حدیث قبل از میلاد

حدیث قبل از میلاد

نویسنده: سید مجتبی بحرینی

فهرست

مقدمه..................9
پیشگفتار..................13
نوید مولود وبشارت میلاد..................19
تفسیر وتأویل آیه ولقد کتبنا فی الزبور.....................45
حدیث قبل از میلاد..................69

مقدمه

السلام علی المهدی الذی وعد الله (عزَّ و جلَّ) به الامم ان یجمع به الکلم ویلم به الشعث ویملا به الارض قسطا وعدلا ویمکن له وینجز به وعد المومنین فرازی از زیارت سرداب جلالت انتساب(1) درود بر مهدی، همان که خدای (عزَّ و جلَّ) امت ها را به او وعده داده، وعده داده که کلمه های مختلف را به وسیله او گرد آورد - محور کلمه حق او باشد وپراکندگی را به برکت او برطرف نموده - وهمه تفرقه ها به یمن مقدم او به وفاق مبدل گردد - وزمین را به کف با کفایت او از عدل وداد پر کند، وبرای او متمکن وپا بر جا سازد، وبه وسیله او به وعده اهل ایمان وفا نماید.

-----------------

(1) مصباح الزائر ص 441 بحار الانوار ج 102 ص 101.

(٩)

سلامی چو بوی خوش آشنائی * * * بر آن مردم دیده روشنائی(2)

اللهم طال الانتظار، وشمت منا الفجار، وصعب علینا الانتصار. جمله ای از دعای سرداب مقدس(3) بارالها، انتظار به طول انجامید، وزشتی آوران ونااهلان در مقام شماتت وسرزنش، بر آمدند، ویاری خواهی وغلبه جوئی بر ما دشوار شد.

مرا که بر سر کویت سگ وفا دارم * * * ز در مران که در این باب کارها دارم
بدان هوس که سر وقت من رسی روزی * * * ز پا فتاده ام ودست بر دعا دارم
چو باد خوش دل از آنم که هر کجا هستم * * * تو را که سرو روان منی هوا دارم(4)

-----------------

(2) حافظ - غزل 375.
(3) مصباح الزائر ص 445 بحار الانوار ج 102 ص 103.
(4) دیوان خیالی بخارائی ص 212.

(١)

ای غائب از نظر که دل زار جوی تو است * * * مژگان چشم غم زدگان فرش پای تو است
ما را در انتظار تو دیگر شکیب نیست * * * جان جهان بیا که جهان از برای تو است
مولای ما آتش عشق تو در سینه نهفتن تا کی؟ * * * همه شب از غم هجر تو نخفتن تا کی؟
طعنه ز اغیار تو ای یار شنفتن تا کی؟ * * * روی نادیده، واوصاف تو گفتن تا کی؟
چهره بگشای که رخسار تو دیدن دارد * * * سخن از لعل تو ای دوست شنیدن دارد(5)

-----------------

(5) نغمه های قدسی ص 111.

(١)

پیشگفتار

حمد ایزد یکتا را، سپاس قادر توانا را، ثنا دادار جهان آرا را، درود خاتم پیامبران را وتحیت وسلام خاندان رسالت را، خصوصا خاتم آنان حضرت اباصالح المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف). نمی دانم با چه زبانی سپاس حق به جا آورده وبا چه بیانی شکر این نعمت گذارم.
که لطف خدای لطیف وعنایت اولیاء گرامیش چند سالی است رفیقم گشته وموفق به نوشتن سطور وفراهم آوردن نوشتاری نسبت به امام عصر حضرت حجه بن الحسن العسکری (علیهم السلام) - آن هم مناسب با نقص خود نه متناسب با کمال آن وجود مقدس - شده ام، با اینکه هیچ لیاقت وقابلیتی از این سو نبوده ونیست، هر چه بوده وهست فضل عظیم ولطف عمیم آن سو است. آری هر چه هست از آن ناحیه است که ناحیه، فقط آن ناحیه مقدسه است ودیگر هیچ نیست.

ای فروغ حسن ماه از روی رخشان شما * * * آب روی خوبی از چاه ز نخدان شما
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده * * * بازگردد یا بر آید؟ چیست فرمان شما

(١)

دور دار از خاک وخون دامن چو بر ما بگذری * * * کاندرین ره کشته بسیارند قربان شما
ای شهنشاه بلند اختر خدا را همتی * * * تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما(6)

باری دو کتابی که به عناوین: سوگند به نور شب تاب (شرح دعای شب نیمه شعبان) وسلام بر پرچم افراشته (شرح سلام های زیارت آل یس) تقدیم حضور دوستان حضرتش شد، از دو جهت ادامه این مسیر وتکاپوی این طریق را فراهم آورد که یکی نسبت به خودم بود ودیگری راجع به دیگران، اما آنچه به خودم مربوط می شود اینکه: فکر می کردم در دنیا هر کس به چیزی تعلق وبستگی پیدا کرده ویا به کسی دل سپرده پیوسته می خواهد به هر نحوی که ممکن است با آن دل داده اش سخن بگوید واز او حرف بشنود، همه جا او را مطرح کند، همه را به او متوجه سازد وپیوسته با او در تماس وارتباط باشد.
گویا هستی برای او خلاصه در آن محبوب می شود ووجود برای او معنائی جز آن عزیزش ندارد. این نوشته ها برای نویسنده چنین وضعی داشته ودارد.
آخر جانانی داریم در پس پرده غیبت، دل داده ای داریم در زندان عزلت، نازنین یاری داریم در بدر دیار غربت، آقا ومولائی داریم آواره بیابان هجرت، ماهی داریم در چاه وحدت وامامی داریم ماموم مشیت.

-----------------

(6) دیوان حافظ غزل11.

(١)

راهی به او نداریم، نشانی از او نمی دانیم واز جایگاهش با خبر نیستیم. لیت شعری این استقرت بک النوی، بل ای ارض تقلک او ثری ابر ضوی ام غیرها ام ذی طوی؟ جمله ای از دعای شریف ندبه(7) باشد که این اوراق وصفحات واین خطوط وسطور، نامه ای باشد به دیار یار ووسیله ارتباطی با آن گرامی تر از جان، که به او رواست این چنین نامه نوشتن وخامه بر گرفتن.

قلم بتراشم از هر استخوانم * * * مرکب گیرم از خون رگانم
بگیرم کاغذی از پرده دل * * * که بنویسم به یار مهربانم(8)

اما آنچه مربوط به دگران می شد اینکه: می دیدم گوشه وکنار جمعی از آنچه آورده ایم یاد می کنند وبه این وسیله به یاد آن یادگار ووارث همه سلف صالح می افتند پس چه بهتر که تا توانی هست توان را در این راه کار گرفته، از جان مهرشان نوشیده ودر قالب کلمات وترسیم خطوط وسطور جرعه ای از باده ودادشان در کام دل دوستان فرو ریزیم.

لی حبیب عربی مدنی قرشی * * * که بود درد وغمش مایه شادی وخوشی
فهم رازش نکنم او عربی من عجمی * * * لاف عشقش چه زنم او عربی من حبشی

-----------------

(7) بحار الانوار ج 102 ص 108.
(8) دیوان بابا طاهر عریان ص 22.

(١)

ذره وارم به هواداری او رقص کنان * * * تا شد او شهره آفاق به خورشید وشی
صفت باده عشقش ز من مست مپرس * * * ذوق این می نشناسی به خدا تا نچشی
مصلحت نیست مرا سیری از آن آب حیات * * * ضاعف الله به کل زمان عطشی
گر چه صد مرحله دور است ز پیش نظرم * * * وجهه فی نظری کل غداه وعشی(9)

امید است مستی باده محبت وشور ووجد جام مهرشان هر چه زودتر پیوند به سبوی وصالشان پیدا کند وکام دل تشنگان بادیه هجران وخستگان بیداء غیبتشان دردی کش عصر ظهورشان گردد.

از باده وصل خود ما را بچشان جامی * * * ما را نبود جانا غیر از تو دل آرامی
گفتی ز کفم دردی از درد بیا شامی * * * ای درد توام درمان در بستر ناکامی
وی یاد توام مونس در گوشه تنهائی(10)

در نظر است به لطف حق متعال وعنایت حضرت صاحب الامر (علیه السلام) در این نوشتار آنچه مربوط به قبل از ولادت آن وجود مقدس است

-----------------

(9) از نسخه خطی اشعار مرحوم شهودی - ثقه المحدثین حاج شیخ عبدالله واعظ یزدی رحمه الله.
(10) از نسخه خطی اشعار مرحوم شهودی - ثقه المحدثین حاج شیخ عبدالله واعظ یزدی رحمه الله علیه.

(١)

بیاوریم ولذا آن را حدیث قبل از میلاد نامیدیم تا اگر توفیق رفیق گردد، دو نوشته دیگر یکی حدیث شب میلاد ودیگری حدیث بعد از میلاد پی در پی فراهم آید.
لازم به تذکر است هر چند در این زمینه سخن بسیار گفته اند وتالیف فراوان آورده اند وخدمات همگی منظور نظر آن وجود مقدس بوده ومورد سپاس وتقدیر است ولی (کم ترک الاول للاخر) امید است این سطور حاوی نکات ودقائقی باشد که جایگاه خاص خود را همانند دو نوشته گذشته پیدا کند.
این مجموعه از سه قسمت تشکیل می شود:
1 - نوید میلاد وبشارت مولود
2 - تفسیر وتاویل یک آیه
3 - حدیث قبل از میلاد.

نیمه شب پنجشنبه - بیستم شعبان المعظم
19/ 9/ 1377 - 1419
مشهد مقدس - سید مجتبی بحرینی.

(١)

یکی از خصائص مولود نیمه شعبان که از آغاز عالم تا پایان آن کسی آن خصوصیت را نداشته، ندارد ونخواهد داشت، بشارت هائی است که از ابتداء آفرینش نسبت به میلاد حضرتش وآنچه متعلق به اوست داده شده است.
در ابتداء امر ممکن است این ادعا قدری در نظر سنگین ویا بدون دلیل وخالی از برهان جلوه کند وفورا این تصور پیش آید که نویدهای فراوان از آغاز عالم برای نوع انبیاء واولیاء بوده است به خصوص نسبت به اجداد طاهرین وآباء گرامی حضرتش، ولی با توضیحی که می آوریم، اختصاص این امر به آن وجود مقدس (با این کم وکیف) روشن شده ومطلب با دلیل وهمراه با گواه وشاهد جلوه می کند.
توضیح اینکه: در طول تاریخ بشارت های بسیاری نسبت به انبیاء واولیاء رسیده است ونوعا هر پیامبری مبشر رسول بعد از خود بوده است، آدم بشارت شیث می دهد، شیث از ادریس سخن به میان می آورد، ادریس به نوح رهنمون می شود ونجی الله بشارت ابراهیم می دهد، خلیل خدا از پیامبران بعد وهمه آنها نوید نقطه ختمیه رسالت را

(٢)

می دهند در قرآن شریف صریحا نوید عیسی بن مریم نسبت به پیامبر خاتم آمده است: ومبشرا برسول یاتی من بعدی اسمه احمد(11) من عیسی بشارت دهنده هستم به رسولی که بعد از من خواهد آمد ونامش احمد است.
همچنین نسبت به اوصیاء رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) بشارت ها ونویدهای بسیار رسیده است. همه این ها درست وجای هیچ تردیدی در آنها نیست. ولی آنچه ما می گوئیم وادعا کرده وبرهان هم با آن همراه داریم این است که: در عالم خلقت فقط یک وجود مقدس است. در بوستان آفرینش فقط یک سرو ناز است،

یکی درخت گل اندر فضای خلوت ما است * * * که سروهای چمن پیش قامتش پستند(12)

در گلستان هستی فقط یک گل است در آسمان وجود فقط یک ستاره است ودر جمع همه عناصر فقط یک عنصر است که از حق متعال جل جلاله تا حضرت عسکری (علیه السلام) واز آغاز عالم تا نزدیک طلوع فجر نیمه شعبان سال 255 هجری پیوسته بشارت ولادت ونوید آمدن او داده شده است. این کمال شخص ثانی وشخصیت دوم ندارد، ونسخه ای برابر با این اصل نمی شناسیم، نسخه منحصر به فرد است وسر مطلب هم روشن.

-----------------

(11) سوره صف آیه 6.
(12) کلیات سعدی ص 592.

(٢)

زیرا آن وجود مقدس وآن فیض اقدس، مقام خاتمیت دارد. خاتم الائمه است. خاتم الاوصیاء است. وبه عبارت دیگر انبیاء واوصیاء قبل از آن حضرت هم مبشر بوده اند وهم مبشر.
بشارت داده شده پیشینیان خود بوده اند وبشارت دهنده نسبت به بعد از خود. در این میان تنها کسی که فقط مبشر است ومبشر نیست اوست، او فقط بشارت داده شده است، چون بعد از او کسی نیست که او بشارتش را بدهد. همه گفته اند او می آید ولی او نگفته کسی می آید. آخر او خط آخر است. وآخر خط.
با این خصوصیات وبا این کم وکیف نوید وبشارت دیگری را نمی شناسیم. اینک که حدود ادعا روشن شد ومرز این خصوصیات را شناختیم برای اینکه آنچه آوردیم همراه با گواه وشاهد ومقرون به برهان ودلیل باشد به این احادیث توجه کنیم ودر مضامین ومحتوایش دقت داشته باشیم.
خداوند متعال نوید می دهد:
در شب معراج حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه وآله وسلم) را سیر داده وسفر بردند واو را از سدره المنتهی گذرانده وبه حجب نوری رساندند.

در لیله الاسراء وشب اسرار * * * شب آن معراجی عرش آشیانه
به سبحان الذی اسری ترانه * * * فراز بارگاه عرش بنشست
ز جام لی مع الله گشت سرمست(13)

-----------------

(13) دیوان الهی قمشه ای ص 31.

(٢)

آری در محفلی که:

چون از سر سدره بر گذشتی * * * اوراق حدوث در نوشتی
سبوح زنان عرش پایه * * * از نور تو عرش کرده سایه
از حجله عرش بر پریدی * * * هفتاد حجاب را دریدی
خرگاه برون زدی ز کونین * * * در خیمه خاص قاب قوسین(14)

از جمله مطالبی که در آن خلوت سرای ناز وسراپرده اعزاز، خدای واحد احد، با حبیبش محمد احمد (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود این بود: وبالقائم منکم اعمر ارضی بتسبیحی وتقدیسی وتهلیلی وتکبیری وتمجیدی.
بوسیله قائم شما زمینم را به تسبیح وتقدیس وتهلیل وتکبیر وتمجیدم آباد می کنم، وبه وسیله او زمین را از دشمنانم پاک می سازم ودر اختیار اولیائم قرار می دهم وبه وسیله او کلمه کافران وسخن ملحدان را پست نموده وگفته خودم را برتری بخشم به وسیله او شهرها وبندگانم را به علمم حیات بخشیده وگنجینه ها وذخائر را برای او ظاهر ساخته وبه اراده ام او را به اسرار ضمائر مطلع سازم وبرای اعلان دین وتحقق فرمانم او را به فرشتگانم کمک دهم، اینست ولی من به حق، ومهدی بندگانم به صدق وراستی.
ذلک ولی حقا ومهدی عبادی صدقا(15).
در همان شب است که این مولود موعود واین کلمه محمود وحجت معبود را در هاله ای از نور همراه با حبور وسرور، به جد امجدش پیامبر

-----------------

(14) کلیات نظامی ص 224.
(15) امالی صدوق، مجلس 92 ح 4 ص 504 وبحار الانوار ج 51 ص 66.

(٢)

خاتم (صلی الله علیه وآله وسلم) نشان دادند.
در حالی که در وسط انوار خاندان رسالت (علیهم السلام) همانند کوکب دری وستاره روشنی درخشش داشته وبه پا خاسته. چون رسول خدا جویا می شود: من هولاء؟ اینان کیانند؟ جواب آید: هولاء الائمه وهذا القائم محلل حلالی ومحرم حرامی وینتقم من اعدائی یا محمد احببه فانی احبه واحب من یحبه(16).
اینان ائمه وپیشوایان هستند واین قائم وبپاخاسته (در جمع آنان) کسی است که حلال مرا حلال بدارد وحرام مرا حرام گرداند. (ضامن اجرای احکام وقوانین من باشد) وانتقام از دشمنانم بگیرد. ای محمد او را دوست بدار که من او را دوست دارم ودوست می دارم هر که او را دوست بدارد. چه جمله نوید بخشی وچه سخن سرور آفرینی.
چقدر آن مولود موعود وقائم معهود مورد علاقه ومحبت پروردگار است که خدا دوستان او را هم دوست دارد. آری (لاجل عین الف عین تکرم) به خاطر یک دیده به هزار دیده با دیده احترام می نگرند. مهدی من، قائم به امر من، آن قدر تو را دوست دارم که در هر دلی مهر تو یافت شود صاحب آن دل هم محبوب من می شود واگر کسی محبوب من شد ومن کسی را دوست داشتم دگر جایگاهش معلوم است.
رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بشارت می دهد:
ابی سعید خدری گوید، پیامبر اکرم فرمود: ابشرکم بالمهدی، یبعث فی امتی علی اختلاف من الناس وزلازل، فیملا الارض قسطا وعدلا کما ملئت

-----------------

(16) غیبت نعمانی باب 4 ج 24 ص 94.

(٢)

جورا وظلما، یرضی عنه ساکنی السماء وساکنی، الأرض(17).
بشارت می دهم شما را به مهدی که در میان امت من برانگیخته خواهد شد در حالی که اختلاف وزلزله ها مردم را فراگرفته است. پس زمین را به عدل وداد مملو سازد آنسان که از جور وستم پر شده است. آسمانیان وزمینیان همگی از او راضی وخشنود هستند. چون حضرتش در آستانه رحلت قرار می گیرد ودختر گرامیش فاطمه طاهره (علیها السلام) کنار بسترش می نشیند وصدایش به گریه بلند می شود، دختر را چنین نوید می دهد: ومنا مهدی هذه الامه. دخترم مهدی این امت از خاندان ماست.
آن گاه که هرج ومرج دنیا را بگیرد، آشوب وفتنه ها پدید آید، امنیت از راه ها برخیزد، بعضی بر بعضی حمله برند، بزرگ بر کوچک رحم نکند وکوچک پاس حرمت بزرگ را ندارد، خدای (عزَّ و جلَّ) مهدی ما خاندان را ظاهر سازد که نهمین فرزند حسین (علیه السلام) است. به پاخاسته وبرج وباروهای ضلالت وگمراهی را فتح نماید ودل های بسته را بگشاید وقیام به دین نماید، در آخر الزمان، آن گونه که من قیام به آن نمودم، در این زمان. وزمین را از عدل پر کند، آن گونه که از جور مملو شده است(18).
امیرالمومنین (علیه السلام) هم از آن وجود مقدس یاد می کند:
اصبغ بن نباته که از بزرگان اصحاب امیرالمومنین (علیه السلام) است گوید:

-----------------

(17) احادیث المهدی - (علیه السلام) از مسند احمد حنبل - ص 56.
(18) کفایه الاثر ص 64 - 63.

(٢)

وقتی خدمت حضرت شرفیاب شدم، دیدم حضرتش به فکر فرورفته وبا انگشت مبارک به زمین می زند. عرضه داشتم آقا شما را چه شده که این چنین به اندیشه فرورفته ودست بر زمین می نهید؟ آیا رغبتی در خاک دارید؟ (در فکر خلافت میان خاکیان هستید) فرمود: نه، به خدا قسم نه رغبتی به خاک دارم ونه چشمی به دنیا داشته ودارم.
گفتم: پس در چه فکر هستید؟ فرمود: در فکر مولودی هستم که از نسل من به دنیا می آید ویازدهمین فرزند من است، هو المهدی یملاها عدلا کما ملئت جورا وظلما. اوست مهدی، همان که دنیا را پس از پر شدن از بیداد، از داد مملو سازد. نسبت به او حیرتی است وغیبتی که جمعی دچار ضلالت وگمراهی شده وگروهی دگر هدایت یافته وبه او رهنمون شوند(19).
چون در مقام بیان صفات این مولود که آخرین فرزند معصوم اوست بر می آید واز سعه صدر وگشادی دست وکثرت علم او سخن می گوید. در حقش دعا می کند وآه می کشد وبا دست به سینه اش اشاره نموده اشتیاقش را به دیدارش اظهار می دارد: هاه شوقا الی رویته آه چه قدر مشتاق دیدار او هستم، ای کاش او را می دیدم(20).
چه می گوئیم ومی شنویم؟! چه می خوانیم ومی نویسیم؟! کیست وبرای دیدار که آه می کشد؟! علی (علیه السلام) است. امیر مومنان است. ابوالائمه است. دومین شخصیت عالم خلقت است. یکی از ارکان ثلاثه هستی وآفرینش است. برای دیدار مولود نیمه شعبان حضرت اباصالح المهدی

-----------------

(19) کمال الدین باب 26 ح 1 ص 289 وغیبت نعمانی ص 61 - 60 وغیبت شیخ طوسی ص 104.
(20) غیبت نعمانی ص 214 باب 13 ح 1.

(٢)

(عجل الله تعالی فرجه الشریف) آه می کشد. آخر پسر را پدر می شناسد. خاتم اوصیاء الانبیاء می داند خاتم الاوصیاء کیست.
گرامی مادرش فاطمه صدیقه (علیها السلام) هم از او سخن می گوید:
آن گاه که پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) دختر عزیزش زهرا (علیها السلام) برای شکوه وگریه کنار قبور شهدای احد می آمد وآن چنان می نالید که بند دل می برید وبا آب دیده ای که بر تربت پاک عم گرامیش جناب حمزه سیدالشهداء می ریخت عقده دل می گشود، محمود بن لبید که شاهد این صحنه حزین بود به حضرتش عرضه داشت: چرا علی (علیه السلام) در مقام گرفتن حقش برنیامد؟ فرمود رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) چنین فرموده است مثل الامام مثل الکعبه اذ توتی ولا یاتی مثل امام (علیه السلام) مثل کعبه است، باید نزد او رفت، او نزد کسی نمی رود.
به خدا سوگند اگر حق را بر اهلش باقی گذارده وپیروی از عترت وخاندان پیامبر می نمودند دو نفر در امر خدا با یک دیگر اختلاف پیدا نمی کردند. وپیوسته خلفی از سلفی این مقام را به ارث می برد تا قائم ما خاندان که نهمین فرزند حسین (علیه السلام) است به پا می خاست(21).
حضرت مجتبی (علیه السلام) فرمود:
آیا نمی دانید هیچ کدام از ما خاندان نیست جز اینکه در گردنش

-----------------

(21) کفایه الاثر ص 198 وبحار الانوار ج 36 ص 353.

(٢)

بیعتی از ستمگر زمان است مگر آن قائم که روح الله پسر مریم (عیسی) (علیه السلام) پشت سرش نماز گذارد وخدا ولادتش را مخفی نموده وشخص او را غائب گرداند تا وقتی خروج می کند، پیمانی از کسی بر گردنش نباشد. او نهمین فرزند برادرم حسین (علیه السلام) است.
پسر بانوی کنیزان که خدا عمرش را در غیبتش طولانی بدارد. سپس به قدرت خود، او را به صورت جوانی که کمتر از چهل سال دارد ظاهر سازد تا روشن شود که خدا بر هر چیز توانا است(22).
سیدالشهدا (علیه السلام) فرمود:
قائم هذه الامه هو التاسع من ولدی وهو صاحب الغیبه وهو الذی یقسم میراثه وهو حی(23) قائم این امت نهمین فرزند من است واوست صاحب غیبت وهم اوست که در حال حیات میراثش قسمت شود.
امام چهارم حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) فرمود:
قائم ما خاندان، ولادتش بر مردم مخفی می شود تا آنجا که گویند هنوز متولد نشده است تا آن گاه که می آید بیعتی از کسی در گردنش نباشد(24).

-----------------

(22) کمال الدین باب 29 ح 2 ص 316 وبحار الانوار ج 51 ص 132.
(23) کمال الدین باب 30 ص 317.
(24) کمال الدین باب 31 ح 6 ص 322 وبحار الانوار ج 51 ص 135.

(٢)

حضرت باقر (علیه السلام) آیه ای را به آن مولود تفسیر می کند.
ام هانی گوید صبحگاهی به دیدار آقایم حضرت ابی جعفر محمد بن علی (علیه السلام) رفتم وبه حضرتش عرضه داشتم سید من آیه ای در کتاب خدای (عزَّ و جلَّ) فکرم را به خود مشغول داشته وشبم را به بیداری کشانده. فرمود: ای ام هانی سوال کن. گفتم: آقای من این کلام خدای (عزَّ و جلَّ) است. فلا اقسم بالخنس الجوار الکنس(25) فرمود: خوب سوالی نمودی ای ام هانی.
سوگندی که این آیه شریفه یاد می کند مولودی است در آخر الزمان که مهدی این خاندان است وبرای او حیرتی است (جمعی در امر او دچار تحیر می شوند) وغیبتی، گروهی نسبت به او گمراه شوند وجمعی هدایت یابند، خوشا به حال تو اگر او را درک کنی، خوش بر احوال آنان که او را درک نموده وبه افتخار عصر ظهور موفور السرورش نائل آیند(26).
ومی فرمود: از امور مسلمی که خدا حتم نموده قیام قائم ما دودمان است که هر کسی شک کند در آنچه می گویم کافر به حق متعال است آن گاه فرمود پدر ومادرم به فدای آن آقا که هم نام وهم کنیه من است وهفتمین از فرزندان من است پدرم به فدای آن که زمین را از داد وعدل پر کند آن گونه که مملو از بیداد وستم گردیده است(27).

-----------------

(25) سوره تکویر آیه 16 - 15.
(26) کمال الدین باب 32 ج 14 ص 330 وبحار الانوار ج 51 ص 137.
(27) غیبت نعمانی باب 4 ح 17 ص 86.

(٣)

حضرت صادق (علیه السلام) نسبت به حضرتش چه فرموده است؟
آن گاه که از امام ششم (علیه السلام) سوال شد هل ولد القائم؟ آیا حضرت قائم (علیه السلام) متولد شده است؟ در پاسخ می فرمود:
لا ولو ادرکته لخدمته ایام حیاتی.
نه هنوز به دنیا نیامده واگر من او را ادراک نمایم هر آینه در تمام زندگی وطول حیاتم کمر همت به خدمتش می بندم(28).
وآن چنان این جمله - لو ادرکته لخدمته - سنگین است که مرحوم مجلسی در توضیحش می گوید: ای ربیته واعنته(29) یعنی در مقام پرورش وکمک او بر آیم. ولی بهتر است کلام حضرت صادق (علیه السلام) را به همان ظاهرش باقی بگذاریم وتوضیحی نسبت به آن نیاوریم. حجتی چون صادق آل محمد (علیه السلام) نسبت به ششمین فرزندش می گوید لو ادرکته لخدمته. اگر درکش کنم در مقام خدمتش بر آیم! چه می فهمیم؟ قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری، امام ششم (علیه السلام) می داند قائم آل محمد (علیه السلام) کیست ومعرفت وشناخت نسبت به او دارد که این جمله را می گوید.
یا بگوید او از من ومن از اویم آن گونه که این حدیث بازگو می کند: ینتج الله تعالی فی هذه الامه رجلا منی وانا منه. خدا در این امت بدارد مردی را که از من است ومن از او هستم هم او که خدایش بوسیله او برکات آسمان ها وزمین را ظاهر سازد آسمان آبش را فرود آرد وزمین بذرش را برون سازد وحیوانات وحشی ودرندگان در روزگارش احساس امنیت کنند وزمین را از قسط وعدل پر کند آن گونه که امتلاء از ظلم

-----------------

(28) غیبت نعمانی باب 13 ح 46 ص 245.
(29) بحار الانوار ج 51 ص 148.

(٣)

وجور پیدا نموده(30).
حدیثی می گوئیم ومی شنویم، می خوانیم ومی نویسیم.
آن نازنین مولود از امام صادق (علیه السلام) است روشن، ششمین فرزند آن حضرت است، اما امام ششم از آن مولود نازنین وموعود دلبرین است یعنی چه؟ سرش را باید از جمله ای که جدش رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در حق حضرت حسین (علیه السلام) فرموده است جویا شد که حسین منی وانا من حسین.

ای چه خوش باشد که سر دلبران * * * گفته آید در حدیث دیگران

یا به یاد ولادت وغیبتش بر خاک نشسته، گریه وفغان بر می آورد. جمعی از بزرگان اصحاب بر حضرتش وارد شده دیدند حجت خدا حضرت صادق (علیه السلام) روی خاک نشسته وپوششی موئین کوتاه آستین بر تن دارد وچون مادری جوان مرده وسوخته دل، می گرید ومی نالد وآثار حزن واندوه بر سیمای مبارکش ظاهر است ومی گوید سیدی غیبتک نفت رقادی وضیقت علی مهادی وابتزت منی راحه فوادی، سیدی غیبتک وصلت مصابی بفجایع الابد.
آقای من غیبت تو خواب از دیده ام برده وزمین را بر من تنگ نموده وراحت وآرامش را از دلم ربوده. سید من غیبت تو مصیبت مرا به سختی های همیشگی وابدی پیوند داده... سدیر که در جمع آنان بود گوید عقل های ما پرید ودل های ما از جزع وبی تابی شکاف برداشت. گمان کردیم حادثه سخت وواقعه ناگواری بر حضرتش وارد آمده، عرضه داشتیم ای پسر بهترین خلق، خدا

-----------------

(30) غیبت شیخ طوسی ص 115 وبحار الانوار ج 51 ص 146.

(٣)

دیده ات را نگریاند چرا این چنین می گریید وباران اشک می بارید؟ حضرت نفسی بلند کشید وفرمود وای بر شما.
صبح امروز در کتاب جفر نگاه می کردم وآن کتابی است که مشتمل است بر مرگ ها وبلاها ومصائب وآنچه شده وخواهد شد تا قیامت که خدا آن کتاب را به حضرت ختمی مرتب وائمه بعد از او اختصاص داده است. در آن کتاب تامل می کردم در ولادت وغیبت وطول عمر قائم ما خاندان وبلایا وسختی هائی که بر اهل ایمان در روزگار غیبت حضرتش وارد می آید، شک وتردیدها که بر دل ها در سایه طول غیبت آن حضرت می نشیند وارتداد وبازگشت از دین که به سراغ اکثر مردم می آید (با تامل در این امور) رقت مرا گرفت واین چنین حزن واندوه بر من مسلط شد...(31).
نمی دانم در کنار این گونه احادیث چه باید گفت ودر حاشیه اش چه باید نوشت صادق آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) همان شخصیتی که افتخار انتساب به او را داریم ومکتب ومذهبمان را به او نسبت می دهیم. یاد ولادت وغیبت وبلایای روزگار استتار فرزندش مهدی آل محمد (علیهم السلام) این چنین او را بی تاب نموده، آن فخر افلاک واملاک را بر خاک نشانده وخواب از چشمش ربوده. اگر این احادیث واقعیت وحقیقت دارد که مسلما دارد حساب من وامثال من خیلی پاک است، پاک. وکارمان خیلی خراب است، خراب. ما چه می گوئیم وچه کشکی می سائیم ودر چه فکر وخیالی هستیم.
غصه غیبت وبلای عصر عزلت، قبل از ولادت آن وجود

-----------------

(31) کمال الدین باب 33 ح 50 ص 354 - 352 وغیبت شیخ طوسی ص 106 - 105 وبحار الانوار 51 ص 220 - 219.

(٣)

مقدس با دل ودیده جدش حضرت صادق (علیه السلام) چنین کرده وما در عصر غیبت وکوران بلایای روزگار اختفاء حضرتش این چنین بی خیال وآسوده بال ودر فکر مال ومنال وشهرت ومقام که حتی از نام ویاد او هم می خواهیم در مسیر منافع ومقاصد خودمان استفاده کنیم.
گویا آن قائم منتظر وحجت موعودی که امام ششم (علیه السلام) ویا سایر اولیاء این چنین به یادش فغان داشته وبی تاب بودند غیر از آن امام زمانی است که ما می گوئیم واز او یاد می کنیم!
بگذریم. حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) در بغداد بعد از نماز عصر دست به آسمان بر می دارد وبرای آن وجودش مقدس دعا می کند: اسئلک باسمک المکنون المخزون الحی القیوم الذی لا یخیب من سئلک به ان تصلی علی محمد وآله وان تعجل فرج المنتقم لک من اعدائک وانجز له ما وعدته یا ذا الجلال والاکرام تو را می خوانم به نام پنهان در گنجینه محفوظ که حی قیوم است، همان نام که هر کس از تو به آن نام مسئلت نماید محروم نگردد، از تو می خواهم که بر پیامبر وخاندانش درود فرستاده در فرج آن کس که انتقام تو را از دشمنانت بگیرد شتاب گیری وآنچه به او وعده داده ای تحقق بخشی ای صاحب جلالت وکرامت.
راوی این حدیث (یحیی بن فضل نوفلی) گوید: وقتی این دعا را از حضرتش شنیدم عرضه داشتم چه کسی است آن که در حقش چنین دعا می کنید ومسئلت دارید؟ فرمود:

(٣)

ذلک المهدی من آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) او مهدی خاندان رسالت است آن گاه در مقام توصیف ومعرفی او بر آمده وهمانند کسی که ناز کسی را می خرد وقربان او می شود فرمود: پدرم فدای او باد که وسعت وگشایش در ناحیه سینه وشکم دارد. همو که ابروانی پیوسته وساقهائی باریک دارد. فاصله میان دو شانه اش بسیار ورنگش گندم گون است که زردی شب زنده داری بر چهره اش با گندم گونی آمیخته است، پدرم فدای او باد که شبها در مقام رعایت ودیدار ستارگان بر می آید وپیوسته در رکوع وسجود است، پدرم فدای او که در راه خدا به سرزنش سرزنش کنندگان توجهی نکند، همان که چراغ شبهای تار است، پدرم به فدای او باد که قیام به امر خدا بنماید(32).
چون از حضرت رضا (علیه السلام) سئوال شد:
من القائم منکم؟ قائم شما دودمان کیست؟ فرمود چهارمین فرزند من است که پسر بانوی کنیزان است. خدا بوسیله او زمین را از آلودگی ستم پاک سازد واز هر ظلمی پاکیزه بدارد. هم اوست که مردم در ولادتش شک کنند. وقبل از خروجش صاحب غیبت باشد وچون بیاید زمین به نورش روشن گردد وترازوی داد ومیزان عدل میان مردم بگذارد وکسی به کسی ستم ننماید وزمین برایش پیچیده شود وسایه برای او نباشد. ومنادی از آسمان به نام او ندا دهد که همه مردم بشنوند الا ان حجه الله

-----------------

(32) فلاح المسائل ص 200 - 199.

(٣)

قد ظهر عند بیت الله فاتبعوه فان الحق معه. آگاه باشید که حجت خدا کنار خانه خدا ظاهر شد از او پیروی کنید که حق با اوست(33).
همچنین وقتی جناب ابی القاسم عبدالعظیم حسنی - مدقون در ری - به محضر امام نهم حضرت جواد الائمه (علیه السلام) شرفیاب شد ومی خواست از حضرتش سئوال کند که آیا قائم (علیه السلام) همان مهدی است یا غیر او (قبل از اینکه بپرسد) حضرت فرمود: یا ابا القاسم ان القائم منا هوا المهدی الذی یجب ان ینتظر فی غیبته ویطاع فی ظهوره وهو الثالث من ولدی.
ای اباالقاسم به درستی که قائم از ما خاندان همان مهدی است که واجب است در روزگار غیبت انتظارش را کشیدن ودر زمان ظهور فرمان پذیرش بودن واو سومین فرزند من است... وهر آینه خدای تبارک وتعالی امر او را در یک شب اصلاح کند آن گونه که امر کلیمش موسی (علیه السلام) را برای یک شب به انجام رسانید... پس فرمود: افضل اعمال شیعتنا انتظار الفرج، برترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج است(34).
حضرت ابی الحسن الهادی (علیه السلام) به ابی هاشم جعفری که از خواص اصحابش بود فرمود: جانشین پس از من فرزندم حسن است پس چگونه اید شما با جانشین بعد از جانشین من؟ ابی هاشم عرضه داشت: برای چه؟ خدا مرا

-----------------

(33) کمال الدین باب 35 - ح 5 ص 372.
(34) کمال الدین باب 36 ح 1 ص 377.

(٣)

فدای شما گرداند؟ فرمود چون شما از دیدار حضرتش محرومید، وبردن نام شریفش برای شما روا نیست گوید عرض کردم پس چگونه از او یاد کنیم؟ فرد بگوئید: الحجه من آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم حجت از خاندان رسالت (علیه السلام)(35) آری وسرانجام پدر بزرگوارش حضرت عسکری (علیه السلام) در زندان از نور دیده اش یاد می کند وبشارت ولادتش را می دهد.
عیسی بن صبیح گوید: حضرت ابی محمد حسن بن علی (علیه السلام) در حبس بر ما وارد شد ومن حضرتش را می شناختم به من فرمود تو شصت وپنج سال ویک ماه ودو روز از عمرت گذشته است. من کتاب دعائی همراه داشتم که تاریخ ولادت در آن نوشته شده بود، نگاه کردم دیدم همان گونه است که حضرت خبر دادند، آن گاه به من فرمود پسری داری؟ گفتم نه (در حق من دعا کردند) بارالها به او فرزندی عنایت کن که بازو وکمک او باشد که خوب یار وتوانی است فرزند. سپس این بیت شعر را می خواندند:

من کان ذا عضد یدرک ظلامته * * * ان الذلیل الذی لیست له عضد

هر کس صاحب بازو وعضد بود (فرزند ویاری داشت) به مظالم خود می رسد وحقش ضایع نمی شود بدرستی که ذلیل آن کسی است که بازوئی ندارد. من به حضرتش عرضه داشتم شما فرزندی دارید؟ فرمود آری به خدا

-----------------

(35) کمال الدین باب 37 ح 5 ص 381.

(٣)

سوگند به زودی صاحب پسری می شوم که زمین را به داد بدارد اما فعلا فرزندی ندارم(36).
چون آنچه خبر داده بود محقق می شود وفرزند گرامیش به دنیا می آید سپاس حق می آورد. احمد بن اسحاق گوید: شنیدم حضرت عسکری (علیه السلام) می فرمود: الحمد لله الذی لم یخرجنی من الدنیا حتی ارانی الخلف من بعدی، اشبه الناس برسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) خلقا وخلقا. یحفظه الله تبارک وتعالی فی غیبته. ثم یظهره فیملا الارض عدلا وقسطا کما ملئت جورا وظلما(37).
حمد مخصوص آن خداست که مرا از دنیا نبرد (زنده ماندم) تا جانشین وخلف بعد از خودم را به من نشان داد (نور دیده ام به دنیا آمد واو را دیدم) همان که شبیه ترین مردم است به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) از جهت خلقت واخلاق خدای تبارک وتعالی او را در روزگار غیبتش محفوظ بدارد.
سپس او را ظاهر نموده که زمین را از عدل وقسط پر سازد همان طور که از جور وظلم مملو شده است. آری همه از او می گویند وهمه بشارت ولادت وظهور او را می دهند وهمه در انتظار آمدن او هستند. هر کس به هر نحوی که ممکن است او را می جوید ورهنمون به او می شود که چه به جا است تضمین زیبائی که مرحوم شیخ بهاء الدین عاملی نسبت به غزل خیالی بخارائی دارد در این جا بیاوریم.

-----------------

(36) بحار الانوار ج 51 ص 162.
(37) کمال الدین باب 38 ح 7 ص 409.

(٣)

تا کی به تمنای وصال تو یگانه * * * اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آمد شب هجران تو یا نه؟ * * * ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول وتو غایب ز میانه * * * رفتم به در صومعه عابد وزاهد
دیدم همه را پیش رخت راکع وساجد * * * در میکده رهبانم ودر صومعه عابد
گه معتکف دیرم وگه ساکن مسجد * * * یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه
روزی که برفتند حریفان پی هر کار * * * زاهد سوی مسجد شد ومن جانب خمار
من یار طلب کردم واو جلوه گه یار * * * حاجی به ره کعبه ومن طالب دیدار
او خانه همی جوید ومن صاحب خانه * * * هر درد که زنم صاحب آن خانه توئی تو
هر جا که روم پرتو کاشانه توئی تو * * * در میکده ودیر که جانانه توئی تو
مقصود من از کعبه وبتخانه توئی تو * * * مقصود توئی کعبه وبتخانه بهانه

(٣)

بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید * * * پروانه در آتش شد واسرار عیان دید
عارف، صفت روی تو در پیر وجوان دید * * * یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم من که روم خانه به خانه * * * عاقل به قوانین خرد راه تو پوید
دیوانه برون از همه آئین تو جوید * * * تا غنچه بشکفته این باغ که بوید
هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید * * * بلبل به غزل خوانی وقمری به ترانه
بیچاره - بهائی - که دلش زار غم تو است * * * هر چند که عاصی است ز خیل خدم تو است
امید وی از عاطفت دمبدم تو است * * * تقصیر - خیالی - به امید کرم تو است
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه(38)

آری هر کس به زبانی صفت حمد او می گوید وثنای او می آورد ونوید او را می دهد وبه یاد او آه می کشد ومی گرید. که برای شاهد گفتار واقامه برهان نسبت به آنچه در آغاز آوردیم به همین مقدار بسنده می کنیم. که در خانه اگر کس است یک حرف بس است.

-----------------

(38) کلیات شیخ بهائی ص 77 - 76.

(٤)

دیدیم چگونه ابتدا خود حق متعال از ولادت وغیبت وظهور آن وجود مقدس سخن به میان آورده واز رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) تا حضرت عسکری (علیه السلام) همگی به او رهنمون گشته وگاهی با اشک شوق ولادت ودیدارش، وگاهی با فرح وشادمانی روزگار ظهورش، وزمانی با دیده نمناک از غم غیبت وروزگار هجرانش، از او یاد کرده اند. در فصل بعد ان شاء الله تعالی به عنوان نمونه آنچه از سایر انبیاء نسبت به آن میلاد مسعود ومولود موعود رسیده است اشاره می کنیم. این فصل را با نقل چند بند از مسمط شیوای شمس اصطهباناتی خاتمه می دهیم:

ای باد صبا یک دم بگذر ز سر کویش * * * و انگه به وزیدن آی بر سنبل گیسویش
یک رشته به دست آور از سلسله مویش * * * یا آن که به ما آور یک نکهتی از بویش
تا ناز کنی زین پس بر نافه تاتاری * * * آمد پسری آن کو، هر دیده به راهش بود
آن کو همه آفاق مشتاق نگاهش بود * * * آن کو همه را آمال آن عارض ماهش بود
آن کو همه را مقصد آن خال سیاهش بود * * * آمد که کند دین را با قدرت حق یاری
هم پادشه گیتی هم منتخب دوران * * * هم نسل رسول الله هم نجل شه مردان

(٤)

هم خیل رسل را ماه هم جان وهم او جانان * * * هم فاطمه را چون چشم هم نرجس را چون جان
هم معدلتش آئین هم رسم نکوکاری * * * از روز ازل عالم خود منتظرش باشد
چشم ودل عشاقش دائم به رهش باشد * * * این بعثت واین نهضت حق در نظرش باشد
تا بعد هزاران قرن طرح دگرش باشد * * * یعنی که نظام کل سازد به کفش جاری
امروز در این غوغا مولای خلائق اوست * * * حلال مشاکل اوست کشاف حقایق اوست
بر نیروی هر ملت هم غالب وفائق اوست * * * بینای مصالح اوست دانای دقائق اوست
بر دولت او ختم است آئین جهان داری * * * او بر حق وهر دعوی با حضرت او هیچ است
هر قدرت وهر نیرو در قدرت او هیچ است * * * این عالم وما فیها با همت او هیچ است
هر افسر وهر اورنگ با شوکت او هیچ است * * * روزی که جهان گیرد با صولت قهاری
ادریس هوا خواهش عیسی است عنان دارش * * * الطاف خداوندی شد لشکر وسالارش

(٤)

او حامی ما مخلوق خالق همه جا یارش * * * نظم همه موجودات امروز بود کارش
خیل ملکش باشد چون هیبت درباری * * * هم آدم وهم خاتم هم احمد وهم محمود
هم دولت او جاوید هم طالع او مسعود * * * هم چاکر او محبوب هم دشمن او مردود
روزی که عیان گردد بر مردم خواب آلود * * * یکباره جمال حق بینند به بیداری
میدان همه آفاق تنگ است به جولانش * * * سرهای سرافرازان گوی خم چوگانش
بسته است حیات ما، بر آن لب خندانش * * * سر هدیه درگاهش جان بدرقه جانش
بپذیرد اگر از ما داریم سبک باری * * * تو حاکم وما محکوم تو سید وما بنده
ما نائم وتو قائم ما مرده وتو زنده * * * ما کور دل وجاهل تو روشن وتابنده
ما پست وزبون وسست تو شاه وبرازنده * * * تو عرشی وما فرشی تو نوری وما ناری
از فرقت روی تو دل ها به خدا خون شد * * * سر رشته عمر ما از کف شد وبیرون شد

(٤)

باز آ که دل خلقی دیوانه ومجنون شد * * * باز آ که ستمکاری در کسوت قانون شد
باز آ که بسی گرم است بازار دل آزاری * * * باز آ که زمین خالی است از عاقل وفرزانه
باز آ که به دین آمیخت یک سلسله افسانه * * * باز آ که شعار خلق شد مطرب ومیخانه
باز آ که عدوی ما است هم کاسه وپیمانه * * * باز آ که عزیزان راست پیش همه کس خواری
ای ثانی حیدر خیز بر تو سن عزت پر * * * از چهره نقاب افکن در غزوه رکاب آور
از معرکه گیتی مردانه بر آور سر * * * می ریزد ز اعدا خون می تار به بحر وبر
آسان کن از این غوغا هر مشکل ودشواری * * * تا غاشیه مدحت دادند مرا بر دوش
جز مدح وثنای تو از هر سخنم خاموش * * * از کجروی دوران رفته است ز مغزم هوش
بی مهری این مردم آورده مرا در جوش * * * تا چند کجا شاها - شمس - از غم تو زاری(39)

-----------------

(39) دیوان شمس اصطهباناتی - منظومه شمس - ص 380 - 375.

(٤)

ولقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون سوره انبیاء - آیه 105 وسوگند که هر آینه، پس از نوشتن در ذکر، در زبور نگاشتیم که البته بندگان شایسته من زمین را به ارث خواهند برد. این آیه شریفه قرآن از جمله آیاتی است که ارتباط مستقیم با مولودی که از آغاز عالم نوید ولادت وبشارت قیام وظهورش داده شده دارد.
خوب است از این جهت که سخن راجع به این آیه تا حدودی کامل باشد ابتداء به تفسیر ظاهر آیه بپردازیم: شیخ الطائفه مرحوم محمد بن الحسن الطوسی (قدس الله سره القدوسی) چنین آورده است: گفته شده مقصود از زبور کتب انبیاء گذشته است یعنی در آنها نوشستیم پس از آن که در ام الکتاب ولوح محفوظ ثبت کرده بودیم، وگفته شده مراد از زبور،

(٤)

زبور حضرت داوود (علیه السلام) است.
یعنی در زبور داوود نوشتیم بعد از آن که در ذکر یعنی در تورات موسی (علیه السلام) نوشته بودیم وجمعی گفته اند معنای بعد الذکر قبل الذکر است ومراد از ذکر قرآن است، در آن ها نوشتیم که زمین را بندگان صالح من به ارث می برند. برخی گفته اند مقصود از زمین، زمین بهشت اسیت که به بندگان صالح حق متعال می رسد. وبرخی گفته اند مراد زمین دنیا است. که پس از رانده شدن کفار به مومنین از امت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) به ارث می رسد. وکسانی هم زمین را به دیار شام تفسیر کرده اند که نصیب صالحان بنی اسرائیل می گردد وحضرت باقر (علیه السلام) فرموده است: به درستی که این آیه وعده ای است برای اهل ایمان که آنان وارث همه زمین می گردند(40).
قدوه المفسرین مرحوم جمال الدین شیخ ابوالفتوح رازی در این آیه شریفه چنین گوید: اصحاب ما به این آیت استدلال کرده اند بر خروج مهدی (علیه السلام) ووجه استدلال آن که گفتند خدای تعالی گفت من در کتاب اوایل نوشته ام یکی از پس دیگری وبر پیغمبر مقدم فرستاده که من، جمله زمین را

-----------------

(40) تفسیر التبیان ج 7 ص 283.

(٤)

[برای آن که لام تعریف جنس است واستغراق را باشد واز اطلاق او جز زمین دنیا نشناسند] به میراث به بندگان صالح دهم، واطلاق قدیم تعالی در حق شخصی.
لفظ صالح دلیل بر عصمت او کند. برای آن که یکی از ما که تزکیه غیری کند آن باشد که گواهی دهد بر صلاح ظاهر او، برای آن که باطنش نداند وبر آن مطلع نباشد، چون خدای تعالی این تزکیه کند دلیل عصمت مزکی باشد، برای اینکه او عالم است به ظاهر وباطن ومطلع بر اسرار ونهانی، ودر امت کس به عصمت ائمه نگفت واثبات معصومی نکرد جز امامان پس از این وجه دلیل کند بر آن که مراد به آیت، معصومین باشند.
اگر گویند صالحین جمع است واو یکی است، جواب گوئیم برای توقیر وتعظیم واحد را به لفظ جمع بر خوانند، دگر آن که روا بود که مراد او باشد وجماعتی از اصحاب او، چرا که عصمت او معلوم باشد به دلیل وعصمت ایشان مجوز ما را معلوم نباشد از جهت آن که بر تعیین ایشان دلیلی نیست(41). امین الاسلام مرحوم طبرسی (اعلی الله مقامه) گوید:

-----------------

(41) روح الجنان وروح الجنان - تفسیر ابوالفتوح رازی - ج 8 ص 65 - 64.

(٤)

حضرت باقر (علیه السلام) فرموده است آنان - عباد صالح - اصحاب مهدی (علیه السلام) هستند در آخر الزمان ودلالت بر این معنی دارد آنچه خاص وعام از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل کرده اند که فرمود اگر باقی نماند از دنیا مگر یک روز هر آینه آن روز را خدای تعالی طولانی بدارد.
تا مرد صالحی از اهل بیت من برانگیخته شود. وزمین را به داد بدارد آن گونه که از بیداد پر شده است. ودر این زمینه روایات بسیاری رسیده است وآنچه از انس بن مالک نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود پیوسته کار شدت یابد ومردمان به بخل وحرص گرایند ودنیا پشت کند وقیامت بر پا نشود مگر بر بدترین مردمان، ومهدی نباشد مگر عیسی بن مریم، پس این حدیثی است که تنها محمد بن خالد جندی نقل کرده واو مردی است مجهول مضاف بر اینکه گاهی از این وگاهی از آن نقل نموده، وروایاتی که دلالت بر ظهور مهدی (علیه السلام) دارد، دارای سندهای صحیحه بوده وبیان گر این حقیقت است که آن حضرت از عترت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) است.
ابوداوود - صاحب سنن - از ام سلمه از پیامبر اکرم آورده است که فرمود: المهدی من عترتی من ولد فاطمه

(٥)

- مهدی (علیه السلام) از عترت من واز فرزندان فاطمه (علیها السلام) است(42).
سیوطی در این آیه شریفه احتمالات بسیاری از ابن عباس، سعید بن جبیر، شعبی، ابن زید، ودگران آورده است. ولی تنها حدیثی که نقل می کند آن هم از تاریخ بخاری این روایت است: قال رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) قال الله تعالی ان الارض یرثها عبادی الصالحون فنحن الصالحون(43) رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود خدای تعالی فرموده است بدرستی که زمین را بندگان صالح وشایسته من ارث می برند، پس مائیم صالحان وشایستگان.
مهین مفسر شیعه مرحوم علی بن ابراهیم قمی گوید: الکتب کلها ذکر... الصالحون، القائم (علیه السلام) واصحابه قال والزبور فیه ملاحم وتحمید وتمجید ودعاء(44).
(تمامی کتب آسمانی ذکر است وآن بندگان صالح که وارث زمین می گردند حضرت قائم (علیه السلام) واصحاب او هستند.
ودر زبور اخبار آینده وحمد وسپاس وتمجید وستایش حق متعال ودعا ونیایش بوده است). مفسر سترک قرن دهم مرحوم سید شرف الدین استرآبادی این احادیث را در ذیل آیه شریفه آورده است.

-----------------

(42) مجمع البیان ج 7 ص 67.
(43) در المنثور ج 4 ص 341.
(44) تفسیر قمی ج 2 ص 77.

(٥)

عن ابی جعفر (علیه السلام) قال قوله (عزَّ و جلَّ) - ان الارض یرثها عبادی الصالحون - هم آل محمد (علیهم السلام) حضرت باقر (علیه السلام) فرمود: کلام خدای - صاحب عزت وجلالت - که فرموده است بدرستی که زمین را بندگان صالح من به ارث می برند.
آنان آل محمد خاندان رسالت (علیهم السلام) هستند. عن ابی صادق، قال سئلت ابا جعفر (علیه السلام) عن قول الله (عزَّ و جلَّ) - ولقد کتبنا فی الزبور - الایه - قال: نحن هم قال قلت - ان فی هذا لبلاغا لقوم عابدین قال: هم شیعتنا. چون ابی صادق از امام پنجم (علیه السلام) از این آیه پرسید فرمود مائیم آنان (عباد صالحی که این آیه شریفه می گوید ما دومان هستیم) وچون از آیه بعد سئوال کرد که در این امر بلاغ ورسیدنی است برای گروهی که اهل عبادت ونیایش هستند. فرمود: آنان شیعیان ما هستند.
عن ابی الحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) فی قوله (عزَّ و جلَّ) ولقد کتبنا فی الزبور... الایه قال: آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) ومن تابعهم علی منهاجهم - والارض - ارض الجنه. حضرت کاظم (علیه السلام) در این آیه شریفه فرمود:

(٥)

مقصود اهل بیت پیامبرند وکسانی که پیرو آنان بوده وبر روش ومنهاج آن خاندان زندگی کنند، وزمین زمین بهشت است.
عن ابی جعفر (علیه السلام) قال قوله (عزَّ و جلَّ) - ان الارض یرثها عبادی الصالحون هم اصحاب المهدی فی آخر الزمان(45).
حضرت باقر (سلام الله علیه) در این آیه فرمود - عباد صالح - یاران حضرت مهدی (علیه السلام) در آخر الزمان هستند.
جامع معقول ومنقول مرحوم ملا محسن فیض کاشانی در ذیل این آیه شریفه آورده است: وفی روایه اخری وانزل الله علیه - یعنی علی داوود - الزبور فیه تحمید وتمجید ودعا واخبار رسول الله وامیر المومنین والائمه من ذریتهما (علیهم السلام) واخبار رجعه وذکر القائم (علیه السلام)(46) در روایت دیگری آمده است که خداوند متعال زبور را بر داود پیامبر فرو فرستاد که در آن حمد وسپاس، تمجید وستایش، دعا ونیایش بوده اخباری نسبت به رسول خدا وامیر مومنان وائمه

-----------------

(45) تاویل الایات الظاهره فی فضائل العتره الطاهره. ج 1 ص 332.
(46) تفسیر صافی ج 5 ص 107.

(٥)

از ذریه آنان (سلام الله علیهم اجمعین) در آن آمده بود.
همچنین جریان رجعت وامام قائم (علیه السلام) در آن یاد شده بود.
وآخرین حدیث را در این آیه شریف از کافی شریف بیاوریم که مرحوم کلینی بسند صحیح از حضرت صادق (علیه السلام) آورده است.
عن عبد الله بن سنان عن ابی عبد الله (علیه السلام) انه سئله عن قول الله (عزَّ و جلَّ) - ولقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر - ما الزبور وما الذکر؟ قال: الذکر عند الله والزبور الذی انزل علی داوود وکل کتاب نزل فهو عند اهل العلم ونحن هم(47).
عبدالله بن سنان از این آیه شریفه از حضرت صادق (علیه السلام) سئوال کرد وپرسید زبور چیست؟ وذکر کدام است؟ حضرت در جواب فرمود: ذکر نزد پروردگار است وزبور آن کتابی است که بر داوود (علیه السلام) نازل شده است وهر کتابی که از آسمان فرود آمده پس آن کتاب در نزد اهل علم است وما هستیم آن اهل علم، که تمامی کتب نزد آنها است.
آنچه در این آیه شریفه از طریق خاصه وعامه حدیث رسیده است بیان گر این حقیقت است که خاندان رسالت (علیهم السلام) واصحاب ویاران امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وارث زمین خواهند شد ومجموعه روایات به جز یک حدیث از امام هفتم (علیه السلام) زمین را زمین معهود مورد نظر یعنی زمین همین عالم معرفی می کند ونتیجتا آیه شریفه در مقام بیان آینده ای درخشان وروشن برای زمین است که جمع

-----------------

(47) اصول کافی - کتاب الحجه - باب ان الائمه ورثوا علم النبی وجمیع الانبیاء ح 6.

(٥)

صالح وشایسته (آن هم صالحان وشایستگان که صلاح وشایستگی آن ها مورد رضا وامضاء حق متعال است) عهده دار شئون زمین می گردند که فعلا در این جهت آیه سخنی نمی آوریم که مجالی وسیع می خواهد وبه آوردن ابیاتی از شکوی وتوسل مرحوم جوهری بسنده می کنیم:

ای ولی عصر وامام زمان * * * ای سبب خلقت کون ومکان
ای به ولای تو تولای ما * * * مهر تو آئینه دلهای ما
تا تو ز ما روی نهان کرده ای * * * خون به دل پیر وجوان کرده ای
خیز ببین ای شه دنیا ودین * * * کفر گرفته همه روی زمین
عالم ما عالم دیگر شده * * * آینه دهر مکدر شده
شرع نبی یکسره بر باد رفت * * * دین ز کف بنده وآزاد رفت
خانه ایمان همه ویران ببین * * * گبر ومسلمان همه یکسان ببین
ای به تو امید همه خاکیان * * * بلکه امید همه افلاکیان

(٥)

شمس وفلک شمسه ایوان تو است * * * جن وملک بنده دربان تو است
مطلع والشمس بود روی تو * * * مظهر واللیل دو گیسوی تو
دیده خلقی همه در انتظار * * * کز پس این پرده شوی آشکار
هر چه ز بیگانه وخیل تواند * * * جمله در این راه طفیل تواند
محتجب از خلق جهان تا به کی؟ * * * در پس این پرده نهان تا به کی؟
ما که نداریم به غیر از تو کس * * * ای شه خوبان تو به فریاد رس
خیز وبکش تیغ دو سر از نیام * * * ای شه منصور پی انتقام
خیز وجهان پاک ز ناپاک کن * * * روی زمین پاک ز خاشاک کن
ذاکر بیچاره همه صبح وشام * * * می کند از دور به کویت سلام(48)

مطلب دیگری که از این آیه شریف استفاده می شود ومربوط به

-----------------

(48) دیوان جوهری - خزائن الاشعار - ص 23 - 21.

(٥)

سخن فعلی ما می باشد وبه همین جهت هم این فصل را گشودیم این است که این حقیقت در کتب سابقه ونوشته های پیشینیان از جمله زبور داوود (علیه السلام) درج شده بوده نوید این مولود وبشارت قیام وظهورش علاوه بر اینکه پس از ذات کبر یا مکرر در مکرر در بیان نقطه ختمیه رسالت واوصیاء گرامیش آمده در میان انبیاء سلف وپیامبران گذشته هم مورد سخن بوده، در کتب آنها هم ذکر شده است وهمه این ها همان سخن را تایید می کند که در اول گفتیم: همه بشارت او را داده اند واو مبشر کل است وکل بشارت.
این آیه شریفه اشارتی به آنچه در این زمینه در زبور داود نبی (علیه السلام) آمده دارد که خوب است برای بهتر روشن شدن آنچه آیه کریمه به آن نظر دارد ترجمه چند آیه از زبور را بیاوریم.
به سبب شریران خویش را مشوش مساز، وبر فتنه انگیزان حسد مبر، زیرا مثل علف به زودی بریده می شوند، ومثل علف زرد پژمرده خواهند شد... خود را مشوش مساز که البته باعث گناه خواهد شد، زیرا که شریران منقطع خواهند شد، واما منتظران خداوند وارث زمین خواهند بود. هان بعد از اندک زمانی شریر نخواهد بود، در مکانش تامل خواهی کرد ونخواهد بود، واما حلیمان وارث زمین خواهند شد.
واز فراوانی سلامتی متلذد خواهد گردید، شریر بر مرد عادل شوری می کند، ودندان های خود را بر او می افشرد، خداوند بر او

(٥)

خواهد خندید، زیرا که می بیند که روز او می آید، شریران شمشیر را برهنه کرده وکمان را کشیده اند تا مسکین وفقیر را بیندازند، وراست روان را مقتول سازند، شمشیر ایشان به دل خود ایشان فرو خواهد رفت، وکمان های ایشان شکسته خواهد شد، نعمت اندک یک مرد صالح بهتر است از اندوخته های شریران کثیر، زیرا که بازوهای شریران شکسته خواهد شد، واما صالحان را خداوند تایید می کند.
خداوند روزهای کاملان را می داند ومیراث ایشان خواهد بود تا ابدالاباد.
در زمان بلا خجل نخواهند شد، ودر ایام قحط، سیر خواهند بود. زیرا شریران هلاک می شوند، ودشمنان خداوند مثل خرمی مرتع ها فانی خواهند شد... واما صالح رحیم وبخشنده است، زیرا آنانی که از وی برکت یابند وارث زمین گردند، واما آنانی که ملعون وی اند منقطع خواهند شد... از بدی بر کنار شو ونیکوئی بکن، پس ساکن خواهی بود ابدالاباد.
زیرا خداوند انصاف را دوست می دارد.
ومقدسان خود را ترک نخواهد فرمود.
ایشان محفوظ خواهند بود تا ابدالاباد، واما نسل شریر منقطع خواهد شد، صالحان وارث زمین خواهند بود،

(٥)

ودر آن تا ابد سکونت خواهند نمود، دهان صالح حکمت را بیان می کند، وزبان او انصاف را ذکر می نماید، شریعت خداوند وی در دل اوست، پس قدمهایش نخواهد لغزید.
شریر برای صالح کمین می کند، وقصد قتل وی می دارد... منتظر خداوند باش وطریق او را نگاه دارد تا تو را به وراثت زمین برافرازد.
چون شریران منقطع شوند آن را خواهی دید... مرد کامل را ملاحظه کن ومرد راست را ببین زیرا که عاقبت آن مرد سلامتی است اما خطا کاران جمیعا هلاک خواهند گردید وعاقبت شریران منقطع خواهد شد ونجات صالحان از خداوند است.
در وقت تنگی او قلعه ایشان خواهد بود وخداوند ایشان را عانت کرده، نجات خواهد داد. ایشان را از شریران خلاص کرده، خواهد رهانید. زیرا بر او توکل دارند(49). با دقت بیشتر در این آیاتی که از زبور آوردیم به چند نکته پی می بریم:
1 - با توجه به اینکه کتاب های انبیاء سلف وپیامبران گذشته نوعا از تحریف محفوظ نمانده ودر طول تاریخ گرفتار زیاده ونقیصه وکاستی

-----------------

(49) کتاب مزامیر داود - زبور - مزمور سی وهفتم گزینش از آیات 1 تا. 40.

(٥)

وفزونی های بسیار گردیده مع ذلک هنوز هم بسیاری از حقایق وواقعیت ت ها در گوشه وکنار آن ها به چشم می خورد.
2 - این آیات وبسیاری از آیات دیگر کتاب های مقدی بیانگر این حقیقت است که ادیان الهی وشرایع آسمانی در کلیات واصول با یک دیگر توافق داشته، چون سرچشمه همه آنها در فطرت ونهاد آدمی موجود بوده وهمه آن ها انسان را به همه چه فطرت سالم دعوت به آن می کند می خوانند ولذا می بینم در این آیات از شر وبدی وشریری وبدان، به بدی یاد می شود واز نیکان وصالحان به خوبی نام به میان می آید.
3 - از این آیات با وضوح وروشنی همان چه آیه شریفه مورد بحث بیان می کند استفاده می شود اگر قرآن کریم فرمود: ولقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون دیدیم چگونه در چند جای این آیات از ارث بردن منتظران وصالحان زمین را سخن به میان آمده است.
واوصاف وخصوصیاتی برای آنان بازگو شده که کاملا با آنچه آیه شریفه اشاره دارد وروایات به تصریح بیان می کند قابل تطبیق است وچه بسا ممکن است در زبور قبل از تحریف مطلبی که آیه کریمه می گوید با وضوح بیشتری ذکر شده بوده که فعلا در اختیار ما قرار ندارد وآن زمان که صاحب این آیه آن امام صالح که وارث همه مواریث انبیاء سلف وپیامبران گذشته است بیاید وآنها را بیاورد که از جمله آن ها زبور واقعی داود (علیه السلام) است در آن زبور حقیقت بازگو شده در این آیه را واضح تر وروشن تر مشاهده خواهیم کرد.

(٦)

نگرشی در جایگاه این آیه:
آنچه در این جا به نظر می رسد وقابل توجه ودقت است، این است که این آیه شریفه در اواخر سوره انبیاء آمده است. با نگرشی کوتاه که بر آیات سوره انبیاء داشته باشیم شاید بتوانیم ارتباط خاصی را میان این آیه وآیات قبل این سوره به دست آوریم.
قسمتی از آیات این سوره بیان گر اهانت ها واتهاماتی است که مشرکین نسبت به رسول خدا (علیه السلام) داشته اند سپس در مقام بیان این حقیقت بر می آید که پیامبران قبل از شما هم با چنین وضعی روبرو بوده اند وپیوسته سبک سران وکج اندیشان با استهزاء وتمسخر با آنان مواجه می شدند.
جمعی از پیامبران را نام برده وبه اجمال وتفصیل از آنان سخن به میان می آورد چونان حضرات موسی، هارون، ابراهیم، اسحاق، یعقوب، لوط، نوح، داود، سلیمان، ایوب، اسماعیل، ادریس، ذالکفل، یونس، زکریا، یحیی، مریم وفرزندش عیسی (علیهم السلام) ودر میان، رنجش ها واذیت وآزارهائی را که دیده اند ومتحمل شده اند خاطر نشان می سازد، تا سرانجام به این آیه شریفه می رسد: ولقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون.
کلیم ما موسی، رنج بسیار دیدی. پیامبر ما، هارون تهمت وافترا شنیدی. خلیل ما، با نمرودیان به ستیز برخاستی ویک تنه چونان امتی واحده در برابر بت پرستان استقامت نمودی وبه آتش در افتادی.
نوح، رسول سالخورده ونوحه گرما، چه طعنه ها که نشنیدی وچه

(٦)

سخریه ها وبی حرمتی ها که ندیدی. لوط، پیامبر ساکن در آبادی خبیثان ومنحرفان که تو را دست کم گرفتند وگوش به سخنت ندادند تا فریادت به الیس منکم رجل رشید(50) برخاست.
ای خلیل رنج دیده وآتش پذیرنده ما، ابراهیم. ای چوپان پشمینه پوش وصحرا گرد ما موسی. ای پیرمرد کشتی ساز وکشتی بان رنج دیده وکتک خورده ما، نوح. ای پیامبر داغ دیده ما، زکریا وای رسول سر داده در راه ما، یحیی.
ای محور بلایا وسختی ها، ایوب. ای زندانی آبی ومحبوس دریائی، یونس. ای وای رسولان والامقام وپیامبران عظیم الشان ما، که در زندگی سختی بسیار دیدید ورنج فراوان کشیدید. نااهلان قدرتان را نشناختند وفرومایگان پاس حرمت وکیانتان را نداشتند.
مظلوم زندگی کردید ومظلوم از دنیا رفتید. حزین وغمگین نباشید وبدانید که روزی فرا می رسد وبه همه این نابسامانی ها خاتمه داده می شود، بساط ظلم برچیده می گردد، نشانی از این نااهلان وستم آوران باقی نمی ماند وصالحان وشایستگان زمین را به ارث می برند.

در ناامیدی بسی امید است * * * پایان شب سیه سفید است

داود خوش نوای ما، آیاتی از زبور را که بر تو فرستادیم بخوان وبا آن

-----------------

(50) سوره هود، آیه 78.

(٦)

نغمه وآهنگ دلربایت که حتی پرندگان را به وجد می آوری به این آیات مترنم شو وخلق را نوید ده که: نسل شریر منقطع خواهد شد، صالحان وارث زمین خواهند بود. ای پیامبر کمر خمیده وای رسول دیده از دست داده ویا اسفی از دل برکشیده وشکوی در فراق فرزند به درگاه ما آورده، یعقوب، تو هم بشنو:

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور * * * کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
این دل شوریده حالش به شود دل بد مکن * * * وین سر شوریده باز اید به سامان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نبود * * * دایما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن * * * چتر گل در سرکشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند * * * چون تو را نوح است کشتی بان ز طوفان غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب * * * باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور
در بیابان گر ز شوق کعبه خواهی زد قدم * * * سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است ومقصد بس بعید * * * هیچ راهی نیست کو را نیست پایان غم مخور

(٦)

حال ما وفرقت یاران وآزار رقیب * * * جمله می داند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر وخلوت شبهای تار * * * تا بود وردت دعا ودرس قرآن غم مخور(51)

آری یعقوب بادیه هجران غم مخور، تو تلخی فراق دیدی وسرانجام شهد وصال هم چشیدی. اما یک هزار ویکصد وشصت سال است که پیوسته جمعی چون تو یعقوب، در وادی هجران، حیران وجرعه نوش از کوزه زهر فراق با دستی لرزان وچشمی گریان ودلی بریان هستند.
تا کی آن یوسف گم گشته که یوسف یعقوب کنعانی به مهر او مفتخر است واو هم آرزوی دیدارش را دارد از چاه غیبت به در آید واز وادی غربت ودیار عزلت رهائی یابد، خدایش حکم فرجش را امضا نموده وفرمان ظهور موفور السرورش را صادر نماید.
کجا بودیم وبه کجا رسیدیم، این فصل را برای تفسیر وتاویل آیه ای راجع به آن وجود مقدس گشوده بودیم که قلم به اینجا رسید دیگر عنان اختیار از کف ربود که دیگر در چنین وادی گویا قلم هم درد فراق را می فهمد وتلخی هجران را می کشد واو هم می خواهد بنالد وبگرید وبا بقیه قلم ها هم دست شده دست به دعا بردارد: ن والقلم وما یسطرون بسراید واز خدا بخواهد کم دیگر قلم بردارد وحکم ظهورش را امضا نموده وطومار غیبتش را در هم نوردد آخر قلم می بیند که از نوک قلم ها

-----------------

(51) دیوان حافظ غزل. 222.

(٦)

چه زهرها می ریزد واز نیش خامه ها چه نیش ها زده می شود وچگونه به ساحت مقدس آن ناز پرورده خطیره القدس کبریا وناظر شجره طوبی وسدره المنتهی جسارت واهانت می شود.
دوستان نادان از یک سو وبه گونه ای، دشمنان مغرض هم از یک جهت وبه نحوی. با نقل چند بند از این مسمط شیوا وچکامه غرا این فصل را خاتمه می دهیم.

قبله کائنات کعبه کوی او * * * ما سوی را مطاف قد دلجوی او
باب ورکن ومقام طاق ابروی او * * * زمزم وکوثر است آبی از جوی او
کعبه را پیرهن جعد گیسوی او * * * ناودان کرم جاری از خوی او
روی ماهش حرم خال مشکین حجر * * * بر شهنشاهیش انبیا معترف
سرکشان جهان بر درش معتکف * * * با فروغش شود روی مه منخسف
در طلوعش شود چهر خور منکسف * * * نیست از حکم او نه فلک منحرف
گر ز عالم شود لحظه ای منصرف * * * ما سوی الله شود پاک زیر وزبر

(٦)

انبیا از ازل مست می خانه اش * * * اولیا خورده اند می ز پیمانه اش
شمع گیتی فروز گشته پروانه اش * * * مهر سرگشته اش ماه دیوانه اش
فیض ورحمت روان از در خانه اش * * * مخزن رزق خلق دست مردانه اش
پیش جودش بهشت بخششی مختصر * * * گردن روزگار زیر فرمان او
نام مخلوق دهر ثبت دیوان او * * * این زمین وبساط خوان احسان او
خلق نعمت خورند بر سر خوان او * * * هر کسی بی دریغ می خورد نان او
هر چه روزی خور است هست مهمان او * * * انس وجن وحش وطیر دیو ودد خشک وتر
گه که سازد عیان صورت تابناک * * * مرده از عشق او سر بر آرد ز خاک
عیسی اش می زند بانگ روحی فداک * * * خضر والیاس نیز پیش آن جان پاک
می زنند این ندا قد سمعنا نداک * * * می سرایند خوش شوقنا باللقاک
ای فدای تو جان وی نثار تو سر

(٦)

* * * گوید ای خاکیان من همان آدمم
نوح وشیث وخلیل هر که خواهد منم * * * خضر وموسی منم عیسی مریمم
صاحب دین کل احمد خاتمم * * * هم علی ولی والی اعظمم
مظهر اولیا قائم واقومم * * * انبیا را سلیل اولیا را ثمر
پس مسخر کند جمله آفاق را * * * زیر فرمان کشد کل اعناق را
بر گشاید به خلق دست انفاق را * * * عدل او پر کند صدر تا ساق را
گیرد از آسمان عهد ومیثاق را * * * بر نماید به چرخ رسم ارفاق را
گیرد او اختیار از قضا وقدر * * * تا حساب بشر آورد در حساب
تا رود از قلوب شک وهم ارتیاب * * * تا که رسوا شوند قوم خسران ماب
بی تامل کند پای اندر رکاب * * * با شهامت کند باب وعکا خراب
تا که صدق آورند مردم لا کتاب * * * تا نیارند باز خویش اندر شمر

(٦)

ملت باب را خانه ویران کند * * * شرق واذکار را سست بنیان کند
بر بیان خط زند رد ایقان کند * * * بر همه فرقه ای کار آسان کند
جاری اندر زمین حکم قرآن کند * * * آنچه حق است وصدق او همه آن کند
مدعی را زند بر جگر نیشستر * * * ای خداوند عدل ای امام زمان
ای تو را زیر حکم جمله قدوسیان * * * وی تو را دوست دار جمله کروبیان
وی تو را منتظر روز وشب شیعیان * * * بندگان را مران ای شه از آستان
ای تو ما را حیات وی تو ما را امان * * * ای تو ما را پناه وی تو ما را مفر(52)

-----------------

(52) دیوان شمس اصطهباناتی - منظومه شمس - ص 338 - 330.

(٦)

از مجموع آنچه در قسمت اول ودوم کتاب آوردیم وخوانندگان محترم با بذل عنایت آن را مطالعه نموده وبه محتوای آن کاملا واقف شده اند به این نتیجه می رسیم که چگونه از آغاز عالم، محور گفتار وملاک نویدها وبشارت ها در همه عصرها وزمان ها وجود مسعود حضرت ابا صالح المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بوده است.
همه از او گفته اند ودر همه فرصت های مناسب سخن از آن جان جانان به میان آورده اند وبه او رهنمون گشته اند. خدایش در لوح محفوظ وزبور داود وفرقان حضرت ختمی مرتبت محمد محمود (صلی الله علیه وآله وسلم) از او یاد نموده است. همچنین بر گوش دل پیامبران از آدم تا خاتم نای ونوای او را نواخته وسرود میلاد وسوگ نامه غیبت وترانه ظهور او را خوانده اند.
در شب معراج در آن سراپرده اعزاز در هاله ای از نور به خواجه لولاک او را نشان داده اند وآباء واجداد گرامیش یکی پس از دیگری پیوسته از او یاد نموده وسخن گفته وبه او رهنمون

(٧)

گشته اند.
در این قسمت از نوشتار بر آنیم که سیری در مقدمات ظاهری ولادت حضرتش داشته وبه این حقیقت بهتر پی ببریم که وقتی اراده حق متعال ومشیت قاهره خدای ذی الجلال به انجام امری تعلق بگیرد چگونه همه اسباب آن را فراهم می آورد، بدان سان که حیرت همه ارباب درایت، وتعجب همه صاحبان بصیرت پدید می آید.
محمد بن بحر شیبانی گوید: در سال 286 (ه ق) به کربلا مشرف شدم، وبه افتخار عتبه بوسی وزیارت تربت پاک فرزند غریب رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) نائل آمدم واز آنجا به بغداد رفته وبرای زیارت مرقد حضرت کاظم وحضرت جواد (علیهما السلام) به طرف مقابر قریش رهسپار گشتم.
هوا گرم بود وآسمان داغ وهمانند آتش زبانه می کشید چون به مشهد حضرت کاظم (علیه السلام) [کاظمین] رسیدم، از تربت تابناک ومزار پاکش نسیم رحمت به مشام جانم رسید وخود را در بوستانی مملو از لطلف ومغفرت می دیدم.
با چشمی اشکبار ودلی بریان همراه با آهی سوزان، خود را بر مرقد شریفش افکندم در حالی که آب دیده ام مانع از دیدار بود. چون اشکم ایستاد وناله ام خاموش شد چشم گشودم ونزدیک خود پیرمردی کمر خمیده را دیدم که شانه هایشان چون دو کمان می نمود، بر پیشانی وکف دستهایش آثار پینه به جا بود وبه دیگری می گفت ای برادر زاده سوگند می خورم که هر آینه عمویت به شرافتی بس بزرگ نائل آمده در سایه آنچه آن دو آقای بزرگوار از غوامض مهمه غیبی ومطالب گرانقدر

(٧)

علمی بر او بار کرده اند. مطالبی که همچون سلمان، کسی دیگر تاب تحملش را ندارد.
عمویت روزگارش به کمال رسیده وعمرش سر آمده وکسی از اهل ولایت را نمی یابد که اسرارش را با او بگوید. محمد بن بحر گوید: من با خودم گفتم ای نفس تو پیوسته زحمت ومشقت بر خود هموار می نمودی وبا مرکب به این سو وآن سو برای طلب علم می رفتی آن چه از این پیرمرد به گوشت رسید دلالت بر مقام بلند وجایگاه رفیع او در علم ودانش می کند (از موقعیت استفاده کن وفرصت را از دست مده که دیگر معلوم نیست به چنین سعادتی نائل آئی). گفتم ای پیرمرد آن دو آقا (که از آنان یاد نمودی) کیانند؟ گفت آن دو ستاره ای که در خاک سر من رای افول کردند.
گفتم من به ولایت ودوستی ومنزلت این دو آقای بزرگ در مامت سوگند یاد می کنم که مشتری علوم آنان وطالب آثار آنانم وقسم های محکم یاد می کنم که در حفظ اسرارشان کوشا باشم. گفت اگر راست می گوئی آنچه از اخبار وآثار آنان در اختیار داری رب من عرضه بدار آن ها را به عرض او رساندم وچون آثار صدق وراستی در من دید واطمینان خاطر پیدا کرد، این چنین آغاز سخن نمود: من بشیر بن سلیمانم واز نسل ابی ایوب انصاری (صحابی وصاحب منزل رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در موقع هجرت به مدینه) واز موالیان حضرت هادی وحضرت عسکری (علیه السلام) وهمسایه آنان در سر من رای بوده ام.
گفتم: برادرت را به نقل برخی از آثار که از حضراتشان مشاهده

(٧)

نموده ای گرامی بدار. گفت: آری مولای من حضرت ابی الحسن الهادی (علیه السلام) مرا در امر بردگان به مقام فقاهت رساند وخرید وفروشم به اذن حضرت بود واز موارد شبهه اجتناب می کردم تا در این امر به حد کمال رسیده وبه خوبی میان حلال وحرام را تمیز می دادم.
در این میان یکی از شب ها که در سر من رای در منزلم بودم وپاسی از شب گذشته بود ناگهان کوبنده ای کوبه در منزل را به صدا در آورد با عجله پشت در رفتم وبا کافور خادم، رسول وفرستاده حضرت هادی (علیه السلام) روبرو شدم که پیام احضار حضرت را به من ابلاغ نمود، لباس پوشیدم وخدمت حضرت شرفیاب شدم دیدم که حضرت با نور دیده اش حضرت ابی محمد - حسن بن علی العسکری (علیه السلام) صحبت می کند وخواهر مکرمه اش جناب حکیمه خاتون در پس پرده است.
وقتی نشستم حضرت فرمود ای بشیر، تو از اولاد انصاری ودوستی ما خاندان پیوسته در دودمان شما پا بر جا بوده وهر نسلی از نسل قبل به ارث برده اند، شما مورد اعتماد ما خاندانید ومن تو را به فضیلت وکرامتی مشرف می دارم که به وسیله آن بر سایر شیعیان تفوق وبرتری جوئی، تو را بر رازی مطلع می سازم وبرای خرید جاریه ای می فرستم.

شبی امام دهم هادی دین خدا * * * سمی جد شبل باب بوالحسن ابن الرضا
خواند به دربار خویش بشیر را در خفا * * * نجل سلیمان بشیر چو آصف برخیا

(٧)

به حضرت شه شتافت فرمودش مرحبا * * * بیا واینک تو باش هدهد شهر سبا
نامه به بلقیس بر ز ساحت قدس ما * * * که قرب سلمان تو راست هم شرف بوذری(53)

آن گاه نامه ای لطیف به خط ولغت رومی مرقوم نموده وبه مهر مبارک آن را ختم نهاد وکیسه زرد رنگی بیرون آورده که در آن دویست وبیست دینار بود، فرمود این ها را بگیر وبه طرف بغداد برو ودر چاشتگاه فلان روز کنار جسر وپل حاضر شو وچون کشتیهای حامل اسیران نزد تو رسیدند وکنیزان از آن بیرون آمدند.
جمعی از وکلای سردمداران بنی العباس وگروهی از جوانان عراق گرد آنان را می گیرند، چون تو چنین دیدی از آنان فاصله بگیر ودر تمام روز از دور پیوسته ناظر برده فروشی به نام عمر بن یزید باش تا آن که کنیزی را با این خصوصیت که دو جامه حریر درشت باف بر تن دارد بر مشتریان عرضه بدارد در حالی که آن کنیز مانع از دیدار ودست زدن ونزدیک شدن مشتریان به خود می شود وبه دنبال ضربه ای که فروشنده به او می زند ناله ای رومی از او ظاهر می شود بدان که می گوید وای از پرده دری برخی از مشتریان گویند، او را به سیصد دینار می خریم زیرا عفاف وپاک دامنیش، رغبت مرا در او افزونی بخشید آن کنیز به زبان عربی گوید اگر تو در هیئت سلیمان پیامبر در آئی وهمانند حشمت وملک او را داشته باشی از من هیچ رغبتی نسبت به خود نبینی لذا بدون جهت

-----------------

(53) منظومه شمس ص 346.

(٧)

مالت را به هدر مده وضایع منما.
در این میان نخاس وفروشنده کنیز گوید چاره چیست؟ من باید تو را بفروشم او گوید چه عجله داری؟ باید مرا به کسی بفروشی که دل من به او آرامش یافته وبه دیانت وامانت او اعتماد داشته باشم.

علی الصباح ای بشیر برون شو از سامره * * * به دجله شو رهسپار وهذه تذکره
برای امری عظیم والله قد قدره * * * فانظر ماذا تری؟ سفینه سائره
فی عین جاریه جاریه باهره * * * طالعه زاهره زاکیه طاهره
لربها ناظره ضاحک ومستبشره * * * زهره صفت سر بر آر به زهره شو مشتری(54)

در این حال تو برخیز ونزد عمر بن یزید رفته وبه او بگوی حامل نامه ای از بعض اشراف وبزرگان هستی که آن را به لغت وخط رومی نوشته ودر آن بزرگواری وکرم، وجود سخاوت خود را ستوده این نامه را به این کنیز بده تا بخواند ودر اخلاق وروش صاحب آن تامل کند اگر دلش به او مایل شد وراضی گشت من وکیل او هستم در خرید این کنیز از تو.
بشیر بن سلیمان گوید من همه آنچه مولایم حضرت هادی (علیه السلام) فرموده بود امتثال کردم ونامه حضرت را به نخاس دادم.
او همین که

-----------------

(54) منظومه شمس ص 346.

(٧)

نامه را به کنیز داد وچشم آن جاریه به نامه افتاد شروع به گریه کردن نمود واشک بسیار از دیدگان ریخت وبه فروشنده که عمر بن یزید بود گفت مرا به صاحب این نامه بفروش وقسم های غلاظ وشداد وسوگندهای سخت یاد نمود، که اگر مرا به او نفروشی خود را تلف می نمایم.
او هم حاضر شد ومن پیوسته در قیمت کنیز با او گفتگو کردم تا آن که به همان قیمت که حضرت هادی (علیه السلام) فرموده بود ودر آن کیسه بود راضی شد من دویست وبیست دینار به او داده وکنیز را در حالی که شادان وخندان بود گرفتم واو را به حجره ای که ساکن بودم آوردم.

پیک خدا بامداد به سوی صحرا شتافت * * * خادم درگاه عشق به امر مولا شتافت
تاجر کالای جان جانب کالا شتافت * * * تا که در آرد به کف جانب دریا شتافت
ز ساحت بوالبشر خدمت حوا شتافت * * * نامه ز یوسف گرفت نزد زلیخا شتافت
جانب مریم ز شوق قاصد عیسی شتافت * * * نفحه روح القدس کرد ورا رهبری
هدهد شهر سبا کنار شط آرمید * * * دلش به دریا غریق چشمش در ره سفید
که نازد یا دمد فروغ صبح امید * * * که ناگه از سمت روم باد مرادی وزید

(٧)

سپیدی صبح گفت سیاهی آمد پدید * * * کشتی مقصود خلق کنار ساحل رسید
دید بشیر آنچه خواست وآنچه ز مولی شنید * * * رسید ولنگر فکند کشتی حور وپری
سفینه سر غیب مگر همین کشتی است * * * که دست غیب الغیوب لنگر این کشتی است
که کاروان نجات در به چنین کشتی است * * * بیم ز گرداب نیست نوح در این کشتی است
نترسد از موج سخت که آهنین کشتی است * * * نجات خواهید از او که بهترین کشتی است
هان متمسک شوید که برترین کشتی است * * * چادر کشتی مبین به دیده کافری(55)

تا آن محترمه به حجره رسید وآرام گرفت نامه حضرت هادی (علیه السلام) را بیرون آورده پیوسته می بوسید وبه چهره اش آشنا می ساخت.
بر دیده می نهاد وپیکرش را با آن قرین می نمود، از روی تعجب به او گفتم نامه ای را می بوسی که صاحبش را نمی شناسی؟ گفت ای عاجز کم معرفت به جایگاه بلند ومنزلت رفیع پیامبر زادگان گوشت را به من عاریه ده (خوب گوش کن چه می گویم) دلت را خالی نموده در اختیار من بگذار (شش دانگ حواست را خواب جمع کن).
بدان که من ملیکه دختر یشوعا هستم که پسر قیصر روم است.

-----------------

(55) منظومه شمس ص 347.

(٧)

ببین که اسرا حق چو خواهد افشا شود * * * میان روم وعرب جدال وغوغا شود
که بانوئی ناشناس اسیر اعدا شود * * * گلی ز گلزار روم به دجله پیدا شود
به سامرا از فرنگ مهی هویدا شود * * * چو قرص خور صبحدم برون ز دریا شود
ملیکه نرجس شود عروس زهرا شود * * * روزی زاید پسر در حرم عسکری
رسید وبنشست خوش لب به سخن باز کرد * * * قصه پنهان خویش یک به یک ابراز کرد
به پیک شه داستان بگفت وآغاز کرد * * * سر نهان آشکار به محرم راز کرد
هم به لسان عرب آن سخنان ساز کرد * * * بر فصحا طعنه زد بر بلغا ناز کرد
ز حسن گفتار خود راستی اعجاز کرد * * * مات شد آنجا بشیر از آن زبان آوری
گفت بدان ای بشیر کز همه بهتر منم * * * دخت یشوعا منم زاده قیصر منم
ملیکه ملک روم عزیز کشور منم * * * ز نسل شمعون پاک یگانه دختر منم

(٧)

به حضرت عسکری قرین وهمسر منم * * * به قائم منتظر دایه ومادر منم
عروس زهرا منم مه منم اختر منم * * * برج امامت منم ز فرط نیک اختری(56)

می خواهم ترا به ماجرای شگرفی خبر دهم، بدان که جد من قیصر روم می خواست در سن سیزده سالگی مرا به عقد برادر زاده اش در آورد. لذا در قصر خود مجلسی آراست که در آن سیصد نفر از خانواده های علمی که از دودمان حواریین حضرت عیسی بودند وقسیسین ورهبان ها شرکت داشتند. وهفتصد نفر از صاحبان جاه ومنزلت وارباب مقام وشوکت حاضر بودند. همچنین چهار هزار نفر از فرمان روایان وامراء لشکر وروسای قبایل جمع بودند.
جدم قیصر دستور داده بود تختی چهل پایه وجواهر نشان ساخته وپرداخته وبرادر زاده اش به عنوان داماد بر آن تخت نشسته بود. صلیب ها را گرد او آویخته واسقف ها انجیل گشوده واطرافش جمع بودند که ناگهان صلیب ها به خاک افتاد وتخت واژگون شد وداماد نگون بخت، نقش زمین گردید واز هوش رفت، زنگ از رخسار اسقف ها پرید واندامشان به لرزه افتاد.
بزرگ آنان پیش آمد وبه جد من قیصر گفت پادشاها ما را از اجرای مراسم این ازدواج معاف دار که از این پیوند بوی زوال مسیحیت وانقطاع این آئین به مشام می رسد.
قیصر این رویداد را به فال بد گرفت ودستور داد دو مرتبه آنچه خراب شده اصلاح نمایند وهر چه افتاده به پا

-----------------

(56) منظومه شمس - ص 350 - 348.

(٨)

دارند وبرادر داماد را بیاورند که شاید نحوست آن بردارد ونحسی آن مراسم به سعود این برادر دفع گردد.
ولی چون برادر دوم را به تخت نشاندند دو مرتبه نظیر آنچه قبلا واقع شده بود اتفاق افتاد ومردم پراکنده شدند. مجلس سرور به بیت الاحزان مبدل شد. وعشرتکده به ماتم سرا مبدل گردید. جدم قیصر هم با خاطری غمگین به درون قصرش رفت ودرها را به روی خود بست وپرده ها را آویخت وبا همه قطع روابط نمود وبا کسی دیدار ننمود.

قیصر روم آن که مراست جد کبار * * * بهر پسر عم من کشت مرا خواستگار
کرد به پایتخت روم انجمنی برقرار * * * قسیسان از یمین بر همنان از یسار
زبور وانجیل را خوانده به رسم وشعار * * * رهبانان بر زدند ناقوس از هر کنار
ترسایان آمدند از همه شهر ودیار * * * دامن خدمت زدند بر کمر چاکری
اسقف بگرفت اذن ز موبد موبدان * * * به رسم دین مسیح به پای شد آن زمان
به قصد اجرای عقد گشود آنجا زبان * * * به احترامش به پای خواسته پیر وجوان
کشیش پیشش دوان راهب عنبر فشان * * * که ناگه از کتم غیب دستی آمد عیان

(٨)

داد به او دور باش مشت زدش بر دهان * * * که از بلندی فتاد همچو بت آذری
زلزله افتاد سخت به کاخ وایوان ودر * * * کاخ شدی بی ثبات قصر شدی پر خطر
صلیب بر باد شد جو برگ زرد از شجر * * * خلق کشیدند رخت پیرزن ورهگذر
جشن عروسی بشده یکسره زیر وزبر * * * سرده داماد گشت عروس شد خون جگر
مرد وزن اندر فرار پیر وجوان نوحه گر * * * جو قصر قارون بریخت بارگه قیصری
روز دگر هر چه بود مرد فنون وعلوم * * * کرده از این ماجرا به قصر قیصر هجوم
که بوده این حادثات نشان ادبار روم * * * طالع داماد را از اختران نجوم
یافته ایم این چنین که هست منحوس وشوم * * * برادر دیگرش بدان شعار ورسوم
باز کنیم انتخاب به پیشگاه عموم * * * جشن دگر آوریم به طالع دیگری
زودگر پادشاه جشن مهیا نمود * * * چو روز دیروز قصر عالی وزیبا نمود

(٨)

خود به فراز سریر باوزراجا نمود * * * دوباره ناقوس خواند کشیش آوا نمود
به طالع دومین بساط بر با نمود * * * دعوت فرخنده ای ز پیر وبرنا نمود
که ناگه آن دست غیب قدرت خود را نمود * * * ز مغز قیصر بریخت غرور ومتکبری(57)

باری به دنبال این وقایع وپیامد این حوادث، شب من در عالم رویا حضرت مسیح وجناب شمعون وجمعی از حواریین را دیدار کردم که همگی در کاخ جدم گرد آمده ومنبری آسمان گونه، از جهت رفعت وعظمت در همان جا که روزش به دستور جدم تختی نصب نموده بودند نهاده اند که ناگهان در این میان حضرت ختمی مرتبت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) در حالی که وصی ودامادش علی (علیه السلام) وجمعی از فرزندان وخویشان حضرتش را همراهی می نمودند وارد شدند.
پیامبر ما حضرت عیسی برخاست وبه استقبال پیامبر خاتم وهمراهان شتافت. وبا حضرتش معانقه نمود (یکدیگر را در بر گرفتند) رسول خدا محمد (علیه السلام) به حضرت عیسی رو نموده وفرمود: یا روح الله: ما آمده ایم تا ملیکه دختر وصی تو شمعون را برای این پسرم خواستگاری نمائیم.
وبا دست مبارکش اشاره به حضرت ابی محمد حسن بن علی العسکری (علیه السلام) نمود که فرزند صاحب این نامه است. حضرت مسیح نگاهی به شمعون نموده فرمود شرافتی

-----------------

(57) منظومه شمس ص 352 - 350.

(٨)

رو به تو آورده وسعادتی نصیب گردیده رحمت را به رحم پیامبر خاتم پیوند ده.
شمعون هم عرضه داشت چنین کردم.
لذا بر منبر بالا رفته وحضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) خطبه ای خوانده ومرا به عقد فرزندش حضرت عسکری (علیه السلام) در آوردند وحضرت مسیح وحواریین وفرزندان وهمراهان پیامبر خاتم گواه وشاهد این عقد ازدواج وپیوند فرخنده بودند.
آری مجلس روز کجا ومحفل شب کجا داماد روز که بود وداماد شب کیست؟ میان من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است. حاضران در آن مجلس کیان بودند وشاهدان این محفل انس وبزم قرب چه با کیانانی هستند

پس از چنان اتفاق دیدمی آن شب به خواب * * * که سر زد از قصر من با رخ چون آفتاب
محمد مصطفی حضرت ختمی ماب * * * عیسی وشمعون بدند چو بنده اش در رکاب
سلسله اولیا بدند با آن جناب * * * گشت مرا خواستگار کرد مرا انتخاب
برای فرزند خویش حسن شه مستطاب * * * گفت به شمعون مسیح که آمدت سروری(58)

از خواب برخاستم وترسیدم از اینکه اگر آنچه در خواب دیده ام برای پدر وجدم نقل کنم مرا بکشند. لذا آن راز را در سینه نهفتم وپنهان

-----------------

(58) منظومه شمس ص 353.

(٨)

نمودم.
ولی دلم مالامال از محبت حضرت ابی محمد حسن بن علی (علیه السلام) شده بود وسینه ام جایگاه مهر او. آن قدر شور آن شیرین بیان در سرم بود وشوق دیدار آن ملیح رفتار در دلم که آنی از او غافل نبودم ولحظه ای بی او قرار نداشتم وپیوسته به یادش بودم ودر فراقش آه می کشیدم به طوری که توان خورد وخوراک نداشتم. رنجور شده وبیماری سختی به سراغم آمد. جسمم ناتوان وپیکرم بیمار، وقلبم مشغول به یار ودلم در گروه دلدار.
چه بر من می گذشت خدا می دانست. جدم قیصر که از بیماری من سخت نگران شده بود هر چه پزشک در شهرهای روم بود برای من حاضر کرد وهر داروئی که احتمال می دادند دوای کسالت من باشد فراهم آورد ولی آثار بهبودی در من پدید نیامد وحالت یاسی همه را فراگرفت (آخر بیماری من بیماری دگری بود وهمه از آن بی خبر بودند). جدم که از خواب شدن من ناامید شده بود به من گفت: ای نور دیده اگر به چیزی علاقه داری بگو تا برایت فراهم آوردم (حالا که بهبود نیافتی لا اقل این چند روزه را در نهایت خوشی وسرور بگذرانی).
من هم از این فرصت نهایت استفاده را نموده وگفتم: می بینم درهای فرج بر من بسته شده وروزنه های امید به روی من مسدود گشته اگر شکنجه وعذاب را از زندانیان مسلمان که در بند تو هستند برداری وقید وزنجیر از آنان بگشائی ونوید آزادی به آنان دهی امید است حضرت مسیح ومادر محترمه اش عافیت به من ارزانی دارند.

(٨)

او هم که در انتظار پیشنهاد من بود فورا پذیرا شد وچون چنین کرد من خودم را کمی سالم نشان دادم ومقداری طعام تناول نمودم جدم قیصر بسیار مسرور شد وبر اکرام واعزاز اسیران افزود. تا آنکه پس از چهارده شب دو مرتبه خوابی دیدم، در عالم رویا مشاهده نمودم که دختر گرامی پیامبر خاتم سیده النساء العالمین حضرت فاطمه (علیها السلام) همراه با مادر حضرت عیسی جناب مریم به دیدار من آمدند در حالی که هزار زن بهشتی وحوران جنتی در خدمتشان هستند. حضرت مریم رو به من نموده ودر مقام معرفی آن بانوی بانوان برآمد.

در یتیم وبی بدل عدیم مثل ونادره * * * عفیفه ورشته جان جمیله ومخدره
زکیه ورضیه وبتول وپاک وطاهره * * * نبیله وجلیله وکریمه طبع وصابره
به رخ نجوم زاهره به جلوه نور ظاهره * * * شهیر همچو باب وشو به معجزات باهره
نه در عرب نه در عجم نه در فلک نه در کره * * * نظیر او زنی مدان شجاع در مناظره
عدیل او کسی مبین دلیر در مکالمه * * * گره زده است حبل دین خدا به بند چادرش
لباس شرع خوش نما، ز تار وپود معجزه

(٨)

* * * منظم است امر دین ز شیر شیر پرورش
حسن به دوش ایمنش حسین صفای ایسرش * * * از آن جلال ورتبه اش وز این شکوه ومنظرش
خدای کرده لوحه ای به طاق عرش اکبرش * * * نبوتش بود پدر ولایت است شوهرش
کتاب ووحی آمدی ز پیشگاه داورش * * * ور امثال انبیا صحیفه ایست ملهمه
زنی جز او به دین شرف ز شوی وپور وباب کو؟ * * * به باغ خلد بانوئی به غیر این جناب کو؟
گه سوال از خدا زنی جز او مجاب کو؟ * * * مهی ز حسن طعنه زن جز او به آفتاب کو
به پرده پوشیش زنی به چادر ونقاب کو؟ * * * سوای او شفیعه ای به محشر وحساب کو؟
به خاک غیر او زنی قرین بو تراب کو؟ * * * در آن کسا که خفته او ملک مجاز خواب کو؟
که خدمتش کنند چون بتول گشته نائمه * * * ایا تو بضعه النبی ایا بضاعت پدر
تو آن زنی که زان پدر تو راست افسری به سر * * * تو آن زنی که مادری به آن دو نازنین پسر
تو آن زنی که دامنت بزاده یا زده گهر

(٨)

* * * تو آن زنی که شوهرت علی است شاه بحر وبر
تو آن یگانه گوهری که رسته ای ز سیم وزر * * * تو آن بزرگ آیتی که قدر تو است بی شمر
تو ان عفیفه بانوئی که مادر جهان دگر * * * نیاور به مثل تو جلیله ومفخمه(59)

آری این بانو مادر همسر تو حضرت ابی محمد حسن بی علی العسکری است من که حضرتش را شناختم به ایشان متمسک شدم ودست به دامن قداست وجلالتشان یازیدم وشروع به گریه نموده واز فرزند به مادر شکوه آوردم که آری پسرتان حضرت حسن (علیه السلام) به دیدار من نمی آید. خاتون دو سرا، شفیعه روز جزا، حضرت زهرا (علیها السلام) به من فرمود: فرزند من در حالی که هنوز تو مشرک هستی وکیش نصاری داری با تو ملاقات نمی کند واین خواهر من مریم است که از این دین ومرام تو تبری می جوید (عیسی پیامبر ومادرش مریم هر دو بی زار از این آئین تحریف شده هستند).
اگر مایل هستی به رضای خدا نائل آئی وحضرت مسیح وجناب مریم همه از تو خشنود باشند ودیدار وملاقات مهین همسرت حضرت ابی محمد روزی تو شود شهادت به وحدانیت حق ورسالت حضرت ختمی مرتبت داده وبگو اشهد ان لا اله الا الله وان محمدا رسول الله.

-----------------

(59) منظومه شمسی ص 241 - 238.

(٨)

این دو جمله را گفتم بی بی عالمیان حضرت سیده النساء مرا به سینه چسباند ودلم آرام گرفت فرمود اینک انظار زیارت شوهرت حضرت عسکری (علیه السلام) را داشته باش او را به سوی تو خواهم فرستاد. من هم در انتظار دیدار حضرتش برآمدم وپیوسته برای رسیدن به مقصود ساعت شماری داشتم تا شب بعد که این سعادت نصیبم گردید.

ستاره ای بدرخشید وماه مجلس شد * * * دل رمیده ما را انیس ومونس شد
نگار من که به مکتب نرفت وخط ننوشت * * * به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
طرب سرای محبت کنون شود معمور * * * که طاق ابروی یار منش مهندس شد(60)

وسرانجام به افتخار دیدار آن سرور ناز بوستان رسالت نائل آمدم وزیارت جمال دل ربای آن مظهر جمال کبریا روزیم شد. چون در عالم رویا بر من تجلی نمود وپای بر دیده دلم نهاد وچشم قلبم را روشن ساخت.
عرضه داشتم: جفوتنی یا حبیبی حبیب من با منع من از دیدارت به من جفا نمودی.

ای خسرو خوبان نظری سوی گدا کن * * * رحمی به من سوخته بی سر وپا کن

-----------------

(60) دیوان حافظ از غزل 209.

(٨)

درد دل درویش وتمنای نگاهی * * * ز ان چشم سیه مست به یک غمزه دوا کن
گر لاف زند ماه که ماند به جمالت * * * بنمای رخ خویش ومه انگشت نما کن
ای سر وچمان از چمن وباغ زمانی * * * بخرام در این بزم ودو صد جامه قبا کن
شمع وگل وپروانه وبلبل همه جمعند * * * اس دوست بیا رحم به تنهائی ما کن
با دل شدگان جور وجفا تا به کی آخر * * * آهنگ وفا ترک جفا بهر خدا کن(61)

حبیب من پس از آنکه دل از من ربودی چرا به دیدارم نیامدی؟ ومرا در انتظار وصلت چنین بی تاب نمودی؟ حضرت فرمود تاخیر دیدار به خاطر شرک تو بود واینکه که اسلام پذیرفتی همه شب در عالم رویا به دیدارت خواهم آمد تا خدا در عالم ظاهر ما را به یکدیگر برساند ومقدمات وموجبات این امر را فراهم آورد، واز آن شب تا حال هیچ شبی بر من نگذشته است که به دیدار حضرتش نائل نیامده باشم. آری به شوق دیدار حضرتش سر به بالین می گذارم.

چهارده روز بعد باز به خواب اندرم * * * آمد زیبا زنی که رفت هوش از سرم

-----------------

(61) دیوان حافظ، چاپ سنگی بمبئی ص 339.

(٩)

چنان به ناز آرمید نیمه شب اندر برم * * * که شد ز اجلال وی رشک جنان بسترم
بگفتمش مریمی گفت نه زو بهترم * * * آنکه تو را شوهر است من او را مادرم
بتول عذرا منم دختر پیغمبرم * * * خیز وسرافراز باش که داریش همسری
گفتمش ای زیب عرش چشم وچراغ رسول * * * حضرت خیر النسا عصمت کبری بتول
من از فراق حسن تا کی باشم ملول * * * کوکب اقبال من چند بود در افول
دست دهد کی مرا به کوی ووصلش وصول * * * گفت هر آن گه کنی دین محمد قبول
آیدت آن روزگار مراد اندر حصول * * * کز خط ترسا روی به مذهب جعفری
ز ان پس بد وصل من عالم رویای من * * * که شه قدم می نهادگاه به ماوای من
روز بدی پیش او فکر من ورای من * * * سوختی از فرقتش همه سراپای من
شب به فلک می رسید ناله وآوای من * * * طبیب بودی هزار پی مداوای من

(٩)

عاجز وحیران بدند همه اطبای من * * * ولی به فرمان شه مرا بدی صابری(62)

بشیر گوید: به آن بانو گفتم چگونه در میان اسیران واقع شدی؟ تو که شاهزاده هستی؟ گفت شبی از شبها که حضرت ابی محمد (علیه السلام) به دیدارم آمده بود به من خبر داد که به زودی جد تو لشگری برای جنگ با مسلمانان می فرستد وآنان را تعقیب می کند تو خود را به صورت ناشناس در لباس وهیئت خدمتکاران درآورده ودر میان کنیزان در آی واز فلان راه برو (که نجات یافته به ما خواهی رسید).
من آنچه حضرتش فرموده بود عمل کردم، جمعی از جلوداران لشکر دشمن به ما برخورده وما را اسیر نمودند تا کار من به آنجا رسید که شاهد بودی وتا به حال جز تو کسی از این ماجرا با خبر نشده وکسی نمی داند که من دختر پادشاه روم هستم وتو را هم من خودم با خبر ساختم.
آن پیرمردی که من در سهم غنیمت او قرار گرفته بودم از اسم من پرسید اسم اصلیم را اظهار نکردم وگفتم نامم نرجس است گفت آری این اسم کنیزان است درست می گوئی.

شبی در واقعه مقرون به شه شدم * * * ز جنگ روم وعرب واقف وآگه شدم
ز خواب برخاستم عازم در گه شدم * * * به دختران اسیر شبانه همره شدم

-----------------

(62) منظومه شمس ص 355 - 354.

(٩)

با روشنی ناشناس به پرده چون مه شدم * * * ز روم بگریختم شاد ومرفه شدم
به سوی یار آمدم پاک ومنزه شدم * * * راه به من کس نبرد به کسوت ظاهری(63)

بشیر گوید: به آن بانو گفتم: تعجب می کنم تو فرنگی ورومی هستی وزبانت عربی است: (عربی خوب می دانی وخوب به زبان عربی حرف می زنی؟) گفت آری از بس که جدم به من علاقه ومحبت داشت می خواست همه علوم وآداب را بدانم واز همه هنرها وفنون آگاهی داشته باشم لذا زنی که هر دو زبان رومی وعربی را می دانست انتخاب نموده که هر صبح وشام نزد من می آمد وزبان عربی به من می آموخت تا با این لغت آشنا شدم وتوانستم به خوبی وراحتی به عربی تکلم نمایم.

خیز وبشیرا ببر زود مرا سوی دوست * * * که تا زنم شادکام خیمه به پهلوی دوست
آب حیات من است خاک سر کوی دوست * * * رشته جان من است سلسله موی دوست
داوری نرجس بود نرگس جادوی دوست * * * وه که نماز آورم به ابروی طاق دوست
زنده شود جان من ز لعل دلجوی دوست * * * لبی که همچون مسیح بود به جان پروری

-----------------

(63) منظومه شمس ص 355.

(٩)

روانه شد با بشیر ماه به سوی حرم * * * ز دجله شد سوی بحر نهاد در ره قدم
ز اشتیاق حرم راه به او گشت کم * * * رساند او را بشیر خدمت شاه امم
حسن درآمد ز در رفت ز جانش الم * * * شاه تبسم نمود به روی او لا جرم
وزان تبسم تمام شد همه اندوه وغم * * * مژده که شد آفتاب مقارن مشتری(64)

بشیر گوید: چون نرجس خاتون را در سر من رای خدمت حضرت هادی (علیه السلام) رساندم حضرت به او رمود: چگونه خداوند عزت اسلام وذلت نصرانیت وشرافت حضرت محمد صلی الله علیه ئو آله وسلم واهل بیت او را به تو نمایاند؟ نرجس خاتون عرضه داشت: چه بگویم ای پسر رسول خدا نسبت به امری که شما خود به آن اگاه تر از من هستید؟ حضرت هادی (علیه السلام) فرمود: من می خواهم ترا اکرام نموده وگرامی بدارم بگو کدام یک از این دو نزد تو محبوب تر است ده هزار دینار به تو ببخشایم یا بشارتی به شرافت ابدی ات دهم؟ عرضه داشت: خواهان بشارتم فرمود تو را نویدی دهم به فرزندی که مالک شرق وغرب دنیا گردد وزمین را از داد وعدل مملو سازد آن سان که از ستم وجور پر شده باشد.

-----------------

(64) منظومه شمس ص 356.

(٩)

نرجس خاتون عرضه داشت این گرامی فرزند ومحبوب پسر از چه شخصی نصیب من می گردد؟ حضرت فرمود از آن کسی که جدم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) تو را برای او از حضرت عیسی در فلان شب از فلان ماه از فلان سال رومی، خواستگاری نمود.
حضرت عیسی ووصیتش جناب شمعون تو را به عقد که در آوردند وپیوند همسری میان تو با چه کسی برقرار نمودند؟ نرجس خاتون عرضه داشت با فرزند شما حضرت ابی محمد حسن بن علی العسکری (علیه السلام).
حضرت فرمود او را می شناسی؟ جناب نرجس پاسخ داد مگر در این مدت (پس از آن که شرف اسلام مشرف شدم) شبی بوده که آن عالی جناب به دیدار من نیامده باشد؟ از آن فرخنده شب که بر دست مادر عزیزتان حضرت سیده النساء فاطمه زهرا (علیها السلام) به شرف اسلام مشرف شدم همه شب به فیض حضور وملاقات ودیار نور دیده تان نائل بوده ام.

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند * * * واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بی خود از شعشعه پرتو ذاتم کردند * * * باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود وچه فرخنده دمی * * * آن شب قدر که یان تازه براتم دادند
من اگر کامروا گشتم وخوش دل چه عجب * * * مستحق بودم واین ها به زکاتم دادند

(٩)

هاتف آن روز به من مژده این دولت داد * * * که بر آن جور وجفا صبر وثباتم دادند
بعد از این روی من وآینه وصف جمال * * * که در آنجا خبر از عالم ذاتم دادند
همت حافظ وانفاس سحر خیزان بود * * * که ز بند غم ایام نجاتم دادند(65)

حضرت هادی (علیه السلام) به خادمشان فرمودند: ای کافور خواهرم حکیمه را بخوان تا بیاید چون جناب حکیمه خاتون شرفیاب محضر برادر شد حضرت به او فرمود (در حالی که نرجس خاتون را نشان می داد) این است آن که گفتم.
حضرت حکیمه (که از دیر زمان گویا در انتظار چنین روز واین چنین دیداری بود) نرجس را در آغوش گرفت واز دیدار او بسیار مسرور شد.
حضرت هادی (علیه السلام) به خواهر مکرمه اش فرمود ای دختر رسول خدا، نرجس را به منزل ببر وفرائض وسنن واجبات ومستحبات را به او بیاموز که او همسر فرزندم حضرت ابی محمد است(66).
آری این بزرگ بانو نرجس خاتون مدتی تحت ترتیب دینی جناب حکیمه خاتون دختر جواد الائمه (علیه السلام)، خواهر حضرت هادی (علیه السلام) وعمه حضرت عسکری (علیه السلام) قرار گرفت وقابلیت های نهفته در صدف وجودش به فعلیت رسید وشایستگی وقابلیت پیدا کرد که عروس حضرت زهرا

-----------------

(65) دیوان حافظ، غزل 112.
(66) اقباس از اکمال الدین باب 41 ص 423 - 417 - دلائل الامامه ص 267 - 262 غیبت شیخ طوسی ص 128 - 124 بحار الانوار ج 51 ص 10 - 6.

(٩)

(علیها السلام) شود وهمسر حضرت عسکری (علیه السلام) قرار گیرد.

بعد زمانی که ماند نرجس در آن چمن * * * آن گل نورسته را امام سر وعلن
اعطا فرمودیش به شاهزاده حسن * * * صورت احسن رسید به وصل وجه حسن
مبارک این ازدواج خجسته این انجمن * * * سامره شد باغ گل ز نرگس ونسترن
به وصل شد قرین مادر شاه ز من * * * در این عروسی بود چرخ به رامشگری
کابینش عدل وداد آئینش جاه وفر * * * کنیز او اختران جهیز او بحر وبر
چراغ مشکوی او امام حادی عشر * * * به گوش او گوشوار بچه والا گهر
زینت آن حجله گاه جمال یکتا پسر * * * موزی پایش شرف گلشن ز عزت به سر
بشری کز شاخ گل نرجس شد بارور * * * سر وسهی شد بری ز غصه بی بری(67)

آری سرانجام این تاج افتخار که از آغاز عالم بر تارک هیچ بانوئی نشسته واین مدال افتخار که بر سینه هیچ زنی قرار نگرفته افسر سر

-----------------

(67) منظومه شمس ص 375.

(٩)

وزیب صدر جناب نرجس خاتون قرار گرفت، نرجس را دیگر به آن عناوین که تا دیروز می شناختیم نمی شناسیم.
آری دیگر نرجس خاتون را به عنوان نواده قیصر نمی شناسیم.
به حضرت نرجس به دیده انتسابش به جناب شمعون نمی نگریم.
بلکه او را به لقب پر افتخار ام الحجه المنتظر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می شناسیم.
اوست که دیگر جا دارد بر همه بنازد وبه خویشتن ببالد وافتخار کند که مرا می شناسید؟ من حامل سر مستسر حق متعال، مادر مظهر اتم غیب الغیوب ذات ذی الجلال، امام غائب، حضرت ابا صالح المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستم.
خوب است تفصیل جریان را از جناب حکیمه خاتون بشنویم.
محمد بن عبدالله طهوی گوید: پس از رحلت حضرت عسکری (علیه السلام) تصمیم گرفتم نزد حکیمه خاتون رفته واز حجت بعد از امام یازدهم جویا شوم، چون مردم دچار حیرت واختلاف بودند.
لذا به خدمتش شرفیاب شده وبه امر آن خاتون نشستم.
به من گفت: ای محمد بدان بدرستی که خدای تبارک وتعالی هیچ گاه زمینش را از حجت خالی نگذاشته وآن حجت یا ناطق وگویا بوده ویا صامت وخاموش وبعد از امام مجتبی وحضرت سیدالشهدا (علیه السلام) امامت در دو برادر قرار نگرفته وقرار نخواهد گرفت.
گفتم ای خاتون من، آیا برادر زاده تان حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) فرزندی داشت؟ تبسمی نموده وگفت اگر برای حضرتش فرزندی نباشد پس حجت بعد از او کیست؟ به تو گفتم که امامت بعد از حسنین (علیهما السلام) در دو برادر قرار

(٩)

نمی گیرد.
بانوی من، از ولادت وغیبت مولایم به من خبر ده. گفت به تو خبر می دهم. جاریه ای نزد من بود به نام نرجس روزی برادر زاده ام حضرت عسکری به ملاقات من آمده بود نگاه تندی به جناب نرجس نمود.
گفتم ای آقای من اگر می خواهی او را نزد شما بفرستم.
حضرت فرمود عمه جان (این نگاه من به او به این منظور نبود) بلکه در شگفتم گفتم چرا؟ فرمود چون به زودی از او فرزندی به وجود خواهد آمد که کریم است وبزرگوار نزد پروردگار.
همان پسر که خدایش به کف با کفایت او زمین را آن گونه که جور وستم دیده، به عدل وداد بدارد.
گفتم پس او را خدمت شما بفرستم؟ حضرت در جواب فرمود از پدر بزرگوارم رخصت بجوی.
حکیمه خاتون کفت من لباس پوشیدم وبه منزل برادرم حضرت هادی (علیه السلام) آمدم.
سلام کردم ونشستم.
حضرتش ابتدا به سخن نمود وفرمود: خواهرم حکیمه، نرجس را نزد پسرم جناب ابی محمد بفرست.
به برادرم عرض کردم آقای من، من به همین منظور شرفیاب محضرتان شده ام که از شما رخصت بجویم واجازه بگیرم.
برادرم فرمود: ای مبارکه، ای بانوی با خیر وبرکت، این امر هم از امتیازات جناب حکیمه خاتون است که حجت خدا حضرت هادی (علیه السلام) که خود مبارک است او را مبارکه بنامد همان لقب گران قدری که از اسامی سامیه والقاب کریمه مادر گرامیش حضرت صدیقه طاهره (علیها السلام) است.
آری باید جناب حکیمه خاتون مبارکه باشد زیرا شرکت در فراهم آوردن مقدمات ولادت مولودی را داشته که همه مبارک ها ومبارکه های

(٩)

عالم خلقت پیوسته در انتظار آن مولود مبارک بوده اند. او مبارک است آن هم چه مبارکی؟

یاری که دین بود در انتظارش * * * در هم ز درویش بد روزگارش
آمد خوش آمد جانها نثارش * * * قرآن فرحناک از وصل یارش
خوش روزگارش خرم بهارش * * * دل بود مشتاق دید آشکارش
نرجس گرفته است اندر کنارش * * * می بوسد از مهر نسرین عذارش
شه آردش باز بر دوش ودامان * * * میلاد مهدی باشد مبارک
یاران بخوانید فتح وتبارک * * * خلاق عالم فرمود اعلام
ختم رسولان داده است پیغام * * * میلاد مهدی حسن سرانجام
جمع امامان آن عهد وایام * * * گفتند وبردند هر یک از او نام
کاین فرد اعدل وین مظهر تام * * * روزی در آید با عز واکرام
خلق از ظهورش گیرند آرام * * * هر جنگ وغوغا آید به پایان
میلاد مهدی باشد مبارک * * * یاران بخوانید فتح وتبارک(68)

آری ای مبارکه به درستی که خدا دوست دارد که تو را در این اجر شریک سازد وبرای تو بهره ای از خیر بدارد. این گفتار را که از برادرم شنیدم واز حضرتش رخصت گرفتم دیگر درنگ ننمودم وفورا به خانه

-----------------

(68) کلیات سعدی ص 529.

(١٠)

آمدم نرجس خاتون را آراستم وبه حضرت عسکری (علیه السلام) بخشیدم.

نگار مجلس ما خود همیشه دل می برد * * * علی الخصوص که پیرایه ای بر او بستند
یکی درخت گل اندر فضای خلوت ما است * * * که سروهای چمن پیش قامتش پستند(69)

قرآن سعد میان آن خورشید تابان برج امامت وولایت وکوکب درخشان درج عفاف وکرامت در خانه من فراهم آمد.
وبرادر زاده ام حضرت ابی محمد حسن بن علی العسکری (علیه السلام) با نرجس خاتون چند روزی در منزل من بودند. آن گاه به بیت الشرف برادرم حضرت هادی (علیه السلام) منتقل شدند(70).
پس از چند روز رحلت امام دهم حضرت ابی الحسن الهادی (علیه السلام) فرا رسید واین دیرینه آرزوی آن وجود مقدس که انتقال نور حضرت خاتم الاوصیاء از صلب پاک پدر بزرگوارش به صدف طاهر مادر والا تبارش بود محقق گردید، که آرزوی هستی بوده. آری نرجس خاتون حامل این نور گردید وروزگار حمل با همان خصوصیات دوران حمل آباء واجداد گرامیش سپری گردید. تا سرانجام انتظار به پایان آمد ونیمه شعبان سال 255 فرا رسید وموعود، مولود گردید. که ان شاء الله شرح آن چه در آن شب قدر گذشته وتحقق یافته را در نوشته بعد حدیث شب میلاد خواهیم خواند.

-----------------

(69) منظومه شمس، ص 324.
(70) کمال الدین باب 42 - ج 2 - ص 427 - 426 بحار الانوار ج 51 ص 12 - 11.

(١٠)

لازم به تذکر است که دوران حمل آن وجود مقدس همانند خلیل رحمان، ابراهیم وکلیم خدا موسی (علیهم السلام) در هاله ای از اختفاء سپری شد بطوری که آثاری از حمل در والده، ماجده اش جناب نرجس خاتون مشاهده نمی شد. ونوعا کسی از این راز با خبر نبود ونمی دانستند چگونه قضای حق متعال جامه عمل پوشیده ومخفیانه انجام می شود.

خدا کشتی آنجا خواهد برد * * * اگر ناخدا جامه بر تن درد

آنچه او خواهد در هر موقعیت وشرائطی محقق گردیده ومی شود ولو همه خلق دست به دست یک دیگر دهند که نشود. همان طور که اگر تحقق امری را نخواهد، بازگرد هم آئی وپشت به پشت دادن همگان موجبات انجامش را فراهم نمی آورد. که چه خوب است به این دو نکته به عنوان دو اصل مسلم توجه داشته باشیم.
بگذریم. خوب است با نقل این چکامه قلم از رقم برداریم:

ماه شعبان که سخن از غم دوران تو داشت * * * قصه بی سر وسامانی وهجران تو داشت
تپش قلب زمان تاب فلک را بر بود * * * دل بی تاب زمین غصه سامان تو داشت
از پیام آور افلاک چنین پیدا بود * * * که به لب مژده فرخنده شعبان تو داشت

(١٠)

چشم نرگس چو شقایق نگران است از آنک * * * چون که فرعون زمان دشمنی جان تو داشت
از صلیب آمده عیسی به نهان خانه راز * * * سر این نکته همان قصه پنهان تو داشت
تا به آذر بزند بوسه خلیل از ره عشق * * * خنده نرگس وسوسن ز گلستان تو داشت
تا که خورشید شب آید ز جنان بهر جهان * * * گردش کون ومکان گوش به فرمان تو داشت
آب زمزم که به لب نوشی تو فخر کند * * * کوثر از روز ازل چشمه حیوان تو داشت
راحت جان وفتوح دل یاران همه تو * * * خوش بر آن کس که به دل مهر درخشان تو داشت
مهد یا حجت حق جان جهان تاب وتوان * * * جسم بی جان جهان جان وتن از جان تو داشت
برقع از چهره بر آور که جهان منتظر است * * * سال ها چشم جهان دیده به چشمان تو داشت
تا حکایت کند آشقته ز هجر رخ یار * * * شانه صد قصه ز گیسوی پریشان تو داشت

(١٠)