پیام امام زمان (علیه السلام)

پیام امام زمان (علیه السلام)

نویسنده: سید جمال الدین حجازی

فهرست مندرجات

اهداء..................7
پیشگفتار..................9
فصل اول: پیام امام زمان (علیه السلام)..................11
1 - پیمان ولایت..................16
2 - انگیزه ی غیبت..................22
3 - معنای غیبت..................26
4 - تشرف در زمان غیبت..................37
محبت به حضرت حجت (علیه السلام)..................49
راز بزرگ تشرفات..................52
تشرف شیخ علی حلاوی..................58
معرفت به مقام حضرت حجت (علیه السلام)..................63
راه معرفت..................69
فصل دوم: معرفت به امام زمان (علیه السلام)..................79
نخستین مخلوق..................82
شرط پذیرش اعمال وعبادات..................86
واسطه ی فیض ورحمت برای جهان ها..................92
صاحب کمالات همه ی انبیاء (علیهم السلام)..................105
به کمال رسان عقول..................120
سیطره بر عالم امکان..................122
شدت زهد وورع..................124
کثرت دعا وعبادت..................127
خدا شناسی وخدا پرستی..................136
میثاق ولایت..................139
امامت بر عیسی (علیه السلام)..................143
جانشین راستین پیامبر (صلی الله علیه وآله)..................150
احیاء کننده ی آرمان پیامبران وامامان (علیهم السلام)..................152
تکریم وتعظیم پیامبر وائمه ی اطهار از (قائم آل محمد سلام الله علیه)..................158

اهداء

به پیشگاه مولی صاحب الزمان، قطب عالم امکان، امام عالمیان، ناموس دهر، مدار عصر، ولی امر، حضرت بقیة الله، حجة بن الحسن، صلوات الله وسلامه علیه.
به مناسبت یکهزار وصد وپنجاهمین سالگرد خجسته میلاد مسعودش، در آرزوی به پایان رسیدن دوران غمبار غیبتش، وبه انتظار روز ظهور مقدسش.

(٨)

پیشگفتار

بعضی از دوستان وشیفتگان مولای عزیزمان، وجود مقدس حضرت بقیة الله، ارواحنا فداه، خواستند تا به مناسبت فرا رسیدن یکهزار وصد وپنجاهمین سالگرد خجسته میلاد فرخنده ی آن بزرگوار، سطوری بنگارم.
در این صدد بهتر دیدم که این نوشتار را با کلام گهربار وبیان راهگشا وانسانساز محبوب عظیم الشأن، امام زمان، (حضرت حجة بن الحسن) ارواحنا وارواح العالمین فداه، آغاز کنم، وسپس شرح کوتاهی درباره ی آن وفشرده مطالبی پیرامون عظمت ومعرفت آن شخصیت والا وبرتر از اندیشه ها، تقدیم نمایم.
باشد که این خدمت ناچیز، مورد لطف مولای مهربان وعزیزمان واقع شود، مقبول درگاه پروردگار کریم وبخشنده قرار گیرد وبر منتظران دلسوخته وشیفتگان دلباخته ی حجتش ترحم نموده، قلب مقدس قطب عالم امکان را با نوید ظهورش، مسرور گرداند.

(٩)

پروردگارا، بیش از این هجران واندوه را بر ما روا مدار ودلهای پژمرده را با فیض دیدار آن محبوب غائب، حیات ببخش.
بار الها، بش از این ستم وطغیان را بر جهان مپسند وبا فرمان قیام امام منتظر، عدل وفضیلت را بر صفحه ی گیتی بگستران.
خداوندا، بیش از این، اشک مظلومیت را بر دیدگان پر فروغ وآه برآمده از غم را بر دهان مشگبو وپرده ی حزن واندوه را بر قلب نازنین آیینه ی تمام نمای ذاتت وحجت بر خلقت، مخواه وبا اجازه ی ظهورش، لحظه های طولانی غیبتش را به سالهای پرنشاط وصال مبدل فرما.

آمین یا رب العالمین

قم - حوزه ی علمیه - سید جمال الدین حجازی

(١)

(ولو ان اشیاعنا، وفقهم الله لطاعته، علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم، لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا ولتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا، علی حق المعرفة وصدقها منهم بنا، فما یحبسنا عنهم الا ما یتصل بنا مما نکرهه ولا نؤثره منهم، والله المستعان وهو حسبنا ونعم الوکیل وصلواته علی سیدنا البشیر النذیر محمد وآله الطاهرین وسلم)(1).
اگر شیعیان ما - که خداوند توفیق طاعتشان بخشد - با دلهایی متحد ویکپارچه، به پیمانی که با ما دارند وفا می کردند، هرگز میمنت وفیض ملاقات ما از آنان به تأخیر نمی افتاد وبه زودی، سعادت دیدار ما با معرفتی کامل وشناختی راستین، نصیبشان می گردید.
پس ما را از شیعیان، پنهان نساخته مگر آن دسته از کردارشان که بر ما خوشایند نیست واز ایشان، توقع نداریم.

-----------------

(1) احتجاج، جلد دوم، صفحه ی 325.

(١)

خداوند مددکار ویاور ما است واو برای ما کفایت کننده ونیکو وکیل است، درودهای خدا بر سرور ما، نوید دهنده وترساننده، محمد وخاندان پاکش باد.
این پیام، قسمت آخر از نامه ی مبارک حضرت (صاحب الزمان) (علیه السلام) به یاور راستین ودوست با اخلاص وفداکارشان، مرحوم (شیخ مفید) (قدس سره)، می باشد.
ما این سخنان ارزشمند وسازنده ی امام عصر، ارواحنا فداه را، به عنوان (پیام حضرت) نقل کردیم، زیرا در اول این توقیع شریف که به تاریخ روز اول ما شوال سال چهارصد ودوازده از ناحیه ی مقدسه صادر گرددیه وبه املاء خود حضرت - سلام الله علیه - شرف صدور یافته، آمده است:
(هذا کتابنا الیک ایها الولی المهلم للحق العلی، باملائنا وخط ثقتنا، فاخفه عن کل احد، واطوه، واجعل له نسخة تطلع علیها من تسکن الی امانته من اولیائنا، شملهم الله ببرکتنا ان شاء الله، الحمد لله والصلاة علی سیدنا محمد النبی وآله الطاهرین).
این نامه ی ما به سوی تو است ای دوست الهام گیرنده از حق والا، که به املاء ما وخط شخص مورداعتمادمان می باشد، پس آن را درهم پیج واز همه پنهان دار، از روی آن، برای اطلاع آن دسته از دوستان ما که به امانتداری آنان اطمینان داری، نسخه ای بنویس، خداوند انشاء الله برکات وعنایات ما را شامل ایشان بگرداند، ستایش، خداوند را ودرود بر سرور ما (محمد) ودودمان

(١)

پاکش باشد.
این فرمان ملوکانه، نشانگر آن است که از این نامه، برای آگاه ساختن دوستان مورد اعتماد ویاران صدیق حضرت، نسخه برداری شده وچون پیامی از سوی امام زمان (علیه السلام)، به شیعیان مخلص وفداکار آن بزرگوار، ابلاغ گردیده است.
این پیام پرارج، مطالبی مهم ونکاتی دقیق وعمیق دارد که شرخ مفصل آن از عهده ی این رساله بیرون است، این رو به شرحی کوتاه وفشرده که مناسب با اختصار این جزوه باشد، بسنده می کنیم.

(١)

پیمان ولایت
(ولو ان اشیاعنا - وفقهم الله لطاعته - علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم).
نخستین مطلب، در این قسمت از کلام والای حضرت حجت، (علیه السلام) مسئله ی وفاء به عهدی است که شیعه بر دوش دارد واین همان (عهد ولایت) وپیمان اطاعت وحمایت نسبت به اهل بیت عصمت وطهارت - (علیهم السلام) - است.
زیرا هم در این جهان وهم در عالم قبل از این دنیا، یعنی در جهان ارواح وعالم اظله واشباح، خداوند تبارک وتعالی، بر اطاعت وربوبیت خویش وبر اطاعت ورسالت رسول گرامی اش حضرت محمد بن عبد الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) وبر اطاعت وولایت اهل بیت معصومین - سلام الله علیهم اجمعین - از مردم پیمان گرفته است.
اما در این جهان، خداوند پیمان محبت واطاعت ائمه ی اطهار را بر دوش مردم نهاده ودر قرآن شریف فرموده:
(یا ایها الذین آمنوا اطیعوا لله واطیعوا الرسول واولی الامر منکم) (سوره نساء آیه 59).
یعنی ای کسانی که ایمان آورده اید اطاعت کنید خدا را

(١)

واطاعت نمائید پیغمبر وصاحبان فرمان از خودتان را.
رسول گرامی اسلام - (صلّی الله علیه وآله وسلم) - نیز با مردم عهد کرده که او وائمه ی معصومین بعد از او را اطاعت کنند وهرگز از قرآن وعترت آن حضرت جدا نشوند.
اما در عالم میثاق وجهان قبل از این دنیا، بر اساس آیات واخبار فراوان، خداوند تبارک وتعالی، دوستی واطاعت حضرات معصومین (علیهم السلام) را با مردم عهد کرده است، اینک دو آیه وبرخی از روایات وارده در این زمینه را خاطرنشان می سازیم:
1 - سوره (اعراف)، آیه ی صد وهفتاد ودوم
(واذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم واشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیمة انا کنا عن هذا غافلین، او تقولوا انما اشرک آباؤنا من قبل وکنا ذریة من بعدهم افتهلکنا بما فعل المبطلون).
ترجمه:
وزمانی که پروردگارت گرفت از فرزندان آدم، از پشت هایشان نسلشان را وگواه گرفت آنها را بر خود ایشان، که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند، آری، گواه باشیم، مبادا روز قیامت بگوئید ما از آن بی خبر بودیم یا بگوئید پدران ما از پیش، شرک آوردند وما فرزندان بعد از آنان بودیم، آیا هلاک می سازی ما را

(١)

به سبب آنچه تبهکاران انجام دادند.
در جلد دوم تفسیر عیاشی صفحه ی 41، حدیث مفصلی از حضرت علی (علیه السلام)، ذیل این آیه ی مبارکه نقل شده که قسمتی از آن چنین است:
(فقال لهم انی انا الله لا اله الا انا وانا الرحمن الرحیم فاقروا له بالطاعة والربوبیة، ومیز الرسل والانبیاء والاوصیاء وامرا الخلق بطاعتهم فاقروا بذلک فی المیثاق).
ترجمه:
آنگاه خداوند به ایشان فرمود: به تحقیق من خداوندی هستم که معبود بحقی جز من نیست ومن بخشنده ی مهربانم، پس آنها به اطاعت وربوبیت او اقرار کردند، سپس، رسولان وانبیاء واوصیاء را ممتاز گردانید ومخلوقات را به اطاعت از آنان فرمان داد، پس همه، به آن اقرار نمودند در عالم میثاق.
2 - سوره (احزاب) آیه ی هفتم
(واذ اخذنا من النبیین میثاقهم ومنک ومن نوح وابراهیم وموسی وعیسی ابن مریم واخذنا منهم میثاقا غلیظا).
ترجمه:
وهنگامی که گرفتیم از پیامبران، پیمانشان را واز تو واز نوح

(١)

وابراهیم وموسی وعیسی پسر مریم واز ایشان، پیمانی سخت گرفتیم.
در جلد سوم (تفسیر برهان)، صفحه ی 294، از حضرت صادق (علیه السلام)، نقل شده که ضمن حدیث مفصلی در ذیل این آیه ی شریفه، فرمودند:
(کان المیثاق مأخوذا علیهم لله بالربوبیة ولرسوله النبوة ولامیرالمومنین والائمة (علیهم السلام) بالامامة، فقال: الست بربکم ومحمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) نبیکم وعلی (علیه السلام) امامکم وائمة الهادین (علیهم السلام) ائمتکم؟ قالوا: بلی).
ترجمه:
از آنها میثاق وپیمان گرفته شد برای خداوند متعال، به ربوبیت وبرای رسول خدا (صلی الله علیه وآله)، به نبوت وبرای امیر مومنان (علیه السلام) وامامان معصوم (علیهم السلام) به امامت، آنگاه (خداوند تبارک وتعالی) فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ (وآیا) محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم)، پیامبرتان وعلی (علیه السلام)، امامتان وائمه ی هدایتگر (علیهم السلام)، پیشوایانتان نمی باشند؟ گفتند: آری.
در جلد پنجم کتاب (مرآت العقول) صفحه ی 166، حدیث نهم، از امام محمد باقر سلام الله علیه، روایت شده که فرمودند:
(ان الله اخذ میثاق شیعتنا بالولایة لناوهم ذر، یوم

(١)

اخذ المیثاق علی الذر بالاقرار له بالربوبیة ولمحمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) بالنبوة).
ترجمه:
بتحقیق که خداوند، از شیعیان ما، آنگاه که در عالم ذر بودند به ولایت ما پیمان گرفت، روزی که از همه در عالم ذر، پیمان گرفت که اقرار کنند به ربوبیت او وبه نبوت محمد  (صلی الله علیه وآله).
از مجموع آیات واخباری که به حد تواتر درباره ی (عهد)، (میثاق)، (عالم ذر) و(عالم اظله واشباح) وارد شده وما نمونه ای از آنها را خاطر نشان ساختیم استفاده می شود که ذات اقدس رب العزة (جل جلاله)، از تمام مخلوقات، حتی پیامبران، بر ولایت واطاعت رسول گرامی اسلام واهل بیت آن حضرت (علیهم السلام) پیمان گرفته است.
در این جهان نیز پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم)، بارها ائمه ی اطهار، سلام الله علیهم اجمعین، را به مردم معرفی کرده، درباره ی عظمت وولایت این بزرگواران سخن گفته، دوازده امام معصوم از علی (علیه السلام) تا حضرت مهدی ارواحناه فداه را یکی پس از دیگری، به جانشینی ومقام خلافت بعد از خود، منصوب ساخته، بر عصمت وولایتشان تأکید فرموده وبا مردم عهد نموده که بر محبت واطاعت این دودمان پاک، استوار باشند وآنان را ولی واولی بنفس خویش بدانند.

(٢)

اما تنها شیعه است که این پیمان الهی وعهد نبوی را بر ولایت علوی، پذیرفته وبر دوش نهاده است.
ولذا شیعیان باید بر این عهد، وفادار باشند ودر راستای استواری بر این پیمان، امروز که خلیفه ی رسول الله وامام معصوم عصر، حضرت (حجة بن الحسن)، سلام الله علیه می باشد بر اطاعت ومحبت آن پیشوای والا مقام، همداستان گردند.

(٢)

انگیزه ی غیبت
(لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا ولتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا)
یکی از مهمترین انگیزه های پنهان زیستی ورازهای غیبت حضرت حجت سلام الله علیه این است که مردم به حمایت واطاعت از آن حضرت برنخاستند ودر وفاء به پیمان ولایت، همداستان ویکدل نگشتند.
یعنی باید علت اساسی غیبت را در خود مردم جستجو کرد وباید جامعه را مسئول آن دانست.
زیرا مسلم است وقتی جامعه، پذیرش حجت الهی را نداشته باشد واز فرمان او اطاعت نکند، حجت خدا خانه نشین می شود، واگر در خانه هم راحتش نگذارند وقصد جانش کنند، غائب می شود وبه زندگی پنهانی پناه می برد، تا وقتی که شرائط ظهورش محقق شود ومردم با جان ودل، دستوراتش را اجرا کنند.
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، بر منبر مسجد کوفه فرمودند:
(واعلموا ان الارض لا تخلوا من حجة لله (عز و جل) ولکن الله سیعمی خلقه عنها بظلمهم وجورهم واسرافهم

(٢)

علی انفسهم)(2).
(بدانید که زمین از حجت خدا خالی نمی ماند، اما خداوند، در اثر ظلم وستم واسراف بر نفس (گناهان) مردم، آنان را از دیدن او کور ومحروم خواهد ساخت)، یعنی حجتش را از چشمهای خلق پنهان می کند.
فقیه بزرگوار ومحقق عالی مقام، مرحوم علامه حلی، قدس الله روحه الزکیه، در شرح این جمله ی خواجه نصیرالدین طوسی که گفته: (وجوده لطف وتصرفه لطف آخر وعدمه منا)(3) می نویسد:
(لطف الامامه یتم بامور:
منها: ما یجب علی الله تعالی وهو خلق الامام وتمکینه بالتصرف والعلم والنص علیه باسمه ونسبه وهذا قد فعله الله تعالی.
ومنها: ما یجب علی الامام وهو تحمله للامامه وقبوله لها وهذا قد فعله الامام.
ومنها: ما یجب علی الرعیة وهو مساعدته والنصرة له وقبول اوامره وآمتثال قوله، وهذا لم یفعله الرعیه، فکان منع اللطف الکمامل منهم، لامن الله تعالی ولامن الامام)(4).
یعنی تمامیت وکامل شدن لطف امامت، به اموری (سه

-----------------

(2) غیبت نعمانی، باب دهم، صفحه ی 141.
(3) یعنی وجود امام معصوم، لطف است وزمامداری وتصرف او در امور، لطف دیگری است وعدم آن، از ناحیه ی ما مردم است.
(4) شرح تجرید الاعتقاد صفحه ی 285.

(٢)

امر) بستگی دارد:
1 - آنچه مربوط به خداوند تبارک وتعالی است وآن آفرینش وجود امام است ودادن قدرت وعلم به او ومعرفی وی به نام ونسبش، که اینها را خداوند متعال انجام داده است.
2 - آنچه در رابطه با خود امام است وآن این است که امامت را بپذیرد وبر دوش کشد، وامام نیز وظیفه اش را به انجام رسانده است.
3 - آنچه بر مردم واجب ولازم است وآن این است که با امام مساعدت نمایند، او را یاری کنند، دستوراتش را بپذیرند وفرمانش را اطاعت کنند، اما مردم، در اجرای این مسئولیت، کوتاهی کردند ووظائف خود را نسبت به امام، انجام ندادند، پس علت کامل نشدن لطف امامت، از سوی مردم است، نه از جانب خداوند تبارک وتعالی ونه از ناحیه ی خود امام.
بنابراین اگر مردم بحسن اختیار، بار مسئولیت خود رابه دوش کشند واز امام زمانشان، اطاعت وحمایت کنند، لطف امامت کامل گشته وحجت خدا، زمام امور جامعه را به دست می گیرد وملت را به سعادت می رساند، اما اگر به سوء اختیار، امام را واگذارند ودستوراتش را به کار نبندند، از کامل شدن لطف امامت، مانع شده، وزمام امور مملکت را به نااهلان وجاهلان سپرده، به انحراف وگمراهی دچار می شوند، واگر به این مقدار هم قناعت نکرده بر قتل امام مصمم گردند، حجت خدا غائب می شود.
مرحوم سید مرتضی، رضوان الله تعالی علیه.
که در اوائل غیبت کبری می زیسته واز مفاخر شیعه ودارای تصنیفات

(٢)

گرانبهائی است در رساله ی کوتاهی که پیرامون مسئله غیبت نگاشته، درباره ی علت نهان زیستی حضرت مهدی ارواحناه فداه می نویسد:
(السبب فی الغیبة هو اخافه الظالمین له ومنعهم یده من التصرف فیما جعل الیه التصرف فیه، لأن الأمام انما ینتفع به النفع الکلی اذا کان متمکنا مطاعا مخلی بینه وبین اغراضه لیقود الجنود ویحارب البغاة ویقیم الحدود ویسد الثغور وینصف المظلوم وکل ذلک لایتم الا مع التمکن، فاذا حیل بینه وبین اعراضه من ذلک سقط عنه فرض القیام بالامامة واذا خاف علی نفسه وجبت غیبته، والتحرز من المضار واجب عقلا وسمعا، وقد استتر النبی (صلّی الله علیه وآله وسلم) فی الشعب واخری فی الغار، ولا وجه لذلک الا الخوف والتحرز من المضار)(5).
یعنی سبب وانگیزه ی پنهان شدن امام (علیه السلام) آن است که ستمگران حضرت را (به تهدید به قتل) ترسانده واز دخل وتصرف در اموری که زمامش به دست آن حضرت است ممانعت نمودند.
زیرا بهره ی کلی ونصیب کامل بردن از وجود امام، مشروط است به آنکه حضرت، قدرت وتمکن داشته، زمام امور را در اختیارش باشد، دستوراتش اجرا گردد ومانعی در راه رسیدن به اهدافش وجود نداشته باشد تا نظامیان را بسیج کند وبا تجاوزگران بجنگد وحدود الهی را اقامه نماید ومرزها را ببندد وداد مظلوم را از ظالم

-----------------

(5) کلمات المحققین صفحه 532.

(٢)

بگیرد واین همه انجام نپذیرد مگر با وجود تمکن وقدرت، پس اگر بازدارد، وجوب پیشوائی وسرپرستیس جامعه از آن حضرت ساقط شود وزمانی که بر حیات خویش بترسد واز شر ظالمان، امنیت جانی هم نداشته باشد، لازم است غیبت نماید واز دیده ها پنهان گردد، زیرا اجتناب از خطر ودوری از ضرر، هم به حکم عقل وهم به حکم نقل واجب است، چنانکه نبی اکرم  (صلی الله علیه وآله).
زمانی در شعب ابی طالب وبار دیگر در غار ثور پنهان شد، در حالی که این غیبت نهان زیستی رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلم)، انگیزه وعلتی جز بیم جانش ومصونیت از ضررها وخطرات نداشت.
عالم برجسته وفقیه عالیقدر شیعه، مرحوم شیخ طوسی، اعلی الله مقامه، درباره ی یگانه علت غیبت وتنها مانع ظهور حضرت حجت (علیه السلام) می نویسد:
(لا عله تمنع من ظهوره الا خوفه علی نفسه من القتل، لانه لو کان غیر ذلک لما ساغ له الاستتار وکان یتحمل المشاق والاذی، فان منازل الائمة وکذلک الانبیاء (علیهم السلام) انما تعظم لتحملهم المشاق العظیمة فی ذات الله تعالی).
یعنی هیچ انگیزه ئی مانع از ظهور آن حضرت نیست مگر ترس بر جانش از کشته شدن، زیرا اگر چیزی جز قتل در کار بود، هرگز اختفاء وغیبت بر حضرتش روا نمی بود وهمه ی سختی ها واذیتها را تحمل می نمود، چه اینکه مقام ومرتبه ی ائمه ی اطهار

(٢)

وانبیاء عظام (علیهم السلام)، در اثر تحمل سختی ها ودشواریهای طاقت فرسا، به خاطر خدا فزونی می یابد وبالا می رود.
دانشمند ومتفکر بزرگوار شیعه، شیخ الطائفه - قدس سره - پس از بیان قسمتی از روایات داله ی بر این معنی، سایر وجوهی را که بعضی از علل غیبت به شمار می آورده اند مانند امتحان شیعیان، مخدوش دانسته ومی گوید:
(واما ما روی من الاخبار من امتحان الشیعة فی حال الغیبة وصعوبة الامر علیهم واختبارهم للصبر علیه، فالوجه فیها، الاخباز عما یتفق من ذلک من الصعوبة والمشاق، لا ان الله تعالی غیب الامام لیکون ذلک).
یعنی واما آنچه از روایات، پیرامون آزمایش شیعه در عصر غیبت ودشواری بر ایشان وامتحانشان در تحمل سختی ها، وارد شده، وجهش این است که این روایات، گزارشگر وقایعی است که از ناملائمات وسختی ها، در دوران غیبت پیش می آید، نه آنکه خداوند تعالی، امام را به خاطر پدید آمدن این دشواریها وامتحانات پنهان ساخته باشد.

(٢)

معنای غیبت
(علی حق المعرفة وصدقها منهم بنا)
آیا غیبت به چه معنی است ومراد از پنهان زیستی حضرت مهدی (علیه السلام) چیست؟
آیا غیبت، به معنای (نامرئی) بودن آن حضرت است ومنظور این است که جسم مبارک امام زمان سلام الله علیه، از دیده ها پنهان است؟ به این معنی که هیچ کس او را نبیند وبا آنکه گاهی در مکانی وجود دارد، در عین حال، آن مکان، خالی از جسم مقدسش دیده شود؟
گرچه غیبت به این معنی، نه تنها امتناع ذاتی ووقوعی ندارد، بلکه در تاریخ معجزات وکرامات، ودر زندگی پیامبران وامامان واولیاء خدا، بارها به وقوع پیوسته ودر مورد حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه، نیز این مطلب، صادق می باشد یعنی ممکن است در پاره ای از موارد، شخص آن بزرگوار، از چشمها غایب گردد وجسم شریفش دیده نشود.
اما با مطالعه ی دقیق اخبار وبررسی جمیع جوانب مسئله، به نظر می رسد که غیبت، به معنای (ناشناس) بودن واختفاء

(٢)

(عنوان) امام عصر، سلام الله علیه، باشد، بنابراین رؤیت شخص آن حضرت وجسم مبارکش امکان دارد، ولی شخصیت حقیقی وعنوان ونام واقعی اش پنهان است، یعنی در زمان غیبت، گرچه ممکن است مردم حضرتش را ببینند، اما او را نمی شناسند.
یکی از شواهدی که این معنی را برای غیبت تأیید می کند، همین جمله از پیام امام زمان - سلام الله علیه - است که فرمودند:
(ولتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا، علی حق المعرفة وصدقها منهم بنا)
یعنی اگر شیعیان ما در وفاء به پیمانشان همدل وهمداستان بودند، میمنت ملاقات ما از ایشان به تأخیر نمی افتا دو به زودی به دیدار ما سعادت می یافتند، چنانکه باید بشناسند، یعنی نه دیداری که تنها ملاقات شخص ما باشد، بدون شناخت عنوان وشخصیت ما، بلکه مشاهده ای همراه با معرفت کامل وشناخت حقیقی وراستین ما.
اما غیبت، به معنای اول، یعنی پنهان بودن شخص وخفاء جسم حضرت مهدی (علیه السلام)، با این جمله نمی سازد، زیرا کافی بود بفرمایند: (میمنت ملاقات ما از ایشان به تأخیر نمی افتاد وبه زودی با دیدار ما به سعادت می رسیدند)، وجمله ی (با معرفت کامل وشناخت راستین) لزومی نداشت.
غیر از این عبارت، روایات وشواهد فراوان دیگری نیز موید همین مطلب است که غیبت به معنای (ناشناس)، بودن آن حضرت است، ولی برای رعایت اختصار، به ذکر پنج حدیث در

(٢)

این باره، اکتفا می کنیم:
1 - دانشمند عالیقدر وحدیث نگار خبیر، (شیخ محمد بن ابراهیم نعمانی) قدس سره، در باب دهم (کتاب الغیبة) صفحه ی 163 به سندش از (سدیر صیرفی) نقل می کند که گفت:
(سمعت ابا عبد الله الصادق (علیه السلام) یقول: ان فی صاحب هذا الامر لشبها من یوسف، فقلت: فکأنک تخبرنا بغیبة اوحیرة، فقال: ما ینکر هذا الخلق الملعون اشباه الخنازیر من ذلک؟ ان اخوة یوسف کانوا عقلاء ألباء اشباطا اولاد انبیاء دخلوا علیه فکلموه وخاطبوه وتاجروه وراودوه وکانوا اخوته وهو اخوهم لم یعرفوه حتی عرفهم نفسه وقال لهم: انا یوسف، فعرفوه حینئذ، فما تنکر هذه الامة المتحیرة ان یکون الله جل وعز یرید فی وقت من الاوقات ان یستر حجته عنهم، لقد کان یوسف الیه ملک مصر، وکان بینه وبین ابیه مسیرة ثمانیة عشر یوما، فلو اراد ان یعلمه بمکانه لقدر علی ذلک، والله لقد سار یعقوب وولده عند البشارة تسعة ایام من بدوهم الی مصر، فما تنکر هذه الامة ان یکون الله یفعل بحجته ما فعل بیوسف، وان یکون صاحبکم المظلوم المجحود حقه صاحب هذا الامر یتردد بینهم وبمشی فی اسواقهم ویطأ فرشهم ولا یعرفونه، حتی یأذن الله له ان یعرفهم نفسه، کما اذن لیوسف حین قال له اخوتة: أانک لانت یوسف؟ قال: انا یوسف).
ترجمه:
از حضرت صادق (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: در

(٣)

صاحب این امر، شباهتی از یوسف است، گفتم: گویا که شما از غیبت یا حیرتی به ما خبر می دهید، فرمود: چرا این مردم لعنت شده ی همچون خوک، این مسئله ی (غیبت) را انکار می کنند؟! برادران یوسف با آنکه افرادی عاقل وبا فهم وفرزندان انبیاء بودند، بر یوسف وارد شدند، با او سخن گفتند، او را مخاطب ساختند وبا وی داد وستد کردند ورفت وآمد نمودند در حالی که آنان برادران یوسف ویوسف برادر ایشان بود، اما در عین حال، او را نشناختند تا وقتی که خود رامعرفی کرد وبه آنان گفت من یوسف هستم، سپس او را شناختند.
پس چرا این امت سرگردان انکار می کنند که خداوند (عز و جل) بخواهد در وقتی از اوقات، حجتش را از ایشان پنهان سازد؟! یوسف فرمانروای مصر بود وبا پدرش، فقط هجده روز راه فاصله داشت، اگر خدا می خواست پدرش را از جایگاه او آگاه سازد می توانست، به خدا سوگند، یعقوب وفرزندانش، به هنگام رسیدن نوید وبشارت (یوسف)، از آغاز حرکتشان تا مصر، نه روز در راه بودند (از طریق بیابان)، پس چرا این امت انکار می ورزند که خداوند به همانگونه که با یوسف رفتار کرد، با حجتش نیز رفتار کند وصاحب مظلوم شما که حقش غصب شده، صاحب این امر، میان مردم رفت وآمد کند ودر بازارهایشان راه برود وبر فرشهایشان قدم بگذارد اما او را نشناسند، تا وقتی که خداوند به وی اجازه دهد خود را به مردم معرفی کند، چنانکه به یوسف اجازه داد، هنگامی که برادرانش به او گفتند: آیا تو همان یوسف هستی؟ گفت: من یوسف هستم.

(٣)

2 - محدث مذکور، در همان باب دهم کتابش، از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده که حضرت امیرالمومنین، سلام الله علیه، در منبر مسجد کوفه فرمودند:
ولو خلت الارض ساعة واحدة من حجة لله لساخت باهلها ولکن الحجة یعرف الناس ولا یعرفونه، کما کان یوسف یعرف الناس وهم له منکرون، ثم تلا: (یا حسرة علی العباد ما یاتیهم من رسول الا کانوا به یستهزؤون)(6).
ترجمه:
اگر لحظه ای زمین از حجت خدا خالی بماند، ساکنانش را در خود فرو می برد، اما حجت خدا، مردم را می شناسد وآنها او را نمی شناسند، چنانکه یوسف، مردم را می شناخت، اما آنان وجودش را انکار کرده واو را نمی شناختند، سپس این آیه را تلاوت فرمود: وای بر مردم که هیچ پیامبری برای راهنمائی آنها نباید جز آنکه او را به باد استهزاء گیرند.
3 - شیخ بزرگوار ومحدث عالیمقام، مرحوم صدوق (رضوان الله تعالی علیه) در جلد دوم کتاب (کمال الدین) باب سی وسوم، صفحه 348، به سندش نقل می کند:
(عن ابی عبد الله (علیه السلام) انه قال: کیف انتم اذا بقیتم دهرا من عمرکم لا تعرفون امامکم؟ قیل له: فاذا کان ذلک فکیف نصنع؟ قال:، تمسکوا بالامر الاول حتی یستبین لکم).

-----------------

(6) سوره یس آیه 30.

(٣)

ترجمه:
از حضرت صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمودند: چگونه هستید زمانی که به سر برید مدتی از عمر خود را، (در حالی که امامتان را نشناسید)؟ عرض شد: در چنان زمانی، چگونه باید رفتار کنیم؟ حضرت فرمودند: به آنچه از سابق عمل می کردید وبرایتان مسلم وآشکار بوده از دین، متمسک شوید تا (حق) برای شما روشن وهویدا گردد.
4 - در صفحه ی 350 همان کتاب، از (ابوبصیر) نقل شده که گفت:
(قال ابو عبد الله (علیه السلام): ان فی صاحب هذا الامر سنن من الانبیاء (علیهم السلام)، سنة من موسی بن عمران، وسنة من عیسی، وسنة من یوسف، وسنة من محمد صلوات الله علیهم، فاما سنة من موسی بن عمران فخائف یترقب، واما سنة من عیسی فیقال فیه ما قیل فی عیسی، واما سنة من یوسف فالستر یجعل الله بینه وبین الخلق حجابا، یرونه ولا یعرفونه، واما سنة من محمد (صلی الله علیه وآله) فیهتدی بهداه ویسیر بسیرته).
ترجمه:
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: در صاحب این امر (حضرت مهدی (علیه السلام)) سنت هایی از پیامبران است، از موسی بن عمران وعیسی ویوسف ومحمد، صلوات الله علیهم، اما سنتی که از موسی بن عمران است، خوف (از کشته شدن) ودر انتظار

(٣)

بودن است، وسنتی که از عیسی است؛ گفته می شود درباره ی او (حضرت مهدی (علیه السلام)) آنچه گفته شد درباره ی عیسی، واما سنتی که از یوسف است: پوشش است، خداوند بین او (حضرت حجت (علیه السلام)) ومردم، حجاب وپوششی قرار می دهد که (آن حضرت را می بینند ولی نمی شناسند)، وسنتی از محمد (صلی الله علیه وآله) در او می باشد وآن این است که (مهدی (علیه السلام)) به همان راه حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) می رود وبه روشش، رفتار می نماید.
5 - محدث فقیه وعالم بزرگوار شیعه، صاحب کتاب گرانقدر (وسائل الشیعه) مرحوم شیخ حر عاملی (رضوان الله تعالی علیه) در جلد سوم کتاب (اثبات الهداة) صفحه ی 458، از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت نموده که فرمودند:
(فی القائم سنة من موسی وسنة من یوسف وسنة من عیسی وسنة من محمد (صلی الله علیه وآله)، فاما سنة من موسی فخائف یترقب، واما سنة من یوسف فان اخوته کانوا یبایعونه وبخاطبونه ولایعرفونه، واما سنة عیسی فالسیاحة واما سنة محمد (صلی الله علیه وآله) فالسیف).
ترجمه:
در حضرت قائم (علیه السلام)، سنتی از موسی وسنتی از یوسف وسنتی از عیسی وسنتی از حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) می باشد، اما سنتی که از موسی است، ترسان بودن (از قتل) وانتظار است، وسنتی که از یوسف (در حضرت مهدی (علیه السلام))

(٣)

می باشد این است که برادران یوسف، با او داد وستد می کردند وگفتگو می نمودند، ولی (او را نمی شناختند)، اما سنت عیسی، سیاحت وسنت محمد (صلی الله علیه وآله)، (قیام با) شمشیر است.
نکته ی دقیق این است که در تمام این اخبار، روی (عدم شناخت) تکیه شده ومسئله غیبت امام زمان، سلام الله علیه، به (ناشناس بودن) آن حضرت تفسیر شده است، نیز ممکن است بین این روایات، با آن دسته از احادیثی که نفی رؤیت کرده وفرموده حضرتش دیده نمی شوند، به اینگونه سازش داد که مراد از (عدم رؤیت)، همان (عدم شناخت) است، او را نمی بینند، یعنی آن بزرگوار را نمی شناسند، او غایب است، یعنی از مشاهده ی حقیقی که همان دیدار توام با معرفت است، پنهان می باشد.
خلاصه حضرت مهدی (علیه السلام) در دوران غیبت، (نامرئی) نیست، بلکه (ناشناس) است.
مؤید دیگر این مطلب، گفتار سفیر دوم حضرت صاحب الزمان، ارواحناه فداه است که مرحوم (شیخ حر عاملی) (قدس سره) در صفحه ی 452 کتاب (اثبات الهداة)، بدینگونه نقل می کند:
(عن محمد بن عثمان العمری، رضی الله عنه، قال: والله ان صاحب هذا الامر لیحضرا لموسم کل سنة، یری الناس ویعرفهم ویرونه ولا یعرفونه)
از محمد بن عثمان عمری، رضی الله عنه روایت شده که گفت: سوگند به خدا، صاحب این امر، همه ساله در موسم (یعنی

(٣)

موسم حج) حضور می یابد، او مردم را می بیند ومی شناسد، ومردم حضرتش را می بینند اما نمی شناسند.
چنانکه ملاحظه می فرمائید، دومین نایب خاص حضرت بقیة الله، صلوات الله وسلامه علیه، در زمان غیبت صغری، جناب شیخ محمد بن عثمان، درود خدا بر او، که به خوبی از حال آن حضرت آگاه وبه معنای درست (غیبت) واقف است، در حالی که سخنش را با قسمخ به لفظ جلاله ی (الله) مقرون وموکد ساخته، پنهان زیستی حضرت ولی عصر (علیه السلام) را به معنای (ناشناس بودن) آن حضرت دانسته وفرموده است: مردم آن بزرگوار را می بینند اما نمی شناسند.
بنابراین، وجود مقدس امام زمان، (علیه السلام) در اندام بشری وقالب جسمانی، مثل سایر افراد آدمی، روی همین کره ی خاکی، زندگی می کند، میان شهرها ودر بین مردم رفت وآمد می نماید، در مجالس ومحافل دوستانش شرکت می فرماید، هنگام مشکلات وناملائمات، به کمک شیعیانش می شتابد، از بیچارگان دستگیری می کند وبا حق پویان سخن می گوید، اما مردم آن حضرت را نمی شناسند.
حال باید دانست که چرا ما از فیض دیدار با معرفت محرومیم؟، چرا نمی توانیم امام عصر خویش را ببینیم وبشناسیم؟ برای دیدار او چه باید کرد؟ آیا در زمان غیبت، تشرف به محضر حضرت بقیة الله، ارواحناه فداه، ممکن است؟ اگر شرفیابی به حضور مقدسش امکان پذیر است، راهش چیست؟ چگونه می توان به خدمت آن بزرگوار رسید واز محضرش کسب فیض کرد؟

(٣)

تشرف در زمان غیبت
(فما یحبسنا عنهم الا ما یتصل بنا مما نکرهه ولا نؤثره منهم).
بدون تردید، یکی از مهمترین علل محرومیت از فیض دیدار حضرت مهدی (علیه السلام)، در زمان غیبت، آلودگیهای روحی وسیئات اخلاقی است.
از این جمله ی امام (علیه السلام) استفاده می شود که اگر فردی، خود را بسازد، گناه را بریزد، نفس خویش را تزکیه کند، اخلاص وپاکی معنوی به دست آورد ووظائفش را انجام دهد، ممکن است حتی در زمان غیبت، به سعادت دیدار حضرت حجت، سلام الله علیه، نائل گردد واز تشرف به محضر پرفیضش، بهره ها گیرد.
چه آنکه در طول تاریخ غیبت، تعداد چنین افراد پاک اندیش ونیکو عمل، کم نبوده وچه بسیار مردان وزنان با اخلاص ودرستکاری که امام زمانشان را ملاقات کرده واحیانا با حضرتش سخن گفته اند.
علمای بزرگواری همچون شیخ انصاری، سید بحرالعلوم، محقق اردبیلی، علامه ی حلی، ودهها مانند آنها، رضوان الله تعالی

(٣)

علیهم وحتی افرادی عادی اما پاکدل وبا اخلاص، همچون اسماعیل هرقلی، سید باقی ابن عطوه ی حسنی، وصدها امثال آنان، رحمة الله علیهم، در زمان غیبت امام عصر (علیه السلام)، به حضور حضرتش شرفیاب گردیده اند، تا آنجا که در کتابهای مربوط به مسئله ی غیبت، فصلی جدا، تحت عنوان (کسانی که در زمان غیبت حضرت حجت (علیه السلام) به زیارتش مشرف شده اند) نگارش یافته وبرخی از علماء نیز رساله ی مستقلی در این زمینه تالیف نموده اند.
در عصر ما نیز کم نیستند کسانی که مورد لطف خاص آن حضرت بوده وبه فیض دیدارش نائل گردیده اند، منتهی چون نوعا افرادی کتوم هستند ومی کوشند تا این راز را از دیگران پوشیده دارند، از نقل آن خودداری می کنند، مگر مواردی که قضیه به قدری روشن وآشکار باشد که قهرا سایرین، متوجه شوند.
در جلد چهارم کتاب (ریاحین الشریعة) چندین ماجرای تشرف نقل شده که دو قضیه ی آن را از صفحه ی 3 وصفحه ی 14 نقل می کنیم:
بانوی قزوینی وتشرف او خدمت امام زمان (علیه السلام)
ابو الزوجه ی مردم حجة الاسلام آمیرزا محمد طهرانی در استدراک جلد سیزدهم بحار از آقای آمیرزا هادی نقل می فرماید که ایشان از سید جلیل نبیل سید عبد الله قزوینی حدیث کند که در صبیحه ی پنج شنبه یازدهم صفرا الخیر سنه ی 1344 این حکایت را برای من بیان فرمود که:

(٣)

در سنه 1327 مشرف بعتبات عالیات شدم، با اهل وعیال روز سه شنبه به مسجد کوفه مشرف شدیم، رفقا خواستند نجف اشرف بروند، من گفتم خوب است، شب چهارشنبه است برویم به مسجد سهله به جهت به جا آوردن اعمال، وروز چهارشنبه مشرف می شویم به نجف اشرف.
رفقا قبول کردند، سپس خادم مسجد کوفه را گفتم تا شانزده الاغ برای ما کرایه کرد به عدد رفقا وکرایه ی رفتن وبرگشتن را گرفت، گفت راه مخوف است وما شب در بیابان سیر نمی کنیم وما سه نفر زن همراه داشتیم، سوار شدیم به طرف مسجد سهله که به زودی اعمال به جا بیاوریم ومراجعت به مسجد کوفه بنمائیم ولی مکاریها چون دیدند که ما طول دادیم مراجعت به کوفه کردند وما خبر نداشتیم.
نماز مغرب وعشا را در مسجد سهله بجا آوردیم ومشغول دعا وگریه وتضرع شدیم، یک وقت ساعت را نگاه کردم دیدم ساعت از دو گذشته، خوف مفرط بر من عارض شد که چگونه با سه نفر زن با مکاری عرب غریب در این شب تاریک به کوفه برگردیم وسالی بود عطیه نامی بر حکومت یاغی شده بود وعربها راهزنی می کردند پس با نهایت اضطراب قلبا متوسل به ولی عصر (ارواحنا فداه) شدم وروی نیاز با دل پرسوز وگداز به سوی آن مهر عالم افروز نموده به یک مرتبه چشمم به مقام حضرت مهدی (علیه السلام) که در وسط مسجد است افتاد، آن مقام را روشن تر از طور سینا دیدم، با عیال خود روانه شدیم، سید جلیلی را دیدیم با کمال مهابت ووقار ونهایت جلال وبزرگی رو به قبله نشسته ودر آن مکان شریف گویا هزار مشعل وچراغ روشن کرده اند سپس مشغول دعا وزیارت شدیم تا رسیدیم به اسم مبارک امام زمان

(٣)

عجل الله فرجه، چون سلام کردیم بر آن حضرت آن سید فرمود وعلیکم السلام، حواس من پریشان شد، با خود گفتم یعنی چه، من به امام (علیه السلام) سلام می کنم این سید جواب می گوید وی غفلت مرا فروگرفت، در آن حال دیدم که آن سید روی به من فرمود وگفت عجله نکنید وبا اطمینان دعا بخوانید که من به اکبر کبابیان سفارش کردم شما را به کوفه برساند وبرگردد، چون به مسجد کوفه رسیدید آنها را شام بدهید.
چون این کلام را از او شنیدم دویدم ودست مبارک او را بوسیدم خواستم بر پیشانی خود بگذارم دست خود را کشید، عرض کردم مولانا از شما التماس دعا دارم وعیال من نیز از او التماس دعا خواست وحاجتهائی که در نظر داشته اند همه برآورده شد، چون از مسجد بیرون آمدیم عیالم به من گفت این سید را شناختی؟ گفتم نه.
گفت این امام زمان حجت بن الحسن عجل الله فرجه بود، گویا من خواب بودم بیدار شدم، به عجله روی به مقام آوردم، دیدم تاریک است، فقط یک فانوس کم نوری است واز آن انوار اصلا اثری نیست با تمام افسوس وحسرت مراجعت کردم چون به کنار مسجد آمدم جوانی را دیدم، به نزد من آمد وگفت هر وقت فارغ شدید ما شما را به مسجد کوفه می رسانیم، گفتم تو که هستی؟ گفت من اکبر کبابیان می باشم که همدان در محله ی کبابیان منزل دارم، آن سید که در مقام بود سفارش کرده که شما را به مسجد کوفه برسانم، گفتم او را شناختی گفت خیر ولی بسیار شخص جلیلی به نظر می آمد، گفتم او امام زمان عجل الله فرجه بود، آن جوان به وجد آمد وما را به مسجد کوفه رسانید وپروانه وار در اطراف ما می گردید وبا اینکه الاغهای یدکی داشت سوار نشد وپیاده به همراه

(٤)

ما می آمد، چون به مسجد رسیدیم آنها را شام دادیم چهار نفر بودند.
ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء وآن مخدره سه حاجت داشت وهر سه برآورده شد از برکت دعای حضرت حجة ارواحنا فداه.
تشرف بانوی تهرانی در مکه به خدمت آن حضرت
عالم جلیل عراقی در دار السلام می فرماید که:
در روز هفدهم ماه صفر سال هزار وسیصد که مقارن با اشتغال مؤلف به تألیف این کتاب است حقیر در تهران در منزل اسماعیل خان نوائی بودم اتفاقا سخن به ذکر این نوع از اشخاص کشید، اسماعیل خان گفتند که مرا مادری بود که در کمالات وحالات از اکثر زنان این زمان ممتاز ودر صرف اوقات خود در طاعات وعبادات بدنیه از ارتکاب معاصی وملاهی بی نیاز در عداد صالحات عصر خود کم نظیر بود وجده ی من که والده ی او بود زنی بود صالحه وبا استطاعت مالیه وچون به موجب تکلیف عازم حج بیت الله شده بود والده را هم با اینکه در اوایل ایام تکلیف او بود یعنی ده ساله بود از مال خود او را مستطیعه کرده وبه ملاحظه ی عدم تحخمل مفارقت وآنکه شاید بعد از این والده مستطیعه بشود واسباب سفر حج را برای او فراهم نیابد او را باخود برد وبه سالمت هم مراجعت کردند، والده حکایت کرد که پس از ورود به میقات واحرام از برای عمره ی تمتع ودخول مکه معظمه وقت طواف تنگ گردید به طوری که اگر تاخیر می افتاد وقوف عرفه ی اختیاری فوت می گردید وبدل با اضطراری می شد لهذا حجاج را اضطرار در اتمام

(٤)

طواف وسعی میان صفا ومروه حاصل بود وکثرت حجاج را هم در آن سال زیاده از بسیاری از سنوات می گفته اند.
لهذا والده ومن وجمعی از زنان هم سفر معلمی از برای اعمال اختیار کردیم، با استعجال تمام به اراده ی طواف وسعی بیرون رفتیم با حالی که از غایت اضطرار واضطراب گویا قیامت برپا شده بود ولهذا والده ودیگر همراهان چون به خود مشغول بودند گویا از من بالمره غفلت نمودند، در اثنای راه ملتفت شدم که با والده وبا یاران همراه نیستم، هر قدر دویدم وصیحه زدم کسی را از ایشان نیافتم وندیدم ومردم هم چون به کار خود بودند به هیچ وجه به من اعتنائی ننمودند وازدحام خلق هم مانع از حرکت وفحص بود واشتراک خلق در لباس احرام وعدم اختلاف آن هم مانع از شناختن یاران بود به علاوه اینکه راه را هم نمی دانستیم وکیفیت عمل را بدون معلم هم نیاموخته بودم وبه تصور اینکه ترک طواف در آن وقت باعث فوت حج در آن سال می شود وبا همه ی آن زحمت یکساله وطی مسافت ومسافرت باید تا سال دیگر بمانم یا آنکه برگردم ودوباره مراجعت بنمایم، این افکار نزدیک بود که عقل از سر من ببرد یا آنکه نفس در گلویم حبس شود وبمیرم، بالاخره چون از تأثیر صیحه وگریه مأیوس شدم خود را از معبر خلق به کناری رسانیده که لااقل از صدمه ی عبور محفوظ بمانم ودر موضعی مأیوس وگریان آرمیدم وبه انوار مقدسه وارواح معصومین (علیهم السلام) متوسل گردیدم ومی گفتم یا صاحب الزمان ادرکنی وسر بر زانوی حسرت نهادم، ناگاه بعد از توسل به امام عصر (ارواحنا فداه) آوازی شنیدم که مرا به نام می خواند، چون سر برداشتم شخصی نورانی را با لباس احرام در نزد خود دیدم، فرمود برخیز بیا وطواف

(٤)

کن.
گفتم همانا از جانب والده ام آمده ای، گفت نه.
گفتم پس چگونه بیایم که من اعمال طوافرا نمی دانم وخود را هم که به تنهائی بدون والده ویاران از ازدحام نمی توانم حفظ بنمایم، فرمود با من هرجا که می روم بیا وهر عمل که می کنم بکن، مترس ودل قوی دار.
پس از مشاهده ی این حال واستماع این مقال هم من زایل گردید واندوه برفت ودل واعضا قوت گرفت برخواستم با آن جوان روان گردیدم وحالت غریبی از او مشاهده کردم، گویا به هر طرف که رو می آورد خلق مقهور او بودند، بی اختیار کوچه می دادند وبه کنار می رفتند به طوری که با آن جمعیت من صدمه ی مزاحمت ندیدم تا آنکه داخل مسجد الحرام شدم، این وقت به من فرمود نیت کن، پس روانه گردید، مردم قهرا کوچه می دادند تا آنکه به حجر الاسود رسید وحجر را بوسید وبه من اشاره فرموده بوسیدم.
پس روانه گردید تا آنکه به مقام اول رسیده توقف کرد واشاره به تجدید نیت کرد ودیگر بار تقبیل حجرالاسود نمود وهمچنین تا آنکه هفت شرط طواف را تمام کرد ودر هر شوط ودوره حجرالاسود را تقبیل کرد ومرا هم به آن امر فرمود واین سعادت همه کس را میسر نمی شد خصوصا بدون مزاحمت، سپس برای نماز طواف به مقام رفت ومنهم با او رفتم وپس از نماز فرمود دیگر عمل طواف تمام گردید، من چند دانه اشرفی با خود داشتم با کمال اعتذار به خدمت او گذاردم.
اشاره فرمود بردار من برای خدا این کار را کردم وبه سمتی اشاره کرده وفرمود که مادر ویاران تو آنجا هستند به آنها ملحق بشو، چون به آن سمت برگشتم ودیگر بار نظر کردم او را ندیدم.
پس به زودی خود را به نزد یاران ومادرم رسانیدم، ایشان در امر

(٤)

من متحیر وسرگردان بودند، چون مرا دیدند مسرور گردیدند واز حالم پرسیدند، واقعه را بیان کردم تعجب کردند خصوص در آنکه هر دوره تقبیل حجر نمودم وصدمه ی مزاحمت ندیدم ونام خود را از آن شخص شنیدم پس از آن معلم که با ایشان بود پرسیدند که این شخص را در جمله ی معلمها می شناسید، آن معلم گفت چنین شخصی را که این دختر وصف می کند از جنس این معلمها نیست بلکه کسی است که به آن متوسل شده وپس از یأس دست به دامن او زده است همگی تحسین کردند ویقین کردند که او حضرت حجة بن الحسن (ارواحنا فداه) بوده است.
سرگذشت این دو بانو وهزاران نظیر آن، به خوبی روشن می سازد که آنچه اکثر مردم را از فیض ملاقات امام زمان (علیه السلام) محروم داشته، همان کردار ناشایسته، رفتار ناپسند، خلقیات نکوهیده، غفلت از آن حضرت وتوجه به غیر او است، چنانکه خود آن بزرگوار در این پیام گرانبارشان فرمودند:
(فما یحبسنا عنهم الا ما یتصل بنا مما نکرهه ولا نؤثره منهم).
یعنی هیچ انگیزه ای ما را از شیعیان، محبوس وپنهان نساخته، جز آنچه به ما می رسد از کارهای ناخوشایند وخلاف توقع از ایشان.
امام صادق (علیه السلام)، فمن مطالبی که برای مفضل بن

(٤)

عمر بیان می کردند، فرمودند:
(ان امیر المومنین (علیه السلام) قال علی منبر الکوفة: ان من ورائکم فتنا مظلمة، عمیاء منکسفة، لا ینجوا منها الا النومة، قیل: یا امیر المومنین وما النومة؟ قال: الذی یعرف الناس ولا یعرفونه، واعلموا ان الارض لا تخلوا من حجة لله (عز و جل) ولکن الله سیعمی خلقه عنها بظلمهم وجورهم واسرافهم علی انفسهم...)(7).
حضرت امیر مؤمنان، درود بر او، بر منبر مسجد کوفه فرمود:
شما آشوبهای تاریک ودوران کور ومبهمی در پیش دارید که از آن نجات پیدا نکند مگر (نومه)، عرض شد: ای امیر مومنان، (نومه) چه کسی است؟ فرمود: کسی که مردم را بشناسد ومردم او را نشناسند، آگاه باشید که هرگز زمین از وجود حجت خدای (عز و جل) تهی نگردد، اما خداوند، در اثر ظلم وستم وگناهان مردم، آنها را از دیدار حجتش، نابینا ومحروم سازد.
آری، این تیرگی گناه وتاریکی بدرفتاریهای خود ما است که توفیق تشرف به محضر امام زمانمان را از ما سلب کرده ودر کوری وظلمتمان فرو برده است.
علامه ی خبیر ومحدث بصیر، مرحوم (سید هاشم حسینی بحرانی) قدس سره، سرگذشت پنجاه وپنج نفر از کسانی را که به فیض دیدار امام عصر (علیه السلام) نائل شده وسخن حضرت را

-----------------

(7) غیبت نعمانی، صفحه ی 141.

(٤)

شنیده اند، در رساله ئی به نام (تبصرة الولی فی من رای القائم المهدی (علیه السلام)) نوشته واین رساله در آخر کتاب معروفش (غایة المرام وحجة الخصام) به چاپ رسیده است.
سرگذشت چهل وششم، ماجرای تشرف (علی بن ابراهیم بن مهزیار) است که در جستجوی حضرت صاحب الزمان، صلوات الله وسلامه علیه، به مکه مشرف شد وپس از اعمال حج وعمره، شبی در مسجد الحرام، مقابل درب کعبه، شخص وارسته وبلند مقامی را با چهره ای جذاب ودلنشین دید که از نزدیکان ویاران حضرت ولی عصر (علیه السلام) بو، پس از سلام ومعرفی خود وگفتگوهائی که بینشان رد وبدل شد، آن شخص با علی بن ابراهیم، مصافحه ومعانقه نمود، سپس پرسید:
(ما الذی ترید یا ابا الحسن؟)
چه می خواهی ای ابو الحسن؟
علی بن ابراهیم جواب داد:
(الامام المحجوب عن العالم)
امامی را که از جهان، پوشیده وپنهان است.
او گفت:
(وما هو محجوب عنکم ولکن حجبه سوء اعمالکم)
امام از شما محجوب وپنهان نیست، اما بدرفتاریها وزشتکاریهایتان، او را از شما پوشانده ومخفی ساخته است.
پس از این گفتگو، با علی بن ابراهیم قرار ملاقات گذاشت ودر ساعت مقرر، او را بوادی امنی که جایگاه حضرت

(٤)

ولی عصر، (علیه السلام) بود راهنمائی کرد وتا جلوی خیمه ی سراسر نور آن بزرگوار، همراهیش نمود، سپس برایش اجازه ی ورود گرفت وسرانجام به سعادت دیدار امام زمانش رساند.
وقتی علی بن ابراهیم وارد خیمه ی نور شد وبه محضر مولی عرض سلام کرد، سخنانی بین آن حضرت واو گذشت که قسمتی از آن، چنین است:
(فقال: یا ابا الحسن قد کنا نتوقعک لیلا ونهارا، فما الذی بطأبک علینا؟
قلت: یا سیدی، لم اجد من یدلنی الی الآن.
قال لی: لم تجد احدا یدلک؟ ثم نکث باصبعه فی الارض ثم قال: لا، ولکنکم کثرتم الاموال وتحیرتم علی ضعفاء المومنین وقطعتم الرحم الذی بینکم، فای عذر لکم الان؟
فقلت: التوبة التوبة، الا قالة الا قالة ثم قال: یا ابن مهزیار، لولا استغفار بعضکم لبعض لهلک من علیها الا خواص الشیعة التی تشبه اقوالهم افعالهم).
علی بن ابراهیم گفت:
حضرت حجت (علیه السلام) فرمودند: ای ابوالحسن، ما شب وروز توقع آمدن تو را داشتیم، چه چیز آمدنت را نزد ما به تاخیر انداخت؟
عرض کردم: ای سرورم، تا الان کسی را نیافته بودم که مرا راهنمائی کند.
به من فرمودند: هیچکس را نیافتی که تو را راهنمایی کند؟

(٤)

آنگاه با انگشتان روی زمین کشیدند، سپس فرمودند:
نه، ولکن شما اموالتان را زیاد کردید واختلاف وحیرتی به زیان مومنان ضعیف، پدید آوردید وبین خود قطع رحم نمودید، پس الان برای شما چه عذری مانده است؟
عرضه داشتم: توبه، توبه، بخشش وگذشت، بخشش وگذشت.
آنگاه فرمودند: ای پسر مهزیار، اگر استغفار وطلب آمرزش بعضی از شما برای بعضی دگر نمی بود، هر که روی زمین بود هلاک می شد، غیر از شیعیان خاص، که کردارشان با گفتارشان همانند ومشابه است.
بنابراین گرچه مشاهده ی همگانی وظهور کلی حضرت بقیة الله ارواحناه فداه، منوط است به همبستگی مردم در اطاعت از او ویکپارچگی دلها در وفاء به عهد ولایت، اما در دوران غیبت، تشرف شخصی به محضر مولی (علیه السلام) امکان پذیر بوده ومشروط است به تهذیب نفس، اجتناب از گناهان، انجام واجبات وتوسل وتوجه به آن حضرت.
چنانکه علامه پرهیزگار وزاهد عالیمقام، مرحوم (سید بن طاووس) (قدس سره) به فرزندش می فرماید:
(والطریق مفتوحة الی امامک (علیه السلام) لمن یرید الله جل شأنه عنایته به وتمام احسانه الیه)(8).
وراه به سوی امام تو، باز است برای کسی که خداوند، جل شأنه، عنایتش را بر او بخواهد واحسانش را نسبت به وی کامل گرداند.

-----------------

(8) کشف المحجة، چاپ نجف صفحه ی 154.

(٤)

محبت به حضرت حجت
چگونه می توان از گناه رهید وبه تهذیب جان پرداخت؟
راه اساسی تزکیه ی نفس وطریق نیل به مکارم اخلاقی وتوفیق یافتن بر انجام واجبات وترک محرمات، محبت ودوستی حضرت ولی عصر (علیه السلام) است، که به مقتضای (من احبکم فقد احب الله) حب او، حب خدا است.
هرچه مهر آن بزرگوار در دل انسان بیشتر شود، صفای باطن وکمال معنوی اش فزونتر گردد.
مسلمانی که گرفتار گناه وآلوده به رذائل اخلاقی است قطعا امام زمانش را چنانکه باید وشاید دوست ندارد، زیرا اگر محبت محبوب در جان محب ریخت، اولین نشانه اش اطاعت از وی وپرهیز از ناخوشایندیهای او است.
محبت از مقوله ی تشکیک ودارای مراتب ودرجات مختلف است، شدت وضعف دارد، چنانکه نور نیز اینگونه است، روشنائی یک شمع، نور برق، تابندگی خورشید، همه نور هستند، اما یکی از دیگری قویتر است، هرچه نور زیادتر وشدیدتر باشد، محدوده ی بیشتری را روشن می کند، محبت امام عصر (علیه السلام) نیز هر چه بیشتر در دل انسان پیدا شود، او را به مرحله ی عالیتری از اخلاق

(٤)

وفضیلت می رساند، بیشتر مردم، گمان می کنند که واقعا خدا وپیغمبر واهل بیت عصمت وطهارت، (علیهم السلام) را دوست دارند وبه راستی با امام زمانشان محبت دارند، اما اگر به عمق دل آنها برسی وزوایای قلبشان را بنگری، می یابی که حب خدا وپیغمبر وائمه، (علیهم السلام)، سرپوشی است به روی حب نفس وخود دوستی آنها، یعنی چون خود را دوست دارند ومی خواهند خویشتن را از عذاب وگرفتاری برهانند وبه بهشت ورفاه برسانند، خدا را عبادت می کنند، به پیغمبر واهل بیتش، سلام الله علیهم، توسل می جویند وسخن از مهر آنان می گویند.
محبت واقعی، دوستی کامل عیار وحقیقی، نشانه اش این است که محب، خود را برای محبوب بخواهد وجان خویش را فدای او سازد، نه آنکه او را برای خود بخواهد ووسیله ی رسیدن به منافع خویش قرار دهد.
بیماری که در بستر افتاده وپزشک معالج را بر بالین خود می بیند، احساس می کند طبیب را دوست دارد وبه او علاقمند است، اما این دوستی، دوستی واقعی به پزشک نیست، در حقیقت همان خود دوستی است که به این صورت جلوه کرده است، یعنی شخص مریض، بر اساس غریزه ی حب ذات، به سلامتی خویش علاقه مند است، از این رو احساس می کند پزشک را که وسیله ی درمان او است دوست دارد، پس در واقع، وسیله ی معالجه ی خویش وبازیافتن سلامت نفسش را دوست دارد، نه طبیب را، آنها که ادعای محبت به امام عصر، ارواحنا فداه دارند، وخود را دوستدار خدا ورسول وعترت او (غلیهم السلام) می دانند، گرچه از آن بزرگواران اطاعت هم بکنند، اما باید انگیزه ی این اطاعت را

(٥)

بیابند، اگر بندگی خدا واطاعت پیغمبر وامام را به داعی نجات خویش وبرای نیل به رفاه وسعادت خود انجام دهند، این از همان نوع اطاعت دستورات پزشک است که برای بهبود یافتن ونجات از بیماری ومرگ انجام می گیرد، اما اگر از فرمان حق، تنها به انگیزه ی او وفقط برای او پیروی کنند، یعنی چون خدا سزاوار پرستش است، او را بندگی کنند، واز این رو که پیغمبر واهل بیتش را ولی واولی بنفس خویش می دانند، از آنها اطاعت نمایند، وجان ومال وهمه ی امکانات خود را فدای خاکیای امام زمانشان سازند، محبت راستین ائمه ی اطهار (علیهم السلام) در قلبشان تابیده ومهر حقیقی حق، در دلشان خیمه زده است.

(٥)

راز بزرگ تشرفات
راز بزرگ تشرف به محضر حضرت صاحب الزمان (علیه السلام)، در زمان غیبت، همین یک کلمه است وبس: (محبت)، باید شوق شدید پیدا کرد ودوستی حقیقی به دست آورد تا به وصال یار رسید واز فیض محضر پربرکتش بهره مند شد، زیرا محبت واقعی، منشاء قرب روحی می شود ونزدیک شدن روحی، موجب دیدار محبوب می گردد.
عالم ربانی وشیفته ی حضرت مهدی، سلام الله علیه، که از ده سالگی حتی یک شبانه روز بر او نگذشته که از توسل به امام زمانش غفلت کرده باشد وعمرش را در راه دعوت مردم عموما وسوق دادن نسل جوان خصوصا، به سوی مولی صاحب الزمان (علیه السلام) گذرانده، چه عالمانه وارزنده فرموده در این باره، که فرازهائی از سخنانش چنین است:
(محبت، اکسیر عجیبی است، هرجا آمد انقلاب ماهیت می دهد، دیو را حور وظلمت را نور می کند...).
(محبت، درجات دارد، آن درجه ی بالا، درجه ای است که محب، خودش را نمی خواهد، فقط محبوبش را می خواهد، واین

(٥)

وادی عجیبی است، در محبت والدین به اولاد کمی سیر کنید، موجها دارد محبت، هر موجش هم یک اثری دارد، به درجه ای می رسد که از اسم محبوبش لذت می برد...).
(محبت، گوهر عجیبی است، ای اهل دل وحال، ای طالبان حقیقت وراه، محبت، بالطبیعه محب را به محبوب می رساند...).
(محبت، مثل مغناطیس وآهن ربا است، هرجا باشد آهن را به خود می کشد...).
(از من می پرسند چه ذکر وورد وختم ودعائی بخوانیم که خدمت امام زمانمان برسیم؟ دعاها را بخوانید، مخصوصا دو تا، که یکی زیارت است ویکی توسل، زیارت (سلام علی آل یاسین) را بخوانید، روی توهم نمی گویم، از کسی که ماموریت پیدا کرده از ساحت مبارکش، به یک واسطه، به خواندن این زیارت، برایتان نقل می کنم، وتوسل (سلام الله الکامل التام) را بخوانید.
اما آنکه شاهراه است وصراط مستقیم قوی وروشن ونزدیک، این است باید به او محبت پیدا کنی، باید دوستش داشته باشی...).
(اگر دوستی پیدا شد شما را می رساند، اگر علاقه پیدا شد، پشت کوه قاف هم که باشد شما را می کشاند وبالاخره به محبوب می رساند، حالا چطور برساند؟ قانون کلی که تحت ضابطه بیاید ندارد، می رسی، یا در خواب، یا در بیداری، یا به خودش، یا به خواصش، بالاخره نشانه ی اینکه رفته ای توی باغ به دستت می دهند، ولو یک برگ سبز باشد، ولو یک دانه گل باشد،

(٥)

ولو یک میوه باشد، باید به امام زمانتان محبت پیدا کنید، اگر دوست داشتی، صفحه ی وجودت عوض می شود...).
(باید محبت به امام زمان پیدا کنید، هیچ گنجی، هیچ راهی، هیچ ذکر ووردی، هیچ طلسم واسمی بالاتر از این نیست، اقرب الطرق، برای رسیدن به درگاه وپیشگاه شما عالم امکان، محبت به آن بزرگوار است...).
(باید محبت، مستقر شود، باید به پایه ای برسد که در فراق او بسوزی، بنالی، اشک بریزی، در طلب حقیقی اش برآئی، خسته ومانده نشوی...).
(اصل الاصول، جوهر الجواهر، عصاره ی همه ی کلمات، یک کلمه است: باید به امام زمان، محبت پیدا کنی، باید محبت هم شدید شود، خود محبت، راهها را باز می کند وتو را به او نزدیک می کند، محبت، او را می کشاند...).
(ومحبت، نشانه ها دارد.
یکی از آثار محبت، این است که محب، شئون وآثار محبوبش را دوست دارد، حب به شیئی، مستلزم حب به آثار آن است.

امر علی الدیار دیار سلمی * * * اقبل ذا الجدار وذا الجدارا
فما حب الدیار شغفن قلبی * * * ولکن حب من سکن الدیارا(9)

-----------------

(9) یعنی بر آن دیار، که منزلگاه سلمی است عبور می کنم، این دیوار وآن دیوار را می بوسم، محبت آن دیار، قلب مرا نربوده، بلکه مهر ودوستی کسی که در آن دیار است، دلم را لبریز نموده است.

(٥)

به طرف محله وکوچه ی محبوبم می روم، به خانه ی او می رسم، سر به درش می گذارم، دهان به دیوارش می نهم، می بوسم، می بویم...).
(هر چیزی نشانه ای دارد، گواه عاشق صادق، در آستین باشد... محبت به امام زمان (علیه السلام) هم آثار دارد، یکی از آثارش، دوست داشتن دوستان آن حضرت است، یکی از نشانه هایش هدایت کردن گمراهان وتوجه دادن مردم به آن بزرگوار است، یکی از علائمش، محبوب ساختن او نزد مردم وایجاد شوق وحب او در دلها است.
اگر محبت به حضرت داشته باشی، برای او اشک می ریزی، دنبال او می دوی، به سراغش می روی، از این عالم وآن عالم می پرسی که به چه راهی باید رفت تا به محبوب رسید؟ عاقبت، جوینده یابنده است... حوصله می خواهد، صبر وشکیبائی می خواهد، رنج راه متحمل شدن می خواهد، سوختن در فراق می خواهد، دویدن این سر وآن سر می خواهد، اینها نشانه های محبت است).
متاسفانه بسیاری از شیعیان، به یاد حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) نیستند واز دعا برای ظهور شریفش غافلند، اما همان گروهی هم که در ظاهر، نام آن حضرت را می برند ودر پنهان وآشکار برای قرب فرج دعا می کنند، اگر به ژرفای دلشان برسی، می یابی که امام عصر، ارواحنا فداه، را برای خود می خواهند واو را برای رفع ناراحتی ها ودرمان دردهای خویش طلب می کنند، تعداد کسی هستند کسانی که درخواست ظهور حضرت حجت،

(٥)

ارواحناه فداه را بنمایند، اما نه برای رفاه وآسایش خود، بلکه برای نجات آن محبوب غریب از زندان غیبت ورهائی آن مظلوم هجران کشیده از غربت وخلاص شدن آن امام ستم دیده، از رنج ومحنت.
(ابو بصیر) گوید:
(قلت لابی عبد الله (علیه السلام): جعلت فداک، متی الفرج؟
فقال: یا ابا بصیر! وانت ممن یرید الدنیا؟! من عرف هذا الامر فقد فرج عنه لانتظاره)(10).
به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: فدایت شوم، گشایش کی فرا رسد؟
فرمود: ای ابابصیر، تو هم از جمله ی دنیاخواهان ودر زمره ی دنیاطلبان هستی؟ کسی که این امر را بشناسد، در اثر انتظارش، به گشایش رسیده است.
گویا چون حضرت صادق (علیه السلام) می دانسته که انتظار ابابصیر برای رسیدن به منافع مادی وامور دنیوی است، این گونه به او پاسخ فرموده است؛ آری، گرچه انتظار ظهور دولت حقه، از افضل عبادات وبرترین طاعات است، اما در صورتی که انگیزه ی این انتظار، نجات محبوب ورفع پریشانیها وغمهای او باشد، نه رهائی خویش از ناملائمات، ورسیدن به مطامع دنیوی وپول ومادیات، که این دو انگیزه وصاحبانش، به هنگام امتحان، خوب شناخته

-----------------

(10) مرآت العقول جلد 4 صفحه ی 188.

(٥)

می شوند وهر یک راهی جدا دارند، یاران حقیقی، منتظران واقعی، محبان راستین ودوستداران پاکباخته ی حضرت بقیة الله، ارواحنا لتراب مقدمه الفداء، جز به او نمی اندیشند، غیر از نجات ورفاه او نمی خواهند، ودر راه یاری ودوستی اش، جان بر کف نهاده، راضی هستند که حضرتش ظهور فرماید واز محنت برهد، ولو آنان بمیرند ودر رکابش قطعه قطعه شوند، اما یاران ظاهری که همه چیز وهمه کس را برای خود می خواهند وعمق محبتشان، حب ذات وخود دوستی است تا وقتی نام محبوب را می برند واز او احترام می کنند، که در مسیر منافع وحافظ حیاتشان باشد، اما بمجرد احساس خطر، روی برمی تابند واو را فراموش می کنند.
ماجرای تشرف شیخ علی حلاوی، روشنگر این حقیقت است:

(٥)

تشرف شیخ علی حلاوی
خطیب دانشمند وعالم پرهیزکار، مرحوم شیخ علی اکبر نهاوندی، اعلی الله مقامه، در جلد دوم کتاب (عبقری الحسان) از عالم ربانی، مرحوم حجة الاسلام آقای سید علی اکبر موسوی خوئی رضوان الله تعالی علیه، والد معظم مرجع عالیقدر شیعه زعیم حوزه ی علمیه، آیة الله العظمی آقای حاج سید ابوالقاسم خوئی، مدظله العالی، نقل کرده که فرمودند: (زمانی از نجف اشرف، برای انجام کاری به حله ی سیفیه رفتم، هنگام عبور از میان بازار آن شهر، چشمم به قبه ی مسجد مانندی افتاد که بر سر درب آن زیارت کوتاهی از حضرت صاحب الزمان وخلیفة الرحمان (علیه السلام) بود وبالای درب آن نوشته شده بود: (هذا مقام صاحب الزمان).
مردم آن سامان از دور ونزدیک، به این مکان جنت نشان به زیارت می آمدند ودعا وتضرع وزاری کرده، توسل به ساحت قدس باری می جستند، من از اهالی حله، علت نامگذاری آن مکان را به (مقام صاحب الزمان) جویا شدم، همگی به اتفاق آراء گفتند: این مکان، خانه ی یکی از اهل علم اینجا به نام شیخ علی بوده که مردی بسیار زاهد وعابد وبا تقوی بوده وهمیشه در انتظار ظهور

(٥)

حضرت مهدی (علیه السلام) به سر می برده است.
او پیوسته نسبت به امام زمان (علیه السلام) عتاب وخطاب می کرد ومی گفت این غیبت از انظار در این زمان، برای چیست، در حالی که مخلصین شما در شهرها واقطار عالم، همچون برگ درختان وقطره های باران فراوانند، در همین شهر خودمان، شیفتگان ودوستان شما بیش از هزار نفرند، پس چرا ظهور نمی فرمائی تا دنیا را پر از قسط وعدل نمائی.
روزی شیخ علی با همان حال، سر به بیابان نهاد وهمین سخنان را آغاز کرد وعتاب وخطاب به حضرت حجت (علیه السلام) نمود که ناگهان دید شخصی در هیئت عربی بدوی نزد او است، به او فرمود: جناب شیخ، این همه عتابها وخطابها به که می نمائی؟! عرض کرد: خطابم به حجت وقت وامام زمان، (علیه السلام) است که با وجود این همه مخلص وارادتمندی که در این عصر دارد که فقط بیش از هزار نفر آنان در حله هستند وبا این ظلم وجوری که عالم را فراگرفته، چرا ظهور نمی کند؟!
آقا فرمودند: ای شیخ، صاحب الزمان من هستم وبا من این همه خطاب وعتاب مکن که مطلب این گونه نیست که تو فکر کرده ای، اگر سیصد وسیزده نفر اصحاب من موجود بودند، ظاهر می شدم، در شهر حله که می گوئی بیش از هزار نفر مخلص واقعی دارم، ز تو وفلان شخص قصاب، کس دوست با اخلاق من نیست، حال اگر می خواهی واقع برایت مکشوف وروشن شود، برو مخلصین مرا که می شناسی در شب جمعه، به منزلت دعوت کن

(٥)

ودر صحن حیاط، مجلسی آماده ساز، فلان قصاب را هم دعوت کن ودو بزغاله روی بام خانه ات ببند، آنگاه منتظر ورود من باش تا حاضر شوم وواقع امر را به تو بفهمانم وآگاهت کنم که اشتباه نموده ای.
چون فرمایشات حضرت به پایان رسید، از نظر شیخ غائب شدند.
شیخ علی حلاوی، مسرور از این ماجرا، با خوشحالی فراوان به حله برگشت، نزد آن قصاب رفت، فضیه را با او در میان گذاشت وبه کمک یکدیگر، چهل نفر از بین دوستان حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) که آنها را بیش از هزار نفر وهمگی از اخبار وابرار ومنتظران حقیقی حجت غائب سلام الله علیه می پنداشتند، انتخاب کرده ودعوت نمودند که در شب جمعه به منزل وی بیایند تا به شرف لقاء امام عصر (علیه السلام) مشرف شوند.
شب جمعه ی موعود فرا رسید، مرد قصاب با آن چهل نفر برگزیده از میان دوستان مدعی اخلاص به حضرت ولی عصر (علیه السلام)، به خانه ی شیخ علی حلاوی آمدند، در صحن حیاط نشستند، همه با وضو، رو به قبله، مشغول ذکر وصلوات ودعا بودند ودر انتظار قدوم قائم منتظر (علیه السلام) لحظه شماری می کردند، شیخ علی حلاوی نیز طبق فرمان حضرت، قبلا دو بزغاله را روی پشت بام بسته بود وخود در صحن حیاط، در حضور مهمانان، تشریف فرمائی مولی را انتظار می کشید.
چون پاسی از شب گذشته، بناگاه همگی دیدند نور با عظمت ودرخشانی که به مراتب از خورشید وماه درخشنده تر بود در

(٦)

آسمان ظاهر شد وتمام آفاق را روشن ساخت، سپس آن نور، به طرف خانه ی شیخ علی آمد تا آنکه بر پشت بام منزل، قرار گرفت وفرود آمد، دقایقی بیش نگذشت که صدائی از پشت بام، آن مرد قصاب را فراخواند، مرد قصاب امتثال امر کرد، برخاست وروی بام رفت، خدمت حضرت مولی (علیه السلام) شرفیاب شد وبه فیض ملاقات رسید، پس از چند لحظه، امام به او فرمودند: یکی از این دو بزغاله را نزدیک ناودان ببر وذبح کن، به طوری که تمام خونش از ناودان سرازیر گردد ودر صحن خانه جاری شود، مرد قصاب، فرمان آن بزرگوار را اطاعت کرد، وقتی خونها در حیاط جاری شد وآن چهل نفر دیدند، گمان قوی پیدا کردند به اینکه حضرت مهدی (علیه السلام)، مرد قصاب را گردن زده واین خون او است که از ناودان فرو می ریزد، پس از اندکی، صدائی از پشت بام به گوش رسید وشیخ علی حلاوی را احضار فرمود، شیخ برخاست وخود را به روی بام رساند، دید مرد قصاب، سالم وسلامت روی بام، در محضر امام ایستاده، اما یکی از دو بزغاله را سر بریده وخون بزغاله بوده که در صحن حیاط جاری شده، سپس حضرت به مرد قصاب امر فرمودند بزغاله دوم را نیز به همانگونه نزدیک ناودان، ذبح کند، قصاب هم به فرموده ی امم، بزغاله ی دیگر را جلوی ناودان سر برید وبار دوم، خون از ناودان به میان حیاط سرازیر شد، وقتی آن چهل نفر، دوباره خون تازه را در صحن منزل جاری دیدند، گمانشان تبدیل به یقین شد وهمگی قطع پیدا کردند که حجة بن الحسن، ارواحنا فداه، شیخ علی صاحبخانه را نیز به قتل رسانده، وعنقریب است که نوبت یک یک آنها فرا رسد وملاقات با امام زمان (علیه السلام)،

(٦)

به قیمت جانشان تمام شود.
از این رو، بی درنگ از جا برخاستند، منزل شیخ علی حلاوی را ترک کردند وگریختند، سپس حضرت صاحب الزمان، سلام الله علیه، رو به شیخ علی نموده وفرمودند: اینک به میان حیاط برو وبه آنان بگو روی بام بیایند تا مرا دیدار کنند، شیخ علی از بام به زیر آمد، اما وقتی به صحن حیاط رسید حتی یک نفر از آن چهل برگزیده را ندید ودانست که همه فرار کرده اند، به سرعت روی پشت بام برگشت وگریختن آن چهل نفر را به عرض مبارک آن بزرگوار رسانید، حضرت فرمودند: ای شیخ، دیگر آن همه با من عتاب وخطاب مکن، این شهر حله بود که می گفتی بیش از هزار نفر از یاران ومخلصان ما فقط در اینجا هستند، پس چه شد که بین آن دوستان انتخاب شده، کسی جز تو واین مرد قصاب باقی نماند؟! اینک سایر جاها را نیز به همین گونه قیاس کن.
این جمله را فرمود واز نظر آن دو نفر ناپدید گشت.
پس از این ماجرا، شیخ علی حلاوی آن بقعه را مرمت کرد وبه (مقام صاحب الزمان (علیه السلام)) موسوم نمود، از آن زمان تاکنون، آن مقام شریف، محل طواف مردم وزیارتگاه خاص وعام است).

(٦)

معرفت به مقام حضرت حجت
چگونه می توان محبت واقعی به حضرت حجت (علیه السلام) را در دل قوی ساخت وبر فروغ آن افزود؟
راه عمده برای تقویت دوستی نسبت به امام زمان (علیه السلام) وتشدید حب به او، (معرفت) به آن حضرت است.
طبیعی است که وقتی انسان چیزی را نشناسد وخواص آن را نداند ومراتب نیاز خود را به آن، آگاهی نداشته باشد، آن را دوست نمی دارد، اما به عکس پس از شناخت نتایج وادراک احتیاج خود به آن، نمی تواند آن را دوست نداشته باشد، وقتی انسان عظمت وشخصیت ومقام بلند کسی را بشناسد وخود را سراپا نیازمند به او ببیند، قهرا به او محبت پیدا می کند وهرچه بیشتر به بزرگواری وفضائل آن شخص، وکوچکی ونیاز خود، واقف شود، خواه ناخواه محبتش به آن شخص، شدیدتر شده وتوجهش به او فزونی می یابد.
اگر شیعه ای، چنانکه باید، شناخت ومعرفت به مقام والای حضرت حجت، ارواحناه فداه، پیدا کند، واو را از بدیها وناپاکیها رهانده، به مکارم اخلاقی می رساند، پس ای عزیز، اگر دوستی با امام

(٦)

زمان (علیه السلام) چون شمعی کم فروغ در گوشه ی شبستان دلت سوسو می زند وکم وبیش گرفتار ناشایستگیها وسیئات روحی هستی، در پی تحصیل معرفتش بکوش وچناتکه حق شناخت او است، او را بشناس، تا حب او، مانند خورشیدی تابان، بر همه ی وجودت پرتو افکند، قلبت را روشنی ودلت را صفا بخشد، از گناهان نجاتت داده به فضائل ومعنویات، نائلت گرداند وهمه ی آثار ظلمت وتیرگی را از جانت بزداید.
زیرا معرفت، پایه ی اصلی محبت است ومحبت، عامل بزرگ اجتناب از گناهان وراه اساسی برای تهذیب نفس است، به همین جهت، در روایاتی که از اهل بیت عصمت وطهارت (علیهم السلام) رسیده روی مسئله ی شناخت، فوق العاده تکیه شده ومعرفت خدا ورسول وائمه ی طاهرین، سلام الله علیهم اجمعین، اساس دین وراز رستگاری ابدی معرفی گردیده است.
در کتاب (غرر الحکم ودرر الحکم) از امیر مومنان حضرت علی (علیه السلام) روایت شده که فرمودند:
(من مات علی فراشه وهو علی معرفة حق ربه ورسوله وحق اهل بیته مات شهیدا ووقع اجره علی الله سبحانه واستوجب ثواب مانوی من صالح عمله وقامت نیته مقام اصلاته سیفه فان لکل شیی اجلا لا یعدوه)
یعنی هر که در بسترش بمیرد در حالی که شناسای حق پروردگار خود ورسول او وحق اهل بیت رسول او، (علیهم السلام)، باشد، شهید مرده واجرش بر خداوند سبحان است، وثواب آنچه را قصد کرده ودر نیت داشته از انجام کارهای شایسته، سزاوار گردد

(٦)

ونیت وقصد او، جایگزین شمشیر زدنش باشد، پس برای هر چیز سر رسید ووقت معینی است که از آن تجاوز نکند.
محقق بارع، مرحوم آقا جمال الدین خوانساری، رحمة الله علیه، در جلد پنجم (شرح غرر ودرر) صفحه ی 436 در توضیح این حدیث شریف می نویسد:
(یعنی هر مومنی که حق پروردگار خود ورسول او وحق اهل بیت رسول او را شناسد هرگاه بر رختخواب خود بمیرد، او به منزله ی این است که شهید شده باشد در راه خدا، ومزد او بر خدا لازم است وسزاوار گردد ثواب هر چه را قصد کرده که بکند از عمل صالح، هرگاه عمر یابد، واز جمله این است که مستحق ثواب شهیدان گردد، زیرا که چنین مومنی، قصد او این است که هرگاه زمان حضور یکی از اهل بیت، صلوات الله وسلامه علیهم را درمی یافت که به جهاد می رفتند، در رکاب آن حضرت می بود تا شهید می گردید، چنانکه قصد ونیت، بلکه منتهی آرزوی شیعیان زمان غیبت حضرت (صاحب الزمان) صلوات الله وسلامه علیه، آن است که چون زمان ظهور آن حضرت را دریابند، در رکاب آن حضرت باشند تا شهید گردند، پس همان قصد ونیت هر یک، جانشین این است که او شمشیر خود را از غلاف کشیده باشد ودر رکاب آن حضرت جنگ کند، پس ثواب آن کار را خواهد داشت.
(فان لکل شیء اجلا لا یعدوه)
ممکن است که غرض از آن، دفع توهم این باشد که هرگاه کسی قصد ونیت او، این باشد، پس چرا حق تعالی او را به قصد ونیت خود که محض خیر است، نرساند؟

(٦)

پس دفع آن فرموده اند به اینکه هر چیز را از راه حکمت ومصلحت، در علم حق تعالی، وقتی باشد که تجاوز از آن نکند، پس مرگ هر کسی نیز وقتی دارد که از آن تجاوز نکند، پس تأخیر آن تا رسیدن او به قصد خود، میسر نیست، نهایت به اعتبار آن قصد ونیت، ثواب آنچه قصد کرده، به او تفضل خواهد شد.
وممکن است که غرض، امیدوار کردن جمعی باشد که در زمان غیبت معصوم باشند وامید این معنی نداشته باشند تا اینکه قصد ونیت آن کنند، پس امیدوار فرموده باشند ایشان را به اینکه از برای ظهور (حضرت قائم) صلوات الله وسلامه علیه، نیز وقتی باشد که از آن تجاوز ننماید، پس نومید نباید بود وقصد ونیت شهادت در رکاب او را باید داشت، تا اینکه اگر آن میسر نشود، به ثواب آن برسند، والله تعالی یعلم)
یکی از وظائف مسلم مردم در زمان غیبت، شناختن حضرت حجت، ارواحناه فداه و(معرفت) به مقام والای آن بزرگوار است، زیرا آنچه باعث نجات وموجب سعادت می باشد وتخلف از آن، سبب زبان دنیوی واخروی وخسران ابدی می گردد، (معرفت) آن حضرت است.
چه آنکه بیگانگان با امام زمان (علیه السلام)، گرچه در عصر ظهور هم واقع شوند، اگر معرفت واطاعت پیدا نکنند، نفعی نبرده وفرجامی جز تیرگی وبدبختی نخواهد داشت، وبه عکس، عارفان به مقام والای او ومرتبطان با ساحت اقدس حضرتش، گرچه دوران حضورش را هم نبینند، اما باطنی نورانی وعاقبتی توأم با رستگاری خواهند داشت.

(٦)

در جلد چهارم کتاب (مرآت العقول) صفحه ی 186، به سند صحیح از (زراره) نقل شده که گفت:
(قال ابو عبد الله (علیه السلام): اعرف امامک، فانک اذا عرفت لم یضرک، تقدم هذا الامر او تأخر)
حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: امام خود را بشناس، زیرا هرگاه شناختی، تقدیم یا تأخیر این امر، به تو زیانی نرساند. یعنی چه دولت حق وظهور امام (علیه السلام) زود فرا رسد وچه به تاخیر افتد، برای تو یکسان است وضرر نکرده ای، اما زیان برای کسی است که به امامش معرفت ندارد.
ودر صفحه ی 189 همان کتاب، از (فضیل بن یسار) روایت شده که گفت:
(سمعت ابا جعفر (علیه السلام) یقول: من مات ولیس له امام قمیتته میتة جاهلیة، ومن مات وهو عارف لامامه لم یضره، تقدم هذا الامر اوتاخر ومن مات وهو عارف لامامه کان کمن هو مع القائم فی فسطاطه)
شنیدم که امام باقر (علیه السلام) می فرمود: کسی که بمیرد وامامی نداشته باشد همانند مردم عصر جاهلیت مرده، وهر که از دنیا برود وشناسا وعارف به امامش باشد زود یا دیر انجام شدن این امر (یعنی ظهور دولت حقه ی آل محمد (علیهم السلام)) زیانی به وی نرساند، کسی که بمیرد وامامش را شناخته باشد، همچون کسی است که همراه قائم (علیه السلام)، زیر خیمه ی آن حضرت باشد.
علامه ی مجلسی، رحمة الله علیه، در شرح این حدیث شریف، بیانی دارد که خلاصه اش این است:

(٦)

(لیس له امام) یعنی کسی که امام زمانش را از ائمه ی هدی نشناسد، ومراد از (جاهلیت)، ملتی است که نه در آن معرفت خدا باشد ونه معرفت رسول او (صلی الله علیه وآله)، ونه معرفت شرایع دین، چنانکه بیشتر مردم، قبل از بعثت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) این چنین بودند، وبعد از وفات آن حضرت نیز اینگونه شدند، واین خبر، متواتر است به تواتر معنوی، بین خاصه وعامه.

(٦)

راه معرفت
برای شناخت درست ومعرفت صحیح نسبت به مقام با عظمت حضرت بقیة الله، ارواحنا فداه، وسایر حضرات معصومین، سلام الله علیهم الجمعین وحتی در خداشناسی وتوحید، بایداز نور (کتاب) و(سنت) استفاده کرد، یعنی تنها باید به کلام خدا (قرآن)، وسخنان اهل بیت عصمت وطهارت (علیهم السلام) (سنت) مراجعه نمود.
زیرا آنچه از نور وهدایت است فقط در این دو منبع گرانقدر است وتخلف از آن، انحراف از صراط مستقیم وشاهراه سعادت است.
غیر از قرآن وروایات ائمه ی اطهار، بقیه همه سراب است وآب نما، بیراهه هست وراه نما، نه تشنگی جان را می کاهد ونه از خطر هلاکت می رهاند، که بالاتر، بر تیرگی روح می افزاید وسرمایه ی عمر را به هدر می دهد، دنبال بیهوده گوئیهای فلاسفه وعرفا ومتصوفه رفتن ومرشدهای عرفان وتوحیدی چون حسین ابن منصور حلاج داشتن، که توقیعی مشتمل بر لعن او، از طرف حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) صادر گردیده(11)، جز انحطاط وسقوط، وانحراف از مسیر ولایت

-----------------

(11) بحار الانوار جلد 51، صفحه ی 369 و380.

(٦)

وحقیقت نیست.
آیا کسانی امثال حلاج که به جرم کفرگوئی وادعای خدائی کردن و(انا الحق) گفتن، از طرف فقهای عظام شیعه مانند شیخ صدوق وقطب راوندی، رحمة الله علیهما، مطرود خدا ورسول وامام شناخته شد ومحکوم به مرگ گردید، می توانند راهگشای راهروان، به سوی خدا وپیامبر وائمه باشند؟! هرگز.
آیا شاعران منحرف وفاسد عقیده ای چون محمد بلخی رومی وشبستری، که یاوه سرائی های حلاج را، عرفان اسلامی واسرار الهی دانسته واو را دارای مقام بلند معنوی وفنای فی الله معرفی کرده اند، می توانند بیانگر معارف قرآن ومعرف واقعی امام زمان (علیه السلام) باشند؟!
هرگز
که بلخی در حمایت از حلاج ومدح او می گوید:

چون قلم در دست غداری بود * * * لا جرم منصور برداری بود

وشبستری، اذعای خدائی او را روا دانسته وگفته:

روا باشد انا الحق از درختی * * * چرا نبود روا از نیکبختی

آیا محمد بلخی رومی سنی که اصلا به امام غائب منتظر ووجود خارجی فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) یعنی شخص حضرت مهدی، سلام الله علیه، که پنهان است وروزی با ظهورش، دنیا را سرشار از عدالت می سازد، معتقد نیست، بلکه مهدی را درون جان سالک وموقع تفکر، حاضر در فکر او دانسته

(٧)

وبه مهدویت نوعیه، قائل است وشیخ ارشاد را مهدی سالک می داند، می تواند شیفتگان حضرت حجت، ارواحنا فداه را به آن بزرگوار برساند ومقام والایش را به پویندگان راهش بشناساند؟!
هرگز، که در صفحه ی 126 مثنوی گوید:

پس بهر دوری ولیی قائم است * * * تا قیامت آزمایش دائم است
پس امام حی قائم آن ولی است * * * خواه از نسل عمر خواه از علیست
مهدی وهادی وی است ای راه جو * * * هم نهان وهم نشسته پیش رو

آیا امکان دارد مطرودان درگاه الهی وعامی مذهبان منکر وجود قدیس امام عصر (علیه السلام)، بتوانند معرف واقعی دین وبیانگر معارف اسلام وقرآن باشند؟! هرگز.
محقق خبیر وفقیه روشن ضمیر، مرحوم علامه ی مجلسی (رضوان الله تعالی علیه) درباره ی لزوم تمسک به خاندان عصمت وطهارت (علیهم السلام) برای تحصیل معرفت، ووجوب اجتناب از بافته های پوچ وگمراه کننده ی فلاسفه وحکماء، در صفحه ی 4 رساله ی (اعتقادات وسیر وسلوک) می نویسد:
(ثم انهم صلوات الله علیهم ترکوا بیننا اخبارهم فلیس لنا فی هذا الزمان الا التمسک باخبارهم والتدبر فی آثارهم، فترک اکثر الناس فی زماننا آثار اهل بیت نبیهم واستبدوا بآرائهم، فمنهم من سلک مسلک الحکماء الذین ضلوا واضلوا ولم یقروا بنبی ولم یؤمنوا بکتاب، واعتمدوا

(٧)

علی عقولهم الفاسدة وآرائهم الکاسدة، فاتخذوهم ائمة وفادة، فهم یأولون النصوص الصریحة الصحیحة عن ائمة الهدی، بانه لایوافق ما ذهب الیه الحکماء، مع انهم یرون ان دلائلهم وشبههم لا یفید ظنا ولا وهما بل لیس افکارهم الا کنسج العنکبوت، وایضا یرون تخالف اهوائه مو تباین آرائهم، فمنهم مشائیون ومنهم اشراقیون، فلما یرافق رای احد الطائفتین رأی الآخر، ومعاذ الله ان یتکل الناس علی عقولهم فی اصول العقاید، فیتحیرون فی مراتع الحیوانات، ولعمری انهم کیف یجترؤن ان یأولوا النصوص الواضحة الصادرة عن اهل بیت العصمة والطهارة لحسن ظنهم بیونانی کافر لا یعتقد دینا ولا مذهبا)
ترجمه:
بحقیقت که اهل بیت عصمت وطهارت، صلوات الله علیهم، اخبار وروایاتشان را میان ما نهاده اند، پس بر ما روا نیست در این دوران، مگر تمسک به اخبار آن بزرگواران وتفکر واندیشه در آثارشان، (اما متاسفانه) بیشتر مردم عصر ما، آثار وبیانات اهل بیت پیامبرشان را ترک نمودند وبه آراء ونظریات خود مستبد شدند.
پس گروهی به دنبال راه حکماء رفتند، حکماء وفلاسفه ای که گمراه شدند وگمراه نمودند وبه هیچ پیامبرری اقرار نکردند وبه هیچ کتابی ایمان نیاوردند، وفقط به افکار فاسد وانظار وآراء بی ارزش خود اعتماد ورزیدند.
پس آن گروه، اینان را امامان وپیشوایان خود گزیده واخبار صددرصد واضح وصحیح ائمه ی اطهار (علیهم السلام) را تنها به این جهت که با گرایشهای

(٧)

حکماء موافق نیست، تاویل نمودند.
با آنکه می بینند دلائل وشبهات اینان، نه مفید گمان است ونه وهم، بلکه افکارشان، چیزی جز همانند بافته های عنکبوت (سست وبی پایه) نیست، نیز می بینند ناهماهنگی واختلاف تمایلات، وتباین وناسازگاری نظرات حکماء را با یکدیگر، زیرا جمعی از فلاسفه، مشائیون ودسته یی دیگر، اشراقیون هستند ورأی واندیشه ی این دو با هم موافق نیست، پناه به خدا از اینکه مردم، در اصول عقاید، به عقلها وافکار خود متکی گردند، چگونه آنان جرأت می کنند که نصوص روشن وروایات صددرصد واضح صادر شده از اهل بیت عصمت وطهارت (علیهم السلام) را تأویل وتوجیه کنند به خاطر خوش گمانی به یک فیلسوف یونانی کافری که به هیچ دین ومذهبی معتقد نیست؟!
در ماجرای تشرف محقق عالیقدر مرحوم آیة الله العظمی (آقا میرزا مهدی اصفهانی) (قدس سره) که در پاورقی صفحه ی 189 همین کتاب آمده، این عبارت از حضرت ولی عصر، ارواحنا فداه، نقل شده که:
(طلب المعارف من غیر طریقنا اهل البیت مساوق لانکارنا).
دنبال معارف رفتن از غیر راه ما اهل بیت، برابر با انکار نمودن ما است.
آیا محیی الدین ناصبی که غاصبان خلافت وامثال متوکل جنایتکار را در ردیف امیرالمومنین وامام حسن علیهما السلام

(٧)

دارای خلافت ظاهری وصاحب خلافت باطنی وکمالات معنوی دانسته، می تواند الگوی شناخت خدا ومعرفت به پیامبر وائمه ی اطهار (علیهم السلام) قرارگیرد وپیشوای موحدین وعارف به کتاب وعترت باشد؟ هرگز عالم ارزشمند ومحدث عالیقدر، مرحوم میرزا حسین نوری (رضوان الله تعالی علیه) در جلد سوم کتاب (مستدرک الوسائل) صفحه ی 422، درباره ی ملاصدرای شیرازی ومحیی الدین عربی مطالبی فرموده که ترجمه ی قسمتی از آن چنین است:
(محمد فرزند ابراهیم شیرازی مشهور به ملاصدرا، محقق مطالب فلسفه وترویج کننده ی ادعاهای صوفیه به آنچه بالاتر از آن نیست، دارای کتابهای معروفی است... ودر کتابهایش، بر فقهاء وحاملان دین بسیار عیب وطعن وارد کرده وآنان را جاهل شمرده واز ردیف دانشمندان خارج دانسته است، اما به عکس، (ابن عربی) صاحب کتاب (فتوحات) را ستوده واو را در سخنانش به صفاتی توصیف نموده که برای هیچ کس جز یگانه ای از علماء راسخین وفرو رفته در دانش، سزاوار نیست، با آنکه در میان علماء عامه وناصبی هایشان، ناصبی تر (یعنی دشمن تر نسبت به علی واولاد معصومین آن حضرت (علیهم السلام)) از ابن عربی دیده نمی شود، آیا ابن عربی همان کسی نیست که در کتاب فتوحاتش، درباره ی برخی از حالات اقطاب می گوید: (واز این اقطاب، کسی است که واجد خلافت ظاهری شده چنانکه صاحب خلافت باطنی گردیده از نظر مقام، مانند ابی بکر وعمرو عثمان وعلی وحسن ومعاویه فرزند یزید وعمر بن عبد العزیز

(٧)

ومتوکل) واین متوکل که محیی الدین عربی او را از اقطاب شمرده واز صاحبان خلافت ظاهری وباطنی دانسته، همان کسی است که سیوطی، که خود از متعصبین عامه می باشد، در کتاب (تاریخ الخلفاء) تصریح نموده که او در سال سی وشش (یعنی 236)، فرمان ویران ساختن قبر امام حسین (علیه السلام) وساختمانهای اطراف آن را صادر کرد، ودستور داد آنجا را مزرعه کنند ومردم را از زیارت آن حضرت منع نمود وآنجا را شخم زد وصحرائی باقی ماند.
ومتوکل، معروف بود به تعصب ولجاج... ومحیی الدین عربی در کتاب (فتوحات)، تصریح کرده به اینکه ریشه ی گمراهی ها از شیعه است ودر کتاب (مسامرة الابرار) تصریح نموده به اینکه رجبیون، گروهی هستند که دارای ریاضتی می باشند که از آثار آن ریاضت این است که شیعیان را به شکل خوف می بینند، ودر کتاب (فتوحات)، تصریح کرده به اینکه عمر بن خطاب، دارای مقام عصمت است، وغیر اینها از کلماتی که صد در صد دلالت می کند که محیی الدین عربی، از ناصبی های عامه است... وبا این همه چگونه یک شیعه (ملا صدرا) در حق او گوید: تحقیقگر شناسای خدا، وکسی که به گزاف سخن نمی گوید، وچگونه امثال این تعبیرها والقاب را درباره ی او وهمگنانش روامی دارد؟!)
حضرت آیة الله آقای سید شهاب الدین نجفی مرعشی، در جلد اول کتاب (احقاق الحق)، (پاورقی صفحه ی 183 تا 185) مصیبت تصوف را از بزرگترین مصائب وارده بر اسلام وآن را ویرانگر اساس دین دانسته ومی نویسد:

(٧)

(اولوا نصوص الکتاب والسنة وخالفوا الاحکام الفطریة العقلیة، والتزموا بوحدة الوجود بل الموجود).
مطالب صد در صد روشن وصریح قرآن وسنت را تأویل کردند وبا احکام فطری عقلی، مخالفت ورزیدند وبه وحدت وجود، بلکه به وحدت موجود قائل شدند.
سپس کتاب (مصباح الشریعة) ونظائر آن را که سرشار از مطالب ناروا وبی اساس است ساخته ی متصوفه ومیراث سوم گمراهان ومغرضان دانسته وسرانجام گوید:
عصمنا الله وایاکم من تسویلات نسجه العرفان وحیکة الفلسفة والتصوف وجعلنا وایاکم ممن اناخ المطیة بابواب اهل بیت رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) ولم یعرف سواهم)
مرحوم ثقة الاسلام (کلینی)، اعلی الله مقامه، در کتاب شریف اصول کافی، بابی گشوده تحت عنوان (انه لیس شیء من الحق فی ید الناس الا ما خرج من عند الائمة (علیهم السلام) وان کل شیی لم یخرج من عندهم فهو باطل) یعنی چیزی از حق در دست مردم نیست جز آنچه از نزد امامان معصوم (علیهم السلام) آمده وهرچه از نزد این بزرگواران نیامده، باطل است.
در این باب، احادیثی نقل شده، وما به ذکر دو حدیث، که مرحوم مجلسی (رضوان الله تعالی علیه) سند آنها

(٧)

را صحیح دانسته، قناعت می ورزیم:
1 - قال ابوجعفر (علیه السلام) لسلمة بن کهیل والحکم بن عتیبة شرفا وغربا فلا تجدان علما صحیحا الا شیئا خرج من عندنا اهل البیت.
ترجمه:
حضرت باقر (علیه السلام) به (سلمة بن کهیل) و(حکم بن عتیبه) که هر دو از فقهای عامه ومور لعن ونکوهش اهل بیت (علیهم السلام) بودند، فرمودند: به مشرق روید وبه مغرب روید، یعنی به هرکجای زمین بروید ودر طلب دانش بکوشید علم درستی نمی یابید، مگر آنچه از نزد ما خاندان باشد.
2 - عن ابی بصیر قال: قال لی: ان الحکم بن عتیبة ممن قال الله (ومن النسا من یقول آمنا بالله وبالیوم الاخر وما هم بمؤمنین) فلیشرق الحکم ولیغرب، اما والله لا یصیب العلم الا من اهل بیت نزل علیهم جبرئیل.
مرحوم علامه مجلسی، اعلی الله مقامه، در جلد چهارم (مرآت العقول) صفحه ی 309، این حدیث را از امام باقر (علیه السلام) دانسته، به دلیل روایت کشی.
ترجمه:
از ابوبصیر روایت شده که گفت: امام باقر (علیه السلام) به من فرمودند: حکم بن عتیبه از کسانی است که خداوند درباره ی آنها فرموده است: واز مردم کسانی هستند که می گویند

(٧)

به خدا وروز آخرت ایمان آوردیم، در حالی که ایمان نیاورده ومؤمن نیستند(12).
حکم به مشرق رود وبه مغرب رود، به خدا قسم که علم را نیابد مگر از اهل بیتی که جبرئیل بر آنها نازل گردیده است.ر

-----------------

(12) سوره ی بقره آیه ی 8.

(٧)

بر اساس آنچه گذشت معلوم شد راه اصلی برای کسب محبت وتحصیل لیاقت دیدار امام عصر (علیه السلام)، (معرفت) به آن حضرت است وطریق صحیح معرفت هم، تنها کتاب وسنت است، پس باید به تدبر در آیات ومطالعه ی روایات پرداخت ونکات دقیق آنها را شناخت.
اما آیات واحادیث درباره ی عظمت مقام حضرت حجة بن الحسن، ارواحنا فداه، وابعاد فضائل وکمالات آن بزرگوار، بسیار دامنه دار وفراوان وفوق حد تواتر است، به طوری که نقل همه ی آنها، از حوصله ی این رساله خارج ومستلزم تألیف چندین جلد کتاب قطور است، چه رسد به تحلیل وشرح آنها، از این رو، در اینجا قسمتی از آن اخبار را گروه بندی کرده، به نقل فهرست گونه ی آنها اکتفا می کنیم واز هر گروه، تنها به ذکر دو حدیث، به عنوان نمونه قناعت می ورزیم.

(٨)

نخستین مخلوق
روایاتی است که دلالت می کند بر آنکه نور مقدس وجود امام عصر، سلام الله علیه، وانوار پاک رسول اکرم وسایر حضرات ائمه ی اطهار، (علیهم السلام)، نخستین مخلوق خداوند تبارک وتعالی بوده، علت غائی خلقت وهدف اصلی آفرینش اند.
حدیث اول:
علامه محدث، مرحوم (سید هاشم حسینی بحرانی) قدس سره، در صفحه ی 153 کتاب (مدینة المعاجز) به سندش از (ام سلمه) نقل می کند که گفت:
(قال رسول الله (صلی الله علیه وآله) لما اسری بی الی السماء نظرت فاذا مکتوب علی العرش (لا اله الا الله محمد رسول الله ایدته بعلی ونصرته بعلی) ورایت انوار علی وفاطمة والحسن والحسین وانوار علی بن الحسین ومحمد بن علی وجعفر بن محمد وموسی بن جعفر وعلی بن موسی ومحمد بن علی وعلی بن محمد والحسن بن علی ورایت نور الحجة یتلألأ بینهم کأنه کوکب دری فقلت:

(٨)

یا رب من هذا ومن هولاء؟ فنودیت یا محمد هذا نور علی وفاطمة وهذا نور سبطیک الحسن والحسین وهذا نور الائمة من ولدک الحسین مطهرون معصومون وهذا نور الحجة یملاء الأرض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما).
ترجمه:
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمودند: چون (شب معراج خداوند) مرا به آسمان برد نگریستم، بر عرش نوشته شده بود: (معبود بحقی جز خدای یکتا نیست، محمد (صلی الله علیه وآله) رسول وفرستاده ی خدا است، او را به علی (علیه السلام) تایید ویاری نمودم).
ودیدم انوار علی وفاطمه وحسن وحسین وعلی ابن الحسین ومحمد بن علی وجعفر ابن محمد وموسی ابن جعفر وعلی ابن موسی ومحمد ابن علی وعلی ابن محمد وحسن ابن علی (صلوات الله وسلامه علیهم اجمعین) ودیدم نور حجت (علیه السلام) را که همچون ستاره ای فروزان ودرخشان، بین آنها می درخشید.
عرض کردم: پروردگارا، این نور کیست واین انوار چه کسانی هستند؟ ندایم رسید: ای محمد، این نور علی وفاطمه است واین نور دو فرزندت، حسن وحسین است واین نور امامان، از فرزندت حسین است، که پاک ومعصوم هستند، واین نور حجت است که زمین را سرشار از قسط وعدالت سازد، چنانکه مملو از جور وستم شده باشد.

(٨)

حدیث دوم:
محقق بصیر ومحدث خبیر، (شیخ صدوق) رحمه الله، در جلد دوم کتاب (کمال الدین) باب سی وسوم، صفحه ی 335، بسندش از (مفضل بن عمر) روایت می کند که گفت:
(قال الصادق جعفر ابن محمد (علیهما السلام): ان الله تبارک وتعالی خلق اربعة عشر نورا قبل خلق الخلق باربعة عشر الف عام، فهی ارواحنا، فقیل له: یا ابن رسول الله ومن الاربعة عشر؟ فقال: محمد وعلی وفاطمة والحسن والحسین والائمة من ولد الحسین، آخرهم القائم الذی یقوم بعد غیبته فیقتل الدجال ویظهر الأرض من کل جور وظلم).
ترجمه:
حضرت صادق جعفر ابن محمد، (علیهم السلام) فرمودند: خداوند تبارک وتعالی، چهارده نور را، چهارده هزار سال قبل از آفرینش مخلوقات آفریده وآنها، ارواح ما بوده است، به آن حضرت عرض شد: ای فرزند رسول خدا، آن چهارده نور، چه کسانی هستند؟ فرمودند: محمد وعلی وفاطمه وحسن وحسین وامامان از فرزندان حسین (علیهم السلام) که آخرین آنان قائم (علیه السلام) است واو کسی است که قیام می کند پس از غیبتش، آنگاه دجال را می کشد وزمین را از هر ظلم وستمی پاک می سازد.
اینک ژرف بنگر ودقیق بیندیش که امام زمانت کیست

(٨)

ودارای چه مقامی است، ذات پاک آن حضرت، اول آفریده ی خدا است وتمام عالم ملک وملکوت وهمه ی مخلوقات از جن وانس وملک وسایر موجودات، به خاطر او آفریده شده اند.
اگر او ودودمان پاک ولایت نبودند، عالمی خلق نمی شد، دنیا وآخرتی وجود نداشت، بهشت ودوزخی در کار نبود وخلاصه ذره ای از مخلوقات عوالم ملک وملکوت، لباس هستی نمی پوشید وبه فیض وجود نمی رسید.

(٨)

شرط پذیرش اعمال وعبادات
اخباری است که دلالت می کند بر آنکه شرط قبولی اعمالی وپذیرش عبادات، محبت وولایت حضرت بقیة الله، ارواحناه فداه واجداد طاهرین آن بزرگوار است، وبدون آن، هیچ عبادتی از احدی پذیرفته نشده، شخص تهی از این نعمت بزرگ، قطعا جهنمی است، یعنی در آخرت، همردیف کفار بوده، خداوند او را به آتش دوزخ می افکند، گرچه تمام مدت عمرش را به نماز وروزه گذرانده، همه ی اموالش را صدقه داده وبین صفا ومروه، مظلوم کشته شده باشد.
حدیث اول:
محدث عالی مقام، مرحوم (شیخ محمد بن ابراهیم نعمانی)، اعلی الله مقامه، در باب چهارم (کتاب الغیبة) صفحه ی 93، حدیث زیرا را به سندش نقل می کند:
(قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) ان الله (عز و جل) اوحی الی لیلة اسری بی: یا محمد من خلفت فی الارض فی امتک - وهو اعلم بذلک - قلت: یا رب اخی، قال یا

(٨)

محمد علی ابن ابی طالب؟ قلت نعم یا رب قال یا محمد انی اطلعت الی الأرض اطلاعة فاخترنک منها فلا اذکر حتی نذکر معی، فانا المحمود وانت محمد ثم اطلعت الی الأرض اطلاعة اجری فاخترت منها علی بن ابی طالب فجعلته وصیک، فانت سید الأنبیاء وعلی سید الأوصیاء، ثم شققت له اسما من اسمائی فانا الأعلی وهو علی، یا محمد انی خلقت علیا وفاطمة والحسن والحسین والائمة من نور واحد، ثم عرضت ولایتهم علی الملائکة فمن قبلها کان من المقربین، ومن جحدها کان من الکافرین، یا محمد لو ان عبدا من عبادی عبدنی حتی ینقطع، ثم لقینی جاحدا لولایتهم، ادخلته ناری ثم قال: یا محمد أتحب ان تراهم؟ فقلت: نعم، فقال: تقدم امامک فتقدمت امامی فاذا، علی ابن ابی طالب، والحسن والحسین وعلی ابن الحسین، ومحمد ابن علی، وجعفر ابن محمد وموسی ابن جعفر، وعلی ابن موسی، ومحمد ابن علی، وعلی ابن محمد، والحسن ابن علی، والحجة القائم کانه الکواکب الدری فی وسطهم، فقلت: یا رب من هولاء؟ قال: هؤلاء الائمة، وهذا القائم محلل حلالی ومحرم حرامی، وینتقم من اعدائی، یا محمد أحببه فانی احبه، واحب من یحبه).
ترجمه:
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: خداوند (عز و جل) شبی که مرا به معراج برد، به من وحی نمود:

(٨)

ای محمد، میان امتت در زمین، چه کسی را جانشین خود گذاشتی؟ - در حالی که خداوند به آن داناتر بود - عرض کردم: پروردگارا، برادرم را، فرمود: ای محمد، علی ابن ابی طالب را؟ عرض کردم، بلی، پروردگارا، فرمود: ای محمد، به درستی که من توجه خاصی به زمین نمودم، آنگاه تو را از آن برگزیدم، پس هیچ جا یاد نشوم تا آنکه توهم با من یاد شوی، زیرا من (محمود) هستم وتو (محمد)، سپس توجه ویژه ی دیگری به سوی زمین کردم واز آن، علی بن ابی طالب را برگزیدم، پس او را وصی وجانشین تو قرار دادم، تو سرور وآقای پیامبرانی وعلی سرور وسرآمد اوصیاء است، پس از آن، نامی از نامهای خود برای او برگرفتم، من (اعلی) هستم واو (علی).
ای محمد، به تحقیق که علی وفاطمه وحسن وحسین وسایر امامان را از یک نور آفریدم، سپس ولایت ایشان را بر فرشتگان ارائه نمودم، هر که پذیرفت از نزدیکان شد وهر کس آن را انکار کرد، از کافران گردید.
ای محمد، اگر بنده ای از بندگان من، آن قدر مرا عبادت کند که خرد شود واعضایش قطعه قطعه شود، آنگاه بمیرد در حالیکه منکر ولایت آنان باشد، او را به آتش دوزخ افکنم.
سپس فرمود: ای محمد، آیا دوست داری آنها را ببینی؟
عرض کردم: آری.
فرمود: جلوتر برو.
قدری جلوتر رفتم که دیدم علی بن ابی طالب وحسن وحسین وعلی ابن الحسین ومحمد ابن علی وجعفر ابن محمد

(٨)

وموسی ابن جعفر وعلی ابن موسی ومحمد ابن علی وعلی ابن محمد وحسن ابن علی وحجت قائم (سلام الله علیهم اجمعین) را که مانند ستاره ای درخشان میان آنان بود.
عرض کردم: پروردگارا، اینان چه کسانی هستند؟
فرمود: ایشان، امامان هستند واین قائم (که میانشان ایستاده) حلال کننده ی حلال من وحرام کننده ی حرام من است، واز دشمنانم انتقام می گیرد.
ای محمد، او را دوست بدار که من دوستش دارم وهر که را به او محبت دارد، دوست می دارم.
حدیث دوم:
محقق عالیقدر، مرحوم (سید هاشم حسینی بحرانی) در جلد چهارم کتاب (تفسیر برهان) صفجه ی 140، از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) نقل می کند که ذیل آیه ی شریفه ی (جعلها کلمة باقیة فی عقبه)(13) فرمودند:
(جعل الائمة فی عقب الحسین یخرج من صلبه تسعة من الأئمة ومنهم مهدی هذه الأمة، ثم قال: لو ان رجلا طعن بین الرکن والمقام ثم لقی الله مبغضا لأهل بیتی دخل النار).

-----------------

(13) یعنی وقرارداد (خداوند) آن مقاله ی خود را قول باقی در نسل او (سوره ی زخرف آیه ی 28).

(٨)

ترجمه:
خداوند متعال، امامان را در نسل حسین (علیه السلام) قرار داد، از صلب آن حضرت نه نفر از ائمه خارج می شوند که یکی از ایشان، مهدی این امت است.
سپس رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود: اگر کسی بدود وسعی کند بین رکن ومقام، آنگاه بمیرد در حالی که اهل بیت مرا دشمن داشته باشد، به آتش افکنده می شود.
اکنون به دقت فکر کن که ولی عصر، (علیه السلام)، دارای چه عظمتی است وقربش به ذات اقدس حق، تا چه حد است، که عبادت بی ولاء ومهر او یک ذره ارزش ندارد وهر که معرفت ومحبت وولایت آن حضرت را نداشته باشد، قطعا به مرگ جاهلیت مرده وگرفتار آتش جهنم است.
در زیارت امام زمان (علیه السلام) می خوانیم:
(اشهد ان بولایتک تقبل الاعمال وتزکی الافعال وتضاعف الحسنات وتمحی السیئات، فمن جاء بولایتک واعترف بامامتک، قبلت اعماله وصدقت اقواله وتضاعفت حسناته ومحیت سیئاته، ومن عدل عن ولایتک وجعل معرفتهک واستبدل بک غیرک، کبه الله علی منخره فی النار ولم یقبل الله له عملاو لم یقم له یوم القیمة وزنا)
گواهی می دهم به درستی که به واسطه ی ولایت تو، اعمال بندگان مورد پذیرش قرار می گیرد ورفتار وکردار خلق، تزکیه وپاک می گردد وکارهای نیک، چندین برابر می شود وگناهان آمرزیده

(٩)

ومحو می گردد.
پس هر که با ولایت ومحبت تو واعتراف وایمان به امامتت، محشور گردد، عبادات واعمالش پذیرفته گردد وگفتارش مورد تصدیق قرار گیرد وکارهای نیکش چندین برابر شود وگناهانش بخشیده ومحو شود.
وهر که از ولایت وامامت تو برگردد ونسبت به معرفت ومقامت، جاهل باشد وتو را نشناسد وغیر تو را به جای تو گزیند، خداوند او را با صورت در آتش دوزخ افکند وهیچ عملی را از او نپذیرد ودر میزان روز قیامت، اعمالش را وزنی نباشد.
یعنی بی حساب وکتاب به جهنم خواهد رفت.

(٩)

واسطه ی فیض ورحمت برای جهان ها
روایاتی است که دلالت می کند بر آنکه ذات پرعظمت حضرت بقیة الله، ارواحنا فداه، واسطه ی فیض بین خداوند تبارک وتعالی وسایر مخلوقات عالم است ووجود قدیسش، رحمت برای عالمیان بوده، فیض بخش به جمیع ماسوی الله می باشد.
حدیث اول:
حدیث لوح حضرت فاطمه، علیها السلام است که بسیاری از محدثین بزرگوار شیعه، من جمله، شیخ جلیل القدر، (محمد بن ابراهیم نعمانی) رحمه الله، در باب چهارم (کتاب الغیبة) صفحه ی 62، وفقیه بلند اندیش وعالیمقام (شیخ مفید) رضوان الله تعالی علیه، در صفحه ی 210 کتاب (الاختصاص)، ومرحوم (شیخ صدوق) (قدس سره) در جلد دوم (کمال الدین) باب بیست وهشتم، وثقة الاسلام (کلینی)، اعلی الله مقامه، در (اصول کافی)، باب (ماجاء فی الاثنی عشر والنص علیهم) نقل کرده اند.

(٩)

اینک متن حدیث را از روی نسخه ی کافی، نقل می کنیم(14) وسپس به ترجمه آن می پردازیم.
عن ابی بصیر عن ابی عبد الله (علیه السلام) قال: قال ابی لجابر بن عبد الله الانصاری ان لی الیک حاجة فمتی یخف علیک ان اخلوبک فاسئلک عنها؟ فقال له جابر: ای الأوقات احببته فخلابه فی بعض الأیام، فقال له: یا جابر اخبرنی عن اللوح الذی رأیته فی ید امی فاطمة (علیها السلام) بنت رسول الله (صلی الله علیه وآله)، وما اخبرتک به امی انه فی ذلک اللوح مکتوب؟ فقال جابر: اشهد بالله انی دخلت علی امک فاطمة (علیها السلام) فی حیاة رسول الله (صلی الله علیه وآله)، فهنیتها بولادة الحسین ورایت فی یدیها لوحا اخضر، ظننت انه من زمرد ورایت فیه کتابا ابیض، شبة لون الشمس، فقلت لها: بابی وامی یا بنت رسول الله (صلی الله علیه وآله)، ما هذا اللوح؟ فقالت: هذا لوح اهداه الله الی رسوله (صلی الله علیه وآله) فیه اسم ابی واسم بعلی واسم ابنی واسم الاوصیاء من ولدی واعطانیه ابی لیبشرنی بذلک، قال جابر: فاعطتنیه امک فاطمة (علیها السلام)، فقراته واستنسخته، فقال له ابی: فهل لک یا جابر ان تعرضه علی؟ قال: نعم، فمشی معه ابی الی منزل جابر، فاخرج صحیفة من رق، فقال: یا جابر، انظر فی کتابک لاقرء (آنا) علیک، فنظر

-----------------

(14) این حدیث شریف را به خاطر اهمیت خاصش وبه منظور توجه دادن به آن، نیز به قصد تبرک وتیمن، بتمامه نقل کردیم.

(٩)

جابر فی نسخته، فقرأه ابی، فما خالف حرف حرفا، فقال جابر: فاشهد بالله انی هکذا رایته فی اللوح مکتوبا:
بسم الله الرحمن الرحیم
هذا کتاب من الله العزیز الحکیم لمحمد نبیه ونوره وسفیره وحجابه ودلیله نزل به الروح الأمین من عند رب العالمین، عظم یا محمد اسمائی واشکر نعمائی ولا تجحد الائی، انی انا الله لا اله الا انا، قاصم الجبارین ومدیل المظلمومین ودیان الدین، انی انا الله لا اله الا انا، فمن رجا غیر فضلی اوخاف غیر عدلی، عذبته عذابا لااعذب به احدا من العالمین، فایای فاعبد وعلی فتوکل، انی لم ابعث نبیا فاکملت ایامه وانقضت مدته الا جعلت له وصیا، وانی فضلتک علی الانبیاء وفضلت وصیک علی الأوصیاء واکرمتک بشبلیک وسبطیک حسن وحسین، فجعلت حسنا معدن علمی، بعد انقضاء مدة ابیه وجعلت حسینا خازن وحیی واکرمته بالشهادة وختمت له بالسعادة، فهو افضل من استشهد وارفع الشهداء درجة، جعلت کلمتی التامة معه وحجتی البالغة عنده، بعترته اثیب واعاقب، اولهم علی سید العابدین وزین اولیائی الماضین وابنه شبه جده المحمود محمد الباقر علمی والمعدن لحکمتی، سیهلک المرتابون فی جعفر، الراد علیه کالراد علی، حق القول منی لاکرمن مثوی جعفر ولا سرنه فی اشیاعه وانصاره واولیائه، اتیحت

(٩)

بعده موسی فتنة عمیاء حندس لأن خیط فرضی لا ینقطع وحجتی لا تخفی وان اولیائی یسقون بالکاس الا وفی، من جحد واحدا منهم فقد جحد نعمتی ومن غیر آیة من کتابی فقد افتری علی، ویل للمفترین الجاحدین عند انقضاء مدة موسی عبدی وحبیبی وخیرتی فی علی ولیی وناصری ومن اضع علیه اعباء النبوة وامتحنه بالاضطلاع بها، یقتله عفریت مستکبریدفن فی المدینة التی بناها العبد الصالح الی جنب شر خلقی، حق القول منی لاسرنه بمحمد ابنه وخلیفته من بعده ووارث علمه فهو معدن علمی وموضع سری وحجتی علی خلقی، لا یومن عبد به الا جعلت الجنة مثواه وسفعته فی سبعین من اهل بیته کلهم قد استوجبوا النار واختم بالسعادة لابیه علی ولیی وناصری والشاهد فی خلقی وامینی علی وحیی، اخرج منه الداعی الی سبیلی والخازن لعلمی الحسن واکمل ذلک بابنه (م ح م د) رحمة للعالمین، علیه کمال موسی وبهاء عیسی وصبر ایوب، فیذل اولیائی فی زمانه وتتهادی رؤوسهم کمانتهادی رؤس الترک والدیلم فیقتلون ویحرقون ویکونون خائفین مرغوبین وجلین، تصبغ الارض بدمائهم وبفشوا الویل والرنة فی نسائهم، اولئک اولیائی حقا، بهم ادفع کل فتنة عمیاء حندس وبهم اکشف الزلازل وادفع الاصار والاغلال، اولئک علیهم صلوات من ربهم ورحمة واولئک هم المهتدون.

(٩)

ترجمه:
ابی بصیر از حضرت صادق (علیه السلام) نقل کرده که فرمودند: پدرم به جابر بن عبد الله انصاری فرمود: من با تو کاری دارم، چه موقع برای تو آسانتر است که در خلوت، از آن موضوع سوال کنم؟
جابر عرض کرد: هر زمان شما دوست داشته باشید، بالاخره یکی از روزها، با جابر تنها نشست وبه وی فرمود: ای جابر، به من گزارش بده از آن لوحی که در دست مادرم فاطمه (علیها السلام)، دختر رسول خدا (صلی الله علیه وآله) دیدی واز آنچه مادرم به تو خبر داد از نوشته های آن لوح.
سپس جابر گفت: خدا را شاهد می گیرم که من نزد مادرت فاطمه (علیها السلام) شرفیاب شدم در زمان حیات رسول خدا (صلی الله علیه وآله) وولادت حسین (علیه السلام) را به او تهنیت گفتم، آنگاه در دست آن حضرت لوح سبزی دیدم که پنداشتم از زمرد است ودر آن نوشته ای سفید دیدم همچون رنگ خورشید.
سپس به حضرت زهرا عرض کردم: پدر ومادرم به فدایت ای دخت رسول الله، این لوح چیست؟ او فرمود: این لوحی است که خدا به رسولش اهداء نموده، در این لوح، نام پدرم وهمسرم ودو پسرم واوصیاء از فرزندانم نوشته شده، وپدرم آن را به من عطا فرموده، تا بدان بشارت ونویدم دهد.
جابر گفت: سپس مادرت فاطمه، درود بر او، آن لوح را به من عطا فرمود، من آن را خواندم واز روی آن نوشتم، پدرم (حضرت باقر (علیه السلام)) به جابر فرمود: آیا می توانی آن نسخه را به من ارائه

(٩)

دهی؟ گفت: بله، پس پدرم برخاسته وبا جابر، به منزل او رفت.
جابر صحیفه ئی از ورق آورد.
پدرم فرمود: ای جابر، تو در صحیفه ای که نوشته ای بنگر، تا من بر تو بازخوانم، جحابر در نسخه اش نگاه کرد وپدرم آن را خواند، حتی یک حرفش با حرف دیگر اختلافی نداشت، سپس جابر گفت: خدا را گواه می گیرم که من دیدم در آن لوح، این گونه نوشته شده بود:
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
این نامه از سوی خداوند عزیز حکیم است برای محمد، نبی ونور وسفیر وحجاب(15) وراهنمای او، که جبرئیل از نزد پروردگار جهان ها، بر او فرود می آید.
ای محمد، اسماء مرا بزرگ شما ونعمت عظیم (نبوت) را شکر کن وسایر نعمهای مرا انکار مکن به درستی که من خدایی هستم مکه معبود به حقی جز من نیست، شکننده ی جباران وپیروز کننده ی ستمدیدگان وجزا دهنده ی قیامت هستم، به درستی که من هستم خدائی که معبود بحقی جز من نیست، پس هر که امیدمند باشد به غیر فضل من، یا بترسد از غیر عدالت من، او را به عذابی دچار سازم که هیچیک از جهانیان را آنگونه عذاب نکرده باشم، پس فقط مرا عبادت کن وتنها بر من توکل داشته باش، من هیچ پیامبری را

-----------------

(15) مرحوم علامه ی مجلسی رضوان الله تعالی علیه در شرح کلمه ی (حجاب) می فرماید: اطلاق حجاب بر آن حضرت از این رو است که واسطه ی بین خدا وخلق است وممکن است بدین معنی باشد که او دارای دو جنبه است، یکی به سوی خدا ودیگری به سوی مخلوق. (مرآت العقول جلد 6 صفحه ی 209).

(٩)

مبعوث نساختم که روزگارش کامل ودورانش سپری گردد، مگر آنکه برای او، جانشینی قرار دادم.
من تو را برتری بخشیدم بر همه ی انبیاء وجانشینان تو را برتری دادم بر سایر اوصیاء، وبه دو فرزندت حسن وحسین (علیهما السلام) گرامیت داشتم، (حسن) (علیه السلام) را بعد از دوران پدرش، کان دانش خویش قرار دادم و(حسین) (علیه السلام) را خزانه دار وحی خود نمودم واو را به شهادت، گرامی داشتم وکارش را سعادتمندانه به فرجام رساندم، پس او برترین شهیدان بوده واز همه ی آنها، درجه اش بالاتر است، که کلمه تامه(16) خود را با او وبرهان رسایم را نزد وی قرار دادم، به سبب عترت او (یعنی به ولایت واقرار به امامت آنان) ثواب وکیفر می دهم که اول آنها (علی) (علیه السلام) سرور عبادت پیشه گان وزینت اولیاء پیشین من است، وپسرش که شبیه جد محمودش می باشد، (محمد) (علیه السلام) شکافنده ی دانش وکان حکمت من است.
به زودی تردیدکنندگان درباره ی (جعفر) (علیه السلام) هلاک گردند، هر که او را رد کند مرا رد کرده است، سخن راستین وحکم ثابت من است که مقام جعفر (علیه السلام) را گرامی دارم واو را به شیعیان ویاوران ودوستداراتش، شادمان سازم.
بعد از وی، (موسی) (علیه السلام) است که فتنه ای سخت وتاریک

-----------------

(16) مرحوم علامه مجلسی قدس سره درباره ی (کلمه ی تامه) می نویسد: کلمه ی تامه یا اسماء عظام خداوند است ویا علم قرآن ویا اعلم از آنها وسایر علوم ومعارف الهی است... وممکن است مراد از (کلمه)، امامت وشرائط آن باشد.(مرآت العقول جلد 6 صفحه ی 211 و212).

(٩)

وگمراه کننده برپا شود، زیرا رشته ی فرض من(17) از هم نگسلد وحجتم پنهان نگردد وبه درستی که اولیاء من با جامی سرشار، سیراب شوند.
هر کس یکی از آنان را انکار کند نعمت مرا منکر شده وهر که آیه ای از کتابم را تغییر دهد، بر من افتراء بسته است.
وای بر افتراءزنندگان وانکار کنندگان - پس از سپری شدن دوران بنده ودوست وبرگزیده ام موسی - نسبت به (علی) (علیه السلام)، که دوست ویاور من بوده وکسی است که بارهای سنگین نبوت را بر دوش او نهاده وبه انجام آنها امتحانش کنم، او را عفریتی گردنکش (مأمون) به قتل می رساند ودر شهری (طوس) که بنده ی شایسته (ذوالقرنین) بنیاد نهاده، در کنار بدترین مخلوقم (هارون) دفن می شود.
سخن راستین وفرمان ثابت من است که او را خشنود می سازم به (محمد) (علیه السلام) فرزندش وجانشین بعد از وی ووارث دانشش، پس او کان دانش وجایگاه راز وحجت بر خلق من است، هیچ بنده ای به او نگرود مگر آنکه بهشت را جایگاهش قرار دهم وشفاعت او را درباره ی هفتاد نفر از اهل بیتش بپذیرم که همگی مستوجب آتش جهنم اند.
وبه فرجام سعادتمندانه رسانم کار فرزندش (علی) (علیه السلام) را که ولی ویاور من وگواه در بین خلق من وامین بر وحی من است.
از او به وجود آورم (حسن) (علیه السلام) را که دعوت کننده به سوی من وخزانه دار دانش من است واین

-----------------

(17) علامه مجلسی، رحمه الله، در توضیح این عبارت می گوید: تشبیه شده اتصال وجود امامان ووجوب اطاعت ایشان در هر عصری، به رشته لولو وجواهرات. (مرآت العقول جلد 6 صفحه ی 214).

(٩)

سلسله را کامل گردانم به فرزندش (م ح م د) که رحمت برای جهان ها است، برای او است کمال موسی وبهاء عیسی وصبر ایوب، در زمان (امامت) او، دوستانم دچار ذلت می گردند وسرهایشان به هدیه فرستاده می شود، به مانند سرهای ترک ودیلم، پس کشته می شوند وبدنهایشان را می سوزانند وترسان وبیمناک وهراسان می باشند، زمین به خونهایشان رنگین می شود وناله ووای در بین زنهایشان آشکار می گردد، به راستی که آنان دوستان واقعی من هستند، به سبب آنها هر فتنه ای سخت وتاریک ووحشتزائی را فرونشانم وبه وسیله ی ایشان شبهات گمراه کننده را بزدایم ودشواریها وبلاهای چون زنجیرهای گران را بردارم(18)، بر آنان باد رحمتها ودرودهائی از پروردگارشان، وایشانند هدایت یافتگان.
(قال عبد الرحمن بن سالم: قال ابو بصیر: لو لم تسمع فی دهرک الا هذا الحدیث لکفاک، فصنه الاعن اهله)
عبد الرحمن فرزند سالم از ابو بصیر نقل کرد که می گفت: اگر در تمام دوران زندگی ات، غیر از این حدیث نشنیده باشی، برایت کافی است، پس آن را مصون وپوشیده دار، مگر از اهلش.

-----------------

(18) یعنی به خاطر عبادتها ودعاهایشان، یا مراد زمان ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) است ویا دوران رجعت.

(١٠)

حدیث دوم:
فقیه والا مقام ومحقق بزرگوار، مرحوم (شیخ مفید) اعلی الله مقامه، متوفای 413 هجری، در کتاب (الاختصاص) صفحه ی 224، به سندش از (اصبغ بن نباته) روایت می کند که گفت:
سمعت ابن عباس یقول:
قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم): ذکر الله (عز و جل) وذکری عباده وذکر علی عباده وذکرالائمة من ولده عبادة، والذی بعثنی بالنبوة وجعلنی خیر البریة ان وصیی لافضل الأوصیاء، وانه لحجة الله علی عباده وخلیفته علی خلقه ومن ولده الائمة الهداة من بعدی بهم یحبس الله العذاب عن اهل الارض وبهم یمسک السماء ان تقع علی الأرض الا باذنه، وبهم یمسک الجبال ان تمید بهم، وبهم یسقی خلقه الغیث، وبهم یخرج النبات، اولئک اولیاء الله حقا، وخلفائی صدقا، عدتهم عدة الشهور وهی اثنی عشر شهرا وعدتهم عدة نقباء موسی بن عمران ثم تلاهذه الایة (والسماء ذات البروج)(19)، ثم قال: أتقدریا ابن عباس ان الله یقسم بالسماء ذات البروج ویعنی به السماء وبروجها؟، قلت: یا رسول الله فماذاک؟ قال: اما السماء، فانا، واما البروج فالائمة بعدی اولهم علی واخرهم المهدی صلوات الله علیهم اجمعین.

-----------------

(19) سوره 85 (بروج) آیه ی 1.

(١٠)

ترجمه: از ابن عباس شنیدم که می گفت:
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمودند:
یاد خداوند (عز و جل) ویادمن، عبادت است، ویاد علی (علیه السلام) نیز عبادت است، سوگند به خدائی که مرا به نبوت برانگیخت وبهترین مردمان قرارم داد، تحقیقا وصی وجانشین من، برترین اوصیاء می باشد، او حجت خدا است بر بندگانش وجانشین او است برخلقش، وپس از من، امامان هدایتگر، از فرزندان وی می باشند.
به سبب آنها است که خداوند، عذاب را از ساکنان زمین برمی گیرد وبه خاطر ایشان است که آسمان را از فرو افتادن بر زمین، نگه می دارد مگر به اجازه اش، وبه برکت آنان است که کوهها را از سقوط وپهن شدن نگاه می دارد وبه طفیل آنها است که باران رحمتش را فرو بارانده وخلقش را سیرآب می سازد، وبه واسطه ی ایشان است که گیاهان را می رویاند.
به حقیقت که ایشان (ائمه ی اطهار (علیهم السلام)) اولیاء الله ودوستان واقعی خدا، وجانشینان راستین وحقیقی من هستند، عدد آنان، به تعداد ماهها دوازده تا است، وبه تعداد نقیبان موسی بن عمران است.
سپس پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، این آیه ی قرآن را تلاوت نمود:
(سوگند به آسمان دارای برجها)، آنگاه فرمود: ای فرزند عباس، آیا پنداشته ای که خداوند، به آسمان دارای برجها سوگند

(١٠)

خورده وقصد کرده از آن، آسمان وبرجهایش را؟
عرض کردم: ای رسول خدا، پس مراد از آن چیست؟
فرمود: اما (منظور از) آسمان، من هستم واما (مقصود از) برجها، امامان بعد از من هستند که نخستین آنها، علی وآخرینشان مهدی است، درودهای خدا بر همگی آنان باد.
اینک به دقت بنگر که صاحب الزمان (علیه السلام) کسی است که ذات پربرکتش، (رحمة للعالمین) وبرای همه ی جهانها واهل عالمیان، رحمت است وهر فیضی که از خالق یکتا به هر ذره ای در این عالم می رسد به یمن آن حضرت وبه واسطه ی آن نور مقدس است.
همان (عالمین) که خداوند تبارک وتعالی (رب) آن است ودر آیه ی شریفه ی (الحمد لله رب العالمین) آمده، وهمان (عالمین) که بعثت ورسالت وجود مقدس خاتم الانبیاء حضرت محمد بن عبد الله (صلی الله علیه وآله)، (رحمت) برای آن می باشد ودر آیه ی مبارکه ی (وما ارسلناک الا رحمة للعالمین)(20) آمده، حضرت حجت، سلام الله علیه نیز، (رحمت) برای آن بوده وواسطه ی فیوضات والطاف پروردگار به تمام جهان ها یعنی (عالمین) است.
در قسمتی از (دعای عدیله) می خوانیم:
(ثم الحجة الخلف القائم المنتظر المهدی

-----------------

(20) یعنی ونفرستادیم تو را مگر رحمت برای جهانها (سوره ی انبیاء آیه ی 107).

(١٠)

المرجی الذی ببقائه بقیت الدنیا وبیمنه رزق الوری وبوجوده نبتت الأرض والسماء وبه یملاء الله الأرض قسطا وعدلا بعد ما ملئت ظلما وجورا)
(گواهی می دهم که آخرین امام وجانشین پیامبر) حضرت (حجت)، (خلف)، (قائم)، (منتظر) و(مرجی) است که به بقای او، جهان باقی وپایدار ماند وبه برکت آن حضرت، به مردم روزی رسد وبه خاطر وجود آن بزرگوار، زمین وآسمان، استوار باشد وبه وسیله ی او، خداوند سبحان، زمین را سرشار از قسط وعدالت نماید، پس از آنکه پر از ستم وجور شده باشد.

(١٠)

صاحب کمالات همه ی انبیاء
اخباری است که دلالت می کند ذات پاک حضرت صاحب الزمان وآباء گرامش، (علیهم السلام)، واجد کمالات همه ی پیامبران هستند وآنچه از صفات برجسته ومزایای ظاهری ومکارم اخلاق وکمالات روحی، برای هر یک از انبیاء الهی بوده، همه یکجا، به نحو اکمل واتم، در این بزرگواران جمع است.
حدیث اول:
علامه ی مجلسی (رضوان الله تعالی علیه) در آغاز جلد پنجاه وسوم کتاب (بحارالانوار) حدیث مفصلی از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده که ضمن آن فرمودند:
(وسیدنا القائم (علیه السلام) مسند ظهره الی الکعبة ویقول: یا معشر الخلائق، الا ومن اراد ان ینظر الی آدم وشیت، فها انا ذا ادم وشیث الا ومن اراد ان ینظر الی نوح وولده سام فها انادا نوح وسام، الا ومن اراد ان ینظر الی ابراهیم واسماعیل فها انا ذا ابراهیم واسماعیل، الا ومن اراد ان ینظر الی موسی ویوشع، فها انا موسی ویوشع، الا ومن اراد

(١٠)

ان ینظر الی عیسی وسمعون، فها انا ذا عیسی وشمعون الا ومن اراد ان ینظر الی محمد وامیرالمومنین صلوات الله علیهما فها انا ذا محمد (صلی الله علیه وآله) وامیرالمومنین (علیه السلام)، الا ومن اراد ان ینظر الی الحسن والحسین فها انا ذا الحسن والحسین، الا ومن اراد ان ینظر الی الائمة من ولد الحسین (علیهم السلام) فها انا ذا الائمة (علیهم السلام) اجیبوا الی مسالتی، فانی انبئکم بما نبئتم به وما لم تنبئوا به).
ترجمه:
و(هنگام ظهور) سرور ما قائم (علیه السلام) تکیه اش به کعبه بوده وگوید: ای گروه خلق ها، آگاه باشید، هر که می خواهد به (آدم) و(شیث) بنگرد، من (صاحب کمالات) آدم وشیث هستم، وهر که می خواهد (نوح) وفرزندش (سام) را ببیند، من (دارای کمالات) نوح وسام هستم، بدانید هر که می خواهد (ابراهیم) و(اسماعیل) را نظاره کند، من (واجد کمالات) ابراهیم واسماعیل می باشم، آگاه باشید هر که می خواهد (موسی) و(یوشع) را مشاهده کند، من (صاحب کمالات) موسی ویوشعم، وهر که می خواهد (عیسی) و(شمعون) را بنگرد، من (دارای کمالات) عیسی وشمعون هستم، بدانید هر که می خواهد به سوی محمد وامیر مومنان، درودهای خدا بر آن دو، نگاه کند، پس منم (واجد کمالات) محمد (صلی الله علیه وآله) وامیر مومنان (علیه السلام)، وهر که می خواهد حسن وحسین (علیهما السلام) را ببیند، من (دارای) همان (کمالات)

(١٠)

حسن وحسینم، وبدانید که هر کس می خواهد امامان از نسل حسین (علیهم السلام) را بنگرد، من (صاحب کمالات) همه امامان هستم.
دعوت مرا بپذیرید، وپاسخ دهید، که به تحقیق، شما را از آنچه آگاه شده اید وبه آنچه خبردار نشده اید مطلع خواهم ساخت.
حدیث دوم: در فصل اول کتاب (منتخب الاثر) صفحه ی 26، از (سلمان فارسی) روایت شده که گفت:
(قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم): الائمة بعدی اثنا عشر عدد شهور الحول، ومنا مهدی هذه الامة، له هبة موسی وبهاء عیسی وحکم داود وصبر ایوب).
ترجمه:
رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمودند: امامان بعد از من، دوازده نفرند به تعداد ماههای سال، ومهدی این امت، از ما (خاندان) است، او دارای هیبت موسی وبهاء عیسی وقضاوت داود وصبر ایوب است.
نیز بر همین معنی دلالت داشت این جمله ی حدیث شریف لوح حضرت زهرا، سلام الله علیها، که فرمود:
(علیه کمال موسی وبهاء عیسی وصبر ایوب)
حضرت حجت، سلام الله علیه، کسی است که هم

(١٠)

کمال موسی بن عمران را دارد وهم بهاء، عیسی بن مریم را وهم صبر ایوب پیغمبر را، آری، هرچه خوبان همه دارند، او تنها دارد.
کمال موسی چیست؟
ممکن است مراد از کمال حضرت موسی (علیه السلام)، همان الواح وعلم به آنها باشد، نیز احتمال دارد منظور، قدرت او بر نابود ساختن دشمن وپیروزی بر طاغوت زمانش باشد، به هر حال، آنچه از کمالات علمی واخلاقی واجتماعی در حضرت موسی (علیه السلام) بوده، به نحو اکمل در ذات قدیس امام عصر، ارواحنا فداه، وجود دارد.
علامه ی مجلسی (قدس سره) در جلد ششم، (مرآت العقول) صفحه ی 215، در بیان این جمله می نویسد:
(وکمال موسی، علمه واخحلاقه او قوته علی دفع کید الاعداء)
یعنی کمال موسی، عبارت است از دانش واخلاق او، ویا قدرتش بر دفع حیله ها وکید دشمنان.
بهاء عیسی یعنی چه؟
کلمه ی (بهاء) در لغت به معنای زیبائی ونیکوئی است، در جلد اول کتاب (مجمع البحرین) صفحه ی 69 وجزء نخست (مصباح المنیر) صفحه ی 90 می نویسد:
(البهاء: الحسن والجمال... وبهاء الله عظمته).

(١٠)

تمام آنچه از حسن وجمال، در حضرت عیسی بن مریم (علیه السلام) بوده، چه زیبائی صورت وقامت، وچه نیکوئی باطن وسیرت، همه به نحو کاملترش در وجود با برکت حضرت بقیةالله، صلوات الله وسلامه علیه، جمع است.
اما جمال ظاهر وحسن صورت آن حضرت، به گونه ای است که قلم از نوشتن وزبان از بیانش عاجز است، در روایات بسیاری وارد شده که امام زمان (علیه السلام)، شبیه ترین مردم به رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) است، فرازهایی از آن اخبار، چنین است:
پیامبر عالیقدر اسلام  (صلی الله علیه وآله) فرمودند:
(المهدی من ولدی، اسمه اسمی وکنیته کنیتی، اشبه الناس بی خلقا وخلقا)(21)...
مهدی (علیه السلام) از فرزندان من است، نامش نام من وکنیه اش کنیه ی من است، شبیه ترین مردماست به من، از نظر خَلق وصورت، واز نظر خُلق وسیرت.
(مهدی امتی، اشبه الناس بی فی شمائله واقواله وافعاله)(22).
مهدی امت من، شبیه ترین مردم به من است در شکل صورتش وسخنان ورفتارش.
ودرباره ی زیبائی پیغمبر خاتم  (صلی الله علیه وآله)

-----------------

(21) کمال الدین شیخ صدوق، رحمه الله، جلد اول صفحه ی 257 و286.
(22) کمال الدین شیخ صدوق، رحمه الله، جلد اول صفحه ی 257 و286.

(١٠)

در کتاب (اصول کافی) باب مولد النبی، از حضرت باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمودند:
(رنگ چهره اش سپید متمایل به سرخی بود، چشمهایش درشت ومشکی، ابروانش به هم پیوسته، دستهایش، درشت وکشیده بود، به گونه ای که گویا از سپیدی، نقره بر انگشتانش ریخته باشند، سر استخوانهای شانه اش، پهن بود...).

مهدی است آنکه حسن دل آرای احمدی * * * از چهره مبارک خود رو نما کند

در باب چهارم کتاب (منتخب الاثر) صفحه ی 185، از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) نقل شده که درباره ی شمائل حضرت مهدی (علیه السلام) فرمودند:
(وجهه کالکوکب الدری)
رخسارش مانند ماه تابان است.
(اجلی الجبهة، اقنی الانف)
پیشانی اش بلند وبینی اش باریک وکشیده است.
به قول شاعر:

آسمان شبها به ماه خویش نازد می نداند * * * تا سحرگه خفته با یک آسمان مه در زمینم

وآنها که به فیض دیدارش نائل شده وفروغ چهره ی تابناکش را دیده اند، بالاتفاق گفته اند هیچکس را به آن خوش قامتی ودرخشندگی مشاهده نکرده اند، راستی مگر قلم قادر است

(١١)

چهره ی ملکوتی حضرتش را با آن ابروان پیوسته، آن چشمهای پر فروغ وآن لبهای متبسم، ترسیم کند؟!
مگر زبان می تواند آن خال درخشنده ی بر گونه نشسته، آن نگاه جذاب، آن ابروان کشیده وآن قامت موزون ودلفریب را توصیف نماید؟!
هرگز
وچه زیبا سروده شاعر:

قیامت قامت ای قامت قیامت * * * قیامت کرده ای با قد وقامت
مؤذن گر ببیند قامتت را * * * به قد قامت بماند تا قیامت

(محمد بن عبد الله) از اهل قم، وقتی ماجرای تشرفش را به محضر حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) نقل می کند، گوید:
(لم ار قط فی حسن صورته واعتدال قامته)(23).
هرگز بسان او، در زیبائی صورت واعتدال قامت ندیدم.
در جلد پنجاه ویکم کتاب (بحار الانوار) صفحه ی 91 ودر جلد دوم کتاب (ینایبعی المودة) صفحه ی 522، از پیامبر اکرم  (صلی الله علیه وآله)، روایت شده که فرمودند:
(المهدی طاووس اهل الجنة)
حضرت مهدی (علیه السلام) (در زیبائی وجمال) طاووس اهل بهشت است.

-----------------

(23) کتاب الغیبة، تالیف شیخ طوسی (قدس سره) صفحه ی 153.

(١١)

مهدی است آنکه از نظری بر جمال او * * * هر دردمند غمزده کسب شفا کند

مهم این است که حضرتش آن همه حسن وزیبائی را با عالمی از وقار وعظمت بهم آمیخته، ودر عین حالیکه فروغ چهره ی تابناکش، دل را می رباید، هیبت وعظمتسش، قلب را می لرزاند، وهمانگونه که تبسم شیرین ونگاه دلنشینش، انسان را به سویش جذب می کند، ابهت وجلالتش، آدمی را میخکوب می سازد وبیمناک ومبهوت می گرداند.
چنانکه (محمد بن عبد الله قمی) وقتی حضرتش را دید وبه دنبالش شتافت ونزدیکش رسید، گوید:
(فصاح بی بصوت لم اسمع اهول منه: ما ترید عافاک الله، فارعدت ووقفت وزال الشخص عن بصری وبقیت متحیرا)(24).
با چنان آهنگ پرهیبتی که کوبنده تر از آن نشنیده بودم بر من بانک زد: چه می خواهی، خدایت به سلامت دارد.
پس به خود لرزیدم وبر جای ماندم، او رفت واز دیدگانم پنهان شد، ومن در حیرت وشگفتی، فروماندم.
واما جمال باطن وحسن سیرت آن بزرگوار، به گونه ای است که به شخصی چون عیسی بن مریم (علیه السلام) تشبیه شده که زهد وعبادت وبی رغبتی به دنیا ومهربانی اش، زبانزد خاص وعام گردیده وبه قدری در جنبه ی معنوی اوج گرفته که بیشتر مردم گمان

-----------------

(24) همان کتاب.

(١١)

می کنند او پیامبر یک بعدی وفقط الگوی نیایش والهام بخش ترک دنیا بوده است.
مرحوم مجلسی (رضوان الله تعالی علیه) در شرح جمله ی (وبهاء عیسی) می نویسد:
(والبهاء: الحسن، ای حسن الصورة والسیرة معامن الزهد والورع وترک الدنیا والاکتفاء بالقلیل من المطعم والملبس)(25).
بهاء، به معنای نیکوئی است، یعنی زیبائی صورت وسیرت، هر دو، از زهد وپرهیزکاری وترک دنیا وقناعت ورزیدن به مقدار اندکی از خوراک وپوشاک.
شیخ بزرگوار، (محمد بن ابراهیم نعمانی) در باب سیزدهم (کتاب الغیبة) صفحه ی 233، از (ابوبصیر) روایت می کند که گفت:
(عن ابی عبد الله (علیه السلام) انه قال: ما تستعجلون بخروج القائم؟ فوالله مالباسه الا الغلیظ ولاطعامه الا الجشب، وما هو الا السیف والموت تحت ظل السیف)
امام صادق درود بر او، فرمود:
چرا تعجیل وشتاب می ورزید به ظهور قائم (علیه السلام)؟ سوگند به خدا که لباس آن حضرت جز زبر وخشن وغذایش غیر از طعامی خشک وسخت نمی باشد، قیام او هم نیست مگر با شمشیر ومرگ در سایه ی شمشیر.

-----------------

(25) مرآت المعقول، جلد ششم، صفحه ی 215.

(١١)

صبر ایوب
سمبل (صبر) وپایداری در تاریخ بشری، حضرت ایوب نبی (علیه السلام) است که طی هفت سال، انواع مصائب وناملائمات را تحمل کرد، اموالش را از دست داد، فرزندانش مردند، بدنش بیمار ورنجور شد، شماتت وسرزنش دشمنان را شنید، ودر تمام این دشواریها وبلیات، جز کلمه ی شکر نگفت وبه غیر از خدا پناه نبرد.
خداوند تبارک وتعالی، درباره ی آن پیامبر عظیم الشان می فرماید:
(واذکر عبدنا ایوب)(26).
وبیاد آور بنده ی ما ایوب را وپس از بیان سرگذشت او، صبر ومقاومتش را خاطر نشان ساخته، مقامش را ستوده وفرموده است:
(انا وجدناه صابرا نعم العبد انه آواب)(27).
ما او را بردبار وشکیبا یافتیم، خوب بنده ای است، به درستی که او بازگشت کننده بود.
صبر وبردباری حضرت صاحب الزمان، سلام الله علیه، به گونه ای است که به سمبل شکیب وپایداری تشبیه شده ودر حدیث لوح حضرت زهرا، سلام الله علیها، پروردگار تبارک وتعالی، درباره ی آن حضرت فرموده: (علیه... صبر ایوب) او دارای

-----------------

(26) سوره ی ص آیه ی 41 و44.
(27) سوره ص آیه ی 41 و44.

(١١)

پایداری ایوب است.
فقیه عالیمقام، شیخ صدوق، اعلی الله مقامه، در جلد اول کتاب (کمال الدین) صفحه ی 322 ومحدث بصیر، شیخ حر عاملی (قدس سره) در جلد سوم کتاب (اثبات الهداة) صفحه ی 466 با مختصر تفاوتی در عبارت، از (سعید بن جبیر) روایت می کنند که گفت:
(سمعت سید العابدین علی بن الحسین علیهما السلام یقول: فی القائم منا سنن من سنن الانبیاء سنه من آدم، وسنه من نوح، وسنه من ابراهیم، وسنة من موسی، وسنة من عیسی، وسنة من ایوب وسنة من محمد (صلی الله علیه وآله)، فاما من آدم ونوح فطول العمر، واما من ابراهیم فخفاء الولادة واعتزال الناس، واما من موسی فالخوف والغیبة، واما من عیسی فاختلاف الناس فیه، واما من ایوب فالفرج بعد البلوی، واما من محمد (صلی الله علیه وآله) فالخروج بالسیف).
از حضرت سجاد، علی بن الحسین علیهما السلام شنیدم که می فرمود: در حضرت قائم از ما (خاندان) سنتهایی از سنن پیامبران است، از آدم ونوح وابراهیم وموسی وعیسی وایوب (علیهم السلام) وسنتی هم از حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)، اما سنتی که از آدم ونوح (در آن حضرت) است، عمر طولانی است، وسنتی که از ابراهیم (در او) است، ولادت پنهانی وگوشه گیری از مردم است، وسنتی که از موسی است، بیم (از کشته شدن) وپنهان زیستی است، وسنتی که از عیسی است، اختلاف نمودن مردم درباره ی او است، واما سنتی که از ایوب (در آن بزرگوار)

(١١)

است، فرج وگشایش پس از ابتلاء (به مصیبتها ورنجها) است، وسنتی که از حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) است، قیام با شمشیر می باشد.
اگر در مشکلات وناملائماتی که قرنها است بر وجود پاک حضرت حجت (علیه السلام) می بارد، تامل ودقت شود، به خوبی روشن می گردد که تشبیه صبر آن بزرگوار، به چون ایوبی که سمبل شکیب وتحمل تاریخ است، نه تنها مبالغه نیست، بلکه عین حقیقت وحاکی از یک واقعیت دلخراش وجانگدازی است که دل هر محبی را می سوزاند واشک هر شیفته ای را جاری می سازد.
حضرت امیر مومنان علی (علیه السلام)، در مدت بیست وچند سالی که خانه نشین شده بود وحق مسلمش را غصب کرده، ظالمانه خلافتش را ربودند، همسرش را تازیانه زدند ومجروح نمودند وبه شهادت رساندند، وآن همه مصیبت وبلا آفریدند، حالتش به گونه ای بود که می فرمود:
(فصبرت وفی العین قذی وفی الحلق شجا)(28).
پس صبر کردم در حالتی که چشمانم را خاشاک وگلویم را ریزه استخوان گرفته بود.
اینک ای دلباخته ی حضرت حجت، (علیه السلام)، بنشین وبنگر که نه چندین سال، بلکه چندین قرن است که محبوبت،

-----------------

(28) نهج البلاغه، خطبه ی سوم.

(١١)

عزیزت، امام زمانت، با آن همه مقام وجلالت، حق مسلمش غصب شده، وطاغیان وظالمان بر مسندش تکیه زده اند.
ای شیفته ی بقیة الله، (علیه السلام)، بنشین وبنگر که چندین صد سال است که نه تنها محبوب دلها وجگر گوشه ی زهرا، سلام الله علیها، خلافتش غصب شده، ونه فقط خانه نشین گردیده، بلکه در زندان غیبت محبوس بوده، ونمی تواند در اجتماع ظاهر شود.
ای دوستدار امام زمان، (علیه السلام)، بنشین واشک بریز وناله کن، بر مظلومیت محبوبت، بر غربت امامت، بر غیبت ولیت، بر دردهای دلش، بر غمهای قلبش، بر اشکهای دیده اش، بر ناله های شبانه اش.
بانوی محترمه ومتدینه ای که در تهران سکونت دارد ودر حدود دو سال قبل، برای انجام عمره، به مکه مشرف شده بود، شب جمعه ای در مسجد الحرام، خدمت حضرت مولی صاحب الزمان، ارواحنا فداه، شرفیاب شده بود که ماجرای تشرف وگفتگوهایش با آن بزرگوار، مفصل است، آنچه مناسب با این فراز از بحث ما است وبه طور خلاصه می نگارم این است که می گفت:
(دور آخر طواف بود که طبق خوابی که شب چهارشنبه دیده بودم وبه من وعده داده بودند در شب جمعه، هنگام طواف، به محضر پرنورشان مشرف شوم، حضرت را دیدم وشناختم، اما در این شش شوط طواف، به قدری آن بزرگوار گریه کرده بودند، که گونه های منورشان، از اشک دیدگانشان، تاثیر پذیرفته، وگوئی

(١١)

مجروح ومتورم شده بود).
شخص دیگری که از رجال متدین ومورد لطف حضرت مهدی (علیه السلام) است وباز در تهران سکونت دارد، یکی از تشرفاتش را که در مسجد جمکران اتفاق افتاده بود نقل می کرد ومی گفت:
(وقتی وجود مقدس آقا را دیدم، مشاهده کردم که اشک دیدگانشان بر روی گونه های مبارکشان غلطیده است).
اگر حضرت ایوب (علیه السلام)، هفت سال بلا دید وصبر کرد، امام زمان سلام الله علیه، بیش از هزار سال است که مصیبت می کشد وشکیب می ورزد.
اگر حضرت امیرالمومنین (علیه السلام)، بیست وچند سال خون دل خورد وبر مشکلات وناملائمات شکیب ورزید وفرمود: (صبرت وفی العین قذی وفی الحلق شجا).
حضرت ولی عصر، ارواحنا فداه، قرنها است که دشواریها وزجرها را به جان می خرد وصدها سال است که مصائب وسختی ها را تحمل می کند وشکیب می ورزد.
این حقایق تلخ ودردناک است که هر شیعه ای به آنها متوجه شود، نمی تواند به یاد امام زمانش نباشد ودر فراقش اشک نریزد وبرای نجاتش دعا نکند.
چنانکه در زمان خانه نشین شدن حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام)، دوستان واقعی وارادتمندان حقیقی آن حضرت، همچون سلمان وابوذر وعمار، گرچه کم بودند اما پیوسته بیاد آن حضرت بودند، دائما در فکر یاری او بودند، ولا اقل برای

(١١)

رهائی اش، دعا می کردند واز خداوند مهربان، طلب فرج وگشایش می نمودند، شیفتگان راستین حضرت حجت (علیه السلام) نیز، همیشه به یاد آن مظلوم ستمدیده هستند، پیوسته در اندیشه ی نجاتش از زندان غیبت به سر می برند، وهر شب وروز، برای قرب ظهورش دعا می کنند وعاجزانه ومخلصانه، فرمان قیامش را از درگاه ذات باری تعالی درخواست می نمایند، که خود آن حضرت فرمود:
(واکثروا الدعاء بتعجیل الفرج)(29).
برای تعجیل فرج وقرب ظهور، بسیار دعا کنید.
اللهم صل علی محمد وآل محمد واظهر کلمتک التامة ومغیبک فی ارضک، الخائف المترقب، اللهم انصره نصرا عزیزا وافتح له فتحا یسیرا.

-----------------

(29) کتاب (کمال الدین) جلد دوم صفحه ی 485.

(١١)

به کمال رسان عقول
روایاتی است که دلالت می کند بر آنکه امام زمان علیه الصلوة والسلام، کامل کننده ی عقول بشر ورشد دهنده افکار واخلاق مردم است، آن هم به گونه ای که مقام ولایت آن حضرت را بر نور عقل اثبات می کند.
حدیث اول:
شیخ بزرگوار، مرحوم صدوق، اعلی الله مقامه، در اواخر کتاب (کمال الدین) صفحه 675، از حضرت باقر (علیه السلام) نقل می کند که فرمودند:
(اذا قام قائمنا (علیه السلام) وضع یده علی رؤوس العباد فجمع بها عقولهم وکملت بها احلامهم)
ترجمه:
زمانی که قائم ما اهل بیت قیام کند، دستش را روی سر مردم نهد، پس به عقلهایشان کمال وبه فکرهایشان رشد بخشد.

(١٢)

حدیث دوم
در جلد پنجاه ودوم کتاب (بحار الانوار) صفحه ی 336، از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمودند:
(اذا قام قائمنا وضع یده علی رؤس العباد فجمع به عقولههم واکمل به اخلاقهم)
هنگامی که قائم ما ظهور کند، دستش را روی سر مردم می گذارد، در نتیجه، عقول آنها را به کمال رسانده واخلاقشان را کامل می سازد.
برای فهم دقیق معنای این دسته از اخبار وتوجه به عظمت مقام حضرت بقیة الله، ارواحنا فداه، تذکر این نکته لازم است که:
عقل آدمی، دو گونه رشد دارد، یکی رشد طبیعی ودیگر، رشد اکتسابی، چنانکه جسم انسان نیز یک رشد طبیعی دارد ویک رشد اکتسابی، یعنی بدن همه ی مردم، به طور طبیعی، رو به رشد وکمال است تا وقتی که به حد معینی رسد ومتوقف شود.
اما جوانان ورزشکار، در اثر ورزش، علاوه بر رشد طبیعی، از یک نیروی اکتسابی نیز برخوردارند.
عقل همه ی انسانها نیز تا حد معینی، رشد می کند وریشه های خوبی وبدی را می شناسد، اما افراد دانشمند، در اثر کسب علم وتحصیل دانش، قدرت عقلشان را فزونی بخشیده ونیروی فکری خویش را کامل تر می سازند.
پس می توان گفت: درس خواندن ودانش آموختن، همان نقشی را در

(١٢)

اندیشه ی آدمی دارد، که ورزش کردن در جسم انسان، وبه عبارت دیگر، راه عادی به کمال رساندن عقل بشر، تعلیم وتربیت، سخن گفتن وآموختن است.
اما وجود مقدسش امام زمان (علیه السلام)، دست مبارکش را روی سرها می گذارد، واز دست نهادن آن حضرت، عقل، کامل می شود، یعنی آنچه باید در طی سالها زحمت درس خواندن ومطالعه کردن وتمرین نمودن ودانش آموختن، تا حدی پیدا شود، در چند لحظه، بر اثر دست پربرکت ولی عصر سلام الله علیه، آن هم در حد کمال، ایجاد می گردد.
اینک ژرف بنگرید که او کیست ومقام والایش چیست، حضرت مهدی (علیه السلام)، وجودی است که ذات قدیسش، عقل آفرین است، او شخصیتی است که از دست پرفیضش، عقل می ریزد، واز سر انگشت وی، فهم سرازیر می شود.
سیطره بر عالم امکان
نکته ئی که باز از دقت وتدبر در این حدیث شریف استفاده می شود وتوجه به آن، خواه ناخواه آدمی را در برابر اوج عظمت امام منتظر، ارواحنا فداه، خاضع وخاشع می سازد ومحبت وولایش را در جان انسان می ریزد، این است که وقتی عقل، در قلمرو حکومت وولایت آن حضرت است، سایر پدیده ها، به طریق اولی، تحت قدرت ونفوذ اراده ای او می باشند.
یعنی با آنکه عقل، اشرف مخلوقات الهی، ونور مقدسی است

(١٢)

که عامل نیل به بهشت جاودان است، در عین حال، در سیطره ی امام عصر، صلوات الله وسلامه علیه، بوده وبه فرمان او ایجاد می شود، حال بنگرید کسی که بر نور عقل، اینگونه حکومت وولایت دارد، بر سایر جهان ومخلوقات عالم، چه ولایتی دارد!! به طریق اولی بر همه ی ممکنات، مسیطر وفرمانفرما است. بیاندیشید شخصیتی که فروغ خرد، از دست تابناک وی می درخشد ونور عقل، از ذات او می جوشد، چه نوری است ودر سایر انوار عالم، چه تاثیری دارد، به طریق اولی، بر نور شمس وقمر، احاطه وسیطره دارد. خلاصه آنچه در عالم امکان است، تحت قدرت او است وجمیع ما سوی الله، در قلمرو حکومت وولایت آن حضرت است.

(١٢)

شدت زهد وورع
اخباری است که دلالت می کند بر شدت زهد وورع حضرت مهدی، صلوات الله وسلامه علیه، واینکه زندگی آن حضرت از نظر سادگی وبی آلایشی، همچون زندگی جد بزرگوارش امیر مومنان علی بن ابی طالب علیه الصلود والسلام است وخوراکش همان نان جوین وغذای خشک ولباسش، همان پوشش زبر وخشن می باشد.
حدیث اول:
مرحوم علامه ی مجلسی، رحمه الله، در جلد چهارم کتاب مرآت العقول) صفحه ی 368، به سند صحیح از (حماد بن عثمان) نقل کرده که گفت:
(حضرت ابا عبد الله (علیه السلام) وقال له رجل: اصلحک الله، ذکرت ان علی بن ابی طالب (علیه السلام) کان یلبس الخشن، یلبس القمیص باربعة دراهم وما اشبه ذلک، ونری علیک اللباس الجدید، فقال له: ان علی بن ابی طالب (علیه السلام) کان یلبس ذلک فی زمان لاینکر (علیه) ولو

(١٢)

لیس مثل ذلک الیوم شهر به، فخیر لباس کل زمان لباس اهله، غیر ان قائمنا اهل البیت (علیهم السلام) اذا قام لبس ثیاب علی (علیه السلام) وسار بسیرة علی (علیه السلام))
ترجمه:
در محضر امام صادق (علیه السلام) بودم که مردی به آن حضرت عرض کرد:
اصلحک الله، شما به یاد می آوری (ومی گفتی) که علی بن ابی طالب (علیه السلام)، لباس زبر وخشن می پوشید وپیراهن چهاردرهمی بتن می کرد ومانند این مطالب، اما می بینیم شما جامه ی فاخر ونفیس پوشیده ای!
حضرت به او فرمودند: علی بن ابی طالب (علیه السلام)، در زمانی آنگونه لباس به تن می کرد که بدن ما ومورد انکار مردم نبود، واگر علی (علیه السلام)، در این زمان (که دوران سلطنت ظالمان وغاصبان خلافت است ویا زمانی است که راه ورسم پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، تغییر کرده) آنگونه لباس می پوشید، بین مردم به بدی معروف وانگشت نما می شد.
زیرا بهترین لباس هر زمان، لباس مردم همان عصر است، جز آنکه وقتی قائم ما اهل بیت (علیهم السلام) قیام کند، مانند همان جامه های علی (علیه السلام) را پوشد وبه روش وسیره ی علی (علیه السلام) رفتار نماید.

(١٢)

حدیث دوم:
در فصل دوم کتاب (منتخب الاثر) صفحه ی 307، از (ابوبصیر) نقل شده که گفت:
(سمعت ابا عبد الله (علیه السلام) یقول: ما تستعجلون بخروج القائم فوالله ما لباسه الا الغلیظ، وما طعامه الا الشعیر الجشب، وما هو الا السیف والموت تحت ظل السیف).
ترجمه:
از حضرت صادق (علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
چه شتاب می ورزید برای ظهور قائم (علیه السلام)؟ به خدا قسم که نیست لباس آن حضرت مگر زبر وخشن، ونمی باشد غذایش، جز نان جوین خشکیده، قیام او هم غیر از شمشیر ومرگ در سایه ی شمشیر چیزی نیست.
اکنون نیک بنگر وتدبر کن که امام عصرت چه شخصیتی است ومقام معنوی وتقوایش تا چه حد است، شدت زهد وبی رغبتی اش به دنیا، به پایه ای است که در اوج قدرت وتوانمندی وبا دارا بودن ولایت تکوینی وتشریعی، از یک فرد عادی وحتی از فقیرترین مردم مملکت هم بی آلایش تر زندگی می کند وساده تر لباس می پوشد وغذا می خورد.

(١٢)

کثرت دعا وعبادت
احادیثی است که بر کثرت دعا وعبادت امام عصر، ارواحنا فداه دلالت می کند وبیانگر این است که آن بزرگوار، شبها تا صبح بیدار بوده، مشغول نماز ومناجات با حضرت رب العزة (جل جلاله) می باشد وتا سپیده دم، در حال رکوع وسجده است.
حدیث اول:
فقیه بزرگوار وزاهد عالیمقام، مرحوم سید بن طاووس (قدس سره) در صفحه ی 200 کتاب (فلاح السائل) حدیثی را از امام موسی بن جعفر علیهما السلام راجع به دعا برای مولی صاحب الزمان، صلوات الله وسلامه علیه، نقل کرده که ضمن آن، در توصیف آن حضرت ودرباره ی معنویت وکثرت عبادت آن بزرگوار فرمودند:
(اسمر اللون یعتاده مع سمرته صفرة من سهر اللیل، بابی من لیله یرعی النجوم ساجدا وراکعا)
رخسارش، گندمگون می باشد ودر اثر بیداری شبها،

(١٢)

رنگ چهره اش با زردی به هم آمیخته است، پدرم به قربان آنکه شبش را با مراقبت ستارگان، در حال رکوع وسجود به سر برد.
حدیث دوم:
در کتاب (مهج الدعوات) از حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) نقل شده که در قنوت می خواندند:
(اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء وتنزع الملک ممن تشاء وتعزمن تشاء وتذل من تشاء بیدک الخیر انک علی کل شیء قدیر یا ماجد یا جواد یا ذالجلال والاکرام یابطاش یاذا البطش الشدید یا فعالا لما یرید یا ذالقوة المتین، یا رؤف یا رحیم یا حی حین لا حی اشالک باسمک المخزون المکنون الحی القیوم الذی استاثرت به فی علم الغیب عندک لم یطلع علیه احد من خلقک واسالک باسمک الذی تصور به خلقک فی الارحام کیف تشاء وبه تسوق الیهم ارزاقهم فی اطباق الظلمات من بین العروق والعظام، واسالک باسمک الذی الفت به بین قلوب اولیائک والفت بین الثلج والنار لاهذا یذیب هذا ولا هذا یطفی هذا واسئلک باسمک الذی کونت به طعم المیاه واسألک باسمک الذی اجریت به الماء فی عروق النبات بین اطباق الثری وسقت الماء الی عروق الأشجار بین الصخرة الصماء واسئلک باسمک الذی به تبدی وتعیدوا اسئلک باسمک الفرد الواحد المتفرد بالوحدانیة المتوحد بالصمدانیة واسئلک باسمک الذی فجرت به الماء من الصخرة الصماء

(١٢)

وسقته من حیث شئت واسالک باسمک الذی خلقت به خلقک ورزقتهم کیف شئت وکیف شاوا، یا من لایغیره الایمام واللیالی ادعوک بما دعاک به نوح حین ناداک فانجیته ومن معه واهلکت قومه وادعوک بما دعاک ابراهیم خلیلک حین ناداک فانجیته وجعلت النار علیه بردا وسلاما وادعوک بما دعاک به موسی کلیمک حین ناداک ففلقت له البحر، فانجیته وبنی اسرائیل واغرقت فرعون وقومه فی الیم وادعوک بما دعاک به عیسی روحک حین ناداک فنجیته من اعدائه والیک رفعته، وادعوک بما دعاک حبیبک وصفیک ونبیک محمد (صلی الله علیه وآله) فاستجبت له ومن الاحزاب نجیته وعلی اعدائک نصرته، واسألک باسمک الذی اذا دعیت به اجبت، یا من له الخلق والامر، یا من احاط بکل شی علما، یا من احصی کل شیء عددا، یا من لا تغیره الایام واللیالی ولا تتشابه علیه الاصوات ولاتخفی علیه اللغات ولا یبرمه الحاح الملحین، اسالک ان تصلی علی محمد وآل محمد خیرتک من خلقک فصل علیهم بافضل صلواتک وصل علی جمیع النبیین والمرسلین الذین بلغوا عنک الهدی واعقدوا لک المواثیق بالطاعة وصل علی عبادک الصالحین یا من لا یخلف المیعاد انجزلی ما وعدتنی واجمع لی اصحابی وصبرهم وانصرنی علی اعدائک واعداء رسولک، ولا تخیب دعوتی فانی عبدک ابن عبدک ابن امتک، اسیربین یدیک، سیدی انت الذی مننت علی بهذا المقام وتفضلت به علی دون کثیر من خلقک، اسألک ان

(١٢)

تصلی علی محمد وآل محمد وان تنجزلی ما وعدتنی انک انت الصادق ولا تخلف المیعاد وانت علی کل شیء قدیر).
ترجمه:
بار الها، ای صاحب ملک، بهر که بخواهی قدرت دهی واز هر که بخواهی ملک وقدرت برگیری، به هر که بخواهی عزت بخشی وهر که را خواهی ذلیل وخوار گردانی، تمام خیر ونیکی دست تو است وبه حقیقت که بر همه چیز توانائی، ای صاحب مجد، ای دارای جود، ای صاحب شوکت وبزرگواری، ای زیاد سخت گیرنده وای صاحب سخت گیری شدید، ای کسی انجام دهد آنچه بخواهد، ای صاحب نیروی ابدی، ای پر رأفت، ای مهربان، ای زنده ی همیشه جاویدی که زمانی که هیچ زنده ای نباشد، تو زنده ای، از تو می طلبم به حق آن نام مخزون ومکنون وزنده وقیومت که نزد خودت نهفته ای در علم غیب وهیچیک از خلقت بر آن آگاهی نیافته، واز تو می طلبم به حق آن نامت که به سببش شکل دهی خلقت را دررحم ها، به هر گونه بخواهی، وبه واسطه اش برایشان روزی فرستی در طبقات تاریکی ها از بین رگها واستخوانها، واز تو می طلبم به حق آن نامت که بین دلهای دوستانت، الفت انداختی وبین یخ وآتش هماهنگی ایجاد کردی که نه آتش، آن را آب کند ونه آن آتش را خاموش سازد، واز تو می طلبم به حق آن نامت که به واسطه اش، طعم (گوارای) آبها را آفریدی، واز تو می طلبم به حق آن نامت که به سببش، آب را در ریشه های گیاهان در لابلای طبقات خاک جاری نمودی وتا رگ وریشه ی درختان را بین سنگ

(١٣)

خارا، سیرآب ساختی، واز تو می طلبم به حق آن نامت که به واسطه ی آن آغاز می کنی وبرمی گردانی، واز تو می طلبم به حق آن نام یگانه ی یکتای بی همتایت که در یگانگی، یکتا ودر بی نیازی، بی همتا است، واز تو می طلبم به حق آن نامت که به سبب آن، آب را از دل سنگ سخت روان ساختی واز هر جا خواستی جحاری نمودی، واز تو می طلبم به حق آن نامت که پدیده ها را به آن آفریدی وبه هر گونه خواستی وخواستند روزیشان دادی، ای کسی که گردش روزها وشبها تغییرش ندهند، تو را می خوانم به آنچه نوح تو را به آن خواند زمانی که ندایت نمود، آنگاه او وهمراهانش را رهائی بخشیدی وقومش را نابود ساختی، وتو را می خوانم به آنچه ابراهیم خلیلت تو را به آن خواند زمانی که ندایت کرد وتو وی را نجات داده وآتش را برایش سرد وسلامت نمودی، وتو را می خوانم به آنچه موسای کلیمت تو را به آن خواند، وقتی که ندایت کرد پس دریا را برایش شکافتی واو وبنی اسرائیل را رها ساختی وفرعون وقومش را در دریا غرق کردی، وتو را می خوانم به آنچه عیسی روح تو، به آن تو را خواند زمانی که ندایت نمود، پس او را از دشمنانش نجات دادی وبه سوی خود بالا بردی، وتو را می خوانم با آنچه حبیب وبرگزیده وپیامبرت، محمد (صلی الله علیه وآله)، تو را به آن خواند، پس دعایش را مستجاب کردی واز احزاب رهایش ساختی وبر دشمنانت نصرتش بخشیدی، واز تو می طلبم به حق آن نامت که هرگاه به آن خوانده شوی، اجابت فرمائی، ای آنکه خلق وامر برای او است، ای آنکه دانشش به هر چیزی احاطه دارد، ای آنکه عدد هر چیز را شماره کرده، ای آنکه سپری شدن روزها وشبها، تغییرش

(١٣)

ندهند وصداها بر او مشتبه نگردد ولغتها بر او پنهان نماند وابرام وپافشاری اصرار کنندگان.
او را به ستوه نیاورد، از تو می خواهم که درود فرستی ببر محمد وآل محمد برگزیدگان تو از خلقت، پس با بهترین درودهایت برایشان درود فرست وبر تمام انبیاء وپیامبران درود فرست، آنها که هدایت را از سوی تو ابلاغ کردند وپیمانهای اطاعت تو را محکم بستند وبر بندگان شایسته ات درود فرست، ای آنکه از وعده هایت تخلف نورزی، وعده ای را که به من داده ای تحقق بخش ویارانم را بگردم جمع کن ومقاومت وصبرشان ده ومرا بر دشمنانت ودشمنان رسولت یاری فرما، ودعایم را محروم مگردان که من بنده ی توام، فرزند بنده ی تو هستم، فرزند کنیز توام، اسیر پیشگاه تو هستم، ای آقای من، تویی که مرا به این مقام، منت گذاردی ومرا به آن، بر بسیاری از خلقت، برتری دادی، از تو می خواه که بر محمد وآل محمد درود بفرستی ووعده ای را که به من داده ای، محقق گردانی، به تحقیق که تو راستگویی واز وعده هایت تخلف نورزی وتو بر همه چیز توانائی.
اکنون به تفکر بنشین وعمیق بیندیش که مقام عبودیت وبندگی حضرت حجت (علیه السلام) نسبت به ذات اقدس پروردگار، تا چه حد است وکمال آن حضرت در دعا وعبادت چگونه است.
برای فهم دقیق این حقیقت، دانستن پنج مقدمه لازم است:
1 - بر اساس آیه ی شریفه ی (وما خلقت الجن والانس الا

(١٣)

لیعبدون)(30) خداوند تبارک وتعالی، بشر را برای عبادت آفریده است، که البته نتیجه ی این پرستش وبندگی حضرت حق (جل جلاله)، عاید خود انسان می شود ورمز کمال او می باشد.
2 - پروردگار سبحان، کمالات وتجلیات نامحدود وغیر متناهی دارد ولااقل به هزار ویک اسم ظاهرش، هزار ویک جلوه دارد، جلوه ی سلطنت، قهاریت، عطوفت، عالمیت، رفاقت، شفقت، قدرت، سخاوت، امنیت، قد وسیت، مهیمنیت، محبت و...
3 - چنانکه ادب واحترام، در برابر یک سلطان عادل، یک استاد وارسته، یک پدر مهربان، یک دوست صمیمی، یک محبوب دلفریب، فرق می کند وستایش هر یک، مطابق با شئون والقاب او است، ذات اقدس حق نیز، در برابر هر جلوه اش، باید به گونه ای متناسب با همان تجلی، عبادت شود وبه هر عبودیتی، یک صورت خاصی از جمال وجلال او در آئینه ی وجود عبد، منعکس می شود، از این رو است که ادعیه، گوناگون ونمازها وتعقیبات وحجب واحراز وقنوتات، متعدد وارد شده است.
4 - در هر عصری باید روی زمین کسی باشد که کمالات وجلوات خالق سبحان را بشناسد ودر برابر هر یک از تجلیات او، پرستش وستایشی متناسب با همان تجلی بنماید، والا خلقت بشر وآفرینش عالم لغو می شود.

-----------------

(30) سوره ی ذاریات آیه ی 56، یعنی جن وآدم را جز برای عبودیت وبندگی نیافریدم.

(١٣)

5 - هیچکس از جن وبشر وفرشته، به تمام کمالات حضرت رب العزه (جل جلاله) آگاه نیست ونمی تواند خدا را به همه ی تجلیات الوهیتش بندگی وعبادت کند، غیر از حجت معصوم وامام منصوب، که انسان کامل است وبا کمال در معرفت وعبودیت، چنانکه باید وشاید، خدا را می شناسد وعبادت می کند.
نتیجه ی این مقدمات، آن است که بعد از شهادت حضرت عسکری (علیه السلام)، باید امام منصوب وحجت معصوم در روی زمین باشد که هدف خلقت ورمز آفرینش به وجودش محقق گردد وکمال عبودیتش به پایه ای باشد که معبود به حق، سبحانه وتعالی را به تمام جلواتش بشناسد وکرنش وستایش کند تا هیچیک از تجلیات او، بدون پرستش ونیایش نماند.
وبتواتر اخبار، آن امام معصوم وحجت منصوب، ذات قدیش صاحب الزمان، قائم آل محمد، حضرت حجة ابن الحسن، صلوات الله وسلامه علیه وارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء است.
پس با این بیان، که خود یکی از ادله ی لزوم وجود حجت، در هر عصری است، هم وجود مقدس امام زمان، ارواحناه فداه، اثبات گردید وهم مقام کمالش در عبودیت وبندگی خالق یکتا.
که در این زمان، عابد حقیقی وکامل، تنها او است وکمال عبودیت، منحصر در آن حضرت است.

(١٣)

مهدی است آنکه در شب میلاد او خدا او را به (مرحبا لک عبدی) ندا کند.
مدال (عبودیت) را خداوند تبارک وتعالی به آن حضرت عطا فرموده وکمالش را در ستایش وپرستش حق، ستوده است.

(١٣)

خدا شناسی وخدا پرستی
احادیثی است که دلالت می کند بر اینکه شناختن حضرت بقیة الله، ارواحنا فداه، راه معرفت وعبادت خداوند تبارک وتعالی است وبدون معرفت آن حضرت پروردگار عالم را نتوان شناخت واطاعت وبندگی حق سبحانه، میسر نخواهد بود.
حدیث اول:
رئیس المحدثین، مرحوم شیخ صدوق، اعلی الله مقامه، متوفای 381، در صفحه ی نهم کتاب (علل الشرایع) به سندش از حضرت صادق (علیه السلام) نقل کرده که فرمودند:
(خرج الحسین بن علی (علیهما السلام) علی اصحابه فقال: ایها الناس، ان الله جل ذکره ما خلق العباد الا لیعرفواه، فاذا عرفوه عبدوه، فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة من سواه، فقال له رجل: یا ابن رسول الله بابی انت وامی فما معرفة الله؟ قال: معرفة اهل کل زمان امامهم الذی یجب علیهم طاعته).

(١٣)

ترجمه:
حضرت حسین بن علی علیهما السلام، نزد یارانش بیرون آمد وفرمود: ای مردم، به تحقیق که خداوند، بندگان را نیافریده مگر برای آنکه او را بشناسند، پس زمانیکه خدا را شناختند، او را عبادت کنند ودر اثر بندگی پروردگار، از پرستش آنچه غیر او است، بی نیاز گردند، در این هنگام، شخصی به آن حضرت عرض کرد، ای فرزند رسول خدا، پدر ومادرم به فدایت، معرفت وشناخت خداوند، چیست؟ امام حسین (علیه السلام) فرمودند: شناختن مردم هر عصری، امام زمان خود را، که اطاعتش بر آنان واجب است.
حدیث دوم:
علامه ی محقق، مرحوم مجلسی (رضوان الله تعالی علیه) در جلد دوم کتاب (مرآة العقول) صفحه ی 121، حدیث دهم، از (برید عجلی) نقل کرده که گفت:
(سمعت ابا جعفر (علیه السلام) یقول: بنا عبد الله وبنا عرف الله وبنا وحد الله تبارک وتعالی ومحمد حجاب الله تبارک وتعالی).
ترجمه:
از امام باقر (علیه السلام) شنیدم که فرمود: خداوند تبارک وتعالی، به وسیله ی ما (اهل بیت) پرستش وعبادت شد وبه توسط ما، شناخته شد وبه وسیله ی ما، او را به یکتائی ووحدانیت شناختند ومحمد (صلی

(١٣)

الله علیه وآله) حجاب خداوند تبارک وتعالی (یعنی واسطه ی بین او ومخلوقات) است.
اکنون بلندی مقام وعظمت حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) را بشناس ودر برابرش مخلصانه خضوع کن که معرفت آن حضرت، راه خداشناسی وخداپرستی است واو چنان شخصی است که هر کس، وی را به امامت نشناسد وولایت ومحبتش را نداشته باشد، خدا را نشناخته وحق تبارک وتعالی را بندگی نکرده، ودر نتیجه، غیر خدا را پرستیده واز هدف اصلی خلقت وراز نهائی آفرینش منحرف شده، به شرک وکفر وبت پرستی دچار گردیده است.
وبیانگر همین حقیقت است حدیثی که خاصه وعامه از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) نقل کرده اند که فرمود:
(من مات ولم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیة)(31).
هر که بمیرد وامام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است. یعنی در آخرت، همردیف کفار بوده ودر جهنم است.

-----------------

(31) الغدیر - جلد دهم - صفحه ی 360.

(١٣)

میثاق ولایت
اخباری است که دلالت می کند بر آنکه حضرت رب العزة (جل جلاله)، در عالم (اظله واشباح) از تمام مردم، بخصوص پیامبران وبالاخص انبیاء واولوالعزم، بر ولایت ومحبت واطاعت امام عصر، (علیه السلام)، پیمان گرفته ونسبت به امامت ومقام با عظمت آن حضرت، با آنان میثاق بسته است.
حدیث اول:
محدث عالیمقام، مرحوم ثقة الاسلام (کلینی) در کتاب شریف (اصول کافی) حدیث مفصلی را از حضرت باقر (علیه السلام) نقل کرده که قسمتی از آن، چنین است:
(ثم قال: (الست بربکم قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیامة انا کنا عن هذا غافلین) ثم اخذ المیثاق علی النبیین فقال: الست بربکم، وان هذا محمد رسولی، وان هذا علی امیرالمومنین؟ قالوا: بلی، فثبتت لهم النبوة، واخذ المیثاق علی اولی العزم، اننی ربکم ومحمد رسولی، وعلی امیرالمومنین واوصیاءه من بعده ولاة امری، وخزان علمی، وان

(١٣)

المهدی انتصربه لدینی واظهر به دولتی، وانتقم به من اعدائی، واعبدیه طوعا وکرها، قالوا: اقررنا یا رب وشهدنا).
ترجمه:
آنگاه (خداوند) فرمود: (آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند، چرا، گواهی دهیم، مبادا روز قیامت بگوئید ما از آن بی خبر بودیم)، سپس از پیامبران پیمان گرفت وفرمود: مگر من پروردگارتان نیستم؟ واین محمد، رسول من نیست؟ واین علی، امیر مومنان نمی باشد؟ گفتند: آری، آنگاه نبوتشان استوار گشت، واز پیغمبران اولوالعزم، میثاق وپیمان گرفت که من پروردگار شما هستم ومحمد (صلی الله علیه وآله) رسول من است وعلی (علیه السلام) امیر مومنان وجانشینان بعد از او، (علیهم السلام) والیان امر وخزانه داران دانش من هستند، واینکه مهدی (علیه السلام) کسی است که به وسیله ی او دینم را نصرت بخشم ودولتم را آشکار گردانم واز دشمنانم انتقام گیرم واز روی رغبت واکراه (خواهی نخواهی) عبادت شوم، گفتند: پروردگارا، اقرار واعتراف نمودیم وشهادت دادیم.
حدیث دوم:
در باب پنجم کتاب (منتخب الاثر) صفحه ی 64، از حضرت صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمودند:
(قال النبی (صلّی الله علیه وآله وسلم) ان الله تعالی اخذ میثاقی ومیثاق اثنی عشر اماما بعدی وهم حجج الله علی

(١٤)

خلقه، الثانی عشر منهم القائم الذی یملاء به الارض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا).
ترجمه:
نبی اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: خداوند متعال، برای من ودوازده امام بعد از من، پیمان گرفت وآنها حجتهای خدا بر خلق هستند، دوازدهمی ایشان، (قائم) (علیه السلام) است که خداوند به وسیله ی او، زمین را سرشار از قسط وعدالت می سازد، چنانکه پر از ظلم وجور شده باشد.
حال به دقت درباره ی علو مقام حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) اندیشه کن، که او چه وجودی است وعظمتش تا چه پایه است، وجوب اطاعت ومحبت آن حضرت، حرف تازه ای نیست که امروز پدید آمده باشد، امامت وولایت آن بزرگوار، چیزی نیست که فقط در این دنیا وتنها به وسیله ی پیامبر وائمه ی اطهار، علیهم الصلوة والسلام با مردم عهد شده باشد، بلکه از آغاز آفرینش، در جهان ارواح وعالم ذر، ذات اقدس رب العزة (جل جلاله)، بر محبت وولایت او میثاق گرفته واطاعت ودوستی آن بزرگوار، قانون خلقت وآمیخته با فطرت است، یعنی هر کس از قبول امامت وپذیرش ولایت آن ذات با عظمت سر بتابد، از قانون آفرینش سرپیچی کرده واز فطرت پاک خویش رو گردان شده است.
در اوائل کتاب، برخی از آیات وروایات وارده در این زمینه خاطرنشان گردید، نیز در زیارت شریفه ی (آل یاسین) که از

(١٤)

ناحیه ی مقدسه ی امام عصر (علیه السلام) رسیده ودر مداومت به خواندن آن تاکید فراوان شده، خطاب به آن بزرگوار می خوانیم:
(السلام علیک یا میثاق الله الذی اخذه ووکده)
سلام ودرود ما بر تو ای میثاق الهی که خدا بر ولایت واطاعتت پیمان گرفت وآن را محکم وموکد فرمود.

(١٤)

امامت بر عیسی
روایات فراوانی است از طریق شیعه واهل خلاف، که دلالت می کند بر آنکه هنگام ظهور پر سرور حضرت بقیة الله، صلوات الله وسلامه علیه، پیامبر عظیم الشأن ووالا مقام، حضرت عیسی بن مریم، (علیه السلام)، از آسمان فرود می آید.
جان جانان وروح عالمیان، امام زمان، ارواحناه فداه، را بر خویش مقدم داشته، پشت سر آن حضرت، به نماز می ایستد وسپس در رکابش جهاد می کند وبه حمایت ویاری از آن بزرگوار، علیه دشمنانش می جنگد.
حدیث اول:
فقیه عالیمقام، شیخ الطائفة (ابو جعفر طوسی) در صفحه ی 116 (کتاب الغیبة) حدیث مفصلی را از حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم)، خطاب به دخت گرامی وبزرگوارشان حضرت صدیقه ی کبری، فاطمه ی زهرا، سلام الله علیها، نقل کرده، که قسمتی از آن چنین است:
(ومنا والله الذی لا اله الا هو، مهدی هذه الامة الذی

(١٤)

یصلی خلفه عیسی بن مریم).
ترجمه:
سوگند به خدائی مه معبود بحقی جز او نیست، از ما (خاندان) است مهدی این امت، که پشت سرش به نماز می ایستد عیسی بن مریم.
حدیث دوم:
در کتاب (منتخب الاثر) صفحه ی 316 (فصل دوم، باب چهل وهشتم) وصفحه ی 479 (فصل هفتم، باب هشتم) روایات فراوانی از طریق عامه، در این زمینه وارد شده، من جمله از (تذکرة الخواص) این حدیث را نقل می کند:
(یجتمع المهدی وعیسی بن مریم فیجییء وقت الصلوة، فیقول المهدی لعیسی: تقدم، فیقول عیسی: انت اولی بالصلوة، فیصلی عیسی ورائه مأموما).
عیسی بن مریم (علیه السلام) در محضر حضرت مهدی، صلوات الله وسلامه علیه است که وقت نماز فرا رسد، آنگاه حضرت مهدی (علیه السلام) به عیسی می فرمایند: مقدم شو، عیسی عرض می کند: شما سزاوارتر هستید برای امامت نماز جماعت، پس عیسی پشت سر آن حضرت می ایستد ودر نماز، به آن بزرگوار، اقتدا می کند.
این گروه از اخبار، به دلالت مطابقی اش، افضلیت حضرت صاحب الزمان، سلام الله علیه را از عیسی بن مریم

(١٤)

(علیه السلام) وبه دلالت التزامی اش، حقانیت خلافت بلافصل علی بن ابی طالب (علیه السلام) وبطلان حکومت غاصبان خلافت را اثبات می کند.
برتر از عیسی (علیه السلام)
حضرت عیسی، علی نبینا وآله وعلیه السلام، دارای مقام عصمت واز پیامبران اولوالعزم است. حضرت عیسی، علی نبینا وآله وعلیه السلام، عظمتش بحدی است که وقتی هنوز طفل است ودر گهواره آرمیده، باذن خداوند تبارک وتعالی، لب به سخن گشوده ومی گوید:
(انی عبد الله اتانی الکتاب وجعلنی نبیا وجعلنی مبارکا این ما کنت)(32).
به حقیقت که من بنده ی خدا هستم، به من کتاب داد وپیامبرم گردانید ومرا با برکت قرارداد هر جا که باشم.
حضرت عیسی، علی نبینا وآله وعلیه السلام، کمال جسمانی ومعنوی اش به پایه ای است که از نعمت بزرگ سلامت ولادت وسلامت ایمان ودین به هنگام مرگ وسلامت برانگیخته شدن در روز قیامت برخوردار است ومی گوید:
(والسلام علی یوم ولدت ویوم اموت ویوم ابعث حیا)(33).

-----------------

(32) سوره ی مریم آیه ی 30.
(33) سوره ی مریم آیه 33.

(١٤)

سلامتی بر من در روز ولادتم وروز مرگم وروز مبعوث شدنم در حالی که زنده ام.
اینک ژرف بنگر وبه تعمق بیاندیش که امام عصر، ارواحنا فداه، چه شخصیتی است ومقام والایش تا چه پایه است که عیسی (علیه السلام) با آن عظمتش، پشت سر آن حضرت به نماز می ایستد وشانش دون آن مقام رفیع است.
با آنکه حضرت عیسی (علیه السلام)، پیامبر اولوالعزم است، دارای عصمت است، پایگاه وحی الهی بوده است، ذاتی برکت داده شده از جانب خداوند عالم است، دارای سلامت ولادت ومرگ وصاحب سلامت بعث روز قیامت است، با این همه، مأموم امام زمان، ارواحنا فداه، می باشد، شاگرد مکتب آن حضرت است، خاضع در برابر آن بزرگوار است، ودر رکاب مقدسش، جانفشانی نموده، فرمانبر آن سرور است.

مهدی است آنکه وقت نماز جماعتش * * * عیسی به صد نیاز به او اقتدا کند

برتری حضرت مهدی (علیه السلام) بر عیسی، چیزی نیست که فقط اعتقاد شیعه باشد، بلکه مورد تصدیق واعتراف جمیع فرق اسلامی است وبه دلالت اخبار متواتره واحادیث صحیحه، در این زمینه، شیعه واهل خلاف، همه بر این مسئله، اتفاق نظر واجماع دارند.
(کنجی شافعی) در صفحه ی 144 کتاب (البیان فی اخبار صاحب الزمان (علیه السلام)) پس از نقل روایات داله بر نمازگزاردن حضرت عیسی، پشت سر امام زمان سلام الله علیه، ومجاهدت

(١٤)

وپیکارش در رکاب آن حضرت، وتصدیق صحت این اخبار، می نویسد:
(انهما قدوتان نبی وامام وان کان احدهما قدوة لصاحبه فی حال اجتماعهما وهو الامام، یکون قدوه للنبی فی تلک الحال، ولیس فیهما من تأخذه فی الله لومة لاثم وهما ایضا معصومان من ارتکماب القبایح کافة والمداهنة والریاء والنفاق، ولا یدعوا الداعی لاحدهما الی فعل ما یکون خارجا عن حکم الشریعة ولا مخالفا لمراد الله تعالی ورسوله واذا کمان الامر کذلک فالامام افضل من المأموم لموضع ورود الشریعة المحمدیة بذلک بدلیل قوله (صلی الله علیه وآله) (یوم القوم اقرؤهم لکتاب الله، فان استووا فاعلمهم فان استووا فافقههم فان استووا فاقدمهم هجرة فان استووا فاصبحهم وجها) فلوعلم الامام ان عیسی افضل منه لما جازله ان یتقدم علیه لاحکامه علم الشریعة ولموضع تنزیه الله تعالی له من ارتکاب کل مکروه، وکذلک لو علم عیسی انه افضل منه لما جاز ان یقتدی به لموضع تنزیه الله تعالی له من الریاء والنفاق والمحاباة، بل لما تحقق الامام انه اعلم منه جاز له ان یتقدم علیه، وکذلک قد تحقق عیسی ان الامام اعلم منه فلذلک قدمه وصلی خلفه، ولولا ذلک لم یسعه الاقتداء بالامام فهذه درجة الفضل فی الصلاة، ثم الجهاد هو بذل النفس بین یدی من یرغب الی الله تعالی بذلک ولو لا ذلک لم یصح لاحد جهاد بین یدی رسول الله (صلی الله علیه وآله) ولا بین

(١٤)

یدی غیره، والدلیل علی صحة ما ذهبنا الیه قول الله سبحانه: (ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم واموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون ویقتلون وعدا علیه حقا فی التوراة والانجیل والقرآن ومن اوفی بعهده من الله فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به وذلک هو الفوز العظیم)(34) ولان الامام نائب الرسول (صلی الله علیه وآله) فی امته ولا یسوغ لعیسی (علیه السلام) ان یتقدم علی الرسول فکذلک علی نائبه).
ترجمه:
آن دو نفر (حضرت مهدی سلام الله علیه وعیسی (علیه السلام)) هر دو پیشوا هستند یکی پیغمبر ودیگری امام، اگر آن دو نزد هم باشند وامام بر دیگری پیشوا گردد، قهرا نبست به پیغمبر در آن حال، امام ومقتدا خواهد بود، ومسلم است که پیغمبر وامام در راه خدا، از سرزنش هیچ ملامت کننده ای اثر نمی پذیرند وآن دو دارای مقام عصمت هستند واز تمام زشتیها پیراسته اند وسازشکاری وخودنمائی ودوروئی در آنان راه ندارد وبرای هیچکدام انگیزه ی انجام کاری که خارج از قانون دین ومخالف با اراده ی خدای تعالی ورسول او باشد وجود ندارد، وچون چنین است، بنابراین امام، برتر از ماموم است به خاطر ورود دین پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) مبنی بر افضلیت امام برماموم، به دلیل سخن رسول خدا (صلی الله علیه وآله) که فرمود: (امامت جماعت واگذار می شود

-----------------

(34) سوره ی توبه آیه 111.

(١٤)

به کسی که بهتر قرآن می خواند، اگر در قرائت قرآن، یکسان بودند، باید آنکه داناتر است مقدم شود، اگر در دانش نیز مساوی بودند آنکه فقیه تر است امامت نماید، اگر در فقه هم برابر بودند، آنکه سابقه ی دینی اش بیشتر است، جلو بایستد، اگر در آن هم یکسان بودند، آنکه چهره اش نیکوتر است امام جماعت شود).
پس اگر امام زمان (علیه السلام) بداند که عیسی از او برتر است، بر او روا نیست که از وی پیشی گیرد وخود را مقدم بدارد، زیرا امام در علم دین، استوار است وخدای تعالی او را از انجام هر کار مکروهی، منزه وپیراسته گردانیده است، نیز اگر عیسی بداند که او برتر ووالاتر از امام زمان (علیه السلام) است، روا نیست که به آن حضرت اقتداء کند، زیرا خداوند متعال، وی را از هر گونه خودنمائی ودوروئی ونیرنگ، منزه ساخته است.
بنابراین چون امام زمان (علیه السلام) می داند که از عیسی داناتر وبرتر است، بر او امامت می کند ونیز به خاطر آنکه عیسی می داند امام زمان (علیه السلام)، داناتر وعالیتر از او می باشد، آن حضرت را بر خویش مقدم داشته وپشت سرش به نماز می ایستد، چه در غیر این صورت، بر او روا نبود کمه به امام اقتداء کند، پس این درجه ی فضیلت وبرتری (امام زمان (علیه السلام) بر حضرت عیسی) در مسئله ی نماز است.
اما مسئله ی جهاد (حضرت عیسی (علیه السلام) در رکاب امام زمان، سلام الله علیه) که جهاد عبارت است از جانفشانی در حضور کسی که بدان ترغیب می کند به سوی خدا، واگر جهاد غیر از این بود برای هیچکس روا نبود که در حضور رسول خدا (صلی الله علیه

(١٤)

وآله) ویا غیر آن حضرت، جهاد کند، دلیل بر صحت این مطلب، سخن خداوند سبحان است که می فرماید: (به درستی که خداوند از اهل ایمان، جانها ومالهایشان را خرید به اینکه برای آنان بهشت باشد، در راه خدا پیکار می کنند، پس می کشند وکشته می شوند، این وعده ی حق خداوند است در تورات وانجیل وقرآن، وکیست که بهتر از خداوند به عهدش وفا کند، پس شادمان شوید به فروشتان که به آن معامله نمودید واین است کامیابی بزرگ).
ونیز بدان جهت که امام (علیه السلام)، نایب وجانشین رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) است در میان امتش، پس چنانکه برای عیسی (علیه السلام) روا نیست که بر رسول (مکرم اسلام (صلی الله علیه وآله)) مقدم شود، همچنین بر او جایز نیست که بر نایب ونماینده ی آن حضرت، پیشی گیرد.
جانشین راستین پیامبر (صلی الله علیه وآله)
وقتی بالمطابقه، ثابت شد که حضرت بقیة الله، ارواحنا فداه، از عیسی وسایر انبیاء اولوالعزم، برتر وعالیتر است، بالالتزام ثابت می گردد که جانشین راستین رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلم)، امیر مومنان حضرت علی بن ابی طالب علیه الصلوة والسلام است وحکوت غاصبان خلافت، بنا حق وباطل بوده است.
زیرا قطعا مقام حضرت امیر (علیه السلام)، که ابوالائمة ونفس رسول الله است از فرزندش مهدی (علیه السلام)، کمتر نیست، پس افضلیت ولی عصر (علیه السلام) از انبیاء، به معنای امامت وپیشوائی علی بن ابی طالب (علیه السلام) بر آنها است، ومسلم است که تا

(١٥)

وقتی میان امت بعد از نبی اکرم، کسی باشد که برتر از تمام پیامبران اولوالعزم است خلافت بلافصل رسول الله (صلی الله علیه وآله) وپیشوائی خلق، حق مسلم او بوده ونوبت به دیگری نمی رسد، بنابراین، خانه نشین ساختن علی (علیه السلام)، غصب مقام آن حضرت است وتصرف در امور، حکومتی ظالمانه وبر باطل.
از این رو باید گفت مدلول التزامی این اخبار مکه در کتب خود عامه فراوان ومورد تصدیق همه ی آنان می باشد بطلان مذهب اهل خلاف وحقانیت تشیع است.
بنابراین مدلول مطابقی این روایات، افضلیت امام زمان (علیه السلام) از عیسی بن مریم است وامامت بر حضرت عیسی، به معنای برتری وتقدم بر تمام انبیاء اولوالعزم (علیهم السلام)، غیر از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله)، می باشد.
واینک ای شیعه، بنگر که امام تو، همان کسی است که بر عیسی بن مریم امام است، پیشوای تو، وجودی است که از همه ی فرشتگان، بلکه از تمام پیامبران، والاتر وبرتر است، به او معرفت پیدا کن، به اطاعت ودوستی اش همت گمار ولطف بیکرانش را به خود جلب کن که هر چه هست درب خانه ی او است وراه نجات ورستگاری، تنها در گرو محبت وولایت آن حضرت است.

(١)

احیاء کننده ی آرمان پیامبران وامامان
احادیثی است که دلالت می کند بر آنکه وجود عظیم الشان امام زمان (علیه السلام)، احیاء کننده ی آرمان پیامبران وامامان وبه ثمر رساننده ی زحمات انبیاء وائمه ی اطهار (علیهم السلام) است.
زیرا تمام پیشوایانی که از جانب حضرت رب العزه (جل جلاله)، برانگیخته شده اند دو هدف اصلی داشته اند، یکی برچیدن شرک وبت پرستی وبه وجود آوردن (توحید) ویکتاپرستی، دوم برانداختن ظلم وتعدی، از اجتماع بشری، وایجاد (عدالت) وپاکدامنی.
اما هنوز هیچیک از این دو آرمان اساسی، با آن همه زحمات طاقت فرسا ورنجهای پیوسته ی رهبران الهی به طور کامل ودر همه ی گیتی، تحقق نیافته است، واین هر دو هدف اساسی، تنها با ظهور حضرت ولی عصر، ارواحنا فداه، وهنگام قیام جهانی آن حضرت، محقق می شود وبه دست پربرکت آن بزرگوار، هم کفر وشرک از صفحه ی زمین برچیده می شود وهم دوران ظلم وستم به پایان می رسد، هم پهنای گیتی را دین حق و(توحید) می گیرد وهم تمام جهان، سرشار از (عدالت) وفضیلت می گردد.

(١٥)

حدیث اول:
در باب سی وچهارم فصل دوم کتاب (منتخب الاثر) صفحه ی 290، از (محمد بن مسلم) روایت شده که گفت:
(قلت للباقر (علیه السلام) ما تاویل قوله تعالی فی الانفال: (وقاتلوهم حتی لا تکون فتنة ویکون الذین کله لله
فان: لم یجیء تاویل هذه الایة، فاذا جاء تاویلها یقتل المشرکون حتی یوحدوا لله عز وجل، وحتی لا یکون شرک، وذلک فی قیام قائمنا).
ترجمه:
به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم تاویل این سخن پروردگار متعال چیست که در سوره ی انفال می فرماید: (وبجنگید با آنها تا فسادی نماند وتمام دین، برای خدا باشد) حضرت فرمودند: هنوز تاویل این آیه نیامده است، پس زمانی که تاویل این آیه فرا رسد با کافران پیکار شود ومشرکان کشته شوند تا به توحید وخدای یگانه ایمان آورند وشرکی باقی نماند، واین به هنگام ظهور (قائم) ما اهل بیت است.
در ذیل آیه ی سی ونهم سوره ی انفال که می فرماید:
(وقاتلوهم حتی لا تکون فتنة ویکون الذین کله لله)
وآیه ی هشتاد وسوم سوره ی آل عمران که می فرماید:
(وله اسلم من فی السموات والارض طوعا وکرها)

(١٥)

وآیه ی نهم سوره ی صف که می فرماید:
(لیظهره علی الدین کله ولوکره المشرکون)
روایات واخبار فراوانی از طریق خاصه وعامه رسیده دال بر اینکه در زمان ظهور حضرت مولی صاحب الزمان، ارواحنا فداه، هر کس در آسمانها وزمین است خواهی نخواهی، مطیع ومنقاد خداوند تبارک وتعالی گردد، شرک وکفر از زمین برچیده شود، دین حق که مذهب شیعه ی اثنی عشری است، همه جا را فراگیردو تمام ادیان باطله وعقاید فاسده به نابودی گراید.

مهدی است آنکه پرتو توحید پاک را * * * در قلبهای تیره وآلوده جا کند

در جلد دوم تفسیر (برهان)، ذیل آیه ی سی ونهم سوره ی (انفال) احادیث نقل شده در اینکه هنوز تاویل این آیه نیامده است، زیرا پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، به کفار اجازه زندگی داده بود واز آنها جزیه می گرفت، اما آنگاه که مفاد وتاویل این آیه فرا رسد، جزیه قبول نمی شود وبا مشرکان، کارزار وستیز آشتی ناپذیری خواهد شد تا همه به توحید ویکتاپرستی روی آورند وشرک وبت پرستی از جهان برچیده شود.

مهدی است آنکه پرچم اسلام راستین * * * بر قلعه های محکم دشمن بپا کند

حدیث دوم:
فقیه عالیقدر شیعه، مرحوم شیعه صدوق (رضوان الله تعالی علیه) در جلد اول کتاب (کمال الدین)، باب بیست وچهارم،

(١٥)

صفحه ی 285، حدیثی را از امیر مومنان علی بن ابی طالب (علیه السلام)، خطاب به (سلم بن قیس هلالی) نقل کرده که ضمن آن فرمودند:
(یک یک از امامان واوصیاء را پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) برای من نام برد).
سپس حضرت امیر، سلام الله علیه فرمودند:
(فیهم والله یا اخابنی هلال، مهدی امتی محمد الذی یملاء الارض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا).
ای برادرم، سلیم بن هلالی، به خدا سوگند که در بین (اسامی امامان) مهدی امت من (محمد) بود که زمین را مملو از قسط وعدالت سازد، چنانکه پر از ظلم وجور شده باشد.

مهدی است آنکه کاخ عظیم ستمگری * * * با یک نهیب خویش دچار فنا کند
مهدی است آنکه دادسرای نهانیش * * * بر پایه های عدل خدائی بنا کند

حال به خوبی تدبر کن وبفهم که امام زمانت در چه پایه ای است وقدر ومنزلتش چیست، تنها او است که زحمات تمام پیامبران وامامان (علیهم السلام) را به ثمر می رساند، آرمان همه ی رهبران آسمانی را تحقق می بخشد، جنگ وقتل وغارت وستمگری را از جهان برمی چیند، به حیات ننگین دولتهای ضد انسانی خاتمه می دهد، حکومتهای فاسد وباطل در قالب صلاح وحق را واژگون می سازد، قدرتهای سفاک وظالم در لباس عدل

(١٥)

وخیرخواهی را درهم می شکند، وخلاصه نشانی از غیر خدا باقی نگذاشته، جهان را از قلمرو حکومت الله وسرشار از عدالت وپاکی می گرداند وچه پر معنی وزیبا سروده:

مهدی امام منتظر، نوباوه خیر البشر * * * خلق دو عالم سربسر، بر خوان احسانش مکین
مهر از ضیائش ذره، بدر از عطایش بدره * * * دریا زجودش قطره، گردون زکشتش خوشه چین
امرش قضا حکمش قدر حبش جنان بغضش سفر * * * خاک رهش زیبد اگر برطره سایید حور عین
دانند قرآن سربسر بابی زمدحش مختصر * * * اصحاب علم ومعرفت، ارباب ایمان ویقین
نوح وخلیل وبوالبشر، ادریس وداود وپسر * * * از ابر فیضش مستمد، از کمان علمش مستعین
موسی بکف دارد عصا، دربانیش را منتظر * * * آماده بهر اقتدا، عیسی بچرخ چارمین
ایزد بنامش زد رقم، منشور ختم الاوصیاء * * * چونانکه جد امجدش گردید ختم المرسلین
ظاهر شود آن شه اگر شمشیر حیدر بر کمر * * * دستار پیغمبر بسر، دست خدا در آستین

(١٥)

دیاری از این ملحدان، باقی نماند در جهان * * * ایمن شود روی زمین، از جور وظلم ظالمین(35)

از حضرت باقر (علیه السلام) نقل شده که در ذیل آیه ی شریفه ی (جاء الحق وزهق الباطل)(36).
فرمود: (اذا قام القائم ذهب دولة الباطل)(37).
زمانی که حضرت (قائم) (علیه السلام) قیام کند، دولت باطل فرو ریزد.

-----------------

(35) تفسیر روان جاوید - جلد اول - صفحه ی 162.
(36) سوره ی اسراء، آیه ی 81.
(37) منتخب الأثر، صفحه ی 471.

(١٥)

تکریم وتعظیم پیامبر وائمه ی اطهار از (قائم آل محمد)
احادیثی است که از رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلم) وسایر ائمه ی اطهار (علیهم السلام) در تجلیل وتعظیم مقام واالی امام عصر، ارواحنا فداه، رسیده ودلالت می کند بر آنکه عظمت آن بزرگوار، به گونه ای است که حضرات معصومین، سلام الله علیهم اجمعین، بارها از او به بزرگی یاد کرده اند، مقام حضرتش را ستوده اند ورفعت شأن وعلو درجه اش را خاطرنشان ساخته اند.
حدیث اول:
فقیه متبحر، مرحوم شیخ صدوق (قدس سره) در جلد دوم کتاب (کمال الدین) صفحه ی 372، به سندش از (عبدالسلام بن صالح هروی) نقل کرده که گفت:
(سمعت دعبل ابن علی الخزاعی، یقول: انشدت مولای الرضا علی بن موسی علیهما السلام قصیدتی التی اولها:

مدارس آیات خلت من تلاوة * * * ومنزل وحی مقفر العرصات

(١٥)

فلما انتهیت الی قولی:

خروج امام لا محالة خارج * * * یقوم علی اسم الله والبرکات
یمیز فینا کل حق وباطل * * * ویجزی علی النعماء والنقمات

بکی الرضا (علیه السلام) بکاء شدیدا ثم رفع راسه الی فقال لی: یا خزاعی، نطق روح القدس علی لسانک بهذین البیتین، فهل تدری من هذا الامام ومتی یقوم؟
فقلت: لا یا مولای، الا انی سمعت بخروج امام منکم یطهر الارض من الفساد ویملاها عدلا (کما ملئت جورا).
فقال: یا دعبل، الامام بعدی محمد ابنی وبعد محمد ابنه علی وبعد علی ابنه الحسن وبعد الحسن ابنه الحجة القائم المنتظر فی غیبته، المطاع فی ظهوره، لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله (عز و جل) ذلک الیوم حتی یخرج فیملأ الارض عدلا کما ملئت جورا.
واما متی، فاخبار عن الوقت، فقد حدثنی ابی عن ابیه عن آبائه (علیهم السلام)، ان النبی (صلی الله علیه وآله) قیل له: یا رسول الله، متی یخرج القائم من ذریتک؟ فقال: (مثله مثل الساعة التی لا یجلیها لوقتها الا هو ثقلت فی السموات والارض لا یاتیکم الا بغتة)(38).

-----------------

(38) سوره ی اعراف آیه ی 187.

(١٥)

ترجمه:
از دعبل خزاعی شنیدم که می گفت:
در محضر مولایم حضرت رضا (علیه السلام)، قصیده ای را که سروده بودم خواندم، قصیده ای که مطلعش چنین بود:
محل های درسی که در آن آیات الهی خوانده می شد، اینک (در اثر ظلم مخالفان) از آهنگ تلاوت خالی شده وجایگاه وحی خدا، همچون بیابان، ویران وهموار گردیده است.
تا آنجا که به این ابیات رسیدم:
امیدم ظهور وقیام امامی است که ناگزیر خروج می کند، او به نام خدا وبا برکتهای فراوان قیام نماید تا در میان ما، هر حقی را از باطل جدا سازد ومردم را به نعمتها وعقوبتها، جزا دهد.
در این هنگام، حضرت رضا (علیه السلام) به شدت گریستند، آنگاه سر مبارکشان را بلند کردند ورو به من فرمودند: ای خزاعی، روح القدس این دو بیت را بر زبان تو جاری ساخت. آیا می دانی این امام کیست وچه موقع قیام می کند؟
عرض کردم: نه، مولایم، جز آنکه شنیده ام امامی از شما خاندان قیام می کند، زمین را از هر فسادی پاک می گرداند واز عدالت سرشار می سازد، چنانکه از جور وستم، پر شده باشد.
سپس حضرت فرمودند: ای دعبل، بعد از من، پسرم (محمد) (علیه السلام) امام است وپس از او، فرزندش (علی)

(١٦)

(علیه السلام) امام می باشد وبعد از وی، پسرش (حسن) (علیه السلام) امام خواهد بود وپس از او، فرزندش (حجت قائم) (علیه السلام) امام است، که در دوران غیبتش، انتظارش را می کشند ودر زمان ظهورش، اطاعتش می نمایند.
اگر از عمر دنیا، تنها یک روز باقی مانده باشد، همان یکروز را خداوند آنقدر طولانی گرداند تا اینکه او قیام کند وزمین را مالامال از عدل نماید چنانکه مملو از ستم شده باشد.
اما چه موقع ظهور خواهد کرد؟ پس این خبر دادن از وقت است (در حالیکه نمی شود وقت آن را معین کرد) زیرا پدرم (موسی ابن جعفر (علیه السلام)) از پدرش وآن حضرت از پدرانش (علیهم السلام) برایم حدیث کرد که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، سوال شد، چه موقعی (قائم) از فرزندان شما قیام خواهد کرد؟ فرمود: مثل او همانند روز قیامت است (که کسی جز خدا وقتش را معلوم نمی کند و) ظاهر نمی سازد آن را در وقتش مگر خداوند، (این مطلب) در آسمانها وزمین گران آمد، فرا رسیدن آن به سوی شما نمی باشد مگر ناگهانی.
حدیث دوم:
محدث جلیل القدر مرحوم شیخ محمد ابن ابراهیم نعمانی، در صفحه ی 245 (کتاب الغیبة) از (خلاد) نقل کرده که گفت:
(سئل ابو عبد الله (علیه السلام): هل ولد القائم (علیه السلام)؟ فقال: لا، ولو ادرکته لخدمته ایام حیاتی).

(١٦)

ترجمه:
از امام صادق (علیه السلام) سوال شد:آیا حضرت قائم (علیه السلام)، متولد شده است؟
فرمودند: خیر، واگر من به او برسم تمام عمر خدمتش خواهم کرد.
باز هم بنشین ودر اوج مقام معنوی امام زمانت بیاندیش که او کیست وبزرگی کارش تا چه حد است.
گرچه حضرات معصومین، سلام الله علیهم اجمعین، همه یک نورند وائمه ی طاهرین، (علیهم السلام)، یک حقیقت اند ودارای یک سنخ ولایت، که فرموده اند: (کلهم نور واحد)
اما وجود قدیس حضرت صاحب الزمان، ارواحنا فداه، دارای خصوصیاتی است وبرنامه آن بزرگوار، ویژگیهائی دارد که باعث شده، چشم امید همه، حتی پیامبر وائمه، به او دوخته شود واهمیت کارش به قدری است که پیوسته دودمان امامت وولایت، در گفتار ورفتارشان، از آن حضرت به بزرگی یاد کرده وهمگان را به عظمت او توجه داده اند.
رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم)، به برتری واوج علمی (قائم) (علیه السلام)، تصریح فرموده(39).
علی (علیه السلام) به اینکه (قائم) (علیه السلام)، همان کسی که در آخر الزمان ظهور می کند وجهان را سرشار از عدالت می سازد،

-----------------

(39) نشریه ی انتظار شماره ی 6 صفحه ی 83 و84.

(١٦)

از فرزندان او است، بشارت یافته(40).
حضرت زهرا، سلام الله علیها، به اینکه (مهدی) امت (علیه سلام الله)، همان کسی که عیسی بن مریم پشت سرش نماز می خواند، از اهل بیت است، تسلای خاطر ودلداری پیدا کرده(41).
امام رضا (علیه السلام)، با شنیدن وصف حضرت (حجت) ارواحنا فداه، اشک می ریزد، به شدت می گرید، وبه احترام نام مقدس (قائم) (علیه السلام)، از جای برمی خیزد، می ایستد ودستهای مبارکش را روی سر می گذارد.
حضرت صادق (علیه السلام)، آرزوی دیدار او را دارد، خدمتش را در تمام عمر، به جان می خرد، در فراقش ناله می کند، در غم هجرانش می سوزد، از دوری رویش، استراحت وآسایش ندارد، در فراقش پریشان خاطر وافسرده است، لباس ساده ی بی آستین وبدون یقه ای پوشیده، روی خاک نشسته، بسان مادر فرزند مرده، ناله سر داده، سرشک از دیدگان می بارد وبه آن محبوب غائب می گوید:
(سیدی، غیبتک نفت رفادی وضیقت علی مهادی وابتزت منی راحة فؤادی)
واینک که رسول اکرم (صلی الله علیه وآله)، مقام (مهدی) (علیه السلام) را می ستاید، وعلی وزهرا، سلام الله علیهما، به وجود او تسلی وسرور می یابند، وامام صادق (علیه السلام) به خدمتش می ایستد ودر فراقش اشک می ریزد وحضرت رضا

-----------------

(40) نشریه ی انتظار شماره ی 6 صفحه ی 83 و84.
(41) نشریه ی انتظار شماره 6 صفحه ی 83 و84.

(١٦)

(علیه السلام) به نامش از جای برمی خیزد ودر یادش به شدت می گرید، شایسته بلکه واجب است که ما شیعیان نیز به یادش باشیم، برای قرب ظهورش دعا کنیم، در پی جلب رضایش بکوشیم، خلق را به سویش بکشانیم، دلها را از محبتش لبریز گردانیم، خود را برای جانفشانی وجهاد در رکابش آماده سازیم، در زمان غیبتش، وظائف خود را بشناسیم وبه خوبی از عهده ی انجامش برآئیم، از طلب کردن وجستجویش خسته نشویم، در هجران رویش بنالیم واشک بریزیم، تا انشاءالله، حضرتش را بجوئیم نور مقدسش را ببینیم وبه سعادت زیارتش نائل آئیم.

ای جان فدای آنکه او پیدای ناپیداستی * * * بر گرد کویش هر دلی سرگشته وشیداستی
دریای لطفش بیکران امواج مهرش بی امان * * * در یاد رویش دیدگان پرآب چون دریاستی
غائب اگر شد از نظر دانم کجا دارد مقر * * * جایش درون جان ما، در گوشه ی دلهاستی
محبوب ذات کبریاء، فرزند پاک مصطفی * * * نور دو چشم مرتضی، دلداده ی زهراستی
دنیای روح افزای ما، وین عالم زیبای ما * * * از غیبت دیدار او، زیبای نازیباستی
تا بینم آن بدر دجی، روی آورم یا رب کجا * * * آیا برضوی جای او، یا وادی سیناستی

(١٦)

خلقی همه مهمان او، بر سفره ی احسان او * * * از پرتو انوار او، افلاک پابرجاستی
نور امام منتظر باشد زهر سو جلوه گر * * * هر کس نبیند روی او بینای نابیناستی
ای دلبر دلدادگان وی حامی افتادگان * * * باز آن که پهنای جهان جولانگه اعداستی
از شدت آه وفغان شد تیره روی آسمان * * * هر لحظه ای از زندگی، اینک شب یلداستی
دل در هوای کوی تو، پرمی گشاید سوی تو * * * از سوختن، پروانه را، کی وحشت وپرواستی
جانها فدای قائمی کوگر نتابد رو، دمی * * * در هر دو عالم قائمی، بیچاره ورسواستی

اللهم ارنی الطلعة الرشیدة والغرة الحمیدة
آنچه گذشت، گروه بندی قسمت کمی از احادیث وارده درباره ی حضرت صاحب الزمان، ارواحنا فداه وعظمت مقام آن بزرگوار بود، اما استقصاء ودسته بندی تمام آیات وروایات، در این موضوع، بسیار دامنه دار بوده، وطوائف کثیری از اخبار باید گروه بندی شوند، ما به قدر ضرورت، وبه عنوان نمونه ای از آنها برای معرفت به مقام قدیس حضرت حجت، سلام الله علیه، به همین اندازه بسنده می کنیم.
اینک بار دیگر به خلاصه وچکیده ی این دوازده گروه از آیات وروایات توجه کنید ودر معرفت به مقام والای (قائم منتظر)

(١٦)

(علیه السلام)، گامی فراتر نهید:
1 - نور مقدس امام زمان (علیه السلام)، نخستین مخلوق خداوند سبحخان وهدف آفرینش است.
2 - ولایت ومحبت امام زمان (علیه السلام)، شرط قبولی اعمال وعیادت است وهر که ناباور به او وبی ولاء مهرش باشد، همردیف کفار ومحکوم به آتش جهنم است.
3 - ذات قدیس امام زمان (علیه السلام)، واسطه ی فیض ورحمت برای عالمیان است.
4 - وجود شریف امام زمان (علیه السلام)، دارای کمالات همه ی پیامبران است.
5 - دست مبارک امام زمان (علیه السلام)، به کمال رسان عقول وتعالی دهنده ی اخلاق مردم است.
6 - زندگی ساده ی امام زمان (علیه السلام)، سمبل زهد وورع است.
7 - دعاها وعبادات امام زمان (علیه السلام)، ستایش وپرستش خداوند تبارک وتعالی، به تمام کمالات وجلوات او است.
8 - معرفت امام زمان (علیه السلام)، راه معرفت حضرت رب العزه (جل جلاله) می باشد وهر که او را نشناسد، خداوند سبحان را نخواهد شناخت.
9 - بر امامت وولایت امام زمان (علیه السلام)، در عالم میثاق، از همه پیمان گرفته شده است.
10 - مقام با عظمت امام زمان (علیه السلام)، از عیسی بن مریم برتر ودرجه اش از تمام پیامبران، جز رسول اکرم (صلی الله

(١٦)

علیه وآله)، والاتر است.
11 - برنامه ی امام زمان (علیه السلام)، احیاء کننده ی آرمان پیامبران وامامان علیهم الصلوة والسلام است.
12 - بزرگواری وعظمت امام زمان (علیه السلام)، پیوسته در گفتار ورفتار اهل بیت عصمت وطهارت (علیهم السلام) خاطرنشان گردیده است.

(١٦)