اصالت مهدویت - سلسله مباحث امامت و مهدویت ٧

اصالت مهدویت
سلسله مباحث امامت ومهدویت (7)

نویسنده: آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی

فهرست

نور امید..................7
اصالت مهدویت..................12
1. اصالت مهدویت از جهت معقول بودن امکان آن..................14
2. اصالت مهدویت از جهت اتکا بر مبانی معقول ومنطقی..................17
3. اصالت مهدویت از جهت موافقت با فطرت وسنن عالم خلقت..................20
4. اصالت مهدویت از جهت قبول امم وابتنای آن بر بشارات پیامبران وادیان آسمانی..................27
اسرائیلیات..................34
شناسایی اسرائیلیات..................40
رشنفکران عوضی واسرائیلیات..................41
5. اصالت مهدویت از جهت ابتنای آن بر آیات قرآن کریم..................47
6. اصالت مهدویت از جهت ابتنای آن بر احادیث معتبر ومتواتر..................55
7. اصالت مهدویت از جهت اتفاق مسلمانان واجماع شیعه واهل سنت..................58
8. اصالت مهدویت از جهت معجزات وکرامات..................60
انواع معجزات حضرت صاحب الامر (عجل الله فرجه)..................63
معجزات حضرت صاحب الامر(ع)..................62
9. اصالت مهدویت از جهت ابتنای آن بر توحید ویکتاپرستی..................77
10. اصالت مهدویت از جهت نقش آن در عمل وبرقراری عدالت وبه ثمر رساندن انقلاب اسلامی..................87
نقش مهدویت..................91
کتابنامه..................93

نور امید

نور امید همواره درون جان بشر را روشن داشته واو را در برابر حوادث ناگوار پایدار می سازد واز گردنه ها وفرازونشیب های گوناگون گذرانده، گام به گام در مراحل ترقّی وتکامل سیر می دهد.
اگر امید نبود، بشر هیچ قدمی را برنمی داشت وهیچ رنج وزحمتی را متحمّل نمی گشت وبه حلّ این همه مشکلات، وبازکردن این همه گره ها وکشف خواص مادّه موفّق نمی شد. هرچه هست از کشاورزی، تولید، صنعت، هنر، علم ومظاهر گوناگون ونتایج روزافزون فعّالیت وتلاش بشر، از برکت نور امید است که خواست خدا وسنّت الهی این نور را همیشه در باطن وجود انسان روشن داشته وجز عده معدودی همگان شکست ها وناکامی ها را با آن قابل جبران می دانند وبا آن ناراحتی وسستی را از خود دور می سازند.
این نور در مواقعی که تاریکی ها وجود فرد یا جامعه را فرا می گیرد وامواج ابتلا آنها را احاطه می نماید وموانع موفّقیت ها؛ مانند کوه ها بر سر راه خودنمایی می کنند، ناگهان با یک درخشش پرتوافکن شده، او را از شکست روحی نجات می بخشد وهمّت ها را بیدار، عزم ها را استوار، مشت ها را محکم وتصمیم ها را قاطع می سازد.

(٧)

عقیده به مهدویت وانتظار ظهور موعود آخرالزمان، علاوه بر آنکه عقیده به یک واقعیت وعقیده به وعده حتمی وتخلّف ناپذیر الهی است، همین نور امید وآینده نگری را مؤکد می سازد واز برکاتش این است که منتظران را در راه یاری حقّ ودین خدا وامر به معروف ونهی از منکر ومبارزه با ظلم وزور وتسلیم نشدن در برابر باطل قوّت می بخشد وجبهه اسلام را در مقابل کفر، چنان می سازد که نومیدی از فتح وپیروزی در آن مفهومی نداشته باشد. غرب زدگی یا شرق زدگی وقتی چیره می شوند که ما از خود ومکتبمان مأیوس شده باشیم واصالت ها وسرمایه هایی را که داریم، کارساز ندانیم.
آنان که علیه عقیده مهدویت، تبلیغات سوء وسم پاشی می نمایند، می خواهند این موضع وسنگر را از مسلمانان بگیرند تا به آسانی مقلّد بیگانگان وپذیرای عادات وتلقینات سوء آنان شوند.
تا زمانی که جامعه ای اعتماد به نفس خود را از دست ندهد واز خود ومکتبش ناامید نشود، وابستگی فکری به بیگانگان پیدا نخواهد کرد، واگر هم تحت سلطه سیاسی ونظامی آنها واقع شد، می کوشد تا زنجیرهای سلطه بیگانه را پاره کند. امّا اگر احساس حقارت کرد، اگر اندیشه وایمانش شکست خورد، واگر مکتب وراه دیگران را قوی تر وسازنده تر از راه ومکتب خود شناخت وآنها را به عنوان الگو انتخاب کرد وترقّی را در تقلید از آنها گمان نمود، خود وایدئولوژی های مکتبی خود را فراموش خواهد کرد.
عقیده انتظار در معنای عامش که فراگیر تمام مسلمین است ودر

(٨)

معنای خاصش که شیعه به آن معتقد است، این حالات وخودباختگی ها را نفی می کند ومسلمانان را به بازگشت به اسلام وتمسّک به وحدت اسلامی وریشه کن کردن نفوذ بیگانه وتنفّر از کفر والحاد دعوت می نماید. مسلمان اگرچه به ظاهر خلع سلاح شده وقوای مادّی خود را نسبت به دشمن ضعیف تر ببیند، هرگز احساس حقارت نمی نماید ومیدان جهاد وتلاش را ترک نمی کند وخود را برتر از کفّار می داند که:
(وَللهِ الْعِزَّةُ وَلرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ)(1)؛
«عزّت مخصوص خداوند ورسول او واهل ایمان است».
به سرمایه های ایمانی واسلامی خود وبه وعده های الهی اتّکا دارد ومرعوب وسست نمی شود، که:
(وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ)(2)؛
«سستی نکنید واندوهناک نشوید؛ زیرا شما بلندمرتبه هستید اگر در ایمان ثابت قدم باشید».
آن غرب زدگانی که حاضر نبودند در کارسازی اسلام بیندیشند وتسلّط غرب را بر سرزمین های اسلامی، امری غیر قابل انکار می دانستند وآن چپ گرایانی که نیم قرن است با عرضه احزاب وبرنامه هایی که از مکتب مارکس ولنین تغذیه می نمایند، می خواستند در زیر پوشش مبارزه با امپریالیزم، راه تسلّط نفوذ شوروی را صاف وهموار نمایند.

-----------------

(1) منافقون، 8.
(2) آل عمران، 139.

(٩)

اکنون که می بینند اسلام، چنین انقلابی را که معجزه بزرگ قرن به شمار رفت، به وجود آورد، اگر انصاف داشته وخود را به بیگانه نفروخته باشند، می فهمند که اسلام پس از چهارده قرن چه قدرت عظیم وبی مانندی است. پس از اینکه بتواند با یاری وپشتیبانی از چپ گرایان ووابستگان خود، شاه خائن را ساقط سازد، مأیوس گردیده واز در تملّق وسازش با او وارد شده بود تا بلکه از آنچه آمریکا ودیگر دُوَل غربی از ایران به غارت می برند، سهمی هم به آنها بدهد.
این اسلام بود که این رژیم نیرومند را ساقط واستعمار را - به نوعی که در حسابِ حساب گرهای ماهر سیاست نمی آمد - طرد ورسوا سازد. اعتقاد به مکتب امامت ومهدویت ونیابت عامّه فقها از حضرت مهدی (علیه السلام) یگانه الهام بخش امّت مسلمان ایران بود که این مشت محکم را بر دهان یاوه گویان ودشمنان اسلام ومبلّغان مکتب های الحاد ومارکس پرستان ومزدوران وسرمایه داران صهیونیسم آمریکا زد.
الهام از مکتب مهدویت بود که مسلمانان انقلابی ما را آماده شهادت کرد تا ده ها هزار شهید وجانباز، خون خود را در راه نجات اسلام نثار کرده واسلام را به این فتح بزرگ نایل نمودند. بدیهی است این انقلاب به پاسداری افراد مؤمن ومتعهّد نیازمند است واکنون که صدای دعوت اسلام از این مرز وبوم بلند شده، مسئولیت همه بیشتر از پیش است. جهانیان همه رفتار وسازماندهی ما را زیر نظر گرفته ومی خواهند به واسطه نظام جدیدی که در ایران برقرار شده، اسلام را از نو بشناسند. اگر ما نتوانیم این انقلاب را به ثمر برسانیم وویژگی های ممتاز اسلام را

(١٠)

به دنیا نشان بدهیم ونعمتی را که به آن سربلند شده ایم قدر نشناسیم، وباز هم وابستگی یا خودکامگی نشان بدهیم، به اسلام خیانت کرده وبسیاری را از آن مأیوس خواهیم نمود.
اگر خدای نخواسته در اثر غفلت انقلابی های مسلمان، دیگران بخواهند ما را درعین حالی که از استعمار غرب فاصله می گیریم وباید هم فاصله بگیریم، به سوی شرق ببرند وبه آنجا وابسته نمایند، یا مکتب هایی را که در اصل وبنیان از اقتصاد غیراسلامی مایه می گیرند ترویج کنند، همه خیانت به اسلام است وبه نظر من، انحراف از اسلام وبرنامه های آن، در این موقعیتی که دنیا هم، انقلاب ایران را اسلامی شناخته ومنتظر پیاده شدن اسلام در این کشور می باشند، از همکاری با ساواک شاه وسیا در دوره گذشته اگر بدتر نباشد، بهتر نیست. مسئولیت فوق العاده زیاد است، خدا، پیغمبر، ائمّه معصومین(ع)، ارواح اولیای اسلام، شهدای راه حقّ، مسلمانان جهان ومردم آزاد دنیا، همه از ما انتظار دارند تا چگونه امتحان بدهیم وچگونه در این مقطع زمانی، به تعهّداتی که داریم وفادار بمانیم وپرچم اسلام را به اهتزاز درآوریم.
اکنون هم همه امیدها به افراد مؤمن ومخلص است که غیر از عظمت اسلام واجرای احکام اسلام هدفی ندارند وشهیدانی را نیز در راه خدا داده اند وبا مقام ومنصب وهیچ اعتباری معاوضه نمی کنند. آنها که در برابر زحمات وتلاش ها، راه پیمایی ها، تعطیلی کسب وکار وبازار، به زندان افتادن ها، ناراحتی ها وبی خوابی ها، از کسی اجر ومزدی نمی خواهند. به آن کشاورزان وکارگران عزیزی که فقط شور

(١١)

اسلام وعشق به پیاده شدن احکام قرآن، آنها را به اعتصابات وتظاهرات وتحمّل صدمات ومحرومیت ها برانگیخت وبالاخره به آنهایی که از صمیم جان یار ووفادار وپشتیبان اسلام هستند وهمه چیز را در چهارچوب احکام اسلام می خواهند وفریب آنان را که می خواهند به نام دلسوزی برای کشاورز وکارگر، راه امّت مسلمان را عوض کنند وخود را به مقامات ومناصبی برسانند، نمی خورند. امید ما به آن افراد آگاهی است که می خواهند برای به ثمر رساندن این انقلاب، همگان را جذب وبه آن امیدوار سازند، نه آنان که می خواهند با گروه بندی ها واختصاص الفاظ مجاهد ومبارز به خود وگروهشان، جامعه وامّت اسلام را تجزیه نمایند.
انقلاب اسلامی به این افراد وبه اخلاص آنها مدیون است واکنون هم افرادی با چنین خلوص نیت می توانند با الهام از تعالیم اسلام وپیروی از رهنمودهای روحانیت، این انقلاب را در هویت اسلامی اش حفظ نمایند ونگذارند با نظریه اسلام منهای روحانیت که خطرناک ترین نظریه های ضدّاسلامی است ونتیجه ای جز اسلام منهای اسلام ندارد، اسلام را بکوبند وزمینه بازگشت استعمار را فراهم سازند.

اصالت مهدویت

در رابطه با مطالب بالا ونقش سازنده عقیده به مهدویت، در پاسداری از ایدئولوژی های اسلام در به وجود آوردن انقلاب اسلامی ایران در کتاب حاضر، اصالت های مهدویت از ده جهت به شرح زیر بررسی می شود:

(١٢)

1 - از جهت معقول بودن امکان آن.
2 - از جهت اتّکا بر مبانی معقول ومنطقی.
3 - از جهت موافقت با فطرت ونوامیس عالم خلقت.
4 - از جهت مبتنی بودن آن بر بشارت پیامبران وادیان آسمانی.
5 - از جهت ابتنای آن بر آیات قرآن کریم.
6 - از جهت ابتنای آن بر احادیث معتبر ومتواتر.
7 - از جهت اتّفاق مسلمانان واجماع شیعه واهل سنّت.
8 - از جهت معجزات وکرامات.
9 - از جهت ابتنای آن بر توحید ویکتاپرستی.
10 - از جهت نقش آن در عمل وبرقراری عدالت وبه ثمر رساندن انقلاب اسلامی.

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید * * * که ز انفاس خوشش، بوی کسی می آید
از غم ودرد مکن ناله وفریاد، که من * * * زده ام فالی وفریادرسی می آید
ز آتش وادی ایمن، نه منم خرّم وبس * * * موسی اینجا به امید قَبَسی می آید
هیچ کس نیست که در کوی تواَش کاری نیست * * * هر کس اینجا به امید هوسی می آید
دوست را گر سرِ پرسیدن بیمار غم است * * * گو بیا خوش که هنوزش نفسی می آید

(١٣)

1. اصالت مهدویت از جهت معقول بودن امکان آن
بدیهی است آنچه در بررسی وشناخت یک فکر، اصل وآغاز کار است، معقول بودن وخردپسندبودن آن است. به این معنا که عقل، امکان آن را بپذیرد ونتواند آن را به طور جزم انکار کند وقبول امکان آن را غیر عقلایی بداند. در تمام مسائل علمی وغیرعلمی این قانون جریان دارد که اوّل باید امکان آن پذیرفته شود واحتمال واقعیت داشتن یا واقعیت یافتن آن در نظر عقل مردود نباشد.
مثلاً اگر بخواهیم وقوع «اجتماع نقیضین» و«اجتماع ضدّین» یا «ارتفاع نقیضین» یا «مقدّم بودن وجود چیزی را بر خودش» بررسی کنیم، باید نخست امکان این مسائل را بپذیریم والّا اگر امکان آن را معقول نشناسیم، سخن از وقوع یا عدم آن به میان آوردن غلط وسفاهت است وبالأخره بر این اساس است که فرضیه های علمی مختلف در چگونگی پیدایش جهان، پیدایش زمین، پیدایش حیات، پایان جهان، تحوّلات کیهانی وصدها مسئله دیگر قابل بحث وبررسی معقول می شود وپس از اینکه این اصل در هر مسئله ای جاری شد

(١٤)

وعقل امکان آن را قبول کرد واحتمال آن را ردّ ننمود، اثبات آن اگرچه وقوعش از راه وحی واخبار انبیا محسوس نباشد؛ بلکه خبر اشخاص موثّق وافرادی که داعی به دروغ گفتن ندارند، عقلایی وصحیح می باشد.
لذا به نقل دیگران، به وجود بسیاری از موجودات کوچک وبزرگ وحوادث جوّی وگذشته وآینده اکتفا می شود. وبه اخبار انبیا از وجود ملائکه وعالم غیب وبهشت وجهنم وامور دیگر اعتماد واطمینان ویقین حاصل می گردد واین روش کاملاً عقلایی ومنطقی است وتخلّف از آن، خلاف عقل است.
اصالت عقیده به مهدویت از این جهت محتاج به هیچ بیانی نیست؛ زیرا هر عاقلی امکان آن را تصدیق می کند وهیچ خردمندی آن را ردّ نمی نماید واظهار شک وتردید را در آن جایز نمی داند. هرچه بیندیشیم وهر اندیشمندی آنچه بیندیشد، نمی تواند در اصالت مهدویت از این جهت ایرادی بگیرد یا حرفی بزند. همیشه این اصالت برای مسئله مهدویت وظهور مصلح آخرالزمان، در بین ملل وامم ومسلمین وحتّی آنان که به آن معتقد نیستند، مسلّم وثابت بوده است وحتّی در بسیاری از عقاید دینی دیگر، امکان آن اگر به ذهن نزدیک تر نباشد، دورتر نیست ولذا از قرن دوم به بعد که بعضی مجادلات وبحث ها در بین مسلمانان رواج گرفت وپیرامون بسیاری از مسائل اسلامی سخن گفته وردّ وقبول داشتند، این موضوع اصلاً مورد شبهه

(١٥)

وایرادی قرار نگرفت؛ چون به هیچ وجه شبهه یا آنچه شبیه شبهه باشد، در آن راه ندارد. پس اصالت مهدویت از این جهت صددرصد معتبر وعُقلایی ومنطقی است وبیش از این نیاز به توضیح ندارد.

به حُسن خُلق ووفا، کس به یار ما نرسد * * * تو را در این سخن، انکار کار ما نرسد
اگرچه حُسن فروشان به جلوه آمده اند * * * کسی به حُسن وملاحت، به یار ما نرسد
هزار نقش برآید ز کلک صنع ویکی * * * به دل پذیری نقش نگار ما نرسد

(١٦)

2. اصالت مهدویت از جهت اتّکا بر مبانی معقول ومنطقی
پس از اینکه امکان یک موضوع بررسی وپذیرفته گردید، مسئله واقعیت داشتن یا واقعیت یافتن آن مطرح می شود؛ زیرا ممکن است یک موضوع، امکان واقعیت داشتن یا واقعیت یافتن داشته باشد وعقل هم امکان آن را ردّ نکند؛ امّا واقعیت نیافته باشد.
مثلاً ممکن است فلان حادثه بزرگ در دنیا اتّفاق افتاده باشد، یا فلان کشتی بزرگ در فلان اقیانوس غرق شده باشد، یا یک انفجار عظیم در خورشید روی داده باشد، امّا صورت واقعیت به خود نگرفته باشد؛ زیرا واقعیت یافتن وواقعیت داشتن این حوادث را باید یا مستقیماً ببینیم یا بینندگان ودانشمندان به ما خبر بدهند.
حال پس از بحثی که گذشت، واقعیت داشتن وجود حضرت مهدی (علیه السلام) وغیبت آن حضرت وواقعیت یافتن ظهور آن حضرت وتشکیل حکومت جهانی اسلام وسعادت عمومی وبرقرارشدن نظام عدل وسایر اموری که پیامد ظهور وآثار آن است، بررسی می شود.
مطالعه صدها کتاب وبلکه بیشتر ورساله هایی که از یازده قرن پیش

(١٧)

تاکنون در موضوع مهدویت نوشته شده وهمچنین بررسی کتاب ها واصولی که از قرن اوّل هجرت تا حال در رشته های مختلف علوم اسلامی تألیف شده، ابتنای این عقیده را بر مبانی صحیح ومعقول ومصادر اصیل اسلامی روشن می سازد وچنان این مبانی ومآخذ، مصونیت این عقیده را از هرگونه تشکیک، تضمین واستوار کرده است که حتّی در مقام پاسخ گویی وردّ دعوای کسانی که به دروغ ادعای مهدویت کردند، کسی نتوانست اصل عقیده مهدویت را ردّ کند؛ بلکه مدّعیان دروغ ومتمهّدیان را به واجدنبودن علایم وشرایط وصفاتی که برای حضرت مهدی (علیه السلام) معلوم شده است، ردّ می کردند؛ چون انکار اصل مهدویت را مساوی با انکار مبانی ومآخذ محکم اصول وفروع اسلامی می دیدند.
درضمن مباحث آینده، به تفصیل اتکای این عقیده بر معیارهای باوربخش عقلی ومصادر ووثائق اسلامی معلوم خواهد شد، ان شاء الله تعالی.

آفتاب رخ دلدار عیان خواهد شد * * * آب در جوی جهان باز روان خواهد شد
صفحه ارض همه امن وامان خواهد شد * * * نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد

(١٨)

* * * می رسد روز خوش ودل شود از غم آزاد
این خرابی که تو بینی همه گردد آباد * * * می کند عدل خدا ریشه جور وبیداد
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد * * * چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد(3)

-----------------

(3) از اشعار تضمینیه غزل حافظ اثر طبع مرحوم آیت الله والد (آقای آخوند ملا محمّدجواد صافی قدس سره).

(١٩)

3. اصالت مهدویت از جهت موافقت با فطرت وسنن عالم خلقت
خلاصه وحقیقت مهدویت، منتهی شدن سیر جوامع جهان به سوی جامعه واحد وسعادت عمومی، امنیت ورفاه، تعاون وهمکاری، همبستگی همگانی، حکومت حقّ وعدل جهانی، غلبه حقّ بر باطل، غلبه جنود «الله» بر جنود «شیطان»، نجات مستضعفان ونابودی مستکبران، وخلافت مؤمنان وشایستگان به رهبری یک رجل وابرمرد الهی است که موعود انبیا وادیان، ودوازدهمین اوصیا وخلفای پیغمبر آخر الزمان است.
این محتوا واین هدف واین پایان وعاقبت، مطلوب هر فطرت وخواسته وجدان هر انسان است.
حکومت عدل ونظام الهی، قانون واحد ولغو تبعیضات، برداشته شدن مرزها وآزادی انسان ها، برچیده شدن این رژیم ها ونظام های طاغوت پرور، مطلوب بشر است.
کدام انسان است که بااین همه مظالم وستمگری ها موافق باشد؟ وکدام انسان است که با صرف این بودجه های تسلیحاتی سنگین وکمرشکن که برای حفظ رژیم ها ومرزهایی است که در اثر تقسیم دنیا

(٢٠)

به مناطق سلطه ونفوذ طاغوت ها وحزب ها وگروه های طاغوتی برقرار شده است، موافق باشد؟ وکدام انسان است که تقسیم ملل دنیا را به غالب ومغلوب وسلطه گر وزیر سلطه، واستضعاف گر واستضعاف شده وپیشرفته وعقب مانده، وجداناً قبول داشته باشد؟
چرا دسترنج مردم ضعیف وکارگر وکشاورز باید به مصرف تجمّلات ونگهداری کاخ هایی مثل کاخ الیزه، کاخ سفید، کاخ بوکینگهام، کاخ کرملین وهزارها کاخ دیگر برسد؛ درحالی که صدها میلیون بشر از حدّاقل زندگی وخوراک وپوشاک ومسکن عادی محروم باشند؟
این کشورگشایی ها واین توسعه طلبی ها که نمونه آن توسعه طلبی های بی حدّوحصر آمریکا وشوروی است، تا کی باید ادامه پیدا کند؟ این انسان های محروم که در جمهوری های روسیه مخصوصاً جمهوری های آسیایی آن، حقّ نفس کشیدن ندارند وصدا ونظرشان در هیچ کجای دنیا منعکس نمی شود، در حزب کمونیسم شوروی هضم شده واز حقّ اندیشیدن ساده محروم هستند، مگر انسان نیستند؟
این آوارگان فلسطین واین مسلمانان که در فلسطین وغزّه وسواحل رود اردن وجنوب لبنان زندگی می کنند، طبق چه قانون فطرت پسند باید مورد این همه جنایات وحشیانه حکومت دست نشانده وتحمیلی اسرائیل قرار بگیرند؟ واین پشتیبانی بی دریغ آمریکا از این همه ظلم وشرارت وقتل عام کوچک وبزرگ وزن ومرد، چه توجیهی غیر از ماهیت صهیونیستی حکومت آمریکا دارد؟
این مردم مسلمان ومحروم عربستان وحرمین شریفین با این

(٢١)

ثروت سرشار وخدادادی آنها که می تواند پرجمعیت ترین ووسیع ترین کشورهای دنیا را آباد ومترقّی وبی نیاز سازد، چرا باید در فقر وعقب ماندگی باقی بمانند وشاهزادگان سعودی ورژیم کثیف وهابی، اموال ملّی آنها را به یغما برده ودر بانک های خارجی ودر اختیار بیگانگان واستعمار آمریکا بگذارند، وآنچه را هم به صورت ظاهر به مصارف حکومت ونگهداری نظام وهابی سعودی می رسانند؛ درحقیقت در شکل معامله اسلحه وغیر آن به آمریکا برگردانند؟ وبدتر از همه اینکه این روش های ضداسلامی خود را، پایه اسلام قلمداد کرده وحکومت خود را که برخلاف مبانی حکومت اسلامی است، شرعی واسلامی معرّفی می نمایند؟
چرا کارگر وکشاورز در رژیم سرمایه داری وسوسیالیستی محکوم به استضعاف است؟ در آن رژیم، در استضعاف راکفلرها وهاریمن ها واناسیس ها، ودر این رژیم، در استضعاف سازمان های کارگری وکشاورزی وحزب؟
فطرت بشر همه اینها را محکوم می کند وندا ونهضتی را که بخواهد به این نظام ها پایان دهد وپیامبرگونه وعلی وار زمام امور را به دست بگیرد، تأیید می نماید.
اگر حکومت واحد جهانی خواست بشر نبود، واگر این رژیم ها وموضع گیری هایشان در برابر یکدیگر بر وجدان مردم تحمیل نشده بود، سازمان ملل واندیشه حکومت جهانی وارتش واحد وقانون واحد به بشر عرضه نمی شد، تا کی سربازان یک حکومت، برای دفاع از

(٢٢)

یک رژیم در برابر حمله رژیم دیگر، خونشان ریخته شود؟ مثلاً هویت نظام اردن وحکومت های بزرگ وکوچکی نظیر آن وارتش وقوایشان جز حفظ فرمانروایی شخصی مثل ملک حسین یا دیگران چیست؟ آن خونی که در راه حفظ سلطه ملک حسین یا صدام حسین یا امیر کویت وبحرین وسایر شیوخ ریخته شود، در راه چیزی وکسی که ریخته نمی شود، راه اسلام وخداست.
فطرت بشر، آن جان بازی وآن خون ریزی وآن جنگ ودفاعی را تأیید می کند که برای اعتلای کلمه الله وسعادت انسان وپاسداری از حقوق انسان وفی سبیل الله باشد؛ همان که دین فطری اسلام وکتاب اسلام آن را چنین تفسیر ومعرّفی می نماید:
(اَلَّذِینَ آمَنُوا یقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَالَّذِینَ کفَرُوا یقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ)(4)؛
«اهل ایمان در راه خدا، وکافران در راه شیطان جهاد می کنند».
پس در راه طاغوت، در راه استقرار دیکتاتوری پهلوی ها وآتاتورک ها وهیتلرها وکارترها واستالین ها جنگ کردن، جنگ با فطرت انسانیت است واصولاً نه فقط فطرت بشر با این مظاهر نفرت انگیز موافق نیست، طبع جهان نیز مطابقت ندارد وعکس العمل های آن یا به اصطلاح آثار وضعی این اعمال ونابرابری ها، سلب برکات وخیرات است.

-----------------

(4) نساء، 76.

(٢٣)

پایان یافتن سلطه بر بشر وبرقرارشدن حکومت عدل ونظام الهی ولغو این تبعیضات وبرداشتن این مرزها، همه مطلوب بشر است واین سازمان ملل مصنوعی وآلت دست ابرقدرت ها هم مَجاز آن حقیقت است. اگر عدل نباشد واگر میل فطری بشر به عدل وامنیت وقانون وسازمان های احقاق حقوق نباشد، زورمندان وتجاوزگران وسلطه جویان ناچار نمی شدند که مقاصد سوء خود را زیر پوشش عدل وصلح وهمزیستی مسالمت آمیز وحسن همجواری وحفظ امنیت وغیر آن به مردم عرضه کنند ونیازی به اینکه به ظلم وباطل، لباس عدل وحقّ بپوشانند، نداشتند؛ ولی چون فطرت بشر حقّ وعدل را می خواهد واز باطل وظلم نفرت دارد، اینان با اسم های بی مسمّی مردم را فریب می دهند وحاصل آنکه به قول شاعر:
این دروغ از راست می گیرد فروغ
بنابراین اجماع ملل وامم بر اینکه پایان جهان، سعادت عمومی است وبه دنبال این تاریکی ها، روشنایی است ومقاومت در برابر حقّ، سرانجامش شکست ونابودی است، اصل فطری است که با سنّت جهان وحرکت عالم ویا بنیاد جهان که بر حقّ استوار است، موافق می باشند. خدا می فرماید که:
(مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ)(5)؛

-----------------

(5) احقاف، 3.

(٢٤)

«ما آسمان ها وزمین وآنچه بین آنهاست را جز به حقّ نیافریدیم».
باید حقّ بیاید وسراسر جهان را بگیرد وباطل از بین برود ومعنای:
(وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کانَ زَهُوقاً)(6)؛
«وبگو حقّ آمد وباطل نابود شد، که همانا باطل نابودشدنی است».
در همه جا وهمه رشته ها آشکار شود.
در قرآن مجید، در آیات متعدّد به این قانون خلل ناپذیر تصریح شده است وآخرین سخنی که در اینجا متذکر می شویم، این است که جهان وجوامع بشری در تحوّلات مختلف، مراحلی را پشت سر می گذارد واز تخلیص ها وتصفیه های گوناگون عبور می کند تا به تصفیه نهایی که به وسیله مهدی آل محمّد^ انجام می شود، برسد. در این تصفیه ها وتخلیص ها به تدریج آنچه باید ساقط شود، شناخته می شود ونظام هایی که باید منحل گردد وروش هایی که باید ترک شود، همه شناسایی می شوند، آنچه مضرّ است، همه مانند کف ها وعلف های خشک وهرزه ای که روی آب های سیل آسا که در اثر باریدن باران جاری می شود، ظاهر می گردند، از میان می روند وسودبخش نمی شود.
جوامع بشری همه برای پذیرفتن یک تصفیه دامنه دار آماده می گردد وهمین که منادی عدل ومبشّر ظهور حضرت مهدی علیه السلام؛

-----------------

(6) اسراء، 81.

(٢٥)

شروع آن تحوّل بزرگ را اعلام می کند، جز معاندین وآنان که در این تحوّل باید تصفیه شوند، همه خود را برای انجام آن آماده می سازند واز آن استقبال می نمایند.
(ذَلِک بِأَنَّ اللهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللهَ هُوَ الْعَلِی الْکبِیرُ)(7)؛
«همانا خداوند حقِّ مطلق است وهرچه جز او را بخوانند باطل است وبزرگی شأن، مخصوص ذات پاک خداست».

حجّت قائم که آفتاب جهان است * * * مهدی آل نبی همان که ز فیضش
رحمت بی منتهای خالق یکتا * * * قائم بالحقّ، ظهور غیب الهی
طوطی طبعم چو خورده شکر عشقش * * * بر کرم وجود اوست راجی وواثق
شمع یقین، رهنمای پیر وجوان است * * * کسوت هستی به جسم عالمیان است
آن که درش چون حرم، حریم امان است * * * آن که غیابش نظام غیب وعیان است
شعر بدیعم مثال آب روان است * * * صافی از آن دم که بر درش چو حسانست(8)

-----------------

(7) حج، 62.
(8) اشعار از مرحوم آیت الله والد قدّ سره است.

(٢٦)

4. اصالت مهدویت از جهت قبول امم وابتنای آن بر بشارات پیامبران وادیان آسمانی
تمام ادیان آسمانی به پیروان خود، عصر درخشان وسعادت عمومی وآینده مشعشع وصلح جهانی ودوران پرخیر وبرکتی را نوید داده اند که در آن، نگرانی ها ودلهره ها وهراس ها مرتفع شود وبه یمن ظهور شخص بزرگ ومردی خدایی که به تأییدات الهی مؤید است، در روی زمین، منطقه وشهر ودهستان ودهی باقی نماند؛ مگر آنکه در آن بانگ دل نواز توحید بلند شود وروشنایی یکتاپرستی، تاریکی شرک را زایل سازد وعلم وعدل وراستی وامانت چهره جهان آرای خود را بنمایانند وهمه جا را منوّر سازند.
این موعود عزیز برحسب استوارترین وصحیح ترین مصادر اسلامی، خلیفه دوازدهم حضرت خاتم الانبیا محمّد مصطفی (صلّی الله علیه وآله وسلم) ودوازدهمین رهبر وامام بعد از آن حضرت وهمنام وهم کنیه آن حضرت است والقاب مشهورش در بین مسلمین، «مهدی»، «قائم»، «منتظر»، «صاحب الامر»، «صاحب الزمان» و«بقیة الله» است.

(٢٧)

ودر زبان های دیگر به «گرزاسیه»، «وشینو»، «آرتور»، «مهمید» ونام ها والقاب دیگر خوانده شده است(9).
در کتاب زند وکتاب جاماسب وکتاب شاکمونی وکتاب جوک وکتاب دید وکتاب باسک وکتاب پاتیکل وکتاب دادنگ وکتاب صفنیای نبی وکتاب اشعیا وکتاب وحی کودک وکتاب حکی نبی وکتاب مکاشفات یوحنای لاهوتی وکتاب دانیال وانجیل متی وانجیل لوقا وانجیل مرقس(10) وکتاب ها والواح دیگر، این بشارت ها به عبارات ومضامینی که همه اصالت عقیده مهدویت را تأیید وآن را یک اصل عام مورد قبول همه ملل وامم وانبیا وادیان معرّفی می نمایند، آمده است وبه بعضی صفات وعلایمی که در احادیث وبشارات اسلامی برای این ظهور وصاحب آن؛ حضرت مهدی حجة بن الحسن العسکری(علیه السلام) بیان شده، اشاره یا صراحت دارند. چون شرح این بشارات، سخن را بسیار طولانی می سازد، فقط در اینجا به عنوان تفسیری از آیه 105 سوره انبیاء به نمونه ای از این بشارت ها اشاره می نماییم.
آیه شریفه این است:

-----------------

(9) به کتاب نجم الثاقب (محدّث نوری، ص55 – 132، باب2) وسایر کتاب هایی که القاب ونام های حضرت مهدی علیه السلام را بر شمرده اند مراجعه شود.
در نجم الثاقب (محدّث نوری، ص55 – 132، باب2) بیش از یک صدوهشتاد اسم برای آن حضرت ذکر کرده است.
(10) برای معرّفی این کتاب ها وبشارات آنها وکتاب های دیگر در این موضوع، مراجعه شود به کتاب های انیس الاعلام (فخرالاسلام، ج7، ص383 – 410) وبشارات عهدین (صادقی تهرانی، ص234 – 282) ومن ذا؟ (خالصی، ص68 – 92) ولسان الصدق.

(٢٨)

(وَلَقَدْ کَتَبنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ)(11)؛
که مفاد ظاهر آن این است که:
«وهرآینه ما در زبور بعد از ذکر نوشتیم که البته بندگان صالح من وارث زمین می گردند».
این آیه از بشارت حتمی الهی خبر می دهد که شایستگان وصالحان، وارث زمین وصاحب آن می شوند. چون در آیات قبل از این آیه، از زمین خاصی سخنی به میان نیامده است؛ لذا الف ولام «الارض»، الف ولام عهد نخواهد بود، وظاهر این است که مراد تمام زمین است.
بنابراین آیه خبر از روزگاری می دهد که زمین واداره آن در همه قاره ها وهمه مناطق ومعادن آن، در اختیار بندگان شایسته خدا درآید، چنان که در آیات دیگر نیز همین وعده را فرموده است. مانند آیه:
(وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکم وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ...)(12)؛
«وخدا به کسانی از شما که ایمان آورده وعمل صالح انجام دهند وعده داده که در زمین خلافت دهد...».
ونیز آیه:
(وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ

-----------------

(11) انبیاء، 105.
(12) نور، 55.

(٢٩)

أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ)(13)؛
«واراده کرده ایم بر کسانی که در زمین ضعیف وذلیل نگه داشته شده اند منّت گذارده وآنان را پیشوایان ووارثان زمین گردانیم».
مراد از «زبور» که این بشارت در آن نوشته شده است، کتاب آسمانی است که بر جناب داود پیغمبر (علیه السلام) نازل شده است ومراد از «ذکر» چنان که مفسّرین فرموده اند، تورات است؛ وممکن است به اعتبار اینکه الف ولام «الذکر» برای جنس باشد، نه برای عهد، مراد از آن مطلق کتاب های آسمانی باشد که پیش از زبور نازل شده اند.
به هرحال برحسب این آیه، در تورات وزبور، این وعده ذکر شده است. اکنون باید دید این وعده وبشارت در تورات وزبور به چه صورتی آمده است؟!
باید به این نکته توجّه داشت که، در تورات وبه طورکلّی کتب عهد عتیق وجدید، از آنچه بعضی حفظ داشتند، مورد تجدید واستنساخ آن گردید ومخصوصاً در آنچه باقی مانده هم در قسمت هایی که مربوط به بشارت از پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلم) است، تحریفات وتأویلات وتفسیرهای غیرموجّه بسیار کرده ودر ترجمه ها غرض ورزی زیادی نموده اند وانجیلِ اصل نیز این اناجیل موجود نبوده واناجیل نیز منحصر در این

-----------------

(13) قصص، 5.

(٣٠)

چهار انجیل نبوده؛ بلکه بیش از اینها بوده است که ازجمله انجیل «برنابا» است که در آن بشارت های متعدّد به ظهور حضرت خاتم الانبیا (صلّی الله علیه وآله وسلم) موجود است واز حیث استواری مضامین ومطالب، طرف قیاس با این اناجیل معروف (انجیل مرقس، متی، لوقا ویوحنّا) نیست.
با این حال، تورات وانجیل فعلی هم که در دست یهود ونصاری است، حاوی بشارات متعدّد به ظهور اسلام وحضرت رسول خاتم وائمّه طاهرین(ع) است که علمای بزرگ تورات وانجیل شناس، این موارد را در کتاب هایی که به زبان فارسی وعربی وغیره نوشته اند، استخراج کرده ودر تألیفات خود نوشته اند.
علاوه بر آن، بعضی از بزرگان اهل کتاب؛ مثل «فخرالاسلام» مؤلف کتاب نفیس انیس الاعلام ومؤلفات ارزنده دیگر، پس از قبول اسلام پیرامون این موضوع، حقّ مطلب را در تحقیق وبررسی واظهار وافشای حقّ ادا کرده اند.
ما در اینجا فقط در رابطه با تفسیر این آیه به بشارتی از تورات وبشارتی از زبور اشاره می کنیم.
امّا تورات: در پاراش لخلخا (فصل 17 از آیه 20 از سفر تکوین) از قول خداوند جلیل به ابراهیم خلیل (علیه السلام) این گونه آمده است:
«وِلْ یشْمَا عِلَی شَمَعْتَیخَا هِینِهِ بِیرَخْتِی اُوتُو وَهْرِبَتِی اُوتُوا بِمَادْمَادْشِنِمْعَا سَارِنْسِئِمْ یوْلَدْ وَاِنْ تَتْیو لُغَوِی کادِلْ»(14).

-----------------

(14) فخرالاسلام، انیس الاعلام، ج 7، ص 383 - 385.

(٣١)

مؤلّف انیس الاعلام علاوه بر این متن، متن این کلمات را از سریانی عتیق واز سریانی جدید وترجمه عربی آن را از ترجمه طبع بیروت (س 1870) وترجمه فارسی آن را از ترجمه طبع لندن (س 1895) آورده است وسخن را ادامه می دهد، تا اینجا که می گوید: چون معنای الفاظ را دانستی اکنون گوییم که خداوند جلیل پس از اینکه هفده بشارت به حضرت خلیل (علیه السلام) داد، چنان که در «پاراش» مذکور مسطور گشتند، حضرت ابراهیم (علیه السلام) بعد از استماع بشارت مذکور، ساجداً لله به خاک درافتاد وتمنّا کرد کاش إسماعیل زنده می ماند؛ زیرا زندگانی او نزد من بهتر از هفده بشارت است.
پس خداوند عالم فرمود: دعای تو را در حقّ اسماعیل به اجابت رسانیدم، او را برکت داده وکثیرالاولاد قرار خواهیم داد وقبیله بزرگ که عبارت باشد از قبیله عرب، از صُلب او خواهد بود واو را بزرگ خواهم گردانید، به سبب اینکه محمّد (صلّی الله علیه وآله وسلم) ودوازده امام از اوصیای ایشان را از صلب او پدید خواهیم آورد...(15).
امّا زبور داود(علیه السلام)، در ترجمه فارسی زبور 37 از مزامیر داود که چهل آیه است، چنین آمده است:
9 - زیرا که شریران منقطع می شوند؛ امّا متوکلان به خداوند وارث زمین خواهند شد.
10 - وحال اندک است که شریر نیست می شود که هرچند مکانش را استفسار نمایی ناپیدا خواهد بود.

-----------------

(15) فخرالاسلام، انیس الاعلام، ج 7، ص 383 - 385.

(٣٢)

11 - امّا متواضعان وارث زمین شده، از کثرت سلامتی متلذّذ خواهند شد.
12 - شریر به خلاف صادق افکار مذمومه می نماید ودندان های خویش را بر او می فشارد.
13 - خداوند به او متبسّم است؛ چون که می بیند که روز او می آید.
14 - شریران شمشیر را کشیدند وکمان را چلّه کردند، تا آنکه مظلوم ومسکین را بیندازند وراست روان را بکشند.
15 - شمشیر ایشان بر دلشان فرو خواهد رفت وکمان های ایشان شکسته خواهد شد.
16 - کمی صدّیق از فراوانی شریران بسیار بهتر است.
17 - چون که بازوهای شریران شکسته می شود وخداوند صدّیقان را تکیه گاه است.
18 - خداوند روزهای صالحان را می داند ومیراث ایشان ابدی خواهد شد.
19 - زیرا متبرّکان خداوند وارث زمین خواهند شد؛ امّا ملعونان وی منقطع خواهند شد.
23 - زیرا خداوند عدالت را دوست می دارد ومقدّسان خود را وانمی گذارد، ابداً محفوظ می شوند در حالتی که ذرّیه شریران منقطع است.
29 - صدّیقان وارث زمین شده، ابداً در آن ساکن خواهند بود.

(٣٣)

30 - دهان صدّیق به حکمت متکلم وزبانش به حکم گویا است.
31 - شریعت خدا در قلبش بوده، اقدامش نخواهد لغزید(16).
چنان که ملاحظه می فرمایید این بشارات کاملاً با آیه کریمه: (وَلَقَدْ کتَبنَا فِی الزَّبُورِ...) منطبق است، چنان که ظاهر این است که مراد از «صدیق» که در بشارت آیه 31 مذکور شده ودر آن آیه وآیه 32 صفت آن بیان شده است، حضرت مهدی (علیه السلام) می باشد.
علاوه براین، در مزمور (21) نیز بشاراتی هست که در انیس الاعلام(17) متن اصل آن را با ترجمه فارسی آن طبق ترجمه فارسی طبع لندن (1895) آورده است.
اسرائیلیات
برای اینکه دعوت اسلام از وابستگی والتقاط وتحریف وتغییر مصون بماند، پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) امّت را بر تمسّک به قرآن وعترت وصیت فرمود(18)، امامان ورهبرانی از اهل بیتش که مؤید من عندالله وشناسنده مکتب او وروح دعوت وتفسیر قرآن ووصی او می باشند، هدایت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلم) را در تمام شئون امتداد دادند ومرور زمان وعلومی که از آنها ظاهر شده وناتوانی دیگران از حلّ مشکلات ومعضلات علمی نشان داد که این ارجاع والزام امّت در رجوع به آنها، بر اساس واقعیت وصلاحیت وشایستگی آنها بود.

-----------------

(16) رجوع شود به ترجمه فارسی کتُب عهد عتیق ولیم گلن، جلد 3، ص 85 - 86، طبع ادن برغ سال 1845 میلادی مطابق 1261 هجری.
(17) فخرالاسلام، انیس الاعلام، ج7، ص386 – 387.
(18) احمد بن حنبل، مسند، ج3، ص17؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج3، ص66؛ ج5، ص170؛ صدوق، عیون اخبارالرضا(علیه السلام)، ج1، ص68؛ ج2، ص208؛ همو، کمال الدین، ص234 – 236، 239؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص426؛ خزاز قمی، کفایة الاثر، ص137؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج3، ص148؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج1، ص186 – 187.

(٣٤)

اگر امّت را از خطی که برای آنها معین شده بود، بیرون نمی کردند ومسیر رهبری را تغییر نمی دادند، به طور مسلّم هیچ گونه گمراهی وضلالت واختلافی برای دین پیشامد نمی کرد، مخصوصاً دینی مثل اسلام که خاتم ادیان است وقرن ها وشاید هزارها سال وبالاخره تا این زمین وعالم تکلیف باقی است، باید باقی بماند، باید حجّتی باشد تا مردم در اموری که در آن اختلاف می نمایند یا جاهل هستند وراهنمایی می خواهند وبه راهنما نیاز دارند، به او رجوع نمایند. مثلاً وقتی در مفاد یک آیه از آیات قرآن مجید، یک میلیون ودویست وشصت هزار احتمال عُقلایی باشد، باید در بین امّت یک نفر باشد احتمالی را که با واقع مطابق است ومراد از آیه شریفه است، از میان این همه احتمال معین کند. باید یک نفر باشد تا مثلاً حدّی را که باید بر سارق جاری شود، معین کند از کجای دست او وچه مقدارش باید قطع شود وهمچنین در موارد دیگر، باید کسی باشد که تفسیرش از کتاب خدا وسنّت پیغمبر، حجّت ومعتبر باشد وبر هر قول ورأی مقدّم شود؛ لذا از ابان بن تغلب نقل شده است که فرمود: شیعه آن کسی است که اگر تمام مردم به راهی رفته ودر مسئله قولی داشته باشند وعلی (علیه السلام) به راه دیگر رفته وقول دیگری داشته باشد، راه علی (علیه السلام) وقول او را حقّ وصحیح می داند(19).

-----------------

(19) نجاشی، رجال، ص 12 (شرح حال ابان بن تغلب).

(٣٥)

متأسفانه پس از رحلت پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) مسیر جریان امور امّت را تغییر دادند. سیاستمدارانی که بر امور مسلمین تسلّط یافتند وزمام امور را به دست گرفتند، از یک سو خود فاقد صلاحیت علمی بودند واز اینکه بتوانند پاسخ گوی مراجعات مردم در مسائل اسلامی باشند عاجز بودند وحتّی در اداره امور سیاسی وسازمان بخشی وحلّ وفصل امور، نمی توانستند اعمال خود را با موازین شرعی توجیه نمایند واز سوی دیگر، بازبودن در خانه اهل بیت(ع) وشناخته شدن آنها به عنوان یگانه مرجع علمی وهدایتی وپاسخ گو به مسائل اسلامی وتفسیر قرآن وبیان احکام، خلاف سیاست آنها ومعارض با حکومتشان بود، از این جهت تصمیم گرفتند به عنوان اینکه قرآن مجید تنها مرجع است، از نقل احادیث وسنّت پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) جلوگیری کرده وعملاً قول وعمل آن حضرت وتأسّی به رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلم) را از اعتبار ساقط کنند(20). با این کار از نقل احادیث فضایل اهل بیت(ع) که در نتیجه منتهی به تزلزل سیاسی وسقوط حکومت آنها می شد، جلوگیری می کردند. با این وضع در بن بست عجیبی افتاده بودند؛ زیرا از یک سو علم ودانش باب علم پیغمبر، علی (علیه السلام) را نمی توانستند انکار کنند ودر بسیاری از موارد به آن اعتراف می نمودند واز سوی دیگر، شناخت علی (علیه السلام) را از اسلام

-----------------

(20) لذا بازگشت به حدیث وجمع آوری احادیث بعد از یک فترت وفاصله طولانی در بین اهل سنّت شروع شد، چون دیدند اسلام منهای اعتبار احادیث از هر جهت ناقص بوده واسلام نیست، که تفصیل آن را در نوشته های دیگر نوشته وتوضیح داده ام.

(٣٦)

واصالت تعریفات وتوجیهات وارشادات او را چنان که پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) حجّت قرار داده وهمگان را به پیروی از او مکلّف کرده بود، مخفی می کردند وتلاششان بر این بود که به تدریج مکتب اهل بیت(ع) وشناخت اصیلی که آنان از اسلام داشتند، منزوی شود ونظام اسلام مخصوصاً در سیاست واموال عمومی وبیت المال دگرگون گردد.
آنان تلاش می کردند سایر صحابه یا حدّاقل چند تن از مشاهیر آنها را هم طراز علی (علیه السلام) قرار دهند؛ لذا وقتی هم که نقل حدیث آزاد شد ودر مقام جمع آوری حدیث برآمدند، از احادیثی که علی (علیه السلام) روایت کرده جز تعداد کمی روایت نکردند، با آن سوابق طولانی واختصاصی که علی (علیه السلام) با پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) داشت که از طفولیتش در آغوش پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) پرورش یافت واز نخستین مرتبه ای که وحی بر پیغمبر نازل شد با پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) بود، او همان شخصیتی است که رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) به او فرمود:
«إِنَّک تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَتَرَی مَا أَرَی إِلَّا أَنَّک لَسْتَ بِنَبِی وَلَکنَّک وَزِیرٌ»(21)؛
«شما می شنوی آنچه که من می شنوم، ومی بینی آنچه که من می بینم، جز اینکه شما پیغمبر نیستی، لیکن وزیر هستی».
از آن همه سوابق علمی وارتباط کامل معنوی وروحی او با رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلم) که محتوایش می توانست تمام نیازمندی های این امّت را تا روز

-----------------

(21) نهج البلاغه، خطبه 192 (ج2، ص158).

(٣٧)

قیامت مرتفع سازد، اکثریت امّت مسلمان؛ بلکه دنیای بشریت را محروم ساختند؛ امّا از مثل عایشه که سیاست حکومت ها او را به واسطه موضع معارضی که با اهل بیت(ع) وشخص شخیص خلیفه منصوص علی (علیه السلام) داشت، بااینکه بر سایر زوجات پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) برتری نداشت وبلکه با بعضی از آنها مانند امّ سلمه در حکمت وفهم ودرک مسائل اسلامی ومانند زینب در التزام به اطاعت از دستورات پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) قابل قیاس نبود واز مثل ابوهریره با آن سوابق سوء که کتاب ابوهریره وکتاب شیخ المضیره در معرّفی او کافی است، با اینکه یک فرد عادی بیش نبود ومصاحبت عادی او با پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) بیشتر از بیست ویک ماه نمی شود، احادیث بسیار روایت کرده اند که مورد بحث وسوء ظن محقّقان اهل سنّت واقع شده است(22).
بدیهی است محقّقان وکسانی از اهل سنّت وشیعه که این مسائل را بررسی کرده ومی نمایند، می فهمند سیاست در ساختن مکتب های معارض با مکتب حقِّ اهل بیت(ع) که پاسدار اصالت ها وارزش های اسلام بوده وهست، چه نقش بزرگ وخطرناکی را ایفا کرده است که ما در اینجا نمی خواهیم پیرامون این موضوع سخن را دنبال کنیم.

شرح این هجران واین خون جگر * * * این زمان بگذار تا وقت دگر

-----------------

(22) رجوع شود به کتاب امان الامه تألیف نگارنده وکتاب ابوهریره وکتاب شیخ المضیره وکتاب اضواء علی السنةالمحمدیه، ابوریه.

(٣٨)

یکی از راه هایی که برای پاسخ گویی به پرسش های دینی مردم پیرامون مسائلی که در قرآن مجید مطرح است؛ مثل مبدأ خلقت، چگونگی آفرینش، تاریخ انبیا، تفسیر آیات متشابه ومسائل دیگری که انتخاب کردند، مراجعه به افرادی از یهود ونصاری بود که وارد اسلام شده بودند، بااینکه حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرموده اند:
«لَوْ کانَ مُوسَی حَیاً لَمَا وَسِعَهُ إِلَّا اتِّبَاعِی»(23)؛
«اگر موسی زنده بود، جز پیروی از من راهی نداشت».
وآنان را در موارد متعدّدی از مراجعه به احبار یهود که اطلاعات مورد اعتمادی در اختیار نداشتند، نهی فرموده بود وبااینکه نقل احادیثی را که مسلمانان شخصاً از پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) شنیده بودند، ممنوع ساخته بودند، به مثل «کعب الاحبار» مراجعه می کردند وبه نقلیات بی مأخذ وبی مصدر آنها اعتماد می نمودند. از این جهت بازار خرافات ومسموعات وافسانه ها که بسا دروغ خلق الساعه هم بود، رواج یافت ودر عصر عمر وعثمان ومعاویه، کعب الاحبار یهودی یکی از افراد سرشناسی بود که دستگاه به اصطلاح خلافت به او ارج می گذارد وهمان طور که عرض کردم، سنّت پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) را که بلاواسطه نقل می شد، کنار گذارده ونقلیات کعب الاحبار را از قرن ها پیش بدون اینکه واسطه یا مصدر صحیحی در اختیار داشته باشد، قبول می کردند. کعب الاحبارها ووهب بن منبه ها وارد میدان شدند، وشد آنچه نباید بشود.

-----------------

(23) فخر رازی، التفسیرالکبیر، ج8، ص123؛ قرطبی، تفسیر، ج13، 355؛ ابن ابی جمهور احسائی، عوالی اللئالی، ج4، ص121؛ صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، ج10، ص302.

(٣٩)

در این بین، یگانه نوری که در این تاریکی ها از پشت هزاران پرده سیاست واستکبار واستعباد می درخشید واصالت معارف اسلام را تضمین می کرد واسرائیلیاتی را که وارد معارف اسلام کرده بودند، کنار می نهاد، نوری بود که از مکتب اهل بیت(ع) ومدرسه خاندان رسالت وولایت پرتوافکن بوده وهست. این مکتب که امتداد مکتب اسلام بود، علی رغم تمام فشارها وتحمّل تمام محرومیت ها ومظلومیت ها واستقبال از هرگونه خطر، توانست اسلام اصیل را به مردم برساند واز اینکه یهودیت ونصرانیت بتواند معارف اسلام را دگرگون وشناخت حقایق آن را دشوار سازد، جلوگیری نمود. اهل بیت(ع)، این منابع یهودی وبیگانه را غیرمعتبر اعلام کرده ودر شناخت دین هرگونه مأخذی را که به پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) نمی پیوندد، باطل شمردند.
اهل انصاف می دانند اگر این مکتب واین مدرسه اهل بیت(ع) وجهاد وتلاش ائمّه(ع) واصحاب وروات احادیث وعلوم آنها نبود، اسلام به عقاید باطل دیگران؛ مخصوصاً خرافات یهود آلوده شده بود وشریعت به گونه ای که کعب الاحبارها وابوسفیان ها ومعاویه ها ویزیدها وسایر جبابره می خواستند، جلوه می کرد.
شناسایی اسرائیلیات
با دقّت ها وموشکافی ها وبررسی هایی که محدّثین بزرگ وشاگردان مکتب اهل بیت(ع) در فرهنگ اسلامی به طورکلّی وعموم دارند، شناسایی اسرائیلیات وعقایدی که از این رهگذر وارد اندیشه ها

(٤٠)

کتاب های اسلامی به خصوص تفسیر وتاریخ شده است، برای آنان که اهل فن هستند، کار دشواری نیست. وبه طورکلّی اسرائیلیات را می توان به دو نوع تقسیم کرد:
1 - تواریخ واندیشه هایی که با عقل وصریح یا ظاهر کتاب وسنّت مخالف است ومعلوم است نسبت دادن آن به انبیای گذشته نیز غلط وتهمت است؛ مانند عقاید «مجسّمه» و«مجبّره» یا نسبت دادن کفر ومعصیت وبلکه کبیره به انبیا.
2 - تواریخ واندیشه هایی که درستی یا نادرستی آنها معلوم نیست وفقط مستند آن نقل امثال «کعب الاحبار» می باشد ومدرک اسلامی از قرآن وحدیث ندارد.
بدیهی است این گونه نقلیات بی اساس وغیرمعتبر یا خلاف عقل ومعیارهای اسلامی که بر اثر سوء سیاست زمامداران ویا اغراض بیگانگان ودسایس آنها در فرهنگ اسلام وارد شده، به هیچ وجه مورد اعتنا واعتماد نیست واسلام از آن منزّه است وبحمدالله کاملاً این نقلیات از احادیث ومعارفی که اصالت اسلامی دارند، مشخص است.
روشنفکران عوضی واسرائیلیات
در بین نویسندگان معاصر اهل سنّت، عدّه ای که خود را روشنفکر ومتنوّر می شمارند، در برخی از معارف اسلام که با عالم غیب ارتباط دارد، مانند معجزات مادّی، مددهای غیبی، اشراط ساعت، علایم قیامت ومسائلی که اصالت قرآنی دارند، تشکیک وتردید نموده؛ بلکه

(٤١)

انکار می نمایند وبرای اینکه خود را روشنفکر نشان بدهند، سرمایه ای غیر از این اظهارات تردیدآمیز ندارند. آنان می خواهند هرچه می توانند از ارزش غیبی دین بکاهند ومقامات پیامبران وائمّه(ع) را نپذیرند ووحی ونزول ملائکه را در جنگ بدر وحوادث دیگر از این قبیل را به گونه ای که مادّی پسند شود ومنکران خدا وقدرت وتوانایی او هم قبول کنند، مطرح نمایند وانبیا را رجال ژنی ونابغه قلمداد کنند وبا این مقوله وسخنان، در مسائل دین تصرّفات ومداخلات ناروا می نمایند.
بدیهی است که این روشنفکری نیست؛ بلکه غرب زدگی ومادّی گرایی است که متأسفانه بسیاری در اثر تلقینات سوء وضعف عقیده وقلّت آشنایی با مبانی محکم اسلامی، به آن مبتلا شده اند.
این بیماری به نظر ما برای دعوت اسلام وبرای عقاید اسلامی بسیار خطرناک است؛ زیرا در پوشش یک سلسله الفاظ مادّی گرایانه، دین را تحریف ومسخ می نمایند ومردم را از هسته مرکزی دین که ایمان به عالم غیب است، جدا می کنند ودر این میان عذر بسیاری از اینها در ردّ یک سلسله حقایق، اسرائیلیات است؛ یعنی هرچه را که عقل آنها از فهمش عاجز شود وهرچه را که وقوعش با مبانی مادّی بدیع وبعید دیدند، منکر شده وآن را اسرائیلیات می خوانند.
واقعاً جای تعجّب است، دیروز ودر صدر اسلام با ترویج اسرائیلیات از نشر حقایق اسلامی جلوگیری می کردند، امروز بازماندگان همان ها به اسم ردّ اسرائیلیات حقایق مسلّمی را که برحسب

(٤٢)

قرآن وحدیث معتبر ثابت است، انکار می نمایند ومعیار اسرائیلیات بودن یک موضوع را، دوربودن از فهم مادّی گرای خود می دانند.
ازجمله، همین مسئله مهدویت وعلایم آن ونزول عیسی (علیه السلام) در آخرالزمان است که اخیراً مورد حمله این گروه شده ومی خواهند با تهمت اسرائیلیات بودن، اصالت آن را که از هر جهت مسلّم است، انکار نمایند.
بدیهی است مسائلی مثل مسئله مهدویت هرگز با این گونه تهمت ها خدشه دار نخواهد شد.
به حکم قرآن کریم ووجدان، بشارت به «مصلح» و«منتظر آخرالزمان» در تورات وزبور وجود دارد ومسائل اسلامی دیگر مخصوصاً اموری که پایه ومحور دعوت اسلام است، در دعوت انبیای گذشته نیز بوده است واگر بنا باشد هر چیزی به اسم اینکه مورد قبول اهل کتاب است، ردّ شود، باید این افراد اصل وجود موسی (علیه السلام) وعیسی (علیه السلام) را نیز انکار کنند.
سابقه اصل عقیدتی یا حکم فرعی اسلامی در ادیان گذشته ووجود آن در تورات وانجیل فعلی، گواه حقّانیت آن است وبه اسرائیلیات وآنچه مخالفان مکتب اهل بیت(ع) - که مکتب اسلام راستین است - در فرهنگ اسلامی وارد کرده اند، ارتباط ندارد. این قرآن است که می فرماید:
(شَرَعَ لَکمْ مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحاً وَالَّذِی أَوْحَینَا

(٤٣)

إِلَیک وَمَا وَصَّینَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسی وَعِیسی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ)(24)؛
«خدا آیینی که برای مسلمین قرار داد، احکامی است که نوح را به آن سفارش کرد وبر تو نیز همان را وحی کردیم که به ابراهیم وموسی وعیسی سفارش کردیم که دین خدا را برپا دارید ودر دین اختلاف مکنید».
چنان که اگر یک امری اصالت اسلامی داشته باشد، نامأنوس بودن آن موجب صحّت انکار آن واسرائیلیات بودن آن نیست. «مهدویت» نیز اصالت اسلامی است وبه قرآن وحدیث واجماع مسلمین استناد دارد واعتقاد مسلمانان به آن بر اساس این اصالت های اسلامی است که مسلمان نمی تواند آنها را ردّ کند. این مسئله با اسرائیلیات که فاقد اصالت اسلامی است، هیچ گونه ارتباطی ندارد. این سخنان واهی ناشی از بی اطّلاعی وناآگاهی در مسائل اسلامی است.
لذا علمای بزرگ اهل سنّت مانند «احمد شاکر» از معاصرین ما که تخصّصش در فنّ حدیث وشناخت آفات وعلل آن مورد قبول عموم دانشمندان آنهاست، در برابر این زمزمه های غرب زدگان ومادّی گرایان ومقلّدان «ابن خلدون» به پا خاسته، اصالت اسلامی این مسائل را اثبات نموده ونادرستی این گمان ها را آشکار ساخته وتردید

-----------------

(24) شوری، 13.

(٤٤)

وانکار در این اندیشه های اسلامی را که منتهی به ردّ فرمایش وبشارات حضرت رسول اعظم (صلّی الله علیه وآله وسلم) واعتبار احادیث صحیح ومتواتر است، جریمه بزرگ شمرده اند.

سلیل ختم رسل، لطف ایزد داور * * * دلیل کل سُبل، نور دیده حیدر
قوام عالم امکان، شه زمین وزمان * * * محیط کون ومکان، پیشوای دین پرور
غیاث اکبر واصغر، گشود هر مشکل * * * پناه مهتر وکهتر، امام نیک سِیر
هو الصّراط، هو الجنّة، هو المیزان * * * هو النّعیم، هو الروضة، هو الکوثر
صفای گلشن توحید وروضه تجرید * * * بهای باغ جنان ونهال فیض ثمر
وجود او همه خیر است وفعل او همه فیض * * * نمودِ او همه نور است وشخص او همه سر
مراد ز آیه نور وغرض ز نَأتِ بِخَیر * * * که خیر محض بود در وجود او مضمر
بزرگوار اماما پناه وملجأ خلق * * * تویی غیاث وتویی منجی وتویی یاور

(٤٥)

تویی نهال برومند دوحه یس * * * تویی خلاصه مقصد ز فاتحات سُور
تویی که از تو شود پر ز عدل وداد جهان * * * ستم رود به عدم از تو در همه کشور
بیا که منتظران را به لب رسید نفس * * * بیا ودین خدا را نجات ده ز خطر
شرر به جان زده بیداد دشمن اسلام * * * به جان خصم زن آتش ز تیغ برق شرر
چه روزها که شد اندر فراق رویت شام * * * چه شام ها که به امید وصل گشت سحر
نهم به راه تو تا چند دیده امید * * * نمود صبر من از حدّ انتظار گذر
به سر نیامده شام فراق ومی ترسم * * * که روز من شود از گردش سپهر به سر
سگی ز خیل سگان تو چون بود «صافی» * * * سزا بود که مرانیش هیچ گاه ز در(25)

-----------------

(25) اشعار از مرحوم آیت الله والد علیه الرحمة است.

(٤٦)

5. اصالت مهدویت از جهت ابتنای آن بر آیات قرآن کریم
در قرآن مجید آیات متعدّدی است که دلالت دارند بر پیروزی، فلاح حزب الله وغلبه سپاه خدا.
مانند این آیات:
(فَإِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْغَالِبونَ)(26)؛
«همانا حزب خدا پیروزمند است».
(أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)(27)؛
«همانا حزب خدا رستگار است».
(وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ)(28)؛
«همانا سپاه ما پیروزند».
چنان که آیاتی نیز دلالت دارند بر اینکه خدا پیامبران ومؤمنان را یاری می نماید، مثل این آیات:

-----------------

(26) مائده، 56.
(27) مجادله، 22.
(28) صافات، 173.

(٤٧)

(وَلَقَدْ سَبَقَتْ کلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِینَ * إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ)(29)؛
«همانا عهد ما درباره بندگانی که به رسالت فرستادیم سبقت گرفته است که البته آنها بر کافران فتح وپیروزی یابند».
(إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَیوْمَ یقُومُ الْأَشْهَادُ)(30)؛
«ما البته رسولان خود واهل ایمان را در دنیا یاری می دهیم وروز قیامت هم که گواهان به شهادت برخیزند، به مقامات بهشتی پاداش می دهیم».
بدیهی است این یاری وپیروزی شامل موارد جزئی هم می شود؛ مثل مواقف ومشاهد بسیاری که خدای تعالی پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلم) را نصرت عطا فرمود، چنان که شامل پیروزی به حجّت وبرهان ودلیل وبیان نیز می گردد؛ امّا معلوم است که مناسب کمال امتنان ولطف خدا، پیروزی ونصرت مطلق است که در زمینه وجود شرایط انجام خواهد شد.
پیروزی های جزئی ومحدود نیز در زمینه وجود شرایط حاصل می شود وبالاخره فرد اکمل ومصداق اتم پیروزی ونصرت، پیروزی ونصرت مطلق بر همه کفّار وجنود ابلیسی است که نه حدّ زمانی آن را به پایانی محدود سازد ونه حدّ زمینی وجغرافیایی آن را مختصّ به یک منطقه نماید.

-----------------

(29) صافات، 171 - 172.
(30) مؤمن، 51.

(٤٨)

برطبق این آیات، در مقابله اهل حقّ با اهل باطل، غلبه نهایی باید با اهل حقّ باشد وبه طور کامل مشمول نصرت الهی شوند.
آیاتی نیز دلالت دارند بر اینکه حقّ پایدار وباقی است وباطل از میان رفتنی است؛ مانند آیه 17 سوره رعد که در آن باطل را به کفِ روی آب وحقّ را به آب وباران های سودمند تشبیه کرده است ودر سوره انفال می فرماید:
(وَیرِیدُ اللهُ أَنْ یحِقَّ الْحَقَّ بِکلِمَاتِهِ وَیقْطَعَ دَابِرَ الْکافِرِینَ)(31)؛
«خدای تعالی اراده کرده است که حقّ را به کلمات خود، حقّ نماید (آن را اظهار واعلام واثبات نماید) ودنباله کافران را قطع فرماید».
آیاتی نیز دلالت دارند بر اینکه اراده الهی به این تعلّق گرفته وسنّتش بر این قرار یافته است که مستضعفان پیشوایان ووارثان زمین شوند ومستکبران وطاغوتیان نابود گردند.
مثل این دو آیه:
(وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ * وَنُمَکنَ لَهُمْ فِی الأرْضِ وَنُرِی فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَا کانُوا یحْذَرُونَ)(32)؛

-----------------

(31) انفال، 7.
(32) قصص، 5 - 6.

(٤٩)

«وما اراده کردیم که بر مستضعفین در آن سرزمین منّت گذارده وآنها را پیشوایان خلق قرار دهیم ووارث ملک وجاه فرعونیان گردانیم ودر زمین به آنها قدرت وتمکین بخشیم وبه چشم فرعون وهامان ولشکریانشان وآنچه را که از آن ترسان بودند، بنمایانیم».
بدیهی است این اراده خدا عام بوده واختصاص به قوم بنی اسرائیل که مستضعف شدند وفرعون وهامان که آنان را استضعاف کرده بودند، ندارد؛ بلکه همه مستضعفان مشمول این عنایت الهی هستند واین سنّت خداست، لذا از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه روایت شده است که فرمود:
«لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْیا عَلَینَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَی وَلَدِهَا. وَتَلَا عَقِیبَ ذَلِک: (وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ...)»(33)؛
«دنیا بعد از خودداری وتمکین نداشتنش از ما، منقاد ومطیع وراه ما خواهد شد؛ مانند ناقه سرکش که نسبت به بچّه خود پذیرایی وعطوفت دارد.
سپس این آیه را تلاوت فرمود:
(وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ(34).
بدیهی است این فرمایش به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) اشاره دارد.
بعضی آیات نیز دلالت دارند بر اینکه خلافت ارض به مؤمنین

-----------------

(33) نهج البلاغه، حکمت209 (ج4، ص47).
(34) قصص، 5.

(٥٠)

وکسانی که اعمال صالح دارند، خواهد رسید ودینشان که خدا برای آنها پسندیده است، در زمین استقرار خواهد یافت وبیم وترسشان به امن واستراحت خاطر تبدیل خواهد شد.
مثل این آیه:
(وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیمَکنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ وَلَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یعْبُدُونَنِی لَا یشْرِکونَ بِی شَیئاً)(35).
وآیاتی نیز متضمّن این بشارت هستند که اسلام بر سایر ادیان از جهت مایه ودستور واصول وفروع واحکام ونظامات، به حکم (الْیوْمَ أکمَلْتُ لکم دِینَکم) کامل است، از جهت اجرا وعمل وگسترش یافتن در تمام جهان نیز کامل خواهد گشت وخدا آن را اتمام خواهد فرمود، مانند این آیات:
(یرِیدُونَ أَنْ یطْفِئُوا نُورَ اللهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیأْبَی اللهُ إِلَّا أَنْ یتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ * هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَلَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ)(36)؛
«کافران می خواهند نور خدا را با نفس تیره خود خاموش کنند وخدا نگذارد تا آنکه نور خدا را به حدّ اعلای کمال رساند

-----------------

(35) نور، 55.
(36) توبه، 32 - 33.

(٥١)

هرچند کافران ناراضی باشند * اوست خدایی که رسولش را با دین حقّ به هدایت خلق فرستاد تا آن را بر همه ادیان عالم برتری دهد، هرچند کافران ومشرکان ناراضی باشند».
(هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَکفَی بِاللهِ شَهِیداً)(37)؛
«او خدایی است که رسول خود را با قرآن ودین حقّ فرستاد تا او را بر همه ادیان دنیا غالب گرداند وبر حقیقت این سخن، گواهی خدا کافی است».
(یرِیدُونَ لِیطْفِئُوا نُورَ اللهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ * هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ...)(38)؛
«کافران می خواهند تا نور خدا را با گفتار باطل وطعن مسخره خاموش کنند؛ امّا خدا نور خود را تمام وکامل خواهد کرد هرچند کافران خوش ندارند * اوست خدایی که رسولش را (برای هدایت مردم وابلاغ دین) فرستاد...».
این آیات وآیات متعدّد دیگر علاوه بر آنکه بر استقرار دین خدا در سراسر زمین وآینده درخشان عالم دلالت دارند، برحسب معتبرترین مدارک وتفاسیر واحادیث، به تحوّل بی سابقه وبی نظیر وانقلابی که به رهبری وقیام حضرت مهدی اهل بیت وامام منتظر وموعود انجام

-----------------

(37) فتح، 28.
(38) صف، 8 - 9.

(٥٢)

خواهد گرفت، تفسیر شده است. تعداد زیادی از این احادیث در کتاب های اهل سنّت روایت شده، مثل کتاب شواهد التنزیل حاکم حسکانی که در آن دویست وده آیه از آیاتی را که در شأن اهل بیت(ع) نازل شده جمع آوری کرده ومتجاوز از هزاروصدوشصت روایت در رابطه با این موضوع روایت نموده است(39).
واز جمله محدّثین نامدار وعلمای بزرگ، سید هاشم بحرانی در جمع آوری آیاتی که مربوط به حضرت مهدی (علیه السلام) است کتابی به نام المحجّة فیما نزل فی القائم الحجّة تألیف کرده است. وی در این کتاب متجاوز از یک صد آیه را با احادیثی که در تفسیر هر یک وارد شده، ذکر فرموده است.
بنابراین اصالت قرآنی عقیده به مهدویت نیز باتوجّه به این آیات ودقّت در مضامین آنها وکتاب های تفسیر واحادیثی که در تفسیر این آیات وارد شده، ثابت وغیرقابل انکار است.

ای از درت بهشت برین کمتر آیتی * * * کوثر ز خاک مقدم پاکت روایتی
والشّمس ز آفتاب جمال تو پرتوی * * * واللّیل از سیاهی مویت کنایتی

-----------------

(39) این کتاب اخیراً به همّت وتحقیق وتعلیق یکی از علمای اعلام در بیروت به طبع رسید. ر.ک: حاکم حسکانی، شواهد التنزیل.

(٥٣)

اعجاز موسوی ز کمال تو شمّه ای * * * انفاس عیسوی ز لبان تو آیتی
ای عدل ایزدی، فکن از رخ حجاب را * * * کز عدل وداد نیست اثر جز حکایتی
چشم امید ما به تو ای رحمت خداست * * * بر بندگان خاک درت کن عنایتی
ماییم وظلّ رایت لطف عمیم تو * * * فردا که هرکسی برود زیر رایتی
گر عاجزم ز مدح تو هرگز شگفت نیست * * * من ذرّه وتو مهر سپهر هدایتی(40)

-----------------

(40) اشعار از مرحوم والد(قدس سره) است.

(٥٤)

6. اصالت مهدویت از جهت ابتنای آن بر احادیث معتبر ومتواتر
اصالت مهدویت از جهت ابتنای آن بر احادیث معتبر ومتواتر در نهایت وضوح است؛ زیرا کتاب های حدیث وصحاح وجوامع وسنن ومسانید واصول شیعه واهل سنّت که در آنها احادیث مربوط به این موضوع ضبط وروایت شده است، از حدّ احصا وشمارش خارج است وهمچنین در کتاب های دیگر که در سایر رشته های علوم اسلامی تألیف شده، مثل تاریخ ولغت وحدیث ورجال وتراجم وعقاید وکلام وحتّی شعر وادب وشرح قصاید واشعار معروف، که علمای فنون مختلف به این احادیث استناد کرده وپیرامون شرح ومضامین آنها اظهار نظر نموده اند.
از عصر رسالت تا زمان ما، صحابه حضرت رسول اعظم (صلّی الله علیه وآله وسلم) وسپس تابعین وتابعین تابعین وسایر طبقات روات، این احادیث را روایت نموده اند.
بسیاری از این احادیث بالخصوص وبالانفراد به واسطه شواهد ومؤیداتی که حدیث شناسان ماهر به آن اعتماد دارند، در نهایت

(٥٥)

صحّت واعتبار می باشند وبه مضمون آنها یقین حاصل می شود وعلاوه بر این در مسائل مهمّ مربوط به مهدویت مثل معرّفی شخص حضرت مهدی (علیه السلام) وبرنامه های مهمّ انقلابی واسلامی ایشان، این احادیث در حدّ تواتر وبالاتر می باشند؛ یعنی در هریک از اوصاف معروف ومشهور حضرت مهدی (عجل الله فرجه)، حدیث وروایت از پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وائمّه معصومین(ع) آن قدر زیاد است که قطع نظر از مقام وثاقت وصداقت وامانت روایت کنندگان، احتمال تبانی آنها بر دروغ وجعل این احادیث عقلایی نیست.
موضوع مهدویت، خود یک موضوعی است که علما ومحدّثین بزرگ پیرامون آن وجمع احادیث آن صدها کتاب نوشته اند که خواننده عزیز می تواند برای اینکه تا حدودی از نام کتاب های اهل سنّت ومؤلفان آنها که احادیث مهدی را روایت کرده اند وکتاب هایی که در این موضوع به طور مستقلّ تألیف نموده اند واسامی اصحاب پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) که بشارات مهدی را از آن حضرت روایت کرده اند، آگاه شود، به مقدمه کتاب نجم الثاقب مرحوم محدّث نوری وکتاب نوید امن وامان ومنتخب الاثر تألیف نگارنده رجوع فرماید.

(٥٦)

ای غایب از نظر به منّت گر گذر شود * * * ترسم که در فراق تو عمرم به سر شود
شام بلا وغصه واندوه سحر شود * * * عشقت نه سرسری است که از سر به در شود
مهرت نه عارضی است که جای دیگر شود * * * دیری است من به روی چو ماه تو مایلم
من رشته هوای تو ای دوست نگسلم * * * گرچه تو نور پاکی ومن مشتی از گِلم
عشق تو در وجودم ومهر تو در دلم * * * با شیر اندرون شد وبا جان به در شود
در پرده چند روی فرح زا کنی نهان * * * از بهر آنکه روی تو می بینم دمی عیان
باز آی تا به مرده درآید دیگر روان * * * از هر کنار تیر دعا کرده ام روان
شاید کزین میانه یکی کارگر شود(41)

-----------------

(41) تضمین غزل حافظ از مرحوم والد(قدس سره).

(٥٧)

7.اصالت مهدویت از جهت اتّفاق مسلمانان واجماع شیعه واهل سنّت
اهل سنّت وشیعه در طی اعصار ومرور قرن ها، همه بر این اتّفاق داشته ودارند که در آخرالزمان یک نفر از اولاد رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلم) وفرزندان علی (علیه السلام) وفاطمه(س) که صفات وعلاماتش در احادیث مذکور است، در هنگامی که دنیا پر از ظلم وجور شده باشد ظهور نماید وجهان را پر از عدل وداد کند، همه او را همنام وهم کنیه پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وملقّب به مهدی معرّفی نموده اند وهمه اتّفاق دارند بر اینکه تا او ظهور نکند، سیر این عالم واین جامعه بشری به پایان نخواهد رسید وتا این دادگستر بزرگ ورهبر حکومت عدل جهانی قیام نکرده است، بشر باید منتظر ظهور او باشد وبداند که جهان محکوم ظلم ستمگران وفساد اهریمنان نیست وسرانجام همه تباهی ها ونگرانی ها به راحتی وامنیت وآسایش مبدّل می شود ومستکبرین ومفسدین ریشه کن می گردند.
همه چشم به راهند وهمه منتظرند.
چنان که از مصادر معتبر تاریخ وحدیث استفاده می شود، در تمام

(٥٨)

اعصار، این یک عقیده عمومی امّت اسلام بوده است وهمه بر آن اتّفاق داشته اند ولذا مدّعیان دروغین مهدویت را به اینکه واجد صفات ونشانی های مهدی موعود نیستند، ردّ می کردند وهرگز در مقام ردّ آنها، صحّت اصل واساس این عقیده را منکر نمی شدند.
وخلاصه اتّفاق مسلمین بر اصل ظهور مهدی (علیه السلام) وبرخی از خصوصیات وخصایص آن حضرت همیشه مورد قبول بوده وعلمای بزرگ اهل سنّت هم آن را مورد تصریح وتأکید قرار داده اند(42).
وبه قول دانشمند بزرگ ومعاصر اهل سنّت، «شیخ علی ناصف» در کتاب غایةالمأمول، همه (سلفاً وخلفاً) بر این عقیده بوده وهستند(43).

روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست * * * منّت خاک درت بر بصری نیست که نیست
ناظر روی تو صاحب نظرانند ولیک * * * بوی گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست

-----------------

(42) به کتاب نوید امن وامان ومنتخب الاثر تألیف نگارنده مراجعه شود.
(43) ناصف، غایة المأمول، ج5، ص341.

(٥٩)

8. اصالت مهدویت از جهت معجزات وکرامات
(لَقَدْ أرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ)(44)؛
«همانا ما پیامبران خود را با ادلّه ومعجزه فرستادیم».
معجزات وخوارق عادات در اثبات نبوّت انبیا وصدق خبرهایی که از عالم غیب ووحی الهی می دهند، مستندی عام ودلیلی همگانی است که هیچ پیامبری بدون معجزه نبوده است.
راجع به معجزات انبیا واقسام آن در کتاب ها توضیحات کافی داده شده ودر نوشته های این حقیر نیز از جهات متعدّد وباتوجّه به اندیشه ها وآرائی که اخیراً مطرح شده، بیانات جالب ومفیدی هست.
در قرآن مجید به این مسئله در آیات متعدّد تصریح شده است.
مسئله دیگر بعد از قبول معجزات انبیا، معجزاتی است که از ائمّه طاهرین(ع) صادر است که خواه آنها را معجزه بگویند یا معجزه را فقط بر خوارق عاداتی که از انبیا صادر شده اطلاق کنند وخوارق عاداتی را که از ائمّه(ع) ودیگر بندگان خاص خدا صادر شده، کرامت بگویند.

-----------------

(44) حدید، 25.

(٦٠)

این نیز یک مسئله واقع شده ای است که تواریخ معتبر وروایات مسند وصحیح که از حدّ تواتر خارج است، آن را اثبات نموده است ومثل سایر پدیده ها وحوادث، انسان باید آنها را قبول کند؛ چون انکار آنها انکار واقعیات است وبا انکار وجود صاحب این کرامات مساوی است، هرچند نمی توان معجزات وکرامات انبیا واولیا را با معلومات تجربی وعلل مادّی توجیه وتفسیر کرد؛ امّا باید واقعیت آنها را که محسوس بشر بوده وهست باور نمود.
ما در همین عصر خودمان، حکایات وجریان های مهمّی را به چشم خود دیده یا از افراد امین وراستگو شنیده ایم که در اثر دعا یا توسّل به یکی از چهارده معصوم(ع) وفرزندان آن بزرگواران مثل حضرت زینب(س) وحضرت معصومه(س)، بیمارانی که بیماری های شدید داشته اند شفا یافته وحاجت های مهمّ آنان به اذن خدا برآورده شده است که جز به خرق عادت وکرامت وعنایت غیبی، توجیه آن امکان پذیر نیست.
نه حسّی که این معجزات را دیده است، می توان به اشتباه متّهم کرد ونه نقل ها وخبرهایی که این معجزات را خبر می دهند، می توان به دروغ گویی متّهم ساخت. بنابراین هیچ گونه نقطه ابهام وزمینه ناباوری در وقایعی که به طور خارق عادت اتّفاق افتاده ومعجزه نامیده می شود نیست، غیر از اینکه معجزه وخارق عادت است وما نمی توانیم آن را به علّت مادّی مستند کنیم؛ امّا این نتوانستن ونداشتن علّت مادّی اصل یک پدیده را نفی نمی نماید.

(٦١)

معجزات حضرت صاحب الأمر (علیه السلام)
پیرامون معجزات حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) باید دانست که وجود ایشان وخصایص وخصوصیاتی که از ایشان ظاهر شده وظاهر خواهد شد، یکی از نمونه های بی نظیر قدرت وتوانایی خداوند متعال است.
قدرت خداوند در طی دوره های مختلف حیات ایشان همواره در تجلّی بوده وهست وثابت می کند که فقط نباید به معیارهای مادّی تکیه کرد؛ زیرا بیشتر افراد چون پدیده ها را با آن می سنجند ومسبّبات ومعلولات را پس از اسباب وعلل مادّی می بینند، از خالق اسباب وجاعل علل غافل می شوند وشناختشان محدود می گردد. این اظهار قدرت ها است که وجود نبی وولی مظهر آن می شود وحساب های مادّی را باطل می سازد.
بدیهی است مقصود این نیست که فقط خدا با این پدیده ها شناخته می شود؛ زیرا همان پدیده هایی که علل مادّی دارند، نیز دلایل قدرت خدا وعلم وحکمت او می باشند وهمه، آیات حقّ وکلمات حقّ اند؛ امّا هر کدام از پدیده ها به گونه ای معرفت ما را کامل می نمایند که در این نوشته مجال شرح این مسائل که با الهیات ارتباط دارد، نیست.
حاصل این است که: وجود امام زمان (علیه السلام) آیت عظما وکلمه کبرای الهی است وچنان که مجموع عالم بدون اینکه مانندی داشته باشد یا بشر سابقه وانسی به غیر آن داشته باشد، آیت ونشانه

(٦٢)

منحصربه فرد خداست که در آن میلیاردها وصد هزاران میلیارد وهرچه رقم وعدد ومافوق آن است، آیت خداست، وجود امام زمان (علیه السلام) نیز آیه وکلمه خداست، اگرچه از بعضی جهات ونواحی منحصربه فرد می باشد، جای تعجّب واستبعاد نیست. این قدرت خداست که ما را به تهلیل وتکبیر وتسبیح وتنزیه او وا می دارد:
«فَسُبْحَانَ الَّذِی جَعَلَ أَوْلِیاءَهُ الْأَدِلَّةَ الْبَاهِرَةَ عَلَی وُجُودِهِ وَمُظْهِرِینَ لِأَمْرِهِ وَنَهْیهِ وَعِلْمِهِ وَحِکمَتِهِ وَاصْطَفَاهُمْ لِغَیبِهِ وَارْتَضَاهُمْ لِسِرِّهِ وَجَعَلَهُمْ خُلَفَائَهُ فِی خَلْقِهِ»(57).

انواع معجزات حضرت صاحب الامر(علیه السلام)
برای اینکه بررسی ومطالعه معجزات آن حضرت تا حدّی آسان باشد، آنها را به ملاحظه زمان صدور آن بر سه نوع تقسیم کرده اند:
اوّل: معجزات بسیاری است که از آن حضرت، از هنگام ولادت (سال 255 ق) تا زمان رحلت حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) (سال 260 ق)، ظاهر شد.
دوم: معجزاتی است که پس از شهادت حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) تا سال 329 هجری قمری - که سال آخر غیبت صغری است - از آن حضرت صادر شده است.
در این دو دوره معجزات بسیاری از حضرت بقیة الله (علیه السلام)

-----------------

(57) این جملات را خود مؤلف با اقتباس از زیارات مرقوم نموده است.

(٦)

ظاهر شد. هرکس بخواهد بر تعدادی از این معجزات که در حدّ تواتر وبالاتر از تواتر است، مطّلع شود، مراجعه کند به کتاب مستطاب بحارالانوار(45) وترجمه های آن وباب ششم کتاب نجم الثاقب محدّث نوری که ایشان علاوه بر معجزاتی که در بحار نقل شده، چهل معجزه که مصادر ومآخذشان در نزد علاّمه مجلسی نبوده یا از نقل آن غفلت شده است، از مصادر مشهور ومعتبر نقل کرده اند(46) که از این مصادر ومآخذ وهمچنین مصادری که در اختیار علاّمه مجلسی بوده وهمه یا اکثر آن، هم اکنون در اختیار ماست، قدمت سابقه ضبط این معجزات در کتاب هایی که از همان عصر غیبت صغری شروع شد، معلوم می شود.
سوم: معجزاتی است که در عصر غیبت کبری؛ یعنی از سال 329 هجری قمری تا تاریخ نگارش این رساله، وهنوز نیز ادامه دارد، از آن امام بزرگوار (علیه السلام) صادر شده است.
این معجزات نیز از حدّ تواتر گذشته است به علاوه، بعضی از آنها به تنهایی موجب یقین می شود، مانند معجزه ای که در شفای اسماعیل هرقلی از آن حضرت ظاهر شد که صاحب کشف الغمّه نیز آن را از شمس الدّین محمّد هرقلی، پسر اسماعیل وگروهی از مردم مورد وثوق نقل کرده است(47). این ماجرا چنان اهمّیت وشهرت یافت که وزیر خلیفه او را احضار کرد ودر پیرامون صحّت آن داستان تحقیق نمود وبعد هم «مستنصر بالله» خلیفه عباسی او را به ملاقات با خود خواند،

-----------------

(45) مجلسی، بحارالانوار، ج13 (چاپ قدیم).
(46) محدّث نوری، نجم الثاقب، ص343 – 373.
(47) اربلی، کشف الغمه، ج3، ص296 – 299.

(٦٤)

ومعجزات دیگر که درضمن حکایات شرف یابی ها وتوسّلات به آن حضرت در باب هفتم نجم الثاقب(48) ودر جلد 13 بحارالانوار وجنة المأوی(49) وکشف الاستار(50) ودارالسّلام عراقی(51) وکتاب های دیگر روایت شده است وچون بنا بر اختصار است به چند معجزه که در عصر خودمان اتّفاق افتاده است، اکتفا می کنیم:
اوّل: مرحوم عالم جلیل القدر حجة الاسلام والمسلمین آقا امام سدهی از اخیار علما ومعروف به تقوا وسداد ومورد وثوق مرجع بزرگ شیعه ومجدد آثار اهل بیت(ع)، استاذنا الأعظم آیت الله بروجردی(قدس سره) بود، پس ایشان را برای تأسیس حوزه علمیه در باختران (کرمانشاه سابق) وافتتاح مدرسه ای که به امر ایشان در آن شهر بنا شد، اعزام فرمود وعلاوه بر این شخصاً هم با ایشان از موقعی که در نجف اشرف، در بحث فقیه بزرگ مرحوم آیت الله شیخ محمّدکاظم شیرازی(رحمه الله) شرکت داشتیم، سابقه آشنایی واخلاص داشتم.
حکایت تشرّف شیخ محمّد کوفی را که معروف ومشهور است وبدون واسطه از او شنیده بود، برای حقیر نقل کرد ومن برای اینکه مدرک کتبی از ایشان داشته باشم، خواهش کردم حکایت را برایم مرقوم فرمایند، آن مرحوم - که خدای تعالی با اجداد طاهرینش محشور فرماید - پذیرفت وحکایت را به خط خودشان که اکنون در نزد من موجود است، مرقوم داشت که عین الفاظ وعبارات ایشان را در اینجا نقل می نمایم:

-----------------

(48) محدّث نوری، نجم الثاقب ص375 – 656.
(49) ر.ک: محدّث نوری، جنة المأوی فی ذکر من فاز بلقاء الحجة.
(50) ر.ک: محدّث نوری، کشف الاستار عن وجه الغائب عن الابصار.
(51) عراقی، دارالسلام، ص205 - 513، 655 – 848.

(٦٥)

بسم الله الرحمن الرحیم. جناب آقای شیخ محمّد کوفی که به زهد وتقوا وصلاح بین خواص علما وفضلای نجف اشرف معروف بود، وملتزم بود لیالی وایام جمعات به نجف مشرّف شود. چون قضیه تشرّف ایشان را خدمت حضرت ولی عصر (علیه السلام) از بعضی علما شنیده بودم، یک روز جمعه در مدرسه صدر نجف اشرف، در حجره یکی از آقایان رفقا خدمت ایشان رسیدم واستدعا کردم شرح تشرّف را از زبان خودشان بشنوم. آنچه در نظرم مانده، مضمون فرمایش ایشان از قرار ذیل است:
فرمود: با پدرم به مکه معظّمه مشرّف شدم، فقط یک شتر داشتیم که پدرم سوار بود ومن پیاده ملازم ومواظب خدمت او بودم. در مراجعت به سماوه رسیدیم، استری (قاطر) از اشخاصی که شغلشان جنازه کشی بین سماوه ونجف بود، از شخص سنّی تا نجف اجاره کردیم؛ چون شتر کندی می کرد وگاهی می خوابید وبه زحمت او را بلند می کردیم، پدرم سوار قاطر ومن سوار شتر از سماوه حرکت کردیم، در بین راه چون اغلب نقاط گلزار وباتلاق بود، شتر همیشه مسافتی عقب می افتاد. به خشونت ودرشت گویی مکاری(52) سنّی مبتلا بودم تا اینکه برخوردیم به جایی که گِل زیاد بود، شتر خوابید ودیگر هرچه کردیم برنخاست، در اثر تعقیب در بلندکردن، لباس هایم گل آلود شد وفایده

-----------------

(52) مکاری کسی را می گویند که اسب واستر والاغ، برای مسافرت کرایه می دهد.

(٦٦)

نکرد. ناچار مکاری هم توقّف کرد تا لباس هایم را در آبی که آنجا بود، بشویم. من برای برهنه شدن وشستن لباس، از آنها کمی فاصله گرفتم وفوق العاده مضطرب وحیران بودم که عاقبت این کار به کجا می رسد وآن وادی از جهت قُطّاع الطریق هم خطرناک بود. ناچار متوسّل شدم به ولی عصر(علیه السلام)، بیابان همواره تا حدّ بصر احدی پیدا نبود، ناگهان دیدم جوانی نزدیک من پیدا شده که به سید مهدی پسر سید حسین کربلایی شباهت داشت (نظرم نیست که فرمود دو نفر بودند یا همان یک نفر ونظرم نیست کدام سبقت به سلام کردیم) عرض کردم: نامت چیست؟
فرمود: سید مهدی.
عرض کردم: ابن سید حسین؟
فرمود: نه ابن سید حسن.
عرض کردم: از کجا می آیی؟
فرمود: از خضیر (چون مقامی در آن بیابان بود به عنوان مقام خضر(علیه السلام)، من خیال کردم می فرماید از آن مقام آمدم).
فرمود: چرا اینجا توقّف کرده ای؟
شرح خوابیدن شتر وبیچارگی خود را عرض کردم. تشریف برد نزد شتر دیدم تا دست روی سر او گذارد، شتر برخاست ایستاد وآن حضرت با آن صحبت می فرماید وبا انگشت سبابه، طرف چپ وراست را به شتر نشان می دهد. بعد تشریف آورد نزد من وفرمود:

(٦٧)

دیگر چه کار داری؟ عرض کردم: حوایجی دارم؛ ولی فعلاً با این حال اضطراب ونگرانی نمی توانم عرض کنم. جایی را معین فرمایید تا با حواس جمع مشرّف شده عرض کنم. فرمود: مسجد سهله، یک لحظه از نظرم غایب شد. آمدم نزد پدرم گفتم: این شخص که با من صحبت می کرد، کدام طرف رفت؟ (می خواستم بفهمم اینها هم حضرت را دیده اند یا نه).
گفتند: احدی اینجا نیامد وتا چشم کار می کند، بیابان پیداست.
گفتم: سوار شوید برویم.
گفتند: شتر را چه می کنی؟
گفتم: امرش با من است.
سوار شدند، من هم سوار شتر شدم، شتر جلو افتاد وبه عجله می رفت، مسافتی از آنها جلو افتاد. مکاری صدا زد: ما با این سرعت نمی توانیم بیاییم. غرض قضیه برعکس سابق شد، مکاری تعجّب کنان گفت: چه شد این شتر همان شتر است وراه همان راه؟
گفتم: سرّی است در این امر.
ناگهان نهر بزرگی سر راه پیدا شد، من باز متحیر شدم که با این آب چه کنیم؟! پس دیدم شتر رفت میان نهر ومتّصل به طرف راست وچپ می رفت. مکاری وپدرم لب آب رسیدند، فریاد زدند: کجا می روی غرق می شوی، این آب قابل عبور نیست. چون دیدند من با کمال سرعت با شتر می روم وطوری هم نیست، جرئت کردند.

(٦٨)

گفتم: از این راهی که شتر می رود به طرف چپ وراست همان طور بیایید. آنها هم آمدند وبه سلامت از آب عبور کردیم. من متذکر شدم آن وقتی که حضرت انگشت سبابه به طرف راست وچپ حرکت می داد، این آب را اشاره می فرمود.
خلاصه آمدیم، شب وارد شدیم بر جمعی کوچ نشین، آنجا منزل کردیم. همه آنها با تعجّب از ما می پرسیدند: از کجا می آیید؟
گفتیم: از سماوه.
گفتند: پل خراب شده وراهی نیست مگر کسی با طرّاده از این آب عبور کند.
واز همه بیشتر مکاری متحیر مانده بود، گفت: بگو بدانم چه سرّی در این کار بود؟
گفتم: من آنجا که شتر خوابید، به امام دوازدهم شیعیان متوسّل شدم، آن حضرت تشریف آورد واین مشکلات را حلّ نمود (نظرم نیست که گفت: او وآن جماعت مستبصر شدند یا نه).
غرض، به همان حال آمدیم تا چند فرسخی نجف اشرف، باز شتر خوابید. سرم را نزدیک گوش او بردم، گفتم: تو مأموری ما را به کوفه برسانی. تا این کلمه را گفتم، برخاست وبه راه ادامه داد. در کوفه جلوی خانه زانو به زمین زد. من هم او را نه فروختم ونه کشتم تا مرد. روزها در بیابان کوفه به چرا می رفت وشب ها در خانه می خوابید.
بعد به ایشان عرض کردم: در مسجد سهله خدمت آن بزرگوار مشرّف شدید؟

(٦٩)

فرمود: بلی، ولی در گفتن شرح او مجاز نیستم. ملتمس دعا هستم.
دوم: معجزه شفایافتن همسر محترمه عالم جلیل وفاضل بزرگوار، جناب آقای آقا شیخ محمّد متقی همدانی - سلمه الله تعالی - است که از فضلای همدانی حوزه علمیه قم وبه تقوا وطهارت نفس معروف، وخود این جانب سال هاست ایشان را به دیانت واخلاق حمیده می شناسم. چندی پیش این معجزه را شفاهاً وسپس کتباً برای حقیر مرقوم داشته بودند. چون فراموشم شده که آن نوشته را کجا گذاشته ام، مجدداً از ایشان خواستم وایشان هم فتوکپی شرحی را که در آخر کتاب مستطاب نجم الثاقب نوشته اند، فرستادند که عین متن آن در اینجا نقل می شود:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، اَلْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، وَالصَّلَاةَ وَالسَّلَامُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِین، وَلَعْنَةُ اللهِ عَلَی أَعْدَائِهِمْ وَظَالِمِیهِمْ وَمُنْکرِی فَضَائِلِهِمْ وَمَنَاقِبِهِمْ إِلَی قِیامِ یوْمِ الدِّینِ، آمّینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ.
مناسب دیدم توسلی را که به حضرت بقیة الله فی الارضین حجة بن الحسن العسکری(ع) نموده وتوجّهی که آن جناب فرمودند، ذکر نمایم؛ چون موضوع کتاب در اثبات وجود آن حضرت است ازطریق معجزات وخرق عادات.
روز دوشنبه هجدهم ماه صفر سال 1397 هجری قمری حادثه مهمّی پیش آمد که سخت مرا وصدها نفر دیگر را نگران نمود؛ یعنی همسر این جانب (محمّد متّقی همدانی) در اثر دو سال غم واندوه وگریه وزاری از داغ

(٧٠)

دو جوان خود که در یک لحظه در کوه های شمیران جان سپردند، در این روز مبتلا به سکته ناقص شدند. البته طبق دستور دکترها مشغول به معالجه ومداوا شدیم؛ ولی نتیجه ای به دست نیامد. تا شب جمعه 22 ماه صفر یعنی چهار روز بعد از حادثه سکته، شب جمعه تقریباً ساعت یازده رفتم در غرفه خود استراحت کنم، پس از تلاوت چند آیه از کلام الله وخواندن دعایی مختصر از دعاهای شب جمعه از خداوند تعالی خواستم که امام زمان حجة بن الحسن - صلوات الله علیه وعلی آبائه المعصومین - را مأذون فرماید که به داد ما برسد وجهت اینکه متوسّل به آن بزرگوار شدم واز خداوند - تبارک وتعالی - مستقیماً حاجت خود را نخواستم، این بود که تقریباً یک ماه قبل از این حادثه، دختر کوچکم فاطمه از من خواهش می کرد که قصّه ها وداستان های کسانی که مورد عنایت حضرت بقیة الله (علیه السلام) قرار گرفته ومشمول عواطف واحسان آن مولا شده اند، را برای او بخوانم، من هم خواهش این دخترک ده ساله را پذیرفتم وکتاب نجم الثاقب حاجی نوری را برای او خواندم. درضمن من هم به این فکر افتادم که مانند صدها نفر دیگر، چرا متوسّل به حجّت منتظر امام ثانی عشر (علیه السلام) نشوم، لذا همان طور که در بالا تذکر دادم، حدود ساعت یازده شب به آن بزرگوار متوسّل شدم وبا دلی پر از اندوه وچشمی گریان به خواب رفتم، ساعت چهار بعد از نیمه شب جمعه طبق معمول بیدار شدم، ناگاه احساس کردم از اطاق پایین که مریض

(٧١)

سکته کرده ما آنجا بود، صدای همهمه می آید. سروصدا قدری بیشتر شد وساکت شدند. ساعت پنج ونیم که آن روزها اوّل اذان صبح بود به قصد وضو آمدم پایین، دیدم صبیه بزرگم که معمولاً در این وقت در خواب بود، بیدار وغرق در نشاط وسرور است. تا چشمش به من افتاد، گفت: آقا مژده بدهم؟
گفتم: چه خبر است؟ من گمان کردم خواهرم یا برادرم از همدان آمده اند.
گفت: بشارت، مادرم را شفا دادند، گفتم: کی شفا داد؟
گفت: مادرم چهار ساعت بعد از نیمه شب با صدای بلند وشتاب واضطراب ما را بیدار کرد؛ چون برای مراقبت مریض دختر وبرادرش حاج مهدی وخواهرزاده اش مهندس غفاری که این دو نفر اخیراً از تهران آمده بودند تا مریضه را برای معالجه به تهران ببرند، این سه نفر در اطاق مریض بودند که ناگهان داد وفریاد مریضه که می گفت: برخیزید آقا را بدرقه کنید! برخیزید آقا را بدرقه کنید. می بیند تا اینها از خواب برخیزند آقا رفته، خودش که چهار روز بود نمی توانست حرکت کند، از جا می پرد دنبال آقا تا دم در حیاط می رود. دخترش که مراقب حال مادر بود، در اثر سروصدای مادر - که آقا را بدرقه کنید - بیدار شده بود، دنبال مادر تا دم در حیاط می رود تا ببیند که مادرش کجا می رود، دم درب حیاط مریضه به خود می آید؛ ولی نمی تواند باور کند که خودش تا اینجا آمده. از دخترش زهرا می پرسد: زهرا! من خواب می بینم یا بیدارم؟

(٧٢)

دخترش پاسخ می دهد: مادرجان! تو را شفا دادند. آقا کجا بود که می گفتی آقا را بدرقه کنید! ما کسی را ندیدیم؟
مادر می گوید: آقای بزرگواری در زی اهل علم، سید عالی قدری که خیلی جوان نبود، پیر هم نبود به بالین من آمد گفت: برخیز خدا تو را شفا داد.
گفتم: نمی توانم برخیزم.
با لحنی تندتر فرمود: شفا یافتی برخیز.
من از مهابت آن بزرگوار برخاستم.
فرمود: تو شفا یافتی دیگر دوا نخور وگریه هم مکن.
وچون خواست از اطاق بیرون رود، من شما را بیدار کردم که او را بدرقه کنید. ولی دیدم شما دیر جنبیدید، خودم از جا برخاستم ودنبال آقا رفتم.
بحمد الله تعالی پس از این توجّه وعنایت، حال مریضه فوراً بهبود یافت وچشم راستش که در اثر سکته غبار آورده بود، برطرف شد. پس از چهار روز که اصلاً میل به غذا نداشت، در همان لحظه گفت: گرسنه ام برای من غذا بیاورید. یک لیوان شیر که در منزل بود، به او دادند. با کمال میل تناول نمود. رنگ رویش به جا آمد ودر اثر فرمان آن حضرت که گریه مکن، غم واندوه از دلش برطرف شد وضمناً خانم مذکوره از پنج سال قبل رماتیسم داشت، از لطف حضرت (علیه السلام) شفا یافت با آنکه اطبا نتوانسته بودند معالجه کنند.

(٧٣)

ناگفته نماند: در ایام فاطمیه، مجلسی به عنوان شکرانه این نعمت عظیم در منزل منعقد کردیم. جناب آقای دکتر دانشور که یکی از دکترهای معالج این بانو بود، شفا یافتن او را برایش شرح دادم، دکتر اظهار فرمود: آن مرض سکته که من دیدم از راه عادی قابل معالجه نبود مگر آنکه از طریق خرق عادت واعجاز شفا یابد. اَلْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَصَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الْمَعْصُومِینَ لَاسِیمَا إِمَامَ الْعَصْرِ وَنَامُوسَ الدَّهْرِ، قطب دایره امکان، سرور وسالار انس وجان، صاحب زمین وزمان، مالک رقاب جهانیان، حجة بن الحسن العسکری - صلوات الله وسلامه علیه وعلی آبائه المعصومین الی قیام یوم الدین - ابن محمّد تقی متقی همدانی».
سوم: حکایت بسیار عجیب تشرف عالم جلیل وسید بزرگوار، مرحوم آقا سید حسین حائری است ومرحوم عالم فاضل زاهد، صاحب تألیفات بسیار، حاج شیخ علی اکبر نهاوندی آن را در کتاب العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب العصر والزمان (علیه السلام) نقل فرموده(53) وبعضی دیگر از بزرگان وموثّقین از او نقل نموده اند. چون حکایت مفصّل وطولانی است، سفارش می شود که علاقه مندان به آن کتاب مراجعه نمایند. علاّمه نهاوندی مذکور صاحب مکاشفه مهمّی است که بر عظمت مقام استاد ما مرحوم زعیم عالی قدر آیت الله بروجردی(قدس سره) واینکه مشمول عنایات غیبی وتوجهات ائمّه(ع) بوده اند، دارد، چنان که در داستان های شگفت نیز حکایتی ذکر شده

-----------------

(53) نهاوندی، العبقری الحسان، ج2، ص473 – 478 (912 – 918، بساط دوم، عبقریه دهم).

(٧٤)

ودلالت بر این دارد که ایشان به حقّ دارای مقام نیابت عامه بوده اند وهمچنین حکایت تشرّف مرحوم فاضل کامل آقا شیخ احمد فقیهی قمی نیز دلالت بر تقدیر از موضع ایشان دارد که از شرح این حکایات چون موجب طولانی شدن کلام می شود، خودداری شد.
چهارم: حکایت ومعجزه ای است که مؤلف بشارت ظهور(54) بدون واسطه احدی، آن را نقل نموده است. این حکایت نیز دلالت بر شفای مریضه ای در شب مبارک نیمه شعبان دارد که به بیماری صعب العلاجی مبتلا بوده که به اطبّای حاذق، حتّی اطبّای خارجی نیز مراجعه کرده بودند، که از معالجه عاجز شده بودند. علاقه مندان را به خواندن آن کتاب سفارش می کنم، که حتماً این حکایت ومعجزه را که از دلایل صحّت مذهب است، مطالعه فرمایند.
پنجم وششم وهفتم وهشتم: معجزاتی است که درضمن حکایت 33 و34 و82 و108 کتاب داستان های شگفت عالم وشهید عالی قدر آقای دستغیب شیرازی(قدس سره) مذکور است(55).
نهم: عالم عالی مقام آیت الله حائری - دامت برکاته - در کتابی که متضمن وقایع ومعجزاتی از ائمّه طاهرین(ع) وبعضی رؤیاهای صادق است، در ارتباط با موضوع تشرّف به محضر حضرت، بعضی حکایات را نقل کرده اند که هرکدام شواهد محکم بر وجود امام (علیه السلام) است.
دهم: حکایت دیگری که در اینجا به آن اشاره می نماییم، حکایت مربوط به مسجدی است که در ابتدای شهر مقدّس قم (جاده تهران) در

-----------------

(54) ر.ک: شطاری، بشارت ظهور.
(55) دستغیب، داستان های شگفت، ص55 – 57، 132 – 133، 194 – 195.

(٧٥)

سمت چپ کسی که وارد شهر می شود، ساخته شد وبه نام مسجد امام حسن مجتبی (علیه السلام) نامیده شده است. این حکایت را که خود حقیر بدون واسطه از صاحب آن شنیده ام ونوار آن هم موجود است، در پاورقی کتاب پاسخ به ده پرسش نقل کرده ام. از این گونه حکایات وشواهد ومؤیدات - اگر در مقام پرسش وضبط برآییم - بسیار است که حدّاقل همه دلالت بر وجود آن حضرت ومداخله ایشان در امور - در حدّی که مصلحت است - دارند.
امید است خداوند متعال توفیق درک این گونه سعادت ها را به همه مشتاقان حقیقی ومنتظران واقعی عطا فرماید.

ای زیب دِهِ عالم، مجموعه زیبایی * * * در پرده غیبت چند، ای مهر جهان پایی
سرحلقه جنّ وانس، سردفترِ دانایی * * * ای پادشه خوبان! داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد، وقت است که باز آیی * * * امید وصال تو، یا دوست جوانم کرد
باز آ که فراق تو بی تاب وتوانم کرد * * * عشق تو مرا فارغ از هر دو جهانم کرد
مشتاقی ومهجوری دور از تو چنانم کرد * * * کز دست بخواهد شد، پایان شکیبایی(56)

-----------------

(56) تضمین غزل حافظ از مرحوم آیت الله والد(رحمه الله) است.

(٧٦)

9. اصالت مهدویت از جهت ابتنای آن بر توحید ویکتاپرستی
هسته مرکزی ومحور اصلی تمام مسائل اعتقادی وتربیتی وبرنامه های سیاسی وانتظامی، ایمان به وحدانیت، یکتایی ویگانگی خداوند متعال است که خالق ورازق وحاکم ومالک کلّ وبی نیاز از کل است. حقّ تعیین ونصب حاکم، ولی، امام، تشریع، فرمان، امر ونهی، تکلیف، الزام وولایت مطلق بر کلّیه امور، مختصّ به اوست. هر حاکمیت وولایت ومالکیتی که به اذن او نباشد، استعلا وطغیان واستبداد است.
قبول والتزام والزام به نظامات وقوانینی که منبع ومبنای شرعی ومصدر واعتبار الهی ندارد، خواه در امور عبادی یا در امور سیاسی ومالی وسایر امور باشد، پرستش شیطان وشخص ومقام وهیئت وجامعه ای است که آن قوانین را وضع کند ووضع این قوانین، اظهار شرکت با خدا وتصرّف در شئون خداست.
نظامات غیرالهی تحت هر رژیم ونظام که باشد، غیرشرعی بوده وواجب الاطاعه نیست، خواه استبدادی باشد یا دموکراسی یا به صورت های دیگر.

(٧٧)

دعوت همه انبیا برای تحقّق حکومت الله در زمین ولغو حکومت های دیگر است.
حکومت «الله»، حکومت برای همه است که در آن هیچ رنگ ونژاد وزبان ومنطقه ای مطرح نیست وهمان طور که خدای تعالی حکومت تکوینی دارد، در امور اختیاری وتشریعی نیز کسی که حقّ حکم وفرمان دارد، خدای تعالی است وهر حکومتی که به غیر اذن خدا وخودسرانه وخارج از محدوده حکومت الهی باشد، حکومت جاهلیت بوده واصالت ندارد، اگرچه جاهلیت آن در شکل جدید وبه اسم دموکراتیک یا سوسیالیست یا جمهوری خلق باشد، نه اکثریت ونه استبداد ونه اشتراکیت، هیچ یک اصالت ندارند واصالت بخش نمی باشند. همه چیزها وهمه ارتباطات وهمه راه ها ونظام ها اگر اضافه به خدا نداشته باشند، اصالت نداشته ومحترم نیستند. فقط او اصل است وهمه اصالت ها فرع او وقائم به مشیت واراده او وتبعی وعین تعلّق به او می باشند.
در موضوع شناختن امام این همه تأکید شده است، که:
«مَنْ مَاتَ وَلَمْ یعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةَ الْجَاهِلِیةِ»(58)؛
«هرکس بمیرد وامام زمان خود را نشناسد، مرده است (مانند) مردن جاهلیت».
از این روایت معروف استفاده می شود که در هر عصری امام وولی امر منحصربه فرد است. بنابراین اولیای امور متعدّد ورهبران منطقه ای

-----------------

(58) صدوق، کمال الدین، ص409؛ کفایة الاثر، خزاز قمی، ص296؛ رسائل العشر، طوسی، ص317؛ ابن حمزه طوسی، الثاقب فی المناقب، ص495؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج1، ص221؛ ج3، ص18؛ محدّث نوری، کشف الاستار، ص78 – 79.

(٧٨)

واین تعدّد حکومت ها که در هر گوشه ای از جهان، نظامی ودر هر منطقه ای، فردی یا گروهی استیلا واستعلا دارند واز هر سرزمینی (کوچک یا بزرگ) وطنی ساخته وعالم اسلام را که باید تحت نظام واحد امامت وقانون واحد اسلام باشد، تجزیه کرده واین تفاوت های غیرقابل قبول را بین مسلمین ایجاد کرده اند که درآمد سرانه یک کشور مسلمان نشین شاید بیش از صد برابر یک کشور دیگر باشد، درحالی که کشوری مثل کویت نمی داند پول های خود را چه کند ودر کدام بانک بگذارد، کشوری مثل بنگلادش مردمش به فقر وپریشانی وسختی مبتلا هستند، یا کشوری مثل عربستان به اصطلاح سعودی با آن همه ولخرجی های شاهزادگان ودرباریان وهّابی مسلک آن، پول هایشان در بانک های خارجی ذخیره وسرمایه استعمار باشد، درحالی که در خود عربستان، اکثریت مردم در فقر وفلاکت به سرمی برند.
این بدبختی ها همه در اثر تسلّط حکومت های دست نشانده خارجی وتحمیل نظامات غیراسلامی ومتعدّد به مسلمین وشرک آنها به حکومت خداست.
واگر مسلمانان از همین حدیث الهام بگیرند ونظام واحدی را که امّت اسلام باید داشته باشد ورهبران آن نظام را که امام زمان هر عصر است، بشناسند وبه سوی این حکومت بروند واین تجزیه ها وتفرقه ها را محکوم کنند، یقیناً به عزّت وعظمتی که خدا به آنها وعده داده است، می رسند. امروز در اثر این نظامات متعدّد ونشناختن امام زمان،

(٧٩)

سپاهیان وقوای مسلّح مسلمانان در هر نقطه ای، به جای پاسداری از توحید وحقّ وعدالت، نگهبان یکی از طاغوت های دست نشانده شرق یا غرب می باشند وافسران وسربازانی که باید سرباز اسلام ومجاهد فی سبیل الله باشند، سرباز افرادی مثل خود یا بدتر وکمتر از خود شده واز بوالهوسی ها وکامرانی ها واستبداد این وآن پاسداری می نمایند.
در اردن، این سربازان بدبخت، از اعتبار انسانی واسلامی افتاده ونگهبان قدرت ملک حسین نوکر آمریکا هستند؛ در عربستان به اصطلاح سعودی نگهبان رژیم منحط ومنحرف از اسلام ملک خالد؛ ودر مصر پاسدار حکومت تحمیلی وصهیونیسم خواه انور سادات؛ ودر یمن جنوبی نگهبان حکومت الحاد ودست نشانده شوروی؛ ودر لیبی پاسدار حکومت مستبد وخارجی وطرف دار ملوک شرق؛ ودر عراق نگهبان رژیم خون خوار وضدّانسانی صدام وخلاصه در هر کجا (غیر از ایران که امیدواریم ارتشش در پرتو قوانین انقلاب به طور اسلامی بازسازی شود) این سربازان که ایده اسلامی ندارند، یا اسیر وفدایی مزدوران روس یا نوکران آمریکا هستند. نظام واحد امامت همه را در یک خط وعُمّال حکومت خدا وهدف همه را خدا وجهاد همه را فی سبیل الله قرار می دهد(59).
مطلب دیگر که از این روایت استفاده می شود، نقش معرفت امام

-----------------

(59) به دوران طاغوت وپیش از انقلاب اشاره دارد.

(٨٠)

زمان در سرنوشت انسان وعوالم بعد از این دنیای اوست که اگر امام را نشناسد، به مردن جاهلیت خواهد مرد. به نظر ما نکته ای که در این روایت بسیار مهمّ است وبسیاری از آن غفلت دارند، این است که چگونه مردن در حال نشناختن امام مساوی است با مردن جاهلیت؟ امّا با این توضیحاتی که ما دادیم، معلوم می شود این به واسطه ارتباط عقیده به نظام امامت با عقیده به توحید است. نشناختن امام ونظامی که باید از آن تبعیت شود، نشناختن حکومت خدا وقبول نظامات دیگران است.
قرآن مجید می فرماید:
(اَللهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ)(60)؛
«خدا ولی ومتصرّف امور وصاحب اختیار مؤمنان است، آنها را از تاریکی ها (دوگانگی ها ونظامات مشرکانه وولایت این وآن) به سوی نور (به سوی حکومت وهدایت خدا وقوانین خدا) خارج می سازد».
ودر ادامه همین آیه می فرماید:
(وَالَّذِینَ کفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ أُولَئِک أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ)(61)؛
«کسانی که کافر شدند، اولیای آنها (ورهبران ونظامات حاکم

-----------------

(60) بقره، 257.
(61) بقره، 257.

(٨١)

بر آنها) طاغوت است که آنها را از نور به سوی تاریکی ها خارج می نمایند».
از این گونه آیات معلوم می شود: چرا مردن کسی که امام زمان را نشناسد، مردن جاهلیت است؛ چون نظام امامت، نظام توحید وولایت خدا وخلافت از جانب خداست وتسلیم وتن در دادن به اطاعت از آن، اطاعت از خداست. لذا آیه:
(وَلَا یشْرِک بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً)(62)؛
این گونه تفسیر شده است که در ولایت ورهبری، کسی را با امام زمان شریک قرار ندهد؛ یعنی در کنار او ومقابل او، کسی را واجب الاطاعه نداند.
اینها معانی بلندی است که باید هرچه بیشتر وگسترده تر به ملّت مسلمان، خصوصاً شیعه تفهیم شود تا ابعاد سازنده وانقلابی وانسانی اسلام را درک کنند واز ذلّت تواضع وپرستش در برابر مستکبران کوچک وبزرگ نجات یابند. باید مسلمان حکومت اسلامی را بشناسد وخود را فقط در برابر آن مسئول ومتعهّد بداند.
این مسئله شناخت نظام وتابعیتی که باید شخص از آن داشته باشد، در بین مسلمانان غیرشیعه رسماً از اهمّیت افتاده ولذا چنان که گفتیم، هر گوشه ای نظامی وهرجا حاکمی وسلطانی وامیری بر مردم تحمیل

-----------------

(62) کهف، 110.

(٨٢)

شده وعملاً صدها میلیون مسلمان تسلیم این نظام ها شده اند وبلکه به همان رسوم کثیف آریامهری سابق در آغاز کارهای رسمی یا نامه های رسمی به جای «بسم الله الرحمن الرحیم» که شعار اسلام وشعار کسانی است که آزادی انسان را احساس می کنند، «بِسْمِ سُمُوِّ الْأَمِیرِ» یا «بِسْمِ جَلَالَةِ الْمُلْک» می گویند وبیش از مشرق تا مغرب، از اسلام عزیز واز کرامت انسانیت فاصله می گیرند ودر بین شیعیان نیز بااینکه مسئله امامت را همان ابتدا از حضرت رسول (صلّی الله علیه وآله وسلم) به مفهوم ومحتوای اصیل وتوحیدی آن شناخته وبعد از رحلت آن حضرت نیز از آن منحرف نشده ودر تمام چهارده قرنی که تا امروز بر اسلام گذشته این شیعه بود که به این اصل در بُعد وسیع وعامش متمسک بوده است. بااین حال، عملاً به جنبه های منفی ومثبت آن - چنان که شایسته است - بسیاری از افراد توجّه نداشته اند.
در جنبه منفی؛ مثلا نفی حکومت های طاغوتی ونظام های غیرشرعی حایز اهمّیت است که باید همیشه این عقیده از این جهت مورد استفاده باشد ودر ابعاد مختلف مثل مبارزات منفی ادامه داشته باشد.
ودر جنبه مثبت نیز، باید اقدامات وحرکات لازم همیشه برای برقراری این نظام انجام شود که اگرچه برقرارشدن آن در سطح جهانی ودر حدّ کامل وجامع آن، موقوف به حصول شرایط وآمادگی جهان وظهور امام زمان حضرت ولی عصر (علیه السلام) است؛ امّا برقرار کردن آن در سطوح محدودتر به حسب شرایط وامکانات هر زمان

(٨٣)

امکان پذیر است وولایت فقها ونیابت عامه علما آن را قابل عمل وبلکه عملی کرده است.
لذا می بینیم تقریباً در تمام اعصار غیبت وقبل از آن، حکومت هایی که زمام امور مسلمین را به غصب وقهر به دست گرفتند واعمال وروش هایی داشتند که هرگز با دعوت اسلام وعدالت اسلام قابل تطبیق وتصحیح نبود، ازنظر شیعه حکومت ظلمه خوانده می شدند واز یاری واعانت آنها جز در حدودی که حفظ مصالح کلّی واساس اسلام ودفاع از هجوم وتسلّط کفّار بر آن توقّف داشت، خودداری می کردند وشیعیان متعهّد در امور خود، به فُقهای عادل هر عصر رجوع می کردند وحتّی علاوه بر مالیات های رسمی که به دولت های غاصب می دادند، وجوه شرعی خود را که به آنها تعلّق می گرفت، به فقها می رساندند، که اگرچه در ظاهر تحت رژیم ونظام حکومت جبّار بودند؛ امّا تابعیت واقعی آنها، تابعیت از نظام امامت بوده وهست.
این از خصایص مذهب شیعه است که در برابر حکومت های جائر وغیرمشروع، همواره موضع عدم قبول وهمکاری نداشتن داشته است.
واین است اثر عقیده به توحید وایمان به صفات جلال وجمال خدا؛ واین است معنای ظهور عقیده توحید در برداشت وتلقّی موحّد از نظام سیاست وحکومت؛ واین است معنای ارتباط وابتنای نظام جامعه وعقیده به مهدویت، بر توحید ویکتاپرستی که اصالتی از این محکم تر وواقعی تر نیست. وخلاصه آن مفاد، این دو آیه است:

(٨٤)

(وَأَنِ احْکم بَینَهُم بِمَا أَنْزَلَ اللهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ یفْتِنُوک عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللهُ إِلَیک فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا یرِیدُ اللهُ أَنْ یصِیبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ کثِیراً مِنَ النَاسِ لَفَاسِقُونَ * أَفَحُکم الْجَاهِلِیةِ یبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ حُکماً لِقَوْمٍ یوقِنُونَ)(63)؛
«وتو (ای پیامبر) به آنچه خدا به تو فرستاده، میان مردم حکم کن وپیرو خواهش های آنان مباش وبیندیش که مبادا تو را فریب دهند ودر بعضی احکام که خدا به تو فرستاده، تقاضای تغییر کنند. پس هرگاه از حکم خدا روی گردانیدند، بدان که خدا می خواهد آنها را به عقوبت بعضی از گناهانشان گرفتار سازد، همانا بسیاری از مردم فاسق وبدکارند. آیا باز تقاضای حکم زمان جاهلیت را دارند وکدام حکم از حکم خدا برای اهل یقین نیکوتر خواهد بود؟».

مهدی آل نبی که جان جهان است * * * حافظ دین حنیف وقطب زمان است
صاحب عصر وقوام عالم امکان * * * مهتر خوبان وسرور همگان است

-----------------

(63) مائده، 49 - 50.

(٨٥)

بنده خاص خدا به کل وجود است * * * ز امر حقّ اندر کفَش زمام جهان است
مصلح دنیا ودین امام مظفّر * * * قامع بیداد وقاطع خفقان است
مجلس او طور عاشقان تجلّی * * * مهبط انوار ورشک باغ جنان است
خاتمه دفتر خلافت کبری * * * والی ملک شهود وکشور جان است
چشمه حیوان اگر طلب کنی ای دل * * * خاک درش جو که چشمه حیوان است
بنده احسان او کهین ومهینند * * * تابع فرمان او زمین وزمان است
گرچه به ظاهر ز چشم خلق نهان است * * * پیش خرد همچو آفتاب عیان است(64)

-----------------

(64) اشعار از نویسنده کتاب است.

(٨٦)

10. اصالت مهدویت از جهت نقش آن در عمل وبرقراری عدالت وبه ثمر رساندن انقلاب اسلامی
در اینکه صدها میلیون مسلمان در جهان زندگی می کنند، که تحت تأثیر اسلام ونفوذ معنوی آن قرار دارند واسلام بخش های مهمّی از زندگی آنها را فرا گرفته است، شکی نیست.
مسلمانان ایران، افغانستان، پاکستان، بنگلادش، اندونزی، هند وچین، تایلند، فیلیپین، مالزی، ترکیه، یوگسلاوی، قبرس، عراق، کویت، بحرین، عربستان، حضرموت، عمان، اردن، سوریه، لبنان، مصر، الجزایر، مراکش، یمن، تونس، تانزانیا، ساحل عاج، اتیوپی، اریتره، سودان، لیبی، استرالیا، آلبانی وکشورهای مسلمان نشین تحت سلطه روسیه به اصطلاح شوروی ودیگر کشورهایی که مسلمانان در آنها اکثریت دارند یا در اقلیت می باشند، همه تحت نفوذ تعالیم اسلام قرار دارند واگرچه جوامع آنها اسلامی خالص نیست وجاهلیت در آنها ریشه کن نشده یا در آنها وارد شده است؛ امّا عقیده به اسلام در آنها

(٨٧)

اثر گذارده وبسیاری از آثار جاهلیت وعادات ورسوم غیر اسلامی آنها را از میان برده است.
اسلام در معاملاتشان، در معاشراتشان، در عباداتشان، در ازدواجشان وهمسرداری وفرزند داری شان، در فرهنگشان، در اخلاقشان واز تولد تا مرگ ودفن امواتشان، اثر گذارده ونقش عملی اسلام در آنها دیده می شود. هرچند اسلام عامل ومحرّک وبرانگیزنده منحصر به فرد آنها نیست ودر وجود آنها وجامعه آنها به مقاصدش نرسیده وآنها را با خود وخود را با آنها متّحد نساخته باشد؛ امّا این مقدار هم قابل انکار نیست که اسلام در وجود آنها ودر رفتار واعمالشان نقش دارد وچنان که برخی تبلیغ می کنند که اسلام از اثر افتاده ونقشی ندارد یا نمی تواند نقشی در عمل وسازندگی فرد وجامعه داشته باشد نیست.
هنوز هم نفوذ اسلام در پیروانش فوق العاده است ومایه گسترش وتوسعه نفوذش در آن برجا بوده واز آن چیزی کاسته نشده است وآنچه که لرزه بر اندام استعمار می اندازد واز آن نگران است، همین نفوذ اسلام است.
اگر دیده می شود که تأثیر اسلام در عمل افراد وجامعه ها متفاوت است وشدّت وضعف دارد، باید توجّه داشت که این تفاوت ها کم وبیش هست وعلل وعواملی در آن مداخله دارد ودرجات عقیده ها وحالات معتقدان نیز مؤثر است. باید برای اینکه قلمرو نفوذ اسلام

(٨٨)

بیشتر شود، این علل وعوامل را از میان برد، نه اینکه گمان کنیم زمان اینکه اسلام نقش عملی داشته باشد، گذشته است. یا نقش سازنده اسلام را با همه موانع ودرگیری ها، در این عصر ودر چهارده قرن گذشته کم وناچیز بگیریم. اسلام همیشه مؤثر بوده ودر زندگی تمام مسلمانان وبلکه بیگانگان نقش داشته است واگر نقش نداشت، از بین رفته بود.
بنابراین سخنی که وابستگان ومزدوران شرق یا غرب می گویند وسازندگی اسلام ونقش عملی آن را مخصوصاً در رهبری جنبش ها وحرکات آزادی بخش انکار می کنند، یک یاوه سرایی بیش نیست وانقلاب اسلامی ایران علیه استعمار آمریکا ومقاومت دلیرانه مسلمانان افغانستان در برابر تجاوز وحشیانه روسیه، نشان داد که اسلام تا چه حدّ در بین پیروانش از نفوذ معنوی برخوردار است ونیروی ایمان ورهنمودهای اسلام، حکومت ستمگری که خود را وارث دوهزار وپانصد ساله استکبار واستعباد می شمرد وبر قدرت نظامی ابرقدرت های جهان تکیه داشت وخود به پیشرفته ترین ومدرن ترین سلاح های جنگی مجهّز بود، ساقط گردید.
آری اسلام دین عمل است ودر متجاوز از سیصدوبیست مورد در قرآن مجید، واژه عمل ومشتقات آن ذکر شده است.
فقه وسیع اسلام وکتاب های بزرگی که فقهای عالی قدر ما نوشته اند، مثل کتاب شریف جواهرالکلام که اخیراً در چهل جلد تجدید چاپ شده، حکم عمل وارشادات وتعالیم عملی است.

(٨٩)

در عصر رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلم) هم، اسلام در عمل همه وهر فرد، نقش مطلق ومساوی نداشت. فردی مانند علی (علیه السلام) اَبَرمرد اسلام وافرادی مانند شهدای بدر واُحد وحمزه وجعفر وزید بن حارثه وسلمان وابوذر ومقداد وعمّار بودند که نقش اسلام در عملشان ظاهر بود، افرادی هم مانند منافقین بودند یا از اشخاصی بودند که درجه ایمان مثل سلمان وابوذر ومقداد را نداشتند.
با این حال، نقش رهبری وحرکت وکنترل کننده اسلام همیشه ادامه داشته واکنون هم در پیروان ادیان ومکتب ها نقش اسلام از سایرین بیشتر است.
این نفوذ معنوی اسلام ونقش سازنده وکنترل کننده نیرومندی که دارد، این نوید را می دهد که اسلام روزی دین جهانی شود. اکنون در این موضوع نمی خواهیم سخن را طولانی سازیم، فقط می خواهیم به این تهمت که برخی می گویند: اسلام وعقیده به مهدویت در عصر حاضر یا از مدّت ها قبل در عمل مسلمانان نقشی ندارد، پاسخ بگوییم.
بدیهی است این موضوع را که نقش اسلام باید کامل تر وکامل تر شود تا فراگیر همه جهات وهمه افراد گردد، نیز تأیید می کنیم وآن را رسالتی می دانیم که برعهده فردفرد مسلمانان مخصوصاً علما ونویسندگان وگویندگان وروشنفکران است.
اسلام همیشه باید نقش جهانی خود را ایفا نماید تا به اهداف خود برسد وما همه در انتظار عملکرد اسلام وآن روزی هستیم که اسلام به

(٩٠)

تمام هدف هایش برسد وبخش های مهمّی از دستورات وبرنامه های آن مخصوصاً در رشته نظام وسیاست وحکومت که متروک واز محدوده عمل خارج شده، عملی شود.
نقش مهدویت
از آنچه گفته شد معلوم گردید که مهدویت نیز مانند سایر عقاید اسلامی نقش عملی خود را داشته واگر تأثیر آن از سایر عقاید اسلامی بیشتر نبوده، کمتر نمی باشد.
مهدویت نقش موجودیت اسلام را در عمل حفظ کرده واز اینکه بر مسلمانان یأس وناامیدی مسلط شود، جلوگیری می کند وضامن بقای نقش عملی اسلام است. این نهاد اسلامی همیشه نقش اسلام را بیشتر در عمل خواهان بوده ومسلمانان را به پیاده شدن نقش اساسی وکلّی اسلام امیدوار ساخته وبرخلاف آنان که نقش اسلام را پایان یافته گرفته اند، مهدویت آن را همچنان در آغاز کار ودر بین راه می داند واسلام را بیش از آنکه دین چهارده قرن پیش باشد، دین حال ودین آینده وقرن های بعد وچهارده ها قرن بعد هم اگر جهان ادامه یابد، می داند.
پس نقش عملی مهدویت در پاسداری از اسلام ونقش عملی اسلام موجود وگسترش وتوسعه آن بسیار حسّاس وقابل توجّه است واین اندیشه وعقیده ای است که مسلمان را از اینکه عمر اسلام را تمام بداند وتسلیم کفّار ومکتب های الحاد وکفر شود، یا جهان را از اسلام بی نیاز بشمارد، مصونیت می بخشد.

(٩١)

عقیده مهدویت با ابعاد ممتاز وسازنده ای که دارد، سنگر روحی وعقیدتی مقاومت مسلمانان بوده وهست.
ایمان مسلمانان به اینکه این دین باید پیش برود وجهان گیر شود ودنیا را به زیر پرچم توحید درآورد، آنها را در برابر امواج حوادث ثبات بخشید ودر مقابل دشمنان پایداری واستقامت داد وهمان گونه که مسلمانان صدر اسلام گوشه گیری وانزوا وترک مداخله در امور را شعار خود نساختند واین ایمان به آینده مشوّق ومحرّک آنها به جهاد وتلاش بیشتر بود، امروز ودر عصر حاضر ودر آینده نیز این عقیده، این برکات را دارد که توانست انقلابی مثل انقلاب اسلامی ایران را پی ریزی ورهبری نماید.
عقیده مهدویت، محتوایش عقیده به بقای اسلام است واینکه این دین مانند کوه وزمین وآسمان استوار است ودر برابر حوادث پایدار.
این عقیده، محتوایش این است که آینده برای این دین است وآخرین اَبرمرد که خلاصه دودمان رسالت است، مروّج وزنده کننده آن است.
این عقیده علاوه بر آنکه خود اصالت دارد، به معتقداتش نیز اصالت می دهد وتلاش وکوشش وتعهّد می بخشد. هرکس این عقیده را در ترک امر به معروف ونهی از منکر وتعهّداتی که در برابر خدا وپیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وحضرت صاحب الامر (علیه السلام) وامّت دارد، عذر وبهانه خود قرار دهد، گمراه است. هرگز نمی توان این عقیده را به نقش منفی در عمل متّهم

(٩٢)

ساخت. اگر عقیده به عدل وعقیده به نظام، نقش منفی در عمل دارد؛ یعنی موجب ظلم وبی نظمی می شود، عقیده مهدویت نیز نقش منفی دارد، مگر اینکه منکر هرگونه رابطه بین علّت ومعلول شویم که با این انکار تأثیر ونقش منفی آن نیز سخنی بی محتوا وغیرمنطقی می باشد.
بالأخره ما هرچه می اندیشیم، هیچ رابطه ای بین این عقیده وترک تکالیف ومسئولیت ها نمی بینیم واز روز اوّل تا حال هم برداشت مسلمانان وشیعیان از این عقیده، نسخ موقّت دین وتکالیف دینی نبوده است.
این موضع گیری های شیعه واین اشعار پر از شور وحماسه آنها واین انقلاباتی که رهبران وعلمای شیعه برپا کردند ومجاهدات آنها، همه این اتهام را ردّ می کند.
به نظر من اصل این تبلیغ از ناحیه سه گروه است:
گروه نخست: آنان که به طورکلّی با اسلام دشمنی دارند واز هر راه که بتوانند به هریک از اصول وفروع آن ضربه ای بزنند، خودداری نمی نمایند.
اینان که اکثراً عمّال تبشیر ومزدوران شرق یا غرب می باشند، در پی این هستند که از هر راه بتوانند در عقاید مسلمانان رخنه کرده وذهن آنها را نسبت به مبانی اسلامی مشوّش ومنحرف سازند.
گروه دوم: کسانی می باشند که به نقش بعضی عقاید، مثل خاتمیت دین ومهدویت ومحتوای آن که آینده برای این دین است، پی برده

(٩٣)

ومی دانند این عقاید، مسلمان ها را در برخورد با تبلیغات مسموم موضع می دهد ومانند نقطه مرزی است که فتح نقاط دیگر بدون فتح آن امکان پذیر نیست، لذا به این نقطه ها حمله می کنند تا بلکه عقاید را نسبت به آن متزلزل سازند وحمله به داخل را شروع کنند.
گروه سوم: آنان که موضع عقیده به مهدویت را در عقاید شیعه ونظام امامت ونقش ولایت ورهبری فقها را در عصر غیبت می دانند وآن را با حکومت های طاغوتی واستبداد ورژیم های دیگر معارض می بینند. این عقیده در تمام اعصار وادوار شیعه را در موضع نفی وردّ هر نظام غیرشرعی قرار می دهد.
بعد از اعلام جهاد توسط مرجع بزرگ «سید محمّد مجاهد» علیه حکومت روسیه وپس از واقعه «گریبایدف» که به رهبری فقیه بزرگ تهران «آقا میرزا مسیح» صورت گرفت، روس ها در مقام تضعیف نفوذ عقیده به مهدویت برآمدند ودستگاه جاسوسی آنها در ایران وعراق به طور محرمانه مشغول کار شد ودر ظاهر هم سلاطین قاجار مثل محمّدشاه ودست نشانده های درباری خود را به توهین به موضع علما وجلوگیری از گسترش نفوذ روحانیت واداشتند که کنسول گری روسیه در شهرهایی مثل اصفهان، محل تحصّن وتمرکز مزدوران روسیه وکسانی که علیه روحانیت ونظام تشیع فعّالیت داشتند، بود ودر عصر ناصرالدین شاه به تحریک سفارت روس، جمعی از علمای مشهور ومبارز مثل «مرحوم آقا نجفی اصفهانی» مکرّر به تهران احضار یا تبعید شدند.

(٩٤)

در ضمن از سوی روسیه قلم های مزدوری نیز بسیج شدند تا آنچه را حکومت وقت روس می خواست با قلم های مسموم به مردم تزریق نمایند.
پس از واقعه تحریم تنباکو وشکست تاریخی استعمار انگلیس با یک سطر ابلاغیه مرجع شیعه آیت الله میرزای شیرازی، قدرت نفوذ عقیده به مهدویت وولایت نواب عام حضرت مهدی(علیه السلام)، عالم استعمار را سخت تکان داد واین بار دولت مزوّر وحیله گر انگلیس که در نقشه کشی های ابلیس در آن عصر شهرت یافته بود، وارد عمل شد، تا به هر نحو ممکن سدّ را بشکند ونفوذ علما را از میان بردارد وروحانیت ودین را از دنیا وسیاست جدا سازد.
این بار حملات وضرباتی که بر پیکر روحانیت وارد شد، اگر بر هر دژ دیگر وهر سازمانی وارد شده بود، آن را از میان می برد؛ ولی هوشیاری رهبران روحانی وآگاهی آنها وفداکاری های بی نظیری که از آنها ظاهر شد وقوّت عقیده مردم به مبدأ مهدویت، باز هم نقشه های دشمنان را بااینکه به ظاهر، موفّقیت های بزرگ کسب کرده وتمام سازمان های دولتی ومطبوعات ورسانه های گروهی ووسایل تبلیغی را تصرّف کرده بودند، نقش برآب کرد واین مسئله اعتراض به مبدأ مهدویت وبهانه نقش منفی آن وهمچنین متّهم کردن اکثریت به برداشت منفی از انتظار وحمله به مراسم جشن وچراغانی نیمه شعبان که رضاخان مبتکر آن بود وبا زور می خواست آن را متروک سازد، همه

(٩٥)

از نتایج این سیاست های استعماری است که حتّی گاهی به عنوان دلسوزی وروشنفکرمآبانه طرح می شود وافراد ناآگاه از حقایق جریان ها نیز می پذیرند وآن گفته ها را بازگو می نمایند.
ما امیدواریم با هوشیاری وآگاهی روزافزونی که ملّت مسلمان، به خصوص شیعیان ایران وسایر نقاط دارند، این گونه اشتباه کاری ها نتواند به حریم نهادهای عقیدتی ما نزدیک شود، چنان که امیدواریم همگان مخصوصاً علما وگویندگان ونویسندگان متعهّد، حقایق مسائل مذهبی را چنان تشریح نمایند که جای هیچ گونه برداشت غلط وسوء تفسیر باقی نماند واین نهاد الهی عقیده به مهدویت، در مسیر اصلاح وانقلاب وترقّی وتعالی وقطع وابستگی به بیگانگان مورد استفاده قرار بگیرد. ان شاء الله.

وَآخِرُ دَعْوَانَا أَنِ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ

9 شعبان المعظم 1400
لطف الله صافی گلپایگانی

(٩٦)