پاسخ ده پرسش
پیرامون امامت، خصائص واوصاف حضرت مهدی (علیه السلام)
سلسله مباحث امامت و مهدویت 9
نویسنده: آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی
فهرست
مقدمه
1. استمرار نظام امامت
2. چگونگی تسخیر جهان با یاران معدود
3. نحوه پیروزی امام زمان (عجّل الله فرجه) بر سلاح های ویرانگر
4. مکان حضرت امام مهدی (عجّل الله فرجه) در غیبت کبری
5. وظایف حضرت امام مهدی (عجّل الله فرجه) در عصر غیبت
6. زندگانی شخصی حضرت امام مهدی (عجّل الله فرجه)
7. ظهور جزئی حضرت امام مهدی (عجّل الله فرجه) در ایّام غیبت کبری
8. امکان شرفیابی به خدمت امام عصر (عجّل الله فرجه) در غیبت کبری
9. چگونگی غیبت حضرت امام مهدی (عجّل الله فرجه)
10. علت غیبت امام عصر (عجّل الله فرجه) با وجود آمادگی شرایط ظهور
پاسخ به چند پرسش دیگر
کتاب نامه
بسم الله الرّحمن الرّحیم
بَعْد الْحَمْدِ وَالصَّلَوةِ
این مجموعه، پاسخ به ده سؤال پیرامون نظام امامت وچگونگی غیبت وبعضی از خصایص واوصاف حضرت ولیّ زمان، غوث دوران، کهف امان، مولانا وسیدنا الحجّة بن الحسن المهدی - صلوات الله علیه وعلی آبائه الطاهرین - می باشد. امید است انتشار آن مفید باشد.
لطف الله صافی
28 جمادی الاولی 1398
مطابق با 15 خرداد 1357
آیا «نظام امامت»، با پایان یافتن دوره غیبت صغری وآغاز غیبت کبری در سال 329 هجری قمری، پایان یافت وپس از ظهور حضرت مهدی (ع) این نظام از نو برقرار می شود یا اینکه «نظام امامت» استمرار دارد؟
جواب:
رژیم ونظام امامت، نظامی است الهی وانقطاع ناپذیر ودوره فترت ندارد ودر هر زمان وهر عصر وجود دارد؛ از عصر حضرت رسول اعظم (ص) تا حال تشکیل گردیده وبرقرار بوده وهست؛ وتا دنیا باقی است، برقرار خواهد ماند؛ چنان که امیرالمؤمنین (ع) فرمود:
«لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قائِم لِلهِ بِحُجَّةٍ؛ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً، أَوْ خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللهِ وَبَیناتُهُ»(1)؛
«زمین از قائمی که برای خدا حجّت باشد خالی نخواهد ماند واین حجّت یا ظاهر ومشهور است ویا بیمناک ومستور، برای اینکه حجّت های خدا وبینات او باطل نگردد واز بین نرود».
بر هرکس واجب است که «نظام امامت» را بشناسد وبه آن ایمان داشته باشد؛ ودر هر زمان وهر مکان، فقط مردم باید از این نظام اطاعت کنند؛ وهر کس، در هرکجا وهر نقطه ای از دنیا که باشد وهر شغل وکاری که داشته باشد - لشکری باشد یا کشوری، بازرگان باشد یا پیشه ور، دانشمند باشد یا دانشجو - باید مطیع این رژیم وفرمان بر این نظام وبرنامه های آن باشد، تفاوت نمی کند که این نظام بر اوضاع مسلّط باشد یا نباشد؛ وحکومت های غاصب در امور، مداخله داشته باشند، یا نداشته باشند.
این حکومت است ودین است وسیاست است ورژیم ونظام؛ پس اگر یک فرد مسلمان در دورترین نقاط چین یا اروپا یا آمریکا یا هر منطقه دیگر باشد که حکومت های غیرشرعی قدرت سیاسی واداره امور را در دست داشته باشند، همان یک فرد باید مطیع نظام الهی امامت باشد تا در نظام حکومت خدا باشد وباید دستورالعمل وبرنامه کارش را ازطریق نظام امامت تعیین کند، حتّی اگر در منطقه تحت حکومت رسمی کفّار، زندگی می کند وکارمند مؤسّسات ووزارتخانه ها وادارات آنها نیز باشد باز هم باید فرمان بر نظام امامت باشد واز آن نظام دستور بگیرد وتابعیت آن را داشته باشد.
دوربودن از حریم ومنطقه نفوذ رسمی این رژیم، شخص را از اطاعت وتابعیت آن، معاف نخواهد کرد.
ابوذر وسلمان ومقداد وعمّار یاسر واین گونه شخصیت ها، در حال تسلّط نظام غاصب، فرمان بر نظام امامت بودند؛ وامثال علی بن یقطین ومحمد بن اسماعیل بن بزیع نیز، اگر چه به ظاهر در دستگاه هارون وحکومت بنی عبّاس وارد بودند، امّا درعین حال از نظام امامت، اطاعت می کردند.
هر کس باید مشخّص سازد وتعیین کند که در زندگی وتمام شئون وامور خود، از چه رژیم ونظامی اطاعت می کند وتابع چه حکومتی است.
باید معلوم کند که تابعیت حکومت خدا را قبول کرده یا حکومت طاغوت را پذیرفته است، ومؤمن به خدا می باشد، یا مؤمن به طاغوت.
متأسّفانه بیشتر مسلمانان به این مسئله بسیار مهمّ توجّه کافی نکرده ومعنای «ولایت» را درک ننموده واز اهمیت این بُعد آن، که اطاعت باشد غفلت کرده اند وآنان که خیلی مذهبی ومتعهّد هستند، به انجام یک سلسله فرائض وواجبات، وترک محرمات، اکتفا می کنند.
امّا از اینکه در حال حاضر چه تابعیتی باید داشته باشند، غفلت دارند واگر تابعیت حکومت های غیرشرعی را قبول نکرده باشند، تابعیت حکومت شرعی را هم آگاهانه نپذیرفته اند وبه تعهّدات ومسئولیت هایی که در برابر آن دارند، توجّه ندارند وتابعیت حکومت شرعی را یک مسئله ووظیفه اسلامی نشمرده اند.
طبق مذهب اهل سنّت که تشکیل حکومت شرعی، ممکن است به فترت وسستی برخورد نماید ودر بعضی از زمان ها به عللی نظام حکومت اسلامی تعطیل شود، ممکن است در زمانی که حکومت شرعی تشکیل نشده مسئله تابعیت از آن هم مطرح نباشد، وبلکه بی موضوع گردد.
امّا طبق مذهب «شیعه» که نظام امامت، رژیم دایم ومستمر است، همیشه ودر تمام شرایط، تابعیت حکومت شرعی یک فریضه اساسی وعمده است.
حکومت، مخصوص ذات خداست:
(إِنِ الْحُکمُ إِلَّا لِلّهِ)(2)
وباید فقط خدا پرستش واطاعت شود واطاعت برای او خالص باشد ومردم در برابر حکومت وسلطنت ورژیم او خاضع وفرمان بر باشند:
(أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیاهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّین)(3)
دین قیم ومستقیم، این است:
(ذَلِک الدِّینُ الْقَیمُ)(4)
رژیم امامت، یعنی حکومت خدا؛ وتابعیت این رژیم، تسلیم حکم خدا بودن ودر منطقه حکومت خدا زیستن وبه حکومت غیرخدا عقیده نداشتن است.
تفاوت نمی کند در اعصاری که ائمّه (علیهم السلام) حضور داشتند وغاصبان حکومت، مانع از مداخله رسمی آنها در کارها بودند؛ یا در عصر غیبت کبری که امام (ع) غایب می باشند، باید هر مسلمانی در این نظام امامت ثبت نام کند واز اینجا فرمان ببرد وشناسنامه حقیقی خود را از این حکومت بگیرد.
حکومت شرعی همیشه بر پا است ومرز ومنطقه وکشور ندارد؛ هر کجا یک فرد متشرّع ویک مسلمان متعهّد باشد، آنجا در قلمرو فرمان این حکومت، محسوب است.
امروز مهم ترین چیزی که باید به شیعیان خصوصاً وبه مسلمانان عموماً تفهیم کرد، مسئله رژیمی است که باید از آن تبعیت داشته باشند، ونظامی که باید از آن اطاعت نمایند.
اگر این موضوع کاملاً درک شود یگانه وسیله ای است که از آن برای اصلاح امور ومبارزه با عوامل بیگانه استعمار واستعباد واستبداد، می توان استفاده کرد.
این حکومت ونظام امامت بود که در واقعه تحریم تنباکو، حکومت انگلستان را به زانو درآورد ورشته استبداد ناصرالدّین شاه را قطع کرد واستعمارگران را در بیم وهراس انداخت.
واین ملّت مسلمان وشیعه ایران بود که در این واقعه به دنیا اعلام کرد تابعیت رژیمی را دارد که رهبری آن با آیت الله مرحوم میرزای شیرازی قدس سره است وتابعیت رژیم استبدادی ناصرالدّین شاه را ندارد.
نظام امامت یکی از انقلابی ترین وسازنده ترین برنامه های اسلامی است(5) که متأسّفانه از آن به طورکامل در پیشبرد مقاصد واهداف اسلام، امر به معروف ونهی از منکر ومبارزه با تجاوز واستضعاف، استفاده نمی شود؛ وچنان که باید برای عموم تبلیغ نشده وایمان به این نظام وابعاد آن وتعهّداتی که مؤمن به این نظام دارد، در یک سطح همگانی وبااهمیت، عرضه نمی شود.
به نظر اینجانب، تمام یا عمده نقاط ضعف وعقب ماندگی های جامعه، از عدم توجّه به این برنامه ومشخّص نکردن تابعیت وملتزم نبودن به لوازم عقیده به امامت ونشناختن آن، مایه گرفته است؛ واینکه بسیاری امامت را در عصر حاضر یک امر اعتقادی خارج از عمل می شمارند وآن را مربوط به دوران وعصر حضور امام می دانند؛ ونمی دانند که هم اکنون نیز نظام امامت قائم وبرپا است وفقط تبعیت از آن، راه نجات دنیا وعقبی است.
عقیده به نظام امامت وحکومت شرعی، در تمام شئون، قدرت سازندگی دارد، وشعبه ای از عقیده توحید خالص است که از آن انفکاک ندارد؛ وحدیث شریف معروف:
«مَنْ مَاتَ وَلَمْ یعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ میتَةً جَاهِلِیةً»(6).
همین استمرار وهمین لزوم اطاعت دائم ودر تمام اعصار وازمنه ومناطق را تأیید می نماید وچون عقیده به نظام امامت رشته ای از عقیده به توحید وحکومت خدا وسلطنت حقّ است، هرکس بمیرد وامام زمان خود را نشناخته باشد، به مردن جاهلیت مرده است.
وچون اطاعت داشتن از نظامات دیگر، یک نوع شرک فکری وعملی است، حضرت امام صادق (ع) درضمن حدیثی می فرماید:
«لَا دِینَ لِمَنْ دَانَ اللهَ بِوِلایةِ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیسَ مِنَ اللهِ»(7)؛
«دینی نیست برای کسی که خدا را به ولایت پیشوای ستمکاری که از جانب خدا نیست، عبادت کند».
وحضرت امام باقر (ع) می فرماید:
«قَالَ اللهُ تَبارَک وَتَعَالَی: لَاُعَذِّبَنَّ کلَّ رَعِیةٍ فِی الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوِلَایةِ کلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیسَ مِنَ اللهِ، وَإِنْ کانَتِ الْرَّعِیةُ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِیةً؛ وَلَأَعْفُوَنَّ عَنْ کلِّ رَعِیةٍ فِی الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوِلَایةِ کلِّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللهِ، وَإِنْ کانَتِ الرَّعِیةُ فِی أَنْفُسِهَا ظَالِمَةً مُسِیئَةً»(8)؛
«خداوند متعال فرموده است: البتّه عذاب خواهم کرد هر رعیتی را که در اسلام متدین گردد به ولایت هر پیشوای ستمکاری که از جانب خدا نیست، اگرچه رعیت در کارهای خود نیکوکار وپرهیزکار باشد والبتّه عفو می کنم از هر رعیتی که در اسلام متدین گردد به ولایت امام عادلی که از جانب خدا باشد، اگرچه در ذات خود ستمگر بدکردار باشد».
از امثال این احادیث(9)، اهمیت امامت ورهبری سیاسی، ونقش آن در اجتماع معلوم می گردد واینکه اگر ملّتی وفردی در این اصل مسامحه کند وبه نظامی که بر اوضاع مسلّط است وبه شرعی بودن آن، اعتنا نداشته باشد ودر این موضوع خود را مسئول نشمارد اگرچه در کارهای دیگرش مواظب دستورات شرع باشد مستحقّ بازخواست وعذاب خواهد شد.
ونیز از این احادیث استفاده می شود که نظام امامت، نظام محدودی نبوده ومستمر وجاودان می باشد وبه عصر حضور منحصر نیست، همیشه منعقد است وهیچ گاه تعطیل نشده ونخواهد شد.
در عصر ما نیز حکومت شرعی بر این اساس برقرار است وهیچ کس در ترک اطاعت آن وقبول نظامات دیگر معذور نیست وعقیده به وجود امام عصر (ع) وحیات آن حضرت، معنایش اعتقاد به وجود حکومت شرعی ولزوم اطاعت از اوامر وپیشنهادها ودستورات فقهای جامع الشرایط است.
باز تکرار می کنیم که: منطقه نفوذ این حکومت، مرز ندارد وتا هرکجا مسلمان وشیعه باشد، باید نفوذ داشته باشد وهرکس مابین خود وخدا، باید از این نظام تبعیت کند، اگرچه این نظام، به حسب ظاهر استیلای بر امور وتسلّط حکومت های ظاهری را نداشته باشد.
خلاصه، التفات به این مطلب بسیار لازم است که ما یک عقیده ای توحیدی داریم که: لَهُ الْحُکمُ وَلَهُ الْأَمْرُ، وَهُوَ الْحَاکمُ، وَهُوَ السُّلْطَانُ وَهُوَ الْوَلِی، وَهُوَ الْمَوْلَی وَهُوَ... وَهُوَ...؛ حکم برای خداست، وفرمان مختص ذات اوست وحاکم اوست وسلطان وولی ومولا اوست و...
بنابراین، هیچ کس وهیچ گروه نمی تواند بر کسی حکومت کند، ولایت وسلطنت ندارد، مگر به اذن الله وبه حکم خدا؛ وهمه مردم باید در تحت حکومت خدا وداخل در سلطان الله، ومطیع احکام الله وساکن مملکت الله باشند.
پس حکومت هایی که مِن جانب الله نیستند، طبق هر رژیم وبرنامه ای که باشند، باطل، واطاعت از آنها بالذّات حرام است؛ وفقط حکومت خلفای الهی وکسانی که از جانب آنها نیابت دارند، شرعی وواجب الاتباع است واین منصب برای احدی غیر از آنها ثابت نیست.
خداوند متعال ما را به حقایق این امور هدایت فرماید.
وَآخِرُ دَعْوَانَا أَنِ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
2. چگونگی تسخیر جهان با یاران معدود
ممکن است توضیح دهید چگونه با جمعیت روزافزون بشر که اکنون طبق آمارگیری های دقیق از سه میلیارد بیشتر است، حضرت صاحب الزّمان (ع) با سیصدوسیزده نفر دنیا را مسخّر می فرماید؟ وچگونه ممکن است مثلاً سه میلیارد نفر تسلیم یک جمعیت اندک معدود شوند واز عادات واخلاق وبرنامه ها وسنن خود دست بردارند؟ آیا غلبه آن حضرت به طور اعجاز وخرق عادت است یا آنکه با ملاحظه اسباب وعلل وعوامل ظاهری نیز غلبه وپیروزی آن جناب ممکن است؟
جواب:
برحسب روایات واحادیث شریفه، وقتی حضرت صاحب الأمر (ع) ظاهر می شوند، نخست سیصدوسیزده نفر از خواصّ اصحاب آن حضرت در مکه معظّمه حاضر خدمتش می گردند ووقتی عدّه اصحاب واجتماع کنندگان به ده هزار نفر رسید از مکه خارج می شوند(10).
وامّا غلبه آن حضرت وحکومت جهانی اسلام، ممکن است به طور اعجاز وخرق عادت انجام یابد وممکن است با فراهم شدن اسباب وعلل ظاهری باشد وممکن است به هر دو نوع، واقع شود، چنان که پیشرفت وغلبه پیغمبر اکرم (ص) وقوای اسلام به هر دو نوع بود.
امّا به طور اعجاز وخرق عادت، محتاج به توضیح نیست که حصول چنین غلبه مطلق برای آن حضرت، به خواست خداوند، امری است ممکن ومعقول وبا وعده های صریح وبشارت های حتمی که در قرآن مجید واحادیث متواتر داده شده، بدون شبهه حاصل خواهد شد وخداوند به مصداق آیه:
(کمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کثِیرَةً بِإِذْنِ الله)(11)؛
«چه بسیارند گروه اندکی که به اذن خداوند، بر گروه بسیاری چیرگی می یابند».
آن حضرت، اصحابش وعموم بندگان شایسته خدا را بر تمام ملل غالب وحاکم، ووارث ومالک ارض قرار می دهد.
واز لحاظ اسباب، وعلل ظاهری هم اگر موضوع را بررسی کنیم، حصول چنین فتح وغلبه وتشکیل آن حکومت الهی ممکن وعملی خواهد بود؛ زیرا آن حضرت در موقعی ظهور می کند که اوضاع واحوال اجتماعی واخلاقی وسیاسی کاملاً مساعد باشد.
در آن موقع همه ملل از مدنیت معنوی واخلاقی محروم، ودشمنی وکینه وظلم وتجاوز، همه را نسبت به یکدیگر بدبین واز هم جدا ساخته واتّحاد، وحدت، همفکری وهمکاری، به کلّی از میان بشر رخت بر بسته واز اینکه کسی بتواند بدون مدد غیبی جامعه را رهبری کند، همه مأیوس می گردند وخلاصه، همه با هم در مبارزه وجنگ وستیز وهمه از وضع خود ناراضی، واز مکتب های مختلف که عرضه می شود ناامید بوده ومنتظر تغییر رژیم وانقلاب وعوض شدن اوضاع، وکناررفتن زمامداران خدانشناس وبرداشته شدن مرزها والغای تجزیه ها وتقسیم ها می باشند.
در یک چنین موقعیتی، حضرت صاحب الزّمان (ع) واصحابش، با نیروی ایمان واخلاق حسنه وبا نجات بخش ترین برنامه های عمرانی واقتصادی وعدالت اجتماعی، برای انقلاب ودعوت به قرآن واسلام، قدم به میدان می گذارند وآن نهضت الهی ودعوت روحانی را شروع می کنند ومردم را به سوی خدا واحکام خدا وزندگی برابری وبرادری، عدل وامنیت، صفا ووفا، راستی ودرستی ونظم صحیح، می خوانند وخود واصحابش، نمونه همه فضایل بشری می باشند وبا نیروی ایمان واستقامت وپشتکار وهمّتی که مخصوص مؤمنان ثابت قدم است، هدف ومقصد خود را تعقیب می نمایند.
معلوم است این جمعیت با آن برنامه ها ووضع کار، در آن دنیای پرآشوب وغرق در طوفان گرفتاری ها وفشارها، دل ها را به خود متوجّه نموده وفاتح وپیروز وموفّق می شوند وهیچ نیرویی نمی تواند در برابر آنها مقاومت کند.
وشاهد این حقیقت، همان ظهور رسول اکرم (ص) وپیشرفت سریع دین اسلام وفتوحات محیرالعقول مسلمین در قرن اول اسلام است، که یکی از علل ظاهری آن پیروزی های پی درپی ودرهم شکسته شدن ارتش های انبوه دولت شاهنشاهی ایران وامپراطوری روم، فساد اوضاع اجتماعی واداری ایران وروم بود که مردم این کشورهای پهناور را برای قبول یک دعوت صحیح وحکومتی متّکی به مبانی عدالت ومساوات آماده کرده بود.
مردمی که در برابر دستگاه های دیکتاتوری واستبداد بسیار خشن وغیر انسانی سلاطین وامرای خود، از بنده هم خوارتر بودند واز حقوق انسانی محروم شده بودند، مردمی که به هرکس وهر مقام نظر می کردند، یک نقطه روشن در او نمی دیدند؛ نه فرهنگ داشتند نه اقتصاد، نه عدالت، نه امنیت ونه... ونه...
از آن همه تعظیم ونیایش وبشرپرستی واستعباد سلاطین، خسته شده بودند وعلاوه بر اینها ناراحت کننده ترین اختلاف طبقاتی نیز در بین آنها حاکم بود که مملکت متشکل شده باشد از اکثریت قریب به اتّفاق محروم واستضعاف شده وجمعیت معدود برخوردار واختیاردار ومطلق العنان وبی جهت عزیز...
مسلّم است وقتی به گوش مردم چنین مملکتی صدای روحانی وآزادی بخش:
(تَعَالَوْا إِلَی کلِمَةٍ سَوَاءٍ بَینَنَا وَبَینَکمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللهَ وَلَا نُشْرِک بِهِ شَیئاً وَلَا یتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ الله)(12)
برسد وآیه:
(إِنَّ الله یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَی وَینْهی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکرِ وَالْبَغی)(13)؛
«همانا خدا به عدل واحسان، فرمان می دهد وبه عطا وبذل به خویشان امر می کند واز کارهای زشت ومنکر وظلم، نهی می کند».
واعلان:
(یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکمْ مِنْ ذَکرٍ وَاُنْثَی وَجَعَلْنَاکمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ الله أَتْقَیکمْ)(14)
«ای مردم! ما همه شما را نخست از مرد وزنی آفریدیم، آنگاه شعبه های بسیار وفرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید، بزرگوارترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست».
وآیات دیگر را بشنوند، با نهایت استقبال به آن ایمان آورده وراه را برای پیشرفت آن باز می کنند.
مردمی که از ظلم وستم وخودخواهی سلاطین وستمکاران آن عهد، به جان آمده بودند، به طور قطع یک دعوت خدایی ویک بانگ گوش نواز توحیدی را که بر اساس عدالت والغای امتیازات ومساوی بودن آقا ونوکر، شاه ورعیت، سیاه وسفید، در برابر قانون وعدالت است قبول می کند واز این جهت آنهایی که این دعوت برخلاف منافعشان بود هرچه خواستند از آن جلوگیری کنند یا مانع از گرویدن مردم به آن شوند، نتوانستند، همه جا انقلاب می شد ومردم در همه جا رژیم ظالم ووضع سابق را محکوم می کردند واوضاع تغییر می کرد.
اوضاع جهان برای قبول دعوت امام زمان، حضرت مهدی (ع) که همان دعوت به اسلام وقرآن است، مطابق اخبار، به مراتب از اوضاع عالم در زمان بعثت پیغمبر (ع) آماده تر خواهد شد وهمان طور که کلمه اسلام در آغاز ظهور اسلام به سرعت پیشرفت کرد وصدای توحید بر همه صداها غالب شد، واسلامی که در مقداری از تاریخش منحصر به پیغمبر اکرم (ص) وعلی وخدیجه (علیهما السلام) بود، باوجود فقدان وسایل، در جهاد ودفع یورش مشرکان، به زودی موفّق گردید، ولشکرهای منظّم مسلّحی را که در دنیای آن روز مجهّزترین سلاح ها را در دست داشتند درهم شکست ونابود ساخت.
همین طور امام زمان (ع) نیز با اصحاب ویاورانش که از ابتدای کار به تعداد مجاهدین میدان جهاد بدر می باشند می توانند دنیای منقلب وناآرام آن روز را آرام ومردم را چنان امیدوار به آینده درخشان وپر از خیر ورحمت وبرکت نماید که در سریع ترین فرصت همه به دین اسلام گرویده آمادگی خود را برای قبول یک سازمان الهی اسلامی محکم وپایدار، در تحت سرپرستی امام عصر (ع) نشان دهند.
وَمَا ذَلِک عَلَی اللهِ بِعَزِیزٍ
3. نحوه پیروزی امام زمان (عجّل الله فرجه) بر سلاح های ویرانگر
در موقع ظهور امام زمان (ع) به طوری که از ترقّی کنونی بشر در صنعت وتکنیک، ملاحظه می شود، دنیا مجهّز به سلاح های بسیار مهیب وخطرناک خواهد بود. آن حضرت در برابر این سلاح های مخوف، چگونه مانند جدّش با شمشیر قیام خواهد کرد؟ وچگونه با سلاح های قدیم، مثل شمشیر وغیره با ارتش های دنیای آن روز جهاد می نماید؟ وآیا می شود تصوّر کرد که کسی بتواند به وسیله شمشیر با بمب های هیدروژنی وامثال آن، جنگ ونبرد کند؟
جواب:
اوّل: مقصود از خروج با شمشیر، مأموریت به جهاد وتوسّل به اسلحه برای اعلای کلمه حقّ است.
بنابراین قیام با شمشیر، کنایه از قیام با اسلحه وپیکار وجهاد وتعیین نوع مأموریت آن حضرت است واینکه آن حضرت، مأمور به مصالحه با کفّار نیست.
بدیهی است با هر اسلحه ای که لازم باشد، آن حضرت واصحابش با کفّار وستمگران جهاد می نمایند واز هرگونه اسلحه ای که در زمان ظهور آن حضرت متداول باشد، وبه استعمال آن حاجت داشته باشند، استفاده می نمایند.
دوّم: از کجا معلوم که در زمان ظهور آن حضرت، این اسلحه های مهیب در اختیار بشر، باقی باشد؛ زیرا ممکن است که در اثر حوادث وآشوب ها وانقلابات شدید وجنگ های خانمان سوز جهانی، که پیش از ظهور آن حضرت واقع می شود دو ثلث بشر نابود شود واین اسلحه های جهنّمی معدوم گردد وشاید کسی باقی نماند که بتواند از این اسلحه ها استفاده کند، یا آنها را تهیه نماید واین احتمال هم کاملاً بجا وقابل توجّه است.
یکی از اموری که در احادیث از آن خبر داده شده واوضاع کنونی آن را ممکن الوقوع نشان می دهد، جنگ های جهان گیری است که در اثر آن، بیشتر نقاط زمین از سکنه خالی می گردد وشهرها ویران می شود، وصدها میلیون بشر را رهسپار دیار عدم می سازد.
تا یک قرن پیش، وقوع چنین جنگ هایی بسیار بعید به نظر می رسید، زیرا با آن اسلحه های سابق وبا نبودن وسایل ارتباط جمعی بین شهرها وکشورها، اگر جنگی واقع می شد، اوّلاً پیش از آنکه خبرش به کشورهای همسایه ویا دورتر برسد ودامنه جنگ گسترش یابد، آن جنگ به پایان می رسید، وثانیاً در آن زمان ها، تعیین غالب از مغلوب، خاتمه یافتن جنگ، وتسلّط یکی از دو طرف یا از بین رفتن طرفین، متوقّف بر کشتارهای عمومی واستعمال بمب وغیره نبود.
امّا در عصر حاضر به طوری که همه پیش بینی می نمایند با وسایل ارتباطی که همه عالم را به منزله یک شهر ویک محلّه نموده؛ وبا اسلحه ها وتجهیزاتی که در دست زمامداران بی ایمان است وهیچ وسیله ای برای کنترل خشم وشهوت وجاه پرستی آنها نیست، اگر جنگ شروع شود، علاوه بر آنکه غالب از مغلوب تشخیص داده نمی شود وطرفین از بین می روند، اکثر ملل وسکنه کره زمین ممکن است در ظرف چند ساعت فانی ونابود شوند. پس اگر در احادیث شریفه فرموده اند: «مهدی (ع) ظاهر نمی شود مگر آنکه ثلث مردم کشته شوند وثلث آنها بمیرند وثلث آنان باقی بمانند»(15) وفرموده اند: «این ظهور واقع نخواهد شد، تا وقتی دو ثلث مردم از بین بروند»(16) نباید تعجّب کرد، بلکه باید آن را نشانه علوم بی پایان حضرت رسول اکرم (ص) وائمّه طاهرین (علیهم السلام) گاهی آنها از آینده واطّلاعشان بر مغیبات به اذن وتعلیم خدا دانست واز معجزات وکراماتشان به شمار آورد.
«فَهُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ وَلَجَأُ أَمْرِهِ وَعَیبَةُ عِلْمِهِ، وَمَوْئِلُ حُکمِهِ وَکهُوفُ کتُبِهِ، وَجِبالُ دینِهِ»(17).
«وَلَا یدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَعَرَفُوهُ وَلَا یدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْکرَهُمْ وَأَنْکرُوهُ»(18).
جَعَلَنَا اللهُ مِنْ مُحِبِّیهِمْ وَخُدَّامِ شِیعَتِهِمْ
4. مکان حضرت امام مهدی (عجّل الله فرجه) در غیبت کبری
در عصر غیبت کبری، حضرت مهدی (ع) در چه مکانی اقامت دارند؟ وچگونه زندگی می نمایند؟ خوراک، غذا، لباس وخوابگاه ایشان چگونه است واز کجا تهیه می شود؟
جواب:
اصولاً باید توجّه داشت که اگر در موضوع غیبت، این گونه نقاط، مکتوم بماند، ایجاد شک وشبهه ای نمی نماید؛ چنان که روشن شدن آن نیز در ثبوت واثبات اصل غیبت مداخله ای ندارد؛ ووقتی غیبت شخص امام (ع) ومخفی بودن ایشان معقول ومنطقی باشد چنان که هست وبه آن ایمان داریم مخفی بودن این خصوصیات به طریق اولی معقول ومنطقی خواهد بود وجهل به این گونه امور، دلیل بر هیچ مطلبی نخواهد شد.
این پرسش ها، با پرسش از اینکه امام (ع) هم اکنون در چه نقطه ای است؟ یا با ما چند متر یا چند هزار کیلومتر فاصله دارد؟ یا امروز چه غذایی میل فرموده است؟ یا چند ساعت استراحت کرده وچه مقدار راه پیمایی نموده فرقی ندارد وبی اطّلاعی ما از آن به جایی ضرر نمی زند، وعقیده ای را متزلزل نمی سازد؛ خدایی که به حکمت بالغه وقوّه قاهره ومصلحت تامّه خود، امام (ع) را در پرده غیبت قرار داده است، قادر است این خصوصیات را نیز طبق مصلحت از مردم پنهان سازد.
مع ذلک برای اینکه به این پرسش، پاسخ مختصری داده شود، عرض می کنیم برحسب آنچه از بعضی از احادیث، وحکایات معتبر استفاده می شود، امام (ع) در غیبت کبری در مکان خاصّی ودر شهر معینی استقرار دائم ندارند که از آن مکان وآن شهر خارج نگردند وبه محلّ دیگر تشریف نبرند، بلکه برای انجام وظایف وتکالیف به مسافرت وسیر وحرکت، وانتقال از مکانی به مکان دیگر می پردازند؛ ودر اماکن مختلف برحسب بعضی از حکایات، زیارت شده اند. ازجمله شهرهایی که مسلّماً به مقدم مبارکشان مزین شده است، مدینه طیبه، مکه معظّمه، نجف اشرف، کوفه، کربلا، کاظمین، سامرا، مشهد، قم(19) وبغداد است؛ ومقامات واماکنی که آن حضرت در آن اماکن تشریف فرما شده اند، متعدّد است؛ مانند مسجد جمکران قم، مسجد کوفه، مسجد سهله، مقام حضرت صاحب الأمر در وادی السلام نجف ودر حلّه.
وبعید نیست که اقامتگاه اصلی ایشان، یا اماکنی که بیشتر آمدوشدشان در آنجاهاست، مکه معظّمه ومدینه طیبه وعتبات مقدّسه باشد.
اگر پرسش شود: پس حضرت امام زمان (ع) با کوه رضوی وذی طوی چه ارتباطی دارند که در دعای ندبه است:
«لَیتَ شِعْری أَینَ اسْتَقَرَّتْ بِک النَّوَی، بَلْ أَی أَرْضٍ تُقِلُّک أَوْ ثَرَی أَبِرَضْوَی أَوْ غَیرِهَا أَمْ ذِی طُوَی»(20).
پاسخ داده می شود: راجع به این موضوع در کتاب فروغ ولایت در دعای ندبه در بخش دوّم توضیح داده ایم، در اینجا هم به طور مختصر اشاره می نماییم که: این دو مکان برحسب کتب معاجم وتواریخ نیز از اماکن مقدّس است ومحتمل است که حضرت بعضی از اوقات شریف خود را در این دو مکان به عبادت وخلوت گذرانده باشند واین جمله هیچ دلالتی بر اینکه این دو مکان، یا یکی از آنها، اقامتگاه دائمی آن حضرت است، ندارد.
چنان که در کتاب فروغ ولایت شرح داده ام، این استفهام ها استفهام حقیقی نیست، بلکه به انگیزه بیان سوز هجران واظهار تأسّف وتلهف از فراق وحرمان از فیض حضور وتأخیر عصر ظهور گفته شده است؛ علاوه بر اینکه بعضی از عبارات دعای شریف ندبه، دلالت دارد بر اینکه ایشان در بین مردم می باشند واز بین مردم خارج نمی باشند، مثل این جمله:
«بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ مُغَیبٍ لَمْ یخْلُ مِنَّا بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ نَازِحٍ لَمْ ینْزَحْ (مَا نَزَحَ) عَنَّا»(21).
اگر کسی سؤال کند: پس اینکه بر سر بعضی زبان ها است ومخصوصاً برخی از علمای اهل سنّت آن را بازگو می کنند وگاهی آن را بهانه حمله وجسارت به شیعه قرار می دهند که اینان حضرت صاحب الأمر (ع) را در سرداب سامرا مخفی می دانند، چه مصدری دارد؟
جواب داده می شود که: جز جهل بعضی از اهل سنّت وغرض ورزی وخیانت برخی دیگر که شیعه اهل بیت (علیهم السلام) را متّهم می سازند واز دروغ پردازی وتهمت وافترا کوتاهی نمی کنند، هیچ گونه مصدری ندارد؛ وتمام اخبار واحادیث وحکایات این موضوع را که امام (ع) در سرداب سامرا مختفی می باشند، ردّ می نمایند ودر کتاب منتخب الاثر ونوید امن وامان، نیز کذب این افترا ثابت شده است، ودر اخبار واحادیث حتّی خبر رشیق، خادم معتضد عبّاسی اسمی از سرداب نیست(22).
فقط در یک روایت، اسمی از سرداب برده شده است(23) که برحسب آن، خانه آن حضرت بار دیگر مورد حمله سپاهیان دولتی قرار گرفت، از سرداب، صدای قرائت شنیدند وطبق این روایت هم امام (ع) درحالی که فرمانده نظامیان با سربازانشان درِ سرداب را گرفته بودند حضرت از سرداب بیرون آمدند وتشریف بردند.
پس از آنکه سربازها همه رسیدند، فرمانده، فرمان ورود به سرداب را داد. سربازهایی که دیده بودند آن حضرت بیرون آمدند، گفتند: «مگر آن کس نبود که بیرون رفت وبر تو عبور کرد؟» گفت: «او را ندیدم، چرا او را رها کردید؟» گفتند: «ما گمان می کردیم تو او را می بینی».
حاصل اینکه موضوع مختفی بودن آن حضرت در سرداب، یکی از دروغ های بزرگی است که به شیعه بسته اند، ولی قابل انکار نیست که خانه حضرت امام حسن عسکری (ع) سال ها در دوران غیبت صغری مقرّ آن حضرت بوده است، وبعضی از خلفا هم این مطلب را می دانستند. ولذا در روایت رشیق خادم است که معتضد، نشانی خانه وخادمی را که بر در آن ایستاده است به رشیق داد.
چنان که از بعضی حکایات وتواریخ استفاده می شود، معتمد خلیفه وراضی، بلکه احتمالاً مقتدر نیز، از جریان امور، کم وبیش مطّلع بوده اند؛ وامام (ع) ونُوّاب او را می شناختند، وبعد هم، از خلفای دیگر که در عصر غیبت کبری بوده اند، ناصر خلیفه که از اعاظم وعلمای خلفای بنی عبّاس است، عارف به آن حضرت بوده است ودری که هم اکنون بر صفّه سرداب است واز آثار باستانی ونفایس اشیای عتیقه است، در عصر او وبه امر وی ساخته شده است(24).
از آنجا که خانه وسرداب موجود، از بیوت مقدّس است وبدون شک وشبهه محلّ عبادت ومقرّ ومنزلگاه سه نفر از ائمّه اهل بیت (علیهم السلام) بوده است، از آغاز مورد نظر شیعیان ودوستان وحتّی خلیفه ای مثل ناصر بوده، وعبادت واطاعت خدا را در آن اماکن شریفه مغتنم می شمردند وآن را از مصادیق مسلّم آیه:
(فِی بُیوتٍ أَذِنَ الله أَنْ تُرْفَعَ ویذْکرَ فیهَا اسْمُهُ یسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ والْآصَالِ)(25)
می دانستند.
وما هم امروز، بر اساس همین ملاحظات، این اماکن رفیع را احترام می کنیم وعبادت در آن اماکن را فوز عظیم می شماریم وآرزومند زیارت سرداب ونماز وعبادت در آنجا می باشیم.
امّا پاسخ این پرسش که: لباس وغذا وخوابگاه ایشان چگونه است؟
آنچه مسلّم است این است که حضرت در امور وکارهای عادّی، ملتزم به توجیهات وتکالیف شرعی می باشند وآداب وبرنامه های واجب ومستحب این کارها را مو به مو رعایت می نمایند ومحرّمات ومکروهات را ترک می فرمایند.
بلکه در مورد مباحات نیز، ترک وفعل ایشان، بر اساس دواعی عالی ومقدّس است وبرای دواعی نفسانی، کاری از آن حضرت، اگرچه فایده آن جسمانی واشباع غرایز جسمی باشد، صادر نمی شود، به عبارت دیگر هریک از اعمال وافعال، برای آن حضرت وسیله است نه هدف.
امّا اینکه امور معاش وتهیه غذا وپوشاک برای امام (ع) در عصر غیبت به طورعادّی است یا به نحو اعجاز؟
جواب این است که: به طورعادّی بودن این امور، امکان دارد ومانعی ندارد، چنان که برحسب بعضی از حکایات در برخی از موارد نیز به نحو اعجاز، جریان یافته است.
در حالی که خداوند متعال، حضرت مریم، مادر حضرت عیسی (علیهما السلام)، را مخصوص به عنایت خود قرار داد واز عالم غیب او را روزی داد، چنان که قرآن مجید صریحاً می فرماید:
(کلَّمَا دَخَلَ عَلَیهَا زَکرِیا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً قَالَ یا مَرْیمُ أَنَّی لَک هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ الله إِنَّ الله یرْزُقُ مَنْ یشَاءُ بِغَیرِ حِسَابٍ)(26)
استبعادی ندارد که وصی اوصیا وخاتم اولیا ووارث انبیا را از خزانه غیب خود رزق وروزی دهد وتمام وسایل معاش او را به هر نحوی که مصلحت باشد، فراهم سازد.
إِنَّ اللهَ عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ
5. وظایف امام مهدی (عجّل الله فرجه) در عصر غیبت
امام (ع) در غیبت کبری چه مسئولیت هایی را بر عهده دارند؟ وبه چه کارها واعمالی اشتغال دارند؟ واین عمر طولانی را در چه شغل وعملی می گذرانند؟ ودر برابر جوامع وافراد وشیعیان، چه برنامه ای را اجرا می نمایند؟
جواب:
در غیبت کبری کارها ومشاغل ومسئولیت های امام (ع) بسیار حسّاس ومهمّ است واگرچه تصرّف وبسط ید وحکومت ظاهری بر اوضاع ندارند ورتق وفتق امور را دیگران در اختیار گرفته ونظام حکم واداره را به خود اختصاص داده وبندگان خدا را استضعاف واستعباد می کنند، مع ذلک امام (ع) ناظر بر اوضاع می باشند وعنایت هایی دارند وتصرّفاتی می نمایند.
وبالجمله شئون امامت ورهبری وزعامت را در حدود امکان، متصدّی شده ووظایف خود را به نحو احسن واکمل انجام می دهند.
خلاصه، عمر طولانی ایشان در اطاعت خدا می گذرد، هم تکالیف فردی خویش را انجام می دهند وهم برحسب حکایات متواتر، تکالیف اجتماعی را، آنچه مقتضی ومصلحت باشد، انجام می دهند؛ مانند هدایت اشخاص، یاری دادن مؤمنین بر مخالفین در بحث واحتجاج، حلّ مسائل مشکل، نصیحت وموعظه افراد، شفای امراض، هدایت گم شدگان ورساندن آنها به مقصد، تعلیم ادعیه، کمک مالی به نیازمندان، فریادرسی گرفتاران ودرماندگان وزندانیان، یاری بیچارگان، که بیشتر این اعمال درضمن ظهور معجزات، از آن حضرت صادر شده است(27).
به نظر اینجانب، یکی از اموری که نشانه تصرّف آن حضرت در قلوب وتوجّه نفس قدسی واثر عنایت ایشان است، همین بقای سازمان رهبری وتشکیلات علمی وتبلیغی شیعه، فعّالیت حوزه های علوم دینی وتألیف کتاب ها، مجالس تبلیغ، استمرار رشته اجتهاد واستنباط احکام وتأییداتی است که علی الدّوام علما وفقها از آن برخوردارند که در واقع اگرچه رسماً حکومت از فقها که از جانب امام (ع) حکام شرعی می باشند غصب شده است، مع ذلک حکومت آنها بر قلوب باقی است وموارد اطاعت اختیاری جامعه شیعه از علما، به مراتب بیشتر از موارد اطاعت اجباری آنها از رژیمی است که در هر منطقه وناحیه برقرار است واز راه ناچاری از آن اطاعت می نمایند.
اگر بادقت ملاحظه شود، رژیم رهبری امام (ع) به واسطه علما در سرتاسر زمین، در هر نقطه ای که یک نفر شیعه باشد، مورد قبول واحترام است وحاکم همه، شخص حاکم الهی، یعنی حضرت صاحب الزّمان (ع) می باشد.
مسئله این است که تأسیسات رهبری شیعه که با یک تعبیر بسیار کوتاه وغیرجامع ونارسا، در زمان ما آن را روحانیت وجامعه روحانیت می گویند - با تمام موانعی که از آغاز عصر غیبت کبری تا حال برای بقا وعرض وجود - واجرای برنامه ها ومداخله در کارها وامر به معروف ونهی از منکر، مبارزات ایجابی وسلبی، تربیت علما وهدایت جوامع شیعه داشته است، در هر عصر وزمان به عنوان قوی ترین بنیاد، وظایف بزرگی را انجام داده وحافظ شیعه از انقراض بوده وهست.
هیچ جمعیت وهیئتی، مثل جامعه روحانیت، هدف تیرهای خطرناک بیگانگان داخلی وخارجی نبوده ونیست. فِرَق مختلف واقلیت هایی که بیگانگان آنها را به وجود آورده؛ یا فعلاً به مزدوری وخیانت گرفته اند، با روحانیت، سخت دشمن هستند، واز زدن هیچ ضربت کشنده ای به این جامعه خودداری نمی کنند وحتّی با تهمت وبهتان وافترا می کوشند تا اذهان عوام وجوانان را نسبت به آنان مشوب، وایمان مردم را به آنها ضعیف سازند.
تبشیر واستعمار والحاد وکمونیسم ومکتب های مختلف، همه با این طبقه به شدّت وارد پیکار شده اند، وتمام امکانات مادّی وقوایی را که دارند در این پیکار وارد کرده اند، وپول های گزاف ومبالغ سرسام آوری که در راه از پای در آوردن روحانیت، وتزلزل آن صرف می شود بیش از حد تصوّر است.
فقط گاهی آمارهایی که از دستشان در می رود ومنتشر می شود، به ما نشان می دهد که بیگانگان خصوصاً حکومت های آنها، تا چه حد از اسلام ونفوذ علمای اسلام در قلوب مردم نگران هستند وآن را ضدّ منافع خود ومانع در استیلای آنان بر مسلمانان ومعادن وذخایر آنها می دانند.
از یک سو زورمندان وطبقه حاکمه که همواره می خواسته اند به شکل یک واحد ممتاز، انسان ها را استعباد نمایند وحکومت فردی داشته باشند واز دیگران حقّ اظهار رأی وحقوق انسانی دیگر را سلب نمایند ومردم را به تعظیم وتکریم خود واظهار کوچکی وتملق هایی که ننگ انسانیت است وادار نمایند، این طبقه را برای این مقاصد کثیف، خطر می دانستند وبرای محو آنها وبی ثمرساختن تبلیغات واعتراضات آنها، فعّالانه کوشش می کردند وحتّی اگر می توانستند اشتباه کاری کنند، افرادی را می ساختند وتحت عناوین والقابی در برابر جامعه روحانیت به اسم عالم وروحانی معرّفی می کردند!
این اقویا وحکومت ها، از ظهور مفاهیم اسلامی وروشن شدن حقایق قرآن سخت بیمناک اند، زیرا آنجا که قرآن است وآنجا که اسلام است وآنجا که ندای برابری ومساوات:
(إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ الله أَتْقَیکمْ)(28)
«همانا گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست».
بلند است، وآنجا که بانگ:
(وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کلِّ اُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا الله وَاجْتَنِبُوا الْطَّاغُوتَ)(29)
«وهمانا ما در میان هر امتی پیغمبری فرستادیم تا به خلق ابلاغ کند که خدای یکتا را بپرستید واز بتان دوری کنید».
شب وروز به گوش ها می رسد، برای حکومت فردی واین تشریفات وتکریم ها وفردپرستی ها واین امتیازات واین همه فاصله ها وجدایی ها، جایی وحسابی نیست.
واین روحانیت است که رساندن وابلاغ این نداها، وپیاده کردن این برنامه ها را به عهده گرفته است.
از سوی دیگر می بینیم روحانیت شیعه به اصطلاح امروز دولتی نیست یعنی نمی تواند در نظامات غیراسلامی که متأسّفانه در همه نقاط دنیا مسلّط هستند خود را ادغام کند که از آنها حقوق وبودجه بگیرد ومجری برنامه های خاصّ ومعین شده باشد.
اگرچه در نظام اسلامی همه چیز تحت نظر حکومت ونظام اسلام است ورهبر اسلام بر همه امور نظارت دارد، وباید حسن جریان تمام رشته ها را کنترل کند واداره نماید که ازجمله: رشته تبلیغات وارشادات وعلوم اسلامی وگسترش دادن آن در بین تمام مردم است به طوری که همه وهمه، در مسائل اسلامی وارد گردند، ومحقّقان عالی قدر بتوانند به تحقیق وبررسی مشغول باشند.
اکنون که رسماً نظام اسلام بر تمام دنیا حاکم نیست، ونفوذ اسلام وبرنامه های آن در نفوس باقی است، روحانیت وبه عبارت دیگر: روات احادیث اهل بیت (علیهم السلام) به صورت صنف خاصّی شکل گرفته است، ودرحقیقت ازنظر هر فرد شیعه متوجّه وآگاه، روحانیت همان نقش هیئت حاکمه را، که باید ناظر بر اوضاع وتربیت وتعلیم وحسن جریان تمام امور باشد، اجرا می نماید؛ ولی هر وقت نظام اسلامی رسماً در تمام دنیا یا در یک جامعه پیاده شود، روحانیت به این شکل فعلی باقی نخواهد ماند که ما در این مقاله در مقام تفصیل وشرح این بحث نیستیم.
مقصود این است که روحانیت از جنبه بودجه وقوّه ونظام مالی، نظامی که نیروی انتظامی وقوّه مجریه رسمی آن را اجرا نماید ندارد، واین خود مردم هستند که با کمال اختیار وبدون اینکه تحت فشار مطالبه مأمور وبازپرس وبازرس واداره تشخیص مالیات ها وادارات وصول وجرایم باشند، وجوه شرعیه خود را تمام وکمال، بدون اینکه یک ریال کمتر بدهند، با نهایت خلوص نیت وبا افتخار، ادا می کنند.
وعجیب این است که تبلیغاتی که علیه پرداخت وجوه شرعی به علما ومراجع در سطوح مختلف وبه عناوین بسیار وبه طورگسترده، ادامه دارد؛ مع ذلک تأثیری نمی کند وتوجّه مردم به پرداخت این وجوه وتقویت بنیه مالی دستگاه رهبری تشیع، هر روز بیشتر می شود.
آری! دشمنان می دانند که یکی از راه های مؤثّر در از کار انداختن روحانیت وتعطیل حوزه ها وجلوگیری از نشر معارف اسلام وتربیت علما ومحقّقین روحانیت، استخدام کردن ودستگاهی ودولتی کردن افراد روحانی وتضعیف بنیه مالی اسلام می باشد؛ از این جهت با حملات زبانی وقلمی وعملی، وتهمت وافترا وانتشارات فریبنده، می کوشند تا سازمان رهبری اسلام ومراکز فکری وتحقیقی وثقل روحانیت را نیازمند سازند، وهمکاری های مالی مردم را قطع کنند؛ ولی آنچه ملاحظه می کنیم هرچه سعی می کنند با وسایل مختلف سمعی وبصری تبلیغی که در دست دارند، مردم را از پرداخت وجوه شرعی وسهم مبارک امام (ع) که پربرکت ترین ومقدّس ترین وجوه است باز دارند، رغبت مردم به پرداخت آن وجوه بیشتر می شود وروزبه روز وضع مالی حوزه های علمیه، وکمک های مالی به مبلّغین، محکم تر وزیادتر می شود.
چرا؟ برای اینکه خدا می فرماید:
(یرِیدُونَ لِیطْفِئُوا نُورَ الله بِأَفْوَاهِهِمْ والله مُتِمُّ نُورِهِ ولَوْکرِهَ الْکافِرُونَ)(30)
«می خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش سازند ولی خداوند، تمام کننده نورش می باشد هرچند کفّار، اکراه داشته باشند».
چرا؟ برای اینکه قلوب، در تحت تصرّف ولایتی امام (ع) قرار دارد(31) وهرچه دشمنان بخواهند با تمهیدات ونقشه ها قلوب را از علما ونُوّاب امام (ع) منصرف سازند، نمی توانند.
باید این چراغ روشن بماند وحجّت های امام (ع) در بین مردم باقی بمانند، وهمان طور که خدا زمین وخلایق را بدون حجّت نخواهد گذارد، امام (ع) نیز مردم وشیعیان را بدون حجّتی از جانب خود نخواهد گذاشت؛ واین رشته نیابت وهدایت وحکومت از جانب امام (ع) همان گونه که از آغاز واز عصر غیبت کبری تا حال منقطع نشده، تا زمان ظهور آن حضرت نیز منقطع نخواهد شد:
(لِئَلَّا یکونَ لِلنَّاسِ عَلَی الله حُجَّةٌ)(32)؛
«تا مردم علیه خداوند حجّتی نداشته باشند».
حاصل اینکه امام (ع) در عصر غیبت بر امور نظارت دارند، وبه طورمطلق از کارها کناره گیری ندارند.
اگر گفته شود: حال که چنین است، اگرچه ظهور کلّی حضرت صاحب الأمر (ص) متوقّف بر حصول شرایط ومقدّمات واذن خداوند متعال است ولی اگر این گونه مداخلات وتوجیهات ومقابلات وتشرف دادن اشخاص به سعادت لقا وشرفیابی به حضور آن حضرت بیشتر باشد، که یک ظهور جزئی همیشه در بین باشد، اصلاحات مهمّی انجام خواهد شد وبسیاری از مصالح تأمین ومفاسد زیادی دفع می گردد.
مثلاً اگر آن حضرت با علما وزعما، به نحوی که او را هنگام ملاقات نشناسند وبعد بشناسند، دیداری کند وآنها را راهنمایی بنماید، جریان امور مستقیم می شود؛ پس چرا چنین برنامه ای نیست؟ والبتّه خود آن حضرت داناتر به وظایف خود هستند وآنچه را وظیفه دارند وبه مقداری که مصلحت باشد، این کارها را انجام می دهند ویقیناً به هر نحو عمل فرمایند، همان عین وظیفه ومصلحت است.
پاسخ این است که: سخن تمام همین است که گفته شود وظایف وتکالیف حضرت بیشتر از آنچه انجام می دهند نیست؛ وآن حضرت، عالم به مصالح وموارد هستند، ودر حدودی که مصلحت باشد وبه نظام غیبت وتربیت امت وآماده ساختن آنها برای ظهور کلی، خلل وارد نشود، اقدام می فرمایند.
واگر بنا باشد که امور تحت نظر مستقیم ایشان قرار بگیرد واستناد علما وخواصّ، وبلکه عوام، در اعمال واقدامات به راهنمایی های شخصی وخاصّ ایشان باشد، یک باب دیگر باز می شود، ونظام دین ونظامی که در عصر غیبت کبری در نظر گرفته شده است، اختلال می یابد، وبرای هر لقا ودیدار واستنادی، خرق عادت وظهور معجزه، لازم می گردد، وارتباط با امام (ع) در غیبت کبری از غیبت صغری هم بیشتر می شود!
بنابراین برنامه ونظام غیبت کبری، همین نظامی است که اجرا می شود واز پیش معین شده است، وبیش از این سخن را در این بحث طولانی نمی کنیم وبه این بیانات بلاغت نظام حضرت امیرالمؤمنین (ع) کلام را تمام می کنیم:
«فَلَا تَسْتَعْجِلُوا مَا هُوَ کائِنٌ مُرْصَدٌ، وَلَا تَسْتَبْطِئُوا مَا یجِیءُ بِهِ الْغَدُ، فَکمْ مِنْ مُسْتَعْجِلٍ بِمَا إِنْ أَدْرَکهُ وَدَّ أَنَّهُ لَمْ یدْرِکهُ. وَمَا أَقْرَبَ الْیوْمَ مِنْ تَبَاشِیرِ غَد. یا قَوْمِ، هَذَا إِبَّانُ وُرُودِ کلِّ مَوْعُودٍ وَدُنُوٍّ مِنْ طَلْعَةٍ مَا لَاتَعْرِفُونَ؛ أَلَا وَإِنَّ مَنْ أَدْرَکهَا مِنَّا یسْرِی فِیهَا بِسِرَاجٍ مُنِیرٍ، وَیحْذُوا فِیهَا عَلَی مِثَالِ الْصَّالِحِینَ لِیحُلَّ فِیهَا رِبْقاً، وَیعْتِقَ فِیهَا رِقاً، وَیصْدَعَ شَعْباً، وَیشْعَبَ صَدْعاً فِی سُتْرَةٍ عَنِ النَّاسِ لَا یبْصِرُ الْقَائِفُ أَثَرَهُ وَلَوْ تَابَعَ نَظَرَهُ. ثُمَّ لَیشْحَذَنَّ فِیهَا قَوْمٌ شَحْذَ الْقَینِ النَّصْلِ تُجْلَی بِالتَّنْزِیلِ أَبْصَارُهُمْ، وَیرْمَی بِالْتَّفْسِیرِ فِی مَسَامِعِهِمْ، وَیغْبَقُونَ کأْسَ الْحِکمَةِ بَعْدَ الْصُّبُوحِ»(33)؛
«در پیدایش تباهی هایی که واقع خواهد شد وانتظار آن می رود، شتاب نکنید، وآن را دیر مپندارید که چه بسیار شتاب کننده ای در امری که چون آن را دریابد، آرزو می کند که ای کاش به آن نرسیده بود وامروز، چه بسیار به علایم وآثار فردا نزدیک است.
ای گروه مردم! این زمان، موقع آمدن هر موعود، وگاه نزدیک شدن دیدار فتنه هایی است که از آن آگاه نیستید. آگاه باشید که هرکس از ما اهل بیت (یعنی حضرت صاحب الزّمان (ع)، که [دوران] آن فتنه ها را درک کند، در تاریکی آن حوادث، با چراغی نوردهنده (هدایت الهی) حرکت می کند وبر روش نیکان رفتار می نماید، تا آنکه در آن گرفتاری ها، ریسمان گمراهی ها را بگشاید واسیر جهل ونادانی را آزاد کند وجمعیت اهل باطل را پراکنده سازد، وتفرقه اهل حقّ را پیوسته گرداند، درحالی که در پرده وپنهان از مردم است، وحتّی جوینده او نیز او را نمی یابد، هرچند که در پی او نظر افکند.
پس از آن گروهی (جهت برابری با اهل باطل وحمایت از دین وامر به معروف ونهی از منکر واستقامت در راه حق) تیز (و نافذ ومؤثّر) شوند، مانند شمشیری که آن را شمشیرساز تیز گرداند، به طوری که دیده های آنان به نور قرآن جلا داده شود وتفسیر قرآن در گوش ایشان القا گردد، وشبانگاه، جام حکمت بدانان نوشانند، بعد از اینکه، در بامداد هم آشامیده باشند.
6. زندگانی شخصی حضرت امام مهدی (عجّل الله فرجه)
آیا حضرت صاحب الأمر (ع) همسر دارند وصاحب عائله وفرزند می باشند؟ اگر دارند کجا اقامت دارند وآیا آنها شناخته شده اند یا به طور ناشناس زندگی می کنند وکسی آنها را نمی شناسد؟
جواب:
باید متذکر بود که جواب این پرسش، در هاله قدس غیبت امام (ع) قرار دارد وخفای امر امام (ع) که یکی از نشانه ها وخصایص آن حضرت است، در پاسخ این سؤال نیز اثر می گذارد، لذا به طورتحقیق ویقین نمی توان به آن پاسخ داد، چون در این زمینه احادیث وروایات اطمینان بخشی در دست نداریم، یا اینکه به نظر حقیر نرسیده است؛ واگر در عصر ائمّه (علیهم السلام) ودر وقت صدور سایر روایات، این گونه پرسش ها مطرح شده باشد، شاید بعضی از روات احادیث، برای اینکه در جوهر مطلب دخالت نداشته اند، به حفظ وضبط احادیث آن همّت نگماشته اند.
بعضی از روایاتی هم که در دسترس است با چشم پوشی از وضع سند ومتون آنها، یا از جهت اختلاف نسخه یا غرابت متن، ضعف دارند. مانند روایت شیخ الطائفه شیخ طوسی قدس سره در کتاب الغیبه از مفضّل بن عمر از حضرت امام صادق (ع) روایت کرده که اگرچه این جمله آن:
«لَا یطَّلِعُ عَلَی مَوْضِعِهِ أَحَدٌ مِنْ وُلْدِهِ وَلَا غَیرِهِ»(34)؛
«بر مکان ایشان هیچ کس، حتّی فرزندی از فرزندانش اطّلاع ندارد».
که با قطع نظر از مناقشه بعضی در آن، بر وجود فرزند برای آن حضرت دلالت دارد.
امّا الغیبه، نعمانی این جمله را چنین روایت کرده است:
«لَا یطَّلِعُ عَلَی مَوْضِعِهِ أَحَدٌ مِنْ وَلِی وَلَا غَیرِهِ»(35)؛
«از مکان ایشان هیچ کس حتّی دوستدارانشان نیز خبر ندارند».
باوجوداین اختلاف، استناد به نقل الغیبه شیخ طوسی اطمینان بخش نیست؛ بلکه نقل الغیبه نعمانی از برخی جهات، مانند علوّ سند ولفظ حدیث، معتبرتر به نظر می رسد.
بعضی از روایات، مثل خبر کمال الدّین انباری وخبر زین الدّین مازندرانی از جهت غرابت وضعف ظاهری که در متن آنهاست، قابل استناد نمی باشند.
وبعضی دیگر، همچون فقرات برخی از «ادعیه وزیارات» نیز صراحت ندارند وقابل حمل بر عصر ظهور می باشند.
علاوه براین، با فرض قبول دلالت، متعرّض خصوصیات وتفصیلات نبوده، فقط به طور اجمال، اصل متزوّج بودن وفرزندداشتن آن حضرت را بیان می کنند.
خلاصه سخن آنکه، اگرچه همسر وفرزندداشتن آن حضرت، محتمل است، امّا در بررسی اخبار واحادیث به حدیث معتبری که موجب اطمینان باشد، وخصوصاً متضمّن تفاصیل این موضوع باشد نرسیدیم ودنبال کردن وتعقیب این موضوع هم لزومی ندارد.
چنان که وضع جناب خضر (ع) که به اتّفاق شیعه وسنی در حیات است، وبنا بر تفاسیر(36)، همان بنده ای است که در سوره کهف(37)، سرگذشت حضرت موسی (ع) با سرگذشت ایشان آمده است، از این جهات نیز بر ما نامعلوم است.
همچنین وضع حضرت عیسی (ع) بااینکه زنده است، در این امور عادّی، از جهات متعدّد، نامعلوم است. بلکه وضع دجّال بنا بر قول آنان که فعلاً او را زنده می دانند، وابن صائد وابن صیاد که مسلم در صحیح(38) وترمذی(39) وابوداوود(40) وابن ماجه(41) هریک در سنن خود روایت نموده اند(42) از این جهات همه مجهول است؛ وباوجوداین، اهل سنّت به وجود آنها وحیات فعلی آنها معترف اند.
7. ظهور جزئی حضرت امام مهدی (عجّل الله فرجه) در ایام غیبت کبری
چرا حضرت ولی عصر (ع) برای رفع ظلم وارشاد مردم، تا حدودی که ممکن است، ظاهر نمی شوند؟ مگر امکان ندارد که تا وقت ظهور کلّی که در شرایط خاصّ وآماده شدن طبیعت جهان وجهانیان واقع می شود، امام (ع) در مناسبات وفرصت هایی ظاهر شوند وراهنمایی هایی بنمایند؟ وبه دوستان وشیعیان وحق پرستان مددهایی بدهند، وهر زمان خطری برای ذات شریفشان پیش آمد، یا مصلحتی اقتضا کرد، غایب شوند؟ وبه همین نحو، ظهورهای جزیی، یکی بعد از دیگری داشته باشند تا آن ظهور کلّی فرا رسد؟
جواب:
این نحو ظهور وغیبت، خلاف مصلحت نبوات وخلاف مصالح تربیتی جامعه است؛ ومانند مداخله یک قوّه مستمر غیبی در کار اختیار بشر وسلب اختیار از انسان می باشد؛ وبالاخره با هدف خلقت انسان، تکامل عادّی واختیاری وسیر ارادی وتدریجی او به سوی کمالی که:
(إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعاً بَصِیراً)(43)؛
«ما او را از آب نطفه مختلط خلق کردیم ودارای قوای چشم وگوش گردانیدیم».
آن را بیان می دارد، سازگار نیست؛ وموجب وقوف وبازماندن بشر از سیر ترقّی وکمال است؛ ومانند آن است که همه چیز، وابسته به معجزه گردد، وجریان طبیعی وعادّی که سنّت خدا بر آن قرار دارد، متروک شود.
ما می دانیم که شرایط ومقدّمات ظهور، دفعتاً وبه طور ناگهانی حاصل نمی شود(44)، بلکه از قرن ها پیش وبه تدریج فراهم می گردد ودنیا به سوی آن پیش می رود واز آن استقبال می نماید. بلکه ظهور، نتیجه حرکت وسیر جامعه انسانی وتحوّلات فکری مختلف ودیدن مکتب ها وکلاس های متعدّد بسیاری است.
چنان که می دانیم، از مقدّمات وشرایط ظهور آن حضرت، این است که باید سطح اندیشه وطرز تفکر مردم، آمادگی برای ظهور وقبول حکومت واحد وجهانی اسلام را داشته باشد واین ویژگی در اثر سیر عادّی جامعه در جهات علمی وفکری وسیاسی واجتماعی حاصل می گردد واین نحو غیبت وظهور (غیبت در عین ظهورهای پراکنده) مانع از حصول این اهداف وموجب غیرعادّی شدن وضع رشد وترقّی افراد وجوامع خواهد شد.
به علاوه، این ظهور واختفا اگر ملازم با شناختن شخص امام (ع) باشد، لازمه اش این است که هر وقت در بین حوادث، به حسب وضع عادّی، اهل باطل به ظاهر غالب شده وآن حضرت در خطر افتادند، او که برنامه اش یک سلوک عادی ورهبری متعارف رهبران الهی است، برای حفظ جانش (که ودیعه خدا برای ظهور کلّی است) مختفی گردد ومردم را تنها بگذارد؛ بدیهی است که این برنامه، عکس العمل مساعدی نخواهد داشت.
واگر با شناختن ایشان ملازم نباشد ومتنکراً وبه طور ناشناس باشد، این ظهور وغیبت نیست، بلکه استمرار غیبت است؛ زیرا که با مداخله داشتن در امور، به حسب امکان ومصالح (که البتّه این مداخله هست، هرچند ما نحوه دخالت ایشان را ندانیم) از کجا معلوم که آن حضرت مثلاً در جنگ های صلیبی شرکت نکرده باشند امّا تحت فرمان کسی نبوده اند؟ ویا اینکه اصحاب وخواصّ ایشان به فرمان ایشان شرکت نجسته باشند؟
ما در حوادث بسیار، تأثیر غیبی می بینیم، که اگر عنایت غیبی نبود، وضع آن حوادث طور دیگر گشته بود وفاتحه اسلام خوانده شده بود یا صدمات جبران ناپذیری وارد می شد. این حوادث بسیار است، حتّی در عصر خود ما نیز می توانیم مواردی را نشان بدهیم.
یک نفر پزشک، داستانی را از یکی از مجروحین جنگ های نواحی خراسان - که او را از اوتاد ووابستگان به حضرت شناخته وعجایب مهمّی از وی دیده بود - نقل می کرد. متأسّفانه هم از جهت اینکه حکایت، طولانی بود وهم به دلیل مرور زمان واینکه وقتی این حکایت را برای مرحوم آیت الله والد قدس سره نقل می نمود، من طفل بودم وکاملاً آن را در ذهن نسپردم، نمی توانم به نحو صحیح وخالی از تحریف، نقل کنم؛ ولی آن حکایت این موضوع را کاملاً روشن می ساخت که افرادی هستند که در بعضی از امور وکارها وحوادث، وارد می شوند.
حال اسم آنها هرچه باشد، رجال الغیب یا ابدال یا اوتاد یا اصحاب خاصّ امام (ع) بالأخره معلوم است که تحت نظر وفرمان ولی امر (ع) انجام وظیفه می نمایند.
حاصل این است که: آن چنان نیست که امام (ع) در عصر غیبت به طورکلّی از امور رعیت خود وجریان اوضاع، برکنار وبی تفاوت باشند؛ وشاید فرمایش رسول اکرم (ص) حدیث جابر، اشاره به همین نکته باشد، آنجا که عرضه داشت:
وَهَلْ یقَعُ لِشِیعَتِهِ الْإِنْتِفَاعُ بِهِ فِی غَیبَتِهِ؟ قَالَ: «أی وَالَّذِی بَعَثَنِی بِالْنُّبُوَّةِ أَنَّهُمْ لَیسْتَضِیئُونَ بِنُورِهِ، وَینْتَفِعُونَ بِوِلَایتِهِ فِی غَیبَتِهِ کإِنْتِفَاعِ النَّاسِ بِالشَّمْسِ إِنْ سَتَرَها سَحَابٌ»(45)؛
جابر پرسید: آیا شیعه او در عصر غیبتش از او نفع می برند؟ حضرت فرمود: «آری! سوگند به آن کس که مرا به پیغمبری برانگیخت در دوران غیبت او، به نورش روشنی می گیرند وبه ولایت او بهره مند می شوند، مانند سودبری مردم از آفتاب پشت ابر».
یکی از اقسام استضائه وانتفاع از وجود امام (ع) همین مداخلات وتصرّفات است که دلیل بر این است که امام (ع) امر شیعیان را مهمل نگذارده ورها نفرموده است چنان که از آن حضرت در احتجاج طبرسی روایت شده است که فرمودند:
«إِنَّا غَیرُ مُهْمِلِینَ لِمُرَاعَاتِکمْ، وَلَا نَاسِینَ لِذِکرِکمْ، وَلَوْلَا ذَلِک، لَنَزَلَ بِکمُ اللَّأْوَاءُ، وَاصْطَلَمَکمُ الْأَعْدَاءُ»(46)؛
«ما در مراعات شما کوتاهی نمی کنیم وشما را فراموش نمی نماییم، واگر این نبود، شرّ وبدی بر شما نازل می گشت ودشمنان بر شما مستولی می گردیدند.
در اینجا مناسب است به این مسئله هم توجّه شود که این درک شیعه، وایمان به اینکه حضرت در پشت پرده، پشتیبان آنهاست وآنها را در مقاصد واهداف اسلامی به انحای مختلف ومناسب، یاری می دهد، نهضت ها وحرکات اسلامی وجنبش ها را مایه می دهد، وانسان ها را امیدوار می سازد وبه جهاد وکوشش بیشتر برای برقراری نظام اسلام تشویق می نماید.
آخرین نکته ای که در اینجا تذکر آن لازم است این است که: این طرح ها وپرسش ها در برابر یک امر واقع شده غیبت امام (ع)، از جانب افرادی که در تعیین برنامه آن حضرت صلاحیت دخالت ندارند، اگر از جنبه فکری تا حدّی مفید شمرده شود، از جنبه عملی اثری ندارد وواقعیت را عوض نمی سازد.
غیبت به این نحو که واقع شده، واقع شده است؛ مثل اینکه انسان یا مخلوقات دیگر، همه وهمه، به همین نحو که آفریده شده اند، آفریده شده اند، وگفتن اینکه: «چرا این چنین شده، وچرا آن چنان نشده است؟» در کار دیگری ودر دایره اختیار وسلطنت ومالکیت وآزادی دیگری، خصوصاً خدای عالم قادر مختار حکیم، دخالت بیهوده است؛ وبه فرمایش حکیم طوسی:
هر چیز که هست آن چنان می باید وآن چیز که آن چنان نمی باید نیست
بنابراین، از جنبه عملی باید به برنامه این امر واقع شده، توجّه داشت وتکالیف ووظایفی را که داریم انجام دهیم. آنچه واقع نشده است، نه با حیات ونه با معاش ما، ونه با دنیا ونه با آخرت ما، ارتباط ندارد.
8. امکان شرفیابی به خدمت امام عصر (عجّل الله فرجه) در غیبت کبری
چنان که می دانیم اشخاص جلیل القدر ومورد وثوق واعتماد، در حکایات بسیاری که از حد تواتر هم گذشته است، تشرّف بسیاری را به فیض حضور انور حضرت مهدی (ع) نقل نموده اندکه با سندهای معتبر، در کتاب های مشهور ثبت وضبط است. در همین عصر خودمان نیز برخی به این سعادت عظمی نایل گردیده اند، بااینکه در توقیع صادر به نام جناب علی بن محمد سمری نایب چهارم از «نوّاب اربعه» در عصر غیبت صغری، اعلام شده است که: «وَقَعَتِ الْغَیبَةُ التّامَّةُ فَلا ظُهُورَ إِلَّا بَعْدَ إِذْنِ اللهِ تَعَالَی ذِکرُهُ... وَسَیأتِی مِنْ شِیعَتِی مَنْ یدَّعِی الْمُشَاهَدَةَ؛ أَلَا فَمَنْ ادَّعَی المُشَاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْیانِی وَالصَّیحَةِ فَهُوَ کذّابٌ مُفْتَر...»(47)؛ «غیبت کامل آغاز شده وهرکس پیش از «خروج سفیانی» و«صیحه آسمانی» ادّعای مشاهده نماید، کذّاب ومفتری است». بنابراین چون آن حکایات به هیچ وجه قابل خدشه نیست، این توقیع را چگونه باید تفسیر کرد؟
جواب:
این توقیع، اعلام پایان یافتن «غیبت صغری» وشروع «غیبت کبری» است که در آن به جناب علی بن محمد سمری رحمه الله امر شده است که به احدی وصیت ننماید که بعد از او قائم مقام او ونایب خاصّ باشد.
ونیز اعلام صریح بطلان ادّعای افرادی است که در غیبت کبری، ادّعای نیابت وسفارت خاصّه ووساطت بین امام (ع) ومردم می نمایند.
بنابراین، چنان که بعضی بزرگان هم فرموده اند، ممکن است مراد از اینکه «مدّعی مشاهده» کذّاب ومفتری خوانده شده است، کسانی باشند که ادّعای نیابت کنند وبخواهند با دعوی مشاهده وشرفیابی، خود را واسطه بین امام (ع) ومردم معرّفی نمایند؛ وهمین حکایات ووقوع تشرف اشخاص به خدمت آن حضرت هم، قرینه ودلیل است بر اینکه در این توقیع، نفی مطلق مشاهده وشرفیابی مراد نیست، بلکه مقصود، نفی ادّعایی است که دلیل بر تعیین شخص خاصّی به نیابت باشد.
وممکن است مراد از توقیع مذکور، نفی ادّعای اختیاری بودن مشاهده وارتباط باشد؛ یعنی اگر کسی مشاهده وارتباط را به اختیار خود ادّعا کند، به این صورت که هر وقت بخواهد خدمت امام (ع) شرفیاب می شود، یا ارتباط پیدا می کند، کذّاب ومُفتری است واین ادّعا از احدی در غیبت کبری پذیرفته نیست، یا اینکه چنین کسی که این سمت را به راستی داشته باشد، پیدا نخواهد شد؛ واگر هم کسی آن را دارا باشد، از دیگران مکتوم می دارد وبه کسی اظهار وافشا نمی نماید.
علاوه براین، پیرامون این توقیع، توضیحات دیگری نیز علمای اعلام داده اند ودر کتاب هایی مثل جنة المأوی اثر مرحوم محدّث نوری نقل شده است.
اجمالاً با این توقیع، در آن همه حکایات ووقایع مشهور ومتواتر نمی توان خدشه نمود وبرحسب سند نیز ترجیح با این حکایات است.
اگر خواننده عزیز، خود به کتاب هایی مثل نجم الثاقب رجوع نماید، می بیند که در این حکایات، وقایعی است که هرگز شخص عاقل در صحّت آنها نمی تواند شک کند.
بنابراین، هم شرفیابی اشخاص به حضور آن حضرت، ثابت است وهم کذب وبطلان ادّعای کسانی که در غیبت کبری ادّعای سفارت ونیابت خاصّه ووساطت بین آن حضرت ومردم را می نمایند، معلوم است.
9. چگونگی غیبت حضرت امام مهدی (عجّل الله فرجه)
غیبت حضرت صاحب الأمر (ع) چگونه است؟ آیا جسم شریف ایشان از نظرها پنهان است؟ وجسم حضرت اگر شناخته نشوند، دیده نمی شود یا اینکه جسم آن حضرت دیده می شود، ولی کسی ایشان را نمی شناسد؟
جواب:
باید دانست که غیبت جسم شخص یا اشیای دیگر، ومخفی ماندن فعل وعمل انسان از انظار حاضرین، در تاریخ معجزات وکرامات انبیا واولیا وخواصّ مؤمنین، بی سابقه نیست ومکرّر اتّفاق افتاده است.
از جمله در تفسیر آیه کریمه:
(وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَینَک وبَینَ الَّذِینَ لَا یؤْمِنُونَ بِاْلآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً)(48)
علاوه بر آنکه ظاهر آیه دلالت دارد بر اینکه خدای متعال، رسول اعظم (ص) را در هنگامی که قرائت قرآن می نمود، از کفّاری که قصد ایذای آن حضرت را داشتند، پنهان ومستور می داشت، در برخی از تفاسیر است که خداوند متعال، پیغمبر (ص) را در هنگام قرائت قرآن، از ابوسفیان، نضر بن حارث، ابوجهل، وحمّالة الحطب، مستور می فرمود. آنان می آمدند واز نزد آن حضرت می گذشتند وایشان را نمی دیدند(49).
ابن هشام در سیره حکایتی از مستورماندن وجود مقدّس پیغمبر (ص) از نظر امّ جمیل حمالة الحطب روایت کرده که در پایان آن، این جمله را از پیغمبر (ص) نقل نموده است:
«لَقَدْ أَخَذَ اللهُ بِبَصَرِهَا عَنِّی»(50)؛
«خداوند دید او را از من گرفت ومرا از او پنهان نمود».
در وقت هجرت از مکه معظّمه به مدینه طیبه نیز، برحسب تواریخ معتبر، مشرکین که بر در خانه پیغمبر (ص) برای کشتن او اجتماع کرده بودند، آن حضرت را ندیدند. بدین ترتیب که پیغمبر (ص) بعد از آنکه حضرت علی (ع) را مأمور فرمود تا در بستر او بخوابد، بیرون آمد ومشتی خاک برگرفت وبر سر آنها پاشید و:
(یس والْقُرْآنِ الْحَکیمِ)
را تا:
(فَهُمْ لَا یبْصِرُونَ)
قرائت کرد، واز آنها گذشت وکسی آن حضرت را ندید(51).
ودر تفسیر الدرالمنثور، حکایتی است طولانی راجع به خبری که حضرت امام جعفر صادق (ع) آن را از پدر بزرگوارش، وآن حضرت از امام زین العابدین واو از امیرالمؤمنین (علیهم السلام) روایت کرده است که از شواهد این موضوع است.
ونیز در تفسیر آیه کریمه:
(وَجَعَلْنَا مِنْ بَینِ أَیدِیهِمْ سَدّاً ومِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَاَغْشَینَاهُمْ فَهُمْ لَا یبْصِرُونَ)(52).
«ودر مقابل وپشت سر آنها مانعی قرار دادیم وآنها را به وسیله آن مانع، پوشاندیم، پس آنها نمی بینند».
در کتب تفاسیر، روایاتی است که دلالت بر این موضوع دارند(53).
در تاریخ زندگی ائمّه (علیهم السلام) نیز بر این موضوع، شواهد متعدّدی وجود دارد؛ مانند غایب شدن حضرت امام زین العابدین (ع) از نظر مأموران عبدالملک مروان، که علاوه بر علمای شیعه، علمای اهل سنّت مثل ابن حجر نیز آن را روایت کرده اند(54).
پس مسئله غایب شدن شخص، مسئله ای واقع شده وسابقه دار می باشد.
وامّا خفای عنوان وناشناخته ماندن انسان، بدون غایب شدن بدن، بسیار بسیط وساده است ودر بسیاری از موارد، محتاج به اعجاز وخرق عادات نمی باشد، وهمواره اشخاصی را می بینیم که کاملاً در نظرها آشکارند، ولی آنها را نمی شناسیم.
پس از این مقدّمه، در جواب سؤال گفته می شود:
اگرچه فلسفه وصحّت وفایده غیبت، به هریک از دو نحو (غایب شدن جسم وناشناس بودن) حاصل می شود واین جهات که امر امام (ع) مخفی باشد وکسی او را نشناسد، یا نتواند متعرّض ایشان گردد وسایر هدف ها ومقاصدی که در غیبت آن حضرت است، در هر دو حال، حاصل است؛ امّا از جمع بین روایات وحکایات تشرف افراد به خدمت آن حضرت واستفاده تفسیر بعضی از آنها از برخی دیگر، دانسته می شود که غیبت آن حضرت به هر دو شکل (ناپیداشدن وناشناس بودن) وقوع دارد، وبلکه گاهی در زمان واحد هر دو شکل واقع شده است؛ یک نفر ایشان را دیده ونشناخته است، ودیگری در همان حال، اصلاً آن حضرت را ندیده است. چنان که پیغمبر اکرم (ص) را در بعضی از وقایعی که به آن اشاره شد، بعضی می دیدند وبعضی نمی دیدند.
نهایت این است که در «غیبت صغری» در برخی مواقع که مکان آن حضرت معلوم بوده است؛ غیبت غالباً به صورت غایب شدن جسم وبدن آن حضرت، وبلکه در بعضی حکایات، به صورتِ غایب شدن مکان ومنزل ایشان نیز بوده است؛ وبسا که حتّی بعضی از نوّاب خاصّ4، که از مکان آن حضرت مطّلع بوده ومی دانسته اند که آن حضرت کجا تشریف دارند، بااین وجود، حضرت را در آن مکان رؤیت نمی کردند.
در «غیبت کبری» هم امکان دارد که نسبت به اغلب واکثر مردم، غیبت به همین صورت باشد ودر بعضی فرصت ها ومناسبات وبعضی ازمنه وامکنه، نسبت به بعضی از افراد، امکان رؤیت جسم، حاصل باشد؛ حال چه در هنگام رؤیت، آن حضرت را بشناسند (که به ندرت اتّفاق می افتد) یا اینکه بعد از تشرف وسعادت دیدار، ملتفت این موضوع شوند، یا اصلاً توجّه پیدا نکنند.
اخبار وحکایات معتبر، این تفصیلات را روشن می سازد. البتّه برحسب بعضی از اخبار، در موسم، مانع رؤیت جسم، مرتفع می شود، ولی با دیدن جسم ایشان، کسی آن حضرت را نمی شناسد.
مطلبی که توجّه به آن لازم است این است که: غیبت جسم، بدون اعجاز وخرق عادت واقع نمی شود، امّا پنهان شدن نام وعنوان وناشناخته بودن، به طور عادّی نیز واقع می شود، هرچند در بعضی مواقع، استمرار آن یا جلوگیری از التفات اشخاص به استعلام وطلب معرفت، محتاج به خرق عادّت وتصرّف در نفوس است که خداوند قادر متعال برای تحقق اراده خود وحفظ ولی امر (ع) تمام اسباب عادّی وغیرعادّی آن را توسط خود آن حضرت ویا مستقیماً - هر طور که مصلحت باشد - فراهم می سازد.
وَمَا ذَلِک عَلَی اللهِ بِعَزِیزٍ
10. علّت غیبت امام عصر (ع) با وجود آمادگی شرایط ظهور
«دوایت م. نلدسن» خاورشناس، پیرامون غیبت حضرت مهدی (ع) بیاناتی دارد ودر آن به مناسبات متعدّد اشاره کرده است. ازجمله مطالب او این است که: شیعه دوران های گوناگونی را پشت سر گذاشته، گاهی تشیع در اعتلا وقوّت بوده است، مانند عصر آل بویه وصفویه وزمانی ظلم وجنگ وفتنه وفساد، در ممالک اسلامی شایع بوده است، مثل اعصار جنگ های صلیبی ودوران هجوم ویورش مغول به شهرهای ایران؛ مع ذلک امام مهدی (ع) ظهور نکرده اند، مانند آنکه علایم ظهور آشکار شده ولی امام ظاهر نشده باشند(55). او در این زمینه سخنان دیگری از این قبیل گفته ودر اذهان مردم پاره ای شبهه ایجاد کرده است.
جواب:
اصولاً باید توجّه داشت که سخنان خاورشناسان در مسائل اسلامی، به خصوص در مواردی که برخلاف نظر محقّقان ودانشمندان مسلمان باشد، مورد اعتماد نیست؛ وبه اعترافات وسخنان آنها، صرفاً در برابر خودشان وبرای ملل دیگر، ودر مقام تأیید آرای علمای اسلام می توان استشهاد کرد، ولی در مقام تحقیق وکشف حقیقت، به چند جهت که ذیلاً یادآور می شویم، گفتار آنان اصل نبوده وقابل استناد نمی باشد:
1. بسیاری از خاورشناسان، عمّال استعمار وصهیونیسم وتبشیر ودستگاه پاپ هستند واز جانب وزارت های مستعمرات یا مراکز دیگر حتّی یونسکو - که تحت نفوذ کامل «صهیونیسم» قرار دارد - مأموریت دارند تا علیه اسلام ومسلمانان، کتاب ورساله ومقاله بنویسند.
این دسته از خاورشناسان، پیش قراول استعمار وغرب زدگی بوده ودر جداکردن مسلمانان از فرهنگ وآداب اسلام وتضعیف علایق اسلامی وکم کردن التزام مسلمانان به احکام وتعالیم دین نقش مؤثّری داشته، ونقشه هایی که علیه مسلمانان طرح کرده وپیشنهادهایی که بسا به صورت دلسوزی ودعوت به ترقّی وتعالی می دهند، از سوء نیت وخبث باطن آنها حکایت می کند؛ ومتأسّفانه گفته های آنها در مطبوعات وجراید ومجلّات غرب زده ومقلّد ومزدور مسلمانان نیز منعکس می گردد.
مثلاً یکی از آنها فردی است به نام ماسینیون که مأمور وزارت مستعمرات فرانسه بود. وی همان کسی است که پیشنهاد داد تا برای تجزیه وتفرقه ملل عرب وبرای متروک کردن لغت قرآن وبیگانه کردن مسلمانان از منطق قرآن وهدایت ها وارشادات آن، باید در هر منطقه از بلاد عرب، لغت های محلّی را رسمیت داد تا به تدریج، زبان قرآن ومنطق وتعلیمات قرآن مهجور گردد وکسی چیزی از آن را درک نکند وهمه از آن بیگانه شوند(56).
بعضی از این مستشرقان مانند جولدتسیهر در کتاب هایی که نوشته اند، مغرضانه مطالب را تحریف کرده اند ومانند لامنس سعی می کنند در تاریخ اسلام، تصرّف نموده وواقعیات را انکار کنند وافرادی را که خیانت کرده وبا مسیحیت همکاری داشته اند تبرئه نمایند، وحکومت هایی مثل حکومت بنی امیه را شرعی ونمونه نظام اسلام معرّفی کنند!
برخی دیگر فریب کارانه پیرامون اسلام کتاب نوشته وقصدشان این بوده است که در یک یا دو مورد حسّاس، حقیقتی را مسخ یا تهمتی را به اسلام وارد کنند وبه طوری آن را عرضه بدارند که حتّی بسیاری از مسلمان ها هم ملتفت سوء نیت وغرض آنها نگردند.
برخی هم به منظور سابقه سازی برای اقلیت هایی که اختراع کرده یا تحت الحمایه ومزدور وجاسوس خود قرار داده اند، به استشراق می پردازند وبرای این اقلیت ها، تاریخ ونفوذ ودین، جعل می نمایند چنان که در مورد وهّابی ها، قادیانی ها، بهایی ها، شیخی ها وحتّی صوفی ها کوتاهی نکرده ودر خیانت ها وجاسوسی های بزرگ، از آنها بهره برده اند.
2. گروه دیگری از خاورشناسان به واسطه قلّت اطّلاع وضعف بررسی، اظهار نظرهای غلط وجاهلانه ودور از حقیقت می نمایند؛ وبسا که صلاحیت علمی وحدود اطّلاعاتشان، از حد مسافرت عادّی به چند کشور شرقی وکارمندی یک سفارتخانه یا یک مؤسّسه در یک کشور شرقی، تجاوز نکند.
بدیهی است که بررسی ها وآرای این افراد، عامیانه ومبتذل وبی ارزش است. ولی بااین همه، غرب زدگان شرق، چون شیفته هر رأی ونظری می باشند که صاحبش اسم فرنگی داشته باشد وبه او «مِستر» یا «مسیو» یا «مِسیس» یا «مادام» بگویند، به گفتار ونوشته های آنان به نظر احترام نگریسته ومثل اصل مسلّمی می پذیرند.
3. گروه دیگری را تعصّب مسیحیت، کور وکر کرده وبر اساس تعصّب، از تحریف وقلب حقایق وبستن هرگونه تهمت وافترا به مسلمانان، باکی ندارند.
4. بعضی از «خاورشناسان» به کاوش وتجسّس از آرای غیرمشهور پرداخته واسامی ونام های فرقه های از بین رفته یا وجود نیافته را زنده می نمایند واین کار را به نظر خود کشفی شمرده ومسلمانان را متّهم می سازند.
5. برخی دیگر در مقام ایجاد تفرقه بین مسلمانان وآنان را در برابر ومقابل یکدیگر قراردادن وبه اتّحاد اسلامی ضربه زدن، در بلاد اسلام، گردش می کنند؛ واز این فرقه یا اهل این منطقه چیزی را شنیده یا نشنیده، به فرقه دیگر واهل منطقه دیگر می رسانند وتخم عداوت وکینه وبدبینی را بین آنها می پاشند.
6. بعضی دیگر برای اینکه وضع موجود را متزلزل ساخته وشعایر اسلامی را تضعیف نمایند در گذشته ها وسوابق بسیار دور ملل وجوامع، تجسّس می کنند؛ وسپس با تجدید آن گذشته ها، فرهنگ مرده وکهنه را به آنها عرضه می دارند ومردم را عقب گرا می نمایند والتزام وتعهّدشان را به سنن وشعایری که به آن ملتزم ومتعهّد هستند، ضعیف می سازند وسرگردان وبی علاقه وبی شخصیتشان می کنند وخصایص دینی وقومی آنها را از آنان سلب می نمایند.
7. معدودی مستشرقین بی غرض نیز هستند که تا حدودی صلاحیت بررسی وکاوش دارند ومقصودشان کشف حقایق وتحقیق ساده است که برحسب درجات معلومات وتخصّصی که دارند، نوشته های آنها ارزش دارد؛ ولی با وجود این، نوشته های این افراد نیز خالی از اشتباه نیست ونیاز به تحقیق وتلخیص دارد، هرچند بررسی های آنها در بعضی از رشته ها مفید، ومخصوصاً برای رفع تهمت هایی که قرن ها مسیحیت متعصّب وخودخواه به اسلام زده است، سودمند می باشد.
پس از این مقدّمه می گوییم: از بررسی کتاب عقیدةالشیعه استفاده می شود که نویسنده، با اینکه شانزده سال در مشهد مقدّس اقامت داشته است ولی مسائل را با عینک حقیقت بینی مطالعه ننموده وحتّی مانند یک فرد نه مسلمان ونه مسیحی دنبال تحقیق نبوده، بلکه اسلام ومجامع اسلامی وبرنامه وآداب مسلمانان را، از دیدگاه یک نفر مسیحی مأمور وگزارشگر، مطالعه می کرده است.
لذا، اگرچه در بعضی موارد به ناچار اعترافاتی دارد واز خلال نوشته هایش حقایق بسیار روشن می شود؛ ولی چون حقانیت اسلام را قبول نداشته وبررسی او هم برای حقیقت شناسی ورسیدن به دین حقّ نبوده است، در توجیه وتفسیر مسائل وحوادث، چنان روشی را پیش گرفته است که به آشکارشدن بطلان کلیسا ومسیحیت کنونی وحقانیت اسلام، منتهی نگردد.
این گونه بررسی وتحقیق در عقاید وآرا وجهات افتراق فِرَق، کار سازمان های شرق شناسی تبشیر واستعمار را آسان می سازد وآنان را در راه گسترش نفوذ وتسلّط بر کشورهای شرقی یاری می دهد.
کتاب عقیدة الشیعه باید مورد نقد وبررسی دقیق محقّقان شیعه قرار بگیرد؛ وپیرامون اشتباهات وغرض ورزی هایی که در آن است، توضیحات لازم داده شود.
نویسنده در قسمت های مختلف این کتاب، به گفته های خاورشناسان مغرض یا اشتباه کاری همچون: ارنولد، لامنس، نیکلسون، جولدتسیهر، براون، مویر، مرغلیوث، نیکلین، لسترینج، برتن، ماکدونالد فریدلاندر، بروکلمن، ستانلی لین بول، سریری سایکس، بردلیم رمزی وهیوارث، نیز استناد کرده وبه نتایج بررسی های آنها اعتماد نموده است.
در بین خاورشناسان نام برده، افرادی هستند که در قلب حقایق وتحریف مطالب وغرض ورزی ودشمنی با اسلام ومسلمین، مشهور ومعروف اند.
مطالبی که او پیرامون غیبت امام (ع) در کتاب مزبور نگاشته است(57)، نمونه ای از اشتباهات او یا غرض ورزی ها ودشمنی هایش با شیعه ومسلمانان است.
زیرا هرکس در عقاید شیعه واخبار واحادیث راجع به غیبت حضرت صاحب الأمر (ع) وکتاب هایی که در این موضوع نوشته شده حتی بررسی مختصری کرده باشد، می فهمد که مسئله انتظار وشرایط وبرنامه آن، از دید شیعه ومنطق احادیث واخبار، از این مناسبت ها که نلدسن ذکر کرده، گسترده تر است وبا اوضاع عمومی جهان ارتباط دارد ویک مسئله طایفه ای ومنطقه ای، ومربوط به گوشه ای از جهان نیست، بلکه مسئله تمام زمین وتمام جهان وانقلاب جهانی مطرح است؛ مسئله مهدویت با حکومت آل بویه وسلطنت صفویه - با فرض اینکه برنامه کار آنها تا حدودی به نظام حکومت اسلام نزدیک بوده واحکام اسلام ونظام اسلام را تا آنجایی که حکومت واستبداد آنها در مخاطره قرار نگیرد پیاده می کردند - ارتباط ندارد.
در مسئله آمادگی برای ظهور حضرت مهدی (ع) بایستی غیر از منطقه حکومت آل بویه وصفویه، وضع سایر مناطق وامکانات بسیار دیگر را نیز در نظر گرفت، تا معلوم شود که این ظهور، در آن زمان ها انجام پذیر نبوده است.
علاوه بر آنکه حضور آن حضرت، ظهوری است که حصول تمام شرایط وزمینه ها ووقت آن را فقط خدا می داند.
همچنین ازنظر جنگ وفتنه وفساد وبیدادگری وخون ریزی، وضع منطقه خاصّی را نمی توان در نظر گرفت وشرایط ظهور را مساعد شمرد؛ زیرا که همیشه کم وبیش این حوادث بوده وهست، در منطقه ای حکومت شر وظلم وفساد وجود دارد ودر منطقه دیگر حکومت بالنسبه معتدل تر به چشم می خورد. اینها مناسباتی نیست که در آن، برای آن، ظهور کلّی عدل وآرامش ونظام اصلح صورت پذیر باشد.
در جنگ های صلیبی ظلم وجور به اصطلاح عرفی، حتّی در مناطق طرفین وجود نداشت، اگرچه ظلم وجور به معنای حقیقی وجود داشت - چون همه آن حکومت ها بر اساس استضعاف واستبداد بودند - امّا رشد جوامع به حدّی نبود که آن را درک کنند، وسنگینی وفشاری را که آن حکومت ها بر روح انسان دارد، احساس نمایند؛ ومعدودی هم از مردمان آشنا با منطق حقیقی قرآن، اگرچه درک می کردند، ولی در اقلیت محض بودند وجنگ هایی را هم که آتشش روشن بود، عدل وحق خواهی می شمردند.
در هجوم مغول نیز وضع به همین گونه بود؛ تأسیس حکومت جهانی اسلام وانقلاب عظیم توحیدی آن، امکان پذیر نبود وهمان مردمی که گرفتار این حمله بودند این مسائل عالی را درک نمی کردند.
افکار ضعیف پرور واز بین برنده شهامت وشجاعت وطرز تفکر درون گرای صوفیانه - که از عالم پهناور اسلام، حال مقاومت ودفاع از چنین یورشی را سلب کرده بود - بر افرادی که به نسبت از اخیار شمرده می شدند، مسلّط بود.
چنان که داستان قتل شیخ نجم الدّین صوفی در مسجد جامع واهانت هایی که از جانب مغول به قرآن مجید ومقدّسات اسلام شد، نمونه ای از این وضع اسفناک وافکار منحرف وراکد مسلمانان است.
غرض اینکه، زمینه برای حکومت جهانی اسلام فراهم نبود؛ نه افکار واندیشه ها وسطح بینش وبصیرت ورشد مردم آماده بود، ونه مردم، حاضر به فداکاری وهمکاری در این سطح جهانی بودند.
چنان که گفتیم ما نمی توانیم این شرایط را از هر جهت به دست بیاوریم، وحصول تمام آن مقدّمات را در یک عصر معین پیش بینی کنیم، که مثلاً در چند قرن وچند هزار سال فراهم می شود. واینکه بشر باید چه کلاس ها ومکتب هایی را ببیند وچه رژیم هایی را پشت سر بگذارد، از اینکه آنها بتوانند اصلاحات را در سطح واحد وبه نفع تمام بشریت انجام دهند، مأیوس گردد وخود را برای استقبال از آن عصر علم وپاکی وعصر فضیلت وعدالت آماده کند.
حضرت امیرالمؤمنین (ع) می فرماید:
«مَا أَطْوَلَ هَذَا الْعَنَاءَ وَأَبْعَدَ هَذَا الْرَّجَاءَ»(58)؛
«چه طولانی ودراز است این رنج وچه دور است این امید».
این همه اخبار که در آنها این جمله وارد شده است:
«یمْلَأُ اللهُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً»(59)؛
«خدا به وسیله او زمین را از قسط وعدل پر می کند بعد از اینکه از ظلم وجور پر شده باشد».
ومانند این فرمایش امیرالمؤمنین (ع) که می فرماید:
«ذَاک حَیثُ تَکونُ ضَرْبَةُ الْسَّیفِ عَلَی الْمُؤْمِنِ أَهْوَنَ مِنَ الْدِّرْهَمِ مِنْ حِلِّهِ، ذَاک حَیثُ یکونُ الْمُعْطَی أَعْظَمَ أَجْراً مِنَ الْمُعْطِی، ذَاک حَیثُ تَسْکرُونَ مِنْ غَیرِ شَرَابٍ بَلْ مِنَ النِّعْمَةِ وَالنَّعِیمِ وَتَحْلِفُونَ مِنْ غَیرِ اضْطِرَارٍ وَتَکذِبُونَ مِنْ غَیرِ إِحْرَاجٍ، ذَاک إِذَا عَضَّکمُ الْبَلَاءُ کمَا یعَضُّ الْقَتَبُ غَارِبَ الْبَعِیرِ»(60)؛
«این ظهور وفرج هنگامی به وقوع می پیوندد که ضربت شمشیر بر مؤمن از به دست آوردن یک درهم حلال آسان تر است. این وقتی است که عطاشونده، اجر ومزدش، از عطاکننده عظیم تر باشد. این هنگامی است که مست می گردید از غیر شراب، بلکه از نعمت ونعیم، وسوگند یاد می کنید نه از روی ناچاری؛ دروغ می گویید، نه از جهت ضرورت. این در زمانی است که بلا شما را بگزد، چنان که پالان، کوهان شتر را می گزد.
این احادیث، دورنمایی از وضع آن زمان است. امّا چه اسباب وشرایطی فراهم می شود که زمین پر از ظلم وجور می شود، واین سختی ها وتغییرات پیش بیاید واین اسباب وشرایط، مقدّماتش از چه زمان فراهم می شود؟ به نظر می رسد که مرور اعصار وتحوّلات وپیدایش مکتب های گوناگون ورژیم ها ونظامات در قرن ها ودوران ها، این اسباب را آماده می سازند وجهان را برای این ظهور عظیم، آماده می نمایند.
نلدسن بدون توجّه وبررسی این دقایق ونکات وجواب موضوع یا باتوجه به اینها وبه صورت مغرضانه مانند آنکه علایم ونشانی های ظهور آشکار شده باشد وامام (ع) ظاهر نشده باشد، در اینجا سخن گفته است وافکار افراد بی اطّلاع وشیعه نشناس را گمراه کرده وتحقیق وبررسی را بدنام ساخته است.
بدیهی است که مسلمانان آگاه، در مورد نوشته ها وکتاب های «خاورشناسان» که بیشتر یا مغرض، یا بی اطّلاع هستند، به این دستور قرآنی عمل می کنند:
(فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَولَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ اُولَئِک الَّذینَ هَدَاهُمُ الله واُولَئِک هُمْ اُولُوا الْأَلْبَابِ)(61)؛
«ای رسول ما! بشارت رحمت ده بر آن بندگانی که چون سخن بشنوند نیکوتر آن را عمل کنند، آن کسانی که خدا آنان را به لطف خاصّ خود هدایت فرموده وآنان نیز به حقیقت، خردمندان عالم اند».
حضرت آیت الله العظمی صافی در پاسخ به سؤالاتی پیرامون کتاب پاسخ ده پرسش، توضیحات ارزشمندی را مرقوم فرموده اند که در ویراست جدید، به کتاب ملحق گردید ودر ادامه می آید.
1. چه رابطه ای میان بقای اهل زمین ووجود امام وحجّت است؟
موضوع اینکه وجود امام، امان از فنا وپایان دنیا واهل زمین باذن الله تعالی وتقدیره می باشد برحسب اخبار متواتره از طرق عامّه وخاصّه، از جمله «اخبار امان» ثابت ومسلّم است واخبار از این امور مانند اخبار از ملاحم واوضاع مستقبل دنیا وتکویر شمس وانکدار نجوم وانشقاق سماء وامتداد وانبساط زمین وسیر جبال وتسجیر بحار و... فقط ازطریق وحی واخبار پیغمبر صادق مصدّق قابل قبول وباور آور است واز اموری که مستقیماً با برهان عقلی قابل اثبات باشد نیست.
واگر صاحبان بعضی مسالک واهل علوم عقلیه یا مدّعیان کشف وشهود برحسب نگرش های خود خصوص دخل وجود امام را در بقای عالم ثابت بدانند وبر آن استدلال عقلی هم بنمایند چون خارج از فهم عامّه وبلکه اکثر خواصّ است ونیاز به اثبات مقدّمات دیگر دارد وازنظر آنهایی که در این مسالک سیر نمی نمایند واثبات این امور را با عقل، مقبول نمی شمارند راه صواب همان اتّکای به وحی واخبار مخبر عن الله است که وساطت وسفارت او بین الخلق والخالق به دلیل ومعجزه ثابت شده باشد؛ بنابراین همین که در عالم ثبوت وواقع این موضوع امکان داشته باشد با اخبار نبی ثابت النبوّه ووصی ثابت الوصایه ثابت می شود وهر انسان مستقیم الذهن آن را می پذیرد وباور می کند وخلاصه مسائلی مثل:
(یوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ)(62)؛
(وَتَرَی الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِی تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ)(63)
از اموری نیستند که عقل بتواند از آنها خبر دهد.
آیا عقل توانسته ومی تواند از واقعه ای مثل قتل عمّار به دست فئه باغیه، ده ها سال قبل، خبر بدهد؟
آیا دلیل عقلی می توانست مثل انبیای سلف، بشارت از ظهور پیغمبر آخرالزّمان محمد بن عبدالله (ص) بدهد؟
آیا عقل می تواند مثل وحی خبر از خروج عایشه وسگان حوئب بدهد؟
یا از جنگ جمل ومعارضه زبیر با امیرالمؤمنین یا از شهادت امیرالمؤمنین (ع) وحضرت سیدالشهداء (ع) وصدها وقایع غیبیه دیگر خبر دهد؟ هیچ عقلی نمی تواند از این امور غیبیه خبر بدهد ولی با خبر نبی ثابت النبوّه ووصی ثابت الوصایه پذیرفته می شود وردّ آن به عنوان اینکه دلیل عقلی ندارد جایز نیست؛ بلی! اگر در جایی دلیل قاطع عقلی بر عدم وقوع باشد مسئله دیگری است.
بنابراین برحسب این روایات معتبره ومتواتره که از آن جمله در نهج البلاغه نیز از حضرت امیرالمؤمنین (ع) نقل شده که فرمود:
«اللهمَّ بَلَی لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً أَوْ خَائِفاً مَغْمُوراً»(64).
ومحدّثان بزرگ اهل سنّت نیز آن را روایت کرده اند، این فایده وجود امام غائب، که وجودش امان اهل ارض است وبقای آن وابسته به بقای اوست، قابل انکار وتردید نیست.
امّا نقض وردّ این دلیل نقلی به وقوع جنگ ها، ویرانی ها، زلزله ها، آتشفشان ها، سیل ها، طاعون ها، وباها وامور دیگر در طول دوازده قرن بلکه چهارده قرن وبلکه در تمام ادوار واعصار وهر دور وکور، جوابش این است که از این اخبار واحادیث، نفی کلّی این حوادث، که طبیعت عالم وزمین مقتضی آن است وعلاوه سنّت الله بر آن جاری شده است، استفاده نمی شود. اینها اموری است که برحسب نظام مقرّر در این عالم طبیعت، حدوث آنها طبیعی است وغرض از اینکه امام، امان است این نیست که با وجود امام، کسی بیمار نمی شود یا جنگی واقع نمی شود یا زلزله وحوادث دیگر اتّفاق نمی افتد؛ همه این امور در اعصار حضور انبیا وائمّه (علیهم السلام) اتّفاق افتاده وبعد از این هم اتّفاق خواهد افتاد.
غرض این است که امام، وجودش در بقای اهل ارض، مؤثّر است وآنگاه که زمین خالی از حجّت باشد زمین ونظامات آن به هم می خورد یا عوض می شود و:
«وَلَوْ بَقِیتِ الْأَرْضُ بِلَا إِمَامٍ مِنَّا لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا»(65) می شود.
مع ذلک چون اسرار قضاوقدر بر ما معلوم نیست تأثیر وجود امام در منع از بروز همین حوادث طبیعی در مواردی مسلّم است؛ چنان که اعمال مردم وخوب وبد در بروز وعدم بروز این حوادث مؤثّر است وصدقه ودعا دافع بلیات عمومی وخصوصی است؛ حتّی استغفار، سبب نزول باران وبرکات می شود ووجود سالمندان وکودکان وچرندگان نیز مانع از دفع بلا است.
چنان که در خبر است:
«إِنَّ للهِ تَعَالَی فِی کلِّ یوْمٍ وَلَیلَةٍ مُنَادِیاً ینَادِی مَهْلاً مَهْلاً عِبَادَ الله عَنْ مَعَاصِی اللِه فَلَوْلَا بَهَائِمُ رُتَّعٌ وَصَبِیةٌ رُضَّعٌ وَشُیوخٌ رُکعٌ لَصُبَّ عَلَیکمُ الْعَذَابُ صُبَّاً تُرَضُّونَ بِهِ رَضّاً»(66).
مسئله فایده وجود امام را با این دید ایمانی باید بررسی کرد ودر بیان این فایده هم با کسانی که به عالم غیب وقضاوقدر الهی معتقدند حرف می زنیم.
وجود پیغمبر به صریح قرآن، امان از عذاب است؛ وجود قائم مقام او نیز امان است؛ استغفار نیز امان است:
(وَمَا کانَ الله لِیعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَمَا کانَ الله مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یسْتَغْفِرُونَ)(67)
وخلاصه این فایده ای که برای وجود امام چه غائب وچه حاضر باشد بیان کرده ایم باتوجه به این معانی که بیشتر از این در اطراف آن مجال اطاله کلام نداریم روشن ومنطقی است وکلام حکیمانه محقّق طوسی بسیار محکم است: «وُجُودُهُ لُطْفٌ وَتَصَرُّفُهُ لُطْفٌ آخَرُ وَعَدَمُهُ مِنَّا».
2. امامی که در غیبت است چه فایده ای دارد؟
گفته شده که نصب امام درصورتی که غائب از انظار ومتصرّف در امور ورتق وفتق واصلاح احوال جامعه نباشد چه فائده ای دارد؟ واصلاً چرا لازم می شود؟ وچرا بعد از اینکه غائب است ودر جامعه حضور عینی ندارد عدم دخالت او در امور، مستند به مردم است؟ درحالی که مردم به واسطه وجود وحضور او در میان جامعه در معرض امتثال واطاعت از فرامین واوامر او قرار نگرفته ومخالفتی اظهار ننموده اند تا بتوان غیبت وقیام نکردن آن حضرت را به اصلاح وانتظام شئون عموم واعمال ولایت به مردم نسبت داد؛ لذا کلام محقّق طوسی که عدم تصرّف امام را از ما ومستند به ما (یعنی مردم) می فرماید چگونه قابل توجیه وتحقیق است؟
در جواب می گوییم این ایراد که فایده تعیین امامی که برکنار از مداخله در اداره جامعه وحفظ مصالح عالیه اسلامی باشد چیست ونصب وتعیین او چرا لازم است به فرض ورود، اختصاص به امام غائب ندارد بلکه در مورد امام حاضری که مبسوط الید نیست واز تصرّف در امور، ممنوع یا محبوس است نیز قابل طرح است بلکه در مورد نبی وپیغمبری که مردم او را به طور موقّت یا دائم، مانع از تبلیغ رسالت باشند نیز این سؤال هست.
امّا جواب کلّی این است که باوجود عدم حضور مردم برای انفاذ اوامر امام یا استماع تبلیغ نبیّ وبلکه ممانعت از آن، چنان که در عصر ائمّه قبل از حضرت صاحب الأمر (علیهم السلام) واقع شد، تصرّف نکردن آن بزرگواران در امور، مستند به مردم است؛ آنچه بر خدا لازم است اتمام حجّت وارسال رسول ونصب امام وفرستادن شرایع واحکام است؛ اگر مردم، استقبال نکنند وهمکاری ننمایند این فواید حاصل نمی شود ولی خداوند متعال به مقتضای حکیمیت ورحیمیت ورحمانیت وربانیت وفیاضیت وهدایت وسایر صفات جمالیه وبرای اینکه حجّتی از عباد بر او نباشد:
«لِئَلَّا یکونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللهِ حُجَّةٌ»(68)
ومصالحی که خود، عالِم به آن است زمین وزمان را خالی از حجّت وصاحب الأمر نخواهد گذارد وهمان طور که در بعضی از روایات است:
«مَثَلُ الْإِمَامِ مَثَلُ الْکعْبَةِ یؤْتَی ولَا یأْتِی»(69).
وقتی قیام به این وظایف عامه ولایی بر امام واجب است که مردم به طور جدّی اظهار حضور برای فرمان بری وامتثال از اوامر او بنمایند؛ چنان که از فرمایش امیرالمؤمنین (ع) در ذیل خطبه شقشقیه استفاده می شود:
«أَمَا وَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْلَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَقِیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَمَا أَخَذَ اللُه عَلَی الْعُلَمَاءِ أَنْ لَا یقَارُّوا عَلَی کظَّةِ ظَالِمٍ وَلَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیتُ حَبْلَهَا عَلَی غَارِبِهَا وَلَسَقَیتُ آخِرَهَا بِکأْسِ أَوَّلِهَا وَلَأَلْفَیتُمْ دُنْیاکمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ»(70)؛
آگاه باشید! سوگند به کسی که دانه را شکافت وروح را آفرید، اگر نبود حضور حاضران، واقامه حجّت به وجود یاوران، وپیمانی که خداوند از علما گرفته است که بر پرخوری ظالمان وگرسنگی مظلومان صبر نکنند البتّه افسار شتر خلافت را بر گردنش رها می ساختم ومحقّقاً درمی یافتند که دنیای شما در نزد من از آب دماغ بز بی ارزش تر است».
بنابر این مبسوط الیدنشدن وقدرت نیافتن ائمه طاهرین (علیهم السلام) بر اداره امور همان طور که خواجه فرموده مستند به مردم است. در مورد حضرت صاحب الأمر (ع) نیز همین جهت معلوم بوده که اگر ایشان هم در این اعصار مثل آبای کرامشان در بین مردم بودند ومأمورٌبه آن برنامه خاصّ نبودند حکومت های وقت ومردم دنیاپرست همان معامله ای را که با ائمه گذشته (علیهم السلام) داشتند ادامه می دادند وبلکه با اطّلاع از بشاراتی که به آن ظهور پیروز وجهان گیر شنیده بودند در فشار واذیت وآزار به آن حضرت تا سر حد شهادت در آن عصرهایی که مقتضیات وشرایط ظهور، موجود نبود اقدام می کردند؛ چنان که در آغاز ومقارن با ولادت آن حضرت وخصوص بعد از شهادت پدر بزرگوارش در مقام دستگیری آن حضرت برآمدند.
بنابراین اینکه عدم تصرّف آن حضرت در امور، به مردم مستند شود احتیاج به آزمایش وامتحان جدید نداشت ودر کل، مسئله پیاده نشدن نظام امامت ورتق وفتق امور وبه دست گرفتن زمام کارها برحسب تاریخ به متعهّدنبودن مردم به نظام الهی امامت ائمّه (علیهم السلام) مستند بود؛ البتّه قضا وتقدیرات خداوند علیم، قدیر حکیم نیز در کنار وضع مردم برحسب بشارات واحادیث به غیبت طولانی آن حضرت وپیش آمدها وحوادث ومسائل بسیار، سیر جهان را بالأخره به ظهور آن حضرت وتشکیل حکومت عدل اسلامی جهانی منتهی خواهد کرد واین، وعده الهی است:
(وَلَنْ یخْلِفَ الله وَعْدَهُ)(71)
بنابراین ظهور ولایت آن حضرت بدون حصول شرایط خاصّ وآماده شدن جهان وتحقق تقدیرات الهیه امکان پذیر نخواهد بود ودر غیر آن شرایط، موقعیت مثل موقعیت های گذشته یا دشوارتر خواهد بود. مردم جهان باید در این اعصار امتحانات بسیار ببینند ودنیا دور وکورهای متعدّد را پشت سر بگذارد تا شرایط چنان که خداوند فرموده فراهم شود؛ حتّی در روایات است که تمام اصناف وصاحبان دعاوی به حکومت می رسند تا کسی نتواند بعد از ظهور آن حضرت ادّعا کند که اگر من یا ما هم بودیم می توانستیم این برنامه را پیاده کنیم(72).
وبه هرحال:
هَذَا مِنْ أَمْرِ اللهِ وَسِرٌّ مِنْ سِرِّ اللهِ لَا یعْلَمُ تَأْوِیلَهَا وَأَسْرَارَهَا إِلَّا اللُه وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ وَمَا نَقُولُ أَوْ نَعْلَمُ مِنْهُ ظَاهِرٌ مِنَ الْبَاطِنِ وَمَجَازٌ مِنَ الْحَقِیقَةِ وَیظْهَرُ مَا فِی هَذَا اْلأَمْرِ أَوْ بَعْضُهُ مِنَ الْأَسْرَارِ الْإِلَهِیةِ بَعْدَ ظُهُورِهِ وَاللهُ عَلَی کلِّ شَیئٍ قَدِیرٌ وَلِکلِّ شَیئٍ عَلِیمٌ یفْعَلُ مَا یشَاءُ وَلَا یفْعَلُ مَا یشَاءُ غَیرُهُ وَلَا یسْئَلُ عَمَّا یفْعَلُ وَهُمْ یسْئَلوُنَ وَلَا یخْلِفُ الْمِیعَادَ.
3. آیا در زمان غیبت، تصرّف امام (ع) در امور به طور مطلق منفی است؟
این سالبه کلیه را که آن حضرت از جمیع امور کناره گیری داشته باشند ومستقیماً یا به وسیله خواصّ خودشان ودیگران مطلقا در امور، تصرّف ومداخله نداشته باشند صحیح نیست؛ نه ما به سلب کلّی معتقدیم ونه کسی می تواند نسبت به آن ادّعای قطع ویقین بنماید؛ زیرا ممکن است چنان که بیان کرده ایم آن حضرت، توسط اولیا وخواصّ خودشان یا به هر شکلی که مقتضی باشد دخالت نمایند. خلاصه، آنچه معلوم است این است که به ظاهر، آن حضرت، مداخله کلّی وفراگیر در امور ندارند واین سلب غیر کلّی با ایجاب جزئی که کسی نمی تواند آن را نفی نماید منافات ومناقضه ندارد؛ با اینکه ما امارات ونشانی های بسیاری در طول تاریخ تشیع از این مداخله غائبانه در موارد بسیاری داریم.
حال اگر کسی هم شکاک یا مغرض باشد وبگوید من باور نمی کنم در جواب، غرض ما بیان امکان این مداخله وردّ سلب کلّی است وبه عبارت دیگر می خواهیم این شبهه که: «امام در امور مطلقاً مداخله ندارند» را ردّ کنیم؛ زیرا این شبهه در صورتی وارد است که عدم مداخله مطلق آن حضرت، ثابت ومعلوم باشد وچون این موضوع (عدم مداخله مطلق) قابل اثبات نیست با وجود بشارات انبیای گذشته وپیغمبر اکرم (ص) ائمّه طاهرین (علیهم السلام) اگر هم مداخله آن حضرت در امور ثابت نشود خللی در مسئله امامت وغیبت وشئون آن حضرت، وارد نمی شود وهمان مقدار که تصرّف ومداخله ایشان درحدودی که مصلحت است امکان پذیر باشد برای ردّ شبهه کافی است چنان که در سایر افعال وصنایع ومخلوقات خداوند متعال اگر در موردی فایده پدیده ای ومخلوقی را کشف نکردیم ونتوانستیم برای آن فایده اثبات کنیم دلیل بر عدم فائده نمی شود که از زمان های کهن گفته اند: «عَدَمُ الْوِجْدانِ لَا یدُلُّ عَلَی عَدَمِ الْوُجُودِ».
این ظهور واین غیبت وآنچه در اخبار واحادیث از امور خارق العاده رسیده است همه جزء سنن الهیه وبه اراده خداوند حکیم علیم انجام می شود؛ همان طور که معتقدیم در عالم تکوین وخلقت کار عبث وبیهوده واقع نشده ونمی شود ودر این گونه امور، همین نظام وبرنامه جاری است.
ذَلِک تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ
4. مفهوم دقیق غیبت چیست؟
مفهوم غیبت ناشناخته بودن شخص آن حضرت بر مردم است وبااینکه ایشان را اشخاصی از هر گروه وفرقه ای ببینند ونشناسند منافات ندارد ونیز مفهوم غیبت، پنهان بودن مردم از آن حضرت نیست تا کسی بگوید بنابراین چون نمی توانند با مردم، تماس بگیرند نمی توانند بعض فریادرسی ها واستغاثه ها را شخصاً یا به وسیله خواصّی که دارند جواب بدهند. همان طور که تذکر داده ایم ایشان در موسم حجّ شرکت می فرمایند؛ به زیارت رسول اکرم (ص) وسایر اجداد بزرگوارشان (علیهم السلام) می روند؛ قبور مؤمنین را زیارت ودر تشییع جنائز، هر کجا مقتضی باشد، شرکت می کنند.
خلاصه، در حال غیبت، آن حضرت، اعمال وبرنامه های خیر وعبادی واحسان به ضعفا را در حدودی که در این شرایط خاصّ، قابل انجام است انجام می دهند وحکایات بسیار هم از این مقوله نقل شده است که اگر هریک از آنها باوربخش ویقین آور نباشد کلّ آنها موجب قطع ویقین است. ولی در این جواب ما نمی خواهیم این موضوع را اثبات کنیم؛ می خواهیم نفی آن را واینکه اعتقاد به امام غائب، مفهومش عقیده به خارج بودن آن حضرت از بین مردم ومجامع است ردّ کنیم وبرای ردّ آن ودفع اشکال، همان امکان انجام این گونه تصرّفات از ایشان کافی است.
ما حدود عقیده خود را به آن حضرت وغیبت اعلام می کنیم وکسی نمی تواند بگوید امام غائبی که شما به او عقیده دارید که نه کسی او را می بیند ونه او کسی را می بیند با امام میت تفاوت نمی کند. در اینجا فقط می خواهیم با عرض عقیده روشن کنیم بر این عقیده، که دلائلی بر اثبات آن اقامه می شود فی حد نفسه ایراد واشکالی وارد نیست چون عقاید از دو جهت مورد بررسی قرار می گیرد: گاه نفس عقیده، مورد ایراد عقلی یا نقلی است که نخست باید آن را بررسی کرد؛ مثلاً عقیده به شرک یا تجسّم خدا یا حلول واتّحاد وامثال این عقاید عقلاً مورد ایراد وابطال قرار می گیرد یا عقیده به امامت ظالم، با نظر به خود این عقیده عقلاً ونقلاً باطل است، ودر این صورت، اثبات آن برای شخص فلان ظالم قابل بررسی نیست.
در این جواب می گوییم: بر عقیده به امام غائب این ایرادات وارد نیست؛ چون این عقیده مفهومش عقیده به امامت شخصی که در غیبت مطلق ومثل خارج از عالم ما باشد(73) نیست او در هر کجا بخواهد حاضر می شود ومردم را می بیند ومردم هم او را بدون معرفت به شخصش می بینند. حکایاتی که هم نقل می کنیم - اگرچه چنان که گفته شد فی الجمله وبه نحو متواتر اجمالی ثابت است - این عقیده ما را، که آن حضرت را در غیبت مطلق نمی دانیم، تأیید می نماید؛ به هرحال جهتی که مورد ایراد است عقیده شیعه نیست وآنچه عقیده شیعه است این ایراد به آن وارد نیست.
5. آیا توقیع شریف برای اثبات ولایت عامه فقها، حجّیت دارد؟
راجع به ولایت فقها به طور عام در عصر غیبت در رساله ضرورة وجود الحکومة وولایة الفقهاء فی عصر الغیبه به طور مختصر بحث کرده ایم، وراجع به توقیع شریف، اعتبار وحجّیت آن ثابت است؛ زیرا شیخ ما صدوق رحمه الله در کتاب کمال الدین(74) از شیخ خود محمد بن محمد بن عصام کلینی - که از طبقه دهم است - روایت کرده است ودر اینجا از او با جمله «رَحِمَهُ اللهُ» ودر موارد دیگر با جمله «رَضِی اللهُ عَنْهُ» تجلیل وتعظیم کرده است واو این توقیع شریف را از ثقة الاسلام کلینی واو از اسحاق بن یعقوب روایت کرده که او به وسیله جناب محمد بن عثمان رحمه الله نائب دوّم از نوّاب اربعه کتابی را که متضمّن سؤالاتی بوده تقدیم کرد وبه خط اشرف حضرت صاحب الأمر (ع) توقیعی در جواب، دریافت نمود وهمچنین شیخ طوسی در کتاب الغیبه(75) این توقیع رفیع را از جماعتی از جعفر بن محمد بن قولویه که از ثقات واجلّاء در حدیث وفقه وصاحب تصنیفات بسیار واز طبقه دهم است واز ابی غالب زراری احمد بن محمد بن سلیمان از طبقه دهم که او نیز از مشایخ واجلّاء است وبه جلالت قدر وکثرت روایت و«شیخ عصابه» وغیرذلک از القاب تعظیم وتوصیف شده واز غیر این دو بزرگوار روایت فرموده وآن بزرگواران از جناب کلینی واو از اسحاق بن یعقوب که به احتمال قوی برادر کلینی بوده روایت کرده است واز اعتماد کلینی به او واحتجاج صدوق وشیخ طوسی (محمّدون ثلاثه) جلالت قدر ووثاقت وی نیز معلوم می شود؛ بنابراین نه تنها سند، ضعیف نیست بلکه به نظر می رسد که در کمال قوّت واعتبار است؛ به علاوه، متن آن، که متضمّن پاسخ مسائل مهمّی است، بر قوّت واعتبار آن افزوده است واباحه خمس در آن، دلیل بر ضعف آن نمی شود؛ نهایت امر یکی از اخبار تحلیل واباحه است که با آن در فقه مثل سائر روایات عمل می شود؛ مضافاً بر اینکه معلوم نیست سؤال از مطلق خمس بوده یا از خمس مبتلابه در اماء وجمله قبل از این عبارت که می فرماید:
«أَمَّا الْمُتَلَبِّسُونَ بِأَمْوَالِنَا فَمَنِ اسْتَحَلَّ مِنْهَا شَیئاً فَأَکلَهُ فَإِنَّمَا یأْکلُ النِّیرَانَ»(76).
نیز قرینه است بر اینکه سؤال از مطلق خمس نبوده است؛ علی هذا تعرّض توقیع به حکم خمس، به طور اجمال شاهدی بر ضعف آن نیست وتوقیع رفیع در کمال اعتبار است.
6. وجود امام غایب چه تأثیری برای یک مؤمن دین دار دارد؟
پاسخ این سؤال واضح است؛ وجود امام از دو جهت باعث دلگرمی مؤمنین وحفظ تعهّد وموجب مزید شوق به اعمال صالح وانجام وظایف است؛ نخست: از جهت اطمینان وامیدواری وخوش بینی به آینده جهان وپیروزی نهایی حقّ بر باطل وپرشدن زمین از عدل وداد؛ این فایده روانی مهمّی است که بر اصل عقیده به مصلح آخرالزّمان وظهور منجی که همه پیروان ادیان مخصوصاً مسلمانان به آن اعتقاد دارند مرتّب است؛ همه به آینده دنیا نظر دارند ومنتظر آن عصر درخشان ودوران خلاصی هستند.
دوّم: از جهت حال حاضر وبقای التزامات اخلاقی ودینی وتعهّدات مذهبی، مفید وشوق انگیز ورغبت افزا است؛ نفس این عقیده که ما فی الحال امام وملجأیی الهی داریم که از اعمال صالح وخیر ما مسرور می شود واز کارهای زشت ما مغموم ورنجیده خاطر می گردد وبرای ما وحوائج ما دعا می کند موجب ثبات واستقامت وقوّت روح وشکیبایی وپشت گرمی می شود وباعث میل به پرهیزکاری وپارسایی وحُسن عمل می گردد وخلاصه، مقرّب به طاعت ومبعّد از معصیت است.
7. چرا فلسفة غیبت، پس از ظهور، معلوم می گردد؟
در مورد سرّ غیبت نگفته ایم که سرّ وفلسفه وحکمت آن منحصراً بعد از ظهور معلوم می شود بلکه گفته ایم که سرّ وحکمت مهمّ وعمده آن بعد از ظهور ظاهر می شود واین به معنای نفی اسرار وحکمت های متعدّد دیگر نیست وفرضاً هم اگر حکمت را منحصر به آنچه بعد ازظهور ظاهر می شود بدانیم اشکالی پیش نمی آید؛ چون ما برحسب احادیث معتبر، ثابت می کنیم که غیبت وظهور آن حضرت به امر خدا واقع خواهد شد؛ بنابراین اگر بگوییم حکمت غیبت بعد از ظهور ظاهر خواهد شد علامت تسلیم وایرادنگرفتن به کار وتقدیر خداست؛ به علاوه ظهور علمی حکمت غیر از ظهور عینی وخارجی آن است که بعد از ظهور حاصل می شود، مثل آنکه فایده وحکمت بعثت ورسالت حضرت خاتم الأنبیا (ص) قبل از ولادت آن حضرت ودر اعصاری که پیغمبران گذشته از آن خبر می دادند به طور اجمال معلوم بود وروشن بود که فواید بزرگ ومهمّی دارد امّا این فواید وبرکات بعد از بعثت آن حضرت ظاهر شد ودر هر عصر وهر زمان وهر روز تا زمان ما ظاهرتر گردیده وظاهرتر خواهد شد.
امم گذشته که از پیغمبرانشان بشارت رسالت محمدی (ص) را دریافت می کردند می دانستند که فایده این رسالت، بزرگ وباعظمت است ولی تا آن حضرت، ظهور نفرموده وقرآن را برای بشریت نیاورده بود این فایده چنان که باید معلوم نبود وبعد از عصر رسالت، شناخته ومعروف شد واز این جهت ابن تیمیه ودیگری نمی تواند شبهه بنماید واخبار معتبری را که دلالت بر وقوع غیبت دارند انکار نماید. امثال او که اخبار ابن صائد ودجّال وحتّی خبر او را با آن تفاصیل عجیب وغریب وغیرقابل قبول، می پذیرند واز حکمت این تفصیلات غیرمنطقی نمی پرسند، حقّ ندارند از حکمت ظهور امام زمان (ع) که محقّقاً واقع خواهد شد سؤال نمایند.
باز هم یادآور می شوم که: روح واساس این اشکال، اصل عقیده به امامت آن حضرت را با این مبعدات وملازماتی که طرح شده مورد ایراد قرار می دهد؛ یعنی فکر وعقیده را از حیث محتوا وبه اصطلاح در عالم ثبوت، غیرمقبول می شمارد ونظر ما در این جواب ها بیشتر متوجّه دفع این اشکال وابطال آن می باشد. به عبارت دیگر گاه، نبوّت پیغمبر یا امامت امام با ایراد به اصل فکر وعقیده به نبوّت عامّه یا امامت عامّه مورد اشکال یا انکار واقع می شود وگاه اثبات نبوّت یا امامت - که در اصل حصول وتحقق، ممکن یا لازم وواجب است - برای شخص معینی مورد ایراد قرار می گیرد.
در این پرسش، مسئله معقول بودن امامت برای شخص غائبی که بر وجودش در یک زمان بسیار طولانی اثری مرتّب نباشد وبه آینده موکول باشد مورد ایراد شده که اگر چنین شخصی در خارج هم وجود داشته باشد امامت برای او غیرمعقول وغیر قابل اثبات باشد.
مثل اینکه در مسئله جواز امامت ظالم وغیرمعصوم وغیراعلم، کبرای مسئله مورد ابطال است که در نتیجه صغریات وجزئیات آن مثل امامت ظلمه وجهال وغیراعلم نفی می شود.
بنابراین در این جواب ها نظر بر این است که بگوییم امامت شخص غایبی که به طورکلّی از مردم جدا باشد ومردم از او غایب واو از مردم غایب باشد عقیده شیعه نیست ومقصود از غیبت، غیبتی است که غایب ومغیبٌ عنه در آن، از هم منفصل وجدا نیستند وربط غایب با کسانی که از آنها غایب شده مثل ربط آفتاب مستور به ابر با کائنات ارضی است؛ نه اینکه اجتماع آنها با یکدیگر ناممکن است.
غیبتی که شیعه به آن معتقد است قاطع ارتباط کلّی نیست ومعنایش پنهان بودن مغیبٌ عنه از غایب نیست؛ لذا غیبت با آن فوایدی، که گفته شد بر وجود امام مترتب است، منافی نیست.
وَآخِرُ دَعْوَانَا أَنِ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
جمادی الثانیه 1417
لطف الله صافی
1 - قرآن کریم.
2 - نهج البلاغه، الامام علی بن ابی طالب (ع)، الشریف الرضی، تحقیق وشرح محمد عبده، بیروت، دار المعرفة، 1412ق.
6 - الاربعین فی امامة الائمة الطاهرین، قمی، محمدطاهر بن محمد (م.1098ق)، تحقیق، سید مهدی رجائی، قم، مطبعة الامیر، 1418ق.
4 - الاحتجاج، طبرسی، احمد بن علی (م. 560ق.)، تحقیق سید محمدباقر موسوی خرسان، النجف الاشرف، دارالنعمان، 1386ق.
5 - الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، مفید، محمد بن محمد (م. 413ق.)، تحقیق مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لتحقیق التراث، بیروت، دارالمفید، 1414ق.
6 - إعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، فضل بن حسن (م. 548ق.)، قم، مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لاحیاء التراث، 1417ق.
7 - اقبال الاعمال، ابن طاووس، سید علی بن موسی (م. 664ق.)، تحقیق جواد قیومی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1414ق.
8 - امان الامة من الضلال والاختلاف، صافی گلپایگانی، لطف الله، قم، المطبعة العلمیة، 1397ق.
9 - الانصاف فی النص علی الائمة، بحرانی، سید هاشم حسینی (م. 1107ق.)، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378 ق.
10 - بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الأئمةالاطهار (علیهم السلام)، مجلسی، محمدباقر (م. 1111ق.)، تحقیق محمدباقر بهبودی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1403ق.
11 - البرهان فی علامات مهدی آخرالزمان، متقی هندی، علی (م. 975ق.)، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، مطبعة الخیام، 1399ق.
12 - بصائرالدرجات فی فضائل آل محمد (ص)، صفار، محمد بن حسن (م. 290ق.)، تحقیق میرزا محسن کوچه باغی، تهران، موسسة الاعلمی، 1404ق.
13 - تاج الموالید فی موالید الائمة ووفیاتهم، طبرسی، فضل بن حسن (م. 548ق.)، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1406ق.
14 - التبیان فی تفسیر القرآن، طوسی، محمد بن حسن (م. 460ق.)، تحقیق احمد قصیر عاملی، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
15 - تحف العقول عن آل الرسول (ص)، ابن شعبه حرانی، حسن بن علی (م. قرن4)، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1404ق.
16 - تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، حر عاملی، محمد بن حسن (م. 1104ق.)، تحقیق ربانی شیرازی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1403ق.
17 - الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی، محمد بن علی (م. 560ق.)، تحقیق نبیل رضا علوان، قم، انتشارات انصاریان، 1412ق.
18 - جنة المأوی فی ذکر من فاز بلقاء الحجه، محدث نوری، میرزاحسین (م. 1320 ق.)، تحقیق محسن عقیل، بیروت، دارالمحجة البیضاء، 1412ق.
19 - الخرائج والجرائح، قطب راوندی، سعید بن هبةالله (م. 573ق.)، قم، مؤسسة الامام المهدی (ع)، 1409ق.
20 - الخصال، صدوق، محمد بن علی (م. 381ق.)، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1403ق.
21 - دارالسلام در احوالات حضرت مهدی (ع)، عراقی میثمی، محمود بن جعفر (م. 1308ق.)، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1383ق.
22 - الدرالمنثور فی التفسیر بالماثور، سیوطی، جلال الدین (م. 911ق.)، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1404ق.
23 - روضة الواعظین وبصیرة المتعظین، فتال نیشابوری، محمد بن حسن (م. 508ق.)، قم، الشریف الرضی، 1375ش.
24 - سنن ابن ماجه، ابن ماجه قزوینی، محمد بن یزید (م. 275ق.)، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، دارالفکر.
25 - سنن ابی داوود، ابوداوود سجستانی، سلیمان بن اشعث (م. 275ق.)، تحقیق سعید محمد لحام، بیروت، دارالفکر، 1410ق.
26 - سنن الترمذی، ترمذی، محمد بن عیسی (م. 279ق.)، تحقیق عبدالوهاب عبداللطیف، بیروت، دارالفکر، 1403ق.
27 - السیرةالنبویه، ابن هشام، عبدالملک حمیری (م. 8 - 213ق.)، تحقیق محمد عبدالحمید، القاهرة، مکتبة محمدعلی صبیح واولاده، 1383ق.
28 - شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، عزالدین (م. 656ق.)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، داراحیاء الکتب العربیة، 1378ق.
29 - صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج (م. 261ق.)، بیروت، دارالفکر.
30 - الصواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی، احمد بن حجر (م. 974ق.)، القاهرة، مکتبة القاهرة، 1385ق.
31 - الطبقات الکبری، ابن سعد، محمد بن سعد (م. 230ق.)، بیروت، دارصادر.
32 - العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان (ع)، نهاوندی، علی اکبر، تحقیق صادق برزگر بفرویی، حسین احمدی قمی، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1388ش.
33 - عقیدة الشیعه، دونلدسن، دوایت م، مصر، مکتبة الخانجی، 1365ق.
34 - الغارات، ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد (م. 283ق.)، تحقیق سید جلال الدین حسینی ارموی، چاپخانه بهمن.
35 - غرر الحکم ودرر الکلم، آمدی، عبدالواحد بن محمد (م. 510ق.)، تحقیق سید مهدی رجائی، قم، دارالکتاب الاسلامی، 1410ق.
36 - الغیبه، طوسی، محمد بن حسن (م. 460ق.)، تحقیق عبادالله تهرانی، علی احمد ناصح، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1411ق.
37 - الغیبه، نعمانی، محمد بن ابراهیم (م. 360ق.)، تحقیق فارس حسون کریم، قم، انتشارات انوارالهدی، 1422ق.
38 - الفتن، ابن حماد، نعیم بن حماد مروزی (م. 229ق.)، بیروت، دارالفکر، 1414ق.
39 - الکافی، کلینی، محمد بن یعقوب (م. 329ق.)، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1363ش.
40 - الکامل فی التاریخ، ابن اثیر جزری، علی بن محمد (م. 630ق.)، بیروت، دارصادر، 1386ق.
41 - کتاب التفسیر، عیاشی، محمد بن مسعود (م. 320ق.)، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، چاپخانه علمیه، 1380ق.
42 - کشف الاستار عن وجه الغائب عن الابصار، محدث نوری، میرزا حسین (م. 1320ق.)، المطبعة الجدیده.
43 - کشف الغمة فی معرفة الائمه (علیهم السلام)، اربلی، علی بن عیسی (م. 693ق.)، بیروت، دارالاضواء، 1405ق.
44 - کفایة الاثر فی النص علی الائمة الاثنی عشر (علیهم السلام)،خزاز قمی، علی بن محمد (م. 400ق.)، تحقیق سید عبداللطیف حسینی کوه کمری، قم، انتشارات بیدار، 1401ق.
45 - کمال الدین وتمام النعمه، صدوق، محمد بن علی (م. 381ق.)، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1405ق.
46 - کنز العمال فی سنن الاقوال والافعال، متقی هندی، علی (م. 975ق.)، تحقیق بکری حیانی، صفوة السقا، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1409ق.
47 - مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، طبرسی، فضل بن حسن (م. 548ق.)، تحقیق عده ای از محقّقین، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1415ق.
48 - المزارالکبیر، مشهدی، محمد بن جعفر (م. 610ق.)، تحقیق جواد قیومی، قم، نشر اسلامی، 1419ق.
49 - الملاحم والفتن (التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن)، ابن طاووس، سید علی بن موسی (م. 664ق.)، اصفهان، تحقیق مؤسسه صاحب الامر (ع)، نشر گلبهار، 1416ق.
50 - مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، محمد بن علی (م. 588ق.)، تحقیق گروهی از اساتید نجف اشرف، النجف الاشرف، المکتبة الحیدریة، 1376ق.
51 - منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر (ع)، صافی گلپایگانی، لطف الله، قم، دفتر تنظیم ونشر آثار حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی مدظله العالی، 1422ق.
52 - النجم الثاقب فی احوال الامام الحجة الغائب (ع)، محدث نوری، میرزا حسین (م. 1320ق.)، تحقیق سید یاسین موسوی، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1429ق.
53 - ینابیع المودة لذوی القربی، قندوزی، سلیمان بن ابراهیم (م. 1294ق.)، تحقیق سید علی جمال اشرف حسینی، دارالاسوة، 1416ق.
پاورقی:
-----------------
(1) نهج البلاغه، حکمت 147(ج4، ص37)؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص170؛ ثقفی کوفی، الغارات، ج1، ص153.
(2) یوسف، 40.
(3) یوسف، 40.
(4) یوسف، 40.
(5) ایمان وعقیده به این نظام کمترین فایده اش بازداری وکنترل هر نظام دیگر است که بر اوضاع مسلّط شده باشد؛ عقیده به نظام امامت، آن نظامات غیرشرعی را نیز محدود می کند واز دیکتاتوری ومطلق العنانی آنها جلوگیری می نماید؛ وافراد را از اینکه دربست خود را در اختیار آنها بگذارند، مانع می شود. نظام امامت در هر مرحله ای از نفوذ که باشد در همان مرحله نظام بازداری از ظلم وفساد واستضعاف است که بیشتر از این در اینجا مجال شرحش نیست.
(6) صدوق، کمال الدین، ص409؛ خزاز قمی، کفایة الاثر، ص296؛ ابن حمزه طوسی، الثاقب فی المناقب، ص495؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج1، ص212؛ ج3، ص18؛ محدّث نوری، کشف الاستار، ص78 - 79؛ منتخب الاثر، تألیف نگارنده، ج1، ص275 – 276؛ ج2، ص197. ص15؛ «هرکه بمیرد وامام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است».
(7) کلینی، الکافی ج1، ص375؛ نعمانی، الغیبه، ص132؛ مجلسی، بحارالانوار، ج23، ص323؛ ج65، ص105؛ ج69، ص135.
(8) کلینی، الکافی، ج1، ص376، ح4.
(9) مخفی نماند که احادیث بسیار در موضوع ولایت اهل بیت (علیهم السلام) واینکه هیچ عملی بدون ولایت نفع نمی دهد وارد است، که قسمتی از آنها را در کتاب امان الامه نقل کرده ام، وهمه بر اهمیت نظام امامت واینکه باید امت آن را تعظیم نموده واز آن اطاعت داشته باشند، دلالت دارند.
(10) کلینی، الکافی، ج8، ص313؛ طوسی، الغیبه، ص477؛ قندوزی، ینابیع الموده، ج3، ص235؛ منتخب الاثر، تألیف نگارنده، ج3، ص147 – 153.
(11) بقره، 249.
(12) آل عمران64. «[بگو: ای اهل کتاب!] بیایید به سوی سخنی که میان ما وشما یکسان است: که جز خداوند یگانه را نپرستیم وچیزی را همتای او قرار ندهیم؛ وبعضی از ما، بعضی دیگر را - غیر از خدای یگانه - به خدایی نپذیرد».
(13) نحل، 90.
(14) حجرات، 13.
(15) ابن حماد، الفتن، ص206؛ ابن طاووس، الملاحم والفتن، ص128؛ متقی هندی، البرهان، ص111 – 112، فصل 2، ح4؛ همو، کنزالعمال، ج14، ص587.
(16) طوسی، الغیبه، ص399؛ مجلسی، بحارالانوار، ج52، ص113، 207؛ رجوع شود به: منتخب الاثر، تألیف نگارنده، ج3، ص81 – 82.
(17) نهج البلاغه، خطبه2 (ج1، ص29 – 30)؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص138؛ قمی، الاربعین، ص437؛ مجلسی، بحارالانوار، ج23، ص117؛ قندوزی، ینابیع الموده، ج3، ص449. «راز پیامبر بدان ها سپرده شده است، وهرکه آنان را پناه گیرد به حقّ راه برده است. مخزن علم پیامبرند واحکام شریعت او را بیانگر قرآن وسنّت نزد آنان در امان، چون کوه برافراشته».
(18) نهج البلاغه، خطبه 152 (ج2، ص40 – 41)؛ صفار، بصائرالدرجات، ص516؛ عیاشی، ج2، ص18؛ آمدی، غررالحکم، ص276. «داخل بهشت نمی شود مگر کسی که آنها [ائمّه (علیهم السلام)] را بشناسد وآنها او را بشناسند وداخل جهنّم نمی گردد مگر کسی که منکر ائمّه وائمّه (علیهم السلام) منکر آنها باشند».
(19) از حکایات جالب ومورد اطمینان که در زمان ما واقع شده، این حکایت را که در هنگام چاپ این کتاب برایم نقل شد ودر آن نکات وپندهایی است، جهت مزید بصیرت خوانندگان که به خواندن این گونه حکایات علاقه دارند، در اینجا یادداشت وضمیمه کتاب می نمایم:
چنان که اکثر مسافرینی که از قم به تهران واز تهران به قم می آیند، واهالی قم نیز اطّلاع دارند، اخیراً در محلّی که سابقاً بیابان وخارج از شهر قم بود، در کنار راه قم - تهران [جاده قدیم]، سمت راست کسی که از قم به تهران می رود - جناب حاج یدالله رجبیان از اخیار قم، مسجد مجلّل وبا شکوهی به نام مسجد امام حسن مجتبی (ع) بنا کرده است که هم اکنون دایر شده ونماز جماعت در آن منعقد می گردد.
در شب چهارشنبه بیست ودوّم ماه مبارک رجب 1398 - مطابق هفتم تیرماه 1357 - حکایت ذیل را راجع به این مسجد شخصاً از صاحب حکایت جناب آقای احمد عسکری کرمانشاهی که از اخیار بوده وسال ها است در تهران متوطّن می باشد، در منزل جناب آقای رجبیان با حضور ایشان وبرخی دیگر از محترمین، شنیدم.
آقای عسکری نقل کرد: حدود هفده سال پیش، روز پنج شنبه ای بود، مشغول تعقیب نماز صبح بودم، در زدند. رفتم بیرون، دیدم سه نفر جوان که هر سه مکانیک بودند، با ماشین آمده اند. گفتند: تقاضا داریم امروز روز پنج شنبه است، با ما همراهی نمایید تا به مسجد جمکران مشرّف شویم، دعا کنیم؛ حاجتی شرعی داریم.
اینجانب جلسه ای داشتم که جوان ها را در آن جمع می کردم ونماز وقرآن می آموختم. این سه جوان از همان جوان ها بودند. من از این پیشنهاد خجالت کشیدم، سرم را پایین انداختم وگفتم: من چه کاره ام بیایم دعا کنم. بالأخره اصرار کردند؛ من هم دیدم نباید آنها را ردّ کنم، موافقت کردم. سوار شدم وبه سوی قم حرکت کردیم.
در جاده تهران نزدیک قم ساختمان های فعلی نبود، فقط دست چپ یک کاروانسرای خرابه به نام «قهوه خانه علی سیاه» بود. چند قدم بالاتر، از همین جا که فعلاً «حاج آقا رجبیان» مسجدی به نام مسجد امام حسن مجتبی (ع) بنا کرده است، ماشین خاموش شد.
رفقا که هر سه مکانیک بودند، پیاده شدند، کاپوت ماشین را بالا زدند ومشغول تعمیر شدند. من از یک نفر آنها به نام علی آقا یک لیوان آب برای قضای حاجت وتطهیر گرفتم. رفتم تا وارد زمین های مسجد فعلی شوم؛ دیدم سیدی بسیار زیبا وسفید، ابروهایش کشیده، دندان هایش سفید، ویک خال بر صورت مبارکش بود؛ با لباس سفید وعبای نازک ونعلین زرد وعمامه سبز مثل عمامه خراسانی ها ایستاده بود وبا نیزه ای که به قدر هشت - نه متر بلند است زمین را خط کشی می کرد. گفتم: اوّل صبح آمده است اینجا، جلو جاده، دوست ودشمن می آیند ردّ می شوند، نیزه دستش گرفته است».
(آقای عسکری درحالی که از این سخنان خود پشیمان وعذرخواهی می کرد) گفت:
گفتم: عمو! زمان تانک وتوپ واتم است، نیزه را آورده ای چه کنی؟ برو دَرست را بخوان. رفتم برای قضای حاجت نشستم.
صدا زد: آقای عسکری آنجا ننشین، اینجا را من خط کشیده ام؛ مسجد است.
من متوجّه نشدم که از کجا مرا می شناسد، مانند بچه ای که از بزرگ تر اطاعت کند، گفتم چشم، پا شدم.
فرمود: برو پشت آن بلندی.
رفتم آنجا؛ پیش خود گفتم سر سؤال با او را باز کنم، بگویم آقا جان! سید! فرزند پیغمبر! برو درست را بخوان. سه سؤال پیش خود طرح کردم.
1. این مسجد را برای جنّ می سازی یا ملائکه که دو فرسخ از قم بیرون آمده ای وزیر آفتاب نقشه می کشی؛ درس نخوانده معمار شده ای؟!
2. هنوز مسجد نشده، چرا در آن قضای حاجت نکنم؟
3. در این مسجد که می سازی جنّ نماز می خواند یا ملائکه؟
این پرسش ها را پیش خود طرح کردم؛ آمدم جلو سلام کردم. بار اوّل او ابتدای به سلام کرد، نیزه را به زمین فرو برد ومرا به سینه گرفت. دست هایش سفید ونرم بود. چون این فکر را هم کرده بودم که با او مزاح کنم وچنان که در تهران هر وقت سیدی شلوغ می کرد، می گفتم مگر روز چهارشنبه است عرض کنم روز چهارشنبه نیست، پنج شنبه است، چرا آمده ای میان آفتاب.
بدون اینکه عرض کنم، تبسّم کرد.
فرمود: پنج شنبه است، چهارشنبه نیست. وفرمود: سه سؤالی را که داری بگو، ببینم!
من متوجّه نشدم که قبل از اینکه سؤال کنم، از مافی الضّمیر من اطّلاع داد.
گفتم: سید فرزند پیغمبر، درس را ول کرده ای، اوّل صبح آمده ای کنار جاده، نمی گویی در این زمان تانک وتوپ، نیزه به درد نمی خورد، دوست ودشمن می آیند ردّ می شوند، برو درست را بخوان.
خندید؛ چشمش را به زمین انداخت؛ فرمود: دارم نقشه مسجد می کشم. گفتم: برای جنّ یا ملائکه؟ فرمود: برای آدمیزاد، اینجا آبادی می شود.
گفتم: بفرمایید ببینم اینجا که می خواستم قضای حاجت کنم، هنوز که مسجد نشده است!
فرمود: یکی از عزیزان فاطمه زهرا (س) در اینجا بر زمین افتاده، وشهید شده است، من مربع مستطیل خط کشیده ام، اینجا می شود محراب، اینجا که می بینی قطرات خون است که مؤمنین می ایستند، اینجا که می بینی، مستراح می شود؛ واینجا دشمنان خدا ورسول به خاک افتاده اند. همین طور که ایستاده بود برگشت ومرا هم برگرداند، فرمود: اینجا می شود حسینیه، واشک از چشمانش جاری شد، من هم بی اختیار گریه کردم.
فرمود: پشت اینجا می شود کتابخانه، تو کتاب هایش را می دهی؟ گفتم: پسر پیغمبر، به سه شرط؛ اوّل اینکه من زنده باشم؛ فرمود: ان شاءالله.
شرط دوّم این است که اینجا مسجد شود؛ فرمود: بارک الله.
شرط سوم این است که به قدر استطاعت، ولو یک کتاب شده برای اجرای امر تو پسر پیغمبر بیاورم، ولی خواهش می کنم برو درست را بخوان؛ آقاجان این هوا را از سرت دور کن.
دو مرتبه خندید. مرا به سینه خود گرفت. گفتم: آخر نفرمودید اینجا را چه کسی می سازد؟ فرمود: «یدُ اللهِ فَوْقَ أَیدِیهِمْ».
گفتم: آقاجان! من این قدر درس خوانده ام، یعنی دست خدا بالای همه دست هاست.
فرمود: آخر کار می بینی، وقتی ساخته شد به سازنده اش از قول من سلام برسان. مرتبه دیگر هم مرا به سینه گرفت وفرمود: خدا خیرت بدهد.
من آمدم رسیدم سر جاده، دیدم ماشین راه افتاده [ودرست شده]. گفتم: چطور شد؟ گفتند: یک چوب کبریت، زیر این سیم گذاشتیم؛ وقتی آمدی درست شد. گفتند: با کی زیر آفتاب حرف می زدی؟ گفتم: مگر سید به این بزرگی را با نیزه ده متری که دستش بود، ندیدید؟ من با او حرف می زدم. گفتند: کدام سید؟ خودم برگشتم دیدم سید نیست، زمین مثل کف دست، پستی وبلندی نبود، هیچ کس نبود.
من یک تکانی خوردم. آمدم توی ماشین نشستم؛ دیگر با آنها حرف نزدم. به حرم مشرّف شدم، نمی دانم چطوری نماز ظهر وعصر را خواندم. بالأخره آمدیم جمکران، ناهار خوردیم. نماز خواندم. گیج بودم؛ رفقا با من حرف می زدند، من نمی توانستم جوابشان را بدهم.
در مسجد جمکران، یک پیرمرد یک طرف من نشسته ویک جوان طرف دیگر؛ من هم وسط ناله می کردم، گریه می کردم. نماز مسجد جمکران را خواندم؛ می خواستم بعد از نماز به سجده بروم، صلوات را بخوانم، دیدم آقایی سید که بوی عطر می داد، فرمود: آقای عسکری سلام علیکم. نشست پهلوی من.
تُن صدایش همان تن صدای سید صبحی بود. به من نصیحتی فرمود. رفتم به سجده، ذکر صلوات را گفتم. دلم پیش آن آقا بود، سرم به سجده، گفتم سر بلند کنم بپرسم شما اهل کجا هستید، مرا از کجا می شناسید. وقتی سر بلند کردم، دیدم آقا نیست.
به پیرمرد گفتم: این آقا که با من حرف می زد، کجا رفت، او را ندیدی؟ گفت: نه. از جوان پرسیدم، او هم گفت، ندیدم. یک دفعه مثل اینکه زمین لرزه شد، تکان خوردم؛ فهمیدم که حضرت مهدی (ع) بوده است. حالم به هم خورد، رفقا مرا بردند آب به سر ورویم ریختند. گفتند: چه شده؟ خلاصه، نماز را خواندیم، به سرعت به سوی تهران برگشتیم.
مرحوم حاج شیخ جواد خراسانی را لدی الورود در تهران ملاقات کردم وماجرا را برای ایشان تعریف کردم وخصوصیات را از من پرسید، گفت: خود حضرت بوده اند؛ حالا صبر کن، اگر آنجا مسجد شد، درست است.
مدّتی قبل، روزی یکی از دوستان پدرش فوت کرده بود، به اتّفاق رفقای مسجدی، او را به قم آوردیم به همان محلّ که رسیدیم، دیدیم دو پایه خیلی بلند بالا رفته است پرسیدم، گفتند: این مسجدی است به نام امام حسن مجتبی (ع) پسرهای حاج حسین آقا سوهانی می سازند، ولی اشتباه گفته بودند.
وارد قم شدیم، جنازه را باغ بهشت بردیم ودفن کردیم. من ناراحت بودم. سر از پا نمی شناختم. به رفقا گفتم: تا شما می روید ناهار بخورید، من می آیم. تاکسی سوار شدم ورفتم سوهان فروشی پسرهای حاج حسین آقا پیاده شدم. به پسر حاج حسین آقا گفتم: اینجا شما مسجد می سازید؟ گفت: نه. گفتم: این مسجد را کی می سازد؟
گفت: حاج یدالله رجبیان.
تا گفت «یدالله»، قلبم به تپش افتاد. گفت: آقا چه شد؟ صندلی گذاشت، نشستم. خیس عرق شدم، با خود گفتم «یدالله فوق أیدیهم»، فهمیدم حاج یدالله است. ایشان را هم تا آن موقع ندیده ونمی شناختم. برگشتم به تهران به مرحوم حاج شیخ جواد گفتم.
فرمود: برو سراغش، درست است.
من بعد از آنکه چهارصد جلد کتاب خریداری کردم، به قم رفتم. آدرس محلّ کار پشم بافی حاج یدالله را پیدا کردم، رفتم کارخانه واز نگهبان پرسیدم. گفت: حاجی رفت منزل. گفتم: استدعا می کنم تلفن کنید، بگویید یک نفر از تهران آمده، با شما کار دارد. تلفن کرد، حاجی گوشی را برداشت. من سلام عرض کردم، گفتم: از تهران آمده ام، چهارصد جلد کتاب وقف این مسجد کرده ام، کجا بیاورم؟
فرمود: شما از کجا اینکار را کردید وچه آشنایی با ما دارید؟ گفتم: حاج آقا، چهارصد جلد کتاب وقف کرده ام.
گفت: باید بگویید مال چیست؟
گفتم: پشت تلفن نمی شود، گفت: شب جمعه آینده منتظر هستم کتاب ها را بیاورید منزل چهارراه شاه، کوچه سرگرد شکراللهی، دست چپ، درب سوم (لازم به تذکر است که این آدرس، مال زمان سابق بوده که هم اکنون تغییر نام یافته است).
رفتم تهران، کتاب ها را بسته بندی کردم. روز پنج شنبه با ماشین یکی از دوستان به منزل حاج آقا در قم آوردم. ایشان گفت: من این طور قبول نمی کنم، جریان را بگو. بالأخره جریان را گفتم وکتاب ها را تقدیم کردم. رفتم در مسجد هم دو رکعت نماز حضرت خواندم وگریه کردم.
مسجد وحسینیه را طبق نقشه ای که حضرت کشیده بودند، حاج یدالله به من نشان داد وگفت: خدا خیرت بدهد، تو به عهدت وفا کردی.
این بود حکایت مسجد امام حسن مجتبی (ع) که تقریباً به طور اختصار وخلاصه گیری نقل شد. علاوه براین، حکایت جالبی نیز آقای رجبیان نقل کردند که آن را نیز مختصراً نقل می نماییم:
آقای رجبیان گفتند: شب های جمعه، حسب المعمول، حساب ومزد کارگرهای مسجد را مرتّب کرده ووجوهی که باید پرداخت شود، پرداخت می شد. شب جمعه ای، «استاد اکبر»، بنّای مسجد، برای حساب وگرفتن مزد کارگرها آمده بود، گفت: امروز یک نفر آقا سید تشریف آوردند در ساختمان مسجد واین پنجاه تومان را برای مسجد دادند، من عرض کردم: بانی مسجد از کسی پول نمی گیرد، با تندی به من فرمود: «می گویم بگیر، این را می گیرد»، من پنجاه تومان را گرفتم روی آن نوشته بود: برای مسجد امام حسن مجتبی (ع).
دو - سه روز بعد، صبح زود زنی مراجعه کرد ووضع تنگدستی وحاجت خودش ودو طفل یتیمش را شرح داد، من دست کردم در جیب هایم، پول موجود نداشتم، غفلت کردم که از اهل منزل بگیرم، آن پنجاه تومان مسجد را به او دادم وگفتم بعد خودم خرج می کنم وبه آن زن آدرس دادم که بیاید تا به او کمک کنم.
زن پول را گرفت ورفت ودیگر هم بااینکه به او آدرس داده بودم، مراجعه نکرد، ولی من متوجّه شدم که نباید پول را داده باشم وپشیمان شدم.
تا جمعه دیگر استاد اکبری برای حساب آمد، گفت: این هفته من از شما تقاضایی دارم، اگر قول می دهید که قبول کنید، بگویم. گفتم: بگویید. گفت: درصورتی که قول بدهید قبول کنید، می گویم. گفتم: آقای استاد اکبر اگر بتوانم از عهده اش برآیم، گفت: می توانی. گفتم: بگو. گفت: تا قول ندهی نمی گویم. از من اصرار که بگو، از او اصرار که قول بده تا من بگویم.
آخر گفتم: بگو قول می دهم. وقتی قول گرفت، گفت: آن پنجاه تومان که آقا دادند برای مسجد، بده به خودم. گفتم: آقای استاد اکبر، داغ مرا تازه کردی. چون بعداً از دادن پنجاه تومان به آن زن پشیمان شده بودم وتا دو سال بعد هم، هر اسکناس پنجاه تومانی به دستم می رسید، نگاه می کردم شاید آن اسکناس باشد.
گفتم: آن شب مختصر گفتی، حال خوب تعریف کن بدانم. گفت: بلی، حدود ساعت سه ونیم بعد از ظهر هوا خیلی گرم بود. در آن بحران گرما مشغول کار بودم. دو - سه نفر کارگر هم داشتم. ناگاه دیدم یک آقایی از یکی از درهای مسجد وارد شد، با قیافه ای نورانی، جذّاب، باصلابت، که آثار بزرگی وبزرگواری از او نمایان است، وارد شدند دست ودل من دیگر دنبال کار نمی رفت، می خواستم آقا را تماشا کنم.
آقا آمدند واطراف شبستان قدم زدند. تشریف آوردند جلو تخته ای که من بالایش کار می کردم، دست کردند زیر عبا وپولی در آوردند، فرمودند: استاد این را بگیر، بده به بانی مسجد.
من عرض کردم: آقا بانی مسجد پول از کسی نمی گیرد، شاید این پول را از شما بگیرم واو نگیرد وناراحت شود. آقا تقریباً تغییر کردند، فرمودند: «به تو می گویم بگیر. این را می گیرد». من فوراً با دست های گچ آلود، پول را از آقا گرفتم، آقا تشریف بردند بیرون.
پیش خود گفتم: این آقا در این هوای گرم کجا بود؟ یکی از کارگرها را به نام مشهدی علی، صدا زدم. گفتم: برو دنبال این آقا ببین کجا می روند؟ با چه کسی وبا چه وسیله ای آمده بودند؟ مشهدی علی رفت. چهار دقیقه شد، پنج دقیقه شد، ده دقیقه شد، مشهدی علی نیامد، خیلی حواسم پرت شده بود، مشهدی علی را صدا زدم پشت دیوار ستون مسجد بود، گفتم: چرا نمی آیی؟
گفت: ایستاده ام آقا را تماشا می کنم، گفتم: بیا، وقتی آمد، گفت: آقا سرشان را زیر انداختند ورفتند، گفتم: با چه وسیله ای؟ ماشین بود؟ گفت: نه، آقا هیچ وسیله ای نداشتند، سر به زیر انداختند وتشریف بردند. گفتم: تو چرا ایستاده بودی؟ گفت: ایستاده بودم آقا را تماشا می کردم.
آقای رجبیان گفت: این جریان پنجاه تومان بود، ولی باور کنید که این پنجاه تومان یک اثری روی کار مسجد گذارد. خود من امید اینکه این مسجد به این گونه بنا شود وخودم به تنهایی آن را به اینجا برسانم، نداشتم. از موقعی که این پنجاه تومان به دستم رسید، روی کار مسجد وروی کار خود من اثر گذاشت». پایان حکایت.
نگارنده گوید: اگرچه متن این حکایت ها، بر معرّفی آن حضرت، غیر از اطمینان صاحب حکایت به اینکه سید معظّمی که نقشه مسجد را می کشید ودر مسجد جمکران با او سخن فرمود، شخص آن حضرت بوده است، دلالت ظاهر دیگر ندارد، امّا چنان که «محدّث نوری» در باب نهم کتاب شریف نجم الثاقب شرح داده است، وقوع این گونه مکاشفات ودیدارها، برای شیعیان آن حضرت، حدّاقل از شواهد صحّت مذهب وعنایات به واسطه یا بلاواسطه آن حضرت به شیعه است. وبه خصوص که مؤید به حکایات دیگری است که متن آنها دلالت بر معرّفی آن حضرت دارد. بعضی از آن حکایات در همین عصر خود ما واقع شده است وبه یاری خداوند متعال در کتاب جدیدی که مخصوص تشرّف های معاصرین است، در اختیار شیعیان وارادتمندان آن غوث زمان وقطب جهان - أرواحنا فداه - قرار خواهد گرفت. إِنْ شَاءَ اللهُ تَعَالَی وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللهِ.
(20) مشهدی، المزار، ص580 – 581؛ ابن طاووس، اقبال الاعمال، ج1، ص510. «کاش می دانستم که کجا دل ها به ظهور تو قرار وآرام خواهد یافت، آیا در کدامین سرزمین اقامت داری در زمین «رضوی» یا غیر آن در دیار ذی طوی متمکن گردیده ای؟».
(21) مشهدی، المزار، ص581؛ ابن طاووس، اقبال الاعمال، ج1، ص510. «جانم به قربانت، ای حقیقت پنهانی که از ما دور نیستی، وای دور از وطن که کنار از ما نیستی».
(22) منتخب الاثر، تألیف نگارنده، ج2، ص455 - 458.
(23) منتخب الاثر، تألیف نگارنده، ج2، ص457.
(24) منتخب الاثر، تألیف نگارنده، ج2، ص390 – 391.
(25) نور، 36. «در خانه هایی (مانند خانه های انبیا واولیا) که خداوند رخصت داده که آنجا رفعت یافته وذکر نام خدا شود وصبح وشام، تسبیح وتنزیه ذات پاک او کنند».
(26) آل عمران، 37. «هروقت زکریا به عبادت گاه می آمد، روزی شگفت آوری می یافت، می گفت: ای مریم! این روزی از کجا برای تو می رسد. پاسخ می داد: این از جانب خداست که همانا خدا به هرکه خواهد روزی بی حساب می دهد».
(27) رجوع شود به: دارالسلام عراقی، نجم الثاقب، جنةالمأوی، عبقری الحسان، بحارالانوار و....
(28) حجرات، 13.
(29) نحل، 36.
(30) صف، 8.
(31) بسیاری به وسیله خواب ارشاد شده اند که حتّی تعیین بدهی آنها در خواب شده وبعد که رسیدگی کرده اند مطابق مبلّغ تعیین شده بود، نه کمتر ونه زیادتر واز خواب های عجیب، که دلیل بر عنایات حضرت به جامعه روحانیت است واینکه این جامعه جند وسپاه آن حضرت می باشند، خواب صادق وعجیب آقای حاج ابوالقاسم کوپائی اصفهانی است.
(32) نساء، 165.
(33) نهج البلاغه، خطبه 150 (ج2، ص35)؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج9، ص126؛ مجلسی، بحارالانوار، ج51، ص117.
(34) طوسی، الغیبه، ص162.
(35) نعمانی، الغیبه، ص176؛ ر.ک: منتخب الاثر، تألیف نگارنده، ج2، ص237.
(36) طوسی، التبیان، ج7، ص65 – 67؛ طبرسی، مجمع البیان، ج6، ص367؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج4، ص229.
(37) کهف، 65 – 82.
(38) مسلم نیشابوری، صحیح، ج8، ص189 – 194.
(39) ترمذی، سنن، ج3، ص351 – 353.
(40) ابوداوود سجستانی، سنن، ج2، ص321 – 322.
(41) ابن ماجه قزوینی، سنن، ج2، ص1353 – 1366.
(42) رجوع شود به: منتخب الاثر، تألیف نگارنده، ج2، ص273.
(43) انسان، 2.
(44) این نکته با مسئله دفعی وناگهانی بودن ظهور آن حضرت، که برحسب روایات، اصل مسلّم ظهور آن حضرت است، منافات ندارد؛ زیرا غرض ما از این شرایط ومقدّمات، اموری است که برحسب اراده وحکمت باری تعالی، قبل از ظهور، باید تحقق یافته باشد به طوری که آن ظهور ناگهانی، موجب آن تحوّل عظیم وتغییر مسیر حرکت جهان گردد.
(45) خزاز قمی، کفایة الاثر، ص54 – 55؛ قندوزی، ینابیع الموده، ج3، ص238 – 239، 339؛ منتخب الاثر، تألیف نگارنده، ج1، ص174.
(46) طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص399.
(47) ر.ک: صدوق، کمال الدین، ص516؛ طبرسی، تاج الموالید، ص69؛ طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص297؛ ابن حمزه طوسی، الثاقب فی المناقب، ص603؛ قطب راوندی، الخرائج والجرائح، ج3، ص1129؛ مجلسی، بحارالانوار، ج51، ص361؛ ج52، ص151؛ ج53، ص318؛ منتخب الاثر، تألیف نگارنده، ج3، ص418.
(48) اسراء، 45. «وهنگامی که قرآن را قرائت می نمایی ما در میان تو وکسانی که ایمان به آخرت نمی آورند، پرده پوشیده وپنهانی قرار می دهیم».
(49) طبرسی، مجمع البیان، ج6، ص645؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج4، ص186.
(50) ابن هشام، ج1، ص238، وروایات دیگری از «ابن مردویه»، «بیهقی»، «ابی یعلی»، «ابی نعیم»، «ابی شیبه»، و«دارقطنی»، در الدرالمنثور (سیوطی، ج4، ص186) در تفسیر آیه شریفه نقل شده است.
(51) ابن هشام، ج2، ص333؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج1، ص227 - 228؛ ابن اثیرجزری، الکامل فی التاریخ، ج2، ص103.
(52) یس، 9.
(53) طوسی، التبیان، ج8، ص446؛ طبرسی، مجمع البیان، ج8، ص649 – 650؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج5، ص258 – 259؛ وتفاسیر دیگر.
(54) ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ص200.
(55) دونلدسن، عقیدة الشیعه، ص348 - 349.
(56) چنان که تغییر خط والفبا که در ترکیه عملی شد واکنون هم استعمار آن را در نقاط دیگر زمزمه می کند، به همین منظور بود که جامعه «تُرک» از اسلام وقرآن مجید وکتاب ها ومعارف اسلام بیگانه گردد وخیال استعمار وغرب ومسیحیت از جانب او راحت باشد و«سلطان محمد فاتح» دیگر پیدا نشود.
(57) دونلدسن، عقیدة الشیعه، ص348 – 349.
(58) نهج البلاغه، خطبه187 (ج2، ص126)؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج13، ص95؛ مجلسی، بحارالانوار، ج34، ص212.
(59) منتخب الاثر، تألیف نگارنده، ج1، ص53؛ ج2، ص133.
(60) نهج البلاغه، خطبه 187(ج2، ص126)؛ مجلسی، بحارالانوار، ج34، ص212.
(61) زمر، 17 - 18.
(62) ابراهیم، 48. «در آن روز که این زمین به زمین دیگر مبدّل شود».
(63) نمل، 88. «کوه ها را می بینی، وآنها را ساکن وجامد می پنداری، درحالی که مانند ابر در حرکتند».
(64) نهج البلاغه، حکمت 147 (ج4، ص37)؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص170 - 171.
(65) صدوق، کمال الدین، ج1، ص201. «اگر زمین بدون امام باقی بماند اهلش را فرو می برد».
(66) کلینی، الکافی، ج2، ص276؛ صدوق، الخصال، ص128 – 129؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص463؛ مجلسی، بحارالانوار، ج70، ص344، باب 137. «خداوند یک منادی دارد که در هر شب وروز فریاد می زند: ای مردم از معصیت های خداوند دست بردارید، آهسته حرکت کنید وتجاوز ننمائید اگر نه این بود که در روی زمین چهارپایان وحیوانات چرنده نبودند، ویا کودکان شیرخوار زندگی نمی کردند، ویا پیرمردانی که به عبادت وپرستش خداوند مشغول نبودند، عذاب بر شما فرود می آمد وشما را در هم می شکست».
(67) انفال، 33. «وخدا ایشان را عذاب نخواهد کرد درحالی که تو در میان ایشان باشی، وهمه آنان را به کیفر نمی رساند درحالی که استغفار نموده آمرزش می طلبند».
(68) طبرسی، الاحتجاج، ج1، ص368. «تا هیچ حجّتی بر خداوند نداشته باشند».
(69) خزاز قمی، کفایة الاثر، ص199، 248؛ مجلسی، بحارالانوار، ج36، ص353، 358؛ الانصاف فی النص علی الائمة، ص 181 – 182، 410. «مثل امام، همانند کعبه است که به سوی او روند واو به جانب کسی نیاید».
(70) نهج البلاغه، خطبه 3 (ج1، ص36 – 37).
(71) حجّ، 47. «درحالی که خداوند هرگز از وعده خود تخلف نخواهد کرد».
(72) مفید، الارشاد، ج2، ص385؛ طوسی، الغیبه، ص472 – 473؛ طبرسی، اعلام الوری، ج2، ص290؛ اربلی، کشف الغمه، ج3، ص264.
(73) چنان که از شیخ احمد احسائی نقل شده: «کانَ خَارِجاً فِی غَیبَتِهِ عَنِ الدُّنْیا»، تا بر اساس آن فرقه سازی شود ورکن رابع وواسطه بین آن حضرت ومردم دنیا را گویند.
(74) صدوق، کمال الدین، ص485.
(75) طوسی، الغیبه، ص292.
(76) صدوق، کمال الدین، ص485؛ طوسی، الغیبه، ص292؛ طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص283؛ قطب راوندی، الخرائج والجرائح، ج3، ص1114؛ اربلی، کشف الغمه، ج3، ص340؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج9، ص550. «وامّا کسانی که اموال ما را با اموال خودشان درمی آمیزند، هرکسی چیزی از اموال ما را حلال شمارد وآن را بخورد همانا آتش خورده است».