وابستگی جهان به امام زمان (عليه السلام) - سلسله مباحث امامت و مهدویت ١١

وابستگی جهان به امام زمان (علیه السلام)

سلسله مباحث امامت و مهدویت 11

نویسنده: آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی

فهرست مطالب

پیشگفتار..................6
بررسی وتوجیه اوّل..................14
بررسی وتوجیه دوّم..................21
بررسی وتوجیه سوم..................36
بررسی وتوجیه چهارم..................40
بررسی وتوجیه پنجم..................42
کتاب نامه..................67

-----------------

بسم الله الرحمن الرحیم

اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعَالَمینَ وَصَلَّی اللهُ عَلَی سَیدِ رُسُلِهِ أَجْمَعِینَ أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینَ الَّذینَ هُمْ أَرْکانُ الْإِیمَانِ، وَأُمَنَاءُ الرَّحْمَنِ وَأَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ فَبِهِمْ یمْسِک اللهُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَبِهِمْ یمْسِک الْأَرْضَ أَنْ تَمِیدَ بِأَهْلِهَا وَبِهِمْ ینَزِّلُ الْغَیثَ وَتَنْشِرُ الْرَّحْمَةَ وَتُخْرِجُ بَرَکاتِ الْأَرْضِ وَلَوْلَا مَا فِی الْأَرْضِ مِنْهُمْ لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا(1).
قَالَ الْإِمَامُ أَبُو جَعْفَر الْبَاقِرُ(ع):
«لَوْ أَنَّ الْإِمَامَ رُفِعَ مِنَ الْأَرْضِ سَاعَةً لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا وَمَاجَتْ کمَا یمُوجُ الْبَحْرُ بِأَهْلِهِ»(2)؛
ترجمه به مضمون:
«اگر زمین ساعتی خالی از امام بماند اهل خود را فرو خواهد برد وچون دریائی که به موجش اهلش را مضطرب وبی قرار سازد در موج واضطراب افتد».

-----------------

(1) اقتباس از احادیث باب21 کمال‌الدین صدوق، ص210 - 201؛ وکتاب‌های دیگر.
(2) نعمانی، الغیبه، ص139 - 140.

(٦)

پیشگفتار

باید توجه داشت که اصل وابستگی سایر ممکنات به وجود امام(ع) وچگونگی آن ومسائل مشابه آن را، دانشمندان وعلمای حکمت وعرفان با دلایل عقلی وفلسفی وعرفانی اثبات کرده اند. چنان که به وسیله وحی وخبر آنان که با عالم غیب ارتباط واتصال دارند واز غیب عالم وعلم کتاب وروابط نهانی وپنهانی ممکنات با یکدیگر، باذن الله تعالی وبه عنایت ولطف او، مطلع می باشند نیز ثابت است وطبق همین اطلاعاتی که ایشان به ما می دهند، فرضاً دلیل عقلی مستقل هم نباشد، به آنچه خبر می دهند اعتقاد پیدا می کنیم.
زیرا برای تحقیق این گونه موضوعات - به خصوص تفاصیل آن - راهی مطمئن تر وباوربخش تر از وحی واخبار انبیا واوصیای آنها نیست(3)؛ چنان که وجود ملائکه واصناف آنها ومأموریت ها ومداخلاتشان در عالم وتصرفات وارتباطاتی که با تنظیم عالم دارند،

-----------------

(3) پیرامون علم انبیا واولیا، به مغیبات وچگونگی وواقعیت آن، که امری انکارناپذیر است، مراجعه شود به کتاب هایی که یا در خصوص این موضوع نوشته شده، یا به مناسبتی این مباحث در آنها پیگیری شده است ازجمله تألیفات این حقیر مثل نوید امن وامان وپرتوی از عظمت امام حسین(ع) وفروغ ولایت در دعای ندبه.

(٧)

برحسب قرآن مجید(4) واحادیث شریفه(5)، ثابت ومسلم است وهرکس به نبوّت ووحی وقرآن مجید ورسالت حضرت رسول اکرم (ص) مؤمن باشد، به آن نیز ایمان دارد زیرا ایمان به صدق انبیا ووحی وانباء واخبار آنها، قابل تبعیض نیست. بنابراین در این موضوع نیز این راه شناخت، مورد استناد وکمال اعتماد ویقین آور واطمینان بخش است.
برحسب روایاتی که در تفسیر بعضی از آیات قرآن مجید وارد شده وهمچنین روایاتی که مستقلاً روایت شده، وابستگی جهان به وجود امام(ع) ثابت است وهرچند بعضی از این روایات به وابستگی بعضی از این عالم مثل زمین، بیشتر دلالت نداشته باشد، اما بعضی دیگر بر وابستگی کل دلالت دارد. مضافاً اینکه بعضی از معیارها وملاک ها که این وابستگی را تأیید می نماید عام است ووابستگی کل عالم را اثبات می کند.
ناگفته نماند که از طرق اهل سنّت نیز احادیثی که فی الجمله دلالت بر این موضوع دارد، روایت شده است؛ مثل روایتی که «عبید بن بطة عکبری» که از محدثین مشهور ونامدار است(6)، در کتاب الابانه به سند خود از عبدالله بن امیه مولی مجاشع(7)، از یزید رقاشی(8) از انس بن

-----------------

(4) انعام، 61؛ نحل، 2؛ احزاب، 9؛ حاقه، 17؛ مرسلات، 1 – 5؛ نازعات، 1 – 5؛ انفطار، 10 – 13.
(5) صحیفه سجادیه، دعای 3 (ص37 – 40)؛ مجلسی، بحارالانوار، ج56، ص217 – 218.
(6) شرح زندگی او در تاریخ بغداد (خطیب بغدادی، ج10، ص370) ولسان المیزان (ابن حجر عسقلانی، ج4، ص112 – 115) مذکور است.
(7) رازی در الجرح والتعدیل شرح زندگی عبدالله بن امیه قرشی را نوشته است (ج5، ص8)، که ظاهراً غیر از عبدالله بن امیه مولی مجاشع است، ودر جامع الرواة (اردبیلی، ج1، ص472)، شرح حال عبدالله بن امیه سکونی را نوشته است که از اصحاب حضرت امام صادق(ع) است.
(8) شرح حال یزید بن ابان رقاشی در تهذیب التهذیب ابن حجر عسقلانی مذکور است (ج11، ص270 – 272).

(٨)

مالک(9) به این لفظ روایت کرده است:
قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
«لَا یزالُ هَذَا الدِّینُ قَائِماً إِلَی اثْنَی عَشَرَ فَإِذَا مَضَوْا سَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا»(10)؛
انس گفت: رسول خدا (ص) فرمود:
«همواره این دین برپا خواهد بود تا دوازده نفر، پس وقتی که آن دوازده نفر درگذشتند، زمین اهل خود را فرو خواهد برد».
وچنان که از بعضی احادیث استفاده می شود، از صدر اول وعصر صحابه، افراد برجسته ای از آنان، مانند سلمان وابوذر - که نمی توان معتقداتشان را جز به استناد به هدایت وبیان وارشاد حضرت رسول اعظم (ص) مستند دانست - این وابستگی را بازگو کرده وبه دیگران می آموختند، ازجمله از سلمان وابوذر در مقام توصیف امیرالمؤمنین علی(ع) روایت شده است:
«إِنَّهُ لَزِرُّ الْأَرْضِ الَّذِی تَسْکنُ إِلَیهِ وَیسْکنُ إِلَیهَا، وَلَوْ فُقِدَ

-----------------

(9) انس بن مالک از صحابه معروف است که ماجرای زندگی وتاریخ حالات او در کتاب های تاریخ وتراجم مثل الاستیعاب (ابن عبدالبر، ج1، ص109 – 111)، والإصابه (ابن حجر عسقلانی ج1، ص275 – 278) واسدالغابه (ابن اثیر جزری ج1، ص127 – 128) وغیره آمده است.
(10) محدث نوری، کشف الاستار، ص99. در بعضی نسخه ها کلمه «سَاخَتْ» «مَاجَتْ» نوشته شده است وپوشیده نماند که احادیث دال بر امامت ائمه اثنی عشر (علیهم السلام) از طرق اهل سنّت متواتر است وبیش از سی نفر از صحابه این احادیث را روایت کرده اند واین روایات بر صحت مذهب شیعه اهل بیت (علیهم السلام) که معتقد به امامت ائمه اثنی عشر (علیهم السلام) می باشند، دلالت دارند وبر هیچ یک از مذاهب سایر فرق مسلمین قابل انطباق نیستند، خصوصاً که در خود این روایات، روایاتِ مطلقه تفسیر شده ودر روایاتی مثل روایت حافظ معروف «ابوالفتح بن ابوالفوارس» در اربعین خود به اسامی ایشان نیز تصریح شده است.

(٩)

لَأَنْکرْتُمُ الْأَرْضَ وَأَنْکرْتُمُ النَّاسَ»(11)؛
ابن اثیر در النهایه وابن منظور در لسان العرب، «زرّ» را به استخوانی که در زیر قلب است وقوام قلب را به آن گفته اند، معنی کرده اند که بنابراین، ترجمه این جمله این است:
«علی(ع) قوام زمین است، که زمین به سوی او آرام می گیرد وبه سوی آن سکون وآرامش حاصل می شود واگر او (یا جانشین او) نباشد، هرآینه زمین مردم را، منکر ودگرگون وبه وضع دیگر وناشناخته خواهید دید».
حاصل اینکه با مراجعه اجمالی به روایات واحادیث شیعه واهل سنّت وزیارات معتبر، مثل جامعه کبیره، ارتباط وجود سایر ممکنات وبقای زمین، بلکه عالم، نزول باران، برکات ورحمت های الهی، افاضه فیوضات ونعمت ها به وجود امام(ع) فی الجمله ثابت ومسلم است(12). چنان که شکی نیست که یگانه راه نجات وامان از گمراهی، شناختن امام(ع)، قبول امامت او وپیروی از اوست که علاوه بر احادیث متواتر ثقلین وسفینه وأمان، حدیث مشهور بین شیعه واهل سنّت که حمیدی در الجمع بین الصحیحین آن را روایت کرده است، با کمال تأکید وتوعید بر آن دلالت دارد، متن این حدیث به روایت حمیدی (در الجمع بین الصحیحین) این است:

-----------------

(11) ابن اثیر، النهایه، ج2، ص300؛ ابن منظور، لسان العرب، ج4، ص322 (لغت «زر»).
مخفی نماند که این حدیث در کتاب های معتبر شیعه نیز روایت شده، ازجمله در امالی شیخ مفید قدس سره مجلس هفدهم از سلمان روایت شده است. در امالی شیخ مفید حدیث این طوری است «إِنَّهُ لَعَالِمُ الْأَرْضِ وَزِرُّهَا وَإِلَیهِ تَسْکنُ وَلَوْ قَدْ فَقَدْتُمُوهُ لَفَقَدْتُمُ الْعِلْمَ وَأَنْکرْتُمُ النَّاسَ». ر.ک: مفید، الامالی، ص139.
(12) رجوع شود به کتاب ها وجوامع حدیث مثل الکافی، الوافی، بحارالانوار ودُررالبحار وغیره.

(١)

«مَنْ ماتَ وَلَمْ یعْرِفْ إِمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلیةً»(13)؛
«هرکس بمیرد وامام زمان خود را نشناسد، مرده است، (مانند) مردن جاهلیت».
وفخر رازی از حضرت رسول (ص) روایت کرده است که فرمود:
«مَنْ مَاتَ وَلَمْ یعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ فَلْیمُتْ إِنْ شَاءَ یهُودِیاً وَإِنْ شَاءَ نَصْرَانِیاً»(14)؛
«هرکس بمیرد ونشناخته باشد امام زمان خود را، پس اگر خواست یهودی بمیرد واگر خواست نصرانی».
وتصریح به این بیان واقتباس از فرمایش حضرت رسول اعظم (ص) است، کلام معجز نظام خلیفه ووصی آن حضرت علی(ع) که مفخر علمای اسلام سید رضی از آن حضرت روایت نموده است:
«وَإِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قَوَّامُ اللهِ عَلَی خَلْقِهِ وَعُرَفَاؤُهُ عَلَی عِبَادِهِ وَلَا یدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَعَرَفُوهُ وَلَا یدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْکرَهُمْ وَأَنْکرُوهُ»(15)؛

-----------------

(13) محدث نوری، کشف الاستار، ص78 – 79. (به نقل از حمیدی، الجمع بین الصحیحین).
(14) فخر رازی، المسائل الخمسون، ص71 (مسألة الخامسة والاربعون).
(15) نهج البلاغه، خطبه152 (ج2، ص40 – 41).
عالم جلیل حاج میرزا ابوالفضل تهرانی قدس سره در شرح زیارت عاشورا، در موضوع معرفت امام در کتاب شفاءالصدور خود کلامی دارد که عیناً نقل می شود:
معرفت ائمه (علیهم السلام) مراتبی دارد:
مرتبه اول، احاطه به مقام ایشان است - کما هو حقّه - واین مرتبه در حیز افهام ما نیست:

جمله ادراکت بر خرهای لنگ * * * او سوار باد پایان چون خدنگ

وحدیث شریف «مَنْ عَرَفَنَا فَقَدْ عَرَفَ اللهَ»، می تواند اشاره به این معنا باشد وحدیث معروف که شیخ صدوق رحمه الله روایت کرده که پیغمبر علیهما السلام فرمود: «یا عَلِی! مَا عَرَفَ اللهَ إِلَّا أَنَا وَأَنْتَ وَلَا عَرَفَنِی إِلَّا اللهُ وَأَنْتَ وَلَا عَرَفَک إِلَّا اللهُ وَأَنَا» بنا بر عموم ثبوت احکام امیرالمؤمنین(ع) برای ائمه (علیهم السلام) چنانچه در اخبار وارد شده - شاهد صدق این مدعی باشد.
مرتبه دوم، اطلاع بر اسرار وسرایر، ووقوف بر بواطن وضمایر ایشان است به حدی که طاقت بشر اقتضا کند؛ این هم مراتبی دارد ومقول به تشکیک است واین درجه خصیصین شیعه وصدیقین واولیاست واز اخبار اهل بیت (علیهم السلام) معلوم می شود که سلمان فارسی وابوحمزه ثمالی ویونس بن عبدالرحمن مولی آل یقطین وجماعتی دیگر، هریک به مرتبه ای از مراتب این مقام رسیده اند ومستفاد از مجموع اخبار آن است که در صحابه افضل از سلمان نیست واین حکم جاری در اهل بیت (علیهم السلام) نیست، چون او به تنزیل از ایشان شده وایشان به تحقیق از این طایفه هستند.
مرتبه سوم، اطلاع بر مراتب کمالات ومدارج مقامات عالیه ایشان است؛ چنانچه از اخبار اهل بیت (علیهم السلام) وآثار شریفه ایشان ظاهر می شود، از علم وحلم وتقوا وشجاعت وسماحت واحتیاج جمیع خلق در امور به ایشان ووساطت ایشان در صدور جمیع فیوض الهی ومواهب ربّانی واینکه امامت بر جمیع ما فی الوجود دارند واین مقام علما وفقها ومؤمنین از حکما وعرفاست وهرکس هرچه بیشتر از مشکات انوار مقدّس ایشان اقتباس کرده وزیادتر از بحر محیط فضایلشان اغتراف نموده، در این مرحله ثابت قدم تر وصاحب منزلت تر است.
مرتبه چهارم، اعتراف به امامت ایشان ودارایی کمالات است اجمالاً، واین حظّ عوام است وجمیع مراتب از تشکیک واختلاف، به حسب اختلاف استعداد اصحاب آنها، خالی نیست. ر.ک: تهرانی، شفاء الصدور، ج2، ص48 - 51.

(١)

«همانا امامان از سوی خدا وبه امر خدا، قائم بر خلق خدا وبرپادارندگان آنها، ومدبر ومدیر امور، نگهبان مصالح وسرپرست بندگان خدا می باشند. داخل بهشت نمی شود مگر آن کس که بشناسد ایشان را وایشان او را بشناسند وداخل آتش نمی شود مگر کسی که ایشان را نشناسد وانکار کند، وامامان (علیهم السلام) او را نشناسند وانکار نمایند».

(١)

ودر رابطه با این مسائل است فرمایش دیگر آن حضرت:
«أَلَا إِنَّ مَثَلَ آلِ مُحَمَّدٍ (ص) کمَثَلِ نُجُومِ السَّمَاءِ إِذَا خَوَی نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ»(16)؛
«آگاه باشید که به تحقیق مثل آل محمد (ص) مثل ستاره های آسمان است؛ که هرگاه ستاره ای غروب کند، ستاره دیگر طلوع نماید».
این گونه احادیث واحادیثی که مدلول آنها گسترده تر است، از حدّ تواتر گذشته است ومورد نظر در این رساله، استقصا واحصای آن احادیث وتحقیق در مقدار دلالت آنها نیست، که احصا وبررسی این احادیث به کاوش بسیار ومطالعات زیاد وتألیف کتابی مفصّل وبزرگ نیاز دارد.
آنچه در این رساله به طور مختصر در نظر است، توجیه وتفسیر عقلی وعلمی ومنطقی این وابستگی وبیان امکان وصورت وقوع آن است که درضمن چند بیان توضیح وتوجیه می شود واگرچه بحث وبررسی را می توان در دو زمینه قرار داد؛ یکی ارتباط اصل وجود ممکنات به وجود امام(ع) ودیگری ارتباط بقای آنها به وجود آن حضرت(ع) امّا به ملاحظه اختصار وعدم تکرار، در طی چند بررسی وتوجیه، معقولیت ومنطقی بودن هر دو جهت را به یاری خداوند متعال بیان خواهیم کرد.
وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللهِ، عَلَیهِ تَوَکلْتُ وَإِلَیهِ أُنِیبُ.

-----------------

(16) نهج البلاغه، خطبه 100 (ج1، ص194).

(١)

بررسی وتوجیه اوّل

عالم انسان که آن را عالم صغیر می گویند، نمونه کل جهان ومجموع عالم است که آن را عالم کبیر واکبر می خوانند، چنان که در شعر منسوب به حضرت امیرالمؤمنین(ع) آمده است:

«وَتَزْعَمُ أَنَّک جِرْمٌ صَغِیرٌ * * * وَفِیک انْطَوَی الْعَالَمُ الْأَکبَرُ»(17)

بلکه همه عالم ها، از عالم اتم ها تا عالم منظومه ها وکهکشان ها همه وهمه، نمونه مجموع عالم هستند وهمه دارای یک نقطه مرکزی هستند که وجودشان به آن مرتبط است و:

دل هر ذرّه را که بشکافی * * * آفتابیش در میان بینی

مجموع عالم وکل جهان نیز دارای چنین نقطه مرکزی است؛ این نقطه مرکزی در ظاهر هرچه باشد، در باطن وجود ولی عصر وقلب امام زمان(ع) است، چنان که نقطه مرکزی انسان در ظاهر مغز است اما در باطن روح انسان یا به تعبیر دیگر قلب او می باشد. انسان ظاهربین گمان می کند که ارتباطات، منحصر در چیزهایی است که با حواس ظاهری یا

-----------------

(17) فیض کاشانی، الوافی، ج2، ص319؛ همو، تفسیرالصافی، ج1، ص92. «گمان می کنی که تو جسم کوچکی هستی وحال آنکه عالمی بزرگ در وجود تو نهفته است».

(١)

با تجربه دریافت می شود واز ارتباط عالم ظاهر با باطن، وعالم شهادت وحضور، با عالم غیب وماورای ستور، ومحسوس با معقول وآنچه از دسترس تجربه خارج است، غافل است وارتباطات ظاهری ومحسوس را فقط بر اساس تأثیروتأثر ذاتی اشیا می پندارد، خصوصاً که نظام اتم وکهکشان ها را به یک نوع می بیند وتحت یک برنامه وجریان متحدالشکل مشاهده می کند، پس گمان می کند که یک جزء بالذات، مرکز وثابت است وجزء یا اجزای دیگر بالذات یا به تأثیر دیگر، سیار ومتحرک، واز تأثیر عالم غیب در آن غافل است ونمی داند که:
﴿ذَلِک تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ(18)؛

در دیده تنگ مور نور است ز او * * * در پای ضعیف پشّه زور است ز او
ذاتش سزاست مر خداوندی را * * * هر وصف که ناسزاست دور است از او

ونمی پرسد که جهت جامع وارتباط بخش این اجزا چیست؟ وچگونه این نظام ها بر آنها حاکم شده واین عناصر مختلف به وجود آمده؟ وکجا ودر چه مجلس ومحفلی وبا کدام عقل وشعوری این قرار را با یکدیگر گذاردند که با ترکیبات واجزای متفاوت این عناصر را بیافرینند واز ترکیب آنها این همه صورت های گوناگون را به وجود آورند؟ وچه جهت جامعی این جهان را این چنین باهم مرتبط ومتناسب ساخته که از قواعد وقوانین وتناسبی که در آن است، بشر توانسته است با کشف قسمتی از آنها، حتی در کیهان وجهان های برین، تصرّف ورفت وآمد

-----------------

(18) یس، 38. «این تقدیر خداوند عزیز وداناست».

(١)

نماید واز فاصله میلیون ها سال نوری کسب اطلاع کند؟ خدا داناست که در این همه عوالم چه خبرها وچه شگفتی ها، چه پدیده ها وچه زیبایی ها وچه اسرار وروابطی برقرار کرده است وچه محکم واستوار است این آیه کریم که می فرماید:
﴿قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً(19)؛
«بگو اگر دریا برای نوشتن کلمات وآثار قدرت وآیات پروردگار من ومخلوقات او مرکب باشد، هرآینه دریا تمام شود پیش از آنکه کلمات پروردگار من تمام شود، اگرچه مانند آن را به یاری ومدد بیاوریم».
چه غافل می باشند آنان که چشمشان از ظاهر به باطن نفوذ نمی کند وجهان وصاحب جهان را نشناخته از این جهان می گذرند ومصداق
﴿یعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَیٰوةِ الْدُّنْیا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ(20)؛
«به امور ظاهری زندگی دنیا آگاهند ولی از عالم آخرت غافل می باشند».
می باشند.
آری همه جا نظام او ودست اوست، از اتم تا کهکشان ها وبالاتر وآنچه هنوز بشر به کشفش موفق نشده، همه آیات ونشانه های اویند.

-----------------

(19) کهف، 109.
(20) روم، 7.

(١)

شنیدستم که هرکوکب جهانی است * * * جداگانه زمین وآسمانی است
تو پنداری جهانی غیر از این نیست * * * زمین وآسمانی غیر از این نیست

چه نیکو ومعرفت افزاست سخن سرور اولیا واشرف اوصیا ورهبر عرفا امیرالمؤمنین علی(ع):
«سُبْحَانَک مَا أَعْظَمَ شَأَنَک سُبْحَانَک مَا أَعْظَمَ مَا نَرَی مِنْ خَلْقِک، وَمَا أَصْغَرَ کلَّ عَظیمَةٍ فِی جَنْبِ قُدْرَتِک، وَمَا أَهْوَلَ مَا نَرَی مِنْ مَلَکوتِک، وَمَا أَحْقَرَ ذَلِک فِیمَا غَابَ عَنَّا مِنْ سُلْطَانِک، وَمَا أَسْبَغَ نِعَمَک فِی الدُّنْیا وَمَا أَصْغَرَهَا فِی نِعَمِ الْآخِرَةِ»(21)؛
«تسبیح تو را می گویم، چقدر بزرگ است شأن تو، تسبیح تو را می گویم، چه بزرگ است آنچه که از آفریده های تو می بینیم! وچه کوچک است هر چیز بزرگی در کنار قدرت تو! وچه حیرت انگیز است آنچه مشاهده می کنیم از ملکوت تو! وچه حقیر است آن در کنار آنچه که از ما پنهان است از قلمرو سلطنت تو! وچه فراوان است نعمت های تو در دنیا وچقدر کوچک وناچیز است این نعمت ها در برابر نعمت های آخرت!».
والبته جهان به حکمت الهی واراده ازلی، دارای قوانین وقواعدی

-----------------

(21) نهج البلاغه، خطبه 109 (ج1، ص210)؛ ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج7، ص194.

(١)

است وبهتر این است که با اقتباس از قرآن کریم بگوییم دارای سنّتی است وهر پدیده وحادثی معلول علتی است وعلوم مادی وطبیعی، چیزی غیر از اطلاع وآگاهی بر بخش مختصری از این قواعد وسنن وسلسله علل ومعلولات نیست. اما چنان نیست که احتمال وجود عالم غیب وتأثیر آن در حدوث وبقای موجودات مادّی، وارتباط وجود ولی وقطب، در تأثیروتأثّری که در اشیا است، با قانون علیت قابل نفی وانکار باشد، وبه طریق اولی «نفی ارتباط وجود عالم با وجود ولی» قابل اثبات نمی باشد وهرگز چنین نفی واثباتی امکان پذیر ومعقول ومنطقی نیست، زیرا قانون علیت می تواند نفی یا تأثیر بعضی از اشیا را در وجود تمام اشیا یا بعض اشیا اثبات کند.
به عبارت دیگر، اگر با حذف بعضی از عوامل مادی که علیت وارتباط آن به وجود یک پدیده یا بقای آن محتمل است، آن پدیده را همچنان باقی وموجود یافتیم، عدم علیت آن عامل وعدم ارتباط بقای آن پدیده به وجود آن عامل احتمالی، استکشاف می شود، اما با حذف عاملی که علیت آن نسبت به یک پدیده محتمل باشد، به فرض آنکه آن پدیده نیز حذف شود، ثابت نمی شود. عاملی که حذفش حذف پدیده را در پی داشت، علّت مستقل آن پدیده است، زیرا معلوم نمی شود که تأثیر آن عامل به نحو شرط بوده یا به نحو مقتضی ویا رافع یا مانع یا علّت، پس احتمال اینکه چیز دیگر وامر غیبی وغیر قابل تجربه هم در وجود آن به نحو مقتضی یا شرط مؤثر باشد، نفی نمی شود، چنان که با از کار

(١)

انداختن مغز یا قلب، هرچند جسم انسان از کار می افتد ووجود عنصری ومادی او از تحرّک وفعالیت باز می ایستد وتأثیر مغز وقلب در کار واعمال اندام واعضای انسان ثابت می شود، اما نمی توان با این آزمایش نفی روح را ثابت نمود ورابطه اعضا وبدن را در حال سلامت وصحت با روح وتأثیر روح را در آنها انکار کرد وهرگز صحیح نیست که بگوییم حیات جزء مادی انسان که اندام او باشد فقط مرتبط به مغز یا قلب، وبه روح وعالم غیب ارتباط ندارد.
اشتباه نشود، نمی خواهیم با این بیان، ارتباط ممکنات را با وجود امام(ع)، یا اعضا واندام انسان را با روح او ثابت نماییم، بلکه می خواهیم بگوییم که این ارتباط، از مسائلی که با قانون علیت وآزمایش های مادی وتجربی وبه اصطلاح بعضی علمی، قابل نفی باشد، نیست، هرچند در مقام پذیرش وایمان به آن باید به دلایلی که برای اثبات این گونه موضوعات اقامه می شود، استناد کرد.
بالأخره می گوییم ارتباط وجود سایر ممکنات با وجود ولی وقطب جهان، به حکم خبر صادق مصدّق، یعنی پیغمبر اکرم (ص) وائمه طاهرین (علیهم السلام) ثابت است، اگرچه ارتباط غیرارادی باشد، مثل ارتباط منظومه شمسی با شمس واجزای اتم با هسته مرکزی وهزاران هزار روابط تکوینی که در عالم جماد ونبات وحیوان وانسان، وبین اعضا واجزای آنها برقرار است، ونفی تأثیر وجود قطب در وجود پدیده های این عالم - باذن الله تعالی - با قانون علیت وتجربه وآزمایش امکان پذیر نیست وامکان احتمال تأثیر آن به هیچ وجه قابل رد نمی باشد. بنابراین، ایمان به آن علاوه بر ادلّه عقلی باتوجه به

(١)

احادیث وروایات نیز کاملاً عُقلایی ومنطقی است وموجب شرک وغلوّ واین گونه امور نخواهد بود، چنان که احتمال تأثیر یا یقین به تأثیر هر شئ در شئ دیگری - به تقدیر الله تعالی - شرک نمی باشد.
حاصل این توجیه این است که، چنان که در ارتباطات وتأثیروتأثّرها، وجود هسته مرکزی ومابه الارتباط ومابه البقاء ومابه النظامِ مادی دیده می شود، ومثلاً حیات اعضا واندام وبخش مادّی وجود انسان به وجود مغز وقلب بستگی دارد وحتی بسیاری از تصرّفات، بلکه بیشتر یا همه تصرّفات غیب وجود افراد عادی (روح) در این عالم، به این اعضا بستگی دارد، امکان دارد که وجود قطب وامام نیز مابه الارتباطِ تکوینی مجموع این عالم باشد وهمان گونه که آن ارتباطات وارتباط ملائکه با این عالم توجیه می شود، این ارتباط که دلایل عقلی ونقلی بر آن اقامه شده نیز توجیه وتفسیر می شود(22).

-----------------

(22) مناسب این توجیه است، این اشعار از مرحوم حاج میرزا حبیب الله خراسانی:

ای چرخ کهن به طلعت نو * * * از روی تو مه گرفته پرتو
بندی ز کمند تو مجرّه * * * نعلی ز سمند تو مه نو
از حزم تو شد زمین گرانبار * * * واز عزم تو شد فلک سبک رو
حزمت به زمین که این چنین باش * * * عزمت به فلک که آن چنان رو
ای چاکر درگه تو قیصر! * * * وای بنده ی درگه تو خسرو!
جان برلب ولب به جان رسیده * * * واین کارد به استخوان رسیده
شمشیر تو در غلاف تا کی؟ * * * گیتی به تو در خلاف تا کی؟
این ذلت وانکسار تا چند؟ * * * واین محنت واعتساف تا کی؟
از دشمن ودوست طعنه تا چند؟ * * * این فرقت واختلاف تا کی؟
در دین نبی خلاف تا چند؟ * * * از راه حق انحراف تا کی؟
از دیده مردم از چه دوری؟ * * * در مردم دیده عین نوری

(٢)

بررسی وتوجیه دوم

چنان که ثابت ومسلّم است، تمام اجزای عالم امکان به سوی موجود ممکن اشرف در حرکت است، وبه عبارت دیگر علت غایی عالم امکان ومتحرّکات، وجود مخلوق اشرف است. هر عالم مقدمه عالم بعد وعالم کامل تر است. چنان که عالم جنین مقدمه عالم دنیا، وعالم دنیا مقدمه عالم آخرت است، وبه طورکلی هر مادونی مقدمه مافوق، وهر ناقصی برای کامل وهر کاملی برای اکمل وبه سوی کمال در مسیر حیات وعالم امکان سیر می کنند، تا در عین به فعلیت رسیدن استعداد خاص خود، در مسیر کمالی خود، کمال موجود کامل تر را فراهم ساخته وبه او بپیوندند.
پس اگر سیر جهان بدون موجود ممکن اکمل باشد ومنتهی به آن نباشد، جهان از هدف اَسنی(23) واشرف خود محروم می شود وحرکت جهان، اگر بی ثمر وبی هدف نباشد، اقلاً بدون فایده اَکمل خواهد بود؛ لذا همیشه وتا حرکت در عالم امکان هست، باید برای موجود اکمل وبه سوی آن باشد وآن «امام وحجت خدا وولی دوران وقطب زمان» خواهد بود که یا در کسوت ومنصب نبوّت ظهور دارد ویا در کسوت

-----------------

(23) أعلی، أرفع.

(٢)

امامت ومنصوب وصایت، قائم مقام وجانشین نبی وپیغمبر خواهد بود. بدیهی است با امکان موجود اشرف وفیاضیت خدا وعدم بخل در مبدأ فیاض، اکتفا به وجود غیر اشرف نخواهد شد.
خلاصه این بیان، این است که وجود حضرت رسول اکرم وسیدة نساء العالمین وائمه اثنی عشر (علیهم السلام)، مقصد اصلی خلقت می باشند(24) ودیگران، علاوه بر آنکه نسبت به مادون خود، کامل تر وعلّت غایی هستند، طفیل وجود آنها وفرع وجود آن بزرگواران می باشند.
این موضوع مستفاد از روایات معتبره است. ازجمله از حضرت امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه روایت است که درضمن یکی از نامه های تاریخی خود به معاویه مرقوم فرمود:
«فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنا وَالنَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا»(25)؛

-----------------

(24) چه مناسب است این دو شعر از کتاب گنج دانش مرحوم آیت الله والد قدس سره:

ز قبر آیم برون چون روز محشر * * * مرا بس چارده شخص مطهّر
علی چار ومحمد چار وزهرا * * * حسین ودو حسن موسی وجعفر

ودیگری از شعرا ومدیحه سرایان اهل بیت (علیهم السلام) گفته است:

نگسلد رشته امّید گران باری جرم * * * زمره ای را که شما حبل متینید همه
سیزده تن ز شما چاشنی از یک تن یافت * * * زان نمکدان حقیقت نمکینید همه

(25) نهج البلاغه، صبحی صالح، نامه 28 (ج3، ص32).
چه نیکو فرموده سید رضی در اشعاری که بنی عباس را مخاطب قرار داده است:

رُدُّوا تُرَاثَ مُحَمَّدٍ (ص) رُدُّوا * * * لَیسَ الْقَضِیبُ لَکمْ وَلَا الْبُرْدُ
هَلْ أُعْرِفَتْ فِیکمْ کفَاطِمَة * * * أَمْ هَلْ لَکمْ کمُحَمَّدٍ جَدُّ
جُلُّ افْتِخَارِهِمُ بِأَنَّهُمُ * * * عِنْدَ الْخِصَامِ مَصَاقِعُ لَدُّ
إِنَّ الْخَلَائِفَ وَالْاُولَی فَخَرُوا * * * بِهِم عَلَینَا قَبْلُ أَوْ بَعْدُ
شَرَفُوا بِنَا وَلِجَدِّنَا خُلِقُوا * * * فَهُمُ صَنَائِعُنَا إِذَا عُدُّوا

میراث محمد را برگردانید پس بدهید قبای خلافت وچوب فرمان روایی برای شما وبرازنده شما نیست آیا کسی مانند فاطمه در میان شما شناخته شده است؟ ویا مانند محمد برایتان جَدّی وجود دارد؟ همه افتخارشان اینست که آنها به هنگام جدال ومخاصمت صدای بلند دارند ولجوج وسرسختند بازماندگان وگذشتگان آنها به وسیله آنها بر ما فخر فروختند در گذشته وبعد از آن به وسیله ما به شرافت رسیدند وشرفیاب شدند وبه طفیلی جَدّ ما آفریده شدند پس آنها وقتی به شمار می آیند درحقیقت ساخته ما هستند. خوئی، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، ج1، ص173.
 

(٢)

«ما تربیت یافتگان پروردگارمان هستیم ومردم پس از آن تربیت یافته ما هستند».
وصدوق رحمه الله از حضرت رسول اکرم (ص) روایت نموده است که به امیرالمؤمنین(ع) فرمود:
«یا عَلِی! لَوْلَا نَحْنُ مَا خَلَقَ اللهُ آدَمَ وَلَا حَوَّاءَ وَلَا الْجَنَّةَ وَلَا النَّارَ وَلَا الْسَّمَاءَ وَلَا الْأَرْضَ»(26)؛
«ای علی اگر ما نبودیم خداوند خلق نمی کرد آدم وحوا را وبهشت وجهنم وآسمان وزمین خلق نمی شدند».
ورافعی - یکی از علمای معروف عامّه - درضمن حدیثی طولانی، روایت کرده است که خداوند متعال به آدم - علی نبینا وآله وعلیه السّلام - فرمود:
«هَؤُلَاءِ (یعْنِی مُحَمَّداً وَعَلِیاً وَفَاطِمَةَ وَالْحَسَنَ وَالْحُسَینَ) خَمْسَةٌ مِنْ وُلْدِک، لَوْلَاهُمْ مَا خَلَقْتُک. لَوْلَاهُمْ مَا خَلَقْتُ الْجَنَّةَ وَلَا النَّارَ وَلَا الْعَرْشَ وَلَا الْکرْسِی وَلَا الْسَّمَاءَ وَلَا الأَرْضَ وَلَا الْمَلَائِکةَ وَلَا الْإِنْسَ وَلَا الْجِنَّ،

-----------------

(26) صدوق، کمال الدین، ص254 – 255؛ همو، علل الشرائع، ج1، ص5؛ همو، عیون اخبارالرضا(ع)، ج2، ص237؛ مجلسی، بحارالانوار، ج18، ص345.

(٢)

هَؤُلَاءِ خَمْسَةٌ شَقَقْتُ لَهُمْ خَمْسَةَ أَسْمَاء مِنْ أَسْمَائِی»(27)؛
«اینان (محمد وعلی وفاطمه وحسن وحسین، (علیهم السلام)) پنج تن از فرزندان تو هستند، اگر نبودند ایشان تو را خلق نمی کردم. اگر ایشان نبودند خلق نمی کردم بهشت ونه آتش، ونه عرش ونه کرسی ونه آسمان ونه زمین، ونه فرشتگان ونه انس وجن را، اینان پنج تن اند که برای ایشان پنج اسم از اسم های خودم مشتق کردم».
ونظیر این ارتباط است، ارتباط آفرینش آنچه در زمین است با آفرینش آدم وبنی آدم، چنان که در قرآن مجید می فرماید:
﴿خَلَقَ لَکمْ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً(28)؛
«تمام آنچه در زمین است برای شما خلق کرد».
ودر آیه دیگر می فرماید:
﴿وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ(29)؛
«زمین را برای خلق مقرر فرمود».
ودر آیه دیگر فرموده است:
﴿اَلَّذِی جَعَلَ لَکمُ الْأَرْضَ فِرَاشاً والسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الْثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَکمْ(30)؛
«آن خدایی که برای شما زمین را گسترد وآسمان را برافراشت واز آسمان آبی که به سبب آن، میوه های گوناگون

-----------------

(27) لکنهوی، عبقات الانوار، ج23، ص983؛ مجلسی، بحارالانوار، ج27، ص5.
(28) بقره، 29.
(29) الرحمن، 10.
(30) بقره، 22.

(٢)

برای روزی شما بیرون آورد».
وهمچنین آیاتی که دلالت دارند بر تسخیر زمین وآفتاب وماه ونجوم برای انسان.
وچنان که مرحوم پدرم آیت الله آخوند ملاّ محمدجواد صافی قدس سره در یکی از تألیفات خود به نام مصباح الفلاح یا در تألیف دیگرش به نام نفائس العرفان تحقیق کرده، آیاتی مثل ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ والْأِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ(31)؛
«ما جن وانس را خلق نکردیم مگر برای عبادت».
نیز بر همین دلالت دارند، زیرا وقتی خلقت جن وانس برای عبادت باشد، بااینکه عالی ترین مرتبه عبادت واطاعت که نمایش وتبلور کمال اعلای موجود ممکن است همان است که از امام(ع) صادر می شود، وباتوجه به اینکه عبادات دیگران نیز باید در خط عبادت امام(ع) وپیروی از او باشد تا از شرک وانحراف ومعایب وموانع دیگر مصون بماند، پس امام(ع) مقصد اصلی وعلّت غایی خلقت خواهد بود.
ونظیر این تحقیق است آنچه که آن مرحوم ودیگران از محققان بزرگ فرموده اند که غرض از خلقت، تخلّق به اخلاق الهی مثل علم وقدرت وظهور قدرت ربوبی است، که اگرچه در تمام اشیا وخلقت تمام کائنات آثار علم وقدرت وحکمت او ظاهر وهویداست وهرچه

-----------------

(31) ذاریات، 56.

(٢)

هست آیه وکلمه اوست، اما ظهور علم وقدرت او در انسان واستعداد وتَخلُق انسان به اختیار خود به اخلاق الهی، در مرتبه ای است که هیچ موجودی غیر از انسان آن استعداد را ندارد وتحقق وفعلیت کمال این استعداد وجلوه ونمایش برین وبرترین آن، وجود امام(ع)(32) وافعال واخلاق وجامعیت ونواحی متعدّد کمالی اوست.
بنابراین باز هم امام(ع) مقصد اصلی خلقت وخلاصه ونتیجه علیای آن می باشد وخدا همه اشیا را برای بشر وبشر را برای انسان کامل که ولی امر هر عصر وقطب دوران وصاحب الزمان است، آفرید چنان که برای پدیدآمدن میوه، انسان به ایجاد باغ، آباد کردن زمین، ساختن وکندن جوی وجدول، تهیه آب واحداث قنات وکاشتن درخت اقدام

-----------------

(32) لازم به تذکر است، از اینکه ما در ضمن سخنان خود کلمه «امام» را محور سخن قرار داده ایم، گمان نشود که شئونی را که در این بحث برای «امام» اثبات می کنیم، برای حضرت رسول اکرم (ص) ثابت نمی دانیم، بلکه مطلب برعکس است؛ اوّلاً برحسب روایات متواتر نور - که شیعه وسنّی روایت کرده اند - پیغمبر (ص) وامیرالمؤمنین(ع) از نور واحد خلق شده اند ثانیاً برحسب روایات دیگر وبراهین عقلی هر کمالی که ائمه (علیهم السلام) دارا می باشند، مرتبه اکمل واقوایش را پیغمبر (ص) دارا است. وپیغمبر (ص) از همه آنها افضل است وآنان نسبت به پیغمبر تابع ومطیع، وآن حضرت مطاع ومتبوع است.
پس تمام شئونی که از آنها بحث می کنیم، به طریق اولی برای شخص شخیص حضرت خاتم الأنبیا (ص) ثابت است، این مطلب در کمال صراحت ووضوح از خطبه های امیرالمؤمنین(ع) در وصف ومدح پیغمبر (ص) واز مواضعی که امیرالمؤمنین(ع) نسبت به آن حضرت در مثل لیلة المبیت ودر شعب ابی طالب داشته، استفاده می شود.
وخلاصه در بین تمام امّت، احدی را از علی(ع) نسبت به پیغمبر (ص) مطیع تر وتسلیم تر نخواهیم یافت واین یکی از فضایل بزرگ علی(ع) است که احدی از صحابه در آن با آن حضرت، هم طراز نمی باشد.

(٢)

می نماید که در واقع همه را برای میوه می خواهد ومیوه، مطلوب بالذات وخواسته حقیقی واوّلی اوست ودیگر چیزها مطلوب بالعرض وخواسته تبعی وثانوی است وشاید همین بود سرّ اینکه ملائکه گفتند:
﴿أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یفْسِدُ فِیهَا ویسْفِک الْدِّمَاءَ ونَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِک ونُقَدِّسُ لَک(33)؛
«آیا می خواهی کسانی را در زمین بگماری که فساد کنند وخون ها بریزند وحال آنکه ما تو را تسبیح می کنیم».
وپاسخ خداوند متعال که فرمود:
﴿إِنّی أَعْلَمُ مْا لَا تَعْلَمُونَ(34)؛
«من می دانم آنچه را که شما نمی دانید».
اشاره به همین باشد که اگرچه مُفسد وخون ریز در بین بشر پیدا خواهد شد، اما چون این نظام منتهی ومتضمن وجود بندگان صالح وشایستگان مقام خلافت الهی خواهد شد، باید برقرار شود وخدا می داند که محصول این جعل خلیفه در زمین چه خواهد بود وچه موجودات کاملی را متضمّن می باشد، ومانند ابراهیم وموسی وعیسی ومحمد خاتم الانبیا وعلی مرتضی ومهدی خاتم الاولیا (علیهم السلام)، از آن به وجود خواهد آمد.
ومخفی نماند که محققین علمای اهل سنّت نیز همه بر اینکه حضرت رسول اکرم (ص) دارای چنین منزلت ومقامی است اتفاق دارند

-----------------

(33) بقره، 30.
(34) بقره، 30.

(٢)

وزبان حالشان این اشعار است:

مُحَمَّدُ الْمُجْتَبَی مَعْنی جِبِلَّتُهُ * * * وَمَا لِآدَمَ طِینٌ بَعْدُ مَجْبوُلٌ
وَالْمُجْتَبَی تَاجُ عُلْیاهُ الرَّفیعُ وَمَا * * * لِلْبَدْرِ تَاجٌ وَلَا لِلنَّجْمِ إِکلِیلُ
لَوْلَاهُ مَا کانَ أَرْضٌ لَا وَلَا أُفُقٌ * * * وَلَا زَمَانٌ وَلَا خَلْقٌ وَلَا جیلُ
وَلَا مَنَاسِک فِیهَا لِلْهُدَی شُهُب * * * وَلَا دِیارَ بِهَا لِلْوَحْی تَنْزِیلُ(35)

واین اشعار:

یا صَفْوَةَ الرُّسُلِ الَّذِی لَوْلَاهُ لَمْ * * * یثْبُتْ عَلَی حَدِّ المَقَامِ کلِیمٌ
کلَّا وَلَا سَکنَ الْجِنَانَ أَبٌ وَلَمْ * * * ینْهَضْ إِلَی الرُّوحِ الْمَسِیحِ رَمِیمٌ
اَللهُ قَدْ صَلَّی عَلَیک فَکلُّ ذِی * * * مَجْدٍ لِمَجْدِک دَأْبُهُ التَّسْلِیمُ(36)

واین اشعار:

محمّد که ازل تا ابد هرچه هست * * * به آرایش نام او نقش بست
چراغی که انوار دانش بدو است * * * فروغ همه آفرینش از اوست

وابن حجر در المنح المکیة فی شرح الهمزیه در شرح این شعر:

لَک ذَاتُ الْعُلُومِ مِنَ الْغَیـ * * * بِ وَمِنْهَا لِآدَمَ الْأَسْمَاءُ(37)

می گوید: مقصود از خلق آدم، خلق پیغمبر (ص) از صلب او بوده است پس خلق پیغمبر ما، به طریق ذات بوده وخلق آدم به طریق وسیله(38).
مخفی نماند که محدثین بزرگ اهل سنّت نیز احادیثی روایت کرده اند که این وجه به صراحت از آنها استفاده می شود؛ ازجمله در ذیل حدیثی

-----------------

(35) سراینده این ابیات، ابن نباته مصری است. خلقت وآفرینش محمد مجتبی وبرگزیده انجام یافته بود. صفت برگزیدگی تاج رفیع عظمت وبزرگی او بود درحالی که هنوز برای آدم گلی سرشته نشده بود صفت برگزیدگی تاج بلند ورفیع عظمت او بود. در حالی که برای ماه چهارده شبه وبرای ستاره تاجی نبود اگر او نبود زمینی نبود ونه افقی ونه زمانی ونه آفریده ای ونه نسلی ونژادی به وجود می آمد وبرای هدایت ورستگاری عبادت ومناسک که چراغ هدایتند نبود ودر آنجا برای نزول وحی جایگاهی نبود.
(36) سراینده این ابیات نیز ابن نباته است. ای برگزیده پیامبران، ای آن کسی که اگر او نبود موسای کلیم در جایگاه خود قرار نمی گرفت نه هرگز! ونه در بهشت پدری سکونت می کرد ونه عیسی مسیح استخوان پوسیده ای را زنده می کرد، (نه استخوان پوسیده ای برای او حرکت می کرد وزنده می شد). خدا بر تو درود فرستاد پس هر صاحب مجد وعظمت وبزرگی در مقابل بزرگی وعظمت تو وظیفه اش تسلیم ودرودفرستادن است.
(37) برای تو اصل وذات علوم ودانش ها از جانب غیب فراهم شده ورسیده است واز همان علوم برای آدم تعلیم اسماء صورت گرفته است.
(38) حسینی میلانی، نفحات الازهار، ج5، ص213 – 214؛ آلوسی، روح المعانی، ج1، ص64.

(٢)

که متضمّن شرح توسل حضرت آدم- علی نبینا وآله وعلیه السلام - به حضرت رسول اکرم (ص) می باشد و«حاکم» آن را از پیغمبر (ص) روایت نموده وبه صحّت آن گواهی داده است، چنین آمده که خدا خطاب به آدم فرمود:
«إِنَّهُ لَأَحَبُّ الْخَلْقِ إِلَی وَإِذْ سَأَلْتَنِی بِحَقِّهِ فَقَدْ غَفَرْتُ لَک، وَلَوْلَا مُحَمَّدٌ مَا خَلَقْتُک»(39)؛
به درستی که او (محمد (ص)) محبوب ترین خلق نزد من است، وحال که به حق او از من سؤال کردی، تو را آمرزیدم، واگر محمد نبود تو را خلق نمی کردم».
این حدیث را علاوه بر حاکم، ابن حجر در الجواهرالمنظّم وبیهقی در دلائل النبوّه(40) وطبرانی(41) روایت نموده اند(42).
ونیز درضمن حدیثی که ابن حجر از ابن عباس روایت نموده وآن را صحیح دانسته، آمده است:
«أَوْحَی اللهُ تَعَالَی إِلَی عِیسی(ع) یا عِیسی! آمِنْ بِمُحَمَّدٍ وَأْمُرْ مَنْ أَدْرَکهُ مِنْ أُمَّتِک أَنْ یؤْمِنُوا بِهِ، فَلَوْلاَ مُحَمَّدٌ، مَا خَلَقْتُ آدَمَ، وَلَوْلَا مُحَمَّدٌ مَا خَلَقْتُ الْجَنَّةَ وَلَا النَّارَ»(43)؛
«وحی کرد خدای تعالی به سوی عیسی: ای عیسی! ایمان آور

-----------------

(39) حاکم نیشابوری، المستدرک، ج2، ص615.
(40) بیهقی، دلائل النبوه، ج5، ص489.
(41) طبرانی، المعجم الاوسط، ج1، ص67 – 68؛ ج6، ص313 – 314؛ همو، المعجم الصغیر، ج2، ص82 – 83؛ همو، المعجم الکبیر، ج24، ص352.
(42) نبهانی، شواهدالحق فی الاستغاثة بسید الخلق، ص137 - 156.
(43) نبهانی، شواهدالحق فی الاستغاثة بسید الخلق، ص139.

(٢)

به محمّد وامر کن کسانی از امّت تو را که او را درک می نمایند به او ایمان آورند پس اگر محمد نبود، آدم را نمی آفریدم واگر محمد نبود، بهشت وآتش را خلق نمی کردم».
ونیز این حدیث قدسی، معروف بین شیعه ودیگران است:
«لَوْلَاک لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاک»(44)؛
«اگر تو نبودی من آسمان ها را نمی آفریدم».
وهمچنین این حدیث قدسی را روایت نموده اند:
«خَلَقْتُک لِأَجْلِی وَخَلَقْتُ الْأَشْیاءَ لِأَجْلِک»(45)؛
«تو را به خاطر خودم وهمه هستی را به خاطر تو آفریدم».
ودر همین معنی وبلکه در تقدم آفرینش آن حضرت بر آفرینش سایر مخلوقات، ظهیر فاریابی می گوید:

ایزد چو کارگاه فلک را به کارکرد * * * از کائنات ذات تو را اختیار کرد
اول تو را یگانه وبی مثل آفرید * * * وانگه سپهر هفت وعناصر چهار کرد
نی نی هنوز کاف کن از نون خبر نداشت * * * که ایزد رسوم دولت تو آشکارکرد

بدیهی است هر مقامی از این گونه مقامات، غیر از نبوّت وپیامبری که به حضرت خاتم الانبیا(ع) ختم شده است، برحسب دلایل عقلی واحادیث، برای اولیای بعد از آن حضرت که ائمّه اثنی عشر (علیهم السلام)

-----------------

(44) ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج1، ص186؛ قندوزی، ینابیع الموده، ج1، ص24؛ سید بکری، اعانة الطالبین، ج1، ص13؛ مجلسی، بحارالانوار، ج16، ص406؛ حسینی استرآبادی، تأویل الآیات، ج1، ص437.
(45) حافظ برسی، مشارق انوارالیقین، ص282؛ حر عاملی، الجواهرالسنیه، ص361.

(٣)

می باشند، ثابت ومسلّم است.

هُمُ الْقَومُ فَاقُوا الْعَالَمِینَ مَنَاقِباً * * * تَمَسَّک فِی أُخْرَاهُ بِالسَّبَبِ الْأَقْوَی
هُمُ الْقَوْمُ مَنْ أَصْفَاهُمُ الْوُدَّ مُخْلِصاً * * * مَحَاسِنُهُمْ تُجْلَی وَآثارُهُمْ تُرْوَی(46)

وچه نیکو گفته است ابونواس در خطاب به حضرت رضا(ع):

تَاللهِ لَمَّا بَری خَلْقاً فَأْتَقَنَهُ * * * صَفَّاکمُ وَاصْطَفَاکمْ أَیهَا الْبَشَرُ
وَأَنْتُمُ الْمَلَأُ الْأَعْلَی وَعِنْدَکمُ * * * عِلْمُ الْکتَابِ وَمَا جَاءَتْ بِهِ السُّوَرُ
مُطَهَّرُونَ نَقِیاتُ جُیوبُهُمُ * * * تُتْلَی الْصَّلَاةُ عَلَیهِمْ أَینَمَا ذُکرُوا
مَنْ لَمْ یکنْ عَلَوِیاً حِینَ تَنْسِبُهُ * * * فَمَا لَهُ مِنْ قَدِیمِ الدَّهْرِ مُفْتَخَرُ(47)

اگر گفته شود: این گونه ارتباطی که شما به آن، به ارتباط آب وجوی، وحتّی شاخه وبرگ درخت با میوه، مَثَل زدید، به عکس نیز وجود دارد، یعنی میوه هم به وجود آب وجوی وباغ وابستگی دارد، بلکه وابستگی آن بیشتر ومؤکدتر است، زیرا بدون وجود آب ودرخت، میوه حاصل نمی شود، درحالی که بدون میوه، وجود درخت امکان پذیر است.
پاسخ داده می شود:
آنچه در خارج دیده می شود از درخت های بی میوه، غرض از

-----------------

(46) زرندی، معارج الوصول، ص25؛ ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه، ج1، ص161؛ امینی، الغدیر، ج2، ص311. آنها خاندانی هستند که در مناقب بر جهانیان برتری دارند، نیکی های آنها نمایان وآثارشان زبانزد است. آنها (اهل بیت (علیهم السلام)) خاندانی هستند که هرکس آنها را صمیمانه دوست داشته باشد به وسیله ای نیرومند برای آخرت خود چنگ زده است.
(47) سوگند به خدا چون خدا خلق را آفرید وآفرینش آن را محکم کرد شما را (اهل بیت (علیهم السلام)) از کدورت ها صاف کرد وبرگزید. شما ملأ اعلی هستید ونزد شما است علم کتاب وآنچه که به آن سوره های قرآن نازل شده است پاکیزگان وپاک دلانی که هرکجا وهرگاه یاد شوند صلوات بر آنها فرستاده می شود.
کسی که در هنگامی که او را نسبت می دهی ونسبش را یاد می کنی عَلَوی نباشد او را از روزگار قدیم افتخاری نیست.

(٣)

وجودشان میوه نبوده است، هرچند شخصی که آن را کاشته است قصدش میوه بوده است واگر او به این جهت عالِم بود، هرگز آن را نمی کاشت. اما مدّبر حقیقی وفاعل واقعی که عالِم به همه چیز است، از وجود آن درخت آنچه را که تکویناً خواسته است، حاصل شده است، واین اشکال از این ناشی شده که بین فاعل حقیقی عالِم با فاعل ظاهری جاهل فرق نگذارده اند. در اینجا موضوع سخن، فاعل حقیقی عالِم حکیم است که خود فرموده است:
﴿أَفَرَأَیتُمْ ما تَحْرُثُونَ* ءَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ(48)؛
«آیا ندیدید تخمی را که در زمین کاشتید؟ آیا شما آن را رویاندید یا ما رویاندیم؟».
ونیز در آیه دیگر می فرماید:
﴿أَفَرَأَیتُمْ مَا تُمْنُونَ *ءَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُون(49)؛
«آیا ندیدید که شما نخست نطفه ای بودید؟ آیا شما آن نطفه را به صورت انسان آفریدید، یا ما آفریدیم؟».
ثانیاً: ارتباط بدن عنصری امام مانند غیر امام، با اشیای مادی وعناصر بسیط ومرکب دیگر، اگرچه معلوم ومسلّم است، اما این خصوصیت را که فرد خاصی چنان باشد که دیگران وجودشان به او وابستگی معنوی

-----------------

(48) واقعه، 63 - 64.
(49) واقعه، 58 - 59.

(٣)

داشته باشد، هیچ کس غیر از امام دارا نیست؛ چنان که در عالم ارتباطات ظاهری، خصوصیت اینکه فردی بدون پدر ومادر خلق شده باشد، اختصاص به آدم وحوّا دارد وخصوصیت اینکه فردی بدون پدر باشد، اختصاص به مسیح دارد.
ثالثاً: ارتباط وجود امام با مواد وعناصر، مثل سایر افراد، در جهت مادّی آنهاست درصورتی که ارتباط ووابستگی آنها به امام در جهت جسم وروح وظاهر وباطن وجودشان می باشد.
به عبارت دیگر اگرچه وجود عنصری امام به مادّه وعناصر ارتباط دارد، اما نفس این عناصر ومواد وغیب وجود تمام اشخاص وافراد به وجود امام وغیب وجود آن حضرت که حقیقت وجود او واصل ذات اوست ارتباط دارد واین خصوصیتی است که - باذن الله تعالی - فقط امام وانوار پیغمبر اکرم (ص) وائمه معصومین (علیهم السلام) دارای آن می باشند.
رابعاً: ارتباط میوه به وجود جوی ودرخت وخاک وآب، از قبیل
ارتباط شیء به علّت مادی آن است، وارتباط آنها با میوه از قبیل ارتباط شیء به علّت غایی آن می باشد.
بنابراین ارتباط وجود عنصری امام با آب وخاک وتمام عناصر وهوا وآفتاب وسایر مخلوقات، نظیر ارتباط شیء با علّت مادی خود می باشد. واما ارتباط سایرین با او، نظیر ارتباط شیء با علّت غایی خود است؛ وپرواضح است که علّت غایی شیء از علّت مادی وهمچنین علّت

(٣)

صوری آن افضل است. زیرا که علّت غایی، مقصود بالذات وبالأصاله واستقلال است وعلّت صوری ومادی، مقصود بالتَّبَع وبِالعَرَض است.
علی هذا ارتباط وجود ممکنات به وجود امام به گونه ای که بیان شد، مقبول ومسلّم وامر غریب ومورد استبعادی نیست، همان گونه که برحسب قرآن مجید وقانون مطابقت وناموس، تناسب معلوم می شود که آنچه در زمین است، برای این بشر است واین بشر حاصل این خلقت وجلوه ی اتمّ واکمل قدرت وعلم الهی است:

ابر وباد ومه وخورشید وفلک در کارند * * * تا تو نانی به کف آری وبه غفلت نخوری

و:

تویی تو، نسخه صُنع الهی * * * بجُو از خویش هر چیزی که خواهی

همین طور انسان ها نیز وجودشان به وجود امام مرتبط است وطفیلِ وجود امام وحجّت خدا می باشند وباید گفت که:

از رهگذر خاک سر کوی شما بود * * * هر نافه که بر دست نسیم سحر افتاد
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست * * * منت خاک درت بر بصری نیست که نیست

(٣)

ناظر روی تو صاحب نظرانند ولیک * * * بوی گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست

همه کمالات به کمال رسول اکرم (ص) وسیدة النساء وائمه طاهرین (علیهم السلام) می پیوندد ومعیار ومیزان کمال ومصدر هدایت وارشاد وبرهان خلق وحجت خدایند:
«فَهُمْ مِفْتَاحُ خَزَائِنِ الرَّحْمَنِ وَمَعَادِنُ الْعِلْمِ وَالْعِرْفَانِ وَینَابِیعُ الْحِکمَةِ وَالْإِیمَانِ»؛
چنان که از حضرت امام صادق(ع) مروی است:

کنَّا نُجُوماً یسْتَضَاءُ بِنَا * * * لِلْبَرِیةِ نَحْنُ الْیوْمَ بُرْهَانُ
نَحْنُ الْبُحُورُ الَّتِی فِیهَا لِغَائِصِکُمْ * * * دُرٌّ ثَمِینٌ وَیاقُوتٌ وَمَرْجَانُ
 مَسَاکنَ الْخُلْدِ وَالْفِرْدَوْسِ نَمْلِکهَا * * * وَنَحْنُ لِلْخُلْدِ والْفِرْدَوْسِ خُزَّانُ
مَنْ شَذَّ عَنَّا فَبَرْهُوتٌ مَکانَتُهُ * * * وَمَنْ أَتَانَا فَجَنَّاتٌ وَرِضْوَانُ(50)

«ما ستارگانی بودیم که از ما طلب روشنایی می شد، وامروز در بین مردم، ما دلیل وبرهان هستیم. ما دریاهایی هستیم که کسی که در آنها غواصی نماید بهره اش دُرّ ویاقوت ومرجان است. مسکن های خلد وفردوس را ما مالکیم؛ وما خازنان خلد وفردوسیم. هرکس از ما دور افتد، برهوت جای اوست؛ وهرکس به سوی ما بیاید جایگاهش باغ های بهشت ورضوان است».

-----------------

(50) ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج3، ص397؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج47، ص26.

(٣)

بررسی وتوجیه سوم

اگر تقدیر خداوند قادر حکیم چنان باشد که برخی از ملائکه، واسطه نزول بعضی برکات وانجام مأموریت هایی شده اند، فیوض عامّ وخاص به واسطه امام به سایرین برسد وامام مجرای فیض باشد، خواه ناخواه وجود وبقای سایر ممکنات که به فیض الهی حدوث وبقا دارند، به مجرای فیض او که به تقدیر او از آن مجرا فیض به آنها می رساند مرتبط خواهند بود، واگرچه در فرض عدم این مجاری فیض، باز هم فیاضیت خدا - اگر قصوری در مَفاض نباشد - برقرار است.
اما می توان گفت که ممکنات همه آن استعداد را ندارند که بدون واسطه تلقی فیض نمایند وقصور خودشان مانع از کسب فیض به طور مستقیم است، نظیر اینکه در تعداد معدودات، شمارش از یک شروع می شود وبدون آن دوّم وسوّم و... شمارش نمی شود، واعداد بعد از یک، همه به گونه ای حاوی عدد یک می باشند، هرچند معدودشان غیر هم باشند. واین نه برای نقص قدرت شمارش کننده است، بلکه به جهت این است که عنوان معدود سوم مثلاً، بدون عنوان معدود دوّم

(٣)

واوّل امکان وجود ندارد. همچنین فیوض الهی بدون رسیدن به مخلوق اکمل واشرف امکان وصول آن به مخلوق مادون نیست، نه برای اینکه در فیض قصوری است بلکه برای آنکه فیض گیرنده استعداد ندارد.
لذا امام(ع) که در جنبه «یلی الرّبی ویلی الخَلقی» کامل است، واسطه ایصال برکات می باشد. چنان که بسیاری از نعمت های الهی در این عالم به واسطه وبلکه به وسایط به ما می رسد، وهمان طور که شاخه ها وبرگ های درخت به واسطه تنه وریشه درخت از آب ومواد زمین که برایشان مقرر شده است، استفاده می نمایند، وچنان که همه مردم استعداد تلقّی وحی را ندارند وباید به واسطه نبی وپیغمبر باشد، امکان دارد که تمام فیوض یا بعضی فیوض دیگر نیز به همین نحو با وسایط مقتضی ومناسب به نیازمندان ومستعدان برسد. بدیهی است چنین واسطه ای غیر از امام نخواهد بود. ومسئله، یک مسئله تکوینی خواهد شد که تخلف از آن نامعقول است.
یکی از محدّثین بزرگ اهل سنّت به نام ابراهیم بن محمّد جوینی شافعی (متوفّای730 ق.)، در کتابی که آن را موسوم کرده است به نام فرائدالسمطین، حدیثی را آورده است که سند آن منتهی می شود به حضرت زین العابدین(ع)، که درضمن آن حدیث فرمود:

(٣)

«وَنَحْنُ الَّذِینَ بِنَا یمْسِک اللهُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إلَّا بِإِذْنِهِ، وَبِنَا یمْسِک الْأَرْضَ أَنْ تَمِیدَ بِأَهْلِهَا وَبِنَا ینَزِّلُ الْغَیثَ، وَینْشُرُ الْرَّحْمَةَ وَیخْرِجُ بَرَکاتِ الْأَرْضِ وَلَوْلاَ مَا فِی الْأَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا»(51)؛
«ماکسانی هستیم که به واسطه ما نگاه می دارد خدا آسمان را از اینکه بر زمین فرو ریزد وبیفتد، مگر به اذن او، وبه واسطه ما زمین را نگه می دارد از اینکه اهلش را تکان دهد ومضطرب سازد وبه واسطه ما (یا برای ما وبه طفیل وجود ما) باران را نازل می کند ورحمت خود را می گستراند وبرکت های زمین را بیرون می آورد، واگر در روی زمین کسی از ما نبود، زمین اهل خود را فرو می برد».
بدرالدّین رومی، شارح قصیده برده، در شرح خود به نام تاج الدّرة فی شرح قصیدة البرده در شرح این بیت:

وَکلُّ آی أَتَتِ الرُّسلُ الْکرَامُ بِهَا * * * فَإِنَّمَا اتَّصَلَتْ مِنْ نُورِهِ بِهِم(52)

می گوید: هر معجزه از معجزاتی که پیامبران آوردند وسایر آیاتی که

-----------------

(51) جوینی خراسانی، فرائد السمطین، ج1، ص45 – 46، باب2، ح11. مخفی نماند که در کتاب فرائدالسمطین، بعضی از احادیث مبشرّه به حضرت مهدی(ع) را روایت کرده است ودر مقام مدح آن حضرت در دیباچه کتاب می گوید:
«الحجة القائم بالحق، العارف بحقائق ما صدر من الکاف والنون المحیط علماً بدقائق ما جری به القلم ونفث به النون، سبحانه من لطیف خبیر زرع فی أراضی الایجاد والتکوین حبة الولایة فأخرج شطأها بعلی المرتضی، سیف الله المنتضی، وآزره بالأئمة المعصومین من ذریته أهل الهدایة والتقوی فاستغلظ بمیامن اجتهاد أولیاء الله الصالحین، ذوی المجاهدات والمکاشفات المجدّین فی قمع الهوی فاستوی علی سوقه بالمهدی الهادی المکین الأمین یسعی». (ص12). وبالأخره این عالم سنّی، یکی از علمای اهل سنّت است که معتقد به امامت ائمه اثنی عشر (علیهم السلام) است.
(52) هر آیه ونشانه هایی که پیامبران بزرگ آوردند از نور او برای آنها رسید ومیسر شد.

(٣)

دلالت بر کمال فضل وراستی گفتارشان از علم وحکمت در ایشان دارد، متصل وواصل به ایشان نشد، مگر از نور او که اوّل هر نور ومبدأ آن است؛ زیرا که فرمود:
«أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللهُ نُورِی»(53)؛
شکی نیست که انبیا ورسولان همه از نور واحد، مخلوق می باشند وآن نور پیغمبر ماست. پس انوار ایشان، شعبه هایی از آن نور وفروغ آن نورند واو نورالأنوار وشمس الأقمار است.
عصام اسفراینی در شرحش بر برده می گوید:
انوار سایر پیغمبران اثری از آثار نور آن حضرت است، پس از نور محمد است نور عرش وکرسی، نور آفتاب وماه، وانوار جمیع پیغمبران...»(54).
ونیز، بدرالدین رومی در شرح این بیت بوصیری:

فَإِنَّهُ شَمْسُ فَضْلٍ هُمْ کوَاکبُهَا * * * یظْهِرْنَ أَنْوَارَهَا لِلْنَّاسِ فِی الظُّلَمِ(55)

می گوید: این آیات روشن به انبیا، از نور پیغمبر (ص) رسید، به جهت اینکه او خورشید فضل خدا ورحمت از برای عموم مردم است وپیغمبران مظاهر نور او وحاملان سِرّ او به حسب درجات استعداد ومراتب قابلیت های خود بودند، انوار حقایق واسرار دقایق آن حضرت را برای اقوام خود، به دعوت آنها، به تصدیق او واقرار به آمدن او اظهار می کردند، چنان که ماه نور آفتاب را ظاهر می نماید وحکایت می کند»(56).

-----------------

(53) ابن ابی جمهور احسائی، عوالی اللئالی، ج4، ص99؛ مجلسی، بحارالانوار، ج15، ص24؛ جزائری، الأنوارالنعمانیه، ج1، ص13، باب1. «اولین چیزی که خدا آفرید نور من بود».
(54) حسینی میلانی، نفحات الازهار، ج5، ص217.
(55) به یقین او خورشید فضیلت است وآنها ستارگان آن خورشیداند که در تاریکی ها برای مردم نورافشانی می کنند.
(56) حسینی، میلانی، نفحات الازهار، ج5، ص217.

(٣)

بررسی وتوجیه چهارم

امام؛ الگو، نمونه، اُسوه وعلامت است که هر تندرو باید به سوی او بازگردانده شود والّا گمراه می شود، وهر کندرو باید خود را به او برساند والّا هلاک می گردد.
چنان که از مضمون احادیث بسیاری که ازطریق شیعه واهل سنّت وارد است(57) کمال دیگران به او تضمین وتأمین می شود وحرکت وسیر همه در راه مستقیم فقط با حرکت وسیر او کنترل وتصحیح وتعدیل می گردد.
بنابراین نقش امام نقش سازنده ای است که بدون آن، سالکان راه کمال نمی توانند به درستی مسیر خود اطمینان داشته باشند، واین است معنای احادیث متواتری مانند احادیث سفینه که پیغمبر (ص) می فرماید:
«مثل اهل بیت من، مثل کشتی نوح است که هرکس بر آن سوار شد نجات

-----------------

(57) در نهج البلاغه درضمن خطبه دوم، در شأن اهل بیت (علیهم السلام) می فرماید: «إِلَیهِمْ یفِیءُ الْغَالِی وَبِهِمْ یلْحَقُ التَّالِی»؛ «شتاب کننده باید به سوی آل محمد (علیهم السلام) بازگردد وعقب مانده باید به ایشان ملحق شود»؛ ودر حکمت 109 می فرماید: «نَحْنُ النُّمْرُقَةُ الوُسْطَی بِهَا یلْحَقُ التَّالِی وَإِلَیهَا یرْجِعُ الْغَالِی»؛
«ما تکیه گاه میانه ایم که وامانده به آن ملحق می گردد وپیش تاخته، به آن بازمی گردد».

(٤)

یافت وهرکس تخلف کرد هلاک شد، پس هرکس متمسّک به امام وهدایت امام وتأسّی به امام شود نجات می یابد وهرکس تخلّف کند هلاک می شود».
وهمین است معنای احادیث ثقلین(58) که پیغمبر (ص) در آنها تمسّک به قرآن وعترت را یگانه وسیله امان از ضلالت معرفی فرموده است.
بنابراین کمال عالم وماسِوی الله، به وجود امام منوط است وبدون وجود امام، عالم فاقد کمال لایق به خود بوده وناقص خواهد شد، وچون فیض خدا کامل بوده ونقص در آن تصور نمی شود لذا نقص همه به کمال وجود امام کامل می شود وکسر همه به وجود او جبران می گردد.

-----------------

(58) پیرامون سند ومتن احادیث ثقلین وامان وسفینه ومفاد آنها در کتاب امان الامّة مِن الضلال والاختلاف تألیف نگارنده، توضیحات کامل داده شده است.

(٤)

بررسی وتوجیه پنجم

چنان که کل عالم وتمام آفرینش «کلمة الله الکبری» و«کتابه التکوینی» و«آیته الجامعة» و«اسمه الأعظم» است ودلالت بر ذات جامع جمیع صفات کمال او دارد، افراد وانواع واجزا واعضای این عالم نیز هریک جداگانه، آیه ونشانه حق تعالی وکلمه واسم وفعل وحرف کتاب تکوینی او هستند:

وَلِلّٰهِ فِی کلِّ تَحْرِیکهِ * * * وَفِی کلِّ تسْکینِه شَاهِدٌ(59)
وَفِی کلِّ شَیءٍ لَهُ آیةٌ * * * تَدُلُّ عَلَی أَنَّهُ وَاحِدٌ
هر گیاهی که از زمین روید * * * وحده لا شَریک لَه گوید
به نزد آنکه جانش در تجلّی است * * * همه عالم کتاب حق تعالی است
عَرَض اِعراب وجوهر چون حروف است * * * مظاهر همچو آیات ووقوف است

همه ظهور قدرت وعلم او، وتسلیم فرمان او هستند:

-----------------

(59) ثعلبی، الکشف والبیان، ج10، ص167؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج6، ص251؛ طبرسی، مجمع البیان، ج10، ص316. وبرای خدا در هر حرکت دادنش ودر هر سکون آرامش بخشیدنش گواهی است، پس در هر چیزی برای او نشانه ای هست که دلالت می کند بر اینکه او یکتا وبی همتاست.

(٤)

﴿وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاواتِ والْأَرْضِ طَوْعاً وَکرْهاً وإِلَیهِ یرْجَعُونَ(60)؛
«هرکه در آسمان ها وزمین است خواه ناخواه مطیع فرمان خداست وهمه به سوی او رجوع می کنند».
ودلیل بر کمال وپاکی وتنزّه او از تمام نقایص می باشند
﴿یسَبِّحُ لِلّٰهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ ومَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِک الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکیمِ(61)؛
«هرچه در آسمان ها وزمین است خدا را که پادشاه منزّه ومقتدر وداناست تسبیح می کنند».
بر هر موجودی به حسب کمال مراتب وجودی خود وبر هر انسانی به حسب کمال مراتب انسانیت وتخلّق به اخلاق الهی اسم او وکلمه او صادق می باشد هرچه کمال فرد ونوع بیشتر باشد صدق اسم وکلمه بر او کامل تر خواهد شد.
لذا در تفسیر آیه شریفه:
﴿وَلِلّٰهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا(62)؛
«برای خدا نام های نیکویی است به وسیله آنها خدا را بخوانید».
وارد شده است از حضرت امام جعفر صادق(ع):

-----------------

(60) آل عمران، 83.
(61) جمعه، 1.
(62) اعراف، 180.

(٤)

«نَحْنُ وَاللهِ الْأَسَمَاءُ الْحُسْنَی الَّذِی لَا یقْبَلُ مِنْ أَحَدٍ طَاعَةٌ إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا قَالَ فَادْعُوهُ بِهَا»(63)؛
«به خدا سوگند! اسمای حسنی ماییم؛ از احدی طاعتی پذیرفته نمی شود مگر به معرفت ما، که خدا فرمود: پس بخوانید او را به آنها».
چون امام در بین تمام آیات وکلمات الهی آیت کبری وتامه وکلمه علیا واسم اعظم تکوینی است، چنان که از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده است:
«مَا للهِ عَزَّ وَجَلَّ آیةٌ هِی أَکبَرُ مِنِّی وَلَا لِلّٰهِ مِنْ نَبَإٍ أَعْظَمُ مِنِّی»(64)؛
«برای خداوند، عزّوجل، نشانه وخبری بزرگ تر از من نیست».
امام اسم تکوینی «الولی» و«الحاکم» و«الهادی» و«العادل» و«العالم» و«القادر» است، وبه عبارت دیگر امام کسی است که هریک از اسما وصفات الهی را که در ممکن - در حد امکانیتش- امکان حصول داشته باشد، دارا باشد. بدیهی است که همه ممکنات، کلمات واسمای الهی هستند ودر کثرت، چنانند که در آن قرآن کریم می فرماید:
﴿قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کلِمَاتُ رَبِّی ولَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً(65)؛
«بگو اگر دریا برای نوشتن کلمات وآثار قدرت وآیات

-----------------

(63) فیض کاشانی، تفسیرالصافی، ج2، ص255.
(64) کلینی، الکافی، ج1، ص207؛ ر.ک: فیض کاشانی، تفسیرالصافی، ج5، ص273؛ ج7، ص379؛ حویزی، نورالثقلین، ج5، ص491.
(65) کهف، 109.

(٤)

پروردگار من ومخلوقات او مرکب باشد، هرآینه دریا تمام شود پیش از آنکه کلمات پروردگار من تمام شود، اگرچه مانند آن را به یاری ومدد بیاوریم».
همه آیات خدا هستند، اما مانند اسمای لفظی که دلالت آنها بر مسمّی در صراحت وظهور وذات وصفت، وصفت ذات وفعل متفاوتند، اسمای تکوینی نیز متفاوتند؛ مثلاً هر عالمی علمش دلالت بر علم خدا دارد، اما دلالت علم یک شاگرد دبستانی در حد یک معلم ودلالت علم یک معلم، در حد یک استاد ویک فیلسوف ومجتهد ومرجع تقلید نیست.
دلالت علم کسی که:
﴿عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکتَابِ(66)؛
«نزد او علمی از کتاب الهی است».
است، در حدّ علم:
﴿مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکتَابِ(67)؛
«کسی که نزد او علم کتاب الهی است».
که امام(ع) است، نمی باشد.
پس بدیهی است چنین اسمی (امام) جامع مراتب وکمالات اسمای مادون خود می باشد وچنان که در اسمای لفظی، بعضی از اسما، جامع مفاد اسمای دیگر هستند - مثلاً اسم «القادر» جامع مفاد اسم «الخالق»، «الرازق»، «المحیی»، «الممیت»، «الشافی» واسم های شریفه دیگر است؛

-----------------

(66) نمل، 40.
(67) رعد، 43. در تفسیر این آیه در تفسیرالصافی روایت شده است که از حضرت امام صادق(ع) سؤال شد، کسی که نزد او علمی از کتاب (علم من الکتاب) است داناتر است یا آن کسی که نزد او علم کتاب (علم الکتاب) است؟ حضرت فرمودند: «نزد آن کسی که علمی از کتاب است، در برابر کسی که نزد او علم کتاب است نیست مگر به اندازه آبی که بال مگس از دریا می گیرد». ر.ک: فیض کاشانی، تفسیرالصافی، ج3، ص77.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود:
علمی که آدم به زمین آورد وآنچه جمیع پیامبران تا حضرت خاتم الانبیا (ص) به آن فضیلت داده شدند، در عترت خاتم النبیین (ص) است. فیض کاشانی، تفسیرالصافی، ج3، ص77.

(٤)

یا اسم «العالم» جامع مفاد «السمیع»، «البصیر» و«الخبیر»، وکلمه واسم جلاله «الله» حاکی از تمام أسما وجامع مفاد همه است - در اسمای تکوینی وکلمات الله نیز بعضی از اسما جامع مراتب وکمالات اسما دیگر می باشند ودلالتشان بر مسمّی ظاهرتر وجامع تر است. به عبارت دیگر؛ چنان که بعضی صفات، از شئون وجلوه های صفات دیگرند وذات وحدانیت، واحدیت مصداق آن صفات است؛ بعضی از اسما نیز به اعتبار مسمّیاتشان - که صفات فعلی یا ذاتی می باشند - از شئون وجلوه های اسمای مسمّیات دیگرند که گاه آن مسمّیات، صفات فعل یا صفات ذات ویا ذات مقدّس الوهیت می باشند.
بنابراین وجودات وذوات مقدّس چهارده معصوم (علیهم السلام) اسمای تکوینی الهی هستند.
وهمان طور که اسمائی مثل «الخالق»، «المُعِزّ» و«المُذِلّ» به اسم «القادر» وهمه اسمای به اسم «الله» و«لا إله إلّا هو» منتهی می گردند وبه آن وابسته اند وتحت آن اسم قرار دارند، اسمای تکوینی نیز همه تحت اسم تکوینی محمد یعنی «وجود محمّد» (ص) ودر درجه بعد تحت اسمای سایر چهارده معصوم، یعنی «وجودات آنها» قرار دارند وهمه آن اسمای تکوینی، ظهور صفتی، وکمالی از کمالات آن ذات مستجمِع جمیع صفات کمالی می باشند که اسم اعظم واکبر تکوینی بر آن دلالت دارد، ووابسته به آن اسم هستند. اسامی لفظی، لفظشان وابسته به اسم اعظم وکلمه جلاله است، به اعتبار آنکه مسمّیات آنها شئون وصفات

(٤)

مسمّی به اسم اعظم است وآن اسم اعظم حاکی از آن صفات وحاوی تمام آنها است ونزدیک به این بیان است، این شعر مشهور:

نام احمد نام جمله انبیا است * * * چون که صد آمد نود هم پیش ما است

همان طور که عدد صد حاوی تمام اعداد از یک تا صد است، اسم احمد نیز نام تمام انبیا است وآن حضرت جامع کمالات تمام مخلوقات مادون خود است وآنها نیز به آن وابستگی دارند، همان وابستگی که اسم «المتکلِم» و«العزیز» و«المقتدِر» به اسم «القادر» وهمه اسما به اسم اعظم وجلاله «الله» دارند.
به عبارت دیگر ذات الوهیت است که قادر است وعالم و... وصفات او عین ذات اوست، واو مصداق همه صفات کمالیه است. واگرچه همه اسماءالحسنی بر او - عزّ اسمه - صادق است وبالالتزام بر ذات جامع جمیع صفات کمالی هم دلالت دارند، (چون مثلاً «القدیر» و«العزیز» و«العالِم» و«الخالق» مطلق وبِالذّات جز مطلق بالذات وجزء ذات جامع جمیع صفات کمال نیست) امّا به دلالت مطابقی، چنانکه در اسم جلاله می فرمایند - دلالت بر او ندارند.
به عبارت دیگر مضمونشان «هُوَ الْقَدِیرُ» و«هُوَ الْجَلِیلُ» و«اَللهُ عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ» و«اَللهُ عَالِمٌ بِکلِّ شَیءٍ» است. وچنان که درک صفت بودن موصوف امکان پذیر نیست، اسم صفت نیز بدون اسم موصوف قابل درک نیست یا لااقل تبادر موصوف از آن به ذهن باوجود اسم موصوف واسم اکبر واعظم او بیشتر خواهد بود.

(٤٧)

بنابراین دلالت این اسما بر معنا وشناخت آنها در حدّی به اسمای دیگر وشناخت مفاد آنها ارتباط دارد وبه احتمالی هرچند بعید شمرده شود، محتمل است مفاد حدیث معروف: «مَنْ مَاتَ وَلَمْ یعْرِفْ إِمَامَ زَمانِهِ، مَاتَ میتَةً جَاهِلیةً»(68)؛
همین باشد، چون امام کلمة الله العلیا وآیة الله العظمی واسم اکبر الهی است، کسی که این اسم را نشناسد، خدا را نشناخته است، چنان که اگر کسی اسماء الحسنای الهی را نشناسد، او را نشناخته است.
سخنی دیگر:
خواننده عزیز، این بحث بیش از این قابل إطاله است، ولی چون ظرافت ولطافت آن زیاد است وبا اندک لغزش قلم، مطلب نامفهوم وبلکه ممکن است اشتباه عرضه شود، از آن بیمناکم که عبارات والفاظم رسا نباشد ومطلب را چنان که حق آن است، نرساند. تا این حدّ هم که توضیح دادم، چون کافی وخالی از قصور بیان نیست، معذرت می خواهم وبا استشهاد به این شعر با مضمون ومحتوی:

وَإنَّ قَمِیصاً خِیطَ مِنْ نَسْجِ تِسْعَةٍ * * * وَعِشْرِینَ حَرْفاً عَنْ مَعَالِیهِ قَاصِرٌ

سخن را به گونه دیگری که تعقیب بحث وموجب مزید معرفت وبصیرت شود، ادامه می دهیم:
انسان در بین تمام انواع موجودات ممکن، استعداد ترقی وکمالش از همه بیشتر است وچنان است که از حضرت امام صادق(ع) روایت شده است:

-----------------

(68) صدوق، کمال الدین، ص409؛ خزاز قمی، کفایة الاثر، ص296؛ ابن حمزه طوسی، الثاقب فی المناقب، ص495؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج1، ص212؛ ج3، ص18.

(٤)

«اَلصُّورَةُ الْإِنْسَانِیةُ هِی أَکبَرُ حُجَجِ اللهِ عَلَی خَلْقِهِ، وَهِی الْکتَابُ الَّذی کتَبَهُ بِیدِهِ وَهِی الْهَیکلُ الَّذِی بَنَاهُ بِحِکمَتِهِ، وَهِی مَجْمُوعُ صُوَرِ الْعَالَمِینَ وَهِی الْمُخْتَصَرُ مِنَ الْعِلْمِ فِی اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ»(69)؛
«صورت انسانیت بزرگ ترین حجت های خدا بر خلق اوست وآن کتابی است که خدای تعالی با دست توانای خود آن را نوشته وآن هیکلی است که به حکمت خود آن را بنا کرده وآن مجموع صورت جهان ها وعوالم است وآن مختصر علومی است که در لوح محفوظ است».
بر اساس همین شرافت وشأن واستعداد است که، انسان نیازش به تربیت الهی وبارش باران رحمت وفیض ربوبی از همه بیشتر است؛ چون نیاز یک کوزه به آب به همان مقدار است که شاعر گفته:

گر بریزی بحر را در کوزه ای * * * چند گنجد قسمت یک روزه ای

اما نیاز جوی ونهر ورودخانه به مقدار ظرفیت آنهاست. انسان به رحمت بیشتر، به علم زیادتر، وبه تربیت متعالی تر محتاج است، چنان که رودخانه ودریا به آب بیشتر نیاز دارد:

آب کم جو تشنگی آور به دست * * * تا بجوشد آبت از بالا وپست

-----------------

(69) خوئی، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، ج19، ص289. حدیث معروف است وصدر آن به این متن در تفسیر الصافی، در تفسیر آیه 2 سوره بقره نقل شده است. «اَلصُّورَةُ الْإِنْسَانِیةُ هِی أَکْبَرُ حُجَّةِ اللهِ عَلَی خَلْقِهِ وَهِی الْکِتَابُ الَّذِی کَتَبَهُ اللهُ بِیدِهِ». ر.ک: فیض کاشانی، تفسیرالصافی، ج1، ص92.

(٤)

موجودات برحسب استعداداتی که برای کمالات دارند، وبرحسب سعه درکی که به سعه فقر وحاجت خود داشته باشند، از فیوضی غیبی وعنایات لاریبی بهره مند خواهند شد.
بدیهی است فقر نبات وگیاه به تربیت، از فقر جماد بیشتر است، یعنی قابلیت قبول تربیت در آن زیادتر است، وفقر ونیاز حیوان هم از نبات بیشتر است، چنان که فقر وحاجت انسان از کل ممکنات زیادتر ووسیع تر است، وفقر افراد انسان نیز به حسب ذات وبعضی عوارض وامور غیراختیاری متفاوت است، وبه حسب جهل وعلمشان تفاوت می کند. جاهل اگرچه فقر علمی دارد، اما آن چنان که عالِم احساس فقر می کند احساس نمی کند، یک دانشجو یا یک طلبه، با یادگرفتن چند اصطلاح، بسا گمان کند که همه علوم را یاد گرفته است، درحالی که یک نفر فقیه وعالم وفیلسوف هرچه علمش زیادتر می شود، فقر ونیاز ووابستگی وتعلق خود را به خدا بیشتر درک می کند، وتواضع وفروتنی اش زیادتر می شود، وخود را در برابر علم الهی چون قطره ای از دریا واز آن کمتر وفرومایه تر می یابد، وزبان حالش این شعر خواهد شد:

یکی قطره باران ز ابری چکید * * * خجل شد چو پهنای دریا بدید
که جایی که دریاست من کیستم * * * ور او هست حقّا که من نیستم

ازاین جهت است که امام، انسان مافوق (نه مافوق انسان) وممکن مافوق (نه مافوق ممکن) است، رئیس فقراست؛ یعنی تمام هویتش فقر واحساس نیاز به خدای بی نیاز است وچون بیشترین استعدادها را

(٥)

دارد، بیشترین نیازها را به خدا داراست ولذا به کسب بیشترین عنایات وعطیات وافاضات الهی به حکم «اَلْعَطِیاتُ بِقَدْرِ الْقَابِلِیاتِ» نایل است.
از دعاهایی که از امامان (علیهم السلام) روایت شده واز حالاتشان در هنگام دعا وعبادت، استفاده می شود که چنان عرض فقر ومسکنتی از آنان در درگاه خدا ظاهر شده، که از دیگران (حتی بزرگ ترین فلاسفه الهی) دیده نشده است واین شعور به فقر ونیاز وخود را ندیدن وچیزی نشمردن در آن بزرگواران چنان شدّت ورسوخ داشته است که احساس حاجت به خدا ولطف وکرم او از بزرگ ترین ومتعالی ترین درجات ایشان بوده است، آنان عزّت خود را به عبودیت وپرستش وبندگی او می دانستند که در مقام مناجات عرضه می داشتند:
«إِلَهِی کفَی لِی عِزّاً أَنْ أَکونَ لَک عَبْداً وَکفَی بِی فَخْراً أَنْ تَکونَ لِی رَبّاً»(70)؛
وحجت خود را فقر خود قرار می دادند وبه آن از خدا حاجت می طلبیدند که:
«إِلَهِی حُجَّتِی وَوَسِیلَتِی فَاقَتِی»(71)
حقاً باید سیر قافله ممکنات وکاروان انسانیت، برای وصول به این مقام وبرای نزدیک شدن به این مقام وشباهت یافتن به صاحبان این مقام باشد، که اگر این نباشد مسیر آنان لغو وپوچ وبیهوده خواهد شد

-----------------

(70) صدوق، الخصال ، ص420. «خدای من! در عزّت وسرفرازی مرا بس که من بنده تو باشم ودر افتخار ومباهات این برای من کفایت می کند که تو پروردگار من باشی».
(71) خدای من، دلیل وحجت واسباب ووسیله من، نیازمندی من است.

(٥)

وعالم به آن گونه که «اگزیستانسیالیست ها» و«سارترها» و«مارکسیست ها» وملحِدان دیگر معتقدند، هیچ گونه تفسیر وتوجیهی نخواهد داشت، وهمان بهتر که با بمب های ویران کننده یکباره آن را ویران ونابود کنند وبه این مرارت ها، جنگ ها، کشمکش ها، ناکامی ها، ناراحتی ها وفلاکت ها پایان دهند وهمه را وآیندگان را از این تاریک خانه ووحشتکده خلاص سازند.
اما اگر بشر به مُنتهای واقعی مسیر جهان وانسان، آگاه شد، ونظام امامت وانسان کامل وکمال انسان را شناخت، آگاهی می یابد وامیدوار می شود وبه زندگی وکمال وترقی علاقه مند می گردد وعالم را با معنا وبا محتوا می شناسد؛ معنایی که جمال حقیقت را به انسان نشان می دهد وعالم را گلستان وبا روح وبا هدف معرفی می نماید.
چه زیبا وچه باحقیقت است حرکت جهان که به سوی شخصیت هایی مانند محمد، علی، فاطمه، حسن وحسین می رود وافرادی مانند سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، وشهیدانی چون حمزه، جعفر وپاکبازان وفداکارانی چون شهیدان کربلا وکوبندگان ستمگران چون حجر بن عدی، عمرو بن حمق، میثم ورشید هجری، ودانشمندان وعلمایی مانند زراره، محمد بن مسلم، ابن ابی عمیر، زکریا بن آدم قمی، کلینی، صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی وسید رضی، شیخ طوسی، علامه حلّی، شهیدین، شیخ انصاری، میرزای

(٥)

شیرازی، آیت الله بروجردی، وهزارها افراد از این قبیل در هر رشته از کمال انسانی، به دنیا تحویل می دهد.
از نظر یک نظام سوسیالیستی، سیر جهان وانسان به سوی جامعه ای است که خالی از درک های انسانی ومعنویات باشد، سیر به سوی جامعه ای که فردی مثل «استالین» در آن دیکتاتور وفرمانروا، وبه طور عملی وبی منازع، مدعی خدایی باشد، یا فرعون دیگر مثل «برژنف» زمامدار باشد وکشوری ضعیف را که در همسایگی او قرار دارد، مورد هجوم وحشیانه قرار دهد واز زمین وهوا به کشتار مردم وویران کردن خانه های مردم مستمند روستاها وشهرها بپردازد ومدرن ترین اسلحه ها را برای زیر یوغ گرفتن یک ملت آزاده به کار برد وبیش از یک میلیون انسان از کوچک وبزرگ وزن ومرد را قتل عام وبیش از یک میلیون نفر را از خانه وکاشانه خود آواره سازد، وهنوز هم که هنوز است، دست از سر آنها برندارد وچنان نشان دهد که تا کشورشان را تصرف نکند، اگرچه به قیمت جان تمام مردم باشد، تصمیم سَبُعانه خود را نخواهد شکست؛ وهمچنین فراعنه دیگری که بعد از برژنف، یکی پس از دیگری روی کار می آیند نیز همان خط ومشی را دنبال می کنند.
چنین جامعه ای، با چنین رهبران خونخوار وبی ایمان به شرف انسانیت، اگر هم در بین خودشان با استضعاف دیگران وغارت

(٥)

مستضعفان، خوراک ومسکن وسایر وسایل رفاه مادی را فراهم کنند، از یک دامداری آماده وپر از کاه وعلف، که در آن همه ارزش های متعالی انسان پوچ وبی معنا ومسخره باشد، بیشتر نخواهد بود.
واما ازنظر، نظام سرمایه داری هم بهتر از این نیست که هدف سیر آن، سیر به سوی خود کامگی ها، حیوانیت، شهوات، آزادی های غیرسالم ونامحدود، طبقه بندی، تبعیض واستثمارِ کاخِ سفید با آن تجملاتِ حکومت کنِدی های شهوت ران وآلوده دامان وکارتر وهنرپیشه ای مثل ریگان ونوکرهای صهیونیسم وسرمایه داران خون آشام است.
به طور حتم، هدف جهان را هرچه بگویند ومقصد جهان را هرچه بدانند، این جامعه ها واین نظام ها (که در آنها سرنوشت بشریت در اختیار دو نفر وحشی درنده قرار دارد که جز از جهت ترس به سوی یکدیگر حمله نمی کنند) نمی باشد واین رژیم ها که بخش عمده محصول زحمت وتلاش انسان ها را صرف تجهیزات جنگی وساختن سلاح های مخرّب ووحشتناک برای ادامه استکبار واستعلای خود می نمایند، نیست واگر این هدف باشد (که هرگز نیست)، جا دارد همه با فرشتگان هم زبان شده وبگویند:
﴿أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یفْسِدُ فِیهَا ویسْفِک الدِّمَاءَ(72)؛

-----------------

(72) بقره، 30. «آیا می خواهی کسانی را در زمین بگذاری که فساد کنند وخون ها بریزند؟».

(٥)

نظام الهی امامت به همه این پرسش ها پاسخ می دهد ووجود امام همه این ایرادها را از میان می برد وبر همه کاخ نشین ها واستکبارها، استعلاها واستعباد انسان ها (که در عصر ما بزرگ ترین وستمکارترین وبرتری جوترین آنها حکومت مارکسیسم وملحد شوروی ورژیم استعمارگر وصهیونیسم پرور آمریکا است) خط بطلان می کشد وعلوّ وبرتری جویی را، حتی در کمترین جلوه اش به شدّت محکوم می سازد وشعار وبنیاد رابطه خود را با مردم وهر قوی ونیرومندی را با ضعیف، این آیه می داند:
﴿تِلْک الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذینَ لَا یرِیدُونَ عُلُوّاً فِی الْأَرْضِ ولَا فَسَاداً والْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ(73)؛
«ما این دار آخرت را برای آنان که در زمین اراده علوّ وفساد وسرکشی ندارند قرار می دهیم وعاقبت نیک، مخصوص پرهیزکاران است».
پس هرکجا ذره ای علوّخواهی وبرتری جویی بر دیگران است، آنجا نظام امامت مستقر نیست. طغیان ودیکتاتوری وزور واستبداد - حتی در یک دِه ویک خانه واز یک کدخدا ویک سرپرست خانواده - به هر صورت وبه هر شکل محکوم است واینان از بهشت خدا محرومند وعاقبت نیک وپایان خوب برای کسانی است که از مظاهر

-----------------

(73) قصص، 83.

(٥)

گردنکشی، خودبرگزینی، فخر واعتبارفروشی، استضعاف وکوچک شمردن دیگران پرهیز می نمایند.
نظم امامت یعنی حرکت همه برای علی(ع) وبه سوی روش وحکومت علی ومهدی علیهما السلام، ودر این نظام است که حکومت به عنوان یک هدف مقصود نیست وهرکس هم آن را به عنوان یک هدف بخواهد، شایسته حکومت وهیچ منصبی در این نظام نیست، بلکه حکومت وسیله اقامه عدل، دفع باطل وستم، احقاق حقوق، اجرای احکام، ترقی واقعی انسان ها، کمک به ضُعفا، تأمین رفاه وامنیت وآزادی همگان است. رهبران این نظام امامت، افرادی هستند که خداوند می فرماید:
﴿اَلَّذِینَ إِنْ مَکنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلوٰةَ وآتَوُا الْزَّکوةَ وأَمَرُوا بِالْمَعُرُوفِ ونَهَوْا عَنِ الْمُنْکرِ وَلِلّٰهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ(74)؛

-----------------

(74) حج، 41. حاکم حسکانی که از علمای بزرگ، اهل سنّت است در کتاب شواهد التنزیل - که اخیراً به همّت یکی از علمای پرتلاش ومخلص، تحقیق وتعلیق وچاپ شده است - در آن در رابطه با فضائل اهل بیت (علیهم السلام) 210 آیه از آیات قرآن مجید و1163 حدیث جمع آوری شده، در تفسیر این آیه سه حدیث روایت کرده است، در یکی از این سه حدیث که حدیث 555 کتاب می باشد، از «فرات» مفسر معروف مسنداً از حضرت امام باقر(ع) روایت کرده است که ابی عبیده حذّاء پرسش کرد: چگونه صاحب الامر را بشناسیم؟ حضرت در پاسخ، این آیه شریفه را قرائت فرمود، وفرمود: «إِذَا رَأَیتَ هَذَا الرَّجُلَ مِنَّا فاتَّبِعْهُ فَإِنَّهُ هُوَ صَاحِبُهُ»؛ «وقتی مردی از ما را دیدی که برنامه ای را که این آیه اعلام می کند، اجرا می نماید، او را پیروی کن که همان صاحب الامر است». ر.ک: حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج1، ص522 – 523.
ودر حدیث 556 نیز، از فرات مسنداً از زید بن علی بن الحسین (علیهم السلام) روایت کرده است که گفت: «إِذَا قَامَ الْقَائِمُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ یقُولُ: یا أَیهَا النَّاسُ نَحْنُ الَّذِینَ وَعَدَکمُ اللهُ فِی کتَابِهِ: ﴿الَّذِینَ إِنْ مَکنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ الآیة؛ وقتی قائم آل محمد (علیهم السلام) قیام می نماید، می فرماید: ای مردم ماییم آنان که خدا شما را در کتابش وعده داده است: ﴿الَّذِینَ إِنْ مَکنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾». ر.ک: حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج1، ص523.

(٥)

«اگر آنها را در زمین متمکن وصاحب نیرو گردانیم، نماز را برپا داشته وزکات را می دهند وامر به معروف ونهی از منکر می نمایند وپایان کارها با خداست».
در پرتو این نظام است که زندگی اصالت می یابد، معنا پیدا می کند وبرای آن سیر وکوشش وحرکت وکار وتلاش باارزش وعقلانی خواهد شد.
والّا بشر کجا می رود؟ وکجا می رود؟ به سوی بمب های اتم وهیدروژن وجنگ های جهان سوز؟ یا به سوی دنیای مادّی وصنعتی وتمدنی که این همه بدبختی ها، فشارها، عیاشی ها، تجمل پرستی ها وتبعیضات را به وجود آورده است؟ یا به سوی نژادپرستی واستعمار آمریکا؟ یا به سوی جامعه حیوانی وماشینی ومسلوب الاختیار کمونیسم که در آن آزادی وانسانیت به معانی حقیقی ومتعالی اش قابل درک نیست؟.
کدام یک از این نظام ها وسازمان ها می تواند هدف نهایی وپاسخگوی روح وسیع بشر باشد؟ بشر به هرکدام رسید، گم شده خود را در آن نیافت.
این سازمان های بین المللی که هرکدام زیر نفوذ یک ابرقدرت قرار دارند وبه اسم حق، باطل وبه اسم عدل، ظلم وبه نام همزیستی مسالمت آمیز وحسن هم جواری، توطئه وخیانت وتجاوز به همسایه

(٥)

می نمایند واز هیچ گونه عمل خلاف قواعد انسانی روی گردان نمی باشند.
این سازمان ملل است که علاوه بر هزارویک ایراد که به آن وارد است، بارزترین نشانِ اساس خبیث آن - که حفظ منافع زورمندان واستضعاف گران است - حق «وتو» است که پنج حکومت مستکبر وجهان خوار وعامل عمده فساد دنیا وعقب ماندگی مستضعفان، در این سازمان دارند. این حق غیرشرعی وخلاف عدالت، این پنج حکومت را مسلّط می سازد از اجرای هر تصمیمی که مخالف منافع خودشان باشد، جلوگیری نمایند وآن را وتو کنند، دیگر این مطرح نیست که چرا این حق برای آنها باشد؟ وچرا حکومت های دیگر وکوچک این حق را نباید داشته باشند؟ وچرا در تمام آفریقا هیچ کشوری دارای این حق نیست؟
همه این سخنان ونقشه هایی که اَبَرستمگران برای فریب عوام یا بهانه داشتن وبهانه ساختن برای مداخله در امور دیگران عنوان می کنند، فاقد حقیقت وارزش است، چنان که وقتی که سازمان ملل تشکیل شد ودولت ها در آن قبول عضویت می کردند خطاب به حضرت ولی عصر(ع)، درضمن اشعاری عرض کرده ام:

منشور سازمان ملل حرف است * * * چون نیستش حقیقت ومبنایی
آوازه عدالت وآزادی * * * اسم است وهیچ نیست مسمّایی
تا کی به جان ومال بشر دارند * * * این رهزنان حکومت وآقایی

(٥)

واقعاً اگر امید رسیدن به حکومت جهانی مهدی(ع) وبرقرارشدن نظام امامت در محدوده های کشوری ومنطقه ای در تحت ولایت نواب عام آن حضرت «فقهای عادل» نباشد، هیچ گونه امیدی برای بشر باقی نخواهد ماند وتمام سعی وتلاش های او بیهوده وبی نتیجه خواهد شد.
این آزمایش هایی که بشر از رژیم های گوناگون کرده واین که به هر رژیمی روی می آورد، آن را برآورنده خواسته های واقعی خود نمی بیند، موجب می شود که وقتی منادی آسمانی مردم را به حکومت جهانی مهدی(ع) بخواند، جمعیت های محروم وگروه های مستضعف در همه جهان از آن استقبال نمایند وحکومت الهی را به جای تمام این حکومت های گوناگون از جان ودل بپذیرند.
چنان که در روایات قریب به این مضمون روایت شده است که هنگامی حکومت مهدی (ع) اعلام وبرقرار می شود که بشر تمام حکومت ها ورژیم ها را امتحان کرده باشد وناتوانی ها، نارسایی ها، مفاسد ومعایب آنها را دانسته وفهمیده باشد که در حقیقت برایش یک راه ویک امید بیشتر باقی نمانده است.
متن روایت این است:
«لَنْ یبْقَ أَهْلُ بَیتٍ لَهُمْ دَوْلَةٌ إِلَّا وُلُّوا قَبْلَنَا حَتَّی لَا یقُولَ أَحَدٌ: وَإِنَّا لَوْ وُلِّینَا لَعَدَلْنَا مِثْلَ هَؤُلَاءِ»(75)؛

-----------------

(75) اکنون مصدر این حدیث شریف را در نظر ندارم ومحتاج به مراجعه جدید است لذا حدیث دیگری را که در منتخب الاثر (ص308)، از الارشاد شیخ مفید (ج2، ص385) نقل نموده ام ودر کتاب الغیبه شیخ طوسی (ص471- 472) وبحارالانوار علامه مجلسی (ج52، ص332) نیز روایت شده است نقل می نماییم. متن حدیث به روایت الغیبه شیخ طوسی، از حضرت امام باقر(ع) این است:
«دَوْلَتُنَا آخِرُ الدُّوَلِ وَلَمْ یبْقِ أَهْلُ بَیتٍ لَهُمْ دَوْلَةٌ إِلَّا مَلِکوا قَبْلَنَا لِئَلَّا یقُولُوا إِذَا رَأَوْا سِیرَتَنَا: إِذَا مُلِّکنَا سِرْنَا مِثْلَ سِیرَةِ هَؤُلَاءِ وَهُوَ قَوْلُ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾؛
«دولت ما آخرین دولت ها است وباقی نخواهد ماند خاندانی که دولت برای آنها باشد مگر اینکه پیش از ما فرمانروا می گردند برای اینکه وقتی سیر وروش ما را دیدند نگویند اگر ما فرمانروا می شدیم مثل ایشان رفتار می نمودیم واین همان است که خداوند فرموده: «وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»؛ عاقبت از برای پرهیزکاران است».

(٥)

بدیهی است در چنین وضعی که همه از کارسازی رژیم ها ومکتب های گوناگون مأیوس شدند، دعوت الهی مهدی(ع) را از جان ودل می پذیرند ومستضعفان جهان به یاری آن حضرت که منصور به رُعب ومؤید به نصر خداست برمی خیزند ومستکبران را از صحنه مداخله در امور جوامع بشری برکنار می نمایند ودر چنان جهانی که پر از استکبار واستضعاف شده وهمه چشم به راه ومنتظر یک حرکت ونهضت وبیرون آمدن دست غیبی از آستین مصلح جهان وموعود پیغمبران باشند، ناگهان وعده الهی محقق می شود ومهدی موعود که علائم ونشانی ها وخصوصیاتش در صدها حدیث بیان شده است ظهور می فرماید وعالم را پر از عدل وداد می کند:
«فَیمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً»(76)؛

-----------------

(76) راجع به عدل وقسط وجور وظلم برحسب تحقیق ومطالعاتی که اینجانب نموده ام هر کجا عدل وقسط در کنار هم در برابر جور وظلم آورده شود، مراد از قسط تجاوز نکردن به ملک وحق غیر ونصیب وسهم به عدل است، در آنچه حقیقتاً یا حکماً قابل تقسیم وتوزیع باشد ومراد از عدل، اعم از آن یا خصوص عدل حاکم است، چنان که مراد از جور، جور در حکم است ومراد از ظلم یا اعم از آن یا خصوص ترک عدالت در نصیب وسهم وتجاوز به حقوق وملک دیگران وانواع خیانت ها است. ودر صورتی که به تنهایی در کلامی آورده شوند، دلالت جور بر جور در حکم اظهر است از دلالت آن بر مطلق بی عدالتی وترک میانه روی ولذا اطلاق ظالم به خاین ومتجاوز به نفس ومال وناموس غیر ابلغ واغلب است از جابر، چنانکه اطلاق قسط در خصوص نصیب وسهم به عدل واقامه حقوق اظهر از عدل است، هر چند به ملاحظه قرائن ومناسبات ظهور این کلمات متفاوت می شود که باید در مواردی که به تنهائی مذکور می شوند قرائن حالیه ومقالیه را در فهم مقصود گوینده در نظر گرفت؛ «روی زمین را از عدل وداد پر می کند پس از آن که با ظلم وجور پر شده باشد».

(٦)

در اینجا، سخن را در این رساله به پایان می رسانیم وخوانندگان کاوشگر ومعرفت جو را به کتاب های محققین علما وآگاهان به کتاب وسنّت ومعارف آل محمّد (علیهم السلام) ارجاع می دهیم وفقط به پرسشی که ممکن است برای بعضی در رابطه با مطالب گذشته پیش بیاید در خاتمه این رساله جواب می دهیم:
پرسش این است که: آنچه گفته شد از وابستگی جهان به وجود امام(ع) در صورتی صحیح است که امام وحجت همراه با وجود عالم، همواره وحتی قبل از خلقت آدم وحوّا، وجود داشته باشد، اما درصورتی که سلسله حجج الهی به وجود آدم منتهی شود، یا به عبارت دیگر از او آغاز گردد، سایر اجزای عالم، قبل از خلقت حجج، چه وابستگی به وجود آنها خواهند داشت وچگونه این وابستگی قابل توجیه است؟
پاسخ اینکه:
اولاً: برحسب بعضی از توجیهات که یادآور شدیم، حتی اگر

(٦)

شخصی که اکمل واشرف کائنات است ووجود جهان وابسته به اوست، بعد از خلقت عالم وبه صورت یک جزء ویک واحد از اجزای عالم آفریده وموجود شود، وابستگی سایرین به وجود او قابل انکار نخواهد بود وبه قول خاقانی همان وجود او، بعد از اینکه جهان مراحلی را طی کرد، دلیل بر کمال اوست.
خاقانی گوید:

اگرچه بعد همه در وجودش آورده * * * وجود آخر او بر کمال اوست گوا
نه سوره از پس ابجد همی شود مرقوم * * * نه معنا از پس اسما همی شود پیدا
نه روح را پس ترکیب صورت است نزول * * * نه شمس را ز پی صبح صادق است ضیا

ثانیاً: برحسب اخبار معتبر، انوار پیغمبر اکرم صلّى الله عليه وآله وسلم وائمه طاهرین (علیهم السلام) پیش از همه، خلق شده اند(77) و«أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللهُ»، آن

-----------------

(77) این احادیث را - خصوصاً در مورد پیغمبر اکرم (ص) وامیرالمؤمنین(ع) - اهل سنّت مانند ابن مردویه وابن سعد وبزاز وطبرانی واحمد وبخاری وحاکم وبیهقی وابن ابی شیبه وابن جریر وابن ابی حاتم ودیلمی وعبدالله بن احمد وابن عبدالبّر وخطیب وابن مغازلی وابن عساکر وابن حجر ورافعی ومحب طبری وجماعتی دیگر نیز روایت کرده اند. برای نمونه مراجعه شود به تفسیر آیه 7 سوره احزاب: ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیینَ مِیثَاقَهُمْ وَمِنْک وَمِنْ نُوحٍ﴾ در تفسیر الدرالمنثور سیوطی (ج5، ص183 – 184) وروح المعانی آلوسی (ج11، ص152) ونیز به تاریخ مدینة دمشق (ترجمة الامام علی بن ابی طالب(ع))، ابن عساکر (ج1، ص151 - 152، ح185 و186) وکفایةالطالب، گنجی شافعی (باب87، ص315) ومیزان الاعتدال (ذهبی، ج2، ص130) ومناقب ابن مغازلی (ص120 – 121) وفرائدالسمطین، جوینی خراسانی (ج1، ص36 - 37، باب1، ح1، ص41 – 43، باب2، ح5 و6 و7، ص44، ح8) وکتا ب های دیگر. ونیز اگر کسی بخواهد بر تواتر اخباری که دلالت بر سبقت خلقت پیغمبر (ص) وامیرالمؤمنین(ع) بر حسب کتاب های معتبر عامّه وخاصّه (شیعه وسنّی) مطلع شود، به کتاب عبقات الانوار وجلد پنجم خلاصه آن، که مربوط به حدیث نور است، مراجعه نماید. ر.ک: حسینی میلانی، نفحات الازهار، ج5.

(٦)

بزرگواران بوده اند واز حضرت مولا امیرالمؤمنین(ع) نقل شده است که فرمود:
«کنْتُ مَعَ الْأَنْبِیاءِ سِرّاً، کمَا کنْتُ مَعَ مُحَمَّدٍ (ص) جَهْراً»(78)؛
روایاتی که در گزارش معراج حضرت رسول (ص) وارد شده وهمچنین بعضی احادیثی که در تفاسیر آیاتی مثل:
﴿وَإِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْرَاهِیمَ(79)؛
وارد شده نیز، بر این دلالت دارند که انوار خمسه طیبه وسایر ائمه معصومین (علیهم السلام) پیش از ظهور وتجلی آنها در این جهان آفریده شده اند، وبعضی از پیامبران، مانند حضرت ابراهیم خلیل الله(ع) به دیدار وزیارت آن انوار نایل شده وبه آن بزرگواران در حوائج مهم وشداید متوسل شده وخدا را به حق آنها خوانده اند، ویکی از نکته ها واسرار اینکه عیسی(ع)، با آن مقام کلمة اللهی وروح اللهی، برحسب اخبار متواتر که ازطریق سنی وشیعه روایت شده است، به حضرت مهدی(ع) در نماز

-----------------

(78) در کتب عامّه است که حضرت رسول (ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «یَا عَلِیُّ کنْتَ مَعَ الْأَنْبِیاءِ سِرّاً وَمَعِی جَهْراً؛ تو در سرّ وپنهان با پیامبران گذشته بودی، وبا من هستی در ظاهر وآشکار». حسینی میلانی، نفخات الازهار، ج5، ص111، 305.
(79) صافّات، 83. «همانا ابراهیم از شیعیان وپیروان اوست».

(٦)

اقتدا می کند، همین موضع بلند وعلوّ رتبه وکمال آن حضرت(ع) است که باید حتّی مثل عیسی(ع) به آن مقتدای جهانیان اقتدا نماید ومؤید این مطلب حدیث معروف از رسول اکرم (ص) است که فرمود:
«لَوْ کانَ مُوسَی حَیاً لَمَّا وَسِعَهُ إِلَّا إِتِّبَاعِی»(80)؛
وحدیث:
«آدَمُ وَمَنْ دُونَهُ تَحْتَ لِوَائی یوْمَ الْقِیامَةِ»(81)؛
وچه نیکو سروده شده است:

جهان روشن از لُمعه روی او* * * شب قدر، تاری ز گیسوی او
چو سازد لوای خلافت بلند * * * در آرد سر عاصیان در کمند
نهالی است از گلشن اصطفا * * * ثمربخش اصحاب صدق وصفا
سرشته به آب کرامت گلش * * * محیط علوم لَدنّی دلش
مه رایتش ثالث ماه وخور * * * ز عدلش شود جمله آفاق پر
چو گردد به محراب این مقتدا * * * کند پور مریم بدو اقتدا

در این موضوع اگر بخواهیم بسط سخن بدهیم وپیرامون این روایات وتحقیقات ولطایف ومطالبی که علمای اهل تحقیق فرموده اند، سخن بگوییم، از وضع اختصاری که در این رساله منظور است خارج خواهیم شد، با تقدیم درود به صاحب مقام ولایت عظمی

-----------------

(80) ابن ابی جمهور احسائی، عوالی اللئالی، ج4، ص121. از حافظ ابونعیم نیز نقل شده است که عمر بن خطاب گفت: خدمت رسول الله (ص) رسیدم وبا من کتابی بود که از بعضی از اهل کتاب گرفته بودم، پیغمبر (ص) فرمود: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیدِهِ لَوْ أَنَّ مُوسی کانَ حَیاً الْیوْمَ مَا وَسِعَهُ إِلَّا أَنْ یتَّبِعَنِی؛ سوگند به آن که جانم به دست او است، اگر موسی امروز زنده بود، جز این که متابعت مرا نماید وظیفه نداشت». ر.ک: صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، ج10، ص302. وچه نیکو است این شعر:

وَإِنِّی وَإِنْ کنْتُ ابْنَ آدَمَ صُورَةً * * * فَلِی فِیهِ مَعْنی شَاهِدٌ بِاُبُوَّتِی

گرچه من در صورت وظاهر فرزند آدم هستم اما برای من درباره او در عالم معنی گواهی هست که شاهد پدر بودنم است.

(81) ابن ابی جمهور احسائی، عوالی اللئالی، ج4، ص121، مجلسی، بحارالانوار، ج16، ص402؛ «آدم وغیر او در روز قیامت زیر پرچم من هستند».

(٦)

وامامت کبری، حضرت بقیةالله، صاحب العصر وولی الامر، حجّة بن الحسن العسکری علیهما السلام وکلیه شیعیان ومؤمنان به ولایت آن حضرت، ومنتظران ظهور آن یگانه رهبر وولی امر کل(ع) وضمن عرض ضراعت ومسکنت، با این سه بیت شعر، خطاب به آستان فرشته پاسبان آن ولی دوران وقطب زمان نموده، رساله را پایان می دهیم:

دل دردمند عاشق، ز محبّت تو خون شد * * * نه کشی به تیغ هجرت، نه به وصل می رسانی
نمی روم ز دیار شما به کشور دیگر * * * برون کنیدم از این در آیم از در دیگر
من ارچه هیچ نِیم، هرچه هستم آنِ توأَم * * * مرا مَران که سگی سر بر آستان تواَم

واین چند بیت را نیز از اشعار مرحوم آیت الله والد، که تضمین اشعار معروف خواجه حافظ شیرازی است، اضافه می کنم:

ای زیب ده عالم، مجموعه زیبایی * * * سرحلقه جن وانس، سردفتر دانایی
در پرده غیبت چند، ای مهر جهان پایی * * * ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد، وقت است که بازآیی
ای عشق تو اول فرض، در مذهب اسلامی * * * جان می دهمت گر باد، آرد ز تو پیغامی
صحرای تجلّی را، از مهر بنه گامی * * * ای درد توام درمان، در بستر ناکامی
وای یاد توام مونس، در گوشه تنهایی

(٦)

امید وصال تو، ای دوست جوانم کرد * * * عشق تو مرا فارغ، از هر دو جهانم کرد
بازآ که فراق تو، بی تاب وتوانم کرد * * * مشتاقی ومهجوری، دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد، پایان شکیبایی

اَللَّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَزَینِ الْأَرْضَ بِطُولِ بَقَائِهِ، وَاجْعَلْنَا مِنْ أَنْصَارِهِ وَأَعْوَانِهِ، وَالْمُجَاهِدِینَ بَینَ یدَیهِ، وَصَلِّ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ الطَّاهِرِینَ.

وَآخِرُ دَعْوَانَا أَنِ الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ

(٦)

کتاب نامه

1. قرآن کریم.
2. نهج البلاغه، الشریف الرضی، الامام علی بن ابی طالب(ع)، تحقیق وشرح محمد عبده، بیروت، دارالمعرفة، 1412ق.
3. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، مفید، محمد بن محمد (م. 413ق.)، تحقیق مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لتحقیق التراث، بیروت، دارالمفید، 1414ق.
4. الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله قرطبی (م.463ق.)، تحقیق علی محمد بجاوی، بیروت، دارالجیل، 1412ق.
5. اسدالغابة فی معرفةالصحابه، ابن اثیر جزری، علی بن محمد (م. 630ق.)، تهران، انتشارات اسماعیلیان.
6. الاصابة فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م. 852ق.)، تحقیق عادل احمد عبد الموجود، علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415ق.
7. اعانة الطالبین، سید بکری، ابن سید محمد شطادمیاطی (م. 1310ق.)، بیروت، دارالفکر، 1418ق.
8. الامالی، مفید، محمد بن محمد (م. 413ق.)، تحقیق حسین استاد ولی، علی اکبر غفاری، بیروت، دارالمفید، 1414ق.
9. امان الامة من الضلال والاختلاف، صافی گلپایگانی، لطف الله، قم، المطبعة العلمیة، 1397ق.
10. الانوار النعمانیه، سید نعمت الله جزائری (م. 1112 ق.)، تبریز، مکتبة حقیقت.

(٦)

11. بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار (علیهم السلام)، مجلسی، محمدباقر (م. 1111ق.)، تحقیق محمدباقر بهبودی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1403ق.
12. پرتوی از عظمت امام حسین(ع)، صافی گلپایگانی، لطف الله، قم، مرکز تنظیم ونشر آثار حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی مدظله العالی، 1430ق.
13. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، احمد بن علی (م. 463ق.)، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1417ق.
14. تاویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهره، حسینی استرآبادی، سید شرف الدین علی (م. 965ق.)، قم، مدرسة الامام المهدی(ع)، 1407ق.
15. ترجمة الامام علی بن ابی طالب(ع) من تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، علی بن حسن (م. 571ق.)، تحقیق محمدباقر محمودی، بیروت، مؤسسة المحمودی، 1398ق.
16. تفسیر نورالثقلین، حویزی، عبدعلی بن جمعه (م. 1112ق.)، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، قم، انتشارات اسماعیلیان، 1412ق.

(٦)

17. تفسیرالصافی، فیض کاشانی، محسن بن مرتضی (م. 1091ق.)، ترجمه محمدباقر ساعدی خراسانی، تهران، نشر صفا، 1363ش.
18. تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م. 852ق.)، بیروت، دارالفکر، 1404ق.
19. الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی، محمد بن علی (م. 560ق.)، تحقیق نبیل رضا علوان، قم، انتشارات انصاریان، 1412ق.
20. الجرح والتعدیل، ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد (م. 327ق.)، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1371ق.
21. الجواهرالسنیه فی الاحادیث القدسیه، حر عاملی، محمد بن حسن (م.1104ق.)، بغداد، المکتبة العلمیة، 1384ق.
22. الخصال، صدوق، محمد بن علی (م. 381ق.)، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1403ق.
23. الدرالمنثور فی التفسیر بالماثور، سیوطی، جلال الدین (م. 911ق.)، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1404ق.
24. دلائل النبوة ومعرفة احوال صاحب الشریعه، بیهقی، احمد بن حسین (م. 458ق.)، تحقیق عبدالمعطی قلعجی، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1405ق.
25. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، آلوسی، سید محمود (م. 1270ق.)، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
26. سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیرالعباد، صالحی شامی، محمد بن یوسف (م. 942ق.)، تحقیق عادل احمد عبدالموجود، علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1414ق.
27. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، عزالدین (م. 656ق.)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دار احیاء الکتب العربیة، 1378ق.
28. شفاءالصدور فی شرح زیارة العاشور، تهرانی، میرزا ابوالفضل، تحقیق علی موحد ابطحی، قم، چاپخانه سیدالشهداء، 1409ق.
29. شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی الآیات النازلة فی اهل البیت (علیهم السلام)، حاکم حسکانی، عبیدالله بن عبدالله (م. 506ق.)، تحقیق محمدباقر محمودی، تهران، وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، 1411ق.

(٦)

30. شواهدالحق فی الاستغاثه بسید الخلق، نبهانی، یوسف بن اسماعیل (م. 1350ق.)، استانبول، انتشارات فاتح، 1984م.
31. صحیفه سجادیه، الامام علی بن الحسین علیهما السلام (م. 94ق.)، قم، انتشارات الهادی، 1376ش.
32. عبقات الانوار فی اثبات امامة الائمة الاطهار (علیهم السلام)، لکنهوی، سید حامد حسین (م. 1306ق.)، اصفهان، کتابخانه امیرالمؤمنین(ع)، 1366 ش.
33. عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیه، ابن ابی جمهور احسائی، محمد بن علی (م. 880ق.)، تحقیق مجتبی عراقی، قم، مطبعة سید الشهداء، 1403ق.
34. عیون اخبارالرضا(ع)، صدوق، محمد بن علی (م. 381ق.)، تحقیق حسین اعلمی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1404ق.
35. الغدیر فی الکتاب والسنة والادب، امینی، عبدالحسین (م. 1392ق.)، بیروت، دارالکتاب العربی، 1397ق.
36. الغیبه، طوسی، محمد بن حسن (م. 460ق.)، تحقیق عبادالله تهرانی، علی احمد ناصح، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1411ق.
37. الغیبه، نعمانی، محمد بن ابراهیم (م. 360ق.)، تحقیق فارس حسون کریم، قم، انتشارات انوارالهدی، 1422ق.
38. فرائد السمطین فی فضائل مرتضی والبتول والسبطین والائمة من ذریتهم (علیهم السلام)، جوینی خراسانی، ابراهیم بن محمد (م. 730ق.)، بیروت، مؤسسة المحمودی، 1398 ق.
39. فروغ ولایت در دعای ندبه، صافی گلپایگانی، لطف الله، قم، دفتر تنظیم ونشر آثار حضرت آیة الله العظمی صافی گلپایگانی مدظله العالی، 1392ش.

(٧٠)

40. الفصول المهمة فی معرفة الائمه، ابن صباغ مالکی، علی بن محمد (م. 855ق.)، تحقیق سامی غریری، قم، دارالحدیث، 1422ق.
41. الکافی،کلینی، محمد بن یعقوب (م. 329ق.)، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1363ش.
42. الکشف والبیان فی تفسیر القرآن (تفسیر ثعلبی)، ثعلبی، احمد بن ابراهیم (م. 427ق.)، تحقیق ابن عاشور، ساعدی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1422ق.
43. کشف الاستار عن وجه الغائب عن الابصار، محدث نوری، میرزا حسین (م. 1320ق.)، المطبعة الجدیده.
44. کفایةالاثر فی النص علی الائمة الاثنی عشر (علیهم السلام)، خزاز قمی، علی بن محمد (م. 400ق.)، تحقیق سید عبداللطیف حسینی کوه کمری، قم، انتشارات بیدار، 1401ق.
45. کفایة الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب(ع)، گنجی شافعی، محمد بن یوسف (م. 658ق.)، تهران، داراحیاء تراث اهل البیت (علیهم السلام)، 1404 ق.
46. کمال الدین وتمام النعمه، صدوق، محمد بن علی (م. 381ق.)، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1405ق.
47. لسان العرب، ابن منظور، محمد بن مکرم (م. 711ق.)، قم، نشر ادب الحوزه، 1405ق.
48. لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م. 852ق.)، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1390ق.
49. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، فضل بن حسن (م. 548ق.)، تحقیق عده ای از محققین، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1415ق.

(٧١)

50. المسائل الخمسون فی اصول الدین، فخر رازی، محمد بن عمر (م.606ق.)، تحقیق احمد حجازی سقا، القاهرة، المکتبة الثقافیة، 1989م.
51. المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله (م.405ق.)، تحقیق یوسف مرعشلی، بیروت، دارالمعرفه.
52. مشارق انوارالیقین فی أسرار أمیرالمؤمنین(ع)، حافظ برسی، رجب بن محمد (م. 813ق.) تحقیق سید علی عاشور، بیروت، مؤسسةالاعلمی، 1419ق.
53. معارج الوصول، محقق حلی، جعفر بن حسن (م. 676ق.)، تحقیق محمدحسین رضوی، قم، مؤسسة آل البیت (علیهم السلام)، 1403ق.
54. المعجم الاوسط، طبرانی، سلیمان بن احمد (م. 360ق.)، دارالحرمین، 1415ق.
55. المعجم الصغیر، طبرانی، سلیمان بن احمد (م. 360ق.)، بیروت، دارالکتب العلمیه.
56. المعجم الکبیر، طبرانی، سلیمان بن احمد (م. 360ق.)، تحقیق حمدی سلفی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1404 ق.
57. مناقب الامام علی بن ابی طالب(ع)، ابن مغازلی، علی بن محمد (م. 483ق.)، بیروت، دارالاضواء، 1444ق.
58. مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، محمد بن علی (م. 588ق.)، تحقیق گروهی از اساتید نجف اشرف، النجف الاشرف، المکتبة الحیدریة، 1376ق.
59. منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر(ع)، صافی گلپایگانی، لطف الله، تهران، مکتبة الصدر.

(٧٢)

60. منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، خوئی، میرزا حبیب الله (م. 1324ق.)، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1348ش.
61. میزان الاعتدال فی نقدالرجال، ذهبی، محمد بن احمد (م. 748ق.)، تحقیق علی محمد بجاوی، بیروت، دارالمعرفه.
62. نفحات الازهار فی خلاصة عبقات الانوار، حسینی میلانی، سید علی، چاپخانه مهر، 1414ق.
63. نوید امن وامان، صافی گلپایگانی، لطف الله، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1390ش.
64. النهایة فی غریب الحدیث والاثر، ابن اثیر، مبارک بن محمد (م. 606ق.)، تحقیق طاهر احمد الزاوی، محمود محمد طناحی، قم، انتشارات اسماعیلیان، 1364ش.
65. الوافی، فیض کاشانی، محسن بن مرتضی (م. 1091ق.)، تحقیق سید ضیاء الدین حسینی، اصفهان، کتابخانه امام امیرالمؤمنین علی(ع)، 1406ق.
66. ینابیع المودة لذوی القربی، قندوزی، سلیمان بن ابراهیم (م. 1294ق.)، تحقیق سید علی جمال اشرف حسینی، دارالاسوة، 1416ق.

(٧٣)