حکومت جهانی امام عصر (علیه السلام)
نویسنده: محمد تقی فلسفی
فهرست مطالب
سخن ناشر..................7
فصل اول: حکومت واحد جهانی..................11
رفع شبهه وجواب آن..................12
طبع انسان از نظر قرآن..................14
معیار قبول حکومت چیست؟..................15
وحدت اقتصاد..................16
وحدت فرهنگ..................18
دیدگاه اسلام..................19
تحول خود به خود..................20
چگونه یک حکومت، تمام جهان را اداره می کند؟..................21
رشد عقل مردم..................21
چرا قیام انبیا توده ها را به خود جذب کرد؟..................24
جواب شبهه..................33
نماز استسقای مرحوم آیة الله سید محمد تقی خوانساری..................34
فصل دوم: اقامه عدل جهانی..................39
هدف از بعثت پیامبران..................41
چرا بشر ستم می کند؟..................42
وجدان اخلاقی..................43
قویترین مردم کیست؟..................49
دنیا بر مبنای غرائز پیش می رود..................52
وضع جهان از زبان آمار..................58
عدل جهانی بعد از ظلم جهانی..................62
مردم وآرزوی عدل جهانی..................63
مردم به دنبال پناهگاه..................65
نتیجه کلی از بحث..................68
فصل سوم: طول عمر امام عصر..................69
اقسام تئوری..................71
قرآن واصول مسائل کیهانی..................73
منظومه شمسی..................75
پیدایش موجود زنده در کره زمین..................78
موجودات ذره بینی..................79
کشف میکرب..................80
حرکت کوهها..................82
خواب طولانی..................83
تسخیر اجرام سماوی..................85
موجودات زنده در آسمان..................86
مسأله طول عمر..................86
بدنبال تأسیس بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (علیه السلام) در سال 1379، در راستای ترویج وگسترش فرهنگ مهدویت در میان نسل نو، که هدف اصلی این بنیاد را تشکیل می دهد، در زمینه چاپ وانتشار کتب مفید اقداماتی صورت گرفت.
از جمله کتب مناسب در این زمینه، کتاب حکومت جهانی امام عصر (علیه السلام) بود که مجموعه سه سخنرانی مرحوم استاد فلسفی در سالهای پیش از انقلاب می باشد وبا توجه به نایاب بودن کتاب فوق، با اجازه کتبی از فرزند ارشد ایشان، متن مزبور مجددا تایپ وچاپ گردید، تا در سطح گسترده مورد استفاده قرار گیرد.
لازم به ذکر است که چاپ اول این کتاب توسط انتشارات نصایح در سال 73 صورت گرفته، که از زحمات آن عزیزان در پیاده کردن نوارهای سخنرانی ونشر آن در آن زمان، تشکر می گردد.
انتشارات بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (علیه السلام)
یکی از سوالاتی که از نظر جامعه شناسی اهمیت دارد، بحث پیرامون حکومت واحد امام عصر (علیه السلام) در تمام جهان است. این سوال پیش می آید: که آیا یک حکومت می تواند تمام دنیا را اداره کند؟ آن هم با تفاوت افکار، با تفاوت ذوقها وسلیقه ها وساختمان مغزها وبا تفاوتی که بین ملت ها در شرق وغرب عالم وجود دارد! چون آن طوری که ما در روایات واخبار داریم در زمان امام (علیه السلام) حکومت در جهان، حکومت اسلامی است. خداوند در قرآن فرموده:
﴿هو الذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون﴾(1).
پروردگار عالم، پیغمبر اسلام را به منظور هدایت مردم وبا دین
-----------------
(1) توبه، آیه 33.
حق فرستاده است، برای اینکه او ودین او را بر تمام ادیان عالم پیروز کند وبر تمام برنامه های جهانی غلبه دهد واین موضوع بقدری مورد قضاء قطعی پروردگار است که می فرماید: «ولو کره المشرکون» اگر مردمان بی ایمان هم در دنیا به این غلبه مطلق وبه این پیروزی بدون قید وشرط راضی نباشند، اراده قطعی پروردگار این است که این مطلب عملی بشود اگر چه مشرکین ناراضی باشند.
اخبار وروایات در ذیل این آیه می گوید: آن زمانی که دین مقدس اسلام وآئین رسول اکرم بر تمام ادیان جهان غلبه می کند وحکومت بی قید وشرط اسلام در سراسر گیتی حاکم می شود، زمان حکومت آسمانی امام عصر (علیه السلام) است.
رفع شبهه وجواب آن
اکنون این سوال مطرح می شود، که البته یک سوال علمی واجتماعی وروانشناسی اجتماعی است: ملتها ومردم جهان از نظر طرز تفکر وفرهنگ ومنطقه زندگی ودرجه رشد عقل وفکر با یکدیگر متفاوتند، آیا می شود با این همه تفاوت، یک حکومت بر دنیا حاکم باشد ویک قدرت ویک سازمان تمام مردم کره زمین را اداره کند؟
این سوال را باید بر اساس واصول خودش پاسخ بگوئیم، یعنی یک وقت صحبت، صحبت عقیده ما است، که به موجب آیات واخبار، می گوئیم: به سندهائی که از رسول اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) وائمه معصومین (علیهم السلام) رسیده است این کار شدنی وعملی است ویک روزی در جهان لباس تحقق ووقوع می پوشد. این جواب از نظر اصل مطلب یک عقیده دینی است.
اما اینکه از نظر تئوریهای علمی، آیا این کار شدنی هست یا نه؟ باید بگوئیم که خوشبختانه بعد از جنگ بین الملل دوم، اصلا وضع افکار دانشمندان جامعه شناس دگرگونی هائی پیدا کرده که نه تنها می گویند: یک حکومتی می تواند دنیا را اداره کند، بلکه پرونده حکومت وحدانی الان در سازمان ملل هست. بعضی از دانشمندان غربی خیلی اوج گرفته ومی گویند: الان بشر در سر یک دو راهی است: یک حکومت واحد جهانی ویا نابودی بشر بر اثر جنگ! این قدر مطلب از نظر علمی نزدیک شده وافکار جامعه شناسان به این امر متوجه شده است. در این باره مطالب جدا بسیار است که اگر بخواهیم همه آنها را ذکر کنیم بحث مبسوط خواهد شد. از این جهت مطالب را خیلی فشرده می آوریم وامیدواریم نتایج بحث روشن کننده باشد.
طبع انسان از نظر قرآن
می گویند: بشر در آغاز پرخاشگر ومتجاوز بود واین کشش پرخاشگری الان هم هست وحتی تحلیل می کند که چرا در دنیا جنگ اتفاق می افتد؟ می گویند: سرش کشش پرخاشگری وحس تجاوزی است که در بشر وجود دارد، قرآن هم گاهی که از طبع انسان صحبت می کند می گوید: «انه کان ظلوما جهولا»(2) یا می گوید: «ظلوم کفار»(3) ویا می گوید: «ان الانسان لفی خسر»(4).
اما آن پرخاشگری که در آغاز تاریخ به نظر می آید این است که بشر از دست دیگر افراد بشر احساس آرامش نمی کرد. می گفت: من می روم در جنگل زحمت می کشم مقداری میوه جنگلی بدست می آورم که بخورم، اما اطمینان ندارم، می ترسم افراد غاری که نزدیک غار من هستند به من حمله کنند، مرا بکشند وذخیره مرا ببرند. این روح پرخاشگری در بشر بود وبعد بشر متوجه شد که اگر با هم بسازند ویک زندگی با تفاهم با یکدیگر بوجود بیاورند، این خطر از بین می رود وبهتر می توانند زندگی کنند، به این جهت زندگی اجتماعی
-----------------
(2) احزاب، آیه 72.
(3) ابراهیم، آیه 34.
(4) عصر، آیه 2.
آغاز شد.
اول زندگی اجتماعی بصورت یک خانواده آغاز شد، بعد یک مقداری سطح فکر بالاتر آمد، شد بصورت قبیله، یک مقداری بالاتر آمد، شد بصورت یک حکومت ولی حکومت استبدادی، بعد بالاتر آمد صورت دموکراسی پیدا کرده وزندگی اجتماعی صد میلیون، صد وپنجاه میلیون، دویست میلیون تا جائی که زندگی هشتصد میلیون در چین کمونیست(5) بصورت یک حکومت درآمد، هشتصد میلیون ویک حکومت ویک اداره، چطور شد که بشر به این وضعیت درآمد؟
معیار قبول حکومت چیست؟
می گویند: سر بزرگ قصه این است که سطح فکر بالا آمد، هر چه بشر بهتر فکر کند، بیشتر درک می کند وتمکین در مقابل حکومت مرکزی وتمرکز قدرت ملی بیشتر می شود.
می گویند: هر قدر سطح فکر انسان کوتاهتر باشد به زندگی حیوانی نزدیکتر است وهر چه سطح فکر مردم بالاتر بیاید به زندگانی انسانی نزدیکتر است. بنابراین معیار قبول حکومت بزرگ، میزان رشد عقل
-----------------
(5) آمار فوق مربوط به جمعیت چین، در تاریخ سخنرانی است.
وتکامل فکر مردم است. این یک مقدمه اساسی بحث است، اگر این مقدمه را فراموش کنید نتیجه گیری ما از بحث ناقص می شود.
انسان، هر قدر به دنیای حیوان نزدیکتر باشد زندگی فردی او بیشتر است، یک گوسفند خودش می خورد، یک بز خودش می چرد. یک کبوتر خودش دنبال غذا می رود، ولی وقتی که سطح فکر بالا آمد تعاون می آید، همکاری می آید، مواظبت وکوشش می آید ودر نتیجه خانواده تشکیل می شود، عشیره می شود، قبیله می شود، ایل می شود، شهر می شود، ممکلت می شود، یک میلیون می شود، صد میلیون می شود، هشت صد میلیون می شود.وقتی که ما حکومت هشتصد میلیونی را می بینیم تحقق یافته، چرا باور نکنیم که حکومت سه میلیاردی(6) هم قابل تحقق باشد؟ معیار، بالا آمدن سطح فکر است. این مقدمه اول بحث.
وحدت اقتصاد
مقدمه دوم، درباره عواملی که باعث دگرگونی ملتها می شود که اوضاع واحوال ملتها را تغییر می دهد، می گویند: اولین عاملی که هم
-----------------
(6) آمار فوق مربوط به جمعیت جهان در تاریخ سخنرانی است.
در تشکیل ملت ها وهم عوض کردن ملت ها اهمیت قابل ملاحظه دارد مسئله اقتصاد است. یکی از عواملی که اصلا می تواند ملت بسازد، وحتی عدد ملت را زیاد بکند وطرفداران بسیار بوجود آورد مسئله اقتصاد است، اگر محور اقتصاد بر اصولی بگردد که همه مردم در آن محور بگردند، در آن موقع می شود که صدها میلیون نفر یک ملت را تشکیل دهند.
در روزنامه ها کم وبیش خوانده اید که مرام کمونیسم اول در اتحاد شوروی پدید آمد، بعد در کشورهای دیگر، بعد گفتند: اقمار کمونیست، خانواده های کمونیست وبعد گفتند: کمونیست بین الملل که هر جای دنیا پیرو مکتب کمونیست باشد، اینها اقمار یک ملت واعضاء یک جامعه هستند.
بنابراین مسئله اقتصاد بر اساس اشتراک، توانسته این مطلب را در کتب علمی به صورت یک ملت درآورد تا حدی که بگویند: مسئله اقتصاد از عواملی است که می تواند معیار سازندگی باشد. این بحثی است طولانی که ما به آن نیاز نداریم.
وحدت فرهنگ
عامل دوم که در ساطندگی ملت ها موثر است، مسئله وحدت فرهنگ است. اگر بنا بشود فرهنگ تشابه پیدا کند ملتها به هم نزدیک می شوند واگر یک فرهنگ بشود اصلا طرز تفکر یکی می شود. یک وقت می بینید دو تا قاره بزرگ طرز تفکرشان یک جور است، یعنی در عین اینکه از نظر سیاسی چند ملت اند، از نظر فرهنگی یک ملتند. الان از حرفهائی که در سازمان ملل هست خصوصا در «یونسکو» می گویند: باید کاری کرد که از نظر اصول تاریخ، اصول فضیلت، اصول انسانیت، دنیا را بگونه ای تربیت کنیم که اصلا اخلاق، اخلاق جهانی بشود. همانهائی را که در اسلام گفته الان دارند به زبان خودشان به عنوان حفظ صلح جهانی می گویند. آنها می گویند: ما باید دنیا را به گونه ای بسازیم که تمام دنیا طرفدار انصاف، فضیلت، امانت، پاکی، بشر دوستی، خدمت به مردم، وامثال اینها باشد.
می گویند: باید فرهنگ از قالب فرهنگ ملی درآید وجنبه فرهنگ بین المللی پیدا کند. «ویل دورانت» می گوید: باید اصولی اخلاقی انسانی را از قالب یک ملت درآورد وتوسعه داد بنام قالب جهانی
واگر ما بتوانیم این کار را بکنیم در آن موقع است که ملل واقوام پراکنده را بهم نزدیک کرده ایم.
دیدگاه اسلام
دیدگاه اسلام این است که می گوید: تمام افراد بشر، امریکائی، اروپائی، آسیائی، افریقائی، هندی، شبه قاره، کمونیست، هر کسی هست، در زیان وضرر وخسران وبدبختی است، «والعصر ان الانسان لفی خسر» مگر آنکه یک فرهنگ واحد در عقیده وعمل واخلاق بین مردم حاکم باشد. آن فرهنگ واحد در اصطلاح قرآن چیست؟ می گوید:
«الا الذین ءامنوا» این فرهنگ ایمانی «وعملوا الصلحات» روش پاک عملی است «وتواصوا بالحق» طرفداری از عدل وفضیلت «وتواصوا بالصبر»(7) وخود نگه داشتن در مقابل ناروائی ها.
مگر این فرهنگ جهانی که الآن از آن سخن می گویند چگونه واقع می شود. می گویند: ریشه فضائل انسانی را باید رنگ جهانی داد تا دنیا بصورت یک ملت درآید واین همه خونریزی وفساد وجنایت در بین
-----------------
(7) سوره عصر، آیات 1-3.
مردم نباشد، در این جا عبارت کوتاهی را می آوریم که شاهد خوبی برای ادعای ما است. یکی از جامعه شناسان می گوید:
امروز علائم بی شماری نشان می دهد که در همه جا تمایلی برای از میان بردن سدهای فرهنگی بین ملتها احساس می گردد. این سدها اگر از میان برود، وحدت پیدا می شود وممکن است انسانیت بتدریج به سوی آنچه «ونلدلولکی»، «دنیای واحد» خوانده است یا «گراهان وارا» آن را «جامعه کبیر» نام نهاده است گام بردارد.
تحول خود به خود
می گویند: سومین امر در ساختن ملتها ووحدت ملی تحول خود بخود است. صرف نظر از فرهنگ واقتصاد، جامعه خودبخود ساخته بشود. ولی وقتی در بحث تحول خودبخود صحبت می کنند، می گویند، مرادمان این نیست که علت نداشته باشد زیرا سازندگی ملت بی علت نمی شود، خودبخود که می گوئیم یعنی نقشه نباشد، روحیه خود مردم برای یک سازندگی نو آماده شود. این را تعبیر می کنند به خودبخود، یکی از جامعه شناسان درباره سازندگی خودبخود مثال می زند، می گوید:
در آن موقعی که «آبراهام لینکلن» آمد وقضیه بردگی را لغو کرد، در واقع این آبراهام لینکلن لغو کننده مسئله بردگی نبود، بلکه این همان تحول خودبخود بود، روحیه مردم برای پذیرش لغو بردگی آماده بود، او از فرصت وموقعیت استفاده کرد. بنابراین اگر روحیه جامعه بصورتی درآید که برای تحول ودگرگونی آماده باشد، خودبخود ملتها بهم نزدیک می شوند، وخود بخود دنیا به صورت یک ملت درمی آید.
اکنون با روشن شدن این مقدمات به اصل بحث می پردازیم.
چگونه یک حکومت، تمام جهان را اداره می کند؟
مسئله رشد عقل در حکومت امام عصر (علیه السلام) در روایات آمده، مسئله خودبخود، بمعنی آماده شدن مردم هم به موجب روایات در زمان امام عصر (علیه السلام) وقبل از ظهور آن حضرت در روایات آمده است، نتیجه صد در صد مثبت است، حالا بیان این مطلب که چطور یک حکومت بنام حکومت امام عصر (علیه السلام) تمام جهان را اداره می کند؟
رشد عقل مردم
پیش از این گفتیم که هر قدر رشد عقلی مردم بیشتر شود، نظام
ملوک الطوائفی محکوم می شود وحکومت مرکزی وقدرت یک قانون قویتر می شود، اخبار چه می گوید؟ درباره زمان ظهور امام عصر، روایتی است از امام باقر (علیه السلام) که در تمام کتب نوشته شده:
«عن ابی جعفر (علیه السلام): اذا قام قائمنا وضع الله یده علی روس العباد فجمع بها عقولهم وکملت به احلامهم»(8).
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: زمان ظهور امام عصر که می رسد خداوند دست رحمتش را بر سر بندگان قرار می دهد، توجه کنید نمی گوید بر سر مومنان یا مسلمانان، می گوید بر سر همه بندگان، خوب دست رحمت حق که بالای سر شرقی ها، غربی ها، اروپائی ها، امریکائی ها، آسیائی ها می آید، این دست رحمت حق چه می کند؟
می گوید: با دست حضرت حق عقلهای مردم متمرکز می شود.
عقل مردم کامل می شود.
قبل از ظهو امام عصر، یکی از شرائط ظهور ترقی عقل مردم است، یعنی باید این قدر سطح افکار بالا رود، این قدر مغزها باید ترقی کند که تمام روی کره زمین بتواند یک حکومت را بپذیرد، چون از نظر مردم شناسی اجتماعی، اساس وپایه اصلی قدرتهای بزرگ در
-----------------
(8) بحار الانوار، ح 52، ص 328.
دنیا بر مقیاس ومعیار صلاحیت عقلی مردم است، پس شرط اول رشد عقل است که این را اخبار ما می گوید.
این جمله را خوب دقت کنید: در روزگارهای گذشته ملوک الطوائفی مثل هندوستان، در هر یک منطقه یک «مهاراجه» داشت که او سلطنت می کرد، او حکومت می کرد. بعضی از منطقه ها بزرگ وبعضی دیگر کوچک بود، در هر منطقه کوچک یا بزرگ یک مهاراجه حکومت می کرد، الان چطور شده که چهار صد میلیون نفر(9) زیر بار یک حکومت رفته اند؟ چون سطح فکر بالا آمده است. هر چه سطح فکر بالاتر بیاید ملوک الطوائفی محکوم می شود واصول دموکراسی بقول امروز که عالیترین حکومت شناخته شده است مردم را اداره می کند.
پس شرط اول عقل است، یک نفر بحث علمی می کند که آیا می شود دنیا را با یک حکومت اداره کرد؟ جواب: با مردم منحط نه، آنها مثل بره اند، یک ذره که آمدند، بالا خانواده تشکیل می شود، یک ذره بالاتر عشیره، یک ذره بالاتر قبیله، یک ذره بالتر ایل، یک مقدار بالاتر شهر، یک مقدار بالاتر دو تا شهر، بعد ملوک الطوائفی می آید، بعد برای بیست میلیون نفر یک حکومت، همین گونه افزایش می یابد
-----------------
(9) آمار مربوط به زمان سخنرانی است.
تا برای صد میلیون نفر یک حکومت وجود دارد، آمریکا برای دویست میلیون نفر یک حکومت، در هندوستان برای چهار صد میلیون نفر یک حکومت ودر چین کمونیست برای هشت صد میلیون نفر یک حکومت وجود دارد.
اگر عقلها بالا برود یک قانون بر سر همه سایه می اندازد. اگر رشد عقلی افزایش یابد یک حکومت همه را اداره خواهد کرد پس معیار رشد عقلی است. وامام باقر (علیه السلام) می فرماید: قبل از ظهور وحکومت امام عصر (علیه السلام) عقلها باید بالا برود.
اکنون عامل دیگر را که آمادگی مردم برای تحول است، بیان می کنیم، گرچه تحول متوقف است بر اینکه یک نفر از موقعیت استفاده کرده وتحول را ایجاد کند. مثالی که در کتابها می نویسند جریان «آبراهام لینکلن» است، اما ما مثال دیگری می آوریم.
چرا قیام انبیا توده ها را به خود جذب کرد؟
قیام انبیا چگونه جامعه ها را فراگرفت؟
این را هیچ دقت کرده اید، انبیای بزرگ هر کدامشان که آمدند در
موقعی برانگیخته شدند که روحیه مردم برای تحول آماده بود. مثلا در مورد زمان حضرت موسی قرآن می گوید:
«یذبحون ابناء کم ویستحیون نساء کم وفی ذلکم بلاء من ربکم عظیم»(10).
با بدترین وضع بنی اسرائیل زیر دست فراعنه زندگی می کردند، پسرهای آنان را می کشتند، دخترهای آنان را باقی می گذاشتند، ذلت، تیره روزی، گرفتاری، محرومیت، بدبختی در حد اعلا بود، وقتی که حضرت موسی مبعوث شد، آیا منشأ تحول حضرت موسی اقتصاد بود؟ نه، منشا تحول فرهنگ بود؟ آنهم نه، این ها زمان می خواهد. پس تحول مصر در زمان حضرت موسی چگونه شد؟ همین بحث خودبخود. آیا تحول خودبخود بی حساب بود؟ نه، روحیه مردم آماده بود. موسی درست نیشتر زد خون پرید ومطلب عملی شد.
دوره پیغمبر اسلام را بررسی کنید، واقعا این پیشرفت بهت آوری که مسلمانها در دنیا کردند، آیا همه اش در قدرت نظامی مسلمانها بود؟ اگر چه مسلمانها در سربازی قوی، با ایمان، فداکار واز خود گذشته بودند، ولی اصلا با تعداد دشمنان که در کتابها نوشته اند، قابل مقایسه نبودند.
-----------------
(10) بقره، آیه 49.
در جنگ یرموک تمام مورخین می نویسند: عدد سربازان امپراطوری روم نهصد وشصت هزار نفر بود، یعنی از یک میلیون چهل هزار نفر کم، اما تمام عدد سرباز وافسر مسلمانها چهل هزار نفر بود، آیا مگر چهل هزار نفر می تواند نهصد وشصت هزار نفر را از نظر نظامی شکست دهد؟ حالا هر چه هم خوب باشند. ارتش آن روز غیر از ارتش امروز بود، امروز یک بمب اتم می تواند عده زیادی را نابود کند، ولی جنگ آنروز با نیزه وشمشیر بود، کلاه خود بود. جنگ تن به تن بود پس چرا موفق شدند؟ بر اساس جامعه شناسی همین تحول خودبخود، یک مرتبه دولت روم را شکست داد. به خاطر تحول خودبخود که در میان مردم روم ایجاد شده بود.
این تحول چرا در رومیان ایجاد شد؟ چون مردم روم از حکومت خودشان ناراضی بودند. راه نجات می خواستند مسلمانها آمدند، خودبخود این تحول دست داد. این حقیقت تاریخی را می گویم تا درک کنید واقعیت چه گونه بود؟
در کتابهای تاریخ می نویسند: رومی ها با مسلمان ها در جنگ «یرموک» جنگیدند، اما روز اول با شکست مواجه شدند، روز دوم شکست خوردند. روز سوم شکست خوردند، ماه دوم هم شکست
خوردند، رومی ها خیلی بد جنگ کردند، یک روز آقای «ماهان» فرمانده کل قوای روم تمام فرماندهان وافسران قسمت ها را در یک سراپرده بزرگ جمع کرد.و «ماهان» شروع کرد به قدم زدن، گفت: آبروی روم را بردید! حیثیت ما را درهم شکستید! این چگونه جنگی است؟!
این چه رسوائی است؟ مسلمانها با تعدد کمی که دارند چرا بر ارتش پر جمعیت شما غلبه می کنند؟ چرا این قدر بدبختید؟ همین طور که حرف می زد، دم در یک پیش خدمت وزارت جنگ از در خیمه وارد شد.
- گفت: قربان عرضی دارم.
- برو بیرون چه می خواهی.
- گفت: راجع به همین مطلب عرضی دارم، بیرون نمی روم.
- راجع به کدام مطلب؟
- راجع به همین شکست!
- گفت: چه می خواهی بگوئی؟
- پیش خدمت گفت: آقای فرمانده کل قوا، قطعا، امپراطوری روم باید شکست بخورد وباید مسلمانها غالب وپیروز شوند!
- گفت: چرا؟
- گفت: برای اینکه نارضائی، ناراحتی، در اعماق جان تمام مردم
راه پیدا کرده است.
- گفت: به چه دلیل؟
- گفت: به دلیل بلائی که بر سر خود من درآمد.
- گفت: چه بلائی بر تو وارد شد؟
گفت آن وقتی که من پیش خدمت وزارت جنگ نبودم، زن داشتم ویک بچه دوازده ساله، صد تا گوسفند هم داشتم، با آن گوسفندها زندگی می کردیم. یک روزی بچه من گوسفندها را نزدیک خانه به چراگاه برده بود، زن من هم آنجا در اطاقش ناظر بود، یکی از افسرانی که الآن زیر این چادر ایستاده با سربازانش از آنجا عبور می کرد، گوسفندهای مرا دید، دستور داد: بروید پنج تا از گوسفندها را بگذارید برای صاحبش، بقیه را بگیرید بیاورید، تا رفتند گوسفندهای مر بگیرند بچه دوازده ساله من جیغ زد، داد زد، گریه کرد، گفت: چرا گوسفندها را می برید؟ برای چه می برید؟ افسر شما گفت: سر بچه را ببرید؟ سر بچه مرا بریدند؟ زن من دید بچه اش را کشتند، دوید مویه کنان وموی کنان، عربده زنان، وای بچه ام. با زن من عمل منافی با عفت کردند وتمام گوسفندها را هم بردند، من بخاک سیاه نشستم آمدم این شغل را گرفتم. این مملکت نمی شود بماند، باید در مقابل
مسلمانها شکست بخورد. تا این حرف را زد «ماهان» فرمانده کل قوا گفت: کدام است آن افسر معرفی کن؟ گفت: نه، معرفی نمی کنم، زیرا به او کاری نخواهید داشت ومن را به عنوان مفتری تعقیب می کنید ویک بلای تازه بسر من می آورید، این را گفت وزد بگریه وخارج شد. ماهان گفت: این چه وضعی است وبا عصبانیت خیمه را ترک کرد ورفت. نصف شب همان افسر کسی را مامور کرد سر پیش خدمت را بریدند، صبح آمدند به ماهان گفتند: پیش خدمت کشته شد برای اینکه مبادا سری را فاش کند. بعد هم رومیها شکست خوردند واز بین رفتند، زیرا ممکن نبود بمانند.
تحول ودگرگونی که جامعه شناسان می گویند، غیر از تحول اقتصادی وغیر از تحول فرهنگی است. اگر روحیه جامعه برای دگرگونی آماده شد، با تحول خودبخود تمام مردم آن تحول را استقبال می کنند.
سخن ما درباره امام عصر این است که شرائط تحول خودبخود در دنیا پیدا می شود، روحیه مردم برای پذیرش حکومت امام عصر آماده می گردد به تمام معنای کلمه. حالا خواهید گفت قبل از ظهور امام عصر (علیه السلام) تحول خودبخود چگونه شکل می گیرد؟ برای روشن
شدن پاسخ این سئوال به اخبار رجوع کنید. در روایات عدد کشتارهای قبل از قیام امام عصر را می گوید، این کشتارهای زیاد مربوط به قبل از حکومت امام عصر است، نه در زمان آن حضرت. می فرماید:
«لا یکون هذا الامر حتی یذهب ثلیا الناس»
قیام امام عصر نمی شود، تا وقتی که دو ثلث بشر کشته شود.
راوی عرض می کند.
«اذا ذهب ثلثا الناس فمن یبقی؟»
وقتی دو ثلث بشر برود دیگر کی می ماند؟
«فقال: اما ترضون ان تکونوا فی الثلث الباقی؟»(11).
امام (علیه السلام) به صحابی اش فرمود: شما دلتان نمی خواهد جزء ثلث باقی مانده باشید؟
نه من می توانم تصور کنم آن روزی را که دو ثلث بشر نابود شود ونه شما می توانید تصور کنید، بشری که دو ثلثش رفته ویک ثلثش باقی مانده چه حالی دارد؟ عصبانی، ناراحت، کارش لعن ونفرین است، اصلا من نمی توانم فکر کنم اگر دو ثلث بشر کشته شود جامعه چه حالتی خواهد داشت؟!
-----------------
(11) بحار الانوار، ج 52، ص 113.
اولا آن روزی که امام صادق (علیه السلام) می فرماید: دو ثلث بشر نابود می شود، دوران نیزه وشمشیر بود، با نیزه وشمشیر نمی شود دو ثلث بشر را کشت، تا شروع کنند بکشتن، نسلهای بعد بزرگ می شودند وخلاء را پر می کنند، پس نمی شود دو ثلث بشر را کشت. این یک پیشگوئی است که نسبت به وسائل جنگی جدید فرموده اند.
اما حالا می توانیم بفهمیم یعنی چه؟ الآن موشکهای قاره پیمای شوروی با کلاهک اتمی سه پیکانه وپنج پیکانه سراسر امریکا را هدف گیری کرده وروی سکوها حاضر است. چهار تا برای «کالیفرنیا» سه تا برای واشنگتن، دو تا برای نیویورک، پنج تا برای نیوزدی، همه را هدف گرفته با زاویه های معین حاضر است.
در آمریکا هم روی سکوها، موشکها با کلاهکهای اتمی سراسر اتحاد جماهیر شوروی را هدف گرفته وحاضر! چین کمونیست هم که بنام شخص ثالث! وارده شده آنهم هر دو هدف را گرفته وحاضر! خدا نکند جنگ بشود، همین قدر فرمانده امضاء کرد که موشکها شلیک بشود، کلیدها تک تک، زده می شود آنها از این طرف، این ها از آنطرف، اون از این طرف، اگر هشت صبح شلیک آغاز شود ساعت یازده دو ثلث بشر خاکستر خواهد شد! حالا می فهمیم دو ثلث بشر
چه گونه نابود می شود، هشت صبح فرمان صادر می شود، ساعت یازده دوازه دو ثلث بشر نابود شده چه خبر است؟ وای از آن اخباری که می رسد. مردمی که باقی مانده اند؟ برای باقی مانده ها، تمام فرانسه رفت، تمام انگلستان رفت، تمام سوئد رفت، تمام نروژ رفت، تمام دانمارک نابود شد، تمام آلمان ویران شد، تمام! نمی دانیم چه خبر است؟ اصلا نمی شود فهمید! چه قدر باقی می ماند یک ثلث، این یک ثلث چه حالی دارند؟ این یک ثلث روحیه ای دارند که جامعه شناسی می گوید: تحول خودبخود، همه عصبانی، تمام ناراحت، از چی؟ از تکنیک، از صنعت، از موشک، از اتم، از هیدروژن، نفرین بر موشک، نفرین بر اتم، جان بشر را گرفت ریشه بشر را کند منشاء تمام بدبختی ها شد.
این مردم بجان آمده از دست تکنیک مادی بر اثر فشار شدید در آن جنگی که امام می گوید: «دو ثلث بشر می رود» یک مرتبه تمام دلها به سوی ماوراء طبیعت وبه سوی خدا متوجه می شود، همه می گویند: ای خدا! آیا یک نجات دهنده نیست؟ آیا یکی نیست بلا را ببرد، بدبختی را ببرد؟ آدمکشی را ببرد، جنایت را ببرد، ای الله! فرجی کن، همه کارد به استخوانشان رسیده، روحیه مردم آماده است
برای چه؟ برای یک انقلاب ایمانی وبرای قبول یک حکومت آسمانی، یک مرتبه در آن موقعی که روحیه دنیا آماده است، روایت می گوید: منادی حق ندا می دهد تمام مردم می شنوند می گوید:
«الا یا اهل العالم قد ظهر مهدی آل محمد فاتبعوه»(12).
می گوید: مردم! رهبر الهی، پیشوای آسمانی، نجات دهنده بشر، نابود کننده بیدادگری وظلم وستم، ظهور کرده، مردم! بیائید از اوامرش اطاعت کنید، مبادا سرپیچی کنید که گمراه می شوید. همه استقبال می کنند. جان ها همه به لب آمده، انقلاب خودبخود، باید در دنیا پیدا شود. انقلاب خودبخود یعنی روحیه مردم برای پذیرش یک امر روحانی والهی آماده می شود.
جواب شبهه
با توجه به این نکات، روشن شد چه قدر خام است آن که می گوید: در مقابل سلاحهای نیرومند، شمشیر امام عصر چه می کند؟
برای این سئوال سه پاسخ ذکر می کنیم.
اولا، شمشیر سنبل است، الآن هم ما شیر وخورشید داریم
-----------------
(12) اکمال الدین.
شمشیر بدست(13)، می گوئید دیگر دوره شمشیر گذشت، شمشیر چیست؟ اما شمشیر سنبل است.
ثانیا، اگر قضیه، قضیه خرق عادت باشد، شمشیر متکی به اراده حق، تمام قدرتها را به یک اشاره خاموش می کند.
ثالثا، تمام صاحبان سلاح پناه می برند به امام عصر (علیه السلام)، شما نشنیدید گاهی در جنگها فرمانده نظامی با اسلحه تسلیم شده، همه دنیا که بی چاره شدند آنگاه که یک بوی روحانی بشنوند به دنبال او می روند وهم تسلیم او می شوند.
نماز استسقای مرحوم آیة الله سید محمد تقی خوانساری
در اینجا جریانی را برای روشن شدن مطلب می آوریم.
مرحوم آیة الله آقا سید محمد تقی خوانساری «رضوان الله علیه» در قم بود، قم گرفتار بی بارانی شد. مردم تصمیم گرفتند برای نماز به مصلی بروند. مرحوم آیة الله خوانساری امامت جماعت را پذیرا شد وفرمود: من حاضرم بروم برای صلاة استسقاء. به مردم خبر دادند.
با
-----------------
(13) روی پرچم ایران در زمان شاه، تصویر یک شیر بود که شمشیر بدست داشت واز پشت او خورشید طلوع کرده بود.
تمام آدابی که اسلام گفته؛ پا برهنه، بچه را از مادرها جدا کنند، گریه، شیون، با این حال حرکت کردند. رودخانه شهر خشک شده بود، یک عده داخل رودخانه راه می رفتند ویک عده جوان خام هم متلک می گفتند، می گفتند: توی رودخانه نروید آب شما را می برد! اما اینها اعتنا نکردند ورفتند. این جریان در موقع جنگ جهانی بود. پایگاه نظامی های آمریکا در خاکفرج بود آمریکائیها دیدند که جمعیت می آید، خیال کردند می خواهند به پایگاه حمله کنند، تمام مسلسلها را سوار کردند که مردم را بکوبند، رئیس شهربانی نزد آمریکائیها رفت، گفت: مردم می خواهند نماز بخوانند، دعا کنند به شما کاری ندارند، مردم آمدند، آمریکائیها هم نگاه می کردند، همه پشت مسلسل مواظب بودند. مرحوم آسید محمد تقی خوانساری آمد دعا خواند، نماز خواند، با فاصله کم، بارانی آمد عجیب. وقتی باران آمد آمریکائیها تکان خوردند، بوسیله رئیس شهربانی از مرحوم آقا سید محمد تقی خوانساری وقت گرفتند، امراء وفرماندهان بزرگ آمدند، مثل اینکه داخل کلیسا در مقابل محراب زانو می زنند! آمدند مقابل آقای آسید محمد تقی زانو زدند، گریه کردند التماس کردند، دستها را هی حرکت دادند، مترجم گفت: اینها می گویند: آقا تو مسیح
زمانی، تو مستجاب الدعوه ای، تو که دعا کردی باران آمد، دعا کن، جنگ تمام شود، ما پیش زن وبچه مان برویم، ما به جان آمدیم!
این جریان را برای این ذکر کردم که بگویم سربازی که در غربت مانده، وصدمه ای هم ندیده تایک جرقه روحانی می بیند، می آید التماس می کند دعا کن ما نجات پیدا کنیم، می گویم:
امام (علیه السلام) می فرماید:
«قبل از ظهور امام زمان (علیه السلام) دو ثلث بشر کشته می شود یعنی اگر در کره زمین سه میلیارد وششصد میلیون بشر باشد(14) در یک روز دو میلیارد وچهارصد میلیون نفر کشته بشوند، آن یک میلیارد ودویست میلیون چه حالی دارند؟ چه دلی دارند؟ چه روحیه ای دارند؟ چه اشک وآهی دارند؟ چه آمادگی برای تحول دینی وروحانی وانقلاب معنوی دارند، امام عصر در آن زمان می آید با این بیان، شرائط حکومت امام عصر (علیه السلام) خیلی واضح است.
از یک طرف عقل بالا آمده، از یک طرف شرائط خودبخود متحول وانقلاب اجتماعی به وجود آمده، از یک طرف مردم از شدت کشتار بجان آمدند، مانند تشنه لبی که دنبال آب می گردد، مانند درد
-----------------
(14) آمار ذکر شده مربوط به زمان سخنرانی است.
کشیده ای که دنبال دوا می گردد، تا ندای ظهور امام عصر ورهبر روحانی جهان برخیزد، مثل سیل مردم اجابت می کنند.
بنابراین حکومت امام عصر (علیه السلام) بنام یک حکومت جهانی، شرایط ومقدمات می خواهد، با تحقق آن مقدمات حکومت عدل جهانی امام عصر (علیه السلام) جهان را در سیطره خود در می آورد.
اصل تصور حکومت جهانی در سازمان ملل پرونده دارد. در سازمان ملل، «راسل» فیلسوف پیر مرد که چندی قبل فوت کرد، در کتاب امید نو می گوید: «بشر بر سر یک دو راهی است، یا باید حکومت جهانی را بپذیرد، یا جنگ اتم بشر را نابود خواهد کرد». تئوری حکومت جهانی چیست؟ می گوید: «ملتها در داخل خودشان یک حکومت ملی داشته باشند، اما قدرتهای ارتشی مربوط به حکومت جهانی باشد.
آری اوست سرفرمانده برای همه جهان، او دیگر اجازه نخواهد داد آتش جنگ شعله ور گردد. او با حکومت جهانی خود، عدالت را به ارمغان می آورد.
در حالات امام عصر (علیه السلام) وشرایط ظهور آن حضرت ونتایجی که در ارتباط با قیام آن حضرت است، اخبار وروایات بسیاری آمده است. یکی از مطالبی که در روایات بیش از همه به آن تکیه شده، مسئله اقامه عدل جهانی است، یعنی نه یک روایت، نه دو روایت، نه سه روایت، بلکه روایات متعدد می فرماید:
«یملا الله به الارض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا»(15).
ودر بعضی روایات می گوید:
«بعد ما ملئت ظلما وجورا»
یعنی: خداوند بوسیله امام عصر (علیه السلام) عالم را پر از عدل وداد
-----------------
(15) بحار، ج 36، ص 316.
می کند همچنانکه پر از ظلم وجور شده است، یا بعد از آنکه پر از ظلم وستم شده باشد.
بنابراین می توان گفت: مسئله اقامه عدل، عالی ترین هدف در حکومت امام عصر (علیه السلام) است. مقداری به جلو برگردیم وببینیم اصلا انگیزه، هدف ومقصود از قیام پیامبران خدا چه بوده است؟
هدف از بعثت پیامبران
قرآن شریف می فرماید: ما پیغمبران را با دلیل وبرهان میان مردم فرستادیم وبرای آنها کتاب ومیزان قرار دادیم، برای اینکه بشر زندگی اش بر اساس عدل وداد استوار باشد. بنابراین انبیاء وپیغمبران خدا برای اقامه عدل برانگیخته شده اند، ولی بشر تا الان به طور کامل مسیر عدل را نپیموده است. البته مردم کم وبیش گاهی عادل بوده اند وگاهی فاسق وگنهکار، اما عدل مطلق، انجام وظیفه مطلق، در سراسر گیتی تا الان تحقق پیدا نکرده است. وروایات می گوید: این هدف در ایام امام عصر (علیه السلام) آشکار خواهد شد.
چرا بشر ستم می کند؟
اینک به این بحث می پردازیم که چرا بشر از مسیر عدل وفضیلت منحرف می شود، چرا ستم می کند؟ با اینکه بشر دارای وجدان اخلاقی است ووجدان اخلاقی، بشر را به پاکی دعوت می کند، با اینکه بشر دارای عقل است وعقل، بشر را به پاکی دعوت می کند.
چرا بشر گناه می کند؟ چرا بشر ستم می کند؟ چرا بشر تجاوز وتعدی می نماید؟
برای بیان این مطلب لازم است مقداری درباره خصوصیات وویژگیهای بشر بحث کنیم، همانطوری که یادآور شدیم خداوند در باطن ما دو قدرت پاک بوجود آورده، اول عقل است، عقل گناه نمی کند، عقل خود را آلوده به معصیت نمی نماید.
حتی در روایات به مردم می گوید: عقل حجت پروردگار است. در باطن بشر، عقل بمنزله یک پیغمبر است در وجود ما، مگر ممکن است حجت پروردگار گناه کند؟ عقل هدفش پاکی است.
علی بن ابیطالب (علیه السلام) می فرماید:
«استرشدوا العقل ترشدوا ولا تعصوا فتندموا»(16).
-----------------
(16) بحار الانوار، ج 1، ص 96.
یعنی شما عقل را مرشد ورهبر خود قرار دهید تا به سعادت برسید، مبادا با عقل مخالفت کنید که ندامت وپشیمانی دامنگیرتان می شود. بنابراین عقل گناه نمی کند، ما را هم به گناه دعوت نمی نماید.
وجدان اخلاقی
در باطن تمام افراد بشر یک نیروی الهی ویک قدرت آسمانی وجود دارد که در لسان آیات قرآن شریف با کلمه الهام ادا شده است:
«فالهمها فجورها وتقویها»(17).
اما در زبان دانشمندان امروز بنام وجدان اخلاقی است. در باطن ما وجدان اخلاقی هست حتی بچه ها هم دارند، وجدان اخلاقی آن قوه ای است که ما را در گناه، ملامت وسرزنش می کند که چرا ما گناه کردیم. گاهی اتفاق می افتد که انسان اول شب مرتکب یک جرم بزرگ شده، جرم خود را پنهان کرده شب می رود منزل در بستر دراز می کشد، هر چه بخود می پیچد که بخوابد، نمی تواند بخوابد.
یک قوه ای، یک قدرتی از درونش به او فریاد می زند، می گوید: نامرد، گناهکار، بی حیا، جانی، آمده ای بخوابی! مگر من می گذارم که
-----------------
(17) سوره شمس، آیه 9.
بخوابی، تو خیانت کاری، تو جنایگری!
در اندرون من خسته دل ندانم چیست که من خموشم واو در فغان ودر غوغاست آن قدرتی که ما را در گناه ملامت می کند، قرآن او را نفس لوامه می نامد، یعنی نفسی که بشر را در زمینه معصیت ملامت می کند، بنابراین عقل که گناه نمی کند، وجدان اخلاقی هم نه تنها گناه نمی کند بلکه در مورد گناه آدمی را ملامت می کند، پس گناهکار کیست؟ در باطن ما چه قدرتی ما را به گناه وادار می کند؟
جواب: در باطن ما غرائز وتمایلات نفسانی مانند شهوت، غضب، حب مال، حب مقام، شهرت طلبی، علاقه به اولاد، علاقه به زن، علاقه به تمدن اجتماعی وامثال اینها وجود دارد. اینها عواملی است که ما را به گناه وادار می کند.
تمام پرونده های جنائی را ورق بزنید، ملاحظه می کنید آن چیزی که انگیزه گناه بوده غرائز واحساسات است، نه عقل گناه می کند، نه وجدان، حالا به عنوان نمونه: شخصی وارد زندان می شود، می بیند یک نفر محکوم به اعدام شده است. می گوید: چرا؟ می گویند: پرونده اش را بخوان. پرونده اش را ورق می زند، می بیند در پرونده او
نوشته اند: شبی اطلاع پیدا کرده یک پیر زنی دو هزار تومان پول نقد دارد، رفته پول پیر زن را بدزدد، پیر زن بیدار شده وفریاد زده، سر پیر زن را بریده وپول او را برده است، یک قتل اتفاق افتاده، چرا؟ منشا قتل چیست؟ جواب: حب مال.
باز یکنفر دیگر محکوم به مرگ شده، چرا؟ زیرا در پرونده اش نوشته شده: یک نفر جوان با یک زن رفیق بوده، شب می رود در یک رستوران می بیند آن زن با مرد دیگری پشت میز نشسته. ناراحت می شود، سلاح گرمش را می کشد، یکی به زن می زند ویکی به مرد! چرا جرم واقع شده؟ جواب: به خاطر شهوت.
باز دیگری محکوم به مرگ شده، چرا؟ زیرا در پروندهی او نوشته شده است، یکنفر خودش را نامزد برای کدخدائی یک ده کرده بود، رقیبی پیدا کرد از دست رفیق عصبانی شد، با پشت بیل زد، رقیبش را کشت، حالا محکوم به مرگ شده چرا باید اعدام شود؟ جواب: به خاطر غریزه مقام.
شما هر جا جرم وجنایت ببینید از نظر تحلیل روانی جنائی، باصطلاح شناختن منشا جنایت، مربوط به غرائز وتمایلات نفسانی بشر است، حالا در اینجا یک سوال پیش می آید وآن این است که آیا
عقل در گناه هیچ مداخله نمی کند؟ جواب: چرا!
گاهی غریزه مجبورش می کند، بیچاره عقل گرفتار می شود، مثلا یک دزد برای ارضای غریزه مال به دزدی رفته، پشت دیوار صاحب خانه آمده می بیند دیوار بلند است، می خواهد برود، می بیند نمی تواند، دلش پول می خواهد نمی تواند برود!
در این هنگام غریزه از عقل استمداد می طلبد واز او راهنمایی می خواهد. ولی عقل حاضر نیست غریزه را در راه گناه کمک کند از این رو امتناع می ورزد ولی چون غریزه قدرتمند است عقل را در تنگنا قرار می دهد. وقتی که عقل در تنگنا گرفتار شد، به ناچار می گوید: یک سر طناب را ببند به درخت، سر دیگر را ببند به میخ طویله، دستت را بگیر برو بالا. برنامه می دهد ولی ناراحت است.
تمام مردم در هنگام گناه، این تضاد را در باطن خودشان احساس می کنند، یک قدرت می گوید: نه، گناه نکن، ناپاکی نکن، قدرت دیگر می گوید: بکن، حتما انجام بده، بین قدرت نفی واثبات علی الدوام کشاکش است واین یا بین وجدان است وغریزه ویا بین عقل است وغریزه.
تا کنون معلوم شد منشا گناه غرائز است، ولی این سئوال مطرح می شود که آیا عقل ووجدان اخلاقی قدرت ندارند که غریزه را بزمین
بزنند وگناه نکنند؟ جواب: نه، غریزه خیلی توانائی دارد، هیچ قدرتی در وجود ما به قدر غرائز قدرت ندارد، عقل در حال عادی حکومت می کند، اما وقتی حال عادی از دست برود ومیدان بدست غریزه افتاد، عقل شکست می خورد.
در حالت عادی اگر عقل ما با ما صحبت کند همه ما عقلمان را حمایت می کنیم، می گوید: گناه نکن، در هنگام غضب خودت را نگه دار، غضب منشا جرم وجنایت است، همه ما می گوییم: عقل راست می گوید، ما از عقل اطاعت می کنیم، از فرمان عقل سرپیچی نمی نمائیم، هر چه بگوید عمل می کنیم، ولی وقتی که غریزه به مقابله با عقل پرداخت، دیگر صدای عقل به جائی نمی رسد، صدای عقل مثل صدای یک پیر مرد پخته فهمیده دانا ولی لرزان است، اما غریزه مانند یک جوان قلدر ورزیده سینه پهن توانا، آن پیر مرد مگر قدرت دارد در مقابل این نیرومندی وتوانائی مقاومت کند؟ هرگز، همه اش غریزه است!
این همه جنگ وجدل، غوغا وفریادی که در دنیاست یا برای مال است یا برای مقام، یا برای جاه، یا برای شهرت، یا برای شهوت، یا برای غضب، یا سایر غرایز. علی الدوام بشر در این مسیر راه می پیماید.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
«الهوی یقظان، والعقل نائم»(18).
هوای نفس بیدار است وعقل خواب، صدای عقل بجائی نمی رسد. این همه گناهان که می شود مربوط به غرائز است، انبیاء وپیغمبران آمده اند برای اینکه غرائز مردم را مهار کنند، وجلو تندروی غرائز را بگیرند تا غرائز باندازه عمل کند، اما نمی شود، خیلی زحمت می کشند ولی تا غریزه تحریک می شود یکمرتبه مثل اسب سرکش افسار پاره می کند خود را به زمین وزمان می زند واعتنا به مقررات وقوانین وانسانیت وفضیلت ندارد، مگر افراد بسیار محدود، جدا افرادی که در همه حالات بتوانند خودشان را نگه دارند، بسیار کم هستند.
«اشجع الناس من غلب هواه»(19).
شجاع ترین وقویترین مردم آن کسی است که بر تمایلات خود حاکم باشد، غالب باشد، بعضی از ماها اشتباه می کنیم، خیال می کنیم آدم خوبی هستیم در حالیکه در معرض بدی قرار نگرفته ایم، آدم خوب آن کسی است که در معرض اعمال زشت قرار بگیرد وبدی نکند، نه اینکه در معرض اعمال زشت قرار نگیرد. به عنوان مثال
-----------------
(18) بحار الانوار، ج 78، ص 228.
(19) بحار الانوار، ج 70، ص 76.
کسی که می گوید من بیست سال در دستگاه دولت کار کردم ورشوه نگرفتم، در صورتی قابل تحسین است که رشوه گرفتن برای او ممکن باشد. ولی کسی که مثلا رئیس بایگانی شناسنامه مرده های چهل سال قبل باشد، مرده ها که به او رشوه نمی دهند. اگر به کسی رشوه عرضه کردند ونگرفت انسان است.
حلم آن نبود که در وقت خوشی * * * دست رافت بر سر مردم کشی
حلم آن باشد که هنگام غضب * * * آتش خشمت نشانی از لهب
قویترین مردم کیست؟
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) از جائی عبور می کرد. جوان ها برای وزنه برداری به سبک دنیای دیروز جمع بودند. وزنه در آن زمان غیر از حالا بود، حالا وزنه دارای یک میله آهن وحلقه های آهنی محکم ودارای پلاکهای محکم است. اما آنوقت سنگ بود، سنگ نیم متر در نیم متر بقطر ده سانت یا نیم متر در یک متر بقطر ده سانت یا نیم متر در یک متر به قطر بیست وپنج سانت اینها را باید از جا بردارند، سنگ بزرگی
بود که «حجرالاشداء» نام داشت وزنه قهرمانان. پیغمبر اکرم در حال عبور بود، دیدند عده ای جمعند، پرسیدند: چه خبر است؟
گفتند: پهلوانان وزنه برداری می کنند. پیغمبر آمد جلو، جوان ها هم خوششان آمد که پیغمبر در میان ورزشکاران آمده است، گرم شدند وخوشحال، وزنه بردار وزنه را برداشت، توجه تماشاگران جلب شده بود.
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: میل دارید من به شما بگویم از این قوی تر چه کسی است؟
صحبت وزنه برداری است، خیال می کردند این پهلوان که رکورد را شکسته، یک پهلوان رکورد شکنی را هم پیغمبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) سراغ دارد. پرسیدند از این قوی تر کیست؟ شما سراغ دارید؟ گفت: بله، پرسیدند: کیست؟ کجاست؟! فرمود: گوش کنید تا بگویم از این شخص چه کسی قوی تر است، ببینید مکتب را عوض کرد، مکتب آنها ورزش بدن بود، پیغمبر توجه آنها را به قدرت اراده، جلب کرده وفرمود:
از این قوی تر آن انسانی است که اگر شهوت بر او غلبه کند بی عفتی نکند، اگر غضب بر او غلبه کند جنایت نکند، اگر به مقام رسید
ستم نکند، اگر ثروتمند شد مغرور نشود، این را می گوئیم قوی(20)، پیغمبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) چقدر جامع صحبت کرده است، در شهوت، در غضب، در قدرت، در ثروت، که چهار لغزشگاه بشر است، نباید لغزش پیدا کند.
بعضی از افراد در هیجان شهوت، اراده واختیار ندارند وبه هر گناهی تن می دهند، بعضی در مورد غضب، اراده واختیار را از دست می دهند، بعضی در حالیکه کاسب جزء هستند مودب، مهربان وخوش اخلاق هستند، همینکه ثروتی پیدا می کنند دیگر قابل معاشرت نیستند وبعضی ها هم تا بیکارند آدمهای مودبی هستند، تا یک شغلی پیدا می کنند، وآبی به پوستش می آید دیگر خدا را بنده نیست.
پیغمبر (صلی الله علیه واله وسلم) می گوید: آدم قوی کسی است که دلش ظرفیت داشته باشد. اگر در غضب، در شهوت، در قدرت، در ثروت خود را باختید ظرف شما کم است، شخصیت شما اندک است. انسان اگر قوی باشد در این جزر ومدها خود را نگه می دارد.
-----------------
(20) تنبیه الخواطر، ص 265.
دنیا بر مبنای غرائز پیش می رود
اینک به اصل بحث می پردازیم. دنیا از اول بر پایه غرائز، به سوی گناه رفته تا الان که وضع بدتر شده است، اینکه می گوئیم بدتر شده به دو دلیل است: یکی از نظر مکتب علمی جهان ودیگری از لحاظ آمار.
اما از نظر مکتب علمی جهان، در دنیای هزار سال قبل، دو هزار سال قبل، مکتب یونان در باب سعادت که بحث می کرد می گفت: سعادت بشر، عبارتست از کمال روح وکمال روح را در این می دانستند که انسان دارای چند صفت باشد: عفت، شجاعت وهمچنین عدالت، اگر انسان دارای این سه صفت باشد، این گونه انسان سعادتمند است. اگر به مکتب یونان می گفتید درباره بدن آدم چه می گوئی؟
می گفت: بشر اگر روحش سالم وبدنش مریض باشد به سعادت او صدمه نمی خورد، سعادت بشر در صورت داشتن صفات اخلاقی است.
در دنیای هندوستان هم یک چنین عقیده ای بود، می گفت: سعادت آدمی راجع به صفات معنوی او است، اگر می پرسیدند: راجع به بدن چه می گوئی؟ می گفت: بدن باید زجر ببیند، هر چه بدن
بیشتر زجر ببیند سعادت انسان بیشر می شود، ولذا ریاضت کشی می کشیدند، خود را به درخت می آویختند، روی میخ می خوابیدند خیلی زجر می دادند، این حرفها مال یکی دو هزار سال قبل بود.
اما اکنون چه خبر است، در زمان ما دنیای اروپا چه می گوید؟ دنیای آمریکا الان چه می گوید؟ در دنیای الان سعادت رفته روی مادیات ولذات. اصلا صحبت از معنویت نیست، سعادت یعنی لذت، یعنی بهتر زیستن، بیشتر خوش بودن، بهتر کیف کردن، بیشتر بهره بردن! در اروپا وضع همین گونه است، در ایران هم همین گونه است(21)! تمام هدف ها رفته روی زندگی مادی وبیشتر لذت بردن منتهی بعضی ها یک چاشنی دینی هم دارند! بعضی آنرا هم ندارند! ولذا اگر یک آدمی بدن سالم، اتومبیل عالی، زن زیبا، خانه قشنگ، درآمد خود، لذائذ عالی داشته باشد، خلق الله به او نگاهی می کنند، می گویند: چه انسان سعادتمندی!
همین عشق به لذت، لذائذ خطرناک آورده، همین عشق به لذت برای مردم هروئین آورده، الکل آورده، مشروبهای الکلی آورده، صحنه های خطرناک آورده، چیزهائی در دنیا آورده که کم وبیش
-----------------
(21) مراد، ایران در زمان شاه است.
اطلاع دارم، ولی از ذکر آنها خودداری می کنم.
آنوقت در این دنیا که همه اش صحبت از لذت وشهوت است، برای رسیدن به لذت دعوا می شود! یک زن زیبا است، دو نفر دعوا می کنند، یک پول است دو نفر درباره آن نزاع می کنند، یک شکار است دو نفر هدف دارند، آنوقت بهم تهمت می زنند، یک مقام است، یک عنوان است، کشاکش است، پس چرا ما مانند حیوان نباشیم؟ فقط مقررات دنیا معیار باشد ما هم حیوان هستیم!
داروین آمد گفت: تنازع بقاء در عالم حیوان، اسلام آمد وفرمود: تعاون بقاء در عالم انسان؛ اما الان تعاون بقاء رسیده به تنازع بقاء. هر که قوی تر است می خواهد زیر دستان را پاره پاره کند واموال آنانرا ببرد. او می گوید: پول مال من است، مقام مال من است، لذت مال من است، به عواطف کاری ندارد، اگر تجاوز وتعدی نمی کند یک مقدار از ترس قوانین است نه برای انسانیت، انسانیت خیلی کم است اگر کسی برای انسانیت، کسی را ایذاء نکند برای انسانیت به حقوق دیگران تجاوز نکند، یک در هزار اگر پیدا کردیم همه باید به آن سلام برسانیم.
اما آنچه که الان هست، لذت، شهوت وحرص به لذائذ مادی
است، مثل عالم حیوان، عالم حیوان چطور است؟ اگر مقررات نباشد عالم انسان هم همینطور است! ما مکرر دیدیم یک مرغ رفته توی گلها ولجنها یک کرم پیدا کرده، این بیچاره شکاری بدست آورده، می خواهد برود یک محل خلوتی گیر بیاورد، این شکار را بخورد، اما این مرغ لاغر است، ناتوان است از این مرغهای نژاد ایرانی است، کوچولو است یکوقت یک مرغ درشت هلندی می رسد با آن بدن قوی آن منقاری که ضربه کلنگ مقنی دارد چنان به کله این مرغ لاغر می کوبد، بیچاره کله اش گیج می خورد، کرم از منقارش می افتد، آن مرغ بزرگ کرم را می خورد، آنکه شکار کرده، فقط کتک خورده! چرا انسان اینطور نباشد؟ چرا نباشد؟ اگر بنا شد فضیلت ومعنویت بمیرد چرا نباشد؟ معنی تنازع بقاء این است.
انبیاء آمده اند چه بکنند؟ انبیاء آمده اند می گویند، بشر فضیلتش اینست که انسان باشد نه حیوان. فضیلت، انصاف، وجدان اخلاقی، حقیقت، حمایت از ضعیف، بشر دوستی وسایر صفات پسندیده که در نهاد بشر نهفته است باید بیدار شود، واین صفات را انبیاء جدا بیدار کردند.
اما قدرت پیشرفت شهوت ولذت در دنیا فرصت نمی دهد که
مردم به معنویات برسند، جدا من جامعه خودمان را بررسی می کنم می بینم اصلا در آنهائی که مسلمانی هست، مذهب کم کم جنبه تشریفاتی دارد پیدا می کند مثل دنیای اروپا وآمریکا است، جنبه عملی ندارد. مثل کاسه وبشقابهای مجلس فاتحه می ماند، طبق کشها کاسه های بزرگ می آورند با گلدان، نه در این کاسه آب است، نه در این کاسه شربت است، نه در این کاسه دوغ است، نه در این کاسه گلاب است، بار می کنند این کاسه گلدان ها را می آورند کرایه اش را می گیرند می برند، این را می گویند تشریفات وهیچ اثری ندارد.
الان برای بعضی دین فقط جنبه تشریفاتی دارد، زیرا دین نمی تواند روی اعمالشان اثر بگذارد، نمی تواند از گناه باز دارد، از غیبت باز دارد، از دزدی باز دارد، از ناپاکی باز دارد، از بی عفتی باز دارد، نمی دانم شاید من اشتباه می کنم!
من روی هم رفته که جامعه را بررسی می کنم، کسی که پرتو دین صد در صد روی زبانش، قدمش، مالش، کسبش، کارش، زنش وبچه اش پرتو افکنده باشد یک در هزار است. البته اجتماع ما بسیار بد نیست همانگونه که بسیار خوب هم نیست، بلکه در میان خوبی وبدی قرار دارد، گاهی انسان، یک دروغ می گوید، یک «لا اله اله الله»
می گوید! یک غیبت می کند یک «سبحان الله» می گوید! یک آب دعا می خورد، یک عرق می خورد! یک مقداری کمک به یتیم می کند، یک رقص سیر می کند! یک جیب می برد، دو تومان صدقه می دهد، یک کربلا می رود، یک پاریس می رود! مخلوط است خلاصه یک خورده ای از آن، یک خورده ای از این، حق وباطل مشوب است. تازه این هم که مشوب است به حق وباطل، تا آن وقتی است که دین مزاحم ما نشود، یعنی دین ما مزاحم کار ما، کسب ما، نان ما، اداره ما، شغل ما نباشد، اول شب باشد خواب ما را نگیرد، آسایش ما را نگیرد، مجلسی باشد، نور متناسب باشد، گرد هم بنشینیم برای ما یک جنبه تفنن هم داشته باشد، ولی اگر با یک شان ما مخالف باشد، کار دینی مزاحم با وقت ماست، مزاحم با کار ماست، مزاحم با خواب ماست، مزاحم با آسایش ماست، می بینیم جبهه ضعیف شکست می خورد.
این است وضع جهان ما وبا این وضع جهان بسرعت بسوی گناه می رود، روز به روز گناه در دنیا زیادتر می شود، آمارها نشان می دهد دنیا چه خبر است! تا کنون مبنای علمی موضوع را ذکر کردیم که اصل در سعادت انسان را، لذت قرار داده اند!
وضع جهان از زبان آمار
اما آمار؟ آمارهای عجیبی موجود است! آماری را چندی قبل آمریکائیها نشر دادند، در روزنامه، در ارتباط با سال 1967 یعنی سال گذشته، در آنجا آمار عجیبی بود، قسمتی از آن را نقل می کنیم، نوشته بود: هر پانزده ثانیه یک دزدی در داخل خانه، هر سه ثانیه یک زنای مسلحانه، هر چهل وهفت ثانیه یک اتومبیل دزدی، هر یک دقیقه یک آدم کشی در آمریکا، در هر چهل وهفت ثانیه یک اتومبیل دزدیدند، یعنی با چند تک تک ساعت، یک ماشین رفت، با چند تک تک ساعت یک ماشین دیگر رفت، کجا؟ جوان ها می گویند: در دنیای اروپا آدم چمدانش را می گذارد در خیابان می رود سراغ کارش، اتومبیل را می گذارد ومی رود، کسی دست نمی زند!
ولی آن صبو بشکست وآن پیمانه ریخت.
آن روزگاری بود که جوان های هیپی برای پول هروئین معطل نبودند، الان جیب می زنند، اتومبیل می دزدند، گناه که آمد تمام بدبختی ها وناپاکی ها می آید، دنیا الان گرفتار شده است، در روزنامه ها چندی پیش نوشتند قبل از اینکه شورای پلیس بین الملل در تهران تشکیل شود، وقتی خبرنگارها مصاحبه کرده بودند چه کار
مهمی در دستور دارید؟ گفتند: مهمترین کار مبارزه با طغیان نسل جوان در دنیاست. پلیس بین الملل! چرا اینقدر گناه وبدبختی آمده؟ جواب: برای اینکه مبادی ایمانی بمعنای واقعی ایمان ضعیف شده، شهوات سطحش بالا آمده، تمام صحبت لذت است، اصلا جوان در عصر ما اگر در خانه نشسته باشد در پی آواز است، به دنبال موزیک است، اگر راه می رود موزیک می خواهد، چشمش مینی ژوپ می خواهد، باید همیشه مشغول لذت وسرگرمی باشد.
دنیا رفته روی منطق شهوت، منطق شهوت بر تمام منطق ها غلبه کرده واین کار خطرناکی است. یک مجله علمی بود که قبلا منتشر می شد. این مجله برای من می آمد خیلی مجله عالمانه ای بود، من از مجله تکان خوردم یک وقت یک شماره مجله آمد، باز کردم دیدم لای مجله عکس یک زن زیبای لختی را چاپ کرده! در کاغذهای گلاسه عالی داخل مجله قرار داده! این طرف در باب اتم بحث کرده آنطرف مثلا در باب گرفتن سوخت از ئیدروژن، خیال کردم در صحافی اشتباه شده است، شماره بعد آمد دیدم یک عکس دیگر! شماره ماه سوم آمد، دیدم یک عکس دیگر است! به آقای مدیر مجله تلفن کردم، گفتم: آقا مجله شما علمی است شما این عکسها را لازم
ندارید، برای چه اینها را چاپ کردید؟ چه هدفی دارید گفت: آقا مجله را نمی خرند! نمی خرند! ما بوسیله این عکسها چند شماره را فروختیم. حتی کار بجائی رسیده علم هم که بخواهند بخورد مردم بدهند، باید در کپسول شهوت قرار دهند، اصلا آنچه که الان در دنیا اهمیت دارد شهوت است، ولذا هر چیزی که شهوت مردم را اداره کند مهم است، هر که عقل مردم را اداره کند، ایمان مردم را اداره کند، علم مردم را اداره کند اهمیت ندارد.
حالا من نمونه دیگری بگویم: همه جا وضع همین است، این یک معیار کلی است، الان اگر مثلا در تهران بگویند مردم تهران، جوان ها، اساتید، دانشجویان، یک هواپیما با صد وبیست مسافر از آمریکا وارد تهران می شود، این صد وبیست نفر تمام استادهای درجه اول دنیا هستند در رشته های مختلف علمی، مردم به احترام علم ودانش اینها را استقبال کنید، سعات ورود چهار بعد از ظهر است، چهار بعد از ظهر صد وبیست نفر استاد درجه اول وارد تهران می شوند. چند نفر استقبال می روند؟ ده، پانزده، بیست نفر اگر به استقبال اینها بروند. اما بلافاصله فردا اعلام کنند یک هنرپیشه نصف شب وارد مهرآباد می شود، با تانک هم نمی شود مردم را رد کرد! چرا؟ این منطق شهوت
است! آن منطق علم است، علم ارزشی ندارد، آنچه احترام دارد شهوت است الان در تمام دنیا منطق شهوت تمام منطق ها را تحت الشعاع قرار داده است وقدرت از آن شهوت است ومردم مثل سیل بطرف شهوترانی گرائیده اند، زن ومرد، دختر وپسر، پیر وجوان، هر گروهی به تناسب حال خودشان!
اینها را برای این ذکر کردیم که بدانید دنیا روی این حساب بسرعت بسوی گناه می رود بسرعت! چون شهوت منشاء گناه است، منشاء تجاوز است، منشاء تعدی است دزدی ها، ناپاکیها، ایذاء ها، اذیت ها، اهانتها، پرده دریها، هتکها، توهینها تمام روی این منطق پیش می رود.
آیا انبیاء موفق شدند در دنیا جلوی گناه وتجاوز بشر را بگیرند؟ جواب: نه، یک مقداری موفق شدند صد در صد نه.
آیا تعلیم وتربیت قدیم موفق شد جلوی گناه را بگیرد؟ جواب: نه. آیا تعلیم وتربیت جدید موفق شد جلوی گناه را بگیرد؟ جواب: نه. بنابراین شهوات روی شرایط زمان علی الدوام دارد رشد می کند وگناه زیاد می شود.
عدل جهانی بعد از ظلم جهانی
آمدن امام عصر (علیه السلام) را روایات می گوید:
«بعد ما ملئت ظلما وجورا»
کره زمین پر از جور وظلم می شود. ستم در دنیا سرعت پیدا می کند، واین را بدانید ستم غیر از بی دینی است، خداپرست زیاد می شود، شاید معتقد به مکتب روحانی انبیاء زیاد شود، اما گناه هم زیاد می شود، می گوید:
«بعد ما ملئت ظلما وجورا»
زمین مملو می شود از ظلم وجور، در آن زمان امام عصر (علیه السلام) می آید، زمین را پر از عدل وداد می کند.
تاکنون دقت کرده اید که چرا روایات اصرار دارد عدل جهانی امام عصر (علیه السلام) را بعد از ظلم جهانی معرفی کند، چرا؟ چرا به گفتن این کلام که: «به یملا الله به الارض قسطا وعدلا»
اکتفا نکره چرا می گوید: «بعد ما ملئت ظلما وجورا»
یا: «کما ملئت ظلما وجورا»(22).
چرا اصرار دارد؟ جوابش اینست: اصلا در دنیا عدل جهانی
-----------------
(22) بحار، ج 36، ص 316.
نمی آید مگر با ظلم جهانی، آبادی درجه اش متناسب با درجه ویرانی است، اگر منزل شما یک مقدار گچ سقفش بریزد یک مشت گچ می سازید ولکه گیری می کنید، اگر یک پایه در برود دو تا کامیون آجر می آورید وآن پایه را عوض می کنید، در چه زمان بکلی بنا را بهم می ریزید واز نو می سازید؟ وقتی تمام بنا را ویرانی فراگرفته باشد.
مردم وآرزوی عدل جهانی
اگر دنیا بخواهد عدل جهانی پیدا کند باید ظلم، جهانی شده باشد، اصلا مردم باید تمنای عدل داشته باشند، مردمی که ستم ندیده اند تمنای عدل نمی کنند.
باید دنیایی پیدا شود که در آن ناله مرد وزن، پیر وجوان، شرقی وغربی، عالم را پر کرده باشد، ولذا در روایات می گوید:
قبل از ظهور امام عصر (علیه السلام) دو ثلث بشر کشته می شوند.
ما نمی توانیم فکر کنیم مردمی که دو ثلث آنها کشته شده، آن یک ثلث باثیمانده چه حالی دارند؟ مثلا در کاخک(23) زلزله شد، متجاوز از دو ثلث مردم زیر دیوارها ماندند، ثلث دیگر چه حالی داشتند؟
-----------------
(23) روستائی در گناباد در اطراف مشهد.
بهت زده، متحیر، مبهوت، به من می گفتند: بعضیها رفته اند نشسته اند، یک نفر شانزده نفرش مرده بود همینطور نشسته بخرابه نگاه می کند، به او می گفتند: بیا آقا نهار بخرد، همانطور نگاه می کرد، باز بر می گشت بخرابه، مادرم، پدرم، هشت تا برادرم، شش تا خواهرم، همسرم، چهار تا بچه ام همانطور نگاه می کرد، ما نمی توانیم بفهمیم یک کسی که آن حادثه را دیده چه حالی دارد؟ حالا آن حادثه مربوط به زلزله است. اگر آن حادثه را جنگ بوجود آورد، جنگ دو ثلث بشر را از بین ببرد، آن یک ثلث بشر چگونه اند؟ بعد از همان زلزله می گفتند: نسیم که می آمد برگ درختها تکام می خورد بچه ها می لرزیدند از وحشت، از وحشت زلزله، پناه به خدا، اگر جنگ بشود ومردم بسیاری از بین بروند اگر کلاغ روی هوا بپرد خیال می کند هواپیما است! ما نمی توانیم بفهمیم چطور می شود؟ یعنی دنیایی که دو ثلث بشر را از دست داده تمام قاره ها داغدار، مصیبت زده، آتش گرفته، سوخته، بلا دیده، آنوقت در آن دنیا تمام مظاهر مادی مورد نفرت مردم قرار می گیرد، نفرین به بمب، نفرین به اتم، نفرین به سلاح، نفرین به هواپیما، نفرین به بمباران، همه چیز مردم را عصبانی می کند!
مردم به دنبال پناهگاه
آنوقت در آن زمان زبان حال همه اینست، می گویند: ای خدا! آیا یک پناهگاهی نیست به بدبختی های بشر خاتمه دهد؟
آیا یک مرجعی نیست این رسوائی را در جهان از میان ببرد؟ تمام مردم تشنه معنویت اند. تمام مردم در آن شرایط تشنه روحانیت اند، یعنی دنیای ماشین، دنیای گاز، دنیای جت، دنیای بمب، دنیای صنعت، مردم را چنان داغدار کرده وبه زمین کوبیده که می گویند: پروردگارا! یک زندگی روحانی بیاید شیاد برادری، صفا، صمیمیت برگردد، این دنیای مادی برای ما غیر از خشونت نیاورد، آنوقت روایت دارد، در آن موقعی که کاردها به استخوان ها رسیده وهمه مردم بجان آمده اند، ندایی روحانی برمی خیزد، خطاب می رسد:
«الا یا اهل العالم قد ظهر مهدی آل محمد فاتبعوه»(24).
مردم! آن یادگار خاندان پیغمبر، آن نجات دهنده بشر، آن کسی که باید پرچم عدل جهانی را به اهتزاز درآورد، ریشه ظلم وبیداد را بکند ظاهر شده، مردم لبیک بگوئید، از تمام دنیا لبیک می گویند. اصلا مردم متوجه نیستند، که کیفیت ظهور امام عصر (علیه السلام) در اخبار چگونه
-----------------
(24) عوالم العلوم، ج 26.
است؟ صحبت یک مملکت نیست، صحبت دو مملکت نیست، صحبت یک ملت نیست، صحبت دو ملت نیست، صحبت بیچاره شدن تمامی بشر است!
الان روی کره زمین چقدر سرطانی داریم، الان اگر یکنفر بتواند سرطان خون، سرطان عضله، سرطان گلو، سرطان ریه، تمام انواع سرطان را واقعا درمان کند پشت رادیو صدایش را پخش کنند، بتمام دنیا بگویند ای سرطانی ها! ای کسانیکه خود را در آغوش مرگ می بینید به اطلاع شما می رسانیم! درمان کننده شما آمد ومرکز او در ایران است در خرمشهر است، مثلا، بشتابید همه شما را نجات خواهد داد شما خیال می کنید فرودگاه آبادان چه خبر می شود؟ اگر این حرف را دنیا باور کرد، ودنیا به صحت این حرف گواهی داد چه خبر می شود؟ علی الدوام هواپیما می آید. از آمریکا از انگلستان از فرانسه از سوئد از نروژ از اندونزی از هندوستان از پاکستان از چین کمونیست، از تمام دنیا هواپیما می آید، کی می آید بپرسد: چین کجا خرمشهر کجا؟ چین کمونیست خرمشهر چه می داند چیه؟ واشنگتن خرمشهر چه می داند کجاست؟ او خرمشهر را نمی شناسد سرطان را می شناسد. وقتی روایت می گوید:
«به یملا الله الارض قسطا وعدلا بعد ما ملئت ظلما وجورا»
یعنی بدانید! سرطان ستم، قاره آسیا را گرفته، قاره آفریقا را گرفته، قاره اروپا را گرفته، قاره آمریکا را گرفته، جانها به لب آمده، ناله مادرها بلند، ناله پدرها بلند، ناله جوان ها بلند، ناله کشاورز بلند، دو ثلث بشر کشته شده، زمین را آتش وخون فراگرفته، یک ندا بلند شود، بیایید نجات بخش آمد، مردم مثل سیل می آیند، ولذا در باب ظهور امام عصر (علیه السلام) عمده شرطش اینست. شرائط ظهور که آماده شد، تقاضا که درست شد موقعیت عرضه فراهم می شود.
آب کم جو تشنگی آور بدست تا بجوشد آبت از بالا وپست پس تقاضای مردم لازم است. یکی از شرائط ظهور، پر شدن جهان از بیداد وستم، از ظلم وتجاوز است واین زمینه عجیبی می سازد، مردم مثل سیل استقبال می کنند، دنبال کلمه خدا، کلمه روحانیت، کلمه نورانیت، کلمه حقیقت، کلمه معنویت، کلمه نجات می گردند برای اینکه بتوانند موجبات رفاه وسعادت وآسایش خود را فراهم آورند.
نتیجه کلی از بحث
از آنچه که ذکر کردیم چند مطلب روشن شد.
اول: گناه مربوط به غرائز واحساسات است، عقل ووجدان گناه نمی کنند.
دوم: دنیای امروز سعادت مردم را در بهتر زیستن، بر مبنای اصالت لذت، واصالت شهوت قرار داده است.
سوم: زندگی اگر بر مبنای لذت باشد زندگی حیوانی است. در زندگی حیوانی جنگ وجدال وتنازع زیاد است بر عکس در زندگی انسانی صفا وصمیمیت وبرادری است.
چهارم: وقتی که تزاحم شد. گناه بسیار می شود، گناه بسیار، مردم را ناراحت می کند ظلم بسیار، مردم را بجان می آورد، وبشر را برای پیدا شدن حکومت نورانی، یک حکومت ربانی یعنی حکومت فرزند امام عسکری (علیه السلام) آماده ومهیا می کند.
در آن حکومت برادری، صفا، مهر ومودت وصمیمیت جهان را فرا می گیرد.
بحث ما پیرامون طول عمر امام عصر (علیه السلام) است واین مسئله ای است که درباره آن زیاد سئوال می کنند.
برای اینکه اساس مطلب روشن شود باید عرض کنم الان مقدمات تحقق یک مطلب علمی بصورت تئوری بیان می شود.
اول یک دانشمند. یک تصور عالمانه وعاقلانه بنام تئوری در اطراف یک مطلب القاء می کند وبه دنبال آن، تئوری بررسی وتحقیق می شود روزی که به نتیجه مسلم علمی رسید وعمل شد، آنرا می گویند: علم، وتا زمانی که صورت تحقق پیدا نکرده است آن را تئوری می نامند.
اقسام تئوری
انواع تئوری ها بر سه قسم است: یک قسم تئوری هائی است که رنگ تحقیق علمی پیدا می کند ودر لابراتوارها محسوس می شود، آنجا دیکر لغت تئوری گفته نمی شود. آنرا علم می گویند برای اینکه از وادی تصور به عالم تصدیق وارده شده است.
بعضی از تئوری ها مورد قبول واقع می شود، اما نمی شود آنرا در لابراتوار نشان داد، مثلا در باب پدیده حیات یک تئوری القاء می شود ولی برای اثبات آن به یک قرائن وامارات متوسل می شوند. لذا در آنجا می گویند تئوری مورد قبول است، اما آن تئوری صورت حس پیدا نکرده است ومحسوس نیست.
گاهی تئوری القاء می شود ولی بعد از یک سال یا دو سال قرائن دیگری به دست می آید که تئوری را عوض می کند وآن تئوری اول بکلی محکوم می شود واز بین می رود.
برای اینکه یک نمونه برای مورد سوم آورده باشیم، تئوری بطلمیوس را یادآور می شوم. قرنهای متمادی نظریه بطلمیوس درباره ساختمان عالم، تئوری مورد قبول بود. تمام فلاسفه از قبیل افلاطون وارسطو وامثال آنها وحتی بعد از اسلام، حکماء اسلامی از قبیل
بو علی آن را پذیرفته بودند. آن تئوری این بود که بطلمیوس گفته بود: عالم مانند یک پیاز است، کرده زمین آن حباب کوچک وآخرین حباب وسط پیاز است، دور کره زمین حباب هواست، دور کره هوا حباب آتش، دور کره آتش کره ماه، وهمینطور آمده بود بالا تا به محدد الجهات وفلک الافلاک که کره اطلس می گفتند، مانند آن آخرین پوسته پیاز است که همه را در بر دارد.
این تئوری شاید در حدود سی قرن مورد قبول تمام محافل علمی دنیا بود وتمام دانشگاههای آن روز یعنی در مدارس عالی ریاضی، این تئوری را درس می دادند، اما علم جدید آمد این تئوری را رد کرد، ثابت کرد زمین مرکز عالم نیست، وثابت کرد آن عالم پیاز تو در تو خیالی وتئوری غلط است، وثابت شد کیهان یک فضائی است که از عظمت ناشناخته است ودارای میلیونها کهکشان ومیلیاردها آفتاب وستاره واجرام روشن وتاریک می باشد که در فراخنای عالم طبیعت همه در مدار منظم در حرکتند.
مطلب را تکرار کنیم چون اگر این مطلب روشن نشود ما نمی توانیم یک بحث علی صحیح روی بعضی از آیات کرده باشم.
تئوری ها سه قسم است:
نوع اول: آنکه از حد تئوری به عالم حس برسد وصورت علم قطعی پیدا کند.
نوع دوم: تئوری هائی که از نظر علمی قبول است ولی اثبات حسی نمی شود.
نوع سوم: تئوری هایی است که غلط از آب درآمده، یعنی تئوری دیگری آمده وآنرا از بین برده است.
قرآن واصول مسائل کیهانی
حالا این قرآن که کتاب تربیت است درباره اصول مسائل کیهانی وجهانی وزیست شناسی ومیکروب شناسی وقضایای مربوط به زمین وسایر خصوصیات کیهانی، آیاتی در چهارده قرن قبل آورده که این آیات در آنروز فقط تئوری بوده وبس، مردم هم روزی روی ظهور آیات ونزول آیات اصلا نمی توانستند آنها را بفهمند، اما الان در عصر کیهان واتم این تئوری های قرآن که علمای صد سال قبل، سیصد سال قبل، هفتصد سال قبل، هزار سال قبل انگشت تحیر به دندان گرفته بودند وبا بهت به آن نگاه می کردند الان یا صورت تئوری صحیح دارد، یا رنگ علمی بخود گرفته است. اینگونه آیات متعدد است که
چند نمونه برایتان می آوریم:
نمونه اول. قرآن می فرماید:
«أولم یر الذین کفروا أن السموات والأرض کانتا رتقا ففتقنهما»(25).
آیا مردم نمی بینند که زمین وآسمان بهم چسبیده بود وما زمین وآسمان را با ضربه شدید از هم جدا کردیم.؟
فتق، عبارت است از جدا شدند با ضربه شدید، ولذا بیماری فتق را که فتق می گویند برای همین است، اگر یک نفر در خیابان به حال عادی راه برود پرده پاره نمی شود، فتق نمی گیرد. فتق ضربه شدید لازم دارد یک نفر از بالای بام به شدت بپرد ضربه شدید پرده را پاره کند وفتق عارض شود.
فکر کنید، چهارده قرن قبل قرآن می گوید: مردم! مگر نمی بینید آسمان وزمین بهم چسبیده بود ما آن را از هم جدا کردیم، یعنی چه؟ هزار وچهار صد سال قبل، هزار سال قبل، هفتصد سال قبل، پانصد سال قبل، دویست سال قبل، کسی این آیه را نمی فهمید که چگونه زمین وآسمان به هم چسبیده بود وبا ضربه جدا شده اند.
-----------------
(25) سوره انبیاء، آیه 30.
منظومه شمسی
اما الان در باب منظومه شمسی ما، یک تئوری است که اغلب دنیا قبول دارند بلکه همه آنرا قبول دارند، اخیرا هم یک تئوری دیگر آمده، چه تئوری اول صحیح باشد وچه تئوری دوم، هر دو با منطق این آیه سازگار است. آن تئوری چیست؟ تئوری اول که اغلب قبول دارند این است که می گویند:
زمین، ماه، زحل، مشتری، اورانوس، نپتون وتمام منظومه شمسی ما که دور خورشید می گردند، اینها همه یک روز به خورشید چسبیده بودند، یک جرم خورشید بزرگ بود، نمی دانیم چه شد؟ یک انفجار مهیب، یک ضربه بهت آور از یک قدرت بزرگ بر کره خورشید وارد شد یک مرتبه نه تکه از خورشید جدا شد ودر فاصله متعدد مجذوب کره خورشید قرار گرفت. چون جرم بزرگتر بود همه را نگهداشت اینهائی که جدا شدند یکی از آنها زمین است، یکی ماه است، یکی زهره است، یکی زحل است، یکی مشتری است...
اینها جدا شده از خورشید هستند. این تئوری در تمام دانشگاههای امریکا واروپا الان درس گفته می شود، حالا قرائن بر صحت این تئوری چیست؟
می گویند: چرا گاهی کوه آتش فشان پیدا می شود؟ چرا یک مرتبه از زمین مواد مذاب بیرون می ریزد؟ چرا در عمق زمین حرارت است؟ چرا گرمی است؟ جواب می دهند:
جرم خورشید مواد مذاب است، درجه حرارت، چندین میلیون درجه است تمام مواد آنجا مذاب است، از شدت حرارت، زمین که جدا شد یکپارچه مواد مذاب بود، میلیونها سال گذشت خنک شده کرک انداخت، میلیونها سال گذشت قشر پیدا کرد، بعد آب ایجاد شد، بعد موجود زنده خلق شد. می گویند: آن حرارتی که آن زمان خورشید داشته هنوز در عمق کره زمین هست ولذا وقتی کوه آتش فشانی می کند، یعنی همان مواد مذاب جرم خورشید است که در منطقه مرکزی کره زمین زندانی شده از یک نقطه بیرون می زند. زلزله را هم روی این حساب علمی حل می کنند، البته در فلسفه قدیم هم می گفتند: «زلزلة الارض لحبس الأبخرة» گازهای مواد مذابی که در زیر زمین قرار دارد اگر در شرائط افقی عبور کند زلزله افقی می شود واگر از عمق به طرف بالا بیاید زلزله عمودی صورت می گیرد.
این یکی از فرضیه هایی است که در باب زلزله ذکر شده است. اما آن فرضیه دوم که ده سال است پیدا شده: یک ایتالیائی این
فرضیه را آورده است. او گفته است انفجار خورشید وتشکیل منظومه شمسی صحیح نیست. بلکه کهکشان ما با میلیونها ستاره همه اش یکی بود، یک انفجار شدید دست داد میلیونها ستاره پیدا شد، نتیجه هر دو فرضیه به نفع ما است: نتیجه ای که برای ما است این است که زمین، زحل، مشتری،... چسبیده بود به خورشید با ضربه از هم جدا شده اند. این را از چه زمانی می گویند؟ از هشتاد سال ویا صد سال قبل. اما قرآن چه وقت گفته؟ از چهارده قرن قبل: دقت کنید قرآن فرموده است:
«أولم یر الذین کفروا أن السموت والأرض کانتا رتقا فقتقنهما»
آیا مردم نمی بینند که زمین وآسمان ها بهم چسبیده بودند ما با یک ضربه شدید زمین را از آسمان جدا کردیم؟ این فرضیه اول قرآن، آن را روزی گفت که هیچ کس از آن خبر نداشت. اما امروز والان مورد قبول علم است، منتهی رنگ فرضیه دارد هنوز نمی توانند مثل میکروب مالاریا زیر لابراتوار به شما نشان دهند که زمین از آسمان جدا شده، اما اصل فرضیه مورد قبول است.
پیدایش موجود زنده در کره زمین
نمونه دوم. موجود زنده چطور در روی زمین پیدا شد؟ زیست شناسی چه می گوید؟ درباره پدیده موجود زنده چه سخنی دارد؟ تمام دانشگاههای دنیا باتفاق آراء قبول دارند که موجود زنده در محیط آب پدید آمده، موجود یک یاخته یا چند یاخته تا برسد به انسان. تمام دنیا این مطلب را قبول دارد، این مطلب را زیست شناسی صد سال، هشتاد سال است که آن را پذیرفته است.
اما یک پرفسور فرانسوی چندی قبل در دانشگاه تهران نطقی درباره بیماریهای جنین نوزاد کرد ودر مقابل اساتید گفت: آقایان شما افتخار دارید کشور شما مسلمان است من دو نکته را از قرآن برای شما می گویم:
یک: اول کتابی که بیماری های انگلی را متوجه شده وبر مردم گوشت خوک را حرام کرده قرآن است.
دو: اول کتابی که در دنیا پدیده زیست را در آب گفته قرآن است. نص قرآن این چنین است:
«والله خلق کل دابة من ماء فمنهم من یمشی علی بطنه ومنهم من
یمشی علی رجلین ومنهم من یمشی علی اربع»(26).
خداوند تمام جنبندگان را اول از آب آفریده، بعضی با شکم راه می روند، بعضی با دو پا راه می روند، بعضی با چهار پا راه می روند.
بنابراین، این فرضیه زیست شناسی که پشت دنیا را تکان داده از نظر اهمیت، قرآن آن را چهارده قرن قبل گفته است: موجود زنده را خدا از آب آفریده. اینهم یک فرضیه، این فرضیه ایست که نمی شود آنرا به صورت محسوس نشان داد. ولی صد در صد مورد قبول است.
موجودات ذره بینی
موجودات ذره بینی است، در روز اول بعثت خداوند فرموده است:
«اقرأ باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق»(27).
بخوان بنام خداوندی که جهان را آفریده است، بخوان بنام خداوندی که بشر را از علق آفریده کرده است.
علق در لغت، یک معنی اش زالوست، زالو حیوان کوچولویی که در آب شناور است، یک معنای دیگر علق دامنه دارتر از زالو است زیرا
-----------------
(26) سوره نور، آیه 45.
(27) سوره علق، آیه 1 و2.
علق یعنی حیوان ریز شناور در آب. قرآن می گوید: خدا بشر را از حیوان ریز شناور آفرید. این حیوان شناور چیست؟ امروز نطفه انسان را زیر میکروسکوپ می گذارند ونگاه می کنند می بینند در هر سانت مکعب چهار میلیون حیوان زنده بنام اسپرماتوزئید در حال شنا وحرکت است، قرآن آنروز گفت، امروز دیگر تئوری نیست، به مرحله علم رسیده است داخل لابراتوار بروید، حیوان زنده را به شما نشان می دهند.
کشف میکرب
آیا مواد غذائی را برای مدت دراز می شود نگهداشت یا نه؟
پاستور وجود میکروب را کسف کرد. او گفت: این میکروب زنده ای را که من پیدا کردم، باید از زنده پیدا بشود، زنده از مرده پیدا نمی شود، شما که آبگوشت را می گذارید بعد از پنج روز ترش می شود فاسد می شود، کرم می گذارد، یاخته های میکروبها که در فضا بصورت ذرات گرد وغبار وجود دارد بوسیله دست وبال مگس که روی ظرف آبگوشت می نشیند، به آبگوشت منتقل می شود. بعد از دو روز
آبگوشت متعفن می شود.
بهترین محیط برای رشد میکروب آبگوشت است، آبگوشت میکروب را خوب پرورش می دهد هم محیط مایع است هم غذا است. چون میکروب پیدا شود زود فاسد می شود.
آقای پاستور گفت: آبگوشت خودبخود خراب نمی شود بلکه بوسیله مگس یا گرد وخاک که رویش می نشیند. یا شخصی که سرفه می کند ترشح گلویش می نشیند اینها مواد میکروب زا است آنگاه پاستور برای اثبات عقیده خود این گونه استدلال کرده او گفته است:
برای اینکه من ثابت کنم اگر آبگوشت فاسد می شود مواد میکروب از خارج آمده من ظرفی را کاملا ضد عفونی می کنم یک مقدار آبگوشت در آن می ریزم درش را هم محکم می بندم که از نفوذ هوا محفوظ باشد ببینید آبگوشت فاسد نمی شود.
آقای پاستور سیصد سال قبل در زمان زندگی خودش این کار را کرد یک ظرف را ضد عفونی کرد آبگوشت را ریخت ودر آن را محکم بست، گذاشت در انستیتو پاستور در پاریس، الان هم هست الان اگر کسی برود در انستیتو پاستور پاریس بگوید: آقا ظرف آبگوشت در بسته پاستور را به من نشان بدهید، نشان می دهند.
پس آقای پاستور ثابت کرد که اگر غذا را با اصول علمی از مجاورت هوا محفوظ بداریم سالم می ماند، این سخن چند سال قبل گفته شده؟ این حرف مربوط به سیصد سال قبل است.
اما قرآن در چهارده قرن قبل در مورد آب وغذایی عزیر پیغمبر می گوید: «فانظر الی طعامک وشرابک لم یتسنه»(28) نگاه کن به غذا ومایعات، فاسد نشده است.
قرآن می گوید: صد سال، مواد غذایی ونوشیدنی عزیر در ظرف خود سالم ماند، بنابراین فرضیه سالم ماندن غذا در محیط در بسته را قرآن داده است، ولی آقای پاستور سیصد سال است که به این مسئله پی برده است.
حرکت کوهها
علی الظاهر کوه ثابت است، اما قرآن در چهارده قرن قبل فرمود: «وتری الجبال تحسبها جامدة وهی تمر مر السحاب»(29).
کوه ها را می بینی که به نظرت ثابت است، اما اشتباه می کنی کوه حرکت دارد وجابجا می شود.
-----------------
(28) بقره، آیه 259.
(29) نمل، آیه 88.
همین چندی قبل در اطراف مراغه، گویا بود، کوه راه افتاده بود، در روزنامه ها عکس آنرا پخش کردند گفتند آبادی کنار کوه را خالی کردند. زیرا کوه راه افتاده وجلو می رود، روزنامه ها با یک نفر استاد درجه اول دانشگاه تهران که استاد زمین شناسی است مصاحبه کردند، پرسیدند کوه چرا راه افتاده او در جواب گفت: کوهها همه حرکت می کنند، حتی او این آیه را خواند که قرآن می فرماید:
«وتری الجبال تحسبها جامدة وهی تمر مر السحاب»
کوهها جابجا می شوند، منتهی گاهی در بعضی از نقاط فشار گازهای تحت الارضی در یک جا خیلی شدید است جابجا شدن کوه برای آدم خیلی علنی وآشکار می شود وگرنه تمام کوهها جابجا می شوند ودر حال حرکتند این پنج نمونه که قرآن فرموده وحالا ثابت شده است.
خواب طولانی
یکی از روشهای درمانی در اروپا خواب دراز مدت است. شخصی را من می شناسم در تهران که او در سوئیس بستری شد گفت: ده شبانه روز من را خواباندند، الان یک ماه، سه ماه، تا شش
ماه، می خوابانند، خرس شش ماه می خوابد وشش ماه بیدار است. هوا گرم می شود راه می افتد می آید می خورد، تا سرد شد می رود زیر زمین شش ماه می خوابد وپس از شش ماه بیدار می شود.
اگر ما بتوانیم برای بشر خواب دراز مدت درست بکنیم عمر صد وبیست سال را ده برابر می توانیم افزایش دهیم. در این صورت انسان هزار ودویست سال می تواند عمر کند، برای اینکه در حال خواب انرژی کم مصرف می شود، قوا، کم فعالیت می کند بدن در حال استراحت است. امیدوارند خواب دراز مدت را بدست آورند ولی تا کنون مدت شش ماه را موفق شده اند.
اول کتابی که در دنیا امکان خواب بلند مدت را به مردم خبر داد، قرآن است، در قصه اصحاب کهف می گوید:
«وتحسبهم ایقاظا وهم رقود»(30).
خیال می کنی اصحاب کهف بیدارند، آنها بیدار نبودند، خواب بودند. روایات هم در این باره می گویند: سیصد سال اصحاب کهف خوابیدند. تا وقتی خواب دراز مدت نیامده بود بشر نمی توانست این تئوری را بپذیرد، اما اینک خواب طولانی جزء تئوریهای پذیرفته شده
-----------------
(30) کهف، آیه 18.
روز است. الان دارند دور وبرش بال وپر می زنند که راز خواب دراز مدت را بدست آورند تا مسئله طول عمر برای بشر حل شود.
تسخیر اجرام سماوی
تسخیر اجرام سماوی، چند وقت است صحبت از اجرام سماوی است؟ مدتی است از غلبه بر کیهان سخن می گویند، می دانید اول کتابی که مژده تسخیر اجرام سماوی را داده کدام است؟
جواب: قرآن است، قرآن مکرر می گوید:
«سخر لکم ما فی السموت وما فی الأرض جمیعا»(31).
«وسخر لکم الفلک لتجری فی البحر بأمره وسخر لکم الانهر»(32).
در سوره ابراهیم آیات عجیبی دارد که کره ماه را ردیف دریا ورودخانه کرده می گوید: خدا دریا را بر شما مسخر کرد برای اینکه در آن کشتیرانی کنید:
آنوقت ماه را هم مسخر کرد در ردیف رودخانه ودریا، ما دریا را چه جور مسخر کردیم با سفینه، الان هم ماه را چه جور می خواهند تسخیر کنند؟ با سفینه فضایی، کدام کتاب اولین فرضیه تسخیر اجرام
-----------------
(31) جاثیه، آیه 13.
(32) سوره ابراهیم، 32 و33.
سماوی را خبر داد؟ اول کتاب قرآن است به همه جا بروید بگوئید یک کتاب کسی نشان بدهد که هزار وچهار صد سال پیش فرضیه غلبه بر اجرام سماوی وتسخیر فضا را آورده باشد.
موجودات زنده در آسمان
نمونه دیگر: آیا در اجرام سماوی موجود زنده هست؟ قرآن صریحا می گوید: آری.
«ومن ءایته خلق السموت والأرض وما بث فیهما من دابة»(33).
از آیات پروردگار آفرینش آسمان وزمین است وموجودات زنده ای که در آسمان وزمین آفریده است. اینها تعدادی نمونه است که از قرآن آوردم چون می خواهم آنها را با مسئله طول عمر امام عصر (علیه السلام) تطبیق دهم. از ذکر آیات ونمونه های دیگر خودداری می کنم.
مسأله طول عمر
تا کنون این مطلب را متوجه شدید که قرآن مطالبی را به عنوان اخبار علمی، زیست شناسی، اخبار کیهانی، موجودات زنده ذره بینی،
-----------------
(33) شوری، آیه 29.
حرکت کوه ها، خواب طولانی وامثال اینها گفته است. یکی از مطالبی که قرآن بیان نموده مسئله طول عمر است، راجع به نوح می گوید: نهصد وپنجاه سال قبل از طوفان عمر کرده است. پس فرضیه طول عمر را قرآن درباره حضرت نوح گفته است ودر مذهب شیعه مسئله طول عمر امام زمان (علیه السلام) یک مساله مسلم است.
از افراد تحصیل کرده ودرس خوانده بعید است که نسبت به بعضی از مسائل با دیده تعجب بنگرند. اگر در زمانهای گذشته می گفتند: دستگاهی اختراع شده که بوسیله آن انسان می تواند ازین سوی شهر با آن سوی شهر صحبت کند، یا از این طرف مملکت با آن طرف مملکت، یا از این سوی دنیا که روز است با آن سوی دنیا که شب است صحبت کند چه کسی می توانست این حرف را باور کند؟ اما علم گفت: ما برای این کار باید از اشعه برق استفاده کنیم. این یک تئوری بود که سرانجام همه قبول کردند. همه افراد تحصیل کرده می دانند، الان مساله طول عمر از تئوریهای زنده روز است، اگر چیزی را تئوری می نامند یعنی شدنی است، یعنی محال نیست، هرگز شما نمی شنوید که بگویند در امریکا یک تئوری است که ما می توانیم کاری بکنیم که بشر بال دربیاورد وبه پرواز درآید، پرنده بشود، نه این
تئوری نیست، این افسانه است، اما می گویند تئوری دارند، یک کاری کنیم که مساله مرگ را تاخیر بیاندازیم، خود مردن قطعی است اما طول مدت زندگی را دراز کنیم این الان در تمام محافل علمی مورد بررسی ومورد توجه است.
چندی قبل که دستگاههای تلویزیونی را برای قلب آوردند، در بیمارستان هزار تخت خوابی، قرار شد من آن دستگاهها را از نزدیک ببینم من به بیمارستان رفتم وسه چهار ساعت طول کشید همه را دیدم، تمام اطباء جوان ورئیس بیمارستان، همه بودند، در باب خصوصیت قلب صحبت شد.
یکی از اساتید جمله ای را گفت بقیه همه به طور قطع پذیرفتند، صحبت طول عمر شد گفتند: آقای فلسفی الان در تمام محافل دنیا متوجه این هستند که، اگر ما بتوانیم مشکل تصلب شرائین را حل کنیم، وقضیه دوران خون را بحال طبیعی خودش نگه بداریم مساله طول عمر حل است، اینقدر بنظر علمی روشن است، طول عمر یک رنگ علمی دارد اصلا می دانید در کتابهای علمی چگونه بحث می کنند؟ می پرسند که عمر بشر چقدر است؟ هشتاد سال، می گویند ما صد ساله اش را دیده ایم، صد سال، می گویند صد وبیست ساله دیدیم،
صد وبیست سال، می گویند صد وپنجاه ساله زیاد است، صد وپنجاه سال، می گویند دویست ساله زیاد دیده ایم، دویست سال، می گویند دویست وسی ساله دیدیم. الان در عصر ما روزنامه جریان محاکمه ای را نوشته بود که یک مرد دویست وسی ساله در یکی از کشورها به دادگاه رفته واز فرزندانش که بچه کوچکش نود ساله است، شکایت کرده است! چه کسی می تواند بگوید که مدت عمر چقد است؟ مساله عمر را کسی نمی تواند رویش انگشت بگذارد اصلا تغییر عمر طبیعی، غلط است، باید بگوئیم عمر عادی، اگر ملتی سیگار می کشد، چپق می کشد، عرق می خورد، پدر کبد وکلیه را درآورده، ساختمان بدنشان آمادگی صد سال زندگی را داشته ولی به خاطر این گونه اعتیادها عمر عادی آنها به پنجاه سالگی تقلیل یافته است در سی سالگی پیر وضعیف می شوند، هیچکس در دنیا نیامده عمر طبیعی برای بشر معین کند.
لذا می گویند: حد وسط عمر در حال تنزل است، عرق خوری زیاد است، هیجان عصبی زیاد است، هواهای آلوده زیاد است، صد سال قبل، عمر متوسط هفتاد وپنج بود الان عمر متوسط شصت است. کدام کتاب، کدام منطق، کدام دانشگاه، عمر بشر را تعیین کرده است؟
به صرف اینکه ما می بینیم اغلب مردم در هفتاد سالگی مردند، پس هفتاد سال است؟ ما یک نفر دویست ساله پیدا کنیم معلوم می شود حرفها دروغ است؟ ما یک نفر در میان یک میلیارد! بنابراین عمر بشر را نمی شود رویش انگشت گذاشت، آنوقت از اینطرف هم دارند بحث می کنند درباره طول عمر.
مسئله طول عمر، فرضیه ای مورد قبول است، این جمله را شما دقت کنید، به نظر من اگر این را دقت کنید جواب روشن است. می گویند: الان در سال 1965 چندین فرضیه علمی درباره فیزیک، شیمی، ریاضی، طب، جراحی، زیست شناسی وجود دارد، چندتاست؟ می گویند ده هزار تا. چه چیزهاست؟ می گویند درباره تلفن فرضیه اینست که کاری بکنیم مثل تلویزیون عکس طرف به طرف دیگر برسد، او را نگاه کند وببیند. ودیگر چه فرضیه ای مطرح است؟ می گویند باید قلب پلاستیکی درست کنیم. عوض قلب طبیعی مریض را زنده نگه بداریم، دیگر چه؟ می گویند به جای دریچه قلبی که خراب است یک دریچه مصنوعی بگذاریم تا خون را به اندازه توزیع کند، دیگر چه؟ می گویند در باب موضوع مثلا جراحی مغز به این نتیجه رسیدیم... هی می گوید، در باب تلگراف می گوید در باب جت می گوید، در باب
هواپیما می گوید، الان فرضیه است می گویند اگر جمعیت کره زمین زیاد شد سوخت را از کجا تهیه کنیم؟ می گویند از هیدروژن آب دریا، این یک فرضیه است، خواربار را از کجا تهیه کنیم؟ می گویند: مواد غذایی باید از دریا گرفته بشود چطور؟
می گویند: دریائی که میلیاردها حیوان زنده را غذا می دهد وماهی هایی در آن وجود دارد بزرگ تر از فیل پس مواد غذائی بشر را باید از او گرفت، سوخت بشر را باید از دریا گرفت اینها فرضیه است که الان تحقق علمی یافته است، الان سوخت را بشر از آب گرفته است.
می گویند با هیدروژن آبهای دریا! هواپیماها حرکت کنند، کوره های آهن ذوب کنی مشغول کار شوند، اتومبیل ها کار بیفتند اینها الان فرضیه است. چرا؟ می گویند برای اینکه از هیدروژن می شود قدرت حرارت گرفت ما باید از اکسیژن جدایش کنیم تا بتوانیم سوخت درست کنیم. این فرضیه است، می گویند: مواد غذایی تمامش در دریا است کلسیم دارد، فسفر دارد، ید دارد، ماهی های بزرگ از این ها تشکیل شده اند، پس دریا همه چیز دارد اینها غذای بشر است اینها فرضیه است.
در ردیف فرضیه ها فرضیه دیگری داریم آن چیست؟ جواب: طول
عمر، طول عمر را ما باید حل کنیم. تصلب شرائین را از بین ببریم تا بشر بتواند به زندگی دراز مدت برسد، این در ردیف فرضیه های علمی است چرا وقتی می گویند سوخت را از هیدروژن آب درست کنند باور می کنید؟ اما وقتی طول عمر را می خواهند بگویند باور نمی کنید؟ این یک فرضیه علمی است آن هم یک فرضیه، چه فرق می کند؟ اول نشستند فرضیه هواپیما درست شد بعد گفتند با هوا، بعد گفتند با گاز حرکت کند جت درست شد، بعد گفتند سرعت باید به ماوراء صوت برسد، همینطور فرضیه ها یکی پس از دیگری صورت تحقق علمی به خود می گیرد.
بنابراین مسئله طول عمر مساله ای است که جزء مساله های اسلام است. ما چند آیه ذکر کردیم از فرضیه هایی که عملی شده، روزی فرا می رسد که مشکل طول عمر نیز حل شود، می شود بشر را نگهداشت آنگاه ما خواهیم گفت: این قرآن ما بود که چهارده قرن قبل گفته بود نوح پیغمبر قبل از طوفان نهصد وپنجاه سال زندگی کرده، مساله طول عمر در قرآن از آن فرضیه هایی است که یکی یکی صورت تحقق پیدا کرده است وبقیه اش صورت تحقق پیدا خواهد کرد، من این جمله را به جهت دو هدف ذکر کردم:
یکی آنکه مساله طول عمر امام عصر (علیه السلام) از نظر حساب علمی وفرضیه، مشکل نیست. مطلب این است که اخبار ما موردش را در امام زمان (علیه السلام) ثابت می کنند. وآیات موردش را در نوح پیغمبر ثابت می کند، اما نکته دومی که از این بحث استفاده کردم این است که: قرآن وحی است، قرآن کتاب خداست، مربوط به بشر نیست. دو مطلب را در دو جا دیدم، دو نفر مرد عالیقدر اروپائی اسلام را پذیرفتند به دو دلیل، یک نفر اسلام را قبول کرد.
گفتند: برای چه مسلمان شدی؟
گفت: برای یک آیه.
گفتند: کدام آیه.
گفت: قرآن می گوید:
«بلی قدرین علی أن نسوی بنانه»(34).
ما قادریم سر انگشت بشر را دوباره درست کنیم، این انگشت نگاری وتفاوت خطوط سر انگشت یک مطلب نو است در دنیا، قرآن چهارده قرن قبل به سرانگشت که ملاک انگشت نگاری است تکیه کرده، این کتاب الهی است. به این دلیل من اسلام را قبول کردم.
-----------------
(34) سوره قیامت، آیه 4.
به دانشمند دیگر گفتند: تو چرا مسلمان شدی؟
گفت: به دلیل یک آیه.
گفتند: کدام آیه.
گفت: قرآن می گوید:
«والشمس تجری لمستقر لها»(35).
برای اینکه در باب ستاره ها که اجرام دیگر است قرآن می گوید:
«کل فی فلک یسبحون»(36).
همه در مدار خودشان شناورند، به خورشید که می رسد، چون خورشید به خاطر شدت حرارت تمام جرمش مذاب است، می گوید:
«والشمس تجری»
خورشید جریان دارد چون مایع مذاب است. می گوید: خورشید جریان دارد این آیه مواد مذاب خورشید را می گوید، این سبب شد که من اسلام را قبول می کنم.
این آیات قران است، اینها را مگر با غیر از وحی می شود حل کرد؟ موجود زنده از آب آفریده شده؟ جدا شدن ستارگان از یکدیگر ووجود موجودات زنده در آسمان، اینها نه در کتابهای یونانی بود ونه
-----------------
(35) سوره یس، آیه 38.
(36) سوره انبیاء، آیه 33.
غیر یونان. اینها یک مطالبی است که قرآن آنها را فرموده وتازه سی، چهل سال، پنجاه سال است که دنیا آنها را فهمیده است، بنابراین هم این آیات مستند علمی قرآن است وهم برای ما مسئله طول عمر امام زمان جزء فرضیه های علمی وروان وروشن می باشد.