امید عدل
نویسنده: هادی نجفی
مترجم: محمد رضا زادهوش
فهرست مطالب
مقدمه مترجم..................9
فراوانی وشمارگان اربعینیات..................9
ریشه ها وانگیزه ها..................10
نخستین چهل حدیث ..................12
شیوه نامه های فراهم آوری چهل حدیث..................13
اربعینیات درباره امام مهدی..................16
کتاب حاضر..................28
ترجمه حاضر..................29
مقدمه مؤلف..................31
نخستین منابع مهدی شناسی..................31
نگارش های شیعی..................32
نگارش های اهل سنت..................33
فصل اول: اقوال..................35
مهدی نزد امامیان..................35
مهدی نزد اهل سنت وجماعت..................46
فصل دوم: احادیث..................55
حدیث لوح..................55
بیان الهی درباره مهدی موعود..................62
بیان پیامبر..................64
بیان امیرمؤمنان..................67
بیان امام حسن..................68
بیان امام حسین..................70
بیان امام سجاد..................71
بیان امام باقر..................77
بیان امام صادق..................79
بیان امام کاظم..................81
بیان امام رضا..................82
بیان امام جواد..................92
بیان امام هادی..................94
بیان امام عسکری..................94
بیان امام زمان درباره خویشتن..................97
وی از فرزندان امیرمؤمنان است..................104
وی از فرزندان سرور زنان جهان است..................105
وی از فرزندان سبطین است..................106
وی نهمین فرزند امام حسین است..................110
انکار مهدی، انکار امامان پیشین است..................111
ترس ستمکاران از مهدی موعود..................111
مهدی موعود دو غیبت دارد..................112
مهدی موعود را غیبتی دراز است..................113
سبب غیبت مهدی موعود..................125
گفتار شریف مرتضی درباره سبب غیبت..................126
گفتار شیخ طوسی درباره سبب غیبت..................127
گفتار کاشف الغطاء درباره سبب غیبت..................128
بهره گیری از او در زمان غیبت..................129
گفتار شریف مرتضی درباره بهره گیری..................130
گفتار علامه مجلسی درباره بهره گیری..................131
چنگ زدن به دین در زمان غیبت..................134
عبادت در زمان غیبت..................135
ثواب منتظران مهدی..................139
آنان که به دیدارش رسیده اند..................139
شماری از کسانی که در این باره قلم زده اند..................140
شمایل مهدی موعود..................145
طول عمر مهدی موعود..................146
گفتار شیخ طوسی درباره طول عمر حضرت..................146
گفتار کمال الدین میثم بحرانی درباره طول عمر حضرت..................147
گفتار کاشف الغطاء درباره طول عمر حضرت..................147
گفتار محمد رضا مظفر درباره طول عمر حضرت..................149
گفتار گنجی شافعی درباره طول عمر حضرت..................150
نشانه های ظهور مهدی..................150
دجال کیست؟..................152
مقدمات ظهور مهدی..................160
شهر قم پیش از ظهور..................160
او زمین را از عدل وداد می آکند..................161
او عیسی بن مریم را امامت کند..................162
رجعت مؤمنان..................163
بیعت با مهدی موعود..................163
مهدی موعود در نهج البلاغه..................165
نیایش..................166
برای آگاهی از گزیده این بحث بنگرید به: زادهوش، محمّدرضا، (اربعینیات درباره مهدی موعود)، ماه نامه موعود، س7، ش39، شهریور ومهر 1382، ص71 - 66.
یکی از سنّت های پسندیده، وخدمت های شایسته ای که از دیر زمانِ برآمدن خورشید جهان تاب اسلام تا کنون در میان محدّثان با درایت وعالِمان شریعت وسالکان طریقت، به کثرت، معمول بوده، ومشتاقانه رواج پیدا کرده است، اهتمام به تألیف آثاری با عناوینی همچون (اربعین)، (اربعون حدیثاً)، (اربعون کلمه)، (اربعین عن الاربعین من الاربعین)، وگردآوردن دفاتر معرفت، وبرگ های زرّینی در قالب چهل حدیث، با ویژگی های مشترک، یا یکسان، یا درباه یک موضوع ویا موضوعات گوناگون است.
فراوانی وشمارگان اربعینیات
با مراجعه به فهرست نسخه های خطّی منتشر شده از کتابخانه های ایران وجهان، وتأمّل در آمار کتاب های چاپی امروز، به آثار پُرشماری از این دست بر می خوریم؛ چنان که تنها در ذریعه از هفتاد وشش (اربعین)(1)، ودر فهرست کتاب های حدیثی دارالکتب ظاهریه دمشق از
-----------------
(1) تهرانی، آقابزرگ، ذریعه، ذیل (اربعون حدیثاً): ج1، ص434 - 409؛ ذیل (رسالة فی اربعین حدیث): ج11، ص53 - 50؛ ذیل (چهل حدیث): ج5، ص315 - 314؛ ذیل (شرح اربعین حدیثاً): ج13، ص70 - 69.
چهل وشش اربعین، ودر جلد نخست فهرست نسخه های خطّی دارالکتب مصر از صد وچهل اربعین، ودر جلد دوم از پانزده عنوان اربعین سخن به میان آمده است، تا آن جا که مجموع عناوین نگارش های چهل حدیثی را تا هزار هم گفته اند(2).
ریشه ها وانگیزه ها
چهل حدیث ها با هر نیت ویا انگیزه ای که پدید آمده باشد، بخش پُر ارج وقابل توجّهی از منابع حدیثی مسلمانان را به خود اختصاص داده است(3). امّا گویی سبب اصلی پرداختن به آن، وجود ونمود توصیه به (حفظ) چهل حدیث از سوی پیامبر اکرم باشد که فرمود:
(مَنْ حَفِظَ مِنْ أُمَّتی أَرْبَعینَ حَدیثاً - مِمَّا یحْتاجُونَ مِنْ أَمْرِ دینِهِمْ -، بَعَثَهُ الله فی یوْمِ الْقِیامَةِ فَقیهاً عالِماً)؛
(از امّت من هر آن که چهل حدیث، پیرامون آن چه در امر دین بدان ها نیازمند است به حافظه سپارد، خداوند نیز وی را در روز رستخیز در شمار دانشمندان، ودین پژوهان برخواهد انگیخت).
این روایت - که در زمره احادیث مشهور(4) وارد شده، وبعدها نیز به تواتر(5) آن از طریق شیعه(6) وسنّی(7) حکم داده شد - آن چنان موجب رونق
-----------------
(2) سمیعی، کیوان، زندگانی سردار کابلی، ص135.
(3) عطیه، محی الدّین ودیگران، دلیل مؤلّفات حدیث الشّریف، ج2، ص659 و...؛ حاجی خلیفه، عبدالله قسطنطنی رومی، کشف الظّنون، ج1، ص61 - 52 5؛ ج2، ص1569 و....
(4) مجلسی، محمّدباقر، مرآةالعقول، ج1، ص34.
(5) مازندرانی، محمّدصالح، شرح کافی، ج2، ص228؛ مجلسی به (مُستفیض) بودن (الاربعین، ص10؛ تهرانی، آقابزرگ، ذریعه، ج1، ص409)؛ شیخ بهایی به دو وجه مشهور ومتواتر (اربعین، ص41) وفیض کاشانی به هر سه وجه قائل شده است (تهرانی، همان، ج1، ص424).
(6) ماحوزی بحرانی، سلیمان بن عبدالله، اربعون حدیثاً، ص26؛ میرغفّاری آذرشهری، علی، اربعین حسینیه، ج1، ص6؛ مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، ج2، ص156 - 153؛ صدوق، محمّد بن علی بن حسین، ثواب الاعمال، ص300،134؛ همو، خصال، ص42؛ همو، عیون اخبار الرّضا، ج2، ص36؛ بحرانی، عبدالله، عوالم العلوم، ج3، ص469 - 465؛ فیض کاشانی، محمّدمحسن بن مرتضی، وافی، ج1، ص136؛ قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودّة، ج2، ص271.
(7) ابن عدیم، عمر بن احمد، بغیة الطّلب، ج3، ص1358؛ ابن عبدالبرّ، یوسف، جامع بیان العلم وفضله، ج1، ص53 - 51؛ اصفهانی، ابونُعیم، ذکر اخبار اصبهان، ج1، ص201 و206؛ حاجی خلیفه، عبدالله قسطنطنی رومی، کشف الظّنون، ج2، ص1036؛ متّقی هندی، علی بن حسام الدّین، کنزالعمّال، ج10، ص225 و....
کار وبار اربعین نگاری شد که حتّی عالِمانی همانند شرف الدّین نووی وملّااسماعیل خواجویی، از جمله گواهی دهندگان به ضعفِ سند این حدیث(8)، خود دست به جمع آوری ونگارش چهل حدیث بردند.
روشن است که مدّت ها پس از این، به علّت وجود روایت هایی که در مضمون والفاظ، تفاوت ها وشباهت هایی با حدیث حاضر داشت، واز دیگر ضبطهای آن، به جای (من حفظ): من حمل، من کتب، من نقل؛ به جای (دینهم): دینها؛ به جای (عالماً فقیهاً): فی زمرة الفقهاء والعلماء، وکنت له یوم القیامة شافعاً وشهیداً، ادخل من أی باب الجنّة شئت، کُتب فی زمرة العلماء، وحُشر فی زمرة الشّهداء بود، علمای حدیث در معنای آن اختلاف های فراوان کرده، ودر تأویل آن، به نمونه هایی در احادیث
-----------------
(8) نووی، شرف الدّین، اربعین النّوویة، ص4؛ خواجویی، محمّداسماعیل، اربعون حدیثاً، ص6؛ هم چنین: مناوی، محمّد عبدالرّؤوف، فیض القدیر، ج1، ص56؛ ج6، ص158،155،54؛ حلبی، برهان الدّین، کشف الحثیث، ص200،186،167 - 166؛ حاجی خلیفه، عبدالله قسطنطنی رومی، کشف الظّنون، ج1، ص52.
دیگر روی آوردند.
ولی آن چه مسلّم می نماید، تأکید یکسان همگی این گونه احادیث بر عدد (چهل)(9)، وترویج ونشر پیام شریعت، ونگاه داری آن، از نابودی، در قالب چهل آوای خواندنی با کتابت است(10)، ودر یادسپردنی که مراتبِ از برخواندن، شناخت مفاهیم، عمل به آن، کوشش در عدم تحریف، تحمّل وضبط حدیث، بنابر ضوابط علم شریف وپُردامنه درایه را شامل می شود(11).
نخستین چهل حدیث
در هر دانشی توجّه به دانستنِ نخستین روی آورندگان به آن وقلم زنان درباره آن، شاید به خاطر گفته (الفضل للمتقدّم) نه تنها بی فایده نیست که از دیرباز، بشر را به کنج کاوی واداشته است.
درباره اوّلین چهل حدیثی که فراهم آمده، هرچند که باید به کتابخانه ها وفهارس هریک مراجعه شود، ولی نتیجه به دست آمده نیز چندان مورد اعتماد نخواهد بود؛ چه امکان بازماندن نسخه ای از ورود به کتابخانه ها ویا عدم درج در فهرست ها، ویا از میان رفتن آن، ناممکن نیست.
-----------------
(9) آگاهی جامعی از این عدد را بنگرید در: علی زاد، محبوب، اربعین در روایات اسلامی؛ تقوی، رضا، اربعین در فرهنگ اسلامی؛ آشتیانی، محسن، اسرار عدد چهل؛ بحرالعلوم، رساله سیر وسلوک، ص37 - 30؛ نمازی شاهرودی، علی، مستدرک سفینة البحار، ج4، ص65 - 63؛ هم چنین گویا همه روایاتی که در این باره وارد آمده در: ترشیزی، حبیب الله، اربعونیات گردآوری شده است (تهرانی، آقابزرگ، ذریعه، ج1، ص436).
(10) شهید اوّل، شمس الدّین محمّد مکّی، اربعون حدیثاً، ص17؛ نیز با توجّه به حدیث (من ترک بعد موته...).
(11) امین، نصرت، اربعین هاشمیه، ص8؛ مناوی، محمّد عبدالرّؤوف، فیض القدیر، ج6، ص155؛ غفّار، عبدالله الرّسول عبدالحسن، الکلینی والکافی، ص17 - 15.
به هر روی، وبا آن که شیعیان، وبسیاری دیگر، آغاز نهضت شُکوه مند اربعین نگاری را از زمان حیات رسول خدا (صلی الله علیه وآله) دانسته، ویا عبدالله بن مبارک مروزی (م181ق) را به عنوان یکی از پایه گذاران اصلی این مجموعه ها شناسانده اند(12)، نخستین نسخه های اربعین حدیث - بر اساس اطّلاعات موجود از نسخه های موجود - را می توان در اربعین(13) ابوالحسن محمّد بن اسلم بن سالم کندی طوسی (م242ق) از ثقات محدّثان خراسان، واربعین حافظ ابوالحسن مؤید بن محمّد بن علی قرشی طوسی (م242ق) از پیشوایان محدّثان، سراغ گرفت.
هر دو نسخه در دارالکتب ظاهریه موجود است، واز آن رو که بدون تاریخ نگارش هستند، وبا توجّه به تاریخ درگذشت نویسندگان آن ها، باید هر دو را - با هم - به عنوان نخستین ها معرّفی، وثبت کرد(14).
شیوه نامه های فراهم آوری چهل حدیث
چهل حدیث های آغازین، هدفی جز جمع آوری (چهل) حدیث وشرح وتوضیح کلمات وترکیبات مشکل نداشت، ولی بعدها فراهم آورندگان این آثار - بنابر ذوق وشیوه بینش دینی خود - هریک در گزینش روایات، شیوه هایی اختیار کرده، جانب خاصّی را در نظر گرفته، وبه موضوعات ومباحث ویژه ای توجّه، نشان دادند؛ چنان که جمعی در
-----------------
(12) بکری، حسن، کتاب الاربعین حدیثاً، ص24؛ مزی، ابوحجّاج یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج9، ص62؛ ابن سعد ابوعبدالله محمّد، الطّبقات الکبری، ج7، ص370؛ ابن جوزی، عبدالرّحمان بن علی، العلل المتناهیه، ج1، ص128؛ هم چنین بنگرید به: کتانی، عبدالحی، فهرس الفهارس والاثبات.
(13) چاپ شده است: بیروت: (بی ن)، 1989م.
(14) جامی، نورالدّین عبدالرّحمان، اربعین، ص9.
اصول وفروع واحکام دین، عدّه ای در جهاد، برخی در ادب، بعضی در مواعظ وخطب، وگروهی در زهد(15) اربعین هایی نگاشتند.
اربعین حدیثاً من اربعین کتاباً لاربعین اماماً عن اربعین شیخاً متّصلین باربعین صحابیاً(16) واربعین من مدن الکبار عن اربعین صحابیاً لاربعین تابعیاً(17) از نمونه های موفّق زمانه خویش بودند، وپس از آن، ابن عساکر چهل حدیث از چهل شیخ از چهل شهر مختلف شنید، وسپس آن ها را در دو جزء به رشته تحریر کشید(18). عافقی از راویان چهل قبیله، ورهاوی از راویان چهل شهر به گردآوری چهل حدیث پرداختند(19).
ابن زهره پیرامون حقوق برادران دینی، محمّدمهدی تنکابنی درباره مُتعه، جعفر بن محمّد تهرانی در مسح دو پا، ودلدارعلی هندی در موضوع فضیلت دانش، چهل حدیث گردآوردند.
عبدالرّحمان بن احمد بن حسین خُزاعی اربعین فی فضائل علی امیرالمؤمنین را پرداخت(20).
-----------------
(15) برای نمونه: اربعین علی بن فضل در فضائل دعا ودعاکننده؛ اربعین عبدالرّحمان سلّمی در اخلاق صوفیه وکردار صوفیانه.
در دایرةالمعارف تشیع ذیل (اربعون حدیثاً) (ج2، ص53 - 52) وذیل (اربعین) (ج2، ص54 - 53)؛ دایرةالمعارف بزرگ اسلامی ذیل (اربعین) (ج7، ص431 - 430) نیز می توان به مواردی دست یافت.
(16) حسینی دمشقی، ابوالمحاسن محمّد بن علی، ذیل تذکرة الحفّاظ، ص4.
(17) ذهبی، شمس الدّین محمّد بن احمد، سیر اعلام النّبلاء، ج23، ص328.
(18) خوانساری اصفهانی، محمّدباقر، روضات الجنّات، ج2، ص66؛ رودانی، محمّد بن سلیمان، صلة الخلف لموصول السّلف، ص76.
(19) نسخه خطّی دارالکتب ظاهریه دمشق، شماره 1040.
(20) نسخه خطّی کتابخانه آیت الله مرعشی (فهرست، ج3، ص24 - 23)؛ نیز بنگرید: بغدادی، اسماعیل پاشا، ایضاح المکنون، ج2، ص265؛ ذیل بروکلمان، ج1، ص708؛ فصل نامه تراثنا، ش1، ص21؛ منتجب الدّین، علی بن بابویه رازی، الفهرست، ص157؛ تبریزی، علی، مرآت الکتب، ج1، ص24 - 23.
برخی محدّثان، موضوعی خاص را انتخاب کرده، وچهل حدیث از چهارده معصوم درباره آن آوردند.
گروهی به تنوّع در احادیث گراییدند، ویا چهارده چهل حدیث نگاشتند، ویا با انتخاب چهل موضوع، برای هر موضوع، چهل حدیث گرد آوردند.
عدّه ای مضمون چهل حدیث را در ابیاتی به نظم کشیدند. دسته ای از فقیهان که آهنگ پدیدآوردن کتابی فقهی داشتند، آن را در قالب چهل حدیث عرضه کردند، تا علاوه بر وظیفه علمی، سزامند روایت مذکور نیز شده باشند.
بسیاری کتاب اربعینشان را به روایاتی در فضل وفضیلت، فضائل ومناقب، واثبات خلافت وامامت خاندان پیامبر اختصاص دادند، به صورتی که تنها در فضائل امیرمؤمنان، بیش از هفتاد اربعین به دست ما رسیده است(21).
از میان این تعداد چشم گیر، می توان به اسعد بن ابراهیم بن حسن حلّی اشاره برد. وی به نگارش اربعون حدیثاً فی الفضائل والمناقب پرداخت، ودلیل آن را گفته شافعی واحمد بن حنبل دانست.
گفتار احمد بن حنبل بر اساس الهامی از جانب رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در خواب بود که:
من امّتم را به چهل حدیث راجع به سنّت فرمان دادم؛ آیا فضائل اهل بیتم در شمار سنّت نیست؟(22).
-----------------
(21) فهرست وگزارشی اجمالی برخی از آن ها را بنگرید در: فصل نامه علوم حدیث، ش18، ص172 - 157 ودوماه نامه آیینه پژوهش، ش66، ص191 - 185.
(22) شوشتری، اربعون حدیثاً، ص7؛ تهرانی، آقابزرگ، ذریعه، ج1، ص410؛ قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودّة و....
اربعینیات درباره امام مهدی
در میان بازارِ گرم وپویای جمع چهل حدیث، دانشوران شیعه واهل سنّت بسیاری از چهل حدیث های خود را به سخنان، گفته ها، فضائل ومناقب بی شمار امام غائب اختصاص داده، وبه عنوان یکی از عمده ترین وبارزترین مسائل دینی مورد نیاز مردم بدان نگریسته اند.
آنان به دلیل مقید بودن به عدد (چهل)، تنها به گوشه هایی بسیار محدود از احادیث، سخنان، فضائل، شؤون ومقامات امام زمان اشارت برده، ولی در عوض، با گزیده گویی وایجاز درخشان، آثار دایرةالمعارف گونه ای را پدید کرده اند.
در این مجال می توان - برای نخستین بار - به فهرستی توصیفی از این گونه اربعینیات، به ترتیب تاریخی، چنین اشاره کرد:
1. الاربعون حدیثاً فی امر المهدی(23): احمد بن عبدالله اصفهانی، مشهور به حافظ ابونُعیم (430 - 334ق).
مجموعه ای از چهل حدیث با سلسله اِسناد خود از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) را گرد آورده است که کهن ترین اربعین حدیث، درباره امام زمان به شمار می رود.
متن آن با حذف سند در اعیان الشّیعه(24) از سید محسن امین عاملی، بحارالانوار(25) از محمّدباقر مجلسی، حجّت بالغه از سید عبدالحجّت بلاغی، العرف الوردی فی اخبار المهدی(26) از جلال الدّین سیوطی، غایة
-----------------
(23) نام آن را (رسالةٌ فی...)، (اربعون حدیثاً فی المهدی) و(اربعون حدیثاً فی شأن المهدی) نیز ثبت کرده اند که - ظاهراً - تسامحی بیش نیست.
(24) ج2، ص84 - 44.
(25) مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، ج51، ص85 - 78.
(26) ج2، ص85 - 57؛ با اضافات بر مصادر ابونُعیم.
المرام از سید هاشم بحرانی(27)، حدیقة الشّیعه(28) از مقدّس اردبیلی کشف الغمّه(29) از علی بن عیسی اربلی ونامه دانشوران ناصری(30) درج، ونقل ها وآگاهی هایی از آن در کشف المخفی فی اخبار المهدی از یحیی بن حسن بطریق(31)، اربعین سلیمان بن عبدالله ماحوزی بحرانی(32) واحقاق الحق از قاضی نورالله شوشتری(33) یاد شده است.
رساله مورد بحث را نباید با نگارش دیگر ابونُعیم با نام ذکر المهدی ونعوته وحقیقة مخرجه وثبوته ویا نعوت المهدی وخروجه وما یکون فی زمانه ومدّته شامل چهل ونه روایت از پیامبر وصد وهفت روایت دیگر درباره امام مهدی (علیه السلام) - که ابن طاووس از آن، گزارشی ارائه کرده است-(34) یکی دانست(35).
اربعون حدیثاً فی امر المهدی در قرن ششم در حوزه علمیه ابوعلی صدفی در شهر (مُرسیه) به عنوان کتاب درسی تدریس می شده، واز جمله حافظ عیاض بن موسی یحصبی در سی ودو سالگی به سال 508ق آن را نزد ابوعلی صدفی خوانده است(36).
نسخه ها: 1) کتابخانه سید محمّدصادق آل بحرالعلوم در نجف، به
-----------------
(27) ص701 - 699.
(28) ص725 - 717.
(29) ج3، ص275 - 267؛ در بسیاری مواضع دیگر نیز از آن یاد کرده است.
(30) چاپ اوّل (سنگی)، ج2، ص718؛ هم چنین بنگرید: چاپ دوم، ج7، ص21 - 8.
(31) ابن طاووس، علی بن موسی، طرائف، ص181.
(32) ص207.
(33) ج3، ص181 - 180.
(34) ابن طاووس، علی بن موسی، طرائف، ص220،183 - 179 و261؛ هم چنین: همو، صراط، ج2، ص220.
(35) در: خوانساری اصفهانی، محمّدباقر، روضات الجنّات هر دو نگارش، یکی دانسته شده اند (ج1، ص273 - 272).
(36) المعجم فی اصحاب القاضی ابی علی الصّدفی، ص295.
کتابت همو؛ 2) کتابخانه ای شخصی در قم؛ 3) کتابخانه علی قلی میرزا در تهران؛ 4) کتابخانه مرحوم ملک زاده(37) 5) کتابخانه فخرالدّین نصیری در تهران، کتابت فخرالدّین، پایان کتابت در 18 رجب سال 838ق(38).
2. الاربعون حدیثاً فی امر المهدی: ابونُعیم (م430ق)، ترجمه: ابوالحسن علی بن حسن زوّاره ای (م947ق).
این ترجمه در ضمن ترجمه المناقب درج شده، ونسخه های خطّی از آن در کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی، وکتابخانه آیت الله مرعشی موجود است.
3. الاربعون حدیثاً فی امر المهدی: ابونُعیم (م430ق)، ترجمه: میرزا محمّد ملک الکتّاب.
به همراه اکسیرالتّواریخ، بمبئی: (بی ن)، 1308ق چاپ شده است.
4. الاربعون حدیثاً فی امر المهدی: ابونُعیم (م430ق)، چهار ترجمه دیگر به زبان فارسی.
از آن جا که این اربعین در کتاب های دیگری که ذکر آن ها گذشت، درج شده است؛ پس به عنوان مثال، ترجمه آن را می توان در جلد هفتم نامه دانشوران ناصری، حدیقة الشّیعه، ترجمه های بحارالانوار وهمگی ترجمه های کشف الغمّه یافت.
5. حجّت بالغه در ترجمه وشرح (اربعون حدیثاً فی المهدی) از ابونُعیم: سید عبدالحجّت بلاغی (م1397ق)، (بی ج): چاپخانه خواجه، 1383ق، 268ص، وزیری.
6. الاربعین فی ذکر المهدی مِن آل محمّد: حافظ ابوالعلاء حسن بن احمد
-----------------
(37) متن منقول در نامه دانشوران ناصری بر اساس همین نسخه است.
(38) بنگرید به: نصیری امینی، فخرالدّین، گنجینه خطوط.
عطّار همدانی مُقری (569 - 488ق).
ابن ابی الرّضا در الاجازة الکبیرة(39) از آن یاد کرده، ونقل هایی از آن در ذخائرالعقبی فی مناقب ذوی القربی(40) از محبّ الدّین احمد بن عبدالله طبری (م694ق) وفرائد السّمطین(41) از ابراهیم بن محمّد جوینی (م730ق) آمده، وحسن بن ابی الحسن دیلمی در قواعد عقائد آل محمّد از آن، اقتباس کرده است.
7. اربعون حدیثاً فی المهدی: سراج الدّین محدّث بغدادی قزوینی (قرن ششم). سیدحیدر آملی (ز 787ق) در جامع الاسرار ومنبع الانوار(42) از آن یاد کرده است(43).
8. کفایة المهتدی فی معرفة المهدی(44): سیدمحمّد میرلوحی اصفهانی (زنده در 1085ق).
ترجمه، تفسیر وشرح چهل حدیث از کتاب اثبات الرّجعه نوشته فضل بن شاذان (م260ق).
ارزش های کفایة المهتدی که توسّط علی اکبر مهدی پور در دست تصحیح است(45) را ظاهراً باید در استفاده از منابعی که هم اکنون مفقود شده اند، همچون کتب فضل بن شاذان وفرج الکبیر محمّد طرابلسی
-----------------
(39) ص169 (مندرج در: مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، ج104).
(40) ص166،136،44.
(41) ج2، ص326 - 325.
(42) ص439.
(43) بنگرید: فصل نامه تراثنا، ش1، ص19.
(44) گزارش هایی از کفایة المهتدی را بنگرید در: تهرانی، آقابزرگ، ذریعه، ج1، ص389؛ ج9، ص1221 - 1220؛ ج10، ص62؛ ج11، ص339،96؛ ج12، ص6؛ ج16، ص156،82،78؛ ج18، ص102 - 101؛ ج24، ص182؛ ج26، ص236 ونقل هایی از آن را در: نوری، حسین، جنّةالمأوی؛ همو، نجم ثاقب؛ بغدادی، احمد بن درویش، رسالةٌ فی الغیبه وحاشیه کشف الحقّ خاتون آبادی.
(45) در این تصحیح نیز متن کامل کفایة المهتدی به چاپ نخواهد رسید!.
جست وجو کرد(46).
نسخه ها:
1) کتابخانه مجلس شورای اسلامی، شماره 126،833 برگ، به خطّ مؤلّف(47)
2) کتابخانه میرزاحسین نوری؛
3) کتابخانه سید آقا بن سیداسدالله بن سیدِ حجّةالاسلام اصفهانی، کتابت محمّد مؤمن بن عبدالجواد در 7 ربیع الثّانی 1085ق
4) کتابخانه آیت الله مرعشی، شماره 10976، کتابت قرن(48)
5) 13) کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، شماره 619، کتابت عبدالجواد کاظمی(49).
9. کفایة المهتدی: سیدمحمّد میرلوحی، تلخیص: توسّط یکی از شاگردان میرلوحی. نسخه: کتابخانه دانشکده الهیات ومعارف اسلامی دانشگاه تهران، شماره (1122)(50).
10. کفایة المهتدی: سیدمحمّد میرلوحی، تلخیص: توسّط گروه محقّقان، تهران: وزارت ارشاد، چاپ اوّل 1373ش، بیست وهفت به اضافه 364ص، رقعی.
شیوه نامه محقّقان این اثر در گزینش مطالب، حذف ایرادها واعتراض های میرلوحی بر علّامه مجلسی وباقی گذاردن دیگر مطالب
-----------------
(46) بررسی نسبتاً دقیقی از کفایة المهتدی، اندیشه های میرلوحی واوضاع زمانه او را بنگرید در:
The shadow of God and The Hidden Imam: Religion, Political Order and Societal Change in Shi’it Iran form The begining to 1890: Said Amir, Arjomand, Chicago, 1984, p 182....
(47) شیرازی، ابن یوسف، فهرست مجلس، ج3، ص62 - 60.
(48) فصل نامه میراث شهاب، ش32، ص22.
(49) دانش پژوه، محمّدتقی وعلی نقی منزوی. فهرست نسخه های خطّی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ج5، ص1497.
(50) فهرست الهیات، ج2، ص257 - 256.
بوده است که البتّه در مقدّمه، از ذکر این شیوه خود در گزینش موجود، خودداری کرده اند.
11. کشف الحقّ (الاربعین): میرمحمّدصادق خاتون آبادی (م1272ق)، اصفهان: (بی نا، چاپ اوّل)1373ق، 236ص، وزیری؛ به تصحیح وتعلیق داوود میرصابری، تهران: مؤسّسه امام مهدی (وبنیاد بعثت، چاپ دوم)1361ش، ح به اضافه 239ص، وزیری.
این کتاب به (اربعین خاتون آبادی) شهرت داشته، وبه شرح چهل حدیث در دو بخش (قیام) و(رجعت) پرداخته، وتألیف آن در 1263ق به انجام رسیده است.
12. اربعینیات: حسین عندلیب زاده همدانی (1287ش -...).
وی برای هریک از امامان، اربعینی نگاشته، وآخرین جلد مجموعه را به امام زمان اختصاص داده است.
13. تبیین المحجّة الی تعیین الحجّة: میرزامحسن بن محمّد مجتهد تبریزی (م1352ق)، تهران: (بی ن)، 1346ق، 418ص.
14. چهل خبر در علامات ظهور مهدی منتظر: احمد هروی، یزد: گل بهار، چاپ اوّل 1368ق، 54ص، رقعی.
متن عربی وترجمه فارسی چهل حدیث درباره نشانه های آخرالزّمان.
15. الاربعون حدیثاً فی من یملأ الارض قسطاً وعدلاً: هادی نجفی (1342ش -...)، قم: نشر الهدایة، چاپ اوّل محرّم 1411ق، 91ص، وزیری.
16. امید عدل: هادی نجفی (1342ش -...)، ترجمه: محمّدرضا زادهوش (1359ش -...)، اصفهان: مهر قائم، چاپ اوّل پاییز 1382ش؛ چاپ دوم تابستان 1383ش، 176ص، رقعی.
نخستین ترجمه فارسی الاربعون حدیثاً فی من یملأ الارض قسطاً وعدلاً
است که در مردادماه سال 1381ش انجام یافته، وهم اکنون، در پیش روی شما قرار دارد.
17. چهل حدیث انتظار فرج حضرت مهدی (علیه السلام): محمود شریفی (1331ش -...)، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اوّل 1370ش، 72ص، پالتویی؛ چاپ سوم 1374ش، 64ص، جیبی.
این کتاب که بیست ودومین چهل حدیث منتشر شده توسّط این ناشر در شمار می رود، شامل چهل حدیث درباره انتظار شده است.
18. یوسف ناپیدای فاطمه زهرا: محمّد خادمی شیرازی (1306ش -...)، تهران: میقات، چاپ اوّل 1370ش، 84ص، وزیری.
شامل متن عربی وترجمه فارسی چهل حدیث.
19. شناخت امام عصر: احمد سیاح (1299ش -...)، تهران: نشر اسلام، چاپ اوّل 1370ش، 128ص، رقعی.
متن وترجمه سی آیه از صد وسی وسه آیه ای از قرآن کریم که به امام غائب تفسیر وتأویل شده؛ متن وترجمه چهل حدیث در فضائل ومناقب امام زمان به نقل از منتخب الاثر ویوم الخلاص؛ چهل قصیده وغزل در مدح امام زمان.
20. حضرت امام مهدی (علیه السلام) در قیرخ(51) حدیث: گروهی از نویسندگان، ترجمه: حسین سرخابلی، تهران: بنیاد بعثت، چاپ اوّل 1371ش، 21 به اضافه 3ص، رقعی.
حسین سرخابلی از مترجمان فعّالی است که تا کنون، کتاب های بسیاری را از زبان های عربی وفارسی به زبان ترکی برگردانده، وکتاب حاضر را نیز از عربی به ترکی، ترجمه، وبه صورت صفحه
-----------------
(51) قیرخ: چهل.
مقابل(52)، ارائه کرده است.
21. چهل حدیث پیرامون نور یزدان: علی اکبر مهدی پور (1324ش -...)، قم: حاذق، چاپ اوّل 1372ش، 120ص، رقعی.
احادیث، از چهل کتابِ پدید آمده به دست اهل سنّت که فصلی از کتابشان را به امام زمان اختصاص داده اند، استخراج شده، وبه ترتیب زمانی پیش رفته است.
22. چهل حدیث پیرامون یوسف زهرا: علی اکبر مهدی پور (1324ش -...)، قم: حاذق، (چاپ اوّل)1372ش، 120ص، رقعی.
احادیث، از چهل کتاب که توسّط چهل نویسنده اهل سنّت پدید آمده، واختصاصاً به امام زمان پرداخته اند، واز هر کتاب تنها یک حدیث استخراج شده، وبه ترتیب زمانی پیش رفته است.
23. چهل حدیث از (غیبت) فضل بن شاذان: علی اکبر مهدی پور (1324ش -...)، قم: حاذق، چاپ اوّل 1373ش، 120ص، رقعی.
این کتاب با هدف بازسازی واحیای متن مفقود کتاب غیبت از فضل بن شاذان، از کتاب های مختصر اثبات الرّجعه وکفایة المهتدی استخراج شده است.
24. چهل حدیث حضرت مهدی (علیه السلام): محمود شریفی (1331ش -...)، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اوّل 1374ش، 66ص، جیبی.
25. چهل حدیث در پرتو چهل آیه در فضائل حضرت ولی عصر: گروهی از
-----------------
(52) متن عربی روایات در صفحات زوج، وترجمه ترکی در صفحات فرد.
نویسندگان، تهران: سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، چاپ اوّل 1373ش، 83ص، پالتویی.
26. چهل حدیث در پرتو چهل آیه در فضائل حضرت ولی عصر: گروهی از نویسندگان، تهران: حدیث، چاپ سوم 1375ش، 96ص، پالتویی.
27. چهل حدیث در پرتو چهل آیه(53) در فضائل حضرت ولی عصر: گروهی از نویسندگان، تهران: وزارت ارشاد، چاپ اوّل)1374ش)، 83ص، پالتویی؛ چاپ سوم 1378ش، 96ص، پالتویی.
این کتاب که پنجمین چهل حدیث منتشر شده توسّط این ناشر در شمار می رود، شامل چهل آیه از قرآن مجید که با عنایت به چهل حدیث، به امام زمان تأویل شده است، می گردد.
28. چهل حدیث در فضائل حضرت ولی عصر: گروهی از نویسندگان، تهران: خانه کتاب ایران، چاپ اوّل 1374ش / 1416ق، 68ص، پالتویی؛ چاپ دوم 1375ش، 72ص، پالتویی.
احادیث این اثر، از منابع هر دو گروه شیعه وسنّی، گردآوری واستخراج شده است.
29. چهل حدیث انتظار: محمود شریفی (1331ش -...)، قم: معروف، چاپ اوّل 1375ش؛ چاپ دوم 1376ش؛ چاپ سوم 1378ش؛ چاپ چهارم 1382ش، 64ص، جیبی.
30. چهل حدیث سیره مهدوی: محمود مدنی بجستانی (1343ش -...)، قم: معروف، چاپ اوّل 1377ش؛ چاپ سوم 1379ش، 80ص، جیبی.
31. چهل حدیث آخرین پیشوای معصوم: سیدمحمّد طباطبایی، تهران: ایران نگین، چاپ اوّل 1378ش، 48ص، جیبی.
32. چهل حدیث امام مهدی در کلام امیرالمؤمنین: صادق سیدنژاد، قم: مسجد مقدّس جمکران، چاپ اوّل 1379ش؛ چاپ دوم 1380ش، 66ص،
-----------------
(53) ناگفته نماند که دست کم، 142 آیه از قرآن حکیم به حضرت مهدی (عجل الله فرجه) تعبیر شده است.
جیبی؛ چاپ سوم 1382ش، 36ص، رقعی.
33. چهل حدیث در شناخت امام زمان: گروه محقّقان، قم: دلیل ما، چاپ اوّل 1378ش؛ چاپ دوم 1379ش؛ چاپ سوم 1380ش، 48ص، رقعی.
34. گل یاسین حاوی دو اربعین حدیث در ارتباط با حضرت حجّت: محمّد مطهّر، قم: اتقان، چاپ اوّل 1380ش، 96ص، جیبی.
چهل حدیث از قول امام زمان وغالباً از بحارالانوار با ترجمه فارسی وترجمه منظوم.
35. چهل سخن: مهدی شیزری، ویرایش: عبدالحسین طالعی (1340ش -...)، تهران: ریحان، چاپ اوّل 1381ش؛ چاپ سوم 1383ش، 48ص، رقعی.
گزیده ای است از سخنان حضرت مهدی (علیه السلام).
36. از انتظار تا دیدار؛ چهل حدیث از غیبت تا ظهور امام عصر (عجل الله فرجه): سید جعفر خلخالی، قم: دلیل ما، چاپ اوّل 1382ش، 64ص، رقعی.
متن عربی وترجمه فارسی چهل حدیث از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) وائمّه معصومین (علیهم السلام).
37. چهل حدیث؛ برگزیده ای از احادیث درباره حضرت مهدی (علیه السلام) ومنتظران: محمّدکاظم بهنیا، ویرایش: عبدالحسین طالعی (1340ش -...)، تهران: ریحان، چاپ اوّل 1382ش، 116ص، رقعی.
38. شرح چهل حدیث از حضرت مهدی: علی اصغر رضوانی، ویرایش: حمیده انصاری، محمّدجواد شریفی، قم: مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ اوّل 1382ش، 134ص، رقعی.
متن عربی وترجمه فارسی چهل حدیث به همراه شرح کوتاه هریک از روایات مذکور.
39. زندگانی امام مهدی وشرح حال چهار نایب خاصّ آن حضرت به انضمام
چهل حدیث از آن بزرگوار: یوسف درودگر، تهران: جمال الحق، چاپ اوّل 1382ش، 120ص، رقعی.
40. چهل حدیث پیرامون آخرین نشانه های ظهور، تهران: موعود عصر، چاپ دوم 1383ش، 36ص، پالتویی.
41. چهل حدیث پیرامون مهدی آل الرّسول: علی اکبر مهدی پور (1324ش)، چاپ نشده است؛ نسخه خطّی کتابخانه مؤلّف(54).
احادیث این کتاب از چهل کتاب که توسّط چهل نویسنده اهل سنّت پدید آمده، واختصاصاً به امام زمان پرداخته اند، واز هر کتاب تنها یک حدیث استخراج شده است.
42. چهل حدیث پیرامون مهدی فاطمه: علی اکبر مهدی پور (1324ش -...)، چاپ نشده است؛ نسخه خطّی کتابخانه مؤلّف(55).
شامل چهل حدیث از چهل صحابی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) می شود.
علاوه بر چهل حدیث های مذکور که به صورت مستقلّ واختصاصی به امام زمان پرداخته اند، می توان از دو دسته دیگر از چهل حدیث ها سخن به میان آورد: اربعین هایی که به جمع چهل حدیث از چهارده معصوم پرداخته، وچه بسا صفحاتی را به احادیثی از امام عصر، ویا روایاتی درباره ایشان اختصاص داده اند؛ ودسته دیگری که به گردآوری چهل حدیث از (هر یک) از معصومان روی آورده، ودر حقیقت، چهارده (چهل حدیث) را در مجموعه ای گردآورده اند.
بدیهی است که مجموعه های گروه نخست، از بحث ودامنه این کتاب شناسی خارج اند، امّا کتاب های دسته دوم، از آن جهت که در حقیقت، اربعینی مستقل را در ضمن مجموعه ای آورده اند، لازم می سازد
-----------------
(54) مهدی پور، علی اکبر، کتاب نامه امام مهدی، ج1، ص286.
(55) همان، همان جا.
تا به نمونه هایی از آن ها اشاره کنیم:
43. چهل سخن: سیدمحمّدحسین حجازی، تهران: فجر، 1335ش؛ تهران: انتشار، 1362ش، 254ص، رقعی.
شرح کوتاهی از زندگی پیامبر(صلی الله علیه وآله) وامامان معصوم (علیهم السلام) وچهل حدیث از هرکدام.
44. از هر معصوم چهل حدیث: محمّدعلی کوشا (1331ش -...)، قم: منطق، (چاپ اوّل)1373ش، 320ص، رقعی؛ قم: سینا، (ویرایش دوم)، چاپ دوم 1374ش، 352ص، رقعی.
ارائه متن وترجمه فارسی چهل حدیث از چهارده معصوم، به همراه شرح زندگانی هر یک از معصومان.
45. گفتار دل نشین چهارده معصوم شامل 560 حدیث از چهارده معصوم از هرکدام چهل حدیث: ترجمه محمّدمحمّدی اشتهاردی (1323ش -...)، قم: انصاریان، چاپ چهارم 1374ش؛ چاپ پنجم 1374ش؛ چاپ ششم 1378ش؛ چاپ هفتم 1381ش، 296ص، رقعی.
46. فروغ حدیث: محمود شریفی (1331ش -...)، قم: معروف، چاپ اوّل 1375ش؛ چاپ دوم 1377ش، 264ص، وزیری.
شامل چهل حدیث در هریک از موضوعات قرآن، بینش وحکمت، انتظار فرج و....
47. سیره وسخن پیشوایان: محمّدعلی کوشا (1331ش -...)، قم: پارسایان، چاپ اوّل 1376ش، 384ص، وزیری؛ چاپ دوم 1378ش، 390ص، وزیری.
در بخش نخست، زندگانی چهارده معصوم را در چهارده فصل آورده، ودر بخش دوم، از هریک از آنان، چهل حدیث به زبان عربی، وبا ذکر منابع ومآخذ نقل کرده، وترجمه فارسی هر حدیث را به صورت زیرنویس آورده است.
48. گل واژه های پاکان: ناصر پاک پرور، تهران: مدرسه، چاپ اوّل 1376ش؛ چاپ دوم 1383ش، 280ص، وزیری.
ترجمه فارسی ومتن چهارده چهل حدیث از چهارده معصوم (علیهم السلام).
49. الاربعون حدیثاً عن کلّ معصوم: علی پناه اشتهاردی، به تصحیح کمال کاتب، قم: مؤسّسه سیدة معصومه، چاپ اوّل شوّال 1420ق، 259ص، وزیری.
متن عربی چهل حدیث از چهارده معصوم (علیهم السلام) در چهارده بخش فراهم آمده، وگاه با شرح وتوضیح اندکی از سوی مؤلّف همراه است. (اربعون حدیثاً عن الامام المهدی المنتظر) در صفحات 221 تا 240 درج شده است.
50. چهل حدیث: علی پناه اشتهاردی، ترجمه: دیلمی، قم: مطبوعات دینی، چاپ اوّل 1382ش، 512ص، وزیری.
51. اربعین الاولیاء؛ چهل حدیث از هر معصوم شامل 560 حدیث، با فهرست موضوعی: اصغر تاجیک ورامینی، تهران: نسیم دانش، چاپ دوم 1382ش، 336ص، رقعی.
52. چهل مجلس، هزار حدیث؛ شامل چهل مجلس به ضمیمه چهل حدیث از هر معصوم: احمد دهقان (1350ش -...)، ویرایش: محمّد جواد کمار، قم: ناصر، چاپ اوّل 1382ش، 368ص، وزیری.
کتاب حاضر
دانستیم که نگارش وگردآوری چهل حدیث در پیرامون امام زمان، چندان فراوان وپُر شمار نیست، ودیدیم که شاید این کتاب را بتوان - بر اساس زمان انتشار -، نخستین اربعین منتشر شده در قرن پانزده هجری دانست که به موضوع امام دوازدهم پرداخته است.
کتاب حاضر به همین سبب، وبه خاطر شیوه نامه پسندیدنی مؤلّف در انتخاب روایات صحیح وخواندنی، در پاسخ به هریک از موضوعات مورد پرسش ذهن جست وجوگر نسل جوان بود که توجّه محافل
ومجامع علمی را به خود جلب کرده، ودر مجلّات تخصی، پژوهشی وماندگاری همچون: فصل نامه تراثنا(56) ودوماه نامه آیینه پژوهش(57) نام خویش را به ثبت رساند، ودر کتاب های معتبری همانند: بیست مقاله رضا استادی(58)، کتاب نامه امام مهدی (علیه السلام) از علی اکبر مهدی پور(59)، چهل حدیث پیرامون یوسف زهرا از همو(60)، معجم التّراث الکلامی اثر گروهی از نویسندگان مؤسّسه امام صادق (علیه السلام) زیر نظر جعفر سبحانی(61)، ومعجم ما کُتب عن الرّسول واهل البیت (علیهم السلام) از عبدالجبّار رفاعی(62) مورد بحث وبررسی قرار گرفت.
ترجمه حاضر
ترجمه فارسی، سعی بر آن داشته، تا علاوه بر ساختار آزاد وتسامح در ترجمه، از جملات تحریری، تغییر متن روایی احادیث شریف، تعلیق وتحشیه، حذف وتلخیص، وکاهش وافزایش متون به دور باشد. با این حال آن جا که در متن فارسی به کلمه یا کلماتی در درون قلّاب [ ] بر می خورید(63)، نشان از افزوده های مترجم است بر متون عربی احادیث، برای ارائه ودست یابی به ترجمه ای روشن تر.
نباید از نظر دور داشت که به جا ماندن متن اصلی احادیث به زبان عربی، به جز یاری رساندن به پژوهش گران، وفراهم آوردن رضایت خواستاران کلام نورانی معصومان(64)، مقابله ترجمه فارسی با متن اصلی، وسنجیدن عیار ترجمه را ممکن ساخته است.
-----------------
(56) ش22، ص221.
(57) ش3، ص81.
(58) ص118.
(59) ج1، ص74، ش126.
(60) ص15.
(61) ج1، ص212 - 211.
(62) ج10، ص225.
(63) مجموعاً در 95 مورد.
(64) کَلامکُمْ نُور، واَمْرکُم رُشْد.
از سویی دیگر، تجدید چاپ این پژوهش(65) فرصتی فراهم آورد تا:
53. نکته های مترجم، در توضیح برخی موارد، با امضای (مترجم) در پاورقی بیاید؛(66).
54. بازبینی همه جانبه ای - به ویژه در ذکر مصادر وعنوان های فرعی - در کتاب، صورت پذیرد؛
55. پانوشت ها وارجاعات، به سبک علمی، با سرشناسه های کتابخانه ملّی، ودر قالب های نوین امروزی، تغییر یابد؛
56. غلطنامه پایانی طبع پیشین کتاب، در متن، اِعمال شود(67)، ودیگر اغلاط مطبعی موجود، اصلاح گردد؛
57. آیات قرآنی وروایات شریف، وتمامی متون عربی، اعراب گذاری شده، ومشکول گردد؛
58. مراجعه به مصادر ومنابعی که مؤلّف از آن ها به صورت غیر مستقیم یاد می کند، انجام گیرد؛ ودر مواردی که ارائه وذکر مأخذ از قلم افتاده، منبع صحیح ومورد نظر، استخراج، ودر پاورقی ذکر شود.
م. ر. زادهوش
دهم تیر ماه 1381
-----------------
(65) چاپ اوّل پاییز 1382ش؛ چاپ دوم تابستان 1383ش.
(66) مجموعاً 59 مورد؛ چیزی در حدود یک سوم ارجاعات مؤلّف، ویک چهارم کلّ تعلیقات دو فصل موجود.
(67) مجموعاً 14 مورد.
درباره حضرت مهدی احادیث متواتری از طریق شیعه وسنّی نقل شده است؛ چنان که شیعه امامیه به تصویری روشن از او دست یافته، واهل سنّت نیز اجمالاً بدان حضرت معتقد شده، ودر این میان تنها پاره اندکی از روی مکابره به انکار وی پرداخته اند. بلکه می توان گفت، اعتقاد به او سرچشمه در فطرت دارد؛ زیراکه تمامی انسان ها چشم انتظار مصلحی جهانی اند که زمین را از عدل وداد بیاکنَد.
چه بسا دانشمند مسلمانی از عامّه واز خاصّه نیست که رساله وکتابی درباره مهدی (عجل الله فرجه) نپرداخته باشد؛ از همین جهت، فصل نخست کتاب حاضر به ذکر پاره ای از آن ها اختصاص یافته است.
نخستین منابع مهدی شناسی
بدیهی می نماید که مجموعه های حدیثی ما واهل سنّت مملوّ از احادیث پیرامون حضرت مهدی است، ولی مقصود ما در این جا دانستن نخستین کسی است که در این باره رساله وکتابی جداگانه پرداخته است. بنابراین نخستین نگارنده پیرامون مهدی باید در میان راویان احادیث شیعه باشد.
چنین است، ولی اکنون کمبود زمان ودانشم اجازه آن نمی دهد که همان یک نفر را یافته، وبه خوانندگان معرّفی کنم. از همین رو به ذکر گروهی از متقدّمان که پیرامون این مبحث، دست به نگارش برده اند،
می پردازم، ممکن است نویسنده نخستین منبع، در میان آنان، یا جز ایشان باشد؛ والله العالم.
نگارش های شیعی
برخی از راویان شیعه درباره حضرت مهدی، یا غیبت وقیام آن حضرت مطالبی نگاشته اند؛ از آن میان:
فضل بن شاذان بن خلیل نیشابوری - درگذشته به سال 260ق - که بنا بر گزارش نجّاشی کتاب القائم (علیه السلام) را نگاشته است(68).
به گفته نجّاشی، علی بن مهزیار اهوازی، راوی از امام رضا وامام محمّد تقی (علیهما السلام)، ووکیل امام محمّد تقی وامام هادی از راویان ثقه ودرست عقیده است که طعنی بر او نکرده اند؛ وی کتاب القائم (علیه السلام) را نگاشته است(69).
محمّد بن حسن بن جمهور عمّی(70) بصری راوی از امام رضا (علیه السلام) که کتاب صاحب الزّمان (علیه السلام)، وکتاب وقت خروج القائم (علیه السلام) از او است. شیخ طوسی در فهرست از او یاد کرده است(71).
عبّاس بن هشام ابوالفضل ناشری اسدی از راویان عرب تبار وثقه وجلیل در میان اصحاب ما است که احادیث فراوانی را روایت کرده، ودر سال 220 یا یک سال پیش از آن بدرود حیات گفته است. نجّاشی کتاب الغیبه را
-----------------
(68) نجاشی، ابوالعبّاس احمد بن علی، رجال، ص306.
(69) همان، ص253.
(70) در الفهرست چاپ اسپرینگر: (قمی) ضبط شده است (مترجم).
(71) طوسی، محمّد بن حسن، الفهرست، ص146.
از او دانسته است(72).
علی بن حسن طایی جَرمی، مشهور به طاطَری، از فقها ومحدّثان ثقه است، واز شخصیت ها ومشایخ واقفه به شمار می رود. وی کتاب الغیبه را نگاشته است(73).
حسن بن علی بن ابی حمزه بطائنی کتاب الفتن که همان کتاب الملاحم است، کتاب القائم الصّغیر وکتاب الغیبة از او است. وی از شخصیت های واقفیه در عصر امام رضا (علیه السلام) بوده، ونجّاشی درباره او می گوید: (مشایخ خود - رحمهم الله - را دیدم که وی را در شمار چهره های واقفه می آوردند)(74).
نگارش های اهل سنت
شاید نخستین کسی که از میان سنّیان در این موضوع قلم زده، عبّاد بن یعقوب رواجنی باشد که کتاب اخبار المهدی (علیه السلام) را دارد، همان گونه که شیخ طوسی در فهرست از او یاد کرده، وتصریح ورزیده که سنّی مذهب است(75).
وی در سال 250 درگذشته؛ چنان چه ابن حجر عسقلانی در تقریب او را آورده، وگفته است: (صدوق وراست گو بود، وبه سال 250 بمرد)، وذهبی گفته است: (در حدیث، راست گو وصادق بود)(76)، وصاحب ذریعه نیز در کتابش یادی از او کرده است(77).
هم چنین قاضی ابوعَنبس محمّد بن اسحاق بن ابراهیم کوفی، قاضی صَیمره کتاب صاحب الزّمان را نگاشته، وابن ندیم در فهرستش وی را یاد کرده، وتصریح کرده است که او (ادیبی آشنا به دانش نجوم بود، وتا زمان معتمد بزیست، ودر زمره ندیمان وی شد)(78). یاقوت (حموی) در معجم الادباء شرح حالش را نگاشته، وگفته است که او، معتمد را - که در
-----------------
(72) نجاشی، همان، ص254.
(73) همان، ص254.
(74) همان، ص36.
(75) طوسی، همان، ص119.
(76) ذهبی، شمس الدّین محمّد بن احمد، میزان الاعتدال، ج2، ص16.
(77) تهرانی، آقابزرگ، ذریعه، ج1، ص352.
(78) ابن ندیم، محمّد بن اسحاق، الفهرست، ص168.
سال 279 درگذشت - درک کرده است(79). علّامه خرسان در مقدّمه اش بر کتاب البیان فی اخبار صاحب الزّمان از او نام برده است(80).
به هر صورت علاقه داشتم، تا رساله ای در احادیث وارد شده از امامان معصوم درباره مولایمان صاحب الزّمان - عجّل الله تعالی فرَجه الشّریف، وروحی وارواح العالمین لتراب مَقدَمه الفداء - جمع آورم؛ پس برگ های پیش رو را گردآورده، والاربعون حدیثاً فی من یملأ الارض قسطاً وعدل(81) نام نهادم. می دانم که رساله حاضر، تحقیق وتدقیق وتألیف وتصنیف نیست، ولی نشان از دوستی صاحب خویش دارد؛ زیرا تا آن گاه که مشغول نگارش آن بودم، همو در یادم بود.
پوشیده نمانَد که تمامی احادیث گردآمده در این رساله به واسطه مشایخ بزرگوارم، به صورت سلسه وار، به صاحبان کتاب ها متّصل می گردد(82)، واسناد آن ها تا راوی ومروی عنه در کتاب های آنان موجود است، ولی آن ها را - برای رعایت اختصار - حذف کردم. هرکس که خواهان آگاهی از این گونه اطّلاعات باشد، می تواند به مآخذ یاد شده در پاورقی های هر حدیث، مراجعه کند.
پایان این مقدّمه، سپاسداشتی است از حجّت الاسلام حاج سید احمد حسینی اشکوری - مدّ ظلّه - به خاطر تصحیحاتی که در این رساله انجام داد، وراهنمایی هایش به هنگام تدوین آن.
-----------------
(79) حموی رومی، یاقوت بن عبدالله، معجم الادباء، ج18، ص81.
(80) البیان فی اخبار صاحب الزّمان، مقدّمه، ص70.
(81) ترجمه همین کتاب اکنون در دست شما است (مترجم).
(82) آن ها را در رساله طریق الوصول الی اخبار آل الرّسول یاد کرده ام.
اقوال
در این فصل به خاطر آن که بر خواننده مطالبی چند، آشکار شود، اشاره ای داریم به برخی رساله ها وکتاب ها، ومتن پاره ای گفتارها درباره حضرت مهدی؛ نخست از شیعه آغاز می کنیم، سپس به بزرگان اهل سنّت می پردازیم، وخوانندگان را به تدبّرِ در گفتارها فرا می خوانیم.
مهدی نزد امامیان
نه تنها در اعتقاد امامیه نسبت به حضرت مهدی تردیدی نیست؛ بلکه آنان بدان حضرت شناخته می شوند. این اعتقاد سرچشمه در احادیث فراوان روایت شده از پیامبر واهل بیت (علیهم السلام) دارد که او - امام زنده نهان از دیده ها - را به ما شناسانده است.
دانشمندی شیعی را نمی توان سراغ گرفت که کتاب، یا رساله ای درباره امام مهدی نپرداخته باشد. ارائه فهرستی از نام این گونه نگارش ها، از گذشته تا حال، مستلزم اختصاص دادن چندین جلد کتاب ضخیم بدین امر است که خارج از مقصود کتاب ما می شود. ولی برخی گفته های دانشمندان شیعی، به ترتیب تاریخی، واز جهت تیمّن وتبرّک، به همراه یادی از برخی نگارش های آنان بدین شرح است:
59. ابومحمّد حسن بن موسی نوبختی - از بزرگان قرن سوم - در فرق الشّیعه می گوید: (اصحاب او(83) پس از وی، به چهارده فرقه می شوند...(84)، وفرقه دوازدهم - که همان امامیه اند - بر خلاف تمامی فرقه های دیگر می گویند که در زمین برای خداوند - عزّ وجلّ - حجّتی از فرزندان حسن بن علی وجود دارد، او وصایت پدر را همانند نخست، وهمچون گذشته بر عهده دارد...)(85).
60. سعد بن عبدالله ابوخلف اشعری قمی از بزرگان قرن سوم در کتابش المقالات والفرق می گوید: (پس فرقه ای - که به امامیه مشهورند - از میان دیگر گروه ها می گوید: پس از درگذشت حسن بن علی، خداوند را حجّتی بر بندگانش، وخلیفه ای در سرزمین هایش، وبرپادارنده امر او است.
از فرزندان حسن بن علی بن محمّد بن علی الرّضا است. امر کننده، نهی کننده، وتبلیغ کننده از جانب پدرانش، وامانت دار گذشتگانش در آن چه که از دانش های الهی وکتاب ها، واحکام وواجبات، وسنّت های خداوند در وی به امانت نهاده اند، وبه آن چه که مردم - از امور دینی ومصالح دنیوی - بدان ها نیاز دارند، آگاه است.
فرزند وجانشین پدر، وبرپادارنده امر امامت پس از او است. هدایت گر وگرداننده امّت به راه نخستین(86) وسنّت های پیشین امامان، جاری کننده آن چه که از ایشان فوت شده، وبرپادارنده آن چه از آنان باقی مانده است تا روز قیامت. از نوادگان اعقاب ونسل در نسل،
-----------------
(83) یعنی: امام عسکری - (علیه السلام) -.
(84) نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص96.
(85) همان، ص108.
(86) مقصود، همچون روز اوّل شدن، وروی آوردن مردمان آخرالزّمان به اوّل الزّمان ودین ناب محمّدی به دور از پیرایه های خلایق است (مترجم).
وپیوسته بر یک شیوه ودر یک راه است...(87).
آن چه گذشت، از مأثورات ائمّه صادقین است درباره مطالبی که این گروه از شیعیان امامیه را در آن ردّی نیست، وشکّی بدان ندارند، واز اِجماع بر آن از جهت درستی اخبار روایت شده، واستواری هر یک از اسباب، ونیکویی اسناد آن ها، وثقه بودن راویان و... باز نگشته اند...)(88).
61. ابوبکر محمّد بن احمد بن عبدالله بن اسماعیل بن ابوالثّلج کاتب بغدادی از حافظان ثقه وپیش کسوت - متولّد سال 237ق، ودرگذشته به سال 325، یا 323، یا 322ق - در تاریخ الائمّه(89) می گوید: (قائم - که صلوات ودرود خدا بر او باد -؛ گفته اند که در سال دویست وپنجاه وهشت از پدرش به وجود آمد، وابومحمّد(90) در حالی که فرزندش دو سال وچهار ماه داشت، درگذشت - صلوات ودرود خدا بر همگی ایشان باد -)(91).
ودرباره فرزندان می نویسد: (فرزندان م ح م د بن حسن (علیهما السلام) که دانستنش ویژه خداوند است)(92).
درباره مادرش می گوید: (نام مادر قائم - که صلوات ودرود خدا بر او وبر پدرانش باد - را صغیره، حکیمه، نرجس وسوسن گفته اند. ابن همام گفته است که حکیمه نام عمّه ابومحمّد(93) است؛ همان که حدیثی درباره ولادت صاحب الزّمان (علیه السلام) نقل کرده، وهمو روایت نموده که
-----------------
(87) اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات والفرق، ص102.
(88) همان، ص103.
(89) با عنوان (موالید الائمّه) نیز آن را شناسانیده اند (مترجم).
(90) یعنی: امام عسکری - (علیه السلام) - (مترجم).
(91) کاتب بغدادی، ابوبکر محمّد بن احمد، تاریخ الائمّه، ص15.
(92) همان، ص22.
(93) یعنی: امام عسکری - (علیه السلام) - (مترجم).
مادر فرزند، نامش نرجس است)(94).
درباره القاب حضرتش می گوید: (قائم - که صلوات خدا بر او وپدرانش باد - هادی ومهدی است)(95).
کنیه اش را چنین می نگارد: (قائم - که صلوات خدا بر او باد -، ابوالقاسم است)(96).
پیرامون مدفنش می گوید: (مدفن قائم چشم انتظار - که درود خدا بر او باد - را کسی جز خدا نداند که کجا است)(97).
درباره نوّاب وابواب حضرت چنین می گوید: (... وکیلش عثمان بن سعید؛ آن گاه که در بستر مرگ بود، فرزندش ابوجعفر محمّد بن عثمان را عهده دار مسؤولیتی کرد که ابومحمّد حسن بن علی بر دوشش نهاده بود. ثقات شیعه به نقل از او گفته اند که او فرمود:
(هذا وَکیلی، وابْنه وَکیلُ ابْنی)؛
(این مرد، وکیل من، وفرزندش، وکیل فرزند من است)؛
یعنی: ابوجعفر محمّد بن عثمان عَمْری. او نیز هنگام مرگ به ابوالقاسم حسین بن روح نُمَیری وصیت کرد، وسپس به ابوالقاسم بن روح فرمان دادند تا امر وکالت را به ابوالحسن سَمُری سپارد، وپس از آن، کار وکالت بازماند؛ والله اعلم)(98).
62. ابوجعفر محمّد بن یعقوب بن اسحاق، ثقةالاسلام کلینی - که علی التّحقیق به سال 329ق درگذشته است - بابی در تولّد حضرت صاحب (علیه السلام) پدید آورده، ودر آن گفته است: (او - (علیه السلام) - در نیمه شعبان سال دویست وپنجاه وپنج زاده شد)(99).
63. شیخ بزرگوار محمّد بن ابراهیم نعمانی، مشهور به ابن ابی زینب شاگرد
-----------------
(94) کاتب بغدادی، همان، ص26.
(95) همان، ص29.
(96) همان، ص30.
(97) همان، ص32.
(98) همان، ص34.
(99) کلینی، محمّد بن یعقوب، کافی، ج1، ص514.
وکاتب کلینی، کتابش الغیبة را به غیبت مولایمان مهدی اختصاص داده که می توان به آن مراجعه کرد.
64. شیخ بزرگوار ابوجعفر محمّد بن علی بن حسین بن بابویه قمی، صدوق امّت - متوفّای سال 381ق - در اعتقادات می نویسد: (... معتقدیم که در روزگار ما حجّت خدا در زمین، وخلیفه او بر بندگانش، قائم چشم انتظار محمّد بن حسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام) است. همو که نبی اکرم از سوی خداوند - عزّ وجلّ - نام ونسبش را خبر داد.
همو که زمین را همان گونه که از ظلم وستم موج می زند، از عدل وداد می آکنَد. همو که خداوند دینش را به وسیله او آشکار می کند، تا دین خدا بر همگی ادیان پیروز گردد، اگرچه خوشایند مشرکان نباشد(100).
همو که خدا به دست او مشرق ها ومغرب های زمین را فتح می کند، تا آن که جایی باقی نماند، مگر گل بانگ اذان در آن به گوش رسد، وتمامی دین، از آنِ خدا گردد(101).
این همان مهدی است که پیامبر از او خبر داد. هنگامی که بیاید، عیسی بن مریم پشت سر او نماز می گزارد. به جای آوردن نماز به امامت او، همانند نمازخواندن پشت سر پیامبر خدا است؛ زیراکه خلیفه همو است. ما معتقدیم که قائم، جز او نمی تواند باشد، در غیبت می ماند، اگرچه به اندازه عمر دنیا به طول انجامد.
قائم، جز او نیست؛ چراکه پیامبر وائمّه به نام ونسَب او دلالت کرده، ونصّ روایت هایشان درباره او است، وبه وی بشارت داده اند -
-----------------
(100) اشاره است به: (... ودین الحقّ لیظهره علی الدّین کلّه ولو کره المشرکون)، سوره توبه (9)، آیه 33 وسوره صفّ (61)، آیه 9 (مترجم).
(101) اشاره است به آیه پیشین (مترجم).
صلوات خدا بر همگی ایشان باد -)(102).
65. هم چنین صدوق امّت، کتاب استوارش کمال الدّین وتمام النّعمة را در احوال مولایمان حضرت قائم نگاشته است.
66. شیخ ابوعبدالله محمّد بن محمّد بن نعمان عُکبری بغدادی مفید - درگذشته به سال 413ق - بابی را در کتابش ارشاد به ذکر قائم، تاریخ تولّد، براهین امامت، وبخشی از روایات پیرامون او، غیبت، سیره وی به هنگام قیام وزمان دولتش اختصاص داده است(103). شیخ مفید الفصول العشرة را نیز پیرامون غیبت نگاشته که لطیف، وشایسته مراجعه است.
67. ابوالحسن محمّد بن حسین بن موسی موسوی شریف رضی - درگذشته به سال 406ق - از شاگردان شیخ المشایخ ما ابن المعلّم، مفید ومعلّم امّت، خطبه هایی از امام علی (علیه السلام) درباره فرزندش مهدی را در کتاب جاویدانش نهج البلاغه(104) نقل کرده است.
68. برادرش ابوالقاسم علی بن حسین بن موسی موسوی علم الهدی شریف مرتضی - درگذشته به سال 436ق - کتاب المُقنِع فی الغیبة(105)، وبحثی از آن را در کتابش الشّافی(106) نگاشت.
وی هم چنین رسالةٌ فی غیبة الحجّة(107) را پدید آورده، ودر آن گفته است: (...مخالفان ما در این اعتقاد، گمان کرده اند که اثبات کلامی
-----------------
(102) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، اعتقادات، ص98.
(103) مفید، محمّد بن محمّد بن نعمان، ارشاد، ص316 تا پایان کتاب.
(104) درباره آن بنگرید به حدیث چهلم از کتاب حاضر.
(105) در: تهرانی، آقابزرگ، ذریعه، ج22، ص122 ذکری از آن رفته است.
(106) در: همان، ج13، ص8 ذکری از آن رفته است.
(107) در همان، ج16، ص82 یادی از آن به میان آمده، ودر: شریف مرتضی، علی بن حسین، رسائل، ج2، ص298 - 291 به چاپ رسیده است.
مسأله غیبت بر ما دشوار، وبر ایشان آسان است؛ ولی این تنها موضوعی نیست که از روی جهالت بدان معتقد گشته اند، وبا تأمّل، آشکار می شود که برعکسِ پندار آنان است...)(108).
69. شیخ تقی الدّین ابوصلاح حلبی - درگذشته به سال 447ق - فصلی درباره امامت حجّت بن الحسن را در کتاب کلامی اش تقریب المعارف(109) قرار داده است.
70. ابوجعفر محمّد بن حسن طوسی - درگذشته به سال 460ق - شیخ طایفه حقّ مدار، درباره مولایمان صاحب الزّمان کتاب الغیبه را نگاشت. وی در رساله مسائل کلامیه در همین موضوع می نویسد: (محمّد بن حسن مهدی (علیه السلام) زنده وموجود از زمان پدرش حسن عسکری تا هم اکنون؛ زیراکه امامت، لطفی است، ولطف در هر هنگامی بر خداوند متعال واجب است؛ پس هر وقت وزمان را چاره ای از وجود امام معصوم نباشد)(110).
71. شیخ ابوعلی فضل بن حسن بن فضل طبرسی صاحب مجمع البیان فی تفسیر القرآن - درگذشته به سال 548ق - در تاج الموالید بابی را در ذکر امام دوازدهم قرار داده است(111).
72. حافظ شیخ ابومحمّد عبدالله بن احمد بن احمد بن احمد بن عبدالله بن نصر بن خَشّاب بغدادی - درگذشته به سال 567ق - در تاریخ موالید الائمّه ووفیاتهم می گوید: (ذکر جانشین صالح (علیه السلام)؛ صدقة بن موسی از پدرم روایت کرده است که امام رضا (علیه السلام) می فرمود:
-----------------
(108) شریف مرتضی، علی بن حسین، رسائل، ج2، ص293.
(109) حلبی، تقی الدّین ابوصلاح، تقریب المعارف، ص215 - 171.
(110) طوسی، محمّد بن حسن، الرّسائل العشر، ص98.
(111) طبرسی، فضل بن حسن، تاج الموالید، ص60 تا پایان کتاب.
(اَلْخَلَف الصَّالِح مِنْ وُلْدِ أَبی، مُحَمَّد الْحَسَن بْن عَلِی، وهُوَ صاحِب الزَّمان، وهُوَ الْمَهْدی)(112)؛
(جانشین شایسته، از فرزندان ابومحمّد حسن بن علی است؛ او صاحب الزّمان است. او مهدی است...).
73. رضی الدّین ابوالقاسم علی بن موسی بن طاووس - درگذشته به سال 664ق - در الطّرائف فی معرفة مذاهب الطّوائف می گوید: (... بدان که ما وبیشینه اهل اسلام روایت کرده اند که پیامبرمان محمّد فرموده است:
(لا بُدَّ مِنْ مَهْدِی مِنْ وُلْدِ فاطِمَة ابْنَتِهِ (علیها السلام) یظْهر فَیمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلاً وقِسْطاً کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وجَوْراً)؛
(گزیری نیست از مهدی که در شمار فرزندان دخترش فاطمه (علیها السلام) است. ظهور می کند، وزمین را همان گونه که از ظلم وستم آکنده است، سرشار از عدل وداد می کند).
بزرگان مذاهب چهارگانه نیز در کتاب هایشان این روایت را متذکّر شده، واهل اسلام در این مسأله اجماع کرده اند)(113).
74. علّامه آیت الله علی الاطلاق شیخ حسن بن یوسف بن علی مطهّر حلّی - درگذشته به سال 726ق - در کتابش المستجاد من کتاب الارشاد(114) بابی را به ذکر قائم - عجّل الله فرجه - اختصاص داده است که می توان به آن مراجعه کرد(115).
-----------------
(112) بغدادی، عبدالله بن احمد، تاریخ موالید الائمّه ووفیاتهم، ص202 - 200.
(113) ابن طاووس، علی بن موسی، طرائف، ص175.
(114) این کتاب ارزشمند - که متأسّفانه تا کنون قدرش به کلّی ناشناخته مانده - توسّط این حقیر، ترجمه وتصحیح شده، وبا کیفیتی متفاوت از چاپ های پیشین، آماده انتشار است (مترجم).
(115) حلّی، حسن بن یوسف، المستجاد، ص231 تا پایان کتاب.
75. علّامه شیخ حسین بن عبدالصّمد عاملی پدر شیخ بهایی - درگذشته به سال 984ق - در کتاب خود وصول الاخیار الی اصول الاخبار می گوید: (امام مهدی صاحب الزّمان، حجّت بر اهلش ابوالقاسم محمّد بن حسن عسکری - عجّل الله فرجه - در روز جمعه، شبان گاهان، پانزدهم شعبان سال دویست وپنجاه وپنج در سامرا متولّد شد. مادرش نرجس است، ونامش را مریم بنت زید علویه نیز گفته اند. با توجّه به اخبار منقول از پیامبر، ظهور وفرمان روایی او به یقین صورت می پذیرد)(116).
هم چنین در همین باره می نویسد: (واز میان ایشان(117) محمّد بن حسن مهدی، به حقّ قیام کرده، وزمین را همان گونه که از ظلم وستم لبریز شده، پُر از عدل وداد می کند، واین بر اساس گفته های پیامبر(صلی الله علیه وآله) است. همین مضمون را در الجمع بین الصّحاح الستّ(118) به شش طریق نقل کرده اند که البتّه الفاظ، در هریک، متفاوت است. هم چنین در کتاب مصابیح به چهار طریق روایت شده، ودر مجموع، کسی در آن اختلاف نکرده است)(119).
76. فرزندش شیخ بهاءالدّین محمّد بن حسین بن عبدالصّمد حارثی عاملی جبعی - درگذشته به سال 1031ق - در توضیح المقاصد می نویسد: (پانزدهم (شعبان المعظّم)؛ در این روز امام ابوالقاسم محمّد المهدی صاحب الزّمان - که صلوات خدا بر او وبر پدران پاکش باد - متولّد شده، واین واقعه به سال دویست وپنجاه وپنج هجری در سرّ من
-----------------
(116) عاملی، حسین بن عبدالصّمد، وصول الاخیار الی اصول الاخبار، ص44.
(117) آنانی که مسائل دینی وروایاتمان را از ایشان نقل کردیم.
(118) نگاشته ابوالحسین رزین بن معاویة بن عمّار عبدری سرقسطی اندلسی است (مترجم).
(119) عاملی، همان، ص61.
رأی، رخ داده است(120).
77. نویسنده علّامه، محمّد بن مرتضی مشهور به فیض کاشانی - درگذشته به سال 1091ق - در کتاب کلامی اش علم الیقین بابی را به غیبت امام زمانمان، ونشانه های ظهور او وقیامت اختصاص داده است(121).
78. علّامه سید هاشم بحرانی صاحب تفسیر برهان - درگذشته به سال 1107ق - المحجّة فیما نزل فی القائم الحجّة را نگاشته است.
79. شیخ الاسلام زمان خود، غوّاص بحار علوم آل محمّد، شیخ محمّد باقر علّامه مجلسی - درگذشته به سال 1110ق - مجلّد سیزدهم از کتاب بحارالانوار را به احوال امام دوازدهم صاحب الزّمان اختصاص داده است.
80. علّامه میر محمّدصادق خاتون آبادی - درگذشته به سال 1272ق -، از شاگردان جدّ ما علّامه متّقی صاحب هدایه قدس سره، چهل حدیثش را درباره امام زمان نگاشته که نام آن کشف الحق، ومشهور به (اربعین خاتون آبادی) است.
81. شیخ محدّثان، حاج میرزا حسین نوری - درگذشته به سال 1320ق - کتابش نجم ثاقب را در ذکر احوال مولایمان قائم پدید آورده است.
82. علّامه سید محمّدتقی موسوی اصفهانی - درگذشته به سال 1348ق - کتاب مکیال المکارم فی فوائد الدّعاء للقائم را نگاشته است.
83. علّامه شیخ علی اکبر نهاوندی - درگذشته به سال 1369ق - العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزّمان (علیه السلام) را در دو مجلّد بزرگ نوشته است.
-----------------
(120) شیخ بهایی محمّد بن حسین، توضیح المقاصد، ص579.
(121) فیض کاشانی، محمّدمحسن بن مرتضی، علم الیقین، ج2، ص820 - 771.
84. علّامه سیدمحسن امین - درگذشته به سال 1371ق - در اعیان الشّیعه مدخل محمّد بن حسن مهدی صاحب زمان (علیه السلام) را وضع کرده، ودر آن به بحثی طولانی پرداخته است(122).
85. علّامه سید صدرالدّین صدر - درگذشته در 19 ربیع الثّانی 1373ق - احادیث امام مهدی که از طریق اهل سنّت وارد شده را در کتاب استوارش المهدی گرد آورده است، ومی توان به آن اثر لطیف، مراجعه کرد.
86. علّامه ومُصلح بزرگ شیخ محمّدحسین آل کاشف الغطاء - درگذشته در 18 ذی قعده 1373ق - در کتاب استوار اصل الشّیعة واصولها چنین می نگارد: (... امامیه را اعتقاد بر آن است که خداوند سبحان، زمین را از حجّت بر بندگانش - اعمّ از نبی یا وصی، یا آشکار ومشهور، ویا پنهان ومستور - خالی نمی گذارد. پیامبر به صراحت فرموده، وبه فرزندش حسن وصیت کرده، وحسن به برادرش حسین، وهمین طور تا برسد به امام دوازدهم مهدی منتظر...)(123).
87. علّامه شیخ محمّدرضا مظفّر - درگذشته به سال 1383ق - در کتابش عقائد الامامیه می گوید: (بشارت به ظهور مهدی که از فرزندان فاطمه است، در آخرالزّمان برای گستراندن عدل وداد در زمین، پس از آن که پُر از ظلم وستم شده، به تواتر از پیامبر(صلی الله علیه وآله) نقل وثابت گردیده، وتمامی مسلمانان با وجود مشرب های فکری گوناگون، این روایات را در میان آن چه که از آن حضرت روایت کرده اند، به ثبت رسانده اند. این، اندیشه نوبنیانی از سوی شیعیان نیست...)(124).
-----------------
(122) امین عاملی، محسن، اعیان الشّیعه، ج2، ص84 - 44.
(123) آل کاشف الغطاء، محمّدحسین، اصل الشّیعة واصولها، ص136.
(124) مظفّر، محمّدرضا، عقائد الامامیه، ص77.
88. علّامه معاصر (آیت الله) شیخ لطف الله صافی گلپایگانی - مدّ ظلّه - احادیث امام مهدی را به روایت دو گروه (شیعه وسنّی) در کتاب استوارش منتخب الاثر فی الامام الثّانی عشر که بارها به چاپ رسیده، گردآورده است(125).
89. علّامه شیخ مهدی فقیه ایمانی اصفهانی معاصر، دیدگاه های بزرگان اهل سنّت را در موسوعه خود امام المهدی عند اهل السنّه جمع آوری کرده است که می توان به آن تألیف لطیف، مراجعه نمود(126).
90. علّامه شیخ ابوطالب تجلیل تبریزی معاصر رساله اش با نام من هو المهدی؟ را نگاشته، ودو بار آن را در قم به چاپ رسانده است. وی در این کتاب به گردآوری روایات هر دو گروه درباره این موضوع پرداخته است.
91. وعلّامه سیدمحمود موسوی دهسرخی اصفهانی معاصر در کتابش یأتی علی النّاس زمان من سئل عاش ومن سکت مات احادیث آخرالزّمان را با ترجمه فارسی وبه ترتیب حروف الفبا فراهم آورده، وآن را برای نخستین بار در سال 1408ق در قم به چاپ رسانده است.
مهدی نزد اهل سنت وجماعت
-----------------
(125) چاپ جدید وآخرین ویرایش این کتاب با اضافات فراوان وسودمند در سه جلد منتشر شده است (مترجم).
(126) مجموعاً شصت وهفت متن تاریخی، حدیثی وکلامی اختصاصی ویا ضمنی پیرامون حضرت مهدی در این کتاب درج شده است (مترجم).
بخش بیشینه این بحث از آیت الله صافی در منتخب الاثر فی الامام الثّانی عشر وعلّامه خرسان در مقدّمه اش بر البیان فی اخبار صاحب الزّمان برداشت شده است.
احادیث امام مهدی را راویانشان نقل کرده، ونویسندگانشان در جوامع حدیثی خود به ثبت رسانده اند؛ کسانی همانند:
احمد، ابوداوود، ابن ماجه، ترمذی، بخاری، مسلم، نسایی، بیهقی، ماوردی، طبرانی، سمْعانی، رویانی، عبْدری، حافظ عبدالعزیز عُکبری در تفسیرش، ابن قتیبه در غریب الحدیث، ابن سری، ابن عساکر، دارقُطنی در مسند سیدة نساء العالمین فاطمة الزّهراء، کسایی در المبتدا، بغَوی، ابن اثیر، ابن دیبع شیبانی، حاکم در مستدرک، ابن عبدالبرّ در استیعاب، حافظ ابن مطیق، فرعانی، نمیری، مُناوی، ابن شیرویه دیلمی، سبط بن جوزی، شارح معتزلی، ابن صبّاغ مالکی، حموی، ابن مغازلی شافعی، موفّق بن احمد خوارزمی، محبّ الدّین طبری، شَبلنجی، صبّان، شیخ منصورعلی ناصف، ابن ابی شیبة، ابن ابی حاتم، حسن بن سفیان.
ابن منده، حماد رواجنی، ابوالحسن سحری، حربی، ابوبکر مُقری، خطیب، ابوعمرو دانی، ابن خلّکان، قرطبی، ابن کثیر، نُعیم بن حمّاد، ابن اعثم کوفی، ابوالحسن ابری، ابن حجر عسقلانی.
محی الدّین بن عربی، ابن طلحه شافعی، سَمهودی، شعرانی، ابن عربی مالکی، ابویعلی، ابن حجر هیثمی، ابن حیان، ابوالشّیخ، ثعلبی، ابن ازرق، ابن منظور انصاری، عبدالکری یمانی، صدرالدّین قونوی، زینی دحلان، برزنگی، مرتضی زبیدی، ملّاعلی متّقی، خواجه پارسا، اسماعیل حقّی، آلوسی، قُندوزی، بلخی، گنجی شافعی ودیگران(127).
برخی از آنان، رساله ها وکتاب هایی در این باره پرداخته اند؛ کسانی همچون: حافظ ابونُعیم اصفهانی صاحب کتاب نعت المهدی ومناقب المهدی، گنجی شافعی صاحب البیان فی اخبار صاحب الزّمان، ملّاعلی متّقی
-----------------
(127) برای دست یابی به نمونه های بیشتر بنگرید به: تجلیل تبریزی، ابوطالب، من هو المهدی، ص68 - 62.
صاحب تلخیص البیان فی اخبار مهدی آخر الزّمان، عبّاد بن یعقوب رواجنی صاحب کتاب اخبار المهدی، سیوطی صاحب العَرف الوردی فی اخبار المهدی وعلامات المهدی، ابن حجر صاحب القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر.
شیخ جمال الدّین یوسف بن یحیی دمشقی صاحب عقدالدّرر فی اخبار الامام المنتظر، ابن کمال پاشا صاحب تلخیص البیان فی علامات مهدی آخر الزّمان، ابن قیم جوزیه نویسنده المهدی، ملّاعلی قاری هندی نویسنده المشرب الوردی فی اخبار المهدی، شیخ مرعی بن یوسف کرمی مَقدَسی صاحب فوائد الفِکَر فی الامام المنتظر(128)، محمّد بن عبدالعزیز بن مانع - از عالمان (نجد) در قرن چهاردهم - صاحب کتاب تحدیق النّظر فی اخبار الامام المنتظر ودیگران در دیگر کتاب ها.
ما در این جا بخشی از گفته های بزرگان آنان را می آوریم تا خوانندگان با دقّت به مطالعه واندیشه در آن ها بپردازند:
92. ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه می گوید: (تمامی فرقه های اسلامی اتّفاق نظر دارند که دنیا وتکلیف به انجام نمی رسد؛ مگر با او)(129).
93. به نقل از شیخ عبدالحقّ در لمعات چنین آمده است که: (احادیث متواتر در این که مهدی از اهل بیت وفرزندان فاطمه به شمار می رود، هماهنگ است)(130).
-----------------
(128) ظاهراً نام صحیح آن: فرائد فوائد الفکر فی الامام المهدی المنتظر است (زرکلی، خیرالدّین، اعلام، ج7، ص203؛ فصل نامه تراثنا، ش17، ص109 - 108)؛ کتاب مرآة الفکر فی المهدی المنتظر نیز از همو است (مترجم).
(129) ابن ابی الحدید، ابوحامد بن هبةالله معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج2، ص535.
(130) حاشیه صحیح ترمذی، ج2، ص46.
94. صبّان در اسعاف الرّاغبین می نویسد: (روایات منقول از پیامبر، مبنی بر خروج او، واین که وی از خاندان پیامبر است، وزمین را پُر از عدل وداد می کند، به تواتر رسیده است)(131).
95. شبلنجی در نورالابصار می گوید: (احادیث منقول از پیامبر، درباره این که او در شمار اهل بیت او است، وزمین را از عدل وداد می آکنَد، به تواتر رسیده است)(132).
96. ابن حجر در صواعق می گوید: (ابوالحسن ابری گفته است: این که او خروج می کند، از اهل بیت پیامبر است، هفت سال پادشاهی می کند، زمین را از عدل می آکنَد، با عیسی خارج شده، واو را در قتل دجّال در دروازه (لدّ) در کشور فلسطین یاری می رساند، امامت این امّت را بر عهده دارد، وعیسی پشت سر او نماز می گزارد، اخبار به علّت فراوانی کسانی که آن ها را از مصطفی نقل کرده اند، به تواتر رسیده، ومُستفیض شده است)(133).
97. سیداحمد بن زینی دحلان مفتی شافعیان در الفتوحات الاسلامیه می نویسد: (روایاتی که در آن ها ذکری از ظهور مهدی رفته، فراوان ومتواتر است. در این میان، برخی از آن ها حدیث صحیح، بعضی حدیث حسَن، وبیشترشان حدیث ضعیف است.
امّا به خاطر فراوانی این گونه روایات، وراویان بسیار این احادیث، برخی از آن ها بعضی دیگر را تقویت کرده، تا جایی که قطعی بودنشان ثابت می گردد. امّا از این دست مسائل قطعی ومسلّم می توان به این که گزیری از ظهور او نیست، این که وی از فرزندان فاطمه است، این که
-----------------
(131) صبان، محمّد بن علی، اسعاف الرّاغبین، باب دوم، ص140.
(132) شبلنجی، مؤمن بن حسن، نورالابصار، ص155.
(133) ابن حجر، شهاب الدّین احمد، الصّواعق المحرقه، ص99.
زمین را پُر از عدل می کند، اشاره کرد).
علّامه سید محمّد بن (عبد ال) رسول برزنگی در پایان الاشاعة (فی اشراط السّاعة)(134) بدین موضوع تذکّر داده است، ولی محدود کردن ظهور وی، به سال معین ومشخّصی، صحیح نیست؛ زیرا رازی است که جز خدا نداند، ونصّی از جانب شارع مقدّس در تعیین آن، وارد نشده است)(135).
98. سوَیدی در سبائک الذّهب می گوید: (آن چه که علما بر آن اتّفاق کرده اند، این است که مهدی همان قیام کننده دوره آخرالزّمان است، وزمین را از عدل پُر می سازد؛ درباره او وظهورش روایات بسیاری وارد شده است)(136).
99. گنجی شافعی در البیان فی اخبار صاحب الزّمان می گوید: (روایات پیامبر درباره مهدی (علیه السلام) به دلیل راویان بسیاری که آن ها را از مصطفی نقل کرده اند، متواتر ومُستفیض شده است)(137).
100. ملّاعلی متّقی در البرهان فی علامات مهدی آخرالزّمان فتواهای چهار تن از عالمان مذاهب چهارگانه، درباره حضرت مهدی (علیه السلام) را آورده است(138).
این چهار تن عبارت اند از: شیخ ابن حجر شافعی نویسنده القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر، ابوسرور احمد بن ضیاء حنفی، محمّد بن محمّد مالکی ویحیی بن محمّد حنبلی.
-----------------
(134) برزنگی، محمّد بن عبدالرّسول، الاشاعة فی اشراط السّاعة، ص88 (مترجم).
(135) دحلان، احمد بن زینی، الفتوحات الاسلامیة،ج2، ص211.
(136) سوَیدی بغدادی، محمّدامین، سبائک الذّهب، ج4، ص78.
(137) گنجی شافعی، محمّد بن یوسف، البیان فی اخبار صاحب الزّمان، ص124.
(138) نام آن، چنین است: (فتاوی علماء العرب من اهل المکّة المشرّفة فی شأن المهدی الموعود فی آخرالزّمان) (مترجم).
فتواهای آنان شامل چنین موضوعاتی گردیده است: تأیید درستی نظریه ظهور مهدی، وارد شدن روایات صحیح درباره او ودر صفات او، چگونگی خروج او، وآن چه از فتنه ها که پیش از وی - همانند خروج سفیانی، فرو رفتن زمین و... - پدیدار می شود. ابن حجر تصریح کرده است به تواتر این روایات، واین که او از اهل بیت است؛ مالک شرق وغرب زمین گردیده، وآن را پُر از عدل می کند؛ واین که عیسی پشت سر او نماز می گزارد؛ سفیانی را می کُشد، وبا سپاهی که به سوی مهدی گسیل داشته است در بَیداء - سرزمینی در میان مکّه ومدینه - فرو می رود(139).
101. مسعود بن عمر تفتازانی در مقاصدالطّالبین گفته است: (احادیث صحیحی وارد شده است که امامی از فرزندان فاطمه زهرا - رضی الله عنها - ظهور می کند، وزمین را همان گونه که پُر از ظلم وستم است، از عدل وداد پُر می کند)(140).
102. شیخ محمّد جزری دمشقی شافعی در اسمی المناقب فی تهذیب اسنی المطالب می گوید: (... از علی بن ابی طالب رضی الله عنه است که می فرمود: رسول خدا - صلّی الله علیه (وآله) وسلّم - فرمود:
(اَلْمَهْدی مِنَّا اَهْلَ الْبَیتِ، یصْلحُه الله فی لَیلَةٍ)؛
(مهدی در شمارِ ما اهل بیت است، خداوند، امر (ظهور) وی را در شبی راست می گرداند...).
درستی احادیث امام مهدی وروایات مبنی بر آمدن او در آخرالزّمان،
-----------------
(139) بنگرید: متّقی هندی، علی بن حسام الدّین، البرهان فی علامات مهدی آخرالزّمان، باب سیزدهم (به صورت جداگانه نیز به سال 1399 قمری در قم به چاپ رسیده است (مترجم)).
(140) تفتازانی، مسعود بن عمر، مقاصدالطّالبین، حاشیه شرح المقاصد، ج2، ص307.
واین که وی از اهل بیتِ وخاندان فاطمه - رضوان الله علیها - به شمار می آید، نزد ما به اثبات رسیده است. نام او نام پیامبر - صلّی الله علیه (وآله) وسلّم -، ونام پدرش، همان نام پدر پیامبر - صلّی الله علیه (وآله) وسلّم - باشد. درست وروشن تر آن است که او از فرزندان حسین بن علی است؛ چراکه نصّ امیرالمؤمنین علی در این باره چنین است:... علی (علیه السلام) در حالی که به فرزندش حسین می نگریست، فرمود:
(إِنَّ ابْنَی هذا سَیدُکُما، سَمَّاهُ النَّبِی - صَلَّی الله عَلَیهِ (وآلِهِ) وَسَلَّمَ -، وسَیخْرُجُ مِنْ صُلْبِهِ رَجُلٌ یسَمّی بِاسْمِ نَبِیکُمْ، یشْبِهُهُ فِی الْخُلْقِ، ولا یشْبِهُهُ فِی الْخَلْقِ)؛
(این فرزندم آقای شما است. نامش را پیامبر بر وی نهاده است. از صُلب او مردی می آید که هم نام پیامبرتان است. سیرتش به پیامبر می ماند، ولی در صورت، چُنو نیست).
سپس داستان لبریز شدن زمین از عدل به توسّط او را بازگو فرمود. همین ها را ابوداوود در سنن خود روایت نموده، وبر آن، سکوت کرده است)(141).
103. وعبدالرّحمان بن خلدون در مقدّمه مشهورش می نویسد: (آن چه در گذر زمان در میان عموم مسلمانان شهرت یافته آن است که با گذشت روزگاران به ناچار باید در آخرالزّمان مردی از اهل بیت ظهور کند، دین را نیرو بخشد، عدل وداد را آشکار سازد، ومسلمانان پیروی اش کنند.
وی بر کشورهای اسلامی چیرگی خواهد یافت، واو را مهدی نامند.
-----------------
(141) جزری دمشقی شافعی، شمس الدّین محمّد، اسمی المناقب فی تهذیب اسنی المطالب، ص168 - 163.
خروج دجّال وروی دادهای پس از آن - که در شمار نشانه های مذکور در روایات صحیح است - پس از وی روی خواهد داد...)(142).
در این جا فصل اوّل را در اقوال به پایان برده، به یاری حضرت باری به فصل دوم می پردازیم.
(142) ابن خلدون مغربی، عبدالرّحمان، مقدّمة ابن خلدون، ص260.
حدیث لوح
این حدیث را کلینی در کافی(143)، شاگردش نعمانی در الغیبة(144)، صدوق در کمال الدّین وتمام النّعمة(145) وعیون اخبار الرّضا (علیه السلام)(146)، مفید در اختصاص(147)، شیخ تقی الدّین ابوصلاح حلبی در تقریب المعارف(148) به صورت مختصر، شیخ طوسی در الغیبة(149) وامالی(150)، امین الدّین طبرسی در اعلام الوری(151) وابومنصور طبرسی در احتجاج(152) به صورت مرسل؛ وشیخ حسن بن ابوالحسن دیلمی در ارشاد القلوب(153)، علّامه مجلسی در مجلّد نهم
-----------------
(143) کلینی، محمّد بن یعقوب، کافی، ج1، ص527.
(144) نعمانی، ابن ابی زینب، الغیبة، ص29.
(145) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص308.
(146) همو، عیون اخبار الرّضا (علیه السلام)، ج1، ص41.
(147) مفید، محمّد بن محمّد بن نعمان، اختصاص، ص210.
(148) حلبی، تقی الدّین ابوصلاح، تقریب المعارف، ص178.
(149) طوسی، محمّد بن حسن، الغیبة، ص93.
(150) همو، امالی، ص291، ش566.
(151) طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ص225.
(152) طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ج1، ص67.
(153) دیلمی، حسن بن ابوالحسن، ارشاد القلوب، ج2، ص290.
بحارالانوار(154) وسید امین در اعیان الشّیعه(155) به نقل از کافی؛ وصافی در منتخب الاثر فی الامام الثّانی عشر(156) آورده اند؛ قدّس الله اسرارهم.
ودر کافی - به صورت مسند از ابابصیر به نقل از ابی عبدالله (علیه السلام) (امام صادق) - است که: قالَ أَبی لِجابِرِ بْنِ عَبْدِ الله الْأَنْصارِی: (إِنَّ لی إِلَیکَ حاجَةً، فَمَتی یخِفُّ عَلَیکَ أَنْ أَخْلُوَ بِکَ فَأَسْأَلَکَ عَنْها؟)؛
فَقالَ لَهُ جابِرٌ: (أَی الْأَوْقاتِ أَحْبَبْتَهُ).
فَخَلا بِهِ فی بَعْضِ الْأَیامِ، فَقالَ لَهُ: (یا جابِرُ! أَخْبِرْنی عَنِ الَّلوْحِ الَّذی رَأَیتَهُ فی یدِ أُمّی فاطِمَةَ(علیها السلام)، بِنْتِ رَسُولِ الله (صلی الله علیه وآله)، وما أَخْبَرَتْکَ بِهِ أُمّی أَنَّهُ فی ذلِکَ الَّلوْحِ مَکْتُوبٌ؟).
فَقالَ جابِرٌ: أَشْهَدُ بِالله أَنّی دَخَلْتُ عَلی أُمِّکَ فاطِمَةَ(علیها السلام)، فی حَیاةِ رَسُولِ الله (صلی الله علیه وآله)، فَهَنَّیتُها بِوِلادَةِ الْحُسَینِ ورَأَیتُ فی یدَیها لَوْحاً أَخْضَرَ، ظَنَنْتُ أَنَّهُ مِنْ زُمُرُّدٍ، ورَأَیتُ فیهِ کِتاباً أَبْیضَ، شِبْهَ لَوْنِ الشَّمْسِ.
فَقُلْتُ لَها: (بِأَبی وأُمّی، یا بِنْتَ رَسُولِ الله (صلی الله علیه وآله)، ما هذَا الَّلوْحِ؟).
فَقالَتْ: (هذا لَوْحٌ أَهْداهُ الله إِلی رَسُولِهِ (صلی الله علیه وآله)، فیهِ اسْمُ أَبی، واسْمُ بَعْلی، واسْمُ ابْنَی، واسْمُ الْأَوْصِیاءِ مِنْ وُلْدی، وأَعْطانیهِ أَبی لِیبَشِّرَنی بِذلِکَ).
قالَ جابِرٌ: فَأَعْطَتْنیهِ أُمُّکَ فاطِمَةُ(علیها السلام) فَقَرَأْتُهُ واسْتَنْسَخْتُهُ.
فَقالَ لَهُ أَبی: (فَهَلْ لَکَ - یا جابِرُ - أَنْ تَعْرِضَهُ عَلَی؟).
قالَ: (نَعَمْ).
فَمَشی مَعَهُ أَبی إِلی مَنْزِلِ جابِرٍ، فَأَخْرَجَ صَحیفَةً مِنْ رَقٍّ، فَقالَ: (یا جابِرُ! اُنْظُرْ فی کِتابِکَ لِأَقْرَأَ (أَنَ) عَلَیکَ). فَنَظَرَ جابِرٌ فی نُسْخَتِهِ فَقَرَأَهُ أَبی، فَما خالَفَ حَرْفٌ حَرْفاً، فَقالَ جابِرٌ: فَأَشْهَدُ بِالله أَنّی هکَذا رَأَیتُهُ فِی الَّلوْحِ مَکْتُوباً:
-----------------
(154) مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، ج9، ص120 به بعد از چاپ کمپانی.
(155) امین عاملی، محسن، اعیان الشّیعه، ج2، ص55.
(156) صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص133.
بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحیمِ.
هذا کِتابٌ مِنَ الله الْعَزیزِ الْحَکیمِ لِمُحَمَّدٍ نَبِیهِ، ونُورِهِ وسَفیرِهِ، وحِجابِهِ ودَلیلِهِ، نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعالَمینَ، عَظِّمْ - یا مُحَمَّدُ - أَسْمائی، واشْکُرْ نَعْمائی، ولا تَجْحَدْ آلائی؛ إِنّی أَنَا الله لا إِلهَ إِلّا أَنَا قاصِمُ الْجَبَّارینِ، ومُدیلُ الْمَظْلُومینَ، ودَیانُ الدّینِ؛
إِنّی أَنَا الله لا إِلهَ إِلّا أَنَا، فَمَنْ رَجا غَیرَ فَضْلی، أَوْ خافَ غَیرَ عَدْلی، عَذّبْتُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُ بِهِ أَحَداً مِنَ الْعالَمینَ، فَإِیای فَاعْبُدْ وعَلَی فَتَوکَّلْ.
إِنّی لَمْ أَبْعَثْ نَبِیاً فَأُکْمِلَتْ أَیامُهُ وانْقَضَتْ مُدَّتُهُ، إِلّا جَعَلْتُ لَهُ وَصِیاً، وإِنّی فَضَّلْتُکَ عَلَی الْأَنْبِیاءِ، وفَضَّلْتُ وَصِیکَ عَلَی الْأَوْصِیاءِ، وأَکْرَمْتُکَ بِشِبْلَیکَ وسِبْطَیکَ حَسَنٍ وحُسَینٍ؛ فَجَعَلْتُ حَسَناً مَعْدِنَ عِلْمی بَعْدَ انْقِضاءِ مُدَّةِ أَبیهِ؛ وجَعَلْتُ حُسَیناً خازِنَ وَحْیی، وأَکْرَمْتُهُ بِالشَّهادَةِ وخَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعادَةِ، فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اسْتُشْهِدَ، وأَرْفَعُ الشُّهَداءِ دَرَجَةً، جَعَلْتُ کَلِمَتِی التَّامَّةَ مَعَهُ، وحُجَّتِی الْبالِغَةَ عِنْدَهُ، بِعِتْرَتِهِ أُثیبُ وأُعاقِبُ:
أَوَّلُهُمْ عَلِی، سَیدُ الْعابِدینَ وزَینُ أَوْلِیائِی الْماضینَ، وابْنُهُ شِبْهُ جَدِّهِ الْمَحْمُودِ، مُحَمَّدٌ، الْباقِرُ عِلْمی، والْمَعْدِنُ لِحِکْمَتی؛
سَیهْلِکُ الْمُرْتابُونَ فی جَعْفَرٍ، الرَّادُّ عَلَیهِ کَالرَّادِّ عَلَی، حَقَّ الْقَوْلُ مِنّی لَأُکْرِمَنَّ مَثْوی جَعْفَرٍ، ولَأَسُرَّنَّهُ فی أَشْیاعِهِ وأَنْصارِهِ وأَوْلِیائِهِ؛
أُتیحَتْ بَعْدَهُ مُوسی فِتْنَةٌ عَمْیاءُ حِنْدِسٌ، لِأَنَّ خَیطَ فَرْضی لا ینْقَطِعُ، وحُجَّتی لا تَخْفی، وأَنَّ أَوْلِیائی یسْقَوْنَ بِالْکَأْسِ الْأَوْفی، مَنْ جَحَدَ واحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتی، ومَنْ غَیرَ آیةً مِنْ کِتابی فَقَدِ افْتَری عَلَی، وَیلٌ لِلْمُفْتَرینَ الْجاحِدینَ؛
عِنْدَ انْقِضاءِ مُدَّةِ مُوسی عَبْدی وحَبیبی وخِیرَتی فی عَلِی، وَلیی وناصِری، ومَنْ أَضَعُ عَلَیهِ أَعْباءَ النُّبُوَّةِ، وأَمْتَحِنُهُ بِالْاِضْطِلاعِ بِها، یقْتُلُهُ عِفْریتٌ مُسْتَکْبِرٌ، یدْفَنُ فِی الْمَدینَةِ الَّتی بَناهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ إِلی جَنْبِ شَرِّ خَلْقی؛
حَقَّ الْقَوْلُ مِنّی لَأَسُرَّنَّهُ بِمُحَمَّدٍ، ابْنِهِ وخَلیفَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ، ووارِثِ عِلْمِهِ، فَهُوَ مَعْدِنُ عِلْمی ومَوْضِعُ سِرّی، وحُجَّتی عَلی خَلْقی، لا یؤْمِنُ عَبْدٌ بِهِ إِلّا جَعَلْتُ الْجَنَّةَ مَثْواهُ، وشَفَّعْتُهُ فی سَبْعینَ مِنْ أَهْلِ بَیتِهِ - کُلُّهُمْ قَدِ اسْتَوْجَبُوا النَّارَ -؛
وَأَخْتِمُ بِالسَّعادَةِ لِابْنِهِ عَلِی، وَلیی وناصِری، والشَّاهِدِ فی خَلْقی، وأَمینی عَلی وَحْیی؛ أُخْرِجُ مِنْهُ الدَّاعِی إِلی سَبیلی، والْخازِنَ لِعِلْمی، الْحَسَنَ؛
وَأُکَمِّلَ ذلِکَ بِابْنِهِ م ح م د، رَحْمَةً لِلْعالَمینَ، عَلَیهِ کَمالُ مُوسی، وبَهاءُ عیسی، وصَبْرُ أَیوبَ، فَیذَلُّ أَوْلِیائی فی زَمانِهِ، وتُتَهادی رُؤُوسُهُمْ کَما تُتَهادی رُؤُوسُ التُّرْکِ والدَّیلَمِ، فَیقْتَلُونَ ویحْرَقُونَ، ویکُونُونَ خائِفینَ مَرْعُوبینَ وَجِلینَ.
تُصْبَغُ الْأَرْضُ بِدِمائِهِمْ، ویفْشُوا الْوَیلُ والرَّنَّةُ فی نِسائِهِمْ، أُولئِکَ أَوْلِیائی - حَقّاً -، بِهِمْ أَدْفَعُ کُلَّ فِتْنَةٍ عَمْیاءَ حِنْدِسٍ، وبِهِمْ أَکْشِفُ الزَّلازِلَ وأَدْفَعُ الْآصارَ والْأَغْلالَ، أُولئِکَ عَلَیهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ ورَحْمَةٌ، وأُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ.
پدرم به جابر بن عبدالله انصاری فرمود: (مرا به تو نیازی است؛ چه زمانی برایت آسان تر است تا با تو خلوت کنم، ودرباره آن، از تو پرسش کنم؟).
جابر به پدرم گفت: (هر زمان که بخواهی).
روزی با وی خلوت کرد، وبه او فرمود: (جابر! با من، از آن لوحی که در دست مادرم فاطمه - دختر پیامبر خدا - دیده ای، واز آن چه که او درباره نوشته های آن لوح می فرمود، سخن بگو).
جابر گفت: خدا را شاهد می گیرم که روزی در زمان حیات پیامبر خدا به نزد مادرت فاطمه وارد شدم، وبه او برای تولّد حسین تبریک گفتم. در دستانش لوح سبزرنگی دیدم که گمانم از زمرّد بود، ودر آن، نوشته سفیدی همچون رنگ آفتاب دیدم.
به وی گفتم: (پدر ومادرم به فدایت ای دخت پیغامبر خدا! این لوح چیست؟).
فرمود: (این لوحی است که خداوند به پیامبرش اهدا کرده، ودر آن، نام های پدرم، همسرم، دو پسرم، ونام اوصیایی که در شمار فرزندانم هستند، ثبت شده است. پدرم به عنوان مژدگانی آن را به من داده است).
جابر گفت: (مادرت فاطمه آن را به دستم داد، خواندمش، واز روی آن، استنساخ کردم).
پدرم به او فرمود: (جابر! می توانی به من نشانش دهی؟).
گفت: (آری).
سپس پدرم، همراه جابر به منزل او رفت، ووی صحیفه ای از پوست آهو بیرون آورد.
پدرم فرمود: (جابر! در نگاشته خود نگاه کن تا برایت بخوانمش).
جابر نگاه در نسخه خویش داشت که پدرم همان را برایش بخواند؛ حتّی حرفی با حرفی اختلاف نداشت. جابر گفت: خدا را گواه می گیرم که من در لوح، چنین دیدم که نگاشته بود:
به نام خداوند بخشاینده مهربان
این نامه ای است از جانب خداوندِ پیروز ودانا برای محمّد، پیامبر، نور، فرستاده، حجاب ودلیل همو. آن را روح الامین از نزد پروردگار جهانیان آورده است.
محمّد! نام هایم را بزرگ شمار، نعمت هایم را شکر گزار ولطف هایم را انکار مدار. منم، من که خدایی جز من نیست، شکننده جابرانم، انتقام جوینده ستم کشانم، سزادهنده روز جزایم. منم، من که خدایی جز من نیست، هرکه را امید به فضلِ جز من است، هرکه را ترس از عدل جز من است، چنانش کیفر دهم که هیچ یک از جهانیان را چونان نداده باشم. تنها پرستنده ات من باشم، توکّلت تنها بر من باشد.
راستی من پیامبری نفرستادم که روزگارش را پایان دهم، وعمرش به سر آید، مگر آن که وصیی برایش نهادم.
راستی تو را بر تمامی پیغامبران برتری دادم، وصی تو را بر تمامی اوصیا برتری نهادم، وبه دو شیربچّه دخترزاده ات، حسن وحسین، گرامی ات داشتم.
حسن را - پس از پدرش - گنجینه دانشم، وحسین را گنج دار وحی خویش ساختم. با شهادت، گرامی اش دارم، وزندگانی اش را با سعادت به پایان رسانم. او برترین کسی است که به شهادت رسیده، بلندمرتبه ترینِ شهیدان است. کلمه تامّه ام را همراه او کردم، وحجّت بالغه ام را نزد او نهادم. توسّط خاندان همو است که پاداش وکیفر دهم:
نخستینِ آنان علی است؛ سرور عابدان، وزیور اولیای پیشینم.
پسرش - همچون جدّ ستوده اش - محمّد، شکافنده دانشم، وگنجینه حکمت من است.
هلاک اند آنان که درباره جعفر تردید بَرند؛ آن که نپذیردش، مرا نپذیرفته است. گفتار به حقّ من آن است که پای گاهش را گرامی دارم، ووی را درباره پیروان، یاران ودوستانش شاد کنم.
پس از او موسی است؛ همو که به آشوبی سخت وتار گرفتار است. رشته ام نبُرد، حجّتم نهان نماند، ودوستانم از جام لبالب بنوشند. هر آن که یکی از اینان را منکر شود، به انکار نعمتم برآمده، وهر آن که آیتی از کتابم را تغییر دهد، بر من دروغ بسته است.
ای وای بر افترابندان وانکارکنندگان پس از درگذشت موسی - بنده، ودوست وبرگزیده ام -، درباره علی دوست ویاری دهنده من که بارهای وظایف نبوّت را بر دوش او نهم، ووی را بر به عهده گرفتن آن ها بیازمایم.
دیوصفتی گردن فراز بکشدش، ودر شهری که به دست عبد صالحی(157) بنا گشته است، در کنار بدترین خلایق(158) به خاک رود.
گفتار به حقّ من آن است که او را به پسرش، خلیفه پس از او، ووارث دانشش محمّد شاد کنم. او است گنج دانشم، جای گاه رازم، وحجّت بر بندگانم. بنده ای بر او ایمان نیاورَد، مگر که در بهشت جایش دهم، وشفاعتش را در هفتاد کس از خاندانش - که همگی سزاوار دوزخ اند - پذیرا شوم.
سرانجام، سعادت را نصیب پسر او علی که ولی ویاری دهنده من، گواه در خلق من، وامین من در وحی من است، می گردانم. از او، حسن، آن که دعوت کننده به راهم، وگنج دار دانشم باشد را برآورم.
(سلسله امامت) را به پسر او م ح م د که رحمت عالمیان است، کامل گردانم. او را کمال موسی، نور عیسی وصبر ایوب است. در زمان او است که دوستانم خوار شوند. سرهای آنان را دشمنان به یکدیگر پیشکش دهند؛ همان گونه که سرهای ترکان ودیلمیان را به هم هدیه می دهند. بکُشندشان وبسوزانندشان، وآنان، هراسان وبیم ناک وترسان باشند.
خونشان زمین را رنگین کند، وشیون وزاری زنانشان آشکار شود. آنان دوستان حقیقی من اند. با آن ها است که هر آشوب سخت وتاری را ببَرم، وزمین لرزه ها، بارهای گران وزنجیرها را کنار زنم. صلوات ورحمت الهی بر آن هدایت شدگان باد، همانان که خود، هدایت شدگان هستند(159).
-----------------
(157) ظاهراً مقصود از (عبد صالح)، ذوالقرنین باشد (مترجم).
(158) مقصود، هارون الرّشید است (مترجم).
(159) (أولئک علیهم صلوات من ربّهم ورحمة...)، سوره بقره (2)، آیه 157 (مترجم).
عبدالرّحمان بن سالم گفت: ابوبصیر گفت: این روایت - حتّی اگر در تمام طول عمر خود حدیثی جز این حدیث نشنوی - کفایتت کند؛ پس آن را از جز اهلش مخفی دار(160).
می گویم: علّامه سیداسماعیل هاشمی اصفهانی(161) در شرح این حدیث رساله ای با نام شهادة الشّهداء به زبان فارسی نگاشته، وبه سال 1406ق در اصفهان به چاپ رسانده است(162) که می توان به آن تألیف لطیف، مراجعه کرد(163).
بیان الهی درباره مهدی موعود
از مُفضّل بن عمر، از (امام) صادق جعفر بن محمّد، از پدرش، از پدرانش (علیهم السلام)، به نقل از امیر مؤمنان (علیه السلام) است که فرمود: پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: لَمَّا أُسْرِی بی إِلَی السَّماءِ أَوْحی إِلی رَبّی - جَلَّ جَلالُهُ - فَقالَ: یا مُحَمَّدُ! إِنِّی اطَّلَعْتُ عَلَی الْأَرْضِ اطِّلاعَةً، فَاخْتَرْتُکَ مِنْها، فَجَعَلْتُکَ نَبِیاً، وشَقَقْتُ لَکَ مِنِ اسْمی اسْماً، فَأَنَا الْمَحْمُودُ وأَنْتَ مُحَمَّدٌ.
-----------------
(160) کلینی، محمّد بن یعقوب، کافی، ج1، ص528 - 527.
(161) مذکور در: مهدوی، مصلح الدّین، تاریخ علمی واجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر، ج2، ص287.
(162) دیگران نیز رسالاتی درباره حدیث لوح به نگارش درآورده اند؛ از جمله: صفاخواه، محمّدحسین وعبدالحسین طالعی، بررسی تحلیلی واسنادی حدیث لوح، تهران: میقات، چاپ اوّل 1378ش؛ امامت کاشانی، عزیزالله، حدیث لوح، چاپ دوم 1413ق، قم: چاپخانه علمیه؛ لباف، علی، حدیث لوح ائمّه هدی در لوح فاطمه زهرا، تهران: جلی، 1375ش (مترجم).
(163) آیت الله هاشمی - عضو مجلس خبرگان رهبری - در سال 1330ق در طالخونچه پا به جهان نهاد، ودر شام گاه پنج شنبه 18/ 6/ 1378 خورشیدی در مشهد مقدّس به دیدار حقّ شتافت، ودر مقبره علّامه مجلسی در جنب مسجد جامع عتیق اصفهان، روی در نقاب خاک کشید (مترجم).
ثُمَّ اطَّلَعْتُ الثَّانِیةَ، فَاخْتَرْتُ مِنْها عَلِیاً، وجَعَلْتُهُ وَصِیکَ وخَلیفَتَکَ، وزَوْجَ ابْنَتِکَ وأَبا ذُرِّیتِکَ، وشَقَقْتُ لَهُ اسْماً مِنْ أَسْمائی، فَأَنَا الْعَلِی الْأَعْلی وهُوَ عَلِی؛ وخَلَقْتُ فاطِمَةَ والْحَسَنَ والْحُسَینَ مِنْ نُورِکُما؛ ثُمَّ عَرَضْتُ وِلایتَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَةِ، فَمَنْ قَبِلَها کانَ عِنْدی مِنَ الْمُقَرَّبینَ.
یا مُحَمَّدُ! لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَنی، حَتّی ینْقَطِعَ ویصیرَ کَالشَّنِّ(164) البالی، ثُمَّ أَتانی جاحِداً لِوِلایتِهِمْ، فَما أَسْکَنْتُهُ جَنَّتی، ولا أَظْلَلْتُهُ تَحْتَ عَرْشی.
یا مُحَمَّدُ! تُحِبُّ أَنْ تَراهُمْ؟
قُلْتُ: (نَعَمْ یا رَبِّ!).
فَقالَ - عَزَّ وجَلَّ -: (اِرْفَعْ رَأْسَکَ).
فَرَفَعْتُ رَأْسی وإِذا أَنَا بِأَنْوارِ عَلِی وفاطِمَةَ والْحَسَنِ والْحُسَینِ، وعَلِی بْنِ الْحُسَینِ ومُحَمَّدِ بْنِ عَلِی، وجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، ومُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ، وعَلِی بْنِ مُوسی، ومُحَمَّدِ بْنِ عَلِی وعَلِی بْنِ مُحَمَّدٍ، والْحَسَنِ بْنِ عَلِی، وم ح م د بْنِ الْحَسَنِ الْقائِمِ فی وَسَطِهِمْ کَأَنَّهُ کَوْکَبٌ دُرِّی.
قُلْتُ: (یا رَبِّ ومَنْ هؤُلاءِ؟).
قالَ: (هؤُلاءِ الْأَئِمَّةُ، وهذَا الْقائِمُ الَّذی یحَلِّلُ حَلالی، ویحَرِّمُ حَرامی، وبِهِ أَنْتَقِمُ مِنْ أَعْدائی، وهُوَ راحَةٌ لِأَوْلِیائی، وهُوَ الَّذی یشْفی قُلُوبَ شیعَتِکَ مِنَ الظَّالِمینَ والْجاحِدینَ والْکافِرینَ، فَیخْرِجُ اللّاتَ والْعُزّی طَرِیینِ فَیحْرِقُهُما، فَلْفِتْنَةُ النَّاسِ یوْمَئِذٍ بِهِما أَشَدُّ مِنْ فِتْنَةِ الْعِجْلِ والسَّامِرِی)(165).
چون مرا در آسمان بگرداندند، پروردگارم به من وحی فرمود: (محمّد! من نگاهی بر زمین کردم، واز آن میان، تو را برگزیدم، ونبی قرار دادم. برای تو، نامی از نام خود بازگرفتم؛ من محمودم، وتو محمّد.
-----------------
(164) (شن) به معنای (ضعف) است.
(165) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص253 - 252.
باری دیگر در زمین نظاره کردم، وعلی را برگزیدم. او را وصی وخلیفه تو، همسر دخترت، وپدر خاندانت کردم. برای او، نامی از نام خود بازگرفتم؛ من علی اعلایم، واو علی.
فاطمه، حسن وحسین را از نور شما دو تن بیافریدم، وولایت آنان را بر فرشتگان عرضه ساختم، وآن که پذیرفت، مقرّب درگاهم شد. محمّد! اگر بنده ای، آن چنان عبادتم کند که ببُرد، وهمچون مَشک پوسیده ای گردد، سپس با انکار ولایتِ اینان، به نزدم آید، در بهشتم جایش ندهم، وبه زیر سایه عرشم نگنجانمش.
محمّد! خواهی که ایشان را ببینی؟).
گفتم: (آری، پروردگارا!).
پس فرمود: (سرت را بلند کن).
سرم را بالا گرفتم، وناگاه، انوارِ علی، فاطمه، حسن، حسین، علی بن حسین، محمّد بن علی، جعفر بن محمّد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمّد بن علی، علی بن محمّد، حسن بن علی وم ح م د بن حسن قائم را چون ستاره درخشنده ای در میان ایشان دیدم.
گفتم: (پروردگارا! اینان کیستند؟).
فرمود: (اینان ائمّه اند، واین قائم است که حلالم را حلال، وحرامم را حرام گرداند. توسّط او از دشمنانم انتقام کشم. او مایه آسایش اولیای من است. او است که قلب شیعیانت را از ستم کاران ومنکران وکافران شفا دهد. لات وعزّی را - تر وتازه - بیرون کشد، وبسوزاند. در آن زمان، فریفتگی مردم بدان ها دشوارتر از فتنه گوساله وسامری است).
بیان پیامبر
از جعفر بن محمّد صادق، از پدرش، به نقل از پدرانش (علیهم السلام) است که فرمود: پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: جبراییل از پروردگار - جلّ جلاله - روایتم کرد که او فرمود: (مَنْ عَلِمَ أَنْ لا إِلهَ إِلّا أَنَا وَحْدی، وأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدی ورَسُولی، وأَنَّ عَلِی بْنَ أَبی طالِبٍ خَلیفَتی، وأَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ حُجَجی، أُدْخِلْهُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتی، ونَجَّیتُهُ مِنَ النَّارِ بِعَفْوی، وأَبَحْتُ لَهُ جِواری، وأَوْجَبْتُ لَهُ کَرامَتی، وأَتْمَمْتُ عَلَیهِ نِعْمَتی، وجَعَلْتُهُ مِنْ خاصَّتی وخالِصَتی. إِنْ نادانی لَبَّیتُهُ، وإِنْ دَعانی أَجَبْتُهُ، وإِنْ سَأَلَنی أَعْطَیتُهُ، وإِنْ سَکَتَ ابْتَدَأْتُهُ، وإِنْ أَساءَ رَحِمْتُهُ، وإِنْ فَرَّ مِنّی دَعَوْتُهُ، وإِنْ رَجَعَ إِلَی قَبِلْتُهُ، وإِنْ قَرَعَ بابی فَتَحْتُهُ.
وَمَنْ لَمْ یشْهَدْ أَنْ لا إِلهَ إِلّا أَنَا وَحْدی، أَوْ شَهِدَ بِذلِکَ ولَمْ یشْهَدْ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدی ورَسُولی، أَوْ شَهِدَ بِذلِکَ ولَمْ یشْهَدْ أَنَّ عَلِی بْنَ أَبی طالِبٍ خَلیفَتی، أَوْ شَهِدَ بِذلِکَ ولَمْ یشْهَدْ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ حُجَجی، فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتی، وصَغَّرَ عَظَمَتی، وکَفَرَ بِآیاتی وکُتُبی. إِنْ قَصَدَنی حَجَبْتُهُ، وإِنْ سَأَلَنی حَرَمْتُهُ، وإِنْ نادانی لَمْ أَسْمَعْ نِدائَهُ، وإِنْ دَعانی لَمْ أَسْتَجِبْ دُعائَهُ، وإِنْ رَجانی خَیبْتُهُ، وذلِکَ جَزاؤُهُ مِنّی، وما أَنَا بِظَلّامٍ لِلْعَبیدِ).
فَقامَ جابِرُ بْنُ عَبْدِ الله الْأَنْصارِی، فَقالَ: (یا رَسُولَ الله! ومَنِ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ عَلِی بْنِ أَبی طالِبٍ؟).
قالَ: (الْحَسَنُ والْحُسَینُ - سَیدا شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ -؛ ثُمَّ سَیدُ الْعابِدینَ فی زَمانِهِ، عَلِی بْنُ الْحُسَینِ؛ ثُمَّ الْباقِرُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی - وسَتُدْرِکُهُ یا جابِرُ!، فَإِذا أَدْرَکْتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّی السَّلامَ -.
ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ؛ ثُمَّ الْکاظِمُ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ، ثُمَّ الرِّضا عَلِی بْنُ مُوسی؛ ثُمَّ التَّقِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی؛ ثُمَّ النَّقِی عَلِی بْنُ مُحَمَّدٍ؛ ثُمَّ الزَّکِی الْحَسَنُ بْنُ عَلِی؛ ثُمَّ ابْنُهُ الْقائِمُ بِالْحَقِّ مَهْدِی أُمَّتی، الَّذی یمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وعَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وظُلْماً.
هؤُلاءِ - یا جابِرُ - خُلَفائی وأَوْصِیائی، وأَوْلادی وعِتْرَتی؛ مَنْ أَطاعَهُمْ فَقَدْ أَطاعَنی، ومَنْ عَصاهُمْ فَقَدْ عَصانی، ومَنْ أَنْکَرَهُمْ، أَوْ أَنْکَرَ واحِداً مِنْهُمْ، فَقَدْ
أَنْکَرَنی، بِهِمْ یمْسِکُ الله - عَزَّ وجَلَّ - السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ، إِلّا بِإِذْنِهِ؛ وبِهِمْ یحْفَظُ الله الْأَرْضَ أَنْ تَمیدَ بِأَهْلِها)(166).
هرکس که بداند - جز من که یکتایم - خدایی نیست؛ محمّد بنده وپیغامبر من است؛ علی بن ابی طالب خلیفه من است؛ وامامان که در شمار فرزندان اویند، حجّت های من اند؛ او را به رحمت خویش به بهشت برَم؛ به عفو خویش از دوزخ باز دارم، همجواری ام را بر او تمام سازم، کرامتم را بر او واجب گردانم؛ نعمتم را بر او تمام سازم، واو را در گروه خاصان وبرگزیدگانم داخل کنم.
گر صدایم زند، پاسخش گویم؛ گر بخوانَدم، اجابت گردانم؛ خواهشی گر کند، برآورم؛ اگر چیزی بخواهد، به او بدهم؛ گر خاموشی گزیند، بر او ابتدای سخن کنم؛ گر بدی کند، ببخشایمش؛ گر بگریزد، بخوانمش؛ اگر بازگردد، بپذیرمش، واگر خانه ام را در بکوبد، بگشایمش.
وهرکس که گواهی ندهد - جز من که یکتایم - خدایی نیست؛ ویا بدان شهادت دهد، ولی گواهی ندهد که محمّد، بنده وپیغامبر من است؛ یا بدان شهادت دهد، ولی گواهی ندهد که علی بن ابی طالب خلیفه من است؛ یا بدان شهادت دهد، ولی گواهی ندهد که امامان از فرزندان او حجّت های من اند؛ نعمتم را انکار داشته، عظمتم را اندک انگاشته، وآیات وکتاب هایم را کافر گشته است.
گر آهنگ من کند، در حجابش کنم؛ خواهشی گر کند، محرومش دارم؛ اگر صدایم زند، آوایش نشنوم؛ گر بخواندم، اجابت نگردانم؛ واگر امیدم بندد، نا امیدش سازم. این است سزای او از سوی من، منی که بر هیچ بنده ای ستم کار نبوده ام(167).
-----------------
(166) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، همان، ص259 - 258.
(167) اشاره است به: (... وما أنا بظلّام للعبید)، سوره ق (50)، آیه 29 (مترجم).
پس جابر بن عبدالله انصاری برخاست، وگفت: (ای رسول خدا! کیستند امامانی که در شمار فرزندان علی بن ابی طالب اند؟).
فرمود: (حسن وحسین سرور جوانان اهل بهشت؛ سپس سرور عابدان زمان خویش، علی بن حسین؛ سپس باقر، محمّد بن علی، که تو - ای جابر! - او را درک خواهی کرد؛ پس چون وی را دیدی، سلام مرا به او برسان.
سپس صادق، جعفر بن محمّد؛ سپس کاظم، موسی بن جعفر؛ سپس رضا، علی بن موسی؛ سپس تقی، محمّد بن علی؛ سپس نقی، علی بن محمّد؛ سپس زکی، حسن بن علی، سپس فرزندش قائم به حقّ، مهدی امّتم، آن که زمین را پُر از عدل وداد کند، همان گونه که لبریز از ظلم وستم گشته است.
جابر! اینان خلفا، اوصیا، فرزندان وعترت من اند؛ هر آن که فرمانشان برَد، مرا فرمان برده، وهرکس سرپیچی شان کند مرا سرپیچی کرده، وهر آن که انکارشان کند، یا منکرِ یکی از آنان گردد، مرا انکار کرده است.
خداوند عزّ وجلّ بدان ها آسمان را نگاه داشته، تا بر زمین فرو نیاید - مگر به اذن او -؛ وبدان ها زمین را نگاه داشته، تا ساکنانش را نلرزاند).
بیان امیرمؤمنان
از علی بن موسی الرّضا، از پدرش موسی بن جعفر، از پدرش جعفر بن محمّد، از پدرش محمّد بن علی، از پدرش علی بن حسین، از پدرش حسین بن علی، به نقل از پدرش امیر مؤمنان علی بن ابی طالب (علیهم السلام) است که فرمود: (اَلتَّاسِعُ مِنْ وُلْدِکَ یا حُسَینُ، هُوَ الْقائِمُ بِالْحَقِّ، الْمُظْهِرُ لِلدّینِ، والْباسِطُ لِلْعَدْلِ).
قالَ الْحُسَینُ: فَقُلْتُ لَهُ: (یا أَمیرَ الْمُؤْمِنینَ! وإِنَّ ذلِکَ لَکائِنٌ؟).
فَقالَ (علیه السلام): (إی والَّذی بَعَثَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) بِالنُّبُوَّةِ واصْطَفاهُ عَلی جَمیعِ الْبَرِیةِ، ولکِنْ بَعْدَ غَیبَةٍ وحَیرَةٍ؛ فَلا یثْبُتُ فیها عَلی دینِهِ، إِلَّا الْمُخْلِصُونَ الْمُباشِرُونَ
لِرُوحِ الْیقینِ؛ الَّذینَ أَخَذَ الله - عَزَّ وجَلَّ - میثاقَهُمْ بِوِلایتِنا، وکَتَبَ فی قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ، وأَیدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ)(168).
(حسین! نهمین نفر از فرزندان تو، همان قائم بر حقّ، آشکار کننده دین، وگستراننده عدالت است).
(امام) حسین فرمودند: به او گفتم: (ای امیر مؤمنان! آیا این گونه واقع خواهد شد؟).
فرمود: (آری، سوگند به او که محمّد (صلی الله علیه وآله) را به نبوّت برانگیخت، ووی را بر تمامی خلق برگزید، چنین می شود؛ امّا پس از غیبتی وحیرتی که در آن هیچ کس - جز مُخلصان، وبشارت داده شدگان به روح یقین - بر دین خویش، ثابت نمانَد.
همانان که خداوند عزّ وجلّ بر ولایت ما از ایشان میثاق ستانده، ودر دل هایشان ایمان را نگاشته، وبه روحی از جانب خویش، تأییدشان کرده است)(169).
بیان امام حسن
به نقل از ابو سعید عَقیصا است که می گفت: چون (امام) حسن بن علی (علیهما السلام) با معاویة بن ابی سفیان مصالحه کرد، مردم به نزدش آمدند، آن گاه برخی از آنان به ملامت حضرت برای بیعتش (با معاویه)پرداختند. حضرت (علیه السلام) فرمودند: (وَیحَکُمْ ما تَدْرُونَ ما عَمِلْتُ، والله الَّذی عَمِلْتُ خَیرٌ لِشیعَتی مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیهِ الشَّمْسُ أَوْ غَرُبَتْ؛
أَلا تَعْلَمُونَ أَنَّنی إِمامُکُمْ مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ عَلَیکُمْ، وأَحَدُ سَیدَی شَبابِ أَهْلِ
-----------------
(168) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص304.
(169) اشاره به: (کتب فی قلوبهم الایمان وایدهم بروح منه)، سوره مجادله (58)، آیه 22 (مترجم).
الْجَنَّةِ، بِنَصٍّ مِنْ رَسُولِ الله (صلی الله علیه وآله) عَلَی؟).
قالُوا: (بَلی).
قالَ: (أَ ما عَلِمْتُمْ أَنَّ الْخِضْر(علیه السلام) لَمَّا خَرَقَ السَّفینَةَ، وأَقامَ الْجِدارَ، وقَتَلَ الْغُلامَ کانَ ذلِکَ سَخَطاً لِمُوسَی بْنِ عِمْرانِ، إِذْ خَفِی عَلَیهِ وَجْهُ الْحِکْمَةِ فی ذلِکَ، وکانَ ذلِکَ عِنْدَ الله - تَعالی ذِکْرُهُ - حِکْمَةً وصَواباً؛ أَ ما عَلِمْتُمْ أَنَّهُ ما مِنَّا أَحَدٌ إِلّا ویقَعُ فی عُنُقِهِ بَیعَةٌ لِطاغِیةِ زَمانِهِ، إِلَّا الْقائِمِ الَّذی یصَلّی رُوحُ الله عیسَی بْنُ مَرْیمَ (علیه السلام) خَلْفَهُ، فَإِنَّ الله - عَزَّ وجَلَّ - یخْفی وِلادَتَهُ، ویغَیبُ شَخْصُهُ، لِئَلّا یکُونَ لِأَحَدٍ فی عُنُقِهِ بَیعَةٌ إِذا خَرَجَ، ذلِکَ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ أَخِی الْحُسَینِ، ابْنُ سَیدَةِ الْإِماءِ، یطیلُ الله عُمْرَهُ فی غَیبَتِهِ، ثُمَّ یظْهِرُهُ بِقُدْرَتِهِ فی صُورَةِ شابٍّ دُونَ أَرْبَعینَ سَنَةً، ذلِکَ لِیعْلَمَ أَنَّ الله عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ)(170).
(وای بر شما، نمی دانید من چه کردم؟، - به خدا سوگند - آن چه کردم، برای شیعیانم بهتر است از آن چه خورشید بر آن طلوع، یا غروب کند(171).
آیا نمی دانید که من پیشوای شمایم که طاعتم بر شما واجب است، وبنا به گفته پیغامبر خدا یکی از دو سرور جوانان اهل بهشتم؟).
گفتند: (آری).
فرمود: (نمی دانید که چون خضر(علیه السلام) کشتی را سوراخ کرد، به بنای دیوار پرداخت، وپسربچّه را کُشت، موسی بن عمران به خشم آمد؛ چراکه از حکمت این کارها بی خبر بود، حال آن که همگی آن اعمال، حکیمانه ومقبول درگاه الهی بود؟
نمی دانید که کسی از ما نیست، مگر آن که بیعتی از طاغوت زمانه خویش بر گردن دارد، مگر قائم که روح خدا عیسی بن مریم در پشت سر
-----------------
(170) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، همان، ص316.
(171) کنایه از همگی اشیای موجود در جهان است (مترجم).
او نماز می گزارد. (این، از آن جهت است که) خداوند عزّ وجلّ ولادتش را پنهان دارد، وحضرتش را از دیده ها غایب سازد، تا به هنگام ظهور، بیعت کسی بر گردنش نباشد. او نهمین تن از نسل برادرم حسین، ومادرش سرور زنان(172) است.
خداوند عمرش را در هنگام غیبت، دراز کند، وسپس به قدرت خویش، ودر سیمای جوانی، کم تر از چهل سال، آشکارش کند، تا بدانند که خدا را بر هر کاری توان است.
بیان امام حسین
(امام) حسین بن علی بن ابی طالب (علیهما السلام) فرمودند: (مِنَّا اثْنا عَشَرَ مَهْدِیاً: أَوَّلُهُمْ أَمیرُ الْمُؤْمِنینَ عَلِی بْنُ أَبی طالِبٍ، وآخِرُهُمْ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدی، وهُوَ الْإِمامُ الْقائِمُ بِالْحَقِّ. یحْیی الله بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها، ویظْهِرُ بِهِ دینَ الْحَقِّ عَلَی الدّینِ کُلِّهِ، ولَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ.
لَهُ غَیبَةٌ یرْتَدُّ فیها أَقْوامٌ، ویثْبُتُ فیها عَلَی الدّینِ آخَرُونَ، فَیؤذَوْنَ ویقالُ لَهُمْ: (مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ).
أَمَّا إِنَّ الصَّابِرَ فی غَیبَتِهِ عَلَی الْأَذی والتَّکْذیبِ، بِمَنْزِلَةِ الْمُجاهِدِ بِالسَّیفِ بَینَ یدَی رَسُولِ الله (صلی الله علیه وآله))(173).
(از ما هستند دوازده امام هدایت شده: نخستینشان امیر مؤمنان علی بن ابی طالب، وآخرینشان نهمین نفر از فرزندان من است. او امام قائم به حقّ است. خداوند زمین را - پس از مردنش - به توسّط او حیات بخشد(174)، ودین حقّ را به دست او بر تمامی ادیان، چیرگی دهد؛ هرچند
-----------------
(172) مقصود، حضرت فاطمه - (علیها السلام) - هستند (مترجم).
(173) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص317.
(174) اشاره است به: (... یحیی الارض بعد موتها)، سوره روم (30)، آیه 19 (مترجم).
که مشرکان را خوش نیاید(175).
او را غیبتی است که عدّه ای (از مسلمانان) در آن زمان، مرتدّ شوند، ودسته ای در دینشان ثابت قدم بمانند.
آنان را مورد آزار قرار داده، وبه آنان می گویند: اگر راست می گویید؛ پس این وعده، چه زمانی واقع خواهد شد؟(176).
بدانید کسی که در زمان غیبتِ او، در برابر آزار وتکذیب آنان استقامت ورزد، هم پایه مجاهدی است که در برابر پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) شمشیر می زند).
بیان امام سجاد
به نقل از ابوخالد کابُلی است که می گفت: دَخَلْتُ عَلی سَیدی عَلِی بْنِ الْحُسَینِ زَینُ الْعابِدینَ (علیهما السلام)، فَقُلْتُ لَهُ: (یا ابْنَ رَسُولِ الله! أَخْبِرْنی بِالَّذینَ فَرَضَ الله - عَزَّ وجَلَّ - طاعَتَهُمْ ومَوَدَّتَهُمْ، وأَوْجَبَ عَلی عِبادِهِ الْإِقْتِداءَ بِهِمْ بَعْدَ رَسُولِ الله (صلی الله علیه وآله)).
فَقالَ لی: (یا کَنْکَرُ!(177) إِنَّ أُولِی الْأَمْرِ الَّذینَ جَعَلَهُمُ الله - عَزَّ وجَلَّ - أَئِمَّةً لِلنَّاسِ، وأَوْجَبَ عَلَیهِمْ طاعَتَهُمْ: أَمیرُ الْمُؤْمِنینَ عَلِی بْنُ أَبی طالِبٍ (علیه السلام)؛ ثُمَّ الْحَسَنُ؛ ثُمَّ الْحُسَینُ - ابْنا عَلِی بْنِ أَبی طالِبٍ -؛ ثُمَّ انْتَهَی الْأَمْرُ إِلَینا). ثُمَّ سَکَتَ.
فَقُلْتُ لَهُ: (یا سَیدی! رُوِی لَنا، عَنْ أَمیرِ الْمُؤْمِنینَ (عَلِی) (علیه السلام)، أَنَّ الْأَرْضَ لا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ - جَلَّ وعَزَّ - عَلی عِبادِهِ، فَمَنِ الْحُجَّةُ والْإِمامُ بَعْدَکَ؟).
-----------------
(175) اشاره است به: (... ودین الحقّ لیظهره علی الدّین کلّه ولو کره المشرکون)، سوره توبه (9)، آیه 33 وسوره صفّ (61)، آیه 9 (مترجم).
(176) اشاره است به: (... متی هذا الوعد ان کنتم صادقین)، سوره نحل (16)، آیه 71؛ سوره سبأ (34)، آیه 29؛ سوره یس (36)، آیه 48؛ سوره مُلک (67)، آیه 25 (مترجم).
(177) (کنکر) لقب ابوخالد کابلی است.
قالَ: (ابْنی مُحَمَّدٌ، واسْمُهُ فِی التَّوْراةِ باقِرٌ، یبْقَرُ الْعِلْمَ بَقْراً. هُوَ الْحُجَّةُ والْإِمامُ بَعْدی؛ ومِنْ بَعْدِ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ جَعْفَرٌ، واسْمُهُ عِنْدَ أَهْلِ السَّماءِ: الصَّادِقُ).
فَقُلْتُ لَهُ: (یا سَیدی! فَکَیفَ صارَ اسْمُهُ الصَّادِقُ، وکُلُّکُمْ صادِقُونَ؟).
قالَ: (حَدَّثَنی أَبی، عَنْ أَبیهِ (علیهما السلام) أَنَّ رَسُولَ الله (صلی الله علیه وآله) قالَ: إِذا وُلِدَ ابْنی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ بْنِ عَلِی بْنِ أَبی طالِبٍ (علیهم السلام)، فَسُمُّوهُ الصَّادِقَ، فَإِنَّ لِلْخامِسِ مِنْ وُلْدِهِ وَلَداً اسْمُهُ جَعْفَرٌ، یدَّعِی الْإِمامَةَ، اجْتِراءً عَلَی الله وکِذْباً عَلَیهِ، فَهُوَ عِنْدَ الله جَعْفَرٌ الْکَذَّابُ، الْمُفْتَری عَلَی الله - عَزَّ وجَلَّ -، والْمُدَّعی لِما لَیسَ لَهُ بِأَهْلٍ، الْمُخالِفُ عَلی أَبیهِ، والْحاسِدُ لِأَخیهِ، ذلِکَ الَّذی یرُومُ کَشْفَ سَتْرِ الله عِنْدَ غَیبَةِ وَلِی الله - عَزَّ وجَلَّ -).
ثُمَّ بَکی عَلِی بْنُ الْحُسَینِ (علیهما السلام) بُکاءً شَدیداً؛ ثُمَّ قالَ: (کَأَنّی بِجَعْفَرٍ الْکَذَّابِ، وقَدْ حَمَلَ طاغِیةَ زَمانِهِ عَلی تَفْتیشِ أَمْرِ وَلی الله، والْمُغَیبِ فی حِفْظِ الله، والتَّوْکیلِ بِحَرَمِ أَبیهِ جَهْلاً مِنْهُ بِوِلادَتِهِ، وحِرْصاً مِنْهُ عَلی قَتْلِهِ إِنْ ظَفَرَ بِهِ، (وَ)طَمَعاً فی میراثِهِ حَتّی یأْخُذَهُ بِغَیرِ حَقِّهِ.
قالَ أَبُو خالِدٍ: فَقُلْتُ لَهُ: (یا ابْنَ رَسُولِ الله! وإِنَّ ذلِکَ لَکائِنٌ؟).
فَقالَ: (إی ورَبّی! إِنَّ ذلِکَ لَمَکْتُوبٌ عِنْدَنا فِی الصَّحیفَةِ الَّتی فیها ذِکْرُ الْمِحَنِ الَّتی تَجْری عَلَینا بَعْدَ رَسُولِ الله (صلی الله علیه وآله)).
قالَ أَبُو خالِدٍ: فَقُلْتُ: (یا ابْنَ رَسُولِ الله! ثُمَّ یکُونُ ما ذا؟).
قالَ: (ثُمَّ تَمْتَدُّ(178) الْغَیبَةُ بِوَلِی الله - عَزَّ وجَلَّ -، الثَّانی عَشَرَ مِنْ أَوْصِیاءِ رَسُولِ الله (صلی الله علیه وآله) والْأَئِمَّةِ بَعْدَهُ.
یا أَبا خالِدٍ! إِنَّ أَهْلَ زَمانِ غَیبَتِهِ، الْقائِلینَ بِإِمامَتِهِ والْمُنْتَظِرینَ لِظُهُورِهِ، أَفْضَلُ مِنْ أَهْلِ کُلِّ زَمانٍ؛ لِأَنَّ الله - تَبارَکَ وتَعالی - أَعْطاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ، والْأَفهامِ، والْمَعْرِفَةِ ما صارَتْ بِهِ الْغَیبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشاهَدَةِ؛ وجَعَلَهُمْ فی
-----------------
(178) در برخی نسخه ها: (تشتدّ) آمده است.
ذلِکَ الزَّمانِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجاهِدینَ بَینَ یدَی رَسُولِ الله (صلی الله علیه وآله) بِالسّیفِ. أُولئِکَ الْمُخْلِصُونَ حَقّاً وشیعَتُنا صِدْقاً، والدُّعاةُ إِلی دینِ الله - عَزَّ وجَلَّ - سِرّاً وجَهْراً).
به حضور سرورم علی بن حسین زین العابدین (علیهما السلام) وارد شدم، وگفتم: (ای پسر رسول خدا! آگاهم کن از آنان که خداوند عزّ وجلّ فرمان بُرداری ودوستیشان را واجب کرده، وپیروی از آنان را - پس از پیامبر خدا - بر بندگانش لازم دانسته است).
به من فرمود: (ای کنکر! اولوالامری که خداوند، آنان را پیشوایان مردم قرار داده، وفرمان بُرداریشان را بر آنان واجب دانسته است، اینان اند: امیر مؤمنان علی بن ابی طالب، سپس حسن، سپس حسین - فرزندان علی بن ابی طالب -؛ پس از آن، امر امامت به ما رسیده است). آن گاه سکوت فرمود.
به او گفتم: (سرورم! برای ما از امیر مؤمنان روایت کرده اند که زمین از حجّت الهی، خالی نخواهد ماند؛ امام وحجّت پس از تو کیست؟).
فرمود: (پسرم محمّد، نام او در تورات، باقر است، دانش را بشکافد، شکافتنی، او است امام وحجّت پس از من؛ پس از محمّد، فرزندش جعفر است، نامش در نزد آسمانیان، صادق است).
به او گفتم: (سرورم! همگی شما راست گویید، چگونه نام او (به خصوص)، صادق است؟).
فرمود: (پدرم، از پدرش (علیهما السلام) برای من روایت کرد که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) می فرمود: هنگامی که فرزندم جعفر بن محمّد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام) پا به جهان نهاد، نامش را صادق گذارید؛ چراکه پنجمین نفر از فرزندان او - از روی گستاخی بر خدا، ودروغ بستن بر او - ادّعای امامت کند؛ پس او نزد خداوند، جعفر کذّاب در شمار آید. تهمت زننده بر
خدای عزّ وجلّ، مدّعی مقامی که اهلیت آن ندارد، مخالف پدرش، وحسد بَرنده بر برادرش است. او است که راز خدا را در هنگامه غیبت ولی خدا عیان کند).
سپس علی بن حسین (علیهما السلام) به شدّت گریست، وآن گاه فرمود: (گوییا جعفر کذّاب را می بینم که طاغوت زمان را به تفتیش امر ولی خدا، وغایب شده در پرده حفظ الهی، وزیر نظر گرفتن حرَم پدر خویش وادارد. این همه، از روی جهالت به ولادتش، وحرص بر قتل وی - در صورت پیروزی بر او - وطمع در ارث او است، تا آن که به ناحقّ آن را در اختیار گیرد).
ابوخالد گفت: به ایشان گفتم: (ای پسر رسول خدا! آیا چنین وقایعی رخ خواهد داد؟).
فرمود: (سوگند به پروردگارم (که چنین خواهد شد). این، در صحیفه ذکر رنج هایی که پس از پیامبر خدا بر ما می رود، ثبت شده است).
ابوخالد گفت: به او گفتم: (ای پسر رسول خدا! پس از آن، چه روی خواهد داد؟).
فرمود: (پس از آن، غیبت ولی خدا، که دوازدهمین تن از اوصیای پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) وپیشوایان پس از او است، طولانی گردد.
ای ابوخالد! در زمانه غیبتش، مردمان معتقد به امامتش، وچشم انتظاران آمدنش، برترین مردمان در طول تاریخ اند؛ زیراکه خداوند تبارک وتعالی آن چنان عقل وفهم ومعرفتی بدیشان داده است که در نزدشان غیبت، همچون مشاهده است. در آن زمان اینان به منزله مجاهدانی درشمارند که در رکاب پیغامبر خدا (صلی الله علیه وآله) شمشیر می زنند. آنان اند مخلصان حقیقی وشیعیان ما به درستی، ودعوت کنندگان به دین خداوند عزّ وجل در نهان وعیان.
و(امام) علی بن حسین (علیهما السلام) فرمودند:
(اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ الْفَرَجِ).
(انتظار فرج، از بزرگ ترین گشایش ها است).
صدوق قدس سره می گوید: این حدیث را علی بن احمد بن موسی، محمّد بن احمد شیبانی(179) وعلی بن عبدالله ورّاق، از محمّد بن ابو عبدالله کوفی، از سهل بن زیاد آدمی از عبدالعظیم بن عبدالله حسنی رضی الله عنه، از صفوان، از ابراهیم ابو زیاد، از ابوحمزه ثمالی، از ابوخالد کابلی، از امام علی بن حسین (علیهما السلام) برای ما روایت کرده اند.
هم چنین صدوق در ذیل این حدیث می نویسد: در مطالبی که امام زین العابدین (علیه السلام) (درباره) جعفر کذّاب فرموده، ودر آگاهی دادن از کارهای آینده او، دلالتی (بر امامت او)وجود دارد.
هم چنین مانند این روایت، از امام ابوالحسن علی بن محمّد عسکری (علیهما السلام)(180) نقل شده است که آن حضرت به ولادت او خشنود نشد، وفرمود که به زودی، خلق بسیاری را گمراه کند. تمامی این اخبار، دلالت بر امامت او است؛ زیرا برای امامت، برهانی بزرگ تر از این نیست که امام، درباره آن چه در آینده رخ خواهد داد، پیش از این که آن مطلب به وقوع بپیوندد، آگاهی درستی، ارائه دهد. این، همانند برهان نبوّت عیسی بن مریم (علیه السلام) است آن گاه که مردمان را از آن چه می خوردند، ودر خانه هایشان می انباشتند، خبر می داد. همان گونه که پیامبر(صلی الله علیه وآله) هنگامی که ابوسفیان تسلیم می شد، وبا خود می گفت:
(مَنْ فَعَلَ مِثْلَ ما فَعَلْتُ؟، جِئْتُ، فَدَفَعْتُ یدی فی یدِهِ، أَلا کُنْتُ
-----------------
(179) کذا، ظاهراً (سنانی) است.
(180) مقصود، امام هادی - (علیه السلام) - هستند (مترجم).
أجْمَعُ عَلَیهِ الْجُمُوعَ(181) مِنَ الْأَحابیشِ وکِنانَةَ، فَکُنْتُ أَلْقاهُ بِهِمْ(182) فَلَعَلَی کُنْتُ أَدْفَعُهُ)؛
(چه کسی مانند من چنین کرد؛ به پای خود آمدم، دست در دست وی گذاردم. من نبودم که سپاهی از احابیش وکنانه، برای نبرد با او گرد می آوردم، وبا وی پیکار می کردم، تا شاید که از میان بردارمش؟).
پس پیامبر(صلی الله علیه وآله) از خیمه خود ندا کرد:
(إِذاً کانَ الله یجْزیکَ یا أَبا سُفْیانَ!)؛
(ای ابوسفیان! خدا در آن هنگام، خوارت می کرد).
این، همانند برهان عیسی بن مریم (علیه السلام)، دلالت بر نبوّت آن حضرت (علیه السلام) دارد. هریک از امامان (علیهم السلام) که چنین اخباری ارائه کند، نشان از آن دارد که خداوند تبارک وتعالی، فرمان بُرداری او را واجب ساخته است(183).
محمّد بن حسن بن احمد بن ولید رضی الله عنه برای ما روایت کرد وگفت: سعد بن عبدالله برای ما روایت کرد وگفت: جعفر بن محمّد بن حسن بن فرات برای ما روایت کرد وگفت: صالح بن محمّد بن عبدالله بن محمّد بن زیاد
-----------------
(181) در برخی نسخه ها: (الزّنج) آمده است.
(182) در برخی نسخه ها: (ألا کنت أجمع علیه الاحابیش برکابه فکنت ألقاء بهم) آمده است. ومقصود از (احابیش) قریش است؛ زیرا آنان به خدا سوگند خوردند که بر دیگران چیره شوند تا هنگامی که شب ها ادامه دارد، وروزها پدید می شوند، وحبشی باقی باشد؛ (حبشی) به ضمّ حاء، سکون باء وتشدید یاء زیرین، کوهی است که در شش مایلی مکّه، ودر پایین ترین نقطه آن قرار دارد؛ پس نام احابیش قریش را به خاطر نام این کوه، بر آنان نهاده بودند. ابن اسحاق می گوید: احابیش همان بنی هون بن خزیمه، وبنی حارث بن عبد مناة از کنانه، وبنی المصطلق از خُزاعه هستند، پس آنان، برای گردآمدنشان، احابیش نامیده شدند؛ پس (تحبیش) در کلام، به معنای (تجمیع) استعمال شد.
(183) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص321 - 319.
روایت کرد برای ما به نقل از مادرش فاطمه دختر محمّد بن هیثم - مشهور به ابن سیابة-(184) که می گفت: من در آن گاه که جعفر پا به جهان نهاد، در خانه ابوالحسن علی بن محمّد عسکری (علیهما السلام) بودم؛ اهل خانه، شادی می کردند، ومن به نزد ابوالحسن (علیه السلام) شدم.
وی را خشنود ندیدم، به او گفتم: (سرورم! شما چرا به ولادتش شادی نمی کنید؟).
حضرت (علیه السلام) فرمود:
(یهُونُ عَلَیکَ أَمْرُهُ، فَإِنَّهُ سَیضِلُّ خَلْقاً کَثیراً)(185)؛
(کار او را سهل بگیر، به زودی است که مردمان بسیاری را گمراه کند)(186).
بیان امام باقر
به نقل از محمّد بن مسلم ثقفی طحّان است که می گفت: بر ابوجعفر محمّد بن علی الباقر(علیهما السلام) وارد شدم، ومی خواستم که از او درباره قائم آل محمّد - صلّی الله علیه وعلیهم - پرسش کنم.
پس آن حضرت، بدون پرسش، آغاز سخن کرد، وفرمود: (یا مُحَمَّدَ بْنَ مُسْلِم! إِنَّ فِی الْقائِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله) شَبَهاً مِنْ خَمْسَةِ الرُّسُلِ: یونُسَ بْنِ مَتی، ویوسُفَ بْنَ یعْقُوبَ، ومُوسی، وعیسی، ومُحَمَّدٍ، - صَلَواتُ الله عَلَیهِمْ -:
فَأَمَّا شَبَهُهُ مِنْ یونُسَ بْنِ مَتی: فَرُجُوعُهُ مِنْ غَیبَتِهِ - وهُوَ شابٌّ بَعْدَ کِبَرِ السِّنِّ -.
وَأَمَّا شَبَهُهُ مِنْ یوسُفَ بْنِ یعْقُوبَ (علیهما السلام): فَالْغَیبَةُ مِنْ خاصَّتِهِ وعامَّتِهِ،
-----------------
(184) در بعضی نسخه ها: (ابن سبانة) ودر برخی: (ابن النسّابة) آمده است.
(185) صدوق، همان، ص321 - 319.
(186) شیخ صدوق این روایت را برای تأیید سخنش آورده است.
واخْتِفاؤُهُ مِنْ إِخْوَتِهِ، وإِشْکالِ أَمْرِهِ عَلی أَبیهِ یعْقُوبَ (علیهما السلام)، مَعَ قُرْبِ الْمَسافَةِ بَینَهُ وبَینَ أَبیهِ، وأَهْلِهِ وشیعَتِهِ.
وَأَمَّا شَبَهُهُ مِنْ مُوسی (علیه السلام): فَدَوامُ خَوْفِهِ، وطُولُ غَیبَتِهِ، وخِفاءُ وِلادَتِهِ، وتَعَبُ شیعَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ، مِمَّا لَقُوا مِنَ الْأَذی والْهَوانِ، إِلی أَنْ أَذِنَ الله - عَزَّ وجَلَّ - فی ظُهُورِهِ، ونَصْرِهِ، وأَیدَهُ عَلی عَدُوِّهِ.
وَأَمَّا شَبَهُهُ مِنْ عیسی (علیه السلام): فَاخْتِلافُ مَنِ اخْتَلَفَ فیهِ؛ حَتّی قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ: ما وُلِدَ؛ وقالَتْ طائِفَةٌ: ماتَ؛ وقالَتْ طائِفَةٌ: قُتِلَ وصُلِبَ.
وَأَمَّا شَبَهُهُ مِنْ جَدِّهِ الْمُصْطَفی (صلی الله علیه وآله): فَخُرُوجُهُ بِالسَّیفِ، وقَتْلُهُ أَعْداءَ الله وأَعْداءَ رَسُولِهِ (صلی الله علیه وآله)، والْجَبَّارینَ والطَّواغیتَ؛ وأَنَّهُ ینْصَرُ بِالسَّیفِ والرُّعْبِ؛ وأَنَّهُ لا تُرَدُّ لَهُ رایةٌ.
وَإِنَّ مِنْ عَلاماتِ خُرُوجِهِ: خُرُوجُ السُّفْیانِی مِنَ الشَّامِ، وخُرُوجُ الْیمانِی (مِنَ الْیمَنِ)، وصَیحَةٌ مِنَ السَّماءِ فی شَهْرِ رَمَضانَ، ومُنادٍ ینادی مِنَ السَّماءِ بِاسْمِهِ واسْمِ أَبیهِ)(187).
(ای محمّد بن مسلم! همانا درباره قائم آل محمّد(صلی الله علیه وآله) سیره پنج پیامبر وجود دارد:
از یونس بن متی، یوسف بن یعقوب، موسی، عیسی ومحمّد - صلوات الله علیهم -:
سنّتی از او که همانند حضرت یونس (علیه السلام) است: بازآمدنش از غیبت باشد، در حالی که سنّ بسیار دارد، ولی جوان است.
شباهتش به یوسف بن یعقوب (علیه السلام) از آن رو است که از خاص وعام، نهان است(188)؛ از برادرانش پنهان، وحقیقت امر بر پدرش یعقوب پوشیده
-----------------
(187) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص328 - 327.
(188) مقصود آن است که او را می بینند، ولی نمی شناسند (مترجم).
است، با آن که وی را مسافت فراوانی با پدر وخاندان وشیعیانش نباشد.
شباهتش به موسی (علیه السلام) از جهت دوام ترس، به درازا کشیدن غیبت، پنهان ماندن ولادت ورنج شیعیان او باشد، به خاطر آزار وذلّتی که پس از وی بینند تا آن زمان که خداوند عزّ وجل، او را اذن دهد، ویاری اش کند، وبر دشمنان پیروز گرداند.
امّا روشی که از عیسی (علیه السلام) دارد، اختلافی است که درباره اش پدید شود، تا آن که دسته ای گویند: پا به جهان ننهاده، وگروهی گویند که مرده است، وبرخی گویند که کشته شده، وبه صلیب رفته است.
شباهت به جدّش مصطفی (صلی الله علیه وآله) آن است که قیامش با شمشیر باشد؛ دشمنان خدا ورسول خدا (صلی الله علیه وآله)، وسرکشان وطاغوتیان را به هلاکت رساند؛ با شمشیر وترس (افکندن در دل های مشرکان) یاری شود، وهیچ پرچمی را (شکست خورده) بر وی باز نگردانند.
از نشانه های خروجش: خروج سفیانی از شام، وخروج یمانی از یمن، وبانگی از آسمان در ماه رمضان، وجارکشی از آسمان که نام او وپدرش را آواز دهد).
بیان امام صادق
به نقل از ابراهیم کرخی است که می گفت: دَخَلْتُ عَلی أَبی عَبْدِ الله جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ (علیهما السلام) وإِنّی لَجالِسٌ عِنْدَهُ إِذْ دَخَلَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ(علیهما السلام) - وهُوَ غُلامٌ -، فَقُمْتُ إِلَیهِ، فَقَبَّلْتُهُ وجَلَسْتُ.
فَقالَ أَبُو عَبْدِ الله (علیه السلام): (یا إِبْراهیمَ! أَما إِنَّهُ (لَ) صاحِبُکَ مِنْ بَعْدی، أَ ما لَیهْلِکَنَّ فیهِ أَقْوامٌ ویسْعَدُ (فیهِ)آخَرُونَ، فَلَعَنَ الله قاتِلَهُ وضاعَفَ عَلی رُوحِهِ الْعَذابَ.
أَما لَیخْرِجَنَّ الله مِنْ صُلْبِهِ خَیرَ أَهْلِ الْأَرْضِ فی زَمانِهِ، سَمِی جَدِّهِ،
ووارِثَ عِلْمِهِ وأَحْکامِهِ وفَضائِلِهِ، (وَ) مَعْدِنَ الْإِمامَةِ، ورَأْسَ الْحِکْمَةِ، یقْتُلُهُ جَبَّارُ بَنی فُلانٍ، بَعْدَ عَجائِبَ طَریفَةٍ حَسَداً لَهُ، ولکِنَّ الله (عَزَّ وجَلَّ) بالِغُ أَمْرِهِ، ولَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ.
یخْرِجُ الله مِنْ صُلْبِهِ تَکْمِلَةَ اثْنی عَشَرَ إِماماً مَهْدِیاً، اخْتَصَّهَمُ الله بِکَرامَتِهِ، وأَحَلَّهُمْ دارَ قُدْسِهِ، الْمُنْتَظِرُ لِلثَّانی عَشَرَ مِنْهُمْ کَالشَّاهِرِ سَیفَهُ بَینَ یدَی رَسُولِ الله (صلی الله علیه وآله) یذُبُّ عَنْهُ).
قالَ: فَدَخَلَ رَجُلٌ مِنْ مَوالی بَنی أُمَیةَ، فَانْقَطَعَ الْکَلامُ فَعُدْتُ إِلی أَبی عَبْدِ الله (علیه السلام) إِحْدی عَشْرَةَ مَرَّةً، أُریدُ مِنْهُ أَنْ یسْتَتِمَّ الْکَلامَ، فَما قَدَرْتُ عَلی ذلِکَ، فَلَمَّا کانَ قابَلَ السَّنَةُ الثَّانِیةَ دَخَلْتُ عَلَیهِ - وهُوَ جالِسٌ -، فَقالَ: (یا إِبْراهیمُ! هُوَ الْمُفَرِّجُ لِلْکَرْبِ عَنْ شیعَتِهِ بَعْدَ ضَنْکٍ شَدیدٍ، وبَلاءٍ طَویلٍ، وجَزَعٍ وخَوْفٍ، فَطُوبی لِمَنْ أَدْرَکَ ذلِکَ الزّمانَ. حَسْبُکَ یا إِبْراهیمُ!).
قالَ إِبْراهیمُ: فَما رَجَعْتُ بِشَیءٍ أَسَرَّ مِنْ هذا لِقَلْبی، ولا أَقَرَّ لِعَینی(189).
به حضور امام جعفر صادق رسیدم. در همان هنگامی که نزدش نشسته بودم، ابوالحسن موسی بن جعفر(علیهما السلام) که پسربچّه ای بود، وارد شد؛ برخاستم وبوسیدمش، وباز نشستم.
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: (ابراهیم! این همو است که پس از من، پیشوای تو است. درباره او دسته ای به هلاکت درافتند، وگروهی سعادتمند شوند. خداوند، قاتلش را لعنت کند، وعذاب روحش را دوچندان فرماید. از صُلب او، بهترین اهل زمین در زمانه خویش، بیرون آید؛ هم نام جدّش، ووارث دانش، احکام وفضیلت هایش باشد، وگنجینه امامت، ورأس حکمت به شمار آید.
پس از شگفتی های نوین، ستم گری از فلان خاندان، از روی حسد
-----------------
(189) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص335 - 334.
بکشدش، ولی خداوند، کار خویش را به نهایت رساند، گرچه مشرکان را بد آید(190).
از صُلب او کامل کننده دوازده امام هدایت شده را بیرون آورد؛ آنان را به کرامتش مخصوص گرداند، ودر دارالقدس خویش جای دهد. چشم انتظار دوازدهمین آنان، همچون کسی است که در رکاب پیغامبر خدا شمشیر کشیده، واز حضرتش دفاع می کند).
گفت: پس مردی از یاران بنی امیه وارد شد، وسخن، ادامه نیافت. من پس از آن، یازده بار به خدمت امام صادق رسیدم، ومی خواستم آن سخن را به پایان برَد، امّا فرصتی به دست نمی آمد، تا آن که در سال بعد به حضور حضرتش رسیدم؛
او نشسته بود وفرمود: (ابراهیم! او است که گرفتاری شیعیان را پس از تنگنایی سخت وبلایی دراز، وناله ووحشت، برطرف سازد. خوشا بر کسی که آن زمان را دریابد. ای ابراهیم! همین اندازه، برایت کافی است).
ابراهیم گفت: من تا کنون به چیزی که بدین اندازه، قلبم را شاد کند، ودیده ام را روشنی دهد، باز نگشته بودم.
بیان امام کاظم
به نقل از یونس بن عبدالرّحمان است که می گفت: دَخَلْتُ عَلی مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ(علیهما السلام)، فَقُلْتُ لَهُ: (یا ابْنَ رَسُولِ الله! أَنْتَ الْقائِمُ بِالْحَقِّ؟).
فَقالَ: (أَنَا الْقائِمُ بِالْحَقِّ، لکِنِ الْقائِمُ الَّذی یطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنْ أَعْداءِ الله - عَزّ وجَلَّ -، ویمْلأُها عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وظُلْماً، هُوَ الْخامِسُ مِنْ وُلْدی؛ لَهُ غَیبَةٌ یطُولُ أَمَدُها خَوْفاً عَلی نَفْسِهِ، یرْتَدُّ فیها أَقْوامٌ ویثْبُتُ فیها آخَرُونَ).
-----------------
(190) اشاره است به: (... ولو کره المشرکون)، سوره توبه (9)، آیه 33 وسوره صفّ (61)، آیه 9 (مترجم).
ثُمَّ قالَ (علیه السلام): (طُوبی لِشیعَتِنا، الْمُتَمَسِّکینَ بِحَبْلِنا فی غَیبَةِ قائِمِنا، الثَّابِتینَ عَلی مُوالاتِنا والْبَرائَةِ مِنْ أَعْدائِنا، أُولئِکَ مِنَّا ونَحْنُ مِنْهُمْ، قَدْ رَضُوا بِنا أَئِمَّةً، ورَضینا بِهِمْ شیعَةً، فَطُوبی لَهُمْ، ثُمَّ طُوبی لَهُمْ، وهُمْ - والله - مَعَنا فی دَرَجاتِنا یوْمَ الْقِیامَةِ)(191).
به حضور امام کاظم (علیه السلام) رسیدم وگفتم: (ای پسر رسول خدا! شما قائم به حقّید؟).
فرمود: (من قائم به حقّ هستم، ولی قائمی که زمین را از دشمنان خداوند عزّ وجل پاک می کند، وزمین را همان گونه که از ظلم وستم پر شده باشد، لبریز از عدالت می سازد، پنجمین نفر از نسل من خواهد بود. او غیبتی دارد که از بیم جان، به درازا کشد. در زمان غیبت است که دسته ای، ارتداد پیشه گیرند، وگروهی ثابت قدم بمانند).
سپس فرمود: (خوشا به حال آن شیعیان ما که در غیبت قائم ما به رشته ما چنگ زنند، در دوستی ما، ودر بیزاری از دشمنانمان استوار باشند. آنان از ما وما از آنانیم.
اینان از امامت ما خشنودند، وما نیز از شیعه بودنشان شادمانیم. خوشا بر آنان، وخوشا بر آنان، به خدا سوگند که آنان در روز قیامت در مرتبه ما باشند).
بیان امام رضا
به نقل از عبدالسّلام بن صالح هروی است که گفت: دِعبِل بن علی خُزاعی را شنیدم که می گفت: أَنْشَدْتُ مَوْلای الرِّضا عَلِی بْنَ مُوسی (علیهما السلام) قَصیدَتِی الَّتی أَوَّلُها:
-----------------
(191) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص361.
مَدارِسُ آیاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلاوَةٍ * * * وَمَنْزِلُ وَحْی مُقْفَرُ الْعَرَصاتِ
فَلَمَّا انْتَهَیتُ إِلی قَوْلی:
خُرُوجُ إِمامٍ لا مَحالَةِ خارِجٌ * * * یمَیزُ فینا کُلَّ حَقٍّ وباطِلٍ
یقُومُ عَلَی اسْمِ الله والْبَرَکاتِ * * * وَیجْزی عَلَی النّعْماءِ والنَّقِماتِ
بَکَی الرِّضا (علیه السلام) بُکاءً شَدیداً؛ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی، فَقالَ لی: (یا خُزاعِی! نَطَقَ رُوحُ الْقُدُسِ عَلی لِسانِکَ بِهذَینِ الْبَیتَینِ، فَهَلْ تَدْری مَنْ هذَا الْإِمامُ ومَتی یقُومُ؟).
فَقُلْت: (لا، یا مَوْلای، إِلّا أَنّی سَمِعْتُ بِخُرُوجِ إِمامٍ مِنْکُمْ، یطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنَ الْفَسادِ، ویمْلأها عَدْلاً (کَما مُلِئَتْ جَوْر)).
فَقالَ: (یا دِعْبِلُ! الْإِمامُ بَعْدی مُحَمَّدٌ ابْنی، وبَعْدَ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ عَلِی، وبَعْدَ عَلِی ابْنُهُ الْحَسَنُ، وبَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْحُجَّةُ الْقائِمُ، الْمُنْتَظَرُ فی غَیبَتِهِ، الْمُطاعُ فی ظُهُورِهِ، لَوْ لَمْ یبْقَ مِنَ الدُّنْیا، إِلّا یوْمٌ واحِدٌ، لَطَوَّلَ الله - عَزَّ وجَلَّ - ذلِکَ الْیوْمَ، حَتّی یخْرُجَ فَیمْلَأَ الْأَرْضَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً.
وَأَمَّا مَتی، فَإِخْبارُ عَنِ الْوَقْتِ؛ فَقَدْ حَدَّثَنی أَبی، عَنْ أَبیهِ، عَنْ آبائِهِ (علیهم السلام) أَنَّ النَّبِی (صلی الله علیه وآله) قیلَ لَهُ: یا رَسُولَ الله! مَتی یخْرُجُ الْقائِمُ مِنْ ذُرِّیتِکَ؟،
فَقالَ (علیه السلام): مَثَلُهُ مَثَلُ السَّاعَةِ الَّتی: (لا یجَلّیها لِوَقْتِها إِلّا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ والأَرْضِ لا یأْتیکُمْ إِلّا بَغْتَةً)(192).
قصیده ای را (که سروده بودم) برای مولایم علی بن موسی الرّضا خواندم؛ مطلع قصیده چنین بود:
مدرسه های آیات، از تلاوت کننده خالی است * * * وعرصه های خانه های وحی باز مانده است
تا آن جا که بدین دو بیت رسیدم:
-----------------
(192) سوره اعراف (7)، آیه 187.
بی تردید امام قائم ظهور کند * * * او برای ما هر حقّ وباطلی را جدا سازد
وقیامش استوار بر نام خدا، وخیر وبرکت باشد * * * وپاداش نیکان، وکیفر بدان را می دهد
در این هنگام، امام رضا (علیه السلام) به شدّت گریست، سپس سرش را به سوی من بلند کرد، وفرمود: (خُزاعی! این دو بیت را روح القدس بر زبانت جاری ساخته است؛ می دانی که این امام، کیست، وچه هنگام قیام می کند؟).
گفتم: (نه ای مولایم؛ فقط شنیده ام که امامی از شما ظهور کند، وزمین را از فساد پاک گرداند، وهمان گونه که پر از ظلم گشته است، آن را لبریز از عدل کند).
امام فرمود: (دِعبِل! امام پس از من، پسرم محمّد است. پس از محمّد، پسرش علی. پس از علی، پسرش حسن. پس از حسن، پسرش حجّت وقائمی است که در غیبتش، او را انتظار کشند، وهنگام ظهور، فرمانش بَرند. اگر از عمر دنیا مگر یک روز، چیزی باقی نمانَد، خداوند عزّ وجل آن یک روز را آن چنان طولانی سازد، تا وی ظهور کند، وجهان را همان گونه که لبریز از ظلم وستم گشته است، پُر از عدل وداد کند.
امّا این که آمدن او در چه هنگام است، همان تعیین کردن وقت معین است؛ پدرم از پدرانش (علیهم السلام) نقل می فرمود که به پیامبر(صلی الله علیه وآله) گفته شد: (ای پیامبر خدا! قائم خاندان تو چه هنگامی خروج می کند؟)؛
فرمود: (مثَل آن، مثَل قیامت است که هیچ کس - جز خدا - وقتش را آشکار نکند، وبر آسمان ها وزمین بس سنگین است، وبر شما نیاید، مگر ناگهانی).
صدوق امّت قدس سره پس از نقل این حدیث می نویسد: ودعبل بن علی خزاعی رضی الله عنه را روایت دیگری است که دوست دارم آن را به دنبال روایت
حاضر که متن آن گذشت، بیاورم:
احمد بن علی بن ابراهیم بن هاشم رضی الله عنه، از پدرش، به نقل از جدّش ابراهیم بن هاشم، برای ما روایت کرده است که عبدالسّلام بن صالح هروی گفت: دَخَلَ دِعْبِلُ بْن عَلِی الْخُزاعیرضی الله عنه عَلی أَبِی الْحَسَنِ عَلِی بْنِ مُوسَی الرِّض(علیهما السلام)، بِمَرْوٍ، فَقالَ لَهُ: (یا ابْنَ رَسُولِ الله! إِنّی قَدْ قلْتُ فیکُمْ قَصیدَةً، وآلَیتُ عَلی نَفْسی أَنْ لا أُنْشِدَها أَحَداً قَبْلَکَ).
فَقالَ - عَلَیهِ السَّلامُ -: (هاتِها)؛
فَأَنْشَدَها:
مدارِسُ آیاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلاوَةٍ * * * وَمُنْزِلُ وَحْی مُقْفَرُ الْعَرَصاتِ؛
فَلَمَّا بَلَغَ إِلی قَوْلِهِ:
أَری فَیئَهُمْ فی غَیرِهِمْ مُتَقَسِّماً * * * وَأَیدِیهُمْ مِنْ فَیئِهِمْ صَفِراتِ.
بَکی أَبُو الْحَسَنِ الرِّضا (علیه السلام) وقالَ: (صَدَقْتَ یا خُزاعِی!).
فَلَمَّا بَلَغَ إِلی قَوْلِهِ:
إِذا وُتِرُوا مَدُّوا إِلی واتِریهِمْ * * * أَکُفّاً عَنِ الْأَوْتارِ مُنْقَبِضاتِ
جَعَلَ أَبُو الْحَسَنِ (علیه السلام) یقَلِّبُ کَفَّیهِ - وهُوَ یقُولُ -: (أَجَلْ، والله مُنْقَبِضاتِ)؛
فَلَمَّا بَلَغَ قَوْلَهُ:
لَقَدْ خِفْتُ فِی الدُّنْیا وأَیامِ سَعْیها * * * وَإِنّی لَأَرْجُو الْأَمْنَ بَعْدَ وَفاتی
قالَ لَهُ الرِّضا (علیه السلام): (آمَنَکَ الله یوْمَ الْفَزَعِ الْأَکْبَرِ).
فَلَمَّا انْتَهی إِلی قَوْلِهِ:
وَقَبْرٌ بِبَغْدادَ لِنَفْسٍ زَکِیةٍ * * * تَضَمَّنَهُ الرَّحْمانُ فِی الْغُرَفاتِ
قالَ لَهُ الرِّضا (علیه السلام): (أفَلَا أُلْحِقَ لَکَ بِهذَا الْمَوْضِعِ بَیتَینِ، بِهِما تَمامُ قَصیدَتِکَ؟).
فَقالَ: (بَلی یا ابْنَ رَسُولِ الله).
فَقالَ - عَلَیهِ السَّلامُ -:
وَقَبْرٌ بِطُوسٍ یالَها مِنْ مُصیبَةٍ * * * إِلَی الْحَشْرِ حَتّی یبْعَثَ الله قائِماً
تُوَقِّدُ فِی الْأَحْشاءِ بِالْحَرَقاتِ
* * * یفَرِّجُ عَنَّا الْهَمَّ والْکُرُباتِ
فَقالَ دِعْبِلُ: (یا ابْنَ رَسُولِ الله! هذَا الْقَبْرُ الَّذی بِطُوسٍ، قَبْرُ مَنْ هُوَ؟).
فَقالَ الرِّضا (علیه السلام): (قَبْری، ولا تَنْقَضِی الْأَیامُ والَّلَیالی، حَتّی تَصیرَ طُوسٌ مُخْتَلَفَ شیعَتی وزُوَّاری فی غُرْبَتی، أَلا فَمَنْ زارَنی، فی غُرْبَتی بِطُوسٍ، کانَ مَعی فی دَرَجَتی یوْمَ الْقِیامَةِ مَغْفُوراً لَهُ).
ثُمَّ نَهَضَ الرِّضا (علیه السلام) بَعْدَ فَراغِ دِعْبِلٍ مِنْ إِنْشادِهِ الْقَصیدَةَ وأَمَرَهُ أَنْ لا یبْرَحَ مِنْ مَوْضِعِهِ، فَدَخَلَ الدَّارَ، فَلَمَّا کانَ بَعْدَ ساعَةٍ خَرَجَ الْخادِمُ إِلَیهِ بِمِائَةِ دینارٍ رَضَوِیةٍ، فَقالَ لَهُ: (یقُولُ لَکَ مَوْلای: إِجْعَلْها فی نَفَقَتِکَ).
فَقالَ دِعْبِلُ: (والله ما لِهذا جِئْتُ، ولا قُلْتُ هذِهِ الْقَصیدَةَ طَمَعاً فی شَی ءٍ یصِلُ إِلَی)، ورَدَّ الصُّرَّةَ، وسَأَلَ ثَوْباً مِنْ ثِیابِ الرِّضا (علیه السلام) لِیتَبَرَّکَ بِهِ ویتَشَرَّفَ، فَأَنْفَذَ إِلَیهِ الرِّضا (علیه السلام) جُبَّةَ خَزٍّ مَعَ الصُّرَّةِ وقالَ لِلْخادِمِ: (قُلْ لَهُ: یقُولُ لَکَ (مَوْلای): خُذْ هذِهِ الصُّرَّةَ، فَإِنَّکَ سَتَحْتاجُ إِلَیها ولا تُراجِعْنی فیها)؛
فَأَخَذَ دِعْبِلٌ الصُّرَّةَ والْجُبَّةَ، وانْصَرَفَ، وسارَ مِنْ مَرْوٍ فی قافِلَةٍ. فَلَمَّا بَلَغَ مِیانْ قَوْهانَ وَقَعَ عَلَیهِمُ الُّلصُوصُ، وأَخَذُوا الْقافِلَةَ بِأَسْرِها وکَتِفُوا أَهْلَها، وکانَ دِعْبِلٌ فی مَنْ کُتِفَ، ومَلَکَ الُّلصُوصُ الْقافِلَةَ، وجَعَلُوا یقِسِّمُونَها بَینَهُمْ، فَقالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ - مُتَمَثِّلاً بِقَوْلِ دِعْبِلٍ مِنْ قَصیدَتِهِ -:
أَری فَیئُهُمْ فی غَیرِهِمْ مُتَقَسِّماً * * * وَأَیدِیهُمْ مِنْ فَیئِهِمْ صَفِراتِ
فَسِمَعَهُ دِعْبِلٌ، فَقالَ لَهُ: (لِمَنْ هذَا الْبَیتُ؟).
فَقالَ لَهُ: (لِرَجُلٍ مِنْ خُزاعَةٍ یقالَ لَهُ: دِعْبِلُ بْنُ عَلِی).
فَقالَ لَهُ دِعْبِلٌ: (فَأَنَا دِعْبِلُ بْنُ عَلِی قائِلُ هذِهِ الْقَصیدَةِ الَّتی مِنْها هذَا الْبَیتُ).
فَوَثَبَ الرَّجُلُ إِلی رَئیسِهِمْ - وکانَ یصَلّی عَلی رَأْسِ تَلٍّ، وکانَ مِنَ الشّیعَةِ -، فَأَخْبَرَهُ، فَجاءَ بِنَفْسِهِ، حَتّی وَقَفَ عَلی دِعْبِلٍ، قالَ لَهُ: (أَنْتَ دِعْبِلٌ؟).
فَقالَ: (نَعَمْ).
فَقالَ لَهُ: (أَنْشِدِ الْقَصیدَةَ).
فَأَنْشَدَها، فَحَلَّ کِتافَهُ، وکِتافَ جَمیعِ أَهْلِ الْقافِلَةِ، ورَدَّ إِلَیهِمْ جَمیعَ ما أُخِذَ مِنْهُمْ لِکَرامَةِ دِعْبِلٍ؛ وسارَ دِعْبِلٌ حَتّی وَصَلَ إِلی قُمٍّ، فَسَأَلَه أَهْلُ قُمٍّ أَنْ ینْشِدَهُمُ الْقَصیدَةَ، فَأَمَرَهُمْ أَنْ یجْتَمِعُوا فی مَسْجِدِ الْجامِعِ. فَلَمَّا اجْتَمَعُوا صَعِدَ دِعْبِلٌ الْمِنْبَرَ فَأَنْشَدَهُمُ الْقَصیدَةَ، فَوَصَلَهُ النَّاسُ مِنَ الْمالِ والْخِلَعِ بِشَی ءٍ کَثیرٍ، واتَّصَلَ بِهِمْ خَبَرُ الْجُبَّةِ، فَسَأَلُوهُ أَنْ یبیعَها مِنْهُمْ بِأَلْفِ دینارٍ، فَامْتَنَعَ مِنْ ذلِکَ، فَقالُوا لَهُ: فَبِعْنا شَیئاً مِنْها بِأَلْفِ دینارٍ، فَأَبی عَلَیهِمْ، وسارَ عَنْ قُمٍّ.
فَلَمَّا خَرَجَ مِنْ رُسْتاقِ الْبَلَدِ، لَحِقَ بِهِ قَوْمٌ مِنْ أَحْداثِ الْعَرَبِ، فَأَخَذُوا الْجُبَّةَ مِنْهُ، فَرَجَعَ دِعْبِلٌ إِلی قُمٍّ فَسَأَلَهُمْ رَدَّ الْجُبَّةِ عَلَیهِ، فَامْتَنَعَ الْأَحْداثُ مِنْ ذلِکَ، وعَصَوا الْمَشایخَ فی أَمْرِها، وقالُوا لِدِعْبِلٍ: (لا سَبیلَ لَکَ إِلَی الْجُبَّةِ، فَخُذْ ثَمَنَها أَلْفَ دینارٍ)؛ فَأَبی عَلَیهِمْ.
فَلَمَّا یئِسَ مِنْ رَدِّ الْجُبّةِ عَلَیهِ، سَأَلَهُمْ أَنْ یدْفَعُوا إِلَیهِ شَیئاً مِنْها، فَأَجابُوهُ إِلی ذلِکَ، فَأَعْطَوْهُ بَعْضَها، ودَفَعُوا إِلَیهِ ثَمَنَ باقیها أَلْفَ دینارٍ.
وَانْصَرَفَ دِعْبِلٌ إِلی وَطَنِهِ، فَوَجَدَ الُّلصُوصَ قَدْ أَخَذُوا جَمیعَ ما کانَ لَهُ فی مَنْزِلِهِ، فَباعَ الْمِائَةَ دینارٍ الَّتی کانَ الرِّضا (علیه السلام) وَصَلَهُ بِها مِنَ الشّیعَةِ، کُلَّ دینارٍ بِمِائَةِ دِرْهَمٍ، فَحَصَلَ فی یدِهِ عَشَرَةَ آلافِ دِرْهَمٍ، فَتَذَکَّرَ قَوْلَ الرِّضا (علیه السلام): (إِنَّکَ سَتَحْتاجُ إِلَیها). وکانَتْ لَهُ جارِیةٌ لَها مِنْ قَلْبِهِ مَحَلٌّ، فَرَمَدَتْ رَمَداً عَظیماً، فَأَدْخَلَ أَهْلَ الطِّبِّ عَلَیها، فَنَظَرُوا إِلَیها فقالُوا: (أَمَّا الْعَینُ الْیمْنی، فَلَیسَ لَنا فیها حیلَةٌ وقَدْ ذَهَبَتْ؛ وأَمَّا الْیسْری، فَنَحْنُ نُعالِجُها ونَجْتَهِدُ، ونَرْجُو أَنْ تَسْلَمَ).
فَاغْتَمَّ دِعْبِلٌ لِذلِکَ غَمّاً شَدیداً، وجَزَعَ عَلَیها جَزَعاً عَظیماً؛ ثُمَّ إِنَّهُ ذَکَرَ ما مَعَهُ مِنْ فَضْلَةِ الْجُبَّةِ فَمَسَحَها عَلی عَینَی الْجارِیةِ، وعَصَبَها بِعِصابَةٍ مِنْها مِنْ أَوَّلِ الَّلیلِ، فَأَصْبَحَتْ وعَیناها أَصَحُّ مِمَّا کانَتا، (وکَأَنَّهُ لَیسَ لَها أَثَرُ مَرَضٍ قَطٍّ) بِبَرَکَةِ (مَوْلانا) أَبِی الْحَسَنِ الرِّضا (علیه السلام)(193).
-----------------
(193) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص376 - 361.
دِعبِل بن علی خُزاعی در شهر مرو به حضور امام رضا (علیه السلام) رسید وگفت: (ای پسر رسول خدا! قصیده ای درباره شما گفته، وبا خویش سوگند خورده ام که پیش از تو، برای کسی نخوانمش).
حضرت فرمودند: (بیاورش).
پس چنین خواند:
مدرسه های آیات از تلاوت کننده خالی است * * * وعرصه های خانه های وحی باز مانده است.
وقتی که بدین جا رسید:
می بینم فیء آنان در میان دیگران تقسیم می گردد * * * ودست آنان از فی ء خودشان تهی است.
امام رضا (علیه السلام) گریست، وفرمود: (خزاعی! راست گفتی)، وهنگامی که به این بیت رسید:
چون خونی که از آنان ریخته شده را طلب کنند * * * دستانشان بسته وبی تیر وکمان است.
امام رضا (علیه السلام) دست خود را زیر ورو کرد، وفرمود: (آری، به خدا که بسته است).
وچون بدین جا رسید که:
من در دنیا وروزگارِ کوششم، ترسان بودم * * * امید دارم که پس از مرگ در امان باشم.
امام رضا (علیه السلام) به او فرمود: (خدای در روز ترس بزرگ، ایمنت دارد).
پس هنگامی که به این سروده اش رسید که می گوید:
مزاری در بغداد از آنِ نفس زکیه ای است که آن را * * * خدای بخشاینده غرفه ای بهشتی شمرده است.
امام رضا (علیه السلام) بدو فرمود: (می خواهی که در این جا دو بیت بر
قصیده ات بیفزایم، تا به کمال رسد؟).
گفت: (آری، ای پسر رسول خدا!).
پس امام (علیه السلام) فرمود:
گوری است در توس، وای چه مصیبتی دارد * * * که درون دل آدمی را آتش می زند
تا روز قیامت وتا آن گاه که خدا قائم را برانگیزد * * * آن که هر اندوهی را از دل ما بزداید
دعبل عرض کرد: (ای پسر رسول خدا! این قبری که در توس است، مزار کیست؟).
امام رضا (علیه السلام) فرمود: (خاکجای من است؛ شبان وروزان نگذرند، تا آن که توس محلّ رفت وآمد شیعیان وزائرانم در این غربت گردد؛ بدان که هرکس در این غربتِ توس، زیارتم کند، در قیامت، هم پایه من است، وآمرزیده گردد).
امام رضا (علیه السلام) پس از فراغت دعبل از خواندن قصیده برخاست، وبه او فرمود که از جایش برنخیزد، وخود به درون خانه رفت.
چون مدّتی گذشت، خادمِ حضرت، صددینار، سکّه رضوی آورد، وبدو داد وگفت: (مولایم به تو می فرماید که این وجه را در نفقه خویش گذار).
دعبل گفت: (به خدا که نه برای این وجه آمدم، ونه این قصیده ام را سرودم تا طمع در دریافت چیزی بسته باشم).
پس آن پول را بازگرداند، وجامه ای از جامه های امام رضا (علیه السلام) را برای تبرّک وتیمّن، درخواست کرد.
حضرت رضا همان کیسه دینار را با یک جُبّه خَز برای او فرستاد، وبه خادم فرمود که به او بگوید: (مولایم می گوید: این پول را بگیر که بدان
نیازمند شوی، ودیگرباره به خاطر آن، بر من مراجعه مکن).
دعبل کیسه زر وجُبّه را گرفت وبازگشت، وبا کاروانی از مرو، بیرون شد. چون به میان قوهان(194) رسید، با راه زنان روبه رو شدند. دزدان، کاروانیان را اسیر کرده، وکتف هایشان را ببستند، ودعبل نیز میان اسیران بود. دارایی کاروان، به دست دزدان افتاد، وبه تقسیم آن ها پرداختند؛ در این میان، کسی بدین شعر دعبل تمثّل جُست که:
می بینم فیء آنان در میان دیگران تقسیم می گردد
ودست آنان از فیء خودشان تُهی است.
دعبل آن را شنید وگفت: (این شعر، از آنِ کیست؟).
گفت: (از مردی خُزاعی است که او را دعبل بن علی گویند).
دِعبل گفت: (من همان دعبل بن علی هستم؛ گوینده قصیده ای که این بیت، یکی از ابیات آن است).
آن مرد با جَستی به نزد رییسشان - که در بالای تپّه نماز می گزارد، واز شیعیان بود - رفت، وخبر را به او داد.
رییس، خود آمد، بالای سر دعبل ایستاد وگفت: (تو دعبلی؟).
گفت: (آری).
گفت: (قصیده را بخوان).
دعبل قصیده را خواند، واو دست های دعبل، وتمامی کاروانیان را
-----------------
(194) قوهان معرّب کوهان ومیان کوهان، روستایی است در نزدیکی نیشابور وبه صورت دقیق تر در میان ابیورد ونسا که امروزه به کلات ودرگز شناخته می شود، واز همان سال ها به جهت گذر دائمی کاروان ها از آن ناحیه، کوهستانی بودن منطقه، وواقع شدن آن در ادامه رشته کوه های هزارمسجد، ودارا بودن کمین گاه های فراوان ومُشرف بر گذرگاه اصلی، مکانی برای اختفای عیاران، ومهاجران کُرد وشیعی مذهب بوده است (مترجم).
گشود، و- به احترام دعبل - هرچه از ایشان گرفته بود را بازگرداند.
دعبل راه می پیمود، تا آن که به شهر قم وارد شد. اهالی قم از او خواستند تا قصیده اش را برای آنان بخواند. دعبل نیز گفت تا در مسجد جامع، گرد هم آیند، وهنگامی که گرد آمدند، دعبل از منبر بالا رفت، وقصیده را بر ایشان خواند.
مردم، پول وخلعت بسیار بدو دادند، واز داستان جُبّه، آگاه شدند. از او خواهش کردند که آن را به هزار دینار به ایشان بفروشد، ولی دعبل نپذیرفت.
آنان گفتند: پس بخشی از آن را به هزار دینار بفروش. او نپذیرفت، واز قم بیرون شد؛ پس هنگامی که از آبادی شهر، خارج می شد، دسته ای از جوانانِ عرب، احاطه اش کردند، وجُبّه را از وی ربودند. دعبل به قم بازگشت، وخواست تا جُبّه را به وی باز دهند.
جوانان، خودداری کردند، وسخن مشایخ وپیران را در این باره وقعی ننهادند، ودعبل را گفتند که دستت بدان جُبّه نمی رسد؛ پس هزار دینار بهای آن را بگیر.
دعبل نپذیرفت، امّا چون از بازگرداندن آن ناامید شد، از ایشان خواست تا تکّه ای از آن را به او دهند. پذیرفتند، وپاره ای از آن را به دعبل دادند، وهزار دینار، برای باقی آن، پرداختند.
دعبل به سوی وطن بازگشت، ودریافت که دزدان، تمامی دارایی منزلش را به یغما برده اند. پس صددینار حضرت رضا (علیه السلام) را، هر دینار به صددرهم فروخت، واز این راه، ده هزار درهم به دستش آمد، وگفتار امام رضا (علیه السلام) در خاطرش نقش بست که فرموده بود: (به زودی بدین وجه، نیازمند شوی).
دعبل را کنیزی بود که بسیار در دلش جای داشت. کنیز، چشم درد
سختی گرفت، پزشکان به بالینش آمدند وگفتند: چشم راستش درمان نپذیرد که از میان رفته است، امّا چشم چپ را علاج می توانیم، درباره اش تلاش خواهیم کرد، وگمان داریم که سلامت یابد.
دعبل را اندوه سختی فراگرفت، وبی تابی بسیار درباره او کرد. سپس یادآور فضیلت تکّه جبّه ای شد که با خود داشت. آن را آورد، وبه دو چشم کنیز کشید، وشب، پشت چشمان او بست. چون صبح دمید، چشمان کنیز - بهتر از روز نخست - سلامت یافته بود، گویی که هرگز نشان از بیماری، نداشته است، واین، از برکت مولایمان امام رضا بود.
بیان امام جواد
به نقل از عبدالعظیم بن عبدالله حسنی است که می گفت: به (امام جواد)محمّد بن علی بن موسی (علیهم السلام) گفتم: (إِنّی لَأَرْجُو أَنْ تکُونَ الْقائِمَ مِنْ أَهْلِ بَیتِ مُحَمَّدٍ الَّذی یمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وعَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وظُلْماً).
فَقالَ (علیه السلام): (یا أَبا الْقاسِمِ! ما مِنَّا إِلّا وهُوَ قائِمٌ بِأَمْرِ الله - عَزَّ وجَلَّ -، وهادٍ إِلی دینِ الله، ولکِنَّ الْقائِمَ الَّذی یطَهِّرُ الله - عَزَّ وجَلَّ - بِهِ الْأَرْضَ مِنْ أَهْلِ الْکُفْرِ والْجُحُودِ، ویمْلَأُها عَدْلاً وقِسْطاً.
هُوَ الَّذی تَخْفی عَلَی النَّاسِ وِلادَتُهُ، ویغیبُ عَنْهُمْ شَخْصُهُ، ویحْرِمُ عَلَیهِمْ تَسْمِیتُهُ، وهُوَ سَمِی رَسُولِ الله (صلی الله علیه وآله) وکَنِیهُ، وهُوَ الَّذی تُطْوی لَهُ الْأَرْضُ، ویذِلُّ لَهُ کُلُّ صَعْبٍ، (وَ) یجْتَمِعُ إِلَیهِ مِنْ أَصْحابِهِ عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ: ثَلاثُمِائَةٍ وثَلاثَةُ عَشَرَ رَجُلاً، مِنْ أَقاصِی الْأَرْضِ، وذلِکَ قَوْلُ الله - عَزَّ وجَلَّ -:
(أَینَما تَکُونُوا یأْتِ بِکُمُ الله جَمیعاً إِنَّ الله عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ)(195)؛
-----------------
(195) سوره بقره (2)، آیه 148.
فَإِذَا اجْتَمَعَتْ لَهُ هذِه الْعِدَّةُ مِنْ أَهْلِ الْإِخْلاصِ، أَظْهَرَ الله أَمْرَهُ، فَإِذا کَمُلَ لَهُ الْعَقْدُ، وهُوَ عَشَرَةُ آلافِ رَجُلٍ خَرَجَ بِإِذْنِ الله - عَزَّ وجَلَّ -، فَلا یزالُ یقْتُلُ أَعْداءَ الله، حَتّی یرْضَی الله - عَزَّ وجَلَّ -).
قالَ عَبْدُ الْعَظیمِ: فَقُلْتُ لَهُ: (یا سَیدی! وکَیفَ یعْلَمُ أَنَّ الله - عَزَّ وجَلَّ - قَدْ رَضِی؟).
قالَ: (یلْقی فی قَلْبِهِ الرَّحْمَةَ، فَإِذا دَخَلَ الْمَدینَةَ أَخْرَجَ اللاَّتَ والْعُزّی، فَأَحْرَقَهُما)(196).
(من امید دارم که شما همان قائم خاندان محمّد باشید؛ همو که زمین را پُر از عدل وداد کند، همان گونه که آکنده از ظلم وستم گشته است).
فرمود: (ابوالقاسم! هیچ یک از ما نیست، مگر آن که برای برپاداشتن امر خداوند عزّ وجل قیام کرده، ومردم را به دین خدا هدایت می کند. امّا من آن قائم نیستم که خداوند عزّ وجل به دست او عرصه زمین را از کافران ومنکران پاک گرداند، وصفیر عدل او از کران تا کران گیتی طنین می افکند. او آن کسی است که میلادش بر مردم، پنهان مانَد، واز چشم ایشان نیز چهره در حجاب کشد. نام او را بردن، جایز نباشد، ولی بدان که هم نام پیغامبر خدا است، وکنیه ای همچون او دارد.
او آن کس است که زمین در زیر پایش درنوردیده شود، وهر دشواری برایش آسان گردد. شمار یارانش به تعداد اهل بدر، سی صد وسیزده تن است که به گاهِ ظهور از اقصی نقاط جهان گرد آیند، واین، تحقّق گفتار خداوند عزّ وجلّ است که می فرماید: هرکجا که باشید خداوند همگی شما را گرد آورد که خدا را بر هر کاری توان است.
چون این عدّه از اهل اخلاص برای او حضور یابند، خداوند امرش را
-----------------
(196) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص378 - 377.
آشکار کند. امّا قیامش آن زمان آغاز گردد که از ده هزار رزم آور، سان بیند. سپس به اذن خداوند عزّ وجلّ قیام کند، وپیوسته، دشمنان خدا را در خون فروغلتاند، تا آن که خداوند، خشنود گردد).
عبدالعظیم گوید: گفتم: (سرورم! چگونه در می یابد که خداوند عزّ وجلّ خشنود گردیده است؟).
فرمود: (خداوند در قلبش رحمت افکند؛ وچون وارد مدینه گردد، لات وعزّی را بیرون کشد، وهر دو را بسوزاند).
بیان امام هادی
به نقل از صُقر بن ابی دُلَف است که گفت: شنیدم که (امام هادی) علی بن محمّد بن علی (بن موسی) الرّض(علیهم السلام) می فرمود: (إِنَّ الْإِمامَ بَعْدی الْحَسَنُ ابْنی، وبَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْقائِمُ الَّذی یمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وعَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وظُلْماً)(197).
(پیشوای پس از من فرزندم حسن است، وپس از حسن، فرزندش قائم است، همو که زمین را پس از لبریز شدن از ظلم وستم، پُر از عدل وداد کند).
بیان امام عسکری
به نقل از احمد بن اسحاق بن سعد اشعری است که می گفت: به حضور (امام عسکری)ابومحمّد حسن بن علی (علیهما السلام) رسیدم، می خواستم از وی درباره جانشین او بپرسم که آن حضرت، بدون پرسش آغاز به سخن کرد، وبه من فرمود: (یا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحاقَ! إِنَّ الله - تَبارَکَ وتَعالی - لَمْ یخْلِ
-----------------
(197) همان، ص383.
الْأَرْضَ، مُنْذُ خَلَقَ آدَمَ (علیه السلام)، ولا یخْلیها، إِلی أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ، مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلی خَلْقِهِ، بِهِ یدْفَعُ الْبَلاءَ عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ، وبِهِ ینَزِّلُ الْغَیثَ، وبِهِ یخْرِجُ بَرَکاتِ الْأَرْضِ).
قالَ: فَقُلْتُ لَهُ: (یا ابْنَ رَسُولِ الله! فَمَنِ الْإِمامُ والْخَلیفَةُ بَعْدَکَ؟).
فَنَهَضَ (علیه السلام) مُسْرِعاً، فَدَخَلَ الْبَیتَ، ثُمَّ خَرَجَ - وعَلی عاتِقِهِ غُلامٌ، کَأَنَّ وَجْهَهُ الْقَمَرُ لَیلَةَ الْبَدْرِ، مِنْ أَبْناءِ الثَّلاثِ سِنینَ -؛
فَقالَ: (یا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحاقَ! لَوْلا کَرامَتُکَ عَلَی الله - عَزَّ وجَلَّ - وعَلی حُجَجِهِ، ما عَرَضْتُ عَلَیکَ ابْنی هذا، إِنَّهُ سَمِی رَسُولِ الله (صلی الله علیه وآله) وکَنِیهُ، الَّذی یمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وعَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وظُلْماً.
یا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحاقَ! مَثَلُهُ فی هذِهِ الْأُمَّةِ مَثَلُ الْخِضْرِ (علیه السلام)، ومَثَلُهُ مَثَلُ ذِی الْقَرْنَینِ، والله لَیغیبَنَّ غَیبَةً لا ینْجُو فیها مِنَ الْهَلَکَةِ، إِلّا مَنْ ثَبَّتَهُ الله - عَزَّ وجَلَّ - عَلَی الْقَوْلِ بِإِمامَتِهِ، ووَفَّقَهُ (فیه) لِلدُّعاءِ بِتَعْجیلِ فَرَجِهِ).
فَقالَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحاقَ: فَقُلْتُ لَهُ: (یا مَوْلای! فَهَلْ مِنْ عَلامَةٍ یطْمَئِنُّ إِلَیها قَلْبی؟).
فَنَطَقَ الْغُلامُ (علیه السلام) بِلِسانٍ عَرَبی فَصیحٍ، فَقالَ: (أَنَا بَقِیةُ الله فی أَرْضِهِ، والْمُنْتَقِمُ مِنْ أَعْدائِهِ، فَلا تَطْلُبْ أَثَراً بَعْدَ عَینٍ یا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحاقَ!).
فَقالَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحاقَ: فَخَرَجْتُ مَسْرُوراً فَرِحاً، فَلَمَّا کانَ مِنَ الْغَدِ، عُدْتُ إِلَیهِ، فَقُلْتُ لَهُ: (یا ابْنَ رَسُولِ الله! لَقَدْ عَظُمَ سُرُوری بِما مَنَنْتَ (بِهِ)عَلَی، فَمَا السُّنَّةُ الْجارِیةُ فیهِ مِنَ الْخِضْرِ وذِی الْقَرْنَینِ؟).
فَقالَ: (طُولُ الْغَیبَةِ یا أَحْمَدُ!).
قُلْتُ: (یا ابْنَ رَسُولِ الله! وإِنَّ غَیبَتِهِ لَتَطُولُ؟).
قالَ: (إی ورَبّی، حَتّی یرْجِعَ عَنْ هذَا الْأَمْرِ أَکْثَرُ الْقائِلینَ بِهِ، ولا یبْقی، إِلّا مَنْ أَخَذَ الله - عَزَّ وجَلَّ - عَهْدَهُ لِوِلایتِنا، وکَتَبَ فی قَلْبِهِ الْإِیمانَ، وأَیدَهُ بِرُوحٍ مِنْهُ؛
یا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحاقَ! هذا أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ الله، وسِرٌّ مِنْ سِرِّ الله، وغَیبٌ مِنْ غَیبِ الله، فَخُذْ ما آتَیتُکَ، واکْتُمْهُ، وکُنْ مِنَ الشَّاکِرینَ تَکُنْ مَعَنا غَداً فی عِلّیینَ)(198).
احمد بن اسحاق! همانا خداوند تبارک وتعالی از آن هنگام که آدم (علیه السلام) را آفرید، تا روز قیامت زمین را از حجّت الهی بر بندگانش خالی نگذارده، ونخواهد نگذاشت، حجّتی که بدو بلا را از زمینیان دور سازد، باران نازل کند، وبرکت های زمین را بیرون آورَد).
(احمد بن اسحاق) گفت: به او عرض کردم: (ای پسر رسول خدا! امام وخلیفه پس از تو کیست؟).
حضرت شتابان برخاست، وبه درون خانه رفت. سپس بیرون آمد، بر روی شانه اش کودکی بود که سه ساله می نمود، ورویش همچون روی ماهِ تمام بود.
پس فرمود: (احمد بن اسحاق! اگر نزد خداوند عزّ وجلّ، وحجّت های الهی، گرامی نبودی، این پسرم را بر تو عرضه نمی داشتم. او هم نام وهم کنیه پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) است که زمین را همان گونه که لبریز از ظلم وستم گشته است، پُر از عدل وداد کند.
احمد بن اسحاق! مثَلِ او در این امّت، همچون مثَل حضرت خضر وذوالقرنین است. به خدا غیبتی دارد که در آن از هلاکت نجات نیابد؛ جز آن کسی که خدا او را بر قول به امامت ثابت دارد، وموفّق سازد که برای تعجیل در فرج او دعا کند).
پس احمد بن اسحاق گفت: به آن حضرت عرضه داشتم: (مولایم! آیا نشانه ای هست که دلم را بدان مطمئن سازم؟).
-----------------
(198) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص385 - 384.
پس پسربچّه (علیه السلام) با لهجه فصیح عربی فرمود: (منم ذخیره خدا در زمین خدا، وانتقام گیرنده از دشمنان او، ای احمد بن اسحاق! پس از این که چنین دیدی، دیگر به دنبال نشانه ای مباش).
احمد بن اسحاق گفت: پس شاد وخرّم بیرون آمدم، وچون فردا رسید، به سوی حضرت بازگشتم، وبه او گفتم: (ای پسر رسول خدا! شادی من از آن چه بر من منّت نهادی، بسیار است، بفرمایید آن سنّتی که از حضرت خضر وذوالقرنین دارد، چیست؟).
فرمود: (ای احمد! طول غیبت است).
گفتم: (ای پسر رسول خدا! غیبت او به درازا می کشد؟).
فرمود: (سوگند به پروردگارم آری، تا آن جا که بیشینه معتقدان به امر امامت، از او روی برگردانند، وکسی با او نمانَد؛ مگر کسی که خداوند، پیمان ولایت ما را از او گرفته، ودر قلبش ایمان را نگاشته، وبه روحی از جانب خویش تأییدش کرده باشد(199).
ای احمد بن اسحاق! این امری از امور خداوند، ورازی از رازهای او، وغیبی از غیب های او است؛ پس آن چه که بر تو افاده کردم را بگیر وپنهان دار، واز سپاس گزاران باش، تا فرد(ی قیامت) در علّیین باشی).
بیان امام زمان درباره خویشتن
به نقل از شیخ صدوق احمد بن اسحاق بن سعد اشعری - رحمهُ الله - است که دسته ای از اصحاب ما به او گفتند که جعفر بن علی به او نامه ای نگاشته، وبه معرّفی خویش در آن پرداخته، واطّلاع داده که قیم پس از
-----------------
(199) اشاره است به: (کتب فی قلوبهم الایمان وایدهم بروح منه)، سوره مجادله (58)، آیه 22 (مترجم).
برادرش است، وهر آن چه از دانش حلال وحرام بدان نیاز دارد، ودیگر دانش ها همگی نزد او است.
احمد بن اسحاق گفت: هنگامی که نامه را خواندم، نامه ای برای صاحب الزّمان (علیه السلام) نگاشتم، ودر آن، متن نامه جعفر را نیز گنجاندم. پس برای من، پاسخِ نامه چنین خارج شد:
بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحیم.
أَتانی کِتابُکَ - أَبْقاکَ الله -؛ والْکِتابُ الَّذی أَنْفَذْتَهُ دَرْجَهُ، وأَحاطَتْ مَعْرِفَتی بِجَمیعِ ما تَضَمَّنَهُ عَلَی اخْتِلافِ أَلْفاظِهِ، وتَکَرُّرِ الْخطَأِ فیهِ، ولَوْ تَدَبَّرْتَهُ، لَوَقَفْتَ عَلی بَعْضِ ما وَقَفْتُ عَلَیهِ مِنْهُ.
وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ حَمْداً لا شَریکَ لَهُ عَلی إِحْسانِهِ إِلَینا، وفَضْلِهِ عَلَینا؛ أَبَی الله - عَزَّ وجَلَّ - لِلْحَقِّ إِلّا إِتْماماً، ولِلْباطِلِ إِلّا زُهُوقاً، وهُوَ شاهِدٌ عَلَی بِما أَذْکُرُهُ، وَلِی عَلَیکُمْ بِما أَقُولُهُ، إِذَا اجْتَمَعْنا لِیوْمٍ لا رَیبَ فیهِ، ویسْأَلُنا عَمَّا نَحْنُ فیهِ مُخْتَلِفُونَ، إِنَّهُ لَمْ یجْعَلْ لِصاحِبِ الْکِتابِ عَلَی الْمَکْتُوبِ إِلَیهِ ولا عَلَیکَ، ولا عَلی أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ جَمیعاً إِمامَةً مُفْتَرِضَةً، ولا طاعَةً ولا ذِمَّةً، وسَأُبَینُ لَکُمْ جُمْلَةً تَکْتَفُونَ بِها - إِنْ شاءَ الله تَعالی -.
یا هذا! یرْحَمُکَ الله، إِنَّ الله تَعالی لَمْ یخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثاً، ولا أَهْمَلَهُمْ سُدی؛ بَلْ خَلَقَهُمْ بِقُدْرَتِهِ، وجَعَلَ لَهُمْ أَسْماعاً وأَبْصاراً وقُلُوباً وأَلْباباً، ثُمَّ بَعَثَ إِلَیهِمُ النَّبیینَ (علیهم السلام) مُبَشِّرینَ ومُنْذِرینَ، یأْمُرُونَهُمْ بِطاعَتِهِ، وینْهَوْنَهُمْ عَنْ مَعْصِیتِهِ، ویعَرِّفُونَهُمْ ما جَهِلُوهُ مِنْ أَمْرِ خالِقِهِمْ ودینِهِمْ، وأَنْزَلَ عَلَیهِمْ کِتاباً، وبَعَثَ إِلَیهِمْ مَلائِکَةً یأْتینَ بَینَهُمْ وبَینَ مَنْ بَعَثَهُمْ إِلَیهِم بِالْفَضْلِ الَّذی جَعَلَهُ لَهُمْ عَلَیهِمْ، وما آتاهُمْ مِنَ الدّلائِلِ الظَّاهِرَةِ، والْبَراهینِ الْباهِرَةِ، والْآیاتِ الْغالِبَةِ.
فَمِنْهُمْ مَنْ جَعَلَ النَّارَ عَلَیهِ بَرْداً وسَلاماً، واتَّخَذَهُ خَلیلاً؛ ومِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَهُ تَکْلیماً، وجَعَلَ عَصاهُ ثُعْباناً مُبیناً؛ ومِنْهُمْ مَنْ أَحْیی الْمَوْتی بِإِذْنِ الله، وأَبْرَأَ
الْأَکْمَةَ والْأَبْرَصَ بِإِذْنِ الله؛ ومِنْهُمْ مَنْ عَلَّمَهُ مَنْطِقَ الطَّیرِ، وأُوتِی مِنْ کُلِّ شَیءٍ.
ثُمَّ بَعَثَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) رَحْمَةً لِلْعالَمینَ، وتَمَّمَ بِهِ نِعْمَتَهُ، وخَتَمَ بِهِ أَنْبِیائَهُ، وأَرْسَلَهُ إِلَی النَّاسِ کافَّةً، وأَظْهَرَ مِنْ صِدْقِهِ ما أَظْهَرَ، وبَینَ مِنْ آیاتِهِ وعَلاماتِهِ ما بَینَ.
ثُمَّ قَبَضَهُ (صلی الله علیه وآله) حَمیداً فَقیداً سَعیداً، وجَعَلَ الْأَمْرَ بَعْدَهُ إِلی أَخیهِ وابْنِ عَمِّهِ، ووَصِیهِ ووارِثِهِ عَلِی بْنِ أَبی طالِبٍ (علیه السلام)، ثُمَّ إِلَی الْأَوصِیاءِ مِنْ وُلْدِهِ واحِداً واحِداً، أَحْیی بِهِمْ دینَهُ، وأَتَمَّ بِهِمْ نُورَهُ، وجَعَلَ بَینَهُمْ، وبَینَ إِخْوانِهِمْ، وبَنی عَمِّهِمْ، والْأَدْنَینِ فَالْأَدْنَینِ مِنْ ذَوی أَرْحامِهِمْ فُرْقاناً بَیناً، یعْرَفُ بِهِ الْحُجَّةُ مِنَ الْمَحْجُوجِ، والْإِمامُ مِنَ الْمَأْمُومِ، بِأَنْ عَصَمَهُمْ مِنَ الذُّنُوبِ، وبَرَّأَهُمْ مِنَ الْعُیوب، وطَهَّرَهُمْ مِنْ الدَّنَسِ، ونَزَّهَهُمْ مِنَ الّلبْس، وجَعَلَهُمْ خُزَّانَ عِلْمِهِ، ومُسْتَوْدَعَ حِکْمَتِهِ، ومَوْضِعَ سِرِّهِ، وأَیدَهُمْ بِالدَّلائِلِ.
وَلَوْلا ذلِکَ لَکانَ النَّاسُ عَلی سَواءٍ، ولَادَّعی أَمْرَ الله - عَزَّ وجَلَّ - کُلُّ أَحَدٍ، ولَمَّا عُرِفَ الْحَقُّ مِنَ الْباطِلِ، ولا الْعالِمُ مِنَ الْجاهِلِ، وقَدِ ادَّعی هذَا الْمُبْطِلُ المُفْتَری عَلَی الله الْکَذِبَ بِمَا ادَّعاهُ، فَلا أَدْری بِأَیةِ حالَةٍ هِی لَهُ رَجاءَ أَنْ یتِمَّ دَعْواهُ:
أَ بِفِقْهٍ فی دینِ الله؟، فَوَ الله ما یعْرِفُ حَلالاً مِنْ حَرامٍ، ولا یفَرِّقُ بَینَ خَطَأٍ وصَوابٍ؛
أَمْ بِعِلْمٍ؟، فَما یعْلَمُ حَقّاً مِنْ باطِلٍ، ولا مُحْکَماً مِنْ مُتَشابِهٍ، ولا یعْرِفُ حَدَّ الصَّلاةِ ووَقْتَها؛
أَمْ بِوَرَعٍ؟، فَالله شَهیدٌ عَلی تَرْکِهِ الصَّلاةَ الْفَرْضَ أَرْبَعینَ یوْماً، یزْعَمُ ذلِکَ لِطَلَبِ الشَّعْوَذَةِ، ولَعَلَّ خَبَرَهُ قَدْ تَأَدّی إِلَیکُمْ، وهاتیکَ ظُرُوفُ مُسْکِرِهِ مَنْصُوبَةً، وآثارُ عِصْیانِهِ لِلَّهِ - عَزَّ وجَلَّ - مَشْهُورَةً قائِمَةً؛
أَمْ بِآیةٍ؟، فَلْیأْتِ بِها؛
أَمْ بِحُجَّةٍ؟، فَلْیقِمْها؛
أَمْ بِدَلالَةٍ؟، فَلْیذْکُرْها.
قالَ الله - عَزَّ وجَلَّ - فی کِتابِهِ:
(بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحیمِ - حم - تَنْزیلُ الْکِتابِ مِنَ الله الْعَزیزِ الْحَکیمِ - ما خَلَقْنَا السَّماواتِ والْأرْضَ وما بَینَهُما إِلّا بِالْحَقِّ وأَجَلٍ مُسَمّی والَّذینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ - قُلْ أرَأیتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ الله أَرُونی ماذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فی السَّماواتِ ائْتُونی بِکِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ - ومَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یدْعُو مِنْ دُونِ الله مَنْ لا یسْتَجیبُ لَهُ إِلی یوْمِ الْقِیامَةِ وهُمْ عَنْ دَعائِهِمْ غافِلُونَ - وإِذا حُشِرَ النَّاسُ کانُوا لَهُمْ أَعْداءً وکانُوا بِعِبادَتِهِمْ کافِرینَ)(200).
فَالْتَمِسْ - تَوَلَّی الله تَوْفیقَکَ - مِنْ هذَا الظَّالِمِ ما ذَکَرْتُ لَکَ، وامْتَحِنْهُ وسَلْهُ عَنْ آیةٍ مِنْ کِتابِ الله یفَسِّرُها، أَوْ صَلاةٍ فَریضَةٍ یبَینْ حُدُودَها وما یجِبُ فیها؛ لِتَعْلَمَ حالَهُ ومِقْدارَهُ، ویظْهَرَ لَکَ عَوارُهُ ونُقْصانُهُ، والله حَسیبُهُ. حَفِظَ الله الْحَقَّ عَلی أَهْلِهِ، وأَقَرَّهُ فی مُسْتَقَرِّهِ، وقَدْ أَبَی الله - عَزَّ وجَلَّ - أَنْ تَکُونَ الْإِمامَةُ فی أَخَوَینِ بَعْدَ الْحَسَنِ والْحُسَینِ (علیهما السلام)، وإِذا أَذِنَ الله لَنا فِی الْقَوْلِ ظَهَرَ الحَقُّ، واضْمَحَلَّ الْباطِلُ، وانْحَسَرَ عَنْکُمْ.
وَإِلَی الله أَرْغَبُ فِی الْکَفایةِ، وجِمیلِ الصُّنْعِ والْوِلایةِ، وحَسْبُنَا الله ونِعْمَ الْوَکیلُ، وصَلَّی الله عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ(201).
به نام خداوند بخشاینده مهربان
نامه تو - که خداوند پایدارت دارد! - ونامه ای که در آن درج کرده
-----------------
(200) سوره احقاف (46)، آیات 6 - 1.
(201) طوسی، محمّد بن حسن، الغیبة، ص176 - 174.
بودی، به دستم رسید، ومن با همه آن چه از اختلاف کلمات وتکرار اشتباهات که در آن رفته بود از محتوایش آگاه گشتم، تو نیز اگر در آن اندیشیده بودی، به برخی از آن چه که من دانسته ام، پی می بردی، وسپاس، پروردگار جهانیان را، سپاسی که در آن، شریکی برای او - از فضل واحسانش بر ما - نباشد.
خداوند پرهیز دارد از حقیقتی، مگر با به پایان رساندش، واز باطلی، مگر با از میان برداشتنش، واو در آن روزی که جمعمان آورَد وتردیدی در آن نیست، بدان چه می آورم، بر من، وبرای من بر شما شاهد است، واز چیزی که ما را در آن اختلاف است بپرسد.
وی برای صاحب این نامه، بر آن که نامه خطاب به او به نگارش درآمده، ونه بر تو، ونه بر هیچ یک از مردمان، امامت واجبی، ونه طاعتی، ونه حقّی قرار نداده است، من برایتان مطالبی می آورم که - ان شاء الله تعالی - کفایتتان خواهد کرد.
ای مرد! خدا رحمتت کند، همانا خداوند متعال مردمان را بیهوده نیافرید، وبه حال خویش رهایشان نساخت؛ بلکه به قدرت خویش آفریدشان، وبرای ایشان، گوش وچشم وقلب وعقل قرار داد؛ سپس پیامبران (علیهم السلام) بشارت دهنده وترساننده را به سویشان برانگیخت، به طاعتش امر فرمود، واز گناهش بازشان داشت، وآنان را از آن چه که در امر خداوند ودینشان بی خبر بودند، آگاه کرد، وکتابی را بر ایشان فرستاد، وفرشتگانی را به سویشان روانه ساخت، با فضلی که برای آنان، میان ایشان، ومیان آنان که ایشان را به سویشان فرستاده بود، وبا آن چه از دلایل آشکار وبرهان های درخشان ونشانه های پیروزی که عطایشان کرد، تفاوت گذاشت.
پس بر کسی از ایشان، آتش را سرد وسلامت کرد، ووی را به دوستی
گرفت؛ با کسی از آن ها سخن گفت، وعصایش را اژدهای آشکاری ساخت؛ شخصی از میان آنان، مردگان را با اجازه الهی زندگی می داد، ونابینایی وپیسی وبرَص را شفا می بخشید؛ از آن گروه، کسی بود که دانشِ سخن با پرندگان را به وی آموخت، واز هرچیزی بدو عطا فرمود؛
سپس محمّد(صلی الله علیه وآله) را رحمتی برای جهانیان برانگیخت، ونعمتش را بدو تمام کرد، وپیامبرانش را به او پایان داد، او را به سوی تمامی مردمان فرستاد؛ واز راستی دعوتش، نمایان کرد، آن چه را که نمایاند؛ واز نشانه هایش آشکار کرد، آن چه را که آشکار نمود؛
سپس روح او(صلی الله علیه وآله) را ستوده وخوش بخت، ستاند. سپس امر (پیشوایی) را پس از او به برادرش، پسرعمویش، وصیش ووارثش علی بن ابی طالب (علیه السلام)، وپس از او به اوصیای از فرزندان او، یکی پس از دیگری، وا گذاشت. دینش را بدان ها حیات بخشید، وبا آنان، نورش را تمام گرداند، ومیان آنان وبرادرانشان، وپسرعموهایشان، ویک به یک خاندان آنان، تفاوت آشکاری نهاد که بدان، حجّت را از محجوج، وامام را از مأموم باز شناختند. آنان را از گناهان معصوم، از عیب ها بری، از ناپاکی ها پاک، واز اشتباه، منزّه داشته بود، وایشان را گنجینه های دانشش، وامانت گاه حکمتش، وجای گاه اسرارش قرار داده، وبا دلایلی، یاری رسانده بود، واگر این گونه نبود، مردمان یکسان بودند، وهرکس دعوی امر خداوند عزّ وجلّ را می کرد، وحقّ از باطل، وعالِم از جاهل، باز شناخته نمی شد.
واین باطل گر تهمت زننده بر خدا، دروغ گفت بدان چه دعوی کرد، ونمی دانم به کدامین صورت، امید خاتمه دعوی اش را دارد.
آیا شناختی در دین خدا دارد؟؛ پس به خدا سوگند که حلال را از حرام نمی شناسد، ومیان درست وخطا تفاوتی ننهد.
یا برای دانشی؟؛ در حالی که حقّ را از باطل نشناسد، ونه مُحکمی را از مُتشابه، وحدود نماز ووقت آن را نداند.
یا برای تقوایی؟؛ خداوند شاهد ترک نماز واجبش در چهل روز بوده است که می خواسته با این کار، افسون گری کند، شاید که خبرش به شما رسیده، وظرف مادّه های مست کننده را برپا کرده، وآثار نافرمانی خداوند عزّ وجلّ را مشهور نموده، وبرافراشته است.
یا نشانه ای دارد؟؛ که باید آن را بیاورد.
یا به حجّتی؟؛ که باید ارائه دهد.
یا دلیلی می داند؟؛ که باید بگوید. خداوند عزّ وجلّ در کتابش می فرماید:
به نام خداوند بخشاینده مهربان
حامیم. نازل شدن این کتاب از جانب پروردگار پیروز وحکیم است. ما آسمان ها وزمین، وآن چه میان آن دو است را جز به درستی، ودر مدّتی معین نیافریده ایم، وکافران از آن چه که بیمشان دهند، روی گردانند. بگو: از آن هایی که جز الله، به خدایی دیگر می خوانند خبر دهید؛ به من بنمایانید که از این زمین چه آفریده اند؟، یا در آفرینش آسمان ها شرکت جُسته اند؟ اگر راست می گویید، برایم کتابی که پیش از قرآن آمده باشد، یا اگر دانشی از پیشینیان بر جای مانده است، بیاورید. کیست گمراه تر از آن که به جز الله، چیزی را به خدایی می خوانَد که تا روز قیامت به او پاسخ ندهد که بتان از دعای بت پرستان بی خبران اند، وچون در قیامت، مردم را گردآورند، بتان با پرستندگان خویش، دشمن باشند، وعبادتشان را انکار کنند.
درخواست دارم از تو - که خداوند توفیقت را سرپرستی کند - تا از این ظالم، آن چه را که برایت آوردم، بخواهی، ووی را بیازمایی، وبپرسی اش از آیه ای از کتاب خدا که تفسیرش کند، یا نماز واجبی که حدودش، وآن چه در آن واجب است را تعیین کند، تا حال ومقدارش را بدانی، وعیب ونُقصانش برایت آشکار گردد، وخدا کفایتش می کند.
حقّ را بر اهلش نگاه بان است، ودر مکان خویش قرار داده، وپرهیز دارد که امامت پس از حسن وحسین (علیهما السلام) در دو برادر قرار گیرد، وهنگامی که خداوند ما را اجازه سخن فرماید، حقّ، آشکار گردد، وباطل، نابود شود، واز شما دست کشد.
واز سوی خداوند، کفایت ونیکویی در کردار وسرپرستی را درخواست دارم؛ وخداوند ما را کافی است، وچه خوب وکیلی است(202)، ودرود خداوند بر محمّد وخاندان او باد).
وی از فرزندان امیرمؤمنان است
به نقل از ابن عبّاس است که گفت: پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: (إِنَّ عَلیاً إِمام أُمَّتی، وخَلیفَتی عَلَیها بَعْدی؛ ومِنْ وُلْدِهِ الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ الَّذی إِذا ظَهَرَ یمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلاً وقِسْطاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وظُلْماً؛ والَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ بَشیراً ونَذیراً، إِنَّ الثَّابِتینَ عَلَی الْقَوْلِ بِإِمامَتِهِ، فی زَمانِ غَیبَتِهِ، لَأَعَزُّ مِنَ الْکِبْریتِ الْأَحْمَرِ).
فَقامَ إِلَیهِ جابِرُ بْنُ عَبْد الله الْأَنْصاری، فَقالَ: (یا رَسُولَ الله! لِوَلَدِکَ الْقائِمِ غَیبَةٌ؟).
قالَ: (إی ورَبّی، لَیمَحِّصَنَّ الَّذینَ آمَنُوا، ویمْحَقُ الْکافِرینَ؛
-----------------
(202) اشاره است به: (وحسبنا الله ونعم الوکیل)، سوره آل عمران (3)، آیه 173 (مترجم).
یا جابِرُ! إِنَّ هذَا الْأَمْرَ مِنْ أَمْرِ الله، وسِرٌّ مِنْ سِرِّ الله مَطْوِی مِنْ عِبادِ الله، فَإِیاکَ والشَّکَّ فیهِ، فَإِنَّ الشَّکَّ فی أَمْرِ الله - عَزَّ وجَلَّ - کُفْرٌ)(203).
(همانا علی پیشوای امّتم، وپس از من، خلیفه ام بر آن ها است. از فرزندان او است قائم چشم انتظاری که خداوند به دست او زمین را از عدل وداد بیاکنَد، همان گونه که لبریز از جور وستم گشته است. سوگند به او که مرا به درستی، به بشارت دادن وترساندن برانگیخت: ثابت قدمان بر امامت او در زمان غیبتش، از کبریت احمر، نایاب ترند).
در این هنگام جابر بن عبدالله انصاری برخاست وگفت: (ای پیغامبر خدا! آیا فرزندت قائم، غیبت خواهد گزید؟).
فرمود: (آری، سوگند به پروردگارم که چنین شود، تا خداوند، ایمانیان را بیازماید، وکافران را نابود سازد؛
جابر! این امری از امور خداوندی، ورازی از رازهای او است که بر بندگان، پوشیده مانده؛ پس مبادا که در آن، شکّ بری که شکّ در کار خداوند، همان کُفر است).
وی از فرزندان سرور زنان جهان است
به نقل از سعید بن مُسَیب است که می گفت: امّ سلمه را شنیدم که می گفت: از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) شنیدم که: سخن از حضرت مهدی به میان آورد، وفرمود: (نَعَمْ هُوَ حَقّ، وهُوَ مِنْ بَنی فاطِمَة)؛
(آری، او حقیقی است، او از پسران فاطمه است).
واز همو به نقل از امّ سلمه - رضی الله عنها - است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)
-----------------
(203) صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص188، به نقل از: قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودّة، ص494.
یادی از حضرت مهدی کرد وفرمود:
(هُوَ مِنْ وُلْدِ فاطِمَةٍ)(204)؛
(او از فرزندان فاطمه است).
وی از فرزندان سبطین است
امام زمان - (علیه السلام) - از آن جهت فرزند هر دو امامِ حسن وحسین - (علیهما السلام) - به شمار می رود که مادر امام باقر ابو جعفر محمّد بن علی بن حسین - (علیهم السلام) -، فاطمه دختر سبط اکبر، امام حسن مجتبی - (علیه السلام) - است. پس (امام) باقر وامامان پس از او تا حضرت مهدی - (علیهم السلام) - از نسل امام حسن وامام حسین - (علیهما السلام) - هستند.
علَم الهدی مرتضی بن احمد محمّد بن جعفر بن زید بن جعفر بن محمّد بن احمد بن محمّد بن حسین بن اسحاق بن امام جعفر صادق، از ابوالفرج یحیی بن محمود ثقفی، از ابوعلی حسن بن احمد حدّاد، از ابونُعیم احمد بن عبدالله اصفهانی از حافظ ابو القاسم سلیمان بن احمد طبرانی؛
وحافظ ابوحجّاج یوسف بن خلیل، از محمّد بن ابوزید کرّانی، از فاطمه بنت عبدالله جوزدانیه، از ابوبکر بن ربده، از حافظ ابوالقاسم طبرانی، از محمّد بن زریق بن جامع بصری، از هیثم بن حبیب، از سفیان بن عُیینه، از علی هلالی به نقل از پدرش روایت کرده است که گفت: دَخَلْتُ عَلی رَسُولِ الله (صلی الله علیه وآله)، فی شَکاتِهِ الَّتی قُبِضَ فیها، فَإِذا فاطِمَةٌ(علیها السلام) عِنْدَ رَأْسِهِ، قالَ: فَبَکَتْ حَتَّی ارْتَفَعَ صَوْتُها، فَرَفَعَ رَسُولُ الله (صلی الله علیه وآله) طَرْفَهُ إِلَیها،
-----------------
(204) صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص191، به نقل از: حاکم نیشابوری، محمّد بن عبدالله، المستدرک علی الصّحیحین، ج4، ص557؛ این حدیث را صاحب البیان فی اخبار صاحب الزّمان از: سنن ابن ماجه وسنن ابوداوود نقل کرده، وگفته است: این روایت، حسن وصحیح است (گنجی شافعی، محمّد بن یوسف، البیان فی اخبار صاحب الزّمان، ص93 - 92).
قالَ: (حَبیبَتی فاطِمَةُ! مَا الَّذی یبْکیکِ؟).
فَقالَتْ: (أَخْشَی الضَّیعَةَ مِنْ بَعْدِکَ).
فَقالَ: (یا حَبیبَتی! أَ ما عَلِمْتِ أَنَّ الله - تَعالَی - اطَّلَعَ إِلَی الْأَرْضِ اطِّلاعَةً، فَاخْتارَ مِنْها أَباکَ، فَبَعَثَهُ بِرِسالَتِهِ؛ ثُمَّ اطَّلَعَ اطِّلاعَةً، فَاخْتارَ بَعْلَکَ، وأَوْحی إِلَی أَنْ أُنْکِحَکِ إِیاهُ.
یا فاطِمَةُ! ونَحْنُ أَهْلُ بَیتٍ قَدْ أَعْطانَا الله سَبْعَ خِصالٍ لَمْ یعْطِ أَحَداً قَبْلَنا، ولا یعْطی أَحَداً بَعْدَنا: أَنَا خاتَمُ النَّبیینَ، وأَکْرَمُ النَّبیینَ عَلَی الله، وأَحَبُّ الْمَخْلُوقینَ إِلَی الله، وأَنَا أَبُوکِ؛ ووَصیی خَیرُ الْأَوْصِیاءِ، وأَحَبُّهُمْ إِلَی الله، وهُوَ بَعْلُکِ؛ ومِنَّا مَنْ لَهُ جَناحانِ أَخْضَرانِ، یطیرُ فِی الْجَنَّةِ مَعَ الْمَلائِکَةِ حَیثُ یشاءُ، وهُوَ ابْنُ عَمِّ أَبیکِ، وأَخُو بَعْلِکِ؛ ومِنَّا سِبْطا هذِه الْأُمَّة، وهُمَا ابْناکِ: الْحَسَنُ والْحُسَینُ، وهُما سَیدا شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وأَبُوهُما - والَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ - خَیرٌ مِنْهُما.
یا فاطِمَةُ! - والَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ - إِنَّ مِنْهُما مَهْدِی هذِهِ الْأُمَّةِ، إِذا صارَتِ الدُّنْیا هَرْجاً ومَرْجاً، وتَظاهَرَتِ الْفِتَنُ، وتَقَطَّعَتِ السُّبُلُ، وأَغارَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ، فَلا کَبیرٌ یرْحَمُ صَغیراً، ولا صَغیرٌ یوَقِّرُ کَبیراً، یبْعَثُ الله عِنْدَ ذلِکَ مِنْهُما مَنْ یفْتَحُ حُصُونَ الضَّلالَةِ وقُلُوباً غُلْفاً، یقُومُ بِالدّینِ فی آخِرِ الزَّمانِ کَما قُمْتُ بِهِ فی أَوَّلِ الزَّمانِ، ویمْلَأُ الدُّنْیا عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً.
یا فاطِمَةُ! لا تَحْزَنی ولا تَبْکی، فَإِنَّ الله - تَعالی - أَرْحَمُ بِکِ، وأَرْأَفُ عَلَیکِ مِنّی، وذلِکَ لِمَکانِکِ مِنّی، ومَوْقِعِکِ مِنْ قَلْبی، وزَوَّجَکِ الله زَوْجَکِ، وهُوَ أَشْرَفُ أَهْلِ بَیتِکِ حَسَباً، وأَکْرَمُهُمْ مَنْصَباً، وأَرْحَمُهُمْ بِالرَّعِیةِ، وأَعْدَلُهُمْ بِالسَّوِیةِ، وأَبْصَرُهُمْ بِالْقَضِیةِ، وقَدْ سَأَلْتُ رَبّی أَنْ تَکُونی أَوَّلَ مَنْ یلْحَقُنی مِنْ أَهْلِ بَیتی).
قالَ عَلِی (علیه السلام): (فَلَمَّا قَضَی النَّبِی (صلی الله علیه وآله) لَمْ تَبْقَ فاطِمَةَ(علیها السلام) بَعْدَهُ إِلّا خَمْسَةََ وسَبْعینَ یوْماً، حَتَّی أَلْحَقَهَا الله بِهِ - صَلَّی الله عَلَیهِما وسَلَّمَ -).
در هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) بیمار بود، وبر اثر آن، دنیا را وداع
فرمود، به حضور حضرتش رسیدم، دیدم که دخترش فاطمه بر بالین او نشسته، واشک می ریزد، گریست وگریست تا آوای گریه اش بلند شد؛
رسول خدا سر به سوی او برداشت، وفرمود: (فاطمه دوست داشتنی ام، چیست که می گریاندت؟).
فاطمه (علیها السلام) فرمود: (از ضایع شدن پس از شما در هراسم).
پیامبر خدا فرمود: (حبیبه ام! آیا ندانستی که خداوند بر زمین نِگریست ودانست، واز میان تمامی زمینیان، پدرت را برگزید، وبه رسالت برانگیخت.
آن گاه توجّهی دیگر کرد، واز همگی جهانیان، شوهرت را انتخاب فرمود، وبه من وحی کرد، تا تو را - تنها - به عقد او درآورم.
فاطمه! ما از اهل بیتیم، همانان که خداوند، هفت(205) خصلتی را بدانان عطا فرموده که پیش از ما به هیچ کس نداده، وپس از ما نیز نخواهد داد؛ یکی آن که مرا خاتم پیامبران ساخته، ومن نزد خداوند، گرامی ترین پیامبران، ودوست ترین جمیع آفریدگانم، واو پدر تو است.
دیگر آن که وصی من، بهترین ودوست داشتنی ترین اوصیا نزد خداوند است، واو همسر تو است.
واز ما است، او که دو بال سبز دارد، ودر بهشت، همراه با فرشتگان به هر سو که خواهد، پر می کشد، واو پسرعموی پدرت، وبرادرِ شوهرت است(206).
واز ما است دو سبط این امّت، وسرور جوانان اهل بهشت، وآن دو، پسران تو حسن وحسین اند، وسوگند به او که مرا به درستی بر پیامبری
-----------------
(205) در متن به چهار ویژگی اشاره شده است (مترجم).
(206) مقصود، جعفر طیار است (مترجم).
برانگیخت، پدر آن دو از آنان برتر است.
سوگند به خدایی که مرا به درستی برانگیخت، مهدی این امّت، از آن دو به وجود خواهد آمد.
آن گاه که در دنیا هرج ومرج شود، وفتنه ها آشکار گردد، وراه ها بسته شود، وبرخی از مردم بر دسته ای دیگر چپاول برند، وسال مندان، رحم بر خردسالان نبرند، وکم سالان، احترام پیران را نکنند؛ خداوند، کسی را از فرزندان آن دو برانگیزاند که دژهای گمراهی را بگشاید، وقفل از دل های پُرغفلت بردارد. دین خدا را در آخرالزّمان آن چنان برپا دارد که من در ابتدا برپاداشتم، وجهان را از عدل بیاکند، چنان چه پُر از ستم شده باشد.
فاطمه! محزون وگریان مباش که خداوند - از من - به تو مهربان تر است. این، از جهت منزلت تو در نزد من، وجای گاه تو در قلب من است، وخدا تو را به همسری کسی درآورد که شریف ترین خویشاوندانت از حسَب، منصبش از همگان گرامی تر، به مردمان مهربان تر، عادل ترین به تقسیم کردن، وبیناترینِ به احکام بود.
وبه این ها است که از خدا درخواسته ام، تا تو نخستین کسی از اهل بیت باشی که به من خواهند پیوست).
علی (علیه السلام) فرمود: (فاطمه (علیها السلام) پس از وفات پیغامبر خدا (صلی الله علیه وآله) جز هفتاد وپنج روز در دنیا باقی نماند تا این که خداوند، وی را بدو ملحق فرمود؛ درود خدا بر آن دو باد).
گنجی می نویسد: صاحب حلیة الاولیاء در کتاب خویش که نام آن ذکر نعت المهدی است، این چنین آورده، وطبرانی - پیر اهل فنّ خود - در معجم الکبیر خویش آن را استخراج کرده است(207).
-----------------
(207) در این جا سخن شریف مرتضی به پایان می رسد (مترجم).
این حدیث در کشف الغمّه به نقل از حافظ ابونُعیم در احادیث الاربعین، ودر فصل سوم از باب نهم المهدی به نقل از عقدالدّرر، به نقل از کتاب صفة المهدی نگاشته ابونُعیم، به نقل از علی بن هلال از پدرش، تا آن جایی که می فرماید: (کَما مُلِئَتْ جَوْراً) درج شده است.
هم چنین در ینابیع المودّة(208) بخش هایی از این حدیث را به نقل از جواهر العقدین، به نقل از فرائد السّمطین آورده، وگفته است که آن چه در جواهر العقدین آمده، در صواعق یاد شده است.
در غایةالمرام نیز به نقل از الاربعین به نقل از علی بن بلال از پدرش روایت شده، ودر فصل دوم البرهان فی علامات مهدی آخرالزّمان از: (والَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ إِنَّ مِنْهُما) تا: (کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وجَوْراً)، به نقل از طبرانی در (معجم) الکبیر وابونُعیم، از علی هلالی آمده است(209).
وی نهمین فرزند امام حسین است
به نقل از زید بن ثابت است که گفت: شنیدم که پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) می فرمود: (عَلِی بْنُ أَبی طالِبٍ قائِدُ الْبَرَرَةِ، وقاتِلُ الْفَجَرَةِ، مَنْصُورٌ مَنْ نَصَرَهُ، مَخْذُولٌ مَنْ خَذَلَهُ، الشَّاکُّ فی عَلِی (علیه السلام) هُوَ الشَّاکُّ فِی الْإِسْلامِ؛ وخَیرُ مَنْ أُخَلِّفُ بَعْدی، وخَیرُ أَصْحابی عَلِی، لَحْمُهُ لَحْمی، ودَمُهُ دَمی، وأَبُو سِبْطَی، ومِنْ صُلْبِ الْحُسَینِ یخْرُجُ الْأَئِمَّةُ التِّسْعَةُ، ومِنْهُمْ مَهْدِی هذِهِ الْأُمَّةِ)(210).
(علی بن ابی طالب پیشوای نیکان، وقاتل بدکاران است، پیروز است آن که او یاری اش کند، وخوار است آن که او را خوارش کند؛ شکّ برنده درباره علی (علیه السلام) همان شکّ کننده در اسلام است؛
-----------------
(208) قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودّة، ص436.
(209) صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص196 - 195.
(210) صافی، همان، ص203، به نقل از: خزّاز قمی، علی بن محمّد، کفایة الاثر.
او است برترین جانشین من، وبهترین یارانم، گوشت او گوشت من، وخون او همان خون من، وپدرِ فرزندزادگانم است. از صُلب حسین، امامان نُه گانه خارج شوند ومهدی این امّت، در شمار آنان است).
انکار مهدی، انکار امامان پیشین است
ودر صحیحه عبدالله بن مِسکان به نقل از (امام صادق) ابی عبدالله (علیه السلام) آمده است که فرمود: (مَنْ أَنْکَرَ واحِداً مِنَ الْأَحْیاءِ، فَقَدْ أَنْکَرَ الْأَمْواتَ)(211).
(هر آن که منکر یکی از امامان زنده شود، درگذشتگان آنان را نیز منکر گشته است).
ترس ستمکاران از مهدی موعود
ابومحمّد بن شاذان - علیه الرّحمه - گفت: ابوعبدالله بن حسین بن سعد کاتب رضی الله عنه برای ما روایت کرد که ابومحمّد (امام عسکری) (علیه السلام) می فرمود: (قَدْ وَضَعَ بَنُو أُمَیةَ وبَنُو الْعَبَّاسِ سُیوفَهُمْ عَلَینا لِعِلَّتَینِ:
أَحَدُهُما: أَنَّهُمْ کانُوا یعْلَمُونَ لَیسَ لَهُمْ فِی الْخِلافَةِ حَقٌّ، فَیخافُونَ مِنْ ادِّعائِنا إِیاها وتَسْتَقَرُّ فی مَرْکَزِها.
ثانیهما: أَنَّهُمْ قَدْ وَقَفُوا مِنَ الْأَخْبارِ الْمُتَواتِرَةِ عَلی أَنَّ زَوالَ مُلْکِ الْجَبابِرَةِ والظَّلَمَةِ عَلی یدِ الْقائِمِ مِنَّا، وکانُوا لا یشُکُّونَ أَنَّهُمْ مِنَ الْجَبابِرَةِ والظَّلَمَةِ، فَسَعَوْا فی قَتْلِ أَهْلِ بَیتِ رَسُولِ الله (صلی الله علیه وآله)، وإِبادَةِ نَسْلِهِ طَمَعاً مِنْهُمْ فِی الْوَصْلِ إِلی مَنْعِ تَوَلُّدِ الْقائِمِ (علیه السلام)، أَوْ قَتْلِهِ. فَأَبَی الله أَنْ یکْشِفَ أَمْرَهُ لِواحِدٍ مِنْهُمْ إِلّا یتِمَّ نُورَهُ، ولَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ)(212).
-----------------
(211) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص410.
(212) حرّ عاملی، محمّد بن حسن، اثبات الهداة، ج7، ص139، شماره 685.
(بنی امیه وبنی عبّاس به دو جهت در میان ما شمشیر نهادند:
اوّل این که: می دانستند حقّی در خلافت ندارند، وهراس داشتند که ما دعوی خلافت کنیم، وحقّ، در مرکز واقعی خود قرار گیرد.
دوم آن که: از خبرهای متواتر به دست آورده بودند که زوال سلطنت ظالمان وستم کاران، به دست قائم ما است، وشکّ نداشتند که خود، در شمار ظالمان وستم کاران اند. از همین رو در کشتن اهل بیت پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله)، وبرانداختن نسلشان کوشیدند، تا مگر از تولّد قائم (علیه السلام) پیش گیری کرده باشند، ویا او را بکشند. امّا خدا نخواست که امرش بر هیچ یک از آنان ظاهر شود، جز آن که نور وی تمام گردد، اگرچه کافران را ناگوار آید)(213).
مهدی موعود دو غیبت دارد
به نقل از ابی عبدالله حسین بن علی(214) (علیهما السلام) است که می فرمود: (لِصاحِبِ هذَا الْأَمْرِ، یعْنِی الْمَهْدی (علیه السلام)، غیبَتانِ؛ إِحْدیهُما تَطُولُ، حَتّی یقُولَ بَعْضُهُمْ: ماتَ، وبَعْضُهُمْ: ذَهَبَ، ولا یطَّلِعُ عَلی مَوْضِعِهِ أَحَدٌ مِنْ وَلِی ولا غَیرِهِ، إِلَّا الْمَوْلَی الَّذی یلی أَمْرَهُ)(215).
-----------------
(213) اشاره است به: (... ولو کره المشرکون)، سوره توبه (9)، آیه 33 وسوره صفّ (61)، آیه 9 (مترجم).
(214) این حدیث در: گنجی شافعی، محمّد بن یوسف، البیان فی اخبار صاحب الزّمان به امام حسین نسبت داده شده، در حالی که در دیگر مجموعه های روایی، به نقل از امام صادق، ودر سند موجود در منابع کهن تر، تنها (ابی عبدالله) آمده است. به طور کلّی این اشتباه وخلط میان احادیث امام حسین وامام صادق در بسیاری از متون اهل سنّت به چشم می آید! از طرفی در تمامی مجموعه های روایی شیعه، مقصود از ذکر (ابی عبدالله) حضرت صادق هستند، مگر آن که به نام امام حسین تصریح گردد (مترجم).
(215) صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص253، به نقل از: متّقی هندی، علی بن حسام الدّین، البرهان فی علامات مهدی آخر الزّمان.
(صاحب این امر - یعنی: مهدی (علیه السلام) - را دو غیبت است؛ یکی از آن ها به درازا کشد، تا آن جا که دسته ای گویند: مرده است، وپاره ای گویند که: (آمده، و) رفته است، وبه جز خادمی که کارهای او را بر عهده دارد، هیچ کس از دوستان ودیگر مردمان، از جای گاه او آگاه نشوند).
مهدی موعود را غیبتی دراز است
از سُدیر صَیرَفی نقل شده است که گفت: من ومُفضّل بن عمر، وابوبصیر، وابان بن تَغلِب به حضور سرورمان امام ابوعبدالله صادق (علیه السلام) رسیدیم؛ دیدیم جامه ای خیبری وطوق دار از جنس مو با آستین کوتاه وبدون یقه بر تن دارد، وبر خاک نشسته، وهمچون فرزندمرده ای جگرسوخته می گرید.
غم واندوه در چهره اش نمایان، ودگرگونی در سیمایش هویدا، واشک در دیدگان مبارکش حلقه زده، ومی گوید: (سَیدی! غَیبَتُکَ نَفَتْ رُقادی، وضَیقَتْ عَلَی مِهادی، وابْتَزَّتْ مِنّی راحَةَ فُؤادی؛
سَیدی! غَیبَتُکَ أَوْصَلَتْ مُصابی بِفَجایعِ الْأَبَدِ، وفَقْدُ الْواحِدِ بَعْدَ الْواحِدِ، یفْنِی الْجَمْعَ والْعَدَدَ، فَما أُحِسُّ بِدَمْعَةٍ ترقی مِنْ عَینی وأَنینٍ یفْتِرُ(216) مِنْ صَدْری عَنْ دَوارِجِ الرَّزایا وسَوالِفِ الْبَلایا إِلّا مثّل بِعَینی عَنْ غَوابِرِ أَعْظَمِها وأَفْظَعِها، وبَواقی أَشَدِّها وأَنْکَرِها(217)، ونَوائِبُ مَخْلُوطَةٍ بِغَضَبِکَ، ونَوازِلُ مَعْجُونَةٍ بِسَخَطِکَ).
-----------------
(216) یفتر به معنای خروج با فترت وضعف است.
(217) الغوابر جمع غابر به معنای (باقی مانده) ونقیض ماضی وگذشته است. (غوابر) و(بواقی) در قبال (دوارج) و(سوالف) به منزله مستثنی منه است. در برخی از نسخه ها وبحارالانوار به (العَوائر) و(النّراقی) تصحیف شده، وعلّامه مجلسی - رحمهُ الله - در توجیه آن، تکلّف کرده، وحاصل معنی را این که: (بلایای پیشین ساکن نمی گردد، مگر آن که در عوض آن ها امور سخت تری از آینده برسد) به دست داده است.
قالَ سُدَیرٌ: فَاسْتَطارَتْ عُقُولُنا وَلَهاً، وتَصَدَّعَتْ قُلُوبُنا جَزَعاً مِنْ ذلِکَ الْخَطْبِ الْهائِلِ، والْحادِثِ الغائِلِ(218)، وظَنَنَّا أَنَّهُ سَمَتْ لِمَکْرُوهَةٍ قارِعَةٍ(219)، أَوْ حَلَّتْ بِهِ مِنَ الدَّهْرِ بائِقَةٌ؛
فَقُلْنا: (لا أَبکَی الله یا ابْنَ - خَیرِ الْوَری! - عَینَیکَ؛ مِنْ أَیةِ حادِثَةٍ تَسْتَنْزِفُ دَمْعَتَکَ(220) وتَسْتَمْطِرُ عَبْرَتکَ؟ وأَیةُ حالَةٍ حَتَمَتْ عَلَیکَ هذَا الْمَأْتَمَ؟).
قالَ: فَزَفَرَ(221) الصَّادِقُ (علیه السلام) زَفْرَةٍ انْتَفَخَ مِنْها جَوْفُهُ، واشْتَدَّ عَنْها خَوْفُهُ، وقالَ: (وَیلَکُمْ!(222) نَظَرْتُ فی کِتابِ الْجَفْرِ صَبیحَةَ هذَا الْیوْمِ، وهُوَ الْکِتابُ الْمُشْتَمِلُ عَلی عِلْمِ الْمَنایا والْبَلایا والرَّزایا، وعِلْمِ ما کانَ وما یکُونُ إِلی یوْمِ الْقِیامَةِ الَّذی خَصَّ الله بِهِ مُحَمَّداً والْأَئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ (علیهم السلام)، وتَأَمَّلْتُ مِنْهُ مُوْلِدَ قائِمِنا وغَیبَتَهُ، وإِبْطائَهُ، وطُولَ عُمْرِهِ، وبَلْوَی الْمُؤْمِنینَ فی ذلِکَ الزَّمانِ، وتَوُلَّدَ الشُّکُوکِ فی قُلُوبِهِمْ مِنْ طُولِ غَیبَتِهِ، وارْتِدادَ أَکْثَرِهِمْ عَنْ دینهِمْ، وخَلْعَهُمْ رَبْقَةَ الْاِسْلامِ مِنْ أَعْناقِهِمُ الَّتی قالَ الله - تَقَدَّسَ ذِکْرُهُ -: (وکُلَّ إِنْسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فی عُنُقِهِ)(223)؛ - یعْنِی الْوِلایةَ - فَأَخَذْتَنِی الرَّقَةُ، واسْتَوْلَتْ عَلَی الْأَحْزانُ).
فَقُلْنا: (یا ابْنَ رَسُولِ الله! کَرِّمْنا وفَضِّلْنا(224) بِإِشْراکِکَ إِیانا فی بَعْضِ ما أَنْتَ تَعْلَمُهُ مِنْ عِلْمِ ذلِکَ).
قالَ: (إِنَّ الله - تَبارَکَ وتَعالی - أَدارَ لِلْقائِمِ مِنَّا ثَلاثَةً أَدارَها فی ثَلاثَةٍ مِنَ الرُّسُلِ (علیهم السلام): قَدَّرَ مَوْلِدَهُ تَقْدیرَ مَوْلِدِ مُوسی (علیه السلام)؛ وقَدَّرَ غَیبَتَهُ تَقْدیرَ غَیبَةِ
-----------------
(218) (الغائل) به معنای کُشنده، و(الغوائل) به معنای (الدّواهی) است.
(219) (سمت لهم) به معنای فراهم آمدن مقدّمه سخن واظهارنظر است.
(220) (استنزف الدّمع) به معنای (استنزله) ویا خارج کردن تمامی اشک است.
(221) (زفر الرّجل) به معنای خارج کردن نفَس، تنها با کشش بازدم و(الزّفرة) به معنای تنفّس ودم وبازدم عمیق وبا کشش است.
(222) (ویل) به معنای شگفتی وارد شده است؛ابن اثیر جزری، مجدالدّین، النّهایة.
(223) سوره اسراء (17)، آیه 13.
(224) در برخی نسخه ها: (وشرّفنا).
عیسی (علیه السلام)؛ وقَدَّرَ إِبْطائَهُ تَقْدیرَ إِبْطاءِ نُوحٍ (علیه السلام)؛ وجَعَلَ لَهُ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عُمْرَ الْعَبْدِ الصَّالِحِ، أَعْنِی الْخِضْرَ (علیه السلام)، دَلیلاً عَلی عُمْرِهِ).
فَقُلْنا لَهُ: (اکْشِفْ لَنا - یا ابْنَ رَسُولِ الله - عَنْ وُجُوهِ هذِهِ الْمَعانی).
قالَ (علیه السلام): (أَمَّا مَوْلِدُ مُوسی (علیه السلام)؛ فَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَمَّا وَقَفَ عَلی أَنَّ زَوالَ مُلْکِهِ عَلی یدِهِ، أَمَرَ بِإِحْضارِ الْکَهَنَةِ، فَدَلُّوهُ عَلی نَسَبِهِ، وأَنَّهُ یکُونُ مِنْ بَنی إِسْرائیلَ، ولَمْ یزَلْ یأْمُرُ أَصْحابَهُ بِشَقِّ بُطُونِ الْحَوامِلِ مِنْ نِساءِ بَنی إِسْرائیلَ، حَتّی قَتَلَ فی طَلَبِهِ نَیفاً وعِشْرینَ أَلْفَ مَوْلُودٍ، وتَعَذَّرَ عَلَیهِ الْوُصُولُ إِلی قَتْلِ مُوسی (علیه السلام) بِحِفْظِ الله - تَبارَکَ وتَعالی - إِیاهُ.
وکَذلِکَ بَنُو أُمَیةَ وبَنُو الْعَبَّاسِ لَمَّا وَقَفُوا عَلی أَنَّ زَوالَ مُلْکِهِمْ ومُلْکِ الْأُمَراءِ(225) والْجَبابِرَةِ مِنْهُمْ عَلی یدِ الْقائِمِ مِنَّا، ناصَبُونَا الْعَداوَةَ، ووَضَعُوا سُیوفَهُمْ فی قَتْلِ آلِ الرَّسُولِ (صلی الله علیه وآله)(226) وإِبادَةِ نَسْلِهِ طَمَعاً مِنْهُمْ فِی الْوُصُولِ إِلی قَتْلِ الْقائِمِ؛ ویأْبَی الله - عَزَّ وجَلَّ - أَنْ یکْشِفَ أَمْرَهُ لِواحِدٍ مِنَ الظَّلَمَةِ إِلّا أَنْ یتِمَّ نُورَهُ ولَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ.
وَأَمَّا غَیبَةُ عیسی (علیه السلام): فَإِنَّ الْیهُودَ والنَّصارَی اتَّفَقَتْ عَلی أَنَّهُ قُتِلَ، فَکَذَّبَهُمُ الله - جَلَّ ذِکْرُهُ - بِقَوْلِهِ: (وما قَتَلُوهُ وما صَلَبُوهُ ولکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ)(227)؛
کَذلِکَ غَیبَةُ الْقائِمِ، فَإِنَّ الْأُمَّةَ سَتُنْکِرُها لِطُولِها، فَمِنْ قائِلٍ یهْذی بِأَنَّهُ لَمْ یلِدْ، وقائِلٍ یقُولُ: إِنَّهُ یعْتَدی إِلی ثَلاثَةَ عَشَر وصاعِداً، وقائِلٍ یعْصِی الله - عَزَّ وجَلَّ - بِقَوْلِهِ: إِنَّ رُوحَ الْقائِمِ ینْطِقُ فی هَیکَلِ غَیرِهِ.
وَأَمَّا إِبْطاءُ نُوحٍ (علیه السلام): فَإِنَّهُ لَمَّا اسْتَنْزَلَتِ الْعُقُوبَةَ عَلی قَوْمِهِ مِنَ السَّماءِ، بَعَثَ الله - عَزَّ وجَلَّ - الرُّوحَ الْأَمینَ (علیه السلام) بِسَبْعِ نَوَیاتٍ، فَقالَ: یا نَبِی الله! إِنَّ الله - تَبارَکَ وتَعالی - یقُولُ لَکَ: إِنَّ هؤُلاءِ خَلائِقی وعِبادی، ولَسْتُ أُبیدُهُمْ بِصاعِقَةٍ
-----------------
(225) در برخی نسخه ها: (زوال ملکهم الأمراء...) آمده است.
(226) در برخی نسخه ها: (فی قتل أهل بیت رسول الله - (صلی الله علیه وآله) -) آمده است.
(227) سوره نساء (4)، آیه 157.
مِنْ صَواعِقی إِلّا بَعْدَ تَأْکیدِ الدّعْوَةِ، وإِلْزامِ الْحُجَّةِ، فعاوِدْ اجْتِهادَکَ فِی الدَّعْوَةِ لِقَوْمِکَ، فَإِنّی مُثیبُکَ عَلَیهِ، وأَغْرِسْ هذِهِ النَّوی، فَإِنَّ لَکَ فی نَباتِها، وبُلُوغِها، وإِدْراکِها، إِذا أَثْمَرَتِ الْفَرَجَ والْخَلاصَ، فَبَشِّرْ بِذلِکَ مَنْ تَبِعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ.
فَلَمَّا نَبَتَتِ الْأَشْجارُ، وتَأَزَّرَتْ، وتَسَوَّقَتْ، وتَغَصَّنَتْ، وأَثْمَرَتْ، وزَهَا التَّمْرُ عَلَیها(228) بَعْدَ زَمانٍ طَویلٍ اسْتَنْجَزَ مِنَ الله - سُبْحانَهُ وتَعالَی - الْعِدَةَ؛ فَأَمَرَهُ الله - تَبارَکَ وتَعالی - أَنْ یغْرِسَ مِنْ نَوی تِلْکَ الْأَشْجارِ، ویعاوِدَ الصَّبْرَ والْإِجْتِهادَ.
وَیؤَکِّدَ الْحُجَّةَ عَلی قَوْمِهِ، فَأَخْبَرَ بِذلِکَ الطَّوائِفَ الَّتی آمَنَتْ بِهِ، فَارْتَدَّ مِنْهُمْ ثَلاثُ مِائَةِ رَجُلٍ، وقالُوا: لَوْ کانَ ما یدَّعیهِ نُوحٌ حَقّاً لَمَّا وَقَعَ فی وَعْدِ رَبِّهِ خُلْفٌ.
ثُمَّ إِنَّ الله - تَبارَکَ وتَعالی - لَمْ یزَلْ یأْمُرُهُ عِنْدَ کُلُّ مَرَّةٍ بِأَنْ یغْرِسَها مَرَّةٍ بَعْدَ أُخْری، إِلی أَنْ غَرَسَها سَبْعَ مَرَّاتٍ، فَما زالَتْ تِلْکَ الطَّوائِفُ مِنَ الْمُؤْمِنینَ، تَرْتَدُّ مِنْهُ طائِفَةٌ بَعْدَ طائِفَةٍ، إِلی أَنْ عادَ إِلی نَیفٍ وسَبْعینَ رَجُلاً.
فَأَوْحَی الله - تَبارَکَ وتَعالی - عِنْدَ ذلِکَ إِلَیهِ، وقالَ: یا نُوحُ! الاْنَ أَسْفَرَ الصُّبْحُ عَنِ الَّلیلِ لِعَینِکَ حینَ صَرَّحَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، وصَفَی (الْأَمْرُ والْإیمان) مِنَ الْکَدِرِ بِارْتِداد کُلِّ مَنْ کانَتْ طینَتُهُ خَبیثَةً.
فَلَوْ أَنّی أَهْلَکْتُ الْکُفَّارَ، وأَبْقَیتُ مَنْ قَدِ ارْتَدَّ مِنَ الطَّوائِفِ الَّتی کانَتْ آمَنَتْ بِکَ، لَمَّا کُنْتُ صَدَقْتُ وَعْدِی السَّابِقَ لِلْمُؤْمِنینَ الَّذینَ أَخْلصُوا التَّوْحیدَ مِنْ قَوْمِکَ، واعْتَصَمُوا بِحَبْلِ نُبُوَّتِکَ بِأَنْ أَسْتَخْلِفَهُمْ فِی الْأَرْضِ، وأُمَکِّنَ لَهُمْ دینَهمْ، وأُبَدِّلَ خَوْفَهُمْ بِالْأَمْنِ، لِکَی تَخْلُصَ الْعِبادَةُ لی بِذَهابِ الشَّکّ(229) مِنْ قُلُوبِهِمْ.
وَکَیفَ یکُونُ الْاسْتِخْلافُ، والتَّمْکینِ، وبَدَلُ الْخَوْفِ بِالْأَمْنِ مِنّی لَهُمْ، مَعَ ما
(228) (الازر) به معنای احاطه کردن، تقویت کردن وضدّ (ضعف)؛ و(مؤازرة) نیرو بخشیدن بخشی از زراعت، به قسمتی دیگر است؛ و(سوّق الشّجر تسویقاً) یعنی دارای ساقه شدن (فیروزآبادی، قاموس)، یعنی قوی شد، وساقه هایش نیرو گرفت، وشاخه هایش فراوان شد، و(زهو التّمرة) به معنای سرخ وزرد (ورنگین) شدن آن است.
-----------------
(229) در برخی نسخه ها: (الشّرک) آمده است.
کُنْتُ أَعْلَمُ مِنْ ضَعْفِ یقینِ الَّذینَ ارْتَدُّوا، وخُبْثِ طِینِهِمْ، وسُوءِ سَرائِرِهِمُ الَّتی کانَتْ نَتائِجَ النِّفاقِ، وسُنُوحِ الضَّلالَةِ(230) فَلَوْ أَنَّهُمْ تَسَنَّمُوا مِنِّی الْمُلْکَ(231) الَّذی أُوتِی الْمُؤْمِنینَ وَقْتَ الْاسْتِخْلافِ إِذا أَهْلَکْتُ أَعْدائَهُمْ لَنَشِقُوا(232) رَوائِحَ صِفاتِهِ، ولَاسْتَحْکَمَتْ سَرائِرُ نِفاقِهِمْ(233) تَأَبَّدَتْ(234) حِبالُ ضَلالَةِ قُلُوبِهِمْ، ولَکاشَفُوا إِخْوانَهُمْ بِالْعداوَةِ، وحارَبُوهُمْ عَلی طَلَبِ الرِّئاسَةِ، والتَّفَرُّدِ بِالْأَمْرِ والنَّهْی، وکَیفَ یکُونُ التَّمْکینُ فِی الدّینِ، وانْتِشارُ الْأَمْرِ فِی الْمُؤْمِنینَ، مَعَ إِثارَةِ الْفِتَنِ، وإیقاعِ الْحُرُوبِ کُلّاً، فَاصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْینِنا ووَحْینا)(235).
قالَ الصَّادِق (علیه السلام): (وکَذلِکَ الْقائِمُ، فَإِنَّهُ تَمْتَدُّ أَیامُ غَیبَتِهِ، لِیصَرِّحَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، ویصْفُو الْإیمانَ مِنَ الْکَدِرِ بِارْتِدادِ کُلِّ مَنْ کانَتْ طینَتُهُ خَبیثَةً مِنَ الشّیعَةِ الَّذینَ یخْشی عَلَیهِمُ النِّفاقُ إِذا أَحَسُّوا بِالْاسْتِخْلافِ، والتَّمْکینِ، والْأَمْنِ الْمُنْتَشِرِ(236) فی عَهْدِ الْقائِمِ (علیه السلام)).
قالَ الْمُفضَّلُ: فَقُلْتُ: (یا ابْنَ رَسُولِ الله! فَإِنَّ (هذِهِ) النَّواصِبَ تَزْعُمُ أَنَّ هذِهِ الْآیةَ(237) نَزَلَتْ فی أَبی بَکْرٍ وعُمَرَ، وعُثْمانَ، وعَلِی (علیه السلام)؟).
-----------------
(230) به معنای آشکار شدن آن، ودر بعضی نسخه ها: (شیوخ الضّلالة)، ودر برخی نسخه ها: (شبوح الضّلالة) آمده است، وشاید که (شیوع الضّلالة) صحیح باشد.
(231) به معنای سوارشدن آنان بر مُلک، ودر بعضی نسخه ها: (تنسموا) از تنسُّم ووزیدن نسیم یا احساس کردن وبوییدن آن؛ ودر برخی نسخه ها: (تنسموا مِن الملک) آمده است.
(232) نشقه - بر وزن فرحه - به معنای بوی آن.
(233) در بعضی نسخه ها: (مرائر نفاقهم) ودر برخی نسخه ها: (مِن أثر نفاقهم).
(234) در برخی نسخه ها: (تأید) آمده است.
(235) اقتباس از سوره هود (11)، آیه 40. در آیه شریفه (واصنع) آمده است.
(236) برگرفته از سوره نور (24)، آیه 55: (وعد الله الّذین آمنوا منکم وعمل الصّالحات لیستخلفنّهم فی الارض کما استخلف الّذین من قبلهم ولیمکّننّ لهم دینهم الّذی ارتضی لهم ولیبدّلنهم من بعد خوفهم امناً یعبدوننی لا یشرکون بی شیئاً ومن کفر بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون)، (مترجم).
(237) اشاره است به: (وعد الله الّذین آمنوا منکم وعمل الصّالحات لیستخلفنّهم...)، سوره نور (24)، آیه 55 که امام صادق - (علیه السلام) - در سخن خویش به طور ضمنی بدان اشاره فرموده، واین پرسش را در ذهن پرتلاطم مُفضّل بن عمر برانگیخته اند، متن کامل آیه در پاورقی پیشین گذشت (مترجم)).
فَقالَ: (لا یهْدِی الله قُلُوبَ النَّاصِبَةِ. مَتی کانَ الدّینُ الَّذِی ارْتَضاهُ الله ورَسُولُهُ مُتَمَکِّناً بِانْتِشارِ الْأَمْنِ(238) فِی الْأُمَّةِ، وذَهابِ الْخَوْفِ مِنْ قُلُوبِها، وارْتِفاعِ الشَّکِّ مِنْ صُدُورِها فی عَهْدِ واحِدٍ مِنْ هؤُلاءِ، وفی عَهْدِ عَلِی (علیه السلام) مَعَ ارْتِدادِ الْمُسْلِمینَ والْفِتَنِ الَّتی تَثُورُ فی أَیامِهِمْ، والْحُرُوبِ الَّتی کانَتْ تَنْشَبُ بَینَ الْکُفَّارِ وبَینَهُمْ؟). ثُمَّ تَلَا الصَّادِقُ (علیه السلام): (حَتّی إِذَا اسْتَیأَسَ الرُّسُلُ وظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جائَهُمْ نَصْرُنا)(239).
وَأَمَّا الْعَبْدُ الصَّالِحُ، أَعْنِی الْخِضْرَ (علیه السلام)، فَإِنَّ الله - تَبارَکَ وتَعالی - ما طَوَّلَ عُمْرَهُ لِنُّبُوَّةٍ قَدَّرَها لَهُ، ولا لِکِتابٍ ینْزِلُهُ عَلَیهِ، ولا لِشَریعَةٍ ینْسَخُ بِها شَریعَةَ مَنْ کانَ قَبْلَهُ مِنَ الْأَنْبِیاءِ، ولا لِإِمامَةٍ یلْزِمُ عِبادَهُ الْاقْتِداءَ بِها، ولا لِطاعَةٍ یفْرِضُها لَهُ.
بَلی، إِنَّ الله - تَبارَکَ وتَعالی - لَمَّا کانَ فی سابِقِ عِلْمِهِ أَنْ یقَدِّرَ مِنْ عُمْرِ الْقائِمِ (علیه السلام) فی أَیامِ غَیبَتِهِ ما یقَدِّرُ، وعِلْمَ ما یکُونُ مِنْ إِنْکارِ عِبادِهِ بِمِقْدارِ ذلِکَ الْعُمْرِ فِی الطُّولِ، طَوَّلَ عُمْرَ الْعَبْدِ الصَّالِحِ فی غَیرِ سَبَبٍ یوجِبُ ذلِکَ، إِلّا لِعِلَّةِ الْاسْتِدْلالِ بِهِ عَلی عُمْرِ الْقائِمِ (علیه السلام)، ولِیقْطَعَ بِذلِکَ حُجَّةَ الْمُعانِدینَ، لِئَلّا یکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی الله حُجَّةٌ(240).
(سرور من! غیبت تو، خواب را از من ربوده، بستر (زمین) را بر من تنگ کرده، وآرامش قلبم را از میان برده است.
سرورم! غیبت تو گرفتاری ومصیبت مرا به مصائب ابدی، پیوند زده که از دست دادن یکی پس از دیگری، موجب نابودی جمع وشمار
-----------------
(238) در برخی نسخه ها: (الأمر) آمده است.
(239) سوره یوسف (12)، آیه 110.
(240) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص358 - 352.
(دوستان) می گردد.
احساس نمی کنم اشک های چشمم خشک شود، وناله سینه ام که از گرفتاری های پیشین، واندوه گذشته برخاسته است، فرو نشیند. احساس نکنم جز همانی که در برابر دیده ام مجسّم است، واز تمامی گرفتاری ها بزرگ تر، جان گدازتر، سخت تر وناآشناتر است، حوادثش با غضب تو درآمیخته، وفرو رسیده هایش با خشم تو همراه است).
سدیر گفت: با مشاهده این حالت هول ناک وحادثه ناگوار، عقل از سرمان پرید، وقلبمان پاره شد، گمان بردیم که آن حالت، نشان ناخوشی وبلای خطرناکی است، ویا آفتی از روزگار به او رسیده است.
عرض کردیم: (ای فرزند بهترین خلق خدا! خداوند، دیدگان شما را هرگز اشکبار نگرداند، به خاطر کدام حادثه این گونه گریانید، وچه پیش آمدی شما را بدین ماتم نشانده است).
سدیر می گوید: آن گاه امام صادق (علیه السلام) آهی دردناک از سینه کشید که درونش برآمد، وبر پریشانی اش افزوده گشت، وفرمود: (از شما شگفتم! صبح امروز در کتاب جَفر(241) می نگریستم - وآن، کتابی است مشتمل بر آگاهی به مرگ ها، بلاها ومصیبت ها، ودانش گذشته وآن چه تا روز قیامت خواهد بود، همان کتابی که خداوند آن را به محمّد وامامان پس از او(علیهم السلام) اختصاص داده است -، در این کتاب، ولادت قائم ما اهل بیت، غیبت او وطولانی شدن آن، طول عمر وی، گرفتاری مؤمنان در آن زمان، وپیدایشِ تردید در دل هایشان از طولانی شدن غیبت قائم، وبازگشتن
-----------------
(241) برای آگاهی از ویژگی های آن بنگرید به: ابن خلدون مغربی، عبدالرّحمان، مقدّمة ابن خلدون، ص326 و334 و338؛ حاجی خلیفه، عبدالله قسطنطنی رومی، کشف الظّنون، ج1، ص577 و591؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمّه، ج3، ص128 - 123؛ شریف جرجانی، علی بن محمّد، شرح مواقف، ج2، ص190 (مترجم).
بیشتر آنان از دین، وباز کردن رشته اسلام از گردن ها که خداوند - تقدّس ذکره - می فرماید: هر انسانی را طائری است که بر گردنش افکندیم، - ومنظور از آن، ولایت ائمّه است - را مطالعه می کردم که دلم سوخت، واندوه، مرا فراگرفت).
عرض کردیم: (ای پسر رسول خدا! ما را به دانستن شمّه ای از آن چه که می دانی، شرف بخش وگرامی دار).
فرمود: (خداوند تبارک وتعالی در مورد قائم ما سه امر را که درباره سه تن از پیامبران (علیهم السلام) به اجرا درآورده، عملی سازد؛ ولادت او را هم چنان ولادت موسی (علیه السلام) (پنهان) قرار داده، وغیبت او را چون غیبت عیسی (علیه السلام)، ودیرکرد وی را چون دیرکِرد نوح (علیه السلام) مقدّر فرموده است. پس از آن، عمر بنده شایسته خود، یعنی خضر (علیه السلام) را دلیل بر عمر او قرار داده است).
عرض کردیم: (ای پسر رسول خدا (صلی الله علیه وآله)! حقایق این مطالب را برایمان شرح دهید).
فرمود: (امّا ولادت موسی (علیه السلام)؛ وقتی فرعون دانست که نابودی فرمان روایی او به دست او خواهد بود، پیش گویان را احضار کرد، وآن ها فرعون را بر نسَب ونژاد حضرت، واین که او از بنی اسراییل است، راهنمایی کردند.
فرعون به مأموران خویش فرمان داد، پیوسته شکمِ زنان باردار بنی اسراییل را بشکافند، تا آن که در تعقیب او، بیست وچند هزار نوزاد را بدین سان به قتل آوردند. ولی از آن جا که خداوند تبارک وتعالی، اراده حفظ او را داشت، بر کشتن موسی (علیه السلام) توان نیافتند.
هم چنین بنی امیه وبنی عبّاس آن گاه که دریافتند زوال حکومت، ونابودی فرمان روایان وستم گرانشان به دست حضرت قائم (علیه السلام) است، به
دشمنی با ما برخاستند، به روی اهل بیت پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) شمشیر کشیدند، وبه امید کشتن قائم (علیه السلام) کمر به نابودی ذریه پیامبر بستند. ولی خداوند، اجازه نداد که امر وی بر ظالمی آشکار شود، تا آن که نور خود را کامل گرداند، هر چند مشرکان را ناگوار آید(242).
امّا ماجرای غیبت عیسی (علیه السلام)؛ یهود ونصارا جملگی بر آن اند که وی کشته شده، امّا خداوند - جلّ ذکره - آنان را در قرآن تکذیب کرده است، آن جا که می فرماید: آن ها نه او را کشتند، ونه، بر دار زدند؛ بلکه در این امر، به اشتباه افتادند.
غیبت قائم (علیه السلام) نیز بدین گونه است؛ زیرا امّت اسلام به سبب طولانی شدن غیبت، آن را انکار می کند. گوینده ای هذیان سراید که وی به دنیا نیامده، ودیگری پا از دایره دین بیرون نهد، وبه سیزده امام وبیشتر قائل شود، ودیگری با گفتارش نافرمانی خداوند عزّ وجل را کند که روح حضرت قائم در جسد دیگری، به سخن درآمده است.
واینک داستان تأخیر وعده حضرت نوح (علیه السلام)؛ هنگامی که آن حضرت برای قوم خود، درخواست عذاب آسمانی کرد، خداوند جبریل امین (علیه السلام) را با هفت هسته خرما نزد وی فرستاد. پس گفت: ای پیامبر خدا! خداوند تبارک وتعالی می فرماید: اینان آفریدگان وبندگان من هستند، ومن آن ها را به وسیله صاعقه ای از صاعقه های آسمانی از میان نبرم؛ مگر پس از ابلاغ دعوت، واتمام حجّت؛ بنابراین دوباره برای دعوت امّت خود بازگرد که من به خاطر آن، به تو پاداش دهم.
این هسته های خرما را بکار که پس از روییدن ورشدکردن وبارور شدن آن ها، تو نیز به گشایش ونجات، دست خواهی یافت، وپیروان
-----------------
(242) اشاره است به: (... ولو کره المشرکون)، سوره توبه (9)، آیه 33 وسوره صفّ (61)، آیه 9 (مترجم).
مؤمن خود را بدین امر بشارت ده.
وقتی درختان روییدند، وانبوه وستبر گشته، شاخ وبرگ برآورده، به میوه نشسته، وو پس از زمانی طولانی، خرمای آن ها رسید، نوح (علیه السلام) از خداوند سبحان درخواست کرد تا به وعده خویش وفا کند.
امّا خداوند تبارک وتعالی، بار دیگر او را مأمور کرد تا از هسته های همان نخل ها بکارد، صبر وتلاش پیشه سازد، ودلیل وحجّت را بر قوم خود تمام گرداند.
نوح این فرمان را با پیروانش بازگو کرد؛ درنتیجه، سی صد نفر از آنان مرتدّ شدند وگفتند: اگر ادّعای نوح درست می بود، در وعده پرودرگارش تخلّف، راه نداشت.
بدین ترتیب خداوند تبارک وتعالی، تا هفت بار پی در پی او را مأمور کاشتن، وبارور ساختن نخل ها کرد، وهربار، گروهی از پیروان او از دین بازمی گشتند، تا آن که طرفداران او به هفتاد وچند تن رسیدند.
در این هنگام، خداوند تبارک وتعالی به وی وحی فرستاد که: ای نوح! اینک صبح روشن از شب، پرده برگرفت، وحقیقت محض، روی کرد، وبا کنار شدن بدسرشتان، زلال ایمان از کدورت کفر، بازشناخته شد. اگر من - تنها - به هلاکت کافران پرداخته، وپیروان تو را که به تدریج از دین بازگشتند، زنده گذارده بودم، به وعده خویش درباره ایمان آورندگانِ پُراخلاصِ در یگانه پرستی که چنگ در رشته نبوّتت زده اند، وفا نکرده بودم.
وعده ام آن بود که در زمین به خلافت رسانم، دینشان را تمکین بخشم، و(وحشتشان) را به ایمنی بدل سازم؛ برای آن که به واسطه زوال شرک، عبادت من، به اخلاص، انجام پذیرد.
من با وجودی که می دانستم گروهی از پیروانت، ضعف در یقین
دارند، در آزمایش الهی به ارتداد روی آورند، وبدی سرشتشان آشکار گردد، چگونه ممکن بود مؤمنان، جانشینان زمین شوند، تمکّن یابند، وامنیت، جانشین بیم وهراسشان گردد؟
آن (مرتدان) که نتایج نفاق وسران گمراهی بودند، اگر بوی سلطنتی که به هنگام استخلاف وهلاکت دشمنان، بر مؤمنان ارزانی داشتم، به مشامشان می رسید، به مغزشان سرایت می کرد، وبه پیروی از نفاقی که با خود داشتند، در اندیشه آن می شدند، آن گاه نفاق نهادشان استوار گشته، ورشته های ملالت در دل هایشان سخت می شد، با برادران خود به دشمنی بر می خاستند، برای طلب ریاست با آنان در جنگ می شدند، ودر مقام آن بر می آمدند که زمام امر ونهی را خود به چنگ گیرند.
پس چگونه ممکن می شد اقتدار در دین، وانتشار فرماندهی در مؤمنان در حالی که فتنه ها بر می خاست، وجنگ در می گرفت؟. نه، هرگز، اکنون به دستور، وبا نظارت ما کشتی را بساز).
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: (وضع حضرت قائم چنین است که روزگارِ غیبتش به درازا کشد، تا با بیرون شدن همه آن شیعیان از دین که بدسرشت باشند، در آن هنگام که خلافت وتمکین وامنیت در زمان قائم (علیه السلام) هویدا شود، بیم نفاق بر او رود، حقیقت محض، رخ نماید؛ وصفای ایمان، از تیرگی نفاق جدا گردد).
مُفضّل گوید: گفتم: (ای پسر رسول خدا! این ناصبان، گمان برند که این آیه(243) درباره ابوبکر وعمر وعثمان وعلی (علیه السلام) نازل گشته است).
-----------------
(243) سوره نور (24)، آیه 55: (خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده، وکارهای شایسته کرده اند، وعده داده که در روی زمین، جانشین دیگرانشان کند - هم چنان که مردمانی که پیش از آن ها بودند را جانشین دیگران فرمود - ودینشان را که خود بر ایشان پسندیده است، استوار، ووحشتشان را به ایمنی بدل سازد؛ مرا پرستیده، وهیچ چیزی را با من شریک نمی کنند، وآنانی که از این پس، ناسپاسی کنند، فاسقان اند) (مترجم).
فرمود: (نه، خداوند، هدایت گر دل های ناصبان نباشد، در چه زمانی بوده است که دین خداوند بر پسند پیامبر خدا پابرجا گشته، وفرمان الهی در میان امّت، منتشر شده، ووحشت از دل ها رخت بربسته، وشکّ در سینه ها وجود نداشته است؟؛ در عهد هریک از آنان، ودر عهد علی (علیه السلام) نیز مسلمانان از دین بازگشتند، وفتنه ها به پاخاست، وجنگ هایی میان آنان وکفّار به وقوع پیوست).
سپس امام صادق (علیه السلام) تلاوت فرمودند:
(چون پیغامبران ناامید گشتند، وگمان بردند که دروغشان پنداشته اند، یاری ما بدان ها رسید).
وامّا بنده شایسته خداوند، که مقصودم از او خضر (علیه السلام) است؛ پس خداوند تبارک وتعالی برای نبوّتش، یا برای کتابی که به وی فرستاده بود، یا به خاطر شریعتی که به او داده، وشرایع پیش از خود را نسخ کرده باشد، یا از جهت مقام امامتی که لازم باشد، بندگان خدا از او پیروی کنند، ویا برای لزوم اطاعتش به وی طول عمر نبخشیده است؛
بلکه چون در علم خداوند تبارک وتعالی، گذشته بود که عمر قائم (علیه السلام) در دوران غیبتش به درازا خواهد کشید، تا به جایی که بندگانش باور نکنند، وانکار ورزند، خداوند، عمر بنده شایسته را طولانی گرداند که هیچ سببی نداشت، جز آن که از درازای عمر او، طولانی بودن عمر حضرت قائم استدلال شود، وبدین وسیله، حجّت مخالفان، قطع گردد، وبرای مردم بر خداوند، حجّتی نباشد)(244).
-----------------
(244) اشاره است به: (لئلّا یکون للنّاس علی الله حجّة)، سوره نساء (4)، آیه 165 (مترجم).
سبب غیبت مهدی موعود
به نقل از عبدالله بن فضل هاشمی است که گفت: از (امام) صادق جعفر بن محمّد(علیهما السلام) شنیدم که می فرمود: (إِنَّ لِصاحِبِ هذَا الْأَمْرِ غَیبَةً لا بُدَّ مِنْها، یرْتابُ فیها کُلُّ مُبْطِلٍ).
فَقُلْتُ: (ولِمَ جُعلْتَ فِداکَ؟).
قالَ: (لِأَمْرٍ لَمْ یؤْذَنْ لَنا فی کَشْفِهِ لَکُمْ).
قُلْتُ: (فَما وَجْهُ الْحِکْمَةِ فی غَیبَتِهِ؟).
قالَ: (وَجْهُ الْحِکْمَةِ فی غیبَتِهِ، وَجْهُ الْحِکْمَةِ فی غَیباتِ مَنْ تَقَدَّمَهُ مِنْ حُجَجِ الله - تَعالی ذِکْرُهُ -، إِنَّ وَجْهَ الْحِکْمَةِ فی ذلِکَ، لا ینْکَشِفُ إِلّا بَعْدَ ظُهُورِهِ، کَما لَمْ ینْکَشِفْ وَجْهُ الْحِکْمَةِ فیما أَتاهُ الْخِضْرُ (علیه السلام) مِنْ خَرْقِ السَّفینَةِ، وقَتْلِ الْغُلامِ، وإِقامَةِ الْجِدارِ لِمُوسی (علیه السلام)، إِلی وَقْتِ افْتِراقِهِما.
یا ابْنَ الْفَضْلِ! إِنَّ هذَا الْأَمْرِ أَمْرٌ مِنْ (أَمْرِ) الله تَعالی، وسِرٌّ مِنْ سِرِّ الله، وغَیبٌ مِنْ غَیبِ الله، ومَتی عِلْمُنا أَنَّهُ - عَزَّ وجَلَّ - حَکیمٌ، صَدَّقْنا بِأَنَّ أَفْعالَهُ - کُلَّها - حِکْمَةٌ، وإِنْ کانَ وَجْهُها غَیرَ مُنکَشِفٍ)(245).
(صاحب این امر را غیبتی است که در آن، اهل باطل به تردید افتند).
گفتم: (فدایت شوم! برای چه؟).
فرمود: (به سببی که اجازه نداریم آن را برای شما فاش سازیم).
گفتم: (پس در غیبت او چه فایده ای است؟).
فرمود: (حکمت غیبت او، همان حکمت غیبت حجّت های الهی پیش از او است؛ حکمت آن، تنها پس از ظهور وی، آشکار گردد؛ همان گونه که فایده آن چه حضرت خضر (علیه السلام) از سوراخ کردن کشتی، وکشتن پسربچّه وبنا کردن دیوار انجام داد، برای حضرت موسی (علیه السلام) نمایان نگشت؛ مگر به
-----------------
(245) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص481، ش11.
هنگام جداییشان.
ای پسر فضل! این امر از (امور) خداوند تعالی، رازی از رازهای او، وغیبی از غیب های او است، هنگامی که دانستیم خداوند، حکیم است، تصدیق می کنیم که همه کارهای او از روی حکمت است، هرچند که راز حکیمانه بودن آن ها بر ما معلوم نباشد).
می نویسم: در برخی روایات، سبب غیبت را:
(لا یکُون فی عُنُقِهِ بَیعَة إِذا خرجَ)(246)؛
(نبودن بیعت (هیچ ستم کاری) بر گردن او به هنگام قیام)،
ودر پاره ای از آن ها:
(یخافُ عَلی نَفْسِهِ)(247)؛
(ترس از جان خویش)،
ودر بعضی احادیث:
(یخافُ عَلی نَفْسِهِ الذّبْح)(248)؛
(بیم از کشته شدن)،
شمرده شده است.
گفتار شریف مرتضی درباره سبب غیبت
شریف مرتضی می گوید: (سبب در غیبت او، ترسی است که ستم گران برای وی ایجاد کرده اند، ودست او را از تصرّف در آن چه تصرّف در آن ها را (خداوند) برای او قرار داده است، باز می دارند؛ زیرا امام، هنگامی می تواند به مردمان، خیر کلّی برساند که مُتمکّن باشد، واز او فرمان ببرند، تا مُخلّ میان او وهدف هایش برای در اختیار گرفتن سپاهیان، ونبرد با سرکشان، وبرپاداشتن حدود، وحفاظت از مرزها،
-----------------
(246) همان، ص479، ش1.
(247) همان، ص481، ش7.
(248) همان، ص481، ش10.
وعدالتِ با مظلوم نگردد؛ وهمگی این ها، جز با تمکّن، تمام نمی گردد، وهنگامی که از این جهت، میان او، وخواسته هایش حائلی ایجاد گردد، فرض قیام به امر امامت، از او ساقط می شود.
وهنگامی که ترس از جان خویش داشته باشد، غیبتش واجب آمده، واحتراز از زیان - با توجّه به عقل ووحی - لازم می گردد، پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز در شِعب، وبار دیگر در غار پنهان شد که دلیلی جز ترس واحتراز از زیان نداشت...)(249).
ومحقّق کراجکی پاسخ این اشکال را در کنزالفوائد داده است که می توان بدان مراجعه کرد(250).
گفتار شیخ طوسی درباره سبب غیبت
وشیخ طوسی می نویسد: (غیبت قائم (علیه السلام) از جانب خداوند متعال نیست؛ چراکه او عادل وحکیم است، وکار قبیحی از او سر نمی زند، ومُخلّ واجب نمی گردد؛ واز جانب حضرت نیز نیست؛ زیراکه وی معصوم است، ومُخلّ واجب نمی شود؛ بلکه به سبب فراوانی دشمنان، وشمار اندکِ یاران است)(251).
همو در تلخیص الشّافی می نویسد: (پس اگر گفته شود: سببی که مانع از ظهور وی شده، ومُقتضی غیبت او چیست...؟ می گوییم: واجب است که سبب آن، ترس از جان خویش باشد؛ چراکه رنج های کم تر از خطر جانی را تحمّل خواهد کرد، وچیزی نیست که وی ظهور را به خاطر آن ها ترک کند...)(252).
ودر پایان کتابش هم می گوید: (... ودر ابتدای همین کتاب، بیان
-----------------
(249) شریف مرتضی، علی بن حسین، رسائل، ج2، ص295.
(250) کراجکی، محمّد بن علی، کنزالفوائد، ج1، ص368 - 374؛ ج2، ص216.
(251) طوسی، محمّد بن حسن، الرّسائل العشر، ص98.
(252) همو، تلخیص الشّافی، ج1، ص80.
کردیم که سبب غیبت او، هراسی است که ستم گران برای او پدید آورده اند، وپیش گیری ایشان، از تصرّف او در چیزهایی که تدبیر وتصرّف در آن، برای وی قرار داده شده است؛ پس هنگامی که بین او، ومقصودش حائلی ایجاد کنند، وظیفه قیام از او ساقط شده، غیبتش واجب آمده، وپنهان گشتنش لازم می گردد، پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز یک بار در شِعب، وبار دیگر در غار پنهان شد، ودلیلی جز هراس از زیان هایی که به او روی کرده بود، نداشت)(253).
گفتار کاشف الغطاء درباره سبب غیبت
علّامه بزرگ، شیخ محمّدحسین آل کاشف الغطا در کتاب استوارش اصل الشیعه واصولها می نویسد: (... وما به ندانستن حکمت، وعدم وصول به مصلحت، معترفیم، ولی نفس این پرسش را برخی از عوام شیعه از ما پرسیده اند؛ پس تعدادی از وجوه آن را برای بیان علّت می آوریم، هرچند نه با قطعیت ویقین؛ چراکه مقام آن، دقیق تر وپیچیده تر است، وچه بسا امری باشد که سینه ها را بگنجد، ولی سطور نوشتار را یارای آن نباشد، وآگاهی از آن برخیزد، امّا صفتی برای (بیان)آن نباشد، وگفتار مناسب این جا، آن است که وقتی در مباحث امامت، دلایلی ارائه کرده ایم مبنی بر وجوب وجود امام در هر زمان، واین که زمین از حجّت، خالی نخواهد ماند، ووجود او لطف، وتصرّف او نیز، لطفی دیگر است؛ پس پرسش از فایده (غیبت) ساقط است، ودلایل بسیاری در این باره در جای خویش بیان گشته، واکنون اشاره ای کفایت می کند، ان شاء الله)(254).
سخن او - رفع مقامه - به پایان آمد.
وعلّامه ملّاعلی علیاری تبریزی - درگذشته به سال 1327ق - شش
-----------------
(253) همان، ج4، ص215.
(254) آل کاشف الغطاء، محمّدحسین، اصل الشّیعه واصولها، ص140.
وجه را برای غیبت حضرت حجّت (علیه السلام) برشمرده که اگر بخواهید، می توانید بدان مراجعه کنید(255).
بهره گیری از او در زمان غیبت
از سلیمان اَعمَش فرزند مهران، از (امام) صادق، از پدرش، از جدّش (امام سجّاد) علی بن حسین - رضی الله عنهم - نقل است که فرمود: (نَحْنُ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمینَ، وحُجَجُ الله عَلَی الْعالَمینَ، وساداتُ الْمُؤْمِنینَ، وقادَةُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلینَ، ومَوالِی الْمُسْلِمینَ، ونَحْنُ أَمانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ کَما أَنَّ النُّجُومَ أَمانٌ لِأَهْلِ السَّماءِ، وبِنا یمْسِکُ السَّماءُ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلّا بِإِذْنِهِ، وبِنا ینْزَلُ الْغَیثُ وتُنْشَرُ الرَّحْمَةُ، وتُخْرَجُ بَرَکاتُ الْأَرْضِ، ولَوْلا ما عَلَی الْأَرْضِ مِنَّا لَساخَتْ بِأَهْلِها).
ثُمَّ قالَ: (ولَمْ تَخْلُ مُنْذُ خَلْقِ الله آدَمَ (علیه السلام) مِنْ حُجَّةِ الله فیها؛ إِمَّا ظاهِرٌ مَشْهُورٌ، أَوْ غائِبٌ مَسْتُورٌ، ولا تَخْلُو الْأَرْضُ إِلی أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةٍ، ولَوْلا ذلِکَ لَمْ یعْبَدِ الله).
قالَ سُلَیمانُ: فَقُلْتُ لِجَعْفَرٍ الصَّادِقِ رضی الله عنه: (کَیفَ ینْتَفِعُ النَّاسُ بِالْحُجَّةِ الْغائِبِ الْمَسْتُورِ؟).
قالَ: (کَما ینْتَفِعُونَ بِالشَّمْسِ إِذا سَتَرَها سَحابٌ)(256).
(ما پیشوای مسلمانان، حجّت خدا بر جهانیان، سرور ایمانیان، مانع فریب زنجیرکنندگان، وسرپرستان مسلمانانیم. ما مایه امان ساکنان زمینیم، همان گونه که ستارگان، امان آسمانیان اند، وخداوند، به ما، آسمان را نگاه داشته، تا بر زمین فرو نیاید - مگر به اذن او -؛ وخداوند به
-----------------
(255) علیاری تبریزی، علی، بهجة الآمال فی شرح زبدة المقال، ج7، ص626.
(256) صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص271، به نقل از: قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودّة، ص477.
وسیله ما است که باران نازل شده، ورحمت منتشر گشته، وبرکت های زمین بیرون می آید، واگر کسی از میان ما بر زمین نبود، زمین، زمینیان را در خود فرو می بُرد).
سپس فرمود: (از هنگام آفریده شدن آدم (علیه السلام)، زمین از حجّت الهی - خواه آشکار ومشهور، ویا پنهان ومستور - خالی نبوده، وتا روز قیامت نیز خالی نخواهد بود، واگر این گونه نبود، خداوند، پرستش نمی شد).
سلیمان گفت: پس به جعفر صادق رضی الله عنه گفتم: (مردمان از وجود حجّتی که غایب ودر پرده است، چگونه بهره گیرند؟).
فرمود: (به همان صورت که از خورشید - در آن هنگام که ابری آن را پوشانده است -، بهره گیرند).
گفتار شریف مرتضی درباره بهره گیری
وشریف مرتضی در رساله غیبة الحجّة می نویسد: (پس اگر گفته شود: میان وجود او که غایب است، وکسی به او دسترسی ندارد، وهیچ کسی از او بهره مند نمی گردد، با عدم او چه تفاوتی وجود دارد؟ واگر تفاوتی نباشد؛ همان گونه که جایز است، پنهان باشد تا بداند که مردم از او تمکین خواهند کرد، وآن گاه ظهور کند؛ جایز است که خدا وی را تا آن گاه که می داند مردم از او تمکین خواهند کرد، در پرده بدارد؟. بدو گفته می شود:
اوّل آن که ما می توانیم بگوییم که بسیاری از دوستان وقائلان به امامت او، بر وی دسترسی داشته، واز وی بهره می گیرند؛
وکسانی از ایشان که بر وی دسترسی ندارند، وشیعیان ومعتقدان به امامتش که وی را ملاقات نمی کنند، در حال غیبت، باز هم از او بهره مند می گردند، بهره ای که می گوییم در تکلیف از آن چاره ای نیست؛ چراکه با آگاهی آنان از این که او در میانشان وجود دارد، وحتمی که بر واجب، ولازم بودن فرمان او دارند؛ گزیری برایشان نمی ماند از این که از وی بیم داشته باشند، ودر ارتکاب زشتی ها بهراسند، واز تأدیب وبازخواست وی در ترس باشند.
پس کارهای ناپسندشان کاسته گردد، وبر اعمال نیکشان افزوده شود، واین، جهتِ عقلی نیاز به امام است؛ پس او اگر برای دشمنانش به خاطر هراس از ایشان، ومسدودکردن راه بهره مندی از او به دست خودشان؛ پس برای ما، این سخنِ بهره گیری دوستانش از او به دو طریقِ مذکور، روشن می گردد.
بنابر آن چه می گوییم، تفاوت میان وجود امام که از جهت ترس از دشمنانش، غایب بوده، ودر این حالت، انتظار کشد تا از او تمکین کنند، وسپس ظهور کند، وبه آن چه خداوند بدو واگذارده، قیام کند، ومیان عدم او، تفاوتی روشن وآشکار وجود دارد؛ چه اگر وی معدوم باشد، آن چه از بندگان که از مصالح ایشان فوت شود، وهدایت شدگی هایی که از کف می دهند، ومحروم شدن از لطف او، منسوب به خداوند سبحان می گردد، وحجّتی در زمین بر بندگان، وسرزنشی بر آنان نیست، ولی هنگامی که موجود، وتنها به خاطر ترس از آنان پرده نشین باشد، آن چه که از مصالح (دنیوی) از یشان فوت گردد، ومنفعت هایی که از دست دهند، منسوب به خودشان بوده، وآنان مورد سرزنش وبازخواست هستند)(257).
-----------------
(257) شریف مرتضی، علی بن حسین، رسائل، ج2، ص297.
گفتار علامه مجلسی درباره بهره گیری
وعلّامه مجلسی - رحمة الله علیه - در وجه تشبیه آن حضرت (علیه السلام) به خورشیدی که در پسِ ابر است، وجوهی را آورده، ومی گوید: (تشبیه آن حضرت به آفتابی که در زیر ابر پوشیده شده، اشاره به نکات چندی است؛
اوّل این است که نور وجودی ودانش وهدایت، به دست آن حضرت (علیه السلام) به مردمان می رسد؛ چراکه در روایاتِ مُستفیض، ثابت شده است که ایشان، برای ایجاد آفریدگان، علّت غاییه هستند؛ یعنی اگر وی نمی بود، نور وجود، به هیچ کس نمی رسید، واز برکت وشفاعت ایشان، آشکار شدن علوم ومعارف برای خلایق، وزائل گشتن بلاها از ایشان، به برکت آنان وطلب شفاعت وتوسّل به ایشان است.
واگر وجودشان نبود، مخلوقات، به سبب کردارهای ناپسندشان، مستحقّ عذاب های گوناگونی می شدند، چنان که خداوند متعال می فرماید:
(وما کانَ الله لِیعِذِّبَهُمْ وأَنْتَ فیهِمْ)(258)؛
وخداوند، مادامی که تو در میان آنان باشی، ایشان را عذاب نکند.
ما بارها که از شمار بیرون است، تجربه کرده ایم که در وقت گره خوردن کارها، ومشکل شدن امورات، ودور شدن از درگاه الهی، وبسته شدن درهای فیض (خداوندی)، هنگامی که ایشان را شفیع کرده، وبه پرتو آنان توسّل جسته ایم، به اندازه ارتباط معنویی که در آن حال، برایمان حاصل گشته است، آن دشواری ها بر ما آسان گردیده، واین معانی، برای آن که خداوند جهان، دیده دلش را به نور ایمان روشنایی بخشیده، محسوس است، وشرح آن در کتاب (امامت) گذشته است.
دوم آن که: در هنگام پنهان شدن آفتاب در پسِ ابرها، مردمان با وجودی که از آن، بهره می جویند، ولی لحظه به لحظه انتظارش را می بَرند، تا ابرها به کناری رود، ورُخ نمایاند، تا بیشتر، از آن، بهره گیرند.
-----------------
(258) سوره انفال (8)، آیه 33 (مترجم).
هم چنین است روزگار غیبت آن حضرت (علیه السلام) که مُخلصان شیعه، در هر وقت وزمان، چشم به راه ظهور وخروج او هستند، واز ظهورش ناامید نگردند.
سوم آن که: انکارکننده وجود او، با وجود فراوانی آثار ظهور وی، همانند کسی است که وجود خورشید را هنگامی که در پسِ ابرها از دیدگان، پوشیده مانده، انکار می کند.
چهارم آن که: گاه می شود که پنهان شدن خورشید به زیر ابرها صلاحش برای بندگان، بیشتر از آشکار شدن باشد؛ هم چنین است غیبت او در این زمان که از ظهور وی سودمندتر بوده، واز همین رو از ایشان غایب گردیده است.
پنجم آن است که: کسی می خواهد به خورشید بنگرد، ولی در حالی که خورشید، آشکار است، ممکن نمی شود، وچه بسا که کوری وی را در پی باشد، از آن جهت که نیروی باصره اش از در برگرفتن آن، ناتوان است. هم چنین است آفتاب ذات مقدّس او که چه بسا ظهورش، دیده ها را زیان رساند، وسبب کوری ایشان، از ادراک حقّ گردد، ولی در حال غیبتش، توانایی ایمان به او را دارند، همچون آن زمان که به خورشید که در پسِ ابرها فرو رفته است، می نگرند، وزیان نمی بینند.
ششم آن است که: خورشید، گاهی از زیر ابرها بیرون آمده، وکسی بدان می نگرد، ودیگری نگاه نمی کند؛ هم چنین ممکن است که حضرتش در زمان غیبت، برای برخی ظاهر شود، وبرای دیگران نشود.
هفتم آن که امامان با توجّه به آن که نفعشان فراگیر است؛ همچون آفتاب اند، کسی از ایشان بی بهره نمی ماند، وتنها کسی که چشمانش کور باشد، سود نمی بَرد؛ همان گونه که گفتار خداوند متعال:
(مَنْ کانَ فی هذِهِ أعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أعْمی وأضَلُّ سَبیلاً)(259)؛
آن که در این جهان، کور باشد؛ پس در جهان آخرت نیز، کور وگمراه تر خواهد بود.
در احادیث، بدین معنا تفسیر شده است.
هشتم آن است که آفتاب افتادن در خانه ها به اندازه روزن ها وپنجره های آن ها، وارتفاع موانعاست؛ هم چنین بهره مندی موجودات به انوار هدایت آنان، به اندازه بلندای موانع حواس، ونیروهای ادراکشان است که به منزله روزن های دل هایشان به شمار می آید، وآن موانع، عبارت اند از: شهوات نفسانی، وعلایق جسمانی.
پس کسی، آن اندازه در رفع حجاب های کثیف می کوشد که همچون شخصی می شود که در زیر آسمان ایستاده، وشعاع آفتاب، از همه طرف بر او می تابد.
پس از بیان این چند صورت که به وسیله آن ها تو را بر این بهشت روحانی، هشت در گشودم، خداوند متعال از فضل خویش، هشت در دیگر را بر من گشود که عبارات، برای آن ها تنگ باشد؛ امید دارم که خداوند درباره معرفت اهل بیت بر روی من وتو هزار در بگشاید که از هر در از آن ها هزار درِ دیگر، گشوده گردد)(260).
چنگ زدن به دین در زمان غیبت
به نقل از یمان تمّار است که گفت: نزد ابو عبد الله (امام صادق) (علیه السلام)
-----------------
(259) سوره اسراء (17)، آیه 72 (مترجم).
(260) مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، ج52، ص94 - 92.
نشسته بودیم که به ما فرمود: (إِنَّ لِصاحِبِ هذَا الْأَمْرِ غَیبَةٌ، الْمُتَمَسِّکُ فیها بِدینِهِ کَالْخارِطِ لِلْقَتادِ -).
ثُمَّ قالَ: - هکَذا بِیدِهِ - (فَأَیکُمْ یمْسِکُ شَوْکَ الْقَتادِ بِیدِهِ؟).
ثُمَّ أَطْرَقَ مَلِیاً؛ ثُمَّ قالَ: (إِنَّ لِصاحِبِ هذَا الْأَمْرِ غَیبةٌ، فَلْیتَّقِ الله عَبْدٌ وَلْیتَمَسَّکَ بِدینِهِ)(261).
(صاحب این امر را غیبتی است؛ در آن روزگار، آن که به دینش چنگ می زند، همچون کسی است که خار مُغیلان را با دست خویش خُرد کند).
سپس - در حالی که با دستش نشان می داد -، فرمود: (پس کدامین شما تیغ مُغیلان را با دست، می گیرد؟).
آن گاه اندکی خاموش ماند، وسپس فرمود: (صاحب این امر، غیبتی دارد؛ پس باید بنده، از خداوند بترسد، وبه دین خویش چنگ زند).
عبادت در زمان غیبت
به نقل از عمّار ساباطی است که گفت: به ابوعبدالله (امام صادق) (علیه السلام) گفتم: (أَیما أَفْضَلُ: الْعِبادَةُ فِی السِّرِّ مَعَ الْإِمامِ مِنْکُمْ الْمسْتَتِرِ فی دَوْلَةِ الْباطِلِ؛ أَوِ الْعِبادَةُ فی ظُهُورِ الْحَقِّ ودَوْلَتِهِ، مَعَ الْإِمامِ مِنْکُمُ الظَّاهِرِ؟).
فَقالَ: (یا عَمَّارُ! الصَّدَقَةُ فِی السِّرِّ - والله - أَفْضَلُ مِنَ الصّدَقَةِ فِی الْعَلانِیةِ، وکَذلِکَ - والله - عِبادَتُکُمْ فِی السِّرِّ مَعَ إِمامِکُمُ الْمُسْتَتِرِ فی دَوْلَةِ الْباطِلِ، وتَخَوُّفُکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ فی دَوْلَةِ الْباطِلِ، وحالِ الْهُدْنَةِ أَفْضَلُ مِمَّنْ یعْبُدُ الله - عَزَّ وجَلَّ ذِکْرُهُ - فی ظُهُورِ الْحَقِّ مَعَ إِمامِ الْحَقِّ الظَّاهِرِ فی دَوْلَةِ الْحَقِّ، ولَیسَتِ الْعِبادَةُ مَعَ الْخَوْفِ فی دَوْلَةِ الْباطِلِ مِثْلَ الْعِبادَةِ والْأَمْنِ فی دَوْلَةِ الْحَقِّ.
وَاعْلَمُوا أَنَّ مَنْ صَلّی مِنْکُمُ الْیوْمَ صَلاةَ فَریضَةٍ فی جَماعَةٍ، مُسْتَتِراً بِها مِنْ
-----------------
(261) کلینی، محمّد بن یعقوب، کافی، ج1، ص336 - 335.
عَدُوِّهِ فی وَقْتِها فَأَتَمَّها، کَتَبَ الله لَهُ خَمْسینَ صَلاةَ فَریضَةٍ فی جَماعَةٍ؛
وَمَنْ صَلّی مِنْکُمْ صَلاةَ فَریضَةٍ وَحْدَهُ مُسْتَتِراً بِها مِنْ عَدُوِّهِ فی وَقْتِها فَأتَمَّها، کَتَبَ الله - عَزَّ وجَلَّ - بِها لَهُ خَمْساً وعِشْرینَ صَلاةَ فَریضَةٍ وَحْدانِیةً؛
وَمَنْ صَلّی مِنْکُمْ صَلاةَ نافِلَةٍ لِوَقْتِها فَأَتَمَّها، کَتَبَ الله لَهُ بِها عَشْرَ صَلَواتٍ نَوافِلَ؛ ومَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ حَسَنَةً، کَتَبَ الله - عَزَّ وجَلَّ - لَهُ بِها عِشْرینَ حَسَنَةً، ویضاعِفُ الله - عَزَّ وجَلَّ - حَسَناتِ الْمُؤْمِنِ مِنکُمْ إِذا أَحْسَنَ أَعْمالَهُ، ودانَ بِالتِّقِیةِ عَلی دینِهِ وإِمامِهِ ونَفْسِهِ، وأَمْسَکَ مِنْ لِسانِهِ أَضْعافاً مُضاعَفَةً إِنَّ الله - عَزَّ وجَلَّ - کَریمٌ).
قُلْتُ: (جُعِلْتُ فِداکَ! قَدْ والله رَغَّبْتَنی فِی الْعَمَلِ، وحَثَثْتَنی عَلَیهِ، ولکِنْ أُحِبُّ أَنْ أَعْلَمَ کَیفَ صِرْنا نَحْنُ الْیوْمَ أَفْضَلُ اَعْمالاً مِنْ أَصْحابِ الْإِمامِ الظَّاهِرِ مِنْکُمْ فی دَوْلَةِ الْحَقِّ، ونَحْنُ عَلی دینٍ واحِدٍ؟).
فَقالَ: (إِنَّکُمْ سَبَقْتُمُوهُمْ إِلَی الدُّخُولِ فی دینِ الله - عَزَّ وجَلَّ - وإِلَی الصَّلاةِ، والصَّوْمِ، والْحَجِّ، وإِلی کُلِّ خَیرٍ وفِقْهٍ، وإِلی عِبادَةِ الله - عَزَّ ذِکْرُهُ - سِرّاً مِنْ عَدُوِّکُمْ مَعَ إِمامِکُمُ الْمُسْتَتِرِ، مُطیعینَ لَهُ، صابِرینَ مَعَهُ، مُنْتَظِرینَ لِدَوْلَةِ الْحَقِّ، خائِفینَ عَلی إِمامِکُمْ وأَنْفُسِکُمْ مِنَ الْمُلُوکِ الظَّلَمَةِ، تَنْظُرُونَ إِلی حَقِّ إِمامِکُمْ، وحُقُوقِکُمْ فی أَیدِی الظَّلَمَةِ، قَدْ مَنَعُوکُمْ ذلِکَ، واضْطَرُّوکمْ إِلی حَرْثِ الدُّنْیا وطَلَبِ الْمَعاشِ مَعَ الصَّبْرِ عَلی دینِکُمْ، وعِبادَتِکُمْ، وطاعَةِ إِمامِکُمْ، والْخَوْفِ مَنْ عَدُوِّکُمْ، فَبِذلِکَ ضاعَفَ الله - عَزَّ وجَلَّ - لَکُمُ الْأَعْمالَ، فَهَنیئاً لَکُمْ).
قُلْتُ: (جُعِلْتُ فِداکَ! فَما تَری إِذاً أَنْ نَکُونَ مِنْ أَصْحابِ الْقائِمِ، ویظْهَرَ الْحَقُّ، ونَحْنُ الْیوْمَ فی إِمامَتِکَ، وطاعَتِکَ، أَفْضَلُ أَعْمالاً مِنْ أَصْحابِ دَوْلَةِ الْحَقِّ والْعَدْلِ؟).
فَقالَ: (سُبْحانَ الله! أَ ما تُحِبُّونَ أَنْ یظْهِرَ الله - تَبارَکَ وتَعالی - الْحَقَّ والْعَدْلَ فِی الْبِلادِ، ویجْمَعَ الله الْکَلِمَةَ، ویؤَلِّفَ الله بَینَ قُلُوبٍ مُخْتَلِفَةٍ، ولا یعْصُونَ الله - عَزَّ وجَلَّ - فی أَرْضِهِ، وتُقامَ حُدُودُهُ فی خَلْقِهِ، ویرُدَّ الله الْحَقَّ إِلی أَهْلِهِ، فَیظْهَرُ حَتّی لا یسْتَخْفی بِشَیءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخافَةَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ؛ أَما - والله - یا عَمَّارُ! لا یمُوتُ مِنْکُمْ مَیتٌ عَلَی الْحالِ الَّتی أَنْتُمْ عَلَیها، إِلّا کانَ أَفْضَلَ عِنْدَ الله مِنْ کَثیرٍ مِنْ شُهَداءِ بَدْرٍ وأُحُدٍ، فَأَبْشِرُوا)(262).
(کدام یک برتر است: عبادت پنهان با امامی از شما (اهل بیت)، که پنهام باشد در زمان دولت باطل؛ ویا عبادت با امامی از شما که آشکار باشد، در زمان ظهور حقّ ودولت آن؟).
پس فرمود: (ای عمّار! به خدا سوگند که صدقه پنهانی، برتر از صدقه آشکار است؛ هم چنین است عبادت شما که به خدا سوگند، نهان بودن آن، با امام پنهان، در حال دولت باطل، وبیم شما از دشمن خویش در زمان چیرگی باطل، ودر حال مصالحه، بهتر است از کسی که خداوند عزّ وجلّ را در ظهور حقّ، با امام راستین آشکار، در دولت بر حقّ عبادت می کند. عبادت با ترس در زمان دولت باطل، همانند پرستش در زمان آسایش، ودر روزگار دولت حقّ نباشد.
وبدانید هر یک از شما که یک نماز واجب را به جماعت، به جای آورَد، وآن نماز را پنهان از دشمن خویش، ودر وقت خود، وکامل، ادا کند، خداوند، ثواب پنجاه نماز واجب که به جماعت خوانده شده است را برای وی در شمار آورد. هر کدام از شما که یک نماز واجب را نهان از دشمن خویش بخواند، وآن را کامل به جای آورد، خداوند عزّ وجل، ثواب بیست وپنج نماز واجب که به فُرادا ادا شده است را برایش ثبت فرماید، وهرکدام از شما که نماز نافله ای را در وقت خود ادا کند، وکامل به جای آورَد، خداوند، پاداش ده نماز نافله را به او عطا فرماید، وهر کدام از شما که حسنه ای انجام دهد، خداوند عزّ وجلّ به وی پاداش
-----------------
(262) کلینی، محمّد بن یعقوب، کافی، ج1، ص335 - 333.
بیست حسنه بدهد؛ واو باز هم نیکی های مؤمنانی را که کارهای خویش را خوب تر نمایند، وبر طبق تقیه، وحفظ خود، دین وامامش عمل کنند، وزبانشان را نگاه دارند، دو چندان کند که خداوند عزّ وجل - به راستی - کریم است).
گفتم: (فدایت شوم! به خدا سوگند که به عمل تشویقم کردی، ومرا بر آن داشتی، ولی دوست دارم بدانم، چگونه است که کردارمان در زمان حال، برتر از کردارِ یاران امامی از شما که آشکار باشد، به هنگام دولت بر حقّ است، با آن که ما بر یک دین هستیم؟).
فرمود: (برای آن که شما بدان ها پیشی گرفتید در وارد شدن به دین خداوند عزّ وجل، وبه ادای نماز، روزه، حجّ، وهر کار خوبی پرداختید، وخدایتان - عزّ ذکره - را نهان از دشمن خویش پرستش کردید، در حالی که امامتان غایب است، وشما مُطیع اویید، وبا وی شکیبایی کنید، ودر انتظار دولت حقّ به سر بَرید، در حالی که از فرمان روایان ستم کار، بر امام خود، وخویشتن در هراسید.
شما با چشمان خویش می نگرید که حقّ امامتان، وحقّ خودتان در دست ستم گران است که آن را از شما بازداشته اند، شما را ناچار به دنبال فواید مادّی، ووادار به تلاش برای معاش کرده اند.
علاوه بر این، صبر بر دین داری وعبادت، واطاعت از امامتان، با بیم از دشمن، وبدین سبب است خداوند عزّ وجل، اعمالتان را چندین برابر کرده؛ گوارایتان باد.
گفتم: (فدایت گردم! چرا می فرمایید که ما باید از یاران حضرت قائم باشیم، ودولت حقّ، به رهبری او آشکار شود؛ با وجودی که امروز در سرپرستی شماییم، ودر فرمان شما، وکردارمان از یاران دولت حقّ وعدالت، برتر است؟).
فرمود: (سبحان الله! شما نمی خواهید که خداوند، حقّ وعدالت را در تمامی بلاد، آشکار کند، سخنِ همگی مردمان را یکی کند، دل های گونه گون را با هم درآمیزد ومهربان سازد؛ مردم، نافرمانی خدا نکنند، در زمین او؛ حدود وقوانینش بر همگان، جاری گردد؛ وخداوند، حقّ را به اهلش باز گرداند، وحق آن چنان آشکار شود که هیچ حقّی از بیم خلق، در زیر پرده، پوشیده وپنهان نمانَد؟؛
ای عمّار! به خدا سوگند که هیچ یک از شما در این وضع کنونی که در آن به سر می بَرید، نمیرد؛ جز آن که به نزد خداوند، از بسیاری از شهیدان بدر واُحد، برتر است، مژده باد شما را).
ثواب منتظران مهدی
از ابوبصیر ومحمّد بن مسلم از ابوعبدالله (امام صادق) از پدرانش به نقل از امیر مؤمنان (علیهم السلام) است که: (اَلْمُنْتَظِرُ لِأَمْرِنا کَالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فی سَبیلِ الله)(263).
(چشم انتظار امر ما همچون آن کس است که در جهاد در راه خداوند، در خون خویش غلتیده باشد).
آنان که به دیدارش رسیده اند
کلینی - رحمة الله علیه - در کافی(264) بابی را به نام آنان که حضرت (علیه السلام) را دیده اند؛
شیخ صدوق - رحمة الله علیه - در کمال الدّین وتمام النّعمة(265) بابی را
-----------------
(263) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص645، ش6.
(264) کلینی، محمّد بن یعقوب، کافی، ج1، ص333.
(265) صدوق، همان، ص645، ش6.
به ذکر کسانی که حضرت قائم (علیه السلام) را مشاهده کرده، ووی را دیده، وبا وی سخن گفته اند؛
شیخ طوسی - رحمة الله علیه - در الغیبة(266) فصلی را به روایت های آنان که حضرت (علیه السلام) را دیده اند؛
علّامه مجلسی - رحمة الله علیه - در بحارالانوار(267) نیز بابی را به ذکر کسانی که آن حضرت - صلوات الله علیه - را دیده اند، وهم چنین بخشی نادر را به افرادی که در زمان غیبت کبری ونزدیک به زمان ما، به حضور حضرت (علیه السلام) رسیده اند؛
علّامه نوری - رحمة الله علیه - در نجم ثاقب(268)، شیخ علی اکبر نهاوندی در العبقری الحسان(269) وعلّامه صافی در منتخب الاثر(270) بابی را بدانان که وی را در زمان غیبت کبری دیده اند، اختصاص داده اند.
شماری از کسانی که در این باره قلم زده اند
برخی از اصحاب ما رساله های جداگانه ای را در این باره پدید آورده اند: علّامه سیدهاشم بن سلیمان نوبلی بحرانی - درگذشته به سال 1107ق - تبصرة الولی فی من رأی المهدی(271) را نگاشت(272)؛
میرزا محمّدتقی بن کاظم بن عزیزالله بن مولی محمّدتقی مجلسی -
-----------------
(266) طوسی، محمّد بن حسن، الغیبة، ص152.
(267) مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، ج13، ص104 و143 از چاپ امین الضّرب وج52، ص77 - 1 از چاپ حروفی ایران.
(268) نوری، حسین، نجم ثاقب، ص152.
(269) نهاوندی، علی اکبر، العبقری الحسان، ج2، ص57.
(270) صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص412.
(271) در: تهرانی، آقابزرگ، ذریعه، ج3، ص326 یاد شده است.
(272) به فارسی ترجمه شده است: بحرانی، هاشم، روزنه ای به خورشید، حکایات باریافتگان به حضور حضرت مهدی (علیه السلام)، ترجمه سیدحسن افتخارزاده، (تهران): شرکت نشر وتبلیغ نیک معارف، (چاپ اوّل) 1368؛ چاپ دوم 191،1376ص، وزیری (مترجم).
مشهور به الماسی، ودرگذشته به سال 1159ق - بهجة الاولیاء فی من فاز بلقاء الحجّة (علیه السلام)(273) را به فارسی پدید آورد که از انجام، افتادگی دارد؛
سیدجمال الدّین محمّد بن حسین یزدی حائری طباطبایی - درگذشته در حدود سال 1313ق - بدایع الکلام فی من فاز بلقاء الامام (علیه السلام)(274) را پرداخت؛
علّامه نوری - درگذشته به سال 1320ق - رساله جنّة المأوی فی ذکر من فاز بلقاء الحجّة (علیه السلام) را نگاشت؛
شاگرد او شیخ محمّدباقر بیرجندی - درگذشته به سال 1352ق - کتاب بغیة الطّالب فی من رأی الامام الغائب(275) را تألیف کرد، وشیخ علی اکبر نهاوندی - درگذشته به سال 1369ق - الیاقوت الاحمر فی من رأی الحجّة المنتظر را نگاشت.
در کافی در اوّلین روایتی که در باب مورد ذکر، آورده است، می گوید: به نقل از عبدالله بن جعفر حِمْیری است که می گفت: (اجْتَمَعْتُ أَنَا والشَّیخُ أَبُو عَمْرٍو - رَحِمَهُ الله - عِنْدَ أَحْمَدَ بْنَ إِسْحاقَ، فَغَمَزَنی أَحْمَدُ بْنِ إِسْحاقَ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ؛ فَقُلْتُ لَهُ: (یا أَبا عَمْرٍو! إِنّی أُریدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْ شَیءٍ، وما أَنَا بِشاکٍّ فیما أُریدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْهُ، فَإِنَّ اعْتِقادی ودینی أَنَّ الْأَرْضَ لا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ، إِلّا إِذا کانَ قَبْلَ یوْمِ الْقِیامَةِ بِأَرْبَعینَ یوْماً؛
فَإِذا کانَ ذلِکَ، رُفِعَتِ الْحُجَّةُ، وأُغْلِقَ بابُ التَّوْبَةِ، فَلَمْ یکُ (ینْفَعُ نَفْساً إیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فی إیمانِها خَیراً)(276)،
-----------------
(273) در: تهرانی، همان، ج3، ص160.
(274) در: همان، ج3، ص65.
(275) در: همان، ج3، ص133.
(276) سوره انعام (6)، آیه 158 (مترجم).
فَأُولئِکَ أَشْرارٌ مِنْ خَلْقِ الله - عَزَّ وجَلَّ - وهُمُ الَّذینَ تَقُومُ عَلَیهِمُ الْقِیامَةُ، ولکِنّی أَحْبَبْتُ أَنْ أَزْدادَ یقیناً، وإِنَّ إِبْراهیمَ (علیه السلام) سَأَلَ رَبَّهُ - عَزَّ وجَلَّ - أَنْ یرِیهُ کَیفَ یحْیی الْمَوْتی؟ (قالَ أَوَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلی ولکِنَّ لِیطْمَئِنَّ قَلْبی)(277)؛
وَقَدْ أَخْبَرَنی أَبُو عَلِی أَحْمَدُ بْنُ إِسْحاقَ، عَنْ أَبِی الْحَسَنِ (علیه السلام) قالَ: سَأَلْتُهُ وقُلْتُ: مَنْ أُعامِلُ أَوْ عَمَّنْ آخذُ، وقَوْلَ مَنْ أَقْبَلُ؟، فَقالَ لَهُ: الْعَمْری ثِقَتی فَما أَدّی إِلَیکَ عَنّی فَعنّی یؤَدّی، وما قالَ لَکَ عَنّی فَعنّی یقُولُ، فَاسْمَعْ لَهُ وأَطِعْ، فَإِنَّهُ الثِّقَةُ الْمَأْمُونُ.
وَأَخْبَرَنی أَبُو عَلِی أَنَّهُ سَأَلَ أَبا مُحَمَّدٍ (علیه السلام) عَنْ مِثْلِ ذلِکَ، فَقالَ لَهُ: الْعَمْرِی وابْنُهُ ثِقَتانِ، فَما أَدَّیا إِلَیکَ عَنّی فَعَنّی یؤَدِّیانِ وما قالا لَکَ فَعَنّی یقُولانِ، فَاسْمَعْ لَهُما وأَطِعْهُما، فَإِنَّهُمَا الثِّقَتانِ الْمَأْمُونانِ؛ فَهذا قَوْلُ إِمامَینِ قَدْ مَضَیا فیکَ).
قالَ: فَخَرَّ أَبُو عَمْرٍو ساجِداً، وبَکی؛
ثُمَّ قالَ: (سَلْ حاجَتَکَ).
فَقُلْتُ لَهُ: (أَنْتَ رَأَیتَ الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِ أَبی مُحَمَّدٍ (علیه السلام)؟).
فَقالَ: (إی والله، ورَقَبَتُهُ مِثْلُ ذا) - وأَوْمَأَ بِیدِهِ -.
فَقُلْتُ لَهُ: (فَبَقِیتْ واحِدَةٌ).
فَقالَ لی: (هاتِ).
قُلْتُ: (فَالْاِسْمُ؟).
قالَ: (مُحَرَّمٌ عَلَیکُمْ أَنْ تَسْأَلُوا عَنْ ذلِکَ، ولا أَقُولُ هذا مِنْ عِنْدی، فَلَیسَ لی أَن أُحَلِّلَ ولا أُحَرِّمَ، ولکِنْ عَنْهُ (علیه السلام)، فَإِنَّ الْأَمْرَ عِنْدَ السُّلْطانِ، أَنَّ أَبا مُحَمَّدٍ مَضی، ولَمْ یخَلِّفْ وَلَداً، وقَسَّمَ میراثَهُ، وأَخَذَهُ مَنْ لا حَقَّ لَهُ فیهِ - وهُوَ ذا -، عِیالُهُ یجُولُونَ، لَیسَ أَحَدٌ یجْسُرُ أَنْ یتَعَرَّفَ إِلَیهِمْ، أَوْ ینیلَهُمْ شَیئاً؛ وإِذا وَقَعَ الْاسْمُ وَقَعَ الطَّلَبُ، فَاتَّقُوا الله، وأَمْسِکُوا عَنْ ذلِکَ).
-----------------
(277) سوره بقره (2)، آیه 260 (مترجم).
من وشیخ ابوعمرو-(278) رحمهُ الله - نزد احمد بن اسحاق بودیم؛ پس احمد بن اسحاق به من اشاره کرد که از او درباره جانشین، پرسش کنم؛ پس به او گفتم: (ابا عمرو! من می خواهم که از تو چیزی بپرسم، ولی در این مطلبی که از تو می پرسم، شکّ نبرده ام؛ پس اعتقاد ودین من آن است که زمین از حجّت، خالی نمی ماند، مگر آن که چهل روز پیش از روز قیامت باشد؛ پس در این هنگام، حجّت برداشته می شود، وباب توبه بسته می گردد؛ پس کسی را ایمانش فایده نبخشد، اگر پیش از آن، ایمان نیاورده، ویا در ایمانش، خیری کسب نکرده باشد؛ پس آنان، اشرار خلق خداوند عزّ وجلّ اند، وآنان اند که قیامت برای ایشان به پا می گردد، ولی من دوست دارم تا بر یقینم افزوده گردد، وابراهیم (علیه السلام) از پروردگارش پرسید که مردگان را چگونه زنده می کند؟،
فرمود: آیا ایمان نیاورده ای؟،
گفت: چرا، ولی برای آن که قلبم آرام گیرد؛
وابوعلی احمد بن اسحاق روایت کرد مرا، به نقل از ابوالحسن (امام هادی) (علیه السلام) که گفت: از او پرسیدم وگفتم: برای چه کسی کار کنم، و(مبانی دینم) را از که بگیرم، وبه سخن چه کسی روی کنم؟
پس به او گفتند: عَمری مورد اطمینان من است، هرچه به تو رساند، از جانب من است، وهرچه بر تو گوید، از سوی من است؛ پس به سخنش گوش فراده، وفرمان بُردار او باش که ثقه وامانت دار است.
وروایت کرد مرا ابوعلی که او از ابومحمّد (امام حسن عسکری) (علیه السلام) سخنی همانند آن پرسید؛ پس او را گفتند: عَمری وپسرش، مورد اطمینان اند، هرچه به تو رسانند، از جانب من است، وهرچه بر تو
-----------------
(278) مقصود، عثمان بن سعید عمری، نخستین نایب خاصّ امام زمان است (مترجم).
گویند، از سوی من است؛ پس به سخنانشان گوش فراده، وفرمان بُردار آن دو باش که ثقه وامانت دارند. پس این، گفتار دو امام درگذشته، درباره تو بود).
گفت: ابوعمرو سجده کرد وگریست؛
سپس گفت: (نیازمندی ات را بپرس).
پس به او گفتم: (آیا تو جانشین پس از ابومحمّد (امام حسن عسکری) (علیه السلام) را دیده ای؟).
پس گفت: (به خدا سوگند که آری، وگردنش این گونه بود) - وبا دستش نشان داد -.
او را گفتم: (یک پرسش دیگر مانده است).
پس به من گفت: (بیاور).
گفتم: (نامش چیست؟).
گفت: (بر شما حرام است که از آن بپرسید. این را من از جانب خویش نمی گویم، من از سوی خویش، حلال وحرام نکنم؛ بلکه از جانب او (علیه السلام) می گویم؛ در باور سلطان، چنین است که ابا محمّد درگذشت، وفرزندی از خویش به یادگار نگذاشت، میراث او را تقسیم کرده، وآن که حقّی در آن نداشته، آن را گرفته، وحال، خاندانش آواره اند؛ کسی جرأت ندارد که خویشتن را به آنان بازشناساند، یا چیزی به ایشان برساند؛ اگر نام امام، فاش شود، به دنبال او می آیند؛ پس از خدا بترسید، واز این خواسته، باز ایستید).
کلینی - رحمهُ الله - می گوید: (وشیخی از اصحاب ما - که نامش را از یاد برده ام - روایتم کرد که ابوعمرو از احمد بن اسحاق نیز چنین پرسشی کرد، واو پاسخی همانند آن گفت)(279).
-----------------
(279) کلینی، محمّد بن یعقوب، کافی، ج1، ص329 (مترجم).
علّامه مجلسی قدس سره در مرآة العقول در ذیل این روایت می نویسد: (نخستین روایت، صحیح است، وسند آن که (در پایان حدیث)آمده، مُرسل است).
شمایل مهدی موعود
به نقل از جابر جُعفی است که گفت: از ابوجعفر (امام محمّد باقر) (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: سَأَلَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ أَمیرَ الْمُؤْمِنینَ (علیه السلام) فَقالَ: (أَخْبِرْنی عَنِ الْمَهْدِی مَا اسْمُهُ؟).
فَقالَ: (أَمَّا اسْمُهُ؛ فَإِنَّ حَبیبی (علیه السلام) عَهِدَ إِلَی أَنْ لا أُحدِّثَ بِهِ حَتّی یبْعَثَهُ الله).
فَقالَ: (أَخْبِرْنی عَنْ صِفَتِهِ).
قالَ: (هُوَ شابٌّ مَرْبُوعٌ(280)، حَسَنُ الْوَجْهِ، حَسَنُ الشَّعْرِ، یسیلُ شَعْرُهُ عَلی مِنْکَبَیهِ، ویعْلُو نُورُ وَجْهِهِ سَوادَ شَعْرِ لِحْیتِهِ ورَأْسِهِ، بِأَبِی ابْنَ خِیرَةِ الْإِماءِ)(281).
عمر بن خطّاب از امیر مؤمنان (علیه السلام) پرسید وگفت: (از مهدی آگاهم کن که نامش چیست؟).
پس فرمود: (امّا نام او؛ پس محبوبم(282) به من سفارش کرد تا به نام او - تا زمانی که خداوند او را برانگیزد - اشارت نبَرم).
گفت: (پس، از صفتش برایم بگو).
گفت: (او جوانی است با قامتی میانه، وسیما ومویی زیبا، مویش بر دو کتف او آویخته، نور رویش، بر سیاهی موی سر وصورتش چیره است، وپدرم فدای فرزند برترینِ زنان باد).
-----------------
(280) مربوع به معنای قامت متوسّط است.
(281) مفید، محمّد بن محمّد بن نعمان، ارشاد، ج2، ص332.
(282) مقصود: پیامبر اکرم هستند (مترجم).
طول عمر مهدی موعود
به نقل از سعید بن جُبیر است که گفت: از سرور عابدان علی بن حسین (علیهما السلام) شنیدم که می فرمود: (فِی الْقائِمِ سُنَّةٌ مِنْ نُوحٍ، وهُوَ طُولُ الْعُمْرِ)(283)؛
(درباره قائم، سنّتی از نوح جریان دارد، وآن، طول عمر است).
می نویسم: شیعیان در کتاب هایشان به ذکر مُعمّران ودرازْعُمران پرداخته اند تا از این راه، عدم دوربودن واستبعاد عمر حضرت - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - را نمایانده باشند؛ از این شمار، صدوق امّت است در کتابش کمال الدّین وتمام النّعمة(284)؛
واز ایشان است معلّم امّت، شیخ مفید در الفصول العشرة فی الغیبة(285)؛ واز ایشان است شریف مرتضی علَم الهُدی در کتابش امالی(286)؛ واز ایشان است علّامه مجلسی در بحارالانوار...(287)؛
وشیخ محّمد بن علی کراجکی - درگذشته به سال 449ق واز بزرگان شاگردان شریف مرتضی - کتابش البرهان علی صحّة طول عمر الامام صاحب الزّمان را پرداخته، وآن را در کنز(288) ش درج کرده است.
گفتار شیخ طوسی درباره طول عمر حضرت
وشیخ طوسی در الغیبة(289) فصلی را به بیان عمر حضرتش (علیه السلام) اختصاص داده؛ پس بدان مراجعه کنید.
-----------------
(283) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص322، ش4 و5.
(284) همان، ص575 - 536.
(285) مفید، محمّد بن محمّد بن نعمان، الفصول العشرة فی الغیبة، ص27 - 22.
(286) شریف مرتضی، علی بن حسین، امالی، ج1، ص195 - 165.
(287) مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، ج13، ص77 - 59 از چاپ امین الضّرب وج51، ص293 - 225 از چاپ حروفی ایران.
(288) کراجکی، محمّد بن علی، کنزالفوائد، ج2، ص114.
(289) طوسی، محمّد بن حسن، الغیبة، ص258.
ودر مسائل کلامیه می نویسد: (استبعادی در طول حیات قائم (علیه السلام) نیست؛ چراکه دیگران در امّت های پیشین، سه هزار سال عمر کرده اند؛ کسانی همچون: شُعیب پیامبر ولُقمان (علیهما السلام)، وبه همین خاطر امری ممکن به شمار آید، وخداوند بر این کار، توانا است)(290).
گفتار کمال الدین میثم بحرانی درباره طول عمر حضرت
وفیلسوف ماهر کمال الدّین میثم بن علی بن میثم بحرانی - درگذشته به سال 669ق - می گوید: (وامّا طول عمر حضرت؛ پس نهایت کاری که دشمن می تواند انجام دهد، دور دانستن آن است، که به چند صورت ردّ می شود:
اوّل آن که: هرکس به اخبار وسیره معمّران بنگرد، خواهد دانست که به اندازه عمر او، وبیش از آن، امری عادی است؛ درباره آن لقمان که پرورش دهنده کرکس بود، نقل شده است که هفت هزار سال بزیست؛ وروایت شده است که عمرو بن حممه دوسی چهارصد سال عمر کرد، وبه جز این دو، دیگر معمّران نیز به همین صورت اند.
دوم گفتار خداوند متعال درباره نوح (علیه السلام) است:
(فَلَبِثَ فیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلّا خَمْسینَ عاماً)(291)؛
پس نه صد وپنجاه سال در میان آنان درنگ کرد.
سوم میان ما ودشمن درباره زنده بودن خضر والیاس (علیهما السلام) از پیامبران، وسامری ودجّال از گمراهان، اتّفاق نظر وجود دارد، وهنگامی که این، درباره دو طرف مقابل، جایز باشد؛ پس چگونه در همانند آن، در گروه میانه - که مقصودم طبقه اولیا هستند -، روا نباشد)(292).
گفتار کاشف الغطاء درباره طول عمر حضرت
علّامه بزرگ محمّدحسین آل کاشف الغطا می گوید: (... آنان که باقی
-----------------
(290) همو، الرّسائل العشر، ص99.
(291) سوره عنکبوت (29)، آیه 14.
(292) بحرانی، میثم بن علی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص191.
ماندن وی در طول این زمانی که از هزار سال تجاوز می کند را دور می شمارند، گویا از داستان عمر نوح غفلت کرده، ویا تغافل می کنند که به بیان قرآن، نه صد وپنجاه سال در قوم خویش زندگی کرد، وکم ترین چیزی که برای عمر او گفته اند، هزار وشش صد سال، وبیش از این نیز تا سه هزار سال گفته اند.
عالمان حدیث اهل سنّت - به جز نوح - کسانی را یاد کرده اند که عمرشان بیش از این بوده است، در تهذیب الاسماء می گوید: در زندگانی خضر وپیامبری او اختلاف کرده اند؛ پس بیشینه دانشمندان گفته اند که او زنده، ودر میان ما موجود است، واین، موردِ اتّفاق صوفیه واهل صلاح ومعرفت است، وحکایت های آنان در دیدار او، وملاقات با وی واستفاده از او، وپرسش وپاسخ از او، ووجود او در مکان های شریف وکشورهای نیکو، بیش از آن است که در شمار آید، ومشهورتر از آن است که ذکر شود؛ شیخ ابوعمرو بن صلاح در فتواهایش می گوید: او به عقیده تمامی دانشمندان وصالحان، زنده است، وعوام نیز به همین عقیده اند، وتنها عدّه ای از محدّثان، وی را انکار کرده اند.
وبه ذهنم می رسد که او در جایی دیگر، وزمخشری در ربیع الابرار می گوید: مسلمانان در زنده بودن چهار نفر از پیامبران، اتّفاق نظر دارند؛ دو نفر از آنان: ادریس وعیسی در آسمان؛ ودو نفر از آنان: الیاس وخضر در زمین هستند، وتولّد خضر در زمان ابراهیم - پدر پیامبران - بود.
ومعمّرانی که از عمر طبیعی تجاوز کرده، وتا صدها سال زندگی کرده اند، فراوان اند، وسید مرتضی در امالی خویش، پاره ای از آنان را آورده، وبه جز او، صدوق در اکمال الدّین بیش از آن چه شریف (مرتضی) ذکر کرده را آورده است، ودر همین زمان ها نیز تعدادی را می بینیم که عمرشان به صد وبیست یا نزدیک به آن ویا بیش از آن رسیده است.
حقیقت آن است که هرکه بر نگاه داری یک روز زندگی، توان دارد، بر نگاه بانی هزاران سال نیز توانا است، وچیزی باقی نمی مانَد؛ جز این که عملی خارق عادت است، ولی آیا در قانون طبیعت، خوارق عادت وشذوذ، درباره انبیا واولیا چیزی شگفت ونادر است؟
مراجعه کنید به مجلّدات مُقتطف(293) پیشین که مقالات فراوان، ودلایل عقلانی وروشنی از بزرگان فیلسوفان غربی را در آن می توان یافت که امکان زندگی دائمی در جهان را اثبات کرده، ویکی از دانشمندان بزرگ اروپا گفته است که: اگر شمشیر ابن ملجم در کار نبود، علی بن ابی طالب از آنان بود که همیشه در دنیا زنده می مانْد؛ زیراکه تمامی صفات کمال واعتدال را در خویشتن گردآورده بود، ودر این جا نزد ما تحقیق این بحث، گسترده است، ومجال بیان آن نیست)(294).
گفتار محمد رضا مظفر درباره طول عمر حضرت
علّامه شیخ محمّدرضا مظفّر - رحمة الله علیه - در این باره می گوید: (وطول زندگانی، بیشتر از عمر طبیعی، یا آن چه تصوّر می شود که عمر طبیعی است، در پزشکی، مردود وغیر ممکن نیست؛ به جز آن که پزشکی، به آن چه که دیرزیستی انسان را بیش از معمول، ممکن می سازد، دست نیافته است.
ولی اکنون که طبّ از آن عاجز مانده است، خداوند متعال، بر هرچیزی توان دارد، وتا کنون، طولانی شدن عمر نوح، وباقی ماندن
-----------------
(293) مقتطف نام مجلّه منتشره از سوی مؤسّسه انتشاراتی (مقتطف) است. این مؤسّسه را شاهین مکاریوس در 1876م در بیروت تأسیس ودکتریعقوب صروف (1927 - 1852) در 1888م آن را به مصر منتقل، وتا 1927م هفتاد شماره از آن را منتشر کرد؛ جرجی زیدان - پیش از تأسیس مجلّه الهلال - وسلامه موسی از نویسندگان پُرکار مقتطف بوده اند (مترجم).
(294) آل کاشف الغطاء، محمّدحسین، اصل الشّیعه واصولها، ص138.
عیسی (علیهما السلام) انجام پذیرفته، همان گونه که قرآن کریم از آن خبر داده است:.... واگر کسی در آن چه که قرآن، از آن، آگاه کرده است، شکّ برَد؛ پس باید فاتحه اسلام را خواند.
واز شگفتی ها است که مسلمانی از امکان این مسأله پرسش کند، در حالی که ادّعای ایمان به کتاب عزیز را دارد)(295).
گفتار گنجی شافعی درباره طول عمر حضرت
واز اهل سنّت، حافظ ابوعبدالله محمّد بن یوسف گنجی شافعی - کشته شده در سال 658ق - در کتابش البیان فی اخبار صاحب الزّمان می گوید: (ومنعی در بقای او به دلیل بقای عیسی والیاس وخضر از اولیای خداوند متعال، وبقای دجّال وابلیس، این دو ملعون از دشمنان الهی نیست، وباقی ماندن آنان به توسّط قرآن وحدیث به اثبات رسیده، وبر آن اتّفاق کرده اند، سپس جایز بودن بقای مهدی را به انکار برخاسته اند. در این جا بقای همه آنان را روشن می کنم؛ تا، پس از آن، هیچ عاقلی به انکار جایز بودن بقای مهدی (علیه السلام) گوش نسپارد...)(296).
نشانه های ظهور مهدی
به نقل از محمّد بن حُمران است که گفت: جعفر بن محمّد صادق (علیهما السلام) فرمودند: (إِنَّ الْقائِمَ مِنَّا مَنْصُورٌ بِالرُّعْبِ، مُؤَیدٌ بِالنَّصْرِ، تُطْوی لَهُ الْأَرْضُ، وتَظْهَرُ لَهُ الْکُنُوزُ کُلُّها، ویظْهِرُ الله - تَعالی - بِهِ دینَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّهِ، ولَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ، ویبْلُغُ سُلْطانُهُ الْمَشْرِقَ والْمَغْرِبَ، فَلا یبْقی فِی الْأَرْضِ خَرابٌ إِلّا عُمّرَ، وینْزِلُ رُوحُ الله عیسَی بْنُ مَرْیمَ (علیه السلام) فَیصَلّی خَلْفَهُ).
قالَ ابْنُ حُمْران: قیل لَهُ: (یا ابْنَ رَسُولِ الله! مَتی یخْرِجُ قائِمُکُمْ؟).
-----------------
(295) مظفّر، محمّدرضا، عقائد الامامیة، ص79.
(296) گنجی شافعی، محمّد بن یوسف، البیان فی اخبار صاحب الزّمان، ص148.
قالَ: (إِذا تَشَبَّهَ الرِّجالُ بِالنِّساءِ، والنِّساءُ بِالرِّجالِ، واکْتَفَی الرِّجالُ بِالرِّجالِ، والنِّساءُ بِالنِّساءِ، ورَکِبَ ذاتُ الْفُرُوجِ السُّرُوجَ، وقُبِلَتِ الشَّهادَةُ الزُّورِ، ورُدَّتْ شَهادَةُ الْعُدُولِ، واسْتَخَفَّ النَّاسُ بِالدِّماءِ وارْتِکابِ الزِّنا وأَکْلِ الرِّبا والرُّشا، واِسْتیلاءَ الْأَشْرارَ عَلَی الْابْرارِ، وخُرُوجُ السُّفْیانِی مِنَ الشَّامِ، والْیمانِی مِنَ الْیمَنِ، وخَسْفٌ بِالْبَیداءَ، وقَتْلُ غُلامٍ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ(صلی الله علیه وآله) بَینَ الرُّکْنِ والْمَقامِ، اسْمُهُ مُحَمَّدُ ابْنُ مُحَمَّدٍ ولَقَبُهُ النَّفْسُ الزَّکِی، وجائَتْ صَیحَةٌ مِنَ السَّماءِ بِأَنَّ الْحَقَّ مَعَ عَلِی وشیعَتِهِ.
فَعِنْدَ ذلِکَ خُرُوجُ قائِمِنا، فَإِذا خَرَجَ أَسْنَدَ ظَهْرَهُ إِلَی الْکَعْبَةِ، واجْتَمَعَ ثَلاثُمِائَةٍ وثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً، وأَوَّلُ ما ینْطِقُ بِهِ هذِهِ الْآیةُ: (بَقِیةُ الله خَیرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ)(297).
ثُمَّ یقُول: أَنَا بَقِیةُ الله وحُجَّتُهُ وخَلیفَتُهُ عَلَیکُمْ، فَلا یسَلِّمُ عَلَیهِ مُسْلِمٌ، إِلّا قالَ: (اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا بَقیةَ الله فی أَرْضِهِ)، فَإِذَا اجْتَمَعَ لَهُ الْعَقْدَ - وهُوَ عَشَرَةُ آلافِ رَجُلٍ - خَرَجَ مِنْ مَکَّةِ، فَلا یبْقی فِی الْأَرْضِ مَعْبُودٌ دُونَ الله - عَزَّ وجَلَّ - مِنْ صَنَمٍ ووَثَنٍ وغَیرِهِ، إِلّا فیهِ نارٌ فَاحْتَرَقَ ذلِکَ بَعْدَ غَیبَةٍ طَویلَةٍ)(298).
(همانا قائم ما (علیه السلام) با هراس افکندن (در دل های مشرکان) پیروز، وبا یاری (خداوند) تأیید گردد، زمین در زیر پایش در نوردیده شود، وهمگی گنج ها بر او نمایانده گردد. گستره سلطنتش شرق وغرب را فراگیرد، وخداوند عزّ وجلّ دینش را به دست او بر تمامی ادیان چیرگی بخشد، هرچند که مشرکان را ناگوارآید(299).
پس در زمین، هیچ خرابه ای باقی نماند، جز آن که آبادش کند، وروح خدا عیسی بن مریم (علیه السلام) فرود
-----------------
(297) سوره هود (11)، آیه 86.
(298) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص331.
(299) اشاره است به: (... لیظهره علی الدّین کلّه ولو کره المشرکون)، سوره توبه (9)، آیه 33 وسوره صفّ (61)، آیه 9 (مترجم).
آمده، وپشت سر او نماز می گزارد).
ابن حمران گفت: به حضرت عرض کردند: (ای پسر رسول خدا! در چه زمانی قائم شما خارج می شود؟).
فرمود: (هنگامی که مردان به زنان، وزنان به مردان همانند شوند، مردان به مردان، وزنان به زنان کفایت کنند، زنان، زین سواری کنند، شهادت دروغ، مقبول وشهادت عادلان، مردود شود، مردمان، خون ریزی، زنا ورباخواری ورشوه گیری را ناچیز شمارند، وغلبه بدکاران بر نیکویان، وخروج سفیانی از شام ویمانی از یمن، وفرو شدن زمین در بیداء، وکشته شدن جوانی از آل محمّد(صلی الله علیه وآله) در میان رکن ومقام، نامش محمّد بن محمّد ولقبش نفس زکیه باشد، وآمدن آوایی آسمانی به این که: حقّ با علی، وپیروانش است.
پس هنگامی که ظهور کند، پشتش را به کعبه می دهد، وسی صد وسیزده نفر (برای او) گرد می آیند، ونخستین کلامی که می گوید، این آیه است که: ذخیره خداوند برایتان بهتر است، اگر که مؤمن باشید.
سپس می گوید: منم ذخیره خدا در زمین او، وخلیفه وحجّت او بر شما. پس هیچ مسلمانی بر او سلام نکند؛ مگر آن که بگوید: درود بر تو، ای ذخیره خدا در زمین خدا!؛ پس هنگامی که این گروه (عقد) - که ده هزار مردند - برای او گرد آیند، از مکّه خروج می کند؛ پس در زمین، هیچ معبودی را - اعمّ از بت ودیگر چیزها - جز خداوند عزّ وجلّ باقی نگذارد؛ مگر آن که به آتشش اندازد، وبسوزاند، واین، پس از غیبتی دراز است).
دجال کیست؟
به نقل از نزّال بن سبره است که گفت: خَطَبَنا أَمیرُ الْمُؤْمِنینَ عَلِی بْنُ أَبی
طالِبٍ (علیه السلام)، فَحَمِدَ الله - عَزَّ وجَلَّ -، وأَثْنی عَلَیهِ، وصَلّی عَلی مُحَمَّدٍ وآلِهِ، ثُمَّ قالَ: (سَلُونی - أَیهَا النَّاسِ - قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونی) - ثَلاثاً -؛
فَقامَ إِلَیهِ صَعْصَعَةُ بْنُ صَوْحانَ فَقالَ: (یا أَمیرَ الْمُؤْمِنینَ! مَتی یخْرُجُ الدَّجَّالُ؟).
فَقالَ لَهُ عَلِی (علیه السلام): (اقْعُدْ، فَقَدْ سَمِعَ الله کَلامَکَ، وعَلِمَ ما أَرَدْتَ؛ والله مَا الْمَسْؤُولُ عَنْهُ بِأَعْلَمَ مِنَ السَّائِلِ، ولکِنْ لِذلِکَ عَلاماتٌ وهَیئاتٌ، یتْبَعُ بَعْضُها بَعْضاً کَحَذْوِ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ، وإِنْ شِئْتَ أَنْبَأْتُکَ بِها).
قالَ: (نَعَمْ یا أَمیرَ الْمُؤْمِنینَ!).
فَقالَ (علیه السلام): (احْفَظْ، فَإِنَّ عَلامَةَ ذلِکَ: إِذا أَماتَ النَّاسُ الصَّلاةَ، وأَضاعُوا الْأَمانَةَ، واسْتَحَلُّوا الْکِذْبَ، وأَکَلُوا الرِّبا، وأَخَذُوا الرُّشا، وشَیدُوا الْبُنْیانَ، وباعُوا الدّینَ بِالدُّنْیا، واسْتَعْمَلُوا السُّفَهاءَ، وشاوَرُوا النِّساءَ، وقَطَعُوا الْأَرْحامَ، واتَّبَعُوا الْأَهْواءَ، واسْتَخَفُّوا بِالدِّماءِ.
وَکانَ الْحِلْمُ ضَعْفاً، والظُّلْمُ فَخْراً، وکانَتِ الْأُمَراءُ فَجَرَةً، والْوُزَراءُ ظَلَمَةً، والعُرفاءُ خَوَنَةً(300)، والقُرَّاءُ فَسَقَةً، وظَهَرَتْ شَهادَتُ الزُّورِ(301)، واسْتَعْلَنَ الفُجُورُ، وقَوْلُ الْبُهْتانِ، والْإِثْمُ والطُّغْیانُ، وحُلِّیتِ الْمَصاحِفُ، وزُخْرِفَتِ الْمَساجِدُ، وطُوِّلَتِ المَناراتُ، وأُکْرِمَتِ الْأَشْرارُ، وازْدَحَمَتِ الصُّفُوفُ، واخْتُلِفَتِ الْقُلُوبُ، ونُقِضَتِ الْعُهُودُ، واقْتَرَبَ الْمَوْعُودُ، وشارَکَ النِّساءُ أَزْواجَهُنَّ فِی التِّجارَةِ - حِرْصاً عَلَی الدُّنْیا -، وعَلَتْ أَصْواتُ الْفُسَّاقِ، واسْتُمِعَ مِنْهُمْ، وکانَ زَعیمُ الْقَوْمِ أَرْذَلَهُمْ، واتُّقِی الْفاجِرُ مَخافَةَ شَرِّهِ، وصُدِّقَ الْکاذِبُ، وائْتُمِنَ الْخائِنُ، واتُّخِذَتِ الْقِیانُ والْمَعازِفُ(302).
-----------------
(300) مقصود از (عرفاء) در این جا جمع (عریف) به معنای عالم به چیزی است، وکسی که یارانش را می شناسد، وقیمِ امر قوم، ونقیب است.
(301) در برخی نسخه ها: (شهادات الزّور) آمده است.
(302) جمع (قنیة) به معنای کنیزان خواننده.
وَلَعَنَ آخِرُ هذِهِ الْأُمَّةِ أَوَّلَها، ورَکِبَ ذَواتُ الْفُرُوجِ السُّرُوجَ، وتَشَبَّهَ النِّساءُ بِالرِّجالِ، والرِّجالُ بِالنِّساءِ، وشَهِدَ الشَّاهِدُ مِنْ غَیرِ أَنْ یسْتَشْهَدَ، وشَهِدَ الْآخَرُ قَضاءً لِذِمامٍ بِغَیرِ حَقٍّ عَرَفَهُ، وتَفَقَّهَ لِغَیرِ الدّینِ، وآثَرُوا عَمَلَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَةِ، ولَبِسُوا جُلُودَ الضَّأْنِ عَلی قُلُوبِ الذِّئابِ، وقُلُوبُهُمْ أَنْتَنُ مِنَ الْجِیفِ وأَمَرٌّ مِنَ الصَّبْرِ؛
فَعِنْدَ ذلِکَ أَلْوَحا أَلْوَحا(303)، ثُمَّ الْعَجَلُ الْعَجَلُ، خَیرُ الْمَساکِنِ یوْمَئِذٍ بَیتُ الْمُقَدَّسِ، ولَیأْتِینَّ عَلَی النَّاسِ زَمانٌ یتَمَنّی أَحَدُهُمْ(304) أَنَّهُ مِنْ سُکَّانِهِ).
فَقامَ إِلَیهِ الْأَصْبَغُ بْنُ نُباتَةَ، فَقالَ: (یا أَمیرَ الْمُؤْمِنینَ! مَنِ الدَّجَّالُ؟).
فَقالَ: (أَلا إِنَّ الدَّجَّالَ صائِدُ بْنُ الصَّیدِ(305)، فَالشَّقِی مَنْ صَدَّقَهُ، والسَّعیدُ مَنْ کَذَّبَهُ؛ یخْرُجُ مِنْ بَلَدَةٍ یقالُ لَها: إِصْفَهانُ، مِنْ قَریةٍ تُعْرَفُ بِالْیهُودِیةِ، عَینُهُ الُیمْنی مَمْسُوحَةٌ، والْعَینُ الْأُخْری فی جَبْهَتِهِ تُضیءُ کَأَنَّها کَوْکَبُ الصُّبْحِ، فیها عَلَقَةٌ کَأَنَّها مَمْزُوجَةٌ بِالدَّمِ، بَینَ عَینَیهِ مَکْتُوبٌ: کافِرٌ، یقْرَؤُهُ کُلُّ کاتِبٍ وأُمِّی.
یخُوضُ الْبِحارَ، وتَسیرُ مَعَهُ الشَّمْسُ، بَینَ یدَیهِ جَبَلٌ مِنْ دُخانٍ، وخَلْفَهُ جَبَلٌ أَبْیضُ یرَی النَّاسُ أَنَّهُ طَعامٌ، یخْرُجُ حینَ یخْرُجُ فی قَحْطٍ شَدیدٍ، تَحْتَهُ حِمارٌ أَقْمَرُ، خُطْوَةُ حِمارِهِ میلٌ، تُطْوی لَهُ الْأَرْضُ مَنْهَلاً مَنْهَلاً، لا یمُرُّ بِماءٍ إِلّا غارَ إِلی یوْمِ الْقِیامَةِ؛
ینادی بِأَعْلی صَوْتِهِ، یسْمَعُ ما بَینَ الْخافِقَینِ مِنَ الْجِنِّ والْإِنْسِ والشَّیاطینَ یقُولُ: إِلَی أَوْلِیائی! أَنَا الَّذی خَلَقَ فَسَوّی، وقَدَّرَ فَهَدی، أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی.
وُکَذَبَ عَدُوُّ الله، إِنَّهُ أَعْوَرُ یطْعَمُ الطَّعامَ، ویمْشی فِی الْأَسْواقِ، وإِنَّ رَبَّکُمْ - عَزَّ وجَلَّ - لَیسَ بأَعْوَرَ، ولا یطْعَمُ، ولا یمْشی، ولا یزُولُ. تَعالَی الله عَنْ ذلِکَ عُلُوّاً کَبیراً.
-----------------
(303) (الوحا الوحا) یعنی بشتابید بشتابید، عجله کنید عجله کنید.
(304) در برخی نسخه ها: (یود احدهم) آمده است.
(305) در برخی نسخه ها: (سائد بن الصید) ودر سنن ترمذی (ابن صیاد) آمده است.
أَلا وإِنَّ أَکْثَرَ أَتْباعِهِ - یوْمَئِذٍ - أَوْلادُ الزِّنا، وأَصْحابُ الطَّیالِسَةِ الْخُضْرِ، یقْتُلُهُ الله - عَزَّ وجَلَّ - بِالشَّامِ، عَلی عَقَبَةٍ تُعْرَفُ بِعَقَبَةِ أَفیقٍ، لِثَلاثِ ساعاتٍ مَضَتْ مِنْ یوْمِ الْجُمُعَةِ، عَلی یدِ مَنْ یصلِّی الْمَسیحُ عیسَی بْنُ مَرْیمَ (علیهما السلام) خَلْفَهُ. أَلا إِنَّ بَعْدَ ذلِکَ الطَّامَّةَ الْکُبْری).
قُلْنا: (وما ذلِکَ یا أَمیرَ الْمُؤْمِنینَ؟).
قالَ: (خُرُوجُ دابّةٍ (مِنَ) الْأَرْضِ مِنْ عِنْدِ الصَّفا، مَعَها خاتَمُ سُلَیمانَ بْنِ داوُدَ، وعَصی مُوسی(علیهم السلام)، یضَعُ الْخاتَمَ عَلی وَجْهِ کُلِّ مُؤْمِنٍ، فَینْطَبِعُ فیهِ: هذا مُؤْمِنٌ حَقّاً؛ ویضَعُهُ عَلی وَجْهِ کُلِّ کافِرٍ، فَینْکَتِبُ: هذا کافِرٌ حَقّاً، حَتّی أَنَّ الْمُؤْمِنَ لَینادی: الْوَیلُ لَکَ یا کافِرٌ!، وإِنَّ الْکافِرَ ینادی: طُوبی لَکَ یا مُؤْمِنٌ!، وَدِدْتُ أَنِّی الْیوْمَ کُنْتُ مِثْلَکَ، فَأفُوزُ فَوْزاً عَظیماً.
ثُمَّ تَرْفَعُ الدَّابَّةُ رَأْسَها فَیراها مَنْ بَینَ الْخافِقَینِ بِإِذْنِ الله - جَلَّ جَلالُهُ -، وذلِکَ بَعْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِها، فَعِنْدَ ذلِکَ تُرْفَعُ التَّوْبَةُ، فَلا تَوْبَةٌ تُقْبَلُ، ولا عَمَلٌ یرْفَعُ، و:
(لا ینْفَعُ نَفْساً إیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فی إیمانِها خَیراً)(306).
ثُمَّ قالَ (علیه السلام): (لا تَسْأَلُونی عَمَّا یکُونُ بَعْدَ هذا، فَإِنَّهُ عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلی حَبیبی رَسُولُ الله (صلی الله علیه وآله) أَنْ لا أُخْبِرَ بِهِ، غَیرَ عِتْرَتی).
قالَ النَّزَّالُ بْنُ سَبْرَةَ: فَقُلْتُ لِصَعْصَعَةَ بْنِ صَوْحانَ: (یا صَعْصَعَةُ! ما عَنی أَمیرُ الْمُؤْمِنینَ (علیه السلام) بِهذا؟).
فَقالَ صَعْصَعَةُ: (یا ابْنَ سَبْرَةَ! إِنَّ الَّذی یصَلّی خَلْفَهُ عیسَی بْنُ مَرْیمَ (علیه السلام)، هُوَ الثَّانی عَشَرَ مِنَ الْعِتْرَةِ، التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَینِ بْنِ عَلِی (علیهما السلام)، وهُوَ الشَّمْسُ الطَّالِعَةُ مِنْ مَغْرِبِها، یظْهَرُ عِنْدَ الرُّکْنِ والْمَقامِ، فَیطَهِّرُ الْأَرْضَ، ویضَعُ میزانَ
-----------------
(306) سوره انعام (6)، آیه 158 (مترجم).
الْعَدْلِ، فَلا یظْلِمُ أَحَدٌ أَحَداً.
فَأَخْبَرَنا أَمیرُ الْمُؤْمِنینَ (علیه السلام) أَنَّ حَبیبَهُ رَسُولَ الله (صلی الله علیه وآله) عَهِدَ إِلَیهِ أَنْ لا یخْبِرَ بِما یکُونُ بَعْدَ ذلِکَ غَیرَ عِتْرَتِهِ الْأَئِمَّةِ - صَلَواتُ الله عَلَیهِمْ أَجْمَعینَ -)(307).
علی بن ابی طالب (علیه السلام) برای ما خطبه خواند، وخداوند عزّ وجل را سپاس گفت وبر او ثنا خواند، وبر محمّد وخاندانش درود گفت.
سپس فرمود: (از من بپرسید پیش از آن که از دستم دهید)، وسه بار تکرار کرد.
پس صَعصَعة بن صَوحان برخاست وگفت: (ای امیر مؤمنان! خارج شدن دجّال در چه هنگام است؟).
علی (علیه السلام) به او فرمود: (بنشین! خدا سخنت را شنید، ومقصودت را دانست، به خدا سوگند که (در این موضوع) سؤال شده، از پرسنده آن، آگاهی اش بیش نیست، ولی برای آن، نشانه ها ومقدّماتی است که چون دو لنگه کفش در پی یکدیگر می رسند، اگر خواهی آگاهت کنم).
گفت: (آری ای امیر مؤمنان!).
فرمود: (به یاد سپار که نشانه اش این است: آن گاه که نماز را بمیرانند؛ امانت را خیانت کنند؛ دروغ را حلال شمارند؛ ربا خورند ورشوه گیرند؛ ساختمان ها را محکم ونیکو سازند؛ ودین را به دنیا فروشند؛ سفیهان را به کار گمارند؛ با زنان مشورت کنند؛ قطع رحم نمایند؛ پیرو هوس گردند؛ خون ریزی را آسان دانند.
بردباری، ناتوانی باشد؛ وستم، مایه افتخار؛ فرامان روایان، زناکار؛ ووزیران، ستم کار باشند؛ وکارگزاران، خیانت کار؛ وقرآن خوانان، فاسق.
گواهی دروغ پدید گردد؛ وزنا آشکارا شود؛ تهمت وگناه وسرکشی
-----------------
(307) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص528 - 525.
رواج یابد؛ قرآن ها را بیارایند ومسجدها را زیور کنند؛ مناره ها را بلند سازند؛ بَدان را گرامی دارند؛ صفوف، فشرده، ودل ها با یکدیگر مخالف شود؛ عهدها را بشکنند؛ وموعود، نزدیک گردد.
زنان - از روی حرصِ در دنیا - با همسرانشان در بازرگانی شرکت کنند؛ ندای فاسقان برخیزد، وبه سخن آنان گوش فرادهند.
سرپرست هر قومی، پست ترین آنان شود؛ از اشرار برای ایمنی از شرارتشان بهراسند؛ دروغ گو را تصدیق کنند؛ وخیانت کار را امانت دار به شمار آورند؛ کنیزانِ خواننده تهیه بینند ونگاه دارند؛ وساز وآواز فراهم آورند؛
آخرین کسان امّت، نخستین های امّت را لعنت کنند؛ زن ها زین سواری کنند؛ زنان همانند مردان، ومردان همچون زنان شوند؛ شاهدی بی آن که گواه خواسته باشند، گواهی دهد؛ وشاهدی دیگر بدون آگاهی، وبرای جانبداری، گواهی دهد.
فقه را برای دنیا آموزند؛ وکار دنیا را بر آخرت مقدّم دارند؛ وپوست میش را بر دل های گرگ (صفت) بپوشانند؛ دل هایشان بدبوتر از مردار باشد، وتلخ تر از صبر؛
در این هنگام بشتابید، بشتابید، وعجله کنید وعجله کنید، در آن روز برترین جای، بیت المقدّس باشد، وزمانی بر مردم آید که هریک آرزو کنند که ای کاش ساکن آن دیار بودند).
پس اصبغ بن نُباته برخاست وگفت: (ای امیر مؤمنان! دجّال کیست؟).
پس فرمود: (بدان که دجّال، صائد بن صید است؛ پس بدبخت، کسی که تصدیقش کند، وخوش بخت آن که او را تکذیب کند.از شهری برآید که آن را اصفهان گویند، واز روستایی که آن را به یهودیه می شناسند.
چشم راستش نابینا، وچشم دیگرش در پیشانی است، وآن چنان
می درخشد که گویی ستاره صبح است، در آن، لکّه ای است که گویی با خون در هم آمیخته، میان دو چشمش نوشته است: کافر، که هر درس خوانده وبی سوادی آن را می خواند.
در دریاها فرو شود، وآفتاب، با او می گردد، در برابرش کوهی از دود، ودر پشت سرش کوه سفیدی است که مردم گمان برند، طعام است.
در زمان قحطی شدیدی خروج کند، بر الاغ سپیدی سوار است، وهر گام الاغ او، یک میل است، وزمین، آب گاه به آب گاه، در زیر پایش درنوردیده گردد.
بر آبی نگذرد، جز آن که تا روز قیامت فرو رود (وخشک شود)، وبه آوازی که همه جنّیان وآدمیان وشیاطین از مشرق تا مغرب بشنوند، فریاد کند: دوستان من! نزد من آیید، منم آفریننده شما به بهترین صورت، منم که تقدیر کردم وهدایتتان با من است، منم پروردگار والایتان(308).
دشمن خدا دروغ می گوید، او یک چشمی است که غذا می خورد، ودر بازارها می گردد؛ به راستی، پروردگار شما، نه یک چشم است، نه راه می رود، ونه، زوال دارد، واز این اوصاف، برتر است، برتری بزرگی.
بدانید که در آن روز، بیشینه پیروانش زنازادگان، وصاحب پوستین های سبزند. خداوند عزّ وجلّ آن گاه که سه ساعت از روز جمعه گذشته باشد، در شام، بر سر گردنه ای که به آن گردنه افیق گویند، به دست کسی که عیسی مسیح بن مریم (علیهما السلام) پشت سرش نماز گزارد، او را بکشد؛ بدانید که پس از آن، واقعه ای عظیم باشد).
گفتیم: (ای امیر مؤمنان! آن دیگر چیست؟).
-----------------
(308) اشاره است به آیه شریفه: (أنا الّذی خلق فسوّی وقدّر فهدی - أنا ربّکم الأعلی)، سوره اعلی (87)، آیات 3 - 2 (مترجم).
فرمود: (بیرون شدن جنبنده ای از زمین است از (کوه) صفا، وانگشتر سلیمان بن داوود را (در انگشت)، وعصای موسی (علیهم السلام) را (در مشت)داشته باشد، انگشتر را به روی هر مؤمنی که گذارد، بر سیمایش نقش گیرد که: به حقیقت، این، مؤمن است.
وبر چهره هر کافری که نهد، بر چهره اش نگاشته گردد: به حقیقت این، کافر است. تا به جایی که مؤمن فریاد کشد: وای بر تو ای کافر! وکافر فریاد برآورد: خوشا بر تو ای مؤمن! من دوست داشتم امروز چون تو باشم، وبه سعادت بزرگ می رسیدم.
سپس جنبنده، سر بلند کند، واو را - به اذن خداوند عزّ وجل - از مشرق تا مغرب ببینند، واین، پس از آن است که آفتاب از مغرب خود برآید، ودر این هنگام، توبه برداشته شود؛ نه توبه ای پذیرفته گردد، ونه عملی بالا رود، وکسی که پیش از آن، ایمان نداشته، ویا با ایمان، کسب خیری نکرده باشد، ایمانش سود نبخشد).
سپس فرمود: (از این پس نگویید که پس از آن، چه خواهد شد؛ زیرا محبوبم پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) با من پیمان بسته است که از آن - جز با خاندانم - سخن نگویم).
نزّال بن سبره گفت: به صعصعة بن صوحان گفتم: (ای صعصعه! مقصود امیر مؤمنان (علیه السلام) از این جمله چه بود؟).
پس صعصعه گفت: (ای پسر سبرة! آن که عیسی بن مریم (علیه السلام) پشت سر او نماز می گزارَد، همان دوازدهمین تن از عترت، نهمین نفر از فرزندان حسین بن علی (علیهما السلام)، خورشید تابنده ای است که از مغرب خود به در آید، ونزد رکن ومقام، حاضر گردد. پس زمین را پاک گرداند، وترازوی عدل را قرار دهد؛ پس هیچ کس بر کسی ستم، روا ندارد.
روایتمان کرد امیر مؤمنان (علیه السلام) که دوستش پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) از او پیمان
ستانده است تا از آن چه که پس از این رخ خواهد کرد، جز با خاندان پیشوایانش - صلوات الله علیهم اجمعین - سخن نگوید).
مقدمات ظهور مهدی
پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) فرمودند: (یخْرُجُ ناسٌ مِنْ المَشْرِقِ، فَیوَطِّؤُونَ لِلْمَهْدِی سُلْطانَهُ)(309).
(مردمانی از مشرق خارج شوند؛ پس سلطنت را برای مهدی فراهم می آورند)، وعلّامه گنجی شافعی - کشته شده به سال 658ق - پس از نقل روایت می نویسد: (این حدیثِ حسَن وصحیحی است که ثقات وبزرگان به نقل آن پرداخته اند)(310).
شهر قم پیش از ظهور
به نقل از امام صادق (علیه السلام) است که سخن از کوفه به میان آورد، وفرمود: (سَتَخْلُو الْکُوفَةَ(311) مِنَ الْمُؤْمِنینَ ویأْزِرُ عَنْهَا الْعِلْمُ کَما تَأْزِرُ الْحَیةُ فی حُجْرِها، ثُمَّ یظْهَرُ الْعِلْمُ بِبَلَدَةٍ یقالُ لَها: قُمْ، وتَصیرُ مَعْدِناً لِلْعِلْمِ والْفَضْلِ، حَتّی لا یبْقی فِی الْأَرْضِ مُسْتَضْعَفٌ فِی الدّینِ حَتَّی الْمُخَدَّراتِ فِی الْحِجالِ، وذلِکَ عِنْدَ قُرْبِ ظُهُورِ قائِمِنا؛
فَیجْعَلُ الله قُمْ وأَهْلَهُ قائِمینَ مَقامَ الْحُجَّةِ، ولَوْلا ذلِکَ لَساخَتِ الْأَرْضُ
-----------------
(309) گنجی شافعی، محمّد بن یوسف، البیان فی اخبار صاحب الزّمان، ص99؛ صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص304 به نقل از: ابن ماجه، ابوعبدالله محمّد بن یزید، صحیح، ج2، ص270؛ هم چنین: متّقی هندی، علی بن حسام الدّین، کنزالعمّال، ش38657 وهیثمی، نورالدّین علی بن ابی بکر، مجمع الزّوائد، ج7، ص318.
(310) گنجی شافعی، محمّد بن یوسف، البیان فی اخبار صاحب الزّمان، ص100.
(311) در چاپ عربی: (کوفه) ثبت شده است (مترجم).
بِأَهْلِها، ولَمْ یبْقَ فِی الْأَرْضِ حُجَّةٌ، فَیفیضُ الْعِلْمُ مِنْهُ إِلی سائِرِ الْبِلادِ فِی الْمَشْرِقِ والْمَغْرِبِ، فَیتِمُّ حُجَّةُ الله عَلَی الْخَلْقِ، حَتّی لا یبْقی أَحَدٌ عَلَی الْأَرْض لَمْ یبْلغ إِلَیهِ الدّین والْعِلْم، ثُمَّ یظهر الْقائِم ویسیر(312) سَبَباً لِنقمَةِ الله وسَخَطِهِ عَلَی الْعِباد؛ لِأَنَّ الله لا ینتقم مِنَ الْعِبادِ، إِلّا بَعْد إِنْکارهِمْ حُجَّة)(313).
(به زودی شهر کوفه از مؤمنان خالی می گردد، وبه گونه ای که مار در جای گاه خود فرو می رود، دانش نیز این چنین از کوفه رخت بر می بندد، واز شهری به نام قم آشکار می شود، آن سامان، معدن فضل ودانش می گردد، به نحوی که در زمین، کسی در استضعاف فکری به سر نمی برد - حتّی نوعروسان در حجله گاه خویش -.
واین قضایا نزدیک ظهور قائم ما به وقوع می پیوندد، خداوند، قم واهلش را (برای رساندن پیام اسلام)، قائم مقام حضرت حجّت می گرداند، اگر چنین نشود، زمین، اهل خود را فرو می بُرد، ودر زمین، حجّتی باقی نمی ماند. دانش از این شهر به شرق وغرب جهان منتشر می گردد، بدین سان بر مردم، اتمام حجّت می شود، وهیچ کسی باقی نمی ماند که دین ودانش به وی نرسیده باشد.
آن گاه قائم ظهور می کند، وظهور وی، باعث خشم وغضب خداوند بر بندگان می شود؛ زیرا خداوند از بندگانش انتقام نمی گیرد، مگر پس از آن که آنان، وجود حجّت را انکار نمایند).
او زمین را از عدل وداد می آکند
به نقل از عبدالله بن عمر است که گفت: حسین بن علی (علیهما السلام) را شنیدم که
-----------------
(312) یصیر، ظ.
(313) صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص443، به نقل از: مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، به نقل از: تاریخ قم.
می فرمود: (لَوْ لَمْ یبْقَ مِنَ الدُّنْیا إِلّا یوْمٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ الله - عَزَّ وجَلَّ - ذلِکَ الْیوْمَ، حَتّی یخْرُجَ رَجُلٌ مِنْ وُلْدی، فَیمْلَأُها عَدْلاً وقِسْطاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وظُلْماً؛ وکَذلِکَ سَمِعْتُ رَسُولَ الله (صلی الله علیه وآله) یقُولُ)(314).
(اگر از عمر دنیا چیزی باقی نمانده باشد، مگر تنها یک روز، خداوند عزّ وجلّ آن روز را طولانی کند، تا آن که مردی از فرزندانم خروج کند؛ پس زمین را مالامال از عدل وداد کند، به همان گونه ای که از بیداد وستم لبریز شده است؛ این را از پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) شنیدم که چنین می فرمود).
او عیسی بن مریم را امامت کند
به نقل از پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) است که آگاه فرمود امامان را به خروج مهدی، پایان بخش پیشوایان که زمین را پُر از عدل وداد کند، همان گونه که لبریز از ظلم وستم گشته است، واین که عیسی (علیه السلام) در هنگامی که خروج وظهور فرماید، بر وی نازل شده، وپشت سر او نماز می گزارد(315).
صاحب عیون المعجزات می نویسد: (واین، روایتی است که به خاطرشهرت آن، شیعیان وعالمان وغیر عالمان، واهل سنّت، وخاصّ وعام، وپیران وکم سالان بر آن، اتّفاق کرده اند)(316).
-----------------
(314) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص318؛ مضمون آن را احمد در مسند، ج1، ص99 بیان داشته است؛ به نقل از: حسینی جلالی، محمّدجواد، احادیث المهدی من (مسند احمد بن حنبل)، ص62؛ مصادر این روایت در کتاب های اهل سنّت را بنگرید در: تجلیل تبریزی، ابوطالب، من هو المهدی، ص83 - 70.
(315) صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص317؛ هم چنین مراجعه نمایید به: حسینی فیروزآبادی، مرتضی، فضائل الخمسة، ج3، ص402 - 401؛ گنجی شافعی، محمّد بن یوسف، البیان فی اخبار صاحب الزّمان، ج1، ص113 - 108؛ تجلیل تبریزی، ابوطالب، من هو المهدی، ص100.
(316) صافی، لطف الله، همان، ص317.
ودر حاشیه الفتح المبین می نویسد: (ودر روایتی آمده است که:
(ینْزِلُ بَعْدَ شُرُوع الْمَهْدی فِی الصَّلاةِ، فَیرْجِعُ الْمَهْدی الْقَهْقَری، لِیتَقَدَّمَ عیسی (علیه السلام)، فَیضِعُ عیسی یدَهُ بَینَ کِتْفَیهِ، ویقُولُ لَهُ: تَقَدَّمْ)؛
(او پس از آن که مهدی آغاز به نماز کرد، نازل می شود؛ پس مهدی، عقب عقب می آید، تا عیسی (علیه السلام) پیش رود؛ پس عیسی دستش را میان دو کتف او می نهد، وبه او می فرماید که پیش ایستد).
وپیش از نقل این روایت می گوید: (ونازل گشتن او، نزدیک نماز صبح است؛ پس در پشت سر مهدی، نماز می گزارد)... الی آخر(317).
رجعت مؤمنان
به نقل از مُفضّل بن عمر است که گفت: سخن از حضرت قائم (علیه السلام) وکسانی از اصحاب ما که در انتظار او فوت کردند به میان آمد؛ پس ابوعبدالله (امام صادق) (علیه السلام) به ما فرمودند: (إِذا قامَ أُتِی الْمُؤْمِنُ فی قَبْرِهِ، فَیقالُ لَهُ: یا هذا! إِنَّهُ قَدْ ظَهَرَ صاحِبُکَ، فَإِنْ تَشاءَ أَنْ تَلْحَقَ بِهِ فَالْحَقْ، وإِنْ تَشاءَ أَنْ تُقیمَ فی کَرامَةِ رَبِّکَ فَأَقِمْ)(318).
(هنگامی که قیام فرمود، بر قبر مؤمن می رود، وبه او می فرماید: ای مرد! همانا که صاحب تو ظهور کرده است؛ پس اگر خواهی، بدو بپیوند، واگر خواهی، در کرامت پروردگارت باقی باش).
بیعت با مهدی موعود
مُفضَّل بن عمر جُعفی روایت کرده است که از ابی عبدالله جعفر بن
-----------------
محمّد (امام صادق) (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: إِذا أَذِنَ الله - تَعالی - لِلْقائِمِ فِی الْخُرُوجِ، صَعِدَ الْمِنْبَرَ، فَدَعَا النَّاسَ إِلی نَفْسِهِ، وناشَدَهُمْ بِالله، ودَعاهُمْ إِلی حَقِّهِ، وأَنْ یسیرَ فیهِمْ بِسُنَّةِ رَسُولِ الله (صلی الله علیه وآله)، ویعْمَلَ فیهِمْ بِعَمَلِهِ؛ فَیبْعَثُ الله - جَلَّ جَلالُهُ - جِبْرَئیلَ حَتّی یأْتِیهُ؛
فَینْزِلُ عَلَی الْحَطیمِ یقُولُ: (إِلی أَی شَیءٍ تَدْعُو؟)؛
فَیخْبِرُهُ الْقائِمُ - عَجَّلَ الله تَعالی فَرَجَهُ الشَّریف -.
فَیقُول جِبْرَئیلُ: (أَنَا أَوَّلُ مَنْ یبایعُکَ(319)، ابْسُطْ یدَکَ)؛
فَیمْسَحُ عَلی یدِهِ؛
وَقَدْ وافاهُ ثَلاثُ مِائَةٍ وبَضْعَةَ عَشَرَ رَجُلاً، فیبایعُونَهُ، ویقیمُ بِمَکَّةَ، حَتّی یتِمَّ أَصْحابُهُ عَشَرَةَ أَلْفَ نَفْسٍ؛ ثُمَّ یسیرُ مِنْها إِلَی الْمَدینَةِ)(320).
هنگامی که خداوند متعال، قائم را به خروج، اذن می دهد، وی از منبر بالا رفته، ومردمان را به سوی خود فرا می خوانَد، وبه خدا سوگند می دهد، وآنان را به حقّ خویش می خواند، واز این که با سیرت پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) در میانشان رفتار کند، وبا عملِ او با آنان عمل کند، سخن می گوید؛ پس خداوند - جلّ جلاله - جبریل را می فرستد تا به نزد او رود.
او در سرزمین حطیم بر حضرت نازل می گردد، ومی گوید: ((مردمان ر) به چه می خوانی؟)؛
پس قائم - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - به او خبر می دهد.
جبریل می گوید: (من نخستین کسی باشم که با تو بیعت کند، دستت را دراز کن)؛ پس بر دستش دست می کشد.
در این هنگام، سی صد وچند نفری که نزد او حاضر شده اند، با وی
-----------------
(319) در چاپ عربی: (یبایعیک) ثبت شده است (مترجم).
(320) مفید، محمّد بن محمّد بن نعمان، ارشاد، ص332.
بیعت می کنند، واو در مکّه، اقامت می فرماید، تا وقتی که یارانش به ده هزار نفر برسد؛ پس از آن است که به سوی مدینه می رود.
مهدی موعود در نهج البلاغه
برای آگاهی از تمامی مطالبی که پیرامون امام زمان در نهج البلاغه وارد شده است می توان به: فقیه ایمانی، مهدی، مهدی منتظر در نهج البلاغه نگریست؛ این کتاب را باسم هاشمی به زبان عربی ترجمه کرده، ومنتشر ساخته است؛ بیروت: دارالکتب الاسلامی، 1412ق (مترجم).
(یعْطِفُ الْهَوی عَلَی الْهُدی، إِذا عَطَفُوا الْهُدی عَلَی الْهَوی، ویعْطِفُ الرَّأْی عَلَی الْقُرْآنِ، إِذا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَی الرَّأْی).
وَمِنْها: (حَتّی تَقُومَ الْحَرْبُ بِکُمْ عَلی ساقٍ بادِیاً نَواجِذُها مَمْلُوئَةً أخْلافُها، حُلْواً رَضاعُها، عَلْقَماً عاقِبَتُها.
أَلا وفی غَدٍ وسَیأْتی غَدٌ بِما لا تَعْرِفُونَ: یأْخُذُ الْوالی مِنْ غَیرِها عُمَّالَها عَلی مُساویءِ أَعْمالِها، وتُخْرِجُ لَهُ الْأَرْضُ أَقالیذَ کَبِدِها، وتُلْقی إِلَیهِ سِلْماً مَقالیدَها، فَیریکُمْ کَیفَ عَدْلُ السّیرَةِ، ویحْیی مَیتَ الْکِتابِ والسُنَّةِ)(321).
(هوای (نفس) را به سوی هدایت برَد، در آن گاه که هدایت را به سوی هوای (نفس)برده اند، ورأی را به کتاب خدا باز می گرداند، زمانی که قرآن را به سوی رأی برده باشند).
واز این (خطبه) است:
(تا آن که جنگ، بر شما روی آورد، به گونه ای که دندان هایش را بنمایاند، پستان هایش پُر شیر است ونوشیدنش دل پذیر، ولی عاقبتی تلخ را در پی است.
بدانید که فردا است که رُخ دهد، وفردایی با آن چه که نمی دانیدش به زودی بیاید؛ حکم روایی از غیر از خاندان فرمان روایان بیاید،
-----------------
(321) نهج البلاغه، خطبه 138.
وکارگزاران آنان را به خاطر بدی کردارشان، بازخواست کند، زمین، پاره های جگرش را برای او بیرون ریزد، وکلیدهایش را - از روی دوستی - بدو دهد، آن گاه شیوه دادگستری را بر شما بنماید، وآن چه از کتاب وسنّت را که مُرده است، حیات بخشد).
ودر حاشیه نسخه ای از نهج البلاغه که در سال 499 هجری قمری توسّط حسین بن حسن بن حسین مؤدّب - از بزرگان نزدیک به زمانه شریف رضی، گردآورنده نهج البلاغه - کتابت شده است، این چنین نگاشته اند:
(اَلْوالی هُوَ الْمَهْدی (علیه السلام))(322)؛
(والی، همان حضرت مهدی (علیه السلام) است).
وابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می نویسد: (این، اشارت است بر امامی که خداوند وی را در آخرالزّمان می آفریند، وهمو است که در اخبار وآثار، بدو وعده داده اند...)(323).
نیایش
صحیفه سجّادیه، دعای روز عرفه، ص47.
(اللهمَّ إِنَّکَ أَیدْتَ دینَکَ فی کُلِّ أَوانٍ بِإِمامٍ أَقَمْتَهُ عَلَماً لِعِبادِکَ، ومَناراً فی بِلادِکَ بَعْدَ أَنْ وَصَلْتَ حَبْلَهُ بِحَبْلِکَ، وجَعَلْتَهُ الذَّریعَةَ إِلی رِضْوانِکَ، وافْتَرَضْتَ طاعَتَهُ، وحَذَّرْتَ مَعْصِیتَهُ، وأَمَرْتَ بِامْتِثالِ أَوامِرِهِ، والْإِنْتِهاءِ عِنْدَ نَهْیهِ، وأَلّا یتَقَدَّمَهُ مُتَقَدِّمٌ، ولا یتَأَخَّرَ عَنْهُ مُتَأَخِّرٌ، فَهُوَ عِصْمَةُ اللّائِذینَ، وکَهْفُ الْمُؤْمِنینَ،
-----------------
(322) نهج البلاغه، ص114، تصویر نسخه خطّی قرن پنجم هجری قمری که در کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی نگهداری می شود.
(323) ابن ابی الحدید، ابوحامد بن هبةالله معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج2، ص609، از چاپ بیروت وج9، ص40 از چاپ مصر.
وعُرْوَةُ الْمُتَمَسِّکینَ، وبَهاءُ الْعالَمینَ.
اللهمَّ فَأَوْزِعْ لِوَلِیکَ، شُکْرَ ما أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَیهِ، وأَوْزِعْنا مِثْلَهُ فیهِ، وآتِهِ مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصیراً، وافْتَحْ لَهُ فَتْحاً یسیراً، وأَعِنْهُ بِرُکْنِکَ الْأَعَزِّ، واشْدُدْ أَزْرَهُ، وقَوِّ عَضُدَهُ، وراعِهِ بِعَینِکَ، واحْمِهِ بِحِفْظِکَ، وانْصُرْهُ بِمَلائِکَتِکَ، وامْدُدْهُ بِجُنْدِکَ الْأَغْلَبِ.
وَأَقِمْ بِهِ کِتابَکَ وحُدُودَکَ، وشَرائِعَکَ وسُنَنَ رَسُولِکَ - صَلَواتُکَ اللهمَّ عَلَیهِ وآلِهِ -، وأَحْی بِهِ ما أَماتَهُ الظَّالِمُونَ مِنْ مَعالِمِ دینِکَ، واجْلُ بِهِ صَداءَ الْجَوْرِ عَنْ طَریقَتِکَ، واَبِنْ بِهِ الضَّرَّاءَ مِنْ سَبیلِکَ، وأَزِلْ بِهِ النَّاکِبینَ عَنْ صِراطِکَ، وامْحَقْ بِهِ بُغاةَ قَصْدِکَ عِوَجاً.
وَألِنُ جانِبَهُ لِأَوْلِیائِکَ، وابْسُطْ یدَهُ عَلی أَعْدائِکَ، وهَبْ لَنا رَأْفَتَهُ، ورَحْمَتَهُ، وتَعَطُّفَهُ، وتَحَنُّنَهُ؛ واجْعَلْنا لَهُ سامِعینَ مُطیعینَ، وفی رِضاهُ ساعینَ، وإِلی نُصْرَتِهِ والْمُدافَعَةِ عَنْهُ مُکْنِفینَ، وإِلَیکَ وإِلی رَسُولِکَ - صَلَواتکَ اللهمَّ عَلَیهِ وآلِهِ - بِذلِکَ مُتَقَرِّبینَ).
خدایا! تو در هر زمانی، دینت را به دست رهبری برپاداشتی، او را نشانه ای برای بندگانت افراشتی، وچون مشعلی فروزان در شهرهایت داشتی؛ پس از آن که رشته او را به رشته خویش پیوند زدی، وی را سبب دست یابی به رضای خویش گرداندی، طاعتش بر همگان واجب فرمودی، از نافرمانی اش بیم دادی، به اطاعت از اوامرش، بازایستادن از نواهی اش، پیشی نجستن بر او، وواپس نماندن از او، فرمان دادی؛
پس او پناه گاه پناه جویان، ملجأ ایمانیان، دستاویز چنگ زنندگان وجمال جهانیان است.
خداوندا! ولی خویش را به سپاس از آن چه بر او انعام کردی، وما را به شکر نعمت (وجود رهبر بر حقّ) الهام کن، واز نزد خویش، قدرتی یاری دهنده را بر او ارزانی دار، (دریچه های) کامیابی را - به آسانی - بر او
بگشا، او را به نیرومندترین تکیه گاه خویش مدد رسان، پشت گرمش ساز، بازویش را توان ده، به دیده لطفت مراقبت نما، به حفظ خویش حمایت فرما، با فرشتگانت یاری اش رسان، وبه نیرومندترین سپاهت مدد بخشان.
کتاب وحدود وشرایعت، وسنّت های پیغامبرت را - که صلوات بر او وخاندانش باد - به دست او برپا دار، وبه وسیله او، آن چه از نشانه های آیینت را که اهل تجاوز میرانده اند، حیات بخش، از برکت وجودش زنگار ستم از طریقت خود بزدا، ناهمواری راه خویش برطرف فرما، به دست او آنانی که انحراف از راهت گزیده اند را از راه بردار، وآنان که آهنگ ایجاد ناراستی کنند را از عرصه حیات، ریشه کن فرما.
دل او را در حقّ دوستانش نرم، ودستش را بر دشمنانش گشوده ساز؛ رأفت، رحمت، عطوفت ومهربانی اش بر ما ارزانی دار، وما را شنونده (فرمانش)، اطاعت کننده حضرتش، وپوینده راه خشنودی اش قرار ده، ودر یاری ودفاع از او مددکارمان باش، این گونه است که به تو وپیغامبرت - که درودِ تو بر او وخاندانش باد - تقرّب جوییم.