفضل أمله فی الدنیا والاخرة. انک علی کل شیء قدیر.
اللهم جذد به ما محی من دینک، وأحی به ما بدل من کتابک، وأظهر به ما غیر من حکمک، حتی یعود دینک به وعلی یدیه عضا جدیداً خالصاً مخلصاً، لا شک فیه ولا شبهة معه، ولا باطل عنده ولا بدعة لدیه.
اللهم نور بنوره کل ظلمة، وهد برکنه کل بدعة، واهدم بعزته کل ضلالة، واقصم به کل جبار، وأخمد بسیفه کل نار، وأهلک بعد له کل جبار، وأجر حکمه علی کل حکم، واذل لسلطانه کل سلطان.
اللهم أذل کلَّ من ناواه، وأهلک کل من عاداه، وامکر بمن کاده، واستأصل من جحد حقه واستهان بأمره، وسعی فی إطفاء نوره، وأراد إخماد ذکره".
"... اللهم لک الحمد علی ما جری به قضاؤک فی أولیائک، الذین استخلصتهم لنفسکودینک، إذ اخترت لهم جزیل ما عند من النعیم المقیم، الذی لا زوال ولا اضمحلال، بعد أن شرطت علیهم الزهد فی درجات هذه الدنیا الدنیة وزخرفها وزبرجها، فشرطوا لک ذلک، وعلمت منهم الوفاء به، فقبلتهم وقربتهم، وقدمت لهم الذکر العلی، والثناء الجلی، واهبطت علیهم ملائکتک وأکرمتهم بوحیک، ورفدتهم بعلمک، وجعلتهم الذرائع إلیک، والوسیلة الی رضوانک.
فبعض أسکنته جنتک إلی أن أخرجته منها. وبعض حملته فی فلکک ونجیته ومن آمن معه من الهلکة برحمتک. وبعض اتخذته خلیلا، وسألک لسان صدق فی الاخرین فأجبته، وجعلت ذلک علیاً. وبعض کلمته من شجرة تکلیما، وجعلت له من أخیه ردءاً ووزیرا. وبعض أولدته من غیر أب، وآتیته البینات، وأیدته بروح القدس.
وکلا شرعت له شریعة، ونهجت له منهاجا، وتخیرت له أوصیاء، مستحفظاً بعد مستحفظ، من مدة إلی مدة، إقامة لدینک، وحجة علی عبادک، ولئلا یزول الحق عن مقره، ویغلب الباطل علی أهله، ولا یقول أحد:
لولا أرسلت الینا رسولا منذراً، وأقمت لنا علماً هادیاً، فنتبع آیاتک من قبل أن نذل ونخری...
الی أن انتهیت بالامر إلی حبیبک ونجیبک محمد (صلی الله علیه وآله) فکان کما انتجبته، سید من خلقته، وصفوة من اصطفیته، وأفضل من اجتبیته، وأکرم من اعتمدته، قدمته علی أنبیائک، وبعثته إلی الثقلین من عبادک، واوطأته مشارقک ومغاربک وسخَّرت له البراق وعرجت به الی سمائک، واودعته علم ما کان وما یکون إلی انقضاء خلقک...
فعلی الأطائب من أهل بیت محمد وعلی صلی الله علیهما وآلهما فلیبک الباکون، وإیاهم فلیندب النادبون، ولمثلهم فلتذرف الدموع، ولیصرح الصارخون، ویضج الضاجون، ویعج العاجون.
أین الحسن، أین الحسین، أین أبناء الحسین، صالح بعد صالح، وصادق بعد صادق... أین السبیل بعد السبیل، أین الخیرة بعد الخیرة، أین الشموس الطالعة، أین الأقمار المنیرة، أین الأنجم الزاهرة، أین أعلام الدین، وقواعد العلم...
أین بقیة الله التی لا تخلو من العترة الهادیة، أین المعد لقطع دابر الظلمة، أین المنتظر لاقامة الامت والعوج، أین المرتجی لازالة الجور والعدوان، أین المدخر لتجدیثد الفرائض والسنن، أین المتخیر لاعادة الملة والشرعیة، أین المؤمل لاحیاء الکتاب وحدوده، أین محیی معالم الدین وأهله، أین قاصم شوکة المعتدین، أین هادم أبنیة الشرک والنفاق.
أین معز الأولیاء، ومذل الأعداء، أین جامع الکلم علی التقوی، أین السبب المتصل بین أهل الأرض والسماء، أین صاحب یوم الفتح، وناشر رایة الهدی...، أین مؤلف شمل الصلاح والرضا، أین الطالب بدخول الأنبیاء وأبناء الأنبیاء، أین الطالب بدم المقتول بکربلاء.
بأبی أنت وأمی، ونفسی لک الوقاء والحمی، یابن السادة المقربین، یا بن النجباء الأکرمین، یابن الهداة المهتدین یابن الخیرة المهذبین...
عزیز علی أن أری الخلق ولا تری، ولا أسمع لک حسیسا ولا نجوی، عزیز علی أن لا تحیط بی دونک البلوی، ولا ینالک منی ضجیج ولا شکوی... بنفسی أنت من مغیب لم یخل منا، بنفسی أنت من نازح لم ینزح عنا...
إلی متی أحارُ فیک یا مولای والی متی. وأی خطاب أصف فیک وأی نجوی. عزیز علی أن أجاب دونک وأناغی. عزیز علی أن أبکیک ویخذلک الوری عزیز علی أن یجری علیک دونهم ما جری. هل من معین فأطیلُ معه العویل والبکاء. هل من جزوع فأساعد جزعه إذا خلا. هل قذیت عین فساعدتها عینی علی القذی.
هل إلیک یابن أحمد سبیل فتلقی هل یتصل یومنا منک بعدة فنحظی... تری أترانا نخف بک وأنت تام الملا، وقد ملأت الأرض عدلا، وأذقت أعداءک هوانا وعقابا... واجتثثت اصول الظالمین، ونحن نقول الحمد لله رب العالمین.
اللهم أنت کشاف الکرب والبلوی، والیک استعدی فعندک العدوی، وأنت رب الأخرة والاولی.
... اللهم ونحن عبیدک التائقون الی ولیک، المذکر بک وبنبیک، الذی خلقته لنا عصمة وملاذا، وأقمته لنا قواما ومعاذا، وجعلته للمؤمنین منا إماما، فبلغه منا تحیة وسلاما.
... اللهم وأقم به الحق، وادحض به الباطل، وأدل به أولیاءک، وأذلل به أعداءک، وصل اللهم بیننا وبینه وصلة تؤدی إلی مرافقة سلفه، واجعلنا ممن یأخذ بحجزتهم، ویمکث فی ظلهم، وأعنا علی تأدیة حقوقه إلیه، والاجتهاد فی طاعته، والاجتناب عن معصیته، وامنن علینا برضاه، وهب لنا رأفته ورحمته ودعاءه، وخیر ما ننال به سعة من رحمتک، وفوزاً عندک، واجعل صلواتنا به مقبولة، وذنوبنا به مغفورة، ودعاءنا به مستجابا، واجعل أرزاقنا به مبسوطة، وهمومنا به مکفیة، وحوائجنا به مقضیة، وأقبل الینا بوجهک الکریم، واقبل تقربنا إلیک، وانظر إلینا نظرة رحیمة، نستکمل بها الکرامة عندک، ثم لا تصرفها عنا بجودک. واسقنا من حوض جده صلی الله علیه وآله، بکأسه وبیده، ریا رویا، هنیئا سائغا، لا ظمأ بعده... یا أرحم الراحمین".
این نمائی از احترام وادب شیعیان به پیشگاه حضرت امام مهدی موعود ارواحنا فداه است.
* * *
حضرت مهدی از نگاه سنی ها
برخی تصور می کنند که اعتقاد به مهدی منتظر (علیه السلام) از باورهای خاص شیعیان است در حالی که این اعتقاد نزد سنی ها از همان اصالتی برخوردار است که شیعیان بدان معتقدند. از نگاه تمام مسلمانان بشارت های پیامبر (صلی الله علیه وآله) به ظهور آن حضرت ومأموریت جهانی وشخصیت برجسته ومقدس او وحتی نشانه های ظهور وویژگی های انقلاب او، نکات مورد اتفاق است. تنها تفاوت موجود، این است که ما شیعیان او را امام دوازدهم وبنام محمد بن حسن عسکری (علیه السلام) ومتولد سال 255 هجری می دانیم وبر این عقیده ایم که خداوند عمر او را همچون عمر خضر (علیه السلام) طولانی نموده واو اکنون زنده وغایب است، تا خداوند هر زمان اراده فرماید، اجازه ظهورش را صادر فرماید. در حالیکه اغلب دانشمندان سنی می گویند تولد وغیبت او ثابت نیست بلکه در آینده متولد وبه آنچه پیامبر (صلی الله علیه وآله) بشارت داده جامه عمل خواهد پوشاند.
اصیل بودن اعتقاد به حضرت مهدی (علیه السلام) از دیدگاه سنی ها را می توان از فراوانی روایاتی یافت که در کتابها ومنابع روائی واعتقادی آنها وجود دارد ودر خلال فتواها وآراء دانشمندان اهل سنت در طول نسل های گذشته به چشم می خورد.
بنابراین، حرکت هایی مانند جنبش مهدی سودانی در قرن گذشته وحرکتی که در آغاز این قرن در مسجد الحرام اتفاق افتاد و"جنبش جهاد وهجرت" در مصر وحرکت های مشابهی که از سوی مدعیان مهدویت در جوامع سنی ها رخ داده، بر خلاف آنچه بعضی تصور می کنند، حرکت هایی بی ریشه نبوده وبه هیچ وجه تحت تأثیر تفکرات شیعه، درباره حضرت مهدی (علیه السلام) هم پدید نیامده است.
شمار راویان سنی که احادیث حضرت مهدی (علیه السلام) را از صحابه وتابعین نقل کرده اند کمتر از راویان شیعه نیست همچنین علماء سنی که در مراحل بعد روایات یاد شده را در کتاب ها ودایرة المعارف های حدیثی تدوین نموده ویا دارای تألیفات ویژه ای در این زمینه اند، دست کمی از شیعیان ندارد.
شاید کهن ترین کتابی که از سنی ها درباره مهدی (علیه السلام) بدست ما رسیده، کتاب "الفتن والملاحم" اثر حافظ نعیم بن حماد مروزی (متوفای سال 227 ه) باشد که مؤلف آن از اساتید " بخاری " وسایر افرادی است که از نویسندگان کتاب های صحاح ششگانه اهل سنت بشمار می روند، نسخه ای از این کتاب در کتابخانه دائرة المعارف عثمانی در حیدر آباد هند با شماره 3187 - 83 ونسخه ای در کتابخانه ظاهریه دمشق به شماره 62 - أ د ب، ونسخه ای در کتابخانه موزه انگلستان است که حدود دویست صفحه پشت ورو دارد وتاریخ نسخه برداری آن سال 706 هجری می باشد وروی پاره ای از صفحات آن عبارت "وقف حسین افندی" دیده می شود ونشانگر این است که از موقوفات ترکیه گرفته شده ودر سال 1924 م. در کتابخانه بریتانیا ثبت گردیده است. ویکی از منابعی که ما در این کتاب از آن روایت نقل کرده ایم، همین نسخه است. اما سایر منابع روائی واعتقادی سنی ها که از حضرت مهدی (علیه السلام) سخن گفته ویا بخشی از کتاب خود را به این موضوع اختصاص داده اند به بیش از پنجاه مأخذ می رسد که از جمله آنها، کتاب های صحاح اهل سنت است. واما شمار تألیفات، رساله ها وپژوهش های مستقل این موضوع نیز در حدود پنجاه مورد است.
واما قدیمی ترین اثر شیعی درباره امام زمان (علیه السلام) که بدست ما رسیده کتاب "غیبت" ویا کتاب "قائم" از فضل بن شاذان نیشابوری است که معاصر نعیم بن حماد بوده است وی کتاب خویش را قبل از ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) وغیبت او تألیف نموده است!
نسخه های این کتاب در قرون گذشته در دسترس علمای ما بوده ولی متأسفانه در حال حاضر از آن خبری نیست، ولی بخش هائی از این اثر در ضمن تألیفات وکتابهای دانشمندانی که از آن استفاده کرده اند بر جای مانده است، از جمله علامه مجلسی که روایاتی از آن را در دائرة المعارف خود " بحار الانوار " نقل کرده است.
در طول تاریخ، عقیده به حضرت مهدی (علیه السلام) از عقائد ثابت اسلامی نزد علما وعموم مردم سنی مذهب بوده وبر این عقیده چنان هماهنگی وتوافق عمومی وجود داشته که اگر مخالفی پیدا می شد با انکار همگان روبرو می گشت ودانشمندان ومحققان با او به مقابله می پرداختند، چرا که انکار چنین موضوعی، انکار یکی از عقائد مسلم اسلام به شمار می رود که با روایات فراوانی از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بدست ما رسیده است.
اینک دو نمونه از کسانی که در این عقیده تردید نموده ودانشمندان سنی به آنان پاسخ داده اند، از نظرتان می گذرد:
الف: ابن خلدون، از دانشمندان قرن هشتم سنی در مقدمه کتاب معروف تاریخ خود می گوید(498):
"بدان که بین همه مسلمانان در طول دوران گذشته چنین معروف بوده وهست که باید در آخر زمان مردی از اهل بیت ظهور کند ودین را یاری وعدالت را آشکار سازد ومسلمانان از او پیروی کنند، وی بر ممالک اسلامی استیلا یابد ومهدی نامیده شود. وخروج دجّال وحوادث پس از آن که از نشانه های مسلم قیامت در روایات است بعد از ظهور وی اتفاق افتد وعیسی بعد از او فرود آید ودجّال را از بین برد. یا همزمان با ظهور مهدی فرود آید واو را در کشتن دجال یاری نماید ودر نماز به مهدی اقتدا کند"(499).
آنگاه ابن خلدون بیست وهشت روایت را که درباره مهدی (علیه السلام) آمده بررسی می کند وبه برخی از راویان آنها ایراد می گیرد وچنین می گوید:
"این مجموعه روایاتی ست که بزرگان در شأن مهدی (علیه السلام) وظهور وی در آخر زمان آورده اند، وچنانکه ملاحظه نمودی بجز اندکی، بقیه خالی از نقد نیست"(500).
سپس برخی از آراء اهل تصوف درباره مهدی منتظر را مورد نقد وبررسی قرار داده وآنگاه بحث خود را با این گفتار پایان می دهد:
"باید به این حقیقت توجه داشت که هیچ دعوتی به دین وحکومت کامل نمی شود مگر با نیروئی مصمم که از آن پشتیبانی ودفاع کند تا امر خدا در آن آشکار گردد. این مطلب را قبلا با دلائل قطعی ثابت کردیم وگفتیم که تلاش شدید دولت فاطمی ها وحتی قریش در سراسر جهان متلاشی شد وامت های دیگری جایگزین آنان گردیدند که سعی وتلاش بالاتری از تلاش قریش داشتند مگر گروهی از طالبیین از بنی حسن، بنی حسین وبنی جعفر که در سرزمین حجاز در مکه وینبع در مدینه باقی مانده ودر آن شهرها پراکنده وبر آن نقاط غالب اند، آنها دسته هایی هستند که از لحاظ وطن وحکومت ورأی وعقیده بصورت متفرق وپراکنده بسر می برند وشمار آنان به هزاران تن می رسد. بنابراین چنانچه ظهور این مهدی صحیح باشد توجیه قابل قبولی برای آن وجود ندارد مگر اینکه از همین افراد باشد وخداوند دلهای آنان را در پیروی از وی به یکدیگر پیوند دهد تا با قدرت وعظمت تمام دعوت خود را آغاز کند ومردم را به پذیرش آن وادار سازد. اما به غیر این روش، مانند اینکه فردی از افراد فاطمی در گوشه ای از جهان بدون حمایت قدرت وصرفاً به خاطر انتساب به اهل بیت بخواهد دست به چنین دعوتی بزند، نمی تواند موفق باشد"(501).
با آنکه ابن خلدون اعتقاد به حضرت مهدی (علیه السلام) را بشکل جدّی رد نکرده اما آنرا بعید دانسته ودر تعدادی از روایاتش تردید کرده است. از همین رو دانشمندان، نظرات وی را نسبت به یک عقیده اسلامی که روایاتِ فراوانی بر اثبات آن وجود دارد، ناروا وانحرافی دانسته واو را مورد سرزنش قرار داده وگفته اند که او یک مورخ است وتخصّصی در شناخت روایت ندارد تا بتواند به تحلیل واجتهاد آن پردازد. بزرگترین نقدی که در رد ابن خلدون دیده ام کتاب " الوهم المکنون من کلام ابن خلدون " است که توسط دانشمند محدث احمد بن صدیق مغربی در بیش از یکصد وپنجاه صفحه به رشته تحریر درآمده ودر مقدمه آن نظریات دانشمندان علم حدیث را در صحت وتواتر روایاتِ حضرت مهدی (علیه السلام) بیان کرده وسپس اشکالات ابن خلدون به اسناد روایات را یک به یک پاسخ گفته وآنها را بی اساس وضعیف دانسته وروایاتِ مربوط به حضرت مهدی (علیه السلام) را تا یکصد روایت کامل کرده است.
ب: کتابی به نام " لا مهدی ینتظر بعد الرسول خیر البشر " (بعد از پیامبر (صلی الله علیه وآله) مهدی ای نیست که انتظارش رود) توسط شیخ عبد الله محمود رئیس دادگاه های شرع امارات قطر نوشته شد. این کتاب در پی شورشی منتشر شد که اخیراً در مسجد الحرام اتفاق افتاد وطی آن فرمانده شورشیان یعنی محمد بن عبد الله قرشی ادعا کرد که او مهدی منتظر است. پس از چاپ کتاب مذکور عده ای از علمای حجاز با نظرات وی مخالفت کردند، از جمله دانشمند محدث شیخ عبد المحسن عبّاد استاد دانشگاه اسلامی مدینه منوره که در پاسخ وی پژوهشی کامل تحت عنوان " الرد علی من کذب بالأحادیث الصحیحة الواردة فی المهدی " در بیش از پنجاه صفحه در مجله " الجامعة الاسلامیة " شماره 45 محرم 1400 ه منتشر ساخت. در مقدمه این بحث در همان مجله چنین آمده است:
"بدنبال وقوع این حادثه (حادثه شورش در مسجد الحرام در سال 1400) که دل هر مسلمانی را می آزارد... پرسش هائی درباره ظهور مهدی (علیه السلام) در آخر الزمان مطرح گردید، از جمله اینکه آیا در این باره روایات نبوی صحیح وجود دارد یا خیر؟ از این رو برخی دانشمندان در رادیو وروزنامه ها صحت موضوع مهدی منتظر را با بسیاری از روایاتی که در این باره از پیامبر (صلی الله علیه وآله) رسیده، توضیح دادند، از جمله شیخ عبدالعزیز بن عبد الله بن باز رئیس اداره پژوهش های علمی وتبلیغ وارشاد که بی حرمتی وتجاوز احمقانه آن گروه منحرف نسبت به بیت الحرام را تقبیح کرد وهمچنین شیخ عبدالعزیز بن صالح، پیشوا وخطیب مسجد پیامبر (صلی الله علیه وآله) در یکی از خطبه های نماز جمعه، تجاوز این گروه خاطی وستمگر را به زشتی وبدی یاد کرد وخاطر نشان ساخت که آنها وکسانی که او را مهدی پنداشتند در یک سو ومهدی منتظر که در روایات مطرح شده در سویی دیگر قرار داد واین دو با یکدیگر بسیار متفاوتند.
در پاسخ به حرکت این گروه در مسجد الحرام بود که شیخ عبد الله بن زید محمود رئیس دادگاه های شرع دولت قطر به تقلید از پاره ای نویسندگان قرن چهاردهم که هیچگونه شناخت وتخصصی درباره روایت نبوی وصحیح وسقیم آن نداشتند، دست به انتشار جزوه ای بنام " لا مهدی ینتظر بعد الرسول خیر البشر " زد ودر آن با تکیه به شبهه های عقلی، تمام روایاتی را که درباره مهدی (علیه السلام) آمده تکذیب وهمان مطالب بی پایه گذشتگان را تکرار کرد واعتقاد به ظهور مهدی موعود را خرافات دانست...
ومن مصلحت دیدم که این مطالب را نگاشته وخطاها وخیال بافی های نویسنده این جزوه را بر ملا سازم وتوضیح دهم که عقیده به ظهور مهدی (علیه السلام) در آخر الزمان بر اساس روایات صحیح بنا شده وعلمای سنی وپیروان حدیث در گذشته وحال به استثنای افرادی اندک بر آن اتفاق نظر دارند.
بجاست در اینجا اشاره کنم که من سابقاً پژوهشی تحت عنوان " عقیده اهل السنة والاثر فی المهدی المنتظر " نگاشتم ودر مجله " الجامعة الاسلامیة " شماره 3 سال اول، ذی قعده 1388 ه در مدینه منوره چاپ ومنتشر گردید که این مقاله مشتمل بر ده قسمت بدین ترتیب است:
1 - نام صحابه ای که روایات مهدی (علیه السلام) را از پیامبر (صلی الله علیه وآله) روایت کرده اند.
2 - اسامی پیشوایان سنی که روایات واخبار وارده درباره مهدی را در کتاب های خود آورده اند.
3 - دانشمندانی که درباره مهدی (علیه السلام) تألیف مستقلی دارند.
4 - دانشمندانی که معتقد به تواترِ(502) احادیث مهدی اند ونقل کلام آنان.
5 - بیان برخی از روایاتی که در صحیح بخاری ومسلم(503) آمده وبه موضوع مهدی ارتباط دارد.
6 - بیان پاره ای از روایاتی که درباره مهدی (علیه السلام) در غیر دو کتاب یاد شده آمده، همراه با ذکر سندهای بعضی از آنها.
7 - معرفی دانشمندانی که به روایات مربوط به مهدی استدلال کرده وبه محتوای آن معتقد بودند.
8 - معرفی کسانی که روایات مربوط به مهدی را انکار ویا در آن تردید نموده اند همراه با پاسخ به نظرات آنها.
9 - بیان مطالبی که تصور می شود با روایات مربوط به مهدی (علیه السلام) تعارض دارد وپاسخ مطالب مذکور.
10 - گفتار پایانی درباره این نکته که اعتقاد به ظهور مهدی (علیه السلام) در آخر زمان ناشی از ایمان به غیب است واعتقاد سنی ها به مهدی (علیه السلام) ارتباطی به عقیده شیعه ندارد".
در حقیقت نقد وبررسی ابن صدیق مغربی در پاسخ ابن خلدون ودو پژوهش یاد شده از شیخ عباد، از غنی ترین پژوهش های روائی واعتقادی سنی ها درباره مهدی منتظر (علیه السلام) است.
من مایل بودم قسمت هایی از این مطالب را نقل کنم، اما بیان آراء دانشمندانِ دیگر، از کتاب " الإمام المهدی عند أهل السنة " را سودمندتر دیدم، این کتاب اخیراً از سوی " کتابخانه امیر المؤمنین (علیه السلام) " در اصفهان چاپ ومنتشر گردیده وحاوی فصل هایی از کتب حدیث ورساله های مستقل وپژوهش هایی پیرامون مهدی (علیه السلام) است که به قلم بیش از پنجاه تن از دانشمندان وپیشوایان سنی نوشته شده است.
اکنون به دیدگاه تعدادی از این دانشمندان توجه فرمائید:
ابن قیم جوزی دمشقی
ابن قیم در کتابش " المنار المنیف فی الصحیح والضعیف " پس از نقل تعدادی از روایات مربوط به مهدی منتظر (علیه السلام) می گوید:
"اولا خود این روایات از نظر اعتبار سند به چهار درجه تقسیم می شوند. ثانیاً مردم در مورد مهدی (علیه السلام) دارای چهار دیدگاه متفاوت اند:
الف: کسانی که معتقدند عیسی بن مریم در حقیقت همان مهدی است. طرفداران این گفته به روایت محمد بن خالد جندی (لا مهدی إلا عیسی) استدلال کرده اند وما گفتیم که این روایت درست نیست واگر درست هم باشد حداکثر، بیانگر آن است که مقام عیسی بالاتر از مقام مهدی است.
ب: کسانی که معتقدند مهدی همان مهدی خلیفه عباسی است که به خلافت رسید وحکومتش منقرض شد، پیروان این گفته به این روایت احمد در کتاب "مسند" استناد می کنند:
"وقتی درفش های سیاه را مشاهده کردید که از سوی خراسان روی آورند به سمت آنها بشتابید اگر چه با خزیدن روی برف، زیرا مهدی خلیفه خدا در میان آنهاست..".
... این روایت در کتاب سنن ابن ماجه از عبد الله بن مسعود نقل شده که می گوید:
"روزی نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله) بودیم که جوانانی از بنی هاشم وارد شدند، چون پیامبر آنها را دید، اشک از چشمانش جاری ورنگ رخسارش دگرگون شد، عرض کردم: حالتی را در سیمای شما می بینیم که آنرا دوست نداریم! فرمود: ما خاندانی هستیم که خداوند آخرت را در برابر دنیا برایمان برگزیده است. بزودی اهل بیت من به بلا، مصیبت وآوارگی گرفتار شوند تا آنکه قومی از اهل مشرق بیاید در حالی که درفش های سیاه با خود دارند، حق را مطالبه کنند وبه آنها داده نشود، آنگاه به نبرد ومبارزه پردازند تا پیروز شوند، پس خواسته آنها را عملی کنند ولی آنها نپذیرند تا آنکه درفش را بدست مردی از خاندان من بسپارند، او زمین را پر از عدل وداد کند آنگونه که قبلا از ظلم وستم پر شده است، پس هر کس آن زمان را دریابد باید به نزد ایشان بشتابد گرچه با خزیدن روی برف باشد".
... این مورد ومورد قبلی اگر صحیح باشد. در آن دلیلی وجود ندارد که مهدی خلیفه عباسی همان مهدی منتظر است که در آخر زمان ظهور کند بلکه او یک مهدی است مانند مهدی های دیگر. همچنانکه عمر بن عبدالعزیز نیز مهدی بود بلکه می توان گفت وی به این نام سزاوارتر از مهدی عباسی بود.
... اما مهدی موعود (علیه السلام) همواره در جهت خیر وهدایت است همچنانکه نقطه مقابل دجّال است که پیوسته در جهت شرّ وگمراهی است. وهمانگونه که قبل از دجّال بزرگ که دارای کارهای خارق العاده ای است دجالهای دروغین ظاهر می شوند همینطور پیش از مهدی موعود (علیه السلام) نیز مهدی های هدایتگر وصالح ظاهر خواهد شد.
ج: کسانی که معتقدند او مردی از خاندان پیامبر (صلی الله علیه وآله) واز فرزندان حسن بن علی است ودر آخر زمان ظهور خواهد کرد. زمانی که زمین آکنده از ظلم وجور باشد، آن را سرشار از عدل وداد گرداند. اکثر روایات بر این نظر دلالت دارد.."(504).
ابن حجر هیثمی
ابن حجر در کتاب خود " الصواعق المحرقة " گوید:
"مقاتل بن سلیمان ومفسران پیرو او گفته اند که آیه شصت ویکم سوره زخرف که فرموده " وانه لعلم الساعة " درباره مهدی (علیه السلام) نازل گردیده است. وروایاتی که به صراحت وی را از خاندان پیامبر (صلی الله علیه وآله) می داند خواهد آمد در این صورت آیه شریفه می فهماند که ذریه فاطمه وعلی رضی الله عنهما با برکت خواهد بود وخداوند از آن دو، فرزندان پاک وشایسته بسیاری برآورد ونسل آن ها را کلید حکمت ومعدن رحمت قرار دهد وسرّ آن این است که پیامبر، فاطمه وذریه او را از شر شیطان، در پناه خداوند قرار داد وبرای علی نیز چنین دعایی نمود که شرح کامل آن از سیاق روایات مربوطه استفاده می شود"(505).
ابن کثیر
ابن کثیر در کتاب نهایه فصل مستقلی به این موضوع اختصاص داده ونام آن فصل را چنین گذاشته است:
"مهدی که در آخر زمان ظهور می کند" سپس می گوید: "او یکی از جانشینان راستین (پیامبر) وپیشوایان هدایت شده است که احادیث نبوی درباره او سخن می گویند وبیان می دارند که (ظهور) وی در آخر زمان خواهد بود..".
وبه دنبال این روایت که "درفش های سیاهی از خراسان خروج می نمایند وهیچ چیز مانع بازگشت آنها نمی شود تا اینکه در ایلیاء نصب گردند" می گوید:
"این پرچم ها آنهایی نیستند که ابو مسلم خراسانی آنها را به اهتزاز درآورد وبه وسیله آن دولت بنی امیه را در سال 132 ه منقرض کرد. بلکه درفش های دیگری است که همراه مهدی خواهد آمد واو، محمد بن عبد الله علوی فاطمی حسنی است که خداوند وی را در یک شب شایستگی بخشد یعنی توبه او را پذیرفته واو را موفق کند وبه او الهام نموده وبه راه راست هدایت کند وحکومت او را بر پا داشته وارکان دولت وی را استوار سازد. پرچم های آنان سیاه است چرا که رنگ سیاه نشانه ای از وقار است. زیرا درفش پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) نیز سیاه بود وعقاب نامیده می شد"(506).
جلال الدین سیوطی
سیوطی در کتاب " الحاوی للفتاوی " می گوید: "ابن جریر در تفسیر خود به نقل از سدی درباره این آیه: "ومن أظلم ممن منع مساجد الله أن یذکر فیها اسمه وسعی فی خرابها"(507).
آورده است که: منظور، رومیان هستند که در خراب کردن بیت المقدس از بخت النصر پشتیبانی کردند ودرباره این کلام خدا: "اولئک ما کان لهم أن یدخلوها إلا خائفین"(508).
گفت: روی زمین هیچ رومی وجود ندارد که داخل آن شود مگر آنکه بیمناک است که مبادا گردنش را بزنند واز او جزیه بگیرند. ودر مورد این جمله: "لهم فی الدنیا خزی"(509) گفت: اما خواری وذلت این جهان وقتی است که مهدی (علیه السلام) قیام نماید وقسطنطنیه آزاد گردد وآنها را از دم شمشیر بگذراند(510).
سپس در توضیح روایت " لا مهدی إلا عیسی بن مریم " می گوید: قرطبی در تذکره گفته است: سند این روایت ضعیف است در حالی که احادیث نبوی وجود دارد که به روشنی درباره خروج مهدی است وبیانگر آن است که او از عترت وخاندان پیامبر (صلی الله علیه وآله) واز فرزندان فاطمه است. وسند این احادیث از آن روایت صحیح تر است بنابراین باید بر اساس آن روایات حکم جاری کرد نه بر پایه این حدیث ضعیف.
ابو الحسن محمد بن حسین بن ابراهیم بن عاصم سجزی می گوید: روایات پیامبر (صلی الله علیه وآله) درباره آمدن مهدی متواتر وفراوان است وهمه آنها نشان می دهد که مهدی از اهل بیت است، هفت سال حکمرانی خواهد نمود وزمین را پر از عدل وداد خواهد ساخت. عیسی همزمان با او ظهور نموده ودر کشتن دجّال در دروازه لُدّ در سرزمین فلسطین وی را یاری خواهد کرد. او بر این امّت، امامت کند وعیسی پشت سر او در تمام مدت فرمانروائی وی نماز بگزارد"(511).
ابن أبی الحدید معتزلی
ابن أبی الحدید در شرح نهج البلاغه در بیان این سخنِ امیر المؤمنین (علیه السلام) که می فرماید: "وبنا یختم لا بکم" می گوید:
"این گفته اشاره به مهدی است که در آخر زمان ظهور کند. بیشتر محدثان برآنند که وی از فرزندان فاطمه است وپیروان مذهب معتزله این نظر را انکار نمی کنند بلکه در کتاب های خود به بیان آن تصریح کرده واساتید وبزرگانشان به این امر اعتراف نموده اند. با این تفاوت که به اعتقاد ما او هنوز آفریده نشده وبعداً آفریده خواهد شد. واصحاب حدیث(512) نیز به این نظر گرایش دارند"(513).
ودر شرح این سخنِ امام (علیه السلام) که فرمود: "لتعطفنّ الدنیا علینا بعد شماسها عطف الضروس علی ولدها"(514) ودر پی آن این آیه را تلاوت نمود: "ونرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الأرض ونجعلهم أئمة ونجعلهم الوارثین" می گوید: "شیعیان بر این عقیده اند که این وعده به امام غایب مربوط است که در آخر زمان بر زمین حکمرانی خواهد کرد. وهم فکران ما (معتزله) می گویند: مسلماً این وعده مربوط به امامی است که بر زمین فرمانروائی وبر ممالک استیلا می یابد ولی لازم نیست او حتماً اکنون وجود داشته باشد... وپیروان فرقه زیدیه می گویند: بی تردید کسی که بر زمین حکمرانی خواهد کرد شخصی فاطمی است وجماعتی از فاطمی ها که بر مذهب زیدیه اند به دنبال او خواهند آمد، هر چند اکنون کسی از آنان وجود نداشته باشد"(515).
سپس در شرح این گفته حضرت علی (علیه السلام) " پدرم فدای فرزند بهترین کنیزان " می گوید: "شیعیان بر این باورند که امام دوازدهم آنان فرزند کنیزی است بنام نرجس ولی معتزله می گویند او فاطمی است ودر زمان آینده از کنیزی متولد خواهد شد واکنون وجود خارجی ندارد. او زمین را همانگونه که از ستم انباشته شده، از عدل وداد پر کند واز ستمکاران انتقام گیرد وبا سخت ترین مجازات آنان را کیفر دهد"(516).
حال باید ابن ابی الحدید وسایر دانشمندان اهل سنت که معتقدند مهدی، فرزند بهترین کنیزان عالم است به این سؤال پاسخ دهند که اگر مهدی (علیه السلام) فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) نباشد وقرار باشد در عصر ما تولد یابد، پس موضوع کنیز وفرزند کنیز وفرزند بهترین کنیزان عالم چگونه ممکن خواهد بود؟
ابن ابی الحدید در جای دیگر ودر شرح این جمله نهج البلاغه که در ارتباط با امام زمان فرموده است " فی ستر من الناس " " او از دیده مردم پنهان است" می گوید: "این سخن، اشاره به مخفی بودن امام دارد، اما نکته مذکور سودی برای شیعیان ندارد هر چند تصور کنند که امام مورد نظر آنها را بیان کرده است. زیرا ممکن است خداوند این امام را در آخر زمان بیافریند ومدتی میان مردم پنهان دارد ودارای مبلغانی باشد که مردم را به سوی او فرا خوانند، وفرمان او را اجرا کنند وپس از مدتی اختفاء، ظهور نماید وبر کشورها فرمانروائی وبر دولت ها استیلا یابد ومالک زمین گردد".
مناوی صاحب کتاب فیض القدیر
مناوی در شرح این روایت که " مهدی مردی از فرزندان من وچهره اش چون ستاره ای درخشان است " می گوید: در کتاب مطامح آمده است:
" گفته شده که در میان این امت خلیفه ای خواهد بود که ابوبکر بر او فضیلت ندارد. سپس می افزاید: روایات مربوط به مهدی فراوان ومشهور است که آنها را بسیاری از علما بصورت جداگانه گردآوری نموده اند".
از جمله سمهودی گفته است:
"از اخباری که درباره او ثبت شده، معلوم می شود که وی از فرزندان فاطمه است وبر اساس آنچه در کتاب سنن ابو داود آمده او از فرزندان حسن است".
سپس می گوید:
"روایت "لا مهدی إلا عیسی بن مریم" هیچگونه تعارضی با روایات مهدی موعود ندارد زیرا منظور از آن، چنانکه قرطبی گفته یعنی مهدی کامل ومعصوم، کسی غیر از عیسی نیست. اما ابن جوزی به نقل از ابن احمد رازی می گوید: این روایت (یعنی روایت لا مهدی إلا...) روایتی است باطل، زیرا راوی آن محمد بن ابراهیم صوری است سپس رازی از کتاب " میزان الاعتدال " همین روایت را با سند ابن جلاب از رواد نقل کرده. در آن کتاب می گویند که این حدیث، حدیث باطل وغیر قابل قبولی درباره مهدی است".
خیر الدین آلوسی
آلوسی در کتاب "غالیة المواعظ" می گوید:
"بر اساس صحیح ترین نظریه اکثر اندیشمندان، ظهور مهدی، از جمله نشانه های قیامت است ونظر برخی علما که آمدن وی را انکار نموده اند، فاقد ارزش واعتبار است..".
وی پس از آنکه بخشی از روایات مربوط به مهدی (علیه السلام) را مورد بررسی وتحقیق قرار داده، می گوید:
"آنچه درباره مهدی بیان کردیم، اعتقادی است صحیح ومبتنی بر اقوال اهل سنت وجماعت"(517).
شیخ محمد خضر حسین مفتی اعظم الأزهر (518)
شیخ محمد خضر در گفتاری با مجله تمدن اسلامی تحت عنوان " نگرشی بر روایات مهدی " می گوید: "مواردی در دین وجود دارد که همچون احکام شرعی، پایبندی به آن در صورت وجود یک روایت معتبر کافی است. یکی از این موارد احادیث مهدی موعود است، بیان این مسائل در احادیث برای آگاهی مردم است اما درستی یا نادرستی ایمان افراد وابسته به شناخت محتوای این روایات نیست.
حال اگر در روایتی صحیح از پیامبر (صلی الله علیه وآله) نقل شود که در آخر زمان چنین خواهد شد، برای ما علم وآگاهی لازم بدست می آید وپایبندی به محتوای آن لازم می شود ودیگر نیازی به کثرت راویان آن حدیث تا حد تواتر نخواهد بود. در کتاب صحیح "امام بخاری" روایتی درباره مهدی (علیه السلام) نیامده، اما در " کتاب صحیح مسلم " روایتی وارد شده که نام مهدی در آن صریحاً نیامده ولی بعضی از علما می گویند منظور از آن مهدی است یا به برخی صفات آن حضرت اشاره شده است، اما صاحبان سایر کتاب های حدیث مانند امام احمد بن حنبل، ابو داود، ترمذی، ابن ماجه، طبرانی، ابو نعیم، ابن أبی شیبه، ابو یعلی، دار قطنی، بیهقی، نعیم بن حماد ودیگران این روایات را نقل کرده اند وبرخی آنهارا در رساله های جداگانه ای گردآوری نموده اند، مانند " العرف الوردی فی حقیقة المهدی " اثر ملا علی قاری و" التوضح فی تواتر ما جاء فی المنتظر والدجال والمسیح " از شوکانی.
شوکانی در همین رساله، معتقد است که این روایات به حدّ تواتر رسیده ومی گوید: "روایاتی که (درباره مهدی) در دست ماست پنجاه حدیث است که شامل حدیث صحیح، حسن وضعیفِ قابل جبران(519) است بنابراین احادیث مذکور، بر پایه معیارهای علم اصول، متواتر محسوب می گردند. زیرا احادیثی که حتی از این مقدار استحکام هم برخوردار نباشند، متواترند(520).
بعضی از منکرانِ روایات مهدی می گویند: "این روایات بی تردید از ساخته های شیعیان است، ولی این نظر مردود است زیرا تمام این روایتها دارای سند است وما اسناد آنها را نیز تحقیق وبررسی نمودیم وراویان آنها را از کسانی یافتیم که به عدالت ودقت در نقل حدیث معروفند وحتی یک نفر از کارشناسان علم رجال که متخصص در شناسائی راویان حدیثند، راویان این احادیث را به شیعه بودن متهم نساخته اند.
آری، بسیاری از بنیانگذاران دولت ها، مسأله مهدی (علیه السلام) را وسیله رسیدن به اهداف خود قرار داده اند وادعای مهدویت کرده اند تا مردم را بدین وسیله گرد خود جمع کنند، از جمله دولت فاطمی ها (در مصر) که بر اساس این دعوت به پا گردید ومؤسس آن عبیدالله، خود را مهدی خواند. ودولت موحدین (در مغرب) بر پایه این ادعا شکل گرفت، وبنیانگذار آن محمد بن تومرت، حکومت خود را بر این دعوت استوار نمود.
همچنین مردی به نام عبّاس به سال 690 ه، در مناطق کوهستانی ریف در کشور مغرب قیام کرد وخود را مهدی خواند وجماعتی از او پیروی کردند ولی سرانجام به قتل رسید ودعوتش پایان یافت.
وهمینطور پس از شورش " عرابی باشا " در مصر، مردی به نام محمد احمد در سودان پیدا شد وادّعای مهدویت کرد وقبیله بقاره وابسته به قبیله جهینه در سال 1300 با این پندار که او مهدی است از وی پیروی کردند. تعایشی، یکی از سران قبیله بقارّه بعد از احمد جانشین او شد.
حال اگر مردم، روایت پیامبر را بدرستی نفهمند یا آنرا به شکل نامناسب تطبیق دهند ودر پی آن خطائی رخ دهد هرگز نباید در صحت روایت تردید نمود یا حدیث مذکور را انکار کرد، چرا که نبوت پیامبر هم حقیقت وواقعیتی بود بی تردید، اما افرادی به دروغ وافتراء ادعای نبوت کرده وجماعت بسیاری از مردم را به ورطه گمراهی کشاندند. مانند طایفه قادیانیه که امروز چنین ادعایی دارند.
همچنین است پرستش خدا که مانند آفتاب موضوعی روشن است اما عده ای معتقد بودند که خداوند در وجود رهبرانشان حلول کرده، مانند فرقه بهائیت در زمان ما، پس شایسته نیست آدمی حق را به خاطر اندیشه های باطلی که به آن افزوده اند انکار کند"(521).
شیخ ناصر البانی
البانی در گفتاری تحت عنوان " پیرامون مهدی " در مجله تمدن اسلامی، می گوید: "باید توجه داشت که درباره ظهور مهدی موعود روایات فراوان وصحیحی وجود دارد که بسیاری از آنها دارای اسناد صحیح است. ومن در اینجا نمونه هایی از آنها را می آورم وسپس به پاسخ شبهه خرده گیران ومنتقدان می پردازم " آنگاه البانی با بیان نمونه هائی از احادیث مذکور ودیدگاه علما درباره متواتر بودن آنها پرداخته ومی گوید:
"براستی (افرادی مانند) رشید رضا ودیگران (که در روایات مهدی آخر زمان تردید دارند) در مورد تک تک روایات مهدی تحقیق وبررسی نکرده وتلاش لازم به کار نبرده اند وگرنه در می یافتند که برخی از این روایات، حجت را بر ما تمام می کنند وقابل اعتماد واستنادند، حتی در امور غیب که بعضی تصور می کنند جز با روایت متواتر قابل اثبات نیست می توان از این روایت ها استفاده کرد. آقای رشید رضا مدعی است که چون در میان راویان احادیث حضرت مهدی افرادی از شیعیان دیده می شود. بنابراین احادیث مذکور فاقد اعتبارند. در پاسخ باید گفت که اولا: این موضوع درست نیست وثانیاً در میان راویان احادیث چهارگانه ای که ذکر کردم شخصی که معروف به تشیع باشد دیده نمی شود، اگر این ادعای رشید رضا صحیح هم بود خدشه ای به صحت احادیث وارد نمی ساخت، زیرا معیار صحت روایت، صداقت ودقّت راوی است وهمانگونه که در علم حدیث بیان شده، اختلاف مذهب راوی در حدیث نقشی ندارد، از این رو "مسلم وبخاری"(522) در کتاب های خود از بسیاری شیعیان ودیگر فرقه های مخالف، روایاتی نقل نموده وحتی به اینگونه روایات، استدلال کرده اند.
آقای رشید رضا دلیل دیگر تردید خود را وجود تعارض در محتوای روایات مهدی بیان کرده اما این دلیل نیز مردود است، زیرا تعارض دو روایت در شرایطی درست است که هر دو حدیث از نظر سند با هم برابر باشند اما تعارض بین روایت قوی وضعیف را هیچ خردمند منصفی جایز نمی داند، وتعارض مورد نظر ایشان از همین قبیل است.
کوتاه سخن اینکه، عقیده به ظهور مهدی عقیده ای است ثابت که بطور متواتر از پیامبر (صلی الله علیه وآله) بدست ما رسیده واز امور غیبی است که ایمان به آن واجب واعتقاد به آن از صفات متقین شمرده می شود، چنانکه خداوند در قرآن می فرماید:
"الم ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین، الذین یؤمنون بالغیب"(523) (یعنی: آن کتاب که شک در آن نیست، مایه هدایت پرهیزکاران است کسانی که به غیبت ایمان می آورند.) انکار این موضوع جز از جاهل ویا لجوج سر نمی زند. از خداوند مسألت دارم ما را با ایمان به آن وبه تمام آنچه به درستی در کتاب وسنّت آمده، بمیراند"(524).
عدوی مصری
عدوی در کتاب " مشارق الأنوار " می گوید: "در برخی روایات آمده که هنگام ظهور او (مهدی) فرشته ای بالای سرش ندا کند که: "این مهدی خلیفه خداست، از او پیروی کنید، پس مردم به او روی آورند وعشق ومحبت وی دردلها جایگزین شود، وی بر شرق وغرب زمین فرمانروائی کند وکسانی که نخستین بار بین رکن ومقام (کنار کعبه) با او بیعت کنند به تعداد اهل بدر باشند، پس از آن مؤمنین واقعی شام وافراد شایسته ای از مصر وگروه هایی از مشرق زمین نزد او آیند. وخداوند برای یاری او سپاهی بادرفش های سیاه ازخراسان برانگیزد، سپس به شام ودر روایتی به کوفه روی آورند که جمع بین هر دو روایت ممکن است وخداوند او را با سه هزار فرشته یاری فرماید واصحاب کهف از یاران آن حضرت باشند، استاد سیوطی می گوید: "راز تأخیر اصحاب کهف تا این زمان بدین جهت است که خداوند این عزت وشرف را به آنان عطا فرماید که در این امّت داخل شده وخلیفه خدا را یاری نمایند، طلایه دار سپاه مهدی جبرئیل ودر انتهای آن میکائیل قرار دارد"(525).
سعد الدین تفتازانی
تفتازانی در کتاب " شرح المقاصد " می نویسد: "خروج مهدی وفرود آمدن عیسی از موضوعاتی است که به مبحث امامت مربوط است وهر دو از نشانه های قیامت است". سپس می گوید:
"... از ابو سعید خدری نقل شده که: پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود " بر این امت بلا ومصیبی برسد که از ظلم وبیداد، کسی ملجأ وپناهگاهی نیابد، آنگاه خداوند مردی از خاندان مرا برانگیزد تا زمین را پر از عدل وداد سازد همانگونه که از ظلم وجور آکنده گردد " علماء بر آنند که او پیشوایی عادل از فرزندان فاطمه است که خداوند هر وقت اراده کند او را خواهد آفرید وبرای یاری دین خود برخواهد انگیخت وشیعه معتقد است که او محمد بن حسن عسگری است که از بیم دشمنان، پنهان شده وطول عمر او امری محال وغیر ممکن نیست همچون نوح، لقمان وخضر. ولی سایر فرقه ها این مطلب را انکار کرده وآنرا امری بسیار
بعید شمرده اند زیرا چنین عمرهای طولانی بدون دلیل وقرینه در این امت بی سابقه است(526).
قرمانی دمشقی
او در کتاب خود " اخبار الدول وآثار الأول " می گوید: "دانشمندان بر این عقیده اتفاق دارند که مهدی همان قائم آخر الزمان است وروایات فراوانی ظهور او را تأیید و پرتو افشانی او را گواهی می دهند. ظلمت وتاریکی روزگاران با ظهور او به روشنائی بدل خواهد شد وبا جلوه جمال او، ظلمت شب های تار جای خود را به صبح راستین خواهد داد ونور پرتو عدالتش سراسر جهان را همچون ماه، تابناک خواهد نمود"(527).
محی الدین بن عربی
محی الدین در کتاب " الفتوحات المکیة " چنین می گوید: "آگاه باش، خداوند ما را با خلیفه ای از طرف خویش یاری کرده که ظهور خواهد کرد در حالیکه زمین مملو از ظلم وبیداد شود واو از عدل وداد سرشار سازد واگر از عمر جهان تنها یک روز مانده باشد خدای سبحان آنروز را به حدی طولانی نماید تا آن خلیفه خدا که از خاندان رسول الله (صلی الله علیه وآله) واز فرزندان فاطمه وهمنام با پیامبر (صلی الله علیه وآله) است ظهور کند.
"... او در کارزار بزرگی که مهمانی خداست، در مرج عکا حاضر شود، ستم وستم پیشگان را نابود ودین را بر پا وجان تازه در کالبد اسلام بدمد، اسلام بعد از خواری، بدست او عزیز وارجمند گردد وپس از انزوا دوباره زنده شود، مالیات وجزیه را بردارد (دشمنان را) با شمشیر، دعوت به خدا نماید، هر کس نپذیرد کشته شود وهر که با او در افتد خوار وبیچاره گردد، در احکام ومسائل دین بگونه ای عمل کند که اگر پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) بود همان گونه عمل می کرد، مذاهب باطل را از روی زمین براندازد وجز دین پاک وناب، آئینی باقی نماند.
دشمنان او پیروان فقیهانِ صاحب اجتهادند (یعنی فقهاء چهارگانه اهل سنت) وچون حکم او را بر خلاف احکام پیشوایان خود می بینند به ناچار از ترس شمشیر وهیبت او ویا از شوق مزایایی که در اختیار دارد، تحت فرمان وی در می آیند.
عامّه مسلمانان بیش از خواص، به وجود او شاد گردند وعارفان اهل حقیقت که به سبب معرفت الهی به کشف وشهود حقائق نائل شده اند با وی بیعت کنند.
او از پشتیبانی مردانی الهی برخوردار است که دولت وی را برپا داشته واو را یاری کنند، آنان وزیران ومعاونان او محسوب می شوند که بار مسئولیت سنگینِ مملکت را به دوش کشیده واو را در مأموریت الهی اش همراهی کنند.
... شهدای راه او بهترین شهیدان وامانت داران او برترین امانت دارانند. همانا خداوند گروهی را که در پس پرده غیب خود ذخیره ساخته به یاری او برگزیند وآنها را از طریق کشف وشهود بر حقایق عالم وبر آنچه فرمان خدا بر بندگان است آگاه سازد. مهدی با مشورت آنان امور را فیصله دهد وآنها عارفان واقعی اند واز آنچه در عالم غیب ومعنا وجود دارد، آگاهند".
اما خود او صاحب شمشیر حق وسیاستی مدنی است. آگاهی وعلم او از جانب خداوند به اندازه شأن ومنزلت او است، زیرا وی خلیفه ای راستین وبه حق است، زبان حیوانات را می داند وعدالتش بر جنّ وانس جاری گردد، وزیران او اهل سرّ خدایند وآنان را مصداق این آیه قرآن قرار داده که می فرماید: "یاری مؤمنان بر ما فرض است " آنان، هم ردیف بزرگانِ صحابه پیامبرند که بر سر پیمان خویش با خدا باقی ماندند، جملگی عجم اند ودر میانشان عربی وجود ندارد ولی جز به زبان عربی سخن نمی گویند، نگهبانانی دارند ولی نه از جنس خودشان، او هرگز نافرمانی خدا را نکرده ووزیر مخصوص وبرترین امانتدار خداوند است(528).
شریف برزنگی
شریف در کتاب خود " الاشاعة فی اشراط الساعة " می گوید: "بدان که روایات مربوط به مهدی با وجود اختلاف آن منحصر ومحدود نیست. محمد بن حسن دستوری در کتاب " مناقب شافعی " می گوید: روایاتی که از رسول الله درباره مهدی آمده واو را از خاندان آن حضرت دانسته، در حد تواتر است(529)... از ابن سیرین نقل شده که مهدی از ابوبکر وعمر افضل است. سؤال شد: آیا از ابوبکر وعمر افضل است؟! پاسخ داد: چه بسا از بعضی پیامبران نیز برتر باشد. واز او روایت شده که گفت: ابوبکر وعمر بر او فضیلت ندارند. سیوطی در کتاب "العرف الوردی فی أخبار المهدی" می گوید: سند برتری مهدی سندی صحیح وحدیث دوم از حدیث اول قابل تحمل تر است.
سپس می افزاید: به نظر من، باید عبارتهای این حدیث را توجیه کنیم چرا که بر اساس روایتی که می گوید "اجر وپاداش یاران مهدی به اندازه پاداش پنجاه نفر از شماست"، روشن می گردد که فتنه ها ومشکلات زمان مهدی شرایط بسیار دشواری را ایجاد خواهد کرد.
به عقیده من (شریف برزنگی)، حق این است که جهات برتری وفضیلت، متفاوت است وروا نیست فردی را بر فرد دیگر بطور کلی، ترجیح دهیم مگر آنکه پیامبر (صلی الله علیه وآله) او را برتری داده باشد. زیرا ممکن است در فردِ پائین تر امتیازی وجود داشته باشد که در شخص برتر نباشد.
در فتوحات مکیه از شیخ محی الدین عربی نقل شده که آن حضرت در صدور احکام ودستورات خود معصوم است وبه سنت وسیره پیامبر (صلی الله علیه وآله) عمل کرده وهرگز خطا نمی کند، بی تردید این خصلت در ابوبکر وعمر وجود نداشته است.
ویژگیهای نه گانه ای که درباره او بیان شده در وجود هیچ یک از پیشوایان دینی گذشته وجود نداشته، با توجه به این جهات می توان او را از ابوبکر وعمر برتر دانست هرچند آنها از امتیاز مجالست با رسول خدا (صلی الله علیه وآله) ومشاهده وحی وسابقه در ایمان وامثال آن برخوردار بوده اند. والله العالم.
شیخ علی قاری در کتاب " المشرب الوردی فی مذهب المهدی " می گوید: از جمله چیزهایی که می تواند دلیل برتری حضرت مهدی (علیه السلام) باشد این است که شخص پیامبر (صلی الله علیه وآله) او را " خلیفه خدا " نامیده ولی به ابوبکر جز "خلیفه رسول خدا" گفته نشده است"(530).
* * *
اکنون روشن می گردد که اعتقاد به امام زمان (عجل الله فرجه) یعنی اعتقاد به کسی که دین پاک خدا را بر جهانیان غالب وزمین را از عدل وداد سرشار خواهد نمود، اعتقادی اسلامی وپذیرفته شده از سوی تمام گروه های اعتقادی است، چرا که ظهور او، بشارت قطعی رسول خدا (صلی الله علیه وآله) وعهد بی تردید پروردگار عالمیان است واختلاف بر سر تولد یا عدم تولد او هیچ تأثیری در اساس این اعتقاد ایجاد نمی کند. پس بر تمام مسلمانان فرض است که با همه وجود، دل ودیده خود را به راه پر نور آن رهبر موعود آسمانی بسپارند. رهبری که بزودی از کنار خانه کعبه، جهانیان را ندا خواهد داد واز آنجا رهسپار مدینة الرسول وعراق وشام وقدس وسپس متوجه جای جای عالم خواهد شد. خداوندا، ظهورش را نزدیک فرما وما را از یاران وهمراهانش قرار ده. آمین
* * *
پاورقی:
-----------------
(1) "صحابه پیامبر" معمولا به افرادی گفته می شود که موفق به درک محضر رسول خدا در زمان حیات آن حضرت شده اند. و" تابعین " به افرادی گفته می شود که سخنان پیامبر خدا را از صحابه شنیده وخود موفق به درک او نشده اند. " صحاح " یعنی دو کتاب معروف بخاری ومسلم وصحاح سته یا کتب سته به کتابهای حدیثی اهل سنت گفته می شود که نزد دانشمندان اهل سنت از اعتبار وصحت بالائی برخوردار است و" دایرة المعارفهای حدیثی " شامل کتابهای حدیثی مفصلی است که احادیث پیامبر خدا را جمع آوری کرده اند. مترجم
(2) الامامة والتبصرة ص 130.
(3) سبأ / 51.
(4) مسند احمد: 6 / 287.
(5) معجم أحادیث الإمام المهدی: 1 / 328.
(6) عبای قطوانی عبائی است سفید که در محلی به نام قطوان در کوفه بافته می شود.
(7) المعجم: 1 / 338.
(8) البخاری: 4 / 123.
(9) المعجم: 1 / 81.
(10) المعجم: 2 / 218.
(11) ابن حماد ص 139.
(12) المعجم: 1 / 326.
(13) المعجم: 5 / 235.
(14) بحار: 60 / 216.
(15) المعجم: 3 / 269.
(16) المعجم: 3 / 462.
(17) المعجم: 3 / 481.
(18) المعجم: 1 / 481.
(19) المعجم: 3 / 255.
(20) المعجم: 5 / 83 - آیه قرآن: نساء / 130.
(21) مسند احمد: 2 / 365.
(22) اسراء / 5.
(23) المعجم: 1 / 344.
(24) المعجم: 5 / 223.
(25) المعجم: 3 / 214.
(26) المعجم: 3 / 440.
(27) تابعین به مسلمانانی گفته می شود که در صدر اسلام موفق به درک محضر رسول خدا نشدند ومطالب اسلام را از صحابه پیامبر گرفته اند.
(28) نسخه خطی ابن حماد ص 1 - 2.
(29) الملاحم والفتن ص 17.
(30) ابن حماد ص 63. به این ماجرا در بخش " نقش یهود در عصر ظهور " خواهیم پرداخت.
(31) ابن حماد ص 9.
(32) ابن حماد ص 10.
(33) بشارة الاسلام ص 25، به نقل از روضة الواعظین.
(34) بحار: 51 / 68.
(35) بحار: 52 / 208.
(36) بشارة الاسلام ص 28 از عقد الدرر سلمی.
(37) بشارة الاسلام ص 29 به نقل از ینابیع المودة.
(38) الملاحم والفتن ص 129.
(39) الملاحم والفتن ص 108.
(40) الملاحم والفتن ص 107.
(41) بحار: 52 / 275.
(42) بشارة الاسلام ص 102.
(43) روم / 1 - 5.
(44) محجه بحرانی ص 170.
(45) زخرف / 61.
(46) نساء 159.
(47) بحار: 52 / 226.
(48) بشارة الاسلام ص 235 - از عقد الدرر سلمی وبه گفته او بخاری آن را در کتاب خود از روایت عوف بن مالک، آورده است.
(49) بحار: 51 / 80 دوازدهمین روایت از اربعین حافظ ابی نعیم.
(50) بحار: 51 / 88.
(51) غیبت طوسی ص 278.
(52) بشارة الاسلام ص 297.
(53) بشارة الاسلام ص 251.
(54) غیبت نعمانی ص 170.
(55) الملاحم والفتن ص 32.
(56) سوره لقمان آیه 34.
(57) نهج البلاغه خطبه 128.
(58) بشارة الاسلام ص 185.
(59) بنی اسرائیل / 1 - 8.
(60) بحار: 60 / 216.
(61) اعراف 167 - 168.
(62) اسراء / 6.
(63) مائده / 64.
(64) إسراء / 104.
(65) مستدرک حاکم: 4 / 476.
(66) بحار: 53 / 60.
(67) بحار: 52 / 273.
(68) بحار: 51 / 25.
(69) منتخب الأثر ص 309.
(70) الملاحم والفتن ص 57.
(71) بقره / 248.
(72) بشارة الاسلام ص 297.
(73) الزام الناصب ص 224.
(74) سفر خروج باب 12: 37 وسفر عدد، باب 33: 36.
(75) کتاب دوم، باب 33: 50 - 53.
(76) کتاب دوم، باب 1: 38.
(77) اینها اقوام منطقه فلسطین بودند.
(78) سفر داوران در فصل سوم وپنجم.
(79) باب 8: 3
(80) داوران، باب 3: 13.
(81) داوران، باب 4: 2.
(82) داوران، باب 1: 8.
(83) داوران، باب 13: 1.
(84) بقره 246.
(85) سفر صموئیل، اصحاح 24: 24 وسفر اخبار اول، اصحاح 21: 22، 28.
(86) شوری / 27.
(87) سفر اول (فرمانروایان) فصل 11: 1 - 13.
(88) سفر (فرمانروایان) فصل 12: 26 - 33.
(89) سفر اخبار فرمانروایان فصل 12: 31 وسفر دوم فرمانروایان فصل 11: 13 - 15 وفصل 13: 9.
(90) سفر اول اخبار فرمانروایان فصل 14: 21 - 24 وسفر دوم فصل 11: 13 - 17 وفصل 12.
(91) سفر اخبار فرمانروایان فصل 14: 25 - 26.
(92) سفر دوم فرمانروایان فصل 13: 3 - 13.
(93) سفر دوم فرمانروایان فصل 21:. 16 - 17.
(94) سفر دوم فرمانروایان: فصل 24: 3 وفصل 12 - 17 - 18.
(95) سفر دوم فرمانروایان فصل 14: 11 - 14 وفصل 25: 21 - 24.
(96) سفر دوم اخبار فرمانروایان، فصل 15: 29.
(97) سفر اخبار روزها، فصل 5: 29.
(98) سفر دوم فرمانروایان، فصل 17: 5 و6 و18.
(99) سفر اخبار فرمانروایان، فصل 18: 13 - 15.
(100) سفر عزرا، فصل 4: 10.
(101) سفر دوم اخبار فرمانروایان، فصل 24: 1 - 6.
(102) سفر دوم فرمانروایان، فصل 24: 17 - 20 و25 وسفر دوم اخبار، فصل 36: 11 - 21 وسفر ارمیا، فصل 39: 1 - 4.
(103) کتاب عزرا، باب 6: 3 - 7 وباب 1: 7 - 11.
(104) کتاب عزرا، باب 6: 1 - 15.
(105) کتاب دانیال، باب 11: 5.
(106) کتاب مکابیان، باب 1: 41 - 53.
(107) انجیل متی، ص 2.
(108) انجیل مُرقس: 6 / 16 - 28.
(109) التنبیه والإشراف ص 110.
(110) روم: 1 - 5.
(112) اسراء / 5.
(113) اسراء / 8.
(114) روایت مستفیض روایتی است که سلسله اسناد راویان آن تا رسیدن به معصوم (علیه السلام) بیش از سه گروه باشند.
(115) منظور از رکن یکی از چهار زاویه خانه خدا ومنظور از مقام، مقام ابراهیم در مسجد الحرام است. مترجم
(116) بحار: 52 / 11.
(117) مستدرک حاکم: 4 / 239.
(118) ارشاد مفید ص 364.
(119) بحار: 52 / 214.
(120) بحار: 52 / 231.
(121) بحار: 52 / 355.
(122) قرقیسیا منطقه ای بین مرزهای سوریه، ترکیه وعراق ومعروف به خابور است.
(123) بحار: 51 / 92.
(124) بقره / 155.
(125) بحار: 52 / 229.
(126) بحار: 52 / 229.
(127) بحار: 52 / 298.
(128) نسخه خطی ابن حماد ص 9 و10.
(129) نسخه خطی ابن حماد ص 63.
(130) بحار: 52 / 253.
(131) بحار: 52 / 212.
(132) بحار: 52 / 237.
(133) کافی: 8 / 264.
(134) بحار: 53 / 182.
(135) بحار: 52 / 205.
(136) بحار: 52 / 213.
(137) نسخه خطی ابن حماد ص 75.
(138) بحار: 52 / 208.
(139) نسخه خطی ابن حماد ص 76.
(140) نسخه خطی ابن حماد ص 80.
(141) نسخه خطی ابن حماد ص 84.
(142) بحار: 52 / 354.
(143) بحار: 52 / 190.
(144) بحار: 52 / 215.
(145) نسخه خطی ابن حماد ص 82.
(146) بحار: 52 / 273.
(147) روایت مرسل به روایتی گفته می شود که سند آن ذکر نشده باشد.
(148) غیبت طوسی ص 278.
(149) انبیاء / 12 - 13.
(150) بحار: 52 / 377 وآیه مذکور: انبیاء / 15.
(151) نسخه خطی ابن حماد ص 75.
(152) نسخه خطی ابن حماد ص 76.
(153) بحار: 52 / 248.
(154) بحار: 52 / 249.
(155) ارشاد مفید ص 359.
(156) بحار: 52 / 205.
(157) نسخه خطی ابن حماد ص 75.
(158) نسخه خطی ابن حماد ص 75.
(159) بحار: 52 / 272.
(160) نسخه خطی ابن حماد ص 77.
(161) بحار: 52 / 141.
(162) بحار: 52 / 252.
(163) بحار: 52 / 237.
(164) معجم البلدان: 4 / 328.
(165) کافی: 8 / 295.
(166) غیبت نعمانی ص 278.
(167) غیبت نعمانی ص 303.
(168) الفتن ص 170.
(169) کتاب خطی ابن حماد ص 92.
(170) بحار 52 / 237.
(171) کتاب خطی ابن حماد ص 87.
(172) بحار 52 / 250.
(173) بحار: 52 / 231.
(174) بحار الانوار: 52 / 215.
(175) نسخه خطی ابن حماد ص 82.
(176) بحار: 52 / 273.
(177) بحار: 52 / 238.
(178) بحار: 53 / 82.
(179) نسخه خطی ابن حماد ص 88.
(180) بحار: 52 / 222.
(181) بحار ص 252.
(182) مستدرک حاکم: 4 / 442.
(183) مستدرک حاکم: 4 / 429 وبحار: 52 / 186.
(184) سبأ / 51.
(185) بحار: 52 / 186.
(186) غیبت نعمانی ص 163 ومحجه بحرانی ص 177.
(187) بحار: 52 / 181.
(188) نسخه خطی ابن حماد ص 90.
(189) نسخه خطی ابن حماد ص 91.
(190) نسخه خطی ابن حماد ص 90.
(191) نسخه خطی ابن حماد ص 90 - 91.
(192) بحار: 52 / 217.
(193) نسخه خطی ابن حماد ص 88.
(194) استخر شهری قدیمی در جنوب ایران است که قبل از اسلام، آباد وپایتخت بوده وآثار آن هنوز در نزدیکی شهر نفت خیز " مسجد سلیمان " دیده می شود. نقل شده که شهر استخر را حضرت سلیمانِ (علیه السلام) بنا نمود وفصل زمستان را در آنجا سپری می کرده است وگویا مسجد سلیمان، مسجدی بوده که حضرت سلیمان (علیه السلام) آنرا ساخته است.
(195) نسخه خطی ابن حماد ص 86.
(196) نسخه خطی ابن حماد ص 86.
(197) بحار: 52 / 224.
(198) نسخه خطی ابن حماد ص 96.
(199) نسخه خطی ابن حماد ص 97.
(200) سند صحیح، سندی است که تمام راویان آن مورد وثوق باشند. مترجم
(201) بحار: 52 / 204.
(202) بشارة الاسلام ص 93 به نقل از غیبت نعمانی.
(203) بحار: 52 / 233.
(204) بحار: 52 / 210.
(205) بحار: 52 / 75.
(206) بشارة الاسلام ص 187.
(207) بحار: 52 / 210.
(208) بحار: 52 / 245.
(209) بشارة الإسلام ص 175.
(210) بشارة الاسلام ص 176.
(211) کتاب بشارة الاسلام ص 185 به نقل از کتاب " القول المختصر ".
(212) بحار: 52 / 208.
(213) بشارة الاسلام ص 42.
(214) نسخه خطی ابن حماد ص 78.
(215) بشارة الاسلام ص 28 به نقل از ابن عربی در کتاب محاضرة الابرار.
(216) بحار: 53 / 60.
(217) بشارة الاسلام ص 71.
(218) کتب برهان ص 200.
(219) بحار: 51 / 92.
(220) بحار: 52 / 222.
(221) بحار: 52 / 221 - 222.
(222) بحار: 52 / 217 - 219.
(223) نام منطقه ای است در عراق. وخانقین شهر مرزی فعلی عراق.
(224) ارشاد مفید ص 336 وبحار: 52 / 219.
(225) بعضی ها احتمال داده اند که کشته شدن نفس زکیه همراه هفتاد تن از صلحاء شاید بر شهید عالی مقام آیة الله سید محمد باقر صدر (قدس سره) تطبیق کند که با گروهی از علمای برجسته ومؤمن، که تعدادشان به هفتاد نفر می رسید، به شهادت رسیدند وممکن است مقصود از پشت کوفه که در حدیث آمده نجف باشد چرا که از شهر نجف گاهی با عنوان نجفِ کوفه یعنی بلندی های کوفه نیز یاد می شود. مؤلف
(226) بحار: 52 / 217.
(227) الزام الناصب: 2 / 160.
(228) ارشاد مفید ص 360.
(229) غیبت طوسی ص 271.
(230) بحار: 52 / 273.
(231) بحار: 52 / 250 به نقل از غیبت نعمانی.
(232) بحار: 52 / 213 به نقل از غیبت طوسی.
(233) نهج البلاغه خطبه 13.
(234) اسراء / 58.
(235) بحار: 60 / 224 - 226.
(236) حاقه / 9.
(237) نجم / 53.
(238) کتاب ارشاد ص 361.
(239) ما این حدیث را در کتاب معجم أحادیث الامام المهدی (عجل الله فرجه) با شماره 1047 آورده ایم. علاوه بر آن، حدیث مذکور در کتاب اعلام الوری ص 429 با تفاوت کمی از متن کتاب ارشاد وارد شده و در سند آن " حسن بن یزید به جای حسین بن سعید " آمده است. همچنین کتاب اثبات الهداة: 3 / 733 این حدیث را از کتاب اعلام الوری نقل کرده اما با سند حسین بن یزید به جای حسین بن سعید. ودر کتاب ارشاد ص 742، این حدیث با سند منذر خوزی به جای منذر جوزی آمده ودرباره فرو رفتن بصره تعبیر (فرو رفتن مناره بصره) دارد واین نکته سبب می شود که احتمال دهیم فرو رفتن بصره محدود به مکان یا منطقه خاصی از آن شهر باشد. والله العالم.
(240) الرحمن / 33.
(241) ارشاد مفید ص 362.
(242) بحار: 52 / 217.
(243) بحار: 52 / 353.
(244) بحار: 52 / 354.
(245) بحار: 52 / 363.
(246) بحار: 52 / 365.
(247) بحار: 52 / 338.
(248) بحار: 52 / 115.
(249) بحار: 52 / 387.
(250) غیبت طوسی ص 284.
(251) بحار: 2 / 375.
(252) بحار: 52 / 345.
(253) بحار: 52 / 333.
(254) بحار: 52 / 377.
(255) بحار: 52 / 387.
(256) ثعلبیه، نام محلی است در خاک عراق از سمت حجاز.
(257) بحار: 52 / 343.
(258) محل مذکور نزدیک نجف است وبه آن نجف غری ونجف غریین نیز گفته می شود.
(259) بحار: 53 / 11.
(260) غیبت طوسی ص 280.
(261) ارشاد مفید ص 405 وغیبت طوسی ص 277.
(262) کمال الدین صدوق ص 434.
(263) بحار: 52 / 229.
(264) بحار: 52 / 235.
(265) بحار: 52 / 113.
(266) أنبیاء / 15.
(267) بحار: 83 / 82 و84.
(268) بحار: 52 / 274.
(269) بحار: 52 / 207.
(270) ذکر اصبهان ص 8 با سندهای گوناگون از ابو هریره ونعمان بن بشیر ومطعم بن جبیر وابوبکر وابن أبی لیلی وحذیفه.
(271) کتاب مذکور ص 12. شبیه به همین روایت نیز در سنن ترمذی: 5 / 382 آمده است.
(272) صحیح مسلم: 7 / 192.
(273) مسند احمد: 5 / 11.
(274) ذکر اصبهان ص 13.
(275) شرح نهج البلاغه: 20 / 284.
(276) کافی: 8 / 206.
(277) نسخه خطی ابن حماد ص 84 وقریب به همین مضمون در ص 74.
(278) بحار: 52 / 210.
(279) بحار: 52 / 232.
(280) بحار: 52 / 252.
(281) متواتر خبری است که روایان آن به حدی برسد که عادتاً امکان همدستی آنان بر ساختن خبر محال باشد واین حالت در همه طبقات راویان حفظ شود. مترجم
(282) بحار: 52 / 269.
(283) کتاب اقبال سید بن طاووس ص 599.
(284) بحار: 52 / 234.
(285) بحار: 60 / 216 چاپ ایران.
(286) کلمه " قم " در زبان عربی به معنی " به پا خیز " است. مترجم
(287) بحار: 60 / 216.
(288) بحار: 60 / 219.
(289) بحار: 60 / 216.
(290) بحار: 60 / 213.
(291) در منابع ما، این حدیث توسط سید بن طاووس در کتاب ملاحم وفتن ص 30 و117 ومجلسی در بحار: 51 / 83 از اربعین حافظ ابو نعیم، روایت بیست وهفتم که مربوط به آمدن حضرت مهدی (علیه السلام) از ناحیه مشرق است نقل شده است.
(292) بحار: 52 / 243.
(293) ملاحم وفتن ابن طاووس ص 43 و58.
(294) معجم أحادیث الإمام المهدی: 1 / 415 حدیث 277.
(295) نسخه خطی ابن حماد ص 84 و85.
(296) مقاتل الطالبین ص 244.
(297) همان کتاب ص 239.
(298) کتاب ابن حماد ص 84.
(299) الحاوی سیوطی: 2 / 82 وکنز العمال: 7 / 262.
(300) ینابیع المودة قندوزی ص 449.
(301) بحار از کتاب " سرور اهل ایمان " نوشته علی بن عبدالحمید با سند او.
(302) بحار: 52 / 307.
(303) بحار: 52 / 217.
(304) ابن حماد ص 86.
(305) ابن حماد ص 86.
(306) بحار: 52 / 243.
(307) بحار: 52 / 269.
(308) شعراء - 4.
(309) تواتر معنوی یعنی راویان زیادی یک مطلب را با تفاوت الفاظ نقل می کنند بطوری که برای انسان، اطمینان حاصل می شود که این موضوع را معصوم (علیه السلام) بیان کرده است. مترجم
(310) ابن حماد این روایات را در نسخه خطی خود، در صفحات 59 و60 و92 و93 ومجلسی در بحار: 52 / 119 و287 و289 و290 و293 و296 و300 ودر بخش های دیگر مطرح کرده اند.
(311) بحار: 52 / 396.
(312) بحار: 52 / 295.
(313) بحار: 52 / 290.
(314) بحار: 52 / 292.
(315) یعنی منصور دوانقی، خلیفه عباسی. مترجم
(316) ارشاد مفید ص 404.
(317) نسخه خطی ابن حماد ص 92.
(318) بحار: 52 / 789.
(319) نسخه خطی ابن حماد ص 92.
(320) نسخه خطی ابن حماد ص 93.
(321) بحار: 52 / 3.
(322) بحار: 51 / 361.
(323) بحار: 52 / 213.
(324) بحار: 52 / 244.
(325) بحار: 52 / 157.
(326) بحار: 52 / 152.
(327) مفتاح الجنّات: 3 / 50.
(328) بحار: 52 / 91.
(329) کافی: 1 / 337.
(330) بحار: 51 / 142.
(331) بحار: 13 / 301.
(332) بحار: 51 / 65 وصواعق المحرقة ص 158.
(333) بحار: 52 / 281.
(334) بحار: 52 / 210.
(335) بحار: 52 / 240.
(336) کمال الدین صدوق ص 655.
(337) بحار: 52 / 210.
(338) بحار: 52 / 157.
(339) بحار: 52 / 273.
(340) نسخه خطی ابن حماد ص 59.
(341) نسخه خطی ابن حماد ص 60.
(342) نسخه خطی ابن حماد ص 60.
(343) بحار: 52 / 234.
(344) بحار: 52 / 235.
(345) صحیح مسلم: 8 / 180.
(346) نسخه خطی ابن حماد ص 61.
(347) بحار: 52 / 240.
(348) بحار: 52 / 230.
(349) بحار: 52 / 221.
(350) نسخه خطی ابن حماد ص 88.
(351) مستدرک حاکم ج 4 ص 442.
(352) بحار: 52 / 223.
(353) بحار: 52 / 147.
(354) بشارة الاسلام ص 267 به نقل از بحار.
(355) سند روایت چنین است: "ابو عمر از ابن ابو لهیعة از عبدالوهاب بن حسین از محمد بن ثابت از پدرش از حارث بن عبد الله.
(356) نسخه خطی ابن حماد ص 95.
(357) بحار: 52 / 332.
(358) بحار: 52 / 334.
(359) بحار: 52 / 223 از امام باقر (علیه السلام).
(360) بحار: 52 / 334.
(361) اسراء / 5.
(362) هود - 8.
(363) بصائر الدرجات صفار ص 104.
(364) بحار: 52 / 341.
(365) بحار: 52 / 309.
(366) انعام / 89.
(367) بحار: 52 / 370.
(368) بحار: 52 / 368.
(369) بشارة الاسلام ص 210 به نقل از دلائل الامامة طبری.
(370) بحار: 52 / 280.
(371) بحار: 52 / 234.
(372) بحار: 52 / 307.
(373) نسخه خطی ابن حماد صفحات 89، 91 و93.
(374) نسخه خطی ابن حماد ص 91.
(375) نسخه خطی ابن حماد ص 91.
(376) اسراء / 81.
(377) بقره / 148.
(378) بحار: 51 / 157.
(379) بحار: 51 / 120.
(380) بحار: 52 / 217.
(381) بحار: 52 / 306.
(382) بحار: 52 / 307.
(383) نسخه خطی ابن حماد ص 95.
(384) نهج البلاغه خطبه 166.
(385) بحار: 52 / 315.
(386) بحار: 52 ص 238 - 239.
(387) بحار: 52 / 306.
(388) بحار: 52 / 285.
(389) بحار: 52 / 334.
(390) بحار: 52 / 363.
(391) بحار: 52 / 308.
(392) بحار: 53 / 11.
(393) نحل 46 - 45.
(394) این آرزو برای آن است که ای کاش امیر مؤمنان حضور داشت وهمچون جنگ جمل آنان را مورد عفو ورحمت قرار می داد. مترجم
(395) منطقه ای است در حجاز از سمت ایران وعراق. مترجم
(396) بحار: 52 / 342 از تفسیر عیاشی.
(397) کافی: 8 / 224.
(398) شرح نهج البلاغه ابن میثم: 1 / 289 وبحار: 32 / 253.
(399) الرحمن / 33.
(400) بحار: 52 / 330.
(401) بحار: 52 / 331.
(402) بحار: 53 / 12.
(403) بحار: 52 / 391.
(404) بحار: 52 / 224.
(405) بحار 52 / 330.
(406) بحار: 52 / 337.
(407) شبیه این روایت در کتاب الملاحم والفتن ابن طاووس ص 52 آمده. او حدود هفتاد صفحه ویا بیشتر، از کتاب ابن حماد را در کتابش آورده است.
(408) نسخه خطی ابن حماد ص 98.
(409) بحار: 52 / 275.
(410) بحار: 52 / 224.
(411) نسخه خطی ابن حماد ص 96.
(412) نسخه خطی ابن حماد ص 96.
(413) نسخه خطی ابن حماد ص 97.
(414) نسخه خطی ابن حماد ص 97.
(415) الملاحم والفتن ص 145.
(416) نسخه خطی ابن حماد ص 97.
(417) التاج الجامع للأصول: 5 / 356 ومسند احمد: 2 / 417.
(418) مسلم وترمذی در کتاب الفتن وبخاری در کتاب مناقب ص 25.
(419) نساء / 159.
(420) بحار: 14 / 530.
(421) بحار: 52 / 383.
(422) صحیح بخاری: 2 / 256.
(423) نسخه خطی ابن حماد ص 159 - 162 به نقل از صحاح اهل سنت. همین روایت در کتاب بحار نیز آمده است.
(424) بحار: 51 / 80.
(425) نسخه خطی ابن حماد ص 141.
(426) نسخه خطی ابن حماد ص 124.
(427) نسخه خطی ابن حماد ص 118.
(428) نسخه خطی ابن حماد ص 136.
(429) نسخه خطی ابن حماد ص 12.
(430) نسخه خطی ابن حماد ص 131.
(431) نسخه خطی ابن حماد ص 142.
(432) بشارة الاسلام ص 258 به نقل از غیبت طوسی.
(433) الزام الناصب: 2 / 225.
(434) ملاحم وفتن ص 64.
(435) بشارة الاسلام ص 251 به نقل از بحار.
(436) نسخه خطی ابن حماد ص 136.
(437) بشارة الاسلام ص 297 به نقل از فتوحات مکیه ابن عربی.
(438) الرحمن / 41.
(439) غیبت نعمانی ص 127.
(440) شرح نهج البلاغه: 2 / 178.
(441) غیبت نعمانی ص 121.
(442) بحار: 51 / 218.
(443) بحار: 51 / 218.
(444) بحار: 53 / 343.
(445) کهف - 65.
(446) توبه / 33.
(447) محجة بحرانی ص 86.
(448) محجة بحرانی ص 87.
(449) محجة بحرانی ص 86.
(450) بحار: 52 / 191.
(451) تفسیر عیاشی: 2 / 87.
(452) تفسیر عیاشی: 2 / 56.
(453) فصّلت – 53.
(454) غیبت نعمانی ص 143.
(455) بیان شافعی ص 63.
(456) ملاحم وفتن ص 66.
(457) شرح نهج البلاغه: 4 / 36.
(458) بحار: 52 / 352.
(459) کافی: 1 / 412.
(460) کمال الدین صدوق ص 331.
(461) بحار: 51 / 68.
(462) بحار: 52 / 351.
(463) نسخه خطی ابن حماد ص 98.
(464) نسخه خطی ابن حماد ص 99.
(465) بقره / 213.
(466) نسخه خطی ابن حماد ص 99.
(467) بحار: 52 / 191.
(468) بشارة الاسلام ص 185.
(469) بحار: 56 / 49.
(470) کشف الغمة: 3 / 250.
(471) نسخه خطی ابن حماد ص 98.
(472) بحار: 52 / 336.
(473) بحار: 52 / 321.
(474) بحار: 52 / 391.
(475) بحار: 52 / 236.
(476) کمال الدین صدوق: 2 / 674.
(477) کمال الدین صدوق ص 565.
(478) بحار: 52 / 327.
(479) غیبت نعمانی ص 319.
(480) بحار: 52 / 321.
(481) بحار: 52 / 321.
(482) رحمان / 23 - 24.
(483) غیبت طوسی ص 229.
(484) قصص: 85.
(485) بحار: 53 / 56.
(486) بحار: 53 / 40.
(487) بحار: 53 / 50.
(488) بحار: 53 / 40 وآیه مذکور: یونس / 39.
(489) بحار: 53 / 46.
(490) بحار: 53 / 39.
(491) غیبت طوسی ص 13 وصواعق ابن حجر ص 158.
(492) ابن حماد ص 98.
(493) نهج البلاغه خطبه 100.
(494) نهج البلاغه خطبه 138.
(495) نهج البلاغه خطبه 182.
(496) نساء / 156.
(497) بحار: 51 / 219 - 222.
(498) چاپ، دار احیاء التراث العربی ص 311.
(499) مقدمه ابن خلدون ص 311.
(500) مقدمه ابن خلدون ص 322.
(501) مقدمه ابن خلدون ص 327.
(502) حدیث متواتر به حدیثی گفته می شود که تعداد اسناد راویان آن بقدری زیاد باشد که امکان هماهنگی آنان بر ساختگی بودن حدیث محال باشد. مترجم
(503) صحیح مسلم وصحیح بخاری، دو کتاب از کتاب های معروف ومعتبر حدیث اهل سنت است.
(504) الامام المهدی عند أهل السنة: 1 / 289.
(505) الامام المهدی عند أهل السنة: 1 / 420.
(506) الامام المهدی عند أهل السنة: 1 / 296 و301 و302.
(507) یعنی: چه کسی ستمگرتر از آن است که در تخریب مساجد خدا تلاش کرد واز یاد خدا در آنها جلوگیری نمود (سوره بقره آیه 114)
(508) یعنی: آنها را سزاوار نیست که در آن وارد شوند مگر بیمناک. (ادامه همان آیه)
(509) یعنی: خواری وذلت در دنیا بر آنها باد (ادامه آیه قبل)
(510) الامام المهدی عند أهل السنة: 1 / 354.
(511) الامام المهدی عند أهل السنة: 1 / 369.
(512) منظور ابن ابی الحدید از اصحاب حدیث بخشی از پیروان مذهب حنبلی هستند که امروز به نام سلفی یا وهابی شناخته می شوند. مترجم
(513) الامام المهدی عند أهل السنة: 1 / 164.
(514) یعنی: دنیا پس از سرکشی با مهر وعاطفه فراوان همچون مهر ماده شتر پیر به فرزندش به سوی ما بازمی گردد. مترجم
(515) الامام المهدی عند أهل السنة: 1 / 174.
(516) الامام المهدی عند أهل السنة: 1 / 152.
(517) الامام المهدی عند أهل السنة: 2 / 158 و160.
(518) "شیخ الازهر" بالاترین مقام علمی الازهر مصر ومفتی اعظم مذاهب چهارگانه اهل سنت به شمار می رود. مترجم
(519) حدیث ضعیف قابل جبران به حدیثی گفته می شود که از نظر سند ضعیف است اما به خاطر تأیید محتوای آن توسط احادیث یا ادله دیگر، ضعف یاد شده جبران می گردد ودر نتیجه حدیث قابل اعتماد محسوب می شود. مترجم
(520) حدیث متواتر به حدیثی گفته می شود که اسناد راویان آن به قدری زیاد باشد که امکان ساختگی بودن حدیث غیر ممکن باشد. چنین حدیثی از بالاتر درجه اعتبار برخوردار است. مترجم
(521) الامام المهدی عند أهل السنة: 2 / 210 - 214.
(522) مسلم وبخاری هر دو از مؤلفان معروف ومعتبر اهل سنتند وکتاب های آنها به کتاب صحیح مسلم وصحیح بخاری شهرت دارد. مترجم
(523) بقره / 1 - 3.
(524) الامام المهدی عند أهل السنة: 2 / 288 - 391.
(525) الامام المهدی عند أهل السنة: 2 / 62.
(526) الامام المهدی عند أهل السنة: 1 / 214.
(527) الامام المهدی عند أهل السنة: 1 / 463.
(528) الامام المهدی عند أهل السنة: 1 / 106 - 107.
(529) معنی تواتر در حدیث قبلا گفته شد.
(530) الامام المهدی عند أهل السنة: 1 / 480 - 506.