آشنایی با امام زمان
نویسنده: سید محسن امین
فهرست مطالب
طلیعه
چشم انداز
پیشگفتار
شمائل مهدی
خلق وخوی مهدی
چگونگی ولادت با سعادت مهدی آل محمد
غیبت امام عصر ونایبان خاص ایشان
ابو عمرو عثمان بن سعید عمری
ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید عمری
ابو القاسم حسین بن روح نوبختی
ابو الحسن علی بن محمد سمری
نمایندگان سفرای زمان غیبت صغری
ابو الحسن محمد بن جعفر اسدی
احمد بن اسحاق
مدعیان مقام نیابت خاصه
ابو محمد حسن شریعی
محمد بن نصیر نمیری
ابو طاهر محمد بن علی بن هلال
حسین بن منصور حلاج
ابو جعفر محمد بن علی شلمغانی
ابو بکر محمد بن احمد بن عثمان بغدادی
احمد بن هلال کرخی
در استمرار غیبت پیامبران
غیبت حضرت ادریس نبی
غیبت حضرت صالح
غیبت حضرت ابراهیم
غیبت حضرت یوسف
غیبت حضرت موسی
غیبت اوصیا بعد ازحضرت موسی تا زمان حضرت مسیح
براهینی بر امامت وزنده بودن حضرت مهدی
دلیل عقلی
دلیل نقلی
قیام حضرت مهدی به بیان اهل سنت
حضرت مهدی در آینه روایات شیعه
سخنانی از پیامبر
سخنی از فاطمه زهرا
سخنانی از امیرمؤمنان
سخنانی از حسن بن علی
سخنانی از امام حسین
سخنانی از امام سجاد
سخنانی از امام باقر
سخنانی از امام صادق
سخنانی از امام کاظم
سخنانی از امام رضا
سخنانی از امام جواد
سخنانی از امام هادی
سخنانی از امام عسکری
اعتراف علمای اهل سنت به وجود حجه بن الحسن
پاسخ به اشکالات پیرامون مقام حضرت مهدی
معجزات حضرت مهدی ودلائل امامت حضرتش
خداوند هادی بندگان است
باریافتگان
نشانه های ظهور
علامات ظهور
1- اختلاف بین بنی عباس
2- خروج شصت دروغگوی مدعی نبوت
3- خروج دوازده نفر از بنی هاشم
4- ادعای رویت امام توسط دوازده نفر
5- خروج شکننده چشم سفیانی در صنعا
6- خروج سفیانی وخراسانی ویمانی وفرو رفتن زمین در بیداء
7- فرو رفتن جابیه، فزونی اختلافات وچنگها، خروج اصهب وابقع، وویرانی شام
8- درگیری دو تیره در شام ووقوع زلزله در آن، فرورفتن زمین در حرستها وروی آوری طایفه ای از مغرب به سوی آن
9- فرو ریختن قسمتی از مسجد دمشق راست
10- ندا از دژهای دمشق
11- خروج مروانی، عوف سلمی وشعیب بن صالح
12- خروج حسنی وقتلش
13- خروج مصری وظاهر شدن پرچمهائی از مصر به سوی شام
14- کوبیده شدن پرچمهای قیس در مصر وپرچمهای کنده در خراسان
15- نزول ترکها در جزیره ورومیان در رمله
16- محاصره کوفه که شاید توسط سفیانی باشد
17- پاره شدن مشکها در محله های کوفه یعنی مشکهای آب
18- تعطیل شدن مساجد به مدت چهل روز که ظاهرا در کوفه است
19- کشف هیکل که مقصود از آن واضح نیست
20 - برافراشته شدن پرچمهائی گرد مسجد اعظم کوفه
21 - کشته شدن نفس زکیه در پست کوفه در هفتاد در روایت شیخ مفید که گذشت، آمده بود: در جمع هفتاد نفر از صلحا
22- کشته شدن فجیع اشفع به خاطر بیعت وپیمان با بتها
23- اسارت هفتاد هزار دختر باکره در کوفه
24- خروج صد هزار تن از کوفه به سوی سفیانی
25 - پدیداری پرچمهائی از دو ناحیه شرق زمین به رهبری مردی از آن محمد
26 - خروج مردی از نصارای نجران وحرکتش به سوی امام
27 - ندائی از جانب مشرق
28- تغییر رنگ خورشید
29 - برانگیخته شدن اصحاب کهف و..
30- پدیداری آتشی در کوفه
31- پدیداری آتشی در مشرق
32- آتش وسرخی در آسمان
33- شکاف دیواره فرات
34- کشتاری عظیم بین حیره وکوفه
35- کشته شدن مردی ازغلامان، بین حیره وکوفه
36- ویرانی دیوار مسجد کوفه
37- فرو رفتن زمینی در بغداد و...
38- ویرانی بصره
39- ویرانی ری
40- پدیداری پرچمهای سیاه از خراسان
41- خروج قومی از مشرق
42- پدیداری دوازده پرچم همانند
43- قیام قیامگری از اهل بیت در گیلان
44- وقوع واقعه ای بین مسجدالحرام ومسجد النبی و...
45- اختلاف شدید در دین
46- فساد وتباهی
47- سختی روزگار و...
48- سالیان نیرنگ
49- گرسنگی و...
50- فقر ونیازمندی و...
51- ممتاز گشتن اهل حق وآزمون آنها
52- مختار گشتن دوستان خدا وپاکسازی زمین از منافقان
53- گسترش فتنه ها ومسخ
54- گسستن عرب زمام خود را
55- بیعت کودک وامارت طلبی هر صاحب قدرتی
56 - حکمروائی حاکمان بسیار
57- ندای آسمانی به اسم قائم علیه السلام
58 - کشته شدن نفس زکیه
59- کسوف خورشید وماه بطور خلاف عادت
60- سکون خورشید و..
61- صورتی در ماه و...
62- ستاره دنباله دار
63-گرمای شدید
64- به حکومت رسیدن تمام طوایف
65- در گذشت یکی از زمامداران (خلیفه)
66- کشته شدن یکی از خلفا و..
67- بیست وچهار مرتبه باران
68- باران در جمادی الاخر ورجب
69- خروج دابه الارض ودجال و..
سال ظهور
روز ظهور
مکان ظهور
ودایع امامت
فرازهایی از قیام امام مهدی
احادیث اهل سنت
روایات شیعه
جهان در زمان ظهور
یاران امام مهدی
با تو می گویم ای مظلوم تاریخ: ای میراث دار همه پیامبران، ای عصای موسی در مشت، ای نگین سلیمان در انگشت، وای بار غم ایوب بر پشت.
با تو می گویم: ای چو آدم دیدگانت گریان، وچو نوح چشمانت در انتظار فرج نگران.
ای چو موسی از فرعونیان ترسان، وچو یعقوب در فراق عزیزان اشک ریزان، وچو الیاس از قوم خویش گریزان.
ای چو ابراهیم ز کاشانه بدور مانده، واز محبت زن وفرزند دست شسته.
ای زکریا را در کرنش مانند یحیی را در نیایش.
وای یوسف را در زندان رفتن همسان وعیسی را در ناباوری از زنده بودنش توسط یاران. ای ذو القرنین را در چیرگی مانند، وداود را در حکم وفرمان.
وای چکیده والائی های همه پیامبران. ای که شمشیر پیامبر صلی الله علیه وآله را در نیام داری وزبان علی صلوات الله علیه را در کام. صلای مظلومیتت را گر به دریا خوانیم، کویر تفتیده شود، گربه پهن دشت پر گیاه خوانیم، بیابان خشکیده شود.
نوای رنج وشکنجت را گر با بلبلان نغمه خوان گوئیم، مرثیه سر دهند وسرود غم خوانند، وندای اندوهت را گر با قدسیان عالم بالا باز خوانیم جملگی گریان ونالان گردند.
بارحه ای از خشم توفنده است را گر با بادهای صبا گوئیم، تندرسان غریو کشند وصخره ها وکوهها را در هم شکنند.
وبیان کرنشهای شبانه ات را گر با زاهدان پرواپیشه باز خوانیم، سجاده ها برگیرند وسوی مصلای تو خیزند.
با تو می گویم ای مهد ای حماسه دوران: ای چشمه سار جوشان فضیلت، اما یاران ایستاده در کنار برکه ها.
ای اقیانوس بیکران دانش، اما تشنه کامان ناکام.
ای بلندای نیکی، اما نیکو کاران درگیر، ای صلای آزادی، اما انسانها در بند، ای بنده کرنشگر خدا وعابدان چشم به راه مصلی، ای کعبه باطن وپروا پیشگان بدان سو در نیایش یزدان، وای وجه خدا وبندگان آنرا جویان.
ای مهدی ای زورق نجات، ولیکن در گرداب افتادگان از آن در گریز ای گنجینه عطای حق اما مستمندان با در یوزه گدائی بر آستان دگران ای خزانه دانش ایزد، ولی جاهلان کاسه لیس این وآن، ای دست توانای یزدان، اما گرفتاران ثنا خوان اهریمنیان وای چشم بیدار خدای منان، ولیکن کور دلان از آن چشم پوشان ای مهدی، ای عدل منتظر: تو بیا که چشمهای همه نیکان به سوی تو فرو هیخته، تو بیا که در دیدگان همه پاکان برای تو فرو ریخته، وتو بیا که ز شمشیر آخته همه سلحشوران در کرانه تاریخ امید تو زنگارها فرو شسته.
از آن هنگام که خمیره وجودی آدم علیه السلام را سرشتند، بدو یاد ترا آموختند، در آن روز که شهادت سید شهیدان را رقم زدند، به یاد تو خشمهای قدسیان را فرو نشاندند، واز آن زمان که رنج ودرد را برای پیامبران نوشتند، به ترسیم کرانه ای ز ظهورت امیدشان افزودند. ای مهدی، ای یگانه زمان: تو بیا تا شکوفه های بهاری لبخند به روی تو زنند، تو بیا تا کاسه های خون رنگ آلاله ها تبسم به یاد تو کنند، تو بیا تا بلبلان خوش آواز برای تو نغمه سر دهند، وتو بیا تا سبزه زاران به خاطر تو دشتها وهامونها را طراوت بخشند.
چرا که: تو زندگی دگر بار هستی ای، عطر دل انگیز گلهای وجودی، ونور دیدگان در عالم شهودی.
چه بجاست که یزدان را با هوای تو خوانیم وظهورت را آرزو کنیم که: اللهم صلی علیه وقرب بعده وانجز وعده واوف عهده.
بارالها بر او درود فرست ودوریش را نزدیک کن ووعده اش را برسان وبه عهدش وفا فرما.
چشم انداز:
کتاب حاضر ترجمه بخش سوم از کتاب اعیان الشیعه اثر علامه سید محسن الامین می باشد. نگارنده این کتاب از علمای بارز شیعه می باشد که فعالیتهای دینی خویش را در کشور سوریه ولبنان متمرکز ساخته بود.
او در سال 1284 (هـ . ق) دیده بر جهان گشود، وپس از طی مدارج علمی در نجف اشرف رهسپار سوریه ولبنان شد.
او چون ملاحظه کرد که برخی مدارس سوریه در دست مبلغین مسیحی می باشد وفرزندان شیعیان برای تحصیلات خویش ناگزیرند که در این مدارس تحصیل کنند، لذا بر آن شد که مدرسه ای برای شیعیان آن سامان تاسیس نماید.
از این رو پس از تحمل مشکلاتی در این مسیر، دبیرستانی را بنام المدرسه العلویه برای پسران تاسیس کرد، که از نظر طرح وبرنامه با مدارس مسیحی ودولتی برابری می کرد، اضافه بر آنکه از آموزشهای اسلامی نیز برخوردار بود. بر پائی این مدرسه نیازمند ایثارها وفدا کاری ها بود، لذا او به عنوان پیشرو در این راه پر ارزش، منزل شخصی خویش را در اختیار این مدرسه قرار داد، تا کلاسها در منزل او برگزار شود. پس از تاسیس این مدرسه، سید محسن الامین اعلام داشت: کودکان شیعه نباید در هیچ مدرسه ای به جز مدرسه علوی ثبت نام نمایند. وبدین گونه این حرکت ارزشمند شکل وسامانی بخود گرفت.
پس از سر وسامان گرفتن مدرسه اولی، او مدرسه ای را نیز برای دختران تاسیس کرد، که اکنون بیش از نیم قرن از تاسیس این دو مدرسه می گذرد، وشهر دمشق شاهد یک نهضت شیعی در جهت آموزش وپرورش نوجوانان ودختران شیعه آن سامان می باشد.
مرحوم امین چنین عقیده داشت که بهترین راه از بین بردن موهومات، تربیت کردن صحیح خطبا ووعاظ است، از این رو دسته ای از جوانان را تربیت کرد وآنان را بر سر منابر حسینیه ها فرستاد تا مردم را ارشاد نمایند وحقایق اسلامی را بر ایشان بازگو کنند. او در این مورد کتابهائی به رشته تحریر در آورده که از جمله می توان آثار زیر را نام برد:
المجالس السنیة در پنج جلد.
رساله التنزیه والدروس الدینیة.
او در کنار خدمات تربیتی وتلاشهای آموزشی، احساسش بر آن بود که در میان آثار شیعی جای یک دائره المعارف که خدمات شیعیان را معرفی نماید، خالی است. اثری که بتواند تلاشها، از خود گذشتگی ها وحقانیتهای رهروان راه امیر المؤمنین علی علیه السلام را بیان نماید، ونام ونشان آن بزرگان را در خویش جای دهد. لذا تصمیم به نگارش اثری در این زمینه گرفت، به خاطر این هدف مجبور به مسافرتهائی به کشورهای دیگر از جمله ایران، عراق، هندوستان و... شد.
واز هر کتابخانه ای گلهائی را از لابلای سطور انبوه کتابهای موجود در آنجا بیرون کشید، که ثمره آن تلاشها کتاب اعیان الشیعه در 56 جلد می باشد. او کتاب خویش را پس از نگارش مقدمه ای در جهت معرفی اثر، با اثبات حقانیت مذهب تشیع آغاز کرده، ودر این زمینه به نقد وتحلیل نشسته وسخن هر مخالفی را با دلائل علمی وشواهد تاریخ ومنابع روائی پاسخ گفته است. سپس زندگانی امامان معصوم را به رشته تحریر در آورده، وپس از آن به بررسی بزرگان شیعه پرداخته است.
بخشهای گوناگونی از کتاب اعیان الشیعه در کشور ما به زبان فارسی بازگردان شده ودر طول سالهای اخیر قسمتهائی از این کتاب پربار در اختیار صاحب نظران این مرز وبوم قرار گرفته است.
واز آنجا که بخش زندگانی حضرت بقیه الله الاعظم حجه بن الحسن علیه السلام به فارسی بازگردان نشده بود، ما بر آن شدیم که ترجمه این بخش را در اختیار طالبان دانش وبینش قرار دهیم، باشد که بینشمان افزاید وراه بندگی آموزد.
مرحوم سید محسن الامین در کنار دیگر کارهای خویش، اقدام به تاسیس سه موسسه خدماتی اسلامی نیز نمود. که جملگی در جهت رسیدگی به افراد نیازمند تلاش می نمودند.
1- موسسه جمع آوری اعانات برای بینوایان.
2- موسسه تامین هزینه طبابت وخرید دارو برای مستمندان.
3- موسسه حمایت ایتام وکودکان فقراء، وتامین هزینه تحصیلی آنان. او در سال 1371 (هـ . ق) در سن 87 سالگی جهان را بدرود گفت، ودر جوار مرقد دخت امیر مؤمنان زینب کبری سلام الله علیها بخاک سپرده شد.
برای تحقیق بیشتر در زندگی آن مرحوم می توانید به نوشته هائی در این زمینه به ویژه مقاله محمد علی صندوق از نویسندگان دمشق مراجعه نمائید. این مقاله در جلد نخستین کتاب اعیان الشیعه درج شده است. رجب المرجب سال 1406 برابر با 23 فروردین 1364 - تهران.
پیشگفتار:
بسم الله الرحمن الرحیم امام بعد از ابو محمد حسن عسکری، ودوازدهمین ائمه مسلمین وخلفای خدا در عالمین، وسومین محمد از ائمه دین، فرزند ایشان است که همنام رسول خدا وهم کنیه او، فرزند حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام می باشد.
نهی از بردن نام ایشان:
در روایات واخبار بسیاری از بردن نام مبارک حضرتش نهی شده است. مانند روایات زیر:
(لا یحلُّ لکم ذکره باسمه) برای شما حلال نیست که او را به نامش (نشانه اش) یاد کنید.
(لا یحلُّ لکم تسمیته) بر شما روا نیست که نامش (نشانه اش) را بیان کنید.
(لا یحلُّ ذکره باسمه حتَّی یخرج فیملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً) جایز نیست نام (نشانه) ایشان برده شود تا زمانی که ظهور فرماید وزمین را آن گونه که پر از ظلم وستم شده، آکنده از عدل وداد نماید.
(لا یحل لهم تسمیته حتَّی یظهره الله فیملأ الأرض قسطاً وعدلاً) بر ایشان حلال نیست که نامش (نشانه اش) را بیان کنند، تا هنگامی که خداوند او را ظاهر سازد در نتیجه زمین را از عدل وداد پر نماید.
(یحرم علیهم تسمیته وهو سمی رسول الله صلی الله علیه وآله وکنیه) بیان نام (نشانه) وی بر آنها حرام است، واو کسی است که همنام وهم کنیه رسول خداست.
(لا یسمیه باسمه إلاَّ کافر) جز کافر کسی ایشان را به نامش (نشانه اش) نمی خواند.
(لا یری جسمه ولا یسمّی باسمه) وجود مقدسش دیده نشود ونامش (نشانه اش) بیان نگردد.
از حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام در باره نام ایشان سوال شد، فرمودند: (أمَّا اسمه فلا، إنَّ حبیبی وخلیلی عهد إلی أن لا اُحدّث باسمه حتَّی یبعثه الله عزَّ وجلَّ وهو ممَّا استودع الله عزَّ وجلَّ رسوله فی علمه) نامش (نشانه اش) را نمی گویم، چرا که محبوب ودوستم (رسول خدا) به من سفارش نمود که نام (نشانه) او را بیان ننمایم تا اینکه خدای عزَّ وجلَّ او را مبعوث فرماید. ونام (نشانه) او از چیزهائی است که خداوند در علم پیامبرش به ودیعت نهاده است، به این علت است که در اخبار وکلام راویان، از ایشان به نامهای: صاحب، قائم، صاحب الزمان، صاحب الدار، حضرت، ناحیه مقدسه، رجل، غریم، غلام و... یاد شده است. وجز این نامها، به اسم مبارکش تصریح نکرده اند، شیخ مفید رحمه الله می گوید: غریم رمزی بود در بین شیعیان قدیم که منظورشان این لفظ آن بزرگوار بوده است.
واز روی تقیه از آن حضرت این گونه نام می بردند. شیخ صدوق وجمعی دیگر از علمای متقدم، نهی وارد در این احادیث را حمل بر ظاهر آن کرده وفتوا به تحریم تسمیه حجت موعود داده اند.
البته ممکن است آنها را حمل بر کراهت نمود. آنهم بخاطر حکمتی که جز خدای تعالی نمی داند. واین حمل بر کراهت منافاتی با نهی فوق العاده ای که در احادیث از تسمیه آمده - به حدی که آن را برابر تکفیر دانسته -، ندارد.
چرا که این امر در پاره ای از مکروهات دیگر هم وارد شده است. از جمله در حدیثی آمده است: من ترک فرق شعره فرق بمنشار من نار: هر کسی فرق سرش را باز نکند، با گرز آتشین سرش را می شکافند. برخی از احادیث، کراهت تصریح به نام مبارکش را تائید می کنند.
مانند حدیث لوحی که از طرف رسول خدا صلی الله علیه وآله به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها داده شد ودر آن اسامی ائمه وجود داشت. ممکن است دلیل دیگرش به خاطر ترس بر وجود مبارکش در دوران غیبت صغری باشد.
آنچه در برخی توقیعات که از ناحیه مقدسه صادر شده، دلالت بر این معنی دارد.
مانند: (ملعون ملعون من سمّانی فی محفل من الناس) ملعونست ملعونست، کسی که در محفل مردم نام (نشانه) مرا ببرد. (من سمّانی فی مجمع من الناس باسمی فعلیه لعنة الله) هر کس در جمعی از مردم مرا به اسم (نشانه) خودم نام ببرد، لعنت خدا براو باد. واین سخن عثمان بن سعید عمری در پاسخ این سوال که اسم ایشان چیست؟
فرمود: بپرهیزید از اینکه در این باره در نزد مردم سخن بگوئید، زیرا دشمنان تصور می کنند که نسل امامت از بین رفته است (ودر نتیجه به دنبال امام غائب نیستند تا وی را به قتل برسانند).
همچنین از وی درباره اسم امام غائب پرسیدند، او گفت: بر شما حرام است که از این امر بپرسید. این را من از جانب خود نمی گویم، من از طرف خود حلال وحرام نمی کنم بلکه از جانب حضرت می گویم: زیرا در باور سلطان چنین است که حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در گذشته وفرزندی از خود باقی نگذارده است. در صورتی که نام امام فاش شود، به دنبال وی می آیند. پس از خدا بترسید واز این خواسته باز ایستید.
در یکی از توقعیات حضرت مهدی علیه السلام آمده است: (إن دللتم علی الاسم أذاعوا وإن عرفوا المکان دلّوا علیه) اگر شما آنان را بر اسم (نشانه) من آگاه سازید، ایشان آن را فاش می سازند، واگر مکان (من) را بدانند، به سوی آن راه می یابند. در توقیع دیگری بیان شده است: (إن وقفوا علی الاسم أذاعوه وإن وقفوا علی المکان دلّوا علیه) اگر بر اسم (نشانه من) آگاه شوند، آن را منتشر می سازند، واگر به مکان (من) وقوف یابند، به سوی آن دلالت می شوند.
ابو خالد کابلی از امام محمد باقر علیه السلام درباره اسم قائم آل محمد جویا می شود، امام می فرمایند: (سألتنی والله یا أبا خالد عن سؤال مجهد، سألتنی بأمر لو کنت محدّثاً به أحداً لحدَّثتک، وسألتنی عن أمر لو أنَّ بنی فاطمه عرفوه حرصوا علی أن یقطّعوه بضعة بضعة) به خدا قسم ای ابا خالد از امری طاقت فرسا پرسیدی، از چیزی سوال کردی که اگر قبلا به کسی گفته بودم به تو نیز می گفتم، از امری پرسیدی کاه اگر بنی فاطمه (هم) او را می شناختند، دوست داشتند قطعه قطعه اش سازند. منافی با قول به حرمت تسمیه، این حدیث است که او هم نام رسول خدا وهم کنیه ایشان است در این صورت می توان احادیثی که تصریح به تحریم تسمیه دارند را منوط به حکمتی (از جمله خوف وعدم ایمنی از دشمن) دانست.
حال آنکه در هنگام خوف، بین تصریح به نام ایشان ویا اینکه به کنایه بگویند وی همنام رسول خدا است، تفاوتی نیست. ومنافی آن این حدیث است که نام بردن او جایز نیست تا آن هنگام که ظهور نماید. ممکن است بین این دسته های گوناگون روایات را چنین جمع نمود که تصریح به اسم امام عصر علیه السلام مطلقا مکروه است، اما در موردی که این نام بردن در شرایط ترس ونا امنی باشد، تسمیه به تصریح یا کنایه حرام می باشد. با این بیان تنافی اخبار رفع می گردد. خداوند به حقائق امور داناتر است.
میلاد مهدی سلام الله علیه در فجر نیمه شعبان سال 255 در سامرا مقارن با زمان خلافت معتمد عباسی جهان را به نور وجود خویش منور ساخت، شیخ مفید می گوید: پدرش امام حسن عسکری علیه السلام جز آن جناب فرزندی نه آشکار ونه پنهان بجای نگذارد، واو را در خفا واستتار نگهداری فرمود.
آن هنگام که پدر بزرگوارش از دنیا چشم فروبست، پنج سال از عمر شریفش سپری گشته بود. در همان سنین کم، خداوند حکمت وفصل الخطاب (آشنائی به همه زبانها) را به وی عنایت فرمود واو را آیه ونشانه بر عالمیان قرار داد، وخداوند حکمت را بدو بیاموخت کما اینکه از قبل در سن کودکی ظاهری، آن را به یحیای پیامبر آموخت واو را پیشوای مردم قرار داد، ونیز به عیسی بن مریم در گاهواره مقام پیامبری عطا فرمود.
عمر آن امام همام تا زمان ما (زمان مؤلف) که آخر صفر سال 1345 هـ . ق است هزار وهشتاد ونه سال وشش ماه ونیم می باشد. مادر ایشان ام ولد است که به او نرجس خاتون گویند.
او بانوئی گران قدر بود (که به رسم کنیزی از روم به ایران آمد) در روایتی اسم اصلی این مادر فرخنده ملیکه گفته شده است. کنیه آن حضرت همان کنیه رسول خدا صلی الله علیه وآله (ابو القاسم) می باشد. ابوجعفر نیز کنیه دیگر ایشان است. لقب وی، حجت، مهدی، خلف صالح، قائم منتظر وصاحب الزمان می باشد، که مشهورترین آنها مهدی است.
نایبان آن حضرت در زمان غیبت صغری به ترتیب عبارت بودند از: عثمان بن سعید، محمد بن عثمان، حسین بن روح، وعلی بن محمد سمری که تفصیل احوال آنان را به خواست خدای تعالی خواهیم آورد.
نقش خاتم (انگشتری) ایشان به نقل کفعمی: (أنا حجّة الله وخاصَّته) می باشد. شاعر ستایشگر حضرتش، ابن رومی بوده است.
شمائل مهدی:
در سنن، ابو داود می نویسد: او در خلق (به ضمه) شبیه رسول خدا است ولی در خلق (به فتحه) شبیه ایشان نیست. لیکن به روایت نعمانی در کتاب غیبت، حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام فرموده است: (إنَّه یشبه نبیکم فی الخلق والخُلُق) او در خلقت وخلق وخوی شبیه پیامبرتان می باشد. در روایت است که: (علی خدّه الأیمن خال کأنَّه کوکب درّی) بر گونه راستش خال همچون ستاره درخشان است.
در روایت دیگر بیان شده: (کأنَّ وجهه کوکب درّی فی خدّه الأیمن خال أسود) چهره اش در نور افشانی اختری تابناک را ماند که در گونه راستش خالی سیاه است ودر حدیث آمده است: (أفرق الثنایا أجلی الجبهة). میان دندانهای پیشین (حضرتش) فاصله - است و- وپیشانی (حضرتش) پهن وبزرگ -می باشد -.
ونیز در روایت است که: پیشانی بلند ودر (اطراف دو شقیقه کم مو). حضرت امیر علیه السلام در توصیف ایشان فرموده است: (إنَّه شاب مربوع القامة، حسن الوجه والشعر یسیل شعره علی منکبیه، ویعلو نور وجهه سواد شعر لحیته ورأسه، أجلی الجبین، أقنی الأنف، ضخم البطن، بفخده الیمنی شامة، أفلج الثنایا) او جوانی است با قامتی متوسط وسیمائی دلربا.
مویش بر دو کتفش آویزان است. نور چهره اش بر سیاهی موی محاسن وسرش غلبه دارد. بر ران راستش خالی است وبین وبین دندانهای پیشین وی فاصله وجود دارد. امام محمد باقر علیه السلام در ذکر شمائل فرزندش مهدی بیان می دارد: (مشوب حمرة، غائر العینین، مشرف الحاجبین، عریض ما بین المنکبین، برأسه حزار وبوجهه أثر) رنگ چهره اش به سرخی می گراید، چشمانش در چهره فرو رفته، ابروانش برجسته، ومیان دو شانه اش پهن است، در سرش (در ریشه موهایش) بسامن سبوس (شوره) وجود دارد ودر صورتش ویژگی (خاص) است.
صبای مصری در کتاب اسعاف الراغبین می نویسد: جوانی است سیاه مژگان (یا سیاه چشم) با ابروئی پیوسته بینی ای کشیده، محاسنی پر پشت، ودو خال که یکی بر گونه راست ودیگری بر دست راستش قرار داد. در الفصول المهمه اثر ابن صباغ نیز آمده که رنگ اندام وسیمای مهدی گندمگون است.
در آینده حدیث امام رضا علیه السلام را خواهیم آورد که می فرماید امام عصر به هنگام ظهور، سنی کهن دارد ولی در منظری جوان آشکار می شود به حدی که وی را چهل ساله یا کمتر تصور می نمایند.
خلق وخوی مهدی:
از مجموعه اخبار که ذکر خواهیم نمود ودیگر روایات عامه وخاصه بدست می آید که امام عصر ارواحنا الفداه در خلق وخو شبیه رسول خدا صلی الله علیه وآله می باشد. این روایات حکایت از آن دارند که وی از خاندان پیامبر اکرم وهم نام ایشان می باشد. وخداوند امر ظهور وی رادر یک شب اصلاح می فرماید.
در هنگام ظهور، بر سرش پاره ابری است که بر آن ملکی فریاد می زند: این مهدی خلیفه خداست، دست از فرمانش برندارید. مردم طاعتش را گردن می نهند ومحبت وولای او را در سراسر وجودشان به جریان در می آورند.
خداوند او را با سه هزار تن از ملائکه یاری می کند.
شیخ محیی الدین ابن عربی می گوید: دشمنانش در زمان ظهور، فقهای مقلد هستند که از ترس شمشیر وتمایل به آنچه نزد اوست، تن به فرمانش می دهند.
چگونگی ولادت با سعادت مهدی آل محمد:
شیخ صدوق در کمال الدین، کلینی در کافی وشیخ طوسی در کتاب الغیبه با الفاظ مشابه ونزدیک به هم از بشر بن سلیمان برده فروش که از نسل ابوایوب انصاری ویکی از دوستان امام دهم ویازدهم، وهمسایه ایشان در سامرا بود، روایت می کند که گفت: مولایم ابو الحسن هادی علیه السلام مسائل بنده فروشی را به من آموخت من جز به اجازه ایشان خرید وفروش نمی کردم واز موارد شبهه ناک اجتناب می ورزیدم تا اینکه شناختم در این باره کامل شد وفرق بین حلال وحرام را به خوبی دریافتم.
شبی کافور خادم به نزدم آمد وگفت: مولای ما ابو الحسن علی بن محمد عسکری تو را فرا خوانده است. من خدمت ایشان رسیدم، به من فرمود: ای بشر، تو از اولاد انصار هستی، ولایت ائمه پیوسته میان شما بوده وفرزندانتان ان را به ارث می برند. شما مورد اعتماد ما اهل البیت هستید.
من می خواهم تو را به فضیلتی مشرف گردانم که بدان بر دیگر شیعیان در دوستی - به ما خاندان - پیشی جوئی - تو را - به سری آگاه گردانم وبرای خرید کنیزی به تو ماموریت دهم. آنگاه نامه ای به خط رومی نوشت وآن را با مهرش ممهور نمود وبه همراه دویست وبیست دینار به من داد وفرمود: اینها را بگیر وبه بغداد برو ودر ظهر فلان روز در معبر رود فرات حاضر شو. چون کشتی های حامل اسراء نزدیک شوند، بیشتر خریداران که فرستادگان اشراف بنی عباس وجمعی از جوانان عرب هستند، دور آنها را می گیرند.
پس در این موقع عمر بن یزید برده فروش را در تمام روز از دور زیر نظر گیر، تا اینکه کنیزی به اوصاف چنین وچنان که دو پارچه لباس حریر پوشیده وروی خود را مستور می دارد واز دسترس خریداران حفظ می نماید، برای فروش بیرون آورد. تو می شنوی که او از پس پرده نازکی به زبان رومی می نالد.
بدان که او برهتک پوشش خود تاسف می خورد وناله می زند. یکی از خریدارها می گوید: من او را به سیصد دینار می خرم زیرا که عفتش رغبت مرا به وی زیاد نموده است. در جوابش به زبان عربی می گوید: اگر در لباس سلیمان بن داود وکرسی سلطنت او جلوه کنی، من به تو رغبتی ندارم پس بیهوده مال خود را تلف مکن.
برده فروش می گوید: چاره چیست من مجبورم تو را بفروشم.. آن کنیز گوید که چرا عجله می کنی، باید در انتظار خریداری باشی که قلب من به او ووفا وامانت وی آرام گیرد. در این هنگام نزد بنده فروش برو وبه او بگو: من همراهم نامه سربسته یکی از اشراف هست که آن را به خط رومی نوشته وکرم ووفا وشرافت وسخاوت خود را در آن وصف نموده است.
نامه را به او نشان ده تا در آن نظر افکند ودر اخلاق نویسنده آن اندیشه نماید. اگر به او مایل شد ووی را پسندید، وتو نیز راضی شدی، من وکیلم که او را بخرم.
بشر گوید: تمام دستورات آقایم ابو الحسن علیه السلام را انجام دادم. چون نگاه کنیز به نامه افتاد، بشدت گریست. آن گاه به برده فروش گفت: مرا به صاحب این نامه بفروش. سپس سوگند شدید یاد نمود که اگر از فروش به صاحب نامه خودداری نماید، خود را خواهد کشت. من مدتی در مورد بهای او با فروشنده گفتگو کردم تا به همان مبلغی که امام به من داده بود، راضی گشت. پس درمها را به وی دادم وکنیز را با روی شاد وخندان از او گرفتم ووی را به حجره ام در بغداد بردم.
چون به آنجا رسیدیم، وارد شد ونامه امام را از جامه اش بیرون آورد وبوسید. آن را روی دیدگان وگونه هایش می کشید وبر بدن خود می مالید. به او گفتم: عجبا، تو نامه ای را می بوسی که نویسنده اش را نمی شناسی گفت: ای درمانده کم معرفت به مقام اولاد پیامبران، گوش به من ده ودل سوی من دار. من ملیکه دختر یشوعا، پسر قیصر پادشاه روم هستم.
مادرم از فرزندان حواریین است که نسبش به شمعون وصی حضرت مسیح علیه السلام می رسد. بگذار برای تو داستان عجیبی را نقل کنم: جدم قیصر می خواست مرا در سن سیزده سالگی به ازدواج برادر زاده اش در آورد، در قصرش سیصد نفر از نسل حواریون وکشیشان ورهبانان، هفت صد نفر از اشراف وبزرگان وچهار هزار تن از فرماندهان لشگر وسران عشایر را گرد آورد. آن گاه تخت زیبائی که آراسته به انواع جواهرات قیمتی بود، بر روی چهل پایه مستقر نمود. چون برادر زاده اش بر بالای تخت قرار گرفت، صلیبها را بر افراشتند واسقف ها به دعا برخاستند وانجیلها را گشودند.
به یکباره صلیبها از بلندی به زمین فرو ریختند وستونهای تخت از جا در رفتند. آنکه بر بالای تخت نشسته بود، سر نگون شد وبیهوش گردید. رنگ رخسار اسقف ها دگرگون شد واندامشان به لرزه در آمد.
اسقف اعظم به جدم گفت: پادشاها، ما را از ملاقات این امور منحوس که نشانه زوال این دین است، معاف بدار. جدم نیز به شدت این را به فال بد گرفت وبه کشیشها گفت: پایه ها را بر پا کنید وصلیب ها را بالا ببرید وبرادر این بخت برگشته وبیچاره را بیاورید تا این دختر را به وی تزویج نمایم، تا نحوست وی را به سعادت این دفع کنم. چون چنین کردند، همان پیشامد قبلی تکرار شد. مردم پراکنده گردیدند وجدم پریشان واندوهناک برخاست.
اما من در همان شب خواب دیدم که حضرت مسیح وشمعون وجمعی از حواریون در قصر جدم جمع شدند ودر محلی که جدم تخت وبارگاه را بر افراشته بود، منبری از نور نصب کردند که بلندای آن سر به آسمان کشیده بود. حضرت محمد صلی الله علیه وآله، داماد ووصیش، وتعدادی از فرزندانش (ائمه علیهم السلام) داخل شدند، پس حضرت مسیح علیه السلام به پیشباز آمد ودست در گردن مبارک آن حضرت انداخت، حضرت محمد صلی الله علیه وآله فرمود: ای روح الله، من آمده ام تا از جانشین تو شمعون، دخترش ملیکه را برای این فرزندم خواستگاری نمایم. وبا دستش به حضرت ابی محمد علیه السلام، فرزند صاحب همین نامه، اشاره نمود.
حضرت مسیح علیه السلام نظری به شمعون افکند وگفت: شرافت به تو روی آورده، میان خود وآل محمد صلوات الله علیهم پیوند خویشاوندی برقرار ساز. گفت: موافقم پس حضرت محمد صلی الله علیه وآله بر فراز آن منبر رفت، خطبه عقد را خواند ومرا به ازدواج فرزندش در آورد. حضرت مسیح وفرزندان حضرت محمد وحواریون گواهی دادند. چون از خواب برخاستم، از بیم جان خود، این رویا را برای پدر وجدم نقل نکردم.
سینه ام آکنده از محبت ابی محمد علیه السلام شد تا آنجا که از خوردن وآشامیدن افتادم وبه بیماری شدیدی دچار شدم. در شهرهای روم پزشکی نماند مگر اینکه جدم او را بر بالبینم حاضر ساخت وقتی که مایوس گردید، به من گفت: ای نور چشمم، آیا به چیزی میل داری؟ گفتم: ای جدم، اگر شکنجه را از سرای مسلمان که در زندان تو بسر می برند برداری وبر آنها تصدق فرمائی، امید دارم که حضرت مسیح ومادرش به من عافیت وسلامتی دهند. پس این کار را انجام داد.
من در اظهار سلامتی خود جدیت نمودم واندکی طعام خوردم. او خشنود گردید واسیران را عزت واحترام کرد. بعد از چهارده شب، سرور زنان حضرت فاطمه سلام الله علیها را در رویا دیدم. همراه او، حضرت مریم وهزار حوری بهشتی بودند.
حضرت مریم گفت: این سیده النساء مادر همسرت ابی محمد است، دامنش را بگیر ودر پیشگاهش به زاری پرداز واز امتناع ابی محمد به دیدارت شکوه نما. من چنین کردم. او فرمود: فرزندم هیچ گاه به دیدار تو که مشرک به خدا هستی، نمی آید. این خواهرم مریم است که از دین تو بیزاری می جوید.
پس شهادتین را بر زبان جاری ساز تا از طریق شرک خارج گردی چون شهادت به یگانگی خداوند واقرار به رسالت خاتم الانبیاء را بر زبان جاری ساختم حضرت فاطمه مرا در آغوش گرفت. جانم معطر گشت. آن گاه فرمود: در انتظار دیدار با ابی محمد باش. چون شب آینده فرا رسید، ابی محمد علیه السلام را مشاهده نمودم.
به وی گفتم: ای محبوب جانم، از من روی برتافتی پس از آنکه متوجه شدم معالجه جانم به دوستی ومحبت توست. فرمود: عدم دیدار من به لحاظ شرک تو بود.
اکنون که اسلام آورده ای، هر شب مرا خواهی دید، تا اینکه خداوند ما را در عیان به هم رساند. پس دیدار وی از من قطع نگشت تا به امروز. بشر گوید، بدو گفتم: چگونه در خیل اسیران در آمدی؟ گفت: شبی ابومحمد علیه السلام به من گفت: جدت در فلان روز لشکری به پیکار مسلمین می فرستد، تو نیز در حالی که لباس خادمان در برداری، به آنان ملحق شو. واقعه چنان شد که فرموده بود. من نیز چنان کردم.
مسلمانان بر ما فائق گردیدند وامر من چنان شد که شاهد هستی. در آن میان کسی اطلاع نیافت که من دختر قیصر روم می باشم. پیر مردی که من در سهم غنیمت به او تعلق یافتم، از اسمم پرسید. خود را معرفی نکردم وبدو گفتم: نرجس. گفت: این نام کنیزان است. بشر گوید، به وی گفتم: عجبا، تو از بلاد روم هستی وزبان عرب می دانی؟ گفتم (گفت): - بخاطر - محبت جدم بدان دست یافتم، او وسائل یاد گیری وآداب ومعارف را برایم فراهم ساخت.
زن مترجمی که زبان عرب وفرنگ را خوب بلد بود، برگزید تا عربی را به من بیاموزد. بشر گوید: هنگامی که بر مولایم ابی الحسن علیه السلام وارد شدم. امام به وی فرمود: (کیف أراک الله عزّ الإسلام وشرف محمّد وأهل بیته) چگونه خداوند عزت اسلام وشرف پیامبر واهل بیتش را به تو نمایاند؟ - او - عرض کرد: چگونه وصف کنم برای شما ای فرزند رسول خدا که تو بهتر از من می دانی امام فرمود: (فإنّی اُحبّ أن اُکرمک فأیما أحبُّ إلیک عشرة آلاف درهم أم بشری لک بشرف الأبد) مایلم به تو عنایتی کنم، کدام یک برای تو بهتر است: ده هزار درهم یا بشارت به عزت وشرف جاودانی؟
عرض کرد: بشارت به شرف را می خواهم. فرمود: (فابشری بولد یملک الدین شرقاً وغرباً ویملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً) بشارت باد تو را به فرزندی که سیطره حکومتش شرق وغرب عالم را فرا گیرد، وزمین را پر از عدل وداد می نماید همان گونه که از ظلم وستم آکنده شده باشد. عرض کرد: این فرزند از کیست؟
فرمود: (ممَّن خطبک رسول الله صلی الله علیه وآله وهل تعرفینه؟) از آن کی است که حضرت رسول خدا صلی الله علیه وآله تو را برای وی خواستگاری نمود. آیا او را می شناسی؟ عرض کردم: آیا از آن هنگام که به دست سیده النساء سلام الله علیها اسلام آوردم، شبی را بدون دیدارش بسر برده ام؟ پس - آن حضرت - فرمود: (یا کافور اُدع أختی حکیمة) ای کافور خواهرم حکیمه را بخوان.
چون حکیمه وارد گردید، - حضرتش به او - فرمود: (ها هیه) این همان است. حکیمه او را مدتی طولانی در آغوش گرفت واز دیدارش مسرور گشت. آن گاه حضرت ابو الحسن علیه السلام به وی فرمود: (یا بنت رسول الله خذیها إلی منزلک وعلّمیها الفرائض والسنن فإنَّها زوجة أبی محمّد واُمّ القائم علیه السلام) ای دختر رسول خدا او را به خانه خود ببر وواجبات وسنتها را به وی بیاموز، که او همسر ابی محمد، ومادر قائم است. علی بن حسین مسعودی در اثبات الوصیه لعلی بن ابی طالب علیه السلام گوید: راویان موثق از مشایخ حدیث برای ما روایت کرده اند که نزدیکی از خواهران ابی الحسن علی بن محمد هادی علیه السلام جاریه ای بود به نام نرجس. در خانه اش تولد یافت وتحت نظر وی به رشد وکمال رسید.
یکبار ابو محمد حسن عسکری علیه السلام وارد آن خانه شد. چون چشمش به او افتاد، در شگفت شد. عمه آن جناب به وی عرض کرد: می بینم که به وی نگری؟ حضرتش که درود وتوجه خدا بدو باد فرمود: (إنّی ما نظرت إلیها إلاَّ متعجّباً، أمَا إنَّ المولود الکریم علی الله جلَّ وعلا یکون منها) من به وی نظر نکردم مگر از روی شگفتی واعجاب. از او فرزندی پدید خواهد آمد که نزد خداوند ارج وقرب بسیار دارد. سپس حکیمه را گفت که از پدرش ابا الحسن علیه السلام اجازه نرجس را برای حضرتش بگیرد.
همچنین شیخ صدوق در اکمال الدین به سند خود از مطهری، از حکیمه دختر امام محمد جواد علیه السلام نقل می کند که گفت: نزد من جاریه ای بود به نام نرجس فرزند برادرم (یعنی امام حسن عسکری) او را مشاهده نمود وبه وی خیره گشت. گفتم: مولایم اگر به او تمایلی دارید، وی را به خدمت شما بفرستم.
فرمود: (لا یا عمة لکن أتعجَّب منها، سیخرج منها ولد کریم علی الله عزَّ وجلَّ الذی یملأ الله به الأرض عدلاً وقسطاً کما ملئت جوراً وظلماً) نه عمه، این نگاه از روی شگفتی بود. بزودی از او فرزندی به دنیا می آید که نزد خدای صاحب عزت وجلال بس گران مایه است. خداوند به او زمین را آکنده از عدل وداد می سازد همان گونه که از ستم وبیداد پر شده باشد. گفتم: او را نزد شما بفرستم؟ فرمود: از پدرم اجازه بگیر.
به این منظور به منزل ابی الحسن علیه السلام رفتم. قبل از آنکه لب به تکلم بگشایم، امام فرمود: (یا حکیمة ابعثی بنرجس إلی ابنی أبی محمّد) حکیمه، نرجس را نزد فرزندم ابو محمد بفرست. گفتم: مولایم، من به همین منظور خدمت شما آمدم. فرمود: (یا مبارکة إنَّ الله تبارک وتعالی أحبّ أن یشرکک فی الأجر) ای مبارکه وصاحب برکت، خدای تبارک وتعالی دوست دارد که تو در این اجر بهره مند باشی. پس برگشتم ونرجس آن معدن عفاف را آراستم وبه نزد ابو محمد علیه السلام فرستادم. زمان گذشت، تا اینکه حضرت هادی در گذشت وفرزندش ابو محمد منصب امامت را عهده دار گردید.
من پیوسته همانند زمان پدرش به خدمت آن امام مطهر می رسیدم.
روزی نزد نرجس رفتم. او در حالی که می خواست کفشهایم را در آورد، گفت: ای بانوی بزرگ من، اجازه دهید کفشهایتان را در آورم. من گفتم: تو بانو وصاحب من هستی، تو را نرسد که خدمت من کنی وکفش را از پایم در آوری. بلکه این من هستم که باید به دیده منت خدمت گزار تو باشم. چون امام حسن عسکری علیه السلام این سخن را بشنید، به من فرمود: (جزاک الله خیراً یا عمة) ای عمه، خدا به تو جزای خیر دهد. وتا غروب آفتاب در خدمت وی بودم.
پس به کنیز خود گفتم که جامه هایم را بیاورد تا بروم. حضرت فرمود: (یا عمّتاه بیتی اللیلة عندنا فإنَّه سیولد اللیلة المولود الکریم علی الله عزَّ وجلَّ الذی یحیی الله به الأرض بعد موتها) عمه جان، امشب را نزد ما بمان که در این شب مولودی پا به عرصه گیتی می نهد که نزد خداوند صاحب عزت وجلال، ارج وقدر بسیار دارد، او کسی است که خداوند بوسیله اش زمین را بعد از مردنش، زنده می سازد. پرسیدم: مادرش کیست؟
فرمود: نرجس. عرض کردم: فدایت شوم، به خدا سوگند که من اثری از بارداری در وی نمی بینم، فرمود: (هو ما أقول لک) امر همانست که به تو می گویم. نزد نرجس رفتم. پس از اینکه سلام نمودم ونشستم، جلو آمد که کفش از پایم در آورد وگفت: بانوی من، امشب در چه حالی هستید؟ گفتم: نه، بلکه تو بانوی من هستی وخاتون ما می باشی.
او کلام مرا انکار نمود وگفت: جریان چیست عمه جان؟ گفتم: دخترم، خداوند امشب پسری به تو خواهد داد که در دنیا وآخرت آقا وبزرگ می باشد. با گفتن این سخن، او شرمزده گشت. سپس حضرت امام حسن عسکری علیه السلام به من فرمود: (إذا کان وقت الفجر یظهر لک بها الحبل لأنَّ مثلها مثل اُمّ موسی لم یظهر بها الحبل ولم یعلم بها أحد إلی وقت ولادتها لأنَّ فرعون کان یشقّ بطون الحبالی فی طلب موسی وهذا نظیر موسی) در طلیعه فجر، آثار جنین برای تو ظاهر خواهد شد.
مثل او همچون مادر موسی است که تا هنگام ولادت اثر جنین بروی ظاهر نشد، واحدی بر حال او مطلع نگردید. این بدان خاطر بود که فرعون شکم زنان حامله را می شکافت تا به موسی علیه السلام دست یابد. این فرزند هم شبیه موسی است. حکیمه گوید: چون از نماز عشا فراغت یافتم، افطار نمودم ودر بستر آرمیدم در دل شب برای نماز بپا خاستم.
نماز را به پایان رسانیدم. نرجس هنوز در خواب بود واثری در وی مشاهده نمی شد. بعد آن به تعقیبات نماز پرداختم. نرجس بیدار شد، نماز خواند وسپس خوابید. بر من شک وتردید عارض شد. ابو محمد علیه السلام از حجره خود صدا زد: (لا تعجلی یا عمّة فإنَّ الأمر قد قرب) عجله مکن ای عمه، امر به تحقیق نزدیک است. من شروع کردم به خواندن سوره سجده ویس. در این هنگام ناگاه او هراسان از خواب پرید.
من به سوی او جستم ونام خدا را بر وی بردم وگفتم: آیا چیزی حس می کنی؟ گفت: آری گفتم: جان ودلت را آرام دار. سپس میان من واو جدائی افتاد. من توسط هشدار مولایم به خود آمدم. پارچه را از - روی - حضرتش کنار زدم. دیدم نوزادی سر به زمین سائیده وبه سجده رفته است.
او را به سینه چسبانیدم. مشاهده کردم که پاک وپاکیزه است. ابو محمد مرا صدا نمود که ای عمه، فرزندم را بیاور.
او را به نزدش بردم. دستش را زیر دو ران وپشتش گذاشت ودو پایش را بر سینه خود جا داد وزبانش را در دهان او نهاد ودو دستش را بر دو چشم ودو گوش ومفاصل او مالید، سپس فرمود: (تکلَّم یا بنی) پسر جانم سخن بگو.
نوزاد لب به تکلم گشود: (أشهد أن لا إله إلاَّ الله وحده لا شریک له وأشهد أنَّ محمّداً رسول الله صلَّی الله علیه وآله) ثمّ صلَّی علی أمیر المؤمنین وعلی الأئمّه إلی أن وقف علی أبیه ثمّ أحجم.
شهادت می دهم که شیدا کننده ای جز آنکه همه در او شیدایند وجود ندارد وشهادت می دهم که محمد فرستاده خداست. سپس بر امیر المؤمنین ودیگر ائمه صلوات فرستاد تا اینکه به پدرش رسید. بعد از آن لب از کلام فرو بست.
چون صبح نمودم، برای عرض سلام خدمت حضرت عسکری رسیدم، اما سیدم را ندیدم. گفتم: فدایت شوم، سیدم چه شد؟ فرمود: (استودعناه الذی استودعته اُمّ موسی) او را به آن کس سپردیم که مادر موسی فرزندش را به او سپرد. روز هفتم که فرا رسید، خدمت امام رفتم. فرمود که فرزند را بیاور. مجددا همان کار را در مورد وی انجام داد وسپس زبان خود را داخل دهانش نمود گوئی شیر یا عسل به وی می دهد. بعد از آن فرمود: (تکلَّم یا بنی) فرزندم سخن بگو.
نوزاد شروع به گفتن شهادتین وصلوات بر ائمه تا پدر امجدش نمود. بعد از آن این آیه را تلاوت فرمود: (وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ * وَنُمَکنَ لَهُمْ فِی الأرْضِ وَنُرِی فِرْعَوْنَ وَهامانَ وَجُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یحْذَرُونَ).
همچنین شیخ صدوق در کمال الدین روایت نموده که به میمنت این میلاد خجسته، امام حسن عسکری امر فرمود که ده هزار رطل نان وده هزار رطل گوشت میان شیعیان ومستمندان تقسیم نمایند، وهمچنین گوسفندی را عقیقه نمود.
غیبت امام عصر ونایبان خاص ایشان:
برای حضرت مهدی دو غیبت است، یکی صغری ودیگر کبری. در این مورد روایاتی از ائمه اطهار علیهم السلام وارد شده است. غیبت صغری: غیبت صغری، از میلاد امام تا وفات نایب چهارم وانسداد نیابت خاصه می باشد. در این مدت هفتاد وچهار سال سفرائی رابط میان ایشان وشیعیان بودند که امام را ملاقات می کردند - وچه بسا دیگرانی هم بودند که حضرتش را دیدار می کردند - وبه خدمتش شرفیاب می شدند، وتوقیعاتی از حضرتش در پاسخ مسائل مختلف ومباحث گوناگون برای شیعیان حضرتشان از طریق ایشان بدانان می رسید. غیبت کبری: غیبت کبری، بعد از غیبت صغری است وتا زمانی می باشد که حضرتش با شمشیر قیام کند. در برخی از توقیعات آمده است که در غیبت کبری کسی امام را نمی بیند وهر کس تا قبل از خروج سفیانی وصیحه آسمانی ادعای رویت نماید، کذاب است.
در روایات دیگرآمده است که امام هر ساله در مراسم حج شرکت می کند. مردم را می بیند ومی شناسد ولی مردم ایشان را می بیند ونمی شناسند. سفرا ونواب زمان غیبت صغری که رابط بین امام وشیعیان بودند، چهار تن هستند:
ابو عمرو عثمان بن سعید عمری:
عمری به فتح عین وسکون میم از بنی اسد بود. او منسوب به جد مادریش جعفر عمری می باشد. گفته شده که حضرت حسن عسکری امر به مخفف نمودن کنیه اش (ابو عمرو) دادند، از این رو به عمری مشهور شد. لقب دیگر او عسکری است که به سبب سکونتش در لشگرگاه سامراء می باشد. به وی سمان نیز می گویند، زیرا خرید وفروش روغن می کرد تا بر امر نیابت وارتباط با امام پوشش نهد. شیعیان چون می خواستند مال واجبی را نزد حضرت ابو الحسن عسکری علیه السلام فرستند، ابو عمرو آن را در ظرفهای روغن جای می داد ومخفیانه وترسان نزد حضرت می برد.
او در ابتدا از طرف امام هادی سلام الله علیه وکیل حضرتش بود. بعد، این منصب را نزد امام حسن عسکری علیه السلام وسپس نزد امام عصر علیه السلام حفظ کرد. امام هادی علیه السلام درباره وی گفته است: (هذا أبو عمرو الثقة الأمین ما قاله لکم فعنّی یقوله وما أدّاه إلیکم فعنّی یؤدیه) این ابوعمرو موثق درست کردار است. هر آنچه گوید، از جانب من گفته، وهر چه به شما رساند، از طرف من رسانده است. یکی از اصحاب از حضرتش می پرسید که برای چه کسی کار کنم واز چه کسی مبانی دینی را بگیرم وبه سخن چه کسی روی آورم؟ امام علی نقی علیه السلام فرمود: (العمری ثقتی فما أدّی إلیک فعنّی یؤدّی وما قال لک فعنّی یقول فاسمع له وأطع فإنَّه الثقة المأمون) عمری مورد اطمینان من است، هر چه به تو رساند، از جانب من است وهر چه به تو گوید از طرف من می باشد.
پس سخنش را گوش فرا ده ومطیع اوباش که فرد وثق امینی است. امام حسن عسکری علیه السلام نیز در باره شان ومقام او - بعد از وفات پدرشان امام هادی - اظهار داشته اند: (هذا أبو عمرو الثقة الأمین ثقة الماضی وثقتی فی المحیا والممات فما قاله لکم فعنّی یقوله وما أدّاه إلیکم فعنّی یؤدیه) این ابو عمرو موثق درست کردار است، مورد وثوق امام گذشته ومورد اطمینان من در حیات ومرگم می باشد. هر چه به شما گوید، از جانب من گفته، وهر چه به شما رساند، از طرف من رسانده است. در روایتی آمده است که چهل تن از شیعیان خاص حضرت عسکری علیه السلام خدمت ایشان رسیدند ودر مورد امام بعد پرسیدند، (امام به اندرون رفتند و) پسر بچه ای همانند قرص قمر که شبیه ترین مردم به حضرت ابا محمد بود، آوردند.
سپس فرمودند: (هذا إمامکم من بعدی وخلیفتی علیکم أطیعوه ولا تتفرَّقوا من بعدی فتهلکوا فی أدیانکم. ألا وإنَّکم لا ترونه بعد یومکم هذا حتَّی یتمّ له عمر فاقبلوا من عثمان بن سعید ما یقوله وانتهوا إلی أمره واقبلوا قوله فهو خلیفه إمامکم والأمر إلیه) این امام شما بعد از من وجانشین من بر شماست. از او اطاعت نمائید وپس از من به تفرقه نگرائید که دینتان را بر باد داده وبه هلاکت می افتید. آگاه باشید که بعد از امروز دیگر او را نخواهید دید، تا اینکه دوران (غیبت) وی به نهایت رسد.
هر آنچه عثمان بن سعید می گوید، پذیرا باشید، امرش را گردن نهید وسخنش را قبول کنید که او جانشین امامتان است وامر (نمایندگی وی) به عهده اوست. عثمان بن سعید در آن علو درجه ای قرار داشت که در هنگام غسل امام حسن عسکری حاضر شد وعهده دار تمام کارهای حضرتش بود ودر کفن وحنوط ودفن آن حضرت ماموریت داشت.
شیخ طوسی در کتاب غیبت در مورد وی می نویسد: توقیعات صاحب الامر علیه السلام توسط او وفرزندش محمد به شیعیان وخواص پدرش می رسید. این توقیعات شامل اوامر ومنهیات امام وپاسخ مسائل شیعیان بود. دست خط توقیعات عینا مشابه دست خط نامه های زمان امام حسن عسکری بود. شیعیان بر عدالت هر دویشان اتفاق نظر دارند.
پس از در گذشت عثمان بن سعید فرزندش محمد او را غسل داد ودر قسمت غرب مدینه السلام در خیابان میدان در جهت قبله مسجد الذربه دفن نمود. که به جایگاه قبر که در خانه تنگ وتاریک است، وارد می شوند وما آشکارا از هنگام فرود به بغداد در سال 408 تا 430 او را زیارت می کنیم سپس آنجا را ابومنصور بن فرج باز سازی کرد وقبر به صورت نیکوئی در آمد وبر بالای آن ضریحی در زیر سقفی قرار داد. همسایگان محل به زیارت او می آیند واز وی تبرک می جویند.
گویند که او مردی صالح بوده ونیز مشهور است که برادر رضاعی امام حسین علیه السلام می باشد، واز حقیقت امر خبر ندارند. وآن همینطور است تا الان که سال چهارصد وچهل وچهار (444) می باشد.
ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید عمری:
شیخ طوسی در کتاب غیبت از هبه الله بن محمد، واو از مشایخ خود نقل می کند: شیعیان (بعد از وفات امام حسن عسکری) بر عدالت عثمان بن سعید اتفاق نظر داشتند. او بعد از خود، به امر حضرت ولی عصر، فرزندش محمد را به سفارت ونیابت گمارد. بر عدالت ووثاقت وامانت ابی جعفر نیز شیعیان متفق القول هستند واین از فرمایش امام عسکری علیه السلام نشات می گرفت که خصائص والا را در مورد او تائید نموده ووی را به عنوان نماینده فرزند خود، حجت بن الحسن علیه السلام معرفی کرده بود.
توقیعات امام که رهگشای شیعیان در مشکلاتشان بود، توسط او با همان دست خط زمان پدرش به پیروان اهل بیت می رسید. شیخ طوسی در جای دیگر بیان می دارد که پس از درگذشت ابو عمر عثمان بن سعید فرزندش ابو جعفر محمد بن عثمان مقام او را در اختیار گرفت. این بنابر نص امام عسکری علیه السلام بود که فرموده بود: (اشهدوا علی أنَّ عثمان بن سعید العمری وکیلی وأنَّ ابنه محمّداً وکیل ابنی مهدیکم) شاهد باشید که عثمان بن سعید عمری وکیل من است وفرزندش محمد، وکیل فرزندم مهدی شما می باشد. ودر محل دیگر به یکی از اصحابش فرمود: (العمری وابنه ثقتان فما أدّیا إلیک فعنّی یؤدّیان وما قالا لک فعنّی یقولان فاسمع لهما وأطعهما فإنَّهما الثقتان المأمونان) عمری وفرزندش موثق ومورد اطمینان می باشند.
هر چه به تو رسانند، از جانب من رسانده اند، وهر چه گویند، از طرف من گفته اند. پس به سخن این دو گوش ده وفرمانشان را پذیرا باش که موثق درست کردار هستند.
ابو جعفر محمد بن عثمان کتابهائی در فقه نگاشته است، که احادیث آنها را از حضرت امام حسن عسکری وحضرت صاحب علیهما السلام روایت نموده است. برخی روایات آن کتابها را از پدرش، واو از حضرت عسکری واز حضرت هادی علیهما السلام نقل کرده است.
از جمله این کتابها، کتاب الاشربه می باشد. از محمد بن عثمان نقل شده است که گفت: والله إنَّ صاحب هذا الأمر لیحضر الموسم کلّ سنة یری الناس ویعرفهم ویرونه ولا یعرفونه. به خدا سوگند، صاحب الامر علیه السلام هر سال در مراسم حج شرکت می نماید. مردم را می بیند ومی شناسد، اما آنها او را می بینند ونمی شناسند.
به وی گفته شد که آیا حضرت ولی عصر را دیده ای؟ گفت: نعم، وآخر عهدی به عند بیت الله الحرام وهو یقول: اللّهمّ أنجز لی ما وعدتنی. آری، آخرین بار ایشان را در کنار خانه خدا مشاهده نمودم که می فرمود: الها وعده ای را که به من داده ای، به انجام رسان. وهمچنین می گوید: رأیته صلوات الله علیه متعلّقاً بأستار الکعبة فی المستجار وهو یقول: اللّهمّ انتقم بی من أعدائک.
ایشان را که توجه خدا بر او باد دیدم که در مستجار به پرده کعبه آویخته بود ومی فرمود: الها به وسیله من از دشمنانت انتقام بگیر. یکبار یکی از دوستان محمدبن عثمان بر وی وارد شد، مشاهده کرد در برابرش تابلوئی است که بر آن آیاتی از قرآن ودر حاشیه اش اسامی ائمه علیهم السلام را می نگارد.
از وی جویای مطلب شد، اظهار داشت: این برای آن است که در قبرم بگذارند. اکنون از آن فراغت یافته ام وهر روز وارد قبر می شوم وآن جزء قرآن را می خوانم. چون فلان روز از فلان ماه در فلان سال فرا رسد، به سوی خدا رهسپار می گردم ودر آن قبر آرام می گیرم. وهمانطور شد که گفته بود. حکایت شده که او قبری برای خود حفر نمود واظهار داشت: مامور شده ام که امور خود را جمع نمایم. که بعد از دو ماه در گذشت.
محمد بن عثمان در آخر جمادی الاولی سنه سیصد وپنج یا چهار به ملکوت اعلی پر کشید. وی قریب پنجاه سال مقرب بارگاه حضرت بقیه الله الاعظم بود واز جانب حضرتش در میان شیعیان انجام وظیفه می کرد. وی نزد مادرش در خیابان دروازه کوفه در بغداد دفن گردید. ونیز گفته شده که هم اکنون در وسط صحرا می باشد.
ابو القاسم حسین بن روح نوبختی:
نائب پیشین، محمد بن عثمان، دو یا سه سال قبل از وفات خود، بزرگان شیعه را جمع نمود وبه آنها گفت: اگر پیک اجل مرا دریافت، امر نیابت بر عهده ابو القاسم حسین بن روح نوبختی است. من مامورم که وی را بر جای خود بگذارم. به او رجوع کنید ودر امور خود به وی روی آورید.
در روایت دیگر آمده که از وی پرسیدند: اگر طوری شود، چه کسی در مقام شما خواهد بود؟ در پاسخ گفت: حسین بن روح بن ابی بحر نوبختی قائم مقام من است. وی سفیر بین شما وصاحب الامر علیه السلام است. در امور خود به او که مورد اطمینان است، مراجعه کنید ودر مشکلات خود به وی پناه ببرید. به من چنین امر شده که ابلاغ کنم وبه تحقیق - آنرا - رساندم.
محمد بن عثمان در بغداد ده نفر نماینده وکار گزار داشت که امور ووجوه شیعیان را به او می رساندند. از جمله آنان حسین بن روح بود. تمامی آنها والائی ونزدیکی بیشتری از حسین بن روح داشتند. مشایخ شیعه تردیدی نداشتند که بعد از محمد بن عثمان، کسی جز جعفر بن احمد بن متیل یا پدر او جای وی را نخواهد گرفت، زیرا که به لحاظ خویشاوندی سببی جعفر بن احمد بن متیل بسیار با وی مراوده داشت تا آنجا که در آخر عمر غذائی نمی خورد مگر در خانه جعفر یا پدرش.
اما چون خلعت نیابت امام عصر ارواحنا فداه زیبنده قامت حسین بن روح گشت، سران شیعه انکاری ننمودند وبه وی تسلیم شدند وبه سان سفیر قبلی، پروانه وار گرد این نماینده حضرت حجت بال زدند. از جمله این سران شیعه، جعفر بن احمد بن متیل بود که گوید: در لحظات آخر عمر محمد بن عثمان نزد سرش نشسته بودم وبا وی گفت وشنود داشتم. ابو القاسم بن روح در پائین پایش قرار داشت. او رو به من کرد وگفت: مامور شده ام که ابو القاسم حسین بن روح را جانشین خود قرار دهم. پس من از بالای سر او برخاستم ودست نیازمند تلاش می نمودند.
1- موسسه جمع آوری اعانات برای بینوایان.
2- موسسه تامین هزینه طبابت وخرید دارو برای مستمندان.
سرانجام نیز به مقام جانشینی محمد بن عثمان نائل آمد شیخ طوسی درکتاب غیبت گوید ابوالقاسم ازعاقل ترین مردم نزد مخالف وموافق بود وبه تقیه رفتار میکرد ابوالقاسم حسین بن روح در ماه شعبان سال سیصد وشش هجری درگذشت ودر نوبختیه دفن گردید.
ابو الحسن علی بن محمد سمری:
حسین بن روح او را جانشین خود قرار داد ووی به عنوان نماینده حضرت بقیه الله الاعظم قیام نمود شیخ طوسی در کتاب غیبت به سند خود از احمد بن ابراهیم بن مخلد نقل میکند که گفت در بغداد نزد مشایخ شیعه حضور یافتم در جمع آنان ابو الحسن علی بن محمد سمری بدون مقدمه فرمود خدا رحمت کند علی بن حسین بن بابویه قمی را بزرگان حاضر در مجلس تاریخ آن روز را نوشتند بعدا خبر رسید که علی بن بابویه درهمان روز وفات یافته است درروایت دیگری آمده است که هربار علی بن محمد از علی بن حسین جویا می شد می گفتند نامه آمده که حالش خوب است تا آنکه روز وفات او فرا رسید سمری ازحال وی پرسید همان سخن قبل را گفتند اما سمری اظهار داشت در مصیبت او خداوند به شما اجر دهد وی الساعه درگذشت حاضران در مجلس تاریخ آن روز را نوشتند بعد ازهفده هجده روز خبر آمد که علی بن حسین بابویه درهمان روز وهمان ساعت درگذشته است.
توقیع انسداد نیابت خاصه شیخ طوسی درکتاب غیبت به سند خود نقل می کند که سمری چند روز قبل از وفاتش این توقیع امام عصرع را به بزرگان شیعه ارائه داد: (بسم الله الرحمن الرحیم، یا علی بن محمّد السمری أعظم الله أجر إخوانک فیک فإنَّک میت ما بیتک وبین ستّة أیام فاجمع أمرک ولا توصی إلی أحد فیقوم مقامک بعد وفاتک فقد وقعت الغیبة التامّة فلا ظهور إلاَّ بعد إذن الله تعالی ذکره وذلک بعد طول الأمد وقسوة القلوب وامتلأ الأرض جوراً وسیأتی شیعتی من یدّعی المشاهدة ألا فمن ادّعی المشاهدة قبل خروج سفیانی والصیحة فهو کذّاب مفتر ولا حول ولا قوّة إلاَّ بالله العلی العظیم) بسم الله الرحمن الرحیم ای علی بن محمد سمری خداوند اجر برادرانت را در سوگ تو بزرگ گرداند تو تا شش روزدیگرحیات را وداع می گوئی پس به کارهای خود رسیدگی نما وبه احدی وصیت مکن که مقام تو را در اختیار گیرد.
وبه تحقیق که غیبت تامه شروع شد وظهوری نخواهد بود مگر بعد از اذن خدای بلند مرتبه وآن بعد از گذشت دورانی طولانی وقساوت قلبها وپر شدن زمین از جور وظلم می باشد.
در میان شیعیان من کسانی پیدا می شوند که ادعا می کنند مرا مشاهده می نمایند آگاه باش که هر که قبل از خروج سفیانی وصیحه اسمانی مدعی مشاهده شود دروغگوی وافترازن است. وتوان وقدرتی جزبه انکه همه در او شیدایند که والا وبزرگ است نمی باشد. راوی نقل می کند که روز ششم نزد وی رفتیم ملاحظه کردیم لحظاتی بیش از حیاتش باقی نمانده است. به وی عرض کردیم که جانشین شما کیست؟ فرمود: خداوند را امری است که خود به انجام رساننده آن است.
اخرین سفیر حضرت حجت در نیمه شعبان سال 328 یا 329 هجری درگذشت ودر بغداد در محلی که هم اکنون به خیابان خلنجی مشهوراست دفن گردیده یعنی در محله باب در نزدیکی کنار رودخانه نهر آبی عتاب.
نمایندگان سفرای زمان غیبت صغری:
در زمان سفرای پسندیده عده ای از ثقاب بودند که توقیعات از طرف نواب امام عصر علیه السلام به دست ایشان می رسید تا به مردم ابلاغ کنند. ازجمله آنان شخصیتهای زیرمی باشند:
ابو الحسن محمد بن جعفر اسدی:
ابو الحسن محمد بن جعفر اسدی که درباره اش توقیعی بدین مضمون صادر گردید: (محمّد بن جعفر العربی فلیدفع إلیه فإنَّه من ثقاتنا) محمد بن جعفر عربی از افراد مورد اعتماد ماست اموال به او داده شود.
در توقیع دیگری است: (إن أردت أن تعامل أحداً فعلیک بأبی الحسین الأسدی بالری) اگر می خواهی وجوه شرعی را به کسی دهی پس بر تو باد به ابی الحسین اسدی در شهر ری.
احمد بن اسحاق:
احمد بن اسحاق که در مدح وی وجماعتی دیگر توقیع زیرصادر گشت:
(أحمد بن إسحاق الأشعری وإبراهیم بن محمّد الهمدانی وأحمد بن حمزة بن الیسع ثقات) احمد بن اسحاق اشعری ابراهیم بن محمد بن همدانی واحمد بن حمزه بن یسع مورد وثوق ما هستند.
شیخ طبرسی دراعلام الوری گوید که در غیبت صغری نمایندگان امام در جامعه حضور داشتند ومورد شناخت شیعیان بودند. احدی از قائلان به امامت حضرت عسکری علیه السلام در امر سفارت آنان تردیدی نداشت. تعدادی از آنان عبارتند از:
ابو هاشم داود بن قاسم جعفری محمد بن علی بن بلال ابو عمر عثمان بن سعید روغن فروش وپسرش ابو جعفر محمد بن عثمان عمر اهوازی احمد بن اسحاق ابو محمد بن وجنائی ابراهیم بن مهزیار محمد بن ابراهیم و.... مؤلف گوید: درباره دیگر افراد گوئیم: ظاهرا سفارت مطلق تنها مختص آن چهار شخصیت یاد شده می باشد. اما دیگر افرادی که طبرسی آنها را برشمرده نیابتشان در اموری خاص بوده است البته خداوند به واقع مطلب آگاهتر است. موضوع شگفت انگیز آنکه طبرسی حسین بن روح وسمعری را در جمله سفراء نیاورده است.
مدعیان مقام نیابت خاصه:
جماعتی بدروغ مدعی مقام بابیت ونمایندگی امام عصر علیه السلام شدند در اینجا ما اسامی وشرح حال آنها به نقل از کتاب غیبت شیخ طوسی میآوریم.
ابو محمد حسن شریعی:
ابو محمد حسن شریعی اولین مدعی نیابت میباشد روایت شده که او از اصحاب امام هادی وامام حسن عسکری علیهما السلام بوده که بر اولین مدعی او مقام نیابت خاصه می باشد وی منصبی را که هیچ بهره ای از آن نداشت منسوب به خود دانست وبر خدا وامام دروغ وافترا بربست. از این رو شیعیان او را لعن نمودند واز وی بیزاری جستند. از جانب امام نیز توقیعی در مورد لعن وبرائت از او صادر شد. فرجام کارش بدانجا رسید که کفر والحاد خود را علنی ساخت.
محمد بن نصیر نمیری:
محمد بن نصیر نمیری که فرقه نصیریه منسوب به وی می باشد بعد از محمد بن عثمان عمری مدعی مقام او شد. اما با اظهار کفر والحاد خود خداوند وی را رسوا ساخت. عمری نیز او را لعن نمود واز وی تبری جست. چون این خبررا به گوش او رساندند به قصد عذر خواهی عازم منزل عمری شد اما وی به او اجازه ورود نداد. او مدعی بود که پیامبر است وامام هادی علیه السلام او را فرستاده است ومعتقد به ربوبیت ایشان بود. نمیری ازدواج با محارم ولواط را جائز می شمرد.
محمد بن موسی بن حسن بن فرات او را یاری می کرد واسباب پیشرفت دعوی وی را فراهم می ساخت. به محمد بن نصیر در لحظات آخر عمر، در حالی که زبانش سنگین شده بود گفتند: چه کسی را جانشین خود قرار می دهی؟ با لحنی ضعیف وبریده گفت: احمد کسی نفهمید که احمد کیست ومنظور وی چه کسی می باشد. از این رو پیروانش به سه فرقه گرائیدند: گروهی پیرو احمد فرزندش شدند، دسته ای احمد بن محمد بن موسی بن فرات را برگزیدند وفرقه ای دیگر، احمد بن ابی الحسین بن بشر را پیشوای خود گرفتند.
ابو طاهر محمد بن علی بن هلال:
ابو طاهر محمد بن علی بن بلال، که نزدش مقداری از اموال امام عصر سلام الله علیه بود، از تسلیم آنها به محمد بن عثمان عمری خود داری ورزید ومدعی شد که وکیل امام زمان می باشد. شیعیان از وی تبری جستند ولعنش نمودند. از طرف حضرت صاحب الزمان علیه السلام نیز توقیعی در باره تبه کاری او صادر شد.
حسین بن منصور حلاج:
حسین بن منصور حلاج، وی پیغام نزد ابی سهل اسماعیل بن علی نوبختی فرستاد که وکیل امام زمان است. ابی سهل نزد مردم ارج ومنزلتی داشت واز مقام رفیعی در علم وادب برخوردار بود. هدف ابن حلاج از این ادعا آن بود که ابی سهل به وی تمایل جوید واو را به خود نزدیک سازد، در نتیجه مردم به وی گرایش یابند ووسائل پیشرفت دعویش را فراهم سازند.
ابو سهل که خدا رحمتش را شامل وی گرداند، در جوابش پیغام فرستاد: من از تو کرامات بسیار شنیده ام، اما تنها امر مختصری را از تو می طلبم، وآن اینکه من زنان را دوست دارم، لکن پیری مرا از آنان دور ساخته است. من نا چارم هر جمعه محاسن خود را خضاب نمایم وگر نه پیری من نزد آنان مکشوف می گردد. پس از تو می خواهم کاری کنی که مرا از خضاب بی نیاز سازی ومحاسنم را سیاه گردانی. در این صورت من غلام حلقه به گوش تو خواهم شد. چون ابن حلاج این پاسخ زیرکانه را بشنید، دانست که به خطا رفته است، واز وی دوری جست.
ابو سهل با این شیوه او را رسوا ساخت ومورد تمسخر همگانش قرار داد. یک بار ابن حلاج عزم مسافرت قم نمود. نامه به مردم آنجا فرستاد که وکیل امام عصر علیه السلام به سوی شما می آید. اما اهالی قم نامه اش را پاره کردند واو را تمسخر نمودند. فردی که نامه او را پاره کرده بود، به دکان خود آمد. حاضران با مشاهده وی به احترامش برخاستند، جز یک نفر که همان ابن حلاج بود. صاحب دکان گفت: شما هیچ حلاج را دیده اید؟ حلاج گفت: از من می پرسی وحال آنکه در برابرت هستم. گفت: من تو را شخص محترمی پنداشتم که از خودت نپرسیدم.
حلاج گفت: نامه مرا در حضور من پاره می کنی؟ آن گاه صاحب دکان بانگ زد: ای جوان، او را با لگد وپس گردنی بیرون انداز. پس از آن در قم دیده نشد. سرانجام کارش به کفر والحاد انجامید ودعوی الوهیت نمود، ودر بغداد به دستور مقتدر کشته شد.
ابو جعفر محمد بن علی شلمغانی:
ابو جعفر محمد بن علی شلمغانی، معروف به ابن ابی العزاقر. وی نزد بنی بسطام محترم بود زیرا حسین بن روح مقام او را در نزد مردم بزرگ می داشت، چون در ابتدا بر اعتقاد صحیح بود وکتابهائی در طریق شیعه نگاشته بود. اما در فرجام از صراط مستقیم انحراف جست وراه ارتداد پیش گرفت. او پس از آنکه خود را نایب امام عصر معرفی نمود، به حسب جاه ومقام خود در میان بنی بسطام، هر دروغ وفتنه وکفری را نشر می داد وآنها را منسوب به حسین بن روح می کرد.
بنی بسطام هم سخنان او را می پذیرفتند، تا آنکه خبر به حسین بن روح رسید که کذب سخنان او را اعلان ساخت وبنی بسطام را از او بازداشت وآنان را به لعن وراندن وی دستور داد. اما آنها از وی دست نکشیدند زیرا شلمغانی به آنان می گفت: من سر را فاش ساخته ام، در نتیجه مورد بد خواهی حسین بن روح واقع شده ام، زیرا این سری بود که جز پیامبران اولو العزم یا فرشتگان مقرب یا مومنان امتحان شده، نتوانند آن را پذیرا باشند. این دروغ پردازی ها به اطلاع حسین بن روح رسید. پس نامه به بنی بسطام نوشت که او را لعن کنند واز وی برائت جویند. چون آنان از این فریب کاری آگاه شدند، مکتوب را به شلمغانی نشان دادند.
او به سان ابر بهاری اشک از دودیده روان ساخت وگفت: این سخن حسین بن روح معنائی بس والا دارد که شما متوجه نیستید. اینکه گفته خدا او را لعنت کند، لعنت در اینجا به معنای دوری از عذاب خداست نه دوری از رحمتش. اکنون منزلت خود را شناختم. پس از این اشک تمساحانه صورت بر خاک سائید وگفت: مبادا که این راز را فاش سازید او تا آن درجه سقوط کرد که مدعی شد روح رسول الله صلی الله علیه وآله در محمد بن عثمان عمری وروح امیر المؤمنین علی علیه السلام در حسین بن روح وروح صدیقه کبری سلام الله علیها در ام کلثوم دختر محمد بن عثمان حلول نموده است. یک روز ام کلثوم بر مادر ابی جعفر بن بسطام وارد شد. او خود را بر روی قدمهای وی انداخت وپاهایش را غرق بوسه ساخت.
ام کلثوم گفت: این کارها چیست؟ مادر ابی جعفر اظهار داشت: چرا چنین نکنم، حال آنکه تو بانوی من فاطمه زهرا هستی ام کلثوم پرسید: چگونه چنین چیزی ممکن است؟ گفت: این راز بزرگی است که بزرگ ما شلمغانی به ما سپرده است ام کلثوم پرسید: چه رازی؟ گفت: از ما عهد وپیمان بر حفظ آن گرفته، می ترسم اگر آن را فاش سازم، به عقوبت الهی دچار شوم ام کلثوم قول موثق داده که آن را به کسی نگوید، ودر دل، حسین بن روح را مستثنی نمود. مادر ابی جعفر او را به خرافه شلمغانی خبر داد.
ام کلثوم گفت: این دروغ است وحسین بن روح را آگاه ساخت. نایب امام عصر سلام الله علیه گفت: این مطالب کفر والحاد است که این ملعون آن را در قلوب اینان مستحکم ساخته تا بتواند ادعای الوهیت کند وبگوید که خدای تعالی در وی حلول نموده است. از جانب حضرت بقیه الله ارواحنا فداه نیز توقیعی در لعن وبرائت از او صادر گردید.
بعد از مدتی که کوس رسوائی او در همه جا نواخته شد ودیگر امکان فریب ودسیسه برایش فراهم نبود، در حضور جمعی از بزرگان شیعه اظهار داشت: میان من وحسین بن روح را جمع سازید، پس اگر آتشی از آسمان بر او فرود نیامد واو را نسوزاند، او بر حق است، والا دعوی من حق می باشد.. این جریان که در خانه ابن مقله اتفاق افتاد، به گوش الراضی بالله خلیفه عباسی رسید. او هم دستور داد وی را به قتل رسانند. سر انجام در سال سیصد وبیست وسه به حیاتش خاتمه داده شد.
ابو بکر محمد بن احمد بن عثمان بغدادی:
ابو بکر محمد بن احمد بن عثمان بغدادی، وی برادر زاده محمد بن عثمان عمری بود. ابتدا ابو دلف کاتب مدعی نیابت برای او شد. جریان را از ابو بکر پرسیدند او آن را انکار نمود وبر عدم صحبت این ادعا قسم یاد کرد. اما بعدا به ابو دلف تمایل جست در نتیجه شیعیان وی را از خود طرد ساختند. گفته شده که او کار گزار یزیدی در بصره بود ومدتی طولانی خدمت وی را می کرد پس از اینکه مال بسیاری فراهم ساخت، از او نزد یزیدی سعایت کردند. او هم وی را خواست واموالش را مصادره نمود، آن گاه ضربه ای بر سرش زد که منجر به مرگش گردید. ابن قولویه گوید که ابو دلف کاتب که خداوند رحمتش را شامل حال او نگرداند، ملحد بود، سپس غالی شد، وآن گاه دیوانه گشت، وبعد از آن زنجیری شد. سر انجام به عقیده تفویض گرائید.
احمد بن هلال کرخی:
احمد بن هلال کرخی، که جزء غلات بود، در ابتدا از اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام بشمار می رفت. بعدا تغییر عقیده داد ونیابت محمد بن عثمان را منکر شد. از جانب امام علیه السلام نیز توقیعی در لعنش صادر گردید.
در استمرار غیبت پیامبران:
مقدمه شیخ صدوق در اکمال الدین به سند خود از امام جعفر صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود: (إنَّ سنن الأنبیاء وما (بما) وقع علیهم من الغیبات جاریة (حادثة) فی القائم منّا أهل البیت حذو النعل بالنعل والقذّة بالقذّة) همانا سنن انبیاء وغیبتهائی که در مورد آنها واقع شده، در قائم ما اهل بیت نیز عینا ومشابه آنها رخ خواهد داد.
ونیز به سند خود از سید الساجدین علیه السلام نقل می کند که فرمود: (فی القائم سُنّة من سبعة أنبیاء سُنّة من أبینا آدم وسُنّة من نوح وسُنّة من إبراهیم وسُنّة من موسی وسُنّة من عیسی وسُنّة من أیوب وسُنّة من محمّد صلوات الله علیهم، فأمَّا من آدم ونوح فطول العمر، وأمَّا من إبراهیم فخفاء الولادة واعتزال الناس، وأمَّا من موسی فالخوف والغیبة، وأمَّا من عیسی فاختلاف الناس فیه، وأمَّا من أیوب فالفرج بعد البلوی، وأمَّا من محمّد فالخروج بالسیف) در قائم ما سنتهائی از هفت پیامبر است.
سنتی از پدرمان آدم، سنتی از نوح. سنتی از ابراهیم سنتی از موسی، سنتی از عیسی، سنتی از ایوب وسنتی از حضرت محمد صلوات الله علیهم اجمعین اما از آدم ونوح، طول عمر. از ابراهیم، پنهانی ولادت ودوری از مردم. از موسی، ترس وغیبت. از عیسی، اختلاف مردم درباره اش از ایوب، گشایش وفرج بعد از بلا وآزمایش. واز حضرت محمد صلی الله علیه وآله، قیام با شمشیر. ودر روایتی از امام جعفر صادق علیه السلام آمده است: (سُنّة من موسی خفاء مولده وغیبته عن قومه... ثمانی وعشرین سنة) در او سنتی از موسی است که آن پنهانی ولادت وغیبت موسی از قومش می باشد... که به مدت بیست وهشت سال (غائب شد). ودر روایتی از امام محمد باقر علیه السلام نقل شده: (إنَّ فیه أربع سنن من أربع أنبیاء من موسی خائف یترقَّب ومن یوسف السجن ومن عیسی یقال: مات ولم یمت ومن محمّد السیف) در او چهار سنت از چهار پیامبر است.
از موسی، خوف ونگرانی (از دستیابی دشمن). از یوسف، زندان. از عیسی، اختلاف در حیات وممات او. واز حضرت محمد صلی الله علیه وآله، (قیام به) شمشیر. ودر روایت دیگر از امام محمد باقر علیه السلام نقل شده: (إنَّ فی القائم من آل محمّد شبهاً من خمسة من الرسل: یونس ویوسف وموسی وعیسی ومحمّد صلوات الله علیهم، أمَّا من یونس فرجوعه من غیبته وهو شاب بعد کبر السنّ وأمَّا من یوسف فالغیبة من خاصَّته وعامَّته واختفاؤه من إخوته وإشکال أمره علی أبیه یعقوب مع قرب المسافة بینهما وبین أهله وشیعته وأمَّا من موسی فدوام خوفه وطول غیبته وخفاء ولادته وتعب شیعته من بعده لقوا من الأذی والهوان إلی أن أذن الله عزَّ وجلَّ فی ظهوره ونصره وأیده علی عدوّه وأمَّا من عیسی فاختلاف من اختلف فیه حتَّی قالت طائفة منهم: ما ولد، وطائفة: مات، وطائفة قتل وصلب، وأمَّا من جده المصطفی فخروجه بالسیف وقتله أعداء الله وأعداء رسوله والجبّارین والطواغیت وأنَّه ینصر بالسیف والرعب وأنَّه لا ترد له رایة) همانا در قائم آل محمد پنج شباهت از پنج پیامبر: از یونس، یوسف، موسی، عیسی ومحمد صلوات الله علیهم. از یونس، بازگشت از غیبت در حال جوانی (ظاهری) بعد از کهنسالی. از یوسف، غیبت از خاص وعام وپنهانی او از برادرانش ومشکل شدن امر او بر پدرش یعقوب، با وجود نزدیکی مسافت بین آن دو خانواده وپیروان او.
واما از موسی، پیوستگی ترسش وطول غیبت وپنهانی ولادت او است. وسختی دیدن شیعیان وپیروانش بعد از او می باشد - که - آزار واذیت می بینند. تا اینکه سرانجام خداوند صاحب عزت وجلال ظهور او را اذن فرماید ویاریش نماید وبر دشمنش پیروزش گرداند. واما از عیسی، اختلاف کسانی که درباره او اختلاف کردند که گروهی از ایشان، گفتند که زاده نشده، وگروهی گفتند مرد وگروهی گفتند کشته شده وبه صلیب کشیده شد. واما از جدش مصطفی صلی الله علیه وآله خروج او با شمشیر وکشتن دشمنان خدا ودشمنان رسول ونابود ساختن جباران وسرکشان است، واینکه با شمشیر وترس (دشمنان از او) یاری می شد وپرچم پیروزمندش شکست خورده بدو باز نمی گردد.
غیبت حضرت ادریس نبی:
ادریس علیه السلام غیبتش مشهور است. پیروانش در زمان غیبت وی چنان به تنگنا افتادند که حتی غذای روزانه آنها تامین نمی گشت. سرکش وطاغوت زمان نیز برخی از آنان را کشت، دسته ای را تهیدست ساخت وبقیه ایشان را در خوف وبیم نگهداشت. تا اینکه خداوند ادریس را ظاهر ساخت وپیروان خود را وعده داد که گشایش فرا میرسد وفردی از نسل او بنام نوح قیام نموده وآنان را رهائی می بخشد سپس خداوند او را بسوی خویش بالا برد مومنان نسل اندر نسل در انتظار قیام نوح بودند در این انتظار در برابر ستم ظالمین صبر وشکیب پیشه می ساختند تا اینکه سرانجام نوح پرچم رسالت را برافراشت.
شیخ صدوق از امام محمد باقر علیه السلام روایتی نقل کرده دال بر اینکه ادریس به سبب بیم از جبار زمانه بیست سال درغاری پنهان بود ویکی از ملائکه آب وخوراک او را میآورد سپس شیخ صدوق مبعوث شدن حضرت نوح به رسالت را ذکر کرده وبعد از آن به سند خود از امام جعفر صادق علیه السلام نقل نموده که حضرتش فرموده: (إنَّه لمَّا حضرت نوحاً علیه السلام الوفاة دعا الشیعة فقال لهم: اعلموا أنَّه ستکون من بعدی غیبة یظهر فیها الطواغیت وأنَّ الله عزَّ وجلَّ یفرّج عنکم بالقائم من ولدی اسمه هود... (إلی أن قال) فلم یزالوا یترقَّبون هوداً علیه السلام وینتظرون ظهوره حتَّی طال علیهم الأمد وقست قلوب أکثرهم فأظهر الله ذکر نبیه هوداً علیه السلام عند الیأس وتناهی البلاء (بهم) وأهلک الأعداء بالریح العقیم... (إلی أن قال) ثمّ وقعت الغیبة بعد ذلک إلی أن ظهرصالح علیه السلام) چون هنگام وفات نوح علیه السلام فرا رسید مومنان را فراخواند وبه آنها گفت: بدانید که بعد از من غیبتی خواهد بود که سرکشان ستمگر در آن زمان چیرگی می یابند. اما خداوند صاحب عزت وجلال به قیام گری از فرزندان من بنام هود موجبات رهائی شما را فراهم می سازد. آنان پیوسته انتظار هود علیه السلام را رامی کشند... وظهورش را چشم به راه بودند.
اما زمانی طولانی گذشت واز هود خبری نبود قلبهای اکثرپیروان آئین توحید به قساوت گرائید. اما سرانجام خداوند پیامبرش هود را در اوج ناامیدی وبلا فرا رساند ودشمنان را با باد وطوفانی عظیم هلاک ساخت... بعد از آن مجددا زمان غیبت پیش آمد تا اینکه صالح ماموربه نبوت ونجات مردمان شد.
غیبت حضرت صالح:
شیخ صدوق به سند خود از امام جعفر صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود: (إنَّ صالحاً علیه السلام غاب عن قومه زماناً وکان یوم غاب عنهم کهلاً مبدح البطن حسن الجسم وافراً للحیة ورجع خمیص البطن خفیف العارضین مجتمعاً ربعه من الرجال فلمَّا رجع إلی قومه لم یعرفوه وکانوا علی ثلاث طبقات: طبقة جاحدة لا ترجع أبداً وأخری شاکّة فیه وأخری علی یقین... (إلی أن قال) وإنَّما القائم مثل صالح علیه السلام) صالح علیه السلام مدتی زمانی غیبت گزید. اودرابتدای غیبت میانسال وشکم فراخ وخوش اندام ودارای محاسنی پرپشت بود. اما بهنگام ظهور با شکم وگونه های فرو رفته وقدی متوسط (نه کوتاه نه بلند) به سوی قوم خود بازگشت. پیروانش او را نشناختند. گروهی او را تکذیب نمودند جمعی تردید ورزیدند ودسته سوم پذیرای او گشتند وبر آئین توحید ثابت قدم ماندند. (تا آنجا که می فرماید) مثال قائم سلام الله علیه نیز همانند صالح است.
غیبت حضرت ابراهیم:
شیخ صدوق در اکمال الدین مینویسد که غیبت قائم ما سلام الله علیه شبیه غیبت ابراهیم خلیل است بلکه شگفت تراز آن زیرا خداوند تبارک وتعالی آثار حمل را در مادر ابراهیم مخفی داشت واین اختفای او نیز بعد از تولد ادامه یافت تا اینکه برسالت مبعوث گشت سپس شیخ صدوق بسند خود از امام جعفر صادق علیه السلام روایت می کند که فرمود: (إنَّ أبا إبراهیم کان منجّماً لنمرود بن کنعان... (إلی أن قال) فقال له: یولد فی أرضنا مولود یکون هلاکنا علی یدیه (إلی أن قال) فحجب النساء عن الرجال وباشر أبو إبراهیم امرأته فحملت به وأرسل نمرود إلی القوابل لا یکون فی البطن شیء إلاَّ أعلمتنَّ (علمن) به فنظرن إلی اُمّ إبراهیم فألزم الله ما فی الرحم الظهر فقلن: ما نری شیئاً فی بطنها فلمَّا وضعت أراد أبوه أن یذهب به إلی نمرود فقالت له امرأته: لا تذهب بابنک إلی نمرود فیقتله دعنی أذهب به إلی غار (بعض الغیران) فأجعله فیه حتَّی یأتی علیه أجله... (إلی أن قال) فذهبت به إلی غار و(ثمّ) أرضعته ثمّ جعلت علی باب الغار صخرة وانصرفت فجعل الله رزقه فی ابهامه فجعل یمصّها (فیشرب لبناً) وجعل یشبّ فی الیوم کما یشبّ غیره الجمعة یشبّ فی الجمعة کما یشبّ غیره فی الشهر ویشبّ فی الشهر کما یشبّ غیره فی السنة ثمّ استأذنت أباه فی رؤیته فأتت الغار فإذا هی بإبراهیم وعیناه یزهران کأنَّهما سرجان فضمَّته إلی صدرها وأرضعته وانصرفت فسألها أبوه فقالت: واریته بالتراب فمکثت تعتل فتخرج فی الحاجة وتذهب إلی إبراهیم فتضمّه إلیها وترضعه وتنصرف فلمَّا تحرَّک وأرادت الانصراف أخذ ثوبها وقال لها: اذهبی بی معک، فقالت: حتَّی أستأمر أباک فلم یزل إبراهیم فی الغیبة مخفیاً لشخصه کاتماً لأمره حتَّی ظهر فصدع بأمر الله تعالی ثمّ غاب الغیبة الثانیة وذلک حین نفاه الطاغوت عن المصر فقالوا: (أَعْتَزِلُکمْ وَما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ) پدر ابراهیم منجم نمرود بن کنعان بود... زمانی بهنمرود گفت: در سرزمین ما کودکی بدنیا می ایدکه نابودی ما بدست اوست نمرود دستور داد که زنان را از مردان جدا سازند. اما پدرابراهیم با همسرش آمیزش کرد ونطفه فرزند بسته شد.
نمرود قابله ها را گفت که زنان باردار را پیدا کرده وبه اواطلاع دهند. آنها مادر ابراهیم را مشاهده کردند ولی خدا جنین درون شکم او را به پشت وی چسباند. زنان گفتند که ماچیزی درشکمش نمی بینیم. چون ابراهیم پایه عرضه جهان نهاد پدرش خواست که کودک را نزد نمرود برد. امازوجه اش گفت اورانزدنمرودنبرکه کمربه کشتنش می بندد. به من اجازه ده که او را به غاری ببرم تا خود در آنجا اجلش فرا رسد... پس نوزاد را به غاری برد و(سپس) او را شیر داد وسنگ وپارچه ای را بر درب غار گذاشت وبازگشت. ابراهیم در آنجا به قدرت الهی انگشت در دهان می گذاشت واز آن شیر میخورد. اعجاز دیگر آنکه او در روز چنان رشد میکرد که دیگر اطفال در هفته ودرهفته چنان که غیر او در ماه ودر ماه چنانکه کودکان درسال مادر ابراهیم از شوهرش اجازه خواست که بدیدار فرزند خود رود. به غار که رسید ابراهیم را ملاحظه کرد که چشمانش چون چراغ می درخشید.
پس او را به آغوش کشید وشیرش داد وبعد بازگشت. شوهرش درباره کودک از او پرسید. گفت: او را در خاک نهادم. روزها مادر ابراهیم به بهانه بیماری (درخانه) می ماند وبه عنوان کارداشتن در بیرون نزد فرزندش میآمد واو را در آغوش می گرفت وشیر میداد. چون می خواست باگردد. ابراهیم جامه مادر را می گرفت ومی گفت: مرا با خود ببر. ولی مادر به وی می گفت: باید از پدرت اجازه بگیرم. بدین حال ابراهیم پیوسته در اختفاء بود. تا اینکه مبعوث به رسالت ومامور به تبلیغ دین توحید گشت. اما در زمان نبوت خود هم بار دیگرغیبت گزید وآن هنگامی بود که طاغوت مصر او را تبعید نمود. واو گفت: واز شما وهر آنچه از غیر خدا می خوانید دوری میجویم. شیخ صدوق بیان میداد که ابراهیم علیه السلام. غیبتی دیگر دارد که در آن برای پندگیری به سیاحت در بلاد پرداخت. ودر این باره روایتی ذکر می نماید.
غیبت حضرت یوسف:
شیخ صدوق می گوید که غیبت یوسف علیه السلام بیست سال طول کشید که در آن روغن وعطر بخود نزند سرمه بچشم نکشد وبا زنان امیزش نکرد تا اینکه خداوند فراق رابه وصال بدل ساخت واو را به پدر وبرادران ودائیش رساند.
از این مدت سه روز در چاه بود وچند سالی در زندان وبقیه را نیز در سمت پادشاهی مصر حکمرانی می کرد. او در مصر بود ویعقوب در فلسطین وبین این دوسرزمین نه روز راه فاصله بود.
او دراین دوران غیبت احوال مختلفی داشت: مدتی برادرانش جملگی، او را به قصد نابودی در چاه انداختند. بعد از آن او را بابهای اندکی به کاروانی فروختند. در مصر نیز به دام فتنه زن عزیز مصر افتاد وچند سالی را در زندان گذارند. اما سر انجام خداوند او را زمامدار مصر ساخت وچشم او را به دیدار پدر روشن ساخت، وتاویل رویایش را آشکار نمود. پس شیخ صدوق به اسناد خود از امام جعفر صادق علیه السلام روایتی می آورد که در آن، حضرت فرموده است: ((إلی أن قال) فکان یعقوب علیه السلام یعلم أنَّ یوسف حی لم یمت وأنَّ الله سیظهره له بعد غیبته وکان یقول لبنیه: (إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ). وکان بنوه (أهله وأقرباؤه) یفنّدونه علی ذکره لیوسف) یعقوب می دانست که یوسف زنده است واز دنیا نرفته، ومی دانست که خداوند بعد از مدتی غیبت ونهانی، ظاهرش خواهد ساخت از همین رو بود که به فرزندانش می گفت: من از (جانب) خدا چیزهائی را می دانم که شما نمی دانید.
اما پسرانش او را مورد ملامت وسرزنش قرار می دادند. شیخ صدوق می گوید که مثل کسانی که در زمان ما عارف به حضرت صاحب الامر علیه السلام هستند، مثل یعقوب است که به یوسف وحیات وی در طول دوران غیبتش، اطمینان داشت. وبه همین ترتیب مثل کسانی که نسبت به وجود مقدس حضرت صاحب سلام الله علیه وغیبت ایشان جاهل اند ووی را انکار می ورزند، مثل برادران یوسف است که به پدرشان گفتند: (تَاللَّهِ إِنَّک لَفِی ضَلالِک الْقَدِیمِ) به خدا قسم تو هنوز در همان گمراهی سابق قرار داری.
واین سخن یعقوب، بعد از دیدار یوسف، که گفت: (أَلَمْ أَقُلْ لَکمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ) آیا به شما نگفتم که من از جانب خداوند چیزهائی می دانم که شما نمی دانید. این سخن می رساند که او به حیات یوسف آگاه بود ومی دانست که پنهانی او برای امتحان وآزمون است. شیخ صدوق به سند خود از امام جعفر صادق علیه السلام روایت می کند که فرمود: (إنَّ فی القائم علیه السلام سُنّة من یوسف علیه السلام... (إلی أن قال:) إنَّ إخوة یوسف کانوا أسباطاً أولاد أنبیاء تاجروا یوسف وبایعوه وهم إخوته وهم أخوهم ولم یعرفوه حتَّی قال لهم: (أَنَا یوسُفُ وَهذا أَخِی) فما تنکر هذه الأمّة أن یکون الله عزَّ وجلَّ فی وقت من الأوقات یرید أن یستر حجَّته عنهم لقد کان یوسف إلیه (یوماً) ملک مصر کان بینه وبین والده مسیر (مسیرة) ثمانیة عشر یوماً فلو أراد الله تبارک وتعالی أن یعرّفه مکانه لقدر علی ذلک والله لقد سار یعقوب وولده عند البشارة فی تسعة أیام إلی مصر فما تنکر هذه الأمّة أن یکون الله تبارک وتعالی یفعل بحجَّته ما فعل بیوسف أن یکون یسیر فیما بینهم ویمشی فی أسواقهم ویطأ بسطهم وهم لا یعرفونه حتَّی یأذن الله عزَّ وجلَّ له بأن یعرّفهم نفسه کما أذن لیوسف علیه السلام حین قال (لهم): (هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیوسُفَ وَأَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ * قالُوا أَ إِنَّک لأََنْتَ یوسُفُ قالَ أَنَا یوسُفُ وَهذا أَخِی).
همانا در قائم سلام الله علیه سنتی از یوسف است. (تا آنجا که فرمود:) برادران یوسف پیامبرزاده بودند وبا یوسف داد وستد کردند. وبا وجود آنکه آنان برادر او بودند ووی برادر ایشان، او را (در مصر) نشناختند، تا زمانی که گفت: من یوسف هستم واین برادر من. پس این امت چگونه می توانند انکار ورزند که خداوند عز وجل در وقتی از اوقات، حجت خود را به حکمت ومشیت خویش از آنان پنهان دارد. یوسف سلطنت مصر را در اختیار داشت وبین او وپدرش هیجده روز راه بود.
پس اگر خداوند تبارک وتعالی می خواست که مکان یوسف را بشناساند، بر این امر قدرت داشت. به خدا قسم، یعقوب وپسرانش در پی شنیدن بشارت پیدا شدن یوسف، آن راه را در نه روز پیمودند. پس این امت چگونه می توانند انکار نمایند که خداوند تبارک وتعالی همان شیوه را که در مورد یوسف معمول داشت، در باره حجت خود نیز اجرا نماید، به این که در میان آنان رفت وآمد کند، در بازارهایشان گام نهد وبر فرشهایشان قدم گذارد، در حالی که او را نشناسند. تا این که خداوند صاحب عزت وجلال او را اجازه فرماید که خود را بشناساند، همان گونه که به یوسف اجازه فرموده، آنجا گفت: آیا می دانید درباره یوسف وبرادرش چه نمودید، آن هنگام که جاهل بودید؟ گفتند: آیا یوسف هستی؟ گفت: منم یوسف واین هم برادرم می باشد.
غیبت حضرت موسی:
شیخ صدوق به سند خود از سید العابدین، وایشان را از پدرشان سید الشهداء، وایشان از پدرشان سید الوصیین وایشان از نبی اکرم صلی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: (إنَّ یوسف لمَّا حضرته الوفاة جمع شیعته وأهل بیته وأخبرهم بشدّة تنالهم تقتل فیها الرجال وتشقّ بطون الحبالی وتذبح الأطفال حتَّی یظهر الله الحقّ فی القائم من ولد لاوی بن یعقوب وهو رجل أسمر طویل (طوال)) یوسف در هنگام وفات خود، پیروان وخاندانش را جمع نموده وآگاهشان ساخت که بلائی در انتظارشان می باشد، که در آن مردان کشته شده، شکم زنان پاره گشته واطفال سر بریده می شوند. تا اینکه خداوند آنان را توسط پیامبری از فرزندان لاوی بن یعقوب، رهائی بخشد. واو مردی گندمگون وبلند قامت است.
در روایت دیگری از امام جعفر صادق علیه السلام آمده است (که حضرت یوسف بن یعقوب هنگامی که زمان مرگش نزدیک شد خاندان یعقوب را که هشتاد مرد بودند، جمع کرد وبدیشان گفت:) فقال: (إنَّ هولاء القبط سیظهرون علیکم ویسمونکم سوء العذاب وإنَّما ینجیکم الله من أیدیهم برجل من ولد لاوی ابن یعقوب اسمه موسی بن عمران غلام طویل جعد آدم فجعل الرجل من بنی إسرائیل یسمّی ابنه عمران ویسمّی عمران ابنه موسی). (یوسف) به آنان گفت: این قبطان بر شما مسلط شده وشما را در سختی وعذاب می اندازد، تا این که خداوند توسط مردی بلند قامت وگندمگون وموی مجعد، از فرزندان لاوی بن یعقوب به نام موسی بن عمران نجاتتان بخشد. پس امر چنین شد که بنی اسرائیلیان پسران خود را عمران نام می نهادند وعمران پسر خود را موسی نام می گذارد.
وهمچنین طی روایت طویلی از امام محمد باقر علیه السلام نقل شده که فرمود: (إنَّه ما خرج موسی حتَّی خرج قبله خمسون کذّاباً کلّهم یدّعی أنَّه موسی بن عمران فبلغ فرعون أنَّهم یرجفون به ویطلبون هذا الغلام وقال له کهنته (وسحرته إنَّ) هلاک دینک وقومک علی یدی هذا الغلام الذی یولد العام فی بنی إسرائیل فوضع القوابل علی النساء وقال: لا یولد العامّ غلام (ولد) إلاَّ ذبح ووضع علی اُمّ موسی قابلة... (إلی أن قال) فلمَّا حملت به (اُمّه) وقعت علیها المحبّة لها... (إلی أن قال) وقالت لها القابلة: ما لک یا بنیة تصفرین وتذوبین؟ قالت: لا تلومینی فإنّی إذا ولدت أخذت ولدی فذبح، قالت: لا تحزنی فإنّی سوف أکتم علیک، فلمَّا ولدت حملته فأدخلته المخدع وأصلحت أمره ثمّ خرجت إلی الحرس (فقالت: انصرفوا) وکانوا علی الباب فقالت: انصرفوا فإنَّه خرج دم متقطّع (منقطع) فانصرفوا فأرضعته فلمَّا خافت علیه أوحی الله إلیها أن اعملی التابوت ثمّ اجعلیه فیه ثمّ أخرجیه لیلاً فاطرحیه فی نیل مصر فوضعته فی الماء فجعل یرجع إلیها وهی تدفعه فی الغمر فضربته الریح فهمَّت أن تصیح فربط الله علی قلبها... (إلی أن قال) وقالت امرأة فرعون: إنَّها أیام الربیع فاضرب لی قبّة علی شطّ النیل حتَّی أتنزَّه ففعل وأقبل التابوت یریدها... (إلی ان قال) فأخذته فإذا فیه غلام من أجمل الناس فوقعت علیه منها محبّة... (إلی أن قال) وقالت: هذا ابنی وقالت لفرعون: إنّی أصبت غلاماً طیباً حلواً نتَّخذه ولداً فیکون قرّة عین لی ولک فلا تقتله... (إلی أن قال) فلم تزل به حتَّی رضی، فلمَّا سمع الناس أنَّ الملک قد تبنّی ابناً لم یبقَ أحد من رؤساء أصحابه إلاَّ بعث إلیه امرأته لتکون له ظئراً فلم یأخذ (أو تحضنه فأبی أن یأخذ) من امرأة منهنَّ ثدیاً... (إلی أن قال) فقالت اُمّ موسی لأخته (قصیة): اُنظری أترین له آثراً فاتت (فانطلقت حتَّی أتت) باب الملک فقالت: بلغنی أنَّکم تطلبون ظئراً وها هنا امرأة صالحة تأخذ ولدکم وتکفلة لکم... (إلی أن قال) فقال الملک (فقالت) ادخلوها... (إلی أن قال) فوضعته فی حجرها ثمّ ألقمته ثدیها فازدحم اللبن فی حلقه (فلمَّا عرف فرعون أنَّها من بنی إسرائیل قال هذا) ممَّا لا یکون (أبداً) الغلام (من بنی إسرائیل) والظئر من بنی إسرائیل فلم تزل امرأته تکلّمه فیه وتقول: ما تخاف من هذا الغلام؟ إنَّما هو ابنک ینشأ فی حجرک حتَّی قلبته عن رأیه... (إلی أن قال) وکتمت اُمّه خبره وأخته والقابلة حتَّی هلکت اُمّه والقابلة (قبلته فنشأ علیه السلام لا) فلم تعلم به بنو إسرائیل... (إلی أن قال) وکانوا یطلبونه ویسألون عنه فعمی علهیم خبره وبلغ فرعون أنَّهم یطلبونه... (إلی أن قال) فزاد فی العذاب علیهم وفرَّق بینهم ونهاهم عن الإخبار به والسؤال عنه).
موسی خروج نکرد (یا مبعوث نشد) تا اینکه پنجاه نفر مدعی شدند که موسی بن عمران هستند.
به فرعون خبر رسید که بنی اسرائیل در طلب چنین فردی هستند.
کاهنان نیز به او گفتند: هلاکت دین وقوم تو به دست این پسر است که امسال در میان بنی اسرائیل پا به دنیا می نهد. پس فرعون قابله ها را مامور نمود که زنان را وارسی نموده وپسری زاده نشود مگر اینکه سر از تنش جدا شود. در آن هنگام بر مادر موسی قابله ای گماشته بودند.. هنگامی که (مادرش) به او حامله شد محبت موسی در دل آن قابله جا گرفت.. به (مادر موسی) گفت: دخترم چرا رنگ رخسارت به زردی گرائیده وهر روز بدنت به کاستی وضعف می گراید؟ گفت: مرا سرزنش مکن، زیرا می دانم که پس از تولد فرزندم، سر او را می برند. قابله اظهار داشت: محزون مباش، من امر او را پوشیده می دارم.
چون موسی به دنیا آمد، قابله او را به اطاقی دیگر برد وکار او را درست کرد (پاک ونظیفش ساخت). بعد از آن به طرف درب رفت وبه نگهبان هائی که در بیرون ایستاده بودند، گفت: باز گردید، تنها مقدار خونی لخته شده از او خارج شد. پس آنان باز گشتند. (به این ترتیب موسی علیه السلام زنده ماند و) مادرش به او شیر می داد. مدت زمانی که گذشت، ترسید که مبادا به فرزندش آسیبی رسانند. خداوند به او وحی نمود: صندوقی بساز وکودک را در آن بگذار وشبانه به رود نیل - در - مصر بیفکن. او چنین نمود، اما صندوق به سوی او باز می گشت ووی آن را به طرف وسط رودخانه باز می گرداند. تا اینکه باد تندی بر آن وزید وآن را دور ساخت.
مادر موسی خواست فریاد برکشد، اما خداوند قلبش را آرام ساخت.. (مقارن همین زمان بود که) همسر فرعون به شوهرش گفت: ماه بهار فرا رسیده، بارگاهی برای من در جنب رود نیل بر پا ساز، تا در آنجا به تفریح بپردازم. فرعون این بارگاه را بر پا ساخت. روزی که همسر فرعون در جنب رود نشسته بود، مشاهده کرد که صندوقی بر روی رود شناور است وبه سوی او می آید.. صندوق را بر گرفت ودر آن کودکی خوش سیما یافت. محبت کودک در قلبش جایگیر شد.. گفت: این را به فرزندی خود می گیرم.
پس به فرعون اظهار داشت: من پسر بچه ای یافته ام که شیرین ودل نشین است ونور چشم من وتو خواهد شد، پس او را مکش.. آن قدر با فرعون سخن گفت تا او راضی شد. چون مردم شنیدند که پادشاه پسری را به فرزندی گرفته، تمام روسا وسران، زنان خود را فرستادند تا موسی را شیر دهند. اما او پستان هیچیک را به دهان نگرفت..
مادر موسی به خواهرش گفت: کاوش نما که از فرزندم خبری هست. او به بارگاه فرعون آمد وگفت: شنیده ام که شما در جستجوی دایه ای هستید، من زنی شیر ده وصالح نشان دارم که فرزندتان را پذیرا می شود وتکفل او را به عهده می گیرد... فرعون (همسر فرعون) گفت: او را بیاورید.. چون مادر موسی به در بار فرعون آمد، فرزندش را به دامن گرفت وپستان در دهانش نهاد موسی آن را پذیرفت وشیر نوشید.(اما چون فرعون خبر یافت که او از بنی اسرائیل است) گفت: این دیگرامکان ندارد هم مادر از بنی اسرائیل هم کودک. اما زنش با صحبتهای مختلف دل او را آرام ساخت. گفت: از این پسر بچه چه بیم داری؟ این فرزند تواست که دردامن تو بزرگ می شود... مادر وخواهر موسی وان قابله نیز امر او را پوشیده داشتند ونامش را فاش نکردند سرانجام مادر وقابله درگذشتند وبنی اسرائیل نا آگاه از وجود موسی درجستجوی او بودند وازهیچ خبری بدست نمیآوردند به فرعون خبررسیدکه بنی اسرائیل در کاوش از منجی خود هستند... پس او عذاب ورنج را افزون ساخت وتفرقه در میانشان افکند واز پی جوئی موسی بازشان داشت. در ادامه روایت نخست چنین آمده که ازحجت خدا خبری نبرد وبنی اسرائیل در سختی وشدت بسر می بردند. آنان چهارصد سال چشم براه قیام قائم خود بودند. سرانجام بشارت به آنان رسید که او تولد یافته وعلامات ظهورش مشاهده گردیده است. پس بلا بر آنان فزونی یافت. با چوب وسنگ بر آنان حمله می شد.
عالمی بود که با سخنان او دل آرام می داشتند. اما چون در طلب او برآمدند متوجه شدند که پنهانی گزیده است. پیغام به وی فرستادند که دیداری با آنان نمایند. پس او نزد آنان آمد وایشان را به صحرائی برد.
در جمع ایشان نشست وسخن از قائم ومنجی آنان راند. به توصیف او پرداخت وقیامش را نزدیک معرفی کرد. آن هنگام شب بود شبی مهتاب ناگاه نوجوانی را دیدند که پدیدارگشت. او همان موسی بود که از دربار فرعون به قصد تفریح بیرون امده بود. وی از استر خود به زیر امد در حالی که جامه ای از خز در بر داشت. عالم بنی اسرائیل او را به نشانه هایش شناخت. پس خود را بر پای او انداخت وگفت: حمد خدای را که مرا از دنیا نبرد تا اینکه تو را نشانم داد.
مومنان دانستند که اوست صاحبشان وخداوند را سجده شکر گزاردند. اما موسی به آنان چیزی نگفت جز آنکه اظهار داشت: امیدوارم که خداوند فرج شما را نزدیک سازد. سپس موسی غایب شد وبه مدین رفت ونزد شعیب اقامت گزید. دراین غیبت دوم که پنجاه واندی سال بطول انجامید بلایا ومصائب آنان فزونی گرفت.
پس خبر از عالم یاد شده گرفتند اما متوجه شدند که او در اختفاست. برایش پیام فرستادند. آن عالم خاطر آنها را آرام نمود وگفت که خداوند عز وجل به او وحی نموده که چهل سال دیگر فرج وگشایش فرا میرسد. پس آنان خدا را شکر کردند. خداوند آن را بیست سال گرداند گفتند: خیر تنها از جانب خداست. خداوند مدت را به ده سال کاهش داد. گفتند: شر وبدی را جز خدا دفع نمی سازد. خداوند به آن عالم وحی نمود: به آنان بگو که باز نگردند من فرجامشان را اجازه دادم.
در این حال ناگاه موسی سوار بر استری اشکار گشت وبر آنان سلام نمود. عالم پرسید: نامت چیست؟ گفت: موسی. پرسید: فرزند چه کسی؟ گفت: فرزند عمران پرسید: فرزند کی؟ گفت: فرزند فاهت فرزند لاوی فرزند یعقوب. پرسید: چه همراه داری؟ گفت: نبوت از جانب خداوند صاحب عزت وجلال پس عالم برخواست ودست او را بوسید.
منجی موعود بنی اسرائیل در میانشان نشست ودلشان را آرام ووظایفشان را مشخص نمود وآنان را پراکنده ساخت. چهل سال بعد که فرعون غرق شد فرج بنی اسرائیل فرا رسید.
غیبت اوصیا بعد از حضرت موسی تا زمان حضرت مسیح:
شیخ صدوق در اکمال الدین به اسناد خود از اهل بیت علیهم السلام آورده است که یوشع بن نون بعد از موسی قائم مقام او شد. او در مقابل طاغوتهای زمان صبر بر بلایا را پیش می ساخت. تا آنکه سه تن از آنان درگذشت. بعد از آن کارش استوار شد. اما دو تن از منافقان قومش به همراهی صفراء دختر شعیب وهمسر موسی با صد هزار تن علیه او خروج نمودند. یوشع با آنان به نبرد برخاست بسیاری از آنان را به قتل رسانید. باقیمانده آنها رو به فرار نهادند وصفراء اسیر شد.
بعد از یوشع تا ظهور داود در مدت چهارصد سال یازده تن دیگر از حجتهای خدا به تبلیغ شریعت توحید مامور گشتند. تمام این پیشوایان درغیبت واختفاء بودند. تا اینکه امر به آخرین آنها منتهی شد. او پس از غیبت آشکار گردید وپیرو آن خود را به داود بشارت داد. وگفت که او بر جالوت پیروز شد وزمین را از وجود او وسربازانش پاک می سازد. آنان بطور اجمال آگاه شده بودند که او تولد یافته وبه حد رشد رسیده است.او را نیز می دیدند ولی نمی شناختند. چون طالوت عازم جنگ با جالوت شد پدر وبرادران داود با وی همراه شدند.
اما داود علیرغم خشم برادرانش از رفتن خودداری ورزید وبه چراندن گوسفندان پدرمشغول گشت. نبرد شدت گرفت ومردم درسختی وتنگنا قرار گرفتند. پدر داود بازگشت وبه پسرش گفت: غذائی نزدبرادرانت ببر تا از آن نیرو گیرند. داود که کوتاه قد وکم مو بودبه راه افتاد. در راه که از کنار سنگی می گذشت ناگاه شنید که سنگ ندا می دهد: مرا بردار وبوسیله من جالوت را بکش زیرا من برای کشتن او آفریده شده ام.
داود آن را برداشت ودر خورجینی که از آن سنگ به سوی گوسفندان می انداخت قرار داد. سپس نزد طالوت رفت طالوت گفت: جوان نیرویت در چه حد است؟ گفت در آن حد که چون شیری بر گوسفند حمله برد می روم وگوسفند را از چنگال او نجات می دهم وسر شیر را نیز همراه میآورم. خداوند به طالوت وحی کرده بود که قاتل جالوت کسی است که اگر زرهت را بپوشد اندازه اش باشد. طالوت زره خود را به داود ومشاهده کرد که بر قامتش راست آمد. داود گفت: جالوت را به من نشان دهید. چون او را دید سنگ را برگرفت وبه سویش پرتاب کرد سنگ میان دو چشمان جالوت نشست ومغزش را پریشان ساخت در نتیجه او از مرکب به زیر افتاد. مردم داود را زمامدار خود ساختند.
خداوند نیز بر او زبور را فرو فرستادو آهن را دردستش نرم ساخت واستفاده از آن را به وی آموخت. به کوهها وپرندگان فرمان داد که باو تسبیح گویند.
به او صدائی عطا فرمود که همانند آن یافت نمی شد به وی قوت عبادت دادو به پیامبری مبعوثش نمود. امام صادق علیه السلام فرمود: (وهکذا یکون سبیل القائم علیه السلام له علم إذا حان وقت خروجه انتشر ذلک العلم من نفسه وأنطقه الله عزَّ وجلَّ فناداه: اُخرج یا ولی الله فاقتل أعداء الله وله سیف مغمد إذا حان وقت خروجه اقتلع ذلک السیف من غمده وأنطقه الله عزَّ وجلَّ فناداه السیف: اُخرج یا ولی الله فلا یحلُّ لک أن تقعد عن أعداء الله فیخرج ویقتل أعداء الله حیث ثقفهم یقیم حدود الله ویحکم بأحکام الله عزَّ وجلَّ) به همین ترتیب می باشد قائم آل محمد علیه السلام که چون هنگام قیامش فرا رسد پرچمش به خودی خود گشوده گشته وخداوند عزَّ وجلَّ به نطقش در میآورد که: برخیز ای ولی خداد شمنان خدا را بقتل رسان کما آنکه شمشیر او که در نیام است در آن هنگام از غلاف بیرون آمده وبه اذن الهی بانک می زند: قیام نما ای ولی خدا تو را جایز نیست که از اعداء خدا بازنشینی پس او قیام می نماید ودشمنان خدا را هر جا که بیابد به قتل می رساند حدود خدا را جاری می سازد وبه احکام خداوند عزَّ وجلَّ حکم می نماید.
در ادامه روایت چنین آمده که داود سلیمان را جانشین خود معرفی ساخت وسلیمان اصف بن برخیا را اصف را خداوند مدتی طولانی غایب ساخت. بعد از مدتی ظاهر شد وپس از زمانی مجددا از مومنان تا آن زمانی که خدا خواهد غیبت گزید در آن هنگام بخت نصر بر آنان مسلط شد ودانیال نبی را نود سال اسیر خود نگه داشت وبعد از آن وی را به چاهی افکند بلا بر پیروان دانیال فزونی گرفت وآنان چشم انتظار ظهور او بودند.
مدتی طولانی گذشت واکثر آنان در حقانیت دین خود دچار شک وتردید شدند. بالاخره بخت نصر رویائی دید که باعث شد که دانیال را از چاه بدر اورد او از مکانی پنهان بر بنی اسرائیل ظاهرشد ودستگیرنده وهدایتگرانان گشت.
بعد از وفات دانیال عزیزبه رسالت برگزیده شد بنی اسرائیل معالم دین خود را از او فرا می گرفت. خداوند او را نیز یکصد سال غایب ساخت که بعد از آن مدت دوباره به میان بنی اسرائیل بازگشت.
به همین ترتیب حجج الهی بعد از او غیبت می گزیدند وپیروان آئین توحید در سختی وتنگنا بودند. تا اینکه یحیی بن زکریا پا به عرصه جهان نهاد. او در سن هفت سالگی بر بنی اسرائیل ظاهر شد وگفت که بعد از بیست واندی سال دیگر مسیح علیه السلام قیام میکند وآنان را از دریای طوفانی زمانه به ساحل نجات رهنمون می سازد. اما حضرت مسیح، هم ولادتش پنهان بود وهم دوران رشدش. واین صریح قرآن است که: (فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَکاناً قَصِیا) پس مریم به او حامله شد وبرای فرار از سرزنش مردم به مکان دوری پناهنده گردید به هنگامی که عیسی علیه السلام در میان بنی اسرائیل ظاهر شد، بلا وسختی بر آنان فزونی گرفته بود. دیگر ماجراهای او همان است که در قرآن کریم بیان شده است.
شمعون، وصی مسیح واصحاب او نیز در اختفا بسر می بردند. تا آنجا که به لحاظ شدت وتنگنا چاره ای نیافتند جز آنکه به یکی از جزایر بار سفر بر بندند ودر آنجا سکنی گزینند.
براهینی بر امامت وزنده بودن حضرت مهدی:
جمیع مسلمین اتفاق نظر دارند که مهدی موعود در آخر الزمان لوای قیام بر می افرازد، واو فرزندان علی وفاطمه علیهما السلام است که در اسم همنام رسول الله صلی الله علیه وآله می باشد. در این باره اخبار متواتر وبسیاری از طریق شیعه واهل سنت وارد شده است، که ما برخی از آنها را - که قطره ای است از دریا - در صفحات آینده بیان خواهیم نمود. اعتقاد به امام مهدی علیه السلام جزء اعتقادات شریعت اسلام، وبلکه در ردیف ضروریات آن است.
در این ضرورت اختلافی بین طوایف مسلمین وجود ندارد تنها اختلاف شده که آیا او به دنیا آمده، یا بعد از دنیا خواهد آمد؟ شیعیان همصدا با جماعتی از علمای اهل سنت بر قول اول متفقند ووی را محمد بن الحسن العسکری علیهما السلام می دانند. ولی اکثر اهل تسنن معتقدند که او تولد نیافته وبعدا پا به عرصه گیتی می نهد. اما حق چنان اقتضا دارد که قول نخست را معتقد باشیم. در این باره دلایل عقلی ونقلی گوناگونی وارد شده است که ما چند مورد آن را ذکر می نمائیم:
دلیل عقلی:
عقل حکم می نماید که لطف از جانب خدای تعالی امری لازم وحتمی است. لطف آن است که خداوند وسائلی فراهم آورد که بنده اش بتواند به او تقرب جوید واز معصیتش باز ایستد، به حدی که هیچ راه عذری برای کسی باقی نگذارد، بدون اینکه اجباری در کار باشد. خداوند می فرماید: (لِئَلاَّ یکونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ) تا اینکه مردم بر خداوند حجت وبرهانی نداشته باشند.
بر این اساس، عقل به ارسال پیامبران حکم می نماید تا خواست خداوند را به مردمان برسانند واموری که آنان را به خدا نزدیک یا دور می سازد، بر ایشان تبیین کنند. از طرف دیگر، انبیاء باید در میان مردم به عدل حکم نمایند.
که لازمه این بر پائی عدالت، منزه ومعصوم بودن آنان از هر گناه وزشتی وعیب است. در امتداد رسالت، مساله جانشینی آنان مطرح می شود، که عقل هم حکم به لزوم آن می دهد. زیرا بعد از وفات پیامبر، این وصی اوست که باید شریعتش را پاس دارد، آن را به همه مردم ابلاغ نماید وتحریف وبدعت را از آن بزداید.
واجرای عدالت وگرفتن حق مظلوم از ظالم نیز از وظایف آنان می باشد. این تشابه تکالیف، همگونی خصائص را نیز در پی دارد، به این نحو که عصمت وتنزیه انبیاء عینا در جانشینانشان ملحوظ است. شاهد بر این ویژگی، سخن خدای تعالی است که خطاب به ابراهیم خلیل می فرماید: (إِنِّی جاعِلُک لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَمِنْ ذُرِّیتِی قالَ لا ینالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ).
من تو را امام بر مردم قرار دادم. (ابراهیم) گفت: واز ذریه ام نیز؟ فرمود: عهد من به ظالمان نرسد. غیر معصوم که صدور معصیت از وی جایز است، ظالم بر نفس خود می باشد. از طرف دیگر، نصب این جانشینان پیامبر، بطور حتم باید از جانب خداوند متعال باشد، نه اینکه مردم خود به انتخاب او بپردازند. زیرا عصمت مقامی است که کسی جز پروردگار به آن واقف نیست. مزید بر آن اینکه وا گذاشتن این امر به مردم باعث هرج ومرج می شود، ونزاع واختلاف وفساد پدید می آورد.
بنابراین - طبق حتمیت لزوم حجت بر زمین - در هر زمانی باید امامی معصوم وجود داشته باشد که منصب امامت او از جانب خدای تعالی معین گردیده باشد. کلیه مسلمین اتفاق نظر دارند که هیچیک از پیشوایان وخلفا، این ویژگی ها را نداشته اند وتنها امامان دوازده گانه شیعه هستند که بر اوج این بلندا دست یازیده اند. شیخ مفید رضوان الله علیه در ارشاد می نویسد: از دلائل امامت قائم به حق، فرزند امام حسن عسکری علیه السلام، این اقتضای عقل است که در هر زمان باید امامی معصوم باشد که به کمال رسیده وبی نیاز از همه مردم در احکام دین وعلوم ومعارف باشد زیرا ممکن نیست که مکلفین فاقد پیشوائی باشند که به واسطه وجود او به طریق خیر وسعادت روند واز فساد وتباهی دوری جویند.
چنانچه همه جوامع بشری، رهبری را نیازمندند که سرکشان را تادیب سازد، خطا کاران را به اره راست بدارد دست ظالمان را از حقوق مظلومان کوتاه نماید. کما اینکه او وظیفه دارد که جاهلان را علم وبینش آموزد، غافلان را هوشیار نماید، گمراهان را بیم دهد، حدود واحکام شرع را بپا دارد، نزاع افکنان را از میان مردم طرد کند، فرمانداران را نصب ومزرها را حفظ نماید، نگهبان اموال خلائق وپاسدار اسلام باشد، ومردم را در جمعه ها واعیاد گرد آورد. بر اساس این وظایف، لاجرم این پیشوا باید معصوم از گناه وخطا باشد، وهیچیک از افراد امت در پیراستگی همتای او قرار نگیرند، زیرا اگر کسی برتر از وی باشد، آن فرد امام بر او خواهد بود. چنین فردی که متصف به این اوصاف است، باید بوسیله نصف صریح معین گردد، یا معجزه ای از او به ظهور رسد که وی را از دیگران ممتاز نماید.
این صفات وویژگی ها در کسی موجود نمی باشد مگر آن فرد که اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام امامت او را ثابت نمودند، یعنی فرزندش مهدی علیه السلام. این مطلب اصلی است در باب امامت که با وجود آن، نیازی به آوردن نصوص وروایات نیست، چرا که این دلیل به مقتضای حکم عقل، منصب امامت را ثابت می کند واستدلال به آن جای هیچ شبهه ای را باقی نمی گذارد. اما با این وجود، روایاتی در نص با امامت فرزند امام حسن عسکری علیه السلام وارد شده که راه هیچ عذری را باقی نگذارده است.
دلیل نقلی:
رسول خدا صلی الله علیه وآله در مورد حضرت صاحب الزمان احادیث بسیاری فرموده اند. بعد از ایشان، ائمه اطهار علیهم السلام نیز به تفصیل از قائم خاندانشان سخن گفته اند. شیخ مفیدمی گوید که در شریعت اسلام، پیامبر رحمت علیه وآله الصلوات والسلام. در باره او سخن گفته است.
وبعد از ایشان، امیر المؤمنین ودیگر ائمه علیهم السلام، قائم آل محمد را معرفی نموده وبر امامت وی تصریح کرده اند پدر بزرگوارش حضرت عسکری علیه السلام نیز نزد اصحاب خاص خود، امامت فرزندش مهدی را اعلان فرموده است. آری، پیش از آنکه وی قدم بر عرصه جهان نهد، درباره قیام وغیبتش، روایات فراوان از معصومین بیان شده است. او در میان اهل البیت، او صاحب شمشیر وقائم به حق ومنتظر دولت اهل ایمان است. قبل از قیام پیروزمندش دو غیبت می گزیند که یکی از دیگر طولانی تر است. غیبت صغری از میلاد وی تا وفات آخرین نایب وانسداد باب نیابت خاصه می باشد.
وغیبت کبری بعد از آن است که در فرجامش شمشیر قیام از نیام بر می کشد. خداوند صاحب عزت وجلال می فرماید: (وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ * وَنُمَکنَ لَهُمْ فِی الأرْضِ وَنُرِی فِرْعَوْنَ وَهامانَ وَجُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یحْذَرُونَ) واراده نمودیم بر ضعیف شدگان در زمین منت نهیم وآنان را پیشوایان ووارثان گیتی قرار دهیم وزمین را تحت اختیار ایشان سازیم، وبه فرعون وهامان ولشکریانشان بنمایانیم آنچه را که از آن بیم داشتند.
ونیز می فرماید: (وَلَقَدْ کتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الأرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُونَ) به تحقیق که ما در زبور بعد از ذکر نگاشتیم که زمین را بندگان صالحم به ارث می برند. ورسول خدا صلی الله علیه وآله می فرماید: (لن تنقضی الأیام واللیالی حتَّی یبعث الله رجلاً من أهل بیتی یواطئ اسمه اسمی یملأها عدلاً وقسطاً کما ملئت ظلماً وجوراً) گردش روز وشب به پایان نمی رسد تا اینکه خداوند مردی را از اهل بیتم که همنام من است، برانگیزد، زمین را آکنده از عدل وداد سازد همان گونه که از ظلم وبیداد مالامال باشد. ونیز می فرماید: (لو لم یبقَ من الدنیا إلاَّ یوم واحد لطوَّل الله ذلک الیوم حتَّی یبعث فیه رجلاً من ولدی یواطئ اسمه اسمی یملأها عدلاً وقسطاً کما ملئت ظلماً وجوراً) اگر از دنیا باقی نماند مگر یک روز، خداوند چنان طولانیش سازد تا اینکه مردی از فرزندانم را که نامش نام من است، برانگیزاند. او عدالت ومساوات را در پهنه زمین بگستراند، کما اینکه قبل از او ظلم ونابرابری جهان را پوشانده باشد.
قیام حضرت مهدی به بیان اهل سنت:
پیرامون خروج صاحب الزمان ارواحنا فداه روایات متواتر است واجماع کافه مسلمین حاصل. ابو عبد الله محمد بن یوسف بن محمد گنجی شافعی کتابی نگاشته به نام البیان فی اخبار صاحب الزمان، او کتاب دیگری نیز به رشته تحریر در آورده موسوم به کفایه الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب. وی در کتاب البیان می نویسد: من این کتاب را عادی از روایات شیعه قرار دادم تا احتجاج به آن محکم تر باشد. حافظ ابو نعیم احمد بن عبد الله اصفهانی، صاحب کتاب مشهور حلیه الاولیاء چهل حدیث در مورد مهدی موعود جمع آوری نموده که اربلی در کتاب کشف الغمه با حذف سندهای آن، احادیث را آورده است، ما نیز به ذکر آنها خواهیم پرداخت.
او در حلیه الاولیاء نیز پاره ای از اخبار مهدی موعود را آورده است. غیر از این دو، علمای بسیاری از اهل سنت اخبار مهدی علیه السلام را آورده اند مانند مؤلفین: مشکاه المصابیح، درر السمطین، جواهر العقدین، کنوز الدقائق و... که احادیث مهدویت را در ابواب گوناگون کتب خود ضبط نموده اند. در این مبحث، ما بخشی از این احادیث را به نقل از البیان گنجی واربعین ابو نعیم وبرخی آثار دیگر می آوریم: گنجی به سند خود از زربن جیش، از عبد الله، از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل می کند: (لا تذهب الدنیا حتَّی یملک العرب رجل من أهل بیتی یواطئ اسمه اسمی) دنیا از میان نخواهد رفت تا بر عرب مردی از خاندانم که نامش نام من است، حکم روا شود. صحب مشکاه المصابیح مانند این روایت را از این مسعود نقل کرده واضافه نموده است: ترمذی وابو داود نیز آن را روایت کرده اند.
گنجی می گوید: در روایتی آمده است: (یلی رجل من أهل بیتی یواطئ اسمه اسمی) مردی ازخاندانم خواهد آمد که نامش، نام من است. که این روایت را نیز ترمذی در جامعه نقل کرده است.
به نقل سنن ابو داود، حضرتش فرموده است: (لا تذهب الدنیا حتَّی یملک العرب رجل من أهل بیتی یواطئ اسمه اسمی) دنیا از بین نخواهد رفت تا اینکه مردی همنام من از اهل بیتم، بر عرب حکم رواشود. حذیفه از پیامبر صلی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: (لو لم یبقَ من الدنیا إلاَّ یوم واحد لبعث الله رجلاً اسمه اسمی وخلقه خلقی یکنّی أبا عبد الله) اگر از عمر دنیا باقی نماند مگر یک روز، خداوند مردی را بر می انگیزاند (تا بر جهان حکم روا شود،) نام او نام من وخلق وخوی او، خلق وخوی من است وکنیه اش ابا عبد الله می باشد.
پس از نقل حدیث مزبور، گنجی اظهار می دارد که این حدیث حسن وگران قدر است که خداوند نصیب ما ساخته است. اربعین ابو نعیم به سند خود از حذیفه شبیه روایت فوق را نقل نموده است. مؤلف بیان می دارد که در جمله خلقه خلقی، خاء مضمم است. زیرا در برخی روایات اهل سنت وارد شده که مهدی علیه السلام در اخلاق شبیه پیامبر است ولی در خلق وآفرینش شبیه حضرتش نیست.
ابو نعیم در اربعین به سند خود از حذیفه نقل می کند که گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله برای ما خطبه خواند وآنچه را واقع می شود برای ما بیان نمود. بعد از آن فرمود: (لو لم یبقَ من الدنیا إلاَّ یوم واحد لطوَّل الله ذلک الیوم حتَّی یبعث رجلاً من ولدی اسمه اسمی) اگر از عمر دنیا بیش از یک روز باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانی می گرداند تا اینکه مردی از فرزندانم را که اسمش نام من است برانگیزاند. سلمان برخاست وگفت: او از کدام فرزندت می باشد؟ پیامبر فرمود: از این فرزندم. وبا دستش بر کتف حسین علیه السلام زد.
ونیز به سند خود از حذیفه نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: (ویح هذه الأمّة من ملوک جبابرة کیف یقتلون ویخیفون المطیعین إلاَّ من أظهر طاعتهم فالمؤمن التقی یصانعهم بلسانه ویفرهم بقلبه فإذا أراد الله عزَّ وجلَّ أن یعید الإسلام عزیزاً قصم کلّ جبّار عنید وهو الأقدر علی ما یشاء أن یصلح أمّة بعد فسادها) وای بر این امت از پادشاهان ستمگر، که چگونه بندگان مطیع خود را به قتل می رسانند وآنان را در ترس ووحشت نگه می دارند. تنها کسانی از آن سلاطین در امانند که طاعت آنان را ظاهر سازند. پس مومن با تقوا (یعنی تقیه کننده) با آنان به زبان مدارا می کند ودر دل از آنان می گریزد.
پس چون خدای صاحب عزت واقتدار، اراده نماید که اسلام را به عزت نخستین برساند، هر جباری را درهم می شکند. خدا بر آنچه خواهد قادر است وتوان آن دارد که امتی را بعد از فساد به طریق صلاح بدارد.
سپس فرمود: (یا حذیفة لو لم یبقَ من الدنیا إلاَّ یوم واحد لطوَّل الله ذلک الیوم حتَّی یملک رجل من أهل بیتی تجری الملاحم علی یدیه ویظهر الإسلام لا یخلف الله وعده وهو سریع الحساب) وای حذیفه، اگر از دنیا باقی نماند مگر یک روز، خداوند آن روز را چنان طولانی می سازد که مردی از اهل بیتم (بر جهان) حکم فرما شود.
جنگ وکشتار عظیمی به دست او جاری خواهد شد واسلام ظاهر خواهد گردید. واین وعده الهی است که خداوند وعده اش تخلف ندارد، واو سریع الحساب است. وبه سند خود از ابو سعید خدری، از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: (لا تنقضی الساعة حتَّی یملک الأرض رجل من أهل بیتی یملأها عدلاً کما ملئت قبله جوراً یملک سبع سنین) قیامت بر پا نمی شود تا اینکه مردی از خاندانم بر زمین حکم روا شود. از زمین را همان گونه که قبل از او لبریز از ظلم شده است، آکنده از عدل می نماید. وی هفت سال زمامدار عالم است. ونیز سند خود از عبد الله بن عمر، از پیامبر نقل می کند که فرمود: (لا تقوم الساعة حتَّی یملک من أهل بیتی من یواطئ اسمه اسمی یملأ الأرض عدلاً وقسطاً کما ملئت ظلماً وجوراً) قیامت بر پا نمی گردد تا اینکه فردی از اهل بیتم (بر جهان) حکم روا شود که نامش، نام من است. زمین را آکنده از عدل وقسط می نماید همان طور که پر از ظلم وجور باشد. ونیز به سند خود از ابو هریره نقل می کند که رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: (لو لم یبقَ من الدنیا إلاَّ لیلة لملک فیها رجل من أهل بیتی) اگر از دنیا باقی نماند مگر یک شب، در آن شب، مردی از خاندانم (بر زمین)حکم روا شود. گنجی به سند خود از حضرت علی علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: (لو لم یبقَ من الدهر إلاَّ یوم لبعث الله رجلاً من أهل بیتی یملأها عدلاً کما ملئت جوراً) اگر از روزگار جز یک روز باقی نماند، خداوند مردی از خاندانم را بر می انگیزاند. او زمین را از عدل آکنده می سازد همان گونه که از ظلم مالامال شده باشد.
ابوداود در کتاب سنن این روایت را آورده است. ونیز در جوهر العقدین روایت مزبور را از ابو داود، احمد بن حنبل، ترمذی، وابن ماجه نقل کرده است. گنجی به سند خود از حافظ محمد بن حسین بن ابراهیم بن عاصم آبری در کتاب مناقب الشافعی نقل نمود که وی این حدیث را ذکر کرده وگفته است که زائده در روایت خود افزوده است: (حتَّی یبعث الله رجلاً منّی أو من أهل بیتی یواطئ اسمه اسمی واسم أبیه اسم أبی) تا اینکه مردی از من یا از اهل بیتم بر انگیزاند که نامش نام من ونام پدرش، نام پدر من است. گنجی گوید: ترمذی حدیث را در جامع خود ذکر کرده ودر آنجا جمله واسم ابیه اسم ابی را نیاورده است.
ابو داود نیز به نقل از راویان موثق، فقط جمله اسمه اسمی را نقل نموده، آن کسی که جمله واسم ابیه اسم ابی را روایت کرده، عبارتی اضافه بر متن حدیث آورده است. هر چند که معنای این جمله نیز صحیح است.
چون در جمله واسم ابیه اسم ابی، مقصود امام حسین است که کنیه اش ابا عبد الله بوده وبه عنوان پدر مهدی شمرده می شود. در اینجا منظور از اسم کنیه می باشد، یعنی او از فرزندان حسین است. ابن طلحه شافعی نیز این پاسخ را در تبیین جمله فوق گفته ودو نکته در تمهید این جواب عرضه داشته است:
اولا: شیوع استعمال پدر بر جد اعلا، مانند آیه شریفه: (مِلَّةَ أَبِیکمْ إِبْراهِیمَ)، (وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِی إِبْراهِیمَ وَإِسْحاقَ)، ویا حدیث معراج که خداوند به حبیبش فرمود: (هذا أبوک إبراهیم).
ثانیا: اسم بر کنیه نیز اطلاق می شود، چنانچه بخاری ومسلم روایت کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه وآله، علی را ابو تراب نامید واسمی محبوبتر از آن نزد وی نبود. متنبی هم گفته است: من کنّاک فقد أسماک للعرب. (هر که تو را کنیه ای نهاد، به تحقیق نامی برای تو در میان عرب برگزید). سپس گنجی می افزاید: ممکن اسم حسن عسکری که همان کنیه وی می باشد، یعنی ابو محمد، کنیه پدر رسول اکرم صلی الله علیه وآله نیز باشد.
بعد ادامه می دهد: چه بسا در حدیث به جای ابی، کلمه ابنی بوده است که راوی کلمه اخیر را به جای اولی توهم نموده است. به هر حال حمل روایت بر این وجوه لازم است تا جمع میان اخبار حاصل آید.
مؤلف اظهار می دارد که احتمال اشتباه جدا زیاده است، زیرا دو کلمه مزبور در حروف شبیه هم می باشند ودر قدیم نیز خطوط اکثرا بدون نقطه نوشته می شده است. این مضمون را علمای ما هم در کتب خود وارد ساخته اند. شیخ طوسی در کتاب غیبت به سند خود از ابن مسعود، از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: (لا تذهب الدنیا حتَّی یلی أمّتی رجل من أهل بیتی یقال له المهدی) دنیا فانی نخواهد شد تا اینکه مردی از اهل بیتم که به وی مهدی گویند، بر امت من حکومت کند. در روایت دیگر از ابو هریره از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: (لو لم یبقَ من الدنیا إلاَّ یوم واحد لطوَّل الله ذلک الیوم حتَّی یخرج رجلاً من أهل بیتی یملأ الأرض عدلاً وقسطاً کما ملئت ظلماً وجوراً) اگر باقی نماند از دنیا مگر یک روز، خداوند آن روز را طولانی گرداند تا مردی از اهل بیتم را (از پس پرده غیبت) بدر آورد. او زمین را پر از عدل وداد کند همان گونه که از ظلم وستم پر شده باشد. شیخ مفید نیز در این باره حدیثی نقل نموده که گذشت.
گنجی به سند خود از سعید بن مسیب نقل می کند که گفت: نزد ام سلمه بودیم واز مهدی سخن به میان آمد. وی گفت: از رسول الله صلی الله علیه وآله شنیدم که فرمود: (المهدی من ولد فاطمة) مهدی از فرزندان فاطمه است. در روایت دیگر، ام سلمه از پیامبر نقل می کند که فرمود: (المهدی من عترتی من ولد فاطمة) مهدی از عترتم می باشد، واو از فرزندان فاطمه است. گنجی می افزاید که این حدیث را حافظ ابوداود در سنن ضبط نموده است، وصاحب جواهر العقدین نیز ذکر کرده که مسلم، ابو داود، نسائی، ابن ماجه، بیهقی صاحب مصابیح، ودیگران نیز در کتب حدیثی خود آن را آورده اند.
مناوی مصری در کنوز الدقائق من نویسد که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: (یا فاطمة أمَّا المهدی فمنک) ای فاطمه، مهدی از تو می باشد. که حاکم نیز این روایت را در مستدرک آورده است. ابو نعیم در اربعین از زهری، از علی بن الحسین، از پدرش نقل می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به فاطمه علیها السلام فرمود: (المهدی من ولدک) مهدی از فرزندان توست. گنجی از علی علیه السلام نقل می کند که نبی اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: (المهدی منّا أهل البیت یصلحه الله فی لیلة) مهدی از ما اهل بیت است که خداوند امر و(ظهور) او را در شبی اصلاح فرماید.
حدیث مزبور در جواهر العقدین اثر احمد حنبل وسنن ابن ماجه و... از علی علیه السلام نقل شده است. در غایه المرام از ابو نعیم در کتاب حلیه الاولیاء، از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: (المهدی منّا أهل البیت یصلحه الله فی لیلة - أو قال: فی یومین -) مهدی از ما اهل البیت است که خداوند (امر ظهور) او را در یک شبی - یا فرمود: در دو روز-اصلاح نماید. گنجی از انس بن مالک نقل می کند که شنید رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: (نحن ولد عبد المطَّلب سادات أهل الجنّة: أنا، وحمزة وعلی وجعفر والحسن والحسین والمهدی) ما فرزندان عبد المطلب سروران اهل بهشت هستیم: من، حمزه، علی، جعفر، حسن، حسین ومهدی. حافظ ابن ماجه در صحیح خود این روایت را نقل کرده.
ونیز در جواهر العقدین حدیث مزبور را به نقل از ابو نعیم، ثعلبی، صاحب اربعین، حموئی، حاکم ودیلمی آورده است. گنجی از ثوبان نقل می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: (یقتل عند کنزکم ثلاثة کلّهم ابن خلیفة ثمّ لا یصیر إلی واحد منهم ثمّ تطلع الرایات السود من قبل المشرق فیقتلونکم قتلاً لم یقتله قوم... (إلی أن قال) فإذا رأیتموه فبایعوه ولو حبواً علی الثلج فإنَّه خلیفة الله المهدی) در جنب ذخائر شما سه تن کشته می شوند که همگی فرزندان خلیفه (فرزندان سه تن از خلفا) می باشند. سپس به سوی هیچ یک از آنها کشیده نمی شوند.
بعد از آن پرچمهای سیاه از جانب مشرق آشکار می شوند، در میان شما چنان کشتاری بر پا می سازند که هیچ قومی چنان نکرده است. (تا آنجا که فرمود:) پس چون او را دیدید، با وی بیعت نمائید، حتی اگر به خزیدن بر روی برف باشد. زیرا او جانشین خدا مهدیاست.
حافظ ابن ماجه قزوینی در سنن نیز این روایت را نقل کرده است. در روایت مشابه دیگر، حدیث نبوی چنین آمده است: (ثمّ تجیء الرایات السود فیقتلونهم قتلاً لم یقتله قوم ثمّ یجیء خلیفه الله المهدی فإذا سمعتم به فائتوه فبایعوه فإنَّه خلیفة الله المهدی) بعد از آن، پرچمهای سیاه می آید. پس آنها را می کشند، کشتنی که هیچ قومی چنان نکرده است. سپس خلیفه الله مهدی می آید. پس اگر به سوی او خوانده شدید، به سویش آئید وبا وی بیعت کنید، هر چند که به خزیدن روی برف باشد.
زیرا که او خلیفه خدا مهدی است. گنجی گوید که این، حدیثی است با مضمون نیکو که به طریقی عالی به ما رسیده است. در اربعین ابو نعیم علاوه بر نقل روایت مذکور، به سند خود از ثوبان، از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: (إذا رأیتم الرایات السود وقد أقبلت من خراسان فأتوها ولو حبواً علی الثلج فإنَّ فیها خلیفه الله المهدی) چون پرچمهای سیاه را که از خراسان می آید، مشاهده نمودید، به سوی آن روی آورید هر چند به خزیدن بر برف باشد، که او مهدی خلیفه خداست. در روایت نبوی دیگر به نقل از همین راوی آمده است: (تجیء الرایات السود من قبل المشرق کأنَّ قلوبهم زبر الحدید فمن سمع بهم فلیأتهم فیبایعهم ولو حبواً علی الثلج) پرچمهای سیاه از جانب مشرق آشکار می شود.
گوئی که قلوب آنها چون پاره پولاد است. پس هر که وصف آنان را شنید، به سویشان گام نهد وبا ایشان پیمان نبدد، هر چند که به خزیدن بر روی برف باشد. گنجی از عبد الله بن حارث بن جزء زبیدی، واو از نبی کرم صلی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: (یخرج ناس من المشرق فیوطئون للمهدی یعنی سلطانه) مردمی از شرق خروج نمایند پس آماده ساز برای مهدی هستند یعنی حکومتش. این حدیثی است صحیح وحسن که راویان موثق آن را نقل کرده اند ودر سنن ابن ماجه قزوینی ضبط شده است. در کنوز الدقائق از ثوبان نقل شده که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: (إذا رأیتم الرایات السود قد جاءت من قبل خراسان فأتوها فإنَّ فیها خلیفة الله المهدی) چون پرچمهای سیاه را از جانب خراسان مشاهده نمودید، به سوی آن بار بندید که در آن مهدی خلیفه خداست. احمد در مسند وبیهقی در دلائل النبوه این روایت را آورده اند. ودر همان کتاب، از حضرت علی علیه السلام، وایشان از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، نقل شده که فرمود: (یخرج رجل من وراء النهر یقال له: الحارث حراث، علی مقدمته رجل یقال له: منصور یوطن (أو قال: یمکّن) لآل محمّد کما مکَّنت قریش لرسول الله صلی الله علیه وآله وجب علی کلّ مومن نصره (أو قال: إجابته)) مردی از ماوراء النهر خروج می کند به نام حارث که کشاورزی است.
در مقابل او فردی است موسوم به منصور. او زمینه را برای آل محمد فراهم می سازد، همان گونه که قریش زمینه را برای پیامبر آماده ساختند. بر هر مسلمانی یاری (اجابت) وی واجب است. ابو داود نیز این حدیث را روایت کرده. گنجی به نقل از علقمه بن عبد الله در روایتی آورده است که رسول خدا فرمود: (إنَّ أهل بیتی سیلقون بعدی بلاءً وتشریداً وتطریداً حتَّی یأتی قوم من قبل المشرق ومعهم رایات سود فیسألون الخیر فلا یعطونه فیقاتلون فینصرون فیعطون ما سألوه فلا یقبلونه حتَّی یدفعوها إلی رجل من أهل بیتی فیملأها قسطاً کما ملأوها جوراً فمن أدرک ذلک منکم فلیأتهم ولو حبواً علی الثلج) خاندانم بعد از من دچار بلا وتبعید وآوارگی می شوند، تا اینکه قومی از شرق پدیدار شوند که با خود پرچمهای سیاه دارند. آنان خیر را می طلبند اما به ایشان داده نمی شود پس به پیکار برخیزند وبه پیروزی دست یابند. خواسته شان به آنان داده می شود، اما آن را قبول نمی کنند تا آنکه به دست مردی از خاندانم بسپارند که زمین را مالامال از عدل سازد، همان گونه که آن را آکنده از ستم کرده باشند. پس هر که آن زمان را دریابد، عزم ایشان نماید هر چند به خزیدن بر روی برف باشد. این حدیث در سنن ابن ماجه نیز آمده است.
گنجی می نویسد که ابن اعثم کوفی در کتاب الفتوح از حضرت امیر علیه السلام نقل کرده که حضرتش فرمود: (ویحاً للطالقان فإنَّ لله عزَّ وجلَّ بها کنوزاً لیست من ذهب ولا فضّة ولکن بها رجال مؤمنون عرفوا الله حقّ معرفته وهم أیضاً أنصار المهدی فی آخر الزمان) آفرین بر طالقان. که در آنجا خداوند گنجهائی دارد که از طلا ونقره نیست، بلکه مردانی با ایمان هستند که خداوند را آن طور که شایسته اوست، شناخته اند ویاران مهدی در آخر الزمان می باشند.. ونیز از ابی سعید خدری، واو از نبی مکرم، نقل می کند که فرمود: (إنَّ فی أمّتی المهدی یخرج یعیش خمساً أو سبعاً _ زید الشاکّ _)، قلنا: وما ذاک؟ قال: (سنین، فیجیء إلیه الرجل فیقول: یا مهدی أعطنی فیحثی له فی ثوبه ما استطاع أن یحمله) همانا در امت من مهدی است که ظهور می نماید وپنج یا هفت یا نه سال زمامدار می باشد. (شک در سال دقیق از طرف زید راوی خبر از ابی سعید خدری است).
گفتیم: آن زمان چگونه است؟ فرمود: سالهائی است که مردی نزد وی آید وگوید: مهدی به من عطائی کن. پس او آن قدر در دامان آن مرد می ریزد که توان حملش را داشته باشد. حافظ ترمذی این حدیث را حسن می داند.
در اربعین از ابی سعید خدری نقل شده که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: (تملأ الأرض ظلماً وجوراً فیقوم رجل من عترتی فیملأها قسطاً وعدلاً یملک سبعاً أو تسعاً) زمین ما لا مال از ظلم وجور می شود تا اینکه مردی از خاندانم لوای قیام افرازد وجهان را آکنده از عدل وداد سازد. وی هفت یا نه سال زمامداری می نماید.
گنجی از ابو سعید، واو از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: (یکون فی أمّتی المهدی إن قصر فسبع وإلاَّ فتسع تنعم فیه أمّتی نعمة لم ینعموا مثلها قطّ تؤتی الأرض اُکُلها (کنوزها خ ل) ولا تدَّخر منه شیئاً والمال یومئذٍ کدوس یقوم الرجل فیقول: یا مهدی أعطنی، فیقول: خذ) در امت من مهدی می باشد که اگر (دوران حکومتش) کوتاه باشد هفت سال، والا نه سال خواهد بود. امتم در زمان او چنان غرق در نعمت می شوند که قبل از آن هرگز آن طور نبوده باشند.
زمین، خوردنی های (معادن وگنجینه های) خود را آشکار می سازد وچیزی از آنها را باقی نمی نهد. مال در آن روز به خروار ماند که مردی می آید ومی گوید: مهدی به من عطائی کن. واو می گوید: (بیا هر چه می خواهی) بگیر. در مشکاه المصابیح از ابو سعید نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: بلائی بر این امت وارد شود که مرد ملجا وماوائی از ظلم نیابد تا به آن پناه برد. پس خداوند مردی از عترتم را برانگیزاند که به واسطه او زمین را آکنده از عدل وداد سازد، همان گونه که از ستم وبیداد پر شده باشد. ساکنان زمین وآسمان از او خشنود می شوند. آسمان تمام خیر وبرکت خود را فرو می بارد، وزمین همه نباتات خود را در پهنه خویش آشکار می سازد. تا آنجا که در گذشتگان تمنا کنند که کاش در آن زمان زنده می بودند. (مهدی) در میانشان هشت یا نه سال زیست می نماید. حاکم در مستدرک خود، این روایت را درج نموده وگفته است که حدیثی صحیح می باشد.
درکتاب فضل الکوفه نوشته محمد بن علی علوی از ابوسعید خدری نقل می کند که رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: مهدی، هفت یا ده سال بر مردم حکم روائی کند. سعادتمندترین مردم به سبب او، اهل کوفه هستند. در کتاب اربعین، ابو نعیم به سند خود از ابی سعید خدری نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: زمین لبریز از ظلم وستم شود. بعد از آن مردی از اهل بیتم خروج نماید وعرصه زمین را پر از عدل وداد کند همان طور که از ستم وبیداد پر شده باشد. گنجی به نقل از ام سلمه می گوید که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: به هنگام مرگ خلیفه ای، اختلافی پیش آید.
پس مردی از اهل مدینه خروج نموده ودر حالت ترس وبیم به مکه می گریزد. گروهی از اهالی مکه نزد او آمده واو را که رضا ندارد، (از اختفاء) بیرون آورده وبین رکن ومقام با وی بیعت می نمایند. لشکری برای مقابله با وی از شام عازم آنجا می شود. اما در صحرای بیداء بین مکه ومدینه در کام زمین فرو می رود. چون مردم چنین می بینند برگزیدگان شام وگروههائی از اهالی عراق به سوی او شتافته وپیمان یاری با وی می بندند. سپس مردی که دائی هایش از قبیله کلب هستند به سوی او هجوم می آورد، او (مهدی علیه السلام) سپاهی به پیکارش می فرستد که بر وی پیروز می گردند.
زیانکار آنکه در آنجا حضور نداشته باشد. او مال را (عادلانه) تقسیم می کند. به سنت پیامبر در میان مردم رفتار می نماید. (ویلقی الإسلام بجرانه إلی الأرض فیلبث سبع سنین ثمّ یتوفّی ویصلّی علیه المسلمون) اسلام را در پهنه گیتی می گسترد. وهفت سال حکومتش بطول می انجامد. بعد از آن در می گذرد ومسلمانان بر او نماز می گزارند. در مشکاه المصابیح، حدیث مزبور به روایت ابوداود، احمد بن حنبل، ابو یعلی، وبیهقی آمده است، وهمینطور در جواهر العقدین نقل شده. گنجی به نقل از ابو داود گوید که برخی راویان دوران حکومت مهدی علیه السلام را طبق گفته هشام نه سال وبرخی دیگر هفت سال ثبت نموده اند. واین بنا به قول حافظ ترمذی، ابن ماجه قزوینی وابو داود است.
ابو هریره گوید که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: (کیف أنتم إذا نزل ابن مریم فیکم وإمامکم منکم) چگونه اید شما آن هنگام که زاده مریم (حضرت مسیح) در میان شما باشد وامامتان از خودتان. این حدیثی است حسن وصحیح که بر صحت آن میان محدثان بزرگ اهل سنت اتفاق نظر وجود دارد.
راوی آن محمد بن شهاب زهری است وبخاری ومسلم در صحیح خود آن را ذکر کرده اند. ونیز گنجی از جابر انصاری، واو از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل می کند که حضرتش فرمود: (لا تزال طائفة من أمّتی یقاتلون علی الحقّ ظاهرین إلی یوم القیامة فینزل عیسی بن مریم فیقول أمیرهم: تعال صلّ بنا فیقول: بعضکم علی بعض أمراء تکرمة من الله لهذه الأمّة) پیوسته چنین است که طائفه ای از امت من در راه حق نبرد می کنند تا هنگامه قیامت ظفرمند وپیروزند. عیسی بن مریم (از آسمان) فرود آید. امیرشان (مهدی) به وی می گوید: جلو بایست تا ما با تو نماز گزاریم.
اما او اظهار می دارد: شمائید پیشوا ومقتدای خلق، واین منصبی است ارجمند که خدا به این امت عنایت فرموده است. گنجی گوید که این حدیثی است صحیح وحسن که مسلم آن را در صحیح خود آورده است. در جای دیگر اظهار می دارد که این روایت را حارث بن ابی اسامه در مسند خود، وحافظ ابو نعیم در عوالی نقل کرده اند. مؤلف گوید: ابو نعیم نیز در اربعین، حدیث مزبور را آورده. در روایت او، امیرهم المهدی وجود دارد. سپس گنجی می افزاید: این حدیث تاویل بردار نیست، زیرا به صراحت بیان می دارد که عیسی بن مریم، امیر مسلمین یعنی مهدی را مقدم بر خود می دارد.
وتاویل آن کس که می گوید: معنی امامتان از شماست، یعنی کتابتان را در میان شما پیاده می سازد باطل است. سپس او توضیحاتی داده که ما حصل آنها این است که احادیث مزبور دال بر آنند که عیسی علیه السلام در نماز به مهدی علیه السلام اقتدا می کند، در برابر او پیکار می نماید ودجال را به قتل می رساند. آن گاه می افزاید که روایات مزبور به طرق صحیح نقل شده ونزد شیعه وسنی مقبول می باشد ومورد اجماع کافه اهل اسلام است. اساس دلالت این احادیث بر این مطلب است که مهدی برتر از عیسی است (وی همینطور ادامه می دهد تا آنجا که می گوید:) تائید بر این سخن روایتی است طولانی که حافظ ابو عبد الله ابن ماجه قزوینی در مورد نزول حضرت عیسی علیه السلام نقل کرده.
در روایت آمده است که از رسول خدا صلی الله علیه وآله پرسیدند که عرب در آن روز کجایند؟ فرمود: (هم یومئذٍ قلیل وجلّهم ببیت المقدس وإمامهم قد تقدَّم یصلّی بهم الصبح إذ نزل بهم عیسی بن مریم صلَّی الله علیه فرجع ذلک الإمام ینکص یمشی القهقری لیتقدَّم عیسی یصلّی بالناس فیضع عیسی یده بین کتفیه ثمّ یقول له: تقدَّم) ایشان در آن روز اندکند وبیشترشان در بیت المقدس هستند، صبحگاهان امامشان می خواهد بر آنان نماز گزارد که عیسی بن مریم صلی الله علیه فرا می رسد. آن امام به عقب می رود تا عیسی بر مردم نماز گزارد. اما وی دست بر کتفش می نهد ومی گوید: شما مقدم شوید. گنجی گوید که این حدیثی است حسن وصحیح که ابن ماجه در سنن آن را از ابو امامه باهلی نقل کرده است، وما آن را به اجمال آوردیم.
حافظ ابو نعیم اصفهانی روایت ابو امامه را چنین ثبت نموده: از رسول خدا پرسیده شد: یا رسول الله، عرب در آن روز کجایند؟ فرمود: (هم یومئذٍ قلیل وجلّهم ببیت المقدس وإمامهم المهدی رجل صالح). ایشان در آن روز اندکند واکثرشان در بیت المقدس می باشند. امامشان مردی صالح به نام مهدی است. این حدیثی است حسن. در جواهر العقدین با حدیثی مرفوع به نقل از حذیفه می نویسد: (یلتفت المهدی وقد نزل عیسی بن مریم علیهما السلام کأنَّما یقطر من شعره الماء فیقول المهدی له: تقدَّم صلّ بالناس، فیقول: إنَّما اُقیمت الصلاه لک. فیصلّی خلف رجل من ولدی) مهدی متوجه می شود، به تحقیق عیسی بن مریم (از آسمان) نازل شده است در حالی که گوئی از موهایش آب می چکد. مهدی به او می گوید: جلو بایست وبر مردم نماز گزار. پاسخ می دهد: نماز برای تو بر پا شده. پس (مهدی به نماز می ایستد) واو - عیسی - به مردی از فرزندانم اقتداء می کند. طبرانی وابن حبان در صحیح خود به روایت عقبه بن عامر مانند این حدیث را ضبط نموده اند.
در اربعین از ابو سعید خدری نقل می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: (منّا الذی یصلّی عیسی بن مریم خلفه) از ماست آنکه عیسی بن مریم در پشت سرش نماز می گزارد. حافظ ابو نعیم بن حماد در کتاب الفتن به سند خود از هشام بن محمد این حدیث نبوی را نقل کرده است: (المهدی الذی یؤم عیسی بن مریم) مهدی آن کسی است که امام عیسی بن مریم (در نماز) می شود. ترمذی در سنن از مجمع بن جاریه انصاری، واو از رسول اکرم صلی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: (یقتل ابن مریم الدجّال بباب لدّ) زاده مریم، دجال را در جنب دروازه لد می کشد. گنجی از ابی سعید خدری، واو از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: (المهدی منّی، أجلی الجبهة، أقنی الأنف، یملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت جوراً وظلماً، یملک سبع سنین) مهدی از من است. او دارای پیشانی فراخ وبینی کشیده است.
زمین را آکنده از عدل وداد می سازد همان گونه که از ظلم وجور پر شده باشد. هفت سال دوران زمامداریش به طول می انجامد.
ومی گوید که این حدیثی است حسن وصحیح که از حافظ از ابو داود سجستانی ودیگر حفاظ همچون طبرانی، در کتب خود ضبط کرده اند. در مشکاه المصابیح می نویسد که حموینی وابن جوزی حدیث فوق را روایت نموده اند. ابن جوزی گوید: اجلی الجبهه یعنی کسی که موی مقابل سر ندارد، وقنا به معنی انحناء در بینی می باشد. در اربعین از ابو سعید خدری، واو از رسول خدا صلی الله علیه وآله، روایت شده که حضرتش فرمود: (المهدی منّا أهل البیت رجل من أمّتی، اسم الأنف، یملأ الأرض عدلاً کما ملئت جوراً) مهدی از ما خاندان وحی است. او مردی از امتم می باشد که بینی کشیده وزیبائی دارد. زمین را پر از عدل می کند، همان گونه که از ستم پر شده باشد. گنجی می نویسد که ابن شیرویه دیلمی در بال الف ولام کتاب فردوس، به اسناد خود از ابن عباس روایت می کند که او گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: (المهدی طاووس أهل الجنّة) مهدی (در زیبائی) طاووس بهشتیان است. وبه اسناد خود از حذیفه بن یمان، از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل می کند که حضرتش فرمود: (المهدی من ولدی وجهه کالقمر (کالکوکب خ ل) الدرّی، یملأ الأرض عدلاً کما ملئت جوراً، یرضی بخلافته أهل السماوات وأهل الأرضین والطیر فی الجوّ یملک عشرین سنة) مهدی از فرزندان من است. چهره اش بمانند ماه (یا ستاره) تابان می درخشد. زمین را پر از عدل می سازد همان گونه که از ستم آکنده شده باشد.
اهل آسمانها وزمینها وپرندگان آسمان از خلافتش خشنود وخرسند شوند. بیست سال حکمروای عالم باشد. در جواهر العقدین، حدیث مزبور به نقل از رویانی، طبرانی، ابو نعیم ونیز دیلمی آورده شده است. گنجی به سند خود از حذیفه، واو از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل می کند که حضرتش فرمود: (المهدی رجل من ولدی، علی خدّه الأیمن خال کأنَّه کوکب درّی، یملأ الأرض عدلاً کما ملئت جوراً، یرضی بخلافته أهل الأرض وأهل السماء والطیر فی الجوّ) مهدی مردی از فرزندانم است.
بر گونه راستش خالی وجود دارد که در جلوه وجمال، ستاره ای درخشان را ماند. اهل زمین وآسمان ونیز پرندگان فضا به خلافتش خرسندند. ومی گوید که این حدیثی است حسن که به دست ما رسیده، وما خدا را شکر گزاریم راوی آن جمعی از محدثان متبحر هستند، وسندش نزد ما شناخته شده است. ابو نعیم در اربعین به سند خود از حذیفه، واو از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل نموده که حضرتش فرمود: (المهدی رجل من ولدی وجهه کالکوکب الدرّی) مهدی مردی از فرزندانم می باشد که سیمایش به سان اختر تابان پر تو افشان است.
گنجی به سند خود از ابی امامه باهلی در روایتی نقل می کند که مردی از طایفه عبد قیس به نام مستورد بن غیلان از حضرت پرسید: ای رسول خدا، امام مردم در آن روز کیست؟ فرمود: (المهدی من ولدی، ابن أربعین سنة، کأنَّ وجهه کوکب درّی فی خدّه الأیمن خال أسود، علیه عباءتان قطوانیتان، یستخرج الکنوز ویفتح مدائن الشرک) مهدی از فرزندان من است که - بصورت - چهل ساله باشد. سیمایش ماه تابان را ماند. بر گونه راستش خال سیاهی قرار دارد. عبا وردائی قطوانی در بر پوشیده است. گنجهای زمین را بیرون آورد وشهرهای شرک را فتح نماید.
شبیه این حدیث را طبرانی در معجم کبیرخود آورده است. واز عبد الرحمن بن عوف، واو از نبی اکرم صلی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: (لیبعثنَّ الله رجلاً من عترتی، أفرق الثنایا أجلی الجبهة، یملأ الأرض عدلاً ویفیض المال فیضاً) خداوند مردی از خاندانم را برانگیزاند که میان دندانهای پیشینش فاصله دارد وپیشانیش فراخ است. زمین را آکنده از عدل سازد ومال بسیار بخشد. حافظ ابو نعیم در عوالی این حدیث را اخراج نموده است.
ابو هریره از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: (لا تقوم الساعة حتَّی یملک رجل من أهل بیتی، یفتح القسطنطینیة وجبل الدیلم، ولو لم یبقَ إلاَّ یوم لطوَّل الله ذلک الیوم حتَّی یفتحها) قیامت بر پا نمی گردد تا آنکه مردی از خاندانم (بر جهان) حکم فرما شود.
او قسطنطنیه وکوه دیلم را فتح نماید. واگر از دنیا باقی نماند مگر یک روز، خداوند چنان طولانیش سازد تا (او قیام نماید و) آنها را فتح کند. گنجی گوید که این سیاق کلام حافظ ابو نعیم است. ونیز گوید: این بدون شک وتردید، وطبق اتفاق نظر روایات همان مهدی است. وگوید: از ابو هارون عبدی نقل می کند که گفت: نزد ابو سعید خدری آمدم وگفتم: آیا در جنگ بدر حضور داشتی؟ گفت: آری گفتم: آیا حدیثی را که از رسول خدا در فضائل علی علیه السلام شنیده ای، برایم نمی گوئی؟ گفت. بلی، پیامبر خدا به بیماری ای دچار شده بود وهنوز دوران نقاهت را می گذراند.
روزی فاطمه سلام الله علیها به عیادت پدر آمد. من در سمت راست حضرت نشسته بودم. چون ضعف پیامبر را دید، گریه راه گلویش را گرفت واشک از دیدگانش جاری شد. پیامبر فرمود: (ما یبکیک یا فاطمة) ای فاطمه چه چیز ترا به گریه آورده است؟ عرض کرد: (أخشی الضیعة یا رسول الله) از تنگنا وتباه کردن (مرا پس از شما) ای رسول خدا می ترسم. فرمود: (یا فاطمة أمَا علمت أنَّ الله أطلع إلی الأرض اطلاعه فاختار منهم أباک فبعثه نبیاً، ثمّ أطلع ثانیه فاختار منهم بعلک فأوحی إلی فأنکحته واتَّخذته وصیاً، أمَا علمت أنَّه بکرامة الله إیاک زوَّجک أغزرهم علماً وأکثرهم حلماً وأقدمهم سلماً) ای فاطمه، آیا نمی دانی که خداوند به زمین توجه نمود واز اهل آن پدرت را برگزید وپیامبرش قرار داد.
بعد از آن توجه دیگری نمود، وشوهرت را برگزید وبه من وحی نمود که او را به نکاحت در آورم وجانشینم قرار دهم. آیا نمی دانی به سبب ارجمندی بسیار تو در نزد خداوند، همسر تو را از عالم ترین امت وبرد بارترین آنها ونخست مسلمان از ایشان قرارداد. راوی گوید که فاطمه سلام الله علیها مسرور گشت وحضرت رسول فضائل بیشتری از محمد وآل محمد را بیان نمود. آن گاه رسول عظیم الشان فرمود: (یا فاطمة ولعلی ثمانیة أضراس (یعنی مناقب): إیمان بالله ورسوله، وحکمته، وزوجته وسبطاه (وولداه خ ل) الحسن والحسین وأمره بالمعروف ونهیه عن المنکر.
یا فاطمه إنّا اهل بیت اُعطینا ستّ خصال لم یعطها أحد من الأوّلین ولا یدرکها أحد من الآخرین غیرنا: نبینا خیر الأنبیاء وهو أبوک ووصینا خیر الأوصیاء وهو بعلک وشهیدنا خیر الشهداء وهو حمزة عمّ أبیک ومنّا سبطا هذه الأمّة وهما ابناک ومنّا مهدی الأمّة الذی یصلّی عیسی خلفه) ای فاطمه، خداوند به علی هشت والائی وبرتری عطا فرمود. ایمان به خدا ورسول، حکمتش، همسر (بی همتایش)، دو فرزندش حسن وحسین، امر نمودش به معروف ونیکی وباز داشتش از منکر وزشتی. ای فاطمه، ما خاندانی هستیم که به ما شش ویژگی عطا شده که هیچ کس از اولین وآخرین از آن بهره ای ندارند. پیامبر ما که برترین انبیاء است واو پدر تو می باشد، وصی ما که بهترین اوصیاست واو شوهر توست وشهید ما بهترین شهیدان است واو حمزه عموی پدرت می باشد، وما دو نوه در این امت داریم که آن دو پسر تو هستند واز ماست مهدی امت که عیسی در پشت سرش نماز می گزارد. سپس بر شانه حسین علیه السلام زد وفرمود: (من هذا مهدی الأمّة): از این است مهدی امت.
این روایت را نیز دارقطنی صاحب الجرح والتعدیل آورده است. ابو نعیم در اربعین به سند خود از علی بن هلال، واو از پدرش، همانند این حدیث را نقل کرده. لیکن در آنجا آمده است که حضرت فرمود: (أعطانا الله عزَّ وجلَّ سبع خصال) خداوند عزیز وجلیل به ما هفت ویژگی ارزانی داشت. وویژگی اضافه شده چنین بیان گردیده است: (ومنّا من له جناحان یطیر فی الجنّة مع الملائکه حیث یشاء) واز ماست آنکه دو بال دارد ودر بهشت با ملائکه هم پرواز است وهر جا که خواهد پر کشد. وبعد از ذکر امام حسن وامام حسین علیهما السلام نیز فرموده: (والذی بعثنی إنَّ منهما مهدی هذه الأمّة اذا صارت الدنیا هرجاً ومرجاً وتظاهرت الفتن وانقطعت السبل وأغار بعضهم علی بعض فلا کبیر یرحم صغیراً ولا صغیر یوقر کبیراً فیبعث الله عند ذلک منهما من یفتح حصون الضلالة وقلوباً غلفاً یقوم بالدین فی آخر الزمان کما قمت به فی أوّل الزمان ویملأ الأرض عدلاً کما ملئت جوراً) قسم به آنکه مرا به رسالت مبعوث نمود، از این دو، مهدی این امت خواهد بود.
چون دنیا به هرج ومرج گراید، ودر فتنه وآشوب فرو رود، وراهها نا امن شوند، ومردم به چپاول یکدیگر پردازند، ونه بزرگی به کوچکی رحم کند ونه کوچکی احترام بزرگتر نگه دارد، در آن هنگام خداوند از نسل آن دو فردی را برانگیزاند که پیروزمندانه برج وباروهای ضلالت را فتح نماید، وقلوب در بسته (ومهر خورده) را بگشاید. او در آخر زمان دین را به پا می دارد همان گونه که من در اول زمان آن را به پا داشتم. زمین را مالامال از عدل نماید، بعد از اینکه پر از ظلم شده باشد. در جواهر العقدین از عبایه ابن ربعی، واو از ابو ایوب انصاری نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله به دخت اطهرش فاطمه سلام الله علیها فرمود: (منّا خیر الأنبیاء وهو أبوک ومنّا خیر الأوصیاء وهو بعلک ومنّا خیر الشهداء وهو عمّ أبیک حمزة ومنّا من له جناحان یطیر بهما فی الجنة حیث یشاء وهو ابن عمّ أبیک جعفر ومنّا سبطا هذه الأمّة سیدا شباب أهل الجنّة الحسن والحسین وهما ابناک ومنّا المهدی وهو من ولدک) از ماست بهترین انبیاء که او پدر توست، از ماست بهترین اوصیاء که آن شوهر توست، از ماست بهترین شهداء که او حمزه عموی پدر توست، از ماست آن کسی که دو بال دارد ودر بهشت به هر جا که خواهد پرواز کند واو جعفر پسر عموی پدر توست، واز ماست دو نوه این امت حسن وحسین که سروران جوانان بهشت وپسران تواند، واز ماست مهدی که از فرزندان تو است. این حدیث را طبرانی در الاوسط نقل نموده است. گنجی به اسناد خود از ابونضره نقل می کند که گفت. ما نزد جابر بودیم... رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: (یکون فی آخر أمّتی خلیفه یحثی المال حثیاً لا یعدّه عدّاً) در فرجام امت من، جانشینی از من خواهد بود که مال را فراوان می بخشد که آن را به حساب نمی آورد. راوی گوید: به ابو نضره وابو العلاء گفتم: آیا او عمر بن عبد العزیز است؟ گفتند: نه.
گنجی گوید که این حدیثی است حسن وصحیح که مسلم آن را در صحیح خود آورده است. ونیز گنجی به اسناد خود از ابو نضره، واو از ابو سعید نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: (من خلفائکم خلیفة یحثو المال حثیاً لا یعدّه عدّاً) از خلفای شما، خلیفه ای است که مال را فراوان می بخشد که آن را به حساب نمی آورد.
وگوید که این حدیث صحیح وثابت است که حافظ مسلم در صحیح خود آن را آورده است. واز ابو سعید وجابر بن عبد الله نقل می کند که آن دو گفتند. رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: (یکون فی آخر الزمان خلیفة یقسّم المال ولا یعدّه) در آخر الزمان خلیفه ای خواهد بود که مال را (میان مردم) تقسیم می کند وآن را حساب نمی نماید. که این عبارت مسلم در صحیح است. واز ابو سعید خدری نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: (اُبشّرکم بالمهدی یبعث فی أمّتی علی اختلاف من الناس وزلازل یملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت جوراً وظلماً، یرضی عنه ساکن السماء وساکن الأرض یقسّم المال صحاحاً)، (فقال رجل: ما صحاحاً؟ قال: (بالسویة بین الناس)، ویملأ الله قلوب أمّه محمّد غنی ویسعهم عدله حتَّی یأمر منادیاً ینادی یقول: من له فی المال حاجة؟ فما یقوم إلاَّ رجل واحد فیقول: أنا.
فیقول: ائت السّدان (یعنی الخازن) فقل له: إنَّ المهدی یأمرک أن تعطینی مالاً. فیقول له: احث حتَّی إذا جعله فی حجره وأبرزه ندم. فیقول: کنت أجشع أمّة محمّد نفساً أعجز عمَّا وسعهم فیردّه ولا یقبل منه. فیقال له: إنّا لا نأخذ شیئاً أعطیناه، ستّ وسبع أو تسع سنین. ثم لا خیر فی العیش بعده (أو قال: ثمّ لا خیر فی الحیاة بعده)). بشارت می دهم شما را به مهدی. او در اختلاف مردم واضطرابها در میان امتم برانگیخته می شود. زمین را آکنده از عدل وداد می سازد همان گونه که از ظلم وستم پر شده باشد. ساکنان آسمان وزمین از او خرسند می شوند. مال را به طور صحاح بین مردم تقسیم می کند. پس مردی گفت: صحاح چیست؟ فرمود: به مساوات در بین مردم.
خداوند (در آن هنگام) قلوب امت محمد را غنا می بخشد وعدلش همه را فرا می گیرد، تا آنجا که منادی را فرمان دهد که ندا کند: هر که نیاز به مال دارد، بیاید بگیرد. هیچ کس بر نمی خیزد مگر یک مرد که برخاسته وتقاضای مقداری مال می کند. (مهدی) به او می فرماید: نزد خزانه دار برو وبگو که مهدی مرا فرستاده تا به من عطائی کنی. (خزانه دار) به او گوید. دامنت را بگیر. پس آن قدر در آن می ریزد که توان حملش را نیابد. او پشیمان می شود ومی گوید من از همه امت محمد حریص تر واز تمامی آنها ناتوان تر بودم. پس آن مال را بر می گرداند، اما از او قبول نمی شود وبه وی گفته می شود ما چیزی را که دادیم پس نمی گیریم. بر این منوال، هفت یا هشت یا نه سال می گذرد. سپس خیری بعد از آن در زندگی نیست.
ومی گوید که این حدیثی است حسن که بزرگ اهل حدیث یعنی احمد بن حنبل آن را در مسندش آورده است. حدیث دو گونه روایت شده، یکی به طور مفصل که احمد بن حنبل آورده، ودیگر به طور مختصر که در صحیح مسلم نقل شده است. در اسعاف الراغبین مانند حدیث مذکور نقل شده وگفته است که احمد وماوردی آن را آورده اند ودر آن آمده است که حضرت فرمود: (ابشروا بالمهدی رجل من قریش من عترتی) بشارت باد شما را به مهدی، مردی از قریش، از عترتم. وهمچنین آمده است که شش یا هفت یا نه سال در میان مردم حکومت می کند. ابو نعیم دراربعین به سند خود از ابو سعید خدری نقل می کند که حضرت محمد صلی الله علیه وآله فرمود: (یخرج المهدی فی أمّتی یبعثه الله غیاثاً للناس تنعم الأمّة وتعیش الماشیة وتخرج الأرض نباتها ویعطی المال صحاحاً) مهدی در میان امتم قیام می نماید. خداوند او را به عنوان فریاد رسی مردمان مبعوث می فرماید. امت (اسلام) در زمان او غرق در رفاه ونعمت می شوند، وحتی حیوانات در خوشی زندگی می کنند. زمین سراسر سر سبز وخرم می شود.
واو مال را بطور مساوی (بین مردم) تقسیم می نماید. گنجی به اسناد خود از ابو سعید خدری نقل می کند که حضرت رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: (یکون عند انقطاع من الزمان وظهور من الفتن رجل یقال له: المهدی، عطاؤه هنیئاً) به هنگام انقطاع زمانه وظهور فتنه ها، مردی (قیام خواهد نمود) که به او مهدی گویند. عطای او دلپذیر است. ومی گوید که این حدیثی است حسن که ابو نعیم آن را نقل کرده است. وبه اسناد خود از عبد الله بن عمر نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: (یخرج المهدی وعلی رأسه غمامة فیها منادٍ ینادی: هذا المهدی خلیفه الله (فاتَّبعوه خ)).
مهدی خروج می نماید در حالی که بر بالای سرش ابری قرار دارد وندا دهنده ای در آن ندا می دهد که این مهدی خلیفه خداست، (او را پیروی نمائید). وگوید که این حدیث حسن است که بهتر از این طریق، از طریق دیگر به ما نرسیده است. واز عبد الله بن عمر نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: (یخرج المهدی وعلی رأسه ملک ینادی: إنَّ هذا المهدی فاتَّبعوه) مهدی خارج می شود در حالی که فرشته ای بر فراز سرش است که ندا می دهد: این مهدی است، فرمانش را گردن نهید. ومی گوید که این حدیثی است حسن که حافظان وبزرگان حدیث مانند ابو نعیم وطبرانی ودیگران آن را نقل کرده اند. وبه اسناد خود از جابر بن عبد الله نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: (سیکون بعدی خلفاء ومن بعد الخلفاء اُمراء ومن بعد الاُمراء ملوک جبابرة ثمّ یخرج المهدی من أهل بیتی یملأها عدلاً کما ملئت جوراً) بعد از من خلفائی هستند، وبعد از خلفاء امرائی، وبعد از امراء پادشاهانی ستمگر، سپس مهدی از اهل بیتم قیام می کند.
او زمین را آکنده از عدل می سازد همان گونه که از ظلم پر شده باشد. گنجی می افزاید که حافظ ابو نعیم در فوائد وطبرانی در معجم کبیر خود، حدیث را روایت کرده اند.
در اربعین نظیر حدیث فوق آمده ولی به جای عبارت: (ثمّ یخرج المهدی)، عبارت: (ثمّ یخرج رجل من أهل بیتی)، نقل شده است. گنجی به سند خود از ابو سعید خدری نقل می کند که نبی مکرم صلی الله علیه وآله فرمود: (تتنعَّم أمّتی فی زمن المهدی نعمة لم یتنعَّموا مثلها قطّ یرسل السماء علیهم مدراراً ولا تدع الأرض شیئاً من نباتها إلاَّ أخرجته) امتم در زمان مهدی در چنان نعمت وآسایشی قرار می گیرند که هرگز مثل آن را ندیده باشند. باران فراوان بر آنان باریده می شود وزمین سراسر سبز وخرم می شود. ومی گوید که این حدیثی است حسن، وحافظ ابو القاسم طبرانی در معجم کبیر خود آن را ضبط کرده است.
ابو نعیم در اربعین از ابو سعید خدری نقل می کند که رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: (یکون من أمّتی المهدی إن قصر عمره فسبع سنین وإلاَّ فثمان وإلاَّ فتسع تنعم امتی فی زمانه نعیماً لم یتنعَّموا مثله قطّ البر والفاجر یرسل الله السماء علیه مدراراً ولا تدَّخر الأرض شیئاً من نباتهاً) مهدی از امت من می باشد.
اگر عمر (حکومت) او کوتاه باشد، هفت سال والا هشت یا نه سال به طول می انجامد. امتم در دوران او در چنان خوشی ونعمتی قرار می گیرند که هرگز نیکو کار یا گنهکار مانند آن را ندیده باشد. خداوند باران را بر آنان پیوسته می باراند وزمین چیزی از گیاهان خود را در خود فرو نمی گذارد. گنجی به اسناد خود از عبد الله بن عمر نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: (یخرج المهدی من قریة بالیمن یقال لها: کرعة) مهدی از قریه ای در یمن به نام کرعه قیام می کند. وگوید این حدیثی است حسن که ابو الشیخ اصفهانی در عوالی آن را آورده است.
مؤلف اظهار می دارد: شهاب الدین فضل الله در کتاب المعتمد نوشته است که در یمن قریه ای به این نام وجود ندارد. ونیز گنجی به اسناد خود از علی علیه السلام نقل می کند که ایشان به حضرت رسول صلی الله علیه وآله عرض نمود: (یا رسول الله أمنّا آل محمّد المهدی أم من غیرنا؟). ای رسول خدا، آیا مهدی از ما آل محمد است یا از غیر ما؟ حضرت فرمود: (لا بل منّا یختم الله به الدین کما فتح بنا وبنا ینقذون من الفتنة کما اُنقذوا من الشرک، بنا یؤلّف الله بین قلوبهم بعد عداوة الفتنة کما ألَّف بین قلوبهم بعد عداوة الشرک، وبنا یصبحون بعد عداوة الفتنة إخواناً کما أصبحوا بعد عداوة الشرک إخواناً فی دینهم) نه، بلکه از ماست. خداوند دین را به واسطه او فرجام می بخشد، همان گونه که آن را توسط ما بنیاد نهاد.
به سبب ماست که از فتنه ها رهانیده شوند کما اینکه از شرک نجات داده شدند. به سبب ما است که خداوند بعد از دشمنی حاصل از فتنه ها، میان قلوب ایشان پیوند می دهد همان گونه که بعد از کینه ناشی از شرک دلهایشان را به هم الفت بخشید. به واسطه ماست که بعد از ستیزه جوئی ناشی از فتنه، با هم برادر می شوند چنانکه بعد از عداوت شرک در دینشان برادر گردیدند. گنجی گوید که این حدیث، حسن وعالی است ومحدثان بزرگ آن را در کتب خود ذکر کرده اند، از آن جمله اند. طبرانی در المعجم الاوسط، ابو نعیم در حلیه الاولیاء عبد الرحمان بن حماد در عوالی.
ابو نعیم در اربعین به اسناد خود از ابو سعید خدری نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: (یخرج رجل من أهل بیتی ویعمل بسُنّتی وینزل الله له البرکة من السماء وتخرج له الأرض برکتها وتملأ به الأرض عدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً ویعمل علی هذه الأمّة سبع سنین وینزل بیت المقدس) مردی از خاندانم قیام می کند که به سنت من عمل می نماید. خداوند برکت را از آسمان بر او فرو می بارد، وزمین برکات خود را برایش ارائه می دهد. به واسطه او جهان را گستره عدل فرا می گیرد، همان گونه که ظلمت جور وستم آن را پوشانده باشد. هفت سال بر مردم فرمانروائی می کند وبر بیت المقدس فرود می آید.
در اینجا پایان آنچه از احادیث است که محمد بن یوسف گنجی شافعی در کتاب البیان فی اخبار صاحب الزمان، وابو نعیم حافظ اصفهانی صاحب حلیه الالباء در اربعین آورده بودند. سمهودی شافعی در جواهر العقدین، محمد خواجه پارسای بخاری در فصل الخطاب، محمد بن ابراهیم حموینی شافعی در فرائد السمطین وصبان در اسعاف الراغبین تعدادی از احادیث اهل سنت را درباره حضرت مهدی علیه السلام آورده اند. ما برخی از این احادیث را در این بخش می آوریم.
1- جواهر العقدین: قتاده گوید که از سعید بن مسیب پرسیدم: آیا مهدی حق است؟ گفت: آری، حق است. او از فرزندان فاطمه است. پرسیدم: از کدامیک از فرزندان فاطمه؟ گفت: تا همینجا بس است. (بیشتر از این نباید بدانی). احمد بن حنبل در مسند از پیامبر نقل می کند که فرمود: (لا تقوم الساعة حتَّی تملأ الأرض ظلماً وعدواناً ثمّ یخرج من عترتی من یملأها قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً) قیامت بر پا نمی گردد تا آنکه زمین از ظلم وستم پر شود.
سپس فردی از عترتم ظهور می نماید که آن را پر از عدل وداد می سازد همان گونه که از ظلم وستم لبریز شده باشد. عایشه از نبی اکرم صلی الله علیه وآله نقل می کند که حضرتش فرمود: (المهدی رجل من عترتی یقاتل علی سُنّتی کما قاتلت أنا علی الوحی) مهدی مردی از عترتم می باشد که بر سنت من پیکار می کند، همان گونه که من بر پایه وحی نبرد نمودم. بصیر نصر بن حماد این روایت را نقل نموده است. واز علی علیه السلام نقل می کند: (إذا قام قائم آل محمّد صلَّی الله علیه وآله جمع الله له أهل الشرق وأهل المغرب فیجتمعون کما یجتمع قزع الخریف فأمَّا الرفقاء فمن أهل الکوفة وأمَّا الأبدال فمن أهل الشام) چون قیامگر خاندان محمد لوای قیام برافرازد، خداوند از شرق وغرب عالم سپاهیانش را جمع می سازد، همان گونه که ابرهای پراکنده پائیزی به هم پیوند می خورند. رفقا ودوستان از اهل کوفه وابدال از اهل شام هستند. پایان جواهر العقدین.
2 - فرائد السمطین: جابر بن عبد الله انصاری از پیامبر خدا نقل می کند که فرمود: (من أنکر خروج المهدی فقد کفر بما اُنزل علی محمّد صلَّی الله علیه وآله، ومن أنکر خروج الدجّال فقد کفر) هر آنکه قیام مهدی را انکار ورزد، پس به تحقیق که بر آنچه بر محمد صلی الله علیه وآله نازل شده، کافر گشته است. وهر آنکه خروج دجال را منکر گردد، پس به تحقیق که کافر گردیده است. سعید بن جبیر از ابن عباس، واو از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل می کند که حضرتش فرمود: (إنَّ خلفائی وأوصیائی وحجج الله علی الخلق بعدی الاثنا عشر أوّلهم علی وآخرهم ولدی المهدی، فینزل روح الله عیسی بن مریم فیصلّی خلف المهدی وتشرق الأرض بنور ربّها ویبلغ سلطانه المشرق والمغرب) جانشینان واوصیای من وحجت های خدا بعد از من بر خلائق دوازده نفرند. اولینشان علی است وآخرینشان فرزندم مهدی. روح الله عیسی بن مریم فرود می آید وپشت سر مهدی نماز می خواند.
زمین به نور پروردگارش (در ظهور او) درخشندگی یابد وگستره سلطنتش شرق وغرب عالم را فراگیرد. عبایه بن ربعی از ابن عباس، واو از نبی اکرم صلی الله علیه وآله نقل می کند که حضرتش فرمود: (أنا سید النبیین وعلی سید الوصیین وإنَّ أوصیائی بعدی اثنا عشر أوّلهم علی وآخرهم المهدی) من سالار انبیاء هستم وعلی آقای جانشینان می باشد. جانشینان بعد از من دوازده نفرند، اولینشان علی وآخرینشان مهدی است. پایان مطالب فرائد السمطین.
3- اسعاف الراغبین: در روایات آمده است که به هنگام ظهور مهدی، فرشته ای در بالای سرش بانگ می زند: (هذا المهدی خلیفة الله فاتَّبعوه) این مهدی خلیفه خداست، فرمانش را گردن نهید. پس مردم پیشوائیش را پذیرا می شوند ومحبت او سراسر وجودشان را فرا می گیرد. او تمام نقاط گیتی را تحت سیطره حکومت خود در می آورد.
خداوند متعال به وسیله سه هزار ملک او را یاری می دهد. اهل کهف نیز سر از غار برداشته، در صف یارانش قرار می گیرند. جبرئیل در طلایه سپاهش ومیکائیل در فرجام آن قرار دادند. مهدی تابوت سکینه را از غار انطاکیه واسفار تورات را از کوهی در شام که زیارت گاه یهودیان است، بیرون می آورد. در نتیجه جمع کثیری از آنان به اسلام می گروند. از نبی اکرم صلی الله علیه وآله روایات متواتری رسیده مبنی بر خروج مهدی واینکه او از اهل بیتش می باشد، وگستره عدالتش زمین را فرا می گیرد، عیسی علیه السلام به یاری او شتافته ودجال را در دروازه لد در فلسطین می کشد. در نماز پیشوای امت قرار می گیرد وعیسی مسیح به او اقتدامی کند. در برخی روایات آمده که او در سالهای فرد، یک یا سه یا پنج یا هفت یا نه، ظهور می کند. هر سال دوران حکومتش برابر بیست سال است.
سیطره حکومتش بر شرق وغرب عالم سایه افکن می شود. گنجهای زمین برایش رخ می نمایند، ونقطه ای نا آباد باقی نمی ماند مگر اینکه آباد می شود. پایان مطالب اسعاف الراغبین فصل الخطاب: نوف گوید که بر پرچم مهدی نگاشته شده: (البیعة لله). شیخ محی الدین عربی، پیشوای عرفا، چون از مهدی یاد می کند، می گوید: با او سیصد وشصت تن از اولیاء به کمال رسیده الهی هستند که بین رکن ومقام با او بیعت می کنند. سعادتمندترین مردم زمان او کوفیانند.
مال را بالسویه میان مردم تقسیم می کند. عدالتش بر امت حکم فرما می شود به عدل وداد حکم می راند. به هنگامی که از دین اثری نیست، ظهور می کند. هر که از او روی گرداند، کشته می شود وهر که با وی بجنگد، خوار وذلیل می گردد. اسلام راستین را - که اگر پیامبر بود به آن حکم می کرد - پیاده می سازد.
اولین دشمنان او فقهائی هستند که از ترس شمشیرش حکمش را تن در می دهند وبه واسطه تمایل به آنچه نزد اوست، فرمانش را پذیرا می شوند کسانی که با او میثاق یاری می بندند، از اهل کشف وشهود هستند. هم اینانند که وزرای او در امر حکومتی می باشند وپایندگان طریقت وی هستند. هو السید المهدی من آل أحمد - هو الوابل الوسمی حین یحود. او مهدی بزرگوار از خاندان احمد است، هما وباران تند اول بهاران است هنگامی که بسیار باران ببارد. پایان مطالب فصل الخطاب.
4- علامه مجلسی در بحار الانوار می نویسد که یکی از علمای شیعه کتابی نگاشته به نام کشف المخفی فی مناقب المهدی ودر آن (در حدود) صد وده حدیث به نقل از روایان وعلمای مذاهب چهار گانه آورده است. من اسانید والفاظ احادیث را به سبب خوف از تطویل ترک نموده وتنها راویان آن را متذکر می شوم.
- از صحیح بخاری، سه حدیث.
- از صحیح مسلم، یازده حدیث.
- از الجمع بین الصحیحین، تالیف حمیدی، دو حدیث.
- از الجمع بین الصحاح السته، تالیف زید بن معاویه عبدری، یازده حدیث.
- از کتاب فضائل الصاحبه، تالیف حافظ عبد العزیز عکبری، (یک حدیث).
- از مسند احمد بن حنبل، هفت حدیث.
- از تفسیر ثعلبی، پنج حدیث.
- از غریب الحدیث، تالیف ابن قتیبه دینوری، شش حدیث.
- از کتاب الفردوس، تالیف ابن شیرویه دیلمی، چهار حدیث.
- از کتاب مسند فاطمه الزهراء تالیف حافظ ابی الحسن علی الدار قطنی، شش حدیث.
- از کتاب مسند امیر المؤمنین علیه السلام، سه حدیث.
- از کتاب المبتدا، تالیف کسائی، دو حدیث. (شامل ذکر مهدی وسفیانی ودجال).
- از کتاب المصابیح، تالیف ابی محمد حسین بن مسعود الفرا، پنج حدیث.
- از کتاب الملاحم تالیف ابی الحسن احمد بن جعفر بن محمد بن عبید الله منادری سی وچهار حدیث.
- از کتاب حافظ محمد بن عبدالله حضرمی معروف به ابن مطیق، سه حدیث.
- از کتاب الرعایه لاهل الروایه، تالیف ابی الفتح محمد بن اسماعیل بن ابراهیم فرغانی، سه حدیث. (شامل خبر سطیح کاهن به روایت حمیدی مؤلف الجمع بین الصحیحین).
- از کتاب الاستیعاب، تالیف ابو عمرو یوسف بن عبد البر نمیری، یک حدیث. حدیث شگفت: (لا مهدی إلاَّ عیسی) برخی از علمای اهل سنت همچون شافعی، ابن ماجه در سنن، حاکم در مستدرک از حسن بصری، واو از: انس بن مالک در حدیث مرفوعی نقل می کنند: (لا یزداد الأمر إلاَّ شدّة ولا الدنیا إلاَّ إدباراً ولا الناس إلاَّ شحاً ولا تقوم الساعة إلاَّ علی شرّ الخلق ولا مهدی إلَّا عیسی بن مریم) امور سیر نمی کند مگر در جهت سختی وشدت، ودنیا نمی گراید مگر به پشت کردن وناکامی، ومردم سوق نمی کنند مگر به بخل وخساست وقیامت بر پا نمی شود مگر بر شرورهای خلق، ومهدی نیست مگر عیسی بن مریم. حاکم بعد از ذکر روایت در مستدرک گوید: من آن را از جهت محاجه نیاوردم، بلکه از روی شگفتی بدان متعرض شدم. بیهقی نیز درباره سند وراویان حدیث اظهار می دارد که فقط محمد بن خالد آن را روایت کرده است.
وحاکم گوید که او مجهول است. نسائی تصریح دارد که وی در روایت حدیث نا شناخته است. وابن ماجه بیان کرده که کسی جز شافعی آن را از ابن خالد نقل نکرده است. مؤلف بیان می دارد: در کتاب کشف الغمه از کتاب البیان فی اخبار صاحب الزمان، تالیف محمد بن یوسف گنجی شافعی نقل شده که گفته است: پایه حدیث: (لا مهدی إلاَّ عیسی)، بر روایت محمد بن خالد جندی قرار داد که موذن سیاه بوده است. شافعی گوید که او در نقل حدیث مسامحه می ورزید ودقت نمی کرد. این حدیث، خلاف مشهور است زیرا روایات متواتر ومستفیض نبوی دال بر این می باشد که مهدی زمین را پر از عدل وداد می سازد وهفت سال بر امت حکومت می کند واینکه عیسی بن مریم با او خارج می شود ووی را در کشتن دجال در سرزمین فلسطین یاری می نماید. کما اینکه در احادیث بسیاری وارد شده که مهدی بر مردم نماز می گزارد وعیسی به او اقتدا می کند.
- تا پایان حکایت عیسی ومهدی علیهما السلام - کما اینکه شافعی در کتاب الرساله گوید: این مطلب در اصول حدیثی ما آمده وما آن را روایت می نمائیم، اما اگر بخواهیم سلسله سند آن را متعرض شویم به درازا می انجامد. به هر حال، علماء متفق النظر می باشند که روایت راوئی که معروف به تساهل باشد، مورد پذیرش نیست.
وهمچنین گنجی در کتاب البیان، به اسناد خود از ابن عباس نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: (لن تهلک أمّة أنا فی أوّلها وعیسی فی آخرها والمهدی فی وسطها) امتی که من در اول آن وعیسی در آخرش ومهدی در میانه اش باشد، هرگز هلاک نمی شود. گنجی گوید: این حدیث حسن است که حافظ ابو نعیم در عوالی واحمد بن حنبل در مسند، آن را روایت نموده اند. مؤلف اظهار می دارد: اینکه در حدیث بیان شده که عیسی در آخر امت ومهدی در وسط آن است، اظهر این است که مهدی سلام الله علیه قبل از نزول عیسی ظهور فرماید.
در این صورت او در فاصله میان حضرت رسول الله صلی الله علیه وآله وحضرت عیسی علیه السلام واقع خواهد شد. مراد از وسط در اینجا، ما قبل آخر است، نه وسط حقیقی. چرا که عیسی بعد از خروج مهدی علیه السلام ظاهر می شود ودر نتیجه در آخر قرار می گیرد. وهمراه بودن وجود مقدس مهدی علیه السلام با وی هیچ منافاتی ندارد. خلاصه اینکه حدیث دلالت بر بقای عیسی بعد از مهدی سلام الله علیه ندارد.
حضرت مهدی در آینه روایات شیعه:
آیات قرآن نعمانی در کتاب غیبت به سند خود از امام جعفر صادق علیه السلام نقل می کند که در معنی آیه: (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأرْضِ کمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیمَکنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَلَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یعْبُدُونَنِی لا یشْرِکونَ بِی شَیئاً)، فرمود: (نزلت فی القائم وأصحابه). درباره قائم واصحابش نازل شده. وبه سند خود از امام جعفر صادق علیه السلام نقل می کند که در مورد آیه: (وَلَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلی أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیقُولُنَّ ما یحْبِسُهُ)، فرمود: (العذاب خروج القائم والأمّة المعدودة أهل بدر وأصحابه) عذاب، خروج قائم است، وگروه با شمار مشخص، اصحاب وی می باشند که بعد تعداد جنگاوران بدر هستند.
وبه سند خود از امام جعفر صادق علیه السلام نقل می کند که در مورد آیه: (فَاسْتَبِقُوا الْخَیراتِ أَینَ ما تَکونُوا یأْتِ بِکمُ اللَّهُ جَمِیعاً)، فرمود: (نزلت فی القائم وأصحابه یجمعون علی غیر میعاد) آیه درباره قائم واصحابش نازل شده که بدون قرار قبلی گردهم جمع می شوند. ونیز به سند خود از صادق آل محمد علیه السلام نقل می کند که در مورد این سخن خدا که: (أُذِنَ لِلَّذِینَ یقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ)، فرمود: (هی فی القائم علیه السلام وأصحابه) این آیه در مورد قائم علیه السلام ویارانش می باشد. وهمچنین به سند خود از امام جعفر صادق علیه السلام نقل می کند که در مورد این کلام خداوند که: (یعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُمْ)، فرمود: (الله یعرفهم ولکن نزلت فی القائم یعرفهم بسیماهم فیخبطهم بالسیف هو وأصحابه خبطاً) خداوند آنان را می شناسد، اما آیه درباره قائم علیه السلام نازل شده که مجرمان را به چهره می شناسد وخود واصحابش با شمشیر بند از بندشان می گسلد.
سخنانی از پیامبر:
شیخ صدوق در کمال الدین به سند خود از جابر انصاری، از نبی اکرم صلی الله علیه وآله نقل می کند که حضرتش فرمود: (المهدی من ولدی اسمه اسمی وکنیته کنیتی، أشبه الناس بی خلقاً وخُلُقاً، تکون له غیبة وحیرة، تضلُّ فیها الأمم، یقبل کالشهاب الثاقب فیملأها عدلاً وقسطاً کما ملئت ظلماً وجوراً) مهدی از فرزندان من است. نامش نام من وکنیه اش کنیه من. در خلقت وخوی شبیه ترین خلق به من می باشد. غیبت وحیرتی دارد که در آن مردمان به گمراهی ره می سپارند.
آن گاه چون شهابی فروزنده فرارسد وزمین را آکنده از عدل وداد سازد، همان گونه که از ظلم وجور پر شده باشد. وبه سند خود از امام جعفر صادق، وایشان از آباء گرام خود نقل می کند که رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: (القائم من ولدی اسمه اسمی وکنیته کنیتی وشمائله شمائلی وسُنّته سُنّتی، یقیم الناس علی ملّتی وشریعتی ویدعوهم إلی کتاب الله عزَّ وجلَّ، من أطاعه أطاعنی ومن عصاه عصانی ومن أنکره فی غیبته فقد أنکرنی) قائم از فرزندان من است. نامش نام من، وکنیه اش کنیه من، وشکل ورخسارش شکل ورخسار من، وروشش روش من می باشد.
مردم را بر دین وراه وروش من می دارد وآنان را به کتاب خدای صاحب عزت وجلال فرا می خواند. هر که فرمانش برد، فرمان من برده است. وهر که در برابرش سر به عصیان کشد، مرا نافرمانی کرده است منکر او در زمان غیبتش، انکارگر من است. وبه سند خود از امام جعفر صادق: (من أنکر قائم من ولدی فی زمان غیبته مات میتة جاهلیة) هر که قائم از فرزندانم را در زمان غیبتش انکار کند، می میرد به مرگ جاهلیت.
وبه سند خود از ابن عباس، واو از پیامبر عظیم الشان نقل می کند که فرمود: (علی بن أبی طالب إمام أمّتی وخلیفتی علیهم بعدی ومن ولده القائم المنتظر یملأ الله عزَّ وجلَّ به الأرض عدلاً وقسطاً کما ملئت جوراً وظلماً، والذی بعثنی بالحقّ بشیراً الثابتین علی القول به فی زمان غیبته لأعزّ من الکبریت الأحمر) علی بن ابی طالب امام بر امتم وجانشینم بعد از من بر آنان می باشد.
از فرزندان اوست قائم منتظر، که خداوند صاحب عزت وجلال زمین را به دست او مالا مال از عدل وداد می سازد، همان گونه که از ظلم وستم پر شده باشد. قسم به آنکه رسالت مرا به حق قرار داد ثابتین بر امامت او در زمان غیبتش، کمیاب تر از گوگرد سرخ می باشند. در این هنگام جابر بن عبد الله انصاری برخاست وگفت: ای رسول خدا (براستی) قائم از فرزندانت غیبت خواهد گزید؟ حضرت فرمود: (إی وربّی ولیمحصنَّ الله الذین آمنوا ویمحق الکافرین. یا جابر إنَّ هذا الأمر من أمر الله وسرّ من سرّ الله، مطوی عن عباده فإیاک والشکّ فی أمر الله فهو کفر) آری سوگند به پرودگارم (که چنین است).
تا اینکه خداوند ایمان آوردگان را بیازماید وکافران را نابود سازد. ای جابر، این امری از امور الهی وسری از اسرار ربانی است که از بندگان پرودگار پوشیده می باشد. پس مبادا که در امر خدا شک نمائی که شک در امر خدا کفر است. شیخ طوسی در کتاب غیبت به سند خود از ابو سعید خدری نقل می کند که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله به فاطمه سلام الله علیها فرمود: (یا بنیة إنّا اُعطینا أهل البیت سبعاً لم یعطها أحد قبلنا نبینا خیر الأنبیاء وهو أبوک ووصینا خیر الأوصیاء وهو بعلک وشهیدنا خیر الشهداء وهو عمّ أبیک حمزة ومنّا من له جناحان خضیبان یطیر بهما فی الجنّة وهو ابن عمّک جعفر ومنّا سبطا هذه الأمّة وهما ابناک الحسن والحسین ومنّا والله الذی لا إله إلاَّ هو مهدی هذه الأمّة الذی یصلّی خلفه عیسی بن مریم) دخترم، خداوند به ما هفت ویژگی عطا فرمود که به کسی قبل از ما ارزانی نداشته است. پیامبر ما بهترین پیامبران است وآن پدر توست، وصی ما بهترین اوصیاست وآن شوهر توست، شهید ما بهترین شهداست وآن عموی پدر تو حمزه است، واز ماست آنکه دو بال سبز فام دارد ودر بهشت با آنها پرواز می کند واو جعفر پسر عموی توست، واز ماست دو نوه این امت وآنان حسن وحسین پسران تو هستند، وبه خدائی که جز او الهی وجود ندارد، از ماست مهدی این امت که عیسی فرزند مریم در نماز به او اقتداء می کند.
سپس دست بر شانه امام حسین علیه السلام زد وسه بار فرمود: (من هذا) از این است. شیخ صدوق در العیون به سند خود از امام رضا علیه السلام، وایشان از آباء گرامشان، از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: (لا تقوم الساعه حتَّی یقوم القائم الحقّ منّا وذلک حین یأذن الله عزَّ وجلَّ له ومن تبعه نجا ومن تخلَّف عنه هلک. الله الله عباد الله فأتوه ولو علی الثلج فإنَّه خلیفة الله عزَّ وجلَّ وخلیفتی) قیامت بر پا نمی گردد تا اینکه قائم بر حق از ما قیام نماید.
وآن قیام بعد از اذن خدای صاحب عزت وجلالت است. هر که به او پیوست، نجات یافت وهرکه از او اعراض نمود، هلاک گشت. خدا را، خدا را، ای بندگان خدا به سوی او آئید، هر چند به خزیدن بر روی برف باشد، که او خلیفه خدای عزَّ وجلَّ وجانشین من است. وهمچنین به سند خود از امام رضا علیه السلام، از آباء گرامشان از علی علیه السلام از رسول اکرم صلی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: (لا تذهب الدنیا حتَّی یقوم بأمر أمّتی رجل من ولد الحسین علیه السلام یملأها عدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً) دنیا از میان نمی رود تا اینکه مردی از فرزندان حسین علیه السلام در میان امتم قیام نماید وبه اصلاح امور آنان بپردازد. همای عدالتش کران تا کران گیتی را بال گستر می شود، بعد از آنکه ظلم وجور تمام عالم را فراگرفته باشد.
کلینی به سند خود از امام محمد باقر علیه السلام، وایشان از آباء خود، از امیر المؤمنین علیه السلام نقل می کند که حضرت رسول خدا صلی الله علیه وآله به اصحابش فرمود: (آمنوا بلیلة القدر فإنَّه ینزل فیها أمر السنة وإنَّ لذلک الأمر ولاة من بعدی علی بن أبی طالب وأحد عشر من ولده) به شب قدر ایمان آورید که امر یک سال در آن نازل می شود. وآن نزول نمی یابد مگر بر والیان امر بعد از من: علی بن ابی طالب ویازده تن از فرزندانش.
نعمانی درکتاب غیبت به سند خود از امام جعفر صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله به حضرت علی علیه السلام فرمود: (ألا اُبشّرک؟ ألا اُخبرک (أحبوک خ ل)؟) مژده ات ندهم؟ خبرت ندهم؟ حضرت علی علیه السلام پاسخ فرمود: بله، ای رسول خدا. فرمود: (کان عندی جبرئیل آنفاً وأخبرنی أنَّ القائم الذی یخرج فی آخر الزمان فیملأ الأرض عدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً من ذرّیتک من ولد الحسین) جبرئیل لحظاتی قبل نزد من بود ومرا خبر داد آن قائمی که در آخر زمان خروج می کند وزمین را پر از عدل می کند بعد از آنکه ما لا مال از ظلم وجور باشد، از نسل تو، از فرزندان حسین می باشد.
(ألا اُبشرک؟ ألا اُخبرک (وأحبوک خ ل)؟) آیا مژده ات ندهم، آیا خبرت ندهم؟ عرض کرد: بله، ای رسول خدا. فرمود: (کان جبرئیل عندی آنفاً فأخبرنی أنَّ الذی یدفعها إلی القائم هو من ذرّیتک، أتدری من هو؟) اندکی پیش جبرئیل نزد من بود ومرا خبر داد آن کسی که آن را به قائم می سپارد از نسل توست.
آیا می دانی که او کیست؟ عرض کرد: خیر. فرمود: (ذاک الذی وجهه کالدینار وأسنانه کالمنشار وسیفه کحریق النار یدخل الجبل ذلیلاً ویخرج منه عزیزاً یکتنفه جبرئیل ومیکائیل) او همان است که صورتش همچون نقره درخشنده، دندانهایش چون اره وشمشیرش به سان شعله آتش می باشد. (پیش از ظهور قائم) با ذلت وخواری وارد کوه می شود و(بعد از آن) با عزت وسربلندی از آن خارج می گردد، در حالی که جبرئیل ومیکائیل او را در میان گرفته اند. آنگاه به عباس فرمود: آیا تو را خبر ندهم به آنچه جبرئیل به من خبر داد؟ عرض کرد: آری، ای رسول خدا.
فرمود: (قال لی: ویل لذرّیتک من ولد العبّاس). به من گفت: وای بر نسل تو از فرزندان عباس. عرض کرد: ای رسول خدا، آیا از زنان کناره نگیرم؟ فرمود: (قد فرغ الله ممَّا هو کائن) خداوند از آنچه شدنی است فارغ شده است (آن کار صورت خواهد گرفت). در روایت دیگری چنین آمده که حضرتش به عباس فرمود: (ویل لولدی من ولدک وویل لولدک من ولدی) وای بر فرزندان من از اولاد تو (در دنیا)، ووای بر فرزندان تو از اولاد من (در هنگامه ظهور). اخبار وارده از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله که شیعه از امامان خود نقل نموده بسیار است واز محدوده ما خارج، ودر این مختصر که متعرض شدیم، نمی گنجد. هر که خواستار روایات بیشتری می باشد، به کتب مربوط به امام عصر سلام الله علیه مراجعه نمایند.
سخنی از فاطمه زهرا:
کلینی به سند خود از امام محمد باقر علیه السلام، از جابر بن عبد الله انصاری نقل می کند که گفت: بر فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله وارد شدم. در مقابلش لوحی دیدم که در آن اسامی جانشینان وائمه از فرزندانش وجود داشت. پس دوازده نام را بر شمردم که آخرینشان قائم از فرزندان فاطمه بود. سه تن از ایشان محمد وچهار نفر از ایشان علی نام داشتند.
سخنانی از امیرمؤمنان:
شیخ صدوق در اکمال الدین به سند خود از ابو جعفر ثانی علیه السلام، از آباء گرام خود، از امیر المؤمنین علی علیه السلام نقل می کند که فرمود: (للقائم منّا غیبة أمدها طویل کأنّی بالشیعه یجولون جولان النعم فی غیبته یطلبون المرعی فلا یجدونه ألا فمن ثبت منهم علی دینه ولم یقس قلبه لطول أمد غیبة إمامه فهو معی فی درجتی یوم القیامة) برای قائم خاندان ما غیبتی است طولانی. گویا شیعیان را می بینم که در زمان غیبت چون گوسفندانی در جستجوی چراگاه سر گردانند.
هان که هر کس از آنان بر دین خود ثابت باشد ودر طول غیبت امامش، قلبش را قساوت نگیرد، پس او در روز قیامت در درجه من خواهد بود. سپس فرمود: (إنَّ القائم منّا إذا قام لم یکن لأحد فی عنقه بیعة فلذلک تخفی ولادته ویغیب شخصه) قائم ما چون قیام کند، بیعت هیچیک (از جباران زمانه) را بر گردن ندارد.
به همین خاطر است که ولادتش پنهان خواهد بود وغیبت اختیار می کند.
وبه سند خود از امام رضا علیه السلام، از آباء گرامشان، از امیر المؤمنین نقل می کند که به امام حسین علیه السلام فرمود: (التاسع من ولدک یا حسین هو القائم بالحقّ المظهر للدین الباسط للعدل) نهمین از فرزندانت ای حسین، قائم به حق، چیرگی بخش دین وعدالت گستر است. امام حسین علیه السلام می فرماید که گفتم: (یا أمیر المؤمنین وإنَّ ذلک لکائن؟) ای امیر المؤمنین، این واقع خواهد شد؟ فرمود: (إی والذی بعث محمّداً بالنبوّة واصطفاه علی جمیع البریة ولکن بعد غیبة وحیرة فلا یثبت فیها علی دینه إلاَّ المخلصون المباشرون لروح الیقین الذین أخذ الله میثاقهم بولایتنا وکتب فی قلوبهم الإیمان وأیدهم بروح منه) آری، قسم به آنکه محمد صلی الله علیه وآله را به نبوت برانگیخت واو را بر گزیده خویش از میان تمام خلق قرار داد، که بعد از غیبت وحیرتی، جز صاحبان اخلاص ودارندگان روح یقین بر دین خود ثابت نمی مانند.
همانانی که خداوند بر ولایت ما از آنان میثاق گرفته ودر سر لوحه دلهایشان عنوان ایمان را نگاشته وبه روحی از جانب خود تائیدشان نموده است. نعمانی در کتاب غیبت به سند خود از علی بن ابی طالب علیه السلام نقل می کند که حضرتش فرمود: (صاحب هذا الأمر من ولدی هو الذی یقال: مات أو هلک فی أی وادٍ سلک) صاحب این امر از فرزندان من است. او کسی که (در موردش) گویند که در گذشته یا نابود شده، یا گویند که (او زنده است) اما معلوم نیست به کدام سرزمین رفته است. شیخ کلینی به سند خود از امیر المؤمنین علیه السلام نقل می کند که حضرتش به ابن عباس فرمود: (إنَّ لیلة القدر فی کلّ سنة وأنَّه ینزل فی تلک اللیلة أمر السنة ولذلک الأمر ولاة من بعد رسول الله صلَّی الله علیه وآله) بدرستی که شب قدر در هر سال وجود دارد. ودر آن شب، امر سال آینده نزول می یابد.
وبدین جهت است که والیانی بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله وجود دارند. ابن عباس به ایشان عرض کرد: ایشان کیستند؟ فرمود: (أنا وأحد عشر من صلبی أئمّة محدّثون) من ویازده تن از نسلم، امامانی که(به وسیله فرشته بدانان) سخن گفته می شود. اخبار در این باب بسیار است وما به همین مختصر بسنده می کنیم.
سخنانی از حسن بن علی:
شیخ صدوق در اکمال الدین به سند خود روایت می کند که چون امام حسن مجتبی علیه السلام با معاویه پیمان صلح برقرار نمود، مردم بر ایشان وارد شدند وبرخی به سرزنش وی پرداختند.
فرمود: (ویحکم ما تدرون ما عملت والله الذی عملت خیر لشیعتی ممَّا طلعت علیه الشمس أو غربت ألا تعلمون أنَّنی إمامکم مفترض الطاعة علیکم وأحد سیدی شباب أهل الجنّة بنصّ من رسول الله صلَّی الله علیه وآله) وای بر شما، آیا نمی دانید آنچه من کردم به خدا قسم برای شیعیانم بهتر است از آنچه خورشید بر آن طلوع یا غروب کند. آیا نمی دانید که من امام شما هستم که طاعتم بر شما واجب است، وبنا به گفته رسول خدا، یکی از دو سرور جوانان اهل بهشتم؟ گفتند: آری.
فرمود: (أمَا علمتم أنَّ الخضر لمَّا خرق السفینة وقتل الغلام وأقام الجدار کان ذلک سخطاً لموسی بن عمران إذ خفی علیه وجه الحکمة فیه وکان ذلک عند الله حکمة وصواباً، أمَا علمتم أنَّه ما منّا أحد إلاَّ ویقع فی عنقه بیعه لطاغیة زمانه إلاَّ القائم الذی یصلّی روح الله عیسی بن مریم خلفه فإنَّ الله عزَّ وجلَّ یخفی ولادته ویغیب شخصه لئلاَّ یکون لأحد فی عنقه بیعه إذا خرج ذاک التاسع من ولد أخی الحسین ابن سیدة الإماء یطیل الله عمره فی غیبته ثمّ یظهره بقدرته فی صورة شاب ابن دون أربعین سنة ذلک لیعلم أنَّ الله علی کلّ شیء قدیر) آیا نمی دانید که چون خضر علیه السلام کشتی را سوراخ نمود، پسرک را کشت ودیوار را بنا کرد، موسی بن عمران علیه السلام خشم آلود شد، چرا که حکمت این کارها را نمی دانست، حال آنکه آن اعمال در پیش گاه خداوند مقبول وحکیمانه بود.
آیا نمی دانید که کسی از ما نیست مگر آنکه بیعتی از طاغوت زمان خود را بر گردن دارد مگر قائم که روح الله عیسی بن مریم در پشت او نماز می گزارد. این به آن لحاظ است که خدای عزَّ وجلَّ ولادتش را پنهان می دارد وحضرتش را از دیده خلق غایب می سازد، تا به هنگام ظهور بیعت کسی را به گردن نداشته باشد. او نهمین فرد از نسل برادرم حسین است. مادرش سرور کنیزان می باشد.
خداوند عمرش را در زمان غیبت طولانی می گرداند وسپس به قدرت خود در صورت جوانی کمتر از چهل سال ظاهرش می سازد، تا بدانند که خداوند بر هر کاری تواناست.
سخنانی از امام حسین:
شیخ صدوق در اکمال الدین به سند خود از جعفر بن محمد علیه السلام، از پدرش، از جدش، از امام حسین بن علی علیهم السلام نقل می کند که فرمود: (فی التاسع من ولدی سُنّة من یوسف وسُنّة من موسی بن عمران وهو قائمنا أهل البیت یصلح الله تبارک وتعالی أمره فی لیلة واحدة) در نهمین تن از فرزندانم سنتی از یوسف وسنتی از موسی بن عمران است. او قائم ما اهل بیت است که خداوند تبارک وتعالی امر ظهور او را در یک شب اصلاح می فرماید.
وبه سند خود از امام حسین علیه السلام نقل می کند که فرمود: (قائم هذه الأمّة هو التاسع من ولدی وهو صاحب الغیبة وهو الذی یقسّم میراثه وهو حی) قائم این امت، نهمین از فرزندان من است. او صاحب غیبت می باشد وکسی است که میراثش تقسیم می شود در حالیکه زنده است.
وبه سند خود از ایشان روایت می کند که فرمود: (منّا اثنا عشر مهدیاً أوّلهم أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب وآخرهم التاسع من ولدی وهو الإمام القائم بالحقّ یحیی الله به الأرض بعد موتها ویظهر به دین الحقّ علی الدین کلّه ولو کره المشرکون، له غیبة یرتدُّ فیها أقوام ویثبت علی الدین فیها آخرون فیؤذون ویقال لهم: (مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کنْتُمْ صادِقِینَ) أمَا إنَّ الصابر فی غیبته علی الأذی والتکذیب بمنزلة المجاهد بالسیف بین یدی رسول الله (صلَّی الله علیه وآله) از ماست دوازده (امام) هدایت شده. اولینشان (سرور اهل ایمان) علی بن ابی طالب وآخرینشان نهمین تن از فرزندانم می باشد. او امام قائم به حق است. خداوند توسط او زمین را بعد از مردنش زنده می سازد ودین حق (اسلام) را بر تمامی ادیان چیرگی می بخشد، هر چند مشرکان را خوش نیاید. او را غیبتی است که گروههائی (از مسلمانان) در آن مرتد. می شوند ودسته ای بر دین ثابت قدم می مانند.
ایشان مورد آزار قرار گرفته وبه ایشان (از روی تمسخر) گفته می شود: این وعده ای را که می گوئید، اگر راست است، چه هنگام واقع خواهد شد؟ آگاه باشید، کسی که در برابر آزار وتکذیب اینان در زمان غیبت امامش، استقامت ورزد، همپایه مجاهد شمشیر زن در رکاب رسول خداست.
وبه سند خود از حضرتش نقل می کند که فرمود: (لو لم یبقَ من الدنیا إلاَّ یوم واحد لطوَّل الله ذلک الیوم حتَّی یخرج رجل من ولدی یملأها عدلاً وقسطاً کما ملئت جوراً وظلماً کذلک سمعت رسول الله صلَّی الله علیه وآله یقول) اگر از دنیا باقی نماند مگر یک روز، هر آینه خداوند چنان بر گستره آن روز افزاید تا مردی از فرزندانم ظهور نماید وزمین را همان گونه که از ظلم وجور پر شده باشد، آکنده از عدل وداد سازد این را از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیدم.
شیخ صدوق به سند خود نقل می کند که به امام حسین علیه السلام عرض شد: آیا شما صاحب این امر (قائم آل محمد) هستید؟ فرمود: (لا ولکن صاحب هذا الأمر الطرید الشرید الموتور بأبیه المکنّی بعمّه یضع سیفه علی عاتقه ثمانیة أشهر) نه، اما صاحب این امر، طرد شده از میان خلق وآواره از شهر ودیار خود وخون خواه پدرش می باشد. کینه عمویش را نشان دارد. هشت ماه شمشیر را بر دوش حمل می سازد (ودشمنان دین را نابود می نماید).
سخنانی از امام سجاد:
شیخ صدوق در اکمال الدین به سند خود از علی بن الحسین علیهما السلام نقل می کند که فرمود: (القائم منّا تخفی ولادته علی الناس حتَّی یقولوا: لم یولد بعد لیخرج حین یخرج ولیس لأحد فی عنقه بیعة). قائم ما (آل محمد) ولادتش بر مردم پنهان می ماند، به حدی که برخی گویند به دنیا نیامده است.
او به هنگام ظهور بیعت هیچ کس را بر گردن ندارد. شیخ مفید در مجالس به سند خود از حضرت سجاد علیه السلام روایت می کند که فرمود: (لتأتینَّ فتن کقطع اللیل المظلم لا ینجو إلاَّ من أخذ الله میثاقه أولئک مصابیح الهدی وینابیع العلم ینجیهم الله من کلّ فتنة مظلمة. کأنّی بصاحبکم قد علا فوق نجفکم بظهر کوفان ثلاثمائة وبضعة عشر رجلاً.
جبرئیل عن یمینه ومیکائیل عن شماله وإسرافیل أمامه. معه رایة رسول الله صلَّی الله علیه وآله قد نشرها لا یهوی بها إلی قوم إلاَّ أهلکهم الله عزَّ وجلَّ) فتنه هائی رخ خواهد نمود، چون شب تار ظلمانی. وکسی رهائی نخواهد یافت مگر فردی که خداوند میثاق (بر ولایت ما) از او گرفته باشد. آنان چراغهای هدایتند وچشمه های جوشان علم که خداوند آنان را از هر فتنه ظلمانی نجات خواهد داد. گویا صاحبتان را می بینم که بر بالای نجف شما در پشت کوفه، در جمع سیصد وده واندی از اصحاب خود قرار دارد، که جبرئیل در سمت راست ومیکائیل در سمت چپ واسرافیل در مقابل او می باشند. با وی پرچم رسول خدا صلی الله علیه وآله است که افراشته شده. بر هیچ قومی فرود نمی آید مگر آنکه خداوند صاحب عزت وجلال، (آن قوم را) نابودشان می سازد.
سخنانی از امام باقر:
کلینی به سند خود از امام محمد باقر علیه السلام روایت می کند که فرمود: (إنَّ الله عزَّ اسمه أرسل محمّداً صلَّی الله علیه وآله إلی الجنّ والإنس وجعل من بعده اثنی عشر وصیاً منهم من سبق ومنهم من بقی وکلّ وصی جرت به سُنّة فالأوصیاء الذین هم من بعد محمّد صلَّی الله علیه وآله علی سُنّة أوصیاء عیسی وکانوا اثنی عشر وکان أمیر المؤمنین علیه السلام علی سُنّة المسیح علیه السلام) همانا خداوند متعال، حضرت محمد صلی الله علیه وآله را پیامبر بر جن وانس قرار داد وبعد از او دوازده جانشین مقرر فرمود.
که برخی از آنان در گذشته وبرخی دیگر باقی مانده اند. نسبت به هر جانشینی سنت وروش مخصوصی جاری گشته است. اوصیای بعد از حضرت محمد صلی الله علیه وآله بر سنت اوصیای حضرت عیسی علیه السلام هستند. آنان دوازده نفر بودند واینان نیز به همان تعداد می باشند. امیر المؤمنین علیه السلام بر سنت حضرت مسیح علیه السلام بود. وبه سند خود از امام محمد باقر علیه السلام نقل می کند که فرمود: (الاثنا عشر الأئمّة من آل محمّد کلّهم محدّث علی بن أبی طالب وأحد عشر من ولده ورسول الله وعلی هما الوالدان) ائمه که دوازده تن می باشند، از خاندان حضرت محمد صلی الله علیه وآله هستند.
همگی آنان، فرشتگان با ایشان سخن می گویند ورسول خدا وعلی دو پدر می باشند. وبه سند خود از امام محمد باقر علیه السلام نقل می کند که فرمود: (یکون بعد الحسین تسعة أئمّة تاسعهم قائمهم) بعد از حسین سلام الله علیه، نه امام وجود دارند که نهمینشان قائمشان است.
ونیز به سند خود از امام باقر علیه السلام نقل می کند که فرمود: (الأئمّة اثنا عشر إماماً منهم الحسن والحسین ثمّ الأئمّة من ولد الحسین) ائمه، دوازده امام هستند که از ایشان حسن وحسین ودیگر ائمه از نسل حسین می باشند. شیخ صدوق در اکمال الدین به سند خود از ام هانی ثقفیه، واز امام محمد باقر علیه السلام نقل می کند که فرمود: (هذا مولود فی آخر الزمان هو المهدی من هذه العتره تکون له حیرة وغیبة یضلُّ فیها أقوام ویهتدی فیها أقوام، فیا طوبی لک إن أدرکته ویا طوبی لمن أدرکه) این مولودی می باشد که (قیامش) در آخر الزمان خواهد بود. او مهدی آل محمد می باشد. حیرتی برای او پدید آید وغیبتی که در آن گروههائی گمراه شده وجماعتهائی هدایت می شوند. خوشا بر تو اگر او را دریابی، خوشا بر آنکه او را دریابد.
وبه سند خود از امام محمد باقر علیه السلام نقل می کند که به هنگام ذکر جانشینان راستین پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، در معرفی آخرینشان فرمود: (الثانی عشر الذی یصلّی عیسی بن مریم خلفه علیک بسُنّته والقرآن الکریم) دوازدهمین ایشان آن کسی که عیسی بن مریم در نماز به او اقتدا می جوید. پس بر تو باد (عمل) به سنت او وقرآن کریم. نعمانی در کتاب غیبت به سند خود از ابو حمزه ثمالی نقل می کند که امام محمد باقر علیه السلام فرمود: (من المحتوم الذی حتمه الله قیام قائمنا فمن شکّ فیما أقول لقی الله وهو کافر به) از امور محتومی که حتمیت آن را خداوند تضمین نموده، قیام قائم ماست. پس هر کس در آنچه می گویم، شک نماید، خدا را ملاقات می کند در حالی که به او کافر است.
بعد از آن افزود: (بأبی واُمّی المسمّی باسمی والمکنّی بکنیتی السابع من بعدی. بأبی یملأ الأرض عدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً. من أدرکه فلیسلّم له ما سلّم لمحمّد وعلی فقد وجبت له الجنّة ومن لم یسلّم فقد حرَّم الله له الجنّة ومأواه النار وبئس مثوی الظالمین) پدر ومادرم فدای او باد که نامش نام من وکنیه اش کنیه من است. او هفتمین امام بعد از من می باشد. پدرم فدای او باد که زمین را آکنده از عدل می سازد، همان گونه که از ستم وجور پر شده باشد.
پس هر که او را دریابد، باید به همان سان که در برابر حضرت محمد وعلی سر تسلیم فرود آورد، در برابر او نیز سرا پا تسلیم باشد، که به این ترتیب بهشت را بر خود واجب ساخته است. اما هر که در برابرش سر به عصیان بردارد، خداوند بهشت را بر او حرام نموده است ودوزخ را در انتظار دارد که آن جایگاه ظالمان است وچه بد جایگاهی است.
سخنانی از امام صادق:
در علل الشرایع به نقل از سدیر می نویسد که امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: (إنَّ فی القائم سُنّة من یوسف) در قائم علیه السلام سنتی از یوسف است. سدیر گوید که عرض کردم: گویا حیرت یا غیبت او را می گوئید؟ امام به من فرمود: (وما تنکر من هذا إنَّ إخوة یوسف کانوا أسباطاً أولاد أنبیاء تاجروا یوسف وبایعوه وخاطبوه وهم إخوته وهو أخوهم فلم یعرفوه حتَّی قال لهم: (أَنَا یوسُفُ) فما تنکر هذه الأمّة أن یکون الله عزَّ وجلَّ فی وقت من الأوقات یرید أن یستر حجَّته لقد کان یوسف إلیه ملک مصر وقد کان بینه وبین والده مسیرة ثمانیة عشر یوماً فلو أراد الله عزَّ وجلَّ أن یعرف مکانه لقدر علی ذلک والله لقد سار یعقوب وولده عند البشارة تسعة أیام من بدوهم إلی مصر وما تنکر هذه الأمّة أن یکون الله یفعل بحجَّته ما فعل بیوسف أن یکون یسیر فی أسواقهم ویطأ بسطهم وهم لا یعرفونه حتَّی یأذن عزَّ وجلَّ أن یعرّفهم نفسه کما أذن لیوسف حین قال: (هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیوسُفَ وَأَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ * قالُوا أَ إِنَّک لأَنْتَ یوسُفُ قالَ أَنَا یوسُفُ وَهذا أَخِی)).
آیا در این، جای انکار است؟ برادران یوسف فرزندان (حضرت یعقوب) پیامبر بودند وبا یوسف (بعد از زمامداری مصر) تجارت ومصاحبت می نمودند، وآنان برادر او ووی برادر آنان بود، اما با این وصف او را نشناختند تا اینکه یوسف خود گفت. منم یوسف. پس این امت چه انکاری دارد که خداوند صاحب عزت وجلالت در وقتی از اوقات حجت خود را مستور کند. یوسف سلطنت مصر را در اختیار داشت وبین او وپدرش هجده روز راه بود.
اگر خداوند عزیز وجلیل می خواست مکان یوسف را بنمایاند، بر این قدرت داشت. به خدا قسم یعقوب پس از شنیدن بشارت یوسف، همراه با پسران خود راه هجده روزه را در نه روز طی کرد. پس این امت چه انکاری می ورزد که خداوند کاری را که در مورد یوسف کرد درباره حجت خود نیز انجام دهد، به این نحو که در بازارشان مرور کند وبر فرششان گام نهد در حالی که آنان وی را نشناسند. تا اینکه خداوند صاحب عزت وجلالت به او اجازه دهد که خود را معرفی سازد، همان گونه که به یوسف اجازه داد، آن هنگام که فرمود: آیا می دانید چه بر سر یوسف وبرادرش آوردید، در زمانی که جاهل بودید. گفتند، تو یوسف هستی؟ گفت: منم یوسف هستم واین هم برادرم می باشد. شیخ صدوق در کمال الدین به سند خود از امام جعفر صادق علیه السلام روایت می کند که فرمود: (من أقرَّ بجمیع الأئمّة وجحد المهدی کان کمن أقرَّ بجمیع الأنبیاء وجحد محمّداً صلَّی الله علیه وآله نبوَّته) هر که تمام ائمه را اقرار نماید ومهدی را انکار ورزد، همانند کسی است که همه انبیاء را اذعان کند، اما رسالت حضرت محمد صلی الله علیه وآله را تکذیب نماید. گفته شد: ای فرزند رسول خدا، این مهدی که از فرزندان شماست کیست؟ فرمود: (الخامس من ولد السابع یغیب عنکم شخصه ولا یحلُّ لکم تسمیته) پنجمین فرد از نسل هفتمین ما.
او از شما غیبت می گزیند، ونام بردن (بیان نشانه وی) بر شما جایز نیست. وبه سند خود از امام جعفر صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود: (إنَّ الله تبارک وتعالی خلق أربعة عشر نوراً قبل خلق الخلق بأربعه عشر ألف عام فهی أرواحنا) خداوند تبارک وتعالی، چهارده هزار سال قبل از آفرینش مخلوقات چهارده نور را آفرید. این انوار، ارواح ما می باشند. گفته شد: ای فرزند رسول خدا، این چهارده تن کیستند؟ فرمود: (محمّد وعلی وفاطمة والحسن والحسین والأئمّة من ولد الحسین آخرهم القائم الذی یقوم بعد غیبته فیقتل الدجّال ویطهّر الأرض من کلّ جور وظلم) محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین وامامان از نسل حسین که آخرینشان قائم است که بعد از غیبت، پرچم قیام می افرازد. او دجال را می کشد وعرصه زمین را از هر ستم وبیداد پیراسته می گرداند.
وبه سند خود از امام جعفر صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود: (وإنَّه الثانی عشر من الأئمّة الهداة) او دوازدهمین امام از ائمه هدایتگر می باشد. سپس فرمود: (والله لو بقی فی غیبته ما بقی نوح فی قومه ولم یخرج من الدنیا حتَّی یظهر فیملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت جوراً وظلماً) به خدا سوگند اگر آن چنان غیبتش به طول انجامد که نوح در میان قوم خود درنگ نمود، چشم از دنیا نخواهد بست تا اینکه ظهور نماید وصحنه گیتی را مالامال از عدل وداد سازد، همان گونه که از ستم وبیداد لبریز شده باشد.
وبه سند خود از امام جعفر صادق نقل می کند که فرمود: (إنَّ لصاحب هذا الأمر غیبة فلیتق الله عبد ولیتمسّک بدینه) صاحب امر علیه السلام را غیبتی در پیش خواهد بود. پس بنده باید از خدا پروا پیشه گیرد ودین خویش از کف ننهد. وبه سند خود در حدیثی از حضرتش چنین نقل می کند: (القائم الخامس من ولد ابنی موسی ذلک ابن سیدة الإماء یغیب غیبة یرتاب فیها المبطلون ثمّ یظهره الله عزَّ وجلَّ فیفتح علی یدیه مشارق الأرض ومغاربها وینزل روح الله عیسی بن مریم فیصلّی خلفه وتشرق الأرض بنور ربّها ولا یبقی فی الأرض بقعة عبد فیها غیر الله عزَّ وجلَّ إلاَّ عبد الله فیها ویکون الدین کلّه لله ولو کره المشرکون) قائم، پنجمین امام از نسل فرزندم موسی می باشد. او فرزند بانوی کنیزان است. غیبتی می گزیند که اهل باطل در آن به تردید می افتند. بعد از آن، خدا او را ظاهر می سازد ولوای پیروزمندش را در شرق وغرب عالم به اهتزاز در می آورد. روح الله عیسی بن مریم فرود می آید ودر نماز بدو اقتدا می جوید. پهنه گیتی از نور پروردگارش فروغی تا بنده می یابد.
در زمین مکانی باقی نمی ماند که در برابر کسی غیر از خدای عزَّ وجلَّ سر به کرنش ساید، مگر آنکه محل عبادت خدا شود. دین تنها دین توحید می شود، هر چند مشرکان را خوش نیاید. شیخ طوسی در کتاب غیبت به سند خود از امام جعفر صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود: (ینتج الله فی هذه الأمّة رجلاً منّی وأنا منه یسوق الله به برکات السماوات والأرض فتنزل السماء قطرها وتخرج الأرض بذرها وتأمن وحوشها وسباعها ویملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً ویقتل حتَّی یقول الجاهل لو کان هذا من ذرّیة محمّد لرحم) خداوند در این امت مردی از مرا بر می انگیزاند که من از او هستم واو از من.
خداوند برکات آسمانها وزمین را بر او فرو می بارد. آسمان باران بسیار خواهد بارید، وزمین تمام روئیدنیهای خود را آشکار خواهد ساخت، ووحوش ودرندگان همه رام وآرام می شوند. او زمین را آکنده از عدل وداد می سازد، همان گونه که از ظلم وجور لبریز شده باشد. وی چنان (منافقان وکافران را) می کشد که شخص جاهل می گوید: اگر او از آل محمد بود، رحم می کرد.
روایات حضرت صادق علیه السلام در این باره بسیار است که در صورت استقصای آنها، از طریق اختصار خارج خواهیم شد.
سخنانی از امام کاظم:
شیخ صدوق در اکمال الدین به سند خود از امام کاظم علیه السلام در طی حدیثی روایت می کند که از ایشان پرسیده شد: در میان ائمه علیهم السلام کسی هست که غیبت گزیند؟ پاسخ فرمود: (نعم یغیب عن أنصار الناس شخصه ولا یغیب عن قلوب المؤمنین ذکره وهو الثانی عشر منّا یسهّل الله کلّ عسیر ویذلّل له کلّ صعب ویظهر له کنوز الأرض ویقرّب له کلّ بعید ویبیر به کلّ عنید ویهلک علی یدیه کلّ شیطان مرید. ذاک ابن سیدة الإماء الذی تخفی علی الناس ولادته ولا یحلُّ لهم تسمیته حتَّی یظهره عزَّ وجلَّ فیملأ به الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت جوراً وظلماً) آری، او از دیدگان مردم غایب است اما ذکر او در دل اهل ایمان غایب نخواهد بود. وی دوازدهمین ماست. خداوند هر سختی را برایش آسمان وهر امر مشکلی را سهل می گرداند.
برایش گنجهای زمین را آشکار وهر مقصد دور را نزدیک می نماید. طومار زندگی ظالمان را توسط او درهم می پیچد.
وبالاخره هر شیطان پلید را به دست او نابود می سازد. او فرزند بانوی کنیزان است که ولادتش بر مردم پنهان ماند ونام بردن (بیان نشانه) او بر آنان جایز نباشد، تا آنکه خداوند عزیز وجلیل ظهور او را فراهم نماید وبه سبب وی زمین را پر از قسط وعدل سازد، همان گونه که از ظلم وستم پر شده باشد.
ونیز به سند خود نقل می کند که از امام موسی کاظم علیه السلام پرسیدند که آیا شما قائم بر پا دارنده حق هستید؟ فرمود: (أنا القائم بالحقّ ولکن القائم الذی یطهّر الأرض من أعداء الله ویملأها عدلاً کما ملئت جوراً هو الخامس من ولدی له غیبه یطول أمدها خوفاً علی نفسه یرتدّ فیها أقوام ویثبت فیها آخرون) من قائم وبر پا دارنده حق هستم. اما آن قائمی که زمین را از دشمنان خدا پاک می کند وزمین را بعد از آنکه از ظلم پر شده باشد، لبریز از عدالت می سازد، پنجمین از نسل من خواهد بود.
او غیبتی خواهد داشت، طولانی، که از بیم جان خود نهانی می گزیند. در آن (غیبت) گروهی (از شیعیان) طریق ارتداد پیش می گیرند وگروههائی دیگر ثابت قدم می مانند. سپس فرمود: (طوبی لشیعتنا المتمسّکین بحبّنا فی غیبة قائمنا الثابتین علی موالاتنا والبراءة من أعدائنا أولئک منّا ونحن منهم قد رضوا بنا أئمّه ورضینا بهم شیعة وطوبی لهم هم والله معنا فی درجتنا یوم القیامة) خوشا به حال آن شیعیان ما که در غیبت قائم ما به محبت ما تمسک جویند وبه ولایت ما استوار، واز دشمنان ما بیزار باشند. آنان از ما وما از آنان هستیم. ایشان در برابر امامت ما سر تسلیم ورضا نهادند وما نیز از شیعه بودن آنان راضی وخشنودیم. خوشا بحال آنان، به خدا سوگند که آنان در روز قیامت در درجات ما می باشند.
سخنانی از امام رضا:
شیخ صدوق در اکمال الدین وعیون الاخبار به سند خود از هروی نقل می کند که دعبل بن علی خزائی گفت: بر مولایم علی بن موسی الرضا علیه السلام، قصیده ای را که سروده بودم، خواندم. مطلع قصیده چنین بود: مدارس آیات خلت من تلاوه - ومنزل وحی مقفر العرصات. مدرسه های آیات از درس (خوان) تهی است وخانه وحی عرصه هایش بازمانده است. تا آنجا که به این دو بیت رسیدم: خروج إمام لا محاله قائم - یقوم علی اسم الله والبرکات. یمیز فینا کلّ حقّ وباطل - ویجزی علی النعماء والنقمات. بدون تردید امام قائم ظهور نماید، وقیامش بر اساس نام خدا وسراسر خیر وبرکت می باشد. او هر حق وباطلی را برای ما از هم جدا می سازد و(مومنان را) اکرام وانعام می کند و(کافران ومنافقان را) عقاب.
در این هنگام امام رضا علیه السلام بشدت گریست، سپس سر خود را بلند کرد وفرمود: (یا خزاعی نطق روح القدس علی لسانک بهذین البیتین فهل تدری من هذا الإمام ومتّی یقوم؟) ای خزاعی، روح القدس این دو بیت را بر زبانت جاری ساخت. آیا می دانی این امام کیست وچه هنگام قیام خواهند نمود؟ عرض کردم: نه ای مولای من، جز آنکه شنیده ام امامی از شما ظهور خواهد نمود که زمین را از فساد پاک می گرداند وبعد از پر شدن ظلم، آن را از عدل لبریز می سازد. امام فرمود: (یا دعبل الإمام بعدی محمّد ابنی وبعد محمّد ابنه علی وبعد علی ابنه الحسن وبعد الحسن ابنه الحجّة القائم المنتظر فی غیبته المطاع فی ظهوره لو لم یبقَ من الدنیا إلاَّ یوم واحد لطوَّل الله ذلک الیوم حتَّی یخرج فیملأها عدلاً کما ملئت جوراً وأمَّا متی فإخبار عن الوقت ولقد حدَّثنی أبی عن أبیه عن آبائه عن علی علیه السلام أنَّ النبی صلَّی الله علیه وآله قیل له: یا رسول الله متی یخرج القائم من ذرّیتک؟ فقال: مثله مثل الساعة (لا یجَلِّیها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَالأرْضِ لا تَأْتِیکمْ إِلاَّ بَغْتَةً)) ای دعبل، امام بعد از من محمد پسرم می باشد. بعد از محمد، پسرش علی. بعد از علی، پسرش حسن. بعد از حسن، پسرش حجت وقائم.
او همان کسی است که (غیبت می گزیند و) در غیبتش (شیعیان مخلص) انتظار او را می برند ودر زمان ظهور پیرویش می نمایند. اگر از دنیا باقی نماند مگر یک روز، خداوند آن روز را چنان طولانی می گرداند که او ظهور نموده وجهان را پر از عدل نماید، همان گونه که از ستم لبریز شده باشد. اما اینکه آن چه هنگام بود، تعیین وقت (برای ظهور او) است.
پدرم از آباء خود، از علی علیه السلام، واو از پیامبر صلی الله علیه وآله نقل می کند فرمود: مثل آن مثل قیامت است (که خداوند فرموده:) هیچ کس جز او وقت آن را آشکار نکند، وبر آسمانها وزمین بس سنگین است ونمی آید شما را مگر ناگهانی. روایات منقول از ثامن الائمه علیه السلام در این باره بسیار است.
سخنانی از امام جواد:
شیخ صدوق در اکمال الدین به سند خود از امام جواد سلام الله علیه نقل می کند که فرمود: (إنَّ القائم منّا هو المهدی الذی یجب أن ینتظر فی غیبته ویطاع فی ظهوره وهو الثالث من ولدی والذی بعث محمّداً بالنبوّة بالإمامة إنَّه لو لم یبقَ من الدنیا إلاَّ یوم واحد لطوَّل الله ذلک الیوم حتَّی یخرج فیملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وإنَّ الله تبارک وتعالی یصلح أمره فی لیلة کما أصلح أمر کلیمه موسی ذهب لیقتبس لأهله ناراً فرجع وهو رسول نبی) همانا قائم از ما مهدی است. او همان کسی می باشد که واجب است انتظار او را در زمان غیبتش داشت، ودر هنگام ظهور، سر به فرمان او نهاد. وی سومین (امام) از فرزندان من خواهد بود. قسم به آنکه حضرت محمد صلی الله علیه وآله را نبوت برگزید وما را به امامت، اگر از پایان دنیا باقی نماند مگر یک روز، خداوند همان روز را چنان طولانی گرداند تا او ظاهر شود ودنیا را آکنده از عدل وداد نماید، همانگونه که کران تا کران آن را ستم وبیداد فرا گرفته باشد. خداوند تبارک وتعالی امر ظهور او را در یک شب اصلاح فرماید، کما اینکه امر کلیمش موسی را اصلاح نمود، آن هنگام که رفت برای اهلش آتش بیاورد، پس بازگشت در حالی که پیامبری ورسالتی یافته بود.
سپس فرمود: (أفضل أعمال شیعتنا انتظار الفرج) با فضیلت ترین اعمال شیعیان ما، انتظار فرج است. صاحب کفایه النصوص به سند خود از عبد العظیم حسنی نقل می کند که گفت: به حضرت امام محمد تقی علیه السلام عرضه داشتم: من امیدوارم که شما قائم خاندان حضرت محمد صلی الله علیه وآله باشید، هم او که بعد از پر شدن زمین از ظلم، آن را آکنده از عدل می سازد. فرمود: (یا أبا القاسم ما منّا إلاَّ قائم بأمر الله وهادٍ إلی دین الله ولست القائم الذی یطهّر الله به الأرض من أهل الکفر والجحود ویملأها عدلاً وقسطاً وهو الذی یخفی علی الناس ولادته ویغیب عنهم شخصه ویحرم علیهم تسمیته وهو سمی رسول الله صلَّی الله علیه وآله وکنیه وهو الذی تطوی له الأرض ویذلُّ له کلّ صعب یجتمع إلیه من أصحابه عدد أهل بدر ثلاثمائه وثلاثه عشر رجلاً من أقاصی الأرض وذلک قوله تعالی: (أَینَ ما تَکونُوا یأْتِ بِکمُ اللَّهُ جَمِیعاً إِنَّ اللَّهَ عَلی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ) فإذا اجتمعت له هذه العدّة من أهل الأرض أظهر أمره فإذا کمل له العقد وهو عشرة آلاف رجل خرج بإذن الله فلا یزال یقتل أعداء الله حتَّی یرضی الله تبارک وتعالی) ای ابو القاسم، هیچیک از ما نیست مگر آنکه برای بر پاداشتن امر خدا قیام نمود ومردم را به دین توحید هدایت می کند. اما من آن قائم نیستم که خداوند بوسیله او عرصه زمین را از کافران ومنکران پاک می گرداند وصفیر او در کران تا کران گیتی طنین می افکند. او آن کسی است که میلادش بر مردم پنهان ماند.
و(پس از میلاد نیز) در میانشان چهره در حجاب مخفی دارد. نام بردن (بیان نشانه) او بر آنان جایز نیست، اما بدان که همنام رسول خدا صلی الله علیه وآله است وکنیه ای همانند ایشان دارد. او آن کسی است که زمین زیر پایش در نور دیده می شود وهر دشوار برایش سهل وآسان می گردد. اصحابش سیصد وسیزده تن باشند که به گاه ظهور از اقصی نقاط عالم گرد مولای خود جمع شود. واین تحقق سخن خدای متعال است که می فرماید: هر جا که باشید، خداوند شما را جملگی تجمع بخشد که همانا خداوند بر هر امری قادر است. چون این عده از زمینیان در برابرش حضور یابند، ظهور خود را اعلام می دارد.
اما قیام به هنگامی شروع می شود که از ده هزار رزم آور سان ببیند. پس به اذن خدا لوای قیام بر افرازند وپیوسته دشمنان خدا را در خون خود فرو غلطاند تا اینکه خداوند تبارک وتعالی خشنود گردد. جناب عبد العظیم گوید که عرضه داشتم: چگونه متوجه می شود که خداوند راضی شده است؟ پاسخ فرمود: (یلقی فی قلبه الرحمة). (خداوند) در قلبش رحمت ومهر را قرار می دهد. ونیز شیخ صدوق به سند خود از ابن ابی دلف واو از حضرتش نقل می کند که ایشان فرمود: (إنَّ الإمام بعدی ابنی علی أمره أمری وقوله قولی وطاعته طاعتی والإمام بعده ابنه الحسن أمره أمر أبیه وقوله قول أبیه وطاعته طاعة أبیه) امام بعد از من، پسرم علی است. امر او امر من، سخن او سخن من، وفرمانبرداری از او فرمانبرداری از امر من است. امام بعد از او پسر وی حسن است. که امر او امر پدرش، سخن او سخن پدرش واطاعت از او، اطاعت پدرش می باشد. آنگاه امام سکوت نمود. عرضه داشتم که ای فرزند رسول خدا، امام بعد از حسن علیه السلام کیست؟ حضرت به گریه افتاد وبشدت گریست. سپس فرمود: (إنَّ من بعد الحسن ابنه القائم بالحقّ المنتظر) بعد از حسن، پسرش قائم به حق وامام منتظر می باشد.
پرسیدم که ای فرزند رسول خدا، چرا او را قائم نامند؟ فرمود: (لأنَّه یقوم بعد موت ذکره وارتداد أکثر القائلین بإمامته) زیرا بعد از آنکه نام ونشانی از او در افواه مردم باقی نماند واکثر معتقدان به امامتش از اعتقاد خود دست بشویند، قیام خواهد کرد. باز پرسیدم که چرا منتظرش نامند؟ فرمود: (لأنَّه له غیبة یکثر أیامها ویطول أمدها فینتظر خروجه المخلصون وینکره المرتابون ویستهزئ به الجاحدون ویکذب فیها الوقّاتون ویهلک فیها المستعجلون وینجو فیها المسلّمون) زیرا غیبت او به درازا می انجامد ودوران آن بسیار طول می کشد. پس صاحبان اخلاص، انتظار او را دارند ولی تردید کنندگان او را انکار می ورزند، ناباوران وی را به تمسخر می گیرند وافرادی که (برای ظهور او) وقت تعیین می کنند، تکذیب می شوند. در این هنگام است که شتابندگان (در ظهور) هلاک گشته وآنان که ره تسلیم در پیش گرفته اند، نجات می یابند.
سخنانی از امام هادی:
شیخ صدوق در کمال الدین به سند خود از امام هادی علیه السلام نقل می کند که فرمود: (الخلف من بعدی ابنی الحسن فکیف لکم بالخلف من بعد الخلف؟) جانشین بعد از من، فرزندم حسن است. اما چگونه است شیوه شما با جانشین بعد از جانشین من؟ راوی گوید که عرض کردم: فدایت شوم، این را از چه رو می فرمائید؟ فرمود: (لأنَّکم لا ترون شخصه ولا یحلُّ لکم ذکره باسمه) زیرا شما او را نمی بینید وبیان نام (نشانه) او نیز برایتان جایز نیست.
راوی گوید که عرضه داشتم: پس چگونه او را یاد کنیم؟ فرمود: (قولوا: الحجّة من آل محمّد) بگوئید: حجت آل محمد. ونیز شیخ صدوق به سند خود از ایشان روایت می کند که فرمود: (صاحب هذا الأمر من یقول الناس: لم یولد بعد) صاحب این امر کسی است که مردم گویند: هنوز بدنیا نیامده وبعد پا به عرصه جهان می نهد.
سخنانی از امام عسکری:
شیخ کلینی به سند خود از علی بن بلال نقل می کند که حضرت عسکری علیه السلام در دو سال قبل از رحلت خود، جانشین خویش را به من معرفی نمود، وبار دیگر سه روز قبل از وفات نیز، این مطلب را تاکید کرد. شیخ کلینی به سند خود از ابی هاشم جعفری نقل می کند که به حضرت ابی محمد حسن بن علی علیهما السلام عرضه داشت: می خواهم از شما پرسشی نمایم، اما هیبت شما مانع از آن می شود. آیا مرا اجازه می دهید که سئوالم را از شما بپرسم؟ فرمود: بپرس. گفتم: سرور من، آیا شما فرزندی دارید؟ فرمود: آری. عرضه کردم: اگر واقعه ای رخ داد، کجا از او جویا شوم؟ فرمود: در مدینه. ونیز به سند خود از عمرو اهوازی نقل می کند که حضرت ابو محمد علیه السلام فرزندش را به من نشان داد وفرمود: (هذا صاحبکم بعدی) این صاحب شما بعد از من است. وهمچنین به سند خود از عمر نقل می کند که گفت: ابو محمد علیه السلام در گذشت وفرزندی از خود برجا نهاد. شیخ صدوق در اکمال الدین به سند خود از ابی محمد حسن بن علی علیه السلام روایت می کند که فرمود: (کأنّی بکم وقد اختلفتم بعدی فی الخلف منّی أمَا إنَّ المقرّ بالأئمّة بعد رسول الله صلَّی الله علیه وآله المنکر لولدی کمن أقرَّ بجمیع أنبیاء الله ورسله ثمّ أنکر نبوّة محمّد صلَّی الله علیه وآله والمنکر لرسول الله کمن أنکر جمیع الأنبیاء لأنَّ طاعة آخرنا کطاعة أوّلنا والمنکر لآخرنا کالمنکر لأوّلنا أمَا إنَّ لولدی غیبة یرتاب فیها الناس إلاَّ من عصمه الله عزَّ وجلَّ).
گوئی شما را می بینم که بعد از من درباره جانشینم به اختلاف پرداخته اید. آگاه باشید کسی که تمامی امامان بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله را اذعان داشته باشد، اما فرزندم را انکار ورزد، همانند کسی است که همه پیامبران الهی را اقرار نماید ونبوت حضرت محمد صلی الله علیه وآله را منکر شود وانکار کننده رسول خدا بسان منکر تمامی پیامبران می باشد. وبه همین ترتیب انکار کننده آخرین ما در ردیف منکر اولین ما قرار دارد. هوشیار باشید که فرزندم را غیبتی است که مردم در آن به تردید دچار می شوند مگر آنکه خداوند صاحب عزت وجلال نگهدارش باشد. ودر همین کتاب به سند خود از محمد بن عثمان عمری، واو از پدرش نقل می کند که از امام حسن علیه السلام پرسیدند: از اجداد شما روایت شده که زمین تا روز قیامت از حجت خدا خالی نمی ماند. ونیز فرموده اند که هر کس بمیرد وامام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است.
آیا اینها صحیح است؟ امام علیه السلام فرمود: (إنَّ هذا حقّ کما أنَّ النهار حقّ) اینها حق است همانگونه روز حق است. به ایشان عرضه داشتند: ای فرزند رسول خدا، پس حجت وامام بعد از شما چه کسی است؟ فرمود: (ابنی محمّد هو الإمام والحجّة بعدی من مات ولم یعرفه مات میتة جاهلیة أمَا إنَّ له غیبة یحار فیها الجاهلون ویهلک فیها المبطلون ویکذب فیها الوقّاتون ثمّ یخرج فکأنّی أنظر إلی الأعلام البیض تخفق فوق رأسه بنجف الکوفة) فرزندم محمد امام وحجت بعد از من است. هر که بمیرد واو را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است. آگاه باشید که او را غیبتی است که جاهلان در آن به حیرت می افتند وباطل پرستان به هلاکت ووقت گزاران دروغ می گویند. سپس (از پس پرده غیبت) بیرون می آید. گوئی به پرچمهای سفید می نگرم که در نجف کوفه بالای سرش در اهتزاز است. روایات از پیامبر اکرم صلی علیه وآله وخاندان مطهر آن بزرگوار، درباره قائم آل محمد سلام الله علیه بسیار است، وما برای رعایت اختصار به دسته گلی از بوستان اکتفا کردیم، به حدی که آنچه روایت ننمودیم چندین برابر آنچه است که روایت نمودیم. علمای متقدم شیعه رضوان الله علیهم درباره امام عصر سلام الله علیه وبه ویژه در مورد غیبت آن جناب کتب متعددی به رشته تحریر در آورده وحق مطلب را به نیکی ادا کرده اند. از جمله اند. شیخ ابو عبد الله محمد بن ابراهیم نعمانی مولف کتاب الغیبه، شیخ صدوق مولف اکمال الدین، شیخ طوسی مولف کتاب الغیبه. هر کسی طالب تفصیل بیشتر است، می توان به این کتب رجوع نماید. طبرسی رحمه الله در کتاب اعلام الوری باعلام الهدی می نویسد که اخبار غیبت صاحب الامر علیه السلام قبل از میلاد حضرتش وبلکه قبل از ولادت پدر وجد امجدش موجود بوده است.
تا آنجا که کیسانیه، محمد بن حنفیه وناووسیه وغیر آنها حضرت صادق وکاظم علیهما السلام را منسوب به مهدویت ساختند. احادیث مربوط به قیامگر خاندان وحی را محدثان شیعه در اصول حدیثی در دوران امام محمد باقر وامام جعفر صادق علیهما السلام تدوین کرده وسلسله سند آنها را پیامبر اکرم ودیگر ائمه رسانده اند. تنها مصداق این احادیث، حضرت صاحب الزمان سلام الله علیه است که ویژگی های بر شمرده شده در احادیث وبخصوص مساله غیبت دقیقا بر حضرتش منطبق می باشد. بدین ترتیب کسی را نرسد که بر این روایت خدشه وارد سازد. از جمله محدثان شیعی اهل تالیف، حسن بن محبوب زراد است که کتاب المشیخه را نگاشته. این کتاب که در میان اصول حدیثی شیعه از کتاب المزنی وامثال آن در میان اهل سنت مشهورتر بوده، در بیشتر از صد سال پیش از شروع غیبت امام عصر سلام الله علیه تدوین شده است. تمام روایاتی که او در این کتاب نقل کرده، بدون هیج اختلافی در مورد حضرت صاحب علیه السلام واقع گردیده است.
از جمله احادیثی که او به سند خود در کتاب خویش آورده، این حدیث امام جعفر صادق علیه السلام است که به حضرتش گفتند. حضرت ابو جعفر علیه السلام می فرمود: (لقائم آل محمّد غیبتان واحدة طویلة والأخری قصیرة) برای قائم آل محمد دو غیبت است که یکی طولانی ودیگری کوتاه می باشد. فرمود: (نعم، إحداهما أطول من الأخری) آری، یکی از دیگری افزونتر است. تا آخر حدیث. پس بنگر که چگونه این دو غیبت دقیقا در مورد حضرت حجه بن الحسن علیهما السلام واقع گردیده است مؤلف گوید: اینها روایات شیعه واهل سنت می باشد که به تواتر در امامت حضرت مهدی علیه السلام وارد گشته است. این روایات بیانگر آنند که مهدی موعود سلام الله علیه در آخر الزمان قیام نموده وزمین آکنده از ظلم وجور را لبریز از عدل وداد می نماید. عیسی بن مریم که پیامبر اولوالعزم وصاحب شریعت مستقل می باشد، در پشت سر او نماز می گزارد. در این باره، اخبار اهل سنت اگر چه تصریح به ولادت ونسب او - که فرزند امام حسن عسکری است - نمی نمایند، اما در مقام تعارض با روایات شیعه نمی باشند زیرا احادیث اهل تسنن، مهودیت را بطور عام مطروح ساخته وتنها صفات وویژگی های مهدی را بر می شمارد.
حال آنکه در آثار ائمه اطهار علیهم السلام تبلور این مهدویت وغیبت آن حضرت مشخص گشته است، وحضرت محمد بن حسن بن... بن علی بن ابی طالب را قائم منتظر معرفی می نماید - در این صورت واجب است که به هر دو دسته این روایات اعتقاد ورزیم. چنانکه حضرت عیسی علیه السلام ویژگی های حضرت محمد صلی الله علیه وآله را بر شمرد، وسپس رسول خدا با همان ویژگی ها ظهور نمود. پس ایمان واذعان به او امری واجب وگریز ناپذیر گشت.
اعتراف علمای اهل سنت به وجود حجه بن الحسن:
اینان جماعتی بسیارند که ما فقط پاره ای از آنان را نام می بریم:
1 _ ابو سالم کمال الدین محمد ابن طالحه بن محمد بن ابی الحسن قرشی نصیبی شافعی در کتابش به نام مطالب السوال فی مناقب آل الرسول. بزرگان اهل سنت او را ستوده واز وی به نیکی تمام یاد نموده اند. تقی الدین ابو بکر احمد بن قاضی شهید، معروف به ابن جماعه دمشقی اسدی، در طبقات فقهاء الشافعیه - چنانچه از او نقل کرده اند - گفته است: او از سران وعالمان جلیل القدر ماست که در سال 582 تولد یافت ودر فقه وعلوم صاحب نظر گشت.
در اصول وفروع مذهب اطلاع وافر داشت. کاتب سلطان، سر آمد دوران وراوی حدیث بود. ابو عبد الله بن اسعد یمنی معروف به یافعی در مرآه الجنان - چنانچه گفته اند - در ضمن حوادث سال 650 از او یاد کرده واو را ستوده است. عبد الغفار بن ابراهیم عکی شافعی - چنانچه گفته اند - اظهار نموده که او یکی از علمای مشهور می باشد. جمال الدین عبد الرحیم بن حسن بن علی اسنوی شافعی در طبقات الشافعیه چنانچه از او حکایت کرده اند، ابن طلحه را در حد مبالغه آمیزی مدح وثنا گفته است. اما کتاب او، مطالب السوول، کتابی است مشهور ومعروف، که صحت انتساب آن به ابن طلحه کمال اشتهار را دارد. تا آنجا که ابن تیمیه علی رغم انکار برخی احادیث مستفیض، به انتساب کتاب مزبور به ابن طلحه اعتراف می نماید.
به هر حال، ابن طلحه در باب دوازدهم مطالب السوول می نویسد: در ذکر ابو القاسم محمد بن الحسن الخاص بن علی المتوکل بن محمد القانع بن علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین الزکی بن علی المرتضی امیر المؤمنین بن ابی طالب، که همان مهدی وحجت، وخلف صالح منتظر می باشد، بر او وهمگی آباء گرامش سلام ورحمت وبرکات خداوند باد. - تا آنجا که می گوید: - اما مولودش: او در سامرا، در بیست وسوم ماه رمضان سال 258 هجری تولد یافت، از لحاظ سلسله نسب، پدرش حسن می باشد که کنیه اش خالص است، (تا آخر آنچه گذشت). ومادرش را ام ولد نامند که صیقل نیز گفته شده وبه قولی حکیمه می باشد، وغیر این ها نیز گفته شده. سپس ابن طلحه روایاتی از سنن ابو داود، جامع ترمذی، صحیح مسلم، صحیح بخاری وتفسیر ثعلبی درباره مهدی علیه السلام نقل می کند. بعد، این اعتراض را متعرض می شود که این راویان دلالت ندارند که مهدی همان محمد بن حسن عسکری می باشد.
وپاسخ می دهد که رسول خدا صلی الله علیه وآله، مهدی علیه السلام را به اسم ونسبت وصفت ذکر نموده است، وچون ما این صفات وعلامات را محمد بن حسن عسکری علیهما السلام می یابیم، آگاه می شویم که او همان مهدی است. اعتراضات دیگری را نیز ذکر می نماید وپاسخ لازم را به آنها می دهد. ما خلاصه این اشکالات را در کتاب البرهان علی وجود صاحب الزمان یادآور شده ایم. هر که خواهان است به آنجا رجوع کند.
2 _ ابو عبد الله محمد بن یوسف بن محمد گنجی شافعی در کتابش به نام البیان فی اخبار صاحب الزمان وکفایه الطالب فی مناقب امیر المؤمنین علی بن ابی طالب. ابن صباغ مالکی در الفصول المهمه از او تعبیر به امام حافظ می کند. ابن حجر عسقلانی نیز در فتح باری فی شرح صحیح البخاری چنانچه گفته اند، به روایت او احتجاج می کند. اما در کتابش البیان صاحب کشف الظنون می گوید که البیان فی اخبار صاحب الزمان تالیف شیخ ابو عبد الله محمد بن یوسف گنجی شافعی، متوفی سال 658 هجری است. این کتاب را علی بن عیسی اربلی در کشف الغمه به تمامه آورده است.
وی می گوید: من این کتاب وکتاب کفایه الطالب را نزد صاحب سعید تاج الدین محمد بن نصر بن صلایای علوی حسینی بردم وبا هم آنها را بر مؤلفشان (گنجی) در دو مجلس خواندیم که تاریخ مجلس آخر در پنج شنبه شانزدهم جمادی الاخری سال 648 در اربل بود. اربلی می افزاید که البیان مشتمل بر بیست وپنج باب است که بیست وچهار باب آن اختصاص به ذکر روایات مهدی علیه السلام از طریق اهل سنت دارد. ما همگی این ابواب را در مجلس پنجم کشف الغمه آورده ایم. باب بیست وپنجم به بحث پیرامون بقا وحیات امام مهدی علیه السلام می پردازد واینکه به دلیل بقای برخی اولیای خدا همانند عیسی وخضر، وبعضی اعدای خدا به سان دجال وابلیس لعین، مانعی در جهت حیات وبقای مهدی موعود سلام الله علیه نیست. گنجی در کتاب کفایه الطالب نیز، همان گونه که نقل شده، در باب هشتم از ابواب ملحق به ابواب فضائل، بعد از ذکر تاریخ ولادت ووفات امام حسن عسکری علیه السلام می گوید: او را فرزندی است که همان امام منتظر می باشد.
3 _ نور الدین علی بن محمد بن صباغ مالکی در الفصول المهمه فی معرفه الائمه. اصحاب تراجم وسیر او را یاد نموده وبا نیکی تمام مورد ستایش قرار داده اند. شمس الدین محمد بن عبد الرحمن سخاوی مصری دست پرورده حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب الضوء اللامع فی احوال اهل قرن التاسع گوید: ابن صباغ در دهه اول ذیحجه سال 784 در مکه تولد ورشد یافت. قرآن ورساله فقهی والفیه ابن مالک را از بر نمود. آن دو (رساله والفیه) را بر شریف عبد الرحمن فارسی وجمعی دیگر از علما عرضه کرد. آنان به او اجازه (حدیث) دادند. وی فقه را از اولین آنها، ونحو را از جلال عبد الواحد مرشدی، وسداسیات رازی را از علی مزین مراغی فرا گرفت. او تالیفاتی تدوین نموده که از آن جمله اند: الفصول المهمه لمعرفه الائمه واین ائمه تعدادشان دوازده نفر است. والعبر فی من سفه النظر. او به من اجازه روایت داده است. وی در هفتم ذیقعده سال 855 در گذشت ودر معلاه دفن گردید. خدا او وما را مشمول الطاف خود قرار دهد وبر کوتاهیهایمان خط غفران کشد.
احمد بن عبد القادر عجیلی شافعی او را در کتاب خود در مبحث مساله ارث خنثی یاد نموده ووی را به بزرگی ستوده است. اما درباره فصول المهمه او، گروهی از اعلام تسنن از کتابش نقل کرده وبر آن اعتماد نموده اند. از آن جمله اند: عبدالله بن محمد مطیری مدنی شافعی، از نقشبندیه در کتاب ریاض الزاهره، ونور الدین سمهودی در جواهر العقدین، وبرهان الدین علی حلبی شافعی در سیره حلبی وعبد الرحمن صفوری در زینه المجالس ودیگران. ابن صباغ در الفصول المهمه گوید: فصل دوازدهم پیرامون ابو القاسم الحجه الخلف الصالح، فرزند ابو محمد الحسن الخالص، واینکه او امام دوازدهم است، وذکر تاریخ ولادت ودلائل امامت وبرخی روایت وارده درباره او ومدت حکومت ولقب وکنیه اش ودیگر مطالب در این مورد است. سپس برخی اخبار وارد شده در این زمینه را نقل می کند، آن گاه می گوید: او در سامرا پا به عرصه هستی نهاد.
تاریخ ولادتش نیمه شعبان سال 255 هجری می باشد. سلسله او بدین قرار است: ابو القاسم محمد الحجه بن الحسن الخالص بن علی الهادی بن محمد الجواد بن علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین الشهید بن علی بن ابی طالب رضی الله عنهم. مادرش نیز ام ولد است که به نرجس وخیره الاماء یعنی برترین کنیزان مشهور است. او سپس می گوید که حضرتش در سال 276 هجری غیبت گزید. آن گاه بیان می دارد: اینها مقداری اندک از نصوص دال بر امام ثانی عشر است که پیشوایان حدیث روایت کرده اند. روایات در این باره بسیار است واخبار مشهوری در این زمینه وارد شده است. این روایات واخبار مورد اهتمام محدثان بوده وآنها را در کتب خود جمع آوری نموده وهیچ حدیثی را وا ننهاده اند.
سپس به ذکر احادیث، از جمله روایات باب بیست وپنجم کتاب البیان فی اخبار صاحب الزمان می پردازد، که از آن یاد نمودیم. ابن صباغ همچنین در الفصول المهمه ذیل شرح حال امام عسکری علیه السلام می گوید: ابو محمد حسن رضی الله عنه پسری از خود بجای نهاد که همان حجت قائم است ودر انتظار بر پائی دولت حق خویش بسر می برد. میلاد او از مردم پنهان ماند وامر او در میان مردم فاش نگردید. واین بخاطر شدت روزگار بود وترس از سلطان، که مبادا خلیفه از وجودش آگاه شود وشیعیانش را به این سبب مورد آزار وشکنجه قرار دهد.
4 _ فقیه واعظ شمس الدین ابو مظفر یوسف بن قزاغلی بن عبد الله بغدادی حنفی معروف به سبط ابن جوزی در کتاب تذکره خواص الامه فی معرفه الائمه علت تسمیه او به سبط ابن جوزی، این است که وی دختر زاده عالم واعظ جمال الدین ابو الفرج عبد الرحمن تیمی بکری بغدادی حنبلی معروف به ابن جوزی می باشد. ابن خلکان ضمن شرح حال جد او می گوید: نوه او شمس الدین ابو مظفر یوسف بن قزاغلی، واعظ مشهور حنفی است که مجالس وعظ او شهره اهل علم ومقبول حکام روزگار وغیره است. او تفسیر قرآن کریم وتاریخ کبیری را تالیف کرده که من آن را در چهل جلد به خط خوش دیده ام که نامش مرآه الزمان است. وی در شب سه شنبه بیست ویکم ذیحجه سال 654 در جبل قاسیون دمشق در گذشت ودر همانجا دفن گردید.
تا آنجا که می گوید: پدرش آزاده شده وزیر عون الدین بن هبیره می باشد. حافظ ابن جوزی دختر خود را به همسری او در آورد وثمره این ازدواج شمس الدین مزکور است. به این ترتیب او به جد خود منسوب است نه به پدرش رحمه الله. محمود بن سلیمان کفوی در اعلام الاخیار بعد از ذکر نسب وولادت او گوید: او فقیه وعالم بود. جد مادریش بر او حق استادی دارد.
وی مذهب حنبلی اختیار نمود که این به دلیل تربیت وی در کودکی توسط جد مذکور او می باشد. بعد از فرا گیری مقدمات، عازم موصل شد واز آنجا به دمشق رفت. او که بیست واندی سال بیش از عمرش نمی گذشت، در دمشق به کسب علم پرداخت. در فقه از جمال الدین حصیری بهره گرفت. اما در آنجا اطلاع یافت که جد پدریش قزغلی بن عبد الله، حنفی بوده، واو نیز به مذهب حنفی گرائید. وی امام، عالم وفقیهی عالی مقام بود که به گاه سخن، در از دهان می افشاند، وبه گاه حکم، بزرگان خوشه چین دانشش بودند.
سپس در مدح وفضل او مبالغه می کند وکلام را طولانی می نماید. سبط ابن جوزی در کتاب تذکره خواص الامه فی معرفه الائمه بعد از شرح حال امام حسن عسکری علیه السلام می گوید: در ذکر فرزندان او: از ایشان است امام محمد. او محمد بن حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی الرضا بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام می باشد. کنیه اش ابو عبد الله وابو القاسم است. او را حجت وصاحب الزمان وقائم ومنتظر وتالی می نامند.
وی آخرین ائمه است. سپس روایاتی در مورد حضرتش ذکر می کند، آن گاه می گوید: از او در احادیث، بسیار یاد شده است. به وی ذو الاسمین گفته اند: محمد وابو القاسم. مادرش ام ولد است که به صیقل نیز مسمی گشته است. او سپس از سدی روایت نزول عیسی علیه السلام ونماز گزاردن وی پشت سر امام مهدی علیه السلام را یادآور می شود ودرباره آن می گوید: از این مطلب، دو امر برداشت می شود: یکی اینکه چون عیسی علیه السلام به امام مهدی علیه السلام اقتدا می کند، از مقام پیشوائی خارج وتابع حضرت مهدی می شود. دوم آنکه وجه خاتمیت حضرت رسول صلی الله علیه وآله خدشه دار نمی گردد. سبط ابن جوزی در پایان برای رفع استبعاد دیر زیستی حضرت صاحب الزمان علیه السلام، به ذکر اشخاص طویل العمر می پردازد.
5 _ عالم بزرگ تسنن، محیی الدین ابو عبد الله محمد بن علی بن محمد بن عربی حاتمی طائی اندلسی، مدفون در صالحیه دمشق، در کتاب الفتوحات المکیه. کتاب فتوحات به مانند صاحبش مشهور ومعروف است. شعرانی در الیواقیت والجواهر از فیروز آبادی صاحب قاموس مدح بسیار وثنای فراوان درباره شیخ محی الدین نقل می کند.
از آن جمله می گوید: شیخ محی الدین دریائی است بی کرانه. چون به مکه مشرفه وارد شد، در آنجا که مجمع علما ومحدثین بود، انگشت نمای همگان در تمام علوم گشت. علما به مجلس درسش می شتافتند، از محضرش تبرک می جستند وتالیفات او را بر وی می خواندند. آثار او در کتابخانه های مکه بهترین شاهد صدق ادعای ما هستند.
در مکه اکثر به شنیدن حدیث وروایت احادیث اشتغال داشت. در همانجا بود که کتاب فتوحات مکیه را به رشته تحریر در آورد وآن سخنی است که از دل بر آمده. علت تدوین کتاب آن بود که یکی از شاگردانش به نام بدر حبشی سوالی از او نمود که باعث تصنیف فتوحات شد. چون آن را به پایان رساند، بر بام کعبه اش نهاد. کتاب یک سال در آنجا بود وبعد که آن را به زیر آورد، مشاهده نمود که ورقه ای از آن تر ویا پاره نگشته، واین علی رغم بادها وبارانهای فراوانی بود که در مکه پدید می آمد. مردم را اجازه نداد که آن را بخوانند واستنساخ کنند، مگر بعد از کشف این کرامت.
همچنین در اوائل الیواقیت والجواهر، از او نقل شده که گفته است: ما کسی را نیافته ایم که در علم شریعت وحقیقت همپایه شیخ محیی الدین باشد. فیروز آبادی گفته است: اما کتابهای او، دریای خروشانی از علم است که در میان دیگر کتب شبیه ونظیر ندارد. از امتیازات آثار او آن است که هیچ کس بر مطالعه کتاب او مواظبت نمی کند مگر آنکه به مشکلات ومعظلات مسائل دین موفق شود. واین خصیصه ای است که در دیگر کتب یافت نمی شود.
این اندکی از ثنا وستایش فیروز آبادی بر ابن عربی است. پرداختن به تمام آنها خارج از مقصود کتاب است. ما در کتاب البرهان علی وجود صاحب الزمان آن را نقل کرده ایم. شعرانی نیز در الیواقیت والجواهر مدح وثنای بسیاری از علمای تسنن را درباره او آورده است، که از آن جمله اند: شیخ کمال الدین زملکانی، قطب الدین حموی، صلاح الدین صفدی، قطب الدین شیرازی، فخر الدین رازی، امام سبکی ودیگران، که ذکر نام همه آنها وتوصیفات وثناهایشان خارج از شیوه ماست. اما عبارت فتوحات که درباره حضرت مهدی علیه السلام است، به نقل از مبحث شصت وپنجم الیواقیت والجواهر چنین می باشد: شیخ محی الدین در باب سیصد وشصت وشش فتوحات گوید: بدانید که بطور حتم مهدی علیه السلام ظهور می کند. او سراسر گیتی را آکنده از عدل خویش می سازد، وآن نخواهد شد مگر بعد از پر شدن زمین از ظلم وجور.
واگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نماند، خداوند چنان طولانیش سازد تا این خلیفه از عترت پیامبر صلی الله علیه (وآله) واز فرزندان فاطمه رضی الله عنها ظهور نماید. جد اعلای او حسین بن علی بن ابی طالب وپدرش حسن عسکری فرزند امام علی نقی، فرزند امام محمد تقی، فرزند امام علی الرضا، فرزند امام موسی کاظم فرزند امام محمد باقر فرزند امام علی زین العابدین، فرزند امام حسین، فرزند امام علی بن ابی طالب رضی الله عنه می باشد. او همنام رسول خدا صلی الله علیه (وآله) وسلم است. مسلمانان (به هنگام ظهورش) در بین رکن ومقام با او پیمان یاری می بندند. در سیما واندام، رسول خدا را شبیه است ودر خلق وخوی نیز به حضرتش می ماند، بگونه ای که گوئی آینه جمال محمدی در ظاهر وباطن است.
همان خلق وخوئی که خدای تعالی می فرماید: (وَإِنَّک لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ). پیشانی ای فراخ وبینی ای با انحناء دارد. نیک بخت ترین مردم زمان او، اهل کوفه اند. مال را به مساوات بین مردم تقسیم می کند، وعدل را بینشان بر قرار می سازد. (به حدی که) مردی نزد او می آید واظهار می دارد: مهدی، به من عطائی کن. واو از اموالی که در برابرش موجود می باشد، به مقداری که توان حملش را داشته باشد در دامانش می ریزد. هنگامی ظاهر می شود که از دین نام ونشانی نباشد.
خداوند به سبب او از اموری جلو گیری می نماید که به واسطه قرآن جلو گیری ننموده است. مرد، در شب جاهل وترسان وبخیل است، چون صبح می کند، عالم وشجاع وکریم می شود. نصر وپیروزی در برابرش رهنمود است (به هر کجا رود پیروزی با اوست). پنج یا هفت یا نه سال دوران حکومت او بطول می انجامد. پیروز طریق وشیوه رسول خدا صلی الله علیه (وآله) است واز طریق حضرتش تخطی نمی جوید. برای او فرشته ای است که وی را از جائی که نمی بیند، توفیقش عطا می نماید. مهدی، فرد درمانده را یاور است وشخص ناتوان را دستگیر، وبه گاه وقایع ناگوار، فروماندگان را ناصر.
هر آنچه گوید، انجام می دهد، وهر چه انجام می دهد، می گوید. وهر چه شهادت می دهد، به آن علم دارد. خداوند امر ظهور او را در یک شب اصلاح می فرماید. بلاد روم را با هفتاد هزار نفر از مسلمین، از نسل اسحاق، با بانگ تکبیر فتح می کند. شاهد جنگ عظیمی همه جاگیر می باشد، میهمانی که خدا در چرا گاه عکا (برای درندگان آماده فرموده است). ظلم وظالم را نابود می گرداند ودین ودینداران را تمکن می بخشد. در (پیکر بی جان) اسلام، روحی تازه می دمد. خداوند بواسطه او اسلام را عزیز می سازد، بعد از آنکه خوار وبی مقدار شده باشد. آن را زنده نماید بعد از آنکه نشانی از حیات در آن نباشد. جزیه را وا می نهد (و از اهل کتاب آن را قبول نمی کند). مردم را با شمشیر به سوی خدا می خواند.
هر که اباکند، به قتلش می رساند وهر که با وی به ستیز برخیزد، خوار وذلیل می شود. حقیقت دین را آشکار می نماید، آن گونه که اگر رسول خدا صلی الله علیه (وآله) در حیات بود، به آن حکم می راند. در زمان او جز دین خالص وبدور از آراء باطل باقی نمی ماند. آن سان که در اکثر احکام، با مذاهب علما تفاوت دارد. لهذا با او سر ستیز می گیرند، واین از آن روست که گمان دارند خدای تعالی بعد از امامان ایشان، فرد دیگری را امام نمی گرداند. شعرانی گوید: او - یعنی شیخ محی الدین - درباره بر خورد مهدی با آنان - علما- سخن به تفصیل می راند، تا آنجا که بیان می دارد: بدان که چون مهدی ظاهر شود، خاص وعام مسلمین از ظهور او شاد می شوند.
او را مردانی الهی است که دعوتش را بر پا داشته ودر یاریش سر از پا نمی شناسند. آنان وزرای اویند که مقامات خطیر مملکت وی را به عهده داشته ویاورانش در وظائف الهیه، ایشان می باشند. عیسی بن مریم با نوری درخشنده از آسمان در شرق دمشق فرود آمده، در حالی که بر دو فرشته در سمت چپ وراست تکیه دارد. در آن هنگام مردم به امامت مهدی در نماز عصر می باشند. امام با مشاهده او از جای خود عقب می آید، پس پیش می آید ومردم را به نماز گزاردن (همراه مهدی علیه السلام) می خواند. او مردم را به سنت پیامبر صلی الله علیه (وآله) فرا می خواند، صلیب را می شکند وخوک را می کشد. تا اینکه سرانجام خدای تعالی، مهدی را پاک ومطهر به سوی خود می برد. در زمان او سفیانی کشته می شود، وآن نزد درخت بغوطه در دمشق می باشد. کما اینکه سپاهیانش نیز در سرزمین بیداء فرو می روند، که هر کس از آنان به اجبار همراه آنان گشته است، به حسب نیت خود محشور می شود. به تحقیق که وقوع آن نزدیک است ونشانه های آن آشکار وبه تحقیق که او در قرن چهارم که در پی سه قرن گذشته است، به دنیا آمده است. وآن (سه قرن به ترتیب) قرن رسول خدا صلی الله علیه (وآله) وقرن صحابه می باشد. سپس قرنی به دنبال آن بوده است. بعد از آن قرنی که در پی قرن دوم است.
(میان قرن سوم وچهارم) دورانهایی از جدائی خواهد بود. که در آن اموری ظاهر می شود. تمایلات نفسانی حاکم می گردد وخونهائی ریخته می شود... پس او - مهدی - غایب می شود، تا اینکه وقت موعود فرا رسد. پس شهدای او برترین شهیدانند ویاران او برترین یاران. همانا خداوند وزیرانی برای وی برگزیده که آنان را در مکنون غیب خود پنهان داشته است. (تا آنجا که می گوید:) آنان از عجم هستند که در میانشان عرب نیست، اما به عربی سخن می گویند. آنان حافظی دارند که از جنس خودشان نمی باشد وهرگز خدا را معصیت نکرده است، واو مقربترین آن وزیران است. (تا آنجا که می گوید:) کشور روم را با تکبیر فتح می کنند. تکبیر اول را که گویند، ثلث برج وباروی آن را ویران می سازند.
تکبیر دوم را که می گویند، دو ثلث برج وباروی آن ویران می شود. با تکبیر سوم، همگی آن فرو می ریزد. وآن را بدون پیکار فتح می کنند. (تا آنجا که می گوید:) همگی رومیان را جز یک تن در قربانگاه عکا می کشند که در آنجا خداوند ضیافتی بر پا می دارد که آن میهمانی را خداوند برای درندگان وپرندگان وچرندگان گسترانیده است.
6 _ نور الدین عبد الرحمن بن احمد بن قوام الدین دشتی جامی حنفی، وبه قولی شافعی، در کتاب شواهد النبوه. صاحب الشقائق النعمانیه فی علماء الدوله العثمانیه بعد از ذکر طریقه نقشبندیه، در معرفی مشایخ آنها چنین می گوید: از جمله ایشان است شیخ عارف به خدا، عبدالرحمن بن احمد جامی. او ابتدا به کسب مقدمات پرداخت ودر ردیف افاضل عصر خود قرار گرفت. سپس مصاحب بزرگان تصوف گشت وکلمه توحید را از عارف کامل سعد الدین کاشغری فرا گرفت. از دیگر مرشدان وراهبران وی، خواجه عبید الله سمرقندی است که با او مصاحبتی تام داشت... در علم ومعرفت مشهور همگان بود ودر فضل ودانش شهره آفاق. تا بدانجا که سلطان با یزید خان او را به مملکت خود فرا خواند وجوائزی گران قدر خدمت او تقدیم داشت... سرور مکرم ومولای اعظم ما محیی الدین فناری از پدرش مولی علی فناری که قاضی سپاه پیروزمند سلطان محمود خان بود، نقل می کند که گفت: روزی سلطان به من اظهار داشت: کاشفان طریق حقیقت، متکلمان وصوفیان وحکیمانند. باید بین اینان مجلس مناظره ای تشکیل داد تا ببینیم کدامیک به طریق حقیقت رهنمونند. گفتم: تنها کسی که مرد این میدان است، عبدالرحمن جامی است.
پس سلطان قاصدی همراه با جوائز ارزنده نزد او فرستاد وتقاضای قضاوت میان طوائف نامبرده را نمود. پس او رساله ای نوشت ومیان این جماعت در شش مساله حکم کرد، که از آن جمله مسئله وجود بود وآن را نزد سلطان ارسال داشت. از مصنفات اوست: شرح الکافیه، شواهد النبوه ونفحات الانس به فارسی، وسلسله الذهب در اشکالات وارده بر طوائف رافضیان... همه تالیفاتش نزد علمای فاضل مقبول می باشد. محمود بن سلیمان کفوی، چنانچه گفته اند، در اعلام الاخیار به نقل از فقهاء مذهب النعمان المختار، ستایش بسیاری از او نموده ودرباره کتاب شواهد النبوه خود گوید که آن کتابی معروف است که شان والائی دارد ومورد اعتماد علما می باشد. در کشف الظنون آمده است: شواهد النبوه فارسی است وتالیف سرور ما نور الدین عبد الرحمن بن احمد جامی می باشد. چند تن از علما آن را به عربی باز گردانده اند.
صاحب تاریخ الخمیس در مقدمه کتاب خویش اظهار می دارد که مطالب کتاب خویش را از کتب معتبره برگزیده است، که از جمله آنها شواهد جامی را نام می برد. جامی در شواهد النبوه چنانچه گفته اند، روایاتی در باره ولادت مهدی علیه السلام وبرخی معجزات او ذکر کرده که مطالب زیر خلاصه ولادت (حضرتش) می باشد: از حکیمه خاتون عمه ابو محمد زکی روایت شده که گفت: روزی نزد ابو محمد علیه السلام بودم، به من فرمود: (یا عمّة باتی اللیلة عندنا فإنَّ الله تعالی یعطینا خلفاً) عمه، امشب نزد ما بمان که خدای تعالی به ما فرزندی عطا می کند. عرض کردم: فرزند از کی؟ من در نرگس اصلا اثری از حمل نمی بینم. فرمود: (یا عمّة مثل نرجس مثل اُمّ موسی لا یظهر حملها إلاَّ فی وقت الولادة) عمه جان، مثل نرجس، مثل مادر موسی است که آثار حمل بر او ظاهر نشد مگر وقت ولادت.
پس من آن شب را در خانه امام ماندم. نیمه های شب برخاستم ونماز شب گذاردم. نرجس نیز برخاست ونماز شب گذارد. در دل گفتم: فجر نزدیک شد وسخن امام واقع نگردید. نا گاه صدای حضرتش را شنیدم که از بیرون بانگ زد: (لا تعجلی یا عمة) عجله مکن، ای عمه پس به اتاقی که نرجس در آنجا بود، بازگشتم. مشاهده کردم که می لرزد. او را به سینه چسباندم. و(قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ)، (إِنَّا أَنْزَلْناهُ) وآیه الکرسی را بر وی خواندم. پس شنیدم که صدائی از درون او هر آنچه من قرائت کردم، او نیز تکرار نمود. سپس نوری در اتاق درخشید کودک را دیدم که بر زمین قرار گرفته ودر حال سجده است.
ابو محمد علیه السلام از اطاق خود صدا زد: (یا عمّة ائتینی بولدی) ای عمه جان، فرزندم را بیاور. کودک را نزد حضرتش بردم. ایشان او را در آغوش نشاند وزبان در کامش نهاد وبه وی گفت: (تکلَّم یا ولدی بإذن الله تعالی) فرزندم، به اذن خدا سخن بگو. کودک لب به تکلم گشود وفرمود: (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ) سپس پرندگانی سبز فام را ملاحظه نمودم که برگرد او حلقه زدند. حضرت ابو محمد علیه السلام یکی از آنها را فرا خواند وبه او گفت: (خذه واحفظه حتَّی یأذن الله تعالی فیه فإنَّ الله بالغ أمره) او را بگیر واز وی مواظبت نما تا اینکه خداوند متعال او را اذن دهد. که خداوند کارش را به فرجام رسانده است. از ابو محمد علیه السلام پرسیدم که این پرنده وآن پرندگان کیستند؟ فرمود: (هذا جبرئیل وهولاء وملائکة الرحمة) این جبرئیل است واینان نیز ملائکه رحمت.
سپس فرمود: (یا عمّة ردّیه إلی اُمّه کی تقرُّ عینها ولا تحزن ولتعلم أنَّ وعد الله حقّ ولکن أکثرهم لا یعلمون) عمه، او را به مادرش بازگردان تا چشمش روشن شود وغم از دلش زدوده شود، وبداند که وعده خدا حق است، اما اکثر ایشان نمی دانند. پس من او را به نرجس بازگرداندم. او چون متولد شد، ختنه یافته بود وبر بازوی راستش این آیه بچشم می خورد: (جاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً) جامی گوید: که در روایت دیگر چنین آمده که چون حضرت مهدی علیه السلام پا به عرصه جهان نهاد، بر دو زانو نشست وانگشت سبابه را به آسمان برد وسپس عطسه نمود وفرمود: (الحمد لله ربّ العالمین). در جائی دیگر نقل می کند که: راوی گفت: بر ابو محمد علیه السلام وارد شدم، عرض کردم: ای فرزند رسول خدا، جانشین وامام بعد از شما کیست؟ حضرت داخل خانه رفت.
پس از دقائقی چند، طفلی سه ساله را آورد که سیمایش چون بدر تمام می درخشید. فرمود: (لولا کرامتک علی لما أریتک هذا الولد اسمه اسم رسول الله صلَّی الله علیه وآله وکنیته کنیته هو الذی یملأ الأرض عدلاً وقسطاً کما ملئت جوراً وظلماً) اگر نبود کرامت وارج تو نزد من، این کودک را به تو نشان نمی دادم نامش نام رسول خدا وکنیه اش کنیه آن حضرت است. او همان کسی است که زمین را آکنده از عدل وداد می سازد، همان گونه که از جور وظلم پر شده باشد. راوی دیگر گوید: روزی بر حضرت ابو محمد علیه السلام وارد شدم. در سمت راست امام اتاقی دیدم که پرده ای بر درب آن آویخته بود. گفتم: مولایم، بعد از شما چه کسی مقام امامت را به عهده خواهد داشت؟ فرمود: ارفع الستر. پرده را بالا بزن. پرده را بالا زدم، کودکی دیدم در نهایت پاکیزگی که برگونه راستش خالی وجود داشت. دو گیسو داشت. او از آنجا بیرون آمد ودر آغوش پدر نشست. ابو محمد علیه السلام فرمود: هذا صاحبکم. این صاحب (وامام) شماست. سپس از نزد پدر برخاست.
حضرت به او فرمود: (یا بنی اُدخل إلی الوقت المعلوم) فرزندم داخل شو تا وقت معلوم. او داخل اطاق شد، در حالی که من به او می نگریستم. بعد از آن امام فرمود: (قم وانظر من فی البیت) برخیز وببین چه کسی در اتاق است. پس من داخل اتاق شدم وکسی را ندیدم. یکی از کارگزاران معتضد عباسی گوید: خلیفه، من ودو مرد دیگر را طلبید وگفت: حسن بن علی علیه السلام در سامرا وفات یافته. پس هر چه زودتر به آنجا روید وبر خانه اش هجوم برید وهر که را در آنجا یافتید، سرش را برایم بیاورید. ما رفتیم وداخل خانه شدیم. سرائی دیدیم سر سبز وخرم که گوئی هم اکنون ساختمان آن به پایان رسیده. در آنجا پرده ای دیدیم. چون آن را کنار زدیم، سردابی به چشم آمد. به آنجا پا نهادیم. در انتهای آن دریائی دیدیم که بر بالای آن حصیری بر روی آب گسترده بود. مردی بسیار خوش سیما بر آن نماز می گزارد.
او به ما توجهی ننمود. یکی از آن دو مرد، بر من سبقت گرفت وخود را به آب انداخت. اما در شرف غرق شدن قرار گرفت. پس شروع به جزع وبی تابی نمود. من دستش را گرفتم ونجاتش دادم. دیگری خواست به سوی آن مرد نماز گزار یورش برد. اما او هم به مخمصه دوستش دچار شد. من متحیر گشتم وگفتم: یا صاحب البیت المعذرة إلی الله وإلیک فإنّی والله ما علمت الحال ولا علمت إلی أین جئنا وقد تبت إلی الله ممَّا فعلت. ای صاحب خانه، از خدا وشما عذر می خواهم. به خدا قسم من نمی دانم موضوع چیست، ونمی دانم کجا آمده ام.
من از کردار خود پشیمانم وبه سوی خدا توبه می کنم. اما او ابدا به ما توجهی نکرد. سپس ما بازگشتیم وخلیفه را در جریان قرار دادیم. او به ما گفت: این را فاش نسازید، که اگر چنین کنید، گردنتان را خواهم زد. (انتهای گفتار شواهد النبوه) مؤلف گوید: این مطلبی شگفت وبعید از قدرت الهی وکرامات اولیای او نیست. کما اینکه خداوند، عیسی علیه السلام را در گهواره به نطق در آورد. کتب مشایخ الصوفیه، مانند: شیخ عبد القادر گیلانی، شیخ محیی الدین عربی، عبد الوهاب شعرانی ودیگران، لبریز است از امثال این امور شگفت انگیز، البته درباره بزرگان وقطب هایشان. از جمله، بزرگ آنها محیی الدین عربی در فتوحات مکیه گوید: به دخترم زینب که شیرخواره بود ودر حدود یک سال داشت، گفتم: درباره مردی که با همسر خود آمیزش کند وانزال منی نکند، چه می گوئی؟).. (گفت: غسل بر او واجب است. حاضران از این مطلب در شگفت شدند.
سپس من یک سال از آن دختر دور بودم ودر مکه سکنی داشتم. مادرش را اذن دادم که به زیارت خانه خدا بیاید. او با کاروانی شامی وارد مکه شد. من به دیدار آنها رفتم. مشاهده کردم دخترم بالای شتر از مادرش شیر می نوشد. چون مرا دید، با صدائی رسا، قبل از اینکه مادرش مرا ببیند، گفت: پدرم آمد. وخندید وخود را در آغوش من انداخت. فرد دیگری را دیدم که در شکم مادرش بود. چون مادر عطسه می کرد، او را می گفت: خدا تو را رحمت کند.
او نامش شیخ عبد القادر است که همه حاضران صدای او را از درون (شکم) مادرش شنیده اند. وافراد موثقی مرا به این مطلب خبر داده اند. یکی دیگر از اینان چنین داده است: سه تن در گهواره لب به سخن گشوده اند: عیسی، فرزندی که به بیگناهی یوسف شهادت داد، ودختر شیخ محیی الدین عربی. اینان امثال این کرامات را می پذیرند ومعتقدان به اینها را سرزنش نمی کنند، اما همینکه از کرامات امامان ما که خاندان پیامبرند سخن به میان می آید، آنها را انکار ورزیده ویا بعید می شمرند وشیعیان را به غلو متهم می سازند.
7_ شیخ عبد الوهاب بن احمد بن علی شعرانی مصری عارف مشهور، در الیواقیت والجواهر فی بیان عقاید الاکابر. این کتاب همچون صاحبش که عارفی است مشهور، معروف بوده وبه دفعات در مصر به چاپ رسیده است.
الیواقیت شرح معضلات ومشکلات فتوحات مکیه است. عده ای از علما بر آن تقریظ ومدح نامه نوشته اند. کتابهای دیگر شعرانی عبارتند از: المیزان فی المذهب الاربعه، لواقح الانوار القدسیه که مختصر فتوحات مکیه محیی الدین است، الکبریت الاحمر فی علوم الشیخ الاکبر، که منتخب لواقح الانوار است. شعرانی در جزء دوم الیواقیت والجواهر چنین می نویسد: مبحث شصت وپنجم در بیان اینکه تمامی علامات قیامت که شارع، ما را به آن خبر داده، حق است، واز آن جمله، خروج مهدی است (تا آنجا که می گوید:) او از فرزندان امام حسن عسکری علیه السلام است که در نیمه شعبان سال 255 قدم به عرصه گیتی نهاد. او زنده وباقی است تا اینکه با عیسی بن مریم علیه السلام همراه شود.
عمر او تاکنون که سال 958 است، هفتصد وشش سال می شود. این خبر را شیخ حسن عراقی، که مدفون در مزار کوم الریش در کنار برکه رطلی در مصر است واز برکت امام مهدی (تاکنون) باقی مانده است. وی برایم نقل نمود که از کسانی است که به دیدار مهدی علیه السلام نائل شده است. استاد ما علی خواص قول او را تائید کرد. خداوند هردوی آنها را رحمت کند. همچنین شعرانی، آن طور که گفته اند، در کتاب طبقات که به لواقح الانوار اشتهار دارد، بعد از ذکر سیاحت حسن عراقی، از وی نقل می کند که گفت: از مهدی علیه السلام عمرش را پرسیدم، پاسخ داد: فرزندم عمرم تاکنون ششصد وبیست سال است. ومن پس از دیدار (حضرتش) یکصد سال دارم. شعرانی گوید: این مطلب را به استادم علی خواص گفتم. (وی آن را تائید کرد) وگفت آن موافقت با عمر مهدی دارد، خداوند از هر دوی آنها راضی باشد.
8 _ سید جمال الدین عطاء الله بن سید غیاث الدین فضل الله ابن سید عبد الرحمن، محدث معروف، در روضه الاحباب فی سیره النبی والال والاصحاب صاحب کشف الظنون گوید که این کتاب به زبان فارسی، وتالیف جلال الدین عطاء الله بن فضل الله شیرازی نیشابوری، متوفی سنه هزار می باشد. این کتاب شامل دو جلد است که مولف، بنا به در خواست وزیر میر علی مشیر، بعد از مشورت با استاد وپسر عمویش سید اصیل الدین عبدالله نگاشته است صاحب تاریخ الخمیس نیز در ابتدای کتاب خود، آن را از کتب معتمد می شمارد به هر حال، سید جمال الدین، چنانچه گفته اند، در روضه الاحباب گوید: سخنی پیرامون امام دوازدهم محمد بن حسن علیهما السلام: میلاد فرخنده این در صدف ولایت وگوهر معدن هدایت در نیمه شعبان سال 255 در سامره اتفاق افتاد، وگفته شده که آن در بیست وسوم ماه رمضان سال 258 می باشد. مام این گوهر عالم افروز، صیقل یا سوسن یا نرجس بوده است.
حکیمه را نیز به عنوان مادر او بیان کرده اند. این امام مکرم، کنیه ونام حضرت ختمی مرتبت را نشان دارد وملقب به مهدی منتظر، خلف صالح وصاحب الزمان می باشد.
عمرش به هنگام فوت پدر امجدش، بنا به روایات صحیح، پنج سال بوده است. دو سال نیز گفته اند. خداوند او را در این سن کودکی حکمت وکرامت بخشید واو حامل مقام رفیع امامت گشت. این، امر شگفتی نیست، خداوند یحیی بن زکریا را در طفولیت، حکمت (ومقام پیامبری) عطا نمود. او در سال 265 یا 266 در سرداب سامره غایب گردید. او سپس کلام خود را با ابیاتی فارسی خطاب به مهدی علیه السلام وطلب ظهورش خاتمه می دهد.
9 _ حافظ محمد بن محمد بن محمود بخاری، معروف به خواجه پارسای حنفی، در فصل الخطاب. کفوی در اعلام الاخیار در مورد وی گوید: او در کسب علم از علمای عصر خود بهره جست، تا اینکه در اصول وفروع دین صاحب نظر گشت، ودر معقول ومنقول گوی سبقت را از همگان ربود. در بهار جوانی بود که فقه را از بزرگ پیشوای هدایت عارف ربانی، امام ابو طاهر محمد بن علی بن حسن ظاهری فرا گرفت. بعد از آن، کفوی سلسله مشایخ او را در فقه بر می شمرد ومی گوید که: او آن را از سرچشمه زلال معرفت امام عظیم الشان ابو حنفیه فرا گرفته است. کما اینکه بیان می دارد که خواجه پارسا از گرامی ترین جانشینان عالم بزرگ بهاء الدین نقشبندی بوده است. صاحب شقائق النعمانیه فی علما الدوله العثمانیه نیز بعد از ذکر طریقت نقشبندی (از فرق تصوف) گوید: وآن منتهی به عارف وارسته خواجه بهاء الدین نقشبندی می باشد.
وبعد از ذکر پاره ای از مناقب ومحاسن طریقت او، می افزاید: از دیگر مشایخ این طریقت، عارف وارسته خواجه محمد پارسای بخاری است که نزد خواجه بهاء الدین مذکور تلمذ نموده است خواجه بهاء الدین در جمع مریدان به او گفت: امانتی که از بزرگان طریقت به من رسیده وتمامی آنچه را که خود در این راه کسب نموده ام، همه را به تو سپردم، وخواجه محمد پارسا پذیرفت. در لحظات آخر حیات نیز، شیخ بهاء الدین در غیاب این دست پرورده ارجمندش، درباره او به برخی یاران گفت: مقصود از ظهور من، وجود او بود. من او را در جذبه وسلوک پرورانده ام، بطوری که اگر دنباله این شیوه را بگیرد، عالم از نورش فروغ می یابد. استاد، خصائص روح را به او شناساند، که حکایتش در این باره مشهور است.
ودر وقت دیگر او را به برکات نفس معرفت بخشید. او از جمله کسانی بود که این فرمایش نبوی در او مصداق داشت: (إنَّ من عباد الله تعالی من لو أقسم علی الله لأبرّه) شیخ بهاء الدین ذکر خفی را به او تلقین نمود ووی را اذن داد که آداب طریقت را به خواستاران بیاموزد. سپس در ادامه کلامش می گوید: از عظمت شان او آنکه در راه حج گذارش به صغانیان وترمذ وبلخ وهرات افتاد وهمه مراقد بزرگان را زیارت نمود. علما ومشایخ آن بلاد، از دیدار او غرق شور وشعف گشتند، ونهایت اکرام وتعظیم را در حقش معمول داشتند، ومشاهده وخدمت او را، غنیمتی گران دانستند. او در مدینه منوره در گذشت ومولی شمس الدین فناری بر او نماز گزارد. وی را در جوار حضرت عباسی رضی الله عنه دفن نمودند. اما کتاب او، فصل الخطاب کتابی است معروف ومشهور صاحب کشف الظنون گوید: فصل الخطاب در پاسخ برخی مسائل، تالیف حافظ زاهد محمد بن محمد حافظی، از فرزندان عبید الله نقش بندی، معروف به خواجه پارسا می باشد که در مدینه منوره به سال 822 در گذشت.
ترجمه آن توسط ابو الفضل موسی بن حاج حسین از نبقی وامیر پادشاه محمد بخاری، ساکن مکه انجام گرفته است. خواجه پارسا، چنانچه گفته اند، در فصل الخطاب چنین می گوید: ابو عبد الله جعفر بن ابو الحسن علی هادی تصور نمود که برادرش ابومحمد حسن عسکری رضی الله عنه را فرزندی نیست، از این رو ادعا کرد که برادرش مقام امامت را به او وا گذاشته است. به این علت، او را جعفر کذاب نامیدند، وبه ین لقب مشهور گشت. اما فرزند ابو محمد حسن عسکری، محمد رضی الله عنهما است که نزد خواص پدرش وبرخی از خویشان مورد وثوق او، معلوم وآشکار می باشد.
حکیمه دختر ابو جعفر محمد جواد وعمه ابومحمد حسن عسکری فرزند برادر را بسیار دوست می داشت ونزد خداوند دعا وتضرع می نمود که خداوند فرزندی به وی عطا نمایاند. ابو محمد حسن عسکری جاریه ای داشت به نام نرجس. در شب نیمه شعبان سال 255 حکیمه بر حسن عسکری وارد شد. امام حسن به او گفت: (یا عمّة کونی اللیلة عندنا لأمر)، عمه جان امشب را نزد ما بمان همچنانکه مرسوم بود او شب را بماند. در وقت طلیعه فجر مشاهده کرد که نرجس در اضطراب است. حکیمه به سوی او رفت واز نرجس، آن مولود فرخنده بدنیا آمد. حکیمه او را برگرفت ونزد ابومحمد برد.
ابومحمد حسن عسکری زبان در کامش نهاد ودر گوش راستش اذان ودر گوش چپش اقامه خواند. سپس گفت: (یا عمّة اذهبی به إلی اُمّه) عمه او را نزد مادرش ببر. ووی چنان نمود حکیمه گوید: از خانه ام به قصد دیدار ابو محمد حسن عسکری علیه السلام بیرون آمدم. در آنجا مولود را دیدم که برابر پدر به پارچه زرد رنگ پیچیده شده بود. بر وی آن چنان فروغ ونورانیتی بود که دلم را تصرف کرد. عرض کردم: مولایم آیا درباره این کودک خجسته چیزی می دانید که مرا هم به آن آگاه سازید؟ فرمود: (إی عمّه هذا المنتظر هذا الذی بشّرنا به) آری عمه این همان منتظر است که ما را به او بشارت داده اند من به سجده افتادم وخدای تعالی را بر این (نعمت عظمی) شگر گزاردم.
بعدا که به خانه ابو محمد می رفتم، کودک را نمی دیدم. روزی گفتم: مولایم، سید ومنتظر ما چه شد؟ فرمود: (استودعناه الذی استودعته اُمّ موسی علیه السلام ابنها) او را به کسی سپردیم که مادر موسی، پسرش را به او سپرد. آن طور که گفته اند، در حاشیه کتاب، حکایت معتضد عباسی که از شواهد النبوه جامی بیان نمودیم، وبرخی علامات ظهور مهدی علیه السلام را ذکر می کند، تا آنجا که می گوید: روایات در این باره بیش از آن است که شمارش گردد، ومناقب مهدی رضی الله عنه بسیار است. او صاحب الزمان وغایب از انظار وحاضر در همه زمانها است.
اخبار فراوان حکایت از آن دارند که او (سر انجام) ظهور می نماید ونورش سراسر جهان را فرا می گیرد. شریعت محمدی را حیاتی نوین می بخشد ودر راه خدا آن گونه که شایسته است، به جهاد بر می خیزد واقطار عالم را از ناپاکی پیراسته می گرداند. زمان او زمان اهل تقوی است. اصحاب وی خالص از شک وتردید، ومبرا از هر عیب وکژی هستند. به طریق هدایت امام اقتدا می جویند وبه حق حقیقی دست می یابند. به او خلافت وامامت پایان می پذیرد. او از هنگام وفات پدر تا بر پائی قیامت، امام (بر امت) است. عیسی در پشت سرش نماز می گزارد ودعوتش را تصدیق می کند ومردم را به دین او که همان دین پیامبر است، فرا می خواند.
10 _ عارف عبد الرحمن، از مشایخ صوفیه، در مرآه الاسرار آن طور که گفته اند، او همان کسی است که شاه ولی الله هندی دهلوی، پدر شاه صاحب عبد العزیز صاحب التحفه الاثنی عشریه وکتاب الانتباه از او نقل می کند. وی در کتاب مرآه الاسرار چنانچه نقل شده، گفته است: پیرامون خورشید دین ودولت، هدایتگر تمامی امت، قائم خاندان محمد صلی الله علیه وآله، پیشوای مطهر، امام بر حق، ابو القاسم محمد بن حسن، مهدی رضی الله عنه: او دوازدهمین امام از ائمه اهل بیت است.
مادرش ام ولد ومسمی به نرجس است. در شب چمعه پانزدهم شعبان سال 255، وبنا به روایت شواهد النبوه بیست وسوم رمضان سال 258، در سامره پا به عرصه گیتی نهاد. این امام ثانی عشر، لقب وکنیه پیامبر علیه (وآله) السلام را به یادگار دارد. القاب شریفش عبارتند از: مهدی، حجت، قائم منتظر، صاحب الزمان وخاتم الاثنی عشر. بعد از وفات پدرش، امام حسن عسکری علیه السلام، که بیش از پنج بهار از عمرش نمی گذشت، بر منصب امام مستقر شد. همان گونه که حق متعال، یحیی بن زکریا را در کودکی، حکمت وکرامت عطا فرمود، وعیسی بن مریم را در گهواره به مرتبه عالی نبوت رساند، او را نیز خداوند در سنی اندک، امام بر خلق قرار داد. ایشان خوارق عاداتی که کم نیست ودر این مختصر نمی گنجد. ملا عبد الرحمن جامی از حکیمه دختر امام علی نقی علیه السلام روایت می نماید.. ومحی الدین عربی در باب سیصد وشصت وهشت فتوحات مکیه نیز بیان می دارد: .. شیخ محی الدین در این مبحث، احوال مهدی علیه السلام را بطور مفصل نگاشته است که هر کس بخواهد، بدانجا رجوع نماید. مولانا عبد الرحمن جامی نیز که صوفی مشرب وشافعی مذهب است، تمام احوال امام محمد بن حسن عسکری وکمالات وکیفیت ولادت واختفاء او را به تفصیل وبه طور کامل در شواهد النبوه بیان نموده وسخنان خود را مستند به روایات اهل بیت وعترت پیامبر وارباب سیره وتاریخ کرده است. سپس می گوید: صاحب کتاب المقصد الاقصی اظهار داشته که حضرت شیخ سعد الدین حموی جانشین نجم الدین، کتابی در باره امام مهدی نگاشته ودر آن مطالب بسیاری پیرامون وی بیان نموده است، به حیثی که ممکن نیست کسی این اقول وتصرفات گوناگون را چنین جمع سازد.
ودر ادامه کلامش گوید: چون مهدی ظهور نماید، ولایت مطلقه را از خفا خارج ساخته وآشکار می گرداند. اختلاف مذاهب وظلم وخوهای ناپسند را از میان می برد. این از احادیث نبوی بدست می آید که به ذکر اوصاف حمیده او پرداخته، وروشنگر آن است که او در آخر الزمان ظهور تام خواهد داشت وسراسر ربع مسکون را از ظلم وجور پاک می سازد، ودین توحید را در همه نقاط عالم منتشر می گرداند. به بیان روشن، دجال پلید یافت شده وآشکار گشته ودر حال حاضر زنده است، اما در خفا می باشد، همان گونه که عیسی علیه السلام نیز در عین حال که زنده است، از خلق پنهان می باشد. در مورد فرزند رسول خدا نیز چنین است که از چشم عوام پنهان است ودر وقت معین به اذن خداوند ظاهر می شود. این سخن امامان اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه وآله واقوال بزرگان ماست، وانکار آن از باب تعصب روا نمی باشد.
11 _ شیخ حسن عراقی: شعرانی در جزء دوم لواقح الانوار فی طبقات الاخیار که به طبقات کبری مشهور است، می گوید: از ایشان است عارف وارسته، سرورم سید حسن عراقی رحمه الله علیه که در تپه خارج دروازه شریعت نزدیک برکه رطلی ومسجد بشری دفن می باشد. من با سرورم سید ابو العباس حریثی نزد او رفتیم وبا هم آشنا شدیم.
روزی به من گفت: می خواهم زندگی خود را از اول تا کنون برایت بگویم، آن گونه که گوئی از کودکی با من همراه بوده ای: من جوانی از اهل دمشق بودم که از صنعتگری (یا خیاطی) روزگار می گذراندم. جمعه ها با دیگر جوانان شهر گرد هم می آمدیم وبه بازی وبیهوده گوئی وشرابخواری می پرداختم. روزی به الهام خدای تعالی به خود آمدم که آیا برای این امور خلق شده ام؟ پس دوستان را رها ساختم واز آنان گریختم. آنان در پی من آمدند اما مرا نیافتند.. پس از آن روزی وارد مسجد بنی امیه شدم وشخصی را دیدم که بر چهار پایه ای نشسته واز مهدی علیه السلام سخن می گوید.
این سخنان دل مرا ربود وشیفته دیدار او گشتم، به حدی که هرگاه به سجده می رفتم، از خدای تعالی تقاضا داشتم که مرا به زیارت او نائل سازد. یک شب بعد از نماز مغرب، نافله را بجا می آوردم که شخصی آمد وپشت من نشست ودست بر کتف من نهاد وگفت: خداوند دعایت را مستجاب فرمود، فرزندم، من مهدی هستم چه می خواهی؟ گفتم: آیا با من به خانه می آئی؟ گفت: مکانی باشد که در آن کسی نیاید. پس من آن مکان را برایش فراهم نمودم. وی هفت شبانه روز نزد من بسر برد. در آن روزها او به من ذکر می آموخت. از جمله گفت: من ذکر خود را به تو می آموزم، وتو بر آن انشاء الله مواظبت نما. یک روز هنگام جوانی بودم که هنوز بر صورتم موئی نروئیده بود. او می گفت: هرگز جز در پشت سر من منشین. عمامه او مانند عمامه عجم بود وردائی از پشم شتر در برداشت. پس از گذشت آن هفت روز با من وداع نمود وگفت: ای حسن، برای تو حاصل شد، پس به آن ذکر مواظبت نما تا اینکه ناتوان شوی، وبدان که عمری طولانی خواهی داشت.
قبلا نیز از شعرانی، کلام حسن عراقی را نقل کردیم که از مهدی علیه السلام عمر ایشان را پرسیده بود، که جواب امام را علی خواص تائید نموده بود. شعرانی در الطبقات الکبری در مدح وثنای علی خواص وبیان فضائل ومناقب او مبالغه بسیار نموده تا آنجا که می گوید: او در عین آنکه امی بود ودرس ناخوانده، دقایق ونکات قرآن وحدیث را به نیکی می دانست ودر این باره آن گونه داد سخن می داد که علما را انگشت به دهان می ساخت. سینه او تجلی گاه لوح محفوظ بود وخدا هر چه می خواست در آن ثبت ویا محو می کرد(!!) چون در باره موضوعی سخن می گفت، دقیقا عین آن موقع می گشت. او از چنان مقام بلندی بهره داشت که چون شخصی به دیدارش می آمد، قبل از آنکه لب به سخن گشاید، علت آمدنش را بیان می نمود. مطلب مهم وقابل تذکر: در اینجا این نکته لازم است که ما به صحت ادعای بزرگان صوفیه دایر بر تشرف به حضور حضرت ولی عصر سلام الله علیه اطمینان نداریم ومی دانیم که برخی از ادعای آنان در این مورد، بافته وخرافه آنان است.
ما این اعترافات آنان به وجود حضرت حجت بن الحسن را به این لحاظ در کتاب درج نمودیم تا حجت بر آنان که بر وجود وغیبت صاحب الزمان سلام الله علیه خدشه وارد ساخته وآن را امری بعید می شمارند، تمام شده باشد. چنانچه اینان شیعه را در این اعتقاد منسوب به حماقت دانسته اند. یکی از ایشان می گوید: رافضیان مایه ننگ بنی آدمند. دیگری اظهار می دارد ک تنها احمق ها هستند که به غیبت مهدی معتقدند. وحال آنکه ایشان که چنین بر عقائد شیعه ما تازند، هیچ استبعاد وانکار ندارند که مدح بزرگانشان هر چه بخواهند بگویند.
تا آنجا که یکی از آنان به نام شیخ علی خواص را امی وآگاه به لوح محفوظ می دانند که هر چه خدا بخواهد تقدیر نماید، او از آن خبردار می شود وما فی الضمیر مردم را می داند وبر علم غیبت مطلع است. یا اینکه شیخ محی الدین عربی با پیامبران در مکه معظمه دیدار می نماید وبا ایشان به گفت وشنود می پردازد. ودر عین آنکه او به گرد کعبه در طواف است، در واقع کعبه به گرد او طواف می کند.. ویا دخترش در گهواره مسائل دینی را بیان می نماید.. اینها همه را شعرانی در الیواقیت والجواهر از فتوحات محی الدین نقل می کند. او به این مسائل شگفت وعجیب وغریب اعتقاد کامل دارد، اما به باور شیعه پیرامون صاحب الزمان علیه السلام سخت می تازد وایشان را به حماقت منسوب می نماید. آیا این انصاف است؟!
12 _ ابو محمد احمد بن ابراهیم بلاذری در حدیث مسلسل سمعانی در الانساب الکبیر گوید: مشهور به این انتساب، حافظ ابو محمد احمد بن ابراهیم بن هاشم طوسی بلاذری می باشد. او حافظ وتیزهوش وعارف به حدیث بود. سپس جماعتی از مشایخ حدیثی او را بر می شمرد، آن گاه می گوید: در حفظ روایات ووعظ همتا نداشت. با مردم بسیار نیکو معاشرت می نمود وبرکتش به همگان می رسید. (تا آنجا که گوید:) ابو علی حافظ واساتید ما در مجلس درسش حضور می یافتند واز سلسله اساتیدی که او در ملاء عام برای احادیث بیان می کرد، مسرور می شدند.
من هیچ کدام از آنان را ندیدم که در سند ومتن احادیث وروایاتی که او بیان می کرد، خرده ای بگیرند. از جمله احادیثی که او نقل نموده، حدیثی است از امام اهل بیت ابو محمد حسن بن علی بن محمد بن علی بن محمد بن علی بن موسی الرضا علیهم السلام. در پایان کلامش می گوید: حاکم گفته است که در سال 339 در طاهر ان شهید شد. بلاذری مذکور، روایتی رویا روی از امام مهدی علیه السلام شنیده که آن را در ردیف احادیث مسلسل خود روایت نموده است.
این حدیث را شاه ولی الله دهلوی، پدر عبد العزیز دهلوی، معروف به شاه صاحب، مولف التحفه الاثنی عشریه فی الرد علی الامامیه نقل کرده است. آن طور که گفته اند، وی کسی است که پدر خود را به سر آمد اهل عرفان، نابود ساز مخالفان، بزرگ محدثان، پیشوای متکلمان، خورشید آسمان فضیلت، حجت خدا بر اهل عالم و... توصیف می سازد. به هر حال، شاه ولی مذکور در کتاب النزهه - به نقل از آنچه گفته شد - گوید: پدرم در کتاب مسلسلات گوید: ابن عقله مرا اجازه داد که هر آنچه روایتش برای او جایز است من هم نقل کنم. در احادیث مسلسل او حدیثی یافتم که هر یک از سلسله روات آن از مقام عظیمی برخوردار بودند. او رحمه الله گوید: یگانه روزگار شیخ حسن بن علی عجمی، همانا از حافظ جمال الدین باهلی، همانا از عالم بزرگ محمد حجازی واعظ، همانا از صوفی زمانه شیخ عبد الوهاب شعرانی، همانا از مجتهد عصر جلال سیوطی، همانا از حافظ ابو نعیم رضوان عقبی، همانا اعجوبه دهر شمس محمد بن جزری، همانا از محدث بلاد ویگانه دوران امام محمد بن مسعود، همانا از عالم زمان شیخ ما اسماعیل بن مظفر شیرازی، همانا از محدث روزگار عبد السلام بن ابو ربیع حنفی، همانا از عالم زمان ابو بکر عبدالله بن محمد بن شاپور قلانسی، از عبد العزیز، خوانده شدیم از امام محمد آدمی، همانا از نادره دهر سلیمان بن ابراهیم بن محمد بن سلیمان، خوانده شدیم از حافظ احمد بن محمد بن هاشم بلاذری، خوانده شدیم از امام محمد بن حسن بن علی محجوب، خوانده شدیم از حسن بن علی و(امام عسکری علیه السلام) از پدرش از نیایش از پدر نیایش علی بن موسی الرضا علیهم السلام برایم نقل کرد که فرمود: موسی کاظم برایمان بیان کرد، پدرم جعفر صادق بیان کرد، پدرم محمد باقر برایمان بیان کرد، پدرم علی بن حسین زین العابدین سجاد گفت: پدرم حسین سید الشهداء گفت: پدرم علی بن ابی طالب سید الاولیاء گفت: سالار انبیاء محمد بن عبدالله صلی الله علیه وآله فرمود: جبرئیل سید ملائکه مرا خبر داد وگفت: خدای تعالی آقای بزرگان فرمود: (إنّی أنا الله، لا إله إلاَّ أنا، من أقرَّ بی بالتوحید دخل حصنی، ومن دخل حصنی أمن (من) عذابی).
شمس بن جزری (یکی از راویان سلسله سند) گوید که این حدیث مسلسل ومبارک چنین بدست من رسیده وعهده آن به گردن بلاذری است. همچنین شاه ولی مذکور در رساله النوادر من حدیث سید الاوائل والاواخر گوید: حدیث محمد بن حسن که شیعه معتقد است او همان مهدی است از آباء گرامش نقل شده ودر مسلسلات شیخ محمد بن عقله مکی از حسن عجیمی موجود می باشد. در تاریخ الجبرتی نیز ضمن وقایع ذیحجه سال 1215، در شرح حال عبد العلیم مالکی گوید: او از شیخ علی صعیدی قسمتی از کتاب صحیح، شمائل موطا، الجامع الصغیر ومسلسلات ابن عقله را شنیده است. این مطلب بیانگر آن است که کتاب مسلسلات ابن عقله، که حدیث مذکور در آن می باشد، از کتب مشهور است.
13 _ ابو محمد عبد الله بن احمد محمد بن خشاب، معروف به ابن خشاب، در کتاب تواریخ موالید ووفیاتهم. ابن خشاب عالمی است مشهور که ابن خلکان در باره اش گوید: او در ادب ونحو وتفسیر وحدیث وعلم انساب وحساب شهرت دارد ودر تمامی این علوم صاحب نظر بوده ورایش صائب است.
ونه تنها در این دانشها، بلکه در علم وعمل به فرائض دینی وحفظ قرآن کریم به قرائتهای کثیره، شهره عام وخاص می باشد. سیوطی در طبقات النجاه او را بسیار ستایش کرده واز جمله اظهار داشته است که او در نقل حدیث، موثق، ودر بیان اخبار راستگوست واز ارج واعتبار فراوانی بهره مند می باشد. کتاب مذکور او نیز معروف ومشهور می باشد، وبزرگان وعلما از آن در کتب خود بهره جسته اند. ابن خشاب در تواریخ موالید الائمه ووفیاتهم به سند خود از حضرت ابو الحسن الرضا علیه السلام نقل می کند که فرمود: (الخلف الصالح من ولد أبی محمّد الحسن بن علی وهو صاحب الزمان وهو المهدی) خلف صالح از فرزندان ابو محمد حسن بن علی است که او همان صاحب الزمان ومهدی است.
ونیز به اسناد خود از حضرت صادق علیه السلام روایت می کند که حضرتش فرمود: (الخلف الصالح من ولدی هو المهدی اسمه محمّد وکنیته أبو القاسم یخرج فی آخر الزمان یقال لاُمّه: صیقل) خلف صالح که از فرزندانم است، همان مهدی می باشد که نامش محمد وکنیه اش ابو القاسم است. او در آخر الزمان قیام می کند. به مادرش صیقل گویند. ابن خشاب می افزاید: ابو بکر دارع به ما گفت که در روایت دیگری مادرش را حکیمه وبه روایت سوم، او را نرجس ویا سوسن نامیده اند. کما اینکه برخی از تاریخ نویسان نیز مادر امام منتظر سلام الله علیه را حکیمه معرفی می کند خداوند به حقیقت امر آگاهتر است. او دارای دو نام می باشد: خلف ومحمد. وی در آخر الزمان ظهور می نماید وبر سرش ابری سایه گستر است که او از شعاع خورشید محفوظ می دارد وبه بانگ رسا فریاد بر می دارد: این همان مهدی است. معترفان به وجود حضرت مهدی علیه السلام در میان علمای اهل سنت بسیارند وما به همین تعداد که ذکر نمودیم، اکتفا می کنیم. هر که خواهان اطلاع بیشتری است، به کتاب دیگر ما، البرهان علی وجود صاحب الزمان، وکشف الاستار، تالیف فاضل معاصر محدث نوری مراجعه کند.
پاسخ به اشکالات پیرامون مقام حضرت مهدی:
اشکال اول: عمر حضرت مهدی علیه السلام تا کنون متجاوز از هزار وصد سال می باشد. دیر زیستی تا این حد طولانی بسیار بعید بوده، وبلکه خارق عادت می باشد که نمونه ای هم برای آن یافت نمی شود.
پاسخ:1 _ مجرد استبعاد نمی تواند دلیل بر رد چیزی باشد. قبلا ما از طریق عقل ونقل محقق ساختیم که امام عصر علیه السلام بدنیا آمده وسپس غیبت گزیده وتاکنون نیز غایب است. بنابراین ما نمی توانیم به دلیل خارق العاده بودن، بر زندگی طولانی حضرت صاحب علیه السلام خدشه وارد سازیم.
2 _ خود استبعاد نیز بیمورد است. این صریح قرآن کریم است که می فرماید: (وَلَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسِینَ عاماً) وبه تحقیق که نوح را بسوی قومش به رسالت فرستادیم. پس در میان آنها نهصد وپنجاه سال بزیست. نقل شده که نوح کلا هزار وسیصد سال زندگی کرده است. ودر روایتی از انس بن مالک، واو از نبی اکرم صلی الله علیه وآله آمده است که نوح هزار وچهار سد وپنجاه سال، آدم نهصد وسی سال که در تورات نیز مذکور است، وشیث نهصد ودوازده سال زیسته است ونیز در روایات آمده که خضر تا کنون در قید حیات است. طبرسی در اعلام الوری می نویسد که شیعه واهل حدیث، وبلکه همه امت غیر از معتزله وخوارج، اتفاق نظر دارند که خضر تا کنون زنده بوده واز عقل کامل برخوردار است. اکثر اهل کتاب نیز در این موضع با ما هم عقیده اند. ونیز الیاس وادریس هم بدین گونه می باشند.
قرآن کریم نیز در مورد حضرت چه از شیعه وچه از سنی بیان شده که به هنگام ظهور حضرت مهدی علیه السلام، عیسی فرود می آید وپشت سر حضرتش نماز می گزارد. حال به این ترتیب باید پرسید که چگونه امکان دارد ماموم در این مدت طولانی زنده باشد لیکن امام زنده نباشد وبر بقاء وحیات او اعتراض واشکال شود؟
3 _ علاوه بر آن، این حدیث به تواتر از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل شده است که: (کلّ ما کان فی الأمم السالفة یکون فی هذه الأمّة حذو النعل بالنعل والقذة بالقذة) هر چه در امم گذشته واقع شده، عینا ومو به مو در این امت نیز اتفاق می افتد.
4 _ ازطریق فریقین روایت شده دجال که کافر ومعاند است، زنده بوده مهدی علیه السلام او را به هنگام ظهور می کشد. چگونه دشمن خدا می تواند چنین مدت طولانی زنده باشد، اما ولی خدا نتواند؟
5 _ البته علی رغم روایات روشنگری که پیرامون دجال وجود دارد، برخی آن را منسوب به جهل وسخافت نموده اند. حال بر فرض آنکه اورا نادیده بگیریم، آیا بر وجود شیطان هم می توان خدشه وارد کرد، که طبق نص قرآن مجید تا بر پائی قیامت (تا زمان ظهور امام زمان علیه السلام) زنده است وبه گمراه کردن خدا پرستان می پردازد.
6 _ ابو حاتم سجستانی کتابی تدوین کرده به نام المعمرون که در آن به ذکر اشخاص طویل العمر پرداخته است.
7 _ قرآن کریم صریحا بیانگر این است که اصحاب کهف سیصد واندی سال در خواب بودند، در حالی که روح در بدن آنها جریان داشت ودر حالتی شبیه بیهوشی واغماء بسر می بردند. کدامیک از این دو عجیب تر وشفگت انگیزتر است: بقای مردی که می خورد، می آشامد، راه می رود، می خوابد وبه طریق معمول زندگی می کند، یا بقای افرادی که خوابیده اند ونه غذائی می خورند، نه آبی می نوشند ونه هیچ آثاری از زندگی در آنان بچشم می خورد؟
8 _ در جای دیگر، قرآن کریم در باره عزیز پیامبر بیان می دارد: (أَوْ کالَّذِی مَرَّ عَلی قَرْیةٍ وَهِی خاوِیةٌ عَلی عُرُوشِها قالَ أَنَّی یحْیی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یوْماً أَوْ بَعْضَ یوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلی طَعامِک وَشَرابِک لَمْ یتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلی حِمارِک) یا بمانند آن فردی که به دهکده ای گذر کرد وآن خراب وویران بود. گفت: چگونه خداوند این (مردگان) را بعد از مردنشان زنده می سازد. خداوند او را صد سال می میراند. سپس او را حیات بخشید. گفت: چه مقدار درنگ کردی، پس به خوراک ونوشیدنی خود بنگر که تغییر نکرده، وبه الاغ خود نیز بنگر (که از میان رفته واستخوانهایش پراکنده گشته است). کدامیک از این دو بیشتر تعجب آدمی را برمیانگیزند: این، یا بقای مهدی علیه السلام.
9 _ در آیات بسیاری از کتاب الهی آمده که اهل بهشت وجهنم، در نعیم یا عذاب جاودانند کما اینکه در روایات بیان شده که بهشتیان را ضعف وپیری فرا نمی رسد ودر حواسشان نقص وکاستی پدید نمی آید.
10 _ ما امروزه اجساد مومیائی را می بینیم که بعد از گذشت هزاران سال، هنوز انسجام وترکیب خودرا حفظ کرده وچیزی از آنها کاسته نشده است. از جمله جسدی درون تابوتی در ساحل صیدا یافت شد که علی رغم پر بودن تابوت از آب به آن جسد موم آگین آسیبی وارد نیامده بود. این تابوت در عهد سلطان عبد الحمید عثمانی به قسطنطنیه منتقل شد وتاریخ آن قبل از میلاد حضرت مسیح علیه السلام است. نمونه بارزتر آن، اجساد فراعنه در اهرام مصر است که حتی لباسهایشان نیز از آفات روزگار در امان است. تاریخ آنها به عهد موسی علیه السلام یا قبل از آن می رسد.
کما اینکه مومهای وحتی گندم ونانهائی مشاهده شده که سالم هستند وبا آغشته ساختن آنها در دواجاتی خاص از فاسد شدنشان جلو گیری به عمل آورده اند. در این سالها، در مصر فرعونی به نام توت عنخ امون کشف شد که جسدش تغییری نکرده ودر برابرش سفره ای گسترده بوده که در آن انواع میوه ها بچشم می خورد. حال اگر بر خداوند روا باشد که معرفت برخی از دواها را که حافظ سلامتی اجساد انسانها وحیوانات است، به انسانها بیاموزد، آیا بر او روا نیست که عمر شخصی را طولانی سازد واو مدتی مدید زنده نگه دارد؟
11 _ سید بن طاوس رحمه الله در کتاب کشف المحجه برای رفع استبعاد طول عمر امام عصر سلام الله علیه مثالی نقل نموده که ما نیز آن را بیان می کنیم. او در مناظره با علمای اهل سنت بغداد گفته است: اگر مردی به بغداد بیاید وادعا کند که می تواند بر آب راه رود، وبرای نمایاندن ادعای خود، موعدی را تعیین کند، آیا گمان می رود کسی در آن روز مقرر حضور نیابد؟ مسلما، خیر. همه جز تعدادی معذور، حضور خواهند یافت. پس از اینکه مردم جمع شدند، آن مرد بر آب رفته وروی آن راه می رود. سپس می گوید که فلان روز هم این کار را انجام خواهد داد. مسلم است که تعداد تماشاگران کمتر خواهد شد. اما نوبت سوم نیز اعلام کند که این ادعای خود را ثابت می سازد، بیننده ای نخواهد داشت.
ویا حداکثر، تعداد کمی برای دیدن او خواهند آمد. هر گاه این مطلب را به دفعات تکرار کند، دیگر کسی به او توجه نکرده وعملش را شگفت نمی شمارد. مهدی علیه السلام هم چنین است. اگر وقوع عمر طولانی در مورد پیشینیان را در نظر نیاوریم، دیر زیستی حضرتش به نظر ما شگفت می آید. اما اگر به تکرار این امر در اعصاب سابق توجه نمایئم، دیگر جای استبعاد باقی نمی ماند. مؤلف گوید: این مطلب نیز در زمان ما اتفاق افتاده است. در دمشق به ما خبر می دادند که هواپیمائی عازم اینجاست. مردم که هنوز هواپیما ندیده بودند برای تماشای آن خارج می شدند. اما چون مرتبه دوم وسوم آمد، تماشاگران کمتری به آن نگاه می کردند، تا آنجا که امروزه هواپیماها به مانند پرندگان در آسمان پرواز می کنند وکسی به آنها توجه نمی نماید واز دیدنشان متعجب نمی گردد.
اشکال دوم: سبب غیبت چیست؟ با وجود نیاز مردم به ظهور امام، چه وجه زیبنده ای را می توان برای آن گفت؟ از چه رو باید غیبت امام عصر آن قدر طول بکشد، بطوری که برخی ولادتش را انکار نمایند؟
پاسخ: در قاموس تشیع به دلائلی خدشه ناپذیر که به برخی از آنها اشاره رفت، ثابت شده که وجود امام (برای بقای عالم هستی) واجب ولازم است. این امامان دوازده تن می باشند که آخرین آنها حضرت صاحب الزمان علیه السلام است. از طرف دیگر می دانیم که امام عصمت دارد وغیبت او به یقین خالی از وجهی وجیه وبلکه ضرورتی تام نیست. اما این علت یا علل غیبت را بطور تفصیل ملزم به دانستن آنها نیستم. کما اینکه در آیات متشابه قرآن نیز چنین وظیفه ای داریم. از جمله آیاتی که ظاهرش ثبوت جبر، یا جسمانیت خداوند است. مانند: الرحمن علی العرش استوی، یا جاء ربک، وامثال اینها.
اما چون می دانیم که جبر وجسمانیت از افعال وذات الهی بدور بوده وجایز نیست که خداوند را به صفات مخلوق متصف سازیم، اجمالا توجه می یابیم که بر حسب حکم عقل، این آیات را وجوهی صحیح می باشد که بر خلاف ظواهر آن است، هر چند که این وجوه را به تفصیل نمی دانیم. به همین ترتیب است آنچه که وجه مصلحت آن از ما پنهان می باشد. از قبیل: طواف خانه خدا، رمی جمرات ودیگر عبادات مشابه که علت تشریع آنها را نمی دانیم. اما چون واقف شویم که خداوند منزه وبدور از کار زشت است وبه چیز بیهوده فرمان نمی دهد، پس بناچار باید مصلحتی داشته باشد، هر چند که ما به تفصیل آن آگاه نباشیم. به علاوه، علت غیبت امام عصر سلام الله علیه واضح است، وآن بیم حضرت بر جان خود می باشد. مسلم است که اگر مساله ای غیر از بیم جان در کار بود، ظهور واجب می گشت وتحمل (سختی ها) لازم بود.
هر گاه اشکال شود که امامان قبل نیز بر جان خود بیم داشتند، بطوری که حتی برخی از آنان مسموم وبرخی دیگر به خون خود غلطیدند. ولی در عین حال در میان مردم حضور داشتند. بسیار از پیامبران نیز بعثت خود را اظهار می داشتند هر چند منجر به قتلشان شود. در پاسخ گوئیم: ممکن است این استدلال بیان شود که دیگر ائمه، امامی را در پی داشتند تا جانشین آنان شود، در حالی که بعد از حضرت صاحب علیه السلام دیگر جانشین نیست که استمرار بخش رسالت خاتم الانبیاء باشد. همین استدلال را نیز در مورد پیامبران می توان بیان نمود. مزید بر آن اینکه، ترس امام عصر سلام الله علیه از ترس پدران امجدش افزونتر است. زیرا آباء گرام حضرتش، ایشان را در احادیث فراوانی به عنوان قائم خاندان خویش معرفی کرده وفرموده بودند که دوازدهمین از ایشان، قائم آل محمد است، که زمین را پر از عدل وداد می سازد، همان گونه که از ظلم وستم پر شده باشد. این موضوع در میان دشمنان اهل بیت علیهم السلام اشاعه یافت وباعث شد زمامداران ستمگر از کشتن پدران او باز ایستند ومنتظر دوازدهمین آنان باشند، تا دست به خونش آغشته سازند.
آیا نشنیده اید که پس از وفات امام حسن عسکری علیه السلام، سلطان زنانی بر حرم وخانواده امام گماشت تا در میان ایشان به کاوش پردازند ودر صورت مشاهده آثار بارداری در مادری، فرزندش را بعد از تولد به قتل رسانند؟ کما اینکه فرعون ونمرود چون دانستند که موسی وابراهیم علیهما السلام تخت سلطنتشان را واژگون می سازند، مردان را از زنان جدا کردند، قابله بر زنان گماشتند وکودکان را کشتند. اما خداوند به قدرت خود ولادت آنها را در پنهانی قرار داد، همان طور که ولادت مهدی را پوشیده داشت. واین بر مبنای حکمتها وتدابیری است که تفصیل آن نزد اوست وما ملزم به اطلاع همه جانبه از آن نیستیم.
از طرف دیگر، در پاسخ اشکال فوق می توان گفت که تکلیف آن حضرت با تکالیف دیگر ائمه تفاوت دارد. زیرا مصلحتها به خاطر دگرگونی زمانها مختلف است. امیر المؤمنین صلوات الله علیه زمانی موظف به کسوت وزمانی مکلف به جهاد بود. امام مجتبی سلام الله علیه وظیفه به صلح داشت. تکلیف سید الشهدا علیه السلام بر پائی نهضت خونین خویش بود. بقیه ائمه هم وظیفه به سکوت وتقیه داشتند.
اشکال سوم: چرا خداوند او را ظاهر نمی سازد ودر عین حال از دشمنان حفظش نمی کند؟ آیا این با قدرت خدا منافات ندارد؟
پاسخ: خداوند تعالی بر هر چیز تواناست. او امام زمان را از هر چه موجب جبر نشود، حفظ می نماید. اما آنچه به جبر انجامد، خداوند ملزم به انجامش نیست. در این صورت اشکال فوق رد می شود، زیرا این کار جبر را در پی دارد. می دانیم که تمامی احکام اسلام وثواب یا عقاب مترتب بر آنها، به فرض اختیار حاصل است. با وجود جبر، تکلیف ساقط است. واین خلاف تشریع ادیان الهی می باشد.
اشکال چهارم: چگونه ممکن است شخصی در سرداب زنده بماند، به طوری که مردم را ببیند ومردم او را نبینند؟ واز طرف دیگر، چه کسی آب وخوراک او را فراهم می سازد وحوائجش را بر می آورد؟
پاسخ: اعتقاد به وجود مهدی علیه السلام در سردابی در سامرا، تهمتی است که بر شیعه بسته اند. این مطلب پایه ای ندارد وهیچ فرد شیعه آگاه چنین مطلبی را باور نخواهد داشت.
بلکه شیعه، مهدی علیه السلام را در همین دنیا زنده می داند که او مردم را می بیند ومردم نیز او را می نگرند، اما وی را نمی شناسند. حضرت صادق علیه السلام در یکی از احادیث یاد شده، استبعاد از این مطلب را زدوده بودند، به این بیان که فرمودند: برادران یوسف (پس از احراز زمامداری مصر توسط یوسف) با او تجارت وخرید وفروش کردند، حتی با وی سخن گفتند، اما برادر خود را نشناختند. وحضرتش فرمودند: (وما تنکر هذه الأمّة أن یکون الله یفعل بحجَّته ما فعل بیوسف أن یکون یسیر فی أسواقهم ویطأ بسطهم وهم لا یعرفونه حتَّی یأذن الله عزَّ وجلَّ أن یعرّفهم نفسه کما أذن لیوسف) این امت چه انکار دارد که خداوند همان شیوه خود در مورد یوسف را، درباره حجت خویش نیز معمول دارد.
به اینکه در بازارهایشان گام گذارد وبر فرشهایشان قدم نهد، در حالی که او را نشناسند. تا اینکه خداوند عزَّ وجلَّ به او اذن دهد که خود را معرفی نماید، همان گونه که به یوسف اجازه فرمود. ودر روایت دیگر نیز از امام جعفر صادق علیه السلام آمده است که فرمود: (إنَّ فی صاحب هذا الأمر سنناً من الأنبیاء...) إلی أن قال: (وأمَّا سُنّته من یوسف فالستر جعل الله بینه وبین الخلق حجاباً یرونه ولا یعرفونه) همانا در صاحب این امر سنتهائی از پیامبران وجود دارد. (تا آنجا که فرود:) اما سنتی که از یوسف در اوست، پنهانی وی می باشد، که خداوند بین او ومردم حجابی قرار می دهد که او را می بینند، اما نمی شناسند.
این شبه اعتقاد به وجود مهدی علیه السلام در سرداب، از آنجا نشأت گرفته که شیعیان در سامرا به زیارت سرداب منسوب به امام عصر علیه السلام رفته واز آن تبرک جسته ودر آن به نماز وزیارت حضرتش می پردازند. از این لحاظ است که برخی تصور نموده اند که شیعه معتقد به وجود امام در سرداب است. یکی از آنان می گوید: شیعیان در هر جمعه، با سلاح ومرکب به درب سرداب آمده وفریاد می زنند: ای مولای ما، خارج شو این سرداب در حله واقع شده است. سپس بر شیعه می تازد وبه آنان تهمتهای ناروا برمی بندد وایشان را منسوب به سخافت وکم عقلی می نماید.
این از ایشان عجیب نیست، چرا که این اولین افترای آنان به شیعیان نیست، بلکه در این زمینه ید طولائی دارند. مطلبی نیز که گوینده فوق آن را توهم نموده، در هیچ جا ندیده واز هیچ کس نشنیده ام، چه بسا او از دهان افترا پردازانی شنیده باشد که ذکرشان رفت. شاید هم خود، آن را پرداخته باشد. وی نفهمیده که سرداب در سامرا است، نه در حله. اما اینکه چرا شیعیان به زیارت وتبرک جستن از سرداب سامرا پردازند، به این لحاظ است که آنجا محل سکونت دو امام بوده است: حضرت هادی وحضرت عسکری علیهما السلام، (وچند سالی نیز) فرزندشان حضرت مهدی علیه السلام در آنجا زیسته اند. به این ترتیب است که سرداب مزبور تشرف وتقدس یافته است. معجزه ای نیز از ولی عصر سلام الله علیه در آنجا نقل شده که بعدا آن را از عبد الرحمن جامی بیان خواهیم نمود.
وهمچنین از ائمه اطهار علیهم السلام زیارتی در سرداب، مربوط به امام عصر سلام الله علیه وارد شده است تا شیعیان امام خود را به آن زیارت کنند. کما اینکه ادعیه وصلواتی هم در آن مکان شریف نقل شده که در آنجا خوانده می شود.
اشکال پنجم: فایده امام غائب از دیدگان چیست؟ امام نصب گشته که مردم از او بهره جویند، احکام شرع را بیان نماید وحق مظلوم را از ظالم بستاند. امام آن امامی که از دیدگان رخ فرو پوشیده وآن پیشوائی که مستور گشته، به چه کار آید؟
پاسخ: غیبت حضرت مهدی علیه السلام، مانع از بهره وری مردم از ایشان نیست. شیخ طوسی در تخلیص الشافی گوید: تمامی شیعیان وقائلان به امامت حضرت بقیه الله (ارواحنا فداه) در حال غیبت، از امام خود بهره مند بوده وبه واسطه مکنت وهیبت او از زشتی ها باز می ایستند. او در حال غیبت مایه لطف بر ایشان است، همان گونه که در زمان ظهور چنین است. به بیان دیگر، شیعیان از امام بهره مند می شوند، به این نحو که شرع را برای آنان حفظ می نماید وبا توجه به مکنت او یقین می نمایند که هر چه از دستورات دین که به آنها نرسیده، از آنان پوشیده نخواهد ماند.
یکی از علمای ما رضوان الله علیه نیز به همین مطلب اشاره می کند، آنجا که می گوید: وجوده لطف وتصرّفه لطف آخر وغیبته منّا. وجودش لطف است، دخالتش (در کارها) لطف دیگر است وغیبت او، از ماست.
از طرف دیگر ما از کجا حتم داریم که او در مصالح دینی ودنیوی عباد، به نحوی که آنان توجه نیابند، دخالت نمی نماید. حال آنکه در روایات آمده که حضرت مهدی علیه السلام در زمان غیبت به سان خورشید در ورای ابر می ماند. یعنی همان گونه که خورشید پنهان در پشت ابر، منافع وفوائد برای عالم دارد، صاحب الزمان علی رغم استتار وغیبت خود، از پرتو افشانی فرو نمی ایستد وهستی از انوار هستی بخشی بهره مند می شود. ممکن است ما برخی از این فوائد وجودی امام ویا اعظم آنها را ندانیم ونسبت به همه این بهره وری ها به تفصیل آگاه نباشیم.
آری، این نکته روشن است که همگی فوائد امام که بخاطر آنها به امامت منصوب گشته، در زمان غیبت حاصل نمی شد. اما این، زیانی به اصل مطلب وارد نمی سازد زیرا خود مردم بودند که باعث شدند امام برای حفظ جان خویش، غیبت گزیند. بر فرض هم که بر وجود او در حال غیبت، فایده ای مترتب نباشد، زشتی ای در این امر نیست، زیرا سبب استتار وپوشیدگی او، ترس از ظالمین است.
اشکال ششم: چون روا باشد که مهدی علیه السلام به سبب خوف از مردم، خورشید جمالش را در ورای نقاب غیبت پنهان دارد، به حیثی که هیچ کس به او دست نیابد وهمگان از منافع وجود او بی بهره باشند، به همین ترتیب جایز است که شمس وجودش به افول گراید ونشانی از او بر کره خاک نباشد، وآن هنگام که خداوند بداند خلق پذیرای اویند، وی را زنده سازد وحیاتی دیگر او را بخشد تا لوای قیام بر افرازد.
پاسخ: اولا - ما بطور قطع نمی توانیم بگوئیم که کسی به حضرتش راه ندارد وفردی از وجود ذی وجودش بهره ای نیافته است. این امری غیر معلوم می باشد وطریق برای اثبات آن نیست. طبری در اعلام الوری نوشته که پیرامون امکان مشاهده امام پس از غیبت صغری که همان غیبت کبری است، اخباری وارد شده که چون آنها را مورد دقت نظر قرار دهیم، پایه ای از این شبهه فرو می ریزد. البته بر نفی مشاهده امام در غیبت کبری روایت شده است. برخی از علما گفته اند که نفی رویت، مقصودش به گونه ای است که بیننده امام را بشناسد. البته وجوه دیگری نیز بیان شده که بعد از متذکر خواهیم شد. ثانیا- به حسب دلایل قاطع عقلی ونقلی در فرهنگ شیعه، مسلم است که هیچ دورانی نمی تواند خالی از امام باشد.
از این رو بر خدای تعالی است که امامی بر مردم منصوب کند که حجت را بر خلق تمام نموده وراه عذر را بر آنان ببندند. بر این اساس اگر مردم، به دلائلی که خود موجب آنند، انتفاع از امام بر ایشان حاصل نشود، بر ضرورت وجود حجت خدا در زمین، خدشه ای وارد نمی آید، وباز هم اتمام حجت بر خلق تنها توسط او انجام می شود. (هر چند که در غیبت باشد) ومردمان باید به خاطر غیبت حضرتش خودشان را سرزنش وملامت نمایند. پس اگر امام از مردم غیبت گزیند، به لحاظ حفظ جان خود بوده وعدم بهره وری مردم از وجود او منسوب به خودشان می باشد. (زیرا آنان استمرار بخش ملامت ومواخذه متوجه اینان می باشد وجایز نیست که بر ایشان امامی منصوب نشود اگر چه آشکار باشد که آنان با او مخالفت نمایند وبر قتلش کمر بندند، زیرا اگر امامی بر آنان واز جانب خداوند تعیین نگردد حجت در آنچه مصلحت بندگان می باشد که روشن کردنش بر خداوند تعالی است بر آنها تمام نخواهد شد. چرا در این صورت هریک از نیکوئی ها ومصلحتها را افراد زیر پا می گذارند بازگشت به خداوند تعالی خواهند نمود. اما در این حال که امام تعیین شده بر کسی امکان درشت گوئی خداوند تعالی خواهد نمود.
اما در این حال که امام تعیین شده بر کسی امکان درشت گوئی نسبت به خداوند تعالی نیست وبر خداوند حجتی رساست. مطلب دیگر هم در این باره می توان گفت، وآن این است که امام در حال غیبت منافعی دارد که بر فرض عدم او، آن منافع تحقق نمی یابد. واین همان است که ما در پاسخ شبهه پنجم اشاره نمودیم.
اشکال هفتم: هرگاه حضرت مهدی علیه السلام موجود باشد، لازم می آید که به سبب انتشار فساد، افول خورشید دین، تعطیل حدود واحکام، وگسترش ظلم وجور در عرصه جهان، لوای قیام برا فرازد. زیرا در احادیث متواتر آمده است که قائم آل محمد به هنگام مالامالی زمین از ستم وبیداد ظهور می نماید وجهان را پر از عدل وداد می سازد.
پاسخ: اگر بپذیریم که غیبت امام به امر خدای تعالی بوده، بناچار ظهور حضرتش نیز به مشیت الهی در عالم پدیدار می شود. ما به علت موجب وظهور وحکمت خداوند که قیام وی را در پی داشته باشد، نمی توانیم دست یابیم.
این علم تنها مختص پرودگار آگاه به نهان است. از طرف دیگر گفته شده که برای افعال خداوند نمی توان علت ومقصود بیان نمود. بنابراین ما را نرسد که از علت عدم ظهور ویا علت ظهور جویا شویم. البته برخی از علمای ما نیز گفته اند که افعال خداوند از روی حکمت ومصلحت است، لیکن احاطه به این حکمت ومصالح در توان ما نیست وامرشان موکول به خداوند متعال است. حضرت یوسف علیه السلام پیامبر وپیامبر زاده بود، واز مقام عصمت بهره داشت، وجز به امر خداوند به کاری نمی پرداخت. بین او وپدرش مسافتی نه چندان طولانی وجود داشت.
یعقوب در فراق او آن قدر گریست تا بینائی چشمانش را از دست داد. در آن حال، یوسف جای پدر را می دانست ومی توانست او را به مکان خویش آگاه سازد. اما وی را خبر ننمود تا اینکه خداوند اذن فرمود. پس اینکه چرا یوسف پدر خویش را علی رغم اطلاع از بی تابی شدیدش، به جای خود آگاه نکرد، حکمت خداوند است که بر ما پوشیده می باشد. کما اینکه خدای تعالی حضرت محمد صلی الله علیه وآله را در چهل سالگی به رسالت مبعوث فرمود، وآن در شرایطی بود که کفر وفساد والحاد سراسر شبه جزیره را فرا گرفته بود.
اما کسی را نسزد که بگوید: چرا چهل سال مردم در ضلالت وگمراهی ماندند وخداوند حبیبش را زود تر به نبوت برنگیخت. اینها همه سخنان معارضاتی است بر علیه خداوند حکیم که کسی جز او بر آن آگاه نیتش وحکمتش را نمی داند. به علاوه، اگر جایز باشد - به رغم آنان - خلقت امام منتظر با وجود ظلم به تاخیر افتد، جایز است که ظهورش نیز، در ضمن آنکه وجود دارد، موخر واقع گردد. هر چند که در روایات بیان شده که او پس از پر شدن زمین از ظلم وجور قیام می نماید وهنوز آن زمان فرا نرسیده است.
اشکال هشتم: اگر ظهور امام مهدی علیه السلام در گرو بیم از دشمنان است، چرا برای شیعیان ودوستانش ظاهر نمی شود تا آنان را هدایت وارشاد کند؟
پاسخ: در پاسخ اشکال مزبور، می توان به چند مورد زیر توجه نمود:
1 _ بعد از آنکه به دلائل قاطع وجود امام وعصمت ایشان ثابت گشت، دیگر جای اعتراضی نیست که چرا چنین کرد وچنان نکرد. زیرا می دانیم که او جز به امر رب جلیل به کاری نمی پردازد وعملکردهای او همه به حسب فرامین الهی است.
2 _ ظهور نزد دوستان، پی آمد انتشار خبر او وارد وهر زمان ممکن است امرش فاش شود ودشمنان بر او سیطره یابند.
3 _ غیبت امام از دشمنان به لحاظ بیم از آنان است، واز دوستان به لحاظ بیم بر آنان. زیرا اگر دشمن واقف شود که امام در جمیع دوستان خویش است، هم در صدد نابودی وی بر می آید، هم در پی رنج وشکنجه اصحاب او.
4 _ سید مرتضی گوید که اولا: ما یقین نداریم او از همه دوستانش غایب است. زیرا این بر ما پوشیده بوده وهر کدام از ما، تنها حال خود را می دانیم. ثانیا: اما به وسیله معجزه ای که بدستش انجام می شود. خود را می شناساند. اما در این موضوع، ممکن است کسی به شبهه افتد. در این صورت مانعی وجود ندارد که بگوئیم جون امام بر یکی از دوستانش ظاهر شود، ناچار است معجزه ای از خود بنمایاند که دال بر امامت او باشد. اما آن دوست امکان دارد در مورد معجزه کوتاهی کند - وبا دیدن آن بینه به مخالفت با حضرتش برخیزد - ودر سلک دشمنان حضرت مهدی علیه السلام قرار گیرد، همان دشمنانی که امام از بیم آنان به غیبت گرائیده است. مؤلف گوید: پیرامون ظاهر شدن امام عصر سلام الله علیه نزد دوستانش در غیبت صغری، که هفتاد وچهار سال به طول انجامید، روایاتی بیان شده است.
اما در مورد روایت امام بعد از غیبت صغری، برخی از احادیث دال بر امکان رویت در غیبت کبری را یاد کردیم. آنچه هم که دلالت بر عدم رویت داد، بر وجوهی مانند نفی رویت در حالت عدم معرفت ببینده به امام، حمل نمودیم. ممکن است سبب عدم ظهوری وی برای دوستانش، برخی از وجوه گذشته باشد. خداوند آگاهتر است.
اشکال نهم: اسلام حدودی دارد که اجرای آنها بر مجرمین وگنهگاران فرض ولازم است. (مانند حد زنا، سرقت وغیره). اگر بگوئیم این حدود در زمان غیبت ساقط است تصریح به نسخ شرع نموده اید. واگر بگوئید لازم الاجراست، چه کسی باید آن را اجرا نماید، حال آنکه امام غایب وپنهان است؟
پاسخ: حدود اسلام بر خلاف کاران ثابت ومحقق است وتعطیل بردار نیست. اما این شرایط جامعه است که عدم اجرای حدود را بر دینداران تحمیل می نماید. همان شرایطی که باعث شده امامشان رخ پوشد واز دیدگان هوشیاران بدور باشد. وضعیت اینان در زمان غیبت، وضعیت افرادی است که در قاموس اهل سنت به اهل حل وعقد مشهورند وباید خلیفه را تعیین کنند. اما اوضاع زمانه اجازه این کار را به آنان نمی دهد. هر طور که آنان جواب گویند، ما هم جوابمان همان است. به علاوه اینکه اشکال مختص زمان وغیبت نیست، بلکه در مورد دیگر ائمه وعدم تمکین ایشان برای اجرای حدود نیز وارد می باشد. جواب در هر دو صورت یکی است.
اشکال دهم: اگر بگوئید: حق با وجود غیبت او بدست نمی آید، هر آینه مردم را در حیرت وضلالت قرار داده اید، واگر بگوئید: حق از جهت ادله منصوب بر او حاصل می شود. تصریح به استغنای مردم از امام نموده اید، واین خلاف مذهب شماست.
پاسخ: حق از دو طریق بدست می آید: از طریق عقل وجود وعدم وجود امام در آن تاثیر ندارد. از طریق گوش، همان فرمایشات پیامبر وائمه علیه وعلیهم است. اما با این وجود، نیاز به امام در هر دوره وزمان ثابت ومحقق می باشد. چرا که اولا: او لطفی است بر ما در انجام واجبات که عقل به آن حکم می کند.
همانند: رعایت انصاف، عدل وداد، اجتناب از ظلم وتجاوز. واین چیزهائی است که غیر امام نمی تواند برای برپائی آن اقدام نماید. ثانیا: در مورد احادیث پیامبر وائمه جایز است که راویان اخبار، آنها را به عمد یا سهو ترک نموده باشند، ویا اینکه نقل راوی حدیث حجت نبوده ونیازمند تبیین امام باشیم.
اشکال یازدهم: مسلمین اجماع دارند که بعد از حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه وآله دیگر پیامبری نخواهد بود. اما شما گمان دارید که مهدی علیه السلام به هنگام ظهور، از (کافران غیر محارب) جزیه قبول نمی کند، جوانی که به بیست سال رسیده وعالم در دین نگشته است، هلال می سازد، مساجد ومشاهد را ویران می نماید، به شیوه داود حکم می راند وشاهد ودلیل نمی طلبد، وامثال این سخنان. اینها نسخ شریعت بوده ومدعی مقام پیامبری برای مهدی شده اید، هر چند که آن صریحا اظهار نکرده اید.
پاسخ: طبرسی در اعلام الوری گوید که ما نمی دانیم مقصود از این مطلب که حضرت مهدی علیه السلام جزیه قبول نمی کند وفردی را که تا بیست سالگی فقیه در دین نگشته به قتل می رساند، چیست. اگر در این باره روایتی وارد شده باشد، ما به آن قطع ویقین نداریم. اما ویران ساختن مساجد ومشاهد، آنچه ما شنیده ایم وجایز می باشد، این است که این امر مختص به بنائی است که بر غیر تقوی الله بنا شده باشد. ویران ساختن مسجد وبقعه امری مشروع بوده ودر صدر اسلام به دست پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله اجر گشته است، که آن همان مسجد ضرار می باشد.
اما اینکه حضرت مهدی علیه السلام به سان داود حکم می راند ونسبت به افراد شاهد ودلیل نمی طلبد، به آن قطع نظر نیست. اگر صحیح باشد، تاویلش این است که او به علم خویش عمل می کند. واین ثابت گشته که امام وحاکم می تواند به علم خود حکم کند وبینه نخواهد. دیگر آنکه بر فرض صحت، عدم قبول جزیه وعدم سوال از بینه نسخ شریعت نیست، زیرا نسخ در مورد حکمی است که دلیل آن از حکم منسوخ به تاخیر افتاده باشد. اما چون دو دلیل در کنار هم بیایند، یکی ناسخ دیگری نمی تواند باشد، هر چند که در حکم با یکدیگر مخالفت نمایند. به این لحاظ ما اتفاق نظر داریم که اگر خداوند فرمود: در روز شنبه به کاری بپردازید. ودر نوبت دیگر بفرماید: آن کار را انجام ندهید، این نسخ نیست.
علامه مجلسی در بحار الانوار نقل می کند که حسین بن مسعود در کتاب خود به نام شرح السنه به اسناد خویش از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله روایت می کند که فرمود: (والذی نفسی بیده لیوشکن أن ینزل فیکم ابن مریم حکماً عدلاً یکسر الصلیب ویقتل الخنزیر ویضع الجزیة فیفیض المال حتَّی لا یقبله أحد) قسم به آنکه جانم در دست اوست، محققا نزدیک است که زاده مریم در میان شما فرود آید در حالی که به عدل حکم نماید وصلیب را بشکند، خوک را بکشد وجزیه را از اهل کتاب بردارد. ومال را می بخشد، تا آنکه کسی از او نمی پذیرد. سپس علامه مجلسی در شرح حدیث گوید: مقصود از شکستن صلیب، ابطال نصرانیت است. حکم به عدل به اسلام است. کشتن خوک، تحریم خرید وفروش وخوردن گوشت وجواز کشتنش می باشد. جزیه را بر می دارد، یعنی آن را از اهل کتاب بر می دارد وایشان را به اسلام هدایت می کند.
ابو هریره از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل می کند که عیسی فرو می آید ودر زمان او همگی ادیان جز اسلام از بین می رود، دجال هلاک می گردد، او (یعنی مسیح) چهل سال حکومت می کند، سپس در می گذرد ومسلمین بر او نماز می گذارند. البته گفته شده که معنای رفع جزیه این است که مال در زمان ظهور فراوان می شود به حدی که محتاجی یافت نمی شود که جزیه به آنان پرداخت شود. بر این مضمون، حدیث نبوی وارد شده که مهدی علیه السلام مال را می بخشد، اما کسی از او نمی پذیرد. بخاری به اسناد خود از ابو هریره روایت می کند که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: (کیف أنتم إذا نزل ابن مریم وإمامکم منکم؟) چگونه است حال شما، آن هنگام که زاده مریم فرو آید وامام شما از خودتان باشد. بخاری گوید که این حدیثی است که بر صحیح بودنش اتفاق نظر وجود دارد. بخاری روایات دیگری نیز در این باره آورده است. از اینجا معلوم می شود که این امور منقول در باره سیره قائم سلام الله علیه مختص ما شیعیان نیست، بلکه مخالفان ما نیز آنها را متعرض شده اند. لیکن آنها را منسوب به حضرت عیسی نموده اند، در حالی که خود روایت کرده اند که امامتان از خودتان است. هر چه آنان جواب گویند، جواب ما هم همان است. شبهه میان ما وایشان مشترک می باشد. این پاسخ شبهاتی بود که مخالفان ما درباره حضرت مهدی صلوات الله علیه بر ما وارد ساخته ویا ممکن است وارد سازند.
معجزات حضرت مهدی ودلائل امامت حضرتش:
شیخ مفید به سند خود از کلینی، واو به سند خود از محمد بن ابراهیم بن مهزیار نقل می کند که گفت: بعد از در گذشت حضرت عسکری علیه السلام، (در شناخت امام بعد از ایشان) دچار تردید شدم. از طرفی نزد پدرم وجوه شرعی بسیاری بود. او سوار بر کشتی شده ومن نیز همراه او شدم. در میان راه او به تب شدیدی گرفتار گردید به حدی که به من گفت: پسرم، مرا باز گردان که پیک اجل فرا رسیده. در این مال، از خدا بترس وبه من وصیت نمود وبعد از سه روز در گذشت. پیش خود گفتم که پدرم مرا به امری نادرست وصیت نمی کند، این مال را به عراق می برم وخانه ای در کنار شط کرایه می کنم وکسی را هم آگاه نمی سازم. اگر امام بعد را همچون حضرت ابو محمد علیه السلام شناختم، آن را به وی مسترد می نمایم، والا مال پدر را در خواسته ها وتمایلات خود مصرف می دارم. پس به عراق وارد شدم، خانه ای در جنب شط کرایه کردم وچند روزی ماندم.
ناگاه روزی فرستاده ای آمد ورقعه ای به من داد که در آن نگاشته شده بود: ای محمد، فلان چیز نزد توست که در میان فلان چیزها قرار دارد. وهمه چیزهائی را که با خود همراه داشتم، در آن متذکر شده بود. حتی اشیائی برایم بازگو نموده بود که خود بدان آگاهی نداشتم. پس اموال را به فرستاده تسلیم نمودم، وچند روزی دیگر در محل خود اقامت کردم. اما خبری از فرستنده پیک نیامد. در غم واندوه فرو رفتم. پس ناگاه روزی نامه ای به من رسید که: (قد أقمناک مکان أبیک فاحمد الله) ما مقام پدر را به تو تفویض کردم، پس خدای را سپاس گزار. شیخ مفید به سند خود نقل می کند که مردی از اهالی سواد مقداری مال نزد اما عصر علیه السلام فرستاد. اما حضرت آن را باز گرداند وبه او پیغام فرستاد: (أخرج حقّ ولد عمّک منه وهو أربع مائه درهم) حق پسر عموهایت را که چهار صد درهم می شود، از آن بردار.
آن مرد، زمینی مزروعی داشت که عمو زادگانش در آن شریک بودند واو سهم آنان را از ایشان بازداشته بود. پس چون کاوش نمود، دریافت که سهم پسر عموهایش دقیقا همان چهار صد درهم است. آن مقدار را به آنها داد وبقیه را نزد امام فرستاد. حضرت آن را پذیرفت. ونیز شیخ مفید به سند خود از قاسم بن علاء نقل می کند گفت: خداوند چند پسر نصیبم ساخت که برای آنان از حضرت ولی عصر سلام الله علیه دعا می خواستم، اما دعائی صادر نمی شد. آنان همگی مردند.
اما چون پسرم حسن به من ارزانی شد، بار دیگر خواستار دعای امام گشتم. حضرت اجابت فرمود ودر حقش دعا کرد. او زنده ماند، وخدا را سپاس گزارم. ونیز شیخ مفید به سند خود از ابی عبدالله بن صالح نقل می کند که گفت: من یک سال به بغداد رفتم. چون عزم خروج نمودم، از حضرتش اجازه خروج طلبیدم. اما حضرت به من اجازه نداد، پس قافله راهی نهروان، حرکت کرد ومن بیست ودو روز دیگر در آنجا ماندم. بعد از آن اجازه آمد که روز چهار شنبه عازم شوم. پس از بغداد بیرون آمدم در حالی که امید نداشتم به قافله برسم. اما به نهروان که رسیدم، مشاهده کردم که قافله در آنجا اقامت گزیده است. اما همین که شتر خود را علوفه دادم، قافله حرکت نمود. من نیز به آنان پیوستم امام قبل از آن برایم دعا فرموده بود وهیچ سختی در راه برایم پیش نیامد، خدای را شکرگزارم. وهمچنین شیخ مفید به سند خود از علی بن حسین یمانی نقل می کند که گفت: من در بغداد بودم. قافله یمانی ها عزم حرکت نمود. من نامه نگاشتم واز مولایم کسب اجازه نمودم.
اما جواب آمد: (لا تخرج معهم فلیس لک فی الخروج معهم خیرة وأقم بالکوفة) با آنان خارج مشو که خیری در این رفتن با آنها نیست، ودر کوفه بمان. من در آنجا ماندم. قافله خارج شد ودر راه، بنی حنظله بر آن یورش آورد. بعد از آن اذن طلبیدم که از طریق دریا عازم گردم. اما اجازه صادر نشد. چون پرس وجو کردم، معلوم گشت کشتی هائی که در آن سال از طریق دریا سفر کرده بودند، هیچ کدامشان سالم به مقصد نرسیده ودچار دزدان دریائی شده بودند.
نجاشی در کتاب رجال خود گوید که علی بن حسین بابویه، پدر شیخ صدوق نزد ابو القاسم حسین بن روح رفت ومسائلی را از او پرسید. بعد از آن توسط علی بن جعفر بن اسود نامه ای نگاشت تا به حضرت صاحب علیه السلام برساند. در آن نامه از امام تقاضای فرزند نموده بود. جواب از طرف ساحت قدس حضرت خاتم الاوصیاء صلوات الله علیه آمد که: (قد دعونا الله لک بذلک وسترزق ولدین ذکرین خیرین) به تحقیق که خدا را برای این خواسته تو خوانده ایم. بزودی است که دو پسر به تو ارزانی شود که مبارک وخجسته خواهند بود.
بعد از این دعا، ابو جعفر وابو عبد الله از ام ولد بدنیا آمدند. ابو عبد الله حسین بن عبید الله می گوید که از ابو جعفر شنیدم که می گفت: من به دعای حضرت صاحب الامر علیه السلام تولد یافته ام. وبه این افتخارمی کرد. شیخ طوسی در کتاب غیبت به سند خود از ابن نوح، واو از ابن سوره قمی، واز او جماعتی از بزرگان قم روایت می کند که علی بن حسین بن موسی بن بابویه، دختر عموی خود، یعنی دختر محمد بن موسی بابویه را در اختیار داشت، اما از او صاحب فرزندی نمی شد.
پس به ابو القاسم حسین بن روح رضوان الله علیه نامه ای نگاشت واز او در خواست نمود که از حضرت ولی عصر سلام الله علیه بخواهد که دعا فرماید تا فرزندانی فقیه نصیب او شود. جواب آمد: (إنَّک لا ترزق من هذه وستملک جاریة دیلمیة وترزق منها ولدین فقیهین) تو از این زن دارای فرزندی نخواهی شد. اما زنی دیلمی را در اختیار می گیری که دو فرزند فقیه از او برایت بدنیا می آید. شیخ طوسی از ابوعبدالله بن سوره نقل می کند که ابوالحسن بن بابویه سه پسر داشت به نامهای محمد، حسین وحسن. محمد وحسین فقها ومحدثینی متبحر بودند واحادیثی را حفظ می کردند که دیگر اهل قم حفظ نمی کردند.
اما حسن که از لحاظ سنی میان آن دو قرار داشت، به عبادت وزهد اشتغال داشت وبا مردم آمیزش نمی کرد واهل روایت وفقه نیز نبود. هر چه ابو جعفر وابو عبد الله روایت می کردند، مردم از شدت حافظه آنان در شگفت می شدند ومی گفتند: این شان اختصاصی شماست که با دعای امام بدنیا آمده اید. این در میان اهل قم مشهور می باشد. شیخ صدوق در اکمال الدین از محمد بن علی اسود نقل می کند که او گفت: علی بن حسین بن بابویه بعد از در گذشت محمد بن عثمان عمری از من در خواست نمود که از ابو القاسم حسین بن روح بخواهم که او از مولایمان صاحب الزمان سلام الله علیه تقاضا کند که دعا فرماید تا خداوند پسری نصیبش گرداند. من از او پرسیدم، اما او مرا از آن بازداشت.
اما بعد از سه روز مرا خبر داد که امام برای علی بن حسین دعا نموده وفرموده که وی صاحب فرزندی مبارک می شود که سراسر خیر وبرکت است، وبعد از او نیز اولادی دیگربرایش بدنیا خواهد آمد. شیخ صدوق می افزاید که بابو جعفر محمد بن علی اسود گفت: توسط حسین بن روح از امام در خواست نمودم که برای من هم دعا نماید تا صاحب پسر شوم. اما پاسخ منفی شنید وجواب آمد که راهی بر آن نیست. برای علی بن حسین، در آن سال، محمد بدنیا آمد وبعد از او اولاد دیگری هم نصیبش گردید. اما من دارای فرزندی نشدم. شیخ صدوق از ابوجعفر محمد بن علی اسود (رضوان الله علیه) روایت می کند که: چون مرا مشاهده می نمود که به مجلس درس محمد بن حسن بن احمد بن ولید (رضوان الله علیه) می روم ودر کتب حدیث وحفظ روایات رغبت وافر دارم، بسیار می شد که به من می گفت: شگفت نیست، زیرا با دعای امام به دنیا آمده ای.
شیخ طوسی در کتاب غیبت می نویسد که ابوعبدالله بن بابویه می گفت: پیش از اینکه به سن بیست سالگی برسم، مجلس درس تشکیل می دادم. گاه ابو جعفر محمد بن علی اسود در مجلس درسم حضور می یافت وبا مشاهده سرعت من در جواب به مسائل شرعی در آن سن کم، شگفت زده می شد ومی گفت: شگفت نیست، زیرا با دعای امام بدنیا آمده ای.
مؤلف گوید: معجزات حضرت مهدی علیه السلام بسیار می باشد ودر کتب علمای بزرگ ما مسطور است. اگر بخواهیم به ذکر تمام بپردازیم، از محدوده کتاب خارج خواهیم شد. آنچه ذکر شد، برای مقصود کافی می باشد.
خداوند هادی بندگان است:
باریافتگان:
شیخ کلینی از علی بن محمد، واو از محمد بن اسماعیل بن موسی بن جعفر که کهنسال ترین فرد بازمانده از خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بود، نقل می کند که گفت: حضرتش را که نوجوانی بود، در میان دو مسجد دیدم. در روایت شیخ مفید از کلینی، واو از قول راوی مزبور، آمده است که گفت: فرزند حسن بن علی بن محمد علیهم السلام را مشاهده نمودم. مجلسی در بحارالانوار پس از نقل حدیث گوید: شاید مراد (از دو مسجد) مسجد مکه ومدینه باشد. مؤلف گوید: به اعتبار اینکه راوی عراقی بوده، احتمال قریب آن است که وی مسجد کوفه وسهله را مقصود داشته.
واگر مسجد مکه ومدینه مورد نظرش می بود، بهتر بود که به حسب متعارف این دو مسجد را در کلام خود ذکر می کرد. شیخ کلینی به سند خود از حکیمه دختر محمد بن علی علیهما السلام وعمه امام حسن عسکری علیه السلام نقل می کند که وی به دیدار مهدی آل محمد علیه السلام نائل گشته است. این دیدار در روایت شیخ مفید در شب میلاد وبعد از تولد امام ذکر شده است. ونیز از علی بن محمد، واو از فتح غلام زراری روایت می نماید که گفت: از ابو علی بن مطهر شنیدم که وی (یعنی امام عصر) را دیدار کرده است. او قامتش را برایم توصیف نمود.
ونیز شیخ کلینی به سند خود از خادم ابراهیم بن عبیده نیشابوری نقل می کند که گفت: من با ابراهیم بر کوه صفا ایستاده بودیم که او علیه السلام آمد تا اینکه کنار او - ابراهیم - ایستاد وکتاب مناسک او را بدست گرفت وبا وی سخنانی گفت. ونیز شیخ کلینی به سند خود از احمد بن ابراهیم بن ادریس، واو از پدرش نقل می کند که او گفت: او (حضرت حجت علیه السلام) را بعد از وفات حضرت عسکری علیه السلام دیدم که در اوان سن بلوغ بود، ودست وسرش را بوسیدم. ونیز به سند خود از ابو عبد الله بن صالح نقل می کند که او امام را در مقابل حجر الاسود که مردم برای بوسیدن آن هجوم آورده بودند، دیده است که فرموده: (ما بهذا اُمروا) بدین کار فرمان نیافته اند. ونیز به سند خود از عمروی اهوازی نقل می کند که گفت: ابو محمد علیه السلام، او را به من نشان داد وفرمود: (هذا صاحبکم) این صاحب (وامام) شماست.
وهمچنین به سند خود از ابو نصر ظریف خادم نقل می کند که او حضرتش را دیده است. ونیز به سند خود از ضوء، واو از مردی اهل فارس، که اسم او را ذکر نموده، نقل کرده که حضرت امام حسن عسکری علیه السلام فرزند خود را به او نمایانده است. شیخ صدوق در کمال الدین به سند خود از یعقوب بن منقوش نقل می کند که گفت: بر حضرت امام حسن عسکری علیه السلام وارد شدم. مشاهده کردم درون حیاط بر سکوئی جلوس فرموده بود ودر سمت راستش اطاقی قرار داد داشت که پرده ای بر درش آویزان بود. عرض کردم: ای مولای من، صاحب الامر (بعد از شما) کیست؟ فرمود: این پرده را بالا بزن. پرده را به کنار زدم، پسر بچه ای با قامتی به طول پنج وجب وسنی بین حدود هشت تا ده سال از آنجا بیرون آمد وبر زانوی ابو محمد علیه السلام نشست. او پیشانی بلند وروی سپید ودو چشم براق ودو کف سطبر ودو زانوی برگشته داشت. خالی بر گونه راستش به چشم می خورد ودر سرش زلفی وجود داشت. سپس به من فرمود: این است صاحب شما. بعد از آن، پسر بچه از جا جست وپدرش به او فرمود: فرزندم برو تا وقت معلوم. او به درون اطاق رفت ومن به وی می نگریستم. سپس امام به من فرمود: ای یعقوب، درون اتاق را نگاه کن. درون اتاق! را دیدم وکسی را نیافتم. ونیز شیخ صدوق به سند خود از کرخی نقل می کند که گفت: از ابو هارون - یکی از اصحابمان - شنیدم که می گفت: صاحب الزمان را دیدم که چهره اش چون ماه تابنده می درخشید، وبر شکمش مو چنان روئیده بود که گوئی خطی (از ناف تا سینه) او کشیده بودند.
همچنین شیخ صدوق به سند خود از گروهی، از جمله محمد بن عثمان عمروی نقل می کند که گفتند: ما چهل تن بودیم که به خانه حضرت ابو محمد حسن بن علی علیهما السلام رفتیم. امام فرزندش را به ما نشان داد وفرمود: (هذا إمامکم من بعدی وخلیفتی علیکم أطیعوه ولا تتفرَّقوا من بعدی فتهلکوا فی أدیانکم، أمَا إنَّکم لا ترونه بعد یومکم هذا) این امام شما بعد از من، وجانشین من بر شماست. سر از فرمانش نپیچید وبعد از من به تفرقه نگرائید، که با روآوری به مذاهب مختلف هلاک می شوید. وآگاه باشید که بعد از امروز دیگر او را نخواهید دید. عمروی گوید: چند روز نگذشته بود که حضرت عسکری علیه السلام در گذشت. توضیح: این سخن امام که (او را نخواهید دید) یعنی اکثر شما وی را مشاهده نخواهید کرد.
زیرا ظاهر امر آن است که عمری یکی از سفرای امام (در غیبت صغری) بود وحضرتش را می دید. در تعدادی از روایات بیان شده که حمیری از عمروی پرسید: آیا او (یعنی امام عصر علیه السلام) را دیده ای؟ او گفت: آری ودر روایت دیگر وارد شده که او گفت: آخرین مرتبه که او را دیدم، در بیت الله الحرام بود، ومی فرمود: (اللّهمّ أنجز لی ما وعدتنی) خداوندا وعده ای را که به من داده ای، محقق ساز. عمروی در روایت دیگر گوید: ایشان را مشاهده کردم که به پرده کعبه در مستجار آویخته بود ومی فرمود: (اللّهمّ انتقم لی من أعدائی) بارالها، از دشمنانم انتقام مرا بگیر. شیخ صدوق به سند خود از محمد بن ابو عبد الله کوفی، وکلائی را که به معجزات صاحب الزمان صلوات الله علیه واقف شده وحضرتش را دیده اند، چنین بر شمرده است: از بغداد: عمروی وفرزندش، حاجز، بلالی وعطار. از کوفه: عاصمی. از اهواز: محمد بن ابراهیم بن مهزیار.
از قم: احمد بن اسحاق. از همدان: محمد بن صالح. از ری: بسامی واسدی (یعنی خودش) از آذربایجان: قاسم بن علاء. از نیشابور: محمد بن شاذان. واز غیر وکلا: از بغداد: ابو القاسم بن ابی حابس، ابو عبد الله کندی، ابو عبد الله جنیدی، هارون قزاز، نبلی، ابو القاسم بن دمیس، ابو عبدالله بن فروخ، مسرور طباخ - خادم حضرت ابی الحسن علیه السلام -، احمد ومحمد پسران حسن، اسحاق کاتب از خاندان نوبخت، صاحب فراء (لفراء) وصاحب کیسه مهر وموم شده. از همدان: محمد بن کشمرد، جعفر بن حمدان ومحمد بن هارون بن عبدی. از دینور: حسن بن هارون، احمد بن اخیه وابو الحسن.
از اصفهان: ابن باذشاله (فرزند پاذشاله) از صیمره: زیدان. از قم: حسن بن نصر، محمد بن محمد، علی بن محمد بن اسحاق وپدرش، وحسن بن یعقوب. از ری: قاسم بن موسی وپسرش، ابو محمد بن هارون، صاحب الحصاه (فرد با تدبر)، علی بن محمد، محمد بن محمد کلینی وابو جعفر رفوگر. از قزوین: مرداس وعلی بن احمد. از قابس: دو مرد. از زور: ابن خال. از فارس: مجروح. از مرو: صاحب هزار دینار، صاحب مال ونامه سفید، وابو ثابت. از نیشابور: محمد بن شعیب بن صالح. از یمن: فضل بن یزید، فرزندش حسن، جعفری، ابن اعجمی وشمشاطی. از مصر: صاحب دو مولود، صاحب مال در مکه، وابو رجاء. از نصیبین: ابومحمد بن وجناء. از اهواز: حصینی. شیخ صدوق به سند خود از محمد بن صالح، آزاد شده امام رضا علیه السلام نقل می کند که گفت: پس از در گذشت امام عسکری علیه السلام، جعفر کذاب متعرض میراث ایشان شد. صاحب الزمان علیه السلام از موضعی نا شناخته نزد او آمد وفرمود: (یا جعفر ما لک تعرض فی حقوقی) جعفر متحیر ومبهوت ماند. سپس امام از او غایب شد. هر چه جعفر در میان مردم به جستجوی ایشان پرداخت، وی را نیافت. مرتبه دیگر به هنگامی بود که جده مادر امام حسن علیه السلام در گذشت ووصیت نموده بود که وی را در خانه امام دفن کند.
جعفر به نزاع با آنان پرداخت وگفت: این خانه من است نباید در اینجا دفن شود. که نا گاه وی (حضرت مهدی علیه السلام) بر او ظاهر شد وفرمود: (یا جعفر أدارک هی؟) وبعد از آن غایب گشت ودیگر او را ندید. مؤلف گوید: ذکر نام تمام کسانی که به دیدار حضرت مهدی علیه السلام نائل شده اند، موجب تطویل می شود وبه همین مقدار کافی است. همگی افراد یاد شده، در غیبت صغری امام زمان علیه السلام را دیده اند. اما درباره رویت امام در غیبت کبری، برخی احادیث آن را امکان پذیر نمی دانند. وحال آنکه بزرگان وپاک دلان بسیاری در طول غیبت کبری به این سعادت عظمی موفق گشته اند. درباره جمع آن روایات با این تحققها، می توان گفت که بسا مقصود نفی رویتی باشد که فرد بیننده ادعای نیابت خاصه وارتباط میان خود وامام ورساندن سخنان امام به شیعیان - همانند سفرای زمان غیبت صغری - را نماید.
نشانه های ظهور:
قبل از آغاز این بخش توجه به این نکته لازم است که در تمامی علامتهای یاد شده امکان بداء وجود دارد. یعنی ممکن است حضرتش آشکار شود، بدون اینکه این نشانه ها اتفاق افتند. چرا که ظهور آن حضرت وقت معینی ندارد ومثالش بسان بر پائی قیامت است که خداوند متعال در قرآن فرموده است: آن را آشکار نمی کند مگر در وقتش. ونیز چه بسا برخی از این نشانه تا به زمان ما واقع شده باشد، ووجود این نشانه دلیل تقارن زمانی آنها با ظهور حضرتش نمی باشد.
علامات ظهور:
این علامات را ما از احادیث اهل بیت علیهم السلام نقل می نمائیم. روایات این بحث را علمای شیعه رضوان الله علیهم به اساتید متصله در کتب خویش درج نموده اند. مانند: نعمانی در کتاب الغیبه، شیخ طوسی در کتاب الغیبه، شیخ مفید در ارشاد وغیره. این روایات را ما - بنا به رعایت اختصار، با حذف سندهای احادیث ویا به صورت بیان ما حصل روایت نقل می کنیم. در این باره سعی شده که این احادیث دسته بندی شود تا آگاهی ویا دسترسی بدانها به سهولت انجام گیرد. یک دسته از این علامات، دور از زمان ظهور می باشد، مانند: اختلاف بنی عباس وزوال سلطنت آنها وغیره.
دسته دیگر، علامات نزدیک به دوران قیام است، مانند: خروج سفیانی، طلوع خورشید از مغرب خود وغیره. برخی از این علائم، حتمی هستند، مانند: سفیانی ویمانی وصیحه آسمانی و... وبرخی دیگر، غیر حتمی می باشند. شیخ مفید بعد از ذکر علامات ظهور - که خواهد آمد - گوید: این وقایع یا محتوم می باشند، یا مشروط. مؤلف گوید: ممکن است مقصود از علامات محتوم، وقایع حتمی الوقوع باشند که بداء به آنها تعلق نگیرد. معنای بداء، ظاهر ساختن بعد از مخفی نمودن است، نه ظاهر شدن پس از مخفی بودن. بداء همان نسخ در عالم تکوین می باشد.
همانطور که نسخ در تشریع واقع می شود، در تکوین نیز نسخ واقع شدنی است. اما علامات غیر محتوم یا مشروط، محتمل است که بداء ومحو ونسخ در تکوین به آن تعلق گیرد. چنانچه خدای تعالی فرموده است: (یمْحُوا اللَّهُ ما یشاءُ وَیثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْکتابِ) خداوند هر چه را بخواهد محو می کند و(هر چه خواهد) ثبت می کند ونزدش اصل کتاب است. اما علامات محتوم، روایات درباره تعداد آنها مختلف است در روایتی آمده: (خمس علامات محتومات قبل قیام القائم علیه السلام: السفیانی والیمانی والمنادی من السماء باسم المهدی وخسف فی البیداء وقتل النفس الزکیة) قبل از قیام قائم علیه السلام پنج علامت حتمی خواهد بود: (خروج) سفیانی، (خروج) یمانی، آن ندا کننده از آسمان به نام مهدی علیه السلام فرو رفتن (زمین) در بیداء، وکشته شدن نفس زکیه. در روایت دیگر در بیان علائم محتوم، علامات فوق ذکر گشته، منتها به جای خروج یمانی، نعمتی (دستی) از آسمان ظاهر می شود، بیان شده، وقیام قائم علیه السلام همراه آن شمرده است.
حدیثی دیگر علامات حتمی الوقوع فوق را بر شمرده وبه آنها طلوع خورشید از مغربین اختلاف بنی عباس در دولت - به جای یمانی - وفرو رفتن زمین، وقیام قائم آل محمد را همراه آن شمرده است. نعمانی در کتاب غیبت گوید: روایات فراوان ومتواتری که ائمه علیهم السلام در بیان علائم ظهور فرموده اند، این مطلب خدشه ناپذیر را مسلم می سازد که قائم علیه السلام جز بعد از تحقق این علائم ظاهر نمی شود. زیرا امامان ما صادق وراستگو هستند وهر چه گفته اند، بطور حتم واقع می شود کما اینکه به ایشان گفته شد: امیدواریم که قائم مورد آرزوی ما بیاید وقبل از او سفیانی نباشد.
آنان فرمودند: آری، قسم به خدا، پدیداری او از حتمیاتی است که چاره ای از آن نیست. از اینرو است که: ائمه علیهم السلام، علامات پنج گانه قبل از قیام امام عصر علیه السلام (خروج یمانی وسفیانی، ندای آسمانی، فرو رفتن در زمین بیداء وکشته شدن نفس زکیه) را بر شمرده اند. این علائم بزرگترین شواهد حقانیت آن قیام شکوهمندی است که بعد از آنها واقع می شود. وهمینطور تعیین کردن وقت برای زمان ظهور را نیز امامان ما ممنوع اعلام داشته وگفته اند: هر که برای شما از جانب ما، وقتی را تعیین کرد، ترسی نداشته باشید که او را - هر کس که باشد - تکذیب کنید، زیرا ما وقت تعیین نمی کنیم. این از برترین شواهد بطلان ادعای هر کسی است که قبل از وقوع این علامات، مدعی آن شود.
شیخ مفید در ارشاد چنین گوید: روایاتی پیرامون علامات زمان قیام قائم علیه السلام وارد شده است. برخی از این علائم که نویدگر ظهور حضرت مهدی علیه السلام می باشد، عبارتند از: خروج سفیانی، کشته شدن حسنی اختلاف بنی عباس در سلطنتشان، کسوف خورشید در نیمه ماه رمضان وخسوف ماه در آخر آن - که بر خلاف معمول است - فرو رفتن در زمین بیداء، فرو رفتن زمین در مشرق فرو رفتن زمین در مغرب ثبات شدن خورشید در وسط آسمان از ظهر تا عصر وطلوع آن از مغربش، کشته شدن نفس زکیه که مردی است از بنی هاشم که با هفتاد تن از صالحان در کوفه ظاهر می گردد، سر بریده شدن مردی از بنی هاشم بین رکن ومقام، خراب شدن دیوار مسجد کوفه، پدیدار شدن پرچمهای سیاه از خراسان، خروج یمانی، ظهور مغربی در مصر وگرفتن شامات. فتادن جزیره بدست ترکها ورمله به دست رومیان، پدیداری ستاره ای در مشرق که چون ماه پرتو افشان است سپس خم می شود (مایل می گردد) که گوئی دو طرف آن می خواهد بهم برسد، سرخی در آسمان که همه افقها گسترده می شود، آتشی در امتداد مشرق که سه یا هفت روز باقی می ماند.
عرب زمام خود را می گسلد بر شهرها سیطره می یابد واز اطاعت سلطان عجم خارج می شود، کشته شدن پادشاه مصر توسط اهالی آنجا، خراب شدن شام وآشکار شدن سه پرچم در آن، وارد شدن پرچمهای قیس وعرب به مصر، وپرچمهای کنده به خراسان، ورود اسب سوارانی از مغرب وبستن اسبهایشان به دروازه حیره وروی آوری پرچمهای سیاه از مغرب به سوی آنجا، شکستن دیواره رود فرات که منجر به ورود آب به کوچه های کوفه می شود، خروج شصت دروغگوی مدعی نبوت، خروج دوازده تن از آل ابو طالب که هر کدام داعیه امامت دارند، سوزاندن مردی از بزرگان طرفدار بنی عباس بین جولا وخانقین، زدن پلی از طرف کرخ به شهر بغداد، پدیداری بادی سیاه در اول روز در بغداد وزلزله ای که منجر به فرو رفتن بسیاری از اهالی آن در زمین می شود، ترسی که بر اهل عراق وبغداد چیره می شود، مرگهای ناگهانی، کاستی اموال وجانها ومیوه ها، ملخهائی که وقت وبی وقت فرا می رسند ومزارع وکشتزارها را نابود می سازند، یکی با روی محصولات زراعی مردم، اختلاف دو گروه از غیر عرب ودر گیری وخون ریزی بسیار بین آنان، مسخ طایفه ای بدعتگزار به صورت میمون وخوک، غلبه بندگان (بردگان) بر بلاد اربابانشان، ندائی از آسمان که همه اهل زمین به زبان خود آن را می شنوند، سر وسینه ای که از آسمان برای زمینیان در جوشش که خورشید ظاهر می شود، بازگشت مردگان از قبور به دنیا واحوال پرسی ودیدار آنان با یکدیگر.
بعد از اینها بیست وچهار روز پیوسته باران می بارد وزمین بعد از مردنش حیات می یابد وبرکاتش آشکار می گردد. بعد از آن هر پریشانی ای از حق جویان وشیعیان مهدی علیه السلام برداشته می شود ومی فهمند که مولایشان در مکه ظاهر گشته است. پس به سوی او می شتابند ودر یاریش کوتاهی نمی کنند. اینها همه بر اساس اخبار واحادیث می باشد. سپس شیخ مفید می افزاید: برخی از این وقایع محتوم می باشند وبعضی مشروط. خداوند آگاهتر است به آینده. این علائم را ما به حسب روایات وارده طبق اصول حدیثی در کتاب خود درج ساختیم. از خدا کمک می گیریم واز او در خواست توفیق داریم. آن گاه وی احادیثی را با سلسله سند در این باره نقل می نماید که چند برابر آن را در فرازهای بعد خواهیم آورد، انشاء الله.
صاحب کتاب العدد القویه گوید: بسیاری از علائم ظهور واقع شده است، مانند: ویرانی دیوار مسجد کوفه، کشتن مصریان امیر خود را، زوال سلطنت بنی عباس توسط مردی که علیه آنها شورید واز همانجا که (حکومت آنها) پا گرفته بود، قیام کرد، در گذشت عبد الله آخرین خلیفه عباسی، ویرانی شامات وکشیدن سد (و پلی) از کرخ به بغداد. همه این امور وقایع در مدتی اندک انجام گرفته است. دیواره رود فرات نیز شکاف برداشته واگر خداوند خواسته باشد آب به زودی وارد کوچه های کوفه خواهد شد. مؤلف گوید: ممکن است این علامات در زمان دوری واقع شود وممکن است که علامت گفته شده در حدیث، غیر از آنچه باشد که اتفاق افتاده، وبعدا پدیدار شود. اکنون می پردازیم به دسته بندی وتفصیل این علامات با استناد به احادیث روایات.
1 - اختلاف بین بنی عباس:
اختلاف بین بنی عباس واز بین رفتن دولتشان واختلاف بین بنی امیه واز میان رفتن حکومتشان: در بسیاری از روایات، این اختلاف از علائم ظهورو بلکه در برخی احادیث از علامات حتمی ظهور بیان گردیده. در روایاتی هم که تعبیر به بنی فلان شده، از روی تقیه بوده است. امام محمد باقر علیه السلام می فرماید: (لا بدَّ أن یملک بنو العبّاس فإذا ملکوا واختلفوا وتشتَّت أمرهم خرج علیهم الخراسانی والسفیانی هذا من المشرق وهذا من المغرب یستبقان إلی الکوفة کفرسی رهان هذا من هاهنا وهذا من هاهنا حتَّی یکون هلاکهم علی أیدیهما أمَا إنَّهما لا یبقون منهم أحداً) چاره ای نیست جز آنکه بنی عباس به حکومت رسند. پس چون حاکم شدند واختلاف در میانشان افتاد وکارشان به پریشانی انجامید خراسانی وسفیانی بر آنان خروج می کنند. این از شرق وآن از غرب چون دو اسب مسابقه خود را به کوفه می رسانند.
این از اینجا وآن از آنجا. هلاک بنی عباس بدست آنها خواهد بود، بگونه ای که یک تن از آنان را زنده نمی گذارند. در روایت دیگری که نقل خواهیم کرد آمده: (فعند ذلک زال ملک القوم وعند زواله خروج القائم) در آن هنگام حکومت آن گروه از بین می رود، وبا زوال دولتشان، قائم علیه السلام خروج می کند. کما اینکه فرموده اند: (آخر ملک بنی فلان قتل النفس الزکیة وأنَّه ما لهم ملک بعده غیر خمس عشرة لیلة) آخر حکومت بنی فلان کشته شدن نفس زکیه است. وبعد از آن جز پانزده روز زمامدار مردم نیستند.. ونیز آنکه: (قدام القائم بلوی من الله) در طلایه قیام قائم علیه السلام، آزمونی از جانب خداوند هست. گفتند که آن چیست؟ امام این آیه را تلاوت فرمود: (وَلَنَبْلُوَنَّکمْ (بِشَیءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ...) وهر آینه بطور حتم شما را می آزمائیم به ترس وخوف و...؛ سپس فرمود: (الخوف من ملوک بنی فلان) ترس از سلاطین بنی فلان.
در روایت دیگری از امام محمد باقر علیه السلام آمده است: (إذا اختلف بنو العبّاس فیما بینهم فانتظروا الفرج ولیس فرجکم إلاَّ فی اختلاف بنی فلان فإذا اختلفوا فتوقَّعوا الصیحة فی شهر رمضان وخروج القائم ولن یخرج ولا ترون ما تحبّون حتَّی یختلف بنو فلان فیما بینهم) چون در میان بنی عباس اختلاف پدید آید، چشم به راه فرج وگشایش باشید. وفرج شما حاصل نمی شود مگر بعد از اختلاف بنی فلان. پس چون اختلاف نمودند، متوقع شنیدن صیحه در ماه رمضان وخروج قائم علیه السلام باشید. او هرگز قیام نخواهد نمود وآنچه را دوست دارید، نخواهید دید مگر بعد از اختلاف بنی فلان در میان خودشان. وهمچنین حضرت در روایت دیگر فرموده اند: (إنَّ ذهاب ملک بنی فلان کقصع الفخار وکرجل کانت بیده فخارة وهو یمشی إذ سقطت من یده وهو ساه فانکسرت فقال حین سقطت: هاه شبه الفزع فذهاب ملکهم هکذا أغفل ما کانوا عن ذهابه) از میان رفتن حکومت بنی فلان مانند کاسه سفالین است که مردی ظرفی سفالین در دست دارد ودر حالی که راه می رود، ناگاه از دستش می افتد ومی شکند، او می گوید: آه. گوئی ترسیده است. بی تابی می کند. زوال حکومت آنان نیز چنین است که از نابودی آن غافل خواهند بود.
شیخ طوسی در کتاب غیبت به سند خود از عمار یاسر نقل می کند: همانا دولت اهل بیت پیامبر شما در آخر زمان خواهد بود. وآن دارای علاماتی است که شما باید به زمین بچسبید وباز ایستید تا آن نشانه ها فرا رسد: سیطره روم وترک بر شما وتجهیز وپر ساز وبرگی سپاهیان، خلیفه ای مال اندوز از شما در می گذرد وبعد از او مردی بخیل جانشین او می شود.
او بعد از دو سال خلع می گردد ومالک حکومتشان از جائی که پدیدار شده اند برایشان مسلط می شود. از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده است: (ملک بنی العبّاس عسر لا یسر فیه لو اجتمع علیهم الترک والدیلم والسند والهند والبربر لم یزیلوه حتَّی یشدّ عنهم موالیهم وأصحاب ألویتهم ویسلّط الله لهم علجاً یخرج من حیث بدا ملکهم لا یمرّ بمدینة إلاَّ فتحها ولا ترفع له رایة إلاَّ هدَّها ولا نعمة إلاَّ أزالها الویل لمن ناواه فلا یزال کذلک حتَّی یظفر ویدفع بظفره إلی رجل من عترتی یقول بالحقّ ویعمل به) حکومت بنی عباس سراسر سختی است وآسانی در آن نمی باشد.
اگر طوائف ترک ودیلم وسند وهند وبربر جملگی به آن بتازند طوائف ترک ودیلم وسند وهند وبربر جملگی به آن بتازند، نمی توانند آن را از پای بیاندازند. تا اینکه عمال وطرفداران آنها از گردشان پرا کنده شوند وخداوند - کافر - پیروزمند غیر عربی (مرد کاربری) را بر آنان مسلط سازد. آنان از همانجا که دولتشان آغاز شده بر بنی عباس می تازند. ایشان بر هیچ شهری نمی گذرند مگر اینکه آن را فتح می کنند، وهیچ پرچمی را نمی بینند مگر آنکه سرنگونش می سازند، ونه هیچ نعمتی مگر اینکه تباهش می نمایند. وای بر آن کس که با ایشان سر ستیز گیرد. آنان بر این طریقه هستند تا اینکه پیروز گردند واین پیروزی را به مردی از عترت من وا گذار می کنند. او حق می گوید وطبق حق عمل می کند.
به امام جعفر صادق علیه السلام عرض شد که فرج وگشایش شیعیان شما چه هنگام خواهد بود؟ فرمود: (إذا اختلف ولد العبّاس وهی سلطانهم وطمع فیهم من لم یکن یطمع وخلعت العرب أعنَّتها ورفع کلّ ذی صیصیة صیصته وظهر السفیانی وأقبل الیمانی وتحرَّک الحسنی خرج صاحب هذا الأمر من المدینة إلی مکّة) آن هنگام که در میان بنی عباس - یعنی سلطنتشان - اختلاف افتد، وکسی به آنان طمع نماید که طمع نمی ورزید، عرب زمام خود را بگسلد وهر صاحب شاخی، شاخ خویش را بلند می کند، وسفیانی ظاهر شود، ویمانی روی آورد، وحسنی حرکت کند وصاحب الامر از مدینه به سوی مکه خروج نماید.
از امام جعفر صادق علیه السلام پرسیده شد که چه علامتی در مقابل این امر (یعنی فرا رسیدن دولت وحکومت شما) می باشد؟ فرمود: (بلی هلاک العبّاسی وخروج السفیانی وقتل النفس الزکیة والخسف بالبیداء والصوت من السماء) آری، هلاکت عباسیان، خروج سفیانی، قتل نفس زکیه، فرو رفتن (سپاهیان سفیانی) در بیداء وصدا از آسمان. راوی گوید که عرض کردم: فدایت شوم، می ترسم که این امر بطول انجامد. امام فرمود: (لا إنَّما هو کنظام الخرز یتبع بعضه بعضاً) نه، بدرستی که آن چون رشته گردنبد است که برخی از آن بدنبال برخی دیگر است. امام کاظم علیه السلام فرمود: (لو أنَّ أهل السماوات والأرض خرجوا علی بنی العبّاس اُسقیت الأرض من دماءهم حتَّی یخرج السفیانی) اگر اهل آسمانها وزمین بر بنی عباس بشورند (به نتیجه ای نمی رسند وبلکه) زمین از خونشان سیراب می شود، تا اینکه سفیانی خروج نماید. وفرمود: (ملک بنی العبّاس یذهب حتَّی لم یبقَ منه شیء ویتجدَّد حتَّی یقال: ما مرَّ به شیء) بنی عباس از میان می رود تا اینکه چیزی از آن باقی نمی ماند، اما مجددا چنان بر پا می شود که گوئی چیزی از آن تغییر نیافته است. به امام رضا علیه السلام عرض شد: ایشان می گویند که سفیانی خروج می کند، در حالی که سلطنت بنی عباس از میان رفته است. امام فرمود: (کذبوا إنَّه لیقوم وإنَّ سلطانهم لقائم) دروغ می گویند، او در وضعی خروج می کند که دولتشان بر پاست. شیخ طوسی به سند خود از امام جعفر صادق علیه السلام روایت می کند که فرمود: (من یضمن لی موت عبد الله أضمن له القائم) هر که مرگ عبد الله را برای من ضمانت کند، من قائم را برایش ضمانت می نمایم. سپس فرمود: (إذا مات عبد الله لم یجتمع الناس بعده علی أحد ولم یتناه هذا الأمر دون صاحب إن شاء الله) چون عبدالله در گذرد، مردم بعد از او گرد کسی جمع نمی شوند واین امر به احدی جز صاحبتان منتهی نخواهد شد. انشاء الله.
ظاهرا مراد از عبد الله، مستعصم آخرین خلیفه عباسی است. اکثر این روایات به صراحت یا اشاره دلالت بر این دارند که نابودی دولت بنی عباس از علامات نزدیکی ظهور می باشد. بلکه حتی در روایتی که گذشت، وجود آن تا خروج سفیانی نیز محقق گشته است. واین علی رغم آن می باشد که حکومتشان قریب هفتصد سال است که از میان رفته ودر حقیقت از علامات بسیار دور برای ظهور امام عصر علیه السلام می باشد. به همین ترتیب است اختلاف بنی امیه ونابودی سلسله آنان که پیش از بنی عباس از میان رفته اند. در این باره احتمال دارد که عباسیان در علم خدا، دولتی در آخر الزمان داشته باشند. یا اینکه این علامات از علائم غیر محتوم باشد وروایاتی را که دلالت بر محتوم بودن آن دارند - اگر صحیح باشند - بر این حمل نمود که وقوع آن محتوم است واما به عنوان علامت قریب ظهور غیر محتوم می باشند.
خداوند به حقایق امور آگاهتر است. واما در مورد اختلاف بنی امیه وزوال حکومتشان، در برخی از روایات ابن موضوع بیان شده، از جمله امام محمد باقر علیه السلام در بیان علائم ظهور می فرماید: (فإذا اختلف بنو أمیة وذهب ملکهم ثمّ یملک بنو العبّاس فلا یزالون فی عنفوان من الملک حتَّی یختلفوا فإذا اختلفوا ذهب ملکهم واختلف أهل المشرق وأهل المغرب نعم وأهل القبلة ویلقی الناس جهد شدید ممَّا یمرُّ بهم من الخوف حتَّی ینادی منادٍ من السماء) چون در میان بنی امیه اختلاف افتد وحکومتشان زوال پذیرد، بنی عباس زمامدار مردم شوند. آنان در عنفوان ملک ودولت خود هستند که در میانشان اختلاف رخ می دهد. چون چنین شود، سلسله آنها منقرض خواهد شد. در میان ساکنان شرق وغرب عالم وحتی در بین اهل قبله اختلاف پدیدار می گردد. مردم به واسطه خوفی که دارند، به سختی شدیدی دچار می شوند، تا اینکه ندا کننده ای از آسمان ندا بردارد.
2- خروج شصت دروغگوی مدعی نبوت:
شیخ مفید به سند خود از عبد الله بن عمر، واو از نبی مکرم صلی الله علیه وآله نقل می کند که حضرتش فرمود: (لا تقوم الساعة حتَّی یخرج المهدی من ولدی ولا یخرج المهدی حتَّی یخرج ستّون کذّاباً کلّهم یقول: أنا نبی) قیامت بر پا نمی شود تا اینکه مهدی از فرزندانم قیام نماید، ومهدی قیام نمی کند مگر آنکه شصت دروغگو ظاهر شوند وهر کدام از آنها بگویند: من پیامبرم.
3- خروج دوازده نفر از بنی هاشم:
شیخ مفید به سند خود از امام جعفر صادق علیه السلام روایت میکند که فرمود: (لا یخرج القائم حتَّی یخرج قبله اثنا عشر من بنی هاشم کلّهم یدعو إلی نفسه) قائم ظاهر نمی شود مگر بعد از قیام دوازده نفر از بنی هاشم که هر کدام مردم را به سوی خود فرا می خوانند.
4- ادعای رویت امام توسط دوازده نفر:
نعمانی به سند خود از امام جعفر صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود: (لا یقوم القائم حتَّی یقوم اثنا عشر رجلاً کلّهم یجمع علی قول: إنَّهم قد رأوه فیکذّبونهم) قائم علیه السلام قیام نمی نماید مگر اینکه دوازده مرد متفق القول می شوند که اورا دیده اند و(مردم) ایشان را تکذیب می کنند.
5- خروج شکننده چشم سفیانی در صنعا:
نعمانی به سند خود از عبید بن زراره نقل می کند که نزد امام صادق علیه السلام از سفیانی سخن رفت. ایشان فرمود: (أنّی یخرج ذلک ولم یخرج کاسر عینه بصنعاء) او کجا خروج نموده؟ وحال آنکه شکننده چشمش در صنعاء خروج نکرده است. مؤلف گوید: ممکن است او یمانی باشد، والله اعلم.
6- خروج سفیانی وخراسانی ویمانی وفرو رفتن زمین در بیداء:
روایات بسیاری وارد شده دال بر اینکه خروج سفیانی از امور محتومی است که بناچار باید اتفاق افتد، وقائمی نخواهد بود مگر به سفیانی - می تازد - وبسان این تعابیر. عبدالملک بن اعین گوید: نزد حضرت باقر علیه السلام بودم. از قائم علیه السلام سخن به میان آمد. عرض کردم: امیدوارم که او نزدیک باشد در حالیکه سفیانی نباشد. حضرت فرمود: (لا والله إنَّه لمن المحتوم الذی لا بدَّ منه) نه، به خدا سوگند که او از امور محتومی است که چاره ای جز آن نیست. ودر برخی روایات نیز آمده است که یمانی از امور محتوم است.
از امام محمد باقر علیه السلام نقل شده که فرمود: (السفیانی والقائم فی سنة واحدة) سفیانی وقائم علیه السلام در یک سال خواهند بود. ودر برخی دیگر از روایات چنین وارد شده: (إنَّ خروج السفیانی والیمانی والخراسانی یکون فی سنة واحدة فی شهر واحد فی یوم واحد) خروج سفیانی ویمانی وخراسانی در یک سال ویک ماه ویک روز خواهد بود. ودر روایت دیگری آمده: (نظام کنظام الخرز یتبع بعضه بعضاً فیکون البأس من کلّ وجه ویل لمن ناواهم) پیوسته است بسان پیوستگی دانه های گردنبدی که یکی به دنبال دیگری است. واز هر طرف شدت وسختی می باشد. وای بر آنکه با ایشان در افتد.
برخی روایات دلالت بر خروج یمانی قبل از سفیانی دارند. اما در مورد یمانی، خروجش از یمن است وروایت شده که در میان هیچ یک از پرچمهای سه گانه پرچمی از پرچم او بهتر به طریق هدایت رهنمون نمی شود. در روایت دیگرچنین آمده: (لأنَّه یدعو إلی صاحبکم فإذا خرج حرم بیع السلاح وإذا خرج فانهض إلیه فإنَّ رایته رایة هدی ولا یحلُّ لمسلم أن یلتوی علیه) چرا که او به سوی صاحبتان دعوت می کند، پس از قیام او خروش سلاح حرام می شود. پس چون خروج کرد، به سوی او بشتاب که پرچم هدایت را بر دوش دارد وبر مسلمانی روا نیست که از او سر برتابد.
وهنگامی که حق خواهی از یمن خروج کرد در حالیکه او از سران خوارج نمود. به امام جعفر صادق علیه السلام عرض شد: امیدواریم که او یمانی باشد. امام فرمود: (لا، الیمانی یتوالی علیاً وهذا یبرأ منه) نه، یمانی علی علیه السلام را دوست دارد واین - قیامگر - از حضرتش بیزاری می جوید. واما خراسانی، او از خراسان - ودر برخی روایات از مشرق - قیام می کند. حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در ذکر علامات ظهور می فرماید: (إذا قام القائم بخراسان وغلب علی أرض کرمان والملّتان وحاز جزیرة بنی کاوان) چون آن قیام کننده در خراسان سر به نهضت بردارد، وبر سرزمین کرمان وملتان وجزیره بنی کاوان مسلط شود.. وقایع مربوط به سفیانی: او از بیابان یابس در حوالی فلسطین خروج می کند. امام جعفر صادق علیه السلام خروج او را در ماه رجب دانسته اند. امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید: (یخرج ابن آکلة الأکباد من الوادی الیابس وهو رجل ربعة وحش الوجه ضخم الهامة بوجهه آثر الجدری إذا رأیته حسبته أعور اسمه عثمان وأبوه عنبسه وهو من ولد أبی سفیان حتَّی یأتی أرض قرار ومعین فیستوی علی منبرها) فرزند آن زن جگر خوار از وادی یابس خروج می کند.
او مردی متوسط القامه با صورتی کریه وشکمی فراخ وسیمائی آبله رو است. چون او را ببینی، وی را یک چشم تصور کنی، نام او عثمان وپدرش عنبسه می باشد واز نسل ابوسفیان است. او به سرزمین پست وهموار وچشمه سار وارد می شود وبر جایگاه بلند آن قرار می گیرد. ظاهرا مقصود دمشق می باشد. کما اینکه در روایت دیگر آمده است: (إنَّه یخرج من وادی الیابس حتَّی یأتی دمشق فیستوی علی منبرها) او از سرزمین خشکی خروج می کند تا اینکه به دمشق وارد می شود وبر جایگاه بلندش مستقر می گردد. امام جعفر صادق علیه السلام می فرماید: (إنَّک لو رأیته رأیت أخبث الناس أشقر أحمر أزرق یقول: یا ربّ یا ربّ یا ربّ (أو یا ربّ ثاری ثاری ثمّ للنار أو یا ربّ ثاری والنار) ولقد بلغ من خبثه أنَّه یدفن اُمّ ولد له وهی حیة مخافة أن تدلَّ علیه) تو اگر او را می دیدی، او را خبیث ترین مردم می یافتی که اشقر وسرخ وآبی است. او می گوید: ای پروردگار من، ای پروردگار من، ای پرودگار من. (یا: ای پروردگار من خونم، خونم. بعدا: جهنم، یا: پروردگار من خونم وجهنم.
از خباثت او آنکه مادر فرزندی را که از آن اوست زنده دفن می سازد، از ترس آنکه مبادا دیگران را به سوی او راهنمائی کند. امام محمد باقر علیه السلام فرمود: (السفیانی أحمر أصفر أزرق لم یعبد الله قطّ ولم یرَ مکّة ولا المدینة قطّ) سفیانی سرخ وزرد وآبی می باشد. او هیچ گاه خدا را عبادت نکرده وهرگز مکه ومدینه را ندیده است. امام زین العابدین علیه السلام فرمود: (إنَّه من ولد عتبة بن أبی سفیان وإنَّه إذا ظهر اختفی المهدی ثمّ یظهر ویخرج بعد ذلک) او از نسل عتبه بن ابوسفیان است. به هنگام خروج او، حضرت مهدی سلام الله علیه پنهان می شود وسپس ظاهر می شود وبعد از آن خروج می نماید. عمار یاسر گوید: چون مشاهده نمودید اهل شام گرد فرزند ابو سفیان جمع شده اند به مکه روی آورید.
(یعنی مهدی علیه السلام در آنجا ظهور نموده است). در روایت دیگر وارد شده که در شام سه پرچم پدیدار می شود که هر یک خواهان حکومت هستند: پرچم سفیانی، پرچم اصهب وپرچم ابقع. سفیانی، اصهب وابقع را می کشد. امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: (السفیانی یملک بعد ظهوره علی الکور الخمس حمل امرأة) سفیانی بعد از آنکه بر آن پنج شهر مسلط گشت، به مدت بارداری زن حکمرانی می کند. سپس فرمود: (أستغفر الله حمل جمل) از خدا چشم پوشی می جویم، به اندازه دوران حمل شتر. ودر روایت دیگر از حضرتش نقل شده: (یملک تسعة أشهر کحمل المرأة) نه ماه به مقدار دوران بارداری زنان حکومت می کند. ودر روایت دیگری از حضرتش آمده: (إذا ملک کور الشام الخمس: دمشق وحمص وفلسطین والأردن وقنسرین فتوقَّعوا عند ذلک الفرج) چون او بر پنج شهر شام: دمشق، حمص، فلسطین، اردن وقنسرین مسلط شود، در آن هنگام امید فرج وگشایش داشته باشید. راوی گوید که عرضه داشتم: حکومتش نه ماه بطول می انجامد؟ فرمود: (لا ولکن یملک ثمانیة أشهر لا یزید یوماً) نه، بلکه به مدت هشت ماه، بدون یک روز بیشتر حکومت می کند.
روایت دیگر از آن حضرت بیانگر این مطلب است که ابتدای خروج سفیانی تا فرجام کار او پانزده ماه است که شش ماه آن را به پیکار می پردازد، اما چون بر پنج شهر مسلط گشت، بیش از نه ماه حکمرانی نمی کند، بطوری که حتی یک روز به آن اضافه نمی شود. طبق روایت، می توان بین احادیثی که مدت حکومت سفیانی را پانزده یا نه ماه دانسته اند، جمع نمود. اما علامه مجلسی احتمال داده که مدت ذکر شده در برخی روایات، بر اساس تقیه می باشد. هشام بن سالم از امام جعفر صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود: (إذا استولی السفیانی علی الکور الخمس فعدّوا له تسعه أشهر) چون سفیانی بر آن پنج شهر چیره شود، نه ماه برای او بشمارید. وهشام احتمال داده است که آن پنج شهر، دمشق، فلسطین، اردن، حمص وحلب باشند. سفیانی بعد از آنکه اصهب وابقع را به قتل می رساند، تنها عزمش دستیابی به عراق وبعدا به مدینه است. در روایتی آمده است که او فقط همتش را متوجه آل محمد علیهم السلام وشیعیان آنها می کند، پس دو سپاه یکی به عراق ودیگری به مدینه می فرستد.
سپاهیان عراق، آن طور که روایت شده، بالغ بر هفتاد هزار نفرند، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرموده اند: (حتَّی ینزلوا بأرض بابل من المدینة الملعونة فیقتلون أکثر من ثلاثه آلاف ویفضحون أکثر من ثلاثمائة امرأة ویقتلون ثلاثمائة کبش من بنی العبّاس ثمّ ینحدرون إلی الکوفه فیخربون ما حولها ...) تا اینکه به سر زمین بابل از شهر ملعون وارد گردند وبیش از سه هزار تن را بکشند وافزون از سه هزار زن را بی آبرو سازند وسیصد تن از سران بنی عباس را به قتل رسانند. سپس به سوی کوفه رهسپار می شوند واطراف آن را ویران می سازند... ودر روایتی است که بر اهل کوفه می تازند. ودر روایتی آمده که شیعیان آل محمد را در کوفه مقتل ومصلوب واسیر می نمایند. سپاهش از قرقیسا می گذرد ودر آنجا کشتاری عظیم به راه می اندازند. وصد هزار تن از ظالمان به خاک وخون می کشد. امام جعفر صادق علیه السلام می فرماید: (إنَّ لله مائدة (أو مأدبة) بقیرقیسا یطلع مطلع من السماء فینادی: یا طیر السماء ویا سباع الأرض هلمّوا إلی الشبع من لحوم الجبّارین) برای خداوند سفره ای است در قرقیسا که پیکی در آسمان ظاهر می شود وندا برمی دارد: ای پرندگان آسمان وای درندگان زمین، بشتابید برای بهره وری از گوشتهای ستم پیشگان. آنان در این حال می باشند که پرچمهائی از ناحیه خراسان ظاهر می شود. آنها منازل را در می نوردند، در نوردیدنی بسیار سریع تا اینکه بر ساحل دجله فرود می آیند. تنی چند از اصحاب قائم علیه السلام همراه ایشان هستند.
مردی از غلامان اهل کوفه که خود ناتوانی در جمع افرادی ناتوان است با سفیانی درمیافتد، اما فرمانده سپاه سفیانی او را در دروازه کوفه - ودر روایتی بین حیره وکوفه - به قتل می رساند. امام صادق علیه السلام می فرماید: (کأنّی بالسفیانی (أو بصاحب السفیانی) قد طرح رحله فی رحبتکم بالکوفة فنادی منادیه: من جاء برأس شیعة علی فله ألف درهم فیثب الجار علی جاره ویقول: هذا منهم فیضرب عنقه ویأخذ ألف درهم أمَا إنَّ إمارتکم یومئذٍ لا تکون إلاَّ لأولاد البغایا وکأنّی أنظر إلی صاحب البرقع) گوئی سفیانی (یا امیر سفیانی) را می بینم که در شهر شما کوفه فرود آمده ومنادی او ندا می دهد: هر کس سر یک نفر از شیعیان علی را بیاورد هزار درهم به او خواهیم داد. همسایه بر همسایه سعایت می کند ومی گوید: این از آنان است. سپس گردن او را می زند وهزار درهم می گیرد. آگاه باشید که امیران شما در آن هنگام تنها زنازادگان هستند. گوئی هم اکنون صاحب نقاب را می بینم.
گفته شد: صاحب نقاب کیست؟ فرمود: (رجل منکم یقول بقولکم یلبس البرقع فیحوشکم فیعرفکم ولا تعرفونه فیغمز بکم رجلاً رجلاً أمَا إنَّه لا یکون إلاَّ ابن بغی) مردی از شما که تظاهر به عقیده شما می کند ونقاب بر چهره می افکند وشمارا به وحشت می اندازد، او شما را می شناسد ولی شما او را نمی شناسید. یک یک شمارا با سعایت بدام می اندازد. آگاه باشید که او زنازاده است. از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله روایت شده که فرمود: (ثمّ یخرجون (أی جیش السفیانی) متوجّهین إلی الشام فتخرج رایة هدی من الکوفة فتلحق ذلک الجیش فیقتلونهم لا یفلت منهم مخبر ویستنفذون ما فی أیدیهم من السبی والغنائم) سپس آنان (یعنی سپاه سفیانی) خروج می کنند در حالیکه به سوی شام روی می آورند.
پرچم هدایت از کوفه فرا می رسد وبا آنان رویا روی می شود. - همراه آن پرچم - با ایشان می جنگند وخبر دهنده ای را هم باقی نمی گذارند واسیران وغنائم. را از چنگالشان خارج می سازند. اما آن سپاهی که سفیانی به مدینه می فرستد، آنان مردی را در آنجا می کشند وصغیر وکبیر آل محمد را بازداشت وحبس می کنند وسه شبانه روز مدینه را غارت می نمایند. در آن هنگام حضرت مهدی علیه السلام در مدینه می باشد. لیکن از آنجا، بر اساس سنت موسی بن عمران، ترسان وگریزان به سوی مکه خارج می شود. در روایتی بیان شده که اولاد علی علیه السلام از مدینه گریخته ودر مکه به صاحب الامر علیه السلام ملحق می شوند. این مطلب به فرمانده سفیانی گزارش می شود. او سپاهی در پی امام می فرستد ولی به ایشان دست نمی یابد، تا اینکه در بیابان بیداء فرمود می آیند. ندا کننده ای از آسمان ندا می دهد: ای بیداء اینان را هلاک گردان. پس زمین دهان می گشاید وآنان را به کام خود فرو می برد، وجز یک تن وبنا به روایتی سه نفر از ایشان باقی نمی ماند.
آنها از قبیله کلب هستند که در همان بیداء صورتشان به پشت برمی گردد. در روایتی از نبی اکرم صلی الله علیه وآله آمده است: (یبعث الله جبرئیل فیقول: یا جبرئیل اذهب فأبدهم فیضربها برجله ضربة یخسف الله بهم عندها ولا یفلت منهم إلاَّ رجلان من جهینة فلذلک جاء القول: عند جهینة الخبر الیقین، فذلک قوله تعالی: (وَلَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا...)) خداوند جبرئیل را مبعوث می کند وبه او می گوید: ای جبرئیل برو وآنان را هلاک ساز. جبرئیل فرو می آید وضربتی با پا به زمین می زند که به واسطه آن، خداوند ایشان را در کام زمین فرو می برد، واز ایشان جز دو تن از طایفه (بنی) جهینه باقی نمی ماند. واز اینرو است سخنی آمده است که در نزد جهینه خبری یقینی است واین قول خدای تعالی است که: وآن هنگام بینی که ایشان ناله برآورند... این روایت را ثعلبی در تفسیرش آورده. صاحب تفسیر کشاف نیز در کتابش این روایت را در مورد فرو رفتن زمین در بیداء نقل کرده است. طبرسی از امام زین العابدین نقل می کند که فرمود: (هو جیش البیداء یؤخذون من تحت أقدامهم) آن سپاهی است در بیداء که از زیر پاهایشان گرفته می شوند.
علی بن ابراهیم در تفسیرش نقل می کند که امام محمد باقر علیه السلام در باره آیه: (وَلَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ). فرمود: (من تحت أقدامهم خسف بهم) از زیر پاهایشان زمین شکافته می شود وآنها را به کام خود می کشد. ودر باره آیه: (قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلی أَنْ یبْعَثَ عَلَیکمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکمْ) فرمود: (هو الدجّال والصیحة (أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکمْ) وهو الخسف والقائم علیه السلام یومئذٍ بمکّة فیجمع الله علیه أصحابه وهم ثلاثمائة وبضعة عشر رجلاً (وفی روایه: وثلاثة عشر رجلاً عدد أهل (بدر) فیبایعونه بین الرکن والمقام ثمّ یخرج بهم من مکّة فینادی المنادی باسمه وأمره من السماء حتَّی یسمعه أهل الأرض کلّهم ثمّ یأتی الکوفة فیطیل بها المکث حتَّی یظهر علیها ثمّ یسیر إلی الشام (وفی روایة: ثمّ یسیر حتَّی یأتی العذراء) والسفیانی یومئذٍ بوادی الرملة حتَّی إذا التقوا وهو یوم الأبدال یخرج اُناس کانوا مع السفیانی من شیعة آل محمّد صلَّی الله علیه وآله ویخرج ناس کانوا مع السفیانی ویقتل یومئذٍ السفیانی ومن معه والخائب یومئذٍ من خاب من غنیمة کلب ثمّ یقبل إلی الکوفة فیکون منزله بها) آن (عذاب از بالای سر)، دجال وصیحه آسمانی است، واز پائین پا، فرو رفتن به زمین می باشد.
قائم علیه السلام در آن هنگام در مکه است. خداوند در آنجا اصحابش را گرد وجود او جمع می سازد. آنان سیصد وده واندی هستند. (وبنا به روایت دیگر: سیصد وده واندی به تعداد اصحاب بدر می باشند). آنها با او بین رکن ومقام پیمان یاری می بندند ووی ایشان را از مکه خارج می سازد. منادی به نام وی فرمان وکارش از آسمان صدا می زند به گونه ای که همه اهل زمین بشوند. بعد از آن به کوفه می آید ودر آنجا مدت طولانی اقامت می کند، تا اینکه بر آنجا چیره شود. سپس از آنجا به سوی شام ره می سپارد. (ودر روایت دیگر: سپس از آنجا حرکت می کند تا اینکه به عذراء می رسد.
(سفیانی در آن هنگام در وادی رمله است. تا این که (دو لشکر) با یکدیگر برخورد کننده وآن هنگام روز جایگزینی است. افرادی از شیعیان آل محمد که با سفیانی بودند، به سپاه حق می پیوندند وبرخی که همراهی با آل محمد داشتند، به سفیانی ملحق می شوند. در آن روز سفیانی وسپاهیانش کشته می شوند. محروم آنکه در آن روز از غنیمت قبیله کلب محروم شود. بعد از آن قائم علیه السلام به کوفه روی می آورد وآنجا را قرار گاه خود قرار می دهد.
7- فرو رفتن جابیه، فزونی اختلافات وچنگها، خروج اصهب وابقع، وویرانی شام
شیخ مفید به سند خود از امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده که حضرتش به یکی از اصحاب فرمود: (الزم الأرض ولا تحرّک یداً ولا رجلاً حتَّی تری علامات أذکرها لک وما أراک تدرک ذلک: اختلاف بنی العبّاس ومنادٍ ینادی من السماء وخسف قریة من قری الشام تسمّی الجابیة ونزول الترک الجزیرة ونزول الروم الرملة واختلاف کثیر عند ذلک فی کلّ أرض حتَّی تخرب الشام ویکون سبب خرابها اجتماع ثلاث رایات فیها رایة الأصهب ورایة الأبقع ورایة السفیانی) در جای خود ثابت باش ودست وپا را به حرکت در نیاور، تا اینکه علاماتی را که می گویم مشاهده کنی - هر چند که تو را نمی بینم که شاهد آنها باشی -: اختلاف بنی عباس، ندا کننده ای که از آسمان ندا برمی دارد، فرو رفتن قریه ای از قرای شام به نام جابیه - در زمین - فرمود آمدن ترکها در جزیره فرود آمدن رومیان در رمله اختلاف بسیار در آن هنگام در هر زمین.
تا اینکه شام خراب شود وسبب ویرانی آن، تجمع سه پرچم از اصهب وابقع وسفیانی می باشد. در روایت شیخ طوسی در کتاب غیبت چنین آمده است: (فتلک السنة فیها اختلاف کثیر فی کلّ أرض من ناحیة المغرب (فی کلّ أرض من أرض العرب خ ل) فأوّل أرض تخرب الشام یختلفون عند ذلک علی ثلاث رایات... الخ) در آن سال اختلاف بسیاری در هر یک از سر زمینهای غرب (یا عرب) واقع می شود. اولین سرزمینی که ویران می گردد شام است که در آن هنگام - مردمان آن سامان - زیر سه پرچم گرد آمده اند.. در حدیثی این سه پرچم، پرچمهای حسنی، اموی وقیسی ذکر شده است. شیخ طوسی به سند خود از عمار یاسر در بیان پاره ای از علامات چنین نقل می کند: جنگهای بسیاری در زمین اتفاق می افتد.. سه نفر در شام خروج می کنند که هر یک طالب مسند حکومت برای خود هستند: مردی ابقع، مردی اصهب ومردی از خاندان ابو سفیان که با افراد، قبیله کلب خروج می نماید...
در روایت عیاشی (در ادامه این خبر) چنین آمده است: آنان همراه طایفه بنی ذنب حمار از تیره مضر می باشند. سفیانی در جمع دائیان خود از قبیله کلب با بنی ذنب حمار به پیکار می پردازد وبر آنها چیره می گردد. او در میان ایشان چنان کشتاری به راه می اندازد که تا آن زمان سابقه نداشته است. او مردی از بنی ذنب حمار را با همراهانش که به دمشق وارد می شوند، آن گونه به قتل می رساند که با هیچ گروهی چنین ننموده است. ودر روایت نعمانی آمده: سفیانی با ابقع رویا روی شده وبه جنگ با یکدیگر می پردازند. سر انجام سفیانی، او وهمراهانش را هلاک می سازد. بعد از آن نیز اصهب را می کشد.
8- درگیری دو تیره در شام ووقوع زلزله در آن، فرورفتن زمین در حرستها وروی آوری طایفه ای از مغرب به سوی آن
شیخ طوسی درکتاب غیبت از امیر المؤمنین علی علیه السلام روایت می کند که حضرتش فرمود: (إذا اختلف رمحان بالشام فهو آیة من آیات الله تعالی) چون دو تیره در شام درگیر شوند، پس آن آیه ای از آیات الهی می باشد. پرسیده شد که بعدا چه اتفاق می افتد؟ فرمود: (ثمّ رجفة تکون بالشام یهلک فیها مائة ألف یجعلها الله رحمة للمؤمنین وعذاباً علی الکافرین فإذا کان ذلک فانظروا إلی اصحاب البراذین الشهب والرایات الصفر تقبل من المغرب حتَّی تحل بالشام فإذا کان ذلک فانتظروا خسفاً بقریة من قری الشام یقال لها: حرستا فإذا کان ذلک فانتظروا ابن آکلة الأکباد بوادی الیابس) سپس زمین لرزه ای است در شام که صد هزار تن قربانی به همراه دارد. خداوند آن را مایه لطف ورحمت بر مومنان وعذاب بر کافران قرار می دهد.
بدان هنگام به اصحاب اسبهای ترکی سپید بالکه های سیاه وحاملان پرچمهای زرد فام بنگرید. این پرچمداران از مغرب پدیدار می شوند ودر شام فرود می آیند. پس از آن چشم به راه فروفتن قریه ای از قرای شام به نام حرستا در زمین باشید چون آن اتفاق افتاد، در انتظار زاده آن زن جگرخوار از وادی، یابس بسربرید. نعمانی در کتاب غیبت مشابه این روایت را آورده جز آنکه اضافه کرده است که امام فرمود: (لم تنجل إلاَّ عن آیة من آیات الله). (چون دو تیره در شام درگیر شود) تنها یک آیه از آیات الهی را آشکار میسازد. گفته شده که ای امیر المؤمنین، آن چیست؟ فرمود: (رجفة تکون بالشام یقتل فیها أکثر من مائة ألف) زلزله ای در شام که افزون از صد هزار تن را هلاک می گرداند. وفرمود: (البراذین الشهب المحذوفة).
(صاحبان) اسبان تازی سفید سیاه آمیخته بریده شده. وبعد از فرود آمدن پرچمداران به شام، می افزاید: (وذلک عند الجزع الأکبر والموت الأحمر) وآن حالت در هنگام بی تابی بسیار ومرگ سرخ در میان مردم می باشد. وبعد از حرستا، می افزاید: (فإذا کان ذلک خرج ابن آکلة الأکباد من الوادی الیابس حتَّی یستوی علی منبر دمشق فإذا کان ذلک فانتظروا خروج المهدی) بعد از آن، زاده زن جگرخوار از وادی یابس خروج می کند وبر بلندی دمشق مستقر می شود، چون این اتفاق افتاد، چشم به راه قیام مهدی علیه السلام باشید. نعمانی به سند خود از امیر المؤمنین علیه السلام روایت می کند که فرمود: (انتظروا الفرج من ثلاث اختلاف أهل الشام بینهم والرایات السود من خراسان والفزعة فی شهر رمضان..) با مشاهده سه (علامت) منتظر فرج باشید: اختلاف اهالی شام، پدیداری پرچمهای سیاه از خراسان، وترس وبیمی در ماه رمضان.. ودر همین کتاب به سند خود از امام محمد باقر علیه السلام نقل می کند که: (لا یظهر القائم حتَّی یشمل الشام فتنة یطلبون المخرج منها فلا یجدونه..) قائم علیه السلام ظاهر نخواهد شد تا اینکه فتنه ای در شام ایجاد کند، که چون بخواهند از آن رهائی یابند، نتوانند.
9- فرو ریختن قسمتی از مسجد دمشق راست:
جابر جعفی از امام محمد باقر علیه السلام روایت می کند که در بیان علامتی از علامات ظهور فرمود: (وتسقط طائفه من مسجد دمشق الأیمن) قسمتی از مسجد دمشق ایمن فرو میریزد. حدیث را ما چنین یافتیم. شاید صحیح سمت راست یا از جانب راست مسجد دمشق باشد. شیخ طوسی در کتاب غیبت به سند خود از عمار بن یاسر نقل می کند که گفت: سمت غربی مسجد دمشق به کام زمین فرو میرود وحتی دیوارش نیزدر هم فرومی ریزد. ودر روایت دیگری آمده است: ویخرب حائط مسجد دمشق: دیوار مسجد دمشق ویران می شود.
10 - ندا از دژهای دمشق:
شیخ طوسی به سند خود از عمار بن یاسر، طی روایتی آورده است: منادی از قلعه دمشق صدا می زند: وای بر مردم روی زمین از شری که نزدیک است امام محمد باقر علیه السلام می فرماید: (ویجئیکم الصوت من ناحیة دمشق بالفتح) صدا از ناحیه دمشق به گوشتان میرسد که فریاد پیروزی را به همراه دارد. ودر روایت عیاشی چنین آمده: (وتری منادیاً ینادی بدمشق) ندا کننده ای را می بینی که از دمشق ندا درمی دهد. نعمانی به سند خود از امام محمد باقر نقل می کند: (توقَّعوا الصوت یأتیکم بغتة من قبل دمشق فیه لکم فرج عظیم) در انتظار آن صدا باشید که ناگهانی از دمشق به شما رسد. در آن گشایشی بزرگ برای شما می باشد.
11- خروج مروانی، عوف سلمی وشعیب بن صالح:
در کتاب غیبت نعمانی از امام رضا علیه السلام روایت شده است: (قبل هذا الأمر السفیانی والیمانی والمروانی وشعیب بن صالح وکیف یقول هذا وهذا) قبل از وقوع این امر (قیام قائم آل محمد علیه السلام، خروج) سفیانی، یمانی، مروانی وشعیب بن صالح خواهد بود، واین واین چه می گویند. ونیز نعمانی به سند خود از امام محمد باقر علیه السلام نقل می کند: (إنَّ لولد العبّاس وللمروانی لوقعة بقرقیسا یشیب فیها الغلام الحزور یرفع الله عنهم النصر ویوحی إلی طیر السماء وسباع الأرض: اشبعی من لحوم الجبّارین ثمّ یخرج السفیانی) برای فرزندان عباس ومروان واقعه ای در قرقیسا رخ خواهد داد که در آن پسر بچه های قوی هیکل نیز پیر می شوند. خداوند یاری خود را از ایشان برمیدارد وبه پرندگان آسمان ودرندگان زمین وحی میکند: خود را از گوشتهای ظالمان سیر سازید. سپس سفیانی خروج می کند. مؤلف گوید: ظاهر برخی از احادیث وارده درباره سفیانی آن است که واقعه قرقیسا در مورد سپاهیان اوست، اما تعدد جایز است (که دیگرانی را هم شامل شود) والله اعلم.
شیخ طوسی در کتاب غیبت به سند خود از علی بن حسین علیه السلام نقل می کند: (یکون قبل خروج المهدی خروج یقال له: عوف السلمی بأرض الجزیرة ویکون مأواه تکریت وقتله بمسجد دمشق ثمّ یکون خروج شعیب بن صالح من سمرقند ثمّ یخرج السفیانی الملعون من الوادی الیابس) قبل از قیام مهدی علیه السلام مردی در سرزمین جزیره خروج خواهد کرد به نام عوف سلمی. قرارگاه او در تکریت است وقتلش در مسجد دمشق. سپس خروج شعیب بن صالح در سمرقند خواهد بود. بعد از او، خروج سفیانی ملعون از بیابان یابس (خشک) می باشد. ودر این کتاب طی خبری از عمار یاسر نقل شده: سپس مهدی قیام می کند، امیر لشگر او مردی به نام شعیب بن صالح است.
12- خروج حسنی وقتلش:
در علامات نخست از امام صادق علیه السلام روایت نمودیم: (إذا اختلف ولد العبّاس وخلعت العرب أعنتها ورفع کلّ ذی صیصیة صیصیته وظهر السفیانی وأقبل الیمانی وتحرَّک الحسنی خرج صاحب هذا الأمر) هنگامی که فرزندان عباس اختلاف کنند وعرب عنان خود را بگسلد وهر صاحب وسیله دفاعی ای از وسیله اش استفاده کند وسفیانی ظاهر شود ویمانی روی آورد وحسنی حرکت کند، آن وقت صاحب این امر خروج خواهد کرد. در روایتی آمده است: (إنَّ المهدی علیه السلام حینما یرید الخروج یطَّلع علی ذلک بعض موالیه فیأتی الحسنی فیخبره الخبر فیبتدره الحسنی إلی الخروج فیثبت علیه أهل مکّة فیقتلونه ویبعثون برأسه إلی الشامی (أی السفیانی) فیظهر عند ذلک صاحب هذا الأمر) چون مهدی علیه السلام عزم بر قیام نماید، یکی از دوستان (یا خادمان) او بر این امر آگاه شود وخبر به حسنی برد. حسنی عاجلانه تصمیم بر خروج می گیرد. اما اهل مکه بر او هجوم برده واو را می کشند وسرش را نزد شامی (یعنی سفیانی) میفرستند. در آن هنگام است که صاحب الامر ظهور مینماید.
13- خروج مصری وظاهر شدن پرچمهائی از مصر به سوی شام:
شیخ مفید به سند خود از امام رضا علیه السلام روایت می کند: (کأنّی برایات من مصر مقبلات خضر مصبغات حتَّی تأتی الشامات فتهدی إلی ابن صاحب الوصیات) گوئی پرچمهای سبز رنگ را میبینم که از مصر به سوی شامات می آیند وبر فرزند برخوردار از وصیتها (حجه بن الحسن علیه السلام) هدیه می شوند.
امیر المؤمنین علیه السلام نیز در بیان علائم ظهور می فرماید: (وقام أمیر الأمراء بمصر) وامیر امیران در مصر قیام می کند. شیخ طوسی به اسناد خود از محمد بن مسلم روایت میکند: قبل از سفیانی، مصری ویمانی خروج میکنند.
14- کوبیده شدن پرچمهای قیس در مصر وپرچمهای کنده در خراسان:
شیخ مفید به سند خود روایت می کند که مردی از امام رضا علیه السلام راجع به فرج پرسید، امام فرمود: (ترید الإکثار أم أجمل لک). (بحثی) مفصل میخواهی یا به اختصار برایت بگویم؟ گفت: به اختصار بفرمائید. (إذا رکزت رایات قیس بمصر ورایات کندة بخراسان) هرگاه پرچمهای قیس در مصر وپرچمهای کنده در خراسان کوبیده شوند. نعمانی نیز به سند خود از امام جعفر صادق علیه السلام نقل می کند: (قبل قیام القائم تحرک حرب قیس) قبل از قیام قائم علیه السلام جنگ قبیله قیس خواهد بود.
15- نزول ترکها در جزیره ورومیان در رمله:
در تعدادی از روایات مستند جابر جعفی از امام محمد باقر علیه السلام روایت می کند که امام به وی فرمود: (الزم الأرض ولا تحرّک یداً ولا رجلاً حتَّی تری علامات أذکرها لک إن ادرکتها وما أراک ذلکم ولکن حدّث به من بعدی عنّی) بر زمین استوار باش ودست وپائی حرکت مده تا علاماتی را که می گویم - اگر بتوانی - به چشم مشاهده کنی، هر چند که تورا نمی بینم که آنها را ملاحظه نمائی. اما آنها را از قول من برای (شیعیان) بعد از من نقل نما. سپس تعدادی از علامات را بیان میدارد تا آنجا که میفرماید: (ونزول الترک الجزیره ونزول الروم الرمله..) وفرمود آمدن ترکها در جزیره وفرود آمدن رومیان در رمله. ودر روایت دیگر.. وتنزل الروم فلسطین ورومیان در فلسطین فرود می آیند. ودر روایت دیگر: (وستقبل إخوان الترک حتَّی ینزلوا الجزیرة وستقبل إخوان مارقة الروم حتَّی ینزلوا الرملة) برادران ترک روی آور می شوند تا اینکه به جزیره می رسند وبرادران رومیان خروج کننده می آیند در رمله فرود می آیند.
ودر روایت دیگر: (ومارقة تمرق من ناحیة الترک حتَّی تنزل الجزیرة وستقبل مارقة الروم حتَّی ینزلوا الرملة) فردی از بلاد ترک نشین خروج میکند تا اینکه به جزیره میرسد. گروهی از رومیان نیز که خروج کرده اند، پیش میآیند تا در رمله فرود می آیند. ظاهرا مقصود از جزیره، جزیره العرب می باشد. ومنظور از رمله نیز شهری است در فلسطین. ودر روایتی چنین آمده: (إذا خالف الترک الروم..) چون ترکها با رومیان به مخالفت پردازند. ویا: ویتخالف الترک والروم: ترک وروم به ستیز با یکدیگر میپردازند. که ظاهرا مقصود همان نزول ترکها در جزیره ورومیان در رمله است. در حدیثی هم آمده: (فإذا استأثرت علیکم الروم والترک وجهّزت الجیوش) هنگامی که رومیان وترکها بر شما چیره شوند ولشکرها (علیه شما) تجهیز شوند. امیر المؤمنین علیه السلام در روایتی فرموده اند: (وظهرت رایات الترک متفرّقات فی الأقطار والجنبات وکانوا بین هن وهنات) وپرچمهای ترکها آشکار می شود که گوشه وکنار عالم پراکنده باشند، آشکار شد در حالی که میان گریه وناله ها وگریه ها خواهد بود.
16- محاصره کوفه که شاید توسط سفیانی باشد.
17- پاره شدن مشکها در محله های کوفه یعنی مشکهای آب.
واین امر ظاهرا به غلبه یکی از دو طرف جنگ بر دیگری حاصل می شود.
18- تعطیل شدن مساجد به مدت چهل روز که ظاهرا در کوفه است.
19- کشف هیکل که مقصود از آن واضح نیست.
20 - برافراشته شدن پرچمهائی گرد مسجد اعظم کوفه.
21 - کشته شدن نفس زکیه در پست کوفه در هفتاد در روایت شیخ مفید که گذشت، آمده بود: در جمع هفتاد نفر از صلحا.
22- کشته شدن فجیع اشفع به خاطر بیعت وپیمان با بتها.
مراد از اشفع معلوم نیست. اما بیعت ممکن است.
23- اسارت هفتاد هزار دختر باکره در کوفه.
روایت شده که کوفه چنان گسترش می یابد که به کربلا منتقل می گردد، وبر این امر استبعادی نیست.
24- خروج صد هزار تن از کوفه به سوی سفیانی.
25 - پدیداری پرچمهائی از دو ناحیه شرق زمین به رهبری مردی از آن محمد.
26 - خروج مردی از نصارای نجران وحرکتش به سوی امام.
27 - ندائی از جانب مشرق.
ندائی از جانب مشرق که می گوید: ای اهل هدایت جمع شوید. ندای دیگر از جانب غرب که می گوید: ای اهل باطل گردائید.
28- تغییر رنگ خورشید.
29 - برانگیخته شدن اصحاب کهف و..
برانگیخته شدن اصحاب کهف وروی آوردنشان به سوی قائم علیه السلام.
علامات شانزدهم تا بیست ونهم ودیگر علاماتی که ذکر نشد، منقول از کتاب سرور اهل ایمان می باشد. در این کتاب از امیر المؤمنین صلوات الله علیه روایت شده که فرمود: (ولذلک آیات وعلامات: (أوّلهن) حصار الکوفة بالرصد والخندق، وتخریق الزوایا فی سکک الکوفة، وتعطیل المساجد أربعین لیلة، وکشف الهیکل، وخفق رایات حول المسجد الأکبر تهتزّ، القاتل والمقتول فی النار، وقتل سریع وموت ذریع، وقتل النفس الزکیة، بظهر الکوفة فی سبعین والمذبوح بین الرکن والمقام (إشاره إلی النفس الزکیة أو إلی الحسنی) وقتل الأشفع صبراً فی بیعة الأصنام، وخروج السفیانی برایة حمراء، أمیرها رجل من بنی کلب، واثنا عشر ألف عنان من خیل السفیانی تتوجَّه إلی مکّة والمدینة أمیرها رجل من بنی أمیة، یقال له: خزیمة، أطمس العین الشمال، علی عینه ظفرة غلیظة، یمثل بالرجال، لا ترد له رایة، حتَّی ینزل المدینة فی دار یقال لها: دار أبی الحسن الأموی ویبعث خیلاً فی طلب رجل من آل محمّد إلی مکّة أمیرها رجل من غطفان و... (إلی أن قال): ویبعث مائة وثلاثین ألفاً إلی الکوفه وینزلون الروحاء والفاروق، فیسیر منها ستّون ألفاً حتَّی ینزلوا الکوفة موضع قبر هود علیه السلام بالنخیلة، فیهجمون علیهم یوم الزینة، وأمیر الناس جبّار عنید یقال له: الکاهن الساحر، فیخرج من مدینة الزوراء إلیهم أمیر فی خمسه آلاف من الکهنة ویقتل علی جسرها (أی الکوفة) سبعین ألفاً، حتَّی تحتمی الناس من الفرات ثلاثة أیام من الدماء ونتن الأجساد، ویسبی من الکوفة سبعون ألف بکر لا یکفّ عنها کفّ ولا قناع حتَّی یوضعن فی المحامل ویذهب بهنَّ إلی الثویة وهی الغری. ثمّ یخرج من الکوفة مائة ألف ما بین مشرک ومنافق حتَّی یقدموا دمشق لا یصدّهم عنها صاد، وهی إرم ذات العماد. وتقبل رایات من شرقی الأرض غیر معلمة، لیست بقطن ولا کتان ولا حریر، مختوم فی رأس القنا بخاتم السید الأکبر یسوقها رجل من آل محمّد، تظهر بالمشرق وتوجد ریحها بالمغرب کالمسک فی ذلک إذا أقبلت خیل الیمانی الأذفر یسیر الرعب أمامها شهراً حتَّی ینزلوا الکوفة طالبین بدماء آبائهم.
فبینما هم علی ذلک إذ أقبلت خیل الیمانی والخراسانی یستبقان کأنَّهما فرسا رهان، شعث عبر جرد، ویخرج رجل من أهل نجران یستجیب للإمام، فیکون أوّل النصاری إجابه، فیهدم بیعته ویدقّ صلیبه، فیخرج بالموالی وضعفاء الناس فیسیرون إلی النخیلة بأعلام هدی. فیکون مجمع الناس جمیعاً فی الأرض کلّها بالفاروق. فیقتل یومئذٍ ما بین المشرق والمغرب ثلاثة آلاف ألف وینادی منادٍ فی شهر رمضان من ناحیة المشرق عند الفجر: یا أهل الهدی اجتمعوا، وینادی منادٍ من قبل المغرب بعد ما یغیب الشفق: یا أهل الباطل اجتمعوا ومن الغد عند الظهر تتلوَّن الشمس تصفر فتصیر سوداء مظلمة. ویوم الثالث یفرق الله بین الحقّ والباطل. وتخرج دابة الأرض. وتقبل الروم عند ساحل البحر عند کهف الفتیة، فیبعث الله الفتیة من کهفهم مع کلبهم معهم رجل یقال له: ملیخا وآخر حملاها، وهما الشاهدان المسلمان للقائم علیه السلام). برای آن، نشانه ها وعلاماتی می باشد.
(اولین آنها عبارت است از:) محاصره کوفه توسط دیده بان وکندن خندق، پاره شدن مشکها در محله های کوفه، تعطیل شدن مساجد به مدت چهل روز کشف هیکل، برافراشته شدن پرچمهائی گرد مسجد اعظم، که قاتل ومقتول در آتشند، کشتاری سریع، مرگهائی ناگهانی، قتل نفس زکیه در پشت کوفه در میان هفتاد (نفر)، سر بریدن فردی بین رکن ومقام (اشاره به نفس زکیه یا حسنی است) کشتن فجیع اشفع در بیعت بابتها، خروج سفیانی با پرچمی سرخ که فرمانده سپاهش مردی از بنی کلب است، عزیمت دوازده هزار نیروی سواره لشکر سفیانی بسوی مکه ومدینه به رهبری فردی از بنی امیه به نام خزیمه که چشم چپش نابیناست وبر چشمش پرده سپیدی کشیده شده. او مردان را مثله می کند وپیروزمندانه به پیش می تازد تا اینکه وارد مدینه می شود. در آنجا خانه ای متعلق به ابو الحسن اموی می رود وگروهی سواره را در جستجوی مردی از آل محمد علیهم السلام به مکه می فرستد. امیر مکه مردی از قبیله غطفان است - تا آنجا که می فرماید: - سفیانی صد وسی هزار تن از سپاهیان خود را به کوفه می فرستد. آنان در روحاء وفاروق فرود می آیند. شصت هزار نفر از آنان حرکت کرده تا اینکه به نخیله، آرامگاه هود می رسند. در آنجا، در روز زینت (وجشن) بر آنان هجوم می برند. امیر مردم، ظالمی است ستمکار که به او کاهن ساحر گفته می شود واز شهر زوراء با پنج هزار تن از کاهنان به مقابله ایشان می آید. بر پل آنجا (یعنی کوفه) هفتاد هزار نفر کشته می شوند به گونه ای که مردم به مدت سه روز از آب فرات، به علت خون وگندیدگی اجساد، دوری می جویند. هفتاد هزار دختر باکره اسیر می شوند وهیچ فردی توان دفاع با دست یا اسلحه از آنان را نمی یابد. تا آنجا که دختران را در محمل می گذارند وبه ثویه که همان غری است، می برند. بعد از آن صد هزار تن از کوفیان که یا مشرکند یا منافق، حرکت کرده وبدون هیچ عامل بازدارنده ای به دمشق که بهشتی دارای ستونها است، می رسند. پرچمهائی از دو ناحیه مشرق زمین آشکار می شوند، پرچمهائی بی علامت که از پنبه وکتان وحریر نبوده ونیزه هائی هستند که بر بالای آنها مهر السید الاکبر خورده است.
اینان را مردی از آل محمد رهبری می نماید که در مشرق ظاهر شده وبویش بسان مشک خوشبو از مغرب به مشام می رسد. در مقابلش رعب به مسافت یک ماه راه می پیماید. اینان از شرق حرکت می کنند وبرای مطالبه خون پدران خود، خویش را به کوفه می رسانند. در این هنگام ناگاه سپاه یمانی وسفیانی به سان دو اسب مسابقه با شتاب به آنجا وارد می شوند، در حالی که ژولیده وخاک آلود هستند. مردی از اهل نجران خروج کرده وبه امام می پیوندند. او اولین فرد از نصار است که ندای امام را لبیک گفته وبیعت خویش را می گسلد وصلیبش را می شکند. او که پرچم هدایت بر دوش دارد، با بردگان ومردمانی ناتوان به سوی نخیله حرکت می کند. به این ترتیب مجمع تمام مردم زمین در فاروق خواهد بود. (جنگی عظیم در می گیرد) وبین شرق وغرب سه میلیون نفر کشته می شوند. ندا کننده ای در ماه رمضان از سمت مشرق در طلیعه فجر نداد می دهد: ای اهل هدایت جمع شوید: ندا کننده ای از مغرب بعد از شفق صدا می زند ای اهل باطل گرد هم آئید. فردا ظهر سیمای خورشید تغییر یافته واز زردی به سیاه ظلمانی می گراید. روز سوم خداوند حق وباطل را از هم جدا می سازد. جنبده زمین پدیدار می شود. رومیان از ساحل دریای جنب غار اصحاب کهف ظاهر می گردند وخداوند جوانان اصحاب کهف را همراه با سگشان از غار بر می انگیزاند. با ایشان مردی است به نام ملیخا ودیگری به نام حملاها که این دو شاهد اسلام آورنده به قائم علیه السلام می باشند.
30- پدیداری آتشی در کوفه.
نعمانی به سند خود از امام جعفر صادق علیه السلام روایت می کند که در مورد این سخن خداوند متعال که: (سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ)، فرمود: (تأویلها فیما یأتی عذاب یقع فی الثویة یعنی ناراً حتَّی ینتهی إلی الکناسة کناسة بنی أسد حتَّی تمرّ بثقیف لا تدع وتراً لآل محمّد إلاَّ أحرقته وذلک قبل خروج القائم علیه السلام) تاویل آن در آینده محقق خواهد شد. عذابی، یعنی آتشی، در ثویه واقع شود که به کناسه، یعنی کناسه بنی اسد، رسد واز آنجا در ثقیف گسترش یابد. هیچ ستون خانه ای را برای آل محمد وانمی گذارد مگر اینکه آن را می سوزاند. واین قبل از قیام قائم علیه السلام است. ثویه محلی نزدیک کوفه وکناسه محله ای در کوفه است.
31- پدیداری آتشی در مشرق:
نعمانی به سند خود روایت کرده که امام محمد باقر علیه السلام فرمود: (إذا رأیتم ناراً من المشرق شبه الهردی العظیم تطلع ثلاثة أیام أو سبعة فتوقَّعوا فرج آل محمّد صلوات الله علیهم) هنگامی که آتش عظیم از سمت مشرق دیدید که همانند لباس سرخ فام بود، وسه یا هفت روز زبانه می کشید، چشم انتظار فرج آل محمد علیهم السلام باشید. ودر همین کتاب در روایتی دیگر از حضرتش آمده است: (إذا رأیتم علامة فی السماء ناراً عظیمة من قبل المشرق تطلع لیالی فعندها فرج الناس وهی قدام القائم بقلیل) هنگامی که علامتی در آسمان مشاهده نمودید، وآن آتشی است عظیم در جهت مشرق که چند شب فروزان بود، منتظر گشایش امور مردم باشید، وآن اندکی قبل از قائم علیه السلام است.
32- آتش وسرخی در آسمان.
شیخ مفید به سند خود از امام جعفر صادق نقل می کند که فرمود: (یزجر الناس قبل قیام القائم عن معاصیهم بنار تظهر فی السماء وحمرة تجلّل السماء) قبل از قیام قائم علیه السلام، مردم وبواسطه آتشی که در آسمان آشکار می شود وسرخی ای که در پهنه آسمان جلوه گر می گردد از گناه باز داشته می شوند.
33- شکاف دیواره فرات:
شیخ مفید به سند خود از امام جعفر صادق علیه السلام روایت نموده که فرمود: (سنة الفتح ینبثق الفرات حتَّی یدخل فی أزقّة الکوفة) سال پیروزی، دیواره فرات شکافته می شود به حدی که آب وارد کوچه های کوفه می شود.
34- کشتاری عظیم بین حیره وکوفه:
شیخ مفید به سند خود از جابر نقل می کند که گفت: از حضرت ابو جعفر علیه السلام پرسیدم: این امر چه هنگام خواهد بود؟ فرمود: (أنّی یکون ذلک یا جابر ولما یکثر القتل بین الحیرة والکوفة) چگونه آن واقع شود، ای جابر، وحال آنکه بین حیره وکوفه کشتاری عظیم بوقوع نپیوسته است. نعمانی نیز از امام محمد باقر روایت می کند: (لا یظهر القائم... (إلی أن قال): ویکون قتل بین الکوفة والحیرة، قتلاهم علی سواء) قائم علیه السلام ظاهر نمی شود (تا آنجا که فرمود:) تا اینکه کشتاری بین کوفه وحیره اتفاق افتد که کشتگانشان مساوی باشند. علامه مجلسی در بحار الانوار در توضیح خبر می گوید: علی سواء، یعنی: در وسط راه اما مولف اظهار می دارد که ظاهرا مقصود از آن، تساوی کشتگان طرفین نبرد می باشد.
35- کشته شدن مردی ازغلامان، بین حیره وکوفه:
نعمانی به سند خود از امام محمد باقر نقل می کند که فرمود: (ثمّ یخرج رجل من موالی أهل الکوفة فی ضعفاء فیقتله أمیر جیش السفیانی بین الحیرة والکوفة) سپس مردی از غلامان اهل کوفه با یارانی ناتوان (بی ساز وبرگ) خروج می کند. اما فرمانده سپاه سفیانی او را بین حیره وکوفه بقتل می رساند.
36- ویرانی دیوار مسجد کوفه:
نعمانی به اسناد خود گوید که امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: (إذا هدم حائط مسجد الکوفة من مؤخره ممَّا یلی دار ابن مسعود فعند ذلک زال ملک بنی فلان. أمَا إنَّ هادمه لا یبنیه) چون دیوار مسجد کوفه از انتهای آن تا خانه ابن مسعود ویران شود، در آن هنگام خلافت بنی فلان زوال می یابد. هان آگاه باشید که ویران کننده آن، آن را بنیاد نمی نهد.
شیخ مفید به اسناد خود گوید که امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: (إذا هدم حائط مسجد الکوفة ممَّا یلی دار عبد الله بن مسعود فعند ذلک زال ملک القوم وعند زواله خروج القائم علیه السلام) چون دیوار مسجد کوفه در قسمت خانه عبد الله بن مسعود ویران شود، در آن هنگام حکومت قوم به فرجام می رسد وقائم علیه السلام ظهور می نماید. قوم وبنی فلان، اشاره به بنی عباس می باشد. در علامت اول گذشت که زوال حکومتشان از علامات ظهور است. پیرامون این سخن امام که در آن هنگام ظهور قائم است، نیز توضیح ما گذشت.
37- فرو رفتن زمینی در بغداد و...
فرو رفتن زمینی در بغداد، وفرو رفتن زمین وکشتاری در بصره، وویرانی ونابودی وترس درعراق. شیخ مفید به سند خود از امام جعفر صادق علیه السلام روایت می کند که از جمله علائم ظهور فرمود: (... وخسف ببغداد، وخسف ببلد البصرة، ودماء تسفک بها وخراب دورها وفناء یقع فی أهلها وشمول أهل العراق خوف لا یکون لهم معه قرار) ... خسفی در بغداد وخسف وخون ریزی ای در شهر بصره، وویرانی خانه های آن ونابودی مردم آنجا، وگسترش ترس وبیم در میان اهل عراق که قرار وآرامشی برایشان باقی نمی ماند.
38- ویرانی بصره:
این، از امیر المؤمنین صلوات الله علیه روایت گشته که در علامات سابق گذشت.
39- ویرانی ری:
نعمانی از کعب الاحبار نقل می کند: وویرانی زوراء که ری می باشد، وفرو رفتن مزوره که بغداد می باشد، به کام زمین.
40- پدیداری پرچمهای سیاه از خراسان:
شیخ طوسی در کتاب غیبت به اسناد خود از امام محمد باقر علیه السلام روایت نموده است: (تنزل رایات السود التی تخرج من خراسان إلی الکوفة، فإذا ظهر المهدی علیه السلام بعث إلیه بالبیعة) پرچمهای سیاه که از خراسان فرا رسیده اند، به کوفه وارد می شوند. چون مهدی علیه السلام ظهور نمود، برای بستن پیمان یاری نزد او می شتابند. نعمانی نیز به سند خود از امام محمد باقر علیه السلام این حدیث را نقل کرده است که حضرت امیر فرمود: (انتظروا الفرج من ثلاث (وعدَّ منها): الرایات السود من خراسان) با مشاهده سه علامت، چشم به راه فرج باشید.. پرچمهای سیاه از خراسان. همچنین نعمانی مسندا از معروف بن خربوذ نقل میکند که گفت: ما هیچ گاه نزد امام محمد باقر علیه السلام نمی رفتیم مگر آنکه می فرمود: خراسان، خراسان، سجستان. گوئی ما را به این بشارت می داد.
41- خروج قومی از مشرق:
در کتاب غیبت نعمانی مسندا از امام محمد باقر علیه السلام روایت شده: (کأنّی بقوم قد خرجوا بالمشرق یطلبون الحقّ فلا یعطونه ثمّ یطلبونه فلا یعطونه فإذا رأوا ذلک وضعوا سیوفهم علی عواتقهم فیعطون ما سألوا فلا یقبلونه حتَّی یقوموا ولا یدفعونها إلاَّ إلی صاحبکم قتلاهم شهداء أمَا إنّی لو أدرکت ذلک لاستبقیت نفسی لصاحب هذا الأمر) گوئی قومی را می بینم که در مشرق قیام کرده وخواهان حق می باشند، اما به ایشان داده نمی شود.
مجددا برای گرفتن حق بپا می خیزند، لیکن باز از ایشان دریغ می شود. چون چنین می بینند، شمشیرهایشان را بر دوش گذاشته وبرای قیام آماده می گردند. آنچه خواسته اند به ایشان داده می شود، اما آن را نمی پذیرند، تا اینکه قیام می کنند وآن را به کسی نمی سپارند مگر به صاحب شما. کشته های آنها شهید می باشند. آگاه باشید که اگر من در آن هنگام بسر برم، جانم را برای صاحب الامر علیه السلام نگاه می داشتم.
42- پدیداری دوازده پرچم همانند:
امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: (لترفعنَّ اثنتا عشرة رایة مشتبهة ولا یدری أی من أی) همانا داوازده پرچم همانند (یعنی هنگام خروج قائم علیه السلام) بر پا می شوند که از یک دیگر تشخیص داده نمی شوند. راوی گریست وگفت: پس ما چه کنیم؟ امام به شعاع آفتاب که به داخل اتاق تابیده بود، نگاه نمود وفرمود: (والله لأمرنا أبین من هذه الشمس) به خدا قسم که امر ما از این آفتاب واضح تر است.
43- قیام قیامگری از اهل بیت در گیلان:
نعمانی به اسناد خود از امیر المؤمنین صلوات الله علیه روایتی نقل می کند که حضرتش در ضمن آن فرموده است: (... وقام قائم منّا بجیلان وأجابته الأبر والدیلم) .. وقیامگری از ما لوای قیام افرازد وطوائف ابر ودیلم او را یاری نمایند.
44- وقوع واقعه ای بین مسجدالحرام ومسجد النبی و...
وقوع واقعه ای بین مسجد الحرام ومسجد النبی وکشته شدن پانزده تن از سران عرب. شیخ مفید به اسناد خود از امام رضا علیه السلام روایت می کند: (إنَّ من علامات الفرج حدثاً یکون بین المسجدین ویقتل فلان من ولد فلان خمسه عشر کبشاً من العرب) از علامات فرج، واقعه ای است که بین دو مسجد اتفاق می افتد وفلانی از فرزندان فلان، پانزده تن از سران عرب را به قتل می رساند. مراد از دو مسجد، مسجد الحرام در مکه ومسجد النبی در مدینه می باشد.
چنانچه امام جعفر صادق علیه السلام فرموده اند: (إنَّ قدام هذا الأمر علامات: حدث یکون بین الحرمین) در مقدمه این امر علاماتی رخ می دهد، واقعه ای که بین دو حرم اتفاق می افتد. پرسیده شد که واقعه چیست؟ فرمود: (عصبة تکون ویقتل فلان من آل فلان خمسه عشر رجلاً) گروهی که متشکل خواهند بود وفلانی از فرزندان فلانی پانزده، تن را می کشد. که مقصود از فلان وفلان مرد، از فرزندان عباس است. زیرا در آن زمان به حسب تقیه، از بنی عباس تعبیر به بنی فلان می شده است. واین در بسیاری از روایات مشاهده می شود.
45- اختلاف شدید در دین:
شیخ طوسی در کتاب غیبت به سند خود از امام حسن بن علی علیهما السلام روایت می کند: (لا یکون هذا الأمر الذی تنظرون حتَّی یبرأ بعضکم من بعض ویلعن بعضکم بعضاً ویتفل بعضکم فی وجه بعض، حتَّی یشهد بعضکم بالکفر علی بعض) این امر که چشم براه آن هستید، تحقق نخواهد شد مگر بعد از آنکه برخی از شما، از برخی دیگر برائت جوئید، وگروهی از شما گروه دیگر را لعن نماید ودسته ای از شما بر چهره دسته دیگر آب دهان اندازد. وحتی کار به آنجا رسد که جمعی از شما علیه جمع دیگر شهاد به کفر دهند. راوی گوید که عرض کردم: پس در آن زمان خیر نیست؟ فرمود: (الخیر کلّه فی ذلک عند ذلک یقوم قائمنا فیرفع ذلک کلّه) تمامی خیر در آن زمان است. قائم ما بر پا می خیزد وهمه آنها رامی زداید.
علی بن ابراهیم در تفسیر خود از امام محمد باقر علیه السلام نقل نمود که در تفسیر آیه شریفه: (أَوْ یلْبِسَکمْ شِیعاً)، بعد از ذکر دجال وصیحه آسمانی وخسوف فرمود: (هو الاختلاف فی الدین وطعن بعضکم علی بعض) آن اختلاف در دین است وطعن برخی از شما بر بعضی دیگر.
46- فساد وتباهی:
در اکمال الدین بطور مسند از محمد بن مسلم روایت شده به امام محمد باقر علیه السلام عرضه داشت: ای رسول خدا، چه هنگام قائم شما قیام می کند؟ فرمود: (إذا تشبَّه الرجال بالنساء والنساء بالرجال، واکتفی الرجال بالرجال والنساء بالنساء، ورکب ذوات الفروج السروج، وقبلت شهادات الزور، وردَّت شهادات العدل، واستخفّ الناس بالدماء، وارتکاب الزنا وأکل الربا، واتقی الأشرار مخافة ألسنتهم... (إلی أن قال): وجاءت صیحة من السماء بأنَّ الحقّ فیه وفی شیعته فعند ذلک خروج قائمنا) آن هنگام که مردان به زنان وزنان به مردان شبیه شوند، ومردان به مردان اکتفا کنند وزنان به زنان، وزنان بر زین ها سوار گردند وشهادتهای دروغ پذیرفته شود وشهادتهای درست رد شود، ومردم برای خون دیگران ارزش قائل نباشند، وزنا وربا رواج یابد، ومردم از اشرار از ترس زبانشان کناره جویند. (تا آنجا که فرمود:) صیحه آسمانی بگوش رسد که حق با او وشیعیانش است.
در آن هنگام قائم ما ظهور می نماید. در همین کتاب از امیر المؤمنین صلوات الله علیه نقل شده است: (إنَّ علامة خروج الدجّال إذا أمات الناس الصلاة، وأضاعوا الأمانة، واستحلّوا الکذب، وأکلوا الربا، وأخذوا الرشا، وشیدوا البنیان، وباعوا الدین بالدنیا، واستعملوا السفهاء، وشاوروا النساء، وقطعوا الأرحام، واتَّبعوا الأهواء، واستخفّوا بالدماء، وکان الحلم ضعفاً، والظلم فخراً، وکانت الأمراء فجرة، والوزراء ظلمة، والعرفاء خونة، والقرّاء فسقة، وظهرت شهادات الزور، واستعلن الفجور وقول البهتان والإثم والطغیان وحلیت المصاحف، وزخرفت السماجد، وطولت المنار، واُکرم الأشرار، وازدحمت الصفوف، واختلفت الأهواء، ونقضت العقود، واقترب الموعود، وشارک النساء أزواجهن فی التجارة حرصاً علی الدنیا، وعلت أصوات الفسّاق واستمع منهم، وکان زعیم القوم أرذلهم، واتّقی الفاجر مخافة شرّه، وصدق الکاذب، واؤتمن الخائن واتّخذت القیان والمعازف، ولعن آخر هذه الأمّة أوّلها، ورکب ذوات الفروج السروج، وتشبهنَّ النساء بالرجال، والرجال بالنساء وشهد الشاهد من غیر أن یستشهد، وشهد الآخر قضاء الذمام بغیر حقّ وتفقّه لغیر الدین وآثروا عمل الدنیا علی الآخرة ولبسوا جلود الضأن علی قلوب الذئاب وقلوبهم أنتن من الجیف وأمرّ من الصبر فعند ذلک الوحا الوحا، العجل العجل. خیر المساکن یومئذٍ بیت المقدس، لیأتینَّ علی الناس زمان یتمنّی أحدهم أنَّه من سکّانه) علامات خروج دجال از این قرار است: به هنگامی که مردم نماز را بمیرانند، وامانت را ضایع می نمایند، ودروغ را حلال شمردند، واز ربا خورند ورشوه گرفتند، وخانه ها را محکم ساختند، ودین را به دنیا فروختند، وسفیهان را بکار گرفتند، وبا زنها به مشورت پرداختند، وقطع رحم کردند، وپیرو هوای نفس گشتند، خون دیگران را ناچیز شمردند، وبردباری مایه ناتوانی شد وظلم وستم را مایه مباهات دانستند، وامیران بر خلق فاجر، ووزراء ظالم، وعرفا خائن وقراء فاسق شدند، وشهادت دروغ آشکار گشت، وفسق وفجور وبهتان وگناه وسرکشی وعصیان علنی شد، وقرآنها را آراستند، ومساجد را تزئین نمودند، ومناره ها را بلند ساختند، وپلیدان را گرامی داشتند، وصفوف فشرده شد، وهر کس عزم وهوائی داشت، وعهدها وعقدها شکسته شد، وامر موعود نزدیک گشت، وزنان به لحاظ حرص بر دنیا شریک شوهران خود در کسب وکار شدند، وصدای فساق بلند گشت ونغمه آنان بگوش رسید، وزمامدار مردم پست ترین آنها باشد، واز فاجر از ترس شرارت او بترسند، ودروغگو را تصدیق وخائن را امین نمایند، وآلات ترانه وآهنگ را رواج دهند، وآخرین این امت اولین آن را لعنت کند.
وزنها بر زین ها سوار شوند، ومردان به زنان وزنان به مردان شباهت یابند، وشاهد بدون علم وآگاهی شهادت دهد، وشاهد دیگری برای رعایت عهد وپیمانی شهادت دروغ دهد، واحکام دین را برای غیر دین خدا آموزند، وعمل دنیا را بر آخرت برگزینند وبر دلهای گرگ صفت خود لباس میش بپوشانند. وقلبهای ایشان بد بو تر از مردار وتلخ تر از صبر باشد، در این هنگام بشتابید، بشتابید، تعجیل کنید، تعجیل کنید، بدانید که بهترین مسکن ها در آن روز بیت المقدس است.
زمانی بر مردم فرا می رسد که آرزو می کنند از ساکنان آن باشند. شیخ کلینی در روضه کافی به سند خود از امام جعفر صادق علیه السلام روایت می کند: (ألا تعلم أنَّ من انتظر أمرنا وصبر علی ما یری من الأذی والخوف هو غداً فی زمرتنا فإذا رأیت الحقّ قد مات وذهب أهله، ورأیت الجور قد شمل البلاد، ورأیت القرآن قد خلق وأحدث فیه ما لیس فیه، ووجه علی الأهواء، ورأیت الدین قد انکفأ کما ینکفئ الإناء، ورأیت أهل الباطل قد استعلوا علی أهل الحقّ، والشرّ ظاهراً لا ینهی عنه، ویعذر أصحابه، ورأیت الفسق قد ظهر، واکتفی الرجال بالرجال والنساء بالنساء، ورأیت المؤمن صامتاً لا یقبل قوله، ورأیت الفاسق یکذب ولا یرد علیه کذبه وفریته، ورأیت الصغیر یستحقر الکبیر، ورأیت الأرحام قد تقطَّعت، ورأیت من یمتدح بالفسق یضحک منه ولا یرد علیه قوله، ورأیت الغلام یعطی ما تعطی المرأة، ورأیت النساء یتزوجنَّ النساء، ورأیت الثناء قد کثر، ورأیت الرجل ینفق المال فی غیر طاعة الله فلا ینهی ولا یؤخذ علی یدیه، ورأیت الناظر یتعوَّذ بالله ممَّا یری المؤمن فیه من الاجتهاد، ورأیت الجار یؤذی جاره ولیس له مانع ورأیت الکافر فرحاً لما یری فی المؤمن، مرحاً لما یری فی الأرض من الفساد، ورأیت الخمور تشرب علانیة ویجتمع علیها من لا یخاف الله عزَّ وجلَّ، ورأیت الأمر بالمعروف ذلیلاً ورأیت الفاسق فیما لا یحبّ الله قویاً محموداً، ورأیت أصحاب الآیات (الآثار خ ل) یحقّرون ویحتقّر من یحبّهم ورأیت سبیل الخیر منقطعاً وسبیل الشرّ مسلوکاً ورأیت بیت الله قد عطل ویؤمر بترکه ورأیت الرجل یقول ما لا یفعله ورأیت الرجال یتسمّنون للرجال والنساء للنساء ورأیت الرجل معیشته من دبره ومعیشة المرأة من فرجها ورأیت النساء یتَّخذن المجالس کما یتَّخذها الرجال، ورأیت التأنیث فی ولد العبّاس قد ظهر، وأظهروا الخضاب وامتشطوا کما تمتشط المرأة لزوجها، واعطوا الرجال الأموال علی فروجهم وتنوفس فی الرجل وتغایر علیه الرجال وکان صاحب المال أعزّ من المؤمن، والربا ظاهراً لا یعیر به، والزنا یمتدح به النساء ورأیت المرأة تصافع زوجها علی نکاح الرجال ورأیت أکثر الناس وخیر بیت من یساعد النساء علی فسقهن، ورأیت المؤمن محزوناً محتقراً ذلیلاً، ورأیت البدع والزنا قد ظهر، ورأیت الناس یعتدون بشاهد الزور ورأیت الحرام یحلّل والحلال یحرّم، ورأیت الدین بالرأی وعطل الکتاب وأحکامه، ورأیت اللیل لا یستخفی به من الجرأة علی الله ورأیت المؤمن لا یستطیع أن ینکر إلاَّ بقلبه، ورأیت العظیم من المال ینفق فی سخط الله عزَّ وجلَّ، ورأیت الولاة یقرّبون أهل الکفر ویباعدون أهل الخیر ورأیت الولاة یرتشون فی الحکم، ورأیت الولایة قباله لمن زاد ورأیت المرأة تقهر زوجها وتعمل ما لا یشتهی وتنفق علی زوجها ورأیت القمار قد ظهر ورأیت الشراب یباع ظاهراً لیس علیه مانع ورأیت النساء یبذلن أنفسهن لأهل الکفر الملاهی قد ظهرت یمرّ بها لا یمنعها أحد أحداً ولا یجترئ أحد علی منعها ورأیت الشریف یستذلّه الذی یخاف سلطانه ورأیت أقرب الناس من الولاة من یمتدح بشتمنا أهل البیت، ورأیت من یحبّنا یزور ولا تقبل شهادته ورأیت الزور من القول یتنافس فیه ورأیت القرآن قد ثقل علی الناس استماعه وخفّ علی الناس استماع الباطل ورأیت الجار یکرم الجار خوفاً من لسانه ورأیت الحدود قد عطّلت وعمل فیها بالأهواء ورأیت المساجد قد زخرفت ورأیت أصدق الناس عند الناس المفتری الکذب ورأیت الشرّ قد ظهر والسعی بالنمیمه ورأیت البغی قد فشا ورأیت الغیبة تستملح ویبشر بها الناس بعضهم بعضاً ورأیت طلب الحجّ والجهاد لغیر الله ورأیت السلطان یذلّ للکافر المؤمن ورأیت الخراب قد ادیل من العمران ورأیت الرجل معیشته من بخس المکیال والمیزان ورأیت سفک الدماء یستخفّ بها ورأیت الرجل یطلب الرئاسة لعرض الدنیا ویشهر نفسه بخبث اللسان لیتّقی وتسند إلیه الأمور... ورأیت الصلاة قد استخفّ بها ورأیت الرجل عنده المال الکثیر لم یزکّه منذ ملکه ورأیت الهرج قد کثر ورأیت الرجل یمسی نشوان ویصبح سکران لا یهتم بما الناس فیه ورأیت البهائم تنکح ورأیت البهائم تفرس بعضها بعضاً ورأیت الرجل یخرج إلی مصلاه ویرجع ولیس علیه شیء من ثیابه ورأیت قلوب الناس قد قست وجمدت أعینهم وثقل الذکر علیهم ورأیت السحت قد ظهر یتنافس فیه ورأیت المصلّی إنَّما یصلّی لیراه الناس ورأیت الفقیه یتفقَّه لغیر الدین یطلب الدنیا والرئاسة، ورأیت الناس مع غلب، ورأیت طالب الحلال یذمّ ویعیر وطالب الحرام یمدح ویعظم، ورأیت الحرمین یعمل فیهما بما لا یحبّ الله لا یمنعهم مانع ولا یحول بینهم وبین العمل القبیح أحد، ورأیت المعارف ظاهرة فی الحرمین، ورأیت الرجل یتکلَّم بشیء من الحقّ ویأمر بالمعروف وینهی عن المنکر فیقوم إلیه من ینصحه فی نفسه فیقول: هذا عنک موضوع، والناس ینظر بعضهم إلی بعض ویقتدون بأهل الشرّ، ورأیت مسلک الخیر وطریقه خالیاً لا یسلکه أحد ورأیت المیت یمرُّ به فلا یفزع له أحد، ورأیت کلّ عام یحدث فیه من البدعة والشرّ أکثر ممَّا کان، ورأیت الخلق والمجالس لا یتابعون إلاَّ الأغنیاء، ورأیت المحتاج یعطی علی الضحک به ویرحم لغیر وجه الله، ورأیت الآیات فی السماء لا یفزع لها أحد، ورأیت الناس یتسافدون کما تتسافد البهائم، لا ینکر أحد منکراً تخوّفاً من الناس، ورأیت الرجل ینفق الکثیر فی غیر طاعة الله، ویمنع الیسیر فی طاعة الله، ورأیت العقوق قد ظهر واستخفّ بالوالدین وکانا من أسوأ الناس حالاً عند الولد ویفرح بأن یفتری علیهما، ورأیت النساء قد غلبن علی الملک وغلبن علی کلّ أمر لا یؤتی إلاَّ ما لهنَّ فیه هوی، ورأیت ابن الرجل یفتری علی أبیه ویعلو علی والدیه ویفرح بموتهما، ورأیت الرجل إذا مرَّ به یوم ولم یکسب فیه الذنب العظیم من فجور أو بخس مکیال أو میزان أو غشیان حرام أو شرب مسکر یری کئیباً حزیناً، یحسب أنَّ ذلک الیوم علیه وضیعة من عمره ورأیت السلطان یحتکر الطعام، ورأیت أموال ذوی القربی تقسم فی الزور ویتقامر بها ویشرب بها الخمور، ورأیت الخمر یتداوی بها ویوصف للمریض ویستشفی بها، ورأیت الناس قد استووا فی ترک الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر وترک التدین به، ورأیت ریاح المنافقین وأهل النفاق دائمة وریاح أهل الحقّ لا تحرک، ورأیت الأذان بالأجر والصلاة بالأجر، ورأیت المساجد محتشیة ممَّن لا یخاف الله، مجتمعون فیها للغیبة وأکل لحوم أهل الحقّ ویتواصفون فیها شراب المسکر، ورأیت السکران یصلّی بالناس فهو لا یعقل ولا یشان بالسکر، وإذا سکر اُکرم واتّقی وخیف وترک لا یعاقب ویعذر بسکره، ورأیت من أکل أموال الیتامی یحدث بصلاحه، ورأیت القضاة یقضون بخلاف ما أمر الله، ورأیت الولاة یأتمنون الخونة للطمع، ورأیت المیراث قد وضعته الولاة لأهل الفسوق والجرأة علی الله یأخذون منهم ویخلونهم وما یشتهون، ورأیت المنابر یومرّ علیها بالتقوی ولا یعمل القائل بما یأمر، ورأیت الصلاة قد استخفّ بأوقاتها، ورأیت الصدقة بالشفعة لا یراد بها وجه الله وتعطی لطلب الناس، ورأیت الناس همّهم بطونهم وفروجهم، لا یبالون بما أکلوا وبما نکحوا، ورأیت الدنیا مقبلة علیهم، وأعلام الحقّ، قد درست، فکن علی حذر واطلب من الله عزَّ وجلَّ النجاة...) الحدیث. آیا نمی دانی که هر کس انتظار امر ما ببرد وبر ایذاء وترس (از دشمن) صبر پیشه سازد، او فردا در زمره ما خواهد بود.
آن هنگام که دیدی حق مرد واز اهلش نشانی نبود، ودیدی ستم در شهرها گسترش یافت، وقرآن مندرس شد وچیزهائی به آن وارد کردند که در آن نیست وآن را مطابق هواهای نفسانی خویش توجیه کردند، ودیدی که دین وارونه شد همانگونه که ظرف واژگون می گردد، ودیدی که اهل باطل بر اهل حق استیلاء پیدا کردند، ودیدی که شر آشکار بوده وکسی از آن باز نمی دارد ویارانش معذورند، ودیدی که فسق وفجور ظاهر گشت ودیدی که مردان به مردان وزنان به زنان اکتفا می کنند، ودیدی که مومن ساکت است وسخنش را نمی پذیرند، ودیدی که فاسق دروغ گوید وافترا بندد ودروغ وتهمت او رد نشود، ودیدی که کوچکترها، بزرگترها را اهانت نمایند، ودیدی که قطع رحم کنند، ودیدی که هر کس را به کار بد بستایند خندان گردد وسخن گوینده را رد نکند، ودیدی که از پسر بچه ها همانگونه استفاده شود که از زن استفاده می شود، ودیدی که زنان با زنان ازدواج کنند، ودیدی که مدح وثنا بسیار شود، ودیدی که مال را در غیر طاعت خداوند صرف کنند، که از آن نهی ای نشود وکسی دشتشان را نگیرد، ودیدی که مردم از سعی وتلاش مومن به خدا پناه می برند، ودیدی که همسایه از آزار همسایه در امان نیست وکسی هم مانع آزار نمی شود، ودیدی که کافر از آنچه در مومن می بیند بسیار شاد وفرحناک می گردد واز شیوع فساد در زمین در پوست نمی گنجد، ودیدی که فاجران علنا در ملا عام شراب می نوشند وکسانی که از خدای عزَّ وجلَّ نمی ترسند برای میخوارگی گرد هم جمع می آیند، ودیدی که امر کننده به معروف ذلیل است، ودیدی که فاسق در اموری که خداوند دوست نداری قوی می باشد واز ستایش دیگران نیز برخوردار است، ودیدی که مردان صاحب آیات (یا آثار) ودوستدارانشان مورد تحقیر می باشند، دیدی که راه خیر بسته شده وراه شر پیموده می شود، ودیدی که خانه خدا تعطیل گشته وامر به ترک آن نمایند، ودیدی که مرد چیزی را گوید که عمل نمی کند، ودیدی که مردان خود را برای مردان وزنان خود را برای زنان فربه می کنند، ودیدی که معیشت مرد از پشتش ومعیشت زن از شرمگاهش می باشد، ودیدی که زنان همانند مردان برای خود مجالس تشکیل دهند، ودیدی که در میان فرزندان عباس کارهای زنانگی پدیدار شود، وخضاب را آشکار سازند وهمانند زنان که برای شوهر خود آرایش می کنند، خود را بیار آیند، وبه مردها برای کامجوئی از آنان پول دهند، ودیدی که چند مرد برای استفاده از مردی با یک دیگر رقابت کنند وبر سر این کار غیرت ورزی نمایند، توانگر عزیزتر از مومن باشد، ربا رواج یابد وکسی بر آن خرده نگیرد، زنان را به زناکاری بستایند، ودیدی که زن شوهرش را برای وصلت با مردان آماده سازد، ودیدی که اکثر مردم وبهترین خانواده ها کسانی باشند که زنان را در فسق وفجور مساعده دهند، ودیدی که مومن محزون وحقیر وذلیل، وبدعت وزنا آشکار باشد، ودیدی که مردم از طریق شهادت شاهدان دروغگو به ستم بر یک دیگر بپردازند، ودیدی حرام حلال وحلال حرام گردد، ودیدی که دین را مطابق آراء ونظرات خود تغییر دهند وکتاب خدا واحکام آن معوق ماند، ودیدی که شبها از جرات بر خداوند (ارتکاب اعمال حرام)، پروائی نداشته باشند، ودیدی که مومن نتواند از این منکرات جلوگیری نماید وتنها با قلبش از آنها بیزاری جوید، ودیدی که اموال بسیاری در راه غضب خداوند عزَّ وجلَّ صرف نمایند، ودیدی که فرمانروایان به کفار تقرب جویند واز خیرخواهان کناره گیرند وبه رشوه خواری عادت کنند، شرط رسیدن به فرمانروائی زیاد نمودن باشد، ودیدی که زن شوهرش را مقهور خود گرداند وهر چه خواهد انجام دهد وخرجی شوهرش را بدهد ودیدی که قمار آشکار شود، ودیدی که خرید شراب علنا وبدون هیچ مانعی انجام گیرد، ودیدی که زنان خود را در اختیار کفار قرار دهند، ودیدی که اعمال لهو پدیدار ومعمول گشت ونه تنها مردم هم دیگر را از لهویات باز ندارند بلکه کسی جرات منع آن را هم نیابد، ودیدی که آنان که از سلطه وغلبه فرد شریف در هراسند تقاضای ذلت وخواری او را می نمایند (یا او را خوار وذلیل سازند)، ودیدی که نزدیکترین مردم به فرمانروایان کسانی هستند که به دشنام گوئی به ما خاندان، (اهل البیت) ستایش شوند، ودیدی که هر که ما را دوست بدارد دروغگویش دانند وشهادتش را نپذیرند، ودیدی که همت مردم متوجه گفتن سخنان باطل می شود، ودیدی که استماع قرآن بر گوشها سنگین واستماع باطل آسان می گردد، ودیدی که همسایه همسایه را از بیم زبانش ارج می نهد، ودیدی که حدود معوق می ماند ودر (حدود) مطابق امیال خود عمل می کنند، ودیدی که مساجد تزئین یابد، ودیدی که راستگو ترین مردم کسی بشمار می رود که از افترا ودروغ پروائی نداشته باشد، ودیدی که شر آشکار شود، ودیدی که سخن چینی وسرکشی رواج یابد، ودیدی که غیبت را نمک کلام شمارند ومردم همدیگر را به آن بشارت دهند، ودیدی که حج وجهاد برای غیر خدا انجام شود، ودیدی که سلطان فرد مومن را برای کافر خوار سازد، ودیدی که ویرانی رایج تر از آبادی باشد، ودیدی که زندگی کاسب ها از طریق کم فروشی بگذرد، ودیدی که خون ریزی کاری سهل باشد، ودیدی که مرد ریاست را برای عرض دنیا خواهد وبا بد زبانی خود از زبانزد همگان سازد تا از او بترسند وامور را به وی وا گذارند، ودیدی که نماز را اهمیت ندهند، ودیدی که مردم زکات اموال بسیار خود را از آن هنگام که در تملک گرفته اند، نپردازند، ودیدی که مرده را از قبرش بدر آورند واورا بیازارند وکفنش را بفروشند، ودیدی که پریشانی گسترش یابد، ودیدی که مرد شب را بسر می برد در حالی که مست است وچون صبح می کند باز مستی بر او غالب است واهمیتی به امور مردم نمی دهد، ودیدی که با حیوانات در آمیزند، ودیدی که چهار پایان برخی بعضی دیگر را (برای ذبح) به زمین زدند، ودیدی که مرد به نمازگاه خود می رود وچون باز می گردد عاری از لباس می باشد، ودیدی که قلبهای مردم به قساوت گراید وچشمانشان خشک شود وذکر خدا بر آنان سنگین شده، ودیدی که حرام خواری رواج یابد وبرای نیل به آن بر یک دیگر پیشی می گیرند ودیدی که نماز گزار نماز را از روی ریا کاری می خواند، ودیدی که فقیه برای غیر دین فقه فرا می گیرد وآن را آلت دستیابی به دنیا وریاست قرار می دهد، ودیدی که مردم با افراد غالب (توانگران وقدرتمندان) باشند، ودیدی که طالب حلال را بد گوئی نمایند وطالب حرام را بستایند وبزرگش شمارند، ودیدی که در دو حرم (مسجد الحرام ومسجد النبی) اعمالی انجام می دهند که مرضی خداوند نیست وکسی مانع از کارهای زشتشان نمی شود، ودیدی که آلات موسیقی در دو حرم بنوازند، ودیدی که چون فردی سخن از حق گوید وامر به معروف ونهی از منکر نماید فردی به نصیحت او برخاسته وگوید: این سخنان به تو مربوط نیست، ومردم همدیگر را نگاه کنند وبه اهل شر اقتدا جویند، ودیدی که راه وطریق خیر خالی از رهرو بوده وکسی آن را نمی پیماید، ودیدی که چون جنازه ای رد شود، کسی بر او بی تابی نمی کند، ودیدی که هر سال بیش از سال قبل شر رواج یابد وبدعت در دین حاصل شود، ودیدی که مردم وگروه ها تنها پیر وثروتمندان هستند، ودیدی که چون به نیازمند عطائی کنند به وی بخندند وبرای غیر خدا به او ترحم نمایند، ودیدی که نشانه های آسمانی پدید آید ولی کسی از آن هراسی نکند، ودیدی که مردم برهم بجهند چنانچه حیوانات برهم می جهند وهیچکس از ترس کار زشتی را انکار نکند، ودیدی که مرد در غیر اطاعت خدا زیاد خرج کند ولی در مورد اطاعت از کم هم، دریغ ورزد، ودیدی که نا سپاسی پدر ومادر آشکار گشته وپدر ومادر را سبک شمارند وحال آنکه در پیش فرزند از همه بدتر باشند وفرزند خوشحال است که به آنها دروغ بندد، ودیدی که زنها بر حکومت غالب گشته وهر کاری را قبضه کنند وکاری پیش نرود جز آنکه طبق دلخواه آنان باشد، ودیدی که پسر به پدر افترا زند وبه پدر ومادر خود نفرین کند واز مرگشان خوشحال شود، ودیدی که اگر روزی بر مردی بگذرد که در آن گناهی بزرگ نکرده باشد، مانند هرزگی یا کم فروشی یا انجام کار حرام (غشهای حرام) یا میخوارگی، آن روز گرفته وغمناک است وخیال کند که روزش به هدر رفته وعمرش در آن روز تلف شده، ودیدی که سلطان خوراک را احتکار کند، ودیدی که حق خویشاوندان پیامبر (خمس) به ناحق تقسیم شود وبا آن قمار بازی ومیخوارگی کنند، ودیدی که با شراب مداوا کنند وبرای بیمار نسخه کنند وبدان بهبودی جویند، ودیدی که مردم در مورد ترک امر به معروف ونهی از منکر وبی عقیدگی بدان یکسان شوند، ودیدی که منافقان واهل نفاق سر وصدائی دارند واهل حق بی صدا وخاموشند، ودیدی که برای اذان گفتن ونماز پول گیرند، ودیدی که مسجد ها پر از کسانی است که ترس از خدا ندارند وبرای غیبت وخوردن گوشت مردان حق به مسجد آیند ودر مساجد از شراب مست کننده توصیف کنند، ودیدی که شخص مست که از خرد تهی گشته بر مردم پیش نمازی کند وبه مستی او ایراد نگیرند، وچون مست گردد گرامیش دارند واز او ملاحظه کنند وبدون باز خواست او را رها کنند وبه مستیش معذور دارند، ودیدی که هر کس مال یتیمان را بخورد شایستگی او را بستایند ودیدی که داوران به خلاف دستور خدا داوری کنند، ودیدی که زمامداران از روی طمع خیانتکار را امین خود سازند، ودیدی که میراث (یتیمان) را فرمانروایان بدست مردمان بدکار وبی باک نسبت به خدا داده اند تا از آنها حق وحسابی بگیرند وجلوی آنها را رها کنند تا هر چه می خواهند انجام دهند، ودیدی که برفراز منبرها مردم را به پرهیز کاری سفارش کنند ولی خود گوینده به دستورش عمل نکند، ودیدی که وقت نماز را سبک شمارند، ودیدی که صدقه را به وساطت دیگران به اهلش دهند وبه خاطر رضای خدا ندهند بلکه از روی درخواست مردم واصرار آنها بپردازند، ودیدی که تمام غم واندوه مردم در باره شکم وعورتشان است وباکی ندارند که چه بخورند وبا که نکاح کنند، ودیدی که دنیا به آنها روی آورده، ودیدی که نشانه های حق مندرس وکهنه گشته، در چنین وقتی خود را بر حذر دار واز خدای عزَّ وجلَّ نجات بخواه (وبدان که مردم مورد خشم خدای عزَّ وجلَّ قرار گرفته اند وخداوند بخاطر کاری است که به آنها مهلت داده، مراقب باش وکوشش کن تا خدای عزَّ وجلَّ تورا بر خلاف آنچه مردم در آنند مشاهده کند تا اگر عذاب بر آنها نازل گردد وتو در میان آنها باشی بسوی رحمت حق شتافته باشی واگر جدا شوی آنان گرفتار گردند وتو از روش آنان وبی باکی آنها نسبت به خدای عزَّ وجلَّ بیرون باشی، وبدان که براستی خداوند پاداش نیکو کاران را ضایع نکند وهمانا رحمت خدا به نیکو کاران نزدیک است.
47- سختی روزگار و...
سختی روزگار، بی وفائی دوستان، ستمکاری سلطان وخروج زندیقی از قزوین شیخ طوسی در کتاب غیبت به سند خود از محمد بن حنفیه نقل می کند که به وی گفتند: این امر به درازا کشید، چه وقت هنگام آن فرا می رسد؟ سرش را تکان داد وگفت: چگونه آن فرا رسد وحال آنکه زمانه شدت نیافته وبرادران بی وفائی نکرده وسلطان ستمکاری ننموده وزندیق قزوین خروج ننموده که پرده اهالی آنجا را بدرد، آنان را مطیع ودست به سینه خود سازد، حصار آنجا را تغییر داده وسرسبزی آنجا را دگرگون نماید. هرکه از او بگریزد، به او دست می یابد، وهر که از او کناره گیرد، فقیر شود، وهر که طاعتش را گردن نهد، کافر گردد، تا آنجا که مردم یا برای دین خود می گریند یا برای دنیای خویش. ودرهمین کتاب از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله روایت شده: (یخرج بقزوین رجل اسمه اسم نبی یسرع الناس إلی طاعته المشرک والمؤمن یملأ الجبال خوفاً) مردی در قزوین خروج می کند که نامش نام پیامبری است ومردم از مشرک ومومن فرمانش را گردن می نهند. کوهها را ترس (از) او پسر می کند.
48- سالیان نیرنگ:
نعمانی به سند خود از حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام نقل می کند که فرمود: (إنَّ بین یدی القائم سنین خدّاعة یکذب فیها الصادق ویصدق فیها الکاذب ویقرب فیها الماحل) در برابر قائم علیه السلام سالیانی نیرنگ آمیز است که راستگو در آن تکذیب می شود ودروغگو تصدیق می گردد وسخن چین مقرب می شود. ودر حدیثی آمده: (وینطق فیها الرویبضة) ودر آن رویبضه به نطق پردازد. ابن اثیر در النهایه گوید که در حدیث اشراط الساعه (وقایع قبل از قیامت) آمده است: (وأن ینطق الرویبضة فی أمر العامّة) ورویبضه در امور مردم سخن گوید. گفته شد که ای رسول خدا رویبضه چیست؟ فرمود: (الرجل التافه): مرد معیوب است. رویبضه تصغیر رابضه، به معنی عاجز است، یعنی فردی که عاجز از امور بزرگ می باشد واز عهده آنها بر نیاید. وتاء برای مبالغه است. وتافه، فرد پست وبخیل را معنی می دهد. امام جعفر صادق علیه السلام نیز ماحل را مکار توصیف نموده وآن در قول خدای تعالی می باشد که فرموده: (وَهُوَ شَدِیدُ الْمِحالِ)، فرمود: مقصود مکر خداوند است.
49- گرسنگی و...
گرسنگی، ترس وبیم قحطسالی، طاعون، یورش، زلزله، وقوع فتن، کاستی مال وجان وثمرات. نعمانی به سندخود از امام صادق علیه السلام روایت می کند که فرمود: (لا بدَّ أن یکون قدام القائم سنة تجوع فیها الناس ویصیبهم خوف شدید من القتل ونقص من الأموال والأنفس والثمرات، فإنَّ ذلک فی کتاب الله لبین) (ثمّ تلا): (وَلَنَبْلُوَنَّکمْ بِشَیءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأمْوالِ وَالأنْفُسِ وَالثَّمَراتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ). بناچار قبل از قائم علیه السلام سالی خواهد بود که مردم در آن گرسنگی کشند واز کشتار وکاستی مال وجان ومیوه ها، ترس شدیدی بر آنان حاکم شود. این مطالب در کتاب خدا آشکار است. (سپس تلاوت فرمود:) وهر آینه شما را می آزمائیم به ترس وگرسنگی وکاهش مال وجان ومیوه ها، وبشارت ده شکیبایان را. او همچنین از جابر جعفی نقل می کند که از امام باقر علیه السلام از آیه فوق پرسید، امام فرمود: (ذلک خاصّ وعامّ، فأمَّا الخاصّ من الجوع بالکوفة یخصّ الله به أعداء آل محمّد فیهلکهم، وأمَّا العامّ فبالشام یصیبهم خوف وجوع ما أصابهم مثله قطّ، وأمَّا الجوع فقبل قیام القائم وأمَّا الخوف فبعد قیامه) این خاص وعام است، اما خاص آن، گرسنگی در کوفه می باشد که خداوند آن را مختص دشمنان آل محمد می سازد. واما عام آن، در شام می باشد که ترس وگرسنگی برشامیان حاکم می گردد، چنان ترس وگرسنگی ای که همانند آن را ندیده باشند. گرسنگی قبل از قیام قائم علیه السلام پدید می آید وترس بعد از قیام وی. شیخ مفید از محمد بن مسلم نقل کرده که گفت: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: (إنَّ قدام القائم بلوی من الله) قبل از قائم علیه السلام بلا وآزمایشی از جانب خداوند خواهد بود. راوی گوید: پرسیدم: فدایت شوم آن چیست؟ امام این آیه را تلاوت فرمود: (وَلَنَبْلُوَنَّکمْ ...) سپس فرمود: (الخوف من ملوک بنی فلان، والجوع من غلاء الأسعار، ونقص الأموال من کساد التجارات وقلّة الفضل فیها، ونقص الأنفس بالموت الذریع، ونقص الثمرات بقلّة ربع الزرع، وقلّة برکة الثمار) ترس از پادشاهان بنی فلان، گرسنگی از گرانی اجناس، کاهش اموال از بی رونقی کسب وتجارات وکمی فزونی (برکت) در آنها، کاهش جانها از مرگ ناگهانی، کاهش میوه ها از کمی باروری محصولات وزراعت وکمی برکت میوه ها. سپس فرمود: (وبشّر الصابرین عند ذلک بتعجیل خروج القائم) وشکیبان را در این هنگام بشارت ده به تعجیل ظهور قائم علیه السلام.
شیخ مفید به سند خود از امام صادق علیه السلام روایت می کند: (إنَّ قدام القائم لسنة غیداقه یفسد فیها الثمار والتمر فی النخل فلا تشکّوا فی ذلک) پیش از قائم علیه السلام هر آینه سالی پر باران می باشد که در میوه ها وخرماها در بالای نخلها خراب می شوند. پس در این مورد لب به شکوه نگشائید. واز امیر المؤمنین علیه السلام روایت می کند: (بین یدی القائم علیه السلام موت أحمر وموت أبیض وجراد فی حینه وجراد فی غیر حینه کألوان الدم فأمَّا الموت الأحمر فالسیف وأمَّا الموت الأبیض فالطاعون) پیش از قائم علیه السلام مرگ سرخ ومرگ سپید و(یورش) ملخ در فصل و(یورش) ملخ غیر فصل آن پدیدار خواهد شد که چون رنگهای خون می باشند. مرگ سرخ شمشیر است ومرگ سپید طاعون.
ودرروایت دیگر آمده است: (حتَّی یذهب من کلّ سبعة خمسة) تا اینکه از هر هفت نفر، پنج نفر از میان می روند. وحدیث دیگر بیان می دارد: (حتَّی یذهب ثلثا الناس) تا اینکه دو سوم مردم هلاک می شوند. امکان دارد که بین این روایات را به این ترتیب جمع نمود که همه اینها بتدریج واقع می رود. امام صادق علیه السلام فرموده اند: (لا یکون هذا الأمر حتَّی یذهب تسعة أعشار الناس) این امر محقق نخواهد شد مگر اینکه نه دهم مردم از میان می روند. وامام محمد باقر علیه السلام فرموده اند: (لا یقوم القائم إلاَّ علی خوف شدید وفتنة وبلاء وطاعون قبل ذلک، وسیف قاطع بین العرب واختلاف شدید فی الناس وتشتّت فی دینهم وتغیر من حالهم حتَّی یتمنّی المتمنّی الموت صباحاً ومساءً من عظم ما یری من کلب الناس وأکل بعضهم فخروجه إذا خرج یکون عند الیأس والقنوط من أن یروا فرجاً) قائم علیه السلام به پا نمی خیزد مگر بر ترس شدید وفتنه وبلا وطاعون قبل از آن، وشمشیر برنده در میان عرب، واختلافی شدید در بین مردم، وتشتت آنان در دینشان وتغییر احوالشان، تا اینکه برخی بواسطه سختی هائی که می بینند وسگ صفتی مردم را مشاهده می کنند و(می نگرند که) چگونه مردم همدیگر را می بلعند، در صبح وشام تمنای مرگ می نمایند. پس ظهور او به هنگام یاس ونومیدی از فرج وگشایش می باشد.
50- فقر ونیازمندی و...
فقر ونیازمندی شدید وناشناختن مردم همدیگر را. علی بن ابراهیم در تفسیر خود روایت می کند که امام محمد باقر علیه السلام فرمود: (إذا اشتدت الحاجة والفاقة وأنکر الناس بعضهم بعضاً فعند ذلک توقَّعوا هذا الأمر صباحاً ومساءً) چون نیازمندی وفقر فزونی یافت وبرخی از مردم بعضی دیگر را نشناختند، در آن هنگام در روز وشب منتظر این امر باشید. عرضه داشتند: نیازمندی وفقر را می دانیم، اما اینکه فرمودید مردم همدیگر را نمی شناسند، مقصود چیست؟ امام علیه السلام فرمود: (یأتی الرجل أخاه فی حاجة فیلقاه بغیر الوجه الذی کان یلقاه به ویکلّمه بغیر الکلام الذی کان یکلّمه به) مرد به علت نیازی نزد برادرش می آید، اما با صورت دیگر که (قبلا) با او برخورد می کرده برخورد می کند وبا بیان دیگری که با او سخن می گفته، سخن می گوید.
51- ممتاز گشتن اهل حق وآزمون آنها:
شیخ مفید به سند خود از امام رضا علیه السلام روایت می کند که فرمود: (لا یکون ما تمدّون إلیه أعناقکم حتَّی تمیزوا وتمحّصوا فلا یبقی منکم إلاَّ القلیل) آنچه گردن به سوی آن کشیده اید، واقع نخواهد شد تا اینکه از یکدیگر ممتاز شوید وامتحان گردید، واز شما جز اندکی باقی نماند. سپس تلاوت فرمود: (الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یتْرَکوا أَنْ یقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لا یفْتَنُونَ) الم، آیا مردم گمان نمودند که وا نهاده شوند که گویند ایمان آوردیم وایشان مورد آزمایش قرار نگیرند. ظاهر این است که مقصود، ارتداد مردم بسیاری از دین می باشد به طوری که از اهل ایمان جز اندکی باقی نمی مانند وآنان به اخلاص رسیدگان از مومنانند.
52- مختار گشتن دوستان خدا وپاکسازی زمین از منافقان:
شیخ مفید در مجالس به سند خود از حذیفه بن یمان نقل می کند که گفت: از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیدم که می فرمود: (یمیز الله أولیاءه وأصفیاءه حتَّی یطهّر الأرض من المنافقین والضالین وأبناء الضالین وحتَّی تلتقی بالرجل یومئذٍ خمسون امرأة، هذه تقول: یا عبد الله اشترنی، وهذه تقول: یا عبد الله آونی) خداوند دوستان وبرگزیدگان خود را از سایر خلق جدا می سازد، تا اینکه زمین را از منافقان وضلالت پیشگان وفرزندان گمراهان پاک می سازد، تا اینکه در آن هنگام مرد با پنجاه زن برخورد می کند که این می گوید: ای بنده خدا مرا بخر، وآن دیگری اظهار می دارد: ای بنده خدا مرا پناه ده.
53- گسترش فتنه ها ومسخ:
شیخ مفید به اسناد خود از امام موسی کاظم علیه السلام روایت می کند که درباره آیه شریفه: (سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الآْفاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یتَبَینَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ)، فرمود: (الفتن فی الآفاق والمسخ فی أعداء الحقّ). (آیات) در آفاق فتنه هاست ودر (نفسها) مسخ در دشمنان حق است. نعمانی از امام صادق علیه السلام روایت می کند که در مورد این آیه: (... عَذابَ الْخِزْی فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا)، فرمود: (أی خزی أخزی من أن یکون الرجل فی بیته وسط عیاله إذ شقّ أهله الجیوب علیه وصرخوا، فیقول الناس: ما هذا؟ فیقال: مسخ فلان الساعة) چه عذاب دردناکی بدتر از این که مرد در خانه خود بین خانواده اش باشد که ناگاه آنان گریبان خویش بدرند وشیون بلند سازند. مردم گویند: چه شده؟ پاسخ شنوند: هم الساعه فلانی مسخ شد. عرضه شد: قبل از قیام قائم علیه السلام یا بعد از آن؟ فرمود: (بل قبله) بلکه قبل از آن.
54- گسستن عرب زمام خود را:
در فرازهای قبل گذشت که امام صادق علیه السلام در پاسخ این سوال که: فرج شیعیان شما چه هنگام خواهد بود، علائمی را بر شمرد که از جمله آنها این بود: (وخلعت العرب أعنتها) وعرب زمام خود را بگسلد. که این کنایه از خروج آنان از طاعت سلاطین می باشد که هر چه خواهند انجام می دهند.
55- بیعت کودک وامارت طلبی هر صاحب قدرتی:
درحدیث یاد شده، امام صادق علیه السلام در بیان علائم ظهور فرمودند: (ورفع کل ذی صیصیة صیصیته) وهر صاحب سلاحی، سلاح خود را بلند سازد. صیصیه وسائل دفاع (حیوان) مانند شاخ وغیر است وبیان آن در اینجا کنایه از این است که هر صاحب قدرتی - هر چند قدرتی اندک داشته باشد - در صدد امارت وحکومت بر می آید، این احتمال نیز می رود که بلند ساختن بناء مقصود باشد. در روایت دیگر آمده است: (إذا ظهرت بیعة الصبی قام کلّ ذی صیصیة بصیصیته) چون بیعت کودک آشکار شود، هر صاحب سلاحی، سلاح خود را بلند می سازد.
56 - حکمروائی حاکمان بسیار:
نعمانی به اسناد خود روایت می کند که امام صادق علیه السلام فرمود: (ما یکون هذا الأمر حتَّی لا یبقی صنف من الناس إلاَّ وقد ولّوا علی الناس حتَّی لا یقول قائل: إنّا لو ولّینا لعدلنا، ثمّ یقوم القائم بالحقّ والعدل) این امر پدیدار نخواهد شد تا اینکه هیچ گروهی از مردم باقی نمانند که بر مردم حکومت نکرده باشند، تا اینکه گوینده ای نگوید: اگر ما به حکومت رسیده بودیم، عدل را بر پا می کردیم. سپس قائم علیه السلام قیام نموده وحق وعدل را بر پا می دارد.
57- ندای آسمانی به اسم قائم علیه السلام:
روایات کثیری دال بر این مطلب وارد شده واز آن تعبیر به ندا وصیحه وصدای ترسناک نموده اند. منصور دوانیقی گوید که: ابو جعفر امام محمد باقر علیه السلام بیان داشت: (لا بدَّ من منادٍ ینادی من السماء باسم رجل من ولد أبی طالب من ولد فاطمة علیها السلام) چاره ای نیست جز آنکه ندا کننده ای از آسمان نام مردی از آل ابی طالب از فرزندان فاطمه علیها السلام ندا دهد. منصور می افزاید: چون آن ندا به گوش رسد، ما اولین کسانی هستیم که آن را اجابت می کنیم، زیرا او مردی از عمو زادگان ماست. اگر من این را از غیر ابو جعفر می شنیدم - حتی اگر همگی اهل زمین برایم می گفتند - نمی پذیرفتم، اما راوی آن محمد بن علی است. از اخبار بدست می آید که این ندا چهار مرتبه به گوش می رسد.
نوبت اول در ماه رجب: نعمانی وشیخ طوسی در کتب غیبت خود به اساتید مربوطه از حمیری وغیره نقل می کنند که امام رضا علیه السلام طی حدیثی فرمود: (لا بدَّ من فتنة صمّاء صیلم یسقط فیها کلّ بطانة وولیجة وذلک عند فقدان الشیعة الثالث من ولدی یبکی علیه أهل السماء وأهل الأرض کأنّی بهم أسر ما یکونون وقد نودوا نداء یسمعه من بعد کما یسمعه من قرب یکون رحمة للمؤمنین وعذاباً علی الکافرین، ینادون فی رجب ثلاثة أصوات من السماء، صوتاً منها: ألا لعنة الله علی الظالمین، والصوت الثانی: أزفت الأزفة یا معشر المؤمنین، والصوت الثالث یرون بدناً بارزاً نحو عین الشمس: هذا أمیر المؤمنین قد کرَّ فی هلاک الظالمین) لاجرم فتنه ای با آفات شدید واقع خواهد شد که در آن تمامی دوستان وصاحبان اسرار انسان از او روی بر می گردانند. وآن به هنگامی خواهد بود که شیعه، سومین فرد از فرزندان مرا از دست دهد.
اهل آسمان وزمین بر او می گریند. گوئی آنان (شیعیان) را می بینم که در شادترین حالات خود هستند وندائی خطاب به ایشان می شود که همانگونه فرد دور آن را می شنود همچنان فرد نزدیک آنرا (خواهد) شنید. آن مایه رحمت است برای مومنان وعذاب برای کافران. در رجب سه آوا از آسمان خطاب به ایشان به گوش می رسد. آوائی گوید: هان لعنت خدا بر ظالمان. آوای دوم: ای گروه مومنان (آن) شتابنده نزدیک شد. آوای سوم: تناوری بارز سوی جوششگاه خورشید می بینند که: این امیرالمؤمنین است که برای هلاکت ظالمان رجعت نموده است. در روایت حمیری آمده: (والصوت بدن یری فی قرن الشمس یقول: إنَّ الله بعث فلاناً فاسمعوا له وأطیعوا فعند ذلک یأتی الناس الفرج وتودّ الناس لو کانوا أحیاء ویشفی الله صدور قوم مؤمنین) وصدای (فرد) تناوری در تابش نخستین شعاع خورشید دیده می شود که:، می گوید: خداوند فلانی را برانگیخته است، شنوای (فرمان) او باشید وطاعتش را گردن نهید. در آن هنگام مردم را فرج وگشایش فرا می رسد ومردم آرزو می کنند کاش زنده باشند.
خداوند سینه های اهل ایمان را شفا می بخشد.
نوبت دوم: کما اینکه در علامت ششم گفتیم، این ندا بعد از بیعت اصحاب با امام بین رکن ومقام می باشد. در شب بیست وسوم ماه رمضان در شب جمعه جبرئیل از آسمان ندا می زند ونام قائم وپدرش را می گوید وبیان می دارد که فلان بن فلان امام می باشد. در روایتی گفته شده که ندا چنین است: (أیها الناس إنَّ أمیرکم فلان وذلک هو المهدی) ای مردم، امیر شما فلان شخص است که او مهدی می باشد. ودر روایت دیگر بیان می دارد که ندا کننده، نام او وپدر ومادرش را صدا می زند، به لحنی که تمامی اقوام شرق وغرب زمین به زبانهای خود آن را می شوند. (نام او نام پیامبری است). تا اینکه دختران در چادرهای خود آن را می شنوند وپدران وبرادران خود را تحریض می کنند که (به سوی مهدی) بشتابند. آن، چنان ندای دهشت زائی است که هر خوابیده ای را بیدار می سازد وهر ایستاده ای می نشیند وهر نشسته ای برمیخیزد. ونیز روایت شده: (الفزعة فی شهر رمضان آیة تخرج الفتاة من خدرها وتوقظ النائم وتفزع الیقظان) ترس ووحشت در ماه رمضان می باشد. وآن چنان نشانه ای است که دختران را از چادرهای خود خارج می کند، خواب رفته را بیدار می سازد وبیدار را به بیم ووحشت می افکند. ودر روایت دیگر چنین آمده: (صیحة فی شهر رمضان تفزع الیقظان وتوقظ النائم وتخرج الفتاة من خدرها) صیحه ای در ماه رمضان که فرد بیدار را می ترساند، به خواب رفته را بیدار می کند ودختران را از چادرهای خود خارج می نماید.
امام باقر علیه السلام فرمود: (الصیحة لا تکون إلاَّ فی شهر رمضان وهی صیحة جبرئیل) صیحه جز در ماه رمضان واقع نمی شود، وآن صیحه جبرئیل است. وروایت شده است: (ینادی إنَّ الامر لفلان بن فلان ففیم القتال (أو فیم القتل أو فیم القتل والقتال) صاحبکم فلان) ندا می کند که امر از آن فلان بن فلان است، پس در رکاب که می جنگید (یا بخاطر که می کشید، یا در راه که می کشید وپیکار می کنید)؟ صاحبتان فلانی است. البته بعید نیست که این ندا، ندائی باشد که از آن یاد خواهیم کرد. علی بن ابراهیم در تفسیر خود به اسناد مذکور از حضرت باقر علیه السلام روایت می کند که در تفسیر آیه شریفه: (وَلَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا) فرمود: (من الصوت وذلک الصوت من السماء) از صدا وآن صدا از آسمان است.
نوبت سوم: ندا به اسم قائم علیه السلام است که ای فلان بن فلان برخیز. که ظاهر این است که غیر از دو ندای سابق می باشد.
نوبت چهارم: ندای جبرئیل وندای ابلیس است. روایت شده که جبرئیل در ابتدای روز از آسمان ندا برمی دارد: هان، حق با علی وشیعیان اوست. سپس شیطان از زمین در آخر روز ندا می زند: هان، حق با فلانی (مردی از بنی امیه) وپیروان اوست. ودر روایت چنین آمده است: (ألا إنَّ الحقّ فی السفیانی وشیعته فعند ذلک یرتاب المبطلون کما نادی إبلیس برسول الله لیلة العقبة) هان که حق با سفیانی وپیروان اوست. در آن هنگام است که رهروان باطل به تردید می افتند. کما اینکه شیطان به رسول خدا صلی الله علیه وآله در شب عقبه ندازد. ونیز گفته شده که آن، دو صیحه می باشد، صیحه ای در اول شب وصیحه ای در آخر شب دوم.
امکان دارد بین این دو ندا را چنان جمع نمود که ندائی در شب وندائی در روز به گوش می رسد. امام محمد باقر علیه السلام می فرماید: (لا بدَّ من هذین الصوتین قبل خروج القائم صوت جبرئیل من السماء وصوت إبلیس من الأرض فاتَّبعوا الأوّل وإیاکم والأخیر أن تفتنوا به) چاره از این دو ندا قبل از خروج قائم علیه السلام نیست: ندای جبرئیل از آسمان وندای شیطان از زمین. پس در پی ندای اول بر آئید وبر حذر باشید از (ندای) آخری، که مبادا بدان در فتنه افتید. در روایتی بعد از ذکر علامات آمده است: (فإن أشکل علیکم هذا فلا یشکل علیکم الصوت من السماء باسمه وأمره) اگر به این اشکال افتید، پس در آن ندای آسمانی که نام وامر او را اعلام می دارد، به اشکال نمی افتید. امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: (أشهد أنّی قد سمعت أبی علیه السلام یقول: والله إنَّ ذلک (یعنی النداء باسم القائم) فی کتاب الله عزَّ وجلَّ لبین حیث یقول: (إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیهِمْ مِنَ السَّماءِ آیةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ) فلا یبقی یومئذٍ فی الأرض أحد إلاَّ خضع وذلَّت رقبته لها... (إلی أن قال): فإذا کان من الغد صعد إبلیس فی الهواء ثمّ ینادی) گواه باش که من از پدرم شنیدم که فرمود: بخدا قسم آن (یعنی ندا به اسم قائم علیه السلام) هر آینه در کتاب خدای عزَّ وجلَّ آشکار است، آنجا که می فرماید: اگر بخواهیم بر آنان آیتی از آسمان فرو می فرستیم که در برابر آن سر خضوع گیرند پس در آن روز کسی باقی نمی ماند مگر آنکه خاضع شود وخضوع بر زمین اندازد.
(تا آنجا که فرمود:) فردای آن روز شیطان به آسمان رفته وندا درمی دهد.. ودر روایتی: (إذا سمعوا الصوت أصبحوا وکأنَّما علی رؤوسهم الطیر) چون آن ندا را بشنوند، صبح می کنند در حالی که گوئی بر سرشان پرنده نشسته است. زراره از امام صادق علیه السلام می پرسد: این ندا (برای عده ای) خاص است یا عام؟ امام فرمود: (عامّ یسمعه کلّ قوم بلسانهم) عام است، به حدی که هر قومی آن را به زبان خود می شنود. زراره گوید: گفتم: (لا یدعهم إبلیس حتَّی ینادی فیشکّک الناس) شیطان آنان را وا نمی نهد تا اینکه ندائی سر می دهد ومردم را به تردید می اندازد. همچنین او در نوبت دیگر از حضرت صادق علیه السلام پرسید: چه کسی است که ندای حق را از باطل باز شناسد؟ حضرت فرمود: (یعرفه الذین یروون حدیثنا ویقولون: إنَّه یکون قبل أن یکون ویعلمون أنَّهم هم المحقّون الصادقون) آن (ندای صادق) را کسانی می شناسند که احادیث ما را نقل می کنند وپیش از آنکه آن (ندا) واقع شود، می گویند که آن اتفاق می افتد، وآنان که می دانند که ایشان بر حق می باشند وجزء صادقان هستند. هشام بن سالم نیز جعفر بن محمد علیهما السلام عرضه می دارد: این دو ندا چگونه از هم تشخیص داده می شود؟ امام می فرماید: (یعرفها من کان سمع بها قبل أن تکون) هر که قبل از تحقق آن، آن را شنیده باشد، آن را می شناسد.
58 - کشته شدن نفس زکیه:
امام باقر علیه السلام فرمود: (إنَّ المهدی حینما یخرج یبعث رجلاً من أصحابه إلی أهل مکّة یدعوهم إلی نصرته فیذبحونه بین الرکن والمقام وهی النفس الزکیة) چون مهدی علیه السلام خروج نماید، مردی از اصحاب خود را نزد اهل مکه می فرستد وآنان را به یاری خویش فرا می خواند. اما مکیان او را (دستگیر کرده و) بین رکن ومقام خونش را می ریزند. او همان نفس زکیه است. شیخ صدوق در کمال الدین به سند خود از محمد بن مسلم روایت می کند که به امام باقر علیه السلام عرضه داشت: قائم شما چه هنگام ظاهر خواهد شد؟ امام علاماتی را ذکر نمود تا آنجا که فرمود: (وقتل غلام من آل محمّد بین الرکن والمقام اسمه محمّد بن الحسن النفس الزکیة) وکشته شدن جوانی از آل محمد بین رکن ومقام که نامش محمد بن حسن است (و ملقب به) نفس زکیه می باشد. ودر روایت مسند دیگری در همین کتاب از ابراهیم حریری نقل شده که: (النفس الزکیة غلام من آل محمّد اسمه محمّد بن الحسن یقتل بلا جرم ولا ذنب فإذا قتلوه لم یبقَ لهم فی السماء عاذر ولا فی الأرض ناصر.
فعند ذلک یبعث الله قائم آل محمّد فی عصبة لهم أدقّ فی أعین الناس من الکحل. فإذا اُخرجوا بکی الناس لهم لا یرون إلاَّ أنَّهم یختطفون. یفتح الله لهم مشارق الأرض ومغاربها. ألا وهم المؤمنون حقّاً، ألا إنَّ خیر الجهاد فی آخر الزمان) نفس زکیه جوانی است از آل محمد موسوم به محمد بن حسن که بدون جرم وگناهی او را می کشند. پس از کشتن او، دیگر در آسمان عذر خواهی ودر زمین یاوری برای ایشان باقی نمی ماند. در آن هنگام خداوند قائم آل محمد را برمی انگیزاند. یاوران او جوانانی هستند که در چشم مردم بسیار خفیف وحقیرند، به حدی که پس از خروج ایشان بر آنان می گریند ومی گویند که مغلوب ومقهور می شوند. امام خداوند شرقها وغربهای عالم را برای آنان فتح می کند. هان که آنان مومنان راستین هستند. هان که بهترین جهاد در آخر الزمان است. شیخ طوسی در کتاب غیبت به سند خود از عمار یاسر روایتی پیرامون علائم ظهور نقل می کند که در آن آمده است: در آن هنگام نفس زکیه کشته می شود وبرادرش در مکه در تنگنا است.
شیخ مفید به اسناد خود از امام محمد باقر علیه السلام روایت می نماید: (لیس بین قیام القائم علیه السلام وقتل النفس الزکیة أکثر من خمس عشرة لیلة) بین قیام قائم علیه السلام وقتل نفس زکیه بیش از پانزده شب فاصله نمی باشد. درغیبت نعمانی بطور مسند از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده که طی حدیثی فرمود: (ألا اُخبرکم بآخر ملک بنی فلان) آیا شما را به آخر حکومت بنی فلان خبر دهم؟ گفتیم: آری، ای امیر المؤمنین. فرمود: (قتل نفس حرام فی یوم حرام فی بلد حرام عن قوم من قریش. والذی فلق الحبّة وبرأ النسمة ما لهم ملک بعده غیر خمس عشرة لیلة) کشتن نفس محترم در روز حرام، در شهر حرام توسط قومی از قریش. قسم به آنکه دانه را شکافت وبشر را پدید آورد، برای ایشان بعد از آن جز پانزده شب حکومتی باقی نخواهد ماند. عرض کردیم: آیا قبل یا بعد از آن چیزی هست؟ فرمود: صیحه فی شهر رمضان: صیحه ای در ماه رمضان.
59- کسوف خورشید وماه بطور خلاف عادت:
شیخ مفید به سند خود از امام محمد باقر علیه السلام روایت نموده که فرمود: (آیتان تکونان قبل القائم علیه السلام کسوف الشمس فی النصف من شهر رمضان وخسوف القمر فی آخره) دو نشانه قبل از قائم علیه السلام پدیدار خواهد شد: کسوف خورشید در نیمه ماه رمضان وخسوف ماه در آخر آن. گفته شد: کسوف در نیمه ماه وخسوف در آخر آن؟ فرمود: (أنا أعلم بما قلت، إنَّهما آیتان لم تکونا منذ هبط آدم علیه السلام) من به آنچه گفتم آگاهترم. آن دو، نشانه ای است که از هنگام هبوط آدم علیه السلام رخ نداده است. در روایتی بیانش شده که خسوف ماه در پنج روز به پایان آن مانده رخ می دهد. ودر روایت دیگر گفته شده که کسوف ماه در پنج روز مانده به آخر ماه وخورشید در پانزدهم می باشد وآن در ماه رمضان است. وهمچنین در حدیث دیگر چنین آمده: (کسوف الشمس فی شهر رمضان فی ثلاث عشرة وأربع عشرة منه) کسوف خورشید در سیزدهم وچهاردهم ماه رمضان واقع خواهد شد. ودر روایت دیگر: تنکسف الشمس لخمس مضین من شهر رمضان قبل قیام القائم: کسوف خورشید در پنج (روز) گذشته از ماه رمضان پیش از قیام قائم علیه السلام واقع خواهد شد.
60- سکون خورشید و..
سکون خورشید وخارج شدن سینه وصورتی جوششگاه خورشید شیخ مفید به سند خود از امام محمد باقر علیه السلام روایت می کند که در باره آیه شریفه: (إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیهِمْ مِنَ السَّماءِ آیةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ)، فرمود: (سیفعل الله ذلک بهم) این را خداوند درباره آنان اجرا می دارد. راوی گوید: پرسیدم که آنان کیستند؟ فرمود: (بنو أمیة وشیعتهم) بنی امیه وپیروانشان. عرض کردم: نشانه چیست؟ فرمود: (رکود الشمس ما بین زوال الشمس إلی وقت العصر، وخروج صدر رجل ووجهه فی عین الشمس یعرف بحسبه ونسبه، وذلک فی زمان السفیانی، وعندها یکون بواره وبوار قومه) ثبوت خورشید از هنگام زوال خورشید (ظهر) تا هنگام عصر، وپدیداری سینه وصورت مردی در جوششگاه خورشید که به حسب ونسب شناخته می شود.
وآن در زمان سفیانی است ودر آن هنگام هلاک او وقومش فرامی رسد. شیخ طوسی نیز به سند خود از علی بن عبد الله بن عباس نقل نمود که مهدی علیه السلام ظاهر نمی شود مگر اینکه با خورشید آیه ونشانه ای آشکار گردد. در علامت پنجاه وهفتم گذشت که: تناوری آشکار را نزدیک جوششگاه خورشید می بینند ویا: تناوری در اولین شعاع تابش نور خورشید دیده می شود.
61- صورتی در ماه و...
صورتی در ماه وکف دستی در آسمان نعمانی به سند خود نقل می کند که امام صادق علیه السلام فرمود: (العام الذی فیه الصیحة قبله الآیه فی رجب) سالی که در آن صیحه واقع می شود، قبل از آن نشانه ای در رجب رخ می دهد. گفت شد که آن چیست؟ فرمود: (وجه یطلع فی القمر وید بارزة) صورتی در ماه ظاهر می شود ودستی آشکار (می گردد). در همین کتاب از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که در بیان علائم محتوم ظهور فرمود: (النداء والسفیانی وقتل النفس الزکیة وکفّ یطلع من السماء وفزعة فی شهر رمضان) نداء، سفیانی، کشته شدن نفس زکیه، کف دستی در آسمان آشکار می گردد وواقعه مهیبی در ماه رمضان. در علامت یازدهم گذشت که: وکفی آشکار می شود ومی گوید: این واین.
62- ستاره دنباله دار:
این علامت را صاحب کفایه النصوص از امیر المؤمنین صلوات الله علیه روایت نموده است در علاماتی که شیخ مفید بیان کرده گذشت که: (وطلوع نجم بالمشرق یضیء کما یضیء القمر ثمّ ینعطف حتَّی یکاد یلتقی طرفاه) وطلوع ستاره ای در مشرق که همانند ماه می درخشد، سپس خم می شود به حدی که نزدیک است دو سمت آن بهم برسد. اما ظاهرا این ستاره غیر از مورد فوق است.
63-گرمای شدید:
نعمانی به سند خود ازعلی بن موسی الرضا علیه السلام نقل می کند که فرمود: (قبل هذا الأمر بیوح) قبل از این امر امر گرمای بسیار خواهد بود.
64- به حکومت رسیدن تمام طوایف:
در کتاب غیبت نعمانی مسندا از امام صادق علیه السلام روایت شده است: (ما یکون هذا الأمر حتَّی لا یبقی صنف من الناس إلاَّ قد ولّوا حتَّی لا یقول قائل: إنّا لو ولّینا لعدلنا ثمّ یقوم القائم بالحقّ والعدل) این امر پدیدار نخواهد شد مگر اینکه گروهی از مردم باقی نمانند مگر اینکه به حکومت رسند، تا اینکه گوینده ای نگوید: اگر ما حاکم شده بودیم عدل را بر پا می ساختیم. سپس قائم سلام الله علیه قیام نموده وعدل را بر پا می سازد. ودر روایت دیگری امام صادق علیه السلام می فرماید: (إنَّ دولتنا آخر الدول ولم یبقَ أهل بیت لهم دولة إلاَّ ملکوا قبلنا لئلاَّ یقولوا إذا رأوا سیرتنا: إذا ملکنا سرنا مثل سیرة هؤلاء وهو قول الله عزَّ وجلَّ: (وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ)). دولت ما آخرین دولتهاست وهیچ خاندانی باقی نمی ماند که خواهان تشکیل دولت باشد، مگر آنکه به حکومت می رسد، تا آن هنگام که سیره ما را دیدند نگویند: اگر ما هم به حکومت رسیده بودیم چنین می کردیم. واین سخن خدای صاحب عزت وجلال است که می فرماید: عاقبت از آن اهل تقواست.
65- در گذشت یکی از زمامداران (خلیفه):
امام صادق علیه السلام می فرماید: (بینا الناس وقوف بعرفات إذ أتاهم راکب علی ناقة ذعلبة یخبرهم بموت خلیفة یکون عند موته فرج آل محمّد وفرج الناس جمیعاً) مردم در عرفات ایستاده اند که ناگاه فردی سوار بر اشتری ذعلبی فرا میرسد واعلام می دارد که یکی از خلفا در گذشته. پس از مرگ او فرج آل محمد وفرج همه مردم پدیدار می شود.
66- کشته شدن یکی از خلفا و..
کشته شدن یکی از خلفا وخلع خلیفه ای دیگر وجانشینی کنیز زاده. نعمانی به سند خود از حذیفه یمانی روایت می کند که گفت: خلیفه ای کشته می شود که در آسمان عذر خواه ودر زمین مددکار ندارد. خلیفه ای از حکومت خلع می گردد تا اینکه در زمین راه می رود وهیچ امری را بر عهده ندارد، وکنیز زاده ای را جانشین خود می سازد.
67- بیست وچهار مرتبه باران:
شیخ مفید به سند خود از سعید بن جبیر نقل می کند که گفت: سالی که در آن مهدی علیه السلام قیام می کند، بیست وچهار مرتبه باران خواهد بارید که آثار وبرکات آن به چشم می خورد.
68- باران در جمادی الاخر ورجب:
شیخ مفید به سند خود نقل می کند که امام صادق علیه السلام فرمود: (إذا آن قیام القائم مطر الناس جمادی الآخرة وعشرة أیام من رجب مطراً لم یرَ الخلائق مثله فینبت الله به لحوم المؤمنین وأبدانهم فی قبورهم فکأنّی أنظر إلیهم مقبلین من قبل جهینة، ینفضون شعورهم من التراب) چون قیام قائم علیه السلام فراسد، در جمادی الاخر وده روز از ماه رجب چنان بارانی بر مردم باریده می شود که خلائق نظیر آن را ندیده اند. خداوند به واسطه آن باران گوشت وبدن مومنان را در قبور می رویاند. گوئی من آنان را می نگرم که از طرف جهینه پیش می آیند وموهایشان را که خاک آلود است، می تکانند. مولف گوید: ظاهرا اینان انصار حضرت قائم علیه السلام هستند که در هنگام قیام از خاک برانگیخته می شوند تا یاری مولایشان را نمایند.
69- خروج دابه الارض ودجال و..
خروج دابه الارض، دجال، پدیداری دود، نزول عیسی وطلوع خورشید از مغربش. علی بن ابراهیم در تفسیر خود از امام محمد باقر علیه السلام روایت می کند که درباره آیه شریفه: (إِنَّ اللَّهَ قادِرٌ عَلی أَنْ ینَزِّلَ آیةً)، فرمود: (وسیریک فی آخر الزمان آیات، منها دابة الأرض والدجّال ونزول عیسی ابن مریم وطلوع الشمس من مغربها) ونشانه هائی در آخر الزمان به تو خواهد نمایاند که از آن جمله اند: جنبده زمین، دجال، نزول عیسی بن مریم وطلوع خورشید از مغربش. وهمچنین در باره آیه: (قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلی أَنْ یبْعَثَ عَلَیکمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکمْ) فرمود: (هو الدجّال والصیحة) آن دجال وصیحه است. و(أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکمْ) فرمود: (وهو الخسف) وآن خسف می باشد، و(أَوْ یلْبِسَکمْ شِیعاً) فرمود: (وهو اختلاف فی الدین وطعن بعضکم علی بعض) وآن اختلاف در دین است وطعن برخی از شما بر برخی دیگر است. و(وَیذِیقَ بَعْضَکمْ بَأْسَ بَعْضٍ) فرمود: (وهو أن یقتل بعضکم بعضاً وکلّ هذا فی أهل القبلة) وآن این است که برخی از شما برخی دیگر را می کشند، واینها همه در میان اهل قبله (اتفاق می افتد). شیخ طوسی درکتاب غیبت به سند خود از امیر المؤمنین علیه السلام، وایشان از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: (عشر قبل الساعة لا بدَّ منها: السفیانی والدجّال والدخان والدابة وخروج القائم وطلوع الشمس من مغربها ونزول عیسی وخسف بجزیرة العرب ونار تخرج من قعر عدن تسوق الناس إلی المحشر) ده واقعه قبل از قیامت رخ خواهد داد که چاره ای جز وقوع آنها نیست: سفیانی، دجال، دود، جنبده، خروج قائم علیه السلام طلوع خورشید از مغربش، نزول عیسی، فرو رفتن در جزیره العرب وآتشی که در نقطه دور دست از عدن زبانه می کشد ومردم را به سوی محشر می کشاند.
شیخ صدوق در کمال الدین حدیثی از امام محمد باقر علیه السلام روایت می کند که در آن فرموده اند: (وینزل روح الله عیسی بن مریم فیصلّی خلفه (أی خلف القائم)) روح الله عیسی بن مریم (از آسمان) فرود می آید وپشت سر او - یعنی قائم علیه السلام - نماز می گزارد. همچنین در این کتاب نقل شده که امیر المؤمنین صلوات الله علیه فرمود: (إنَّ علامة خروج الدجّال إذا أمات الناس الصلاة) علامت خروج دجال آن هنگام است که مردم نماز را بمیرانند. وحضرتش برخی از منکرات را بر می شمارد. اصبغ بن نباته بر می خیزد ومی پرسد: ای امیر المؤمنین، دجال کیست؟ امام می فرماید: (صائد بن الصید، یخرج من بلدة بأصفهان من قریة تعرف بالیهودیة، عینه الیمنی ممسوحة والأخری فی جبهته تضیء کأنَّها کوکب الصبح فیها علقة کأنَّها ممزوجة بالدم، بین عینیه مکتوب: کافر، یقرؤه کلّ کاتب واُمّی، یخوض البحار وتسیر معه الشمس، بین یدیه حبل من دخان وخلفه جبل أبیض، یری الناس أنَّه طعام، یخرج فی قحط شدید تحته حمار أقمر خطوة حماره میل تطوی له الأرض منهلاً، لا یمرّ بماء إلاَّ غار إلی یوم القیامة ینادی بأعلی صوته یسمعه ما بین الخافقین من الجنّ والإنس والشیاطین.
یقول: إلی أولیائی، أنا الذی خلق فسوّی وقدَّر فهدی، أنا ربّکم الأعلی. وکذب عدوّ الله إنَّه الأعور یطعم الطعام ویمشی فی الأسواق وإنَّ ربکم عزَّ وجلَّ لیس بأعور لا یطعم ولا یمشی ولا یزول. ألا وإنَّ أکثر أشیاعه یومئذٍ أولاد الزنا وأصحاب الطیالسة الخضر، یقتله الله عزَّ وجلَّ بالشام علی عقبة تعرف بعقبة أفیق لثلاث ساعات من یوم الجمعة علی ید من یصلّی المسیح عیسی بن مریم خلفه (یعنی المهدی علیه السلام)) صائد بن صید است. او در یکی از شهرهای اصفهان خروج می کند. قریه ای که او از آنجا برمیخیزد، معروف به یهودیه است. چشم چپ او نابیناست وچشم دیگری در پیشانیش قرار دارد وآن چنان می درخشد که گوئی ستاره صبح است. در آن چشم لکه ای خون آلود دیده می شود. بین چشمانش نوشته شده: (کافر) که هر درس خوانده وناخوانده ای آن را می خواند. او دریاها را در می نوردد وخورشید همراهش حرکت می کند. در برابرش کوهی از دود ودر پشت سرش کوهی سپید قرار دارد، به حدی که مردم آن را طعام می بینند وآن در قحط سالی شدیدی است.
مرکب او الاغی سپید است که هر گام یک میل راه می رود. زمین در زیر پایش در نور دیده می شود. به هیچ آبی نمی گذرد مگر آنکه تا قیامت خشک می گردد. صدائی بلند دارد که شرق وغرب عالم وجن وانس وشیاطین می شنوند. با آن صدا فریاد می زند: دوستانم به سوی من بشتابید منم آنکه خالق وآفریننده شما به بهترین صورت است، منم آنکه تقدیر وهدایت شما را به دست دارم، منم پروردگار بزرگ شما. اما او دشمن خداست ودروغ می گوید. او یک چشم است، غذا میخورد ودر بازارها راه می رود، در حالی که پرودگار شما که عزت وبزرگیش حد ندارد، یک چشم نیست وغذا نمی خورد وراه نمی رود وفنا بدو راه ندارد. آگاه باشید که اکثر پیروان او در آن روزگار، زنا زادگان وپوشندگان جامه های سبز رنگ هستند. خداوند صاحب عزت وجلال او را در شام، در گردنه ای مشهور به عقبه افیق در سه ساعت از جمعه (مانده) به قتل می رساند. قتل او به دست کسی است که عیسی بن مریم پشت سرش نماز می گذارد، (یعنی حضرت مهدی علیه السلام). در بخش چهاردهم خواهد آمد که صاحب الامر علیه السلام به دجال دست می یابد واو را در مزبله کوفه به دار می آویزد. بین این دو روایت را می توان چنین جمع نمود که حضرت مهدی علیه السلام او را در عقبه افیق به قتل می رساند وجسدش را در مزبله کوفه به دار می آویزد. خداوند به حقیقت امر آگاهتر است. امیر المؤمنین صلوات الله علیه در ادامه روایت فوق می فرماید: (ألا إنَّ بعد ذلک الطامّة الکبری) آگاه باشید که بعد از آن، واقعه ای عظیم رخ خواهد داد. گفتند: آن چیست، ای امیر المؤمنین؟ فرمود: (خروج دابة من الأرض من عند الصفا معها خاتم سلیمان وعصاء موسی تطبع الخاتم علی وجه کلّ مؤمن فیطبع فیه: هذا مؤمن حقّا، وتضع علی وجه کلّ کافر فتکتب فیه: هذا کافر حقّاً، حتَّی أنَّ المؤمن لینادی: الویل لکلّ یا کافرون، الکافر ینادی: طوبی لک یا مؤمن وددت أنّی الیوم مثلک فأفوز فوزاً.
ثمّ ترفع الدابة رأسها فیراها من بین الخافقین بإذن الله عزَّ وجلَّ بعد طلوع الشمس من مغربها فعند ذلک ترفع التوبة فلا توبة تقبل ولا عمل یرفع ولا ینفع نفساً إیمانها لم تکن آمنت من قبل أو کسبت فی إیمانها خیراً) خروج جنبنده ای از زمین در صفا که با خود انگشتری سلیمان وعصای موسی را به همراه دارد. انگشتری را به چهره هر مومنی که بزند، بر سیمایش نقش می بندد: این مومن راستین است. تا آنجا که مومن فریاد بر می دارد: وای بر تو ای کافر. وکافر فریاد می زند: خوشا به حال تو ای مومن، دوست داشتم که امروز همانند تو بودم وبه سعادت ورستگاری دست می یافتم. سپس جنبده سرش را بالا می برد وهر کس در شرق وغرب عالم است - به اذن الهی - او را می بیند، وآن بعد از طلوع خورشید از مغربش است. در آن هنگام درب توبه بسته می شود ونه توبه ای پذیرفته است ونه عملی بالا می رود، وایمان کسی که قبلا ایمان نیاورده باشد، ویا (از ایمانش) خیری کسب نکرده باشد از ایمان خود سودی نمی برد.
سال ظهور:
امام صادق علیه السلام بنا به روایت شیخ مفید، فرموده است: (لا یخرج القائم إلاَّ فی وتر من السنین سنه إحدی أو ثلاث أو خمس أو سبع أو تسع) قائم علیه السلام خروج نمی کند مگر در سالهای فرد: سال اول، یا سوم، یا پنجم، یاهفتم، یا نهم. واز امام محمد باقر علیه السلام روایت است: (یقوم القائم فی وتر من السنین: تسع، واحدة، ثلاث، خمس) قائم علیه السلام در سالهای فرد قیام می کند: نه، یک، سه وپنج.
روز ظهور:
شیخ مفید نقل می کند که امام صادق علیه السلام فرمود: (ینادی باسم القائم فی لیلة ثلاث وعشرین (أی من شهر رمضان کما فی الروایات الأخر) ویقوم فی یوم عاشورا وهو الیوم الذی قتل فیه الحسین بن علی، لکأنّی به فی الیوم العاشر من المحرَّم قائماً بین الرکن والمقام، جبرئیل عن یمینه، ینادی: البیعة لله فتصیر إلیه شیعته من أطراف الأرض تطوی لهم طیاً حتَّی یبایعوه فیملأ الله به الأرض عدلاً کما ملئت جوراً وظلماً) ندائی به اسم قائم در شب بیست وسوم (یعنی در ماه رمضان آن طور که در روایات دیگر آمده) خواهد بود. او در روز عاشورا قیام می کند. وآن روزی است که حسین بن علی علیهما السلام کشته شد. گوئی او را می بینم که در دهم محرم بین رکن ومقام ایستاده وجبرئیل از سمت راست او ندا در می دهد: بیعت برای خداست.
با این ندا شیعیان او از اکناف عالم در حالی که زمین در زیر پاهایشان در نور دیده می شود، به سوی وی می شتابند وبا او بیعت می کنند. خداوند به واسطه او زمین را مالامال از عدل می سازد همانگونه که ازجور وظلم پر شده باشد. در کتاب خصال از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: (یخرج قائمنا أهل البیت یوم الجمعة) قائم ما اهل بیت در روز جمعه ظهور می نماید. در روایت دیگر هنگام ظهور، روز شنبه گفته شده. امکان دارد بین این دو را چنین جمع کرد که ظهور حضرتش ابتدا در روز جمعه باشد وبیعت شیعیان با او بین رکن ومقام در روز شنبه واقع گردد. کما اینکه امام محمد باقر علیه السلام فرموده اند: (کأنّی بالقائم یوم عاشورا یوم السبت قائماً بین الرکن والمقام بین یدیه جبرئیل ینادی البیعة لله) گوئی قائم علیه السلام را می بینم در روز عاشورا، روز شنبه که بین رکن ومقام ایستاده است وجبرئیل در برابرش ندا سر می دهد: بیعت از آن خداست. مهذب ابن فهد ودیگران به اسانید خود از امام صادق علیه السلام روایت کرده اند: (یوم النیروز هو الیوم الذی یظهر فیه قائمنا أهل البیت وولاة الأمر ویظفره الله تعالی بالدجّال فیصلبه علی کناسة الکوفة) روز نوروز روزی است که قائم ما اهل بیت ووالیان امر در آن ظهور می کنند. خداوند او را بر دجال پیروز می سازد ووی را در کناسه کوفه به دار می کشد.
مکان ظهور:
در علامات ظهور بیان شد که سفیانی از بیابان یابس به سوی فلسطین هجوم می آورد ودمشق، فلسطین، اردن، حمص، حلب وقنسرین را فتح می سازد. در مقابل او، اصهب وابقع در شام به قصد دست یابی به حکومت با وی به پیکار می پردازند، اما با شکست مواجه شده وکشته می گردند. سپس سفیانی همتی ندارد جز تسلط بر آل محمد علیهم السلام وشیعیانشان. برای نیل به این مقصود، دو سپاه یکی به مدینه ودیگری به عراق گسیل می دارد. سپاهی که عازم مدینه شده، خود را که به آنجا می رساند، سه روزه آنجا را غارت می کند. مهدی علیه السلام که در مدینه است، به سوی مکه رهسپار می شود. فرمانده لشکر سفیانی، گروهی به دنبال ایشان می فرستد که در بیداء به زمین فرو می روند.
اما سپاهی که متوجه عراق گشته، در کوفه فرود می آید وشیعیان آل محمد را یا از دم تیغ می گذارند، یا به دار می آویزد ویا اسیر می سازد. آنها سپس از کوفه عازم شام می شوند. اما سپاه حق جویان از کوفه به سوی آنان شتافته وهمگیشان را به خاک وخون می کشند واسیران وغنائم را از ایشان باز پس می ستانند. اما مهدی علیه السلام بعد از آنکه به مکه رسید، اصحابش گرد وی را می گیرند. آنان سیصد وسیزده تن به شمار رزم آوران بدر هستند. چون این تعداد نزد او جمع می شوند، امرش را آشکار می سازد وآنان را در ذی طوی در انتظار خود باقی می گذارد. سپس مردی از اصحاب خود را به سوی اهل مکه می فرستد وایشان را به یاری خویش فرا می خواند. اما آنها اورا بین رکن ومقام به قتل می رسانند. او همان نفس زکیه است. این خبر به مهدی علیه السلام می رسد. پس با اصحاب خود از طریق عقبه ذی طول به سوی مکه ره می سپرد تا به مسجد الحرام می رسد وآنجا در جنب مقام ابراهیم چهار رکعت نماز می گزارد. سپس پشت خود را به حجر الاسود تکیه داده وبرای مردم چنان خطبه ای می خواند که هیچ کس نظیرش را نشنیده باشد. روایت شده که اولین سخن او این آیه است: (بَقِیتُ اللَّهِ خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ) باقی مانده (حجج الهی) برای شما بهتر است اگر باور دارید.
سپس می گوید: (أنا بقیة الله فی أرضه) من باقی مانده خدا در زمین اش می باشم. روایت دیگر بیانگر آن است که او بین رکن ومقام به نماز می ایستد، وبعد از آن باز می گردد، وهمراه او وزیرش می باشد. او پشت به خانه کعبه می دهد وچنین ندای یاری خواهی بلند می سازد: (یا أیها الناس إنّا نستنصر الله ومن أجابنا من الناس أو وکلّ مسلم علی من ظلمنا وإنّا أهل بیت نبیکم محمّد ونحن أولی الناس بالله وبمحمّد صلَّی الله علیه وآله، فمن حاجّنی فی آدم فأنا أولی الناس بآدم، ومن حاجّنی فی نوح فأنا أولی الناس بنوح، ومن حاجّنی فی إبراهیم فأنا أولی الناس بإبراهیم، ومن حاجّنی فی محمّد فأنا أولی الناس بمحمّد، ومن حاجّنی فی النبیین فأنا أولی الناس بالنبیین، ألیس الله یقول فی محکم کتابه: (إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْراهِیمَ وَآلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ * ذُرِّیةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ). ألا ومن حاجّنی فی کتاب الله فأنا أولی الناس بکتاب الله، ألا ومن حاجّنی فی سُنّة رسول الله فأنا أولی الناس بسُنّة رسول الله) ای مردم، ما وهر که ما را اجابت کند یا هر مسلمانی از خدا بر کسانی که بر ما ستم کنند یاری می طلبیم. ما خاندان پیامبرتان محمد صلی الله علیه وآله هستیم. ما شایسته ترین خلق به خدا ومحمد صلی الله علیه وآله هستیم. هر که درباره آدم با من محاجه دارد، من سزاوارترین مردم به آدم هستم. هر که درباره نوح با من محاجه دارد، من سزاوارترین مردم به نوح هستم. هر که در باره ابراهیم با من محاجه دارد، من سزاوارترین مردم به ابراهیم هستم. هر که در باره محمد صلی الله علیه وآله با من محاجه دارد، من سزاوارترین مردم به محمد هستم. هر که درباره پیامبران با من محاجه دارد، من سزاوارترین مردم به پیامبران هستم. آیا این سخن خدای متعالی نیست که در کتاب محکم خود می فرماید: خداوند آدم ونوح وآل ابراهیم وآل عمران را بر جهانیان برگزید.
اینان خاندانی می باشند که برخی از (نسل) برخی دیگرند، وخداوند شنوای داناست هان هر که از کتاب خدا، از من دلیل می خواهد، من سزاوارترین خلق به کتاب خدا هستم. هان، هر کس در سنت رسول خدا با من محاجه دارد، من سزاوارترین مردم به سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله هستم. بعد از این سخنان، اصحابش که سیصد وسیزده نفرند، بین رکن ومقام با او بیعت می کنند. چون سپاه او تکمیل شده وبه ده هزار نفر برسد، از مکه قیام جهانی خود را آغاز می کند. روایت شده که چون قیام نماید، هیچ معبودی غیر خداوند عزَّ وجلَّ باقی نمی ماند مگر آنکه آتشی بر آن فرود می آید وآن را می سوزاند. وآن قیام نخواهد بود مگر بعد از غیبتی طولانی، تا خداوند بداند چه کسی در غیبت او را اطاعت می کند وبه وی ایمان می آورد.
ودایع امامت:
روایت شده که او از مدینه به سوی مکه می آید در حالی که ودایع بازمانده از رسول خدا را به همراه دارد. آن ودایع عبارتند از: شمشیر، زره، عمامه، عبا، پرچم عصا، اسب، زره وزین مرکب. پس حضرتش شمشیر آن جناب موسوم به ذوالفقار را حمایل ساخته، زره آن حضرت به نام سابغه را بر تن کرده، پرچمش سحاب را به اهتزاز در آورده، عبا را بر دوش افکنده، عمامه را بر سر نهاده وعصا را در دست می گیرد واز خداوند اذن ظهور می طلبد. در روایتی چنین آمده است: (إنَّ له علماً إذا حان وقت خروجه انتشر ذلک العلم من نفسه وأنطقه الله عزَّ وجلَّ ونادی: اُخرج یا ولی الله فاقتل أعداء الله. وله سیف مغمَّد فإذا حان وقت خروجه اقتلع ذلک السیف من غمده وأنطقه الله عزَّ وجلَّ فناداه: اُخرج یا ولی الله فلا یحلُّ لک أن تقعد عن أعداء الله) او پرچمی دارد که هر گاه هنگام ظهور فرا رسد، آن پرچم به خودی خود گشوده می گردد، خداوند صاحب عزت وجلال آن را به سخن در آورده وندا می زند: ای ولی خدا برخیز ودشمنان خدا را بقتل رسان شمشیری نیز دارد که به گاه ظهور، از نیام بدر آید وخدای عزَّ وجلَّ آن را به سخن می آورد پس ندا زند: ای ولی خدا، برخیز، روا نیست که از دشمنان خدا باز ایستی.
فرازهایی از قیام امام مهدی:
چون خواهد از مکه بیرون آید، بر آن کار گزاری می گمارد وبه سوی مدینه، خارج می شود. به ایشان خبر می رسد که کار گزارش را در مکه کشته اند، پس به سوی آنان باز می گردد وقاتلان را به سزای اعمالشان می رساند. مجددا مسیر مدینه را می پیماید ودر آنجا تا هر وقت که خواهد رحل اقامت می افکند. در روایتی وارد شده است: (إنَّه یبعث جیشاً إلی المدینة فیأمر أهلها فیرجعون إلیها ثمّ یخرج حتَّی یأتی الکوفة فینزل علی نجفها ثمّ یفرق الجنود منها فی الأمصار) سپاهی به مدینه فرستاده واهل آنجا فرمان می دهد (که بدانجا باز گردند) پس آنان بدانجا باز می گردند. سپس خارج می شود تا به کوفه می رسد پس در نجف (آن شهر) فرود می آید واز آنجا امام، لشگریان را به شهرهای مختلف گسیل می دارد.
حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرموده اند: (کأنّی بالقائم علی نجف الکوفة قد سار إلیها من مکّة فی خمسة آلاف من الملائکة جبرائیل عن یمینه ومیکائیل عن شماله والمؤمنون بین یدیه وهو یفرّق الجنود فی البلاد) گویا قائم علیه السلام را بر نجف کوفه می بینم که از مکه به سوی آنجا رهسپار شده است. پنج هزار تن از ملائکه همراه او هستند. جبرئیل در سمت راست او، ومیکائیل در سمت چپش ومومنان در برابرش قرار دارند. او سپاهیان را به شهرهای گوناگون می فرستد. در حدیثی دیگر از این امام همام آمده است: (یدخل الکوفة وبها ثلاث رایات قد اضطربت وتصفو له ویدخل حتَّی یأتی المنبر، فلا یدری الناس ما یقول من البکاء. فإذا کانت الجمعة الثانیة سأله الناس أن یصلّی بهم الجمعة فیأمر أن یخطّ له مسجد علی الغری ویصلّی بهم هناک). او (مهدی علیه السلام) وارد کوفه می شود. در آنجا سه پرچم (از سه گروه مخالف) با هم در آمیخته اند. اما با ورود امام مطیع فرمان او می شوند. او برفراز منبر می رود از شدت گریه مردم نمی فهمند که او چه می گوید.
چون جمعه دوم فرا می رسد، مردم از او می خواهند که بر آنان نماز جمعه گزارد. پس آنان را فرمان می دهد که محدوده مسجدی را در زمین نجف برایش مشخص سازند، ودر آنجا برایشان نمازی می گزارد. همچنین امام محمد باقرعلیه السلام طی روایتی می فرمایند: (إذا قام القائم سار إلی الکوفة فیخرج منها بضعة عشر ألف یدعون البتریة، علیهم السلاح، فیقولون له: ارجع من حیث جئت فلا حاجة لنا فی بنی فاطمة، فیضع فیهم السیف حتَّی یأتی علی آخرهم، ثمّ یدخل الکوفة فیقتل بها کلّ منافق مرتاب ویهدم قصورها ویقتل مقاتلتها حتَّی یرضی الله عزَّ وعلا ثمّ یسیر من الکوفة إلی الشام والسفیانی یومئذٍ بوادی الرملة فیلتقون ویقتل السفیانی ومن معه حتَّی لا یدرک منهم مخبر) چون قائم علیه السلام به کوفه رسد، متجاوز از ده هزار نفر موسوم به بتریه (نسل بریده ها) مسلحانه علیه او خروج می کنند. آنان گویند: از همانجا که آمده ای باز گرد، ما را به فرزندان فاطمه نیازی نیست.
پس در میان آنان شمشیر می نهد وتمامی ایشان را از دم تیغ می گذارند. سپس قدم به کوفه می گذارد وهر منافق شکاکی را به قتل می رساند. کاخهایش را ویران می کند وهر که را با او در افتد، زنده باقی نمی گذارد. سپس از کوفه عازم شام می شود. سفیانی در آن هنگام در بیابان رمله است. پس با سفیانی به نبرد می پردازد واو لشکریانش را نابود می کند، به حدی که خبر دهنده ای از آنان باقی نمی ماند. حضرت جواد الائمه علیهم السلام فرموده اند: (ولا یزال یقتل أعداء الله حتَّی یرضی الله) آن قدر دشمنان خدا را می کشد تا خدا راضی گردد. پرسیده شد: چگونه می فهمد که خدا راضی شده است؟ فرمود: (یلقی فی قلبه الرحمة ویخرج اللات والعزّی فیحرقهما ثمّ یرجع إلی الکوفة فیکون منزله بها) در دلش عطوفت القاء می شود. لات وعزی را (از قبرهایشان) بیرون آورده وآنان را به آتش می کشد. سپس به کوفه باز می گردد وسکنایش درآنجاست. امام محمد باقر علیه السلام فرموده اند: (ثمّ یأمر من یحفر من مشهد الحسین علیه السلام نهراً یجری إلی الغریین، حتَّی ینزل المساء فی النجف، ویعمل علی فوهته القناطر والأرحاء، فکأنّی بالعجوز علی رأسها مکتل فیه بر تأتی تلک الأرحاء فتطحنه بلا کراء) بعد از آن فرمان می دهد که از شهادت گاه امام حسین علیه السلام نهری به طرف نجف حفر کنند. تا اینکه عصر در نجف فرود می آید وبر دهانه آن نهر پلهائی می بندد آسیابهائی کار می گزارد. گوئی آن پیر زن را می بینم که بر سرش زنبیلی است که در آن گندم است ونزد آن آسیابها می آید وبدون اجرت آن را آرد می کند. امام صادق علیه السلام ضمن یاد از مسجد سهله فرمود: (أمَا إنَّه منزل صاحبکم إذا قدم بأهله) آگاه باشید که آن منزل صاحبتان است، آن هنگام که با خانواده اش به آنجا گام نهد. در روایت دیگر از امام جعفر صادق علیه السلام وارد شده: (إذا قام قائم آل محمّد بنی فی ظهر الکوفة مسجداً له ألف باب واتَّصلت بیوت أهل الکوفة بنهری کربلاء) چون قائم آل محمد علیه السلام قیام نماید، در حومه کوفه مسجدی می سازد که هزار درب دارد وخانه های کوفیان به دو نهر کربلا متصل می شود.
امام رضا علیه السلام فرموده اند: (إنَّه إذا خرج یکون شیخ السنّ شاب المنظر یحسبه الناظر ابن أربعین سنة أو دونها ولا یهرم بمرور الأیام واللیالی علیه حتَّی یأتی أجله ویکون منزله بالکوفة فلا یترک عبداً مسلماً إلاَّ اشتراه وأعتقه ولا غارماً إلاَّ قضی دینه ولا مظلمة لأحد من الناس إلاَّ ردّها ولا یقتل منهم عبد إلاَّ أدّی ثمنه دیة مسلّمة إلی أهله ولا یقتل قتیل إلاَّ قضی عنه دیته وألحق عیاله فی العطاء حتَّی یملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً وعدواناً ویسکن هو وأهل بیته الرحبة. والرحبة إنَّما کانت مسکن نوح وهی أرض طیبه ولا یسکن رجل من آل محمّد إلاَّ بأرض طیبة زاکیة فهم الأوصیاء الطیبون) چون او ظهور نماید، در سن پیران است ولی به سیمای جوانان به حدی که بیننده او را چهل ساله یا کمتر می بیند. با گذشت شب وروزها به کهولت نمی گراید تا اینکه اجلش فرا رسد. جایگاه او در کوفه است. هیچ بنده مسلمانی را وا نمی نهد مگر آنکه او را خریده وآزاد می سازد، ونه هیچ قرض داری مگر آنکه وام او را ادا می نماید، ونه هیچ مظلمه ای از مردم مگر آنکه آن را ادا می سازد. هیچ بنده ای را نمی کشد مگر آنکه دیه اش را به خانواده اش می پردازد، وکسی را به قتل نمی رساند مگر آنکه دیه او را پرداخته وعیالش را از عطاء خود بهره مند می گرداند. تا آنجا که زمین را از عدل وداد آکنده می سازد همانگونه که از ظلم وستم وبیداد پر شده باشد. او وخانواده اش در رحبه - که مسکن نوح بوده وزمینی پاک وطیب است - سکنا می گزیند. هیچ مردی از آل محمد علیهم السلام نیست مگر آنکه در زمینی پاک ومطهر ساکن است که آنان اوصیاء اطهار هستند.
احادیث اهل سنت:
همانگونه که بسیاری از آنها را نقل نمودیم - مدت حکومت حضرتش را بیان کرده اند. روایات زیر بیانگر این موضوعند:
1) او هفت یا ده سال حکومت می نماید.
2) مدت حکومتش بیست سال است.
3) پنج یا هفت یا نه سال زیست می کند.
4) هفت یا هشت یا نه سال زیست می کند.
5) شش یا هفت یا هشت یا نه سال درنگ می کند.
روایات شیعه:
امام جعفر صادق علیه السلام می فرماید: (إنَّه یملک سبع سنین تطول له الأیام حتَّی تکون السنة من سنیه مقدار عشر سنین من سنیکم فیکون سنو ملکه سبعین سنه من سنیکم هذه) گستره حکومتش هفت سال است، لیکن به گونه ای که روزها بطول می انجامد تا اینکه یک سال از سالیان او برابر ده سال از سالیان شماست. به این ترتیب مدت حکومتش به هفتاد سال از سالیان شما می رسد. نظیر این حدیث از امام محمد باقر علیه السلام روایت شده است. راوی به ایشان عرض می کند: فدایت شوم، چگونه سالها به طول می انجامد؟ حضرت می فرماید: (یأمر الله الفلک باللبوث وقلّة الحرکة فتطول الأیام لذلک والسنون) خداوند فلک را فرمان می دهد که به درنگ وآهستگی حرکت نماید.
به این دلیل روزها وسالها بطول می انجامد. راوی گوید: آنها می گویند که اگر در فلک دگرگونی راه یابد، نظامش از هم خواهد گسست. حضرت فرمود: (ذلک قول الزنادقة فأمَّا المسلمون فلا سبیل لهم إلی ذلک وقد شقّ الله القمر لنبیه وردّ الشمس من قبله لیوشع بن نون وأخبر بطول یوم القیامة وأنَّه کألف سنة ممَّا تعدّون) این سخن زندیقان وبی دینان است. مسلمانان را راهی به این مطلب نیست. این پیامبر است که خداوند برای حضرتش ماه را از میان به دو نیم ساخت وقبل از او هم خورشید را برای یوشع بن نون برگردادند. کما اینکه از روز قیامت خبر داده که هر روز آن هزار سال شماست، از آن سالهائی که شما می شمارید. امام محمد باقرعلیه السلام فرمود: (إنَّ القائم علیه السلام یملک ثلاثمائه وتسع سنین کما لبث أهل الکهف فی کهفهم) قائم علیه السلام سیصد ونه سال حکمرانی دارد، همچنانکه (به این مقدار) اصحاب کهف در غار درنگ نمودند. در روایتی دیگر از همین امام وارد شده: (والله لیملکن رجل منّا أهل البیت ثلاث مائة سنة وثلاث عشرة سنة ویزداد تسعاً) به خدا سوگند که بطور حتم مردی از ما اهل بیت حکومت را به دست گیرد. او سیصد وسیزده سال حکومت دارد که نه سال بر آن می افزاید. گفته شد که آن چه هنگام خواهد بود؟ فرمود: (بعد موت القائم) بعد از در گذشت قائم علیه السلام. عرضه شد که قائم علیه السلام در دوران خود، قیامش چه مقدار بطول می انجامد؟ فرمود: (تسع عشرة سنة من یوم قیامه إلی یوم موته) نوزده سال، از روز قیام او تا هنگام درگذشت وی. درتعدادی روایات از امام صادق علیه السلام روایت شده است: (ملک القائم منّا تسع عشره سنة وأشهر) قائم از ما نوزده سال وچند ماه حکومتش بطول می انجامد. امام مجتبی از پدر بزرگوارش امیر المؤمنین نقل می کنند که فرمودند: (یبعث الله رجلاً فی آخر الزمان... (إلی أن قال): یملک ما بین الخافقین أربعین عاماً فطوبی لمن أدرک أیامه وسمع کلامه) خداوند مردی را در آخر الزمان برمی انگیزاند - تا آنجا که فرمود: - او سراسر گیتی را در اختیار خود می گیرد وچهل سال بر عرصه جهان حکمرانی دارد. خوشا به حال آنکه روزگار او را دریابد وکلامش را بشنود.
شیخ مفید (علیه الرحمه) بعد از روایت هفت سال گوید که هریک از این سالها برابر ده سال می باشد، واین مطلب قبلا گذشت. او گوید: روایت شده که مدت دولت قائم علیه السلام نوزده سال می باشد که روزها وماههایش - همانگونه که گذشت - بطول می انجامد. این امری است پوشیده از ما.
تنها این مطلب به ما القا شده که کاری را که خدای تعالی انجام می دهد، وابسته به شروط ومصالحی است که خود می داند. ما نمی توانیم به یکی از این دو امر قطع نظر حاصل نمائیم، هر چند که روایت هفت سال آشکارتر وفزونتر است. علامه مجلسی در بحار الانوار اظهار می دارد: اخبار مختلفی که پیرامون دوران حکومت امام نقل شده، برخی از آنها محمول بر تمامی آن مدت است، برخی بر زمان استقرار دولتش، برخی به حساب ماهها وسالهای ما وبرخی بر اساس ماهها وسالیان طویل زمان وی است. البته خداوند به حقیقت امر آگاهتر است.
جهان در زمان ظهور:
امام صادق علیه السلام فرمود: (إنَّ قائمنا إذا قام أشرقت الأرض بنورها (بنور ربّها خ ل) واستغنی العباد عن ضوء الشمس وذهبت الظلمة، ویعمّر الرجل فی ملکه حتَّی یولد له ألف ولد ذکر، لا یولد فیهم أنثی، وتظهر الأرض من کنوزها حتَّی یراها الناس علی وجهها، ویطلب الرجل منکم من یصله بماله، ویأخذ منه زکاته فلا یجد أحداً یقبل منه ذلک، استغنی الناس بما رزقهم الله من فضله) چون قائم ما بپا خیزد، زمین (از نور پروردگارش) می درخشد وبندگان از نور خورشید بی نیاز می شوند. ظلمت از میان می رود. مرد در دوران حکومت او از چنان عمر طولانی برخوردار می شود که دارای هزار فرزند پسر خواهد شد که در میان آنها دختر متولد نمی شود. زمین گنجهای خود را آشکار می سازد، به گونه ای که بر سطح آن دیده می شود. چون فردی از شما برای ادای زکات خود در صدد یافتن شخصی (نیازمند) بر می آید، کسی را نمی یابد که آن را بپذیرد. مردم با فضل وروزی خداوند بی نیاز شده اند. امام جعفر صادق علیه السلام در باره سیره قائم منتظر سلام الله علیه می فرماید: (إذا أذن الله له فی الخروج صعد المنبر فدعا الناس إلی نفسه وناشدهم بالله ودعاهم إلی حقّه وأن یسیر فیهم بسُنّة رسول الله صلی الله علیه وآله ویعمل فیهم بعمله، فیبعث الله جبرئیل حتَّی یأتیه فینزل علی الحطیم یقول: إلی أی شیء تدعو؟ فیخبره، فیقول: أنا أوّل من یبایعک، اُبسط یدک فیمسح علی یده) چون خداوند اورا اذن ظهور فرمود، برفراز منبر رفته ومردم را به سوی خود فرا می خواند.
آنان را به خدا سوگند می دهد وبه حق خود دعوت می کند و(می گوید که) به سنت رسول خدا در میان ایشان رفتار می نماید. خداوند جبرئیل را بر می انگیزاند تا اینکه نزد او بر حطیم فرود می آید ومی گوید: به چه فرا می خوانی؟ امام او را آگاه می سازد. پس می گوید: من اولین کسی هستم که با تو بیعت می کنم، دستت را به من بده، ودست حضرتش را (برای بیعت) می گیرد. امام صادق علیه السلام می فرماید: (إذا قام القائم دعا الناس إلی الإسلام جدیداً وهداهم إلی أمر قد دثر فضلَّ عنه الجمهور، وإنَّما سمّی القائم مهدیاً لأنَّه یهدی إلی أمر مضلول عنه، وسمّی القائم لقیامه بالحقّ) چون قائم علیه السلام بپا خیزد، مردم را مجددا به سوی اسلام فرا می خواند وآنان را به امری هدایت می کند که از میان رفته واکثریت مردم از آن منحرف شده اند. قائم علیه السلام از این رو مهدی نامیده شده که به امری هدایت می کند که مردم از آن انحراف پیدا کرده اند. وقائم نامیده شد، چون قیام به حق می کند. در حدیث دیگرازهمین امام وارد شده: (إذا قام القائم هدم المسجد الحرام حتَّی یرده إلی أساسه وحوَّل المقام إلی الموضع الذی کان فیه وقطع أیدی بنی شیبة وعلَّقها بالکعبة وکتب علیها: هؤلاء سرّاق الکعبة) قائم علیه السلام در دوران قیام خود مسجد الحرام را ویران می سازد تا اینکه آن را به اساس خود بر می گرداند، ومقام را به موضعی که در آن قرار داشته باز می گرداند دست بنی شیبه را قطع می سازد وآن را به کعبه می آویزد وبر آن می نویسد: اینان دزدان کعبه هستند. همچنین می فرماید: (إذا قام القائم علیه السلام جاء بأمر جدید کما دعی رسول الله صلَّی الله علیه وآله فی بدو الإسلام إلی أمر جدید) چون قائم علیه السلام بپا خیزد، امری جدید می آورد همانگونه که رسول خدا صلی الله علیه وآله در ابتدای اسلام به امر جدیدی دعوت نمود. شبیه این روایت را امام باقر علیه السلام نیز بیان فرموده است. در روایات دیگری نیز بیان شده است: (إنَّ الإسلام بدأ غریباً وسیعود غریباً کما بدأ، فطوبی للغرباء) اسلام از غربت شروع شد وزود است که به غربت نخستین خود باز گردد. پس خوشا به حال غریبان. امام محمد باقر علیه السلام فرمود: (إذا خرج یقوم بأمر جدید وکتاب جدید وسُنّة جدیدة وقضاء جدید، علی العرب شدید ولیس شأنه إلاَّ القتل لا یستبقی أحداً ولا تأخذه فی الله لومة لائم) چون ظهور نماید، امر جدید وکتاب جدید وسنت جدید وقضاوت جدیدی می آورد. بر عرب شدت عمل به خرج می دهد شیوه ای جز قتل ندارد. احدی را باقی نمی گذارد. ملامت ملامتگر او را در (راه) خدا اثری نمی کند. این امام همام در حدیث دیگری می فرماید: (لکأنّی أنظر إلیه بین الرکن والمقام یبایع له الناس بأمر جدید وکتاب جدید وسلطان من السماء أمَا إنَّه لا ترد له رایة أبداً حتَّی یموت) گوئی به او می نگرم بین رکن ومقام، که مردم با او بیعت می کنند، که در میان ایشان به امر جدید وکتاب جدید وحکمرانی جدیدی از آسمان فرمان راند. آگاه باشید که پرچم او هرگز باز نمی گردد (شکست در آن راه ندارد) تا اینکه از دنیا رخت بربندد. ودر حدیثی دیگر از امام محمد باقر علیه السلام آمده است: (یملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً ویفتح الله له شرق الأرض وغربها ویقتل الناس حتَّی لا یبقی إلاَّ دین محمّد یسیر سیرة داود) او زمین را از عدل وداد آکنده سازد، همانگونه که از ظلم وستم لبریز شده باشد.
خداوند شرق وغرب عالم را برایش می گشاید. مردم را می کشد تا اینکه جز دین محمد صلی الله علیه وآله باقی نماند، وبه سیره داود (پیامبر) سلوک می نماید. همگونی سیره مهدی با داود در برخی از اخبار - که خواهد گذشت - تفسیر به آن شده که در حکم وداوری شاهد ودلیل نمی طلبد. امام مجتبی علیه السلام از پدر بزرگوارش امیر المؤمنین علیه السلام نقل می کند: (یبعث الله رجلاً فی آخر الزمان وکلب من الدهر وجهل من الناس یؤیده الله بملائکته ویعصم أنصاره وینصره بآیاته ویظهره علی الأرض حتَّی یدینوا طوعاً أو کرهاً یملأ الأرض عدلاً وقسطاً ونوراً وبرهاناً، یدین له عرض البلاد وطولها لا یبقی کافر إلاَّ آمن ولا طالح إلاَّ صلح، وتصطلح فی ملکه السباع وتخرج الأرض نبتها وتنزل السماء برکتها وتظهر له الکنوز) خداوند مردی در آخر الزمان، در شدائد روزگار وجهالت مردمان برمیانگیزاند که او را با ملائکه خود یاری می نماید ویارانش را حافظ است واورا به آیات ومعجزات خود ناصر می باشد. ظهورش را بر زمین محقق می سازد تا اینکه (همگان) به میل یا اکراه سر به فرمان او نهند. زمین را از عدل وداد ونور وبرهان آکنده سازد. تمامی شهرها در سراسر نقاط گیتی امرش را پذیرا شوند.
کافری نمی ماند مگر آنکه ایمان آرد ونه فاسدی باقی ماند مگر آنکه صالح شود. در دوران زمامداریش درندگان رام وآرام شوند، زمین گیاهان خود را بر آرد، آسمان برکت خود را فرو بارد وگنجها از دل زمین بر پهنه آن آشکار شود. صادق آل محمد علیه السلام نیز می فرماید: (إذا قام القائم علیه السلام حکم بالعدل وارتفع فی أیامه الجور وآمنت به السبل وأخرجت الأرض برکاتها وردّ کلّ حقّ إلی أهله ولم یبقَ أهل دین حتَّی یظهروا الإسلام ویعرفوا بالإیمان أمَا سمعت الله سبحانه یقول: (وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَالأرْضِ طَوْعاً وَکرْهاً وَإِلَیهِ یرْجَعُونَ). وحکم بین الناس بحکم داود علیه السلام وحکم محمّد صلَّی الله علیه وآله فحینئذٍ تظهر الأرض کنوزها وتبدی برکاتها ولا یجد الرجل منکم موضعاً لصدقته ولا برّه لشمول الغنی جمیع المؤمنین) چون قائم علیه السلام قامت قیام برافرازد، به حکم عدل راند. در ایام او نشانی از ستم نیست، راهها ایمن گردد، زمین برکات خود را آشکار سازد، حق هر ذی حقی به او رد شود، دیندارانی باقی نمی مانند مگر اینکه اسلام را چیره کنند وبه ایمان شناخته شوند. آیا نشنیدی خدای سبحان می فرماید: هر که در آسمانها وزمین است به میل یا اکراه تسلیم فرمان اویند وبه سوی او باز می گردند. در میان مردم به حکم داود علیه السلام وحکم محمد صلی الله علیه وآله فرمان می راند. در آن هنگام زمین گنجها وبرکات خود را آشکار ساخته وکسی از شما فردی را نمی یابد که زکات خود را به او پردازد ویا به او انفاقی نماید، واین نیست مگر آنکه جمیع مومنان در غنا ورفاه بسر می برند. امام محمد باقر علیه السلام فرمود: (إذا قام القائم سار إلی الکوفة فیهدم بها أربعة مساجد ولم یبقَ علی وجه الأرض مسجد له شرف إلاَّ هدَّمها وجعلها جماء، ووسَّع الطریق الأعظم، وکسر کلّ جناح خارج فی الطریق، وأبطل الکنف والمیازیب إلی الطرقات، ولا یترک بدعة إلاَّ أزالها ولا سُنّة إلاَّ أقامها ویفتح قسطنطینیة والصین وجبال الدیلم) چون قائم قیام نماید، عازم کوفه گشته وچهار مسجد را در آنجا ویران می سازد. وهیچ مسجد با شرافتی بر پهنه زمین باقی نمی ماند مگر اینکه آن را ویران ساخته وآن را بزرگ می کند. او بزرگ راهی احداث می کند وگوشه وکنار خانه هائی را که در مسیر راه است، در هم شکسته، فاضلابها وناودانهائی را که به کوچه وخیابان راه دارد، سد می کند. هیچ بدعتی را وا نمی گذارد مگر آنکه آن را از میان می برد، ونه هیچ سنتی مگر آنکه آن را بر پا می سازد. قسطنطنیه وچین وکوههای دیلم را فتح می نماید.
در حدیثی از حضرت صادق علیه السلام وارد شده است: (القائم منصور بالرعب، مؤید بالنصر، تطوی له الأرض وتظهر له الکنوز ویبلغ سلطانه المشرق والمغرب ویظهر الله عزَّ وجلَّ به دینه ولو کره المشرکون، فلا یبقی فی الأرض خراب إلاَّ عمّر) قائم علیه السلام به وسیله رعب وترس یاری شده وبا نصر الهی تائید می شود. زمین در زیر پایش در نور دیده می شود، گنجها برایش آشکار می گردد وسلطنتش در شرق وغرب عالم گسترش می یابد. خدای صاحب عزت وجلال، دینش را به واسطه او (بر دیگرادیان) چیره می سازد، هر چند که مشرکان نخواهند. در زمین نقطه ناآبادی باقی نمی ماند مگر آنکه آباد می گردد.
روایت دیگری از امام صادق علیه السلام بیانگر آن است که: (إذا قام قائم آل محمّد علیهم السلام حکم بین الناس بحکم داود ولا یحتاج إلی بینة یلهمه الله تعالی فیحکم بعلمه ویخبر کلّ قوم بما استبطنوه ویعرف ولیه من عدوّه بالتوسّم قال الله عزَّ وجلَّ: (إِنَّ فِی ذلِک لآَیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ * وَإِنَّها لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ) چون قائم آل محمد بپا خیزد، میان مردم به شیوه داود حکم می راند ودلیل وبینه نمی خواهد. خدای تعالی به وی الهام می کند واو به علم خود حکم می راند به گونه ای که هر قومی را به آنچه نهان داشته اند خبر می دهد ودوستش را از دشمن اش، از سیمایشان باز می شناسد. خدای عزَّ وجلَّ می فرماید: در این (عذاب) نشانه هائی برای کسانی که به چهره می شناسند وجود دارد واین (ویرانه) ها بر قرار برای عبرت گیرندگان است.
شیخ مفید گوید: بعد از دولت قائم علیه السلام دولتی دیگر نخواهد بود. تنها روایات بیانگرآنند که فرزندان او ان شاء الله بعد از حضرتش دولتهائی تشکیل می دهند. اما به این روایات قطع ویقین حاصل نیست. اکثر روایات بیانگر آن هستند که مهدی است در نمی گذرد مگر چهل روز قبل از قیامت. در آن هنگام هرج ومرج بر پا خواهد شد، علامات خروج اموات آشکار می گردد ومردم برای محاسبه اعمال وپاداش وکیفر کردار در صحنه محشر جمع می شوند. البته خداوند آگاهترین است به آنچه که رخ می دهد.
یاران امام مهدی:
همانگونه که گذشت، اینان به حسب روایت تعدادشان سیصد وسیزده تن است، به شمار جنگاوران نبرد بدر. ایشان از اقصی نقاط عالم بدون وعده قبلی نزد مولایشان جمع می شوند، وبه حیثی که همدیگر را نمی شناسند. در روایتی چنین آمده است: (یجمعهم الله بمکّة قزعاً کقزع الخریف یتبع بعضهم بعضاً فیهم خمسون من أهل الکوفة) خداوند آنان را چون پاره های ابرهای پائیزی گرد هم می آورد، ویکی از پی دیگری فرا می رسند. در میان آنها پنجاه تن از اهل کوفه هستند. در روایتی آمده که چهارده تن از کوفه اند وبقیه از دیگر شهرها. ودر روایت دیگر وارد شده که پنجاه تن از زنان همراه ایشان هستند. این تعداد اصحاب خاص امام می باشند. روایت شده که ایشان فرمانروایان وزمامداران جهانند که خداوند شرق وغرب عالم را توسط ایشان فتح می سازد. در روایت وارد شده که قیامگر خاندان وحی ابتدا با چهل وپنج تن روی می آورد. که در مجموعه نه تائی هستند، یک مرد، دو مردی، و... تا نه تائی به همین ترتیب می آیند تا تعدادشان به حد مقرر برسد.
او صحیفه ای مهر شده به همراه دارد که در آن اسامی یارانش ومواطن آنها ثبت می باشد. خوی ها ونشانه ها وکنیه های آنها نیز در آن بر شمرده شده است. ایشان تلاشگر وکوشا در راه اطاعت از امامشان هستند. هیچ شهری نیست مگر آنکه طایفه ای از آن در سلک این یاران امام قرار می گیرند، جز بصره که کسی از آن به یاری حضرتش نمی شتابد. اما در روایتی دیگر بیان شده که از آن سه تن خارج می شوند. چون شمار یاران به این تعداد رسید، امر خود را اظهار می دارد.
تا اینکه شمار آنان به ده هزار نفر رسد. با این تعداد که به سپاه خشم وغضب موسومند، از مکه خارج می شود. امام صادق علیه السلام می فرماید: (یخرج مع القائم من ظهر الکوفة سبعه وعشرون رجلاً، خمسة عشر من قوم موسی الذین کانوا یهدون بالحقّ وبه یعدلون، وسبعة من أهل الکهف، ویوشع بن نون وسلیمان وأبو دجانة الأنصاری والمقداد ومالک الأشتر، فیکونون بین یدیه أنصاراً وحکّاماً) همراه قائم علیه السلام از پشت کوفه بیست وهفت مرد خروج می کنند: پانزده تن از قوم موسی که به حق هدایت شدند وبه حق حکم می کردند، هفت تن از اصحاب کهف، یوشع بن نون، سلیمان ابو دجانه انصاری، مقداد ومالک اشتر. اینها در برابرش جانبازی می کنند وفرمانروایان (زمین) هستند.
در کتاب غایه المرام از کتاب مسند فاطمه (سلام الله علیها) تالیف ابوجعفر جریر طبری به اسناد خود از مسعده بن صدقه از ابو بصیر، از امام جعفر صادق علیه السلام حدیثی نقل می کند. در این حدیث ذکر شده که امیر المؤمنین، اصحاب قائم علیه السلام را به اسم ونسب وقبیله می شناخت واز نشانها ومراتب آنها خبر داده است. این علمی است که دیگر ائمه اطهار نیز آن را می دانستند. حضرت امیر برای نویسنده روایت فرموده است: (هذا ما أملی رسول الله صلَّی الله علیه وآله علی أمیر المؤمنین علیه السلام وأودعه إیاه من تسمیه المهدی علیه السلام وعدد من یوافیه من المفقودین عن فرشهم وقبائلهم السائرین فی لیلهم ونهارهم إلی مکّة عند استماع الصوت وهم النجباء القضاة الحکّام علی الناس) این املای رسول خدا صلی الله علیه وآله بر علی امیر المؤمنین علیه السلام می باشد که در آنها تنها آنرا به حضرتش ودیعه نهاده که نام مهدی علیه السلام وتعداد افرادی که با او همراهی می کنند را مشخص ساخته است. همانانی که (به هنگام ظهور) از بسترهای خود مفقود شده ودر شب یا روز راهی مکه می شوند، وآن هنگامی است که صوت وصدا شنیده شود. آنان را گرانمایگانی هستند که قاضیان وفرمانروای بر مردمانند.
همچنین او حدیثی دیگر به همین اسناد نقل کرده که در آن اسامی ونام شهرهای اصحاب امام عصر سلام الله علیه ثبت می باشد. بین این دو روایت اندکی اختلاف است. ما بر اساس این دو، اکتفا به ذکر نام شهرها می نمائیم وآنها را به ترتیب حروف امر خود را اظهار می دارد. تا اینکه شمار آنان به ده هزار نفر رسد. با این تعداد که به سپاه خشم وغضب موسومند، از مکه خارج می شود. امام صادق علیه السلام می فرماید: (یخرج مع القائم من ظهر الکوفة سبعة وعشرون رجلاً، خمسة عشر من قوم موسی الذین کانوا یهدون بالحقّ وبه یعدلون، وسبعة...