امام مهدی (علیه السلام) از ولادت تا ظهور

امام مهدی (علیه السلام) از ولادت تا ظهور

نویسنده: سید محمد کاظم قزوینی
ترجمه وتحقیق: علی کرمی ومحمد حسینی
نشر - قم انتشارات الهادی 1418 ق 1376

فهرست مطالب

پیشگفتار
مهدی در میان سایر ادیان
درود بر منتظران خورشید جهان افروز
انتظار در آیینه روایات
منتظران حقیقی
تفسیر انتظار
منتظران الهام گیر
ای بهار آزادی
سخنی پیرامون مؤلف به قلم مترجم
پیمایش راه کمال
مرد سخن
مرد قلم
مرد هجرت
مرد ولایت راستین
مرد جهاد
مقدمه نویسنده دانشمند
مهمترین انگیزه این حق ناپذیری
یک واقعیت غمبار
آمارها
سرآغاز
بخش 1: امام مهدی کیست؟
بخش 2: نام ونسب بلند آوازه ی او
پدران ونیاکان سرفراز
مادر گرامی او
دست خیانت وتحریف در برخی روایات
چرا تحریف؟
هدف...
نامهای حضرت مهدی
جان سخن در مورد امام مهدی
در منابع اهل سنت
سخن درست
آفت زدگان حق ستیز
حقگرایان
بازگشت به بحث
روایات
بخش 3: قرآن ونوید از امام مهدی
سخن کوتاه در تأویل آیات
دومین نوید
معنای این آیه در پرتو روایات
سومین نوید
چهارمین نوید
در پرتو روایات
بخش 4: نویدهای پیامبر از حضرت مهدی
نکته ها

بخش 5: امامان نور (علیهم السلام) ونوید از امام مهدی (علیه السلام)
نوید از امام مهدی در فرهنگهای حدیثی
یک نکته ظریف قبل از روایات
امیر مؤمنان ونوید از حضرت مهدی
امام حسن ونوید از حضرت مهدی
امام حسین ونوید از حضرت مهدی
نوید چهارمین امام نور از حضرت مهدی
امام باقر ونوید از حضرت مهدی
نمونه هایی از نویدهای امام باقر (علیه السلام)
امام صادق ونوید از حضرت مهدی
یک فرصت طلایی
دانشگاه جعفری
نمونه هایی از روایات
امام کاظم ونوید از حضرت مهدی
امام رضا ونوید از امام عصر
امام جواد ونوید از حضرت مهدی
امام هادی ونوید از حضرت مهدی
امام حسن عسکری ونوید از حضرت مهدی
کتابهای آسمانی ونوید از امام مهدی
بخش 6: آیا حضرت مهدی دیده به جهان گشوده است؟
ولادت نور در منابع شیعه واهل سنت
دانشمندان اهل سنت واعتراف به ولادت امام مهدی
زندگی بانو نرجس
نامهای آن حضرت
آزاده ای از تبار وارستگان
سرگذشت شگفت انگیز من
پر افتخارترین پیوند
چه کنم؟
اینک در انتظار دیدار پسرم باش
تدبیر برای وصال
دیدگاه دیگر
نگرشی بر این روایت
میلاد نور
آن سپیده دم پرخاطره
پسرم سخن بگو!
نگرشی بر روایت
یک نکته ی جالب
در سپیده سحر
تردید افکنی منحرفان
قربانی ومیهمانی
یک راز بزرگ
بخش 7: چگونه آن خورشید جهان افروز از برابر دیدگان نهان گردید؟
واژه غیبت
معجزه استتار
تحلیل آیه اول
نگرشی بر آیه دوم در پرتو روایات
آیه سوم
حکمت غیبت طولانی
گام به گام با زندگی امامان
اشکالها وپاسخها
بخش 8: غیبت کوتاه مدت یا غیبت صغری
سرآغاز غیبت
مقدمه ای برای غیبت طولانی
شرایط دشوار عصر امام هادی
در حیات پدر
جعفر وانحراف از خط اهل بیت
چگونگی انحراف او
نخستین نشان از نشانه های سه گانه
نشانه دوم
نشانه سوم
نکاتی در مورد این روایت
اما دریغا!
در نقش جاسوسی حقیر
بازداشت مادر گرامی او
کاروان دیگری از قم
نکته جالب
نکاتی از روایت
سرانجام جعفر
بخش 9: نمایندگی خاص
نخستین سفیر
دومین سفیر خاص
سومین سفیر آن حضرت
چهارمین نایب خاص
رحلت جناب سمری
نمایندگان حضرت مهدی
مدعیان دروغین سفارت ونمایندگی
انگیزه ها واسباب انحراف
رفع فتنه مدعیان دروغین
1 - حسن شریعی
2 - محمد بن نصیر نمیری
3 - احمد بن هلال عبرتایی
4 - محمد بن علی بن بلال
5 - حسین بن منصور حلاج
زادگاه او
دجالگری وتردستی او
6 - شلمغانی
انحرافات شلمغانی
هم خطی شلمغانی وحلاج
7 - ابودلف کاتب
8 - محمد بن احمد بغدادی
بخش 10: چه کسانی در غیبت کوتاه به دیدار او مفتخر شده اند؟
گروه نخست
گروه دوم
تلاش شکست خورده دشمن
مأموریت پر خطر
نگرشی بر نقشه شکست خورده
در برابر نیروی شکوهبار اعجاز
شرارتی دیگر
داستان سرداب
فعالیتهای حضرت مهدی در دوران غیبت کوتاه
نمونه هایی از سؤالات شیعیان وجواب حضرت مهدی (علیه السلام)

1 - بحث آفرینش وروزی دادن
2 - جانشین حضرت عسکری
3 - نوید دو فرزند
4 - نوید ولادت صدوق وبرادرش
5 - به کربلا بروید
6 - اصلاحگر میان دو همسر
7 - بهت وحیرت
بخش 11: غیبت کبری یا بلند مدت
چگونگی بهره وری از امام غائب
زیباترین تعبیر
خورشید
نیروی شگرف جاذبه وگریز از مرکز
آن خورشید جهان افروز
پرتوی از روایات
مرجعیت ورهبری دینی
بزرگ بزرگان
شرحی کوتاه بر فرازهایی از نامه مبارک
نامه ای دیگر از سوی محبوب دلها
شرح فشرده ای بر نامه دوم
بخش 12: چه کسانی آن حضرت را در دوران غیبت کبری دیده اند؟
1 - در بحرین
بر سر سه راهی سرنوشت
چاره اندیشی
درخشش خورشید در شب تار
معجزه دیگر
2 - چرا مذهب شیعه را برگزیدم؟
یا ابا صالح!
3 - اسماعیل! شفا یافتی ورستگار شدی
تو را رها نمی کنم
آیا تو شفا یافته ای؟
از شما هرگز
4 - داستان ابو راحج
5 - قضیه مقدس اردبیلی
6 - داستان شیخ محمد حسن
7 - آیت الله قزوینی
8 - در راه زیارت پیشوای شهیدان
9 - آن بامداد پر خاطره
10 - در راه کاظمین
آیا این روایت صحیح است؟
نگرشی بر این دیدارها
بخش 13: چگونه تاکنون زیسته است؟
یک واقعیت قطعی
در پرتو قرآن
از دیدگاه عقیدتی
در پرتو دانش جدید
مرزهای ناشناخته عمر انسان
کسانی که عمرهای طولانی داشته اند
بخش 14: هنگام ظهور کی خواهد بود؟
راز نهان بودن زمان ظهور
راز آزمایش بندگان
پیشگوییهای بی اساس
بخش 15: نشانه های امام مهدی
یک پرسش وچند پاسخ
نشانه های او در روایات
بخش 16: نشانه های ظهور
1 - نشانه های عمومی
شرحی کوتاه بر این روایت
2 - نشانه های نزدیک ظهور
بیان شیخ مفید
نگرشی بر دریافتهای شیخ مفید
3 - نشانه هایی که در سال ظهور پدیدار می گردد
الف: نشانه های غیر قطعی
مردی از تبار پیامبر ((صلّی الله علیه وآله وسلم))
گرفتن خورشید وماه
روایات در مورد خورشید گرفتگی وماه گرفتگی
بارش بسیار باران
سومین جنگ جهانی
نشانه های پراکنده
ب: نشانه های قطعی
1 - ندای آسمانی
اعلامیه جهانی
نداهای متعدد
نمونه هایی از روایات
2 - جنبش ارتجاعی سفیانی
گزارشی فشرده از جنبش ارتجاعی سفیانی
1 - انقلاب سفیانی
2 - در راه اشغال عراق وحجاز
3 - اشغال عراق وآزادی آن
4 - رویارویی کامل حق وباطل
5 - مذاکرات وتلاشهای دیپلماتیک
6 - ناجوانمردی وبیعت شکنی
3 - فرو رفتن سپاه سفیانی در زمین
4 - جنبش اصلاح طلبانه شخصیت یمنی
5 - سفیر پاکباخته یا نفس زکیه
بخش 17: مدعیان دروغین
سه گروه مدعی مهدویت
الف: گروه اول
1 - محمد حنفیه
2 - زید، فرزند امام سجاد
3 - محمد بن عبدالله محض
ب: گروه دوم
ج: گروه سوم
بنیانگذار بهائیت، علی محمد باب
ادامه عملیات در تهران
ادامه خیانت
شماری دیگری از این دروغ پردازان
بخش 18: ظهور او چگونه واز کجا خواهد بود؟
از مدینه
شمار امتیازات یاران امام مهدی
فرق میان اصحاب وانصار آن حضرت
دعای عهد
روایاتی پیرامون یاران امام مهدی
1 - یاران بلند آوازه امام مهدی
2 - امتیازات آنان
یک واقعیت ناشناخته
3 - ایمان استوار وکامل
4 - ویژگی تواضع وفروتنی
5 - شب زنده داران ونیایشگران
6 - در اوج عرفان وآگاهی
7 - اتحاد وبرادری
8 - نه غرور ومستی ونه احساس ضعف
9 - در آرزوی انجام وظیفه وشهادت
10 - نام مقدس حسین بر لب
چگونگی ظهور او
نخستین سخنرانی امام مهدی
شرحی بر برخی واژه های این پیام جهانی
خطبه دیگری از امام مهدی
سومین خطبه از آن گرامی
بیعت با امام مهدی
بیعت
سپاه امام مهدی
سلام بر مهدی
قیام با شمشیر
امام مهدی ومیراث پیامبران
نقش میراث پیامبران
امام مهدی در مکه مکرمه
1 - بازگرداندن مسجد الحرام به حدود اصلی خود
2 - بازگرداندن مقام ابراهیم به جایگاه اصلی آن
3 - جلوگیری از طواف مستحبی مانع از طواف واجب
4 - کیفر دزدان خانه خدا
در مدینه منوره
یک سؤال وجواب
مرکز حکومت امام مهدی یا پایتخت جهانی او
بزرگترین مسجد در سراسر جهان
امام مهدی در سرزمین قدس
فرود آمدن عیسی از آسمان
نزول عیسی از دیدگاه علمای اهل سنت
واژه دجال
بخش 19: چگونه قدرتها در برابر او سر فرود می آورند؟
پیشگامان امتها
از دیدگاه عقیدتی واسلامی
1 - سلاح ترس ودلهره
2 - بوسیله فرشتگان
3 - با نیروهای طبیعت
یک پرسش ودو پاسخ
بخش 20: او چگونه حکومت خواهد کرد؟
نقش سرنوشت ساز قانون
حکومت امام مهدی
1 - صدور حکم ووضع قوانین
2 - قضاوت وداوری او
بخش 21: زندگی در عصر ظهور امام مهدی
جهان معاصر
حیات فرهنگی در عصر امام مهدی
تربیت در عصر امام مهدی
وسایل وعوامل تربیت
زندگی اقتصادی در عصر امام مهدی
کشاورزی در عصر ظهور
حل مشکل مسکن در عصر ظهور
حل بحران بیکاری در عصر امام مهدی
امنیت وآرامش در عصر ظهور
اصلاحات عمومی در عصر ظهور
شیعه در عصر امام مهدی
موقعیت شیعه
شرحی بر این روایات
بخش 22: چند سال حکومت خواهد کرد؟
بخش 23: زندگی آن حضرت چگونه به پایان خواهد رسید؟
نماز بر امام معصوم
نگرشی بر این روایت
بخش 24: خرافه یا یک واقعیت تردید ناپذیر
رجعت چیست؟
زنده شدن مردگان در روز رستاخیز
قرآن و...
نمونه آیات
اینک نگرشی بر روایات
قرآن ومسأله رجعت
نمونه هایی از آیات
رجعت در روایات
چه کسانی رجعت خواهند کرد؟
رجعت امامان نور
در قرآن
نمونه هایی از روایات
فرازهایی از زیارت نامه ها
سخن علامه مجلسی در مورد رجعت
پایان بحث

پیشگفتار
«السلام علی معز الأولیاء ومذل الأعداء»

سلام ودرود بر خاندان اوصیا، مفخر اولیا، کوکب فروزان آسمان ولایت وتنها باقیمانده خاندان عصمت (علیه السلام) که با قیام خود، آخرین حقله از حلقات مبارزه حق وباطل را به پایان برده وکاخهای ستم وکنگره های بیداد را برای همیشه در هم کوبیده وآنچه غایت بعثت انبیا وکوشش اولیا بوده در جامعه تحقق خواهد بخشید.
«السلام علی شمس الظلام وبدر التمام»
سلام ودرود بر خورشید فروزان امامت که از پس ابر غیبت بر زوایای قلب شیفتگانش نور امید می افشاند وبر مظلومان ومستضعفان، نوید رهایی می دهد وبا طوفان قیامش منافقان، حیله گران ودغل بازان را از صحنه خارج کرده ومدعیان دروغین حقوق بشر را رسوا نموده ومظلومان وحق از دست دادگان را به حقوق حقه خود، نایل خواهد ساخت.
«السلام علی صاحب الصمصام وفلاق الهام».
سلام ودرود بر بزرگ انقلابی تاریخ بشریت که با انقلاب بی نظیرش بساط، ستم وستمگران را در جهان برچیده وبر حکومتها ونظامهای باطل خاتمه داده وبیدادگران وستم پیشگان را برای ابد در زباله دان تاریخ دفن نموده وپرچم عدالت ورحمت را بر بسیط زمین برافراشته وحکومت عدل را جایگزین حکومت جور خواهد نمود.
«السلام علی ربیع الانام ونضره الایام».
سلام ودرود بر بهار انسانها وشکوفایی دورانها، یعنی آنکه با ظهورش، فجر نور شکافته وهمه جا نورباران می شود. عدل ومساوات همه گیر شده ونابسامانیها در تمام محورهای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و... از میان خواهد رفت؛ جهلها وستمها رخت خواهد بست؛ عقلها ودانشها به کمال خواهد رسید وزندگیها؛ با طراوت وانسانها با صفا خواهند شد.
«السلام علی المهدی الذی وعد الله عز وجل به الامم».
سلام ودرود بر انبیاء واولیایی که از ظهور وقیام وحکومت جهانی او نوید داده وانتظار قدوم مبارکش را به رهروانشان توصیه نموده اند.
سلام ودرود بر رهروان وشیفتگان ودلباختگان او که حتی یک لحظه از لحظات زندگی، از یاد او غافل نبوده وبرای رسیدن به وصال دلربایش از هیچ سعی وکوششی دریغ نمی ورزند وافتخار زیارت او را با سلطنت بر زمین وزمان مبادله نمی کنند.
آری! وعده خدا حق است وتخلف ناپذیر! آن روز فرا خواهد رسید که چهره درخشان او، نمایان وبا اشعه طلایی خود ظلمت غم افزای شب را از بین خواهد برد وآنان را که در تاریکی فساد وطغیان از هرگونه تحرک، وامانده وگرفتار طوفان هولناک جرایم، جنایات وامواج خطرناک ظلم وستم گردیده اند به ساحل نور وعدالت هدایت خواهد کرد.
آری! سیطره حکومت وسلطنت او که مبنای عدل وصلح واقعی مبتنی است تمام شرق وغرب جهان را زیر نفوذ خود خواهد گرفت وتمام فاصله ها ومرزها را نابود خواد کرد وهرگونه اختلاف طبقاتی را محو وتمام انسانها را: شرقی وغربی، آمریکایی وآفریقایی، آسیایی واروپایی، سفید وسیاه، سرخ وزرد همه وهمه را زیر یک پرچم گرد آورده وپیرو یک آیین ساخته ودر تمام نقاط عالم بانگ روح افزای «لا اله الا الله ومحمد رسول الله وعلی ولی الله» را طنین انداز خواهد نمود ودر میان ملل وامم، قانونی غیر از قانون مقدس اسلام به رسمیت نخواهد شناخت.
اعتقاد به حضرت مهدی (علیه السلام) وظهور آن منجی بشریت وذخیره الهی اختصاص به مذهب شیعه ندارد؛ بلکه اعتقاد به حضرت ولی عصر ومصلح غیبی را در فضاهای برون از حوزه اعتقادات وفرهنگ تشیع باید جستجو کرد؛ زیرا اعتقاد به حضرت مهدی (علیه السلام) در سرتاسر آفاق زمانی ومکانی اسلام، کتابها وتألیف ها، مسجدها ومدرسه ها، میان مشایخ واساتید حدیث وعالمان گوناگون اهل سنت، مفسران وعارفان وشاعران، بصورت مبسوط مطرح است.
همه وهمه در کتابهای مختلف خویش به ذکر احادیث مربوط به حضرت مهدی (علیه السلام) پرداخته وسخنانی بس جالب، در شمایل وسیرت، فضائل ومنقبت، علایم ظهور وکیفیت قیام وچگونگی استقرار وحکومت جهانی او گفته اند.
بسیاری از علمای بزرگ اهل سنت همانند: ترمذی صاحب «السنن» متوفای 297، ابوجعفر عقیلی صاحب «الضعفاء الکبیر» متوفای 322، بیهقی، متوفای 671، قرطبی، متوفای 671، ابن کثیر، متوفای 774، ابن حجر عسقلانی، متوفای 852، سیوطی، متوفای 911 و... نیز به صحت ویا به متواتر بودن احادیث مهدی (علیه السلام) تصریح نموده اند(1).
متقی هندی متوفای 975 می نویسد: «علمای مذاهب چهار گانه شافعی، حنفی، مالکی وحنبلی، در صحت احادیث مهدی (علیه السلام) اتفاق نظر دارند ومعتقدند که واجب است تمام مسلمانان بر این موضوع ایمان بیاورند»(2).
بعضی دیگر مانند ابن خلدون می گوید: «بین تمام اهل اسلام در طول تاریخ مشهور است که در آخر الزمان مردی از اهل بیت به نام مهدی قیام خواهد نمود ودین اسلام را یاری وعدالت را گسترش خواهد داد وتمام مسلمین، از آن متابعت نموده وبر تمام ممالک اسلامی مستولی خواهد شد»(3).
وهمچنین زبیدی می نویسد: «مهدی، نام کسی است که رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) بشارت آمدن آن را داده است.جعلنا الله من أنصاره»(4).
وحافظ شیخ منصور علی ناصف می گوید: «در میان تمام طبقات علما ودانشمندان مشهور است که: در آینده مردی به نام مهدی، ظهور خواهد کرد وتمام ممالک اسلامی را تحت سیطره خود درآورده وموجب بسط عدالت در میان مردم خواهد شد».
وسپس اضافه می کند که: «احادیث مهدی را گروهی از نیکان صحابه نقل کرده وبزرگان محدثین مانند: ابن داود، ترمذی، ابن ماجه، طبرانی، ابویعلی، احمد بن حنبل وحاکم نیشابوری در تألیفات خود آورده اند.
وتواتر اخبار مهدی، بر همگان روشن است هر کس که کوچکترین آگاهی وذره ای ایمان واندکی انصاف داشته باشد نمی تواند این قضیه را انکار نماید». [غایه المأمول، ج5، ص 312، باب 7].

پس معلوم است که مسئله حضرت مهدی (علیه السلام) در قلمرو گسترده فرهنگ اسلامی اهل سنت نیز به نحو مبسوط، بحث شده ودر این زمینه، مستقلا یا ضمنا کتابها ومقالات متعددی به رشته تحریر درآمده ودر معتبرترین کتابهای اهل سنت مانند: «الرساله»
از محمد بن ادریس شافعی، رئیس مذهب شافعیه، متوفای 204، «مسند» احمد بن حنبل، رئیس مذهب حنابله، متوفای 241، «صحیح بخاری» از محمد بن اسماعیل بخاری، متوفای 256، «صحیح مسلم» از مسلم بن حجاج، متوفای 261، «سنن ابن ماجه» از محمد بن یزید بن ماجه قزوینی، متوفای 275، «سنن ابی داود» از ابوداود سلیمان بن اشعث، متوفای 275، «صحیح ترمذی» از محمد بن عیسی ترمذی متوفای 279 و... ویژگیهای حضرت مهدی (علیه السلام) وعلایم ظهور وحکومت جهانی واستیلای آن حضرت بر عالم، مطرح گردیده است(5).
موضوع ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) در میان تاریخ نگاران، نسابگان وپژوهشگران از ضروریات ومسلمات قطعی تاریخ به شمار می رود.
فقیه عالیقدر، حضرت آیت الله صافی در کتاب خویش «منتخب الاثر»(6) نام 65 نفر، محقق گرامی، فقیه ایمانی در کتاب خود «مهدی منتظر در نهج البلاغه»(7) نام 102 نفر ومحقق توانا وکاوشگر فرزانه وبرادر صدیق ما، جناب ثامر عمیدی نام 128 نفر(8) از علما وبزرگان اهل سنت را آورده اند که در کتابهای خود به ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) تصریح کرده اند. وهمچنین محقق یاد شده نام 79 نفر را ذکر کرده که در دوران طفولیت ویا قبل از آغاز غیبت کبری وجود مقدس حضرت ولی عصر - ارواحنا فداه - را مشاهده نموده اند(9).
مهدی در میان سایر ادیان
باید گفت: عقیده به مهدی ومصلح بزرگ جهانی از حوزه اعتقادات مسلمین نیز فراتر رفته ودر ادیان قدیم مانند: آیین زرتشتی، هندی، بودایی، یهود، مسیحیت و... به عنوان یک اصل مسلم وقطعی مطرح است وهر یک از انبیای سلف ورهبران مذهبی گذشته به پیروانشان از آمدن مصلح غیبی وتشکیل دهنده حکومت واحد جهانی بشارت داده وبه مظلومان، ستمدیدگان، مستضعفان وبیچارگان، از سپری شدن فصل چپاولگران بین المللی وغارتگران حرفه ای وستم پیشگاه بی رحم وفرا رسیدن فصل شکوفایی عدالت وپیاده شدن قانون مقدس الهی در سراسر گیتی نوید داده اند.
در کتاب «اوستا» و«زند» زرتشتیان،«شادکمونی» و«دید» هندیان، «دادتک» و«پاتیکل» برهماییان ودر کتب مقدس بوداییان، در مزامیر «زبور» منسوب به حضرت داود ودر فصول «تورات» منسوب به حضرت موسی واسفار «انجیل» منسوب به حضرت عیسی و... سخن از ظهور منجی بشریت ومصلح کل وبر هم زننده بساط ظلم وستم وتشکیل دهنده حکومت واحد جهانی مبتنی بر پایه های عدالت نوید داده شده است. در هر یک از آیین، ادیان، مکاتب، ملل واقوام، از مصلح جهانی با تعبیرهای متناسب با فرهنگ خود نام برده وسخن گفته اند.

هر یک به زبانی سخن حمد تو گوید * * * بلبل به غزل خوانی وطوطی به ترانه

در آیین زرتشت از او به نام «سوشیانت» یا «سوشیانس» (نجات دهنده بزرگ جهان،) در میان یهودیان به نام «ماشیع» (مهدی بزرگ) ودر آیین هندی به نام «آواتارا» ودر آیین بودایی به نام «بودای پنجم» ودر میان برهماییان به نام «ویشنو» ودر کتاب شاکمونی از کتب مقدس هندیان به نام «فرزند سید خلایق دو جهان» ودر کتاب مقدس دادتک برهماییان به نام «آخرین وصی ممتاطا» (محمد) ودر کتاب پاتیکل به نام «راهنما» (هادی، مهدی) تعبیر نموده اند.
واهالی صربستان در انتظار «مارکو کرالیویچ»، ساکنان جزایر انگلستان در انتظار «ارتور»، ایرانیان باستان در انتظار «گرزاسپه»، یونانیان در انتظار «کالویبرگ»، اقوام اسکاندیناوی در انتظار «او دین»، اقوام اروپای مرکزی در انتظار «بوخص» و اقوام آمریکای لاتین در انتظار «کوتزلکوتل» وچینیها در انتظار «کرشنا» بسر می برند(10).
بنابراین مسئله اعتقاد به حضرت مهدی (علیه السلام) ومصلح واقعی وتشکیل دهنده حکومت واحد جهانی، یک اصل قطعی ومسلم وپذیرفته شده میان پیروان تمام ادیان ومذاهب وملل بوده است.
درود بر منتظران خورشید جهان افروز
درود بیکران به منتظرانی که به نوید غیر قابل تغییر انبیا واولیا، مبنی بر آمدن «مصلح جهانی» امید دوخته اند.
به منتظرانی که برای طلوع فجر حماسه آفرین «خورشید جهان افروز موعود امم» در بلندای قله های بیداری، به انتظار نشسته اند.
به منتظرانی که در تاریکیهای استبداد وظلمت بیداد، در انتظار سپیده نور عدالت، لحظه شماری می کنند.
به منتظرانی که در زیر فشار هوای کشنده اختناق، برای وزیدن نسیم حیات بخش آزادی، دل خوش کرده اند.
به منتظرانی که در تیرگیهای چپاول غارتگران بین المللی، قلبهای خود را به فرا رسیدن روز رهایی وپایان دوران استعمار واستثمار، بشارت داده اند.
به منتظرانی که در برابر سیل خروشان فساد وبی بندوباری، همانند فولاد، مقاومت نموده وخم به ابرو نمی آورند.
انتظار در آیینه روایات
در آیینه روایات واحادیث، کمتر موضوعی همانند «انتظار» مورد عنایت امامان (علیه السلام) نور قرار گرفته است.
گاهی از آن به عنوان بهترین عبادت ونیایش خلق تعبیر گردیده:
رسول گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمودند:
«افضل العباده، انتظار الفرج»(11).
گاهی انتظار، هم سنگ حضور در خیمه ی حضرت ولی عصر (علیه السلام) ومصاحبت با رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) قلمداد می شود:
امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
«من مات منکم وهو منتظر لهذا الأمر کمن هو مع القائم فی فسطاطه، ثم سکت هنیئه ثم قال: هو کمن کان مع رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم)»(12).
وگاهی انتظار، به منزله ی غلطیدن در خون خویش در راه خدا معرفی شده:
حضرت علی (علیه السلام) فرمودند:
«... المنتظر لأمرنا کالمتشحط بدمه فی سبیل الله»(13).
وگاهی آن هم وزن شهادت در رکاب رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) قرار گرفته:
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «من مات منکم منتظر لهذا الامر... کمن استشهد مع رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم)»(14).
منتظران حقیقی
منتظران حقیقی کسانی اند که: انتظار را، خودسازی خویش در مقابل هواها وخواهشهای نفسانی می دانند.
منتظرانی که انتظار را، بسیج همگانی، برای نهضت جهانی انقلابی بزرگ تاریخ بشریت تفسیر می کنند.
آنان که انتظار را، مهیا شدن جهت مبارزه با جباران وخون خوران، در زیر پرچم بزرگ پرچمدار عدالت می دانند.
آنان که انتظار را جز تواضع در برابر حق وخروش در برابر باطل نمی دانند.
منتظرانی که انتظار را جز تسلیم در مقابل عدل وخروش در مقابل بیداد، نمی دانند.
آنان که انتظار را جز فریاد جاودانه محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) بر علیه مشرکان چپاولگر وشمشیر همواره افراشته علی (علیه السلام) بر فرق منافقان غارتگر وخون همیشه جوشان حماسه آفرین حسین (علیه السلام) در بستر تاریخ، تفسیر نمی کنند.
تفسیر انتظار
انتظار یعنی: چشم به راه «بنیانگذار حکومت جهانی اسلامی» که برای اولین بار، پرچم پرافتخار اسلام را در سراسر شرق وغرب عالم به اهتزاز درمی آورد:
«یفتح الله له شرق الارض وغربها... حتی لایبقی الا دین محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم)»(15).
وبه دوران کفر جهانی وشرک بین المللی خاتمه داده واختلاف بین مذاهب وادیان را پایان می بخشد:
«لیرفع عن الملل والادیان الاختلاف»(16).
وبساط طرفداران دروغین مذهب ومکتب الهی را درهم می پیچید:
«یرفع الله المذاهب من الارض فلایبقی الا الدین الخالص»(17).
وبانگ رسای توحید ونبوت را در سراسر عالم طنین انداز خواهد نمود:
«لا یبقی قریه الا نودی فیها بشهاده أن لا اله الا الله وأن محمدا رسول الله بکره وعشیا»(18).
انتظار یعنی: جشم به راه «مصلح کل» و«مؤسس حکومت عدل الهی» و«انقلابی بزرگ تاریخ بشریت» که با انقلاب بی نظیرش، بساط ستم وبیداد را در جهان برچیده وحکومت عدل وداد را جایگزین آن کرده وسراسر گیتی را از عدل وداد پر خواهد نمود، آن چنان که از ظلم وبیداد مملو گشته؛ وتمام تشنگان عدالت، با جان ودل اگر چه با سینه خیز رفتن از روی برفها، بسوی او خواهند شتافت.
«فیملأها قسطا وعدلا کما ملأوها جورا فمن ادرک ذلک منکم فلیأتهم ولو حبوا علی الثلج».
انتظار یعنی: چشم به راه طلوع سپیده امید، شکافتن فجر نور عدالت، نور باران شدن سراسر گیتی وهمه گیر شدن عدل ومساوات در تمام محورها آنچنان که پرندگان در آشیانه های خود ابراز خوشحالی نموده وماهیان در اندرون دریاها اظهار شادمانی کنند:
«فعند ذلک یفرح الطیور فی اوکارها والحیتان فی بحارها»(19).
انتظار یعنی: چشم به راه خورشید فروزان امامت که با درخشیدن او، دوران ظلمت غم افزای ظلم وبیداد پایان پذیرفته وکاخ ستم وستمگری ویران گشته، ایام دادخواهی مظلومان وبیچارگان فرا رسیده واز ستمدیدگان آن چنان رفع ستم خواهد نمود که اگر حق دیده ای، زیر دندان ستم پیشه ای باشد آن را باز ستاند وبه صاحبش برگرداند:
«یبلغ رد المهدی المظالم حتی ولو کان تحت ضرس انسان شیء انتزعه حتی یرده»(20).
انتظار یعنی: چشم به راه کوکب تابنده ی ولایت که با نهضت جهانی خویش، کاخهای ستم وکنگره های بیداد را برای همیشه در هم کوبیده وجامعه بشری که در زیر چکمه های ظلم وستم، حیات خود را از دست داده وبه مرگ ونابودی کشیده شده، با گسترش عدل وداد، جان تازه ای خواهد گرفت:
«فیحیی الأرض بالعدل بعد موتها بالظلم»(21).
انتظار یعنی: چشم به راه چشمه سار عدالت وجلوه گاه ولایت که با حاکمیت مطلق عدل، ظلم وبیداد برای همیشه از تاریخ بشر محو شده وعدل وداد آنچنان بال وپرش را بر سر ساکنان زمین می گسترد که نسلهای آینده جز عدل، چیزی نمی شناسند وبه غیر از داد، به چیزی عمل نمی کنند:
«حتی یولد قوم لا یعرفون الا العدل ولا یعلمون الا به»(22).
انتظار یعنی: چشم به راه بنیانگذار حکومت عدل وداد وبر هم زننده بساط ظلم وبیداد که در سایه شمشیر عدالت او تمامی ستمگران جنایتکار ومنکران طغیانگر ودشمنان تجاوزگر ومخالفان عنادگر، از صفحه گیتی محو خواهد شد:
«فلا یبقی علی وجه الارض جبار قاسط ولا جاحد غامط ولا شانیء مبغض ولا معاند کاشح»(23).
ودر عرصه زمین نشانی از ظلم واثری از بدعت به چشم نخواهد خورد:
«حتی لایری اثر من الظلم»(24).
وابر عدالت ودادگری، سایه خود را بر روی ساکنان کره خاکی می گسترد که کسی را جرئت تجاوز وستم به حریم دیگری نخواهد بود:
«... ووضع میزان العدل بین الناس، فلا یظلم احدا احدا»(25).
انتظار یعنی: چشم به راه سمبل فضیلت والگوی کرامت که ثروت خدادای را به رایگان در اختیار همگان قرار داده وبر مسئولین کشوری ولشگری بسیار سختگیر وبه بینوایان بسیار مهربان است.
«المهدی سمح بالمال شدید علی العمال، رحیم بالمساکین»(26).
انتظار یعنی: چشم به راه پدید آورنده تحول بزرگ جهانی که فقر ونیازمندی را برای همیشه از جوامع بشری ریشه کن کرده وهمگان را در سایه فضل ورحمت الهی بی نیاز خواهد نمود، آن چنان که مردم، کسی را نمی یابند که هدایا وزکات خود را به وی بپردازند.
«یطلب الرجل من یصله بماله ویأخذ زکاته فلا یجد احدا تأخذ ذلک استغناء بما عند الناس من فضله»(27).
منتظران الهام گیر
در عصری که ابر سیاه ستم وبیداد، بر سر مظلومان ومستضعفان، سایه افکنده وحقوق بیچارگان بوسیله مدعیان دروغین حقوق بشر، مورد تجاوز قرار گرفته وانسانیت انسانها به نام خدمت به انسان، به استهزاء گرفته شده وبا نهضتهای رهایی بخش اسلامی که مانع بیدادگری آنان بوده، مبارزه نموده ورهروان آزاده مکتب انسان ساز اسلامی را به خاک وخون می کشند و... منتظران معتقدند که باید:
با الهام از ابراهیم بت شکن، بتهای ابر قدرت شرق وغرب را در هم کوبید وبتخانه های جاسوسی بین المللی آنان را ویران ساخت.
با الهام از مبارزه بی امان حضرت موسی، با ستم پیشگاه وستمگران به مبارزه برخاسته وبا سردمداران بیدادگر شرق وغرب، به ستیز پرداخت وآنان را به سزای اعمال ننگین خود رساند.
با الهام از کوشش بی دریغ حضرت نوح، مظلومان ومستضعفان را در کشتی نجات اهل بیت عصمت وطهارت (علیه السلام) فرا خوانده وآنان را از غرق شدن در گرداب طوفان سهمگین فساد وبی بند وباری وطغیان وبیدادگری، نجات داده ونفرین همیشه جاوید خود را به هستی زورداران قلدر، وزراندوزان بی قید وشرط، نثار نمود.
با الهام از نبی رحمت وناجی امت، حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) آغوش گرم وپر مهر خود را جهت نوازش معتقدان به حاکمیت الله گشوده وتمام توان وقدرت خود را برای در هم کوبیدن بساط ستم وجنایت، مهیا ساخت.
با الهام از مکتب سرخین تشیع علوی، فریاد کوبنده خود را بر فرق یهودیان دوران ومنافقان زمان، وارد نموده وبه هستی نکبت بار آنان خاتمه داد.
با الهام از بردباری وپایداری حسنی، پرده از روی جنایت جنایت پیشگان عصر، برداشت ومدعیان دروغین صلح جهانی را رسوا نموده وخائنان به شرافت انسانیت را مفتضح ساخت.
با الهام از سرور آزادگان وآموزگار آزادگی وآفریننده بزرگ حماسه آزادی، دانشگاه بزرگ آزادگی وآزادی تأسیس نموده ودر هر زمان عاشورا را آفرید وهمه جا را به کربلا مبدل ساخت وحقیقت غلبه خون بر شمشیر را برای جهانیان اثبات نمود وسرکردگان استثمار واستعمار بین المللی ودشمنان آزادی وآزادگی را در سیلاب خونین، غرق کرده وبرای همیشه نام آنان را از قاموس هستی حذف نمود.
ای بهار آزادی
ای کشتی نجات! اینک گرفتاران امواج پر تلاطم دریای فساد وظلم وطغیان در انتظار ظهورت لحظه شماری می کنند.
ای روزنه امید! اینک اسیران زنجیر استعمار وگرفتاران استبداد، با انتظار روز رهایی از قید اسارت ظلم، دل خوش کرده وشبهای ظلمانی وتاریک بیداد را به امید نور عدالت تو سپری می کنند.
ای چشمه سار جوشان فضیلت! اینک تشنه کامان علم ودانش، در انتظار جرعه ای از اقیانوس بیکران علم تو صف کشیده اند.
ای بهار آزادی! اینک مظلومان وبیچارگان وستمدیدگان، چشمان خسته خود را به قطرات بارش ابر عدالت تو دوخته اند.
ای مایه امید، ای آرزوی دل اولیا، ای آنکه شبهای تار انبیا به امید ظهورت رقم خورده!
ای آنکه خشم پر خروش ملکوتیان به یاد انتقامت، فروکش!
وای آنکه قلب پر خون علی (علیه السلام) را تو مایه تسکین!
ای آنکه پهلوان شکسته زهرای اطهر (علیها السلام) را تو مرحم!
ای آنکه قلب شکسته حسن (علیه السلام) را تو درمان!
ای آنکه خون پاک شهیدان را تو منتقم!
ای آنکه بازوان به زنجیر کشیده اسیران را تو نوازش!
بیا تا شکوفه های بهاری به روی زیبای تو لبخند زند.
بیا! تا لاله های پر شور گلستان به یاد تو تبسم کند.
بیا! که سبزه زاران بخاطر جمال زیبای تو با طراوت شود.
بیا! که غنچه ها به یاد تو شکوفا گردد.
بیا! که بلبلان برای تو نغمه سر دهند.
آری! بیا که کاخ بیدادگرن به دست تو ویران شود.
بیا! که ستم پیشگان، به شمشیر انتقام تو کیفر شوند.
بیا! که پرچم پر افتخار توحید به دست توانای تو در
سراسر گیتی به اهتزاز درآید.
بیا! که عدالت، در لوای حکومت تو، بر روی ساکنان این کره خاکی، سایه افکند.
ای آنکه از موسی برتر!
بیا! که ید بیضای تو قدرت الهی را از آستین ملکوتیت برون آر وچشم خیره سران عالم را خیره ساز.
بیا! که با نمایان کردن اژدهای قهر خداوندی تمام جادوی جادوگران قرن را باطل ساز ومدعیان دروغین حقوق بشر را رسوا کن.
بیا! که با فرو ریختن آتش خشم الهی بر سر ابر جنایتکاران، همه ستم پیشگان را در شعله های غضب خداوندی را بسوزان وخاکستر آنان را بر باد ده تا مظلومان وبیچارگان وستمدیدگان، نفس راحتی کشند.
بیا! که با غرق کردن قافله های بیدادگران واستبدادگران در دریای طوفانی سطوت وانتقام پروردگاری، حزب حق ولشگر عدل، مسرور وخندان گردد.
بیا! که شیفتگانت پرونه وار به اطراف شمع وجودت چرخش کنند.
بیا! که با آمدنت، قلب رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) خوشحال ودل علی (علیه السلام) شاد وچشم زهرا (علیها السلام) روشن شود.
این مقدمه را با زمزمه دعای فرج به پایان می بریم:
«اللهم انا نشکو الیک فقد نبینا صلواتک علیه وآله وغیبه امامنا وکثره عدونا وقله عددنا وشده الفتن بنا».
خدایا!
از فقدان واز دست دادن پیغمبرمان،
واز غیبت وپنهانی اماممان،
از کثرت وبسیاری دشمنانمان،
از کمی واندکی تعداد نفراتمان،
از رو آوردن فتنه ها بسویمان،
شکوه وشکایت نزد تو می آوریم.
ای زاده پیغمبر! ای میوه دل حیدر! ای امید قلب زهرای اطهر!
ما غفلت کردیم، متوجه نشدیم، غافلانه وجاهلانه، تو، آن یوسف عزیز را بدون اینکه حتی ثمن بخسی نصیبمان شود، از دست دادیم. واینک در هجران تو، کنعان زندگی ما در خشکسالی سوزان فرو رفته وزندگی بر ما سخت شده، با شرمندگی، دست تمنا به سوی تو گشوده وعرضه می داریم:
«یا ایها العزیز مسنا واهلنا الضر وجئنا ببضاعه مزجاه فاوف لنا الکیل وتصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین».
ای فاتح بزرگ جهان! ای قلب عالم امکان! ای مظهر رحمت بیکران!
اینک به قلبی پر از سوز وسینه ای مملو از گداز وچشمانی سرازیر از اشک، فریاد می نهیم:
ای عزیزتر از هر عزیز! ای گرامی تر از یوسف یعقوب! اگر دلباختگان یوسف با دیدن روی دل آرای او، انگشت بریدند، شیفتگان تو بدون دیدن جمال زیبایت از جان وتن گذشتند ودر آتش فراقت پروانه وار سوختند، شاید که بر قلبهای سوخته آنان آب وصال ریزی وبا صبح ظهورت شام ظلمانی هجران آنان را به روز روشن مبدل سازی.
ودر پایان از برادر بسیار گرامی وفاضل فرزانه، جناب آقای «احمد مسجد جامعی» قائم مقام محترم وزیر فرهنگ وارشاد اسلامی ومعاونت فرهنگی وپژوهشی که در راستای ترجمه، تحقیق ونشر این کتاب، مساعدت خالصانه خود را مبذول داشتند، کمال تشکر را می نمایم، باشد که این عنایت وسایر خدمات گرانقدر وتلاش بی وقفه او در نشر آثار وفرهنگ قرآن واهل بیت عصمت وطهارت (علیهم السلام) دارند، مورد پذیرش حضرت بقیه الله الاعظم –عجل الله فرجه - قرار گیرد، ان شاء الله.
وهمچنین از همکاری های بی دریغ برادر ارجمند جناب آقای «حمیدی»مشاور اجرایی معاونت فرهنگی وپژوهشی کمال سپاسگزاری به عمل می آید.

مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (علیه السلام)
سید محمد حسینی

سخنی پیرامون مؤلف به قلم مترجم

این کتاب، اثر ارزشمند دیگری از علامه ی فقید «آیت الله سید محمد کاظم قزوینی» است همو که نویسنده ای به نام، سخنوری گزیده گوی، خطیبی نکته پرداز، استادی فرزانه، دانشوری پروا پیشه، مبلغی دلسوز، فقیهی بزرگوار، مفسری ارزشمند ومرد ایمان وهجرت وجهاد بود.
مرحوم آیت الله سید محمد کاظم قزوینی به سال 1348 هجری قمری در شهر مقدس کربلا در خانواده علمی وروحانی «قزوینی» که از خاندانهای اصیل وریشه دار آن خطه قهرمان خیز به شمار می آمد، دیده به جهان گشود.
نسب این مرد دانش وجهاد وخاندانش به سالار پروا پیشگان وستم ستیزان، امام کاظم (علیه السلام) می رسد واز این خاندان شناخته شده، دانشوران بزرگ، سخنوران اندیشمند، شاعران هدفدار ودلسوخته، نویسندگان ومفسران دانشمندان وفقیهان ومجتهدان نامداری قامت برافراشته وهر کدام خدمات ارزنده علمی، فکری، فرهنگی، عقیدتی، اخلاقی، واجتماعی به جهان اسلام نمودند وضمن تلاش در رسانیدن پیام قرآن وپیشوایان نور (علیه السلام) به مردم، از راه ورسم افتخارآفرین خاندان وحی ورسالت (علیه السلام) بسان سربازان آگاه وفداکار، پاس داشتند که از جمله آنان می توان:
«آیت الله العظمی سید هاشم قزوینی»
«آیت الله سید محمد ابراهیم قزوینی»
«آیت الله محمد حسن قزوینی»
و«آیت الله سید محمد کاظم قزوینی» را برشمرد.
پیمایش راه کمال
مرحوم آیت الله قزوینی در دوران کودکی زیر سایه پدر گرانقدرش، مرحوم «آیت الله سید ابراهیم قزوینی» پرورش یافت واز همان آغازین مراحل زندگی با رهنمود پدر، تلاش در راه کسب دانش وآراستگی به ارزشهای انسانی را آغاز کرد. ودر پرتو هوش سرشار وکوشش خستگی ناپذیر خویش به پیمایش راه زندگی پرداخت وپله های ترقی را یکی پس از دیگری پشت سر نهاد.
علامه قزوینی در بهاران زندگی، نعمت وجود پدر ومادر پر مهر خویش را از دست داد واندوه جانکاه فراق دو پشتوانه مهم زندگی اش، قلب جوان وپر مهر او را به سختی فشرد.
خود در تشییع پیکر آنان شرکت جست وبا یاد ونام سالارش حسین (علیه السلام) وخواندن اشعاری در رسای آن حضرت، کشتی طوفان زده دل را به ساحل شکیبایی وآرامش سوق داد.
او با وجود غروب پدر ومادر، از آسمان زندگی اش وهجوم سختیها وفشار تنگدستی ومحرومیت، راه کسب دانش وکمال را که به رهنمود پدر وتحت نظارت او در پیش گرفته بود، رها نساخت بلکه با تلاشی بسیار، به راه خویش ادامه داد وپس از تکمیل سطح در حوزه علمیه کربلا، سالها در دروس خارج فقه واصول علمای بزرگ آن سامان شرکت جست. وآن گاه خود بسان ستاره درخشانی به نورافشانی پرداخت وعلاوه بر پیام رسانی، از راه خطابه ومنبر به تدریس فقه واصول وتفسیر پرداخت وشاگردان بسیاری بویژه
در هنر سخنوری وپیام رسانی بدست با کفایت خویش پروراند که گروهی از آنان اینک از سخنوران دانشمند وبنام بشمار می روند ودر کشورهای مختلف به پیام رسانی وخدمت به فرهنگ قرآن واهل بیت (علیهم السلام) مفتخرند.
مرحوم آیت الله قزوینی از چهره های موفقی بود که در ابعاد گوناگونی درخشید که اینک برای نمونه به برخی اشاره می رود:
مرد سخن
او خطیب وسخنور دانشمند وتوانایی بود. با اینکه در منبر، آرام ودلنشین سخن می گفت، قدرت عجیبی در پیام رسانی داشت وشنونده را مجذوب سخن خویش می ساخت.
به هنگام وعظ وخطابه، آگاهی می بخشید وآنگاه که یاد ونام حسین (علیه السلام) را می برد به گونه ای رویداد غمبار عاشورا را مجسم می ساخت که شوری بپا می شد. در همه سخنرانیهایش از قرآن، نهج البلاغه وروایات الهام می گرفت وبهترین درسها را از برترین کتاب وشایسته ترین انسانها باز می گفت وچون فردی با اخلاص وبا معنویت بود، سخنانش اثر سازنده ای بجای می نهاد ودلها را نرم می کرد.
چه بسا گنهکارانی که بر اثر سخنان او، راه توبه در پیش گرفتند وچه بسیار گمراهانی که راه درست را برگزیدند. چه گسستگان از حق که دگرباره به حق پیوستند وچه پایمال کنندگان حقوقی که به ادای حقوق دیگران همت گماشتند.
مرد قلم
از نعمتهای ارجدار خدا به انسان، نعمت قلم ونگارش است. قرآن از این نعمت گرانبها باشکوه وعظمت یاد می کند وآن را از موهبتهای خدا به انسان واز شاهکارهای آفرینش می شمارد.
«الذی علم بالقلم»(28).
وبه آن سوگند یاد می کند:
«ن والقلم ما یسطرون»(29).
وپیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم)، مرکب قلم دانشمندان را از خون شهیدان راستین، برتر وبالاتر ارزیابی می کند:
«مداد العلماء افضل من دماء الشهداء»(30).
روشن است که منظور از قلم، قلمی است که در دست انسان آگاه، پرواپیشه وآزادمنش باشد ونگهبان ارزشها ودر خدمت حق وفضیلت به چرخش درآید، نه قلمی که در استخدام ستم وبیداد وبه بزک کردن چهره کریه بیدادگران وفریبکاران به حرکت درآید.
واز موهبتهای خدا، به آیت الله قزوینی این بود که مرد قلم بود وقلمش در خدمت فرهنگ قرآن وخاندان وحی ورسالت (علیه السلام) می چرخید که برخی از آثار فکری وقلمی آن بزرگوار عبارتند از:
«سیره الرسول الأعظم»
«علی (علیه السلام) من المهد الی اللحد»
«فاطمه الزهرا (علیها السلام) من المهد الی اللحد»
«شرح نهج البلاغه» (در سه جلد)
«فاطمه الزهرا (علیها السلام) من المهد الی اللحد»
الامام الحسین (علیه السلام) من المهد الی اللحد»
فاجعه الطف أو مقتل الحسین (علیه السلام)»
«زینب الکبری من المهد الی اللحد»
«موسوعه الامام الصادق (علیه السلام)» (در شصت جلد)
«الامام الجواد (علیه السلام) من المهد الی اللحد»
«الامام الهادی (علیه السلام) من المهد الی اللحد»
«الامام العسکری (علیه السلام) من المهد الی اللحد»
«الامام المهدی (علیه السلام) من المهد الی الظهور» (کتاب حاضر)
«الاسلام الصحیح یتجلی فی مذهب أهل البیت (علیه السلام)»
«الفقه الواضح»
«الاسلام والتعالیم التربویه»
وکتابهای ارزشمند دیگری که برخی به زبانهای مختلف ترجمه شده اند.
مرد هجرت
او مرد هجرت بود وبرای رساندن پیام قرآن وخاندان وحی ورسالت به سفرهای تبلیغی مهمی دست زد که ره آوردهای درخشانی داشت.
او سفرهایی به مراکش، استرالیا، مصر، کویت، حجاز، هندوستان، پاکستان، سوریه، لبنان، تایلند وبرخی کشورهای آفریقایی نمود. وهمه جا هدفش این بود که پیام قرآن وعترت را به گوشها برساند وچون به دانش وبینش وایمان وعمل، مسلح بود در این سفرها اثرات سازنده ای از خود به یادگار نهاد که یک نمونه آنها این بود که:
در مراکش به استناد یک روایت جعلی، دایر بر اینکه کشتی حضرت نوح روز عاشورا بر ساحل نشست، توبه حضرت آدم روز عاشورا پذیرفته شد و.. روز عاشورا را به طور رسمی عید می گرفتند وصدها مجلس ازدواج به راه می انداختند وشیرینی پخش می کردند، اما پس از تلاشهای علمی وفکری وقلمی ایشان، این سنت سیاه اموی، ریشه کن شد وبه جای آن مجالس وعظ وسوگواری برای سالار شهیدان بر پا گردید.
مرد ولایت راستین
او شیفته وشیدای خاندان وحی ورسالت (علیه السلام) بود ودل در گرو عشق آنان داشت. در فراز ونشیبهای سخت زندگی به آنان متوسل می جست وبه برکت نام ویاد آنان بارها در سخت ترین شرایط، مورد مهر قرار گرفت واز خطرات سهمگینی نجات یافت.
مرد جهاد
او همانگونه که مرد دانش وبینش وایمان بود، مرد جهاد وامر به معروف ونهی از منکر نیز بود. موضع گیریهای شجاعانه او در برابر استبداد حاکم بر عراق از فراز منبر حسینی، تحسین برانگیز بود.
او بخاطر حق گویی وایستادگی در برابر خودکامگیها، بارها طعم تلخ زندان، اسارت، تبعید وفشار را چشید وتا مرز شهادت پیش رفت وآخرین بار به اعدام محکوم گردید که پس از ماهها زندگی مخفی به یاری خدا از عراق خارج شده واز آنجا به کویت ولبنان وآنگاه به ایران دست به هجرت زد.
وسرانجام پس از عمری تلاش، جهاد وفداکاری در ابعاد گوناگون علمی ودینی واجتماعی، در روز سیزدهم جمادی الثانی به سال 1415 هجری قمری جهان را بدرود گفت(31).
خداوند او وما را با نیاکان پاک وسرافرازش (علیه السلام) محشور بفرماید.

مقدمه نویسنده دانشمند
بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله وصلی الله علی محمد رسول الله وعلی آله المصطفین الاخیار».
خدای بزرگ اراده فرمود که من در خانه ای که نور وروشنایی دانش وتقوا در آن پرتوافکن بود، دیده به جهان گشایم واز همان مراحل خردسالی وکودکی در یک جو سالم ومطلوب وسرشار از صلاح واعتدال، راه زندگی را آغاز کنم.
بر این اساس بود که از همان نخستین مراحل زندگی بخاطر جو مساعد وشرایط مطلوب خانوادگی، اندیشه درست وعقیده صحیح دینی، با همه وجود من درآمیخت واین عقیده بسان مسایل ضروری، بی آنکه نیازی به دلیل وبرهان بسیاری باشد برای من روشن وقطعی گردید. از جمله آن باورهای عقیدتی که به تدریج جزئی از وجود وشخصیت من شد، ایمان به وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) بود. من همواره کتابهایی را که از آن گرامی سخن می گفت مطالعه می کردم وموضوعات وبحثهایی را که پیرامون شخصیت والای او دور می زد، با جان ودل گوش می دادم، از این رو به تدریج دل در گرو مهر او می نهادم وشور وشوقم به موضوعات وبحثهای مربوط به آن حضرت، افزون می گشت.
هنگامی که سرگذشت شخصیتهای بزرگ علمی ومذهبی را می خواندم ومی دیدم که توفیق، یار آنان گشته وبه دیدار آن امام پر شکوه مفتخر شده اند چنین احساس می کردم که درب امید وآرزو گشوده است ودیدار آن حضرت، نه تنها ناممکن نیست؛ بلکه ممکن ومیسر است واین موضوع همواره مرا به خود مشغول می داشت ودر فکر فرو می برد، چرا که مطلب، از اهمیت بسیاری برخوردار بود. امام مهدی (علیه السلام) که من نام بلند وشکوه بارش را شنیده ودر مورد شخصیت والای او کتابها مطالعه می نمودم، شخصیت بزرگی است که نه زمامداران وفرمانروایان، با او قابل مقایسه اند ونه چهره های بزرگ علمی واجتماعی ودینی جهان معاصر ونه دیگران...
او نزدیکترین موجود به آفریدگار هستی است وگرامیترین آنها در پیشگاه او. آن گرامی، برترین انسان روزگاران خویش است وخداوند، توانایی ارتباط با جهان برتر واحاطه بر جهان آفرینش را به او ارزانی داشته واو را برای روزی بزرگ، ذخیره ساخته است تا به منظور بزرگترین حرکت اصلاحی در راه سازندگی وبرازندگی، وپاکسازی جامعه انسانی در کران تا کران این سیاره خاکی، بپا خیزد. پرچم پرافتخار صلح وامنیت را بر بام گیتی برافروزد وشاهکارهایی بزرگ وبی نظیر را که با مطالعه این کتاب با برخی از آنها آشنا خواهید شد، پدید آورد.
واین گونه روزها وسالها بر من گذشت ومن کتابهای قدیم وجدید را در این مورد مطالعه می کردم وبه برخی از آنها می نگریستم که با شیوه های گوناگون بر این عقیده استوار دینی واین اندیشه قرآنی واسلامی یورش می برند وبه گمان خوش آن را ساختگی جلوه داده وانکارش می نمایند. در شرایطی که من از آن یاوه سرایی ها وتاخت وتازها بر ضد اعتقادات به امام عصر (علیه السلام) رنج می بردم، در همان حال از مهاجمین ومنحرفین در شگفت می شدم که چه انگیزه ای آنان را، به انکار وتکذیب یک واقعیتی دینی وقرآنی - که حقانیت آن در میان تمامی مسلمانان ثابت وخدشه ناپذیر است - برانگیخته است.
اگر پیروان خاندان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) بر اساس انبوه روایات معتبری که در دست دارند به وجود گرانمایه امام عصر (علیه السلام) ایمان آورده اند، کتابهای اهل سنت نیز بیشتر از کتابهای پیران اهل بیت (علیهم السلام) بدین اصل مسلم عقیدتی، راهگشا است وکتابهای آنان فراتر از کتابهای شیعه، بدین اصل عقیدتی واسلامی پرداخته است. وفراتر از آن، اینکه شماری از دانشمندان پیشینیان اهل سنت کتابهایی را پیرامون شخصیت والای حضرت مهدی (علیه السلام) وعقیده بدان حضرت به رشته تحریر درآورده اند وآن کتابها را از روایات صحیح وقطعی که در صحاح اهل سنت است - و از نظر سند، آنها را معتبر می شناسند - لبریز ساخته اند.
اینک انبوهی از منابع ومدارک مورد اعتماد ومعتبر آنان را - که این اصل اسلامی مورد قبول امت اسلام - در آنها به صراحت ترسیم شده است می آوریم:
1 - «فرائد السمطین» تألیف شیخ ابراهیم ذهبی جوینی شافعی
2 - «ینابیع الموده» تألیف شیخ سلیمان قندوزی حنفی
3 - «مقتل الحسین» تألیف موفق بن احمد خوارزمی حنفی
4 - «الصواعق المحرقه» تألیف ابن حجر هیثمی شافعی
5 - «نور الابصار» تألیف شبلنجی شافعی
6 - «الفصول المهمه» تألیف ابن صباع مالکی
7 - «الاربعین» تألیف حافظ ابونعیم اصفهانی
8 - «المعجم الکبیر» تألیف حافظ ابوالقاسم طبرانی
9 - «البیان فی اخبار صاحب الزمان» تألیف کنجی شافعی
10 - «السنن» محمد بن عیسی ترمذی
11 - «ارجح المطالب» شیخ عبدالله حنفی
12 - «العرف الوردی فی اخبار المهدی (علیه السلام)» جلال الدین سیوطی شافعی
13 - «علامات المهدی (علیه السلام)» جلال الدین سیوطی شافعی
14 - «الجامع الصغیر» جلال الدین سیوطی
15 - «مصابیح السنه» بغوی شافعی
16 - «مستدرک الصحیحین» حاکم نیشابوری
17 - «الفردوس» شیرویه دیلمی
18 - «البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان» علی متقی حنفی
19 - «کنز العمال» علی متقی حنفی
20 - «مسند» احمد بن حنبل
21 - «سنن» حافظ ابن ماجه قزوینی
22 - «دلائل النبوه» حافظ ابوبکر بیهقی
23 - «تفسیر» ابواسحاق ثعلبی
24 - «سنن» دار قطنی
25 - «مسند فاطمه الزهراء» قطنی
26 - «ذخائر العقبی» محب الدین طبری شافعی
27 - «مجمع الزوائد ومنبع القوائد» هیثمی شافعی
28 - «الجمع بین الصحاح السته» حمیدی
29 - «السنن» ابوداود سجستانی
30 - «الفتن والملاحم» نعیم بن حماد..
31 - «اسعاف الراغبین» ابن صبان حنفی
32 - «مقدمه» ابن خلدون
33 - «تاریخ بغداد» خطیب بغدادی
34 - «فضائل الصحابه»ابوالمظفر سمعانی
35 - «کنوز الحقائق» مناوی مصری
36 - «جواهر العقدین» سمهودی شافعی
37 - «غریب الحدیث» ابن قتیبه دینوری
38 - «الفتوحات المکیه» محی الدین ابن عربی
39 - «الاستیعاب» ابن عبدالبر
40 - «المبتداء» کسایی
41 - «صحیح بخاری» بخاری
42 - «عقد الدرر فی اخبار الامام المنتظر» یوسف بن یحیی شافعی
43 - «القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر» ابن حجر هیثمی شافعی
44 - «تذکره الخواص» تألیف سبط ابن جوزی
45 - «وفیات الاعیان» ابن خلگان
46 - «الائمه الاثنا عشر» ابن طولون دمشقی
47 - «مطالب السؤول» محمد بن طلحه حلبی شافعی
48 - «الاتحاف یحب الاشراف» عبدالله بن محمد شبراوی شافعی
49 - «الیواقیت والجواهر»عبدالوهاب الشعرانی
50 - «المناقب» ابن مغازلی
51 - «شرح نهج البلاغه» ابن ابی الحدید
52 - التذکره» قرطبی اندلسی حنبلی
53 - «الکامل» ابن اثیر
54 - «الاصابه» ابن حجر عسقلانی
اینها برخی منابع ومدارک یا اسناد تاریخی است که دانشمندان ومحدثان اهل سنت انبوه مطالب وحقایق را، در کران تا کران آنها پیرامون شخصیت والای امام مهدی (علیه السلام) نگاشته اند.
آیا این منابع، مصادر، اسناد ومدارک معتبر ومورد اعتماد اهل سنت، شما افراط کاران را بسنده نیست؟
آیا دانشمندان ومحدثین شما که انبوه کتابها را در مورد این اصل عقیدتی نگاشته وآن همه روایات را دسته بندی کرده اند، همگی از دیدگاه شما دروغ پردازند؟
وآیا این جمعیت زیاد واین گروه بسیار از محدثان ومؤلفان از دیدگاه شما غیر قابل اعتمادند؟
اگر چنین است پس منابع، مدارک ومصادر مورد اعتماد شما چیست؟ وشمایان ای تعصب ورزان افراط کار وحق ستیز! به چه کسانی اعتماد می کنید؟ واز چه کسانی اندیشه ها وعقاید دینی خویش را دریافت می دارید؟
اگر براستی این اصل عقیدتی ومذهبی یک حقیقت ثابت است، همانگونه که دهها مدرک وسند آن را نشانگر است، پس راه ثبوت آن چگونه است؟
آیا توقع دارید، که فرشته وحی بر تک تک شما فرود آید وبگوید که وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) وامامت آن بزرگوار حق است؟ یا انتظار دارید که وحی وپیام الهی از پروردگار آسمانها پیرامون حضرت مهدی (علیه السلام) بر شما فرود آید؟
آیا این حق ستیزی وحق ناپذیری نیست؟
چرا با حق می ستیزید وحق کشی می کنید؟ با این شیوه زشت وظالمانه وعملکرد ناهنجار، بسوی چه کسی تقرب می جویید؟
آیا ایمان به خدا با تکذیب وانکار پیامبر سازگار است؟
آیا شمایان در پیشگاه خدا آن روزی که، از آنچه به ناروا گفتید ونوشتید، بازخواست گردید، عذری دارید؟
این همه تاخت وتاز وبدگویی ودروغ بافی بر ضد این واقعیت عقیدتی ومعتقدان بدان، برای چیست؟
واین همه اصرار بر انکار این موضوع دینی، چرا؟
آیا بدان دلیل است که این اندیشه مذهبی وعقیده اسلامی با خرد وفطرت وقرآن وشریعت ناسازگار است؟
هرگز!!! هیچ یک از اینها نیست، بلکه خرد وفطرت ومقررات وشریعت با این واقعیت برخاسته از قرآن وسنت هماهنگ است وبا آن مساعد واین را شما خواننده عزیز بزودی با مطالعه این کتاب وبحثهای آن، دریافت خواهی کرد.
مهمترین انگیزه این حق ناپذیری
به باور نگارنده، مهم ترین سبب این حق ناپذیری مستمر وهمه این ایرادها واشکال تراشیها در مورد امام مهدی (علیه السلام) وغیبت طولانی وعمر شریف او ونیز تردید افکنی ها در انبوه روایاتی که از آن گرامی وظهورش سخن می گوید، همه وهمه یک چیز است وآن این است که: آن مهدی نجات بخشی که قرآن وروایات نویدش را به بشریت می دهد، «علوی نسب» است واز امامان شیعه وبس. اگر امام مهدی (علیه السلام) «اموی نسب» بود ویا از خاندان اموی ریشه می گرفت، دیگر این همه بدگویی، تاخت وتاز، تردید افکنی، ایراد واشکال تراشی پیرامون آن حضرت، از سوی این افراط کاران وتعصب ورزان نبود.
راستی که این تاخت وتازهای زشت وظالمانه بر ضد حضرت مهدی (علیه السلام)، چقدر شبیه به تاخت وتازها ودروغ بافیهای یهود ونصاری بر ضد پیامبر گرامی است. با اینکه کتابهای آسمانی آنان نوید بعثت پیامبر را داده ونشانه های آن گرامی وبعثت وبرانگیختگی اش را بدانان یادآوری
نموده بود ویهودیان ومسیحیان اینها را می دانستند وبر همه اینها آگاه بودند. راستی که امشب چقدر به شب گذشته شباهت دارد!
یک واقعیت غمبار
نکته دیگر اینکه: من از دیرباز با مردم بسیاری، از پیر وجوان روبرو می شدم که از وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) پرس وجو می کردند وبرای استواری عقیده ومسلح ومجهز شدن در برابر افراط کاران ومتعصبان کوردل وبه منظور رویارویی با تاخت وتاز وتمسخر آنان، پیرامون این موضوع عقیدتی گفتگوها می نمودند. من نیز برخی از کتابهایی را که از آن گرامی مرد عصرها ونسلها، بحث می کرد تا سر حد توان در اختیارشان قرار می دادم وآنان از کتابها، بهره علمی وعقیدتی گرفته وعطش سوزان حق طلبی خویش را بدان وسیله، برطرف می ساختند، در اینجا لازم می دانم که از فرصت مناسبی که بدست آمده بجا بهره جسته ودرد ورنجی بزرگ را که از دیرباز تاکنون از این حقیقت دردناک بر سینه دارم وهمچنان مرا رنج داده وقلبم را می فشارد، پرده بردارم واندوه گران خویش را به همفکران وهم دینان آشکر سازم وفکر می کنم اگر در بیان درد، صراحت وتندی باشد مرا خواهند بخشید وعذرم را خواهند پذیرفت.
آن واقعیت غمبار این است که: بیشتر دانشمندان شیعه ونویسندگان ومتفکران آنان در برابر مسأله سرنوشت ساز وپر اهمیت امام مهدی (علیه السلام) که یک حقیقت عقیدتی وقرآنی است به گونه ای شایسته و
بایسته به مسئولیت خویش عمل نکرده ونقش شایسته ای ایفا ننموده وکتابهای جامع وکاملی که زیبنده مقام والا وترسیم کننده نقش شکوه بار آن حضرت باشد، ننوشته اند.
چرا که کتابهایی که تاکنون بطور مستقل پیرامون شخصیت گرانمایه آن حضرت نگارش یافته ودر دسترس حق جویان وشیفتگان او قرار گرفته است در یک نسبت سنجی با دیگر کتابهای آنان، یک ده هزارم است واین یعنی کوتاهی در انجام وظیفه ورساندن پیام.
به انبوه کتابها ونوشته های گوناگون، از جمله کتابهای مذهبی که هر هفته به بازار سرازیر می گردد بنگرید اگر دقت کنید خواهید دید که نسبت کتابهایی که پیرامون این مسأله حیاتی بحث می کند ودر مورد آن حضرت ومسایل حساس مربوط به آن نگارش یافته است، نسبت به دیگر کتابها،بسیار ناچیز است، اگر باور نمی کنید قلم وکاغذ بدست بگیرید ونام آن کتابهایی را که در قرن ما به زبان عربی پیرامون شخصیت گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) نوشته شده است، ثبت کنید آنگاه در خواهید یافت که شمار آنها به یک صد عنوان نمی رسد.
بد نیست این شمار اندک را با هزاران عنوان که تاکنون در موضوعات گوناگون چاپ ومنتشر شده وهر روز هم بر شمار انبوه آنها افزوده می شود، مقایسه کنید تا بدینوسیله به کوتاهی ما در انجام مسئولیت خویش در برابر این مسأله بزرگ عقیدتی وقرآنی پی ببرید.
این قصور وتقصیر در حالی است که ما می دانیم که نوشتن کتابهای شایسته وبایسته پیرامون آن حضرت ونقش دگرگون ساز وجامعه پرداز او، از نوشتن کتاب در مورد شخصیت ونقش دیگر امامان نور، ضروریتر است چرا که جهانیان با وجود اختلاف در عقیده ومذهب، در این مورد هم عقیده اند که سایر پیشوایان نور، از امیر مؤمنان (علیه السلام) تا پدر گرامی حضرت مهدی (علیه السلام) هر کدام روزی با ولادت خویش جهان را به نور خویش نور باران ساخته وهر یک روزگارانی با مردم زیسته وبه رسالت خویش عمل نموده وسرانجام بسوی معبود شتافته اند، در این موارد، همگان، دیدگاهی مشترک دارند.
برای نمونه: همه مسلمانان ویهودیان ومسیحیان وکسانی که تاریخ اسلام یا عرب را خوانده اند، با نام بلندآوازه وزندگی سراسر افتخار بزرگمردی به نام «علی» فرزند رشید «ابوطالب» آشنا شده ودر برابر عظمت وشکوه، ایمان وشهامت، اخلاص وعدالت، بشر دوستی وآزادگی او، سر تعظیم وتکریم فرود آورده اند، تنها اختلاف این است که گروهی او را نخستین جانشین راستین پیامبر شناخته اند وگروهی خلیفه چهارم، برخی در شخصیت پر فراز او به آفت غلو وافراط گرفتار آمده اند وخدایش پنداشته اند وکوردلان وخیره سران خوارج نسبت به عظمت معنوی او راه تفریط در پیش گرفته وبدو کینه ورزیده اند. اما در سراسر جهان، کسی نیست که وجود تاریخی آن حضرت را نپذیرد ویا او را افسانه واسطوره پندارد ویا در ولادت وزندگی او تردید کند ومدعی شود که در تاریخ بشر، قهرمان شکوهمند وبلند آوازه ای به نام «علی» نبوده است.
در مورد دیگر امامان نور نیز جریان همین گونه است.
همگان وجود تاریخی وعظمت علمی وشکوهمند معنوی ونقش سازنده اخلاقی واجتماعی وانسانی وفرهنگی آنان را باور دارند گر چه در مقام معنوی وموقعیت والای آنان، دیدگاهها متفاوت است اما مسأله حساس وسرنوشت ساز امام مهدی (علیه السلام) وحیات او به دلیل شرایط ویژه ای که به فرمان خدا بر زندگی او سایه گسترده است با سایر امامان نور (علیه السلام) متفاوت است.
بدین جهت است که برخی از مسلمان نماها، آن را خرافه می پندارند، گاه وجود تاریخ تردید ناپذیر حضرت مهدی (علیه السلام) را، انکار می کنند وبا این گزافه گویی خود، با دهها بلکه صدها روایت معتبر ومسلم وقطعی که در کتابهای حدیثی وتفسیری تدوین یافته است، رویارویی می کنند وگاه می گویند: او هنوز دیده به جهان نگشوده است.
گاه بهانه جویی می کنند که آن حضرت چگونه قرنها زیسته است؟ وبه چه منظور زندگی در پس پرده غیبت را برگزیده است؟ وچه زمانی ظهور خواهد کرد؟
واز این گونه، چراها وتردید افکنی ها پیرامون شخصیت شکوه بار آن حضرت....
آمارها
به سخن باز می گردیم وبنا را بر این می گذاریم که کتابهایی که در قرن ما پیرامون شخصیت والای حضرت مهدی (علیه السلام) نگارش یافته به یک صد عنوان یا فراتر از آن رسیده باشد، اینک تازه باید دید که تیراژ هر کدام چقدر است؟
ومتأسفانه می دانیم که تیراژ یک کتاب از چند هزار تجاوز نمی کند، با این حساب، این عدد ناچیز چگونه می تواند آن خلاء بزرگی را که بطور طبیعی در جامعه بزرگ اسلامی در این زمینه حساس وحیاتی موجود است، پر کند؟ وآن نیاز شدیدی را که مسلمانان به این گونه کتابهای شایسته وبایسته عقیدتی ودینی دارند، برطرف سازد وآن تاخت وتازهای کینه توزانه وتردید افکنی واشکال تراشی بدخواهان را، پاسخ گوید؟
در کنار این مشکل غمبار، از دردهای جانکاهی که قلب رامی فشارد این است که در همین حال ثروت وامکانات فراوان آن حضرت که خداوند با تشریح قانون خمس برای آن گرامی وویژه مقام منبع امامت مقرر داشته وحق شرعی وقانونی اوست ودر دست ثروتمندان است از صدها بلکه هزارها میلیون دینار تجاوز می کند.
آیا صاحب حقیقی این ثروت هنگفت وامکانات گسترده، با آن ابعاد عظیم شخصیت وشکوه معنوی، در خور این نیست که دست کم هر ساله کتابی در شایسته ترین شکل ومحتوا، با بهروه وری از اموالش در مورد او بنویسند وآن را به زبانهای زنده دنیا بویژه زبانهای متداول ورایج در جهان اسلام ترجمه ودر تیراژهای گسترده منتشر سازند تا بدینوسیله پیروان اسلام، آن پیشوای بزرگ الهی را بشناسند وایمان آورندگان به مقام والا وابعاد شخصیت بی مثال او، آگاهی یابند؟
آیا آن حضرت شایسته این نیست که علما ودانشمندان جهان اسلام دلهای مردم را بسوی او توجه دهند ورابطه گرم ودوستانه لازم وضروری را، میان مردم وامام بر حقشان ایجاد نمایند؟
آمارها، نشانگر آن است که آمار جمعیت در جهان عرب فراتر از یک صد وپنجاه میلیون نفر است وشمار مسلمانان بیش از یک میلیارد نفر. مفهوم این آمار، این واقعیت است که طبق آماری که از وضعیت ما ارائه شد، برای هر یک چهارم میلیون مسلمان عرب یک کتاب هم برای مطالعه پیرامون شخصیت والای امام مهدی (علیه السلام) نمی رسد، تا چه رسد به دیگران....
وکاش که این کتابها نیز در میان اهل تحقیق ومطالعه پخش می شد وبدست حق جویان می رسید تا شعاع سودبخش وروشنگریش گسترده تر باشد. اما مشکل این است که همین اندک عناوین، نیز بوسیله افرادی که از آن بی نیازند در کتابخانه های شخصی نگهداری می شود. تو گویی این افراد عشقشان گردآوری کتاب وزندانی ساختن آنها در کتابخانه های خصوصی است.
این آمار ناچیز کتاب در مورد این مسأله حیاتی را به یاد داشته باشید آنگاه به آمار روزنامه ها ومجلات بی شماری که با تیراژهای سرسام آور دهها هزار ودهها میلیون وفراتر از آن، بطور روزانه وهفتگی وماهانه منتشر می شود بیاندیشید....
نگارنده این سطور خود برخی مجلات هفتگی را در برخی کشورهای اسلامی می شناسد که در هر هفته سیصد هزار نسخه از آن منتشر می شود.
مجله «لایف» در هر هفته با تیراژ هشت میلیونی چاپ می شود ومجله «المختار من ریدرزدایجست» در هر ماه با تیراژی همچون سی وشش میلیون نسخه منتشر می شود ودر توکیو پایتخت ژاپن، سه روزنامه، روزانه با دوازده میلیون تیراژ منتشر می شود.
آری!
مردم این گونه می نویسند وچاپ می کنند ومنتشر می سازند، با آگاهی بر اینکه قیمت یک روزنامه یا مجله تنها مربوط به روز انتشار آن است وفردای آن روز وپس از آن، همان قیمت ناچیز روز نخست را نیز ندارد واز آن به عنوان پاکت اجناس واشیاء استفاده شده وآنگاه به سطل زباله ریخته می شود.
اما کتاب این گونه نیست. هر کتابی برای خود دارای ارزش علمی وفرهنگی خاصی است که همواره همراه آن است وگاه ارزش یک کتاب از هزاران دینار نیز فراتر می رود.
به هر حال سخن بسیار است وداستان طولانی وطرح این مسایل غمبار ومشکلات، جز اینکه مسئولیت سنگین ما را در این اوراق وصفحات ثبت نماید ثمره دیگری ندارد. امید است که خداوند، تصمیم صاحبان همت بلند وافراد واندیشه های غیرتمند را استوار وکارآ سازد تا این عقب ماندگی علمی وورشکستگی فکری وفرهنگی را جبران نماید.
من نیز با این امید وآرزو به نگارش وتألیف این اثر ناچیز برخاستم وبرخی بحثها وموضوعات مربوط به حضرت مهدی (علیه السلام) را در حالی که با همه وجود به ناتوانی خود وکوتاهی در انجام وظیفه در برابر این مسئولیت سنگین اعتراف دارم، گرد آوردم.
واین عشق وآرزوی من بود که در شمار کسانی باشم که در مورد شخصیت والای آن گرامی، دست به نگارش زده اند. ونیز بدان امید که این اثر ناچیز کمترین ادای وظیفه دینی وعقیدتی وخدمتی به فرهنگ واندیشه اسلامی باشد.
وشاید خدا بوسیله این اثر، برخی از کسانی را که کار بر آنان مشتبه وحقایق وواقعیات از آنان مخفی مانده است، سود بخشد. خدا از نیتها آگاه وهدایتگر به راه راست است(32).

سید محمد کاظم موسوی قزوینی
12 صفر 1397 هجری قمری

سرآغاز

در این کتاب، بحثهایی که در مورد شخصیت والای حضرت مهدی (علیه السلام) خواهد آمد عبارتند از:
1 - امام مهدی (علیه السلام) کیست؟
2 - نام ونسب آن حضرت
3 - قرآن ونوید از حضرت مهدی (علیه السلام)
4 - نویدها در سنت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم)
5 - نوید از آن حضرت در روایات امامان نور (علیه السلام)
6 - آیا حضرت مهدی (علیه السلام) جهان را به نور وجودش روشن ساخته است؟
7 - چگونه از دیدگان نهان گشت؟
8 - غیبت کوتاه آن حضرت
9 - سفیران چهار گانه یا چهار نائب
10 - چه کسانی در دوران غیبت کوتاه او به دیدارش نائل شده اند؟
11 - غیبت طولانی او
12 - چه کسانی در غیبت طولانی او به دیدارش نائل شده اند؟
13 - چگونه تاکنون زیسته است؟
14 - چه زمانی ظهور خواهد کرد؟
15 - ویژگیهای حضرت مهدی (علیه السلام) ونشانه های او
16 - نشانه های ظهور آن حضرت
17 - مدعیان دروغین
18 - چگونه ظهور می کند واز کجا آغاز می نماید؟
19 - پس از ظهور چگونه حکومت خواهد کرد؟
20 - چگونه دولتها وقدرتها در برابر او سر فرود خواهند آورد؟
21 - زندگی جامعه در عصر طلایی او
22 - مدت حکومت عادلانه او
23 - چگونه روزگارش به پایان می رسد؟
24 - پس از او چه خواهد شد؟
وبحث های دیگری که ضمن این موضوعات خواهد آمد.

بخش 1: امام مهدی کیست؟

سخن از امام مهدی (علیه السلام) سخن از یک موضوع عقیدتی ومذهبی بسیار حساس ومهمی است که رابطه تنگاتنگ وگسست ناپذیری با اسلام ومسلمانان دارد، چرا که وجود گرانمایه او یک واقعیت اسلامی واز مهم ترین مسایل دینی واز اساس مکتب وایمان به ارزشهای معنوی است.
بحث از شخصیت آن حضرت، آنگونه که برخی از نویسندگان منحرف پنداشته اند، بحث از افسانه ای نیست که شیعه آن را به منظور آرامش بخشیدن به روان ناآرام خویش که در رهگذر قرون واعصار تحت فشار ظلم واستبداد بوده است - ساخته باشد وبخاطر مرهم نهادن بر قلب زخم خورده ای که باران مصائب در مسیر زمان بر سر آنان باریده است - سر هم کرده باشد.
بحث از امام مهدی (علیه السلام) آنگونه که برخی فیلسوف نماها گفته اند اندیشه ای نیست که به منظور تخفیف دردها وآرامش بخشیدن به رنج وفشاری باشد که از رهگذر حاکمیت زمامداران بیدادگر قرون واعصار، در برخی اذهان وافکار جایگزین شده باشد.
ونیز آنگونه که برخی عناصر نادان مدعی دانش وفرهنگ، تصور کرده اند، خرافه ای نیست که آن را، داستان سرایان ساخته وپرداخته وبه اسلام چسبانده باشند ونیز بازیچه تاریخی نیست تا اسباب تمسخر دشمنان بداندیش ودلقک ویاوه گو باشد؛ بلکه یک واقعیت اسلامی است که در خور اهمیت بخشیدن بسیار وژرف نگری فراوان ارزیابی وروشنگری اساسی است.
مسأله تداوم حیات اسلام وشکوه قرآن است، بحث مهم واصیلی است که قرآن نویدگر آن است وپیامبر در موقعیت ها ومناسبتهای گوناگون ا زآن سخن به میان آورده، امامان نور (علیهم السلام) نوید وبشارت آن را نه تنها به شیعیان خود که به تمامی مسلمانان قرون واعصار داده اند وبه دانشمندان، مفسران، محدثان ومورخان نام آور، در رهگذر قرون واعصار، کتابهای مفصل ومستقلی پیرامون آن نوشته اند.
با این بیان، موضوع امام مهدی یک موضوع استراتژیک وبسیار مهم ودر نوع خود بی نظیر است واز امتیازات بسیار ویژه ای، برخوردار است.
مسأله ای است که پیرامون آن بسیار گفتگو شده ودر آستانه آن، فراوان، برخورد افکار واندیشه ها صورت گرفته وقلم فرساییها شده است. از این رو، گروهی بدان ایمان آورده وگروهی دچار حیرت گشته وبرخی دیگران را به باد استهزاء گرفته اند.
امام مهدی (علیه السلام) شخصیت برجسته ای است که درست 1142 سال پیش از نگارش این کتاب دیده به جهان گشوده وهم اکنون زنده است، بر روی این سیاره خاکی زندگی می کند وبسان دیگر انسانها، غذا می خورد وآب می نوشد وخدای خویش را عاشقانه وخالصانه عبادت می کند ودر انتظار دریافت فرمان ظهور خویش است.
آن گرامی از دیدگان نهان است. مردم او را نمی بینند ونمی شناسند واو نیز خویشتن را معرفی نمی کند ودر هر نقطه ای از جهان که اراده کند، حضور می یابد. او بر سراسر جهان تسلط واشراف دارد وبه همه بندگان، شهرها وکشورها احاطه دارد. به اذن خدا هر رخدادی در سراسر جهان رخ دهد می داند وروزی که نزد خدا مشخص است وبرای ما نامعلوم، از پس پرده غیبت ظاهر می شود وعلائم ونشانه های قطعی پیش از ظهور او پدیدار می گردد.
پس از ظهور، بر سراسر گیتی حکم می راند ومسیح (علیه السلام) از آسمان فرود آمده وبه امامت او نماز می خواند.
همه دولتها وملتها در سراسر جهان، در برابرش خاضع می گردند ومذاهب وادیان سر فرود می آورند.
اسلام راستینی را که نیای گرانقدرش محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) آورد، با خود می آورد وپیاده می کند....
اینها برخی سر فصلها پیرامون شخصیت آن گرامی وبسان فهرستی برای این کتاب است.

بخش 2: نام ونسب بلند آوازه ی او

پدران ونیاکان سرفراز
نام بلند آوازه ی آن گرانمایه «محمد» وبه «مهدی» شهرت دارد.
او فرزند حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)،
فرزند امام هادی (علیه السلام)،
فرزند امام جواد (علیه السلام)،
فرزند امام رضا (علیه السلام)،
فرزند امام کاظم (علیه السلام)،
فرزند امام صادق (علیه السلام)،
فرزند امام باقر (علیه السلام)،
فرزند امام سجاد (علیه السلام)،
فرزند امام حسین (علیه السلام)،
فرزند امام حسن (علیه السلام)،
فرزند امام علی (علیه السلام)،
وفرزند دلبند فاطمه (علیها السلام) دخت گرانمایه ی پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) است.
وسخن فرزدق چقدر در اینجا زیباست که می گوید:
«اینان، پدران گرانقدر من هستند، شما نیز ای «جریر»! به هنگامی که انجمنها ما را گرد آوردند، شخصیتهایی به عظمت پدران من، بدان انجمنها بیاور».
آری! این نسبت والای آن حضرت است که علاوه بر اسناد تاریخی، انبوه روایات نیز که از نظرتان خواهد گذشت، این واقعیت را به صراحت، در چشم انداز حق جویان قرار می دهد.
مادر گرامی او
مادرش، بانوی بزرگ، نیک بخت وپرشکوه وگرانقدری بنام «نرجس» است واو را «صیقل»، «ریحانه» «سوسن» نیز نامیده اند.
لازم به یادآوری است که تعدد نام واختلاف در اسم، نه تعدد شخصیت را می طلبد ونه اختلاف در مورد صاحب آن را.
دخت گرانقدر پیامبر فاطمه (علیها السلام) نیز بخاطر مناسبتها ودلایل متعدد، نامهای گوناگونی داشت که برخی از آنها را در کتاب «فاطمه از ولادت تا شهادت» آورده ایم.
ودر این کتاب نیز برخی از نامهای مادر گرامی حضرت مهدی (علیه السلام) «نرجس» را نیز خواهیم آورد.
دست خیانت وتحریف در برخی روایات
هر پژوهشگری به روایاتی که از نسب امام عصر (علیه السلام) سخن می گوید، مراجعه کند به روشنی در خواهد یافت که امام مهدی (علیه السلام) بی هیچ تردیدی فرزند گرامی حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) است. با این وصف شما در برخی از کتابهای اهل سنت به روایتی برمی خورید که دست تحریف وتزویر بسوی آن دراز شده وخیانت کارانه بخاطر زشت وبی اعتبار جلوه دادن روایت ومنحرف ساختن آن از هدف اصلی خویش که بیان شخصیت ونسب حضرت مهدی (علیه السلام) است، یک واژه بیگانه بر آن افزوده است وبه همین جهت هم این روایت، ارزش واصالت حقیقی خویش را از دست داده است.
علاوه بر این، روایت مورد اشاره، از نظر سند ومتن نیز ضعیف است ونزد پژوهشگران فاقد ارزش واعتبار. اما شگفت اینجاست که برخی از بداندیشان صدها روایت صحیح واصیل ومعتبر را در این مورد رها ساخته وبه همین روایت فاقد ارزش واعتبار چسبیده اند، چرا که پاسخگوی تمایلات وخواسته های دل بیمار آنان است.
آن روایت این است:
عن ابی داود، عن زائده، عن عاصم، عن زر، عن عبدالله، عن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلم) انه قال:
«لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد، لطول الله ذلک الیوم، حتی یبعث الله رجلا منی - او: من اهل بیتی - یوطیء اسمه اسمی (واسم ابییه اسمی) یملاء الارض قسطا وعدلا، کما ملئت ظلما وجورا».
این روایت با چیزی که دست تحریف وخیانت بدان افزوده است، از دیگر انبوه روایات که پیرامون حضرت مهدی (علیه السلام) آمده است، از نظر سند ومتن متفاوت است.
از نظر سند: بدان جهت فاقد ارزش است که روایت بوسیله فردی به نام «زائده» روایت شده است واو فردی است که دانشمندان علم رجال در بیوگرافی اش تصریح کرده اند که:
«انه یزید فی الاحادیث»(33).
یعنی او در روایات می افزود وامانت در نقل را رعایت نمی کرد.
اما از نظر متن: بدان دلیل فاقد ارزش است که این روایت از «زر»، از راههای فراوان دیگری روایت شده است ودر هیچ کدام از آن، جمله «واسم ابیه اسم ابی» وجود ندارد(34). واین نشانگر آن است که این جمله اضافی، ساخته وپرداخته فردی به نام «زائده» است که پژوهشگران اهل سنت نیز این واقعیت را دریافته اند از جمله یکی از آنان در کتاب خویش می نویسد:
«همه روایات رسیده از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) در این مورد، فاقد جمله «واسم ابیه اسم ابی» می باشد».
آنگاه روایت مورد بحث را از «زائده» می آورد وپس از آن می گوید:
«ترمذی این روایت را نقل نموده است، اما آن جمله را ذکر نکرده است».
ودر انبوه روایات حافظان وافراد مورد اعتماد که روایت را آورده اند، تنها این عبارت است: «اسمه اسمی».
وآخرین سخن در این مورد این است که امام «احمد بن حنبل» با دقت در درستی کارش در نقل روایات، این حدیث را در «مسند» خویش در موارد متعددی آورده است وهمه جا تنها جمله «اسمه اسمی» می باشد(35).
علاوه بر آنچه آمد، در همه روایات رسیده از پیامبر در مورد شخصیت والای امام مهدی (علیه السلام)، عبارت کوتاه «واسمه اسم ابی» وجود ندارد ومسلمانان نیز بر این مطلب اتفاق نظر دارند که آن حضرت فرزند حضرت حسن عسکری (علیه السلام) است.
بااین بیان روایت تحریف شده «زائد» فاقد ارزش واعتبار است واز دیدگاه علما ودانشمندان، مردود؛ چرا که با انبوه روایات صحیح ومعتبر، ناسازگار است ونیز بدان دلیل که «زائد» عنصری شناخته شده است که با روایات بازی می کرد وطبق هواها وخواسته های خویش، در آنها دستکاری می نمود.
چرا تحریف؟
بازرگانان ودلالان حدیث، به منظور تقرب به قطب های قدرت ودر طمع به دست آوردن ثروت وتقویت جبهه باطل وبیداد، روایاتی جهت دار از خود می ساختند.
وآنها را به پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) نسبت می دادند، چرا که در برخی روزگاران، ساختن روایات دروغ، پست وشغل مهم وتجارتی پر سود بود که جعل کنندگان حدیث ودروغ پردازان نظیر «ابوهریره» و«سمره بن جندب» و«مغیره بن شعبه» ودوستان وهمکاران آنان، بدان وسیله زندگی می کردند وبه آلاف والوف وهواهای دل خویش می رسیدند وراوی روایت مورد بحث، جناب «زائده»، از این قماش است ودلیل بازی با روایات نیز روشن است.
هدف...
هدف از افزودن جمله کوتاه «واسم ابیه اسم ابی» به روایت مورد بحث چه بوده است ودست تحریف، چه منظوری داشته است؟
پاسخ:
پاسخ این سؤال، یکی از این دو می تواند باشد:
1 - هدف از این کار، تأیید «مهدی عباسی» بوده که، نامش «محمد» ونام پدرش «عبدالله» ولقبش «مهدی».
2 - ممکن است هدف، تأیید «محمد بن عبدالله بن حسن» بوده است که لقبش «نفس زکیه»(36) بود وبر ضد نظام ستمکار وپر فریب عباسی قیام کرد، همانگونه که علامه معاصر آیت الله صافی نیز در کتاب خویش(37) بدان تصریح کرده است.
کوتاه سخن اینکه: روایت «زائده» از دیدگاه دانشمندان حدیث فاقد صحت واعتبار است ودر نهایت ضعف وتزلزل وتوجیه حرف نادرست نیز، کار نادرست دیگری است.
نامهای حضرت مهدی
حضرت مهدی (علیه السلام) نامهای متعددی دارد که به مناسبتهای مختلف، بدان نامها خوانده شده است واز این شئون شخصیتهای بزرگ است که بخاطر صفات وویژگیها وابعاد گوناگون شخصیتشان، نامشان نیز متعدد می گردد.
برای نمونه: در قرآن شریف وانجیل برای پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) نامهای متعددی است، نامهایی چون: «محمد»، «احمد»، «طه»، «یس»، «بشیر»، «نذیر» ودر انجیل نیز «فارقلیطا» و«برکلوطوس» به زبان سریانی ویونانی.
ونیز قهرمان جاودانه اسلام، امیر مؤمنان (علیه السلام) نیز نامهای متعددی دارد از آن جمله: «علی»، «حیدر»، «مرتضی» و«ایلیا» به زبان سریانی ونامهایی دیگر.
وبانوی بانوان فاطمه (علیها السلام) نیز نامهای متعددی دارد از آن جمله: «فاطمه»، «بتول»، «مبارکه»، «محدثه»، «طاهره»، «صدیقه» و...
در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) ونام بلند آوازه اش، روایات بسیاری از پیامبر گرامی وامامان نور (علیه السلام) آمده است که در آنها از آن اصلاحگر بزرگ عصرها ونسلها به «مهدی»، «حجت»، «قائم»، «منتظر»، «خلف صالح»، «صاحب الامر»، «سید»، «الامام الثانی عشر» و... تعبیر شده است وبارها تصریح شده است که نام آن حضرت نام پیامبر است وکنیه اش «ابوالقاسم».
که ما با ترسیم برخی از روایات به برخی از نامهای مقدس آن حضرت اشاره می کنیم:
مهدی
1 - از «ابی سعید خدری» واو نیز از پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) آورده است که فرمود:
«نام مهدی نام من است».
«اسم المهدی، اسمی».
2 - امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمود: نام مهدی «محمد» است.
«اسم المهدی، محمد»(38).
وآن گرامی مهدی نامیده شد، چرا که خداوند او را به امور نهانی که هیچ کس از آنها آگاهی ندارد، هدایت وارشاد می نماید، روایت این است:
امام باقر (علیه السلام) فرمود:
«اذا قام مهدینا اهل البت، قسم بالسویه وعدل فی الرعیه، من أطاعه فقد اطاع الله ومن عصاه فقد عصی الله وانما سمی المهدی لانه یهدی الی امر خفی»(39).
یعنی هنگامی که مهدی ما خاندان پیامبر، بپا خیزد ثروتها را بطور برابر تقسیم می کند ودر جامعه به عدالت ودادگری رفتار می کند. هر کس او را فرمان برد خدای را فرمان برده وهر کس او را نافرمانی کند، خدای را نافرمانی کرده است واو مهدی نامیده شده چرا که به امور وشئون نهانی هدایت می گردد(40).
قائم
آن حضرت «قائم» نامیده شده است چرا که به بزرگترین قیام اصلاحگرانه ی تاریخ بشر، دست می زند. او برای حق خالص که ذره ای باطل در آن راه نمی یابد، قیام می کند وبه حق وعدالت بپا می خیزد. واین چیزی است که قیام شکوهمند او را از دیگر قیامها ممتاز می سازد، چرا که تاریخ بشر، قیامها ونهضتهایی را برای برخی شخصیتها ثبت کرده است اما قیام ونهضت وانقلاب آنان در هدفها ووسایل، براساس حق وراه مستقیم نبوده است، اما امام مهدی (علیه السلام) بر اساس حق خالص وعدالت راستین وناب بپا می خیزد وبس.
این روایت را بنگرید:
«ابو حمزه ثمالی» می گوید:
سألت الباقر (علیه السلام): «یابن رسول الله! ألستم کلکم قائمین بالحق؟»
قال: «بلی!»
قلت: «فلم سمی القائم قائما؟»
قال: «لما قتل جدی الحسین (علیه السلام) ضجت الملائکه الی الله عزَّ وجلَّ بالبکاء والنحیب... ثم کشف الله عزَّ وجلَّ عن الائمه من ولد الحسین (علیه السلام) للملائکه، فسرت الملائکه بذلک، فاذا أحدهم قائم یصلی، فقال عزَّ وجلَّ: بذلک القائم أنتقم منهم»(41).
از امام باقر (علیه السلام) پرسیدم: ای پسر پیامبر! آیا همه شما قیام کننده به حق نیستید؟.
فرمود: چرا!
گفتم: پس چرا آن حضرت، قائم نامیده شد؟
فرمود: هنگامی که نیای گرانقدرم حسین (علیه السلام) به شهادت رسید فرشتگان به بارگاه خدا ناله وشیون کردند... خداوند امامان نه گانه، از نسل پاک حسین (علیه السلام) را، به آنها نمایاند وبا دیدن آنها ملائکه شاد گردیدند ودیدند که یکی از آنها به نماز ایستاده است وخدا با نشان دادن او به فرشتگاتن فرمود: من بوسیله این «قائم» از قاتلان حسین (علیه السلام) انتقام خواهم گرفت».
وامام صادق (علیه السلام) نیز فرمود:
««سمی «القائم» لقیامه الحق»(42).
یعنی: حضرت مهدی (علیه السلام) «قائم» نامیده شد چرا که قیام شکوهمند او، به حق وعدالت است وهدفها وشیوه ها ووسایل او در راه رسیدن به هدف نیز همه وهمه براساس حق است.
منتظر
آن حضرت با این نام خوانده شده است، چرا که مردم همواره ظهور وقیام او را انتظار می برند تا با قیام خویش این سیاره خاکی را از ظلم وبیداد پاک سازد.
از امام جواد (علیه السلام) پرسیدند:
«یابن رسول الله! ولم سمی: القائم؟»
قال: «لانه یقوم بعد موت ذکره وارتداد أکثر القائلین بامامته».
فقیل له: «ولم سمی: المنتظر؟»
قال: «لان له غیبه تکثر ایامها ویطول أمدها، فینتظر خروجه المخلصون وینکره المرتابون..»(43).
یعنی: پرسیدند: «چرا حضرت مهدی (علیه السلام) را «قائم» نامیدند؟»
فرمود: «چون پس از آنکه یاد ونام مقدسش در میان مردم فراموش شد وبیشتر معتقدان به امامت او به آفت ارتجاع وارتداد گرفتار آمدند، بپا می خیزد.
پرسیدند: «چرا منتظر نامیده شده است؟»
فرمود: «بدان دلیل که او غیبت بسیار طولانی خواهد داشت. غیبتی که دوران آن سخت وطولانی است ومخلصان، انتظار قیام وظهورش را می کشند وتردید کنندگان وبدخواهان، وجود گرانمایه وظهور او را برای اصلاح جهان، انکار می نمایند.
صاحب الامر
آن گرامی «صاحب الامر» نیز نامیده شده است، چرا که او پیشوای بر حقی است که خداوند اطاعت او را بر همه بندگان واجب ساخته است؛ از جمله در قرآن می فرماید:
هان ای ایمان آورندگان! خدا وپیامبر وصاحبان امر را اطاعت کنید.
«یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الامر منکم»(44).
روایات معتبر وصحیح صراحت دارند که «اولی الامر» در آیه شریفه، امامان نور واز خاندان پیامبرند که نخستین آنها علی (علیه السلام) وآخرینشان حضرت مهدی (علیه السلام) است.
حجت
آن حضرت «حجت نیز نامیده شده است بدان دلیل که «حجت» خدا بر جهانیان است وخدا بوسیله آن گرامی بر بندگانش اتمام حجت می کند.
ونیز آن پیشوای بزرگ، نامها ولقبهای دیگری دارد که نیاز به توضیح وشرح ندارد.
جان سخن در مورد امام مهدی
بنظر می رسد بهترین شیوه ورود به بحث در مورد امام مهدی (علیه السلام)، ترسیم روایاتی است که از نیای گرانقدرش پیامبر، گاه به صورت سربسته وگاه مشروح! پیرامون شخصیت والا وپرشکوه او وارد شده است، همانگونه که دیگر نویسندگان نیز بدین صورت وارد بحث شده اند.
در آغاز این بحث لازم به یادآوری است که در این رابطه، انبوه روایاتی که در منابع وکتابهای شیعه است ترسیم نمی گردد، چرا که ایمان، به امامت از نظر آنان از پایه های دین ومذهب شناخته شده وفردی که اصل امامت را معتقد بود، ناگزیر به امامت حضرت مهدی (علیه السلام) ایمان دارد وانبوه روایاتی که از اصل امامت وشمار امامان نور سخن دارد، تصریح می کند که دوازدهمین آنان حضرت مهدی (علیه السلام) است، از این رو، ایمان به آن گرامی، از ایمان به اصل امامت، گسست ناپذیر از کل! ودوازدهمین آنان، می باشد.
در منابع اهل سنت
انبوه روایاتی که در منابع وکتابهای اهل سنت پیرامون امامان دوازده گانه وارد شده است از نظر اجمال وتفصیل گوناگون است.
برخی از آنها تنها از شمار امامان نور، بدون بیان نام ونسب آنان سخن دارد. وبرخی دیگر آنان را با نام ونسب وشمار معرفی می کند.
برخی سربسته از حضرت مهدی (علیه السلام) سخن می گوید.
وبرخی صراحت دارند که آن حضرت، دوازدهمین امام نور است.
با این بیان، برخی از روایات، روشنگر برخی دیگر است.
سخن درست
سخن حق ودرست در این مورد این است که به صراحت یادآوری کنیم که: این روایات، بسیار زیاد وفراتر از حد تواتر است وپیام آنها نیز صریح، روشن وغیر قابل خدشه است، به گونه ای که نه نقطه ابهامی باقی می گذارد ونه راهی برای بهانه جویی وایراد واشکال واگر بخواهیم همه آنها را بیاوریم، هم سخن طولانی وخسته کننده می شود وهم از هدف اصلی کتاب باز می مانیم، به همین جهت تنها برای نمونه برخی از آنها - با بیان منابع ومصادر، به منظور آسان ساختن کار برای پژوهشگران حقیقت جو - در اینجا ترسیم می گردد.
نمونه هایی از روایات
الف: دسته اول:
دسته نخست روایاتی است که از امامان نور (علیه السلام) بطور کلی وسربسته، پیام دارد، برای نمونه:
1 - پیامبر گرامی می فرمود:
«یکون لهذه الامه اثنا عشر خلیفه».
یعنی: برای این امت، دوازده امام وپیشوا خواهد بود.
این روایت را هم، امام «احمد بن حنبل» در مسند خویش از 34 طریق روایت کرده است وهم «مسلم» از علمای مورد قبول اهل سنت در «صحیح» خود آورده است(45).
ونیز آورده اند که فرمود:
«یکون اثنا عشر أمیرا، فقال کلمه لم أسمعها فقال أبی: انه قال: کلهم من قریش»(46).
یعنی این امت دوازده امام خواهد داشت... وهمگی آنان از قریش اند.
این روایت را منابع ومصادر ذیل آورده اند:
1 - «صحیح بخاری»جلد 4، صفحه 146.
2 - «صحیح ترمذی» جلد 2، صفحه 35.
3 - «مسند امام احمد بن حنبل» جلد 5، صفحه 90.
4 - «تیسیر الوصول الی جامع الاصول» جلد 2.
5 - «منتخب کنز العمال»
6 - «تاریخ بغداد» جلد 14، صفحه 353.
7 - «تاریخ الخلفاء» صفحه 7.
8 - «ینابیع الموده» صفحه 444.
9 - «المستدرک علی الصحیحین» جلد 2، صفحه 2501(47).
در منابع فوق، این روایت از امام حسن (علیه السلام)، «عبدالله بن مسعود»، «انس بن مالک»، «عمر» و... روایت شده است ویادآوری می گردد که نویسندگان این منابع، همگی از ائمه وعلمای مورد اعتماد اهل سنت هستند.
دسته دوم:
دسته دوم از روایات، برخلاف دسته نخست که سربسته بیانگر این نکته بود که امامان پس از پیامبر، دوازده نفرند وهمگی از قریش، این دسته از روایات بطور روشن وگویا به بیان مشخصات امامان دوازده گانه پرداخته وآنان را با نام ونشان معرفی می کند.
برای نمونه:
1 - قال رسول الله: «أنا سید النبیین وعلی بن أبی طالب سید الوصیین وان أصیانی بعدی اثنا عشر، أولهم علی بن ابی طالب وآخرهم المهدی»(48).
یعنی: از پیامبر گرامی آورده اند که فرمود: «من سالار پیامبرانم وعلی سالار جانشینان پیامبران وجانشینان من دوازده نفر می باشند، نخستین آنها علی (علیه السلام) فرزند ابی طالب وآخرینشان فرزندم مهدی (علیه السلام)».
«ان خلفائی واوصیائی وحجج الله علی الخلق بعدی اثنا عشر: أولهم علی وآخرهم ولدی المهدی، فینزل روح الله عیسی بن مریم، فیصلی خلف المهدی وتشرق الارض بنور ربها ویبلغ سلطانه المشرق والمغرب»(49).
یعنی: جانشینان من وحجتهای خدا بر بندگان پس از من، دوازده نفرند. نخستین آنها علی بن ابی طالب است وآخرینشان پسرم مهدی است. (پس از ظهور او) عیسی بن مریم از آسمانها فرود آمده وبه امامت او نماز می گذارد وزمین وزمان به نور پروردگارش روشن می گردد وحکومت مهر وعدل او، جهان را از شرق تا غرب زیر پوشش می گیرد.
3 - ونیز از ابن عباس آورده اند که گفت: روزی مردی یهودی به نام «نعثل» آمد وبه پیامبر گفت: «ای پیام آور خدا! از اندیشه ای که در سینه دارم ودر خاطرم خطور می کند می خواهم از شما بپرسم».
پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «بپرس».
واو پرسید تا رسید به این مطلب که گفت: «فأخبرنی عن وصیک من هو؟»
یعنی از جانشین خودت آگاهم ساز که او چه کسی است؟
چرا که پیامبری نیامده است جز اینکه جانشینی داشته است وجانشین پیامبر ما حضرت موسی «یوشع بن نون» است که خود موسی (علیه السلام) او را معرفی کرد.
پیامبر گرامی در پاسخ او فرمود: «ان وصیی علی بن ابی طالب وبعده سبطای الحسن والحسین تتلوه تسعه ائمه من صلب الحسین».
یعنی: حقیقت این است که جانشین بلافصل من علی بن ابی طالب است وپس از او فرزندانم حسن وحسین به ترتیب وپس از حسین، (علیه السلام) امامان نه گانه از نسل حسین خواهند بود که از پی هم خواهند آمد.
مرد یهودی گفت: «نام بلند وجاودانه آنان را برایم بیان فرما».
قال: «یا محمد فسمهم لی!»
آن حضرت فرمود: «اذا مضی الحسین فابنه علی، فاذا مضی علی فابنه محمد، فاذا مضی محمد فابنه جعفر، فاذا مضی جعفر فابنه موسی، فاذا مضی موسی، فابنه علی فاذا مضی علی فابنه محمد، فاذا مضی محمد فابنه علی، فاذا مضی علی فابنه الحسن فاذا مضی الحسن فابنه الحجه محمد المهدی، فهؤلاء اثنا عشر»(50).
یعنی: پس از شهادت حسین (علیه السلام) فرزندش علی وپس از او پسرش محمد وپس از او پسرش جعفر وپس از او پسرش موسی وپس از او پسرش علی وپس از او پسرش محمد وپس از او پسرش علی وپس از او پسرش حسن وپس از او فرزندش مهدی، اینان امامان دوازده گانه مردم وجانشینان بحق من می باشند.
آفت زدگان حق ستیز
اینها نمونه هایی از روایات صحیح وروشن است که نه نقطه ابهامی می گذارد ونه جای بهانه جویی وتردید افکنی در مسأله امامت وشخصیت والای حضرت مهدی (علیه السلام). مسلمانان نیک اندیش وژرف نگری که از نظر اندیشه وعمل، بر صراط مستقیم هستند واز نعمت اعتدال بهره ورند از این روایات درمی یابند که منظور از امامان دوازده گانه، در روایات پیامبر، همان امامان اهل بیت اند ونه دیگران، همانگونه که انبوه روایات بدان تصریح دارد، اما مبتلایان به بیماری عناد وکینه توزی وکسانی که راه ورسمشان حق کشی وباطل پروری است نه تنها در برابر حقیقت سر تسلیم فرود نمی آورند وشهامت ودرایت حق پذیری ندارند، بلکه در همان حال که دلها وقلبهایشان آن حقیقت را باور داشته وبدان یقین دارد، خود ظالمانه وبرتری طلبانه حقیقت را انکار می نمایند.
به همین دلیل آنان را بسان غریقی خواهی دید که به هر خس وخاری چنگ انداخته ودر این نقشه خائنانه اند که انبوه روایات صریح وروشن را از جهت وهدف وظاهر والفاظ خود، باز گردانیده وچنان بلایی بر سرشان بیاورند که از تطبیق به امامان اهل بیت بازدارند وبه دیگران تطبیق دهند، با اینکه یقین دارند که شمار دوازده در این انبوه روایات، نه با سران بیدادگر وپلید اموی می سازد ونه با فریبکاران سیاهکار رژیم عباسی. اما چه باید کرد که بیماری مرگبار وگمراه کننده تعصب، انسان را به هر جنایت وخیانتی وامی دارد ومبتلای به این آفت گمراه کننده، کور وکر می گردد، نه از دروغ پردازی وتزویر، روی گردان است ونه از فریبکاری ودجال گری.
چرا که تنها بازدارنده حقیقی انسان از انحراف وارتجاع وخیانت، دین صحیح ودینداری ودین باوری درست است، از این رو هنگامی که آن بازدارنده واقعی برداشته شد، انسان دیگر افسار گسیخته می شود وزبانش از هر قید وبند مسئولانه آزاد. آنچه هوای دل اوست انجام می دهد وبدون ذره ای شرم وحیا آنچه را دلخواه اوست می گوید. نه در برابر خدا احساس مسئولیت می کند ونه از سرانجام کار وکیفر خیانت خویش حساب می برد.
اگر ما بخواهیم این دیدگاه سخیف وساختگی واین ادعای بی اساس ومحتوا را، آنگونه که می باید، میان تهی وساختگی بودنش را انعکاس بخشیم، باید لیست سیاه وبلند بالایی از سردمداران جنایتکار وتباه پیشه دو رژیم بیدادگر «اموی» و«عباسی»، تنظیم نماییم. از عناصر پلید وتجاوزکار گرفته تا ملحد، خون ریز، بد مست، شرابخوار، شناگر در حوض خمر، اهانت کننده به قرآن، بازدارنده از کارهای شایسته، مشوق وپیشتاز در زشتیها وپلیدیها وعناصر شهوت پرست ودر اسارت هوای نفس و...
آری! باید لیست سیاه اینها را بیاوریم، چرا که شما به هر کدام از این سردمداران پلید دست نهی، جز فاسق، فاجر، پرده حیا دریده، برده آزاد شده، وبی اصل ونسب نخواهی یافت. در این صورت است که کتاب از موضوع اصلی خود خارج وبه پرونده های سیاه وتیره وتاری، از زندگی ننگ بار عناصر ضد اسلام وضد انسانیت که سوگمندانه عنوان خلاف اسلامی را نیز یدک می کشند، تبدیل خواهی شد. براستی آیا اینان، امامان دوازده گانه ای هستند که پیامبر نوید آنان را به بشریت داد؟ باید هزاران بار گفت: «هرگز» ومیلیونها مرتبه پاسخ داد: «نه!» هرگز امکان ندارد که پیامبر پاک وپاکیزه پرشکوه ومقدسی چون محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) این پلیدان آلوده وزشت کردار را به نمایندگی خویش برگزیند واین جنایتکاران فاسق وبدکار را جانشین خود سازد.
قداست منزلت وعظمت مقام او بسیار فراتر از این است که عناصر ریاکار وآلوده، جانشینان او باشند، چرا که پیامبر گرامی را جز پاکان وپاکیزگان نمی توانند نمایندگی کنند. تنها کسانی می توانند او را نمایندگی کنند که خداوند آنان را به لطف خویش از همه پلیدیها پاک وآنگونه که خود می پسندد پاکیزه ساخته باشد....
کسانی که پاکتر از آسمان صاف ونسیم لطیف ودل انگیز بهاری اند، بزرگ مردانی که شریف ترینهای روی زمین اند وشایستگان عصرها ونسلها، کسانی که زندگی سراسر افتخار وشکوهشان لبریز از ارزشهاو نورباران از قداستها وفضیلتها بود به گونه ای که بر هیچ عیب جویی در سراسر زندگی آنان، نقطه ای برای چون وچرا بود ونه برای استهزاکنندگان بهانه ای برای تمسخر واشاره و... انسانهای والایی که نسخه هایی همانند اصل بودند وپیامبر پرشکوه اسلام را در ابعاد گوناگون دانش وحکمت، ورع وتقوا، پارسایی وبندگی خدا ودیگر صفات وویژگیهای برجسته اش، براستی نمایندگی نمودند.
بزرگ مردانی که از سرچشمه دانش پیامبر سیراب گشته واز آب گوارا وزندگی بخش حکمت وبینش او نوشیدند ودر شاهراه هدایت او از پی او گام سپردند. اینانند که سزاواترین مردم به او ونزدیکترین وعزیزترین انسانها به پیامبرند. اینان، خاندان پاک واهل گرامی اویند که قرآن در آیات بسیاری آنان را ستوده وپیامبر در موارد وموقعیتهای گوناگونی آنان را به عنوان جانشینان خویش به مردم معرفی کرد... اما با کسانی که به جمود فکری وتعصب کور گرفتارند، چه می توان کرد؟
با کسانی که نه به منطق استوار، اعتراف می کنند ونه دلایل محکم، سودشان می بخشد ونه براهین قانع کننده را به دلیل مرگ وجدان ومسخ شخصیت، می پذیرند؟ وچنانند که اگر هر نشان حقانیت ومعجزه ای بیاوری ایمان نمی آورند، بااینان چه باید کرد؟
حقگرایان
در برابر این گروه متعصب وگرفتار آفت جمود وافراط کاری، انبوه انبوه انسانها بوده وهستند که وجدان آنان آلوده نشده واندیشه وفکرشان از باروری وبالندگی بازنیایستاده واحساساتشان را از دست نداده اند. در برابر حق وعدالت به هنگامی که آشکار گردد، خضوع می کنند وخود پرستی وخود بزرگ بینی را دور می اندازند واز کسانی نیستند که مشمول این آیه قرآن گردند که می فرماید:
«اخذته العزه بالاثم»(51).
یعنی: غرور وخودپرستی او را به گناه وبدکاری برانگیزد.
آری! انبوه مردم اینگونه اند، ولی فاجعه بزرگ، فاجعه این گروه متعصب وافراط کار وحق ستیز است واین آفت هستی سوز وانحطاط آفرین است که از چهارده قرن پیش تاکنون جامعه اسلامی بدان گرفتار است.
بازگشت به بحث
... سخن در روایاتی بود که از پیامبر گرامی رسیده وبیانگر نام ونشان وشمار ونسب امامان اهل بیت (علیهم السلام) است وحق ستیزان در نقشه تأویل ناروای این روایات اند تا به امامان نور تطبیق نکند.
ما بر این باوریم که روایات مورد اشاره، هیچ نیازی به تأویل ندارد چرا که پیامبر گرامی با این روایات پرده های ابهام را کنار زده وحقیقت را آشکار ساخته وآن چه لازم وشایسته می نمود همه را به صراحت بیان فرموده است. هرگز از پیامبر فرزانه ای، عاقلانه وحکیمانه نیست که از امامان پس از خویش مبهم ونامشخص خبر دهد، چرا که این گونه سخن گفتن با بلاغت وحکمت ناسازگار است.
ومطلب در این مورد شرح وتفصیل می طلبد، نه اجمال وابهام. چرا که موضوع مورد بحث یک موضوع استراتژیک ودر نهایت حساسیت واهمیت است ویا سرنوشت اسلام وجامعه اسلامی ورهبری آن مرتبط است.
روایات
به هر حال اینک که بحث به اینجا رسید لازم است که برخی از روایاتی که از پیامبر گرامی پیرامون امام مهدی (علیه السلام) بصورت صریح وروشن آمده است وآنها را تحت عنوان دسته دوم از روایات قرار دادیم، منعکس گردد. با آگاهی بر این که روایت مورد اشاره در کتابهای شیعه واهل سنت بسیار است وبه دلیل حجم آنها بررسی وانعکاس همه آن روایات امکان پذیر نیست وشمارش آنها نیز مشکل است.
علامه وپژوهشگر پرتلاش معاصر آیت الله «صافی» - دامت برکاته - بیش از 80 روایت از منابع شیعه وسنی از این دسته روایات آورده است وخاطر نشان ساخته است که اینها جز، شماری ناچیز نیست.
اینک نمونه های دیگری از روایات:
4 - از سهل بن سعد انصاری آورده اند که می گوید:
از فاطمه (علیها السلام) دخت گرانقدر پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) در مورد امامان نور پرسیدم، پاسخ داد:
پیامبر خطاب به علی (علیه السلام) در این مورد فرمود:
«علی جان تو امام وپیشوای راستین پس از من هستی ونسبت به جامعه باایمان ومسلمان، از خودشان سزاوارتر،
پس از تو فرزندت حسن
وپس از او فرزندت حسین
وپس از او فرزندش علی بن الحسین
وپس از او فرزندش محمد باقر
وپس از او فرزندش جعفر صادق
وپس از او فرزندش موسی
وپس از او فرزندش علی بن موسی
وپس از او پسرش محمد
وپس از او پسرش علی
وپس از او پسرش حسن
که هر کدام نسبت به دین ودنیای جامعه، از خود ایمان آورندگان زیبنده ترند. وآنگاه فرزندم مهدی است که امام وجانشین من خواهد بود ونسبت به امور وشئون مؤمنان از خودشان سزاوارتر است. خداوند بوسیله او مشرقها ومغربهای زمین را فتح می کند.
آری علی جان! اینان امامان راستین وزبانهای صداقت ودرستی اند. هر کس اینان را یاری کند، پیروز ورستگار است وهر کس آنان را در نقش عظیمشان تنها گذارد در سخت ترین شرایط به حال خود واگذاشته می شود»(52).
5 - ونیز از سلمان آورده اند که: پیامبر گرامی برای ما خطبه خواند وفرمود: «هان ای مردم! من بزودی بسوی ملکوت پر می کشم واز میان شما می روم. اینک شما را در مورد خاندانم به نیکی سفارش می کنم.
مردم! از بدعت سازی وبدعت پذیری بر حذر باشید، چرا که هر بدعتی گمراهی است وهر گمراهی در آتش دوزخ.
مردم! هرکس از شمایان، خورشید را از دست داد وبه ماه تمسک جوید وهر کس ماه را از دست داد به خورشید وماه روی آورد وهرکس باز آن دو را از دست داد به ستارگان فروزان پس از من.
این سفارش من است بر شما واز خدای بخشایشگر برای خود وهمه ی شما آمرزش می طلبم».
سلمان افزود: هنگامی که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) از منبر فرود آمد، من او را تا خانه بدرقه کردم وگفتم: «ای پیامبر خدا!شما فرمودید: هنگامی که خورشید جهان افروز را از دست دادیم به ماه تمسک جوییم وهنگامی که ماه نورافشان را از دست دادیم به دو آفتاب وماه وپس از آن به ستارگان فروزان. سؤال من این است که منظور از خورشید وماه ودو آفتاب وستارگان فروزان چیست؟»
پیامبر فرمود: منظور از خورشید پیامبر شماست ومنظور از ماه علی (علیه السلام) ومنظور از دو آفتاب وماه، حسن وحسین ومنظور از ستارگان فروزان امامان نه گانه از نسل حسین اند.
بنابراین، هنگامی که مرا از دست دادید به علی تمسک جویید وهنگامی که ماه را از دست دادید به دو خورشید وماه، حسن وحسین وپس از آن دو، به امامان نه گانه از نسل حسین (علیه السلام) یکی پس از دیگری... که آخرین آنها فرزندم مهدی (علیه السلام) است».
آنگاه فرمود: اینان جانشینان من هستند، پیشوایان درست اندیش ونیک کرداری که شمار آنان، به شمار فرزندان یعقوب وحواریون عیسی (علیه السلام) است.
سلمان می افزاید: گفتم: «در این فرصت، نام آنان را برای من بیان فرمایید».
که فرمود: «نخستین آنان وسالارشان علی است ودو فرزندان او حسن وحسین وآنگاه زین العابدین، محمد باقر، جعفربن محمد، وفرزندش کاظم همنام موسی بن عمران وفرزندش علی که در سرزمین خراسان به شهادت می رسد. آنگاه فرزندش محمد ودیگر علی وحسن وحجت خدا، همو که در پس پرده ی غیبت انتظار دریافت فرمان قیام می کشد....
اینان خاندان من هستند واز خون وگوشت من. دانش آنان دانش من است وفرمانشان فرمان من. هر کس با اذیت وآزار آنان، مرا بیازارد، خداوند او را به شفاعت من نائل نخواهد ساخت»(53).
آری! خواننده گرامی! پس از این انبوه روایاتی که نه تنها ترسیم همه آنها امکان پذیر نیست؛ که شمارش آنها نیز مشکل می نماید، شما به پیام روشن آنها پی خواهید برد ودر خواهید یافت که پیامبر گرامی بر این موضوع عقیدتی در مناسبتهای گوناگون پافشاری می نمود تا حجت را برای مردم تمام کند وآنان در روز رستارخیز در پیشگاه خدا بهانه ای نداشته باشند.

بخش 3: قرآن ونوید از امام مهدی

قرآن کتاب پرشکوه خداست.
کتابی است که نه کتابهای آسمانی پیشین آن را خدشه دار وباطل می سازد ونه واقعیتهای آینده(54).
بیانگر هر چیزی است(55) وهیچ تر وخشکی نیست، مگر اینکه در (این) کتاب روشن وروشنگر آمده است(56).
در این کتاب از هیچ چیز فروگذار نشده...(57) آخرین پیام آسمان به زمین وزمان است همانگونه که اسلام، آخرین دین آسمانی وآخرین برنامه زندگی است.
با این وصف، آیا براستی می توان فکر کرد که قرآن در مورد این رخداد بزرگ، که عمیقترین ووسیعترین دگرگونی حیات انسان شناخته می شود ساکت باشد؟
ودر مورد آن بدون نوید وپیام؟
این قرآنی که از چیرگی «روم» بر «ایران» واز بر پایی دولت غاصب وپوشالی یهود، بر اساس سازش با قدرتهای مسلط روزگار خبر می دهد(58).
این قرآنی که از «یأجوج» و«مأجوج» وسرانجام وآینده آنها خبر می دهد، این قرآنی که از امکان گذشتن از جو وراهیابی انسسان به کرات آسمانی گزارش می کند ومی فرماید:
«یا معشر الجن والانس ان استطعتم أن تنفذوا من أقطار السموات والأرض فانفذوا لا تنفذون ألا بسلطان...»(59).
یعنی: هان ای گروه جن وانس! اگر می توانید که از کرانه های آسمانها وزمین بیروین روید، بیرون بروید اما بیرون نخواهید رفت مگر با داشتن قدرت علمی وصنعتی....
آیا فکر می کنید چنین کتابی از ظهور اصلاحگر بزرگ تاریخ انسانیت وبنیاد حکومت جهان گستر وعادلانه او، خبر نمی دهد ودر مورد آن ساکت است؟
هرگز چنین نیست....
قرآن از امام مهدی (علیه السلام) وبر پایی حکومت مهر وعدل او، در موارد متعدد وآیات بسیاری سخن گفته است واز این حقیقت بزرگ خبر داده است.
واین آیات بر شخصیت گرانمایه آن حضرت وظهور او تأویل گردیده است. همانگونه که امامان نور (علیه السلام) که قرآن در خانه آنان فرود آمده است، بدین واقعیت تصریح کرده اند ومی دانیم که صاحبان معصوم ومطهر وراست گوی خانه، یعنی اهل بیت پیامبر به آنچه در خانه است، داناتر وآگاه ترند.
نمونه ها
1 - قرآن در نویدی می فرماید:
«ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم ائمه ونجعلهم الوارثین» «ونمکن لهم فی الارض ونری فرعون وهامان وجنودهما منهم ما کانوا یحذرون»(60).
یعنی: وما اراده کردیم به کسانی که در روی زمین تضعیف شده اند نعمتی گران، ارزانی داریم وآنان را پیشوایان (راستین) وآنان را وارثان گردانیم.
وبه آنان در زمین اقتدار ومنزلتی شایسته دهیم واز آنان به فرعون وهامان وسپاهیانشان چیزی را که از آن می هراسیدند نشان دهیم.
امیر مؤمنان (علیه السلام) در تأویل این آیه شریفه می فرماید: «دنیا پس از چموشی وسرکشی، بسان شتری که از دادن شیر به دوشنده اش خودداری می کند وآن را برای بچه اش نگهداری می کند، به ما روی خواهد آورد»(61).
سپس به تلاوت این آیه شریفه پرداخت که:
«ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم ائمه ونجعلهم الوارثین...».
«ابن ابی الحدید» در این مورد می نویسد: «بزرگان دینی وهمفکران ما بر این واقعیت تصریح می کنند که این بیان امیر مؤمنان (علیه السلام)، نوید از آمدن امام وپیشوای بزرگی است که فرمانروای زمین وزمان می گردد وهمه کشورها در قلمرو قدرت او قرار می گیرند...»(62).
آری! سخن امیر مؤمنان (علیه السلام) بیانگر آن است که دنیا، پس از سختی وبیداد بسیار نسبت به خاندان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم)، سرانجام بسوی آنان روی خواهد آورد. آنان بر کران تا کران گیتی حاکم وبر دشمنان کینه توز خویش پیروز می گردند. انبوه مشکلاتی که بسان سنگها وصخره ها سر راه نهضت آسمانی عدالت خواهانه ومقدس آنان قرار دارد همگی رام وکنار می رود ودنیا پس از سختی وبدرفتاری با آنان برایشان آسان وپس از تلخی ومرارتش شیرین وپس از سرکشی اش خاضع وپس از گردن فرازیش مطیع ومنقاد آنان می گردد.
ونیز از امیر مؤمنان (علیه السلام) آورده اند که فرمود: «مستضعفان یاد شده در قرآن کریم که خداوند اراده فرموده است آنان را پیشوای مردم روی زمین قرار دهد، ما خاندان پیامبریم. خداوند سرانجام «مهدی» این خانواده را برمی انگیزد وبوسیله او، آنان را به اوج شکوه وعزت واقتدار می رساند ودشمنانشان را به سختی، به ذلت می کشد»(63).
سخن کوتاه در تأویل آیات
اینک که سخن به تأویل آیات رسید، مناسب است جهت آگاهی بیشتر شما خواننده گرامی سخنی کوتاه در این مورد ترسیم گردد.
تأویل واژه شناسان «تأویل» را برگردانیدن واژه وسخن از معنای ظاهری به معنای حقیققی وباطنی آن، معنا کرده اند(64). تأویل وتعبیر خوابها نیز اینگونه است.
برای نمونه: حضرت یوسف (علیه السلام) در خواب یازده ستاره وخورشید وماه را می بیند که در برابر او سجده می کنند وآنگاه پس از سالهای طولانی که حضرت یعقوب وفرزندانش به صمر می روند، آن خواب ومعنای حقیقی آن، روشن می گردد که قرآن می فرماید:
«... هذا تأویل رؤیای من قبل...»(65).
هنگامی که آنان بر یوسف وارد شدند، پدر ومادرش را نزد خویشتن جای داد وگفت: «این است تعبیر آن خواب من که اینک پروردگارم آن را تحقق بخشیده است». ودرست همین بیان در تأویل وتعبیر خوابهایی است که یوسف در تأویل آنها می فرماید: «غذای روزانه شما را هنوز نیاورده باشند که من پیش از آن، شما را از تعبیر آن خوابها، چنانکه پروردگارم به من آموخته است، خبر دهم.... امیر مؤمنان (علیه السلام) در روایت از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) در مورد آموزش وفراگیری دانشش از آن حضرت می فرماید: «هیچ آیه ای نیست جز اینکه آن گرامی، معنای نهان وتأویل آن را به من آموخت»(66).
بازگشت به بحث:
در آیه ی مورد بحث که ظاهر سخن از جنایات فرعون است قرآن به این واقعیت تصریح می کند که:
«... ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم ائمه ونجعلهم الوارثین».
یعنی:... وما بر آن هستیم که بر مستضعفان روی زمین، نعمتی گران ارزانی داریم وآنان را پیشوایان سازیم ووارثان گردانیم.
در اینجا، معنای ظاهری این است که خداوند عزت واقتدار بنی اسرائیل را به آنان باز پس می دهد و«فرعون» و«هامان» وسپاهیانشان را به بوته هلاکت می سپارد.
اما معنای نهان آیه شریفه غیر از معنای ظاهری وروشن آن است. آن معنا این است که: مقصود از تضعیف شدگان در آیه شریفه، خاندان پیامبرند. مردم آنان را تضعیف نموده وبر آنان ستم کرده وآنان را به قتل رسانده ورانده وسخت ترین بیدادگری را در مورد آنان روا داشته اند.
پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) در تبیین این مطلب فرمود:
«انتم المستضعفون بعدی»(67).
یعنی: شما تضعیف شدگان پس از من هستید.
واین واقعیت تاریخی که پیامبر از آن خبر داد، هیچ نیازی به اثبات ندارد. تاریخ اسلامی وروند آن، به صراحت وبا رساترین صدای خویش گواهی می کند که مردم از همان روز رحلت پیامبر، خاندان او را با کمال تأسف مورد هجوم قرار دادند وآنان را بسختی تضعیف کردند.
اگر شما خواننده عزیز به کتابهایی نظیر «مقاتل الطالبین» مراجعه کنی، با انواع مصیبتها ورنجها وبیداگریهایی روبرو می گردی که بر خاندان پیامبر باریده است، چرا که زورمندان وسلطه گران، این نسل پاک وپاکیزه را بشدت تضعیف نمودند وآنچه دلهای لبریز از کینه وجاه طلبی شان خواست، در دشمنی با آنان انجام دادند وکار بجایی رسید که مردم دنیا پرست در راه تقرب به فرمانروایان وبه دست آوردن دل آنان، سرهای مقدس فرزندان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) را به حاکمان هدیه بردند(68)، همانگونه که «جعفر برمکی» وعناصری از این قماش چنین کردند....
وراستی چه تضعیفی از این بدتر وظالمانه تر...؟!!!
اما اراده خدا بر آن قرار گرفت که بر این نسل پاک ومظلوم تاریخ وبر رهروان راه وپیروان ستمدیده آنان، که همواره زیر فشار وسرکوب وتحقیر وذلت قرار داشته واز ساده ترین حقوق بشری نیز محروم هستند وزورمندان آزادی وکرامت آنان را پایمال ساخته اند، تفضل فرموده وحکومت وفرمانروایی زمین وزمان را برآنان ارزانی دارد. حکومت واقتداری که مرزهای آن، دو اقیانوس منجمد شمالی وجنوبی باشد، وهمه مناطق گوناگون ومحیطهای بهم پیوسته میان این دو را شامل گردد. حکومت منحصر به فرد وبی نظیری که بدون هیچ مزاحم ورقیب ومخرب حکم راند واز اقتدار ونیروی کامل وکارآیی وخلاقیت بی نظیری برای اداره شایسته خانواده بزرگ بشری برخوردار باشد وزمین وزمان ودلها را آباد سازد.
که در این مورد بزودی بحث خواهیم کرد....
نکته دیگر:
در پایان بحث، در مورد آیه 4 و5 از سوره مبارکه قصص، نکته دیگری نیز شایسته طرح است وآن اینکه:
ممکن است این تأویل ومعنای نهان از آیه شریفه که امامان نور (علیه السلام) آن را آشکار ساخته اند از ظاهر آیه نیز دریافت گردد، چرا که در صدر آیه 5، دو واژه «نرید» و«نمن» بصورت مضارع که از آینده خبر می دهد، بکار رفته است. از آنجایی که این آیات پس از گذشت هزار سال از عصر «موسی» بر قلب مصفای پیامبر اسلام (علیه السلام) فرود آمده است می توان گفت که: اگر در مورد بنی اسرائیل بود می توانست بصورت ماضی که از گذشته پیام دارد، نازل گردد، اینگونه: «واردنا ان نمن». ویا اینگونه: «مننا علی الذین استضعفوا» همانگونه که در دیگر آیات قرآن، بصورت ماضی بکار رفته است.
برای نمونه:
1 - «لقد من الله علی المؤمنین...»(69).
2 - «... فمن الله علیکم...»(70).
3 - «ولقد مننا علیک مره اخری»(71).
4 - «ولقد مننا علی موسی وهارون»(72).
خداوند در همه ی این آیات، واژه موردنظر را بصورت ماضی بکار برده است، اما در آیه مورد بحث بصورت مستقبل «ونرید ان نمن».
آیا خود این نکته، نشانگر این واقعیت نمی تواند باشد که معنای نهان وتأویل آیه شریفه را از ظاهر وتفسیر آن نیز می توان دریافت؟
در آیه بعد نیز همین گونه است: «ونری فرعون وهامان...».
وجای این سؤال که چرا نفرمود: «وأرینا فرعون وهامان؟»
ونیز در واژه های: «نرید» و«نجعلهم» وباز «نجعلهم» و«نمکن» و«نری»(73) همه این واژه های ششگانه بصورت مستقبل آمده اند ونه ماضی، در صورتی که می توانست ماضی باشند.
یک سؤال:
ممکن است این سؤال طرح گردد که: «فرعون» و«هامان» وسپاهیانشان، هزار سال پیش از نزول قرآن نابود شده اند با این وصف، چگونه می توان آیه مورد بحث را به واپسین حرکت تاریخ وآینده جهان تأویل نمود؟
پاسخ:
پاسخ این است که واژه «فرعون» در فرهنگ دین ودین شناسان، به مفهوم خودکامگی وبیدادگری وتجاوز وخود برتربینی است ونام همه زمامداران خودکامه وخودپرست وتجاوزکار، «فرعون» می باشد، چرا که هر عصر وزمانی را «فرعونی» خواهد بود وهر جامعه وامتی را فرعونها.
از دو امام گرانقدر حضرت باقر وصادق (علیه السلام) در تأویل آیه مورد بحث روایت کرده اند که: «در این آیه ی شریفه، منظور از «فرعون» و«هامان» دو عنصر خودکامه از قریش اند. خداوند آن دو را به هنگام ظهور مهدی (علیه السلام) زنده می کند واز آنان بخاطر آنچه مرتکب شده اند بازخواست می نماید وآنان را به کیفر جنایتشان می رساند ومنظور از سپاهیان آن دو نیز، پیروان این دو عنصر خودکامه اند، همانانی که با آن دو همکاری کردند وبر خط آنان گام سپردند ونام آنان را بر سر زبانها انداختند»(74).
دومین نوید
ونیز خداوند در قرآن کریم اینگونه از آن حضرت نوید می دهد:
«وعد الله الذین آمنوا منکم وعملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم ولیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم ولیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننی لا یشرکون بی شیئا ومن کفر بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون...»(75).
یعنی: خدا به کسانی از شما که ایمان آورده، وکارهای شایسته انجام داده اند وعده داده است که آنان را در روی زمین جانشین دیگران سازد همانگونه که مردمی را که پیش از آنان بودند جانشین دیگران کرد ودینشان را - که خود برایشان پسندیده است - استوار سازد ووحشتشان را به امنیت تبدیل کند، تا تنها مرا بپرستند وچیزی را با من شریک نگیرند. وآنان که از آن پس، راه کفر وناسپاسی در پیش گیرند، نافرمانند.
این آیه شریفه از جمله آیاتی است که به آن حضرت تأویل شده است.
معنای آشکار وظاهر آیه این است که، خداوند:
1 - آفریدگار توانای هستی به مؤمنان وشایسته کرداران این امت وعده داده است که آنان را جانشین دیگران سازد...
طبیعی است که انسان بر روی همین سیاره ی خاکی زندگی می کند وآیه ناظر بر هیمن زمین است وبیانگر این واقعیت است که خداوند، سرزمین وامکانات کفر پیشگان جهان را به این شایسته کرداران باایمان می دهد وبدانان شرایط وامکاناتی می بخشد که در زمین با قدرت وعدل وداد فرمانروایی کنند، همانگونه که در گذشته نیز برخی از دوستانش را جانشین دشمنانش ساخته است.
2 - ونیز به آنان وعده داده است که قدرت ونیرو وامکاناتی به آنان ارزانی دارد که دین مورد پسند او او را در همه عرصه های زندگی پیاده کنند وشرایط وحشت بار وهراس انگیز اجتماعی وروانی خویش را به امنیت وآرامش تبدیل سازند، به گونه ای که جز از خدا وعدالت نهراسند وهیچ قدرتمدار وزورمندی نتواند بر آنان، شاخ وشانه بکشد. خدای را بدون ترس وهراس وبصورت آشکار بپرستند وندای حق وعدالت را به روشنی وبا صدای رسا، طنین افکن سازند.
کوتاه سخن اینکه: با نگرش به ظاهر این آیه، خداوند به مؤمنان وشایسته کرداران این امت، نوید جامعه ای را می دهد که از هر پلیدی وناپاکی پیراسته است وبه تمامی ارزشها وقداستها وفضیلتها وشایستگیها آراسته است، این معنای ظاهری این آیه شریفه.
این وعده شکوهمند خدا که سه بار با «لام قسم» مورد تأکید قرار گرفته است وسه بار با «نون تأکید»، تاکنون تحقق نیافته است.
چه زمانی مردم باایمان وشایسته کردار توانستند با اقتدار، حکومت مهر وعدل خویش را در سراسر جهان برپا دارند ودر کمال آزادی وبدون ترس ودلهره مقررات عادلانه وجانبخش قرآن را در عرصه های حیات، پیاده نمایند؟
این مؤمنان شایسته کرداری که خداوند در آیه ی مورد بحث این وعده روح بخش را به آنان می دهد، چه کسانی هستند؟
اگر شما خواننده عزیز به تاریخ اسلام ومسلمانان از همان آغاز درخشش انوار نورانی وحی تاکنون، مراجعه کنید، به شایستگی در خواهید یافت که این وعده شکوهبار خداوند در ظرف این چهارصد سال تحقق نیافته واین نوید بزرگ جامه ی عمل نپوشیده است.
من فکر نمی کنم که وجدان هیچ مسلمان آگاه وباانصافی بپذیرد که منظور از مؤمنان شایسته کردار در این آیه، «امویان» و«عباسیان» باشند، چرا که در تاریخ مورد قبول امت اسلام وملل بیگانه، گواه است که «امویان» و«عباسیان» در حکومت سیاه ووحشتناک خود، سهمگین ترین جنایات را مرتکب شدند وخون پاک اولیای خدا را به زمین ریختند، حرمتها را هتک کردند وکاخهای ظلم وبیدادشان لبریز از فسق وفجور وضد ارزشها بود که اگر بخواهیم آن جنایتها را به طور دقیق شرح دهیم کتاب از اسلوب وموضوع خود خارج خواهد شد.
بعلاوه چه روزگاری براستی دین خدا به تمکن واقتدار مورد نظر این آیه مبارکه نائل آمد، تا نوید جهان گستر شدن آن تحقق یافته باشد همانگونه که در آیه آمده است:
«ولیمکن لهم دینهم الذی ارتضی لهم...».
این صحیح است که اسلام به دلیل جامعیت، محتوای بلند، هماهنگی با فطرت ودیگر ویژگیهای خود وآورنده وآموزگاران والگوهای حقیقی آن امامان نور (علیه السلام) تاکنون به میلیونها دل وقلب راه یافته وآهسته آهسته به راه خود ادامه می دهد، اما سوگمندانه همچنان فاقد یک قدرت منسجم جهانی است؛ بطوری که در هر گوشه ای از این جهان پر آشوب، هر کس می تواند به جنگ با آن برمی خیزد وبر ضد آن وپیروان آن دست به شقاوت می زند.
به «چین» یا «شوروی» یا برخی از کشورهای افریقایی واروپایی بروید تا ترس وهراسی را که بر مسلمانان نجات یافته از تصفیه های خونین وظالمانه سایه افکنده است، بشناسید وبا ظلم وفشاری که از هر سو زندگی آنان را احاطه کرده است آشنا شوید(76).
در برخی از کشورها نگاه داشتن قرآن بزرگترین جرم است ونگاه دارنده آن در خور سهمگین ترین کیفرها وسخت ترین شکنجه ها.
دیگر از دهها میلیون مسلمانی که تنها به جرم ایمان به اسلام وقرآن کشته شدند چیزی مپرس.
در «چین» و«شوروی» و«یوگسلاوی» کشتارگاه های مهیب ورعب آوری بر پا گردید وسیلابی از خون مسلمانان به راه افتاد.
ذر فیلیپین هم اکنون نیز مسلمانان از انواع فشار وسرکوب ومحرومیتها رنج می برند ودر «ویتنام» جز خدا نمی داند که چه شمار مسلمانان به دست کمونیستها قتل عام شدند واز دهها هزار مسجدی که به اصطبل ومحل نگه داری اسلحه و«کنیسه» ومیدان ورزش تبدیل شد دیگر مپرس ومگو.... پس چه زمانی نوید ووعده خدا تحقق یافت؟...
سؤال:
ممکن است برخی بگویند: «اسلام در جزیره العرب» وکشورهای خاورمیانه وبسیاری از دیگر کشورها بویژه در روزگاران فتوحات اسلامی تمکن واقتدار یافت... آیا این نوعی تحقق آن نوید نیست؟»
پاسخ:
صحیح است که اسلام در مقاطعی از تاریخ خویش، در قلمرو محدودی به قدرت رسید ورهبری سیاسی واجتماعی را به کف گرفت، اما آیا براستی همین حاکمیت محدود ومقطعی، نوید موردنظر قرآن وتحقق آن وعده شکوهمند خداست؟
اگر چنین است این شرایط که در همان عصر پیامبر تحقق یافت واسلام بر مدینه وبخشهایی از جزیره العرب حاکم گردید. با این وصف، معنا ومفهوم این نوید شکوهبار قرآنی چه می تواند باشد که می فرماید:
«وعد الله الذین آمنوا وعملوا الصالحات...».
یعنی: خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده وکارهای شایسته انجام دهند وعده داده است که آنان را در روی زمین جانشین سازد....
بنظر ما، معنای واقعی این نوید قرآنی این است که روزگاری در پیش است که بر سراسر گیتی حاکم می گردد ومسلمانان بدون هیچ هراس ودلهره ای راه ورسم مترقی وشعائر وبرنامه های انسان ساز دینی خود را بر پای می دارند ودر تمامی مناطق مسکونی وآباد جهان، تنها اسلام، تدبیر امور وتنظیم شئون بشریت را بدست می گیرد.
آری! این وعده ی شکوهبار قرآن است واین هم تاکنون، تحقق نیافته است.
معنای این آیه در پرتو روایات
امامان معصوم وآموزگاران راستین قرآن نیز در تأویل آیه مورد بحث، بر این اندیشه رهنمون هستند که این وعده شکوهبار خدا تحقق نیافته وبه هنگامه ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) تحقق خواهد یافت.
بزودی در همین کتاب با روایات متواتر ومعتبری روبرو خواهید شد که بطور صریح وبی هیچ ابهامی این آیه قرآن را بر عصر ظهور آن حضرت وحکومت عدل ومهر او منطبق ساخته اند.
برای نمونه:
1 - از چهارمین امام نور (علیه السلام) آورده اند که آیه مورد بحث را، تلاوت کرد وفرمود «به خدای سوگند که این مؤمنان شایسته کردار، شیعیان ما اهل بیت هستند وخداوند این نوید ووعده شکوهبار را بدست بزرگ مردی از ما تحقق خواهد بخشید. او مهدی این امت است وکسی است که پیامبر در مورد او فرمود: اگر از عمر دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد خداوند آن روز را آنقدر طولانی خواهد ساخت تا مردی از عترت من که نامش، نام من است بر جهان حکومت کند وزمین را همانگونه که به هنگامه ی ظهور او لبریز از ظلم وجور است مالامال از عدل وداد سازد»(77).
2 - واز دو امام معصوم حضرت باقر وحضرت صادق (علیه السلام) نیز همین سخن روایت شده است وآنان نیز درست همین نوید را داده اند.
مرحوم «طبرسی» پس از نقل این روایت می گوید: «منظور از مؤمنان شایسته کردار،پیامبر وخاندان اویند واین آیه در بردارنده نوید حکومت عادلانه جهانی اهل بیت، استقرار اقتدار آنان در سراسر گیتی وبرچیده شدن وحشت وهراس آنان با ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) است».
ومی افزاید «خاندان پیامبر در مورد این واقعیت اجماع واتفاق نظر دارند وروشن است که اجماع آنان همانند قرآن حجت است. چرا که پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «مردم من از میان شما می روم اما دو گوهر گرانبها در میان شما به یادگار می گذارم: یکی کتاب خدا، قرآن ودیگری خاندانم. واین دو، تا روز رستاخیز وورود بر من در کنار حوض کوثر، از هم جدایی ناپذیرند».
آنگاه می افزاید: «نوید شکوهمند این آیه قرآن نیز که تمکن واقتدار اهل بیت واستقرار دین خدا بر روی زمین بوسیله آنان است، وعده ای است که تاکنون تحقق نیافته است از این رو آن حضرت در انتظار دریافت فرمان ظهور از جانب خداست، چرا که خداوند در وعده اش تخلف نمی ورزد»(78).
سومین نوید
قرآن در آیه دیگری می فرماید:
«ولقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون»(79).
ما در زبور (وکتابهای آسمانی پیشین) پس از نوشتن در لوح محفوظ، نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ی ما به ارث می برند.
مفسران در تفسیر این آیه، معنای «زبور» و«ذکر» به توافق نرسیده اند؛ اما دیدگاههای متفاوت، اختلاف جوهری نیست، چرا که معنای زبور، چه کتاب آسمانی نازل شده بر داود پیامبر باشد، یا مقصود از آن جنس کتابهای آسمانی، مهم نیست همچنانکه معنای «ذکر» نیز در آیه شریفه «تورات» باشد یا «قرآن» یا «لوح محفوظ» همچنانکه مفسرین گفته اند، به محتوای آیه صدمه ای نمی زند ومعنای آیه این گونه است:
«وما در کتابهایی که بر پیامبران فرو فرستادیم، یا در «زبور» که آن را بر داود پیامبر نازل ساختیم، پس از نوشتن در لوح محفوظ یا تورات ویا قرآن، نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به میراث می برند».
طبرسی ودیگران در تفسیر آیه از پنجمین امام نور (علیه السلام) آورده اند که فرمود:
«هم اصحاب المهدی فی آخر الزمان»(80).
یعنی: اینان یاران حضرت مهدی (علیه السلام) در آخر الزمان هستند.
به باور ما، موضوعی که خدای جهان آفرین در «زبور» ودر «ذکر»نوشته است وآن را با «لقد» و«ان» دو بار، سخت، مورد تأکید قرار داده، شایسته است که موضوعی بسیار اساسی وحساس ودر نهایت اهمیت باشد.
صحیح است که برخی از مفسران مقصود از «زمین» در آیه مبارکه را زمین بهشت دانسته وآیه را اینگونه معنا کرده اند که: «بندگان شایسته خدا، زمین بهشت را به ارث می برند». وبرخی نیز زمین مورد نظر را همین سیاره خاکی دانسته اند که سرانجام امت مسلمان آن را با فتوحات خویش به ارث می برند.
اما این دو دیدگاه، معنای ظاهری آیه است ومعنای نهان وتأویل آیه شریفه این است که: «بندگان شایسته خدا بر سراسر جهان حکومت عادلانه وانسانی خویش را برقرار خواهند ساخت».
مرحوم «شیخ طوسی» در تفسیر آیه شریفه از امام باقر (علیه السلام) روایت کرده است که «ان ذلک وعد الله للمؤمنین بأنهم یرثون جمیع الارض»(81).
یعنی: این وعده قطعی خدا بر مؤمنان است که آنان تمامی زمین وزمان را به ارث خواهند برد.
این آیه مبارکه از نظر معنا، به آیه پیش شباهت دارد که می فرماید:
«لیستخلفنهم فی الارض»
در این دو آیه، چه تعبیر زیبایی به کار رفته است، تعبیر به «ارث» و«استخلاف» که «ارث»، انتقال ثروت وامکانات از مرده به زنده و«استخلاف»، نیز قرار دادن یکی بجای دیگری را می گویند.
چهارمین نوید
قرآن می فرماید:
«هو الذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون»(82).
این آیه، در قرآن شریف سه بار آمده است ودلالت بر حساسیت موضوع می کند.
آیه دارای تفسیر ظاهری است ودارای تأویل ونهانی.

تفسیر وظاهر آیه این است که: خداوند پیامبرش حضرت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) را به توحید وتوحیدگرایی، بندگی خدا، پرستش او ودین اسلام فرستاد تا این دین آسمانی را با قدرت وقوت به همه ادیان پیروزی بخشد وسراسر گیتی در قلمرو توحید وعدالت وتقوای مورد نظر قرآن، قرار گیرد.
در آیه شریفه واژه «لیظهره» در خور تعمق است، چرا که «ظهور» در اینجا به معنای برتری کامل وروشن با چیرگی وقدرت همه جانبه وکامل است که می فرماید:
«کیف وان یظهروا علیکم لایرقبوا فیکم الا ولا ذمه»(83).
اینجا نیز «یظهروا» به معنای «یغلبوا» می باشد.
که معنای آیه شریفه این می شود: «دین حق، با اقتدار وشکوه پیش می رود وبر همه ادیان برتری کامل وپیروزی همه جانبه می یابد وجهان را در سایه هدایت خویش می گیرد».
با این بیان اگر گفته شود که این وعده، تحقق یافته واراده خداوند جامه عمل پوشیده است، معنای آیه این است که: «خداوند همه دینها وآیینها وکیشهای منحرف وبی اساس را بوسیله قرآن وپیامبر، باطل وبا آمدن اسلام نفی کرد وهر گونه شرک وانحراف وزندقه وپرستش باطل را مردود شمرد واز صفحه گیتی برانداخت وجهان، جزیره توحید گرایی ومهد عدالت وآزادی وتقوا پیشگی گردید.
این معنای ظاهری آیه، اما اگر بخواهیم از تأویل آیه سخن بگوییم ودر پرتو معنای نهان او راه جوییم، باید بگوییم که این وعده قطعی وتخلف ناپذیر، هنوز تحقق نیافته است.
مسلمانان هنوز شمارشان حدود یک چهارم مردم جهان یا کمتر است وبر کشورهای اسلامی قوانین ومقررات غیر اسلامی حکومت می کند ومرامها وکیشهای ساختگی ودروغین، آزادانه به حیات خود ادامه می دهند.
در برخی از کشورها، مسلمانان، اقلیت پایمال شده ای هستند که فاقد قدرت وامکانات وبر سرنوشت خویش حاکم نیستند، بنابراین پیروزی کامل حق بر باطل کجاست؟
ونوید قطعی وتخلف ناپذیر «لیظهره علی الدین کله» چه زمانی وچگونه تحقق یافته است؟
در پرتو روایات
پیشوایان نور وامامان اهل بیت (علیهم السلام) در معنای نهان وتأویل آیه، رهنمود دارند که این مربوط به روزگار ظهور امام مهدی (علیه السلام) است که بی تردید تحقق خواهد یافت.
اینک نمونه هایی از روایات در تأویل آیه شریفه:
1 - در تفسیر آیه مورد بحث، از امیر مؤمنان (علیه السلام) آورده اند که این آیه شریفه راتلاوت کرد که: «هو الذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق لیظهره علی الدین کله».
آنگاه فرمود: «أظهر ذلک بعد؟»
قالوا: «نعم!»
قال (علیه السلام): «کلا، فوالذی نفسی بیده حتی لا تبقی قریه الا وینادی فیها بشهاده ان لا اله الا الله بکره وعشیا»(84).
فرمودند: «آیااین نوید پیروزی تحقق یافته است؟»
پاسخ دادند: آری!
آن حضرت فرمود: «هرگز! بخدایی که جانم در کف قدرت اوست با تحقق این وعده، هیچ شهر ودیاری نمی ماند جز اینکه در آن ندای یکتایی وعظمت خدا بامدادان وشامگاهان طنین می افکند».
2 - در تفسیر برهان روایت کرده است که فرمود: «فلا، والذی نفسی بیده حتی لا تبقی قریه الا ونودی فیها بشهاده ان لا اله الا الله وان محمدا رسول الله بکره وعشیا»(85).
یعنی: بخدایی که جانم در کف قدرت اوست هیچ شهر ودیاری نمی ماند جز اینکه در آن ندای یکتایی خدا ورسالت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) بامدادان وشامگاهان در آن طنین می افکند.
3 - ونیز از ابن عباس آورده اند که در مورد این جمله از آیه: «لیظهره علی الدین کله و..». گفت:
«لا یکون ذلک حتی لا یبقی یهودی ولا نصرانی ولاصاحب مله الا صار الی الاسلام، حتی تأمن الشاه والذئب والبقره والاسد والانسان والحیه، حتی لا تقرض فاره جرابا وحتی توضع الجزیه ویکسر الصلیب ویقتل الخنزیر وهو قوله تعالی، «لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون» وذلک یکون عند قیام القائم (علیه السلام)»(86).
یعنی،: بخدای سوگند چنین نخواهد شد تا مگر روزگاری که یهودیان ومسیحیان وپیروان دیگر مرامها ومسلکها، به اسلام ایمان آورند. گرگ وگوسفند وشیر درنده وانسان ومار گزنده، نسبت به هم احساس امنیت نمایند، نه گرگ گوسفند را بدرد ونه گوسفند از آن بهراسد. روزگاری که دیگر موشی کیسه ای را پاره نکند وفساد وتباهی روی ندهد. زمانی که جزیه ها الغاء گردد وصلیبها شکسته شود.
آری! این معنای آیه ی شریفه است که می فرماید: «لیظهره علی الدین کله».
وآنگاه تأکید کرد که این وعده الهی تنها با قیام حضرت مهدی (علیه السلام) واستقرار دولت مهر وعدل او در جهان، تحقق خواهد یافت.
4 - ونیز از «ابوفضیل» آورده اند که: از امام کاظم (علیه السلام)، از مفهوم پیام ومعنای آیه پرسیدم که می فرماید: «هو الذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق لیظهره علی الدین کله...».
قال: (علیه السلام) «هو امر الله رسوله بالولایه والوصیه. والولایه هی دین الحق».
قلت: «لیظهره علی الدین کله؟»
قال (علیه السلام) «یظهره علی جمیع الادیان عند قیام القائم (علیه السلام)»(87).
یعنی: حضرت فرمودند: «خداوند پیامبر خدا را به ولایت ووصیت ومعرفی جانشینان خود، فرمان می دهد ودین حق در آیه ی شریفه، ولایت است، یعنی ولایت امامان معصوم».
پرسیدم: «سرورم! معنای «لیظهره علی الدین کله» چیست؟»
فرمود: «خدا دین خویش را با قیام «قائم» بر همه کیشها ودینها، پیروزی کامل می بخشد».
5 - «قندوزی حنفی» از امام صادق (علیه السلام) در معنای آیه شریفه روایتی آورده است که می فرماید:
«والله ما یجیء تأویلها حتی یخرج القائم المهدی (علیه السلام) فاذا خرج لم یبق مشرک الا کره خروجه ولا یبقی کافر الا قتل...»(88).
یعنی: به خدای سوگند معنای نهان تأویل آیه شریفه تحقق نمی یابد، مگر هنگامی که حضرت مهدی (علیه السلام) ظهور کند وهنگامی که او ظهور کرد بقایای شرک گرایان از ظهور او ناخرسند می گردند وکافران حق ستیز به کیفر گناه خود می رسند....
6 - مرحوم «علامه مجلسی» از ابی بصیر آورده است که: از امام صادق (علیه السلام) در مورد آیه شریفه پرسیدم، که: «هو الذی
ارسل رسوله بالهدی ودین الحق لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون».
قال (علیه السلام): «والله ما انزل تأویلها بعد».
قلت: «جعلت فداک ومتی ینزل؟»
قال (علیه السلام): «حتی یقوم القائم ان شاء الله فاذا خرج القائم لم یبق مشرک»(89).
یعنی: حضرت فرمودند: «به خدای سوگند! تأویل ومعنای نهان آن هنوز نیامده وتحقق نیافته است».
گفتم: «فدایت گردم! چه زمانی فرود می آید؟» فرمود: «زمانی که «قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) به اراده الهی قیام کند وزمانی که آن حضرت قیام کند دیگر از شرک وشرک گرایی اثری نمی ماند ودین حق، همه دلها را نور باران می سازد...».
وبدینسان به همین اندازه، از آیاتی که پیرامون وجود گرانمایه آن حضرت تأویل شده است بسنده می شود، اما یادآوری می گردد که ما تنها شماری اندک از آیات را ترسیم نمودیم چرا که آیات شریفه قرآن در این مورد به گونه ای که در روایات آمده است، بسیار است وعلامه معاصر جناب «سید صادق شیرازی» در کتاب خویش «المهدی فی القرآن» 106 آیه، تنها از مصادر ومنابع اهل سنت در مورد امام مهدی (علیه السلام) گرد آورده است واگر ما بخواهیم همه آیات را بیاوریم سخن طولانی می گردد.

بخش 4: نویدهای پیامبر از حضرت مهدی

روایاتی که از پیامبر گرامی در مورد امام مهدی (علیه السلام) وارد شده است، بدون تردید بیشترین وبزرگترین دسته از روایات در این موضوع را تشکیل می دهد که برخی از آنها در بخشهای گذشته ترسیم وبرخی دیگر در بخشهای آینده ترسیم خواهد شد.
از شگفتیها در این مورد، این است که بیشترین روایات موجود در کتابهای اهل سنت پیرامون وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام)، از خود پیامبر گرامی است واین روایا ت نیز با سندهای متعدد ومضامین ومعانی ومحتوای متنوعی وارد شده است.
این روایات گاهی ضمن گفتاری از امامان دوازده گانه، نوید حضرت مهدی (علیه السلام) وظهور عدالت جهانی او را به مسلمانان می دهد وبه صراحت خاطرنشان می سازد که او دوازدهمین آنان است.
وگاه از این حقیقت سخن دارد که او از فرزندان فاطمه (علیه السلام) است.
گاه بیانگر این واقعیت می باشد که او از نسل سرفراز حسین (علیه السلام) است.
وگاه ترسیم گر این پیام است که آن وجود گرانمایه نهمین امام از نسل حسین می باشد
در این بخش وبخشهای آینده، شما خواننده ی عزیز، آگاه خواهید شد که پیامبر گرامی همواره در مناسبتهای مختلف وموقعیتهای بسیار وشرایط ومکانهای حساس از وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) خبر می داد.
وخود این مطلب نشانگر این واقعیت است که آن حضرت به این موضوع حساس بالاترین اهمیت را می داد وگرنه این اهتمام وعنایت به موضوع وتکرار واصرار وپافشاری در آن چرا؟
به هر حال روایات رسیده از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) پیرامون دوازدهمین امام نور (علیه السلام) براستی بسیار است که ما با رعایت اسلوب کتاب، برخی از آنها را برگزیده وترسیم خواهیم کرد.
برای نمونه:
1 - «سعید بن جبیر» از «ابن عباس» واو نیز از پیامبر آورده است که فرمود: «ان خلفائی واوصیائی وحجج الله علی الخلق بعدی لأثنا عشر، أولهم أخی وآخرهم ولدی».
قیل: «یارسول الله! ومن أخوک؟»
قال (علیه السلام): «علی بن أبی طالب»».
قیل: «ومن ولدک؟»
قال (صلّی الله علیه وآله وسلم): «المهدی الذی یملأها - أی یملأ الارض - قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما. والذی بعثنی بالحق بشیرا لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتی یخرج فیه ولدی المهدی، فینزل روح الله عیسی بن مریم فیصلی خلفه وتشرق الارض بنور ربها ویبلغ سلطانه المشرق والمغرب»(90).
یعنی: حضرت فرمودند: «جانشینان من وحجت های خدا بر مردم پس از من، دوازده نفرند، نخستین آنان برادر من وآخرین شان فرزندم می باشد».
پرسیدند: «برادر شما کیست ای پیامبر خدا؟»
فرمود: «علی ابن ابی طالب».
پرسیدند «فرزندتان کیست؟»
فرمود: «فرزندم، مهدی است وهمو که زمین را لبریز از عدل وداد می کند،همانگونه که از ظلم وبیداد در آستانه ظهور او لبریز شده است.
بخدایی که مرا بحق وبشارت دهنده برانگیخت، اگر از عمر دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد، خداوند آن روز را آنقدر طولانی خواهد ساخت تا فرزندم مهدی (علیه السلام) در آن روز ظهور کند، آنگاه عیسی بن مریم از آسمان فرود می آید وبه امامت او، نماز می گذارد وزمین به نور پروردگارش نورباران می گردد وحکومت او، به شرق وغرب گیتی گسترش می یابد وزمین وزمان در قلمرو عدالت وقدرت او قرار می گیرد.
2 - ونیز «حذیقه» از پیامبر آورده است که فرمود:
«المهدی رجل من ولدی، وجهه کالکواکب الدری»(91).
یعنی: مهدی (علیه السلام) مردی از فرزندان من است وچهره اش بسان ستاره درخشان می درخشد.
3 - ونیز آورده است که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمود:
«المهدی رجل من ولدی، وجهه الکوکب الدری، اللون لون عربی والجسم جسم اسرائیلی، یملأ الارض عدلا کما ملئت جورا، یرضی فی خلافته اهل السماء والطیر فی الجو یملک عشرین سنه»(92).
یعنی: مهدی (علیه السلام) مردی از فرزندان من است. چهره اش بسان ستاره نورافشان است وسیما ورنگ چهره او عربی وقامت دل آرایش برافراشته است، او جهان را لبریز از عدل وداد می کند همانگونه که پیش از آمدن او پر از بیداد می گردد. در حکومت او آسمانیان وپرندگان در فضا خشنود می گردند و20 سال حکومت می کند.
4 - ونیز آورده اند که فرمود:
«المهدی من ولدی، یکون له غیبه وحیره تضل فیها الامم، یأتی بذخیره الأنیباء فیملأها عدلاو قسطا کما ملئت جورا وظلما»(93).
یعنی: مهدی (علیه السلام) از فرزندان من است. او غیبت طولانی خواهد داشت ودر آن شرایط، حیرتی سایه خواهد افکند که امتها، در آن حیرت وسرگردانی گمراه می شوند. او با ذخایر پیامبران خواهد آمد وجهان را همانگونه که پیش از ظهورش مملو از ظلم وبیداد است، لبریز از عدالت ودادگری خواهد ساخت.
5 - «قندوزی حنفی» از ابوبصیر واو نیز از امام صادق (علیه السلام) واز پدرانش، تا از پیامبر آورده اند که فرمود:
«المهدی من ولدی، اسمه اسمی وکنیته کنیتی وهو أشبه الناس بی خلقا وخلقا، تکون له غیبه وحیره فی الامم حتی تضل الخلق عن أدیانهم، فعند ذلک یقبل کالشهاب الثاقب، فیملأ الارض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا»(94).
یعنی: مهدی از فرزندان من است. نام او نام من وکنیه او کنیه من می باشد. واو شبیه ترین انسانها از نظر صورت وسیرت وچهره واخلاق به من است. او غیبتی طولانی خواهد داشت وامتها در مورد او سرگردان خواهند شد تا آنجایی که از دین خویش برمی گردند وگمراه می شوند آنگاه در آن شرایط است که آن حضرت بسان ستاره نورافشان به مردم روی می آرود وزمین را از عدالت وقسط لبریز می سازد همانگونه که از ظلم وبیداد لبریز شده است.
6 - مرحوم مجلسی از ابوایوب انصاری آورده است که پیامبر گرامی در بستر بیماری به دخت گرانمایه اش فاطمه (علیه السلام) فرمود:
«والذی نفسی بیده لابد لهذه الامه من مهدی وهو والله من ولدک»(95).
یعنی: فاطمه جان! بخدایی که جانم در کف قدرت اوست سوگند که بی هیچ تردیدی این امت «مهدی» دارد واو از فرزندان توست.
7 - از امیر مؤمنان (علیه السلام) روایت شده است که به پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) گفتم:
«یا رسول الله! أمنا - آل محمد - المهدی أم من غیرنا؟
فقال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم): «لا! بل منا بنا یختم الله الدین کما فتح الله بنا وبنا ینقذون عن الفنته کما انقذوا من الشرک وبنا یؤلف الله بین قلوبهم بعد عداوه الفتنه اخوانا کما الف بین قلوبهم بعد عداوه الشرک وبنا یصبحون بعد عداوه الفتنه اخوانا کما أصبحوا بعد عداوه الشرک اخوانا»(96).
یعنی: حضرت علی (علیه السلام) پرسیدند: «مهدی این امت، از خاندان محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) است یا از دیگران؟»
فرمود: «از خاندان ماست. خدواند همانگونه که دین خود را به وسیله ما آغاز کرد، بوسیله ما نیز به آخرین مرحله، اوج می بخشد وختم می کند وهمانگونه که بوسیله ما از شرک نجاتشان بخشید، از فتنه ها ورهایی شان می دهد وهمانگونه که میان دلهای مسلمانان پس از عداوت ودشمنی، شرک وکفر، الفت ومحبت ایجاد کرد، باز هم بوسیله ما الفت ومهر ومحبت ایجاد می کند وهمانگونه که پس از عداوت وشرک وجاهلیت اصل برادری واخوت را برقرار ساخت، باز هم بوسیله ما همه با هم پر مهر وبرادر می گردند».
روشن است که پرسش امیر مؤمنان (علیه السلام) پرسش فردی آگاه ودانا است که برای آگاهی وبیداری دیگران وبرای ثبت در تاریخ یا به منظور دیگری سؤال می کند و
اینگونه پرس وجو در فرهنگ دین سابقه دارد.
برای نمونه به این آیه شریفه توجه کنید که می فرماید:
«ما تلک بیمینک یا موسی؟!»(97).
وآن چیست که بدست راست تو است ای موسی؟
8 - ونیز آورده اند که فرمود:
«القائم من ولدی، اسمه اسمی وکنیته کنیتی وشمائله شمائلی وسنته سنتی، یقیم الناس علی ملتی وشریعتی ویدعوهمم الی کتاب الله عز وجل من أطاعه أطاعنی ومن عصاه عصانی ومن انکره فی غیبته فقد أنکرنی ومن کذبه فقد کذبنی ومن صدقه فقد صدقنی الی الله أشکوا المکذبین لی فی أمره والجاحدین لقولی فی شأنه والمضلین لامتی عن طریقته... وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون»(98).(99)
یعنی: «قائم» از فرزندان من است. نام او نام من وکنیه او، کنیه من واخلاق او اخلاق من، سیره وبرنامه وروش او، سیره وسنت من است.
او مردم را به راه ورسم من بپا می دارد وبه کتاب خدا فرا می خواند. هر کس او را فرمان برد مرا فرمان برده است وهر کس او را نافرمانی کند مرا نافرمانی نموده است وهر کس او را در دوران غیبتش انکار کند، مرا انکار کرده است وهر کس وجود گرانمایه وآمدن او را دروغ پندارد، بعثت مرا دروغ پنداشته است وهر کس او را گواهی وتصدیق نماید، مرا تصدیق کرده است.
من از تکذیب کنندگان خویش در مورد مهدی (علیه السلام)، وانکار کنندگان سخن خود درباره او وگمراهان، وگمراه گران امتم از راه ورسم او، به بارگاه خدا شکایت می برم.
وکسانی که ستم می کنند بزودی خواهند دانست که به چه جایگاه ومکانی باز می گردند.
9 - ونیز از «ابن عباس» آورده اند که پیامبر فرمود:
«علی بن ابیطالب امام امتی وخلیفتی علیهم بعدی ومن ولده القائم المنتظر الذی یملأ عزَّ وجلَّ به الأرض عدلا وقسطا کما ملئت جورا وظلما. والذی بعثنی بالحق بشیرا ان الثابتین علی القول به - فی زمان غیبته - لأعز - ای أقل وأندر - من الکبریت الأحمر».
فقام الیه جابر بن عبدالله انصاری فقال: «یارسول الله! وللقائم من ولدک غیبه؟»
فقال: «ای ورب «ولیمحص الله الذین آمنوا ویمحق الکافرین». یا جابر! أن هذا الأمر من أمر الله وسر من سر الله، مطوی - أی مستور - عن عباده. فایاک والشک فی امر الله فهو کفر»(100).
یعنی: حضرت فرمودند: «علی بن ابی طالب پیشوای بحق امت وجانشین من در میان مردم است و«قائم» که زمین را لبریز از عدل وقسط می سازد همانگونه که به هنگامه ظهورش لبریز از ظلم وجور است، از فرزندان او خواهد بود. سوگند بخدایی که مرا بحق ونویدرسان برانگیخت ثابت قدمان به امامت او در روزگار طولانی غیبتش بسیار اندک اند، از کبریت احمر نایاب تر».
در این میان جابر بن عبدالله انصاری بپا خاست وپرسید که، «ای پیامبر خدا! آیا «قائم» که از فرزندان شماست، غیبتی طولانی دارد؟»
پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «آری به پروردگارم سوگند، آری!» وآنگاه این آیه شریفه را تلاوت فرمود که:
«ولیمحص الله الذین آمنوا ویمحق الکافرین»(101).
یعنی: وتا خداوند ایمان آورندگان را پاک وپاکیزه وکافران را نابود سازد. سپس افزودند: «هان ای جابر! این کاری شگفت انگیز از کارهای خدا ورازی از رازهای اوست که از بندگانش پوشیده است، از این رو، از تردید در کار خدا بپرهیز که کفر است.
10 - در روایتی طولانی از «ابوسعید خدری» آورده اند که پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) به دخت گرانمایه اش فاطمه (علیه السلام) فرمود:
«یا بنیه! انا أعطینا - أهل البیت - سبعا لم یعطها أحد قبلنا:
1 - نبینا خیر الأنبیا وهو أبوک
2 - ووصینا خیر الاوصیا وهو بعلک
3 - وشهیدنا خیر الشهداء وهو عم أبیک حمزه.
4 - ومنا من له جناحان خضیبان یطیر بهما فی الجنه وهو ابن عمک جعفر.
5 و6 - ومنا سبطا هذه الامه وهما ابناک الحسن والحسین.
7 - ومنا - والله الذی لا اله الا هو - مهدی هذه الامه، الذی یصلی خلفه عیسی بن مریم - ثم ضرب بیده علی منک الحسین (علیه السلام) فقال - : من هذا ثلاثا - ای قال (صلّی الله علیه وآله وسلم) «من هذا» ثلاث مرات - »(102).
دخترم! به ما خانواده، هفت نعمت ارزانی گردید که به هیچ کس ارزانی نگردید اینها عبارتند از:
1 - پیامبر این امت، بهترین پیامبران است که پدر توست.
2 - وصی او بهترین اوصیاء است که همسر تو علی (علیه السلام) است.
3 - شهید ما بهترین شهیدان راه خداست که عموی پدرت «حمزه» است.
4 - وآن کسی که به او دو بال خونرنگ داده شد تا بسوی بهشت پر کشد ونیز بوسیله او در بهشت پرواز می کند از ماست واو پسر عمویت «جعفر طیار» است.
5 و6 - ودو نواده ی گرانقدرم حسن وحسین، از ما هستند.
7 - وبخدایی که جز او خدایی نیست سوگند که مهدی این امت از ماست. همو که عیسی بن مریم به امامت او نماز می گذارد.
آنگاه پیامبر با دست مبارک بر شانه ی حسین (علیه السلام) زد وسه بار فرمود: «مهدی از نسل این است، آری! این».
در کتاب یکی از علمای اهل سنت این عبارت آمده است که: آن حضرت دست بر شانه حسین (علیه السلام) نهاد وفرمود:
«من هذا، مهدی هذه الامه»(103).
مهدی این امت، از نسل این است.
11 - ونیز جابر بن عبدالله انصاری آورده است که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمود:
«ینزل عیسی بن مریم (علیه السلام)، فیقول أمیرهم المهدی: تعال! صل بنا».
فیقول: «ألا، ان بعضکم علی بعض امراء تکرمه من الله عزَّ وجلَّ لهذه الامه»|(104).
یعنی: به هنگامه ی ظهور حضرت مهدی، عیسی بن مریم از آسمانها فرود می آید.
فرزندم مهدی (علیه السلام) که سالار مردم است، به او می گوید: «بیا وبا ما نماز بگذار!»
آنگاه می فرماید: «آگاه باشید! خداوند بخاطر احترام وگرامیداشت این امت، برخی را پیشوای برخی دیگر قرار داد».
12 - حضرت رضا (علیه السلام) از پدرانش آورده که پیامبر گرامی فرمود:
«من أحب أن یتمسک بدینی ویرکب سفینه النجاه بعدی فلیقتد بعلی بن أبی طالب ولیعاد عدوه ولیوال ولیه، فانه وصیی وخلیفتی علی امتی، فی حیاتی وبعد وفاتی وهو امام کل مسلم وأمیر کل مؤمن بعدی، قوله قولی وأمره أمری ونهیه نهیی وتابعه تابعی وناصره ناصری وخاذله خاذلی».
ثم قال (صلّی الله علیه وآله وسلم): «من فارق علیا بعدی لم یرنی ولم أره یوم القیامه ومن خالف علیا حرم الله علیه الجنه وجعل مأواه النار ومن خذل علیا خذله الله یوم یعرض علیه ومن نصر علیا نصره الله یوم یلقاه وولقنه حجته عند المسأله».
ثم قال: «الحسن والحسین اماما امتی بعد أبیهما وسیدا شباب أهل الجنه، امهما سیده نساء العالمین وأبوهما سید الوصیین ومن ولد الحسین تسعه أئمه، تاسعهم القائم من ولدی، طاعتهم طاعتی ومعصیتهم معصیتی. الی الله أشکوا المنکرین لفضلهم والمضیعین لحرمتهم بعدی وکفی بالله ولیا وناصرا لعترتی وائمه امتی ومنتقما من الجاحدین حقهم وسیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون»(105).
یعنی: هر کس دوست دارد به دین من تمسک جوید وپس از من به کشتی نجات این امت بنشیند باید به علی بن ابی طالب اقتداء کند. با دشمنان او دشمنی ورزد وبا دوستانش طرح دوستی بریزد. چرا که در زندگی من وپس از سفر من به سرای آخرت، او جانشین من در میان امت است. او پس از من پیشوا وامام هر مسلمان راستین وسالار وامیر هر انسان باایمان است. سخن او سخن من وفرمان او فرمان من وهشدار او هشدار من وپیرو او پیرو من ویاور او یاور من است.
آنگاه فرمود: «هر کس پس از من از علی وراه ورسم او جدا گردد واز آن دوری گزیند، نه من او را روز رستاخیز خواهم دید ونه او مرا وهر کس با علی مخالفت ورزد خدا بهشت را بر او حرام ساخته وآتش دوزخ را، جایگاه او می سازد. وهر کس دست از یاری او بردارد، خدا در روز حساب او را یاری نخواهد کرد.
وهر کس علی (علیه السلام) را یاری رساند خداوند او را در روز قیامت یاری می کند وبه هنگام سؤال وجواب ومحاسبه قیامت دلیل وبرهان خویش را بر دل وزبان او می افکند وبدو تلقین می کند.
سپس افزود: «حسن وحسین (علیه السلام) دو امام وپیشوای امت پس از پدرشان علی (علیه السلام) هستند ودو سالار جوانمردان اهل بهشت.
مادرشان بانوی بانوان جهان است وپدرشان سالار اوصیاء.
واز فرزندان حسین امامان نه گانه ای خواهند آمد که نهمین آنان «قائم» از فرزندان من است. فرمانبرداری از آنان، فرمانبرداری من است ونافرمانیشان نافرمانی من.
از انکارگران فضایل وبرتری آنان وضایع کنندگان حرمت وعظمت آنان پس از خود به بارگاه خدا شکایت می برم. وخدا برای دوستی ویاری خاندانم وپیشوایان دوازده گانه وبه منظور انتقام گرفتن از انکارگران حقوق آنان، بسنده است.
وستمکاران بزودی خواهند دانست که به چه جایگاه ومکانی باز می گردند».
13 - ونیز آن حضرت در روز غدیر در خطبه اش با حضور 120 هزار نفر(106) مسلمان، فرمود:
«... معاشر الناس! النور من الله عزَّ وجلَّ، فی مسلوک، ثم فی علی، ثم فی النسل منه الی القائم المهدی، الذی یأخذ بحق الله وبکل حق هو لنا...»(107).
یعنی: هان ای مردم! این نور (رسالت وولایت) از جانب خدا در وجود من راه یافت، پس از من، در وجود «علی بن ابی طالب» ونسل سرفراز او تا «قائم»... همو که حق خدا وما را از دشمنان حق وفضیلت می ستاند....
نکته ها:
1 - در روایات سیزده گانه ای که ترسیم شد، بخوبی روشن گردید که پیامبر گرامی به منظور تأکید بر این واقعیت وبخاطر تثبیت این حقیقت اساسی وعقیدتی، بخدا سوگند یاد می کند وبارها می فرماید: «والذی بعثنی بالحق بشیرا...».
که این سوگندها به منظور استوار ساختن این واقعیت است.
2 - ونیز آن پیامبر راستگو وامین، به این هم بسنده نمی کند ومی فرماید: «اگر از عمر دنیا تنها یک روز باقی باشد...». وبدینوسیله این واقعیت را مورد تأکید قرار می دهد که این وعده خدا قطعی وشدنی است وهیچ تردیدی در آن روا نیست گرچه از عمر جهان یک روز بیشتر باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانی می سازد وبطور قطع امام مهدی (علیه السلام) ظهور می کند.
این تعبیرها واین سوگندها بیانگر نهایت درجه تأکید بر این موضوع حساس وحیاتی است که در این روایات آمده است.
3 - ونیز در روایات، از نظرتان گذشت که پیامبر به هنگام سخن گفتن از امام مهدی (علیه السلام) همواره تأکید می کند که «او جهان را از عدالت وقسط لبریز می سازد پس از آنکه از ستم وبیداد لبریز گردد». این نیز تأکید بر همین واقعیت قطعی وتردید ناپذیر است که در آینده آن را توضیح خواهیم داد.
4 - همراه آمدن دو واژه «ظلم وجور» در روایات که: «ملأت ظلما وجورا» آمده است ممکن است نشانگر این نکته باشد که بسط وگسترش ستم از سوی توده های مردم است ورواج وگسترش «جور» از سوی سردمداران.
وهمراه آمدن دو واژه «قسط» و«عدل» هم بیانگر این مطلب، که:
تحقق آن شرایط مطلوب پس از ظهور اینگونه است که: «قسط» از کارگزاران، رواج وعالمگیر می گردد و«عدالت» و«قیام به دادگری» از سوی توده های مردم تشنه عدالت. که می فرماید: «یملأ الارض قسطا وعدلا».
5 - در روایت آمده است که «اللون لون عربی والجسم جسم اسرائیلی».
معنای این جمله این است که: قامت مبارک آن حضرت بسان مردم اردن ولبنان وفلسطین که از نسل یعقوب بودند، قامتی زیبا ومتعادل وبرافراشته است نه همانند قامت مردم «چین» و«ژاپن» وکشورهای شرق آسیا، کوتاه قامت یا متوسط.

بخش 5: امامان نور (علیهم السلام) ونوید از امام مهدی (علیه السلام)

نوید از امام مهدی در فرهنگهای حدیثی
در مجموعه های روایی وفرهنگهای حدیثی شیعه همچون: «کافی»، «بحار الانوار» و... با روایات بی شماری روبرو می گردیم که از امامان معصوم (علیه السلام) در موقعیتها ومناسبتهای گوناگونی در مورد وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) در مورد وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) آمده است.
آنان این روایات را در بشارت ونوید از آن حضرت بیان کرده اند. واین نشانگر اهمیت وبهاء دادن پیشوایان راستین اسلام به این مطلب وبیانگر حساسیت موضوع مورد بحث، از دیدگاه آنان است.
یک نکته ظریف قبل از روایات
ما در اینجا از علم وآگاهی امام (علیه السلام) وچگونگی اخبار او از آینده دور ونزدیک، سخن نداریم وتنها با طرح یک نکته ظریف ودقیق به مطالعه روایات مورد اشاره می پردازیم.
نکته مورد نظر این است که روایات رسیده از پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) در مورد آینده به سه دسته قابل تقسیم است:
1 - دسته نخست روایاتی است که در مورد وجود گرانمایه ی حضرت مهدی (علیه السلام) ومسایل مربوط به اوست که شمار اینها از صدها فراتر است ودر کتابهای شیعه واهل سنت موجود است.
2 - دسته دوم روایاتی است که از آینده نزدیک ودور پس از رحلت پیامبر ونیز از تسلط تبهکارانه رژیم سیاهکار اموی وعباسی، خبر می دهد.
3 - دسته سوم روایاتی است که از آینده جهان وانسان وواپسین حرکت تاریخی ودگرگونی اوضاع واحوال در آخر الزمان، سخن دارد.
اصل وریشه وسرچشمه این سه دسته از روایات رسیده از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) کجاست؟ وآن حضرت این رخدادهای دور ونزدیک ووقوع آنها را از چه منشأ ومنبعی گرفته وخبر می دهد؟ هر پاسخی که برای این سؤال داده شود، درست همین پاسخ می تواند پاسخ ما به ریشه وسرچشمه روایات رسیده از امامان معصوم - پیرامون آینده جهان وانسان بطور اعم ودر مورد نویدهای آنان از وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) بطور اخص - باشد وهیچ بحثی هم در اینجا از علم امام معصوم (علیه السلام) نداریم.
اگر براستی علم پیامبر برخاسته از وحی الهی است، که بی تردید از دیدگاه ما چنین است، سرچشمه دانشها وعلوم امامان نور (علیه السلام) نیز، نیای گرانقدرشان پیامبر وفرشته امین وحی وذات اقدس الهی است واین علم غیب هم نیست چرا که علم غیب در درجه نخست ویژه خداست وبس.
در مورد علم غیب دانشمندان گذشته ومعاصر کتابهای بسیاری نوشته اند وما نیز در جلد اول «شرح نهج البلاغه» ونیز کتاب «فاطمه من المهد الی اللحد» برخی از روایات رسیده در این مورد را آورده ایم وعصاره بحث، این است که: سرچشمه دانشها وآگاهیهای متنوع وگسترده امامان معصوم (علیه السلام) گوناگون است از آن جمله:
1 - برخی از این علوم ودانشها را از پیامبر گرامی شنیده وآموخته وروایت کرده اند.
2 - برخی دیگر در کتاب ویژه علی (علیه السلام) ومصحف فاطمه (علیها السلام) آمده است.
3 - برخی در کتاب خاصی به نام «جفر احمر» آمده است.
4 - وبرخی دیگر از آگاهیهای شگفت امامان نور، از ویژگیهای امام معصوم وراستین است که بحث در این مورد نیاز به فرصت ومجال دیگری دارد.
امیدوارم خداوند ما را در نگارش کتابی در این مورد، توفیق ارزانی دارد.
بازگشت به بحث
هنگامی که به مجموعه های حدیثی که در برگیرنده روایات خاندان پیامبر است مراجعه کنیم با انبوهی از نویدها روبرو می گردیم که از همه امامان یازده گانه در مورد دوازدهمین امام نور (علیه السلام) موج می زند. وبیانگر نهایت درجه اهمیت وبها دادن آن بزرگ مردان تاریخ به این موضوع حساس عقیدتی واسلامی است. این مطلب بویژه، پس از آگاهی به موقعیتهای حساس وجایگاهها وشرایط بی نظیری که امامان راستین پیرامون امام مهدی (علیه السلام)، به آگاهی بخشی پرداخته وآن گرانمایه را با نام ونشان ستوده اند، روشنتر می گردد وطبیعی هم هست که امامان اهل بیت با وجود شرایط خاص سیاسی - اجتماعی باز هم با همه امکان وتا سر حد جهاد وفداکاری، در راه استواری بخشیدن به این واقعیت اساسی واصل عقیدتی، بکوشند.
واگر روایات رسیده از آنان از نظر شما ونیز از نظر روشن یا اجمال وسر بسته بودن، متفاوت است جای شگفتی ندارد، چرا که شرایط حاکم بر زمان آنان مختلف بود وبه برخی فرصت واجازه نمی داد تا این اصل عقیدتی واجتماعی ودینی ار بصورت روشنتر بیان کنند ویا بطور گسترده از آن سخن به میان آورند. واینک برخی از آن روایات:
امیر مؤمنان ونوید از حضرت مهدی
امام امیر مؤمنان (علیه السلام) دروازه علم ودانش پیامبر وپدر گرانمایه امامان راستین وسالار خاندان پیامبر است.
بیان آن حضرت میان همه ی مسلمانان شهرت یافته است که می فرمود:
«علمنی رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) ألف باب من العلم، یفتح لی من کل باب ألف باب»(108).
یعنی: پیامبر خدا یک هزار باب از علم ودانش را به من آموخت که از هر باب آن هزار باب گشوده می شود.
آن حضرت از رخدادهای فراوان وقضایای بسیاری پیش از رخ دادن آنها، بطور شگفت انگیزی خبر داد: از استیلاء سردسته پلید اموی معاویه بر کشورهای اسلامی(109)، از شهادت امام حسین (علیه السلام) در کربلا بیست سال پیش از فاجعه غمبار عاشورا(110)، از سردمداران خودکامه رژیم تبهکار عباسی، از بنای بغداد واز انقراض سلسله عباسی بدست مغول و... خبر داد.
برای نمونه:
1 - از آن حضرت آورده اند که فرمود: «بغداد! وتو چه می دانی که بغداد چیست؟ سرزمینی است با درختان گز، در آنجا بناها وساختمانهای پرشکوهی بنیاد می گردد وزرداران وزورمندان در آنجا جای می گیرند.
فرزندان «عباس» آنجا را به عنوان پایگاه قدرت ووطن خویش برمی گزینند ومرکز زر وزیور وزینت وتجملات خود قرار می دهند.
پایگاه عیاشی وبدمستی وبازی بنی عباس، مرکز بیداد بیدادگران، پایتخت حکومت ترور ووحشت، قرارگاه رهبران وزمامداران فاسق وفاجر ووزیران خیانتکار می گردد.
وفرزندان «ایران» و«روم» به این تبهکاران ورژیم بیدادگر آنان خدمت می کنند. آنان مردم را به هیچ کار شایسته ای فرا نمی خوانند وخود نیز اگر بدان دعوت شوند عمل نمی کنند ونه از هیچ عمل زشت ناپسندی، اجتناب می ورزند ونه دیگری را از آن باز می دارند. فساد وتباهی در میان آنان به گونه ای رواج می دارد که همجنس بازی رایج می گردد ومردان به مردان وزنان به زنان بسنده می کنند ودر این شرایط فاجعه بار رژیم عباسی است که آن اندوه فراگیر وآن گریه وحزن طولانی فرا می رسد....
وای به حال «بغداد» ومردم آن از تسلط نژاد ترک، آنان مردمی چشم تنگ هستند وچهره هایشان گرد وکوچک است. لباسهایشان حریر وچهره کوسه وبی مو هستند. اینان از همان جا بسوی رژیم عباسی می تازند که حکومتشان سرچشمه گرفته، رهبر این گروه مهاجم، صدایش رسا وشجاعت وشهامتش بسیار وهمتش بلند است به هیچ شهری روی نمی آورد جز اینکه آن را فتح می کند. وپرچمی بر ضد او برافراشته نمی گردد، جز اینکه آن را سرنگون می سازد.
وای بر کسی که با او دشمنی ورزد... وهمین گونه خواهد بود تا بر همه ی قلمرو رژیم «عباسی» سیطره یابد»(111).
من نیازی به شرح این خطبه نمی بینم بویژه که خود آن، مورد نظر نیست بلکه به عنوان نمونه آمده است، اما در خطبه، نکته ظریفی است که بدان اشاره می رود وآن این است که امیر مؤمنان خبر داد که حکومت فرزندان عباس از خراسان طلوع می کند واز همانجا هم افول وغروب می نماید.
وشگفت این است که بعدها روشن شد که رژیم بنی عباس از خراسان وبه دست «ابومسلم خراسانی» آغاز گردید واساس آن، از آنجا تأسیس شد وهجوم وحمله مغول نیز از همانجا شروع شد وهمه چیز را با خاک یکسان کرد وخاکستر آن را به باد داد.
امیر مؤمنان (علیه السلام) ده سال پیش از وقوع، در این مورد، فرمود:
«یأتی من حیث بدأ ملکهم».
یعنی: آفت وعامل انحطاط وسقوط بنی عباس، از همان نقطه طلوعشان خواهد آمد.
وتاریخ گواه است که همه ی پیش بینی ها وپیشگویی های دقیق آن حضرت همانگونه که فرموده بود به تحقق پیوست. بغداد همانگونه بنیاد گردید وهمانگونه شد که به وصف آمده بود. ومغول نیز از سوی خراسان آمدند ودر بلاد اسلامی همانگونه که گفته شد عمل کردند که «ابن ابی الحدید» شرح آن را آورده است.
کوتاه سخن اینکه: امیر مؤمنان (علیه السلام) از رویدادهای بسیار وفاجعه های متعددی خبر داده است که بیشتر آنها به وقوع پیوسته است(112).
از جمله اخبار آن حضرت از آینده جهان وانسان، خبر از امام مهدی (علیه السلام) است که در بخش تفسیر آیات پیرامون وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) آوردیم. واینک به برخی دیگر از روایات از آن حضرت توجه کنید:
1 - حضرت جواد (علیه السلام) از پدران گرانقدرش (علیه السلام) آورده است که امیر مؤمنان فرمود:
«للقائم منا غیبه أمدها طویل کأنی بالشیعه یجولون جولان النعم فی غیبته یطلبون المرعی فلا یجدونه.
ألا، فمن ثبت منهم علی دینه ولم یقس قلبه لطول أمد امامه فهو معی فی درجتی یوم القیامه».
«... أن القائم منا اذا قام لم یکن لأحد فی عنقه بیعه فلذلک تخفی ولادته ویغیب شخصه»(113).
یعنی: برای «قائم» ما غیبتی بسیار طولانی است ومن شیعیان را می نگرم که در غیبت او بسان گله بدون شبان سرگردانند، دنبال چراگاهند ونمی یابند.
آگاه باشید که هر کس از اینان بر دین خویشتن استوار باشد وقلبش بخاطر غیبت طولانی آن حضرت سخت نگردد چنین کسی با من است ودر قیامت در درجه ی من.
آنگاه فرمود: قائم از ماست! هنگامی که ظهور می کند بیعت هیچ کس را بر عهده ندارد وبه همین جهت، هم ولادت او در نهان انجام گرفت واز نظرها غایب گردید.
2 - ونیز حضرت رضا (علیه السلام) از پدرانش آورده است که امیر مؤمنان (علیه السلام) به امام حسین (علیه السلام) فرمود:
«التاسع من ولدک یا حسین! هو القائم بالحق، المظهر للدین، الباسط للعدل».
قال الحسین (علیه السلام): «فقلت: یا امیرالمؤمنین! وان ذلک لکائن؟»
فقال: «ای والذی بعث محمد بالنبوه واصطفاه علی جمیع البریه ولکن بعد غیبه وحیره، لا یثبت فیها علی دینه الا المخلصون المباشرون لروح الیقین، الذین اخذ الله میثاقهم بولایتنا وکتب فی قلوبهم الایمان وأیدهم بروح منه».
یعنی: حسین جان! نهمین فرزند تو قائم بحق است وآشکار کننده دین وگسترش دهنده عدالت.
امام حسین (علیه السلام) می فرماید: گفتم: یا امیرالمؤمنین! این خبر براستی تحقق یافتنی است؟»
فرمود: «آری! بخدایی که محمد را فرمان رسالت داد واو را بر همه انسانیت برگزید، این کار شدنی است، اما پس از غیبت طولانی وسرگردانی ونابسامانی بسیار، مردمی که در آن شرایط زندگی می کنند، جز خالصانی که در اوج یقین هستند وخدا از آنان به ولایت ما پیمان گرفته ودر دلهایشان ایمان را مرقوم داشته وبه روحی از جانب خویش آنان را تأیید فرموده است، جز اینان، کسی بر دین خویش استوار نمی ماند».
3 - ونیز می فرماید:
«فانظروا أهل بیت نبیکم فلئن لبدوا فالبدوا! وان استنصروکم فانصروهم! فلیفرجن الله الفتنه برجل منا أهل البیت. بأبی ابن خیره الاماء، لایعطیهم الا السیف هرجا هرجا، موضوعا علی عاتقه ثمانیه اشهر، حتی تقول قریش: لو کان هذا من ولد فاطمه لرحمنا.
یغریه الله ببنی امیه - ای یسلطه الله علیهم - حتی یجعلهم حطاما ورفاتا «ملعونین اینما ثقفوا اخذوا وقتلوا تقتیلا، سنه الله فی الذین خلوا من قبل ولن تجد لسنه الله تبدیلا(114).(115)
یعنی: به خاندان پیامبرتان بنگرید، اگر بپا خاستند، شما نیز بپا خیزید واگر یاری طلبیدند آنان را با همه وجود یاری کنید. خداوند بوسیله مردی گرانمایه از ما اهل بیت پیامبر، فتنه ها وتباهیها را برطرف می سازد. پدرم، فدای پسر بهترین کنیزان که به سران فتنه ها وتاریکیها وبیدادگریها، جز شمشیر، حق را به ارمغان نخواهد آورد وشمشیر عدالتش هشت ماه بر دوش اوست وپیکار می کند تا عوامل فتنه وتباهی را برکند... تا آنجایی که قریش می گویند: «اگر این مصلح از فرزندان فاطمه (علیه السلام) بود به ما ترحم می کرد. خداوند او را بر رهروان راه بنی امیه وبقایای فکری آنان اقتدار خواهد بخشید تا آنان را به خاک وخاشاک تبدیل سازد، اینان لعنت شدگانند. به هر جا که یافته شوند باید دستگیر گردند وبه سختی کشته شوند.
«این سنت خداست که در میان پیشینیان نیز بوده است ودر سنت خدا تغییری نخواهد یافت».
3 - ونیز «قندوزی حنفی» از آن حضرت آورده است که: پس از پایان پیکار «نهروان» سخنرانی کرد وضمن پیش بینی از رخدادهای آینده از جمله قیام حضرت مهدی (علیه السلام) فرمود:
«... ذاک امر الله وهو کائن وقتا مریحا. فیا ابن خیره الاماء! متی تنتظر؟ أبشر بنصر قریب من رب رحیم. فبأبی وامی عده قلیله أسماؤهم فی الأرض مجهوله..»(116).
یعنی: این فرمان خداست ودر هنگامه ی مناسب خود بطور قطع روی خواهد داد.
هان: ای فرزند بهترین بانوان! تا کی برای دریافت فرمان ظهور از جانب خدا، انتظار خواهی کشید؟
به پیروزی بزرگ ونزدیکی از پروردگار بخشایش مژده ده.
پدر ومادرم فدای آن گروه که از نظر شمار اندک اند ودر شکوه وعظمت بسیار ونامشان در روی زمین ناشناخته.
4 - ونیز آورده است که آن حضرت فرمود:
«سیأتی الله بقوم یحبهم الله ویحبونه ویملک من هو بینهم غریب، فهو المهدی أحمر الوجه، بشعره صهوبه، یملأ الأرض عدلا بلا صعوبه،..»(117).
یعنی: بزودی خداوند مردمی را می آورد که آنان را دوست دارد وآنان نیز خدا را دوست می دارند وبزرگمردی که میان آنان غریب وناشناخته است فرمانروا وزمامدار امور می گردد. آن وجود گرانمایه مهدی (علیه السلام) است که چهره اش درخشان وگندمگون وموهایش بور است. جهان را به آسانی لبریز از عدل وداد می کند. او در خردسالی وکودکی از مادر وپدر جدا می گردد ودر رویشگاه وجایگاه تربیت خویش گرامی است.
کشورهای مسلمان نشین را با امن وامان فرمانروا می شود واز پی آنان زمین وزمان در قلمرو قدرت او قرار می گیرد.
سخن او را می شنوند ونسل جوان وسالخورده اطاعتش می کنند واو زمین را لبریز از عدالت می کند همانسان که از جور وبیداد لبریز گشته است.
آنگاه است که امامت کامل وخلافتش استوار می شود. خداوند مردگان را برمی انگیزد. زمین با ظهور او آباد می گردد وبه برکت «مهدی» خویش، خالص وپاک وشکوفا وپرطراوت می شود ونهرهای آن جریان می یابد. فتنه ها وتجاوزگریها ریشه کن می شود وخیر وبرکتها بسیار می گردد.
5 - ونیز آورده اند که آن حضرت ضمن خطبه ای در ستایش پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وامامان نور (علیه السلام) فرمود:
«فنحن أنوار السماوات والارض وسفن النجاه وفینا مکنون العلم والینا مصیر الامور وبمهدینا تقطع الحجج، فهو خاتم الأئمه ومنقذ الامه ومنتهی النور وغامض السر، فلیهنا من استمسک بعروتنا وحشر علی محبتنا»(118).
یعنی: ما پرتو آسمانها وزمین وکشتیهای نجات هستیم. دانش، در ما نهان است وما گنجینه آنیم وفرجام کارها بسوی ماست وبه مهدی ما، حجتها تمام می گردد. او آخرین امام معصوم، نجات بخش امتها، آخرین نور رسالت وامامت ومعمای پیچیده ی آفرینش است. از این رو کسانی که به رشته ی محبت ولایت ما چنگ زده وبا عشق ما محشور می گردند، باید شادمان باشند.
6 - ونیز آورده اند که فرمود:
«... یظهر صاحب الرایه المحمدیه والدوله الاحمدیه، القائم بالسیف والحال الصادق فی المقال، یمهد الأرض ویحیی السنه والفرض»(119).
یعنی: (هان ای مردم بهوش باشید که:) پرچمدار پرچم محمدی وفرمانروای دولت احمدی وقیامگر به شمشیر عدالت وراست گفتار وشایسته کردار، خواهد آمد وزمین وزمان را برای برقراری عدالت وشکوفایی ارزشهای اسلامی آماده نموده وسنتهای واجب ومستحب را زنده خواهد ساخت.
7 - ونیز آورده اند که فرمود:
«اذ نادی مناد من السماء: ان الحق فی آل محمد. فعند ذلک یظهر المهدی علی افواه الناس، یشربون ذکره، فلا یکون لهم ذکر غیره»(120).
یعنی: آنگاه که منادی از آسمانها ندا دهد که حق با آل محمد است ودر راه ورسم آنان، همان وقت نام مقدس مهدی (علیه السلام) بر سر زبانها افتاده ونقل محافل ومجالس خواهد شد. مردم جام مهر او را می نوشند وجز او دیگری را نمی جویند.
8 - ونیز امام باقر (علیه السلام) از پدران گرانقدرش (علیه السلام) آورده است که: امیر مؤمنان بر فراز منبر فرمود:
«مردم در واپسین حرکت تاریخ وآخرالزمان گرانمردی از فرزندان من ظهور خواهد کرد.
او چهره اش سفید وآمیخته به سرخی است.
شکمش اندک برآمده، پاهایش قوی ونیرومند وقامتش چهارشانه است وبر پشت، دو نشانه دارد: یکی بر روی پوست وبه رنگ آن ودیگری بسان نشانه ی پیامبر در چهره.
او دو نام دارد «احمد» و«محمد» که نخستین نام مخفی می گردد ودومین نام آشکار وعلنی.
هنگامی که پرچمش به اهتزاز درآید شرق وغرب جهان را روشن می سازد ودست مبارکش را بر سر بندگان خدا می نهد وبه برکت آن قلبهای ایمان آورندگان از قطعه های آهنی سخت تر ومقاوم تر می گردد وخدا به هر کدام از آنان قدرت وتوان چهل قهرمان میدان پیکار را ارزانی می دارد.
با ظهور او موجی از شادی وشور عالم گستر می گردد به گونه ای که هیچ مرده ای از مؤمنان نمی ماند جز اینکه موج شادی وشور در آرامگاهش قلب او را شادمان می سازد ومردگان در عالم برزخ به نشان شادمانی به دیدار یکدیگر می شتابند وقیام مهدی (علیه السلام) را به هم نوید می دهند(121).
9 - «قندوزی» این اشعار را هم از امیر مؤمنان در این مورد آورده است که می فرماید:
حسین! اذا کنت فی بلده غریبا فعاشر بآدابها
یعنی: حسین جان! به هنگامی که در شهر ودیار بیگانه ای درآمدی با مردمش بر اساس راه ورسم صحیح آن، معاشرت کن....
تا اینکه می گوید:

سقی الله قائمنا صاحب * * * القیامه والناس فی دابها
هو المدرک الثار لی یا حسین * * * بل لک، فاصبر لأتعابها(122)

... خداوند «قائم» ما، پیشوای آن قیام بی نظیر، در واپسین حرکت تاریخ را، پاداش نیکویی ارزانی دارد، مردم بر شیوه ی عادلانه وراه ورسم افتخارآفرین او می گرایند واو نه تنها خونخواه من که دادخواه مظلومیت تو نیز خواهد بود. از این رو بر رنج وفشار روزگار، در راه حق وعدالت شکیبایی پیشه ساز!.
10 - ونیز در آخرین لحظات زندگی سراسر نور وافتخار وبه هنگام وصیت به فرزندش امام حسن (علیه السلام) از جمله فرمود:
«... حسن جان! آنگاه پیش بیا وبر پیکر من نماز بگذار وهفت تکبیر در نماز من بگو! وبدان که چنین نمازی به هیچ کس جز من وبزرگمردی که نام بلند آوازه اش «قائم» و«مهدی» است واز نسل برادرت حسین است ودر واپسین حرکت تاریخ وآخر الزمان قیام خواهد کرد، روا نیست(123).
اوست که با ظهور خویش انحرافات وکحیها، را از دامان حق زدوده وحق را آنگونه که مورد رضای خداست برپا خواهد داشت»(124).
لازم به یادآوری است که روایات رسیده از امیر مؤمنان (علیه السلام) در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) بسیار است، امید که در بخشهای آینده این کتاب نیز، برخی از آنها را بیاوریم.
امام حسن ونوید از حضرت مهدی
امام حسن (علیه السلام) فرزند گرانمایه ی امیر مؤمنان (علیه السلام)، سالار جوانان بهشت، نواده ی بزرگ پیامبر ویکی از پیشیوایان معصوم وگرانقدری است که از وجود گرانمایه امام مهدی (علیه السلام) وظهور حیات بخش ودگرگون ساز او، نوید می دهد.
واگر روایات رسیده از آن گرامی، بویژه در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) از نظر شمار اندک است(125)، جای شگفتی ندارد. نباید فراموش کرد که دوران خلافت آن بزرگوار که از شهادت امیر مؤمنان (علیه السلام) آغاز گردید وتا شهادت جانسوز حضرتش ادامه داشت بیش از ده سال نبود وآن هم در جوی مالامال از رنج واندوه ونگرانی وفشار سپری شد وفرصتی برای حرکت فکری وفرهنگی مورد نظر پیش نیامد. «معاویه» فرزند آن زن جگر خواره، بر کرسی قدرت تکیه زد وشرایط واوضاع جاری،او را در جنگ پایان ناپذیر وخشونت بار وکور وبی هدفش بر ضد خاندان پیامبر، یاری کرد. او در بیت المال مسلمانان را، غاصبانه گشود وبوسیله آن وجدان ها را خرید ومزدوران را به خدمت استبداد گرفت، تا از سویی با روایات دروغین وساختگی، نام نیک وبلند آوازه خاندان وحی ورسالت را لکه دار ووجاهت ومعنویت آنان را درهم شکسته وطهارت وقداستشان را، آلوده سازند. واز دگر سو با سر هم کردن احادیث ساختگی برای «شجره ملعونه»، فضیلت بتراشند تا بدینوسیله جامه پاکی وشرافت بر اندام پلید امویان بپوشانند وخاندان وحی ورسالت را از صحنه زندگی جامعه ها وهدایت عصرها ونسلها، برای همیشه کنار زنند.
وبراستی که در همه ادوار تاریخ، «زر وسیم» در زشت جلوه دادن واقعیتها، تحریف حقایق ونشر وپخش نارواها، نقش فوق العاده ای داشته است، بویژه که با قدرت ظالمانه وخشونت بار نیز همدوش وهمراه باشد.
بدینسان مکتب اهل بیت وپیروان آنان در سخت ترین فشار وسرکوب وناامنی ونگرانی، روزگار می گذراندند وگردبادهای سیاست، افکار وآرزوها را در هم می نوردیدند.
حضرت مجتبی (علیه السلام) در شرایط عجیب ومشکلات سهمگین ورنج ومصائب بسیار می زیست با این وصف چگونه زمان مناسبی برای نشر حقایق وبیان واقعیات می یافت؟
وکجا امکانات بدو فرصت می داد تا از امور عظیمی که تنها دلهای آرام آنها را می پذیرد وتنها افکار واندیشه های سالم با آنها انسجام می یابد سخن گوید؟
اما با وجودی که در آن مقطع از تاریخ در مردم گرایش به شنیدن حدیث وضبط آن نبود وهیچ اهتمامی به فراگرفتن دانش از سر چشمه پاک وگوارای آن به چشم نمی خورد، با این وصف امام مجتبی (علیه السلام) نوید وستایش از دوازدهمین امام نور (علیه السلام)، حضرت مهدی (علیه السلام) را وانگذاشت وبه هنگامی که از سختی شرایط سخن می گفت با بهره وری شایسته از فرصت فرمود:
«... أما علمتم أنه ما منا أحد الا ویقع فی عنقه بیعه لطاغیه زمانه الا القائم الذی یصلی روح الله عیسی بن مریم، خلفه فان الله عزَّ وجلَّ یخفی ولادته ویغیب شخصه لئلا یکون لاحد فی عنقه بیعه اذا خرج ذاک التاسع من ولد اخی الحسین، ابن سیده الاماء، یطیل الله عمره فی غیبه، ثم یظهره بقدرته فی صوره شاب ابن دون اربعین سنه، ذلک لیعلم أن الله علی کل شیء قدیر»(126).
یعنی: مردم! آیا نمی دانستید که هر کدام از ما خاندان وحی ورسالت تحت سیطره وحاکمیت طاغوت زمانش زندگی می کند وبناچار فشار ستم بر او تحمیل می گردد جز «قائم» ما، همو که روح خدا، عیسی بن مریم، به امامت او نماز می گذارد، چرا که خداوند ولادت او را مخفی وشخصیت او را نهان می دارد تا هنگامی که به دستور او ظهور کند، بیعت قدرت مداری را به گردن نداشته وتحت حاکمیت ظالمی زندگی نکند.
او نهمین امام معصوم، از نسل برادرم حسین است وفرزند بهترین زنان، خداوند در پشت پرده غیبت عمر او را به بلندای آفتاب طولانی می سازد وآنگاه به قدرت خویش او را در چهره جوانی، کمتر از چهل سال ظاهر می سازد تا همگان بدانند که خداوند بر هر کاری تواناست.
امام حسین ونوید از حضرت مهدی
سرور آزادگان حضرت امام حسین، (علیه السلام) نیز در همان شرایط سخت ودردناکی زیست که برادر گرانمایه اش حضرت مجتبی (علیه السلام) قرار داشت، بلکه می توان به اطمینان گفت که فشار استبداد وارتجاع روزگار، در دوران امامت آن حضرت به حق وعدالت وطرفداران آن شکننده تر بود(127).
آن حضرت پس از برادرش حدود ده سال زندگی کرد ودر آن مدت کوتاه، رنجها شدت یافت وبلاها بیشتر شد وفشار به طول انجامید وبا همه اینها امام حسین (علیه السلام) فرصت را از دست نداد، بلکه با بهره وری از فرصت به ستایش وتمجید از مصلح بزرگ جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) پرداخت واز وجود گرانمایه وظهور ونقش شکوه بارش به مردم، بشارتها ونویدها داد؛ برای نمونه:
1 - آن حضرت به عبدالله بن عمر فرمود:
«لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله عزَّ وجلَّ ذلک الیوم حتی یخرج رجل من ولدی یملأها عدلا وقسطا کما ملئت جورا وظلما، کذلک سمعت رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) یقول»(128).
یعنی: اگر از عمر این جهان تنها یک روز باقی مانده باشد خداوند آن روز را طولانی می سازد تا مردی از فرزندان من ظهور کند وجهان را همانگونه که از ظلم وجور لبریز گشته است از عدالت وقسط مالامال سازد. این واقعیت را من به همین صورت گفتم که از پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلم) شنیده ام.
2 - وبه یکی از مردان قبیله پر آوازه «همدان» فرمود:
«قائم هذه الامه هو التاسع من ولدی وهو صاحب الغیبه وهو الذی یقسم میراثه وهو حی»(129).
یعنی: «قائم» این امت نهمین فرزند از نسل من است. او غیبتی طولانی خواهد داشت وهم اوست که در همان حال که زنده است، اموال او را ظالمان به عنوان میراث ناروا می برند(130).
3 - ونیز از آن حضرت آورده اند که فرمود:
«لو قام المهدی لأنکره الناس، لأنه یرجع الیهم شابا وهم یحسبونه شیخا کبیرا»(131).
یعنی: اگر مهدی (علیه السلام) ظهور کند وبرای اصلاح جهان بپا خیزد مردم او را انکار می کنند ونمی شناسند زیرا می پندارند که او پیر وکهنسال است در صورتی که آن حضرت در اوج جوانی ظهور می کند.
4 - ونیز آورده اند که فرمود:
«منا اثنا عشر مهدیا، أولهم أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب وآخرهم التاسع من ولی، وهو الامام القائم بالحق، یحیی الله به الأرض بعد موتها ویظهر به دین الحق علی الدین کله ولو کره المشرکون. له غیبه یرتد فیها أقوام ویثبت فیها علی الدین آخرون، فیؤذون ویقال لهم: متی هذا الوعد؟ ان کنتم صادقین»(132).
یعنی: ما خاندان پیامبر دوازده نفر به عنوان مهدی خواهیم داشت که نخستین آنان علی وآخرینشان امام از نسل من است.
واوست که بحق وبرای حق، قیام می کند وخداوند بوسیله او زمین را پس از آنکه مرده است زنده می سازد ودین حق را بر همه عقاید ومذاهب، گر چه شرک گرایان را ناخوش آید، پیروزی کامل می بخشد.
او غیبتی طولانی خواهد داشت وبه دلیل آن، گروهی از مردم راه انحراف وارتداد در پیش می گیرند وگروهی در دین وآیین توحیدی خویش وایمان به دوازدهمین امام نور، ثابت قدم واستوار می مانند وبخاطر این استواری در عقیده، اذیت وآزارها را تحمل می کنند وبه تمسخر، به آنان گفته می شود: «متی هذا الوعد؟ ان کنتم صادقین»(133).
اگر راست می گویید این وعده (ونوید ظهور)کی خواهد بود؟
اما بدانید که شکیبای بر اذیتها وآزارها در عصر غمبار غیبت آن حضرت، بسان مجاهدی است که پیشاروی پیامبر با شمشیرش
در حال جهاد وپیکار با کفر وارتجاع است.
5 - ونیز آورده است که مردی به نام «عیسی بن خشاب» از آن حضرت پرسید:
«أنت صاحب هذا الأمر؟»
قال: «لا... ولکن صاحب الأمر الطرید الشرید، الموتور بأبیه، المکی بعمه یضع سیفه علی عائقه ثمانیه أشهر»(134).
یعنی: پرسید: «سرورم آیا شما صاحب الامر هستید؟»
فرمود: «نه!... اما صاحب الامر، آن بزرگمرد در نهان است که دور از نظر است. او انتقام گیرنده ی خون پاک وبناحق ریخته پدر وهم کنیه عموی گرانقدرش اباجعفر است؛ برای اصلاح جهان (وبرانداختن فتنه ها وتباهیها) هشت ماه شمشیر بر دوش خواهد بود.
نوید چهارمین امام نور از حضرت مهدی
از نوید دهندگان به وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) چهارمین امام نور، حضرت سید الساجدین (علیه السلام) است.
بسیار وشایسته ی تعمق وآگاهی است که آن حضرت، در شرایط وروزگار مرگبار وظالمانه، به این اصل عقیدتی اشاره فرموده که قلم از بیان آن ناتوان است.
آن حضرت هم زمان با حادثه خونبار کربلا می زیست وروز عاشورا پدر گرانمایه، بستگان وشاخ وبرگها ومیوه های آن درخت پاک وتناور را در یک روز در راه خدا واهداف بلند الهی، از دست داد وامواج غمها ومصائب بزرگ وفاجعه بار، یکی پس از دیگری - در ظرف چند ساعت - بر او باریدن کرد وسه بار حکم اعدام آن پیشوای فرزانه از سوی استبداد وارتجاع اموی صادر شد:
بار اول: در کربلا، پس از شهادت پدرش حسین (علیه السلام)(135).
بار دوم: در کوفه، در مجلس شوم «عبیدالله»(136).
بار سوم: در کاخ بیداد دمشق(137) به دستور سردمدار خون آشام اموی، «یزید».
وآنجا کار شقاوت به جایی رسید که به دستور یزید، قبری در محوطه بزرگ کاخ حفر کردند تا پس از اجرای حکم ظالمانه اعدام، پیکر مطهرش را در آنجا، به خاک سپارند... اما خدای بزرگ، آن وجود گرانمایه را از شرارت آن پلیدان حفظ کرد ونقشه های تبهکارانه آنان را نقش بر آب نمود واو را از مرگ نجات داد.
روز جمعه ای از آن روزهای دردآور حضرت سجاد (علیه السلام) در شام بود، سردمدار پلید اموی، یزید، بعنوان امام جمعه به مسجد جامع دمشق آمد وچون خود فاقد دین وفرهنگ وناتوان از اندرز وارشاد امتش بود به سخنوری مزدور، دستور داد تا خطبه های نماز جمعه را بجای او ایراد کند، اما محور بحث وچهار چوب خطبه ها را برای او مقرر کرد.
به او دستور داد به عنوان خطبه های نماز جمعه، اموی زادگان پلید ودر صدر آنان معاویه ویزید را مورد ستایش قرار دهد وبرایشان بارانی از فضیلتهای دروغین وساختگی بباراند ومتقابلا خاندان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) را با انواع دروغ سازی ها وتهمت ها با بیشرمانه ترین شیوه، به بدی یاد کند. ودریغ ودرد که آن سخنور فرومایه ومزدور خواسته ونقشه یزید را به اجرا درآورد وحضرت سجاد (علیه السلام) نیز به اجبار در مسجد حاضر بود وآن یاوه ها ودروغها را می شنید.
درست در این شرایط دردناک بود که آن حضرت شجاعانه بپا خاست وجو سکوت واختناق یزید را درهم شکست وبه گونه ای که طنین ندای تکان دهنده وجو شهامتمندانه اش گوشها را پر وانبوه نمازگزاران مسجد اموی را بسوی خود متوجه سازد، چون شیری خشمگین بر سر آن سخنور مزدور خروشید که:
«ویلک أیها الخاطب! اشتریت مرضاه المخلوق بسخط الخالق؟..».
یعنی: هان ای خطیب! وای بر تو... وای....
خشنودی ورضایت خاطر مخلوقی حقیر وناچیز را به خشم وناخشنودی آفریدگار بزرگ هستی خریدی؟...! شعله های سوزان آتش پرشراره ی دوزخ، جایگاه توست. وآنگاه که همه ی چشمها به او دوخته شد ونفسها برای شنیدن سخنان او در گلوها بند آمد از یزید اجازه خواست تا بر فراز منبر رود وآن مردک پلید وفرومایه، پس از بهانه تراشیهای بسیار، بخاطر اصرار مردم اجازه داد.
حضرت زین العابدین (علیه السلام) بر فراز منبر رفت وپس از مقدمه ای فشرده در اندرز وارشاد مردم، همه را به خود متوجه ساخت ودلها، قلبها، افکار وعواطف مجلس را تسخیر کرد وآنگاه با فرزانگی وشهامت بسیار فرمود:
«أیها الناس! اعطینا ستا وفضلنا بسبع، اعطینا العلم والحلم والسماحه والفصاحه والشجاعه والمحبه فی قلوب المؤمنین وفضلنا بأن منا النبی المختار ومنا الصدیق ومنا الطیار ومنا أسد الله وأسد رسوله ومنا سبطی هذه الامه ومنا مهدی هذه الامه..»(138).
یعنی: هان ای مردم! خدا به ما شش ویژگی ارزانی داشته وبا شش امتیاز ما را بر همگان فضیلت وبرتری بخشیده است:
خدا، به ما نعمت گرانبهای دانش، بردباری، سخاوت، فصاحت وشجاعت عنایت فرمود وبذر مهر ومحبت ما را بر دلها وقلبهای باایمان افشانده است.
ونیز ما را با شش ویژگی به دیگر انسانها برتری وفضیلت بخشیده است، آن شش امتیاز این است که:
پیامبر برگزیده خدا از ماست وصدیق امت امیر مؤمنان، جعفر طیار، حمزه شیر خدا وپیامبر، دو نواده ی گرانمایه پیامبر حسن وحسین (علیه السلام) ودیگری «مهدی» آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) از ما خاندان وحی ورسالت است.
2 - ونیز از آن حضرت است که فرمود:
«القائم منا تخفی ولادته علی الناس حتی یقولوا: لم یولد بعد، لیخرج حین یخرج ولیس لأحد فی عنقه بیعه»(139).
یعنی: «قائم» از ماست. ولادت او بر مردم مخفی می ماند به گونه ای که مردم می گویند: او هنوز بدنیا نیامده است تا بدینگونه ظهور کند وبه هنگامه ظهور، بیعت هیچ کسی را برعهده نداشته باشد.
3 - «ابوخالد کابلی» که از یاران امام سجاد (علیه السلام) است آورده است که در مورد وجود گرانمایه ی حضرت مهدی (علیه السلام) از آن جناب پرسیدم که:
فقلت: «یابن رسول الله ان ذلک لکائن؟»
فقال: «ای وربی! ان ذلک لمکتوب عندنا فی الصحیفه التی فیه ذکر المحن التی تجری علینا بعد رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم)».
قال أبو خالد: فقلت: «یابن رسول الله ثم یکون ماذا؟»
قال (علیه السلام): «ثم تمتد الغیبه بولی الله عزَّ وجلَّ الثانی عشر من أوصیاء رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) والأئمه بعده.
یا أبا خالد! ان أهل زمان غیبته، القائلین بامامته والمنتظرین ظهوره أفضل من أهل کل زمان، لأن الله تبارک وتعالی أعطاهم من العقول والأفهام والمعرفه ما صارت به الغیبه عندهم بمنزله المشاهده وجعلهم فی ذلک الزمان بمنزله المجاهدین بین یدی رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) بالسیف، أولئک المخلصون حقا وشیعتنا صدقا والدعاه الی الله عزَّ وجلَّ سرا وجهرا»(140).
یعنی: پرسید: «آیا براستی چنین خواهد بود؟»
فرمود: «آری! به پروردگارم سوگند! این مطلب در صحیفه ای که نزد ما خاندان پیامبر است ودر آن همه رنجهایی که پس از پیامبر بر ما می رود نوشته شده است، این مطلب نیز به روشنی آمده است».
گفتم: «سرورم! پس از اینکه آن وجود گرانمایه به قدرت الهی دیده به جهان گشود چه خواهد بود؟»
فرمود: «آنگاه غیبت دوازدهمین جانشین پیامبر پس از یازده امام، ادامه خواهد یافت».
وافزود: «اباخالد! مردم عصر غیبت آن حضرت که به امامت او معتقد وظهورش را انتظار می کشند، از مردم همه ی قرون واعصار بهترند چرا که خداوند به آنان خرد وشناخت وبینشی داده است که عصر غیبت برای آنان بسان ظهور است. خداوند به آنان پاداشت جهادگرانی را می دهد که پیشاروی پیامبر با شمشیر جهاد کردند، آنان براستی خالصند وشیعیان حقیقی وراستین ما وفراخوان بسوی خدا در آشکار ونهان».
4 - ونیز «سعید بن جبیر» از آن حضرت آورده است که می فرمود:
«فی القائم مناسنن من الأنبیاء: سنه من أبینا آدم (علیه السلام) وسنه من نوح وسنه من ابراهیم وسنه من موسی وسنه من عیسی وسنه من أیوب وسنه من محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم).
فأما من آدم ونوح: فطول العمر.
وأما من أبراهیم: فخفاء الولاده واعتزال الناس(141).
وأما من موسی: فالخوف والتقیه(142).
وأما من عیسی: فاختلاف الناس فیه(143).
وأما من أیوب: فالفرج بعد البلوی.
وأما من محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم): فالخروج بالسیف.
یعنی: در «قائم» ما سنتهایی از پیامبران بزرگ الهی است. سنت ونشانی از پدرمان آدم، سنت ونشانی از نوح، سنت ونشانی از ابراهیم، سنت ونشانی از موسی، سنت ونشانی از عیسی، سنت ونشانی از ایوب وسنت ونشانی از محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) است.
اما نشان او از آدم ونوح طول عمر اوست.
ونشان از ابراهیم، ولادت نهانی ودوری گزیدن از مردم است.
ونشان از موسی، خوف وتقیه از ستمکاران عنان گسیخته.
ونشان از عیسی، اختلاف مردم در مورد اوست.
ونشان از ایوب، گشایش ونجات پس از بلا وگرفتاری است.
ونشان از محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) قیام با شمشیر عدالت است.
در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) از چهارمین امام نور به همین چند روایت، بسنده می شود، بدان امید که در آینده نیز از آن حضرت روایاتی در این مورد بیابیم.
امام باقر ونوید از حضرت مهدی
از محتوای کتابهای تاریخی، چنین دریافت می گردد که عصر امام باقر (علیه السلام) نقطه تحول ودگرگونی در فرهنگ اسلامی است.
در آن روزگار، در جامعه، آگاهی وشوق به کسب دانش پدیدار شد وبسیاری از دانش طلبان برای تحصیل دانش وکسب بینش، بویژه فقه، تفسیر وحدیث بار سفر بسته وبسوی مراکز علمی می شتافتند. در مردم، اندکی رشد فکری وروحیه حقجویی پدید آمد. دیگر به شنیدن روایات، بی آنکه در مورد آن تحقیق وتحلیل وپرس وجو شود، اکتفا نمی کردند.
بدین جهت است که مردم برای اندوختن دانش وبهره وری از کسانی که یاران پیامبر را دیده بودند، به مدینه روی می آوردند واز آنان علم ودانش فرا می گرفتند. چه بسیار فقیهانی که از کوفه ودیگر شهرهای کشور پهناور اسلامی به مدینه هجرت نموده وبه امام باقر (علیه السلام) می پیوستند. از سرچشمه جوشان بینش ودانش او بهره ها می گرفتند وعطش سوزان خویش را از دریای بی کرانه علم وچشمه سارهای بینش وحکمت آن حضرت برطرف می ساختند.
علم ومعارف، در ابعاد گوناگون از سوی امام باقر (علیه السلام) برای تشنگان دانش وکمال می جوشید ودلایل وبراهین، در زمینه های شناخت خدا، عدل، پیامبر شناسی، معادشناسی، و... بویژه اصل امامت، برای آنان باریدن می کرد وحقیقت، برای همه آشکار می شد.
با این بیان، طبیعی است که روایات رسیده از امام باقر (علیه السلام) پیرامون وجود مبارک حضرت مهدی (علیه السلام) از نظر محتوا وشمار، بسیار می باشد که دانشمندان وفقهایی که از محضر آن حضرت کسب فیض می نمودند واز شاگردان برجسته او بودند همه نگاشته اند وچون این کتاب توان ترسیم همه آنها را ندارد، از این رو به برخی از آنان بسنده می کنیم. وخاطرنشان می سازیم که در بخشهای آینده کتاب نیز نمونه های دیگری خواهیم آورد همانگونه که در بخشهای پیشین به مناسبتهایی گوناگون برخی از آنها را آورده ایم.
نمونه هایی از نویدهای امام باقر (علیه السلام)
1 - «ابوحمزه ثمالی» آورده است که: در یکی از روزها در محضر درس امام باقر (علیه السلام) بودم، هنگامی که حاضران رفتند امام باقر (علیه السلام) فرمود:
«یا أباحمزه! من المحتوم الذی حتمه الله قیام قائمنا، فمن شک فیما أقول لقی الله وهو به کافر».
ثم قال: «بأبی وأمی المسمی باسمی والمکنی بکنیتی، السابع من بعدی، بأبی من یملأ الأرض عدلا وقسطا کما ملئت ظلما وجورا.
یا أباحمزه! من أدرکه فیسلم له وسلم لمحمد وعلی فقد وجبت له الجنه ومن لم یسلم فقد حرم الله علیه الجنه ومأواه النار وبئس مثوی الظالمین»(144).
یعنی: اباحمزه! از رخدادهایی که خداوند وقوع آن را قطعی ساخته است قیام «قائم» ماست.
هر کس در آنچه می گویم تردید کند با حال کفر به خدا، او را ملاقات خواهد کرد. آنگاه افزود: پدرم ومادرم فدای وجود گرانمایه او باد که همنام وهم کنیه من است هفتمین امام پس از من.
پدرم فدای کسی باد که زمین را لبریز از عدل وداد می کند همان گونه که به هنگامه ی ظهورش از ستم وبیداد لبریز است.
اباحمزه! هر کس سعادت دیدار او را داشت وهمانگونه که به پیامبر وعلی (علیه السلام) سلام ودرود می گوید بر آن حضرت درود گفت وفرمانبردار او گردید، بهشت بر او واجب می گردد وهر کس به آن وجود گرانمایه سلام نگفت، خداوند بهشت را بر او حرام ساخته واو را در آتش سوزان جای خواهد داد وچه بدجایی است جایگاه ستمکاران.
2 - بانوی دانش پژوهی که به «ام هانی» شهرت داشت آورده است که بامدادی بر حضرت باقر (علیه السلام) وارد شدم وگفتم:
«یا سیدی! آیه فی کتاب الله عزَّ وجلَّ عرضت بقلبی فأقلقتنی وأسهرتنی».
قال: «فاسألی یا أم هانیء!»
قالت: قلت: «قول الله عزَّ وجلَّ: فلا أقسم بالخنس، الجوار الکنس»(145).
قال: «نعم المسأله سألتینی یا أم هانیء! هذا مولود فی آخرالزمان، هو المهدی هذه العتره، تکون له حیره وغیبه یضل فیها اقوام ویهتدی فیها أقوام، فیاطوبی لک ان أدرکتیه، ویا طوبی لمن أدرکه»(146).
یعنی: «سرورم! آیه ای از قرآن شریف ذهن وفکرم را بخود مشغول داشته وخوابم را ربوده است».
فرمود: «کدام آیه ام هانی؟ بپرس!»
گفتم: «سرورم! این آیه شریفه که می فرماید: فلا اقسم بالخنس، الجوار الکنس»(147).
فرمود: به! به! چه مسأله خوبی پرسیدی. این مولود گرانمایه ای است در آخرالزمان. او «مهدی» این عترت پاک است. مهدی خاندان وحی ورسالت، برای او غیبت وحیرتی است که گروهی در آن گمراه می گردند وگروه هایی راه حق وهدایت را می یابند.
خوشا بحالت اگر او وزمان او را درک کنی... وخوشا بحال آنانکه او را درک خواهند نمود».
3 - ونیز «ابوجارود» از آن حضرت آورده است که روزی به من فرمود:
«یا أباالجارود! اذا دارالفلک وقال الناس: مات القائم أو هلک، بأی واد سلک وقال الطالب: أنی یکون ذلک وقد بلیت عظامه فعند ذلک فأرجوه، فاذا سمعتم به فأتوه ولو حبوا علی الثلج»(148).
یعنی: ابوجارود! اگر روزگار به گونه ای بود که مردم گفتند: «قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) از دنیا رفته است یا به شهادت رسیده ویا سرنوشت او روشن نیست ودیگری گفت که: از کجا چنین چیزی خواهد بود..». در همان اوج حیرت وناامیدی وتردید مردم، شما به ظهور او امیدوار باشد وهنگامی که خبر ظهور او را شنیدید به هر صورت ممکن، حتی خزیدن بر روی برف ویخ، بسوی او بشتاب!
در اینجا به همین مقدار از روایات رسیده از پنجمین امام نور (علیه السلام) پیرامون امام عصر (علیه السلام) بسنده می نماییم، بدان امید که در آینده بحث، برخی دیگر از روایات آن حضرت را در این مورد، بیاوریم.
امام صادق ونوید از حضرت مهدی
سخن از امام صادق (علیه السلام) ونشر وشکوفایی دانش وفرهنگ در آن روزگار، نیاز به نوشتن کتاب جداگانه ای دارد چه بسا که اگر کسی بخواهد همه ابعاد شخصیت آن حضرت ووضعیت کامل عصر او را از نظر سیاسی وعلمی وشرایط ویژه ای که در آن زمان به هم آمیخته بود، همه را ترسیم نماید، نیاز به نوشتن دائره المعارف بزرگی خواهد داشت که ما در اینجا به گونه ای فشرده بدان شرایط اشاره می کنیم.
یک فرصت طلایی
درست اواسط حیات امام صادق (علیه السلام) بود که حکومت بیداد اموی به سرعت رویه اضمحلال ونابودی می رفت ورژیم عباسی در حال تأسیس وتشکیل بود. پیش از آنکه عباسیان پایه های رژیم فریب کارانه خویش را در شهرها، بویژه مدینه منوره استحکام بخشند، آن حضرت مجال ومیدان بسیار مساعد وگسترده ای برای نشر علوم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) یافت وتوانست بر فراز منبر نیای بزرگش پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) برود. بر فراز منبری که میمونها وبوزینه های اموی بر روی آن جست وخیز می کردند، همانگونه که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) پیش از آن روزگار، آن فاجعه را در خواب دیده وقرآن از آن سخن گفته بود.
«وما جعلنا الرؤیا التی اریناک الا فتنه للناس والشجره الملعونه فی القرآن»(149).
دانشگاه جعفری
این شجره ی ملعونه با انهدام رژیم پلید بنی امیه از هم پاشید وشجره ی طیبه خاندان وحی ورسالت فرصتی یافت تا میوه وبهره خویش را به بشریت ارزانی دارد.
امام صادق (علیه السلام) اندکی آزادی بیان وقلم بدست آورد وشرایط جاری او را یاری کرد تا بر فراز منبر پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) اوج گیرد ودر همان مسجد وهمان پایگاه توحید وتقوا، فقه، تفسیر، عقاید ودیگر رشته های علمی وفکری را به انبوه دانش دوستان، تدریس نماید، به گونه ای که رفته رفته هر روز، مجلس درس آن حضرت با حضور چهار هزار نفر فقیه، محدث، مفسر و... تشکیل می گردید.
از کسانی که به افتخار کسب فیض شاگردی آن حضرت نایل آمده وخود نیز بارها بدان اعتراف وافتخار نموده، «ابوحنفیه، نعمان بن ثابت» است.
او در اشاره به آن دو سال پرافتخار وپربرکت محضر امام صادق (علیه السلام) وبهره وری از دریای ژرف وگسترده دانش، بینش ومعارف آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) از ششمین امام نور می گفت:
«لو لا السنتان لهلک نعمان»(150).
یعنی: اگر آن دو سال شاگردی امام صادق (علیه السلام) وفراگرفتن علوم ومعارف از آن بزرگوار نبود، نعمان هلاک وگمراه شده بود.
وسرانجام از این دانشگاه پربرکت جعفری شخصیتهای بزرگ وشایسته کردار ودرست اندیشی فارغ التحصیل شدند که جهان بشریت بوسیله آنان به شکوه واقتدار رسید.
شخصیتهایی چون: «جابربن حیان» نخستین شیمیدان جهان عرب واسلام، «هشام بن حکم» ودیگر کسانی که با برشمردن نام ونشان آنان بحث طولانی می شود.
وکار شکوه وعظمت علمی وفرهنگی دانشگاه جعفری به جایی رسید که تنها در مسجد جامع کوفه نهصد نفر اندیشمند وصاحبنظر در عقاید ومذاهب بحث وتدریس وسخنرانی می کردند وهر کدام هم گفتارشان به سر چشمه همیشه جوشان دانش حضرت امام صادق (علیه السلام) پیوند داشت(151).
بدینسان امام صادق (علیه السلام) با این آمادگی اندیشه ها وفراهم بودن امکانات وزمینه مساعد، فرصت مناسبی یافت تا انگشت روی آن نقطه حساس نهد ونقطه مورد نظرش را بفشارد واز امام مهدی (علیه السلام) سخن گوید واز وجود گرانمایه او برای همه معتقدان وشیفتگانش، نویدها وبشارتها دهد وبه صورتهای گوناگون از ابعاد مختلف شخصیت وقیام نقش عظیم او... بحث کند.
به همین دلیل هم هست که آن حضرت، گاه از نام مهدی (علیه السلام) سخن می گوید وگاه از نسب بلند وپرافتخارش.
گاه از نشانه های ظهور او پیام دارد وگاه از دوران حکومت سراسر عدل ومهرش وگاه در مورد مسایل ومطالبی که در این جهت دور می زند.
واگر بگوییم که روایات رسیده از امام صادق (علیه السلام) در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) از روایات سایر امامان معصوم (علیه السلام) بیشتر است، سخن درست وسنجیده ای گفته ایم.
به عبارت دیگر: از هیچ یک از امامان اهل بیت (علیهم السلام) پیرامون امام عصر (علیه السلام) به مقدار روایات رسیده از امام صادق (علیه السلام) روایت دیده نشده است ودلیل آن، همان شرایط مساعد وجو آماده ای بود که برای آن حضرت فراهم شد.
روشن است که ما نمی توانیم همه روایات رسیده از آن جناب در مورد امام عصر (علیه السلام) را به دلیل محتوای غنی وشمار بسیار آنها در اینجا بیاوریم. این روایات را با رعایت تناسب در بخشهای مختلف کتاب خواهیم آورد ودر این بخش بخاطر عایت اسلوب بحث، تنها به ترسیم برخی از آنها بسنده می شود.
نمونه هایی از روایات
1 - از آن حضرت آورده اند که فرمود:

لکل أناس دوله یرقبونها * * * ودولتنا فی آخر الدهر تظهر(152)

یعنی: برای گروهی، دولت وحکومتی است که انتظارش را می کشند وحکومت عادلانه وجهانی ما، در آخرالزمان پدیدار خواهد شد.
2 - ونیز آورده اند که فرمود:
«من أقر بجمیع الأئمه (علیه السلام) وجحد المهدی کان کمن أقر بجمیع الأنبیا وجحد محمدا (صلّی الله علیه وآله وسلم) نبوته».
فقیل له: «یابن رسول الله! فمن المهدی؟ من ولدک؟»
قال (علیه السلام) «الخامس من ولد السابع، یغیب عنکم شخصه ولا یحل لکم تسمیته»(153).
یعنی: هر کس به همه امامان اهل بیت (علیهم السلام) ایمان آورد ومهدی آنان را نپذیرد، بسان کسی است که به همه ی پیابران خدا ایمان آورده اما رسالت آخرین آنان محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) را انکار کرده باشد.
از او پرسیدند: «ای پسر پیامبر! مهدی (علیه السلام) که از فرزندان شما خواهد بود، کیست؟»
فرمود: «پنجمین امام از نسل پسرم «موسی» است. او از نظرها غایب می گردد وآوردن صریح نام مقدسش برای شما روا نیست.
3 - «ابوبصیر» آورده است که خود شنیدم که امام صادق (علیه السلام) می فرمود:
«ان سنن الأنبیاء (علیهم السلام) وما وقع علیهم من الغیبات جاریه - وفی نسخه: حادثه - فی القائم منا أهل البیت، حذو النعل بالنعل، والقذه بالقذه».
فقلت له: «یابن رسول الله! ومن القائم منکم أهل البیت؟»
فقال (علیه السلام): «یا أبابصیر! هو الخامس من ولد ابنی موسی، ذلک ابن سیده الاماء، یغیب غیبه یرتاب فیها المبطلون، ثم یظهره الله عزَّ وجلَّ، فیفتح علی یدیه مشارق الأرض ومغاربه وینزل روح الله عیسی بن مریم (علیه السلام) فیصلی خلفه وتشرق الأرض بنور ربها ولا تبقی فی الأرض بقعه عبد فیها غیر الله عزَّ وجلَّ الا عبدالله فیها ویکون الدین کله لله ولو کره المشرکون»(154).
یعنی: «سنتهای جاری بر پیامبران خدا در مسایل غیبی، بطور کامل وبه همان صورت، در مورد «قائم» ما خاندان پیامبر، رخ خواهد داد».
گفتم: «سرورم! قائم شما خاندان وحی ورسالت کیست؟»
فرمود: «او پنجمین امام از نسل پسرم «موسی» می باشد وفرزند سالار کنیزان عصر خویش است.
برای او غیبتی خواهد بود که باطل گرایان در موردش تردید می کنند. سپس خداوند او را ظاهر می سازد وبه دست توانای او، شرق وغرب گیتی را می گشاید. روح خدا، عیسی بن مریم (علیه السلام) فرود آمده وبه امامت او نماز می گذارد وزمین به نور پروردگارش نورباران می گردد.
در زمین هیچ نقطه ای نمی ماند که در آنجا غیر خدا پرستیده شود ودین همه اش از آن خدا می گردد وگر چه مشرکان را خوش نیاید، توحیدگرایی ودین حق، همه جا سایه گستر وحاکم می گردد».
امام کاظم ونوید از حضرت مهدی
شرایط حاکم بر زمان حضرت کاظم (علیه السلام) با شرایط سیاسی واجتماعی عصر پدر گرانقدرش بسیار متفاوت بود؛ چرا که آن حضرت بخشی مهمی از زندگی پر برکت خویش را در زندان استبداد وارتجاع وبه دور از مردم سپری کرد. ودر حالی که رابطه او را با جامعه خویش قطع کرده بودند واو در قعر زندانها وزیر زمینهای تاریک محبوس بود، در همانجا به عبادت خدا وراز ونیاز با محبوب ومعشوق خویش، روزگار می گذرانید.
یکی، دوبار آن حضرت را از زندان آزاد کردند اما همواره تحت مراقبت شدید امنیتی قرار داشت تا باز هم به زندان بیداد بازگردانده شده وسرانجام بوسیله ی سم غدر وخیانت به شهادت نائل آمد.
با این بیان، روشن است که امکانات وآزادی آن حضرت، تا چه اندازه محدود بود واو تا کجا در فشار وتنگنا قرار داشت وطبیعی است که با این شرایط وحشتناک نمی تواند در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) - که رژیم عباسی از نام بلند او در هراس بود - بیان مشروح وروایات گوناگونی داشته باشد.
اما آن حضرت با همه محدودیتها، فشارها وفقدان فرصت وامکانات باز هم از حضرت مهدی (علیه السلام) نوید داد وفرهنگهای حدیثی وروایی از سخنان امام کاظم (علیه السلام) پیرامون محبوب دلها تهی نیست که ما برای نمونه، برخی از آنها را ترسیم می کنیم:
1 - «محمد بن زیاد» آورده است که: از سالارم حضرت کاظم (علیه السلام) در مورد این آیه شریفه پرسیدم که می فرماید:
«... وأسبغ علیکم نعمه ظاهره وباطنه..»(155).
یعنی:... ونعمتهای خویش را چه آشکار وچه پنهانی، به تمامی بر شما ارزانی داشته است....
امام کاظم (علیه السلام) فرمودند:
«النعمه الظاهره: الامام الظاهر والباطنه الامام الغایب».
فقلت: «ویکون فی الأئمه من یغیب؟»
قال (علیه السلام): «نعم! یغیب عن أبصار الناس شخصه ولا یغیب عن قلوب المؤمنین ذکره وهو الثانی عشر منا.
یسهل الله له کل عسیر ویذلل له کل صعب ویظهر له کنوز الأرض ویقرب له کل بعید ویبیر - أی یهلک - به کل جبار عنید ویهلک علی یده کل شیطان مرید.
ذلک ابن سیده الاماء الذی تخفی علی الناس ولادته ولا یحل لهم تسمیته حتی یظهره الله عزَّ وجلَّ، فیملأ الأرض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما»(156).
یعنی: «محمد! نعمت ظاهری: امام راستین است که آشکار است ونعمت باطنی ونهانی امام غائب».
گفتم:
«سرورم! آیا از امامان دوازده گانه اهل بیت: کسی هم غائب می گردد؟» فرمود: «آری! یکی از آنها وجود گرانمایه اش از برابر دیدگان مردم نهان می شود، اما یاد ونام مقدسش از قلبهای مردم باایمان غائب نمی گردد. او دوازدهمین امام ما می باشد.
خداوند هر کار مشکلی را برای او آسان وهر امر پیچیده وسختی را برای او رام می سازد.
گنجهای زمین را برای او آشکار وهر دوری را برایش نزدیک می کند. هر خودکامه ی کینه توزی را بوسیله آن حضرت نابود وهر شیطان سرکشی را بدست او به خاک هلاکت می افکند.
او فرزند سالار کنیزان عصر خویش است. ولادت او بر مردم مخفی می ماند وبردن نام گرامیش بطور علنی، ناپسند است تا خداوند او را فرمان ظهور دهد وقیام دهد وآنگاه است که زمین وزمان را از عدل وداد پر می سازد، همانگونه که به هنگامه ظهورش از ستم وبیداد لبریز است.
2 - «یونس بن عبدالرحمن» آورده است که بر امام هفتم (علیه السلام) وارد شدم وگفتم: «یابن رسول الله! أنت القائم بالحق؟»
فقال (علیه السلام) «أنا القائم بالحق ولکن القائم الذی یطهر الأرض من أعداء الله ویملأها عدلا کما ملئت جورا هو الخامس من ولدی، له غیبه یطول أمدها خوفا علی نفسه، یرتد فیها أقوام ویثبت فیها آخرون....
طوبی لیشعتنا المتمسکین بحبلنا - وفی نسخه: بحبنا - فی غیبه قائمنا، الثابتین علی موالاتنا والبراءه من أعدائنا. أولئک منا ونحن منهم، قد رضوا بنا أئمه ورضینا بهم شیعه وطوبی لهم، هم - والله - معنا فی درجتنا یوم القیامه»(157).
یعنی: «سرورم! آیا شما قائم به حق هستید؟
فرمود: «آری! من قائم به حق هستم اما آن قائمی که زمین را از دشمنان خدا پاک می سازد وآن را همانگونه که به هنگامه ظهورش از ستم وبیداد لبریز است از عدل وداد سرشار ومالامال می سازد، او پنجمین امام از نسل من است.
او به فرمان خدا وبرای حفظ جان خویش، غیبتی طولانی خواهد داشت به گونه ای که گروه هایی راه ارتداد در پیش می گیرند وگروهی در دین خدا واعتقاد به امامت ثابت قدم می مانند».
آنگاه فرمود: «خوشا به حال شیعیان ما! آنانکه در عصر غیبت قائم ما به ریسمان ولایت ومحبت اهل بیت چنگ زده وبر دوستی ما پایداری نموده وبه بیزاری از دشمنان ما استوارند.
آنان از ما هستند وما از آنان، آنان به امامت ما خشنودند وما به پیروی آنان از اهل بیت پیامبر خویش.
راستی که خوشا به حال آنان! به خدای سوگند که آنان در روز رستاخیز با ما ودر درجه ما خواهند بود».
امام رضا ونوید از امام عصر
عصر هشتمین امام نور حضرت رضا (علیه السلام) دارای ویژگیهای گوناگونی بود وسخن از آن روزگار، نیاز به بحث گسترده وکتاب دیگری دارد.
من بر این اندیشه نیستم که آن روزگار، روزگار آزادی کامل برای بیان حقایق وحرکت بر اساس عدالت وفضیلت بود وآن گرامی می توانست هر سخن حقی را به زبان آورد یا هر کار شایسته ای را در جهت خدمت به حق ومردم ستمدیده انجام دهد ونیز بر این اندیشه هم نیستم که آن حضرت به گونه ای در فشار استبداد بود که نمی توانست سخنی از حق وعدالت به زبان آورد، نه! نه آنگونه بود ونه اینگونه، بلکه جو حاکم بر عصر وجامعه زمان او، میان آزادی واستبداد مطلق در نوسان بود.
هنگامی که هارون، آن عنصر تجاوزکار، مرد وپسرش مأمون بجای او قدرت را بدست گرفت، به ظاهر، سیاست محبت ودوستی با علوی ها ودر صدر آنان حضرت رضا (علیه السلام) را در پیش گرفت وشرایط سیاسی او را ناگزیر ساخت که امام رضا (علیه السلام) را به ولایت عهدی خویش برگزیند ودر کشور پهناور اسلامی بنام آن حضرت سکه بزند وبه سخنوران وشاعرانی که او را می ستودند، بذل وبخشش نماید.
واین فرصت گرانبهایی بود که حضرت رضا (علیه السلام) از آن به منظور سخن گفتن از امام مهدی (علیه السلام) ونوید دادن به آن وجود گرانمایه وظهورش، به شایستگی بهره گرفت. برای نمونه:
1 - هنگامی که «دعبل خزاعی» آن شاعر اندیشمند اهل بیت (علیهم السلام) بر حضرت رضا (علیه السلام) وارد وقصیده معروف خویش را بر او خواند وبه این شعر رسید که:

خروج امام لا محاله خارج * * * یقوم علی اسم الله والبرکات
یمیز فینا کل حق وباطل * * * ویجزی علی النعماء والنقمات

یعنی: قیام شکوهمند امام راستین از خاندان رسالت که بی تردید ظهور خواهد نمود وبراساس نویدهایی که داده شده است، در پرتو نام بلند خدا وبرکات او برای اصلاح زمین وزمان بپا خواهد خاست.
او در میان جامعه، هر حق وباطل وداد وبیدادی را از هم جدا می سازد وبر نعمت ها وشایسته کرداریها وسپاسگزاریها ونیز بیدادها وناهنجاریها پاداش وکیفر درخور، خواهد داد.
آری! هنگامی که شاعر این شعر را خواند حضرت رضا (علیه السلام) بشدت گریست وفرمود:
«یا خزاعی!... نطق روح القدس علی لسانک بهذین البیتین... فهل تدری من هذا الامام؟ ومتی یقوم؟»
فقال: «لا یا مولای!... الا أنی سمعت بخروج امام منکم یطهر الأرض من الفساد ویملأها عدلا کما ملئت جورا».
فقال الامام (علیه السلام) «یا دعبل!... الامام بعدی: محمد ابنی وبعد محمد ابنه علی وبعد علی ابنه الحسن وبعد الحسن ابنه الحجه القائم المنتظر فی غیبته، المطاع فی ظهوره لو لم یبق الدنیا الا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتی یخرج فیملا الأرض عدلا کما ملئت جورا».
آنگاه حضرت افزودند:
«وأما متی... فاخبار عن الوقت ولقد حدثنی أبی عن أبیه عن آبائه عن علی (علیه السلام): أن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلم) قیل له: یا رسول الله! متی یخرج القائم من ذریتک؟
فقال (صلّی الله علیه وآله وسلم): مثله مثل الساعه (القیامه) لا یجلیها لوقتها لا هو، ثقلت فی السماوات والأرض، لا یأتیکم الا بغته»(158).
یعنی: «دعبل» در این دو بیت،
روح القدس بر زبانت سخن نهاده است. آیا می دانی این امام کیست؟ وچه زمانی ظهور خواهد کرد؟
«دعبل» گفت: «نه سرورم! جز اینکه از اهل آن شنیده ام که امامی از شما خاندان وحی ورسالت قیام خواهد کرد وزمین وزمان را از تباهی وفساد پاک کرده واز عدل وداد لبریز خواهد ساخت».
امام (علیه السلام) فرمود: «دعبل! امام پس از من پسرم «محمد» است وپس از او پسرش «علی» وپس از او پسرش «حسن» وپس از او پسرش «قائم» همو که در غیبتش دیدگان در انتظارند وپس از ظهور مبارکش فرمانش را به جان می خرند.
دعبل! اگر از عمر جهان جز یک روز باقی نمانده باشد خداوند آن روز را آنقدر طولانی خواهد ساخت که او ظهور کند وزمین را از عدل وداد پر کند همانگونه که به هنگامه ظهورش از ستم وبیداد لبریز است.
آنگاه فرمود:
«اما از هنگامه قیام وظهور مهدی (علیه السلام) پرسیدی... پدران گرانقدرم آورده اند که از پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) از هنگامه قیام فرزندش سؤال شد که فرمود:
داستان قیام وظهور مهدی (علیه السلام) مانند داستان برپایی قیامت است که جز خدا هیچ کس از هنگامه آن آگاه نیست.
این واقعیت بر آسمانها وزمین گران است وهنگامه ظهور آن حضرت بناگاه به شما خواهد رسید».
2 - «ابوالصلت هروی» آورده است که به حضرت رضا (علیه السلام) گفتم:
«سرورم! نشانه «قائم» شما به هنگامه ظهور چیست؟»
حضرت فرمود:
«علامه أن یکون شیخ السن، شاب المنظر، حتی أن الناظر الیه لیحسبه ابن أربعین سنه أو دونها وان من علاماته أن لایهرم بمرور الأیام واللیالی حتی یأتیه أجله»(159).
یعنی: از نشانه هایش این است که با وجود عمر طولانی بصورت جوانی شاداب وپرشکوه ظاهر می گردد به گونه ای که هر کس بر او نظاره کند او را کمتر از چهل سال می نگرد واز دیگر نشانه هایش این است که گذشت روزگار تا آخرین لحظات زندگی او را پیر نمی سازد.
امام جواد ونوید از حضرت مهدی
به دلیل نزدیکی دوران زندگی حضرت جواد الائمه (علیه السلام) با ولادت امام مهدی (علیه السلام) حکمت خداوند اقتضا می کرد که نویدها وبشارتهای آن بزرگوار از امام مهدی (علیه السلام) فراوان باشد، چرا که عصر آن گرامی با میلاد محبوب دلها چیزی حدود 50 سال بیشتر فاصله نداشت. ونیز انتظار می رفت که نویدها در مورد نزدیک شدن میلاد پیشوایی که قرآن وپیامبر وامامان نور (علیه السلام) از آن بشارت داده بودند، بمنظور آگاهی غفلت زدگان، قوت قلب وآرامش خاطر مؤمنان، در گسترده تریش شکل ممکن صورت گیرد اما دست فریب وخیانت رژیم عباسی حضرت جواد (علیه السلام) را در بهاران جوانی وطراوت وشکوفایی زندگی در حالی که هنوز 25 سال از عمر گرانمایه اش نگذشته بود، بوسیله سم خیانت به شهادت رساند ومانع از این بشارتها ونویدها در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) شد.
امام جواد (علیه السلام) با سه تن از طاغوتهای «بنی عباس» معاصر بود که هر کدام از آنها نسبت به وجود گرانمایه آن حضرت، قلبی مملو از کینه وخشم داشتند وهر لحظه او را در فشار وتنگنای بیشتری قرار می دادند وبرای بدنام ساختن نام نیکو وبلند آوازه اش وبه منظور خاموش ساختن نور وجودش، توطئه ها می چیدند ونقشه ها می کشیدند، اما با وجود آن موانع ومشکلات که بر سر راه امام جواد (علیه السلام) بود باز هم کتابهای حدیثی ومجموعه های روایی ما، از روایات ونویدهای رسیده از آن حضرت در مورد وجود گرانمایه امام عصر (علیه السلام) تهی نیست.
برای نمونه:
1 - حضرت «عبدالعظیم حسنی» آورده است که: به محضر امام جواد شرفیاب شدم وتصمیم گرفتم که از او بپرسم: «آیا او قائم آل محمد است یا دیگری؟» اما پیش از اینکه سخن آغاز نمایم او فرمود:
«یا أباالقاسم ان القائم منا هو المهدی! الذی یجب أن ینتظر فی غیبته ویطاع فی ظهوره وهو الثالث من ولدی.
والذی بعث محمدا (صلّی الله علیه وآله وسلم) بالنبوه وخصنا بالامامه انه لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتی یخرج فیه، فیملأ الأرض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما.
وان تبارک الله وتعالی یصلح له أمره فی لیله، کما أصلح أمر کلیمه موسی (علیه السلام) اذ ذهب لیقتبس لأهله نارا فرجع وهو رسول نبی»(160).
یعنی: «قائم» ما خاندان وحی ورسالت، حضرت مهدی (علیه السلام) است، هم اوست که در دوران غیبتش باید مردم انتظار ظهورش را برند وپس از ظهور فرمان او را به جان بخرند وسومین فرزند از نسل من است.
بخدایی که محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) را به رسالت برانگیخت وما را به امامت برگزید، اگر از عمر این جهان تنها یک روز باقی مانده باشد، خداوند آن روز را طولانی خواهد ساخت تا او ظهور نموده، جهان را پر از عدل وداد سازد، همانگونه که به هنگامه ظهورش از ستم وبیداد لبریز است.
خداوند، کار قیام او را در یک شب تاریخی وجاودانه فراهم خواهد ساخت.
همانگونه که کار رسالت ونبوت موسی بن عمران را به هنگامی که به سوی آتش رفت تا برای خاندان خویش از آن برگیرد، اصلاح فرمود وآن جناب در حالی بازگشت که به رسالت برانگیخته شده بود».
آنگاه فرمود:
«أفضل أعمال شیعتنا انتظار الفرج»
یعنی: پر فضیلت ترین وبرترین اعمال شیعیان ودوستداران ما، انتظار فرج است.
2 - ونیز از حضرت عبدالعظیم حسنی آورده اند که: به امام جواد (علیه السلام) گفتم:
«سرورم! من امیدوارم شما «قائم آل محمد» باشید همان اصلاحگر بزرگی که زمین را لبریز از عدالت ودادگری خواهد ساخت همانگونه که در آستانه ظهورش از ستم وبیداد لبریز است».
آن حضرت فرمود:
«ما منا وهو قائم بأمر الله وهاد الی دین الله ولکن القائم الذی یطهر الله (عزَّ وجلَّ) به الأرض من أهل الکفر والجحود ویملأها عدلا وقسطا، هو الذی تخفی عن الناس ولادته، ویغیب عنهم شخصه ویحرم علیهم تسمیته.
وهو سمی رسول الله وکنیه وهو الذی تطوی له الأرض ویذل له کل صعب..»(161).
یعنی: ابوالقاسم! همه ما قیام کننده به امر خدا وهدایتگر بسوی دین وآیین راستین او هستیم. اما آن قائمی که خداوند بدست او زمین را از کفر وشرک وستم وبیداد پاک وآنگاه از عدل وداد لبریز می سازد، کسی است که ولادتش از مرم پوشیده می ماند ووجود گرانمایه اش غایب می گردد وآوردن نام مقدسش به صراحت تحریم می شود.
او همنام وهم کنیه با پیامبر خداست وکسی است که زمین برای او درهم پیچیده می شود وهر سختی ومشکلی برایش سهل وآسان می گردد....
امام هادی ونوید از حضرت مهدی
امام هادی (علیه السلام) نیای گرانقدر امام عصر (علیه السلام) است گرچه تقدیر الهی این بود که فرزندزاده ی گرانمایه خویش را نبیند، چرا که ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) اندکی پس از شهادت نیای بزرگوارش رخ داد(162) اما آن جناب بخاطر آگاهی از نزدیک شدن وعده خدا در مورد ولادت مهدی نجات بخش، جو فکری وفرهنگی واجتماعی جامعه خویش را برای میلاد نور آماده ومقدمات را فراهم می ساخت.
به همین جهت است که می بینیم آن حضرت از حضورش در میان مردم به تدریج می کاهد وگویی بر این راه است که می خواهد مردم را رفته رفته برای دوران غیبت امام وزندگی در پس پرده غیبت آماده سازد تا آنان برای خورشید جهان افروز آمادگی پیدا کنند.
از این روست که در بغداد ومرکز کشور پهناور اسلامی برای خویش نمایندگانی بر می گزیند تا آنان پیوندی میان امام معصوم وجامعه دوستداران وعلاقمندان اهل بیت (علیهم السلام) باشند. امور مالی ومسایل دینی وحقوقی خویش ومشکلاتشان را با آنان در میان گذارند وآنان پاسخگو باشند.
از خدای بزرگ خاضعانه وخالصانه خواهانم که به نگارنده توفیق دهد تا در مورد زندگی پر افتخار امام هادی (علیه السلام) در دیگر پیشوایان معصوم (علیه السلام) دست به نگارش کتاب بزنم وهمه نکات وحقایق را ترسیم کنم، اما در اینجا تنها به یک روایت از آن حضرت در مورد مهدی (علیه السلام) بسنده می شود وبقیه روایات او را به بخشهای دیگر کتاب وامی گذارم.
1 - مرحوم صدوق از «ابی دلف» آورده است که گفت: خود از حضرت هادی (علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
«ان الامام بعدی، الحسن ابنی وبعد الحسن ابنه القائم، الذی یملا الأرض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما»(163).
یعنی: امام پس از من فرزندم حسن است وپس از او پسرش قائم، همو که زمین را از عدل وداد لبریز می سازد، همانگونه که در آستانه ظهورش از ستم وبیداد لبریز است.
امام حسن عسکری ونوید از حضرت مهدی
یازدهمین امام معصوم، حضرت عسکری (علیه السلام) پدر گرانقدر امام عصر (علیه السلام) است وطبیعی است که بیشتر نویدها در مورد طلوع آن خورشید جهان افروز،: باید از آن حضرت وبه دست وزبان او به مردم داده شود، چرا که آن گرامی از همه امامان، به ولادت فرزندش نزدیکتر بوده وزیبنده می نمود که مژده به طلوع خورشید جمال دل آرای او را در گسترده ترین شکل ممکن به همگان بدهد، اما آیا این کار با آن همه موانع، مشکلات، سختگیریها وفشارهایی که بر جامعه وبویژه پیروان خاندان وحی ورسالت وارد می شد، ممکن بود؟
می دانیم که اعتقاد به اصل ظهور مهدی نجات بخش واصلاحگر عصرها ونسلها که پیامبر گرامی وامامان معصوم (علیه السلام) همگی بشارت آمدن او را داده بودند در میان همه قشرهای مسلمانان از همان روزگاران، یک اصل قطعی ومعروف بود وباور عمومی وهمین اصل اعتماد وانتظار برخاسته از نویدها در مورد مهدی اهل بیت، سوء استفاده کرده وبه دروغ وفریب، روایات وبشارتها را به خود تطبیق وتفسیر می کردند.
با این بیان، اعتقاد به ظهور مهدی (علیه السلام) از امور تردید ناپذیر در آن روزگاران بود بویژه که روایات هم بر این نکته حساس پافشاری می کنند که آن گرامی با ظهور خویش ستمکاران وخودکامگان را از میان برداشته وجهان را از عدالت ودادگری لبریز خواهد نمود.
ونیز این نکته هم روشن است که رژیم سیاهکار وحق ستیز بنی عباس در صدر دشمنان این اصلاحگر بزرگی باشد که روایات، بشارت آمدن او را می داد، چرا که عباسیان خوب می دانستند که حکومت ظالمانه آنان در صورت ظهور مهدی نجات بخش بدست او نابود گشته وخون پلیدشان نیز به کیفر آن همه جنایت واستبدادگری، طعمه شمشیر عدالت او خواهد شد.
با توجه به این دو نکته آیا حضرت عسکری (علیه السلام) باز هم می توانست ولادت آن اصلاحگر بزرگ تاریخ را بطور گسترده اعلان کند ونوید طلوع خورشید جمال او را به شیفتگان ودوستداران بدهد؟
آیا چنین کاری از نظر عادی به خطر افکندن جان گرامی حضرت مهدی (علیه السلام) نبود؟ ودر صورت اعلان ولادت، آیا دشمن پلید به خانه او یورش نمی برد وهمه خاندانش را از دم شمشیر نمی گذراند وقتل عام نمی کرد؟
از نظر عادی چه چیزی می توانست مانع این شقاوت وجنایت رژیم حاکم گردد؟
با این شرایط مرگبار،باید دید که حضرت عسکری (علیه السلام) چه تدبیری اندیشید؟
آیا در مورد ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) بطور کلی سیاست سکوت در پیش گرفت ومیلاد نور را از همگان حتی از دوستان ومؤمنان به امامت او، مخفی داشت؟
اگر چنین بود شیعیان چگونه از ولادت نور آگاه شدند؟ بویژه که حضرت عسکری (علیه السلام) زندگی خویش را نیز در خطر جدی می دید وبا علم امامت می دانست که بزودی با سم خیانت در سن 28 سالگی به شهادت می رسد وفرمان خدا، او را متعهد ساخته است که امام راستین پس از خویش را بخاطر نجات امت از تباهی وگمراهی معرفی نماید، چرا که تمامی مسلمانان بر این اصل پایبند هستند که پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمودند:
«من مات ولم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه»(164).
یعنی: هر کس از دنیا برود وامام راستین زمان خویش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.
راستی شرایط بسیار پیچیده ومشکل، سخت غیر قابل حل می نمود، جز اندیشه والا ودرایت امام، اندیشه ای توان حل آن را نداشت.
تنها اندیشه ی بلندی می توانست آن معمای پیچیده سیاسی واجتماعی وعقیدتی را، حل کند که بینش وحکمت به زیباترین چهره در آن تجلی داشته وآگاهی وتجربه به بهترین شکل در آن آشکار گشته وواقعیت علم امام وتدبیر شگفت انگیز آن حضرت جلوه گر شد، تحقق هدفهای بلند با رعایت همه جوانب وابعاد را تضمین نماید.
راه حلی که امام عسکری (علیه السلام) برای آن معما برگزید این بود که با تدبیر بسیار ظریف ودقیقی، نه ولادت آن خورشید جهان افروز را آشکار ساخت تا خطرخیز باشد ونه آن گونه سیاست پوشیده داشتن بکار گرفت که از دوستداران وشایستگان نیز نهان کند ودستاویزی برای بهانه جویی در آینده باشد.
این تدبیر ظریف وحکیمانه در بخش آینده کتاب خواهد آمد، دراینجا تنها به ترسیم دو روایت از آن گرامی بسنده می کنیم:
1 - از مرد درست اندیشی بنام «عیسی بن صبیح»(165) آورده اند که: من در زندان بودم که حضرت عسکری (علیه السلام) را به زندان آوردند ومن او را بخوبی می شناختم حضرت در اولین برخورد به من فرمود:
«عیسی! می دانی که اکنون چند سال از عمرت می گذرد؟ درست 65 سال ودو روز».
هنگامی که امام (علیه السلام) این خبر را داد به کتاب دعایی که همراهم بود وتاریخ ولادتم در آن ثبت شده بود نگاه کردم، دیدم شگفتا همان گونه است که حضرت عسکری (علیه السلام) فرموده، بدون یک روز کم وزیاد.
آنگاه فرمود: «آیا پسر داری؟»
گفتم: «نه سرورم!»
فرمود «بار خدایا! به او فرزندی روزی سازی که پشتوانه ویار ویاور او باشد که فرزند خوب پشتیبانی است».
واین شعر را خواند که:

من کان ذا ولد یدرک ظلامته * * * ان الذلیل الذی لیست له عضد

یعنی: کسی که دارای فرزندی قهرمان ونسل وتباری شایسته کردار باشد، حقوق بغارت رفته خویش را باز خواهد یافت.
وذلت زده آن کسی است که برای او بازوی توانمند ودادخواه ومدافع دلیری نباشد.
به آن حضرت گفتم: «سرورم آیا شما پسر دارید؟»
حضرت فرمود: «ای والله! سیکون لی ولد یملأ الأرض قسطا، فأما الآن فلا».
یعنی: «آری! به خدای سوگند، بزودی صاحب پسری خواهم شد که زمین را از عدل وداد لبریز خواهد نمود، اما الآن که با تو سخن می گویم، نه.
سپس این شعر را زمزمه کرد:

لعلک یوما أن ترانی کأنما * * * بنی حوالی الأسود اللوابد
فان تمیما قبل أن یلد الحصا * * * أقام زمانا وهو فی الناس واحد(166)

یعنی: روزی را ببینی که پسران من همانند شیر بچگان بر گرد من آماده انجام فرمان من باشند چرا که «تمیم» پیش از آنکه فرزندش «حصا» دیده به جهان گشاید، روزگاری در میان مردم تنها زیست.
2 - ونیز «احمد بن اسحاق» که از شایستگان است آورده است که: خود شنیدم ک حضرت عسکری (علیه السلام) می فرمود:
«الحمدالله الذی لم یخرجنی من الدنیا حتی أرانی الخلف من بعدی، أشبه الناس برسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) خلقا وخلقا، یحفظه الله تبارک وتعالی فی غیبته، ثم یظهره فیملأ الأرض عدلا وقسطا کما ملئت جورا وظلما»(167).
یعنی: خدای را سپاس که مرا از این جهان بیرون نبرد تا جانشین وامام پس از مرا به من نشان داد. پسرم در چهره، خلق وخوی شبیه ترین مردم به پیامبر خداست. خداوند او را در دوران غیبتش حفظ خواهد کرد وآنگاه او را فرمان ظهور خواهد داد وآن گرانمایه، زمین را لبریز از عدل وداد خواهد ساخت همانگونه که از ستم وبیداد لبریز است.
کتابهای آسمانی ونوید از امام مهدی
در کتابهای آسمانی نویدهای بسیاری از وجود گرانمایه آن حضرت داده شده است. ونیز دوراندیشان وپیشگویان در مورد آینده جامعه ها، تمدنها ونقشه اصلاحی ونجات بخش او در واپسین حرکت تاریخ، اخبار وروایات بسیاری آورده اند که بخشی از آنها را، علامه مجلسی در «بحار الانوار» وکامل سلیمان در کتاب «بوم الخلاص» ونویسنده کتاب «انیس الاعلام» که خود از رهبران کلیسا بود وبعد به اسلام وتشیع گرایش یافت وپس از تلاش وکوشش بسیار در ردیف علمای بزرگ اسلامی قرار گرفت، آورده است. ما نیز در آغاز کتاب ودر تفسیر سومین آیه در نوید از حضرت مهدی (علیه السلام) برخی را آوردیم ودر اینجا به دلیل پرهیز از گستردگی بحث، از آوردن نمونه های دیگر خودداری می کنیم.
علاقمندان می توانند به کتابهای یاد شده مراجعه نمایند(168).

بخش 6: آیا حضرت مهدی دیده به جهان گشوده است؟

از آغاز بحث تاکنون این مطالب ترسیم گردیده است:
1 - آیاتی که از وجود گرانمایه امام مهدی (علیه السلام) نوید می دهد.
2 - روایاتی که از آن حضرت، ظهور، نام ونسب او بشارت دارد.
ونکات دیگری که پیرامون این موضوعات مهم واساسی لازم بنظر می رسید.
ولازم به یادآوری است که روایات رسیده از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وامامان اهل بیت (علیهم السلام) در مورد وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) وظهور ونقش دگرگونساز او، همه، پیش از ولادت آن گرامی بیان گردیده وبر این اساس همه آنها به منزله نویدها، بشارتها واخبار از آینده است، از آینده ی جهان وانسان، از آینده ی جامعه ها وتمدنها، از آینده ی حرکت تاریخ بسوی نور وروشنایی وفلاح ونجات با ظهور حجت خدا.
اینک بحث به ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) می رسد. ولادت بزرگمردی که قرآن وپیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وپیشوایان راستگوی اهل بیت (علیهم السلام) همگی نوید آن را دادند واینجا نقطه اختلاف ودیدگاههای متفاوت ومیدان برخورد حق وباطل ورزمگاه واقعیت با دجالگری ودروغ پردازی وحق ستیزی است. واز آنجایی که ما همچنان به دلایل وبراهین قطعی وانکار ناپذیر وکافی، مسلح ومجهز هستیم، شایسته است که این بحث را نیز تا سرحد توان، در پرتو خرد ومنطق طرح کنیم وآنگاه خواننده عزیز را با وجدان وخرد واندیشه اش برای تصمیم گیری وانتخاب تنها گذاریم، چرا که مسئولیت ما فراتر از این نیست وخداست که هدایتگر به راه راست ودرست است.
همه کسانی که به انبوه روایات رسیده از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وامامان نور (علیه السلام) پیرامون وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) ایمان آورده اند بر آنان لازم است که به ولادت آن گرامی نیز ایمان داشته وبدان اعتراف نمایند، چرا که عاقلانه ومنطقی بنظر نمی رسد که از سویی این روایات انبوه، بشارتها واخبار بسیار از آینده جهان را، بپذیریم واز دگرسو بر این پندار بی اساس باشیم که امام مهدی (علیه السلام) هنوز جهان را به نور وجودش نورباران نساخته است ومتولد نشده است.
اینک توضیح وتبیین مطلب:
حقیقت این است که روایت رسیده از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وامامان اهل بیت (علیهم السلام) در مورد آخرین امام معصوم، به شایستگی وبدون هیچ نقطه ابهامی، نسب آن حضرت را ترسیم می کند وبه صراحت باز می گوید که: «امام مهدی (علیه السلام) نهمین فرزند امام حسین (علیه السلام) است». بدین معنا که چهارمین امام نور، حضرت سجاد نخستین فرزند امام حسین (علیه السلام) وحضرت باقر، دومین فرزند وفرزندزاده آن حضرت وبر این اساس، حضرت عسکری (علیه السلام) پدر گرامی امام مهدی (علیه السلام)، هشتمین فرزند امام حسین (علیه السلام) وخود حضرت مهدی (علیه السلام) نهمین فرزند از نسل سرفراز پیشوای شهیدان است.
ونیز روشن است که امام حسن عسکری (علیه السلام) بوسیله سم خیانت استبداد، زندگی را بدورد گفت وهزاران نفر از مردم پیکر پاک آن حضرت را تا معراج بدرقه ودر مرقد پاکش بخاک سپردند. با این بیان، برای ایمان آوردندگان به انبوه روایات وبشارتهای پیامبر وامامان نور (علیه السلام) چه راهی جز ایمان وباور وعمیق ولادت دوازدهمین امام نور خواهد بود؟
چرا که نمی توان پذیرفت که پدر گرامی آن حضرت به شهادت رسیده باشد اما خود او، نه دیده به جهان گشوده ونه در عالم رحم باشد، مگر می توان گفت که انسانی از دنیا برود وآنگاه پس از دهها یا صدها سال دیگر، فرزند بی واسطه اش بدنیا بیاید؟
بر این اساس، تنها همان دیدگاه نخست، منطقی واستوار است که امام مهدی (علیه السلام) بی هیچ تردیدی در زمان پدر بزرگوارش حضرت عسکری (علیه السلام) ولادت یافته واکنون هم در پرتو اراده وقدرت آفریدگار هستی، در همین جهان ما زندگی می کند ودر انتظار دریافت فرمان قیام وظهور خویش برای اصلاح جهان وجهانیان است.
چرا که طبق انبوه روایات، این پندار که ممکن است آن حضرت ولادت یافته واز دنیا رفته باشد نیز، بی اساس است. زیرا روایات بیانگر آن است که آن اصلاحگر بزرگ، زمین وزمان را از عدالت ودادگری لبریز می سازد ونویدها وبشارتها را تحقق می بخشد، مگر نه اینکه هم اکنون ستم وبیداد، گر چه جهان را لبریز نساخته، اما فراگیر شده است؟ وبه صراحت صدها روایت، آن حضرت پس از اینکه، جهان لبریز از ستم وبیداد گردید ظهور خواهد کرد وبه فرمان خدا ودر پرتو عنایات او، بیداد را نابود وزمین را مملو از عدالت خواهد ساخت.
ولادت نور در منابع شیعه واهل سنت
بهر حال روایاتی که از ولادت یافتن حضرت مهدی (علیه السلام) در زمان پدر گرانقدرش نوید می دهد، بسیار است بطوری که شمارش آنها سخت ودسته بندی آنها نیز مشکل است وهمه آنها در کتابهای شیعه واهل سنت، موجود می باشد. بر این اساس است که پیروان مکتب خاندان وحی ورسالت با ایمان به این نویدها وبشارتهای موجود در انبوه روایات، به ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) ایمان عمیق وتردیدناپذیری دارند وهیچ شک وشبهه ای را در این مورد روا نمی شمارند. اینک صدها سال است که در شهرها وتمامی مناطق شیعه نشین، سالروز ولادت پربرکت آن گرامی مرد عصرها ونسلها، در پانزدهم شعبان با شور وشوق وصف ناپذیری جشن گرفته می شود وهر ساله در این روز جاودانه، هزاران محفل ومجلس پرشکوه شادمانی در مساجد، مدارس علمی، خانه، حوزه درس علما ومتفکران شیعه ودیگر مراکز دینی برپا می گردد وبه گرامیداشت آن میلاد خجسته شیرینی پخش می گردد وقصیده های مناسب، القا می شود. سخنوران در این رابطه سخنرانی می کنند وهمه از ولادت آن حضرت سخن می گویند.
کتابها وآثار قلمی پیروان اهل بیت (علیهم السلام) نیز، ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) را مسلم اعلان نموده وهیچ نقطه ای برای تردیدافکنی وچون وچرا، باقی نمی گذارند.
از اینها که بگذریم، اهل سنت نیز به دلیل انبوه روایات رسیده از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) که در کتابهای معتبر آنان موجود است وهمه نوید از ولادت وظهور نقش دگرگونساز آن گرامی دارد، اینان نیز به ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) معتقدند وعلما، بزرگان، پیشینیان ومحدثان آنان نیز، ولادت آن حضرت را قطعی ومسلم می دانند که اینک به ترسیم برخی از آنها می پردازیم.
دانشمندان اهل سنت واعتراف به ولادت امام مهدی
مرحوم «شیخ نجم الدین عسکری» در جلد اول کتاب خویش(169) نام چهل تن از علما ودانشمندان اهل سنت را آورده است که همگی آنان در کتابهای خویش با ایمان به روایات رسیده از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) به ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) اعتراف نموده اند.
همانگونه که علامه معاصر «آیت الله العظمی صافی» نیز در کتاب ارزشمند خود، نام ونشان گروه دیگری از آنان را آورده است که شمارشان از 26 نفر می گذرد وهمگی به ولادت دوازدهمین امام نور، تصریح می کنند وما در اینجا برای رعایت اختصار برخی از آن منابع اهل سنت را از این دو کتاب ترسیم می کنیم.
کسانی که آگاهی بیشتری در این موضوع می خواهند، می توانند به دو کتاب مورد اشاره ودیگر کتابهایی که در این مورد نگارش یافته است مراجعه کنند.
برای نمونه:
1 - «محمد بن طلحه حلبی شافعی» در کتاب خود ضمن بحث گسترده ای می نویسد: «باب دوازدهم در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) است...».
و آنگاه ضمن برشمردن نامها والقاب آن حضرت می نویسد: «او در شهر تاریخی سامرا، دیده به جهان گشود...»(170).
2 - «محمد بن یوسف کنجی شافعی» از دیگر علمای اهل سنت است. او در کتاب خویش می نویسد: «حضرت مهدی (علیه السلام) فرزند جناب حسن عسکری (علیه السلام) است. آن وجود گرانمایه، زنده ودر اوج سلامت وطراوت از زمان غیبت خویش تاکنون در این جهان زندگی می کند...»(171).
3 - «محمد بن احمد مالکی» معروف به «ابن صباغ» نیز از علمای اهل سنت است ودر کتاب خویش در باب دوازدهم می نویسد: «ابوالقاسم، محمد، حجت، فرزند حضرت حسن عسکری (علیه السلام) است. او در شهر سامرا ودر نیمه شعبان 255 هجری دیده به جهان گشود»(172).
4 - از دیگر علمای آنان «سبط ابن جوزی حنفی» است. او در کتاب خویش در مورد فرزندان حضرت عسکری (علیه السلام) در بخشی تحت عنوان «فصل فی ذکر الحجه المهدی» می نویسد: «او نام بلند آوازه اش محمد، فرزند حسن عسکری (علیه السلام) است وکنیه اش ابوالقاسم می باشد. او را: خلف الحجه، صاحب الزمان، القائم المنتظر نیز خوانده اند وآن حضرت آخرین امامان است...»(173).
5 - «احمد بن حجر» عالم دیگری از اهل سنت است او در کتاب خویش به هنگام بحث در مورد شخصیت حضرت عسکری (علیه السلام) می نویسد: «او جز فرزندش ابوالقاسم محمد الحجه، فرزندی به یادگار ننهاد وفرزند گرانمایه اش، به هنگامه شهادت پدر، پنج ساله بود، اما خداوند حکمت وبینشی ژرف واعجازآمیز به او ارزانی فرمود...»(174).
6 - از علمای دیگر اهل سنت «شبراوی شافعی» است. او در مورد ولادت دوازدهمین امام نور در کتاب خویش می نویسد: «امام یازدهم، «حسن خالص»(175) که به لقب عسکری معروف است واو را شرافت همین بس که امام مهدی (علیه السلام) از فرزندان گرانمایه اوست...»(176).
آنگاه می افزاید: «امام مهدی (علیه السلام) فرزند حضرت عسکری (علیه السلام) است ودر شهر تاریخی سامرا در پانزدهم شعبان 255 هجری دیده به جهان گشود».
7 - «عبدالوهاب شعرانی» عالم دیگر اهل سنت در کتاب خویش تحت عنوان، «نشانه های نزدیک شدن رستاخیز»، از جمله قیام وظهور حضرت مهدی (علیه السلام) را می نویسد. آنگاه می افزاید: «امام مهدی (علیه السلام) از فرزندان امام عسکری (علیه السلام) است ودر پانزدهم شعبان سال 255 بدنیا آمده واو زنده وباقی است تا طبق روایات رسیده از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) با حضرت عیسی (علیه السلام) که به هنگامه ظهور او از آسمانها فرود می آید، دیدار کند...»(177).
8 - از علمای دیگر اهل سنت «عبدالله بن محمد مطیری شافعی» است. او در کتاب خویش پس از یادآوری نام بلندآوازه امامان معصوم (علیه السلام) تا حضرت عسکری می نویسد: «فرزند حضرت عسکری (علیه السلام) امام مهدی: دوازدهمین امامان است. نام او محمد وقائم است وبه مهدی (علیه السلام) نیز شهرت دارد...».
9 - «سراج الدین رفاعی» از دیگر دانشمندان اسلامی است. او در کتاب خویش(178) دراین مورد می نگارد: «اما، یازدهمین امام، حضرت حسن عسکری (علیه السلام) پس از خویش، فرزندش حضرت مهدی را بر جای نهاد واو جانشین پدر ودوازدهمین امام است»(179).
10 - استاد «بهجت افندی» در کتاب خویش(180) از جمله می نویسد: «امام مهدی (علیه السلام) در پانزدهم شعبان سال 255 هجری دیده به جهان گشود ومادرش نرجس بود...»(181).
11 - عالم دیگر اهل سنت «حافظ محمد بن محمد حنفی نقشبندی» در کتاب خویش(182) در این رابطه می نویسد: «حضرت عسکری (علیه السلام) یازدهمین امام است وفرزند گرانمایه اش «محمد» نزد یاران ودوستان راستین خاندان وحی ورسالت مشخص ومعلوم بود. او در سال 255 هجری در پانزدهم شعبان دیده به جهان گشود»(183).
این مطلب را از جمله بانوی بزرگ ومورد اعتماد «حکیمه» دختر امام جواد (علیه السلام) آورده است.
12 - «سلیمان قندوزی حنفی» از دیگر دانشمندان اسلامی است. او در کتاب خویش ضمن ترسیم ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) از بانو حکیمه، دخت گرانقدر حضرت جواد (علیه السلام) به همان صورت که در کتابهای معتبر شیعه آمده است، می افزاید: «این روایت واین گزارش از دیدگاه علما وشخصیتهای مورد اعتماد اسلامی، محقق ومسلم است که ولادت «قائم آل محمد» پانزدهم شعبان به سال 255 هجری رخ داد وآن حضرت در شهر تاریخی سامرا ودر حیات پدرش دیده به جهان گشود»(184).
13 - «شبلنجی شافعی» دانشمند دیگر اهل سنت در کتاب خویش در این مورد می نویسد: «رحلت حضرت عسکری (علیه السلام) روز جمعه هشتم ربیع الاول به سال 260 هجری بود واز خود، فرزندی گرانمایه بر جای نهاد که نام او را محمد نهاده بود»(185).
14 - دانشمند دیگر اهل سنت «ابن خلکان» است. او در کتاب خود پیرامون امام عصر (علیه السلام) می نویسد: «ولادت آن گرانمایه، پانزدهم شعبان به سال 255 هجری بود وهنگامی که پدرش جهان را بدورد گفت، آن حضرت پنج ساله بود ومادرش نرجس نام داشت...»(186).
15 - عالم دیگر اهل سنت «ابن الخشاب» در این مورد می نویسد: «فرزند وجانشین شایسته کردار حضرت عسکری (علیه السلام) حضرت مهدی (علیه السلام) بود که او را «الخلف الصالح» نیز می گفتند. او همان صاحب الزمان است وبه نام مقدس «مهدی» نیز شهرت دارد»(187).
16 - «عبدالحق دهلوی» نیز از دانشمندان اسلامی است. او در کتاب خود، در مورد زندگی امامان نور (علیه السلام) در این رابطه می نویسد: «ابومحمد حضرت حسن عسکری» (علیه السلام) یازدهمین امام نور است وفرزند گرانمایه اش محمد (علیه السلام) نزد یاران ودوستداران مورد اعتماد شناخته شده است».
آنگاه می افزاید: «خلف صالح، از فرزندان حضرت عسکری (علیه السلام) همان صاحب الزمان است».
17 - «محمد امین بغدادی سویدی» در ولادت امام عصر (علیه السلام) می نویسد:
«حضرت مهدی (علیه السلام) به هنگامه رحلت پدر گرانمایه اش، پنج سال داشت»(188).
18 - مورخ بزرگ اهل سنت «ابی الوردی» در تاریخ خود(189) آورده است که «محمد، فرزند حضرت عسکری (علیه السلام) در سال 255 هجری بدنیا آمد...».
اینها شماری از منابع وکتابهای علما ودانشمندان اهل سنت است که همگی آنان به ولادت پربرکت دوازدهمین امام نور حضرت مهدی (علیه السلام)، تصریح کرده وپانزدهم شعبان به سال 255 هجری را بطور مشخص، سالروز ولادت نور شناخته اند وهمگی پدر گرانمایه او را حضرت عسکری (علیه السلام) عنوان ساخته اند.
روشن است که اگر بخواهیم اعترافات وتصریحات همه دانشمندان اهل سنت را در این مورد، ترسیم نماییم کتاب، طولانی وبحث، خسته کننده می گردد(190).
زندگی بانو نرجس
در بحثهای گذشته، برخی از سخنان پیشوایان نور (علیه السلام) را در مورد بانو نرجس، مادر گرامی امام مهدی (علیه السلام) را آوردیم که از او به عنوان «شایسته ترین کنیزان»، «بهترین بانوان»، ویا «سرور زنان» یاد کردند. اینک مناسب به نظر می رسد که بیوگرافی او را برای آگاهی شما خواننده گرامی، به گونه ای فشرده بیاوریم.
نامهای آن حضرت
محدثین ومورخین، نامهای متعددی برای آن بانو آورده اند، از آن جمله:
نرجس، سوسن، صقیل، صیقل، حدیثه، حکیمه، ملیکه، ریحانه وخمط. اما مشهورترین نام او «نرجس» است ومعروفترین کنیه اش «ام محمد» است.
در گذشته خاطر نشان ساختیم که نامهای متعدد برای یک انسان، هرگز دلالت بر شخصیتهای متعدد نمی کند، همانگونه که بانوی نمونه اسلام، فاطمه (علیها السلام) به تناسب ابعاد وویژگیهای پرشکوهش، دارای نامهای متعدد وگوناگون بود. این بانوی بزرگ نیز دارای نامهای متعددی است که هر کدام از آنها معنای خویش را دارد وبعدی از شخصیت والای او را نشانگر است، که از جمله آنها:
1 - «نرجس» که نام برخی از گلهای عطر آگین است.
2 - «خمط» نوعی درخت میوه است که قرآن نیز آن را بکار برده است(191).
3 - «سوسن» نام نوعی گل خوشبو ومعطر وپرفایده است که در کتابهای طب نیز آمده است.
4 - «صقیل» به مفهوم پدیده ی نورانی وپر جلوه ونرم است.
به هر حال هیچ مانعی ندارد که یک زن باشخصیت، دارای نامهای متعدد باشد وهر کدام از آنها در مورد او به تناسب بکار رود. ودر مورد مادر گرامی حضرت مهدی (علیه السلام) چه بسا که این نامهای پرمعنا ومتعدد، براساس مصالح سیاسی واجتماعی بوده که برای ما ناشناخته مانده است.
ونیز روشن است که بحث در حسب ونسب این بانوی بافضیلت نیز به اصل بحث ضرری نمی رساند، چرا که شخصیت مورد نظر یکی است ودر مورد حسب ونسب او دیدگاهها متفاوت است.
وما در اینجا دو دیدگاه معروف ومشهور دانشمندان ومحدثان خویش را در مورد حسب ونسب آن بانوی اندیشمند وبزرگ می آوریم.
آزاده ای از تبار وارستگان
1 - «بشر بن سلیمان نخاسی» که از فرزندان ابوایوب انصاری ویکی از دوستان دو امام گرانقدر حضرت هادی وعسکری (علیه السلام) وهمسایه آن دو بزرگوار در سامرا است، آورده است که:
من احکام وآگاهیهای لازم در مورد بردگان واسیران را از سالارم حضرت هادی (علیه السلام) آموختم. وآن گرانمایه، این حقوق واحکام را به گونه ای به من تعلیم فرمود که من بدون اجازه او نه برده ای می خریدم ونه می فروختم وهمواره از موارد نامعلوم ونامشخص، تا روشن شدن حکم آن، دوری می جستم وحلال وحرام را در این مورد به شایستگی درک می کردم.
یکی از شبها که در منزل بودم وپاسی از شب گذشته بود در خانه به صدا درآمد ویکی از خدمتگزاران حضرت هادی (علیه السلام) که «کافور» نام داشت مرا مخاطب ساخت وگفت حضرت هادی (علیه السلام) مرا فرا
خوانده است. لباس خویش را به سرعت پوشیدم وبه هنگامی که وارد خانه آن جناب شدم، دیدم امام هادی با فرزندش حضرت عسکری (علیه السلام) وخواهرش حکیمه آن بانوی آگاه وپرواپیشه، در حال گفتگو هستند.
پس از سلام نشستم که آن حضرت فرمود: «بشر! تو از فرزندان انصار هستی ودوستی ومهر انصار همچنان نسل به نسل نسبت به پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وخاندانش به ارث می رسد وشما بر آن صفا ومحبت باقی هستید ومورد اعتماد خاندان پیامبر.
اینک! می خواهم تو را به فضیلت وامتیازی مفتخر سازم که هیچ کس از پیروان ما در این فضیلت به تو پیشی نگرفته است وتو را به رازی آگاه سازم که کسی را آگاه نساخته ام وآن این است که تو را مأموریت می دهم تا بانویی بزرگ وآگاه را که بظاهر در صف کنیزان است، خریداری نمایی واو را به سرمنزل مقصود ومحبوبش راه نمایی».
آنگاه نامه ای به خط ولغت رومی مرقوم داشت وبا مهر مخصوص خویش آن را مهر زد وبسته ویژه ای که زرد رنگ بود ودر آن 220 دینار بود وبه من داد وفرمود: «بشر! این نامه وکیسه زر را بگیر وبه سوی بغداد حرکت کن وپس از ورود بدان شهر، فلان روز، در کنار پل بغداد، منتظر کشتیهای اسیران «روم» باش. هنگامی که قایق حامل اسیران رسید وخریداران که بیشتر آنها فرستادگان مقامات رژیم بنی عباس هستند اطراف آنها حلقه زدند تو از دور مراقب باش تا مردی بنام «عمر بن یزید نخاس» را که در میان صاحبان برده است بیابی.
او کنیزی را با ویژگیهای خاص خود در حالی که لباس حریر ضخیم بر تن دارد برای فروش آورده است، اما آن کنیز خود را پوشانده واز دست زدن ونگاه کردن خریداران سخت جلوگیری می کند، چرا که بظاهر در میان بردگان است وخود در حقیقت از بانوان باشخصیت وپاک وآزاده می باشد.
فروشنده او را تحت قرار می دهد تا او را بفروشد اما او با فریاد آزادی ونجابت سر می دهد وبه خریداری که حاضر می شود سیصد دینار به صاحب او بپردازد می گوید: «بنده خدا! پول خودت را از دست مده! اگر تو در لباس سلیمان وبر قدرت وشوکت او هم درآیی، من ذره ای به تو علاقه نشان نخواهم داد» وبدینگونه خریداری را که شیفته شکوه وعظمت وعفت وپاکی اوست، نمی پذیرد واو را می راند.
سرانجام «عمربن یزید «به او می گوید: «من ناگزیرم تو را بفروشم پس خودت بگو راه حل چیست؟»
او خواهند گفت: «در این کار شتاب مکن! من تنها فرد امین ودرستکار وشایسته کرداری که برایم دلپسند باشد می پذیرم».
در این هنگام برخیز وبه «عمر» بگو: «من نامه ای به زبان رومی دارم که یکی از شایستگان نوشته وویژگیهای مورد نظر این بانو، در شخصیت نگارنده ی آن جلوه گر است. شما نامه را به او بده تا بخواند اگر تمایل داشت من وکیل نگارنده نامه هستم واین کنیز را برای او خریدارم».
«بشر» فرستاده امام هادی (علیه السلام) اضافه می کند که: «من، برنامه را همانگونه که امام دستور داده بود به دقت پیاده کردم تا نامه را به او رساندم هنگامی که نامه را دریافت داشت وبدان نگریست، سیلاب اشک امانش نداد وبشدت گریست وبه «عمر بن یزید» گفت: «اینک! می توانی مرا به صاحب این نامه بفروشی». وسوگندهای سختی یاد کرد که اگر به صاحب نامه نفروشد خود را خواهد کشت وهرگز کسی را نخواهد پذیرفت.
من با فروشنده برای خرید وارد گفتگو شدم وپس از تلاش بسیار کار به آنجا رسید که «عمر بن یزید» به همان پولی که سالارم امام هادی (علیه السلام) داده بود راضی شد وپس از دریافت همه آن 220 دینار، کنیز مورد نظر را به من تحویل داد ودر حالیکه او از شادمانی در پوست خود نمی گنجید به منزل بازگشتیم. تا او را به خانه حضرت هادی (علیه السلام) ببرم. همراه او به خانه رسیدیم، اما او آرام وقرار نداشت نامه سالارم را گشود وپس از بوسه باران ساختن آن، نامه را به سر وصورت خویش مالید وبه روی دیدگانش نهاد.
من که از رفتار او شگفت زده شده بودم، گفتم: «آیا شما نامه ای را که هنوز نگارنده آن را نمی شناسی بوسه باران می سازی؟»
او گفت: «بنده خدا! تو با اینکه فردی درست اندیش وامانتدار وفرستاده بنده برگزیده ومحبوب خدا هستی، در شناخت فرزندان پیامبران ناتوانی. پس گوش به سخنان من بسپار وبا دل توجه کن تا خود را معرفی کنم. وجریان شگفت خویش را برایت بازگویم».
سرگذشت شگفت انگیز من
آنگاه گفت: «من ملیکه هستم دختر «یشوعا» ونوه ی قیصر روم».
مادرم از فرزندان حواریون است ودختر «شمعون» جانشین حضرت مسیح (علیه السلام). داستان من شگفت انگیزترین داستانهاست. من سیزده ساله بودم که جدم قیصر «روم»، تصمیم گرفت مرا به عقد برادرزاده خویش درآورد، به همین جهت بیش از سیصد نفر کشیش وراهب از نسل حواریون وهفتصد نفر از اشراف وشخصیتهای سرشناس کشور وچهار هزار نفر از فرماندهان ارتش وافسران ودرجه داران لشکر روم ورؤسای عشائر را، در کاخ خود گرد آورد وتخت بسیار بلند وپرشکوهی را که از انواع زر وسیم ساخته شده بود، در سالن بزرگ کاخ قرار داد وبرادرزاده اش را بر فراز آن دعوت کرد تا طی مراسم ویژه ای، مرا به ازدواج او درآورد.
اما هنگامی که فرزند برادرش بر فراز تخت قرار گرفت وصلیبها گرداگرد او، آویخته شد واسقفها در برابر او تعظیم کردند وانجیل مقدس گشوده شد، بناگاه صلیبها از جایگاه های بلند خود، فرو غلطیدند وستونهای تخت درهم شکستند وآن جوان نگون بخت از فراز تخت به زمین افتاد وبیهوش گردید.
بر اثر حادثه ناگوار، رنگ اسقفها پرید وبندهای وجودشان به لزره درآمد وبزرگ آنان به نیای من، قیصر روم گفت: «شاها!ما را از کاری که شومی آن از زوال آیین مسیح خبر می دهد، معذور دار!»
جدم آن حادثه تکان دهنده را به فال بد گرفت وبه اسقفها دستور داد تا ستونها را برافراشته دارند وصلیبها را بالا برند وبجای آن جوان نگون بخت، برادرش را بیاورند تا مرا به ازدواج او درآورد وبدینوسیله شومی پدید آمده را، با نیکبختی وسعادت فرد دوم، برطرف سازد.
اما هنگامی که اسقفها به دستور قیصر روم عمل کردند، همان تلخی که برای برادر زاده اول او پیش آمده بود برای دومی نیز رخ داد. مردم وحشت زده پراکنده شدند. نیای بزرگم، قیصر روم اندوهگین وماتم زده برخاست ووارد قصر خویش شد وپرده های کاخ افکنده شد وماجرا تمام شد ودر هاله ای از ابهام ونگرانی قرار گرفت.
پر افتخارترین پیوند
شب فرا رسید وآن روز دهشتناک سپری شد. من همان شب در خواب دیدم که حضرت مسیح (علیه السلام) به همراه وصی خود «شمعون» وگروهی از حواریون وارد کاخ جدم قیصر روم شدند ومنبری پرفراز وشکوهمند در همان نقطه ای که جدم تخت خود را قرار داده بود برپا ساختند. درست همین لحظات بود که حضرت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) با گروهی از جوانان وفرزندان خویش وارد شدند. مسیح (علیه السلام) به استقبال آن حضرت شتافت. واو را در آغوش کشید.
پیامبر اسلام به او فرمود: «من آمده ام تا ملیکه، دختر شمعون را برای پسرم خواستگاری کنم». ودر همان حال دیدم که آن حضرت با دست خویش به امام حسن عسکری، اشاره فرمود.
مسیح نگاهی به شمعون کرد وگفت: «افتخار بزرگی به سویت آمده است، با خاندان پیامبر پیوند کن ودخترت را به فرزند او بده».
وشمعون هم گفت: «پذیرفتم».
پیامبر اسلام بر فراز منبر رفت ومرا به ازدواج پسر خود در آورد وبر این ازدواج مسیح (علیه السلام) وحواریون وفرزندان محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) گواه بودند.
چه کنم؟
از خواب خوش آن شب جاودانه بیدار شدم اما ترسیدم خواب خمود را بر پدر وجدم بازگویم.
از آن پس قلبم از محبت عسکری (علیه السلام) مالامال شد به گونه ای که از آب وغذا دست شستم وبه همین جهت بسیار ضعیف وناتوان شدم وبه بیماری سختی دچار گشتم.
جدم، بهترین پزشکان کشور را یکی پس از دیگری برای نجات من فراخواند، اما بیهوده بود وآنان کاری از پیش نبردند وهنگامی که جدم از نجات من نومید شد به من گفت: «نور دیده ام! دخترم! برای نجات وشفای بیماریت چه کنم؟ آیا چیزی به نظرت نمی رسد؟»
من گفتم: «نه! من درهای نجات را به سوی خود مسدود می نگرم، شما اگر ممکن است دستور دهید اسیران مسلمان را از زندانها وشکنجه گاه ها آزاد وکند وزنجیر از دست وپای آنان بردارند وبر آنان مهر ورزند وآزادشان سازند، امید که در برابر این مهر به اسیران وغریبان، حضرت مسیح (علیه السلام) ومادرش «مریم» مرا شفا بخشند».
جدم به خواسته من جامه عمل پوشاند وبرای شفای من، همه اسیران مسلمان را آزاد ساخت ومن نیز خویشتن را اندکی سالم وبانشاط نشان دادم وکمی غذا خوردم وجدم شادمان گردید وبر محبت اسیران واحترام به آنان تأکید کرد.
آن رؤیای پرشکوه:
چهار شب از آن رؤیای شکوهبار گذشته بود که خواب دیگری دیدم.
گویی دخت گرانمایه پیامبر، سالار بانوان گیتی به همراه مریم وهزار نفر از دوشیزگان بهشتی، به دیدار من آمدند.
مریم پاک، رو به من کرد وگفت: «این، سالار بانوان جهان، فاطمه (علیه السلام) دخت گرانمایه پیامبر ومادر همسر آینده تو است».
من دامان آن بانوی بزرگ را سخت گرفتم وگریه کنان از اینکه حضرت عسکری از دیدار من سرباز می زند وبه خوابم نمی آید به مادرش شکایت بردم.
فاطمه (علیه السلام) فرمود: «ملیکه! پسرم به دیدار تو نخواهد آمد چرا که تو مشرک هستی این خواهرم «مریم» است که از دین شما بیزاری می جوید، اگر براستی دوست داری خشنودی خدا ومسیح (علیه السلام) ومریم را به دست آوری وبه دیدار حسن من، مفتخر گردی بگو: «اشهد ان لا اله الا الله وأن أبی محمد رسول الله».
اینک در انتظار دیدار پسرم باش
من به دعوت، دخت گرانقدر پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) اسلام آوردم وبه یکتایی خدا ورسالت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) گواهی دادم. بانوی بانوان مرا در آغوش کشید وخوش آمد گفت وفرمود: «اینک در انتظار دیدار پسرم باش!..».
از خواب برخاستم، اما شور وشوق دیدار ابومحمد، حضرت عسکری، کران تا کران وجودم را فرا گرفته بود. در انتظار دیدارش قرار و
آرام نداشتم که شب فرا رسید واو به خواب من آمد. هنگامی که او را دیدم به او گفتم: «سرورم! محبوب قلبم! پس از اینکه، قلب مرا لبریز از مهر وعشق پاک خود کردی، به من بی مهری نمودی؟»
فرمود: «تنها دلیل تأخیر دیدارت، شرک تو بود واینک که به راه توحید وتوحید گرایی گام سپرده ای، همواره به دیدارت خواهم آمد. تا خداوند ما را یک جا گرد آورد». وآن گرانمایه از آن روز تاکنون مرا ترک نکرده وهر شب به خواب من آمده است».
تدبیر برای وصال
«بشر» فرستاده ی امام هادی (علیه السلام) می گوید: من که از سرگذشت عجیب او غرق در حیرت شده بودم، از او پرسیدم: «با این شرایط شما چگونه به اسارت رفتی ودر صف اسیران قرار گرفتی؟»
گفت: «حضرت عسکری، شبی در عالم رؤیا به من خبر داد که بزودی جدت، سپاهی گران برای نبرد با مسلمانان گسیل خواهد داشت، شما نیز با گروهی از دوشیزگان در لباس خدمتگزار وبطور ناشناس همراه آنان بیا..».
من طبق رهنمود «ابومحمد» چنین کردم وطلایه داران سپاه مسلمین ما را به اسارت گرفتند وتا الان که خود سرگذشت خویش را به تو بازگفتم، هیچ کس نمی داند که من دختر پادشاه «روم» هستم».
پرسیدم: «شگفتا! شما که دختر پادشاه روم هستی چگونه به زبان عربی سخن می گویی؟»
پاسخ داد: «این بخاطر شدت محبت جدم به من بود که مرا با همه وجود وامکانات به آموزش، دانش وبینش تشویق کرد وبانوی مترجم وزبانشناسی را همواره در خدمت من قرار داد تا با کوشش وتلاش بسیار، زبان عربی را بطور شایسته وبایسته به من آموخت.
«بشر» فرستاده امام هادی (علیه السلام) می افزاید: «هنگامی که او را به سامرا وبه محضر حضرت هادی (علیه السلام) آوردم امام (علیه السلام) ضمن خوش آمد واحترام به او پرسید: «پیروزی اسلام ومسلمانان وشکست رومیان را چگونه دیده است؟ ودر مورد شکوه وعظمت خاندان وحی ورسالت چه فکر می کند؟»
نرجس گفت: «شما که از من، بر این واقعیتها داناترید، من چه گویم؟»
حضرت به او فرمود: «من در این اندیشه ام که مقدم شما را گرامی دارم. اینک، کدامین یک از این دو راه را برای گرامیداشت خود می پسندی: دریافت سرمایه کلانی از طلا ونقره همچون ده هزار درهم یا بشارت ونوید به افتخار ابدی وهمیشگی، کدامیک؟»
پاسخ داد: «سرورم! دومی را، مژده به شرافت ونیکبختی جاودانه را».
امام هادی (علیه السلام) فرمود: «پس تو را مژده باد به فرزند گرانمایه ای که حکومت عدل وداد را در جهان، پی خواهد افکند وبر شرق وغرب گیتی حکومت خواهد نمود وزمین را لبریز از عدالت ودادگری خواهد ساخت همانگونه که از ظلم وبیداد لبریز باشد».
پاسخ داد: «سرورم چه کسی وچگونه؟»
فرمود: «از همان شخصیت والایی که پیامبر در آن شب جاودانه تو را از مسیح وشمعون برای او خواستگاری کرد ودر حضور مسیح وجانشین او، تو را به عقد او در آورد. اینک آیا او را می شناسی؟»
پاسخ داد: «آری! از همان شب جاودانه ای که به دست مادر گرانقدرش فاطمه (علیه السلام) اسلام آوردم، تاکنون شبی بدون عشق وارادت معنوی به وجود مقدس او سحر نکردم وهر شب نیز خواب او را دیده ام».
امام هادی (علیه السلام) به یکی از خدمتگزاران فرمود: «کافور! خواهر گرانقدرم «حکیمه» را فراخوان».
هنگامی که آن بانوی بزرگ وارد شد امام هادی (علیه السلام) خطاب به او فرمود: «حکیمه! این همان دوشیزه است...».
وحکیمه او را در آغوش کشید ومورد تکریم مهر قرار داد وشادمانی خویش را از دیدار او اعلان کرد.
حضرت هادی (علیه السلام) به خواهر گرانقدرش فرمود: «دختر پیامر! اینک او را نزد خویش ببر ومقررات وقوانین دین را آنگونه که می باید به او بیاموز که او همسر گرانقدر پسرم حسن ومادر پرافتخار «قائم» خواهد بود»(192).
این بود آنچه مرحوم صدوق در «اکمال الدین» وشیخ طوسی در «کتاب الغیبه» با اندک تفاوت در برخی واژه ها آورده اند که ما در حد توان، بهترین ها را برگزیدیم.
به نظر می رسد که این روایت، اندکی نیاز به تحلیل وتفسیر دارد، بدین صورت:
رؤیای راست ودرست
خوابهای راست ومطابق با واقع از دیدگاه قرآن، واقعیتی پذیرفته شده است وبررسی وتحقیق کامل این بحث، نیاز به کتاب مستقلی دارد همانگونه که مرحوم نوری رد «دار السلام» این بحث را آورده است، اما ما در اینجا بطور فشرده نکاتی را ترسیم می کنیم ومی گذریم:
الف: خدا در قرآن شریف، خوابهای متعددی را برای پیامبران بزرگ ودیگر بندگان خویش برشمرده است که از آنها، این واقعیت دریافت می گردد که برخی از خوابها، صادق ودرست ومورد توجه است ودارای پیام صادقانه ودقیق وبی کم وکاست.
برای نمونه، قرآن در سوره صافات(193) خواب ابراهیم خلیل را آورده است ودر سوره یوسف(194) چهار خواب راست ودرست را، آورده است که عبارتند از: خواب یوسف، خواب دو جوان زندانی وخواب پادشاه مصر که همه اینها، از آینده پیام داشت وهمه صادقانه ودرست از کار درآمد.
ب: در روایات رسیده از پیامبر وامامان نور (علیه السلام) با انبوهی از خوابهای درست ومطابق با واقع روبرو می گردیم که سرانجام همانگونه که دیده شده بود، به وقوع پیوست برای نمونه:
1 - پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) در عالم رؤیا دید که گروهی همچون بوزینه ها، بر منبر او جست وخیز می کنند وبا تلاشهای ارتجاعی خود امت حق طلب وتوحیدگرای او را به شرک وارتجاع وستم وجاهلیت باز می گردانند. پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) در همان حال از خواب بیدار شد وموج اندوه در چهره اش هویدا گردید که جبرئیل فرود آمد واین آیه شریفه را آورد:
«وما جعلنا الرؤیا التی اریناک الا فتنه للناس والشجره الملعونه فی القرآن..»(195).(196)
2 - ونیز آن حضرت خوابهای دیگری دید وآنها را تفسیر کرد وآنگاه با گذشت زمان، همانگونه که تفسیر وپیش بینی فرموده بود، تحقق یافت(197).
3 - ونیز دخت گرانمایه پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) پدرش پیامبر را روز رحلت خویش در خواب دید وپیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) به او فرمود: «دخترم! تو امشب نزد من ومیهمان من خواهی بود»(198).
وهمانگونه که خواب دیده وتفسیر کرده بود، تحقق یافت واو به ملکوت پر کشید.
4 - همین گونه امیر مؤمنان (علیه السلام)(199) وامام حسین (علیه السلام)(200) هر کدام به طور جداگانه پیامبر گرامی را در خواب دیدند وآن حضرت به شهادت آنان خبر داد وروز آن را نیز مشخص فرمود که همانگونه نیز به وقوع پیوست.
از این رو باید پذیرفت که برخی از خوابها، مطابق با واقع ودارای پیام درست از آینده است وبرای انسانی که خواب دیده است، از عالم ملکوت وجهان ماورای طبیعت خبر می دهد.
در روایات رسیده از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) ثابت شده است که فرمود:
«من رآنی فقد رآنی، فان الشیطان لا یتمثل بی»(201).
یعنی هر کس: مرا در خواب ببیند، خوابش درست ومطابق با واقع است، چرا که شیطان نمی تواند خود را شبیه من سازد.
همانگونه که نمی تواند در چهره اولیای خدا وپیامبران وامامان نور (علیه السلام) درآید. ونیز بدین صورت از آن حضرت آورده اند که فرمود:
«من رآنا، فقد رآنا..».
یعنی: هر کس ما را در خواب ببیند، مطابق با حقیقت است ودرست دیده است.
با این بیان، باید پذیرفت که خواب بانو «نرجس» یک خواب صحیح ومطابق با واقع ودارای پیام وخبر بوده است.
باید پذیرفت که او در عالم رؤیا درست دیده است که پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) پس از اینکه او به دست فاطمه (علیه السلام) اسلام آورد او را برای فرزندش خواستگاری کرد.
ونیز خوبش صحیح بود که هر شب حضرت عسکری (علیه السلام) را پس از خواستگاری او بوسیله پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) برای امام حسن (علیه السلام) او را در خواب می دید وآن حضرت به او خبر داد که: «جدش قیصر روم در اندیشه پیکار با مسلمانان وهجوم به کشور آنهاست». وبه او رهنمود داد که: چگونه برای رسیدن به هدف وآرزوی خویش، لباس خدمتگزاران وپرستاران ودوشیزگان کم سن وسال درآمده ودر میان آنان قرار گیرد وبه همراه ارتش روم به مرزها بیاید... تا سرانجام به افتخار دیدار یار وهمسری حضرت عسکری نائل آید وفراق وسوز هجر، به وصال تبدیل گردد.
چه اشکالی به نظر می رسد که همه اینها مطابق با درست وواقع باشد؟
مگر نه اینکه نمونه های بسیاری از این امور در تاریخ رخ داده است؟
وچه مشکلی در بحث است که بگوییم، خداوند پس از اینکه در حضرت نرجس، این دختر اندیشمند ونواده ی حواریون وخوبان، استعداد وشایستگی روحی، فضایل وارزش انسانی وامتیازات بسیاری چون: حیا، عفت، اقتدار، ایمان عمیق، اصالت ونجابت وشرافت خانوادگی را قرار داد او را به این افتخار جاودانه مفتخر سازد؟ واو را به این ویژگیها وارزشهای والا،آراسته نماید تا بدین سان به افتخار مادری جان جانان ومحبوب دلها، حضرت مهدی (علیه السلام) مفتخر گردد؟ آیا این اشکالی دارد؟
چرا که اصل وراثت در شخصیت وعظمت کودک نقش مهمی دارد، در غیر این صورت چه انگیزه هایی موجب می گردد که پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) از کشور روم واز حضرت مسیح (علیه السلام) در عالم رؤیا از آن دوشیزه باشخصیت وپرشکوه برای فرزندش حضرت عسکری (علیه السلام) خواستگاری کند؟
آیا در کشور پهناور اسلامی، برای فرزندش امام حسن (علیه السلام) همسری یافت نمی شد؟
این مقدمات شگفت انگیز وتشریفات شگرف وطولانی برای چیست؟
روشن است که ابعاد شخصیت «نرجس» وراز ورمزهای زندگی او بصورت کاملی برای من شناخته شده نیست، اما آنچه از این روایت طولانی، دریافت می گردد نشانگر شکوه وعظمت شخصیت آن بانوی برجسته است.
دیدگاه دیگر:
2 - روایت دیگری نیز در منابع روایی ما موجود است که ترسیمگر زندگی آن بانوی باشخصیت وبااندیشه است، که اینگونه روایت شده است:
مرحوم صدوق، از «محمد بن عبدالله مطهری» آورده است که می گوید: پس از شهادت حضرت عسکری (علیه السلام) به محضر بانوی اندیشمند ودخت گرانمایه جواد (علیه السلام) حکیمه، شرفیاب شدم تا از امام راستین پس از حضرت عسکری (علیه السلام) که بر اثر بازیهای سیاسی دستگاه خلافت، مردم در مورد وجود گرانمایه او دچار اختلاف عقیده وحیرت وسرگردانی می شدند، سؤال کنم.
به او گفتم: «بانوی گرامی! آیا حضرت عسکری (علیه السلام) دارای فرزند است؟» او تبسم کرد وگفت «اگر او پسر نداشته باشد پس امام راستین پس از آن حضرت کیست؟ در حالی که همواره خاطر نشان ساخته ام که پس از دو سبط گرانمایه پیامبر، حسن وحسین (علیه السلام) هرگز امامت در دو برادر بسان آنان نخواهد بود»(202).
گفتم: «سرورم! از ولادت سالارم دوازدهمین امام نور واز غیبت او برایم بگو؟
پاسخ داد: «من کنیز بافضیلت وبرجسته ای به نام «نرجس» داشتم که روزی فرزند برادرم حضرت عسکری (علیه السلام) به دیدار من آمد واو را دید. به او گفتم: «سالارم! اگر اجازه می دهید او را به خانه شما بفرستم تا به افتخار همسری شما مفتخر گردد؟»
فرمود: «نه عمه جان! اما شخصیت وویژگیهای او مرا به تحسین واداشت؟»
فرمود: «او مادر فرزندی خواهد شد که در پیشگاه خدا عزیز وسرفراز است. بزرگمردی را به دنیا خواهد آورد که خداوند به دست او زمین را مملو از عدل وداد خواهد ساخت، همانگونه که از جور وبیداد، لبریز باشد».
گفتم: «سرورم! پس او را به خانه شما می فرستم، آیا اجازه می دهید؟»
فرمود: «در این مورد از پدر گرانمایه ام اجازه بگیرید».
جناب حکیمه می گوید: لباس خویش را پوشیدم وبه خانه حضرت هادی (علیه السلام) آمدم. پس از نثار درود بر آن وجود گرانمایه نشستم که آن حضرت سخن را آغاز کرد وفرمود: «حکیمه! نرجس را به خانه پسرم حسن، بفرست».
گفتم: «سالار من! من به همین دلیل به دیدار شما آمدم تا در این مورد کسب اجازه نمایم».
حضرت فرمود: «خدا دوست دارد در این پاداش پرشکوه تو را شریک ودر این کار شایسته بهره ورت سازد.
این بانوی گرانقدر می افزاید: «من به خانه بازگشتم وبی درنگ نرجس را آنگونه که شایسته بود آراسته ساخته وبه ازدواج حضرت عسکری (علیه السلام) درآوردم ودر خانه خویش از آنان مهمانداری کردم. چندی آن حضرت نزد ما بود وآن گاه همراه همسرش به خانه پدرش بازگشت»(203).
نگرشی بر این روایت
همانگونه که ملاحظه شد، این روایت از منشاء خانوادگی «نرجس» وسرگذشت شگفت انگیز زندگی او چیزی نمی گوید وتنها بیانگر این مطلب است که آن بانو در خانه دختر امام جواد (علیه السلام) بود ودر همانجا هم حضرت عسکری (علیه السلام) او را دید وشکوه وعظمت معنوی را در قامت افراشته وچهره پرنجابت وپیشانی بلند او خواند. اما این روایت از چگونگی رسیدن او به شهر تاریخی سامرا وبه خانه جناب حکیمه خاتون ساکت است.
برخی از اندیشمندان معاصر، در این اندیشه اند که میان دو روایت پیوند دهند، به همین جهت می گویند: در روایت نخست، جمله ای است که حضرت هادی (علیه السلام) خطاب به حکیمه می فرماید:
«یا بنت رسول الله! خذیها الی منزلک... فانها زوجه ابی محمد وام القائم»
یعنی: دختر پیامبر! او را به خانه خود ببر ومقررات دین را بدو تعلیم کن چرا که همسر فرزندم حسن (علیه السلام) ومادر آخرین امام نور «قائم» آل محمد خواهد بود.
با این بیان، نرجس به خانه دختر امام جواد (علیه السلام) آمد ودر آنجا بود تا امام حسن عسکری (علیه السلام) او را دید وبدو نگریست، چرا که همسر او بود.
اما حقیقت این است که: در روایت دوم واژه هایی به کار رفته است که بااین تأویل وتفسیر نمی سازد برای نمونه:
حکیمه می گوید: «کانت لی جاریه یقال لها نرجس». واین جمله دلالت بر این می کند که نرجس نه در خانه او به عنوان میهمان که خدمتگزار بوده واو از موضع سرور وسالار او سخن می گوید.
دیگر اینکه می گوید: «ووهبتها لأبی محمد» این جمله نیز با جمله امام هادی (علیه السلام) که در روایت اول آمده است، نمی سازد که می فرماید: «فانها زوجه أبی محمد».
یک سؤال:
پس از رد توجیه وتفسیر فوق، این سؤال پیش می آید که: «حضرت عسکری (علیه السلام) چگونه به یک دختر بیگانه نظر عمیق افکند واو را به خوبی نگریست؟»
پاسخ این است که:
اولا: نگاه به کنیز دیگری با رضایت مالک او جایز است وامام عسکری (علیه السلام) هرگز به نامحرم وبدون مجوز شرعی نمی نگرد، چرا که او معصوم است وعصمت مانع اشتباه ولغزش وخطاست تا چه رسد به گناه.
ثانیا: راوی روایت دوم مجهول است وخود روایت ضعیف، براین اساس اعتماد به روایت نخست بهتر ومناسبتر است.
میلاد نور
مرحوم شیخ صدوق، در کتاب ارزشمند خویش(204)، از «حکیمه» دخت گرانقدر امام جواد (علیه السلام) آورده است که: یازدهمین امام نور حضرت عسکری (علیه السلام) پیام رسانی بسوی من گسیل داشت ومرا بخانه خویش فرا خواند.
هنگامی که وارد شدم فرمود: «عمه جان! افطار امشب را نزد ما باش چرا که امشب، شب مبارک پانزدهم شعبان است ودر چنین شبی خداوند، جهان را به نور وجود حجت خویش، نوربارن خواهد ساخت».
در روایت دیگری آمده است که فرمود: «در چنین شبی، حضرت مهدی (علیه السلام) دیده به جهان خواهد گشود. همو که خداوند، زمین را پس از مردنش به دست او وبا ظهور او زنده وپرطراوت خواهد ساخت».
پرسیدم: «سرورم!
مادر او کیست؟»
فرمود: «نرجس، بانوی بانوان»
گفتم: «فدایت گردم! من در او هیچ نشان واثری از آنچه نوید می دهید نمی بینم».
فرمود: «حقیقت همان است که گفتم، آماده باشد!»
پس از این گفتگو به خانه «نرجس» آمدم.
آن وجود گرانمایه به عنوان تجلیل واحترام از من، آمد تا کفشهای مرا درآرد ومرا تکریم کند که در پاسخ احترام او گفتم: «از این پس، شما سرور من وسرور خاندانم خواهید بود».
او از سخن من شگفت زده شد وگفت: «عمه جان! چگونه ممکن است در حالی که شما دختر امام، خواهر امام وعمه امام هستید وخود بانویی ارزشمند وپرواپیشه وبادرایت ومن خدمتگزار شما هستم».
حضرت عسکری (علیه السلام) گفتگوی ما را شنید وفرمود: «عمه جان! خداوند به شما پاداش نیک عنایت فرماید».
آن سپیده دم پرخاطره
من، با بانوی بانوان به گفتگو نشستم وبه او گفتم: «دخترم! همین امشب خداوند پسری گرانمایه به تو ارزانی خواهد داشت، پسری که سرور دنیا وآخرت خواهد بود».
«نرجس» با شنیدن این نوید، غرق در حیاء وآزرم گردید ودر گوشه ای نشست ومن به نماز ایستادم وپس از نماز افطار کردم وبرای استراحت به رختخواب رفتم. درست نیمه شب گذشته بود که برای نماز نافله شب بپاخاستم. نماز را خواندم، دیدم «نرجس» خواب است وحادثه ای رخ نداده است، به تعقیبات نماز نشستم وبار دیگر خوابیدم وبیدار شدم اما دیدم او هنوز در خواب است.
پس از آن بود که او برای نماز نافله شب بپاخاست ونماز را در اوج ایمان واخلاص بجا آورد وبا شور وشوق وصف ناپذیری به نیایش نشست.
دیگر از تحقق وعده ونوید حضرت عسکری (علیه السلام) دچار تردید می شدم که آن حضرت از اطاق خویش مرا مخاطب ساخت وفرمود: «عمه جان! شتاب مورز که تحقق وعده الهی نزدیک است».
در روایت دیگری این مطلب بدین صورت آمده است که:
«بناگاه دیدم سوسن» هراسان از جای برخواست، وضو ساخت وبه نماز نافله شب ایستاد. آخرین رکعت نماز را می خواند که احساس کردم سپیده صبح در راه است، اما از ولادت نور خبری نیست.
بار دیگر این اندیشه در ذهنم پدید آمد که شب رو به پایان است وسپیده سحر در راه، پس چرا وعده الهی تحقق نیافت که ندای حضرت عسکری (علیه السلام) طنین افکند وفرمود: «عمه جان! تردید به دل راه مده!».
من از آن حضرت وتردیدی که در دلم پدید آمد شرمنده شدم ودر اوج شرمندگی پس از نظاره افق به اطاق باز می گشتم که دیدم «نرجس» نماز را به پایان برده وبه خود می پیچد. جلو درب اطاق به او رسیدم که می خواست از اطاق خارج گردد، پرسیدم: «آیا از آنچه در انتظارش بودم، چیزی حس نمی کنی؟»
پاسخ داد: «چرا عمه جان!..».
گفتم «خدا یار ونگاهدارت باد! خود را مهیا ساز وبر او اعتماد نما ونگران مباش که لحظات تحقق آن وعده مبارک فرا رسیده است».
وآنگاه متکایی برگرفتم ودر وسط اطاق، آن بانو را بر آن نشاندم وبسان یک مددکار آگاه ودلسوزی که زنان در شرایط ولادت فرزندانشان بدان نیازمندند به یاری او کمر همت بستم. او دست مرا گرفت وفشار داد واز شدت درد، ناله زد وبر خود پیچید».
حضرت عسکری (علیه السلام) از اطاق خویش دستور داد که برایش سوره مبارکه «قدر» را تلاوت کنم.
به دستور امام (علیه السلام) شروع کردم:
بسم الله الرحمن الرحیم
انا انزلناه فی لیله القدر، وما ادریک ما لیله القدر....
یعنی: ما آن (قرآن) را در شب قدر نازل کردیم! وتو چه می دانی که شب قدر چیست؟!...
وشگفتا که دیدم کودک دیده به جهان نگشوده به همراه من به تلاوت قرآن پرداخت وسوره مبارکه «قدر» را با من تا آخرین واژه، تلاوت کرد.
از شنیدن نوای دل انگیز قرآن او، هراسان شدم که حضرت عسکری (علیه السلام) مرا نداد داد وفرمود: «عمه جان! آیا از قدرت الهی شگفت زده شده ای؟ اوست که ما را در خردسالی به بیان دانش وحکمت توانا ساخته وبه سخن می آورد ودر بزرگسالی ما را در روی زمین حجت خویش قرار می دهد چه جای شگفتی است؟!»
هنوز سخن حضرت عسکری (علیه السلام) به پایان نرسیده بود که «نرجس»از نظرم ناپدید گردید وگویی حجابی میان من واو، فرو افکنده شد وما را از هم جدا ساخت».
در روایت دیگری آمده است که: «سپس لحظاتی چند، حالت وصف ناپذیری برایم پیش آمد به گونه ای که گویی دستگاه دریافت وجودم از کار افتاده است ونمی دانم چه می گذرد. به خود آمدم وفریاد زنان به سرعت، به طرف اطاق حضرت عسکری (علیه السلام) تافتم، اما پیش از آنکه چیزی بگویم فرمود: «عمه جان! بازگرد که او را در همانجا خواهی یافت که از برابر دیدگانت ناپدید شد».
به اطاق «نرجس» بازگشتم دیدم پرده ای که ما را از هم جدا ساخته بود، برطرف شده است. چشمم به آن بانو افتاد ودیدم چهراه اش غرق در نور است به گونه ای که دیدگانم را خیره ساخت ودر همین لحظات کودک گرانمایه ای را دیدم که در حال سجده است وخدای را ستایش می کند.
بر بازوی راست او این آیه شریفه نوشته شده است که:
«جاء الحق وزهق الباطل ان الباطل کان زهوقا»(205).
ودر سجده خویش می فرمود:
«اشهد ان لا اله اله الله، وحده لاشریک له وان جدی محمدا رسول الله وأن أبی أمیرالمؤمنین ولی الله..».
یعنی: گواهی می دهم که خدایی جز خدای یکتا، که شریک وهمتایی ندارد، نیست ونیای گرانقدرم محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) پیام آور اوست. وپدر والایم امیر مؤمنان (علیه السلام) دوست وجانشین پیامبر خداست.
آنگاه امامان نور را پس از امیر مؤمنان (علیه السلام) یکی بعد از دیگری تا نام مبارک پدر گرانقدرش حضرت عسکری (علیه السلام) برشمرد سپس فرمود:
«بار خدایا! آنچه را به من وعده فرمودی تحقق بخش وکار بزرگم را در پرتو قدرتت تدبیر فرما وگامهایم را در قیام پرشکوه وآسمانیم برای برانداختن بیداد وستم، واستقرار کامل عدالت ومهر در سراسر گیتی استوار ساز وبه دست من، زمین را از عدل وداد لبریز گردان!»
پس از آن سر از سجده برداشت وبه تلاوت این آیه مبارکه پرداخت:
«شهد الله انه لا اله الا هو والملائکه واولوا العلم، قائما بالقسط لا اله اله هو العزیز الحکیم، ان الدین عند الله الاسلام..»(206).
یعنی: خدا گواهی داد وفرشتگان ودانشمندان نیز، که هیچ خدایی برپای دارنده ی عدل، جز او نیست، خدایی جز او نیست که پیروزمند وفرزانه است. بی تردید دین در نزد خدا تنها اسلام است.
پس از تلاوت آیه شریفه عطسه کرد وفرمود:
«الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله، زعمت الظلمه أن حجه الله داحضه لو أذن لنا فی الکلام لزال الشک».
یعنی: سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است ودرود خدای بر محمد وخاندانش باد!
بیدادگران چنین پنداشته اند که: حجت خدا از میان رفته است، اما اگر خدا به من فرمان ظهور دهد، آنگاه تردیدها وتردیدافکنیها از میان خواهد رفت.
پسرم سخن بگو
آن کودک گرانمایه را برگرفتم وبا شور واشتیاق، در دامان خود نشاندم. دیدم پاک وپاکیزه است.
در این هنگام، حضرت عسکری (علیه السلام) مرا ندا داد که: «عمه جان! پسرم را بیاور!»
آن وجود گرامی را به پیشگاه پدرش بردم وآن حضرت او را به سبک مخصوص روی دست گرفت وزبان مبارک خویش را بردهان او گذاشت. آنگاه با دست خویش، سر وچشم وگوش او را به سبکی خاص، اندکی فشرد وفرمود: «پسرم! سخن بگو».
در روایت دیگری آمده است که فرمود: «هان ای حجت خدا! وای ذخیره انبیاء! وای آخرین اوصیاء! سخن بگو! هان ای جانشین همه پرواپیشگان! سخن بگو!»آن نوزاد مبارک، نخست به یکتایی خدا ورسالت پیام آورش گواهی داد وضمن درود فرستادن بر پیامبر، نام امامان نور را، یکی پس از دیگری برشمرد تا به نام پدر بزرگوارش رسید وآنگاه پس از پناه بردن به خدا از شر شیطان این آیه شریفه را تلاوت کرد:
«ونرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الأرض ونجعلهم ائمه ونجعلهم الوارثین، ونمکن لهم فی الارض ونری فرعون وهامان وجنودهما منهم ما کانوا یحذرون»(207).
یعنی: ما برآنیم که پایمال شدگان روی زمین را نعمتی گران ارزانی داریم وآنان را پیشوایان سازیم ووارثان گردانیم وآنان را در آن سرزمین اقتدار بخشیم وبه فرعون وهامان وسپاهیانشان، چیزی را که از آن سخت می ترسیدند، نشان دهیم. پس از تلاوت قرآن، حضرت عسکری (علیه السلام) او را به من داد وفرمود:
«یاعمه! ردیه الی أمه کی تقر عینها ولا تحزن ولتعلم أن وعد الله حق ولکن أکثر الناس لا یعلمون»
یعنی: ای عمه جان! او را به مادرش بازگردان تا دیدگانش به دیدار او روشن گردد واندوهگین نباشد وبداند که وعده خدا حق است، ولی بیشتر مردم نمی دانند.
کودک گرانمایه را به مادرش بازگرداندم که دیگر فجر صادق دمیده بود ونور در کران تا کران افق، پدیدار شده وسینه آسمان را می شکافت ومن از حضرت عسکری (علیه السلام) ومادر آن کودک گرانمایه، خداحافظی نمودم وبه خانه خویش بازگشتم»(208).
نگرشی بر روایت
آنچه در این روایت آمده است حقایقی به نظر می رسد که از آفت هستی سوز غلو وخرافه بدور است، چراکه حضرت مهدی (علیه السلام) نخستین کودکی نیست که لحظاتی پیش از ولادت وپس از آن لب، به سخن می گشاید بلکه در قرآن شریف این واقعیت به صراحت آمده است که: عیسی (علیه السلام) در همان نخستین روز ولادت، یا به روایت دیگری اولین ساعت تولد، لب به سخن گشود وبه یکتایی خدایی گواهی داد ورسالت خویش را اعلان نمود وبا صدای رسا تعالیم ودستوراتی را که خدای جهان آفرین بدو آموخته بود، همه را به گوشها رسانید.
برخی از مفسرین در تفسیر دو آیه 24 تا 26 سوره ی مریم بر این باورند که این آیات سخنان عیسی (علیه السلام) است که پس از چشم گشودن به این جهان، خطاب به مادرش حضرت مریم، بیان کرده است نه ندای فرشته:
«فناداها من تحتهآ أن لاتحزنی قد جعل ربک تحتک سریا، وهزی الیک بجذع النخله تساقط علیک رطبا جنیا، فکلی واشربی وقری عینا فاما ترین من البشر أحدا فقولی انی نذرت للرحمن صوما فلن أکلم الیوم انسیا»(209).
یعنی: پس کودک نو رسیده از پایین پایش او را ندا داد که اندوهگین مباش! پروردگارت زیر پای تو جوی آبی روان ساخت (و) نخل را بجنبان تا خرمای تازه چیده شده، برایت فرو ریزد.
پس شما (ای مریم!) بخور وبیاشام وشادمان باش واگر از مردم کسی را دیدی بگو: من برای خدای مهربان، روزه نذر کرده ام وامروز با هیچ انسانی سخن نمی گویم.
اتفاقا انبوه روایات که در «مجمع البیان» و«تبیان» آمده است، هماهنگ با دیدگاه فوق است.
البته در روایتی هم آمده است که: «ندا کننده: فرشته امین بوده است».
به هر صورت وبا وجود اختلاف دیدگاه در این مورد که ندا کننده فرشته امین بوده است یا آن کودک نورسیده، در این مطلب هیچ اختلافی نیست که یهودیان به مریم پاک گفتند، «کیف نکلم من کان فی المهد صبیا؟»
یعنی: چگونه با کودکی که در گاهواره است سخن بگوییم؟
که کودک به قدرت خدا لب به سخن گشود وگفت:
«انی عبدالله آتانی الکتاب وجعلنی نبیا وجعلنی مبارکا أینما کنت وأوصانی بالصلاه والزکاه مادمت حیا..»(210).
یعنی: (هان ای مردم!) من بنده خدایم، به من کتاب آسمانی داده ومرا پیامبر خویش گردانیده است وهر جا که باشم مرا برکت داده وتا زنده هستم مرا به نماز وزکات، وصیت کرده است....
یک نکته جالب:
ممکن است گفته شود که: «سخن گفتن عیسی (علیه السلام) در گاهواره، معجزه بزرگی بود که خدا آن رابرای نشان دادن نبوت ورسالت او، پدید آورد».
پاسخ این است که: در مورد امام مهدی (علیه السلام) نیز خداوند برای نشان دادن امامت آن حضرت ونومید ساختن دشمنان حق وعدالت، این معجزه بزرگ را پدید آرود، چرا که حضرت مهدی (علیه السلام) امام وپیشوای عیسی (علیه السلام) نیز هست وآن پیامبر بزرگ به هنگامه ظهور مهدی (علیه السلام) از آسمان فرود می آید وبه امامت او نماز می گذارد.
علاوه بر این، چنین معجزات وشگفتیهایی در مورد خاندان وحی ورسالت بی سابقه نیست، ما در کتاب «فاطمه زهرا از گهواره تا شهادت» روایتی را از طریق اهل سنت آورده ایم که می گوید:
«هنگامی که خدیجه، آن بانوی بزرگ، به دخت گرانمایه اش فاطمه (علیه السلام) باردار بود آن کودک با مادرش سخن می گفت»(211).
ونیز روایت دیگری از «شعیب بن سعد مصری» نقل کردیم که خدیجه می گوید، روزی گفتم: «هر کس محمد را تکذیب کند، زیانکار است چرا که او پیام آور پروردگار من است که در این هنگام، فاطمه از شکم من ندا داد که: هان ای مادر! مادرجان! اندوهگین مباش ونهراس که خداوند همراه پدر من ویار وپشتیبان اوست»(212).
در سپیده سحر
حضرت مهدی (علیه السلام) در سپیده دم پانزدهم شعبان به سال 255 هجری، در شرایط خاص وجو ویژه ای که خاندان وحی ورسالت ناگزیر از نهان داشتن ولادت مبارک او بودند، دیده به جهان گشود، دقایقی پیش از طلوع فجر ودرخشش انوار طلایی خورشید. به هنگامی که خودکامگان رژیم بیدادگر اموی وپیروان آنان، طبق عادت همیشگی خود به جای راز ونیاز با خدای هستی، در خواب عمیق بودند. همان لحظاتی که بیت رفیع علوی وعسکری (علیه السلام) با نوای دل انگیز وجانبخش نیایش با خدا ونماز وتلاوت قرآن آباد وآزاد بود وبسوی جاودانگی پیش می رفت. راستی که آن لحظات سپیده دم جمعه نیمه شعبان، چقدر افتخارآمیز ودوست داشتنی ومبارک بود.
آن شب جاودانه وپربرکتی که هیچ کودکی در آن لحظات به دنیا نمی آید جز اینکه راه ایمان وپروا، خواهد پیمود واگر در سرزمینهای شرک زده باشد خداوند او را به برکت حضرت مهدی (علیه السلام) بسوی ایمان وتقوا، رهنمون وانتقال خواهد داد(213).
آری! در آن لحظات پربرکت سپیده دم، لحظات مناجات وراز ونیاز شیفتگان حق، او دیده به جهان گشود وچقدر آن لحظات برای ولادت محبوب دلها مناسب بود، چرا که همه ابعاد بینش وحکمت، در آن هنگام رعایت شده بود.
بدینسان آن گرامی، دیده به جهان گشود و«حکیمه» بانوی بزرگ اسلام، در آن شب تاریخی در خانه حضرت عسکری (علیه السلام) حضور داشت ودر همه مراحل در جریان ولادت امام مهدی (علیه السلام) بود وشاهد درخشش نور وجود او.
روشن است که همه جا ولادت کودک با گواهی زنان خانواده، یا قابله ی نوزاد، ثابت می گردد ودر جریان ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) باید بخاطر داشت که آن بانوی بزرگی که بر این ولادت گواهی داده است، دخت گرانمایه امام جواد (علیه السلام) وخواهر گرامی امام هادی (علیه السلام) وعمه اندیشمند وپرواپیشه حضرت عسکری (علیه السلام) است، آیا در سخن، مورد اعتمادتر ودر زبان وبیان، پاکتر ودرستکارتر ودر ایمان، عمل وتقوا، مورد اطمینان تر از او می توان یافت؟
او براستی زنی پرشرافت، عبادت پیشه، شایسته کردار ونیایشگر با خدا بود وبانویی با این ویژگیها، چگونه می توان در درستی گفتار صداقت کلامش، تردید روا داشت؟
تردید افکنی منحرفان
برخی از منحرفان وحق ستیزان در ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) تردید نموده ویا بذر تردید می افشانند ومی گویند منبع این خبر، تنها بانویی بنام «حکیمه» است وبا گواهی یک زن، چگونه یک واقعیت به این بزرگی وشکوه، ثابت می شود؟اینگونه عناصر حق ستیز که در حماقت وکودنی، رکورد را شکسته اند، گویی انتظار دارند که آن وجود گرانمایه در یکی از میدانهای پرجمعیت یا در مسجدی لبریز از نمازگزار یا در نقطه دیگری که انبوه انبوه مردم در گشت وگذار باشند، دیده به جهان بگشاید وجریان ولادتش در برابر دیدگان توده های مردم ودر چشم انداز امواج خروشان انسانها باشد تا برای این کج اندیشان ومنحرفان، وجود گرانمایه وولادت او ثابت گردد.
راستی که چنین روانهای پلیدی زشت باد! وچنین اندیشه های پست وبی محتوایی نابود باد! ونفرین تاریخ بر این دیدگاه منحط وبر آن کسی که درونش از عقده حقارت وکینه توزی، انباشته است!
به هر حال، واقعیت این است که: ولادت کودک با گواهی زنان خانواده ثابت می شود آن هم بانویی به عظمت وشکوه «حکیمه».
اما در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) گواهی «حکیمه» آن بانوی بزرگ واندیشمند وپرواپیشه تنها دلیل ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) نیست، خود حضرت عسکری (علیه السلام) نخستین شاهد ولادت فرزندش بود وهمو بود که در آن جو وحشت وترور، با وجود همه موانع وفقدان امکانات برای پیام رسانی واعلان ولادت دوازدهمین امام نور، باز هم از تلاش، کوشش وفداکاری فروگذار نکرد وتا سر حد امکان، ولادت نور را به دوستدارن خاندان وحی ورسالت اعلان کرد که در بخشهای آینده خواهد آمد.
قربانی ومیهمانی
واژه «عقیقه» در فرهنگ اسلامی، به معنای کشتن گوسفند، گاو یا شتر و... پس از ولادت کودک است واین کار از دیدگاه اسلام کاری پسندیده می باشد.
پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) پس از گذشت هفت روز از ولادت دو فرزند گرانمایه اش حضرت حسن وحسین (علیه السلام) این کار پسندیده را انجام داد وبرای هر کدام یک قوچ، عقیقه کرد.
عقیقه، با این بیان، کاری است که بخاطر تقرب به خدا وبه منظور سلامت وطراوت کودک وتأمین حیات وآسایش او انجام می گردد.
در روایتی از پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) آورده اند که فرمود: «کل أمری مرتهن بعقیقته»(214).
یعنی: هر کس در گرو عقیقه خویش است.
وامام صادق (علیه السلام) فرمود:
«هر کودکی در گرو عقیقه ای است که پس از ولادت او برای سلامتی او داده اند»(215).
این بیان واین تعبیر، چقدر زیبا وبدیع است، چرا که خداوند هنگامی که فرزندی را به پدر ومادری ارزانی می دارد، ممکن است این کودک به حیات خویش ادامه دهد وعمر طبیعی کند وممکن است این نعمت وهدیه الهی باز پس گرفته شود واز دنیا برود، این روایات نشانگر آن است که: وقتی پدر ومادر برای سلامتی وطراوت وآسایش زندگی کودک، قربانی کنند وعقیقه دهند، سلامتی او تضمین می گردد چرا که در روایات این تعبیر آمده است که: «عقیقه به منزله ی رهان است».
یک راز بزرگ
از همین دیدگاه است که حضرت عسکری (علیه السلام) پس از ولادت فرزند گرانمایه اش مهدی (علیه السلام) سیصد گوسفند به عقیقه وبه منظور سلامت وطراوت وامنیت کودک، در راه خدا می دهد واین کودک در این مورد از همه گذشتگان وآیندگان ممتاز می گردد چرا که تاریخ، جز آن گرامی، هیچ کودکی را نشان نمی دهد که پس از ولادتش سیصد مورد، عقیقه داده شده باشد.
در اینجا به راز بزرگی می رسیم وآن اینکه، هنگامی که طبق روایات یک عقیقه وقربانی خالصانه وسپاسگزارانه، اینگونه در تأمین حیات کودک وعمر طبیعی شصت یا هفتاد ساله او، مؤثر ودارای نقش است؛ پس کودکی که خدا مقرر فرموده است که صدها یا هزارها سال با وجود دشمنان بداندیشی زندگی کند وسرانجام بدست توانای او هدفهای بلند پیامبران تحقق یابد، چنین وجود گرانمایه وزندگی پرمخاطره وعمر طولانی، صدها عقیقه وقربانی می طلبد.
وروشن است که این عمل به دستور پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) واطعام وانفاق در راه خدا هیچ گونه ناسازگاری با این واقعیت عقیدتی وحیاتی ندارد که حافظ ونگاهدارنده وپشتیبان امام مهدی (علیه السلام) آفریدگار توانای هستی است ودر همان حال برای سلامت آن گرامی بدین شمار گسترده عقیقه وقربانی نیز داده می شود چرا که این کار، آثار وضعی خود را دارد واین را نیز آفریدگار هستی مقرر فرموده است. البته این بحث، نیاز به تأمل وتوضیح بیشتری دارد، اما در اینجا محل آن نیست.
به هر حال، حضرت عسکری (علیه السلام) این کار پسندیده را در راستای تقرب به خدا، هم به منظور تضمین وتأمین طول عمر وزندگی پر مخاطره حضرت مهدی (علیه السلام) انجام داد وهم به منظور آگاه ساختن دوستداران وشیفتگان اهل بیت (علیهم السلام) به ولادت آخرین امام نور وآخرین حجت خدا.
او تنها به این شمار گسترده از عقیقه وقربانی بسنده نکرد بلکه به «عثمان بن سعید» که از یاران خاصش بود، دستور داد که ده هزار رطل نان وهمین مقدار گوشت تهیه کند وآنها را میان «بنی هاشم»برای سلامتی آن کودک پرشکوه واعلان ولادت او توزیع نماید(216).
ونیز گوسفندانی به دستور آن حضرت ذبح شد وبه برخی از یاران خاص ارسال گردید واز جانب آن گرامی تصریح شد که: «این عقیقه فرزند گرانمایه ام مهدی است»(217).
برای نمونه: برای «ابراهیم» که یکی از یارانش بود، چهار قوچ فرستاد وهمراه آنها نامه ای مرقوم داشت که:... اینها عقیقه فرزند گرانمایه ام «محمد مهدی» است. بخور که گوارایت باد! وبه هر کس از شیعیان ما توانستی از اینها بخوران واطعام نما».
ونیز ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) را به برخی از شیعیان مورد اعتماد به صراحت اعلان فرمود یا بوسیله نامه وسند به آنان مژده داد وآنان را به رازداری امر کرد.
برای نمونه به «احمد بن اسحاق قمی» که از بزرگترین یاران ودوستداران خاندان وحی ورسالت بود مرقوم داشت واو را به ولادت حضرت مهدی بشارت ومژده داد.
فراتر از اینها، گاه فرزند گرانمایه اش را به برخی از یاران مورد اعتماد نشان می دادم تا این واقعیت عقیدتی ودینی روشن گردد وبدانند که دوازدهمین امام راستین، ولادت یافته است.
این روایات نکته مورد نظر را بخوبی روشن می سازد:
1 - یکی از یاران حضرت عسکری (علیه السلام) «حسن بن منذر» است او می گوید: روزی «حمزه بن فتح» نزد من آمد وگفت:
«البشاره ولد - البارحه - فی الدار مولود لأبی محمد (علیه السلام) وأمر بکتمانه».
قلت: «وما أسمه؟»
قال: «سمی بمحمد وکنی بجعفر»(218).
یعنی: مژده! مژده که شب گذشته در خانه حضرت عسکری (علیه السلام) کودکی دیده به جهان گشود وآن حضرت دستور داد که این موضوع بسان رازی مهم سربسته ومخفی بماند».
پرسیدم: «نام او چیست؟»
پاسخ داد: «محمد..».
2 - ونیز یکی از نوادگان «احمد بن اسحاق قمی» که از برجستگان وشایستگان شیعه است، آورده است که: نامه ای از سالارم حضرت عسکری (علیه السلام) به نیای گرانقدرم «احمد بن اسحاق» که نماینده آن حضرت بود رسید که به خط مبارک خود در نامه خاصی که از آنها به «توقیعات»(219) تعبیر می گردد چنین مرقوم داشته بود: «ولد لنا مولود، فلیکن عندک مستورا وعن جمیع الناس مکتوما، فانا لم نظهر علیه الا الأقرب لقرابته والولی لولایته، أحببنا اعلامک لیسرک الله به مثل ما سرنا به، والسلام»(220).
یعنی: احمد! خدا به ما پسری عنایت فرموده است، این رازی ست که باید نزد تو بماند واز بیدادگران پوشیده داشته شود. ما این راز بزرگ وشادی آفرین را، جز به نزدیکترین بستگان وشایسته ترین دوستان آشکار نکردیم، دوست داشتیم آن رابه شما اعلان کنیم تا در شادی وشادمانی ما تو نیز به خواست خدا شریک باشی.
3 - ونیز از یک هیئت چهل نفری از دوستداران خاندان وحی ورسالت آورده اند که: ما برای دیدار حضرت عسکری (علیه السلام) به بیت رفیع امامت شتافتیم. پس از ورود وتبادل سخنان عادی، حضرت عسکری (علیه السلام) فرزند گرانمایه اش حضرت مهدی (علیه السلام) را در خانه خویش، به ما نشان داد وفرمود:
«هذا امامکم من بعدی وخلیفتی علیکم، أطیعوه ولا تتفرقوا من بعدی فی أدیانکم فتهلکوا، أما انکم لاترونه بعد یومکم هذا».
یعنی: این پیشوای راستین شما پس از من وجانشین من در میان شماست، از او فرمانبرداری کنید وپس از من در دین پراکنده مشوید که نابود خواهید شد. وآگاه باشید که شما پس از این او را به طور آشکار در جامعه خود نمی بینید. (وبدین صورت به غیبت طولانی وغمبار آن گرامی نیز اشاره کرد).
گروه چهل نفر می گویند: «ما از محضر حضرت عسکری (علیه السلام) خارج شدیم وپس از چند روز خبر شهادت یازدهمین امام نور، دلها را داغدار ساخت»(221).

بخش 7: چگونه آن خورشید جهان افروز از برابر دیدگان نهان گردید؟

هر کس به مجموعه های حدیثی مراجعه کند درمی یابد که شمار بسیاری از روایات واحادیثی که پیرامون وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) است واز خورشید جهان افروز او نوید دارد، از غیبت غمبار او نیز خبر می دهد ومسأله غیبت در این روایات به روشنی آمده است.
واژه غیبت
غیبت را می توان در اینجا به دو معنی تفسیر کرد:
1 - نخست بدین مفهوم که آن حضرت در دوران جوامع بشری زندگی نمی کند ودر دسترس مردم نیست که بسان دیگر انسانهای عادی هر کس خواست او را ببیند وآشنا وبیگانه ودوست ودشمن او را ملاقات کنند.
2 - دومین معانی غیبت این است که: حضرت مهدی (علیه السلام) در میان همین جامعه ها وهمین انسانهاست، اما به قدرت خدا، هر گاه اراده کند از برابر دیدگان غایب می گردد ودیدگان مردم با اینکه آن حضرت موجود وحاضر است او را نمی بینند همانگونه که موجودات دیگری چون فرشتگان، ارواح وجنیان را با اینکه به نص قرآن شریف همه در میان جامعه ها هستند ودر این جهان موجودند، اما نمی بینند.
البته، ارواح همانگونه که نزد احضار کنندگان ارواح مشهور است تحت شرایط خاصی برای برخی قابل رؤیت هستند وفرشتگان نیز علاوه بر پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) بر انسانهای وارسته وشایسته ای ظاهر گشته اند همانگونه که به مادر گرامی حضرت عیسی (علیه السلام) و«ساره» همسر حضرت ابراهیم، پدیدار شدند وبا آنان سخن گفتند.
در زمان پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) نیز فرشته امین وحی به صورت یکی از یاران پیامبر «دحیه کلبی» پدیدار می شد وبا پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلم) به گفت وشنود می نشست. مردم او را می دیدند ومی پنداشتند که دحیه کلبی است.
در روز جنگ بدر نیز فرشتگان فوج فوج در برابر چشمان نگران مسلمانان وکفار مغرور وحق ستیز آشکار گشتند که قرآن از آن گزارش می کند.
با این بیان، ممکن است پدیده هایی در جهان باشند که جز در شرایط خاصی دیده نشوند.
یک سؤال:
ممکن است این اشکال از طرف برخی طرح گردد که: «فرشتگان اجسام لطیف وظریفی هستند که جز در شرایط ویژه ای دیده نمی شوند واین طبیعت خلقت وآفرینش آنهاست، اما انسان اینگونه نیست که بطور طبیعی به چشم نیاید بلکه به عکس، انسان دیده می شود».
پاسخ:
پاسخ این است که: منظور ما در این مورد، تنها تشبیه انسان به پدیده ها وموجوداتی است که در جهان آفرینش حضور دارند ودر همان حال از این قدرت برخوردارند که هم می توانند در برابر چشم انسان آشکار گردند وهم با وجود حیات وحضور، می توانند نهان وپوشیده باشند وبه چشم نیایند ونمی خواهیم آفرینش وواقعیت انسان وفرشته را یکسان فرض کنیم.
اما در مورد وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) ونهان بودن او از دیدگان، سخن بالاتر از مقیاسها ومعیارهای مادی است، چرا که این معیارهای طبیعی توان اثبات وجود گرانمایه وحیات غیبت او را ندارد.. این مطلب، از حقایق ماورای ماده است، حیات وغیبت آن خور شید رخ برکشیده در پس ابرها، یک نظریه واندیشه علمی هم نیست، بلکه واقعیت قطعی وثابت ومسلمی است که ما در برابر آن قرار داریم، در برابر یک حقیقت انجام یافته وعمل واقع شده، چرا که بیشتر کسانی که افتخار دیدار او را یافته اند آخرین لحظات دیدارشان با نهان شدن آن گرامی از برابر دیدگان آنان، پایان یافته است وهمین نکته، خود دلیل روشنی بر این حقیقت است که آن وجود گرانمایه ای که انبوه شیفتگان ودلدادگان به مهر وعشقش دیده اند ودر آخرین لحظات بناگاه از برابر دیدگان جستجوگر آنان ناپدید شده، او همان امام عصر (علیه السلام) است وگر نه یک انسان عادی چگونه می تواند خود را در یک لحظه از برابر دیدگان، غایب ونهان سازد؟
معجزه استتار
ممکن است این قدرت استتار واختفا از برابر دیدگان را معجزه ای، از معجزات حجت خدا وولی او امام مهدی (علیه السلام) بدانیم، زیرا معجزه آن است که دیگران از آوردن آن ناتوان باشند.
معجزه، نوعی مبارزه طلبی با طبیعت نیز هست وهمانگونه که تفسیر وتحلیل اعجاز در پرتو قوانین مادی وطبیعی ممکن نیست، استتار واختفای وجود گرامی امام مهدی (علیه السلام) نیز با این مفهوم وبیان، از مسایل معنوی وحقایق، فراتر از جهان ماده وطبیعت است وآن حضرت در پرتو این قدرت خدادادی می تواند هر گاه اراده فرمود در برابر دیدگان، ظاهر وآشکار گردد وهر گاه خواست نهان وناپدید.
احتمال دیگر این است که: آن حضرت با همان قدرت اعجاز، در دیدگان نظاره گر، به گونه ای تأثیر وتصرف نماید که آنان نتوانند جمال دل آرای او را بنگرند واین کار از اولیای خدا که دارای قدرت تصرف در جهان آفرینش هستند، بعید نیست.
از قرآن کریم نیز می توان امکان استتار واختفای انسان از برابر دیدگان را، چه به صورت کوتاه مدت یا دراز مدت، دریافت کرد، برای نمونه:
1 - قرآن می فرماید:
«وجعلنا من بین ایدیهم سدا ومن خلفهم سدا، فأغشیناهم فهم لا یبصرون»(222).
یعنی: وما در برابر آنان دیواری کشیدیم ودر پشت سرشان (نیز) دیواری وبر دیدگانشان نیز پرده ای افکندیم تا نتوانند بنگرند وببینند.
2 - ومی فرماید:
«واذا قرأت القرآن جعلنا بینک وبین الذین لا یؤمنون بالآخره حجابا مستورا»(223).
یعنی: (ای پیامبر!) به هنگامی که تو قرآن تلاوت نمایی، ما میان تو وآنانی که به قیامت ایمان ندارند، پرده ای ستبر قرار می دهیم.
3 - ونیز در داستان سامری، می فرماید:
«قال: بصرت بما لم یبصروا به، فقبضت قبضه من اثر الرسول فنبذتها...»(224).
یعنی: سامری گفت: من چیزی دیدم که آنان نمی دیدند، مشتی از خاکی که نقش پای آن فرستاده خدا بر آن بود برگرفتم ودر آن پیکر افکندم....
این سه آیه از قرآن شریف، نشانگر این واقعیت است که: امکان دارد موجودی یا انسانی، حاضر وزنده باشد ودر همان حال دیده نشود که اینک هر کدام از آیات را بررسی می کنیم:
تحلیل آیه اول
در مورد آیه ی نخست، مفسرین از «عبدالله بن مسعود» روایت کرده اند که: حق ستیزان قریش بر درب خانه پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) گرد آمدند تا با او درگیر شوند، آن حضرت با نام خدا از خانه خارج گردید ومشتی خاک بر سر وروی آنان پاشید وآنان با اینکه حاضر بودند، آن حضرت را ندیدند.
ونیز از «ابن عباس» آورده اند که: قریش درب خانه پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) اجتماع نمودند وگفتند: «اگر محمد بخواهد داخل خانه شود، همگی بصورت یکپارچه بر ضد او بپا خواهیم خواست».
اما پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) وارد شد وخدا در برابر دیدگان وپشت سر آنان دیواری قرار داد که آنان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) را ندیدند. پیامبر نماز خواند وبه خانه بازگشت ومشتی خاک بر سر وروی آنان پاشید وآنان آن وجود گرانمایه را ندیدند. هنگامی که پیامبر از آنجا گذشت، قرش خاک وگرد وغبار را که در هوا پراکنده بود دیدند وگفتند «این همان سحر وجادوی «ابن ابی کبشه»(225) یعنی محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) است»(226).
طبری، در تفسیر آیه ی مبارکه روایتی آورده استکه: ابوجهل گفت: «اگر محمد را ببینم: چنین وچنان می کنم». که این آیه شریفه نازل گردید:
«انا جعلنا فی اعناقهم اغلالا فهی الی الاذقان فهم مقمحون وجعلنا من بین ایدیهم سدا ومن خلفهم سدا...»(227).
یعنی: ما در گردنهای آنان غلهایی قرار دادیم، از این روی، سرهایشان بسوی بالاست ونمی توانند پایین بیاورند.. وما در برابر آنان، دیواری کشیدیم ودر پشت سرشان (نیز) دیواری وبر دیدگانشان نیز پرده ای افکندیم تا نتوانند بنگرند وببینند.
عکرمه که این روایت را آورده است می گوید: پس از فرود آمدن این آیه شریفه قریش به ابوجهل می گفتند: «این محمد است». اما او، آن وجود گرانمایه را نمی دید ومرتب می گفت: «کو؟ کجا؟... محمد کجاست؟»(228).
نگرشی بر آیه دوم در پرتو روایات
در تفسیر این آیه ی مبارکه آمده است که منظور از: «الذین لا یؤمنون بالاخره» عبارتند از: «ابوسفیان»، «نضربن حرث»، «ابوجهل» و«ام جمیل» همسر ابوجهل که نسبت به پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) شرارت بیشتری می کردند وخداوند پیامبر را به هنگام تلاوت قرآن از برابر دیدگان آنان پوشیده می داشت، آنان به سراغ حضرت می آمدند واز کنارش می گذشتند اما او را نمی دیدند.
نکته ای که در اینجا جلب نظر می کند وانسان را به شگفتی وامی دارد این است که قرآن می فرماید: «حجابا مستورا» پرده ای نهان وناپیدا.
چرا ممکن است انسان در پس پرده ای باشد ودیگران با وجود دیدن آن پرده ناپیدا او را نبینند، اما اینجا قرآن بر این نکته رهنمون است که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) را در پس پرده ای مصون ومحفوظ نگاه می داشت که دشمنان شرارت پیشه نه پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) را می دیدند ونه آن پرده را، گویی هر دو بکلی از نظر آنان پوشیده بود. نکته دیگری که نباید مورد غفلت قرار گیرد این است که واژه «وجعلنا» در هر دو آیه نشانگر قدرت بی کران خداست وبیانگر این واقعیت که ما در برابرشان دیواری قرار دادیم....
ویا اینکه: ما، میان تو ای پیامبر وکسانی که ایمان به قیامت ندارند، حجابی ناپیدا افکندیم... که در هر دو آیه به قدرت الهی تأکید دارد.
آیه سوم
در این آیه شریفه، سخن از گفتگویی است که میان موسی (علیه السلام) با سامری، آن گوساله ساز منحرف، جریان یافته است که قرآن اینگونه از آن گزارش می دهد:
«فاخرج لهم عجلا جسدا له خوار»(229).
یعنی: وسامری برای بنی اسرائیل تندیس گوساله ای را ساخت که نعره گاوان را داشت....
موسی (علیه السلام) از او پرسید که:
«... فما خطبک یا سامری؟، قال بصرت بما لم یبصروا به، فقبضت قبضه من اثر الرسول فنبذتها...»(230).
یعنی: «وتو ای سامری! این چه کاری بود که کردی؟»
او پاسخ می دهد که: «من چیزی دیدم که آنها نمی دیدند، من مشتی از خاکی که نقش پای آن فرستاده خدا، بر آن بود برگرفتم ودر آن پیکر بی روح افکندم....
مفسرین در این مورد آورده اند که: «سامری، جبرئیل را در شکل انسانی دید که پیاده یا بر مرکبی از مرکبهای بهشتی سوار است وپیام خدا را ووحی او را بر موسی (علیه السلام) آورده است، در این هنگام، کفی از خاک اثر ونقش پای او را برداشت وآن را بر آن پیکر بی روح افکند که بر اثر آن، حیات در آن اسکلت بی جان، پدید آمد».
به عبارت دیگر: منظور مفسرین این است که «سامری» فرشته وحی را در حالی دید که هیچ کس از بنی اسرائیل که حاضر بودند، ندیدند وهدف ما از ترسیم این آیه مبارکه این است که در نگرش قرآنی ممکن است پدیده وموجودی چون، فرشته وحی، برای انبوه دیدگان، مخفی وناپیدا باشد وبرای برخی در همان حال وهوا، آشکار ودیدنی.
حکمت غیبت طولانی
در اینجا پرسشی است که ناگزیر باید بدان پاسخ داد.
پرسش این است که: «حکمت ودلیل غیبت آن حضرت در طی این قرون واعصار طولانی چیست؟ وبرای چه منظوری از دیدگان غائب است؟»
پاسخ:
هنگامی که به روایات رسیده از پیامبر واهل بیت (علیهم السلام) در مورد امام عصر (علیه السلام) می نگریم به این نکته تصریح شده است که: حکمت غیبت طولانی آن وجود گرانمایه به فرمان خدا، صیانت از جان گرامی وحیات پربرکت او برای به تحقق رسانیدن نویدها وبشارتهاست.
چرا که ما می دانیم که دو رژیم سیاهکار عثمانی وعباسی ودیگر حکومت گران خودکامه ای که در طی قرون واعصار در کشورهای اسلامی بویژه خاورمیانه حکومت می کردند، همواره تمامی تلاش وکوشش ارتجاعی خود را در راه از میان برداشتن آن مصلح بزرگ جهانی بکار گرفتند، بویژه پس از دریافت این حقیقت که او طبق آیات وروایات، همان اصلاحگر پرشکوهی است که پایه های قدرت ظالمانه آنان رابه لرزه درمی آورد، کاخهای بیدادگرانه آنان را منهدم می سازد وآنان را از تسلط ظالمانه، بر سرنوشت بندگان خدا وسرزمینهای آنان، باز می دارد.
گام به گام با زندگی امامان
شما اندکی به تاریخ زندگی امامان اهل بیت (علیهم السلام) بنگرید، یکی از آنان را نخواهید یافت که به طور طبیعی از دنیا رفته باشد، تمامی آنان را تجاوزکاران به حقوق وهستی جامعه ها، به دلیل ظلم ستیزی آن بزرگواران، به شهادت رسانده اند.
از تاریخ نخستین امام راستین امت امیر مؤمنان (علیه السلام) آغاز کنید وهمین گونه با تاریخ گام به گام پیش بیایید، خواهید دید که همه آنان یا به شمشیر بیداد به خون پاک خویش خفته اند ویا بوسیله سم خیانت مسموم شده اند، حتی حضرت عسکری (علیه السلام) را بوسیله سم به شهادت رساندند با اینکه می دانستند که نویدها وروایاتی که در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) رسیده است در مورد آن گرامی نیامده است.
در مورد هیچکدام از امامان نور (علیهم السلام) حتی یک نوید وروایت نیامده است که: او جهان را از عدالت لبریز خواهد ساخت ویا بر سراسر جهان حکومت خواهد نمود.
یا همه وسایل وامکانات پیروزی کامل برای او فراهم خواهد شد....
با این وصف، ستمکاران با همه آنان اینگونه بیدادگرانه عمل کردند وهمه را به شهادت رساندند، اینک باید دید که موضع حکومتها وقدرتها در مورد آن اصلاحگر بزرگی که مهمترین خطر برای قدرت وامکانات ظالمانه واستبدادی آنهاست وانبوه آیات وروایات نیز از او به عنوان اصلاحگر زمین وزمان یاد کرده ونوید ظهور وطلوع او را می دهد، چگونه خواهد بود؟
گذشت که حضرت عسکری (علیه السلام) به منظور صیانت از جان گرانمایه فرزندش مهدی (علیه السلام) از شرارت فرعونهای تجاوزکار، چگونه ولادت او را از توده مردم پنهان می داشت ودر بحثهای آینده خواهد آمد که: جاسوسان ومزدوران بنی عباس برای دست یافتن به آن وجود گرانمایه، چگونه حضرت عسکری (علیه السلام) را تحت نظر گرفته وضمن بازرسی وتفتیش همه امور وشئون او، همواره در جستجوی حضرت مهدی (علیه السلام) بیت رفیع امامت را در پوشش جاسوسی واطلاعاتی خویش داشتند.
اشکالها وپاسخها
در پایان این بحث، شما را به برخی از سؤالها وچون وچراها ومغالطه هایی که برخی تردیدافکنان درمورد غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) نموده اند جلب می کنم با این یادآوری که این تردیدافکنان بخاطر صدها روایت رسیده در مورد آن حضرت وصراحت آنها، بناگزیر به «اصل مهدویت» ووجود گرانمایه او، اعتراف دارند وآنگاه در اینکه آن حضرت ولادت یافته یا هنوز به دنیا نیامده است، تردید می کنند.
صدها روایتی که بخاطر صراحت وروشنی، به هیچ وجه نمی توان آنها را تضعیف ویا ساختگی قلمداد کرد، چرا که این روایات هم از نظر محتوا وماده بسیارند وهم از نظر شمار.
قصیده مجهولی از این قماش، اخیرا به «نجف اشرف» رسیده است که شاعر آن، بدون ذکر نام وهویت وجهت فکری وعقیدتی خویش، در مورد غیبت آن خورشید جهان افروز، برخی تردیدهای سست را برانگیخته است ودانشمندان ما نیز در قالب نظم ونثر، بدان شبهات پاسخ گفته اند، اما ما نیز در اینجا، آن قصیده را بصورت بریده بریده در شش بند با پاسخ دادن بدان سؤالها وتردیدهایی که در آن گنجانیده شده است می آوریم واین بحث را به پایان می بریم.
قصیده مورد اشاره این است:

أیا علماء العصر یا من لهم خبر * * * بکل دقیق حار فی مثله الفكر
لقد حار منی الفکر فی القائم الذی * * * تنازع فیه الناس واشتبه الامر

هان ای دانشمند روزگار! وای کسانی که در هر موضوع دقیق وعمیق دارای شناخت وآگاهی هستید! که اندیشه ها در شناخت همانند آن دچار بهت وحیرت شده است.
حقیقت این است که اندیشه من درمورد وجود قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) که مردم درباره او کشمکش می کنند وکار مشتبه شده است، دچار حیرت وسرگردانی گردیده است.
شاعر، اعتراف دارد که در مورد ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) دچار حیرت شده است چرا که دیدگاه ها در این مورد یکسان نیست، برخی با اعتراف به وجود گرانمایه او به دلیل انبوه روایات ونویدها، بر این پندارند که او هنوز به دنیا نیامده است وبرخی هم اعتراف وایمان به روایات ونویدها دارند وهم بر این اندیشه اند که آن حضرت دیده به جهان گشوده است. ما در بخش گذشته، هر دو دیدگاه را طرح کردیم ودلایل خویش را همراه انبوه روایات بر این حقیقت که او به دنیا آمده است، ترسیم نمودیم.
2 - ومی گوید:

واول هذین الذین تقررا * * * به العقل یقضی والعیان ولا نکر
وکیف وهذا الوقت داع لمثله * * * ففیه توالی الظلم وانتشر الشر

این شاعر، در ادامه ی قصیده ی خویش پس از نقل دو دیدگاه در مورد ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) دیدگاه نخست را انتخاب می کند که آن حضرت هنوز دیده به جهان نگشوده است وبر این دیدگاه با مغز بیمار خویش استدلال می کند که: اگر براستی آن حضرت به دنیا آمده بود بر او لازم بود که بخاطر گسترش ظلم وجور در میان کشورها وجامعه ها ظهور نماید وچون تاکنون ظهور نکرده است باید گفت که هنوز به دنیا نیامده است.
پاسخ:
به این استدلال بیمارگونه وکج اندیشانه بنگرید که چگونه شاعر توقع دارد که حضرت مهدی (علیه السلام) از هوسهای دل مردم پیروی نماید، گویی آن حضرت از گسترش ظلم وجور در روی زمین بی خبر است یا وظیفه دینی ومسئولیت شرعی خویش را نمی داند!!!
3 - شاعر باز هم به سخن پوچ واستدلال بی اساس وشکست خورده خویش ادامه می دهد ومی گوید:

وان قیل من خوف الطغاه قد اختفی * * * فذاک لعمری لا یجوزه الحجر
ولا النقل کلا اذ تیقن أنه * * * الی وقت عیسی یستطیل له العمر

یعنی: شاعر می گوید: اگر براستی سبب غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) خوف او از دشمن باشد....
این دیگر چیزی است که نه عقل وخرد آن را می پذیرد ونه قرآن وروایات. چرا که حضرت می داند کم عمر گرانمایه اش تا فرودآمدن حضرت عیسی (علیه السلام) از آسمان، به طول می انجامد وهیچ کس نمی تواند او را بکشد ونیز می داند که به یاری خدا بر تمامی کره زمین حکومت عادلانه خواهد کرد وزمین وزمان را لبریز از عدل وداد خواهد ساخت، با این وصف چگونه از دشمنان می هراسد؟
جواب:
پاسخ این است که پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) با اینکه می دانست خداوند دین او را بر همه ادیان، پیروزی کامل می بخشد، چرا از شرارت شرک گرایان به غار حرا رفت، وآنجا مخفی شد؟
چرا از مشرکین هراسید؟
وبرای چه در پیمایش راه مکه بسوی مدینه، از بیراهه رفت؟
چرا موسی آن پیامبر خدا پیش از آن، به نص قرآن شریف:
«فأصبح فی المدینه خائفا یترقب»(231).
یعنی: ترسان ونگران وچشم به راه حادثه بود.
وچرا ترسان ونگران از مصر بیرون رفت وگفت: «پروردگارا! مرا از شر بیدادگران رهایی بخش!»
«خرج منها خائفا یترقب قال: رب نجنی من القوم الظالمین»(232).
وبرای چه یک پیامبر بزرگ گفت:
«ففررت منکم کما خفتکم»(233).
یعنی: وچون از شما ترسیدم، گریختم.
چرا موسی بن عمران می ترسید با اینکه می دانست هم چنان خواهد زیست تا به یاری خدا، بنی اسرائیل را از ستم فرعون وفرعونیان رهایی می بخشد ومی دانست که بزودی تاج وکاخ بیداد فرعونهای بیدادگر را، منهدم خواهد ساخت؟
این شاعر، گویی به قرآن وانبوه روایات رسیده از پیامبر وامامان اهل بیت (علیهم السلام) در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) عقیده دارد، اگر چنین است به او می گوییم هر پاسخی در مورد خوف وهراس موسی از فرعون وفرعونیان وپیامبر اسلام از مشرکان دارد، همان پاسخ را از ما، در مورد غیبت دوازدهمین امام نور حضرت مهدی (علیه السلام) بپذیرد.
کوتاه سخن اینکه: امام مهدی (علیه السلام) که در انتظار دریافت فرمان خدا برای ظهور است بخوبی می داند تا فرود حضرت عیسی از آسمان ولبریز ساختن زمین از عدل وداد به خواست خدا ووعده او خواهد زیست، اما با رعایت شرایط، مقررات، موقعیتها و... می داند که انجام هر کاری وبرنامه ای در گرو برنامه ریزی صحیح وفرا رسیدن هنگامه آن است.
با این بیان، اگر زمان مناسب وشرایط وموقعیت سازگار با ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) فرا رسد وامکانات لازم فراهم شود، بی تردید خداوند به آن وجود مقدس فرمان ظهور خواهد داد وحکمت عمیق ادامه غیبت تا امروز، بی تردید به دلیل فراهم نیامدن جو مناسب وشرایط لازم برای ظهور وقیام اوست.
4 - وبه بافته های ذهنی خویش اینگونه ادامه می دهد:

وان قبل عن خوف الاذاه قد اختفی * * * فذلک قول عن معائب یفتر

این شاعر فیلسوف نما می گوید:

اگر امام مهدی (علیه السلام) از خوف اذیت وآزار مردم غیبت کرده است، این کار عیب ونقص است ونه کمال وجمال، چرا او ظهور نمی کند ومشکلات واذیتها را در راه خدا به جان نمی خرد وبر فشار وگرفتاریهایی که از دشمنان به او خواهد رسید، شکیبایی نمی ورزد تا رسالت تاریخی ومسئولیت شرعی خویش را به انجام رساند؟ وبشریت در بند را، از چنگال ستمکاران رهایی بخشد؟ چرا؟
واینجا عیب دیگری هم پدیدار می گردد وآن غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) از اذیت وآزار مردم است که خود نشانگر ترس وبی بهره بودن او از شجاعت وشهامت است، با اینکه می دانیم آن حضرت، از ترس وهراس منزه است واصلاحگر شجاع وپر شهامتی است که همه تجاوزکاران از دولتها گرفته تا ملتها از او حساب می برند.
چهارمین پاسخ:
در پاسخ این بافته های پوچ باید گفت:
یا پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) ترسو بود که در هجرت خویش نخست به غار «ثور» گریخت واز آنجا به مدینه!!
آیا پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) از شهامت وشجاعت بی بهره بود که سه سال وچند ماه در «شعب ابی طالب» در جوی لبریز از تنگنا وگرسنگی وترس از دشمن گذرانید؟
آیا پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) به پروردگارش اطمینان نداشت که مدتی به طور مخفیانه مردم را بسوی پروردگارش دعوت می کرد وخود ویارانش، خدای یگانه را بطور نهانی می پرستید که این آیه شریفه آمد که:
«فاصدع بما تؤمر..»(234).
یعنی: ای پیامبر! هر آنچه را فرمان یافته ای صریح وبلند آن را اعلان کن.
آری! حکمت وبینش یک چیز است وترس چیز دیگر....
تدبیر، تجربه، خرد وشناخت در زندگی چیزهایی هستند وبی باکی، بی خردی وگزافه گویی چیزهایی دیگر وجناب شاعر، متأسفانه گویی میان این دو دسته مفاهیم، فرق نمی گذارد.
5 - این شاعر در ادامه قصیده خویش می گوید:

ففی النهد ابدی المهدویه کاذب * * * وما ناله قتل ولا ناله ضر

یعنی: در هندوستان: مهدی دروغینی ظهور کرد اما نه کشته شد ونه آسیبی به او رسید، پس چرا حضرت مهدی ظهور نمی کند؟
جواب:
هندوستان، کشوری است که در قرنهای اخیر همواره حکومتهایی بت پرست ولائیک، بر آن حکومت رانده اند که کاری به کار دین ندارند وهیچ کس، در آنجا دیگری را بخاطر هدف، دین وعقیده اش، چون وچرا قرار نداده است. از این رو اگر در چنین کشوری یک مدعی دروغین بیاید وادعای مهدویت نماید وبه او رنج وآسیبی نرسد وآنگاه هم خود وهم آثار دعوت دروغینش بخار گونه از میان برود، این هرگز دلیل آن نمی شود که ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) را توجیه کنیم وبگوییم اگر او نیز بدون فراهم آمدن شرایط جهانی ظهور کند، به او نیز هیچ رنج وآسیبی از سوی دشمنان نمی رسد، از کجا چنین ادعایی را می توانیم ثابت کنیم؟ شاید این دروغ پرداز را خود استعمارگران تراشیدند وخود هم به منظور اجرای نقشه های استعماری، از آن مراقبت وحراست نمودند.
شاید این دروغ پرداز، اگر ادعای رسالت ونبوت وپروردگاری هم می کرد، هیچ کس بر او اعتراض نمی نمود.
برخی از بت پرستان در همین هندوستان، گاو، سنگ، درخت وآلت تناسلی را می پرستند، از این رو چه مانعی دارد که اگر دروغ پردازی ادعای مهدویت کند، از هر ناخوشایند ورنج وآسیبی، جان سالم به در برد؟
استعمار روس هم دروغ پرداز دیگری بنام «محمد علی باب» در ایران تراشید که نخست ادعای نیابت ورابطه با حضرت مهدی (علیه السلام) کرد وآنگاه ادعا نمود که حضرت مهدی است وفرجام کارش نیز به زندان وشلاق وچوبه دار ختم شد وآنگاه جسدش بدور افکنده شد تا شکار درندگان گردد.
با این بیان، استدلال به دروغ پرداز «هندی» که از ادعای مهدویت، نه درد ورنجی دید ونه آزاری، این ادعا با زندان واعدام دروغ پرداز دیگری چون «محمد علی باب» نقض می گردد که در بحثهای آینده، به گوشه ای از یافته های پوچ وبیوگرافی او اشاره خواهد رفت.
در قرن ما که استعمار در کشورهای اسلامی بصورت گسترده ای نفوذ کرده ودر جهان اسلام قدرت یافته وآشکارا به غارت وچپاول ودرهم کوبیدن ودرهم نوردیدن وبه کشتن وتباه ساختن، حرث ونسل دست یازیده وهر آنچه خواسته انجام داده ومی دهد، اگر خوب بیاندیشیم در خواهیم یافت که هر کس یک کلمه حرف حق بزند نخست او را زیر سؤال می برند وتهمت باران می کنند وترور شخصیتش می نمایند وآنگاه با نقشه های دوزخی وابلیسی استعمار، برای از میان برداشتن چنین شخصیت متفکر ودرست اندیش وحقگویی، وارد عمل می شوند. اگر بخواهیم از شخصیتهای برجسته اسلامی که استعارگران در همین یک قرن به شهادت رسانده اند نام ببریم، هم شکل وحجم کتاب دگرگون می شود وهم موضوع آن.
برای نمونه در تاریخ ایران به بزرگترین شخصیتهای علمی ومذهبی برخورد می کنیم که به دلیل تسلیم ناپذیری در برابر غول استعمار، پس از بارانی از تهمت ها ودروغ ها بر آنان وترور شخصیتشان، فرجام کارشان، به ترور، چوبه دار، یا کشته شدن بوسیله سم خیانت انجامید... وهمین درد ورنجهای جانکاه را در مورد شخصیتهای گرانقدر اسلامی عراق نیز، هم پیش از انقلاب عراق وهم پس از آن دیده ومی بینیم. شخصیتهای بزرگی همانند «آیت الله شیرازی» رهبر انقلاب عراق، «سید جمال الدین افغانی» که در ترکیه یه شهادت رسید، همین گونه در الجزائر، لیبی و... به شخصیتها ورهبرانی بر می خوریم که همه را استعمار پلید، به قتل رسانید.
اگر براستی تاریخ کشورهای اسلامی را در این قرن مطالعه وبررسی کنیم به فاجعه ها وحادثه های غمباری برمی خوریم که انسان را پیر می سازد واینها با آگاهی بر این واقعیت است که این شخصیتهای اصلاحگر، نه ادعای مهمدویت کرده اند ونه لبریز ساختن زمین وزمان از عدالت ونه نابود ساختن ستم وستمکاران جهانی، بلکه تنها ادعای آنان فراخوانی انسانها، بویژه مسلمانان برای اصلاح جامعه اسلامی بوده است ودر راه پدید آوردن موج آگاهی وبیداری در مغزها واندیشه ها می کوشیدند واین همان چیزی است که استعمار واستبداد آن را برای کشورهای اسلامی نمی پسندد ونمی خواهند.
آنچه به این مصیبت ها وحوادث، ابعاد گسترده تری می بخشد وآنها را رنج آورتر وتلختر می سازد، این است که اجرا کننده نقشه های استعمار پلید در کشورهای اسلامی، عناصر وجریاناتی بوده اند که خود را به اسلام وقرآن چسبانیده ومدعی دین ودینداری بوده اند، نوکران ومزدوران پلیدی که وجدان وعقیده خود را به استعمار فروخته ودر راه تقرب به شیطان، به دستورات آنان گردن نهاده اند.
با این بیان، اگر حضرت مهدی (علیه السلام) در این قرن غمبار، ظهور می کرد با آن همه دشمن وفراهم نبودن شرایط وامکانات برای یاری رسانی به آن اصلاحگر بزرگ، شما خواننده گرامی در مورد فرجام حرکت بی نظیر او چه می اندیشی؟
بزودی برخی شرایط وعناصر لازم را خواهی شناخت که تحقق یافتن آنها پیش از ظهور آن حضرت، ضروری است تا همه قشرها آمادگی آن را بیابند که بتوانند به ندای ملکوتی ورهایی بخش او، به هنگامی که ظهور نمود، پاسخ شایسته وبایسته را بدهند.
6 - شاعر به این بافته های کفر آلودش ادامه می دهد ومی گوید:

فان قیل ان الاختفاء بامر من * * * له الأمر فی الأکوان والحمد والشکر
فذلک أدهی الداهیات ولم یقل * * * به احد الا اخو السفه الغمر
ایعجز رب الخلق عن نصر حزبه * * * علی غیرهم؟ حاشا! فهذا هو الکفر

این عنصر نادان می گوید: اگر گفته شود که حضرت مهدی (علیه السلام) به دستور خدا، غیبت نموده است وجز به دستور او نیز ظهور نخواهد کرد، این منطق از دیدگاه این شاعر ناگوارترین مصیبت ها وبدترین فاجعه است. واین سخن را تنها انسان کم خرد ونادان می گوید؛ چرا که این گفتار، بدین مفهوم است که خداوند از یاری وبخشیدن پیروزی کامل به حضرت مهدی (علیه السلام) ناتوان است واین هم در منطق این شاعر، همان کفر وشرک است.
پاسخ:
وما به بافته های این عنصر گناهکار وفرومایه، اینگونه پاسخ می دهیم که: آیا خداوند توانا از یاری رسانی وپیروزی بخشیدن به پیام آورانش بر ضد دشمنان پلید وکینه توزشان ناتوان بود که آنقدر به گستاخی وشقاوت ستمکاران مهلت داد؟
این آیات شریفه را به دقت بشنوید:
قرآن می فرماید:
«قل فلم تقتلون انبیاء الله من قبل ان کنتم مؤمنین»(235).
یعنی: بگو: اگر شما ایمان آورده بودید از چه روی پیامبران خدا را پیش از آن می کشتید؟
ومی فرماید:
«ذلک بانهم کانوا یکفرون بآیات الله ویقتلون النبیین بغیر الحق»(236).
یعنی: واین بدان سبب بود که آنان به آیات خدا کفر می ورزیدند وپیامبران را بناحق می کشتند.
ومی فرماید:
«سنکتب ما قالوا وقتلهم الانبیاء بغیر حق»(237).
یعنی: به زودی آنچه به ناروا گفتند واینکه پیامبران را بناحق کشتند (همه را) خواهیم نوشت.
ومی فرماید:
«ذلک بانهم کانوا یکفرون بآیات الله ویقتلون الانبیاء بغیر حق»(238).
یعنی: این بدان سبب بود که به آیات خدا کفر می ورزیدند وپیامبران را بناحق می کشتند....
ومی فرماید:
«وارسلنا الیهم رسلا کلما جائهم رسول بما لا تهوی انفسهم فریقا کذبوا وفریقا یقتلون»(239).
یعنی: وهر گاه که پیامبر چیزی می گفت که با خواهش دلشان هماهنگ نبود، گروهی را تکذیب می کردند وگروهی را می کشتند.
ومی فرماید:
«فبما نقضهم میثاقهم وکفرهم بآیات الله وقتلهم الانبیاء بغیر حق»(240).
یعنی: پس آنان به سبب پیمان شکنیشان وکفر ورزیدنشان به آیات خدا وبه ناحق کشتن پیامبران... خدا بر دلهایشان مهر نهاده است.
ومی فرماید:
«قل قد جائکم رسل من قبلی بالبینات وبالذی قلتم فلم قتلتموهم ان کنتم صادقین»(241).
یعنی: بگو: پیش از من پیامبرانی با معجزه ها وآنچه اکنون می خواهید ومی گویید به سوی شما آمدند، اگر راست می گویید پس چرا آنان را کشتید؟
علاوه بر این آیات، روایت شده است که پیشوای شهیدان حسین (علیه السلام) به عبدالله بن عمر فرمود: «هان ای اباعبدالرحمن! آیا نمی دانی که از پستی وخواری دنیا در پیشگاه خدا همین بس که، سر پیامبری چون یحیی (علیه السلام) به بدکاری از بدکاران بنی اسرائیل هدیه گردید...؟
آیا نمی دانی که بنی اسرائیل از سپیده فجر تا طلوع خورشید، هفتاد پیامبر را می کشتند آنگاه در بازارها برای کسب وکار وخرید وفروش می نشستند چنانکه گویی کاری نکرده اند وجنایتی مرتکب نشده اند»(242).
این از یک سو... از سوی دیگر اگر شما خواننده عزیز به داستان پیامبران مراجعه کنی با هزاران درد ورنج، از کشتن گرفته تا شکنجه وکندن پوست سر وزنده به گور ساختن روبرو خواهی شد که بر آنان باریده است؛ از این رو باید از این شاعر فیلسوف نما پرسید که: «آیا خدای توانا، از یاری پیامبران خویش ناتوان بود؟»
با آگاهی از این واقعیت که خداوند پیامبرانش را بسوی امتها برانگیخت وروشن است که آنان برترین انسانها ونزدیکترین بندگان بسوی خدا بودند با این وصف چرا خدای توانا آنان را یاری نفرمود ودر دم بر دشمنان پلید، پیروزشان نساخت؟
اندکی پیش یادآوری کردیم که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) در شعب ابی طالب سه سال وچند ماه مخفی گردید ونیز به سوی غار ثور گریخت واز مکه به مدینه، هجرت فرمود.
آیا خداوند نمی توانست پیام آور خویش را که سالار پیامبرانش، نیز بود، بر دشمنان، پیروزی کامل بخشد؟
آری! خداوند، حکیم وفرزانه است ودر مورد بندگانش حکمت وبینش رسای خویش را دارد. اوست که به همه چیز دانا وآگاه است وبه همه امور بیناست واحاطه دارد وبر هر کاری تواناست، اما حکمت در هر کاری اصلی است وتوانایی بر آن کار اصلی دیگر.
حکمت الهی تأخیر ظهور امام عصر (علیه السلام) را اقتضا می کند. تأخیر تا زمانی مناسب است که تنها خدا خودش می داند، نه وقت وهنگامی که بندگان برگزینند، بندگانی که به هر حال به مصالح الهی وفرجام کارها ناآگاهند.

بخش 8: غیبت کوتاه مدت یا غیبت صغری

سرآغاز غیبت
در بخش گذشته بحث در مورد واژه غیبت، مفهوم آن وعدم حضور امام مهدی (علیه السلام) در برابر دیدگان مردم بود وسخن به غیبت کوتاه مدت یا غیبت «صغری» رسید.
دانشمندان ومحدثان در مورد آغاز غیبت «صغری» دیدگاه متفاوتی دارند، برخی مبدأ آن را ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) وعصر پدر گرانقدرش می دانند وبرخی آغاز غیبت صغری را از شهادت حضرت عسکری (علیه السلام) به حساب می آورند(243).
به نظر ما، زندگی حضرت مهدی (علیه السلام) از همان آغاز ولادت مبارکش با نوعی پرده پوشی ورازداری ونهان ماندن از چشمها، همراه بود بر این اساس می توان گفت: که غیبت صغری از عصر حضرت عسکری (علیه السلام) وولادت فرزند گرانمایه اش حضرت مهدی (علیه السلام) شروع شده وبا این بیان، پنج سال زندگی آن وجود گرانمایه در کنار پدر را، همانگونه که «مرحوم مفید» ودیگر دانشمندان جزو غیبت صغری محسوب داشته اند آنگونه به حساب آوریم.
مقدمه ای برای غیبت طولانی
واقعیت این است که غیبت کوتاه مدت حضرت مهدی (علیه السلام) نوعی آماده سازی برای غیبت طولانی بود وغیبت طولانی اش مقدمه ظهور وحضور تمام عیار در جامعه انسانی وغیبت صغری یک حالت میانه ای بود، میان «غیبت کبری» و«عصر ظهور».
در غیبت «کبری» رابطه گسترده وکامل امت با امام راستین ومعصوم خویش گسسته است ودر عصر ظهور، این رابطه بطور کامل برقرار، اما در غیبت صغری نه آن است ونه این، بلکه شرایط ووضعیت میانه ای حاکم بود.
توضیح مطلب اینکه: پیش از غیبت صغری، مردم در هر کجا وهر زمانی که تصمیم می گرفتند می توانستند با امامان معصوم (علیهم السلام) که معاصر آنان بودند، دیدار کنند ودر خانه، کوچه، خیابان، بیابان، مراسم حج، مکه، منی وعرفات، بی هیچ مانعی هر آنچه می خواستند از آنان بپرسند وپاسخ همه مسایل دینی ومعارف قرآنی ومشکلات زندگی خویش را بطور مستقیم وبی واسطه، از آنان دریافت دارند.
این شرایط تا زمان حضرت هادی (علیه السلام) ادامه داشت وآن هنگام بود که فشار از سوی استبداد بر امام هادی (علیه السلام) بیشتر شد وتمامی حرکات، دیدارها، روابط وفعالیتهای آن گرامی با افراد، زیر ذره بین حکومت بیدادگر عباسی قرار گرفت وانبوهی از جاسوسان وخبرچینان بر او گمارده شدند.
سردمداران بنی عباس با اینکه بر اریکه قدرت تکیه کرده وهمه پستهای حساس وکلیدی را در دست داشتند، بخوبی می دانستند که در جامعه، توده عظیمی از مردم به مشروعیت آنان وحکومتشان ایمان ندارند وبر این باورند که خلافت اسلامی ورهبری جامعه، حق شرعی وقانونی امامان اهل بیت (علیهم السلام) است وهمه مدعیان خلافت در طول تاریخ به راه بیداد وباطل رفته وبطور غاصبانه وتجاوزکارانه زمام امور جامعه اسلامی را به کف گرفته اند.
این واقعیت از دو جهت برای آنان مسلم وقطعی بود:
1 - نخست اینکه: سردمداران بنی عباس به خوبی امتیازات، شایستگیها وویژگیهای امامان نور (علیهم السلام) را می دیدند ومی دانستند که آنان هم از نظر منشأ، ریشه وشرافت خانوادگی از چه برتری وشکوهی برخوردارند وهم از نظر ارزشهای معنوی همانند: دانش گسترده، تقوای به مفهوم واقعی، شایستگی وبرازندگی، اعتدال وقداست در سلوک وسیاست، سابقه نیک وآوازه بلند وخوشنامی در میان همه قشرها وزندگی سراسر افتخار ولبریز از فضیلتها وکرامتها...
آری! در همه این میدانها، آنان هستند که در همه قرون واعصار، برتر وبالاترند. به علاوه، آنان از ویژگیهایی چون: قدرت اعجاز وآیات وروایاتی که از جانب خدا وپیام آورش در مورد برگزیدگی آنان به امامت جامعه وتدبیر امور وشئون انسانها رسیده وبه حکم آنها امامت امت به آنان سپرده شده است ومی دانسنتند که این اصول خدشه ناپذیر یعنی:
شرافت بی نظیر خانوادگی،
شایستگیهای بی همانند علمی وعملی،
ویژگیهای امامت، همانند اعجاز وقدرت برآوردن معجزه،
وآیات وروایات رسیده در مورد آنان کافی است که خلافت وامامت آنان را برای همگان ثابت، دلهای حق پذیر وشیفته دانش وتقوا وآزادی وعدالت را بسوی آنان جلب، توده های مردم را به حقانیت آنان معتقد ومعترف وحقوق پایمال شده آنان را برایشان اثبات وبسوی آنان بازگرداند.
2 - از طرف دیگر، مطلب در مورد «بنی عباس» وزندگی نکبت بار وضد اسلامی آنان کامل به عکس بود.
چرا که آنان پس از گسترش وتحکیم پایه های قدرت وسلطه ظالمانه خویش بر نیمی از کره زمین، به گونه ای مست ومغرور گشتند که دیگر، نه به عواطف واحساسات مردم می اندیشیدند ونه از مخالفت وقیام مسلمانان می هراسیدند ونه به خشم ونارضایتی توده ها، بها می دادند وچرا چنین نباشد؟
چرا سردمداران بنی عباس با آن قدرت وامکانات عظیم، از مردم بی سلاح وفاقد قدرت وامکانات بترسند؟
چرا دیگر از حرام خدا بپرهیزند واز گناهان وزشتیها دوری کنند؟
چرا به خواسته های سیری ناپذیر نفس نپردازند؟ وچرا ندای شهوت خویش را با وجود همه وسایل وامکانات شهوت انگیز وبرانگیزاننده روحیه لذت جویی وبی بندوباری، پاسخ نگویند وعنان گسیخته در تمایلات نفسانی خویش نروند؟
بر این اساس بود که مفهوم خلافت عادلانه مورد نظر اسلام دگرگون گردید وجانشین پیامبر جای خویش را به عنصر تجاوزگر ودیکتاتوری سپرد که تنها بر محور عیاشی ولذت جویی وسرکشی وفحشاء وزشتی ها، می چرخید.
مجالس گناه ولهو ولعب، محافل رقص وآوازه خوانی، شب نشینی ها ومشروب خواری ها، مستی ها وپستی ها وجنون ها، هر شب وهر بامداد وشامگاه در کاخهای بیداد وآلوده سردمداران رژیم عباسی برپا شد وعنصر پلیدی که خود را رهبر وپیشوای جامعه اسلامی وجانشین پیامبر جا می زد به همراه انبوهی از اطرافیان آلوده وبدکار خویش در آن شب نشینی ها ومحافل گناه وفحشا حاضر می شد ودر حلقه اطرافیانی که جز خشنود ساختن خاطر خطیر پیشوا وخلیفه وهر چه بیشتر فراهم آوردن وسایل فسق وفجور او، نقش ومأموریتی برای خویش نمی ساختند، به هر پلیدی دست می زدند.
سوگمندانه، علما ودانشمندان دنیا پرست وبداندیش نیز، به جای ایستادگی در برابر این روند ارتجاعی وفجایع هستی سوز، برای خلیفه مصونیت بی نظیر وسابقه دینی وشرعی تراشیدند وچنین وانمود ساختند که «خلیفه» و«امام باطل» در برابر رفتار وکردار، خویش بازخواست نمی گردد وهر آنچه انجام دهد، مورد سؤال قرار نمی گیرد وبه گناه وجنایت خویش کیفر نمی شود.
او نماز بخواند وعبادت خدا کند یا گرد فحشا وگناه بگردد، مساوی است، چرا که خلیفه است وره آورد وثمره کار وزندگی وعمر خلیفه نه اداره امور تدبیر شئون جامعه وتأمین حقوق وآزادی وامنیت وفرهنگ ومعنویت آسایش ونجابت توده ها واندیشیدن در مورد دین ودنیای مردم است؛ بلکه کار ونقش او، همان فرو رفتن در شهوات وزشتیهایی است که «بنی امیه» و«بنی عباس» در آن فرو رفته بودند.
آری! تنها چیزی که خاطر خلیفه را به خود مشغول می داشت وگاه لذتها وبی بندوباری ها را در کامش تلخ وآنها را برایش گلوگیر می ساخت، وجود گرانمایه مشعلهای هدایت وامامان نور (علیهم السلام) بود.
وجود کسانی که خداوند لباس قداست وپاکی، تقوا پیشگی وپرهیزکاری بر اندامشان پوشانده بود وآنان را به شایسته ترین صفات وپرجاذبه ترین فضیلتها وزیباترین ارزشهای اخلاقی وانسانی، آراسته بود.
وخلیفه همواره بر این می اندیشد که: چگونه بر این شخصیتهای پاک وپرشکوه چیره شود؟ بتواند محبوبیت ومعنویت عظیم آنان را در هم کوبد، خوشنامی وبلند آوازگی آنان را آلوده سازد وتلاش وکوشش اصلاحی وانسانی آنان وگرایش یاران ودوستداران وپیروان آنان را، به راه ورسم انسانی واسلامی والهی آنها، به صفر برساند.
آری! در این شرایط سخت ودر این جو وحشتناک بود که حضرت هادی (علیه السلام) می زیست. آیا بینش وحکمت، او را ناگزیر نمی ساخت که برای زندگی خویش شیوه خاصی برگزیند؟ شیوه ای که همه جوانب خرد وتجربه وفرزانگی برای مصون ماندن از شرارت وشقاوت ودر همان حال به انجام رساندن مسئولیت خطیر ونقش عظیم امامت راستین، در آن رعایت شود؟
بر این اساس بود که آن گرامی در همان شرایطی که تحت فشار ومراقبت شدید جاسوسان خلافت بود وسایه شوم حکومت ترور ووحشت بر او وهر دوستدار خاندان وحی ورسالت که با او در ارتباط بود، سایه افکنده بود، آن گرامی در همان حال با درایت وتدبیر بی نظیر می کوشید تا بر اوضاع واحوال مراقب ومسلط باشد ودر این اندیشه بود که خود ویاران ومکتب وآرمان اهل بیت (علیهم السلام) را از فشار واختناق بیشتر رهایی بخشد.
ما در روزگار خویش، برخی از نمونه های آن فشارها ورنجها را دیده ایم، خود شاهد هستیم که چگونه زورمندان وسلطه گران هزار ویک حساب برای شخصیتهای برجسته مردمی ومذهبی وبرخوردار از موقعیت اجتماعی وسیاسی باز می کنند وچگونه برای به دست آوردن اندک اطلاعات احمقانه وبی ارزش، تدابیری عریض وطویل می اندیشند وآن را از مسایل مهم ودرجه اول جامعه، قلمداد می کنند وبه مقامات بالا گزارش می برند، چنانکه گویی اسرار بزرگ نظامی دشمن را کشف کرده ویا...
از همین جا باید اندیشید که شرایط در روزگار امامان معصوم (علیهم السلام) چگونه بود وزورمندان بیدادگری که آن بزرگواران را اولین وآخرین وجدی ترین مخطر برای سلطه ظالمانه خویش، می دیدند با آنان چگونه رفتار می کردند، چرا که سلطه گران به روشنی، عشق وایمان مردم را به امامان نور (علیهم السلام) می دیدند ودر اوج یقین بودند که آنان بر قلبها حکومت می کنند وعشق وشور توده های مردم به آنان عشق وشور مذهبی وعقیدتی است. عشق وشوری است که از هر علاقه، پیوند وعشقی پرتوانتر، سخت تر وکارسازتر است.
واین امتیازی است که حکومتگران با وجود قدرت وامکانات گسترده خویش از آن بی بهره بودند، آنان تنها بر کالبدهای مردم حکومت می کردند ونه بر دلها وقلبها، به زور سرنیزه وبا منطق وسیاست مشت آهنین، حکم می راندند ونه با منطق دین وقانون ومقررات عادلانه وانسانی وعنصر دگرگونساز مهر ووفا وصفا وایمان وپروا....
آری! آنها به نام دین حکومت می کردند وبه دروغ خود را خلیفه وجانشین پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلم) معرفی می کردند، چرا که رهبری اسلامی که از همان نخستین روزهای درخشش اسلام شکل گرفته بود، در وجود گرانمایه پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) تبلور داشت.
آن حضرت، زمامدار جامعه، فرمانده ورهبر مردم بود وقدرت قانونگذاری واجرای مقررات واداره کشور، به دست باکفایت او بود.
همو بود که فرمان جهاد با ستم را می داد وزکات وحقوق مالی را می گرفت، مقررات وحدود الهی را بر پا می داشت وهمه امور وشئون دینی ودنیوی جامعه را تدبیر وتنظیم می کرد.
خداوند، این رهبری عادلانه وکارساز را پس از پیامبر به امامان معصوم اهل بیت (علیهم السلام) واگذار کرد ومقرر فرمود که آنان یکی پس از دیگری راه پیامبر ومسئولیتهای خطیر او را، جز دریافت وحی، به کف با کفایت خویش گیرند. اما آنچه نمی باید می شد اتفاق افتاد وقدرت پرستان با بازی گریها وبند وبستها وتوجیه وتفسیرهای جاه طلبانه، زمام امور جامعه را به کف گرفتند وبر اریکه قدرت تکیه زدند. وبا سلب امکانات وآزادی وپایمال ساختن حقوق وحدود ومقررات، آنان را از دخالت در امور وشئون ونجات وفلاح جامعه بازداشتند.
این حاکمان غاصب، در طول این قرنها وعصرها همواره مدعی بودند که سیستم آنان خلافت است وخودشان هم خلیفه وجانشین پیامبر، زیرا اگر آنان ادعا می کردند که رژیمشان پادشاهی یا جمهوری است وخودشان نیز شاه یا رئیس جمهورند ونه خلیفه پیامبر، مردم مسلمان بخاطر ناسازگاری تمام عیار سلطنت استبدادی وجمهوری، با خلافت ورهبری معنوی مورد نظر دین، دیگر در برابر آنان سر فرود نمی آوردند.
به همین جهت امویان، عباسیان و... ادعای خلافت می کردند وخود را خلیفه پیامبر جا می زدند تا با این بازیگری وفریب بزرگ، برای خود حکومت معنوی ورهبری دینی ومذهبی ثابت کنند وآنگاه با این شگرد بر جان ومال وهستی وامکانات مردم، به گونه ای که خدای مردم باشند، حکم برانند وامر ونهی کنند.
اما حقیقت کاملا غیر از این بود وخلافت اسلامی به مفهوم واقعی ودرست آن چیزی است که باید در هاله ای از قداست وپاکی، دین باوری ودینداری، دانش وبینش،تقوا وپرواپیشگی ودیگر شایستگی ها وویژگیهایی از این گونه باشد واین صفات وویژگیها در آن حکومتگران خودکامه ومدعی خلافت ورهبری اسلامی، نبود که تاریخ درست ومستقل، این واقعیت را تأیید وگواهی می کند.
واین درحالی بود که همه این ویژگیهای شایسته وبایسته جانشینی پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وخلافت اسلامی، به بهترین شکل وکاملترین صورت وزیباترین وجه، بطور بسیار گسترده در وجود گرانماهی امامان نور (علیهم السلام) وجود داشت واین حقیقت را نیز تاریخ با رساترین صدای خویش طنین افکن ساخته است.
شرایط دشوار عصر امام هادی
به هر حال امام هادی (علیه السلام) سخت گرفتار بود واز جمله راهها ووسایل حکیمانه ای که برای رهایی از مراقبتهای پلیسی وکاستن از جو وحشت وترور حکومت جور، برگزید این بود که برخی از شایستگان را، در بغداد ودیگر نقاط، انتخاب کرد تا آنها نماینده ووکیل حضرت هادی (علیه السلام) در میان مردم ومرجع ومصدر امور دینی ودنیوی آنان باشند. از آن پس، به دستور آن حضرت، حقوق مالی به آنان سپرده می شد ومسایل ومعارف واحکام نیز از آنان سؤال می گردید وآنان نمایندگان حضرت در میان مردم وواسطه بین امام وامت بودند وبرای اینکه حکومت استبدادی آنان را نشناسد وبه نقش حساس آنان آگاه نگردد، این کار بزرگ وپرمخاطره را در پوشش کارهایی، نظیر تجارت ودیگر رشته های مورد احتیاج مردم انجام می دادند واین سبک تا شهادت حضرت هادی (علیه السلام) استمرار داشت.
پس از شهادت آن حضرت نیز، امام عسکری (علیه السلام) همین سیاست حکیمانه را دنبال کرد وپس از شهادت او نیز حضرت مهدی (علیه السلام) وکالت وکلا ونمایندگان شایسته پدر گرانقدر ونیای بزرگش را تنفیذ کرد که در بخشهای آینده خواهد آمد.
در حیات پدر
با توجه به این نکته که ما در بحث گذشته، آغاز غیبت صغری را، از ولادت آن گرامی شناختیم، اینک بجاست که گوشه ای از زندگی او، در زمان پدر گرانمایه اش را بصورت بسیار فشرده ترسیم نموده واصل بحث را به بخشهای آینده بگذاریم. از نکات روشن در زندگی حضرت مهدی (علیه السلام) این است که آن گرامی پنج سال از دوران کودکی را، در شهر تاریخی سامرا ودر کنار پدر گرانمایه اش حضرت عسکری (علیه السلام) می زیست وتا آخرین لحظات حیات پدر، غرق در مهر وعنایت پدر بزرگوارش بود.
در این مدت امام عسکری (علیه السلام) آن وجود گرانمایه را، به برخی از شخصیتهای مورد اعتماد نشان داد وضمن معرفی او به عنوان دوازدهمین امام معصوم ومهدی موعود، آنان را به دیدار آن حضرت مفتخر ساخت که برخی روایات در این مورد را در بحث آینده، خواهیم نگریست.
ونیز روایات نشانگر این واقعیت است که: هنگامی که حضرت عسکری (علیه السلام) بوسیله سم خیانت وبیداد رژیم عباسی، به شدت مسموم گردید وواپسین لحظات حیات او فرا رسید وانبوه جاسوسان وبیگانگان با اطمینان به اثرگذاری سم وشهادت آن حضرت، بیت رفیع امامت وولایت را ترک کردند ورفتند، درست همان لحظات حضرت مهدی (علیه السلام) در خانه پدر ودر کنار بستر او، حاضر گردید.
پدر را در نوشیدن دارو یاری کرد وظرف دارو را که به سبب لرزش آن حضرت بر اثر مسمومیت شدید، بر دندانهای مبارکش اصابت می کرد، برای او نگاه داشت. این آخرین دیدار آن پسر گرانمایه با این پدر فرزانه بود وامام عسکری (علیه السلام) دیگر به ملکوت پرکشید وکودک قهرمان وعزیز ومقدس خویش را در برابر تندبادهای حوادث ورنجها، بدون سایه پدر بر سر، تنها نهاد. او را به قدرتی که هرگز دیدگان معنوی اش به خواب نمی رود سپرد تا محافظت کند.
جعفر وانحراف از خط اهل بیت
جعفر از فرزندان حضرت هادی (علیه السلام) بود که بدبختانه از راه ورسم پدران گرانقدرش انحراف جست وراه هوا پرستی وگناه را پیش گرفت. انحراف این عنصر نگون بخت شگفت انگیز است، اما نه شگفت انگیزتر از انحراف فرزند «نوح» آن پیام آور بزرگ توحید وتقوا که خدا در مورد او خطاب به پدرش می فرماید:
«یا نوح! انه لیس من أهلک انه عمل غیر صالح..»(244).
یعنی: ای نوح! او از خاندان تو نیست، او عملی است ناشایسته.
ونیز انحراف وگمراهی او از خط افتخارآفرین قرآن وعترت به سبب کوتاهی پدر بزرگوارش حضرت هادی (علیه السلام) در تربیت او نیست، همانگونه که نباید او را ساخته محیط نامناسب خانوادگی وفامیلی به حساب آورد، بلکه عامل گمراه سازنده او، عامل دوستان،همنشینان وگناه ورزانی بود که او را از خط عدالت وتقوا منحرف ساخت وروشن است که عامل رفاقت، دوستی وهمنشینی از عوامل مؤثر در پی ریزی وسازندگی یا تخریب وانحراف انسان است.
چگونگی انحراف او
در اینکه جعفر بر اثر دوستی وهمنشینی با گمراهان از راه ورسم افتخارآفرین پدران گرانقدرش انحراف جست، تردیدی نیست اما چگونگی ارتباط او با دستگاه ستم، دوستان وهمنشینان آلوده ومنحرف که به او این مارک ننگ وعار را زدند وبه این فاجعه تأسف بارش کشیدند واز خط اهل بیت (علیهم السلام) منحرفش ساختند، اینها به خوبی برای نگارنده روشن نیست.
از شگفتیهای روزگار این است که کارش به جایی رسید که حضرت عسکری (علیه السلام) او را برادر، یار، یاور ومحرم اسرار خویش نمی انگاشت وبا اینکه فرزند گرانمایه اش حضرت مهدی (علیه السلام) را به شیعیان مورد اعتماد، نشان می داد وخبر ولادت او را به دوستداران خاص گزارش می نمود، جعفر را از این امر خطیر ورخداد پرشکوه آگاه نساخت وگویی او هرگز نمی دانست که برادرش حضرت عسکری (علیه السلام) دارای فرزند گرانمایه ای بنام مهدی (علیه السلام) است.
نمی دانم! شاید هم باخبر بود اما به دلیل آرزوها، اهداف ونقشه های جاه طلبانه ای که در سر می پروراند، خود را به نادانی می زد وچنین وانمود می کرد که حضرت عسکری (علیه السلام) فرزندی ندارد واین «جعفر» است که هم وارث اوست وهم جانشین معنوی وامام پس از آن حضرت.
یازدهمین امام نور، 15 روز پیش از شهادت جانسوزش، نامه های متعددی برای دوستداران وشیعیان خویش در مدائن نوشت وبه کارگزار بیت خویش، «ابوالادیان» داد وبه او فرمود:
«امض بها الی المدائن، فانک ستغیب خمسه عشر یوما وتدخل الی «سر من رأی» یوم الخامس عشر وتسمع الواعیه فی داری وتجدنی علی المغتسل».
فقلت: «یا سیدی! فاذا ذلک فمن؟»
قال: «من طالبک بجوابات کتبی فهو القائم بعدی».
فقلت: «زدنی؟»
قال «من یصلی علی فهو القائم بعدی».
فقلت: «زدنی».
قال: «من أخبر بما فی الهمیان فهو القائم بعدی».
یعنی: این نامه را بردار وبسوی مدائن حرکت کن! بدان سفرت 15 روز به طول می انجامد وپانزدهمین روز که وارد سامرا می گردی، صدای شیون از خانه ام طنین افکن خواهد بود وپیکرم را در مغسل برای غسل دادن خواهی دید.
ابوالادیان با اندوهی عمیق گفت: «سالار من! اگر چنین رخداد غمباری در پیش است پس امام راستین پس از شما کیست؟ بار دیگر آن را معرفی کنید».
فرمود: «تو کار خود را انجام بده! هر کس پاسخ نامه ها را از تو خواست او جانشین واقعی من است».
گفتم: «سرورم! نشانه های بیشتری از دوازدهمین امام نور بیان کنید».
فرمود: «نشانه دیگر این است که هر کس بر پیکر من نماز خواند، او امام بر حق است».
باز هم نشانه بیشتری خواستم که فرمود: «هر کس «همیان» یا بسته خاصی را که از جایی خواهی رسید، طلبید، وجانشین من است». ودیگر شکوه وهیبت آن گرامی چنان مرا گرفت که نتوانستم از جریان «همیان» پرس وجو کنم.
من نامه های آن حضرت را برداشتم وبسوی مدائن حرکت کردم. پس از ورود، نامه ها را به شخصیتهای مورد نظر رساندم وجواب گرفتم وبه سرعت به سوی سامرا بازگشتم ودرست همان روزی که حضرت عسکری (علیه السلام) پیش بینی کرده بود وارد شهر تاریخی سامرا شدم ودیدم دریغا که صدای شیون از بیت رفیع امامت طنین انداز است وپیکر پاک وملکوتی حضرت عسکری (علیه السلام) برای غسل آماده است.
جمعیت موج می زند وجعفر درب خانه ایستاده وگروهی، از جمله دوستداران خاندان وحی ورسالت بهت زده، بر گرد او حلقه زده اند، برخی شهادت یازدهمین امام نور را، به جعفر تسلیت می گویند وبرخی خلافت وامامت او را تبریک وتهینت.
نخستین نشان از نشانه های سه گانه
به خودم گفتم: «اگر براستی این جناب، با آن سوابق ننگین بخواهد امام شود، دیگر باید مقام امامت وولایت را بدرود گفت». چرا که من او را به خوبی می شناختم که مشروبات حرام می نوشد ودر کاخ خلیفه بیدادگر «عباسی»با همپالکی هایش قمار می کند وطتبور می نوازد. بناچار پیش رفتم وچون بسیاری، هم شهادت حضرت عسکری (علیه السلام) را تسلیت گفتم وهم بر ادعای امامت او تبریک؛ اما با همه وجود در اندیشه سخنان امام عسکری (علیه السلام) ونشانه هایی بودم که برای امام راستین پس از خویش بیان فرموده بود.
جعفر، پاسخ تسلیت وتهنیت مرا گفت، اما نه چیزی خواست ونه از مطلبی پرسید.
درست در همین هنگام «عقید» آمد وبه جعفر گفت: «سرورم! پیکر مطهر حضرت عسکری را کفن کرده ایم وآماده است که نماز بگذارید».
جعفر در حالی که عناصری از جاسوسان دستگاه خلافت، پیشاپیش او وگروهی از شیعیان با نگرانی اطراف او را گرفته بودند، برای نماز بر پیکر پاک حضرت عسکری وارد صحن خانه شد وبسوی آن رفت تا نماز بخواند، اما هنگامی که تصمیم گرفت نماز را آغاز کند بناگاه کودکی بسان ماه پاره، با نقاب بر چهره وبا موهایی پرپشت وزیبا وبا دندانهایی باز وشمرده که با فاصله های متناسب به سبک دلنشینی ردیف شده بودند، از درون خانه تجلی کرد وبا شجاعت وشهامتی وصف ناپذیر، ردای «جعفر» را گرفت وبه شدت او را عقب راند فرمود: «تأخر یا عم! فأنا أحق بالصلاه علی أبی»(245).
یعنی: عمو! عقب برو! من باید بر پیکر پاک پدر نماز گذارم نه تو، چرا که من بر نماز خواندن بر پیکر مطهر پدرم، از همه زیبنده ترم.
«جعفر» در حالی که رنگ از چهره اش پریده بود، عقب نشینی کرد وآن کودک شکوهمند پیش آمد وبر بدن پاک حضرت عسکری (علیه السلام) نماز خواند وپیکر مطهر او در کنار مرقد منور پدرش، امام هادی (علیه السلام) به خاک سپرده شد.
نشانه دوم
... آنگاه آن کودک گرانمایه بمن نگریست وفرمود: «ابوالادیان! پاسخ نامه ها را بیاور».
بی درنگ همه را به او تقدیم داشتم وبا خود گفتم: «خدای را سپاس که تا این لحظه دو نشان از نشانه هایی را که حضرت عسکری (علیه السلام) برای امام راستین صپس از خود فرموده بود، در این وجود گرانمایه دیدم اینک باید در انتظار سومین نشانه باشم».
نشانه سوم
از صحن خانه حضرت عسکری (علیه السلام) بیرون آمدم وبسوی جعفر رفتم که او نیز از بیت رفیع امامت خارج می شد. در کنار او بودم که «حاجز وشاء» به او گفت: «جناب! این کودک چه کسی بود؟» گویی در این اندیشه بود که او را تکان دهد واز خواب غفلت بیدار سازد وحجت را برای او تمام کند.
اما جعفر پاسخ داد: «به خدای سوگند! تاکنون نه او را دیده ام ونه می شناسم». در آنجا نشسته بودیم که کاروانی از شهر «قم» رسید واز حضرت عسکری (علیه السلام) پرسیدند وبا سوگ غمبار رحلتش روبرو شدند.
پرسیدند: «اینک امام پس از آن حضرت کیست؟»
گروهی جعفر را نشان دادند.
کاروانیان هوشمند پیش آمدند وضمن عرض تسلیت بخاطر شهادت حضرت عسکری (علیه السلام) وتبریک امامت وولایت جعفر، گفتند: «عالی جناب! ما از ایران آمده ایم وبه همراه خویش اموال ونامه هایی آورده ایم: تقاضای ما این است که مقدار پولها ونام ارسال کنندگان نامه ها را بیان فرمایید».
جعفر برآشفت وبپاخاست ودامن لباس خویش را تکان داد وگفت: «شما می خواهید ما از غیب خبر دهیم؟» وبر آنان پرخاش کرد.
درست در این بحران بود که یکی از خدمتگزاران حضرت مهدی (علیه السلام) از بیت رفیع امامت بیرون آمد وخطاب به کاروانیان، هم نام یک یک نویسندگان نامه ها را برشمرد وهم به آنان پاسخ داد که: «در همیان، یک هزار دینار است وده دینار آن نیز سکه های تقلبی است».
کاروانیان اندیشمند وبا درایت، شادمان شدند وگفتند: «همان وجود گرانمایه ای که تو را به سوی ما فرستاده است، او امام راستین وجانشین حضرت عسکری (علیه السلام) است ونه دیگری». وهمه اموال را به همراه نامه ها، تقدیم داشتند ومن نیز سومین نشانی را که سالارم حضرت عسکری (علیه السلام) داده بود، به چشم خویش دیدم.
نکاتی در مورد این روایت
1 - نخستین نکته این است که: «جعفر کذاب» طبق این روایت، در حالی که خود را نامزد مقام پرشکوه امامت وخلافت می نمود که نه تنها فاقد تمامی ویژگیهای آن بود، بلکه خود به گناه وفسق وفجور ورسواییهای خویش نیز آگاه بود واین نشانگر این مطلب است که او نه ذره ای از خدا پروا داشت ونه به دین اهمیت می داد، چرا که اگر جز این بود می بایست خود را از آن مقام کنار می کشید وبه صراحت می گفت که او فاقد ویژگیها وخصایص این مقام پرشکوه الهی ومعنوی است وجاسوسان وساده اندیشانی که او را امام پنداشته وبه او تبریک می گفتند، همه را با بیان حقیقت، از دجالگری باز می داشت. اما دریغا که نه تنها حقیقت را نگفت، بلکه همه تبریکها را نیز جدی گرفت وپاسخ جدی داد وگویی که خویشتن را شایسته مقام پرفراز امامت می پنداشت.
2 - این اصل در میان شیعه مشهور است که بر پیکر مطهر امام معصوم، تنها امام وجانشین او نماز می گذارد چرا که نماز میت، در حقیقت دعای نمازگزار بر میت است، از این رو، چه کسی جز امام زیبنده است آن را اقامه کند؟ به همین جهت هم هست که هنگامی که جعفر پیش رفت تا بر پیکر مطهر حضرت عسکری (علیه السلام) نماز گذارد، خدا اراده فرمود تا پرده از برابر دیدگان انبوه مردمی که در بیت رفیع امامت گرد آمده بودند، کنار بزند وامام راستین پس از حضرت عسکری (علیه السلام) را به مردم معرفی نماید تا بدینوسیله، هم عنصر دروغگویی را رانده باشد وهم به جامعه اسلامی اتمام حجت نموده باشد.
بر این اساس بود که در حساسترین لحظات، حضرت مهدی (علیه السلام) تجلی کرد. ردای جعفر را گرفت واو را که آماده شروع نماز بود با سخنانی کوتاه که در اوج فصاحت وبلاغت بود، هم او را عقب راند وهم خویشتن را معرفی کرد.
آن خورشید جهان افروز فرمود:
«تأخر یا عم!»
به او فرمود: عقب برو وبدینوسیله اجازه نداد که او نماز بخواند.
وفرمود «یا عم» «عمو» وبدینوسیله به همگان اعلان فرمود که جعفر عموی اوست. بنابراین، آن کودک پرشکوه، برادرزاده جعفر وفرزند حضرت عسکری (علیه السلام) است.
وفرمود: «من بر نماز خواندن بر پیکر مطهر پدرم زیبنده ترم». بدینوسیله هم نسب خویش را اعلان کرد وهم امامت خود را اثبات، چرا که بر پیکر امام جز امام به حق، نماز نمی گذارد. ونیز روشن ساخت که او ولی میت است ووارث او وبس.
بدینسان روشنگری فرمود که جعفر، نه امام است ونه وارث امام عسکری (علیه السلام) زیرا امام راستین پس از حضرت عسکری (علیه السلام) تنها حضرت مهدی (علیه السلام) است وجعفر اساسا در این موضوع بهره ای نداشت وجاه طلبی فریبکار بود که آلت دست دستگاه بیداد پیشه وفریبکار خلافت قرار گرفته بود(246).
آری! خواننده عزیز! با دقت در داستان خواهید دید که جعفر از صحنه عقب نشینی می کند ودر برابر آن کودک پرشکوه نمی تواند کمترین مقاومتی از خود نشان دهد. راستی توانایی وقدرت او کجا رفته است؟
وچگونه امکان بحث وجدل از او سلب گردیده است، تا جایی که یک کلمه هم چون وچرا نمی کند؟
راستی چگونه یک عنصر مدعی امامت وولایت در حالی که انبوه جاسوسان وساده لوحان ونیز گروهی از اشرار، پشت سر او صف کشیده اند، از آن کودک باعظمت می ترسد؟
آری! این نمونه ای از هیبت وشکوه واقتدار امام راستین است که در وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) متجلی است وعناصری چون جعفر ونمونه هایی از این قماش مدعیان دروغین جاه طلب، بطور کلی از این ابهت وعظمت وویژگیها، بی بهره اند.
راستی چرا جعفر خود را می بازد؟ رنگش زرد می شود؟
چرا چهره اش سخت تغییر می نماید؟ چرا آن همه شرمندگی وخفت وشکست ورسوایی را در برابر انبوه ناظران تحمل می کند؟
برای چه بطور عملی خودش را تکذیب می کند؟ وادعای دروغین امامت خویش را، با عقب نشینی از برابر آن کودک پرشکوه وندای ملکوتی او که فرمود: «عمو! عقب برو!» پس می گیرد وسند دروغ پردازی خویش را برای عصرها ونسلها، امضا می کند؟
راستی که شگفتا! حق وحقیقت چگونه آشکار می گردد وبه باطل بنگرید که چگونه طرد می گردد وچگونه راه زوال ونیستی را در پیش می گیرد؟
اما دریغا
یکی از دوستداران وشیعیان اهل بیت (علیهم السلام) با ژرف اندیشی خاصی در همان بحران در هم شکستن نقشه دجالگرانه جعفر ودستگاه فریبکار خلافت، از او می پرسد که: «عالی جناب! این کودک که بود؟»
بدان امید که وجدان مرده جعفر را برانگیزد واو را در برابر حق، تسلیم نماید تا بدان اعتراف کند، اما دریغا که آن مرد جاه طلب وپلید، به خدای بزرگ سوگند یاد می کند که، نه او را دیده است ونه او را می شناسد.
اینجاست که باید او را مخاطب ساخت وگفت: «هان ای جعفر! اگر در سخن وسوگندت راستگو باشی، کارت عجیب وسخت تأسفبار است.
آخر این کودک شکوهمند را احمد بن اسحاق قمی که در شهر قم زندگی می کند می شناسد وحضرت عسکری ولادت وی را، به او مژده می دهد، اما تو او را نمی شناسی؟
انبوهی از شیعیان خاندان وحی ورسالت در زمان پدرش حضرت عسکری (علیه السلام) به دیدار او مفتخر می گردند، اما تو او را ندیده ای؟
راستی که وای بر تو!
اگر او را نمی شناسی واز این حقیقت بی خبر هستی، این فاجعه ای بزرگ است واگر آگاهی ودانسته به منظور اهداف شیطانی دروغ می گویی وسوگند دروغ یاد می کنی، دیگر فاجعه سهمیگن تر خواهد بود».
ای کاش...
کاش جعفر به همین کار رسوا وشرم آورش بسنده کرده بود، کاش در همین جا از ادعاهای امامت دروغین خویش دست برمی داشت وکاش مردمی که دیدند چگونه با فرمان امامت از نماز خواندن بر حضرت عسکری (علیه السلام) مفتضحانه عقب نشینی کرد به ندای خرد ووجدان خویش گوش می سپردند وحق را از باطل باز می شناختند، اما دریغا که مردم در پی آرزوها وهدفهای پست خویشند ودلها وقلبها بیمار وآفت زده.
کاش! هنگامی که کاروان مردم قم به سامرا رسید وبا سوگ شهادت جانسوز حضرت عسکری (علیه السلام) روبرو شد واز جانشین راستین وامام پس از او جویا گردید، رجاله ها جعفر را نشان نمی دادند وکاش او نیز ادعای دروغین خویش را تکرار نمی کرد تا شرمساری ورسوایی دیگری ببار آورد.
اما کاروانیان هوشمند وژرفنگر به که به نشانه های امام راستین ومقام والای امامت شیعه آگاهی داشتند از جعفر خواستند تا برای رفع هر گونه تردید ونشانگری صداقتش در جانشینی حضرت عسکری (علیه السلام) از اموال ونامه هایی که همراه کاروان است خبر دهد وآن نگون بخت که سخت وامانده بود ژست کسی را گرفت که از هر اتهام وافترایی پاک وپاکیزه است ودر حالی که دامان لباس خویش را می تکاند گفت: «از ما انتظار دارید که علم غیب بدانیم؟»
«تریدون منا أن نعلم الغیب؟»
وای کاش می دانست که فرق علم غیب وعلم امام معصوم که آموختن وفراگفتن از منشأ ومنبع سرچشمه علم است، چیست؟
وای کاش! هزاران روایتی را به یاد می آورد که از نیای گرانقدرش پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وپدران پاکش امامان نور (علیهم السلام) در مورد آینده جهان وانسان ودیگر رخدادهای عظیم رسیده بود.
ای کاش! سخن امیر مؤمنان را می شناخت که به هنگام گزارش آینده بصره به آنچه از «صاحب زنج» وترکها بر آن شهر خواهد رفت اشاره فرمود ودر پاسخ یکی از یارانش که گفت: «ای امیر مؤمنان! به شما علم غیب ارزانی شده است؟»
اینگونه این مهم را توضیح داد که: «دوست من! آنچه من گفتم علم غیب نیست، بلکه فراگفتن از سرچشمه علم است، چرا که علم غیب، علم به برپایی هنگامه رستاخیز است وآگاهی از چیزهایی است که خدا در قرآن برشمرده است:
«ان الله عنده علم الساعه وینزل الغیث ویعلم ما فی الارحام وما تدری نفس ماذا تکسب غدا وما تدری نفس بای أرض تموت، ان الله علیم خبیر»(247).
یعنی: براستی که آگاهی به هنگامه برپایی رستاخیز نزد خداست واو باران را فرود می آورد ومی داند در رحمها چیست وکسی نمی داند فردا چه چیزی فراهم می آورد ونمی داند در چه سرزمینی می میرد. براستی که خدا دانا وآگاه است.
با این بیان، خداوند از آنچه در رحمها قرار گیرد، آگاه است ومی داند که پسر خواهد بود یا دختر، زشت یا زیبا، راه نیکبختی را در پیش خواهد گرفت یا نگونبختی، چه کسی هیزم آتش دوزخ خواهد بود وچه کسی همنشین پیامبران در بهشت پرطراوت.
این علم غیب است، علمی که جز خدا کسی از آنها آگاه نیست، اما جز اینها دانشی است که خدا به پیامبر برگزیده اش تعلیم فرمود واو نیز به من ودر حق من دعا کرد که سینه ام آن را درک ودریافت دارد وقلب وجانم کانون این اسرار ورازها گردد»(248).
در نقش جاسوسی حقیر
اما جعفر نگون بخت بر گمراهی وحق ستیزی خویش همچنان اصرار داشت... به همین جهت شکست خورده ورسوا به رژیم سیاه مکار «عباسی» ورهبر آن «معتمد» پناه برد. به کسی که دیروز با سم خیانت برادرش حضرت عسکری (علیه السلام) را به شهادت رسانده بود.
رفت تا در نقش جاسوس حقیر وبی مقداری بر ضد خاندان وحی ورسالت خبر چینی کند وبه خلیفه بیدادگر خبر دهد که چه نشسته است، دوازدهمین امام نور، حضرت مهدی (علیه السلام) نه تنها دور از چشم او به دنیا آمده که اکنون به سوی نوجوانی گام می سپارد وشکوه، عظمت وابهت او، دلهای گمراهان را می لرزاند واو زنده وپرنشاط هدایت معنوی شیعیان ودوستداران خاندان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) را پس از حضرت عسکری (علیه السلام) به سرعت به کف گرفته وبا تجلی خویش، خفاشانی بسان جعفر و«معتمد» را به خفت ورسوایی محکوم ساخته است.
بازداشت مادر گرامی او
«جعفر» جریان تجلی امام مهدی (علیه السلام) در نماز بر پدر ودریافت نامه ها واموال شیعیان قم را، به رژیم عباسی گزارش کرد وبی درنگ خود خلیفه غاصب، دستور بازداشت سالار بانوان، «نرجس» همسر حضرت عسکری (علیه السلام) را صادر کرد واز او فرزند گرانمایه اش را مطالبه نمود.
اما او با درایت وصف ناپذیر خویش از راه تقیه، جریان را نپذیرفت. اما دستگاه از او دست برنداشت وآن بانوی گرانمایه را به زندان «قاضی» سامرا وتحت نظر او فرستاد تا ضمن مراقبت شدید از او، جریان را دنبال کند، اما خداوند پس از مدتی کوتاه راه نجات او را فراهم آورد(249).
راستی که لعنت خدا بر ریاست وجاه طلبی ابلیسی ومیان تهی! که چگونه جنایتکاران در راه به دست آوردنش، وجدان ودین وعقیده خویش را به قربانگان می فرستد ونفرین بر جاه طلبی که فرمانبرداری وپیروی هوای دل را گردن نهد وآنچه نفس سرکش دستور داد وبرایش وسوسه چید، بگوید وانجام دهد.
کاروان دیگری از قم
جعفر، همچنان بر گمراهی وحق ستیزی خویش پافشاری می کرد واز ادعای دروغین دست بردار نبود، اما ماجراها یکی پس از دیگری رخ می داد وبر رسوایی او می افزود، از آن جمله رسوایی بزرگی بود که با ورود کاروان دیگری از قم به سامرا برای جعفر رقم خورد.
«علی بن موصلی» از پدرش آورده است که: هنگامی که سالار ما حضرت عسکری (علیه السلام) به ملکوت شتافت، کاروانهایی از قم ودیگر نقاط ایران به سامرا رسید. آنان از شهادت غمبار یازدهمین امام خویش، هنوز بی اطلاع بودند وطبق برنامه، اموال وهدایا ونامه هایی از دوستداران خاندان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) برای آن گرامی به همراه داشتند.
پس از ورود به سامرا از بیت رفیع حضرت عسکری (علیه السلام) پرسیدند که خبر شهادت او را دریافت داشتند.
گفتند: «پس وارث او کیست؟»
جاسوسان وبرخی از ساده اندیشان جعفر، برادر حضرت عسکری (علیه السلام) را نشان دادند وگفتند او اینک برای تفریح وگشت وگذار به همراه رقاصه ها وآوازه خوانها، بر قایق سوار است وبر روی آبهای «دجله» سرمست وخوش است.. کاروانیان وارفتند وبه یکدیگر گفتند: «این کار در شأن امام وپیشوای راستین شیعه نیست، برویم واموال را به صاحبانش باز پس دهیم». اما «محمد بن جعفر حمیری قمی» گفت: «نه! دوستان می مانیم تا او بازگردد وجریان آنگونه که هست برای ما روشن شود».
جعفر، از تفریح خویش بازگشت وکاروانیان به حضورش رسیدند وپس از ورود وسلام گفتند: «عالی جناب! ما از قم آمده ایم وگروهی از شیعیان نیز همراه ما هستند، برنامه این بود که گاه وبیگاه به دیدار حضرت عسکری (علیه السلام) مفتخر می شدیم واموالی را به عنوان حقوق مالی خویش به آن حضرت تقدیم می کردیم، اینک نیز اموالی آورده ایم..».
جعفر گفت: «آن اموال کجاست؟»
پاسخ دادند: «همراه ما می باشد».
گفت: «بیاورید».
پاسخ دادند: «برنامه در زمان حضرت هادی وعسکری (علیه السلام) اینگونه بود که دوستداران وشیعیان اهل بیت (علیهم السلام) این اموال را به صورت بسته های کوچک جمع آوری می کردند، آنگاه همه را در بسته بزرگی قرار می دادند وآن را مهر می کردند وما هنگامی که به محضر حضرت عسکری (علیه السلام) می رسیدیم، آن حضرت قبل از اینکه آنها را بنگرد به ما خبر می داد که کل آن بسته بزرگ حاوی چند دینار است. وآنگاه درون آن، هر بسته ای از آن کیست ومشخصات وشمار هر کدام را پیش از گشودن، بیان می فرمود. اینک! ما با همان برنامه اموال را به شما تقدیم می کنیم».
حغفر برآشفت وفریاد کشید که: «دروغ می گویید! وبر حضرت عسکری (علیه السلام) برادر من، ناروا می بندید، این علم غیب است وجز خدا آن را نمی داند.
کاروانیان با شنیدن سخنان او، به یکدیگر نگریستند ودر حیرت شدند، اما جعفر فرصت نداد وگفت: «اموال را بیاورید».
آنان با درایت وشناختی که از امام (علیه السلام) ونشانه های امام ومقام والای امامت داشتند گفتند: «عالی جناب! ما کارگزاریم وامانتدار ونماینده مردم وامانت مردم را جز طبق برنامه ای که به حضرت عسکری (علیه السلام) می سپردیم به شما نمی دهیم. اگر براستی شما امام پس از او هستید بر ما روشنگری کنید، در غیر این صورت ما امانتها را به صاحبان آنها برمی گردانیم تا خود تصمیم بگیرند». وخانه جعفر را ترک کردند. جعفر به دربار شتافت وبر ضد آنان شکایت برد و«معتمد» خلیفه عباسی که در «سامرا» بود کاروانیان را احضار کرد وگفت که: اموال را به جعفر بدهند.
آنان گفتند: «عالی جناب! ما کارگزار مردم هستیم واین اموال امانت است، به ما دستور داده اند آن را با شرایطی تحویل دهیم، با شرایطی که به حضرت عسکری (علیه السلام) تقدیم می داشتیم».
رهبر رژیم عباسی گفت: «آن برنامه شما چه بود؟»
گفتند: «امام عسکری (علیه السلام) نخست پیش از تقدیم اموال به ما خبر می داد که مقدار آن چقدر است ودینارها ودرهم ها چگونه اند وهر کدام از بسته ها از آن کیست وپس از این مراحل، ما اموال را به او تسلیم می نمودیم. ما در گذشته بارها به دیدار او مفتخر شده بودیم واین بار نیز به همان نیت وطبق همان برنامه آمدیم که با رحلت غمبار آن حضرت روبرو شدیم، اینک اگر این مرد به راستی امام وجانشین حضرت عسکری (علیه السلام) است، باید همان دلیل آشکاری را که برادرش برای ما ارائه می فرمود، ارائه کند، در غیر این صورت ما ناگزیریم اموال را به صاحبانش بازگردانیم».
جعفر گفت: «ای امیر مؤمنان! اینها مردمی دروغ پردازند وبه برادرم دروغ می بندند. این سخن آنان در مورد برادرم علم غیبت است که ویژه خداست».
خلیفه عباسی گفت: «جعفر! اینان فرستاده وپیام رسانند وپیام رسان جز ابلاغ آشکار پیام، مسئولیت دیگری ندارد».
وجعفر غرق در بهت وحیرت شد ودیگر پاسخ نیافت.
کاروانیان از فرصت بهره جست واز حاکم عباسی تقاضا کردند، مأمورانی به همراه آنان گسیل دارد تا از آنجا خارج شوند وخلیفه نیز پذیرفت.
اما پس از اینکه کاروانیان از شهر سامرا بیرون آمدند، بناگاه نوجوانی آراسته وبسیار خوش چهره که گویی از خدمتگذاران بیت رفیع امامت وولایت بود سررسید وسران کاروان را با نام ونشان صدا زد وگفت: «سالارتان، حضرت مهدی (علیه السلام) شما را فراخوانده است، او را پاسخ دهید».
آنان پرسیدند: «شما سالار ما هستید؟»
گفت: «معاذ الله!... من خدمت گذار او هستم، بیایید تا شما را به دیدار او مفتخر سازم».
کاروانیان می گویند: «به همراه او رفتیم تا به خانه حضرت عسکری (علیه السلام) درآمدیم.، در این هنگام دیدیم که فرزندش «قائم آل محمد» (صلّی الله علیه وآله وسلم) سالارمان، بر تختی نشسته، چنانکه گویی ماه پاره است وبر قامت زیبایش لباس سبز رنگی است.
بر او درود گفتیم وآن گرامی پاسخ داد وآنگاه بدون اینکه ما چیزی بگوییم، شروع کرد از اموال ونامه ها وبسته ها. همه وهمه را وهر آنچه به همراه داشتیم، همانگونه که حضرت عسکری (علیه السلام) وصف می فرمود، از همه خبر داد.
سپاس خدای را گفتیم وبی اختیار در برابر این موفقیت، پیشانی سجده در برابر خدای بر زمین نهادیم وبه حجت خدا، عرض اخلاص کردیم وامانتهای مردم را تقدیم حضورش نمودیم. آن گرامی پذیرفت ودستور داد از آن پس حقوق مالی خویش را نه به سامرا، بلکه به بغداد ببریم. او در آنجا نماینده ای خواهد گزید وبوسیله او نامه های مردم را پاسخ خواهد داد.
تصمیم به خداحافظی گرفتیم که آن حضرت مقداری «حنوط» ویک کفن به «محمد بن جعفر قمی» عنایت کردو فرمود: «خداوند، پاداش تو را زیاد گرداند». واین کنایه از این بود که به زودی به سرای باقی خواهی شتافت، اما مورد آمرزش خواهی بود وشگفتا که در راه بازگشت، به گردنه همدان نرسیده بودیم که محمد بن جعفر قمی، دار فانی را وداع گفت»(250).
وپس از آن تاریخ نیز همانگونه که حضرت مهدی (علیه السلام) فرموده بود، اموال به بغداد می رفت وبه نمایندگان آن حضرت تقدیم می شد وآنان نیز نامه ها ونشانه هایی از دوازدهمین امام نور را برای دوستداران وشیعیان او می آوردند.
نکته جالب
مرحوم صدوق در کتاب ارزشمند خود، پس از ترسیم این روایت می نویسد:
«این روایت نشانگر این واقعیت است که خلیفه غاصب عباسی هم از مقام شامخ امامت وولایت آگاه بود وهم از شخصیت وجایگاه رفیع آن، به همین جهت هم از کاروانیان دست برداشت وبه آنان فشار نیاورد تا اموال را به جعفر تسلیم نمایند، چرا که او بر این اندیشه پلید بود که مسأله امامت وجانشینی حضرت عسکری (علیه السلام) مخفی بماند وبه دست فراموشی سپرده شود تا شاید مردم بسوی فرزند گرانمایه اش حضرت مهدی (علیه السلام) راه نیابند واو را نشناسند».
شاهد بر این تحلیل، از جمله این است که: «جعفر کذاب» 20 هزار دینار رشوه بسوی خلیفه برد وگفت:
«تقاضای من این است که مرا به جانشینی برادرم نصب فرمایید».
که او با صراحت گفت: «جعفر! بدان که مقام معنوی والهی برادرت در دست ما نبود بلکه به دست خدا واز سوی او بود. ما با همه قدرت وامکانات وفشار وسانسور کوشش کردیم تا موفقیت شامخ او را در هم کوبیم واو را از آن جایگاه معنوی رفیع، به زیر کشیم، اما خدا هر روز او را اوج بخشید، چرا که او جان از هواها، پاکیزه داشت وسراسر غرق در عبادت وبندگی ودانش وتقوا وپروا پیشگی ودیگر ارزشهایی بود که خدا به او ارزانی داشته بود.
اینک! اگر تو در نظر گاه شیعیان او، این موقعیت الهی ومعنوی را داری، نیازی به ما نداشته باشد واگر آنچه برادرت داشت، فاقد آنی، از ما کاری ساخته نیست بیهوده خود را معطل نساز»(251).
نکاتی از روایت
از این روایت طولانی که شبیه روایت نخستین است، نکاتی دریافت می گردد که شایسته است بدانها اشاره شود.
1 - نکته اول: اصرار نابجای گروهی بر این مطلب بود که جعفر را به عنوان جانشین حضرت عسکری وامام (علیه السلام) برای جامعه اسلامی جا بزنند.
چرا این گروه بداندیش، این عنصر آلوده را کاندید امامت کردند با اینکه او به ضد ارزشها آلوده بود وشرایط وویژگیهای این مقام والا را بکلی فاقد بود. همه موانع موجود بود بی آنکه در او تناسبی برای احراز این موقعیت مقدس وشامخ باشد.
این گروه، چه اصراری داشتند با اینکه شکست شرم آور او را در همه مراحل دیده وعقب نشینی او را در برابر تجلی حضرت مهدی (علیه السلام) نگریسته واز دست دادن روحیه او را در برابر کاروان وکاروانیان، همه را، خود شاهد بودند. با همه اینها، چه نقشه ای در کار بود که او را به عنوان امام جا بزنند؟ انگیزه ی این گروه در پافشاری بر امامت این عنصر رسوا وبدنام ووامانده چه بود؟
2 - نکته دیگر این کاست که «جعفر» به آسانی سخن کاروانیان را پیرامون حضرت عسکری (علیه السلام) وخبر دادن او از اموال ونامه ها پیش از دریافت وگشودن آنها... همه را دروغ شمرد وبه شیعیان نسبت دروغگویی داد، چرا که در برابر درایت وهوشمندی ومنطق آنان وامانده بود.
اگر او فاقد ویژگیهای امام راستین وجاهل بر آهنها بود، چرا آن ویژگیها را از حضرت عسکری (علیه السلام) نفی می کرد؟
وآنگونه رسوا وشرم آور دوستداران آگاه وبا ایمان اهل بیت (علیهم السلام) را دروغگو می پندارد.
آیا بهتر نبود به ناآگاهی خویش در قلمرو دانش امامان نور (علیهم السلام) وویژگیهای آنان اعتراف نماید وبه جای حق ستیزی، نادانی خویش را در این موضوعات ومسایل، مردانه وآشکارا اعلان کند تا مجبور نگردد برای رسیدن به آرزوهای شیطانی وهواهای نفسانی، حقیقیت مسلم عقیدتی ودینی را انکار نماید؟
3 - او هرگز شایستگی دخالت در بیت المال را نداشت واین را خود می دانست با این وصف به کاروانیان دستور می داد که اموال مردم را به او تسلیم نمایند واین نشانگر بی پروایی او از حرام خوارگی وعدم اجتناب او از محرمات خداست وچه بسا اگر هم آن اموال را می گرفت، همه را در راه می خوارگی وبی بندوباری خویش مصرف می کرد.
4 - نکته دیگر: یاری خواستن جعفر از سردمدار خودکامه وبیداد پیشه عباسی بر ضد شیعیان است که او نیز پاسخ مثبت می دهد واین نیز از عجایب روزگار است. حاکم بیدادگر عباسی به کاروانیان دستور می دهد که اموال خویش را به جعفر تحویل دهند، آیا انگیزه این فرمان ظالمانه، محبت به جعفر است یا اعتراف به امامت دروغین او به منظور بدنام وزشت جلوه دادن چهره زیبا وملکوتی امامان راستین وآلوده ساختن قداست وطهارت مقام شامخ امامت ودرهم کوبیدن ویژگیهای معنوی والهی آن، دگرگون ساختن این مقام والا وممتاز در جامعه تشیع است؟ کدامیک؟
کاش، رسوایی به همین جا پایان می پذیرفت وجعفر به همین اندازه از فجایع، بسنده می کرد، اما او به این حد قناعت نکرد بلکه بسوی رژیم عباسی رفت تا با آنان مذاکره کند وپیشنهاد کرد که 20 هزار دینار به رژیم رشوه دهد تا آنان متقابلا به امامت دروغین او اعتراف نمایند وراستی! نگونبختی را تماشا کن! ببین، این وامانده نادان، چگونه برای تثبیت مقام وتحکیم موقعیت خویش، به هر وسیله شکست خورده وپوسیده ای چنگ می اندازد؟
وچگونه گمراهان وگمراهگران را به یاری وپشتیبانی می گیرد.
چگونه برای در هم کوبیدن حق، از باطل مدد می طلبد وچگونه هدف شیطانی ودوزخی او هر وسیله ای را برایش مباح می سازد.
من از عملکرد زشت وشگردهای گمراهانه جعفر، تعجب نمی کنم، چرا که در روزگار خویش، نظیر او را بسیار دیده ام که چگونه بخاطر فقدان پایگاه مردمی وخوشنامی وبلند آوازگی ورانده شدن از جامعه دین باوران ودینداران، دست بیعت به سردمداران تجاوزکار می دهند تا آنان نیز در برابر، به اندک امتیازات مادی وبرخورداریهای ناچیز آنان اعتراف نمایند وموقعیت کاذب آنان را به ظاهر ارج گذارند وآنان را به بازی گیرند.
5 - وآخرین نکته در این مورد این است که: حاکم بیدادگر عباسی درمی یابد که همکاری او با جعفر، نه چاره ساز است ونه کمترین ره آورد را برای رژیم به بار می آورد، چرا که اصل اساسی امامت از دیدگاه شیعه، به گونه ای جامع الاطراف وتمام عیار وکامل وروشن وبه هم پیوسته است که نمی توان با آن بازی کرد وآن را از محتوای غنی ومترقی یا روند عادلانه والهی آن، منحرف ساخت.
به همین جهت هم، صلاح دید که از اندیشه نخست خویش که همکاری با جعفر برای درهم کوبیدن امامت وجامعه تشیع بود دست بردارد وحق را به کاروانیان بدهد وبگوید: «جعفر! اینها فرستاده وپیام رسانند وپیام رسان جز رسانیدن پیام مسئولیتی ندارد». وبدین سان با این سخن سردمدار عباسی، درهای امید کاذب به روی جعفر بسته شد وکاخ پوشالی امید وآروزهای شیطانی اش از همان
لحظه، فرو ریخت.
کاروانیان، از شرارت جعفر ودوستان وهمپالکی هایش می ترسند واز خلیفه ی عباسی می خواهند که امنیت آنان را برای خروج از سامرا تضمین کند واو نیز می پذیرد ومأمورانی گسیل می دارد تا آنان به سلامت بروند.
دیگر از حیرت وسرگردانی وصف ناپذیری که در مورد امام راستین پس از حضرت عسکری (علیه السلام) بر سر آنان سایه افکنده بود، مپرس! در اندیشه بودند که اینک چه کنند وچگونه پیش از شناخت امام واقعی وجانشین حضرت عسکری (علیه السلام) به ایران وشهر خویش، قم، بازگردند؟
اینجا بود که لطف الهی شامل حال کاروانیان شد وآنان را از سرگردانی نجات بخشید واز آن ورطه هولناک، رهایی داد.
فرستاده حضرت مهدی (علیه السلام) سررسید وآنان را با نام ونشان صدا زد وهمه را به قرارگاه نور وبه دیدار دوازدهمین امام معصوم (علیه السلام) مفتخر ساخت. معمای پیچیده آنان گشوده شد وپرده های سیاهی کنار رفت وحیرت وسرگردانی رخت بربست.
پس از این همه، باز هم جعفر ادعا کرد که تنها وارث برادرش حضرت عسکری (علیه السلام) است وبدینوسیله به مبارزه با وجود گرانمایه فرزند او، امام مهدی (علیه السلام) پرداخت. منکر پسر داشتن برادر گردید وهمه اموال وهستی وامکانات مادی را برد وخورد وپیشگویی امام حسین (علیه السلام) در مورد امام دوازدهم که به مردی از یمن فرموده بود تحقق یافت.
آن سخن این بود که: «قائم هذه الأمه هو التاسع من ولدی وهو صاحب الغیبه وهو الذی یقسم میراثه وهو حی»(252).
یعنی: قائم این امت، نهمین فرزند معصوم من است. او غیبت طولانی دارد ووجود گرانمایه اش زنده وموجود، میراث او را فریب کاران تقسیم می کند ومی خورند.
سرانجام جعفر
مورخان ومحدثان در مورد فرجام جعفر، دیدگاه متفاوتی دارند. برخی بر این عقیده اند: که او سرانجام توبه کرد واز گمراهی خویش بازگشت ودر صراط مستقیم قرار گرفت وانحراف وگناه خویش را دریافت....
تنها دلیل آنان نیز توقیع مبارکی است که در پاسخ پرسش «اسحق بن یعقوب» از سوی آن گرامی رسیده است. در آنجا می فرماید:
«وأما سبیل عمی جعفر وولده، فسبیل اخوه یوسف»(253).
یعنی: اما راه عمویم جعفر وفرزندانش، هم چون راه برادران یوسف بود.
در این بیان حضرت مهدی (علیه السلام) کار جعفر را به عملکرد ظالمانه برادران یوسف تشبیه می کند.
اما جای سؤال باقی است که: «چگونه از این جمله آن حضرت، توبه جعفر وپذیرفته شدن توبه او از سوی خدا دریافت می گردد؟»
برادران یوسف پس از روشن شدن عملکرد ظالمانه خویش صمیمانه گفتند:
«یا ابانا! استغفر لنا ذنوبنا انا کنا خاطئین، قال سوف أستغفر لکم ربی انه هو الغفور الرحیم»(254).
یعنی: ای پدر! برای گناهان ما،طلب آمرزش کن که ما گناهکار بودیم. وپدرشان گفت: به زودی از پروردگارم برای شما آمرزش خواهم خواست که او آمرزنده وبخشایشگر است.
اما از توقیع مبارک، تنها عملکرد ظالمانه جعفر دریافت می گردد که به عملکرد برادران یوسف تشبیه شده وتوبه جفر دریافت نمی گردد وروح وجان سخن برای ما مشخص نیست. «والله العالم».

بخش 9: نمایندگی خاص

نمایندگی وسفارت آن حضرت، از پستها ومسئولیتهای بسیار خطیر وپر اهمیت شناخته شده است واین مقام والا، تنها برازنده کسی است که کران تا کران وجودش از ویژگیها وارزشها، آراسته باشد، از ویژگیهایی: چون ایمان خلل ناپذیر، امانتداری به مفهوم واقعی آن، تقواپیشگی وپرهیزکاری، رازداری وپوشیده داشتن اموری که باید نهان بماند، دخالت ندادن رأی ونظر شخصی خویش در امور خاص به آن حضرت، اجرای دستورات وتعلیمات رسیده از جانب مقام والای امامت وولایت راستین ودیگر ارزشها وویژگیها وشرایط....
روشن است که نیابت خاص آن حضرت از نیابت عام که مجتهد جامع الشرایط از آن برخوردار است، مسئولیتی بس برتر وخطیر است، گر چه در دومی نیز اجتهاد به مفهوم حقیقی کلمه، همراه ویژگیهایی چون عدالت در میدان عمل، مخالفت واقعی با هوای نفس، التزام وتمسک خالصانه به معیارها وموازین شرعی در ابعاد گوناگون حیات، پرواپیشگی ودرست اندیشی وژرف نگری وشناخت عمیق ودیگر شرایط، در درجه بسیار والا وگسترده ای، ضروری است.
ما در اینجا در نظر نداریم وارد این بحث شویم وهدف در اینجا تنها سخن از چهار سفیر ویژه دوازدهمین امام نور (علیه السلام) وبیوگرافی فشرده ای از آن شایستگان وفرزانگان است.
نخستین سفیر
نام بلندآوازه نخستین سفیر امام مهدی (علیه السلام) «عثمان بن سعید» بود وکنیه اش «ابوعمرو» ولقبهای پرافتخارش عبارتند از: «عمری» «اسدی» «عسکری» «سمان» «زیات».
دلیل سه لقب از پنج لقب، روشن است که انتساب به بنی اسد ومنطقه نظامی سامرا وخانوادگی است، اما دو لقب دیگر بدان جهت به او داده شد که در آن جو وحشت وترور حاکمیت استبداد عباسی، به منظور تقیه وپوشش دادن به سفارت خویش از جانب امام عصر (علیه السلام) تجارت روغن می نمود وآن مسئولیت خطیر را در این پوشش به انجام می رسانید. شیعیان به سوی او می رفتند واموال، حقوق، نامه ها وپرسشهای خویش از دوازدهمین امام نور (علیه السلام) را به او تحویل می دادند وآن مرد با درایت وپرشهامت واخلاص، آنها را به گونه ای خاص، گاه با قرار دادن در ظرفها وپوستهای مخصوص حمل آب وروغن، به سوی حضرت مهدی (علیه السلام) می فرستاد تا دشمن وجاسوسان پی نبرند.
او افتخار خدمت به امام هادی (علیه السلام) را نیز در پرونده زندگی شایسته خویش داشت واز یازده سالگی به این افتخار نائل آمد واین نشانگر اوج هوشمندی، خردمندی، رشد فکری این نوجوان ودیگر ویژگیهای او همچون: عدالت، امانتداری، درستی وشایستگی او است وراستی که: «خداوند هر کس را خواست به لطف خویش مفتخر می سازد».
«احمد بن اسحاق» که از فرزانگان است آورده است که: از حضرت هادی (علیه السلام) پرسیدم: سالارم! با چه کسی رابطه برقرار کنم واز چه کسی تعالیم وپیامهای شما را بگیرم وگفتار چه کسی را بپذیرم؟»
امام هادی (علیه السلام) فرمود:
«العمری ثقتی، فما أدی الیک عنی فعنی یؤدی وما قال لک عنی فعنی یقول، فاسمع له وأطع، فانه الثقه المأمون»(255).
یعنی: «عمری» مورد اعتماد من است، هر آنچه از من بسوی شما آورد از ما آورده است وآنچه از من گفت براستی از من می گوید. پس، بشنو واطاعت کن! چرا که امین ومورد اعتماد است.
«عمری» این فرزانه روزگار، پس از شهادت حضرت هادی (علیه السلام) به افتخار دیگری مفتخر گردید ونمایندگی وکالت خاص حضرت عسکری (علیه السلام) را، خداوند روزی او ساخت.
از امام عسکری (علیه السلام) آورده اند که به جناب «احمد بن اسحاق» فرمود:
«العمری وابنه، ثقتان، فما أدیا الیک عنی فعنی یؤدیان ومنا قالا لک فعنی یقولان، فاسمع لهما وأطعهما، فانهما الثقتان المأمونان»(256).
یعنی: عمری وپسرش هر دو ثقه ومورد اعتمادند، هر آنچه از سوی من برای تو آوردند تردید مکن که از سوی ماست وهر چه می گویند از جانب ماست. بنابراین سخنان آن دو را بشنو وپیروی آنان نما وبدان که هر دو امین ومورد اعتمادند.
حضرت عسکری (علیه السلام) نامه ای طولانی به «اسحاق بن اسماعیل نیشابوری» مرقوم داشته اند، فرازی از آن نامه در مورد جناب «عثمان بن سعید عمری» است که می فرماید:
«... فلا تخرجن من البلده حتی تلقی العمری (رضی الله عنه برضای عنه) وتسلم علیه وتعرفه ویعرفک، فانه الطاهر الأمین، العفیف، القریت منا والینا..»(257).
یعنی: شما از شهر حرکت نکن تا با «عمری» ملاقات کنی وبر او سلام نمایی، هم تو او را بشناسی وهم او شما را، چرا که او شخصیتی پاک وامین وعفیف وبه ما خاندان وحی ورسالت، بسیار نزدیک است.
ونیز از «محمد بن اسماعیل» و«علی بن عبد الله سجستانی» آورده اند که: ما دو نفر در سامرا به محضر حضرت عسکری (علیه السلام) شرفیاب شدیم ودر همان هنگام گروهی از دوستداران وشیعیان آن حضرت در خدمتش بودند که «بدر» یکی از کارگزاران بیت رفیع امامت وارد اطاق شد وگفت: «سالار من! گروهی درب خانه هستند که گرد وغبار سفر بر چهره دارند».
حضرت عسکری (علیه السلام) به حاضران فرمود: «اینان دسته ای از شیعیان ما از «یمن» هستند...». تا به بدر فرمود: «برو عثمان بن سعید عمری را بیاور!»
طولی نکشید که «عمری» آمد وحضرت عسکری (علیه السلام) به او فرمود:
«امض یاعثمان! فانک الوکیل والثقه المأمون علی مال الله واقبض من هؤلاء النفر الیمنیین ما حملوه من المال...».
یعنی: عثمان بن سعید! شما وکیل من هستی ومردی امین ومورد اعتماد بر اموال خدا، برو از این گروه که از «یمن» آمده اند واموالی آورده اند تحویل بگیر....
آنگاه ما گفتیم: «سالار ما! بخدا سوگند که عثمان بن سعید از بهترین شیعیان شماست، تقاضا می کنیم دیدگاه خود را در مورد موقعیت او بیان فرمایید. آیا او وکیل ونماینده ومورد اعتماد شما در دریافت اموال هست یا نه؟»
حضرت عسکری (علیه السلام) فرمود:
«نعم!... واشهدوا علی أن عثمان بن سعید العمری وکیلی وأن ابنه محمدا وکیل ابنی مهدیکم»(258).
یعنی: آری! شاهد باشید که عثمان بن سعید عمری، وکیل ونماینده من است وپسرش محمد بن عثمان، وکیل پسرم مهدی شما (امت پیامبر) است.
ونیز از گروهی از شیعیان روایت شده است که: ما بطور گروهی به محضر حضرت عسکری (علیه السلام) شرفیاب شدیم تا از حجت خدا پس از آن جناب بپرسیم، در حالی که 40 نفر در مجلس حضور داشت، «عثمان بن سعید عمری» بپا خاست وگفت: پسر پیامبر! از موضوعی بزرگ می خواهم بپرسیم که شما بدان از من آگاه تری».
امام عسکری (علیه السلام) برخاست وفرمود: «بگویم برای چه اینجا گرد آمده اید؟»
گفتیم: «آری! ای پسر پیامبر!»
فرمود: «آمده اید از امام راستین پس از من سؤال کنید».
پاسخ دادیم: «آری!»
در این هنگام به دستور امام عسکری (علیه السلام) پسری همانند پاره ماه وارد شد که شبیه ترین مردم به امام عسکری (علیه السلام) بود وامام (علیه السلام) خطاب به گروه فرمود:
«هذا امامکم من بعدی وخلیفتی علیکم اطیعوه ولا تتفرقوا من بعدی فتهلکوا فی أدیانکم.
ألا! وانکم لا ترونه بعد یومکم هذا حتی یتم له عمر، فاقبلوا من عثمان ما یقوله وانتهوا الی أمره واقبلوا قوله...»(259).
یعنی: این امام شما مردم پس از من وجانشین من، در میان شماست. از او اطاعت کنید وپس از من پراکنده مشوید که در دینتان به هلاکت خواهید رسید.
بهوش باشید که از امروز به بعد، دیگر تا پایان دوران (غمبار) غیبتش، او را نخواهید دید، از این رو آنچه عثمان بن سعید، از او برای شما خبر آورد، بپذیرید واز هشدار او باز ایستید وگفتارش را قبول کنید.
ونیز در بحث ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) آوردیم که امام عسکری (علیه السلام) پس از ولادت فرزندش، به عثمان بن سعید عمری دستور داد که هزاران رطل گوشت ونان بخرد ومیان تهیدستان تقسیم نماید وتعدادی گوسفند به سلامتی حضرت مهدی (علیه السلام) عقیقه نماید.
جناب عثمان بن سعید در بغداد می زیست وبه شهر تاریخی سامرا به منظور دیدار دو امام گرانمایه حضرت هادی وعسکری (علیهم السلام) بسیار سفر می کرد. از برخی روایات دریافت می گردد که جناب «عمری» در مراسم غسل وکفن ودفن حضرت عسکری (علیه السلام) حضور داشت، اما مباشر غسل، حضرت مهدی (علیه السلام) بود چرا که امام معصوم را جز امام ومعصوم دیگر غسل نمی دهد. این عقیده استوار ماست، گر چه تاریخ در مورد غسل دادن حضرت مهدی (علیه السلام) بر پیکر پاک پدرش، از بیان حقیقت کوتاهی کرده است.
پس از رحلت امام یازدهم، حضرت مهدی (علیه السلام) جناب عمری را در وکالت ابقا وبه سفارت خویش برگزید. بر این اساس است که او نخستین سفیر ونایب محبوب دلها، رابط میان او وشیعیان ودوستانش در رسانیدن نامه ها ومسایل وحل مشکلات آنهاست. وشماره دیدارها وافتخار تشرف او به پیشگاه حضرت مهدی (علیه السلام) وچگونگی دیدارها واندازه ملاقاتهای او را که روزانه، هفتگی، ماهانه ویا براساس شرایط ونیاز، صورت می گرفته است، اینها را فقط خدا می داند. تنها او می داند که جناب عمری در روزگاری که میلیونها شیعه از افتخار دیدار یار وتوفیق زیارت آن گرامی محروم بودند، چقدر به زیارت او مفتخر گشته است.
آری! امانتداری ومصلحت، او را ملتزم می ساخت که این راز را برای مردم آشکار نسازد تا با صاحبش بماند ودفن گردد، یا خبر برخی از دیدارها، پس از رحلت او آشکار گردد.
برای نمونه:
در روایت است که عبدالله بن جعفر با جناب عمری، پس از رحلت عسکری (علیه السلام) ملاقات کرد وضمن سوگند دادن به او گفت: «تو را به حرمت حق وبه حرمت دو امام گرانمایه، حضرت هادی وعسکری که تو را مورد اعتماد خویش می شناختند، سوگندت می دهم که بگویی، آیا فرزند حضرت عسکری، صاحب الزمان را دیده ای؟»
جناب عمری سخت گریست ودر برابر اصرار بسیار او،از او پیمان گرفت که تا او در قید حیات است، به کسی نگوید. آنگاه فرمود: «آری! آن محبوب دلها را بسیار دیده ام...»(260).
کوتاه سخن اینکه: «عمری» از نوابغ روزگار بود، هم در میدان تعقل وتفکر وهم در دیگر میدانها، باید امتیازات خاص او همچون تقوا پیشگی، پرهیزکاری، امانت ودیگر ارزشها وویژگیهایی را که او را به مقام والای نیابت عامه وخاصه اوج بخشید، اینها را نیز بر نبوغ فکری وعقلی او افزود وگفت: «گوارا باد بر صاحبان نعمت، نعمتهایشان!»
آری! او از جوانی وپیش از آن، به افتخار سعادت وشرافت خدمت امامان نور (علیهم السلام) نایل آمد وتا آخرین لحظات زندگی غرق در این نیکبختی وافتخار بود.
تردیدی نیست که سه امام گرانقدر، او را پس از آزمایش به این مسئولیت خطیر وجایگاه رفیع برگزیدند، چرا که ویژگیهای لازم را در او یافتند وحضرت مهدی (علیه السلام) به او دستور داد فرزندش «محمد بن عثمان» را پس از خود بجای خویش نصب کند تا کارها را سر وسامان دهد ونقش حساس پدر را ایفا نماید.
دومین سفیر خاص
دومین نایب خاص حضرت مهدی (علیه السلام) در عصر غیبت کوتاه مدتش، «محمد بن عثمان» بود. او کنیه اش ابوجعفر وبه لقب «عمری»، «عسکری» و«زیات» خوانده می شد.
از بهره ها ونعمتهای بزرگ جناب «عثمان بن سعید» در زندگی پرافتخارش از جمله این بود که خداوند فرزند شایسته ای به او روزی ساخت که در ویژگیها وامتیازات وفضایل اخلاقی، بسان پدر بود.
ودر صفحات گذشته ترسیم گردید که حضرت عسکری (علیه السلام) تصریح فرمود که:
«عمری وفرزندش، هر دو مورد اعتماد ما هستند».
ونیز فرمود: «پسرش محمد، وکیل پسرم، مهدی شما، خواهد بود».
گزینش سفیر دوم، از این رو بود که حضرت مهدی (علیه السلام) «محمد» را به جای پدر برگزید تا همان نقش حساس واساسی را که پدرش در دوران پرافتخارش به عهده داشت ایفا کند وطی نامه های متعددی به بزرگان شیعه، به همه اطلاع داد که «محمد» را به عنوان نایب دوم، برگزیده است.
از جمله این نامه ها، نامه مبارکی است که آن گرامی به «محمد بن ابراهیم مهزیار» مرقوم داشته است که از جمله مرقوم می فرماید:
«... والابن (وقاه الله) لم یزل ثقتنها فی حیاه الأب (رضی الله عنه وأرضاه ونضر وجهه) بجری عندنا مجراه ویسد مسده وعن أمرنا یأمر الابن وبه یعمل، تولاه الله، فانته الی قوله...»(261).
یعنی: پسر جناب «عثمان بن سعید»، «محمد»، که خدای نگاهدار او باد! همچنان به انجام مسئولیت خطیر او همت می گمارد وجای خالی او را در خدمت به حق وعدالت، پر می کند. او نیز چون پدرش که خدای از او راضی باد!... دستورات ما را بیان می کند وبدان عمل می نماید، خدای او را دوست بدارد. از این رو سخن او را بشنو واوامر او را امتثال نما!...
جناب «محمد بن عثمان» با دریافت نامه ای که حضرت مهدی (علیه السلام) در آن، رحلت پدرش را به او تسلیت فرموده بود، برگ زرین دیگری بر دفتر افتخارات خویش افزون ساخت که در آن نامه مبارک از جمله آمده است:
«انا لله وانا الیه راجعون، تسلیما لأمره ورضاءا بقضائه، عاش أبوک سعیدا ومات حمیدا، فرحمه الله وألحقه بأولیائه وموالیه (علیهم السلام) فلم یزل مجتهدا فی أمرهم، ساعیا فیما یقربه الی الله (عز وجل) والیهم، نضر الله وجهه وأقاله عثرته....
أجزل الله لک الثواب وأحسن لک العزاء، رزئت ورزئنا وأوحشک فراقه وأوحشنا، فسره الله فی منقلبه.
کان من کمال سعادته أن رزقه الله تعالی ولدا مثلک، یخلفه من بعده ویقوم مقامه بأمره ویترحم علیه.
وأقول: الحمد لله، فان الأنفس طیبه بمکانک وما جعله الله تعالی فیک وعندک، أعانک الله وقواک وعضدک ووفقک وکان لک ولیا وحافظا وراعیا وکافیا ومعینا»(262).
یعنی: همه ی ما از آن خدا هستیم وهمگمی بی تردید به سوی او باز می گردیم. ما تسلیم فرمان او وراضی به داوری وفرمان وتقدیر او هستیم.
پدرت سعادتمندانه زیست وستوده وشایسته از جهان رخت بربست. رحمت وبخشایش خدا بر او باد وخداوند او را به اولیای خویش ملحق سازد!
او همواره در انجام دستورات پیشوایان وسروران خویش،کوشا بود ودر کارهایی که او را به خدا واولیای او نزدیک سازد، کوشش خستگی ناپذیری داشت، خداوند روح او را شاد وچهره اش را درخشان سازد واو را بیامرزد.
خداوند پاداش وثواب تو را افزون گرداند ودر این مصیبت به تو شکیبایی نیکو ارزانی دارد.
محمد! تو اینک در رحلت پدر داغدار ومصیبت زده ای وما هم اندوهگین. فراق پدرت برای تو وحشتناک وبرای ما اندوه بار. خداوند او را در بازگشتگاه خود شادش گرداند.
از کمال نیکبختی او این است که خداوند فرزندی همچون تو به وی روزی ساخت که پس از مرگ او بماند وجانشین او گردد وبرای پدر طلب آمرزش نماید.
بر این نعمت، خدای را سپاس، چرا که دلهای شیعیان ما به وجود تو وبه آنچه خدا در شخصیت تو ونزد تو قرار داده است، شادمانند. خدا یاریت کند وبه تو نیرو واقتدار بخشد وپشتیبانیت کند ودر کارها، به تو توفیق ارزانی دارد ونگهبان، حافظ، کفایت کنند امور ویار ویاورت باشد!
شگفتا؟!
شما خواننده گرامی! به نامه ی گرانقدر حضرت مهدی (علیه السلام) به محمد بن عثمان یک بار دیگر بنگرید، براستی که قلم ناتوانتر از آن است که نشانه های مباهات وافتخاری را که امام عصر (علیه السلام) در این مرقوم مبارک، به این پدر وپسر پرافتخار،عنایت فرموده است برشمارد وآنگونه که می باید ترسیم کند.
هر واژه ای از انبوه واژه های این نامه، ستایش عطرآگین ونشانی رفیع وبلند وپرافتخار است که اگر مردی در زندگی خویش به یکی از آنها کامیاب گردد ونایل آید براستی زیبنده است که سرفرازانه سر برافرازد ومباهات کند وبر خود ببالد وبگوید:
«هان ای جهانیان! آیا چو منی هست؟ نظیر من کیست؟»
شگفتا! آخر چگونه این همه افتخارات وارزشهایی که گرانبهاتر وپرارزشتر از هر چیز نفیس وارزشمندی است، که وجود جناب عثمان بن سعید وفرزند خلف او، محمد گرد آمد؟ گوارا باد بر آن دو این افتخار ونیکبختی دنیا وآخرت! جناب محمد بن عثمان، بسان پدرش سفیر ورابط میان حضرت مهدی (علیه السلام) با تمامی شیعیان آن حضرت بود، چه شیعیانی که در عراق می زیستند وچه دوستداران وارادت مندانی که از قم ودیگر شهرهای اسلامی در پی محبوب وامام خویش بودند واز سفیر ونایب خاص او، سراغ او را می گرفتند.
وهمانگونه که گذشت، محل خدمت وسفارت او نیز در بغداد بود.
روشن است که آن جناب وظایف ومسئولیتهایی را که بر دوش داشت در جوی از کتمان وتقیه ورازداری انجام می داد. او اموال وحقوق شرعی را از شیعیان دریافت می داشت وبه صورت نهانی همه را به حضرت مهدی (علیه السلام) تقدیم می داشت ویا به گونه ای که او مقرر می فرمود به مصرف می رسانید.
اما اینکه چگونه وبه چه صورتی اموال را به آن گرامی تقدیم می کرد موضوع روشنی نیست واز هر جهت با ابهام پیچیده است.
آن جناب بارها به شایستگان خبر داد که پس از رحلتش «حسین بن روح نوبختی» بجای او منصوب شده وانجام وظیفه خواهد کرد.
سومین سفیر آن حضرت
او بنام «حسین بن روح» بود وکنیه اش «ابوالقاسم» ودر لقب به «نوبختی» شهرت داشت.
در جامعه تشیع آن روزگار، شخصیت پرآوازه، اندیشمند ومعروف بود وپیش از افتخار تصدی نیابت خاص، وکیل دومین سفیر حضرت مهدی (علیه السلام) جناب محمد بن عثمان بود، هم به املاک او نظارت داشت وهم رابط میان او وبزرگان شیعه در نقاط مختلف کشور پهناور اسلامی بود واز این راه دستورات وتعلیمات اهل بیت (علیهم السلام) واخبار نهانی را به آنان می رسانید.
به همین جهت، هنگامی که شیعیان دیدند دومین نایب امام عصر (علیه السلام) او را امین می شناسد وبه او اعتماد می کند وبه فضیلت ودینداری او گواهی می نماید واو را شایسته وکالت خویش می نگرد، به تدریج اعتماد همگی به او فزونی یافت ومورد توجه همگان قرار گرفت.
او شخصیت والایی بود که به خردمندی وفرزانگی ورشد فکری ودینی شهرت بسزایی داشت وموافق ومخالف بر این واقعیت گواهی می دهند، تا جایی که اهل سنت نیز او را تکریم واحترام می نمودند.
این امتیازات وشرایط وویژگیها برای «جناب حسین بن روح» پایگاه پرشکوه مردمی وموقعیت بلندی بخشیده بود که همه مردم، با وجود راه وروش مختلف وهدف ومذهب متفاوت ودر سطوح گوناگون به او بهای بسیار می دادند وبه دیده احترام می نگریستند.
پیش از رحلت دومین نایب خاص، فرمانی از جانب امام عصر (علیه السلام) صادر گردید که به موجب آن، جناب «محمد بن عثمان» دستور یافت تا «حسین بن روح» را بجای خویش معرفی کند وچنین کرد.
او آنگونه که می باید اعلان کرد که جانشینش پس از رحلت، حسین بن روح خواهد بود وبدین منظور، بزرگان شیعه را گرد آورد وضمن بیاناتی، از جمله فرمود: «اگر من از دنیا رفتم حسین بن روح جانشین من است چرا که دستور یافته ام او را به جای خویش برگزینم، از این رو در زندگی خود به او مراجعه کنید ودر کارها به او اعتماد ورزید»(263).
ونیز هنگامی که ساعتهای واپسین عمر او فرا رسید، انبوهی از سرشناسان وبزرگان شیعه کنار بسترش گرد آمدند وآن جناب خطاب به آنان گفت: «این ابوالقاسم، حسین بن روح نوبختی جانشین من است ومیان شما وحضرت صاحب الأمر (علیه السلام) سفیر ووکیل ومورد اطمینان وامین است.
از این رو در کارهایتان به او مراجعه کنید ودر کارهای مهم خود به او اعتماد نمایید. من این فرمان را دریافت داشته بودم وآن را به شما دوستداران اهل بیت رسانیدم»(264).
روایت است که دومین نایب خاص امام عصر (علیه السلام) دوست گرم وپر مهری بنام «جعفر بن احمد» داشت وبا او بسیار نشست وبرخاست می نمود.
این دوستی به جایی رسیده بود که آن جناب، در اواخر زندگی اش جز غذایی که در خانه این دوست فراهم می شد چیزی میل نمی کرد وبسیاری از شیعیان با آگاهی بر این دوستی در این اندیشه بودند که جعفر بن احمد، سومین نایب خاص امام عصر (علیه السلام) وجانشین دوست خود خواهد بود، اما حضرت مهدی حسین بن روح نوبختی را به سفارت برگزید.
جالب است که «جعفر بن احمد» با وجود ارتقاء مقام حسین بن روح هرگز رفتار وعملکرد دوستانه وصمیمانه خویش را با او تغییر نداد بلکه همانگونه، که در خدمت دومین نایب امام عصر (علیه السلام) تا آخر کار، در کمال مهر ووفا ایستاد، به خدمت سومین نایب نیز کمر همت بست. همواره در مجلس او حضور می یافت واو را مخلصانه در راه انجام وظایف وبه دوش کشیدن بار گران مسئولیتهایش یاری می کرد. وتا آخرین لحظات زندگی «جناب نوبختی» در خدمت او ایستاد، تا سرانجام سومین نایب خاص نیز پس از 21 سال خدمت به حق وعدالت، در سال 326 هجری جهان را بدرود گفت.
چهارمین نایب خاص
نام چهارمین نایب خاص محبوب دلها، «علی بن محمد» بود، کنیه اش ابوالحسن ودر لقب «سمری» شهرت داشت.
حضرت او را برای سفارت خویش برگزید وبه جناب حسین بن روح نیز دستور داد که او را به جانشینی خویش معرفی کند وآن جناب نیز دستور مبارک امام خویش را اجرا کرد.
شخصیت والای آن جناب بسان خورشیدی بود که نیازی به معرفی درخشندگی نور او نیست وامانتداری، تقوا، شکوه وعظمت او فراتر از گفتار ونوشتار است.
از کرامتهای آن فرزانه روزگار از جمله این بود که در بغداد، خبر از رحلت «ابن بابویه قمی»، پدر گرامی صدوق، که در ری می زیست داد وگفت: «در این ساعت، او چشم از جهان فرو بست». وگروهی از شیعیان که در حضورش بودند ماه وروز وساعتی را که او فرموده بود یادداشت کردند، آنگاه پس از 17 روز که خبر رحلت او به بغداد رسید دیدند کاملا با نوشته آن روز که جناب «سمری» فرموده بود تطبیق دارد.
با پایان یافتن زندگی پرافتخار چهارمین نایب خاص امام عصر، غیبت صغری یا کوتاه مدت آن گرامی ونیز نیابت وسفارت خاص نیز به پایان رسید واز آن روز غیبت طولانی آن خورشید جهان افروز، آغاز گردیده است که تاکنون نیز ادامه دارد.
امید که با ظهور مبارکش این فراق وانتظار واین دوران غمبار غیبت پایان پذیرد، ان شاء الله.
رحلت جناب سمری
درست پیش از شش روز از رحلت چهارمین نایب خاص بود که پیام کتبی مبارکی از سوی حضرت مهدی (علیه السلام) به آن جناب صادر گردید، که اینگونه بود:
بسم الله الرحمن الرحیم
«یا علی بن محمد السمری! أعظم الله أجر اخوانک فیک، فانک میت ما بینک وبین سته أیام، فاجمع أمرک ولا توص الی أحد فیقوم مقامک بعد وفاتک، فقد وقعت الغیبه التامه فلا ظهور الا بعد اذن الله - تعالی ذکره - وذلک بعد طول الأمد وقسوه القلوب وامتلاء الأرض جورا»(265).
بنام خدای بخشاینده بخشایشگر
هان ای علی بن محمد سمری! خداوند پاداش برادران دینی ات را در رحلت تو، پرشکوه وبزرگ گرداند. تو تا شش روز دیگر به سرای باقی خواهی شتافت، از این رو به کارهایت رسیدگی کن ودر مورد هیچ کس به عنوان جانشین خود، وصیت منما، چرا که عصر غیبت کامل، فرا رسیده است ودیگر جز پس از دریافت فرمان از جانب خدا، ظهور نخواهد بود ودریافت فرمان از جانب خدا نیز پس از گذشت روزگاران وسخت شدن قلبهای مردم ولبریز شدن زمین از ظلم وجور، خواهد بود.
جناب سمری، این توقیع مبارک را در خانه اش برای مردم خواند وآنان از روی آن توقیع شریف،نسخه برداشتند واز خانه آن جناب رفتند، اما هنگامی که روز ششم بسوی خانه او آمدند، دیدند در واپسین لحظات است.
پرسیدند: «جانشین شما کیست؟»
پاسخ داد: «خدای را امری است که خود به انجام رساننده آن است».
واین آخرین سخنی بود که از او شنیده شد وآنگاه جهان را بدورد گفت واین در سال 329 هجری اتفاق افتاد(266).
نمایندگان حضرت مهدی
در دوران زندگی چهار سفیر خاص امام عصر (علیه السلام) شیعیان ودوستداران، مسایل فقهی، حقوقی،مالی وگاه مسایل شخصی خود را نیز از طریق آنان از امام گرانقدر خویش می پرسیدند وپس از مدتی کوتاه، پاسخ شایسته وبایسته آن را دریافت می کردند.
این سفیران خاص نیز در شهرهای مختلف جهان اسلام، هر کدام نمایندگانی داشتند که در فراهم ساختن امکانات انجام شایسته مسئولیتهای خطیر سفارت حضرت مهدی (علیه السلام) برای آنان، نقش شایسته ای را ایفا می کردند.
این نمایندگان، در زندگی راه ورسم خویش، بسیار شایسته کردار ودر عقیده وایمان خود، بسیار مستقیم ودرست اندیش بودند وهمگمی به پارسایی، تقوا پیشگی وشایستگی شهرت داشتند وتا آخرین لحظه زندگی نیز به همان سبک زیسته، نه انحرافی از آنان دیده شد ونه لغزش وارتجاعی. این بزرگوران، برای دریافت پاسخ مسایل وموضوعات خویش که مردم از آنان پاسخ آنها را می خواستند، گاه به سوی سفیران خاص امام عصر (علیه السلام) مراجعه می کردند وگاه بطور بی واسطه به سوی خود آن گرامی مرد عصرها ونسلها که ما در اینجا، به منظور پرهیز از گستردگی بحث، تنها نام بلند آوازه ونیک آنها را می آوریم وبیوگرافیشان را وامی گذاریم.
نام برخی از آنان عبارت است از:
1 - حاجز بن یزید که لقبش وشاء بود.
2 - ابراهیم بن مهزیار
3 - محمد بن ابراهیم
4 - احمد بن اسحاق قمی
5 - محمد بن جعفر اسدی
6 - قاسم بن علاء
7 - حسن بن قاسم
8 - محمد بن شاذان
ونیز شخصیتهای دیگری نام ونشانشان آمده است که وکالت آنها ثابت نشده یا در میان محدثان شهرت نیافته اند، که از آنها می گذریم.
مدعیان دروغین سفارت ونمایندگی
از شگفتیهای روزگار این است که شماری از یاران حضرت هادی وحضرت عسکری (علیه السلام) فرجام شقاوت بار وعاقبت بسیار بدی را برای خویش برگزیدند واز راه درست ومسیر حق وعدالت انحراف جستند، با اینکه هم دارای سابقه درخشانی بودند وهم بسیار به محضر آن دو بزرگوار تشرف یافته وهم، پیوندشان سخت واستوار بود.
روایات بسیار از آن دو امام معصوم شنیده بودند تا جایی که یکی از آنان با گردآوری ودسته بندی آن روایات، کتابی تألیف نموده بود.
انگیزه ها واسباب انحراف
با تعمق شایسته وبایسته در موضوع، برای انحراف آنان از راه درست وعادلانه، جز انگیزه های ذیل را نمی توان یافت:
1 - حرص وآز در تأمین منافع نامشروع شخصی
2 - طمع به اموال وامکاناتی که انبوه دوستداران امام عصر (علیه السلام) به آنها داده بودند تا بوسیله ی آنان به آن حضرت برسد.
3 - جاه طلبی ودوستی ریاست وعشق به شهرت وقدرت، تا از ورای آنها به جامعه، فرماندهی وریاست کنند.
4 - ودیگر آفت هستی سوز، پیروی از هوای نفس که انسان را از حق وفضیلت باز می دارد.
آری! برای نگون بختی وانحراف آنان دلیل دیگری جز آنچه آمد نمی شناسیم.
سرانجام کارشان به جایی رسید که نفرین ولعنت حضرت مهدی (علیه السلام) شامل آنان گردید. آن نفرین ولعنتی که بند بند وجود انسان از آن می لرزد وقلبها تکان می خورد.
رفع فتنه مدعیان دروغین
روشن است که این مدعیان دروغین در میان شیعیان، مشکلات عقیدتی بسیاری ایجاد کردند، علاوه بر آن، افکار واندیشه های نایبان حقیقی حضرت مهدی (علیه السلام) را نیز به فتنه خود وریشه کن ساختن آن مشغول داشتند، زیرا عنصری که دچار انحراف عقیدتی است هنگامی که به دروغ ادعای سفارت ویا وکالت از امام (علیه السلام) را نیز داشته باشد، راه ورسم خط مستقیم امام (علیه السلام) را تیره وتار می سازد وبا مخالفت ورقابت کینه توزانه وجاه طلبانه خویش، میدان را برای تلاشهای اصلاحی سازنده سفیران حقیقی آن حضرت، تنگ می کند.
این مشکلی بود که نه سکوت در برابر آن صحیح بنظر می رسید ونه اقدام نکردن به حل آن مشکل وجبران ضایعات این آفت گمراهگر؛ بناگزیر باید با کنار زدن پرده از روی واقعیتها، حقیقت را آشکار ومدغیان دروغین را رسوا ساخت.
اینک توضیح بحث:
حسن شریعی
این مرد از یاران دو پیشوای گرانقدر حضرت هادی وعسکری (علیهم السلام) بود وپس از حضرت عسکری وغیبت امام عصر (علیه السلام) به دروغ وباطل، ادعا نمود که گویی سفیر ویژه آن حضرت است، با اینکه شایستگی این مقام را نداشت.
او به خدا دروغ بست وبه امامان معصوم (علیهم السلام) نسبتهایی داد که زیبنده مقام آنان نبود واز آنها بیزارند وسرانجام کفر وحق ستیزی او به جایی رسید که توقیعی از جانب حضرت مهدی (علیه السلام) بوسیله نایب سوم در لعنت ونفرین به او وبیزاری جستن از او ورفتار وگفتارش صادر گردید، از این رو شیعیان او را لعنت کردند وتنفر خود را از او اعلان نمودند.
محمد بن نصیر نمیری
این مردک، از یاران حضرت عسکری (علیه السلام) بود که پس از رحلت آن بزرگوار وغیبت فرزندش به دروغ مدعی گشت که سفیر حضرت مهدی (علیه السلام) ونایب خاص اوست، اما خدا به کیفر دروغ سازی وحق ستیزی وسخنان کفرآمیزش، او را رسوا ساخت ودومین نایب ویژه امام عصر او را لعنت کرد واز او بیزاری جست.
این عنصر منحرف، نسبت خدایی وربوبیت به حضرت هادی وعسکری (علیهم السلام) داد وبا وقاحت ادعا کرد که پیامبر وفرستاده شده از سوی امام هادی (علیه السلام) است(267).
علاوه بر انکار مبدأ، با عقیده به تناسخ، معاد را نیز انکار کرد(268) وبه مباح بودن نکاح با محارم چون: خواهر، مادر وعمه... وبه همجنس بازی، این عمل شنیع وضد انسانی، فتوا داد وگفت: «این کار برای فاعل لذت بخش است وبرای مفعول تواضع وفروتنی می آورد».
یکبار او را دیدند در حالی که غلامش بر او سوار است، هنگامی که بر این گناه زشت او را سرزنش کردند گفت: «این کار برای غلام لذت آور است وبرای من تواضع وترک تکبر وخودپسندی است»(269).
احمد بن هلال عبرتایی
او اهل روستای بزرگی از منطقه «نهروان» بود که میان واسط وبغداد قرار داشت، گفته شده که از یاران حضرت هادی یا عسکری (علیهم السلام) بود وبه هر حال به غلو مشهور است ومورد لعن ونفرین ابدی.
نخست از افراد مورد اطمینان حضرت عسکری (علیه السلام) واز اصحاب خاص وروایت کننده از امامان معصوم (علیهم السلام) بود. 54 مرتبه به زیارت خانه خدا رفت که 20 بار با پای پیاده بود. اما دریغا که دچار انحراف وارتجاع سختی شد، به گونه ای که حضرت عسکری (علیه السلام) او را بسیار نکوهش کرد ودر موردش فرمود: «از این صوفی ریاکار وبازیگر، پروا کنید».
برخی نیز این جمله را در نکوهش او، از جانب حضرت مهدی (علیه السلام) دانسته اند که در هر حال نشانگر پلیدی وگمراهی این مرد است.
او تا زمان نیابت جناب محمد بن عثمان زیست وبا سماجت بسیار، سفارت آن جناب را انکار کرد که توقیع مبارکی از جانب حضرت مهدی (علیه السلام) در مورد لعن ونفرین بر او ولزوم اظهار بیزاری از کارهایش، شرف صدور یافت.
از آن پس، دشمنی وعداوت خویش را با امامان نور (علیهم السلام) آشکار ساخت که شیعیان او را لعنت کردند واز او بیزاری جستند.
پس از مرگ او، نامه ی دیگری از جانب امام عصر (علیه السلام) آمد که بار دیگر او را مورد لعن ونفرین قرار داد وبیزاری جستن از او را خاطر نشان نمود، دلیل آن هم این بود که برخی شیعیان توقیع نخست را در مورد او انکار کردند واز «قاسم بن علاء» که از وکلای حضرت مهدی (علیه السلام) بود تقاضا کردند که از آن حضرت در این مورد سؤال کند تا در مورد انحراف او اطمینان پیدا کنند.
در مورد سؤال آنان پاسخی رسید که فرمود:
«... قد کان أمرنا نفذ الیک فی المتصنع ابن هلال - لا رحمه الله - بما قد علمت ولم یزل - لا غفر الله له ذنبه ولا أقاله عثرته - یداخل فی أمرنا بلا اذن منا ولا رضی یستبد برأیه... لا یمضی من أمرنا ایاه الا بما یهواه ویریده، أراده الله بذلک فی نار جهنم.
فصبرنا علیه، حتی بتر الله - بدعوتنا - عمره وکنا قد عرفنا خبره قوما من موالینا فی ایامه - لا رحمه الله - وأمرنا هم بالقاء ذلک الی الخاص من موالینا ونحن نبرأ الی الله من ابن هلال - لا رحمه الله - وممن لا یبرأ منه.
واعلم الاسحاقی - سلمه الله - وأهل بیته بما أعلمناک من حال هذا الفاجر وجمیع من کان سألک ویسألک عنه من أهل بلده والخارجین ومن کان یستحق أن یطلع علی ذلک، فانه لا عذر لأحد من موالینا فی التشکیک فیما روی عنا ثقاتنا، قد عرفوا بأننا نفاوضهم بسرنا ونحمله ایاه الیهم وعرفنا ما یکون من ذلک ان شاء الله تعالی»(270).
یعنی: درباره «ابن هلال» این ظاهر ساز - که رحمت خدا بر او مباد! - دستور ما به تو رسید واز آن آگاه شدی. او که خدا - گناهش را نبخشاید واو را از آمرزش خود محروم سازد - همچنان در کار ما بدون اجازه ورضایتی از جانب ما دخالت می کند. استبداد رأی، پیشه ساخته واز کار ما تنها آنچه را که دلخواه اوست می پذیرد، خدا بخاطر این شیوه زشت وگمراهانه اش او را به آتش جهنم بکشاند.
ما در مورد او شکیبایی ورزیدیم تا خدا به نفرین ما، رشته عمر او را برید، در زمان حیاتش - که خدای او را از رحمت خود دور سازد! - ما گروهی از دوستانمان را از انحراف عقیدتی وعملکرد ظالمانه او آگاه ساختیم وبه آنان خاطر نشان کردیم که به دوستان خاص ما این موضوع را برسانند.
واکنون ما، هم از او بیزاری می جوییم وهم از کسانی که از او ابراز تنفر نکنند.
آنچه در مورد این عنصر فاجر وگناهکار به تو اعلام کردیم به احمد بن اسحاق - که خدای او را سلامت دارد! - وبه همه کسانی که از شهر او یا دیگر شهرها، از وضعیت وی، از تو سؤال نمودند یا می نمایند ونیز به هر آن کس که درخور آن است که در این مورد آگاهی یابد، به همه اینها اعلان کن، چرا که هیچ یک از دوستان ما عذری ندارند که در آنچه افراد مورد اعتماد واطمینان از جانب ما روایت می کنند، تردید روا دارند.
آنان می دانند که ما اسرار خود را با افراد مورد اعتماد خویش در میان می گذاریم وآنها را به آنان انتقال می دهیم وآنچه در این مورد است اگر خدا بخواهد، شناخته اند.
محمد بن علی بن بلال
این مرد نیز در آغاز کارش مورد اعتماد حضرت عسکری (علیه السلام) بود(271)، اما پس از آن، از صراط مستقیم انحراف جست وبه دروغ مدعی گردید که از جانب حضرت مهدی (علیه السلام) وکیل است ونیابت خاص دومین سفیر آن حضرت، جناب محمد بن عثمان را انکار نمود. واز پی آن، اموالی را که نزد او انباشته شده بود تا به حضرت مهدی (علیه السلام) برساند، در آنها خیانت ورزید(272).
محمد بن عثمان، راه دیدار او با امام عصر (علیه السلام) را هموار کرد وآن گرانمایه به او دستور داد که اموال را به دومین نایب او، محمد بن عثمان بدهد. با این وصف او همچنان به انحراف وکینه توزی خود ادامه داد وفرجام کارش به جایی رسید که توقیعی از جانب امام عصر (علیه السلام) رسید ودر آن، ضمن گروهی دروغ پرداز همچون «شلمغانی» و«حلاج» مورد لعن ونفرین قرار گرفت وبه بیزاری جستن از آنان تأکید شد(273).
حسین بن منصور حلاج
او شیطان بود وچه شیطان گمراهگر وخطرناکی؟
از ده قرن پیش، جامعه اسلامی به این عنصر فریبکار وفتنه او، گرفتار آمد وبا اینکه کفر وانحراف او آشکار گشت، برخی از واماندگان همچنان خود را دوستدار وارادتمند او به حساب می آورند واو را تحسین می کنند وبه اندیشه وعقیده فاسد او، دل می بندند وروشن است که هر کس به دیگری شباهت داشت، بسوی او جذب می گردد.
زادگاه او
در مورد زادگاه وشهر او، مورخان اختلاف نظر دارند، برخی او را از «نیشابور» می دانند وبرخی از «مرو» وبرخی دیگر از «طالقان» یا «شهر ری».
محدثان ومورخان از او سخن به میان آورده واو را از دروغ پردازان ودجالگران وشیادان فریبکار وتردست، شمرده اند. او تظاهر به صوفی گری می کرد ودر هر رشته ای از علم ودانش، در حالی که آگاهی ودانشی نداشت، خود را دانشور ودانشمند برجسته، جا می زد.
هر روز به رنگی در می آمد، نزد شیعیان خود را دوستدار وشیفته خاندان وحی ورسالت جا می زد ونزد اهل سنت، ژست همرنگی وهمراهی با آنان را می گرفت که از ناحیه امام عصر (علیه السلام) توقیعی صادر گردید وضمن لعن ونفرین او، بیزاری وجود مبارک آن حضرت را، از او وکارهای ناپسندش نشان داد.
دجالگری وتردستی او
به دلیل دجالگری وتردستی او، شگفتی ندارد که برخی از شیعیان، در کار او دچار اشتباه شوند ودر ستایش این عنصر گمراه وفریبکار، راه مبالغه گیرند. از زشتکاری وانحرافات او ونکوهشهایی که به همین خاطر از او شده است، از همه غفلت ورزند وتوقیعی که او را مورد لعن قرار می داد وبیزاری امام عصر (علیه السلام) را از او نشان می داد، همه را فراموش کنند.
از انحرافات عقیدتی او این بود که ادعای خدایی وخدایگانی داشت ودجالگرانه مدعی بود که خدا در او حلول نموده واو پروردگار مردم است.
یک بار به شهر قم رفت ودر آنجا ادعای سفارت ووکالت حضرت مهدی (علیه السلام) را نمود که مردم هوشمند قم، او را به خفت وخواری کشیدند واز خود راندند. شیخ بهایی در کشکول خود، در مورد او می نویسد: حسین بن منصور حلاج، کسی بود که مردم بغداد بر کشتن او اتفاق نظر داشتند.
با نوشتن نامه مفصلی به دادگاه به انحرافات او گواهی دادند وپای آن را به روشنی امضا کردند.
او در حالی که در دادگاه فریاد می کشید که: «از خدا پروا کنید وخون مرا نریزید». مردم گواهیهای خویش را بر انحرافات او اثبات می کردند ومرگ نکبت بار او را می خواستند. سرانجام حکم بازداشت او صادر گردید وبه زندان انتقال یافت. «خلیفه عباسی» به رئیس شهربانی خویش دستور داد تا هزار ضربه شلاق به او بزند اگر باز هم زنده ماند هزار شلاق دیگر بر او نواخته شود تا بمیرد، آنگاه گردنش را بزنند.
او را برای اجرای حکم دادگاه، به دروازه «طاق» آوردند. سیل جمعیت از هر سو برای تماشای او گرد آمدند. نخست هزار ضربه شلاق بر او نواخته شد، آنگاه با بریدن دست وپا وسر او، پیکرش را به آتش کشیدند وسرش را بر پل بغداد آویختند. این جریان در سال 309 هجری اتفاق افتاد.
شلمغانی
او، به «ابن عزاقر» معروف بود وچون از «واسط» عراق برخاسته بود به زادگاهش منسوب شده واو را «ابوجعفر محمد بن علی شلمغانی» می گفتند.
از محدثان بود وکتابهای بسیاری داشت ودر آنها، انبوه روایاتی را که از امامان اهل ببیت (علیهم السلام) دریافت داشته بود، همه را گرد آوری ودسته بندی نموده بود.
هنگامی که راه انحراف وارتجاع را در پیش گرفت واز نظر اندیشه، عقیده وعملکرد تغییر یافت با روایات، شروع به بازیگری کرد. هر چه می خواست بر آنها می افزود وهر چه دلخواه او بود، کم می کرد.
در اوج فتنه گری وفریبکاری او، توقیعی از جانب حضرت مهدی (علیه السلام) در لعن ونکوهش وبیزاری جستن از کفر والحاد وکارهای زشت او صادر شد وبه شیخ حسین بن روح رسید که اینگونه است:
«... عرف - أطال الله بقاءک وعرفک الخیر کله وختم به عملک - من تثق بدینه وتسکن الی نیته، من اخواننا - أدام الله سعادتهم - بأن محمد بن علی، المعروف بالشلمغانی - عجل الله له النقمه ولا أمهله - قد ارتد عن الاسلام وفارقه وألحد فی دین الله وادعی ما کفر معه بالخالق - جل وتعالی - وافتری کذبا وزورا وقال بهتانا واثما عظیما، کذب العادلون بالله وضلوا ضلالا بعیدا وخسروا خسرانا مبینا.
وانا برئنا الی الله تعالی والی رسوله وآله - صلوات الله وسلامه ورحمته وبرکاته علیهم - منه ولعناه علیه لعائن الله تتری، فی الظاهر منا والباطن والسر والعلن وفی کل وقت وعلی کل حال وعلی من شایعه وبایعه وبلغه هذا القول منا فأقام علی تولیه بعده.
وأعلمهم - تولاک الله - أننا فی التوقی والمحاذره منه، علی مثل ما کنا علیه ممن تقدمه من نظرائه من الشریعی والنمیری والهلالی والبلاعی وغیرهم.
وعاده الله - جل ثناؤه - معل ذلک قبله وبعده - عندنا جمیله وبه نثق وایاه نستعین وهو حسبنا فی أمورنا ونعم الوکیل»(274).
بنام خداوند بخشاینده بخشایشگر
اعلان کن: خدای عمرت را طولانی ساخته وپاینده ات بدارد وهمه خوبیها وارزشها را به تو بشناسد وفرجام کارت را به نیکی پایان برد.
اعلان کن به همه کسانی که به دینداری ودین باوری آنان اطمینان داری وبه برادران ما که از نیت خیر آنان آگاهی وخداوند نیکبختی آنان را تداوم بخشد، به آنان اعلام کن که: «محمد بن علی» معروف به «شلمغانی» که خداوند در کیفر او شتاب کرده وهرگز مهلتش ندهد، از دین اسلام برگشته واز آن جدا شده است، در دین خدا کفر والحاد ورزیده وادعاهایی دارد که باعث کفر به آفریدگار بزرگ است.
او به دروغ تهمت می زند وبهتان می بندد وگناهان بزرگی مرتکب می شود.
آنان که از خدا برگشته اند دروغ گفته وبه گمراهی بسیار دور ودرازی افتاده وزیانی آشکار کرده اند.
ما به خدا وپیام آورش وخاندان او - که درود ورحمت خدا وبرکاتش بر او وخاندانش باد! - از او بیزاری جسته واو را لعنت ونفرین نموده ایم. لعنتهای خدای یکی پس از دیگری، در ظاهر وباطن، آشکار ونهان وهمیشه وهمواره، بر او باد وبر هر کس که از او پیروی نموده وبا او دست بیعت داده وپس از این هشدار ما، باز هم به دوستی وپیروی از او برخیزد.
شما که - خداوند پشتیبان ویار ویاور تو باد - اعلان کن که: ما در اجتناب وبر حذر بودن از او - شلمغانی - همانند همان حالتی هستیم که پیش از او، از عناصر نظیر او بیزاری جستیم وتبری از آنان را لازم شمردیم، از عناصری مانند: شریعی، هلالی، بلالی ودیگران.
وشیوه خدا را پیش از رخدادها وپس از اینها، شایسته دانسته وبه او اطمینان داشته واز او یاری می جوییم واو در تمامی امور ما، ما را بس است وخوب وشایسته سرپرست ووکیلی است.
این توقیع هشدار دهنده وراهگشا، هنگامی که از سوی آن گرامی صادر گردید که سفیر خاص او در زندان سردمداران وقت رژیم عباسی بود. با این وجود، این توقیع را به یکی از یاران خویش تسلیم داشت وبدو دستور داد که آن را بطور گسترده در میان شیعیان ودوستداران خاندان وحی ورسالت منتشر سازد واو نیز چنین کرد وپس از پخش این توقیع مبارک، شیعیان به لعن ونفرین وتبری جستن از آن عنصر گمراه ودجال ودوری جستن از او، اتفاق نظر نشان دادند واز او وروش دجالگرانه ومنحط او بیزاری جستند.
انحرافات شلمغانی
او به حلول وتناسخ معتقد بود وادعا می کرد که خدا در وجود او حلول کرده وروح ملکوتی پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وامیر مؤمنان (علیه السلام) ودخت گرانمایه پیامبر، فاطمه (علیها السلام) به ترتیب به «محمد بن عثمان» دومین سفیر خاص امام عصر (علیه السلام) و«حسین بن روح» و«ام کلثوم» دختر محمد بن عثمان، حلول نموده اند وبرای فریب ودجالگری، به یارانش توصیه می کرد که: «اینها راز سر به مهر است که باید همچنان پوشیده بدارند»(275).
هم خطی شلمغانی وحلاج
این دو در یک خط سیاه وارتجاعی با هم بودند وآن خط کفر والحاد بود. برای نگارنده روشن نیست که چگونه این پندار خرافی وکفرآلود در اذهان این فریبکاران پدید آمد وانگیزه ی آنان در فراخوانی به این بافته های رسوا ودروغهای سهمگین وافترا وکفر آشکار وبی پرده چه بوده است؟
«شلمغانی» را نخست جناب حسین بن روح به سوی قبیله «بنی بسطام» معرفی کرد واو را توقیع کرد؛ پس از آن بود که آنان، سخنان او را می شنیدند وبه دستوراتش گردن می نهادند وهنگامی که راه کفر وزندقه در پیش گرفت، هر دروغ وکفری را با استناد به حسین بن روح، برای آنان با آب وتاب می گفت وآنان نیز دربست قبول می کردند.
هنگامی که سومین سفیر ویژه امام عصر (علیه السلام) از این انحرافات او آگاه شد، دروغهایی را که به او نسبت داده ونقل کرده بود، همه را انکار کرد وقبیله مورد اشاره را از پذیرش بافته های کفرآمیز او نهی کرد وبه آنان دستور داد که او را لعن نموده واز او بیزاری جویند. اما گمراهان از پیروی او دست برنداشتند بلکه به دوستی وپیروی از دجالگریهایش کمر بستند.
«شلمغانی» پس از آگاهی از این مطلب که «حسین بن روح» دستور لعن وبیزاری جستن از او را صادر کرده است، دست به نیرنگ جدیدی زد وآن این بود که لعن ونفرین را به معانی پوج وبی معنایی تغییر داد تا از آن معرکه نجات یابد(276).
اما جناب حسین بن روح تلاش گسترده ای نمود تا او را رسوا ساخت وچهره حقیقت را نزد شیعیان آشکار نمود وکسی از سرشناسان واندیشمندان را وانگذاشت، بلکه به همه نامه نوشت وآنان را به لعن ونفرین «شلمغانی» ولزوم بیداری جستن از او وپیروان ودستیارانش تشویق کرد.
بخاطر همین تلاش روشنگرانه وجهاد فکری بود که خبر لعنت نمودن بر او، میان مردم بطور گسترده ای پخش شد وبه سخن روز تبدیل گشت.
کار برای آن عنصر گمراه سخت شد، برای نجات از آن تنگناه به گروهی از شیعیان توسل جست که میان او وسفیر سوم امام عصر (علیه السلام) دیداری پیش آورند تا آنان دست یکدیگر را بگیرند وخدای را بخوانند، آنگاه اگر آتشی از آسمان فرود نیامد وجناب «حسین بن روح» را نسوزانید، آنچه در حق او گفته همه درست وبه حق است و«شلمغانی» در خور لعنت ونفرین ابدی؛ اما این نقشه ابلیسی او نیز نقش بر آب شد.
خبر فریبکاری وانحراف «شلمغانی» به حاکم عباسی رسید دستور بازداشت او را صادر کرد وآن فریبکار مخفی شد وهر روز از خانه ای به مخفیگاه دیگری می رفت. وزیر رژیم عباسی «ابن مقله» دستور جستجوی گسترده ای را برای یافتن او صادر کرد ودر نتیجه دستگیر شد وبا او انبوهی نامه به دست آمد که پیروان گمراهش به او نوشته بودند واو را به واژه هایی چون: پروردگار من! خدای من! مولای من! رازق من! و... که تنها زیبنده خداست، مخاطب ساخته بودند.
سرانجام او را به دادگاهی که از فقها، قضات وفرماندهان ارتش تشکیل شده بود، تحویل دادند وپس از محاکمه طولانی ومتعدد، همگان به اعدام او رأی دادند. پس از صدور رأی دادگاه، او را شلاق زدند وپس از شلاق، گردنش را زدند وپیکر پلیدش را به آتش کشیدد وخاکستر او را به آبهای دجله سپردند(277).
ابودلف کاتب
او نیز از دروغ پردازانی بود که به ناروا وبهتان ادعا کرد که از سوی حضرت مهدی (علیه السلام) به سفارت انتخاب شده است. «جعفر بن قولویه» در مورد او می نویسد:
«ابودلف کاتب، کسی است که ما او را کافر وملحد می شناختیم. او پس از الحاد وکفرگویی به غلو ودجالگری پرداخت، بعد دیوانه شد سپس به تفویض گرایید»(278).
به هر محفل ومجلسی که می رفت به خواری وخفت کشیده می شد وشیعیان جز اندک زمانی با او وفتنه اش آشنا نشدند وهمگی از او واندک پیروان گمراهش، بیزاری می جستند.
از انحرافات او این بود که جزو گروه گمراه «مخمسه» بود(279). وآنان گروهی از غلوکنندگان وگمراهانی بودند که می گفتند: «سلمان، ابوذر، مقداد، عمار وعمر بن امیه پنج شخصیت برجسته ای هستند که از جانب خدا تدبیر امور وتنظیم شئون آفرینش را به دست گرفته اند وخدا آنان را براین کار گمارده است»(280).
به هر حال «ابودلف» نیز به حلول وتناسخ معتقد بود، او کافر، نجس، گمراه وگمراهگر بود. معروف بود که عنصری دیوانه است واین خرافات وسخنان کفرآلود، از دیوانگی وزوال عقل او منشأ می گیرد.
محمد بن احمد بغدادی
او بنام «ابوبکر محمد بن عثمان» بود وبه بغدادی شهرت دشت، از شگفتیهای روزگار اینکه: او از نواده های جناب «عثمان بن سعید» نخستین سفیر خاص امام عصر (علیه السلام) بود.
او به دروغ وبهتان، ادعای سفارت از جانب دوازدهمین امام نور (علیه السلام) را نمود.
عنصری کم سواد وکم خرد بود. در نادانی وبلاهت او همین بس که از «ابودلف» پیروی می کرد. وبه خرافات وکفریات او معتقد بود.
روایت شده است که: روزی به مجلس عمویش محمد بن عثمان، دومین نایب خاص امام عصر (علیه السلام) وارد شد واصحاب که پیرامون روایات رسیده از اهل بیت (علیهم السلام) گفتگو می کردند، ساکت شدند وجناب محمد بن عثمان فرمود: «ساکت باشید ونزد این تازه وارد چیزی نگویید که از یاران شما نیست».
«بغدادی»، نفاق را پیشه خود ساخته بود وهر روز به رنگی درمی آمد، یکبار ادعا کرد که وکیل «یزیدی» است که در بصره می باشد واز این راه اموال فراوانی گرد آورد.
سرانجام «یزیدی» به او دست یافت وضمن درگیری ضربت سختی بر سر او وارد آورد که آب از دیدگانش فرو ریخت ونابینا گردید ومرد(281).

بخش 10: چه کسانی در غیبت کوتاه به دیدار او مفتخر شده اند؟

پس از اینکه آغاز غیبت کوتاه آن حضرت را، از همان لحظات نخستین ولادت او شناختیم، اینک ممکن است کسانی را که به دیدار آن خورشید جهان افروز مفتخر شده اند به دو گروه تقسیم کنیم وچگونگی دیدار برخی را بصورت فشرده وبرخی را بصورت گسترده، ترسیم نماییم.
الف: کسانی که در دوران حیات حضرت عسکری (علیه السلام) به دیدار امام مهدی (علیه السلام) نایل آمدند.
ب: کسانی که پس از رحلت حضرت عسکری (علیه السلام) به دیدار آن حضرت، مفتخر شدند.
کسانی که در دوران حیات حضرت عسکری به دیدار امام مهدی نایل آمدند
1 - بانوی اندیشمند وگرانقدر اسلام «حکیمه»، عمه حضرت عسکری (علیه السلام) ودخت گرانمایه امام جواد وخواهر حضرت هادی (علیهم السلام) نخستین کسی است که جمال دل آرای حضرت مهدی را هنگام ولادت وپس از آن، بارها زیارت کرد، چرا که یکی از افتخارات او این است که: سخت مورد اعتماد بیت رفیع امامت بود ودر ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) حضور داشت(282).
2 - «نسیم» از کنیزان تربیت یافته بیت رفیع حضرت عسکری (علیه السلام) است که می گوید:
یک شب پس از ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) بر او وارد شدم ودر کنار گاهواره اش به من عطسه دست داد، آن کودک گرانمایه فرمود:
«یرحمک الله»
از این موضوع سخت شادمان شدم که فرمود:
«ألا أبشرک بالعطاس؟»
یعنی: بگویم عطسه، دارای چه فواید وپیامی است؟
گفتم: «آری! سرورم!»
حضرت فرمودند:
«هو امان من الموت ثلاثه أیام»(283).
یعنی: عطسه تا سه روز، نوید بخش سلامتی وامان از مرگ کوتاه مدت است.
3 - گروهی از یاران حضرت عسکری (علیه السلام) از «ابی غانم» که یکی از خدمتگزاران بیت رفیع ولایت بود، آورده اند که: برای حضرت عسکری (علیه السلام) پسری به دنیا آمد که او را محمد نام نهاد ودر سومین روز ولادتش او را به گروهی از یاران خویش نشان داد وفرمود:
«هذا صاحبکم من بعدی وخلیفتی علیکم وهو القائم الذی تمتد الیه الأعناق بالانتظار، فاذا امتلأت الأرض جورا وظلما، خرج فملأها قسطا وعدلا»(284).
یعنی: این امام شما پس از من وجانشین من در میان شماست. واو همان قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) است که غیبت طولانی داشته ودارای مقام والایی است که همگان انتظار ظهورش را می کشند وآنگاه که زمین لبریز از جور وظلم گردید، ظهور می کند وآن را از عدل وداد مالامال می سازد.
4 - گروهی از برجستگان شیعه که شمارشان به چهل نفر می رسید به محضر حضرت عسکری (علیه السلام) شرفیاب شدند. آن حضرت، فرزند گرانمایه اش مهدی (علیه السلام) را در آن مجلس به آنان نشان داد وآنان جمال دل آرای او را دیدند وامام عسکری (علیه السلام) به آنان فرمود:
«هذا امامکم من بعدی وخلیفتی فیکم..»(285).
یعنی: این امام وپیشوای شما پس از من وجانشین من در میان شماست...
5 - «ابوالأدیان» از یاران وکارگزاران امور بیت رفیع حضرت عسکری (علیه السلام) بود واز کسانی است که حضرت مهدی (علیه السلام) را، از جمله در رحلت عسکری (علیه السلام) دیده است(286).
6 - عالم گرانقدر جناب «احمد بن اسحاق قمی» از بزرگانی است که در دوران غیبت کوتاه مدت آن حضرت وحیات حضرت عسکری (علیه السلام)، به دیدار امام مهدی (علیه السلام) مفتخر شده است. او در داستانی از دیدار خویش می گوید: به محضر حضرت عسکری (علیه السلام) وارد شدم ودر این اندیشه بودم که از جانشین آن حضرت بپرسم، آن گرامی پیش از اینکه من چیزی بگویم، فرمود:
«یا احمد بن اسحاق! ان الله (تبارک وتعالی) لم یخل الأرض - منذ خلق آدم (علیه السلام) ولا یخلیها الی أن تقوم الساعه - من حجه لله علی خلقه، به یدفع البلاء عن أهل الأرض وبه ینزل الغیث وبه یخرج برکات الأرض».
یعنی: احمد بن اسحاق! خداوند از روزی که آدم را آفرید تا دامنه قیامت، هیچگاه زمین را از حجت خود بر بندگانش خالی نمی گذارد. به برکت اوست که خداوند بلاها را از ساکنان زمین دفع می کند وبه برکت اوست که باران فرو می فرستد وبه برکت اوست که برکات زمین را می رویاند.
گفتم: «سالار من! امام وجانشین شما کیست؟»
با سؤال من حضرت عسکری (علیه السلام) به سرعت برخاست وبه اندرون خانه وارد گردید، آنگاه در حالی بیرون آمد که پسری بسان ماه شب چهارده که گویی سه ساله بود در آغوش داشت، رو به من کرد وفرمود: «احمد بن اسحاق! اگر در پیشگاه خدا وحجتهای او دارای کرامت واحترام نبودی، این پسرم را به تو نشان نمی دادم.
احمد! این فرزندم، همنام پیامبر خدا وهم کنیه اوست وکسی است که زمین را مالامال از عدل وداد می کند، همانگونه که به هنگامه ظهورش از ظلم وبیداد لبریز است.
احمد!... مثل او در میان این امت، مثل «خضر» و«ذوالقرنین» است.
به خدای سوگند! او غیبتی طولانی خواهد داشت که در عصر غیبتش جز آنکه خداوند قلب او را به امامتش استوار سازد وبه او توفیق دعا برای شتاب در ظهورش ارزانی دارد، کسی از گمراهی وهلاکت نجات نخواهد یافت».
گفتم: «سرورم! آیا علامت ونشانه ای که قلبم اطمینان بیشتری یابد هست؟» که بناگاه آن پسر سه ساله به عربی رسا آغاز به سخن کرد وفرمود:
«أنا بقیه الله والمنتقم من اعدائه، فلا تطلب أثرا بعد عین یا احمد بن اسحاق!»
یعنی: من بقیه الله در روی زمین هستم وانتقام گیرنده از دشمنان خدا هستم، از این رو ای احمد بن اسحاق! پس از دیدن ویافتن امام خویش از نشانه ها وعلامتهای او مپرس!
اینجا بود که شادمان ومسرور از محضر حضرت عسکری (علیه السلام) وفرزندش، خارج شدم. فردای آن روز بار دیگر بدانجا رفتم وبه حضرت عسکری (علیه السلام) گفتم: «پسر پیامبر! از نعمت گرانی که بر من ارزانی داشتی ومرا به دیدار مهدی (علیه السلام) مفتخر ساختی، مرا غرق در شکوه وشادمانی نمودی. اینک! بفرمایید نشان وروش او از «خضر» و«ذوالقرنین» چیست؟
فرمود: «غیبت طولانی است».
گفتم: «یعنی غیبت او بسیار به طول می انجامد».
فرمود: «ای وربی! حتی یرجع عن هذا الامر أکثر القائلین به، فلا یبقی الا من أخذ الله (عزَّ وجلَّ) عهده بولایتنا وکتب فی قلبه الایمان وأیده بروح منه.
یا احمد بن اسحاق! هذا أمر من أمر الله وسر من سر الله وغیب من غیب الله، فخذ ما آتیتک وکن من الشاکرین، تکن غدا معنا فی علیین»(287).
آری به پروردگارم سوگند! آنقدر که بیشتر معتقدان به امامت وغیبت وظهور او، از عقیده خویش برمی گردند وکسی جز آنان که خداوند به ولایت وامامت ما از آنان پیمان گرفته ودر قلبهای آنان ایمان را نوشته وبه عنایت خویش آنان را تأیید فرموده است، کسی باقی نمی ماند.
احمد!... این کاری از کارهای خدا ورازی از رازهای او ونهانی از نهانهای خداست. آنچه به تو گفته شد فراگیر واز سپاسگزاران باش تا فردای رستاخیز در برترین درجات بهشت، با ما خاندان وحی ورسالت باشی.
7 - از دیگر کسانی که آن گرامی را در زمان پدرش (علیه السلام) دید، «یعقوب بن منقوش» است. او می گوید: به محضر حضرت عسکری (علیه السلام) شرفیاب شدم در حالیکه او در حجره ای در بخش اندرون منزل، نشسته بود وسمت راست او اطاقی بود که بر درگاه آن پرده ای زیبا ونظیف آویخته بود.
به آن حضرت گفتم: «سالار من! امام پس از شما وصاحب این امر کیست؟»
فرمود: «یعقوب! آن پرده را کنار بزن!»
پرده را کنار زدم، کودک سیمین رویی را نگریستم که پیشانی باز وبلند، چهره ای سپید ونورافشان، دیدگانی جذاب ودرخشنده، دستهایی قوی وپرگوشت، قامتی دوست داشتنی وجالب وخالی بر گونه راست داشت وانبوه موهای زیبایش بر قسمت جلوی سرش تنظیم شده بود. به نظرم هشت تا ده ساله آمد، هنگامی که پرده را کنار زدم این کودک پرشکوه پیش آمد وروی پای پدرش حضرت عسکری (علیه السلام) نشست.
امام عسکری (علیه السلام) فرمود: «این، صاحب شماست».
آنگاه برخاست تا برود که پدرش فرمود: «پسرم! تا هنگام مشخص، وارد خانه شو!» ودر حالیکه من قامت دلآرایش را می نگریستم او به همان اطاقی که از آنجا آمد، وارد شد.
سپس حضرت عسکری (علیه السلام) رو به من کرد وفرمود: «یعقوب! به همان اطاقی که پسرم رفت، بنگر! ببین کسی هست؟»
من وارد اطاق شدم اما هیچ کس را در آنجا ندیدم(288).
کسانی که پس از رحلت حضرت عسکری به دیدار آن حضرت مفتخر شدند
گروه دوم کسانی هستند که پس از رحلت حضرت عسکری (علیه السلام) ودر دوران غیبت صغری به دیدار دوازدهمین امام نور، حضرت مهدی (علیه السلام) مفتخر شده اند.
شمار این گروه بسیار است وبرشمردن نام همگی آنان مشکل که در اینجا به نام برخی از آنان اشاره می رود:
1 - «ابوالأدیان» از نخستین کسانی است که در نخستین ساعات رحلت حضرت عسکری (علیه السلام) وآغاز ولایت وامامت امام مهدی (علیه السلام) به دیدار آن گرامی مفتخر گردید وتجلی شکوه بار او را در نماز بر پیکر پاک پدر، دریافت پاسخ نامه ها وحل مشکل کاروان قم را به دو چشم خود نگریست(289) که داستان او را در بخش هشتم آوردیم.
2 - از دیگر افرادی که به دیدار آن خورشید جهان افروز، مفتخر گردید «حاجز بن یزید وشاء» می باشد. او شاهد تجلی قدرتمندانه حضرت مهدی (علیه السلام) به هنگام رحلت پدر ونماز بر پیکر پاک او بود وبعدها هم به وکالت آن حضرت برگزیده شد(290).
3 - از کسانی که آن حضرت را پس از رحلت پدر گرانقدرش حضرت عسکری (علیه السلام) دید، عمویش «جعفر» بود. جعفر سه بار حضرت مهدی را دید:
1 - یک بار، هنگامی بود که می خواست بر پیکر پاک امام عسکری (علیه السلام) نماز آغاز کند که بناگاه حضرت مهدی (علیه السلام) تجلی کرد وردای او را گرفت وکشید وفرمود:
«تنح یا عم! أنا أولی بالصلاه علی أبی»(291).
یعنی: عمو! برو عقب که من بر نماز خواندن بر پیکر پاک پدرم، از همگان سزاوارترم.
2 - دومین بار هنگامی بود که جعفر، ادعا کرد که وارث امام عسکری (علیه السلام) است واموال او را باید به ارث ببرد که حضرت مهدی (علیه السلام) از نقطه ای که جعفر نمی دانست ظاهر شد وخطاب به او فرمود:
«یا جعفر! مالک تتعرض فی حقوقی؟!»
یعنی: جعفر! تو را چه رسد که به حقوق من متعرض گردی؟
وآنگاه در حالیکه بهت وهراس، سراپای جعفر را گرفته بود، آن حضرت از برابر دیدگانش نهان شد(292).
3 - سومین دیدار جعفر، هنگامی بود که براساس وصیت حضرت عسکری (علیه السلام) تصمیم گرفتند پیکر پاک او را در همان خانه ای که امام هادی (علیه السلام) مدفون است، به خاک بسپارند که جعفر پیش آمد وبخاطر کارشکنی گفت: «این خانه، خانه من است ونباید اینجا به خاک سپرده شود».
در این هنگام حضرت مهدی (علیه السلام) ظاهر شد وفرمود:
«یا جعفر!... أدارک هی؟!»
یعنی: جعفر! آیا براستی این خانه، خانه توست؟
وآنگاه از برابر دیدگان او غائب گردید وجعفر دیگر او را ندید(293).
4 - از کسانی که پس از حیات پدر ودر دوران غیبت کوتاه مدت امام عصر (علیه السلام) آن گرانمایه را دیده اند، انبوه مردمی بودند که برای نماز بر پیکر حضرت عسکری (علیه السلام) در بیت رفیع ولایت گرد آمده بودند. آنان همگی دیدند که حضرت مهدی (علیه السلام) چگونه پرشکوه وپرصلابت تجلی کرد وپیش آمد وجعفر را کنار زد وخود بر پیکر پاک پدرش نماز گزارد.
5 - گروه دیگری
که در غیبت صغری به دیدار آن حضرت مفتخر گردیدند، کاروانیانی بودند که در روزهای نخستین هفته رحلت حضرت عسکری (علیه السلام) به سامرا آمده بودند ودر همانجا توفیق دیدار، نصیب آنان گردید.
داستان آنان بطور مشروح در بحث از رحلت حضرت عسکری (علیه السلام) آمده است.
6 - «سیما» از غلامان «جعفر» یا از مأموران خلیفه خودکامه «عباسی» است. او به دستور آنان، درب خانه حضرت عسکری (علیه السلام) را شکست ووارد خانه گردید که بناگاه حضرت مهدی (علیه السلام) در حالیکه سلاح سردی به دست داشت بر او ظاهر شد وخطاب به او فرمود:
«ما تصنع فی داری؟»
یعنی: تو در خانه من چه می کنی؟
«سیما» وحشت زده گفت: «سرورم! جعفر مرا گسیل داشته است. او بر این گمان است که پدرت حضرت عسکری (علیه السلام) که از دنیا رفته است، پسری ندارد وخانه او به جعفر می رسد، اینک که خانه شماست وشما فرزند او هستید من می روم». واز خانه خارج شد(294).
7 - «ابراهیم بن ادریس» که از یاران حضرت هادی (علیه السلام) بود، به دیدار امام عصر (علیه السلام) مفتخر گردید ودرباره دیدارش گفت:
«من پس از رحلت یازدهمین امام نور، فرزند گرانمایه اش حضرت مهدی (علیه السلام) را که گویا جوانی 20 ساله بود، زیارت کردم وپیشانی ودست مبارک او را بوسه باران ساختم»(295).
8 - از چهره های بنام که در غیبت کوتاه مدت امام عصر (علیه السلام) وپس از رحلت امام عسکری (علیه السلام) به افتخار دیدار نایل آمد، جناب «علی بن مهزیار» است. او علاوه بر دیدار امام عصر (علیه السلام) در منطقه طایف، روزهایی نیز افتخار میهمانی وضیافت داشته که داستان او بسیار گسترده است(296).
9 - از دیگر شخصیتهای بلند آوازه ای که در این دوره به افتخار دیدار نایل گردیده، دومین سفیر آن حضرت «محمد بن عثمان» است. از او پرسیدند: «آیا صاحب الأمر را دیده ای؟»
پاسخ داد: «آری!... آخرین دیدارم با او در کنار خانه خدا بود که آن گرامی دست به دعا ونیایش برداشته ومی گفت:
«اللهم أنجز لی ما وعدتنی»(297).
10 - ونیز از «عبدالله بن جعفر حمیری» آورده اند که می گفت: از جناب «محمد بن عثمان» شنیدم که می گفت: خودم وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) را دیدم که پرده کعبه را گرفته بود ونیایشگرانه می گفت:
«اللهم انتقم لی من أعدائی»(298).
یعنی: بار خدایا! انتقام مرا از دشمنانم بگیر.
شمار کسانی که در غیبت کوتاه مدت آن حضرت وپس از رحلت پدر گرانقدرش، آن حضرت را زیارت نموده اند، بسیار است اگر بخواهیم نام وداستان همه آنان را بیاوریم، سخن بسیار گسترده می شود به همین جهت به همین شمار بسنده می کنیم.
تلاش شکست خورده دشمن
مدت سکونت حضرت مهدی (علیه السلام) پس از رحلت پدر، در شهر تاریخی سامرا، بطور دقیق مشخص نیست، اما روشن است که بسیاری از دوستداران وشیعیان در همانجا به دیدارش مفتخر شده وحقوق واموال خویش را به او تقدیم داشته اند.
طبیعی است که استبداد حاکم، وجود گرانمایه آن حضرت را برای بقای خود خطری بزرگ، ارزیابی می نمود ولحظه ای از این خطر ونیز از خطر پرافتخار تشیع واز پیروان خاندان وحی ورسالت - که مشروعیت رژیم عباسی وسردمداران آن را به رسمیت نمی شناختند - غفلت نمی ورزید وهمواره نگران ومراقب اوضاع بود؛ به همین جهت سفیران امام عصر (علیه السلام) نیز شیوه واسلوب خاصی را - برای انجام مسئولیتها ودر همان حال پرهیز از خطر استبداد وبه منظور دفاع از خویشتن در برابر هر رخدادی - برگزیدند تا بدین وسیله حساسیت استبداد را تا سر حد امکان برنیانگیخته وخود را آماج هجوم دشمن بیدادگر وعنان گسیخته، قرار ندهند.
استبداد حاکم، بارها به تلاش مذبوحانه ای دست یازید تا حضرت مهدی (علیه السلام) را دستگیر واز میان بردارد، اما همه توطئه ها وتلاشهای آن، با شکست روبرو گردید.
برای نمونه:
1 - در بحثهای گذشته ترسیم گردید که استبداد حاکم، یکبار در جستجوی امام مهدی (علیه السلام) مادر گرامی او، حضرت «نرجس» را بازداشت کرد، اما موفق به دستیابی به خود آن گرامی نشد.
2 - پس از 19 سال که «سامرا» مرکز حکومت استبدادی بنی عباس بود، بغداد، به عنوان پایتخت برگزیده شد وتشکیلات حکومت بدانجا انتقال یافت و«معتضد» که در آن روزگار سیاه، با انحصار قدرت وامکانات جامعه، مدعی خلافت اسلامی بود ودر رأس این رژیم سیاهکار قرار داشت بار دیگر کشتن واز میان برداشتن حضرت مهدی (علیه السلام) را در دستور کار وبرنامه استبداد حاکم قرار داد.
او در راه انجام این جنایت سهمگین بود که سه تن از اشرار خانه زاد خویش را فرا خواند وبه آنان دستور داد که بطور پراکنده وسری، چابک وسبک بال، به سوی شهر تاریخی سامرا حرکت کنند، در نقطه ای از شهر که برایشان وصف کرد، به خانه ای خواهند رسید که کنار درب وراهرو آن، غلام رنگین پوستی، برای عادی جلوه دادن اوضاع ورد گم کردن، بافتنی در دست دارد وبه کار بافندگی مشغول است. با یافتن آن خانه، بی درنگ به آنجا یورش برند وسر هر کسی را که در خانه یافتند از بدنش جدا وبه دربار خلافت به ارمغان بیاورند.
مأموریت پر خطر
اینک جریان این یورش وحشیانه وشکست خورده را از زبان «رشیق» که یکی از آن سه تن می باشد، می خوانیم:
ما برای اجرای دستور، به سوی سامرا شتافتیم وپس از ورود بدان شهر، برنامه را همانگونه که برایمان تشریح شده بود، پیگیری کردیم. خانه مورد نظر را یافتیم ودر راهرو خانه، غلام رنگین پوستی را دیدیم که مشغول بافتن چیزی است.
از او در مورد خانه واینکه چه کسی در خانه است پرسیدیم، اما او با بی تفاوتی بسیار، بی آنکه به ما توجهی کند یا بهایی بدهد، پاسخ داد که: «خانه از آن صاحب آن است وهمو در آن زندگی می کند».
ما طبق دستور، خانه را مورد یورش قرار دادیم وهنگامی که وارد شدیم با سرایی پاک وپاکیزه وفضایی دل انگیز وآرام بخش روبرو شدیم. در برابر خویش، پرده زیبا وبی نظیری که گویی هم اکنون نصب شده وهیچ دستی به آن نرسیده است، جلب نظر می کرد ووجود کسی در خانه احساس نمی شد.
پرده را برای ورود به اطاق، کنار زدیم که بناگاه با سالن بزرگی روبرو شدیم که گویی دریایی عظیم ومواج در آن قرار گرفته است. ودر دورترین کرانه آن، حصیری پاک وپاکیزه بر روی آب گسترده شده وبزرگ مردی که زیباترین چهره وپرشکوه ترین قامت وهیبت را داشت، بر روی آن به نماز ایستاده است. او چنان غرق در نیایش وراز ونیاز با خدا بود که گویی نه متوجه آمدن ما شد ونه اعتنایی به سرو صدای سلاحهای ما وبگیر وببند ما داشت.
احمد که یکی از ما سه نفر بود، بی درنگ برای اجرای فرمان سردار خودکامه خویش، گام به سالن نهاد، اما در درون آب قرار گرفت وبا غرق شدن فاصله چندانی نداشت که من با تلاش بسیار، او را از آب بیرون کشیدم وبیهوش نقش بر زمین گردید.
نفر دوم با خیره سری بیشتری کوشید وارد سالن گردد ودستور ظالمانه خلیفه را به اجرا گذارد، اما او نیز به مجرد پا نهادن بر روی آب، به سرنوشت شوم نفر اول گرفتار آمد.
من با مشاهده وضعیت آن دو، در بهت وحیرت قرار گفتم، بناگزیر به آن انسان پرشکوه ووارسته رو آوردم وضمن پوزش خواهی از یورش به حریم خانه اش گفتم:
«سرورم! از پیشگاه خدا وشما که بنده شایسته او هستی، پوزش می خواهم به خدای سوگند! من نمی دانم جریان چیست؟ وبه سوی خانه چه کسی آمده ام، اینک به سوی خدا باز می گردم وروی توبه به بارگاه او می آورم...».
اما او همچنان بی اعتنای به گفتار من، به نماز روح بخش خویش مشغول بود وبدینسان عظمت او وشرایط وصف ناپذیر خانه اش، ما را دچار وحشت واضطراب ساخت، شتابان بازگشتیم وزبون وشکست خورده به سوی بغداد ودربار خلافت شتافتیم.
خلیفه در انتظار ما بود وپیش از رسیدن ما به پاسداران کاخ دستور داده بود که به مجرد رسیدن ما، اجازه ورود دهند. سیاهی شب هنوز دامن خود را جمع نکرده بود که رسیدیم وطبق توصیه خلیفه، ما را نزد او بردند. او از مأموریت ما وچگونگی کار پرسید وما جریان بهت آوری را که با دو چشم خود دیده بودیم به او گفتیم.
خلیفه، سرگردان ووحشت زده گفت: «وای بر شما! آیا پیش از من با دیگری ملاقات داشته اید؟ واز جریان مأموریت وشکست آن، چیزی فاش ساخته اید؟»
پاسخ دادیم: «نه!»
او در حالیکه جوهر صدایش تغییر کرده باشد با شدیدترین سوگندها تأکید کرد که: از فرزندان نیای خود نیست وفرزند نامشروع است که اگر کلمه ای از این خبر محرمانه، فاش شود، گردن ما را نزند.
وما تعهد بر رازداری سپردیم وتا او زنده بود جرأت وجسارت بازگویی آن مأموریت خطرناک را در خود ندیدیم(299).
نگرشی بر نقشه شکست خورده
از این جریان چنین دریافت می گردد که خانه ومحل سکونت حضرت مهدی (علیه السلام) در شهر تاریخی سامرا، در آن روزگاران،سخت تحت نظر استبداد ودستگاه اطلاعاتی وجاسوسی بوده وهمه اخبار آن، به شخص خلیفه خودکامه عباسی گزارش می شده است. به همین دلیل هم او می دانست که در راهرو خانه، غلام رنگین پوستی همواره برای عادی جلوه دادن ومراقبت از بیت رفیع امامت گمارده شده است وبه همین جهت هم، سه تن از اطرافیان ومزدوران شرارتبار خویش را بر می گزیند وبه آنان دستور رفتن به سامرا با آن شرایط خاص را صادر می کند. آدرس محله ای از شهر را به آنان می دهد وخانه ای را مشخص می سازد که مورد هجوم قرار دهند وهر کس را در آنجا یافتند بکشند.
او، آن مجریان کوردل ونگونبخت را از خانه وصاحب آن خانه ای که باید کشته شود باخبر نمی سازد، بلکه ترجیح می دهد که آنان در همان نادانی وکوردلی خویش باقی باشند وندانند شخصیت مورد نظری که باید کشته شود کیست؟ چرا حکم کشتن او را صادر کرده وگناه او چیست؟
به هر حال، این سه نفر، به شهر سامرا می رسند وبه خانه، هجوم می برند. غلام رنگین پوست را که مشغول بافتن چیزی است در آنجا می یابند، اما او نه به آنان بها می دهد ونه اعتنایی می کند، گویی حشراتی وارد خانه شده اند. وقتی از او در مورد خانه وکسی که در آن است می پرسند، در اوج آرامش خاطر وبسیار کوتاه می گوید: «صاحب خانه، در درون خانه است». واز نام ونشان صاحب خانه، سخنی به میان نمی آورد وبدین وسیله آنان را تحقیر می کند وآنان نیز این تحقیر واهانت را درک می کنند.
آنان، بر درب آن سالن بزرگ، پرده بسیار زیبا وپرشکوه وتازه ای را می بینند که گویی تازه نصب شده ودستی به آن نخورده است، سرانجام به آن سالن بزرگ یورش می برند وبا دریایی از آب روبرو می گردند ودر دورترین نقطه سالن وبر روی آب حصیری را گشوده می نگرند که بزرگ مردی در کمال شکوه وهیبت به نماز ایستاده است واز هجوم این تجاوز کاران نه تنها ذره ای پریشان ومضطرب نمی شود، بلکه هیچ توجهی به آنان نمی کند، چنانکه گویی چیزی اتفاق نیافتاده است.
روشن است که حضرت مهدی (علیه السلام) برای دفع این عاملان کوردل استبداد ونقش بر آب ساختن نقشه تبهکارانه آنان، از قدرت اعجاز کمک می گیرد، اما با این وصف یکی از آن سه تن با آن منظره هولناک، به مبارزه برمی خیزد وگام در آب می نهد تا از راه شنا به وجود گرانمایه ی حضرت مهدی (علیه السلام) دست یابد که در آب فرو می رود و«رشیق» او را رهایی می بخشد. دومین نفر نیز همچون مزدور نخست، دست به تلاش مذبوحانه می زند، اما سرانجام تلاش ظالمانه او نیز، بسان رفیقش نقش بر آب می شود.
مرگ ونفرین بر این انسان نگون بخت!
این انسان ناتوان وطغیانگر!
این انسان تجاوزکاری که می خواهد بر قدرت خوا چیره گردد وبا خواست واراده ی خدا مخالفت می ورزد.
در برابر نیروی شکوه بار اعجاز
در اینجا نیازی نمی بینیم که معجزه وقدرت اعجاز را در پرتو علوم مادی وطبیعی، تفسیر وتحلیل نماییم، چرا که معجزه فراتر از این معیارها ومقیاسهاست، خرد از تفسیر وتحلیل آن از دیدگاه علوم مادی وعلوم طبیعی ناتوان است. وکافی است بدانیم که آنچه «رشیق» دیده بود ومعجزه حد ومرزی ندارد ومخصوص به پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) هم نیست بلکه همه جانشینان راستین آن حضرت از امیر مؤمنان (علیه السلام) تا حضرت مهدی (علیه السلام) از آن نیروی عظیم وخدا دادی، بهره ورند.
به هر حال «رشیق» با دیدن آن جو خاص واعجازآمیز، در برابر قدرت اعجاز از خواب غفلت بیدار شد؛ گویی از جهان ماده ومادیات، اوج گرفته ودر جهان دیگری زندگی می کند به همین دلیل بود که موضع او تغییر یافت واز یک مهاجم به یک عذرخواه وپوزش طلب، تبدیل شد.
نخست از خدای جهان آفرین طلب مغفرت کرد وآنگاه از آن ابر مردی که بر روی حصیر دست نیاز به درگاه آن بی نیاز برده بود ونماز می خواند پوزش خواست وادعا کرد که نه از خانه چیزی می داند ونه صاحب خانه را می شناسد. هرگز نمی داند چرا خلیفه خودکامه، فرمان قتل صاحب خانه را داده است وگناه او که درخور کشته شدن باشد، چیست؟
اما آن گرامی، نه به پوزش خواهی او اعتنایی می کند ونه به توبه اش وهمچنان به نماز خویش ادامه می دهد واین ثبات قلب وعظمت روح آن حضرت، دل آنان را لبریز از ترس وهراس می سازد وشکست خورده ورانده شده، به دربار خلافت باز می گردند.
خلیفه ی بیدادگر که لحظه ای آرام وقرار ندارد وهمواره در انتظار بازگشت مزدوران خویش ودریافت گزارش نتیجه عملیات جنایت کارانه ای است که به آنان واگذاشته است، به پاسداران کاخ دستور می دهد که به مجرد رسیدن آنان، در هر ساعتی از شب یا روز که باشد، بی درنگ به آنان اجازه ورود دهند وآنان را نزد او برند.
وهنگامی که آن سه تن پس از ورود به بغداد نزد او می روند وجریان را آنگونه که دیده بودند گزارش می کنند او برآشفته ووحشت زده می شود ومی پرسد: «آیا پیش از آمدن نزد من کسی را دیده وچیزی از رخداد مأموریت شکست خورده را به او گفته اید؟»
آنان می گویند: «هرگز!» واو به شدیدترین سوگندها که میان اوباش واراذل، متعارف است، سوگند یاد می کند که: «اگر یک کلمه از آنچه دیده اید فاش کنید، من حلال زاده نیستم اگر گردن شما را نزنم...». وبدینسان آنان را به سخت ترین شکل ممکن به حق پوشی تهدید می کند.
شرارتی دیگر
خلیفه خودکامه عباسی، پس از اینکه دومین تلاش مذبوحانه وظالمانه خویش را شکست خورده دید، بر این فکر افتاد که چاره اندیشی جدیدتر وگسترده تری در این مورد بنماید وتدابیری قوی اتخاذ کند.
راستی! این عقل سخیف واندیشه تباه ودیدگاه احمقانه را تماشا کن! او در همان حال که می داند مقام پرفراز امامت راستین از جانب خداست واین خداست که حافظ ونگهدارنده دوازدهمین امام نور (علیه السلام) است.
وآن وجود گرانمایه به سلاح شکست ناپذیر معجزه وقدرت الهی اعجاز، مسلح ومجهز است، با همه اینها، نه تنها بر سر عقل نمی آید بلکه بر کینه توزی وشرارت وخیره سری وخودکامگی خویش ادامه می دهد. برای ستیز با خدا وچیره شدن بر اراده وخواست او دست به تلاش احمقانه دیگری می زند که «رشیق» از سومین نقشه تجاوزکارانه وتلاش مذبوحانه وشکست خورده اش که برای دستگیری وبه شهادت رساندن امام مهدی (علیه السلام) به اجرا درمی آید، اینگونه گزارش می دهد. او می گوید:
سپس، سپاه بیشتری به سامرا وبه بیت رفیع امامت فرستاده شد. هنگامی که سپاهیان خلیفه، وارد صحن خانه شدند، از داخل سرداب، نوای دلنواز تلاوت قرآن به گوششان رسید. همگی در کنار درب خروجی گرد آمدند وراهها را مسدود ساختند تا آن حضرت از آنجا خارج نگردد واز محاصره بیرون نرود، فرمانده سپاه خونخوار عباسی پیشتر از همه، کنار درب سرداب ایستاده بود ودر انتظار بود تا همه نیروها بدان نقطه برسند که در این هنگام آن گرامی از سرداب بالا آمد واز برابر دیدگان سپاهیان تا دندان مسلح وفرمانده آنان که پیشاپیش آنان بود گذشت... هنگامی که رفت وناپدید شد، فرمانده سپاه گفت: «اینک! وارد سرداب شوید واو را دستگیر نمایید».
گفتند: «مگر او از برابر شما عبور نکرد؟»
گفت: «هرگز! من کسی را ندیدم... شما که او را دیدید چرا او را رها کردید؟»
گفتند: «ما فکر کردیم شما او را می بینی...»(300).
آری! همانگونه که از گزارش دریافت می شود سردمدار خودکامه «عباسی» لشکر گرانی که شمار آن بطور دقیق معلوم نیست، به سوی سامرا وبه بیت رفیع امامت برای دستگیری یا به شهادت رساندن حضرت مهدی (علیه السلام) گسیل می دارد. آنان به خانه آن حضرت وارد می شوند وندای دلنواز تلاوت قرآن آن گرامی مرد عصرها ونسلها را از سرداب خانه می شنوند وفرمانده سپاه، برای اجرای فرمان خلیفه به انتظار رسیدن همه نیروهای خویش می ماند....
راستی! این ترسوها را تماشا کن که چگونه برای دستگیری یک نفر، آری!
بک انسان والا! تدابیر عریض وطویلی را تدارک می بیند وخدا می خواهد که آن گرامی، تنهای تنها، با آنان روبرو گردد، قهرمانانه از صف آنان عبور کند واین بار بیشتر از گذشته، نشانه خفت وخواری وشکست ورسوایی، بر پیشانی آنان بخورد.
آری! به همین دلیل است که در اوج آمادگی آنان، در یک لحظه، حضرت مهدی (علیه السلام) از سرداب خارج می گردد واز برابر دیدگان لشکر تا دندان مسلح رژیم عباسی، می گذرد ومی رود وناپدید می گردد.
ونیز از گزارش، این واقعیت آشکار می گردد که: فرمانده عملیات که سخت دچار آشفتگی فکری واضطراب درونی بوده است، خداوند در برابر دیدگان او دیوار وپرده، قرار داده است تا نبیند. وبه همین دلیل هم هنگامی که امام (علیه السلام) از صف مزدوران رژیم می گذرد وآنان او را می بینند، فرماندهشان نمی بیند وهنگامی که سپاه می بیند که فرمانده عملیات، خروج آن حضرت را از سرداب وعبورش را از برابر لشکر نظاره می کند اما دستوری نمی دهد چنین می پندارند که او به هوش است وعبور آن حضرت را می نگرد وسخن نمی گوید.
وبدینسان خداوند، وجود گرانمایه آن حضرت را از این تلاشهای خائنانه وشکست خورده ای که عناصر بیدادگر وفرومایه بر ضد او به اجرا می گذارند، حفظ می کند وبه خواست خداوند تا هنگامه ظهور نیز، در پناه اوست وهمو او را حفظ وحراست خواهد کرد.
داستان سرداب
اینک که سخن به اینجا رسید، یادآوری یک نکته در رابطه با سرداب مقدس سامرا مفید به نظر می رسد وآن اینکه:
بیشتر خانه ها در مناطق گرمسیر عراق از دیرباز تاکنون بخاطر پرهیز از حرارت خورشید وگرمای سخت وطاقت فرسای تابستان، مجهز به سرداب یا زیرزمین بوده است.
خانه حضرت عسکری (علیه السلام) نیز در شهر تاریخی سامرا، دارای زیرزمینی بود که در تاریخ به «سرداب» مشهور شده است.
در گزارش «رشیق» در مورد تلاش مذبوحانه رژیم عباسی برای دستگیری ویا به شهادت رساندن حضرت مهدی (علیه السلام) خواندیم که آن حضرت در حالیکه خانه بطور کامل در حلقه محاصره سپاه خلیفه بود وآنان برای دستگیری آن وجود مبارک، آنجا را در میان گرفته بودند، از سرداب بیرون آمد واز صف آنان عبور کرد ورفت....
سرداب مورد بحث، همچنان در جوار مرقد دو امام گرانقدر حضرت هادی وعسکری (علیهم السلام) در سامرا موجود است. طبیعی است که در طول این قرنهایی که بر آن گذشته است ساختمان آن تجدید بنا شده، اما مکان آن، تغییر نیافته است.
زائران، به این مکان مقدس، احترام می کنند وبخاطر شرافت وقداست آن، بدان تبرک می جویند، چرا که محل سکونت وزندگی وعبادت ونیایش وتلاوت قرآن سه تن از امامان معصوم (علیهم السلام) بوده است. با این بیان، آنجا مکان مقدس وخانه پربرکتی است که خداوند اجازه داده است که چنین مکانی، رفعت مقام یابد ودر آنجا نام خدا به عظمت برده شود. به همین جهت هم مسلمانان پیرو مذهب خاندان وحی ورسالت در آنجا نماز می خوانند ودرود بر پیامبر وخاندانش (صلّی الله علیه وآله وسلم) می فرستند وآنجا را زیارت می کنند. وکسی بر این عقیده نیست که امام مهدی (علیه السلام) در آن سرداب سکونت دارد یا اینکه از آنجا ظهور خواهد کرد.
سرداب، در نظر شیعیان، جز مکانی که به دلیل زندگی پرافتخار سه تن از امامان معصوم (علیهم السلام) در آنجا، شرافت وبرکت کسب کرده است، چیز دیگری نیست. دوستداران خاندان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) گویی در مورد این سرداب، زبان حال وسخن دلشان این است که:

وما حب الدیار شغفن قلبی * * * ولکن حب من سکن الدیارا

یعنی: این نه عشق دیار وخانه ی یار است که قلب مرا لبریز ساخته است، بلکه این عشق محبوب ومعشوقی است که آنجا سکونت داشت.
آنچه آمد فشرده جریان سرداب مقدس در سامرا می باشد وبس، اما اینک شما خواننده عزیز! با من بیا وببین که دروغ پردازان، فریبکاران، حیله گران وشعبده بازان چگونه همچنان به نام سرداب، یاوه سرایی می کنند وشیعیان را به باد استهزاء می گیرند که گویی معتقد هستند که حضرت مهدی (علیه السلام) در این سرداب نهان است با اینکه این دروغ پردازان خود می دانند که یک نفر شیعه وپیرو خاندان وحی ورسالت (صلّی الله علیه وآله وسلم) را نخواهند یافت که بر این عقیده باشد که حضرت مهدی (علیه السلام) در سرداب نهان شده یا در آنجا ساکن است، اما چه باید کرد که این منحرفان دلقک وفرومایه، بدون هیچ تقوا وپروای دینی هر چه می خواهند می نویسند وآنچه هوای دلشان خواست می گویند، نه از مردم شرم وحیایی می کنند ونه از خدای عادل، ترس وواهمه دارند.
کینه توزی ونادانی یکی از آنان تا جایی رسیده که شعری در این مورد سروده ومی گوید:

ما آن للسرداب أن یلد الذی * * * سمیتموه بزعمکم انسانا

یعنی: هنوز در این «سرداب» آن شخصیت والا واصلاحگری که شما به پندار خویش در انتظار او بسر می برید، دیده به جهان نگشوده است.
به هر حال، این دروغ، در طی این قرنها همچنان باقی ماند واز نویسنده ای به نویسنده دیگر واز یک نادان به یک عقده دار واز یک دروغ پرداز به یک دجال پرفریب، منتقل گردید ودر ذهن علیل واندیشه بیمار آنان، مرتب دگرگون شد تا کار نادانی وتعصب این قماش نگون بختان به جایی رسید که یکی از آنان در کتاب خود می نویسد: «این سرداب، در شهر حله عراق است!» با اینکه می دانیم مسافت میان حله وسامرا حدود 300 کیلومتر است.
ودیگری از بافته های بی اساس خویش، تهمت وافترای دیگری بر آن دروغ سلف خویش افزوده ومی گوید: «شیعیان در بامداد هر جمعه ای، سوار بر مرکبها ومسلح وآماده پیکار، به درب این سرداب اجتماع می کنند وفریاد می کشند که سالار ما بیا! بیا!..».
ای کاش! این منحرفان، در دروغ پردازی خویش با هم همسخن می شدند تا بد سیرتی آنان برملا نشود وپرده ی دجالگری وفریبشان از چهره کریه شان، کنار نرود وساختگی بودن ادعایشان برای اهل مطالعه وانصاف آشکار نگردد.
اما این سنت خداست که حق را سرانجام آشکار می سازد وباطل را در هم می کوبد ورسوا می کند به همین جهت است که در این مورد، گفتار این دروغ پردازان ضد ونقیض است.
یکی می گوید: «سرداب مورد نظر آنان در «حله» است...». دیگری می نویسد: «دربغداد است». سومی می گوید: «در شهر تاریخی سامرا می باشد». وعنصر دیگری از راه می رسد واصلا نمی داند که این سرداب کجاست وتنها با بردن نام سرداب به یاوه سرایی می پردازد ومی کوشد تا رسوایی خویش را پوشیده دارد. اما ما بر این دروغ پردازیها وتهمت تراشیها بهایی نمی دهیم وتنها می گوییم:
«الا لعنه الله علی الکاذبین! الا لعنه الله علی کل مفتر افاک!»
یعنی: همانا لعنت وغضب خداوندی بر دروغ پردازان فرومایه ویاوه سرایان بی پروا.
فعالیتهای حضرت مهدی در دوران غیبت کوتاه
مقام شامخ امامت وولایت، پس از رحلت حضرت عسکری (علیه السلام) در شرایطی به حضرت مهدی (علیه السلام) انتقال یافت که آن گرامی در هاله ای از غیبت بسر می برد وجز نزدیکترین شیعیان ورهروان راه خاندان وحی ورسالت، کسی به دیدار جمال دلآرای او مفتخر نمی شد.
اما آن حضرت در همان شرایط خاص، بر روند جامعه وزندگی مردم، نظارت وبه همه رخدادها، آگاهی واحاطه کامل داشت ودر حالی که زمام امور جامعه واداره کارهای کوچک وبزرگ شیعیان خویش را به کف باکفایت خود داشت، به تدبیر وتنظیم برنامه ها وپاسخ به سؤالها وحل مشکلات آنان اقدام می کرد.
آن حضرت، درست بسان حضور در جامعه، امر ونهی می کرد، کسانی را به کارهای خاص منسوب می داشت ویا برکنار می ساخت، برخی را تشویق می نمود وبه خود نزدیک می ساخت وبرخی دیگر را از انجام امور، دور می ساخت؛ چنانکه گویی چیزی از امور آن حضرت پنهان نمی ماند.
آن حضرت، همواره با سفیران خاص ونمایندگان خویش در ارتباط بود وبا دستورات وآموزشهای لازم، آنان را زیر نظر داشت. به تناسب شرایط گوناگون، آنان را به وظایف خود ارشاد می کرد وبه هنگام ضرورت ونیاز، به آنان دستورات لازم را برای اتخاذ تدابیر مناسب وچاره اندیشی های شایسته، صادر می کرد که برخی بصورت فشرده وبرای نمونه ترسیم می گردد.
در صفحات پیش گذشت که حضرت مهدی (علیه السلام) به کاروانی که از قم آمده بود دستور داد که پس از این در به بغداد وبه سفیر خاص او جناب «عثمان بن سعید» مراجعه کنند وبه همین دلیل هم شیعیان ودوستدارانی که براستی بر راه ورسم مترقی امام عصر (علیه السلام) بودند، پس از آن فرمان، دیگر به «عثمان بن سعید» مراجعه می کردند ومسایل فقهی ومالی واجتماعی خویش را با او در میان می نهادند ودر اوج آگاهی از سفارت خاص او، هیچ گونه تردیدی در درستکاری، دینداری، امانت وتقوای او به خود، راه نمی دادند.
گاهی مسایل فقهی و، امور شخصی یا مالی یا حقوقی خویش را می نوشتند وآن را به سفیر خاص حضرت مهدی (علیه السلام) تقدیم می داشتند وآنگاه جواب آن را با خط حضرت مهدی (علیه السلام) دریافت می داشتند وگاه از خود سفیر ویژه امام (علیه السلام) تقاضا می کردند که مسایل وخواسته های آنان را به امام (علیه السلام) مرقوم دارد واو می نوشت وپس از اندک زمانی آنان را از جواب رسیده از سوی امام عصر (علیه السلام) آگاه می ساخت، یا نامه مفصل آن حضرت را که به انبوه سؤالات در آن پاسخ داده شده بود به آنان نشان می داد وگاه هم امام عصر (علیه السلام) بخاطر حکمت وصلاحدیدی، سؤالی را بی پاسخ می گذاشت.
گاه پیش می آمد که برخی از شیعیان در برخی مسایل عقیدتی به کشمکش می پرداختند اما این اختلاف ومعمای عقیدتی وفکری با مراجعه با سفیر ویژه امام عصر (علیه السلام) وبیان مسأله یا مشکل، برطرف می گشت وحل می شد؛ چرا که او جوابها را از ناحیه آن حضرت می آورد وروشن است که سخن آن گرامی آخرین سخن بود وهمه در برابر آن سر تسلیم فرود می آوردند.
نمونه هایی از سؤالات شیعیان وجواب حضرت مهدی (علیه السلام)

بحث آفرینش وروزی دادن
گروهی از دوستداران خاندان وحی ورسالت این بحث را مطرح ساختند که: «آیا خداوند، امور آفرینش وروزی دادن به بندگان را، به امامان دوازده گانه (علیهم السلام) واگذاشته است یا خود تدبیر می کند؟»
برحی آن را محال ونادرست دانستند وگفتند: «آفرینش تنها از آن خداست ودیگری را توان آن نیست».
وگروهی دیگر گفتند: «درست است که کسی توان آفرینش را ندارد، اما خداوند می تواند این قدرت را به امامان نور (علیهم السلام) بدهد وآنگاه آفرینش وروزی رسانی خلق را به آنان واگذارد، همانگونه که به برخی از پیامبران پرتویی وجرقه ای از این قدرت را به عنوان اعجاز وسند حقانیت در مواردی اعطا فرمود»(301). ودر این مورد کار به اختلاف رسید.
یکی از آگاهان وپرواپیشگان برای حل مشکل گفت: «چرا در این مورد به جناب محمد بن عثمان، مراجعه نمی کنید تا او پاسخ شایسته وبایسته را از سوی سالارتان برای شما بیاورد وحق را روشن کند؟»
هر دو گروه راضی شدند ومسأله را نوشتند وبه سوی سفیر ویژه حضرت مهدی (علیه السلام) فرستادند که پاسخ آن، بدین صورت از جانب آن حضرت صادر گردید:
بسم الله الرحمن الرحیم
«ان الله تعالی هو الذی خلق الأجسام وقسم الأرزاق، لأنه لیس بجسم ولا حال فی جسم، لیس کمثله شیء وهو السمیع العلیم.
وأما الأئمه (علیهم السلام) فانهم یسألون الله تعالی فیخلق ویسألونه فیرزق، ایجابا لمسألتهم واعظاما لحقهم»(302).
یعنی: خدای بزرگ است که اجسام وپدیده ها را آفرید وروزی ها را تقسیم فرموده است، چرا که او نه جسم است ونه در جسمی حلول کرده، چیزی مانند او نیست واو شنوا وبیناست.
واما امامان اهل بیت (علیهم السلام) از خدا درخواست می کنند وخداوند می آفریند واز او می خواهند واو به خاطر پذیرش تقاضای آنان وبزرگداشت حقشان، روزی می دهد.
جانشین حضرت عسکری
در میان شیعیان، در مورد جانشین حضرت عسکری (علیه السلام) اختلاف پیش آمد. یکی گفت: «یازدهمین امام نور، در حالی از دنیا رفت که جانشینی نداشت». اما دیگران گفتند: «هرگز چنین نیست!..». آن حضرت پیش از رحلت خویش، جانشین خود را معین ومشخص کرد وآن فرزند گرانمایه اش حضرت مهدی (علیه السلام) است که او را به بسیاری هم نشان داد».
پس از این اختلاف دیدگاه، برای روشن شدن حقیقت وقطع ریشه اختلاف، نامه ای پیرامون همین موضوع نگاشتند وبه سوی امام مهدی (علیه السلام) فرستادند. پاسخ آن با خط خود آن گرامی رسید بدین شرح:
بسم الله الرحمن الرحیم
«عافانا الله وایاکم من الضلاله والفتن ووهب لنا ولکم روح الیقین وأجارنا وایاکم من سوء المنقلب.
انه أنهی الی ارتیاب جماعه منکم فی الدین وما دخلهم من الشک والحیره فی ولاه أمورهم، فغمنا ذلک لکم... لا لنا وساءنا فیکم... لا فینا، لأن الله معنا ولا فاقه بنا الی غیره والحق معنا، فلن یوحشنا من قعد عنا....
یا هؤلاء!... ما لکم فی الریب تترددون؟! وفی الحیره تنعکسون؟!
أو ما سمعتم الله عزَّ وجلَّ یقول: «یا ایها الذین آمنوا أطیعوا الله وأطیعوا الرسول وأولی الامر منکم»(303).؟!
أو ما علمتم ما جاءت به الآثار مما یکون ویحدث فی أئمتکم عن الماضین والباقین منهم (علیهم السلام)؟!
أو ما رأیتم کیف جعل الله معاقل تأوون الیها، وأعلاما تهتدون بها من لدن آدم (علیه السلام) الی آن ظهر الماضی (علیه السلام)، کلما غاب علم بدا علم، واذا افل نجم طلع نجم؟!
فلما قبضه الله الیه ظننتم أن الله تعالی أبطل دینه وقطع السبب بینه وبین خلقه؟!
کلا!... ما کان ذلک ولا یکون حتی تقوم الساعه ویظهر أمر الله سبحانه وهم کارهون، وان الماضی (علیه السلام) مضی سعیدا فقیدا علی منهاج آبائه (علیهم السلام) وفینا وصیته وعلمه ومن هو خلفه ومن هو یسد مسده، لا ینازعنا موضعه الا ظالم آثم، ولا یدعیه دوننا الا جاحد کافر.
ولو لا أن أمر الله تعالی لا یغلب وسره لا یظهر ولا یعلن، لظهر لکم من حقنا ما تبین منه عقولکم ویزیل شکوککم، لکنه ماشاءالله کان ولکل أجل کتاب. فاتقوا الله وسلموا لنا وردوا الأمر الینا، فعلینا الاصدار، کما کان منا الایراد ولا تحاولوا کشف ما غطی عنکم، ولا تمیلوا عن الیمین وتعدلوا الی الشمال، واجعلوا قصدکم الینا بالموده علی السنه الواضحه، فقد نصحت لکم، والله شاهد علی وعلیکم.
ولو لا ما عندنا من محبه صلاحکم ورحمتکم والشفاق علیکم، لکنا عن مخاطبتکم فی شغل فیما قد امتحنا به من منازعه الظالم العتل الضال المتتابع فی غیه المضاد لربه، الداعی ما لیس له، الجاحد حق من افترض الله طاعته، الظالم الغاصب.
وفی ابنه رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) لی أسوه حسنه، وسیردی الجاهل رداءه عمله وسیعلم الکافر لمن عقبی الدار..
عصمنا الله وایاکم من المهالک والأسواء والآفات والعاهات کلها برحمته، فانه ولی ذلک والقادر علی ما یشاء وکان لنا ولکم ولیا وحافظا، والسلام علی جمیع الأوصیاء والأولیاء والمؤمنین ورحمه الله وبرکاته وصلی الله علی محمد وآله وسلم تسلیما»(304).
بنام خداوند بخشاینده بخشایشگر
خداوند، ما وشما را از گمراهی ها وفتنه ها مصون ومحفوظ دارد! وبه ما وشما روح یقین موهبت فرماید! وما وشما را از فرجام بد روزگاران پناه دهد.!
حقیقت این است که: خبر شک وتردید گروهی از شما در دین، به من رسیده واز تردیدی که در مورد امامان وسررشته داران امورشان به دل آنان راه یافته، با خبر شدیم واز این جهت بخاطر شما، نه بخاطر خودمان، اندوهگین گردیدیم ودر مورد شما، نه در مورد خودمان ناراحت گشتیم؛ چرا که خداوند با ماست وبا اتکال به او، نیازی به دیگری نداریم وحق با ماست واز این رو اگر کسی از ما برگردد، هرگز ما دلهره وهراس نخواهیم داشت.
هان ای بندگان خدا! چرا به آفت شک وتردید گرفتار آمده ودر وادی سرگردانی وحیرت می چرخید؟ آیا نشنیده اید که خداوند می فرماید:
«ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا فرمانبرداری کنید واز پیامبر خدا وصاحبان امر، اطاعت نمایید؟»
وآیا آنچه را که در روایات، در مورد رخدادهایی که در زندگی امامان گذشته وآینده شما می باشد، نمی دانید؟
آیا ندیدید که چگونه از عصر آدم تا زمان حضرت عسکری (علیه السلام) سنگرها وپناهگاه هایی برای شما قرار داده تا بدانها پناه برید. ونشانه ها وپرچمهایی قرار داده است که بوسیله آنها راه حق را بیابید تا آنجایی که هر گاه نشانه وپرچمی ناپدید گشت، پرچم دیگری پدیدار می گردد وهنگامی که ستاره ای افول نماید، ستاره دیگری درخشیدن آغاز می کند؟
پس، هنگامی که خداوند، یازدهمین امام نور حضرت عسکری (علیه السلام) را از این جهان به جهان دیگر برد، شما پنداشتید که خدا دین خویش را باطل ساخت ووسیله ارتباط وپیوند میان خود ومخلوق خود را برداشت وقطع کرد.
نه! هرگز چنین نبوده ونخواهد شد تا روز رستاخیز فرا رسد وفرمان خدا نمایان گردد در حالی که دشمنان حق را خوش نیاید.
امام پیشین، حضرت عسکری (علیه السلام) که درگذشت، به نیکبختی وبر راه ورسم پدران گرانقدر خویش از دنیا رفت ودانش او نزد ماست وجانشین او وآنکه بجای او قرار می گیرد از اوست.
جز بیدادگر وگناهکار کسی در جانشینی او با ما به کشمکش ومخالفت برنمی خیزد وجز انکارگر حق وکافر، هیچ کس جز ما که پیشوای پس از او هستیم، کسی ادعای جانشینی او نمی نماید.
واگر نه این بود که امر خدا، مغلوب وراز الهی، آشکار می گردید که نباید چنین شود، به گونه ای که حق وحقیقت وموقعیت درست ما، بر شما روشن می شد که خردهایتان دچار بهت وحیرت گردد وتردیدتان از میان برود، اما آنچه را که خدا خواسته است، انجام می شود وبرای هر سرآمدی نوشته ای است.
بنابراین، پروای خدا را پیشه سازید وتسلیم ما شوید وکار دین ومعنویت وتدبیر امور وتنظیم شئون جامعه را به ما واگذارید، بر ماست که شما را از سرچشمه وحی ومعنویت، سیراب بیرون آوریم، همانگونه که راهنمایی ووارد ساختن شما به سرچشمه نور وهدایت از سوی ما بود.
در پی کشف آنچه از شما پوشیده شده است نروید واز راه درست به راه چپ انحراف نجویید(305) وبا دوستی ما، حرکت درست وبی انحراف خویش را بر آیین روشنی، استوار سازید! من شما را نصیحت وخیرخواهی کردم وخداوند بر من وشما گواه است.
واگر محبت وعشق به اصلاح ونجات شما ومهر ودلسوزی نسبت به شما نبود، هیچ سخنی با شما نداشتم وبه آزمایش خود که درگیری با یک عنصر ظالم وسرکش وگمراهی است که در وادی گمراهی خود فرو رفته وبا پروردگارش به ضدیت ودشمنی برخاسته ومقام والایی را ادعا نموده است که از او نیست وانکارگر حق کسی گشته است که خداوند، پیروی وفرمانبرداری از او را بر وی واجب ساخته است(306) می پرداختم.
ودر دخت گرانمایه ی پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) برای من الگویی شایسته ونیکوست(307) وآن عنصر نادان، بزودی لباس نتیجه ی کارش را خواهد پوشید وکافر بزودی خواهد دانست که فرجام کار از آن کیست.
خدای بزرگ، ما وشما را، در پرتو مهرش، از مهلکه ها وزشتیها وآفتها وحوادث ناگوار وبلاها نگهدارد، چرا که او سرشته دار همه اینهاست وبر آنچه می خواهد تواناست وهم سرپرست ونگاهدارنده ما وشماست.
درود بر همه جانشینان پیامبران واولیا ودوستان خاص خدا ومؤمنان ورحمت وبرکات او بر آنان ودرود خدا بر محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) وخاندانش باد!
نوید دو فرزند
برای مردی، فرزندی متولد شد وروز هشتم بود که از دنیا رفت. پدر آن کودک از دلتنگی واندوه زدگی، طی نامه ای، خبر مرگ فرزند نو رسیده اش را برای حضرت مهدی (علیه السلام) نوشت که از سوی آن حضرت، جواب نامه اش همراه با بشارت ودلداری اینگونه صادر شد. جواب این بود:
«سیخلف الله علیک غیره وغیره، فسمه أحمد ومن بعد أحمد، جعفر».
یعنی: بزودی خداوند بجای آن کودک: دو فرزند: یکی پس از دیگری به شما ارزانی خواهد داشت، اولی را «احمد» نام گذار وپس از او را «جعفر».
وپس از چندی، همانگونه که آن حضرت خبر داده بود، خداوند دو پسر به او عنایت کرد واو نیز فرمان امام را بکار بست وفرزندان خویش را همانگونه که او مقرر کرده بود، نام نهاد(308).
نوید ولادت صدوق وبرادرش
دوران سفارت سومین سفیر خاص، «جناب حسین بن روح» بود.
شیخ بزرگوار، علی بن حسین بابویه، پدر شیخ صدوق، از نایب سوم خواست که از حضرت مهدی (علیه السلام) تقاضا نماید تا آن حضرت از خدای بزرگ بخواهد که پسری به او ارزانی دارد، پس از سه روز پاسخ آمد که:
«انه (علیه السلام) قد دعا لعلی بن الحسین، وسیولد له ولد مبارک وسیولد له بعد هذا الولد أولاد ایضا».
یعنی: [حضرت] برای «علی بن حسین» دعا کرد وخواسته ی او را از خدا طلب نمود، بزودی برای او پسری نیکوکار ومبارک ولادت خواهد یافت وپس از او نیز فرزندان دیگری به او ارزانی خواهد شد.
که نخستین کودک همان شیخ صدوق بود. او دانشمندی بزرگ، حافظ روایات واحادیث اهل بیت (علیهم السلام) وآگاه وبینای به وضعیت راویان ورجال واسناد روایات بود.
در میان شخصیتهای علمی برخاسته از شهر قم، همانند او در کثرت دانش وحفظ روایات دیده نشد. از آن بزگوار حدود سیصد کتاب ارزشمند به یادگار مانده است.
در روایات دیگری آمده است که: «علی بن حسین (پدر شیخ صدوق) طی نامه ای به سومین سفیر خاص امام عصر (علیه السلام) از او خواست که از آن حضرت تقاضا کند تا از خدا برای او فرزندان فقیه ودانشمندی طلب نماید.
جواب آمد که:
«انک لا ترزق من هذه وستملک جاریه دیلمیه وترزق منها ولدین فقیهین».
یعنی: از این همسرت، دارای فرزندی نخواهی شد، اما بزودی صاحب کنیزی «آذری» خواهی گشت واز آن، دو پسر فقیه ودانشمند برایت متولد خواهد شد.... وچنین شد.
آن دو پسر، شیخ صدوق وبرادرش حسین بودند که خدا به دعای حضرت مهدی (علیه السلام) آنان را به علی بن حسین، عنایت فرمود. هر دو، فقیه ودانشمند شدند وآنقدر از روایات حفظ کردند که در میان دانشمندان برخاسته از قم، نمونه نداشتند(309).
به کربلا بروید
مردی بود بنام «سرور» که از کودکی گنگ بود وقدرت سخن گفتن نداشت. به مرز سیزده چهارده سالگی رسیده بود که پدرش دست او را گرفت ونزد سومین سفیر خاص، جناب حسین بن روح آورد واز او درخواست کرد که از حضرت مهدی (علیه السلام) تقاضا کند که خود آن گرامی، شفای زبان او را از خدا بخواهد.
جناب حسین بن روح پس از اندکی به آنان گفت:
«انکم أمرتم بالخروج الی الحائر».
یعنی: حضرت مهدی (علیه السلام) به شما دستور داده است که به مرقد مطهر امام حسین (علیه السلام) بروید(310).
آن جوان گنگ را پدرش به همراه عمویش به کربلا آوردند وپس از زیارت مرقد منور پیشوای شهیدان، پدر وعمویش او را بنام صدا کردند وگفتند: «سرور» که بناگاه با زبانی فصیح وگشاده گفت: «لبیک!»
پدرش گفت: «پسرم! سخن گفتی؟»
سرور گفت: «آری! پدرجان!»(311).
اصلاحگر میان دو همسر
مردی با همسرش دچار اختلاف شد وکار به کشمکش تند ودرگیری سختی کشید. آن مرد از حضرت مهدی (علیه السلام) تقاضا کرد که مشکل بزرگ خانوادگی او را حل کند وهمسرش به خانه او بازگردد، ضمن پاسخ به پرسشهای مردم در مورد معمای خانوادگی او این پاسخ آمد:
«والزوج والزوجه، فأصلح الله ذات بینهما».
یعنی: خداوند میان این مرد وزن را اصلاح می کند وصلح وصفا وآرامش برقرار می سازد.
پس از اندک زمانی، همسرش به سوی او بازگشت واز او پوزش خواست وتا آخر عمر به بهترین صورت با او زندگی کرد(312).
بهت وحیرت
مردی از شهر قم به بغداد آمد واموال وهدیه های بسیاری از مردم برای حضرت مهدی (علیه السلام) آورد تا بوسیله دومین نایب خاص آن بزگوار «جناب محمد بن عثمان» به او تقدیم دارد.
هنگامی که اموال را تسلیم کرد، جناب محمد بن عثمان گفت، «گویی چیز دیگری هم بوده است که اینک در میان این اموال واشیاء موجود نیست، پس آن کجاست؟» آن مرد گفت: «سرورم! هرچه بود تقدیم داشتم دیگر چیزی نزد من نمانده است».
«محمد بن عثمان» گفت: «چرا، چیزی مانده است، برو وآنچه به همراهت بوده است مورد بازدید قرار ده،شاید در میان آنها باشد».
آن مرد رفت ودر میان بقیه اثاث واشیا را جستجو کرد وبسیار اندیشید، اما چیزی نیافت وناراحت بازگشت وگفت: «چیزی نزد من نمانده است».
جناب محمد بن عثمان گفت: «به شما می گویم، دو لباس مخصوص سودانی که فلان مرد به شما داد بیاوری، کجا است؟»
آن مرد آن دو پیراهن را به یاد آورد وگفت: «آری! درست است اما نمی دانم آنها را کجا گذاشته ام».
رفت وجستجوی خویش را برای یافتن آن دو پیراهن از سر گرفت، اما پیدا نکرد. بازگشت وگفت: «سرورم! نیافتم».
محمد بن عثمان گفت: «بسوی فلان مردی که دو کیسه جنس برای او بردی، برو، یکی از آن بسته ها را بگشا، پیراهن ها را در درون آن خواهی یافت».
آن مرد دچار بهت وحیرت شد ورفت ویکی از کیسه ها را گشود دو پیراهن را در میان آنها یافت وآورد(313).

بخش 11: غیبت کبری یا بلند مدت

غیبت کوتاه مدت حضرت مهدی (علیه السلام) با رحلت سومین سفیر ویژه اش، به پایان رسید. دوران غمبار غیبت طولانی او آغاز گردید، بدین سبب راههای ارتباط ودسترسی وپیوند با آن حضرت قطع شد وآن حادثه بزرگ ومصیبت عظیم رخ داد. رهبری مذهبی ودینی که در کف با کفایت آن گرامی بود ومردم بوسیله سفیران خاص او، پرسشها ومشکلات خویش را از سوی او دریافت می داشتند، دگرگون شد وبه اسلام شناسان، مجتهدان وفقیهان برخوردار از شرایط فتوا ودارای ویژگیهای برجسته ای که در روایات آمده است، انتقال یافت.
حضرت مهدی (علیه السلام) در نامه مبارکی به یکی از چهره های مورد اعتماد شیعه، بنام «اسحاق بن یعقوب» که بوسیله دومین نائب خاص به او رسید، مرقوم داشت:
«... واما الحوادث الواقعه، فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا، فانهم حجتی علیکم وانا حجه الله علیکم..»(314).
یعنی: واما در مورد رویدادها وجریاناتی که در آینده رخ خواهد داد، به راویان حدیث ما رجوع نمایید، زیرا آنان حجت من بر شما هستند ومن حجت خدا بر آنان می باشم.
در آن زمان، شمار بسیاری از محدثان شیعه که از یاران دو امام گرانقدر، حضرت هادی وحضرت عسکری (علیهم السلام) بشمار می رفتند، موجود بودند وبرخی از آن کتابهای متعددی نوشته ودر آنها روایات متنوع ومقررات دینی را گرد آورده بودند وخانه های شیعیان از این کتاب ها ارزشمند پر بود که به هنگام نیاز، بدان روایات مراجعه می کردند.
علاوه بر این، انبوهی از یاران امام باقر وامام صادق (علیه السلام) نیز، پیش از این محدثان ومؤلفان کتابهای بسیاری را که شمار آنها از 400 عدد فراتر واصول «چهارصد گانه» یا «أربعمأه» نامیده می شد، به رشته تحریر درآورده بودند که اگر چه تمامی آنها موجود نبود، اما بسیاری از آنها در صورت لزوم در دسترس علاقمندان ومورد بهره برداری قرار می گرفت.
در مورد مسایل ورویدادهای جدیدی که روایت خاصی در مورد آنان نبود تا آن را تبیین کنند، حضرت مهدی (علیه السلام) به مردم دستور داد به محدثان وفقیهانی رجوع نمایند که دارای قدرت استخراج مقررات اسلامی ودارای توانایی استنباط احکام شرعی از قواعد واصول عامه هستند، همان قواعد واصول ادله ای که از قرآن وروایات صحیح واستوار، دریافت می گردد.
وبدین وسیله، آن حضرت، خط جدیدی در پاسخگویی به مسایل فقهی وحقوقی را برای شیعیان از راه رهبری ومرجعیت دینی که در چهره اسلام شناسان وفقیهان وراویان احادیث اهل بیت تجسم می یافت، گشود.
مفهوم این سخن، هرگز عقب نشینی وکناره گیری حضرت مهدی (علیه السلام) از مرکز رهبری امت وتصرف در جهان یا بریدن او از رخدادهای مربوط به جامعه ها وکشورها ویا انقراض نظام امامت نیست؛ بلکه بدان مفهوم است که نظام مترقی وعادلانه امامت معصوم تا فرجام تاریخ وپایان جهان، امتداد خواهد یافت، چرا که نظام امامت یک نظام زوال ناپذیر خدایی است، خواه در جامعه حاکم باشد ورهبری وهدایت جامعه را به کف داشته باشد ودر امور وشئون آن دخالت نماید، خواه از رهبری واداره جامعه ممنوع گشته واز سوی حکومتهای غاصب وستمکار، مورد فشار وسرکوب قرار گیرد.

در اینجا سؤالی در ذهن انسان پدیدار می گردد وآن اینکه: «با غیبت امام معصوم وسپردن رهبری ومرجعیت دینی به فقهای واجد شرایط مرجعیت، دیگر چه ثمره ونتیجه ای از وجود امام غایب به جامعه می رسد؟ ومردم چگونه می توانند از وجود گرانمایه او بهره ور گردند؟»
پاسخ این سؤال، به خواست خدا، در ادامه بحث خواهد آمد.
چگونگی بهره وری از امام غائب
روایات متعددی در مورد ترسیم ثمرات وفواید وجود گرانمایه امام غائب (علیه السلام) رسیده است که در اینها چگونگی بهره وری از وجود مبارک، آن حضرت نیز بیان شده است. برخی از آن روایات را به تناسب بحث، می آوریم:
1 - از «جابر بن عبدالله انصاری» است که از پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) پرسید:
«هل ینتفع الشیعه بالقائم (علیه السلام) فی غیبته؟»
یعنی: آیا شیعیان در زمان غیبت «قائم» از وجود مبارک او بهره ور می گردند؟
پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) پاسخ داد:
«ای والذی بعثنی بالنبوه! انهم لینتفعون به ویستضیئون بنور ولایته فی غیبته، کانتفاع الناس بالشمس وان جللها السحاب»(315).
یعنی: آری! سوگند بخدایی که مرا به رسالت برانگیخت، آنان در غیبت او، از وجودش بهره مند می گردند واز نور ولایت وامامت او، نور روشنایی برای زندگی خویش می گیرند، درست همچون بهره ور شدن از خورشید، اگر چه ابرها چهره آن را بپوشانند.
2 - «سلیمان بن اعمش» از امام صادق (علیه السلام) آورده است که فرمود:
«لم تخل الأرض منذ خلق الله آدم من حجه لله فیها، ظاهر مشهور، أو غائب مستور، ولا تخلوا الی أن تقوم الساعه من حجه الله فیها، ولو لا ذلک، لم یعبد الله».
یعنی: زمین از آفرینش آدم تاکنون وتا همیشه تاریخ، از حجت خدا تهی نخواهد بود، خواه حجت حق ظاهر وآشکار وشناخته شده باشد، یا بنا به مصالحی، نهان وپوشیده. وتا رستاخیز نیز چنین خواهد بود، که گر جز این باشد خدای یگانه پرستیده نمی شود.
سلیمان می گوید، گفتم: «سرورم! مردم چگونه از امام غائب از نظر، بهره ور می گردند؟»
حضرت فرمود:
«کما ینتفعون بالشمس اذا سترها السحاب»(316).
یعنی: همانگونه که جهان وجهانیان از خورشید بهره ور می گردند گرچه ابر، چهره آن را پوشانده باشد.
3 - ودرست نظیر همین روایت، از چهارمین امام نور، حضرت سجاد (علیه السلام) نیز آمده است(317).
4 - ونیز در توقیع مبارکی که از سوی حضرت مهدی (علیه السلام) صادر شده است، در این مورد به «اسحاق بن یعقوب» که یکی از خوبان است، مرقوم داشته است که: «... واما وجه الأنتفاع بی فی غیبتی فکا لانتفاع بالشمس اذا غیبتها عن الأبصار السحاب..»(318).
یعنی: اما چگونگی بهره وری جامعه ومردم از من در عصر غیبت، درست همانند بهره وری زمین وپدیده های آن، از خورشید است، به هنگامی که ابر آن را از چشمها بپوشاند.
زیباترین تعبیر
راستی که این تشبیه، چقدر عمیق واین تعبیر، چقدر زیبا وکامل است.
اگر مردم روزگاران گذشته از این کره آتشین، تنها همین را می شناخنتند که یکی از اجرام بزرگ کیهانی است وفایده اش این است که بر زمین می تابد وبا تابش انوار طلایی خویش، روز را آغاز وبا غروب خود، روز را به پایان می برد واجسام تر ومرطوب را خشک وآنها را تبدیل به بخار وجو را لبریز از حرارت وگرما می سازد، اینک دانش روز دریافت است که این گوی غلطان در فضا، علاوه بر آنچه آمد، فواید عظیم ومنافع سرنوشت ساز دیگری دارد که توضیح آن فرصت دیگری می طلبد.
در روایاتی که از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وسه تن از پیشوایان نور (علیهم السلام) ترسیم گردید روشن شد که همه آنها به یک واقعیت پافشاری می کنند، به گونه ای که گویی هر چهار روایت از یک منبع سرچشمه گرفته است. ونیز روشن شد که هم پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وهم امامان گرانقدر (علیهم السلام) حضرت مهدی (علیه السلام) را در دوران غیبت، به «خورشید رخ برکشیده در پر ابرها» تشبیه نمودند.
پرسش: اینک، جای سؤال است که: «چرا آنان، آن حضرت را به ماه رخ برکشیده در پس ابرها تشبیه نکردند؛ با اینکه می دانیم ماه اثرات سازنده وبسیاری، همچون روشنگری، وایجاد جزر ومد دریاها و... در کره زمین می گذارد؟»
پاسخ: خورشید، در مقایسه با ماه، دارای امتیازات متعددی است که از آن جمله:
1 - نور وروشنایی خورشید از خودش سرچشمه می گیرد، در حالی که ماه، نور خویش را از خورشید می گیرد.
2 - پرتو خورشید، دارای فواید بسیار است در حالی که پرتو ماه، فوایدش به این پایه نمی رسد.
3 - نقش خورشید در منظومه شمسی، نقش رهبری برجسته است، اما ماه آن گونه نیست، چرا که ماه، خود یکی از سیاره هایی است که در منظومه شمسی شناور است.
وامتیازات دیگری دارد که در اینجا مورد نظر نیست.
پرسشی دیگر: چرا پیشوایان نور، وجود گرانمایه امام غائب را، به خورشید تشبیه کرده اند؟
پاسخ: پاسخ این پرسش در گرو این مطلب است که مقداری درباره خورشید ونقش سازنده واثرات حیاتی آن بر کره زمین وپدیده های موجود در آن تا آنجایی که دانش بشر بدان رسیده است، بحث شود. اما از آنجایی که بحث عمیق وگسترده در این مورد با موضوع کتاب سازگار نیست، بحث فشرده ای را ترسیم می کنیم تا نخست موارد شباهت میان خورشید وحضرت مهدی (علیه السلام) روشن گردد وآنگاه موارد شباهت میان آن حضرت در دوران غیبت وخورشید جهان افروز، به هنگامی که ابرها، چهره اش را بپوشانند.
خورشید
در این فضای گسترده وبی کران، میلیونها منظومه شمسی شناورند که هر کدام از آنها دارای مرکز وسیاره هایی هستند.
این سیاره ها هر کدام در مدار خویش ودر فاصله ای با سرعتی که نظام بخش توانای هستی، تدبیر واندازه گیری کرده است، بر گرد مرکز خویش می چرخند.
منظومه شمسی ما نیز یکی از آن میلیونها منظومه شمسی در این فضای بی کران است که دارای مرکزی است به نام خورشید وسیاره هایی که بر گرد آن می گردند. در مراکز علمی، مشهور است که سیاره هایی که بر گرد این مرکز آتشین واین منبع نور وحرارت می گردند، نه سیاره اند: زمین، زهره، عطارد، مریخ، مشتری، زحل، اورانوس، نپتون وپلوتون.
نیروی شگرف جاذبه وگریز از مرکز
در این منظومه های شمسی که در این فضای بی کران شناورند، نظام شگرف وبدیعی قرار داده شده است. ونیرویی که بقا وحیات آنها را تضمین می کند، همان نیروی شگفت انگیزی است که خدای حکیم ومدبر که بر هر کاری تواناست آن نیرو را در آن به ودیعت نهاده است وما از آن به «نیروی جاذبه» و«گریز از مرکز» تعبیر می کنیم.
این نیرو، در مرکز این مجموعه عظیم قرار داده شده است که آنچه بر گرد آن می چرخد همه را به سوی خود جذب می کند. از آن طرف سیاره هایی که در حال گردشند، بر آن هستند که با تمام قدرت از مرکز خویش بگریزند ودور شوند واینجاست که به برکت این نیروی جاذبه وگریز، توازن وتعادل مورد نظر تدبیرگر توانای این نظام شگرف، تأمین وحیات وبقای میلیونها منظومه شناور در فضا، تضمین می گردد.
با این بیان، عامل بقای این مجموعه ومنظومه، نظم شگرف حاکم بر آنها وگردش شگفت انگیزشان، تنها نیروی جاذبه است. نیروی بهت آوری که آفریدگار توانای هستی آن را در مرکز این منظومه های شناور در فضا قرار داده است. نیرویی که اگر لحظه ای نباشد این نظام شگرف از هم می پاشد واین منظومه ها به هم می ریزند وتمامی سیاره ها پراکنده گشته وبا خروج از مدار خود به یکدیگر برخورد می نمایند وهمه چیز در این فضای بی کرانه ای که جز خدا هیچکس از مرزهای آن آگاه نیست، منهدم می گردد وهستی، جای خویش را به نابودی ونیستی می سپارد.
راستی که منزه است آن آفریدگار توانایی که آسمان وزمین را از زوال ونابودی نگاه داشته است.
اوست که نیروی شگفت جاذبه را در خورشید قرار داد ونیروی گریز از مرکز را در سیاره ها، به همین جهت است که هر سیاره ای بر آن است که با قدرتی وصف ناپذیر از مرکز خویش که خورشید است دور گردد، اما نیروی جاذبه ی خورشید از گریز آن، مانع می گردد. اگر نیروی گریز از مرکز نبود، سیاره ها به خورشید نزدیک می شدند وشعله ور می گشتند، از آن سو، اگر نیروی جاذبه را نظام بخش هستی، در خورشید قرار نداده بود، سیاره ها پخش وپراکنده گشته واز مدار خویش خارج می شدند،نظام به هم می ریخت وزندگی برای همیشه نابود می شد.
بنابراین، خورشید در منظومه شمسی، پناهگاه ومایه حیات وعامل امنیت است. عامل امنیت وحیات ونظام منظومه شمسی از انهدام ونابودی.
این نگرشی گذرا وشرحی کوتاه در نقش حیاتی واثر گذاری خورشید وسیاره هایی است که بر گرد آن می چرخند. سیاره هایی که زمین با پدیده های موجود در درون وبرون آن، یکی از آنهاست.
با این بیان به نقش حیاتی واهمیت بسیار این توده شعله ور وتابنده ای که با فرستادن پرتو مفید وسازنده خویش به زمین، بصورت
گوناگونی در زندگی انسان، حیوان، گیاه، هوا، آب، خاک ودیگر پدیده ها... اثر گوناگونی می گذارد، بنگر!.
روشن است که ابرها، چیزی از آن اثرگذاری را تغییر نمی دهند وتنها مانع رویت چهره آن می گردند، آن هم نه همه جا وهمیشه، بلکه در آن محدوده ای که ابرهای غلیظ بطور موقت سایه افکنده اند.
ومی دانیم که ابرها نیز تنها در پرتو تابش خورشید می توانند پدید آیند وباران هم از ابرها فرو می ریزد. بنابراین، اگر خورشید نباشد، نه ابری خواهد بود ونه بارانی، نه گیاهی ونه حیوانی، نه جانداری ونه بی جانی وآنگاه دیگر سرنوشت حیات وزندگی روشن است.
آن خورشید جهان افروز
امام مهدی (علیه السلام) که پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) ودو امام گرانقدر، حضرت سجاد وحضرت صادق (علیهم السلام) در روایاتی که گذشت او را به «خورشید فروزان رخ بر کشیده در پس ابرها» تشبیه نموده اند، همان پیشوای گرانقدری است که انسانیت به برکت وجود گرانمایه او متنعم است وزندگی اش سامان می یابد.
اوست که تمامی خوبیها وبرکات والطاف نهانی خدا وبهره های معنوی او به مردم، همه از وجود او سرچشمه می گیرد.
اوست که به اذن خدا، از پس پرده غیبت بر جهان هستی حاکم وناظر است. همواره در کران تا کران جهان وهمه موجودات تصرف ودخالت می کند وهمه اختیارات وصلاحیتهایی را که خداوند به او وآنها داده است، همه را در کف با کفایت خویش دارد.
زندگی آن گرامی، زندگی انسان ناتوانی نیست که فاقد قدرت، امکانات، نیرو وتوان باشد، تنها به نماز وروزه بسنده کند ووقت گرانمایه خویش را در دشتها وبیابانها وبریده وبیگانه از مردم وبی خبر از سرنوشت بندگان وشهرها بگذراند، هرگز!...
حضرت مهدی (علیه السلام) با وجود غیبت خدا خواسته اش از نظرها، به قدرت خدا از توان ونیرویی بهره ور است که آن گرامی را به انجام هر کاری که اراده فرماید، قادر می سازد وهمه وسایل وامکانات لازم را برای او، فراهم می آورد.
چیزی که هیچ تردیدی در آن روا نیست، این واقعیت است که همه کارها وتصرفات آن حضرت ره آورد عملکرد او براساس حکمت ومصلحت است، نه مطابق با هوای دل وتمایلات نفسانی.
بر این اساس است که به یکی می بخشد ودیگری را باز می دارد.
یکی را یاری می کند ودیگری را وا می گذارد.
کار یکی را درست می کند وکار دیگری را رها می کند.
یکی را دعا می کند وخواسته او را از خدا می خواهد ویکی را دعا نمی کند.
گمشده ای را راه می نماید وبیماری را شفا می بخشد وآن گنگ بیچاره را گویا می سازد.
خود را به این انسان وارسته نشان می دهد وآن انسان شایسته را به دیدار خویش مفتخر می سازد.
گاه در «عراق» یا «ایران» است وگاه در مراسم حج، گاه در «مکه»است وگاه در «منی» و«عرفات».
در برخی اوقات خود را در «بحرین» به برخی شایستگان می نمایاند وبرخی اوقات در «قفقاز» یا دیگر نقاط گیتی.
وتمامی این کارهای بزرگ وبرخاسته از اعجاز به قدرت خدا وبه اذن او صورت می گیرد.
آری! خواننده گرامی! اینک با تعمق در آنچه آمده، پرتوی از معنا ومفهوم روایاتی که آن خورشید جهان افروز رخ برکشیده در پس ابرها را، به خورشید آسمان یا خورشید پوشیده شده رخ برکشیده در پس ابرها تشبیه می نماید، برایت روشن می گردد.
آری! این است که آن امام گرانقدری که خدای بزرگ برگزیده است، نه آنکه مردم برمی گزینند!
این است آن امام بزرگی که جانشین به حق پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) است، نه هر آنکه ادعای جانشینی پیامبر نماید!
این است آن امام والا مقامی که از سوی خدا نصب شده است نه هر آنکه به نام امام نامیده شده است!
ونه هر کسی که حکومت وزعامت ورهبری را به کف گیرد... نه! هرگز!...
بلکه او امام راستین ووالایی است که تمامی ویژگیهای امامت ورهبری به مفهوم واقعی کلمه برای او فراهم است وهر آنچه بشریت بدانها نیازمند است، در وجود گرانمایه اش گرد آمده وفراتر از آن، تمامی آنچه زندگی شایسته ودر خور شأن انسان، بدان احتیاج دارد وجهان هستی بدان نیازمند است، همه وهمه، در وجود گرامی او جمع است.
آری! امام (علیه السلام) با این اوصاف وویژگیها، براستی برای زمینیان مایه امنیت وآرامش وپناهگاه است وجود گرانمایه اش سبب بقا وحیات زمین وزمینیان.
به برکت وجود او، همه موجودات، روزی می خورند وزمین وآسمان استوار می گردد وبه حیات وجریان طبیعی خویش ادامه می دهد.
پرتوی از روایات
شاید برخی این سخن را در مورد امامان راستین (علیهم السلام) نوعی مبالغه وغلو یا زیاده روی پندارند، اما چنین پنداری در مورد سخن ما با نگرش بر دهها روایت صحیح وتردیدناپذیری که در کتابهای شیعه واهل سنت موجود است، از میان می رود وصحت دیدگاه ما در مورد امام عصر (علیه السلام) روشنتر جلوه می کند؛ چرا که روایات، بیانگر این حقیقت است. برای نمونه:
1 - از پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) آورده اند که فرمود:
«النجوم أمان لاهل السماء وأهل بیتی أمان لامتی»(319).
یعنی: ستارگان، پناهگاه ومایه امنیت اهل آسمانها هستند وخاندان من، مایه امنیت برای امت من.
2 - ونیز «جابر بن عبدالله انصاری» آورده است که پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمود:
«النجوم أمان لأهل السماء، فاذا ذهبت أتاهم ما یوعدون وأهل بیتی أمان لأمتی، فاذا ذهب أهل بیتی أتاهم ما یوعدون»(320).
یعنی: ستارگان، مایه امنیت برای آسمانیان هستند. هنگامی که ستارگان نابود گردند رستاخیز به سوی او فرا می رسد وخاندان من نیز مایه امنیت برای امتیم می باشند هنگامی که آنان از میان امت برداشته شوند رستاخیز آنان نیز بر پا می گردد.
3 - ونیز فرمود:
«أهل بیتی أمان الأرض فاذا هلک أهل بیتی جاء أهل الأرض من الآیات ما کانوا یوعدون»(321).
یعنی: خاندان من، مایه ی امن وامان برای مردم روی زمین هستند. به همین جهت با از میان رفتن، آنان رستاخیز فرا می رسد.
4 - امیر مؤمنان (علیه السلام) از پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) آورده است که فرمود:
«النجوم أمان لأهل السماء، فاذا ذهبت النجوم ذهب أهل السماء وأهل بیتی أمان لأهل الارض، فاذا ذهب أهل بیتی ذهب أهل الأرض»(322).
یعنی: ستارگان، مایه ی امنیت برای آسمانیان هستند وخاندان من، مایه امن وامان برای زمینیان، یا نابودی ستارگان آسمان، اهل آن نابود می گردند وبا رفتن خاندان من، زمینیان.
5 - ونیز فرمود:
«ان الله جعل النجوم أمانا لأهل السماء وجعل أهل بیتی أمانا لأهل الأرض»(323).
یعنی: خداوند ستارگان را مایه ی امن وامان برای اهل آسمان قرار داد وخاندان مرا مایه ی امنیت برای اهل زمین.
علاوه بر روایاتی که از پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) در این مورد رسیده است، انبوه روایات از امامان نور (علیهم السلام) در این مورد آمده است که همه اینها این حقیقت را تفسیر وروشن می سازند که برای نمونه برخی ترسیم می گردد:
1 - در نامه ی مبارک امام مهدی (علیه السلام) به «اسحاق بن یعقوب» آمده است که:
«... وانی أمان لأهل الارض کما، أن النجوم أمان لأهل السماء»(324).
یعنی: ومن مایه ی آرامش وامنیت زمینیان هستم، همانگونه که ستارگان آسمان باعث امنیت آسمانیان هستند.
2 - چهارمین امام نور حضرت سجاد (علیه السلام) در این مورد می فرماید:
«نحن أئمه المسلمین وحجج الله علی العالمین وساده المؤمنین... ونحن أمان لأهل الأرض کما أن النجوم أمان لأهل السماء ونحن الذین بنا یمسک الله السماء أن تقع علی الأرض الا باذنه وبنا یمسک الأرض أن تمید بأهلها وبنا ینزل الغیث وتنشر الرحمه وتخرج برکات الأرض ولو لا ما فی الأرض منا لساخت بأهلها»(325).
یعنی: ما پیشوایان مسلمین وحجتهای خدا برای جهان وجهانیان وسروران اهل ایمان هستیم. ما مایه امنیت برای زمینیان هستیم، همانگونه که ستارگان، مایه ی امنیت برای آسمانیان هستند وما کسانی هستیم که خداوند به برکت واحترام ما، آسمان را از فرو افتادن بر زمین، جز به اذن خویش حفظ می کند وتوازن وتعادل زمین را، تضمین می نماید. به برکت ما باران رحمت خدا، همه جا گسترش می یابد وبرکات زمین سر برمی آورد واگر از ما کسی در روی زمین نباشد، زمین اهل خویش را فرو می برد.
3 - پنجمین امام نور حضرت باقر (علیه السلام) می فرماید:
«ونحن أئمه الهدی ونحن الذین بنا ینزل الله الرحمه وبنا تسقون الغیث ونحن الذین بنا یصرف عنکم العذاب، فمن عرفنا وعرف حقنا وأخذ بأمرنا، فهو منا والینا»(326).
یعنی: مردم! ما پیشوایان هدایت هستیم وکسانی هستیم که به برکت وجود ما، خداوند رحمت خویش را بر مردم فرو می فرستد وبه احترام ما آنان را از باران رحمت خویش سیراب می سازد. ما کسانی هستیم که خداوند بخاطر ما عذاب را از زمین وزمان برمی گرداند، از این رو هر کس ما را شناخت وحقوق ما را شناخت وبه دستورات آسمانی ما عمل کرد، او از ماست وراهش بسوی ما.
4 - «محمد بن ابراهیم» نامه ای به حضرت صادق (علیه السلام) نوشت واز آن گرامی درخواست کرد که فضایل وامتیازات اهل بیت (علیهم السلام) را ترسیم نماید. آن حضرت در پاسخ نوشت:
«ان الکواکب جعلت فی السماء أمانا لأهل السماء، فاذا ذهبت نجوم السماء جاء أهل السماء ما کانوا یوعدون. وقال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم): جعل أهل بیتی أمانا لأمتی، فاذا ذهب أهل بیتی جاء أمتی ما کانوا یوعدون»(327).
یعنی: سیاره ها در آسمان، مایه ی امنیت آسمانیان قرار داده شده اند وهنگامی که آنان راه زوال در پیش گیرند واز بین بروند، پایان عمر ورستاخیز آسمانیان فرا می رسد.
وآنگاه مرقوم داشت که: پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «خداوند خاندان مرا، مایه ی امنیت وآرامش برای امتم قرار داد، از اینرو با رفتن آنان، رستاخیز فرا می رسد».
5 - هشتمین امام نور حضرت رضا (علیه السلام) در این مورد می فرماید:
«نحن حجج الله فی خلقه... بنا یمسک الله السماوات والأرض أن تزولا وبنا ینزل الغیث وینشر الرحمه ولا تخلوا الأرض من قائم منا ظاهر أو خاف ولو خلت یوما بغیر حجه لماجت بأهلها کما یموج البحر بأهله»(328).
یعنی: ما حجتهای خدا در میان بندگان هستیم... به برکت ما، خداوند، آسمانها وزمین را از نابودی حفظ می کند وبخاطر ما باران رحمت خویش را نازل می کند وبخشایش ومهر خویش را می گستراند. زمین، هیچگاه از قائم وپیشوایی از اهل بیت، خالی نمی ماند، خواه آشکار ویا پنهان وناشناخته باشد، چرا که اگر روزی زمین از حجت خدا تهی باشد قرار وآرام خویش را از دست می دهد وساکنان خویش را بسان امواج توفنده دریا به این سو وآن سو می کوبد.
6 - «سلیمان جعفری» آورده است که از حضرت رضا (علیه السلام) پرسیدم: «آیا زمین خالی از حجت می ماند؟»
حضرت جواب فرمودند:
«لو خلت طرفه عین، لساخت بأهلها»(329).
یعنی: اگر یک لحظه وبه اندازه ی یک چشم بر هم زدن، زمین خالی از حجت باشد تمامی اهل خویش را فرو می بلعد.
7 - امام باقر (علیه السلام) فرمود:
«لو بقیت الأرض - یوما - بلا امام منا لساخت بأهلها ولعذبهم الله بأشد عذابه، ان الله (تبارک وتعالی) جعلنا حجه فی أرضه وأمانا فی الأرض لأهل الأرض، لم یزالوا فی أمان من أن تسیخ بهم الأرض ما دمنا بین أظهرهم، فاذا أراد الله أن یهلکهم ثم لا یمهلهم ولا ینظرهم... ذهب بنا من بینهم ورفعنا الیه، ثم یفعل الله ما یشاء ویحب»(330).
یعنی: اگر زمین روزی بدون امام وپیشوایی از ما خاندان وحی ورسالت باشد، اهل خویش را فرو می برد وخداوند آنان را به سخت ترین عذابها کیفر می نماید. خدا ما را در روی زمین حجت خویش ومایه ی امن وامان ساکنان زمین قرار داد تا هنگامی که ما در میان آنها باشیم، زمین آنها را فرو نمی برد وآنگاه که بخواهد همه را نابود کند وبه آنان مهلت ندهد، ما را از میان آنها به سوی خویش بالا می برد، آنگاه هر آنچه دوست بدارد انجام می دهد.
8 - امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«لو لا من علی الأرض من حجج الله لنفضت الأرض ما فیها وألقت ما علیها، ان الأرض لا تخلوا ساعه من الحجه»(331).
یعنی: اگر از حجتهای خدا بر روی زمین نبود، بی تردید زمین آنچه را در درون وبرون خویش داشت بیرون می افکند وپرتاب می نمود. آری! زمین لحظه ای از حجت تهی نمی گردد.
9 - امام باقر (علیه السلام) فرمود:
«لو أن الامام رفع من الأرض ساعه... لماجت الأرض بأهلها کما یموج البحر بأهله»(332).
یعنی: اگر امام معصوم، ساعتی از روی زمین برداشته شود، زمین قرار خویش را از کف داده وبسان امواج توفنده دریا، ساکنان خویش را به هر سو می کوبد وپرتاب می کند.
10 - از پنجمین امام نور (علیه السلام) پرسیدند که: «ما به چه دلیل نیازمند پیامبر وامام معصوم هستیم؟»
آن حضرت فرمود:
«لبقاء العالم علی صلاحه وذلک: أن الله (عزَّ وجلَّ) یرفع العذاب عن أهل الأرض اذا کان فیهم نبی أو امام، قال الله (عزَّ وجلَّ): «وما کان لیعذبهم وانت فیهم..»(333).
وقال النبی (صلّی الله علیه وآله وسلم) النجوم أمان لأهل السماء وأهل بیتی أمان لأهل الأرض، فاذا ذهبت النجوم أتی أهل السماء ما یکرهون، واذا ذهب أهل بیتی أتی أهل الأرض ما یکرهون.
یعنی بأهل بیته، الأئمه الذین قرن الله طاعتهم بطاعته فقال: «یا أیها الذین آمنوا أطیعوا الله وأطیعوا الرسول وأولی الأمر منکم»(334). وهم المعصومون المطهرون، الذین لا یذنبون ولا یعصون وهم المؤیدون الموفقون المسددون، بهم یرزق الله عباده وبهم یعمر بلاده وبهم ینزل القطر من السماء وبهم تخرج برکات الأرض وبهم یمهل أهل المعاصی ولا یعجل علیهم بالعقوبه والعذاب، لا یفارقهم روح القدس ولا یفارقونه ولا یفارقهم القرآن ولا یفارقونه، صلوات الله علیهم»(335).
یعنی: بخاطر بقا ودوام هستی وآبادانی واصلاح آن به وجود آنان نیازمندیم. چرا که اگر امام وپیامبر در روی زمین باشند، خداوند، عذاب را از اهل زمین برمی دارد. خداوند در قرآن خویش می فرماید:
«وخداوند تا هنگامی که تو در میان آنان هستی، آنان را عذاب نخواهد کرد». وپیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «ستارگان، مایه ی امن وامان اهل آسمان هستند وخاندان من، مایه ی امنیت اهل زمین. هنگامی که ستارگان نابود گردند، آنچه را از اهل آسمان، خوش ندارند به آنان روی می آورد وهنگامی که اهل بیت من از میان مردم بروند، فرا می رسد بر مردم، آنچه را که بیم دارند».
روشن است که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) اهل بیت خویش را همان کسانی می داند که خداوند اطاعت وفرمانبرداری از آنان را با فرمانبرداری از خویش، کنار هم قرار داده است ومی فرماید:
«ای کسانی که ایمان آورده اید خدا را فرمان برید وپیامبر را اطاعت کنید وصاحبان امر را، که امامان نور هستند».
واینان همان خاندان عصمت وطهارت وهمان پیشوایان پاک وپاکیزه اند، همان کسانی که نه در زندگی خویش گناه می کنند ونه معصیت، همانان، که همواره تأیید شده از جانب خدا وموفق در کارهای شایسته ودر دنیا وآخرت رستگار وکامیابند. به برکت آنان است که خداوند بندگانش را روزی می دهد وشهرها را آباد می سازد وباران از آسمان فرو می ریزد وبرکات زمین را خارج می سازد.
به احترام آنان است که به گناهکاران برای توبه وجبران معاصی، مهلت می دهد ودر کیفر وعذاب آنان شتاب نمی ورزد.
آنان کسانی هستند که نه از «روح القدس» جدایی دارند ونه «روح القدس» از آنان جدا می گردد، نه قرآن از آنان جدا پذیر است ونه آنان از قرآن.
درود خدای ورحمت ومهرش نثار آنان باد!
مرجعیت ورهبری دینی
بنابر آنچه ما تحقیق نموده ایم، به کف گرفتن رهبری ومرجعیت دینی در دوران غیبت طولانی امام مهدی (علیه السلام)، به دست فقیه گرانقدر شیخ «حسین بن علی بن عقیل عمانی» آغاز گردیده است(336).
مرحوم «سید محمد مهدی بحرالعلوم» قدس سره در مورد آن شخصیت بزرگ علمی وفقهی می نویسد:
«او نخستین کسی است که فقه را دسته بندی وتهذیب کرد ودر راه استنباط احکام شرعی از ادله تفصیلی آن، دست به تلاش واجتهاد زد ودر آغاز غیبت کبری، راه را برای تحقیق وتفحص از اصول وفروع وگسترش بخشیدن بدانها وبنیاد پایه های آن، گشود».
ونیز می نویسد: «موقعیت این عالم بزرگ، در درستکاری وعدالت، علم وفضل، تخصص در عقاید وفلسفه ی اسلامی وفقه وفقاهت روشنتر وآشکارتر از آن است که نیاز به بیان باشد. علما وبزرگان فقه وفقاهت، به ویژه دو شخصیت گرانقدر علم وفقه «علامه حلی» و«محقق حلی» وعلمای پس از آن دو بزرگوار، به فرمایشات مرحوم «عمانی» وفتواهای او وثبت ونقل آنها، سخت بها می دادند»(337).
فقیه بزرگوار مرحوم «عمانی» درنظر فقها وعلمای بزرگ، مقام ومنزلت بسیار والایی دارد ودانشمندان پیشین ما، همچون مرحوم مفید وطوسی او را ستوده اند.
او در موضوع «امامت» کتابی بنام «الکر والفر» نگاشت ودر فقه، کتابی تحت عنوان «المتمسک بحبل آل الرسول» به رشته تحریر درآورد که کتاب قطور وپرارزشی بوده ودر آن روزگاران مشهور بوده است، اما متأسفانه به دست حوادث روزگار از بین رفته ودر دسترس ما نیست.
من در کتابهایی که در این رابطه در دسترس داشتم تاریخ ولادت ورحلت آن فقیه بزرگ امت را نیافتم، اما به نظر می رسید سالهایی پیش از مرحوم «مفید» زیسته ورحلت کرده است، چرا که او از نظر زمان پیشتر از «ابن جنید» بوده است ومی دانیم که «ابن جنید» از اساتید مرحوم مفید بوده است(338).
شاید درست باشد که بگوییم: در فاصله میان رحلت چهارمین سفیر خاص حضرت مهدی (علیه السلام) وظهور نبوغ مرحوم «شیخ مفید» حلقه های مفقوده ای است که یک سوی آن، غیبت کبری است ویک سوی دیگر آن، روشن نبودن مرجعیت ورهبری فقها در این مدت برای امت وجا نیفتادن آن است؛ چرا که رحلت چهارمین سفیر امام عصر (علیه السلام) به سال 329 هجری اتفاق افتاد وولادت مرحوم مفید در سال 336 یا 338 هجری.
به هر حال، رهبری فکری ومرجعیت دینی، شکل خاص خویش را گرفت وحلقه های درس در بغداد تشکیل شد وسالها سپری گردید تا ستاره «مفید» در بغداد درخشیدن آغاز کرد واو حوزه علمیه را پی ریخت. در مجلس درس او، دهها نفر از فضلا حاضر شدند وپیشاپیش آنان، دو سید گرانقدر «رضی ومرتضی» بودند که هر کدامشان از بارزترین ودرخشانترین چهره های علمی شناخته شدند.
بزرگ بزرگان
مرحوم «مفید» براستی آیه ای از آیات خدا ونابغه ای از نوابغ روزگار وشخصیت کم نظیری از شخصیت های کم نظیر جهان هستی بود.
او بزرگ بزرگان وسرور فقیهان بود که ویژگیهای برتری در وجود او گرد آمده وریاست عامه به او منتهی شده وهمگان در دانش، فقاهت، برتری، ورع، پرواپیشگی، پارسایی، عدالت وبزرگ منشی او، اتفاق نظر داشتند.
بر این اساس، هیچ جای شگفتی ندارد که چنین انسان برجسته ووالایی را توفیق یار گردد که امام عصر (علیه السلام) نامه های متعددی برای او بنگارد واو به این افتخار عظیم مفتخر شود که بویژه در سالهای آخر زندگیش هر سال نامه ای از آن کعبه مقصود وقبله موعود دریافت دارد.
درست است که در کتابهای حدیثی ورجالی تنها به دو نامه از آن گرامی به مرحوم «مفید» می رسیم، اما از محتوای نامه دوم چنین دریافت می گردد که حضرت مهدی (علیه السلام) بیش از دو نامه به سوی او فرستاده است که بزودی شما خواننده گرامی، این نکته را خواهی دید.
وروشن است که هر کدام از این نامه ها، نشان افتخار ومباهات بر سینه آن فقیه وعالم گرانقدر وپر اخلاص می نهد وتاج عزت وکرامت وشرافت بر سرش می گذارد، راستی که خداوند رحمت خویش را به هرکسی که خواست، اختصاص می دهد.
اینک، متن نخستین نامه مبارک را که در ماه صفر 410 هجری به دست شیخ مفید رسیده است، می آوریم وآنگاه به شرح برخی فرازهای آن می پردازیم:
للأخ السدید والولی الرشید، الشیخ المفید، أبی عبدالله محمد بن محمد بن النعمان أدام الله اعزازه!
من مستودع العهد المأخوذ علی العباد!
به برادر استوار وشایسته کردار ودوست رشید، شیخ مفید «ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان» که خدای عزت او را پایدار سازد!
از سوی همو که گنجینه ی عهد وپیمانی است که خدا از بندگان گرفته است!
بسم الله الرحمن الرحیم
«اما بعد! سلام علیک أیها المخلص فی الدین، المخصوص فینا بالیقین، فانا نحمد - الیک - الله، الذی لا اله اله هو ونسأله الصلاه علی سیدنا ومولانا ونبینا محمد وآله الطاهرین.
ونعلمک - أدام الله توفیقک لنصره الحق وأجزل مثوبتک علی نطقک عنا بالصدیق - : أنه قد أذن لنا فی تشریفک بالمکاتبه وتکلیفک ما تؤدیه عنا الی موالینا قبلک - أعزهم الله بطاعته وکفاهم المهم برعایته لهم وحراسته -.
فقف - أمدک الله بعونه علی أعدائه المارقین من دینه - علی ما نذکره واعمل فی تأدیته الی من تسکن الیه، بما نرسمه ان شاء الله.
نحن وان کنا ثاوین بمکاننا، النائی عن مساکن الظالمین، حسب الذی أراناه الله تعالی لنا من الصلاح ولشیعتنا المؤمنین فی ذلک ما دامت دوله الدنیا للفاسقین.
فانا نحیط علما بأنبائکم ولا یعزب عنا شیء من أخبارکم ومعرفتنا بالذل الذی أصابکم، مذ جنح کثیر منکم الی ما کان السلف الصالح عنه شاسعا ونبذوا العهد المأخوذ وراء ظهورهم کأنهم لا یعلمون.
انا غیر مهملین لمراعاتکم ولا ناسین لذکرکم ولو لا ذلک لنزل بکم اللأواء واصطلمکم الأعداء، فاتقوا الله جل جلاله وظاهرونا علی انتیاشکم من فتنه قد أناقت علیکم، یهلک فیها من حم أجله ویحمی عنها من أدرک أمله وهی أماره لأزوف حرکتنا ومباثتکم بأمرنا ونهینا، والله متم نوره ولو کره المشرکون.
اعتصموا بالتقیه من شب نار الجاهلیه، تحششها عصب أمویه یهول بها فرقه مهدیه.
أنا زعیم بنجاه من لم یرم فیها المواطن الخفیه وسلک فی الظعن منها السبل المرضیه.
اذا حل جمادی الأولی من سنتکم هذه، فاعتبروا بما یحدث فیه واستیقظوا من رقدتکم لما یکون فی الذی یلیه.
ستظهر لکم من السماء آیه جلیه ومن الأرض مثلها بالسویه ویحدث فی أرض المشرق ما یحزن ویقلق ویغلب من بعد علی العراق طوائف عن الاسلام مراق، تضیق بسوء فعالهم علی أهله الأرزاق، ثم تنفرج الغمه من بعد ببوار طاغوت من الأشرار، ثم یسر بهلاکه المتقون الأخیار.
ویتفق لمریدی الحج من الآفاق ما یأملونه منه، علی توفیر علیه منهم واتفاق ولنا فی تیسیر حجهم علی الاختیار منهم والوفاق شأن یظهر علی نظام واتساق.
فلیعمل کل امری، منکم بما یقربه من محبتنا ویتجنب ما یدنیه من کراهتنا وسخطنا، فان أمرنا بغته فجأه، حین لا تنفعه توبه ولا ینجیه من عقابنا ندم علی حوبه.
والله یلهمکم الرشد ویلطف لکم فی التوفیق برحمته».
نسخه التوقیع بالید العلیا، علی صاحبها السلام:
«هذا کتابنا الیک أیها الاخ الولی والمخلص فی ودنا الصفی والناصر لنا الوفی، حرسک الله بعینه التی لا تنام، فاحتفظ به، ولا تظهر علی خطنا - الذی سطرناه بماله ضمناه - أحدا، وأد ما فیه الی من تسکن الیه وأوص جماعتهم بالعمل علیه ان شاء الله وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین»(339).
بنام خداوند بخشاینده بخشایشگر
اما بعد! درود بر تو ای دوست پر اخلاص در دین خدا!
ای آنکه در عشق وایمان به خاندان وحی ورسالت به اوج آگاهی ویقین پر کشیده ای!
ما، در نامه خویش به سوی تو، آفریدگار بی همتایی را که جز او خدایی نیست، سپاس گفته واز بارگاه باعظمت او بر سرور وسالار وپیام آورمان محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) وخاندان گرانقدر وپاک او درود ورحمت جاودانه می طلبیم.
وبه تو که خداوند برای یاری حق توفیقت ارزانی داشته، پاداشت را بخاطر سخنان جاودانه ای که با صداقت از جانب ما می گویی، کامل وافزون سازد! اعلام می داریم که به ما (از جانب آفریدگار هستی) اجازه داده شده است که تو را به افتخار دریافت نامه وپیام کتبی مفتخر ساخته وتو را مسئول سازیم که آنچه را به تو می نگاریم، همه را به دوستان راستین ما که در قلمرو پیام رسانیت هستند، برسانی.
به آن دوستان وشیفتگانی که خداوند به برکت فرمانبرداری از حق، گرامیشان بدارد ودر پرتو حراست وعنایت خود به آنان، کارهایشان را کفایت ومشکلاتشان را مرتفع سازد.
از این رو به آنچه یادآوری کردیم، آگاه باش که خداوند با یاریش تو را در برابر دشمنانش که از مرزهای دین او بیرون رفته اند، تأیید فرماید ونیز در کار بزرگ رسانیدن آنچه که به خواست خداوند بر تو یادآوری وترسیم خواهیم نمود به کسانی که بدانها اطمینان واعتماد داری، عمل نما!
گر چه، ما اینک آنچه خداوند (براساس حکمت خویش) برای ما وپیروان با ایمانمان، صلاح اندیشیده است، تا هنگامی که حکومت دنیا در دست فاسقان واستبدادگران است، در مکانی دور از قلمرو بیداگران سکونت گزیده ایم، اما بر اوضاع واخبار شما وجامعه شما به خوبی آگاهیم. چیزی از رخدادهای زندگی شما بر ما پوشیده نمی ماند وشرایط غمبار ودردناکی که شما بدان گرفتار آمده اید، آنگونه که هست برای ما شناخته شده است؛ از آن زمانی که بسیاری از شما به راه ورسم ناپسندی که پیشینیان شایسته کردارتان از آن دوری می گزیدند، روی آورده وپیمان فطرت را، به گونه ای پشت سر انداختید که گویی هرگز بدان آگاه نیستید... وآنگاه (به کیفر گناهان) به این شرایط غمبار وخفت انگیز گرفتار گشتید.
ما از سرپرستی ورسیدگی به امور شما کوتاهی نورزیده ویاد شما را از صفحه خاطر خویش نزدوده ایم، که اگر جز این بود، موج سختیها بر شما فرود می آمد ودشمنان بدخواه وکینه توز، شما را ریشه کن می ساختند.
پس پروای خدا را پیشه سازید واز (اهداف بلند وآسمانی) ما پشتیبانی کنید؛ تا شما را از فتنه ای که به سویتان روی آورده است وشما اینک در لبه پرتگاه آن قرار گرفته اید نجات بخشیم. از نگون بختی وفتنه ای که هر کس مرگش فرا رسیده باشد در آن نابود می گردد وآن کس که به آروزی خویش رسیده باشد، از آن دور می ماند.
وآن فتنه، نشانه (ای از نشانه های) نزدیک شدن جنبش ماست وپخش نمودن خبر آن به دستور ما، بوسیله شماست. خداوند نور خود را، گر چه شرک گرایان را، خوش نیاید، کامل خواهد گردانید.
از برافروختن وشعله ور ساختن آتش پرشراره جاهلیت که گروههای اموی مسلک، آن را برافروخته وگروه هدایت یافتگان را بوسیله آن می ترسانند، به سپر دفاعی «تقیه» پناه برده وبدان چنگ زنید! من نجات آن کسی را تضمین می کنم که در آن فتنه برای خود، موقعیت وجایگاهی نجوید ودر انتقاد وعیب جویی از آن به راهی خداپسندانه گام سپارد.
از رویدادی که به هنگامه فرا رسیدن جمادی الاول امسال روی خواهد داد، عبرت آموزید واز خواب گرانی که شما را ربوده است، برای رخداد سهمگین از آن بیدار شوید، بزودی نشانه ای روشن از آسمان ونشانه ای روشن از زمین پدیدار خواهد گشت.
در شرق عالم، رویدادهای اندوه بار ودلهره آور رخ خواهد گشود وآنگاه گروههایی که از اسلام بیرون رفته اند، بر عراق سلطه خواهند یافت. بر اثر سیاست ناهنجار آنان، مردم دچار تنگی معیشت وروزی می شوند وپس از مدتی بر اثر نابودی استبدادگری بدکار، رنجها ودردها برطرف خواهد شد وآنگاه پرواپیشگان درست اندیش وشایسته کردار، از نابودی او شادمان خواهند شد.
مردمی که از نقاط مختلف کره زمین به زیارت خانه خدا می روند، هر چه بخواهند در دسترس آنان قرار خواهد گرفت وما در آسان ساختن سفر حج آنان مطابق دلخواهشان نقش وموقعیت ویژه ای خواهیم داشت که در پرتو نظم وتدبیر وانسجام، آشکار می گردد.
از این رو هر یک از شما باید با همه وجود وامکانات به کارهایی بپردازید که او را به دوستی ما نزدیک می سازد واز کارهایی که ناخوشایند وموجب خشم وناراحتی ما می گردد، به شدت دوری جویید، چرا که فرمان ما بطور ناگهانی فرا می رسد، در شرایطی که بازگشت وتوبه سودی نبخشیده وپشیمانی از گناه وزشتکاری، او را از کیفر عادلانه ما، رهایی نخواهد داد.
خداوند، راه رشد ورستگاری را به شمایان الهام بخشد ووسایل پیروزی به مهر ولطف خویش، برایتان فراهم آورد.
هان ای برادر پرمهر وپراخلاص وباصفهای در محبت! وای یار ویاور باوفای ما! این نامه ما بسوی توست، خداوند به چشم بیدارش که هرگز آن را خواب نمی گیرد، تو را حفظ کند، این نامه را نگهدار وآنچه را برایت نگاشته ام به کسی نشان مده وهیچ کسی را از محتوای آن آگاه مساز وآنچه در این نامه است تنها با افراد مورد اعتماد خویش بازگو وبه خواست خداوند پیروان ما را به عملکرد بر طبق محتوای آن، سفارش کن ودرود خدا بر محمد وخاندان پاک وپاکیزه اش باد!
شرحی کوتاه بر فرازهایی از نامه مبارک
1 - در نگارش نامه در آن روزگاران، رسم بر این بود که نام نگارنده را بر دریافت دارنده نامه، مقدم می داشتند ومی نوشتند: از حسن بن حسین... اما هر گاه می خواستند از دریافت دارنده نامه، تجلیل واحترام شایانی به عمل آورند نام او را مقدم می داشتند ودر این نامه مبارک، امام عصر (علیه السلام) نام شیخ «مفید» را مقدم داشته ومی نویسد «للاخ السدید..». واین اگر نشانگر چیزی باشد، بی تردید نشانگر شایسته کرداری ودینداری واقعی وپرواپیشگی «شیخ مفید» است.
همانگونه که تعبیر حضرت مهدی (علیه السلام) از او، نشانگر درجه والای شخصیت وصف ناپذیر اوست؛ وچه پرشکوه است که انسان به منزلت ومرتبه ای از تقرب به خدا نایل آید که امام عصر (علیه السلام) او را با عنوان «برادر» مورد عنایت قرار دهد واین در حالی است که می دانیم آن حضرت جز مرحوم شیخ مفید، هیچ یک از سفیران خاص، وکلا ونمایندگان خویش را به چنین عنوان بلندی، مفتخر نساخته است.
2 - آنگاه مرحوم «شیخ مفید» را با واژه ی «سداد» وصف می کند واین واژه، شایسته کسی است که در گفتار وعملکرد به راه صواب واستواری گام سپرده وخطا نرفته است.
3 - او را به عنوان «ولاء» وصف می کند ومی دانیم که «ولی» دارای مفاهیم ومعانی متعددی است، اما مناسبترین معنا ومفهوم دراینجا برای آن یاری ویاری رسانی وتعاون در راه حق است.
4 - آنگاه او را به واژه «رشاد» وصف می کند وروشن است که «رشید» انسان بسیار کارآ وپرتجربه ای است که همه امور وشئون خویش را بدون نیاز به کمک وپشتیبانی دیگری، بصورت مستقل وبا حکمت وخردمندی کامل تدبیر می نماید.
5 - آن گرامی از خود به «گنجینه عهد وپیمانی تعبیر می کند که خداوند از بندگانش گرفته است». «مستودع» مکان نگهداری وامانتداری است وعهد وپیمانی که خدا از بندگانش گرفته دو معنا دارد:
الف: پیمان عقلی وفکر، ومعنای آن این است که عقل وخرد سالم به انسان حکم می کند که پیامبران وفرستادگان خدا را تصدیق نماید واز لوازم این تصدیق وگواهی، ایمان واعتراف به وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) نوید او را داده است. بنابراین، امام عصر (علیه السلام) گنجینه عهد وپیمانی است که خداوند از بندگانش گرفته است.
ب: دومین معنای این عهد وپیمان، همان اقرار واعترافی است که خداوند در «عالم ذر» از بندگان خویش گرفته است وقرآن در مورد آن می فرماید:
«واذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم وأشهدهم علی أنفسهم ألست بربکم؟ قالوا بلی شهدنا...»(340).
در تفسیر این آیه کریمه، روایات بسیاری از امامان نور (علیهم السلام) رسیده است که این آیه شریفه، مربوط به «عالم ذر» است وخداوند از بندگان خویش در آنجا پیمان گرفت که ایمان به پروردگاری او بیاورند، وهمین گونه به رسالت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) وامامت امامان دوازده گانه ای که حضرت مهدی (علیه السلام) آخرین آنان است، اقرار واعتراف کنند وایمان آورند. در مورد«عالم ذر» در کتاب «فاطمه (علیها السلام) از گاهواره تا شهادت» کمی بحث کرده ایم.
به هر حال، هر کدام از این دو معنایی که برای «مستودع العهد المأخوذ علی العباد» آمده، موردنظر باشد، حضرت مهدی (علیه السلام) خود را آخرین امام معصوم وبرحقی وصف کرده است که خدا از بندگان بر امامت او عهد وپیمان گرفته است.
6 - آن گرامی، خواهان توفیق برای «شیخ مفید» می گردد، تا حق، او را یاری کند ومی فرماید: «وبه تو - که خداوند برای یاری حق، توفیقت را دوام بخشد وپاداشت را بخاطر سخنان جاودانه ای که از جانب ما، با صداقت می گویی افزون سازد - اعلام می داریم که به ما اجازه داده شده است که تو را به افتخار دریافت نامه ومکاتبه، مفتخر سازیم..».
آری! امام عصر (علیه السلام) برای «شیخ مفید» موفقیت می طلبد.
بسیاری از علما ودانشمندان با وجود داشتن ویژگیها وخصوصیات ضروری برای تلاش وبهره دهی وره آورد مفید وشایسته برای جامعه، در پرتو کار وکوشش علمی وفکری وفرهنگی و... خویش، راه خاموش وگمنامی وکسالت را ترجیح می دهند واین جز نداشتن توفیق از جانت خدا مفهوم دیگری ندارد، توفیق است که سبب اصلی برای انجام خدمات بزرگ علمی ودینی است.
7 - در این نامه، آن وجود گرانمایه از اذن خدا برای مکاتبه با «شیخ مفید» سخن دارد، اما اینکه این اجازه الهی برای نگارش نامه به «شیخ مفید» چگونه است مطلبی است که جز خدا وخود آن حضرت، کسی نمی داند چیست وچگونه است وهمه احتمالات وتصورات در این مسأله، یک سلسله نظریات شخصی است نه حقایق قطعی.
خداوند به برخی از دوستان خاص خویش اجازه می دهد تا برخی کارها را انجام دهند، اجازه ای که چگونگی آن برای ما ناشناخته است وما نمی توانیم حقیقت رابطه میان خدا ودوستان خاص او وچگونگی صدور دستورات، به سوی آنان را درک کنیم.
بنابراین! تنها به سخن آن گرانمایه بسنده می نماییم که «شیخ مفید» کسی است که به اذن خدا به افتخار مکاتبه ودریافت نامه از امام عصر (علیه السلام) مفتخر شده است واین بهره عظیم وافتخار پرشکوه، نصیب هر کسی نخواهد شد.
8 - ونیز امام عصر (علیه السلام) به شیخ مفید مرقوم می دارد:
«... وتکلیف ما تؤدیه عنا الی موالینا قبلک..».
یعنی: وخداوند اجازه داده است که ما تو را موظف سازیم که آنچه به تو می نویسیم آن را به دوستداران ما که نزد تو می باشند برسانی.
در این فراز نیز خداوند به آن گرامی اجازه داده است که «شیخ مفید» را موظف سازد که رابط میان امام عصر (علیه السلام) وشیعیان ودوستان او، در بیان دستورات عمومی وآموزشهای خصوصی باشد.
9 - امام عصر (علیه السلام) در این فراز، شیعیان ودوستداران خویش را نیز مشمول دعای خیر خودی می سازد ومی فرماید:
«... أعزهم الله بطاعته وکفاهم المهم برعایته لهم وحراسته..».
یعنی: دوستانی که خداوند آنان را در پرتو اطاعت خویش عزت وکرامت بخشد وبا حراست وعنایت خویش کارشان را کفایت ومشکلاتشان را برطرف سازد.
از امام مجتبی (علیه السلام) روایتی آورده اند که:
«... واذا اردت عزا بلا عشیره وهیبه بلا سلطان، فاخرج من ذل معصیه الله الی عز طاعته»(341).
یعنی: هنگامی که عزت، بدون داشتن عشیره ودار ودسته، هیبت وشکوه، بدون حکومت وریاست خواستی، راهش این است که از ذلت معصیت ونافرمانی خدا، بپرهیزی وبه عزت وسرفرازی اطاعت دستورات او روی آوری.
معنا ومفهوم این پیام انسان ساز این است که: اطاعت خدا، عزت آفرین وسعادت ساز است، هم در دنیا وهم در آخرت. همانگونه که نافرمانی وعصیانی او، ذلت وخفت وخواری در دنیا وعذاب را در آخرت برای فرد وجامعه در پی دارد.
وآن گرامی بدین دلیل است که از سر مهر ومحبت به شیعیانش، رو به بارگاه خدا آورده وعزت وسرافرازی در پرتو اطاعت خدا می طلبد واز خدا می خواهد که به آنان توفیق اطاعت دهد تا در پرتو بندگی خدا به شکوه وسرفرازی نایل آیند وخداوند در پرتو عنایت خود امور مهم ومشکلات آنان را کفایت وبرطرف سازد واز شرارت دشمنان، آنان را حراست نماید.
10 - در فراز دیگری می فرماید: «فقف، أمدک الله بعونه - علی اعدائه المارقین من دینه - علی ما نذکره».
واژه «قف» در اینجا، به معنای «آگاه باش وآنچه را یادآوری می شویم دریاب!» می باشد.
امام (علیه السلام) در این فراز، دعای دیگری در حق «شیخ مفید» دارد که آن را میان واژه ی «قف» وکلمه «ما نذکره» قرار داده است.
آن گرامی، از خدای می خواهد که به یاری خویش «شیخ مفید» را بر ضد دشمنانش که از دین خدا خارج گشته اند، مدد رساند.
من فکر نمی کنم که آن گرامی مرد عصرها، از این جملات، نظرش یهود ونصاری باشند ویا مشرکان وکافران، بلکه به برخی از گروههای مدعی اسلام نظر دارد که در پیشاپیش دشمنان اسلام هستند، زیان آنان بر اسلام وجامعه ی اسلام، از مشرکان، بدتر ونقش تخریبی آنان بخاطر ادعاهای دروغین ورفتار وگفتار ظالمانه وفریب کارانه بنام خدا ودین، از مشرکان بدتر است.
11 - در فراز دیگری می فرماید: «واعمل فی تأدیته الی من تسکن الیه بما نرسمه ان شاء الله».
در این فراز مبارک، حضرت مهدی (علیه السلام) به مرحوم «شیخ مفید» دستور می دهد که اخبار ودستورات وبرنامه هایی را که با این مکاتبات از آن گرامی دریافت می دارد، همه یا بخشی از آنها را که صلاح می داند به شیعیان مورد اعتماد واطمینان گزارش کند.
12 - ومی فرماید:
«نحن وان کنا ثاوین بمکاننا النائی عن مساکن الظالمین، حسب الذی اراناه الله تعالی لنا من الصلاح».
یعنی: گر چه ما طبق آنچه خداوند (براساس حکمت) برای ما وپیروان ما صلاح اندیشیده است تا هنگامی که حاکمیت دنیا در دست ستمکاران است، در مکانی دور از قلمرو بیدادگران، سکونت گزیده ایم.
در اینجا، آن گرانمایه جهان هستی، یادآوری می کند که طبق فرمان خدا در منطقه ای بدور از قلمرو استبدادگران بیدادگر مسکن گزیده واین کار هم از مصالحی است که خدایش اندیشیده است؛ چرا که اگر آن گرامی، میان مردم به صورت علنی وآشکار زنگی کند، قدرتهای پوشالی ومنحرف برای دستگیری وبه شهادت رسانیدن او از هیچ جنایتی فرو گذار نمی کنند که نمونه آن را از «بنی عباس» در بحث گذشته دیدیم که چگونه برای دستگیری یا کشتن آن گرامی، مزدوران خون آشام وکوردل خویش را به سامرا وخانه آن حضرت، گسیل داشتند.
13 - ونیز آن گرامی یادآوری می کند که: «ولشیعتنا المؤمنین فی ذلک، ما دامت دوله الدنیا للفاسقین».
این مصلحت اندیشی از جانب خدا به نفع شیعیان ما نیز هست که امام آنان تا آنگاه که خدا می خواهد از نظرها غایب باشد، چرا که ظهور امام پیش از روزی که خدا معین فرموده است باعث می شود، که شیعیان بر محور وجود او گرد آیند وآنگاه خطر قدرتهای منحرف وستمکار روزگار، آنان را نیز بگیرد وهمه اهل حق وعدالت، پیش از فراهم آمدن شرایط وامکان پیروزی طبیعی حق بر باطل در سطح جهانی، از میان برداشته شوند. چرا که نابود ساختن یک گروه گرد آمده، در یک نقطه، برای ستمکاران آسان است.
البته این سخن بدین مفهوم نیست که حضرت مهدی (علیه السلام) از جامعه بریده است ویا اینکه او در شهرها وجامعه ها حضور نمی یابد ویا با کسی که خود بخواهد دیدار نمی کند، نه! هرگز! بلکه مفهوم ومعنای این سخن این است که: مسکن ومحل زندگی حضرت مهدی (علیه السلام) واقامتگاه او، در مناطقی دور از دسترس طغیانگران وستمکاران روزگار است وبه هنگام ورود به شهرها واجتماعات مردم، شناخته نمی شود وبه لباس وهیئت خاصی آشکار نمی گردد، به گونه ای که هر کس او را بشناسد، بلکه به هر کس خودش اراده فرموده خود را می شناساند وبه کسی که دوست نداشت، نمی شناساند.
آن حضرت به گروهی که به دیدارش مفتخر شده اند، تصریح کرده است که هر شب جمعه در کنار مرقد مطهر پیشوای عاشقان وتوحیدگران حضرت حسین (علیه السلام) حاضر می گردد وبه همین دلیل است که می فرماید: «فاننا نحیط علما بأنبائکم...».
این جمله، مربوط به جملات پیش است ومفهوم آن این است که می فرماید:
گر چه ما از نظر اقامتگاه ومحل زندگی از شما دوریم، اما از آنچه در اطراف شما می گذرد ومیان شما رخ می دهد، آگاه هستیم وذره ای از رخدادها ومسایل وفراز ونشیبهای زندگی وخوشیها وناخوشیها وفرمانبرداری وعصیانهای شما بر ما پوشیده نمی ماند.
واین نکته روشن است که امام معصوم وگرانقدری که، خداوند، گنجینه عهد وپیمان گرفته شده از بندگان، قرار می دهد، بناگزیر باید همه ی وسایل آگاهی وشناخت ودریافت همه آنچه در جهان هستی رخ می دهد، همه را باید برای او فراهم سازد وچنین هم هست، گر چه ما از چگونگی وسایل وابزارهای دریافت آگاهی واخبار جهانی که بوسیله آن حضرت بکار گرفته می شود، بی اطلاعیم، اما در اصل آن تردیدی نیست. ممکن است فرشتگان وجنیان وآدمیانی برای این کار در خدمت او باشند وممکن است ویژگیهای امامت راستین وخصوصیاتی که خداوند به امام معصوم ارزانی می دارد، همه آنها را به گونه ای برای آن گرامی، فراهم آورد که بوسیله آنها، همه رخدادهای مخفی ومحرمانه وسری وفوق سری، حتی نیتها برای آن گرامی، روشن وآشکار گردد واز همه رخدادها آگاه باشد. ما در روزگار خویش می بینیم که حکومتها ودولتهای کوچک همه وسایل دریافت اخبار واطلاعات هم چون: تلفن، بی سیم، تلفکس، رادار ودهها ابزار کشف خبر را در اختیار دارند وافراد بسیاری را در شهرها ومراکز مهم وجامعه ها وکشورهای دیگر بصورت شبکه های عظیمی گسترده اند تا به هر شیوه ممکن، حتی استراق سمع و... اخبار سری را بدست آورند وبگیرند وبه مراکز تشکیلاتی خویش مخابره کنند با اینکه اینان ظالم وستمکارند ودر جهت هواهای جاه طلبانه ی خویش، چنین شقاوتی را مرتکب می شوند.
اینک، چگونه می توان تصور کرد که امام گرانقدر ومعصوم وپرشکوهی که بنده ی برگزیده خدا، امام مردم وامین در روی زمین وحجت بر بندگان اوست وخداوند، این مقام وموقعیت ومسئولیت خطیر را برای او مقرر فرموده است با این حال امکانات در اختیار او نباشد.
آیا چنین انسان والا، با چنین مسئولیت ورسالت خطیر، زیبنده ی آن نیست که خداوند همه وسایل وابزارهای مادی ومعنوی، طبیعی وماورای طبیعی، همه وهمه را در اختیارش قرار دهد؟ تا او از رخدادهای جهان هستی آگاه وبه آنچه می دهد توانا باشد؟
روشن است که پاسخ مثبت است.
14 - ومی فرماید: «ومعرفتنا بالذل الذی اصابکم مذ جنح کثیر منکم الی ما کان السلف الصالح عنه شاسعا».
این فراز، اندکی ابهام دارد وبرای ما روشن نیست که، این ذلتی که جامعه بخاطر روی آوردن بسیاری از مردم به آن عمل، بدان ذلت گرفتار آمده وگذشتگان شایسته کردار شیعه از آن برکنار بودند، چیست؟
آن حضرت پرده را از ماجرا کنار نمی زند وبه اجمال واختصار سخن می گوید، چرا که دریافت دارنده نامه مرحوم «شیخ مفید» می داند منظور آن گرامی چیست. اما از ظاهر این فراز سخن امام (علیه السلام) این نکته دریافت می گردد که در آن روزگار برخی از مردم از صراط مستقیم انحراف جسته بودند وهمین انحراف در عقیده واندیشه یا عمل و... ثمره اش ذلت واز دست دادن عزت واستقلال وعظمت بود که بدان گرفتار آمده بودند.
15 - ومی فرماید: «ونبذوا العهد المأخوذ وراء ظهورهم، کأنهم لایعلمون». در این فراز نیز، منظور از «عهد مأخوذ» یا پیمان گرفته شده، به دقت وروشنی برای ما معلوم نیست، شاید معنا ومفهوم آن این باشد که برخی از مردم، پس از پیش آمدن دوران غمبار غیبت کبری وگسستن پیوندهای عادی ومستقیم میان شیعیان وحضرت مهدی (علیه السلام) متأسفانه در وجود گرانمایه خود امام عصر (علیه السلام) به تردید گرفتار شدند وافشاندن بذر شک وتردید به دیگر دلها را نیز آغاز کردند واین تردید بدان جهت بود که موج رنج وفشار ومشکلات از سوی حکومتهای خودکامه بر آنان وارد آمد وآنان پنداشتند که اگر امام عصر (علیه السلام) موجود بود، این گرفتاریها به شیعیان نمی رسید. به همین جهت حضرت مهدی (علیه السلام) دلیل ذلتها وگرفتاریها را خاطر نشان می سازد وبیان می کند که شیعیان از راه درست انحراف جستند وبا پیمان خویش با خدا وامامان نور (علیهم السلام) مخالفت ورزیدند وره آورد گناهانشان، گریبانشان را گرفت وگرنه دعا ومهر ومحبت وعطوفت آن گرامی، شامل حال آنان می گردید.
16 - به همین جهت است که می فرماید:
«انا غیر مهملین لمراعاتکم ولا ناسین لذکرکم ولو لا ذلک لنزل بکم اللأواء واصطلمکم الأعداء».
یعنی: ما از سرپرستی ورسیدگی به امور شما کوتاهی نورزیده وشما را از یاد نبرده ایم که اگر جز این بود امواج سختیها بر شما فرود می آمد ودشمنان کینه توز، شما را ریشه کن می ساختند.
این فراز، خاطرنشان می سازد که اگر سرپرستی حضرت مهدی (علیه السلام) ودعای آن گرامی در حق شیعیان نبود، کار بر آنان سخت می شد ورنجها بر آنان فشار می آورد.
حقیقت این است که: در عصر سیاه حکومتهای منحرف وخودکامه اموی وعباسی وعثمانی و... قدرتهای مسلط، همواره با شیعه پیکار می کردند وآنان را مورد تعقیب وسرکوب وآزار قرار می دادند واگر دعای خیر امامان نور (علیهم السلام) وعنایت حضرت مهدی (علیه السلام) نبود، می باید یکی از اینان هم باقی نمی ماند وهمه ی پیروان خاندان وحی ورسالت ریشه کن می شدند.
این معنای «اصطلمکم الاعداء» می باشد، یعنی دشمن کینه توز وظالم شما را ریشه کن می ساخت.
کوتاه سخن اینکه: امام عصر (علیه السلام) از راههای گوناگون وبا وسایل مختلفی که برای او فراهم است از شیعیان خویش دفاع می کند وبا بهره وری از قدرت طبیعی وماورای طبیعی که بدان مجهز است، از حقوق آنان حمایت می کند.
فیلسوف شیعه، مرحوم «خواجه نصیرالدین طوسی» این واقعیت را به بهترین وزیباترین وجه، بیان می کند که می گوید:
«وجوده لطف وتصرفه لطف آخر وعدمه منا».
یعنی: وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) لطف بیکران خدا بر مردم است. دخالت او در کارها، لطفی دیگر وسبب غیبت او خود ما هستیم.
در بخش آینده، به نمونه هایی از عنایت آن گرامی به شیعیان وسرپرستی امور آنان بوسیله آن حضرت را ترسیم خواهیم کرد.
اما یادآوری این واقعیت لازم است که حضرت مهدی (علیه السلام) از خط راستین شیعه وشیعیان واقعی دفاع می کند، اما اگر از نظر عقیدتی ویا عملکرد از راه ورسم خاندان وحی ورسالت وقرآن شریف انحراف جستند، اینجاست که کار، شکل دیگری پیدا می کند وعنایت امام عصر (علیه السلام) نیز شامل حال آنان نمی گردد یا بسیار کم می شود، همانگونه که شاهد این واقعیت بوده وهستیم، چرا که آن گرامی، سرپرستی وعنایتش شامل حال مشروب خواران، قمار بازان، بی عفتها، فاسقان وفاجرانی، نظیر اینان نمی شود وبه کسانی که انحراف در اندیشه وعقیده داشته باشند ویا در احزاب وسازمانهای مخالف اسلام وضد دین وارد گردند، اعتنا نمی کند.
آری! به اینها بها نمی دهد، چرا که اینان در خط واقعی وسعادت ساز امام عصر (علیه السلام) که همان خط اسلام وپیامبر وامامان معصوم (علیهم السلام) است، قرار ندارند وروشن است که شیعه آن گرامی نیستند.
17 - ونیز می فرماید: «فاتقو الله جل جلاله وظاهرونا علی انتیاشکم من فتنه قد أنافت علیکم».
امام عصر (علیه السلام) که تجسم زنده ی اسلام ونماینده ی راستین پیامبر وصاحب شریعت واجداد پاک خویش است، هرگز با پرده دران وگناهکاران وبی بند وبارانی که به ارزشهای والا ومقررات حیات بخش دینی بها نمی دهند، نرمش نمی کند.
به آنانی که ادعای دینداری ودین باوری وپیروی از پیامبر وامامان نور (علیهم السلام) می کنند، اما نه از استخرهای مختلط روی می گردانند ونه از مراکز فحشاء وقمار... نه از رباخوارگی اجتناب می کنند وجهت همیاری وهمکاری با ستم وبیداد دست بیعت به استبداد واستعمار می سپارند وبه هر صورتی که امکان یابند وآنان بخواهند، دستورات آنان را به کار می بندند، چنانکه گویی نه به حلال ونه به حرام خدا ایمان دارند ونه به پاکی وپلیدی ونه به واجبات وتکالیف دینی ونه به مسئولیتهای انسانی. به نام وادعا، شیعه هستند اما در عمل ودر عقیده... هرگز!
چنین شیعه ومسلمانی که مقررات دینی را سبک شمارد وبه ضد ارزشها آلوده گشته ومحرمات را مرتکب شود، به گونه ای که گویی نه از امت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) است ونه پیرو آیین زندگی ساز وافتخارآفرین او، چنین کسی چه ارزش دارد؟ وچنین جامعه ای، دارای چه کرامتی است؟
در بخش گذشته، نام برخی از منحرفین را آوردیم که امام عصر (علیه السلام) از آنان ابراز انزجار کرد وآنان را نفرین نمود وبه شیعیان دستور داد که از آنها بیزاری جویند ومی دانیم که دلیل اینها، انحرافات آنان در عقیده وعمل بود. واین کیفر همه گناهکاران وآلودگان ومنحرفان است.
18 - در فراز دیگری، امام عصر (علیه السلام) به دوستداران وپیروان خویش هشدار می دهد وآنان را از فتنه ای که سر راه جامعه اسلامی است ویا متوجه «بغداد» خواهد شد می ترساند وبه آنان دستور می دهد که با عمل خویش با آن حضرت، تعاون وهمکاری نمایند تا آنان را از آن فتنه ی دهشتناک، رهایی بخشد.
منظور از تعاون وهمیاری عملی نیز همان چیزی است که امیر مؤمنان (علیه السلام) در نامه خویش به «عثمان بن حنیف» یادآوری می کند ومی فرماید:
«... ولکن أعینونی بورع واجتهاد وعفه وسداد..».
یعنی: شما مرا بوسیله پرهیزکاری خویش وتلاش وکوشش وپاکدامنی واستواری در کارها یاری کنید.
اینجا نیز امام عصر (علیه السلام) به شیعیان یادآوری می کند که دعا از جانب آن گرامی است وتقوا نیز از شیعیان که اگر این دو باشد، ثمره اش نجات از گرفتاریها وبلاها وفتنه هاست.
امام، آن فتنه را تشبیه به ابری تیره می کند که بر شهرها سایه می گسترد واز مشرق تا مغرب را تیره وتار می سازد ومی فرماید:
«در آن فتنه، هر آن کس که عمرش به سرآمده، نابود می گردد وآن کس که به آرزوی خویش رسیده باشد، از آن دور می ماند. آن فتنه، نشانه (ای از نشانه های) نزدیک شدن جنبش ماست».
«أماره» به فتح همزه، به معنای علامت است و«أزوف» به ضم همزه، به معنای نزدیکی است وجمله، بیانگر این واقعیت است که فتنه مورد اشاره، علامت ونشانه حرکت وجنبش ماست.
روشن است که منظور از جنبش وحرکت، در اینجا ظهور نیست بلکه به معنای انتقال از مکانی به مکان دیگر است، چرا که پیام رسانی که این نامه را به «شیخ مفید» رسانید یادآوری کرد که این نامه پرمهر وپرمحتوا از حجاز آورده است، از این رو شاید آن حضرت در نظر داشته است که اوایل حدوث فتنه ی مورد اشاره، از آن منطقه به مکان دیگر منتقل گردد.
ومی فرماید: «ومباثتکم بامرنا ونهینا»
در برخی از نسخه های نامه مبارک «مباینتکم» آمده که بعید بنظر می رسد، صحیح باشد وآنچه درست تر بنظر می رسد همان «مباثتکم» است ومعنای آن پخش تعلیمات آن حضرت بوسیله شیعیان است.
بعبارت دیگر: هر کدام از آنان از سوی آن حضرت موظفند که اوامر ونواهی او را به دیگران برسانند واین شاید بدان معنا باشد که در آینده ی نزدیک وبه هنگام فرارسیدن فتنه ی مورد اشاره، تعالیم جدیدی را ارسال می دارد.
19 - ومی فرماید:
«اعتصموا بالتقیه من شب نار الجاهلیه».
یعین: از برافروختن آتش پرشراره ی جاهلیت به سپر دفاعی تقیه پناه برده وبدان چنگ زنید.
«تقیه» به مفهوم کتمان عقیده ای است که براساس منطق استوار است، اما اکثریت با آن موافق نیستند ورفتار وگفتارشان مخالف حق است وانسان برای پرهیز از شر آنان، بدان پناه می برد. چنین تاکتیکی از دیدگان خرد، پسندیده است واز دیدگاه شریعت نیز در شرایط خاصی واجب می گردد که شرایط وچگونگی آن در کتابهای فقهی آمده است.
امام (علیه السلام) در نامه ی خویش، رهروان راه خاندان وحی ورسالت را، به «تقیه» سفارش می کند واین چیز جدیدی نیست. امامان نور (علیهم السلام) نیز شیعیان را در شرایط ویژه ای بدان توصیه می نمودند وگاه بدان تأکید هم می کردند.
البته، ممکن است «تقیه» در اینجا دوری گزیدن از مراکز فتنه واجتناب از آن مواضع وپیش گرفتن اسلوب خاصی در زندگی باشد که توجه دشمن را جلب نکرده واو را بر ضد شیعه وراه ورسم اهل بیت (علیهم السلام) تحریک وبسیج ننماید. متأسفانه این فراز، برای ما در نهایت پیچیدگی وابهام است ونمی توانیم بطور دقیق دریابیم که منظور چیست؟ بعید نیست که استبداد حاکم عباسی در آن روزگاران در نقشه ابلیسی درهم کوبیدن شیعه بوده چرا که راه ورسم تشیع، قلب تپنده ی خط حضرت مهدی (علیه السلام) شمرده شده وحافظ موجودیت وکیان آن راه بوده وبر خویشتن اعتماد داشته وبا حکومتهای ظالمانه وغیرقانونی همواره مبارزه می کرده است، از این رو آن گرامی، پیروان خویش را از آن نیت های زشت ونقشه های جهنمی که بر ضد آنان ودر خفا چیده می شد، هشدار داده وآنان را به اجتناب از خطر سهمگینی که تهدیدشان می کرد، امر فرموده است وآن دستور، چنگ زدن به تاکتیک تقیه وکتمان عقیده از ستمکاران بوده است.
20 - ومی فرماید:
«... تحششها عصب امویه...».
یعنی: از برافروختن آتش پرشراره جاهلیت که گروههای اموی مسلک، آن را بر می افروزند به سپر دفاعی تقیه چنگ زنید....
«حش النار» یعنی: «برافروخت آتش را» وممکن است بدین معنا باشد که گروه اموی پرست که با سوءاستفاده از فرصت، آتش فتنه جاهلیت را برمی افروزند وآن را شعله ور می سازند تا بدین وسیله با برانگیختن جنگهای فرقه ای در میان مسلمانان، شیعیان را نیز به آفت تعصب گرفتار ساخته وآنان را نیز تحریک نمایند تا در این فتنه ها ودرگیریها وارد سازند، گویی هدف آن است که با برافروختن جنگهای خانمانسوز فرقه ای، شیعه را که در آن زمان، گروه تضعیف شده ای بود، قربانی آن فتنه ساخته وهیزم جنگ کنند وبسوزانند وامام (علیه السلام) از این نقشه پلید دشمن، هشدار وخبر می دهد ومی فرماید: «أنا زعیم بنجاه من لم یرم فیها المواطن الخفیه».
واژه «رام» به معنای حرکت سری است وآن گرامی، در نامه اش نجات کسانی را تضمین می کند که به کارهای مخفیانه وبه تلاش بر ضد شیعه ومذهب اهل بیت همچون ایجاد رابطه ی سری با دشمنان شیعه برنخیزند، بلکه رد رویارویی با آن حوادث پرخطری که دشمنان، نقشه آن را کشیده اند به راه خداپسندانه واستواری گام نهند.
آنگاه آن حضرت از بحرانی که در پیش است خبر می دهد ومی فرماید: «اذا حل جمادی الاول من سنتکم هذه: فاعتبروا بما یحدث فیها».
واژه «عبرت» واعتبار، به معنای پندپذیری است واز «عبور» مشتق شده است که انتقال از مکانی به مکان دیگر را نشان می دهد. ودر اینجا مفهوم آن این است که ذهن انسان از کاری به کار دیگر انتقال یابد؛ به عنوان مثال: اندرز گرفته از مرگ یعنی انتقال ذهن انسان از مرگ دیگران به مرگ خویش است وبا دیدن مرگ دیگران می اندیشد که او نیز سرانجام خواهد مرد یا اینکه فلان ثروتمند دچار فقر گردید یا قدرتمندی به ذلت گرفتار آمد وانسان با این پندپذیریها از مسایل ورخدادها عبرت می گیرد وتدابیر لازم را برای رویارویی با رخدادها اتخاذ می کند وبه دنیا اعتماد نمی کند وبدینسان ذهن واندیشه ی انسان از رخدادها به فرجام وسرنوشت زندگی خویش انتقال می یابد.
آری! حضرت مهدی (علیه السلام) شیعیان خویش را به عبرت گرفتن از رویدادهایی که از آنها خبر می دهد، فرا می خواند ونیازی نیست که سخن از علم امام (علیه السلام) وگزارش او از آینده به میان آید، چرا که در بحثهای گذشته از آن سخن گفتیم.
21 - ومی فرماید:
«واستیقظوا من رقدتکم لما یکون فی الذی یلیها».
یعنی: واز خواب گرانی که شما را ربوده است، برای رخداد پس از آن، بیدار گردید.
از این فراز، این حقیقت دریافت می گردد که آن روز، نوعی خمودی وناآگاهی بر جامعه حاکم بوده چنانکه گویی جامعه در خواب غفلت است وفتنه هایی که در اطراف آن می گذرد، آنها را درک نمی کند.
«ستظهر لکم من السماء آیه جلیه ومن الأرض مثلها بالسویه».
یعنی: بزودی نشانه ای از آسمان ونشانه ای از زمین، برای شما پدیدار خواهد گشت.
متأسفانه، تاریخ از ثبت ونگارش حوادثی که آن سال در جامعه، پدیدار گشته، کوتاهی ورزیده. ودر تاریخ حوادثی را می بینیم که هنگامه ی وقوع آنها با آن سال تطبیق نمی کند، چرا که تاریخ این نامه ی مبارک، سال 410 هجری است، اما تاریخ، رخدادهایی را نشانگر است که در سالهای پس آن رخ داده وتاریخ وقوع آنها را با اخباری که آن گرامی در نامه اش داده است، هماهنگی ندارد. به عنوان مثال: تاریخ، سقوط ستاره عظیم دنباله داری را نشان می دهد که زمین را با سقوط خود روشن ساخته وصدای غرش مهیب آن در منطقه شنیده شد واین نشانی از نشانه های آسمان است، اما این رخداد در سال 417 هجری بود. ونیز نشانگر آن است که رخداد بزرگی که می توان آن را نشانی در زمین به حساب آورد، رخ داد وآن این بود که: آب دجله در عراق، بطور بی سابقه ای با سیلابی مهیب، 21 متر بالا آمد وقسمت بزرگی از بغداد وبخش عظیمی از زمینهای عراق را غرق کرد اما این رخداد در تاریخ 401 هجری بود.
بسیار بعید بنظر می رسد که امام عصر (علیه السلام) در نامه ی خویش، پیروان خود را از حوادث ورخدادهایی که در آن سال رخ خواهد داد هشدار دهد وبه آنان دستور دهد که از حوادث جمادی الاول وظهور نشانه هایی از آسمان وزمین عبرت گیرند وآنگاه بگوییم این حوادث هفت سال بعد پدیدار گشت.
واقعیت این است که راهی جز این نیست که صادقانه بگوییم: در همان سال، حوادث آسمانی وزمینی رخ داده است، اما تاریخ از ثبت ونگارش آنها کوتاهی کرده. یا اینکه نوشته اند اما فاصله طولانی زمان وفراز ونشیبها، آنها را از بین برده وبه دست ما نرسیده است.
22 - ومی فرماید:
«... ویغلب - من بعد - علی العراق طوائف عن الاسلام مراق».
یعنی:... وپس از آن، گروههایی که از اسلام بیرون رفته اند، بر عراق مسلط خواهند گشت.
واژه «مراق» جمع مارق است. «مرق عن الدین» یعنی: از دین خارج گردید.
امام مهدی (علیه السلام) خبر داد که گروههایی خارج از اسلام یا خارج از تعالیم آن، بر عراق چیره خواهند گشت وتاریخ نشانگر آن است که «طغرل بیگ» اولین پادشاه سلجوقی بر عراق مسلط گشت وشرارت خونبار وویرانگر آن، دامن شهرها وبندگان خدا را گرفت. سپاه او در سال 447، پس از پیکارهایی خونین، وارد بغداد شد وبر مردم سخت گرفت وآنان را در زندگی وما یحتاج آن، تحت فشار قرار داد. قحطی وتورم قیمتها به گونه ای سرسام آور پدیدار شد وقیمتها بطور جنون آمیزی بالا رفت. مرگ ومیر بسیار شد وبیماری مرگبار «وباء» همه جا را گرفت وسختیها یکی پس از دیگری رخ گشود وکار به جایی رسید که مردم از دفن مردگان خویش ناتوان شدند.
از این رو شاید منظور از گروههای خارج از اسلام که بر بغداد مسلط می گردند «طغرل بیگ» وسپاهیان تجاوزکار او باشند که در عراق، تباهیها پدید آوردند وعزیزان آن را به ذلت کشیدند وآبادیها را ویران ونسلها را نابود ساختند وپس از جاری ساختن سیلاب خون، هتک حرمتها کردند وزشت ترین وبدترین جنایات وفجایع را مرتکب شده وزندگی اجتماعی اقتصادی ومعیشتی را در آن سرزمین به بحرانی جبران ناپذیر وفاجعه بار دچار ساختند.
23 - «ثم تنفرج الغمه - من بعد - ببوار طاغوت من الأشرار ثم یسر بهلاکه المتقون الأخیار».
یعنی: بعد از مدتی، بر اثر نابودی استبدادگری از اشرار، رنجها ودردها برطرف می شود وپرواپیشگان شایسته کردار از نابودی او شادمان خواهند شد.
سرانجام طغرل تجاوزکار، مرد ورنج وبحران، پس از مرگ او برطرف گردید وتقواپیشگان به مرگ وهلاکت او شادمان گشتند. مشکلات به تدریج حل گردید وگرانی برطرف شد واوضاع رو به بهبودی گذاشت وزندگی سخت وطاقت فرسا، تبدیل به زندگی خوب وقابل تحمل گشت.
24 - «ویتق لمریدی الحج من الآفاق ما یأملونه منه علی توفیر علیه منهم واتفاق».
یعنی: مردمی که از نقاط مختلف کره ی زمین به زیارت خانه ی خدا می روند به آرزوهای خود می رسند وهر چه بخواهند در دسترس آنان خواهد بود.
پیش از صدور این نامه ی مبارک وپس از آن، برای مدتی، موجی از اضطراب وناامنی، منطقه ی خاورمیانه را فرا گرفته بود واز آن جمله: راه کعبه وزیارت خانه ی خدا وحتی خود «مکه» به آفت ناامنی دچار شده بود وزائران وحاجیان ودیگر مردم، امنیت مالی وجانی نداشتند، اما پس از مدتی از این نامه ی مبارک، اوضاع به حال عادی بازگشت وامنیت وآرامش وثبات، در کشورها وشهرها، سایه افکند واطمینان خاطر وآرامش دل به مردم بازگشت واینها همه از برکت وجود گرانمایه ی آن حضرت ونامه ی مبارک او بود که بدان تصریح فرموده ومرقوم می دارد:
«ولنا فی تیسیر حجهم - علی الاختیار منهم والوفاق - شأن یظهر علی نظام واتساق».
یعنی: وما در آسان ساختن سفر حج آنان وآرامش اوضاع وامنیت مکه وراههای آن بر وفق مرادشان، نقش خاصی خواهیم داشت که در پرتو نظم وتدبیر وانسجام، آشکار می گردد.
روشن است که حضرت مهدی (علیه السلام) دارای قدرت تصرف وتأثیرگذاری خاصی در این جهان هستی است که در اسلوبهای گوناگونی می تواند صورت پذیرد.
«طبری» در این مورد آورده است که: پس از این نامه ی مبارک، «محمد بن سبکتکین» تلاش گسترده وثمربخشی در تضمین سلامت سفر حج زائران نمود وانسان عادی از کجا می تواند بفهمد که چه کسی او را به این کار بزرگ توانا ساخت وبدو دستور داد تا در ایجاد امن وامان وآسایش وآرامش نهایت سرمایه گذاری را انجام دهد؟
25 - ومرقوم می فرماید:
«فیلعمل کل امریء منکم بما یقربه من محبتنا ویتجنب ما یدنیه من کراهتنا وسخطنا».
یعنی: پس هر کدام از شما، باید با همه ی وجود وامکانات، به کارهایی دست زنید که او را به دوستی ما نزدیک می سازد واز کارهایی که ناخوشایند وموجب ناراحتی ما می گردد، دوری جویید.
روشن است که آن اعمالی که انسان را به خدا نزدیک می سازد، همان کارهایی است که انسان را به امامان نور (علیهم السلام) نزدیک می کند ومتقابلا کارهایی که خشم خدا را در پی دارد، موجب ناخشنودی آنان می گردد، چرا که آنان دستورات وارزشهای الهی را دوست دارند واز ضد ارزشها وآنچه خدا را ناپسند شمرده است، ناخشنود می گردند وبرای آنان ناخوشایند است.
ونیز لازم به یادآوری نیست که این پیام سازنده ی آن حضرت، برای همه ی عصرها ونسلهاست، نه برای همان زمان خاص مرحوم
«شیخ مفید» ودریافت نامه ی آن حضرت.
26 - ومرقوم می دارد:
«فان أمرنا بغته فجأه».
یعنی: چرا که فرمان ما بطور ناگهانی فرا می رسد.
دو واژه ی «بغته» و«فجأه» هر دو با هم، به یک معناست که عبارت از ناگهانی رسیدن امر است وظاهر سخن این است که منظور از «امر» در نامه ی مبارک، همان ظهور مبارک است.
نشانه های قطعی که پیش از ظهور رخ می دهد، روز ظهور را مشخص نمی سازد وظهور آن حضرت برای مردم، بویژه برای کسانی که بخاطر بها ندادن به مسأله یا ضعف عقیده به حضرت مهدی (علیه السلام)، پیرامون وجود گرانمایه ی او وظهورش نمی اندیشند، ناگهانی تر وغافلگیر کننده تر خواهد بود.
27 - «حین تنفعه توبه ولا ینجیه من عقابنا ندم علی حوبه».
یعنی: در شرایطی که توبه وبازگشت سودی نمی بخشد وندامت از گناه، گناهکار را از کیفر عادلانه ی ما، رهایی نخواهد بخشید.
«حویه» به معنای گناه است ومفهوم فراز فوق این است که: انسان هنگامی که در عصر غیبت، مرتکب گناهی گردد که کیفر قانونی بر آن سزاوار است، آنگاه پیش از اینکه گواه یا دلایل دیگری بر گناه او اقامه گردد، خود توبه کند وبه بارگاه خدا روی آورد ودر چنین شرایطی حد قانونی از او ساقط می گردد، اما اگر همچنان در خواب غفلت بود وتوبه نکرد تا حضرت مهدی (علیه السلام) ظهور نمود، آنگاه دیگر توبه ی او باعث سقوط کیفرش نمی گردد وندامت از گناه او را از کیفری که بر او مقرر گشته است رهایی نمی بخشد.
برای نمونه: یک سارق اگر پیش از ظهور امام (علیه السلام) براستی توبه کند، توبه ی او پذیرفته است، چرا که توبه ی او، خالص واز خوف خدا بوده است، اما اگر توبه را تا ظهور حجت خدا به تأخیر افکند، آنگاه دیگر توبه اش، کیفر قانونی را ساقط نمی کند وآن حضرت حکم خدا را در مورد او اجرا می کند، همانگونه که کیفر قانونی دیگر گناهکاران ومجرمان را - در صورتی که برای آنان ثابت گردد - همانگونه که قرآن ترسیم می کند ومی فرماید:
«انما جزاء الذین یحاربون الله ورسوله ویسعون فی الارض فسادا أن یقتلوا أو یصلبوا، أو تقطع ایدیهم وأرجلهم من خلاف، أوینفوا من الارض، ذلک لهم خزی فی الدنیا ولهم فی الاخره عذاب عظیم، الا الذین تابوا من قبل ان تقدروا علیهم فاعلموا ان الله غفور رحیم»(342).
مرحوم طبرسی در مجمع البیان، ذیل این آیه شریفه می گوید: خداوند، کسانی را از اجرای حکم، استثنا می کند که پس از ارتکاب جرم وپیش از آنکه به دست قانون وعدالت بیفتد، خود از عملکرد ظالمانه ی خویش، پشیمان گردند وتوبه کنند، اما توبه وندامت پس از گرفتار آمدن به دست پیشوای عدالت وامام معصوم (علیه السلام) واقامه شدن بینه بر ضد آنان، سودی نمی بخشد، بلکه باید کیفر قانونی در مورد آنان اجرا گردد.
وبزودی خواهد آمد که حضرت مهدی (علیه السلام) با مردم براساس دانش وآگاهی خویش بر حوادث ورویدادها، معامله خواهد کرد وچون همه ی امور برای او روشن است در انتظار گواهی گواهان یا اقامه ی بینه نخواهد ماند؛ بلکه براساس حکم خدا، عمل می کند وحقایق بر او آشکار می گردد. وآنجاست که توبه وپشیمانی، از ترس عدالت وپیشوای عدالت است، نه از خوف خدا. وبه همین دلیل هم چنین توبه ای حد را ساقط نمی کند.
28 - «والله یلهمکم الرشد ویلطف لکم فی التوفیق برحمته».
یعنی: خداوند، راه رشد ورستگاری را به شما الهام بخشد ووسایل نجات وپیروزی را برایتان فراهم آورد.
حضرت مهدی (علیه السلام) در حق شیعیان خویش دعا می کند که خداوند راه رشد وپایداری وصواب را به آنان الهام فرماید.
واژه «الهام» در جمله ی امام (علیه السلام) به مفهوم افکنده شدن مطلبی در اندیشه وقلب انسان است، درست بسان تلقین.
هنگامی که گفته شد: این مطلب در دلم افتاد، یعنی: بخاطرم آمد، در اندیشه ام افکنده شد.
«توفیق از خدا» در نامه ی امام (علیه السلام) به معنای فراهم آوردن اسباب به سوی انجام کارهای شایسته ومطلوب است؛ بنابراین جمله ی موردنظر این می شود که خداوند اسباب موفقیت در کارهای شایسته را برای شما به آسانی فراهم آورد، چرا که انسان به انجام کارهای نیک وشایسته توفیق می یابد، اما تحمل سختیها ومشکلات. امام گاه همه وسایل واسباب با همه ی سهولت وآسانی برای او فراهم می شود واو برای انجام شایسته ی امور وکارهای نیک، بپا می خیزد.
29 - تا اینجا نامه ی مبارک به املا امام (علیه السلام) بود وبه خط کاتب آن حضرت. آنگاه خود آن گرامی به خط شریف وپربرکت خویش در ذیل نامه این جملات را نوشت:
«هان ای برادر پرمهر واخلاص وبا صفای در محبت ما! وای یار با وفای ما! این نامه ما به سوی توست، خداوند به چشم بیدارش که هرگز نمی خوابد تو را حفظ کند! این نامه را نگهدار وآنچه را برایت نگاشته ایم به کسی نشان مده وهیچ کسی را از محتوای آن آگاه مساز وآنچه در این نامه است تنها به افراد مورد اعتماد خویش بازگو وبه خواست خدا، پیروان اهل بیت رابه عمل بر طبق محتوای آن سفارش کن! ودرود خدا بر محمد وخاندان پاک وپاکیزه اش باد!
وسرانجام آن وجود گرانمایه، «شیخ مفید» را دعا فرمود که خدایش او را از همه ی شرارتها وفتنه ها، حفظ کند وبدو دستور داد که هیچ کس را به خط آن حضرت وکاتب او آگاه نسازد وبه کسی نشان ندهد، بلکه تنها از آن استنساخ کرده وشیعیان ودوستداران پروا پیشه وبا ایمان ومورد اعتماد را از آن آگاه سازد.
در این توصیه ی امام (علیه السلام) اسرار وحکمتهایی است که ما نمی توانیم سبب قطعی ودلیل حقیقی آن را بدانیم که چرا باید خط شریف آن حضرت وکاتب ویژه اش از دسترس مردم بدور وجزو اسرار باشد؟
نامه ای دیگر از سوی محبوب دلها
نامه ای دیگر از حضرت مهدی (علیه السلام) در روز پنجشنبه، 23 ماه ذیحجه به سال 412 هجری به «شیخ مفید» رسید که چنین است:
«من عبدالله المرابط فی سبیله الی ملهم الحق ودلیله».
یعنی: از سوی بنده (برگزیده) خدا همو که مرزبان دین ومقررات الهی است، به سوی کسی که حقیقت به او الهام شده واینک خود راهنما ودلیل حق وحقیقت است.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام الله علیک الناصر للحق، الداعی اللیه بکلمه الصدق، فانا نحمدالله الیک الذی لا اله الا هو، الهنا واله آبائنا الأولین ونسأله الصلاه علی سیدنا ومولانا محمد خاتم النبیین وعلی أهل بیته الطاهرین.
وبعد!... فقد کنا نظرنا مناجاتک، عصمک الله بالسبب الذی وهبه الله لک من ألیائه وحرسک به من کید أعدائه وشفعنا ذلک.
الأن من مستقر لنا ینصب فی شمراخ من بهماء صرنا الیه آنفا من غمالیل، ألجأنا الیه السباریت من الایمان ویوشک أن یکون هبوطنا الی صحصح، من غیر بعد من الدهر، ولا تطاول من الزمان.
ویأتیک نبأ منا بما یتجدد لنا من حال، فتعرف بذلک ما تعتمده من الزلفه الینا بالأعمال، والله موفقک لذلک برحمته.
فلتکن - حرسک الله بعینه التی لا تنام - أن تقابل لذلک فتنه تبسل نفوس قوم حرثت باطلا لاسترهاب المبطلین یبتهج لدمارها المؤمنون ویحزن لذلک المجرمون.
وآیه حرکتنا من هذه اللوثه حادثه بالحرم المعظم، من رجس منافق مذمم، مستحل للدم المحرم، یعمد بکیده أهل الایمان ولا یبلغ بذلک غرضه من الظلم والعدوان، لأننا من وراء حفظهم بالدعاء الذی لا یحجب عن ملک الأرض والسماء.
فلتطمئن بذلک من أولیائنا القلوب ولیثقوا بالکفایه منه وان راعتهم بهم الخطوب والعاقبه - بجمیل صنع الله سبحانه - تکون حمیده لهم ما اجتنبوا المنهی عنه من الذنوب.
ونحن نعهد الیک - أیها الولی المخلص، المجاهد فینها الظالمین (أیدک الله بنصره الذی أید به السلف من أولیائنا الصالحین) - أنه من اتقی ربه من اخوانک فی الدین وأخرج مما علیه الی مستحقیه، کان آمنا من الفتنه المبطله ومحنها المظلمه المضله.
ومن بخل منهم بما أعاره الله من نعمته علی من أمره بصلته، فانه یکون خاسرا بذلک لاولاه وآخرته.
ولو أن أشیاعنا - وفقهم الله لطاعته - علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم، لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا، ولتعجلت لهم السعاده بمشاهدتنا علی حق المعرفه وصدفها منهم بنا!
فما یحسبنا عنهم الا ما یتصل بنا مما نکرهه ولا نؤثره منهم. والله المستعان وهو حسبنا ونعم الوکیل وصلاته علی سیدنا البشیر النذیر محمد وآله الطاهرین وسلم.
«وکتب فی غره شوال سنه اثنتی عشره وأربعمائه».
رونویسی از دستخط شریف که درود خدا بر نگارنده آن باد!:
«هذا کتابنا الیک أیها الولی الملهم للحق العلی، باملائنا وخط ثقتنا، فأخفه عن کل أحد، واطوه واجعل له نسخه تطلع علیها من تسکن الی أمانته من أولیائنا، شملهم الله ببرکتنا ان شاء الله.
الحمد الله والصلاه علی سیدنا محمد النبی وآله الطاهرین»(343).
بنام خداوند بخشاینده بخشایشگر
درود خدای بر تو ای یاری رسان حق! وآنکه با گفتار راستین وشایسته، مردم را بسوی حق فرا می خوانی!
ما در نامه ی خویش به سوی تو، خدای جهان آفرین را که خدایی جز او نیست (و) خدای ما وخدای نیاکان (گرانقدر) ما است، سپاس می گذاریم واز بارگاه باعظمتش بر سرور وسالارمان محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) آخرین پیام آور خدا وخاندان پاک ومطهرش، درودی جاودانه می طلبیم.
وبعد! دوست راه یافته به حقیقت! خداوند، بدان وسیله ای که به سبب دوستان ویژه ی خود، به تو ارزانی داشته است، وجودت را حفظ وتو را از نیرنگ دشمنانش حراست فرماید.
ما ناظر نیایش (عارفانه وراز ونیاز پرشور وپراخلاص) تو با خدا بودیم واز خدای جهان آفرین برآورده شدن آن (خواسته ات) را خواستیم.
ما اینک در قرارگاه خویش، در مکانی ناشناخته، بر فراز قله ای سر به آسمان کشیده، اقامت گزیده ایم که به تازگی بخاطر عناصری بیداد پیشه وبی ایمان، بناگزیر از منطقه ی پر دار ودرخت بدینجا آمده ایم وبزودی از اینجا نیز به دشتی گسترده که چندان از آبادی بدور نیست، فرود خواهیم آمد واز وضعیت وشرایط آینده ی خویش تو را آگاه خواهیم ساخت تا بدان وسیله در جریان باشی که بخاطر کارهای سازنده وشایسته ات نزد ما مقرب هستی وخداوند به مهر ولطف خود، تو را به انجام وتدبیر این کارهای شایسته توفیق ارزانی داشته است.
از این رو تو - که خدای جهان آفرین با چشم عنایتش که هرگز خواب آن را نمی گیرد، وجودت را حفظ کند - باید در برابر فتنه ای که جان آنان را که آن را در دلهایشان کشته اند، به نابودی خواهد افکند، باید بایستی! وباید باطل گرایان بداندیش را بترسانی! چرا که از سرکوبی آنان، ایمان آورندگان، شادمان وجنایتکاران، اندوه زده خواهند شد.
ونشانه ی حرکت وجنبش ما از این خانه نشینی وکناره گیری، رخداد مهمی است که در سرزمین وحی ورسالت، مکه معظمه، از سوی پلیدان نفاق پیشه ونکوهیده، رخ خواهد داد، از جانب عنصری سفاک که ریختن خونهای محترم را حلال شمرده وبه نیرنگ خویش، آهنگ جان ایمان آورندگان خواهد کرد، اما به هدف ستمبار وتجاوزکارانه ی خویش دست نخواهد یافت، چرا که ما پشت سر توحیدگرایان شایسته کردار، بوسیله ی نیایش وراز ونیازی که از فرمانروای آسمان وزمین پوشیده نمی ماند، آنان را حفاظت ونگهداری خواهیم کرد.
بنابراین، قلبهای دوستان ما به دعای ما به بارگاه خدا، آرامش واطمینان یابد وآسوده خاطر باشند که خداوند آنان را بسنده است وگر چه درگیریهای هراس انگیزی، آنان را به دلهره می افکند، اما از گزند آن عنصر تبهکار در امان خواهند بود وسرانجام، کار با دست توانا وساخت تدبیر نیکوی خدا - تا هنگامی که پیروان ما از گناهان دوری گزینند - شایسته ونیکو خواهد بود.
هان ای دوست پراخلاص که همواره در راه ما بر ضد بیدادگران در سنگر جهاد وپیکاری! خداوند همانسان که دوستان شایسته کردار پیشین ما را تأیید فرمود، تو را نیز تأیید نماید! ما به تو اطمینان می دهیم که هر کس از برادران دینیت، پروای پروردگارش را پیشه سازد وآنچه را به گردن دارد به صاحبان حق برساند، در فتنه ی نابود کننده وگرفتاریهای تیره وتار وگمراه گرانه، در امان خواهد بود وهر آن کس که در دادن نعمتهایی که خداوند به او ارزانی داشته، به کسانی که دستور رسیدگی به آنان را داده است، بخل ورزد، چنین کسی در این جهان وسرای دیگر، بازنده وزیانکار خواهد بود.
دوست واقعی! اگر پیروان ما - که خدای آنان را در فرمانبرداری خویش توفیق ارزانی بدارد - براستی در راه وفای به عهد وپیمانی که بر دوش دارند، همدل ویکصدا بودند، هرگز خجستگی دیدار ما از آنان به تأخیر نمی افتاد وسعادت دیدار ما، دیداری براساس عرفان واخلاص از آنان نسبت به ما، زودتر روزی آنان می گشت.
از این رو (باید بدانند که) جز برخی رفتار ناشایسته ی آنان که ناخوشایند ما است وآن عملکرد را زیبنده ی آنان نمی دانیم، عامل دیگری ما را از آنان دور نمی دارد. خداوند ما را در یاری بسنده ونیک، کارساز است ودرود او بر سالار وهشداردهنده ی ما محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) وخاندان پاکش باد! «این نامه در آغاز شوال به سال 412، هجری، نگارش یافت».
رونویسی از دستخط شریف که درود خدا بر نگارنده ی آن باد!:
«این نامه ی ما بسوی توست، ای دوستی که حقیقت والایی به تو الهام شده - که به املای ما وخط یکی از افراد مورد اعتمادمان
نوشته شده است - پس، آن را از همگان پوشیده بدار وآن را پیچیده وبه کسی نشان مده ونسخه ای از آن بردار وآن گروه دوستانی را که به درستی وامانتداریشان اعتماد داری، بر دریافت آن آگاه ساز که خداوند به خواست خویش، آنان را به برکت ما، مشمول (برکات) خویش سازد!
سپاس از آن خدای یکتاست ودرود بر سالارمان محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) پیام آور خدا وخاندان پاک وپاکیزه اش باد!»
شرح فشرده ای بر نامه دوم
این نامه ی مبارک نیز همچون نامه ی پیشین آن حضرت، بسوی شیخ مفید دربردارنده ی راز ورمزها وکنایه های بسیاری است که جز دریافت دارنده ی آن، دیگری از آنها آگاه نیست ونیز دارای خبرهایی از رخدادهای آینده است وواژه های نامأنوسی در آن بکار رفته است که البته همه ی این پیچیدگیها وروشنگریها وراز ورمزها... تنها از بینش وحکمت وعنایت خاص آن گرامی، سرچشمه گرفته است که اینک به توضیح فشرده ای از آن می پردازیم:
1 - نخست مرقوم می دارد که: «من عبدالله المرابط فی سبیله».
واژه ی «مرابط» یعنی مراقبت برای حفظ شهر یا کشور وسرزمین از شرارت وتجاوز دشمن ومنظور از «مرزدار» در اینجا موضعی است که دشمن از آنجاها یورش می برد. وحدودی که میان دو کشور ودو قلمرو حکومت را، از هم جدا می کند که آن را «مرز» می گویند.
امام مهدی (علیه السلام) خویشتن را «مرزبان راه خدا» نام می نهد، چرا که او بار سنگین حفاظت از دین اسلام را به دوش می کشد واسلام واقعی را از تلف شدن وتباهی، حراست می کند.
راستی که این چه تعبیر زیبا وچه بیان شایسته ونیکویی است! چرا که «مرزبان» کسی است که همواره در سنگر نشسته وبیدار وهوشیار است تا راه را بر کسی که در نقشه ی تجاوز بر شهر یا کشوری است مسدود سازد وهنگامی که مردم به کارهای خویش مشغول وسرگرمند وخطرهای سهمگین را که متوجه شهر ودیار آنان است، نمی شناسند واز آنها بی خبرند، این مرزبانهای غیور وآگاه هستند که خطرها را شناسایی ودفع می کنند وآن وجود گرانمایه، بزرگ مرزبان دین خداست.
2 - ومی فرماید: «الی ملهم الحق ودلیله».
واه ی «الهام» را در نامه ی پیشین امام (علیه السلام) به «شیخ مفید» توضیح دادیم.
واژه «دلیل» دو معنا دارد:
1 - موجودی که بسوی او راهنمایی ودلالت می گردد.
2 - راهمنای بسوی چیزی.
به عبارت دیگر: واژه ی «دلیل» گاه اسم فاعل است وگاه اسم مفعول. هر کدام از این دو، مورد نظر باشد، امام مهدی (علیه السلام) شیخ مفید را به عنوان «دلیل حق» وصف می کند، همان حقی که خداوند آن را بر قلب او افکنده وبه او الهام فرموده است.
«فقد کنا نظرنا مناجاتک»
یعنی: ما ناظر راز ونیاز تو با خدا بودیم.
گویی «شیخ مفید» با نیایش پرشور وخالصانه به بارگاه خدا، به وجود گرامی حضرت مهدی، توسل جسته ودر فراز ونشیب زندگی وتدبیر امور شیعیان، امام خویش را مخاطب ساخته که جواب رسیده است: «ما ندای تو را شنیدیم وخواسته ات را دریافتیم».
آنگاه آن حضرت «شیخ مفید» را دعا می کند ومی فرماید:
«خداوند به سبب آنچه که از اولیای خویش به تو ارزانی داشته است، وجود تو را حفظ واز نیرنگ دشمنانش تو را حراست فرماید».
ممکن است منظور امام (علیه السلام) از «سبب» در اینجا، منزلت والا ومقام رفیع وبلند مرتبه ای باشد که «شیخ مفید» به وواسطه ی ایمان، اخلاص، جهاد وتلاش رد راه حق، نزد حضرت مهدی (علیه السلام) دارد.
«وشفعنا ذلک»
ما برآورده شدن خواسته ات را از خدای جهان آفرین خواستیم وخداوند این دعا را در حق ما نیز اجابت فرمود.
3 - «الآن من مستقر لنا ینصب فی شمراخ من بهماء».
یعنی: اینک ما در قرارگاه خویش در مکانی ناشناخته، بر فراز قله ای سر به آسمان کشیده، اقامت گزیده ایم.
بنظر می رسد که در این فراز از نامه ی امام (علیه السلام)، کلمه یا جمله ای حذف شده است، شاید تقدیر آن چنین باشد که: «الآن این نامه را بسوی تو از قرارگاه خویش می نگاریم».
یا اینگونه باشد: «اینک ما از قرارگاه خویش..».
یا جمله ای نظیر دو جمله ی فوق که بدون آن، فراز موردنظر کامل بنظر نمی رسد. ومنظور از «مستقر لنا» خیمه ی نصب شده یا خانه ی بنیاد گشته بر بلندای کوهی غیرقابل عبور ونقطه ای است که راهی برای انسانها بسوی آنجا نیست، چرا که «شمراخ» شانه وبلندترین نقطه ی کوه سر به آسمان ساییده است و«بهماء» در اینجا به معنی مکانی است بیراهه که راهی بسوی آن نیست.
4 - «صرنا الیه آنفا من غمالیل، ألجأنا الیه السباریت من الایمان».
یعنی: ما به تازگی بخاطر عناصری ظالم وبی ایمان ناگزیر از منطقه ای پر دار ودرخت بدین جا آمده ایم.
این فراز، نشانگر آن است که حضرت مهدی (علیه السلام) تازه به مکان جدید انتقال یافته وپیش از این، در دشتی پر دار ودرخت، بسان جنگل بوده واز اینجا نیز بخاطر خشکی ونبودن دار وکشت وزرع وسختی زندگی در چنین جایی، بزودی به مکان دیگری انتقال می یابد. وآن حضرت بطور موقت، آن منطقه ی ناشناخته ودور از شهرها ومناطق مسکونی، را براساس وصیت پدر گرانقدرش حضرت عسکری (علیه السلام) برگزیده است؛ همانگونه که خود، در این مورد به «ابن مهزیار» فرمود:
«پدرم که درود خدای بر او باد! از من تعهد گرفت که به منظور سری بودن کار ومصون ماندن اقامتگاهم از نقشه های مکارانه ورنگارنگ گمراهان وگمراهگران وعناصر سرکش امت، در دورترین وناشناخته ترین نقطه زمین وطن گزینم»(344).
5 - «ویکون هبوطنا الی صحصح من غیر بعد من الدهر».
یعنی: بزودی از اینجا نیز به دشتی گسترده که از آب وآبادانی بدور نیست، فرود خواهیم آمد.
این فراز، نشانگر آن است که درنگ امام (علیه السلام) در منطقه ی کوهستانی وناشناخته ای که تازه در آنجا مسکن گزیده، کوتاه مدت است وبزودی از آنجا به دشتی هموار وگسترده فرود خواهد آمد.
«ویأتیک بنأ منا بما یتجدد لنا من حال».
از این جمله دریافت می گردد که حضرت مهدی (علیه السلام) به «شیخ مفید» بیش از این دو نامه، مرقوم فرموده است، همانگونه که پیش از این نیز این نکته را یادآوری نمودیم.
ومنظور فراز فوق از نامه، نیز این است که: «هر چه در مورد تغییر مسکن وزندگی، برای ما پیش آمد، تو را در جریان قرار خواهیم داد، چرا که تو بخاطر کارهای شایسته ات نزد ما، مقام ومنزلت بلندی داری».
6 - «فلتکن - حرسک الله بعینه التی لا تنام - أن تقابل لذلک فتنه تبسل نفوس قوم حرثت باطلا لاسترهاب المبطلین».
یعنی: از این رو - که خدا با چشم عنایتش که هرگز آن را خواب نمی گیرد، وجودت را حفظ کند - باید در برابر فتنه ای که جان آنان را که بذر آن را در دل کشته اند به هلاکت خواهد افکند، باید مقاومت کنی وبا شهامت وجرأت، باطل گرایان را بترسانی.
در این فراز از نامه ی مبارک، حضرت مهدی (علیه السلام) «شیخ مفید» را دعا می کند واز خدا می خواهد که او را از گرفتاریها وحوادث بد روزگار، حراست کند واین دعا مقدمه ای برای تقویت اراده وثبات قدم واستواری بخشیدن به اوست تا در برابر موج فتنه ای که قلبهای تهی از عقیده صحیح گروهی را که بذر باطل در آنها افشانده شده است، آنها را از راه پخش امواج اباطیل واشاعه ی دروغ در جامعه به نابودی می کشد، شهامتمندانه مقاومت کند.
ظاهر این است که: آن حضرت، شیخ مفید را به مقاومت وایستادگی در برابر فتنه ای که در راه است، فرمان می دهد وبه او دستور می دهد که تدابیر لازم را برای این کار خطیر بیندیشد تا بداندیشان بدانند میدان برای تحرک ارتجاعی آنان خالی نیست، قهرمانانی هستند که در برابر تلاشهای ارتجاعی وجهنمی آنان، مقاومت نمایند.
ممکن است معنای این جمله این باشد که: «آنانی که بذر باطل را در دلها می افشانند، این کار را تنها برای به هراس افکندن باطل گرایان نظیر خود، انجام می دهند».
وممکن است بیانگر این مطلب باشد که: «جنگهای خونبار داخلی ونژادی که نقشه اش را گمراهان وگمراهگران کشیده اند، در پیش است».
به هر صورت ما نمی توانیم ماهیت وحقیقت آشوب وفتنه ای را که امام (علیه السلام) از آن هشدار می دهد بخاطر پیچیدگی مطلب واهمال تاریخ از یادآوری آن، بشناسیم. نکته مهم این است که: امام مهدی (علیه السلام) کفایت وکارآیی لازم را در شیخ مفید یافت واو را فردی شناخت که می تواند در برابر موج فتنه ای که برای اجرای نقشه های شیطانی بپاخاسته بود، ایستادگی کند وبا درایت وصلابت، جلو آن را بگیرد.
«یبتهج لدمارها المؤمنون ویحزن لذلک المجرمون».
یعنی:... چرا که از سرکوبی آنان، ایمان آوردندگان، شادمان وجنایتکاران، اندوهگین می گردند.
وسرانجام هم، سرنوشت آن تلاشهای گمراهگرانه، شکست بوده؛ به گونه ای که گویی همان موج فتنه، یاران خویش را در هم خواهد نوردید، از این رو بخاطر آن، مؤمنان شادمان می شوند وجنایتکاران بخاطر شکست تلاشهای منحرفانه ی خویش، اندوهگین خواهند گشت.
7 - «وآیه حرکتنا من هذه اللوثه حادثه بالحرم المعظم، من رجس منافق مذمم مستحل للدم المحرم یعمد بکیده اهل الایمان ولا یبلغ بذلک غرضه من الظلم والعدوان».
یعنی: ونشانه ی حرکت ما از این خانه نشینی وکناره گیری، رخداد مهمی است که در سرزمین وحی ورسالت، مکه معظمه، از سوی نفاق پیشه ونکوهیده ای، رخ خواهد داد، از سوی سفاکی که ریختن خونهای محترم را حلال شمرده وبه نیرنگ خویش آهنگ جان ایمان آورندگان خواهد کرد، اما به هدف ستمبار وتجاوزکارانه ی خویش نخواهد رسید.
واژه ی «لوثه» به فتح لام وبه معنای خانه نشینی است، اما «لوثه» به ضم لام، به معنای سستی وکندی است که در اینجا سازگار نیست.
منظور این فراز از نامه ی امام (علیه السلام) این است که: نشانه ی حرکت ما از اقامتگاهی که اینک در آن هستیم، رخداد مهمی است که در مکه یا مسجدالحرام از سوی پلیدی نفاق پیشه ونکوهیده که به ظاهر ادعای ایمان می کند وکفر خویش را نهان می دارد، رخ خواهد داد. از سوی عنصر نکوهیده ای که مردم او را جز به شرارت، یاد نمی کنند، خونهای محترم را می ریزد واز جاری شدن سیلاب خون بیگناهان پروا ندارد.
مردم باایمان را هدف می گیرد وبر ضد آنان توطئه می چیند، اما نقشه های سوء او با شکست روبرو گشته وهدف زشت او تحقق نمی یابد وبه آروزی ظالمانه وتجاوزکارانه ی خویش نمی رسد.
این نیز یک مشکل تاریخی است که نمی توانیم به دقت آن را مشخص سازیم که کدام رخداد در مکه مورد نظر است؟ چرا که در مکه ومسجدالحرام رخدادهای بسیاری رخ داده است وما نمی دانیم که امام (علیه السلام) بطور دقیق از وقوع کدامیک خبر می دهد؟ اما بطور قطع می دانیم که حادثه ی مهمی در زمان «شیخ مفید» رخ داده است وبه همین دلیل آن حضرت دستور می دهد که برای نابود ساختن توطئه ی عناصر پلید واز میان برداشتن نقشه ی شیطانی دشمنان، به چاره اندیشی پردازد وتدابیر لازم را برای رویارویی با آنان بیندیشد.
«لاننا من وراء حفظهم بالدعاء الذی لا یحجب عن ملک الأرض والسماء».
یعنی: چرا که ما پشت سر آنان بوسیله نیایش وراز ونیازی که از فرمانروای زمین وآسمان پوشیده نمی ماند، آنان را حفاظت ونگهداری می کنیم.
واژه ی «الدعاء» به مفهوم یاری خواستن از سرچشمه ی قدرت کامل ومرکز همه ی نیروها وتواناییها وقدرتهای بی کرانه است.
«دعا» یاری طلبیدن از خدای توانایی است که فرمانروای آسمانها وزمین ومالک آنهاست. امور آنها را آن گونه که می خواهد تدبیر می کند ودر آنها به گونه ای که اراده کند، تصرف می نماید.
او بر هر کاری تواناست وبه هر چیزی احاطه دارد واز کران تا کران هستی آگاه است وبه همه ی امور بیناست. وهمه چیز را می داند ودعای حضرت مهدی (علیه السلام) از ذات لایزال او پوشیده نمی ماند، چرا که هیچ چیزی که بتواند مانع آن شود ویا دعای آن وجود گرانمایه را حبس نماید ونگذارد به هدف اجابت برسد، وجود ندارد، از این رو، دعایش رد نمی شود، به آنجا که باید برسد، می رسد وآنچه باید بشود، می شود وهیچ حایل ومانعی برای اجابت دعای حضرتش نیست وخدا نیز فتنه ها را به دعای آن گرامی وطلب او از خدا برطرف می سازد.
بنابراین، حضرت مهدی (علیه السلام) حافظ ونگاهدارنده ی شیعیان خویش از راه دعاست واگر دعای او نباشد زندگی جز این خواهد بود که می نگریم.
خواننده گرامی! درست به هنگامه ی نگارش این کتاب، انواع مصیبتها ورنجها در بیشتر کشورهای خاورمیانه بر شیعه، باریدن نموده است، برخی کشته شده وبرخی به اسارت رفته اند، گروهی به زندان افتاده وگروهی از خانه ووطن خویش تبعید گشته اند، خانواده ها از هم پاشیده، قبیله ها، عشیره ها وفامیلها متفرق شده اند، خانه ها منهدم گردیده واجساد سوخته است وبسیاری زیر فشار پایمال شده وجان داده اند.
باغها وزمینها واموال وثروتها مصادره گردیده است وشیعه در جوی از فشار وسرکوبی واختناق مرگبار، روزگار می گذراند، شرایط بر ضد آنان دگرگون گشته، از این رو ثروتمندان به فقر وفلاکت افتاده وعزتمندان به ذلت کشیده شده اند.
وهاله ای از ترس، هراس وذلت وخواری بر آنان سایه افکنده است.
مصائب واشک وآه ودرد ورنج به گونه ای است که قلم از وصف آن ناتوان وزبان از شرح بیان آن، عاجز است.
اینک با این شرائط تأسفبار، باید گفت: «پس اثر دعای کعبه ی مقصود وقبله ی موعود امام عصر (علیه السلام) کجاست؟؟!!»
من در مقام این نیستم که عواطف مذهبی فرزندان تشیع را خدشه دار کنم وانگشت روی نقاط ضعف نهم وبرخی بپندارند، می خواهم آنان را شماتت کنم، نه! هرگز!
اما همین نکته را یادآوری می کنم که: هرکس این بخش از کتاب را مطالعه نمود باید نگاهی به جامعه ی تشیع بیفکند وجامعه را از نظر رفتار واندیشه وعقیده با تعالیم افتخارآفرین اسلام مقایسه کند تا ببیند چه فاصله ی گسترده ودوری عمیق، وبی کرانه ای میان اسلام ومسلمانان است.
آخر تشیع کجا وپدیده ی برهنگی وبی بند وباری، شرابخوارگی وکارهای زشت، رباخواری وزنا وبی عفتی، حرام خوارگی وانحراف از خط خاندان وحی ورسالت که همان خط اصیل اسلام است، کجا؟ این در میدان عمل!.
دیگر از انحرافات عقیدتی که بسیاری، بویژه نسل جوان بدان گرفتار است مپرس ومگو...! که فاجعه دیگری است؟
آخر تشیع کجا ومرام کفر وکمونیستی ومادیگرایی ارتجاعی ودیگر احزاب وجریاناتی که با راه ورسم توحیدگرایانه وانسانی وعادلانه والهی تشیع در تناقضند، کجا؟
بسیاری از شیعیان، کسانی هستند که شیعه به دنیا آمده وبنام، شیعه هستند،
اما نه در راه ورسم وعملکرد وعقیده وشیوه زندگی وبااین وصف چگونه دعای امام مهدی (علیه السلام) شامل این چنین شیعیانی خواهد شد؟ چگونه؟
البته، معنای سخن من این نیست که انحرافات عقیدتی، اخلاقی وعملی، آفتی است که تنها برخی از افراد شیعه بدان گرفتار است، نه! هرگز! بلکه انحرافات، مفاسد وزشتیها در ابعاد گوناگون عقیدتی واخلاقی وعملی در میان پیروان دیگر مذاهب بطوری که دیده ام، بسیار بیشتر وگسترده تر از چیزی است که در میان شیعیان است.
ونیز مفهوم گفتارم این نیست که پیروان دیگر مذاهب، نیکوکار وشایسته وبسان فرشتگان از گناه وانحراف پاک وپاکیزه اند، نه! هرگز! بلکه منظورم این است که دعای حضرت مهدی (علیه السلام) هنگامی بدرقه ی راه شیعیان وشامل حال آنان خواهد شد که از ضد ارزشها وگناهان، دوری جویند وبه ارزشها آراسته گردند وبه دستورات خدا، عمل نمایند، در غیر این صورت، مشمول دعای آن حجت خدا نبوده ونخواهند بود، از این رو بلا نازل می گردد وشر وفتنه فرا می رسد.
8 - «فلتطمئن بذلک من أولیائنا القلوب ولیثقوا بالکفایه منه وان راعتهم بهم الخطوب».
یعنی: بنابراین، قلبهای دوستان ما به دعای ما به بارگاه خدا، آرامش واطمینان یافته وآسوده خاطر باشند که خدا آنان را بسنده است، گر چه درگیریهای هراس انگیزی آنان را به ترس ودلهره افکند.
این فراز از نامه ی مبارک، بیانگر این واقعیت است که دعای امام مهدی (علیه السلام) آرامش واطمینان بر قلبهای شیعیان ودوستدارانش همواره فرومی بارد تا جایی که آسوده خاطر گردند که خداوند، خود شر رخدادهای شرربار وفتنه انگیز را، از آنان دور می کند وامور آنان را کفایت می کند، گر چه خطرات سهمگین آنان را بترساند.
«والعاقبه – بجمیل صنع الله - تکون حمیده لهم، ما اجتنبوا المنهی عنه من الذنوب».
یعنی: واین بشارت ونوید سرورآفرین که سرانجام کار آنان بخاطر ساخت وتدبیر نیکوی خدا برای آنان - تا هنگامی که از گناهان وضد ارزشها دوری جویند - شایسته وپسندیده خواهد بود.
9 - «ونحن نعهد الیک أیها الولی المخلص المجاهد فینا الظالمین - أیدک الله بنصره الذی أید به السلف من أولیائنا الصالحین - أنه من اتقی ربه...».
یعنی: هان ای دوست پراخلاص ما که همواره در راه ما بر ضد ستمکاران در سنگر جهاد وپیکاری! خداوند، همانگونه که دوستان شایسته کردار پیشین ما را تأیید فرمود تو را نیز تأیید نماید وما به تو اطمینان می دهیم که هر کس از برادران دینیت پروای خدا، پیشه سازد وآنچه را به گردن دارد به صاحبان حقوق برساند، در فتنه ی نابود کننده وگرفتاریهای تیره وتار وگمراهگرانه ی آن، در امان خواهد بود.
آنگاه حضرت مهدی (علیه السلام) «شیخ مفید» را به دوستی خالص وصف می فرماید واو را دوستی پراخلاص در دوستی ودر کارها نام می نهد.
ومعنای اخلاص آن است که از هر شائبه ای پاک وپاکیزه است وهر آنچه مصفا شد وخالص گشت وبا چیزی آلوده نشد، آن خالص است وعملی خالص، عملی است که برای خدا باشد وانجام دهنده ی آن ستایش از کسی برای عمل خویش، جز از خدا نخواهد.
از این فراز نامه ی مبارک، استفاده می شود که «شیخ مفید» در راه دفع به شبهات باطل گرایان ونابود ساختن فتنه ها وپندارهای باطل آنان وتثبیت پایه های استوار تشیع وپیکار فکری وعقیدتی با منحرفان، به جهاد وتلاش بسیاری دست زد وکار سترک وقهرمانانه ای کرد که امام (علیه السلام) او را «جهادگر در راه تعالیم قرآن واهل بیت وولایت وامامت» عنوان می دهد: «المجاهد فینا...».
آنگاه او را دعایی می کند که کم نظیر است وگران سنگ، می فرماید:
«خداوند، همانسان که دوستان شایسته کردار پیشین ما را تأیید فرمود تو را نیز تأیید فرماید».
بنظر می رسد که آن گرامی، در اینجا به آیه شریفه اشاره دارد که می فرماید:
«وایدناه بروح القدس»(345).
یعنی: ما او را بوسیله روح القدس، تأیید کردیم.
«أیدک الله!» یعنی: خداوند به یاری خویش، تو تقویت کند.
ممکن است منظور آن حضرت از جمله ی «بنصره الذی أید به السلف» تقویت روح وجان از راه روح القدس باشد که خداوند آن را برای برخی از بندگان شایسته کردار گماشته است تا سخن شایسته را بر آنان الهام کند ومعانی بلند بر آنان تلقین نماید وحقایق را بر زبانشان جاری سازد، همانگونه که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) به «حسان بن ثابت» آن شاعر باایمان ودلسوز فرمود: «تا زمانی که یاری رسان پیام آسمانی ما باشی، همواره روح القدس تو را تأیید خواهد کرد».
وامام رضا (علیه السلام) به دعبل فرمود: «دعبل! روح القدس، به زبان تو سخن گفته است».
10 - «نعهد الیک، أنه من اتقی ربه من اخوانک فی الدین وأخرج مما علیه الی مستحقیه، کان آمنا من الفتنه المبطله ومحنها المظلمه المضله».
یعنی: ما به تو اطمینان می دهیم که هر کس از برادران دینیت پروای پروردگارش را پیشه سازد وآنچه را به گردن دارد به صاحبان حق برساند، از فتنه ی نابود کننده وگرفتاریهای تیره وتار وگمراه گرانه ی آن در امان خواهد بود.
امام مهدی (علیه السلام) در این فراز از نامه ی مبارک، تضمین می نماید که: تقواپیشگان وشایسته کردارانی که حقوق مالی خویش همچون: خمس، زکات و... را از مال خویش خارج وبه اهل آن می رسانند، از درد ورنج فتنه ی نابود کننده، در امان خواهند بود.
«ومن بخل منهم بما أعاره الله من نعمته علی من امره بصلته فانه یکون خاسرا لأولاه واخراه».
یعنی: هر آن کس که در دادن نعمتهایی که خدا به او ارزانی داشته به کسانی که دستور صله ی رحم ورسیدگی به امور آنان را داده است، بخل ورزد، چنین کسی در این جهان وسرای آخرت، زیانکار وبازنده خواهد بود.
در فراز گذشته، امام مهدی (علیه السلام) تضمین می کند که هر کس حقوق مالی خویش را بپردازد از انواع بلاها، رنجها وسختیها در امان بماند ومتقابلا آن گرامی، کسانی را که بخل می ورزند واز پرداخت حقوق مالی خویش، سرباز می زنند واز یاد می برند که خداوند این ثروت وامکانات را به عنوان عاریه وامانت به آنان داده است، چنین کسانی را هشدار می دهد.
واژه «عاریه» به معنای چیزی است که فردی به دیگری می سپارد، به شرط اینکه آن را به او بازگرداند از این رو ثروت واموالی که انسان پس از خویش می گذارد، به منزله ی عاریه وامانت است، چرا که پس از صاحبش به دیگری انتقال می یابد. به هر حال، مال وثروتی که خداوند در اختیار انسان قرار می دهد، به عنوان «عاریه» است وهمیشه نمی ماند، بلکه زوال پذیر است واز دست او خارج می گردد، از این رو کسی که بخل ورزد وحقوق مالی خویش را به کسانی که استحقاق آن را دارند، نپردازد با خسارت مالی روبرو می گردد وثروتش در دنیا به آفتهایی چون سرقت، تلف شدن، سوختن ویا غرق شدن، از دستش می رود ودر سرای آخرت نیز زیانکار خواهد بود. چرا که از پاداش عظیم وثواب بسیاری که خدا برای انفاق کنندگان در راه خدا فراهم ساخته است، نه تنها بی بهره می گردد، بلکه بخاطر ترک وظیفه وندادن حقوق مالی خویش به عذاب، گرفتار خواهد شد.
11 - «ولو أن أشیاعنا - وفقهم الله لطاعته - علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم، لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا...».
یعنی: اگر پیروان وشیعیان ما که خدا آنان را در فرمانبرداری خویش توفیق ارزانیشان دارد، براستی در راه وفای به عهد وپیمانی که بر دوش دارند، همدل ویک صدا بودند، هرگز سعادت دیدار ما از آنان به تأخیر نمی افتاد.
راستی که سخن تأسفبار وخبر دردناکی است! به بزرگترین خسارتی اشاره دارد که پیروان خاندان وحی ورسالت (علیهم السلام) بویژه، بدان گرفتار آمده اند وآن خسارت جبران ناپذیر ومحرومیت از افتخار دیدار امام عصر (علیه السلام) در دوران غمبار غیبت کبری است واین محرومیت به دلیل نداشتن ویژگیهای لازم، از آن جمله همدلی واتحاد وهماهنگی شیعیان در وفای به عهد خود با خدا وپیامبر وامامان معصوم (علیهم السلام) است.
بطور دقیق نمی توانیم واژه ی «وفای به عهد» را تفسیر کنیم ودریابیم. در مورد آن دیدگاهها وتصورات بسیار است، اما نکته ی مسلم این است که منظور از «وفای به عهد» تعهد وپایمردی واستقامت وسیر در خط اسلام اصیل وراستین، بدون انحراف است.
اگر جامعه تشیع، چنین باشد بی هیچ تردیدی راه برای آن گشوده است تا امام زمان خویش را بصورت روشن وآشکار وبدون غفلت ونشناختن وجود گرانمایه ی حضرتش به هنگام دیدار، ملاقات کند نه اینکه همانند بسیاری از دیدارها وکسانی که به این افتخار بزرگ نایل آمده اند؛ دیدار به گونه ای صورت گیرد که آن گرامی را به هنگام ملاقات نشناسد، دیدار همراه با نوعی غفلت وبی توجهی وعدم شناخت آن گرامی به پایان رسد وآنگاه پس از پایان دیدار، تازه روشن شود که دریغا! جمال دلآرای یار را دیده اند، اما در جوی از غفلت وعدم توجه فکر واندیشه وشناخت به موقع.
آری! اگر جامعه تشیع بر راه ورسم واندیشه وعقیده وعملکردی بود که امام عصر (علیه السلام) دوست دارد وآن را می پسندد، بی تردید همه ی آنان، غرق در سعادت ونیک بختی بودند وبه افتخار دیدار آن حضرت در اوج معرفت وشناخت وجود گرانمایه اش، بی هیچ غفلت وبی توجهی نایل می آمدند ودیدار یار براساس عرفان وشناخت، میسر می شد.
12 - «فما یحسبنا عنهم الا ما یتصل بنا مما نکرهه ولا نؤثره منهم».
یعنی: از این رو (باید بدانند که) برخی رفتار ناشایسته آنان که ناخوشایند ما است وما آن عملکرد را، زیبنده ی شیعیان نمی نگریم، عامل دیگری، ما را از آنان دور نمی دارد.
حقیقت این است که: انبوهی از روایات به صراحت، بیانگر این مطلب است که تمامی اعمال ورفتار مردم، در عصر هر پیشوایی از پیشوایان معصوم (علیهم السلام) در هر هفته دوبار، در روزهای پنج شنبه ودوشنبه به امام راستین جامعه ارائه می شود، از این رو طبیعی است که امام (علیه السلام) نمی پسندند که شیعه ی او به هر انحراف واشتباه وگناهی آلوده گردد واین را در شأن شیعیان نمی نگرد وبرای آنان نمی پسندد وهمین آلودگی به گناه است که توفیق را از آنان سلب می کند وآنان را از افتخار دیدار، محروم می سازد.
«وکتب فی غره شوال من سنه اثنتی عشره وأربعمائه».
«نسخه التوقیع بالید العلیا، صلوات الله علی صاحبها...».
یعنی: این نامه، در آغاز ماه شوال سال 412 هجری، نوشته شده است.
رونویسی است، از توقیع شریف ودستخط مبارک، که درود خدا بر نگارنده ی آن باد!
این نامه ی ما بسوی توست! هان ای دوستی که حقیقت والایی به تو الهام گشته که به املای ما وخط یکی از افراد مورد اعتمادمان نوشته شده است. پس آن را از همگان پوشیده دار وآن را پیچیده وبه کسی نشان مده ونسخه ای از آن بردار وآن گروه از دوستان ما را که به درستی وامانتداری آنان اعتماد داری، آنها را از دریافت آن آگاه ساز که خداوند به خواست خود، آنان رابه برکت ما، مشمول برکات خویش سازد.
در این فرازهای آخرین، حضرت مهدی (علیه السلام) به «شیخ مفید»دستور می دهد که نامه را از همه نهان دارد وآن را جزو اسرار بداند، تا هیچ کسی بر خط امام (علیه السلام) وکاتب او - بخاطر اسرار ورموز وحکمتهایی - آگاهی نیابد. ونیز دستور می دهد که از آن نامه ی مبارک، نسخه ای بردارد وتنها هر آنکه «شیخ مفید» به امانت داری او، در مورد اسرار شیعیان اعتماد واطمینان دارد، بر آن آگاهی یابد.
از این رو، شاید امام (علیه السلام) چنین مصلحت می دید که این امر از غیر شیعیان واز استبداد حاکم، پوشیده بماند.

بخش 12: چه کسانی آن حضرت را در دوران غیبت کبری دیده اند؟

کسانی که در دوران غیبت طولانی آن حضرت، به دیدارش مفتخر شده اند، بسیارند. برشمردن نام ونشان همه ی آنان ممکن نیست، همانگونه که برشمردن نام ونشان همه ی کسانی را که کتابهای حدیثی وتاریخی به عنوان دیدارکنندگان آن حضرت آورده اند، در این فرصت، برای ما مشکل است.
علامه ی مجلسی رحمه الله در کتاب خویش(346) نام گروهی را که در غیبت کبری به دیدار حضرت مهدی (علیه السلام) نایل آمده اند برشمرده است. همانگونه که مرحوم «نوری» نیز در کتاب خویش(347) داستان یکصد تن از آنان را که بدین افتخار، نایل شده اند آورده وآنگاه از این یکصد داستان، 58 سرگذشت دیدار را برگزیده ودر کتاب دیگرش که «جنه المأوی» نام دارد، آورده است.
علاوه بر اینها، دانشمندان پیشین ومعاصر ما نیز کتابهای جداگانه ای پیرامون داستان کسانی که به دیدار آن حضرت مفتخر شده اند، به رشته ی تحریر درآورده اند(348).
انبوه داستانها وسرگذشت کسانی که در زمان ما به دیدار آن حضرت، مفتخر شده ونام وداستانشان را محدثان ومؤلفان در کتابهای خود نیاورده اند بسیارند واز آنجایی که داستانها، نقش بسیاری در گسترش فکر وفرهنگ وآگاهی بخش وآموزش ما دارند ما نیز در این بخش، از همه ی نمونه های دیدار، ده سرگذشت را برگزیده وبطور فشرده می آوریم.
لازم به یادآوری است که بسیاری از کسانی که توفیق، یارشان گشته وبه این افتخار بزرگ نایل آمده اند به دلایلی از جمله:
پرهیز از شهرت،
مورد اتهام قرار گرفتن،
بخاطر ترس از حکومتها،
یا مسایلی نظیر اینها، کسی را از دیدار خود آگاه نساخته وسکوت را بر بیان داستان ملاقات خویش ترجیح داده اند وکسانی هم که داستان دیدارشان به ما رسیده اینان نیز به یکی از دو دلیل، آن را به دیگران نقل کرده یا نوشته اند: یا ضرورت آنان را به بیان داستان دیدارشان مجبور ساخته است ویا احساس تکلیف شرعی، به منظور اثبات حق واستوار ساختن عقیده ی مردم.
که ما برخی از نمونه ها را با رعایت اختصار، ترسیم می نماییم:
در بحرین
بحرین، سرزمینی است که مردم آن از دیرباز، مذهب شیعه را برگزیده وپیرو خاندان وحی ورسالت بودند.
در قرن هفتم هجری، امیری بر آن حکومت می کرد که از دشمنان اهل بیت بود واز کینه توزترین مخالفان شیعه بشمار می رفت ووزیری داشت که از خودش پلیدتر ونسبت به پیروان اهل بیت (علیهم السلام) کینه توزتر بود.
در یکی از روزها، وزیر به کاخ امیر وارد شد واناری آورد که بر روی آن این عبارت نقش بسته بود:
لا اله الا الله، محمد رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) ابوبکر وعمر وعثمان وعلی، خلفاء رسول الله امیر، انار را گرفت وبه دقت نگریست وپنداشت که این خطوط وعبارتها به قلم وقدرت الهی روی آن نقش بسته است وساخته دست آن عنصر فریبکار نیست.
وزیر با سوء استفاده از شگفت زدگی امیر گفت: «این نشانه ی محکم، روشنگر ودلیل نیرومندی بر بی اساس بودن مذهب شیعه است».
با نقشه ی کینه توزانه وزیر، مقرر شد که امیر، علما وشخصیتهای برجسته ی شیعه را فراخواند وانار را به آنان نشان دهد، اگر آنان از راه ورسم خویش که پیروی از اهل بیت (علیهم السلام) است دست شستند وبه اهل سنت پیوستند، آنان را به حال خود واگذارد اما در صورت پافشاری بر مذهب شیعه، آنان را میان سه کار مخیر سازد تا هر کدام را می خواهند انجام دهند.
بر سر سه راهی سرنوشت
1 - نخست اینکه: همانگونه که غیر مسلمانان همچون: یهود: نصاری ومجوسیان جزیه می پردازند، عمل کنند وبه دولت، جزیه ی سالیانه بپردازند.
2 - دوم اینکه: برای آنچه بر روی انار نگاشته شده است توجیه قانع کننده ودلیل درستی بر ابطالش اقامه کنند.
3 - وآخرین راه اینکه: حکومت، مردان آنان را بطور دسته جمعی اعدام نموده وآنان را به اسارت واموال وثروتهایشان را به غنیمت برد.
امیر، پیام رسانی را بسوی شخصیتهای علمی، اجتماعی ومذهبی شیعه، گسیل داشت وآنان را گرد آورد. پس از آمدن آنان، ضمن ارائه ی انار مورد نظر، همگی را بر سر سه راهی سرنوشت، مخیر ساخت. وآنان برای پاسخ وتصمیم گیری سه روز مهلت خواستند.
چاره اندیشی
شخصیتهای بزرگ شیعه گرد آمدند وبرای چاره اندیشی ویافتن راه نجات از دامی که سر راه آنان گسترده شده بود به گفت وشنود نشستند وپس از گفتگوی طولانی، ده تن از شایستگان وپارسایان خویش را برگزیدند وآنگاه از میان آن ده نفر، سه نفر را انتخاب کردند ومقرر شد که هر کدام یکی از شبهای سه گانه را که مهلت گرفته اند به بیابان روی آورد ودر تاریکی شب، نیایشگرانه، خدای خویش را فراخوانده وحضرت مهدی (علیه السلام) را برای نجات از آن مشکل، بزرگ، به فریادرسی بطلبند.
درخشش خورشید در شب تار
شب نخست یکی از آنان با قلبی لبریز از ایمان ومحبت، رو به صحرا آورد وعباد خدا کرد وفریادرس طلبید، اما نه به دیدار حضرت مهدی (علیه السلام) مفتخر گردید ونه برای حل مشکل راهی آورد.
شب دوم نیز بسان شب اول، دیگری رفت وبا دست تهی برگشت....
شب سوم وآخرین شب از راه رسید وسومین نفر که پرواپیشه ترین واندیشمندترین آنان بود و«محمدبن عیسی» نام داشت با سر وپای برهنه وچشمانی اشکبار، روی به بیابان نهاد... وسر به دعا ونیایش وتوسل به امام عصر (علیه السلام) پرداخت.
آن اندیشمند پرواپیشه، ساعتها در اوج نیایش وراز ونیاز بود. با دیدگانی اشکبار سالار خویش را به فریادرسی می خواند واز آن گرامی می خواست تا شیعیانش را از آن خطر سهمگین وورطه ی هولناک نجات بخشد.
آخرین ساعتها از راه می رسید واو در اوج سوز وگداز وشور وحال بود که بناگاه کعبه ی مقصود آمد وبا نوای دلنواز خودش، او را با نام ونشان ندا داد که:
«ای محمد بن عیسی! چرا تو را به این حال واینگونه می بینم؟
چرا سر به بیابان نهاده ای؟»
«محمد بن عیسی» که حضرت مهدی (علیه السلام) را نشناخته بود حاضر نشد خواسته اش را جز به سالار خویش بگوید.
به همین جهت آن گرامی فرمود: «خواسته ات را بگو! من همانم که در پی او هستی! صاحب الأمر! آری! همو هستم».
او گفت: «اگر شما آن گرامی باشید، نیاز به بیان نیست از داستان ما با خبری». امام مهدی (علیه السلام) فرمود: «آری! همین گونه است! برای پاسخ یافتن به آن انار ونوشته ی روی آن وخنثی ساختن نقشه ی شرربار کینه توزان بدین جا آمده ای؟»
«محمدبن عیسی» پس از شنیدن این جملات روح بخش، روی به سوی آن گرامی کرد وگفت: «آری! سرورم! شما خوب می دانید که چه مشکلی برای ما پیش آمده است، شما امام راستین وپناه ما هستی وبر حل این معما وبرطرف ساختن این نقشه ی شوم، دشمن توانایی ومی توانی به آسانی وسرعت این بلا را از ما برطرف سازی».
حضرت فرمود: «محمدبن عیسی! این وزیر کینه توز که لعنت خدا بر او باد! در خانه اش درخت اناری دارد. او پس از شکوفه زدن درخت، هنگامی که انارهایش شروع به رشد نمود، قالب مخصوصی از گل، به صورت انار ساخت وآن را به دو نیم کرد ومیان آن را تهی ساخت ودر درون هر یک از دو نیم قالب گلی، واژه های مورد نظر خویش را تراشید وآنگاه آن قالب را بصورت محکم وحساب شده ای بر انار کوچک رو به رشد بست. هنگامی که انار کوچک بزرگ شد به تدریج پوست ظریف آن در درون آن کلمات جای گرفت وواژه های مورد نظر بر پوست انار نگاشته شد.
فردا هنگامی که به سوی امیر رفتی، بگو: «پاسخ آورده ام! اما تنها در سرای وزیر به عرض خواهم رسانید».
به همراه امیر به خانه ی وزیر بروید به مجرد ورود به خانه به سمت راست خود بنگر، اطاقی در آنجاست که درهایش بسته است، بگو: «در درون این اطاق پاسخ خویش را به عرض می رسانم».
وزیر از گشودن درب آن اطاق سرباز می زند، اما تو باید اصرار کنی که آنجا گشوده شود وبکوشی همراه وزیر وارد اطاق گردی.
هنگامیکه وارد اطاق شدی بر دیوار آن کمد کوچکی نصب شده است ودر درون آن کیسه ای مخصوص قرار دارد. به سوی کیسه برو وآن را بگشا که قالب مخصوص را در درون آن خواهی یافت، قالب را بیاور وانار را در درون آن بگذار، حقیقت روشن خواهد شد».
معجزه دیگر
حضرت مهدی (علیه السلام) ادامه داد که: «محمد بن عیسی! پس از آن با قوت واعتماد به نفس به امیر بگو که: «دلیل دیگر در درستی وحقانیت راه ما ومعجزه دیگر امام عصر (علیه السلام) این است که ما از درون انار خبر می دهیم وآن این است که اگر شکسته شود جز دود وخاکستر در آن نیست. اینک! اگر می خواهید درستی این خبر را بدانید، به وزیر دستور دهید آن را بشکند». که اگر چنین کند دود وخاکستر درون آن، بر چهره وریش او خواهد نشست».
دیدار آن گرامی به پایان رسید و«محمدبن عیسی» غرق در شادمانی وسرور بسوی شیعیان بازگشت تا نوید حل معما وخنثی شدن نقشه ی شوم دشمن را، به لطف امام عصر (علیه السلام) به آنان بدهد.
بامداد موعود فرا رسید وشخصیتهای سرشناس شیعه بسوی امیر رفتند وجناب «محمدبن عیسی» با جدیت تمام آنگونه که آن گرامی دستور فرموده بود، همه را مو به مو اجرا کرد وواقعیت برای همه روشن گردید.
امیر پرسید: «محمدبن عیسی» چه کسی تو را از واقعیت پشت پرده آگاه ساخت؟»
او پاسخ داد: «امام زمان واو که حجت خدا بر مردم است».
امیر پرسید: «امام شما کیست؟»
«محمدبن عیسی» امامان دوازده گانه را یکی پس از دیگری برای او برشمرد تا به دوازدهمین آنان حضرت مهدی (علیه السلام) رسید.
پادشاه که سخت تحت تأثیر قرار گرفته بود گفت: «اینک! دستت را بده تا من نیز شهادت دهم که خدایی جز خدای یکتا نیست ومحمد بنده برگزیده وپیام آور اوست. وگواهی می دهم که جانشین حقیقی وبلافصل او امیر مؤمنان (علیه السلام) است..». وآنگاه به همه ی امامان پس از او اقرار کرد وگواهی کرد ودستور داد وزیر کینه توز وخیانتکار را اعدام کنند واز مردم بحرین، عذرخواهی کرد.
آری! خواننده ی گرامی!... این داستان شنیدنی در میان مؤمنان بویژه مردم بحرین مشهور است وآرامگاه «محمدبن عیسی» در آنجا زیارتگاه است(349).
چرا مذهب شیعه را برگزیدم؟
از عالم گرانمایه، «شیخ علی رشتی» که از علمای بزرگ وپرواپیشه نجف اشرف در روزگار خویش بود، آورده اند که: از شهر مقدس کربلا عازم نجف بودم که از راه «طویرج»(350) سوار بر قایق، حرکت کردیم.
در میان قایق یا کشتی کوچک ما، گروهی به بازی وسرگرمیهای دور از ادب ونزاکت مشغول بودند، اما مردی به همراه آن گروه بود که در بازیهای سبک وبی ادبانه ی آنان شرکت نمی جست وتنها در خوردن غذا با آنان رفاقت می کرد وادب واخلاق انسانی را رعایت می کرد. دوستانش او را به تمسخر می گرفتند وبه او زخم زبان می زدند وگاه مذهب وراه ورسم دینی او را، مورد طعن واستهزاء قرار می دادند.
از او پرسیدم که: چرا از همراهان خود دوری می جوید وبا آنان همراه وهمگام نیست؟
پاسخ داد: «اینان همه از بستگان ونزدیکان من هستند ودر مذهب از اهل سنت می باشند. پدرم نیز سنی مذهب است اما مادرم اهل ایمان وتقوا می باشد واز پیروان خاندان وحی ورسالت وخودم نیز از نظر مذهب از گروه پدرم بودم، اما خداوند بر من نعمتی گران ارزانی داشت وبه برکت سالارم حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) شیعه شدم».
یا ابا صالح!
از او دلیل شیعه شدن وسبب هدایتش را پرسیدم.
گفت: نام من «یاقوت» است و«روغن فروش» می باشم که در «حله» تجارت می کنم. یک بار برای خرید روغن از شهر حله به مناطق اطراف رفتم وپس از خرید مقدار بسیاری روغن به همراه کاروانی ناآشنا بسوی شهر خویش حرکت کردم. شب هنگام در میانه ی راه در نقطه ای بار انداختیم وبرای استراحت توقف کردیم. بامداد آن شب، هنگامی که از خواب بیدار شدم دیدم کاروان رفته است ومرا وانهاده است.
در پی کاروان به راه افتادم وراه از بیابانهای خشک وخالی می گذشت، از بیابانهایی خطرخیز وناهموار وناامن، راه را گم کردم. سرگردان وهراسان از خطر وفشار تشنگی در آن بیابان، گرفتار آمدم.
هنگامی که دستم از همه ی وسایل عادی قطع شد، در اوج گرفتاری وناامیدی دست توسل به دامن خلفا زدم واز آنان کمک خواستم، اما خبری نشد.
گذشته ام بسان برقی از نظرم عبور کرد. به یادم آمد که گاه از مادرم می شنیدم که می گفت: «پسرم! دوازدهمین امام ما شیعیان، زنده است وکنیه اش «اباصالح» می باشد واوست که گمشدگان را، ارشاد، بی پناهان را، پناه وناتوانان را، یاری می کند».
با خدای خویش پیمان بستم که اگر این امام راستین وگرانمایه، پناهم دهد ومرا از ورطه ی هلاکت نجات بخشد به پیروی از مذهب شیعه مفتخر گردم ودر همان حال به خدای روی آوردم وبا قلبی لبریز از اخلاص وایمان از پرده دل ندا دادم که:
«یا اباصالح»
شگفتا که دیدم بزرگ مردی در کنار من ایستاده وبا من همراه شد. خوب نگاه کردم، عمامه ی سبز بر سر دارد وباشکوه وعظمتی وصف ناپذیر، راه را به من نشان داد وبه من دستور داد که به پیروی از خاندان وحی ورسالت کمر همت ببندم وبه مذهب شیعه ایمان آورم وفرمود: «اینک به روستایی خواهی رسید که همه ی مردم آنجا شیعه هستند، از همین جا برو!»
به او گفتم: «سرورم! آیا تا روستایی که نشان دادید همراهی نمی فرمایید؟»
پاسخ داد:
«لا!... لأنه قد استغاث بی - الآن - ألف انسان فی أطراف البلاد وأرید أن أغیثهم».
یعنی: نه!... چرا که الآن انسانهای بی شماری با راز ونیاز به بارگاه خدا از من که بنده ی خدا وحجت او هستم، کمک می خواهند ومن می روم تا آنان را مدد کنم.
وآنگاه رفت واز نظرم ناپدید شد.
اندکی راه آمدم وبه روستایی رسیدم که فاصله ی بسیاری از منزلگاه دیشب کاروان داشت ومن راه را همانجا گم کرده بودم. وارد روستا شدم ودر آنجا به استراحت پرداختم که آن کاروانیان تازه پس از یک شبانه روز، به آنجا رسیدند.
آری! به شهر «حله» آمدم وبه خانه ی عالم گرانقدر آیت الله آقای قزوینی رفتم(351).
وداستان شگفت انگیز خود را به او گفتم واز آن مرد علم وایمان مسایل ومفاهیم مذهبی وبرنامه های دینی خویش را طبق مذهب خاندان وحی ورسالت آموختم(352).
اسماعیل! شفا یافتی ورستگار شدی
از مرحوم «شمس الدین» فرزند «اسماعیل هرقلی»(353) آورده اند که: پدرش در جوانی، دچار بیماری وزخم شدید وعفونی در ران چپ خود شد که او را سخت در فشار قرار داده وزندگیش را به خطر افکنده بود.
این زخم چرکین، در فصل بهار، بویژه، شکافته می شد وخون وچرک از آن جریان می یافت.
او از شدت ناراحتی از روستای خویش حرکت کرد وبسوی «حله» آمد ونزد سید گرانقدر آقای رضی الدین «علی بن طاووس» رفت واز درد ورنج وبیماری خویش به او شکایت کرد.
سید، پزشکان شهر را برای معاینه ی او دعوت کرد وآنان پس از تلاش بسیار گفتند: «جراحی پای او بسیار خطرناک است ونتیجه ی مثبت آن در برابر خطرش، اندک وناچیز».
او به همراه «سید» به بغداد آمد ودر آنجا نیز به پزشکان ماهر وحاذق مراجعه نمود وآنان نیز پس از معاینات دقیق، همان نظر پزشکان حله را بازگفتند. بیمار، سرخورده ونومید به شهر تاریخی ومقدس سامرا رفت تا در آنجا به کعبه ی مقصود وقبله ی موعود، توسل جوید وشفای بیماری سخت وعلاج ناپذیرش را از او بخواهد.
پس از گذراندن چند روز در سامرا، به نهر «دجله» رفت وپای خویش را که به دلیل جریان خون وچرک آن زخم ودمل چرکین، آلوده بود شستشو داد ولباس تمیز وجدیدی به تن کرد وبازگشت. در میانه ی راه به چهار سوار برخورد کرد که یکی از آنان لباس ویژه ی بزرگان وعلمای دینی را به تن ونیز نیزه ای به دست داشت. همه پیاده شدند وسه نفر از آن گروه در دو سوی راه ایستادند وبه بیمار سلام گفتد وآن شخصیت پرشکوهی که گویی سالار آنان بود به طرف بیمار آمد وگفت:
«أنت غدا تروح الی أهلک؟»
یعنی: اسماعیل! تو فردا به سوی خاندان وروستای خود باز می گردی؟
اسماعیل پاسخ داد: «آری! سرورم!»
فرمود: «پس بیا جلو تا زخم پایت را ببینم».
«اسماعیل» پیش رفت وآن شخصیت پرشکوه دست مبارک وشفابخشش را بر پای او نهاد وهمینطور کشید تا به نقطه ی زخم ودرد رسید وآنجا را اندکی فشرد وآنگاه بر مرکب خویش سوار شد.
یکی از آنان گفت: «أفلحت یا اسماعیل!»
یعنی: اسماعیل! شفا یافتی ورستگار شدی.
تو را رها نمی کنم
اسماعیل از اینکه آنان او را به نام ونشان می شناختند، شگفت زده شد، اما از عنایت آنان وشفا یافتن زخم علاج ناپذیر پایش به دست شفابخش آن حضرت، غفلت کرد وتنها در پاسخ آنان تشکر کرد که:
«أفلحنا وأفلحتم ان شاء الله!»
یعنی: خدای، ما وشما را رستگار گرداند.
یکی از آن سواران گفت: «نشناختی؟ این امام عصر (علیه السلام) است!» واشاره به آن شخصیت پرشکوهی کرد که از زخم پای اسماعیل پرسید.
دیگر اسماعیل بیدار شد، به سرعت خود را به آن شهسوار شفابخش رسانید وپای او را که در رکاب بود در آغوش کشید وبوسه باران ساخت.
امام عصر (علیه السلام) با یک دنیا مهر ومحبت فرمود: «اسماعیل! بازگرد!»
پاسخ داد: «سالارم! تو را رها نمی کنم واز تو جدا نمی شوم».
که یکی از آن سواران پیش آمد وگفت: «اسماعیل! آیا زیبنده است که حضرت مهدی (علیه السلام) دو بار به تو دستور دهد بازگرد وتو امام خویش را مخالفت کنی؟ درست است؟»
اسماعیل دیگر بازایستاد ورکاب حضرت را رها کرد.
امام عصر (علیه السلام) به او گفت: «به بغداد که بازگشتی حاکم عباسی(354) تو را احضار خواهد کرد. هنگامی که نزد او رفتی وچیزی به تو داد نپذیر ونزد فرزند ما «رضی» برو تا برایت حواله ای بر «علی بن عوض» بنویسد، من به او سفارش می کنم هر چه خواستی به تو بدهد».
آنگاه امام عصر (علیه السلام) ویارانش او را تنها نهادند وبه راه خویش ادامه دادند. واسماعیل به مرقد منور امام هادی وعسکری (علیهم السلام) رسید وبا برخی از مردم که در آنجا بودند روبرو شد واز آنان در مورد آن چهار سوار پرسید.
آنان پاسخ دادند: «شاید آنان از شخصیتهای بزرگ منطقه وصاحب نعمت وثروت وامکانات همین منطقه باشند».
اسماعیل گفت: «نه! بلکه امام عصر (علیه السلام) وسه نفر از یارانش بودند».
گفتند: «آیا زخم وبیماری پای خویش را هم به او نشان دادی؟»
پاسخ داد: «آن بزرگوار با دست شفابخش خود پایم را گرفت وفشرد».
وآنگاه اسماعیل پای خویش را گشود واثری از آن زخم چرکین وبیماری علاج ناپذیر نیافت. شک وتردید به او دست داد که نکند پای دیگرش بوده به همین جهت آن پا را هم برهنه ساخت ومعاینه کرد، دید اثری از آن زخم وبیماری نیست. مردم بسوی او هجوم بردند وپیراهنش را به عنوان تبرک پاره پاره کردند.
آیا تو شفا یافته ای؟
مأموری از سوی استبداد حاکم بسوی «اسماعیل هرقلی» آمد واز نام ومشخصات وتاریخ حرکت او از بغداد برای زیارت به سامرا، پرس وجو نمود وجوابهایی را که او داد، همه را برای گزارش به بغداد، به دقت نوشت.
پس از یک روز، اسماعیل از شهر مقدس سامرا حرکت کرد وراه بغداد را در پیش گرفت. به بغداد رسید، دید انبوه مردم در خارج از شهر وکنار پل اجتماع نموده وهرکس می رسید از نام ونشان ومبدأ حرکتش می پرسند.
هنگامی که اسماعیل رسید از او نیز همچون دیگر مسافران از نام ونشانش پرسیدند وهنگامی که او را شناختند موج جمعیت، گردش را گرفتند وپیراهنش را به منظور تبرک ذره ذره کردند وکار به جایی رسید که از فشار وهجوم مردم جانش به خطر افتاد.
«سیدبن طاووس» وگروهی به همراه او، به استقبال «اسماعیل هرقلی» آمدند ومردم را پراکنده ساختند، هنگامی که «سید» او را دید فرمود: «اسماعیل آیا تو شفا یافته ای؟»
پاسخ داد: «آری!»
سید گرانقدر از مرکب پیاده شد وران پای اسماعیل را برهنه ساخت، اما اثری از آن زخم چرکین وعمیق نیافت، از شور وشوق بیهوش شد.
هنگامی که به خود آمد به همراه اسماعیل وبا دیدگانی از شور وشوق گریان نزد وزیر آمدند وسید گفت: «این برادر من ومحبوبترین مردم در نظر من است». وزیر داستان او را پرسید وخودش، از اول تا آخر بیان کرد. پزشکان بغداد را که چندی پیش به دستور «سیدبن طاووس» پای «اسماعیل» را معاینه نموده بودند وتنها راه معالجه را، بریدن پا اعلان کرده وآن را نیز بسیار خطرناک توصیف نموده بودند، همه را احضار کردند.
وزیر از آنان پرسید: «شما این مرد را دیده اید؟»
گفتند: «آری!» وجریان زخم عمیق وچرکین پای او ودیدگاه خود را بازگفتند. پرسید: «اگر آن زخم عمیق جراحی می گشت، بنظر شما چند روز برای بازیافت سلامت لازم بود؟»
پاسخ دادند: «دو ماه وتازه، جای آن زخم وجراحی هم به صورت حفره ای باقی می ماند ودر آن موضع مویی نمی رویید».
وزیر پرسید: «شما پزشکان، چند روز پیش این بیمار را معاینه کردید؟»
گفتند: «ده روز پیش».
وزیر، لباس اسماعیل را از روی پایش کنار زد وگفت: «بیایید! معاینه کنید!»
همگی نگریستند اما اثری نیافتند.
یکی از پزشکان فریادی از پرده ی دل برکشید که: «این، کار مسیح (علیه السلام) است! کار پزشک نیست».
وزیر گفت: «نه! اگر شما می پذیرید که کار پزشکان نیست ما خود خواهیم شناخت که کار کیست».
از شما هرگز
آنگاه سردمدار رژیم عباسی، «مستنصر»، «اسماعیل هرقلی» را به حضور طلبید وجریان را از خودش پرسید واو نیز همانگونه که اتفاق افتاده بود گزارش کرد که خلیفه دستور داد هزار دینار به او هدیه کنند.
پول را آوردند وخلیفه گفت: «اسماعیل! به شکرانه ی شفا گرفتن وبهبود، این پول را بگیر ودر راه خدا انفاق نما».
پاسخ داد: «من جرأت گرفتن یک دینار آن را ندارم».
خلیفه با شگفتی پرسید: «از چه کسی جرأت نداری؟»
گفت: «از همان شفابخشی که مرا نجات داد، چرا که او فرمود از شما چیزی نپذیرم».
خلیفه ی خودکامه عباسی گریست واندوهگین شد واسماعیل بی آنکه چیزی از او بپذیرد از کاخ شومش بیرون آمد.
آری! «شمس الدین» فرزند «اسماعیل هرقلی» می گوید: «من هم خوب به پای پدرم نگریستم، نه تنها اثری از زخم در آن ندیدم بلکه بسان پای سالم موهای آن نیز روییده بود»(355).
داستان ابو راحج
در شهر تاریخی «حله» ستمکاری بنام «مرجان صغیر» حکم می راند که بطور آشکار به خاندان وحی ورسالت وپیروان آنان، دشمنی می ورزید ودر همان زمان، مردی بنام «ابوراحج» می زیست که به خاندان وحی ورسالت مهر می ورزید واز دشمنان آنان بیزاری می جست.
روزی جاسوسان وبداندیشان، به حاکم خودکامه خبر بردند که «ابوراحج» به برخی از صحابه پیامبر ناروا می گوید وبه خاندان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) مهر می ورزد.
او، «ابوراحج» را احضار کرد ودستور شکنجه وشلاق او را صادر کرد.
مأمورانش آنقدر بر سر وصورت وبدن او زدند که دندانهایش ریخت، سپس جلادانش زبان آن بیچاره را از کام بیرون کشیدند وبا سوزن بزرگی آن را سوراخ کردند وپس از سوراخ نمودن بینی او، ریسمانی موئین از آن عبور دادند واو را در کوچه های حله گردانیدند واشرار، پیکر رنجیده ی او را از هر سو هدف قرار دادند وتا مرز مرگ او را کتک زدند.
به حاکم گزارش دادند که: «ابوراحج، بخاطر ضربات وارده، از پا افتاده است ودیگر امکان گردانیدن او در کوچه های شهر نیست».
دستور اعدام او را صادر کردند، اما برخی با اشاره به پیری وپیکر درهم شکسته ی او، یادآور شدند که: «این زخمهای بی شماری که بر او وارد آمده است، او را خواهد کشد ودیگر نیازی به اعدام او نیست». وحاکم خودکامه نیز از اعدام او گذشت.
او را در همان حال رها کردند، خاندان ونزدیکانش آمدند واو را به خانه بردند. اما بر اثر ضربات وحشیانه وشکنجه های هولناک، در چنان شرایط وخیمی بود که هیچ کس در مرگ او تردید نمی کرد وهمه بر این عقیده بودند که او آخرین دقایق زندگی را سپری می کند؛ اما فردای آن روز، او را دیدند که سالم وپرنشاط، در بهترین حال وهوا به نماز ایستاده است. دندانهایش که همه فرو ریخته بود سالم ودر جایش قرار گرفته وزخمهای بی شمار پیکرش بهبود یافته ودر بدن او اثری از شکنجه وآزار دیروز نیست.
مردم از این رویداد شفگت انگیز بهت زده شدند واز او حقیقت جریان را خواستار شدند. او گفت که: در اوج درد ورنج وفشار به حضرت مهدی (علیه السلام) توسل جسته واز او طلب فریادرسی نموده وبوسیله ی او به بارگاه خدا شتافته وآنگاه حضرت مهدی (علیه السلام) به خانه او وارد شده وخانه اش را نورباران ساخته است.
آری! ابوراحج می گوید: «امام عصر (علیه السلام) دست گره گشا وشفابخش خویش را بر چهره ام کشید وفرمود:
«أخرج! وکد علی عیالک فقد عافاک الله تعالی!»
یعنی: برخیز! واز خانه بیرون برو وبرای اداره ی زندگی خود وخانواده تلاش کن. خداوند نعمت صحت وسلامت را دگربار، به تو ارزانی داشت.
واینک ملاحظه می کنید که از سلامتی کامل برخوردارم».
«شمس الدین محمد بن قارون» که این روایت را آورده است، او را در حالی دید که طراوت جوانی بسوی او بازگشته وچهره اش گندمگون ودلنشین شده وقامتش برافراشته ومعتدل گردیده است.
خبر عنایت امام عصر (علیه السلام) در شهر «حله» پخش شد وحاکم بیدادگر او را احضار کرد. او که دیروز ابوراحج را بر اثر ضربات وارده وشکنجه های هولناک مأمورانش با چهره ای ورم کرده و... دیده بود، هنگامی که او را صحیح وسالم وبانشاط وپرطراوت دید ونگریست که هیچ اثری از زخمهای عمیق وبی شمار دیروز در پیکرش نیست، سخت به وحشت افتاد وراه وروش ظالمانه ی خویش را با پیروان اهل بیت (علیهم السلام) تغییر داد ورفت که دیگر با آنان به گونه ای عادلانه وانسانی رفتار نماید.
ابوراحج پس از افتخار دیدار حضرت مهدی (علیه السلام) گویی جوانی 20 ساله بود وشگفت انگیز این بود که تا پایان عمر همان طراوت ونشاط جوانی را با خود داشت(356).
قضیه مقدس اردبیلی
مرحوم علامه مجلسی از گروهی وآنان نیز از سید بزگوار، جناب «میر علام» آورده اند که:
شبی در ساعتهای آخر شب در صحن مطهر امیر مؤمنان (علیه السلام) بودم دیدم که در خلوت شب، مردی بسوی مرقد منور در حرکت است. به او نزدیک شدم دیدم عالم پرواپیشه مقدس اردبیلی است. خود را به او نشان ندادم وبطور مخفیانه به مراقت او نشستم.
او به درب حرم مطهر که بسته بود رسید، اما با رسیدن او بطور شگفت انگیزی درب گشوده شد واو وارد حرم گردید. گوش دادم دیدم گویی با کسی به گفتگو پرداخته است وآنگاه از حرم خارج گردید وپس از خروج او، دربها بصورت نخست بسته شد.
«مقدس اردبیلی» به سوی مسجد کوفه حرکت کرد ومن نیز بطوری که او مرا نبیند، از پی او روان شدم. او وارد مسجد وبسوی محرابی که شهادتگاه امیر مؤمنان (علیه السلام) بود، راه افتاد. خود را به محراب رسانید ومدتی در آنجا درنگ کرد، سپس به سوی نجف بازگشت ومن نیز به دنبال او سایه به سایه آمدم.
در میانه ی راه به من سرفه دست داد وآن جناب به حضور من توجه یافت وفرمود: «میرعلام تو هستی؟»
پاسخ دادم: «آری!»
گفت: «اینجا چه می کنی؟»
پاسخ دادم از همان لحظات ورود شما به حرم مطهر امیر مؤمنان (علیه السلام) تاکنون با شما بوده ام واینک شما را به مقام شامخ صاحب آن قبر سوگند می دهم که از آنچه از آغاز تا انجام برایتان پیش آمده است مرا باخبر سازی».
گفت: «اگر تعهد کنی تا زنده هستم آن را نزد خویش نگاهداری وبه کسی نگویی حقیقت را به تو می گویم».
من تعهد اخلاقی سپردم.
گفت: «من در مسایل پیچیده ی علمی وفقهی می اندیشیدم، تصمیم گرفتم کنار مرقد امیر مؤمنان حاضر گردم واز آن روح بلند وملکوتی بخواهم مشکل فقهی وعلمی مرا پاسخ گوید.
هنگامی که به درب حرم رسیدم، دربها گشوده شد. وارد شدم وبا همه ی وجود، صمیمانه از خدا خواستم که سالارم، امیر مؤمنان (علیه السلام) مرا پاسخ دهد، درست در این هنگام بود که ندایی از جانب قبر مطهر شنیدم که فرمود: امشب به مسجد کوفه برو، سؤال خود را از قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) بپرس، چرا که او امام زمان توست».
به سرعت بسوی مسجد کوفه شتافتم ونزدیک محراب رفتم واز حضرت مهدی (علیه السلام) که در آنجا به نیایش نشسته بود، مسایل خویش را پرسیدم واو پاسخ مرا با کرامت وصف ناپذیری داد واینک به خانه ی خویش باز می گردم»(357).
داستان شیخ محمد حسن
مرحوم «محدث نوری» در کتاب خویش «جنه المأوی»(358) از برخی علمای بزرگ حوزه ی علمیه نجف آورده است که: در آنجا یک دانشجوی علوم اسلامی بود، بنام «شیخ محمدحسن» که از سه مشکل بزرگ رنج می برد. این سه مشکل عبارت بود از:
1 - دچار درد سینه وبیماری سختی بود که خون از سینه اش می آمد.
2 - به آفت فقر وتهیدستی گرفتار بود.
3 - دل در گرو مهر دختری نهاده بود، اما خانواده ی دختر، به دلیل فقر وبیماریش با ازدواج او موافقت نمی کردند.
هنگامی که از همه جا مأیوس ونومید گردید با خود عهد بست که چهل شب چهارشنبه به مسجد کوفه(359) برای عبادت ونیایش برود چرا که میان مؤمنان مشهور بود که اگر کسی چنین کند، به خواست خدا به دیدار امام عصر (علیه السلام) مفتخر خواهد شد.
بر این اساس بود که این مرد، بدین برنامه همت گماشت بدان امید که به دیدار حضرت مهدی (علیه السلام) نایل آید وسه مشکل خویشتن را با آن مشکل گشا وچاره ساز در میان بگذارد.
آخرین شب چهارشنبه بود، شبی بسیار تیره وتار وسرد وطوفانی. باد تندی می وزید واو بر سکوی مسجد کوفه نشسته وغرق در غم واندوه بود، چرا که بخاطر جریان خون از سینه اش به هنگام سرفه، نمی توانست در داخل مسجد توقف کند واحترام طهارت مسجد وآن مکان مقدس را می نمود ونیز در این اندیشه بود که آخرین شب چهارشنبه که چهلمین هفته بود فرا رسید واو نتوانسته بود به دیدار آن کعبه مقصود نایل آید واین محرومیت نیز غمی بزرگ بر غمهایش می افزود.
او به نوشیدن قهوه عادت داشت وبه همین دلیل آتشی برافروخت تا قهوه ردیف کند که بناگاه در آن شب تاریک وخلوت، مردی را دید که بسوی او می آید، از این رخداد، آزرده خاطر شد وبا خود گفت: «اندکی قهوه به همراه دارم آن را هم این بنده ی خدا خواهد نوشید وبرایم چیزی نخواهد ماند».
خودش می گوید: در این فکر بودم که آن مرد رسید ومرا با نام ونشان صدا زد وبه من سلام گفت، از شناخت او که مرا با نام صدا زد تعجب کردم وگفتم: «شما از کدام قبیله می باشید؟ از قبیله فلان هستید؟»
گفت: «خیر!»
ومن نام بسیاری از قبایل را آوردم واو مرتب گفت: «خیر!» واز هیچ یک از این عشیره ها نبود.
آنگاه او پرسید: «چه مشکل وخواسته ای تو را به اینجا آورده است؟»
گفتم: «شما چرا از من در این مورد می پرسی؟»
گفت: «اگر به من بگویی چه زیانی به تو خواهد رسید؟»
فنجانی پر از قهوه کردم وبه او تقدیم داشتم واو کمی از آن نوشید، سپس فنجان را بازگردانید وگفت: «شما بنوشید».
فنجان را گرفتم وتا آخرین قطره ی آن را نوشیدم، آنگاه گفتم: حقیقت این است که من دچار فقر وتنگدستی بسیار سختی هستم، از سوی دیگر به بیماری علاج ناپذیری گرفتارم که به هنگام سرفه، خون از سینه ام می آید ودیگر اینکه به بانویی دل بسته ام ومی خواهم با او پیمان زندگی مشترک ببندم، اما بخاطر دو مشکلم خانواده اش موافقت نمی کنند.
برخی روحانیون مرا سرگرم ساختند وگفتند اگر چهل هفته وهر هفته شب چهارشنبه به مسجد کوفه بیایم وخواسته هایم را به بارگاه خدا برم ودست توسل به دامان پربرکت امام عصر (علیه السلام) بزنم، خواسته هایم برآورده شده ومشکلات سخت زندگیم، حل خواهد شد. من نیز رنج وخستگی این چهل شب را به جان خریدم واینک آخرین شب فرا رسیده است، اما نه آن گرامی را دیده ام ونه به خواسته های خود رسیده ام».
من گله می کردم ودر اوج بی توجهی به آن بزرگوار بودم که رو به من کرد وفرمود:
«أما صدرک فقد برأ، وأما المرأه فستتزوج بها قریبا، وأما الفقر فلا یفارقک حتی الموت».
یعنی: شیخ محمد! اینک سینه ات خوب شده ودیگر از بیماریت اثری نخواهی یافت وآن بانوی مورد علاقه ات نیز، بزودی به وصالش خواهی رسید، اما فقر وتهیدستی همراهت خواهد بود.
شگفتا! وقتی به خود آمدم دیدم سینه ام شفا یافته وپس از یک هفته با بانوی مورد علاقه ام ازدواج کردم، اما همانگونه که فرمود، تهیدستی هنوز همراه من است، مصلحت آن را نمی دانم(360).
آیت الله قزوینی
مرحوم محدث نوری در کتاب خویش سه داستان، از دیدار عالم گرانقدر «آیت الله سید مهدی قزوینی» را با حضرت مهدی (علیه السلام) آورده است که ما دو دیدار آن را، به نقل از فرزندش که یکی از صلحا وشایستگان شهر «حله» بنام «علی» آورده است، بطور فشرده ترسیم می کنیم.
نامبرده آورده است که: روزی از خانه ام، به سوی دفتر آیت الله سید مهدی قزوینی به راه افتادم، به هنگام عبور از کوچه ها به مرقد «سید محمد» معروف به «ذی الدمعه» فرزند زید بن علی بن الحسین (علیهم السلام) رسیدم این مرقد منور بطرف کوچه پنجره ای داشت که به هنگام عبور، دیدم مرد پرشکوه وخوش چهره ای کنار پنجره ی مرقد ایستاده وبر روح «سید محمد» فاتحه تلاوت می کند. من نیز ایستادم وفاتحه خواندم وپس از پایان فاتحه، بر آن مرد بزرگ سلام گفتم واو جوابم را داد وگفت: «علی! تو به خانه ی سید مهدی قزوینی وبرای دیدار او می روی؟»
گفتم «آری!»
گفت: «پس بیا با هم برویم!»
در میان راه به من گفت: «علی! بر ضرر وزیان مالی که امسال بر تو رسیده است اندوهگین مباش، چرا که تو مردی هستی که خداوند تو را با ارزانی داشتن نعمت مالی آزموده، وتو را سپاسگزار وحق شناس وادا کننده ی حقوق اموال خود، یافته است. آنچه را خدا بر تو واجب ساخته بود انجام دادی ومال چیزی است که می آید ومی رود».
علی می گوید: «من در آن سال در تجارت زیان بزرگی کرده بودم وآن را به هیچ کس نگفته بودم، اما هنگامی که دیدم یک مرد بیگانه وناشناس از ورشکستگی وضرر بزرگ من در تجارت آگاه است، غم واندوه سراسر قلبم را گرفت وفکر کردم که خبر این ضرر بزرگ منتشر شده ومردم فهمیده اند، بطوریکه این مرد بیگانه نیز از آن اطلاع یافته است. اما به هر حال گفتم: خدای را سپاس!»
دیدم ادامه داد که: «علی! آنچه از اموال تو بخاطر زیان در تجارت، از دستت رفت بزودی به دستت باز می گردد وبدهی هایت پرداخت می شود».
هنگامی که به بیت آیت الله قزوینی رسیدیم، ایستادم وبه آن مرد بزرگ گفتم: «سرورم! بفرمایید داخل! من اهل این خانه هستم وشما میهمان».
او فرمود: «أنا صاحب الدار».
یعنی: من خود صاحب خانه هستم.
اما من بر او پیشی نگرفتم، بلکه او دست مرا گرفت ووارد خانه ساخت. در کنار خانه ی «سید مهدی قزوینی» مسجدی بود، ما وارد آن مسجد شدیم ودیدیم گروهی از دانشجویان علوم اسلامی در انتظار آمدن «سید» برای تدریس هستند.
آن مرد بر جایگاه خاص «سید» نشست وکتاب «شرایع» را که در آنجا بود برگرفت وگشود وبر ورقهایی که آیت الله قزوینی برخی نکات را نوشته بود نظاره کرد وبرخی مسایل را خواند.
در این هنگام «سید» وارد شد ودید آن مرد بزرگ در جایگاه او نشسته است به او خوش آمد گفت واو با ورود «سید» از جایگاه او کنار رفت، اما سید با اصرار آن مرد پرشکوه را در جای خود نشانید.
خود آیت الله «قزوینی» در این مورد می گوید: «من او را مردی بسیار پرشکوه وزیباروی دیدم، بسوی او رفتم واز حل او جویا شدم، اما گویی از او شرمنده شدم که از نام ووطنش بپرسم».
به هر حال، «سید» درس خود را طبق برنامه روزانه آغاز کرد وآن میهمان نیز که خود را صاحب خانه خوانده بود، در مسایلی که «سید» طرح می کرد پرس وجو وچون وچرا را آغاز کرد.
یکی از دانشجویان علوم دینی که کم سن وسال وکم تجربه می نمود، به او گفت: «این بحث به شما ربطی ندارد، لطفا سکوت کنید تا بحث ادامه یابد!» که او تبسم کرد وساکت شد.
پس از پایان بحث آیت الله قزوینی از او پرسید: «از کجا به شهر «حله» آمده اید؟»
پاسخ داد: «شهر سلیمانیه».
آیت الله پرسید: «چه زمانی از سلیمانیه خارج شده اید؟»
پاسخ داد: «دیروز!»
وافزود که: «نجیب پاشا آنجا را فتح کرد وپیروزمندانه وارد شهر گردید واحمد پاشا را که بر دولت عثمانی شوریده بود، دستگیر کرده است»(361).
آیت الله قزوینی در این مورد می گوید: «من در مورد سخن او واینکه چگونه خبر فتح سلیمانیه به حکومت «حله» گزارش نشده است فکر می کردم وبه ذهنم نرسید که از آن مرد بزرگ بپرسم که چگونه با وجود اینکه دیروز از «سلیمانیه» حرکت کرده است وفاصله آنجا تا «حله» حدود 400 کیلومتر است، امروز به «حله» رسیده است؟»
آنگاه آن مرد بزرگ آب خواست، یکی از خدمتگزاران بیت برخاست تا از ظرف ویژه ای که گلین یا سفالین بود، برای او آب خوردنی بیاورد که فرمود: «از آنجا نه! چرا که در آن حیوانی مرده است». وقتی به درون ظرف نگریست، دید سوسماری زهرآگین در آن مرده است». از ظرف دیگری برایش آب آوردند. آن را نوشید، آنگاه برخاست وآماده حرکت شد که آیت الله قزوینی نیز بپاخاست واو را بدرقه نمود.
پس از رفتن او «سید» گفت: «خبر گفت: چرا خبر او در مورد فتح سلیمانیه را به آسانی پذیرفتید؟»
همه به فکر فرو رفتند که «حاج علی» همو که پیش از همه او را در کنار مرقد «سید محمد» دیده بود، همه ی آنچه را که از او شنیده بود برای حاضران گفت وهمگی در حالی که حیرت وبهت همه را فراگرفته بود، حرکت کردند وبه جستجوی او پرداختند وهمه ی شهر را زیر پا نهادند، اما آن مرد بزرگ را نیافتند. گویی به آسمان پرکشید یا در زمین نهان شد.
آیت الله قزوینی پس از اندیشه ی عمیقی گفت، مردم! به خدای سوگند که او صاحب الأمر بود».
وعجیب اینکه پس از ده روز خبر فتح «سلیمانیه» ودستگیری «احمد پاشا» و... تازه به «حله» وحاکم آن رسید(362).
در راه زیارت پیشوای شهیدان
داستان دیگری را مرحوم «محدث نوری» از فرزند آیت الله سید مهدی قزوینی آورده است که او به نقل از پدر گرانقدرش می گوید:
روز چهاردهم ماه شعبان، از شهر «حله» برای زیارت امام حسین (علیه السلام) به سوی کربلا حرکت کردم، بدان امید که شب نیمه ی شعبان را، در آنجا باشم وسالار شهیدان را زیارت نمایم.
اما هنگامی که به نقطه ای بنام «نهر هندی» رسیدم دیدم راه بندان است وهمه ی زائران در آنجا مانده اند، چرا که به آنان گزارش شده است که عشیره ی «عنیزه» که قبیله ای صحرانشین بودند، راه کربلا را مسدود ساخته واموال وامکانات زائران ومسافران را غارت می کنند.
در همان شرایطی که مردم سرگردان بودند وهوا نیز بارانی بود، من برای نجات زائران به بارگاه خدا وامامان معصوم (علیهم السلام) توسل جستم، بدان امید که مددی برسد که ناگاه در همان حالت تضرع ونیایش با خدا وتوسل به اهل بیت (علیهم السلام) دیدم شهسواری که نیزه ی بلندی به دست داشت، در کنارم ایستاد وسلام کرد.
پاسخ او را دادم که مرا با نام ونشان مخاطب ساخت وفرمود: «به زائران بگویید بیایند، چرا که عشیره ی «عنیزه» راه را ترک کرده اند واینک راه کاملا آزاد وامنیت در آن برقرار است».
ما همراه زائران کوی حسین (علیه السلام) حرکت کردیم واو نیز ما را همراهی می کرد وبسان شیر، پیشاپیش کاروان می رفت، اما بناگاه در میان راه وپس از رفع خطر ونگرانی از ما، از برابر دیدگانمان نهان شد، من به همراهانم گفتم: «آیا تردیدی باقی است که او صاحب الزمان بود؟»
همگی گفتند: «نه به خدای سوگند!»
آیت الله قزوینی ادامه می دهد:
«به هنگامی که آن مرد بزرگ ما را همراهی می کرد، خوب به او نگریستم، گویی آشنا بنظرم می آمد، چنین می نمود که او را دیده ام، هنگامی که در یک چشم به هم زدن از نظرها ناپدید شد، بناگاه به یادم آمد که این شهسوار نجات بخش همان کسی است که در حله به خانه ی ما آمد».
به هر حال، عشیره ی مورد اشاره را کسی از ما ندید، تنها از گرد وغباری که از کوچ آنها آسمان را پوشانده بود، متوجه شدیم که آنان رفته اند. ما به همراه زائران، مسافت میان «نهر هندی» تا «کربلا» را که سه ساعت بود پیمودیم وهنگامی که به دروازه ی شهر رسیدیم نگهبانان شهر پرسیدند: «از کجا می آیید؟ وچگونه آمدید وبه شهر رسیدید؟ عشیره ی مهاجم کجا رفتند؟»
یکی از کشاورزان منطقه گفت: «همان وقت که عشیره ی غارتگر جاده را بسته ودر آنجا مستقر شده بودند، سواری که نیزه ی بلندی در دست داشت رسید ودر میان آنان با صدای رسای خویش به هشدار واخطار پرداخت وهراس شدیدی بر دلهای آنان افکند، بدین جهت به سرعت منطقه را ترک کردند».
آیت الله قزوینی می افزاید: «از آن کشاورز در مورد نشانه های آن سوار شجاع ونجاتبخش پرسیدم واو نشانه های او را برشمرد، دیدم: آری! همان شهسواری بوده است که در ساحل «نهر هندی»
نزد من آمد وفرمود: به زائران اطمینان بده که جاده امن شده است، حرکت کنند»(363).
آن بامداد پر خاطره
علامه محقق «آیت الله صافی» صاحب تألیفات ارزنده، داستانی را در این مورد آورده است که خود، آن را از آقای «احمد عسکری تهرانی» که از خوبان می باشد شنیده است وداستان در مورد بنیاد مسجد امام حسن (علیه السلام) که اینک در مدخل شهر «قم» قرار دارد، می باشد.
آقای عسکری می گوید:
حدود 17 سال پیش بامداد پنجشنبه ای بود که نماز صبح را خوانده وبه تعقیب ودعا مشغول بودم که سه جوان مکانیک آمدند وگفتند: «می خواهیم به شهر قم ومسجد جمکران(364) مشرف شویم وبرای برآمدن خواسته های خویش، دست توسل به سوی خدا وحجت او، امام عصر (علیه السلام) بزنیم ودوست داریم تا شما ما را در این سفر همراهی کنید».
من با پیشنهاد آنان موافقت نموده وسوار بر ماشین شدیم وبه سوی قم حرکت کردیم. نزدیک قم رسیدیم که ماشین دچار نقص فنی گردید واز حرکت باز ایستاد. جوانها به تعمیر آن پرداختند ومن با استفاده از فرصت، کمی آب برگرفتم وبه قصد تطهیر از آنان دور شدم.
پس از اینکه اندکی از آنان فاصله گرفتم در آنجا «سید» زیباچهره وسفیدرویی را با ابروهای کشیده ودندانهای سفید وبراق وخالی بر چهره، دیدم که لباس سفید وعبای نازک ونعلین زرد بر پا دارد. عمامه ای سبزرنگ بر سر نهاده وبا نیزه ای که در دست دارد زمین را خطکشی می کند.
با خود گفتم: «این سید بزگوار، اول صبح به اینجا آمده ودر کنار جاده، با نیزه به خطکشی پرداخته است، این کار درستی نیست چرا که جاده عمومی است وآشنا وبیگانه در آن رفت وآمد می کنند».
آقای عسکری که از سوءظن وادب خویش نسبت به آن «سید» اظهار ندامت می کند می افزاید: به سوی او رفتم وگفتم «سید! زمان توپ وتانک واتم است، شما نیزه بدست گرفته ای؟ برو درست را بخوان».
پس از این سخن او را ترک کردم وبه نقطه ی دوردستی رفتم، تا برای تطهیر بنشینم که او مرا با نام ونشان صدا زد وگفت: «آقای عسکری! آنجا منشین، من آنجا را برای مسجد خط کشیده ام».
از این نکته که چگونه واز کجا مرا می شناسد، غفلت کردم وبی آنکه بتوانم سخنی بگویم گفتم: «چشم!» وبرخاستم.
او اشاره کرد که: برو پشت آن بلندی... ومن رفتم.
برخی سؤالات در این مورد به ذهنم رسید وتصمیم گرفتم آنها را با سید در میان بگذارم وبه او بگویم: «سید جان! این مسجد را برای چه کسی می سازی؟ برای فرشتگان یا جنیان؟ کدامیک؟»چرا که آنجا آن روزها بیابان بود واز شهر «قم» دور.
ونیز تصمیم گرفتم به او بگویم: «مسجدی که هنوز ساخته نشده چرا مرا از تطهیر در این زمین بازمی داری؟» چرا که مسجد هنگامی حکم مسجد پیدا می کند که زمین آن را برای مسجد وقف شده باشد وپیش از این حکم مسجد را ندارد.
پس از این فکرها وتطهیر، به سوی سید رفتم وبر او سلام گفتم.
او نیزه اش را به زمین فرو کرد وبه من خوش آمد گفت وفرمود: «سؤالهایی را که آماده ساختی بپرسی، طرح کن!»
من شگفت زده شدم، اما به خود نیامدم که او چگونه از آنچه در دل من می گذرد باخبر است وهنوز من چیزی به زبان نیاورده، از نیت من خبر می دهد، این نه تنها کاری طبیعی نیست که خارق العاده است.
به هر حال من توجه به این نکات نیافتم وبه او گفتم: «سید جان! درست را رها کرده واینجا آمده ای، گویی نمی اندیشی که ما در عصر موشک وتوپ زندگی می کنیم ودیگر نیزه ارزشی ندارد. نیزه در روزگار ما چه کاره است؟»
وبدین صورت میان من واو گفتگو شروع شد.
سپس نظری به زمین افکند وفرمود: «من نقشه ی مسجد را می کشم».
گفتم: «برای جنیان یا آدمیان؟»
فرمود: «برای انسانها».
آنگاه فرمود: «بزودی اینجا آباد می شود».
گفتم: «بفرمایید ببینم اینجا که من می خواستم تطهیر کنم، فرمودید مسجد است واجازه ندادید با اینکه هنوز مسجدی ساخته نشده است، چرا؟»
فرمود: «آقای عسکری! در این نقطه یکی از فرزندان فاطمه (علیها السلام) به شهادت رسیده است بزودگی قتلگاه او محراب مسجد می گردد، چرا که خون شهید در این نقطه به زمین ریخته شده است».
آنگاه به نقطه ای اشاره کرد وفرمود: «در آن نقطه هم نقشه ی دستشویی وتوالت کشیده ام زیرا آنجا نقطه ای است که دشمنان خدا وپیامبر، به زمین افتاده وهلاک شده اند».
سپس همانگونه که ایستاده بود برگشت ومرا نیز برگردانید ودر حالیکه سیلاب اشک از دیدگانش فرو می ریخت فرمود: «آنجا حسینیه ساخته می شود».و با به زبان آوردن نام حسین (علیه السلام) باران اشک از دیدگانش فروبارید ومن نیز با گریه ی او، گریستم.
ونیز فرمود: «پشت حسینیه کتابخانه می شود وشما نیز بدان کتاب هدیه می کنی».
گفتم: «موافق هستم، اما با سه شرط:
1 - نخست اینکه تا آن زمان زنده باشم.
فرمود: «ان شاء الله!»
2 - دوم اینکه اینجا مسجدی ساخته شود.
فرمود: «بارک الله»
3 - سوم اینکه به اندازه امکان مالی خویش، گرچه یک کتاب باشد برای اجرای دستور شما پسر پیامبر، بدینجا کتاب بیاورم.
مرا به سینه چسبانید، پرسیدم: «چه کسی اینجا مسجد خواهد ساخت؟»
فرمود: «یدالله فوق ایدیهم».
گفتم: «من هم می دانم که قدرت خدا بالاترین قدرتهاست اما..».
فرمود: «بزودی خواهی دید که در اینجا مسجد پرشکوهی برپا می شود، هنگامی که ساخته شد سلام مرا به بنیاد کننده اش برسان».
ومرا دعا کرد.
من سید را ترک کردم وبه طرف ماشین آمدم که دیدم درست شده وآماده ی حرکت است.
همراهان از من پرسیدند: «آقای عسکری! زیر برق این آفتاب، با چه کسی گفتگو می کردی؟»
گفتم: «مگر سید به آن عظمت را با نیزه ی بلندش ندیدید؟ با او صحبت می کردم».
گفتند: «با کدام سید؟»
پشت سرم را نگاه کردم، گفتم:
«آنجاست!»
اما دریغا که دیدم زمین صاف وهموار است وهیچ کس نیست. سخت تکان خوردم وسوار ماشین شدم، اما در حالتی وصف ناپذیر بودم. دوستان با من صحبت می کردند اما من قدرت پاسخگویی به آنان را نداشتم ونمی دانم که نماز ظهر وعصر را چگونه خواندم.
سرانجام به مسجد جمکران رسیدیم اما من فکرم پریشان بود. در مسجد نشستم یک طرف من مرد سالخورده ای بود وطرف چپم یک جوان.
نماز مسجد جمکران را خواندم، پس از نماز برخواستم سجده کنم که دیدم سید گرانقدری که با آمدنش آن محدوده را عطرآگین کرد، از راه رسید وگفت: «آقای عسکری! سلام علیکم».
ودر کنار من نشست. تن صدایش درست تن صدای همان سیدی بود که پیش از ظهر در آنجا نقشه ی مسجد می کشید. مرا به نکته ای نصیحت کرد.
پس از آن به سجده رفتم وذکر صلوات را خواندم وسر از سجده برداشتم، دریغا که دیگر او را ندیدم.
از مرد سالخورده وآن جوان که در دو سوی من نشسته بودند پرسیدم: «سید کجا رفت؟»
گفتند: «ما ندیدیم».
ناگهان گویی زمین لرزه شد وحال من دگرگون شد، دوستانم آمدند واز دیدن وضعیت من شگفت زده شدند وآب بر صورتم پاشیدند وبه تهران بازگشتیم.
با رسیدن به تهران جریان را به یکی از علمای شهر گفتم. او گفت: «بی تردید آن سید گرانمایه، حضرت مهدی (علیه السلام) بوده است، اینک، شکیبایی پیشه ساز تا ببینیم آنجا، مسجدی درست می شود؟»
سالها از آن جریان گذشته بود که به مناسبتی به شهر قم آمدم. هنگامیکه به آغاز شهر رسیدم، دیدم ستونها برافراشته شده ودر همان مکانی که سید نقشه می کشید کار می کنند ومسجد می سازند.
پرسیدم: «چه کسی این مسجد را می سازد؟»
گفتند: «حاج یدالله رجبیان».
با آمدن نام «یدالله» قلبم به طپش افتاد وغرق در عرق شدم ونتوانستم سرپا بایستم، بر صندلی تکیه زدم وآنگاه معنای سخن امام (علیه السلام) را فهمیدم که هنگامی که پرسیدم: «چه کسی اینجا مسجد خواهد ساخت؟»
فرمود: «یدالله فوق ایدیهم».
به تهران بازگشتم و400 جلد کتاب خریدم وهمه را وقف کتابخانه ی آن مسجد نمودم وبا حاج «یدالله رجبیان» ملاقات کردم وجریان را به او بازگفتم(365).
در راه کاظمین
مرحوم نوری در کتاب «نجم الثاقب» آورده است که:
حاج علی بغدادی از شایسته کرداران وخوبان بود واز جمله نیکبختانی است که به دیدار حضرت مهدی (علیه السلام) مفتخر شده است.
فشرده ی داستان دیدار او اینگونه است:
این مرد شایسته وباتقوا، مرتب از بغداد به کاظمین برای زیارت دو امام گرانقدر حضرت جواد وحضرت کاظم (علیهم السلام) می رفت وپیوسته به آنها ارادت وعشق می ورزید.
خودش می گوید: مقداری خمس وحقوق مالی بر عهده ام بود، به همین جهت به نجف اشرف رفتم وبیست تومان آن را به عالم فقیه پارسا «شیخ انصاری»، بیست تومان آن را هم به عالم فقیه پارسا «شیخ محمد حسین کاظمی» بیست تومان هم به «آیت الله شیخ محمد حسن شروقی» دادم وبیست تومان دیگر بدهکار بودم که تصمیم گرفتم پس از بازگشت به بغداد آن را هم در کاظمین به فقیه گرانقدر «آیت الله آل یاسین» بپردازم.
پنجشنبه بود که به بغداد بازگشتم. نخست به سوی کاظمین وزیارت دو امام گرانمایه (علیهم السلام) حرکت کردم، پس از زیارت به منزل «آیت الله آل یاسین» رفتم وبخشی از باقی مانده ی بدهی شرعی خویش را به او تقدیم داشتم تا در موارد مقرر مصرف نماید واز او اجازه خواستم که باقی مانده را به تدریج در مواردی که شایسته دیدم، مصرف کنم.
آیت الله آل یاسین، با اصرار از من خواست که در خدمتشان بمانم، اما با عذرخواهی از او بخاطر کارهای ضروری خداحافظی کردم وبسوی بغداد حرکت کردم. درست یک سوم راه را آمده بودم که با سید گرانقدر وپرشکوه وباوقار وهیبتی روبرو شدم. دیدم عمامه ی سبز برسر دارد وبر گونه اش خالی است بسیار زیبا ودلنشین. او به سوی کاظمین برای زیارت می رفت، به من رسید وسلام کرد وبسیار گرم وپرمهر با من مصافحه ومعانقه نمود. مرا به سینه چسبانید وخوش آمد گفت وفرمود: «کجا؟»
گفتم: «زیارت کرده واینک عازم بغداد هستم».
گفت: «شب جمعه است، برگردیم برویم کاظمین».
گفتم: «نمی توانم».
فرمود: «چرا! برگرد تا گواهی کنم که از دوستان جدم امیر مؤمنان (علیه السلام) واز دوستان وشیعیان ما هستی وشیخ نیز گواهی می دهد وخدا می فرماید:
«واستشهدوا شهیدین»(366).
من پیش از این از آیت الله شیخ آل یاسین، خواسته بودم که به من سندی بنویسد ودر آن گواهی کند که من از شیعیان ودوستداران اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) هستم، تا آن نامه را در کفن خویش قرار دهم».
از سید پرسیدم: «از کجا مرا شناختی وچگونه این گواهی را می دهی؟»
فرمود: «چگونه انسان کسی را که حق او را بطور کامل می دهد، نمی شناسد؟»
گفتم: «کدام حق؟»
فرمود: «همان حقوقی که به وکیل من دادی؟»
گفتم: «وکیل شما کیست؟»
فرمود: «شیخ محمدحسن!»
گفتم: «آیا او وکیل شماست؟»
فرمود: «آری!»
از گفتار او شگفت زده شدم. فکر کردم میان من واو، دوستی دیرینه ای است که من فراموش کرده ام، چرا که او در آغاز رویارویی با من، مرا به نام ونشان صدا زد. ونیز فکر کردم از من توقع دارد که مبلغی از آن خمس که بر عهده دارم بدان جهت که از نسل پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) است به او تقدیم دارم.
به همین جهت گفتم: «سید! از حقوق شما فرزندان پیامبر مقداری نزدم موجود است واز شیخ محمد حسن هم اجازه گرفته ام هر کجا دوست داشتم مصرف کنم».
او تبسم کرد وفرمود: «آری! مقداری از حقوق ما را به وکلای ما در نجف پرداختی».
پرسیدم: «آیا این کارم شایسته وپذیرفته ی بارگاه خداست؟»
فرمود: «آری!»
به خود آمدم که چگونه این سید گرانقدر بزرگترین علمای عصر را، وکیل خود عنوان می سازد، برایم گران آمد. شگفت زده شدم، اما بار دیگر دچار غفلت شدم وموضوع را فراموش کردم.
آیا این روایت صحیح است؟
بار دیگر به گفتگوی با آن مرد بزرگ پرداختم واز موضوعات گوناگونی پرسیدم واو نیز همه را یکی پس از دیگری با مهر ومحبت پاسخ داد. از موضوعاتی که طرح کردم یکی این بود که گفتم: «سرورم! گویندگان مذهبی می گویند که: مردی بنام «سلیمان اعمش»(367) با فردی پیرامون زیارت پیشوای شهیدان امام حسین (علیه السلام) گفتگو کردند. آن مرد بر این پندار بود که زیارت امام حسین (علیه السلام) بدعت است وهر بدعتی هم گمراهی است وهر گمراهی هم در آتش خواهد بود، آنگاه همین مرد در عالم رؤیا دید که هودجی میان آسمان وزمین است، پرسید که: «آن هودج چیست؟ ودر درون آن کیست؟»
پاسخ داده شد: «درون آن دخت گرامی پیامبر، فاطمه (علیها السلام) ومادر او خدیجه (علیها السلام) قرار دارند».
پرسید: «کجا روان هستند؟»
پاسخ داده شد: «به زیارت امام حسین (علیه السلام) چرا که شب جمعه است وشب مخصوص زیارت حسین (علیه السلام) است».
وخود دید که ورقهایی از آن هودج به زمین می ریزد ودر آنها این جمله نوشته شده است:
«أمان من النار لزوار الحسین (علیه السلام) فی لیله الجمعه! أمان من النار الی یوم القیامه»(368).
سرورم! آیا این روایت صحیح است؟
فرمود: «آری! کاملا صحیح است».
گفتم: «سرورم! آیا درست است که می گویند: ان من زار الامام الحسین (علیه السلام) لیله الجمعه کان آمنا»(369).
فرمود: «آری!» ودر همان حال دیدگانش لبریز از اشک شد وگریست.
چیزی نگذشت که دیدم در حرم مطهر دو امام گرانقدر حضرت کاظم وجواد (علیهم السلام) هستیم بی آنکه از خیابانها وراههایی که به حرم می رسد، عبور کرده باشیم.
کنار درب ورودی ایستادیم، او فرمود: «زیارت بخوان!»
گفتم: «سرورم! من نمی توانم خوب بخوانم».
فرمود: «آیا من بخوانم که شما نیز با من زیارت کنی؟»
گفتم: «آری!»
واو شروع به زیارت نمود وبر پیامبر وامامان معصوم (علیهم السلام) یکی پس از دیگری سلام ودرود گفت تا به نام مبارک حضرت عسکری (علیه السلام) رسید، سپس رو به من کرد وگفت: «آیا امام زمانت را می شناسی؟»
پاسخ دادم: «چگونه نمی شناسم؟ آری!»
فرمود: «پس بر او سلام کن».
گفتم: «السلام علیک یا حجهالله یا صاحب الزمان یابن الحسن!»
دیدم تبسم کرد وفرمود: «علیک السلام ورحمه الله وبرکاته».
آنگاه وارد حرم شدیم وضریح را بوسه باران ساختیم وبه من فرمود: «زیارت بخوان.!»
گفتم: «سرورم! من نمی توانم خوب بخوانم».
فرمود: «آیا برایت بخوانم؟»
گفتم: «آری!»
او شروع به خواندن زیارت مشهور به زیارت «امین الله» نمود وپس از پایان آن، فرمود: آیا جدم حسین را زیارت می کنی؟»
گفتم: «چرا! امشب شب جمعه وشب زیارتی حسین (علیه السلام) است و» واو زیارت مشهور امام حسین (علیه السلام) را خواند.
هنگامه ی نماز مغرب رسید به من دستور داد نماز جماعت بخوانم.
من به نماز جماعت ایستادم وپس از نماز، آن بزرگوار از نظرم ناپدید شد وهر چه جستجو کردم واز پی او گشتم، او را ندیدم.
تازه به خود آمدم وبه یاد آوردم که:
سید مرا با نام ونشان صدا زد.
مرا دعوت کرد به کاظمین بازگردم با اینکه نمی خواستم بازگردم.
از فقهای بزرگ به وکیل خود تعبیر می فرمود.
وسرانجام هم بناگاه از برابر دیدگانم نهان شد.
پس از این اندیشه، بناگاه دریافتم که آن حضرت امام عصر (علیه السلام) بوده است ودریغا که دیر او را شناختم(370).
نگرشی بر این دیدارها
داستان انسانهای شایسته وخداجویی که از آغاز غیبت کبری تاکنون به دیدار حضرت مهدی (علیه السلام) مفتخر شده اند بسیار است که ما از مجموع آنها این چند داستان را برگزیدیم وروشن است که هر کدام از این داستانها، موضوعات مهم وفواید بیشماری دارد واین رخدادها، طی قرون واعصار از غیبت کبری تاکنون رخ داده است.
برای نمونه:
حضرت مهدی (علیه السلام) در شهر تاریخی سامرا با «اسماعیل هرقلی» دیدار می کند وبیماری او را شفا می بخشد وبه او خبر می دهد که بزودی خلیفه ستمکار «عباسی» به او مبلغ بزرگی خواهد داد وبه او هشدار می دهد که نپذیرد.
در نجف اشرف مرد مسلول وگرفتاری را، به دیدار خویش مفتخر می سازد، اندکی از قهوه ی او می نوشد وبوسیله ی بقیه ی آن بیماری سخت او را برطرف می سازد. وبه او خبر می دهد که به آروزی خویش در مورد آن دختر دلخواه خواهد رسید ومی رسید.
در بحرین «محمدبن عیسی» را به دیدار خود مفتخر می سازد وراز «انار» ونقشه ی شوم وزیر بداندیش را برملا ساخته وهمه را نجات می دهد وجایگاه آن قالب را نیز به آن مرد شایسته خبر می دهد.
در راه کربلا، کنار چادرهای آن عشیره ی یاغی وغارتگر که راه را بر روی زائران بسته بودن، می رود وهراس بر دل آنان می افکند، به گونه ای که وحشت زده وترسان منطقه را ترک می کنند وراه را بدین وسیله برای زائران امام حسین (علیه السلام) باز می کند.
در شهر «حله» به «حاج علی» از ضرری که در تجارت برده است وبه کسی نگفته سخن می گوید وبه او نوید می دهد که اوضاع اقتصادی وتجارتش بهبود می یابد.
باز هم در «حله» در خانه ی عالم بزرگوار آیت الله قزوینی حاضر می شود وخبر می دهد که دیروز از سلیمانیه خارج شده واز اوضاع واحوال آنجا وفتح سلیمانیه خبر می دهد وغایب می گردد وآنگاه پس از ده روز این خبر به حکام «حله» می رسد.
در مجالس ومحافل شیعیان ودوستداران اهل بیت (علیهم السلام) که برای زنده نگاه داشتن نام وراه ورسم امامان نور (علیهم السلام) برپا می شود، حاضر می گردد.
راستی، شما خواننده ی عزیز! بنگر که آن حضرت چگونه وجود گرانمایه ی خویش را به شیعیان اثبات می کند، چگونه آنان را پناه می دهد ودر تنگناها به فریاد آنان می رسد وشر دشمنان را از آنان برطرف می سازد وبه آنان از توطئه ها وحیله ها ونقشه هایی که دشمن برای اذیت وآزارشان می کشد، خبر می دهد وآنگاه بصورت ناگهانی از برابر دیدگانشان نهان می گردد تا غیبت او به صورت ناگهانی دلیل این باشد که او همان امام مهدی (علیه السلام) است نه دیگری.
ودر همین فرصت برای شما خواننده ی گرامی روشن می شود که آنچه را آن گرانمایه وعزیز به «شیخ مفید» نوشت که:
«فانا نحیط علما بأنبائکم ولا یعزب عنا شیء من أخبارکم»(371).
یعنی: ما بر اوضاع واخبار شما وجامعه ی شما بخوبی آگاهیم وچیزی از اخبار شما بر ما پوشیده نمی ماند.
ومرقوم داشت که:
«انا غیر مهملین لمراعاتکم ولا ناسین لذکرکم ولو لا ذلک لنزل بکم اللأواء»(372).
یعنی: ما از سرپرستی ورسیدگی به کارهای شما کوتاهی نورزیده ویاد شما را از صفحه ی خاطر خویش نزدوده ایم که اگر جز این بود امواج سختیها بر شما فرود می آمد ودشمنان کینه توز شما را ریشه کن می ساختند.
و: «لانا من وراء حفظهم بالدعاء الذی لا یحجب عن ملک الأرض والسماء»(373).
یعنی: چرا که ما پشت سر مؤمنان شایسته کردار، بوسیله ی نیایش وراز ونیازی که از فرمانروای آسمانها وزمین پوشیده نمی ماند، آنان را حفاظت ونگهداری می کنیم.
و: «ولو أن أشیاعنا - وفقهم الله لطاعته - علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم... لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا...»(374).
یعنی: اگر شیعیان ما که خداوند آنان را در فرمانبرداری خویش توفیقشان ارزانی دارد، براستی در راه وفای به عهدی که بر دوش دارند، همدل وهماهنگ بودند، هرگز سعادت دیدار ما از آنان به تأخیر نمی افتاد وسعادت دیدار ما زودتر روزی آنان می گشت.

بخش 13: چگونه تاکنون زیسته است؟

پیش از هر چیز، نگارنده بر این عقیده است که بحث وگفتگو در مورد طول عمر امام عصر (علیه السلام) بحث سازنده وهدفداری نیست وکسانی که برای خدشه دار ساختن اصل عقیده به وجود گرانمایه ی آن حضرت، به این بهانه جوییها دست می زنند، از نظر ما به نوعی حق ستیزی پرداخته ودر مورد حقیقت ثابت واستواری، خود را به ناآگاهی می زنند.
اگر براستی مسأله ی طول عمر، برای چنین کسانی مطرح است چرا در مورد طول عمر حضرت خضر (علیه السلام) که از آب حیات وبقا نوشید واز زمان موسی (علیه السلام) تاکنون زنده است، چون وچرا نمی کنند(375)؟ وتنها همه ی چون وچرا واشکال تراشیها در مورد طول عمر حضرت مهدی (علیه السلام) است؟
این بهانه جویی وتاخت وتاز خود را به ناآگاهی زدن ویک اصل مسلم قرآنی وروایی را مورد استهزا قرار دادن، چرا؟
آیا این عمل ناپسند به انگیزه ی کینه جویی ودشمنی با خاندان پیامبر (علیهم السلام) است؟
یا تردید در قدرت بی کران خدای جهان آفرین؟ کدامیک؟
چنین تردیدافکنی که از ناآگاهی وعناد برمی خیزد در برابر یک حقیقت قطعی چه ارزشی می تواند داشته باشد؟
یک واقعیت قطعی
به یاد می آورم هنگامی که فضانوردان در کره ی ماه پیاده شدند وگزارش فرود انسان در ماه، به سراسر جهان مخابره شد وتمامی دستگاههای فرستنده وروزنامه ها از آن سخن گفتند وعکس فضانوردان به هنگامه ی فرود در سطح کره ی ماه بر صفحه ی تلویزیونها پدیدار شد وماهواره های مصنوعی آن منظره را، به سراسر جهان انتقال دادند با همه اینها بسیاری که آنان را می شناسیم، این رخداد بزرگ را به باد مسخره گرفتند وآن را رسواترین دروغ وافسانه ی تاریخی به حساب آوردند.
فراموش نمی کنم که یکی از آنان خطاب به من گفت: «از شما بسیار در شگفتم که چگونه این دروغ را باور می کنی؟ آخر چگونه ممکن است مسیحیان وکافران در کره ی ماه فرود آیند؟»
اینک! آیا انکار آنان ودور از حقیقت پنداشتن یک حقیقت بوسیله آنان، از واقعیت رسیدن انسان به کره ی ماه، جلوگیری می کند؟
طبیعی است که: هرگز!
طول عمر امام عصر (علیه السلام) نیز یک حقیقت قطعی وثابتی است که نه راهی برای انکار دارد ونه فرصتی برای تردید افکنی وهمه ی بهانه تراشیها پیرامون آن بی ارزش است، چرا که تردید در حرارت آتش ونور خورشید در چاشتگاه وتردید در حقایق مسلم وقطعی، از اینگونه است.
با این مقدمه ی کوتاه، اینک موضوع طول عمر حضرت مهدی (علیه السلام) را از سه دیدگاه بصورت فشرده طرح می نماییم:
1 - در پرتو قرآن
2 - از دیدگاه عقیدتی
3 - در پرتو دانش جدید
در پرتو قرآن
هنگامی که مسأله ی طول عمر را به پیشگاه قرآن شریف می بریم نمونه هایی از انسانها را می یابیم که خدای جهان آفرین در مورد آنان چنین مقرر فرموده است که قرنهای طولانی زندگی کنند واینجاست که نه تنها طول عمر حضرت مهدی (علیه السلام) یک پدیده ی طبیعی جلوه می کند، بلکه طول عمر انسانهای معمولی وعادی نیز یک پدیده ی طبیعی جلوه می نماید، اینک نمونه هایی از قرآن شریف:
1 - «ولقد ارسلنا نوحا الی قومه فلبث فیهم الف سنه الا خمسین عاما فاخذهم الطوفان وهم ظالمون»(376).
یعنی: ما نوح را به سوی قومش فرستادیم، پس او در میان جامعه ی خویش، 950 سال درنگ کردو آنان رابه سوی حق وعدالت فرا خواند... وآنگاه آن جامعه را در حالی که ستمکار وبیدادپیشه بودند، طوفان فرا گرفت.
این آیه ی شریفه بیانگر این حقیقت است که تنها، دورانی را که نوح (علیه السلام) در جامعه ی خویش درنگ کرد ومردم را بسوی خدا دعوت نمود، 950 سال بود، حال، عمر او به هنگامه ی بعثت چقدر بوده؟ وپس از طوفان چقدر زیسته است؟ اینها دو دوره نامشخص دیگری است که باید به 950 سال افزوده شود تا عمر آن پیامبر بزرگ معلوم گردد.
در روایتی از امام صادق (علیه السلام) آمده است که: نوح پیامبر 2300 سال زندگی کرده است. این 2300 سال بدینگونه بود که 850 سال پیش از بعثت خویش زیست و950 سال به پیام رسانی گذرانید و500 سال هم پس از طوفان ونابودی ستمکاران بود که از کشتی معروف خویش فرود آمد. آب فروکش کرد وبنای شهرها وزندگی نوین را نهاد وفرزندان خویش را در شهرها سکونت داد(377).
ودر روایت دیگری آمده است که: «نوح (علیه السلام) 2500 سال زیست».
به هر حال روشن است که نوح (علیه السلام) این قرنهای طولانی را به خواست خدا ودر پرتو اراده ی او وقدرت بی کرانش زندگی نموده است.
واز حضرت سجاد (علیه السلام) آورده اند که فرمود:
«فی القائم سنه من نوح وهی طول العمر»(378).
یعنی: در قائم ما خاندان وحی ورسالت، نشان وشیوه ای از نوح (علیه السلام) است وآن طول عمر می باشد.
2 - ونیز قدرت بی کران خدا در تحقق خواست حکیمانه اش وبه فرمان درآوردن طبیعت، در داستان حضرت یونس (علیه السلام) تجلی می کند که می فرماید:
«التقمه الحوت وهو ملیم، فلولا أنه کان من المسبحین للبث فی بطنه الی یوم یبعثون»(379).
یعنی: وماهی دریا او را به کام خود فرو برد در حالیکه مردم ملامتش می کردند واگر نه این بود که از ستایشگران خدا بود، بی تردید تا قیامت می بایست در شکم ماهی بماند.
از ظاهر این آیه ی شریفه دریافت می گردد که اگر حضرت یونس (علیه السلام) از ستایشگران خدا نبود ودر شکم ماهی خدا را ستایش نمی کرد، در همانجا زنده وپاینده تا روز رستاخیز به اراده ی خدا می ماند.
واینکه برخی از مفسران گفته اند که: شکم ماهی آرامگاه او بود وجسدش در آنجا تا قیامت می ماند، سخنی است برخلاف ظاهر آیه.
در تفسیر کشاف آورده است که: ظاهر آیه ی شریفه که می فرماید: «للبث فی بطنه» ماندن به صورت زنده است وزندگی در آنجا تا روز رستاخیز می باشد(380).
ونظیر این مطلب را تفسیر بیضاوی نیز دارد(381).
به هر حال شاید معنای آیه ی شریفه این باشد که آن پیامبر بزرگ تا روز رستاخیز در شکم ماهی وبا زنده ماندن ماهی زندانی می گشت.
وبدین سان از این آیه ی شریفه، استفاده می شود که خداوند می تواند در جایی که نه هوایی جریان دارد ونه چیزی از ضروریات زندگی وادامه ی حیات موجود است، انسانی را از مرگ حفظ کند ونه تنها او را زنده بدارد که از هضم شدن در شکم ماهی وتجزیه شدن وجزو پیکر آن موجود بزرگ دریایی وآبزی شدن نیز، طی میلیونها سال، حراست وحفاظت کند.
اینک! این خدای توانا، آیا قادر نیست که «ولی» خویش را از مرگ محافظت وصدها سال عمر پرافتخار - به منظور اهدافی والا به او - ببخشاید؟
از دیدگاه عقیدتی
از دیدگاه عقیدتی، هنگامی که به پدیده ی عمر وطول عمر بنگریم، آن را یک امر عادی می بینیم، چرا که هر انسان باایمانی بر این عقیده است که سرآمد عمر انسان به دست خداست. معنای این سخن این خواهد بود که: آفریدگار توانای هستی است که عمر هر انسان وموجود زنده ای را، اندازه گیری می کند. وهموست که هم بر طولانی ساختن عمرها تواناست وهم به کوتاه ساختن آنها وبر مرگ زودرس.
بنابراین، هنگامی که خداوند برای یکی از بندگان خویش، عمری طولانی مقرر فرمود، روشن است که اسباب وامکانات عادی وطبیعی آن را نیز برای طولانی شدن آن فراهم می آورد. وممکن است که برای عمر طولانی بخشیدن به یک انسان هر دو بخش از امور واسباب طبیعی وماورای طبیعی را، با هم فراهم آورد واین نه شکستن قوانین طبیعت است ونه تضاد وناسازگاری با روش عادی خلقت.
بنابراین، همانگونه که در جهان طبیعت، وسایل وعوامل بسیاری برای مرگ زودرس وکوتاه شدن عمر وجود دارد، همین گونه وسایل وعواملی نیز وجود دارد که موجب طولانی شدن عمر وبه تأخیر افتادن اجل نامشخص ویا مرگ دیررس است وفراهم آوردن هر دو بخش از اسباب وعوامل طبیعی وما رای طبیعی طولانی شدن عمر یا کوتاه گشتن آن، برای خدای توانا، یکسان است.
توضیح اینکه: روشن است که جسم انسان پس از مرگ - بطور طبیعی - دچار فساد وپوسیدگی می گردد واز هم می پاشید وبه صورت اجزای پراکنده درآمده وبه خاک حشرات تبدیل می گردد، این یک واقعیت طبیعی است که بسیار دیده شده است، اما در همین حال، ما در شهر قاهره با دهها جسد مومیایی شده روبرو می شویم که از روزگار فرعونها تاکنون، هزاران سال بر آنها گذشته است با این وصف همچنان اعضا واندامهای آنان به هم پیوسته واز هم نپاشیده اند، این شکستن جریان طبیعی وروند عمومی آفرینش نیست، بلکه اثرگذاری طبیعت بر طبیعت است، یعنی مومیایی کردن جسد با عفونت پذیری ومتلاشی شدن آن سازش نمی پذیرد ومانع فساد پذیری جسد واز هم گسیختن وپوسیدن آن می گردد.
واگر از این مرحله بگذریم حقایقی را در برابر دیدگان خود می بینیم که ما را شگفت زده می سازد. برای نمونه: قبور برخی از بندگان صالح خدا ویران گشته وجسد آنان را بصورت تر وتازه تری یافته اند که هیچ تغییری در آنها پدید نیامده است. برای نمونه: پیکر پاک مرحوم «صدوق» را در یکی از مناطق تهران یافتند، با اینکه حدود 900 سال از مرگ او می گذشت، بدن او همچنان تر وتازه بود(382).
در زمان خودمان خواستند مرقد صحابی گرانقدر «حذیفه بن یمان» را از ساحل نهر دجله به بغداد وبه جوار صحابی بزگوار «سلمان فارسی» در مدائن انتقال دهند، اما هنگامی که قبر شکافته شد، پیکر او ظاهر گشت با اینکه در سال 36 هجری از دنیا رفته است واین در حالی است که ما می دانیم که این بدن به شکل معمول ومتعارف مومیایی نشده وتنها به خواست خدا واراده ی آفریدگار هستی اینگونه تر وتازه مانده است.
در میان مردم با ایمان معروف است که هر کس بر انجام غسل جمعه مداومت داشته باشد، پس از مرگ جسدش متلاشی نمی گردد.
بنابراین، طبیعت چیزی است وخواست خدا، واقعیتی است فراتر از طبیعت وقوانین حاکم برآن. ماده چیزی است ومشیت خدا اصلی است که حاکم بر ماده ومادیات است، چرا که خدا، آفریدگار طبیعت وماده است، در آن هر گونه که بخواهد دگرگونی ایجاد می کند وبه هر صورتی که اراده کند تصرف می نماید چرا که او خواص وویژگیها وطبیعت پدیده ها را، بدانها ارزانی داشته است.
بنابراین، ممکن است گفته شود که حضرت مهدی (علیه السلام) در زندگی خویش، مسایل بهداشتی وامور ونکات مربوط به سلامتی جسم وجان را، بصورت کاملی رعایت می کند وبر اساس آن، از آنچه که برای سلامت مفید است، بهره می برد واز آنچه زیانبار است دوری می جوید ودر نتیجه، از همه ی بیماریها، صحیح وسالم زندگی می کند واعضا ودستگاههای جسمی آن حضرت، پرطراوت، شاداب، پرتلاش ونشاط، وظایف خویش را به بهترین صورت ممکن انجام می دهند. به همین جهت است که پیری وکهنسالی وضعف وناتوانی به سازمان وجود او راه ندارد وهمواره از طراوت، نشاط وشادابی برخوردار است، درست بسان جوانی کامل، توانمند ودر اوج صحت وسلامت. وهمه ی اینها بخاطر تواناییها وقابلیتها واستعدادهایی است که آفریدگار توانای هستی در کران تا کران اعضا، اندامها، دستگاهها وسازمان وجود آن حضرت، به ودیعت نهاده است.
کوتاه سخن اینکه: خداست که حافظ ونگاهدارنده ی وجود گرانمایه ی حضرت مهدی (علیه السلام) است واوست که آن حضرت را از حوادث روزگار صیانت می کند وآنچه بخواهد بر عمرش می افزاید وسلامت وجود او را از هر آفت وبیماری مصون ومحفوظ می دارد.
در پرتو دانش جدید
پیش از آغاز این بحث، بجاست نکته ای را یادآوری کنم وآن این است که: از تأسف بارترین آفتهای عصر ما این است که برخی از جوانان در جوامع اسلامی، سخنان غربیها را به گونه ای شتابزده وباسرعت می پذیرند وبدانها تکیه می کنند که اگر آنان سخنی فراتر از اندیشه وفهم اینان نیز بگویند، بی درنگ وبدون تجزیه وتحلیل ودریافت، آن را نیز می پذیرند. اما همین جوانان در پذیرش واقعیتهای ماورای طبیعت وحقایق غیبی که از مرزهای ماده وطبیعت می گذرد، چون وچرا می کنند ودر مورد آن حقایق، تردید روا می دارند.
این دوگانگی برخورد آنان، نشانگر خودباختگی واستعمار فکری وفرهنگی شومی است که کشورهای اسلامی را فراگرفته است. ایمان ویقین به خدا وتعالیم او را، از قلب بسیاری از جوانان غفلت زده زدوده وشکافی بزرگ وفاصله ای گسترده، این قربانیان استعمار واستبداد وحقایق معنوی والهی وآسمانی، پدید آورده است.
استعمار پلید، نسل جوان را به سوی ماده وایمان به مادیات صرف وپشت پا زدن به معنویات وارزشها وحقایق غیبی وماورای ماده، سوق داده است، از این رو هنگامی که به این قماش از جوانان گفته شود که: مستر فلان یا موسیو یا دکتر، پرفسور، فیلسوف یا مکتشف آلمانی یا فرانسوی یا آمریکایی چنین گفت یا استاد دانشگاه ناکجا آباد یا نویسنده ی یهودی یا دانشمند مسیحی فلان رهبر بت پرست... چنین گفت یا نوشت، گفتار ونوشتار ودیدگاهها وآرای اینان، چنین جوانانی، وحی آسمانی است. آن را با همه ی توان وامکان وسینه ی گشاده وباز، می پذیرند، اما اگر به همین بندگان خدا، بگوییم خدا یا پیامبر یا امیر مؤمنان چنین فرمود یا روایتی را بخوانیم یا معجزه ی قطعی از یکی از امامان راستین تشیع بیاوریم، پذیرش وگواهی وتصدیق اینها، برای اینان، گران است وقبول آن سخت ومشکل.
چرا؟ برای چه؟ ای مسلمانان! منصفان! آزادگان! چرا؟
آیا پیامبر گرامی اسلام، دانشمند، حکیم، فیلسوف، آگاه، مکتشف، مرتبط با وحی الهی ودارای پیوند با دستگاه آفرینش وآفریدگار هستی نبود؟!
چرا گفتار انسان ساز وشخصیت پرداز وافتخارآفرین او، نباید پذیرفته شود وروایات واخبار او، نباید مورد تصدیق شما قرار گیرد؟ آخر چرا؟
آری! هنگامی که بگوییم: «عمر گرانمایه ی حضرت مهدی (علیه السلام) اینک از 1200 سال فراتر است واو به خواست خدا زنده وبانشاط است». بی درنگ می گویند: «چگونه چنین چیزی ممکن است؟» ودر آن تردید می کنند. اما اگر گفته شود فلان مستر فرمود که: انسان می تواند هزاران سال زندگی کند وچنین استعدادی را دارد، بی درنگ او را تصدیق می کنند واز او می پذیرند، چرا؟ برای چه؟
کوتاه فکری وناآگاهی چقدر؟
ساده اندیشی وغفلت زدگی تا کجا؟
بر ماست که به این شخصیتهای پرشکوه اسلام افتخار کنیم، به پیام آور بزرگ، به امیر مؤمنان (علیه السلام) به خاندان بزرگ وحی ورسالت. بر ماست که این عناصر نفوذی وچهره های بزک کرده را که استعمار به جامعه وافکار ومغزها واذهان ما رسوخ ونفوذ داده است همه را پس بزنیم ورد کنیم.
بر ما لازم است فراموش نکنیم که مسلمانان، مردان دانش جدید وقهرمانان فرهنگ وعلم نوین بودند وآنان بودند که با اندیشه ی دقیق وافکار بلند خویش، سرچشمه های دانش را گشودند وآنها را نوشته ومنتشر ساختند وبه جهانی که ما در آن زندگی می کنیم تقدیم داشتند.
چرا ما باید به آفت خودفراموشی وخودباختگی گرفتار آییم واصالت وشکوه خویش را به بوته ی فراموشی سپاریم؟

گفتار ودیدگاههای غربیها چه نقشی وارزش واقعی دارد که ما بدون تفکر واندیشه، همه را بپذیریم؟ وچشم وگوش بسته مطیع آنان باشیم؟
آری! متأسفانه هنگامی که از عناصری همچون: داروین، فروید، اینشتاین یهودی وسارتر مادیگرا وحق ستیز وعناصری از این قماش که آفریدگار هستی را انکار وپدید آورنده ی جهان را نفی وهمه ی ادیان آسمانی را با دیدگاههای شکست خورده ومخالف اسلام - خود کنار می گذارند - گفتاری نقل شود، این گروه از جوانان بافته های آنان را می پذیرند واز حقایقی بشمار می آورند که هیچ تردید وچون وچرا پذیر نیست. به همین دلیل است که بسیاری از نویسندگان در بحثهای خویش برای قانع ساختن این گروه، بناگزیر از سخنان غربیها کمک می گیرند وموضوعات ومطالب خویش را با مهر تأیید آنها عرضه می کنند.
راستی چرا باید اینگونه باشد؟
هان ای فرزندان اسلام! چرا؟
ای جوانان وای نسل سرفراز قرآن! برای چه؟ به اسلام افتخارآفرین خویش بازگردید وبدان بر همه ی جهانیان افتخار کنید.
اندیشه های منحط وچهره های بی محتوای غرب را، رها کنید که این بافته ها واین چهره ها که به نمونه هایی اشاره رفت، ارمغانی جز نگونساری ندارند وجز بر انحراف وانحطاط وگرفتاریها نمی افزایند.
مرزهای ناشناخته عمر انسان
مسأله ی طول عمر از مسایلی است که مرز مشخصی برای آن ثابت نشده است. هنگامی که می گویند فلان شخصیت صدها سال ویا هزاران سال زیست، معنای این سخن نه این است که او تا آخرین درجه از عمر را که برای انسانها ممکن است، زیسته است، هرگز! چرا که عمر ممکن، برای انسانها مرزهایش ناشناخته است، همانگونه که آخرین کشفیات علمی نیز همین واقعیت را بیان می کند.
اما عمرهای کوتاه، در جهان معاصر وگذشته نیز ملاک ومعیای نیست که بتوان با آن معیار، عمر انسانها را سنجید، چرا که زندگی انسانها بیشتر با حوادث وفجایع ودردهایی همراه وهمزاد است که باعث کوتاهی عمر می گردد. عواملی چون: تغذیه ی نامناسب، هوای آلوده، عدم رعایت درست موازین بهداشتی، بیماریهای مرگبار، فشار وانباشته شدن غم واندوه ودیگر عواملی که همه وهمه اثر مرگباری در انهدام زندگی دارند وعقده های روانی ویرانگری را، پدید می آورند. که آنها باعث بیماریهای خطرناکی می گردند وزندگی وسلامت انسان را به سوی نابودی سوق می دهند در غیر این صورت دستگاهها وسازمان وجود انسان، کشش واستعداد زندگی بسیار فراتر از این زندگیهای کوتاه وناقص را دارد.
در این مورد، مجله ی مصری «المقتطف» می نویسد: «... دانشمندان بزرگی که به دانش وآگاهی آنان می توان اعتماد کرد، می گویند: همه ی بافتهای مهم واصلی سازمان وجود انسان، قابلیت یک زندگی بسیار طولانی وبی نهایت را دارند وانسان اگر بتواند خود را در تیررس عوارضی که رشته ی حیات او را می برد، قرار ندهند، کاملا برایش ممکن است که هزاران سال زندگی کند وعمری بسیار طولانی داشته باشد(383).
ونیز در صفحه 240 می نویسد: «نهایت چیزی که اینک از تجربه های یاد شده بدست می آید این است که: انسان به دلیل رسیدن به مرز هشتاد یا صد سالگی از عمر خویش نمی میرد، بلکه بدان دلیل در این سن وسال زندگی را می بازد که برخی از عوارض وآفتها، دامنگیر برخی از اعضا واندامها می گردد ودر نتیجه آنها را تلف می سازد وآنگاه بخاطر ارتباط برخی از اعضا با برخی دیگر، حیات انسان با خطر جدی روبرو می گردد ومی میرد. از این رو اگر دانش جدید موفق شود که این عوارض را از میان بردارد یا مانع پیدایش آنها شود، دیگر مانعی در راه ادامه ی حیات انسان نمی ماند ومی تواند صدها سال، شاداب وپرطراوت زندگی کند».
خود ما نیز در هیچ کتاب علمی وتحقیقی یا مجله تخصصی نخوانده واز هیچ پزشک، فیلسوف، حکیم ودانشمندی، نشنیده ایم که مرزهای عمر بشر، مشخص شده است واو نمی تواند فراتر از آن، زنده بماند یا آنکه محال وناممکن است که انسانی هزار سال زندگی نماید. بلکه به عکس می بینیم که طب جدید، امیدوار است که دارویی برای طول عمر بدست آورد واز پیری وکهنسالی جلوگیری کند.
آری! عمر طولانی در زمان ما، بدان دلیل که زندگی انسانها وعمر آنان کوتاه است، ناآشنا بنظر می رسد، اما اگر چیزی ناآشنا بود نباید آن را محال وناممکن به حساب آورد(384).
مردم در گذشته، مسافت هزار کیلومتری را در مدت یک ماه طی می کردند، اما اینک همین مسافت را بوسیله ی، هواپیما، به مدت کوتاهی چون یک ساعت طی می کنند. اگر انسانی صد سال پیش به مردم خبر می داد که پیمودن هزار کیلومتر در یک ساعت ممکن است، حرف او را نمی پذیرفتند وآن را کاری ناممکن می پنداشتند چرا که برای آنان ناآشنا وناشناخته بود در حالیکه این خبری صحیح ودرست بوده است.
جامعه های بشری امروز، پدیده ها را براساس عادتهای جاری می شناسند نه براساس دانش وبینش صحیح. آنان هم که از دانش وبینش بهره ای دارند، هرگز مدعی این نیستند که به همه ی اسباب ومسببات دست یافته اند وهمه ی علل وعوامل واصول علمی ناشناخته وحقایقی که برای دانش ودانشمندان پوشیده است، به مراتب از شناخته ها فراتر است.
بیشتر مقیاسهای علمی - در جهان هستی - ناشناخته است وانسان تاکنون نتوانسته است بدانها احاطه علمی پیدا کند، تنها توانسته است پدیده های ظاهری را بدون آنکه اسباب وعلل آنها را بشناسد درک کند، دریابد که هر پدیده ای سببی دارد واین سبب نیز خود سبب دیگری.
وهمین گونه اسباب ومسببات را بطور تسلسل درمی یابد، اما نمی تواند سبب اصلی وعلت العلل را بشناسد جز اینکه بگوید: «آن، سرچشمه ومنشا وعلت اصلی قدرت بی کران خدا واراده ی اوست نه چیز دیگر».
کسانی که عمرهای طولانی داشته اند؟
جهت اطلاع بیشتر ودقیقتر رجوع شود به: کتاب گرانسنگ «خورشید مغرب»، ص 240، تألیف دانشمند ونویسنده ی فرزانه ومعاصر، محمدرضا حکیمی وکتاب «او خواهد آمد»، ص 89، هم چنین کتاب «امام مهدی (علیه السلام) حماسه ای از نور» از شهید صدر، «نوید امن وامان» و«امامت ومهدویت» از آیت الله صافی، «دیرزیستی حضرت مهدی (علیه السلام)» از مهدی کامران، «منتظر جهان وراز طول عمر» از سید احمد علم الهدی، «چند مقاله» از علامه طباطبایی، «مهدی (علیه السلام) رهبر بزرگترین انقلاب جهان» از حسن شجاعان و«طول عمر امام زمان (علیه السلام)» از علی اکبر مهدی پور.
در تاریخ انسان، به نامهای بسیاری برخورد می کنیم که در این جهان، قرنهای طولانی زیسته اند که مورخین نام آنان را برشمرده وسرگذشت برخی را نیز نوشته اند، همانگونه که برخی از علماء در کتابهای خویش، بخش خاصی را تنها بدانها اختصاص داده وتحت عنوان «سرگذشت کسانی که طول عمر طولانی داشته اند» به ترسیم سرگذشت زندگی آنها پرداخته وبرخی از امور مربوط بدانان را آورده اند واین واقعیت را یادآورد شده اند که عمر طولانی برای انسان یک پدیده عجیب وغریبی نیست، بلکه در برخی روزگاران یک پدیده ی طبیعی وعادی بوده است.
ما در اینجا نام برخی از آنان را بطور فشرده می آوریم:
1 - حضرت آدم که 930 سال در این جهان زیست.
2 - حضرت سلیمان نیز 930 سال زندگی کرد.
3 - لقمان حکیم، 4000 سال وبرخی نیز 400 سال نوشته اند.
4 - ربیع بن ضبع، 380 سال.
5 - شدادبن عامر 900 سال.
6 - عمربن عامر، 800 سال.
7 - قس بن ساعده، 600 سال.
8 - عزیز مصر، 700 سال.
9 - ریان بن عزیز مصر، 1700.
10 - لقمان عادی 560(385).
وبسیار دیگری که تاریخ نام آنان را نگاشته وهر کدام صدها سال در این جهان زیسته اند که ما نیازی به ترسیم نام آنان نمی نگریم وبه همان بیان قرآن شریف وداستان نوح (علیه السلام) بسنده می کنیم که برای هر حقیقت جوی باایمانی، بسنده است.

بخش 14: هنگام ظهور کی خواهد بود؟

حکمت خدا، اقتضا نموده است که هنگام ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) در میان مردم، نامعلوم واز آنان پوشیده باشد، به همین جهت مردم نمی دانند که آن حضرت بطور دقیق چه وقتی ظهور خواهد کرد.
با وجود روایات بسیاری که از پیامبر گرانقدر وامامان نور (علیهم السلام) پیرامون ابعاد گوناگون حیات امام عصر (علیه السلام) رسیده است، با این وصف به هنگامه ی ظهور آن حضرت بطور مشخص در هیچ روایتی تصریح نشده بلکه بعکس، روایاتی از پیامبر وامامان معصوم (علیهم السلام) وارده شده است که در آنها بشدت از کسانی که که از هنگام ظهور خبر دهند انتقاد گشته وآنان را تکذیب نموده اند. ونیز روشن ساخته اند که هیچ یک از پیشوایان معصوم (علیهم السلام) در این مورد سخنی نگفته وبرای ظهور، زمانی مشخص نفرموده است.
برای نمونه:
1 - از پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) آورده اند که در مورد غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) ومسایل مربوط به آن فرمود:
«ویکذب فیها الوقاتون»(386).
یعنی: کسانی که برای ظهور وقت تعیین می کنند، دروغ می گویند.
2 - «فضیل» از امام باقر (علیه السلام) پرسید:
«هل لهذا الأمر وقت؟»
یعنی: آیا هنگامه ی ظهور معلوم است؟
فقال (علیه السلام): «کذب الوقاتون، کذب الوقاتون، کذب الوقاتون؟»(387).
آن حضرت، در پاسخ او سه بار فرمود: «کسانی که برای ظهور، وقت تعیین می کنند، دروغ می گویند».
آری! وقت تعیین کنندگان برای ظهور، دروغ بافانند.
3 - از امام صادق (علیه السلام) آورده اند که فرمود:
«کذب الموقتون، ما وقتنا فیما مضی ولا نوقت فیما یستقبل»(388).
یعنی: کسانی که برای ظهور وقت تعیین می کنند دروغ می بافند، ما خاندان رسالت، نه در گذشته برای آن وقت مشخصی اعلان
کردیم ونه در آینده چنین خواهیم کرد.
4 - ونیز از آن گرامی آورده اند که فرمود:
«... کذب الوقاتون وهلک المستعجلون ونجا المسلمون»(389).
یعنی: وقت تعیین کنندگان برای ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) دروغ می گویند وشتاب کنندگان در آن به هلاکت می رسند وتنها تسلیم شوندگان به امر خدا، نجات می یابند.
روشن است که منظور از عدم تعیین وقت در اینجا، همان مشخص ومعلوم ساختن سال ظهور آن گرامی، بطور دقیق است، چرا که انبوه روایات رسیده از اهل بیت (علیهم السلام) که نشانه های قطعی ظهور را بیان می کند، همگی بیانگر آن است که با پیدایش این نشانه ها ظهور امام عصر (علیه السلام) نزدیک می گردد ودر حقیقت نشانه های قطعی ظهور یا هنگامه ی آن به هم نزدیک هستند.
راز نهان بودن زمان ظهور
حقیقت این است که ما نمی توانیم راز ورمز حکمت حقیقی پوشیده داشتن زمان ظهور آن حضرت، بوسیله ی پیامبر وامامان نور (علیهم السلام) را بشناسیم وآن را بطور قطعی دریابیم. شاید برخی از حکمتها ورازهای ظاهری آن، امور ذیل باشد:
1 - ممکن است حکمت سری بودن هنگام ظهور، این باشد که مؤمنان وتوحیدگرایان، در همه ی قرون واعصار غیبت آن خورشید رخ برکشیده در پی ابرها، در انتظار سازنده ی ظهور او باشند وبرای این انتظار، سخت پاداش برند.
از این روست که از زمان غیبت صغرای آن حضرت، تاکنون نسلهای ایمان آورندگان ویکتاپرستان همواره بدان امید زیسته اند که ظهور آن گرامی را درک کنند. با این بیان، اگر ظهور معلوم می شد دیگر چنین انتظار سازنده وپردازنده ای در کار نبود، بلکه آرزوها وآرمانها به یأس ونومیدی تبدیل می شد ومیلیونها انسان از سازندگی اخلاقی وعملی وعقیدتی انتظار وپاداش پرشکوه آن محروم می گشتند.
از پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) آورده اند که فرمود:
«أفضل أعمال امتی، انتظار الفرج»(390).
وامیر مؤمنان (علیه السلام) فرمود:
«المنتظر لأمرنا کالمتشحط بدمه فی سبیل الله»(391).
یعنی: هر کسی که در انتظار حکومت عادلانه وجهان گستر ما باشد از نظر پاداش بسان کسی است که با جهاد قهرمانانه در راه خدا به خون خویش درغلطیده است. وامام صادق (علیه السلام) فرمود:
«من مات منتظرا لهذا الأمر، کان کمن کان مع القائم (علیه السلام) فی فسطاطه، لا!... بل کان بمنزله الضارب بین یدی رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) بالسیف»(392).
یعنی: هر توحیدگرایی که در انتظار ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) از دنیا برود، همانند کسی است که با قائم (علیه السلام) در ستاد فرماندهیش بوده است... بلکه مانند کسی است که در برابر دیدگان پیامبر عدالت با شمشیر در راه حق وبه دستور آن حضرت، جهاد خالصانه کرده است.
2 - ثمره دیگر انتظار فرج این است ک: انتظار به مفهوم حقیقیش، تصدیق آیات قرآن وسخنان پیامبر وامامان نور (علیهم السلام) در مورد امام مهدی (علیه السلام) وچنین باور وتصدیقی از درجات ایمان ومراتب تسلیم وفرمانبرداری از حق وپیشوایان معصوم (علیهم السلام) است.
3 - حکمت دیگر نامشخص بودن زمان ظهور، اصل امتحان وآزمایش است که یکی از سنتهای الهی است.
خداوند، بندگان خویش را به انواع واقسام آزمایشها به بوته ی امتحان می سپارد، از آن جمله بوسیله ی موضوعات ومسایل عقیدتی. از این رو کسانی که به خدا وپیام آورش وبه آنچه آن حضرت در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) آورده است، ایمان بیاورند، دیگر طول غیبت آن گرانمایه به هر اندازه ای که باشد وانتظار غمبار او هر چه طولانی گردد از ثبات قدم وایمان عمیق وتزلزل ناپذیر آنان نمی کاهد، اما نفاق پیشگان، فرصت ومیدان مناسبی برای استهزا ویاوه گویی بر ضد این اندیشه والا وعقیده ی مقدس می یابند وآیات قرآن وروایات پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) در این مورد را، به دیوار می کوبند وهمه را کنار می گذارند واین شیوه ی باطل گرایان در همه ی عصرها ونسلها است.
از امام کاظم (علیه السلام) آورده اند که در مورد غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) فرمود:
«انما هی محنه من الله عزَّ وجلَّ، امتحن بها خلقه...»(393).
یعنی: غیبت آن حضرت، رنج وآزمایشی از جانب خداست که بندگان خویش را بدان می آزماید.
روشن است که معنا ومفهوم امتحان این نیست که خداوند از واقعیت کار بندگانش آگاه نیست وآنچه در درون دارند تا آزمایش نکند نمی شناسد، نه! هرگز! بلکه خداوند به هر چیزی داناست وآنچه در سینه هاست می داند وچیزی بر او مخفی نمی ماند که قرآن در این مورد می فرماید:
«احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا وهم لا یفتنون ولقد فتنا الذین من قبلهم فلیعلمن الله الذین صدقوا ولیعلمن الکاذبین...(394).
یعنی: آیا مردم پنداشته اند همانقدر که گفتند: ایمان آوردیم، به حال خود رها می شوند وآزمایش نخواهند شد؟ ما کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم (واینان را نیز می آزماییم.) باید علم خدا در مورد کسانی که راست می گویند وکسانی که دروغ می گویند، تحقق یابد.
راز آزمایش بندگان
با این بیان، چرا آزمایش؟
وبرای چه امتحان؟
پاسخ این است که: خداوند بندگان خویش را به دلایلی چند مورد آزمایش قرار می دهد که اهم آنها عبارتند از:
1 - نخستین راز آزمایش بندگان، اتمام حجت است.
«.. لئلا یکون للناس علی الله حجه...»(395).
2 - راز دیگر امتحان بندگان از جانب خدا، این است که: انسانهای باایمان وپرواپیشه به اوج نجات وپیروزی وکامیابی پرکشند ودرخور پاداش پرشکوه الهی گردند.
3 - از امام صادق (علیه السلام) آورده اند که: انسان باایمان در زمان غیبت آن خورشید جهان افروز، خدای را با این دعا که به «دعای غریق» نامیده شده است، بخواند:
«یا الله! یا رحمن! یا رحیم! یا مقلب القلوب! ثبت قلبی علی دینک»(396).
یعین: ای خدای یکتا! ای بخشاینده!
ای بخشایشگر!
ای دگرگون ساز قلبها! قلب مرا بر دین خویش ثابت واستوار ساز.
ونیز از آن حضرت آورده اند که همه را به خواندن این دعا امر می فرمود:
«اللهم عرفنی نفسک، فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک.
اللهم عرفنی رسولک، فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک.
اللهم عرفنی حجتک، فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی»(397).
یعنی: بار خدایا! تو خود ذات پاک ومقدس خویش را به من بشناسان که اگر خودت را به من نشناسانده بودی، پیام آورت را نشناخته بودم.
بارالها! تو خود پیام آور بزرگت را به من بشناسان که اگر خودت پیام آورت را به من نشناسانده بودی، من حجت تو را نشناخته بودم.
خداوندا! حجت ودلیل خویش را به من بشناسان که اگر حجت خویش را بر من نشناسانده بودی، از دین ودینداری راستین گمراه شده بودم.
این نیز راز دیگری از نامشخص بودن هنگام ظهور.
آری! خواننده ی گرامی! در این مورد، روایاتی است که پیرامون برخی از امور مربوط به ظهور آن حضرت سخن می گوید که بدین مناسبت، برخی از آنها را می آوریم.
1 - امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«یخرج قائمنا اهل البیت یوم الجمعه»(398).
یعنی: قائم ما خاندان پیامبر، در روز جمعه ظهور می کند.
2 - ونیز فرمود:
«لا یخرج القائم (علیه السلام) الا فی وتر من السنین: سنه احدی أو ثلاث أو خمس أو سبع أو تسع»(399).
یعنی: قائم ما در یکی از سالهای تک ظهور می کند، سالهایی چون: 7، 5، 3، 1 یا 9.
3 - ونیز فرمود:
«ینادی باسم القائم (علیه السلام) فی لیله ثلاث وعشرین ویقوم فی یوم عاشورا وهو الیوم الذی قتل فیه الحسین بن علی (علیه السلام)...»(400).
یعنی: نام مقدس قائم (علیه السلام) در شب 23، همه جا طنین افکن می گردد وآنگاه در روز عاشورا قیام می کند؛ روزی که حسین (علیه السلام) در آن روز به شهادت رسید.
از مجموع روایاتی که از ظهور
آن حضرت سخن می گوید چنین استفاده می شود که ظهور آن گرامی، اندکی پیش از قیام، برای تحقق عدل جهانی ووعده ی الهی خواهد بود. شاید بتوان گفت در مرحله نخست، آن وجود گرانمایه در ماه رجب یا رمضان ظاهر می گردد ونام مبارکش همه جا طنین افکن می شود، آنگاه پس از گذشت ماه شوال وذیقعده وذیحجه و9 روز از عاشورا، دهمین روز محرم، بپا می خیزد ونهضت مبارک ومقدس خویش را آغاز می کند.
آن حضرت، در ظرف این مدت، تدابیر لازم را می اندیشد وبه انتظار زمان ولحظات مناسبی که خداوند اجازه دهد، می ماند تا پس از آمدن اذن خدا، حرکت نجات بخش وپاک کننده ی خویش را آغاز وتعفن ستم وبیداد را بشوید واز میان بردارد وعدالت ودادگری را در سراسر گیتی برقرار ساخته وگسترش بخشد. در این مورد در صفحات آینده به خواست خدا، بحث خواهیم داشت.
پیشگوییهای بی اساس
اما حساب ستاره شناسان، اهل رمل وجفر ومکاشفه، مرتاضان
ودیگر مدعیان پیشگویی در عصر ما، هیچکدام شایسته ی اعتنا یا اعتماد نیست، بویژه که در روایات رسیده از پیامبر وامامان نور (علیهم السلام) که برخی از نظرتان گذشت، کسانی که برای ظهور وقت تعیین کنند هر که باشند، تکذیب شده اند وما نیز پیشگوییهای بسیاری پیرامون آینده ی جهان یا برخی افراد، از همین مدعیان دیده وخوانده ایم که بیشتر آنها دروغ وبی اساس از کار درآمده است.
آری! تنها چیزی که در این مورد ممکن است، این است که با آشکار شدن نشانه های قطعی ظهور، نزدیک شدن زمان ظهور را بشناسیم. وما در مورد این نشانه ها، بحثی خواهیم داشت که به خواست خدا، در بخش آینده خواهد آمد.

بخش 15: نشانه های امام مهدی

روایات ارزشمندی که از پیامبران وامامان نور (علیهم السلام) در مورد وجود گرانمایه ی امام مهدی (علیه السلام) رسیده است، از اوصاف ونشانه های او نیز سخن دارد. واین براستی یک نکته ی ضروری وحیاتی است تا حق از باطل شناخته شود ومانعی نیرومند واستوار در برابر مدعیان دروغینی باشد که در طول تاریخ به انگیزه ی هوای نفس، مقام والایی را که از آن آنها نبود، مدعی شده ومی شوند.
این نشانه ها، برخی مربوط به ظاهر وجسم آن حضرت است وبرخی بیانگر اخلاق کریمه ی او. برخی نشانگر چگونگی ظهورش وبرخی نیز چهره وسیمای جامعه ی شایسته وبایسته ای را که آن حضرت بنیاد واداره خواهد کرد، ترسیم می کند.
شایسته ی یادآوری است که نشانه های بسیاری را که روایات برای آن گرامی ترسیم نموده است، همه از نشانه هایی است که جز در شخصیت او جمع نخواهد شد، از این رو نشانه هایی که از دوران پیش از ظهور، هنگامه ی قیام آن حضرت، دوران درخشان حکومت وفتوحات او ولبریز ساختن زمین از عدالت ودادگری پس از لبریز شدن از ستم وبیداد ودیگر نشانه ها، همه ی اینها، امور ونشانه هایی هستند که گواه صداقت حضرت مهدی (علیه السلام) می باشند ومشخص کننده ی شخصیت والا وسیمای درخشان آن حضرت.
آری! بیشتر روایاتی که پیرامون حضرت مهدی (علیه السلام) وارد شده است نشانه هایی برای تعیین شخصیت او هستند، همانند روایاتی که نسب شریف او را نشان می دهد واین واقعیت را بیانگر است که او فرزند گرانمایه ی حضرت عسکری (علیه السلام) است. زمین وزمان را لبریز از عدل وداد خواهد ساخت وبر کره ی زمین حکومت خواهد نمود ودر روزگار طلایی او، جز آیین اسلام، آیینی بر روی زمین باقی نخواهد ماند ونشانه های دیگری که نه تاکنون تحقق یافته ونه در یکی از مدعیان دروغین مهدویت فراهم آمده است.
یک پرسش وچند پاسخ
سؤال این است که: «راز ورمز جهت بیان اوصاف ونشانه های امام مهدی (علیه السلام) در روایات چیست؟ وچرا پیامبر وامامان معصوم (علیهم السلام) تا این درجه به این نکته ی سازنده توجه کرده اند؟»
در پاسخ این پرسش، می توان به نکات ذیل توجه کرد:
1 - با تحقق
یافتن این نشانه ها با انطباق این اوصاف در وجود گرانمایه ی حضرت مهدی (علیه السلام) به هنگامه ی ظهور، همه ی شک وتردیدها برداشته می شود ومردم منتظر ظهور آن حضرت، در اوج یقین وایمان وآگاهی، او را خواهند شناخت وبا وجود انبوه نشانه ها وتحقق صفات در وجود گرامی او، دیگر فرصتی برای صاحبان دلهای بیمار نمی ماند که در مورد آن حضرت تردید کنند یا بذر تردید بیفشانند وحجت قطعی وتردیدناپذیری که گریبان آنان را می گیرد ودربهای شک وچون وچرا را به روی آنان مسدود می سازد، آنان را به پذیرش حقیقت ناگزیر می سازد.
2 - خدای جهان آفرین می دانست که شمار بسیاری از گمراهان وپیروان شیطان رانده شده، به دروغ ودجالگری ونیرنگ وافترا، ادعای مهدویت می کنند، به همین جهت خداوند این نشانه های مهم را که هرگز در جهان پدیدار نگشته است، از نشانه های قطعی ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) قرار داد تا مردم آگاه وبیدار دل با آگاهی بر این نشانه ها، نه تنها فریب اباطیل گمراهان ووسوسه های شیطانها را نخورند، بلکه همین نشانه ها، ادعای باطل ودروغین مدعیان حکومت مهدویت را با شکست ورسوایی از میدان بدر کنند ومیدانی برای دجالگری آنان نگذارند.
هنگامی که به تاریخ اسلام ومسلمانان مراجعه می کنیم، گروهی از گمراهان وباطل گرایان را می یابیم که به دروغ ودجالگری ادعای مهدویت نمودند، اما همه ی آنان فاقد این نشانه ها واوصاف بودند وعلاماتی که در انبوه روایات برای حضرت مهدی (علیه السلام) ترسیم گردیده در آنها فراهم نبود.
برخی از آنان قلمرو قیامشان محدود، از نظر زمان، کوتاه مدت وفاقد شرایط وعوامل لازم بودند ونتوانستند شهر وروستایی را هم از عدالت ودادگری لبریز سازند تا چه رسد که کران تا کران زمین وزمان را از عدالت ودادگری، لبریز نمایند.
بسیاری از این مدعیان دروغین صلاح واصلاحگری ومهدویت، در ادعای دروغین خویش با شکست روبرو شدند وجز برخی ساده لوحان، کسی از آنان پیروی نکرد، از اینرو ثمره ی کارشان شکست بود وبه فرار روی آوردند وپیروان ساده لوح خویش را به بدبختیها ورنجها کشاندند ونفرین تاریخ را برای خود خریدند ومایه ی تمسخر مجالس ومحافل گشتند.
در بخش آینده، به خواست خدا، نامهای برخی از آن مدعیان دروغین را با برخی از انحرافات وبافته های رسوایشان می آوریم.
اینک روایاتی در اوصاف ونشانه های امام مهدی (علیه السلام):
نشانه های او در روایات
1 - پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمود:
«المهدی من ولدی، ابن أربعین سنه کأن وجهه کوکب دری فی خده الأیمن خال أسود، علیه عباءتان قطوانیان کأنه من رجال بی اسرائیل یملک عشرین سنه، یستخرج الکنوز ویفتح المدائن الشرک»(401).
یعنی: مهدی از فرزندان من می باشد. به هنگام ظهور، سیمایی چهل ساله وپرتوان وشاداب دارد، بسان ستاره ی درخشان. در گونه ی راست او خال مخصوصی است. دو جامه ی خاص «قطوانی»(402) بر تن دارد. او درای قامتی برافراشته وپرتوان ومتناسب است. بیست سال بر جهان حکومت می کند. گنجها را برای ساختن زمین وزمان استخراج می نماید ودروازه های کشورها، شهرها وقلمرو مشرکان را با درایت وقدرت می گشاید.
2 - ونیز فرمود:
«یخرج المهدی وعلی رأسه، غمامه، فیها مناد ینادی: هذا المهدی خلیفه الله فاتبعوه»(403).
یعنی: مهدی ظهور می کند در حالی که بر فراز سرش توده ی ابری است که از میان آن ندا کننده ای ندا می دهد که: «هان ای بندگان خدا! این مهدی (علیه السلام) همان خلیفه ی خدا در روی زمین است، پس همگان از او پیروی نمایید».
3 - ونیز فرمود:
«المهدی منی، أجلی الجبهه، أقنی الأنف»(404).
یعنی: مهدی از من واز فرزندان من است. او دارای پیشانی بلند وباز وگشاده ودارای چهره وبینی زیبایی است.
4 - وفرمود:
«المهدی من ولدی، وجهه یتلألأ کالقمر الدری، اللون لون عربی والجسم جسم اسرائیلی،... یملأ الأرض عدلا کما ملئت جورا»(405).
یعنی: مهدی از فرزندان من است. چهره ی دلآرایش بسان ماه درخشان، نورافشانی می کند. رنگ چهره اش عربی است وقامتش برافراشته وبسیار نیرومند، زمین را از عدل وداد لبریز خواهد ساخت، همانگونه که از ستم وبیداد، لبریز می گردد.
5 - امیر مؤمنان (علیه السلام) در خطبه اش فرمود:
«المهدی من ذریتی، یظهر بین الرکن والمقام، علیه قمیص ابراهیم حله اسماعیل وفی رجله نعل شیث والدلیل علیه قول النبی (صلّی الله علیه وآله وسلم): عیسی بن مریم ینزل من السماء ویکون مع المهدی من ذریتی...»(406).
یعنی: حضرت مهدی (علیه السلام) از فرزندان واز نسل من است. از میان رکن ومقام در خانه ی خدا ظهور می کند. پیراهن ابراهیم خلیل را بر تن وجامه خاص اسماعیل را بر اندام، کفش مخصوص شیث را بر پا دارد.
راهنما ودلیل بر وجود گرانمایه ی او، سخن پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) است که فرمود:
«عیسی بن مریم، از آسمان فرود می آید (وبه امامت او نماز می گذارد.) وهمواره با فرزندم مهدی که از نسل من است، خواهد بود».
6 - ونیز فرمود:
«... هو صاحب الوجه الأقمر والجبین الأزهر وصاحب العلامه والشامه، العالم غیر معلم، المخبر بالکائنات قبل أن یعلم....
ألا! وان المهدی یطلب القصاص ممن لا یعرف حقنا وهو الشاهد بالحق وخلیفهالله علی خلقه الله، اسمه کاسم جده رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) ابن الحسن بن علی (علیهم السلام) من ولد فاطمه، من ذریه الحسین ولدی...»(407).
یعنی: او (مهدی (علیه السلام)) دارای چهره ای درخشنده وسفید، پیشانی نورانی ونشانه ی مخصوصی است. او به لطف خدا دانشمند ودانای علوم واسرار الهی است. بی آنکه از آموزگاری آموخته باشد از آنچه در سراسر هستی می گذرد، خبر می دهد، پیش از آنکه کسی باخبر باشد.
آگاه باشید که مهدی (علیه السلام) از کسانی که نسبت به حق ما حق ناشناس باشند انتقام خواهد گرفت. او گواه حق وحقیقت وخلیفه ی خدا بر خلق اوست. نام باعظمتش همانند نام نیای گرانقدرش پیامبر خداست. فرزند (حضرت) حسن عسکری واز فرزندان فاطمه واز نسل حسین، فرزند من است....
7 - امام حسین (علیه السلام) فرمود:
«لو قام المهدی لأنکره الناس لأنه یرجع الیهم شابا وهم یحسبونه شیخا کبیرا»(408).
یعنی: آنگاه که مهدی (علیه السلام) بپا می خیزد، مردم او را نمی شناسند، چرا که آن گرانمایه در اوج جوانی وشادابی بسوی مردم باز می گردد در حالیکه مردم می پندارند که او با این عمر وغیبت طولانیش، پیر وسالخورده است.
8 - هروی می گوید، از حضرت رضا (علیه السلام) پرسیدم:
«ما هی علامات القائم منکم اذا خرج؟»
یعنی: «سرورم! نشانه های «قائم» شما، به هنگام ظهور چیست؟»
قال (علیه السلام): «علامته: أن یکون شیخ السن، شاب المنظر، حتی أن الناظر الیه لیحسبه ابن أربعین سنه أو دونها وان من علاماته أن لا یهزم بمرور الأیام والیالی، حتی یأتی أجله»(409).
فرمود: «نشان او این است که از نظر سن وسال واقعی، کهنسال است اما در چهره وجمال، جوانی توانا وخوش منظر وپرطراوت است، به گونه ای که هرکس بر جمال او نظاره کند، او را جوانی کامل وکمتر از چهل سال می نگرد. واز نشانه های او این است که با گذشت شب وروز پیر نمی شود وهمچنان جوان وشاداب می ماند تا سرآمد عمرش فرا رسد.

بخش 16: نشانه های ظهور

روایاتی که در مورد نشانه های ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) رسیده ودر کتابهای حدیثی موجود است، بر سه بخش قابل تقسیم است:
1 - بخش نخست: علایم ونشانه های عمومی است که از انحرافات گسترده ی فکری، عقیدتی، عملی و... که در سراسر جهان وکشورها ومراکز اسلامی پدید می آید وجامعه ها وتمدنهای بشری را آلوده می کند، سخن می گوید.
این بخش از نشانه ها وعلایم به ظهور آن حضرت پیوند نخورده ومقارن با آن نیست، بلکه ممکن است دهها سال پیش از آن ظهور آن گرامی، پدیدار وجهانگستر گردد.
2 - بخش دوم: علایم ونشانه هایی است که نزدیک به ظهور امام مهدی (علیه السلام) پدیدار می گردد، اما نشانگر این نیست که ظهور در همان سال خواهد بود، بلکه اینها انواع رخدادها وفتنه هایی هستند که پس از صدور این گونه روایات، به تدریج در طی قرون واعصار تا هنگامه ی ظهور، پدیدار خواهند شد.
3 - بخش سوم: علایم ونشانه هایی است که در همان سال آن اصلاحگر بزرگ یا سال پیش از ظهور آن بزرگوار، رخ خواهد داد که این بخش خود به دو بخش، تقسیم می گردد:
الف: بخش نخست، علایم ونشانه های غیرقطعی است ومفهوم آنها این است که رخ دادن آنها حتمی نیست، بلکه ممکن است رخ دهد یا ندهد.
ب: بخش دوم، علایم قطعی است که تردید ناپذیرند وبه طور حتم روی خواهند داد.
این علایم ونشانه ها بطور کلی برخی از نظر مفهوم ومعنا وپیام روشن وآشکارند وبرخی در نهایت ابهام واجمال وپیچیدگی.
بسیاری از نویسندگان، بویژه نویسندگان معاصر، این روایات را پیش از ما آورده، آنها را تفسیر نموده وطبق دیدگاه خاص خویش، به تأویل آنها پرداخته وبر اساس آرای شخصی خود آنها را تحلیل کرده اند.
من فکر می کنم اینان توان اثبات این آراء ودیدگاهها را در مورد روایات مورد اشاره، نه از نظر علمی دارند ونه از نظر تاریخی. به همین جهت من جرأت وجسارت دنباله روی وپی جویی این توجیهات! یا اقتدای به آنان در دیدگاها وتأویلات روایات مورد بحث را ندارم، چرا که پیام حقیقی آنها مبهم است وخدا وپیامبر وخاندان وحی ورسالت (علیهم السلام) به حقایق امور داناترند.
بجاست در این مورد نمونه ای بیاوریم:
مرحوم «مفید» در «ارشاد»، ضمن بحث در نشانه های ظهور می نویسد:
«... ونزول الترک الجزیره ونزول الروم الرمله..».
1 - در شرایط کنونی، «ترکها» در ایران، در شمال عراق، ترکیه، قفقاز وآذربایجان شوروی سکونت دارند، پس منظور از این سخن چیست؟ واین ترکها کیانند؟ روشن نیست(410).
2 - واژه ی «جزیره» نیز که در این جمله آمده، بسیار است، کدام جزیره از جزیره های دنیا که نژاد ترک در آن فرود می آید؟ آن جزیره کجاست؟
3 - اما «روم» همه ی اروپای کنونی را شامل می گردد وروشن است که تازه اروپای امروز، دارای کشورها ودولتهای متعددی است وهمه ی آنها هم جزو «روم» قدیم هستند، از این رو سؤال دیگر این است که: «آیا منظور از واژه ی روم، اسرائیل باشد؟»
بدان اعتبار که رومیانی که برای جنگ با مسلمانان در پیکار «موته» آمدند در اردن وفلسطین کنونی سکونت داشتند؟
ممکن است مقصود از واژه ی روم، «آمریکا» باشد چرا که بیشتر آمریکاییها را مهاجرانی تشکیل داده اند که از قاره ی اروپا رفته اند.
4 - ونیز واژه های «مشرق» یا «مغرب» در روایات مربوط به ظهور وبیانگر نشانه های ظهور، بارها بکار رفته است، سؤال این است که منظور از مشرق ومغرب چیست؟
خاور دور؟ یا خاورمیانه؟
غرب دور؟ یا مغرب عربی که شامل کشورهای «لیبی»، «تونس»، «الجزائر» ومغرب ومراکش می شود؟ کدامیک؟
5 - همچنین در روایات این بخش واژه ی «بنوفلان» آمده است، یا این جمله: «الا اخبرکم بآخر ملک بنی فلان؟» منظور از «بنی فلان» کیست؟ یا کیانند؟
برخی پنداشته اند مقصود «بنی عباس» است. با آگاهی بر اینکه این سلسله، منقرض شده اند وحکومت بیدادگرانه ی آنان، در سال 656 هجری نابود گشته است، آیا ممکن است برخی از سردمداران در کشورهای عربی از نژاد ونسب آنان باشند؟
به هر حال ما نمی توانیم این نامهایی را که در این روایات آمده وبه راز ورمز شباهت دارند، بشناسیم. ودر توان خود نمی بینیم که منظور از آنها را بطور دقیق دریابیم؛ بنابراین بهتر است اینگونه نشانه ها وعلایم ظهور را همانگونه که آمده است ترسیم کنیم. آینده خود با رخدادهایش، این واژه ها وکلمات را تفسیر ومصادیق آنها را تبیین ودر موارد شایسته ی آنها، تطبیق خواهد نمود.
اینک این شما واین هم نشانه های عمومی آن حضرت:
نشانه های عمومی
این بخش از علایم ونشانه ها که نخستین بخش را تشکیل می دهد بسیار است، ما از همه ی روایات این بخش، تنها یک روایت را برمی گزینیم وبه همان یک حدیث بسنده می کنیم آنگاه به تفسیر وتوضیح برخی واژه های آن می پردازیم.
از «نزال بن سبره» آورده اند که می گوید:
امیر مؤمنان (علیه السلام) برای ما سخن می گفت که: نخست سپاس خدای را بجا آورد واو را ستود وبر پیامبر وخاندانش (علیهم السلام) درود فرستاد، آنگاه سه بار فرمود:
«سلونی - ایها الناس - قبل أن تفقدونی..».
یعنی: مردم! تا مرا از دست نداده اید، هر آنچه می خواهید بپرسید.
«صعصعه بن صوحان» بپاخاست وگفت:
«یا أمیرالمؤمنین! متی یخرج الدجال؟»
یعنی: چه زمانی «دجال» خواهد آمد؟
فقال (علیه السلام): «اقعد، فقد سمع الله کلامک وعلم ما ارادت..».
علی (علیه السلام) فرمود: «بنشین! خدا سخن تو را شنید ومنظورت را دانست... برای خروج «دجال» نشانه ها وعلایمی است که دسته دسته هر کدام پس از دیگری روی خواهد داد اگر می خواهی تو را از آنها آگاه سازم؟»
فرمود: پس بخاطر بسپار وحفظ کن که اینها علایم ونشانه های آن است:
«... اذا أمات الناس الصلاه وأضاعوا الأمانه واستحلوا الکذب وأکلوا الربا وأخذوا الرشا... وباعوا الدین بالدنیا واستعملوا السفهاء وقطعوا الأرحام واتبعوا الأهواء واستخفوا بالدماء.
وکان الحلم ضعفا والظلم فخرا وکان الأمراء فجره والوزراء ظلمه والعرفاء خونه، والقراء فسقه وظهرت شهادات الزور واستعلن الفجور وقول البهتان والاثم والطغیان.
وحیلت المصاحف وزخرفت المساجد وطولت المنارات وأکرم الأشرار وازدحمت الصفوف واختلف الأهواء ونقضت العهود واقترب الموعود وشارک النساء ازواجهن فی التجاره حرصا علی الدنیا وعلت أصوات الفساق واستمع منهم وکان زعیم القوم أرذلهم. واتقی الفاجر مخافه شره وصدق الکاذب واؤتمن الخائن واتخذت القیان والمعازف ولعن آخر هذه الأمه أولها ورکبت ذوات الفروج السروج وتشبه النساء بالرجال والرجال بالنساء. وشهد شاهد من غیر أن یستشهد وشهد الآخر قضاءا لذمام بغیر حق عرفه وتفقه لغیر الدین، وآثروا عمل الدنیا علی الآخره ولبسوا جلود الضأن علی قلوب الذئاب وقلوبهم أنتن من الجیف وأمر من الصبر، فعند ذلک... ألوحا... الوحا... ثم العجل العجل...»(411).
یعنی: هنگامی که مردم راه ورسم وفرهنگ ومعنویت نماز را نابود ساختند وبه پوسته آن قناعت کردند وویژگی امانت وامانتداری را ضایع ساختند ودروغ پردازی را روا شمردند ورباخوارگی وربا را مباح دانستند ورشوه دادند وگرفتند ودین به دنیا فروختند وسفیهان وکم خردان را به اداره ی امور جامعه گماشتند وقطع رحم کردند وهواهای دل را پیروی کردند وریختن خونها را آسان ساختند.
هنگامی که بردباری، ناتوانی شمرده شد وبیدادگری، باعث افتخار گردید وزمامداران فاجر وبدکار! ووزیران، ستمکار شدند ومأموران ومجریان عدالت، خیانت پیشه ساختند وگویندگان وقاریان قرآن، به فسق وگناه روی آوردند وشهادتهای دروغین در جامعه پدیدار شد وکارهای زشت ناپسند وتهمت تراشیها وگناهکاری وتجاوزگری علنی گردید، آنگاه که قرآن به صورت زیبایی چاپ وجلد وتزیین گردید ومسجدها آراسته شد ومناره ها سر به آسمان سایید واشرار مورد تجلیل قرار گرفتند وصفهای جماعت فشرده ودلها از هم دور شد وعهدها وپیمانها گسسته وآن وعده ی بزرگ نزدیک گردد وزنان بخاطر حرص به دنیا، در کسب وکار همسران خود شرکت کردند وبه بازارها ومغازه ها وکارخانه ها سرازیر گشتند.
صدای آواز فاسقان، همه جا پخش وبه گوشها رسید وهر چه گفتند وخواندند از آنان پذیرفته شد. رهبری جامعه ها به دست اراذل واگذاشته شد وبا فاجر بخاطر ترس از شرارتش، مدارا گردید ودروغساز ودروغپرداز، تصدیق وتأیید شد وخیانتکار، امین شمرده شد.
هنگامی که کنیزان آوازه خوان ورقاصه ها وآلات لهو وموسیقی، بکار گرفته شد ونسلهای آخرین به نسلهای پیشین نفرین کردند وزنان بر زینها سوار شدند وتلاش کردند خود را شبیه مردان سازند ومردان نیز خود را در ظاهر واخلاق بسان زنان ودیگری برخلاف حق وعدالت وبدون آگاهی، بخاطر رفاقت با کسی، به نفع او به دروغ گواهی کرد.
آنگاه که تفرقه در در دین وآموزش علوم دینی، نه برای خدمت به دین بلکه برای دنیا وقدرت وریاست بکار گرفته شد وکار دنیا را بر کار آخرت برگزیدند وبا ریا وتظاهر وعوام فریبی به گرگهای خونخوار، لباس گوسفند آرام پوشاندند، ظاهرهای مردم، آراسته، اما دلها، عفونت بارتر از مردار متعفن وتلختر از گیاه تلخ وبدطعم گردید.
آری! در این شرایط منحط ووخامت بار وگناه آلود جامعه ها وتمدنهای اسلامی وجهانی است که دجال ظاهر می گردد ودر آمدن شتاب می کند....
شرحی کوتاه بر این روایت
روایتی که از نظرتان گذشت، به برخی از آفتها وعوامل انحطاط ومفاسد اجتماعی که پیش از واپسین حرکت تاریخ وآخرالزمان در جوامع اسلامی گسترش می یابد، اشاره دارد:
به وارونه شدن مفاهیم بلند، به ضعف ابعاد عقیدتی وفکری جامعه، به بی اعتنایی وبها ندادن به اصول وارزشهای اسلامی، به روی آوردن به ارزشهای پوچ وبدلی ومیان تهی، به انحصار قدرت وامکانات توده ها بوسیله ی زمامداران وگروههای منحرف، به سقوط ارزشهای واقعی ورواج وگسترش نارواها وضد ارزشها در کران تا کران جامعه بدون هراس از خدا وبدون حیا وشرم از دیگران....
آری! روایت به اینها اشاره دارد.
روایت از امیر مؤمنان (علیه السلام) نشانگر آن است که: در این جامعه ها، نماز که ستون دین وایمان است، روح ومغز ومحتوای خویش را از دست می دهد، امانتها ضایع می گردد ودروغگویی روا می شود ورباخوارگی وبهره کشی مباح می گردد وعناصر وجریاناتی بدون داشتن صلاحیتها وویژگیهای لازم، قدرت وامکانات جامعه را به انحصار می گیرند وپیوندهای خویشاوندی گسسته می شود.
ریختن خون شایستگان وخوبان وظلم ستیزان آسان می گردد وستمکاران به ستم خود فخر می فروشند وکارهای زشت، میان مقامات وسیاستمداران، رواج وگسترش می یابد وظلم وبیداد میان وزیران وخیانت میان مأموران وجاسوسان ویژه ی حکومتها وفسق میان قاریان قرآن وخطبا وگویندگان گسترش می یابد.
احترام قرآن در میان این جامعه ها، به چاپ وجلد رنگین ونفیس قرآن است نه به تلاوت شایسته وعمل به دستورات نجات بخش آن در صحنه زندگی، صفهای نماز جماعتها وجمعه ها فشرده است ونمازگزاران بسیار، اما در همان حال که جسمها در کنار هم هستند، دلها وقلبها از هم دور وپراکنده اند.
زنان ودختران به بازارها ومغازه ها وکارگاهها برای بدست آوردن مال وثروت سرازیر می گردند ونوای شوم فاسقان از رسانه های گروهی و... همه جا پخش می گردد ومردم مسخ شده بافته های دروغین آنان را بسان وحی آسمانی، تصدیق می کنند.
رهبری وتشکیلات سیاسی جامعه به اراذل وعناصر پستی واگذار می گردد که به ارزشهای والای انسانی وشرافت وکرامت، ایمان ندارند ومردم در بند، از هراس وترس فاجران وبدکاران، با آنان نرمش ومدارا می کنند وبخاطر نرسیدن شرارت آنان به حریم زندگیشان، به آنها احترام می نمایند.
صدای ساز وآواز خوانندگان ورقاصه ها وهنرپیشه ها ومطربها، آمیخته به انواع موسیقی وتار وطنبور، همه جا به آسمان بلند است واز خانه ها، کوچه ها، خیابانها، بیابانها ودشتها، از وسایل نقلیه وحتی در خشکی ودریا وهوا، بوسیله ی رسانه ها، نوارها وماهواره ها... گوشها را پر می کنند.
زنان بر مرکبها وزینها سوار می گردند وتردیدی نیست نشستن بر اینگونه زینها واینگونه مرکبها بخاطر تماس خاص بخشی از اندامهای آنان با زینها، ایجاد هیجانات تند می کند که اینگونه تهییج وتحریک، در سوار شدن به ماشین وامثال آن نیست.
ونیز ژست مردانه گرفتن زنان وپوشیدن لباس آنان که اینک به نشانه ی پیشرفت وروشنفکری ومتمدن شدن آنان به خوردشان رفته است.
روایت نشانگر آن است که دختران جوان، لباس مردان را به تن می کنند، موهای خویش را مردانه آرایش می کنند... از سوی دیگر در ادارات ووزارتخانه ها ودیگر میدانهای جامعه استخدام می گردند.
مردان، لباس رنگارنگ وخاص زنان به تن می کنند وگردنبند وزنجیر طلا به گردن خویش می آویزند، انگشتر طلا به انگشت می کنند وریش وسبیل خویش را به دقت می تراشند وابروهای خود را نازک می کنند وبرای طراوت وشادابی چهره وخودنمایی، انواع پودرها وکرمها را بکار می گیرند، گویی می خواهند نظرها را به خود جلب نمایند وگویی قرارداد فرهنگی برای مبادله ی میان زنان ومردان منعقد گردیده است که مردان زن نما شوند وزنان به عکس.
روایت نشانگر آن است که در دادگاه، شاهد وگواه بی آنکه از او بخواهند به دلخواه خود گواهی می دهد ودیگری به نفع دوست خود، بی آنکه حق وباطل را بشناسد ویا در اندیشه ی باطل باشد، شهادت می دهد.
ودیگر از رشوه خوارگی، هدیه ها به قاضیان، حاکمان وواسطه ها، برای جلب نظر آنان وناحق کردن حق ویا به عکس، سخن مگو!... اینها دیگر بر کسی پوشیده نمی ماند.
روایت نشانگر آن است که تفقه وآموختن علوم اسلامی برای دنیاداری ودنیاطلبی وجاه ومقام صورت می گیرد، نه برای دین ودر خدمت دین، بلکه برای دنیا. برخی دروس وعلوم دینی را می آموزند تا فارغ التحصیل گردند، بدان جهت که پست قضاوت بدست آورند وبه حقوق ماهانه ودرآمد ورفاه دست یابند وذره ای به دین وارزشهای دینی وخدمت به دین، بها نمی دهند وبرایشان اهمیتی ندارد.
افرادی تظاهر به ورع وتقوا وشایستگی می کنند در حالی که درونهایی شرربار، نیتهایی بد وباطنهایی پلید دارند. هنگامی که فرصتی برایشان پیش آید، نه وجدانی دارند وعاطفه وانسانیت ونه دین ومذهب. بسان گرگ درنده ای هستند که جز دریدن شکار خویش وخوردن خون آن وقطعه قطعه ساختن اعضای آن، چیزی نمی شناسند.
آری! خواننده ی گرامی این بود شرح فشرده ای برای برخی از جملات هشداردهنده ای که از امیر مؤمنان (علیه السلام) در این مورد رسیده است. روایاتی که بیانگر این نوع موضوعات ورخدادهای منفی وضد ارزش در میان جامعه ها وتمدنها باشد بسیار است که ما بخاطر رعایت اختصار، تنها به یک روایت بسنده نمودیم.
نشانه های نزدیک ظهور
بخش دوم، نشانه هایی است که نزدیک به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) پدیدار می گردد واینها نیز بسیارند. مرحوم شیخ مفید، در کتاب خویش، ارشاد، انبوهی از این نشانه ها وعلایم را از روایات صحیح ومعتبر از دیدگاه خویش، بطور فشرده ترسیم نموده است. ودو دسته علایم ظهور را که یک دسته پیش از ظهور ودسته ی دیگر مقارن وهمزمان را ظهور آن حضرت پدیدار می گردد، همه را بصورت اجمال وفشرده آورده است که ما باری بهره وری بیشتر شما خواننده ی عزیز، نخست سخنان او را در این مورد می آوریم وآنگاه به شرح وتوضیح برخی واژه ها وکلمات می پردازیم.
بیان شیخ مفید
مرحوم شیخ مفید می فرماید: روایات رسیده از پیامبر وخاندان وحی ورسالت (علیهم السلام) بیانگر علایم ونشانه ها ورخدادهایی است که پیش از قیام حضرت مهدی (علیه السلام) پدیدار می گردند که اهم آنها عبارتند از:
جنبش ارتجاعی «سفیانی»،
قتل «سید حسنی»،
جنگ قدرت «بنی عباس»،
گرفتن خورشید در نیم روز ماه رمضان،
گرفتن ماه در آخر ماه رمضان، برخلاف عادت،
شکافته شدن زمین وفرو بردن تجاوزکاران،
فرو رفتن زمین در مشرق،
فرو رفتن زمین در مغرب،
توقف خورشید به هنگام نیم روز در وسط آسمان،
طلوع خورشید از مغرب،
قتل «نفس زکیه» پشت دروازه ی کوفه در زمره ی هفتاد نفر از شایستگان،
بریده شدن سر مردی از بنی هاشم میان رکن ومقام
ویران شدن دیوار مسجد کوفه،
آمدن پرچمهای سیاه از طرف خراسان،
قیام وجنبش یمنی،
آشکار شدن مرد مغربی وتصرف شام بوسیله ی سپاه او،
فرود آمدن ترکها در جزیره،
فرود آمدن رومیان در «رمله»،
طلوع ستاره ای درخشان ونورانی بسان ماه وآنگاه انعطاف خاص آن...،
پدیدار شدن سرخی در آسمان وگسترش آن در آفاق آسمان،
پیدایش ستون آتشی در
مشرق به مدت سه تا هفت روز،
قیام امت عرب وبرکنار شدن زمامداران عرب بوسیله ی ملتهای خویش وبدست گرفتن زمام امور کشورها بوسیله ی مردم،
خروج جهان عرب از سیطره ی عجم،
کشته شدن رهبر مصر بدست مردم،
انهدام شاه واختلاف سه جریان سیاسی در آن،
ورود پرچمهای «قیس» و«عرب» به مصر،
وپرچمهای «کنده» به خراسان،
ورود سپاهی از سوی مغرب ورسیدن آنها به دروازه ی شهر «حیره»،
آمدن پرچمهای سیاه از سوی مشرق،
شکستن دیوار فرات وجریان یافتن آب در کوچه های کوفه،
خروج 60 پیامبر دروغین،
خروج دوازده امام دروغین،
وبه آتش کشیده شدن مرد گرانقدری از بنی عباس بین «جلولاء» و«خانقین»،
ایجاد پل ارتباط میان «کرخ» وبغداد،
وزش بادی سیاه در آغاز روز،
زلزله ای که انبوهی را به زمین فرو می برد،
ترس وناامنی فراگیری که همه عراق وبغداد را فرا می گیرد،
مرگ سریع ودردناک ونقص وزیان در اموال وجان وثمرات،
آفت ملخ نابهنگام وبه هنگام کشاورزی،
برداشت کم محصولات زراعی،
جنگ قدرت میان عجم وخونریزی بسیار در میان آنان،
شورش بردگان بر ضد برده داران وکشتن آنان،
مسخ شدن گروهی از بدعت گذاران وبصورت میمون وخوک در آمدن آنان،
تسلط کشورهای عقب مانده به کشورهای زورمند وثروتمند،
طنین افکن شدن ندایی از آسمان ورسیدن آن به گوش جهانیان به زبانهای گوناگون،
پدیدار شدن چهره وسینه ای در کره ی خورشید،
زنده شدن گروهی از مردگان وبازگشت آنان به دنیا به گونه ای که مردم آنان را شناخته وبا آنان دیدار می کنند.
وآنگاه به پایان این سلسله رخدادهای شگرف وشگفت انگیز واعجاب انگیز بوسیله ی 24 روز رگبار باران پیاپی که زمین را پس از مردنش زنده می سازد وبرکاتش را پدیدار می کند وپس از آن همه ی آفتها، رنجها ودردها از حق طلبان وحق پذیران وشیعیان حضرت مهدی (علیه السلام) زایل می گردد وآنگاه است که از ظهور آن گرامی در مکه مکرمه وبیت الله آگاه می گردند وبا شور وشوق ودرایت واخلاص برای یاری او می شتابند(412).
نگرشی بر دریافتهای شیخ مفید
به باور ما، برخی از نشانه هایی را که مرحوم مفید از روایت مورد بحث دریافت داشته وآنها را تلخیص نموده است، تاکنون پدیدار گشته وبرخی در آینده ی نزدیک یا دور، پدیدار خواهد گشت.
برخی از این نشانه ها نیاز به اندکی شرح وتوضیح دارد وبرخی نیز برای ما روشن نیست وتوان تفسیر آنها را نداریم. اینک به خواست خدا ویاری او، به شرح وتفسیر آنچه بنظر می رسد می پردازیم با این یادآوری که هرگز مدعی آن نیستیم که مفهوم ومقصود این روایات، درست همینهایی است که ما دریافت داشته ایم.
در مورد سفیانی وجنبش ارتجاعی او ونیز قتل حسنی، گرفتگی خورشید وماه، فرورفتن زمین، قتل نفس زکیه ومرد هاشمی، بزودی بحث خواهد آمد، اما جنگ قدرت بنی عباس، چگونه از نشانه های ظهور است؟ با اینکه می دانیم آنان به ظاهر حدود 800 سال پیش منقرض شده اند؟
پاسخ این است که با توجه به روایات، ناگزیر باید گفت که: برخی زمامداران در کشورهای عربی، از نژاد بنی عباس هستند اما ناشناخته اند.
اما توقف خورشید در آسمان یا طلوع آن از مغرب: این رخدادی خواهد بود که دانش جدید روزگار ما آن را نمی توان هضم وتحلیل کند، اما بنظر ما می توان گفت خداوند بر هر کاری تواناست وما برای روایات نیازی به تأیید وتصدیق دانش جدید در این مورد نداریم.
اما آمدن پرچمهای سیاه از خراسان، نمی دانیم که این عبارت اشاره به هجوم مغول وسقوط خفت بار خلافت عباسی است که صدها سال قبل به وقوع پیوسته ویا اشاره به رخدادی در آینده است؟
وخراسان نیز نام منطقه ی وسیعی است که شامل بخشی از افغانستان وبخشی از شوروی سابق وشهر مشهد واطراف آن می گردد.
اما خروج مرد یمنی وظهور مرد مغربی در مصر: تاریخ بیانگر این است که مصریان بارها بر شام سلطه یافته اند وممکن است بار دیگر این تسلط تکرار گردد.
اما سرخی مورد اشاره، که در آسمان ظاهر می گردد: این رخداد ممکن است انعکاس پرتو خورشید در افق یا فضا باشد واین از آثار ونشانه های خشم خدا بر زمینیان است که نظیر آن در عاشورا وپس از شهادت امام حسین (علیه السلام) پدیدار شده است.
«ابوالعلاء» در این مورد می گوید:
«وعلی الافق من دماء الشهیدین علی ونجله، شاهدان».
یعنی: بر افق آسمان، دو شاهد از خون مقدس علی (علیه السلام) وفرزندش موجود است.
اما آتشی که بصورت ستونی سر به آسمان کشیده: در مشرق پدیدار می گردد وسه یا هفت روز، نمایان است، شاید از آتشهای سهمگینی باشد که پیش از ظهور ظاهر می گردد وشاید هم چاههای نفتی باشد که در برخی از مناطق طعمه ی حریق می گردد وفضا را مملو از آتش ودود می سازد وسه یا هفت روز تلاش برای خاموش ساختن آن ادامه می یابد. «والله العالم».
اما قیام امت عرب وبرکنار ساختن زمامداران وبه کف گرفتن زمام امور خود در برخی کشورهای عربی ونیز رهایی عرب از سیطره ی عجم: اینها اموری است که شاید رخ داده است ومی دانیم که «عجم» در اینجا منظور «فارس» نیست بلکه غیر عرب می باشد خواه فارس یا ترک یا دیگر ملل.
از اینرو پس از حکومت امپراطوری بزرگ عثمانی بر جهان عرب وبخش عمده ای از کشورهای مهم آن، همچون عراق، اردن، فلسطین، سوریه، لبنان، مصر، سودان، یمن، حجاز،... وآنگاه سقوط آن امپراطوری بزرگ ورهایی کشورهای عربی از سیطره ی عثمانی، می توان گفت شاید این رخداد بزرگ از همان امور است. اما ویرانی شام وجنگ قدرت میان سه پرچم وسه جریان، در صفحات آینده خواهد آمد.
وورود پرچمهای «قیس» و«عرب» به مصر: از اخباری است که رویدادهای آینده وتاریخ وجامعه ها آن را روشن خواهد ساخت.
اما ورود سپاه از «مغرب» ورسیدن آن به دروازه ی «حیره» در عراق: بدان دلیل که نمی دانیم که منظور از مغرب کجاست، نمی توانیم در مورد سپاه آن نیز که بسوی عراق خواهد آمد، نظر قطعی بدهیم.
ودر مورد آمدن پرچمهای سیاه از جانب مشرق بسوی حیره عراق، نیز نمی توانیم اظهارنظر کنیم.
اما شکستگی دیواره ی فرات، شاید این شرایط از فروریختن آب بند فرات وبالا آمد آب وطغیان وجاری شدن آب در کوچه های کوفه پدید آید، در گذشته نیز بارها چنین حوادثی رخ داده است.
اما ظهور 60 پیامبر دروغین، این نشانه نیز تا حدودی رخ داده وشماری از این مدعیان دروغپرداز، در دو قرن گذشته آمده اند فریبکارانی نظیر «علی محمد باب» رهبر مسلک بی ساس بهائیت، «احمد قادیانی» رهبر مرام منحرف قادیانی گری ودیگر دروغ پردازانی که نیازی به آوردن نام آنان نیست.
اما به آتش کشیده شدن مرد بزرگی از بنی عباس، میان دو منطقه «خانقین» و«جلولاء» در عراق: در این مورد اینک چیزی به ذهن نمی رسد، شاید گذشت زمان آن را روشن سازد.
اما پلی که کرخ وبغداد را به هم پیوند دهد: سالها قبل بنیاد گشته واینک شمار آن پلها به هفت عدد رسیده است.
اما وزش وارتفاع باد سیاه در آغاز روز در بغداد: ممکن است ره آورد انفجارهای مهیب وآتش سوزیهای بزرگ یا عذاب دردناکی از جانب خدا باشد، همانگونه که در برخی از جامعه ها وتمدنهای پیشین پدید آمد.
اما زلزله ای که انبوهی را در بغداد به قعر زمین فرو می برد: شاید اشاره به بمبارانهای وحشتناکی باشد که شهر را به لرزه درمی آورد وساختمانها را منهدم می سازد، یا اینکه اشاره به زمین لرزه ها وزلزله های واقعی باشد که هنوز رخ نداده است.
اما هراس ودلهره ای که عراقیان را در کام خود فرومی برد: ممکن است اشاره به دیکتاتور وحشتناکی باشد که اینک حاکم است وکسی از شرارت آن احساس امنیت نمی کند.
اما مرگ دردناک: ممکن است اشاره به اعدامهای بسیار، کشتارهای دسته جمعی و... باشد که هم اکنون بطور مرتب وروزانه، بلکه هر ساعت، ادامه دارد.
اما نقص در اموال: ممکن است اشاره به آثار مرگبار مرام سیاه کمونیستی، فقر، گرسنگی، محرومیت، عقب ماندگی وورشکستگی بر جای مانده از آن باشد که اینک بر اردوگاه از هم پاشیده ی کمونیسم وعراق سایه افکنده است.
اما نقص در جانها: ممکن است اشاره به جنگ خونباری باشد که میان ایران وعراق وغرب به وقوع پیوست.
اما کمبود ونقص در محصولات زراعی ومیوه جات: ممکن است اشاره به سیاست مخرب اصلاحات ارضی باشد که شهرهای سرسبز وخرم وباطراوت وشاداب را به بیابانهای خشک وخالی تبدیل ساخت.
اما ملخ مورد اشاره که به هنگام یا نابهنگام خواهد آمد وآفت جان زراعت، محصولات، دانه ها وغلات خواهد شد، بنظر می رسد که هنوز نیامده باشد.
اما عدم رشد در کشت وزرع وسلب برکات از محصولات کشاورزی: ممکن است اشاره به حشراتی باشد که بصورت آفتی همه چیز را تباه می کنند یا اشاره به بارانهای پیاپی وبسیاری که همه چیز را نابود می سازد.
اما جنگ وجدال دو دسته از عجم: برای ما روشن نیست، چرا که عجم شامل همه ی ملتها ونژادهای غیر عرب می شود ونه فارس تنها، بنابراین، نکته ی مورد نظر این جمله برای ما مبهم است وخداست که حقایق امور را می داند.
اما شورش بردگان بر ضد سردمداران خویش وکشتن آنان: ممکن است اشاره به سرکشی وتمرد میان طبقات گوناگونی از مردم باشد که رخ داده وخواهد داد؛ از تمرد کشاورزان در برابر زمین داران، انقلاب کارگران بر ضد کارخانه داران، شورش نظامیان بر فرماندهان خود که دستورات آنان را اجرا نمی کنند وسلاحهای خویش را بسوی آنان نشانه می روند وآنان را درو می کنند وممکن است اشاره به انقلاب صاحب «زنج» باشد که در بصره روی داد. «والله العالم».
اما به ندای آسمانی که همه ی جهانیان آن را می شنوند اشاره خواهیم کرد.
اما چهره وسینه ای که در آسمان وخورشید ظاهر می گردند: از امور مهم وپیچیده ای هستند که در تفسیر وتحلیل آنان نمی توان به پندار وحدس بسنده کرد.
اما مردمانی که از قبرهای خویش برمی خیزند، ممکن است این اشاره به مسأله ی رجعت باشد که در این مورد، روایت مفصلی خواهیم آورد.
اما باران بسیار: در این مورد نیز در صفحات آینده بحث خواهد شد.
در پایان این بحث، بار دیگر یادآور می شوم که آنچه در تفسیر وتحلیل سخنان شیخ مفید آوردیم، همه وهمه، چیزهایی است که برخاسته از ظن است نه یقین وممکن است این مجموعه روایات، اشاره به مفاهیم ومعانی دیگری داشته باشد که به اندیشه ی ما نرسیده است. «والله العالم».
3 - نشانه هایی که در سال ظهور پدیدار می گردد

الف: نشانه های غیر قطعی
سومین وآخرین بخش، نشانه هایی ست که در سال ظهور امام مهدی (علیه السلام) یا سال پیش از آن پدیدار می گردد وخاطر نشان ساختیم که اینها بر دو نوعند:
بخش نخست، نشانه های غیر حتمی است، بدان معنا که ممکن است پدیدار گردند یا پدیدار نگردند. اینها علایم غیر قطعی است که ما اینکه به برخی از آنها اشاره می کنیم:
مردی از تبار پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم)

پدیدار شدن پرچم «هاشمی» از علایم غیر قطعی برای ظهور امام مهدی (علیه السلام) است.
در روایات متعددی یاد ونام «هاشمی» به میان آمده است واز مجموع آنها استفاده می شود که: او مردی از بنی هاشم واز نسل پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلم) است. در اوج جوانی است ودر دست راست او خالی است واز خراسان حرکت وجنبش خویش را آغاز می کند.
این روایات، نشانگر آن است که این جوانمرد، از خروج سپاه سفیانی از کوفه وارتکاب فجایع دهشتناک، خونریزی بسیار، به اسارت در آوردن بانوان وحرکت دادن آنان بسوی شام، با سپاه خویش به کوفه می رسد. در این شرایط واوضاع مصیبت بار ودردناک درمی یابد که سپاه پلید سفیانی از کوفه بسوی شام حرکت نموده واسیران را نیز با خود می برد.
از سوی دیگر، مرد ظلم ستیز «یمنی» نیز با سپاه خویش به کوفه می رسد وهر دو سپاه با فرماندهان خویش بسوی سپاه سفیانی حرکت می کنند واندکی خارج از کوفه به هم می رسند. پیکار شدیدی، میان سپاه سفیانی از یک سو ودو سپاه هاشمی ویمنی از سوی دیگر، آغاز می گردد وپس از تلفات وضایعات بسیاری سرانجام جوانمرد هاشمی وهم پیمانش پیروز می شوند وتمام سپاه سفیانی را در هم می کوبند وبا آزاد ساختن اسیران کوفه به آن شهر باز می گردند.
روایات در مورد ریشه ونسب مرد هاشمی دارای دو پیام است. برخی او را «حسنی» وبرخی «حسینی» معرفی می کند وبنظر نگارنده نیز «حسنی» است واین همان کسی است که برخی روایات از او به «نفس زکیه» تعبیر می کند.
آری! مشهور است که مردی که در مکه، میان رکن ومقام سرش از پیکرش جدا می گردد، «نفس زکیه» واز تبار بنی هاشم وحسنی نسب است.
واز مسایل قطعی اینکه: او شیعه وپیرو خاندان وحی ورسالت است. به عقیده ی خویش پایبند واستوار ودارای نفوذ گسترده ومحبوبیت در دلها ویک شخصیت پرنفوذ مردمی است. بجاست روایاتی در این مورد ترسیم گردد:
1 - عبدالله بن مسعود آورده است که: روزی به دیدار پیامبر رحمه الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) رفتیم که آن حضرت با چهره ای شادمان ما را پذیرفت. در مورد هر چه پرسیدیم ونپرسیدیم، سخن گفت وما را بهره ور ساخت تا اینکه در همان حال که او می گفت، گروهی از جوانان بنی هاشم که حسن وحسین (علیهم السلام) در میان آنان بودند از آنجا گذشتند. با آمدن آنان، دل ودیده ی پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) با آنان همراه شد وگویی چیزی بیاد آورد که آثار اندوه در چهره اش نمایان وسیلاب اشک از دیدگانش فروریخت.
پرسیدیم: «ای پیامبر خدا! در چهره ات آثار ناراحتی می نگریم، چرا؟!» فرمود:
«انا أهل بیت، اختار الله لنا الآخره علی الدنیا، وانه سیلقی أهل بیتی من بعدی تطریدا وتشریدا، حتی ترفع رایات سود من المشرق، فیسألون الحق فلا یعطونه، فیقاتلون فینصرون، فمن أدرکهم منکم أو من أعقابکم، فلیأت امام أهل بیتی، ولو حبوا علی الثلج فانها رایات هدی، یدفعونها الی رجل من أهل بیتی»(413).
یعنی: ما خاندانی هستیم خدا آخرت را برای ما برگزید نه دنیا را وخاندانم پس از من با تبعید، فشار وآوارگی روبرو می شوند تا پرچمهای سیاه از سوی مشرق برافراشته شود، آنان در پی حق هستند، اما ستمکاران، حق آنان را رعایت نمی کنند ودر راه حق پیکار می کنند وپیروز می گردند.
از این رو، هرکس از شما ونسلهای شما، آن پرچمهای برافراشته را دید، بسوی امام خاندان من بشتابد گر چه با نهایت سختی؛ چرا که آنان پرچمهای هدایت اند وقدرت را به بزرگ مردی از خاندان من، تسلیم می کنند.
شاید برخی چنین پندارند که منظور از پرچمهای سیاه در این روایت، پرچمهایی باشد که به فرماندهی وهمراهی «ابومسلم خراسانی» ونهصت او بر ضد حکومت سیاه اموی برافراشته شد وبا انهدام قدرت پوشالی وستمکار اموی پایه های حکومت عباسیان را در سال 656 هجری بنیاد کرد؛ اما چنین تصوری درست نیست واین پرچمهایی که از خراسان در آخرالزمان برافراشته خواهند آمد، هیچ ربطی به ابومسلم خراسانی ندارد.
مورخ شهیر «ابن کثیر» در این مورد می نویسد:
«این پرچمها ارتباطی به نهضت ابومسلم ندارد که از خراسان برافراشته شد وبدان وسیله حکومت امویان را برانداخت، بلکه این پرچمها مربوط به آخرالزمان است که به همراه حضرت مهدی (علیه السلام) برافراشته خواهند شد»(414).
2 - ابوطفیل از امیر مؤمنان (علیه السلام) آورده است که فرمود:
«اذا سمعت الرایات السود مقبله من خراسان، فکنت فی صندوق مقفل علیک، فاکسر ذلک القفل وذلک الصندوق حتی تقتل تحتها فان لم تستطع، فتد حرج»(415).
یعنی: هنگامی که شنیدی پرچمهای سیاه از خراسان بسوی جهان عرب روی آورده وتو در صندوقی در بسته قرار داشتی، به هر صورت ممکن، آن را بگشا تا تحت آن پرچمها قرار گیری واگر نتوانستی در صندوق را بگشایی وروی پای خود بروی، همانگونه خود را بغلطان تابه هدف برسی.
وبدینسان می بینم، بدان جهت که علمها ودعوتها در واپسین حرکت تاریخ وآخرالزمان گوناگون است واز میان آنها، تنها پرچم آن جوانمرد هاشمی، پرچم حق ودرست است وآلوده به باطل نیست.
امیر مؤمنان (علیه السلام) در این سخنان خویش، توجه می کند که حق طلبان نهایت درجه تلاش وکوکشش خویش را برای پیوستن به سپاه «هاشمی» بکار گیرند.
3 - از پنجمین امام نور حضرت باقر (علیه السلام) آورده اند که فرمود:
«یخرج شاب من بنی هاشم، بکفه الیمنی خال، ویأتی من خراسان برایات سود، بین یدیه شعیب بن صالح، یقاتل أصحاب السفیانی، فیهزمهم»(416).
یعنی: در واپسین حرکت تاریخ، جوانی (عدالت خواه) از بنی هاشم که بدست راست او خالی است با پرچمهای برافراشته وسیاهرنگ از سوی خراسان می آید.
پیشاپیش او شعیب بن صالح است واو با جنبش ارتجاعی سفیانی پیکار می کند وآنان را شکست می دهد.
4 - ونیز فرمود:
«تنزل الرایات السود - التی تخرج من خراسان - الکوفه، فاذا ظهر المهدی (علیه السلام) بمکه بعثت الیه بالبیعه»(417).
یعنی: پرچمهایی از خراسان خارج ودر کوفه فرود می آیند وهنگامی که حضرت مهدی (علیه السلام) در مکه ظهور فرمود، اینان دست بیعت واطاعت بسوی او دراز می کنند.
5 - امیر مؤمنان (علیه السلام) در خطبه بیان، از جمله فرمود:
«مردی از فرزندان حسن (علیه السلام) با 12 هزار سوار مجهز به دانش وایمان وسلاح به حضرت مهدی (علیه السلام) می پیوندد ومی گوید: عموزاده ی گرانقدر! شاید من از تو برای برانداختن ستم وبیداد وبرقراری عدالت برازنده تر باشم چرا که من از فرزندان حسن هستم وشما از فرزندان حسین (علیه السلام) وحسن بزرگ تر است».
امام مهدی (علیه السلام) پاسخ می دهد: «من همان مهدی موعود هستم. مرا نمی شناسی؟»
او پاسخ می دهد: «آیا بر صداقت گفتار واطمینان قلبی ما، نشانه یا معجزه ویا علامتی داری؟»
حضرت مهدی (علیه السلام) به پرنده ای که در هوا در حال پرواز است می نگرد وپرنده به اشاره ی حضرت بر روی کف دست آن گرامی فرود می آید وبه قدرت آفریدگارش به امامت مهدی (علیه السلام) گواهی می دهد.
آنگاه چوب خشکی را در گوشه ای از زمین خشک غرس می کند ودر دم سبز وپرطراوت می گردد وبه برگ وبار می نشیند.
پس تخته سنگی را از صخره ای برمی دارد وآن را به دست توانای خویش می فشارد وپودر می کند وپس از آن خمیر می سازد وبسان شمع نرم می کند.
وجوانمرد «هاشمی وحسنی» حق طلبانه بپا می خیزد ومی گوید: «راستی که پیشوایی وکاروان سالاری امت ونجات تمدن وجامعه ی بشری در توان تو وزیبنده توست».
وآنگاه همه ی امکانات را تسلیم حضرت مهدی (علیه السلام) می کند وسپاه خویش را تحت پرچم مهدی وفرماندهی او قرار می دهد»(418).
گرفتن خورشید وماه
گرفتن خورشید وماه، پدیده ی جدیدی نیست، بلکه سابقه ی تاریخی آن به میلیونها سال باز می گردد وشناختن سبب آن نیز اینک منظور ما نیست چرا که از موضوع بحث کتاب خارج است. بلکه منظور این است که گرفتن خورشید در اواخر ماه قمری رخ می دهد وگرفتن ماه نیز در اواسط ماه قمری واین مسأله از صدها سال پیش تاکنون مورد اتفاق دانشمندان کیهان شناس وستاره شناس است.
این مسأله تا آنجایی در میان انسانها از قرون واعصار گذشته تاکنون محسوس بوده است که از فرود آدم به کره ی زمین تاکنون، انسانها در مورد آن اختلاف نداشته اند.
اما این شیوه ی طبیعی وعادی در جریان خورشید وماه، کمی پیش از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) به هم می خورد ودر نتیجه، خورشید بطور بی سابقه ای در وسط ماه دچار گرفتگی می شود وماه برخلاف جریان عادی خویش، در آخر ماه.
روایات در مورد خورشید گرفتگی وماه گرفتگی
1 - امام باقر (علیه السلام) فرمود:
«آیتان بین یدی هذا الامر: خسوف القمر لخمس وکسوف الشمس لخمس عشره ولم یکن ذلک منذ هبط آدم (علیه السلام) الی الارض وعند ذلک یسقط حساب المنجمین»(419).
یعنی: دو نشانه ی جوی اندکی پیش از ظهور مهدی (علیه السلام) در آسمان رخ می دهد یکی گرفتن ماه در 25 ماه ودیگری گرفتن خورشید در 15 ماه واین دو حادثه ی جوی از فرود آدم (علیه السلام) به زمین تاکنون وتا هنگام رخداد، بی سابقه است ودر آن هنگام که حساب ستاره شناسان وکیهان شناسان به هم می خورد.
2 - از «بدربن خلیل اسدی» آورده اند که گفت: نزد حضرت باقر (علیه السلام) بودم که از دو نشانه وعلامت که پیش از قیام قائم پدیدار می گردد یاد کرد وفرمود: «دو نشانه است که از زمان آدم تاکنون بی سابقه است وتنها پیش از ظهور قائم (علیه السلام) پدید می آید وآن دو عبارتند از: گرفتن خورشید در نیمه ی ماه رمضان وگرفتن ماه، در آخر ماه».
مردی که در آنجا بود، گفت: «سرورم!...! نه! خورشید در آخر ماه می گیرد وماه در وسط آن.!
حضرت فرمود: «آنچه تو می گویی درست است جریان طبیعی اینگونه است، اما این دو نشانه جوی ظهور مهدی همان است که گفتم واز زمان آدم تا هنگامه ی ظهور بی سابقه است»(420).
روایت، بیانگر این است که آن مرد به حضرت اعتراض کرد که: «خورشید تنها در آخر ماه می گیرد وماه در وسط آن».
که امام (علیه السلام) در پاسخ او فرمود: «این قاعده پیش از ظهور شکسته می شود تا نشانگر نزدیک شدن هنگامه ی ظهور امام مهدی (علیه السلام) باشد».
3 - ونیز آن حضرت فرمود:
«ان بین یدی هذا الامر انکساف القمر لخمس تبقی والشمس لخمس عشره وذلک فی شهر رمضان وعنده یسقط حساب المنجمین»(421).
یعنی: پیش از ظهور مهدی (علیه السلام) دو نشانه جوی خواهد بود: یکی گرفتن خورشید در 15 ماه رمضان ودیگر گرفتن ماه در 25 آن. وآنگاه است که حساب ستاره شناسان به هم می ریزد.
آری! خواننده ی گرامی! پس از ترسیم این روایات روشن می شود که در آستانه ی ظهور، در منظومه ی شمسی، تغییری رخ می دهد به گونه ای که زمان گرفتن خورشید وماه تغییر می یابد وجریان طبیعی مسیر خورشید وماه وکره زمین دگرگون می گردد.
وآنچه قطعی وتردید ناپذیر است این است که: این تصرفات کار بشر نیست همانگونه که نمی توان آن را به طبیعت وتصادف نیز نسبت داد.
وشایسته یادآوری است که خود وقوع خسوف وکسوف در یک ماه نیز طبیعی بنظر نمی رسد ونگارنده در هیچ کتاب مربوط به کیهان شناسی ندیده ام که گرفتن ماه وخورشید هر دو در یک ماه اتفاق افتد.
ولازم بیادآوری است که این روایات، هر دو حادثه را با ظهور آن حضرت مرتبط می داند وآنها را از نشانه های جوی ظهور اعلان می کند. دو نشانه ی آشکار در جهان هستی، دو نشانه از نشانه های آسمانی که کسی نمی تواند آنها را نادیده بگیرد وخود را به نادانی، یا غفلت وتغافل زند:
«لئلا یکون للناس علی الله حجه»(422).
بارش بسیار باران
هر انسان باایمان، در این واقعیت ذره ای تردید به خود راه نمی دهد که قطرات باران به اراده وخواست وطبق قانون خدا بر زمین فرومی بارد وقوانین طبیعی تنها، هیچ نقش وبهره ای در ریزش باران نخواهند داشت.
قرآن در آیات متعددی به این واقعیت تصریح می کند ومی فرماید:
«وهو الذی ارسل الریاح بشرا بین یدی رحمته وأنزلنا من السماء ماء طهورا»(423).
یعنی: واوست که پیشاپیش رحمت خود، بادها را به مژده دادن فرستاد. او از آسمان آبی پاک نازل ساختیم.
«والله الذی أرسل الریاح فتثیر سحابا»(424).
یعنی: وخداست که بادها را می فرستد تا ابرها را برانگیزاند.
«وأرسلنا السماء علیهم مدرارا»(425).
یعنی: وبر ایشان از آسمان بارانهای پیاپی فرستادیم.
«وأرسلنا الریاح لواقح فأنزلنا من السماء ماء»(426).
یعنی: وما بادهای آبستن کننده را فرستادیم پس از آسمان آبی نازل ساختیم. «ولئن سألتهم من نزل من السماء ماء فأحیی به الأرض من بعد موتها لیقولن الله»(427).
یعنی: واگر از آنان بپرسی: «چه کسی از آسمان باران فرستاد وزمین مرده را بدان زنده ساخت؟» خواهند گفت: «خدای یکتا!»
«ونزلنا من السماء ماء مبارکا فأنبتنا به جنات وحب الحصید»(428).
یعنی: واز آسمان آبی پربرکت فرو فرستادیم وبدان باغها ودانه های درو شدنی رویانیدیم.
«وینزل علیکم من السماء ماء لیطهرکم به»(429).
یعنی: واز آسمان برای شما بارانی فرو می فرستد تا شست وشویتان دهد.
«وأنزلنا من السماء ماء بقدر»(430).
یعنی: واز آسمان به اندازه ی نیاز آب فرستادیم.
این آیات شریفه، به روشنی تصریح می کند که بادهایی که ابرها را به حرکت می آورند وآنها را بسوی شرق وغرب وشمال وجنوب می برند همه ی اینها تنها به فرمان خدا وخواست وقدرت او انجام می گیرد.
ونیز تصریح می کند که: اندازه ونسبت باران نیز به خواست خدا وطبق برنامه ی اوست همانگونه که این مطلب از آخرین آیه به روشنی دریافت می گردد.
از این رو با توجه به این آیات، هیچ تردیدی نمی ماند که این رحمت آسمانی همواره به دستور خدا واذن او بر زمین وزمینیان نازل می گردد.
گاهی این رحمت الهی از برخی شهرها وکشورها در برخی سالها به دلایل خاصی قطع می گردد، به همین جهت است که در فقه اسلامی در این شرایط به خواندن نماز «استسقاء» یعنی: طلب باران از خدای مهربان، فرمان داده شده وتوصیه گردیده است که به هنگام کم شدن نزول باران وخشک شدن نهرها، این نماز را با اخلاص برگزار کنند.
ومورخان ومحدثان آورده اند که پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلم) در شرایط مشابهی از پروردگار خویش، طلب باران وسیراب شدن زمین را نمود واز پی آن، آسمان ابری وبارانی گردید وباران بسیاری بارید ودشتها ودره ها لبریز از آب گردید.
ونیز در روایات آمده است که: امیر مؤمنان (علیه السلام) وبرخی از امامان اهل بیت (علیهم السلام) نماز استسقاء خوانده اند وبا پایان یافتن نماز پراخلاص آنان، باران باریده است وهمه ی اینها، نشانگر این واقعیت است که بارش باران یا عدم بارش آن، به خواست واراده ی خداست.
از این رو، جای شگفتی ندارد اگر خدا بخواهد رحمت وبخشایش افزونتر خویش را بر زمینیان ارزانی دارد وآسمان به فرمان او باران بسیاری فرو ریزد که در سراسر تاریخ انسان جز عصر نوح که آب همه ی کره زمین را فرا گرفت، نظیر نداشته باشد.
وریزش این باران بی سابقه وبی نظیر در همان سالی که امام (علیه السلام) در آن ظهور می کند انجام گیرد.
نگارنده بطور دقیق به یاد ندارد که آیا این عنایت خاص الهی، ویژه ی خاورمیانه همچون حجاز، عراق و... است یا همه جهان وتمامی بشریت را در برمی گیرد؟
بدینوسیله اعلامیه های جهانی برای نزدیک شدن هنگامه ی ظهور نجات بخش انسانها حضرت مهدی (علیه السلام) است.
همو که دوران حکومتش، دوران تمامی خوبیها، برکتها، شادمانیها وطراوتها، برای زمین وزمان، گیاه وحیوان، روزگار رفاه، آسایش، آزادی ونیک بختی انسان است.
اینک یک روایت از روایاتی که دربردارنده ی این نوید برای مردم روی زمین است ترسیم می گردد:
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«اذا ان قیامه مطر الناس... مطرا لم یر مثله»(431).
یعنی: آنگاه که هنگامه قیام او فرا رسد - در ماه جمادی وده روز از ماه رجب - بارانی بی همانند بر مردم می بارد، بارانی که نظیر آن دیده نشده است.
ودر بیان مرحوم شیخ مفید، در مورد نشانه های ظهور گذشت که:
«آنگاه این سلسله نشانه ها به 24 روز باران پیاپی وفراوان پایان می پذیرد وخداوند بوسیله ی آن، زمین را پس از مردنش زنده می سازد وبرکات آن را آشکار می کند».
سومین جنگ جهانی
در منابع وکتابهایی که در دست من بود، هیچ نام ویادی از سومین جنگ جهانی به صراحت به میان نیامده است.
اما روایات متعددی رسیده است که به صراحت از نابودی مردم بوسیله ی گرسنگی وقحطی وبیماری وقتل وکشتار خبر می دهد.
آیا معنای اینها، همان جنگ جهانی است که میلیونها انسان را درهم می نوردد یا اینها چیز دیگری است؟
بهتر است، نخست برخی از آن روایات را بیاوریم تا بنگریم که از آنها چه پیامی دریافت می گردد.
1 - از امیر مؤمنان (علیه السلام) آورده اند که فرمود:
لا یخرج المهدی حتی یقتل ثلث ویموت ثلث ویبقی ثلث»(432).
یعنی: مهدی ظهور نمی کند تا اینکه یک سوم مردم کشته شوند ویک سوم آنان بمیرند ویک سوم باقی بمانند.
2 - ونیز از آن حضرت آورده اند که فرمود:
«بین یدی المهدی موت أحمر وموت أبیض وجراد فی حینه وجراد فی غیر حینه کالوان الدم، فاما الموت الاحمر: فالسیف واما الموت الابیض: فالطاعون»(433).
یعنی: پیش از ظهور مهدی مرگ سرخ ومرگ سفید وآفت ملخهای خونرنگی، نابهنگام یا بهنگام خواهد بود.
اما مرگ سرخ عبارت از: شمشیر وپیکار است ومرگ سفید: بلای دهشتناک طاعون.
3 - ونیز از آن حضرت است که فرمود:
«فیقتل - یومئذ ما بین المشرق والمغرب - ثلاثه آلاف ألف، یقتل بعضهم بعضا، فیومئذ تأویل هذه الآیه: «فما زالت تلک دعواهم حتی جعلناهم حصیدا خامدین بالسیف»(434).
یعنی: به هنگامه ی فرا رسیدن ظهور مهدی میان مشرق ومغرب 300 هزار نفر کشته می شوند، برخی دیگری را می کشند وآن روز، تأویل این آیه شریفه، به شمشیر است:
«فما زالت تلک دعواهم حتی جعلناهم حصیدا خامدین»(435).
یعنی: وهمواره سخنشان این بود تا همه را چون کشته ی درویده وآتش خاموش گشته، گردانیدیم.
4 - از امام صادق (علیه السلام) آورده اند که فرمود:
«قدام القائم موتان: موت أحمر وموت أبیض، حتی یذهب من کل سبعه خمسه، الموت الاحمر: السیف والموت الابیض، الطاعون»(436).
یعنی: پیش از آمدن قائم (علیه السلام) دو مرگ گسترده خواهد بود: مرگ سرخ ومرگ سفید، تا از هفت بخش از انسانها، پنج بخش آن از میان برود.
5 - ونیز آورده اند که فرمود:
«لا یکون هذا الامر حتی یذهب ثلثا الناس».
فقیل له: «فاذا ذهب ثلثا الناس فما یبقی؟»
فقال (علیه السلام) «أما ترضون أن تکونوا الثلث الباقی؟»(437).
یعنی: ظهور آن حضرت فرا نخواهد رسید تا اینکه دو سوم انسانها از میان بروند.
گفته شد: «بنابراین، دیگر چه می ماند؟»
فرمود: «آیا راضی نمی شوید که شما یک سوم باقی مانده باشید؟»
اینها برخی از روایاتی است که از نابودی صدها یا هزارها یا میلیونها نفر بوسیله ی کشتار یا بیماری طاعون و... گزارش می کند، صرف نظر از سند این روایات وبه فرض صحت سند آنها، هیچ کدام به وقوع سومین جنگ جهانی تصریح نمی کند.
آری! ممکن است انقلابات داخلی در بسیاری از کشورها پدید آید وقربانی آنها به صدها میلیون برسد.
وطاعون نیز از بیماریهای مرگ باری است که شبیه بیماری «وبا» در سرعت گسترش وتلفات است.
با این بیان، قربانیان بسیارند اما به سومین جنگ، در آستانه ی ظهور تصریح نشده است.
نشانه های پراکنده
در پایان بحث از علایم ونشانه های غیر قطعی ظهور امام مهدی (علیه السلام) اینک بخشی از خطبه ی طولانی «بیان» را که به امیر مؤمنان (علیه السلام) منسوب است می آوریم. این خطبه دربردارنده ی بحثهای بسیار ونشانه های متعددی از نزدیک شدن هنگامه ی ظهور است.
آورده اند که: روزی امیر مؤمنان (علیه السلام) بر فراز منبر خطاب به انبوه مردم فرمود:
«هان ای مردم! من پدر مهدی، همان قائم نجات بخشی هستم که واپسین حرکت تاریخ، به فرمان خدا برای اصلاح زمین وزمان بپا می خیزد».
«مالک اشتر» بپا خاست وگفت: «سالار ما! چه زمانی آن قائم شما قیام می کند؟»
در پاسخ ضمن برشمردن نشانه های هنگامه قیام وظهور فرزندش مهدی (علیه السلام) از جمله فرمود:
«... وای بر شهر «ری» وکشتار سهمگین وبه اسارت رفتن زنان، سربریدن کودکان واعدام مردان وفجایعی که در آن روی می دهد.
وای بر جزیره ی «قیس» از شرارت هولناکی که با سپاه خود در آنجا پیاده می شود، همه ی ساکنان آنجا را می کشد ویا ترور می نماید.
بهوش باشید وای بر اهل بحرین از رخدادهایی که از هر سو وهر مکانی یکی پس از دیگری در آن پدید می آید ودر نتیجه، بزرگان ومردان آن کشته می شوند وکودکانش اسیر می گردند.
در اینجا هفت حادثه، یکی پس از دیگری رخ می دهد:
1 - حادثه ی اول، در جزیره ای از آن که در شاخ شمالی آن قرار دارد و«سماهیچ»(438) نام دارد.
2 - حادثه ی دوم در نزدیکی شاخ شمالی غربی آن.
3 - حادثه ی سوم میان «ابله»(439) ومسجد.
4 - حادثه ی چهارم میان کوه بلند ودو بلندی معروف به کوه «حنوه».
5 - سپس به کرخ روی می آورد....
6 - حادثه ی ششم میان جنگلها ودرختان سدر طرف شط «ماحی».
7 - وهفتمین وبزرگترین این رخدادها در نقطه ای بنام «حورتین».
وعلامت این رخدادها این است که یکی از سرداران عرب در خانه اش در ساحل جزیره کشته می شود وسرش به دستور حاکم آن جزیره، بریده می شود وآنگاه عرب بسوی او یورش می برند ودر نتیجه، مردان کشته می شوند وثروتها به غارت می رود واز پی این هرج ومرج وآشفتگیهاست که عجم بر عرب می شورد.
بهوش باشید! وای بر اهل «خطه» از رخدادهای گوناگون وپیاپی که در آن رخ می دهد.
اولین آنها در «بطحاء»(440) رخ می دهد، حادثه ی دوم در «دبیره»(441) حادثه ی سوم در «صفصف»(442) حادثه ی چهارم در ساحل آنجا، پنجم در بازار قصابها، ششم در شاهراه آن، هفتم در میان «زرافه»(443) هشتم در «جرازه»(444) حادثه ی دیگر در «مدارس» ودیگری در «تاروت»(445).
بهوش باشید! وای بر حال بغداد از مرگ وکشتار وهراسی که از «ری» بسوی آن متوجه می گردد وهمه ی اهل آن را فرا می گیرد، آنگاه که شمشیر در میان آن فرود می آید وآنچه خدا بخواهد کشته می شود.
واز نشانه های آن، از جمله این است که: آنگاه که حکومت روم تضعیف گردد وعرب بر آنجا سیطره یابد وفتنه ها بسان راه یافتن مورچه در میان مردم راه یابند، عجم در آن شرایط بر ضد عرب شورش می کند وبصره را می گیرد.
بهوش باشید! وای بر فلسطین وآنچه از فتنه های طاقت فرسا وسهمگین که در آن واقع می گردد.
بهوش باشید! وای بر جهانیان وفتنه ها ورنجهایی که در آن زمان، همه ی کشورها از غرب گرفته تا مشرق وشمال تا جنوب، همه جا را می گیرد، برخی بر برخی مسلط می گردند وجنگهای پایان ناپذیر بر جهانیان سایه می افکند، همه ی اینها بخاطر عملکرد ظالمانه ی خود مردم است وپروردگارت به بندگانش ستم روا نمی دارد»(446).
خواننده ی گرامی! به همین اندازه از نشانه های غیر قطعی، بسنده می شود پیش از این نیز در سخن مرحوم شیخ مفید بخش دیگری از این نشانه ها از نظرتان گذشت.
واینک به ترسیم علامتهای قطعی ظهور می پردازیم.
ب: نشانه های قطعی
نشانه های تخلف ناپذیر ظهور امام مهدی (علیه السلام) که بی هیچ تردیدی مقارن ظهور آن حضرت رخ خواهند داد وارتباط گسست ناپذیری با آن دارند، پنج نشانه اند.
برخی از این پنج نشانه، اندکی پیش از ظهور وبرخی چند ماه پس از آمدن آن گرامی وبرخی اندکی پیش از قیام نجات بخش وجهانی آن حضرت، پدیدار خواهند شد.
در این مورد، روایات بسیاری وارد شده است که با اندک تفاوت در ترتیب پیدایش این علایم ونشانه ها، آنها را نشان می دهد.
ما نخست، برخی از روایات را که این علایم پنجگانه را، بصورت کوتاه ترسیم می کند می آوریم، آنگاه هر کدام از آن نشانه ها را با توضیحی که در روایات در مورد آن آمده وتفسیر مناسبی که به ذهن می رسد، ترسیم می نماییم.
روایات
1 - امام صادق (علیه السلام) در این مورد فرمود:
«خمس قبل قیام القائم (علیه السلام): الیمانی والسفیانی والمنادی ینادی من السماء وخسف بالبیداء وقتل نفس الزکیه»(447).
یعنی: پیش از قیام مهدی (علیه السلام) پنج رخداد بزرگ در پیش خواهد بود:
1 - جنبش ترقی خواهانه ی مرد یمنی،
2 - جنبش ارتجاعی سفیانی،
3 - ندای روح بخش آسمانی،
4 - فرورفتن زمین،
5 - وقتل نفس زکیه.
2 - ونیز فرمود:
«قبل قیام القائم خمس علامات محتومات: الیمانی والسفیانی والصیحه وقتل النفس الزکیه والخسف بالبیداء»(448).
یعنی: پیش از قیام قائم، پنج علامت ونشانه مهم در پیش خواهد بود:
جنبش مرد ترقی خواه یمنی، جنبش ارتجاعی سفیانی، ندای آسمانی، قتل نفس زکیه وفرو رفتن زمین.
3 - ونیز فرمود:
«النداء من المحتوم والسفیانی من المحتوم وخسف البیداء من المحتوم والیمانی من المحتوم وقتل نفس الزکیه من الحتوم»(449).
یعنی: ندای آسمانی به هنگامه ی قیام قائم، جنبش ارتجاعی سفیانی، جنبش مرد مترقی یمنی، فرورفتن زمین ودیگر، کشته شدن نفس زکیه، این پنج نشانه از علایم قطعی ظهورند.
ندای آسمانی
ندا، یا خروش آسمانی، از بارزترین نشانه ها وروشنترین علامتها ونیرومندترین دلایل وبراهین، بر ظهور دگرگون ساز ونجاتبخش حضرت مهدی (علیه السلام) است.
این خروش وندای آسمانی، بسان اعتراف آسمان وآسمانیان به حقانیت قیام قائم (علیه السلام) واثبات واقعیت عظیم وپرشکوهی است که قرآن شریف وپیامبر گرانقدر اسلام وخاندان پاک وپاکیزه اش از آن نوید داده اند.
روایات رسیده به صراحت بیانگر آن است که خروش آسمانی از جانب فرشته ی وحی است واوست که ندای قیام قائم (علیه السلام) را، سر می دهد.
روشن است که منظور از خروش آسمانی نه صدای مهیب رعد یا غرش توپخانه وموشکها یا سلاحهایی از اینگونه است که ساخته ی دست انسان وره آورد اندیشه ی او باشد بلکه این خروش آسمانی سخنی است پرمعنا وروشن که همگان پیام آن را در می یابند.
از روایات خواهیم آورد که طنین آن ندا واثرگذاری آن در جهانیان به گونه ای است که هر کس که در خواب است، وحشت زده بیدار می گردد وآن که نشسته است از ترس بپا می خیزد وایستاده بی اختیار به زمین می افتد وبانوان با عفت از سراپرده ی خویش از خوف وهراس بیرون می دوند.
به عبارت دیگر: به هنگام طنین آن ندای آسمانی، موج عظیمی از ترس ودلهره جامعه ی بشری را فرا می گیرد واز جهان، قرار وآرامش سلب می گردد به گونه ای که هیچ کس نمی تواند آن خروش آسمانی را نادیده گرفته یا آن را کوچک شمارد ویا به طبیعت وجریانها ورخدادهای طبیعی وسازمان باعظمت هستی، نسبت دهد، چرا که انسانها آن ندا وپیامش را بی هیچ تردیدی، به شایستگی دریافت می دارند وهر چه هم منحرفان وبیدادگران بخواهند آن را طبق هواهای خویش توجیه وتفسیر نمایند، سودی نمی برند.
اعلامیه جهانی
واقعیت این است که رخداد پرشکوهی، چون ظهور امام مهدی (علیه السلام) پیش از رخ دادن خویش، یک اعلامیه جهانی، آن هم در گسترده ترین سطح وروشنترین معنا ومفهوم می طلبد. واز آنجایی که این نهضت آسمانی وعدالت خواهانه وانسان ساز یک نهضت جهانی است وبه همه بشریت تعلق دارد به همین جهت زیبنده است که همه ی جهانیان بر رخ دادنش آگاهی یابند وبدانند که بزودی آن حضرت با ظهور خویش، روند جامعه وتاریخ را بکلی دگرگون می کند وزندگی را به ریل دیگری می اندازد.
از امام صادق (علیه السلام) آورده اند که در مورد ندای آسمانی فرمود:
«یسمعه کل قوم بألسنتهم»(450).
یعنی: هر جامعه ومردمی به زبان وفرهنگ خویش آن خروش آسمانی را می شنود.
اما چگونه؟:
در اینکه جهانیان، این ندای آسمانی را چگونه دریافت می دارند، مسأله ای است که بطور دقیق برای نگارنده روشن نیست اما ممکن است به یکی از دو صورت ذیل باشد:
1 - ممکن است خروش آسمانی تنها به واژه وزبان عربی فصیح ورسا، طنین افکند وآنگاه طنین آن در چند ثانیه سراسر گیتی را فرا گیرد وکسانی که زبان عربی را بخوبی می دانند، آن پیام را به همان صورت دریابند وآنانکه به واژه وفرهنگ عربی آگاهی کامل ندارند آن را بدون دریافت مفهوم بشنوند وپس از تحقیق وپی جویی، مفهوم ومعنای آن را دریابند.
ممکن است آن ندای آسمانی را، خبرگزاریها به سراسر جهان مخابره ودر هر کشوری به زبان وفرهنگ آن منتشر نمایند وبدینسان ندای آسمانی ظرف چند دقیقه به همه زبانها ترجمه شود وهر جامعه وتمدنی آن را به زبان خویش از رسانه های گروهی دریافت دارد.
این نکته، شایسته ی یادآوری است که: پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وامامان نور (علیهم السلام) به هنگام نوید از آینده وسخن گفتن با مردم، با توجه به سطح خرد واندیشه ی مردم سخن می گفتند ومی دانیم که اندیشه ها در آن روزگاران نمی توانستند رسانه های گروهی ووسایل سریع خبررسانی جهان امروز ونقش آنها را، در رساندن اخبار ورویدادها به دورترین نقاط گیتی - در کوتاهترین فرصت ممکن - درک کنند، از این رو امام صادق (علیه السلام) به این بیان بسنده کرد که: «یسمعه کل قوم بألسنتهم».
هر جامعه ای ندای آسمانی را به زبان ولغت خویش می شنود ودیگر به چگونگی آن وفراتر از این نپرداخته است. «والله العالم».
2 - احتمال دیگر این است که هر جامعه وتمدنی این ندای آسمانی را بصورت اعجازآمیزی، طبق فرهنگ وزبان خویش دریافت می دارد به گونه ای که همگان در همان لحظات نخست، ندای آسمانی را بدون تجمع وگزارش خبرگزاریها به زبان ولغت خویش درک می کنند، چنین چیزی بعید نیست، زیرا خداوند بر هر کاری تواناست وظهور امام مهدی (علیه السلام) نیز به معجزات وکارهای اعجازآمیز وماورای طبیعی پیچیده شده است.
علاوه بر این، دریافت همگانی ندای آسمانی از نظر مادی نیز کار ناممکن نیست، چرا که ما هم اکنون شاهد این حقیقت هستیم که انسان، این مخلوق خدا، توانسته است تجهیزاتی بسازد که ظرف چند لحظه یک نطق سیاسی یا اجتماعی را به لغات وزبانهای گوناگونی ترجمه کند که هم اینک این دستگاه را در مراکز سیاست جهانی بکار می گیرند بطوریکه نماینده ی هر کشوری سخنرانیهای متعدد را به زبان ویژه ی خویش دریافت می دارد.
اینک، هنگامی که بشر بر چنین کاری توانایی یافت، آیا آفریدگار هستی نمی تواند این ندای آسمانی پیش از ظهور را، در یک لحظه به گونه ای طنین افکن سازد که آن را به گوش همه ی جهانیان برساند وهر جامعه ومردمی آن را به لغت وزبان خویش بشنوند؟
چرا که خداوند بر هر کاری تواناست وبه انسانها جز اندکی از علم ودانش ارزانی نشده است. «وما اوتیتم من العلم الا قلیلا»(451).
نداهای متعدد
از مجموع روایاتی که خواهد آمد این نکته دریافت می گردد که نداهای آسمانی در آستانه ی ظهور، متعددند واز نظر قالب وروح با هم متفاوت وزمان طنین افکندن آنها نیز با هم فاصله دارد.
نخستین ندا در ماه رجب طنین می افکند وندای دوم وسوم به ترتیب رد ماه رمضان وماه محرم.
وباز از روایات چنین دریافت می گردد که آن ندا وخروش آسمانی که دارای اهمیت بسیاری است از نشانه های قطعی ظهور شمرده شده است دومین نداست، یعنی ندایی است که در ماه رمضان همه جا شنیده می شود واین خروش آسمانی پرشکوه ترین وپرشورترین ندایی است که آسمان به اهل زمین می فرستد، همانگونه که بزرگترین هشدار واخطار به طغیانگران وجبارانی است که در برابر حق، سر فرود نمی آورند.
ما نمی توانیم طنین وعکس العمل این ندای آسمانی در جامعه وتمدنهای بشری رد آستانه ی ظهور را در صفحه ی اندیشه خویش ترسیم نماییم، از سویی شادمانی وسررو بر چهره ی ایمان آورندگان جلوه گر می گردد واز دیگر سو دلهره واضطراب وترس وهراس بر دلهای جنایتکاران سایه می افکند، بویژه آنگاه که درمی یابند دیگر توان گریز از قلمرو قدرت وحکومت آن پیشوای پراقتدار وعدالت گستر را ندارند وپیشوای پرشکوهی که همه ی آسمانیان پیش از زمینیان به یاریش برخاسته وتمامی مراکز وشاهرگهای طبیعت در برابر فرمان او سر تعظیم وتواضع فرود آورده اند وآن گرانمایه ی عصرها ونسلها در ماورای ماده وطبیعت نیز تصرف می نماید.
درود خدا بر پیامبر وخاندان پاک وپاکیزه ی او باد که در همه ی میدانها، انگشت روی نقاط حساس وموردنظر نهاده وهر آنچه مربوط به این خروش آسمانی می گردد همه را به اندازه ای که خردها واندیشه ها توان دریافت آن را در آن روزگاران داشته اند، همه را بیان فرموده اند.

نمونه هایی از روایات
1 - امام صادق (علیه السلام) در این مورد فرمود:
«الصیحه التی فی شهر رمضان تکون لیله الجمعه، لثلاث وعشرین مضین من شهر رمضان»(452).
یعنی: آن خروش آسمانی که در ماه رمضان پیش از ظهور طنین می افکند، در شب جمعه، شب 23 ماه رمضان خواهد بود.
2 - ونیز «ابوحمزه ثمالی» از امام صادق (علیه السلام) پرسید که:
«فکیف یکون النداء؟»
یعنی: آن ندای آسمانی چگونه خواهد بود؟
که آن حضرت فرمود:
«ینادی مناد من السماء اول النهار یسمعه کل قوم بألسنتهم: «ألا! ان الحق فی علی وشیعته».
ثم ینادی ابلیس - فی آخر النهار - : «ألا! ان الحق فی السفیانی وشیعته». فیرتاب عند ذلک المبطلون»(453).
یعنی: ندا کننده ای، در آغاز روز از آسمان ندایی سر می دهد که هر جامعه وملتی به زبان وفرهنگ خویش آن را می شنود.
ندا این است: «جهانیان! بهوش باشید که حق با علی ودر راه ورسم علی (علیه السلام) وشیعیان حقیقی آن گرامی است».
آنگاه ابلیس عصر همان روز ندا می دهد که: «مردم! بهوش باشید که حق در راه ورسم سفیانی وپیروان اوست».
واینجاست که باطل گرایان به آفت شک وتردید گرفتار می گردند.
3 - امام باقر (علیه السلام) در این مورد می فرماید:
«ینادی مناد من السماء باسم القائم (علیه السلام) فیسمع من بالمشرق ومن بالمغرب، لایبقی راقد الا استیقظ، ولا قائم الا قعد ولا قاعد الا قام علی رجلیه، فزعا من ذلک الصوت، فرحم الله من اعتبر بذلک الصوت فأجاب فان الصوت الأول هو صوت جبرئیل».
ثم قال (علیه السلام) «یکون الصوت فی شهر رمضان، فی لیله جمعه، فی لیله ثلاث وعشرین، فلا تشکوا فی ذلک واسمعوا وأطیعوا.
وفی آخر النهار، صوت الملعون ابلیس، ینادی: «ألا! ان فلانا قتل مظلوما». لیشکک الناس ویفتنهم، فکم فی ذلک الیوم من شاک متحیر قد هوی فی النار.
فاذا سمعتم الصوت فی شهر رمضان، فلا تشکوا فیه، انه صوت جبرئیل وعلامه ذلک أنه ینادی باسم القائم واسم أبیه حتی تسمعه العذراء فی خدرها، فتحرض أباها وأخاها علی الخروج».
ثم قال (علیه السلام): «لابد من هذین الصوتین قبل خروج القائم (علیه السلام)»(454).
یعنی: ندا کننده ای از آسمان بنام قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) ندا می دهد وهمه ی کسانی که در شرق وغرب عالم هستند می شنوند، خفته ای نمی ماند جز اینکه بیدار می گردد وایستاده ای نیست جز اینکه می نشیند ونشسته ای جز اینکه وحشت زده بپا می خیزد.
پس درود خدا بر کسانی که از آن ندای آسمانی پند واندرز گیرند چرا که نداگر اول جبرئیل است وندا، ندای اوست.
آنگاه فرمود: این ندا، در ماه مبارک رمضان، شب جمعه ودر شب 23 خواهد بود از اینرو در آن تردید نکنید، آن را بشنوید واطاعت کنید. ودر پایان روز ندای ابلیس طنین می افکند که می گوید: «بهوش باشید که فلانی مظلوم کشته شده».
تا بدینوسیله بذر تردید بیافشاند ومردم را به فتنه افکند وآن روز، تردیدکنندگان حیرت زده ای که به آتش دوزخ سقوط کنند، بسیارند.
بنابراین هنگامی که ندای آسمانی را در ماه رمضان شنیدید، در آن تردید نکنید چرا که ندای فرشته ی امین است وعلامت آن این است که بنام قائم (علیه السلام) وپدر گرانقدرش ندا می دهد، ندایی که دوشیزگان در سراپرده ی خویش آن را می شنوند وپدران وبرادران خویش را برای حرکت از خانه وپیوستن به امام مهدی (علیه السلام) تشویق می نمایند.
آنگاه فرمود: «این دو ندا بناگزیر پیش از ظهور قائم خواهد بود».
4 - ونیز آن حضرت فرمود:
«الصوت فی شهر رمضان فی لیله ثلاث وعشرین، فلایبقی شیء خلق الله فیه الروح الا سمع الصیحه فتوقظ النائم ویخرج الی صحن داره وتخرج العذراء من خدرها»(455).
یعنی: ندای آسمانی در ماه مبارک رمضان وشب 23 آن خواهد بود، هیچ موجودی که خداوند به او روح ارزانی داشته باشد نخواهد بود، جز اینکه آن خروش آسمانی را می شنود. بر اثر آن، همه ی خفتگان بیدار وسراسیمه از خانه ها خارج خواهند شد وزنان ودختران جوان، سربرهنه از سراپرده ی خویش بیرون خواهند ریخت.
5 - امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«ان اول من یبایع القائم (علیه السلام) جبرئیل، ینزل فی صوره طیر أبیض، فیبایعه ثم یضع رجلا علی بیت الله الحرام ورجلا علی بیت المقدس، ثم ینادی بصوت طلق ذلق، تسمعه الخلائق: أتی أمرالله فلا تستعجلوه»(456).
یعنی: نخستین کسی که با قائم بیعت خواهد نمود، فرشته وحی است. او در چهره ی پردنده ی سفیدی از آسمان فرود می آید وبا آن حضرت، دست بیعت می دهد.
آنگاه یک پا، بر بیت الله الحرام وپای دیگر به بیت المقدس می گذارد وبا ندای زیبا ورسایی که همگان آن را می شنوند می گوید:
«أتی أمر الله فلا تستعجلوه»(457).
یعنی: فرمان خدا رسید، پس آن را به شتاب نخواهید.
6 - امام رضا (علیه السلام) فرمود:
«ینادون فی رجب ثلاثه اصوات من السماء:
صوتا منها: ألا لعنه الله علی الظالمین.
والصوت الثانی: أزفت الآزفه یا معشر المؤمنین!
والصوت الثالث: ان الله بعث فلانا فاسمعوا وله أطیعوا»(458).
یعنی: در ماه رجب سه ندا از آسمان طنین می افکند:
یکی می گوید: «بهوش باشید که لعنت خدا بر ستمکاران است».
دومی می گوید: «هان ای مؤمنان! آن حادثه نزدیک شونده، نزدیک شد».
وسومی می گوید: «خداوند آن گرامی را فرمان ظهور داده است، پس سخنان او را بشنوید وفرمان او را گردن نهید».
7 - زراره از امام صادق (علیه السلام) آورده است که می فرمود:
«... وینادی مناد: ان علیا وشیعته هم الفائزون».
قلت: «فمن یقاتل المهدی بعد هذا؟»
فقال: «ان الشیطان ینادی: ان فلانا وشیعته هم الفائزون»(459).
یعنی:... ونداگری ندا می دهد که: «بی تردید علی وشیعیان او رستگار وکامیابند».
زراره می گوید: «سرورم! پس از آن، چه کسانی به مهدی (علیه السلام) می جنگند؟» فرمود: «شیطان ندا می دهد که: فلانی وپیروان او کامیاب ورستگارند». ونام یکی از امویان را می برد.
گفتم: «با این بیان، چه کسی راستگو را از دروغ پرداز باز می شناسد؟»
فرمود: «آنان که روایات ما را می شناسند وروایت می کنند، راستگو را می شناسند».
8 - امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمود:
«... فیقول جبرئیل فی صیحته: یا عباد الله! اسمعوا ما أقول: ان هذا مهدی آل محمد، خارج من أرض مکه فاجیبوه»(460).
یعنی:... جبرئیل در ندای خویش می گوید: «هان ای بندگان خدا! آنچه می گویم بشنوید، این مهدی آل محمد است که از مکه ظهور کرده است، او را پاسخ گویید وفرمانش را اطاعت کنید.
جنبش ارتجاعی سفیانی
داستان سفیانی در روایات بسیاری آمده است ودر دسته ای از آنها تصریح شده است که نام او، «عثمان بن عنبسه» می باشد.
او فردی از افراد بشر است وآن گونه که برخی او را «شوروی» وپایگاه از هم پاشیده ی کمونیسم پنداشته اند نیست وخروج این عنصر پلید وتجاوزکار از نشانه های قطعی ظهور امام مهدی (علیه السلام) است.
روایاتی که از کارهای سفیانی وجنایات هولناک او سخن می گوید به گونه ای است که از جنایتهایش موی بر بدن انسان راست می شود ودلها می لرزد. او از سنگدلترین انسانهایی است که نه عاطفه در قاموس زندگیش وجود دارد ونه مهر ورحم، جنایتکارترین ومجرمترین انسانهاست واز نظر شکستن مقررات خدا وجرأت بر او، کم نظیر است ودر قساوت وسنگدلی، بی مانند است.
او نژاد از امویان دارد. عنصر خونریزی است که انسانها را به آسانی، بسان حشرات می کشد وبه بانوان مسلمان وشایسته کردار با سنگدلی، هتک حرمت روا می دارد وهر حرامی را حلال شمرده وهر جنایتی را مرتکب می گردد.
او ویاران ستمکارش دلهایی از کینه وبدخواهی، نسبت به مقام والای خاندان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) انباشته دارند، چرا که او، وارث گذشتگان پلید خود، امویان کفر پیشه است که دستها تا مرفق به خون خاندان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وپیروان او آلوده دارند.
واو نیز می کوشد تا آن جنایات پیاپی وخط خیانت اجداد پلید خویش را امتداد بخشد. جنایاتی مرتکب می شود که عرش خدا از آنها به لرزه درآمده واز آن فجایع وقساوتها، آسمانیان وزمینیان به ضجه درآیند.
از اینرو، در مورد عنصر قانون شکن وکینه توزی که انبوهی از قماش خودش او را همراهی وپیروی می کنند واو با وقاحت خود را به کشور وجامعه، تحمیل وقدرت وامکانات آن را بدون ذره ای ترس وحیا وکمترین شرم ووجدان، همه را در راه خواسته های درون آلوده وشرربارش بکار می گیرد، چه می توان پنداشت؟
راستی که دوران کوتاهی را که «سفیانی» در آن حکومت می کند، از بدترین وشرربارترین دوره های تاریخ اسلام است وروزگار حکمرانی این تجاوزکار سرکش وخودکامه، از بدترین وسیاهترین روزگاران وادوار تاریخ انسان.
او تجاوزکاری است که حرکت می کند وبذر بیداد می افشاند وظلم را می گستراند. مصیبتها، رنجها وفاجعه ها کشت می کند وکشتارگاهها برای مردان وزنان وکودکان برپا می دارد به گونه ای که زندگی بشر در زمان حکمرانی او فاقد هر نوع کرامت وتهی از هر نوع ارزش انسانی وحقوق بشری می گردد.
او بلای سهمگین، مصیبت آشکار ورنج بزرگی برای خاورمیانه وکشورهای آن نظیر، سوره، عراق، حجاز ومناطق مجاور اینها خواهد بود. به همین جهت از پیامبر وامیر مؤمنان (علیهم السلام) ودیگر امامان نور (علیهم السلام) در مورد این بلای بزرگ واین آفت وعذابی که همه را دربر می گیرد، روایات وگزارشات بسیاری می توان در منابع اسلامی یافت.
1 - از حذیفه آورده اند که: پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) از فتنه ای که میان مشرق ومغرب رخ خواهد داد، یاد کرد وفرمود:
«فبینما هم کذلک یخرج علیهم السفیانی من الوادی الیابس فی فور ذالک حتی ینزل دمشق، فیبعث جیشین: جبیشا الی المشرق وآخر الی المدینه، حتی ینزلوا بأرض بابل من المدینه الملعونه - یعنی بغداد - فیقتلون أکثر من ثلاثه آلاف ویفضحون أکثر من مائه امراه ویقتلون بها ثلاثمائه کبش من بنی العباس.
ثم ینحدرون الی الکوفه فیخرجون ما حولها، ثم یخرجون متوجهین الی الشام، فتخرج رایه هدی من الکوفه فتلحق ذلک الجیش فیقتلونهم، لایفلت منهم مخبر ویسنتفذون ما فی أیدیهم من السبی والغنائم.
ویحل الجیش الثانی بالمدینه، فینتهبونها ثلاثه أیام بلیالیها، ثم یخرجون متوجهین الی مکه، حتی اذا کانوا بالبیداء بعث الله جبرئیل فیقول: یا جبرئیل! اذهب فأبدهم، فیضربها - أی یضرب الأرض - برجله، ضربه یخسف الله بهم عندها ولا یفلت منها الا رجلان من جهینه...»(461).
یعنی: در همان اوج فتنه، عنصر پلیدی بنام سفیانی، از دره ی خشک وادی یابس، بر ضد آنان خروج می کند ودر دمشق فرود می آید. آنگاه دو سپاه، یکی بسوی مشرق ودیگری را بسوی مدینه منوره گسیل می دارد. سپاه او در سرزمین بابل وشهر بغداد که نفرین شده است فرود می آید وبیش از سه هزار نفر را می کشد وفراتر از یک صد زن را به زور تصاحب وهتک حرمت می کنند وسیصد نفر از چهره ها وشخصیتهای بنی عباس را، نابود می سازد.
سپس به کوفه سرازیر می گردد وخانه های اطراف آن را تخریب می کند وپس از آن به شام روی می آورد. از پی آن، پرچم هدایت ونجاتی در کوفه به اهتزاز درآمده واز آنجا بسوی آنان حرکت ودر راه به آنها می رسد وضمن پیکار شدیدی، همه را نابود می سازد به گونه ای که یک نفر از سپاه سفیانی باقی نمی ماند تا خبررسان شکست مفتضحانه ی آنان برساند وهمه ی اسیران وغنائم جنگی را نیز آزاد می سازد.
سپاه دیگر او به مدینه وارد می گردد وسه شبانه روز آن را غارت می کند. پس از آن از شهر بسوی مکه روی می آوردند تا به بیابانی می رسند که خداوند جبرئیل را بسوی آنان برمی انگیزد ودستور می دهد که برود وآنان را نابود سازد وجبرئیل با پای خود ضربتی بر آن زمین فرود می آورد که زمین به فرمان خدا همه آنان را فرو می برد وجز دو نفر باقی نمی ماند....
2 - امیر مؤمنان (علیه السلام) در خطبه مشهورش بنام «بیان» که برخی از رخدادها وفتنه های آینده را ترسیم می کند، از جمله از خروج «سفیانی» خبر می دهد که فرازهایی از آن را می آوریم:
«... ألا! یا ویل لکوفانکم هذه... وما یحل بها من السفیانی فی ذلک الزمان!!
یأتی الیها من ناحیه هجر، بخیل سباق تقودها أسود ضراغمه ولیوث قشاعمه أول اسمه شین....
فیا ویل لکوفانکم من نزوله بدارکم، یملک حریمکم ویذبح أطفالکم ویهتک نساءکم، عمره طویل وشره غزیر ورجاله ضراغمه....
ألا! وان السفیانی، یدخل البصره ثلاث دخلات، یذل فیها العزیز ویسبی فیها الحریم....
وعلامه خروج السفیانی: اختلاف ثلاث رایات:
رایه من المغرب، فیا ویل لمصر وما یحل بها منهم.
ورایه من البحرین من جزیره أوال من أرض فارس.
ورایه من الشام.
فتدوم الفتنه سنه، ثم یخرج رجل من ولد العباس، فیقول أهل العراق: قد جاءکم قوم حفات أصحاب أهواء مختلفه، فیضطرب أهل الشام وفلسطین ویرجعون الی رؤساء الشام ومصر فیقولون: أطلبوا ولد الملک. (یعنی: السفیانی)
فیطلبونه، ثم یوافقونه بغوطه دمشق، بموضع یقال لها: - حرستا - فاذا حل بهم، أخرج أخواله: بنی کلب وبنی دهانه ویکون له بالوادی الیابس عده (أی: جماعه) عدیده.
ثم انه یجیبهم ویخرج مهم فی یوم الجمعه، فیصعد منبر دمشق وهو أول منبر یصعده، ثم یخطب ویأمرهم بالجهاد ویبایعهم علی أن لا یخالفوا أمره، رضوه أم کرهوه، ثم یخرج الی الغوطه ولا یلج بها حتی یجتمع الناس علیه.
فعند ذلک یخرج السفیانی فی عصائب أهل الشام، فتختلف ثلاث رایات:
فرایه الترک والعجم وهی سوداء.
ورایه للبریین لابن العباس، صفراء.
ورایه السفیانی.
فیقتلون ببطن الأزرق قتالا شدیدا، فیقتل منهم ستون ألفا، ثم یغلبهم السفیانی، فیقتل منهم خلقا کثیرا ویملک بطونهم ویعدل فیهم حتی یقال فیه: «والله! ما کان یقال علیه الا کذبا».
والله! انهم لکاذبون، ولا یعلمون ما تلقی امه محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) ولو علموا لما قالوا ذلک ولا یزال یعدل فیهم حتی یسیر، فأول سیره الی حمص وان اهلها بأسوء حال، ثم یعبر الفرات من باب مصر، یسیر الی موضع یقال له: - قریه سبا - فیکون له بها وقعه عظیمه، فلا یبقی بلد الا وبلغهم خبره، فیدخلهم من ذلک وجزع فلا یزال یدخل بلدا بعد بلد....
ثم یرجع الی دمشق وقد دانت له الخلق، فیجیش جیشا الی المدینه وجیش الی المشرق، فیقتل بالزوراء سبعین ألفا ویبقر بطون ثلاثمأئه امرأه حامل!.
ویخرج الجیش الی کوفانکم هذه، فکم من باک وباکیه....
وأما جیش المدینه، فانه اذا توسط البیداء صاح به جبرئیل صیحه عظیمه، فلا یبقی أحد الا وخسف الله به الأرض الا رجلان... فیهرب قوم من أولاد رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) وهم أشراف - الی بلد الروم - فیقول السفیانی لملک الروم: ترد علی عبیدی!!
فیردهم الیه، فیضرب أعناقهم علی الدرج الشرقی لجامع دمشق، فلا ینکر ذلک علیه أحد.
ألا! وان علامه ذلک تجدید الأسوار بالمدائن....
فقیل: «یا امیرالمؤمنین! أذکر لنا الأسوار؟»
فقال: «تجدد سور بالشام والعجوز والحران یبنی علیهما سوران وعلی واسط سور، والبیضاء یبنی علیها سور والکوفه یبنی علیها سوران وعلی شوشتر سور وعلی ارمینیه سور وعلی الموصل سور وعلی همدان سور وعلی الرقه سور وعلی دیار یونس سور وعلی حمص سور وعلی مطر دین سور وعلی الرقطاء سور وعلی الرحبه سور وعلی دیر هند سور وعلی القلعه سور.
معاشر الناس! ألا! وانه اذا ظهر السفیانی تکون له وقایع عظام، فأول وقعه بحمص، ثمپت بحلب ثم بالرقه، ثم بقریه سبأ، ثم برأس العین، ثم بنصیبین، ثم بالموصل وهی وقعه عظیمه، یقتل منهم السفیانی ستین ألفا.
... ولا یزال السفیانی یقتل کل من اسمه: محمد وعلی وحسن وحسین وفاطمه وجعفر وموسی وزینب وخدیجه ورقیه، بغضا وحنقا لآل محمد!!
ویرجع منهزما الی الشام... فاذا دخل الی بلده اعتکف علی شرب الخمر والمعاصی، ویأمر أصحابه بذلک، فیخرج السفیانی وبیده حربه ویأمر بالامراه فیدفعها الی بعض أصحابه فیقول له: أفجر بها فی وسط الطریق، فیفعل بها، ثم یبقر بطنها ویسقط الجنین من بطن أمه، فلا یقدر أحد أن ینکر علیه ذلک.
فعند ذلک تضطرب الملائکه فی السماوات ویأذن الله بخروج القائم من ذریتی وهو صاحب الزمان، ثم یشیع خبره فی کل مکان، فینزل - حینئذ - جبرئیل علی صخره بیت المقدس، فیصیح فی أهل الدنیا: «جاء الحق وزهق الباطل ان الباطل کان زهوقا».
فیقول جبرئیل فی صیحه: «یا عبادالله! اسمعوا ما أقول: ان هذا مهدی آل محمد، خارج من أرض مکه فأجیبوه...»(462).
یعنی: بهوش باشید! وای بر کوفه! این شهر ودیار شما وآنچه در واپسین حرکت تاریخ وآخرالزمان در آستانه ی ظهور مهدی، از سفیانی بر آن وارد می گردد.
او از ناحیه ی «هجر»(463) با سپاهی گران که سرکرده ای قوی هیکل ودرشتخو وسیاه پوست که حرف نخست نامش «شین» است وآن سپاه سفاک را فرماندهی می کند، وارد شهر شما می گردد.
وای بر کوفه! واز فرود او بر خانه های شما! او حریم شما را غاصبانه مالک می شود وکودکانتان را بی رحمانه سر می برد وبه زنانتان بیشرمانه اهانت روا می دارد. عمر او طولانی وشرارت او بسیار وجنگجویان او بسان شیر درنده وبی باکند.
آگاه باشید که سفیانی سه بار به بصره یورش می برد ووارد آنجا می گردد. عزیزان آن سرزمین را به ذلت می کشد وزنانش را به اسارت.
نشانه ی خروج سفیانی، اختلاف سه پرچم وبرخورد آنهاست:
پرچمی از مغرب که وارد مصر می گردد ودر آنجا جنایات بسیاری مرتکب می شود.
وپرچمی از «بحرین» از جزیره «أوال»(464) از سرزمین «فارس» به اهتزاز درمی آید.
وپرچمی از شام.
این فتنه، یک سال ادامه خواهد یافت وپس از آن مردی از فرزندان «عباس» خروج می کند واهل عراق می گویند: «گروه پابرهنگان یا بیدادگران واصحاب آراء مختلفه آمدند».
اهل شام وفلسطین دچار دلهره می گردند وبسوی سردمداران شام ومصر روی می آورند وبه آنان گفته می شود: «شما بروید وپسر فرمانروا، یعنی سفیانی را بخواهید واو را به یاری بطلبید».
آنان سفیانی را دعوت می کنند واو با خواست آنان موافقت می نماید ودر نقطه ای از دمشق بنام «حرستا»(465) فرود می آید وهمه ی دایی ها وبستگان فکری خویش را در آنجا گرد می آورد ودر بیابان خشک که منطقه ای از دمشق است، گروههای متعددی طرفدار دارد که به او می پیوندند.
سفیانی دعوت آنان را اجابت می کند وروز جمعه به همراه همه ی آنان در دمشق به مسجد می رود وبرای نخستین بار بر فراز منبر قرار می گیرد ودر نخستین منبر خویش آنان را دعوت به جهاد می کند وآنان نیز با شنیدن سخنانش، با او دست بیعت می دهند که دستورات او را، خواه مطابق میل باشد یا نباشد، نافرمانی نکنند.
سپس به نقطه ای بنام «غوطه»(466) می رود وهمه ی مردم بر گرد او اجتماع می کنند واینجاست که سفیانی در رأس گروههایی از مردم شام، خروج می کند وسه پرچم به اختلاف می پردازند:
1 - پرچمی از ترک وعجم که سیاهرنگ است.
2 - پرچمی زرد رنگ که پرچم فرزند عباس است.
3 - پرچمی از سفیانی وسپاه او.
در نقطه ای بنام «بطن ارزق» پیکار سختی در میان آنان رخ می دهد و60 هزار کشته بر زمین می ماند وسفیانی پیروز می گردد ومردم بسیاری را قتل عام می کند وسرزمین ومراکز قبایل را به تصرف درمی آورد ودر میان آنان نخست عادلانه رفتار می کند به گونه ای که می گویند: «هر آنچه از بیدادگری سفیانی به ما گزارش شده، بی اساس است».
اما به خدای سوگند! آنان دروغ می گویند ونمی دانند که امت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) از شرارت وشقاوت سفیانی، به فاجعه وبیدادی گرفتار می گردد. چرا که اگر می دانستند چنین پندار ساده لوحانه ای در مورد او نداشتند واو را عدالت خواه نمی گفتند.
به هر حال او کوتاه مدتی با آنان خوشرفتاری می کند وعدالت را پیشه می سازد، آنگاه نخستین حرکت او آغاز می گردد که بسوی «حمص»(467) که مردم آن در سخت ترین شرایط، روزگار می گذرانند، می رود، از فرات عبور می کند وبه دروازه ی مصر می رسد وبه نقطه ای که «قریه سبا» قرار دارد. در آنجا رخداد عظیم وپیکار سهمگینی خواهد داشت که خبر آن همه جا منتشر می گردد ودلها از خشونت وشقاوت او لبریز از ترس ودلهره می گردد وشهرها یکی پس از دیگری، در برابر او سقوط می کند.
سپس مستانه ومغرورانه به دمشق باز می گردد ومردم به او نزدیک می شوند واو سپاهی گران بسوی مدینه گسیل می دارد وسپاهی دیگر بسوی مشرق، در بغداد 70 هزار نفر را قتل عام می کند وشکم 300 زن باردار را می شکافد. وآنگاه سپاه او به کوفه می رسد، چه اشکها از چشمان مرد وزن، جاری می شود.
اما سپاهی را که بسوی مدینه گسیل داشته است، هنگامی که به بیابان خشک وسوزانی می رسد، با خروش سهمگین جبرئیل روبرو می گردد وهمه ی آنان جز دو تن را، زمین به فرمان خدا فرو می برد.
گروهی از شریفترین فرزندان پیامبر از شرارت او به «روم» می روند وسفیانی از رهبر روم می خواهد که بردگان او را، به کشورش بازگشت دهد واو نیز آنان را دستگیر وبازگشت می دهد وسفیانی دستور می دهد گردن آنان را در گذرگاه شرقی مسجد جامع دمشق بزنند... وکسی هم بر این دستور بیدادگرانه، چون وچرا نمی کند.
آگاه باشید که از نشانه ی آن، تجدید حلقه ها ودیوارهای حفاظتی بر دور شهرهاست.
پرسیدند: «چگونه؟»
فرمود: «دیوار دفاعی شام تجدید ساختمان می گردد، بر دور شهر «عجوز» و«حران»(468) وبر شهر «واسط»(469) و«بیضاء» دیوار دفاعی ساخته می شود. بر اطراف کوفه زنجیره ای از دو دیوار دفاعی بنیاد می گردد. همینگونه بر «شوشتر»، «ارومیه»، «موصل»، «همدان»، «رقه»(470)، سرزمین «تونس»، «حمص» و... هر کدام دیوار دفاعی یا پایگاههای نظامی وامنیتی ایجاد می گردد.
هان ای مردم! بهوش باشید، آنگاه که سفیانی ظاهر گردد رخدادهای سهمگینی روی خواهد داد. نخستین رخداد در «حمص» خواهد بود، به دنبال آن در «حلب»، سپس در «رقه» آنگه به ترتیب در «سبا»، «رأس العین»(471)، «نصیبین»(472) و«موصل»(473)، رویدادهای عظیمی روی می دهد.
سفیانی 60 هزار نفر از مردم را به خاک وخون می کشد. او همواره به کشتار خویش ادامه می دهد، بویژه هر آنکس که نامش محمد، علی، حسن، حسین، فاطمه، جعفر، موسی، زینب، خدیجه ورقیه باشد، باشد ونشانی از دوستی خاندان وحی ورسالت در او دیده شود، بی رحمانه وبخاطر کینه وعداوتی که این عنصر تجاوزکار از خاندان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) در دل پرکینه اش دارد، کشته می شود، سپس به شام برمی گردد.
در نقطه ای برای نوشیدن شراب وارتکاب گناه ومعصیت می نشیند ویاران وپیروان خویش را نیز به انجام گناه وجنایت فرمان می دهد. از مجلس گناه بر می خیزد ودر حالیکه در دست سلاحی دارد دستور زنا می دهد وبه یارانش می گوید با زنان مرتکب فحشا گردند، آنگاه شکم زنان را پاره کنند وکودکانشان را از رحمها بیرون می کشند. وآنها مرتکب چنین شقاوتها می گردند وهیچ کس توان بازداشتن آنان از این پلیدیها وشقاوتها را در خود نمی بیند.
اینجاست که فرشتگان، پریشان حال می شوند وخدا فرمان ظهور قائم آل محمد وصاحب الزمان را که از نسل من می باشد، صادر می کند. بی درنگ خبر ظهور او در سراسر گیتی پخش می گردد وجبرئیل در آن هنگام بر فراز صخره ای در بیت المقدس فرود می آید وخطاب به جهانیان ندا می دهد که:
«جاء الحق وزهق الباطل ان الباطل کان زهوقا»(474).
یعنی: حق آمد وباطل وبیداد نابود گردید، راستی که باطل، نابود شدنی بود.
ومی گوید: «بندگان خدا! آنچه می گویم به گوش جان بسپارید».
مردم! این اصلاحگر بزرگ جهانی که ظهور کرده است، مهدی آل محمد است واینک از مکه حرکت کرده است وندای جهانی وآسمانی او را بشنوید ودعوتش را پاسخ گویید».
3 - از امیر مؤمنان (علیه السلام) آورده اند که فرمود:
«یخرج ابن آکله الأکباد من الوادی الیابس وهو رجل ربعه، وحش الوجه، ضخم الهامه، بوجهه أثر الجدری، اذا رأیته حسبته أعور، اسمه، عثمان بن عنبسه وهو من ولد أبی سفیان، حتی یأتی أرض ذات قرار ومعین»(475).
یعنی: فرزند آن زن جگرخواره، از آن سرزمین خشک وسوزان یا «وادی یابس» خروج می کند. او دارای قامتی متوسط وچهارشانه، چهره ای هراس انگیز، کله ای درشت وصورتی پرآبله است. به قیافه اش که بنگری، او را یک چشم می بینی. نام پلیدش «عثمان بن عنبسه» است واز تبار ابوسفیان وپس از خروج تا مسجد جامع کوفه وکنار دجله ی فرات، پیش می رود.
4 - از امام باقر (علیه السلام) آورده اند که فرمود:
«یا جابر! الزم الأرض ولا تحرک یدا ولا رجلا حتی تری علامات اذکرها لک...ان أدرکتها:
أولها: اختلاف بنی العباس وما أراک تدرک ذلک ولکن حدث به - من بعدی - عنی. ومناد ینادی من السماء ویجیئکم من ناحیه دمشق بالفتح وتخسف قریه من قری الشام تسمی الجابیه وتسقط طائفه من مسجد دمشق الأیمن ومارقه تمرق من ناحیه الترک. ویعقبها هرج (أی: قتل) الروم وسیقبل اخوان الترک حتی ینزلوا الجزیره وستقبل مارقه الروم حتی ینزلوا الرمله...»(476).
یعنی: ای جابر! در خانه ات بنشین وهرگز مدعیان دروغین مهدویت را تصدیق مکن وبسوی آنان مشتاب. البته اگر آخرالزمان را درک کردی:
نخستین نشانه: درگیری واختلاف بنی عباس است. من فکر نمی کنم شما آن حوادث را درک کنی، اما از من به دیگران، این علائم ونشانه های ظهور را بازگو!
نشانه ی دیگر: ندا کننده ای است که از آسمان ندا می دهد ونیز طنین ندای پیروزی است که از سوی دمشق به گوش جهانیان می رسد وروستایی از روستاهای شام بنام «جابیه» فرو می رود، قسمت راست مسجد جامع دمشق فرو می ریزد وتجاوزکاری سرشناس از دین حق خارج می گردد. از پی آن فروپاشی وهرج ومرج در «روم» خواهد بود، آنگاه «ترکان» در جزیره ورومیها در «رمله» فرود می آیند.
ای جابر!
در آن سال در سراسر مغرب زمین اختلافات بزرگ وبسیاری روی خواهد داد. نخستین سرزمینی که ویران می گردد، سرزمین شام است وآن بخاطر سه پرچمی است که در آنجا به اهتزاز درمی آید:
پرچم «اصهب» یا زرد چهره،
پرچم «ابقع» ومردی که نقطه های سیاه وسفید بر صورت دارد.
وپرچم سفیانی.
گروه سفیانی با «ابقع» درگیر می شود وپیکار سختی روی می دهد وگروه سفیانی، آنان را از پای درمی آورد وگروه «اصهب» را نیز نابود می سازد، آنگاه رو بسوی عراق می آورد. سپاه او در منقطه ای بنام «قرقیسا» می رسد وآنجا درگیر می شود و100 هزار نفر از ستمکاران کشته می شوند.
سپاهی نیز به کوفه گسیل می دارد که شمار آن به 70 هزار نفر می رسید آنان مردم کوفه را قتل عام می کنند وبه اسارت درمی آوردند. ودرست در این شرایط دردناک است که پرچمهایی از طرف خراسان می رسد. نیرویی که بسرعت خود را به کوفه می رساند ودر میان همین نیرو، گروهی از یاران راستین مهدی (علیه السلام) است. مردی از عجم واز اهل کوفه قیام می کند وبا گروهی اندک بر ضد جنبش سفیانی وارد عمل می گردد؛ اما فرمانده ی لشکر سفیانی او را میان کوفه وحیره به قتل می رساند.
سفیانی سپاهی نیز بسوی مدینه گسیل می دارد، اما امام مهدی (علیه السلام) از مدینه بسوی مکه حرکت می کند. گزارش به فرمانده سپاه سفیانی می رسد که حضرت مهدی (علیه السلام) بسوی مکه در حرکت است واو سپاهی از پی حضرت می فرستد، اما آنان به آن حضرت نمی رسند وآن گرامی بسان «موسای کلیم» وبر سیره وروش او، وارد مکه می گردد.
فرمانده ی سپاه سفیانی در بیابانی فرود می آید ونداگری از آسمان ندا می دهد که: «ای کویر خشک وسوزان! این سپاه تجاوزکار را نابود ساز!» واینجاست که زمین، آنان را فرو می برد وجز سه نفر از آنان باقی نمی ماند وخدا آنان را نیز به گونه ای مسخ وبشدت کیفی می کند وچهره هایشان را به عقب برمی گرداند.
این آیه ی شریفه اشاره بدانهاست که می فرماید:
«یا ایها الذین اوتوا الکتاب آمنوا بما نزلنا مصدقا لما معکم من قبل أن نطمس وجوها فنردها علی أدبارها...»(477).
5 - از امام صادق (علیه السلام) آورده اند که فرمود:
«کأنی بالسفیانی أو بصاحب السفیانی قد طرح رحله فی رحبتکم بالکوفه فنادی منادیه: «من جاء برأس شیعه علی، قد ألف درهم». فیثب الجار علی جاره ویقول: «هذا منهم». فیضرب عنقه ویأخذ ألف درهم»(478).
یعنی: گویی می نگرم که سفیانی در کوفه ودر میدان شهر شما، بساط خویش را گسترده است وجارچیهای او جار می زنند که: «هرکس سر شیعه ای را بیاورد یک هزار درهم جایزه دارد».
آنگاه است که همسایه بر همسایه می شورد واو را به جرم شیعه بودن سر می برد تا هزار درهم جایزه را بگیرد.
6 - ونیز از آن حضرت آورده اند که فرمود:
«السفیانی من المحتوم وخروجه فی رجب ومن أول خروجه الی آخره خمسه عشر شهرا، سته أشهر یقاتل فیها، فاذا ملک الکور الخمس ملک تسعه أشهر ولم یزد علیها یوما واحدا»(479).
یعنی: سفیانی وخروج او از نشانه های قطعی ظهور امام مهدی (علیه السلام) است. او رد ماه رجب خروج می کند وشورش وفتنه ی او پانزده ماه به طول می انجامد. شش ماه می جنگد وآنگاه بر منطقه ی وسیعی از خاورمیانه که شامل اردن، فلسطین، دمشق و... می گردد، مسلط می شوء ونه ماه بدون کم وکاست حکمرانی می کند.
7 - ونیز آورده اند که فرمود:
«من الأمر محتوم ومنه ما لیس بمحتوم ومن المحتوم: خروج السفیانی فی رجب»(480).
یعنی: برخی از نشانه ها وعلائم ظهور، قطعی است وتخلف ناپذیر وبرخی غیرقطعی، از جمله نشانه های حتمی، خروج سفیانی است.
8 - امام باقر (علیه السلام) از امیر مؤمنان (علیه السلام) آورده است که:
«اذا اختلف الرمحان بالشام لم تنجل الا عن آیه من آیات الله».
قیل: «وما هی یا أمیرالمؤمنین!؟»
قال: «رجفه تکون بالشام یهلک فیها أکثر من مائه ألف، یجعلها الله رحمه للمؤمنین وعذابا علی الکافرین، فاذا کان ذلک فانظروا الی أصحاب البراذین الشهب المحذوفه والرایات الصفر، تقبل من المغرب حتی تحل بالشام وذلک عند الجزع الأکبر والموت الأحمر.
فاذا کان ذلک فانظروا خسفر قریه من دمشق یقال لها: حرستا، فاذا کان ذلک خرج ابن آکله الأکباد من الوادی الیابس، حتی یستوی علی منبر دمشق، فاذا کان ذلک فانتظروا خروج المهدی (علیه السلام)»(481).
یعنی: «هنگامی که نیزه ها در شام درگیر شدند، از نشانه ای از نشانه های ظهور پرده برمی دارند».
پرسیدند: «چگونه؟»
فرمود: «زمین لرزه ای در شام رخ خواهد داد که یکصد هزار تلفات بجای می گذارد، خداوند آن را رحمتی برای مؤمنان وکیفری برای کافران قرار می دهد، هنگامی که چنین رخدادی بوقوع پیوست، چشم به راه مرکبهای سیاه وسفید وسوارانی باش که با پرچمهای زرد از مغرب، وارد شام می گردند، آنگاه است که هنگامه ی آن حادثه ی بزرگ ومرگ سرخ است.
آنگاه که چنین رخدادی بوقوع پیوست در انتظار فرورفتن روستایی در منطقه ی دمشق بنام «حرستا»(482) باش وهنگامی که چنین رویدادی بوقوع پیوست، فرزند آن زن جگر خواره، سفیانی، از وادی یابس، آن بیابان خشک وسوزان، خروج می کند. وارد دمشق می گردد وبر منبر مسجد جامع قرار می گیرد. وآنگاه که چنین شد دیگر در انتظار ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) باشید.
9 - «اصبغ بن نباته» از امیر مؤمنان (علیه السلام) آورده است که فرمود:
«... ولذلک علامات:... وخروج السفیانی برایه حمراء، أمیرها رجل من کلب واثنی عشر ألف عنان من خیل السفیانی یتوجه الی مکه والمدینه، أمیرها رجل من بنی امیه یقال له: خزیمه، أطمس العین الشمال علی عینه ظفره غلیظه یمثل بالرجال. لا ترد له رایه حتی ینزل المدینه فی دار یقال لها: «دار أبی الحسن».
ویبعث خیلا فی طلب رجل من آل محمد وقد اجتمع الیه ناس من الشیعه یعود الی مکه، امیرها رجل من غطفان، إذا توسط القاع الأبیض، خسف بهم، فلا ینجو الا رجل یحول الله وجهه الی قفاه، لینذرهم ویکون آیه لمن خلفهم ویومئذ تأویل هذه الآیه: «ولو تری اذ فزعوا فلا فوت وأخذوا من مکان قریب»...»(483).
یعنی:... برای ظهور مهدی (علیه السلام) نشانه هایی است... از جمله ی آنها: خروج سفیانی با پرچم سرخ است که پرچمدار آن مردی از قبیله «کلب» است.
12 هزار نفر از سپاه او، بسوی مکه ومدینه حرکت می کنند که پرچمدار آن سپاه، عنصر پلیدی از امویان است. نام او «خزیمه» می باشد که چشم چپ او کور است وپرده ی سفیدی روی چشمش را گرفته است - او قساوت پیشه ای است که مردم را، مثله می کند وهمه جا را می کوبد تا وارد مدینه گردد - خود در آنجا مستقر می شود ودر جستجوی بزرگ مردی از خاندان پیامبر، سپاهی گران بسوی مکه گسیل می دارد(484) که پرچمدار آن مردی از طایقه ی غطفان است.
این سپاه تجاوزکار هنگامی که به نقطه ای در میان مکه ومدینه می رسد، زمین آنان را فرو می برد وجز یکی از آنان نجات نمی یابد، خداوند چهره ی او را نیز وارونه می سازد وبه عقب برمی گرداند تا هشداری برای آن تجاوزکاران باشد ودرس عبرتی برای آیندگان.
وآنگاه تأویل این آیه ظاهر می گردد که می فرماید:
«ولو تری اذ فرعوا فلا فوت واخذوا من مکان قریب»(485).
یعنی: اگر ببینی آنگاه که سخت بترسند ورهاییشان نباشد واز مکانی نزدیک گرفتارشان سازند.
سفیانی 130 هزار تن از نیروهای خویش را به کوفه گسیل می دارد. آنان در نقطه ای فرود می آیند و60 هزار نفر از آنان وارد کوفه می شود تا اینکه در کنار قبر حضرت هود (علیه السلام) در منطقه ی «نخیله» در روز عید به آنها هجوم می برند، فرمانروای مردم، خودکامه ی کینه توزی است بنام کاهن وساحر.
واز شهر بغداد نیز فرمانده ی دیگری با 5 هزار نفر کاهن خروج وبسوی آنان می شتابند وکشتار وسیعی صورت می گیرد به گونه ای که از خون اجساد دهها هزار کشته، «فرات» رنگین وبدبو می گردد واز کوفه هزاران دوشیزه ای که دست وچهره ی آنان دیده نشده است به اسارت گرفته وشهر نجف می برند.
10 - در روایت دیگری از امیر مؤمنان (علیه السلام) آورده اند که فرمود:
«سفیانی با 70 هزار نفر بسوی کوفه وبصره حرکت می کند، همه شهرها ومناطق را دور می زند، دانشمندان را می کشد، قرآنها را می سوزاند، مسجدها را ویران می سازد، حرام را حلال وحلال را حرام اعلان می کند. او به نواختن موسیقی وتار وطنبور در کوچه ها وبازارها فرمان می دهد وبه شراب خوارگی در پارکها ومراکز شهر دستور می دهد، فحشاء وزشتی را روا اعلان می کند وهمه ی واجبات را تحریم می سازد واز هیچ جور وظلمی نه تنها باز نمی دارد وروی نمی گرداند؛ بلکه به عناوین گوناگون ووسایل مختلفی بر سرکشی وتجاوزکاری وطغیانگریها می افزاید.
کودکان را به دستورش گردآوری می کنند ودر روغن جوشان می افکنند. آنان فریاد می زنند که: «اگر پدران ما فرمان تو را نبرده اند، پس گناه ما چیست؟» ودو کودک به نامهای حسن وحسین را به دار می کشد.
در کوفه نیز همین جنایتها را مرتکب می گردد ودو کودک دیگر به نامهای حسن وحسین را بر درب مسجد جامع کوفه به دار می کشد که خون آنان بسان خون «یحیی» می جوشد. با دیدن این منظره ی وحشتناک، به نزول بلا ونابودی خویش یقین می کند به همین جهت وحشت زده از کوفه به شام می گریزد، بی آنکه کسی راه را بر او ببندد.
وقتی وارد شهر دمشق می شود، بساط شرابخواری وگناه می گسترد وتمام یاران خود را نیز به ارتکاب گناه، وادار می سازد(486).
11 - محمد بن مسلم از امام باقر (علیه السلام) آورده است که:
«السفیانی، أحمر، أشفر، أزرق، لم یعبد الله قط، ولم یر مکه والمدینه قط. یقول: یارب!... ثاری والنار! یارب!... ثاری والنار!»(487).
یعنی: سفیانی، عنصری، سرخ رو، چشم زاغ ودارای موهایی بور است. هرگز لحظه ای خدا را نپرستیده ومکه ومدینه را نمی بیند. ومی گوید: پروردگارا! انتقام من به آتش است».
یعنی، من انتقام خویش را خواهم گرفت اگر چه با ورود به آتش باشد. ومراد از آتش، همان جنگ فراگیری است که سید هاشمی بر علیه دودمان بنی امیه آغاز می کند، همانگونه که نعیم بن حماد، استاد بخاری نقل می کند:
عن أبی قبیل قال: یملک رجل من بنی هاشم فیقتل بنی امیه فلا یبقی منهم الا الیسیر لا یقتل غیرهم ثم یخرج رجل من بنی امیه فیقتل بکل رجل رجلین حتی لا یبقی الا النساء ثم یخرج المهدی (علیه السلام)»(488).
یعنی: مردی از تبار بنی هاشم حکومت را به دست می گیرد وشعله های آتش جنگ او، سراسر دودمان بنی امیه را فرا می گیرد وجز اندکی از آنان، همه را از دم شمشیر می گذراند وغیر بنی امیه را متعرض نمی شود. وآنگاه مردی از بنی امیه قیام می کند ودر برابر هر یک کشته از بنی امیه، دو نفر را به قتل می رساند وجز زنان کسی را باقی نمی گذارد وآنگاه است که مهدی (علیه السلام) ظهور می نماید.
روی أیضا عن أبی قبیل: قال: «یبعث السفیانی جیشا الی المدینه فیأمر بقتل کل من کان فیها من بنی هاشم حتی الحبالی وذلک لما صنع الهاشمی الذی یخرج من الشرق یقول: ما هذا البلاء کله وقتل أصحابی الا من قبلهم فیأمر بقتلهم فیقتلون حتی لا یعرف بالمدینه منهم أحد ویفترقوا منها هاربین الی البوادی والجبال والی مکه؛ حتی نساؤهم یضع فیهم السیف أیاما. ثم یکف عنهم فلا یظهر منهم الا خائف حتی یظهر أمر المهدی (علیه السلام) بمکه»(489).
یعنی: وهمچنین ابوقبیل نقل کرده: مرد سفیانی لشگری را به طرف مدینه گسیل می دارد وبه آنان دستور می دهد: «تمام نسل بنی هاشم را از لب شمشیر بگذرانید حتی به زنان حامله رحم نکنید».
واین بخاطر کشتار وسیعی است که مرد هاشمی از دودمان بنی امیه انجام داده است.
آری! کسی از بنی هاشم را در مدینه باقی نمی ماند، چون عده ای از آنان، کشته می شوند وعده ای هم به بیابانها، کوهها ویا به مکه ی معظمه، پناه می برند وکار به جایی می رسد که زنان بنی هاشم شمشیر به دست گرفته وبا لشگر سفیانی به جنگ می پردازند. وآنگاه است که ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) فرا می رسد.
آری! خواننده ی گرامی! اینها بخشی از روایاتی است که از پیامبر گرامی وامامان نور (علیهم السلام) در مورد جنبش ارتجاعی سفیانی وجرائم سهمگین وجنایات او وارد شده است.
لازم به یادآوری است که داستان سفیانی را تنها شیعیان نیاورده اند، بلکه علمای اهل سنت نیز در کتابهای خویش آن را آورده اند وروایات در کتابهای هر دو گروه در این مورد، متواتر است. برای نمونه، این منابع که همه از اهل سنت می باشد، داستان سفیانی را آورده اند:
1 - «العرف الوردی» سیوطی شافعی، ج 2، ص 75.
2 - «مجمع الزوائد» جلد 7، ص 314.
3 - «صحیح مسلم» جلد 2، صفحه 493.
4 - «عقدالدرر»، صفحه ی 72، باب 4.
5 - «کنزالعمال»، جلد 6، صفحه 68.
6 - «کتاب الفتن ابن حماد» - استاد بخاری - در باب «علامتهای المهدی».
7 - «مستدرک الصحیحین» جلد 4، صفحه 468.
8 - «تفسیر ثعلبی شافعی» جلد 22، صفحه ی 72.
9 - «تفسیر طبری» ودهها کتاب دیگر اهل سنت...(490).
گزارشی فشرده از جنبش ارتجاعی سفیانی
روایاتی که در مورد سفیانی وجنبش ارتجاعی او وفرجام کارش از نظر شما خواننده ی گرامی گذشت در حقیقت پرونده ی سیاه وننگینی است که زندگی لبریز از جرائم وجنایات او را نشان می دهد ومی توان این پرونده ی سیاه وقطور را بدین صورت خلاصه کرد:
انقلاب سفیانی
سفیانی، عنصر بی بندوبار، آلوده وپرده در اموی نسب واموی نژاد است که در سوریه انقلاب می کند وانقلابش نیز، پس از غلبه بر دو گروه مخالف خویش، به ظاهر پیروز می گردد وآن دو خط مخالف را که رهبری یکی را مردی سرخ رو ودیگری را مردی «ابرص» بعهده دارد، درهم می کوبد.
فضای سیاسی واجتماعی برای او آماده می شود واو بر منطقه ی وسیعی که شامل: دمشق، حمص، حلب، اردن، فلسطین واسرائیل کنونی است، مسلط می گردد ویهودیان وعناصر تبهکار وحق ستیز، کودکان پرورشگاهی وکنار خیابانی، از او پیروی می کنند وهمه ی این تحولات ظرف شش ماه صورت می پذیرد.
در راه اشغال عراق وحجاز
پس از استقرار قدرت وسیطره ی سفیانی در سوریه ومنطقه ی وسیعی که نام برده شد، سپاه گرانی مرکب از 142 هزار نفر سازماندهی می کند وبخشی از آن را به منظور فتح عراق وبخشی دیگر را بسوی حجاز ومدینه ی منوره، گسیل می دارد.
سپاه 12 هزار نفری او بسوی مدینه می رود تا حضرت مهدی (علیه السلام) آن اصلاحگر بزرگ جهانی را که خبر ظهورش پخش گردیده، دستگیر نماید. آنان سه روز در مدینه توقف می کنند ودر آنجا دست به چپاول وجنایت می زنند وپس از آن، بخش مهم آن 12 هزار نفر، مدینه را بمنظور دستیابی به امام مهدی (علیه السلام) به قصد مکه ترک می کنند، چرا که اطلاع می یابند که آن اصلاحگر بزرگ عصرها ونسلها، از مدینه به مکه رفته است.
این سپاه تجاوزکار در راه مکه، به بیابانی می رسند ودر آنجا، زمین به امر خدا همه ی آنان را می بلعد وجز دو نفر باقی نمی ماند، یکی از آن دو بسوی حضرت مهدی (علیه السلام) می رود تا بشارت نابودی دشمنان حق وعدالت را بدهد ودیگری بسوی سفیانی می رود تا سرنوشت شوم ستونی از سپاه تجاوزکار او را گزارش کند.
اشغال عراق وآزادی آن
اما سپاه تجاوزکاری که از سوی سفیانی به عراق گسیل می گردد، در منطقه ای از اطراف نجف که «روحاء» نام دارد پیاده می شود ودهها هزار نفر از آنان برای اشغال نجف وکوفه حرکت می کنند.
روز عیدی از اعیاد اسلامی، تجاوز خویش را به این دو شهر آغاز می کند وسر راه خود ستونی از مدافعان که از بغداد می رسد درگیر می شوند ومیان این دهها هزار مدافع عراقی وسپاه سفیانی، جنگ وحشتناکی جریان می یابد که البته سپاه سفیانی، پیروز می شود وکوفه را به اشغال خود در می آورد ودر آنجا سخت به کشتار وسیع غیر نظامیان، جاری ساختن سیلاب خون از بیگناهان، برپاساختن چوبه های دار بی شمار وبه اسارت بردن زنان ودختران، دست می زند.
مردی برای دفاع از کوفه وحقوق مردم آن بپا می خیزد وانقلابی براه می اندازد، اما کشته می شود.
سرانجام این بخش از سپاه سفیانی بسوی شام برمی گردد، اما گروهی از کوفه وگروهی به فرماندهی «سید هاشمی» وگروهی به فرماندهی قهرمان پرواپیشه ی «یمنی»، سپاه 100 هزار نفری سفیانی را تعقیب می کنند وطی جنگ خونین میان راه عراق وشام همه را در هم می کوبند وانبوهی اسیر وغنائم جنگی، بدست می آورند.
رویارویی کامل حق وباطل
اما سرانجام شوم سفیانی وجنبش ارتجاعی او، بدین گونه پایان می پذیرد که:
حضرت مهدی (علیه السلام) آن اصلاحگر زمین وزمان پس از ظهور خویش، از مکه به تدریج به کوفه می رسد وپس از استقرار عدالت در حجاز وعراق ودمشق، قلمرو سیطره ی ظالمانه ی سفیانی را هدف قرار می دهد. در حرکت اصلاحی امام بسوی شام، انبوهی از حق طلبان به او می پیوندند وسفیانی نیز در «رمله»، شمال شرقی فلسطین وقدس برای شرارت آماده می شود. لحظات رویارویی دو سپاه حق وباطل وعدل وبیداد، فرا می رسد، گروههایی از سپاه سفیانی، قرارگاه خویش را رها کرده وبه لشکر حق می پیوندند وگروهی نیز به سپاه سفیانی ملحق می شوند.
وشرایط برای یک پیکار بزرگ وسرنوشت ساز آماده می شود.
مذاکرات وتلاشهای دیپلماتیک
سفیانی با دریافت گزارش رسیدن نیروی حق وآمدن اصلاحگر بزرگ عصرها ونسلها، امام مهدی (علیه السلام) از عراق به شام وفلسطین، خود را با همه ی قدرت وامکانات آماده رویارویی ودیدار می کند وبنا به روایتی از امام باقر (علیه السلام) می گوید:
«اخرجوا الی ابن عمی!»
یعنی: عموزاده ام را نزد من بیاورید(491).
پس از آنکه رویاروی هم قرار می گیرند وامام مهدی (علیه السلام) سفیانی را برای گفتگو به حضور می پذیرد وآن گفتگو به بیعت سفیانی با حضرت مهدی وبا ایمان به او وحرکت عظیم وعمیق وآسمانی او می انجامد، سفیانی از قرارگاه حضرت مهدی (علیه السلام) بسوی سپاه خویش باز می گردد که سران سپاهش می پرسند: «ما صنعت؟» چه کردی؟
پاسخ می دهد: «من در برابر منطق پولادین وموضع بحق حضرت مهدی (علیه السلام)، اسلام او را پذیرفتم وبه راه ورسم او گردن نهادم وبا او دست بیعت دادم واز گذشته ی سیاه خویش، ندامت کردم».
سران سپاه او می گویند: «زشت باد رأی تو! در شرایطی که خلیفه ای بلامانع وپراقتدار بسوی امام مهدی (علیه السلام) رفتی، اینک بر خط اطاعت او گردن نهاده، بازگشته ای؟»
ناجوانمردی وبیعت شکنی
سفیانی از پیمان خویش دست کشیده وبیعت خویش با حجت خدا وخلیفه ی راستین او را می شکند وبه تشویق سران سپاه تجاوزکار خود، برای پیکار با حق وعدالت آماده می شود.
سحرگاه یکی از روزها، پیکار نهایی حق وباطل آغاز می گردد وخداوند پس از نبردی خونبار میان دو سپاه عدل وظلم، حجت خدا ویاران حق گرای او را پیروزی کامل می بخشد وآنان، سپاه حق ستیز سفیانی را بطور کامل نابود می سازند(492).
طبق روایت دیگری، سفیانی از سرنوشت شوم وتکاندهنده ی سپاه خویش که در راه مکه به زمین فرو می رود وزمین به فرمان خدا آنها را می بلعد درس عبرت گرفته ومی کوشد تا فرمان امام مهدی (علیه السلام) را گردن نهد. به همین جهت بیعت می کند اما پس از اندک زمانی بیعت خویش را می شکند وسرکشی می کند وپس از نبردی خونین به اسارت درمی آید ونابود می گردد(493).
به روایت دیگری، پس از دستگیری به دستور حضرت مهدی (علیه السلام) در دروازه بیت المقدس کشته می شود(494).
وبدینسان شهرها وبندگان خدا، از شرارت این عناصر پلید ومیکروبهای مرگباری که آن اصلاحگر بزرگ جهانی آنها را ریشه کن می سازد، همگی راحت می شوند.
یک پرسش:
در اینجا پرسش این است که: «این همه مصائب وفجایع، چرا؟»
رنجها وغمهایی که کودکان را پیر می سازد وزندگی زن ومرد، پیر وجوان، کوچک وبزرگ را تیره وتار می سازد وهمه را فرا می گیرد، چرا این تباهیها ومصائب رخ می دهد؟
چرا انسانها در خور این رنجها ودردها وبلاها می گردند؟
چرا استحقاق این را می یابند که شرارت پیشگانی اینگونه بر سرنوشت آنان تسلط یابند وجامعه ها وتمدنها وهستی مردم را بسان توپ به بازی گیرند وبا سرنوشت وهستی آنان بازی کنند، برای چه؟
پاسخ:
پیش از هر چیز، یادآوری این نکته ضروری است که یک انسان، یکبار قانون شکنی می کند وبه کیفر این قانون شکنی به زندان، جریمه ی مالی، کیفر بدنی یا تبعید محکوم می گردد، گاه برای جنایتی به زندان ابد با اعمال شاقه محکوم می شود وممکن است برای یک گناه، یک قانون شکنی ویک جنایت، به کیفری اینگونه براساس حق وعدالت محکوم گردد، اینک باید پرسید: «این انسان، اگر قوانین الهی را شکست، آن هم نه یکبار ونه یک نفر، بلکه بارها وبارها وآن هم در بعد جامعه ها وتمدنها... چگونه؟»
آیا چنین جامعه وتمدن ومردمی سزاوار کیفری اینگونه نیستند؟
آیا مخالفت با سنن الهی، قوانین خدا ومقررات او بدون کیفر می ماند؟
هنگامی که بیشتر واجبات شرعی ترک گردید ومحرمات مباح شمرده شد وانحرافات عقیدتی، بویژه میان نسل جوان گسترش یافت وکار به جایی رسید که برخی از مسلمانان، راه انکار حق وآفریدگار هستی را در پیش گرفتند وارزشهای عقیدتی ومقدسات دینی وانسانی را به باد تمسخر گرفتند و... آیا این انحرافات عقیدتی وعملی بدون کیفر طبیعی می ماند؟
ما اینک در مقام برشمردن گناهان وانحرافات جاری در میان جامعه ها نیستیم، چرا که اگر بخواهیم این آفتها وانحرافات را بر شماریم، بحث وشکل ومحتوای کتاب تغییر می کند، تنها بطور فشرده، نگرشی بر اوضاع جامعه های اسلامی می اندازیم ومی گذریم تا مطلب روشن شود.
اینک خود می نگریم که بسیاری از مسلمانان نماز نمی خوانند؛ بسیاری روزه نمی گیرند وحقوق مالی خویش را نمی پردازند.
در بسیاری از کشورهای اسلامی، ضد ارزشها فراوان وحرام خدا را حلال ومباح شمرده می شود وجرائم وجنایات مجاز اعلام می گردد.
آیا شما خواننده ی عزیز! کشوری از دنیای اسلام یا دیگر کشورها را می شناسی که در آن سرقت وتجاوز به اموال دیگران یافت نشود؟
ما خود در مراسم حج در کنار حرم امن الهی بسیار شاهد بوده ایم که پول زائران به سرقت رفته است، برخی حتی قرآنها را از مساجد ومراکز عبادی می برند وبه بهای اندکی می فروشند.
در جهان اسلام، مشروبات حرام تولید می شود وبا کمال جرأت وآزادی کامل از کشورهای غیر اسلامی نیز وارد می گردد وبطور علنی فروخته می شود ومصرف می شود...
بی عفتی وفحشا، سوگمندانه از پدیده های شوم این روزگار است، آفت برهنگی وبلای بی بندوباری با عنوان دروغین رهایی از قید وبند وافکار کهنه ونشان تمدن، دامنگیر جامعه ها شده است.
رباخوارگی ومکیدن خون توده های دربند جزء گسست ناپذیر امور اقتصادی گشته واز واردات گرفته تا صادرات وتجارت تا بازار ریشه دوانیده وبانکها با پوشش قانونی، سالانه صدها میلون... بهره ی بانکی می گیرند ودر کنار این شبکه های رسمی، رباخوارگی دیگر از کسانی که حرفه وکارشان رباخوارگی وگوشت وپوستشان از رباست، مگو ومپرس.
کشورهای مسلمان انواع گوشتهای یخ زده وکنسرو وبسته بندی شده را از کشورهای بیگانه، وارد می کنند ومسلمانان با آگاهی به حرمت آنها همه را مصرف می کنند.
رسواتر وفاجعه بارتر اینکه: در کشورهای اسلامی بسیاری به نارواگویی واهانت به مقدسات دینی ومذهبی عادت کرده وبه گونه ای با ارزشهای والای مذهبی گاه برخورد می شود که انسان از بیان آن شرمنده شده وپیشانی از تصور آن سرخ می گردد.
احزاب وسازمانهای منحرف آشکار ونهان، جهان اسلام را به اشغال درآورده ونسل جوان را به پرتگاه سقوط، سوق داده ومقدسات وارزشهای ما را به باد استهزا گرفته اند.
وعلاوه بر آنچه اشاره رفت، میلیونها گناه، معصیت، جنایت وجرمی که بتدریج بصورت پدیده های ناچیز وبی اهمیت درآمده، در میان مسلمانان رواج یافته است به گونه ای که هیچ گناه ومعصیتی را نمی توان یافت جز اینکه برخی از مسلمانان بدان آلوده اند.
در میان ملل غیر مسلمان وضعیت غمبارتر است. آنان گویی همه ی گناهان ومعاصی را براساس فلسفه ی زندگی ومذهب خویش روا شناخته اند وکار به جایی رسیده است که از مرزهای انسانی تجاوز نموده وبه مخالفت با فطرت وطبیعت انسانی برخاسته اند.
در بیشتر کشورهای عربی وشرق آسیا، باشگاههای برهنگان دائر است ومردان وزنان وکودکان، لخت مادرزاد، درست بسان حیوانات که ذره ای مفهوم حیا وعفت را درنمی یابند، وارد می گردند.
در مراکز رقص، کاباره ها و... دختران جوان، برهنه وعریان در برابر هزاران چشم حریص وتماشاگر، می رقصند ومیلیونها نفر بدین مراکز تباهی ورسوایی رفت وآمد می کنند وبا آن پیکرهای برهنه، تفریح می کنند.
آری! خواننده ی گرامی! اینها تنها عناوین کلی گناهان وجنایاتی است که سوگمندانه موج آن جامعه های اسلامی وغیر اسلامی را دربرگرفته است، آفتهایی که موازین اخلاقی، معیارهای عقیدتی وارزشهای والای آسمانی وانسانی، آنها را دور ریخته واز آنها بیزاری جسته است.
آری! اینها تازه نمونه هایی از جنایات وآفتها وپلیدیهاست، شما خواننده ی گرامی! می توانید با مراجعه به معلومات خویش وبا مطالعه ی مجلات وروزنامه ها، با هزاران قتل وغارت، آدم ربایی وغصب حقوق دیگران، تجاوزکاری وزورگویی وانواع ظلم وستم وخودکامگی که بشریت با آن دست به گریبان است، روبرو گردی.
اینک، آیا این انسان تجاوزکاری وآلوده به پلیدیها در واپسین حرکت تاریخ سزاوار نیست که سفیانی وسپاه خونریز وتبهکار وبی بند وبار او، بر آن سلطه یابد وهمه را بسان خوشه های گندم درو کند واز کشته ها پشته بسازد وانسانها را سبان حشرات قتل عام کند؟
چرا! چنین جامعه ومردمی، سزاوار بیداد سفیانی هستند ودر خور کیفری خوارکننده تر از آن.
با این بیان، می توان سبب اصلی جنگهای ویرانگر ونیز جنگ سوم جهانی را - که دور از انتظار نیست ودر صورت وقوع، ساکنان زمین را به کام شعله های هستی سوزش خواهد کشید وهمه جا را به ویرانه ای تبدیل خواهد ساخت - دریافت.
آری! عامل حقیقی واصلی این نگونساریها وسقوطها، امواج گناه وجنایت وانحرافات اخلاقی وعقیدتی است که همه ی شهرها وخانه ها را دربر می گیرد وهمه جا را آلوده می سازد.
اینک باید پرسید که: «جامعه وتمدن ودنیایی اینگونه چه ارزشی می تواند داشته باشد؟»
بشریت با این فجایع وجنایات، دارای چه کرامت وبهایی است؟
وبرای چه خداوند آفتها وبلاها را از این موجود آلوده وتبهکار وپرده در - که در برابر آفریدگار خویش به سرکشی برخاسته است - برطرف سازد؟
خداوند زمین را به حکمت خویش از این موجودات پلید، پاک وپاکیزه می سازد همانگونه که فضا ومزرعه ها وکشتزارها را از میکروبهای زیانبار که آفت جان گلها وگیاهان ودانه ها وانسان وحیوان است، ضد عفونی می کند.
فرورفتن سپاه سفیانی در زمین
از نشانه های قطعی ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) فرو رفتن بخشی از سپاه تجاوزکار سفیانی بر زمین، میان دو شهر مقدس «مکه» و«مدینه» است.
در روایاتی که از سفیانی وجنبش ارتجاعی او سخن رفته است بارها از این رویداد پرده برداشته شده وما دیگر به آن روایات باز نمی گردیم وتنها بصورت فشرده ای به این نشان که از نشانه های قطعی ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) است اشاره می کنیم.
از روایاتی که ترسیم گردید دریافتیم که سفیانی، سپاهی گران بسوی مدینه منوره به منظور پیکار به حضرت مهدی ودستیابی به آن وجود گرانمایه، گسیل می دارد. این سپاه تجاوزکار پس از رسیدن به مدینه درمی یابد که حضرت مهدی (علیه السلام) به مکه شتافته است. به همین جهت بی درنگ راه «مکه» را در پیش می گیرد. در میانه ی راه هنگامی که به پهن دشتی که در میان «مدینه» و«مکه» است می رسد، خداوند به زمین فرمان می دهد تا آن لشکر تجاوزکار را ببلعد. وزمین نیز به امر خدا همه ی آنان را با تمامی وسایل وتجهیزات وامکانات می بلعد وتنها دو نفر باقی می ماند... تا یکی خبر این رخداد عظیم وشگرف را به سفیانی برد ودیگری به امام مهدی (علیه السلام).
روشن است که این فرو رفتن زمین وبلعیده شدن سپاه تجاوزکار کفر، به سبب زمین لرزه یا حوادث طبیعی که گاه در مناطق مختلف جهان روی می دهد نمی باشد، بلکه تنها عذاب شدید وکیفر عبرت انگیز وسختی است که بخاطر آن همه شقاوتها وپلیدیها دامنگیر آنان می شود وبه فرمان خدا رخ می دهد همانگونه که قرآن می فرماید:
«انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون»(495).
یعنی: هنگامی که خدا بخواهد کاری انجام شود، فرمانش تنها این است که می گوید: «موجود باش!» پس موجود می شود.
آری! این فرورفتن زمین، بدان معناست که شکاف عمیقی در زمین پدیدار می گردد وبر اثر آن شکاف عظیم، حفره وگودال وسیع وگسترده ای که ابعاد آن برای ما نامعلوم است، دهان می گشاید وبا دهان گشودن ناگهانی زمین، سپاه سفیانی در اعماق آن فرو می رود وآنگاه میلیونها تن خاک وگل ولای، بر سر آنان فرومی ریزد وهمگی نابود می گردند.
در این مورد از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که ضمن بیانی طولانی در مورد رخدادهای پس از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) فرمود:
«وسیدنا القائم مسند ظهره الی الکعبه،... ثم یقبل علی القائم رجل وجهه الی قفاه وقفاه الی صدره ویقف بین یدیه فیقول: «یا سیدی! أنا بشیر! أمرنی ملک من الملائکه أن ألحق بک وأبشرک بهلاک جیش السفیانی بالبیداء.!
فیقول له القائم: «بین قصتک وقصه أخیک؟»
فیقول الرجل: «کنت وأخی فی جیش السفیانی وخربنا الدنیا من دمشق الی الزوراء وترکناها جماء وخربنا الکوفه وخربنا المدینه وکسرنا المنبر وراثت بغالنا فی مسجد رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) وخرجنا منها... نرید اخراب البیت وقتل أهله، فلما صرنا فی البیداء عرسنا فیها فصاح بنا صائح: یا بیداء! أبیدی القوم الظالمین! فانفجرت الأرض وبلعت کل الجیش، فوالله ما بقی علی وجه الأرض عقال ناقه فما سواه غیری وغیر أخی، فاذا نحن بملک قد ضرب وجوهنا فصارت الی ورائنا کما تری، فقال لأخی: ویلک امض الی الملعون السفیانی بدمشق فأنذره بظهور المهدی من آل محمد وعرفه أن الله قد أهلک جیشه بالبیداء.
وقال لی: یا بشیر! الحق بالمهدی بمکه وبشره بهلاک الظالمین وتب علی یده فانه یقبل توبتک، فیمر القائم یده فیرده سویا کما کان ویبایعه ویکون معه»(496).
یعنی: سالار ما، قائم (علیه السلام) بر دیوار خانه کعبه تکیه می زند،... آنگاه مردی از راه می رسد که چهره اش به عقب برگشته وپشت گردنش بطرف سینه اش. او در برابر امام (علیه السلام) می ایستد ومی گوید: «سالار من! من مژده رسانم! یکی از فرشتگان به من دستور داده است که خویشتن را به شما برسانم وبشارت دهم که سپاه شقاوت پیشه ی سفیانی در پهن دشت میان مکه ومدینه نابود گردید».
حضرت مهدی (علیه السلام) از او می خواهد که داستان خود وبرادرش را بازگوید که او در پاسخ می گوید: «من وبرادرم در سپاه سفیانی بودیم. همه جا را از دمشق تا بغداد ویران ساختیم وپشت سر خویش تلی از خاک بر جای نهادیم. کوفه ومدینه را ویران ساختیم ونیز منبر پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) را در آنجا شکستیم ومرکبهای خویش را در مسجد پیامبر بستیم.
از آنجا به قصد انهدام خانه ی خدا وکشتن مردم «مکه» حرکت کردیم اما هنگامی که در میان مکه ومدینه در صحرا، برای استراحت پیاده شدیم، بناگاه ندا کننده ای خروش آورد که: «ای بیابان! گروه ستمکاران را نابود ساز!»
با این خروش آسمانی زمین شکافته شد وسپاه را بلعید.
به خدای سوگند! بر روی زمین، در آن پهن دشت، جز من وبردارم هیچ کس وهیچ چیز باقی نماند.
ما دو نفر مانده بودیم که فرشته ای از فرشتگان آمد وبا ضربه ای که بر چهره ی ما نواخت، بدین صورت که می نگرید درآمدیم. او به برادرم دستور داد که به دمشق برود وبه سفیانی هشدار دهد که سپاه تجاوزکارش نابود گشته وامام مهدی (علیه السلام) نیز ظهور نموده است. وبه من گفت: تو نیز به مکه برو ونابودی ستمکاران را به امام مهدی (علیه السلام)، مژده ده وبه دست نجات بخش او توبه کن که او توبه ات را می پذیرد».
امام (علیه السلام) با دست خویش، چهره ی او را به حالت سلامت بازمی گرداند واو نیز دست بیعت به اصلاحگر بزرگ جهانی می دهد وبا یاران او همراه می شود.
جنبش اصلاح طلبانه شخصیت یمنی
از دیگر نشانه های قطعی ظهور امام مهدی (علیه السلام) جنبش اصلاح طلبانه ی شخصیت «یمنی» است. نام وداستان شخصیت «یمنی» در روایات بسیاری ودر شمار نشانه های قطعی ظهور، آمده است اما چیزی که باعث تأسف بسیار است، این است که، روایات مورد نظر به دلیل اختصار، از معرفی کل او ناتوان است وما نیز در این مورد تنها به ترسیم یک روایت بسنده می کنیم:
از امام باقر (علیه السلام) آورده اند که ضمن روایتی طولانی در این مورد از جمله فرمود:
«وخروج السفیانی والیمانی والخراسانی (أی: الهاشمی) فی سنه واحده، فی شهر واحد، فی یوم واحد، نظام کنظام الخزر یتبع بعضه بعضا... ولیس فی الرایات أهدی من رایه الیمانی.
هی رایه هدی، لأنه یدعوکم الی صاحبکم فاذا خرج الیمانی حرم بیع السلاح علی الناس وکل مسلم واذا خرج الیمانی فانهض الیه، فان رایته رایه هدی، ولا یحل لمسلم أن یلتوی علیه فمن فعل ذلک فهو من أهل النار، لانه یدعوا الی الحق والی طریق مستقیم»(497).
یعنی: خروج سفیانی وشخصیت «یمنی» و«سید خراسانی» در یک سال، یک ماه ویک روز خواهد بود ودرست بسان دانه های تسبیح، یکی پس از دیگری خواهد آمد... در آستانه ی ظهور امام مهدی (علیه السلام) هیچ پرچمی هدایت یافته تر از پرچم شخصیت «یمنی» نخواهد بود.
پرچم او، پرچم هدایت ودرستی است چرا که او مردم را به امام مهدی (علیه السلام) دعوت می کند، هنگامی که این شخصیت اصلاحگر خروج می کند فروختن سلاح را تحریم می نماید.
هنگامی که او بپاخاست با او بپاخیزید چرا که اگر پرچم هدایت وعدالتی را دیدید روی گردانی از آن برای مسلمان، شایسته ومشروع نیست. از اینرو، هرکس از پیوستن به جنبش مرد «یمنی» سرباز زند، اهل آتش خواهد بود چرا که او به حق فرا می خواند وبه راه مستقیم وبی انحراف دعوت می کند.
سفیر پاکباخته یا نفس زکیه
شهادت «نفس زکیه» یا شخصیت وارسته ای که در مسجدالحرام ودر میان حجرالاسود ومقام ابراهیم کشته می شود، از نشانه های قطعی ظهور امام مهدی (علیه السلام) است. در مورد نسب این بزرگمرد، اتفاق نظر وجود ندارد. برخی او را «حسنی» معرفی کرده اند وبرخی «حسینی» که البته این به اصل شخصیت او که از نسل پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) می باشد، ضرری نمی رساند.
در روایات از او، به «غلام» تعبیر شده است واین ممکن است بدان جهت باشد که او به هنگامه ی شهادت، نوجوان ویا جوان خواهد بود.
امام مهدی (علیه السلام) او را بسوی مردم مکه می فرستد تا پیام رسان او باشد وآنان را به یاری آن حضرت فراخواند که آنان بر ضد او می شورند واو را میان رکن ومقام، سر می برند وآنگاه است که خشم خدا بر آنان فرومی بارد.
جریان شهادت این شخصیت پاکباخته 15 روز پیش از قیام حضرت مهدی (علیه السلام) روی خواهد داد وبدان جهت «نفس زکیه» نامیده شده است که بدون هیچ جرم وگناه، تنها بخاطر رسانیدن پیام شفاهی حضرت مهدی (علیه السلام) به مردم مکه - به دست اشرار - کشته می شود.
پیام شفاهی آن حضرت به مردم مکه که بوسیله ای این شخصیت شجاعانه ووارسته اعلان می گردد، پیام مهر، عدالت وکرامت است ومردم مکه را به یاری حق وعدالت فرا می خواند وبس. ودر آن هیچ گونه ناسزا یا اهانت ویا تهدیدی نیست وبا این وصف پیام رسان او به شهادت می رسد وچون بی هیچ جرم وگناهی کشته می شود او ار نفس زکیه می نامند(498).
روایات:
اینک برخی از روایاتی که در این مورد رسیده است، ترسیم می گردد:
1 - از حضرت باقر (علیه السلام) آورده اند که در این فرمود:
«یقول القائم لأصحابه: «یا قوم! ان أهل مکه لا یریدوننی ولکنی مرسل الیهم لأحتج علیهم بما ینبغی لمثلی أن یحتج علیهم».
فیدعوا رجلا من أصحابه فیقول له: «امض الی أهل مکه فقل: یا أهل مکه!... أنا رسول فلان الیکم وهو یقول لکم: انا أهل بیت الرحمه ومعدن الرساله والخلافه ونحن ذریه محمد وسلاله النبیین.
وانا قد ظلمنا واضطهدنا وقهرنا وابتز منا حقنا منذ قبض نبینا الی یومنا هذا، فنحن نستنصرکم فانصرونا».
فاذا تکلم هذا الفتی بهذا الکلام أتوا الیه فذبحوه بین الرکن والمقام وهی النفس الزکیه...»(499).
یعنی: قائم (علیه السلام) به یاران خویش می گوید: «یاران! مردم مکه خواهان ما نیستند اما ما برای اتمام حجت وروشنگری شایسته وبایسته ی حقایق بر آنان، سفیری را به سویشان گسیل می داریم».
از اینرو آن حضرت مردی از یارا ن خویش را فرا می خواند وبه او دستور می دهد که: «بسوی مردم مکه بشتاب، بگو: هان ای مکیان! من فرستاده ی (امام) مهدی هستم (آن گرامی) می گوید:
مردم! ما خاندان مهر ورحمت ومرکز ومحور رسالت وخلافت هستیم. ما نسل پاک وپاکیزه محمد ونسل همه ی پیام آوران خداییم. در طول تاریخ به ما ستم شده است وما مورد فشار وبیداد قرار گرفته ایم، حق مسلم ما از هنگام رحلت پیامبر گرامی تاکنون به غارت رفته ومقام وموقعیت ما نادیده گرفته شده است، از اینرو اینک از شما می خواهیم که به یاری حق وعدالت بشتابید وما را مدد کنید».
هنگامی که این جوان دلیر ودانمشند، این پیام گرم وپرمحتوا را به مردم می رساند شرارت پیشگان بر سرش می ریزند واو را میان رکن ومقام سر می برند واین جوان است که «نفس زکیه» نام دارد.
2 - ونیز آن حضرت فرمود:
«... وقتل غلام من آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) بین الرکن والمقام، اسمه محمد بن الحسن النفس الزکیه... فعند ذلک خروج قائمنا»(500).
یعنی: نوجوانی گرانقدر از خاندان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) میان رکن ومقام کشته می شود که نامش «محمد» است ونام پدرش «حسن». او «نفس زکیه» می باشد... وپس از شهادت او قیام حضرت مهدی (علیه السلام) در پیش خواهد بود.
3 - امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«ولیس بین قیام قائم آل محمد وبین قتل النفس الزکیه الا خمس عشره لیله»(501).
یعنی: میان قیام قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) وشهادت «نفس زکیه» تنها 15 روز فاصله است.
لازم بیاد آوری است که در برخی روایات این عنوان، به بزرگمردی که به همراه 70 نفر از شایسته کرداران در اطراف کوفه به هنگام تجاوز سپاه سفیانی، به شهادت می رسد نیز گفته شده است.
همچنانکه بر «سید حسنی» نیز «نفس زکیه» گفته شده است، اما تردیدی نیست که «نفس زکیه»ای که از نشانه های قطعی ظهور است، همان جوان متفکر واندیشمندی است که 15 روز پیش از قیام حضرت مهدی (علیه السلام) در مسجدالحرام ومیان رکن ومقام به شهادت می رسد.

بخش 17: مدعیان دروغین

سخن از امام مهدی (علیه السلام) واعتقاد به وجود گرانمایه ی او، مسأله ی جدید یا پدیده ی نوظهور نیست، بلکه ریشه ی قرآنی دارد وسابقه ی تاریخی آن به عصر رسالت بازمی گردد.
این اندیشه ی پویا وعقیده ی راسخ از زمان پیامبر وامامان نور (علیهم السلام) تاکنون همواره در جامعه ی اسلامی ثابت واستوار بوده است.
در آغاز کتاب، برخی از آیات قرآن را که به وجود گرانمایه ی حضرت مهدی (علیه السلام) تأویل وتفسیر گردیده است به همراه نویدهایی از پیامبر وامامان نور (علیهم السلام) آوردیم وروشن شد که این آیات وروایات از ظهور مهدی نجات بخش در واپسین حرکت تاریخ وآینده ی جهان، سخن می گوید وبا صراحت از شکوه واقتدار وجایگاه والا وبی نظیر او پیام می دهد به گونه ای که در تاریخ اسلام هیچ شخصیتی، از نظر اقتدار وشکوه وبرخورداری از امکانات وحاکمیت بر کره ی زمین پس از ظهور همانند او یافت نمی شود.
این واقعیت بخاطر انبوه روایاتی که در مورد آن حضرت وابعاد شخصیت والا وظهور ونقش بی نظیر اصلاحی او آمده است به گونه ای در جامعه ی اسلامی مشهور ومعروف شده بود که هیچ کس جرأت وجسارت انکار آن را نداشت ومسأله ی مهدویت برای جامعه ی اسلامی، یک مسأله ی قرآنی وروایی وشناخته شده وقطعی بود.
بخاطر استواری این واقعیت عقیدتی ودینی در جامعه ی اسلامی بود که در تاریخ اسلام، از یک سو با شخصیتهایی روبرو می شویم که طرفداران افراطی آنان برای پیشرفت دنیوی وسیاست خویش، آنان را به عنوان مهدی نجات بخش مطرح ساختند واز دگر سو با عناصری آشنا می شویم که بر اثر انگیزه های جاه طلبانه، وسوسه ی قدرت وشهرت ودنیاطلبی، به دروغ ادعای مهدویت نموده وخود را همان مهدی نجات بخشی که قرآن وروایات نوید آمدن او را داده است، معرفی کردند.
شمار اینها طبق برخی آمارها به 50 نفر رسیده است ونکته ی در خور یادآوری در رابطه با این مدعیان دروغین این است که اینها به اعتباری بر چهار دسته قابل تقسیم اند:
1 - گروهی از اینان از نظر نسب، هویت، هدف ومذهب ناشناخته اند.
2 - گروهی با کارهای جنون آمیز خود را از نظرها ساقط کردند.
3 - برخی نام ونشان ودعوت وپیروانشان از صفحه ی روزگار به گونه ای محو شده است که نشانی از آنها نیست.
4 - وبرخی نیز مرده اند اما نام ویادی از آنان هست که ما، در این بخش، نظری گذرا به زندگی وعملکرد دجالگرانه ی شماری از آنان که در تاریخ بدین عنوان شهرت یافته اند خواهیم افکند.
سه گروه مدعی مهدویت
کسانی که در تاریخ بدین عنوان شهرت یافته اند به اعتباری بر سه گروه قابل تقسیم اند:
1 - کسانی که دیگران روی انگیزه های خاصی، آنان را «مهدی» نجات بخش خواندند.
2 - کسانی که به انگیزه ی جاه طلبی وقدرت خواهی چنین ادعای دروغینی نموده اند.
3 - کسانی که طبق نقشه ی استعمار وبه اشاره ی بیدادگران، به چنین دجالگری وفریب دست یازیدند وبیشرمانه خود را مهدی نجات بخش، معرفی کردند.
الف: گروه اوّل
از تاریخ این واقعیت دریافت می گردد که برخی از کسانی که مهدویت بدانان نسبت داده شده است، نه از سوی خود آنان سرچشمه گرفته ونه خود بدان ادعا راضی بودند، بلکه یاران وپیروان آنان چنین ادعایی را به آنها داده واین اندیشه را در آن روزگاران در میان گروههایی ومراکزی گسترش دادند. البته بجا بود که خود آنان چنین ادعاهای دروغین ونسبت های نادرست را بشدت نفی کنند. اما روشن نیست که چرا خود آنان در برابر این عنوان ساختگی، فریاد اعتراض بلند نکردند وپیروان آنان کوشیدند تا برخی از علائم ونشانه های حضرت مهدی (علیه السلام) را که در انبوه روایات آمده است به این چهره ها تطبیق وتفسیر نمایند.
برای نمونه از این گروه می توان بدین چهره ها اشاره کرد:
محمد حنفیه
در روایاتی که از پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) در مورد امام عصر (علیه السلام) رسیده است از جمله این روایت است که می فرماید:
«ان المهدی اسمه اسمی..».
یعنی: مهدی نجات بخش، همنام من است.
یاران وییروان «مختار» به چنگ انداختن به این روایت پیامبر، «محمد حنفیه» را مهدی نجات بخش عنوان دادند وروایت را بدو منطبق ساختند.
با اینکه پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) در دهها روایت، نشانه های دیگری را برای آن حضرت برشمرده است که جز خود آن گرامی، همه فاقد آن نشانه ها وعلائمند.
به قول شاعر عرب باید به آنان گفت:

قل للذی یدعی فی العلم فلسفه * * * حفظت شیئا وغابت عنک أشیاء

به آن عنصر گزافه گو که در قلمرو دانش، ادعای ژرف نگری می کند ومی پندارد همه چیز را می فهمد، بگو! تو چیزی را حفظ کرده ای اما چیزهایی از نظرت غایب شده است وآنها را نمی دانی.
زید، فرزند امام سجاد

در روایت دیگری از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) آمده است که:
«ان المهدی من ولد الحسین وانه یخرج بالسیف وانه ابن سبیه»(502).
یعنی: مهدی (علیه السلام) از فرزندان حسین (علیه السلام) است واو با شمشیر بپا می خیزد ومادرش بهترین کنیزان خواهد بود.
هنگامی که «زید» فرزند امام سجاد بر ضد دستگاه پلید امویان قیام کرد، پیروان او ادعا کردند که او همان مهدی نجات بخش است، چرا که اولا از نسل حسین (علیه السلام) است وثانیا شهادتمندانه قیام کرده وثالثا از سوی مادر، فرزند اسیر است.
اما آنان از یاد بردند که پیامبر گرامی در انبوه روایات در نوید از حضرت مهدی (علیه السلام) وترسیم نشانه های او از جمله فرمود:
«الائمه بعدی اثناعشر، تسعه من صلب الحسین، تاسعهم قائمهم»(503).
یعنی: امامان پس از من دوازده نفرند، نه نفر آنان از نسل فرزندم حسین خواهند بود ونهمین آنان قائم آل محمد است.
وجناب زید، نهمین امام از نسل پاک حسین (علیه السلام) نبود تا مهدی نجات بخش باشد.
اما پیروان انقلابی زید، بخاطر جلب توجه توده ها وتسخیر عواطف واحساسات مذهبی وبه انگیزه های نفسانی خویش، به این ادعای دروغین دست یازیدند.
وهنگامی که زید به شهادت رسید وبه دار آویخته شد یکی از شعرای اموی تبار ضمن اشعاری، آنان وادعایشان را به تسمخر گرفت که:

صلبنا لکم زیدا علی جذع نخله * * * ولم نر مهدیا علی الجذع یصلب

یعنی: ما قهرمان شما زید را بر شاخه ی نخل به دار آویختیم وهرگز ندیده بودیم که مهدی نجات بخش خود به چوبه ی دار آویخته شود.
وبدینوسیله این عنصر کینه توز وبدزبان با ناسزاگویی وشماتت به زید شهید، به اصل اندیشه وعقیده ی به مهدی (علیه السلام) که ریشه ی قرآنی وروایی دارد، اهانت روا داشت واصل مهدویت را به باد تمسخر گرفت.
وسرانجام مذهب «زیدیه» بوجود آمد واز آن روزگار تاکنون به حیات خویش ادامه داد که پیروان آن بیشتر در «یمن» هستند ومتأسفانه از مذهب شیعه وراه ورسم اهل بیت (علیهم السلام) جدا شده ودر فقه واصول وفروع از مذاهب دیگری پیروی می کنند.
زیدیها، متأسفانه در برابر امامان معصوم (علیهم السلام) مواضع ناستوده وناپسندی دارند که بسیار شایسته است به اصل ونسب واصالت خویش بازگردند ودر مذهبشان به راه ورسم خاندان پاک پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) تمسک جویند، به راه ورسم آسمانی وافتخارآفرین کسانی که خدا وپیامبرش به همگان، فرمان پیروی از آنان را داده اند؛ به همان مذهبی که در آغاز راه بر آن بودند، به مذهب شیعه وامامان معصوم (علیهم السلام).
محمد بن عبدالله محض
پس از گذشت سالها از انقلاب زید، امام سجاد (علیه السلام)، محمد، فرزند عبدالله که به «محمد بن عبدالله محض» معروف گردید، دیده به جهان گشود. او از نواده های حضرت مجتبی (علیه السلام) بود به همین جهت فرصت طلبان وعناصر زورپرست با استفاده از فرصت، او را مهدی نجات بخش لقب دادند ویک روایت ساختگی را که می گوید:
«المهدی... واسم ابیه اسم ابی...».
یعنی: مهدی از فرزندان من است، نام او نام من ونام پدرش نام پدر من است.....
آری! آنان این روایت ساختگی را بر او تطبیق کردند، با اینکه می دیدند این روایت با صدها روایت مسلم وقطعی مخالف است که حضرت مهدی (علیه السلام) را، فرزند حضرت عسگری ودوازدهمین جانشین پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) ونهمین امام از نسل حسین (علیه السلام) معرفی می کند(504).
اما فرصت طلبان با وانهادن همه ی روایات پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) به این روایت ساختگی چنگ انداختند وآن را به «محمد بن عبدالله محض» تطبیق دادند وآنگاه او را «نفس زکیه» نامیدند وبرخی از مردم نیز با او دست بیعت فشردند.
خنده دار اینکه پدر او نیز با پسرش به عنوان بیعت با مهدی نجات بخش دست بیعت داد. ونیز از کسانی که با او دست بیعت فشرد «منصور دوانیقی» بود که پس از تشکیل حکومت عباسی، بیعت خویش را نقض کرد وپایه های مهدویت محمد بن عبدالله نیز فروریخت.
ب: گروه دوم
اینان کسانی بودند که به انگیزه های فریب کارانه وجاه طلبانه ادعای مهدویت نمودند وبرای جلب عواطف واحساسات، تسخیر دلها وقلبها وبدست آوردن قدرت وعظمت به دروغ ودجالگری، خود را مهدی نجات بخش معرفی کردند.
این گروه بسیارند، از جمله ی آنان «مهدی عباسی» است، پدرش منصور دوانیقی ادعا کرد که پسرش مهدی عباسی، همان مهدی موعود است، با اینکه این عنصر فریبکار پیش از این ادعا، به محمد بن عبدالله محض، بعنوان مهدی نجات بخش دست بیعت فشرده بود واو را مهدی نجات بخش می دانست.
راستی که رسواییهای فرصت طلبان ودنیاپرستان وفریب کاران را تماشا کن وبنگر که آنان چگونه با عقاید واندیشه ها ومفاهیم مقدس، براساس هوای دل خویش وطبق شرایط واوضاع، بازی می کردند!! وهر چند گاهی یکی از آنان طبق هواها، کششها وتمایلات خویش با دستاویز ساختن این اصل عقیدتی ودینی، ظهور می کرد وبه دروغ خود را مهدی نجات بخش عنوان می ساخت.
شگفتا! از بی حیایی این گروه وگزافه گویی اینان که چگونه آشکارا در برابر خدا وخلق به دروغ رسوا وفصاحت بار، دست می یازیدند با اینکه خود به خوبی می دانستند که ادعایشان دروغی رسوا وبیش نیست، چرا که امام مهدی (علیه السلام) را که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وامامان اهل بیت (علیهم السلام) نوید آمدنش را دادند، دارای صفات ویژه ونشانه ها وعلائم خاص وویژگیهای مشخص ومعین ومعلومی است کمه هیچ دجال ودروغ پردازی نمی تواند آن روایات وآن ویژگیها را بر خود منطبق سازد وخود را بجای آن امام راستین جا بزند.
مشهورترین ویژگیهای آن حضرت این است که: او در نقش اصلاحگری بی نظیر است که زمین را سرشار از عدل وداد می کند آن هم پس از آنکه از ظلم وبیداد لبریز گردد.
اینک باید پرسید که: «آیا دروغ پردازان توانستند چیزی از ستم وبیداد جهانی را که جامعه ها وتمدنها وکران تا کران گیتی را فراگرفته است، از میان بردارند؟»
وعجیبتر از این فریب کاران، آن ابلهانی بودند که ادعاهای پوچ ودروغین اینان را باور نمودند وبه آنان وبافته های خرافیشان دل بستند با اینکه می دیدند که روایات رسیده از پیامبر وامامان نور (علیهم السلام) در این مورد، بر این فریبکاران هرگز تطبیق نمی کند.
این بلاهت وآفت پذیری برخی، هر دلیلی داشته باشد، یک دلیل آن فقدان اندیشه وعقیده ی صحیح وفقر فرهنگی ودینی است که این آفت پذیران بدان گرفتار بوده واز آن رنج می برند. وبه همین دلیل هم با هر صدایی هم آوا می شوند وبا هر بادی به راه می افتند.
ج: گروه سوم
اینان، عناصری بودند که براساس نقشه ی استعمار وبه اشاره ی استعمارگران، ادعای مهدویت نمودند.
استعمار پلید برای درهم کوبیدن اسلام وفروپاشی جامعه ی بزرگ اسلامی وافشاندن بذر اختلاف وکینه توزی وجدایی، نقشه های خائنانه بسیاری کشید تا به هدف خویش که: «اختلاف بیانداز وحکومت کن» بود، برسد وجهان اسلام را ببلعد واز جمله نقشه های جهنمی آن در این میدان، ساختن مرامها ومسلکهای رنگارنگ در میان مسلمانان وبازی با مفاهیم وارزشهای مقدس واعتقادات دینی آنان بود تا بدینوسیله بذر بی ایمانی وسستی عقیده وتزلزل دلها وقلبها را در جامعه ی اسلامی، پدید آورد واز چیزهایی که از آن در این میدان، سوء استفاده کرد، اندیشه وعقیده ی به مهدی موعود بود که در این راه برخی عناصر را به دلخواه خویش تربیت کرد وپس از ساختن وآراستن ایشان به آنان دستور داد تا ادعای مهدویت کنند وآنان را با همه ی امکانات نیز در این راه یاری کرد که برای نمونه، تنها به یکی از این قماش مدعیان دروغین، نظری می افکنیم.
بنیانگذار بهائیت، علی محمد باب

در سال 1834 میلادی، جاسوسی از روس به ایران آمد وبه منظور مبارزه با اسلام ومسلمانان، نقشه ی پلید وشیطانی استعمارگران را نیز به همراه داشت ومتأسفانه این عنصر خیانتکار توانست در سیاست آن روز ایران، نقش کینه توزانه وویرانگری را بازی کند.
پس از مدتی به عراق آمد وبا اینکه نامش «کنیاز دالگورکی» بود، خود را «شیخ عیسی لنکرانی» معرفی کرد وبه لباس روحانیت در آمد ودر درس «سید کاظم رشتی» که از علمای کربلا بود شرکت کرد ودر همانجا با مردی - که نامش «علی محمد» وشاگرد سید رشتی بود وبه مصرف حشیش عادت داشت - ملاقات کرد وبا شگردهای خاصی توانست با او طرح دوستی ورفاقت بریزد واعتماد متقابل پدید آورد.
در یکی از شبها که «علی محمد» طبق برنامه وعادت خویش مشغول حشیش کشیدن بود، جاسوس روسی با استفاده از فرصت او را مخاطب ساخت وبا همه خضوع واحترام وتواضع به او گفت:
«یا صاحب الزمان! ترحم علی! انت صاحب الزمان قطعا!»
یعنی: ای صاحب الزمان! به من محبت کن... تو بی هیچ تردیدی صاحب الزمانی.
«علی محمد» با اینکه در اوج کیف ونشئه تخدیر حشیش بود وبخاطر آن تا حدودی مشاعر خویش را از دست داده بود باز هم خطاب جاسوس را رد کرد وکوشید تا این نسبت دروغین را نپذیرد واز خود دفاع کند، اما جاسوس روسی سخت اصرار کرد که: «نه! همین است که من می گویم». وشیوه ی تکرار وتلقین را بکار گرفت ومرتب به او اصرار کرد که او حضرت مهدی (علیه السلام) است.
هر گاه «علی محمد» به مصرف حشیش می پرداخت جاسوس روسی نیز فرصت را برای تلقین وتکرار آن دروغ رسوا، غنیمت می شمرد وسؤالهای ساده ای از او می کرد واو نیز جوابهای سست وآبکی سر هم می کرد وجاسوس بازیگر، شروع به تحسین وتشویق او می کرد وخود را در برابر پاسخهای آبکی وسست او شگفت زده ومسحور نشان می داد.
روزی جاسوس نابکار، یک بطری عرق از بغداد برای «علی محمد» خرید وبا شگردی خاص به او تقدیم کرد وهنگامی که آن را به او خورانید ومست شد، تلقین واصرار خویش را به اوج رسانید که «علی محمد» همان امام مهدی است واز او تقاضا کرد که گفتار صادقانه وخالصانه ی جاسوس روسی را بپذیرد او نیز تصدیق کرد وپذیرفت که چنین است، اما از ترس، جرأت اظهار آن را نداشت وبدان تصریح نمی کرد.
در گام دوم، جاسوس او را به اظهار آن دروغ رسوا تشجیع کرد ووعده ی ثروت هنگفتی به او داد...
سرانجام «علی محمد» از کربلا به «بصره» واز آنجا به «بوشهر» آمد ودر آنجا بود که ادعا کرد که: نایب خاص امام مهدی (علیه السلام) است، اما جاسوس روسی به این اندازه رضایت نداد وبه او اصرار ورزید که: «تو، خود امام عصر هستی، نه نایب خاص او».
جاسوس پس از ورود «علی محمد» به ایران، در کربلا بصورت گسترده ای پخش کرد که: «علی محمد، صاحب الزمان است ودر بوشهر ظهور کرده است».
او مردم را بر اثر پخش این دروغ رسوا، دو دسته ساخت، بیشتر مردم بوشهر کسانی که «علی محمد» را عنصری حشیشی وشرابخوار، می شناختند به این شایعات که بوسیله ی جاسوسان استعمار مرتب دامن زده می شد می خندیدند اما برخی ساده لوحان وابلهان ناآگاه نیز می گفتند: «نکند درست است..». وتصدیق می کردند.
ادامه عملیات در تهران
جاسوس روسی، پس از افشاندن بذر اختلاف وجنایت وانجام این شگردهای شیطانی، بعنوان سفیر روس به تهران رفت وبا قدرت وامکانات ومیدان عمل آماده ای با بهره وری از فرصت، جدیتر از گذشته به ادامه عملیات ابلیسی خویش همت گماشت.
در تهران از دوستان خویش، جاسوسان جدیدی تربیت کرد وبا امکانات گسترده ی خویش، وجدان وعقیده ی آنان را خرید وآنان خود را در اختیار او ودر گرو اشاره ودستور او قرار داند که از جمله ی آنان «حسین علی»، معروف به «بهاء» و«میرزا یحیی» معروف به «صبح ازل» بودند که این دو برادر، نقش ویرانگری بر ضد اسلام وجامعه ی اسلامی ودر اجرای نقشه ی این جاسوس پلید استعمار، داشتند.
«علی محمد» دو ماه در بوشهر ماند واز آنجا راهی شیراز گردید واز روستایی که عبور کرد، خود را نایب خاص امام عصر (علیه السلام) جا زد اما هنگامی که به شیراز رسید، ادعا کرد که: صاحب الزمان است وبرخی فرومایه هایی که به مبدأ ومعاد پایبند نیستند به دورش حلقه زدند.
هنگامی که علمای شیراز از ورود آن شیطان رانده شده آگاه شدند برخی از افراد آگاه ومورد اعتماد خویش را برای تحقیق از واقعیت جریان، به محفل «علی محمد» فرستادند وآنان توانستند با اظهار مهر ودوستی وتعظیم به او، اعتمادش را جلب کنند وپس از آن مراحل بود که «علی محمد» عقاید سخیف وخرافات وبافته های رسوای خویش را برای آنان آشکار ساخت وبه صراحت خود را امام مهدی (علیه السلام) جا زد وآنان نیز بافته های آن عنصر منحرف وگمراه را به علمای شیراز انتقال دادند.
اینجا بود که علمای شیراز بر ضد او بپاخاستند وبستگان وخاندانش نیز بر او شوریدند واو را از منزل بیرون راندند واو را دستگیر وبه محکمه سپردند.
پس از محاکمه ای سریع، او را به زندان وشلاق محکوم ساختند وپس از مدتی آزاد گردید واز شیراز به اصفهان رفت.
جاسوس روس با ورود «علی محمد» به اصفهان نامه ای به استاندار آنجا نوشت واز او خواست که آن عنصر پلید را احترام نماید وامنیت او را تضمین کند، اما در همان روزها استاندار از دنیا رفت وامام ساختگی ودروغین، دستگیر وتحت نظر به تهران فرستاده شد.
جاسوس روسی، به دوستان وهمکارانش دستور داد که در میان مردم سروصدا وبلوا برانگیزند که: «هان ای مردم! چه نشسته اید که امام مهدی دستگیر شد..». حکومت وقت «علی محمد» را بوسیله ی مأموران خویش به قزوین گسیل داشت واز آنجا به «تبریز» و«ماکو»، فرستاد اما جاسوس روس ودوستانش به هیاهو وتاخت وتاز خویش ادامه دادند وخبر دستگیری «علی محمد» را در شهرها پخش ساخته بودند با فریاد وهیاهو بر ضد حکومت وقت به شورش وادار کردند.
سرانجام شاه «علی محمد» را احضار کرد ودستور محاکمه ی او را با حضور علما وفقها صادر کرد. دادگاه تشکیل شد وبحث وگفتگو در نهایت به توبه ی «علی محمد» بدست علما منجر شد واو از گناه خویش طلب مغفرت کرد.
جاسوس روس، از روند کار هراسان شد وترسید که نقشه ی شیطانی اش فاش گردد به همین جهت برای مخفی ساختن توطئه ی پلید روس، راه را برای نابودی امام دروغین هموار ساخت وبرای کشته شدن او از هیچ کاری فروگذار نکرد. درست در همین روزها بود که شاه کشته شد وناصرالدین شاه که به قدرت رسید دستور به دار آویخته شدن «علی محمد» را صادر کرد واو اعدام گردید.
ادامه خیانت
پس از اعدام شدن «علی محمد»، «حسین علی بهاء» وهمکارانش چیزی نمانده بود که به کیفر جنایات خویش برسند، اما تلاش سفارت روس وکارمندان آن برای نجات آنها، کار خویش را کرد وآنان به دستور جاسوس روس ومساعدت همه جانبه ی سفارت روس به بغداد شتافتند ودر آنجا بر اساس آموزشهای آن جاسوس، «حسین علی» مأموریت یافت که به نفع برادر خویش «یحیی» وارد عمل شود وادعا کند که او همان کسی است که در آخرالزمان ظهور خواهد کرد وامکانات گسترده وثروت هنگفتی نیز در اختیار او برای تعقیب این دروغ رسوا قرار داد واو نیز دعوت خویش را آغاز کرد وبه نشر این مرام ساختگی پرداخت.
در همان شرایط بود که حکومت «عثمانی» این گروه فاسد را از «بغداد» به «ترکیه» واز آنجا به «ادرنه»(505) تبعید ساخت، اما آموزشهای این مسلک منحط همچنان در سفارت روس در تهران تنظیم وبه «حسین علی بهاء» ارسال می گردید واو نیز آنها را میان پیروان خویش، نشر وتبلیغ می کرد.
سرانجام کار به اختلاف میان «حسین علی بهاء» وبرادرش «یحیی» کشید. «یحیی» به «قبرس» رفت ودر آنجا ازدواج کرد وخود را «صبح ازل» نامید. اما «حسین علی» وپیروانش از ترکیه به «عکا» در فلسطین تبعید شدند وتلاش ارتجاعی خویش را برای نشر این مرام استعماری وخرافی در ایران وفلسطین از طریق بذل وبخششهای هنگفت ادامه دادند.
«حسین علی» برای خویش، لقب «بهاء» را برگزید وبه همین جهت است که پیروان او را «بهایی» می نامند، روشن است که مرام بهایی هیچ ربطی به اسلام واصول وفروع آن ندارد وبهائیان نیز مسلمان نیستند وخود را پیرو دین دیگر بنام «بهائیت» می شمارند.
به هر حال این حزب سیاسی - که لباس دین را بر تن کرد - در برخی از کشورهای اسلامی وغربی نفوذ کرد وآمریکا وروسیه هر دو در ترویج آن بر ضد اسلام ومسلمانان، هماهنگ شدند.
به همین جهت است که در هر کشوری که آمریکا حضور ونفوذ بیشتری داشته باشد بهائیان بدانجا روی می آورند وهنگامی که نفوذ آمریکا در یکی از کشورهای اسلامی فروکش کرد ومتزلزل گردید، مرام بهائیت نیز نفوذ خود را در آنجا از دست می دهد.
این بود فشرده ای از تاریخ باب ومرام استعماری بهائیت که به مناسبت بحث از مدعیان دروغین ترسیم گردید، تاریخ آن بسیار طولانی ولبریز از رسواییها وزشتیهایی است که عرق شرم وخجالت، چهره وپیشانی انسانیت را سرخ می کند.
شماری دیگری از این دروغ پردازان
شمار دیگری از این مدعیان رسوا ودروغ پرداز هستند که نمی دانم از کدام یک از سه دسته باید به حساب آورد. برخی از آنان عبارتند از:
1 - «عبیدالله، مهدی بن محمد» از نوادگان امام صادق (علیه السلام) که بنیانگذار سلسله ی فاطمی در مصر ومغرب عربی بود.
2 - «محمد بن عبدالله بن تومرت علوی حسنی» که به «مهدی هرعی» معروف شد.
او از مغرب عربی برخاست ودولت مهمی را در اوایل قرن ششم هجری پی ریخت وبه هنگامه ی مرگ خود طبق وصیت او، «عبدالمؤمن» جانشین او گردید.
3 - «عباس فاطمی» که در صده ی هفتم هجری در مغرب عربی پدیدار شد وبه دروغ ادعای مهدویت کرد.
4 - «سید احمد» که در هند ظهور کرد ودر سال 1243 هجری ادعای مهدویت نمود.
5 - «محمد بن علی بن محمد سنوسی» که در الجزائر وحدود سالهای 1211 هجری بدنیا آمد ومذهبی دروغین تأسیس کرد ودر «لیبی» سکونت گزید وپسرش نیز پس از او جانشین پدر شد.
6 - «غلام احمد قادیانی» در سال 1249 هجری در قادیان از شهرهای پنجاب پاکستان بدنیا آمد وبا همین ادعای دروغین، انبوهی را در پنجاب، کشمیر، بمبئی، شهرهای هند، برخی کشورهای عربی و... به دنبال خود کشید.
7 - «محمد احمد مهدی سودانی» که به دروغ ودجالگری خود را دوازدهمین امام نور معرفی کرد. او پیش از این ادعای دروغین ورسوا، مرتب به مردم ستمدیده ی سودان، بشارت آمدن حضرت مهدی (علیه السلام) را برای نجات آنان از فشار فقر وبیداد ومالیات سنگین، دولت وقت می داد.
بدینگونه نام حضرت مهدی (علیه السلام) را در نقاط حساس سر زبانها افکند وپس از آن هنگامی که از او پرسیدند: «پس امام مهدی (علیه السلام) کی خواهد آمد، نکند خودت باشی؟»
پاسخ داد: «آری! من همان مهدی نجات بخش هستم!!».
وآنگاه اندیشه های پوچ خویش را در میان مردم پراکند وخبر او به «خرطوم» واطراف آن رسید وقبیله های صحراگرد وگاوداران به امامت او ایمان آوردند. با انگلیسیها پیکار کرد وپیروز شد وپس از پیروزی بر اثر تب شدیدی به سال 1308 هجری مرد.
این نظری گذرا بر شرح حال این مدعیان دروغین بود که ما به همین اندازه، بسنده کردیم. کسانی که مایلند می توانند برای آگاهی بیشتر به دو کتاب «مفتاح باب الابواب» و«طبقات المضلین» مراجعه نمایند.
کوتاه سخن اینکه: ادعای مهدویت در روند تاریخ،: دستاویز قدرت ووسیله ی شهرت ومقام برای فرصت طلبان گردید تا هرگاه خواستند در راه رسیدن به هدفهای جاه طلبانه ی شخصی واستعماری خویش، از آن بهره گیرند.
اینان در پرتو این اندیشه وعقیده ی اصیل وریشه دار وبا سوء استفاده از آن، جنایات غیر قابل بخششی را مرتکب شدند چرا که با عقاید مردم بازی کردند وبرای زنده ساختن باطل ونابودی حق وزشت جلوه دادن مذهب زیبا وافتخارآفرین تشیع وپراکنده ساختن پیروان خاندان وحی ورسالت، کمر بستند وراه را برای هر عنصر حق ستیز ودلقلک وبدخواهی هموار کردند تا هر آنچه خواست بر ضد اسلام وتشیع بگوید وبنویسد. وعلاوه بر این جنایات هولناک، انبوهی را گمراه واز راه راست منحرف ساختند وبسوی مسلکها ومرامهای ساختگی وخرافی سوق دادند(506).

بخش 18: ظهور او چگونه واز کجا خواهد بود؟

چگونه؟:
بنظر نگارنده این بحث بسیار حساس ودر اوج اهمیت است چرا که در اینجا سخن از چگونگی ظهور آن خورشید جهان افروز، از پس ابرهای تیره ی غیبت است که که اینکه فراتر از هزار سال از آغاز آن می گذرد.
همانگونه که سخن از چگونگی سرآغاز نهضت بزرگ اصلاحی برای نجات بشریت است که پرشکوه ترین آرمانها واهداف را تحقق بخشیده ووالاترین ره آورد وگرانبارترین میوه ها وثمرات را به انسانیت ارزانی خواهد داشت. ونیز سخن از بزرگترین واساسی ترین حرکت اصلاحی وبهسازی بر روی این سیاره ی خاکی وسرآغاز شکوهبارترین دگرگونی در حیات انسان وگسترده ترین وژرفترین تغییر در جلوه های زندگی است.
از کجا؟:
این حرکت بزرگ اصلاحی چگونه آغاز می شود؟

وآن گرامی مرد عصرها ونسلها، امام مهدی (علیه السلام) حرکت رهایی بخش جهانی خود را از کجا آغاز می کند؟
روشن است که عقلها واندیشه های محدود ونارسای ما، نمی تواند در مورد این موضوع والا وبلندمرتبه که از آینده ی شکوهمند جامعه وتاریخ، پیام دارد، پیشگویی کند واز آن روزگار ونجات ونیکبختی خبر دهد، چرا که این پیشگوییها واخبار از آینده که بجای کشف درست از نادرست، واقعیت از پندار باطل وراست از دروغ، بیشتر با خطا واشتباه ودروغ ونادرستی آمیخته است، چه ارزشی می تواند در روشن ساختن موضوع، داشته باشد؟
به علاوه، روایاتی که از پیامبر وامامان راستین (علیهم السلام) در این موضوع حساس وسرنوشت ساز رسیده است، ما را از هر گونه پیشگویی وپیش داوری بی نیاز می سازد، زیرا این روایات، ظهور امام مهدی (علیه السلام) وقیام پرشکوه او را آنگونه که هست به وصف می کشد وهیچ تردیدی نیست که آن گرامی، راه خویش را، از آغاز تا پایان همه ی مراحل را بر اساس همان برنامه آسمانی والهی - که تضمینگر پیروزی همه جانبه وکامل حرکت بزرگ اصلاحی وعادلانه ونجاتبخش او است وآن قیام شکوه بار را از هر آفت وانحراف وشکست وارتجاعی، براستی حفظ می کند - پی خواهد گرفت.
این نکته نیز نباید فراموش شود که ظهور وطلوع آن خورشید جهان افروز، یک واقعیت است وقیام ونهضت وحرکت دگرگونساز اصلاحیش واقعیتی دیگر واین دو با هم فرق دارند واز نظر زمانی ومکانی دو واقعیتند.
هنگامی که در مورد دو بحث فوق به مجموعه های حدیثی مراجعه می کنیم با ناهماهنگی در برخی واژه ها، اختلاف در نامها، حذف در آغاز یا وسط یا آخر برخی روایات واز همه بدتر با اغلاط واشتباهات چاپی بسیاری روبرو می گردیم که متأسفانه برخی روایات را از نظر لفظ ومعنا متزلزل می کند ومحقق را در دریافت درست بحث، با مشکل روبرو می سازد، به همین جهت ما در این بحث ناگزیر، فشرده ی برخی روایات ومفهوم برخی دیگر را به گونه ای که خود دریافت کرده ایم می آوریم تا بحث از هماهنگی ونظم بایسته ای برخوردار باشد.
از مدینه
در روایاتی که سخن از نشانه های ظهور داشتیم، به یک نشانه تصریح گردید که پیش از ظهور خواهد یافت وآن عبارت از ندای آسمانی بود که در ماه مبارک رمضان، طنین افکن خواهد گشت، از این دسته روایات این نکته دریافت می گردد که ظهور امام مهدی (علیه السلام) مقارن این خروش وندای آسمانی خواهد بود.
از روایات دریافت می گردد که آن حضرت در مدینه ی منوره ظهور می کند گر چه از ارزیابی فاصله ی ظهور تا قیام ونهضت آن حضرت از نظر زمانی ناتوانیم، اما می توانیم بگوییم که ظهور آن حضرت در سطح محدودی خواهد بود. واینکه رژیم حاکم ونیروهایش در مدینه، در برابر ظهور امام مهدی (علیه السلام) چه موضعی خواهند گرفت، برای ما روشن نیست. اما این مطلب آمده ست که: خبر ظهور آن گرامی به سرعت در منطقه پخش می گردد وبه سفیانی - که هنگامه ی ظهور بر منطقه ی وسیعی چون «سوریه»، «اردن» و«فلسطین» سلطه دارد - می رسد.
او سپاه گرانی را برای دستیابی به امام مهدی (علیه السلام) به مدینه گسیل می دارد اما آن گرامی برای پرهیز از قیام زودرس، طبق فرمان خدا به مکه می رود. سپاه سفیانی برای دستگیری آن حضرت وارد مدینه می شود اما آن گرامی را نمی یابد به همین دلیل روی به مکه می آورد که بین راه، زمین آنان را می بلعد.
امام (علیه السلام) به مکه وارد می گردد ودر نقطه ای نزدیک به کوه صفا یا نقطه ای در اطراف مکه فرود می آید(507).
روزها سپری می گردد وهنگامه ی قیام نزدیک می شود. یاران خاص او که 313 ابر مرد هستند از شرق وغرب گیتی به خواست خدا، خود را به مکه می رسانند وپروانه وار بر گرد وجود او حلقه می زنند وبه تدریج مقدمات قیام فراهم می گردد.
اینک، نخست از یاران خاص او سخن خواهیم داشت وآنگاه به بحث باز می گردیم.
شمار امتیازات یاران امام مهدی
براستی نمی دانم که در عدد 313 چه راز ورمزی است؟
یاران پیامبر گرامی در روز «بدر» 313 نفر بودند، یاران پیشوای شهیدان امام حسین (علیه السلام) نیز که افتخار همراهی وشهادت او را در روز عاشورا، داشتند، طبق برخی روایات 313 نفر بودند وشگفتا که شمار یاران این اصلاحگر بزرگ جهانی نیز، 313 نفر خواهند بود.
روشن است که این وارستگان وشایستگان از بهترین انسانهای روی زمین، در هنگامه ی ظهور وقیام آن گرامی هستند. وتمامی شایستگیها، ویژگیها، لیاقتها، کفایتها، کارآییها وتواناییهای لازم برای اداره گیتی وتدبیر امور جامعه بزرگ جهانی تحت رهبری آسمانی ورهنمودها وتعالیم نجات بخش امام مهدی (علیه السلام) در وجود آنان متبلور است. خداوند، این برگزیدگان متفکر وشایسته کردار را، از سرزمینها ونژادها وقاره های مختلف جهان برگزیده است.
در خطبه ی «بیان» که منسوب به امیر مؤمنان (علیه السلام) است نام آنان وشهر ودیارشان آمده است، در این لیست نام برخی شهرها وسرزمینهایی که آن شایستگان از آنجا برمی خیزند برای ما ناشناخته وگاه نامهای آنها مشترک است که ممکن است به یکی از جهات ذیل باشد:
1 - برخی از شهرهای نامبرده، در گذر روزگار تغییر نام یافته است.
2 - برخی در آینده ساخته می شود.
3 - یا اینکه در ثبت وضبط این نامها، اشتباه واغلاط چاپی رخ داده است به هر صورت ما در اینجا به اندازه ی توان وامکان خویش، نام جاودانه ی یاران امام عصر (علیه السلام) ونام شهر ودیار وقبیله ی آنان را طبق حروف الفبا در جدولی می آوریم:
1 - ابان(508)، از شهر «سنجار» در شمال عراق.
2 - ابراهیم، اتیوپی از شمال شرقی قاره آفریقا.
3 - ابراهیم، از جده در عربستان سعودی.
4 - ابراهیم، از سیراف در ایران ونزدیک خلیج فارس.
5 - ابراهیم، از شیراز.
6 - ابراهیم، از «کوره» در لبنان.
7 - ابراهیم، از مدینه.
8 - ابراهیم، از مکه.
9 - احمد، از آبادان.
10 - احمد، از ارمنستان.
11 - احمد، از بغداد.
12 - احمد، از جعاره که گویا نام روستایی است در اطراف نجف اشرف.
13 - احمد، از شوشتر.
14 - احمد، از «عقر»(509) در عراق.
15 - احمد، از فرانسه یا قاره ی اروپا.
16 - احمد، از «فسطاط» در مصر.
17 - احمد، از «معاذه»(510).
18 - احمد، از منطقه «سعداوه».
19 - احمد، از «نصیبین» که نام شهری در ترکیه وروستایی در «حلب».
20 - احمد، از «یمن».
21 - ایوب، از «طالقان» در منطقه ی قزوین.
22 - بشر، از بیت المقدس.
23 - بشر، از «مرقیه» در سوریه.
24 - بکیر، از بحرین.
25 - تغلب، از «معاذه»(511).
26 - تکیه، از خرشان(512).
27 - جابر، از تبار صحرانشینان «قسین».
28 - جابر، از «طالقان» در منطقه ی قزوین.
29 - جابر، از «یمن».
30 - جبرئیل، از «صنعا» در یمن.
31 - جبیر، از «یمن».
32 - جعفر، از «آبادان».
33 - جعفر، از «بحرین».
34 - جعفر، از خلاط شهری در منطقه ارمنستان.
35 - جعفر، از «سهم».
36 - جعفر، از سیلان در هندوستان.
37 - جعفر، از شیراز.
38 - جعفر، از «قزوین» در ایران.
39 - جعفر، از مدینه.
40 - جعفر، از نجف.
41 - جمیل، از «طالقان» در منطقه ی قزوین.
42 - جمیل، از منطقه «یمامه» در حجاز.
43 - حجر، از «یمن».
44 - حذیفه، از «مرو» خراسان یا شوروی سابق.
45 - حسن، از اسکندریه مصر.
46 - حسن، از بلخ که از شهرهای افغانستان است.
47 - حسن، که از زید از منطقه «بالس» در سوریه.
48 - حسن، از سیلان هندوستان.
49 - حسن، از کربلاء.
50 - حسن، از مدینه.
51 - حسن، از «معاذه»(513).
52 - حسین، از «ارمنستان» که در آن روزگار به بخش گسترده ای از ایران، ترکیه وآذربایجان شوروی گفته می شد.
53 - حسین، از ذهاب منطقه کرمانشاه.
54 - حسین، از کربلا.
55 - حسین، از کربلا.
56 - حسین، از مدینه.
57 - حسین، از «معاذه»(514).
58 - حصین، از «قادسیه» در عراق.
59 - حعفر، از «حمص» از شهرهای سوریه.
60 - حعفر، از رهاط از اطراف مکه.
61 - حعفر، از «طالقان» در منطقه ی قزوین.
62 - حفص، از سرخس در اطراف مشهد.
63 - حمدان، اتیوپی از شمال شرقی قاره ی آفریقا.
64 - حمزه، از آبادان.
65 - حمزه، از «صنعا» در یمن.
66 - حمزه، از مدینه.
67 - حوقل، از سیراف در ایران ونزدیک خلیج فارس.
68 - حویش، از «یمن».
69 - خالد، از سیراف در ایران ونزدیک خلیج فارس.
70 - خالد، از «طالقان» در منطقه ی قزوین.
71 - داود، از بیت المقدس.
72 - داود، از «طالقان» در منطقه ی قزوین.
73 - داود، از عمان.
74 - داود، از منطقه طائف.
75 - داوود، از دمشق.
76 - دراج، از تبار صحرانشینان «مصر».
77 - ریان، از تبار ونژاد تمیم که یکی از تیره های عرب بشمار می رود.
78 - زکریا، از طائف.
79 - زید، از منطقه «ضیعه».
80 - سبا، از طائف.
81 - سعد، از «بیضا»(515).
82 - سعد، از «طالقان» در منطقه ی قزوین.
83 - سعدان، از ساده در منطقه ی یمامه.
84 - سعید، از «بیضا».
85 - سعید، از «عکا» یا «عکه» از فلسطین.
86 - سمیع، از «صنعا» در یمن.
87 - سوید، از «معاذه»(516).
88 - سهیل، از منطقه «ضیف»(517).
89 - شبیب، از ساده در منطقه ی یمامه.
90 - شبیل، از اسکندریه مصر.
91 - شعیب، از «مرقیه» در سوریه.
92 - شعیب، از منطقه دیار.
93 - شیبان، از آبادان.
94 - شیبان، از اسکندریه مصر.
95 - شیبان، از سوس (شوشتر) در خوزستان ایران.
96 - شیبان، از «یمن».
97 - صادق، از «بلقا» از شهرهای اردن.
98 - صالح، از شیراز.
99 - صالح، از «طالقان» در منطقه ی قزوین.
100 - صالح، از عمان.
101 - صالح، از «قزوین» در ایران.
102 - صبیج، از حلب، از شهرهای سوریه.
103 - صدقه، از مراغه.
104 - صلیب، از ساده در منطقه ی یمامه.
105 - ضابط، از تبار صحرانشینان «اعقیل».
106 - طالوت، از جده در عربستان سعودی.
107 - طاهر، از «فسطاط» در مصر.
108 - طاهر، از مدینه.
109 - طاهر، از «معاذه»(518).
110 - طلیق، از رمله از شهرهای فلسطین.
111 - طیب، از «عسکر مکرم» در خوزستان ایران.
112 - ظافر، از منطقه «یمامه» در حجاز.
113 - عاصم، از «یمن».
114 - عالم، از منطقه «ضیف»(519).
115 - عامر، از آبادان.
116 - عامر، از بحرین.
117 - عامر، از سامراء در عراق.
118 - عامر، از «یمن».
119 - عباس، از مدینه.
120 - عبدالرحمن، از «سند» پاکستان.
121 - عبدالرحمن، از «منصوریه» نام روستایی است در اهواز وبهبهان وتربت جام.
122 - عبدالرحمن، از انطاکیه، از شهرهای سوریه است.
123 - عبدالرحمن، از دمشق.
124 - عبدالرحمن، از «طالقان» در منطقه ی قزوین.
125 - عبدالسلام، از «هونین» در منطقه ی مصر.
126 - عبدالعزیز، از «طالقان» در منطقه ی قزوین.
127 - عبدالغفور، از دورق، نزدیک اهواز.
128 - عبدالقدوس، از «هجر» که نام روستایی است در بحرین ویمن وحجاز.
129 - عبدالقدیم، از «معاذه»(520).
130 - عبدالله، از بغداد.
131 - عبدالله، از شیراز.
132 - عبدالله، از «طالقان» در منطقه ی قزوین.
133 - عبدالله، از «فسطاط» در مصر.
134 - عبدالله، از «قزوین» در ایران.
135 - عبدالله، از کاشان.
136 - عبدالله، از کرمان.
137 - عبدالله، از «معاذه»(521).
138 - عبدالله، از مکه.
139 - عبدالله، از منطقه انطاکیه در سوریه.
140 - عبدالله، از منطقه طائف.
141 - عبدالمطلب، از بغداد.
142 - عبدالمهیمن، از آبادان.
143 - عبدالوارث، از آبادان.
144 - عبدالوارث، از روستاهای اسکندریه مصر بنام «بلست».
145 - عبدالوهاب، از «شیزر» در سوریه.
146 - عبدالوهاب، از سوس (شوشتر) در خوزستان ایران.
147 - عبدون، از «طالقان» در منطقه ی قزوین.
148 - عبیدالله، از کاشان.
149 - عبیدالله، از منطقه انطاکیه در سوریه.
150 - عتاب، از کوفه.
151 - عجلان، از تبار صحرانشینان «مصر».
152 - عزیز، از منطقه قطیف در عربستان سعودی.
153 - عقیل، از شهر «واسطه» در عراق.
154 - علوان، از انبار که از شهرهای مرزی عراق است.
155 - علوان، از «طالقان» در منطقه ی قزوین.
156 - علی، از بصره از شهرهای مهم عراق است.
157 - علی، از حله، از شهرهای عراق.
158 - علی، از «سمرقند» از شهرهای «ازبکستان».
159 - علی، از شهر «سنجار» در شمال عراق.
160 - علی، از طائف.
161 - علی، از «طالقان» در منطقه ی قزوین.
162 - علی، از فرانسه یا قاره ی اروپا.
163 - علی، از «قزوین» در ایران.
164 - علی، از مدینه.
165 - علی، از «معاذه»(522).
166 - علی، از منطقه «ضیعه».
167 - علی، از «نصیبین» که نام شهری در ترکیه وروستایی در «حلب».
168 - علی، از نیشابور.
169 - علی، از «همدان» نام شهری در ایران و«همدان» نام شهری در یمن.
170 - عمار، از «یمن».
171 - عمر، از «طالقان» در منطقه ی قزوین.
172 - عمر، از عسقلان از شهرهای فلسطین.
173 - عمر، از «قزوین» در ایران.
174 - عمر، از کازرون.
175 - عمر، از «منصوریه» نام روستایی در اهواز وبهبهان وتربت جام.
176 - عمر، از «مهجم» در یمن.
177 - عمران، از بیت المقدس.
178 - عمرو، از آبادان.
179 - عمرو(523)، از تبار صحرانشینان «اغیر».
180 - عمرو، از مکه.
181 - عمیر، از «شوبک».
182 - عمیر، از «نجد» در حجاز ویا «عنتره» قبیله بزرگی از عرب.
183 - عون، از شهرکرد.
184 - عون، از عدن در «یمن».
185 - عیسی، اتیوپی از شمال شرقی قاره آفریقا.
186 - عیسی، از «طالقان» در منطقه ی قزوین.
187 - غربان(524)، از تبار صحرانشینان «اعقیل».
188 - غیاث، از کوفه.
189 - فارس، از «هونین» در منطقه مصر.
190 - فاضل، از «نوبه»، منطقه مرزی مصر وسودان.
191 - فالح، از «طالقان» در منطقه ی قزوین.
192 - فرج، از «عرفه» نزدیک عرفات در اطراف مکه.
193 - فضیل، از «طالقان» در منطقه ی قزوین.
194 - فلاح، از منطقه «سعداوه».
195 - فلیح، از «طبریه» در فلسطین.
196 - فهد، از عسقلان از شهرهای فلسطین.
197 - فهد، از موصل.
198 - فهد، از «یمن».
199 - قادم، از منطقه انطاکیه در سوریه.
200 - قاسم، از آبادان.
201 - قاسم، از «کرخ» بغداد.
202 - قاسم، از مدینه.
203 - قبضه، از «طالقان» در منطقه ی قزوین.
204 - کثیر، از حبش.
205 - کثیر، از «معاذه»(525).
206 - کعب، از «یمن».
207 - کلثوم، از «یمن».
208 - کلیب، از «هونین» در منطقه مصر.
209 - کوثر، از «لنجویه» جزیره ای در آفریقای شرقی.
210 - کوش، از عمان.
211 - لقمان، از «طالقان» در منطقه ی قزوین.
212 - لیث، از بحرین.
213 - لیث، از «قزوین» در ایران.
214 - مالک، از تبار ونژاد قبیله ای در «یمن».
215 - مالک، از سیراف در ایران ونزدیک خلیج فارس.
216 - مالک، از «عماره» در جنوب عراق.
217 - مالک، از «منصوریه» نام روستایی در اهواز وبهبهان وتربت جام.
218 - مالک، از «مهجم» در یمن.
219 - مالک، از «یمن».
220 - مبارک، از منطقه قطیف در عربستان سعودی.
221 - مجاهد، از سمرقند از شهرهای «ازبکستان».
222 - مجمع، از شهر ری.
223 - محارب، از بصره از شهرهای مهم عراق است.
224 - محروز، از خونج در آذربایجان ایران.
225 - محسن، از اسکندریه مصر.
226 - محمد، از اتیوپی در شمال شرقی قاره آفریقا.
227 - محمد، از آبادان.
228 - محمد، از تفلیس از شهرهای مهم ارمنستان.
229 - محمد، از تیره وتبار اوسیان مدینه که در صف انصار قرار گرفتند.
230 - محمد، از حلب، از شهرهای سوریه.
231 - محمد، از حله، از شهرهای عراق.
232 - محمد، از خلاط شهری در منطقه ارمنستان.
233 - محمد، از زید از منطقه «بالس» در سوریه.
234 - محمد، از سجار در اطراف شهر «بخارا» در منطقه ی قفقاز.
235 - محمد، از عسقلان از شهرهای فلسطین.
236 - محمد، از عمان.
237 - محمد، از «قزوین» در ایران.
238 - محمد، از «کبش» در بغداد.
239 - محمد، از کوفه.
240 - محمد، از مدینه.
241 - محمد، از «معاذه»(526).
242 - محمد، از مکه.
243 - محمد، از «منصوریه» نام روستایی در اهواز وبهبهان وتربت جام.
244 - محمد، از منطقه «بالس» در سوریه.
245 - محمد، از «مهجم» در یمن.
246 - محمد، از نجف.
247 - محمد، از «یمن».
248 - مرایی، از سامراء در عراق.
249 - مروان، از «عکا» یا «عکه» از فلسطین.
250 - مسنون، از خرشان(527).
251 - مطر، از تبار صحرانشینان «کلاب».
252 - معشر، از منطقه «ألومه» که شهری در دیار «هذیل» است.
253 - معمر، از کازرون.
254 - مقداد، از «سن» نزدیک «تکریت» در عراق.
255 - ملاعب، از «طالقان» در منطقه ی قزوین.
256 - ملاعب، از «منصوریه» نام روستایی در اهواز وبهبهان وتربت جام.
257 - منبه، از تبار صحرانشینان «اعقیل».
258 - موسی، از عدن در «یمن».
259 - موسی، از «هجر» که نام روستایی است در بحرین ویمن وحجاز.
260 - مومی، از رمله از شهرهای فلسطین.
261 - مهاجر، از «طالقان» در منطقه ی قزوین.
262 - مهاجر، از نیشابور.
263 - میمون، از «عسکرمکرم» در خوزستان ایران.
264 - ناجیه، از سرخس در اطراف مشهد.
265 - ناصر، از تبار ونژاد قبیله ای در «یمن».
266 - نصیر، از «بالس» در سوریه.
267 - نصیر، از بحرین.
286 - نعیم، از «معاذه»(528).
269 - نوح، از خونج در آذربایجان ایران.
270 - نوح، از سیلان در هندوستان.
271 - نهراش، از تبار صحرانشینان «شیبان».
272 - نهروش، از هرات.
273 - واصل، از «نوبه»، منطقه مرزی مصر وسودان.
274 - هارون، از عسقلان از شهرهای فلسطین.
275 - هارون، از «قزوین» در ایران.
276 - هارون، از منطقه سلماس یکی از شهرهای آذربایجان.
277 - هارون، از منطقه نجد عربستان.
278 - هارون، از موصل.
279 - هلال، از شوشتر.
280 - هلال، از «طائف یمن».
281 - هواشب، از عمان
282 - هود، از «سن» نزدیک «تکریت» در عراق.
283 - هود، از «طالقان» در منطقه ی قزوین.
284 - هود، از کوفه.
285 - یحیی، از جعاره که گویا نام روستایی است در اطراف نجف اشرف.
286 - یحیی، از «صنعا» در یمن.
287 - یحیی، از «طالقان» در منطقه ی قزوین.
288 - یحیی، از منطقه ی انطاکیه در سوریه.
289 - یحیی، از منطقه «سعداوه».
290 - یعقوب، از قم.
291 - یعقوب، از «معاذه»(529).
292 - یوسف، از عسقلان از شهرهای فلسطین.
293 - یوسف، از منطقه طائف.
294 - یونس، از اصفهان.
295 - یونس، از عمان.
296 - یونس، از «فسطاط» در مصر.
297 - یونس، از کازرون.
افزون بر اینان شش تن از یاران آن حضرت نیز از «ابدال» خواهند بود که نام همه آنان عبدالله است.
وسه دوستدار دیگر خاندان وحی ورسالت بنام های عبدالله، مخنف، وبراک، ونیز چهار تن از دوستداران پیامبر خدا بنام های، صالح میمون وهود، ودو آزاده دیگر بنام های عبدالله وناصح که بظاهر جامه بردگان بر تن دارند، همگی به هنگام ظهور آن اصلاحگر بزرگ زمین وزمان در کنار یاران شایسته کردار او خواهند بود(530).
فرق میان اصحاب وانصار آن حضرت
میان اصحاب وانصار آن حضرت، فرق است چرا که اصحاب آن گرامی همان 313 نفر هستند که امیر مؤمنان وامام صادق (علیهم السلام) آنان را: «پرچمدار یاوران آن گرامی» تعبیر کرده اند واین بیانگر این واقعیت است که آنان دارای تواناییها، کاراییها، آگاهیها، کفایتها، مدیریتها وصلاحیتهای لازم وبالایی برای فرماندهی وسازمان بخشیدن به نیروی طرفدار حق اند، که امام صادق (علیه السلام) از آنان تعبیر به: «حکام الله فی ارضه»(531) می کند.
بزودی بحث خواهیم کرد که هر کدام از اینان نقش مهمی در سازماندهی وفرماندهی لشکر امام عصر (علیه السلام) وفتح کشورها واداره ی امور جامعه ودیگر حل مشکلات دارند.
اما انصار امام مهدی (علیه السلام) را، مردم پاکباخته وباایمان وشایسته کرداری تشکیل می دهند که با قیام امام (علیه السلام) از مکه، به تدریج به لشکر او می پیوندند وبا همه ی وجود در خدمت اجرای برنامه وگامهای بلند اصلاحی آن حضرت قرار می گیرند وبا دشمنان حق وعدالت، تا محو بیداد وسرشار ساختن زمین وزمان از عدل وداد، پیکار همه جانبه می نمایند.
در بحثهای آینده خواهد آمد که حضرت مهدی (علیه السلام) به هنگام حرکت از مکه با ده هزار قهرمان، که انصار او هستند حرکت اصلاحی را آغاز می کند وتازه اینان بخشی از یاران او هستند ودر عراق، «سید هاشمی» با 12 هزار نفر به او می پیوندند.
علاوه بر انبوه انبوه از انسانهای شایسته وکارآ به یاری اهداف وآرمانهای والای آن حضرت می شتابند، انبوه فرشتگان نیز یاران او خواهند بود که برای تحقق اهداف بزرگ واجرای دستوراتش حاضر می گردند.
در زیارتنامه ها ودعاهایی که از امامان معصوم (علیهم السلام) رسیده است به همه ی انسانها رهنمود داده است که: از پروردگار خویش بخواهند تا آنان را از یاران ومددکاران وجهادگران راستین، به فرمان او قرار دهد که در اینجا برخی از آنها را می آوریم:
1 - در زیارت عاشورا از جمله می خوانیم:
«... وأسأل الله البر الرحیم ان یرزقنی مودتکم وان یوفقنی للطلب بثارکم مع الامام المنتظر الهادی من آل محمد...»(532).
یعنی: واز خدای نیکوکار وپرمهر می خواهم که دوستی شما را روزیم سازد ومرا برای خونخواهی شما، به همراه «امام منتظر» وهدایت کننده به راه حق وعدالت از خاندان محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) توفیق ارزانی دارد.
2 - ونیز در زیارتی که از حضرت باقر (علیه السلام) رسیده است می خوانیم که:
«... وان یرزقنی طلب ثاری مع امام هدی ظاهر ناطق بالحق منکم...»(533).
یعنی: واز خدا می خواهم که خونخواهی شما را به همراه امام هدایت وگویای به حق از شما خاندان
وحی ورسالت که آشکار خواهد شد، روزیم سازد.
3 - ودر زیارتی که از خود امام مهدی (علیه السلام) روایت شده است از جمله می خوانیم که:
«... واجعلنی من انصاره واعوانه واتباعه وشیعته...»(534).
یعنی: بارخدایا! مرا از یاران ومددکاران وپیروان وشیعیان او قرار ده.
4 - ومی خوانیم که:
«اللهم کما جعلت قلبی بذکره معمورا فاجعف سلاحی بنصرته مشهورا...»(535).
یعنی: بارخدایا! همانگونه که قلبم را به یاد او آباد وآزاد ساختی، اینک سلاح ستم ستیز مرا نیز برای یاری او واهداف بلندش برهنه وآخته دار واگر میان من واو مرگ - که آن را بر بندگانت بصورت یک قانون مقرر وآن را بر مخلوقت برخلاف تمایل آن مسلط ساختی - حائل شد مرا به هنگام ظهور آن حضرت از آرامگاهم در حالکیه کفن بر شانه انداخته وبه کمر بسته ام برانگیخته ساز تا پیشاروی آن اصلاحگر بزرگ جهانی، جهاد کنم ودر صف کسانی قرار گیرم که آنان را در کتاب آسمانی ات ستوده وفرموده ای: «کانهم بنیان مرصوص»(536).
دعای عهد
5 - از امام صادق (علیه السلام) آورده اند که فرمود:
«هر کس خدای را، چهل بامداد با این واژه ها وجملات نیایش کند وبا این دعای عهد، خالصانه وصادقانه با خدای خویش عهد بندد، از یاران قائم ما خواهد بود. پس، اگر پیش از ظهور آن گرامی از دنیا برود خداوند او را از آرامشگاهش برانگیخته وبه هر واژه ای از دعایش، هزار پاداش به او ارزانی داشته وهزار لغزش را از پرونده ی عمل او پاک خواهد ساخت».:
اللهم رب النور العظیم ورب الکرسی الرفیع ورب البحر المسجور ومنزل التوریه والانجیل والزبور ورب الظل والحرور ومنزل القرآن العظیم ورب الملائکه المقربین والانبیاء والمرسیلن.
اللهم انی اسئلک بوجهک الکریم وبنور وجهک المنیر وملکک القدیم یا حی ویا قیوم اسئلک باسمک الذی اشرقت به السموات والارضون وباسمک الذی یصلح به الاولون والأخرون یا حیا قبل کل حی وحیا بعد کل حی ویا حیا حین لا حی یا محیی الموتی وممیت الاحیاء یا حی لا اله الا انت.
اللهم بلغ مولانا الامام المهدی القائم بامرک صلوات الله علیه وعلی ابائه الطاهرین عن جمیع المؤمنین والمؤمنات فی مشارق الارض ومغاربها سهلها وجبلها وبرها وبحرها وعنی وعن والدی من الصلوات زنه عرش الله ومداد کلماته وما احصاه علمه واحاط به کتابه.
اللهم انی اجدد له فی صبیحه یومی هذا وما عشت من ایامی عهدا وعقدا وبیعه له فی عنقی لا احول عنها ولا ازول ابدا.
اللهم اجعلنی من انصاره واعوانه والذابین عنه والمسارعین الیه فی قضاء حوائجه والممتثلین لاوامره والمحامین عنه والسابقین الی ارادته والمستشهدین بین یدیه.
اللهم ان حال بینی وبینه الموت الذی جعلته علی عبادک حتما مقضیا فاخرجنی من قبری مؤتزرا کفنی شاهرا سیفی مجردا قناتی ملبیا دعوه الداعی فی الحاضر والبادی.
اللهم ارنی الطلعه الرشیده والغره الحمیده واکحل ناظری بنظره منی الیه وعجل فرجه وسهل مخرجه واوسع منهجه واسلک بی محجته وانفذ امره واشدد ازره واعمر اللهم به بلادک واحی به عبادک فانک قلت وقولک الحق ظهر الفساد فی البر والبحر بما کسبت ایدی الناس فاظهر.
اللهم لنا ولیک وابن بنت نبیک المسمی باسم رسولک حتی لایظفر بشیء من الباطل الا مزقه ویحق الحق ویحققه واجعله اللهم مفزعا لمظلوم عبادک وناصرا لمن لا یجد له ناصرا غیرک ومجددا لما عطل من احکام کتابک ومشیدا لما ورد من اعلام دینک وسنن نبیک صلی الله علیه واله واجعله اللهم ممن حصنته من بأس المعتدین.
اللهم وسر نبیک محمد صلی الله علیه واله برؤیته ومن تبعه علی دعوته وارحم استکانتنا بعده اللهم اکشف هذه الغمه عن هذه الامه بحضوره وعجل لنا ظهوره انهم یرونه بعیدا ونریه قریبا برحمتک یا ارحم الراحمین.
پس سه مرتبه دست بر ران راست خود می زنی ودر هر مرتبه می گویی: العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان(537).
ترجمه ی دعای عهد:
بارخدایا! ای پرودگار نور پرشکوه!
وای پروردگار کرسی بلند دانش وفرمانروایی بلند مرتبه وپرفراز!
وای پروردگار دریای جوشان وفرو فرستنده تورات وانجیل وزبور!
وای پروردگار سایه آرامبخش وباد گرم!
وای فروفرستنده ی قرآن شکوهمند!
وای پروردگار فرشتگان مقرب وپیام آوران فرستاده شده!
بارخدایا! من از تو می خواهم به جمال معنوی وبه نور وجود روشنی بخشی ات؛ وبه اقتدار ومالیکت دیرینه ات!
ای زنده! وای پاینده! از تو می خواهم بدان نام گرانمایه ات که به برکت آن، آسمانها وزمینها را نورباران ساختی وبدان نامت که تمامی انسانها، از آغاز تا فرجام آفرینش به برکت آن (می توانند) بهروز وصالح گردند.
هان ای زنده ی پیش از هر زنده! وای زنده ی پس از هر زنده! وای زنده آنگاه که زنده ای جز تو نیست!
هان ای زندگی بخش مردگان ومیراننده ی زندگان!
ای زنده ای که معبود راستینی جز تو نیست!
بارخدایا! به سرور وسالار ما، امام هدایتگر ورهبری کننده بسوی حق وعدالت وبپاخاسته به انجام فرمانت - که درود خدا بر او وپدران پاکش باد - از جانب همه مردان وزنان باایمان در خاورها وباخترهای زمین، در دشتها، کوهها، بیابانها ودریاهای آن - و از جانب من وپدر ومادرم - بر آن وجود گرانمایه درود فرست، درودهایی هم وزن عرش خدا وکشش کلمات او وبقدر شمارش دانش حق وفراگیری نوشتار او.
بارخدایا! من در بامداد امروز وتا روزگارانی که زنده ام پیمانم را با آن اصلاحگر بزرگ جهانی، تجدید می کنم ورشته ی بیعت او را بر گردن می افکنم که تا زنده هستم هرگز از آن بیعت، برنگردم ودست برندارم.
بارخدایا! مرا از یاران وکمک کاران ودفاع کنندگان از او - وشتابندگان بسوی او، در برآوردن خواسته های آن حضرت واز فرمانبرداران دستورات او وحمایت کنندگان از آرمانهای او وپیشروان در انجام خواسته های او واز شهیدان پاکباخته در رکابش - قرار ده!
بارخدایا! اگر میان من واو، قانون مرگ که آن را بر بندگانت مقرر داشتی حایل شده، مرا از قبرم بیرون آر، در حالی که کفن خویش بر کمر بسته وبا شمشیر کشیده ونیزه ی برافراشته ولبیک گوی دعوت حق در شهر وبیابان باشم(538).
بارخدایا! آن چهره ی ارجمند وآن پیشانی نیکو ودرخشنده را به من بنمای ودیده ام را به دیدراش میهمان ساز!
در فرج او شتاب ورز! وظهورش را آسان ساز! وراهش را گسترده نما! ومرا در راه او قرار ده! وفرمانش را نافذ گردان وپشتوانه اش را استوار نما!
بارخدایا! بوسیله ی او کشورت را آباد ساز وبندگانت را زندگی بخش، چرا که خود فرمودی وگفتارت درست وراست است که: «تباهی در بیابان ودریا بدانچه دستهای مردم کسب کردند، پدیدار گشت».
بارخدایا! آن دوستت وزاده ی دخت گرانمایه ی پیامبرت را بر ما آشکار ساز! همو که همنام پیام آورت می باشد وبه باطل وبیدادی دست نمی یابد، جز اینکه آن را نابود ساخته وحق را استوار وپابرجا ودر سراسر گیتی محقق می سازد. واو را بارخدایا پناهگاه برای بندگان ستمدیده ات ویاور کسانی که جز او یاری نیابند وتازه کننده ی مقررات تعطیل قرآنت وبرپادارنده ی نشانه های دینت وشیوه وروش پیامبرت - که درود خدای بر او وخاندانش باد - قرار ده.
بارخدایا! او را از کسانی که از یورش ظالمانه نگاهداریش نمودی، مقرر دار.
بارخدایا! پیامبرت محمد - که درود خدای بر او وخاندانش باد - وهمه ی پیروان دعوت ورهروان راه او را، به دیدار آن گرامی شادمان ساز! وبر بیچارگی ما پس از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) رحم کن!
بارخدایا! این گرفتاری پیچیده را از این امت، به حضور آن گرامی برطرف ساز!! ودر ظهورش برای ما شتاب ورز! چرا که ناباوران، آن را دور می نگرند وما آن را نزدیک می بینیم. به مهرت این مهربانترین مهربانان!
آنگاه سه بار دست بر ران راست خود می زنی وهر بار می گویی:
«شتاب کن!... ای سالار من! ای صاحب الزمان!»
6 - «مفضل» آورده است که: ما در مورد قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) وکسانی که براستی در انتظار او باشند وپیش از ظهور آن گرامی بمیرند، سخن می گفتیم که امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«اذا قام... اتی المؤمن فی قبره، فیقال له: یا هذا! انه قد ظهر صاحبک، فان تشأ أن تلحق به فالحق وان تشأ أن تقیم فی کرامه ربک فأقم»(539).
یعنی: هنگامی که حضرت مهدی (علیه السلام) ظهور نماید، به انسان باایمان در قبرش ندا می رسد که: «جناب! صاحب وسالارت ظهور کرده است، اگر می خواهی به آن گرامی ملحق شوی، بپا خیز واگر می خواهی در جوار رحمت پروردگارت باشی وبه دنیا بازنگردی، همین جا بمان».
روایاتی پیرامون یاران امام مهدی
در ستایش این گروه وارسته وشایسته ای که خداوند اینان را برگزیده وبه همراهی ویاری حضرت مهدی (علیه السلام) مفتخرشان ساخته، روایات بسیاری وارد شده است. در این روایات ضمن ترسیم شخصیت ارزشمند ونقش سازنده واوصاف برجسته ی آنان، از چگونگی پیوستن آنان به امام عصر (علیه السلام) در مکه، سخن رفته وفراتر اینکه، آیاتی از قرآن شریف در مورد آنان تأویل شده است.
ما نخست برخی از روایات را در این مورد می آوریم وآنگاه به شرح وتوضیح آنها می پردازیم:
1 - از دو امام گرانمایه حضرت باقر وحضرت صادق (علیهم السلام) در تأویل این آیه ی شریفه: «ولئن اخرنا عنهما العذاب الی امه معدوده»(540). آمده است که:
«ان الامه المعدوده، هم أصحاب المهدی فی آخرالزمان، ثلاثمائه وثلاثه عشر رجلا، کعده أهل بدر، یجتمعون فی ساعه واحده، کما یجتمع قزع الخریف»(541).
یعنی: امت(542) مورد اشاره در آیه ی شریفه، یاران حضرت مهدی در واپسین حرکت تاریخ وآخرالزمان هستند. آنان به شمار یاران پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) در جنگ بدر، 313 نفرند وبسان ابرهای پراکنده پاییزی - که بناگاه برای نزول باران رحمت، به خواست خدا متراکم ومنسجم می گردند - ظرف یک ساعت از سراسر جهان در مکه، بر گرد وجود آن خورشید جهان افروز، گرد می آیند.
2 - از امام صادق (علیه السلام) در مورد آیه ی شریفه «فاستبقوا الخیرات اینما تکونوا یأت بکم الله جمیعا»(543). آورده اند که فرمود:
«یعنی اصحاب القائم، الثلاثمائه وبضع عشره وهم - والله - الأمه المعدوده، یجتمعون فی ساعه واحده کقزع الخریف»(544).
یعنی: این آیه ی شریفه اشاره به 313 نفر یاران اصلی حضرت مهدی (علیه السلام) دارد. بخدای سوگند! که آنان در شمار، اندک هستند. اما در کارآیی وایمان وشکوه معنوی، بسیار. بسان ابر پراکنده ی پاییزی - که بناگاه به فرمان خدا به هم می پیوندد ومتراکم می گردد - آنان نیز ظرف یک ساعت از سراسر گیتی در مکه حاضر می گردند.
3 - از امیر مؤمنان (علیه السلام) آورده اند:
«یجتمعون قزعا کقزع الخریف من القبائل، ما بین الواحد والاثنین والثلاثه والاربعه والخمسه والسته والسبعه والثمانیه والتسعه والعشره»(545).
یعنی: یاران او، بسان ابرهای پراکنده پاییزی - که بناگاه برای نزول باران رحمت، به خواست خدا متراکم می گردند - از نقاط وقبایل ونژادهای گوناگون، بصورت یک نفر، دو نفر، سه نفر، چهار نفر، پنج نفر، شش نفر، هفت نفر، هشت نفر، نه نفر وده نفر، در مکه گرد آن خورشید جهان افروز گرد می آیند.
4 - از امام باقر (علیه السلام) آورده اند که فرمود:
«اصحاب القائم ثلاثمائه وثلاثه عشر رجلا، أولاد العجم، بعضهم یحمل فی السحاب نهارا، یعرف اسمه واسم ابیه ونسبه وحلیته، وبعضهم نائم علی فراشه، فیوافیه فی مکه علی غیر میعاد»(546).
یعنی: هسته ی مرکزی یاران قائم، 313 نفر هستند برخی از آنان در روز روشن با نام ونشان وحسب ونسب شناخته شده وبطور آشکار، بوسیله ی ابرها بسوی آن حضرت می شتابند وبرخی همانگونه که شبانگاه بربستر خویش خفته اند، بدون وعده وآگاهی پیشین - در مکه - به خدمت سالار خویش مفتخر می گردند.
5 - از امیر مؤمنان (علیه السلام) آورده اند که فرمود:
«ان اصحاب القائم شباب، لا کهول فیهم الا کالکحل فی العین، او کالملح فی الزاد وأقل الزاد، الملح»(547).
یعنی، یاران اصلی قائم (علیه السلام) همگی جوان هستند وسالخورده در میان آنان اندک است، بسان سرمه در چشم یا نمک در طعام، باز هم کمتر....
6 - ونیز ضمن پاسخ به فردی که از وجود گرانمایه ی حضرت مهدی (علیه السلام) می پرسید، فرمود:
«... فیجمع الله تعالی له قوما، قزع کقزع السحاب، یؤلف الله بین قلوبهم، لا یستوحشون من أحد ولا یفرحون بأحد یدخل فیهم، علی عده أصحاب بدر، لم یسبقهم الأولون ولا یدرکهم الآخرون...»(548).
یعنی:... آنگاه خداوند گروهی را بر گرد او می آورد - که بسان ابرهای پراکنده وپاییزی به هم پیوسته ومتراکم می گردند - میان دلهای آنان پیوندی از مهر وایمان بوجود می آرود که نه از قدرتی می هراسند ونه بخاطر پیوستن فرد یا قدرتی به گروهشان دچار شادمانی وغرور می گردند، شمارشان شمار یاران پیامبر در «بدر» است واز نظر مقام ومنزلت، نه گذشتگان از آنان سبقت جسته اند ونه آیندگان به آنان می رسند.
7 - ونیز از امام صادق (علیه السلام) آورده اند که فرمود:
«فیصیر الیه أنصاره من أطراف الأرض، تطوی لهم طیا، حتی یبایعوه»(549).
یعنی: یاران حضرت مهدی (علیه السلام) از کران تا کران گیتی بسوی او می شتابند وزمنی زیر پای آنان بسان طوماری، درهم پیچیده می شود تا هر چه سریعتر به مکه برسند وبا آن گرامی بیعت نمایند.
8 - ونیز فرمود:
«اذا أذن الامام دعا الله باسمه العبرانی، فأتیحت له صحابته الثلاثمائه وثلاثه عشر قزع کقزع الخریف، فهم اصحاب الألویه، منهم من یفقد من فراشه لیلا،، فیصبح بمکه ومنهم من یری یسیر فی السحاب نهارا، یعرف باسمه واسم أبیه وحلیته ونسبه...»(550).
یعنی: هنگامی که خداوند به حضرت مهدی (علیه السلام) فرمان قیام برای اصلاح زمین وزمان می دهد، او خدای را به نام خاصی می خواند وروی نیاز به بارگاه آن بی نیاز می برد، آنگاه است که یاران اصلی او که 313 نفر هستند بسان ابرهای پراکنده پاییزی از سراسر جهان به لطف خدا بر گرد او حاضر می گردند، اینان پرچمداران لشکر عظیم وپرشکوه او هستند، برخی از آنان شامگاه - همانگونه که در خانه ودر بسترش خفته است - ناپدید ودر مکه حاضر می گردد وبرخی دیگر از نظر نام ونشان ودیگر ویژگیها شناخته شده ودر روز روشن بوسیله ی ابرها، بسوی هدف می شتابند.
روای پرسید: «فدایت گردم! کدامیک از این دو گروه، از نظر ایمان ودیگر ویژگیها برجسته ترند؟»
فرمود: «آن کسانی که بوسیله ی ابر در روز روشن بسوی هدف، سیر داده می شوند... آنان ناپدیدشدگانند واین آیه در مورد آنان آمده است:
«اینما تکونوا یأت بکم الله جمیعا»(551).
یعنی: هر کجا باشید خداوند شما را گرد می آورد.
9 - امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«... ورجال کأن قلوبهم زبر الحدید، لا یشوبها شک فی ذات الله، أشد من الحجر، لو حملوا علی الجبال لازالوها... کأن علی خیولهم العقبان یتمسحون بسرج الامام یطلبون بذلک البرکه ویحفون به، یقونه بأنفسم فی الحروب ویکفونه ما یرید.
رجال لا ینامون الیل، لهم دوی فی صلاتهم کدوی النحل، یبیتون قیاما علی اطرافهم، ویصبحون علی خیولهم، رهبان باللیل، لیوث بالنهار. هم أطوع له من الأمه لسیدها کالمصابیح... کأن قلوبهم القنادیل وهم من خشیه الله مشفقون، یدعون بالشهاده ویتمنون أن یقتلوا فی سبیل الله، شعارهم: یا لثارات الحسین!
اذا ساروا یسیر الرعب امامهم مسیره شهر، یمشون الی المولی ارسالا، بهم ینصر الله امام الحق...»(552).
یعنی: یاران مهدی وهسته مرکزی آنان بزرگ مردانی هستند که دلهایشان بسان پاره آهن است.
در ایمانشان به خدا ووعده ی او، ذره ای تردید ندارند وایمانشان از کوه سخت تر است. اگر بر کوهها یورش برند، آنها را نابود می سازند. چابک وچالاک بسان عقاب، بر مرکبهای خویش سوارند ودر عشق به حضرت مهدی (علیه السلام) چنانند که زین مرکب او را برای تبرک جستن مسح می کنند وبر گرد یار حلقه می زنند ودر فراز ونشیبها وپیکارها او را بسان جان شیرین با همه ی وجود محافظت می کنند وهر دستوری دهد او را بسنده اند وبه انجام رساننده.
بزرگ مردانی هستند که شبها را نمی خوابند وبسان انبوه زنبوران کندوی عسل تا صبحگاهان زمزمه ی نیایش ومناجاتشان گوش را می نوازد. شبها را شب زنده داری می کنند وشیران روز ودر فرمانبرداری واطاعت از سالار خویش هیچ تردید وچون وچرا ندارند، آنان بسان چراغهای روشنگرند... دلهایشان بسان مشعلهای پرنوراست واز ترس وخشوع در برابر خدا هراسانند. از خدای خویش طلب شهادت می کنند وآرزوی مرگ در راه خدا را می کشند وشعارشان: «یا لثارات الحسین!» است.
هنگامی که به حرکت درمی آیند، امواج رعب ووحشت از برابر آنها می گریزد، بسوی سالارشان بسرعت می شتابند وخداوند بوسیله ی اینان، آن پیشوای راستین بشریت وآن اصلاحگر بزرگ جهانی را، یاری می نماید.
10 - واز امام باقر (علیه السلام) آورده اند که فرمود:
«... فمن کان ابتلی بالمسیر، وافی فی تلک الساعه ومن لم یبتل بالمسیر فقد من فراشه وهو قول أمیرالمؤمنین علی (علیه السلام): «المفقودون من فراشهم»...»(553).
یعنی: هر کس از یاران مهدی (علیه السلام) حرکت کرد، همان ساعت به مکه وبه حضور او مفتخر می گردد وهر کس در خواب مانده وبه راه نیافتاده باشد در بسترش ناپدید می گردد وهمانگونه در قرارگاه یار، حاضر می شود واو از همانهایی است که امیر مؤمنان (علیه السلام) آنان را «ناپدیدشدگان در بستر خود» خواند.
11 - امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«بینا شباب الشیعه علی ظهور سطوحهم نیام، اذا وافوا الی صاحبهم فی لیله واحده علی غیر میعاد، فیصبحون بمکه»(554).
یعنی: به هنگام ظهور مهدی (علیه السلام)، جوانان وجوانمردان شیعه همانگونه که بر پشت بام خانه های خویش در خوابند، همگی یک شب بدون وعده ی قبلی، بامداد را در مکه حاضر وبه دیدار امام عصر (علیه السلام) مفتخر می گردند.
12 - واز امیر مؤمنان (علیه السلام) آورده اند که فرمود:
«... ألا وان المهدی أحسن الناس خلقا وخلقا، ثم اذا قام، یجتمع الیه أصحابه، علی عده أهل بدر وهم ثلاثمائه وثلاثه عشر رجلا، کأنهم لیوث قد خرجوا من غاباتهم، مثل زبر الحدید، لو أنهم هموا بازاله الجبار الرواسی لا زالوها عن مواضعها فهم الذین ووحدا الله حق توحیده، لهم باللیل أصوات کأصوات الثواکل، خوفا وخشیه من الله تعالی قوام اللیل، صوام النهار، کأنما رباهم أب واحد وام واحده، قلوبهم مجتمعه بالمحبه والنصیحه... ألا وانی أعرف أسماءهم وأمصارهم...»(555).
یعنی: بهوش باشید که مهدی (علیه السلام) زیباترین انسانها در سیما وکاملترینها در اخلاق وارزشهای معنوی وانسانی است. هنگامی که قیام کند یاران اصلی او که شمارشان 313 نفر وبه شمار یاران پیامبر در جنگ بدر است، همگی بسان شیراین از قرارگاه خویش خارج گشته وبرگرد آن گرامی حلقه می زنند. آنان براستی بسان پاره آهنی هستند اگر بر متلاشی نمودن کوهها تصمیم بگیرند آنها را نابود می سازند.
آنان خدای را آنگونه که شایسته است به یکتایی ویگانگی می پرستند، شبانگاهان ندای دلنواز نیایش وگریه های آنان از خوف خدا، بسان مادران جوان مرده، طنین افکن است. شب زنده دارانند وروزه گیران واز نظر معنوی واخلاقی هم بسان هم هستند، گویی یک پدر ومادر آنان را پرورانده اند ودلهایشان لبریز از مهر وخیرخواهی... است، بهوش باشید که نام بلند آنان را می دانم واز شهرهایشان نیز آگاهم....
13 - امام باقر (علیه السلام) فرمود:
«یبایع القائم - بین الرکن والمقام - ثلاثمائه ونیف، عده أهل بدر، فیهم النجباء من أهل مصر والأبدال(556) من أهل الشام والأخیار من اهل العراق»(557).
یعنی: با قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) میان رکن ومقام، 313 شخصیت بزرگ، به شمار یاران پیامبر در بدر، بیعت می نمایند در میان اینان چهره های برجسته ای از مصر وشایستگانی از شام وخوبانی از عراق هستند.
14 - ونیز حذیفه از پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) آورده است که: «اذا کان عند خروج القائم، ینادی مناد من السماء: أیها الناس، ان الله قطع عنکم مده الجبارین وولی الأمر خیر امه محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) فالحقوا بمکه، فیخرج النجباء من مصر والأبدال من الشام وعصائب العراق، رهبان باللیل، لیوث بالنهار، کأن قلوبهم زبر الحدید فیبایعونه بین الرکن والمقام»(558).
یعنی: هنگامی که زمان ظهور قائم فرا رسد، نداکننده ای از آسمان ندا می دهد که: «هان ای مردم! خداوند سلطه ی خودکامگان را از سر شما برداشت وسررشته ی کارها وتدابیر امور گیتی را، شایسته ترین ووالاترین امت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم)، به کف با کفایت خویش گرفت، اینک خود را به مکه برسانید. وآنگاه است که چهره های پرفضیلتی از مصر، شایستگانی از شام وگروههایی از عراق، بسوی مکه، می شتابند.
انسانهای شایسته ووارسته ای که عبادت کنندگان شبهایند وشیران بیشه شجاعت وشهامت روزها وقلبهایشان بسان قطعه ی آهن است. اینان میان رکن ومقام با سالار شایستگان گیتی واصلاحگر بزرگ عصرها ونسهلها دست بیعت می دهند.
تفسیری بر روایات گذشته:
از روایاتی که در صفحات گذشته ترسیم گردید نکات متعددی دریافت می گردد که بجاست به مهمترین آنها اشاره شود:
یاران بلند آوازه امام مهدی
شما خواننده ی گرامی! در روایات گذشته ملاحظه کردید که هر کدام از یاران خاص آن حضرت از نظر نام، نشان، حسب، نسب، پدر، مادر، ریشه خانوادگی وکنیه، کاملا شناخته شده اند.
برخی از نویسندگان در تأویل وتفسیر واژه ی «حلیته»(559) بر این عقیده اند که اشاره به گذرنامه ی آنهاست که همواره به همراه آنان است، اما ما بر این تفسیر وتأویل پافشاری نداریم چرا که اگر منظور این بود که عبارت می بایستی اینگونه باشد:
«ومعه کتاب فیه اسمه واسم ابیه...».
بنظر ما عبارت بیانگر این نکته است که: هر کدام از یاران خاص امام عصر (علیه السلام) شناخته شده وبلندآوازه خواهند بود ونه گمنام وناشناخته.
امیر مؤمنان (علیه السلام) در اشاره به این نکته است که می فرماید:
«أسماؤهم فی السماء معروفه وفی الأرض مجهوله...»(560).
یعنی: نام یاران مهدی در آسمان شناخته شده است ودر زمین (تا آمدن آن گرامی) ناشناخته.
امتیازات آنان
خداوند، این شمار از شخصیتها را، تنها بدان جهت به افتخار بزرگ یاری ویاوری آن حضرت، مفتخر می سازد که همگی دارای امتیازات وشایستگیها وصلاحیتهای بی شمارند، به گونه ای که نه در روزگاران ونسلهای گذشته نظیری داشته اند ونه در میان نسلهای آینده نظیری خواهند داشت.
امیر مؤمنان (علیه السلام) در اشاره به شخصیت وامتیازات آنان می فرماید:
«لم یسبقهم الأولون، ولا یدرکهم الآخرون»(561).
یعنی: آنان در شایستگیها وامتیازات بر اوج رفیعی هستند، نه از نسلهای گذشته کسی از آنان پیشی گرفته است ونه از آیندگان کسی به مقام والای آنان می رسد.
برخی از آنان به کرامت ومقامی می رسند که زمین زیر پای آنان بسان طوماری درهم پیچیده ونزدیک می شود ومسافت طولانی را بصورت اعجازآمیزی در مدتی کوتاه می پیمایند که امام صادق (علیه السلام) در مورد آنان می فرماید:
«فیصیر الیه أنصاره من أطراف الأرض، تطوی لهم الأرض طیا»(562).
یعنی: یاران مهدی (علیه السلام) از نقاط مختلف زمین بسوی او حرکت می کنند وزمین زیر پای آنان در هم پیچیده ودور، نزدیک می گردد.
یک واقعیت ناشناخته
گرچه ما بطور دقیق، چگونگی «طی الارض» را نمی دانیم اما این را می دانیم که این کار شگفت برای برخی از بندگان خدا میسر است.
قرآن شریف در داستان حضرت سلیمان (علیه السلام) وتخت ملکه ی «سبا» بدان تصریح می کند ومی فرماید:
«قال یا ایها الملاء أیکم یأتینی بعرشها قل ان یأتونی مسلمین، قال عفریت من الجن: انا آتیک به قبل ان تقوم من مقامک وانی علیه لقوی امین، قال الذی عنده علم من الکتاب انا آتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک، فلما رآه مستقرا عنده قال: هذا من فضل ربی...»(563).
یعنی: سلیمان گفت: «هان ای بزرگان! کدامیک از شما تخت او را پیش از آنکه فرمانبردارانه نزد من بیایند، برایم می آورد؟»
عفریتی از جنها گفت: «من پیش از آنکه از جایت برخیزی آن را نزد تو حاضر می کنم، چرا که من بر این کار توانا هستم وهم امین».
وآن کس که از دانش کتاب، بهره ای داشت گفت: «من پیش از آنکه چشم بر هم نهی آن را نزد تو می آورم».
وآنگاه هنگامی که آن تخت را نزد خویش دید گفت: «این از فزون بخشی پروردگار من است...».
این آیه ی شریفه به صراحت بیانگر امکان «طی الارض» وتحقق آن است، نشانگر آن است که تخت ملکه ی سبا در ظرف کمتر از یک لحظه در برابر سلیمان (علیه السلام) حاضر گردید، آن هم از فاصله ای بسیار دور، همچون فاصله ی «یمن» در «جزیرهالعرب» تا «اردن».
راستی چگونه می توان سریعتر از سرعت صورت تخت ملکه سباء را از یمن به اردن انتقال داد؟
روشن است که معیارهای مادی وطبیعی در پاسخگویی به این حقایق ماورای طبیعی ومعنوی، ناتوان ونارسایند.
ایمان استوار وکامل
یاران خاص حضرت مهدی (علیه السلام) از نظر معنویت وایمان کامل واستوار ونداشتن ذره ای تردید در دلها وجانها نیز، بی نظیرند. آنان در اوج یقین واخلاصند وبخاطر قوت واستواری وکمال ایمان به خدا، ذره ای ترس ودلهره در کران تا کران وجودشان نیست چرا که انسان به هر اندازه ای که ایمانش به خدا افزون گردد، به همان اندازه توان وتلاش وشهامت وشجاعتش افزون می گردد. به همین دلیل است که یاران آن حضرت به هنگامی که به میدان کارزار گام می سپارند نه کسی توان ایستادن در برابر آنان را دارد ونه پدیده ای می تواند مانع اجرای برنامه های نجات بخش ودستورات صادر شده از سوی فرماندهی بلند مرتبه ی آنان گردد. آنها بر هر نیرویی که میان خود وهدفهای بلندشان بخواهد مانع ایجاد کند پیروز می گردند وآن را با قدرت وصلابت عادلانه، از سر راه عدالت جهانی او، برمی دارند.
ویژگی تواضع وفروتنی
آنان قهرمانانی فروتن، متواضع وبرخوردار از ارزش اخلاقی وانسانی اند وهرگز مغرور ومست قدرت نمی شوند.
آنها به مقام والای حضرت مهدی (علیه السلام) آنگونه که شایسته وبایسته است آگاهی واعتقاد دارند. به همین جهت است که نه تنها از وجود گرانمایه ی آن حضرت که از زین مرکب او نیز مفتخرانه تبرک می جویند وآن را مس می کنند. چرا که حضرت مهدی (علیه السلام) سرچشمه ی تمامی خوبیها وشایستگیهاست وهمه ی خیرات وبرکات از چشمه سار وجود گرانمایه ی او جاری می گردد.
آنان بسان فداکارانی هوشیار، برگرد آن سرچشمه ی برکات ووالاییها وارزشها، حلقه می زنند وجان خویش را در همه ی فراز ونشیبها ومیدانهای جهاد وپیکار عادلانه ی او، سپر بلای جان گرامی او می سازند ودستورات وخواسته هایش را به سرعت برق، لبیک می گویند.
شب زنده داران ونیایشگران
یاران آن گرامی عبادت کنندگان خاضع وخاشعند، شبانگاهان را با نماز ونیایش وسوز وگداز عارفانه وعاشقانه به بارگاه خدا، به سحر می آورند، در نمازهای خویش زمزمه هایی بسان زمزمه ی زنبوران عسل دارند. در رکوع وسجود وقیام وقعودند وروزها در اوج آمادگی وشهامت بر مرکبهای خویش، برای انجام دستورات حضرت مهدی (علیه السلام) ایستاده اند وبی هیچ درنگ وتأمل وتوقف، در سریعترین فرصت ممکن دستورات آن حضرت را، اجرا می کنند.
در اوج عرفان وآگاهی
از ویژگیهای آنان، اوج آگاهی وعمق دانایی ودرایت آنهاست، دلهایشان به نور معرفت درخشنده ونورباران است واز نادانی وبی فرهنگی وقشریگری وسطحی نگری بدورند، چرا که واقعیتها را به شایستگی می فهمند ودر اوج شناخت، درایت، عرفان واندیشه اند.
اتحاد وبرادری
در روایاتی که گذشت به این نکته تصریح شده است که بیشتر یاران خاص آن حضرت، در اوج جوانی ونشاط واقتدار وطراوتند ودر میان آنان چهره های سالخورده، اندک است. از دیگر ویژگیهای آنان، این است که اندیشه هایشان متحد ویگانه، دیدگاهشان همانند، دلهایشان به هم پیوسته وبه هم گره خورده است، نه اختلافی در اندیشه ورأی وگفتار آنان خواهی دید ونه در رفتارشان وهمگی بسان یک دل، یک قلب، یک مغز ویک زبان هستند.
نه غرور ومستی ونه احساس ضعف
آنان، نه به آفت غرور ومستی گرفتار می شوند ونه از شمار اندک همراهان وپیشتازان در نخستین مراحل قیام وظهور آن حضرت، احساس وحشت وتنهایی می کنند. زیرا انسانی که دارای ارتباط عمیق وخالصانه با آفریدگار توانای هستی است، با داشتن آن ارتباط وپیوند احساس وحشت نمی کند ونیز از پیوستن دیگران به راه ورسم نجات بخش وافتخارآفرین خویش وبسیاری همراهان، شادمان ومغرور نمی گردد.
در آرزوی انجام وظیفه وشهادت
آرزوی بزرگ یاران خاص امام مهدی (علیه السلام) به دوش کشیدن بار مسئولیت وبه انجام رساندن وظایف وجهاد وشهادت در راه خداست. چرا که معنا ومفهوم حقیقی شهادت را به شایستگی دریافته وارزش آن در بارگاه خدا را، آنگونه که باید، شناخته اند.
نام مقدس حسین بر لب

 

آنان نام بلند آوازه ی حسین (علیه السلام) را بر لب دارند وشعار ویژه ی آنان، «یا لثارات الحسین!»(564) است.
آری! فاجعه ی خونبار کربلا وشهادت حسین (علیه السلام) با گذشت قرنها ونسلها، نه تنها به بوته ی فراموشی سپرده نمی شود، بلکه همواره زنده وپرحرارت می ماند وهر چه روزگاران بر آن بگذرد حرارت وشور وسوزش خویش را حفظ می کند چنانکه گویی همین دیروز، آری! دیروز! رخ داده است.
آری! کسانی که در روز عاشورا، آن جنایات دهشتناک را ببار آوردند، همگی در خور سخت ترین کیفرها هستند، همانگونه که از نسلهای پس از آنان نیز، کسانی بدان جنایات دردمنشانه راضی باشند در خور شدیدترین کیفرهایند. چرا که رضایت دهندگان به آن جنایات، خود شریک جنایت ودر خور کیفر ونابودی اند.
آخر، انسان نمایی که وجدانش راضی شود که حرمتهای خدا را هتک گردد وخون بزرگترین دوستان خدا، بدست پلیدترین مخلوق او به زمین ریخته شود، چنین انسانی زیبنده ی زندگی وادامه ی حیات نیست. او موجود پلید وپست ومتعفنی است که از پلیدی او جامعه ی انسانی آلوده می گردد ووانهادن چنین موجودی، جنایتی نابخشودنی در حق بشریت است وناگزیر باید چنین جرثومه های کثیف که از روز شهادت پیشوای شهیدان حضرت حسین (علیه السلام) تا امروز وتا روز قیام آن اصلاحگر بزرگ جهانی تولید مثل وافزون گشته اند، نابود گردند.
در سالهای اخیر، متأسفانه از سوی همین عناصر نگون بخت، هر ساله بیش از یک کتاب در تقدیر «یزید»، همان عنصر پست وبی مقدار وپلیدی که سالار جوانان بهشت را به خاک وخون کشید وفاجعه بارترین جنایت تاریخ را در مورد خاندان وحی ورسالت، مرتکب شد، نوشته شده است، رسواتر اینکه، یکی از همین قماش تیره بختان، ورق پاره های خویش را، «حقایق عن امیرالمؤمنین یزید بن معاویه» نام نهاده است!!!
شما را بخدا، این نویسنده ی سیاهکار که با این کار زشت خویش، ارزشهای انسانی را مسخ نموده واز شرافت ودیانت، بکلی بیگانه گشته وتا پست ترین مراحل بی وجدانی وپستی وشقاوت نزول می کند، در پی چیست؟ وچه می گوید؟
راستی چنین موجود پلیدی چه ارزش وکرامتی دارد؟!
آیا چنین کسی در خور مرگ ذلت بار ونابودی نیست؟!
بجاست در این مورد روایتی را از هشتمین امام نور حضرت رضا (علیه السلام) بیاوریم:
سئل الامام الرضا (علیه السلام): «یابن رسول الله!... ما تقول فی حدیث روی عن الصادق (علیه السلام) أنه قال: اذا قام قائم قتل ذراری قتله الحسین بفعال آبائها؟»
فقال (علیه السلام): «هو کذلک».
فقال السائل: «قول الله عزَّ وجلَّ: «ولا تزرو وازره وزر اخری» ما معناه؟» قال (علیه السلام) «صدق الله فی جمیع اقواله، لکن ذراری قتله الحسین یرضون أفعال آبائهم ویفتخرون بها ومن رضی شیئا کان کمن أتاه ولو أن رجلا قتل فی المشرق فرضی بقتله رجل بالمغرب، لکان الراضی عند الله شریک القاتل وانما یقتلهم القائم - اذا خرج - لرضاهم بفعال آبائهم...»(565).
یعنی: از امام رضا (علیه السلام) سؤال شده که: «ای پسر پیامبر! در مورد این روایت چه می فرمایید که از امام صادق (علیه السلام) آورده اند که: به هنگام قیام قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) قیام کند، نسل کشندگان حسین (علیه السلام) را به کیفر جنایت پدرانشان به قتل می رساند؟»
آن حضرت فرمود: «آری! روایت درست است وامام مهدی (علیه السلام) چنین می کند».
پرسیده شد: «بنابراین، آیه ی شریفه چه می شود که می فرماید:
«ولا تزر وازره وزر اخری»(566).
یعنی: هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمی کشد؟»
فرمود: «سخن خدا وآیه ی شریفه کاملا صحیح است، اما بحث این است که نسل کشندگان حسین (علیه السلام) به جنایات وحشتناک پدران خویش دل خوش دارند وبدان می بالند وکسی که به کاری رضایت دهد همانند عامل آن کار است. از این رو اگر مردی در مشرق بناحق کشته شود ودیگری در مغرب بر آن رضایت دهد، در پیشگاه خدا شریک قتل است وقائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) هنگامی که قیام می کند آنان را بخاطر رضایتشان به جنایات پدرانشان وافتخار بر آن جنایات به کیفر می رساند».
آری! یاران حضرت مهدی (علیه السلام) بخاطر اعلام عظمت فاجعه ی عاشورا که با گذشت زمان، تجدید می شود ونشانه ها وآثار وابعاد آن، با رشد فکری وآگاهی وافزون گشتن شناخت وبینش بشریت در مورد رخدادها آشکار می گردد، بنام حسین (علیه السلام) وعاشورای او شعار می دهند وندای «یا لثارات الحسین! را همه جا طنین افکن می سازند. چرا که این شعار، هشداری است به همه ی پلیدان وجنایتکارانی که بدان فاجعه ی دلخراش رضایت داده وخاندان وحی ورسالت را بخاطر آن فداکاری بی نظیر ودفاع از حق وعدالت وستم ستیزی، به باد نکوهش گرفتند ودر طول تاریخ از پلیدان حق ستیز وستمکار، جانبداری نموده وجنایات آنان را توجیه کردند.
آری! خواننده ی گرامی! از روایاتی که در مورد یاران مهدی (علیه السلام) ترسیم گردید این نکته استفاده می شود که برخی از آنان بوسیله ی ابرها در روز روشن جابجا شده وبه مکه وقرارگاه آن گرامی مرد عصرها ونسلها، می رسند.
در این مورد برخی از نویسندگان معاصر اظهار نظر نموده وگفته اند که منظور از «ابر» در اینجا هواپیما می باشد، اما ما نمی توانیم بدین تأویل بسنده کنیم. چرا که ممکن است منظور از «ابرها» همان معنای حقیقی واژه ی «سحاب» باشد، زیرا ابری که میلیونها تن آب را با خود جابجا می کند، جابجا ساختن انسانها برای آن چه مشکلی ایجاد می کند؟ بویژه هنگامی که بصورت فشرده وتوده های متراکم وباران زا، از زمین اوج می گیرد وبا فاصله ی بسیار از زمین، اثر جاذبه ی زنی نیز ضعیف می شود.
به هر حال زیبنده است که ما در روایت از واژه «یحمل» که دلالت بر جابجا شدن بوسیله ابر است غفلت نورزیم واین جمله، نشانگر آن است که برخی از یاران امام مهدی (علیه السلام) کسانی هستند که ابر، آنان را جابجا می کند.
ونیز از روایات، این واقعیت دریافت می گردد که برخی از یاران آن حضرت نیز به هنگامه ی ظهور وقیام حضرت مهدی (علیه السلام) در مکه هستند وبرخی در شهرها وکشورهای دیگر پراکنده اند که به هنگامه ی ظهور امام وتصمیم بر قیام برای اصلاح جهان، آنان نیز از شرق وغرب زمین به «مکه» روی می آورند.
برخی از آنان بوسیله ی «ابرها» به قرارگاه آن پیشوای بزرگ ونجات بخش می رسند، برخی با «طی الارض» وپیچیده شدن زمین بر زیر پای آنان ونزدیک شدن راه دور بصورت اعجازآمیز که از آن سخن رفت.
چگونگی ظهور او
پس از ترسیم نکاتی در مورد یاران خاص امام مهدی (علیه السلام) وبرخی صفات وامتیازات آنان، اینک به بحث از چگونگی ظهور آن گرامی باز می گردیم....
واقعیت این است که برخی از یاران امام مهدی (علیه السلام) در فرارسیدن هنگامه ی ظهور وقیام آن گرامی، خود وارد مکه می گردند وبه جستجوی یار می پردازند. در اوج جستجوی آنان از آن گرامی است که مردی از طرف امام عصر (علیه السلام) نزد آنان می آید واز شمار آنان جویا می شود که آنان می گویند: «ما حدود 40 نفر هستیم».
فرستاده ی ویژه ی امام مهدی از آنان می پرسد: «اگر شما آن حضرت را ببینید، چگونه خواهید بود؟»
پاسخ می دهند: «بخدای سوگند! اگر به ما فرمان دهد بر ضد کوهها پیکار نماییم، به همراه او چنین خواهیم نمود».
وبا این سخن عمیق، اعتقادشان به امام مهدی (علیه السلام) وآمادگی کامل خویش برای فداکاری در راه اجرای دستورات او را به نمایش می نهند.
آنگاه فرستاده ی ویژه ی امام، شب آینده بسوی همان گروه می شتابد ومی گوید: «ده نفر از شایستگان خویش را برگزینید».
آنان برمی گزینند واو آنان را برای دیدار آن گرامی می برد ودر شب دیگر به بقیه فرصت می دهد تا بصورت آشکار با آن حضرت دیدار کنند(567).
وسرانجام آن 313 نفر بر گرد وجود مبارک آن خورشید جهان افروز، در مکه یا اطراف آن، گرد می آیند وآنگاه که روز 25 ماه ذیحجه از راه می رسد امام مهدی (علیه السلام)، بزرگمردی بنام «نفس زکیه» را - که در بخش علائم ظهور از او سخن رفت - بسوی مردم مکه می فرستد وآنان او را میان رکن ومقام، سر می برند وسرش را بسوی «سفیانی» در شام، گسیل می دارند.
پس از این رخداد است که حضرت مهدی (علیه السلام) در روز عاشورا در مسجدالحرام حاضر می شود ودر مقام ابراهیم نماز می گذارد ودر حالی که یارانش پروانه وار بر گرد او می چرخند، نخستین خطابه ی جهانی وجاودانه ی خویش را آغاز می کند.
نخستین سخنرانی امام مهدی
روایت شده است که آن گرامی در آغاز قیام عادلانه ی جهانیش، بر دیوار خانه ی خدا تکیه می کند وآنگاه سخنرانی تاریخی وجاودانه ودگرگونساز خویش را آغاز می نماید.
به نظر شما خواننده ی گرامی، آن حضرت در آن سخنرانیش چه خواهد فرمود؟
بی تردید، در آغاز سخن، پیش از هر چیز لب به ستایش خدای جهان آفرین خواهد گشود وبر پیام آور بزرگ او، حضرت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) وخاندانش درود خواهد فرستاد.
آنگاه چه خواهد گفت؟
به بیان امام باقر (علیه السلام) گوش جان می سپاریم تا ما را، از نخستین نطق امام مهدی (علیه السلام) پس از قیام وآغاز آن، آگاه سازد.
1 - «... والقائم یومئذ بمکه قد أسند ظهره الی البیت الحرام مستجیرا به فینادی:
أیها الناس! انا نستنصر الله ومن أجابنا من الناس فانا أهل بیت نبیکم محمد ونحن أولی الناس بالله وبمحمد (صلّی الله علیه وآله وسلم).
فمن حاجنی فی آدم فأنا أولی الناس بآدم ومن حاجنی فی نوح فأنا أولی بنوح ومن حاجنی فی ابراهیم فأنا أولی الناس بابراهیم ومن حاجنی فی محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) فأنا أولی الناس بمحمد ومن حاجنی فی النبیین فأنا أولی الناس بالنبیین.
ألیس الله یقول فی محکم کتابه: «ان الله اصطفی آدم ونوحا وآل ابراهیم وآل عمران علی العالمین ذریه بعضها من بعض والله سمیع علیم».
فأنا بقیه من آدم وذخیره من نوح ومصطفی من ابراهیم وصفوه من محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم).
ألا فمن حاجنی فی کتاب الله فأنا أولی الناس بکتاب الله.
ألا ومن حاجنی فی سنه رسول الله فأنا أولی الناس بسنه رسول الله.
فأنشد الله من سمع کلامی الیوم، لما أبلغ الشاهد منکم الغائب.
وأسألکم بحق الله وحق رسوله وبحقی - فان لی علیکم حق القربی من رسول الله - الا أعنتمونا ومنعتمونا ممن یظلمنا، فقد أخفنا وظلمنا وطردنا من دیارنا وأبنائنا وبغی علینا ودفعنا عن حقنا وافتری أهل الباطل علینا.
فالله الله فینا، لا تخذلوا وانصرونا ینصرکم الله تعالی»(568).
یعنی: آن اصلاحگر بزرگ جهانی در آغاز قیام عادلانه وسراسری خویش به فرمان خدا ویاری او، در مسجدالحرام حاضر می گردد وبر دیوار خانه ی خدا، تکیه می کند وپس از ستایش خدا ونثار خالصانه ترین وپاکترین درودها بر پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وخاندان پاک وپاکیزه اش جهانیان را مخاطب ساخته ومی فرماید:
«هان ای بشریت!
جهانیان!
مردم روی زمین!
اینک ما از خدای توایا یاری می طلبیم وتمام ایمان آورندگان به خدا وکسانی را که ندای جهانی ما را پاسخ مثبت دهند، همه را، برای تحقق اهداف الهی وانسانی خویش به یاری می خوانیم وهمه را به حق وعدالت دعوت می کنیم.
مردم! ما خاندان پیام آور شما «محمد» هستیم وشایسته ترین ونزدیکترین وسزاوارترین مردم به خدا وپیام آورش.
هان ای مردم! هر کس با من در مورد آدم گفتگو کند، من نزدیکترین مردم به آدم، نیای بزرگ بشریت هستم.
وهر کس در مورد نوح پیامبر، ابراهیم بت شکن ومحمد پیامبر عدالت وحریت بحث وگفتگو کند، من نزدیکترین انسانها به این پیامبران بزرگ خدا وپرچمداران قهرمان هدایت ورسالت هستم.
آیا خدا در کتاب آسمانیسش نمی فرماید:
«ان الله اصطفی آدم ونوحا وآل ابراهیم وآل عمران علی العالمین، ذریه بعضها من بعض والله سمیع علیم»(569).
یعنی: خداوند آدم، نوح، خاندان ابراهیم وخاندان عمران را، بر جهانیان برتری داد، فرزندانی بودند که برخی از نسل برخی دیگر پدیدار گشتند وخدا شنوا وداناست.
ومن شایسته ترین باقی مانده از فرزندان آدم وبهترین ذخیره از نوح پیامبر وبرترین برگزیده از ابراهیم وآخرین امامان راستین، از نسل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) پیام آور عدالت وحریت هستم.
بهوش باشید! هر کس در مورد کتاب خدا گفتگو نماید وشیفته ی آن باشد من نزدیکترین انسانها به کتاب آسمانی هستم وهر کس در مورد سنت وروش پیام آور خدا سخن دارد، من نزدیکترین وسزاوارترین فرد به سنت وروش پیامبر وعامل بدان وتحقق بخشنده ی آرمانهای والای قرآن وسنت هستم.
از این رو تمامی کسانی را که در سراسر گیتی، سخنان مرا می شنوند، اینک همه را سوگند می دهم که شما حاضران وشنوندگان، پیام مرا به آنانی که غایب هستند ونمی شنوند، برسانید.
وشما را، ای جهانیان! به شکوه وحرمت خدا وپیام آورش وبه حرمت حق خویش - که حق قرابت به پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) باشد - فراخوانده وسوگند می دهم که ما را در راه تحقق بخشیدن به آرمانهای والای آسمانی یاری کنید واز ما واهداف بلند ما حمایت نموده واز آن دفاع کنید.
در روزگاران گذشته، ستمکاران ما را به جرم دفاع از حق وعدالت مورد تهاجم وتهدید قرار دادند. ما را از شهر ودیار وخانه وخاندان خویش راندند.
حقوق ما را پایمال ساختند ومیان ما وحق سر رشته داری امور وتدبیر شئون دنیا وآخرت جامعه - که خدا آن را به ما سپرده بود - جدایی افکندند وبر ما دروغها وبهتانها بستند.
اینک خدای را! در مورد رعایت حقوق وپذیرش آرمانها واهداف بلند ما فراموش نکنید.
ما را در میدان عدالت گستری وستم ستیزی تنها وامگذارید ودست از یاری ما برندارید، تا خدا شما را یاری کند.
2 - از امام باقر (علیه السلام) خطبه وپیام جهانی دیگری از حضرت مهدی (علیه السلام) روایت شده است که اندک اختلافی در برخی از واژه های آن، با خطبه نخست به چشم می خورد که اینگونه آغاز می گردد:
«ایها الناس... من یحاجنی فی موسی فأنا أولی الناس بموسی».
ایها الناس... من یحاجنی فی عیسی فأنا أولی الناس بعیسی...»(570).
یعنی، هان ای مردم! هر کس در مورد موسی آن پیامبر خدا، با من بحث وگفتگو کند، من نسبت به او از همگان سزاوارتر ونزدیکترم.
هان ای مردم! هرکس درباره ی عیسی با من بحث وگفتگو نماید من از همگان به او نزدیکترم....
شرحی بر برخی واژه های این پیام جهانی
پیش از بحث در مورد برخی از واژه های سخنرانی حضرت مهدی (علیه السلام) نظر شما خواننده ی گرامی را به یک نکته ی ظریف جلب می کنم وآن اینکه:
پیام مبارک آن حضرت، در سرآغاز قیام جهانیش خطاب به جامعه ی جهانی، سراسر، فرازها ومفاهیمی است که ششمین نیای گرانقدرش حضرت باقر (علیه السلام) - 140 سال پیش از ولادت آن گرامی - از آن گزارش کرده است واین گزارش دارای هر مفهوم ومعنایی باشد در درجه ی نخست، دربردارنده ی این پیام است که: حرکت وتوقف، رفتار وگفتار، روش واسلوب، برنامه وعملکرد آن عدالت گستر جهانی، یک رشته گفتار وعلمکرد بدون برنامه ومقدمه نیست که شرایط وموقعیتهای گوناگون جهانی بر او تحمیل نماید، بلکه همه ی آنها اموری است که طبق برنامه ی حکیمانه ای از پیش، مشخص وبرنامه ریزی شده است.
در این خطبه ی سازنده، همه ی رموز وجوانب بلاغت در زیباترین شکل ومحتوا، جلوه گر است ودر بردارنده ی نقاط حساس وموضوعات کم نظیری پر ارجی است که جز امام راستین کسی نمی تواند آنها را ادعا نماید.
برای نمونه:
1 - پیش از هر چیز امام مهدی (علیه السلام) وارد مسجد الحرام می گردد، همان مکان مقدسی که هر آن کس وارد گردد در امن وامان خواهد بود. وبدینسان مرکز حرکت عادلانه وجهانی قیام مبارکش، خانه ی خدا خواهد گشت.
2 - آن حضرت تکیه به دیوار کعبه می زند وبرای ایمنی از شر اشرار ودشمنان حق وعدالت، به خانه ی خدا پناه می برد. وانبوه انبوه مردم شیفته را که بر گردش گرد آمده اند ویاران خاص آن گرامی، به شمار 313 نفر در میان آنهاست، همه را به حضور می پذیرد.
3 - در آغاز سخن، پیام جهانی وجاودانه ی خویش را به ستایش خدا وثنا بر ذات اقدس الهی آغاز می کند وبر پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وخاندانش درود می فرستد وآنگاه با صراحت وروشنی، پرده ی ابهام را کنار می زند وشخصیت والای خویش را به همگان معرفی می کند.
4 - در برخی روایات آمده است که اولین جمله ای که بر زبان جاری می کند این آیه قرآن است:
«بقیه الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین»(571).
وبعد می فرماید:
«أنا بقیه الله وخلیفته وحجته علیکم»(572).
یعنی: هان ای مردم! من «بقیه الله» و«خلیفه ی خدا» و«حجت» او بر شما هستم. آن گرامی، تأویل آیه ی شریفه را یادآوری می کند وآن را بر شخصیت والای خویش تطبیق می دهد، چرا که «بقیه» به مفهوم «باقی مانده از چیزی» است وامام مهدی (علیه السلام) آخرین ذخیره ی وباقی مانده از اولیای خداست که با فضیلت ترین وبرترین انسانهای روی زمین هستند.
نبوت ورسالت به آخرین پیامبر خدا، حضرت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) پایان یافت وادامه بوسیله ی آن گرامی وامامت او پایان می یابد وامام وپیشوای دیگری پس از او نیست.
آن حضرت، باقی مانده ی بندگان خالص وبرگزیده ای است که خداوند او را برای اصلاح بشریت انتخاب فرموده است واو، تنها باقی مانده ی بر خطه ی پیامبران وتداوم بخش راستین وحقیقی راه وروش اوصیای الهی است.
در برخی روایات آمده است که سلام ودرود گفتن بر امام مهدی (علیه السلام) به هنگامه ی زیارت او ویا دیدارش، بدین صورت است:
«السلام علیک یا بقیه الله فی أرضه!»(573).
امام مهدی (علیه السلام) همان خلیفه ی باقی مانده ای است که قرآن شریف به او اشاره دارد که: «انی جاعل فی الأرض خلیفه»(574).
واژه ی خلیفه بر معانی متعددی آمده است از جمله:
1 - به معنای کسی است که در کاری به جای دیگری قرار می گیرد ووظیفه ی او را انجام دهد.
2 - به معنای امام راستین وپیشوای والایی است که برتر از او نیست.
3 - به معنای بزرگترین فرمانروا، پرشکوه ترین وزمامدار است(575).
بنابراین معانی، سخن امام عصر (علیه السلام) در آغاز سخنرانی جاودانه وپیام تاریخیش به هنگام ظهور این می شود که:
«هان ای مردم! من برترین پیشوا وپراقتدارترین زمامدار جهان هستم وصاحب قدرت وشوکت ونیرویی هستم که هیچ قدرتی جز خدا به پای آن نمی رسد».
در قرآن کریم واژه ی خلیفه بسیار بکار رفته است، از جمله قرآن می فرماید: «یاداود! انا جعلناک خلیفه فی الأرض»(576).
یعنی: ای داود! ما تو را در روی زمین جانشینی ساختیم وتو را به عنوان خلیفه ی خویش برگزیدیم تا امور بندگان ما را از جانب ما تدبیر نمایی وشئون گوناگون زندگی فردی واجتماعی آنان را اداره کنی.
ونیز گفته شده است معنای آیه ی شریف این است که:
«ما تو را جانشین پیام آوران پیشین قرار دادیم تا بشریت را به توحیدگرایی وتقواپیشگی فراخوانی ومقررات زندگی ساز دین خدا را به بندگانش بیان کنی».
وامام مهدی (علیه السلام) نیز خلیفه ی خدا به مفهوم حقیقی وجامع کلمه است وهمه ی معانی واژه خلیفه را داراست. خداوند او را جانشین پیامبر قرار داده واو را برگزیده ی خداست نه برگزیده ی مردم.
خدا او را به خلافت انتخاب نموده واز او خواسته است که برای هدایت انسانها به دین صحیح وسالم آسمانی واداره ی امور بلاد وعباد واصلاح بشریت وفراهم آوردن تمامی وسایل وامکانات نیکی ونیکبختی بشر، قیام کند وجهان را سرشار از امکانات ووسایل مادی ومعنوی برای سعادت بشریت سازد.
5 - «وحجته علیکم!»
واژه «حجه» که امام عصر (علیه السلام) خود را «حجت خدا» معرفی می کند، به مفهوم فرد یا چیزی است که بدان استدلال واتمام حجت می گردد، از این رو امام براستی حجت خداست چرا که خداوند بوسیله امام راستین، بر بندگانش اتمام حجت می کند.
امیر مؤمنان (علیه السلام) در این مورد می فرماید:
«اللهم بلی! لا تخلوا الأرض من قائم لله بحجته، اما ظاهرا مشهورا أو خائفا مغمورا، لئلا تبطل حجج الله وبیناته...»(577).
یعنی: آری! هرگز روی زمین، از وجود گرانمایه ای که برای خدا به حجت الهی قیام کند، خالی نمی ماند خواه ظاهر وآشکار ویا ترسان ونهان تا دلایل الهی ونشانه های روشن او باطل نگردد....
6 - ونیز امام عصر (علیه السلام) در خطبه اش می فرماید:
«انا نستنصر الله ومن أجابنا من الناس...».
آن گرامی با این جمله، نخست از سرچشمه ی قدرتها، آفریدگار جهان، یاری می طلبد، از همو که همه چیز بدست با کفایت اوست واوست که بر هر چیزی تواناست وآنگاه از مردم می خواهد که او را در رسیدن به اهداف وآرمانهای بلند وانسانیش یاری کنند.
7 - آنگاه به اموری که اطاعت او را برای همه بشریت واجب می سازد، می پردازد ومی فرماید:
«انا أهل بیت نیبکم محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) ونحن أولی الناس بالله وبمحمد (صلّی الله علیه وآله وسلم)».
بدینوسیله، شدت پیوند خویش به پیام آور خدا را، خاطر نشان می سازد واین نکته را که او از خاندان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) است، همان خاندانی که خداوند آنها را از همه ی پلیدیهای ظاهر وباطن ومادی ومعنوی پاک وپاکیزه ساخته وآنگونه که می باید آنان را تطهیر فرموده است، همان خاندانی که پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلم) آنان را برابر وهم وزن قرآن شریف قرار داده وفرمود:
«انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی اهل بیتی وانکم لن تضلوا ما أن تمسکتم بهما وانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض»(578).
یعنی، هان ای مردم! من از میان شما می روم ودو چیز گرانمایه در میان جامعه ی شما می گذارم: یکی قرآن ودیگری عترت وخاندانم.
شما مردم تا هنگامی که بدین دو مشعل هدایت ووسیله ی نجات تمسک جویید گمراه نخواهید گشت وبدانید که این دو، هرگز از هم جدایی پذیر نیستند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
8 - امام مهدی (علیه السلام) نزدیکترین جهانیان به آفریدگار هستی است، چرا که تمامی وسایل قرب ونزدیک شدن به خدا بطور کامل برای او فراهم است، او از سویی حجت خدا در زمین است واز دگرسو برترین عبادت کنندگان وپرواپیشگان در پیشگاه خدا وعزیزترین وپرشرافت ترین وگرانمایه ترین انسانهای عصر خویش در بارگاه خداست.
9 - آن حضرت نزدیکترین انسانها به پیامبر گرانقدر اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلم) ومحبوب ترینها نزد اوست؛ چرا که او، جانشین، وصی ووارث او وبرترین، بهترین وبیشترین پیروی از او در رفتار وعمل دارد، قرآن شریف می فرماید:
«ان اولی الناس بابراهیم للذین اتبعوه وهذا النبی والذین آمنوا والله ولی المؤمنین»(579).
یعین: بی تردید نزدیکترین مردم به ابراهیم، کسانی هستند که او را پیروی نمایند واین پیامبر وکسانی که ایمان آورده اند وخداوند سر رشته دار ودوست ایمان آورندگان است.
بدینسان، قرآن شریف روشن می کند که اینان کسانی هستند که حق دارند بگویند: «ما بر دین وراه ورسم توحیدی ابراهیم هستیم».
وامیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
«ان أولی الناس بالأنبیاء أعلمهم بما جاؤا به»(580).
یعنی: بی تردید نزدیکترین مردم به پیام آوران خدا، داناترینشان به مقررات وبرنامه ها وتعالیم آسمانی آنهاست.
با این آیه ی شریفه وروایت از امیر مؤمنان (علیه السلام) معنا ومفهوم سخن امام مهدی (علیه السلام) در مورد اولویتش به پیامبران خدا از آدم گرفته تا نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمد (علیهم السلام) ودیگر پیام آوران خدا، روشن می شود.
سپس آن گرامی به این آیه ی شریفه بر حقانیت خود استدلال می کند ومی فرماید:
«ان الله اصطفی آدم ونوحا وآل ابراهیم وآل عمران علی العالیمن ذریه بعضها من بعض والله سمیع علیم»(581).
یعنی: خداوند، آدم، نوح، خاندان ابراهیم وعمران را بر جهانیان برتری داد، فرزندانی بودند از نسل برخی دیگر وخدا شنوا وداناست.
منظور از استدلال به این آیه ی شریفه، استشهاد به کلمه ی «وآل ابراهیم» است، چرا که منظور از آل ابراهیم کسانی هستند که خداوند آنان را از نسل ابراهیم به مقام والای پیامبری برگزید. آنان پیامبران بزرگی هستند که از نسل ابراهیم اند وخاندان پیامبر گرامی از نسل ابراهیم می باشند.
واژه «اصطفاء» از «صفوه» مشتق شده است واین نیکوترین وبهترین گفتار است، چرا که «صافی» به مفهوم پاک وپاکیزه از شائبه تیرگی، در پدیده ها ودیدنیهاست وخداوند خلوص وپاکی این بندگان برگزیده واین اهل بیت پاک وپاکیزه را از هر تباهی وآلودگی به پاکی وخلوص از هر نوع آلودگی وپلیدی وتیرگی مثال زده است.
این واقعیت نیز روشن است که پیامبران، همگی از آدم گرفته تا آخرین پیام آوران خدا حضرت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) بر راه ورسم واحدی هستند که آن خط وراه ورسم، همان خط اسلام وایمان وتوحیدگرایی واطاعت از خداست.
در قرآن کریم همه ی پیامبران به این واقعیت پای فشرده اند که همگی در یک خط گام سپرده اند که همان اسلام است، برای نمونه:
1 - «ومن یرغب عن مله ابراهیم الا من سفه نفسه ولقد اصطفیناه فی الدنیا وانه فی الأخره لمن الصالحین، اذ قال له ربه: اسلم، قال: اسلمت لرب العالمین، ووصی بها ابراهیم بنیه ویعقوب: یا بنی ان الله اصطفی لکم الدین فلا تموتن الا وأنتم مسلمون، أم کنتم شهداء اذ حضر یعقوب الموت، اذا قال لبنیه: ما تعبدون من بعدی؟ قالوا: نعبد الهک واله آبائک ابراهیم واسماعیل واسحاق، الها واحدا ونحن له مسلمون»(582).
یعنی: وکیست که از آیین ابراهیم روی گرداند جز آن کس که خویشتن را تباه کند؟ وبراستی که او را در دنیا برگزیدیم واو در سرای آخرت از شایستگان است. هنگامی که پروردگارش به او گفت: «اسلام بیاور!»
او گفت: «برای پروردگار جهانیان اسلام آوردم».
2 - «قل آمنا بالله وما انزل علینا وما انزل علی ابراهیم واسماعیل واسحاق ویعقوب والأسباط وما اوتی موسی وعیسی والنبیون من ربهم، لا نفرق بین احد منهم ونحن له مسلمون»(583).
یعنی: بگو به خدا وآنچه بر ما وابراهیم واسماعیل واسحاق ویعقوب وفرزندان او ونیز آنچه بر موسی وعیسی ودیگر پیام آوران خدا از جانب پروردگارشان فرو فرستاده شده است ایمان آوردیم، میان هیچ یک از آنان فرقی نمی نهیم وهمه فرمانبردار او هستیم.
3 - واز زبان نوح پیامبر (علیه السلام) ترسیم می کند که:
«فان تولیتم فما سألتکم من أجر، ان أجری الا علی الله وأمرت أن أکون من المسلمین»(584).
یعنی: واگر روی برتافتید، من از شما هیچ پاداشی نخواسته ام، چرا که پاداش من بر خداست ومن فرمان یافته ام که از تسلیم شدگان در برابر حق باشم.
4 - واز زبان یوسف (علیه السلام) می فرماید: «توفنی مسلما...»(585).
یعنی: مرا مسلمان بمیران....
5 - واز زبان ابراهیم واسماعیل آورده است که:
«ربنا واجعلنا لک ومن ذریتنا امه مسلمه لک...»(586).
یعنی: پروردگارا! ما را فرمانبردار خویش ساز وفرزندان ما را....
روشن است که اسلام مورد نظر در این آیات، همان ایمان به خدا وتوحیدگرایی ویکتاپرستی وپیروی کامل از مقررات واحکام خدا وخط پیامبران وپیروی از آنان است وبی تردید امام مهدی (علیه السلام) نزدیکترین بندگان خدا به این خط نجات بخش است.
10 - آن گرانمایه عصرها ونسلها در خطبه اش می فرماید: «فأنا بقیه من آدم». توضیح این جمله در فراز «انا بقیه الله» در آغاز خطبه گذشت.
11 - اما بیان آن حضرت که فرمود: «وذخیره من نوح».
شاید منظور از «ذخیره» در اینجا این باشد که: نوح پیامبر، همان قهرمان بزرگی است که کره ی زمین را از وجود کافران وشرک گرایان وجنایات آنان پاک کرد، آنگاه که نیایشگران به بارگاه خدا گفت:
«رب لا تذر علی الأرض من الکافرین دیارا»(587).
یعنی: پروردگارا! دیاری از کافران را بر روی زمین وامگذار....
وخداوند دعای خالصانه ی او را به هدف اجابت رساند وهمه ی گناهکاران را به امواج خروشان آبها سپرد وتنها ایمان آورندگان به خدا را که در کشتی نوح وبه همراه او بودند، نجات داد.
پس از نوح (علیه السلام) برای دیگر پیامبران وجانشینان آنان زمینه وفرصتی فراهم نیامد تا زمین را از وجود ظالمان وکافران تطهیر کنند، اما امام مهدی (علیه السلام) قهرمان بی نظیری است که به کار بزرگ اصلاح زمین وزمان، بطور کامل وهمه جانبه، قیام می کند واین زمانی است که اسلام، سراسر گیتی را می گیرد ودر سراسر زمین، جز اسلام ومسلمانان، زندگی نمی کنند، چرا که دیگر جامعه ها وملتها - سرانجام با رشد عقلی وفکری وفرهنگی که با قیام آن حضرت نصیب بشریت می گردد - راه خداپسندانه را برمی گزینند وبیدادگرانی که سد راه هدایت مردم باشند، نابود واز سر راه برداشته می شوند ودر نتیجه، بر روی زمین، جز آیین پاک توحیدی حکومت نمی کند وآنگاه است که اسلام، دلهای بشریت را نورباران واندیشه ها وعملکرد آنان را اصلاح می کند.
12 - امام مهدی (علیه السلام) خطابه ی خویش را ادامه می دهد وبا معرفی بیشتر خود می فرماید:
«الا فمن حاجنی فی کتاب الله فأنا أولی الناس بکتاب الله»(588).
یعنی: هان ای مردم! کسی که در مورد قرآن کریم با من بحث وگفتگو نماید، من بهترین مردم ونزدیکترینشان به قرآن شریف هستم، چرا که من داناترین مردم به مفاهیم ومعارف قرآن شریف، عارفترین انسانها به تفسیر وتأویل، ناسخ ومنسوخ، محکم ومتشابه، عام وخاص، حلال وحرام، واجب ومستحب، رموز واسرار، شگفتیها ونکات، پند ومثلهای و... کتاب آسمانی هستم.
به یک کلام: آن گرامی، قرآن را همانگونه که از جانب خدا بر قلب مصفای پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرود آمده است، بدون ذره ای کم وکاست، دانا وآگاه است وهیچ نیازی به دیدگاههای مفسران وقرائتهای گوناگون یا مسایل دیگر ندارد، چرا که آن حضرت آنچه را خدا اراده فرموده ودر آیات آسمانیش گنجانیده، همه را می داند.
آیا نه این است که تفاسیر وقرائتها با همه ناسازگار ومنظور ومقصود فروفرستنده ی آن، در بسیاری از آیات نامشخص است؟
چه کسی می تواند بطور قطع، تفسیر صحیح ومطابق با واقع آیات قرآن را بداند ویا قرائت صحیح ودرستی را که از جانب خدا نازل شده است، درک کند؟
تنها اوست که اینها را می داند، چرا که او امام معصوم است وباید هم اینگونه باشد... وگرنه امام معصوم وراستین نیست.
به همین جهت است که امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرمود:
«سلونی قبل أن تفقدونی، فوالذی فلق الحبه وبرأ النسمه لو سألتمونی عن آیه آیه، لأخبرتکم بوقت نزولها وفیم نزلت وأنبأتکم بناسخها من منسوخها وخاصها من عامها ومحکمها من متشهابهها ومکیها من مدنیها...»(589).
یعنی: هان ای مردم! پیش از اینکه مرا از دست بدهید هر چه می خواهید بپرسید، بخدایی که دانه را شکافت وانسان را آفرید، اگر از آیه آیه ی قرآن شریف بپرسید من شما را از هنگامه ی نزول، مورد فرود، ناسخ ومنسوخ، عام وخاص ومحکم ومتشابه آن، باخبر می سازم وبه شما خواهم گفت که کدامین آیه در مکه وکدامین آیه در مدینه، فرود آمده است....
«اصبغ بن نباته» آوره است که: هنگامی که امیرالمؤمنان (علیه السلام) وارد کوفه شد، چهل بامداد در نماز جماعت سوره مبارکه ی «اعلی» را قرائت کرد، برخی از منافقان گفتند: «امیر مؤمنان گویی سوره ی دیگری از قرآن را بخوبی این سوره نمی تواند بخواند».
این بهانه جویی به گوش امیر مؤمنان (علیه السلام) رسید وفرمود:
«ویلهم!! انی لأعرف ناسخه ومنسوخه ومحکمه ومتشابهه وفصله من وصله وحروفه من معانیه. والله ما حرف نزل علی محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) الا وأنا أعرف فیمن أنزل وفی أی یوم نزل وفی أی موضع...»(590).
یعنی: وای بر آنان! من ناسخ ومنسوخ، محکم ومتشابه، فصل ووصل، واژه ها ومفاهیم ومعارف آن را آن گونه که فرود آمده است، می دانم.
به خدای سوگند! هیچ حرفی بر محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرود نیامد جز اینکه من آن را بخوبی شناختم که در مورد چه کسی فرو فرستاده شده، کدامین روز فرود آمده ودر چه موقعیت وموضعی نازل گردیده است....
13 - امام مهدی (علیه السلام) پیام خویش را ادامه داده ومی فرماید:
«ألا ومن حاجنی فی سنه رسول الله فأنا أولی الناس بسنه رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم)».
یعنی: بهوش باشید که اگر کسی بخواهد در مورد سیره وسنت پیامبر با من مجادله نماید، واقعیت این است که من به روش وشیوه ی صحیح پیامبر واحیای راه ورسم زندگی ساز او از همگان آگاهتر وداناتر ودر میدان عمل بدان عاملتر وپایبندتر هستم.
راستی، به خدای سوگند که بیشتر سنت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) تغییر نموده وبخش مهمی از آن، دگرگون شده ودر میان برخی مسلمانان کم وزیاد گشته است.
شما محققانه ومنصفانه از وضو آغاز کنید وتا اذان، نماز، روزه، زکات، حج ودیگر امور عبادی را بنگرید.
به قوانین وامور شخصی وفردی، از نکاح وطلاق گرفته تا سایر معاملات وعقود وحدود ودیات، همه را به دقت مورد نگرش قرار دهید تا این سخن روشن شود.
این بازی با سنت وروش پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وعامل این دگرگونیها وتغییرات، سه گروهند:
زمامداران خودکامه، عالمان جاه طلب وبدرفتار ودیگر، قانونگذارانی که قوانین ضد دینی را در جامعه های اسلامی وضع وبر جای سنت پیامبر وروش پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) می گذارند.
اگر بخواهیم بر این فاجعه ی غمبار، شرح وتفسیری بنگاریم هم اسلوب کتاب تغییر می یابد وهم حجم آن به چندین جلد خواهد رسید.
آری! امام مهدی (علیه السلام) نزدیکترین وداناترین مردم به روش وسنت صحیح ومطابق با واقع ودست نخورده ی پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) است، سیره واسلوبی که دست سیاست بازان ودغلکاران وعوام فریبان وتزویرگرایان، آن را به آفت تحریف معنوی گرفتار نساخته است.
آن حضرت، در دانش وآگاهی عمیق وهمه جانبه ی خویش به سنت وروش واسلوب پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم)، هرگز به کتابهای انباشته از روایات وبافته های دروغ سازان ودروغ پردازانی که به بهتان، بسان کارخانه ی تولیدی وصنعتی، طبق شرایط سیاسی واجتماعی وبر اساس تمایل جاه طلبان وصاحبان قدرت وامکانات ونیاز روز، فرصت طلبانه، روایات را می ساختند وبدون ذره ای پروا از خدا وشرم از پیامبرش، همه را به ساحت مقدس پیام آورش نسبت می دادند، اعتماد نمی کند، بلکه به دانش ژرف وگسترده ی خویش که پرتوی از علم خداست واز دانش عمیق وآگاهی وسیع پیامیر (صلّی الله علیه وآله وسلم) سرچشمه گرفته است، تکیه دارد.
14 - آنگاه آن اصلاحگر بزرگ جهانی، همه بشریت، بویژه توده های انسانی را که برگرد خورشید وجودش گرد آمده اند، سوگند می دهد ومی فرماید:
«شما را به خدای سوگند وبه حق او، که هر کس پیام مرا می شنود آن را به کسانی که حاضر نیستند ونمی شنوند همانگونه که هست، برساند».
در حقیقت این توده های حق طلب مردم در عصر ظهور، بهترین وسیله ی پیام رسانی هستند که امام عصر (علیه السلام) همه حاضران وشنوندگان پیام وخطابه ی خویش را سوگند می دهد که پیام زندگی ساز وبنیادی او را در آغاز قیام جهانیش به کسانی که غایبند ونمی شنوند ابلاغ کنند.
سپس با تأکید بدان می فرماید:
«شما را به حق خدا وپیام آورش که حق عظیم وبی نظیر وبی همانندی بر جامعه ی انسانی دارد ونیز به حق خویشتن بر شما که حق «ذوی القربی» است، سوگند
می دهد که ما را در راه حق وعدالت وتحقق آرمانهای والای الهی وانسانی خویش یاری کنید واز مددکاران ما باشید ودر برابر کسانی که به ما واهداف بلند ما ستم روا داشته اند، از اهداف بلند ما دفاع کنید».
در این فراز از پیام، آن گرامی، از بشریت حقجو وعدالت خواه می خواهد که از یاران ومددکاران او در تحقق بخشیدن به صلح وآزادی جهانی باشند واز آن گرانمایه واهداف والایش در برابر تجاوزکاران ستم پیشه، قهرمانانه دفاع کنند.
آنگاه بر بیدادی که در روزگاران گذشته بر خاندان وحی ورسالت، به دلیل ستم ستیزی وعدالت خداهی رفته است، انگشت می نهد ومی فرماید:
«در قرون واعصار گذشته، تبهکاران جاه طلب وتشنه ی قدرت، ما را تهدید کردند وبر ما ستم روا داشتند وما را از شهر ودیار وخاندان وفرزندان خویش دور ساختند وبر حقوق ما تجاوز کردند وحقوق ما را سلب وپایمال ساختند وباطل گرایان وفریبکاران به ما دروغها بستند».
آری! اینها زنجیره ای به هم پیوسته از دردها ورنجها وفشارهای بی رحمانه ای است که از رحلت پیشوای گرانقدر توحید، پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) تاکنون، بر خاندان عدالت خواه وحق گرایش رفته است.
اینک 14 قرن است که این زنجیر تهدید وارعاب، ستم وبیداد، تبعید وتجاوز، سیطره بر حقوق وامکانات خاندان وحی ورسالت ودروغ بستن بر آنان وسوء استفاده از نام مقدس، شهرت بلندآوازه، قداست وشکوه وآبرو وعظمت آنان، همچنان استمرار داشته واین خط تباهی وفریب بر ضد اهداف وآرمانهای والای آنان، ادامه دارد.
خاندان وحی ورسالت در طول زندگی خویش در جوی لبریز از ارعاب وتهدید وفشار وتبعید زیستند. آیا نه این است که مدینه ی منوره، زادگاه ووطن آنان ودوست داشتنی ترین شهرها برای آنان بود؟
چرا وبرای چه آنان مجبور به ترک مدینه شده وو در روی زمین پراکنده گشته ودر دیار غربت به شهادت رسیدند؟
برخی از علویها، بناگزیر نام خویش را تغییر دادند ونسب پرافتخار خود را نهان کردند تا دشمنان آنان را نشناسند وخونشان را بر زمین نریزند وجریان تاکنون به همین روال ادامه یافته است....
خود وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) به همین دلایل از روز شهادت پدر گرانقدرش حضرت عسکری (علیه السلام) تاکنون به امر خدا وخواست او، از نظرها نهان گشته است.
گذشت که: به هنگام ظهور وآغاز قیام جهان خویش، برای نجات بشریت نیز، تجاوزکاران بر ضد اهداف عادلانه والهی او اقدام می کنند وسرکرده ی جنبش ارتجاعی سفیانی، سپاه خویش را برای پیکار با آن نجات بخش جهان وانسان، بسوی او گسیل می دارد.
اما حقوق معنوی ومادی خاندان پیامبر واموال وامکانات آنان، از روزهای پس از رحلت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) تاکنون، همچنان بدست حکومتهای حق ستیز وکفرپیشه وزمامداران طغیانگر ودر انحصار آنهاست. بوسیله ی آن، به بدمستی وشرابخوارگی می پردازند وبه فسق وفجور دست می زنید وآن ثروت وامکانات را در مراکز فساد، گناه وتباهی مصرف می کنند وسلاحهای مرگبار، برای به خاک وخون کشیدن بیگناهان می خرند وآن را وسیله ی گرم کردن کوره ی شهوات وجاه طلبیهای خویش می سازند.
اما حقوق سیاسی ومعنوی آنان در سررشته داری امور وتدبیر شئون وحکومت ومدیریت عادلانه وشایسته ی جامعه ها وتمدنها نیز به گواهی تاریخ، همچنان بوسیله ی دشمنان بداندیش وسیاهکار آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) مورد انکار قرار گرفته است.
جاه طلبان ستمکار، اهل بیت (علیهم السلام) را از اداره ی امور جامعه ها وتمدنها بازداشته واز پرتو افکنی این مشعلهای هدایت ونشر دانش وفرهنگ آنان مانع گشته واز پدید آمدن شرایط وجوی که امامان نور (علیهم السلام) وظایف خویش را انجام دهند وبشریت از برکات آنان بهره ور گردد، همچنان جلوگیری نمودند.
خطبه دیگری از امام مهدی
از امام باقر (علیه السلام) خطبه وپیام دیگری نیز برای امام مهدی (علیه السلام) آورده اند که اندک تفاوتی با خطبه پیشین دارد.
آن حضرت می فرماید: امام مهدی، به هنگامه ی شامگاهی، در حالی که پرچم پیامبر اسلام در دست، پیراهن آن گرامی بر تن، سلاح ویژه ی او، نورافشانی وبیان گرم ودیگر ویژگیها ونشانه های آن حضرت را به همراه دارد، در مکه ظهور می کند.
نماز عشا را به جماعت می خواند وآنگاه با رساترین صدای دلنوازش جهانیان را مخاطب ساخته ومی فرماید:
«أذکرکم الله - أیها الناس - ومقامکم بین یدی ربکم وقد أکد المحجه وبعث الأنبیاء وأنزل الکتاب.
یأمرکم أن لا تشرکوا به شیئا وأن تحافظوا علی طاعته وطاعه رسوله (صلّی الله علیه وآله وسلم) وأن تحیوا ما أحیا القرآن وتمیتوا ما أمات وتکونوا أعوانا علی الهدی ووزراء علی التقوی.
فان الدنیا دنا فناؤها وزوالها وآذنت بالوداع وانی أدعوکم الی الله والی رسوله (صلّی الله علیه وآله وسلم) والعمل بکتابه واماته الباطل واحیاء السنه...»(591).
یعنی: هان ای مردم! بشریت!
اینک در پیشگاه پروردگارتان خدای را به یاد شما می آورم، خدایی را که حجتهای خویش را بر شما تمام وپیام آورانش را ارسال وقرآن را برای هدایت بشر فرو فرستاد.
او شما را فرمان می دهد که چیزی را شریک او نسازید وبر اطاعت او وفرمانبرداری از پیامبرش کوشا باشید، آنچه را قرآن در اندیشه ی زنده ساختن آن است، زنده سازید وبدعتها وضدارزشهایی را که قرآن در پی محو ونابودی آنهاست، از میان بردارید، در راه حق وهدایت، مددکار من باشید ودر راه تقوا وعدالت وزیر وکمک کار من.
مردم! پایان جهان وفرجام آن نزدیک شده ودنیا، جدایی خویش را اعلان کرده است. من شما را بسوی خدای یکتا وپیام آورش محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) وعمل به کتاب زندگی ساز او واحیا ورواج ارزشهای والای الهی وانسانی ونابودی بدعتهای جاهلی وباطل وضد ارزشها فرا می خوانم.
سومین خطبه از آن گرامی
در یک روایت طولانی، خطبه ی پرمحتوای دیگری برای آن حضرت، از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که برای آگاهی وبهره وری بیشتر، فرازهایی از آن را می آوریم:
ششمین امام نور در روایتی طولانی می فرماید:
«... وسیدنا القائم مسند ظهره الی الکعبه ویقول: یا معشر الخلائق!
ألا... ومن أراد أن ینظر الی آدم وشیث، فها أنا ذا آدم وشیث.
ألا... ومن أراد أن ینظر الی نوح وولده سام، فها أنا ذا نوح وسام.
ألا... ومن أراد أن ینظر الی ابراهیم واسماعیل، فها أنا ذا ابراهیم واسماعیل.
ألا... ومن أراد أن ینظر الی عیسی وشمعون، فها أنا ذا عیسی وشمعون.
ألا... ومن أراد أن ینظر الی محمد وأمیرالمؤمنین (علیهم السلام)، فها أنا ذا محمد وأمیرالمؤمنین.
ألا... ومن أراد أن ینظر الی الحسن والحسین، فها أنا ذاالحسن والحسین.
ألا... ومن أرادا أن ینظر الی الأئمه من ولد الحسین، فها أنا ذا الأئمه...»(592).
یعنی: سالار ما، قائم (علیه السلام) با تکیه بر خانه ی خدا خطاب به جهانیان می فرماید:
«هان ای توده های انسانی! هرکس می خواهد به «آدم» و«شیث» نظاره کند، من آدم وشیث هستم، از آنان نشان دارم.
مردم! هرکس می خواهد به «نوح» وفرزندش «سام» بنگرد، من نوح وسام هستم.
بهوش باشید!... هرکس می خواهد به «ابراهیم» و«اسماعیل» نظاره کند، من از ابراهیم واسماعیل نسب دارم.
هر کس می خواهد به عیسی وشمعون نگاه کند، من عیسی وشمعون هستم واز آنان نشان دارم.
بهوش باشید!... هرکس می خواهد به «محمد» وامیر مؤمنان (علیهم السلام) بنگرد، بداند که من محمد وامیر مؤمنان هستم.
مردم! هرکس می خواهد به «حسن» و«حسین» بنگرد، من حسن وحسین هستم به من نظاره کند.
مردم! هرکس می خواهد به امامان معصوم پس از حسین واز فرزندان او بنگرد من از آنان هستم واز آنان نشان دارم.
مرحوم علامه مجلسی در تفسیری بر این روایت طولانی می گوید: «در فرازهایی که امام مهدی (علیه السلام) می فرماید: «من آدم، شیث، عیسی، محمد وامامان معصوم هستم». یعنی در دانش وارزشهای اخلاقی وانسانی آنان که شما آنان را پیروی می کنید، من همانگونه ام وعصاره وچکیده ی آن ارزشها».
امام باقر (علیه السلام) می افزاید: پس از پایان یافتن خطبه ی امام مهدی 313 نفر یاران خاص او بر گرد خورشید وجودش اجتماع نموده وبا او بیعت می کنند.
وپیش از آنان، فرشته ی وحی با آن اصلاحگر بزرگ جهانی، بیعت می نماید.
وبیش از 40 هزار فرشته که دارای
درجات، مقامات ومنزلتهای متفاوتی هستند، برای انجام فرمان او فرود می آیند وهمواره چشم انتظار اشاره ی او هستند تا کارهایی که انسانها نتوانستند به انجام برسانند آنها به فرمان حضرت مهدی (علیه السلام) به سرعت بر آن کارها جامه ی عمل بپوشانند.
بیعت با امام مهدی
پیش از اینکه از بیعت با آن اصلاحگر بزرگ جهانی سخن بگوییم، برخی روایتی را که در این مورد آمده است، می آوریم:
1 - امام صادق (علیه السلام) در این مورد می فرماید:
«ان أول من یبایع القائم، جبرئیل»(593).
یعنی: نخستین کسی که با قائم بیعت خواهد کرد، فرشته ی امین وحی است.
2 - امام جواد (علیه السلام) فرمود:
«کأنی بالقائم - یوم عاشورا، یوم البست - قائما بین الرکن والمقام، بین یدیه جبرئیل ینادی: البیعه لله»(594).
یعنی: گویی می نگرم که قائم (علیه السلام) روز شنبه وروز عاشورا، میان رکن ومقام ابراهیم در مسجدالحرام ایستاده است ودر آغاز قیام جهانیش فرشته ی امین وحی در برابر او قرار گرفته وندا می دهد که: «هرکس می خواهد برای خدا بیعت کند بشتابد وبا حجت خدا بیعت نماید».
3 - ششمین امام نور (علیه السلام) فرمود:
«اذا أذن الله تعالی للقائم فی الخروج صعد المنبر فدعا الناس الی نفسه وناشدهم الله ودعاهم الی حقه وأن یسیر فیهم بسنه رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) ویعمل فیهم بعلمه.
فیبعث الله جل جلاله، جبرئیل، حتی یأتیه فینزل علی الحطیم یقول: «الی أی شیء تدعوا؟!»
فیخبره القائم (علیه السلام) فیقول جبرئیل: «أنا اول من یبایعک. ابسط یدک!»
فیمسح علی یده وقد وافاه ثلاثمائه وثلاثه عشر رجلا فیبایعونه ویقیم بمکه حتی یتم أصحابه عشره الآف نفس، ثم یسیر منها الی المدینه»(595).
یعنی: هنگامی که خداوند به قائم (علیه السلام) فرمان ظهور می دهد، آن حضرت در مکه ظاهر می گردد وبر فراز منبر می رود ومردم را بسوی خود واهداف بلند وانسانی وآسمانی خویش فرامی خواند، آنان را سوگند می دهد وبه حقوق خویش فرامی خواند واز آنان می خواهد که حقوق او را رعایت کنند تا آن گرامی هم بر اساس سنت وروش عادلانه وآسمانی پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) امور وشئون جامعه را تدبیر نماید وبر اساس دانش وآگاهی خویش، کارها را به سامان آورد.
پس خداوند جبرئیل را فرو می فرستد تا به حضور آن حضرت شرفیاب گردد وفرشته ی وحی میان رکن، نزدیک حجرالاسود یا «حطیم»(596) وباب کعبه قرار می گیرد واز امام (علیه السلام) می پرسد که: «مردم را به چه برنامه ای دعوت می کنید؟»
آن گرامی برنامه ی خویش را توضیح می دهد، جبرئیل می گوید: «من اولین کسی هستم که با شما بیعت می کنم، پس، دست مبارک را بگشا تا با تو بیعت نمایم».
آنگاه جبرئیل دست گرامی او را می فشارد واز پی آن یاران خاص آن حضرت که 313 نفر هستند، گرد آمده وبا پیشوای بزرگ نجات، بیعت می نمایند.
آن حضرت در مکه توقف می کند و10 هزار نفر با او بیعت می کنند سپس بسوی مدینه حرکت می کنند.
بیعت
پس از ترسیم این روایت، لازم به یادآوری است که واژه ی «بیعت» در فرهنگ واژه شناسان به مفهوم «پیمان بستن برای فرمانبرداری واطاعت»: «سرکشی وگردنفرازی نکردن» و«در اندیشه ی نقشه وتوطئه بر ضد حق وعدالت نبودن» است.
اما آنچه بیعت با امام مهدی (علیه السلام) را از دیگر بیعتها مشخص می سازد این است که بیعت با آن گرامی، بیعتی است که آسمانیان وزمینیان در آن شرکت می جویند. نخست فرشته ی امین وحی فرود می آید وبه نمایندگی از آسمانیان پیش از مردم با امام مهدی (علیه السلام) دست بیعت می فشارد واین نشانگر اقرار واعتراف عالم بالا به مشورعیت وقداست این بیعت وحاکمیت مبارک وپرارجی است که برکات آن، تمامی آفرینش وهمه ی موجودات را دربر می گیرد واز پی آن، یاران خاص آن حضرت، دست بیعت با او می فشارند وآنگاه توده های انسانی.
از روایات دریافت می شود که امام مهدی (علیه السلام) از یاران خویش می خواهد با شرایط ویژه ای که در روایات وکتابها آمده است با آن حضرت دست بیعت دهند.
این شرایط متنوع است: برخی از این شرایط انسان را متعهد می سازد که در هر حال از ارتکاب گناهانی نظیر: فحشاء، سرقت، حرام خوارگی، بردن مال یتیم ودیگر گناهانی که در آیات وروایات تحریم شده است، سخت اجتناب ورزد.
وبرخی دیگر انسان را به انجام وظایف فردی واجتماعی، نظیر دعوت به ارزشها وهشدار از ضد ارزشها... که پیش از آن، همگان موظف به انجام آنها هستند متعهد می سازد.
وبرخی از شرایط این بیعت، انسان را به آراستگی وپارسایی وارزشهای اخلاقی، ملتزم می سازد.
از اینرو هنگامی که یاران آن پیشوای بزرگ نجات وعدالت، با این شرایط دست مبارک او را به عنوان بیعت فشردند، وظایف وتعهدات آنان، جدیتر واحساس مسئولیتشان سخت تر وسنگینتر می گردد، درست بسان انسانی که سوگند یاد می کند که هرگز دست به سرقت نزند، از اینرو اگر سرقت نمود در خور دو کیفر است: یکی برای سرقت ودیگری برای شکستن سوگند خویش.
پیمان با آن حضرت نیز اینگونه است، چرا که هم با او پیمان می بندند وهم پیش از او با خدا پیمان بسته اند که خود را به آراستگیها وارزشها بیارایند واز ضد ارزشها بپیرایند، واجبات را انجام دهند ومحرمات را وانهند.
قرآن در اشاره به این بیعت است که می فرماید:
«ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله، یدالله فوق ایدیهم»(597).
یعنی: بی تردید کسانی که با تو بیعت می کنند، تنها با خدا بیعت می نمایند....
به هر حال با اینکه یاران امام مهدی (علیه السلام) از امتیازات وویژگیهای بسیاری برخوردارند باز هم طرح این شرایط وبیعت آگاهانه وآزادانه وعاشقانه با آن حضرت، براساس این شرایط، ضروری است چرا که آن گرامی در این اندیشه است که یاران ومددکارانش در راه اصلاح زمین وزمان نمونه های بارزی در ارزشهای انسانی وفضایل وکمالات باشند تا بدینوسیله با کفایت ولیاقت، اداره ورهبری کره ی زمین وجامعه ی بزرگ جهانی را در برابر دیدگان همه ی حقجویان به نمایش نهند.
با همه ی وجود از ضد ارزشها وکارهای حرام دوری گزینند وبه همه ی ارزشها ووالاییها آراسته باشند، از زرق وبرق دنیا وفریبندگی آن اجتناب ورزند واز هر بدمستی وخوشگذرانی وعیاشی خودداری کنند وراه پارسایی وساده زیستی، مردانگی وجوانمردی را، پیشی گیرند تا بتوانند بار سنگین مسئولیت خویش را آنگونه که شایسته است به دوش کشند ووظایف خود را بهتر از آنچه می باید، به انجام رسانند.
سپاه امام مهدی
1 - از امام باقر (علیه السلام) آورده اند که ضمن یک روایت طولانی در مورد امام مهدی (علیه السلام) فرمود:
«... ثم لا یخرج من مکه حتی یکون فی مثل الحلقه».
قال الروای: «فما الحلقه؟»
قال: «عشره الآف»(598).
یعنی:... سپس از مکه خارج می شود جز اینکه در حلقه ودایره ای بسیار پرشکوه.
پرسیدند: «حلقه چیست؟»
قرمود: «دایره ای از یک جمعیت ده هزار نفری که از ایمان تزلزل ناپذیر وآگاهی وشهامت بسیاری برخوردارند».
2 - از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند:
«کم یخرج مع القائم؟ فانهم یقولون: انه یخرج معه مثل عده أهل بدر، ثلاثمائه وثلاثه عشر رجلا».
فقال (علیه السلام): «ما یخرج الا فی أولی قوه ومنا یکون أولو قوه أقل من عشره آلاف»(599).
یعنی: «به هنگام ظهور امام مهدی (علیه السلام) چند نفر با او همراه خواهند بود؟ برخی می گویند: با 313 نفر به شمار یاران پیامبر در بدر ظهور می کند».
حضرت فرمود: «او از مکه با نیروی بسیاری خارج می شود ونیروی بسیار، کمتر از ده هزار نفر نخواهند بود».
در مورد واژه ی «حلقه»، در منابعی که نزد ما موجود است تنها این موضوع آمده است که عبارت است از: ده هزار نفر. اما به نظر می رسد که منظور از «حلقه» و«عقد» - که به مفهوم آن است ودر برخی دیگر از روایات آمده است - لشکر گران وجمعیت بسیاری است که از ایمان کامل وتزلزل ناپذیر وآگاهی بسیار بهره ورند.
آنان از ارتش امام عصر (علیه السلام) محسوب می شوند، اما امتیازات وویژگیهای 313 نفر یاران اصلی امام را ندارند جز اینکه در مکه به آن پیشوای نجاتبخش می پیوندند وزیر پرچم او قرار می گیرند.
آری! امام مهدی (علیه السلام) از مکه با این شما را از فداکاران آگاه وباایمان خارج می گردد اما روشن است که در مسیر کوفه ودر مدت اقامت آن حضرت در کوفه، میلوینها إنسان شیفته ی حق وعدالت به او می پیوندند ودست بیعت به آن گرامی می دهند.
بنابراین ما نمی توانیم آمار عظیم ارتش گران ویاران بی شمار وآگاه وباایمان آن حضرت را در نظر بگیریم، اما همین مقدار می توانیم بگوییم که هر انسانی که بدان پیشوی بزرگ هدایت ونجات، ایمان آورد وتوان به دوش کشیدن سلاح را داشته باشد، او از افراد ارتش مهدی (علیه السلام) است وهنگامی که فرماندهی کل، فرمان قیام وبسیج عمومی دهد، تمامی قشرها وتوده های مردم در هر سن وسال وهر سطح وشرایطی، در پاسخگویی به ندای ملکوتی آن حضرت وانجام دستورات او بر یکدیگر سبقت می گیرند وآن را مسابقه ی در نیکیها می شمارند که ما در این مورد در آینده نیز بحث خواهیم داشت.
سلام بر مهدی
چگونه باید به امام مهدی (علیه السلام) سلام گفت ودرود فرستادن بر آن گرامی چگونه است؟
در روایتی آمده است که:
«سأل رجل من الامام الصادق (علیه السلام): «هل یسلم علی القائم بامره المؤمنین؟»
قال (علیه السلام): «لا... ذاک اسم سمی الله به أمیرالمؤمنین، لم یسم به أحد قبله ولا یسمی به بعده الا کافر».
فقال رجل کان حاضرا عند الامام الصادق (علیه السلام): «جعلت فداک... وکیف یسلم علیه؟»
قال (علیه السلام): «تقول: السلام علیک یا بقیه الله!»
ثم قرأ قوله تعالی: «بقیه الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین»(600).
یعنی: مردی از امام صادق (علیه السلام) پرسید که: «می شود به قائم (علیه السلام) گفت: السلام علیک یا امیرالمؤمین؟»
امام صادق (علیه السلام) پاسخ داد: «نه! چرا که این عنوان، ویژه ی علی (علیه السلام) است وقبل وبعد از او، کسی جز کافر، به این عنوان خوانده نمی شود».
دیگری پرسید: «فدایت شوم! پس چگونه بر امام مهدی (علیه السلام) می توان سلام گفت؟»
فرمود: «هرگاه خواستی بر او درود فرستی می توانی بگویی: السلام علیک یا بقیه الله! وآنگاه این آیه ی شریفه را خواند که:
«بقیه الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین»(601).
از این روایت ودیگر روایات استفاده می شود که به مردم اجازه داده نشده است که حضرت مهدی (علیه السلام) را به هنگام زیارت وسلام، بنام مبارک یا کنیه اش ندا دهند وبگویند: «السلام عیک أیها المهدی!» واین نشانگر تعظیم وتجلیل بر مقام والای اوست همانگونه که خداوند در قرآن شریف مسلمانان را نهی فرمود که پیامبر را بنام صدا بزنند:
«... لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضا»(602).
امام باقر (علیه السلام) فرمود:
هر کس از شما قائم (علیه السلام) را درک نمود هنگامی که او را دید باید بگوید: «السلام علیکم یا اهل بیت الرحمه والنبوه ومعدن العلم وموضع الرساله»(603).
یعنی: سلام بر شما ای خاندان رحمت ونبوت، سلام بر شما ای سرچشمه ی دانش وکانون رسالت.
قیام با شمشیر
حقیقت این است که انسان، گاهی در برابر حقایق، خویشتن را به نادانی می زند وگاه نسبت به باطل وبیداد تعصب می ورزد وگاه حق را انکار می کند:
... اما نه همیشه وهمه جا، بلکه تا حدودی، اما...
اما، در مورد انسانی که به خورشید جهان افروز بنگرد ودر همان حال وجود آن را انکار کند وآتش سوزان را لمس کند وحرارت آن را درک نماید، اما بدان اقرار واعتراف نکند، آن هم نه بخاطر جهالت به موضوع، بلکه تنها بخاطر حق ستیزی وکینه توزی وتعصب به باطل، شما را بخدا به چنین انسان وبه چنین جامعه وتمدن ودنیایی، چه می توان گفت؟
در اوایل کتاب، برخی از آیاتی را که به وجود گرانمایه ی امام مهدی (علیه السلام) تأویل شده ونیز برخی از روایات رسیده از پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) پیرامون آن حضرت وحسب ونسب وظهور وقیام او که همه ی آنها، نمونه هایی از صدها روایت موجود در کتابهای اصیل شیعه وسنی است، از نظر شما خواننده ی گرامی گذشت.
وبر اینها باید انبوه روایاتی را افزود که از امامان معصوم (علیهم السلام) در این مورد رسیده است. اما با این وصف، گروههایی از برخی مذاهب اسلامی، در برابر این حقیقت بزرگی که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) در سخن، اخبار وروایات خود بدان پای فشرده است، سر تسلیم فرود نیاورده ودر برابر آن خضوع نمی کنند.
به همین دلیل برخی از آنان نه تنها همچنان وجود گرانمایه ی امام مهدی (علیه السلام) وامامت ومسایل مربوط به او را انکار می کنند، بلکه این عقیده ی اسلامی را که از آیات قرآن وروایات رسیده از آورنده ی قرآن ودیگر پیشوایان راستین دین، برخاسته است به باد تمسخر می گیرند. در این مورد، نثر وشعرهای زشت واهانت باری دارند وبا زبان شعر ونثر، پیرامون این اندیشه وعقیده به تاخت وتاز وبدگویی وهوچیگری می پردازند وبذر انواع شک وتردید را پیرامون آن حضرت به دلها وجانها می افشانند. این انحراف از حق واین موضع دشمنانه وبدخواهانه همچنان دست به دست ونسل به نسل واز گروهی به گروهی دیگر، تاکنون ادامه یافته وتا ظهور امام مهدی (علیه السلام) نیز ادامه می یابد.
ممکن است گفته شود که این گروهها، وجود گرانمایه ی حضرت مهدی (علیه السلام) را بخاطر طول عمر شریفش که نسبت به عمر دیگر انسانها در روزگار ما، غیر متعارف است تصدیق نمی کنند وبدان ایمان نمی آورند. اما واقعیت غیر از این است، آنان حتی هنگامی که حضرت مهدی (علیه السلام) ظهور نماید ونشانه هایی چون: صیحه ی آسمانی و... که انکار ودروغ شمردن آنها ممکن نیست وبالاتر از همه، آن گرامی را در برابر دیدگان خود بنگرند با همه ی اینها باز هم به وجود گرانمایه ی او وامامتش اعتراف نمی کنند، بلکه همچون کسانی که در گناهکاری دستخوش خودخواهی گردند، با او واهداف آسمانی اش سر ستیز خواهند داشت.
بنابراین، شما ای مسلمانان! وای آزادگان گیتی! خود بگویید که کیفر چنین عناصر وگروههای منحرف وتجاوزکار وحق ستیزی، چه می تواند باشد؟
وامام مهدی (علیه السلام) با گروه طغیانگری که تجاوز وتعدی را از حد گذرانده وبر عناد وعصیان خویش پافشاری می کند، شایسته است چگونه رفتار کند؟
آیا بیماری آنان را جز شمشیر عدالت، می تواند چاره ساز باشد؟ وآیا راهی برای چاره اندیشی، جز رفع تجاوز وتعدی وجود دارد؟
آری! روایات رسیده از پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) تصریح می کند که آن پیشوای نجات، برای ریشه کن ساختن این گروه بداندیش وحق ستیز وبه منظور برافکندن شاخ وبرگ این شجره ی خبیثه ونابودیشان تا هنگامی که به حق ناپذیری وکینه توزی خویش ادامه دهند ودر برابر عدالت سر تعظیم فرود نیاورند، از قدرت شمشیر عدالت بهره خواهد گرفت.
اینک نمونه هایی از روایات در این مورد:
1 - امام باقر (علیه السلام) ضمن بیانی در مورد امام مهدی (علیه السلام) فرمود:
«... واما سنه من جده المصطفی (صلّی الله علیه وآله وسلم) فخروجه بالسیف وقتله اعداء الله واعداء رسوله والجبارین والطواغیت وأنه ینصر بالسیف والرعب وأنه لا ترد له رایه...»(604).
یعنی:... اما شیوه ونشانش از نیای گرانقدرش محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) این است که با شمشیر عدالت ظهور می کند ودشمنان خدا وپیامبر وخودکامگان وطاغوتها را نابود می سازد، وبوسیله ی شمشیر عدالت گسترش وترسی که در دل تجاوزکاران از او وشمشیر ستم سوزش می افتد پیروز می گردد. وهر پرچمی را او بسوی تجاوزکاران بفرستد جز با پیروزی باز نمی گردد.
2 - امام سجاد (علیه السلام) فرمود:
«فی القائم منا سنن من سنن الأنبیاء... وأما من محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) فالخروج بالسیف»(605).
یعنی: در قائم (علیه السلام) هفت شیوه ونشانه از هفت پیام آور بزرگ خداست... واما شیوه ونشانش از محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) این است که با شمشیر عدالت بپا می خیزد.
3 - امام باقر (علیه السلام) فرمود:
«فی صاحب هذا الأمر سنن من اربعه انبیاء... وأما من محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) فالسیف»(606).
یعنی: در دوازدهمین امام نور، شیوه ها ونشانه هایی از چهار پیامبر بزرگ است:... واما شیوه ی او از محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) شمشیر عدالت است.
4 - امام صادق (علیه السلام) در تفسیر وتوضیح آیه شریفه که می فرماید:
«ولنذیقنهم من العذاب الأدنی دون العذاب الأکبر...»(607).
یعنی: وعذاب دنیا را پیش از عذاب بزرگتر به آنان می چشانیم.... فرمود:
«ان الأدنی بالقحط والجدب والأکبر، خروج القائم المهدی بالسیف فی آخرالزمان»(608).
یعنی: عذاب دنیا عبارت از قحطی وخشکسالی و... است وعذاب بزرگتر برای حق ستیزان ودشمنان عدالت وآزادگی، ظهور قائم (علیه السلام) با شمشیر ستم سوز وعدالت گستر، در فرجام شکوهمند تاریخ است.
5 - امیر مؤمنان (علیه السلام) در روایتی پیرامون وجود گرانمایه آن حضرت فرمود:
«یسومهم خسفا ویسفیهم بکأس مصبره ولا یعطیهم الا السیف هرجا»(609).
یعنی: او، حق ستیزان بداندیش را با شمشیر عدالت به خاک وخون می کشد وجام ذلت را بر آنان می پوشاند وجز با شمشیر ستم سوزش با آنها رفتار نمی کند.
در بحثهای آینده، پیرامون واژه «سیف» و«شمشیر عدالت او» بحث خواهیم کرد.
امام مهدی ومیراث پیامبران
آن گرامی به فرمان خدا برای اصلاح جهان بپا می خیزد در حالی که میراث پیامبران خدا، بویژه میراث پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلم) نزد اوست. میراثهایی که از نظر ارزش وبها وصف ناپذیر وبی همانندند ونمی توان برای آنها بهایی مادی در نظر گرفت ویا در برابر آنها قیمتی مشخص ساخت.
یک پرسش وپاسخ آن:
سؤال: «میراث پیامبران چیست؟»
جواب: منظور از میراث پیامبران در اینجا، مال واملاک وچیزی که انسان پس از مرگ برای بازماندگانش بر جای می گذارد نیست، بلکه منظور چیزهای نفیس وپرارزشی است که پیام آوران خدا از خود بجای نهاده اند واز وصی راستین هر کدام به دیگری انتقال یافته است.
این میراثهای خاص، از همه ی پیام آوران خدا به برترین وآخرین پیامبر اسلام رسید وپس از رحلت آن بزرگوار نیز به جانشین راستین او امیر مؤمنان علی (علیه السلام) وپس از او به امام مجتبی (علیه السلام) وپس از او به امام حسین (علیه السلام) رسید وهمینطور از امامان راستین یکی پس از دیگری دست به دست گردید تا به آخرین جانشین پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلم) حضرت مهدی (علیه السلام) انتقال یافت واینک، همه ی آنها نزد آن گرامی موجود است وحضرت مهدی (علیه السلام) آن میراثهای ارزشمند را تا روز ظهور خویش برای تحقق بخشیدن به فرمان خدا حفظ می کند.
نقش میراث پیامبران
سؤال: «این میراثهای پیامبران به هنگام ظهور امام مهدی (علیه السلام) ودوران حکومت عادلانه او چه نقشی خواهند داشت؟»
جواب: این میراثها، نشانگر این واقعیت است که امام مهدی (علیه السلام) از همه ی مردم به پیامبران وجانشینان راستین آنان، نزدیکتر است وآن گرامی ادامه دهنده همان خط آسمانی وخدایی است که تمامی پیامبران، از آدم تا محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) در پی تحقق آن بودند. ونیز نشانگر نکات دیگری است که خواهد آمد.
اینک برخی از روایات در این مورد:
1 - امام باقر (علیه السلام) فرمود:
«اذا ظهر القائم (علیه السلام) ظهر برایه رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) وخاتم سلیمان وحجر موسی وعصاه»(610).
یعنی: هنگامی که قائم (علیه السلام) ظهور نماید با پرچم ویژه ی پیامبر، خاتم سلیمان، سنگ وعصای ویژه موسی، ظهور می کند.
از امام صادق (علیه السلام) آورده اند که در روایتی پیرامون پرچم خاص پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمود:
«... نزل بها جبرئیل یوم بدر... نشرها رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) یوم بدر، ثم لفها ودفعها الی علی (علیه السلام) فلم تزل عند علی (علیه السلام) حتی اذا کان یوم البصره، نشرها امیرالمؤمنین ففتح الله علیه، ثم لفها وهی عندنا... لا ینشرها أحد حتی یقوم القائم، فاذا هو قام نشرها...»(611).
یعنی: جبرئیل در روز بدر، آن پرچم را برای پیامبر آورده وآن حضرت آن را گسترد وبه اهتزاز درآورد وآنگاه پس از پیروزی آن را پیچید وبه امیر مؤمنان (علیه السلام) داد وروز جنگ بصره نزد آن حضرت بود، در آنجا آن پرچم را گسترد وپس از رسیدن پیروزی از جانب خدا، بار دیگر آن را بست وبه امام راستین پس از خویش سپرد... وهم اکنون آن پرچم پیروزی بخش نزد ما خاندان پیامبر است وکسی آن را نخواهد گشود تا قائم قیام کند وآنگاه است که او پس از قیام آن پرچم ویژه ی پیامبر را خواهد گشود.
اما «خاتم سلیمان»، روایت است که:
«... اذا لبسه سخر الله له الطیر والریح والملک»(612).
یعنی: آن حضرت هنگامی که آن خاتم را با خود بر می داشت، خداوند پرنده وباد وفرشتگان را مسخر او می ساخت.
اما سنگ وعصای موسی (علیه السلام)، قرآن شریف می فرماید:
«واذا استسقی موسی لقومه، فقلنا اضرب بعصاک الحجر، فانفجرت منه اثنتا عشره عینا، قد علم کل أناس مشربهم...»(613).
یعنی: وبیاد آور آنگاه را که موسی برای قوم خویش آب خواست وما گفتیم: «عصایت را بر آن تخته سنگ بزن!»
پس دوازده چشمه از آن جوشیدن گرفت (به گونه ای که) وهر گروهی آبشخور خود را می دانست.
ودر مورد عصای او می فرماید:
«واوحینا الی موسی أن ألق عصاک فاذا هی تلقف ما یأفکون»(614).
یعنی: وبه موسی وحی کردیم که عصای خویش را بیفکن وبه ناگاه دیدند که همه ی جادوهایشان را می بلعد.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
«عصی موسی قضیب آس، من غرس الجنه أتاه بها جبرئیل لما توجه تلقاه مدین»(615).
یعنی: عصای موسی از چوب «آس» بوده است که از درختهای بهشت است وهنگامی که او بسوی مدین حرکت کرد، جبرئیل آن را برای او آورد.
وامام باقر (علیه السلام) فرمود:
«اذا خرج القائم... ویحمل معه حجر موسی بن عمران - وهو وقر بعیر - فلا ینزل منزلا الا نبعث منه عیون...»(616).
یعنی: هنگامی که قائم (علیه السلام) ظهور کند... سنگ عظیم وویژه ی موسی بن عمران به همراه اوست. ودر هر منزلگاهی فرود می آید از آن سنگ، چشمه ها می جوشد....
2 - امام صادق (علیه السلام) به یعقوب بن شعیب فرمود:
«ألا أریک قمیص القائم الذی یقوم علیه؟»
قال: «بلی!»
فدعی بقمطر ففتحه وأخرج منه قمیص کرابیس فنشره، فاذا فی کمه الأیسر دم».
فقال (علیه السلام): «هذا قمیص رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) الذی کان علیه یوم ضربت رباعیته وفیه یقوم القائم».
قال یعقوب بن شعیب: «فقبلت الدم ووضعته علی وجهی، ثم طواه أبوعبدالله ورفعه»(617).
یعنی: آیا پیراهن خاصی را که قائم (علیه السلام) هنگام ظهور بر اندام مبارک خویش دارد به تو نشان دهم؟
پاسخ داد: آری فدایت گردم.
امام صادق (علیه السلام) بسته ی خاصی را طلبید وآن را گشود وپیراهن ویژه ای را بیرون آورد که در آستین چپ آن قطرات خون بود.
آنگاه فرمود: «این پیراهن پیامبر گرامی است. در جنگ احد آنگاه که دندان مبارکش را شکستند، این پیراهن بر تن پیامبر بود. وقائم (علیه السلام) نیز به هنگامی که ظهور کند این پیراهن را بر تن دارد».
یعقوب می گوید: » من آستین خون آلود پیراهن را بوسه زدم وبر چهره ام نهادم آنگاه امام صادق (علیه السلام) آن را بست ودر جای خود قرار داد».
3 - امام صادق (علیه السلام) به مفضل فرمود:
«أتدری ما کان قمیص یوسف؟»
قلت: «لا!»
قال: «ان ابراهیم (علیه السلام) لما أوقدت النار، نزل علیه جبرئیل بالقمیص وألبسه ایاه، فلم یضره معه حر ولا برد، فلما حضرته الوفاه جعله فی تمیمه وعلقه علی اسحاق (علیه السلام) وعلقه اسحاق علی یعقوب (علیه السلام) فلما ولد یوسف علقه علیه وکان فی عضده، حتی کان من أمره ما کان.
فلما أخرجه یوسف (علیه السلام) من التمیمه وجد یعقوب ریحه وهو قوله عزَّ وجلَّ: «انی لأجد ریح یوسف لو لا أن تفندون». فهو ذلک القمیص من الجنه».
قلت: «جعلت فداک!... فالی من صار هذا القمیص؟»
قال (علیه السلام): «الی أهله وهو مع قائمنا اذا خرج».
ثم قال: «کل نبی ورث علما - أو غیره - فقد انتهی الی آل محمد (علیهم السلام)»(618).
یعنی: «آیا می دانی پیراهن یوسف چه بود؟»
مفضل گفت: «نه! فدایت گردم!»
فرمود: «هنگامی که ابراهیم را به آتش افکندند جبرئیل فرود آمد وآن پیراهن را بر اندام او پوشانید، آنگاه دیگر با آن پیراهن، نه حرارت آتش به او آسیب رسانید ونه سوز سرما. هنگامی که رحلت او فرا رسید، آن را در بسته ی خاصی قرار داد وبه اسحاق سپرد واسحاق نیز به یعقوب سپرد ویقعوب نیز آن را به یوسف سپرد وهمچنان به همراه یوسف بود تا آن لحظه ای که خود را به برادرانش شناسان وآن پیراهن را از جایگاه ویژه اش خارج ساخت تا بسوی پدر بفرستد وآنگاه بود که یعقوب بوی عطرآگین آن را استشمام کرد که قرآن می فرماید:
«... انی لأجد ریح یوسف لو لا أن تفندون»(619).
واین پیراهن از بهشت بود.
مفضل می گوید: گفتم: «فدایت گردم! این پیراهن به کجا وچه کسی انتقال یافت؟»
فرمود: «به اهلش! هنگامی که قائم ما قیام کند به همراه او خواهد بود».
سپس فرمود: «هر پیامبری دانشی از خود بجای می گذارد یا ارث دیگری از او بماند، سرانجام به آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) می رسد».
4 - امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«... یکون علیه قمیص رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) الذی کان علیه یوم أحد وعمامته السحاب ودرع رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) وسیف رسول الله ذوالفقار»(620).
یعنی: پیراهن پیامبر که در جنگ احد بر تن مبارکش بود، عمامه آن حضرت وزره وشمشیرش که «ذوالفقار»(621) نام داشت، همه به هنگام قیام قائم همراه آن حضرت خواهد بود.
5 - امام باقر (علیه السلام) فرمود:
«کانت عصی موسی لآدم (علیهم السلام) فصارت الی شعیب، ثم صارت الی موسی بن عمران وانها لعندنا وان عهدی بها آنفا وهی خضراء کهیئتها حین انتزعت من شجرتها وانها لتنطق اذا استنطقت، اعدت لقائمنا (علیه السلام) یصنع بها ما کان یصنع بها موسی بن عمران (علیه السلام) وانها تصنع ما تؤمر وانها حیث القیت تلقف - ما یأفکون - بلسانها»(622).
یعنی: عصای موسی نخست مال آدم بود از او به شعیب پیامبر وآنگاه به موسی رسید واینک آن عصا نزد ما خاندان پیامبر است. من تازه آن را دیده ام که سبز رنگ است، درست بسان هنگامی که از درخت بریده شده است.
آن عصا، هنگامی که خواسته شود، به قدرت خدا سخن می گوید وبرای قائم ما، آماده شده است وآن گرامی از آن، همانگونه بهره می برد که موسی (علیه السلام) بهره برد. وآن عصا هر آنچه دستور یابد انجام می دهد وهنگامی که افکنده شود هر آنچه را که فریب کاران وساحران ودروغ پردازان وشیادان روزگار بافته باشند، همه را می بلعد وباطل می سازد.
امام مهدی در مکه مکرمه
پس از بیعت مردم با حضرت مهدی (علیه السلام) در مکه وفروپاشی نظام حاکم بر آن، آن حضرت قدرت را به کف می گیرد وبر تشکیلات ومراکز اداره ی جامعه مسلط می شود.
از روایات چنین دریافت می گردد که نه تنها استبداد حاکم در آن روزگار نمی تواند با حرکت اصلاحی ونجات بخش آن حضرت، رویارویی کند، بلکه نشانگر آن است که مکه ومناطق گوناگون آن، بسرعت در قلمرو حکومت امام (علیه السلام) قرار می گیرد ونیروی عدالت بر همه جا حاکم می شود.
پس از به کف گرفتن تدبیر امور وشئون سرزمین وحی ورسالت، آن اصلاحگر بزرگ، علاوه بر تأمین زندگی مادی ومعنوی جامعه با برنامه ریزی وصف ناپذیرش، به اقدامات وکارهای بی سابقه ای نیز دست می زند.
برخی از کارهای آن حضرت عبارتند از:
بازگرداندن مسجد الحرام به حدود اصلی خود
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«اذا قام القائم هذم المسجدالحرام حتی یرده الی أساسه...»(623).
یعنی: هنگامی که قائم (علیه السلام) بپا می خیزد مسجدالحرام را به حدود اصلی آن باز می گرداند ومقام ابراهیم را به جایگاه نخستین آن انتقال می دهد.
می دانیم که مسجدالحرام پس از رحلت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) تاکنون بارها گسترش داده شده واز هر سو، بر آن افزوده شده است، اما با همه ی اینها باز هم به وضعیت اصلی خویش ونقطه ای که ابراهیم (علیه السلام) برای آن خطکشی کرد، نرسیده است چرا که پایه ها وحدود اصلی آن از «حزوره»(624) یا نقطه ای می باشد که میان «صفا» و«مروه» است.
این مطلب را از امام صادق (علیه السلام) آورده اند که: در پاسخ فردی که از حدود مسجدالحرام می پرسید ومی گفت: «آیا آنچه را به مسجدالحرام افزوده اند، جزو آن است یا نه؟»
فرمود: «آری! همه جزو مسجدالحرام است وبا همه ی این افزودنها به مساحت آن، هنوز به آن نقشه ی خطی که ابراهیم واسماعیل برای مسجد ترسیم کردند، نرسیده است»(625).
وفرمود:
«خط ابراهیم بمکه ما بین الحزوره الی المسعی، فذلک الذی خط ابراهیم»(626).
یعنی: ابراهیم (علیه السلام) در مکه میان «حزوره» تا نقطه ای که محل وسیعی است خطکشی کرد واین خطکشی ونقشه، حدود مسجد است.
ونیز «حسین بن نعیم» از امام صادق (علیه السلام) در مورد نماز خواندن در قسمتهای جدیدی از مسجدالحرام را میان صفا ومروه، تعیین کردند ومردم تا پیش از این تا صفا طواف می کردند...(627).
مرحوم فیض کاشانی در مورد جمله ی امام صادق (علیه السلام) که می فرماید:
«فکان الناس یحجون الی الصفاء». یا بنابر نسخه ی دیگری «یحجون من مسجد الصفاء» دو احتمال می دهد:
نخست اینکه: ممکن است منظور این باشد که مردم تا صفا طواف می کردند.
دوم اینکه: از مسجد احرام می بستند(628).
به هر حال خلاصه ی این روایات، بیانگر این نکته است که مسجدالحرام در اصل، بسیار بزرگتر از مسجدالحرامی است که اکنون می نگریم وهنگامی که امام مهدی (علیه السلام) ظهور نماید، دیوار احاطه کننده ی مسجد را عقب می کشد ودیواری بر جایگاه اصلی آن، همان نقطه ای که ابراهیم واسماعیل آن را برای مسجدالحرام خطکشی کردند بنیاد می کند واین کار، طواف بر گرد خانه ی دوست را برای عاشقان آسان می سازد بویژه که شمار زائران بیت الله الحرام نیز در عصر درخشان آن گرامی، به دهها میلیون نفر می رسد.
بازگرداندن مقام ابراهیم به جایگاه اصلی آن
در روایت گذشته آمد که امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«هنگامی که قائم بپاخیزد... مقام ابراهیم را به جایگاه اصلی آن باز می گرداند».
می دانیم که مقام ابراهیم، صخره ای است که آن پیامبر بزرگ به هنگام ساختن کعبه بر روی آن ایستاده است وآن صخره، در زمان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) در جوار کعبه بوده است که وهنگامی که «عمر» خلافت را به کف گرفت، مقام را از جایگاه آن به نقطه ی دیگری انتقال داد.
هنگامی که امیر مؤمنان (علیه السلام) پس از عثمان، زمام امور جامعه را به کف گرفت مقرر فرمود که هر بدعتی که در دین پدید آمده است نابود سازد وهمه ی امور وشیوه ها را به سیره وسنت پیامبر گرامی بازگرداند واز جمله تصمیم گرفت که «مقام ابراهیم» را بجای نخست آن که جوار کعبه است بازگشت دهد، اما نفاق پیشگان وبداندیشانی که با هر گام سازنده واصلاحی آن گرامی، دشمنی می کردند سر به شورش برداشتند وتاخت وتاز به راه انداختند.
آن گرامی، در آن شرایط، بهتر دید که مسأله را بخاطر مسایل مهمتری به وقت دیگر واگذارد ودر نتیجه مقام ابرهیم تاکنون در نقطه ای که جایگاه اصلی آن نیست، مانده است.
از اینرو از جمله کارهای امام مهدی (علیه السلام) پس از ظهور در مکه مکرمه، باز گردانیدن «مقام ابراهیم» به جوار کعبه وجایگاه اصلی آن است واین از کارهایی است که طواف بر گرد خانه ی خدا را آسان می سازد چرا که در آن صورت دیگر لازم نیست که طواف تنها میان رکن ومقام باشد، بلکه تنها طواف بر گرد کعبه کافی است، گر چه اکنون به فتوای فقها، طواف میان رکن ومقام واجب است که این، با بازگشت دادن مقام بجای اصلی خود برداشته می شود وطواف بر گرد کعبه، کفایت می کند.
جلوگیری از طواف مستحبی مانع از طواف واجب
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«أول ما یظهر القائم من العدل أن ینادی منادیه: أن یسلم صاحب النافله لصاحب الفریضه، الحجرالأسود والطواف»(629).
یعنی اولین نشانه های عدالت مهدی (علیه السلام) در مکه از جمله این است که از طرف او اعلان می گردد که: «هان ای مردم! هر کس طواف واجب خویش را انجام داده است جای خود را در طواف وکنار حجرالاسود به کسانی که می خواهند طواف واجب انجام دهند، واگذار کند».
کسانی که در موسم حج در مکه باشند با هجوم سیل آسای جمعیت به هنگامه ی طواف روبرو می گردند، به گونه ای که گاه برخی تلف می شوند وبرخی بر اثر فشار شدید سیل جمعیت در اطراف کعبه، زیر پا می افتند.

تازه همه ی این هجوم وفشار جمعیت با وجود مشکلات وموانع وقوانین دست وپاگیر مالیاتهای سنگین است که به بهانه ها وعناوین مختلف در بسیاری از کشورها، سر راه زائران بیت الله الحرام است. وروشن است که در عصر ظهور امام مهدی (علیه السلام) که تمامی این مقررات دست وپاگیر مربوط به مقدمات حج، از قبیل: جواز سفر، ویزا ودیگر قیود وشروط وارداتی از بلاد کفر، همه وهمه، الغا می گردد وسفر بیت الله برای همگان، بدون هیچ قید وشرطی میسر می شود، طبیعی است که شمار زائران بطور گسترده ای رو به افزایش می گذارد وآنگاه است که طواف بر گرد کعبه وحجرالاسود سخت می شود، بویژه که برخی از زائران به اعمال واجب خویش نیز بسنده نمی کنند، بلکه برای ثواب وپاداش بیشتر می خواهند طواف ونماز مستحبی انجام دهند.
به همین جهت است که امام مهدی (علیه السلام) به زائران خانه ی خدا دستور می دهد که به طواف واجب خویش بسنده نموده ومیدان را برای دیگران به منظور انجام واجبات وآداب حج باز کنند.
کیفر دزدان خانه خدا
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«أما ان قائمنا لو قد قام، لأخذ بنی شیبه وقطع ایدیهم وطاف بهم وقال: هؤلاء سراق الله»(630).
یعنی: بهوش باشید هنگامی که قائم ما قیام نماید «بنی شیبه» را که کلیددار خانه ی کعبه اند، دستگیر ودست آنان را به کیفر گناهانشان می برد وآنان را می گرداند، چرا که آنان، دزدان خانه ی خدا واموال وامکانات آن مکان مقدسند.
در روایت دیگری فرمود:
«وقطع أیدی بنی شیبه... وکتب علیها: هؤلاء سراق الکعبه!»(631).
یعنی: دست «بنی شیبه» را می برد وبر سینه ی آنان نوشته ای نصب می گردد که: «اینها دزدان کعبه اند».
بنی شیبه، خدمتگزاران کعبه وکلید داران آنند که نسل به نسل این مقام را قبضه کرده وبجای خدمت وتلاش صادقانه، اموال، امکانات وذخائری را که مردم به بیت الله هدیه کرده اند می برند وبه ناروا می خورند وهر گونه که هوای دلشان خواست در آن تصرف می کنند. به همین جهت است که امام مهدی (علیه السلام) آنان را «دزدان کعبه» می نامد... وتنها به بریدن دست آنان بسنده نمی کند، بلکه دستور می دهد آنان را بگردانند تا برای دیگر غارتگران، خودکامگان وهمه ی کسانی که در ثروتها وامکانات خود ودیگران به ناروا تصرف می کنند، عبرت انگیز وعبرت آموز باشند وبدانند که کیفر تجاوز به حقوق وحدود مردم، قطع دست تجاوزکار با شمشیر عدالت، در دنیا وعذاب خفت بار وسهمگین نیز، در آخرت است.
اینها برخی از عملکرد ویژه ی امام مهدی (علیه السلام) در مکه ی مکرمه است که علاوه بر برنامه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، رفاهی، قضایی، مدنی، فرهنگی... برای مکه، بسان دیگر شهرها دارد که در بخشهای آینده خواهد آمد.
در مدینه منوره
امام مهدی (علیه السلام) پس از تدبیر امور وتنظیم شئون مردم وگزینش افراد کارا وپروا پیشه ای برای اداره ی آن منطقه، مکه را بسوی مدینه، ترک می کند، اما پس از خروج آن حضرت از مکه، برخی از جنایت کاران می شورند وبرگزیده ی او برای اداره امور را، به قتل می رسانند.
خبر این جنایت هولناک در میان راه به آن گرامی می رسد وبه مکه بازمی گردد واین گروه شورشی وتجاوزکار را سرکوب نموده وریشه وشاخ وبرگ آشوب وفتنه را از بن برمی کند وبا نصب شخصیت دیگری برای اداره ی امور، بسوی مدینه حرکت می نماید.
در مدینه به کارهایی دست می زند که نیاز به تفسیر وتوضیح دارد اما ما در اینجا تنها با اشاره می گذریم. از جمله ی آن کارها این است که برخی قبرها را می شکافد وجسدها را خارج می کند وبه آتش می کشد....
یک سؤال وجواب
پس از مدینه ی منوره وتنظیم شئون آن، حضرت مهدی (علیه السلام) به کجا حرکت می کند؟
از روایاتی این نکته دریافت می گردد که آن حضرت از مدینه منوره بسوی عراق حرکت می کند واز کنار رشته کوههای «شمر» و«حائل» و«رفحاء» می گذرد وآنگاه به نجف می رسد.
اما اینکه در داخل عراق مستقر در کجا مستقر می گردد وپایتخت ومرکز حکومت جهانی وعادلانه ی او کجا خواهد بود؟ پاسخ این دو سؤال را در بخش آینده خواهیم خواند.
مرکز حکومت امام مهدی یا پایتخت جهانی او
مسافت میان کوفه ونجف، کمتر از ده کیلومتر است وبخاطر مناطق مسکونی که در این سالها ایجاد شده، شهر «نجف» به «کوفه» متصل شده است.
کوفه، پس از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) موقعیت شکوه باری می یابد چرا که طبق روایات رسیده از امامان معصوم (علیهم السلام) آنجا مرکز حکومت عادلانه وجهانی اسلام وقرآن وپایتخت دولت او خواهد شد.
اینک برخی از روایات در این مورد:
1 - امیر مؤمنان (علیه السلام) ضمن بیانی پیرامون ظهور مهدی (علیه السلام) فرمود:
«ثم یقبل الی الکوفه فیکون منزله بها، فلا یترک عبدا مسلما الا اشتراه وأعتقه ولا غارما الا قضی دینه ولا مظلمه لأحد من الناس الا ردها ولا یقتل عبد الا أدی ثمنه - فدیه مسلمه الی أهلها - ولا یقتل قتیل الا قضی عنه دینه وألحق عیاله فی العطاء حتی یملأ الأرض قسطا وعدلا، کما ملئت ظلما وجورا وعدوانا».
ویسکن هو وأهل بیته الرحبه والرحبه انما کانت مسکن نوح وهی أرض طیبه، لا یسکن رجل من آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) ولا یقتل الا بأرض طیبه زاکیه، فهم الأوصیاء الطیبون»(632).
یعنی: سپس به کوفه روی می آورد که قرارگاه ومنزل اوست. برده ی مسلمانی در بندی نمی ماند، جز اینکه او را می خرد وآزاد می سازد وبدهکاری نمی ماند، مگر اینکه دین او را می دهد ومظلمه ای نمی ماند جز اینکه آن را می پردازد وکشته ای نمی ماند مگر اینکه دیه او را می دهد و... کشته ای نمی ماند جز اینکه دین او را پرداخته وخانواده ی او را تأمین می کند وهمه ی امور را تدبیر وکارها را تنظیم می نماید تا آنجایی که زمین را سرشار از عدل وداد می نماید، همانگونه که به هنگامه ی ظهور او، از ظلم وجور لبریز است.
آن حضرت وخاندانش در «رحبه» سکونت می کنند، همان نقطه ای که قرارگاه ومسکن حضرت نوح (علیه السلام) وسرزمین پاک وپاکیزه بود. ومی دانیم که هیچ مردی از خاندان وحی ورسالت، جز در سرزمین پاک وپاکیزه، مسکن برنگزید وجز در سرزمین پاک به شهادت نرسید. وامام مهدی وخاندانش (علیهم السلام) جانشین پاکان وبرگزیدگان هستند....
2 - مفضل به امام صادق (علیه السلام) گفت:
«یا مولای!... کل المؤمنین یکونون بالکوفه؟»
قال (علیه السلام): «ای والله... لا یبقی مؤمن الا کان بها أو حوالیها ولیبلغن مجاله فرس منها ألفی درهم ولیودن أکثر الناس أنه اذا قام القائم ودخل الکوفه، لم یبق مؤمن الا وهو بها»(633).
یعنی: «سرورم!... آیا همه ی مؤمنان راستین در عصر ظهور قائم (علیه السلام) در کوفه خواهند زیست؟»
فرمود: «آری!... همه در کوفه یا پیرامون آن خواهند بود وکوفه بها وارزشی خواهد یافت که هر متر از آن، از مرز دو هزار درهم خواهد گذشت. ومردم باایمان به هنگامی که قائم (علیه السلام) وارد شهر کوفه شد وآنجا مرکز حکومت عادلانه ی جهانی او گردید، دوست می دارند در آنجا باشند وهمواره دلهای ایمان آورندگان در آنجاست».
3 - امام مجتبی (علیه السلام) در این مورد فرمود:
«لموضع الرجل فی الکوفه أحب من دار بالمدینه»(634).
یعنی: جای یک قدم زمین در کوفه، برای من دوست داشتنی تر از خانه ای در مدینه است.
4 - امام باقر (علیه السلام) در روایتی پیرامون حضرت مهدی (علیه السلام) فرمود:
«ثم یرجع الی الکوفه، فیبعث الثلاثمائه والبضعه عشر رجلا الی الآفاق کلها، فیمسح بین اکتافهم وعلی صدورهم، فلا یتعابون فی قضاء...»(635).
یعین: سپس آن حضرت به کوفه باز می گردد واز آن پایگاه عادلانه جهانی، فراتر از سیصد شخصیت شایسته ووارسته وساخته شده که هر کدام قهرمانی در میدان علم وتقوا وشجاعت وکارآیی وتدبیر وکیاست هستند به سراسر جهان گسیل می دارد.
دست دگرگون ساز ومبارک خویش سرا بر سینه ی آنان می ساید وآنان چنین می شوند که در هیچ برنامه ومشکل علمی وحقوقی وسیاسی وا نمی مانند وشئون فرهنگی، اخلاقی، فقهی واجتماعی جامعه را با درایت تنظیم می نمایند.
5 - از امام صادق (علیه السلام) آورده اند که فرمود:
«اذا قام قائم محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم)... اتصلت بیوت الکوفه بنهر کربلاء»(636).
یعنی: هنگامی که قائم (علیه السلام) قیام کند - کوفه را پایگاه عدالت وتقوای جهانی می سازد - وآنجا، چنان گسترش می یابد که خانه های کوفه به شهر کربلا می رسد.
6 - مفضل در این مورد پرسید:
«یا سیدی!... فأین تکون دار المهدی ومجتمع المؤمنین؟»
قال (علیه السلام): «دار ملکه: الکوفه ومجلس حکمه: جامعها وبیت ماله ومقسم غنائم المسلمین: مسجد السهله وموضع اشتری شبرا - من أرض السبع - بشبر من ذهب... ولتصیرن الکوفه أربعه وخمسین میلا ولیجاورن قصورها کربلاء...»(637).
یعنی: «سرورم! قرارگاه حضرت مهدی (علیه السلام) وایمان آورندگان خاص به حق، در کجا خواهد بود؟»
فرمود: «پایتخت آن حضرت، کوفه خواهد بود ومرکز قضاوت عادلانه ی او، مسجد جامع آن ومرکز اصلی بیت المال، مسجد سهله در نزدیکی کوفه.
وآن شهر وسرزمین آن، ارزش وبهایی می یابد که با طلا برابری می کند وچنان گسترش می یابد که مساحت آن به 54 میل می رسد وقصرهای آن تا کربلا امتداد می یابد.
بزرگترین مسجد در سراسر جهان
مسجدها در سراسر گیتی بسیارند واز نظر مساحت وساختمان با هم متفاوتند ودر بیشتر آنها، روزهای جمعه وایام هفته، نماز جمعه وجماعت برپا می گردد.
مذاهب چهارگانه ی اهل سنت، نماز جماعت واقتدای به هر فردی، خواه نیکوکار وعدالت پیشه باشد ویا بدکار وفاجر، جایز می دانند اما مذهب شیعه که مذهب اهل بیت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) است در امام جماعت، عدالت را که به مفهوم «پرواپیشگی وانجام واجبات وترک محرمات دینی» است، شرط می داند وبر این اساس است که سیره ی شیعیان بر این بوده است که نمازهای خویش را به دانشوران، مجتهدین، فضلا ومراجع تقلید، اقتدا می کنند وبا هر کس نماز جماعت نمی خوانند.
روشن است که امام جماعت به هر میزان از نظر دانش، عدالت وتقوا برجسته تر باشد، درجه ی مقبولیت نماز او در پیشگاه خدا بیشتر وبه بارگاه حق نزدیکتر می باشد ونماز با چنین کسانی، پاداش وثواب بیشتر وپرشکوهتری دارد.
به همین جهت، نماز به امامت پیشوی معصوم که براستی مجمع تمامی فضایل وکمالات ومظهر همه ی ارزشها ووالاییهاست از نظر پاداش، وصف ناپذیر است وهیچ تردیدی نیست که نماز با اقتدای به او نماز دیگری است. اما متأسفانه امت اسلامی از هنگام رحلت پیشوای بزرگ توحید، پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) تاکنون از این پاداش بزرگ عبادی وثواب وصف ناپذیر واثرات شکوهمند آن محروم گشته است.
آری! زمان امیر مؤمنان (علیه السلام) گروهی از مسلمانان آگاه از این نعمت بزرگ بهره ور شده وبه پاداش نماز با پیشوای معصوم به مدت چندین سال کامیاب گشتند وحضرت مجتبی (علیه السلام) نیز امکان یافت مدتی این فریضه ی بزرگ اسلامی را به جماعت وامامت خویش بپا دارد ومردم به برکت امامت او ونمازش مفتخر گردند.
اما! دریغ که دوران کوتاهی بود وآنگاه این باب رحمت وبرکت بسته شد وامامت نمازهای جمعه وجماعت بدست مدعیان خلافت وامرای دست نشانده ی استبداد وارتجاع افتاد، مسجدها در انحصار آنان قرار گرفت وزشت کارانی بسان فرزند آن زن جگرخواره، پسرش آن عنصر بدمست وتبهکار وآلوده دامن، «ولید بن عقبه» امیر پلیدی که در حال مستی، نماز صبح را به جماعت، چهار رکعت خواند واز شدت مستی وزیاده روی در میخوارگی به محراب خویش استفراغ کرد ودر حال نماز یاوه سرایی نمود... وبسیاری دیگر از همین قماش عناصر پلید وفریب کاری که هم پستها وامکانات وقدرت ملی را به انحصار خویش در آوردند وهم دین، آیین، مسجد، محراب ومعبدها را در خدمت جنایات خویش خواستند.
آری! هیچیک از امامان معصوم از حضرت سجاد گرفته تا حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) نتوانستند نماز جماعت بخوانند، حتی حضرت رضا (علیه السلام) از سوی استبداد حاکم، اجازه وامکان آن را نیافت که نماز را برای یک مرتبه هم که شده است، اقامه نماید با اینکه به اصطلاح ولایت عهد بود وبه نام گرامیش، سکه زده بودند.
اما پس از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) واستقرار در کوفه، همه ی دلهای تشنه ی حق وعدالت وایمان وتقوا بدانجا توجه می یابد، بیشتر شیعیان در سراسر کره ی زمین چشم بدانجا می دوزند ومی کوشند که بدانجا هجرت کنند.
ودر بحثهای گذشته در روایت خواندیم که کوفه از هر سو گسترش خواهد یافت وبا اینکه فاصله آن با کربلا بیش از 60 کیلومتر است، بدان شهر متصل خواهد گشت.
امام مهدی (علیه السلام) در مسجد جامع کوفه، نماز جمعه را بر پا خواهد ساخت وطبیعی است که مسجد مملو از نمازگزاران خواهد گشت چرا که با وجود گستردگی مسجد در آن روزگار، باز هم گنجایسش انبوه، انبوه توده های نمازگزارانی را که برای اقتدای به آن حضرت می شتابند، نخواهد داشت.
وسبب این ازدحام جمعیت آن است که تمامی مردم از هر قشر وطبقه ای بدون استثناء، برای اقتدای به امام (علیه السلام) از خود اشتیاق وصف ناپذیری نشان می دهند وجز کسانی که زمین گیرند وتوان حرکت ندارند، کسی از نماز به امامت حضرت بقیه الله تخلف نمی ورزد.
اینک نمونه ای از روایات را در این مورد می آوریم:
1 - امام باقر (علیه السلام) در روایتی طولانی در این مورد می فرماید:
«... حضرت مهدی (علیه السلام) وارد کوفه می گردد، سه پرچم برای او در اهتزاز است که برای او آرام می گردند، در آنجا وارد مسجد می گردد وبرای توده های گرد آمده ومشتاق، خطبه می خواند ومردم در چنان شور وحالی هستند که سخنان آن حضرت در میان گریه های آنان شنیده نمی شود.
در جمعه ی دوم، مردم می گویند که: «هان ای فرزند گرامی پیامبر! نماز به امامت شما با نماز به امامت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) برابری می کند ومسجد پاسخگوی سیل شیفتگان به نماز ونیایش وسخنرانی شما نیست».
امام (علیه السلام) پاسخ می دهد که: «مسجدی برای شما خواهم ساخت که گنجایش جمعیت شما را داشته باشد».
آنگاه بسوی نجف خارج می گردد ونقشه ی مسجد شکوهبار وبی نظیری را می کشد که 1000 درب دارد وپاسخگوی همه ی نمازگزاران...»(638).
نظیر همین روایت از امام صادق (علیه السلام) نیز آمده است(639).
البته روشن است که نسبت دادن کشیدن نقشه ی مسجد به آن حضرت، بدین معناست که به دستور او این برنامه اجرا می شود نه اینکه خود مباشر کار باشد.
به هر حال آنچه از این روایت دریافت می گردد این است که آن حضرت خود به دشت وصحرا، گام می گذارد ودستور نقشه وبنیاد وتکمیل مسجدی را می دهد که در تاریخ بشریت بی نظیر است و1000 درب دارد.
اگر ساختمان مسجد را بدین صورت تصور کنیم که از هر سو 250 درب دارد، طبیعی است که دربها هر کدام برای ورود وخروج انبوه انسانها گسترده است ورد این صورت کمتر از سه متر نمی تواند باشد، با این حساب تنها عرض دربها، از هر سو به 750 متر می رسد، طبیعی است که فاصله ی میان هر دربی با درب دیگر نیز باید دیوار باشد وآن هم کمتر از ده متر نمی تواند باشد.
در اینصورت است که طول دیوارها در میان دربها از هر سو به 2500 متر می رسد واگر 750 متر، طول دربهای را از هر سو بدان بیافزاییم طول هر سمت مسجد 3250 متر می گردد واگر برای بدست آوردن مساحت مسجد این عدد را در خود آن، ضرب کنیم، رقمی چون 10562500 متر مربع حاصل ضرب ومساحت مسجد است.
طبیعی است که نزدیک چنین مسجد شکوهمند وبرای سیل نمازگزاران آن، باید وضوخانه ومراکز نظافت وبهداشت نیز ساخت. اینجاست که بزرگترین مسجد در جهان ساخته می شود ودر کنارش همه ی امکانات وتأسیسات لازم برای پاسخگویی به این سیل جمعیت نمازگزار، آماده می گردد.
واین یکی از دستاوردهای بزرگ ویکی از طرحهای عمرانی وفرهنگی ومذهبی آن گرامی است که در عصر درخشان حکومتش در کنار دیگر طرحها وبرنامه ها پیاده می شود.
امام مهدی در سرزمین قدس
در بحث از جنبش «سفیانی» - گذشت که امام مهدی (علیه السلام) برای درهم کوبیدن بساط فریب ودجالگری وبیداد سفیانی - پس از استقرار حکومت عادلانه اش در جزیره العرب وعراق، از کوفه بسوی شام حرکت می کند ودر آن روزگاران «سفیانی» در «رمله» در سرزمین فلسطین وشمال شرقی قدس خواهد بود.
امام مهدی (علیه السلام) با لشکر شکوهمند خویش به فلسطین می رسد وپیکاری سخت میان دو نیروی حق وباطل رخ می دهد که سرانجام با پیروزی نیروهای امام عصر (علیه السلام) وشکست ونابودی جنبش سفیانی، جنگ به پایان می رسد.
روایات در این مورد، بیانگر این مطلب است که حضرت مهدی (علیه السلام) به دروازه ی شهر «لد»(640) در فلسطین می رسد وموضع رژیمهای حاکم بر فلسطین واردن در آن روزگار روشن نیست جز اینکه بی تردید آن گرامی تمامی حکومتهای سیاهکار وستم پیشه را در هم می کوبد وهمه ی استبدادگران منحرف را نابود می سازد ومردم را از بند فریب ودجالگری واسارت آنها رهایی می بخشد.
در دروازه ی همان شهر لد در فلسطین است که عیسی بن مریم (علیه السلام) برای بیعت با آن حضرت از آسمان به زمین فرود می آید که در بحثهای آینده توضیح بیشتر آن را می خوانیم.
فرود آمدن عیسی از آسمان
فرود آمدن عیسی بن مریم از آسمان به هنگام قیام امام مهدی (علیه السلام)، از دیدگاه همه ی مسلمانان با وجود اختلاف در مذهب، یک واقعیت ثابت واز اموری است که تردید در آن راه ندارد.
وشاید تنها حکمت فرود آمدن آن حضرت در قیام امام مهدی (علیه السلام) تقویت حرکت جهانی آن حضرت واعتراف وتصدیق به حقانیت آن وجود گرانمایه وامامت اوست، بویژه که حضرت عیسی به امام مهدی (علیه السلام) اقتدا می کند وبه امامت او نماز می گذارد وامامت جهانی وآسمانی او را تصدیق وتأیید می کند.
فرود آمدن عیسی (علیه السلام) از آسمان به زمین، از شگفت انگیزترین شگفتیهای تاریخ واز مهمترین رخدادها وبزگترین نشانه ها وپرشکوه ترین دلایل بر حقانیت امام مهدی (علیه السلام) است.
آیا شگفت انگیز نیست که انسانی، مدتی در روی زمین زندگی کند، آنگاه به آسمانها عروج نماید ودر آنجا هزارها سال زندگی کند آنگاه همگام به قیام جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) به خواست خدا ودستور او فرود آید وضمن تصدیق واقرار به امامت آن حضرت با او نماز بگذارد وحرکت نجات بخش وآسمانی آن حضرت را یاری کند؟
با آگاهی از اینکه این انسان والا وبزرگ از دیگر انسانها، به جهاتی ممتاز است:
1 - نخست اینکه او پیامبری از پیامبران بزرگ الهی است.
2 - او صاحب شریعت وکتاب آسمانی است، گر چه دست تحریف وخیانت پس از او به شریعت ومکتب او دراز شده وآن را با بافته های جاه طلبانه و... آمیخته است.
3 - او را خدای جهان آفرین بدون پدر وتنها از مادری پاک وپاکیزه وبه عنوان نشانه، بدنیا آورده است.
4 - امت او اینکه در سراسر جهان از هزار میلیون نفر می گذرد که در میان آنان از همه ی قشرها وطبقات، از انسانهای عادی گرفته تا شاهان، رؤسای جمهور ودیگر چهره های مشهور هستند وقدرت بزرگ ووزنه ی سنگینی را می سازند.
5 - میلیونها تمثال از آن حضرت وبنام او در معابد وکلیساها، مدارس، خانه ها و... نصب شده وبر سینه ی پیروانش آویخته است.
6 - علاوه بر آنچه رفت، عقاید انحرافی وشرک آلودی را نیز که برخی از مسلمانان بدان دچار گشته وبر اساس آن او را «پسر خدا» یا «خدا» می پندارند نیز باید در نظر گرفت که ذات مقدس ربوبی از گفتار باطل وبی اساس کافران ومشرکان، منزه است.
با دقت به همه ی این امور، روشن است که عیسی بن مریم (علیه السلام) نزد مسیحیان مقدسترین موجود است وطبیعی است که دیگر مکتبها وادیان نیز در برابر شخصیت آن حضرت، سر تعظیم فرود می آورند ومسلمانان نیز به پیروی از قرآن کریم او را آنگونه که هست، بنده ی وارسته وشایسته ی خدا وپیامبر بزرگ او می شمارند وهمانگونه که قرآن بارها او را به پاکی وطهارت وقداست واحترام یاد می کند، او را تجلیل می کند. وبه نظر می رسد بخاطر اهمیت این موضوع وشکوه وشخصیت والای آن حضرت است که او به اراده ی خدا وبرای تقویت حرکت جهانی ونجات بخش امام مهدی (علیه السلام) در عصر ظهور وقیام آن حضرت از آسمان فرود می آید.
ونیز بخاطر اهمیت بسیار موضوع است که روایات بسیاری در این مورد از پیامبر وخاندان وحی ورسالت (علیهم السلام) رسیده ودر آن به فرود آمدن عیسی (علیه السلام) واقتدای او به امام مهدی (علیه السلام) وتصدیق وتأیید آن اصلاحگر بزرگ عصرها ونسلها تصریح شده است.
برای نمونه: هنگامی که به مجموعه های روایی بنگریم در می یابیم که انبوهی از علمای اهل سنت، حافظان وامامان حدیث، آنان همگی بطور متواتر، جریان فرود آمدن عیسی (علیه السلام) از آسمان به هنگامه ی قیام امام مهدی (علیه السلام) را، با صراحت کامل آورده اند گرچه برخی از آنان نخواسته اند به این حقیقت حدیثی واسلامی تصریح کنند وآنگونه که هست آن را ترسیم نمایند. به همین جهت است که برخی از آنان روایات را مخلوط می کنند وآغاز وپایان آنها را حذف می نمایند یا با واژه ها والفاظ روایات، برای اهدافی که خدا می داند، بازی می کنند.
برای نمونه:
1 - «بخاری» که از ائمه حدیث اهل سنت شناخته می شود وکتاب او در صدر کتب صحاح قرار دارد، حقیقت اقتدای عیسی (علیه السلام) را به امام مهدی (علیه السلام) را می آورد اما با رعایت اجمال وابهام.
او روایت را اینگونه نقل می کند:
«... قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم): کیف أنتم اذا نزل ابن مریم فیکم وامامکم منکم»(641).
یعنی: چگونه خواهید بود هنگامی که فرزند مریم، عیسی، در میان شما فرود آید، در حالی که امام شما نیز در جامعه ی شما حضور دارد.
2 - «مسلم» در صحیح خود(642) و«دیلمی» در کتاب «فردوس الاخبار» و«احمد بن حنبل» در مسند خویش داستان فرود آمدن عیسی (علیه السلام) واقرار واعتراف او به وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) و... را آورده اند، اما همانگونه کوشیده اند که نام آن حضرت را نیاورند(643).
3 - «نعیم بن حماد» استاد «بخاری» داستان نزول عیسی (علیه السلام) را می آورد اما او نیز نمی خواهد نام مبارک حضرت مهدی (علیه السلام) را به صراحت ترسیم کند وبه همین جهت اینگونه روایت می کند:
«یهبط المسیح عیسی بن مریم عند القنطره البیضاء علی باب دمشق الشرقی، طرف السحر (أی: یکون نزوله فی وقت السحر) تحمله غمامه، واضعا یدیه علی منکب ملکین، علیه ریطتان مؤتزا باحداهما، مرتدیا بالأخری، اذا أکب رأسه یقطر منه کالجمان، فیأتیه الیهود فیقولون: «نحن أصحابک».
فیقول: «کذبتم!»
ثم تأتیه النصاری، فیقولون: «نحن أصحابک».
فیقول: «کذبتم! بل أصحابی المهاجرون، بقیه أصحاب الملحمه».
فیأتی مجمع المسلمین حیث هم، فیجد خلیفتهم یصلی بهم، فیتأخر المسیح حین یراه، فیقول: «یا مسیح الله! صل بنا».
فیقول: «بل أنت فصل بأصحابک، فقد رضی الله عنک، فانما بعثت وزیرا ولم أبعث أمیرا».
فیصلی بهم خلیفه المهاجرین رکعتین مره واحده وابن مریم فیهم»(644).
یعنی: حضرت عیسی (علیه السلام) بر دروازه ی شرقی دمشق وکنار پل «بیضاء» به هنگامه ی سپیده ی سحر در حالی که بر ابر، سوار است ودستهایش بر شانه ی دو فرشته است ودو قطعه پارچه نفیس بر اندام اوست از آسمان به زمین فرود می آید. وهنگامی که سر خم می کند نور ودرخشندگی خاصی از چهره اش پرتوافکن است، نخست یهودیان بسوی او می شتابند ومی گویند: «ای پیامبر خدا! ما یاران تو هستیم».
آن حضرت بدانان پاسخ می دهد: «دروغ می گویید».
آنگاه مسیحیان به حضورش شتافته ومی گویند: «ما یاران تو هستیم».
به آنان نیز می گوید: «شما نیز دروغ می گویید. یاران راستین من، مهاجرین هستند، باقی مانده ی اصحاب حماسه».
آنگاه مسلمانان به حضورش شرفیاب می گردند در حالی که یهودیان ومسیحیان نیز آنجا هستند وعیسی (علیه السلام)، امام وخلیفه ی راستین مسلمین (حضرت مهدی (علیه السلام)) را در میان آنان می نگرد که مسلمانان به امامت او نماز می گذارند.
مسیح نیز با دیدن آن منظره برای اقتدای به امام مسلمین پشت سر آن حضرت قرار می گیرد که امام مهدی (علیه السلام) می گوید: «ای پیامبر خدا! شما برای ما نماز جماعت بخوانید».
مسیح پاسخ می دهد: «نه! هرگز! شما باید نماز را برای مردم بخوانید وهمگی به شما اقتدا نمایند، چرا که شما بنده ی شایسته ی خدا وحجت او هستید. خدا از شما خشنود است ومن به عنوان وزیر شما مبعوث شده ام ونه امیر».
آنگاه خلیفه ی مهاجرین، امام مهدی (علیه السلام) نماز می خواند وهمگی از جمله حضرت مسیح (علیه السلام) بدان حضرت اقتدا می کنند.
4 - ونیز «نعیم بن حماد» روایت دیگری را می آورد وآن را از «حذیفه» واو نیز از پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) نقل می کند، اما متأسفانه باز هم با الفاظ وواژه های روایت بازی می کند، اینگونه:
«فیهبط عیسی فیرحب به الناس ویفرحون بنزوله لتصدیق حدیث رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) ثم یقول للمؤذن: «أقم الصلاه!»
ثم یقول الناس: «صل بنا».
فیقول: «انطلقوا الی امامکم فلیصل بکم فانه نعم الامام».
فیصلی بهم امامهم فیصلی معهم عیسی»(645).
یعنی: سپس عیسی (علیه السلام) فرود می آید ومردم به او خوش آمد می گویند واز آمدنش که تصدیق حدیث پیامبر وپیشگویی اوست، شادمان می گردند سپس به مؤذن دستور می دهد که: «اذان بگو تا نماز برپا گردد».
آنگاه مردم از او می خواهند به عنوان امام برای مردم نماز بخواند که می گوید: «هان! ای مردم! شما بسوی امام خویش بروید تا او برای شما به عنوان امام نماز بخواند چرا که خوب امام وشایسته پیشوایی است».
آنجاست که امام مردم، نماز می خواند وهمگی از جمله حضرت عیسی (علیه السلام) به او اقتدا می کنند وبه امامت او (حضرت مهدی (علیه السلام)) نماز می گذارند.
آری! خواننده ی عزیز! به این روایت بنگر تا روشن شود که این گروه، چگونه به روایات یامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) بازی می کنند وبجای تصریح به نام مبارک حضرت مهدی (علیه السلام) گاهی از او به «امامکم» تعبیر می کنند وگاه به «خلیفتهم» ودر برخی کتابهایشان نیز به «أمیرهم».
اما در همین حال، برخی از علمای اهل سنت واز انسانهایی که تعصبات وجهت گیریها وهواهای دلشان بر قلمشان چیره نشده است، همین روایت ونظیر آن را بدون خرابکاری ودستکاری وقلب حقایق، روایت می کنند که برای نمونه برخی از روایات در این مورد را می آوریم:
1 - از ابوسعید خدری آورده اند که: پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «منا الذی یصلی ابن مریم، خلفه»(646).
یعنی: از خاندان ماست آن کسی که عیسی بن مریم به امامت او نماز می گذارد.
2 - از حذیفه آورده اند که: پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «... یلتفت المهدی وقد نزل عیسی بن مریم... فیقول المهدی: «تقدم وصل بالناس».
فیقول عیسی بن مریم: «انما أقیمت الصلاه لک».
فیصلی عیسی خلف رجل من ولدی، فاذا صلیت قام عیسی حتی جلس فی المقام فیبایعه»(647).
یعنی: حضرت مهدی (علیه السلام) متوجه می شود که عیسی (علیه السلام) از آسمان فرود آمه است به همین جهت به او می گوید: «شما پیش بایستید وبرای مردم نماز بخوانید».
عیسی (علیه السلام) پاسخ می دهد: «نماز، تنها، بوسیله وبه امامت شما، برپا می گردد».
وخود آن پیامبر بزرگ به امام مهدی (علیه السلام) اقتدا می کند ونماز می خواند وآنگاه با آن حضرت بیعت می نماید.
3 - از ابن عباس آورده اند که پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمود:
«والذی بعثنی بالحق بشیرا لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتی یخرج فیه ولدی المهدی فینزل عیسی بن مریم فیصلی خلفه»(648).
یعنی: بخدایی که مرا به حق ومژده رسان برانگیخت اگر از دنیا تنها یک روز باقی بماند، خداوند آن روز را طولانی می سازد تا در آن روز فرزندم مهدی ظهور نماید وعیسی بن مریم از آسمان فرود می آید وبه امامت او نماز می گذارد.
4 - از امیر مؤمنان (علیه السلام) در داستان «دجال» فرمود:
«... ویدخل المهدی (علیه السلام) بیت المقدس ویصلی بالناس اماما، فاذا کان یوم الجمعه وقد أقیمت الصلاه، نزل عیسی بن مریم (علیه السلام) بثوبین مشرقین، أحمر، کأنما یقطر من رأسه المهدی عیسی، فیقول لعیسی: «یابن البتول! صل بالناس».
فیقول: «لک أقیمت الصلاه».
فیتقدم المهدی (علیه السلام) فیصلی بالناس ویصلی عیسی خلفه ویبایعه...»(649).
یعنی: مهدی وارد بیت المقدس می گردد وبه عنوان امام با مردم نماز می گذارد. آنگاه روز جمعه فرا می رسد ونماز برپا می شود وعیسی (علیه السلام) در حالی که دو پیراهن درخشنده بر تن دارد با چهره ای گندمگون وآراسته، با موهای شانه کرده ومنظم وقیافه ای درخشان که شبیه ترین انسانها به پدرتان ابرهیم خلیل است، از آسمانها فرود می آید.
حضرت مهدی (علیه السلام) او را می نگرد وبه او می گوید: «هان ای فرزند بتول! بیا وبه امامت، بر ما نماز بگذار».
عیسی پاسخ می دهد: «نماز به امامت تو برپا می گردد».
وآنگاه مهدی (علیه السلام) پیش می آید وبا مردم نماز می گذارد وحضرت عیسی به امامت او نماز می خواند وبا او بیعت می نماید.
نزول عیسی از دیدگاه علمای اهل سنت
1 - «آلوسی» در مورد نزول عیسی (علیه السلام) می گوید:
«مشهور این است که حضرت عیسی (علیه السلام) به هنگام قیام امام مهدی (علیه السلام) به هنگامه ی سپیده ی صبح در دروازه ی دمشق از آسمان فرود می آید، امام مهدی (علیه السلام) از او دعوت می کند که برای مردم نماز را به جماعت بخواند، اما او حضرت مهدی را پیش می اندازد وخود به آن گرامی اقتدا می کند ومی فرماید: نماز تنها به امامت شما برپا می گردد»(650).
2 - «سیوطی» در پاسخ بر کسانی که اقتدای حضرت عیسی (علیه السلام) در نماز به امام مهدی (علیه السلام) را انکار نموده اند می گوید: «این از شگفت ترین شگفتیهاست، چرا که نماز خواندن عیسی به امامت حضرت مهدی (علیه السلام) در انبوه روایات صحیح از روایات رسیده از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) ثابت وتردیدناپذیر است. او راستگوی تصدیق شده ای است که اخبار وپیشگوییها وآینده نگریهایش تخلف ناپذیر نیست. از این رو، مسأله قطعی است وروایات رسیده، آن را تردیدناپذیر می سازد».
آنگاه برخی روایات رسیده در این مورد را می آورد(651).
آری! خواننده ی عزیز! اینها برخی روایات ومنابع آنها از کتابهای مهم ودست اول اهل سنت ودیدگاه علمای بزرگ آنان، پیرامون فرود آمدن عیسی (علیه السلام) به هنگام قیام جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) بود که از نظرتان گذشت.
اما روایات رسیده که در کتابهای شیعه از پیامبر گرامی وامامان معصوم (علیهم السلام) موجود است، همه به صراحت، بیانگر اقتدای حضرت عیسی (علیه السلام) به امام مهدی (علیه السلام) است واگر بگوییم که فرود آمدن عیسی واقتدای او به امام مهدی (علیه السلام) در نظر شیعیان از امور مسلم وتردیدناپذیر، بلکه از مشهورترین مسایل می باشد، مبالغه نکرده وچیزی به گزاف نگفته ایم.
مسأله بصورتی است که در کتاب «عیون المعجزات» آمده است که:
«پیامبر گرامی اسلام به امامان راستین، از قیام آخرین امام، حضرت مهدی (علیه السلام) برای اصلاح جهان خبر داد. از قیام کسی که زمین وزمان را سرشار از عدل وقسط می کند همانگونه که به هنگامه ی ظهورش لبریز از ستم وبیداد می گردد وعیسی (علیه السلام) به هنگام قیام او از آسمان فرود می آید وبه امامت آن حضرت نماز می خواند»(652).
نگارنده در پایان روایت می نویسد:
«این روایت واقعیتی است که به دلیل شهرت بسیار آن، همه ی شیعیان از علمای بزرگ گرفته تا مردم عادی، خواص وعوام وپیر وجوان... در مورد آن، اتفاق نظر دارند».
وما در این مورد، بحثی داریم که در بخش آینده خواهد آمد.
واژه دجال
این نام از واژه ی «دجل» مشتق شده وبه مفهوم «حق پوشی»، «نیرنگ بازی»، «دروغ پردازی»، «دجالگری» و«قلب حقایق» است.
«دجال» صفت مردی است که پیش از ظهور امام مهدی (علیه السلام) در صحنه ی جهانی پدیدار می گردد وبا جنبش ارتجاعی خویش جنایت وتباهی بسیاری را مرتکب می گردد وآنگونه که برخی از نویسندگان معاصر پنداشته اند، دجال، تمدن جدید غرب نیست که دلها وقلبها را بسوی خود جلب کرده است.
دجال، در شرایط قحط وتورم اقتصادی وخشکسالی قیام می کند وپیروان او را، انبوهی از عناصر پست وفرومایه وآلوده به گناه ورذایل اخلاقی، همچون زنان ولگرد ونسل تبهکار آنها ونژادپرستان یهود و... تشکیل می دهند.
از روایات این نکته دریافت می گردد که: او مردی یک چشم است واز جادوگری، شعبده بازی وچشم بندی آگاه است، به همین جهت به کارهای سحرانگیزی دست می نزد وبه گونه ای عمل می کند که مردم کارهای او را واقعیت می پندارند. از این رو شگفت انگیز نیست که نخست ادعای نبوت کند وآنگاه ادعای خدایی وبگوید:
«أنا ربکم الأعلی».
یعنی: هان ای مردم! من پروردگار بزرگ شما هستم.
ما در بخش نهم، در بحث از «مدعیان دروغین نیابت خاص» از جمله «شلمغانی» وامثال او، خاطر نشان ساختیم که برخی از آنها، دجالگری را به جایی رساندند که ادعای حلول وپروردگاری کردند.
روایات رسیده در مورد دجال وعملکرد تبهکارانه ودجالگرانه اش به گونه ای است که برای ما مفهوم نیست، شاید رموز واشاراتی باشند که در روزگار ما نامفهوم اند ودر آینده پرده ی اسرار از روی آنها برداشته شود.
به هر حال آنچه می توان دریافت این است که: زندگی نکبت بار این عنصر پلید در فلسطین به پایان خویش می رسد وامام عصر (علیه السلام) پس از قیام خویش وفرود آمدن عیسی (علیه السلام) به آن پیامبر بزرگ دستور می دهد که دجال را از صحنه بردارد واو نیز دستور را اجرا می کند وبشریت را از شرارت ودجالگری او رهایی می بخشد.
در این مورد، ما به همین اشاره بسنده می کنیم، توضیح بحث در مجموعه های روایی موجود است، علاقمندان می توانند مراجعه کنند.

 

بخش 19: چگونه قدرتها در برابر او سر فرود می آورند؟

 

این سؤال در صدر سلسله پرسشهایی است که پیرامون ظهور امام عصر (علیه السلام) مطرح می گردد.
بسیاری می پرسند که: «چگونه حکومتها در برابر امام مهدی (علیه السلام) خاضع می گردند؟»
«چگونه آن اصلاحگر بزرگ جهانی بر حکومتها ودولتها پیروز می شود؟»
«وموضع حکومتها وقدرتهای بزرگ جهانی در برابر آن حضرت چگونه خواهد بود؟»
این موضوع، براستی موضوع حساسی است وپاسخ آن نیاز به اندکی شرح وتحلیل دارد بدین صورت:
1 - حقیقت این است که حکومتها ودولتها، همواره از افراد تشکیل می گردند وهمان افراد هستند که در کنار هم، دست در دست هم، هیأتهای حاکمه را می سازند وروشن است که هر انسانی از این هیأتهای حاکمه، به گونه ای امور ورخدادها را ارزیابی نموده وحوادث را می فهمد.
2 - حکومتها در حیات خویش به سلاح ومهمات تکیه دارند وسلاح نیز در دست ارتشهاست، در دست بزرگترین فرمانده تا کوچکترین فرد ارتش ویا نیروهای مسلح.
3 - ونیز حکومتها بر نیروهای مسلحی چون: پلیس، نیروهای انتظامی، دستگاههای اطلاعاتی، ارتش خلقی وپاسداران رنگارنگ تکیه دارند واینها همه، دستگاههایی هستند که حکومتها ودولتها بدانها تکیه می کنند وبوسیله ی آنها قدرت ونیرو می یابند وبا دست آنها با مخالفان خویش می جنگند وآنان را سرکوب می کنند.
اینک جای این سؤال است که اگر نیروهای مسلح ودستگاههای عریض وطویل که حکومتها بدانها تکیه می کنند با حکومت موافق نبودند یا فرمانبرداری نکردند، دیگر از دولتها چه کاری ساخته است؟
به عبارت دیگر: «هیأت حاکمه یا سران نظامی که نیروهای نظامی آن از نظر فکری وعقیدتی با آنان موافق نباشند، چه می کنند؟»
حکومتها همواره از ارتش ونیروی نظامی خویش بیشتر از نیروی بیگانه می هراسند چرا که بر نیروی خارجی ممکن است بوسیله ی نیروی موجود در داخل پیروز شد وآن را نابود ساخت، اما بر ارتش خودی، هنگامی که همه ی ستون وبدنه ورأس یا بیشتر آن، سر به طغیان وشورش برداشت، چه می توان کرد؟
دولتها در برابر نیروهای مسلح خویش هنگامی که از آنان جدا شوند یا از نظر فکری وعقیدتی با دولت خویش مخالف باشند، قدرتی ندارند.
آری! تنها وسیله ی رویارویی با چنین ارتش یا نیروی نظامی، کمک گرفتن از ملت ویاری جستن از توده های مردم است واین تلاش نیز هنگامی که مردم به ارتش بپیوندند ویک صدا، بر ضد هیأت حاکمه بشورند با شکست روبرو می گردد وحکومت سقوط می کند.
در بحثهای گذشته، خاطر نشان ساختیم که پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) به هنگامه ی خبر دادن از ظهور امام مهدی (علیه السلام) فرمود: «انه یخرج بالسیف».
یعنی: او با شمشیر عدالت قیام خواهد کرد.
و این سخن را برخی به تمسخر گرفته ووسیله تاخت وتاز قرار داده ومی گویند: «از شمشیر، در برابر سلاحهای مرگبار که اگر بکار افتد، همه چیز را به خاک وخاکستر تبدیل می کند، چه کاری ساخته است؟»
از سلاحهای ویرانگر ومخربی چون: انواع بمبها، اقسام مسلسلها، انواع واقسام تفنگها، تانکها، زره پوشها، نفربرها، هواپیماها ودیگر وسایل جنگی زمینی، هوایی، دریایی که اگر به کار افتد، نسل بشر را از صحنه ی روزگار برمی دارند، آخر در برابر اینها شمشیر چه ارزشی دارد؟ واثر آن در برابر این سلاحهای ویرانگر ونابود کننده وسریع چیست؟»
برای پاسخ به این سؤال مقدمه ای ترسیم می گردد، امید که مفید افتد.
مقدمه:
از انبوه روایاتی که گذشت به این واقعیت تصریح دارد که حضرت عیسی (علیه السلام) به هنگام قیام امام مهدی (علیه السلام)، از آسمان فرود می آید وضمن اقرار وتصدیق وجود گرانمایه ی آن اصلاحگر بزرگ جهانی به او اقتدا می کند. واین مطلب ثابت شده است که خداوند، عیسی (علیه السلام) را به آسمانها برده است، چرا که کشته شدن او را به دست دشمنان رد می کند ومی فرماید:
«وقولهم انا قتلنا المسیح عیسی بن مریم رسول الله وما قتلوه وما صلبوه ولکن شبه لهم وان اختلفوا فیه لفی شک منه، ما لهم به من علم الا اتباع الظن وما قتلوه یقینا، بل رفعه الله الیه...»(653).
یعنی: ونیز بدان سبب که گفتند: ما مسیح، پسر مریم، پیامبر خدا را کشتیم در حالی که آنان مسیح را نکشتند وبر دار نکشیدند بلکه کار آنان مشتبه شد وبی تردید آنان در مورد او اختلاف می کردند خود در تردید بودند وبه آن یقین نداشتند وتنها پیرو پندار خود بودند وعیسی را به یقین نکشته بودند.
علاوه بر قرآن شریف ونیز روایات پیرامون صعود حضرت عیسی (علیه السلام) به آسمان، بسیار است وبیانگر این واقعیت که او در آسمانها زنده وروزی می خورد واینک از صعود او بیشتر از 1900 سال می گذرد.
ونیز این روایات به صراحت بیانگر این واقعیت است که عیسی (علیه السلام) به هنگامه ی قیام امام مهدی (علیه السلام) از آسمان فرود می آید وبه آن گرامی اقتدا می کند وبه امامت او نماز می گذارد.
راستی که حکمت بالغه ی خدا وتدبیر عظیم او را نظاره کنید که چگونه حضرت عیسی (علیه السلام) را به آسمانها صعود می دهد تا او را برای روزی بسیار شکوه بار وهدفی شکوهمند ومقصدی والا، ذخیره سازد!!
راستی چه ثمره، چه فایده وچه حکمتی در فرود آمدن عیسی (علیه السلام) به زمین در قیام جهانی امام مهدی (علیه السلام) است؟ وچه رابطه ای میان این فرود وآن ظهور هست؟
که از یکسو امام گرانقدر وپرشکوهی که برای اصلاح زمین وزمان ذخیره شده است بپا می خیزد وخورشید جهان افروزش از پس ابرهای غمبار غیبت طلوع می کند واز دگر سو پیامبر بزرگی که در آسمانها ذخیره شده است فرود می آید وضمن تصدیق قیام جهانی امام مهدی (علیه السلام) به او اقتدا می کند؟ راستی چه رابطه ای میان این دو رخداد شکوهمند است؟
وچه مناستبی میان این دو حادثه بی نظیر می باشد؟
پیش از هر چیز شایسته است فراموش نکنیم که شمار مسیحیان جهان اکنون از هزار میلیون نفر می گذرد، به عنوان مثال:
زمامداران ودولتها وملتهای اروپا همه یا بیشترشان مسیحی اند، بیشتر زمامداران وحکومتها ومردم قاره ی آسیا، مسیحی هستند، همینطور دولتهای آمریکای شمالی وجنوبی وعقیده ی مسیحیان نیز در مورد عیسی (علیه السلام) مشهور است که قرآن ضمن انتقاد، آن را ترسیم وتصحیح می کند. بدین صورت:
1 - «وقالت النصاری المسیح ابن الله»(654).
ونصاری گفتند که عیسی پسر خداست.
2 - «واذ قال الله: یا عیسی بن مریم أنت قلت للناس اتخذونی وامی الهین من دون الله؟ قال: سبحانک ما یکون لی أن اقول ما لیس لی بحق ان کنت قلته فقد علمته تعلم ما فی نفسی ولا اعلم ما فی نفسک انک أنت علام الغیوب»(655).
یعنی: ویادآور آنگاه را که خدا به عیسی بن مریم گفت: «آیا تو به مردم گفتی که مرا ومادرم را جز خدا به خدایی گیرند؟»
گفت: «تو را به پاکی یاد می کنم، مرا نسزد چیزی بگویم که شایسته ی آن نباشم اگر من چنین گفته بودم تو خود می دانستی تو به آنچه در ضمیر من می گذرد دانایی ومن از آنچه در ذات تو است بی خبرم، چرا که تو خود، دانای رازهای نهانی».
3 - «لقد کفر الذین قالوا ان الله هو المسیح بن مریم»(656).
یعنی: آنان که گفتند: «خدا، همان مسیح پسر مریم است». کافر شدند.
شاعر در مورد عقیده ی آنان به مسیح (علیه السلام) می گوید:

 

عجبا للمسیح بین النصاری * * * حیث قالوا: ان الاله أبوه
ثم قالوا: ابن الاله اله * * * ثم قاموا بجهلهم عبدوه

 

یعنی در مورد مسیح، میان پیروانش در شگفتم هنگامی که می گویند: «خدا، مسیح است».
آنگاه می گویند: «فرزند خدا، همان خداست». وسپس ناآگاهانه ومتعصبانه به پرستش او قیام می کنند.
ما در روزگار خویش به نشریات گمراه کننده ای که مبشران ومبلغان مسیحی آنها را چاپ وتوزیع می کنند، برمی خوریم که در عصر فرهنگ ودانش نیز همین خرافه ودروغ به صراحت آمده است. وآنان تصریح می کنند که: «عیسی، خداست». و«خدا، همان عیسی است واو خدای نجات دهنده است». وسخنانی از این قماش بافته های کفرآلود که براستی خدا برتر ووالاتر از بافته های آنان است. واو بلند مرتبه وبزرگ از هر آنچه شرک گرایان می پندارند، پاک ومنزه است.
به هر حال بحث در این است که: مسیحیان با این عقیده واندیشه در مورد عیسی (علیه السلام) هنگامه که در سراسر جهان بشنوند که حضرت مهدی (علیه السلام) آن اصلاحگر بزرگ عصرها ونسلها ظهور نمود وعیسی (علیه السلام) نیز از آسمان فرود آمده وضمن تصدیق آن حضرت واقرار به امامت او وکمک به قیام جهانیش، به او اقتدا نموده وبه امامت او نماز می خواند، در این صورت آیا در سراسر گیتی حکومت ودولت وملتی پیدا می شود که مسیحی باشند وباز هم با قیام جهانی امام مهدی (علیه السلام) مخالفت ورزند؟ وبا او از سر ستیز درآیند؟
روشن است که هرگز! بلکه همه ی مسیحیان به پیروی از عیسی (علیه السلام) وبه دستور او زیر پرچم امام عصر (علیه السلام) گرد می گردند واسلام واقعی را خواهند پذیرفت واز طرفداران امام عصر (علیه السلام) خواهند شد.
اینک روایاتی را در این مورد می آوریم:
1 - از امام باقر (علیه السلام) آورده اند که ضمن حدیث مفصلی فرمود:
«... فاذا اجتمع عنده عشره آلاف رجل، فلا یبقی یهودی ولا نصرانی الا آمنت به وصدقه...»(657).
یعنی: هنگامی که ده هزار نفر پیکارگر وآگاه بر گرد آن حضرت گرد آمدند دیگر یهودی ومسیحی یافت نمی شود جز اینکه به او وقیام جهانی اش ایمان می آورند واو را تصدیق می کنند.
2 - این روایت بصورت دیگری نیز آمده است که می فرماید:
«فاذا اجمتع عنده العقد - عشره آلاف رجل - فلا یبقی یهودی ولا نصرانی ولا أحد ممن یعبد غیر الله تعالی الا آمن به وصدقه وتکون المله واحده، مله الاسلام وکل ما کان فی الأرض - من معبود سوی الله تعالی - تنزل علیه نار من السماء فتحرقه»(658).
یعنی: هنگامی که بر گرد امام مهدی (علیه السلام) پس از ظهورش ده هزار نفر انسان ساخته شده وفداکار، گرد آمدند، همه ی یهودیان ومسیحیان وکسانی که جز خدای یگانه را نمی پرستند، به امامت وراه ورسم او ایمان می آورند وقیام جهانی ودگرگونسازش را تصدیق وتأیید می کنند. آنگاه است که همه ملتها یک ملت می شوند، ملت اسلام وپیروان همه ی ادیان به دین آسمانی اسلام می گروند وهمه معبودهای دروغین مورد غضب خدا قرار می گیرند وآتشی از آسمان فرود آمده وآنها را طعمه ی خویش می سازد وهمه را به خاکستر تبدیل می کند.
3 - از امیر مؤمنان (علیه السلام) آورده اند که فرمود:
«اذا بعث السفیانی الی المهدی جیشا فخسف به بالبیداء وبلغ ذلک أهل الشام قالوا لخلیفتهم: «قد خرج المهدی فبایعه وادخل فی طاعته، والا قتلناک».
فیرسل الیه بالبیعه ویسیر المهدی (علیه السلام) حتی ینزل بیت المقدس وتنقل الیه الخزائن وتدخل العرب والعجم وأهل الحرب والروم وغیرهم فی طاعته، من غیر قتال، حتی تبنی المساجد بالقسطنطنیه وما دونها»(659).
یعنی: هنگامی که سفیانی سپاهی را بسوی مهدی (علیه السلام) گسیل می دارد وآن سپاه در بیابانی در میان مکه ومدینه به زمین فرو می رود وخبر این حادثه دهشتناک به شام ومردم آن رسد، آنان به زمامدار خویش می گویند، «مهدی نجات بخش، ظهور کرده است، با او بیعت کن واطاعت او را گردن گذار! در غیر این صورت تو را نابود خواهیم ساخت».
واو نیز به ناچار برای بیعت با امام مهدی (علیه السلام) گروهی را می فرستد وآن حضرت همه جا را در مسیر خویش فتح می کند تا در بیت المقدس فرود می آید. همه ی گنجینه ها بسوی او انتقال می یابد وعرب وعجم، اهل حرب وروم ودیگران، حکومت عادلانه وراه ورسم انسان ساز ورهایی بخش او را بی آنکه با او پیکار کنند می پذیرند. آنگاه حرکت جهانی او تا جایی پیش می رود که همه جا، ندای توحید وعدالت طنین افکن می شود ودر قسطنطنیه وفراتر از آن و... مساجد را بنیاد می کند».
وبا این بیان، استفاده از سلاح، ضرورت پیدا نمی کند وانواع اسلحه ها بی آنکه به وجود آنها احساس نیاز شود، کنار گذاشته می شود.
اما یهود هم، بر گرد آن خورشید جهان افروز حلقه می زنند واو «الواح تورات» را که در نقاط خاصی مدفون است، برای آنان خارج می سازد وآنان در میان آن نوشته های آسمانی، ویژگیها ونشانه های امام مهدی (علیه السلام) را می یابند وهمگی اسلام را پذیرفته ودر خط امامت او گام می سپارند.
از امام باقر (علیه السلام) در این مورد آورده اند که فرمود:
«وانما سمی المهدی، لأنه یهدی الی أمر خفی ویستخرج التوراه والأنجیل ومن أرض یقال لها انطاکیه»(660).
یعنی: تنها تنها بر این جهت نام مبارک قائم (علیه السلام)، مهدی نامیده شد که از جانب خدا، به هر کار نهان وسری هدایت می شود وتورات وانجیل را از نقطه ای از زمین که انطاکیه نام دارد، خارج می سازد.
ودر برخی از روایات آمده است که: «مهدی (علیه السلام)، مهدی نامیده شد، چرا که به اسفار تورات راهنمایی می گردد وآن را از کوههای شام خارج می سازد ویهود را بدان فرا می خواند وآنان بر آن کتابها بصورت دسته جمعی وسی هزار نفری تسلیم می گردند»(661).
در کتاب «اسعاف الراغبین» آمده است که: «حضرت مهدی (علیه السلام) «تابوت سکینه» بنی اسرائیل را از غار انطاکیه و«اسفار تورات» را از کوهی در شام خارج می سازد وبا آن با یهود بحث وگفتگو می کند وبسیاری از آنان تسلیم می گردند»(662).
به هر حال، ظاهر مطلب این است که در مرحله ی نخست، سی هزار نفر از یهود، حق وعدالت را پذیرفته وبه اسلام ایمان می آورند. آنگاه این گرایش به حق وپذیرش اسلام بی وقفه ادامه می یابد تا همه ی یهودیان مسلمان شده وبه امامت مهدی (علیه السلام) وراه ورسم زندگی ساز وقیام نجات بخش او ایمان می آورند.
آنچه آمد مربوط به یهود ونصاری وایمان آنان به اسلام وقیام جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) وامامت آن اصلاحگر بزرگ جهانی بود. اما اینک جای آن است که بنگریم وبدانیم که پیروان دیگر ادیان ومرامها چه خواهند کرد؟
روشن است که این دگرگونی عظیم وناگهانی که - با قیام حضرت مهدی (علیه السلام) وفرود آمدن عیسی (علیه السلام) از آسمان واقتدای به آن حضرت وتصدیق او - در دولتها وملتها در سراسر جهان پدیدار می گردد، بزودی اثر عمیق خویش را در نظامهای لائیک همانند چین وشوروی وبیشتر کشورهای خاور دور می گذارد؛ چرا که آنان نمی توانند خویشتن را در برابر حقیقت بزرگ ودگرگونسازی که مسیر تاریخ وزندگی جهانیان را تغییر می دهد به نادانی وناآگاهی زنند. بویژه که امام مهدی (علیه السلام) متفکران واندیشمندانی را به عنوان پیام رسان ومبلغ اسلام، بسوی ملتها ودولتها گسیل می دارد تا اسلام را آنگونه که هست، بی هیچ کم وکاست وافراط وتفریط وافزودن چیزی بر آن، به بشریت بشناسانند. اینجاست که دولتهای لائیک نیز جز پذیرش حق وسر فرود آوردن در برابر نظم عادلانه وپیشوای عدالت پیشه وپراقتدار آن، راهی برای خود نخواهند یافت.
در روایتی که از نظرتان گذشت خواندید که:
«پس از گرایش مسیحیان ویهودیان به اسلام وایمان به حضرت مهدی (علیه السلام) تمامی کسانی که جز خدا را نمی پرستند نیز، به راه ورسم عادلانه وآسمانی او ایمان می آورند واو را تصدیق می نمایند».
پیشگامان امتها
اما شیعیان، که شمارشان در سراسر جهان نیمی از مسلمانان را تشکیل می دهد، روشن است که اینان از پیشتازان وپیشگامان ملتها وامتهایی هستند که بر گرد آن خورشید جهان افروز حلقه می زنند وزیر پرچم او - که براستی پرچم عزت، استقلال، آزادگی، عدالت، پاکی، سعادت، نیکبختی، قدرت، قوت ورفاه ومعنویت است - قرار می گیرند.
واینگونه اسلام وصلح وآزادی بر سراسر جهان سایه ی آرامش بخش وسعادت آفرین خویش را می افکند وتدبیر امور جامعه ی بشری را به کف می گیرد وملتها ودولتها، همه وهمه فوج فوج به دین خدا وارد می گردند.
آنچه آمد در صورتی خواهد بود که ظهور وقیام امام عصر (علیه السلام) پیش از سومین جنگ جهانی که چون کابوسی سایه افکنده است رخ دهد، اما اگر جنگ سوم جهانی اتفاق افتد وظهور آن اصلاحگر بزرگ جهانی پس از آن باشد، دیگر می توان پیش بینی کرد که چه شمار از انسانها با بکار گرفته شدن بمبهای هسته ای وهیدروژنی ودیگر سلاحهای مرگ آور وویران کننده، نابود می گردند وچه شمار باقی می مانند.
مفهوم این سخن این است که: امام مهدی (علیه السلام) پس از نابود شدن 60% از انسانها در روی زمین ظهور می کند آن هم در شرایطی که باقیمانده ی از خانواده بشری را نیز ترور، ارعاب وهیولای مرگ ونابودی به سختی در هم نوردیده وزندگی به دوزخ طاقت فرسایی تبدیل شده است.
در آن شرایط است که بشریت از همه تمدنهای پوشالی وتمامی دیدگاهها وبافته ها وتئوریهای شکست خورده ی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و... سرخورده ومأیوس وخسته شده واز آن زندگی سیاه ونکبت باری که مرگ به مراتب بهتر وشریفتر از آن است متنفر می گردد ودرست در همان حال وهوای نومیدی وواماندگی وفشار است
که بشریت انتظار فرشته ی نجات واصلاحگری بزرگ وراستین را می کشد که سر رسد، واو را - از آن فجایع غمبار ومصائب هستی سوز واز آن نظامها وقوانین ساخته ذهن وبافته ی اندیشه ی نارسا ومغز علیل وناتوان جاه طلبان که جز بر زیان ورنج او نیافزوده است - نجات بخشد.
آنگاه انتظار فرج اصلاحگر بزرگی را می کشد که تباهی زندگی جامعه انسانی را از بین ببرد، بافته ها ونظامها ومقرراتی را که تراوش یافته ی از مغزهای جباران وطغیانگران است، نابود سازد. وبیدادگران سنگدلی را که شب وروز همواره بر این می اندیشند که چگونه راه تنفس توده های دربند را تنگتر ساخته وچگونه بندهای عبودیت وبردگی را، بر دست وپای آنان سخت تر کشند وچگونه آزادی، این نعمت گرانبها وپرارجی را که خدا به انسانها ارزانی داشته است پایمال سازند؛ آری! این دیوانگان قدرت وانحصارگران امکانات توده ها را، از سر راه بردارد.
آری! بشریت هنگامی که دریافت، بخاطر فشار وسرکوبی واستبدادی که در همه میدانهای زندگی بر او حاکم است، دیگر نه کرامتی برایش مانده است ونه شرافت وعزت وآزادگی، دیگر در آن وضعیت است که با همه ی وجود انتظار می کشد تا نجات بخشی برای رهایی اش بپا خیزد وبشریت را از آن شرایط نکبت بار نجات بخشد.
در این مورد روایتی از امام باقر (علیه السلام) آمده است که:
«دولتنا آخر الدول ولم یبق أهل بیت - لهم دوله - الا ملکوا قبلنا، لئلا یقولوا - رأوا سیرتنا - : وهو قول الله عزَّ وجلَّ: «والعاقبه للمتقین»(663).
یعنی: دولت وحکومت ما خاندان وحی ورسالت، آخرین دولت خواهد بود.
هیچ خاندان وگروهی نخواهند بود جز اینکه پیش از ما، زمام امور جامعه بدست آنان می افتد تا هنگامی که راه ورسم عادلانه وبشردوستانه وحیات بخش ما را دیدند، ادعا نکنند که اگر آنان نیز مدیریت وزمام امور جامعه را به کف می گرفتند همچون حکومت عادلانه وانسانساز وافتخارآفرین خاندان وحی ورسالت عمل می کردند.
آری! این همان سخن خداست که می فرماید:
«والعاقبه للمتقین»(664).
وفرجام شکوهمند تاریخ وآینده ی بشریت در پرتو حکومت ماست.
بنابراین، از روایات، این واقعیت دریافت می گردد که: با ظهور امام مهدی (علیه السلام) شرایط جهانی به گونه ای است که همگان از اوضاع غمبار وپریشان بشریت وشکست تئوریها ومکاتب ومرامها وسیستمهای بشری خسته ونومید گشته وهمگان در انتظار اصلاحگری نجاتبخش، هستند.
به همین جهت، در برابر امام مهدی (علیه السلام) سر خضوع فرود می آورند وزمام امور خویش را به دست توانمند وکارگشای او می سپارند، بدان امید که نجات ونیکبختی بشریت را، او تضمین نماید.
ممکن است مهدی نجات بخش از راه دیگری زمام امور جامعه ها وتمدنها ورهبری کره ی زمین را بدست گیرد ودر برابر بیدادگران جهانی که حاضر نشوند حق وعدالت را گردن نهند، از سلاح بسیار پیشرفته تر ومخرب تر از سلاحهای تجاوزکاران، بهره جوید.
چه مانعی دارد که آن اصلاحگر بزرگ آسمانی، در پرتو قدرت ودانش وآموزش الهی، سلاحی وصف ناپذیر در برابر سلاحهای تجاوزکاران بسازد، به گونه ای که از همه ی سلاحهای موجود در دست زورمندان حق ستیز، پر توانتر وعملکرد آن سریعتر وبا شدت بیشتری زرادخانه های آنان را در هم بکوبد ونابود سازد؟
ما در امکان وقوع این دیدگاهها، می توانیم بحثهای گسترده ای را مطرح کنیم اما به منظور پرهیز از گستردگی بحث ورعایت اختصار به همین مقدار بسنده می کنیم.
از دیدگاه عقیدتی واسلامی
آنچه از نظرتان گذشت چگونگی سر فرود آوردن قدرتها وملتها در برابر امام مهدی (علیه السلام) وچگونگی در هم کوبیده شدن قدرتهای بیدادگر وحق ستیز روزگار از نظر مادی وطبیعی بود، اما هنگامی که بخواهیم از دیدگاه دینی وعقیدتی وماورای طبیعی موضوع را طرح کنیم در این صورت پیشاروی ما افقهای باز وگسترده تری برای احتمالات وتصورات به منظور به کف گرفتن زمام امور جامعه هاست که برای نمونه به برخی اشاره می رود:
سلاح ترس ودلهره
ممکن است علاوه بر تدابیر اساسی فرهنگی وعقیدتی واجتماعی، امام مهدی (علیه السلام) برای نجات بشریت وبرانداختن استبداد واستعمار وتباهی، خدای جهان آفرین در قیام جهانی آن حضرت، ترس ودلهره را بر قلب کافران وشرک گرایان وتجاوزکاران حق ستیز بیافکند وآنان قدرت تصمیم گیری ومخالفت را بکلی از دست بدهند وخود را ببازند.
قرآن شریف به این واقعیت تصریح می کند وآن را از عوامل پیروزی پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) بر دولتها وملتهای معاصرش، عنوان می سازد.
1 - در این مورد می فرماید:
«سنلقی فی قلوب الذین کفروا الرعب»(665).
یعنی: ما در دلهای کسانی که کفر ورزیدند بیم و(هراس) خواهیم افکند.
2 - ومی فرماید:
«سألقی فی قلوب الذین کفروا الرعب»(666).
یعنی: من در دلهای کافران هراس خواهم افکند.
3 - ومی فرماید:
«وقذف فی قلوبهم الرعب فریقا تقتلون وتأسرون فریقا»(667).
یعنی: ودر دلهایشان بیم افکندیم، گروهی را کشتید وگروهی را به اسارت گرفتید.
4 - ومی فرماید:
«فأتاهم الله من حیث لم یحتسبوا وقذف فی قلوبهم الرعب»(668).
یعنی: خدا از سویی که آنان گمانش را نمی کردند بدانان تاخت آورد ودر دلهایشان وحشت افکند.
پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) در این مورد فرمود:
«نصرت بالرعب، مسیره شهر»(669).
یعنی: با ایجاد رعب در دل دشمن به اندازه ی یک ماه پیش رفتم.
ونیز فرمود:
«أعطیت خمسا... ونصرت بالرعب»(670).
یعنی: به من پنج چیز اعطاء گردید... از آن جمله این است که: بوسیله ی سلاح ترس ورعب که خدا در دل دشمنان می افکند، یاری وپیروز می شوم.
بر این باور هیچ مانعی ندارد که امام مهدی (علیه السلام) در قیام اصلاحی خویش با سلاح «رعب» از جانب خدا یاری گردد وخداوند رعب وترس را در دل صاحبان قدرت وامکانات وزورمندان بیافکند. همانگونه که روایات بسیاری بدین واقعیت تصریح می کند:
امام صادق (علیه السلام) در این مورد می فرماید:
«ان القائم منا منصور بالرعب، مؤید بالنصر، تطوی له الأرض وتظهر له الکنوز کلها ویظهر الله به دینه علی الدین کله ولو کره المشرکون»(671).
یعنی: قائم ما، با سلاح ترس وهراسی که خدا بر دل دشمنان می افکند، یاری می گردد وبوسیله ی خدا پیروز می شود، زمین برای او درهم پیچیده شده گنجهای زمین برای او آشکار می گردد وخداوند بدست او دین خود را بر تمامی ادیان، اقتدار وغلبه می بخشد، گر چه شرک گرایان را خوش نیاید.
بوسیله فرشتگان
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه ی شریفه: «أتی أمر الله فلا تستعجلوه...»(672) فرمود:
«هو أمرنا، أمر الله عزَّ وجلَّ أن لا نستعجل به حتی یؤیده الله بثلاثه أجناد: الملائکه والمؤمنین والرعب»(673).
یعنی: آن امر، اشاره به امر ما می باشد. خداوند دستور می دهد که در مورد آن شتاب نورزیم، خداوند به هنگامه ی قیام امام مهدی بوسیله سه لشکر: فرشتگان، مؤمنان وسلاح ترس ورعب، او را در برابر موانع ودشمنان یاری می کند وبر همگان پیروزیش می بخشد.
امام باقر (علیه السلام) فرمود:
«لو خرج قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) لنصره الله بالملائکه المسومین والمردفین والمنزلین والکروبیین یکون جبرئیل أمامه ومیکائیل عن یمینه واسرافیل عن یساره والرعب یسیر مسیره شهر أمامه وخلفه وعن یمینه وعن شماله والملائکه المقربون حذاه...»(674).
یعنی: هنگامی که قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) ظهور نماید، خداوند او را بوسیله ی گروههای فرشتگان نشاندار، پیاپی، فرود آورده شده ومقرب یاری خواهد کرد(675).
جبرئیل، فرشته ی امین وحی پیشاپیش آن حضرت ومیکائیل سمت راست واسرافیل سمت چپ او، خواهد بود وترس ورعب به مسافت یک ماه پیشاپیش وسمت راست وطرف چپش حرکت خواهد کرد وفرشتگان مقرب در کنار او.
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«اذا قام القائم (علیه السلام) نزلت ملائکه بدر وهم خمسه آلاف»(676).
یعنی: هنگامی که قائم (علیه السلام) قیام کند، فرشتگانی که بصورت گروه پنج هزار نفری در بدر برای یاری پیامبر آمدند، فرود خواهند آمد(677).
با نیروهای طبیعت
ممکن است خدای جهان آفرین امام مهدی (علیه السلام) را بوسیله ی همان نیروها وامکاناتی مجهز ساخته وپیروزی بخشد که پیام آورانش را مجهز وبرخوردار می ساخت؛ بوسیله ی نیروهایی چون باد ودیگر نیروهای طبیعت که خدا آنها را، مسخر سلیمان نموده بود. به همین جهت باد هر کاری را به امر خدا انجام می داد وتندبادهایی که در زمین وهوا ودریا سخت اثر می گذارند که نمی توان از آنها غفلت کرد ونیز صاعقه ها که اثر گذاری شگرف ومهم آنها فراتر از پندار وتصور ماست، همه وهمه به دستور خدا، مسخر سلیمان بودند وبه خواست او عمل می کردند.
آری! با این بیان ممکن است امام مهدی (علیه السلام) به اذن خدا وخواست او، پس از قیام، بر تمامی نیرهای طبیعت مسلط گردد ودر آنها به اذن خدا واراده ی او تصرف نماید.
پس از احتمالات وتصورات چندگانه ی عقیدتی که هم دور از حقیقت به نظر نمی رسد وهم از روایات دریافت می گردد، دیگر هیچ مشکلی پیرامون استقرار حکومت عادلانه امام مهدی (علیه السلام) در سراسر گیتی ورویارویی پیروزمندانه ی او با قدرتهای تبهکار وبی اثر ساختن تلاشهای ارتجاعی ومذبوحانه ی دشمنان به نظر نمی رسد.
یک پرسش ودو پاسخ
در اینجا یک پرسش دیگری است وآن اینکه: «اگر براستی امام مهدی (علیه السلام) از این نیروها وامکانات ووسایل کمک می گیرد، پس فایده شمشیر چیست؟ ومنظور از روایاتی که می گوید:
آن حضرت با «شمشیر عدالت» قیام می کند، چه می باشد؟»
در این مورد دو دیدگاه قابل طرح است:
1 - برخی از دانشمندان بر این اندیشه اند که: «منظور از شمشیر در این روایات، قدرت ونیروست، چرا که شمشیر، رمز قوت واقتدار است».
به عبارت دیگر: این جمله، بیانگر این واقعیت است که امام مهدی (علیه السلام) در برخورد با دشمنان حق ستیز، مأمور به مدارا ونرمش وملایمت وشکیبایی در برابر شرارت واذیت وآزار آنان نیست. آن گرامی در این مورد، برنامه ومأموریت اصلاحی اش بعکس پیامبر گرانقدر اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلم) است که در برابر اذیت وآزار دشمنان، مأمور به شکیبایی بود ودر پرتو وحی پیاپی بدان حضرت، فرمان شکیبایی وبردباری می یافت، دستوراتی اینگونه:
«فاصبر کما صبر اولوالعزم من الرسل»(678).
یعنی: پس، همچون پیامبران اولوالعزم شکیبایی پیشه ساز.
و:
«اصبر علی ما یقولون...»(679).
یعنی: بر آنچه می گویند، شکیبایی پیشه ساز.
اما امام مهدی (علیه السلام) هنگامی که ظهور نماید، مأمور به صبر وشکیبایی نیست ونیازی هم بدان ندارد، او تنها اسلام درست وراستین را می آورد وآنگونه که شایسته وبایسته است در سراسر جهان پیاده می کند وجهان را سرشار از عدل وداد وسعادت ونیکبختی می سازد، در این صورت فرجام کار کسانی که با عدل وقوانین عادلانه ی خدا دشمنی ورزند ویا مانعی سر راه تطبیق وتحقق آن بوجود آورند، روشن است.
2 - ممکن است بگوییم منظور از «شمشیر» در روایات مورد بحث، همان معنای حقیقی وعبارت از: آلات وادوات جنگی ودفاعی باشد ومفهوم این روایات این باشد که امام مهدی (علیه السلام) در تطبیق قانون وتحقق بخشیدن به آرمان پیامبران وسرشار ساختن زمین وزمان از عدل وداد وشکوفا ساختن ارزشها ووالاییها، از شمشیر حق وعدالت وکیفر عادلانه نیز کمک می گیرد.
بدین ترتیب، کسی که در خور کشته شدن است به شمشیر کشته می شود نه با مسلسل وآویخته شدن به دار ویا به سم ووسایل برقی ویا زیر شکنجه های گوناگونی که شیوه ی استبدادگران دیروز وامروز دنیاست.
آن گرامی، در کنار انواع تدابیر: فرهنگی، عقیدتی، اخلاقی، اجتماعی، تربیتی، سیاسی، اقتصادی، روانی، قضایی و... از قوانین عادلانه ی کیفری نیز برای تحقق صلح ورفاه وآزادی وعدالت بهره می جوید وجنایتکارانی را که در خور قتل باشند با شمشیر گردن می زند... همانگونه که پیامبر گرانقدر اسلام نیز چنین بود.
با این بیان، دیگر در مورد این جمله از روایات هیچ بحث وگفتگویی نمی ماند.

 

بخش 20: او چگونه حکومت خواهد کرد؟

 

امام مهدی (علیه السلام) هنگامی که ظهور نماید، چگونه حکومت خواهد کرد؟
این پرسش از جمله مهمترین پرسشها، در این مورد است وپاسخ آن نیاز به مقدمه ای روشنگرانه پیرامون قانون وحکومت دارد بدین صورت:
نقش سرنوشت ساز قانون
از جمله عواملی که در نیکبختی یا نگونبختی وصلاح وسازندگی یا تباهی وانحطاط جامعه ها وتمدنها نقش سرنوشت سازی دارد، عامل قوانین ومقررات حاکم بر جامعه وتمدن، در ابعاد گوناگون حیات، بویژه حکومت وسیاست وقضاوت است.
قوانین با همه ی انواع واقسام آن، ابزارهای جهت دهنده ودستگاههای تربیت کننده ای هستند که جامعه را بسوی ارزشها یا ضد ارزشها جهت می دهند وبسوی نیکی ونیکبختی یا شرارت ونگونساری، سوق می دهند.
به عبارت دیگر: سرنوشت تعالی یا انحطاط هر فرد وجامعه ای در گرو قوانین حاکم بر آن جامعه است. این قوانین ومقررات است که وسایل وامکانات پیشرفت فرهنگی را فراهم می سازد یا وسایل مطالعه وتحقیق وشکوفایی را در هم می نوردد.
قانون است که می تواند آزادیهای بی قید وبند وویرانگر را به ستمکاران وهرزگان، برای ستم وتباهی اعطا کند ونیز در توان آن است که از ارزشهای انسانی واخلاقی پاس دارد وضمن به رسمیت شناختن آزادی مسئولانه در همه ی ابعاد معنوی ومادی، با ضد ارزشها وعوامل مخرب آرامش وامنیت در جامعه، پیکار نماید.
قانون است که یک جامعه را به اوج غنی وثروت وآسایش ورفاه وشکوه می رساند یا آنان را به فقر وتورم وگرسنگی می کشاند وبذر انحطاط وعقب ماندگی را می افشاند.
همین گونه صدها هزار مثال می توان آورد که قانون در آنها حکم می راند ونقش تعیین کننده وسرنوشت سازی دارد.
کوتاه سخن اینکه: قانون در سرنوشت جامعه، نقشی اساسی دارد بویژه در ابعاد سیاسی، قضایی، تدبیر امور وتنظیم شئون جامعه وهمین گونه حاکم ویا قاضی می تواند ستمدیده را پناه دهد وناتوان را یاری کند وحق آنان را از ستمکار بستاند ومی تواند حق را باطل وباطل را حق جلوه دهد وبا درهم نور دیدن حقوق وریختن خونها، با اموال، نوامیس واعراض مردم بازی کند.
این سخنی کوتاه از قانون وحکومت ونقش اوج دهنده یا انحطاط آفرین آنها در جامعه.
در همین روزگار ما... ودر جهان معاصر، میلیونها اصل وماده قانونی که بر جامعه ها وتمدنهای بشری، در کشورهای اسلامی وغیر اسلامی حاکم است، تنها بخش ناچیزی از آن قوانین، هماهنگ با عقل وعدالت است. اما بیشتر آنها با تمامی مفاهیم وارزشها، اخلاق وعدالت، فضیلت وادیان توحیدی، ناسازگارند. این قوانین بشری است که آزادی در هرزگی وهوسبازی، آلودگی وانحراف جنسی، میخواری ورباخوارگی را می دهد ومقررات بازدارنده از سفر واقامت، تجارت وواردات وصادرات، خانه سازی، وزراعت، مرغداری ودامپروری را به اجرا می گذارد وجز در شرایط بسیار سخت وبا مالیاتهای ظالمانه اجازه ی بهره وری نمی دهد.
اینها تازه گوشه ای از نارساییها وناسازگاریها واثرات شوم قوانین تراویده از ذهن وفکر وهواهای بشری است. اگر بخواهیم آثار ویرانگر وفاجعه بار این قوانین را که در کشورها وجامعه ها به همراه مصائبی که بر سر بشریت باریده است، خاطر نشان سازیم از موضوع کتاب دور می افتیم.
به همین جهت به همان مقدار از فشار قوانین ظالمانه وسلب آزادیهای سازنده وحیاتی بوسیله آن که هر انسانی با همه ی وجود آنها را درک می کند بسنده نموده وخاطر نشان می سازیم که در عصر شکوه بار امام مهدی (علیه السلام) تمامی مقررات بیدادگرانه وغیر اسلامی در همه ی ابعاد، الغا وبه زباله دان تاریخ ریخته می شود. دیگر برای آنها ارزش وبهایی نیست وتنها منبع قوانین ومقررات حاکم بر انسانها، قرآن شریف، سنت وروش عادلانه ومترقی پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) خواهد بود. سنت وشیوه ای که از بازیگری وتزویر وتحریف ودستکاری مصون باشد.
تنها در آن شرایط است که بشریت از فجایع وره آورد زیانبار قوانین کفرآلود وظالمانه، نجات می یابد ودر سایه ی قوانین عادلانه وانسانی اسلام که حقوق انسان را صیانت ورفاه ونیکبختی او را براستی تضمین می کند، زندگی می نماید. در سایه ی قوانین ومقرراتی که هر بیداگری را در مرز خود متوقف وتمامی راههای انحراف ونگونساری را مسدود می سازد.
لازم است از یاد نبریم که تنها قوانین ومقررات اسلام واقعی است که نیکبختی جامعه ی انسانی را در دنیا وآخرت تضمین می کند ودیگر سیستمها ونظامهای قانونی وهویت وحقیقت آنها را، اوضاع غمبار حاکم بر جهان امروز معرفی می کند. این تباهیها وبیدادگریها، رنجها ومشکلات، انواع محرومیتها وسرکوب وفشاری که بر توده ها در سراسر گیتی سایه افکنده است همه ی اینها از نتایج وره آورد وآثار همین مقررات ساخته ی ذهن واندیشه ی بشر است.
این سخن را کسانی خوب می فهمند که در دنیای به اصطلاح متمدن امروز چه شرق وچه غرب، به وزارتخانه ها وادارات دولتی ودادگستریها... گرفتار شده باشند آنگاه است که به خوبی وروشنی درخواهند یافت که چگونه حق، پایمال وباطل، یاری می گردد، کرامتها به هدر می رود وعدالت می میرد.
چگونه رشوه حکم می راند وپارتیها وسفارشهای چهره های متنفذ، کارساز است.
برخی وکلا، نقش تأسفباری در پایمال ساختن حق ونابودی حقوق انسانها دارند بویژه هنگامی که صاحبان حق، ضعیف وفاقد توان وکارآیی لازم برای دفاع از حقوق خویش باشند ونتوانند از ابزار ووسایل لازم برای پیروزی وغلبه بر دشمن خویش بهره گیرند.
من بر این عقیده ام که قوانین حقیقی اسلام واحکام ومقررات راستین خدا، جز در زمان پیامبر وامیر مؤمنان (علیهم السلام) بطور کامل پیاده نشد وپس از آن همه به بوته ی فراموشی سپرده شد ویا از صحنه برکنار وتنها در کتابها باقی ماند.
من در یک فرصت مناسب می توانم این مطلب را اثبات کنم اما اینک این بحث را در یک جمله خلاصه می کنم وآن اینکه: هر کسی به تاریخ خودکامگان اموی، عباسی، عثمانی ودیگر حکومتگران سیاهکار پس از آنها، مراجعه کند این موضوع را به روشنی در خواهد یافت.
واقعیت این است که: هدف حکیمانه الهی از آفرینش تحقق نیافت چرا که خدای جهان آفرین هر آنچه را انسان برای یک زندگی شایسته بدانها نیازمند است از آب گرفته تا هوا، زمین ومعادن همه را برای او پدید آورد. به خاک زمین، با همکاری متقابل خورشید، هوا، آب وذرات نهفته در خاک، استعداد وشایستگی رویش زراعت وگل وگیاه ونهال ودرخت قرار داد. وطبیعت را برای انسان رام ساخت تا با بهره وری شایسته از امکانات آن، لوازم حیات وضروریات زندگی همچون: خوراک، پوشاک، مسکن ودیگر نیازهایش را بصورت فراوان تولید نماید تا در زندگی خویش همواره احساس بی نیازی ونیکبختی کند. اما خودکامگان قرون واعصار، پیش از اسلام وپس از فرود آمدن قرآن شریف، انسان را به عبودیت وبندگی خویش کشیدند ومیان او وزندگی سعادتمندانه وآباد وآزاد مانع شدند وبخاطر نقش ارتجاعی وویرانگر آنها میلیونها انسان در اسارت وشقاوت زیستند وهمانگونه جهان را بدرود گفتند.
این از نظر بعد دنیوی ومادی حیات انسان.
اما بعد معنوی وعقیدتی: خدای جهان آفرین پس از آفرینش انسان وتدبیر امور مادی وشئون جسمی او، پیام آوران خویش را یکی پس از دیگری بسوی إنسان برانگیخت تا آنان در پرتو وحی، اندیشه وعقیده ی انسان وبینش او را در مورد جهان وانسان وآفریدگار هستی اصلاح کنند، نهال پرثمر ایمان واخلاص را در دلهای آنان کشت نمایند. فطرت آنان را بیدار وگنجهای نهفته ی خرد وعقل آنان را برانگیزد، موهبتهای وجود آنان را استخراج ونیروها وتواناییهای آنان را شکوفا سازند.
کوتاه سخن اینکه: خداوند، پیامبران را برای اصلاح زندگی جامعه وفرد در ابعاد عقیدتی، فرهنگی، اقتصادی، معیشتی، اجتماعی، خانوادگی، سیاسی، قضایی ودیگر ابعاد برانگیخت، اما متأسفانه بسیاری با این اصلاحگران راستین پیکار کردند ونصایح، اندرزها، خیرخواهیها وبرنامه های آنان را نپذیرفتند. به آنان اهانت روا داشتند به باد تمسخرشان گرفتند وخون پاک آنان را به زمین ریختند که قرآن شریف موضعیگیری ناهنجار امتها در برابر بعثتها وپیام آوران خدا را به شایستگی ترسیم می کند.
این فشرده ای از تاریخ پیامبران وامتها.
در مورد پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) نیز قرآن شریف بیانگر این واقعیت است که: شرک گرایان وکافران بجای حق پذیری، بر ضد او وبرنامه های نجات بخش وافتخارآفرینش بپا خواستند. وجنگهای آنان پس از هجرت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) از مکه به مدینه تا رحلت آن فرزانه ی عصرها ونسلها، همه وهمه، نشانگر این موضعگیریهای رسوا وننگبار برخی انسانها در برابر این پیامبر پرشکوه واین مصلح فرزانه وپدر پرمهر است.
پس از آن همه فداکاریها از سوی حق طلبان وتوحیدگرایان وآن شرارتهای شرم آور از سوی شرک گرایان وبیدادگران، سرانجام اسلام استقرار یافت وپایه های آن نیرومند گشت وتوده های مردم، فوج فوج به دین خدا ایمان آوردند، آنگاه خدا به پیام آورش دستور داد که امیر مؤمنان (علیه السلام) را به عنوان امام وجانشین پس از خویش وپیشوای امت معرفی نماید وتدبیر امور وتنظیم شئون انسانها را به کف با کفایت او بسپارد.
پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمان خدا را به انجام رسانید ودر حجهالوداع وسرزمین «خم» فراتر از 25 هزار نفر را گرد آورد وضمن سخنان شکوهمند وتاریخی دست امیر مؤمنان (علیه السلام) را گرفت وفرمود:
«من کنت مولاه فهذا علی مولاه»(680).
ومردم را به پیروی از آن پیشوای بزرگ وفرمانبرداری از او، فرمان داد واز مخالفت با او ودشمنی با راه ورسم توحیدی وعادلانه اش بر حذر داشت، اما متأسفانه بیشتر مسلمانان با فرمان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) مخالفت ورزیدند وجز گروهی بر اطاعت او ثبات قدم نشان ندادند.
در نتیجه، عناصر وجریاناتی قدرت وحکومت را به کف گرفتند که هوای دل خویش را بیشتر از مقررات پاک وقوانین انسان ساز اسلام پیروی نمودند وبر اثر حاکمیت فریب وستم در قرون واعصار، آنچه نمی بایست، بر سر نسلها وعصرها آمد وانواع دردها ورنجها وفجایع ومصائب بر بشریت باریدن کرد وجلوه وجمال دلآرا وزیبای سیستم زندگی ساز وانسان پرداز اسلام، میدان تحقق
وتجلی نیافت. وبدتر از آن کار بجایی رسید که توده های مردم پنداشتند قوانین ومقررات اسلام همان رفتار وگفتار وعملکردی است که زمامداران وحکومتهای مدعی اسلام وحاکم بر جامعه های مسلمان انجام می دهند واین از هر جهت برای جهان اسلام وخود مکتب نجات بخش وآسمانی آن، غمبار بود.
حکومت امام مهدی
هنگامی که ما از حکومت جان بخش امام مهدی (علیه السلام) سخن می گوییم، سخن ما بر دو نقطه ودو محور دور می زند: نخست، محور ونقطه ی صدور حکم ووضع قوانین وآموزشهای گوناگون در میدانهای مختلف زندگی است ونقطه ومحور دوم، محور داوری وقضاوت میان امت است که خواه مسایل ومشکلات خود را بسوی حکومت عادلانه آن حضرت ببرند یا نبرند.
صدور حکم ووضع قوانین
در مورد نخست، روشن شد که تمامی قوانین ومقررات بیگانه از اسلام وقرآن، در حکومت امام مهدی (علیه السلام) الغا ودور ریخته می شود وهرگز بدانها عمل نمی گردد وبجای آنها مقررات درخشان وزندگی ساز برخاسته از قرآن وشیوه ی راستین پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) امور مردم را تدبیر وشئون کشور را تنظیم ودر کران تا کران جامعه ها همانگونه که شایسته وبایسته است، پیاده می شود.
خلاصه اینکه: امام مهدی (علیه السلام) تمامی برنامه ها وطرحها وعملکردها ومقرراتی را که پیامبر وامیر مؤمنان (علیه السلام) در حکومت کوتاه مدت وعادلانه وپرمهر خویش در میدانهای گوناگون زندگی پیاده کردند، به گونه ای کامل ودرخشان پیاده می کند وافزون بر آنها به منظور تأمین نیکبختی ورفاه وآسایش وآرامش جامعه طرحها وبرنامه ها وعملکرد دیگر همچون: ساختن پلها، ایجاد سدها، گسترش خیابانها وشاهراهها، حفر کانالها وپاکسازی نهرها ونصب دستگاههای گوناگون ومورد نیاز صدور اجازه ی رسمی به مردم جهت احیای زمینهای موات وبهره وری عادلانه وشایسته از معادن ومنابع گوناگون ودیگر نعمتهایی که خدا به انسان ارزانی داشته است که همه ی اینها از روح ومحتوای اسلام ومقررات آن برمی خیزد.
این پرتوی از طرح وبرنامه حاکمیت عادلانه وبشردوستانه وزندگی ساز امام مهدی (علیه السلام) در محور نخست، اینک محور دوم حکومت شکوه بار آن حضرت.
قضاوت وداوری
داوری وقضاوت آن گرامی در جامعه، بسان داوری نیاکان پاک وپاکیزه اش، عادلانه وانسانی وبراساس حق وعدالت است وبا یک ویژگی از داوری آن حضرت عدالت پیشگان ممتاز می شود وآن ویژگی این است که آن حضرت در سیستم قضایی خویش براساس آگاهی واطلاعات خویش بر رخدادها وحوادث داوری می کند، از اینرو نه به انتظار گواهی گواهان می ماند ونه دلایل ومدارک وشواهدی که ادعا را اثبات کند.
سخن در اینجا بر دو محور دور می زند:
1 - نخست اینکه این روایت صحیح وجانبخش که در مورد امام مهدی (علیه السلام) وره آورد حاکمیت او بطور متواتر از پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) وامامان معصوم (علیهم السلام) رسیده است، بارها تکرار شد که می فرماید:
«انه یملأ الارض قسطا وعدلا بعد ما ملئت ظلما وجورا»(681).
یعنی: امام مهدی (علیه السلام) پس از ظهور خویش، جهان را سرشار از عدل وداد می کند پس از آنکه از ستم وبیداد لبریز گردد.
شایسته ی یادآوری است که این حدیث در مجموعه های روایی، صدها بار از راههای گوناگون وچهره های مختلف روایت شده است به گونه ای که هیچ جایی برای شک وتردید در صحت ودرستی آن نمی ماند.
آری! آن اصلاحگر بزرگی که می خواهد ستم وبیداد را در همه ی میدانها وابعاد وچهره هایش نابود سازد وریشه واساس آن را در هر نقطه ای که باشد ویا از هر انسانی سر زند از بیخ وبن برکند، طبیعی است که از چنین عدالت گستری نباید انتظار داشت که خود منتظر این باشد که مظلوم به او شکایت برد یا آن پیشوای عدالت از مدعی ستمدیده برای اثبات ادعای به حقش که برای آن داور عدالت پیشه، روشن است دلایل، شواهد، اسناد ومدارک ارائه کند، هرگز! چرا که گاه ممکن است مظلوم برای اثبات بیدادی که بر او رفته یا حقی که از او پایمال شده است ناتوان باشد یا نتواند ساختگی بودن بافته های ظالم را روشن کند.
ممکن است ستم وبیداد در بسیاری از نقاط روی زمین واقع شود ومظلوم نتواند از بیدادی که بر او رفته است به امام عدالت ونجات شکایت برد. ونیز امکان دارد که انسانی مخفیانه وبه ستم کشته شود وکسی از کشته شدن او آگاه نگردد وقاتل او را نشناسد ودر نتیجه خون او پایمال گردد، در این صورت چگونه می توان گفت:
«امام مهدی (علیه السلام) زمین وزمان را لبریز از عدل وداد می سازد؟»
2 - از پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) روایت آورده اند که فرمود:
«انما قضی بینکم بالأیمان والبینات»(682).
یعنی: مردم! من در میان جامعه، براساس دلایل وشواهد وسوگندها، قضاوت وداوری می کنم - نه براساس وحی ورسالت - .
شاید مفهوم ظاهری روایت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) این باشد که: آن حضرت در میان مردم، براساس آگاهی وعلم شخصی خویش داوری نمی کند.
بعنوان مثال: اگر پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) با علم نبوت ورسالت بداند که فلان شخص، دست به سرقت زده است، خود، بر او، کیفر سرقت را جاری نمی سازد بلکه به انتظار گواهی گواهان می نشیند وهنگامی که پرونده، طبق موازین قضایی تکمیل گردد حکم می کند واو را کیفر می دهد.
شاید این شیوه ی پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) در داوری وقضاوت وعمل نکردن بر اساس آگاهی واطلاع شخصی خویش، بدان جهت بود که اگر آن گرامی در داوریهای خویش براساس آگاهی واطلاع شخص قضاوت می کرد رفتار وعملکرد قضایی او در میان امت سیره وسنت می شد وآنگاه بود که برای هر قاضی وحاکمی دستاویز وبهانه می گشت که در جامعه، بدون دلایل ومدارک قانع کننده ودرستی به هر کس دلش خواست حد جاری سازد وطبق تمایلات خویش حکم راند وآنگاه ادعا نماید که به علم واطلاع شخصی خویش داوری نموده وحکم رانده است. وبا این کار نظام دین وجامعه از هم گسیخته وهرج ومرج وخودکامگی در سیستم قضایی رواج یافته ومعیارها ومقیاسهای فقهی وحقوقی وعرفی دچار اختلال می گشت.
بر این اساس بود که پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) این راهها را برای قضاوت بدرفتار وحکومتهای بیدادگر مسدود ساخت تا آنان نتوانند در میان مردم، طبق تمایلات جاه طلبانه وهواهای خویش حکم رانند وآنگاه مدعی گردند که براساس علم وآگاهی شخصی خویش حکم می کنند.
اما امام معصوم وپیشوای عدالت گستری که هرگز چنین احتمال در مورد او نمی رود وهیچ نوع اشتباه وانحرافی به ساحت مقدس او راه ندارد، بر چنین انسان والایی زیبنده است که براساس آگاهی واطلاعات شخصی خویش به امور ورخدادها، داوری نماید وهرگز منتظر گواهی گواهان واقامه ی دلایل ومدارک از سوی مدعی نباشد وبر سوگندهای دروغین از سوی طرفین، بهایی ندهد وآنچه حق وعدالت است آن را ملاک قرار دهد وبراساس آن داوری نماید.
با توجه به این دو نکته اساسی که:
اولا: امام مهدی (علیه السلام) اصلاحگر بزرگی است که زمین وزمان را سرشار از عدل وداد می کند.
وثانیا: علاوه بر تمامی آگاهیها واطلاعات ومعیارها، براساس آگاهی واطلاعات شخصی خویش، داوری وحکومت می نماید؛
این واقعیت دریافت می گردد که آن حضرت، تبهکاران وآدمکشان ومجرمان را براساس عدالت وبه منظور اصلاح جامعه به کیفر شایسته وعادلانه ی گناهانشان می رساند، خواه آثار ودلایل ومدارک جرم موجود باشد ویا آن را از بین برده باشند وطبق موازین عادی ثابت نشود وگواه وبینه اقامه نگردد.
برای روشن شدن بحث دو مثال می آوریم:
1 - اگر فردی در خانه ی خویش میخوارگی کند وکسی او را در آن شرایط نبیند تا گواهی دهد، امام مهدی (علیه السلام) در پرتو علم امامت از گناه او آگاه می گردد واو را عادلانه کیفر می کند.
2 - ونیز اگر انسانی جنایتی را که در خور کیفر است مرتکب شود بر آن دادگستر جهانی است که او را بخاطر جنایتش کیفر نماید.
وآنگاه است که هر جنایت کاری به هنگام وسوسه ی نفس وتصمیم به گناه، خوب می داند که زمامدار دادگستر جامعه از جنایت او آگاه می شود واو را به کیفر عادلانه اش می رساند. درست در این شرایط است که همین احساس ووضعیت خاص، همه ی جنایت کاران را از ارتکاب جرائم مانع می شود. بدین جهت مردم از هر انحرافی در ابعاد گوناگون زندگی می پرهیزند.
از چیزهایی که این مطلب را تأیید می کند روایت رسیده از امام صادق (علیه السلام) است که می فرماید:
«بینا الرجل علی رأس القائم (علیه السلام) یأمر وینهی اذ أمر (الامام) بضرب عنقه فلا یبقی بین الخافقین شیء الا خافه»(683).
یعنی: گاه اتفاق می افتد که فردی در کنار مهدی (علیه السلام) ایستاده وسخن می گوید وآن حضرت دستور می دهد گردنش را (بخاطر جنایت مخفیانه اش) بزنند وآنگاه است که در شرق وغرب جنایت کاری نمی ماند، مگر از آن پیشوای عدالت گستر وآگاه حساب می برد.
این روایت به این مطلب تصریح می کند که امام مهدی (علیه السلام) هر گناهکاری که در خور کیفر باشد - براساس علم امامت - کیفر می کند ومنتظر این نمی ماند که از او شکایت شود یا گواهان گواهی دهند.
وبدینسان شرایطی پدید می آید که هیچ کس جرأت ستم وقانون شکنی وگناه در خود نمی بیند وزمین از عدالت وآزادی ودادگری وامنیت ورفاه وسعادت لبریز می گردد.
روایات بیانگر این واقعیت، بسیار است که ما تنها نمونه هایی را می آوریم:
1 - امام باقر (علیه السلام) فرمود:
«اذا قام قائم آل محمد (علیه السلام) حکم بحکم داود ولا یسأل البینه»(684).
یعنی: هنگامی که قائم ما قیام کند به سبک داود (علیه السلام) حکومت وداوری خواهد کرد وگواه ودلیل نخواهد خواست.
2 - امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«لا تذهب الدنیا حتی یخرج رجل منی، یحکم بحکومه آل داود ولا یسأل البینه، یعطی کل نفس حقها...»(685).
یعنی: دنیا به پایان نخواهد رسید تا بزرگمردی از خاندان ما قیام نماید. او به سبک خاندان داود حکومت وداوری خواهد کرد واز دلایل وگواهان نخواهد پرسید، حق هر کس را به او اعطا خواهد کرد....
3 - ودر روایت دیگر فرمود:
«ثم یأمر منادیا ینادی: هذا المهدی! یقضی بقضاء داود وسلیمان ولا یسأل علی ذلک بینه»(686).
یعنی: پس ندا کننده ای به دستور او ندا می دهد که: «هان ای مردم!
این پیشوای عدالت گستر، مهدی (علیه السلام) است. او به سبک داود وسلیمان (علیهم السلام) داوری می کند وگواه ودلیل نمی خواهد - چرا که خود از همه چیز آگاه است - ».
4 - ونیز فرمود:
«اذا قام قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) حکم بین الناس بحکم داود، لا یحتاج الی بینه یلهمه الله تعالی فیحکم بعلمه ویخبر کل قوم بما استبطنوه»(687).
یعنی: هنگامی که قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) قیام نماید میان مردم به سبک داود حکومت وداوری خواهد کرد ونیازی به دلیل وبرهان ندارد خداوند به او الهام می کند واو با علم وآگاهی خویش، داوری وحکومت می کند وو هر گروهی را از آنچه نهان می دارند، باخبر می سازد.
یک پرسش وپاسخ آن:
سؤال: «منظور از حکومت وداوری حضرت داود چیست؟»
جواب: منظور از «حکم داود» شریعت وراه ورسم او نیست، چرا که تمامی شرایع وقوانینی که پیش از اسلام بودند همه با آمدن اسلام نسخ وپایان یافته اعلان شدند، بلکه منظور از این عنوان این است که امام مهدی (علیه السلام) در مسایل ومشکلات، براساس آگاهی ودانش خویش به حقایق وواقعیتها، داوری می کند وبه ظاهر امور یا قضایا یا اسناد ومدارک ساختگی، تکیه نمی کند.
داود، آن پیامبر بزرگ خدا نیز، مدتی طولانی اینگونه حکومت وداوری می کرد، حقایق وواقعیات رخدادها واختلافات، به اذن خدا برای او آشکار می گشت وبه همین جهت براساس آگاهی ودانش شخصی خویش به امور، قضاوت می کرد وبه گفتار طرفین اختلاف، اعتنا نمی کرد.
یک پرسش دیگر:
امام مهدی (علیه السلام) چگونه می تواند عدالت ودادگری کامل را در کران تا کران گیتی تحقق بخشد با اینکه می دانیم که آن گرامی در پرتو دانش وآگاهی واطلاع خویش، از مسایل ورخدادهای منطقه وشهری که اقامت دارد باخبر است، نه از رخدادها وامور جاری سراسر گیتی؟
پاسخ:
ممکن است این سؤال را با روایتی از امام صادق (علیه السلام) پاسخ داد که می فرماید:
«اذا قام القائم بعث فی أقالیم الأرض، فی کل اقلیم(688) رجلا... یقول له الامام (علیه السلام):
عهدک فی کفک، فاذا ورد علیک أمر لا تفهمه ولا تعرف القضاء فیه، فانظر الی کفک واعمل بما فیها»(689).
یعنی: هنگامی که قائم (علیه السلام) قیام کند به هر منطقه وشهری فرستاده ای آگاه وکارا وپرواپیشه گسیل می دارد وبه او می گوید: «برنامه ی کار تو در کف دست توست. از این رو هر گاه کاری برایت پیش آمد که راه حل آن را نفهمیدی وداوری در آن را نشناختی به کف دستت نظاره کن وآنچه در آن یافتی، عمل نما».
در مورد این روایت سه احتمال بنظر می رسد:
1 - ممکن است روایت را معجزه بشناسیم وبگوییم فرستادگان آن اصلاحگر بزرگ آسمانی هنگامی که در مسایل ورخدادها بمانند بناگاه بر کف دست خویش احکام عادلانه ومورد نظر را نوشته وآماده خواهند یافت.
2 - ممکن است منظور آن حضرت از جمله «عهدک فی کفک» نوعی دستگاه شبیه بی سیم بسیار پیشرفته ای باشد که برخی چهره ها وشخصیتها یا کارگزاران ویژه... بدست دارند ودستورات صادره از مقام فرماندهی کل را همواره دریافت می دارند وبدانها عمل می کنند وهمیشه این دستگاه همراه آنهاست.
3 - ویا اینکه روایت، پیام ومعنای دیگری دارد که پس از ظهور آن حضرت به خواست خدا آشکار خواهد شد واکنون برای ما ناشناخته است.
کوتاه سخن اینکه: امام مهدی (علیه السلام) با نمایندگان وحاکمان وقضاتی که به کشورها، در سراسر جهان نصب فرموده وآنان را برای تدبیر امور وتنظیم شئون وحل مشکلات ورفع کشمکشها وتأمین امنیت ونیکبختی جامعه ی بزرگ عصر ظهور، گسیل داشته است، بطور دایم در ارتباط است وآنان با فرماندهی وامامت آن اصلاحگر بزرگ جهانی ودر پرتو دانش وعدالت او انجام وظیفه می نمایند.

 

بخش 21: زندگی در عصر ظهور امام مهدی

 

عصر امام (علیه السلام) پس از ظهور وقیام جهانی اش، براستی از درخشانترین ودوست داشتنی ترین وزیباترین عصرها برای کره ی زمین، از آغاز آفرینش جهان وانسان است.
وکاملا بجا ودرست است که نام عصر ظهور را «عصر حاکمیت نور ودانش وبینش» به مفهوم واقعی آن نام گذاریم، نه روزگاری را که ما در آن زندگی می کنیم که براستی عصر تاریکیهای جهل، انحراف، فجایع، بیداد وگمراهی وعصر نگونسازی واسارت انسان است.
جهان معاصر
با الهام از فراز حکیمانه ومشهور «تعرف الاشیاء باضداها» ممکن است برای درک ودریافت پرتویی از درخشندگی وشکوفایی عصر ظهور وزیبایی وشیرینی زندگی در حاکمیت آن اصلاحگر بزرگ جهانی، نظری گذرا به اوضاع غمباری بیافکنیم که اینک در آن زندگی می کنیم.
به جامعه ای که اینکه در آن زندگی می کنیم وناملایمات ورنجهایی که زندگی را تیره وتار ساخته است، بنگرید! فشارهایی که لذت وشیرینی وطراوت زندگی را از فرد وجامعه گرفته وآنان را به انواع محرومیتها نشانده است. یکی دچار آفت فقر است ودیگر به نداشتن مسکن وسرپناه گرفتار است. یکی از بیکاری ونداشتن مکانی برای کسب وکار وتجارت رنج می برد ودیگری از فقدان درآمد کافی که خود وخانواده اش را اداره کند وپولی که با آن نیازهای پزشکی ودرمانی خویش وافراد تحت تکفل خود را فراهم آورد.
مشکلات زندگی، همه جا را فرا گرفته است وبحرانهای ویرانگر وپیاپی، راه نجات وامید را برای مردم مسدود ساخته است.
از سویی، آزادی مسکن ومحل زندگی، آزادی سفر وتجارت، آزادی کار واقامت، آزادی بیان وقلم واظهار نظر مردم، سلب شده واز دیگر سو، امنیت وآرامش از ابعاد گوناگون زندگی انسان معاصر رخت بر بسته است. انسان نسبت به جان ومال وخاندانش احساس امنیت خاطر نمی کند. ومرد ناتوان، از زورمندان وزورگویی آنان می هراسند. ثروتمندان وصاحبان امکانات با زیردستان ومحرومان به شیوه ی دیکتاتوری رفتار می کنند وکینه ها وعقده های روانی بصورت وحشتناکی گسترش یافته است.
فقر ومحرومیت وگرسنگی در جهان معاصر بیداد می کند وبیشتر انسانها بویژه کودکان جهان با این بلای بزرگ اجتماعی وانواع بیماریهای ناشی از سوء تغذیه دست به گریبانند. وسرانجام مردم ومحرومیتها وکاهش شدید امکانات زندگیشان بنگر وبه از دست رفتن کرامت وارزش انسان در جهان معاصر.
به رنجها، مصیبتها مشکلات، زندانهای لبریز از میلیونها انسان آفت زده ودربند وبه جنگهای ویرانگر وهستی سوزی که بشریت را به کام خود می کشد واو را در هم می نوردد وپاره پاره می کند ومی سوزاند ونابود می سازد وخاکسترش را به باد می دهد.
پس از این نظر گذرا به جهان معاصر ورنج وپریشانی انسان، اینک برای شناخت عصر ظهور، باید همه ی جلوه های زندگی معاصر ومظاهر حیات انسان را صد در صد دگرگون ساخت وآنگاه به تماشای آن نشست، چرا که پس از قیام جهانی امام عصر (علیه السلام) در روزگار حاکمیت آن عدالت گستر راستین، فقر ونیاز از جامعه ی بشری رخت برمی بندد وآفت محرومیت از میان می رود، عقده های روانی مردم حل وزدوده می شود وحزن واندوه به سرور وشادمانی تبدیل می گردد.
جهنم زندگی، جای خود را به بهشت نیکبختی وسعادت می دهد وپژمردگیها وافسردگیها جای خود را به طراوت ونشاط می سپارد وامن وامان در همه ی ابعاد زندگی جهان گستر می شود. فرشته ی عدالت بر سر بشریت سایه می افکند وظلم وستم یکسره نابود می گردد.
دیگر نه ظالمی خواهی دید ونه مظلوم وستمدیده ای، آرمانها وآروزهای مسلمانان آگاه وپرواپیشه تحقق می یابد وکره ی زمین، مهد صلح وآزادی می گردد واسلام در سراسر گیتی، دلها وجانها را نورباران می نماید وهمه ی ساکنان زمین، آگاهانه ومخلصانه بر یکتایی خدا ورسالت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وامامت امیر مؤمنان (علیه السلام) گواهی می دهند.
آری! اینها پرتویی از برکات نهضت آسمانی امام عصر (علیه السلام) وقیام اصلاحگرانه ی آن حضرت ودستاوردها وگامهای اصلاحی وطرحهای عمرانی وفرهنگ پرارج وپیاده شدن مقررات عدالت آفرین وانسانساز خدا، به دست باکفایت اوست.
احاطه ی کامل به دستاورد درخشان حکومت امام مهدی (علیه السلام) وآگاهی از برکات آن بصورت شایسته وبایسته آسان نیست؛ چرا که مفاسد ومصائب، رنجها وضد ارزشها وانحرافاتی که پیش از ظهور آن حضرت در جامعه ها گسترش می یابد همچون ستارگان آسمان بی شمار است.
لازم به یادآوری است که بیشتر این انحرافات وآفتها وتباهیها، ثمره ی شوم قوانین ظالمانه ای است که از مغز زمامداران وهیأتهای حاکمه ی بیدادگر تراوش یافته وچکیده ی افکار وتمایلات آنهاست. واین قوانین است که آزادی وکرامت را از بشریت سلب نموده وامواج جهل وفقر، محرومیت ومصائب، گناهان وجرائم، فجایع ومشکلات ودیگر صحنه های شرارت وشقاوت را در جامعه ی بزرگ جهانی پدید آورده وآنها را گسترش داده است.
زیبنده است در این مورد، این نکته ی اساسی را از یاد نبریم که صدها روایت رسیده از پیامبر وامامان اهل بیت (علیهم السلام) که بصورت متواتر در کتابهای شیعه وسنی موجود است همه بر این واقعیت تصریح می کند که امام مهدی (علیه السلام) با قیام جهانی وجاودانه اش زمین وزمان را - پس از آنکه پیش از ظهورش از ستم وبیداد لبریز گردید - از عدالت ودادگری سرشار می سازد. این شمار بسیار از روایات، بر دو اصل پای می فشارد:
1 - نخست بر این اصل، پای می فشارد که امام مهدی (علیه السلام) زمین را لبریز از عدالت وقسط می سازد.
2 - دیگر اینکه این تحول مطلوب، پس از لبریز شدن جهان از ستم وبیداد صورت می گیرد.
ممکن است بگوییم اصل دوم، علت اصل اول است، بعبارت روشنتر: امام مهدی (علیه السلام) هنگامی ظهور
خواهد کرد که زمین از انواع ستم وبیداد لبریز گردد. زمامداران به ملتها ستم کنند وتوانمندان به مردم ناتوان. مردان جامعه به زنان وفرزندان خویش ظلم روا دارند وزنان وفرزندان به همسران وپدران خویشتن.
همسایه با همسایه براساس بیدادگری عمل کند وآشنا با آشنا وبیگانه با بیگانه....
کار به جایی برسد که امواج ستم وبیداد، بیوه زنان، یتیمان، ضعیفان وپایمال شدگان تا حیوانات را نیز دربرگیرد ودر روی زمین جز دو طیف ودو طبقه ی «ستمکار» و«ستم پذیر» نماند.
فراتر وسیاهتر از آن، ظلم وستم چنان بیداد کند که به جور خالص تبدیل گردد، به گونه ای که بیگناه به ستم کشته شود وآنگاه گریه بر کشته شدن مظلوم وتشییع پیکرش نیز برای خاندانش از سوی ستمکاران ممنوع اعلام گردد.
در روزگار ما از اینگونه ستمها در برخی کشورها بر انسانها رفته ومی رود. برخی رژیمهای استبدادی، بیگناهان را می کشند وآنگاه هنگامی که خانواده ی قربانی برای تحویل گرفتن پیکر مقتول مراجعه می نماید پس از بررسی جنازه وشمارش جای گلوله ها، پول فشنگهایی را که ظالمانه خرج آن بینوا کرده اند همه را بصورت چندین وچند برابر از بازماندگانش دریافت می دارند وبعد پیکر قربانی را تحویل می دهند یا ثروت ودارایی مخالفان را تجاوزکارانه وظالمانه مصادره می نمایند بی آنکه به صاحبش امکان دهند یک کلمه حرف بزند یا جایی لب به شکوه وناله گشوده وبه احدی درد خود را باز گوید.
این رنجها وفشارها وفجایع ومیلیونها نمونه ی از آن گونه بیدادگریها، همان چیزهایی است که جامعه ها وتمدنها را برای یک انفجار عظیم وغیر قابل مهار بر ضد استبداد واستعمار آماده می سازد. وهنگامی که اصلاحگر بزرگ وبا کفایت وپرواپیشه ای برای هدایت ورهبری شایسته این امواج اعتراضات ونارضایتیها وقیامها بپاخیزد در آن شرایط است که میلیونها انسان ستمدیده از او پیروی می کنند وبا همه ی وجود او وراه ورسم رهایی بخش وستم سوز او را تأیید می نمایند وهمه ی توان خویش را در یاری او بکار می گیرند وتا مرز مرگ پرافتخار در کنار او وآرمانهای والایش مقاومت می کنند چرا که از شرایط ظالمانه وغمباری که بر آنان حاکم است وجانشان را به لبشان رسانیده، بیزارند واز بانیان وپدیدآورندگان ومتولیان آن که استبداد واستعمار باشند، سخت متنفرند ومرگ را بر آن زندگی ترجیح می دهند.
این روند فاجعه بار است که مقدمه وزمینه ای برای نهضت نجات بخش امام مهدی (علیه السلام) وقیام جهانی او - برای گسترش عدل وداد در کران تا کران گیتی وزدودن آثار نکبت بار ستم وبیداد - می گردد.
این بدان مفهوم نخواهد بود که مسلمانان در انجام رسالت اجتماعی خویش سستی وکوتاهی ورزند ودست از اصلاح امور وتدبیر شئون وتلاش وتحرک بردارند وبرای هدایت مردم ومبارزه با ظلم وانحراف، نه سخنی بگویند ونه مطلبی بنویسند ونه کاری مفید انجام دهند. وبدان پندار باشند که اصلاح امور ومبارزه با ظلم وجور، ظهور آن اصلاحگر بزرگ جهانی را به تأخیر می افکند... هرگز! چرا که این پندار نابجاست وهدایت مردم وپیکار ومبارزه با ستم وانحراف کاری لازم وبرای هر توحیدگرایی به عنوان امر به معروف ونهی از منکر واجب است... وباعث تأخیر ظهور نیز نخواهد بود. از اینرو ما مسئول به انجام رسالت وعمل به وظایف سرنوشت ساز خویش هستیم ونمی توانیم با این پندارها وبهانه ها، مسئولیتهای فردی وخانوادگی واجتماعی خویش را وانهیم ومسئول تأخیر ویا عدم تأخیر امور نیستیم.
بازگشت به بحث:
پس از این مقدمه کوتاه، اینک به بحث خویش در مورد طرحها وبرنامه های اصلاحی وره آوردهای شکوه بار ووصف ناپذیر حکومت امام مهدی (علیه السلام) در عصر ظهور بر می گردیم.
زندگی انسانها دارای ابعاد گوناگون مظاهر مختلف وجلوه های متنوعی است. وممکن است پیش از ظهور آن اصلاحگر بزرگ آسمانی، تباهی وفساد وانحراف وارتجاع، در تمامی این ابعاد وجلوه ها ومظاهر زندگی گسترش یابد؛ به همین جهت است که آن اصلاحگر بزرگ جهانی به منظور سازندگی وبرازندگی واصلاح همه ی ابعاد زندگی جامعه ها وتمدنها، در گسترده ترین شکل ومحتوا، دست به طرح وبرنامه ریزی وتدبیر امور وتنظیم شئون همه جانبه می زند که ره آورد شکوهبار ووصف ناپذیری خواهد داشت.
از انبوه روایات رسیده، این واقعیت دریافت می گردد که در پرتو قیام وحکومت عادلانه ی او دگرگونی عظیم وتغییر ژرف وگسترده ای در سراسر گیتی ودر کران تا کران جامعه ها رخ می دهد وچهره ومحتوای زندگی در همه میدانها وجلوه ها بصورت شکوهمندی تغییر می یابد وچهره وجلوه ومحتوای دیگری به خود می گیرد.
در بحث آینده، برخی از ابعاد زندگی وشکوفایی ودرخشندگی آن در عصر حاکمیت آن اصلاحگر آسمانی را، بصورت فشرده از نظر می گذرانیم.
حیات فرهنگی در عصر امام مهدی
در عصر درخشان امام مهدی (علیه السلام) حیات فرهنگی به گونه ای شکوفا وبارور می گردد که در سراسر تاریخ، نمونه ای نخواهد داشت ودانش وفرهنگ ومعنویت، بویژه علوم دینی واحکام ومقررات ومعارف انسان ساز اسلام در سراسر گیتی بسط وگسترش می یابد. وچرخهای فرهنگ وآگاهی وشناخت با سرعت وصف ناپذیری به حرکت می افتد. وروشن است که تغییر ودگرگونی ژرف وشکوهمندی در این بعد از زندگی بشریت، حاصل می شود.
خدا می داند که این تحول مطلوب ومترقی چگونه خواهد بود اما بنظر می رسد بسیاری از کتابهای فقه وحدیث، نوسازی گردد ونقش بسیاری از موضوعات کتابهای اصولی به پایان برسد، چرا که امام مهدی (علیه السلام) قواعد عمومی برای دریافت مسایل شرعی ومقررات دینی را بیان می کند ودر پرتو همانها دانشمندان از بسیاری از بحثهای اصولی وقواعد آن بی نیاز می گردند.
کتابهای مربوط به شرح حال راویان احادیث که به کتابهای رجالی مشهورند ونیز شرح حال وبیوگرافی آنان وتقسیم بندی روایات به صحیح وضعیف واصطلاحاتی از اینگونه، همه وهمه نقششان به پایان می رسد؛ چرا که این بحثها بیشتر به حدس وظن تکیه دارد ودر عصر غیبت وبخاطر نرسیدن دست مردم به امام معصوم (علیه السلام) مورد استفاده قرار می گیرد. اما در عصر ظهور، مردم به مقررات واحکام قطعی دست می یابند واز اینها بی نیاز می گردند.
ونیز در عصر ظهور، بیشتر کتابهای تفسیری از اعتبار ساقط می شود چرا که مردم با رشد فکری وژرف نگری برخاسته از فرهنگ عصر ظهور، به تفسیرهای برخاسته از نظرات افراطی افراد، بهایی نمی دهند. از این رو تنها تفاسیر برخاسته از روایات رسیده از پیامبر واهل بیت (علیهم السلام) باقی می ماند.
همین گونه قرائتهای مختلف از قرآن شریف که دلیلی برای آنها نازل نشده است، برداشته می شود، چرا که مردم، قرآن وقرائت صحیح آن را - به گونه ای که بر قلب مصفای محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرود آمده است - از امام مهدی (علیه السلام) می آموزند وتفسیر وپیام ومفهوم آن را، آنگونه که خدا اراده فرموده است می شناسند وبر معارف بلند وراز ورمز وشگفتیهای آن که همچنان ناشناخته وپوشیده است، آگاهی می یابند. ونیز جامعه از بسیاری از دانشهای جدید، همچون فلسفه که ثمره ی خیالپردازی است، بی نیاز می گردد.
وخلاصه اینکه: دانش وبینش وآگاهی وشناخت صحیح ومفید وسازنده وکارگشا در هر خانه گسترش می یابد وحلقه های درس وبحث برای زن ومرد در کران تا کران جامعه ی بزرگ بشری برقرار می شود.
امام باقر (علیه السلام) فرمود:
«... تؤتون الحکمه فی زمانه حتی أن المرأه لتقضی فی بیتها، بکتاب الله وسنه رسوله»(690).
یعنی: به مردم عصر حکومت درخشان او، دانش وبینش ارزانی می گردد که زن در کانون خانه ی خویش بر اساس کتاب خدا وسنت پیامبرش عادلانه وآگاهانه داوری می کند ونیازی به دیگری ندارد.
این روایت ارجدار نشانگر این واقعیت است که مردم در روزگار حاکمیت آن حضرت، بر اساس آداب ومقررات دینی تربیت شده واحکام شریعت او را آموخته وبر پایه ای از فرهنگ وتمدن اوج می گیرند که هر بانویی می تواند در درون خانه ی خویش میان دو انسان براساس مقررات کتاب خدا وسیره وروش عادلانه پیام آور بزرگ او، قضاوت کند.
لازم است بدانیم که خود امام مهدی (علیه السلام) بر اساس کتاب خدا وسیره وشیوه ی انسان ساز وافتخارآفرین پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) تدبیر امور می کند وبه اندازه ی بند مو وذره ای از آن دو، انحراف نمی جوید.
او شریعت جدید یا دین دیگری نمی آورد که با اسلام راستین ناسازگار باشد یا آنچه را خدا تحریم کرده است حلال نماید ویا آنچه را خدا حلال کرده است تحریم کند؛ هرگز!!!
اما واقعیتی که رخ می دهد این است که همه ی مذاهب پدید آمده پس از رحلت پیشوای بزرگ توحید پیامبر گرامی، ملغی می شود واز میان می رود؛ چرا که اینها راه ورسمی است که در کتاب خدا وسنت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) جایی ندارند.
این سخن تنها دیدگاه نگارنده نیست بلکه یکی از علمای بزرگ اهل سنت در کتاب خویش بدین واقعیت تصریح نموده وضمن بحث از امام مهدی (علیه السلام) می نویسد:
«امام مهدی پس از ظهور، دین را همانگونه که بود ونازل گردید آشکار می سازد بطوری که اگر پیامبر گرامی حاضر باشد به همان حکم می کند.
او مذاهب مختلف را از روی زمین با ارشاد وهدایت خویش برمی دارد وجز دین خالص وپاک آسمانی نمی ماند...»(691).
آری! در آن شرایط پرافتخار است که اتحاد بزرگ اسلامی تحقق می پذیرد؛ چرا که همه ی مسلمانان در اصول دین وفروع آن وهمه مسایل فقهی واحکام ومقررات شرعی، متحد ویکپارچه می گردند. نه دیگر قیاسی خواهد بود ونه استحسان ونه فتواهای جدیدی که با توجه به شرایط سیاسی و... صادر می گردد.
بلکه دین راستین، همان اسلام واقعی خواهد بود ومذهب، همان مذهب تشیع که مذهب خاندان وحی ورسالت است وپیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) مردم را بدان دعوت فرموده است وهمه بشریت بدینسان زیر پرچم پرافتخار «لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی ولی الله» در اوج سعادت ورفاه ونیکبختی وعرفان خواهند زیست.
امیر مؤمنان (علیه السلام) در روایتی در مورد عصر امام مهدی (علیه السلام) فرمود:
«... ویهلک الأشرار ویبقی الأخیار ولا یبقی، من یبغض أهل البیت»(692).
یعنی:... وآن اصلاحگر بزرگ، شرارت پیشه ها را از میان برمی دارد وشایستگان ونیکان را باقی می گذارد وکینه توزان نسبت به خاندان وحی ورسالت باقی نخواهند ماند.
ونیز در بیان دیگری از امام مهدی (علیه السلام) فرمود:
«... ولا نترک بدعه الا أزالها ولا سنه الا أقامها..»(693).
یعنی: آن پیشوای الهی تمامی بدعتها را نابود می سازد وهمه ی سنتها وشیوه های پسندیده را زنده وبرپا می دارد.
تربیت در عصر امام مهدی
از واقعیتهای تردیدناپذیر این است که انسان در همه ی ابعاد، قابل تربیت وسازندگی وبرازندگی است وهنگامی که برنامه های تربیتی بر اساس ارزشهای والای اخلاقی وانسانی تنظیم گردد، بشریت راه اعتدال ودرستی را برخواهد گزید ودرون وبرونش پسندیده خواهد شد ودر راه وروش شایسته وستوده ای گام خواهد سپرد. اما هنگامی که برنامه ها وعوامل تربیتی، فاسد وناصالح بود وبراساس ضد ارزشها استوار گردد، بی تردید نتیجه ی معکوس خواهد داد وانسان به راه تباهی خواهد رفت.
تربیت، حتی در فطرت وغریزه وتمایلات وخواسته های روانی نیز اثر می گذارد وهمانگونه که بر تقلیدها وعادتها اثر می گذارد.
هنگامی که حیوانات اهلی تا وحشی ودرنده، قابل تربیت باشند، انسان که از بسیاری از پدیده ها برتر وشایسته تر است وبخاطر ارزانی شدن موهبت عقل ودرک وبیان... بر آنها برتری دارد، چگونه قابل تربیت نباشد؟
بنابراین، براساس تربیت است که جامعه، راه صلاح وفلاح را در پیش می گیرد یا راه تباهی وفساد را. به سعادت ونیکبختی پر می گشاید یا به شقاوت ونگونبختی سقوط می کند. به حق وعدالت راه می جوید یا به انحراف وبی راهیها.
وسایل وعوامل تربیت
دستگاهها ووسایل تربیت بسیار است:
1 - کانون خانه وخانواده که کودک در آن دیده به جهان می گشاید یک کانون وعامل تربیتی است ودر جهت دهی ورهبری کودک اثر عمیقی دارد.
2 - پس از خانه، نقش مدرسه است که کودک با ورود بدانجا مراحل نخستین دانش وفرهنگ را از آموزگاران خویش دریافت می دارد وهر چه مراحل مختلف علمی را طی کند سطح مطالعه وفرهنگ وآگاهیهای او بالا می رود تا سرانجام به عالیترین مراحل ودرجات علمی وفکری می رسد.
در تمام این مراحل با علوم ودانشها آمیخته می گردد ومنسجم می شود وتأثیر می پذیرد.
3 - عامل ودستگاه تربیتی دیگری که با آن دو دستگاه تربیتی همگام است، عامل محیط وجامعه است.
آن کودکی که در جامعه ی دروغ پرداز وکلک باز، بی پروا وبی بندوبار، دزد وخیانتکار ویا در جامعه دین باور وامانتدار وبرخوردار از حیا ودرستکاری زندگی کند، طبیعی است که با جو جامعه ی صالح وناصالح خود هماهنگ می گردد وهر کدام بسان جامعه ی خویش می شود.
4 - از مهمترین عوامل ووسایلی که در سازندگی واصلاح جامعه ویا تباهی آن اثر می گذارد، رسانه های گروهی ودستگاههای تبلیغاتی جامعه، همچون: روزنامه ها، مجلات، رادیو، تلویزیون وفیلمهای گوناگون است.
پس از این نگرش گذرا، به عوامل تربیت وسازندگی، خاطرنشان می گردد که امام مهدی (علیه السلام) که در اندیشه ی اصلاح جامعه جهانی است ومی خواهد جامعه ای براستی اسلامی پی ریزی نموده وآن را به ارزشهای والای انسانی وقرآنی آراسته سازد، در این راه ناگزیر است که از وسایل وعوامل تربیتی بهره گیرد وآموزشهای تربیتی صحیح وسازنده ی خویش را بوسیله این وسایل وتجهیزات، به گوشها برساند. از این رو، مدارس وآموزشگاهها را، فرهنگ وتعالیم انسان ساز اسلام اداره ورهبری می کند وراههای تعلیم وتربیت در همه ی مراحل از شیوه ها وبرنامه های اسلامی بهره ور می گردد ووسایل ارتباط جمعی بطور کامل، شایسته ومفید وثمربخش می شوند واز چارچوب مقررات وارزشهای اسلامی، تجاوز نمی کنند.
اشاره شد که امام باقر (علیه السلام) در این مورد می فرماید:
«... تؤتون الحکمه فی زمانه حتی أن المرأه تقضی فی بیتها بکتاب الله وسنه رسوله...»(694).
زندگی اقتصادی در عصر امام مهدی
شاید بتوان گفت از مهمترین مشکلات حیات انسان، مشکل اقتصادی ومعیشتی ومسایل مربوط به آن، همچون فقر، گرانی، محدودیت تجارت وداد وستد، تورم، ناتوانی اقتصادی، تولید کم وتقاضای بسیار ومسایلی از اینگونه که بیشتر آنها از ثمرات شوم اقتصاد ضد اسلامی حاکم بر جهان وبویژه کشورهای اسلامی است.
آری! این اقتصاد ضد اسلامی وظالمانه است که به بحرانهای اقتصادی در جوامع انسانی منجر می شود واین بخاطر سرکوبی مردم وپایمال ساختن آزادیها، مسدود ساختن راههای معیشت برای مردم، تحمیل مالیات سنگین وتصاعدی بر توده ها ومحروم ساختن بندگان خدا از مواهب زندگی وبرکات ونعمتهایی است که خداوند آنها را به بندگانش ارزانی داشته وبرای آنان مباح ساخته است.
شایسته است فراموش نکنیم که بیشتر جنایاتی که در جهان رخ می دهد، از فقر ونیاز وفلاکت سرچشمه می گیرد وبیشتر درگیریها در جوامع انسانی از مسایل مادی ومنافع مالی ناشی می شود. وهمین گونه بیشتر درگیریهای خانوادگی وبیشتر بیماریها از بلای اجتماعی فقر وسوء تغذیه است که آن نیز از نتایج شوم فقر وبینوایی است.
بیشتر جوانان بخاطر فشار فقر ونیاز، از تشکیل خانواده سرباز می زنند وبسیاری از خانواده ها از فشار فقر وعدم امکانات به تحدید نسل رضایت می دهند. واگر بگوییم که بیشتر مردمی که می میرند قربانی فقر وفلاکتند، سخنی به گزاف نگفته ایم.
آری! اگر بخواهیم ضایعات وزیانهای برخاسته از فقر را در جامعه ی انسانی بشماریم سخن به درازا می کشد وشکل کتاب تغییر می یابد همین گونه اگر بخواهیم از مسایل اقتصادی وابعاد گوناگون آن بحث کنیم، کتاب از موضوع اصلی خویش خارج می شود، به همین جهت سخن را بدین گونه خلاصه می کنیم:
از جمله اصلاحات گسترده وطرحهای بزرگی که امام مهدی بدان قیام می کند مسأله ی حل مشکلات اقتصادی در خانواده بزرگ بشری است واین کار بزرگ وبرنامه ی عظیم از راه پیاده کردن مقررات عادلانه ورهایی بخش وزندگی ساز اقتصاد اسلامی خواهد بود واز مهمترین وکارسازترین بندهای آن عبارتند از:
1 - مباح اعلان کردن بهره وری شایسته وعادلانه وسازنده از مواهب ونعمتهایی که خداوند برای انسانها پدید آورده است.
2 - اعطای آزادیهای گوناگون در امور اقتصادی واجتماعی وفکری وصنعتی وبراساس حق وعدالت اسلامی.
3 - بهره وری از مواهب وامکانات ونیروهای طبیعت وفرصت ومیدان دادن به دستها، مغزها واندیشه های توانا وسازنده ومبتکر براساس عقل واندیشه.
برای روشن شدن مطلب مثالهایی ترسیم می گردد:
1 - در دریاها ونهرهای بزرگ دنیا، میلیاردها ماهی از انواع گوناگون آن که بهره وری از آنان حلال است، زندگی می کنند. ما در دو نهر «دجله» و«فرات» در عراق دیده ایم که انواع ماهیان در آب همانند سیل آب در حرکتند.
ماهی علاوه بر اینکه غذای لذیذ ومفیدی است، برای بسیاری از بیماریهای کشنده نیز، داروی شفابخش ومناسبی است واتفاقا بصورت سرسام آوری قابل تکثیر وپرورش است که اگر درست عمل شود از انقراض وتمام شدن آن نباید وحشت داشت چرا که نهرها به دریاها می پیوندند وبرخی دریاها به یکدیگر.
اما با وجود فراوانی این ماده ی غذایی ودارویی واین متاع تجارتی، دولتها برای صید آن، مقررات دست وپاگیر وسختی وضع می کنند که همین مقررات باعث کاهش بهره وری مردم از این نعمت خدا ومنابع غذایی است وبه بالا رفتن قیمت آن منجر می گردد.
حکومتها به افراد خاصی اجازه ی صید ماهی وبهره وری از این نعمت الهی را می دهند ودر برابر این اجازه ی انحصاری ورسمی، مالیات سنگین وشرایط بسیاری می نهند. به همین جهت قیمت ماهی حتی در شهرها وکشورهای ساحلی وکرانه های نهرها وشطها نیز، بالاست وبیشتر فقرا ومحرومان از این نعمت الهی بی بهره اند، با اینکه می دانیم خداوند آن را برای بندگانش آفریده ومباح ساخته است.
خدا در قرآن می فرماید:
«الله الذی سخر البحر لتجری الفلک فیه بأمره ولتبتغوا من فضله»(695).
یعنی: خدا، همان کسی است که دریا را برای شما مسخر ساخت تا به امر او، کشتی در پهنه ی امواج آن جریان یابد وشما از فضل وبخشایش او بجویید.
ومی فرماید:
«وسخر لکم الأنهار»(696).
یعنی: وخداست که نهرها را مسخر شما ساخت.
ومی فرماید:
«وهو الذی سخر البحر لتأکلوا منه لحما طریا...»(697).
یعنی: واو خدایی است که دریا را برای شما مسخر ساخت تا از آن گوشت تازه (همچون گوشت ماهیان) تغذیه نمایید....
ومی فرماید:
«وما یستوی البحران هذا عذب فرات سائغ شرابه وهذا ملح اجاج ومن کل تأکلون لحما طریا وتستخرجون حلیه تلبسونها...»(698).
یعنی: این دو دریا مساوی نیستند، این دریا، آبش گوارا وشیرین ونوشیدنش گواراست واین یکی شور وتلخ وگلوگیر است، اما از هر دو، گوشت تازه می خورید....
ومی فرماید:
«احل لکم صید البحر وطعامه متاعا لکم وللسیاره...»(699).
یعنی: صید دریا وطعام آن برای شما حلال گردید تا شما ومسافران از آنان بهره ور گردید....
اگر براستی حکومتها به مردم اجازه ی بهره وری از این منابع حیاتی را می دادند وخود در کنار این بهره وری مردم، به وظایف خویش عمل می نمودند، بی تردید قیمت گوشت، قوس نزولی می پیمود وبسیاری از مردم از این راه بهره ور می شدند ودولتها، نیازی به وارد ساختن گوشت یخ زده از کشورهای دیگر را نداشتند(700).
از برکات عصر ظهور در بعد اقتصادی این است که خیرات وبرکات ونعمتها از هر سو فرومی بارد وبه همه ی قشرها وطبقات جامعه می رسد از جمله کارها این است که امام مهدی (علیه السلام) این ممنوعیتهای بین تحمیلی وظالمانه را برمی دارد وبه همگان اجازه می دهد از این ذخائر ونعمتهایی که خداوند برای بندگانش آفریده است در پرتو عدالت وآزادی بهره گیرند. او اجازه می دهد تا مردم از زمین وگنجینه ها ومنابع ومعادن آن واز زمینهای حاصلخیز ومزارع استفاده کنند.
وبدین جهت است که ثروتها فراوان وبرکات چندین وچند برابر تولید می گردد. ودیگر نه فقر وگرسنگی می ماند ونه سوء تغذیه، محرومیت وجرائم وجنایاتی که در سراسر جهان به سبب فقر ومحرومیت وگرسنگی وبیکاری در شبانه روز رخ می دهد، در این صورت فروکش می کند.
اینک ترسیم برخی از روایات که نشانگر زندگی اقتصادی امام مهدی (علیه السلام) است:
1 - از پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) است که فرمود:
أبشروا بالمهدی... ویقسم المال صحاحا بالسویه ویملأ قلوب امه محمد غنی ویسعهم عدله، حتی أنه یأمر منادیا ینادی: «من له حاجه الی؟»
فما یأتیه أحد الا رجل واحد یأتیه فیسأله، فیقول له المهدی: «ائت السادن حتی یعطیک».
فیأتیه، فیقول: «أنا رسول المهدی الیک لتعطینی مالا».
فیقول: «أحث!»
فیحثی ما لا یستطیع أن یحمله فیلقی منه حتی یکون ما قدر ما یستطیع أن یحمله، فیخرج به فیندم ویقول: «أنا کنت أجشع امه محمد نفسا کلهم دعی الی هذا المال فترکه، غیری».
فیرد علیه فیقول (السادن): «انا لا نقبل شیئا أعطیناه...»(701).
یعنی: به مهدی (علیه السلام) بشارتتان می دهم... او ثروتها را درست وبطور مساوی تقسیم می کند وبه برکت او غنا وبی نیازی دلهای امت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) را لبریز می سازد وعدالت او همه را دربر می گیرد، تا آنجایی که دستور می دهد ندا کننده ای ندا کند که: «هان، ای مردم! هرکس نیاز مالی دارد بیاید وهر چه می خواهد بگیرد». وجز یک نیازمند، کسی نمی آید.
آن یک نفر می آید وامام مهدی (علیه السلام) به او می فرماید: «نزد خزانه دار برو تا آنچه می خواهی به تو بدهد».
نزد خزانه دار می رود ومی گوید: «من از سوی امام مهدی (علیه السلام) آمده ام، تا به من کمک کنی وثروتی به من بدهی».
خزانه دار می گوید: «آنچه می خواهی برگیر!»
واو آنقدر زر وسیم برمی دارد که نمی تواند ببرد، مقداری از آن را برمی گرداند تا بتواند حمل کند وبقیه را می برد. اما وقتی از خزانه دار دور می شد پشیمان شده ومی گوید: «گویی من حریصترین فرد از امت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) هستم. همه برای دریافت مال دعوت شدند اما جز من کسی نیامد».
از این رو نزد خزانه دار برمی گردد وزر وسیم را پس می دهد اما خزانه دار نمی پذیرد ومی گوید: «ما چیزی را که بخشیدیم، دیگر نمی پذیریم».
2 - ونیز آورده اند که فرمود:
«... فیجیء الیه الرجل فیقول: یا مهدی! أعطنی... فیحثی له فی ثوبه ما استطاع أن یحمله»(702).
یعنی: مردی بسوی آن گرامی می آید ومی گوید: «سالار من! به من کمک کن وثروتی به من عطا کن».
وآن حضرت آنقدر پول بر دامان او می ریزد که نمی تواند ببرد.
کشاورزی در عصر ظهور
همه می دانیم که زراعت وکشاورزی از منابع مهم ثروت ملی واز موارد اساسی پاسخگویی به نیازهای مادی جامعه واز وسایل تأمین مواد غذایی در جهان انسان وحیوان است وخداوند آب وخاک را در اختیار بشر نهاده است تا از امکانات وبرکات زمین بهره گیرد.
از این رو در سراسر کره ی زمین بویژه در رگه های خاصی از آن، آب بر سطح یا درون آن جریان دارد. واین انسان است که باید آب را استخراج نموده وزمین را زیر کشت بگیرد ونهال غرس کند ویا دانه های گوناگون در آن بیافشاند وآن را سیراب سازد. این مسئولیت انسان است واثرگذاری واثرپذیری متقابلی که میان خورشید وهوا وآب وخاک رخ می دهد از قلمرو قدرت انسان خارج است وآنها در قلمرو قدرت آفریدگار هستی است که این خواص را در این عناصر چهارگانه قرار داده است.
قرآن در این مورد می فرماید:
«أفرأیتم ما تحرثون أنتم تزرعونه أم نحن الزارعون»(703).
اما با وجود برکات ونعمتهای بسیار وفواید سرشار که می توان از کشت وزراعت برای جامعه کسب کرد، باز هم میلیونها انسان از سوء تغذیه وکمبود مواد غذایی شکایت دارند وکودکان بسیاری از کشورها بویژه آسیا وآفریقا، از گرسنگی جان می سپارند.
باید پرسید که: «آیا زمین خدا گسترده نیست ووسعت زراعت وکشت وکار ندارد؟»
پاسخ این است که: چرا، زمین خدا وسیع وپهناور است.
آیا آب، این ماده ی حیاتی، در زمین کم است وتوان پاسخگویی به نیازهای بشر ودیگر موجودات زنده را ندارد؟
پاسخ این است که: چرا، نه تنها چنین نیست، بلکه میلیونها تن از این ماده ی حیاتی هر روز به هدر می رود وانسان از آن استفاده نمی کند.
پس: عامل گرسنگی وکمبود مواد غذایی وگرانی قیمتها ومیوه ها چیست؟
پاسخ این است که: تنها عامل کمبود، گرسنگی، تورم، فقر، محرومیت وبینوایی توده ها، دولتها وحکومتهای بیدادگری هستند که میان انسان ومنابع طبیعی ونعمتها وروزیهایی که آفریدگار هستی برای بهره وری بندگان آفریده است فاصله افکنده اند. وثمره ی این بیدادگری، مصیبت وفقر، محرومیت وگرسنگی، گرانی وکاهش در ثروتها ونیروهای انسانی ومیوه هاست که بشر همواره از آنها رنج می برد.
اما هنگامی که امام مهدی (علیه السلام) ظهور می نماید، سیستم زراعی وکشاورزی بطور کامل دگرگون می گردد وبه بهترین وزیباترین شکل ومحتوا وبرنامه، شکوفا می گردد.
اینک نمونه هایی از روایات در نشانگری آن شرایط شکوه بار را از نظر می گذرانیم:
1 - امام باقر (علیه السلام) در روایتی طولانی در این مورد می فرماید: «آن اصلاحگر بزرگ جهانی سپس دستور می دهد از کربلا واز پشت زیارتگاه امام حسین (علیه السلام) نهر عظیمی را حفر می کنند وبوسیله آن آب را به کوفه واطراف آن می رساند واین نهر تا نجف ادامه می یابد وبا استفاده از قدرت ونیروی برخاسته از این آب خروشان، انواع دستگاهها را بکار می اندازند...»(704).
از این روایت استفاده می شود که امام مهدی (علیه السلام) به حفر نهرها، بنای پلها وسدها بر شطها ورودخانه ها، بویژه میان کربلا ونجف فرمان می دهد ودستور می دهد که انواع دستگاهها از جمله آسیابها برای آسیاب نمودن حبوبات نصب گردد تا هر کس بتواند بطور رایگان از آنها بهره گیرد.
تا آنجایی که یک زن در کمال امنیت وآرامش هر گاه دلش خواست حبوبات ومواد غذایی مورد نیاز خویش وخانواده اش را بطور رایگان با بهره وری از آسیابها ودستگاههایی که در مسیر آب نصب شده است برطرف می سازد.
بنظر می رسد که امام مهدی (علیه السلام) دستور می دهد میان کربلا ونجف نهری عظیم برای احیای کشاورزی وتعدیل آب وهوای منطقه، حفر نمایند. چرا که این منطقه به صحراها وبیابانها پیوسته است وهزاران کیلومتر از زمینهای شرق وغرب وجنوب آن منطقه همچون بیابانهای شام ومرزهای آن با عراق واردن وصحرای «نفوذ» که حدود آن به کویت وحجاز می رسد و«ربع خالی»و حدود آن که «مسقط» و«یمن» است بصورت مطلوبی احیا ودگرگون می گردد.
این صحراها وبیابانهای پهناوری که جز اندکی از آنها، بقیه خشک وخالی وبدون آب وعلف است واز سکونت وکشت وزرع وآب وگیاه تهی است، بزودی پس از ظهور امام عصر (علیه السلام) از آن نهر سیراب می گردند وشرایط آن بطور کامل دگرگون می شود.
روشن است که این نهر، از شط عریض وطویل وعمیق فرات منشعب می شود که میلیونها تن آب در هر دقیقه در آن جریان دارد وسرانجام به خلیج می ریزد وبه هدر می رود.
با آن بیان وپس از اجرای این طرح عظیم، آبرسانی واحیای زمینها وافشاندن انواع بذرها ودانه ها وغرس نهالها ودرختان گوناگون وساختن شهرها ومناطق مسکونی وزنده کردن ونشاط بخشیدن به منطقه، آیا می توان گستره ی خیرات وبرکات ونعمت رفاه وآسایشی را که نصیب صدها میلیون انسان ساکن این منطقه پهناور می شود، در ذهن ترسیم کرد؟
وآیا می توان تصور کرد که چقدر جو لطیف می گردد وآب وهوا دگرگون می شود وبیماریها کاهش می یابد وبیشتر مشکلات زندگی رخت برمی بندد وآمار جرایم وجنایات، قوس نزولی می پیماید؟ چگونه بیکاری به صفر می رسد وانواع مواهب ونعمتها وامکانات زندگی شایسته ودر خور شأن انسان بصورت وصف ناپذیری، که اینک اندیشه ها توان تصور آنها را ندارد، گسترده وفراوان در دسترس مردم قرار می گیرد؟
اینها پرتویی از ثمرات وره آوردهای این زندگی شکوفا وشکوه بار است. وتازه این یک نقطه از نقاط بی شمار گیتی است که روح حیات در آن جریان می یابد واز این گونه طرحها وبرنامه های عمرانی در دیگر زمینهای موات ودیگر دشتها وبیابانها وکویرهای افتاده وخشک وسوزان در سراسر جهان اجرا می گردد.
روشن است که برنامه ریز وطراح این طرحها وبرنامه های زندگی ساز، امام مهدی (علیه السلام) است. واوست که دستور اجرای طرحها را با تدبیر بی نظیر وبدست خویش می دهد. این بدان معنا نیست که خود آن حضرت این طرحها را بدست توانای خویش پیاده می کند چرا که نیازی هم به این کار نیست بلکه کافی است که او دستورات لازم وآموزشهای ضروری را صادر وطرحها را - بدون تشریفات ومانع تراشیهای موجود در وزارت خانه ودستگاههای اداری واجرایی کنونی ونامه های متقابل تشریفاتی برای اجرا - امضا می کند وکارها هرگز بخاطر امضای فلان کمیسیون ویا پشت گردنه ها وموانع، در بند کندها وزنجیرها وسیستم کاغذبازی حاکم بر سازمانهای اداری که هزاران مشکل در مسیر زندگی ورشد وترقی مردم ایجاد می کند، متوقف نمی شود.
ونیز لازم به یادآوری است که احیای زمینها ورونق کشاورزی منحصر به آبیاری وسیراب شدن آنها از نهرها نیست، بلکه خدای جهان آفرین درهای آسمان را بر روی زمینیان می گشاید وخیرات وبرکات آسمان را بسوی زمین فرو می باراند.
با روایاتی که ترسیم خواهد شد این نکته روشنتر می شود:
1 - ابوسعید خدری از پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) آورده است که فرمود:
«تتنعم امتی - فی زمن المهدی - نعمه لم یتنعموا مثلها قط، ترسل السماء علیهم مدرارا ولا تدع الأرض شیئا من نباتها الا أخرجته»(705).
یعنی: امتم در روزگار ظهور مهدی (علیه السلام) از نعمتهایی بهره ور می گردد که همانندش سابقه ندارد، آسمان برکات خویش را پیاپی بر آنان می فرستد. وزمین تمامی گیاهان وگلها ودرختان خویش را برای آنان می رویاند.
2 - ونیز فرمود:
«یخرج فی آخر امتی المهدی، یسقیه الله الغیث وتخرج الأرض نباتها ویعطی المال صحاحا وتکثر الماشیه وتعظم الامه»(706).
یعنی: در آخر الزمان در میان امتم، مهدی، آن نجات بخش ملتها قیام می کند. خدا کران تا کران قلمرو حکومت جهانی او را بوسیله باران سیراب می سازد وزمین، گیاه ونبات خویش را می رویاند. آن گرامی اموال عمومی را بطور عادلانه به مردم اعطا می کند وبه دامداری ودامپروری ورونق اقتصادی اهمیت می دهد وامت را تکریم نموده وعظمت می بخشد.
3 - ونیز فرمود:
«... وتزید المیاه فی دولته وتمد الأنهار وتضاعف الأرض أکلها»(707).
یعنی:... آبها در دولت او فراوان می گردد وزمین برکات خویش را چندین برابر می سازد.
4 - امیر مؤمنان (علیه السلام) ضمن روایت طولانی در این مورد می فرماید:
«... ولو قد قام قائمنا لانزلت السماء قطرها ولأخرجت الأرض نباتها... حتی تمشی المرأه بین العراق والشام، لا تضع قدمیها الا علی النبات...»(708).
یعنی: هنگامی که قائم ما قیام نماید، آسمان باران رحمت خویش را فرومی ریزد وزمین، روییدنیهای خود را می رویاند تا آنجایی که زنی میان عراق وشام می رود وپای خویش را جز بر گل وگیاه نمی گذارد... چرا که جای پایی برای خود نمی یابد.
5 - ونیز در روایتی از عصر حاکمیت امام مهدی (علیه السلام) می فرماید:
«ویزرع الانسان مدا(709) یخرج له سبعمأئه مد کما قال الله تعالی: کمثل حبه انبتت سبع سنابل فی کل سنبله مأئه حبه والله یضاعف لمن یشاء»(710).
یعنی: انسان در عصر حاکمیت جهانی آن حضرت، هر آنچه از انواع دانه های زراعی بر زمین بیافشاند، هفتصد برابر، برداشت می نماید همانگونه که خدا در قرآن می فرماید:
«کمثل حبه انبتت سبع سنابل فی کل سنبله مائه حبه والله یضاعف لمن یشاء»(711).
یعنی: مثل آنان که مالشان را در راه خدا انفاق کنند به مانند دانه ای است که از یک دانه هفت خوشه بروید ودر هر دانه ای صد دانه باشد. وخداوند برای هر کس که بخواهد می افزاید.
از روایاتی که از نظرتان گذشت روشن شد که تمامی صحراها ودشتها وزمینهای خشک وسوزان وتهی از کشت وزرع ونهال ودرخت، پس از ظهور امام مهدی (علیه السلام) در اندک مدتی به مزارع سرسبز وخرم تبدیل می گردد. وبخاطر بارانهای مفید وپیاپی وحفر وجاری ساختن نهرهای پرآب کران تا کران زمین، نشاط وطراوت بهاران، به خود می گیرد.
ریزش بارانها بصورت مفید وثمربخشی انجام می گیرد، نه چون بارانهای سیلاب خیزی که در برخی کشورها، گاه به گونه ای فرو می ریزد که با سیلاب مهیب خود، شهرها وروستاها را ویران می کند ومزارع را غرق وانسان وحیوان را نابود می سازد.
وروشن است که مردم در عصر ظهور در زراعت وغرس انواع درختان آزادند ودر راه تلاش وسازندگی آنان، موانع وخوانها وگردنهای بازدارنده ای، همچون مالیاتهای ظالمانه ومقررات ضد انسانی واسلامی قرار نمی دهند؛ چرا که اسلام به فرد وگروه تلاشگری که بخواهند زمینهای موات را احیا کنند وآنها را به مزارع سرسبز وباغات پر میوه وشهر وروستاهای آباد وآزاد تبدیل سازند، آزادی اعطا می کند وکار آنان را جهاد عنوان می دهد، برای نمونه:
1 - از پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) آورده اند که فرمود:
«من احیا ارضا مواتا، فهی له»(712).
یعنی: هر کس زمین مرده ای را زنده کند از آن خود اوست.
2 - ونیز فرمود:
«من غرس شجرا او حفر وادیا لم یسبقه الیه أحد، او أحیا أرضا میته فهی له قضاء من الله ورسوله»(713).
یعنی: هر کس درختی را غرس کند یا نهری را پیش از دیگران حفر نماید یا زمین مرده ای را زنده سازد، از آن اوست. این حکم وداوری خدا وپیامبر است.
3 - وامام باقر (علیه السلام) فرمود:
«أیما قوم أحیوا شیئا من الأرض وعمروها، فهم أحق بها وهی لهم»(714).
یعنی: هر گروهی قطعه ای از زمین را احیا وآن را آباد سازند، بدانها شایسته تر وزیبنده تر است وآن زمین از احیاگر آن است.
وروایات دیگری که تصریح می کند که هر انسانی، قطعه ای از زمین را احیا کند، ملک اوست، مشروط بر اینکه پیش از آن ملک کسی نباشد. وزراعت ونهالهایی را نیز که در آن کشت می کند از آن اوست نه فئودالها ویا دولتها، همانگونه که در کشورهای مارکسیستی و... اینگونه بود. وامروز نیز در نقاط مختلف جهان، میلیاردها هکتار از زمینها همچنان در طی قرون واعصار وا افتاده وبدون کشت وزرع وبهره برداری مانده است ویا اگر کشت گردد، محصول آن به جیب زمین داران، سرازیر می گردد.
همه ی این بیدادگریها، وحق کشیها، محصول قوانین ضد اسلامی ووارداتی از کشورهای استعماری است.
اما هنگامی که امام مهدی (علیه السلام) قیام کند این مقررات ظالمانه وساختگی وباطل را از بین می برد وانسان به آزادی، آن موهبت الهی خویش، دست می یابد. ودر نتیجه، در زمین خدا برای خویشتن کشت می کند. واز برکات خاک انواع دانه ها ومیوه ها ومحصولات زراعی، برای حیات سعادتمندانه ورونق ورفاه زندگی خویش برمی دارد ونهایت فراوانی ورونق وآسایشی را که انسانها بدان دست می یابند، تنها خدا آگاه است.
بدینسان به سبب کشت وزرع بسیار وسرشار شدن پستانها از شیر، خیرات وبرکات فراوان چند برابر می گردد ونعمتها بصورت وصف ناپذیری افزایش می یابد وعمران وآبادانی چهره می گشاید. ودامداری وپرورش طیور ومرغداری، گسترش ورونق جدید ووصف ناپذیری می یابد.
حل مشکل مسکن در عصر ظهور
مشکل مسکن همواره از مشکلاتی است که جامعه ی انسانی در روزگاران گذشته از آن رنج برده وامروز نیز رنج می برد. چرا که اگر نگوییم بیشتر انسانها، می توان گفت بیشی از آنان به بحران مسکن گرفتارند. وعمر خویش را بناچار در خانه های محقر ویا اجاره ای سپری می کنند وپول وامکاناتی که بتوانند برای سکونت خود وخانواده خویش، خانه ای مناسب فراهم ساخته وبا آسایش وآرامش ورفاه در آن زندگی کنند، ندارند.
این مشکل اساسی نیز بدبختانه از مشکلاتی است که ثمره ی شوم قوانین ظالمانه وضد اسلامی حاکم بر جامعه ها وتمدنهاست. چرا که دولتها، آزادی این موهبت الهی را در مورد مسکن ومحل زندگی، از انسانها سلب نموده وسرکوب می کنند. وبه این انبوه عظیم از مردم اجازه نمی دهند جز به شرایط بی رحمانه ومالیات وعوارض سنگین وظالمانه وغیر اسلامی حتی در خارج از شهرها نیز خانه ای برای خود وخانواده خویش بسازند.
بنظر می رسد ثمرات شوم وتأسفبار ودرد ورنجهایی که از این راه، دامنگیر خانواده ها وجامعه ها می شود، نیازی به پرسش وپاسخ ندارد.
بسیاری از جوانان بخاطر بحران مسکن، دوران طراوت وشادابی خویش را بدون تشکیل نهاد مقدس ومسئولیت آفرین خانواده می گذرانند که این شیوه زندگی، خود ره آورد شومی همچون: ضعف مبانی عقیدتی واخلاقی، انحرافات جنسی وتزلزل روانی ودیگر آفتها وکارهای ناپسند را برای جامعه به بار می آورد. وآنگاه پس از سپری شدن دوران طلایی جوانی تازه ازدواج می کنند وناگزیر می گردند عمر خویش را در یک خانه ی اجاره ای ویا یک طبقه ی محقر وکوچک با شرایط وخامت باری بگذرانند که این نیز عوارض ویرانگری در پی دارد.
از میوه های تلخ بحران مسکن ونداشتن محیط زندگی مناسب، انواع بیماریها است که بخاطر تنفس در یک فضای تنگ ونامناسب دامنگیر انسانها می گردد ونیز انواع درگیریهای خانوادگی وعقده های روانی از دیگر ره آوردهای، نداشتن مسکن مناسب وزیستن انبوهی، در یک محیط کوچک ونامناسب است.
در این شرایط است که کودکان از بازی وسرگرمی وفوتبال در محیط زندگی محروم می گردند وبه ناگزیر برای بازی به خیابانها وکوچه ها وپارکها وگردشگاهها روی می آورند. وچه بسا که همین اوقات فراغت وبازی در محیطی دور از چشم پدر ومادر، به انحرافات فکری ورفتاری آنان منجر می گردد. زیرا عوامل فساد وتباهی وعناصر وابسته به جریانهای گمراه کننده واحزاب ودستجاتی که در اندیشه ی شکار جوانان بیگناه وکم تجربه اند، بیشتر در همین محیطهای عمومی برای صید آنان انواع دامها را می گشایند تا بدینوسیله آنان را به راه دلخواه خویش سوق دهند. ونیز دهها مشکل اجتماعی وفردی ورنج ودرد وجنایت دیگر که همه، ره آورد شوم بحران مسکن ونداشتن خانه ی مناسب است.
اما در عصر ظهور وحاکمیت امام عصر (علیه السلام)، این مشکل بزرگ اجتماعی واقتصادی نیز بصورت کامل حل می گردد همانگونه که در روزگار درخشان حکومت عادلانه وانسانساز علی (علیه السلام) با تدابیر ژرف وسازنده ی آن حضرت، در مدتی کوتاه خود به خود حل شد.
تاریخ، بیانگر این واقعیت اسثت که به برکت حکومت امیر مؤمنان (علیه السلام) وتدابیر وطرحهای او، هر انسانی برای خویش صاحب خانه ای مستقل گردید ومشکل مسکن بطور کامل حل شد.
یک پرسش: «چگونه امام عصر (علیه السلام) در دوران حاکمیت خویش این معضل اجتماعی را حل می کند؟»
پاسخ: از راه تطبیق وپیاده کردن دقیق مقررات وقوانین زندگی ساز وسعادت آفرین اسلام.
اسلام بر این اندیشه رهنمون است که:
«الأرض لله ولمن عمرها».
یعنی: زمین از آن خداست وپس از آن، از آن کسی است که آن را آباد سازد.
از این رو هر زمین که ملک دیگری نباشد، هر انسانی می توان آن را احیا وآباد سازد. وپس از آن مرحله به مالکیت او در می آید وهیچ قدرتی همچون دولت یا شهرداریها یا دیگران، حق جلوگیری ومزاحمت ویا دریافت مالیات وعوارض وپولهایی از این قبیل از او را ندارند، چرا که اسلام مالیاتی جز آنچه در آیات قرآن وروایات بدان تصریح شده است، ندارد.
اینک به یکی از روایات که بیانگر حل بحران مسکن در حکومت امام مهدی (علیه السلام) است، بحث را به پایان می بریم:
«اذا قام قائم آل محمد... اتصلت بیوت الکوفه بنهر کربلا»(715).
یعنی: هنگامی که قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) قیام نماید، خانه های شهر «کوفه» به نهر «کربلا» متصل می شود وشهر بقدری گسترش می یابد که همه صاحب خانه می شوند.
بدینسان، این روایت، بیانگر این مطلب است که مردم زمینهای خشک وسوزان وبیابانهای بی آب وعلف را احیا وآباد می سازند وبصورت خانه های زیبا وپرشکوه وباغهای پرطراوت درمی آورند که یک نمونه ی آن، گسترش شایسته ی خانه های کوفه تا نهر کربلا می باشد، آن هم با آن مسافت بسیاری که اینک میان آن دو شهر موجود است.
حل بحران بیکاری در عصر امام مهدی
مشکل بیکاری از بلاهای اجتماعی است وبطور آشکار وتأسف باری در سراسر جهان بصورت گوناگونی گسترش یافته است واز مشکلات پیچیده ای است که بسیاری از مردم از آن رنج می برند وآمار آن بصورت دهشتباری در حال افزایش است.
این مشکل اجتماعی آثار وره آورد وخامت باری در جامعه بر جای می گذارد. در دامان خود هزاران ضد ارزش ورذیلت اخلاقی وانحراف عقیدتی وعقده های روانی می پرورد وجنایاتی چون سرقت، غارت وتجاوز را به ارمغان می آورد.
بیکاری باعث می شود که بسیاری برای وقت گذرانی به کوچه وبازار ورستورانها روی آورند وبه ناموس مردم نگاه کنند وبه یاوه گویی ومتلک پرانی و... به دختران وزنان بپردازند وعمر خویش را در کارهای بی ثمر وزیانبار همچون: غیبت، تهمت تراشی، پرده دری و... تلف نمایند.
با اینکه اسلام، سستی وتن پروری وبیکارگی را سخت نکوهیده می داند وهمگان را به کار وتلاش ونشاط وتحرک فرا می خواند، بدبختانه این آفت در کشورهای اسلامی نیز آشکار است. وعامل آن نیز چیزی جز مقررات ضد اسلامی حاکم بر این کشورها نیست. مقرراتی که آزادی مردم را در جلوه ها وابعاد گوناگون سرکوب می کند وجز با شرایط سخت ومالیاتهای سنگین وقید وبندهای اسارت بار، اجازه ی کار وتجارت و... به مردم نمی دهد.
در برخی از کشورها ودر قلمرو برخی دولتها به فرد تنها هنگامی اجازه ی کار داده می شود که از نظر نژاد وملیت با آنان هماهنگ باشد چنانکه گویی فردی که از نظر نژاد وملیت از آنان نیست، نه انسان است ونه از حق حیات وکار ومعیشت برخوردار است.
در برخی کشورها، به فرد، تنها پس از پایان خدمت نظام ویا رسیدن به مرحله ی خاصی از عمر، اجازه ی کار می دهند... به هر حال عوامل بیکاری واسباب آن بسیار است وما در اینجا نمی خواهیم این بحث را بصورت گسترده بیاوریم.
... اما در عصر حاکمیت امام مهدی (علیه السلام) بحران بیکاری در همه ی چهره ها ومیدانها حل می گردد واین آفت ویرانگر، برای همیشه از جامعه رخت برمی بندد، چرا که آن اصلاحگر بزرگ وبا کفایت، این آفت اجتماعی را از بیخ وبن ریشه کن می سازد واسباب وعوامل آن را نابود می کند.
از این رو در عصر ظهور، آزادی در کار، مسافرت، تجارت، نوآوری، ابداع وامکانات، به همه ی مردم ارزانی می گردد. ومیدان کار وتلاش وابتکار برای همه ی استعدادها فراهم می شود، مالیاتها الغاء می گردد وملاکها، معیارها ومقررات تبعیض نژادی بکلی باطل اعلان می شود، چرا که اسلام، گرایشهای نژادی وطبقاتی را به شدت رد می کند وتمامی مردم را از نظر حقوق وآزادی، برابر می شناسد. درست همانگونه که امیر مؤمنان (علیه السلام) در حکومت عادلانه ی خویش در دستورالعمل جاودانه ای به مالک اشتر مرقوم داشت که:
«... الناس صنفان: اما أخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق»(716).
یعنی: هان ای مالک! مردم دو گروهند: یا در دین با تو برادرند ویا در آفرینش با تو برابر.
وبر این اساس است که تمامی طبقات مردم در عصر ظهور در اوج نشاط وتلاش ورفاه وغنا زندگی می کنند. وبه برکت حکومت امام مهدی (علیه السلام) بحران بیکاری وفقر محو می گردد وره آورد شوم وویرانگر آن نیز از جامعه زدوده می شود.
امنیت وآرامش در عصر ظهور
در جهان معاصر جامعه های انسانی، در شرایط سخت وطاقت فرسایی از نظر فقدان امنیت وآرامش در ابعاد گوناگون حیات، زندگی می کنند. برای نمونه: سرقت اموال ودارایی مردم از خانه ها ومحلات، سرقت ماشینها وسرقت بانکها بوسیله ی سارقان حرفه ای وباندهای خطرناک...
جنایاتی که راهزنها به آن دست می زنند. هر روز در جایی اموال وهستی مردم را به غارت می برند، آدم رباییهای رنگارنگ، از ربودن کودکان گرفته تا زنان، باجگیریها و... همه وهمه از تظاهر بارز فقدان امنیت مالی وجانی در جامعه های انسانی است.
در برخی کشورها، دلهره ووحشت بطور کامل بر جامعه سایه افکنده واین ترس ورعب در شامگاهان به اوج خود می رسد، بطوری که اگر درب خانه ای بصدا درآید اضطراب ودلهره، صاحب خانه وخانواده اش را پیش از شناختن کسی که درب خانه را بصدا درآورده است، سخت فرامی گیرد.
اما در عصر ظهور امام مهدی (علیه السلام) ترس ودلهره در همه ی چهره هایش نابود می گردد وامنیت وآرامش بر کران تا کران کره ی زمین سایه گستر وحاکم می شود وبشریت در جوی از صلح واطمینان خاطر وآسایش وآرامش فکری زندگی می کند.
یک پرسش: سؤال این است که: «چگونه نعمت گرانبهای امنیت وآرامش بر سراسر گیتی وبر جانها ودلها حاکم می گردد؟»
پاسخ: برای دریافت پاسخ، ما باید نخست، عوامل واسبابی را که باعث زوال وآرامش وامنیت می گردد بشناسیم تا پس از این مرحله، دریابیم که امنیت وآرامش چگونه در روزگار درخشان آن حضرت تحقق می یابد.
واقعیت این است که فقدان امنیت به یکی از سه عامل ویرانگری که خواهد آمد بر می گردد واینها آفتهای امن وامان هستند:
1 - فقر ومحرومیت: این آفت است که در بسیاری از مواقع، باعث می شود که فرد، مرتکب سرقت شود ویا به کارهای زشتی همانند آن دست زند، چرا که او در فشار فقر ونیاز است وبرای نجات زندگی خود وخانواده اش به این راه ناپسند وزشت کشیده می شود.
2 - ضعف ایمان: عامل دیگر جنایات که آفت ناامنی را در جامعه پدید می آورد، ضعف مبانی عقیدتی وایمان به خداست.
ضعف ایمان باعث می شود که فرد وجامعه، نه به دلیل فقر ونیاز تنها، بلکه گاه بخاطر آفت هستی سوز طمع وحرص وآز، در مال اندوزی ودنیاطلبی ودنیاپرستی ویا آلودگیهای روحی ودیگر انحرافات، در میدان عمل دست تجاوز به حقوق واموال مردم دراز کند.
3 - ضعف مدیریتها وحکومتها: ممکن است ضعف مدیریت وحکومت وناتوانی آن از تنظیم امور وتدبیر شئون ونگهبانی شایسته از مال وجان وکرامت وآزادی فرد وجامعه ودستگیری وکیفر جنایت کاران وگروههای تبهکار، آفت جان امنیت شود. ونعمت امن وامان را، از جامعه ها سلب نماید.
... اما در عصر ظهور وحکومت امام مهدی (علیه السلام) همه ی این عوامل نا امنی محو ونابود می گردد وتمامی آفتهای آرامش زندگی از فرد، خانواده وجامعه، زدوده می شود. وهمگان در اوج رفاه وآسایش وبهروزی وفراوانی نعمتها، روزگار می گذرانند تا آنجایی که طبق روایات رسیده هر از چندی از سوی حکومت عادلانه وپرمهر امام مهدی (علیه السلام) اعلان می گردد که: «هر کس نیاز به پول ومال دارد بیاید وهر چه می خواهد بگیرد». اما جز یک نفر کسی نمی رود وآن یک تن نیز نه بخاطر فقر بلکه به انگیزه ی حرص وآز وفزون خواهی می رود وبا چنان عطای بزرگی روبرو می گردد که پشیمان از کار خویش، پولها را بر می گرداند....
ونیز در جامعه ی عصر ظهور بر اثر شیوه های تربیتی وسازندگی ویژه ای که آن پیشوای راستین توحید وعدالت در ابعاد گوناگون بکار می گیرد، ایمان واخلاص در کران تا کران دلها نفوذ می کند وقلبها مرکز ایمان می گردد وبه برکت چنین ایمان سرشار وتزلزل ناپذیری، جرم وگناه که ره آورد ضعف ایمان است از جامعه ی بشری رخت برمی بندد.
حکومت عادلانه ی مهدی (علیه السلام) پراقتدارترین حکومتهایی خواهد بود که زمین بر روی خود دیده است. آسمان وزمین وتمامی نیروهای طبیعی وماورای طبیعی در پشتیبانی واستواری وبرقرار ساختن پایه های شکوهمند آن دست به همکاری مشترک می زنند وآن، حکومت عدل ومهر، تنها حکومت در سراسر جهان خواهد بود. به همین جهت عناصر فاسد وگروههای راهزن ومتجاوز وآفتهای امنیت، اصولا امکان تشکیل نمی یابند. چرا که دست قدرتمند ودقیق عدالت، آنان را در همان نخستین مرحله، به کیفر شایسته وبایسته می رساند.
علاوه بر آنچه آمد، مردم بر اثر طرحها، برنامه ها، تربیتها، رفتار وگفتار آن حضرت وبه دست یارانش به مراحل والایی از رشد فکری وعقیدتی، علو نفس وشرافت انسانی اوج می گیرند که خویشتن را فراتر از ارتکاب گناه وتجاوز به مال وجاه وهستی مردمان می نگرند.
با این بیان، روشن است که پایه های استوار آرامش وامنیت جهانی در کران تا کران جامعه ی بزرگ انسانی پی ریزی می گردد.
وبدینسان چگونگی تحقق بخشیدن به امنیت، در همه ی ابعاد به دست توانا واندیشه ی والای آن حضرت پی می بریم.
شایسته است به این نکته اشاره گردد که نعمت امنیت در حکومت آن گرامی، تنها ویژه ی جامعه ی انسانی نیست بلکه شامل حیوانات نیز می گردد، حیوانات با یکدیگر براساس عدالت روبرو می گردند وهم با انسانها. از این رو نه انسانها از سوی حیوانات احساس خوف می کنند ونه حیوانات ناتوان از حیوانات قوی می هراسند وروح مهر والفت در میان آنان حاکم می گردد.
در این مورد به برخی روایات اشاره می رود:
1 - امام باقر (علیه السلام) در روایتی پیرامون اصل امنیت در دوران آن حضرت فرمود:
«... وتخرج العجوز الضعیفه من المشرق، ترید المغرب، لا ینهاها احد...»(717).
یعنی: وزن سالخورده وناتوان از شرق تا غرب عالم می رود بی آنکه از هیچ کس وهیچ چیزی احساس ناامنی واذیت وآزار نماید.
2 - امیر مؤمنان (علیه السلام) ضمن بیانی فرمود:
«... حتی تمشی المرأه بین العراق والشام، لا تضع قدمیها الا علی النبات وعلی رأسها زینتها، لا یهیحها سبع ولا تخافه»(718).
یعنی: در عصر حکومت آن اصلاحگر بزرگ، امنیت کامل همه جا برقرار می گردد تا آنجایی که یک زن، در کمال امنیت وآزادی، راه میان عراق تا شام را می پیماید وپای خویش را جز بر سبزه زارها وبوستانهای خرم وآباد نمی نهد ودر حالی که جواهرات خویش را بطور آشکار بر سر وسینه دارد، نه درنده ای او را خواهد ترساند ونه ناامنی وخطری او را تهدید خواهد کرد.
3 - ونیز فرمود:
«لو قد قام قائمنا... ولذهبت الشحناء من قلوب العباد واصطلحت السباع والبهائم»(719).
یعنی: هنگامی که قائم ما قیام کند... کینه وعداوت از دلهای بندگان ریشه کن می شود ودرندگان وحیوانات نیز، اصلاح خواهند شد.
وفرمود:
«وترعی الشاه والذئب فی مکان واحد ویلعب الصبیان بالحیات والعقارب، لا یضرهم شیء ویذهب الشر ویبقی الخیر»(720).
یعنی: در روزگار او، گرگ وگوسفند در یک مکان می چرند وکودکان با عقربها ومارها بازی می کنند وچیزی به آنان زیان نمی رساند. همه ی بدیها وشرارتها از جهان رخت برمی بندد وشایستگیها می ماند.
یک پرسش: ممکن است این سؤال در ذهن شما پدید آید که: «چگونه ممکن است درندگان اصلاح گردند با اینکه می دانیم سرشت وغریزه ی آنها شکار ودریدن است؟»
پاسخ این است که: این کار شگرف وتحول اعجازآمیز، ممکن است از طریق اعجاز صورت گیرد. زیرا خدایی که درندگان را آفرید واین غریزه وطبیعت را در وجود آنان قرار داد، به آسانی می تواند خوی درندگی ار از آنها سلب کند وآنها را همانند حیوانات اهلی رام سازد که خطری از آنها متوجه آدمیزاد وهمنوعانشان نگردد.
سؤال دیگر: ممکن است سؤال شود که: «چگونه این کار ممکن است با اینکه می دانیم که غذای مورد نیاز برخی درندگان وحیوانات وحشی، تنها در گوشت خلاصه می شود؟»
جواب: حیوان شناسان تصریح می کنند که غذای درندگان وحیوانات وحشی منحصر به گوشت نیست، بلکه گوشت از لذیذترین غذاهای آنهاست ودر صورتی که بدان دسترسی نداشته باشند با برگ درختان وگیاهان وگلها نیز می توانند نیاز غذایی خود را برطرف سازند(721).
وما در بخشی که تحت عنوان «بشارتها از آمدن امام مهدی (علیه السلام)» داشتیم این مطلب را بطور فشرده توضیح دادیم.
آری! وبدینسان عصر ظهور وروزگار حکومت امام مهدی (علیه السلام) روزگار صلح وصفا وآرامش وامنیت وعدالت وآزادی به تمام معنا وبه مفهوم حقیقی آن خواهد بود.
اصلاحات عمومی در عصر ظهور
مرحوم شیخ طوسی در کتاب خویش برخی از اصلاحات عمومی را که در عصر ظهور وبه دستور امام مهدی (علیه السلام) رخ می دهد، برمی شمارد. وخاطر نشان می سازد که همه ی اینها براساس مصالح ودلایل حکیمانه ای صورت می گیرد.
برخی از آنها عبارتند از:
1 - حل مشکل عبور ومرور وگشودن گره ی کور ترافیک:
در این رابطه است که روایات، بیانگر توسعه ی راهها وگسترش بخشیدن به خیابانها تا عرض شصت متر است.
2 - مسدود ساختن پنجره هایی که به کوچه ها، خیابانها، راه عبور ومرور مردم گشوده شده ونیز جلوگیری از نصب چنین پنجره هایی:
روشن است که پنجره های مشرف به کوچه وخیابان وراه عبور ومرور مردم، نقش ویرانگری در بنیانهای اخلاقی ومفاسد وجنایات خانوادگی دارد، زیرا این پنجره ها بویژه در فصل تابستان که معمولا گشوده اند اندرون خانه ها وهر آنچه در آن می گذرد، همه را نشان می دهد.
3 - تخریب وجلوگیری از احداث بالکنها:
چرا که نوعی تجاوز به حریم کوچه وخیابان است. وشاید دلیل آن همه همین باشد چرا که کوچه وخیابان وفضای آن، از آن مردم وبالکنها نوعی تصرف در این حق ملی وعمومی است.
4 - جلوگیری از نصب ناودانها بسوی کوچه وخیابان:
که این کار نیز بویژه برای جلوگیری از آلودگی محیط وحفظ سلامت وبهداشت عمومی وجلوگیری از ریخته شدن آب بر سر رهگذران وسلامت عبور ومرور وپرهیز از خطر لغزش وغلطیدن وسقوط افراد بویژه کودکان وسالخوردگان، ضروری است.
5 - جلوگیری از کندن چاههای فاضلاب در کوچه وخیابان... ودیگر اصلاحات در سطح شهر ومحل زندگی جامعه....(722).
آری! خواننده ی عزیز! آنچه پیرامون زندگی جامعه در عصر درخشان امام مهدی (علیه السلام) از نظرتان گذشت، قطره ای ناچیز از دریای بی کرانه ی مواهب، نعمتها وبرکات وشکوهی است که جامعه ی انسانی در حکومت آن حضرت از آنها بهره ور می گردد زیرا روایاتی که از زندگی سعادتمندانه در عصر ظهور سخن می گوید پرتو ناچیزی از شکوه وعظمت، رفاه وآسایش، امنیت وآزادی، عدالت وافتخاری را باز می گوید که در حکومت او نصیب جامعه ی انسانی می گردد. خدا می داند روایاتی که پیرامون این روزگار درخشان وطلایی از پیامبر گرامی وامامان اهل بیت (علیهم السلام) آن هم با رعایت سطح بینش ودانش واندیشه ی مردم صادر شده است در چه حجم بزرگی بوده که متأسفانه به دلیل آفتهای ی چون: سوزانیدن کتابخانه ها واز بین بردن کتابها وروایات، به دست ما نرسیده است.
وتازه اینها، غیر از آن حقایقی است که در عصر ظهور وبه دست مبارک آن گرامی در راه سعادت وآسایش انسانها انجام می شود. وامامان اهل بیت (علیهم السلام) با توجه به سطح دانش واندیشه ی محدود مردم از بیان آنها صرف نظر نموده اند.
کوتاه سخن اینکه: بشریت در عصر درخشان امام عصر (علیه السلام) از سعادتمندانه ترین وشکوهبارترین زندگی بهره ور خواهد گشت. وانواع نعمتهای مادی ومعنوی برای او فراهم خواهد بود.
شیعه در عصر امام مهدی
شیعه، این پیروان مذهب خاندان وحی ورسالت، از همان روزهای رحلت پیامبر گرامی تاکنون، همواره مورد فشار وستم قرار گرفته وحقوق وآزادی آنان پایمال شده است.
به همین جهت است که: تاریخ اینان، لبریز از قربانیان وشهیدان گرانقدر وراستینی است که در طول تاریخ به دست بیدادگران کشته شده ومورد تبعید وطرد وسرکوب قرار گرفته اند وجرمشان تنها این بوده است که پیرو امیر مؤمنان (علیه السلام) بوده اند.
شیعه، پس از رحلت پیامبر در هر عصر وزمان در همه ی جهان اسلام، همواره هدف قلم های مسموم است ودر این مدت، حکومتها وسلسله هایی که در نقاط مختلف جهان اسلام، قدرت را به کف گرفته اند، با قدرت وامکانات بسیار با این مذهب وپیروانش به جنگی بی رحمانه ونابرابر برخاسته اند.
با مراجعه به کتابهای تاریخی می توان انواع مصائب وسختیهایی را که بر اینان رفته است، مطالعه کرد. ودریافت که از همان آغاز کار، شیعه وتشیع از «سلمان» گرفته تا «عمار»، «عبدالله بن مسعود»، «ابی ذر غفاری»، «مالک بن نویره» و... تا دیگران، همواره زیر سهمگین ترین فشارهای ظالمانه بوده اند. با نگرشی به جنگ جمل، صفین، نهروان ویورشهایی که در زمان عنصر پلید وخودکامه اموی «معاویه» بر شهرهای شیعه وخانه ها وشخصیتهای وارسته وشایسته ی آن نمودند وتا شهادت امیر مؤمنان (علیه السلام) ومسموم ساختن فرزندش حضرت مجتبی (علیه السلام)... تا فاجعه ی جانسوز کربلا وپیامهای آن... وتا شهادت هشت امام خاندان وحی ورسالت پس از امام حسین یکی پس از دیگری وتا هزاران نمونه ی دیگر از نمونه هایی که بر صحت ودرستی دیدگاه ما، دلالت می کند همه وهمه، این واقعیت را نشان می دهد که پس از رحلت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) تاکنون، شیعه همواره هدف تیرهای ستم وقلمهای مسموم وحکومتهای خودکامه بوده است.
رژیم اموی وعثمانی ودیگر رژیمهای خودکامه وزمامداران ستم وتباهی، همه، تلاش ارتجاعی خویش را برای از میان برداشتن شیعه وتشیع بکار گرفتند.
فقیهان بداندیش ووابسته به حکومتها، به ریختن خون شیعیان ومباح شمردن مال وعرض آنان فتوا دادند. وفراتر از آن با صدور حکم ارتجاعی وظالمانه برخاسته از تعصب کور، نسبت کفر وشرک به آنان دادند وانواع تهمتها ودروغها را نثار آنان نمودند.
آری!... شیعه، اینگونه زیر فشار بود وتنها در زمان «آل بویه»، «حمدانیان»، «فاطمیان»، «صفویان» و... قدرت ونفوذ بدست آورد واندکی به حق حیات وآزادی دست یافت.
اما این دورانها نیز کوتاه مدت بود ورنجها پس از انقراض هر یک از این رژیمهای چندگانه، بار دیگر بر سر شیعه فرود می آمد. کتابخانه ها به آتش کشیده می شد ومسجدها ویران می گشت. خونها بر روی زمین می ریخت وداراییها، غارت ومباح می شد. میلیونها انسان رانده می شدند ویا از وطن خویش به کشورهای بیگانه بناگزیر هجرت می کردند وآثار واخبار آنان بریده می شد واز بین می رفت.
در سایه ی حکومتهای غیر شیعه، شیعیان همواره مورد ستم وبدرفتاری مأموران وحاکمان وامیران قرار می گرفتند. فشار ومراقبت شدید، سانسور بر مطبوعات، ممافل ومجالس حسینی، مدارس ومساجد، کتابخانه ها وشخصیتهای بزرگ ومتفکران شیعه، همه وهمه از چهره های بدرفتاری ورابطه ی ظالمانه با این جمعیت است.
درست به هنگام نوشتن این سطور اخبار ناراحت کننده ای از رنجها، مصیبتها وفجایعی که بر شیعیان در جنوب لبنان، پاکستان، هند، عراق ودیگر کشورهای خاورمیانه فرو باریده است، می شنویم. زندانها از مردان وزنان وجوانان وسالخوردگان آنان لبریز است. کودکان در زندان، دیده به جهان می گشایند وبیماران وسالخوردگان در زندان از دنیا می روند. داراییهای آنان مصادره وبه غارت می رود وخانه ها با اثاثیه وامکانات موجود با بی رحمی، ظلم وجور، وحشیگری وخشونت از دست آنان گرفته می شود.
هر لحظه، گروهی را بسان گوسفند قربانی که به کشتارگاه می برند، به دارها وچوبه های مرگ می سپارند. ودولتها ورژیمها بر این همه فجایع ومصائب دهشتناک بی تفاوت نظاره می کنند. تو گویی بر همه ی این بیدادگران وشقاوتها راضی اند وروی موافق نشان می دهند.
به هر حال بهتر است که این سخن تلخ وغمبار ودردآور را که زندگی را برای هر غیرتمند وبا وجدانی تلخ وتیره وتار می سازد، همین جا رها کنم وبه بحث بازگردم که سخن از موقعیت شیعه در عصر امام مهدی (علیه السلام) بود.
موقعیت شیعه
لازم به یادآوری است که: شیعیان وپیروان خاندان وحی ورسالت که عقیده به امام مهدی (علیه السلام) دارند واو را دوازدهمین امام معصوم می شناسند، هم اکنون شمارشان به صدها میلیون نفر می رسد. واینان به هنگامه ی ظهور امام مهدی (علیه السلام) در طلیعه ی یاران او هستند. روشن است که شیعیان در عصر ظهور به اوج اقتدار وشکوه وخواهند رسید. در آن روزگار، نه حکومت منحرف وبیدادگری وجود خواهد داشت که اینان از او بهراسند ونه قدرتی که از آن در حذر باشند.
از این رو اگر در روح وروان ومعنویات آنان دگرگونی ژرف ومهمی روی دهد، یک پدیده طبیعی است وتردیدی نیست که روح در بدن، اثر کاملی می گذارد. از این رو اگر روح، توانمند وپراقتدار گشت، جسم نیز نیرومند می شود. واگر روح ضعیف وناتوان بود، جسم نیز ناتوان خواهد شد وبی تردید شیعیان از نظر روحی ومعنوی به بالاترین درجه ی کارآیی واقتدار وتوانایی در تدبیر امور وتنظیم شئون جامعه ی بزرگ اسلامی در سراسر گیتی اوج می گیرند. واین رشد همه جانبه بویژه هنگامی نصیب آنان خواهد گشت که دست توانمند عنایت امام مهدی (علیه السلام) بر سر آنان ولطف ومهر او شامل حالشان باشد. آنگاه است که این توانمندی جسمی وروحی واخلاقی وانسانی در همه ی ابعاد به بهترین وزیباترین شکل ممکن، چهره خواهد گشود.
اینک نمونه هایی از این روایات که بدین واقعیت اشاره دارد:
1 - امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«ویکون شیعتنا فی دوله القائم (علیه السلام) سنام الأرض وحکامها، یعطی کل رجل منهم قوه أربعین رجلا»(723).
یعنی: شیعیان ما، در حکومت قائم (علیه السلام) سروران وزمامداران زمین وفرمانروایان آن هستند وبه هر کدام قدرت ونیروی چهل قهرمان داده می شود.
2 - ونیز فرمود:
«ان الله نزع الخوف من قلوب شیعتنا وأسکنه قلوب أعدائنا، فواحدهم أمضی من سنان وأجرأ من لیث، یطعن عدوه برمحه ویضربه بسیفه ویدوسه بقدمیه»(724).
یعنی: خداوند خوف وترس را از قلوب شیعیان ما برکنده وآن را در قلب دشمنان ما جای می دهد. از این رو هر کدام از آنان برنده تر از نیزه وپر شهامت تر از شیرند. دشمنان را با سرنیزه ی خویش زخم کاری می زنند وبوسیله ی شمشیر از پای درمی آورند وپایمال می سازند.
3 - امام باقر (علیه السلام) در روایتی پیرامون عصر ظهور فرمود:
«اذا وقع أمرنا وخرج مهدینا کان أاحدهم أجرا من اللیث وامضی من السنان، یطأ عدوه بقدمیه ویقتله بکفیه»(725).
یعنی: هنگامی که دوران حکومت ما فرا رسد ومهدی ما قیام کند، پیروان او هر کدام از شیر پر شهامت تر وجسورتر، از سرنیزه برنده تر وکاراتر است. دشمنان خویش را پایمال می سازد واز پا درمی آورد.
4 - امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمود:
«کأنی انظر الی شیعتنا بمسجد الکوفه، قد ضربوا الفساطیط یعلمون الناس القرآن...»(726).
یعنی: گویی من به مسجد کوفه می نگرم که در آن خیمه ها برافراشته شده وقرآن را به مردم آموزش می دهند.
5 - امام باقر (علیه السلام) فرمود:
«من أدرک قائم أهل بیتی، من ذی عاهه برأ ومن ذی ضعف قوی»(727).
یعنی: هرکسی قائم خاندان ما را درک کند، اگر دارای نقص ومعلولیت باشد، به برکت او سالم می شود وهر ضعف وناتوانی داشته باشد برطرف وتوانمند می گردد.
6 - وفرمود:
«... اذ قام قائمنا، وضع یده علی رؤوس العباد فجمع بها عقولهم»(728).
یعنی: هنگامی که قائم ما قیام کند دست تکامل دهنده ی خویش را بر سر بندگان خدا می گذارد وبه برکت آن، اندیشه ها وعقلهای آنان را رشد وکمال می بخشد.
7 - ونیز فرمود:
«انه لو کان ذلک - ای:
ظهور الامام المهدی - أعطی الرجل منکم قوه أربعین رجلا، وجعل قلوبکم کزبر الحدید، لو قذفتم بها الجبال فلقتها وأنتم قوام الأرض وخزانها»(729).
یعنی: هنگامی که او قیام کند به هر کدام از شما پیروان خاندان پیامبر، توانایی وبینش واقتدار چهل قهرمان میدان جهاد اعطا می گردد ودلهایتان بسان قطعات آهنی می شود که اگر بوسیله ی آنها به کوهها کوبیده شود، متلاشی می گردند. شمایان در عصر او، تدبیرگر امور وبرپا دارنده ی زمین وزمان وخزانه دار آن، خواهید بود.
شرحی بر این روایات
واقعیت این است که مذهب شیعه در همه ی اصول، پایه ها، تعالیم ومفاهیم خود، مذهب استقلال، جدیت، تلاش، فداکاری، نشاط وکوشش در میدان عمل، در گسترده ترین شکل وحدود است. وغنای فرهنگی وعلمی وفکری آن به گونه ای وصف ناپذیر است که آن را از دیگر مذاهب امتیاز می بخشد.
این مذهب، اگر براستی آنگونه که می باید شناخته شود ومورد عمل قرار گیرد، بی تردید ثمرات مثبت آن در بالاترین مرحله وشگفت انگیزترین چهره ها در کران تا کران جامعه، جلوه گر می گردد. ولی با دریغ وتأسف بسیار باید اعلان کرد که این مواهب وتواناییها وکارآییها واستعدادهایی که شیعه در همه ی قرون واعصار از آن بهره ور بوده، همواره با وحشیانه ترین سرکوب نه تنها کنار گذاشته شده وپایمال گشته، بلکه زیر فشار استبداد واختناق، منجمد گردیده وهرگز میدان مساعدی برای شکوفایی وشرایط درستی برای ظهور وبروز نیافته است.
اما در هنگامه ی ظهور وپس از آن، این مواهب آشکار واین استعدادها وکارآییها رشد می کند وتلاش وکوششها زنده می گردد وابتکارها وابداعها یکی پس از دیگری ولادت می یابد.
از این رو، شگفتی ندارد که شیعیان در عصر حاکمیت امام مهدی (علیه السلام) پرشهامت ترینهای روزگار گردند. چرا که شجاعت آنان تحت رهبری پیشوای تحول آفرین وپیشتازی که می خواهد ریشه های ستم وتباهی را، یکسره از بیخ وبن برکنده وعدالت، فضیلت، نیک بختی وامنیت را در سراسر گیتی گسترش بخشد، بدانان باز می گردد.
واینجاست که شیعه در شهامت، شجاعت، جسارت وقوت قلب، از شیر، پر شهامت تر می گردد. وتوان واقتدار روحی وروانی اش در عضلات وسازمان جسم او اثر می گذارد. وآنگاه است که دشمن حق ستیز وستمکار خویش را با مشت ولگد نابود می سازد. همانگونه که دیگر قهرمانان توحید، گاه، ناگزیر می شدند که با یک مشت، کار بیدادگر وشرارت پیشه ای را یکسره کنند: «... فوکزه موسی فقضی علیه»(730).
آری! عناصر ناتوان از شیعیان نیز، چه ناتوان از نظر جسم وچه روح، در آن شرایط رشد دهنده وتعالی بخش، همه ی ضعفها وناتوانیهایشان به سرعت وقدرت به توانایی، دلاوری، قهرمانی واقتدار، تبدیل می گردد وهمه ی بیماریهایشان از بین می رود واز سلامت وصحت جسم وروان برخوردار می شوند.
در مورد روایتی که می فرماید: «امام مهدی (علیه السلام) دست توانمندش را بر سر بندگان قرار می دهد وبه برکت آن، اندیشه ها وعقلها به کمال می رسد...». دو احتمال است:
1 - نخست اینکه: سخن حقیقی باشد وبدین معنا که آن حضرت پس از ظهور، دست شفابخش امامت را بر سر هر کس که اراده فرمود بگذارد وآنگاه به برکت او، خرد آن فرد، کامل واندیشه ی او از راه اعجاز، رشد کند وبه عالیتری مدارج کمال وجمال معنوی وروحی اوج گیرد.
2 - دوم اینکه: این جمله، رمز ورازی باشد که بیانگر تصرف آن حجت خدا در اندیشه های مردم است. چنانکه گویی به شستشوی مغزی پرداخته وهمه ی بافته های ذلت بار واثرات سوء فشارها، اختناقها، سادگیها وناتواناییها را بکلی پاک وپاکیزه بشوید ودور بریزد وآنگاه با افشاندن بذر دانش وبینش، نصایح حکیمانه وپند واندرزهای رسا ودانشهای مفید وارزشهای والای عقیدتی واخلاقی و... خواسته ی خویش را که کمال عقلها واندیشه ها در شیعیان است، تحقق بخشد.
به هر حال، جامعه ی تشیع در عصر ظهور در ابعاد فکری وعقیدتی وفرهنگی... به تبلور بی نظیری مفتخر خواهد شد.
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«ان قائمنا اذا قام مد الله لشیعتنا فی أسماعهم وأبصارهم، حتی لا یکون بینهم وبین القائم برید یکلمهم فیسمعون وینظرون الیه وهو فی مکانه»(731).
یعنی: هنگامی که قائم ما قیام کند، خداوند در دستگاه شنوایی وبینایی شیعیان ما، گستردگی وکشش ویژه ای می بخشد تا میان آنان ومهدی ما واسطه ونامه رسان یا فاصله ای نباشد.
از این رو آن حضرت با آنان سخن می گوید وسخنانش را همگی می شنوند ودر حالیکه او در اقامتگاه خویش است، جمال دلآرای او را می نگرند ومی بینند وسخنان روحبخشش را می شنوند.
ونیز فرمود:
«ان المؤمن فی زمان القائم وهو بالمشرق لیری اخاه الذی فی المغرب وکذا الذی فی المغرب یری أخاه الذی بالمشرق»(732).
یعنی: مؤمن در عصر قائم در حالیکه در مشرق است، برادر خویش را که در مغرب است می بیند وهمانگونه آنکه در مغرب است برادر مؤمن خویش را در مشرق می بیند.
این دو روایت را در روزگار ما به ظاهر می توان به دستگاه تلویزیون انطباق داد. از این رو می توان اظهار نظر کرد که امام عصر (علیه السلام) بر صفحه ی تلویزیون ظاهر می گردد تا بدان وسیله، پیام ودیدگاههای تربیتی وآموزشهای اسلامی خویش را به جهانیان بیان کند ودر نتیجه، مردم جهان در شرق وغرب زمین، آن گرامی را در حالیکه در اقامتگاه خویش است، خواهند دید وپیام جانبخش او را خواهند شنید، همانگونه که اینکه کاربرد تلویزیون، انتقال صدا وتصویر از نقطه ای به دیگر نقاط گیتی است.
ونیز می توان گفت: شیعیان که در آن روزگار، جامعه ی بزرگ جهانی را تشکیل می دهند هر کدام می توانند دیگری را بر صفحه ی تلویزیون بنگرد وسخن او را بشنود.
امام باقر (علیه السلام) فرمود:
«... ویخرج الناس خراجهم علی رقابهم الی المهدی ویوسع الله علی شیعتنا ولو لا ما یدرکهم من السعاده لبغوا»(733).
یعنی: مردم، مالیات اموال وامکانات خویش را خود به دلخواه وافتخار بسوی دولت مهدی می برند وخداوند بر شیعیان ما چنان وسعت وبرکت ورفاه وامکاناتی ارزانی می دارد که اگر حقیقت سعادت ونیکبختی را می فهمیدند وبه ارزشهای اخلاقی آراسته نبودند، مست امکانات می شدند وبه طغیان وتجاوز سر برمی داشتند. اما آنان به دلیل رشد فکری وتکامل عقلی، خدای را سپاس می گذارند وبه وظایف خویش در نهایت جدیت عمل می کنند.
این روایت ارزنده، نشانگر اوج رشد فکری وتکامل عقلی شیعیان در عصر ظهور وارزیابی درست رخدادها ودریافت وتحلیل صحیح وآگاهانه ی امور است. ونیز بیانگر این نکته ی دقیق که آنان با وجود برخورداری از نعمت رفاه وامکانات گسترده واحساس قدرت وشوکت، نه راه سرکشی وطغیانگری در پیش می گیرند ونه به آفت سستی وکسالت وعیاشی رو می آورند، با اینکه طبیعت انسانهای ساخته نشده به گونه ای است که به هنگام احساس قدرت وبی نیازی، طغیان می کنند.
برای نمونه: کارگر وکشاورز، معمولا هنگامی که وسایل وامکانات زندگی بطور گسترده بر ایشان فراهم باشد چه بسا که کار وکشاورزی را بخاطر احساس بی نیازی رها کنند وبا این عمل ناهنجار، نظام جامعه را دچار اختلال سازند. چرا که اگر صاحبان مشاغل وحرفه ها بخاطر احساس بی نیازی به منافع ودرآمد کار خویش آن را تعطیل کنند، نظام اجتماعی از هم می پاشد... اما در عصر ظهور، بخاطر تکامل عقلها ورشد افکار واندیشه ها، مردم در شرایطی هستند که کار را نه بخاطر درآمد ومنافع آن، بلکه بخاطر احساس مسئولیت، آن هم در اوج بی نیازی وبرخورداری ورفاه، به شایستگی انجام می دهند واین مفهوم سخن حضرت باقر (علیه السلام) است که می فرماید:
«آنان بخاطر آراستگی به ارزشهای اخلاقی وبخاطر احساس مسئولیت در برابر جامعه ی مترقی خویش، با وجود امکانات گسترده ی زندگی ورفاه وغنا، کار خویش را در نهایت جدیت وپشتکار به انجام می رسانند وهرگز مست قدرت وشوکت وامکانات نمی گردند.

 

بخش 22: چند سال حکومت خواهد کرد؟

 

روشن است که ما دوران حکومت وسالهای زمامداری امام مهدی (علیه السلام) را تنها می توانیم از طریق روایاتی که حدود آن را بیان می کند، بشناسیم. وروایات رسیده در این مورد مختلف است:
1 - دسته ای از روایات، مدت حکومت او را، پس از قیام جهانی اش 7 سال عنوان می سازد.
2 - برخی از روایات، این دوران درخشان را به حدود 20 سال تعبیر می کند.
3 - دسته ی سوم از 70 سال سخن می گوید.
4 - وروایاتی هم هست که عدد دیگری را نشان می دهد.
اما به نظر نگارنده، روایات دسته ی دوم که سالهای حکومت آن حضرت، پس از قیام برای اصلاح جهان را، حدود 20 سال عنوان می کند بیشتر است وبدان دسته بهتر می توان اعتماد کرد. چرا که این گروه از روایات از امامان اهل بیت (علیهم السلام) که خداوند آنان را از هر لغزش واشتباه وپلیدی، پاک وپاکیزه، ساخته، رسیده است.
اینک برخی از آن روایات:
1 - امام صادق (علیه السلام) در این مورد فرمود:
«ملک القائم منا تسع عشره سنه وأشهرا»(734).
یعنی: حکومت درخشان وشکوه بار قائم ما، نوزده سال وچند ماه خواهد بود.
2 - ودر بیان دیگری می فرماید:
«یملک القائم (علیه السلام) تسع عشره وأشهرا»(735).
یعنی: قائم (علیه السلام) حدود نوزده سال وچند ماهی پس از قیام جهانی اش حکومت خواهد کرد.
3 - جابر بن یزید جعفی از حضرت باقر (علیه السلام) پرسید که: «سرورم! قائم (علیه السلام) در روزگار خویش چه مدت به تدبیر امور وتنظیم شئون امت وحکومت عادلانه جهانی می پردازد؟»
حضرت فرمودند: «از روز قیام او تا رحلتش، حدود نوزده سال، فاصله است»(736).
روشن است که این روایت با دو روایت رسیده از امام صادق (علیه السلام) تناقض وتضادی ندارند. چرا که طبق روایاتی که در بخش ظهور آمد، قیام جهانی آن حضرت اندکی پس از ظهورش خواهد بود وقیام وظهورش برخلاف پندار بسیاری در دو مرحله خواهد بود، نه یک مرحله.

 

بخش 23: زندگی آن حضرت چگونه به پایان خواهد رسید؟

 

در میان عالمان ومحدثان شیعه، این سخن پیامبر شهرت دارد که فرمود:
«ان أمر الخلافه یملکه أحد عشر اماما من صلب علی وفاطمه، ما منا الا مسموم أو مقتول»(737).
یعنی: خلافت وجانشینی مرا، یازده امام از نسل علی وفاطمه به عهده خواهند گرفت. واز ما نیست جز اینکه بوسیله سم (خیانت) یا شمشیر بیداد، در راه حق وعدالت به شهادت خواهد رسید.
این روایت را یکی از یاران وشاگردان امام حسن (علیه السلام) بدین صورت آورده است که آن حضرت فرمود:
«والله لقد عهد الینا رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) ان هذا الامر یملکه احد عشر اماما من ولد علی وفاطمه (علیهم السلام) ما منا الا مسموم أو مقتول»(738).
یعنی: به خدای سوگند! ما را با پیامبر گرامی عهد وپیمانی است که خلافت وجانشینی او را یازده امام از فرزندان علی وفاطمه (علیهم السلام) یکی پس از دیگری به عهده خواهند گرفت. ویادآوری کرد که: همه ی ما مسموم ویا شهید راه حق وعدالت خواهیم بود.
واز امام صادق (علیه السلام) نیز روایتی در تصدیق وتأیید این بیان رسیده است.
این از نظر روایات، اما از دیدگاه تاریخ:
هنگامی که به تاریخ بنگریم می بینیم، کتابهای تاریخی این رایت را تأیید می کند. چرا که تاریخ، بیانگر آن است که امیر مؤمنان (علیه السلام) با شمشیر به شهادت رسید وامام حسن (علیه السلام) بوسیله ی سم خیانت. امام حسین (علیه السلام) با شمشیر استبداد وامام سجاد با سم آن.
همین گونه کتابهای تاریخی، گواه این مطلب است ونیازی به برشمردن امامان نور (علیهم السلام) یکی پس از دیگری نمی نگریم که تا حضرت عسکری (علیه السلام) همگی در فشار استبداد حاکم بر عصر وزمانشان بودند واز سوی حکومتهای بیداگر «اموی» و«عباسی» نقشه ی خیانت کارانه ای برای شهادت آنان طرح وبه اجرا درآمد.
نگارنده بر این باور است که تردید در این امور، تردید در حقایق مسلم ومسایل قطعی است وهر کس در اینها تردید کند به آفت کوته فکری که آفتی علاج ناپذیر است، گرفتار است.
بازگشت به بحث:
امام مهدی (علیه السلام) یکی از امامان راستین وآخرین آنهاست. از این رو روایت مورد بحث شامل حال آن گرانمایه عصرها ونسلها نیز می گردد.
آن حضرت، طبق این روایت، بطور طبیعی جهان را بدرود نمی گوید، بلکه با شمشیر ستم ویا بوسیله سم خیانت به شهادت می رسد.
نگارنده در منابع موجود، چیزی که دلالت بر شهادت آن گرانمایه ی جهان هستی داشته باشد، جز عبارت «الزام الناصب» نیافته است.
نویسنده ی کتاب فوق، تحت عنوان: «چکیده ی اعتقاد برخی از علما در مورد «غیبت»، «ظهور» و«رجعت امامان خاندان وحی ورسالت» آورده است که:
به عقیده ی برخی از علما، از جمله مسایلی که شایسته است بدان اعتقاد داشته باشیم، رجعت آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) در عصر ظهور است...».
تا می گوید: «... پس از ظهور امام مهدی (علیه السلام) وگذشتن هفتاد سال از حکومت عادلانه وپربرکت او وسرشار ساختن زمین وزمان از عدل وداد، پایان زندگی سراسر افتخار او بسیر می رسد. وزنی تبهکار از «بنی تمیم» که بسان مردان مو بر چهره دارد، روزی به هنگام عبور آن حضرت از کوچه با افکندن سنگی از پشت بام، او را به شهادت می رساند. وحضرت حسین (علیه السلام)
پس از رجعت به دنیا به همراه دیگر امامان نور (علیهم السلام) پیکر مطهر او را تجهیز وبه خاک می سپارد...».
آنگاه نویسنده ی کتاب مورد اشاره، خاطر نشان می سازد که این جملات از روایات برگرفته شده است.
اما کاش این عالم بزرگوار روایاتی را که مطلب از آنها برداشت شده است می آورد تا چگونگی شهادت آن پیشوای جهانی برای ما روشن می گشت. وکاش نگارنده ی این کتاب، نام دانشمندی را که فشرده ی سخن او را آورده است ذکر می کرد.
... به هر حال، به نظر ما، این مطلب سربسته ونارسا وبدون دلیل است، از این رو پذیرفتن شهادت آن حضرت بدین صورت مشکل است.
شهادت او بوسیله ی «سم» نیز در روایات تصریح نشده است، بنابراین چگونگی رحلت آن گرامی را تنها خدا می داند وبس.
نماز بر امام معصوم
از جمله عقاید شیعه از روزگاران گذشته تاکنون این بوده است که پیکر امام معصوم را جز امام معصوم غسل نمی دهد وجز او بر پیکرش نماز نمی گذارد.
این اندیشه تا آنجایی جا افتاده ومشهور بود که «گروه واقفیه» از این راه بر درستی شیوه ی خویش در عصر حضرت رضا (علیه السلام) (علیه السلام) استدلال می کردند. رهبر این گروه به هشتمین امام نور (علیه السلام) گفت: «از پدران شما روایت است که کار غسل وکفن ونماز امام معصوم را جز امام معصوم انجام نمی دهد، اگر شما امام پس از پدرش حضرت کاظم هستی، چرا بر پیکر او نماز نخواندی؟»
حضرت در پاسخ این مرد فرمود: «آیا حضرت حسین (علیه السلام) از نظر شما امام راستین نیست؟»
علی بن ابی حمزه بطائنی گفت: «چرا!»
فرمود: «پس چه کسی بر او نماز خواند؟»
پاسخ داد: «حضرت سجاد (علیه السلام)»
حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: «امام سجاد کجا بود؟ او که در زندان دژخیم اموی عبیدالله زندانی بود».
پاسخ داد: «آن حضرت در پرتو اعجاز وقدرت ویژه ی امامت از زندان خارج شد وبه کربلا آمد وپس از انجام امور بی آنکه زندانبانان بدانند، بازگشت».
حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: «اگر این کار بر امام سجاد (علیه السلام) که آن روزها در زندان واسارت بود ممکن باشد، پس چرا به امام راستین دیگری که در زندان واسارت هم نبود، ممکن نباشد که از مدینه به بغداد بشتابد وبر پیکر مطهر پدر نماز بخواند وآنگاه به مدینه باز گردد؟»(739).
اینجا بود که رهبر گروه واقفیه بی پاسخ ماند.
نگرشی بر این روایت
این روایت نیاز به اندکی شرح وتوضیح دارد:
پس از شهادت حضرت کاظم (علیه السلام) گروهی در امامت حضرت رضا (علیه السلام) تردید وتوقف کردند. از این رو بدانان «واقفیه» گفته شد. این فرقه، پس از شهادت امام کاظم (علیه السلام) پدید آمد وپس از اندکی نیز منقرض گردید.
به هر حال منظور این است که رهبر گروه «علی بن ابی حمزه» به حضرت رضا (علیه السلام) می گوید: «از امامان اهل بیت (علیهم السلام) روایت است که: پیکر امام معصوم را جز امام معصوم غسل نمی دهد وجز او بر آن پیکر مقدس نماز نمی گذارد».
امام کاظم (علیه السلام) در بغداد ودر زندان هارون به شهادت رسید وفرزندش حضرت رضا (علیه السلام) در مدینه بود به همین جهت، رهبر گروه مورد اشاره، از حضور حضرت رضا (علیه السلام) در مراسم غسل ونماز بر پیکر پدرش می پرسد.
وآن گرامی پاسخ می دهد: «امام سجاد (علیه السلام) از طریق اعجاز وقدرت والای امامت بهره گرفت واز زندان به کربلا رفت...».
حضرت می فرماید: «شما از کجا می دانید که امام پس از حضرت کاظم (علیه السلام) نیز در پرتو اعجاز از مدینه به بغداد نیامده ومراسم مذهبی غسل ونماز بر پیکر پدرش را به عهده نگرفته است؟»
وبدینسان رهبر گروه، بی پاسخ می ماند.
روشن است که منظور از این روایت، این است که این عقیده واندیشه که امام معصوم (علیه السلام) را جز همانند خویش غسل نمی دهد وبر پیکرش نماز نمی گذارد، یک عقیده ی دیرینه ومشهور در میان شیعیان است. وحضرت رضا (علیه السلام) این عقیده را ساختگی وبی اساس اعلان نکرد بلکه آن را تقریر فرمود وتقریر آن حضرت دلیل بر صحت این اندیشه است.
بنابراین، ناگزیرم بپذیریم که پیکر مطهر امام مهدی (علیه السلام) را پس از پایان زندگی پرافتخارش امام معصوم ومطهری غسل خواهد داد وبر آن نماز خواهد گزارد.
در بخش پایانی، نمونه هایی از روایات را خواهیم آورد که تصریح می کند که امام حسین (علیه السلام) نخستین کسی است که به دنیا رجعت می کند وهمان گرامی است که غسل بر پیکر امام مهدی (علیه السلام) را بر عهده می گیرد وبر پیکر او نماز می گذارد.
در بخش یازدهم نیز، تحت عنوان: چگونگی بهره وری از امام غائب روایتی از امام صادق (علیه السلام) آوردیم که می فرماید:
«لم تخل الأرض - منذ خلق الله آدم - من حجه لله فیها، ظاهر مشهور أو غائب مستور، ولا تخلوا - الی أن تقوم الساعه - من حجه لله فیها ولو لا ذلک لم یعبد الله».
یعنی: زمین از روزی که خداوند آدم را آفرید از حجت خدا خالی نمانده است - گاه حجت خدا آشکار وشناخته شده بوده است وگاه نهان وپوشیده از نظرها - وهمینگونه زمین تا روز رستاخیز، خالی از حجت نخواهد ماند اگر جز این باشد خدای یکتا پرستش نمی شود.
این روایت خود از روایات صحیح ومتواتر است از این رو جای این سؤال است که: «پس از پایان عمر امام مهدی (علیه السلام) امام وحجت خدا کیست؟» وراهی جز پذیرش «رجعت» نمی ماند که در بخش آینده در این مورد بحث خواهیم کرد.

 

بخش 24: خرافه یا یک واقعیت تردید ناپذیر

 

اینک در آخرین بخش کتاب به موضوعی می رسیم که برخی ساده اندیشان وعناصر وجریانات منحرف وتندرو، آن را موضوعی بی اساس، نظیر خرافه وافسانه می پندارند، در حالیکه یک واقعیت اصیل اسلامی است.
برخی از مردم بر اثر عدم شناخت موضوعات وحقایق یا علل دیگری، بسیاری از واقعیات را خرافه یا شبیه خرافه تصور می کنند.
اما آیا چنین پنداری واقعیت را تغییر می دهد؟
طبیعی است که پاسخ منفی است، چرا که حقیقت، همواره ثابت وپایدار است گر چه برخی از مردم آن را نپذیرند.
به عنوان مثال: مادیگران وجود آفریدگار توانای هستی را لجوجانه انکار نموده وخرافه می پندارند، آیا این پندار ابلهانه در این واقعیت روشن وانکار ناپذیر مؤثر است؟
روشن است هرگز! موضوع «رجعت» نیز که اینک می خواهیم از آن سخن بگوییم همین گونه است.
رجعت چیست؟
پیش از هر چیز، باید اصل «رجعت» را شناخت. به همین جهت، جای این سؤال است که: «رجعت چیست؟»
پاسخ:
رجعت بدین مفهوم است که: امامان خاندان وحی ورسالت (علیهم السلام) وانبوهی از کسانی که جهان را بدرود گفته اند، بار دیگر پس از حضرت مهدی (علیه السلام) وپیش از شهادت او به خواست خدا واراده ی حکیمانه او، بدین جهان بازمی گردند ونخستین رجعت کننده امام حسین (علیه السلام) است وپس از آن وجود گرانمایه، همه ی امامان اهل بیت (علیهم السلام) یکی پس از دیگری. این فشرده وعصاره ی بحث «رجعت».
در این مورد، روایات بسیاری رسیده است که شمار آنها از دهها روایت می گذرد که این روایات اصل «رجعت» وابعاد وچگونگی آن را شرح می دهد.
روزگاری سپری شده است که عقیده ی به «رجعت» گناهی نابخشودنی وجنایتی غیر قابل گذشت قلمداد گشته ومخالفان منحرف وتندروی این عقیده، به موافقان آن یورشهای بی رحمانه برده وبر ضد این عقیده تاخت وتازها نموده اند، به گونه ای که گویی با کفر ومادیگری مبارزه می کنند.
اینک ما برآنیم تا این اندیشه را بر روی میز تشریح قرار دهیم واز ابعاد وحقیقت آن آگاه شویم وآنگاه آن را به کتاب خدا وسنت پیامبر وعقل عرضه داریم وبنگریم که دیدگاه قرآن وسنت وخرد سالم نسبت به این عقیده چیست؟ آیا این اندیشه وعقیده چیزی است که در خور استهزاء وتاخت وتاز است یا نه؟
نکاتی که لازم است در این بخش مورد بحث قرار گیرند عبارتند از:
1 - زنده شدن مردگان در روز رستاخیز
2 - آیا پیش از روز رستاخیز خداوند کسی را زنده نموده است؟
3 - قرآن ومسأله ی رجعت
4 - رجعت در آئینه ی روایات
5 - چه کسانی به دنیا باز می گردند؟
زنده شدن مردگان در روز رستاخیز
عقیده به رستاخیز وزنده شدن مردگان، اصل خدشه ناپذیری است که از اصول دین شمرده شده است وتصور نمی کنم هیچ فردی، مسلمان ومؤمن به قرآن واسلام باشد وآنگاه با وجود صدها آیه ی قرآن وصدها روایت ودلایل مسلم عقلی، باز هم به رستاخیز ومسأله ی معاد ایمان نیاورد.
ما اینک در اندیشه ی طرح بحث «معاد» نیستیم بلکه تنها به نکات مهم وخدشه ناپذیری از آن برای ورود به بحث «رجعت» اشاره می کنیم:
1 - واقعیت این است که تمامی مسلمانان از هر مذهب وگروهی که باشند، در این اصل، اتفاق نظر دارند که خداوند، تمامی بندگان خویش را از آغاز تا فرجام گیتی، همه وهمه، حتی جنینهای سقط شده را، روز رستاخیز زنده می سازد.
قرآن شریف در این مورد می فرماید:
«وحشرنا هم فلم نغادر منهم أحدا»(740).
یعنی: وهمه را برای حسابرسی گرد می آوریم ویک تن از ایشان را رها نخواهیم ساخت.
شاید بسیاری از دین باوران وپیروان مذاهب نیز در این اصل با مسلمانان هم عقیده وهمگام باشند؛ چرا که زنده شدن مردگان به فرمان خدا واراده ی او در روز رستاخیز از دیدگاه مسلمانان قطعی وتردید ناپذیر است واگر دیگران آن را بعید بشمارند هیچ مسلمانی آن را نمی تواند دور از انتظار شمرده وبدان تردید ورزد.
آری! مشرکان ومادیگران، برانگیخته شدن در روز رستاخیز وحساب وکتاب را انکار نموده ومی گویند:
«أإذا متنا کنا ترابا وعظاما أإنّا لمبعوثون»(741).
یعنی: آیا هنگامی که ما مردیم وتبدیل به خاک واستخوان شدیم ما را زنده خواهند ساخت؟
ما در اینجا، در فکر پاسخ گفتن به این پندار مادیگرایان نیستیم بلکه تنها این سؤال را طرح می کنیم که زنده شدن مردگان در روز رستاخیز، یک اصل قطعی اسلامی است. اینک، آیا خداوند قبل از رستاخیز نیز کسی را زنده ساخته است؟
واقعیت این است که: هر کس ایمان به معاد دارد وباور می کند که خداوند در روز رستاخیز تمامی انسانها را زنده می سازد، بر چنین انسان باایمانی، مشکل نیست که ایمان بدین واقعیت نیز بیاورد که خداوند بر هر کاری تواناست ومی تواند برخی از بندگانش را بیافریند همانگونه که بر آفرینش دگرباره ی همگی آنان در روز رستاخیز تواناست.
نه خرد واندیشه این واقعیت را ناممکن می شمارد ونه کتاب وسنت.
قرآن و...
قرآن بیانگر این واقعیت است که نه تنها احیای مردگان پیش از معاد ممکن است، بلکه بارها انجام شده است. اینک از آیاتی که برای منصفان بسنده است، نمونه هایی را می آوریم وحق ستیزان هم که به بیان قرآن: هر آیه ومعجزه ای که بنگرند، بدان ایمان نمی آورند:
«... وان یروا کل آیه لا یؤمنوا بها...»(742).
نمونه آیات
1 - قرآن در این مورد می فرماید:
«... واذ قلتم نفسا فادارأتم فیها والله مخرج ما کنتم تکتمون، فقلنا اضربوه ببعضها کذلک یحیی الله الموتی ویریکم آیاته لعلکم تعقلون»(743).
یعنی: وبه یاد آورید هنگامی را که کسی را کشتید ودرباره ی او با یکدیگر به ستیزه برخاستید در حالی که خدا آنچه را پنهان می کردید آشکار ساخت. پس گفتیم پاره ای از آن را بر آن مقتول بزنید، خدا مردگان را اینگونه زنده می سازد ونشانه های قدرت خویش را اینگونه به شما می نمایاند.
در آیه ی شریفه، روی سخن با بنی اسرائیل است، چرا که یکی از آنان در زندگی خویش فردی از نزدیکانش را کشت آنگاه پیکر او را بر سر گروهی از گروههای بنی اسرائیل افکند وسپس همان قاتل فریبکار خودش آمد وخونخواهی نمود.
مردم از موسی پرسیدند که: «قاتل این بنده ی خدا کیست که در مورد قاتل آن اختلاف می کنند؟»
موسی فرمود گاوی را بکشند وبا جزئی از اجزای آن، مقتول را بزنند وآنگاه که به دستور آن حضرت عمل کردند مرده زنده شد وقاتل خویش را معرفی کرد وبار دیگر از دنیا رفت.
قرآن پس از ترسیم این داستان شنیدنی می فرماید: «خداوند اینگونه مردگان را زنده می سازد».
از آیه ی شریفه، این واقعیت دریافت می گردد که خداوند، مقتول بنی اسرائیل را در همین جهان وپیش از رستاخیز زنده ساخت. این نمونه ای از رجعت یا بازگشت به دنیا.
2 - «ألم تر الی الذین خرجوا من دیارهم - وهم الوف - حذر الموت، فقال لهم الله: موتوا ثم أحیاهم، ان الله لذو فضل علی الناس ولکن أکثر الناس لا یشکرون»(744).
یعنی: آیا آن هزاران تن را ندیده ای که از بیم مرگ از خانه های خویش بیرون رفتند؟ سپس خدا به آنان گفت: بمیرید! آنگاه همه را زنده ساخته. خداوند به مردم نعمت می دهد اما بیشتر مردم، سپاس نعمتهای خدا را بجای نمی آورند.
تفسیر آیه:
این آیه ی شریفه در مورد گروهی از بنی اسرائیل سخن می گوید. آنان دسته ای بودند که از بیماری کشنده طاعون که در سرزمینشان پدیدار شد، از آنجا گریختند. مفسران در شمار آنان بحث دارند برخی آنان را سه هزار نفر آمار می دهند وبرخی چهل هزار نفر وبرخی دیگر هفتاد هزار نفر....
اینان از وحشت بیماری طاعون، از شهر ودیار خویش گریختند اما خداوند همه ی آنان وچارپایانشان را کشت، پیکرهای آنان از هم گسیخت واعضا واندامهایشان متلاشی گشت.

روزی پیامبری از پیامبران خدا از کنار شهر ودیار وپیکرهای متلاشی شده ی آنان می گذشت که از خدای توانا درخواست کرد که آنان را زنده سازد وخداوند همه را زنده ساخت، همانگونه که آیه ی شریفه این مطلب را به صراحت بیان می کند.
3 - «أو کالذی مر علی قریه وهی خاویه علی عروشها قال: أنی یحیی هذه الله بعد موتها؟ فأماته الله مائه عام، ثم بعثه، قال: کم لبثت؟ قال: لبثت یوما أو بعض یوم. قال: بل لبثت مائه عام، فانظر الی طعامک وشرابک لم یتنسه، وانظر الی حمارک ولنجعلک آیه للناس وانظر الی العظام کیف ننشزها ثم نکسوها لحما، فلما تبین له قال: أعلم أن الله علی کل شیء قدیر»(745).
یعنی: یا به مانند آنکه - برخی از مفسرین گفتند مراد عزیر بوده - به دهکده ای گذر کرد که خراب وویران شده بود، گفت: «به حیرتم که خدا چگونه باز این مردگان را زنده خواهد کرد؟»
پس، خداوند او را میراند وپس از صد سال او را برانگیخت وزنده ساخت وبدو فرمود که: «چند مدت درنگ کردی؟»
جواب داد: «یک روز یا پاره ای از یک روز».
خداوند فرمود: «نه چنین است! بلکه صد سال است - که به خواب مرگ افتادی - نظر در طعام وشراب خود بنما - مفسرین گفتند که طعامش انگور وانجیر وشرابش آب انگور بود - که هنوز تغییر ننموده والاغ خود را نیز بنگر تا احوال بر تو معلوم شود وما تو را حجت برای خلق قرار دهیم که امر بعثت را انکار نکنند وبنگر در استخوانهای آن که چگونه درهمش پیوسته وگوشت بر آن بپوشانیم».
چون این کار بر او روشن وآشکار گردید گفت: «همانا اکنون به حقیقت ویقین می دانم که خداوند بر هر چیز تواناست».
تفسیر آیه
منظور ما در اینجا تفسیر کامل آیه ی شریفه نیست بلکه ترسیم نمونه هایی است که طبق تصریح قرآن خداوند برخی از بندگانش را پیش از فرا رسیدن روز رستاخیز زنده ساخته وبه این دنیا باز گردانیده است.
طبق آیه ی شریفه، این پیامبری از پیامبران خداست که بر شهر ودیاری که خانه ها بر سر مردم فرو ریخته واز ساکنانش تهی بوده گذر نموده است.
آنگاه پس از تماشای استخوانهای متلاشی شده از خود پرسیده است که:
«براستی خداوند چگونه این مردگان را زنده خواهد ساخت؟»
خداوند خود او را به کام مرگ فرستاده وپس از صد سال او را زنده ساخته وندایی از آسمان شنیده است ه: «هان! بگو چند وقت است که خفته ای؟»
پاسخ داده است که: «یک روز یا پاره ای از روز».
چرا که بامدادی از دنیا رفته بود وشامگاهی پس از یک صد سال بار دیگر لباس زندگی پوشیده بود به همین جهت پنداشته بود که یک روز خفته است یا نصف روز.
4 - «واذ قلتم یا موسی! لن نؤمن لک حتی نری الله جهره»(746).
یعنی: وآنگاه را که گفتید: «ای موسی! ما تا هنگامی که خدا را به آشکار نبینیم به تو ایمان نمی آوریم». وهمچنانکه می نگریستید صاعقه شما را فرا گرفت.
پس شما را پس از مردن، زنده ساختیم شاید سپاسگزار گردید.
این داستان در دو جای از قرآن شریف آمده است، نخست در سوره «بقره» که ترجمه شده ودیگر در سوره ی «نساء» که می فرماید:
«فقالوا أرنا الله جهره فأخذتهم الصاعقه بظلمهم»(747).
یعنی: پس گفتند: (ای موسی) خدا را به آشکار به ما بنمای و - بخاطر این سخن کفرآمیزشان - صاعقه آنان را فراگرفت.
فشرده ی داستان این است که: یهودیان به حضرت موسی (علیه السلام) گفتند: «ما به تو ورسالت تو ایمان نمی آوریم تا آنگاه که خدا را بطور آشکار وبه چشم خود ببینیم. از این رو صاعقه آنان را گرفت در حالی که می نگریستند.
آنگاه آنان را پس از مرگشان بار دیگر خدای جهان آفرین برانگیخت وهر هفتاد نفر زنده شدند وبار دیگر مدتی طولانی در این جهان زندگی کردند.
بدینسان این آیه ی شریفه نشانگر گروهی است که مردند وبار دیگر خدا آنان را پیش از روز قیامت زندگی بخشید.
5 - «ورسولا الی بنی اسرائیل انی قد جئتکم بآیه من ربکم انی اخلق لکم من الطین کهیئه الطیر، فأنفخ فیه فیکون طیرا باذن الله وأبریء الأکمه والأبرص واحیی الموتی باذن الله...»(748).
یعنی: واو را به رسالت بسوی بنی اسرائیل می فرستد که او به آنان می گوید: «من از جانب پروردگارتان آمده ام. من برایتان از گل چیزی چون پرنده می سازم ودر آن می دمم، پس به اذن خدا پرنده ای می شود؛ وکور مادرزاد وبرص گرفته را شفا می بخشم وبه فرمان خدا مرده را زنده می کنم...».
جریان حضرت عیسی (علیه السلام) واحیای مردگان بدست او در دو سوره از قرآن آمده است: نخست در سوره ی آل عمران - که ذکر شد - ودیگر در سوره ی مائده، که می فرماید:
«واذ تخلق من الطین کهیئه الطیر باذنی فتنفخ فیها فتکون طیرا باذنی وتبریء الأکمه والأبرص باذنی واذ تخرج الموتی باذنی...»(749).
یعنی: وآنگاه که به فرمان من، از گل چیزی چون پرنده می ساختی ودر آن می دمیدی وبه اذن من پرنده ای می شد وکور مادرزاد وپیسی گرفته را به اذن من شفا می دادی وآنگاه که مردگان را به اذن من زنده می ساختی....
در این دو آیه ی شریفه، این واقعیت آمده است که: حضرت عیسی (علیه السلام) مردگان را به اذن خدا ودر پرتو قدرت او زنده می ساخت تا آنجا که در تاریخ آمده است که: «فرزند نوح (علیه السلام)، سام را با وجود گذشت قرنها از مردنش، زنده ساخت»(750).
به هر حال منظور از ترسیم این آیات پنجگانه بیان این واقعیت است که خدای جهان آفرین شماری از مردگان را به دعای حضرت عیسی (علیه السلام) پیش از فرارسیدن رستاخیز زنده ساخت.
آری! خواننده ی گرامی! این واقعیت روشن وروشنگر را تنها به عنوان نمونه برای زنده شدن مردگان پیش از قیامت ووقوع این حقیقت ترسیم کردیم وفکر نمی کنیم هیچکس در صراحت آیات پیرامون موضوع مورد بحث بتواند تردید کند.
اینک نگرشی بر روایات
روایاتی که بیانگر زنده شدن مردگان پیش از فرارسیدن رستاخیز باشد، بسیار است وبر سه بخش قابل تقسیم می باشند:
1 - انبوه روایاتی که از زنده شدن مردگان بدست پیامبران گذشته سخن می گوید واین دسته بسیار است.
2 - دسته ی دیگر روایاتی است که تصریح می کند که به دعای خالصانه پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وبه دست او مردگانی زنده شدند.
3 - وروایاتی که نشانگر آن است که بر اثر دعای برخی از امامان معصوم (علیهم السلام) برخی از مردگان زنده شدند، که ما برای رعایت اختصار، از آوردن نمونه ها می گذریم.
آری! خواننده ی عزیز! این سه دسته روایات هر کدام دلیل بر امکان رجعت وزنده شدن برخی از مردگان پیش از روز رستاخیز است.
قرآن ومسأله رجعت
هدف اصلی ما از آوردن آیات شریفه ی قرآن که از زنده شدن برخی از مردگان گزارش می کند ونیز ترسیم دسته های روایات در این مورد، این است که زمینه ی طرح این سؤال فراهم آید که: «آیا در قرآن شریف بر مسأله ی رجعت دلیل داریم؟»
پاسخ:
آری! در قرآن کریم آیات متعددی است که امامان اهل بیت (علیهم السلام) آنها را به مسأله ی رجعت تفسیر کرده اند. وروشن است که امامان معصوم (علیهم السلام) مترجمان ومفسران حقیقی وحی الهی هستند. قرآن در خانه ی آنان فرود آمده وصاحبان خانه از آنچه در خانه است از همگان آگاهتر وداناترند.
پیش از فرود آمدن نمونه هایی از آیات قرآن در این مورد، توجه شما خواننده ی گرامی را به این نکته معطوف می دارم که برخی از دانشمندان معاصر، 76 آیه از آیات را که تأویل به رجعت شده است گرد آورده اند واینها غیر از انبوه روایات در این مورد است که از آنها سخن خواهد آمد.
واین مطلب هم شگفتی ندارد چرا که اصل رجعت از موضوعات عقیدتی است وطبیعی است که بر آن تأکید شده باشد.
نمونه هایی از آیات
1 - «ویوم نحشر من کل امه فوجا»(751).
یعنی: وآن روز که از هر امتی، گروهی از کسانی را که آیات ما را دروغ انگاشتند محشور گردانیم.
از امام صادق (علیه السلام) روایات متعددی در تأویل این آیه ی شریفه در مورد رجعت رسیده است؛ از جمله، این روایت است که:
مردی به امام صادق (علیه السلام) گفت: «اهل سنت می پندارند که این آیه ی شریفه که می فرماید: «ویوم نحشر من کل امه فوجا». در مورد روز قیامت است».
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «آیا خداوند در روز رستاخیز از هر امتی گروهی را محشور می سازد وبقیه آنان را وامی گذارد؟ هرگز! این در مورد رجعت است که برخی را زنده می سازد. این آیه ی شریفه در مورد قیامت است که می فرماید:
«وحشرنا هم فلم نغادر منهم احدا»(752).
یعنی: وهمه آنان را گرد خواهیم آورد وهیچ یک را فروگذار نخواهیم کرد.
ونیز در مورد آیه ی شریفه «ویوم نحشر من کل امه فوجا». فرمود:
«همه ی انسانهای باایمانی که بناحق کشته شده باشند رجعت می کنند وپس از آن از دنیا می روند. رجعت برای مؤمنان خالص ونیز کافران محض است»(753).
میان سید اسماعیل حیمری شاعر حقگوی شیعه و«سوارالقاضی» در مجلس «منصور» خلیفه ی عباسی، مناظره ظریفی درگرفت که خلاصه ای از آن ترسیم می گردد:
قاضی دستگاه خلافت با اشاره به سید حمیری به خلیفه گفت: «این مرد به رجعت معتقد است».
سید پاسخ داد: «اما در مورد گفتار قاضی: من به آنچه قرآن شریف بر آن رهنمون است ایمان دارم. وآن این است که می فرماید:
«ویوم نحشر من کل امه فوجا».
ودر آیه ی دیگری می فرماید:
«وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا».
از این دو آیه ی شریفه دریافت می شود که دو حشر وزنده شدن هست، یکی از آن دو، عمومی وهمگانی است ودر روز رستاخیز است ودیگری خصوصی که همان رجعت گروههایی باشد... که ما بر آن معتقدیم».
2 - «انا لننصر رسلنا والذین آمنوا فی الحیوه الدنیا ویوم یقوم الأشهاد»(754).
یعنی: ما پیام آوران خویش وایمان آورندگان را در زندگی دنیا ودر روز قیامت که شاهدان برای شهادت به پای برمی خیزند، یاری می کنیم.
از امام صادق (علیه السلام) در مورد این آیه ی شریفه سؤال شده است که فرمود:
«به خدای سوگند که این یاری رسانی، در رجعت خواهد بود. آیا نمی دانی که بیشتر پیامبران خدا در دنیا به پیروزی ظاهری نرسیده وبه شهادت نائل آمدند، همین گونه امامان راستین؟ با این بیان این وعده پیروزی در هنگام رجعت خواهد بود»(755).
3 - «ربنا أمتنا اثنتین وأحییتنا اثنتین»(756).
یعنی: پروردگارا! ما را دو بار میراندی ودو بار زنده ساختی....
امام باقر (علیه السلام) فرمود: «این آیه ی شریفه مخصوص گروههایی است که پس از مرگ، بار دیگر به دنیا رجعت می کنند»(757).
وامام رضا (علیه السلام) فرمود: «این آیه ی شریفه در مورد رجعت است»(758).
این پرتویی از آیات شریفه که امامان اهل بیت (علیهم السلام) بوسیله ی آنها بر مسأله ی رجعت استدلال نموده اند. این اصل رجعت بصورت سربسته وکلی است که در این رابطه توضیحات لازم خواهد آمد.
رجعت در روایات
سؤال: «آیا در روایاتی دلیلی برای رجعت هست؟»
جواب: آری! روایاتی که از رجعت سخن می گوید بسیار است وبر دو بخش قابل تقسیم می باشند:
1 - روایاتی که به صراحت از رجعت سخن دارند.
2 - زیارتهایی که بوسیله ی آنها، امامان راستین را زیارت می کنیم. ونیز دعاهایی که در مناسبتهای گوناگون خوانده می شود که از هر دسته می توان بر مسأله ی رجعت استدلال کرد.
روایات، که دلالتشان روشن است. اما زیارتها ودعاها نیز بدان دلیل که از ائمه ی معصومین (علیهم السلام) رسیده است، درست همانند روایات است ودارای پیام.
برای نمونه:
1 - مأمون خلیفه ی عباسی از حضرت رضا (علیه السلام) پرسید:
«یا اباالحسن! ما تقول فی الرجعه؟»
یعنی: در مورد رجعت چه می فرمایید؟
امام (علیه السلام) فرمود:
«انها الحق، قد کانت فی الامم السالفه ونطق بها القرآن وقد قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم): یکون فی هذه الأمه کل ما کان فی الأمم السالفه، حذو النعل بالنعل...»(759).
یعنی: رجعت درست است ودر میان امتهای پیشین بوده است وقرآن از آن سخن گفته است. وپیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «در این امت، درست همه آنچه در امتهای پیشین رخ داده است بی کم وکاست همانگونه رخ خواهد داد».
2 - امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«أیام الله ثلاثه: یوم یقوم القائم ویوم الکره (أی الرجعه) ویوم القیامه»(760).
یعنی: روزهای خدا سه روز است:
روز قیام قائم،
روز رجعت،
وروز رستاخیز.
چه کسانی رجعت خواهند کرد؟
پس از اینکه در پرتو قرآن وروایات وعقل ثابت گردید که: «رجعت یک واقعیت تردید ناپذیر قرآنی واسلامی وعقلی است». اینک جای این سؤال است که: «چه کسانی رجعت خواهند کرد؟»
پاسخ این است که: منظور از رجعت عبارت است از:
1 - بازگشت امامان معصوم (علیهم السلام) به دنیا، به اراده ی حکیمانه ی خدا.
2 - زنده شدن برخی از مردگان به اراده ی خدا وخروج آنان از قبر به هنگامه ی ظهور امام مهدی (علیه السلام).
در مورد بازگشت برخی از مردگان به زندگی دنیا در بحث گذشته اندکی گفتگو شد.
1 - امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«... ان الرجعه لیست بعامه وهی خاصه، لا یرجع الی الدنیا الا من محض الایمان محضا، أو محض الکفر محضا»(761).
یعین: رجعت برای همه ی مردم نیست، بلکه برای گروههایی خاص است: مؤمنان خالص وکافران محض.
2 - مفضل آورده است که در حضور امام صادق (علیه السلام) از قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) واصحاب او که در انتظارش از دنیا می روند سخن به میان آمد، آن حضرت فرمود:
«اذ قام اتی المؤمن فی قبره، فیقال له: یا هذا! انه قد ظهر صاحبک، فان تشأ أن تلحق به فالحق وان تشأ أن تقیم فی کرامه ربک فأقم»(762).
یعنی: هنگامی که قائم قیام کند فرستاده ای کنار قبر مؤمن می آید وبه او می گوید: «هان ای بنده ی خدا! امام تو قیام کرده است. اگر می خواهی به او بپیوندی بپا خیز واگر نمی خواهی وبر آن هستی که همچنان در جوار رحمت پروردگارت اقامت گزینی، همینجا اقامت کن».
3 - ونیز امامان اهل بیت (علیهم السلام) شیعیان خویش را دستور به دعا ونیایش به بارگاه خدا می داند تا از خدا بخواهند که آنان را پس از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) به دنیا بازگشت دهد، تا آن روزگار مبارک وپرشکوه حکومت او را درک نمایند.
آنان به پیروان خویش دعاهای ارزنده وپرمحتوایی را برای این خواسته ی مخصوص می آموختند که برای نمونه به فرازهایی از آنها که اشاره به رجعت وبازگشت برخی از مردگان به دنیا در عصر ظهور دارد، می نگریم.
1 - امام صادق (علیه السلام) در دعای عهد که از آن گرامی روایت شده است می فرماید:
«... اللهم ان حال بینی وبینه (أی الامام المهدی) الموت - الذی جعلته علی عبادک حتما مقضیا - فأخرجنی من قبری مؤتزرا کفنی، شاهرا سیفی، مجردا قناتی! ملبیا دعوه الداعی...»(763).
یعنی: بارخدایا! اگر میان من واو، قانون مرگ که آن را بر بندگانت مقرر داشتی حائل شد، مرا از قبرم بیرون آور در حالی که کفن خود را بر کمر بسته وبا شمشیراز نیام کشیده ونیز، برافراشته در شهر وبیابان لبیک گوی او باشم.
2 - ونیز در زیارت حضرت هادی وحضرت عسکری (علیهم السلام) است که:
«... وان حال بینی وبین لقائه الموت الذی جعلته علی عبادک حتما وأقدرت به علی خلیقتک رغما - فابعثنی عند خروجه ظاهرا من حفرتی، مؤتزرا کفنی - حتی أجاهد بین یدیه، فی الصف الذی أثنیت علی أهله فی کتابک، فقلت: «کأنهم بنیان مرصوص»(764).
اللهم! انی ادین بالرجعه، بین یدی صاحب هذه البقعه...»(765).
یعنی: واگر میان من وامام مهدی (علیه السلام) وظهور ودیدارش، قانون مرگ که آن را بصورت یک اصل تخلف ناپذیر طبیعی بر بندگان مقرر وبرخلاف میلشان بر آنها مسلط ساختی، حائل شد از بارگاهت می خواهم که مرا به هنگام ظهور او از آرامگاهم در حالی که کفن خویش را بر شانه وکمر، بسته ام برانگیزی، تا پیشاروی یاران آن حضرت جهاد کنم واز طلایه داران سپاهی باشم که آنان را در کتاب آسمانی ات ستودی وهمانند دیواری خواندی که اجزایش را با سرب به هم پیوند داده باشند، می جنگند.
بارخدایا! من در برابر صاحب این قبر مقدس ومکان پرشکوه، به عقیده ی رجعت ملتزم می شوم.
3 - ونیز در زیارت امام مهدی (علیه السلام) می خوانیم که:
«... وان أدرکنی الموت قبل ظهورک، فأتوسل بک الی الله سبحانه أن یصلی علی محمد وآل محمد وأن یجعل لی کره فی ظهورک ورجعه فی أیامک...».
یعنی: سالار من! اگر مرگ، پیش از ظهور شما، مرا دریابد به شما توسل جسته وشما را به بارگاه خدا می برم که بر محمد وخاندانش درود فرستد. وبار دیگر ما را در عصر ظهور وحکومت عادلانه وشکوه بار شما به دنیا بازگشت دهد....
اینها برخی از روایاتی است که پیرامون رجعت وبازگشت برخی از مردگان، در عصر ظهور وارد شده است.
رجعت امامان نور
رجعت امامان اهل بیت (علیهم السلام) هم در قرآن شریف آمده است وهم در روایات وهم در زیارتها.
در قرآن
برای نمونه در قرآن کریم از جمله این آیه شریفه است که می فرماید:
«ان الذی فرض علیک القرآن لرداک الی معاد...»(766).
یعنی: آن کسی که قرآن را بر تو فرو فرستاد به یقین تو را به وعده گاهت باز می گرداند....
امام سجاد (علیه السلام) در تأویل این آیه شریفه می فرماید:
«یرجع الیکم نبیکم وامیرالمؤمنین والائمه»(767).
یعنی: پیامبر شما وامیر مؤمنان وامامان اهل بیت در عصر ظهور به دنیا باز می گردند.
نمونه هایی از روایات
1 - امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«أول من تنشق الأرض عنه ویرجع الی الدنیا: الحسین بن علی (علیهم السلام)»(768).
یعنی: نخستین کسی که با شکافته شدن زمین پس از قیام حضرت مهدی (علیه السلام) به دنیا بازمی گردد، حضرت حسین (علیه السلام) است.
2 - وفرمود: «نخستین کسی که در جریان رجعت به دنیا بازمی گردد حضرت حسین (علیه السلام) است، او در دنیا روزگاری طولانی زندگی می کند...»(769).
3 - از آن حضرت سؤال شد که:
«أحق هی؟»
فقال: «نعم!»
فسئل: «من أول من یخرج؟»
قال (علیه السلام): «... الحسین (علیه السلام)... یخرج علی أثر القائم»(770).
یعنی: «آیا رجعت واقعیت دارد؟»
فرمود: «آری!»
پرسیدند: «چه کسی نخستین رجعت کننده، به خواست خدا خواهد بود؟»
فرمد: «حسین (علیه السلام) پس از ظهور قائم رجعت می کند».
4 - وفرمود:
«... ویقبل الحسین (علیه السلام) فیدفع الیه القائم (علیه السلام) الخاتم، فیکون الحسین هو الذی یلی غسله وکفنه وحنوطه ویواریه فی حفرته»(771).
یعنی: حسین (علیه السلام) به اراده حکیمانه ی خدا به دنیا بازمی گردد وحضرت مهدی (علیه السلام) خاتم سلیمان را به همراه زمام امور جامعه به او می سپارد. واو کسی است که قائم را پس از یک زندگی طولانی وشکوه بار وپربرکت که از دنیا می رود، غسل می دهد وبه خاک می سپارد.
5 - ونیز در تأویل آیه شریفه ی قرآن: «ثم رددنا لکم الکره علیهم»(772). می فرماید:
«... خروج الحسین فی سبعین من أصحابه، علیهم البیض لمذهبه... یؤدون الی الناس: ان هذا الحسین قد خرج فی اصحابه، حتی لا یشک المؤمنون فیه... والحجه القائم بین أظهرهم، فاذا استقرت المعرفه فی قلوب المؤمنین أنه الحسین، جاء الحجه المت، فیکون الذی یغسله ویکفنه ویحنطه ویلحده فی حفرته: الحسین بن علی ولا یلی أمر الوصی الا الوصی»(773).
یعنی: حسین (علیه السلام) با حدود هفتاد نفر از یاران خویش به خواست خدا به دنیا باز می گردند. بر اندامشان لباسهای درخشنده وآراسته وپرارزشی است وبه مردم ندا داده می شود که: «هان ای مردم! این حسین (علیه السلام) است که به دنیا بازگشته است تا مؤمنان در مورد وجود گرانمایه اش در دنیا به خود تردید راه ندهند....
ودر همان حال حضرت مهدی (علیه السلام) نیز در میان یاران حسین ومردم است. آنگاه هنگامی که عرفان وایمان مردم نسبت به رجعت حضرت حسین (علیه السلام) استوار گردید، پایان زندگی امام مهدی (علیه السلام) فرا می رسد. وحسین (علیه السلام) امور مربوط به غسل ونماز وبه خاکسپاری پیکر پاکش را به عهده می گیرد. چرا که پیکر مطهر امام معصوم (علیه السلام) را، تنها همانند او باید غسل وکفن کند وبر پیکر او نماز بگذارد واو را به خاک سپارد.
این بود پرتویی از روایات رسیده در این مورد.
فرازهایی از زیارت نامه ها
زیارت نامه های رسیده از جانب امامان راستین، نیز مسأله ی رجعت را بطور صریح بیان می کنند، برای نمونه:
1 - در زیارت جامعه ی کبیره که از امام هادی (علیه السلام) رسیده است وبوسیله آن می توان هر کدام از امامان معصوم (علیهم السلام) را زیارت کرد، آمده است که:
«مؤمن بایابکم، مصدق برجعتکم، منتظر لأمرکم، مرتقب لدولتکم...»(774).
یعنی: من به بازگشت شما به زندگی این جهان (پس از ظهور قائم) ایمان دارم. رجعت شمارا تصدیق می کنم ودر انتظار فرمان وحکومت ودولت شما هستم....
2 - در زیارت امام مهدی (علیه السلام) آمده است که:
«... وأن رجعتکم حق لا ریب فیها...»(775).
یعنی:... رجعت شما واقعیتی است که در آن تردید راه ندارد.
3 - وپس از زیارت هر امام معصوم به این جملات می رسیم که:
«... وحشرنی الله فی زمرتکم... ومکننی فی دولتکم وأحیانی فی رجعتکم وملکنی فی أیامکم...»(776).
یعنی: خداوند مرا در گروه شما محشور سازد ودر دولت شما به من تمکن واقتدار بخشد. ودر رجعت شما مرا زندگی مجدد ارزانی دارد ودر روزگار پرافتخار حاکمیت عادلانه ی شما مرا بر سرنوشت خویش حاکم سازد.
این بحث فشرده ای از مسأله ی «رجعت» وروشن شد که امام مهدی (علیه السلام) تدبیر امور جامعه را پس از قیام واصلاح زمین وزمان وسرشار ساختن جهان از عدل وداد همچنان به کف خواهد داشت تا حضرت حسین (علیه السلام) رجعت نماید وزمام امور را به کف با کفایت او بسپارد.
به هر حال بحث از رجعت، یک بحث طولانی است وبرخی از علمای ما در مورد آن کتابهای مستقلی نوشته اند که ما برای رعایت اسلوب کتاب، فشرده ای از آن را گزارش کردیم.
سخن علامه مجلسی در مورد رجعت
مرحوم علامه مجلسی در این مورد سخنی دارد که به منظور تکمیل بحث ترسیم می گردد.
ایشان پس از بیان نکات ظریفی به عنوان مقدمه بحث می نویسد:
«برادر خواننده! پس از اینکه نکاتی را به عنوان مقدمه بحث آوردم ودیدگاه اندیشمندان وعلمای شیعه را در مورد مسأله ی رجعت که در همه ی قرون واعصار بر آن اتفاق نظر دارند توضیح دادم دیگر فکر نمی کنم شما در مورد دیدگاه شیعه در مسأله ی رجعت تردید نمایی.
دیدگاهی که از شدت وضوح، بسان روشنی خورشید در چاشتگاه است. دیدگاهی که شیعه در شعر ونثر خویش در روزگاران گذشته آن را آورده ودر همه ی قرون گذشته در جهت روشن شدن آن در برابر مخالفان استدلال نموده ومخالفان متعصب وافراطی نیز شیعه را بخاطر این عقیده ی اسلامی مورد اهانت وبدگویی قرار داده اند...».
تا آنجایی که می نویسد «... چگونه یک انسان باایمان می تواند به درستی دیدگاه امامان اهل بیت (علیهم السلام) در مورد واقعیتی که در حدود 200 روایت صحیح بصورت متواتر، آن هم بوسیله ی چهل نفر از شخصیتهای بزرگ وعلمای نامدار ومورد اعتماد که در فراتر از پنجاه کتاب ارزشمند خویش آن را آورده اند، تردید روا دارد؟
چهره های شایسته ای چون: کلینی، صدوق، طوسی، سید مرتضی، نجاشی، کشی، عیاشی، علی بن ابراهیم، سلیم هلالی، مفید، کراجکی، نعمانی، سعد بن عبدالله، صفار، ابن قولویه، علی بن عبدالحمید، ابن طاووس، مؤلف کتاب التنزیل والتحریف، طبرسی، ابراهیم بن محمد ثقفی، محمد بن عباس، برقی، ابن شهرآشوب، حسن بن سلیمان، قطب راوندی، علامه حلی، سید بهاءالدین علی بن عبدالکریم، احمد بن داوود، حسن بن علی، علی بن حمزه، فضل بن شاذان، شهید محمد بن مکی، حسین بن حمدان، حسن بن محمد، حسن بن محبوب، جعفر بن محمد، طهر بن عبدالله، شاذان ابن جبرئیل، صاحب کتاب الفضائل، مؤلف کتاب «العتیق»، مؤلف کتاب «الخطب» ودیگر نویسندگان وروایان بزرگ ومورد اعتمادی که کتابهای آنان نزد ما موجود است وآنان را بطور مشخص نمی شناسیم...».
راستی اگر مسأله ای همانند مسأله ی رجعت که همه ی شیعیان، نسل به نسل آن را روایت کرده اند متواتر نباشد، دیگر در چه چیزی می توان ادعای تواتر نمود؟
بنظر می رسد کسی که در اینگونه مسائل، تردید کند در حقانیت خود امامان اهل بیت (علیهم السلام) تردید دارد وآنان را نشناخته است. وچون آن تردید را در میان شیعه وپیروان راستین وآگاه آنان نمی تواند آشکار وبی پرده بگوید از این رو در تخریب عقاید استوار ومنطقی پیروان خاندان وحی ورسالت به این شگردها روی می آورد. وسخنانی را به هم می بافد که ساده لوحان واندیشه های سطحی آنها را باور می کنند وبه تردیدافکنی مادیگران دست می زنند.
به منظور تأکید واستواری بیشتر بحث باز هم به نام برخی از کتابها ونویسندگان آنها که مسأله ی رجعت را طرح نموده وبرای اثبات آن استدلال کرده ویا به مخالفان آن از راههای مختلف پاسخ گفته اند اشاره می رود:
1 - «احمد بن داوود بن سعید جرجانی»
مرحوم شیخ طوسی در کتاب خویش «الفهرست» می نویسد:
«او در این مورد کتابی دارد که نامش «المتعه والرجعه» می باشد».
2 - «حسن بن ابی حمزه بطائنی».
«نجاشی» به هنگام برشماری آثاری از او، از جمله، کتابی را می شمارد که نامش «الرجعه» می باشد.
3 - «فضل بن شاذان نیشابوری»
شیخ طوسی در کتاب مورد اشاره اش ونیز «نجاشی» می گویند: «او کتابی دارد که در اثبات «رجعت» نوشته است».
4 - مرحوم «صدوق»
«نجاشی» ضمن برشمردن کتابها وآثار علمی او، از جمله به کتاب «الرجعه» او تصریح می کند.
5 - «محمد بن مسعود عیاشی»
شیخ طوسی ونجاشی در فهرست، به کتاب او اشاره می کنند که در مورد رجعت نوشته است.

پایان بحث

با پوزش از قصور، تقصیر، خطا واشتباه در تفسیر ویا تأویل برخی روایات به پیشگاه خدا وپیامبر وامامان اهل بیت (علیهم السلام) بویژه سالارمان امام مهدی (علیه السلام) آخرین ذخیره ی خدا در زمین وحجت او بر بندگانش وبا امید وآرزوی فراوان که این گام لرزان وخدمت ناچیز - در بارگاه خدای پرمهری که کارهای ناچیز را می پذیرد واز گناهان بسیار می گذرد - قبول افتد ومورد خشنودی پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وخاندان گرامی وشایسته کردارش (علیهم السلام) قرار گیرد، از خوانندگان عزیز که بخشی از ساعات زندگی خویش را با آنان در آستانه ی سرور وسالارمان صاحب الزمان (علیه السلام) سپری کردند، خداحافظی می کنم.
راستی که فرصت خوب وساعات خوش وروح بخشی بود. گویی این ساعتها را پرکشیدیم ودر قرون واعصاری زیستیم که بشارتها وروایات واخبار آخرالزمان از پیامبر وخاندانش صادر می گردید.
دوران پیش از ولادت امام مهدی (علیه السلام) وپس از آن ودورانی را که زیر سایه ی بلند پایه ی پدر گرانقدرش حضرت عسکری (علیه السلام) گذشت. ودوران غیبت کبری ورخدادهای بی شمار آن، همه را از نظر گذراندیم.
در بحثهایی که گذشت گویی ما ظهور آن خورشید جهان افروز را از پس ابرهای غمبار غیبت درک کردیم. ونشانه های متعدد قطعی وغیرقطعی ظهور او را، دیدیم.
علاوه بر ظهور در لابلای بحثها... قیام ونهضت مبارک آن حضرت را درک کردیم وبرخی از طرحها ودستاوردهای حکومت شکوه بار آن حضرت وعملکردهای سازنده وسعادت آفرین او در جامعه های بشری را نگریستیم.
دیدیم که چگونه همه ی پدیده های آسمانی وزمینی با آن اصلاحگر بزرگ هماهنگی نشان می دهند وچگونه تمامی نیروهای طبیعی ومادی ومعنوی او را یاری می رسانند. وچگونه آن عدالت گستر جهانی قدرت، امکانات وزمام امور جامعه ورهبری بشریت را به کف می گیرد وبر کران تا کران گیتی حکومت می کند.
در پایان بحث یادآوری می گردد که: در نگارش این کتاب، نگارنده به صدها روایت در مورد امام مهدی (علیه السلام) ومسایل مربوط به آن حضرت در مجموعه های حدیثی دست یافتم، اما از آوردن نام آنها گذشتم. این مطلب نه بخاطر تردید در صحت روایات بوده بلکه ضرورتی در آوردن آنها ندیدم چرا که برخی از آنها با برخی دیگر که از نظر سند ودلالت صحیح وقوی بود، ناسازگاری می نمود. وبرخی پذیرش وتحملش، برای برخی از مردم مشکل است ومفهوم آن جز با مقدمات بسیاری روشن نمی شود. از این جهت بهتر آن دیدم که آنها را به کسانی که دست به نگارش مجموعه ها وفرهنگهای حدیثی می زنند، واگذارم.
از خدای توانا خواهانم که به این بنده ی ناچیز توفیق روزافزون، در راه خشنودی خویش ارزانی دارد. «آمین! یا رب العالمین.!»

پاورقی:

-----------------

(1) فاضل معاصر، صدیق ارجمند، جناب سید ثامر عمیدی در کتاب گرانسنگ خویش «دفاع عن الکافی» صفحه 345، نام بیش از پنجاه نفر از علمای مشهور اهل سنت را ذکر نموده که تصریح به صحت ویا متواتر بودن احادیث حضرت مهدی (علیه السلام) نموده اند. وهمچنین مراجعه شود به کتاب پر ارج منتخب الاثر، ص 3.
(2) البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان، ص 177، باب 13.
(3) مقدمه ابن خلدون چاپ بیروت، طبع سال 1408، ص 311.
(4) تاج العروس ماده هدی.
(5) کتاب منتخب الاثر، ص 3.
(6) منتخب الاثر، ص 320.
(7) مهدی منتظر در نهج البلاغه، ص 23.
(8) دفاع عن الکافی، ج،1، ص 569 - 592.
(9) مصدر یاد شده، ص 548.
(10) ادیان ومهدویت، ص 38، خورشید مغرب، ص 69 واو خواهد آمد، ص 79.
(11) سنن ترمذی، ج5 ص 565، ح 3571، اکمال الدین، ج2 ص 287 ومعجم احادیث المهدی (علیه السلام)، ج 1 ص 268 به نقل از منابع متعدد شیعه وسنی.
(12) محاسن، ص 173، ح 148 واکمال الدین، ص 338، باب 33، ح 11.
(13) اکمال الدین، 645، باب 55، ح 6، وبحار الانوار، ج 52،ص 123.
(14) محاسن، ص 150، باب 38،ح 151.
(15) بحار الانوار، ج 52، ص 291، منتخب الاثر، ص 470 وینابیع الموده، ص 493.
(16) بحار الانوار، ج53، ص 4.
(17) الزام الناصب، ص 179، الملاحم والفتن، ص 108 وبشاره الاسلام، ص 297.
(18) بحار الانوار، ج 51، ص 60.
(19) بحار الانوار، ج 52، ص 304.
(20) منتخب الاثر، ص 308.
(21) منتخب الاثر، ص 478 وبحار الانوار، ج 51، ص 68.
(22) روزگار رهایی، ص 900 به نقل از بحار الانوار، ج 51، ص 68، الملاحم والفتن، ص 132 وبشاره الاسلام، ص 19.
(23) بحار الانوار، ج 52، ص 36.
(24) الزام الناصب، ص 25 وبحار الانوار ج 51، ص 47.
(25) بحار الانوار، ج 52، ص 321.
(26) روزگار رهایی، ص 98 به نقل از الملاحم والفتن، ص 137.
(27) بحار الانوار، ج 52، والزام الناصب، ص 230.
(28) سوره علق، آیه 4.
(29) سوره قلم، آیه 1.
(30) نهج الفصاحه، ص 648.
(31) در نگارش بیوگرافی مرحوم آیت الله قزوینی از کتاب «آیت الله سید محمد کاظم قزوینی مرد علم واجتهاد» استفاده شده است.
(32) امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمود: «هلک فی اثنان: محقب غال وعدو قال» نهج البلاغه، قصار شماره 113.
(33) معجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 1، ص 172 و178 به نقل از بیان شافعی، ص 482.
(34) جهت اطلاع بیشتر مراجعه شود به: معجم الاحادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 1، ص 168 و178 ومنتخب الاثر، ص 141.
(35) البیان فی اخبار صاحب الزمان، ص 94 و93، چاپ بیروت سال 1399 ه. ورجوع شود به: مسند احمد بن حنبل، ح 1 ص 376.
(36) این «نفس زکیه» غیر آن است که در آخر الزمان خواهد آمد.
(37) منتخب الاثر، ص 231.
(38) البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان، متقی هندی، باب 3، روایت 8 و9.
(39) عقد الدرر، باب 3 ص، 40.
(40) عقد الدرر، باب 3، ص 40.
(41) بحار الانوار، ج 51، ص 28.
(42) بحار الانوار، ج 51، ص 30.
(43) بحار الانوار، ج 51، ص 30.
(44) سوره نساء آیه 59.
(45) مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 106، چاپ مصر، سال 1313 ه.وصحیح مسلم، ج 2،ص 119، کتاب الاماره، باب الناس تبع لقریش.
(46) صحیح بخاری، کتاب الاحکام، چاپ مصر، 1320 ه. ومسند احمد، ج 5، ص 90.
(47) وهمچنین مراجعه شود به:
تاریخ کبیر بخاری، ج 1، ص 446، سنن ابوداود، ج 4، ص 106، معجم طبرانی، ج 1، ص 474، اخبار اصفهان،ج 2، ص 167، سنن بیهقی، ج 8، ص 143، مصابیح بغوی، ج 4، ص 137، تهذیب تاریخ ابن عساکر، ج 1، ص 445، جامع الاصول جزری، ج 4، ص 439، فتن ابن کثیر، ج 1، ص 117، فرائد السمطین، ج 2، ص 147، مقدمه تاریخ ابن خلدون، ص 258، مجمع الزوائد هیثمی، ج 5، ص 190، مطالب السؤول، ج 1، ص 13، خصائص کبری، ج 2، ص 114، جاممع صغیر سیوطی، ج 2، ص 756، صواعق محرقه ابن حجر، 20.
منتخب الاثر، ص 1 تا 97 ومعجم احادیث الامام المهدی، ج 2، ص 255 هر یک به نقل از دهها وصدها کتب سنی وشیعه.
(48) فرائد السمطین، ج 2، ص 213.
(49) ینابیع الموده، ص 447.
(50) ینابیع الموده، ص 441، ومنتخب الاثر، ص 97.
(51) سوره بقره، آیه 206.
(52) منتخب الاثر، ص 115، به نقل از کفایه الاثر.
(53) فرائد السمطین، ج 2، ص 217، شواهد التنزیل، ج 1، ص 59،و ج 2، ص 211، معانی الاخبار صدوق، ص 114، وامالی طوسی: ج 2، ص 131 ومنتخب الاثر ص 100 به نقل از کفایه الاثر.
(54) سوره فصلت، آیه 42.
(55) سوره نحل، آیه 89.
(56) سوره انعام، آیه 59.
(57) سوره انعام، آیه 38.
(58) «ضربت علیهم الذله این ما ثقفوا بحبل من الله...». سوره آل عمران، آیه 112.
(59) سوره الرحمن، آیه 34.
(60) سوره قصص، آیه 5 و6.
(61) نهج البلاغه، قصار 209.
(62) شرح ابن ابی الحدید، ج 19، ص 29.
(63) بحار الانوار، ج 51، ص 63.
(64) مجمع البحرین، ماده «اول».
(65) سوره یوسف، آیه100.
(66) بحار الانوار، ج 2، ص 230.
(67) واژه «مستضعف» در مفهوم قرآنی: کسی است که نیروهای بالقوه وبالفعل را بر برازندگی، تکامل واقتدار وشکوه داراست اما از سوی استبداد، ارتجاع واستعمار حاکم، سخت زیر فشار است ودر همان حال در اندیشه گسستن بندهای اسارت ودر اندیشه عدالت وآزادی وتقواپیشگی نه اینکه به معنای عنصر فاقد قدرت وتوان وتحرک وبرنامه وهدف باشد.
(68) عن الحسین (علیه السلام): «ومن هوان الدنیا علی الله عزَّ وجلَّ ان رأس یحی بن زکریا اهدی الی بغی من بغایا بنی اسرائیل». بحار الانوار، ج 14، ص 175.
(69) سوره آل عمران، آیه 164.
(70) سوره نساء، آیه 94.
(71) سوره ی طه، آیه 37.
(72) سوره صافات، آیه 114.
(73) واژه های ششگانه مورد اشاره در دو آیه مورد بحث، در آیات 5 و6 سوره قصص بکار رفته اند.
(74) تفسیر برهان، ذیل آیه 5 از سوره قصص.
(75) سوره نور، آیه 55.
(76) لازم به یادآوری است که این کتاب پیش از فروپاشی اردوگاه شرق نگارش یافته است.
(77) مجمع البیان، ج 7، ص 152 وتفسیر عیاشی ذیل آیه 154 از سوره نور.
(78) مجمع البیان ج 7، ص 152.
(79) سوره ی انبیا، آیه 105.
(80) مجمع البیان، ذیل آیه ی شریفه.
(81) تفسیر تبیان، ج 7، ص 252.
(82) سوره توبه، آیه 33.
(83) سوره توبه، آیه 8.
(84) مجمع البیان ج، 9، ص 280.
(85) تفسیر برهان، ج 4، ص 329.
(86) تفسیر برهان، ج 4، ص 329.
(87) تفسیر برهان، ج 4، ص 330.
(88) المهدی فی القرآن، ص 62.
(89) بحار الانوار، ج 51، ص 60.
(90) بحار الانوار،ج 51، ص 71.
(91) کنز العمال، ج 14، ص 264، «الکواکب الدری» یعنی: ستاره بسیار درخشان که در قرآن کریم نیز آمده است که: «... کأنها کوکب دری» سوره نور، آیه 35.
(92) عقد الدرر، ص 13 ومعجم احادیث المهدی (علیه السلام)، ج 1، ص 130، به نقل از ده ها مصدر خاصه وعامه.
(93) فرائد السمطین، ج 2، ص 335.
(94) اکمال الدین، ج 1، ص 286، وفرائد السمطین، ج 2، ص 334،،به معجم الاحادیث المهدی (علیه السلام) ج 1، ص 258 رجوع شود.
(95) بحار الانوار، ج 51، ص 67.
(96) بحار الانوار، ج، 51، ص 68.
(97) سوره طه، آیه 17.
(98) سوره شعراء، آیه 227.
(99) بحار الانوار، ج 51، ص 73، اکمال الدین، ج 2، ص 411 واعلام الوری، ص 399.
(100) بحار الانوار، ج 51، ینابیع الموده ص 494، وفرائد السمطین، ص 448.
(101) سوره ی آل عمران، آیه 141.
(102) بحار الانوار، ج 51، ینابیع الموده، ص 494 وفرائد السمطین، ص 448.
(103) البیان، کنجی شافعی، ص 501. به معجم احادیث المهدی (علیه السلام)، ج 1، ص 147 مراجعه شود.
(104) منتخب الاثر، ص 479 وصحیح مسلم، ج 1، ص 63، چاپ مصر.
(105) اکمال الدین، ص 260.
(106) تذکره ابن جوزی، ص 30 وسیره حلبی، ج 3، ص 257.
(107) احتجاج طبرسی، ج 1، ص 77.
(108) بحار الانوار، ج 26، ص 29 وج 40، ص 151، 131، 128.
(109) نهج البلاغه، خطبه 56، ص 105 وبحار الانوار، ج 41، ص 317.
(110) به کتاب بحار الانوار، ج 41 ص 313،286، و337 مراجعه شود.
(111) سفینه البحار، ج 1، ص 568.
(112) مرحوم مجلسی در بحار الانوار، ج 41، ص 360 - 283 بابی در این مورد باز کرده و64 روایت از حضرت درباره خبر دادن از آینده آورده است.
(113) اکمال الدین صدوق، ص 303.
(114) سوره احزاب، آیه ی 60 و61.
(115) نهج البلاغه، خطبه 100.
(116) ینابیع الموده، ص 512.
(117) ینابیع الموده، ص 467 ومعجم احادیث المهدی، ج 5، ص 91.
(118) منتخب الاثر، ص 147، بحار الانوار، ج 57، ص 212 ومعجم احادیث المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 54.
(119) منتخب الاثر وینابیع الموده به نقل از مروج الذهب، ج 1،ص 32 وتذکره الخواص، ص 128.
(120) عقد الدرر، ص 52 ومعجم احادیث المهدی (علیه السلام)، ج 3،ص 35 از منابع متعدد خاصه وعامه.
(121) اکمال الدین، ص 653.
(122) بحار الانوار، ج 44، ص 267، منتخب الاثر،ص 157 به نقل از ینابیع الموده، ص 438.
(123) نماز میت پنج تکبیر دارد واضافه بر آن برای کسی جز افراد مخصوصی جایز نیست که حضرت در این روایات، بدان اشاره فرموده است. «مؤلف رحمه الله».
(124) اثبات الهداه، ج 3، ص 560 وبحار الانوار، ج 42، ص 215.
(125) در کتاب گرانقدر معجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام) با اینکه کوشش در جمع آوری تمام احادیث پیرامون حضرت ولی عصر ارواحنا فداه شده، اما مجموع روایاتی که از امام مجتبی (علیه السلام) وارد شده از مرز ده عدد تجاوز نمی کند. رجوع شود به معجم احادیث الاامام المهدی، ج 3، ص 163.
(126) بحار الانوار، ج 51، ص 132.
(127) مجموع احادیثی که از امام حسین (علیه السلام) پیرامون حضرت مهدی (علیه السلام) در معجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام) وارد شده کمتر از ده عدد است. به ج 3، ص 178 مراجعه شود.
(128) بحار الانوار، ج 51، ص 133.
(129) بحار الانوار، ج 51، ص 133.
(130) همدان، نام قبیله ای در یمن بود ومنظور از به ارث بردن اموال او در ایام حیاتش اشاره به توطئه ساخته وپرداخته حکومت عباسی وجعفر کذاب است که به دروغ گفتند که: «حضرت عسکری فرزند ندارد وجعفر وارث اوست وخانه حضرت را مورد هجوم وغارت قرار دادند»..
(131) عقد الدرر.
(132) اکمال الدین، ج 1، ص 317.
(133) سوره یونس ویس، آیه 48 و....
(134) بحار الانوار، ج 51، ص 120.
(135) بحار الانوار، ج 45، ص 61.
(136) بحار الانوار، ج 45، ص 117.
(137) بحار الانوار، ج 45، ص 168 و200.
(138) بحار الانوار، ج 45، ص 138.
(139) اکمال الدین، ج 1، ص 323.
(140) بحار الانوار، ج 36، ص 387.
(141) سوره مریم، آیه 49 و48. «وأعتزلکم وما تدعون من دون الله وأدعو ربی عسی ألا یکون بدعاء ربی شقیا، فلما اعتزلهم وما یعبدون من دون الله وهبنا له اسحاق ویعقوب...».
(142) سوره قصص، آیه 21 و18. «فأصبح فی المدینه خائفا یترقب... فخرج منها خائفا یترقب»..
(143) سوره مائده، آیه 17. «لقد کفر الذین قالوا ان الله وهو المسیح ابن مریم». سوره مائده، آیه 73، «لقد کفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلاثه». سوره توبه، آیه 30، «قالت النصاری: المسیح بن الله»..
(144) بحار الانوار، ج 24، ص 241.
(145) سوره تکویر، آیه 16 و17.
(146) اکمال الدین، ج 1، ص 330 وبحار الانوار، ج 51، ص 137.
(147) این آیه شریفه از نظر تأویل که روشن است، اما از نظر تفسیر: همانگونه که ستارگان پس از نهان وناپدید شدن آشکار می گردند امام عصر (علیه السلام) نیز پس از غیبت طولانی خویش طلوع خواهد کرد قندوزی حنفی در صفحه 515، ینابیع الموده، می گوید «این آیه شریفه در مورد وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) نازل شده است».
(148) اکمال الدین، ج 1، ص 326.
(149) سوره اسراء، آیه 60. در مورد نزول این آیه شریفه به الدر المنثور وتفسیر طبری، ذیل آیه ی شریفه رجوع شود.
(150) التحفه الاثنا عشریه، ص 8.
(151) المجالس السنیه، ج 5، ص 309 و90.
(152) امالی شیخ صدوق، ص 396، مجلس 64، ح 3، روضه الواعظین، ج 2، ص 267 وبحار الانوار ج 51، ص 143.
(153) اکمال الدین، ج 1، ص 333.
(154) اکمال الدین، ج 2، ص 335.
(155) سوره لقمان، آیه 20.
(156) بحار الانوار، ج 51، ص 150.
(157) بحار الانوار، ج 51، ص 151.
(158) اکمال الدین، ج 2، ص 372 وفرائد السمطین، ج 3، ص 337.
(159) اکمال الدین، ج 2، ص 256 وبحار الانوار، ج 52، ص 258.
(160) بحار الانوار، ج 51، ص 156 واکمال الدین، ج 2، ص 377.
(161) بحار الانوار، ج 51، ص 157 واکمال الدین، ج 2، ص 377.
(162) امام هادی (علیه السلام) در ماه رجب سال 254 هجری بوسیله سم خیانت به شهادت رسید وحضرت مهدی در شعبان 255 هجری جهان را به نور وجودش نورباران ساخت.
(163) اکمال الدین، ج 2، ص 383.
(164) کافی، ج 1، ص 377، بحار الانوار، ج 8، ص 362، شرح تفتازانی،ج 2 ص 275، صحیح مسلم ج 6، ص 22، مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 446 وسنن بیهقی،ج 8، ص 156.
(165) عیسی بن صبیح عرزمی از اصحاب امام صادق (علیه السلام) است ونجاشی در رجال خود تصریح به وثاقت وی نموده است.رجال نجاشی، ص 296.
(166) بحار الانوار، ج 50، ص 275.
(167) اکمال الدین، ج 2، ص 408.
(168) بحار الانوار، ج 51، ص 162، یوم الخلاص، ص 254 و286 وانیس الاعلام، ج 7، ص 386.
(169) المهدی الموعود المنتظر عند اهل السنه، ج 1، ص 220.
(170) مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، ص 88، چاپ ایران در سال 1287.
(171) البیان فی اخبار صاحب الزمان، ص 336.
(172) الفصول المهمه، ص 273.
(173) تذکره الخواص، چاپ جدید، ص 363 وچاپ قدیم، ص 88.
(174) الصواعق المحرقه، ص 127، چاپ مصر، 1308 هجری.
(175) خالص، از القاب ناشناخته حضرت عسکری (علیه السلام) است.
(176) الاتحاف بحب الاشراف، ص 178.
(177) الیواقیت والجواهر، ج 2، ص 143 چاپ مصر.
(178) صحاح الأخبار.
(179) منتخب الأثر، ص 336 به نقل از صحاح الأخبار.
(180) محاکمه، در تاریخ آل محمد که از ترکی به فارسی ترجمه شده است.
(181) منتخب الاثر، ص 337 ودفاع عن الکافی، ج 1، ص 587.
(182) فصل الخطاب.
(183) منتخب الاثر، ص 332، به نقل از فصل الخطاب.
(184) ینابیع الموده، ص 449 - 452، چاپ ایران.
(185) نور الابصار، ص 185.
(186) وفیات الاعیان، ج 4، ص 176.
(187) مهدی منتظر در نهج البلاغه، ص 23 ودفاع عن الکافی، ج 1، ص 571 به نقل از تاریخ موالیدالائمه.
(188) سبائک الذهب، ص 78.
(189) نور الابصار، ص 153 به نقل از تاریخ ابن الوردی.
(190) فقیه عالیقدر حضرت آیت الله صافی در کتاب خویش، منتخب الاثر، ص 320، نام 65 نفر ومحقق گرامی، فقیه ایمانی در کتاب خود مهدی منتظر در نهج البلاغه، ص 23، نام 102 نفر از بزرگان اهل سنت را که متذکر ولادت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف شده اند، ذکر نموده اند. واز کسانی که در این زمینه، بررسی مفصل کرده، محقق توانا وکاوشگر فرزانه وبرادر صدیق ما، جناب ثامر عمیدی هست که نام 128 نفر از علما وبزرگان اهل سنت را آورده که در کتابهای خود به ولادت حضرت ولی عصر (علیه السلام) تصریح کرده اند. رجوع شود به: دفاع عن الکافی، ج 1، ص 569 - 592.
وهمچنین مصدر یاد شده، ص 548، نام 79 نفر را آورده که دوران طفولیت ویا قبل از آغاز غیبت کبری، وجود مقدس حضرت را مشاهده نموده اند.
(191) سوره سباء، آیه 16. «... ذواتی أکل خمط...».
(192) اکمال الدین شیخ صدوق، ص 423 وکتاب الغیبه شیخ طوسی، ص 214. لازم به یادآوری است که: این جریان با الفاظی مشابه ونزدیک به هم، در دو کتاب فوق آمده است که من تا سرحد توان، بهترین را آوردیم.
(193) سوره صافات، آیه ی 102.
(194) به سوره یوسف، آیات 40، 37، 36، 4 و42، مراجعه شود.
(195) سوره اسراء آیه 60.
(196) الدرالمنثور، ج 5، ص 306، روح البیان، ج 15، ص 100 وتفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 49.
(197) به سیره ابن هشام وسایر کتب تاریخی مراجعه شود.
(198) بحار الانوار، ج 43، ص 179.
(199) بحار الانوار، ج 42، ص 206.
(200) بحار الانوار، ج 44، ص 364.
(201) بحار الانوار، ج 61، ص 211، در مصدر، به جای «لا یتمثل بی» «لا یشتبه بی» آمده است.
(202) این جمله، اشاره به امامت دروغین جعفر کذاب بود که به تحریک رژیم بنی عباس وبه انگیزه جاه طلبی به دروغ، مدعی بود که امامت پس از برادرش، حضرت عسکری به او رسیده است.
(203) بحار الانوار، ج 51، ص 12.
(204) اکمال الدین، ص 424.
(205) سوره اسراء، آیه 81ن.
(206) سوره آل عمران، آیه ی 18 و19.
(207) سوره قصص، آیه 5 و6.
(208) داستان ولادت حضرت از منابع متعدد نقل کردیم که از آنهاست: اکمال الدین شیخ صدوق، ج، 2، ص 433 - 424 وبحار الانوار، ج 51، ص 28 - 13.
(209) سوره ی مریم، آیه 26 - 24.
(210) سوره مریم، آیه ی 29 - 31.
(211) فاطمه (علیه السلام) از ولادت تا شهادت ترجمه دکتر فریدونی، ص 56، به نقل از تجهیر الجیش، دهلوی حنفی ونزهه المجالس، ج 2، ص 227.
(212) ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، در صفحه 45، روایتی آورده است که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «أن السیده فاطمه (علیها السلام)، کانت تکلم امها وهی فی بطنها..». فاطمه (علیه السلام) از ولادت تا شهادت، ص 57، به نقل از روض الفائق، ص 214 واحقاق الحق، ج 10، ص 12 به نقل از علمای اهل سنت. یعنی: فاطمه، در حالی که در شکم مادرش بود، با او سخن می گفت.
(213) بحار الانوار، ج 51، ص 28.
(214) بحار الانوار، ج 104، ص 126.
(215) بحار الانوار، ج 104، ص 121.
(216) اکمال الدین، ج 2، ص 431.
(217) اکمال الدین، ج 2، ص 432.
(218) اکمال الدین، ج 2، ص 432.
(219) «توقیع» نامه ای بود که دوستداران، سؤالهای خویش را بر آن می نوشتند وبرای هر سؤالی، سطرهایی را خالی می نهادند تا امام، جواب هر سؤال را آنجا مرقوم دارد. بنابراین، واژه توقیع، در اصطلاح به این گونه نامه ها که سؤال را شیعیان وجواب را امام (علیه السلام) مرقوم داشته بود، می گفتند ودر لغت نیز به معنای افزودن چیزی به نامه پس از پایان آن است وچون در اینگونه نامه ها سؤال را یک نفر نوشته بود وجواب در سطرهایی بر آن نگاشته می شد، «توقیع» گفته شده است.
(220) اکمال الدین، ج 2، ص 434.
(221) اکمال الدین، ج 2، ص 435.
(222) سوره یس، آیه 9.
(223) سوره اسراء، آیه 45.
(224) سوره طه، آیه 96.
(225) «ابن ابی کبشه» مردی از «خزاعه» بود که در مورد بت پرستی با قریش مخالفت کرد ونپرستید وبه همین جهت هنگامی که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) مردم را به توحید فراخواند وبتها را مردود اعلان کرد، آن حضرت را به مرد یاد شده که از اجداد مادری پیامبر نیز بود تشبیه کردند.
(226) مجمع البیان، ج 8، ص 416: ذیل آیه.
(227) سوره یس، آیه 8 و9. جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 22، ص 99.
(228) مجمع البیان، ج 6، ص 418.
(229) سوره طه، آیه 88.
(230) سوره طه، آیه 95 و96.
(231) سوره قصص، آیه 18.
(232) سوره قصص، آیه 21.
(233) سوره شعراء، آیه 21.
(234) سوره حجر، آیه ی 94.
(235) سوره بقره، آیه ی 91.
(236) سوره بقره، آیه 61.
(237) سوره آل عمران، آیه 181.
(238) سوره آل عمران، آیه 112.
(239) سوره ی مائده، آیه 70.
(240) سوره ی نساء، آیه 155.
(241) سوره آل عمران، آیه 183.
(242) بحارالانوار، ج 44، ص 365.
(243) بعضی از بزرگان، آغاز غیبت صغری را از زمان ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) می دانند، مانند: شیخ مفید درارشاد، ج 2، ص 340. وبعضی دیگر آن را از زمان امامت حضرت مهدی (علیه السلام) وپس از شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) می دانند، مانند: طبرسی در اعلام الوری، ص 416، علی بن عیسی اویلی در کشف الغمه، ج 3، ص 320 وعلامه مجلسی در مرآت العقول، ج 4، ص 52 و.....
(244) سوره هود، آیه 46.
(245) اکمال الدین، ص 475.
(246) از آنجایی که در یکی از مجلاتی که در حوزه علمیه قم منتشر می شود مطالبی نادرستی مبنی بر اینکه لازم نیست نماز بر پیکر امام معصوم (علیه السلام) توسط معصوم انجام پذیرد وآنگاه شواهدی از تاریخ وکتب روایی، از روات ضعیف که در کتب رجالی تصریح به زندیق وناصبی بودن آنان شده، بعنوان مخالف ومنافی موضوع یاد شده، بدون تحلیل سند، نقل نموده واز احادیث متعدد ویا صحیح که مخالف نظریه خود می باشد، صرف نظر کرده وبه ظاهر از ضعف علمی نگارنده آن سرچشمه می گیرد، اگر از بیماری قلبی وی نشأت نگرفته باشد. «رجوع شود به مجله حوزه، شماره 70 - 71، مهر وآبان ودی 1374».
که البته توسط نگارنده ی این پاورقیها، پاسخ مفصلی در شماره ی بعدی آن مجله به چاپ رسید که با توجه به اهمیت موضوع، خلاصه قسمتی از آن را جهت استفاده خوانندگان گرامی اینجا می آوریم:
در رابطه با اختصاص غسل معصوم (علیه السلام) به معصوم، روایات متعددی در جوامع روایی آمده که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
امام صادق (علیه السلام) پس از نقل قضیه غسل صدیقه طاهره (علیها السلام) توسط حضرت امیر (علیه السلام) می فرماید: «فانها صدیقه ولم یکن یغسلها الا صدیق، أن مریم لم یغسلها الا عیسی». کافی، ج 1، ص 459 وج 3، ص 159، تهذیب، ج 1، ص 440، استبصار، ج 1، ص 199، من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 142.
فقها در بحث غسل میت، در جواز غسل مرد به همسر خود، این روایت را نقل نموده وتمسک جسته اند. حدائق، ج 3، ص 386 وجواهر، ج 4، ص 49.
در قضیه ی آمدن حضرت سجاد (علیه السلام) از زندان عبیدالله بن زیاد به کربلا وآمدن حضرت رضا (علیه السلام) از مدینه به بغداد جهت انجام مراسم پدران پزرگوار خویش، کشی در رجال خود طی روایتی نقل می کند که: علی بن ابی حمزه «بعنوان اعتراض» به امام رضا (علیه السلام) عرضه داشت: در روایاتی که از پدران شما به ما رسیده، آمده است که: «ان الامام لایلی امره الا امام مثله» مراسم (غسل وکفن نماز) امام باید توسط امام مانند آن، انجام گیرد.
حضرت پرسید: «آیا امام حسین (علیه السلام) امام بود یا نه؟» پاسخ داد: «آری! امام بود».
حضرت پرسید: «بعد از شهادت حضرت، فرزند او امام سجاد (علیه السلام) در زندان عبیدالله بن زیاد گرفتار بود، پس چه کسی مراسم نماز ودفن او را انجام داد؟»
پاسخ داد: «خرج وهم کانوا لا یعلمون حتی ولی أمر أبیه ثم انصرف». یعنی: امام سجاد (علیه السلام): بدون آنکه مأمورین حرکتی متوجه شوند، از زندان به کربلا آمد وپس از انجام مراسم نماز ودفن پیکر پاک پدر بزرگوار خود، به زندان بازگشت.
حضرت فرمود: «ان هذا الذی أمکن علی ابن الحسین (علیه السلام) أن یأتی کربلا فیلی أمر أبیه، فهو یمکن صاحب هذا الامر أن یأتی بغداد ویلی أمر أبیه». رجال کشی، ص 463.
یعنی: آن خداوندی که به امام سجاد (علیه السلام) این قدرت را عنایت نمود که برای انجام مراسم پدر بزرگوار خویش از زندان به کربلا بیاید، به من هم این قدرت را عطا فرمود که برای انجام مراسم بر پیکر پاک پدرم از مدینه به بغداد بیایم.
در قضیه ی غسل بر بدن مطهر حضرت سجاد (علیه السلام)، امام باقر (علیه السلام) می فرماید: از وصایای پدرم این بود که فرمود:
«یا بنی! اذا أنا مت فلا یلی غسلی غیرک فان الامام لا یغسله الا امام بعده». الخرائج والجرایح، ج 1، ص 264، کشف الغمه ج 2، ص 346 وبحار الانوار، ج 46، ص 166.
یعنی: فرزندم! پس از درگذشت من، کسی جز تو مراسم غسل مرا بعهده نگیرد؛ جون غسل امام معصوم باید توسط امام بعد از آن انجام گیرد.
عین همین قضیه را امام کاظم (علیه السلام) در رابطه با مراسم پدر گرامی خویش نقل می کند مناقب ابن شهرآشوب ج 3، ص 351.
در رابطه با نماز بر پیکر پاک ومقدس امام صادق (علیه السلام) می فرماید، «مراسم غسل وکفن وحنوط ودفن حضرت ولی عصر - ارواحنا لتراب مقدمه الفداء - توسط حضرت سید الشهداء انجام می گیرد. آنگاه می فرماید: «ولا یلی الوصی الا الوصی». کافی، ج 8، ص 206 وبحار الانوار، ج 51، ص 56 وج 53، ص 93. یعنی: مراسم وصی معصوم باید بوسیله وصی معصوم انجام گیرد.
نظریه پرچمداران فقه وحدیث علامه ی مجلسی تحت عنوان «الامام لا یغسله ولا یدفنه الا امام» این موضوع را قطعی ومسلم گرفته ودر ابتدای باب می نویسد: «سیأتی فی أخبار موسی بن جعفر (علیهم السلام) أن الرضا (علیه السلام) حضر بغداد وغسله وکفنه ودفنه: صلی الله علیهما».
وفی خبر ابی الصلت الهروی فی باب شهاده الرضا (علیه السلام) أنه حضر الجواد (علیه السلام) لغسله وکفنه والصلاه علیه.
یعنی: در تاریخ حضرت کاظم (علیه السلام) خواهد آمد که حضرت رضا (علیه السلام) برای غسل وکفن ودفن پیکر پاک حضرت کاظم در بغداد حضور یافت.
وهمچنین حضرت جواد (علیه السلام) برای انجام مراسم بر بدن مطهر پدر بزرگوارش به طوس آمد.
تا آنجا که می نویسد: «وسیأتی فی باب تاریخ موسی أخبار کثیره داله علی حضور الرضا (علیه السلام) عند الغسل».
وآنگاه دو روایت از اختصاص وکتاف کافی که دلالت بر غسل ملائکه بر پیکر مقدس حضرت کاظم (علیه السلام) دارد که نقل آنها را حمل بر تقیه نموده ومی نویسد «لعل الخبرین محمولان علی التقیه، اما من اهل السنه او من نواقص العقول من الشیعه» آنگاه می گوید: وانگهی حضور ملائکه با حضور امام هیچگونه منافاتی ندارد. بحار الانوار، ج 27، ص 288.
صاحب وسائل بعد از نقل حدیث: «ان علی بن الحسین (علیه السلام) أوصی أن تغسله ام ولد له اذا مات فغسلته». می نویسد: «المروی فی أحادیث کثیره أن الامام لا یغسله الا امام، فمعنی الوصیه هنا المساعده علی الغسل والمشارکه فیه». وسائل الشیعه، ج 2، ص 353. چاپ آل بیت.
یعنی: در احادیث زیادی آمده غسل امام را جز امام انجام نمی دهد. واینکه امام سجاد (علیه السلام) وصیت نموده او را کنیز فرزنددارش، غسل دهد به معنای کمک ومساعدت در ا مر غسل است.
صاحب حدائق می نویسد: «تحقق عندنا من أن الامام لا یغسله الا امام مثله فلا بد من تأویل الخبر المذکور اما بحمله علی التقیه... او بحملها (الوصیه) علی المعاونه». حدائق، ج 3، ص 391.
یعنی: در نزد ما شیعه مسلم است که غسل امام را جز امام عهده دار نخواهد بود واین حدیث یا بر تقیه ویا بر مساعدت، باید حمل شود.
صاحب جواهر بعد از نقل حدیث مذکور می نویسد: «ولعله لا ینافی ما دل علی أن الصدیق لا یغسله الا صدیق». جواهر الکلام، ج 4، ص 58.
یعنی: این حدیث منافات وناسازگاری ندارد با آنچه که دلالت می کند صدیق را جز صدیق، نباید غسل دهد.
شیخ انصاری می گوید: «لما ثبت أن الامام لا یغسله الا امام..». طهارت شیخ انصاری، ص 282، المقصد الرابع، فی غسل الاموات.
یعنی: این ثابت است که امام را نباید جز امام، غسل دهد. حاج آقا رضا همدانی می گوید: «لما روی فی الاخبار المستفیضه، من أن الصدیق لا یغسله الا صدیق». کتاب الطهاره، از مصباح الفقیه، ص 358.
یعنی: در اخبار مستفیض ومتعدد آمده که: غسل صدیق را جز صدیق نباید عهده دار شود.
حضرت آیت الله العظمی خوئی می گوید: «لما ورد فی غیر واحد من الروایات من أن المعصوم لا یغسله الا معصوم مثله».
در روایات متعدد وارد شده که: معصوم را نباید جز معصوم غسل دهد.
وپس از نقل توجیه صاحب وسائل وصاحب حدائق بر حدیث یاد شده می نویسد: «وهذه المناقشه جیده جدا وقد تقدم فی أخبار تغسیل علی، فاطمه (علیها السلام) من أنها صدیقه والصدیق لا یغسلها الا صدیق». تنقیح، ج 8، ص 142.
فقیه وفاضل دربندی نیز پس از نقل اقوال در قضیه ی غسل ودفن پیکر مطهر حضرت سید الشهداء (علیه السلام) می نویسد: «فان الامام لا یلی امره الا الامام ویدل علیه ما رواه ابوعمرو الکشی». آنگاه عبارت حضرت رضا (علیه السلام) را از رجال کشی - که قبلا گذشت - نقل می کند. اسرار الشهاده، ص 452.
علامه ی توانا، سید شبر پس از نقل سخنانی از سید مرتضی می نویسد: «پیمودن امام (علیه السلام) مسیر میان مدینه وطوس ویا مدینه وبغداد وحضور یافتن برای انجام مراسم غسل وکفن ودفن پیکر پاک پدر بزرگوار خویش یک امر ممکن بوده وانکار آن بی پایه وکوته نظری است وبا توجه به معجزات وکرامات قطعی که از آنان صورت گرفته، نپذیرفتن این امر، دور از حقیقت است. رد نمودن احادیث نشانگر حضور ائمه (علیه السلام) برای مراسم غسل کفن ونماز پدران گرامی خویش، باستناد به امور بی اساس وضعیف، جرئت بزرگی می خواهد».
تا آنجا که می نویسد: «اینکه یک جسم، مسیر طولانی را در اندک زمان بپیماید، دور از واقعیت نیست؛ چون قضیه انتقال جسم مقدس نبی اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) از مکه به بیت المقدس واز آنجا به مکه وهمچنین معراج جسمانی حضرت به آسمانها وسدره المنتهی تا «قاب قوسین او ادنی» چیزی است که قرآن به آن گواهی می دهد. مصابیح الانوار، ج 2، ص 251.
(247) سوره لقمان، آیه 34.
(248) نهج البلاغه، عبده، ص 239 وبحار الانوار، ج 41، ص 335.
(249) اکمال الدین، ص 475 و476، باب 43.
(250) اکمال الدین، ص 476.
(251) اکمال الدین، ص 479.
(252) بحار الانوار، ج 51، ص 133.
(253) غیبت شیخ طوسی، ص 176، احتجاج طبرسی، ص 470.
(254) سوره یوسف، آیه 98 و97.
(255) اصول کافی، ج 1، ص 330 وغیبت طوسی، ص 219.
(256) اصول کافی، ج 1، ص 330 وغیبت طوسی، ص 219.
(257) رجال کشی، ج 6، ص 580.
(258) غیبت طوسی، ص 216 وبحار الانوار، ج 51، ص 345.
(259) غیبت طوسی، ص 217.
(260) غیبت طوسی، ص 215.
(261) غیبت طوسی، ص 230.
(262) اکمال الدین، ج 2، ص 510 وغیبت طوسی، ص 220.
(263) غیبت طوسی، ص 227.
(264) مدرک یاد شده.
(265) اکمال الدین،، ج 2، ص 516 وغیبت طوسی، ص 242 و243.
(266) منتخب الاثر، ص 399.
(267) غیبت طوسی، ص 244.
(268) در کتاب «معجم وسیط» آورده اند که: «تناسخ روح، عقیده ای است که میان هندوها وملتهای باستانی شایع بود وبر این باور بودند که روح مرده به حیوان برتر یا پست تری انتقال می یابد تا بخاطر عملکرد صاحب آن که مرده است، پاداش یا کیفر وعذاب شود ودیگر معاد ورستاخیزی نیست»..
(269) رجال کشی، ص 438 وغیبت طوسی، ص 244.
(270) رجال کشی، ص 438 وغیبت طوسی، ص 244.
(271) بطوریکه امام حسن عسکری (علیه السلام) درباره ی او می فرماید: «فانه الثقه المأمون، العارف مما یجب علیه». رجال کشی، ص 579. یعنی: او فرد مورد اعتماد وامین است وبه تکالیف خود آشناست.
(272) غیبت شیخ طوسی، ص 246.
(273) رجوع شود به: احتجاج طبرسی، ج 2، ص 289، چاپ نجف.
(274) احتجاج طبرسی، ج 2، ص 289، چاپ نجف، غیبت طوسی، ص 253 وبحار الانوار، ج 51، ص 377.
(275) بحار الانوار، ج 51، ص 372.
(276) او می گفت: «لعنت» به معنای: دور گردانیدن است. و«لعنه الله» یعنی: خدا او را از آتش دوزخ دور گردانید. برای اطلاع بیشتر، مراجعه شود به: آخرین امید، ص 137.
(277) غیبت شیخ طوسی، ص 250 والفرق بین الفرق، ص 250.
(278) «مفوضه» گروهی بودند که می گفتند: «خدا پیامبر را آفرید وتدبیر امور جهان را به او وا نهاد. برخی نیز می گفتند: «به امیر مؤمنان (علیه السلام) واگذاشت در روایت است که: «من قال بالتفویض، فقد اخرج الله عن سلطانه». مجمع البحرین، ماده تفویض.
(279) برخی نیز گفته اند که: «این گروه گمراه، فرقه ای از «غلاه» بودند که به الوهیت اصحاب کساء عقیده داشته وآنان را نور واحدی می شناختند که روح در همه آنها بطور برابر حلول نموده است وهمه نور واحدی هستند که هیچ کدام بر دیگری برتری ندارند». ملل ونحل شهرستانی، ج 2، ص 13.
(280) جامع الرواه، ج 2، ص 469 به نقل از ابن قولویه.
(281) در شرح حال این هشت دروغ پرداز، از کتابهای: رجال کشی، تنقیح المقال، غیبت شیخ طوسی وبحار الانوار استفاده شده است.
(282) اکمال الدین، ج 2، ص 424 - 433 وبحار الانوار، ج 51، ص 13 - 28.
(283) اکمال الدین شیخ صدوق، ج 2، ص 430، کتاب غیبت شیخ طوسی، ص 139 وبحار الانوار ج 51، ص 5 وج 52، ص 30.
(284) اکمال الدین، ج 2، ص 431 وبحار الانوار، ج 51، ص 5.
(285) اکمال الدین، ص 435.
(286) اکمال الدین، ج 2، ص 457 وبحار الانوار، ج 51، ص 346.
(287) اکمال الدین، ج 2، ص 383 وبحار الانوار، ج 52، ص 24.
(288) اکمال الدین، ج 3، ص 437 وبحار الانوار، ج 52، ص 25.
(289) اکمال الدین، ج 2، ص 475 وبحار الانوار، ج 52، ص 67.
(290) به بخش 8 کتاب رجوع شود.
(291) اکمال الدین، ص 475 وبحار الانوار، ج 52، ص 67. در مصادر یاد شده «تأخر یا عم! فأنا احق بالصلاه علی ابی» ذکر شده است.
(292) اکمال الدین، ج 3، ص 424 وبحار الانوار، ج 52، ص 42.
(293) اکمال الدین، ج 3، ص 442 وبحار الانوار، ج 52، ص 42.
(294) غیبت شیخ طوسی، ص 163 وبحار الانوار، ج 52، ص 13.
(295) غیبت شیخ طوسی، ص 163 وبحار الانوار، ج 52، ص 14.
(296) اکمال الدین، ج 3، ص 465، غیبت شیخ طوسی، ص 159 وبحار الانوار، ج 52، ص 42.
(297) اکمال الدین، ج 2، ص 440، غیبت شیخ طوسی، ص 221 وبحار الانوار، ج 51، ص 351.
(298) اکمال الدین، ج 3، ص 440، غیبت شیخ طوسی، ص 222 وبحار الانوار، ج 52، ص 30.
(299) غیبت شیخ طوسی، ص 149 وبحار الانوار، ج 52، ص 52.
(300) بحار الانوار، ج 52، ص 52.
(301) قرآن در مورد حضرت عیسی (علیه السلام) می فرماید: «... أنی أخلق لکم من الطین کهیئه الطیر فأنفخ فیه فیکون طیرا باذن الله وأبریء الأکمه والأبرص وأحی الموتی باذن الله وأنبئکم بما تأکلون وما تدخرون فی بیوتکم..». سوره ی آل عمران، آیه 49.
(302) غیبت شیخ طوسی، ص 1398 وبحار الانوار، ج 25، ص 329.
(303) سوره نساء، آیه 59.
(304) غیبت شیخ طوسی، ص 172 وبحار الانوار، ج 53، ص 179.
(305) قرآن کریم از مردم باایمان به «اصحاب یمین» تعبیر می کند واز کافران به «اصحاب شمال»، بنظر می رسد حضرت مهدی (علیه السلام) به این واقعیت اشاره دارد.
(306) این فراز، ممکن است اشاره به «جعفر کذاب» ویا «خلیفه جنایتکار عباسی» باشد.
(307) در اینجا آن حضرت، اشاره به غصب حق فاطمه (علیها السلام) وستم در حق او ونشناختن مقام وعظمت او می نماید.
(308) غیبت شیخ طوسی، ص 171 وبحار الانوار، ج 51، ص 327.
(309) غیبت شیخ طوسی، ص 188 وبحار الانوار، ج 51، ص 324.
(310) با اینکه حضرت مهدی (علیه السلام) می توانست خودش دعا کند وبی درنگ شفا بخشد، اما دلها را متوجه کربلا ساخت. در روایت صحیح آمده است که: «خداوند، سرزمینها ومکانهای مقدسی دارد که دوست می دارد در آنجا خوانده شود..». واز جمله آنها کنار قبر منور حسین (علیه السلام) است.
(311) غیبت شیخ طوسی، ص 188 وبحار الانوار، ج 51، ص 323.
(312) غیبت شیخ طوسی، ص 186 وبحار الانوار، ج 51، ص 321.
(313) غیبت شیخ طوسی، ص 179 وبحار الانوار، ج 51، ص 316.
(314) غیبت شیخ طوسی، ص 291 که اینطور آمده: «علیکم». اما در اکمال الدین، ج 2، ص 484 وبحار الانوار، ج 53، ص 181، اینطور آمده است: «وانا حجه الله علیهم». ودر احتجاج طبرسی، ج 2، ص 470 ووسائل الشیعه، ج 18، ص 101، نه اولی آمده نه دومی، همین طور است: «وانا حجه الله»..
(315) اکمال الدین، ج 1، ص 253 وبحار الانوار، ج 52، ص 92.
(316) اکمال الدین، ج 1، ص 207 وبحار الانوار، ج 52، ص 92.
(317) الامامه، احمد محمود صبحی، ص 413. رجوع شود به: معجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام) ج 3، ص 367.
(318) اکمال الدین، ج 2، ص 485، غیبت شیخ طوسی، ص 177، وبحار الانوار، ج 52، ص 92.
(319) جامع صغیر، ج 2، ص 189، ذخائرالعقبی، ص 17، منتخب کنزالعمال، ج 5، ص 92، فرائدالسمطین، ج 2، ص 241، بحار الانوار، ج 27، ص 309، الصواعق المحرقه، ص 185 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 5، ص 74 وده ها منبع دیگر....
(320) مستدرک الصحیحین، ج 2، ص 448. رجوع شود به معجم الاحادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 5، ص 74.
(321) الصواعق المحرقه، ص 150 ومعجم الاحادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 5، ص 74.
(322) الصواعق المحرقه، ص 150، بحار الانوار، ج 27، ص 310، ذخائر العقبی، ص 17، اسعاف الراغبین، ص 144، فرائدالسمطین، ج 2، ص 253 وبحار الانوار، ج 27، ص 309.
(323) مجمع البیان، ذیل آیه 16 از سوره نحل وبحار الانوار، ج 24، ص 67 و308.
(324) اکمال الدین، ج 2، ص 485، غیبت شیخ طوسی، ص 177، احتجاج طبرسی، ج 2، ص 471، بحار الانوار، ج 52، ص 92 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 4، ص 294.
(325) فرائدالسمطین، ج 1، ص 45، ینابیع الموده، ص 21، اکمال الدین، ج 1، ص 207، احتجاج، ج 2، ص 317 وبحار الانوار، ج 23، ص 5 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 5، ص 270.
(326) اکمال الدین، ج 1، ص 206، فرائدالسمطین، ج 2، ص 253، بصائر الدرجات، ص 63 وبحار الانوار، ج 26، ص 248.
(327) اکمال الدین، ج 2، ص 205 وبحار الانوار، ج 27، ص 309.
(328) اکمال الدین، ج 2، ص 202 وبحار الانوار، ج 23، ص 5.
(329) اکمال الدین، ج 1، ص 204، بحار الانوار، ج 23، ص 29 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 1، ص 489.
(330) اکمال الدین، ج 1، ص 204 وبحار الانوار، ج 23، ص 37.
(331) اکمال الدین، ج 1، ص 202،اصول کافی، ج 1، ص 170، غیبت نعمانی، ص 139 وبحار الانوار، ج 23، ص 34.
(332) اکمال الدین، ج 1، ص 202، اصول کافی، ج 1، ص 170، غیبت نعمانی، ص 139 وبحار الانوار، ج 23، ص 34.
(333) سوره ی انفال، آیه 33.
(334) سوره نساء، آیه ی 59.
(335) علل الشرایع، ص 52 وبحار الانوار، ج 23، ص 19.
(336) «عمان»، همان کشوری است که اینک به سلطنت عمان شهرت دارد.
(337) الفوائد الرجالیه، معروف به رجال بحرالعلوم، ج 1، ص 220.
(338) رجال بحرالعلوم، ج 2، ص 220.
(339) احتجاج طبرسی، ج 2، ص 497، بحار الانوار، ج 53، ص 175 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 4، ص 460.
(340) سوره اعراف، آیه 172.
(341) بحار الانوار، ج 44، ص 139.
(342) سوره مائده، آیه 33 و34.
(343) بحار الانوار، ج 53، ص 176 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 4، ص 462.
(344) بحار الانوار، ج 53، ص 34.
(345) سوره ی بقره، آیه 87 و253.
(346) بحار الانوار، ج 52، ص 1 - 77.
(347) نجم الثاقب، ص 375، چاپ مسجد مقدس جمکران.
(348) برای نمونه: 1 - تبصره الولی فیمن رأی القائم المهدی، سید هاشم بحرانی، 2 - تذکره الطالب فیمن رأی الامام المهدی الغائب، میثمی عراقی 3 - دارالسلام فیمن فاز بسلام الامام، مرحوم نوری 4 - بدائع الکلام فیمن اجتمع بالامام، سید جمال الدین محمد طباطبایی 5 - البهجه فیمن فاز بلقاء الحجه، میرزا محمد تقی الماسی اصفهانی 6 - العبقری الحسان، علی اکبر نهاوندی.
(349) بحار الانوار، ج 52، ص 178.
(350) شهری است در پانزده کیلومتری کربلا که اینک به منطقه ی هندیه معروف است ودر آن روزگار، زائران بوسیله قایق از کربلا بسوی نجف از «طویرج» می گذشتند.
(351) آیت الله سید مهدی قزوینی، از علمای بزرگ وپرواپیشه ی آن عصر بوده است.
(352) بحار الانوار، ج 52، ص 239.
(353) «هرقل» نام روستایی در منطقه ی حله بود و«حله» شهری است در عراق که در 40 کیلومتری کربلا است.
(354) خلیفه ی خودکامه ی عباسی آن روز «مستنصر» بوده است.
(355) بحار الانوار، ج 52، ص 61.
(356) بحار الانوار، ج 52، ص 70.
(357) بحار الانوار، ج 52، ص 175.
(358) «جنه المأوی» در آخر جلد 53 بحار الانوار چاپ شده است.
(359) مسجد بزرگ وپربرکتی است در شهر کوفه که تا نجف فاصله ی چندانی ندارد. امیر مؤمنان (علیه السلام) در این مسجد نماز می خواند وهمانجا هم به شهادت رسید.
(360) جنه المأوی (بحار الانوار، ج 53، ص 240).
(361) آن روزها عراق جزو دولت عثمانی بود و«احمد پاشا» بر ضد حکومت مرکزی سرکشی می کرد.
(362) جنه المأوی، (بحار الانوار، ج 53، ص 283) حکایت 44.
(363) جنه المأوی، داستان 24، چاپ شده در بحار الانوار، ج 53، ص 288.
(364) مسجدی است نزدیک قم که به دستور امام عصر (علیه السلام) ساخته شده است ومردم دسته دسته بدانجا می روند ونماز بجای آورده وبرای برآورده شدن حاجات خویش به حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) توسل می جویند.
(365) کتاب «پاسخ به ده پرسش»، آیت الله صافی دامت برکاته.
(366) سوره ی بقره، آیه 282.
(367) به نقل ابن شهرآشوب، «سلیمان بن مهران اعمش» از اصحاب خاص حضرت صادق (علیه السلام) بود. فقیه فرزانه ورجالی توانا، حضرت آیت الله العظمی خوئی قدس سره می گوید: «یکفی فی الاعتماد علی روایته، جلالته وعظمته عند الصادق (علیه السلام)» معجم رجال الحدیث، ج 8، ص 281.
یعنی: در اعتماد به روایات او همین بس که نزد امام صادق (علیه السلام) دارای شخصیت وعظمت گرانقدری بوده است.
علامه مامقانی می نویسد: «وی در آخرین روزهای زندگی خویش به سختی مریض بود. ابن شبرمه، ابولیلی وابوحنفیه، سه تن از شخصیتهای علمی اهل سنت، به عیادت او رفتند ابوحنفیه به وی گفت: «حال که آخرین لحظات زندگی خویش را طی می کنی، ای کاش از احادیثی را که درباره ی علی (علیه السلام) نقل می کردی، مانند: «انا قسیم الجنه والنار» و...، توبه می کردی».
سلیمان اعمش به شدت عصبانی شد وگفت: «ای یهودی! با چه جرأتی با من این چنین سخن می گویی؟ قسم به خداوندی که اینک به سوی او می شتابم از موثق ترین اساتیدم شنیدم که علی (علیه السلام) فرمود: فردای قیامت کار تقسیم بهشت وجهنم به دست من است. ومن به آتش فرمان می دهم که دوستان مرا آزار مده وآنان را رها ساز ودشمنان مرا به کام خویش فرو بر..». تنقیح المقال، ج 2، ص 66.
جهت آگاهی بیشتر مراجعه شود به: اتقان المقال، ص 194، اعیان الشیعه، ج 7، ص 315، جامع الرواه، ج 2، ص 439، منتهی المقال، ص 156، تهذیب التهذیب، ج 4، ص 195، تهذیب الکمال، ج 12، ص 76، الجرح والتعدیل، ج 4، ص 146، سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 226، والوافی بالوفیات، ج 15، ص 429.
(368) بحار الانوار، ج 45، ص 402. یعنی: زائران امام حسین (علیه السلام) در شب جمعه از آتش سوزان جهنم در امان هستند. آنان تا روز واپسین قیامت از آتش در امان می باشند.
(369) یعنی: هرکس در شب جمعه امام حسین (علیه السلام) را زیارت کند، همواره از هراسها در امان است.
(370) نجم الثاقب، داستان 31 وبحار الانوار، ج 53، ص 315.
(371) بحار الانوار، ج 53، ص 175.
(372) مصدر یاشد شده.
(373) بحار الانوار، ج 53، ص 177.
(374) مصدر یاد شده.
(375) در روایتی از امام رضا (علیه السلام) آورده اند که: «خضر (علیه السلام) از آب حیات نوشید واینک زنده است وتا روز رستاخیز ودمیده شدن صور، زنده خواهد بود. او هر سال در مراسم حج حاضر می گردد ودر عرفه می ایستد وبه دعای مردم باایمان آمین می گوید وخداوند بوسیله ی او وهمراهی او تنهایی قائم ما را در دوران غیبتش، برطرف می کند واو به قائم ما می پیوندد». اکمال الدین، ج 2، ص 390.
واز حضرت صادق (علیه السلام) آورده اند که: «... اما آن بنده ی صالح خدا «خضر» خداوند، عمر او را نه بخاطر رسالتش طولانی گردانید ونه بخاطر کتابی که بدو نازل کند ونه بخاطر اینکه بوسیله او وشریعت او، شریعت پیامبران پیش از او را نسخ کند ونه بخاطر امانتی که بندگانش بدو اقتدا نمایند ونه بخاطر طاعتی که خدا بر او واجب ساخته بود، بلکه، خدای جهان آفرین، بدان دلیل که اراده فرموده بود عمر گرامی قائم (علیه السلام) در دوران غیبت او بسیار طولانی سازد ومی دانست که بندگانش بر طول عمر او، ایراد واشکال خواهند نمود، به همین جهت عمر این بنده صالح خویش «خضر» را طولانی ساخت که بدان استدلال شود وعمر قائم (علیه السلام) بدان تشبیه گردد وبدینوسیله اشکال وایراد دشمنان وبداندیشان باطل گردد..». اکمال الدین، ج 3، ص 357 وبحار الانوار، ج 51، ص 222.
(376) سوره ی عنکبوت، آیه 14.
(377) تفسیر برهان، ذیل آیه ی شریفه واکمال الدین، ج 2، ص 523.
(378) اکمال الدین، ج 1، ص 322 و524 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 192.
(379) سوره صافات، آیه 142 - 144.
(380) تفسیر کشاف، ج 3، ص 311، چاپ دارالمعرفه - بیروت.
(381) تفسیر بیضاوی، ج 3، ص 471. چاپ مؤسسه ی اعلمی - بیروت.
(382) مرحوم صدوق، در سال 381 از دنیا رفت وساختمان موجود بر آرامگاه او در سال 1238 تجدید وتعمیر گشت ودر همین تاریخ جسد او را ترو تازه یافتند. برای توضیح بیشتر به «روضات الجنات» خوانساری، «قصص العلماء» تنکابنی و«تنقیح المقال» ماقانی مراجعه شود.
(383) مجله مصری المقتطف، در شماره سوم سال 1379 هجری قمری در مقاله ای تحت عنوان: «آیا انسان می تواند در دنیا جاودانه شود؟».
(384) امام صادق (علیه السلام) فرمود، «در زمان نوح، مردم 300 سال عمر می کردند». اکمال الدین، ج 2، ص 523.
(385) برای توضیح بیشتر به: اکمال الدین، ج 2، ص 523 به بعد وکتاب بحار الانوار، ج 51، ص 225 به بعد مراجعه شود.
(386) کفایه الاثر، صث 463، اکمال الدین، ج 2، ص 378، بحار الانوار، ج 51، ص 151 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام) ج 4، ص 186.
(387) غیبت شیخ طوسی، ص 262، وکافی ج 1، ص 368، بحار الانوار، ج 53، ص 103 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 260.
(388) غیبت شیخ طوسی، ص 262، بحار الانوار، ج 52، ص 103 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 377.
(389) غیبت شیخ طوسی، ص 262 وکافی، ج 1، ص 368، بحار الانوار، ج 52، ص 103 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 379.
(390) اکمال الدین، ج 2، ص 644، فرائدالسمطین ومنتخب الاثر، ص 496، بحار الانوار، ج 52، ص 122 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام) ج 4، ص 249.
(391) اکمال الدین، ج 2، ص 465، بحار الانوار، ج 52، ص 123 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 75.
(392) اکمال الدین، ج 2، ص 338، بحار الانوار، ج 52، ص 146 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 403.
(393) کافی، ج 1، ص 336، بحار الانوار، ج 51، ص 150 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 4، ص 138.
(394) سوره عنکبوت، آیه 5 - 3.
(395) سوره نساء، آیه 165.
(396) اکمال الدین، ج 2، ص 352، بحار الانوار، ج 52، ص 148.
(397) کافی، ج 1، ص 337، اثبات الهداه، ج 7، ص 31 وبحار الانوار، ج 53، ص 187.
(398) بحار الانوار، ج 7، ص 59 ونج 52، ص 279.
(399) کشف الغمه، ج 3، ص 534 وبحار الانوار، ج 52، ص 235.
(400) غیبت نعمانی، ص 282، اثبات الهداه، ج 7، ص 31، وعقدالدرر، ص 65 وبحار الانوار، ج 52، ص 290.
(401) البیان کنجی شافعی، ص 137، فرائدالسمطین، ج 2، ص 314، عقدالدرر، ص 36، وبحار الانوار، ج 51، ص 96.
(402) عبای قطوانی: عبای سفید رنگی است که دارای کرکهای کوتاه است. لسان المیزان، ماده ی «قطو».
(403) فرائدالسمطین، ج 2، ص 316، البیان کنجی شافعی، ص 132 والاربعین حافظ ابونعیم.
(404) البرهان المتقی هندی، ص 99، البیان کنجی شافعی، ص 117، وبحار الانوار، ج 36، ص 368 وج 51، ص 90.
(405) البیان کنجی شافعی، ص 118، عقدالدرر، ص 34 وبحار الانوار، ج 51، ص 91 - 80.
(406) اثبات الهداه، ج 7، ص 45 ومنتخب الاثر، ص 479.
می دانیم که «شیث» فرزند حضرت آدم واز پیامبران خداست وآنچه در روایت آمده همچون پیراهن ابراهیم و... همه از مواریث پیامبران وامانتهای نبوت ورسالت ویژگیهای پیامبران است که از همه ی آنان از آدم تا خاتم (صلّی الله علیه وآله وسلم) به حضرت مهدی (علیه السلام) انتقال می یابد.
(407) الزام الناصب، ج 2، ص 200.
(408) عقدالدرر، ص 42 وبحار الانوار، ج 52، ص 287.
(409) اکمال الدین، ج 2، ص 652 وبحار الانوار، ج 52، ص 285.
(410) بحار الانوار، ج 52، ص 220.
(411) اکمال الدین، ج 2، ص 525 و526.
(412) ارشاد مفید، ص 356 وبحار الانوار، ج 52، ص 220.
(413) مستدرک الصحیحین، ج 4، ص 464، سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1366 باب خروج المهدی (علیه السلام) ومعجم احادیث الامام المهدی، ج 1، ص 382.
(414) کلام ابن کثیر را سیوطی در کتابش: العرف الوردی فی احوال المهدی، ص 60 آورده است.
(415) کنزالعمال، ج 6، ص 68 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 79.
(416) ملاحم ابن طاووس، ص 77، عقدالدرر، ص 128، باب 5 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام) ج 3، ص 270.
(417) ملاحم ابن طاووس، ص 104 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 270.
(418) الزام الناصب، ج 2، ص 205، عقدالدرر، ص 97 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 97.
(419) اکمال الدین، ج 2، ص 655 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 251.
(420) غیبت نعمانی، ص 271، غیبت شیخ طوسی، ص 270، عقدالدرر، ص 65 و66، سنن دارقطنی، ج 2، ص 65 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 252.
(421) غیبت نعمانی، ص 272، اکمال الدین، ج 2، ص 655 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 251.
(422) سوره نساء، آیه 65.
(423) سوره فرقان، آیه 48.
(424) سوره فاطر، آیه 9.
(425) سوره انعام، آیه 6.
(426) سوره حجر، آیه 22.
(427) سوره عنکبوت، آیه 63.
(428) سوره ق، آیه 9.
(429) سوره انفال، آیه 11.
(430) سوره مومنون، آیه 18.
(431) الزام الناصب، ج 2، ص 159 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 4، ص 79.
(432) عقدالدرر، ص 63، باب 4 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 21 از منابع متعدد.
(433) عقدالدرر، ص 65، غیبت شیخ طوسی، ص 267، غیبت نعمانی، ص 278، اکمال الدین، ج 2، ص 655، بحار الانوار، ج 52، ص 207 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 440.
(434) بحار الانوار، ج 52، ص 274. در مختصر بصائر الدرجات ص 199 وبحار الانوار، ج 3، ص 84 از حضرت امیر (علیه السلام) آورده که: «فیقتل یومئذ فیما من المشرق والمغرب ثلاثه آلاف من الیهود والنصاری».
یعنی: به هنگام ظهور، سه هزار یهودی ونصاری در شرق وغرب عالم به کام مرگ می روند. ظاهرا عدد «سه هزار» کنایه از کثرت آمار کشته شدگان است به تعیین مقدار آنان.
(435) سوره انبیاء، آیه 15.
(436) اکمال الدین، ج 2، ص 655 وبحار الانوار، ج 52، ص 207.
(437) اکمال الدین، ج 2، ص 656 وبحار الانوار، ج 52، ص 113 و207.
(438) نام یکی از بلاد بحرین است.
(439) «ابله» نام محله ای است در چهار فرسخی بصره که اکنون جزء شهر گردیده است.
(440) نام یکی از بخشهای بطیحه است که میان واسط وبصره قرار گرفته است. مراصد اطلاع، ج 1، ص 204 و320.
(441) نام روستایی در بحرین است. مراصد اطلاع، ج 2، ص 512.
(442) نام یکی از دره های شهر افکان است که منسوب به یعلی بن محمد است. مراصد اطلاع ج 1، ص 100 وج 2، ص 844.
(443) نام محله ای است در شهر لیبد. مراصد اطلاع، ج 2 ص 661.
(444) نام یکی از بخشهای بطیحه است که میان واسط وبصره قرار گرفته است. مراصد اطلاع، ج 1، ص 204 و320.
(445) ظاهرا صحیح آن تاران است که اسم یکی از جزائر دریای سرخ است. مراصد اطلاع، ج 1، ص 249.
(446) الزام الناصب، ج 2، ص 191 - 189.
(447) اکمال الدین صدوق، ج 2، ص 649، غیبت طوسی، ص 267 با اندک تفاوت در ترتیب علائم پنجگانه وبحار الانوار، ج 52، ص 203.
(448) اکمال الدین، ج 2، ص 650 وبحار الانوار، ج 52، ص 204.
(449) غیبت نعمانی، ص 252 و257 وبحار الانوار، ج 52، ص 233.
(450) غیبت شیخ طوسی، ص 266 وبحار الانوار، ج 52، ص 288. در روایت دیگری بدین صورت آمده است که: «یسمع کل قوم بلسانهم». بحار الانوار، ج 52، ص 205 وص 244.
(451) سوره اسراء، آیه 85.
(452) اکمال الدین، ج 2، ص 650 وبحار الانوار، ج 52، ص 204.
(453) غیبت شیخ طوسی، ص 266، اکمال الدین، ج 2، ص 652 وبحار الانوار، ج 52، ص 288.
در یک نسخه آمده است که: «حق در راه ورسم عثمان وپیروان اوست..». که بنظر می رسد منظور از عثمان همان سفیانی باشد چرا که نام پلید او «عثمان بن عنبسه» است.
(454) غیبت نعمانی، ص 254، باب 14، روایت 13، عقدالدرر، ص 105، وبحار الانوار، ج 52، ص 230.
(455) غیبت نعمانی، ص 255 وبحار الانوار، ج 52، ص 230.
(456) بحار الانوار، ج 52، ص 285.
(457) سوره نحل، آیه 1.
(458) غیبت طوسی، ص 268 وبحار الانوار، ج 52، ص 289.
(459) غیبت نعمانی، ص 244، باب 14، روایت 28 وبحار الانوار، ج 52، ص 294.
(460) الزام الناصب، ج 2، ص 200.
(461) بحار الانوار، ج 52، ص186، عقدالدرر، ص 74، باب 4 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام) ج 1، ص 481.
(462) الزام الناصب، ج 2، ص 180.
(463) شهری است در یمن.
(464) جزیره ای بزرگ در بحرین.
(465) قریه ای است در شرق غوطه.
(466) باغهایی است که دمشق را احاطه کرده اند.
(467) شهری است که میان دمشق وحلب، واقع شده است.
(468) شهری است بزرگ از نواحی سودان.
(469) شهری است بین بصره وکوفه.
(470) شهری است در کنار رود فرات.
(471) شهری در سوریه.
(472) شهری است بر سر جاده ی موصل به شام.
(473) شهری است در منطقه ی شمال عراق.
(474) سوره اسراء آیه 81.
(475) بحار الانوار، ج 52، ص 205. «ذات قرار» در روایت، مسجد کوفه است، «معین» نهر فرات.
(476) غیبت نعمانی، ص 279 وبحار الانوار، ج 52، ص 237.
(477) سوره نساء، آیه 47. تأویل آیه، موردنظر است.
(478) غیبت شیخ طوسی، ص 273 وبحار الانوار، ج 52، ص 215.
(479) غیبت نعمانی، ص 300 وبحار الانوار، ج 52، ص 248.
(480) غیبت نعمانی، ص 300 وبحار الانوار، ج 52، ص 249.
(481) غیبت نعمانی، ص 305، عقدالدرر، صث 53 وبحار الانوار، ج 52، ص 216.
(482) «حرستا» نام منطقه بزرگ وآبادی در اطراف دمشق است که بر سر راه «حمص» می باشد.
(483) بحار الانوار، ج 52، ص 273.
(484) ظاهر این است که «خزیمه» فرمانده ی سپاه سفیانی خود در قرارگاه مدینه می ماند وگروهی را برای دستگیری امام عصر (علیه السلام) به مکه می فرستد.
(485) سوره سبأ، آیه 51. علی بن ابراهیم در تفسیر خود از امام باقر (علیه السلام) ذیل این آیه شریفه روایتی آورده است که می فرماید: «ولو تری اذ فزعوا فلا فوت». من الصوت وذلک الصوت من السماء: «واخذوا من مکان قریب». من تحت اقدامهم، خسف بهم»..
(486) عقدالدرر، ص 93 وبحار الانوار، ج 52، ص 253.
(487) غیبت نعمانی، ص 306 وبحار الانوار، ج 52، ص 254.
(488) فتن ابن حماد، ص 75، ملاحم ابن طاووس، ص 84 - 49 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 1، ص 423.
(489) فتن ابن حماد، ص 89، عقدالدرر، ص 54، باب 4 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ح 1، ص 422.
(490) جهت اطلاع کامل رجوع شود به: معجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 1، ص 424 - 400.
(491) به اعتبار اینکه از نسل بنوامیه است وآنان خود را پسرعموهای بنی هاشم می پندارند.
(492) بحار الانوار، ج 52، ص 388 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 316.
(493) عقدالدرر، ص 133 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 1، ص 505.
(494) عقدالدرر، ص 85 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 313.
(495) سوره یس، آیه 82.
(496) الزام الناصب، ج 2، ص 259 وبحار الانوار، ج 53، ص 10.
(497) بحار الانوار، ج 52، ص 232 وغیبت نعمانی، ص 255، باب 14، ح 13.
(498) در قرآن از زبان موسی خطاب به خضر می خوانیم که: «أقتلت نفسا زکیه...؟» آیا بیگناهی را کشتی؟ سوره کهف، آیه 74.
(499) بحار الانوار، ج 52، ص 307 به نقل از اکمال الدین، ج 2، ص 330.
(500) بحار الانوار، ج 52، ص 192 به نقل از اکمال الدین، ج 2 ص 649.
(501) بحار الانوار، ج 52، ص 203 به نقل از اکمال الدین، ج 2، ص 649 وغیبت طوسی، ص 271.
(502) رجوع شود به غیبت نعمانی، ص 228، باب «کونه (علیه السلام)، ابن سبیه، ای خیره الاماء».
در غیبت نعمانی از ابوالصباح نقل نموده که خدمت امام صادق (علیه السلام) رسیدم وحضرت فرمود: «ما وراءک؟» یعنی: چه خبر؟
فقلت «عمک زید خرج، یزعم أنه ابن سبیه وهو قائم هذه الامه وأنه ابن خیره الاماء».
عرض کردم: «خبر خوشحالی قیام عمویت زید است که می پندارد فرزند اسیر وقائم امت واز نسل بهترین کنیزان است».
فقال: «کذب! لیس هو کما قال، ان خرج، قتل».
فرمود: «این دروغ است! آنگونه که تصور می کند، نیست. اگر قیام کند کشته خواهد شد».
غیبت نعمانی، ص 229، باب 13 وبحار الانوار، ج 51، ص 42.
(503) بحار الانوار، ج 36، ص 292.
(504) جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به: معجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 1، ص 168.
(505) ولایتی از ولایات عثمانیه (ترکیه جدید).
(506) به یادداشتهای «دالگورکی» جاسوس روس در کشورهای اسلامی، صفحه ی 61، مراجعه گردد.
(507) غیبت نعمانی، ص 182، باب 10، روایت 30 وعقدالدرر، ص 133.
(508) لازم به ذکر است که مؤلف بر طبق الفبای شهرها آورده است ولی ما طبق الفبای نام یاران حضرت آوردیم.
(509) نام قریه ای است نزدیکی کربلاء وهمچنین نام روستایی است میان تکریت وموصل.
(510) ظاهرا «معاذ» باشد که نام منطقه ای است در نیشابور که در مراصدالاطلاع آمده ویا «معاذی» است که نام خاندان بزرگی است در مرو که لباب الانساب آمده.
(511) ظاهرا «معاذ» باشد که نام منطقه ای است در نیشابور که در مراصدالاطلاع آمده ویا «معاذی» است که نام خاندان بزرگی است در مرو که لباب الانساب آمده.
(512) نام شهری است بر ساحل بحرین. رجوع شود به: لغت نامه ی دهخدا، ج 6، ص 8505.
(513) ظاهرا «معاذ» باشد که نام منطقه ای است در نیشابور که در مراصدالاطلاع آمده ویا «معاذی» است که نام خاندان بزرگی است در مرو که لباب الانسان آمده.
(514) ظاهرا «معاذ» می باشد که نام منطقه ای است در نیشابور که در مراصدالاطلاع آمده ویا «معاذی» است که نام خاندان بزرگی است در مرو که لباب الانسان آمده.
(515) که در ایران، لیبی وجنوب یمن هم روستایی به این نام آمده است. خدا می داند که منظور کدام است.
(516) ظاهرا «معاذ» باشد که نام منطقه ای است در نیشابور که در مراصدالاطلاع آمده ویا «معاذی» است که نام خاندان بزرگی است در مرو که لباب الانساب آمده.
(517) شاید صحیح «ضیق» باشد که نام منطقه ای در نجد وشبه جزیره ی عربی است.
(518) ظاهرا «معاذ» باشد که نام منطقه ای است در نیشابور که در مراصدالاطلاع آمده ویا «معاذی» است که نام خاندان بزرگی است در مرو که لباب الانساب آمده.
(519) شاید صحیح «ضیق» باشد که نام منطقه ای در نجد شبه جزیره ی عربی است.
(520) ظاهرا «معاذ» باشد که نام منطقه ای است در نیشابور که در مراصدالاطلاع آمده ویا «معاذی» است که نام خاندان بزرگی است در مرو که لباب الانساب آمده.
(521) ظاهرا «معاذ» باشد که نام منطقه ای است در نیشابور که در مراصدالاطلاع آمده ویا «معاذی» است که نام خاندان بزرگی است در مرو که لباب الانساب آمده.
(522) ظاهرا «معاذ» باشد که نام منطقه ای است در نیشابور که در مراصدالاطلاع آمده ویا «معاذی» است که نام خاندان بزرگی است در مرو که لباب الانساب آمده.
(523) «عمر» هم ثبت شده است.
(524) «عزبان» یا «عریان» هم ثبت شده است.
(525) ظاهرا «معاذ» باشد که نام منطقه ای است در نیشابور که در مراصدالاطلاع آمده ویا «معاذی» است که نام خاندان بزرگی است در مرو که لباب الانساب آمده.
(526) ظاهرا «معاذ» باشد که نام منطقه ای است در نیشابور که در مراصد الاطلاع آمده ویا «معاذی» است که نام خاندان بزرگی است در مرو که لباب الانساب آمده.
(527) نام شهری است بر ساحل بحرین. رجوع شود به: لغت نامه ی دهخدا، ج 6 ص 8505.
(528) ظاهرا «معاذ» باشد که نام منطقه ای است در نیشابور که در مراصدالاطلاع آمده ویا «معاذی» است که نام خاندان بزرگی است در مرو که لباب الانساب آمده.
(529) ظاهرا «معاذ» باشد که نام منطقه ای است در نیشابور که در مراصدالاطلاع آمده ویا «معاذی» است که نام خاندان بزرگی است در مرو که لباب الانساب آمده.
(530) الزام الناصب، ج 2، ص 116 ونوائب الدهور، ج 2، ص 292 ملاحم وفتن سید بن طاووس 145.
(531) بحار الانوار، ج 52، ص 326.
(532) زیارت عاشورا غیر معروفه.
(533) بحار الانوار، ج 101، ص 292.
(534) بحار الانوار، ج 101، ص 83، زیارت آل یس.
(535) بحار الانوار، ج 101، ص 103.
(536) سوره صف، آیه ی 4.
(537) مصباح کفعمی، ص 551 و552 وبحار الانوار، ج 53، ص 86، 96 و61.
(538) در این مورد، در بخش 24، بحث خواهیم کرد.
(539) بحار الانوار، ج 53، ص 91.
(540) سوره هود، آیه 8.
(541) ینابیع الموده، ج 3، ص 79 وتفسیر برهان ذیل آیه ی شریفه.
(542) واژه ی «امه» از ماده «ام» است ودر اصل به مفهوم انضمام چیزهایی به یکدیگر است. به همین جهت به هر گروهی که در هدف یا زمان ومکان واحدی گردآیند نیز، امت گفته می شود. اما این دیدگاه به معنای «وقت» هم آمده است از جمله در سوره یوسف، آیه 45 ونیز ظاهر همین آیه شریفه که به معنای وقت است، اما تفسیر حقیقی وتأویل آن، طبق روایات رسیده از خاندان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) «یاران حضرت مهدی هستند». بنابراین «امه معدوده» می شود: گروهی که، شمارشان محدود است.
وآیه اینطور ترجمه می شود که: «اگر ما مجازات ستمکاران را به قیام مهدی (علیه السلام) ویاران او واگذاریم...».
(543) سوره ی بقره، آیه 148. یعنی: پس در نیکی کردن به یکدیگر سبقت گیرید، هر کجا که باشید خداوند شما را گرد می آورد.
(544) ینابیع الموده، ج 3، ص 76 وبحار الانوار، ج 51، ص 55.
(545) غیبت نعمانی، ص 315، باب 20، ح 2، ینابیع الموده، ج 3، ص 76 وبحار الانوار، ج 53، ص 91.
(546) غیبت نعمانی، ص 312، باب 20، ح 8 وبحار الانوار، ج 52، ص 369.
(547) بحار الانوار، ج 52، ص 333 وغیبت نعمانی، ص 315، باب 20، ح 10.
(548) معجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 100 ومستدرک الصحیحین، ج 4، ص 554.
(549) الفصول المهمه، بخش 12، بحار الانوار، ج 52، ص 334 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 290، از منابع متعدد.
(550) غیبت نعمانی، ص 3، باب 20 وبحار الانوار، ج 52، ص 368.
(551) سوره بقره، آیه 148.
(552) بحار الانوار، ج 52، ص 308.
(553) غیبت نعمانی، ص 314، باب 20، ح 6.
(554) غیبت نعمانی، ص 316، باب 21، ح 11.
(555) الزام الناصب، ج 2، ص 200، نوائب الدهور میر جهانی، ج 2، ص 114.
(556) مجمع البحرین می گوید: «ابدال» گروهی از شایستگان هستند که زمین هیچگاه از آنان تهی نیست، وهر گاه یکی از آنان از جهان رخت بر بست، خداوند دیگری را جایگزین خواهد ساخت.
فیروزآبادی در قاموس آورده: «ابدال، گروهی هستند که خداوند به برکت آنان زمین را برپا داشته است، شمار آنان 70 نفر است، 40 نفر آنان از سوریه ولبنان وفلسطین واردن خواهند بود و30 نفرشان از دیگر نقاط گیتی. هر گاه یکی از آنان از دنیا برود، خداوند دیگری را جایگزین او می سازد». برخی نیز گفته اند: «ابدال، یعنی برترینها وبافضیلت ترینها..»
(557) بحار الانوار، ج 52، ص 304 واختصاص، ص 208.
(558) بحار الانوار، ج 52، ص 304.
(559) بحار الانوار، ج 52، ص 368.
(560) ینابیع الموده، ص 437.
(561) معجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 100 به نقل از مستدرک حاکم، ج 4، ص 554 و....
(562) مصدر یاد شده، ج 3، ص 290.
(563) سوره نمل، آیه 40 - 38.
(564) بحار الانوار، ج 52، ص 307.
(565) تفسیر برهان، ج 2، ص 418، ذیل آیه ی شریفه وبحار الانوار، ج 45، ص 295.
(566) سوره ی اسراء، آیه 33.
(567) غیبت نعمانی، باب 30، ص 182 وعقدالدرر، ص 134، باب 5. روایت از امام باقر (علیه السلام) است که ما پاره ای از توضیحات بر آن افزوده ایم. «مؤلف».
(568) غیبت نعمانی، ص 279، باب 14، روایت 67، بحار الانوار، ج 52، ص 239 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 4، ص 43 از منابع متعدد.
(569) سوره آل عمران، آیه 33 و34.
(570) بحار الانوار، ج 52، ص 315.
(571) سوره هود، آیه 86.
(572) الفصول المهمه، ابن صباغ مالکی، فصل 12، ص 303، بحار الانوار، ج 52، ص 192 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 493.
(573) اکمال الدین، ج 1، ص 653، باب 57 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 493 وج 5، ص 175.
(574) سوره بقره، آیه 30.
(575) مجمع البحرین، واژه خلیفه.
(576) سوره ص، آیه 26.
(577) نهج البلاغه، قصار 147.
(578) رجوع شود به: صحیح ترمذی، منج 5، ص 329، ح 3876، چاپ دارالفکر وج 2، ص 308، چاپ بولاق مصر، نظم درر المسلمین، ص 231، الدرالمنثور، ج 6، ص 7 و306، ذخائرالعقبی، ص 16، الصواعق المحرقه، صث 147 و226 چاپ المحمدیه وص 89، چاپ میمنه مصر، المعجم الصغیر، طبرانی، ج 1، ص 135، اسدالغابه، ج 2، ص 12، تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 113، کنزالعمال، ج 1، ص 15، الفتح الکبیر نبهانی، ج 1، ص 451، تفسیرالخازن، ج 1، ص 4، مصابیح السنه بغوی، ص 206، چاپ الخیریه مصر وج 2، ص 279، چاپ محمد علی صبیح وجامع الاصول ابن الاثیر، ج 1، ص 187، ح 66.
(579) سوره آل عمران، آیه 68.
(580) مجمع البیان، ج 2، ص 458، ذیل آیه ی 68 سوره ی آل عمران.
(581) سوره آل عمران، آیه 33.
(582) سوره بقره، آیه 133 - 130.
(583) سوره آل عمران، آیه 84.
(584) سوره یونس، آیه 72.
(585) سوره یوسف، آیه 101.
(586) سوره بقره، آیه 128.
(587) سوره نوح، آیه 26.
(588) معجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام) ج 5، ص 24.
(589) بحار الانوار، ج 40، ص 1563، باب 93 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 133.
(590) بحار الانوار، ج 40، ص 138، باب 93 وبصائر الدرجات، ج 3، ص 155.
(591) عقدالدرر، ص 145، باب 7 ومعجم احادیث الامام المهدی، ح 3، ص 295.
(592) بحار الانوار، ج 53، ص 9.
(593) بحار الانوار، ج 52، ص 285 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 5، ص 207.
(594) غیبت شیخ طوسی، ص 274 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 293.
(595) ارشاد مفید، ص 364 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 492.
(596) حطیم، نقطه ی میان رکن وباب کعبه را که حجرالاسود در آن رکن قرار دارد، می گوید.
(597) سوره فتح، آیه 10.
(598) بحار، ج 52، ص 307 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 295.
(599) بحار الانوار، ج 52، ص 323 واکمال الدین، ج 2، ص 654 ومعجم احادیث الامام المهدی 7، ج 3، ص 295.
(600) کافی، ج 1، ص 411، وسایل الشیعه، ج 10، ص 470 وبحار الانوار، ج 24، ص 211.
(601) سوره ی هود، آیه 86.
(602) سوره نور، آیه 63.
(603) بحار الانوار، ج 52، ص 331 وغیبت طوسی، ص 282.
(604) اکمال الدین، ج 327 وبحار الانوار، ج 51، ص 217، ح 6.
(605) اکمال الدین، ص 322، وبحار الانوار، ج 51، ص 217، ح 4.
(606) غیبت طوسی، ص 40 و261 وبحار الانوار، ج 51، ص 216.
(607) سوره سجده، آیه 21.
(608) غیبت نعمانی، ص 229 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 5، ص 342.
(609) غیبت نعمانی، ص 229، باب 13 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 117.
(610) غیبت نعمانی، ص 238، باب 13، ح 28 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 248.
(611) غیبت نعمانی، ص 307، باب 19، ح 2 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 387.
(612) بحار الانوار، ج 63، ص 194.
(613) سوره بقره، آیه 60.
(614) سوره اعراف، آیه 117.
(615) غیبت نعمانی، ص 238، باب 13، ح 27 وبحار الانوار، ج 13، ص 22 وج 52، ص 351.
(616) کافی، ج 1، ص 231، غیبت نعمانی، ص 238، باب 13، ح 29 وبحار الانوار، ج 13، ص 185 وج 52، ص 324.
(617) غیبت نعمانی، ص 243، باب 13، ح 42 وبحار الانوار، ج 52، ص 355.
(618) اکمال الدین، ج 2، ص 674، ح 28 وبحار الانوار، ج 12، ص 248 وج 52، ص 327.
(619) سوره یوسف، آیه 42. یعنی:... چون کاروان به راه افتاد، پدرشان گفت: اگر مرا دیوانه نخوانید بوی یوسف به مشامم می رسد.
(620) غیبت نعمانی، ص 307 و308، باب 19، ح 2 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ح 3، ص 387.
(621) اشیاء ووسایل خاص پیامبر، هر کدام نام مخصوص داشتند برای نمونه: پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) عمامه ی مخصوصی داشت که نامش «سحاب» بود. زره ی ویژه ای داشت که نامش «سابعه» بود وشمشیر ویژه ای داشت که نامش «ذوالفقار» بود. وعصای مخصوصی که نامش «ممشوق» بود وناقه ای داشت که نامش «غضباء» بود. واین از نکات ظریف بود که به هر چیز نام مناسبی نهاده بود.
(622) اکمال الدین، ج 2، ص 673،باب 58، ح 27 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ح 3، ص 245.
(623) ارشاد مفید، ص 364 وبحار الانوار، ج 52، ص 338.
(624) واژه «حزوره» بر وزن «قسوره» نام مکانی است میان صفا ومروه. کافی، ج 4، ص 539.
(625) کافی، ج 4، ص 210، باب فضل الصلاه فی المسجد الحرام.
(626) کافی، ج 4، ص 210، ح 12.
(627) تهذیب، ج 5، ص 453، ح 1584.
(628) وافی، چاپ قدیم، ج 2، جزء 8، ص 28، باب حج ابراهیم.
(629) بحار الانوار، ج 52، ص 374 وکافی، ج 4، ص 427.
(630) کافی، ج 4، ص 243.
(631) ارشاد مفید، ص 364 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 293 و387.
(632) تفسیر عیاشی، ج 1، ص 66 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 5، ص 22.
(633) بحار الانوار، ج 52، ص 375.
(634) بحار الانوار، ج 52، ص 385 وج 100، ص 385.
(635) بحار الانوار، ج 52، ص 345.
(636) بحار الانوار، ج 52، ص 336 وارشاد مفید، ص 362.
(637) بحار الانوار، ج 53، ص 11.
(638) بحار الانوار، ج 52، ص 330 وغیبت طوسی، ص 280.
(639) بحار الانوار، ج 52، ص 337. فی روایه مفضل قال سمعت اباعبدالله (علیه السلام) یقول: «اذا قام قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) بنی فی ظهر الکوفه مسجد له الف باب.
(640) «لد» روستایی است در نزدیکی بیت المقدس در سرزمین فلسطین. مراصدالاطلاع علی اسماء الامکنه والبقاع، ج 3، ص 1202.
(641) صحیح بخاری، ج 2، ص 158، باب نزول «عیسی بن مریم» ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 1، ص 519 از منابع متعدد.
(642) صحیح مسلم، کتاب الایمان، ج 2، ص 500، باب «نزول عیسی بن مریم».
(643) مسند احمد، ج 2، ص 336، چاپ مصر، نور الابصار شبلنجی، ص 170 وعقدالدرر ص 229.
(644) الملاحم والفتن، ابن طاووس، باب 187، ص 83 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 1، ص 527.
(645) الملاحم والفتن، ابن طاووس، باب 187 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 1، ص 321.
(646) عقدالدرر، باب 10، ص 230 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 1، ص 535 از منابع متعدد اهل سنت.
(647) عقدالدرر، باب 10، ص 230 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 1، ص 537 از منابع متعدد اهل سنت.
(648) فرائد السمطین، ج 2، ص 312 وبحار الانوار، ج 51، ص 71.
(649) عقدالدرر، ص 274، باب 12 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 122.
(650) روح المعانی، ج 25، ص 95، در تفسیر آیه 59 از سوره زخرف.
(651) الحاوی علی الفتاوی، ج 2، ص 167.
(652) عیون المعجزات، نوشته ی حسین بن عبدالوهاب، از علمای قرن پنجم هجری ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 1، ص 534 به نقل از منابع متعدد.
(653) سوره نساء، آیه 157 و158.
(654) سوره توبه، آیه 30.
(655) سوره مائده، آیه 116.
(656) سوره مائده، آیه 17.
(657) العرائس الواضحه، عبدالهادی ابیاری، ص 209.
(658) نورالابصار، باب 2، ص 155 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 5، ص 176 از منابع متعدد خاصه وعامه.
(659) کنزالعمال، ج 2، ص 261، عقدالدرر، ص 129، باب 5 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 119.
(660) عقدالدرر، ص 40، معجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 1، ص 344 از منابع متعدد اهل سنت وملاحم ابن طاووس، ص 67، باب 138.
(661) فتن، ابن حماد، ص 98.
(662) معجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 1، ص 344، به نقل از عقدالدرر، ص 40، سنن دانی، ص 101 وملاحم ابن طاووس، ص 67، باب 138.
(663) غیبت شیخ طوسی، ص 382، ارشاد مفید، ص 364، کشف الغمه، ج 3، ص 255 ومنتخب الاثر، ص 308، فصل 2، باب 43، ح 1.
(664) سوره اعراف، آیه 128. یعنی: وعاقبت شایسته، از آن پرواپیشگان است.
(665) سوره آل عمران، آیه 151.
(666) سوره انفال، آیه 12.
(667) سوره احزاب، آیه 26.
(668) سوره حشر، آیه 2.
(669) بحار الانوار، ج 16، ص 179.
(670) بحار الانوار، ج 16، ص 313.
(671) بحار الانوار، ج 52، ص 191، منتخب الاثر، ص 468 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 493.
(672) سوره نحل، آیه 1. یعنی: امر خدا آمد، پس بشتاب آن را نجویید....
(673) غیبت نعمانی، ص 243، ح 43 وبحار الانوار، ج 52، ص 356.
(674) غیبت نعمانی، ص 234، ح 22 وبحار الانوار، ج 52، ص 348.
(675) این چهار گروه فرشته عبارتند از: 1 - «مسومین» یا فرشتگان نشاندار. 2 - «مردفین» یا فرشتگان پیاپی وصف زده. 3 - «منزلین»، فرود آورده شده. 4 - و«کروبیین» که سالار فرشتگان هستند.
(676) غیبت نعمانی، ص 244، ح 44 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 4، ص 19.
(677) لازم به ذکر است که مراد از یاری فرشتگان در جنگ بدر، جنگیدن آنان با کفار ومشرکان نبود، بلکه به مفهوم تشویق مسلمانان وایجاد رعب وترس در قلوب مخالفان بود، همانگونه ای که در قرآن این موضوع به صراحت بیان شده: «انی ممدکم بألف من الملائکه مردفین وما جعله الله الا بشری ولتطمئن به قلوبکم». (سوره ی انفال، آیه 9 و10(جهت اطلاع بیشتر به تفسیر المیزان، ج 9، ص 17 مراجعه شود.
وظاهر جریان یاری فرشتگان در نهضت جهانی حضرت ولی عصر (علیه السلام) نیز به همین منوال خواهد بود.
(678) سوره احقاف، آیه 35.
(679) سوره ص، آیه 17.
(680) الغدیر، ج 1 ص 18، فرائدالسمطین، ج 1، ص 64، کنزالعمال، ج 15، ص 117، ملحقات المراجعات، ص 175 وبحار الانوار، ج 21، ص 387، ج 28، ص 187، ج 35، ص 282 و....
(681) بحار الانوار، ج 36، ص 358.
(682) کافی، ج 7، ص 414 وتهذیب، ج 6، ص 229.
(683) غیبت نعمانی، ص 239، باب 13، ح 33 وبحار الانوار، ج 50، ص 246 وج 52، ص 320.
(684) وسائل الشیعه، ج 18، ص 168 وکافی، ج 1، ص 397.
(685) بحار الانوار، ج 52، ص 320، کافی، ج 1، ص 397 وبصائر الدرجات، ص 278.
(686) غیبت نعمانی، ص 313، باب 20، ح 5 وبحار الانوار، ج 52، ص 286.
(687) بحار الانوار، ج 52، ص 339 وارشاد مفید، ص 365.
(688) مجمع البحرین: واژه ی «اقلیم» در عرف به منطقه ی وسیعی گفته می شود که از دیگر مناطق مشخص وجداست وامروز به هر کشوری اطلاق می گردد، مثلا: اقلیم مصر، یمن و....
(689) غیبت نعمانی، ص 319، باب 21، ح 8 وبحار الانوار، ج 52، ص 365.
(690) غیبت نعمانی، باب 13، ص 238، ح 30، بحار الانوار، ج 52، ص 352، اکمال الدین، ج 2، ص 675 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 324.
(691) این عالم بزرگ اهل سنت معروف به «ابن العربی» است که متوفی 638 هجری قمری است واین مطلب را در کتاب معروف خویش «الفتوحات المکیه»، ج 3، ص 327، باب 366، نوشته است»..
(692) عقدالدرر، باب 7، ص 159 وچاپ جدید انتشارات مسجد جمکران، ص 112.
(693) عقدالدرر، باب 9، ص 224، بحار الانوار، ج 52، ص 339 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 124.
(694) غیبت نعمانی، باب 13، ص 238، ح 30، بحار الانوار، ج 52، ص 352، اکمال الدین، ج 2، ص 675 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 324.
(695) سوره جاثیه، آیه 12.
(696) سوره ابراهیم، آیه 32.
(697) سوره نحل، آیه 14.
(698) سوره فاطر، آیه 12.
(699) سوره مائده، آیه 96.
(700) لازم به ذکر است که این نظریه ی مؤلف قدس سره بخاطر دور بودن او از عرصه ی سیاست اقتصادی روز است. والبته به معنای توجیه سیاستهای غلط حکومتهای فاسد، نیست.
(701) الصواعق المحرقه، ص 102 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 1، ص 240.
(702) ینابیع الموده، ص 431، باب 72، ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 1، ص 85 و236 از منابع متعدد خاصه وعامه.
(703) سوره واقعه، آیه 46.
(704) غیبت شیخ طوسی، بخش آخی، ص 281، ارشاد مفید، ص 362 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 300.
(705) عقدالدرر، ص 144، باب 7، ملاحم ابن طاووس، ص 69، باب 164، کشف الغمه، ج 3، ص 263 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 1، ص 227.
(706) عقدالدرر، باب 7، ص 144 وچاپ جدید انتشارات مسجد جمکران، ص 194.
(707) عقدالدرر، باب 7، ص 149، چاپ جدی یاد شده، ص 200.
(708) بحار الانوار، ج 52، ص 319 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 59.
(709) مد، سه چهارم کیلو می باشد.
(710) عقدالدرر، باب 9، ص 200 وچاپ جدید یاد شده، ص 211، باب 7.
(711) سوره بقره، آیه 261.
(712) وسائل الشیعه، ج 17، ص 327.
(713) وسایل الشیعه، ج 17، ص 328.
(714) وسائل الشیعه، ج 17، ص 327.
(715) بحار الانوار، ج 52، ص 337 وارشاد مفید، ص 362.
(716) نهج البلاغه، نامه ی 53.
(717) ینابیع الموده، ص 423، غیبت نعمانی، ص 181، باب 10 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 5، ص 29 از منابع متعدد.
(718) بحار الانوار، ج 52، ص 319، معجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 59.
(719) مدرک یاد شده.
(720) عقدالدرر، باب 7، ص 159، رجوع شود به معجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 1، ص 532.
(721) شاید مراد این باشد که انسانهای گردنکش ودرنده خوی در سایه ی حکومت عدل گستر حضرت، آنچنان رام می شوند که جرئت تجاوز به حریم افراد ضعیف را ندارند ونیز کودکان بی پناه از گزند ظلم ستم پیشگان در امان خواهند بود.
(722) غیبت شیخ طوسی، ص 282، وبحار الانوار، ج 52، ص 339. «اذا قام القائم (علیه السلام)... یوسع الطریق الأعظم فیصیر ستین ذراعا... ویسد کل کوه الی الطریق وکل جناح وکنیف ومیزاب الی الطریق».
(723) بحار الانوار، ج 52، ص 372 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 4، ص 6.
(724) بحار الانوار، ج 52، ص 332، الاختصاص، ص 8 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 284.
(725) بحار الانوار، ج 52، ص 372 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 284.
(726) غیبت نعمانی، باب 21، حدیث 3، ص 317 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 126.
(727) بحار الانوار، ج 52، ص 335.
(728) بحار الانوار، ج 52 واکمال الدین، ص 675 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 325.
(729) بحار الانوار، ج 52، ص 330.
(730) سوره قصص، آیه 15. یعنی: موسی مشت محکمی بر سینه ی او زد وکار او را ساخت. (بر زمین افتاد ومرد).
(731) کافی، ج 8، ص 240، خرائج، ج 2، ص 840 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 4، ص 57.
(732) حق الیقین، ج 1، ص 229، بحار الانوار، ج 52، ص 391 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 4، ص 56.
(733) بحار الانوار، ج 52، ص 345 ومعجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 5، ص 29 از منابع متعدد.
(734) غیبت نعمانی، باب 26، ص 331، روایت 2 وبحار الانوار، ج 52، ص 298.
(735) غیبت نعمانی، باب 26، ص 331، روایت 1 وبحار الانوار، ج 52، ص 299.
(736) غیبت نعمانی، باب 26، ص 332 وبحار الانوار، ج 52، ص 298.
(737) بحار الانوار، ج 43، ص 363.
(738) بحار الانوار، ج 27، ص 217 وکفایه الاثر، ص 226.
(739) بحار الانوار، ج 48، ص 269.
(740) سوره کهف، آیه 47.
(741) سوره صافات، آیه 16.
(742) سوره ی انعام، آیه ی 25 وسوره ی اعراف، آیه ی 146.
(743) سوره ی بقره، آیه 73 و72.
(744) سوره بقره، آیه 243.
(745) سوره ی بقره، آیه 259.
(746) سوره ی بقره، آیه 55.
(747) سوره نساء، آیه 153.
(748) سوره آل عمران، آیه 49.
(749) سوره مائده، آیه 110.
(750) بحار الانوار، ج 14، ص 233.
(751) سوره نمل، آیه 83.
(752) سوره کهف، آیه 47.
(753) بحار الانوار، ج 52، ص 326 وتفسیر برهان، ج 3، ص 310.
(754) سوره مؤمن، آیه 51.
(755) بحار الانوار، ج 53.
(756) سوره مؤمن، آیه 11.
(757) تفسیر برهان، ج 4، ص 93، ح 2.
(758) مدرک سابق.
(759) بحار الانوار، ج 53، ص 59 وج 25، ص 135 وعیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 2، ص 201، باب 46.
(760) بحار الانوار، ج 53، ص 63 ومنتخب البصائر، ص 18.
(761) بحار الانوار، ج 53، ص 39 ومنتخب البصائر، ص 24.
(762) حق الیقین شبر، ج 2، ص 14 وبحار الانوار، ج 53، ص 91.
(763) بحار الانوار، ج 53، ص 96.
(764) سوره صف، آیه 4.
(765) بحار الانوار، ج 102، ص 103.
(766) سوره ی قصص، آیه 85.
(767) تفسیر برهان، ج 3، ص 239، ح 2، ذیل آیه شریفه وبحار الانوار، ج 53، ص 32.
(768) بحار الانوار، ج 53، ص 39 ومختصر بصائر الدرجات، 24.
(769) بحار الانوار، ج 53، ص 63، ح 54 ومختصر بصائر الدرجات، ص 18.
(770) بحار الانوار، ج 53، ص 39.
(771) بحار الانوار، ج 53، ص 103 ومختصر بصائر الدرجات، ص 48.
(772) سوره اسراء، آیه 6.
(773) تفسیر برهان، ج 2، ص 406، ح 1 وکافی، ج 8، ص 206، ح 250 وبحار الانوار، ج 51، ص 56.
(774) بحار الانوار، ج 102، ص 131.
(775) بحار الانوار، ج 53، ص 172 وج 94، ص 3.
(776) بحار الانوار، 53، ص 92.