مهدی منتظر (علیه السلام) در نهج البلاغه
نویسنده: مهدی فقیه ایمانی
فهرست مطالب
مقدمه
پیشگفتار
مهدویّت در اسلام
شناخت کوتاه از حضرت مهدی(عجّل الله فرجه)
ولادت حضرت مهدی(ع)
امامت ورهبری در نهج البلاغه
پیشگوئیهای امام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) درباره حضرت مهدی(ع)
خطبه 100
خطبه 138
خطبه 150
خطبه 152
خطبه 182
خطبه 187
خطبه 190
حکمت 147
حکمت 209
حکمت یکم
خطبه 93
منابع کتاب
در آغاز بنیان گذاری مرکز "تشخیص طبی مهدیه اصفهان" که از 10 - 15 - سال پیش تاکنون نشانگر عالی ترین نمونه ی خدمت انسانی واسلامی بوده وهست تصمیم بر این بود که بخشی از این موسسه به کتابخانه وتهیه ونشر کتابهای علمی، مربوط به موسسه وآثار تالیفی ویژه شناخت بقیه الله الاعظم امام موعود منتظر "عج" اختصاص یابد وبه همان نسبت سهمی از کوششها وفعالیت های دوستان هیئت مدیره در جهت ثمر رسانیدن این هدف مقدس بکار رفته تا در سایه ی نام مبارک حضرت مهدی ارواحنا فداه... هر دو بخش دوشادوش به ارائه خدمات تشخیص از یکسو... وخدمات علمی ومذهبی، از سوی دیگر انجام وظیفه نماید.
این موضوع تا حدی جامه ی عمل پوشید وتعدادی قابل توجه از انواع کتابهای علمی، دینی وادبی، به زبانهای مختلف تهیه وآماده بهره برداری گردید.
لکن حجم روز افزون مراجعان بیمار از سطح استان اصفهان وحتی یزد، قم ودیگر جاها... که قسمتی از آن مربوط به آمادگی موسسه برای هر نوع پاسخگوئی تشخیص (آزمایشگاهی، رادیولژی، پاتولژی) سرعت جوابها ناچیز بودن در صد اشتباهات تشخیصی نسبت به دیگر موسسه ها ونرخ دریافتی برابر حدود یک پنجم نرخ سایر مراکز تشخیصی بوده وهست وقسمتی هم مرهون استقبال وهمکاری صمیمانه وبی شائبه ی آقایان اطبای انسان دوست واساتید محترم فن پزشکی، در ارجاع بیماران که ناگزیر باید همه ی امکانات ونیروهای موجود در جهت گسترش موسسه وآمادگی بیشتر آن بسیج می گردید... ودیگر فرصتی نبود متاسفانه ما را از فکر تعقیب طرح کتابخانه و... تا فرصت مناسب باز داشت.
اکنون به مناسبت یک هزار وصد وچهل وهشتمین، نیمه شعبان - عید ولادت حضرت بقیه الله "عج" بهترین هدیه را به منظور قدردانی از همکاریهای بی دریغ آقایان دکترها ومتخصصان پزشکی، وفقهم الله تقدیم می دارد.
در پایان انتظار می رود بیش از پیش مرکز "تشخیص مهدیه" را در جهت کمک بیشتر وپاسخگوئی بهتر به مردم بیمار واز هر جهت قابل ترحم مد نظر داشته واضافه بر ارجاع بیماران مسئولان موسسه را با انتقادها وتذکرات سازنده به منظور تکامل وپیشرفت همه جانبه این مرکز تشخیص یاری فرمایند.
والسلام علی من اتبع الهدی.
مهدی فقیه ایمانی
پیشگفتار
وَنُریدُ انْ نَمُنَّ عَلی الّذینَ استُضعِفوا فِی الأرضِ ونَجعَلهُم أئمَة ونَجعلَهُمُ الوارِثینَ
(سوره قصص - آیه 5)
اراده وخواست ما براین باشد که بر مستضعفین در زمین تفضل نموده وآنها را پیشوایان - جهان - ووارثین - همه جانبه در صحنه پهناور - زمین قرار دهیم.
بِسمِ الله الرَّحمن الرَّحِیمِ
بمناسبت هزار وصد وشصت ویکمین فرخنده سالگرد میلاد میمنت اثر بقیة الله الأعظم حضرت حجة بن الحسن العسکری (عجّل الله فرجه) این کتاب تجدید چاپ شد.
موضوع امام شناسی، والتزام به پیروی از مقام امامت، وضرورت وجود یک رهبر اسلامی واجد شرائط در هر زمانی، تنها مربوط به شیعه ویک گروه خاصی نبوده ونیست; بلکه واقعیتی است که ریشه عمیق اسلامی دارد ومسلمانان با انواع فرقه گرائی ها ومذاهب گوناگون عقیدتی وفقهی، همه وهمه معتقد ومعترف به آن بوده وهستند.
به دیگر سخن عقیده به وجود امام در هر زمانی یک واجب الهی است که پیامبر گرامی اسلام (صلَّی الله علیه وآله) آنرا اعلام نموده، وبار مسؤولیت آن را بر دوش همگان نهاده است. آری، حضرتش انحراف گرایان از خط عقیده به امامت را - که از شناخت امام راستین عصر خود سر باز می زنند - جاهلیت گرا وبه عنوان کسی که به دوران جاهلیّت عقب گرد نماید تعبیر کرده، فرماید:
«من مات ولم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة»
کسی که بمیرد وامام زمان خویش را نشناخته باشد مرگ او مانند مرگ افراد دوران جاهلیت باشد که در حال شرک وبت پرستی از دنیا رفتند.
این حدیث را زید بن ارقم، عامر بن ربیعه عتری، عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر بن خطاب، عویمر بن مالک (معروف به ابودرداء)، معاذ بن جبل ومعاویة بن أبی سفیان از پیامبر اسلام (ص) نقل کرده اند; وگروهی از محدّثین عالیمقام ودیگر دانشمندان اهل تسنن هم آن را در مصادر اسلامی ذکر نموده اند; ودر واقع از احادیث متواتر وقطعی الصدور محسوب می شوند; وما بخشی از مدارک حدیث را پس از توضیح مختصری بنظر خوانندگان می رسانیم.
اکنون نکته لازم به تذکر در این زمینه آن باشد که این حدیث با دیگر احادیثی که به این مضمون وارد شده است نشانگر صدور یک فرمان قطعی اسلامی از ناحیه پیامبر است; وبا صراحت وتأکید، توجه عموم را به دو امر مهم جلب می نماید:
1 - پیامبر اسلام (ص) با اضافه کردن کلمه «امام» به کلمه «زمان» ضرورت وجود امام جامع الشرائط وقابل شناخت را در هر عصر وزمانی (هرچند تنها یک نفر مسلمان وجود داشته باشد) جهت پیروی از او اعلام فرموده، وچنین امامی جز با امامان معصوم شیعه که آخرین آنها حضرت حجة بن الحسن العسکری(ع) است نمی تواند با کسی منطبق گردد.
2 - از اینکه پیامبر گرامی(ص) با اضافه کردن کلمه «میتة» به کلمه «جاهلیّة» مرگ بدون شناخت امام زمان هر زمانی را مرگ جاهلی توصیف کرده، معلوم می شود که این امام نه یک شخص عادی ومعمولی، بلکه همانند پیامبر برخوردار از عالی ترین درجه شخصیت همه جانبه علمی وعملی، ورابط بین خلق وخالق است که نشناختن آن عیناً بسان نشناختن پیامبر، موجب گمراهی خواهد بود.
اکنون کسانیکه بخواهند غیر از این نظریه را بپذیرند، برای ایشان بیش از دو راه وجود ندارد:
یا اصل حدیث را انکار نمایند; در صورتیکه این حدیث - به شرحی که بعداً ایراد می گردد - قابل تردید وانکار نیست;
یا آنکه بگویند: مقصود هر امام وزمامداری است که با هر وسیله ای، هرچند با قهر وزور، با کودتا وخونریزی، وبالاخره با پشت کردن به قرآن ومعیارهای اسلامی وانسانی روی کار آید.
بنابراین معاویه ها، یزیدها، مروان ها، عبدالملک ها، منصور دوانیقی ها، هارون ها، مأمون ها، متوکل ها، امام زمان های عصر خود بوده اند، که پیامبر(ص) نشناختن آنها را جاهلیّت گرائی وعامل گمراهی وحشر ونشر با مردم جاهلیّت اعلام کرده است;
وهم اکنون شناختن زمامداران کشورها ومناطق مسلمان نشین را با ویژگیهائی که دارند، باید جهت شناخت اسلام وپیروی از احکام آن، جزء وظایف اسلامی دانست، ومرگ بدون شناخت آنان را مرگ جاهلی نامید.
واین پنداریست غلط، باطل، مغایر با روح اسلام، ومسخره آمیز، که هیچ انسان عاقل وآگاهی آن را نمی پذیرد.
بدین ترتیب وبر اساس نظر شیعه، پیامبر گرامی اسلام(ص) با ایراد این حدیث شریف، امامت افراد غیر معصوم وجایز الخطا در تبلیغ واجراء احکام اسلام را نفی، وغیر قابل قبول ودر آخر جاهلیت گرائی خوانده; واین بیان چیزی است که شیعه در طول قرن ها به آن معتقد بوده است(1).
اکنون بخاطر آنکه خواننده گرامی نسبت به مدارک حدیث آگاه وآشنا گردد، تعدادی از اسناد آن رااز کتاب های اهل تسنّن بنظر می رسانیم:
1 - احمد بن حنبل (در گذشته 241) در«مسند» ج 2 ص 83 وج 3 ص 446 وج 4 ص 96.
2 - ابوعثمان جاحظ (255) به نقل ابوجعفر اسکافی در «نقض کتاب العثمانیه» ص 29.
3 - بخاری (256) در «صحیح» خود ج 5 ص 13 باب فتن.
4 - ابوداود طیالسی (259) در «مسند» ص 259، چاپ حیدرآباد هند.
5 - مسلم(261) در «صحیح» ج6 ص21 - 22،شماره 1849.
6 - احمد بن عمر بزاز (292) در زوائد ج 1 ص 144 وج 2 ص 143 نیز به نقل «مجمع الزوائد».
7 - دولابی (320) در «الکنی والاسماء» ج 2 ص 3.
8 - حاکم نیشابوری (405) در«مستدرک»ج2 ص 77،117.
9 - ابوالقاسم طبرانی (360) در «معجم کبیر» ج 10 ص 350 شماره 10687 چاپ بغداد، وج 10 ص 10687 چاپ بیروت; ودر «معجم اوسط» به نقل «مجمع الزوائد» ج 5 ص 224.
10 - حافظ ابونعیم اصفهانی (430) در «حلیة الاولیاء» ج 3 ص224.
11 - بیهقی (458) در سنن ج 8 ص 156 - 157 نقل از بخاری ومسلم.
12 - شمس الدین سرخسی(490) در «مبسوط»ج1 ص 113.
13 - ابن اثیر جزری (606) در «جامع الاصول» ج 4 ص 70.
14 - ابن ابی الحدید معتزلی (656) در «شرح نهج البلاغه» ج 9 ص 155.
15 - نووی (676) در «شرح صحیح مسلم» ج 12 ص 240، ودر «ریاض الصالحین» ص 164 چ مصر.
16 - ذهبی (748) «ذیل مستدرک حاکم» ج 1 ص77، 117.
17 - ابن کثیر دمشقی (774) در «تفسیر» ج 1 ص 517.
18 - تفتازانی (792) در «شرح المقاصد» ج 2 ص 275 ودر «شرح عقاید نسفی» چاپ 1302، اما چاپ 1313 که هفت صفحه آن به دست خیانت کاران حذف وساقط شده، فاقداین مطلب است.
19 - نورالدین هیثمی (807) در «مجمع الزوائد» ج 5 ص218، 219، 223، 225 و312.
20 - ابن دبیع شیبانی (944) در «تیسیر الوصول» ج2 ص39.
21 - متقی هندی (975) در «کنز العمال» ج 3 ص 200 چاپ حیدر آباد هند; وج 6 ص 65 شماره 14863 چاپ حلب.
22 - ملا علی قاری (1014) در خاتمه «الجواهر المضیئة» ج 2 ص 509 وص 457 به نقل از مسلم.
23 - شاه ولی الله دهلوی (1176) در «ازالة الخفاء» ج1 ص3.
24 - قندوزی حنفی (1294) در «ینابیع المودة» ص 117 چاپ اسلامبول.
25 - قاضی بهلول زنگنه زوری (1300) در«تاریخ آل محمّد»که از ترکی اسلامبولی به فارسی ترجمه ومکرر به چاپ رسیده است.
اینها مدارک حدیث از صحاح ومسانید اهل تسنن است، به اضافه چهل وپنج مدرک دیگر از علمای سنی که در کتاب «شناخت امام یا راه رهائی از مرگ جاهلی(ص 28 - 44)» به قلم اینجانب مفصّلاً ارائه ومعرفی شده، وهمه آنها این حدیث را با ذکر سند ومتن های مختلف امّا هم مضمون آورده اند.
واگر مدارک حدیث را از کتابهای شیعه بر اینها بیفزائیم در این صورت به بالاترین درجه از تواتر خواهد رسید.
مهدویّت در اسلام
مسأله مهدویّت در اسلام، آنچنانکه شیعه مطرح می کند، یکی از اصیل ترین پایه های تداوم اسلام، وشرط اساسی انقلاب جهانی اسلام وپیروزی وحاکمیّت همه جانبه آئین قرآن بر دیگر آئین ها وحکومت های جهان است.
زیرا تنها در سایه رهبری امام واجد شرایط وخلیفه معصوم ومنبعث از جانب بنیانگذار اسلام است که اسلام راستین با آزادی کامل وابعاد گسترده اش در همه شؤون علمی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، عبادی، اخلاقی، فرهنگی، قضائی، نظامی و... می تواند در سراسر جهان ودر میان عموم توده های بشری خودنمائی کند; ودر همین حال وعده الهی در قرآن مجید(2) مبنی بر پیروزی مستضعفان بر مستکبران عینیّت وتحقّق پیدا نماید.
مگر نه این است که در طول چهارده قرن گذشته تاریخ اسلام صدها کشور بزرگ وکوچک وجزیره وامیرنشین وشیخ نشین در گوشه وکنار جهان وجود داشته ودارد که مردمش وهیئت حاکمه اش وصدا وسیمایش ودانشگاه ودادگستریش همه وهمه دم از اسلام زده ومی زنند.
وهم اکنون در همه این مراکز انواع شعارهای اسلامی از طریق رسانه های گروهی وکتاب ومقاله، با ابعاد گسترده تر از گذشته توجه عموم را به خود جلب کرده، واکثراً مدّعی هستند وتا حدّی هم راست می گویند که قانون اساسی خود را از روی قرآن تدوین نموده اند.
ولی متأسفانه نمی توانیم یک کشور پهناور حدود چهل میلیون نفری همچون مصر، بلکه یک کشور بسیار کوچک یا منطقه شیخ نشینی را معرفی کنیم که نظام صد در صد اسلامی بر آن حاکمیّت داشته، واز هر جهت مورد عمل بوده باشد.
در صورتیکه اگر رهبری کشورها را زمامداران لایق ومسلمان - که هم آگاهی از اسلام داشتند وهم آزادی از سرسپردگی اجانب واستعمارگران - عهده دار بودند، این چنین انواع انحراف گرائی، کجروی مادی ومعنوی، فقر وعقب افتادگی همه جانبه، وظلم وفساد جایگزین اسلام نمی شد.
واین چنین اختلافات عقیدتی واخلاقی وسیاسی ومسلکی وطبقاتی واجتماعی، بیش از یک میلیارد مسلمان را دچار تفرقه وجدائی نمی کرد; وتحت نفوذ دشمنان اسلام واستعمارگران قرار نمی داد; ودست گدائی آنان را در جهت علم وصنعت وخوراک وپوشاک ودارو ودرمان پیش شرق وغرب دراز نمی نمود.
بدین ترتیب عدل ومساوات واقعی وجهانی ونجات از یوغ ظلم وجور وجهل ونادانی وفقر وناأمنی معنا ومفهومی نخواهد داشت، مگر با روی کار آمدن یک زمامدار لایق ونیرومندی که با آزادی مطلق وبه دور از هرگونه ترس وتقیّه ووابستگی وخودفروختگی، در صحنه عمل وارد شود; وقبل از هر چیز اسلام اصیل را از چنگال اسارت زمامداران نالایق وخود فروخته، ومسلمانان فریب خورده آزاد سازد; وآنگاه بر اساس قوانین اصیل اسلامی وروش پیامبر(ص) وعلی(ع) بر مردم حکومت نماید.
آری به عقیده شیعه امامیه، ومحقّقان اهل تسنّن، این لباسی است که به قامت یکتا فرزند امام حسن عسکری(ع)، «مهدی منتظر(عجّل الله فرجه)» دوخته شده; وتنها اوست که مسؤولیّت این کار به عهده اش واگذار شده; وهم اوست که در سایه رهبریش مستضعفان جهان بر مستکبران پیروز، وآنچه را که قرآن مجید در رابطه با حکومت جهانی وزمامداری مطلق به بندگان شایسته خدا نوید داده وگوید:
«ولَقد کتبنا فِی الزَّبور مِن بَعد الذِّکر أنَّ الأرضَ یَرِثُها عِبادی الصَّالحُون»(3)
به برکت وجود او، وبه دست او تحقّق خواهد یافت.
شناخت کوتاه از حضرت مهدی(عجّل الله فرجه)
نام: محمّد.
پدر: امام حسن عسکری(ع).
مادر: نرجس(4).
القاب: حجت، خاتم، صاحب الزّمان، قائم، منتظَر، واز همه مشهورتر مهدی.
شکل: چون ستاره درخشان نورانی، ودارای خالی سیاه بر گونه راست.
زاد روز: شب نیمه شعبان 255، هنگام طلوع فجر.
زادگاه: شهر سامراء.
غیبت صغری: از سنّ پنج سالگی به مدّت 69 سال.
نمایندگان: چهار نفر از شخصیّت های شیعه به نامهای:
1 - ابو عمرو، عثمان بن سعید بن عمرو عمری اسدی، وکیل ونماینده پیشین امام هادی وامام عسکری (علیهما السلام).
2 - فرزند او، ابو جعفر، محمد بن عثمان بن سعید، در گذشته 304.
3 - أبوالقاسم، حسین بن روح بن ابی بحر نوبختی، در گذشته 326.
4 - ابوالحسن علی بن محمد سمری، در گذشته 329.
محل اقامت نامبردگان بغداد، وکلیّه امور شیعیان وخواسته ها ونامه های آنان به وسیله این چهار نفر انجام وردّ وبدل می شد; وآرامگاه آنان نیز در بغداد مشهور است.
غیبت کبری: با در گذشت چهارمین نماینده وسفیر آن حضرت از سال 329 آغاز گردید; وتا به هنگام فرمان الهی مبنی بر اجازه ظهور وقیام آن بزرگوار، همچنان ادامه خواهد داشت.
نمایندگان ووظیفه مردم در دوران غیبت کبری: کسیکه فقیه خویشتن دار، مخالف هوای نفس، وفرمانبر امر خداوند باشد، او نماینده امام زمان است; وبر دیگران لازم است از او پیروی کنند; زیرا اینگونه افراد از طرف امام بر مردم حجّت اند، وامام از طرف خداوند بر آنان حجت باشد(5).
هنگام ظهور: آنگاه که منادی حقّ از جانب آسمان ندا دهد: حقّ با آل محمّد است. نام مهدی بر سر زبانها افتد; مردم دلباخته او شوند; واز کسی جز او سخن نگویند.
محل ظهور: مکه معظّمه.
محل بیعت (تعهّد مردم در پیروی از امام): مسجدالحرام، میان رکن ومقام.
نشانی: فرشته ای از بالای سر او فریاد می زند: این مهدی است، او را پیروی کنید.
یادگار أنبیاء: انگشتر سلیمان در انگشت او، عصای موسی در دستش، وبطور خلاصه آنچه خوبان همه دارند او تنها دارد.
یاران: سیصد وسیزده نفر (به عدد اصحاب بدر)، افرادی باشند که هسته مرکزی زمامداری او را تشکیل دهند; ودر حقیقت کارگردانان اصلی قیام مهدی(ع)، وکارگزاران درجه اوّل انقلاب جهانی اسلام خواهند بود که از اطراف جهان به دور حضرتش گرد آیند.
روش حکومتی: بر اساس قرآن وسیره پیامبر(ص) وامام امیرمؤمنان(ع).
شعاع ودامنه حکومت: سراسر جهان را فرا گیرد; وزمین را از عدل وداد پر کند در حالی که از جور وستم پر شده باشد.
مرکز حکومت: مسجد کوفه، - مرکز خلافت وحکومت جدّ بزرگوارش علی(ع) -.
چگونگی پیروزی بر دشمنان: همانند پیروزی جدّ عالی مقامش پیامبر اکرم(ص) بر کافران ومشرکان، خداوند او را با گروههای منظّم هزار نفری از فرشتگان(6) یا سه هزار نفری که از آسمان فرود آمدند(7) یا پنج هزار نفری که دارای نشان مخصوص بودند(8) مدد داد; ونیز در جبهه های جنگ یاریش کند، آنچنان که مؤمنان را در حال شکست در بدر(9) ودیگر جبهه های فراوان وروز تاریخی حنین(10) یاری وپیروز فرمود ودر جنگ احزاب، رعب ووحشت در دل کفار ومشرکان فرو ریخت(11).
مدت زمامداری: روایات که - اکثراً مربوط به اهل تسنّن است - در این باره باختلاف سخن گفته، امّا به عقیده شیعه خدا آگاه است.
وزیر ومعاون: عیسی(ع) از آسمان فرود آید وبه عنوان وزیر با حضرتش همکاری نماید.
برکات حکومت ورهبری او: درهای خیر وبرکت از آسمان به روی مردم گشوده شود; عمرها به درازا کشد; مردم همه در رفاه وبی نیازی بسر برند; شهرها همه بر اثر آبادانی وسرسبزی به هم پیوسته گردند، آنچنان که مسافران را به برداشتن توشه نیازی نخواهد بود; واگر زنی یا زنانی تنها از مشرق به مغرب روند کسی را با آنها کاری نباشد.
ولادت حضرت مهدی(ع)
در اینجا توجه خوانندگان ارجمند را به یک موضوع مهم جلب می نمائیم وآن اینکه:
اصل مسأله مهدویّت در اسلام مانند - مسأله امامت که در پیشگفتار بدان اشاره کردیم - یک مسأله اتفاقی بین همه مذاهب عقیدتی وفقهی اسلام است.
چیزی که در این رابطه مورد اختلاف می باشد موضوع ولادت حضرت مهدی است که گروهی انگشت شمار از اهل تسنّن منکر، واکثریّت قریب به اتفاقْ موافق با شیعه، ودر منابع عقیدتی، حدیثی وتاریخی خود صریحاً بدان اعتراف کرده اند.
ناگفته پیداست که معتقدان به ولادت آن حضرت نیز در انتساب آن بزرگوار به امام عسکری، ودیگر ویژگیها وشؤون حیاتی او از قبیل غیبتو... با شیعه هم عقیده اند.
با توجه به اینکه ما در این کتاب در انطباق بخشی از فرازهای سخنان امام در نهج البلاغه با مسأله مهدی منتظر، متکی به اعتراف ابن ابی الحدید، شارح نهج البلاغه، شده ایم، ونامبرده در موضوع ولادت آن حضرت با شیعه مخالف، وآن را موکول به بعد نموده است، ما در این مقدمه به اسامی بیش از یکصد نفر از دانشمندان ومورخان اهل تسنن که با شیعه همعقیده، وبه ولادت حضرت مهدی در نیمه دوم قرن سوم هجری اعتراف کرده اند اشاره می کنیم; وبرای تفصیل بیشتر، علاقمندان آشنا به زبان عربی را به کتاب «الامام المهدی عند اهل السنة»(12) ومقدمه آن ارجاع می دهیم.
1 - ابوبکر محمد بن هارون رویانی (در گذشته 307) در «مسند» مخطوط موجود در کتابخانه ظاهریه شام که بخش ویژه حضرت «مهدی» در جلد سوم «الامام المهدی عند اهل السنة» مندرج، تا به یاری خدا چاپ ومنتشر گردد.
2 - ابن ابی ثلج، ابوبکر، محمّد بن احمد بن بغدادی (238 - 322) از بزرگان محدثان ومؤلف «تاریخ الأئمة» که به عنوان «موالید الأئمة» به پیوست «الفصول العشرة فی الغیبة - شیخ مفید -» و«نوادر راوندی» به سال 1370 هجری در نجف به چاپ رسیده; ودر این کتاب انتساب حضرت مهدی(ع) به امام عسکری وولادت آن بزرگوار را صریحاً اعتراف نموده است.
3 - ابوالعباس، احمد بن ابراهیم بن علی کندی، شاگرد ابن جریر طبری، استاد حافظ ابونعیم اصفهانی، مقیم مکه، وراوی کتاب «موالید الأئمة».
4 - ابو علی، احمد بن محمد بن علی عمادی نسوی، راوی کتاب «موالید الأئمة» ابن ابی ثلج به سال 350 از کندی سابق الذکر.
5 - ابو مسعود، احمد بن محمد بن عبدالعزیزبن شاذان بجلی، نویسنده وقاری رساله «موالید الأئمة» بر ابومنصور شیرازی.
6 - ابومنصور، عبدالرحیم بن محمد بن احمد بن شرابی شیرازی که رساله مذبور را از ابی مسعود شنیده ونوشته است.
7 - ابومحمد، اسد بن احمد ثقفی که رساله «موالید الأئمة» را از ابومنصور گرفته است.
8 - ابوماجد، محمد بن حامد بن عبدالمنعم بن عزیز بن واعظ که رساله فوق الذکر را به نقل از ثقفی نامبرده ضبط کرده است.
9 - ابوعبدالله، محمد بن عبدالواحد بن فاخر قرشی که این رساله را از ابوماجد شنیده ونقل کرده است.
10 - محب الدین، ابو عبدالله، محمد بن محمود بن حسن نجار بغدادی(643) که شاگرد ابن جوزی، مدرس مدرسه «مستنصریه» بغداد، ومؤلف «ذیل تاریخ بغداد - شامل40جلد -» بوده ومحتوای رساله «موالید الأئمة» را از مشایخ سه گانه پیشین (ابومحمد ثقفی، ابوماجد، ابوعبدالله فاخر قرشی) شنیده وضبط نموده است.
11 - نسب شناس مشهور، ابونصر، سهل بن عبدالله بخاری زیدی (بعد 341) در «سرُّ السلسة العلویَّة» پیرامون نام امام حسن عسکرس(ع) چاپ نجف.
12 - مورخ شهیر علی بن حسین مسعودی(346) در «مروج الذهب» جلد 8، چاپ لیدن - به ضمیمه ترجمه فرانسوی - ص40.
13 - خوارزمی، محمد بن احمد بن یوسف کاتب(387) در «مفاتیح العلوم»، چاپ لیدن سنه 1895، ص32 - 33.
14 - حافظ ابوالفتح، محمد بن احمد بن ابی الفوارس بغدادی (388 - 412) در «اربعین» خود شماره 4 به نقل«کشف الاستار» محدّث نوری ص 29 چاپ اول.
15 - جعفر بن محمد بن المعتز مستغفری سمرقندی (432) در «دلائل النبوة والمعجزات» (بنا به نقل شیخانی در «الصراط السوی»).
16 - ابوبکر، احمد بن حسین بیهقی خسروجردی شافعی (458) در «شعب الایمان» چاپ دائرة المعارف هند.
17 - مؤلف «مجمل التواریخ والقصص» فارسی، (تألیف سال 520)، ص 458 چاپ تهران.
18 - احمد بن ابی الحسن نامقی جامی(536) به نقل «ینابیع المودة» ضمن احوال امیر مؤمنان، باب 87 ص 566.
19 - ابن خشاب، أبومحمد، عبدالله بن احمد بغدادی (567) در «تاریخ موالید الائمة و...»(13) به نقل «کشف الأستار» و«أعیان الشیعه».
20 - اخطب خوارزم، موفق بن احمد حنفی(484 - 568) در «مقتل امام حسین» (که بعضی با مناقب امیرالمؤمنین از همان نویسنده اشتباه کرده اند) ج 1 ص 94، 96 ضمن دو روایت وبه نقل «ینابیع المودة» ص 492 چاپ اسلامبول سنة 1301 و«کشف الاستار» علامه نوری.
21 - یحیی بن سلامت خصکفی شافعی (568) به نقل مؤلفان «تذکرة الخواص» ص 360 چاپ نجف و«ینابیع المودة» باب 87 ص569 بعنوان بعض شافعیه.
22 - ابن ازرق، عبدالله بن محمد بن فارقی (590) در «تاریخ میا فارقین» به نقل «وفیات الاعیان» (ج 3 ص316، شماره مسلسل534).
23 - خلیفه عباسی، الناصرلدین الله، احمد بن مستضییء (622) روی درب مُنبَّت کاری صفه سرداب سامراء که به دستور او تهیه ونصب گردیده.
24 - شهاب الدین، یاقوت بن عبدالله حموی رومی بغدادی (626) در «معجم البلدان» (ج 3 ص 173) پیرامون کلمه «سامراء».
25 - شیخ فرید الدین عطار، محمد بن ابراهیم نیشابوری همدانی (627) در دیوانش به نام «مظهر الصفات» به نقل «ینابیع المودة» باب87.
26 - ابن اثیر جزری، عزالدین علی بن محمد شیبانی موصلی (555 - 630) در «الکامل» ذیل سنه 260.
27 - شیخ محی الدین محمد بن علی معروف به ابن عربی طائی اندلسی (638) به نقل شعرانی - در «الیواقیت والجواهر» مبحث 65 - از باب 366 «فتوحات مکیه» او که متأسفانه در چاپهای متعدد مصر از روی خیانت این مطلب ساقط شده.
نیز حمزاوی در «مشارق الانوار» وصبان در «اسعاف الراغبین» این مطلب را از محی الدین نقل کرده اند.
28 - شیخ سعد الدین، محمد بن مؤید حمویه، معروف به سعد الدین حموی (650) در رساله «مهدی منتظر» به نقل جامی در «مرآة الاسرار».
29 - شیخ کمال الدین محمد بن طلحه شافعی نصیبی (582 - 652) در «مطالب السئول فی مناقب آل الرسول» باب 12 ونیز در «الدر المنظم» که بخشی از آن در باب 68 «ینابیع المودة» (ص 493 - 494) درج وبه چاپ رسیده است(14).
30 - شمس الدین، یوسف بن قزاوغلی، سبط ابی الفرج بن جوزی(654) در «تذکرة خواص الامة – فصل ویژه حضرت مهدی -» که در تهران ونجف به چاپ رسیده است.
31 - حافظ ابوعبدالله محمد بن یوسف گنجی شافعی(658) در «کفایة الطالب» - پیرو نام امام عسکری(ع) - ودر «البیان فی أخبار صاحب الزمان» - باب 25 - که مکرر در ایران ونجف وبیروت چاپ شده است.
32 - جلال الدین بلخی رومی(672) در «مثنوی»، ضمن قصیده «ای سرور مردان علی مستان سلامت می کنند».
[«ینابیع الموده»،باب 87]
33 - صدرالدین قونوی از بزرگان عرفا وفلاسفه(673) در قصیده «رائیه» خود به نقل «کشف الاستار» محدث نوری شماره مسلسل 31.
34 - ابن خلکان (681) در «وفیات الاعیان» ج 1 ص 571 چاپ بولاق مصر، ودر چاپ دیگر ج 3 ص 316 شماره 534.
35 - عزیزالدین، عبدالعزیز بن محمد نسفی صوفی(686) در رساله خود به نقل «ینابیع المودة» پایان باب 87.
واو غیر از عزیزالدین عمر بن محمد بن احمد نسفی مؤلف «عقاید النسفیه» ودر گذشته 538 است که مؤلفان «کشف الاستار» و«منتخب الاثر» با یکدیگر اشتباه نموده اند، ومؤلف «دانشمندان عامه ومهدی موعود» تاریخ فوتش را 616 نگاشته است.
36 - حکیم ادیب، عامر بن بصری نزیل سواین روم (696) در «تائیه» خود که - به نقل «معجم المؤلفین» 5/54 - بنام «ذات الانوار» با مقدمه عبدالقادر مغربی وبه اعانت ماسینیون به چاپ رسیده، وعلامه نوری در صفحه 55 «کشف الاستار» این بخش از اشعار او را ذکر نموده است.
37 - مورخ نامی، حمدالله بن ابی بکر مستوفی قزوینی (730) در «تاریخ گزیده فارسی» ص 206 - 207 چاپ 1339 تهران.
38 - شیخ الاسلام ابراهیم بن محمد بن مؤید جوینی حموئی شافعی (644 - 732) در «فرائد السمطین» ج 2 ص 337 چاپ بیروت.
39 - مورخ شهیر، ابوالفداء، عمادالدین اسماعیل بن علی، حاکم حماة از بلاد سوریه(732) در «المختصر فی اخبار البشر» ذیل سنه 254 ج 2 ص45.
40 - کمال الدین عبدالرزاق بن احمد کاشانی صوفی (730 یا 735) در «تحفة الاخوان فی خصایص الفتیان» به نقل سعید نفیسی در «سر چشمه تصوف در ایران» ص216.
41 - عارف شهیر علاءالدوله سمنانی، احمد بن محمد شافعی (659 - 736) به نقل خواجه پارسا در «فصل الخطاب پیرامون ذکر ابدال واقطاب» که مورد عقیده متصوفه اهل سنت است.
42 - مورخ شهیر، شمس الدین محمد ذهبی (673 - 748) که اصلش ترکمانی ودر دمشق اقامت گزیده، در تاریخ «دول الاسلام» ج 1 ص 158 ذیل سنه 260; نیز در «العبر فی خبر من غبر» ج 2 ص 20 ذیل حوادث سنه 260.
43 - ابن وردی، زین الدین عمر بن مظفر بن ابی الفوارس (691 - 749) در «تتمة المختصر» معروف به تاریخ ابنوردی، چاپ مصر ج 1 ص 318 ذیل حوادث سنه 254 پیرامون وفات امام هادی(ع).
44 - شیخ شمس الدین محمد بن یوسف زرندی حنفی انصاری (693 - 747 یا 748 یا 750) در «معراج الوصول الی معرفة فضیلة آل الرسول» که عکس نسخه خطی آن از کتابخانه ناصریه لکهنو در مکتبه اینجانب موجود است.
45 - صلاح الدین صفدی خلیل بن ایبک (764) مؤلف «الوافی بالوفیات» و«شرح لامیة العجم» و«شرح الدائرة» به نقل «ینابیع المودة» باب 86.
46 - حافظ محدث، عبدالله بن محمد مطیری مدنی شافعی نقشبندی (765) در «الریاض الزاهرة فی فضل آل بیت النبی وعترته الطاهره» به نقل «کشف الاستار» علامه نوری، ص 93 و215 - 216 چاپ قدیم.
47 - مورخ شهیر، عبدالله بن علی یافعی یمنی شافعی (700 - 768) در «مرآة الجنان» ج 2 ص172 ذیل حوادث سنه 260.
48 - سید علی بن شهاب بن محمد همدانی مقیم هند (714 - 786) در «مودة القربی» و«اهل العباء» که نسخه عکسی آن از کتابخانه ناصریه هند نزد اینجانب موجود است، ومتن کامل آن ضمن باب 56 «ینابیع المودّة» ص 288 - 317 چاپ نجف مندرج است.
49 - ابو ولید، محب الدین، محمّد بن شحنه حلبی حنفی (749 - 815) در «روضة المناظر فی اخبار الاوائل والاواخر» - که مختصر «تاریخ ابوالفداء» است ودر حاشیه «مروج الذهب» به سال 1303 در مصر به چاپ رسیده است - ج 1 ص 294.
50 - عارف شهیر ومورخ نامی، محمد بن محمد بن محمود بخاری معروف به خواجه پارسا حنفی نقشبندی (822) در «فصل الخطاب» که نسخه اش در کتابخانه مجلس وفتوکپی آن نزد اینجانب موجود می باشد; وگویا در هند به چاپ رسیده است; وبخش ویژه ائمه اثناعشر آن مندرج در باب 65 «ینابیع المودة» می باشد.
51 - مورخ شهیر، احمد بن جلال الدین محمد فصیح خوافی (777 - 845) در «مجمل فصیحی» چاپ مشهد سنه 1341، ج 1 ص 231، ضمن رویدادهای 255.
52 - شهاب الدین بن شمس الدین بن عمر هندی، معروف به ملک العلماء زاولی دولت آبادی (849) در «هدایة السعداء فی مناقب السادات» به نقل «کشف الاستار» علامه نوری ص 73 و«البرهان» علامه سید محسن عاملی شامی چاپ دمشق.
53 - خواجه أفضل الدین بن صدرالدین ترکه خجندی اصفهانی(850) در «تنقیح الادلة والعلل» ترجمه «مللو نحل» شهرستانی، ص 18 و183 و187.
54 - ابن صباغ، نورالدین، علی بن محمد مالکی (734-855) در «الفصول المهمة فی معرفة الائمه» ضمن فصل ویژه حضرت مهدی(ع)، ص 274 چاپ غری.
55 - شیخ عبدالرحمن بسطامی (858) در «درة المعارف» به نقل «ینابیع المودة» باب 84.
56 - ابوالمعالی، سراج الدین، محمد بن عبدالله حسینی رفاعی مخزومی بغدادی (793 - 885) در «صحاح الاخبار فی نسب السادة الفاطمیة الاخیار» ص 143، چاپ 1306 مصر.
57 - نورالدین، عبدالرحمن بن احمد بن قوام الدین دشتی جامی حنفی شاعر(898) صاحب «شرح کافیه» در «شواهد النبوة» که در لکهنو وبمبئی در 44 صفحه بچاپ رسیده است وفتوکپی نسخه خطی مجلس شورای اسلامی نزد اینجانب موجود است.
58 - محمد بن داود نسیمی منزلاوی صوفی (901) به نقل قندوزی در «ینابیع المودة» باب 86 ص 566 چاپ نجف.
59 - مورخ نامی، میرخواند، محمد بن خاوند شاه (903) در «روضة الصفا» ج 3 ص 59 - 62 فصل ویژه حضرت مهدی(ع)، که در کتابخانه مسجد اعظم قم موجود می باشد.
60 - قاضی فضل بن روزبهان خنجی شیرازی (درگذشته بعد 909) که از سرسخت ترین مخالفان شیعه بوده، در قصیده خود که شامل سلام بر یک یک انوار مقدسه چهارده معصوم است ودر مسأله پنجم از بخش سوم «ابطال الباطل» آنرا ذکر نموده، ونگارنده عین آن را در مقدمه «الامام المهدی عند اهل السنة» بخش مخطوطات آورده است.
61 - ملاحسین بن علی کاشفی بیهقی سبزواری هروی(910) در «روضة الشهداء» فصل هشتم چاپهای دهلی وغیره.
62 - قاضی حسین بن معین الدین میبدی یزدی حکیم (911) - از شاگردان ملا جلال الدین دوانی - در شرح دیوان منسوب به امیرمؤمنان علی(ع) ص 123 وص 371 چاپ تهران.
63 - فیلسوف شهیر جلال الدین محمد بن اسعد صدیقی دوانی شافعی (907 یا 918 یا 928) در «نور الهدایة فی اثبات الولایة» که بار اول ضمیمه «خصایص» ابن بطریق بسال 1211 قمری، وبعداً به سال 1375 در تهران بچاپ رسیده است.
64 - ابوالحسن، علی بن محمد شاذلی (857-939) بنا به نقل شعرانی در «الیواقیت والجواهر» باب 56.
65 - مورخ نامی، خواند میر (942)، سبط میرخواند مؤلف «روضة الصفا» در تاریخ «حبیب السّیر» ج 2 ص 100 - 113.
66 - شمس الدین محمد بن طولون دمشقی حنفی (953) در «الأئمة إثنی عشر» ص 117 چاپ دارالصادر بیروت.
67 - شیخ حسن عراقی (بعد 958) مدفون بالای کوم الریش در مصر، به نقل شعرانی در «الیواقیت والجواهر» مبحث 60 ودر «لواقح الانوار» چاپ 1374 مصر ج 2 ص 139، ملاقات واجتماع او را با حضرت مهدی(ع) ذکر نموده است.
68 - شیخ علی خواص، استاد عارف شهیر شیخ عبدالوهاب شعرانی (بعد 958) به نقل شاگردش «لواقح الانوار» ج 2 ص150 و«الیواقیت والجواهر» مبحث 65.
69 - تقی الدین ابن ابی منصور (تاریخ فوت او بدست نیامد) شعرانی در «الیواقیت والجواهر» آغاز باب 65 از کتاب «عقیده» او نقل کرده است.
70 - مورخ شهیر، قاضی حسین بن محمد دیار بکری (966) در «تاریخ الخمیس» ج 2 ص 343 پیرامون حوادث 260 ورویدادهای - ایام معتمد عباسی.
71 - عارف شهیر، شیخ عبدالوهاب بن احمد شعرانی شافعی (898 - 973) در «الیواقیت والجواهر» مبحث 65.
72 - شهاب الدین، شیخ الاسلام، احمد بن حجر هیثمی شافعی (909 - 974) در «صواعق المحرقة» ص 100 و124 چاپ 1313 هجری مصر،
73 - سید جمال الدین، عطاء الله بن سید غیاث الدین فضل الله شیرازی نیشابوری (1000) در «روضة الاحباب» فارسی، چاپ 1297 لکهنو و1310 هند، در فصل ویژه حضرت مهدی(ع).
74 - محدث شهیر، ملاعلی بن سلطان هروی قاری (1014) در «المرقاة فی شرح المشکاة» که بخش ویژه حضرت مهدی(ع) از آن در جلد دوم «الامام المهدی عند اهل السنة» به چاپ رسیده است.
75 - مورخ شهیر وفاضل، ابی العباس، احمد بن یوسف بن احمد دمشقی قرمانی (939 - 1019) در تاریخ «اخبار الدول وآثار الاول» ص 117، ضمن باب ویژه خلفاء وائمه.
76 - امام ربانی، احمد بن عبدالاحد فاروقی سرهندی نقشبندی حنفی (971 - 1031)، که از بزرگان صوفیه هند بوده، واز وی به مجدِّد هزاره دوم تعبیر کرده اند، در «مکتوبات» ج 3 مکتوب آخر.
77 - عارف شهیر، عبدالرحمن چشتی بن عبدالرسول بن قاسم بن عباسی علوی صوفی (بعد 1045) در «مرآة الاسرار»، فارسی، شامل شرح حال مشایخ صوفیه (که نسخه آن در کتابخانه آصفیه لکهنو به شماره 167 وکتاب 1309 موجود است، ونسخه دیگری از آن در کتابخانه مجلس تهران موجود می باشد) وشاه ولی الله دهلوی نیز در کتاب «الانتباه فی سلاسل اولیاء الله واساتید وارثی رسول الله» از آن نقل کرده است.
78 - عارف شهیر، بدیع الزمان قطب مدار، کسی که عبد الرحمن صوفی کتاب «مرآة الاسرار» را به خاطر او نوشت واو معاصر وی بود، واز اعلام نیمه اول سده یازدهم به شمار می رود; وبه نقل «کشف الاستار» علامه نوری، ص 51 تحت شماره 27، عبدالرحمن داستان دیدار او را با آن حضرت در کتاب نامبرده آورده است.
79 - ابوالمجد، عبدالحق بن سیف الدین دهلوی بخاری حنفی (959 - 1052) در رساله ویژه مناقب ائمه واحوال آنها به نقل «کشف الاستار» تحت شماره 12.
80 - مورخ شهیر، عبدالحی بن احمد، معروف به ابن عماد دمشقی حنبلی (1032 - 1089) در «شذرات الذهب» ضمن حوادث 260 هجری، ص142، چاپ 1350.
81 - شیخ محمود بن محمد شیخانی قادری (بعد 1094) در «الصراط السوی فی مناقب آل النبی(ص)».
82 - عبدالملک بن حسین بن عبدالملک بن عصامی مکی (1049 - 1111) در کتاب «سمط النجوم العوالی» ج 4 ص 137 - پیرامون نام حضرت امام حسن عسکری(ع) - وص 138.
83 - میرزا محمد خان بن رستم بدخشی (1122) در «مفتاح النجا فی مناقب آل العبا» ص 181، مخطوط کتابخانه آیت الله مرعشی قم. [ملحقات احقاق الحق 13/95]
84 - سید عباس بن علی مکی (بعد 1148) در «نزهة الجلیس» ج 2 ص 128، چاپ قاهره.
85 - شیخ عبدالله بن محمد شبراوی شافعی مصری (1172)، شیخ جامع ازهر، در «الاتحاف بحب الاشراف» ص 68 - 69، چاپ قاهره.
86 - احمد بن علی بن عمر، شهاب الدین، ابوالنجاح منینی حنفی دمشقی (1089 - 1173) در کتاب «فتح المنان» در شرح منظومه «الفوز والامان» شیخ بهائی، ص 3، چاپ قاهره;
متن این کتاب در «الامام المهدی عند اهل السنة» اینجانب عیناً به چاپ رسیده است.
87 - شاه ولی الله، احمد بن عبدالرحیم فاروقی دهلوی حنفی (1110 - 1176) در «المسلسلات» معروف به «الفضل المبین» قضیه ملاقات بلاذری با آن حضرت را آورده، وبا سکوت موجب رضا از اظهار نظر خودداری کرده است.
نیز (به نقل «کشف الاستار» شماره 26) در «الانتباه فی سلاسل اولیاء الله» در این زمینه شرح مفصّلی از جامی آورده است.
88 - شیخ سراج الدین، عثمان دده عثمانی (1200) در «تاریخ الاسلام والرجال» ص 370، نسخه مخطوط کتابخانه آیت الله مرعشی. [ملحقات احقاق الحق 13/92]
89 - شیخ محمد بن علی صبان مصری شافعی (1206) در «اسعاف الراغبین فی سیرة المصطفیوفضائل اهل بیته الطاهرین»(15) ذکر نموده است.
90 - مولوی علی اکبر بن اسدالله مودودی (1210) از مشاهیر علمای هند ومتعصبین سر سخت علیه شیعه در «مکاشفات» - که حواشی بر «نفحات الانس» جامی است - (ج 7، ص327) پیرامون شرح حال علی بن سهل اصفهانی وبحث از عصمت انبیاء وامام مهدی موعود.
91 - مولوی محمد مبین هندی لکهنوی (1220) در «وسیلة النجاة» چاپ گلشن فیض، ص 316.
92 - شیخ عبدالعزیز بن شاه ولی الله دهلوی (1159 - 1239)، مؤلف «تحفة اثناعشریة» بنا به نقل «استقصاء الافهام» ص 119 در «النزهة» روایت ابن عقله، مربوط به ملاقات بلاذری را از «فضل المبین» پدر خود نقل کرده، واین خود گواه بر عقیده او به حیات حضرت مهدی(ع) می باشد.
93 - خالد بن احمد بن حسین، ابوالبهاء، ضیاءالدین نقشبندی شهرزوری (1190 - 1242) از بزرگان صوفیه، در «دیوان فارسی» خود به نقل «مجمع الفصحاء» رضا قلی هدایت، ج 2، ص 11، چاپ 1329.
94 - رشیدالدین دهلوی هندی (1243) در «ایضاح لطافة المقال» بنقل «الامام الثانی عشر» علامه عبقانی، ص 47، چاپ نجف.
95 - نسب شناس شهیر، ابوالفوز، محمد امین سویدی بغدادی (1246) در «سبائک الذهب فی معرفة قبائل العرب» ص 87 در خط عسکری ذکر نموده است.
96 - قاضی جواد بن ابراهیم بن محمد ساباط هجری بصری حنفی (12501188)، که نخست مسیحی بود واز آن پس گرایش به اسلام پیدا کرد، در «البراهین الساباطیه فیما یستقیم به دعائم الملة المحمدیة» چاپ عراق، به نقل «کشف الاستار».
97 - شیخ عبدالکریم یمانی (قبل 1291) ضمن اشعاریکه پیرامون حضرت مهدی(ع) سروده ودر «ینابیع المودة» عیناً آنها را آورده است.
98 - محدث عالیقدر، سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی معروف به خواجه کلان (1220 - 1294) در «ینابیع المودة» آخر باب 56 وآخر باب 79، که بارها در ترکیه، هند، عراق، ایران، ودر هفتمین بار به سال 1384 در نجف به چاپ رسیده است.
99 - شیخ حسن عدوی حمزاوی شافعی مصری (1303) در «مشارق الانوار فی فوز اهل الاعتبار» ص 153، چاپ مصر.
100 - عبدالهادی بن رضوان بن محمد بن الابیاری (1305) در «جالیة الکدر» - شرح منظومه سبزواری - ص 207 چاپ مصر.
101 - مؤلف «تشیید المبانی» (1306) به نقل علامه محقق میر حامد حسین نیشابوری هندی در «استقصاء الافهام» ص 103، چاپ لکهنو.
102 - سید مؤمن بن حسن بن مؤمن شبلنجی مصری (1252 - بعد1308) در فصل ویژه حضرت مهدی(ع) در «نور الابصار» ص 150، چاپ 1322 مصر.
103 - عبدالرحمن بن محمد بن باعلوی حضرمی (1320)، مفتی حضرم یمن، در «بغیة المسترشدین» ص 296، چاپ مصر، به نقل از جلال الدین سیوطی.
104 - محمود بن وهیب قراغولی بغدادی حنفی در کتاب «جوهرة الکلام» مطبوع، ص 157، در فصلی که تحت عنوان «المجلس الثلاثون فی فضائل محمد المهدی رضی الله عنه» ویژه حضرت مهدی(ع) گشوده، به ولادت وغیبت آن بزرگوار اعتراف کرده است.
105 - عماد الدین حنفی، به نقل علامه نوری از بعضی اصحاب خود در «کشف الأستار» ص 60، اعتراف به ولادت حضرت مهدی(ع) نموده، ولی علامه نوری از نصّ کلام او اظهار بی اطلاعی کرده است.
106 - فاضل محقق قاضی بهلول بهجت افندی قندوزی زنگنه زوری (1350) در «محاکمه در تاریخ آل محمّد [ص]» که از ترکی آذربایجانی به فارسی ترجمه، وبالغ بر ده مرتبه در ایران به چاپ رسیده، ونمایشگر عالی ترین ومحققانه ترین بحث در باره امامت است.
107 - شیخ عبیدالله امرتسری حنفی، معاصر، در کتاب «ارجح المطالب فی عدّ مناقب اسدالله الغالب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب [ع]» که به زبان اردو نگارش ودر لاهور به چاپ رسیده است، ص 377.
108 - سید عبدالرزاق بن شاکر بدری شافعی، معاصر، در کتاب خود «سیرة الامام العاشر علی الهادی [ع]» ص 131.
109 - محمد شفیق غربال(1311 - 1381)، مورخ شهیر وعضو مجمع لغوی در قاهره، در «دائرة المعارف» که به قلم گروهی از متخصصین در 2000 صفحه نگارش یافته، وبه سال 1965 در قاهره به چاپ رسیده، زیر عنوان «الأئمة الإثنی عشریة» نوشته است که حضرت مهدی(ع) در سنه 873 میلادی (که همزمان با 260 هجری، آغاز غیبت صغری می باشد)غایب گردیده.
110 - خیرالدین بن محمود بن محمد زرکلی دمشقی (1310 - 1396) در «الأعلام» ج 6 ص 80 چاپ سوم، ضمن فصلی که به نام «محمد بن الحسن العسکری» باز نموده، اعتراف به ولادت آن حضرت کرده است.
111 - یونس احمد سامرائی در کتاب «سامراء فی ادب القرن الثالث الهجری» که با همکاری دانشگاه بغداد به سال 1968 میلادی به چاپ رسیده، در ص 46 پیرامون واژه «عسکری» می گوید:
«گروهی از شخصیّت ها حامل نسبت این کلمه اند، از جمله ابوالحسن علی بن محمد الجواد العسکری وفرزندش حسن بن علی وابوالقاسم محمد بن الحسن العسکری، واو مهدی منتظر است.»
ودر پاورقی همین صفحه تصریح به قبّه وسرداب غیبت نموده ومی گوید:
«همانجاست که پندارند مهدی منتظر در آن غیبت نموده».
آنگاه می نویسد:
«این سرداب را کثیری از مسلمین در دوره سال زیارت می کنند».
بدین ترتیب گرچه نامبرده تصریح به تاریخ ولادت آن حضرت نکرده است لکن همانرا که دیگران درباره حضرت مهدی(ع) نوشته اند صریحاً وبدون هیچگونه تردیدی نوشته وولادت آن حضرت را امر مسلّمی دانسته است.
112 - مستشار عبدالحلیم جندی مصری، معاصر، در کتاب «الامام جعفر الصادق» ص 238 چاپ مجلس اعلای شؤون اسلامی مصر، 1397.
آری، این شخصیت های بزرگ از اهل تسنن بر ولادت حضرت مهدی(ع) تصریح کرده اند; واز اینجا می توان گفت که مسأله تولد امام مهدی(ع) از مسلمات گروه عظیمی از علماء اهل تسنن می باشد; وکسانیکه قائل به تولد او نیستند ومی گویند در آینده متولد خواهد شد در اقلیت می باشند.
اکنون با این شناخت فشرده از امام مهدی(ع)، لازم است به اصل مطلب که «مهدی منتظر در نهج البلاغه» باشد بپردازیم.
باتوجه به اینکه مجموعه «نهج البلاغه» از دیدگاه حدیث، ادب وتاربخ از عالی ترین درجه اعتبار وسندیت(16) برخوردار می باشد، وسخنان برگزیده باب مدینة العلم رسول الله، امام امیرالمؤمنین ارواحنا فداه دراین کتاب، بیانگر اسلام راستین وبرگردان شیوائی است ازقرآن کریم; این سؤال مطرح می شود که موضوع مهدویّت در اسلام بطور کلی وانطباق آن با امام دوازدهم شیعه «حجت بن الحسن العسگری (علیه السلام)» از نظر «نهج البلاغه» چگونه وتا چه حد از واقعیت برخوردار وقابل قبول است؟
به دیگر سخن، آیا با چشم پوشی از همه آنچه در احادیث اسلامی ومنابع تاریخی راجع به حضرت مهدی(ع) بازگو شده وبطور عموم در اختیار همگان، به ویژه پژوهشگران ومحققان سنی وشیعه قرار گرفته، کتاب شریف «نهج البلاغه» تا چه اندازه بازگوی اصل مهدویّت، وروشنگر مشخصات وویژگیهای حیاتی آن حضرت، وارائه دهنده نقش وجودی او در جهت سازندگی اسلامی می باشد؟
ضمناً برای روشن شدن موضوع بحث، قبلا توجه خوانندگان را به این حقیقت جلب نموده که هرچند در کشمکش های عقیدتی وبحث ومجادله های مذهبی بین شیعه وسنّی، خلافت بلافصل خود امام امیرالمؤمنین علی(ع) موضوع بحث وگفتگو است، ولی بُعد دیگر امام که حضرتش نمونه انسان کامل، وداور عادل، ومثل اعلای انسانی وبیدار کننده وجدان انسان های دردمند، وباب مدینة العلم پیامبر(ص)، وکلید قرآن است، جای بحث وگفتگو نیست.
از این جهت گفتار او می تواند جدا کننده حقّ از باطل، وروش او نمایانگر اسلام اصیل باشد; وبدین ترتیب آنچه را که با زبان بیان وبا عمل نشان داده، معیار والگوئی باشد که هرکس با اتکاء به آن وپیروی از آن راهش را پیدا کند ودر تصمیم گیریهای عقیدتی، وروشهای فقهی، سیاسی، اجتماعی، اخلاقی، ودیگر شؤون حیاتی ودینی بدان گردن نهد.
کوتاه سخن آنکه سخنان امام امیرالمؤمنین علی(ع) در کتاب شریف «نهج البلاغه» بزرگترین سند اسلامی، وحجتی است از طرف خدا بر همه مسلمانان جهان.
بر این اساس حتی برادران اهل تسنن، که پایبند به مقام رهبری وخلافت امام(ع) در مرتبه چهارم هستند، گفتار ورفتار حضرتش برای آنها حجت است; وناگزیر باید در برابر آن سر تسلیم فرود آورند.
اکنون یاد آوری این مطلب بجاست که موضوع مهدی منتظر در «نهج البلاغه» منشعب از دو رشته از سخنان امام امیرالمؤمنین علی(ع) در این کتاب می باشد.
بدیگر عبارت، مسأله مهدویت امام دوازدهم، وظهور حضرتش در آخر الزمان در کتاب «نهج البلاغه» از دو نظر قابل بررسی ودارای زمینه برای مطالعه وتحقیق است.
نخست از دیدگاه ملاحم وپیشگوئیهای امام(ع) که مواردی از آن (امثال روی کار آمدن بنی امیه، حکومت حجاج بن یوسف، سقوط بنی امیه، افتادن زمام امور به دست بنی العباس، قیام زنج در بصره، فتنه مغول و...) در گذشته به وقوع پیوسته، وموارد دیگر مربوط به آینده جهان است از قبیل خبر از (ظهور) حضرت مهدی(ع) وقیام جهانی آن بزرگوار، که به خواست خدا در آینده به وقوع خواهد پیوست.
واز آن پس از دیدگاه مسائل امامت که باز سخنان امام(ع) پیرامون آن شامل دو بخش است;
بخشی ویژه امامت ورهبری اهل بیت و... از نظر کلی;
وبخش دیگر ویژه امامت ورهبری مطلقه وجهانی حضرت مهدی(ع) بخصوص.
این بحث بیاری خدا، واستعانت از مقام والای ولایت، در فرصتی بسیار کوتاه تنظیم گردیده; ومایه نهایت خوشحالی نویسنده است که محتوای آن با دقّت مورد توجه صاحب نظران ارجمند قرار گرفته، وبه حکم: «فَذَکرْ فَإِنَّ الذِّکری تَنفَعُ الْمُؤمِنِین» موارد نقص واشتباهش را تذکر دهند تا در فرصت چاپ مجدد، ترمیم، ومؤمنان را سود بخشد.
امامت ورهبری در نهج البلاغه
در اینجا نخست فهرستی از سخنان امام(ع) را که پیرامون امام، رهبر، خلیفه، مسؤول، وزمامداری بر مسلمانان ایراد فرموده، به آگاهی خوانندگان ارجمند رسانده(17)، آنگاه می پردازیم به بحث وبررسی پیرامون آنچه در رابطه با «مهدویت در اسلام» وپیشگوئی از ظهور وقیام فرزندش حضرت مهدی(ع)، وتحقق یافتن حکومت جهانی اسلام در سایه رهبری آن بزرگوار وارد گردیده; وبا توجه به اینکه «نهج البلاغه» چاپ صبحی صالح شامل فهارس متعدد، وبیش از دیگر چاپها مورد توجه ومراجعه می باشد، شماره خطبه ها وصفحات بر اساس آن تنظیم گردیده است.
پیشگوئیهای امام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) درباره حضرت مهدی(ع):
خطبه 100:
بر اساس «نهج البلاغه» چاپ صبحی صالح
«وخلَّف فینا رایةَ الحقِّ، مَن تَقدَّمها مَرق، ومَن تَخلَّف عَنها زَهق، ومَن لَزِمها لَحَق، دلیلُها مَکیثُ الکلام، بَطِیءُ القِیام، سَریعٌ إذا قَام، فإذا أنتُم أَلَنتم لَه رِقابَکم، وأَشَرتم إلیه بِأَصابِعِکم جاءَهُ المَوتُ فذَهَب بِه فَلَبِثتُم بَعدَه ماشاءَ اللهُ، حتَّی یُطلِعَ اللهُ لَکم مَن یَجمَعُکم، ویَضُمُّ نَشرَکم، فلاتَطمَعوا فِی غَیرِ مُقبِل، ولاتَیأَسُوا مِن مُدْبِر، فإنَّ المُدْبرَ عَسی أن تَزِلَّ بِهِ إِحدَی قائِمَتَیْهِ، وتَثبُتَ الأُخرَی، فَتَرجِعَا حتَّی تَثْبُتا جَمِیعاً».
او (پیامبر) پرچم حق را برافراشت ودر میان ما به یادگار گذارد; آن کس که از زیر سایه این پرچم پای پیش نهد از شریعت اسلام خارج گردد; وآن کس که از پیرویش سر باز زند به هلاکت رسد; وسرانجام کسیکه زیر سایه این پرچم به پیش رود راه سعادت پیموده وبه آن دست یابد.
پرچمدار این پرچم با شکیبائی وآرامش سخن گوید; وبا کندی وتأنی در اجرای کارها بپا خیزد; امّا چون بپا خواست بسی شتاب کند تا به پیروزی نهائی رسد; پس آنگاه که سر در گرو فرمانش نهادید، وبا سرانگشت به سویش اشاره کردید، دوران او سپری شده ومرگش فرارسد.
از آن پس ناگزیر مدتی که مشیت الهی اقتضاء کند در انتظار بسر برید، آنگاه خداوند شخصیتی را برانگیزد تا شما را (که به اختلاف وجدائی گرائیده اید) جمع کند وپراکندگی شما را سر وسامان بخشد. پس به کسیکه (چیزیکه) رو نکرده دل مبندید; واز آن که رو گردانده ناامید مشوید(18).
آگاه باشید که آل محمّد (صلَّی الله علیه وآله) همانند ستارگان این گنبد مینا باشند; آن هنگام که یکی از آنها غروب کند دیگری بدرخشد.
گوئی چنان است که در پرتو آل محمد(ص) نعمتهای الهی را بر شما فراوان وتمام شده می بینم; وآنچه را که آرزویش را در دل می پروراندید بدان دست یافتید.
ابن ابی الحدید می نویسد:امام این خطبه را در سومین جمعه زمامداری خود ایراد فرمود; وضمن آن به مطالبی پیرامون احوال خود اشاره کرد.
سپس همچون دیگر شارحان، بی چون وچرا هدف از ایراد این خطبه را پیشگوئی از مهدی وتوصیف آن حضرت دانسته ومی گوید: شخصی را که خدا برمی انگیزد از اهل بیت است; واین سخن اشاره به مهدی آخرالزمان می باشد ودر نزد ما (اهل تسنن) غیر موجود است واز این پس وجود پیدا خواهد کرد; وبه عقیده امامیه اکنون موجود می باشد(19).
اکنون لازم است که درباره «ولا تَیأَسُوا مِن مُدْبِر» توضیح دهیم که معنی آن این است که از کسیکه روگردانده مأیوس وناامید مشوید; ومصداق آن غیبت حضرت مهدی(ع) وروگردانی آن حضرت از تصدّی ریاست وزعامت ظاهری باشد، تا هنگام ظهور.
ولی ابن ابی الحدید به خاطر فرار از رفتن زیر بار ولادت آن بزرگوار وغیبتش به دست وپا افتاده، وخواسته است وانمود کند لازمه «مُدْبِر» بودن، موجود بودن است، ودر صورت عدم تولّد وموجود نبودن، تعبیر به ادبار وروگردانی غلط است ومفهوم معقولی ندارد.
آنگاه کلمه «ولا تَیأَسُوا مِن مُدْبِر» را این چنین معنا می کند که هرگاه این مهدی از دنیا رفت وفرزندانش را بجانشینی برگزید وکار یکی از آنها به اضطراب وناپایداری گرائید، پس مأیوس نشوید وبه شک نیفتید ونگوئید شاید ما در پیروی اینان دچار اشتباه شده ایم، زیرا...
اکنون این گونه بیراهه روی در تفسیر کلام روشن امام(ع) را، جز به مخالفت با واقعیات وتعصب مذهبی، بر چه چیز می توان تطبیق کرد؟! جوابش به عهده خود خوانندگان است ونیازی به توضیح ندارد.
خطبه 138
«یَعطِفُ الهَوی عَلَی الهُدی، إذا عَطَفُوا الهُدی عَلَی الهَوی، ویَعطِفُ الرَّأی عَلَی القُرآنِ، إذا عَطَفُوا القرآنَ علی الرَّأی، حتَّی تَقُومَ الحَربُ بِکم عَلی ساق، بادِیاً نَواجِذُها، مَملُوءَةً أَخْلافُها، حُلْواً رَضاعُها، عَلْقَماً عاقِبَتُها»
او هوای نفس را به هدایت ورهنمود الهی بر می گرداند، آن هنگام که مردم هدایت الهی را به خواسته های نفسانی بر گردانده اند.
وآنگاه که مردم قرآن را تفسیر به رأی کنند او آراء ونظریات را به قرآن گرایش دهد.
ابن ابی الحدید پیرامون این فراز سخنان امام علی(ع) می گوید:
این کلام اشاره به امامی است که خداوند او را در آخرالزمان به وجود می آورد وهمو باشد که در روایات وآثار به او نوید داده شده است؛ ومقصود از گرایش به قرآن، لغو احکام صادره از روی رأی وقیاس، ومنع از عمل بر طبق گمان وتخمین، وجایگزین کردن عمل بر طبق قرآن است.
بدین ترتیب ابن ابی الحدید به پیشگوئی امیرمؤمنان(ع) از ظهور وقیام حضرت مهدی(ع)، ونقش او در حاکمیت هدایت الهی وقرآن بجای هوی وهوس ورأی وقیاس - که روش عقیدتی وفقهی اهل تسنن به ویژه فرقه حنفی را تشکیل می دهد - اعتراف نموده، اما زیر بار ولادت حضرت از پیش نرفته، وخاطر نشان می کند که بعداً متولّد خواهد شد. واین ادعا در مقدمه کتاب مردود گردید.
اما آنچه ما خود از کلام امیرالمؤمنین علی(ع) می فهمیم این است که به طور کوتاه می گوئیم:
برنامه کار وسازمان حکومت آن امام بزرگوار وموعود اسلام، همچون زمامداران جهان، متکی بر هوی وهوس، ودین سازی وزورگوئی وقوانین تحمیلی نیست; بلکه بر اساس رشد عقلی وپیشرفتهای علمی است، که در سایه هدایت قرآن وتعالیم عالیه اسلام ورهبری حضرتش پایه گذاری می شود.
همانطوریکه پیامبر عالیمقام اسلام(ص)، در پرتو قرآن ودستورات اسلام، در مدت کوتاهی روح ایمان، یکتاپرستی، نوعدوستی، عدالت، رفاه، نظم وامنیّت همه جانبه، وعلم ودانش را جایگزین عقاید شرک آمیز مذاهب باطل، رذائل اخلاقی، انواع تبعیضات وتجاوزات، فقر علمی، ودیگر چیزها نموده، وسرانجام وضع نکبت بار زندگی جاهلی را از ریشه دگرگون ساخت؛ وعالیترین راه ورسم زندگی وکسب سعادت را به مردم آموخت؛ ودرهای ثروت مادی ومعنوی را بر روی آنان گشود.
وامام(ع) در فراز بعد چنین خاطر نشان می فرماید که:
رویدادها وحوادث بدانجا منتهی می شود که جنگ همه را به پا خیزاند، وهمانند حیوان درنده ای که در موقع حمله دهان خود را برای دریدن شکار وبلعیدن آن، تا آخرین حد باز می کند به شما نیشخند زند; پستانهای آن از شیر پر گشته(20); مکیدن شیر آن بس شیرین است، وسرانجام بس زهرآگین.
آری، همانطور که دیدیم ومی بینیم، در آغاز جنگ، نوعاً غنائم جنگی وموفقیتهائی نصیب جنگجویان می شود; وبه امید بهره بیشتر وپیروزی کامل جنگ به ذائقه آنها شیرین می آید، آنچنانکه هریک از طرفین طرح آتش بس طرف دیگر را نمی پذیرد; اما پایان شوم جنگ، کشتار، ویرانی، معلولین فراوان، بیماریهای روحی وجسمی، غارت اموال، تجاوز به نوامیس، وانواع بدبختی ها است که کام جنگ افروزان وملل جنگ زده را تلخ می کند.
هم اکنون نمونه آشکار آن را در جنگ خائنانه وتحمیلی عراق وایران به چشم خود می بینیم که انواع کمکهای نظامی وسلاحهای جنگی است که با پولهای سعودی وهمکاران خود فروخته اش از طرف مصر، اردن، اسرائیل، آمریکا، شوروی وفرانسه سرازیر عراق می شود; ومسلمانان فریب خورده یا خود فروخته بعثی ومرتد را به ادامه جنگ علیه اسلام ومسلمانان ایران تشجیع می کند.
چنانکه جنگ اعراب واسرائیل در رمضان، جنگ مسیحیان لبنان با مسلمانان این کشور در چهار سال پیش، وحمله فعلی اسرائیل به لبنان، وکشتار بی رحمانه وبی حد وحساب مسلمانان این سرزمین هم نمونه های دیگری از پیشگوئیهای امام امیرالمؤمنین علی(ع) است.
امام(ع) این چنین سخن را ادامه می دهند که:
«أَلا وفِی غَد - وسَیأْتی غَدٌ بِما لا تَعرِفوُن - یَأخُذُ الْوَالِی مِن غَیرِها عُمَّالِها عَلی مَساوِیءِ أَعْمَالِها، وتُخرِجُ لَهُ الأَرضُ أَفالِیذَ کبِدِها، وتُلقِی إِلَیهِ سِلماً مَقالیدَها، فَیُریکم کیفَ عَدلُ السِّیرةِ، ویُحیِی مَیِّتَ الکتابِ والسُّنَّةِ»
آگاه باشید، در فردا - فردائی که از آمدنش وآنچه همراه دارد نا آگاهید - والی وزمامدار (با این ویژگی که بر اساس وراثت از حکومت های قبل، یا بند وبست با گروهها واحزاب چپ وراست، یا سرسپردگی به استعمارگران شرق وغرب روی کار نیامده)؛
کارفرمایان وعمال آن حکومتها را بحسب تجاوزات وخیانتهائی که مرتکب شده اند، محاکمه نموده، به کیفر رساند; وزمین پاره های جگر خود را برای او بیرون آورد، واز روی تسلیم وفروتنی کلیدهای خود (اختیار گوشه وکنار جهان) را به سوی او اندازد; وآنگاه او روش زمامداری وآئین دادگستری پیامبر را به شما نشان دهد، وآثار مرده وفراموش شده کتاب وسنّت را دگر بار زنده، وبه اجراء وگسترش در آورد.
ابن ابی الحدید در ذیل این فراز نوشته است:
«أن الوالی یعنی امام الذی یخلقه الله تعالی فی آخر الزمان»
بدون شک مقصود از والی در این عبارت امامی است که خداوند او را در آخر الزمان خلق خواهد کرد.
کلمه «أفالیذ» جمع «افلاذ» جمع «فلذ» به معنی پاره جگر است، واین کنایه از گنج ها وذخائر زیر زمینی امثال طلا، نقره، الماس، نفت، وغیره است که برای قائم به امر (زمامدار) آشکار خواهد شد; ودر بعضی از تفاسیر کلام خداوند، «وأَخرَجَتِ الأَرضُ أَثقَالَها»(21) به همین موضوع تفسیر شده است.
آنگاه گوید: این مطلب در روایتی با تعبیر «وقائت له الارض أفلاذ کبدها»(22) آمده، که معنای آن چنین است: «زمین پاره های جگر وذخائر خود را به خارج پرتاب خواهد کرد».
نیز ابن اثیر پیرامون لغت «فلذ» گوید: از اخبار ساعت جمله «وتقیء الارض أفلاذ کبدها» است; ومعنای این جمله آنست که زمین گنجهای نهفته خود را خارج می کند؛ وهمانند این کلام است آیه: «وأَخرَجَتِ الأَرضُ أَثقَالَها»(23).
وعلامه قندوزی نیز این فراز از کلام امیرالمؤمنین(ع) را تحت عنوان «فی ایراد الکلمات القدسیة لعلی کرم الله وجهه، التی ذکرها فی شأن المهدی فی کتاب نهج البلاغه» آورده است(24).
وحاکم در «مستدرک» به نقل از مجاهد از ابن عباس آورده که گفت:
واما مهدی آنست که پر می کند زمین را از عدالت، همچنانکه پر شده باشد از ستم; ودر این موقع چهارپایان ودرندگان در امنیت بسر خواهند برد; وزمین پاره های جگرش را بیرون اندازد.
مجاهد پرسید: پاره های جگر زمین چیست؟
ابن عباس پاسخ داد: قطعاتی همانند ستونهائی از طلا ونقره(25).
خطبه 150
«... یا قومِ هذَا إِبانُ وُرودِ کلِّ مَوعُود، ودُنُوٍّ مِن طَلعةِ مَا لاَ تَعرفُون. أَلا وإِنَّ مَن أَدرکها مِنَّا یَسرِی فِیهَا بِسِراج مُنِیر، ویَحذُو فِیهَا عَلَی مِثالِ الصَّالِحِین، لِیَحُلَّ فِیهَا رِبقاً، ویُعتِقَ فِیهَا رِقَّاً، ویَصدَعَ شَعْباً، ویَشعَبَ صَدعاً، فِی سِترِة عَنِ النَّاس، لاَ یُبصِرُ القَائِفُ أَثَرَهُ، ولَو تَابَعَ نَظَرَهُ...».
ای مردم اکنون هنگام فرا رسیدن فتنه هائی است که به شما وعده داده شده; ونزدیک است برخورد با رویدادهائی که حقیقت آن بر شما ناشناخته ومبهم خواهد بود.
دانسته باشید آنکس که از طریق ما (مهدی موعود منتظر) به راز این فتنه ها پی برد وآن روزگار را دریابد، با مشعل فروزان هدایت ره بسپرد، وبه سیره وروش پاکان ونیکان (پیامبر وامامان معصوم (علیهم السلام)) رفتار نماید، تا در آن گیر ودار گره ها را بگشاید، وبردگانِ در بند ظلم وخودخواهی وملّت های اسیر استعمار را از بردگی واسارت برهاند، توده های گمراهی وستمگری را متلاشی وپراکنده سازد، وحق طلبان را گردهم آورد، وبدیگر عبارت تشکیلات کفر وستم را بر هم زند وجدائی وتفرقه اسلام ومسلمانان را تبدیل به یکپارچگی نموده وسامان بخشد.
این رهبر (مدتها بلکه قرنها) در پنهانی از مردم بسر برد وهر چند دیگران کوشش کنند تا اثرش را بیابند، نشانی از رد پایش نیابند.
در این هنگام گروهی از مؤمنان برای درهم کوبیدن فتنه ها آماده شوند، همچون آماده شدن شمشیر که در دست آهنگر صیقل داده شده.
همینان چشمانشان به نور وفروغ قرآن روشن گردد، موج با شکوه تفسیر قرآن در گوش دلشان طنین انداز شود، شامگاهان وصبحگاهان جانشان از چشمه حکمت ومعارف الهی سیراب گردد.
ابن ابی الحدید پیرامون این سخن می گوید:
جمله «ودُنُوٍّ مِن طَلعةِ مَا لاَ تَعرفُون» کنایه از پیش آمدهای مهم ورویدادهای بی سابقه از قبیل دابة الارض(26)، دجال، فتنه ها وکارهای خارق العاده ووهم انگیز او، ظهور سفیانی، وکشتار بیش از حد مردم است.
آنگاه می نویسد:
امام با ایراد جمله «أَلا وإِنَّ مَن أَدرکها» بذکر مهدی آل محمد(ص) پرداخته که از کتاب وسنّت پیروی می کند.
وجمله «فِی سِترة عَنِ النَّاس» بیانگر موضوع پنهانی وغیبت این شخصیت والا مقام مورد اشاره است.
سپس می گوید:
این موضوع امامیه را در عقیده مذهبی (ولادت حضرت مهدی(ع)) سودی نبخشد; هرچند که پنداشته اند سخن امام تصریح به گفته آنها درباره غیبت مهدی است; زیرا جایز است که خداوند این چنین امامی را در آخر الزمان بیافریند ومدتی در پنهانی بسر برد، ودارای مبلغین ونمایندگانی باشد که دستورات او را به اجرا در آورند، واز آن پس ظهور نماید وزمام کشورها را بدست گیرد وحکومتها را زیر سلطه خود درآورد وجهان را مسخر فرماید(27).
اکنون توجه خوانندگان رابدین نکته جلب می نماید که ابن ابی الحدید از یکسو انطباق کلام امیرالمؤمنین(ع) را بر عقیده شیعه درباره حضرت مهدی حجة بن الحسن العسکری(ع) وولادت وزنده بودن آن بزرگوار باور نکرده ورد می کند; واز سوی دیگر جایز وممکن می داند که حضرت مهدی(ع) پس از بدنیا آمدن، مدتی را در حال غیبت وپنهانی بسر برد، ونمایندگان ومبلغین از طرف حضرتش به وظائف محوله دینی پردازند؛ آنگاه ظهور کند ورسماً مشغول به کار گردد.
بدون شک این نظریه جز تعصّب ولقمه دور سر گردانیدن، توجیه دیگری نمی تواند داشته باشد؛
چه اگر ممکن باشد که آن حضرت بعد از بدنیا آمدن غایب گردد و... پس همان نظریه ای را ارائه داده است که شیعه می گوید، منتها با یک اختلاف غیر اساسی؛
وآن اینکه شیعه معتقد به ولادت امام زمان در سال 256 هجری است، واین اعتقاد مبتنی بر دهها حدیث از ناحیه امامان معصوم (علیهم السلام)، واعترافات بیش از یکصد نفر از مورخان ودانشمندان اهل تسنن است که در مقدمه بدانها اشاره شد.
نیز علامه قندوزی در باب 74 «ینابیع المودّة» این فراز از کلام امام را بعنوان مهدی موعود اسلام ومورد نظر شیعه ایراد نموده است.
خطبه 152
«وقَد طَلَعَ طَالِعٌ، ولَمَعَ لاَمِعٌ، ولاَحَ لاَئِحٌ، واعتَدَلَ مَائِلٌ، واستَبدَلَ اللهُ بِقَوم قَوماً، وبِیَوم یَوماً، وانتَظَرْنَا الْغِیَرَ إنْتِظَارَ الْمُجدِبِ الْمَطَرَ. وإِنَّمَا الأَئِمَّةُ قَوَّامُ اللهِ عَلی خَلْقِهِ، وعُرَفَاؤُهُ عَلی عِبَادِهِ...».
طلوع کننده ای طالع شد; ودرخشنده ای بدرخشید; وآشکار کننده ای آشکار گردید; وآنچه به انحراف گرائیده بود به حق واعتدال برگشت; وخداوند گروهی را به گروهی تبدیل، وروزی را در برابر روزی قرار داد.
جز این نیست که امامان (بر حق) پاسداران الهی بر خلق خدا هستند، وآگاهان مراقب از طرف او بر بندگانش; کسی به بهشت نخواهد رفت مگر اینکه آنان را بشناسد; وهیچکس به دوزخ نخواهد رفت جز آنکه پیشوایان (بر حق) را انکار کند، وآنها او را جزو پیروان خود ندانند.
ناگفته پیدا است که مقصود از این سخن - که شرط رفتن به بهشت را شناخت امامان، ومایه رفتن به جهنم را نشناختن امامان(ع) وانکار آنان اعلام نموده - شناختن ونشناختن امامان دروغین وپیشوایان ظلم وگمراهی نیست.
بنابراین متصدیان امر خلافت قبل از علی(ع)، ومعاویه ها ویزیدها ومروان ها وعبدالملک ها وهشام ها از بنی امیه، وسفاح ها ومنصورها، وهرون ها ومأمون ها ومتوکل ها ومعتمدها ودیگران از بنی العباس (که سراسر عمرشان به کشتار اهل بیت پیامبر(ص)، وقتل وغارت مؤمنین وسادات، وپر کردن زندانها از افراد بیگناه، وراه انداختن مجالس شراب وقمار وزنا وهتک اسلام، وانواع جنایت طی گردید) کسانی نبودند که شناخت آنها شرط سعادت ونشناختنشان مایه گرفتاری باشد.
آری اگر مقصود از این کلام، افراد نامبرده باشد، زمامداران خائن کشورها ومناطق مسلمان نشین ونوکران خود فروخته استعمار نیز دست کمی از آنان نداشته، وباید آنها هم معرفتشان مایه سعادت وعدم شناختشان مایه جهنم باشد; واین مطلبی است که هیچ مسلمان عاقلی زیربار آنها نمی رود.
چنانکه هدف از شناسائی امامان راستین، تنها شناختن نام آنها ونام پدرانشان واطلاع بر تاریخ ولادت ودرگذشتشان نیست.
بلکه هدف اصلی از این وظیفه بزرگ اسلامی شناختن امام است با ویژگیهای علمی وسیره اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، ودیگر شؤون شخصی وامامتی، واعتراف عقیدتی وعملی بمقام ولایت او.
ومقصود از شناخت آنان مردم را، شناختن بعنوان شیعه ودر خط پیروی آنان بودن است; واین درست همان معرفت وشناسائی طرفینی مایه رفتن به بهشت ورهائی از جهنّم است.
اکنون با توجه به جملات «إِنَّمَا الا َئمَّةُ قَوَّامُ اللهِ عَلی خَلْقِهِ، وعُرَفاؤُهُ علی عِبادِه» به این نکته پی خواهیم برد که باید در هر عصر ودوره ای از اعصار ودورانهای اسلامی کسی وجود داشته باشد که تحت عنوان «امام» و«پیشوا» قائم بر خلق خدا ومراقب بر بندگان او باشد. این حقیقتی است غیر قابل انکار که جز بر اساس عقیده شیعه درباره دوازده امام وتولد وحیات امام دوازدهم، بر هیچ فرقه ای از دیگر فرق اسلامی (چه شیعه وچه سنی) منطبق نخواهد شد.
بدین ترتیب تنها کسیکه در طول حدود ده قرن ونیم گذشته تا کنون وبعداً هم تا عصر انقلاب جهانی اسلام می تواند از بین اقشار وتوده های مختلف اسلامی، مصداق بی چون وچرای سخن امام امیرالمؤمنین(ع) باشد همانا حضرت بقیة الله الأعظم، مهدی منتظر، حجة بن الحسن العسکری(عجّل الله فرجه) باشد، که گذشته از شیعه، بیش از یکصد وبیست نفر از بزرگان علمای اهل سنت ومراجع درجه اول حدیثی، تاریخی، وادبی آنها اعتراف به ولادت وغیبت ونیز قیام جهانی حضرتش در آینده نموده اند.
آری، او هم اکنون در هر کجا که هست به وظیفه قائمیت بر خلق خدا مشغول، وبه گفته محقق طوسی علیه الرحمة: «وجوده لطف، وتصرفه لطف آخر، وعدمه منّا»(28).
اصل وجودش لطف است، ودخالتش در امور لطفی دیگر، وعدم تصرف یا غیبتش از ناحیه ماست.
خطبه 182
«... قَد لَبِسَ لِلحِکمَة جُنَّتَها، وأَخَذَها بِجَمِیعِ أَدَبِها مِنَ الإِقبَالِ عَلَیهَا والمَعرِفَةِ بِها، والتَّفَرُّغِ لَها، فَهِی عِندَ نَفسِهِ ضَالَّتُهُ الَّتِی یَطلُبُها، وحَاجَتُهُ الَّتِی یَسأَلُ عَنهَا.
فَهُوَ مُغتَرِبٌ إِذَا اغْتَرَبَ الإِسلامُ، وضَرَبَ بِعَسِیبِ ذَنَبِه وأَلصَقَ الأَرضَ بِجِرَانِهِ، بَقِیَّةُ مِن بَقَایَا حُجَّتِهِ، خَلِیفَةٌ مِن خَلائِفِ أَنبِیَائِهِ»
همانا زره دانش را بر تن پوشانده، وآن را با تمام آداب وشرائطی که می باید - چون توجه به شناسائی وفراغت بال از سرگرمی به غیر آن - پس حکمت گمشده او باشد که پیوسته در جستجوی آن است وخواسته اوست که در تعقیبش پرس وجو می کند.
آن زمان که اسلام به غربت گراید و(همانند شتری که رنجور واز راه رفتن باز مانده دم خود را حرکت دهد وسینه بر زمین چسباند) حرکت وسازندگی خود را از دست بدهد، واو (حضرت مهدی(ع)) به غربت وپنهانی به سر برد (تا موقعی که از طرف خدا مأمور به قیام گردد واسلام را از غربت وفراموشی وحالت بی تفاوتی مردم برهاند).
او باقیمانده ای است از حجتهای خدا وخلیفه ایست از خلفای پیامبران.
ابن ابی الحدید پیرامون این فراز از سخن امیرمؤمنان(ع) نوشته است:
این گفتار را هر گروهی بر اساس عقیده خود تفسیر کرده اند. شیعه امامیه گمان کرده اند که مقصود از این شخصیت، مهدی منتظر می باشد.
آنگاه به ایراد نظر صوفیه اهل تسنن وفلاسفه ودیگر همفکران خود - که هیچ یک نه مستند بدلیل عقلی است نه نقلی - پیرامون این فراز از سخن امام پرداخته وگوید:
به نظر من بعید نیست که مراد از این شخصیت، قائم آل محمد در آخر وقت باشد، هنگامیکه خداوند او را بوجود آورد، هر چند که ألآن موجود نیست; زیرا در این کلام دلیلی بر وجود او نباشد; واتفاق همه فرق اسلامی بر این است که (عمر) دنیا وتکلیف مردم جز با ظهور وقیام او پایان نخواهد یافت(29).
اکنون توجه به این نکته لازم است که شارح معتزلی، نخست برداشت شیعه از کلام امیرالمؤمنین(ع) را با تردید نقل کرده، لیکن چون برگفته های صوفیه وفلاسفه واصحاب خود دلیل قانع کننده ای نیافته، ناگزیر تن به عقیده شیعه وصحت برداشت آن از سخن امام(ع) داده، وصریحاً اعتراف به پیشگوئی آن حضرت از وجود مهدی وقیام جهانی او کرده است; اما درباره ولادت وحیات حضرتش تشکیک نموده، می گوید:
در این کلام چیزی که در حال حاضر دلیل بر وجود او باشد به نظر نمی رسد.
بدیهی است که این سخن از مثل ابن ابی الحدید، با مقام فضلی که داشته، جز به انکار حقایق ومخالفت از روی تعصّب با شیعه، به چیز تفسیر نمی شود.
زیرا امیرمؤمنان(ع) درصدد معرفی اصل موضوع مهدی در اسلام ونقش وجودی او پس از ولادت ودیگر مراحل حیاتی آن موعود الهی بوده اند، نه در مقام خبر دادن از ولادت وموجود بودن کسی که بیش از دو قرن بعد از حضرتش ولادت یافته، تا در کلامش اشاره ای به موجودیت او باشد، وابن ابی الحدید (بدون توجه به واقعیت تاریخ حضرت مهدی(ع)) از آن اشاره بفهمد که مهدی در قرن هفتم زنده وموجود است، والا منکر ولادت وحیات او گردد.
در حدیثی که به نقل سیوطی - در «عرف الوردی»ص126 - ابن ابی شیبه، احمد بن حنبل(30)، ابوداوود، ابویعلی(31)، وطبرانی از پیامبر(ص) آورده اند که ضمن پیشگوئی از مقدمات همزمان با ظهور مهدی(ع) - همانگونه که امیرمؤمنان(ع) از اسلام تعبیر نموده - حضرتش از پیش تعبیر وپیشگوئی نموده ومی فرماید:
«یُلقِی الإِسلاَمَ بِجِرانِهِ إِلَی الأَرض»(32)
یعنی اسلام را با کمال آرامش وبا تمام ابعاد پیاده وگسترده می کند.
نیز نعیم بن حماد در «فتن» - بنا به نقل سید بن طاووس(33) - از پیامبر آورده که فرمود:
«مهدی گنجها را استخراج می کند واموال را تقسیم».
آنگاه فرمود: «یُلقِی الإِسلاَمَ بِجِرانِهِ»
خطبه 187
«أَلا بِأبی وأُمّی هُم مِن عِدَّة أسمائُهُم فِی السَّماءِ مَعرُوفَةٌ وفِی الأَرضِ مَجهُولَةٌ.
أَلاَ فَتَوَقَّعُوا مَا یَکونُ مِن إِدبَارِ أُمُورِکم، وانقِطَاعِ وُصَلِکم واستِعمَالِ صِغَارِکم.
ذَاک حَیثُ تَکونُ ضَربَةُ السَّیفِ عَلَی المُؤمِنِ أَهوَنُ مِنَ الدِّرهَم مِن حِلِّهِ، ذَاک حَیثُ یَکونُ المُعطَی أَعظمَ أَجرًا مِنَ المُعطِی. ذَاک حَیثُ تَسکرُونَ مِن غَیرِ شَراب، بَل مِنَ النِّعمَةِ والنَّعِیم، وتَحلِفوُن مِن غَیرِ اضطِرَار، وتَکذِبُونَ مِن غَیرِ إِحرَاج. ذَاک إِذَا عَضَّکمُ البَلاَءُ کمَا یَعَضُّ القَتَبُ غَارِبَ البَعِیرِ. مَا أَطوَلَ هذَا العَنَاءَ، وأَبعَدَ هذَا الرَّجَاءَ»
هان، پدر ومادرم به فدایشان باد; آنها گروهی باشند که نامهایشان در آسمان نزد فرشتگان معروف است ولی در زمین ناشناخته اند; آگاه باشید شما آماده عقبگرائی امور خویش وگسیختگی پیوندها وروی کار آمدن کوچکان (خردسالان، نالایقان دون همت) خویشتن باشید.
ابن ابی الحدید می نویسد:
«الامامیه تقول هذه العدة هم الائمة الاحد عشر من ولده(ع)؛ وغیرهم یقول انه عنی الابدال الذین هم أولیاء الله فی الارض...»
امامیه گویند: این عده امامان یازده گانه از فرزندان آن حضرت(ع) هستند; ودیگران می گویند: مقصود حضرت از این کلام أبدالند که أولیاء خدا در زمین هستند; وما پیش از این درباره قطب وابدال بوضوح سخن گفته ایم.
آنگاه می گوید:
سخن آن حضرت که می فرماید: «نامهای آنان در آسمانها معروف است» یعنی فرشتگان معصوم آنها را می شناسند وخداوند اسماء آنان را به ایشان اعلام نموده است.
واینکه فرموده: در زمین ناشناخته اند یعنی در نظر توده صمردم (که) بخاطر استیلاء ونفوذ گمراهی بر اکثریت آنان (امامان بر حق را نمی شناسند یا نسبت بدانها بی تفاوتند).
در اینجا توجه خوانندگان را به این نکته معطوف می داریم که:
ابن ابی الحدید، تفسیر عبارت امیرمؤمنان(ع) به امامان یازده گانه را به شیعه نسبت داده، وتفسیر آن به ابدال واولیاء در زمین را به دیگران; ولی خود اظهار نظری نکرده; زیرا گویا بدین مطلب توجه داشته است که این چنین تعبیری از ناحیه امام امیرمؤمنان(ع) درباره یک عده - هرچند اولیاء خدا باشند - اما بی نام ونشان وبدون هیچگونه نقش ومسؤولیتی، به دور از حقیقت وغیر قابل قبول است.
بویژه آنکه موضوع ابدال واقطاب، ساختگی وفاقد ریشه اسلامی، ویک عقیده صوفیانه وعوام فریبانه است که همچون اصل تصوف، از پدیده های عقیدتی اهل تسنن سرنخ گرفته، وترکیبی از مسیحیت یونان وزردشتی گری ایران - قبل از اسلام - وبودائی هند می باشد.
در حالی که تفسیر شیعه در مورد امامان معصوم (علیهم السلام) - که به موجب آثار علمی وحدیثی باقیمانده از آنان، بزرگترین نقش حمایت از اسلام، وسازندگی علمی وعملی جامعه اسلامی را بر عهده داشته ودارند - امری است معقول وبر اساس منطق اسلامی.
اکنون می پردازیم به ترجمه بقیه کلام امام(ع) که می فرماید:
این ماجرا هنگامی به وقوع خواهد پیوست که تحمل انسان مؤمن در برابر ضربات شمشیر آسان تر باشد از بدست آوردن درهمی از راه حلال.
وهنگامی خواهد بود که اجر وثوابِ گیرنده از دهنده بیشتر است، چه دهنده از محل درآمد حرام ویا از روی ریا وخودنمائی وولخرجی می بخشد، در حالیکه گیرنده در جهت وظیفه شرعی ویا از روی اضطرار در راه حفظ جان خود وعائله اش مصرف می کند.
این در موقعی باشد که (شما مسلمانان) مست می گردید اما نه با شراب، بلکه بعلت فراوانی نعمت; وسوگند می خورید أما نه از روی ناچاری; دروغ می گویید اما نه از روی حرَج وناگزیری.
این در وقتی خواهد بود که بلاها ومصیبت ها - همانند باری گران که بر گرده شتر نهاده شده وسنگینی جهاز پشت آنها را مجروح نماید - بر شما فشار آورد.
آه، این گرفتاری وسختی چه طولانی است! وامید رهائی از آن چه دور!
چون این فراز از کلام امام بیانگر حوادث، انحطاط اخلاقی، ومشکلات زندگی پیش از ظهور می باشد که مایه امتحان مردم، واز شرائط مقدماتی ظهور مهدی (ع)، وشاید پیوسته بعصر ظهور باشد، بدین جهت ما هم چون دیگران آن را در این جا آوردیم.
وده ها حدیث مسلم از پیامبر اکرم(ص) وامیرمؤمنان(ع) وصحابه درباره ائمه إثنی عشر بطور عموم، وتعدادی شامل ذکر نام ومشخصات هریک از آنان بخصوص گواه بر مدعای شیعه می باشد.
آری، این امامان شیعه هستند که علاوه بر نقش رهبری ونشر علوم اسلامی، همه پاره های تن امام امیرمؤمنان(ع) بوده، وامام(ع) در حق آنها می فرماید: «پدر ومادرم فدایشان باد».
لکن متأسفانه تعصب مانع از رفتن زیر بار حقیقت وگردن نهادن حتی به واقعیات دینی است; وبدین ترتیب همچون شارح معتزلی، ابن ابی الحدید، را با مقام فضل ودانشش، در مورد سخنان امام امیرالمؤمنین علی(ع) وادار به خیالبافی وخلط مبحث وتفسیر «ما لا یرضی صاحبه» می کند که تن به قبولی امامت ائمه معصومین معرفی شده ندهد، وبجای آنها رهبران دغلباز صوفیه را که خود گمراه، ودیگران را گمراه کننده اند مطرح کرده وجا بیندازد.
علامه سید عبدالزهراء می نویسد(34): ابوالحسن مدائنی این خطبه را در کتاب «صفین» آورده ومی گوید: امام آنرا پس از پایان ماجرای نهروان ایراد فرموده. وآنگاه به ذکر فراز پیشین آن که شامل پیشگوئی از حوادث آینده است، وطبق روایات از علائم ظهور حضرت مهدی(ع) بشمار می آید پرداخته; ونویسنده هم بخاطر تأیید انطباق کلام امام(ع) با ائمه شیعه، وبرای آگاهی خوانندگان ارجمند، به ذکر بخشی از آن می پردازد.
«إذا کثرت فیکم الاخلاط، واستولت الانباط، ودنا خراب العراق، وذاک اذا بنیت مدینة ذات أثل وأنهار، فاذا غلت فیها الأسعار، وشید فیها البنیات، وحکم فیها الفساق...
فیا لها من مصیبة حینئذ من البلاء العقیم والبکاء الطویل والویل العویل وشدة الصریخ، ذلک أمر الله وهو کائن وفناء مریح، فیابن خیرة الآباء متی تنتظر البشیر بنصر قریب من رب رحیم.
ألا فویل للمتکبرین، عند حصاد الحاصدین وقتل الفاسقین، عصاة ذی العرش العظیم، ألا بأبی وأمی هم من عدة...»
بطور خلاصه این فراز از سخنان امام(ع) شامل پیشگوئی درباره هرج ومرج های اخلاقی، بوجود آمدن شهر بغداد، خرابی عراق، بالا رفتن نرخها، وبدنبال آن حوادث گریه آور، ناله خیز ودردناکی است که بجرم بد رفتاریها وسرکشی ها به امر خدا بوقوع خواهد پیوست.
آنگاه از حضرت مهدی(ع) به عنوان «فرزند بهترین پدران» یاد فرموده؛ وخبر از سرنوشت شوم ومرگ آوری می دهد که - به کیفر سرپیچی از فرمان الهی وپیروی از دستورات دین - در انتظار مستکبران وفاسقان است.
خطبه 190:
«... ألزِمُوا الأَرضَ، واصبِرِوا عَلَی البَلاءِ، ولاَتُحَرِّکوا بِأیدِیکم وسُیُوفِکم فِی هَوَی أَلسِنَتِکم، ولاَتَستَعجِلُوا بِمَا لَم یُعَجِّلْهُ اللهُ لَکم.
فَإِنَّهُ مَن مَاتَ مِنکم عَلی فِرَاشِهِ وهُو عَلی مَعرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وحَقِّ رَسُولِهِ وأَهلِ بَیتِهِ مَاتَ شَهِیداً، ووَقَعَ أَجرُهُ عَلَی اللهِ، واسْتَوْجَبَ ثَوَابَ مَا نَوَی مِن صَالِحِ عَمَلِهِ، وقَامَتِ النِّیَّةُ مَقَامَ إِصلاَتِهِ لِسَیفِهِ، فَإِنَّ لِکلِّ شَیء مُدَّةً وأَجَلاً».
بر جای خود استوار بوده (بدون اجازه وحساب از اقدام به نبرد خودداری کنید)، در برابر بلاها ومشکلات، پایدار باشید، شمشیرهایتان رادر راه هوی وهوس وسخنانی که از زبانتان سر می زند به کار نیندازید(35); ودرباره آنچه خداوند، شتاب وعجله را نسبت به آن روا نداشته، شتاب نکنید;
زیرا کسی که از شما در بستر خود بمیرد، اما آنچنانکه شایسته است خدا وپیامبر واهل بیتش را که (مسؤول مقام امامت وجانشینی پیامبرند) شناخته باشد، شهید از دنیا رفته است، وپاداش او بر خداست، واز ثواب کارهای شایسته ای که قصد انجام آن را داشته، برخوردار خواهد بود، ونیتش جایگزین شمشیر زدن برای خدا وجان باختن در راه اوست.
پس - توجه داشته باشید - هرچیز را وقت مشخص، وهر کاری را سرانجامی است.
علامه قندوزی در «ینابیع المودة - باب 74 -» این فراز از خطبه «نهج البلاغه» را ضمن دیگر فرازهای «نهج البلاغه» که مربوط به حضرت مهدی(ع) است ایراد نموده، وبدین ترتیب اعتراف می کند که امام امیرالمؤمنین(ع) با ایراد این کلمات قدسیه، پیشگوئی از حضرت مهدی(ع) نموده، ومردم را به وظیفه خود در فراز ونشیبهای زندگی وهنگام غیبت آن حضرت هشدار می دهد که مبادا از روی هوای نفس، وبدون در نظر گرفتن مصالح اسلامی، از روی احساسات اقدام به جنگ وشمشیر زدن کنند; وبه خیال رسیدن به مقام شهادت، خود ودیگران را به خطر اندازند.
ضمناً امیرالمؤمنین(ع) در این فرمایش نظر مردم را به یک نکته بسیار ارزنده معطوف داشته، وخاطر نشان می کند که نائل گردیدن به فیض اعلای شهادت، تنها به رفتن در میدان جنگ وکشته شدن با سلاحهای مورد استفاده در جنگ نیست تا پیران، زنان، مسؤولان دیگر وظائف، وافراد ناتوان ومعذور از رفتن به میدانهای جنگ برای رسیدن به فیض عظمای شهادت، محروم ودچار حسرت شوند.
بلکه این گونه افراد، یا افراد سالم وتوانمندی که نقشهای گوناگون حیاتی وارزشمند در جامعه اسلامی دارند، اگر وظیفه خداشناسی، پیامبر شناسی، وامام شناسی را در حدّ خود انجام داده، وعملا به لوازم آن پایبند باشند، هر چند که در بستر آرام ودر کنار زن وفرزند هم بمیرند، شهید از دنیا رفته; وبه پاس وظیفه شناسی از پاداش مقام شهادت برخوردار خواهند بود.
بدیهی است کسانی که انواع مسؤولیتهای علمی، اجتماعی وشرعی را به عهده دارند، یا با قلم وبیان، با طرح ونقشه، با کمکهای مادی وتشویق نیروهای اعزامی، از دور ونزدیک جبهه های جنگ بر علیه کفر واستعمار را تقویت، وعرصه را بر دشمن تنگ می کنند; یا از همین طرق به ترویج اسلام وتضعیف دشمنان در محیط های غیر جبهه جنگ می پردازند، واز صرف امکانات مادی ومعنوی خود در این باره دریغ نمیورزند; همه وهمه مصداق واقعی ونمونه فرمایش امام امیرالمؤمنین(ع) قلمداد شوند، وهر چند که در بستر خواب از دنیا بروند برخوردار از مقام شهید خواهند بود.
وهر آنکس که در وظائف خداشناسی، پیامبر شناسی وامام شناسی، یا گردن نهادن به لوازم آن تقصیر کند واز روی هوی وهوس، وبه طمع سود مادی یا شهرت، در میدان جنگ هم که شرکت کند وکشته شود، شهید مورد نظر وگواهی قرآن واسلام نخواهد بود.
آری، نمونه آن خوارج وافراد لشکر عمر سعد در کربلا بودند، که صدها نفر از آنها در میدان جنگ کشته شدند در حالیکه امامهای برحق خود را نشناخته، یا شناخته بودند، وبا جبهه گیری شمشیر بر روی آنان کشیدند.
چنانچه نمونه آن در حال حاضر رو در روئی وجنگ گروهی از مردم عراق علیه ایران است که بخاطر مطامع ومنویات شوم دشمنان اسلام، دو کشور مسلمان نشین را به خاک وخون کشیدند.
بنابراین عراقیان بیشماری که با شرکت اختیاری در این غائله جان خود را از دست دادند، نه تنها نمی توان نام شهید بر آنها نهاد، که با قیام مسلحانه علیه مسلمانان، مفسد فی الارض وعامل بزرگترین جنایت بوده; وخود واربابانشان در پیشگاه خداو خلقْ روسیاه، وگرفتار کیفر آن همه تجاوزات وکشتارها وزیانهای مادی ومعنوی خواهند بود.
بطور خلاصه امام(ع) با ایراد این سخن، سرعت فرا رسیدن قیامت را بدانچه رخ داده وبه وقوع پیوسته تشبیه نموده; وآنگاه این مطلب را با حرف «قد»، که به اصطلاح بیانگر تحقیق است، تأکید نموده ومیگوید:
چنان است که نشانه های آن (قیامت) مثل ظهور دجّال، ظهور مهدی وعیسی (علیهما السلام)، وجز اینها (دیگر چیزهای حتمی الوقوع) لباس وجود پوشیده.
ابن میثم پیرامون جمله «ولاَتُحرِّکوا بِأیدِیکم وسُیُوفِکم فِی هَوَی أَلسِنَتِکم» نوشته است:
این سخن نهی از جهاد بدون فرمان یکی از امامان (معصوم) پس از امیرمؤمنان است که از فرزندان حضرتش می باشند; واین به هنگامی خواهد بود که کسی از آن امامان به منظور برقراری حکومت حقّ بپا نخواسته باشد; چه اینگونه حرکتها وجنبشها جز با اجازه امام وقت جایز نخواهد بود...(36).
حکمت 147
«اللَّهُمَّ بَلَی! لاَ تَخلُو الأَرضُ مِن قَائِم للهِ بِحُجَّة، إِمَّا ظَاهِرًا مَشهُورًا، وإِمَّا خَائِفًا مَغمُورًا، لِئلاَّ تَبطُلَ حُجَجُ اللهِ وبَیِّنَاتُهُ. وکم ذَا وأَینَ أُولئِک؟ أُولئِک - واللهِ - الأَقَلُّونَ عَددًا، والأَعظَمُونَ عِندَ اللهِ قَدرًا.
یَحفَظُ اللهُ بِهِم حُجَجَهُ وبَیِّنَاتِهِ، حَتَّی یُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُم، ویَزرَعُوهَا فِی قُلُوبِ أَشبَاهِهِم.
هَجَم بِهِمُ العِلمُ عَلی حَقِیقَةِ البَصِیرَةِ، وبَاشَرُوا رُوحَ الیَقِینِ، واستَلاَنُوا مَا استَعوَرَهُ المُترِفُونَ، وأَنَسوُا بِمَا استَوحَشَ مِنهُ الجَاهِلُونَ، وصَحِبُوا الدُّنیَا بِأَبدَان أَروَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالَمحَلِّ الأَعلَی.
أُولئک خُلَفاءُ اللهِ فِی أَرضِهِ، والدُّعَاةِ إِلی دِینِهِ. آهِ آهِ شَوقًا إِلی رُؤیَتِهِم! انصَرِف یَا کمَیلُ إِذَا شِئتَ.»
بار خدایا چنین است که هرگز زمین - به لطف تو - از کسیکه با حجت ودلیل بامر حق قیام کند ودین الهی را بر پا دارد خالی نخواهد ماند، خواه ظاهر باشد وآشکار (مثل امامان یازده گانه معصوم) خواه در حال ترس وپنهانی، تا دلائل الهی ومشعلهای فروزان او از بین نرود. وآنها چند نفرند وکجایند؟
آنان بخدا سوگند تعدادشان اندک، اما از حیث مقام ومنزلت نزد خدا بسی بزرگ وارجمندند.
خداوند به وسیله آنان حجت ها ودلائل روشنش را پاسداری کند، تا آنرا بکسانی همانند خود بسپارند وبذر آن را در دلهای افرادی چون خودشان بیفشانند.
علم ودانش با حقیقتی آشکار بدانها روی آورد; وآنها روح یقین را با نهادی آماده وپاک لمس نمایند; آنچه را دنیاپرستان هوس باز دشوار وناهموار شمرند، آنها برای خویش آسان وگوارا دانند; وآنچه را ابلهان از آن هراسان باشند، بدان انس گیرند. دنیا را با تن هائی همراهی کنند که ارواحشان بجهان بالا پیوسته است.
آنها در زمین خلفای الهی باشند ودعوت کنندگان بدینش.
آه آه بسی مشتاق وآرزومند دیدارشان هستم، ای کمیل هم اکنون اگر می خواهی بازگرد.
این فراز از سخنان امام امیرالمؤمنین علی(ع) تحت شماره 147 کلمات «نهج البلاغه» ذکر شده، وعدّه ای از اعلام ادب وتاریخ وحدیث از اهل تسنن نیز آن را آورده اند(37).
ابن ابی الحدید همچون بسیاری از شارحان «نهج البلاغه» (با توجه به جمله های «قائم لله بحجة» و«خلفاء الله فی ارضه» و«الدعاة الی دینه» ودیگر جملات وقرائن مندرجه در این فراز از کلام امام که جز بر پیامبر وامام معصوم بعد از او، بر هیچ مقام وشخصیتی منطبق نمی شود) نتوانسته است دلالت این قسمت از سخنان آن بزرگوار را بر عقیده شیعه - در مورد امامت وخلافت علنی یازده امام معصوم، وامامت وخلافت توأم با غیبت امام دوازدهم حضرت مهدی(ع) - انکار نماید ونوشته است:
این جمله اعتراف صریح امام نسبت به مذهب امامیه است(38).
لکن بر اساس عقیده شخصی اش (انکار تولد حضرت مهدی(ع)) در جا زده ومی گوید:
جز آنکه اصحاب ما آن را حمل بر وجود ابدال می نمایند که اخبار نبوی درباره آنان وارد گردیده.
واین همان پوشاندن لباس باطل بر حق وبعکس است که قرآن مجید می فرماید:
«ولاَ تَلبِسُوا الحَقَّ بِالبَاطِلِ وتَکتُمُوا الحَقَّ وأَنتُم تَعلَمُون»(39).
حق را بباطل مپوشانیدو آن را کتمان کنید در حالیکه می دانید حقیقت چیست وحق کدام است.
ونیز می فرماید:
«لِمَ تَلبِسُونَ الحَقَّ بِالبَاطِلِ وتَکتُمُونَ الحَقَّ وأَنتُم تَعلَمُون»(40).
چرا حق را بباطل می پوشانید وآن را کتمان می کنید در حالیکه می دانید حقیقت چیست وحق کدام است.
امام(ع) در این فراز پر محتوی از کلام خود، قبل از هرچیز توجه مسلمانان را به ضرورت مسأله رهبری در اسلام ونیاز بی چون وچرای جامعه اسلامی به وجود امام واجد شرائط، در هر عصر وزمانی معطوف داشته - ودر قالب راز ونیاز، یا شاهد گرفتن خدا بر گفتار خود در بیان یک حقیقت دینی - خاطرنشان می کند که:
نباید صحنه زمین از کسیکه قائم بامر حق وبر پا دارنده آن باشد خالی بماند; چه در این صورت حجت های الهی خلل پذیر، ونشانه های او باطل خواهد شد.
از آن پس امام امیرالمؤمنین(ع) به تشریح موقعیّت امامان راستین ومقام رهبری اسلام (که در وجود خود وفرزندان معصومش خلاصه گردیده) می پردازد ومجدداً نظر مسلمانان را بدین نکته متوجه می کند که:
عهده دار مقام رهبری ومسؤول زعامت بر مسلمانان، یا از آزادی برای تصدی وانجام وظائف رهبری - در جهت نشر علوم قرآن، ترویج احکام اسلام، جوابگوئی به مشکلات ومبارزه با فساد - برخوردار است (همچنانکه حضرتش با ده نفر از امامان دیگر هریک تا حدّی از این آزادی برخوردار بودند) ویا بر اثر حاکمیت زمامداران خود فروخته وستمگر، ونا مساعد بودن زمینه برای انجام وظیفه رهبری - از ترس جان خود وشیعیانش - در حالت ناشناسی وپنهانی بسر می برد (همچنانکه امام دوازدهم حضرت مهدی(ع) با چنین موقعیتی روبرو ومبتلا گردید).
آری، تا آنجا جو حاکم، امام وشیعیانش را وادار به اختفای از دشمن وتقیه کرد که طبق احادیث مربوطه(41) شیعیان بخاطر مسائل امنیتی حتی از تصریح به نام امام دوازدهم ممنوع گردیده، وبا رمز واشاره از حضرتش سخن می گفتند.
ودر مرحله سوم امیرالمؤمنین(ع) به تعداد امامان اشاره نموده، وبا اداء سوگند، کمی ومحدودیت آنها را اعلام وتأکید فرموده است; آنچنانکه - با در نظر گرفتن احادیث وارده از ناحیه پیامبر(ص) درباره خلفای اثنی عشر - تنها با ائمه دوازدهگانه مورد قبول شیعه می تواند منطبق گردد، دیگر هیچکس.
در مرحله چهارم امام(ع) پس از برشمردن یک سلسله برتریها وویژگیهای معنوی این گروه - که تنها در خور شأن پیامبران وجانشینان آنهاست - می فرماید:
«اینان خلفای خدا در زمین ودعوت کنندگان بدین او هستند.»
اکنون در صورتی که می بینیم قرآن مجید از پیامبران الهی همچون داوود بعنوان خلیفه خدا نام برده ومی گوید:
«یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلنَاک خَلیفَةً فِی الأَرضِ فَاحکم بَینَ النَّاسِ بِالحقِّ»(42).
ای داوود! ما تو را خلیفه خود در روی زمین قرار دادیم; پس بین مردم به حق داوری نما.
بدین نکته پی خواهیم برد که جز پیامبر وجانشین بر حق او که نقش رهبری وتعلیم وتربیت مردم را بعهده دارند، کسی نمی تواند خلیفه خدا در زمین باشد. بنابراین مقصود امیرمؤمنان(ع) از این عده خلفاء، همان امامان راستین شیعه می باشد که مسؤولیت راهنمائی ورهبری مسلمانان از طرف خدا وسیله پیامبرش به دوش آنها نهاده شده است.
واما خلفای انتخابی مردم را (بفرض اینکه انتخاب صد در صد صحیح وبی قلب وغش انجام شده باشد) نمی توان از آنان به «خلیفه خدا» تعبیر کرد وتنها میتوان بعنوان «خلیفه مردم» از آنها نام برد.
لکن متأسفانه زمامداران اسلامی ومتصدیان مقام خلافت که از آغاز امر در برابر اهل بیت تشکیل جبهه داده بودند، نه خلیفة الله بودند (بدلیل آنکه هیچگونه نصّی بر خلافت هیچیک از ناحیه خدا ورسولش اعلام وارائه نشده بود) ونه خلیفه مسلمین (چون به آراء عمومی مراجعه نشده بود).
آری، همانطوری که خود در بسیاری از مراسم انتخاباتی دنیا ملاحظه می کنیم که قبل از رفتن مردم بپای صندوقهای رأی، آنها را با آراء از پیش تهیه شده پر می کنند؛ یا کارگردانان وآمارگران صندوقها، نام هرکس را که قرار است می خوانند وموفقیتش را اعلام می کنند؛ وتنها بر اساس تبانی وتوطئه قبلی با گروهی انگشت شمار، پستها تقسیم می شود.
خلافت این افراد هم دست کمی از انتخابات این چنینی نداشته است.
مگر نه این بود که زمامداری نخستین متصدی خلافت بعد از پیامبر(ص) بدون شرکت ورضایت وموافقت بنی هاشم وشخصیتهای صحابه وآنهائی که به اصطلاح اهل تسنن اهل حل وعقد بودند، انجام گرفت؟! وامیرالمؤمنین(ع) در اینباره فرمود:
«وَاعَجَبَا! أَتَکون الخِلافَةُ بِالصِّحاَبَةِ ولاَ تَکون بِالصِّحَابَةِ والقِرَابَةِ»
وچه شگفت انگیز است! آیا امرخلافت باعنوان صحابی بودن مقرر می گردد اما با عنوان صحابی باضافه خویشاوندی نه؟!
ونیز فرمود:
فَإِنْ کنتَ بِالشُّورَی مَلَکتَ أُمُورَهُم * * * فَکیفَ بِهَذَا والمُشِیرُونَ غُیَّبُ
وَإِنْ کنتَ بِالقُربَی حَجَجتَ خَصِیمَهُم * * * فَغَیرُک أَولَی بِالنَّبِی وأَقرَبُ(43)
ومگر جز این بود که عمر تنها با میل شخص ابوبکر وقرار طرفین روی کار آمد؟!
ومگر غیر از این بود که شورای خلافت از طرف عمر، بعد از وی علی را براثر تمرد از عمل به سیره شیخین از تصدی خلافت معزول وممنوع ساخت، وعثمان رابر أساس تعهد به عمل بر سیره شیخین روی کار آورد; واین نقشه ای بود که عمر طراح آن بود وبدست یک یا دو نفر از أعضای شورای شش نفری اجرا وپیاده شد.
وآیا زمامداران بنی امیه، بنی مروان وبنی العباس با تهی دستی از تمام شرائط خلافت وانواع کمبودهای عقیدتی واخلاقی - جز وراثت پدری وخانوادگی...، یا تبانی وسازش با چند نفر حاشیه نشینان دربار خلافت وتعزیه گردانان حکومت در هر عصر ودوره یی، ویا کشتار اهل حق وایجاد خفقان در بین مردم مسلمان، وخلاصه به استضعاف کشاندن مسلمانان وسوء استفاده از عناوین اسلامی وضعف بنیه فکری ومالی مردم - چه چیز در رسیدن آنان به مقام خلافت وزمامداری مؤثر بود؟!!
اکنون بر میگردیم به اصل سخن که بر اساس توضیحی که داده شد موضوع أبدال وأقطاب را (که ناشی از افکار خرافی وصوفیانه اهل تسنن وفاقد هر گونه ریشه اسلامی است) نمیتوان - آنچنانکه ابن ابی الحدید ادعا وتفسیر نموده - فرمایش، امام را بر آن منطبق نمود.
راستی جای بسی تعجب وتأسف است که دانشمندی ادیب، مورخ، متکلم وتا حدی حدیث شناس، وآشنا با واقعیتهای اسلامی - همچون ابن ابی الحدید - این گونه برای فرار از رفتن زیر بار خلفای بر حق پیامبر(ص) وامامان راستین شیعه ومورد احترام اهل تسنن (که همه شؤون مادی ومعنوی آنها بر مردم آشکار وقابل درک بوده وهست) تن بدین خرافات داده، ودر حقیقت کلام صریح وروشن مولای متقیان امیرمؤمنان (علیه السلام) را به باد مسخره گرفته است، ومی گوید مقصود آن حضرت از این سخنان ابدال واقطاب بوده است.
در حالیکه قرآن مجید از این گونه افراد کج گرا چنین تعبیر می کند:
«وجَحَدُوا بِهَا واستَیقَنَتهَا أَنفُسُهُم ظُلمًا وعُلُوًا»(44)
انحراف گرایان در حالیکه حق را به یقین می شناختند از روی ظلم وسرکشی آن را انکار کردند.
حکمت 209:
«لَتَعطِفَنَّ الدُّنیَا عَلَینَا بَعدَ شَماسِهَا عَطفَ الضَّرُوسِ عَلی وَلَدِهَا،(45) (وَتَلا عقیب ذلک:) ونُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ استُضعِفُوا فِی الأَرضِ ونَجعَلَهُم أَئِمَّةً ونَجعَلَهُمُ الوَارِثِین(46)».
دنیا پس از چموشی - همچون شتری که از دوشیدن شیرش (بخاطر بچه اش) امتناع میورزد - با مهربانی همانند مادر نسبت به بچه اش رو می آورد. (آنگاه این آیه را تلاوت فرمود:) می خواهیم بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شدند تفضل نموده وآنان را پیشوایان جهان ووارثان زمین قرار دهیم.
امیرالمؤمنین علی(ع) در این فراز از سخنان خود چنین خاطر نشان فرموده که دنیا پس از روگردانیدن از اهل بیت پیامبر(ص) دیر یا زود انعطاف نشان داده، بدانها رو کند.
اکنون آیا مقصود از این رو کردن، پیروزی افراد برتر وشایسته تر بر کفر وظلم جهانی، به شکل حکومت واستقرار حق است، یا ضعف ونابودی دشمنان واز بین رفتن موانع وبالاخره آماده شدن زمینه برای گسترش آثار علمی واخلاقی آنها در سراسر گیتی؟!
هر دو نظریه، بویژه نظریه نخست از طرف شارحان نهج البلاغه ارائه گردیده; ولی پر واضح است که نشر آثار علمی واخلاقی اهل بیت بطور مطلق وهمه جانبه، مستلزم حاکمیّت مطلقه وپیروزی کامل بر عموم دشمنان است; واین مطلب با توجه به گواه قرار دادن حضرت، آیه شریفه را بر کلام خود، امری است قطعی.
زیرا آیه شریفه بیانگر پیروزی ورهبری ودست یابی مطلق وبی قید وشرط مستضعفان است نسبت به آنچه در اختیار مستکبران وتحت نفوذ زمامداران گمراه وتجاوزگر قرار گرفته; وتحقق چنین امری جز به استقرار حکومت جهانی حق وعدالت به دست اهل بیت، به چیزی میسّر نگردد; ومصداق آن به اتفاق عموم، «حضرت حجة بن الحسن العسکری» عجّل الله تعالی فرجه الشریف است.
ابن ابی الحدید پیرامون این سخن گوید:
امامیه پنداشته اند که حضرتش با این جمله به امام غائبی وعده داده است که در آخر الزمان بزمامداری زمین نائل خواهد شد.
واصحاب ما گویند: این جمله وعده به امامی است که صاحب اختیار زمین ومسلط بر کشورهای جهان خواهد شد; ولی لازمه این وعده موجود بودن وغائب بودن او نیست; بلکه در صحت این تعبیر کافی است که در آخر وقت بوجود آید(47).
بدین ترتیب ملاحظه می کنید که ابن ابی الحدید ایراد کلام امام(ع) را درباره حضرت مهدی(ع) پذیرفته; اما مثل همیشه از اعتراف به ولادت وحیات آن بزرگوار امتناع ورزیده است.
اکنون می گوئیم درست است که لازمه ایراد این وعده، موجود بودن وغائب بودن امام مهدی(ع) به هنگام سخن نیست; لکن با توجه به ولادت آن حضرت در سال 255 (یا 256) هجری قمری، نه در حال حاضر مانعی از انطباق سخن امام امیرالمؤمنین علی(ع) بر آن بزرگوار وجود دارد، ونه در عصر ابن ابی الحدید که حدود چهار قرن از تولد آن حضرت می گذشته; چه ابن ابی الحدید در رجب 644 تألیف «شرح نهج البلاغه»را آغاز، ودر آخر صفر 649 به انجام رسانیده است ودر نتیجه مقصود از این کلام همانست که شیعه امامیه گفته ومی گوید.
حکمت یکم: (48)
«... فاذا کان ذلک، ضرب یعسوب الدین بذنبه، فیجتمعون إلیه کما یجتمع قزع الخریف»
پس آنگاه که وضع این چنین شد، پیشوای دین به خشم آید وآمادگی خود را اعلام کند; در این موقع - مؤمنین - باشتاب دورش جمع شوند، همانگونه که ابرهای پائیزی به هم پیوسته شوند.
در لغت عرب «یعسوب» به ملکه زنبور عسل گفته می شود; وچون روش زندگانی این حیوان بظاهر کوچک، اما پر برکت برخوردار از موقعیت رهبری زنبوران عسل است که با جاه وجلال، ودارای نقش حیاتی در جهت پیدایش وزیست صدها وهزارها زنبور عسل، ومحصول ارزنده وشفابخش آنها است، در حقیقت أنفع وأطهر حیوانات است; امیرمؤمنان(ع) از فرزندش حضرت قائم(ع) (به خاطر نقش رهبری وروش حکومتی حضرتش که توأم با عدل وأمنیت جهانی، ومایه سعادت ونجات بشر، ومفیدترین ومنزه ترین حکومتهای جهان از انواع آلودگی ووابستگی وتجاوزها خواهد بود) تعبیر به «یعسوب» فرموده وگوید:
یعسوب دین بهنگام ظهور همچون شیر - که به هنگام غضب دم بر زمین می زند ونعره می کشد - حالت خشم از خود نشان دهد; وبا قاطعیت خود را معرفی، وآمادگیش را برای قیام جهانی اعلام فرماید.
در این موقع مؤمنان، آنچنانکه توده های ابر پائیزی با سرعت به هم می پیوندند، از هر سوی دنیا، شتابان به دور او گرد آیند وبا رهبری حضرتش وارد صحنه عمل شوند.
نیز پیامبر اسلام(ص) کراراً از امام امیرالمؤمنین علی(ع) بعنوان «یعسوب» دین نام برده; چنانکه شخص امام(ع) نیز در کلماتش، از خود تعبیر به «یعسوب» فرموده است(49).
سید رضی، مؤلف «نهج البلاغه»، می گوید:
«یعسوب» آقای بزرگی است که در آن روز زمامدار مردم خواهد بود. و«قزع» توده های ابر بدون آب است.
ابن ابی الحدید می نویسد:
این خبر از پیشگوئیهائی می باشد که امام ایراد نموده; واز مهدی آخرالزمان یاد فرموده است.
ومعنای «ضَرَب بِذَنبِه» به حال استقرار وآرامش در آمدن بعد از اضطراب است.
چه «یعسوب» ملکه زنبور عسل ورهبر آن است; وبیشتر اوقاتش در حال پرواز با دو بال خود می باشد; وهنگامی که دم خود را بر زمین می زند دیگر از پرواز وحرکت باز ایستاده، به آرامش گراید.
آنگاه می نویسد:
خواهید گفت: این نظریه همانند عقیده امامیه است در اینکه مهدی به حال ترس وپنهانی در گوشه وکنار زمین به سر برد; آنگاه در آخر الزمان ظهور کند ودر مرکز حکومت خود ثابت ومستقر گردد.
ولی من می گویم طبق مذهب ما (اهل تسنن) بعید نیست که امام مهدی، همان کسیکه در آخر الزمان ظهور می کند، نخست از روی مصلحتی که خدا از آن آگاه است در حال اضطراب وپراکندگی حکومت نماید، واز آن پس حکومتش مستقر، وپراکندگیش سامان یابد(50).
در این جا باز می بینیم ابن ابی الحدید برای فرار از رفتن زیر بار ولادت وغیبت آن حضرت، به توجیه ناموجه پرداخته؛ واحتمالات غیر قابل انطباق با پیشگوئی امیرالمؤمنین(ع) را دستاویز قرار داده؛ وبا لقمه دور سر گردانیدن، همان نظریه شیعه را ارائه می دهد، منتها در قالب عقیده شخصی خودش.
نیز هِروی این فراز را به نقل از امیر المؤمنین(ع) آورده، وهمچون ابن ابی الحدید پیرامون آن اظهار نظر کرده است(51).
وزمخشری گوید:
جمله «ضَرَب بِعَسِیبِ ذَنبِه» (که معنایش دم بر زمین زدن است) در این مورد به معنای ایستادگی وپایداری او با پیروان خویش است(52).
ابن اثیر بدنبال نقل این جمله می نویسد:
مقصود دوری گزیدن از برخورد با فتنه وشتابان سیر کردن با اتباع خود در زمین میباشد(53).
وعلامه قندوزی در باب 74 کتاب «ینابیع الموده» منظور امام امیرالمؤمنین(ع) را از این سخن، حضرت مهدی(ع) دانسته است.
در پایان، با توجه به اظهار نظرهائی که درباره این فراز از سخن امام(ع) بعمل آمده چنین استفاده میشود:
1 - پیشگوئی امام امیرالمؤمنین علی(ع) از ظهور فرزندش حضرت مهدی(عجّل الله فرجه) به عنوان یک امر مسلم وشدنی.
2 - ظهور حضرت مهدی(ع) بشکل قیام گسترده دینی، وبعنوان زمامدار مطلق وبی چون وچرای جهان اسلام.
3 - حضرتش، همانند ملکه زنبور عسل، از یکسو نقش مرکزیت ورهبری جامعه مؤمنین را به عهده خواهد داشت; واز سوئی وجود مقدس او در روش حکومتی مایه خیر وبرکت وموجودیت افراد بشر است، چنانکه ملکه زنبور عسل خود منشأ پیدایش وادامه حیات هزاران هزار زنبور کارگر، فعال وعسل ساز می باشد.
4 - هنگام ظهور حضرت مهدی(ع) توده های انبوه مردم از گوشه وکنار جهان همچون توده های ابرپائیزی با شوق وشتاب به سوی او رهسپار، وپروانهوار دور شمع وجودش گردآیند.
5 - حضرت مهدی(ع) - بدون هیچگونه برخورد زیان بخشی با فتنه ها واز ناحیه فتنه جویان - با پیروان خود به پیروزی مطلق میرسد وسرانجام مشکلات وموانع یکی پس از دیگری از سرراهش برطرف خواهند شد.
آری اینها حقایقی است که ده هابلکه صدها روایت از پیامبر وامامان معصوم بیانگر آنست وبخاطر اختصار علاقمندان رابمصادر مربوطه ارجاع میدهیم.
خطبه 93:
«أمّا بعد حَمدِ الله، والثَّناء علیه، أیُّهَا النَّاسُ، فَإِنِّی فَقَأتُ عَیْنَ الفِتنَةِ...»
اما بعد از حمد وثنای خداوند، ای مردم، من چشم فتنه را در آوردم....
ابن ابی الحدید پس از تأیید اعتبار وارزش تاریخی این خطبه می گوید:
علی(ع) پس از انقضاء داستان نهروان، این خطبه را ایراد فرموده; وخطبه دارای فرازهائی بوده که سید رضی آنها را ایراد نکرده است.
آنگاه بذکر فرازهای ایراد نشده پرداخته; واز آن جمله است:
«فانظروا أهل بیت نبیکم، فان لبدو فالبدوا، واذا استنصروکم فانصروهم، فلیفرجن الله الفتنة برجل منا أهل البیت.
بأبی إبن خیرة الاماء، لایعطیهم إلا السیف، هرجاً هرجاً موضوعاً علی عاتقة ثمانیة أشهر، حتَّی تقول قریش: لو کان هذا من ولد فاطمة لرحمنا.
یغریه الله ببنی أمیة حتَّی یَجعَلَهُم حُطاماً ورُفَاتاً مَلعُونِینَ أَینَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وقُتِّلُوا تَقتِیلاً سُنَّةَ اللهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبل ولَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَبدِیلاً»(54).
به اهل بیت پیامبر خود بنگرید; پس اگر آنان بر جای خود نشستند شما هم بنشینید; واگر بپا خواستند شما هم به پا خیزید; واگر از شما یاری طلبیدند آنها را یاری دهید. شکی نیست که خداوند بوسیله مردی از ما خاندان (پیامبر) با در هم کوبیدن فتنه، مردم را از آن برکنار کند (آنچنانکه پوست حیوان را از گوشت جدا سازند).
پدرم بفدای پسر بهترین کنیزان که جز شمشیر چیزی بدانها (فتنه جویان ومفسدان فی الارض) حوالت ندهد; کشتار ونابودی است که بدان محکوم شوند; هشت ماه شمشیر از دوش ننهد تا آنکه قریش گویند: اگر این شخص (مهدی) از فرزندان فاطمه بود بر ما رحم می کرد.
خداوند او را برای در افتادن با بنی امیه برانگیزد تا آنجا که آنان را تار ومار سازد; (و چنانکه خداوند در قرآن فرموده است:) آنها رانده شدگان هستند که هر جا آنان را بیابند محکوم بمرگ نمایند.
این سنت الهی باشد که در حق پیشینیان به اجرا در آمده، واز این پس هم خلل ناپذیر خواهد بود.
ابن ابی الحدید می نویسد:
اگر سؤال شود: آن شخصی که به آن وعده داده شده وامام(ع) با جمله «پدرم بفدای پسر بهترین کنیزان» از وی تعبیر نموده کیست؟
گفته می شود: اما امامیه، پس به گمان آنها وی امام دوازدهم ایشان است; ووی فرزند کنیزی به نام نرجس می باشد.
اما اصحاب ما (اهل تسنن)، پس گمان کرده اند او فاطمی است که در آینده از کنیزی متولد خواهد شد، ودر حال حاضر (عصر ابن ابی الحدید) موجود نیست.
واگر گفته شود از بنی امیه چه کسی در آن وقت موجود است تا آن شخص موعود انتقام بنی امیه را از او بگیرد، در حالیکه (و) طبق جمله «فعند ذلک تود قریش بالدنیا وما فیها لو یروننی مقاما واحدا. ولو قدر جزر جزور» - که در متن خطبه است - آنان خوش دارند که علی(ع) بر آنان حکومت می کرد؟
می گوئیم: اما امامیه، پس قائل به رجعت هستند; وبه گمان آنها در آینده به هنگام ظهور امام منتظرشان، گروهی از افراد بنی امیه ودیگران به دنیا باز خواهند گشت وامام منتظر دست وپای آنها را قطع، ودسته ای را میل در چشمانشان فرو برد، ودسته دیگر را بدار کشد، وانتقام آل محمد را از دشمنان پیشین وآینده بگیرد.
واما اصحاب ما (اهل تسنن) چنین پندارند که خداوند از این پس در آخرالزمان مردی را از فرزندان فاطمه، که در حال حاضر موجود نیست، خلق کند واو زمین را سرشار از عدالت کند همچنانکه از ظلم وستم سرشار گردیده؛ واز ستمگران انتقام گیرد وبه سخت ترین شکلی آنان را کیفر دهد؛ واو از کنیزی خواهد بود؛ وهمانطوریکه درین فراز از کلام امیرمؤمنان(ع) ودیگر آثار وارد شده، نامش همانند رسول الله (صلّی الله علیه وآله)، «محمّد» می باشد؛ وهنگامی ظهور کند که ملکی از دودمان بنی امیه بر بیشتر کشورهای اسلامی حکومت نماید، واو همان سفیانی موعود در خبر صحیح، واز اولاد ابوسفیان بن حرب بن امیه خواهد بود که امام فاطمی او وپیروانش از بنی امیه ودیگران را خواهد کشت.
ضمناً در پایان این مقال یاد آور می شویم: نخستین کس از مورخان ونویسندگان اسلامی که این خطبه را آورده، سلیم بن قیس عامری (درگذشته 90 هـ) بوده است(55).
وبعد از او أبواسحاق، ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی اصفهانی (در گذشته 283 هـ) آنرا نقل کرده است(56).
البته همانطوری که ابن ابی الحدید گفته است، اصل خطبه بیش از مقداری است که سید رضی در نهج البلاغه آورده; ونامبردگان، هر دو آن را با اضافات واختلاف در بعضی الفاظ وتقدم وتاخر قسمتی از جملات، در مصادر زیر نقل کرده اند.
نیز شیخ حر عاملی، در «وسائل الشیعه» - قسمتی را که ویژه امام زمان است وما نقل کردیم - ودر «اثبات الهداة» ج 5، قسمتهای دیگری را آورده؛ وعلامه مجلسی در مجلد هشتم «بحار الانوار» آن را نقل کرده اند.
در پایان، با توجه به شماره مسلسل این خطبه، شایسته بود این فراز را قبل از دیگر فرازهای مربوط به حضرت مهدی(ع) مطرح کنیم، لکن چون در متن «نهج البلاغه» ذکر نشده بود، واز جهتی خارج از موضوع کتاب بود، در اینجا به ذکر آن پرداختیم.
وآخرُ دَعوانا أن الحمد لله رب العالمین
اصفهان - ربیع الثانی 1403
مهدی فقیه ایمانی
الاتحاف بحب الاشراف - عبدالله شبروای
اثبات الهداة - شیخ حر عاملی
اخبار الدول - ابوالعباس قرمانی
ارجح المطالب - امرتسری حنفی
ازالة الخفاء - شاه والی الله دهلوی
استقصاء الافهام - میرحامد حسین هندی
اسعاف الراغبین - صبان مصری
الأعلام - خیرالدین زرکلی
الامام الثانی عشر - سید محمد سعید عبقاتی
بحار الانوار - علامه محمد باقر مجلسی
البرهان علی وجود صاحب الزمان - سید محسن امین عاملی
البیان فی اخبار صاحب الزمان - گنجی شافعی
تاریخ آل محمد - قاضی بهلول زنگنه زوری
تاریخ بغداد - خطیب بغدادی
تاریخ الخمیس - دیار بکری
تاریخ گزیده - حمدالله مستوفی
تاریخ یعقوبی - ابن واضح یعقوبی
تتمة المختصر - ابن وردی
تذکرة خواص الائمة - سبط ابن جوزی
تفسیر - ابن کثیر دمشقی
تنقیح الادلة والعلل - افضل الدین صدرخجندی
تیسیر الوصول - ابن دبیع شیبانی
جامع الاصول - ابن اثیر جزری
جواهر المضیئة - ملاّ علی قاری
جوهرة الکلام - قراغولی بغدادی
حبیب السیر - خواند میر
حلیة الاولیاء - حافظ ابونعیم اصفهانی
دائرة المعارف - محمد شفیق غربال مصری
دول الإسلام - شمس الدین ذهبی
الذریعة الی تصانیف الشیعة - حاج شیخ آغا بزرگ تهرانی
روضة الاحباب - سید جمال الدین شیرازی
روضة الشهداء - ملاحسین کاشفی
روضة الصفا - میر خواند
روضة المناظر - ابن شحنه حلبی
سامراء فی ادب القرن الثالث الهجری - یونس احمد
سبائک الذهب - محمد امین بغدادی
سرچشمه تصوف - سعید نفیسی
سرّ السلسلة العلویة - ابونصر بخاری
سمط النجوم العوالی - عبدالملک عصامی
سنن الکبری - بیهقی
سیرة الامام الهادی - سید عبدالرزاق شاکر بدری
شذرات الذهب - ابن عماد دمشقی
شرح تجرید - علامه حلی
شرح تجرید - قوشجی
شرح دیوان امیرالمؤمنین - میبدی یزدی
شرح عقاید نسفی - تفتازانی شافعی
شرح المقاصد - تفتازانی شافعی
شرح نهج البلاغه - ابن ابی الحدید
شرح نهج البلاغه - ابن میثم
شعب الایمان - بیهقی
شواهد النبوة - عبدالرحمن جامی
صحاح الاخبار - سراج الدین رفاعی
صحیح - بخاری
صحیح - مسلم
الصواعق المحرقة - ابن حجر هیثمی
العبر فی خبر من غبر - شمس الدین ذهبی
عقد الفرید - ابن عبدربه اندلسی
عیون الاخبار - ابن قتیبه دینوری
الغارات - ابواسحاق ثقفی کوفی
غریب الحدیث - ابوعبید هروی
الفائق - زمخشری
فتح المنان - احمد منینی دمشقی
فتوحات مکیة - محی الدین ابن عربی
فرائد السمطین - ابراهیم جوینی شافعی
فصل الخطاب - خواجه پارسا بخاری حنفی
الفصول المهمّة - ابن صباغ مالکی
الکامل - ابن اثیر جزری
کشف الاستار - حاجی نوری
کفایة الطالب - گنجی شافعی
کنز العمال - متقی هندی
الکنی والالقاب - دولابی
لواقح الانوار - شعرانی
مبسوط - شمس الدین سرخسی
مثنوی مولوی - رومی
مجمع الزوائد - نورالدین هیثمی
مجمع الفصحاء - رضا قلی هدایت
مجمل فصیحی - احمد فصیح خوافی
المحاسن والمساوی - ابراهیم بیهقی
مختصر جامع بیان العلم ابن عبدالبر - احمد محمصانی لبنانی
المختصر فی اخبار البشر - ابوالفداء
مراة الاسرار - عبدالرحمن چشتی صوفی
مراة الجنان - عبدالله یافعی
المرقاة فی شرح المشکوة - ملاّ علی قاری
مروج الذهب - مسعودی
مستدرک - حاکم نیشابوری
مسند - احمد بن حنبل
مسند - رویانی
مسند - طیالسی
مشارق الانوار - حمزاوی
مصادر نهج البلاغة - سید عبدالزهراء حسینی
مطالب السئول - ابن طلحة شافعی
معجم البلدان - یاقوت حمومی
معجم کبیر - طبرانی
معراج الوصول - شمس الدین زرندی
مفاتیح العلوم - خوارزمی
مفاتیح الغیب - فخر رازی
مقتل امام حسین - خوارزمی
مکاشفات - علی اکبر مورودی هندی
مکتوبات - احمد فاروقی نقشبندی
مناقب - اخطب خوارزمی
موالید الائمة - ابن ابی ثلج بغدادی
مودة القربی - سید علی همدانی
نقض کتاب العثمانیة - اسکافی
نور الابصار - سید مؤمن شبلنجی
نور الهدایة - جلال الدین دوانی
نهایة - ابن اثیر
نهج البلاغه - (چاپ) صبحی صالح
وسائل الشیعة - شیخ حر عاملی
وفیات الاعیان - ابن خلکان
ینابیع المودة - قندوزی حنفی
الیواقیت والجواهر - عبدالوهاب شعرانی
پاورقی:
-----------------
(1) واز آن منقصتها ده خصوصیت مهمه است که اشاره بآنها میشود.
خصوصیت اول آنکه: در قصد بهشت وحور العین وقصور واشجار وانهار این منقصت است که در هر عملی در ثواب وجزاء آن حد معینی از آنها یعنی بهشت وقصور مقرر است که در اخبار اهلبیت اطهار (علیهم السلام) که اختصاص دارد علم این امر بآنها مذکور است،
ومقتضای آن تحدید وتعیین آن است که بنده باید عامل بآن عمل بشود تا آنکه استحقاق آن حدّ معین را پیدا نماید وعامل بودن هم موقوف است بآنکه انسان عمل را بتمامه بکیفیت صحیحه با جمله شرایط ظاهریه وباطنیه آن بجا آورد بوجهی که ثابت شده باشد از فرمایش اهلبیت اطهار (علیهم السلام) پس در هر درجه از اجزاء یا شرایط عمل نقصانی حاصل شود نقصان باصل عمل حاصل میشود وباین سبب بنده از اهل آن عمل محسوب نمی شود وبر فرض وقوع عمل هم از بنده بر وجه تمام نیست بشرایط قبول آن، پس در هر عملی که بجا آورد استحقاق اجر مقرر همان عمل را پیدا میکند واما آنچه را که بجا نیاورد مستحق اجر آن نمیشود.
ولکن در قصد نمودن طلب رضای خداوند متعال را در عبادات خصوصا بعنوان محبت وانس پیدا کردن با او ولاسیما عنوان موالات بااولیاء اطیبین او، پس اولا بنده از همان بدو شروع در عمل وبهر سعیی که نماید یا حرکتی کند یا نفسی بکشد عامل بآن شده است نهایة تا ختم آن عمل هر چه بیشتر سعی نماید عمل او اکمل میشود بواسطه آنکه چون غرض اصلی در عمل محبت ودرستی نمودن است با خداوند متعال.
پس هر درجه سعی او جداگانه محبتی است از او نسبت بخداوند عزوجل ودر این حال مادامی که خللی باین قصد خاص وارد نشود هیچ امری دیگر مخل باصل عمل او نیست هر چند آن عمل بتمام اجزائه وشرائطه تحقق پیدا نکند در خارج، پس بنده بهر درجه از آن که موفق شد از اهل محبت است کاملا.
پس نماز مثلا از برای اهل آن درجات عالیاتی مقرر است در بهشت ولکن موقوف است بآنکه مجتمع باشد در آن آداب واحکام وشرایطی که از جمله است خضوع وخشوع قلب در ان بتوجه تامّ بجانب ملک علام جل شأنه که اگر این توجه نباشد در ان بنده، در زمره اهل نماز محسوب نیست، ولکن هر گاه عمده قصد وغرض در ان محبّت ودوستی با خداوند متعال باشد وطلب رضای او باین عمل که محبوب اوست، پس نماز بهر درجه که از او واقع شود عنوان محبّت از او بعمل آمده وداخل میشود در زمره محبّین خصوصا با ملاحضه آنکه از دوست هر چه باشد قلیل آن هم در نظر دوست پسندیده وکبیراست وباین ملاحضه نماز با همان درجه نقصان ان وسیله قرب بنده ومعراج او میشود، پس اخلاص نیت باین عنوان محبت اعظم مکملات نقصان نماز است، پس چنین است امر در باب توسل بحضرت ابی عبد الله (علیه السلام) بهر عنوان از زیارت واقامه تعزیه ونصرت ومودت که اگر فی الحقیقه قصد ونیت بنده در ان حبّا لله ولرسوله ولاولیائه (علیهم السلام) باشد پس از آن وسیله فوز بدرجات عالیات قرب خداوند متعال است هر چند بظاهر قلیل وحقیر باشد.
خصوصیت دوم آنکه: در قصد بهشت وحور وقصور چون او غرض اصلی بنده است پس بر فرض وقوع عمل هم صحیحا ومقبولا، جزاء همان است ودیگر جزاء وثواب فعلی ندارد، جز بعضی از خصوصیات دنیویّه چون فرج در شدائد، ولکن در قصد محبّت خالصه با خداوند متعال وطلب رضای او، پس چون تمام توجّه بنده در جمله جهات عبادت قبلا وبعدا ومقارا بجانب خداوند متعال است، پس جزاء فعلی این توجه بنده، توجه خداوند است بسوی او، در هر حال بنظر تلطّف ومرحمت، ودر این توجّه الهی حاصل است اکمل مراتب لذائذ از برای اهل آن، ودر این توجّه الهی است نور قلب از برای بنده، وشرح صدر واطمینان نفس است که بنده، در هر حال احساس میکند در قلب خود آثار قبولی عمل را بهمان تکمیل مرتبه نورانیت.
وباین سبب شدید میشود میل ورغبت ورجاء او در عبادات وعمل، وهیچ حال یأس از برای او حاصل نمیشود، وامادر قسم اول، پس استحقاق این مرتبه از نورانیّت قلب،61ص که آثار آن توجه خاص الهی است از برای بنده نیست، از جهت آنکه ان توجه مخصوص از او بجانب خداوند نیست، بلکه تمام توجه او به بهشت وحور وقصور میباشد، وآن بموقع خود در آخرت باو خواهد عطا شود، بر فرض سلامت او از جمله فتنها تا حین موت.
خصوصیت سوم آنکه: در قصد بهشت وحور وقصور چون تمام هم بنده توجه او بآنهاست وحقیقت سعیش از برای وصول بآنجاست ولذا از جانب خداوند استحقاق نصرت فعلی از جهت جزاء این عمل خود ندارد واگر هم بشود محض تفضل است بلکه با فرض سلامت عملش استحقاق همان حور وقصور را دارد بر حسب وعده الهی چونکه بقصد همان عبادت کرده وبا این حال بنده بسیار در معرض گرفتار شدن بفتنه های شیاطین از جن وانس وهواهای نفسانیه وزینتهای دنیویه میباشد، چنانچه بسیاری از عباد وزهاد با کثرت زهد وعبادت مبتلا به بعض از اینها شدند ولکن در قصد محبت خداوند وطلب رضای او پس چون تمام همّ بنده وسعی او از برای حصول رضا ودوستی خداست پس مجازات این محبت، محبت خالصه خداوند متعال است با بنده ولازمه محبت او نصرت ویاری او است بنده را ولازمه نصرت ویاری او محافظت او است بنده اش را از هر نوع فتنه وحطر وهلاکت در هر جهت که فرض شود ظاهرا وباطنا ازجانب شیاطین جنی وانسی واز هواهای نفسانیه وزینتهای دنیویه.
پس در قسم اول هر چند بنده از جهت کمال معرفتش بخداوند بآنکه بهشت ونعم بی پایانش از او است واو است خالق آن وبدست او است عطا نمودن آن پس از این جهت محبت باو پیدا نموده ورجاء وامید عطاء بهشت ونعم آن را از او دارد وخداوند متعال هم بواسطه همین مقدار معرفت ومحبت ورجاء او مقصد او را از بهشت بوسیله عبادت عطا می فرماید ولکن حقیقت مقصد این بنده وذی المقدمه او همان فوز به بهشت ونعم او است وآن مرتبه محبت ورجائش بخداوند متعال در واقع مقدمه است از برای آن.
واما در قسم ثانی واقع غرض بنده ومقصد اصلی محبت با خداوند وانس باو وطلب رضای او است وعمده قصدش در هر عملی مقدمه فوز باین امر است واگر بهشت ونعیم آن را هم دوست بدارد از جهت آن است که عطای او است ومحل نظر ورحمت اوست.
خصوصیت چهارم آنکه: در قصد بهشت وحور وقصور چون غرض بنده همان رسیدن بآن است وان هم بعد از موت است پس طول انتظار دارد غایت مشقت وسختی دارد واین در معرض سستی حال بنده است در عبادات واما در قصد محبت وانس با خداوند متعال پس آن امری است که در همین عالم از برای بنده مرتبه ای از آن میسر است مستدام تا منتهی شود بآن عالم بحد اکمل آن ظاهرا وباطنا پس بنده قلب وروح او دائم در لذائذ انس اشتغال دارد وباین سبب هیچ آنّی فتور وسستی برای او حاصل نمی شود.
خصوصیت پنجم آنکه: بر حسب فرمایش نبوی (صلی الله علیه وآله): «الجنة حفت بالمکاره»
پس لابدا در این عالم دنیا از برای اهل بهشت مکاره وابتلاءات وآلام جسمانی وروحانی فراهم میشود نهایت در هر کسی بوجهی در بعضی بواسطه فقر ودر بعضی بواسطه مرض ودر بعضی بواسطه خوف اعداء یا جهات دیگر، پس در مقام عبادت هر گاه غرض همان مجرد وصول به بهشت وحور وقصور باشد وبا آنکه آنهم بعد از موت است پس چنین بنده در این دنیا درمقام مکاره وابتلاءات، غایت مشقت از برای او فراهم میشود، طول انتظار در نظر اویک طرف وآلام مکاره یک طرف ونبودن مقابل فرجی روحانی جز هر گاه متذکر آیات واخباری که در وصف بهشت واهل اوست شود وگاه لطفی از خداوند تفضلا بواسطه کثرت دعا وتضرع او در طلب فرج، پس در این حال اگر مستقیم در طریق بندگی بماند تا حال موت که بسیار بصعوبت میگذراند، با آنکه حال شکوی وجزع او هم بسیار میشود وآنهم محل است بکمال اجر عبادت واگر هم چنین استقامتی 62صنداشته باشد که لابدا در معرض بعض ابتلاءات حالش فاسد واز عبادات بکلی معرض میگردد، چونکه استحقاق نصرت کامله الهیه را هم ندارد از جهت همان که عمده توجهش در عمل بجانب مزد است نه بجانب خداوند واگر هم با خداوند توجه وانس پیداکند مقدمه وصول بمزد است چنانچه ذکر شد.
خصوصیت ششم آنکه: درقصد بهشت وحور وقصور چونکه بنده بعد از فرض تحقق عمل از او بر وجه صحیح ومقبول در آن جزائی جز همان بهشت امر دیگر نیست وآنهم محدود بحّد معین ودرجات معینه است، وچونکه از این بابت که قصد جز بهشت چیزی نبوده استحقاق نصرت دائمیه کامله خداوند رانداشته باشد، پس در معرض فتنه بسیار واقع میشود وخطاء او از این بابت بسیار واقع میشود وخطا او از این بابت بسیار وبی شمار میشود، وحقوق ومظالم بسیار بر او تعلق میگیرد از جانب قلب او که خیال فاسد در حق کسی کند یا زبان او که کلامی که مخل بجان یامال یا عرض وحرمت کسی باشد بگوید وهکذا از دست وپا وچشم وگوش.
پس بسا بنحوی باشد که در قیامت آز عمل صحیح ومقبول بعوض داده شود چنانچه در اخبار بسیار است ذکر این امر پس بی عمل شود در قیامت ومحتاج بماند واما در قصد محبت ودوستی داشتن حقیقتا پس با آنکه در این حال خطا ولغزش چنین بنده بسیار کم است بملاحضه آنکه حفظ ونصرت دائمیه خداوند متعال نسبت باو، واگر هم چیزی بر عهده او تعلق گیرد خطا وسهوا پس لازمه جزاء محبت الهیه در حق او آن است که اصلاح جمله جهات منقصتهای او را در دنیا وآخرت بفرماید ولهذا صاحب حقّ او را بفضل خود راضی فرماید چنانچه در اخبار بسیار است که ائمه اطهار (علیهم السلام) خود تکفل میفرمایند حقوقی که از ناس بر عهده شیعیانشان باقی مانده واداء میفرمایند، واین شیعیان اند عمده آن عباد الله که در جهت محبت خداوند موالات با این اولیاء اطهرین او ائمه معصومین نموده اند.
خصوصیت هفتم آنکه: در قسم اول که قصد مجرد بهشت وحور وقصور است، بعد از سلامتی از جمله فتنه ها اگر به بهشت رفت سالما پس استحقاق بیش از مزد عمل ندارد بحد محدود ومعین در آن ولکن در قسم ثانی که قصد محبت الهیه باشد خاصه در عنوان موالات با اولیاء او پس مصداق عمل ندارد:
(ولدینا فیه مزید) ومصداق: (لذین احسنوا الحسنی وزیادة)
واقع میشوند واین زیاده استدامه دارد در آنجا الی ما شاء الله.
خصوصیت هشتم آنکه: در قسم اول چونکه قصد همان حور وقصور بوده است، پس از لذائذ کامله روحانیه در بهشت بی بهره است 63ص، چونکه نه طالب آن بوده ونه عملی برای آن نموده ونه اهلیت آنرا پیدا کرده:
(ولیس للانسان الا ما سعی)
اما در قسم ثانی پس فائز به هر دو میشوند چونکه طالب هر دو بوده است بعنوان آنکه هر دو جهت محبوب او است هر چند جهت روحانی احب است نزد او وهم عمل برای هر دو نموده از جهت آنکه غرض اصلی او طلب رضای خداوند وفوز بمقام رضوان او بوده در هر چه حاصل شود وبهر درجه واصل گردد وهم اهلیت هر دو را پیدا نموده چونکه بعد از اهلیت مقام نعم روحانی نعم جسمانی دون او است بمراتبی.
خصوصیت نهم آنکه: در قسم اول که قصد محض بهشت وحور وقصور باشد بنده اهلیت واستحقاق مجالست ومؤانست با اولیاء اطهرین اکرمین معصومین خداوند متعال ومتنعم گردیدن بطیبات خاصه از نعم جسمانیه آنها از مأکول ومشروب وملبوس ومرکوب وغیرها در درجات خاصه عالیه آنها را ندارد ودر قسم ثانی چون محبت ودوستی خداوند موالات حقیقیه با آن اولیاء الهی نموده است پس اهلیت واستحقاق آنرا پیدا نموده.
خصوصیت دهم آنکه: در روایت است که در مقامات عالیات الهیه در قیامت از برای خداوند وعده گاهی است از مواقع خاصه کرامت او که عباد مکرمین خود را در موعد هر جمعه دعوت در آن میفرماید واز جمله کرامات الهیه در آن نسبت بآنها این است که با آنها بنداء خود که خلق میفرماید بلاواسطه تکلم میفرماید واظهار لطف ومرحمت ربانیّه شاهانه میفرماید که در این مکالمه لذتی است فوق آنچه بشود تعقل نمود قبل از احساس آن در آن مقام.
ودیگر از آنجمله کرامات خاصه الهیه در انمقام افاضه نوری است بهریک بوجهی که چون برمیگردند بدرجات خود در جنان حوریان تاب دیدن آنرا نمی آورند وآنها را از شدت ضیاء نمی شناسند که ازواج آنهایند تا پس از مکالمه وکمال تأمل واز سبب آن نور می پرسند پس بآنها میگویند که این نور از کجا است ودر حدیث است آنکه این مقام خاص کسانی است که در دنیا رابطه آنها با خداوند متعال بعنوان کمال معرفت وحقیقت محبت بوده است خصوصا در عنوان موالات با اولیاء اطهرین او (علیهم السلام).
(2) «ونُرید أن نمنّ علی الذین استُضعِفوا فِی الأرضِ ونَجعلهم أئمةً ونَجعلهُمُ الوَارِثین»; قصص 28/5.
(3) «ما در زبور، پس از ذکر (تورات) نوشته ایم که زمین را بندگان شایسته خدا به ارث خواهند برد» ; أنبیاء 21/105.
(4) وبه نقلی ملیکه دختر یشوعا پسر قیصر روم (که نسب وی به وصی مسیح، شمعون الصفا، می رسید) بود; ودر جنگ اعراب وروم بر اثر شکست رومیان اسیر، وطبق معمول آن روز به عنوان کنیز در بغداد به معرض فروش درآمد; ونماینده حضرت هادی(ع) وی را برای امام عسکری(ع) خریداری، ودر اختیار آن حضرت قرار داد.
(5) «من کان من الفقهاء حافظاً لدینه، مخالفاً لهواه، مطیعاً لأمر مولاه، فللعوام أن یقلّدوه، فانهم حجّتی وأنا حجة الله علیهم».
(6) «فاستجاب لکم أنی مُمدُّکم بألف من الملائکة مُردفین»،أنفال 8/9.
(7) «ألن یکفـیکم أن یمدکم ربکم بثلاثة آلاف من الملائکة منزلین»، آل عمران 3/124.
(8) «بلی... یمددکم ربکم بخمسة آلاف من الملائکة مسوِّمین»، آل عمران 3/125.
(9) «ولقد نصرکم الله ببدر وأنتم أذلة»، آل عمران 3/123.
(10) «ولقد نصرکم الله فی مواطن کثیرة ویوم حنین»، توبه 9/25.
(11) «وقذف فی قلوبکم الرعب فریقاً تقتلون وتأسرون فریقاً»، أحزاب 33/26.
(12) این کتاب تألیف این ضعیف، شامل 56 متن حدیثی، تاریخی، کلامی وادبی اختصاصی یا ضمنی اهل تسنن است درباره حضـرت مهدی(عجّل الله فرجه)، که برای دومین بار بسال 1402 در دو جلد بزرگ در بیروت چاپ ومنتشر شده است.
(13) جهت آگاهی بر مصادر شرح حال او ونسخه کتابش مراجعه شود به «الذریعه» 23/233، و«معجم المؤلفین» 6/20.
(14) نسخه مخطوط «الدر المنظم» در کتابخانه حسین باشا در آستانه ترکیه بشماره 346 موجود است. [الغدیر 5/414]
(15) این کتاب کراراً در حاشیه «نورالابصار» شبلنجی، ویکبارهم در حاشیه «مشارق الانوار» حمزاوی در مصر به چاپ رسیده است.
(16) کتاب «مصادر نهج البلاغه واسانیده» تألیف علامه محقق ودانشمند گرانقدر، مرحوم سید عبدالزهراء حسینی عراقی، شامل پژوهش وتحقیق از اسناد حدیثی، تاریخی وادبی «نهج البلاغه» می باشد; که برای یک یک خطبه ها، نامه ها وکلمات امام امیرالمؤمنین علی(ع)، 1 تا 12 سند حدیثی، تاریخی وادبی از منابع سنی وشیعه ارائه نموده; وبه حق از عالی ترین وارزنده ترین کارهائی است که پیرامون شناخت کتاب واستناد آن به امام(ع) انجام گرفته، واهمیت وارزش کتاب را در اختیار همگان قرارداده; وضمن چهار مجلد برای دومین بار در بیروت به چاپ رسیده است.
نیز در همین زمینه «مصادر نهج البلاغه» به قلم دانشمند لبنانی، شیخ عبدالله نعمت، رئیس دادگاه جعفری بیروت، که در یک جلد چاپ ومنتشر گردیده. وجز این دو کتاب «مدارک البلاغه ودفع الشبهات عنه» به قلم علامه جلیل شیخ هادی کاشف الغطاء است که ضمیمه «مستدرک نهج البلاغه» همان مؤلف در بیروت به چاپ رسیده.
(17) این مطالب در مراتب زیر خلاصه می گردد:
1 - اصل مسأله امامت ورهبری در اسلام.
2 - شرایط امامت، یا مشخصات وویژگیهای امام ورهبر.
3 - انواع مسؤولیت های مقام رهبری وقلمرو فعالیت آن.
4 - موقعیت اهل بیت وصلاحیت همه جانبه آنها در تصدی مقام خلافت ورهبری.
5 - سیره وروش امام امیرمؤمنان(ع) از آغاز اسلام تا دوران خلافت، ونقش آن حضرت در جهت رهبری.
6 - رهبری مطلقه وجهانی در اسلام.
7 - ظهور وقیام امام دوازدهم، وتحقق یافتن رهبری وزعامت بی قید و....
(18) شاید مقصود این باشد که به امام حاضر که به دنیا بی توجه است، یا از اصلاح کار شما در شرائط موجود ناتوان است، طمع مورزید; واز امام زمان که غائب می شود ناامید نگردید که رمز پیروزی وکلید حل مشکلات در دست اوست. چه ممکن است کسیکه روگردانده یک پایش بلغزد، وپای دیگرش برقرار ماند، آنگاه پس از مدتی هر دو با هم بجای خود برگردند (و دین خدا را که دستخوش حوادث شده ثبات واستقرار بخشد).
(19) شرح نهج البلاغه، ج 7 ص 94 - 95.
(20) شاید کنایه از مواد ومهمات جنگی باشد که از هر سو به جنگجویان اعطاء می شود، وبدین وسیله آتش جنگ برافروخته تر می گردد.
(21) سوره زلزال 99/2.
(22) شرح نهج البلاغه، 9/46.
(23) نهایه، ج 3 ص 470؛ الفائق، زمخشری 3/141.
(24) ینابیع المودة، باب 74، ص524، چاپ نجف.
(25) مستدرک، ج 4 ص 514.
(26) خداوند در قرآن مجید، سوره نمل 27/84، سخن از «دابة الارض» به میان آورده، وفرموده: «وإذِا وَقعَ القَولُ عَلَیهِم أَخرَجنا لَهم دَآبـّةَ الأَرضِ تُکلِّـمُهم أَنَّ النَّـاسَ کانُوا بِایَاتِنَا لاَ یوُقِنُون»
وبه موجب نقل اکثر مفسران، مقصود از «دابة الارض» (جنبنده زمینی) موجودی است که از طرف خدا برانگیخته شود وبا علامت مخصوص، مؤمن وکافر را از هم جدا ومشخص نماید. رجوع شود به «نهایه» ابن اثیر، ج 2 ص 96.
(27) شرح نهج البلاغه، ج 9 ص 128.
(28) به «شرح تجرید» علامه، و«شرح تجرید» قوشجی مراجعه شود.
(29) شرح نهج البلاغه، ج 10 ص 96.
(30) مسند احمد بن حنبل، 6/316.
(31) مسند ابویعلی، ج 12 ص 370، شماره 6940.
(32) جران به معنای باطن گردن شتر است.
(33) الملاحم والفتن، ص 44، باب 146.
(34) مصادر نهج البلاغه، ج 2 ص 478 - 478.
(35) وبنا بر حذف مفعول «ولا تحرکوا» (که کلمه فتنه می باشد) ترجمه عبارت چنین است: «وبا دستها وشمشیرهایتان فتنه را تحریک نکنید».
(36) شرح نهج البلاغه، ج 4 ص 210.
(37) بعنوان نمونه:
ـ ابن عبدربه در «عقد الفرید» ج1 ص 256، ودر ص 293 (بخش اول آن را)؛
ـ ابن واضح (یعقوبی) در «تاریخ یعقوبی» ج 2 ص 400؛
ـ ابن قتیبه دینوری در «عیون الاخبار»؛
ـ بیهقی در «المحاسن والمساوی» ص40، باب محاسن آداب (فرازهائی از آنرا)؛
ـ خطیب در«تاریخ بغداد» ج6ص479درترجمه اسحاق نخعی;
ـ فخر رازی در تفسیر «مفاتیح الغیب» ج 2 ص 192؛
ـ ابن عبدالبر در «جامع بیان العلم»، چنانکه در مختصر آن ص29;
ـ خوارزمی در «مناقب» ص 390؛
ـ ابن ابی الحدید در «شرح نهج البلاغه» ج 18 ص 359؛
آن را نقل کرده اند.
(38) شرح نهج البلاغه، ج 18 ص 351.
(39) بقره 2/42.
(40) آل عمران 3/71.
(41) درباره بحث وبررسی وهدف اصلی از صدور این احادیث، تألیفاتی چند از محققان حدیث شناس ودانشمندان بزرگ شیعه بر جای مانده، که از جمله آنهاست:
ـ «شرعة التسمیة فی النهی عن التسمیة» از میرداماد، چاپ اصفهان.
ـ «رسالة فی تحریم تسمیة صاحب الزمان» از شیخ سلیمان ماحوزی(1121).
ـ نیز کتابی به همین نام از سید رفیع الدین محمد طباطبائی از مشایخ مرحوم علامه مجلسی.
ـ رساله «اشراق الحق» در جواز بردن نام حضرت مهدی(ع)، از سید کمال الدین حسین بن حیدر مفتی کرکی.
برای شناخت تفصیلی این کتابها مراجعه شود به «مهدی منتظر را بشناسید» بقلم مؤلف این کتاب، و«الذریعه» ج 10.
(42) سوره ص 38/26.
(43) نهج البلاغه، نسخه چاپ صبحی صالح، حکمت 190؛ وابن ابی الحدید در «شرح نهج البلاغه» (ج 18 ص 416 حکمت 185) پس از نقل کلام امیرمؤمنان(ع) ودو بیت ذیل آن از آن حضرت، زیر عنوان: «شرح» می نویسد: «روی سخن امام درین نثر با ابوبکر وعمر است.»
اما نثر «وا عجـباً»، پس در رابطه با موجّه جلوه دادن عمر است بیعت با ابوبکر را، به هنگامیکه ابوبکر به عمر گفت: دستت را دراز کن (تا با تو بیعت کنم). عمر گفت: تو در همه پیش آمدهای هموار وناهموار، مصاحب وهمراه پیامبر بودی; پس خودت دستت را دراز کن. وبا او بیعت کرد.
امام(ع) درین عبارت خاطر نشان فرموده که: تو (عمر) در صورتیکه مصاحبت ابوبکر با پیامبر را دلیل بر استحقاق خلافت ومجوز بیعت می دانی، چگونه خلافت را به کسیکه اضافه بر مصاحبت با پیامبر(ص)، دارای افتخار وامتیاز خویشاوندی هم هست تسلیم نمی کنی واو را شایسته این مقام نمی دانی؟!
واما نظم «فإن کنت»، پس نظر به احتجاج ابوبکر در سقیفه که در برابر گروه انصار، عترت پیامبر بودن را دست آویز قرار داد وبه ادعای خویشاوندی با پیامبر، خود را شایسته خلافت معرفی کرد; وهنگامیکه از گروهی بیعت گرفت، در مقابل مردم، به دلیل آنکه دیگران (که اهل حل وعقد بودند) با من بیعت نموده ومرا بخلافت برگزیده اند، مدّعی خلافت شد.
امام(ع) فرمود: اما ادعای تو که می گوئی از نزدیکان پیامبر واز خاندان او هستی، پس غیر تو (یعنی خود امام امیرالمؤمنین علی(ع) وحسنین وسایر بنی هاشم) در نسب به حضرتش نزدیکترند; واما احتجاج تو به اینکه مردم به تو رأی دادند وجماعت از خلافت تو خشنودند، پس با اینکه گروهی از صحابه (اهل حل وعقد) غائب بودند ودر رأی گیری شرکت نداشتند، پس چگونه بیعت منعقد، ورأی گیری بعمل آمد؟!
(44) سوره نمل 27/14.
(45) نیز این کلام را علامه سید عبدالزهراء حسینی در «مصادر نهج البلاغه» ج 4 ص 171 از «خصایص» سید رضی ص 39 و«ربیع الابرار» زمخشری ج 1 ورقه 74 و«مجمع البیان» طبرسی ج 7 ص 237 آورده است.
(46) سوره قصص 5/28.
(47) شرح نهج البلاغه، ج 19 ص 29.
(48) نهج البلاغه، چاپ صبحی صالح، ص 517.
(49) نهج البلاغه، حکمت 306.
(50) شرح نهج البلاغه، ج 19 ص 104.
(51) غریب الحدیث، ج 1، ص 185، وج 3 ص 440، چاپ دائرة المعارف هند.
(52) الفائق، ج 2 ص 431؛ بحار الأنوار ج 51 ص 113 به نقل از زمخشری.
(53) النهایه، ج 4 ص 170.
(54) شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 57 - 60.
(55) رجوع کنید به «کتاب سلیم بن قیس» چاپ بیروت که به فارسی نیز ترجمه ومنتشر شده است.
(56) الغارات، ج 1 ص 57 - 60؛ این کتاب با مقدمه مفصل وپاورقیهای بیش از اصل کتاب وفهارس گوناگون، به قلم مرحوم محدث ارموی، وسیله انجمن آثار ملّی در دو مجلد چاپ ومنتشر گردیده است.