تقوا در گفتار امام زمان (علیه السلام)
نویسنده: سید حسین حسینی
فهرست مطالب
مقدمه..................3
از توقیعات حضرت صاحب الامر که در خطاب به عثمان بن سعید عمروی..................5
گفتار (1)..................7
گفتار (2)..................31
گفتار (3)..................57
مقدمه
بسم الله الرحمن الرحیم
در میان موجودات، انتخابگری چون انسان نمی شناسیم. واو به حکم انا هدیناه السبیل اما شاکرا واما کفورا مظهر القادر المختار جل وعز است. واین اختیار، که پلکان اوج گیری اوست، حضیض ها نیز برایش به دنبال می آورد وتردد در پلکانهای اوج وحضیض لوازمی دارد که قبل از هر چیز وجود وبعث مذکران ومنبهان است.
خداوند رحمان به مقتضای مهر عمومی، همواره یادآورانی را مبعوث فرموده که آنان - درود خدا بر ایشان - را پیامبران می نامیم، ولی حفظ ونگهداری ودوام بخشی به این تذکر ونشان دادن انسانهای تذکر یافته، خط وصایت وولایت وامامت را می طلبد. پس آفریدگار حکیم تبارک وتعالی به حکم حکمت ومصلحت، جانشینانی نیز برای ایشان قرار داده است. اینان - هزاران درود وسلام برایشان - با کردار وگفتار خود، خط تذکر وتنبه را حفظ کرده ودر چهره زندگی روزمره وگفتارهایشان، انسانهای خفته را بیدار وخزانه های نهفته خردشان را برانگیخته اند.
وما که همه هستیمان از برکت وبه یمن وجود آنان می باشد، بایستی که به عنوان سپاس یکی از هزاران حقوقشان، خط کوشش ایشان را دنبال کنیم. در این راستا، تذکراتی از کلمات نورشان - توقیعات امام عصر (عجل الله فرجه) - در قالب سخنرانی وتوسل بود، در کنار مرقد مطهر منبع نور، هشتمین مشعل روشن تذکر حضرت ثامن الحجج - (علیه السلام) - که برادرانی متذکر، آنها را از نوار پیاده کرده، با کمی اصلاح - در عین محفوظ نگاه داشتن لحن گفتاری وخطابی در حد امکان - در اختیار گوشهای شنوا - اذن واعیه - قرار می دهند.
پادششان با مولایشان امام زمان - (علیه السلام). امید که موجب یادآوری نویسنده وخواننده بشود ومورد رضایت وخشنودی آن مذکر پرده نشین وغایب از نظر قرار گیرد وخداوند رئوف آن را به عنوان گامی کوچک در مسیر زمینه سازی برای ظهور آن سرور بپذیرد.
نوزدهم محرم 1414 - تهران - 19/ 4/ 1372
سید حسین حسینی
از توقیعات حضرت صاحب الامر (عجل الله فرجه) که در خطاب به عثمان بن سعید عمروی وفرزندش صادر شده است:
وفقکما الله لطاعته، وثبتکما علی دینه، واسعدکما بمرضاته. انتهی الینا ما ذکرتما ان المیثمی اخبرکما عن المختار ومناظرته من لقی واحتجاجه بان لا خلف غیر جعفر بن علی وتصدیقه ایاه. وفهمت جمیع ما کتبتما به مما قال اصحابکما عنه. وانا اعوذ بالله من العمی بعد الجلاء، ومن الضلاله بعد الهدی، ومن موبقات الاعمال ومردیات الفتن. فانه (عزَّ و جلَّ) یقول: الم، احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا وهم لا یفتنون. کیف یتساقطون فی الفتنه، ویترددون فی الحیره، ویاخذون یمینا وشمالا؟! فارقوا دینهم؟! ام ارتابوا؟! ام عاندوا الحق؟! ام جهلوا ما جاءت به الروایات الصادقه والاخبار الصحیحه؟! او علموا ذلک فتناسوا؟! اما تعلمون ان الارض لا تخلو من حجه اما ظاهرا واما
مغمورا؟! او لم یعلموا انتظام ائمتهم بعد نبیهم - (صلی الله علیه وآله) - واحدا بعد واحد الی ان افضی الامر بامر الله (عزَّ و جلَّ) الی الماضی - یعنی الحسن بن علی صلوات الله علیه - فقام مقام آبائه - (علیهم السلام) - یهدی الی الحق والی طریق مستقیم. کان نورا ساطعا وقمرا زاهرا. اختار الله (عزَّ و جلَّ) له ما عنده، فمضی علی منهاج آبائه - (علیهم السلام) - حذو النعل بالنعل علی عهد عهده ووصیه اوصی بها الی وصی ستره الله (عزَّ و جلَّ) بامره الی غایه، واخفی مکانه بمشیته، للقضاء السابق والقدر النافذ. وفینا موضعه. ولنا فضله.
ولو قد اذن الله (عزَّ و جلَّ) فیما قد منعه وازال عنه ما قد جری به من حکمه، لاراهم الحق ظاهرا باحسن حلیه وابین دلاله واوضح علامه، ولابان عن نفسه، وقام بحجته، ولکن اقدار الله (عزَّ و جلَّ) لا تغالب، وارادته لا ترد، وتوفیقه لا یسبق. فلیدعوا عنهم اتباع الهوی. ولیقیموا علی اصلهم الذی کانوا علیه، ولا یبحثوا عما ستر عنهم فیاثموا، ولا یکشفوا ستر الله (عزَّ و جلَّ) فیندموا. ولیعلموا ان الحق معنا وفینا. لا یقول ذلک سوانا الا کذاب مفتر. ولا یدعیه غیرنا الا ضال غوی. فلیقتصروا منا علی هذه الجمله دون التفسیر، ویقنعوا من ذلک بالتعریض دون التصریح - ان شاء الله. بحار الانوار 190:53
گفتار (1)
بسم الله الرحمن الرحیم
سخن راجع به حضرت، یعنی سخن درباره همه چیز. برای اینکه وجود مقدس ومبارک امام عصر - ارواحنا فداه - صد است وعدد صد حاوی همه اعداد ما قبل خودش هم هست. ولی از باب مثال معروف:
آب دریا را اگر نتوان کشید |
هم به قدر تشنگی باید چشید |
بنده با توجه به اینکه دوستانی که در محضر شریفشان هسیتم، نوعا عزیزانی هستند که علاقمندان به دربار مقدس حضرت ولی عصر - (علیه السلام) - هستند - وهذا من فضل ربنا. ذلک فضل الله یوتیه من یشاء - تصمیم گرفتم که جملاتی از ایشان را قرائت کنم. وچون سه شب هم بیشتر فرصت نداریم، تصمیم گرفتم فرمایشاتی را از حضرت بقیه الله - ارواحنا فداه - در خدمت شریف شما بخوانم
وترجمه کنم ودر پیرامون آن قدری صحبت کنم - ان شاء الله.
اما این توضیح وصحبت، احتیاج به مقدمه ای دارد. این مقدمه را توضیح بدهم تا اینکه بعد جملاتی را از توقیع شریف ایشان در محضر شریف شما نقل وترجمه کنم. ماها که نشسته ایم اینجا، آقایان وخانمهایی که اینجا هستند، همگیمان بدون استثنا عاشق هستیم. یکی از آثار عشق ومحبت این است که آدم دلش می خواهد کلمات وگفتارهای محبوب ومعشوق خودش را به دست آورد وبشناسد وبداند. یکی از آثار عشق این است.
یکی دیگر از آثار عشق اصل محاکات است. اصل محاکات یعنی چه؟ یعنی اینکه آدم کسی را که دوست دارد، دلش می خواهد به رنگ او در بیاید، به قیافه او دربیاید، به شکل او در بیاید. آدم کسی را که دوست دارد، می خواهد به شکل او دربیاید، از قیافه او وروحیه او حکایت کند، خودش را به تیپ او در بیاورد. این علامت عشق ومحبت است.
یعنی اینکه تشعشعات وجودی معبود ومعشوق برای عاشق ارزش والایی دارد که عاشق دلش می خواهد تشعشعات وجود محبوب را بشناسد واز آنها تبعیت کند وبا آنها همگامی وهمراهی کند. روی این اصل، علاقمندان به ساحت مقدس امام عصر - ارواحنا فداه - دوست دارند که گفته های ایشان، کردار ایشان، افعال ایشان، خصوصیات اخلاقی ایشان، حتی نحوه غذا خوردن ایشان،
راه رفتن ایشان، نمازشان، روزه شان، شب زنده داریشان، حرکاتشان، سکناتشان... همه اینها را بدانند. چرا می خواهند بدانند؟ برای اینکه به طور فطری در همه انسانها روحیه تبعیت از رهبر وجود دارد، یعنی روحیه تبعیت از قهرمان، وانسان دنبال یک قهرمان می گردد که او را برای خودش الگو قرار بدهد، دنبالش حرکت کند. وروی همین حساب، دین ما که دین فطری است، برای ما قهرمان معین کرده وقهرمانانی که صد در صد اصیل وصحیح هستند چهارده نفرند، یک زن وسیزده مرد.
اینها قهرمانانی هستند که انسانها در طول تاریخ تا قیام قیامت، اگر از اینها تبعیت وپیروی کنند، تکامل پیدا می کنند وبه کمال می رسند. واینها را می گویند چهارده معصوم. وبه همین جهت است که اینها را می گویند امام. امام اصل لغتش به معنای الگو واصل قابل پیروی وتبعیت است، یعنی کسی یا چیزی که اشخاص ویا اشیاء دیگر باید خودشان را با آن تطبیق بدهند. مثلا به شاغول بنایی می گویند امام. چرا؟ برای اینکه تراز دیوار است. دیوار می خواهد تراز شود با شاغول است.
همچنین به مسطر می گویند امام. قدیمها کاغذ خط نداشت سفید بود. بعد خطاطها مسطرهایی درست کرده بودند. مسطر مقوایی بود که از آن
نخهایی کلفت ومنظم رد کرده بودند. کاغذ را می گذاشتند روی این، یک دست می کشیدند، جای این نخها می افتاد خط می شد، می توانستند درست بنویسند. به آن مسطر که باعث درست کردن خط وسطر بود می گفتند امام. چرا؟ برای اینکه خطوط را با آن تطبیق می کردند. این مساله که انسان دنبال قهرمانی می گردد که از او پیروی وتبعیت کند ومو به مو خودش را تابع او قرار بدهد، یک مساله فطری است. بر این اساس برادرانی که اینجا هستند وخواهرانی که پشت پرده هستند وعزیزانی که با ایشان روبرو هستیم، همگی دلمان می خواهد که زندگیمان را با زندگی رهبر وامام وپیشوا تطبیق کنیم.
واین تطبیق به شرط شناسایی است. بالاخره انسان باید یک سیر داشته باشد. اگر در سیر وسلوکش نداند به چه راهی می رود، این در جاهلیت است، در گمراهی است. ولذا فرموده اند: من مات ولم یعرف امام زمانه، مات میته جاهلیه(1). چون آدم باید بداند که از چه کسی تبعیت می کند، دنبال چه کسی می رود واز چه کسی پیروی می کند، چه کسی الگوی کامل زندگی او
-----------------
(1) این مضمون چنانکه علامه مجلسی در مرآه العقول 301:2 تصریح فرموده، به تواتر از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نقل شده است. برای ملاحظه روایات مراجعه کنید به: بحار الانوار. 23: 95 - 76 علامه امینی در الغدیر 359:10 و360 مصادر آن را در کتب اهل سنت نیز گرد آورده است.
هست.... این، شناختن امام زمان است. لذا باید انسان امام زمان خود را بشناسد.
واین شناسایی بر دو قسم است که این یک داستان مفصل وجالبی دارد که نمی توانم الان به طور کامل توضیح بدهم، ولی اجمالا می گویم: یک نحوه شناسایی داریم که شناسایی عقلی وذهنی وشناسنامه ای است.... ایشان فرزند حضرت نرجس خاتون هستند. پدرشان حضرت امام حسن عسکری - (علیه السلام) - است. سال تولدشان 255 ه. ق است. محل تولدشان سامراست. غیبت صغرایشان تا سال 329 ه. ق بوده است. غیبت کبرایشان از آن وقت شروع شده.
نواب معروفشان چهار نفر هستند و.... اینها را می گویند شناسایی شناسنامه ای وشناسایی عقلی یا ذهنی. یک شناسایی دیگر هم داریم که فراتر از این شناسایی است که اسم آن شناسایی را من در اینجا می گذارم شناسایی قلبی، شناسایی معنوی. یک دریچه هم باز می کنم که نگویید: نسیه رد نشوید! خودت را می شناسی یا نه؟! بله می شناسم، دو جور می شناسم، یک شناسایی عقلی از خودم دارم، می دانم که در چه سالی متولد شده ام، اسمم چیست، مادرم کیست، مادر بزرگم کیست، پدر بزرگم کیست، در چه شهری متولد شده ام، زنم که بوده، و.... اینها شناسایی شناسنامه ای است. ولی یک شناسایی هم از خودم دارم که شناسایی شناسنامه ای نیست، عقلی نیست، فکری
نیست.
خودم را می شناسم، همراه خودم هستم، هیچ وقت از خودم غافل نیستم، احساس انانیت می کنم، احساس خودیت می کنم. این البته خیلی مفصل است. یک سرش به بحث امامت می خورد ویک سرش به توحید می خورد که بهترین راه شناسایی خدا هم همین راه است که به آن می گویند معرفت وجدانی، معرفت فواد وقلب، که آیات قرآن هم به آن اشاره می کند. امام زمان هم یک جور شناسایی دارد که شناسایی ذهنی وشناسنامه ای است. آدم بحار را می خواند، مشخصات امام زمان را به دست می آورد.
اما یک شناسایی دیگر هم دارد، شناسایی قلبی، روحی، معنوی. گاهی کسانی هستند که ممکن است از امام عصر - (علیه السلام) - از نظر شناسایی شناسنامه ای دو سه تا معلومات بیشتر نداشته باشند وهمین قدر بدانند که امام دوازدهم است وفرزند نرجس خاتون ودر سامرا متولد شده و... ولی در شناسایی قلبی آن قدر در سطح بالا باشند که از نزدیکان وخصیصین آن حضرت باشند. این مهم است.... ماها - بنده خودم را عرض می کنم - شناسایی شناسنامه ایمان بد نیست. ممکن است در مورد حضرت خیلی معلومات داشته باشیم، کتابخانه سیار باشیم.
ولی اگر شناسایی قلبی داشته باشیم، باید دیگران هم شخصیت امام عصر - ارواحنا فداه - را در پیشانی ما
بخوانند. شناسایی قلبی جوری است که باید در اثر آن دیگران هم شخصیت معنوی امام عصر را در پیشانی ما بخوانند. این دو جور شناسایی.... پس ما باید امام عصر - (علیه السلام) - را بشناسیم تا اینکه بدانیم دنبال چه کسی می رویم: وقتی که محبوبمان شد، دلمان می خواهد حرفهایشان را بفهمیم، فرمایشاتش را به دست بیاوریم، پیروی کنیم شخصیتش را، قیافه اش را، طرز زندگیش را، طرز سلوکش را، طرز معامله اش را، طرز رفتارش را، طرز حرکاتش را، طرز سکناتش را، طرز غذا خوردنش، به مسجد رفتنش تا ناخن گرفتنش را... اینها را باید بدانیم تا اینکه از او پیروی کنیم. ببینیم که مقیاس ومیزان ومحکی که ما از آن حضرت داریم چقدر است. وقتی یک سکه ای را، یک طلایی را، یا یک گردن بندی را به دست ما بدهند، ما وارد نیستیم بگوییم طلای بیست وچهار عیار است یا نه، ولی به مجرد اینکه به زرگر دادند، با دوایی که دارد، با محک، با سنگ محک می سنجد ومی گوید: این طلایش خیلی کم است، قلابی است. برای اینکه ما میزان طلایی که در وجودمان هست - که شناسایی آن حضرت وپیروی وتبعیت از ایشان است - معلوم بشود، باید با سنگ حق بسنجیم.
سنگ حق یعنی خود امام عصر - (علیه السلام) - ایشان سنگ حقند ودر ترازوی عدل الهی، اعمال ما وشخصیت ما با ایشان سنجیده می شود. یعنی در یک کفه ترازو سنگ را می گذارند
ودر یک کفه جنس را. جنس ما هستیم واعمال ما. مثلا نماز خواندی، خیلی به فقرا کمک کردی... بسیار خوب، بفرمایید بگذارید روی ترازو.
بعد کمک به فقرای محبوب ما را که حق است وکارش کار حق وسنگ حق است، می گذارند روی کفه دیگر ترازو، باهم مقایسه می شوند. می گویی: 100 تا بیمارستان ساختم و... نه! اینها ملاک نیست، باید بدانیم با سنگ حق چقدر وزن می گیرد ووزن می پذیرد. من خیلی منبر رفتم... باشد، منبر رفته باشی، می گذاریم توی کفه ترازو.... می بینیم همه اش دود شد، بخار شد رفت بالا، با سنگ حق هیچ نمی خواند. برای اینکه درونش هیچ خدا نبوده، همه اش ریا بوده، همه اش تظاهر بوده.... چون شما علاقمند هستید که محبوبتان را بشناسید.... وقتی می گویم شما - ان شاء الله - ما هم در جرگه شما هستیم. خداوند ما را از دوستان شما قرار بدهد، وما را در زمره عاشقان امام زمان قرار بدهد، وما را از شما که عاشقان ومشتاقان ظهور آن حضرت هستید، جدا نکند. برای اینکه بهتر بشناسیم وبرای اینکه از ایشان تبعیت وپیروی بکنیم وبدانیم که شخصیت ایشان چیست، کمی از گفتارهایشان را من در این سه شب چهار شب می خوانم.... شاید که ما با بیان کلمات ایشان، یک قدم به ایشان نزدیکتر شویم.
وشاید شما که دل
پاکی دارید ونوعا جوان هستید ودلهای سوخته دارید، با شنیدن گفتارهای درر بار ایشان، احساس قرب ودوستی بیشتری با ایشان داشته باشید وایشان هم - ان شاء الله - توجه وعنایت بیشتری داشته باشند وما را از غریبی وتنهایی در بیاورند، وما هم با نزدیک شدن به ایشان، حضرتش را از تنهایی وغریبی در بیاوریم. چون غریب آن کسی است که آشنا نداشته باشد. وکسی که در میان خانه خودش هیچ کدام از بچه هایش، زنش، عیالش، خانواده اش، همرنگ وهمسخن وهمگامش نباشد، این غریب است دیگر، غریب. وخانه ما که خانه امام عصر - ارواحنا فداه - است، وقتی چون منی در آنم که با این لباسهای درازی که پوشیده ام، می خواهم داد بزنم که من از همگامان وهمراهان ایشان هستم، ولی در هیچ کدام از شوون زندگیم رنگ وبو وخاصیت وحقیقت ایشان را نداشته باشم، به راه دیگر بروم... آن وقت باید بپذیرم که امام من در این خانه غریب است... غریب الغربا اوست، برای اینکه من همراه او نیستم.... واین غربت را امیرالمومنین هم داشت.
لذا من تصمیم گرفتم که برای شما عزیزان ودوستان وشما سروران که ان شاء الله همه ما یک جوهره داریم - وآن از لطف خودشان است - وآن جوهره عشق مولاست ومحبت آن حضرت.... من خیلی خوشم آمد که صاحب این خانه گفت: زندگیم را
می خواهم با توسل به امام زمان - (علیه السلام) - شروع کنم. بارک الله! وفکر می کنم که آقایی آقا طوری باشد که این جور تفکرات را، این جور افکار را، واین جور افراد را - ان شاء الله - در روز قیامت در صف دوستان خودش قرار بدهد.
وامیدواریم که محافل ما ومجالس ما، محافل ومجالسی باشد که ما را به حضرت نزدیکتر کند. ومجالس ما ومحبتهای ما ووعظهای ما، چیزهایی باشد که ما را به حضرت نزدیکتر کند وغصه ها وغمهای قلبی آن حضرت را اندکی کمتر کند - ان شاء الله. جمله ای که امشب انتخاب کرده بودم رویش صحبت بکنیم، نوزدهمین توقیعی است که مرحوم مجلسی در جلد پنجاه وسوم بحار الانوار صفحه 190 و191 نقل کرده است. توقیع یعنی نامه هایی که حضرت نوشته اند، یا سفارشاتی که کرده اند، یا فرمایشاتی که به صورت کتبی برای افرادی آمده، چه برای نواب خاص، وچه برای نایبان عامشان.
در بحار، مرحوم مجلسی بیست وچند توقیع نقل می کند که نوزدهمین توقیعش را از کمال الدین شیخ صدوق - که در هزار سال پیش می زیسته - نقل می کند. ایشان می نویسد: توقیعی است از جانب حضرت به عثمان بن سعید عمروی وفرزندش. عثمان بن سعید وفرزندش محمد بن عثمان نایب خاص اول ودوم بودند، باب اول وباب دوم بودند.
بعد می نوسید: روایت کرده آن را سعد بن عبدالله. ایشان هم یکی از روات بسیار مورد اطمینان است. بعد می گوید: شیخ ابوجعفر - رضی الله عنه - می گوید: این نامه را به خط خود سعد بن عبدالله - رحمه الله - من دیدم. در این توقیع حضرت می فرماید: وفقکما الله لطاعته وثبتکما علی دینه واسعدکما بمرضاته...: خداوند شما پدر وپسر را برای اطاعت خود موفق بدارد، وشما را بر دینش ثابت قدم بفرماید، وشما را به مرضات وحشنودیش، راه خشنودیش، سعادتمند بگرداند.
به ما نامه شما رسیده درباره مختار ومناظره او با کسی راجع به امامت. این توقیع کلا راجع به امامت است. نسبتا مختصر است. لذا این را انتخاب کردم. در آن اشاره شده به اینکه کسی با فردی به نام مختار مناظره کرده وگفته که حضرت امام حسن عسکری غیر از جعفر که برادرش بود - که به جعفر کذاب معروف شده - خلفی نداشته است.
بعد حضرت به عثمان بن سعید وفرزندش می نویسد: همه آنچه نوشته بودید که اصحاب شما در جواب این مطلب گفته اند، فهمیدم. وبعد می فرماید: وانا اعوذ بالله من العمی بعد الجلاء. از این عبارت بر می آید که این کسی که این حرف را زده بوده، کسی بوده که حقیقت را قبلا می دانسته ولذا حضرت فرموده است: ومن به خدا پناه می برم از کوری بعد از بینایی، تاریکی بعد از روشنایی.
این خیلی سخت است. چون ما دو جور کوری داریم: یک کوری اولیه داریم - مثل کور مادر زاد - که خیلی سخت نیست، سخت نمی گذرد. چون رنگها را ندیده. اما یک کوری بعد از بینایی داریم. کسی که سی سال، بیست سال، ده سال با بینایی زندگی کرده، کور بشود، خیلی سخت است.
کوری بعد از بینایی، چه کوری ظاهری چه کوری باطنی، خیلی سخت است. در دعا چه می خوانیم؟ (ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا)(2).
در قرآن کریم هم داریم که کسانی که کافر شدند بعد از اینکه ایمان آوردند، (ثم ازدادوا کفرا...)(3).
اینهایی که اول مومنند بعد خراب می شوند، دیگر خیلی سخت است، خیلی مشکل است که آدم هدایتشان کند. لذا امام عصر - (علیه السلام) - می فرماید: اعوذ بالله من العمی بعد الجلاء. در 18 - 17 سال قبل، جوانی که از دوستان نزدیک من بود، رفت در یک محیطهایی وعقایدش خیلی عوض شد. باهم قرار صحبت گذاشتیم. هر چه من شروع کردم به گفتن، گفت: آن مطلب را می خواهی بگویی که در فلان جلسه برای فلانی گفتی؟ آن یکی مطلب را می خواهی بگویی که در فلان جلسه دیگر برای فلان شخص دیگر گفتی؟... خوب، همه حرفهای مرا بلد بود.... در فرقه های مختلف شما نگاه کنید - فرقه های غیر دینی که از
-----------------
(2) آل عمران/8.
(3) نساء/137.
اسلام برگشتند - در آنها کسانی موثرتر بودند که قبلا همین کتابها دستشان بوده. اعوذ بالله من العمی بعد الجلاء: به خدا پناه می برم از کوری بعد از روشنی. خیلی مواظب باشید - آقایان وبانوان گرامی! - که بعد از اینکه انسان روشن شد وهدایت شد، کور نشود. باید به خدا پناه برد. ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا. این آیه، آیه 8 از سوره آل عمران است.
در آیه قبل از آن از محکم ومتشابه قرآن صحبت می کند که خیلی مطلب مهمی است وآیه اش هم طولانی است. بعد در آیه بعد از قول راسخان در علم نقل می فرماید که می گویند: ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا وهب لنا من لدنک رحمه. خیلی مواظب باشید! تا آدم سرش را بجنباند، شیطان به طور کلی می برد. من جلسه دیده ام... من سابقا متدین بوده ام... من خیلی روضه شرکت کرده ام... من دیگر خراب نمی شوم... دیگر هیچ حرفی در من اثر نمی کند... ایمانم قوی هست... خانواده خیلی خوب بوده... شاگرد آقای حسینی بوده ام... استاد آقای حسینی بوده ام... رفیق آقای کی بوده ام... کی بوده ام... اینها هیچ کدامش دلیل نیست. باید همیشه آدم به خدا پناه ببرد. همیشه باید انسان به خدا پناه ببرد تا اینکه در راهی که دارد گمراه نشود. لذا امام عصر - (علیه السلام) - که امام معصوم است، می فرماید: اعوذ بالله من العمی بعد الجلاء.
بعد از اینکه انسان به نور رسیده، بعد توی تاریکی بیفتد، بعد از اینکه هدایت یافته، خراب بشود... این از نظر فقهی هم مشکل است. ما دو جور مرتد داریم، مرتد فطری داریم، مرتد ملی داریم. یک وقت کسی هست که اول مسلمان بوده، بعد بر می گردد ارتداد پیدا می کند. این، مرتد فطری است. زیرا از فطرت اسلام برگشته.
ویک وقت نه، کسی که مسلمان نبوده، بر می گردد مسلمان می شود، بعد بر می گردد دوباره کافر می شود. اولی کارش خیلی مشکل است. می گویند توبه اش هم قبول نیست. خیلی کارش مشکل است.
لذا باید مراقب اعمال وحرکات بود تا اینکه انسان بعد از جلاء به عمی وکوری مبتلا نشود. در آیه کریمه قرآن دارد که: (ومن اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا ونحشره یوم القیامه اعمی)(4):
کسی که اعراض از یاد من بکند... اعراض از یاد من بکند، یعنی به یاد من بوده وحالا اعراض کرده. کسانی هستند که از اول به یاد من نبودند، اینها هیچ، ولی کسانی بودند که اول به یاد من بودند، حالا اعراض از یاد من کرده اند. یعنی تا دیروز نمازش مرتب بوده، حالا کم کم عوض می شود. محیط در آدم اثر می کند... رفیق در آدم اثر می کند... لقمه در آدم اثر می کند... ازدواج در آدم اثر می کند.... بعضی از ازدواجها هست که زیر ورو کرده وبه طور کلی بچه ها را متدین کرده است. بعضی از ازدواجها هم
-----------------
(4) طه/124.
هست که بر عکس اینها اثر می کند.
ومن اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا: کسانی که اعراض از ذکر من بکنند، برای آنها زندگی پر مشقت است. در روز قیامت اینها می گویند: (رب لم حشرتنی اعمی وقد کنت بصیرا، قال کذلک اتتک آیاتنا فنسیتها وکذلک الیوم تنسی)(5).
همه اش این جوری می گوید. می گوید آیات ما آمد، تو فراموش کردی. می دانستی، خوب بودی، متدین بودی، محیطت را عوض کردی، به خاطر اینکه بیشتر به پول برسی محیطت را عوض کردی، به خاطر اینکه به زندگی مرفه تر برسی شغلت را عوض کردی، برای اینکه به پول بیشتری برسی... وآن شغل تو را برد، دیگر حلال وحرام نداری.
این برای همه هست. نه فقط برای شما که جوان هستید، برای میانسالها هم هست، برای پیرمردها هم هست. دنیا ومحیط خیلی در آدم اثر می کند. یک وقتی یکی از اساتید پیرمرد من برای یک دوره معالجه به لندن رفته بود. وقتی ایشان برگشت گفت: عجیب است! محیط کشورهای اروپایی در همه اثر دارد! مثل اینکه من پرسیدم: حاج آقا در شما اثر کرد؟ گفت: بله در من هم اثر کرده. گفتم: در شما چه اثری کرده؟ گفت: اول از محیط خارج بدم می آمد، حالا دیگر بدم نمی آید. این حد اقل اثرش است. خیلی اثر دارد محیط.
-----------------
(5) طه/125 و126.
رفیق ورفقا هم خیلی اثر دارند. هر موقع که ما می آمدیم مشهد، فلان آقا مرتب می آمد در حرم. حالا رفیق بدی پیدا کرده است، یواش یواش از مرز نماز هم می گذرد. اعوذ بالله من العمی بعد الجلاء. مواظب باشیم بعد از اینکه به روشنایی رسیدیم، کور نشویم. بعد از اینکه خوب بودیم بد نشویم. که دیگر چنین کسی را نمی توان برگرداند. پناه می بریم به خدا! نمی شود که آدم اعتماد کند وخودش را رها کند. همیشه باید مراقب باشد. من رانندگیم خیلی خوب است.
حالا توی جاده اتوبان، خیلی هم ماشینم خوب است، بهترین ماشینهای مدل بالا... ولی وقتی پایم را بگذارم روی گاز، نه به آیینه نگاه کنم، نه آن طرف واین طرف را بپایم، نه مواظب فرمان باشم، لحظه دوم توی دره هستم. مراقبت دائمی لازم است. رانندگیت خیلی خوب است، ماشینت هم خیلی عالی است، ولی مراقبت دائمی لازم است که انسان سقوط نکند وپرت نشود.
ادامه عبارت توقیع چنین است: ومن الضلاله بعد الهدی، ومن موبقات الاعمال. یعنی: پناه به خدا می برم از اعمالی که آدم را هلاک می کند. بعضی از اعمال خیلی کوچک است، ولی آدم را هلاک می کند. خیلی مثال دارد. آدم در محیط کارش با یک جوانی رفیق می شود. بعد می گوید: آقا جان برویم روز جمعه به فلان جا برای گردش....
خیلی کوچک است، ولی از اعمال موبقه است، اعمال هلاک کننده. چون خیلی دنباله دارد. یک کسی خیلی سقوط کرده بود. من به او برخورد کردم وگفتم: چرا به این اعتیاد بسیار خطرناک دچار شدی؟ گفت: رفقایی داشتم. اینها آدمهای خیلی خوبی بودند، مذهبی هم بودند، متدین هم بودند، اعتبار خفیف فلان چیز را داشتند. توی مجلس همین جوری بودم، یک جلسه، دو جلسه، سه جلسه، چهار جلسه، پنج جلسه... یک دفعه من را فرستادند که بروم مواد بخرم.
با یک عده ای دیگر آشنا شدم. آنها را ول کردم رفتم دنبال اینها... کارم رسید به اینجا.... حالا هم نمی دانم مرده، خودکشی کرده،... زنش را از دست داد، بچه اش را از دست داد... دینش را از دست داد... همه چیزش را از دست داد.... خیلی مواظب باشید! خیلی! برای اینکه آدم اگر خدای نکرده بعد از هدایت گمراه شد، به موبقات اعمال دچار می شود. بعد می فرماید: ومردیات الفتن: وفتنه هایی که آدم را به پستی می کشاند. یعنی: پناه می برم به خدا از فتنه هایی که انسان را به پستی می کشاند. بعد حضرت می فرماید: فانه (عزَّ و جلَّ) یقول: (الم، احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا وهم لا یفتنون): که خدای (عزَّ و جلَّ) می فرماید: آیا مردم فکر می کنند که وقتی می گویند مومن هستیم،
دیگر امتحان نمی شوند(6)؟!
نباید گفت: خدایا ما را امتحان نکن. چون امتحان قطعی است، از سنتهای قطعی الهی است. (فلن تجد لسنه الله تبدیلا ولن تجد لسنه الله تحویلا)(7).
آنچه باید از خدا خواست این است که: خدایا، ما را از امتحانات نجات بده خوب در بیاییم. گاهی پول امتحان است... گاهی منبر امتحان است... گاهی یک مقام پایین امتحان است... گاهی یک درس امتحان است... گاهی ازدواج امتحان است... گاهی یک تحصیل امتحان است... گاهی عوض کردن شهر امتحان است... گاهی خارج رفتن امتحان است... گاهی داخل آمدن امتحان است.... آدم باید از خدا بخواهد که از امتحانات خوب در بیاید وگمراه نشود.
احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا وهم لا یفتنون. تا امتحان پیش نیامده، خوب، من خیلی پسر خوبی هستم، مرتب توی نماز جماعت شرکت می کنم واین چهارتا شوید هم توی صورتم هست، می گذارم وته ریش دارم وخیلی مرتب وخوب، ودر دعای ندبه هم شرکت می کنم، در روضه هم شرکت می کنم، محرم هم مشکی می پوشم.... خوب، امتحان نشده ای. اما به مجرد اینکه دیپلم را گرفتم، در دانشگاه قبول شدم، در یک شهر دیگر غیر از شهر
-----------------
(6) عنکبوت/1 و2.
(7) فاطر/43.
خودم - مثلا از مشهد آمدم تهران - از نظر ظاهری های لول هم قبول شدم، دانشکده پزشکی قبول شدم، در رشته پزشکی یک عده رفقایی پیدا کردم... آنجا اگر خودم را نگهداشتم، خیلی مشتی می خواهد، مرد می خواهد.
امتحان است دیگر... در دوره دانشگاهی هم خیلی خوب بودم. با افرادی رفیق بودم. در دوره رزیدنتی برخورد کردم به یک عده دیگر وبه همین ترتیب در دوره تخصص.... بالاخره این امتحان تمام شد وحالا رسیدم به پول. می توانم مطب باز کنم، می توانم تدریس کنم، در دانشگاه استاد باشم.... اینجا اگر توانستم امتحانم را خوب بدهم مهم است. لذا در تمام لحظات انسان باید خودش را به خدا بسپارد. به سن واینها هم نیست.
البته انسان در دوره جوانی زودتر خراب می شود، ولی در سنین بالا هم هست. من کسی را به شما نشان می دهم که هفتاد سال تبلیغ اسلام را کرده، بعد از هفتاد سال یک مرتبه منکر امام زمان شد! خیلی حرف است! همین جوری کم کم، کم کم.... خوب، عرایضم را جمع بکنم ویکی دو جمله توسل بکنم وشما را به خدا بسپارم. گفتم که در این سه شب مجلس ما به مناسبت شروع زندگی جدید تشکیل شده است. واین خیلی طرح خوبی است که آدم برای شروع زندگی جدید در خانه جدید توسل کند به ائمه اطهار
- (علیهم السلام) - وبا روضه شروع کند. صاحب خانه به ما گفت که راجع به حضرت صحبت کنیم. صحبت راجع به حضرت یعنی صحبت راجع به صد ولذا خیلی بحث دارد.
ولی ما به مقداری از این، به یک صدم از یک، می توانیم قناعت کنیم واستفاده کنیم. گفتیم راجع به گفتارهای حضرت صحبت کنیم. به عنوان مقدمه گفتارها، عرض کردیم: انسان عاشق دلش می خواهد به معشوقش قرب پیدا کند ومعشوقش را بشناسد ورنگ معشوقش را بشناسد. واین فطری بشر است که می خواهد با معشوقش همرنگ وهمگون بشود ودنبال او برود. برای این مساله باید امامش را بشناسد. وشناختن دو قسم است: شناختن ذهنی داریم وشناختن قلبی. شناختن ذهنی، شناختن شناسنامه ای است. شناختن قلبی شناختنی است که بهترین راه شناسایی خدا وامام عصر همان راه است.
واگر ما از این راه امام زمان - (علیه السلام) - را بشناسیم، مردم دیگر هم در پیشانی ما امام عصر را سراغ خواهند داشت. فرقی هم نمی کند روحانی باشد عمامه داشته باشد، یا کاسب وتاجر باشد، یا مهندس باشد، یا دکتر باشد، یا شاگرد مدرسه ای باشد، یا دانشجو باشد... هر تیپی داشته باشد، کارگر باشد، کارمند باشد، هر تیپی باشد، در پیشانی او امام عصر معرفی خواهد شد. به عنوان شناسایی گفتارها وکلمات ایشان، توقیع شماره 19
بحار را که مرحوم مجلسی نقل کرده وحضرت برای عثمان بن سعید ومحمد بن عثمان صادر فرموده اند، می خواهیم معنا کنیم ودر پیرامون آن صحبت کنیم.
قسمت اولش را خواندیم ومعنا کردیم. دیدیم که حضرت حساس هستند روی اینکه کسی که به روشنایی رسیده، اکنون به کوری می خواهد برسد وبعد از هدایت، خدای نکرده گمراه بشود. وتذکر فرمودند به آیه کریمه: الم، احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا وهم لا یفتنون. این خلاصه عرایض امشب ماست. ان شاء الله فردا شب وپس فردا شب بقیه جملات را توضیح می دهیم.
السلام علیک یا ابا عبد الله وعلی الارواح التی حلت بفنائک! یا اباعبدالله! ایام عزای تو هم نزدیک می شود وما با توبه وبا آب توبه باید دلها وچشمهای خود را بشوییم که لیاقت گریه کردن برای تو را پیدا کند ودر ایام عاشورا بتوانیم از روی صفا وخلوص برای شما اشک بریزیم. من فقط یک روایت از حضرت پیغمبر اکرم - (صلی الله علیه وآله) - می خوانم. یک دو سه خط هم، برادر عزیزمان در پایان عرایض بنده توسل پیدا می کنند... در این کتاب نفس المهموم مرحوم محدث قمی روایتی را نقل کرده از رسول خدا - (صلی الله علیه وآله). روایت خیلی جالب است وراجع به حضرت سیدالشهداء - سلام الله علیه - است.
در آن آمده که:
رای النبی - (صلی الله علیه وآله) - الحسین - (علیه السلام) - یلعب مع الصبیان فی السکه. سکه این کوچه های تنگ را می گفتند. پیغمبر داشتند عبور می کردند، دیدند حضرت اباعبدالله الحسین با بچه ها در کوچه دارند بازی می کنند. فاستقبل النبی - (صلی الله علیه وآله) - امام القوم: پیغمبر اکرم با یک عده ای که داشتند حرکت می کردند، آمدند جلو. فبسط احدی یدیه: یکی از دستهایشان را باز کردند. فطفق الصبی یفر مره من ها هنا ومره من ها هنا. امام حسین کودک کوچکی بود.
حضرت آمدند دستشان را باز کردند که بغلش کنند، ولی او از این طرف فرار می کرد، از آن طرف فرار می کرد، پیغمبر هم دنبالش. ورسول الله - (صلی الله علیه وآله) - یضاحکه. رسول خدا با او مضاحکه می کردند، می خندیدند، شوخی می کردند که این بچه بخندد. ثم اخذه. بالاخره حضرت به این کودک رسید وامام حسین را گرفت. فجعل احدی یدیه تحت ذقنه: یک دستشان را گرفتند زیر چانه حضرت سیدالشهدا والاخری علی فاس راسه: دست دیگرشان را گرفتند این قسمت پشت سر که رو به پائین هست. دو دست را این جوری گرفتند زیر چانه وبالای سر. واقنعه وقبله.
هی صورت وهی لبها، هی چشمها وهی گونه های ابی عبدالله را بوسه می زد، هی می بوسید. وقال: انا من حسین وحسین منی: من از حسینم. وحسین از من
است. احب الله من احب حسینا: خدا دوست دارد هر کسی را که حسین را دوست داشته باشد. حسین سبط من الاسباط(8):
حسین یکی از نوه های پیغمبر است. عرض می کنم: یا رسول الله! خیلیها یادشان بود در صحرای کربلا... همین چانه ای که یک دست شما زیر آن چانه بود، چنان با سنگهایی که از طرف لشکر ابن زیاد آمد، این چانه شکافت که خون مثل لوله آفتابه جاری شد....
-----------------
(8) نفس المهموم/23 به نقل از مناقب ابن شهر آشوب 71:4، از سنن ابن ماجه والفائق زمخشری.
گفتار (2)
بسم الله الرحمن الرحیم
صحبت ما در مورد این بود که به خاطر علاقمندی زیادی که آقایان - الحمد لله - به ساحت مقدس امام عصر - ارواحنا فداه - دارند، می خواهند بدانند شخصیت ایشان واعمال وکردار وگفتار ایشان چیست تا خود را به رنگ آن محبوب در بیاوریم. قرار شد درباره فرمایشات آن حضرت صحبت کنیم. برای این کار یکی از توقیعات آن حضرت را که نوزدهمین توقیع در بحار الانوار علامه مجلسی است، دیشب آغاز کردیم. این توقیع نامه مختصری است در حدود یک صفحه وچند خط از این کتاب که حضرت برای عثمان بن سعید ومحمد بن عثمان نایب
اول ودوم که پدر وپسر هستند نوشته اند.
در این نامه در پاسخ به سوال عثمان بن سعید وفرزندش که در مورد مناظره کسی به نام مختار با شخصی دیگر راجع به امامت پرسیده بودند، حضرت جملاتی دارند که قسمت اول آنها را دیشب خواندیم وترجمه کردیم وقسمت دوم آن جملات این است. حضرت می فرماید: چگونه این مردم در فتنه سقوط می کنند ودر حیرت وضلالت رفت وآمد می کنند؟! چگونه این مردم به طرف راست وبه طرف چپ متمایل می شوند ومستقیم حرکت نمی کنند؟! آیا مردم از دین خودشان دست برداشته اند؟! یا در مورد مسائل دین به شک وتردید افتاده اند؟! یا با حق به عناد پرداخته اند؟! ویا آنچه را در روایات راستین واخبار صحیح آمده نمی دانند؟! همه اینها راجع به امامت است.
چون مختار با یک نفر مناظره کرده بود که او می گفته امام حسن عسکری - (علیه السلام) - جانشینی غیر از جعفر بن علی ندارد، یعنی جانشینی غیر از برادرش - جعفر کذاب - ندارد وفرزند ندارد. وحضرت دارند اینها را جواب می دهند. در ادامه می فرمایند: یا این اخبار را مردم بلد بوده اند اما فراموش کرده اند؟! مطلبی که خیلی حرف دارد از اینجا به بعد است: اما تعلمون - همه اش را عربی نخواندم که عزیزان من خسته نشوند - اما تعلمون ان الارض لا تخلو من حجه. چطور می شود امام حسن عسکری
جانشینی غیر از جعفر نداشته باشد؟! آیا نمی دانید زمین خالی از حجت نمی شود؟! اما ظاهرا واما مغمورا: یا این حجت ظاهر است ودر دسترش مردم است، یا اینکه مغمور وپوشیده است ودر دسترس مردم نیست. چطور می شود زمین خالی از حجت بماند؟! او لم یعلموا انتظام ائمتهم بعد نبیهم - (صلی الله علیه وآله) - واحدا بعد واحد: آیا نمی دانند که بعد از پیغمبر، ائمه یکی پس از دیگری آمدند وزندگی کردند ورهبری کردند وراهنمایی کردند وهدایت کردند ورفتند، الی ان افضی الامر بامر الله (عزَّ و جلَّ) الی الماضی - یعنی الحسن بن علی - صلوات الله علیه: تا اینکه به امر خدا کار امامت نوبتش رسید به ماضی.
ماضی یعنی کسی که در گذشته، که منظور پدرشان است، یعنی امام حسن عسکری - (علیه السلام). فقام مقام آبائه - (علیهم السلام): پس امام حسن عسکری جانشین پدرانش شد. یهدی الی الحق والی طریق مستقیم: که به سوی حق وبه راه راست هدایت می کرد. آیا مردم اینها را نمی دانند؟! بعد در اینجا امام زمان - صلوات الله علیه - یک مقداری در عنوان جملاتی از پدرشان صحبت می کنند. من اینها را می خوانم وترجمه می کنم، ولی توضیح نمی دهم. چون بحث ما بحث امامت نیست، بحث ما بحث به دست آوردن نمونه زندگی وگفتارهای آن امام معصوم است.
برای اینکه ما خیلی به ایشان اظهار علاقه می کنیم، خواستیم ببینیم امام ما چه جوری زندگی می کند وچه سخنانی دارد وزندگی ما
با ایشان چقدر تطبیق می کند وچند در صد از زندگی ما وزیست ما با ایشان منطبق است، که بقیه اش را سعی کنیم که منطبق کنیم واگر اشتباه می کنیم، اشتباهات خودمان را جبران کنیم. می فرماید: کان نورا ساطعا وقمرا زاهرا: امام حسن عسکری نوری بود ساطع وماهی بود درخشان. اختار الله (عزَّ و جلَّ) له ما عنده: خداوند برای او انتخاب کرد ارتحال به عالم بقا را. فمضی علی منهاج آبائه - (علیهم السلام) - حذو النعل بالنعل.
هیچ بار امام حسن عسکری - (علیه السلام) - فراتر از پدرانش نرفت ومثل پدرانش عمل کرد. حذو النعل بالنعل را اگر بخواهیم ترجمه اصطلاح به اصطلاح بکنیم، می شود: مو به مو. یعنی حضرت درگذشت در حالی که مو به مو همان طور که پدرانش حرکت کرده بودند، حرکت کرد وغیر از آن راه دیگری نرفت. علی عهد عهده ووصیه اوصی بها الی وصی ستره الله (عزَّ و جلَّ) بامره الی غایه: ایشان درگذشت در حالتی که عهدی را بسته بود وبه وصیی که خدا او را - که منظور خود ایشان هستند - مستور وپنهان کرده بود، وصیت فرموده بود.
واخفی مکانه بمشیته: وخدا مکان این وصی آخر را به مشیت خود مخفی داشت. للقضاء الثابت والقدر النافذ: این به خاطر قضا وقدری بود، تقدیری بود، حکمی بود. قضا یعنی حکم. قدر یعنی تقدیر، اندازه گیری. یعنی این موضوع به خاطر حکمی بود که خدا از سابق، از قبل از خلقت وآفرینش آدم حکم کرده بود.
وفینا موضعه: در ماست، در میان ماست جای قضا وقدر خدا (یا مامت وولایت). یعنی خدا قضا وقدر خود را در میان ما انجام داده واز مجرای ما قضا وقدر خود را در عالم پخش کرده. ولنا فضله: وفضل قضا وقدر (یا فضیلت امامت وولایت) برای ماست. فضیلتش برای ماست، یعنی ما کلید ومفتاح قضا وقدر خدا هستیم. البته عرض کردم دیشب هم، چون بحث ما در ولایت وامامت تکوینی نیست، خیلی برای اینها توضیح نمی دهیم.
بعد می فرماید: خدا اگر اذن بدهد در آن چیزی که منع کرده است ومانع را برطرف کند از حکمش، لاراهم الحق ظاهرا باحسن حلیه: خدا اگر اذن بدهد، او حق را ظاهر می کند به بهترین زینت ها. حضرت در اینجا به طور کتابی وبه صورت اشاره به غایب صحبت می کنند ومقصود از ضمایر غایب خودشان هستند. می فرماید: اگر خدا بخواهد واراده بکند، او حق را ظاهر می کند به بهترین زینت ها وابین دلاله: وبه بهترین وروشن ترین دلالتها واوضح علامه: وبا بهترین علامتها وعلمها روشن می کند، ولابان عن نفسه وقام بحجته: وخود حجت خود را ظاهر می کند وروشن می کند حجت ودلیل خود را. ولکن اقدار الله لا تغالب. یعنی: ولکن کسی نمی تواند غالب بر قدرهای خدا بشود وخدا یک چیزی را تقدیر کند وکسی دیگر بیاید قدر خدا ر، تقدیر خدا را، برگرداند. وارادته لا ترد: واراده خدا
رد نمی شود. وتوفیقه لا یسبق: وتوفیق خدا چیزی است که مسبوق به سابقه نیست وبه اراده خودش توفیق می دهد.
در مجموع این دو قسمت از توقیع که عرض کردم از جنبه بحث مورد نظر ما دو نکته مهمتر داشت. عرض کردم که موضوع صحبت ما در این سه شب استفاده نکته های اخلاقی وتقوایی بود از کلمات وگفتارهای امام عصر - ارواحنا فداه. چون حقیقتش این است که ما در کار زندگی ودر کار تقوا ودر کار مراقبت، یکی از هزارتاش را نمی دانیم وبه یکی از صدتایش - بنده خودم را عرض می کنم - عمل نمی کنیم. یکی از صدها تا هزار تا را نمی دانیم وبه آنهایی هم که می دانیم عمل نمی کنیم. خیلی خوب می دانیم، واعظ خوبی هستیم، خوب حرف می زنیم، ولی موقعی که پای عمل به میان می آید، کمیت همگیمان لنگ است. ولی: (وذکر فان الذکری تنفع المومنین)(9).
تذکر برای مومنین فایده دارد. اگر ما تذکر بدهیم ومجالس ذکرمان زیاد شود... مجلس ذکر، نه ذکر درویشی که فقط یاهو بگوییم. آن هم اگر به طور صحیح باشد مجلس ذکر است، ولی اصل مجلس ذکر، آن است که تذکر دهنده باشد. شما هم همین کار را بکنید. در مجلس حضرت ابی عبدالله الحسین می آیید... خصوصا در ایام عاشورا که ایام خیلی خوبی است وروزهای خیلی خوبی است وشبهای خیلی خوبی
-----------------
(9) ذاریات/55.
است وخداوند به صدقه سر حضرت ابی عبدالله الحسین - (علیه السلام) - سفره هدایت خود را پهن کرده که در سر سفره کسانی بنشینند واز این سفره بهره ببرند واستفاده بکنند... شما وقتی تشریف می آورید در این مجالس، با آمادگی وبا مهیا بودن روحی وباطنی تشریف بیاورید وشرکت کنید در مجلس که - ان شاء الله - خداوند زمینه هدایت ما را وراهنمایی ما را وتذکرات ما را فراهم کند.
در اینجا دو نکته هست که می شود رویش صحبت کرد وتذکر داد: نکته اول این است که می فرماید که زمین خالی از حجت نمی شود، حجت یا ظاهر است یا باطن. از این تعبیرات در روایات زیاد داریم که زمین از حجت خالی نمی شود، چه ظاهر باشد چه باطن(10).
کوتاهترین جمله ای که می توانم بگویم، این است که خود امام عصر - (علیه السلام) - در یکی از توقیعاتشان حجت باطن را که در زمان غیبت است، تشبیه کرده اند به آفتاب در پس ابر(11).
شما می بینید آفتاب که در پس پرده ابر است نظام به هم نمی خورد فقط روشناییش کم است، اما روز هست، تابش
-----------------
(10) ر. ک: بحار الانوار ج 23 باب الاضطرار الی الحجه.
(11) بحار الانوار 181:53.
خورشید هست، با شب فرق دارد ولی روشناییش کمتر است، مردم همه آفتاب را نمی بینند. خیلی نقص دارد نبودن آفتاب، اما در هر حال روز است، شب نیست ونظام به هم نمی خورد. ولی همین آفتاب اگر نباشد وبه کلی از بین برود، نظام زمین، نظام کهکشان ونظام منظومه به هم می خورد. این تشبیهی است که خود امام عصر - (علیه السلام) - در یکی از توقیعاتشان دارند. اینکه می فرماید زمین خالی از حجت نیست، چون اگر حجت در روی زمین نباشد، یعنی آفتاب در منظومه ما نیست.
ودر علوم جدید در فیزیک ودر سایر علوم ثابت شده که هر کدام از منظومه ها را اگر قدری از جایش تکان بدهند، این نظام به هم می خورد. واین فاصله ها، این نیروهای گریز از مرکز، نیروی جاذبه وبقیه قوانین فیزیک که هست، مساله حرارت، مساله نور، همه اینها جوری تنظیم شده که یکی از اینها اگر کمی از جایش تکان بخورد، این نظام به هم می خورد. ولذا باید خورشید باشد تا زندگی ما وحیات ما به پا باشد. مساله وجود امام عصر - (علیه السلام) - هم همین طور است.
این یک نکته. نکته دیگری که خیلی مهم است است که می فرماید که امام حسن عسکری مو به مو دنبال راه وروشی را که ائمه پیشین داشتند گرفته وپیش رفته وهیچ از خط آنها تخطی نکرده. این چه را می خواهد به ما برساند؟ این می خواهد به ما برساند که مقصد یکی
است، مبدا یکی است، هدف یکی است، راه یکی است، اما در مقطعهای مختلف ائمه ما آمدند تا بشر را تذکر بدهند به همان راهی که یکی بیشتر نیست وآن سنت، سنت الهی است، سنتی است که خدا قرار داده وپیامبر عمل کرده وائمه هم دنبالش رفته اند. حضرت می فرماید که امام حسن عسکری حذوالنعل بالنعل دنبال آبائش وپدرانش رفته وبر همان سیره وسنتی که آنان داشتند عمل نموده ومانند آنان به وصی بعد از خود سفارش فرموده است. این هم نکته ای است که خیلی باید رویش حساس باشیم. یکی از مهمترین زیارات ومعتبرین زیارات، زیارت امین الله، است که باب ما تنبلها هم هست چون مختصر است!... عجیب زیارتی است. جنبه زیارتیش مختصر است وبقیه اش مناجات است.
وهمین هم دلیل بر اعتبارش است. برای اینکه در نوع زیارتهای ما مساله توحید ومساله ولایت به هم چسبیده است. لذا شما مثلا می بینید که در زیارت جامعه کبیره اولش شهادت به توحید ونبوت دارد: اشهد ان لا اله الا الله. واشهد ان محمدا عبده ورسوله. بعد روایت دارد که امام هادی - (علیه السلام) - می فرماید: قدم به قدم که بر می داری به طرف زیارت هر کدام از ائمه، اول سی وچهار مرتبه، بعد سی وسه مرتبه، بعد هم سی وسه مرتبه تکبیر می گویی که تکمیل بشود صد مرتبه تکبیر.
حالا این صد مرتبه معنایش چیست وچه توجیهی دارد
- ان شاء الله - در زیارت عاشورا عرض خواهیم کرد که خیلی نکته های جالب وحساسی دارد.... بعد می آییم در ولایت: السلام علیکم یا اهل بیت النبوه وموضع الرساله ومختلف الملائکه.... توحید وولایت معمولا به هم متصل اند. یکی از جنبه های اعتبار زیارت امین الله همین است که اول آدم درباند فرودگاه در زمینه ولایت حرکت می کند، با امامت وولایت حرکت می کند، حرکت می کند... وآن قدر جملات زیارت امین الله قوی است که بلا فاصله اوج می گیرد وبه فضای لا یتناهای توحید وارد می شود ومی رود بالا. واین برای من عجیب است.
در میان زیارات هیچ زیارتی نسبت به ائمه - چون امین الله یکی از زیارتهای جامعه است - به اندازه زیارت امین الله انسان را هر چه زودتر از باند زمینی فرودگاه زمینه ولایت به فضای لا یتناهای اوج توحید حرکت نمی دهد. خیلی عجیب است! مثل هواپیمایی است که یک قدری روی زمین حرکت می کند، سرعت که می گیرد، اوج که می گیرد، عجیب حرکت درباندش کم است وکوتاه، به خاطر اینکه خیلی قوی است.
این زیارت هم حرکت را در همان اولین جملات طوری قوی می کند که انسان اوج می گیرد. آن وقت در زیارت امین الله که چند جمله بیشتر نیست وبقیه اش مناجات است، می خوانیم که: اشهد انک جاهدت فی الله حق جهاده
وعملت بکتابه واتبعت سنن نبیه - (صلی الله علیه وآله): گواهی می دهم، شهادت می دهم که ای امامی که مخاطب من هستی - همه ائمه - مجاهدت کردی در راه خدا حق مجاهده ای که داشته وتو می توانستی انجام بدهی، وبه کتابش عمل کردی، واز سنت پیغمبر او - (صلی الله علیه وآله) - پیروی کردی.
پس در این زیارت، این به عنوان عالیترین وبالاترین فضیلت عالم ولایت، برای پرچمدار عالم ولایت - مثلا حضرت علی بن موسی الرضا - مطرح می شود که پیروی از سنت پیغمبر کرده است.
ودر این توقیع هم امام عصر - (علیه السلام) - با جملات جمعی وکوتاه وسازنده وپر محتوا در مورد پدرش امام حسن عسکری - (علیه السلام) - می فرماید که: پیروی پدرانش کرده است حذوالنعل بالنعل.
یعنی همین که: عملت بکتابه واتبعت سنن نبیه - (صلی الله علیه وآله). بعد در آنجا، در زیارت امین الله، اوج می گیریم: اللهم فاجعل نفسی مطمئنه بقدرک راضیه بقضائک.... اللهم ان قلوب المخبتین الیک والهه.... که خیلی چیزهای جالبی دارد ووقت توضیحش ماه رمضان است که خیلی آدم تلطیف می شود برای مسائل توحیدی وولایی.... در آنجا فضیلت حضرت علی بن موسی الرضا این است. ودر اینجا هم امام عصر برای پدرشان همین فضیلت را معین می کنند.
اینکه: عملت بکتابه واتبعت سنن نبیه (صلی الله علیه وآله)، این عالیترین فضیلت اخلاقی است. بالاترین فضیلت برای کسی این است که در مقابل مولای خودش پیرو وتابع باشد، پیرو وتابع. ومعنای عبد هم همین است. می دانید چرا کاری که انسان در مقابل خدا انجام می دهد می گویند عبادت؟ عبادت یعنی تسلیم بلا قید وشرط، تسلیم بلا قید وشرط.
هیچ قید وشرطی این تسلیم ندارد. البته آدم باید اول مولویت مولایش را احراز بکند برایش ثابت بشود، بعد تسلیم بلا قید وشرط بشود. واین تسلیم مطلق وبلا قید وشرط فقط در مقابل امام معصوم هست وپیغمبر وخدا وبس. این تسلیم فقط در مقابل اینها باید باشد، ولی ما در زندگی معمولی خودمان خیلی تسلیم بلا قید وشرط داریم.
معمولا در امور ظاهری بیشتر تسلیم بلا قید وشرط داریم تا در امور اخلاقی وباطنی ومعنوی. شما به یک مجلسی می روید، مجلس عروسی... در اینجا روی سخنم با خانمها بیشتر است تا آقایان، آقایان هم هستند کم وبیش... کجا می خواهیم برویم؟ مجلس عروسی. باید آنجا لباس نو آدم بپوشد، لباس خوب باید بپوشد. نه! این لباسم را دیده اند، یک بار دیده شده. باید یک لباسی بپوشم که در آن مجلس کسی ندیده باشد.
گفته می شود: بابا آن مجلس 500 نفر هستند! دو نفرشان دیده اند! جواب می دهد: باشد! من نمی توانم این را بپوشم. چون
همان دو نفر هم لباس مرا دیده اند، دیگر نمی توانم بپوشم.... خیلی تابع بلا قید وشرط! این تقلید از کیست؟ از کجاست؟... الان می دانید همه چیز ما ژورنال دارد، همه چیز ما بوردا دارد.
همه چیز ما الگو دارد. حتی ژورنال هست برای آشپزخانه مان که آشپزخانه مان را چطوری درست کنیم. تقلید است دیگر.... بابا کی این را گفته؟! یک روز شلوار گشارد، یک روز شلوار تنگ، یک روز کوتاه، یک روز بلند، یک روز نمی دانم پیراهن چطور، یک روز پیراهن... هیچ هم نمی گوییم چرا. هر دامادی می خواهد برود سلمانی موهای سرش را اصلاح کند، باید این مدل بزند. هیچ نمی پرسد: چرا این جوری؟ چرا این مدلی؟ می گویند: الان مد است که قیصری بزنیم، نمی دانم چی بزنیم. هیچ نمی پرسیم.
تقلید است. اما تنها جایی که تقلید مطلق وبلا قید وشرط باید باشد، تقلید از امام معصوم است، چون گناه نمی کند، چون اشتباه نمی کند، در سه جهت عصمت دارد وهیچ اشتباهی در کارش نیست. ولذا بزرگترین فضیلت برای یک بنده این است که تابع وپیرو مولایش باشد. فقیه را وقتی امام صادق - (علیه السلام) - می خواهد تعریف کند چه می فرماید؟... وقتی شما از کسی تقلید می کنید، یعنی قلاده خودتان را به گردن او می اندازید، در حقیقت سنگینی کارتان را به گردن او می اندازید تا
او سنگینی کارتان را بکشد. تقلید یعنی این، یعنی قلاده به گردن کسی انداختن.
(البته درستش قلاده بدون تشدید وبه کسر قاف است. قلده القلاده یعنی قلاده را بر گردن او انداخت). وتقلید شرطش این است. پنج شرط دارد تا از کسی انسان تقلید کند. اولش این است که عمیق در دین باشد، ولی کافی نیست. بعد از اینکه عمیق در دین بود، یعنی اسلام شناس بود به تمام معنا - یعنی اسلام را از مجرای صحیح خودش شناخته بود - باید چهار شرط دیگر داشته باشد، چنانکه می فرماید: فاما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه. باید صیانت نفس داشته باشد، آدم سالمی باشد، روحش ونفسش پاک باشد وسلامت نفس داشته باشد. حافظا لدینه، مخالفا علی هواه، مطیعا لامر مولاه(12).
باید حافظ ونگهبان دینش باشد ومخالف با هوای نفسش باشد واطاعت از مولای خودش وارباب خودش بکند. بالاترین نشانه فضیلت انسان این است که اطاعت از مولای خودش داشته باشد. شما ببینید وقتی ما می خواهیم امام رضا - (علیه السلام) - را در کوتاهترین ملات بشناسیم، باید جملاتی باشد که مجموع ابعاد شخصیت این امام معصوم را که مزور شماست وشما زائرش هستید مشخص کند، وزیارت امین الله باید در این چند جمله همه ابعاد شخصیت امام رضا - (علیه السلام) - را مشخص کند:
-----------------
(12) بحار الانوار 88:2.
اشهد انک جاهدت فی الله حق جهاده وعملت بکتابه واتبعت سنن نبیه (صلی الله علیه وآله). دو جمله قبلیش هم: السلام علیک یا امین الله فی ارضه وحجته علی عباده.
روی هم می شود پنج جمله. این پنج جمله همه ابعاد شخصیت امام رضا را باید روشن کند. ویکی از بزرگترین ابعاد شخصیتشان همین است که: واتبعت سنن نبیه (صلی الله علیه وآله).
لذا باید ما سعی کنیم بنده باشیم، سعی کنیم حذوالنعل بالنعل دنبال آنها باشیم. باید سعی کنیم رنگ بندگی بگیریم. باید سعی کنیم دنباله رو اینها باشیم... آقا نمی پسندند، خوب نپسندند! با همه عزیزان صحبت می خواهم بکنم، پدران، مادران، آقایانی که تازه تشکیل زندگی داده اند و- ان شاء الله - در آینده اولاد دار می شوند، وبرای جوانها، دختر وپسر: باید روش ما این باشد که خودمان راهی به ائمه نزدیک کنیم وتا بتوانیم از آنها پیروی کنیم.
برای پدران وبرای مادران ملاکی که در خانه پیاده می کنیم ورویش باید تاکید کنیم، گفتار خدا وپیغمبر است. البته خدا وپیغمبر راجع به رنگ قالی ما، نحوه پرده ما، تعداد چراغهای ما، نمی دانم لباس ما، شکل ظاهری لباس ما، خیلی سخت نگرفته اند. لباس شما چه رنگ باشد، چطور باشد، راجع به اینها تاکید نکرده اند وایستادگی نکرده اند، ولی ما باید سعی کنیم که شکل زندگیمان را با زندگی ائمه - صلوات الله علیهم اجمعین - تطبیق بدهیم. امام زمان - (علیه السلام) - کی نماز صبح
می خواند؟! نماز صبح لب طلایی می خواند؟!
برای شماها که نماز صبح می خوانید می گویم. نماز صبح لب طلایی یعنی آفتاب می آید بالای دیوار وزردی آفتاب مثل این نعلبکی های لب طلایی که لبش طلاست پیدا می شود. کدام یک از ائمه، در چه زمان، نماز صبح لب طلایی خوانده اند؟! ائمه چطوری نماز صبح می خواندند؟! چرا ما این قدر نسبت به نماز صبح بی قیدیم؟! یک چیزی شنیده ایم که اگر آدم خوابش ببرد ونمازش قضا شود، چون خواب بوده گناه ندارد. خیلی خوب، ولی آیا این بی اعتنایی نیست؟! شما در یک دانشکده ای دانشجو هستی. استاد شما یک چیزی را پنجاه مرتبه به شما می گوید. شما می گویید: ببخشید خوابم برده بود. آیا به شما نمی گوید: شما از بی اهمیتی این جوری هستید؟! اگر آدم اهمیت بدهد، این جوری نمی شود.
چند مرتبه شده از هواپیما عقب بمانی در مسافرت؟! یا از قطار؟! یا از ماشین؟! یا هیچ، یا در حد هیچ. چرا؟ برای اینکه دلمان شور می زند. به هواپیما خیلی اهمیت می دهیم. چرا نماز صبحمان باید قضا بشود؟! چرا باید نمازمان را آن موقع بخوانیم؟! چرا در اول وقت که می توانیم، بدون اینکه یک وجه شرعی وبه اصطلاح یک عذر شرعی داشته باشیم، می نشینیم گپ می زنیم، اما نماز اول وقت نمی خوانیم؟! چرا؟! زندگی ائمه چه جوری بوده؟! اینها مسائلی است... هزاران مساله.... واقعا نحوه رفتار ما با
جامعه ومردم طبق گفتار ائمه است؟! طبق روش ائمه است؟!
این کینه هایی که ما داریم، این قهر وقهر کشی هایی که ما داریم، ائمه دارند؟! کدام معصوم داریم، کدام معصوم - که در مورد خانمها باید حضرت زهرا را مثال بزنیم ودر مورد آقایان همه ائمه را - کدام معصوم با خانواده اش قهر کرده، سلام نکرده، حرف نزده، که ما از او یاد گرفته باشیم؟! کدام معصوم؟! واین مساله را اگر بخواهیم دقت کنیم - واتبعت سنن نبیه که حضرت اشاره می کنند - همه شرایط وشروط زندگی ما را تشکیل می دهد. یعنی از صبح که از خواب پا می شویم تا فردا صبح، نحوه برخورد ما، نحوه اسلام ما، نحوه غذای ما، نحوه دست شستن ما، نحوه حمام رفتن ما، اوقات ناخن گرفتن ما، اوقات اصلاح ما، برخورد ما با پدر، برخورد ما با مادر، برخورد ما با استاد، برخورد ما با شاگرد، بر خورد ما با زن، برخورد ما با شوهر، برخورد ما با بچه، برخورد ما با خواهر وبرادر، رفتار ما با جامعه، نحوه رفتار ما با گناهکاران، رفتار ما با مشرکان، با افرادی که خارج از دین هستند، با مسلمانها، در موقع فروختن، در موقع خریداری کردن... شما نگاه کنید کجایش مثل ائمه است؟!... اگر هست خوش به حالمان. بیایید در راه استفاده از نحوه گرفتار امام عصر - (علیه السلام) - در مسائل اخلاق، در چند روز، رسم ورسوم وتشریفات وتشکیلات ویک نفر بنشیند روی منبر صحبت کند وما هم مستمع
باشیم، بعد مجلس تمام شد برویم و... همه اینها را بریزیم کنار ودر این چند روز خودمان را در اختیار خدا بگذاریم، مهمان خدا بکنیم.
سر سفره امام حسین نشسته ایم، باید بهترین موائد آسمانی ومعنوی را استفاده کنیم. شما خانمی که پشت پرده در آن اتاق نشسته اید! باید هر منبری که شما می نشینید وبعد از منبر، حجابت کیپ تر از قبل از منبر باشد، نمایشت برای نامحرم بعد از صحبت باید کمتر از قبل از صحبت باشد، قربت وتقربت به خداوند باید بعد از صحبت بیشتر از قبل از صحبت باشد. ما باید این جوری باشیم، از فرصتها استفاده کنیم. باید پیروی از سنت پیغمبر وحضرت زهرا - سلام الله علیها - کنیم. پیغمبر جلوی اصحاب از ایشان می پرسد: فاطمه جان! نور چشم من! قوت قلب من! بگو ببینم بهترین عمل برای یک زن چیست؟ می فرماید که: نه مردی او را ببیند، ونه او مردی را ببیند. تنها جایی که استثناست به دست آوردن علوم دینی است وتحصیل معارف دینی است، مسائل شرعی، عقاید، اخلاق. این استثناست، والا بهترین چیز خود پوشیدن است وحفاظت خود.
شما را به خدا آقایان وخانمها! چند در صد زندگی ما مطابق با خواسته ائمه وسنت ائمه است؟! مجالس ما، مجالس عروسی ما، مجالس عقد ما، چقدرش با سنت پیغمبر پیش می رود؟!... بله، خیلی چیزها در آن موقع نبوده، قبول است، ولی اصول هم مشخص
است، اصول معلوم است. آن خانمی که به خاطر شرکت در یک مجلس عروسی، نمازش قضا می شود، آن خانمی که به خاطر شرکت در یک مجلس شوهرش را ناراضی می کند، آن زنی که به خاطر شرکت در یک مجلس عروسی ناخنش را به نامحرم نشان می دهد در حالی که زینت کرده،.... اینها چیست؟! چطور می شود اینها؟!... چقدر از راه ائمه دور می افتیم؟!.... هر کدام از ما نام امام عصر - (علیه السلام) - که میان می آید، حقیقتا احساس محبت ودوستی می کنیم.
همه ما در این، ریا نداریم. در اینکه ما حضرت را دوست داریم واحساس محبت می کنیم، ریا نداریم. ولی باید خودمان را به آن حضرت نزدیک کنیم، زنمان ومردمان. امام عصر - (علیه السلام) - در شبانه روز چقدر قرآن می خواند؟! این آقایان، این خانمها، تازه ازدواج کرده ها، مجردها، غیر مجردها، همه، در شبانه روز چقدر قرآن می خوانیم؟! چقدر با قرآن آشنا هستیم؟! شما هیچ می دانید که در شبانه روز انسان یک مقداری قرآن بخواند، چقدر برای تلطیف وتنظیف روحیه اش موثر است؟! چقدر ما از قرآن عقب افتاده ایم! قرآن را ساده نمی توانیم بخوانیم. چرا؟ برای اینکه تمرین نکرده ایم. تصمیم بگیریم هر روز بعد از نماز صبح، ده آیه، بیست آیه، یک صفحه قرآن بخوانیم. چرا همه را گذاشته ایم کنار؟!
هر چه صحبت می کنیم، می گوید: از پنج صبح، شش صبح مغازه هستم تا نه شب. بی خود مغازه هستی! کدام دین، کدام آیین گفته که ما عوض اینکه سه قسمت کنیم اوقاتمان را برای استراحت، برای عبادت، برای تجارت وکار، همه اوقاتمان را اختصاص دهیم به کار؟!... خدا هم برکتش را از ما می گیرد. این را بدانید شما اگر معمولی کار کنید، روزی هشت ساعت، روزی هفت ساعت، روزی شش ساعت، خدا به همان اندازه روزیتان را می رساند. روزی پانزده ساعت می روی در مغازه، یا تجارت خانه، یا دانشگاه، یا دندانسازی، یا هرچی، هر رشته ای که دارید... خوب، خدا برکتش را از ما می گیرد، به همان اندازه روزی ما می رسد. چرا تقسیم نمی کنیم؟! چرا وقتی را برای خودت قرار نمی دهی؟!
همه اینها برای دیگران است! به خدا برای دیگران است! همه فعالیتهای مادی که ما می کنیم، برای دیگران است. برای خودت چقدر فعالیت می کنی؟! در سال چند دست لباس آدم می پوشد، چقدر خوراک آدم لازم دارد، چقدر جا برای نشستن لازم دارد، این برای خودمان است، بقیه اش همه برای وارث است، یا برای بچه هاست، یا نه، یک مقدارش برای بچه هاست، یک مقدار برای مردم. اینکه می گویی: من باید اتاق آبرومند داشته باشم و... این یعنی مردم. پس یک مقدار برای مردم است، یک مقدار برای بچه ها.
پس در حقیقت خودمان را به آب وآتش می اندازیم برای دیگران. اما وقتی به خودمان مراجعه می کنیم، لحظه ای که مرگ می آید، آن وقت می گوییم: (رب ارجعون، لعلی اعمل صالحا فیما ترکت کلا انها کلمه هو قائلها ومن ورائهم برزخ الی یوم یبعثون)(13).
تازه بیدار می شویم ومی خواهیم جبران کنیم، ولی دیگر دیر شده است.... من به این جوانها می گویم. یک دوستی داشتم اخیرا - اخیرا که می گویم یعنی دو سال پیش - تمام دوره های مقدماتیش تمام شد.
می خواست مطب داندانپزشکی باز کند در تهران. آمد منزل ما. گفتم: آقا جان یک نصیحت برایت دارم. تو در هر هفته که 7 روز است، اگر 9 روزش را از صبح ساعت 4 تا شب ساعت 12 کار کنی، مشتری هست ومریض می آید. درست است؟ گفت: بله. گفتم: تو رفیق ودوست وآشنا زیاد داری، متدین هم هستی، خیلی به سراغت می آیند.
به زودی همه وقتت پر می شود. ولی زن وبچه هم داری، دین هم داری، متدین هستی، احتیاج به معلومات مذهبی داری، وتو احتیاج داری که همان طور که تو می خواهی داندانهای مردم را سرویس کنی وتصحیح کنی، عقاید خودت تصحیح شود واخلاق خودت تذکر داده شود. پس یک وقتی برای خودت بگذار.
-----------------
(13) مومنون/99 و100.
چند ماه بعد که خودم رفتم برای اصلا دندانها، گفتم: چطور است؟ گفت: حرفی که گفتی به گوشم هست. پنج شنبه هایم را گذاشته ام بیایم تفسیر. جمعه هایم را گذاشته ام برای زن وبچه ام وبه هیچ کس وقت نمی دهم. گفتم: حتی من هم که از نزدیکترین دوستانت هستم، اگر وقت خواستم وقت نده. احتیاج داری. همه اینها برای دیگران است. برای خودت آن چیزی است که همراه خودت می بری. هیچی از اینهایی که ما داریم مال ما نیست.
شما خیال می کنید اینهایی که ما داریم مال ماست؟! اگر مال ما بود، نمی توانستند از ما جدا کنند. خانه مال ما نیست. در سند اسم شما را نوشته اند. چهار روز دیگر پاک می کنند به اسم یکی دیگر می شود. اعتباری است. لباسها مال ماست؟! اگر مال ما بود، نمی توانستند از ما جدا کنند. مال ما نیست، از ما جدا می کنند.... از لباس نزدیکتر، چشم وابرو وصورت وقد وهیکل وزیبایی ومو واینها، هیچ کدام مال ما نیست. اگر این موها مال ما بود، مثل من به سن من که می رسید موها نمی ریخت. اگر زیبایی مال ما بود، هیچ وقت این زیبایی را از ما نمی گرفتند در سنین بالا.
اگر چشمها مال ما بود، کرمها در عالم برزخ ودر عالم قبر نمی خوردند. اینها مال ما نیست واز ما می گیرند. فقط یک چیز مال ماست. وان لیس للانسان الا ما سعی. این لام لام ملکیت است. یعنی: برای
انسان نیست مگر کارش، کاری که کرده وقبلا فرستاده. (وان سعیه سوف یری)(14) به زودی سعیش مجسم می شود. نگاهها در آنجا متبلور ومتجسم می شود، وصحبتها، خیالات، افکار.... عزیزان من! دوستان من! برادران من! خواهران من! فرصت به سرعت برق از دست ما می رود وما بنده هستیم ومولای ما امام زمان - صلوات الله علیه - زندگیش این جوری که ماها زندگی می کنیم نیست.
ما محبت داریم. بحث ندارد. و- ان شاء الله - همین محبت در روز قیامت، در دنیا وبرزخ وآخرت، نجات دهنده ما خواهد بود، اما بیاییم ودر این مجالس رسم وتشریفات را کنار بگذاریم، بنایمان باشد بر پیروی از ساحت مقدس آن حضرت وآباء گرامیش در به دست آوردن سننشان وعمل به سنتشان، همان طوری که به علی بن موسی الرضا خطاب می کنیم که: شهادت می دهم که تو پیروی از سنت پیغمبر کردی. فرصت گذشت. یک بخش دیگر از این توقیع ماند که - ان شاء الله - فردا شب برای شما توضیح می دهم. یک بار عرایضم را از اول به قول شما امروزی ها رویو می کنم.
عرض کردم یک اصل در روانشناسی هست به نام اصل محاکات. یعنی آدم دلش می خواهد که یک قهرمانی برای خودش قرار بدهد وخودش را به شکل آن قهرمان در بیاورد. خداوند بر اساس این خاصیت ذاتی وفطری ما، برای ما
-----------------
(14) نجم/39 و40.
چهارده قهرمان قرار داده که این چهارده قهرمان را خودش ساخته وخودش هدایت کرده.
واینها معصومین هستند، معصومین چهارده گانه. ما دلمان می خواهد مثل آنها باشیم. محبوب حی وحاضر ما که هم جسما وهم روحا حی وحاضر است - اگر چه از چشمان ما پنهان است - وجود مقدس حضرت بقیه الله - روحی وارواح العالمین له الفداء - است. ایشان امام ماست وما دلمان می خواهد که به شکل وبه رسم ایشان زندگی کنیم. برای به دست آوردن رسم وشکل زندگی ایشان، بایستی با گفتارها واعمال وکردار ایشان آشنا بشویم. به خاطر همین، در این سه شب که مجلس اینجا بود، قرار گذاشتیم که با گفتارهای ایشان آشنا شویم. یکی از توقیعات آن حضرت را که توقیعی بود به عثمان بن سعید ومحمد بن عثمان پسرش، مورد بحث قرار دادیم. دو قسمتش را ترجمه کردیم وصحبت کردیم.
یک قسمتش که اخلاقیات بیشتر دارد می ماند برای فردا شب. ما معمولمان این است که روضه را از روی کتاب می خوانیم. این هم از کندی ذهنمان است. چون بلد نیستیم حفظ کنیم - فرض کنید - واز روی کتاب محکمتر ومتقن تر است وباب ما تنبلهاست. من یک روایت از روایاتی را که راجع به حضرت ابی عبدالله الحسین - (علیه السلام) - است مختصر می خوانم در فضیلت
امام حسین ومعنا می کنم. روایت از ریان بن شبیب است.
ریان بن شبیب در زمان حضرت رضا - (علیه السلام) - زندگی می کرده. ریان می گوید: دخلت علی الرضا - (علیه السلام) - فی اول یوم من المحرم: در روز اول محرم وارد منزل حضرت رضا شدم. فقال لی: یابن شبیب، ا صائم انت؟ فرمود: ای ریان بن شبیب، روزه هستی امروز؟ عرض کردم: نه. فرمود: امروز روزی است که در آن روز زکریا از خدای خودش پسر خواست وخدا هم دعای او را مستجاب کرد وحضرت یحیی را به او داد ودر حالتی که مشغول نماز بود در محراب، ملائکه به امر خدا او را ندا دادند: (ان الله یبشرک بیحیی)(15).
پس کسی که امروز روزه بگیرد وسپس از خدا بخواهد، دعایی بکند، خدا دعای او را مستجاب می کند. سپس فرمود: ای ابن شبیب، محرم ماهی است که اهل جاهلیت در گذشته این ماه را محرم الحرام می گفتند. زیرا که ظلم وجنگ را در آن به خاطر حرمت این ماه حرام می دانستند ونمی گذاشتند که کسی جنگ کند وظلم کند وکشت وکشتار کند. اما فما عرفت هذه الامه حرمه شهرها ولا حرمه نبیها - (صلی الله علیه وآله): اما امت پیغمبر نه حرمت ماه را نگه داشتند ونه حرمت پیامبرشان را
-----------------
(15) آل عمران/39.
نگه داشتند.
لقد قتلوا فی هذا الشهر ذریته: ذریه پیغمبر را در ماه محرم به قتل رساندند وسبوا نساءه: زنانشان را به اسارت بردند. وانتهبوا ثقله: غارت کردند اساس او وخیمه های او را. فلا غفر الله لهم ذلک ابدا: خدا هرگز گناهشان را نبخشد! یابن شبیب، ان کنت باکیا لشی ء فابک للحسین بن علی بن ابی طالب - (علیه السلام): اگر می خواهی برای چیزی اشک بریزی، برای حسین بن علی اشک بریز. چرا؟ فانه ذبح کما یذبح الکبش: زیرا حسین را مانند گوسفندی که سر می بریدند، سر بریدند. وقتل معه من اهل بیته ثمانیه عشر رجلا ما لهم فی الارض شبیهون(16):
وبا او هجده مرد از خانواده اش که در دنیا نظیری بر ایشان نبود کشته شدند وجسمشان پاره پاره شد....
-----------------
(16) امالی صدوق/112.
گفتار (3)
بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه عرایض ما در دیشب وپریشب این بود که به مناسبت اینکه اینجا یک زندگی جدیدی یک آقایی تشکیل داده، مجلس روضه وتوسل برقرار کرده واز ما خواسته که در این مجلس توسل وروضه راجع به امام عصر - ارواحنا فداه - صحبت کنیم، چون این جوان دلش می خواسته که زندگیش را از هر جهت با نام ویاد حضرت شروع کند. این، سنت بسیار بسیار خوبی است. ما فکر کردیم که چون مستمعین ما ومستمعات ما کسانی هستند که به حضرت خیلی علاقمند هستند، بر اساس دوستی ایشان با امام عصر، دلشان می خواهد به رنگ آن حضرت در بیایند وخودشان را تطبیق بدهند با شخصیت آن حضرت.
والبته این یک اصل روانی است. اصل محاکات در روان شناسی به ما می گوید که انسان دنبال یک
قهرمانی است که خودش را تابع او قرار دهد وبه رنگ وبه شکل او در بیاورد واز او پیروی کند. خداوند برای ما چهارده نفر قرار داده وآن کسی که هم جسما وهم روحا امام مفترض الطاعه ماست، الان وجود مقدس امام عصر - ارواحنا فداه - است وایشان هستند که ما باید تابع وپیروایشان باشیم. بر این اساس ما یک توقیعی را انتخاب کردیم از توقیعات ایشان که عرض کردیم نوزدهمین توقیع ونامه امام عصر - (علیه السلام) - است که در کتاب بحار جلد 53 نقل شده است.
این توقیع نامه ای است که آن حضرت به نایب اول ودوم خودشان در زمان غیبت صغرا، عثمان بن سعید وفرزند او محمد بن عثمان، نوشته اند. خیلی نامه فوق العاده ای است. در دو شب گذشته راجع به دو قسمت از این نامه صحبت کردیم. اصل موضوعی که مطرح کردیم، این بود: تقوا از زبان امام زمان - (علیه السلام) - یا: ورع، پرهیزکار وپاکیزگی از زبان محبوب. برای اینکه محبوب همه شما وما - ان شاء الله - امام عصر است وما دلمان می خواهد ببینیم که ایشان چه فرمایشی کرده اند تا ما مو به مو برویم دنبال اجرایش. پریشب اشاره ای به یک موضوعی کردم.
وامشب می خواهم به عنوان مقدمه آن اشاره را کمی بازش کنم برای این برادران جوانم که باید در مبحث امام شناسی ودر مباحث اعتقادی معلومات بیشتری
داشته باشند واین مسائل را - ان شاء الله - به دست بیاورند. اگر یادتان باشد، پریشب گفتم که امام را در دو سطح می شود شناخت: یکی سطح ذهنی ویکی سطح قلبی. دو راه ما برای شناسایی امام داریم: یکی سطح ذهنی که من اسمش را شناسایی شناسنامه ای گذاشتم، یکی سطح قلبی وروحانی ومعنوی.
این سطح قلبی وروحانی ومعنوی را امشب می خواهم توضیح بدهم. این مطلب برای شما تازه است. برای اینکه در کتابی نخوانده اید واز کسی نشنیده اید واز یافته ها وحاصلها وبه قول آن دوستمان - که خدا سلامتش بدارد - از اشراقات ذهنی خود من است. البته مطلب. چنان چیزی نیست که من به ثبت بدهم، بلکه با استفاده از آیات وروایات ومبانی دین است. این را خوب گوش کنید ببینید همین طور هست یا نه.
برای اینکه شما را کاملا در جریان این نحوه شناسایی قرار بدهم این جور عرض می کنم: اگر شما مدتی عسل میل بفرمایید، عسل خوب، وعسل شناس باشید، در هر مجلسی که می روید، در صبحانه بعد از دعای ندبه، اگر خدای نکرده زبانم لال صاحبخانه عسل آورد، اگر یک قاشق چایخوری کوچک از آن میل فرمودید، متوجه می شوید که این، عسل خوب است یا عسل متوسط است یا عسل بد است. چرا؟ برای اینکه عسل شناس هستید.
یا اگر شما یک رفیقی داشته باشید پنجاه بار از او زعفران خریده اید، همه اش قلابی در آمده، خوب دیگر
زعفرانهای قلابی را شما می شناسید. زیرا که زعفران خوب را خورده اید، زعفران بد را هم خورده اید، لذا تشخیص می دهید. اگر شما در کار رنگ باشید، رنگهای خوب را بشناسید وبا رنگهای خوب سر وکار داشته باشید، هر رنگی را که به شما عرضه کنند با رنگهایی که می شناسید مقایسه می کنید.
مثلا اگر شما در رنگ ماشین حساس باشید، از دور که نگاه می کنید، می گویید رنگ متالیک است، یا نه رنگ معمولی است. اگر شما عطر شناس باشید، چند دفعه که از این عطرهای دست پایین فرض کنید که کریستن دیور فرانسوی بزنید، یکی نفر که از این عطر به کار برده باشد، می شناسید که این عطر کریستن دیور است یا آزارو هستن مثلا. از این سه چهار مثال بسیار عرفی پیش پا افتاده، این مساله را به دست می آوریم که اگر ما با عسل، با عطر، با پارچه، با رنگ، با یک خوراکی، با یک پوشاکی، با یک دانش وبینشی خودمان سر وکار داشته باشیم، آنچه در بیرون به ما عرضه می شود، مقایسه می کنیم با آن که داریم.
اگر هم سنخ بودند، می گوییم که خوب است. واگر هم سنخ نبودند، می گوییم که چندان هم خوب نیست. نوع معلوماتی که ما داریم ومقایسه ها وشناسایی هایی که ما داریم، این چنین است. در باب مسائل معنوی وروحانی نیز چنین است. اگر شما پنج تا سخنرانی شنیده اید که شما را موعظه کرده وتغییر داده، یک نفر که یک کلمه صحبت کند وواقعا موعظه در آن باشد، شما می گویید من
پای صحبت خوبی نشستم.
اگر شما حدیثهای خوبی را شنیده باشید وبا جانتان آمیخته شده باشد، یک حدیث را که می شنوید می شناسید. از همه اینها روشنتر را برایتان بگویم. کسانی که با اشعار حافظ سر وکار دارند، اگر یک شعر سعدی به جای حافظ خوانده شود، می گویند این شعر حافظ نیست، چون شعر حافظ را می شناسند.
کسی که حدیث شناس است، آیه شناس است، اگر یک حدیث را خیلی شبیه آیات قرآن به او عرضه کنند وبگویند آیه قرآن است، می گوید: من هیچ چیز از قرآن حفظ نیستم، ولی این، آیه قرآن نباید باشد. من آیات قرآن را می شناسم. من حدیث را می شناسم. این حدیث قلابی است. این، حدیث نیست. این، آیه نیست.
این یک چیزی است که در فطرت بشر هست که اگر با یک چیزی انس پیدا کرد، آن را می شناسد وهم سنخهای آن را هم می شناسد. به نظرم همه شما - هم جوانان، هم نوجوانان، هم سروران، هم خانمها وهم آقایان - این مطلب را از این مثالها به دست آوردید. مسائل اخلاقیات روحی واعتقادات نفسی وحالات باطنی یک چیزی است که انسان خودش می داند وخودش که چه حالتی دارد، چه روحانیتی دارد. الان شماها که اینجا نشسته اید، اگر پنجاه نفر هستید، چهل نفر هستید، هر کدام یک حالات روحی
دارید. الان بعضیهایتان از نظر روحی خوشحالید.
بعضی ها ممکن است خدای نکرده مشکلی داشته باشید محزون باشید. یکی از مشکلات شما این است که پای منبر ما نشسته اید! این خودش حزن آور وناراحت کننده است! دارید ساعت شماری می کنید که کی - ان شاء الله - ساعت یازده می شود ومنبر آقا تمام می شود. همه اش دارید لحظه شماری می کنید کی ساعت یازده می شود وصحبت ما تمام می شود. بعضیها حالت متوسط معمولی دارید. بعضیها گرسنه هستید. بعضیها تشنه هستید.
بعضیها سیر هستید. بعضیها حالت معتدل دارید. همه اینها را خود شما می دانید. حالات نفسانی وروحی واعتقادی واخلاقی را خود انسان بهتر می داند. یکی از مسائلی که خود انسان کاملا به آن واقف است، پاکیها وناپاکیهاست، صفاها وعدم صفاهاست، تقوا وعدم تقواست، اتصال وپیوند با معبود است وعدم اتصال وپیوند با معبود.
الان حالت روحانی دارم یا ندارم، احساس پاکی می کنم یا نمی کنم، الان از گناهی که کرده ام ومعصیتی که کرده ام به شدت منفعل هستم یا منفعل نیستم، از آن نماز خوبی که خواندم خیلی خوشحالم... که در روایت دارد بهترین بندگان کسانی هستند که اذا احسنوا استبشروا. واذا اساووا استغفروا(17) یعنی: وقتی کار خیر انجام
-----------------
(17) کافی 240:2.
بدهند، خوشحال می شوند ووقتی کار بد انجام دادند، بلا فاصله سعی می کنند که خودشان را به توبه وانابه بکشند.
این حالات تقوا وعدم تقوا را ما خوب می شناسیم. حتی خیلی از انسانهای آلوده حالت پاکی را دوست دارند وانسانهای پاک را دوست دارند. همان انسانهای ناپاک، همان انسانهای آلوده، وقتی امانتی داشته باشند به انسانهای پاک می سپارند. وقتی خانه شان را بسپارند، به انسانهای پاک می سپارند. به رفیقی که دارد وخیلی به او نزدیک وجون جونی است ومثل خودش است، نمی سپرد. اگر زن وبچه اش را بخواهد در محل امنی قرار دهد، در منزل پاکان قرار می دهد. این دلیل بر این است که کشش فطری به سوی پاکی حتی در ناپاکان هم هست، ولو به طور ضعیف.
این مساله ای هست که برای همه مورد قبول است، پاکیها را می شناسیم. مثلا یک جوانی است خیلی چشمش پاک است. خوب، اول بلوغت، کم کم باید به زن برادرت نگاه نکنی، باید زن برادرت از تو رو بگیرد. اگر او رعایت نمی کند، تو چشمهایت را ببند. دختر خاله ها با آن زنهایی که در کوچه می روند، فرق ندارند در محرم ونامحرمی. دختر عمو هم همین طور. دختر عمه هم همین طور. خانم می گوید که: عجب! این بچه بوده من آمده ام وزن برادرش شده ام حالا رویم نمی شود رو بگیرم!... نه! وقتی ممیز شد ووقتی بالغ شد، این با مرد غریبه، هفت پشت غریبه، از نظر محرم ونامحرم فرقی نمی کند.
او خیلی نامحرم است واین کمی نامحرم است، نداریم. از نظر محرم ونامحرمی، یا محرم داریم یا نامحرم، حد وسط نداریم. خوب، آن جوانی که چشمش خیلی پاک است، پانزده سالش شده، می گوید: زن داداش، دیگر از من رو بگیر. دختر خاله، دیگر از من رو بگیر. حالا دیگر مجلس مهمانی داریم، لطفا سفره را جدا بیندازیم که تابستان هم هست نمی توانند خانمهای جوان خودشان را حفاظت کنند. جدا باشد که نتوانند خودشان را حفاظت کنند.... حتما خانمها هم الان به عرایض من کاملا گوش می دهند. چون این مجلس ما، بر عکس نوع مجالسی که خانمها وآقایان هستند که خانمها نوعا به حرف زدن مشغول می شوند، حتما حرف نمی زنند وحتما به صحبت خودشان را مشغول نمی کنند.
چون می دانند که اگر صحبت کنند، حرفها از دست می رود وحیف است.... سفره را جدا بیندازیم که حفاظت بشود. مادر جان دیگر توی مهمانیها خواهش می کنم به من نگو سینی را بردارم ببرم توی خانمها پذیرایی کنم. من دیگر پانزده سالم شده، چهارده سالم شده، پسر بزرگ شده ام. من باید یک کاری کنم که خانمها از من رو بگیرند.... احساس تقوا در چشم می کند. خوب... بعد می بینیم که خیلی حالت روحانی خوبی دارد. چقدر آدم راحت است! چقدر پاک است واز خیالات شیطانی دور است! چه پاکی وطهارتی! چه قداستی! بعد می بیند قداست این، اگر درجه بندی کنیم، مثلا با سی سی
اندازه بگیریم، ده سی سی است. به او می گویند که: من مات ولم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه: کسی که بمیرد وامام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده. خوب، امام زمان کیست؟ حجت است. حجت یعنی چه؟ یعنی الگو. الگو یعنی چه؟ یعنی در تمام فضایل انسانی تاپ وهای لول است - به قول شما - سطح بالاست، در تمام زمینه های فضایل اخلاق انسانی. من چند سی سی تقوای چشم دارم؟ ده سی سی. پس او حتما هزار سی سی دارد.
ببینید امام زمانش را می شناسد، اما از طریق باطینی وقلبی، نه شناسنامه ای که او نامش چیست، فرزند نرجس خاتون است، پدرش امام حسن عسکری است و.... علاوه بر این، امام زمان کسی است که طهارت چشم را در حد هزار سی سی دارد ومن ده سی سی دارم، پس باید هی حرکت کنم خودم را به او نزدیک کنم تا فردا بشود یازده تا، پس فردا بشود دوازده تا. به سن دانشگاه که رسیدم، در کلاسهای مختلط، آنجا بشود صد تا. در کنکور که قبول شدم، از شهر خودم دور شدم ودر یک شهری تنها زندگی می کنم وشیطان از اطراف واکناف به من احاطه کرده، آنجا باید بشود دویست تا، دویست وپنجاه تا، سیصد تا... وهمچنین. در اینجا این جوان امام زمان خود را از طریق تقوای باطنی خودش می شناسد، به شناسایی قلبی وروحانی ومعنوی، نه
شناسنامه ای. یعنی می شناسد حالا که من ده سی سی تقوا دارم این قدر لذت می برم، پس آن کسی که هزار سی سی تقوای چشم دارد چه لذتی می برد... وهمچنین. این را می گویند شناسایی قلبی، شناسایی باطنی.
این را می گویند شناسایی از طریق روحانیت ومعنویات واخلاق باطنی. شناسایی اصل امامت از این طریق است، یعنی از طریق باطن وارتباط معنوی است. بعد همین طور... تقوای زبان.... درست است که در خانواده ما پیر مردها وپیر زنهایی هستند که - خدای نکرده - رعایت نمی کنند، درست است در محله ای زندگی می کنیم که مردم با هم دیگر با الفاظ پاک وبا طهارت وبا صیانت حرف نمی زنند... ولی پدر جان! ولی مادر جان! من امام عصر - (علیه السلام) - را دوست دارم.... همین طوری که وقتی معلم خود را دوست دارم ومعلمم عینک پنسی زده، من هم دلم می خواهد عینک پنسی بزنم، همین طور هم امام عصر را خیلی دوست دارم ومولای من هرگز لفظ رکیک وناموزون وفحش وگفتارهای ناهنجار به زبانش نمی آورد، تا چه رسد که به پدر ومادر خودش تندی کند، تا چه برسد که به معلم خودش تندی کند، تا چه برسد که به اولیای دین بی ادبی کند. من تقوای زبان دارم.
من تقوای سخن باید داشته باشم. چند درجه؟ پنجاه درجه. امام زمان من باید پنجاه میلیون درجه تقوای
زبان داشته باشد. لذا قربان گفتارهای زبان امام زمانم می روم ومی گویم: السلام علیک حین تهلل وتکبر: درود بر تو در آن لحظات حساس وشیرینی که لا اله الا الله می گویی که الله اکبر می گویی. (یعنی تهلیل وتکبیر انجام می دهی). این شناسایی امام زمان است از طریق زبان. من امام زمانم را می شناسم. خوب می شناسم. چطور می شناسی؟ از طریق کتاب منتخب الاثر وجزوه ها ونوشته ها؟ نه، آنها شناسایی های شناسنامه ای است، در حد ذهن است. من امام زمانم را از طریق دل، از طریق قلب می شناسم. من زبانم پاک است. می فهمم امام زمان - (علیه السلام) - هم باید زبانش همین طوری پاک باشد. من نسبت به پدر ومادرم مطیع هستم.
من قرآن می خوانم. من از قرآن لذت می برم. من نماز خوب دارم. وقتی به نماز می ایستم می گویم: اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم. وقتی سیمم با معبودم متصل می شود، ووقتی وضو می گیرم وبه نماز می ایستم وهمه خلقت را را وموجودات غیر خدا را پشت سرم می اندازم وفقط رو به خدا می کنم، متوجه می شوم که امام زمان من همین را دارد یک میلیون درجه بیشتر. پس من نماز امام زمانم را می شناسم. از کدام طریق؟ از طریق مشت نمونه خروار وپیمانه نمونه دریا وموج وحباب نمونه امواج خروشان ومتلاطم دریا. این شناسایی از طریق شناسایی قلبی باطنی است.
هر کسی به سوی هر گونه پاکی برود، امام نور خود را از طریق این پاکی ومقایسه این پاکی محدود با پاکیهای نامحدود، می شناسد. کسی که این جور امام زمانش را بشناسد، دائما در فکر این است که به آن درجات عالیه برسد. دیگر تمام غصه صبح تا شبش زلفش نمی شود، تمام غصه صبح تا شبش لباسش نمی شود، تمام همتش از صبح تا شب خوراکش نمی شود. این، دنبال گناه نمی رود، یا خیلی کم می رود. این، غفلت پیدا نمی کند. این، امور زندگی خودش را با محبوبش تنظیم می کند. این، برای خودش برنامه می گذارد. این، برای خودش مراقبت دارد. این، برای خودش جمع ومنها انجام می دهد. این کسی است که به هر فضیلت از فضایل نفسانی که می رسد، امام عصر - (علیه السلام) - را می شناسد.
به نظر من یکی از معانی این حدیث که: من مات ولم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه: کسی که بمیرد وامام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده، یعنی کور ونابینا از دنیا رفته، از این بابت است. چرا کور ونابیناست؟ برای اینکه اصلا دریچه ای از قلب او واز جان او به عالم بیرون که عالم ولایت است، باز نشده ونشناخته محبوب خودش را. ووقتی نشناخته، چطور می خواهد هم سنخ بشود؟! آخر کسی که عطر کریستن دیور را با عطر - به تعبیر تهرانی ها - شاه عبدالعظیمی اشتباه می کند ونمی شناسد، چطور می خواهد عطر درجه یک فرانسه را بشناسد؟! نمی تواند بشناسد مگر این طور که
خودش سنخش را داشته باشد.
لذا برای شناسایی امام عصر بر شما باد - عزیزان من! - به تقوا وپاکی وطهارت! تا آدم با کسی هم سنخ نباشد، خوب او را نمی شناسد. خط مستقیم را با خط منحنی نمی شود مقایسه کرد. هندسه مسطحه با هندسه فضایی قابل مقایسه نیست. نمی شود مقایسه کرد، برای اینکه از دو سنخ هستند. شما رشته ریاضی را با رشته طبیعی نمی توانید مقایسه کنید، چون دو علم هستند، دو رشته هستند. اگر بخواهید دو امر را مقایسه کنید، باید از یک رشته باشند، باید از یک سنخ باشند، از یک رنگ باشند. شناسایی ومقایسه ونزدیک شدن وهمرنگ شدن، در صورتی است که آن جوهره اصلی را که محبوبمان امام عصر - (علیه السلام) - دارد، ما هم داشته باشیم. لذا شما در این جهت دقت بکند.
بعد، وقتی که می رویم دنبال روایات واحادیث برای شناختن امام زمان - (علیه السلام) - می بینیم که تمام فضایل انسانی را در حد عالی دارد. پس راه نزدیک شدن به جان امام عصر - (علیه السلام) - این است که جان امام عصر را در حد پیمانه کوچک خودمان پیاده کنیم. ما می خواهیم سنخ آب دریا را بشناسیم، بدون اینکه یک پیمانه کوچک برداریم، از دور نگاه کنیم فقط تعریف کنیم. خوب است ولی ده در صد، پنج در صد. ولی اگر بخواهیم آب را بشناسیم، باید پیمانه ای از آن آب برداریم وبنوشیم وبا جانمان این آب عجین شود، تا خاصیت
این آب را بشناسیم.
راه این شناسایی باطنی، این است که اول از طریق شناسایی شناسنامه ای اقدام کنیم واز این طریق جان خودمان را با گفته های آنها عجین وهمگون کنیم تا حضرت را بهتر بشناسیم. در این توقیع مبارک جملاتی بود برای عموم شیعیان وبرای کسانی که باب ولایت وامامت را خوب نمی شناسند. امام زمان - صلوات الله علیه - توصیه هایی کردند، صحبتهایی کردند برای عثمان بن سعید ومحمد بن عثمان. جمله آخرش این است: فلیدعوا عنهم اتباع الهوی: شیعیان باید پیروی از هوای نفس را رها کنند. در قرآن می فرماید: (ومن یحلل علیه غضبی فقد هوی)(18): کسی که مشمول غضب من قرار بگیرد سقوط می کند. اصلا هوی یعنی میل به سقوط، میل به پایین. (والنجم اذا هوی)(19).
یعنی: قسم به ستاره موقعی که سقوط می کند می خواهد بیاید پایین. هوای نفس معنایش این است که انسان را می خواهد سقوط بدهد. همه اش می گوید بیا پایین. آخر انسان رو به بالاست. انسان را خدا موجودی خلق کرده که در بین حیوانات - اینکه می گویم حیوان به معنای عام آن است - جزء حیوانات استثنایی است که سرش به طرف بالاست. یعنی تو خاکی نیستی، تو باید بروی بالا. لذا انسان را مستقیم القامه خلق کرده.
-----------------
(18) طه/81.
(19) نجم/1.
چون همیشه برهانهای فیزیکی دلیل بر مسائل متافیزیکی است وظاهر عنوان باطن است وجنبه های جسمانی انسان دلیل بر مسائل معنوی انسان است. ظاهر انسان را مستقیم القامه خلق کرده، یعنی تو باید بروی بالا، تو مال این عالم نیستی.
این موجودات دیگر هستند که سرشان به خاک است، رو به علفند، رو به زمینند، زمینی هستند. در آی قرآن دارد: (ولکنه اخلد الی الارض)(20).
یعنی وقتی انسان میل به دنیا می کند، به خست وپستی میل می کند - مانند بلعم باعور زمان حضرت موسی (علیه السلام) - مانند سگ می شود که میل به خست دارد. موجودات وحیواناتی هستند که در حد خوردن وتکثیر نسل ودفع فضولات هستند. اینها همه سرشان پایین است، یعنی خاکی هستند. انسان! تو حیوان مستقیم القامه هستی، یعنی می توانی بروی بالا ومی خواهی بروی بالا. پس هوای نفس نداشته باش. امام عصر - (علیه السلام) - می فرماید انسان مستقیم القامه ای که باید صعود کند وباید بالا برود وباید ترقی داشته باشد، باید همواره در اندیشه این باشد که بالا برود.
فلیدعوا عنهم اتباع الهوی. یعنی باید سقوط وپایین آمدن وبه زمین چسبیدن وزمینی شدن را رها کنند. ولیقیموا علی اصلهم الذی کانوا علیه: باید بر اصلشان پر با جا بمانند، سر بالا باشند، دنبال امامشان باشند، پیروی هوی نکنند، اهل معنا
-----------------
(20) اعراف/176.
باشند، اهل بهشت باشند. در این قفس چند روزی امده ایم برای اینکه امتحان بدهیم، والا ما اهل جای دیگر هستیم.
من ملک بودم وفردوس برین جایم بود |
آدم آورد در این دیر خراب آبادم |
آمدید اینجا (لیبلوکم ایکم احسن عملا)(21): تا معلوم شود کدامتان از نظر عمل بهتر هستید، تقوایتان بیشتر است، بهتر می توانید عمل بکنید. آن وقت شما اصلتان را رها کرده اید وبه فرع چسبیده اید. اصل ما رسیدن به عالم ملکوت است که نام عالم ملکوت عالم ولایت است. لذا ولایتی که در عالم انسانها مطرح است، در هیچ کدام از موجودات دیگر مطرح نیست.
ما باید برویم بالا. ما اهل جای دیگر هستیم. تمام این منزلگاهها وپلهایی که خدا برای ما آفریده، برای این است که از اینجا عبور کنیم - اینجا معبر است - برسیم به عوالم بالا. لذا می فرماید: ولیقیموا - جمله فوق العاده است - ولیقیموا علی اصلهم الذی کانوا علیه: باید پا بر جا بمانند بر اصلشان که بر آن بودند. ولا یبحثوا عما ستر عنهم فیاثموا.
در حدی که خدا اجازه داده بحث کنند. در حدی که خدا اجازه نداده، دیگر تفحص نکنند بحث نکنند از آنچه که خدا بر آنها پوشانده. خدا از آنها فعلا
-----------------
(21) ملک/2.
امام عصر را پوشانده وحکمتهایی دارد. باید آن حکمتهایی که خود ائمه بیان فرموده اند بفهمند ودر آن محدوده ای که خدا پوشانده با هم بحث نکنند.
ولا یکشفوا ستر الله (عزَّ و جلَّ) فیندموا: پرداه ای را که خدا نهاده کنار نزنند که بعد پشیمان بشوند. تمام اعضای بدن ما را خدا آفریده. موقعی که ما نماز می خوانیم، خود خدا می گوید بپوشانید، هتک ستر نکنید، پرده دری نکنید، با ادب در مقابل خدا بایستید. با اینکه خدا شما را آفریده واز تمام اعضای بدن شما با خبر هست، ولی پرده دری نکنید.
امام عصر - (علیه السلام) - همین را می فرماید. پرده دری اعتقادی، پرده دری اخلاقی، پرده دری کرداری... تقوای خودتان! پرده تقوای خودتان را پاره نکنید که پرده دری بشود در مقابل خدا. ولیعلموا ان الحق معنا وفینا: وباید بدانند حق همراه ما ودر راه ماست. یعنی کسی که می خواهد به حق برسد، باید از راه ما بیاید وبا ما ملازم باشد تا حق را بتواند پیدا کند. ولیعلموا ان الحق معنا وفینا: باید بدانند که حق با ماست ودر راه ماست.
حق را می خواهی پیدا کنی، باید در راه ما حرکت کنی وبا ما باشی. ودیشب گفتم که نماز حق، روزه حق، تقوای حق، صبر حق، شکیبایی حق، حج حق، جهاد حق، همه اینها حقش ائمه هستند. وما در روز قیامت اعمالمان با سنگ حق توزین می شود ومقایسه می شود. یعنی در یک کفه ترازو سنگ حق می گذراند ودر یک کفه
دیگر اعمال ما را. خیلی نماز خواندیم. خیلی روضه تشکیل دادیم. در یک کفه ترازو سنگ حق یعنی نماز امام عصر - (علیه السلام) - را می گذراند ودر یک کفه دیگر نماز من را می گذراند. بعد می بینند هیچ خبری نیست!... در یک کفه ترازو تقوای زبان امام عصر - (علیه السلام) - را می گذراند ودر کفه دیگر تقوای زبان من را. بعد می بینم که: (واما من خفت موازینه، فامه هاویه...)(22).
پناه می بریم به خدا!... پس خیال نکنید که ترازوی قیامت این جور است که یک طرف نامه اعمال خوب، یک طرف اعمال بد. نه، همه اعمال ما را روی هم انباشته می کنند، خوب وبد، توی یک کفه، در یک کفه سنگ حق. این را از کجا گفتی؟ این را از قرآن گفتم. (والوزن یومئذ الحق)(23).
میزان در آن روز حق است. امام - (علیه السلام) - می فرماید: الحق معنا وفینا: حق در راه ماست وبا ماست. یعنی اگر از راه دیگر بخواهی به ما برسی نمی شود. واگر بخواهی از ما جلو تر باشی، نمی شود. از ما هم عقب تر باشی نمی شود. الحق معنا وفینا: حق با ماست ودر راه ماست. هر کاری که می خواهی بکنی، باید با آنها مقایسه کنی. ما در اسلام اجتهاد نداریم. ما در
-----------------
(22) قارعه/8 و9.
(23) اعراف/8.
اسلام مجتهد نداریم. ما در اسلام فقیه داریم، در شیعه فقیه داریم. اجتهاد نداریم.
اجتهاد یعنی به نظر شخصی خودش مطلب را در بیاورد. ما مجتهد نداریم. فقهای ما - رضوان الله تعالی علیهم - علت اینکه اسم فقیه را مجتهد کذاشته اند، برای وحدت سیاسی بین شیعه وسنی بوده، والا ما مجتهد نداریم، ما فقیه داریم، فقها داریم. ائمه ما مجتهدین را لعنت کرده اند، یعنی کسانی را که خواسته اند از عقل خودشان به دین اضافه کنند وخواسته اند از خودشان مطالبی را در بیاورند وبدت بگذارند... پس حق با ماست ودر راه ماست. یعنی باید با ما مقایسه شود. حالا نمازهای صبحمان را ببینیم، نماز مغرب وعشایمان را ببنیمی، روزه هایمان را ببینیم.
گریه می کنیم برای امام حسین - (علیه السلام) - خیلی خوب است، خیلی می ارزد، سرمان را باید به عرش بزنیم که خدا این قدر توفیق داده. ولی در روز قیامت وقتی می خواهند ثواب دهند، با گریه های بقیه الله - ارواحنا فداه - که خالص وخلص برای خداست مقایسه می شود، با سنگ حق. نمازهای ما با نمازهای او، ذکرهای ما با ذکرهای او، روزه های ما با روزه های او، دستگیریهای ما با دستگیریهای او، خواب ما با خواب او، بیداری ما با بیداری او، سفر ما با سفر او، لقمه های ما با لقمه های او... والوزن یومئذ الحق. حق میزان است. حق میزان است. برای اینکه شما اعمالتان را باید با سنگ حق تنظیم کنید.
هر روز در نماز این جمله را می گویید.... خوب شد این یادم افتاد. فکرش را نکرده بودم. یعنی نوع مطالبی که عرض می کنم، یک کلیاتی در نظر می گیرم. خودشان باید راهمایی کنند.
هر روز در نماز - شما هم بلدید. این آقا زاده ها هم بلدند. ترجمه اش را هم بلدند - در نماز می گویید: (اهدنا الصراط المستقیم): خدایا به صراط مستقیم ما را هدایت کن. صراط مستقیم دو خاصیت دارد: یکی اینکه به طرف راست وچپ انحراف ندارد. ویکی اینکه بالا وپایین ندارد. در جاده ها علامتهایی می گذراند، علامت تپه، بالا، پایین. آنها را هم ندارد، مستقیم مستقیم است.
روایت دارد که امام صادق - (علیه السلام) - می فرماید: والله نحن الصراط المستقیم(24): والله ما صراط مستقیم هستیم. همچنین امام باقر وامام صادق - (علیهما السلام) - می فرمایند که صراط مستقیم امیرالمومنین است(25).
بعد در خود سوره هم آن را توضیح می دهد: صراط الذین انعمت علیهم: راه کسانی که به ایشان نعمت دادی، غیر المغضوب علیهم: نه راه کسانی که مورد غضبند، ولا الضالین: ونه راه کسانی که راهشان را گم کرده اند، هدفشان را گم کرده اند، راهشان را از بین
-----------------
(24) کنزالدقائق 68:1 و71 از تفسیر قمی 66:2 ومعانی الاخبار/31.
(25) کنزالدقائق 68:1 و70 و71 و72 از معانی الاخبار/28 وکافی 416:1 و433.
برده اند. خوب، این صراط مستقیم چیست؟ حق، صراط حق.
صراط حق یعنی امیرالمومنین، یعنی امام عصر، یعنی راه آنها. حالا که راه انهاست وفقط راه آنهاست، ولیعلموا ان الحق معنا وفینا: باید بدانند که حق در راته ماست وبا ماست. این فینا ومعنا چه فرقی دارد؟ فینا به نظر من راه را می رساند، معنا هدف را. چون ما هدف داریم وراه داریم. در تفکرات مادی ومارکسیستی می گویند: ما باید به هدف برسیم. راه هر چه بود مانعی ندارد. لذا ممکن است دو نفر مادی از دو راه به یک هدف برسند. ولی در اسلام این را نداریم.
در اسلام راه هم مطرح است. چون ممکن است انسان در میان راه بماند وبمیرد. پس باید در راه حق باشد. والحق معنا وفینا یعنی هم هدف با ماست وهم راه با ماست. یعنی شما حق ندارید از راههای مختلف به ما برسید. باید از راهی که خودمان تعیین می کنیم بیایید که اگر وسط راه بمانید، از بین نرفته باشید. این است که اگر بخواهیم زندگیمان را تنظیم کنیم، با روش ائمه وبا سنگهای حق تنظیم کنیم، باید فرمایشان ائمه را بدانیم ودانه به دانه عمل کنیم... راه عملی بگو.
راه عملی می گویم: جوان! از فردا صبح، اگر
نماز صبحت را سخت نمی گیری، سعی کن نمازت قضا نشود. ظهر، عصر، مغرب وعشا را سعی کن نماز اول وقت بخوانی. برای شما جوانها می گویم، برای سنین گروه اول: نمازت را اول وقت بخوان!
ز دست دیده ودل هر دو فریاد بسازم خنجری نیشش ز فولاد |
هر آنچه دیده بیند دل کند یاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد |
راه دوم شما این است، مساله سیر وسلوکی شما این است که چشمتان را کنترل کنید. چشم! کنترل چشم! برای شما جوانها کنترل چشم از بهترین روشهای سیر وسلوک الی الله وتنظیم زندگی است. با سنگ حق که اعمال امام عصر - ارواحنا فداه - باشد، تنظیم کنید چشمهایتهان را. مساله بعد کنترل زبان است.
هر چه می خواهی بگویی، یک لحظه قبلش از کاغذ صافی بگذران، از فیلتر بگذران. یک سیم خاردار در دهانت داشته باش. ببین باید گفت، یا نباید گفت. این مساله کنترل زبان برای خانمها در درجه اول است، برای آقایان در درجه دوم. کمی مراقب باش. کمی خودت را نگه دار. کمی کنترل کن. تقوا به معنی مطلق ترک نیست.
الان ما شراب نمی خوریم - الحمدلله - ولی این تقوا نیست. برای اینکه اینجا شراب نیست که بخوریم. تقوا یعنی خود نگهداری. یعنی ما در معرض باشیم وخودمان را حفاظت کنیم. شما عصبانی شدی، می خواهی با بی ادبی
با بزرگتر از خودت صحبت کنی، آنجا خودت را نگه دار، این تقواست. باید یک دو سه بار کلام را غلت بدهی توی دهانت، بعد در بیاوری.
امام امیرالمومنین علی - (علیه السلام) - می فرماید: لسان العاقل وراء قلبه. وقلب الاحمق وراء لسانه!(26): آدم عاقل زبانش پشت قلبش است. آدم احمق قلبش پشت زبانش است. یعنی اول حرف می زند، بعد فکر می کند که: عجب! چقدر بد شد! ولی آدم عاقل اول فکر می کند، بعد سخن می گوید.
پس چکار کنیم تا زندگی خودمان را با سنگ حق تنظیم کنیم؟ مساله اول نماز اول وقت است واینکه صبحها سعی کنیم نمازمان قضا نشود - اگر دل شوره داشته باشی، قضا نمی شود - وکنترل چشم برای شما، وکنترل زبان برای همه. حالا بقیه جمله ها را تند تند معنا کنم - خیلی نیست - وعرایضم را به پایان ببرم - ان شاء الله..... من طالب جمعیت نیستم. خدا هم خودش می داند در این کار کم ریا دارم. دارم، ولی کم دارم. بگویم ندارم، این خیلی سخت است، مشکل است.
ولی در منبر طالب جمعیت نیستم. حتی جمعیت کمتر برایم بهتر است. ولی برای شما جوانان
-----------------
(26) نهج البلاغه (صبحی صالح) حکمت. 40 خطبه 176 نهج البلاغه را نیز ملاحظه فرمایید.
ونوجوانان دلم می سوزد. خیلی دلم می خواهد که شما یک سری سخنانی را بشنوید ویک سری موعظه هایی را مرتب داشته باشید. از شب اول محرم - ان شاء الله - تا شب عاشورا، روز تاسوعا وعاشورا، مجلس بر قررا است. ما هم آنجا یک چیزهایی می گوییم - ان شاء الله. خدا به من هم قصد قربت بدهد که در مجلس حضرت سیدالشهدا - (علیه السلام) - با قصد پاک آدم بیاید وصحبت کند. شما هم - ان شاء الله - قصد قربت داشته باشید که در مجلس عزای سید الشهدا با قصد قربت بیایید. آنجا خیلی صحبت با شما خواهم داشت. و- ان شاء الله - تحت لوای حضرت سیدالشهدا خیلی بحثها خواهیم داشت.
تصمیم گرفته ام برای شما عزیزان که علاقمند به حضرت ابا عبدالله الحسین هستید، در ایام دهه، ده شب، برگزیده هایی وانتخاب شده هایی از جملات زیارات عاشورا را برای شما عرض کنم. من از نظر فرصت ووقت برای شما ارزش قائل هستم. چون شرعا خیلی مسوولیت دارد.
شما اگر شصت نفر، پنجاه نفر اینجا باشید ومن یک ساعت صحبت کرده باشم، پنچاه ساعت در روز قیامت باید جواب بدهم، پنجاه ساعت! هر کسی در یک با بی حساسیت دارد. من به این مساله خیلی حساسیت دارم وخدا خودش شاهد است که برای نوع صحبتهایی که دارم، برای یک ساعت - به اضافه مقدماتی که از اول عمر دارم
- حد اقل ده ساعت خالص کار می کنم ومطالعه می کنم تا بتوانم یک ساعت برای شما صحبت کنم.
واین به خاطر ارزشی است که برای وقت شما، به خصوص شما جوانان، قائل هستم که در بهترین سنینتان هستید وخدا توفیق داده در خدمتتان هستیم وصحبت می کنیم. آنجا صحبتها خواهیم داشت. فعلا این توقیع را به پایان ببرم وشما را به خدا بسپارم تا شب جمعه که شب اول محرم است.
لا یقول ذلک سوانا الا کذاب مفتر: هر کس غیر از ما ائمه بگوید: الحق معنا وفینا باطل است ودروغگوست وافترا زننده. ولا یدعیه غیرنا الا ضال غوی: وغیر از ما این را ادعا نمی کند مگر کسی که در راه گمراه است وهدف را فراموش کرده. فرق بین ضلالت وغوایت را بعضیها این جوری گذاشته اند: ضلالت یعنی اشتباه در راه، وغوایت یعنی اشتباه در هدف. (ما ضل صاحبکم وما غوی)(27)، تکرار نیست.
یعنی: صاحب شما، مصاحب شما، پیغمبر اکرم، نه در راه عوضی رفته ونه هدف را گم کرده. فیلقتصروا منا علی هذه الجمله دون التفسیر: پس باید به همین اندازه توقیع ما اکتفا کنند وتفسیر بیشتر نخواهند. ویقنعوا من ذلک بالتعریض دون التصریح - ان شاء الله: وبه همین اشارات از ما قناعت کنند واز ما تصریح وآشکار گویی نخواهند.
یکی از چیزهایی که انسان را آماده می کند برای تقوا، گریه بر
-----------------
(27) نجم/2.
حضرت ابا عبدالله الحسین - (علیه السلام) - است. هر کس دو قطره اشک از روی سوز دل بر ابی عبدالله می ریزد، چه بسا که همان اشک باعث هدایت ورشد وتقوای او می شود وهمین مساله باعث می شود که سرنوشت زندگیش عوض بشود. از صمیم دل همه با هم: السلام علیک یا ابا عبد الله، وعلی الارواح التی حلت بفنائک. علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت وبقی اللیل والنهار.
ولا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام علی الحسین وعلی علی بن الحسین وعلی اولاد الحسین وعلی اصحاب الحسین. حالا که مجلسمان سه شب در اطراف امام زمان بود، دو کلمه با حضرت گفتگو کنم: یا بقیه الله! اعظم الله اجرک فی مصیبه جدک الحسین. ایام مصیبت جدت سیدالشهدا نزدیک می شود.
علی القاعده حتمی است برای ما که از این روزها شما اشک ریختن وگریه کردن را آغاز می کنید. مولای ما! ای کاش می دانستیم در این روزها در کجا تشریف دارید، دنبال سر شما به نماز می ایستادیم ودر مصیبت وعزاداری وتشکیل مجلس ابی عبدالله با شما شرکت می کردیم. یا بقیه الله! فراموش نمی کنید زمانی را که زنان حرم امام حسین دیدند که اسب جدتان با حالت ذلت نمی آید. دیدند زین او برگشته.... از خیمه ها بیرون دویدند.
گیسوان پریشان کرده، به صورت خود سیلی می زدند. صدای شیو نشان بلند بود. عزتشان
تمام شده، به سوی قتلگاه می دویدند. ودر آن حال شمر روی سینه آقا نشسته بود وشمشیر برهنه بر گلوی او نهاده...(28)
.
-----------------
(28) کلمه الامام المهدی (علیه السلام)/465.