ده بحث پیرامون حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

ده بحث پیرامون حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

نویسنده: سید حسین هاشمی ده سرخی

فهرست مطالب

پیشگفتار
تاریخ ومحل تولد آن حضرت
نحوه ولادت آن حضرت
اسمها، لقبها وکنیه های آن حضرت
شمایل وقیافه آن حضرت
خصایص وامتیازات آن حضرت
در اثبات بودن مهدی موعود
فلسفه غیبت
غیبت صغری
نواب اربعه
غیبت کبری
چند سوال وجواب
وظیفه ما نسبت به آن حضرت در زمان غیبت
در حکایت آنان که به خدمت امام عصر رسیده اند
قصه اسماعیل هرقلی
قصه سید محمد جبل عاملی
قصه عافیت یافتن شیخ حر عاملی
قصه مقدس اردبیلی
قصه بحر العلوم
یک سوال وجواب
علائم ظهور وکیفیت آن
حدیث نبوی
علامات غیر حتمیه
علامات حتمیه
خروج یمانی
خروج سفیانی
صیحه آسمانی
قتل نفس زکیه
خسف بیداء
کیفیت ظهور

پیشگفتار

در ماه شعبان المعظم سال قبل یکی از دوستان که در اداره فرهنگ جمهوری اسلامی ایران مشغول به خدمت می باشند به بنده فرمودند که برنامه ای از کلاسهای اصول عقائد را بعهده گرفته انجام وظیفه نمایم.
این کتاب که در دسترس خواننده محترم است مجموعه بحث هائیست که - بر حسب آن وظیفه - در کلاس اصول عقائد مدرسه راهنمائی تحصیلی صدر اول خیابان شهداء - صفائیه - قم، پس از ولادت با سعادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف برای شاگردان کلاس - اول، دوم وسوم تجدیدی وتقویتی تدریس شده - است که همزمان با تدریس در 400 نسخه پلی کپی وبه دست دانش آموزان آن مدرسه رسیده وپس از آن به شکل موجود در آمده است.
امید است مورد توجهات حضرتش واقع گشته وعصائی برای پویندگان - راهش بشمار آمده وذخیره ای لیوم فقری وفاقتی - بوده باشد.

والسلام علی عباد الله الصالحین والحمد لله رب العالمین والصلاه والسلام علی محمد وآله الطیبین الطاهرین

اول ماه صفر المظفر سال 1401
مطابق با سه شنبه 18 آذر ماه 1359
سید حسین هاشمی دهسرخی

تاریخ ومحل تولد آن حضرت

امام مهدی عجل الله فرجه در پانزدهم ماه شعبان المعظم سال دویست وپنجاه وپنج هجری در شهر سامرا(1) دیده به جهان گشود. پدر بزرگوارش امام حسن عسکری علیه السلام ومادر محترمه اش نرجس خاتون دختر امپراتور روم - شرقی است.
البته در تاریخ تولد اختلاف هائی نقل شده ولی اکثر علماء همچون شیخ مفید در ارشاد شیخ کلینی در کافی کراچی در کنز الفوائد شهید اول در - دروس وکفعمی در جنه با این تاریخ موافقت نموده اند.
چنانچه علامه مجلسی نیز در جلاء العیون فرموده: اشهر در تاریخ ولادت شریف آن حضرت آنست که: در سال 200 هجرت واقع شده.
نحوه ولادت آن حضرت
پیرامون این بحث در صفحه 595 از کتاب مجموعه زندگانی چهارده معصوم جلد دوم(2) چنین نوشته شده است. حضرت حکیمه خاتون دختر امام محمد تقی علیه السلام که خواهر امام علی النقی وعمه امام حسن عسکری علیهما السلام می شود.
می فرماید:
در روز پنجشنبه نیمه شعبان به منزل برادر - زاده عزیز وامام زمانم حسن ابن علی العسکری علیه السلام رفتم چون قصد مراجعت نمودم حضرت فرمود: ای عمه امشب را نزد ما باش که در این شب متولد می شود فرزند گرامی که حق تعالی با او زنده می گر داند زمین را به علم هدایت بعد از آن که مرده باشد به شیوع کفر وضلالت.
گفتم: ای سید من این مولود از که بهم می رسد؟ فرمود: از نرجس. پس برخاستم پشت وشکم نرجس را ملاحظه کردم هیچ گونه اثری از حمل در او ندیدم، در حال حیرت بودم، حضرت فرمود: ای عمه صبح اثر حمل در او ظاهر می شود، مثل او مثل مادر موسی است. شب را در آنجا ماندم تا نزدیک صبح اثری در نرجس خاتون نیافتم نزدیک بود شکی در من پیدا شود که ناگاه امام از حجره خود صدا کرد که شک مکن که وقتش نزدیک شده.
ناگاه مقارن صبح صادق حالت اضطراب در نرجس ظاهر شد او را در برگرفتم، امام دستور داد سوره قدر را بر او بخوانم شروع کردم به خواندن سوره مبارکه انا انزلناه فی لیله القدر، در آن حال شنیدم آن طفل در شکم مادر خود سوره را با من می خواند، من از این واقعه ترسیدم، امام فرمود: عمه تعجب مکن از قدرت باری تعالی که طفلان ما را به حکمت گویا می گرداند.
در این موقع پرده بین من ونرجس خاتون حایل شد که دیگر نرجس را نمی دیدم، دویدم فریاد کنان نزد امام، فرمود: ای عمه برگرد که او را در جای خود خواهی یافت چون برگشتم پرده برداشته شده بود ودر نرجس نوری مشاهده کردم که دیده ام را خیره کرد وحضرت صاحب را دیدم رو به قبله به سجده افتاده بعد انگشت سبابه را به آسمان بلند کرده ومی گوید: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له وان جدی رسول الله وان ابی امیر المومنین وصی رسول الله بعد یک یک امامان را شمرد تا بخود رسید، همین که آن مولود شریف را نزد پدر بزرگوارش بردم، حضرت او را برودی دست گرفت، شروع کرد به خواندن قرآن وانجیل وتورات وزبور واین آیه را تلاوت فرمود: ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم ائمه ونجعلهم الوارثین ونمکن لهم فی الارض ونری فرعون وهامان وجنود هما منهم ما کانوا یحذرون)(3) ودر نقلی دیگر قضیه را این طور دنبال می کند که: حکیمه خاتون گفت آن گاه حضرت آن جناب را به من داد وفرمود: ای عمه برگردان او را بسوی مادرش تا چشمش روشن شود واندوهگین نشو. وتا بداند وعده خداوند جل جلاله حق است ولکن بیشتر مردم نمی دانند.
پس برگردانیدم آن جناب را بسوی مادرش در وقتی که فجر دوم روشن شده بود. آری نحوه ولادت آن حضرت چنین نقل شده است که برای دیدن اسناد صحیح به کتابهای علماء بزرگ قدیم چون طبری وفضل بن شاذان، مسعودی شیخ صدوق، شیخ مفید وشیخ طوسی مراجعه شود.
اسمها، لقبها وکنیه های آن حضرت
درباره این بحث در کتاب نجم الثاقب(4) تعداد اسامی والقاب وکنیه های حضرت را - مجموعا به 182 رسانیده که به ترتیب از آن - کتاب نقل می کنیم.
1- احمد 2 - اصل 3 - اوقیدمو 4 - ایزد شناس 5 - ایزد نشان 6 - ایستاده 7 - ابوالقاسم 8 - ابوجعفر 9 - ابوعبدالله 10 - ابومحمد 11 - ابوابراهیم 12 - ابوالحسن 13 - ابوتراب 14 - ابوبکر 15 - ابوصالح 16 - امیر الامره 17 - احسان 18 - اذن سامعه 19 - ایدی 20 - بقیه الله 21 - بئر معطله 22 - بلد الامین 23 - بهرام 24 - بنده یزدان 25 - پرویز 26 - برهان الله 27- باسط 28 - بقیه الانبیاء 29 - تالی 30 - تائید 31 - تمام 32 - ثائر 33 - جعفر 34 - جمعه 35 - جابر 36 - جنب یا جنب الله 37 - جوار الکنس 38 - حجه 39 - حق 40 - حجاب 41 - حامد 42 - حمد 43 - حاشر 44 - خاتم الاوصیاء 45 - خاتم الائمه 46 - خجسته 47 - خسرو 48 - خدا شناس 49 - خازن 50 - خلف یا خلف صالح 51 - خنس 52 - خلیفه الله 53- خلیفه الاتقیاء 54 - دابه الارض 55 - داعی 56 - رجل 57 - راهنما 58 - رب الارض 59 - زند افریس 60 - سروش ایزد 61 - السلطان المامول 62 - سدره المنتهی 63 - سناء 64 - سبیل 65 - ساعه 66 - سید 67 - شماطیل 68 - شرید 69 - صاحب 70 - صاحب الغیبه 71 - صاحب الزمان 72 - صاحب الرجعه 73 - صاحب الدار 74 - صاحب الناحیه 75 - صاحب العصر 76 - صاحب الکره البیضاء 77 - صاحب الدوله الزهراء 78 - صالح 79 23 - صاحب الامر 80 - صمصام الاکبر 81 - صبح مسفر 82 - صدق 83 - صراط 84 - ضیاء 85 - ضحی 86 - طالب التراث 87 - طرید 88 - عالم 89 - عدل 90 - عاقبه الدار 91 - عزه 92 - عین یا عین الله 93 - عصر 94 - غایب 95 - غلام 96 - غیب 97 - غریم 98 - غوث 99 - غایت الطالبین 100 - غایه القصوی 101 - خلیل 102 - غوث الفقراء 103 - فجر 104 - فردوس اکبر 105- فیروز 106 - فرخنده 107 - فرج المومنین 108 - الفرج الاعظم 109 - فتح 110 - فقه 111 - فیذموا 112 - قائم 113 - قابض 114 - قید 115 - قسم 116 - قوه 117 - قاتل الکفره 118 - قطب 119 - قائم الزمان 120 - قیم الزمان 121 - قاطع 122 - کاشف الغطاء 123 - کمال 124 - کلمه الحق 125 - کیقباد دوم 126 - کوکما 127 - کار 128 - لواء اعظم 129 - لندیطارا 130 - لسان الصدق 131- ماشع 132 - مهمید الاخر 133 - مسیح الزمان 134 - میزان الحق 135 - منصور 136 - محمد 137 - نیه الصابرین 138 - منتقم 139 - مهدی 140 - عبدالله 141 - مومل 142 - مدبر 143 - ماء معین 144 - مخبر بما یعلن 145 - مجازی بالاعمال 146 - موعود 147 - مظهر الفضایح 148 - مبلی السرائر 149 - مبدئی الایات 150 - محسن 151 - منعم 152 - مفضل 153 - منان 154 - موتور 155 - منتظر 156 – مامور 157- مقدره 158 - مامول 159 - مفرج 160 - مضطر 161 - من لم یجعل الله له شبیها 162 - مقتصر 163 - المصباح الشدید الضیاء 164 - ناقور صور 165 - ناطق 166 - نهار 167 - نفس 168 - نور آل محمد (ع) 169 - نور الاصفیاء 170 - نور الاتقیاء 171 - نجم 172 - ناحیه مقدسه 173 - واقیذ 174 - وتر 175 - وجه 176 - ولی الله 177 - وارث 178 - هادی 179 - ید الباسطه 180 - یمین 181 - وهوه ل 182 - یعسوب الدین این بود تعداد 182 اسم ولقب وکنیه هائی که از حضرتش نقل شده.
وبرای توضیح بیشتر به باب دوم از کتاب مذکور - در صدر بحث - مراجعه فرمائید(5).
شمایل وقیافه آن حضرت
راجع به این بحث اخبار واحادیثی وجود دارد که ما چندین جمله از آنها را بیان می کنیم.
1- شاب مربوع یعنی جوانی است میا - نه قد - چهار شانه.
2- صلت الجبین یعنی گشاده پیشانی است.
3- اجلی الجبینین یعنی طرفین پیشانی او نورانی است.
4- اقنی الانف یعنی دماغ کشیده وباریک دارد.
5- افلج الثنایا یعنی دندانهای مبارک حضرت گشاده است.
6- براق الثنایا یعنی دندانهای حضرت براق است.
7- بوجهه اثر یعنی در صورت مبارکش نشانه ای - خالی - وجود دارد.
8- اکحل العینین یعنی چشمانش سرمگون است.
9- مقرون الحاجبین یعنی ابروانش بهم پیوسته می باشند.
10- واسع الصدر یعنی دارای سینه ای گشاده وفراخ می باشد.
ودر آخر روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل می کنیم که می فرماید. المهدی طاووس اهله الجنه وجهه کالقمر الدری یعنی حضرت مهدی طاووس اهل بهشت است صورتش چون ماه درخشنده است.
خصایص وامتیازات آن حضرت
درباره این بحث 46 امتیاز جمع آوری شده که در اینجا با چندین امتیاز از امتیازات آن جناب تبرک می جوئیم.
1- منقطع شدن حکومت طاغوتیان در زمان آن حضرت.
2- کشته شدن دجال به دست مبارک آن حضرت.
3- بر جنازه حضرت جایز است هفت مرتبه تکبیر گفت که این عمل در آینده برای هیچ کس جایز نخواهد بود.
4- حرام بودن ذکر اسم اصلی - م ح م د - آن حضرت.
5- فرود آمدن حضرت عیسی از آسمان برای - یاری ونماز خواندن پشت سر آن حضرت.
6- آشکار شدن کلیه اقسام ومراتب علوم در زمان آن حضرت.
7- آورده شدن شمشیرهای آسمانی برای یاران آن حضرت.
8- پیاده شدن احکامی که تا آن زمان جاری نشده به دست آن حضرت.
9- حکم نمودن آن حضرت از روی علم امامت نه از روی شاهد واقرار وغیره.
10 - سایه انداختن ابری سفید پیوسته بر سر مبارک آن حضرت.
11- پیروی نمودن حیوانات از یاران آن - حضرت.
12- جهانی شدن حکومت آن حضرت بر تمام روی زمین. که در حدیث است
(به یملا الله الارض قسطا وعدلا)
(بعد ما ملئت ظلما وجورا)
آری، حکومت آن حضرت جهانی گشته وخدا بوسیله او زمین را پر از عدل وداد نماید بعد از آنی که پر از ظلم وجور شده باشد. والبته کسانی که خواستار تمامی 46 امتیاز - هستند می توانند به کتابهای مفصل از قبیل منتهی - الامال(6) ونجم الثاقب مراجعه فرمایند.
در اثبات بودن مهدی موعود علیه السلام
عده ای در مقام آن بر آمده اند که بگویند مهدی موعود منحصر به فرد خاصی نیست بلکه هر کس که صلاحیت مهدویت را داشته باشد مهدی موعود خواهد شد. ما در این بحث جمله یا قسمتی از جملات پیامبر وائمه علیهم السلام را می خوانیم که با این جملات ثابت خواهد شد که مهدی موعود همان حجه بن الحسن است. در صفحه 94 از کتاب منتخب الاثر(7) می خوانیم: قال رسول الله ص یا حسین انت الامام واخ الامام وابن الامام. تسعه من ولدک الامام امناء معصومون والتاسع مهدیهم فطوبی لمن احبهم والویل لمن ابغضهم.
رسول خدا به امام حسین علیه السلام فرمود: تو خود امام، وبرادر امام، وپسر امام هستی نه نفر از اولاد تو امام هستند که آنها امین هائی معصوم می باشند. ونهمی آنان مهدی آنها خواهد بود. به من خوشی وسعادت از آن کسیست که دوست داشته باشد آنان را. وناراحتی وهلاکت است برای کسانی که دشمنی کنند ایشان را. وچون این جملات عربی ونیاز به ترجمه دارند وذکر هر دو موجب تطویل است از این رو جملات ائمه (ع) را به فارسی می نویسیم بدین ترتیب. امام اول فرمود: اگر از روزگار باقی نماند مگر یک روز خداوند بر می انگیزد مردی از اهل بیت مرا که آن را پر از عدل کند همان طور که پر از ظلم شده.
امام دوم فرمود: قائم آن کسی است که روح الله عیسی بن مریم پشت سر او نماز می گذارد. وخداوند مخفی می دارد ولایت او را تا از کسی بر گردن او بیعتی نباشد. واو نهمین اولاد برادرم حسین است. امام سوم فرمود: از ما دوازده مهدی است اول ایشان امیرالمومنین علی بن ابی طالب وآخر آنها نهمین فرزند من است. اوست قائم بحقی که زنده کند خداوند به او زمین را پس از مردن آن وغالب کند خداوند به او دین را بر همه دین ها.
امام چهارم فرمود: فرزند حسن عسکری نامش حجه الله است که غایب شود مدتی مدید وچون ظاهر شود دنیا را از عدل وداد پر کند پس از آن که پر شده باشد از ستم وبیداد. امام پنجم فرمود: صیحه ای از آسمان بیاید که حق در حضرت وشیعیانش می باشد ودر این هنگام است خروج قائم ما.
امام ششم فرمود: پسر حسن مهدی می باشد که چون قیام کند 313 نفر اطراف او جمع شوند به عدد مردان بدر وچون زمان خروج برسد شمشیر او از غلاف بیرون آید وندا کند ای ولی خدا برخیز وبکش - دشمنان خدا را. امام هفتم فرمود: پس از من علی وپس از او - محمد وپسر او علی وپسرش حسن وپس از پسرش حجه القائم المنتظر است که پس از غیبت طولانی آن گاه ظهور کند. وهیچ کس نمی تواند وقت ظهور او را معین کند. امام هشتم فرمود: خلف صالح مهدی وصاحب - الزمان وفرزند ابومحمد حسن بن علی العسکری می باشد ودر جواب کسی که از قائم سوال کند فرموده است او چهارمین فرزند من است. امام نهم فرمود: او سیمی از اولاد من است و- برای او غیبتی است که طول می کشد مدت آن ودر آن غیبت ثابت قدمان بحال خود باقی هستند تا آخر عمر. امام دهم فرمود: امام بعدا حسن است وبعد از او پسرش قائم است که او آن کسی است که پر کند زمین را از عدل.
امام یازدهم (ع) فرمود: الحمد لله که خدا مرا از دنیا نبرد تا آن که بمن داد خلف وجانشین مرا که شبیه ترین مردمان است به رسول خدا از جهت خلقت وخلق وحفظ می کند او را خدای تعالی در غیبت او تا ظاهر کند او را وجهان را پر از عدل وداد نماید. البته کلام در این بحث منحصر به این روایات - نخواهد بود بلکه صدها روایت به طریق شیعه وسنی بدست ما رسیده که همگی بیانگر این حقیقتند. از این رو در کتاب امام مهدی حماسه ای از نور(8) تحت عنوان دلیل اسلامی می نویسد.
در صدها روایتی که از پیامبر اسلام وامامان شیعه به ما رسیده وویژگی های مهدی را بر شمرده در می یابیم که او از اهل بیت وفرزندان حضرت فاطمه ونهمین فرزند امام حسن ودوازدهمین امام از ائمه دوازده گانه است بعد بحث را پیگیری کرده وبدنبال آن هم یک دلیل علمی بر وجود حضرت مهدی آورده که از غیبت صغری استفاده نموده است. علاقه مندان می توانند به صفحات 66 تا 71 آن کتاب مراجعه فرمایند.
فلسفه غیبت
در سال 260 هجری حضرت مهدی عج پدر بزر گوار خود را از دست دادند. در این میان جعفر کذاب که برادر امام حسن عسکری وعموی حضرت بود خواست بر برادر خود نماز بخواند واز این راه خود را به دروغ جانشین برادر بداند. در این هنگام حضرت که بیش از پنج سال از سن شریفشان نمی گذشت حاضر شدند وجعفر کذاب را به عقب کشیده وفرمودند من برای -نماز خواندن سزاوارترم. زیرا که امام راستین پس از پدر، یگانه فرزندش حضرت مهدی خواهد بود. وقتی حضرت نماز را بر پدر بزرگوارشان خواندند این خبر به گوش بنی عباسیان رسید وآنها را بیش از پیش وادار نمود که حضرت را دستگیر کنند. فعالیتها آغاز شد، وقت وبی وقت به منزل حضرت ریخته ومی خواستند این نور خدا را خاموش سازد. در اینجاست که حضرت می بایست یکی از این سه راه را انتخاب نماید.
1- آن که در همان زمان قیام کند وبا ظلم مبارزه کند.
2- آن که بنشیند ومجبور به تقیه گردد.
3- آن که غایب شده وهنگام مصلحت ظاهر شود.
از آنجا که خدا می خواهد با این وجود پر ارزش زمین را پر از عدل وداد نماید وتحقق چنین امری هم - به مشیت الله وبطور طبیعی - متوقف بر آنست که اول پر از ظلم وجور شود تا آن گاه اصلاح کلی انجام گیرد وهنوز زمین این چنین لبریز از ظلم نشده بود. پس زمینه اجرای راه اول نبود. توضیح مطلب آن که: اصلاح همیشه تابع خرابی است. اگر خرابی اندک باشد اصلاح هم اندک. واگر بنیادی باشد اصلاح نیز بنیادی خواهد بود. مثلا اگر گوشه ای از سقف خرابی پیدا کرد هیچ گاه سقف ویا ساختمان را عوض نمی کنند بلکه همان مقدار را ترمیم می نمایند. واما اگر خرابی از ریشه باشد ناگزیر ساختمان را خراب کرده، از نو می سازند.
در روایات هم تاکید شده که اصلاح جهانی حضرت بعد از آنیست که تمامی روی زمین را ظلم گرفته، آن را لبریز کند وچنین امری هنوز هم محقق نشده است. پس ظهور حضرت هم که متوقف بر چنین امری است نباید زود ترا انجام گیرد وبالنتیجه حضرت نمی بایست در آن زمان قیام کند. راه دوم هم برای شخصیت حضرت مهدی که می خواهد جهان ظلم را دگرگون سازد صحیح نبود. چون اگر بخواهد در جامعه بوده وغایب نگردد وبر فرض قیام هم مصلحت نباشد ناگزیر می بایست با طاغوتیان صلح وسازشی داشته وبا آنان عهد وپیمانی ببندد. واین هم در خور یک رهبر جهانی نخواهد بود.
واین معنی را می توان از جمله ای که در بحث قبل از امام دوم نقل شد که فرمود خداوند مخفی بدارد ولایت او را تا از کسب بر گردن او بیعتی نباشد استفاده نمود. چون حضرت قبل از این جمله در جواب کسی که به مصالحه آن حضرت با معاویه اعتراض کرده بود فرموده است مگر نمی دانی برای هر یک از ما عهد وپیمانی بر طاغیان زمان ما می باشد مگر قائم آل محمد عهدی با کسی ندارد پس از این جمله می توان استفاده کرد که چون حضرت نباید عهد وپیمانی با طاغوتیان داشته باشد پس راه دوم هم صحیح نبوده وحضرت ناگزیر به انتخاب راه سوم بوده ومی باشند. ودیگر اینکه بر فرض حضرت می خواست راه دوم را هم انتخاب کند نمی توانست چرا که باز هم آنها دست برادر نبودند. چون آنها بوسیله روایات بخوبی می دانستند که بالاخره آن کسی که اساس ظلم را بر می اندازد.
همین وجود مبارک است. از این جهت در هر صورت بفکر خام خود قصد شهید کردنش را داشتند. وحضرت چاره ای جز پنهان شدن را نمی دید.
غیبت صغری
بالاخره امام زمان علیه السلام در سال 262 ویا 265 در سن 7 یا 10 سالگی در روز جمعه 10 شوال غایب شدند. ولی از آنجا که شیعیان با داشتن امام خو گرفته وتا آن زمان امامان را یکی پس از دیگری - دیده وبا آنان رابطه مستقیم داشتند از این جهت تاب وتحمل آن را نداشتند که بطور کلی رابطه با امام زمان خود را قطع کنند از این رو با اینکه امام غایب بود لکن مردم با واسطه با ایشان تماس گرفته وبه حل مشکلات خود می پرداختند.
نواب اربعه
این واسطه ها که یکی پس از دیگری حدود 70 سال نیابت خاص را بعهده داشتند چهار نفر بودند.
1- عثمان بن سعید. که وکیل امام حسن عسکری بود وبعد از آن نایب خاص حضرت حجه ارواحنا فداه شد وتا سال 300 هجری این نیابت را بدوش داشت.
2- محمد بن عثمان. که پس از فوت پدر تا سال 305 در جهان زنگی کرد ومدت پنج سال نایب خاص بود.
3- ابوالقاسم حسین بن روح. که به امر امام جانشین محمد بن عثمان شد وتا سال 326 افتخار این نیابت را داشت.
4- ابوالحسن علی بن محمد السمری. که او نیز تا سال 329 یعنی سه سال به این مقام عالی منسوب گشت. که بالاخره شش روز آخر عمرش حضرت برای او توقیعی نوشته واین چنین به او دستور دادند.
بسم الله الرحمن الرحیم
یا علی بن محمد السمری اعظم الله اجر اخوانک فیک. فانک میت ما بینک وبینی سته ایام فاجمع امرک ولا توص الی احد فیقوم مقامک بعد وفاتک فقد وقعت الغیبه التامه فلا ظهور الا بعد اذن الله تعالی ذکره وذلک بعد طول الامد وقسوه القلوب وامتلاء الارض جورا وسیاتی من شیعتی من یدعی المشاعده الا فمن ادعی المشاهده قبل خروج السفیانی والصیحه فهو کذاب مفتر ولا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم.
حاصل فرمان امام چنین است.
بنام خداوند بخشنده مهربان
ای علی بن محمد السمری خداوند برادران دینی تو را در مصیبت تو اجر وپاداشی عظیم دهد زیرا که تو وفات خواهی نمود ومیان من وتو شش روز فاصله است - یعنی روز وفات تو شش روز دیگر است - پس جمع نما امر خود را ودر کار خود آماده باش. وبه کسی وصیت نیابت ننما که بعد از وفات تو قائم مقام تو شود. پس بتحقیق غیبت کبری واقع گردید ومرا ظهوری نخواهد بود مگر به اذن خدای تعالی واین ظهور بعد از آنیست که، زمان غیبت طول بکشد.
وقساوت دلها را فراگیرد. وزمین پر از جور وستم گردد. وزود است که می آیند کسانی از شیعیان من که ادعای مشاهده مرا نمایند آگاه باشید که هر کس پیش از خروج سفیانی وصیحه آسمانی ادعای مشاهده نماید پس او کذاب وافتراء زننده است. وحول وقوه ای نیست مگر برای خداوند بلند مرتبه بزرگ.
غیبت کبری
از این نوشته به بعد دیگر نیابت خاص وغیبه صغری که عبارت از غیبتی کوتاه وناقص بود تمام گردید. ونیابت عام وغیبت کامل که از اولی طولانی تر وبزرگتر است آغاز شد. یعنی دیگر کسی با حضرت به عنوان نایب خاص تماس نمی گیرد بلکه مردم به اشخاصی عالم که حافظ علوم واخبار ائمه (ع) بوده وبتوانند از روی معرفت ودانش احکام را از احادیث استخراج نمایند رجوع کرده واز چنین افرادی به عنوان نایب عام حضرت استفاده نمایند چرا که حضرت فرموده است. واما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیکم وانا حجه الله علیهم یعنی: راجع به حوادثی که در آینده رخ می دهد به افرادی که سخن وگفته ما را نقل می کنند مراجعه کنید. زیرا که آنها حجت من بر شما ومن حجت - خدا بر آنها هستم.
چند سوال وجواب
1 - وقتی روشن شدن که در غیبت کبری رابطه بطور کلی قطع شده وحتی با واسطه هم نمی توان به امام دسترسی پیدا کرد. پس آیا ما دیگر هیچ گونه استفاده ای از ایشان نداریم واز این وجود گرانبها بی بهره می باشیم؟
جواب: هر چند که ما آن حضرت را ندیده واز دیدگاه ما پنهان است وبدین جهت هم در دعای افتتاح می گوئیم:
اللهم انا نشکو الیک فقد نبینا وغیبه ولینا
یعنی خدایا ما از نبودن پیامبرمان وغایب بودن ولیمان بسوی تو شکایت می کنیم. لکن این جور هم نیست که بی استفاده باشیم بلکه حضرت همانند خورشید عالمتابی به نور افشانی خود ادامه می دهد. چرا که وجودش لطف وعنایات بی کرانش لطفی دگر است.
2- سن مبارک حضرت اول غیبت کبری چقدر بود؟
جواب: حضرت در سال 255 بدنیا آمده وغیبت صغری تا 329 طول کشید. پس حضرت اول غیبت کبری 74 سال داشتنه اند.
3- چند سال از غیبت کبری می گذرد وهم اکنون سن شریف حضرت چقدر است؟ جواب: 1071 سال از غیبت کبری می گذرد وهم اکنون سن مبارک حضرت 1145 می باشد.
4- مدت غیبت کبری چقدر است؟ جواب: غیبت کبری مدتش معلوم نیست زیرا که انتهای آن روشن نمی باشد. واگر هم کسی مدت تعیین کند که مثلا فلان تاریخ انتهای غیبت است وحضرت ظهور می کند اشتباه است. چرا که وقت تعیین کنندگان دروغ گویند وظهور انجام نمی شود مگر به اذن الله تعالی.
5- آیا این موضوع باور کردنی است که انسانی - 1145 وبیشتر عمر کند؟ جواب: مدتهاست که دانشمندان راجع به مسئله طول عمر بحث وبررسی می کنند واخیار به این نتیجه رسیده اند که پیری ربطی به زمان ندارد گاهی زود فر می رسد وگاهی با فاصله زمانی بیشتری آشکار می گردد از این رو دانشمندان توانسته اند زندگی پاره ای از حیوانات را از صدها برابر عمر طبیعی آنها بیشتر کنند. برای نمونه آلکس کامفورت توانست در آزمایشهای خود طول عمر دسته ای از موشها را پنجاه در صد افزایش دهد. ومطالعه روی پشه ها با افزایش طول عمر انها حتی تا 300 برابر منجر شده است.
بالاخره دانشمندان با بدست آوردن موقعیتهای چشمگیری روشن ساخته اند که عقب انداختن پیری وطولانی شدن عمر امری است که از نظر علم امکان دارد. وبر فرض از نظر علمی هم امکان نداشته باشد طول عمر حضرت را از راه اعجاز ثابت می کنیم یعنی بر فرض دانشمندان بگویند پیری وافسردگی یک قانون طبیعی است وانعطاف پذیر نمی باشد. می گوئیم این قانون از سوزاندن آتش که مهمتر نیست.
پس همان طور که خداوند درباره حضرت ابراهیم یک قانون طبیعی انعطاف ناپذیر را درهم شکست وآتش را برای ابراهیم سرد وسلامت نمود. درباره حضرت مهدی عج هم دیگر قانون طبیعی را در هم شکسته وعمر حضرت را بطور اعجاز طولانی نموده است.
وظیفه ما نسبت به آن حضرت در زمان غیبت

حال که امام مادر پسر پرده غیبت بسر می برند - وظیفه ما نسبت به آن وجود مقدس چه می باشد. در این رابطه چندین امر بیان می شود.
1- محزون شدن
چون دست ما به دامان وصال آن جناب نرسیده وچشممان به نور جمالش منور نمی باشد سزاوار است از این جهت محزون واندوهناک شویم ودر عشق این محبوب بی نظیر خود سوخته وچنین ناله سر دهیم عزیز علی ان اری الخلق ولا تری بر من گران است که مردم را ببینم وتو دیده - نشوی واز تو آوازی ونه رازی نشنوم، بر من گران است که بلا بر تو احاطه کند نه بر من، واز من ناله ونه شکوه ای به تو نرسد، به فدای تو شوم ای پنهانی که از میان ما بیرون نباشی، جانم فدای تو ای دور شده ای که از ما دوری نگرفتی، جانم فدایت ای کسی که آرزوی هر مشتاق وآرزومندی باشی که تو را یاد کند وناله از دل سر دهد. تا آخر دعای ندبه که وضعش به همین منظور است پس اولین - وظیفه ما اندوهگین شدن است.
2- انتظار فرج
دیگر وظیفه ما در غیبت حضرت انتظار فرج است. که در روایات است افضل العباده انتظار الفرج بهترین عبادت انتظار فرج است. حال ببینیم انتظار فرج یعنی چه؟ انتظار فرج این نیست که انسان دست روی دست بگذارد وهمه کارهای اصلاحی را به عهده امام زمان گذاشته بگوید: امام می آید کارها را اصلاح می کند، واحیانا امر به معروف ونهی از منکر ودیگر واجبات را کنار گذاشته به امید امام بنشیند. نه این چنین انتظاری ویران گر است بلکه انسان باید به تمام وظایف دینی خود عمل کرده ایمان کامل وعمل صالح را هدف خود قرار دهد تا آنکه وعده الهی بوسیله حضرت مهدی عج محقق شده شامل حال او نیز گردد.
زیرا که خداوند به مومنان وشایسته کاران وعده داده است که آنان را جانشین روی زمین قرار داده، دینی را که برای آنها آن را پسندیده است مستقر سازد ودوران خوف آنان را تبدیل به دوران امنیت نماید تا آن که بدون ترس وواهمه خدای خویش را بپرستند وچیزی را در عبادت شریک حق نسازند کسی که چنین انتظاری داشته باشد این انتظار در حقش انتظار سازنده ای خواهد بود که در کتاب قیام وانقلاب حضرت مهدی ع از دیدگاه فلسفه تاریخ(9) تحت عنوان دو گونه انتظار می خوانیم انتظار فرج وآرزو وامید ودل بستن به آینده دو گونه است انتظاری که سازنده ونگاه دارنده است، تعهد آور است. نیرو آفرین وتحرک بخش است، بر گونه ای است که می تواند نوعی عبادت وحق پرستی شمرده شود وانتظاری که گناه است ویران گر است، اسارت بخش است، فلج کننده است، ونوعی اباحیگری باید محسوب گردد. بعد در کتاب مذکور برای توضیح مطلب تحولات تاریخی را بررسی کرده ودر آخر مطلب با عنوان دو نوع انتظار انتظار ویرانگر وانتظار سازنده به اتمام می رساند.
3- دعا کردن
وظیفه ما است که برای حضرت دعا کرده وطلب ظهورش را از درگاه ایزدی خواهان باشیم. دعاهای وارده در این مقام بسیار است که معروفترین آنها این دعاست. اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه فی هذه الساعه وفی کل ساعه ولیا وحافظا وقائدا وناصرا ودلیلا وعینا حتی تسکنه ارضک طوعا وتمتعه فیها طویلا یعنی خدایا بوده باش برای ولیت حجه بن الحسن صلواتت بر او وبر پدران او در این ساعت ودر هر ساعت سرپرست نگهدار وپیشوا ویاور وراهنما ودیده بان. تا تسلط کامل دهی او را در زمین خود با رغبت مردم وبهره دهی او را مدت طولانی.
4- صدقه دادن
انسان همان طور که برای خود صدقه می دهد باید برای آن کسی که جان او از جان خودش ارزنده تر است نیز به طریق اولی صدقه داده وحفظ وجود امام عصر خود را از خدا بخواهد.
5- حج رفتن یا کسی را به حج فرستادن به نیابت از آن حضرت. رسم است که انسان برای کسی را که به او عشق می ورزد همچون پدر ومادر، زیارت وحجی را نیابه - انجام دهد. این عمل برای یگانه معشوق ما امام زمان نیز جایز است. چون این عمل در میان شیعیان در قدیم مرسوم بوده وامام نیز در قضیه ای این عمل را تقریر نموده اند.
6- برخاستن از برای تعظیم هنگام برده شدن اسم حضرت خصوصا کلمه قائم که از ایستادن مشتق است وما هم هنگام شنیدن این اسم می ایستیم.
7- چون امام ما غایب می باشند شناختن ودر خطش بودن دشوار است از این رو لازم است برای استقامت خود دعا کنیم. در این زمینه نیز دعاهائی وجود دارد که از آن جمله است دعائی که امام صادق (ع) به زراره تعلیم نموده است که اگر درک کردی آن زمان را پس بخوان این دعا را. اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی خدایا خود را به من بشناسان، زیرا اگر خود را به من معرفی نکنی پیامبرت را نمی شناسم.
خدایا پیامبر وفرستاده خود را بمن معرفی نما، چون اگر رسولت را به من معرفی ننمائی حجتت را نمی شناسم. خدایا حجتت را به من بشناسان، پس بدرستی که اگر حجتت را به من معرفی نکنی از دینم گمراه خواهم شد.
8- یاری خواستن از حضرت در موقع سختیها وشدائد وبلاهائی که به ما روی می آورد. چون خود حضرت در توقیت که به شیخ مفید فرستادند فرموده اند که ما به بلائی که به شما می رسد معرفت داشته عالم به خبرهای شما هستیم وچیزی از علم ما پنهان نخواهد شد.
در حکایت آنان که به خدمت امام عصر علیه السلام رسیده اند
در باب هفتم از کتاب نجم الثاقب 100 حکایت در این زمینه نقل شده. ودر کتاب مهدی موعود باب بیست وسوم(10) 57 داستان. ودر فصل پنجم از باب چهاردهم کتاب منتهی الامال به 23 حکایت اکتفاء شده است. ولی ما چون قصد اختصار داریم در اینجا بیش از پنج قصه از آنها را نقل نخواهیم کرد.
قصه اسماعیل هرقلی
در روستایی بنام هرقل که از قریه های شهر هله است جوانی بنام اسماعیل زندگی می کرد در همان جوانی زخمی در ران چپش ظاهر شد که در هر فصل بهار ترک خورده واز آن خون وچرک خارج می شد آن قدر این درد ناراحت کننده بود که او را از هر کاری باز می داشت ناگزیر به شهر آمده به خدمت سید بن طاووس رسید وقضیه را با این عالم جلیل در میان نهاد.
سید جراحان واطباء حله را حاضر نمود آن را دیدند وهمگی بگفتند این زخم بر بالای رگ اکحل(11) بر آمده است وعلاج نمی شود مگر آن که این زخم را ببریم واگر این را ببریم شاید رگ اکحل بریده شود که در این صورت دیگر زنده نخواهد ماند وچون چنین احتمال خطری وجود دارد ما به علاج او نمی پردازیم.
سید به اسماعیل گفت باش تا روزی به بغداد رفته شاید که در آنجا اطباء ماهر تر پیدا شود ولی متاسفانه در بغداد هم همان تشخیص را دادند وهمان عذر آوردند. وقتی اسماعیل همه درها را به روی خود بسته یافت بنا شد دست به دامان ائمه (علیهم السلام) گردد به این جهت به سامره رفت. او می گوید وقتی به آنجا رسیدم به زیارت امام علی النقی وامام حسن عسکری رفتم وبعد هم به سرداب رفته تا صبح استغاثه نمودم وصبح به طرف دجله رفتم وجامه خود را شسته وغسل زیارت نمودم وظرف ابریقی(12) را که داشتم پر آب کردم وباز گشتم که یک بار دیگر زیارت کنم به قلعه نرسیده بودم که ناگاه چهار سوار را دیدم که می آیند وچون آن حوالی جمعی از اشراف خانه داشتند گمان کردم که شاید از آنها باشند.
وقتی به من رسیدند بر من سلام کردند من هم جواب سلام دادم یکی از آنها گفت فردا خواهی رفت؟ گفتم بلی گفت پیش آی تا ببینم چه چیز تو را آزار می دهد، مرا به طرف خود کشید ودست بر آن جراحت نهاده فشرد چنانچه به درد آمد. در آن حال یکی از آنها که پیر مردی بود به من گفت افلحت یا اسماعیل یعنی ای اسماعیل رستگار شدی من در تعجب شدم که نام مرا از کجا می داند، که باز هم پیرمرد فرمود: امام است امام - دویدم ران و- رکابش را بوسیدم امام علیه السلام روانه شد ومن هم در رکابش می رفتم وزاری می کردم به من فرمود برگرد من گفتم هیچ گاه از تو جدا نمی شوم باز فرمود: بازگرد که مصلحت تو در برگشتن است من همان حرف را اعاده کردم تا آن که آن پیر مرد به من گفت اسماعیل خجالت نمی کشی که بر خلاف حرف امام که دوبار فرمود برگرد عمل می کنی این حرف در من اثر کرد وناگزیر ایستادم.
در اینجا باید واعظ شهیر مرحوم حاج شیخ احمد کافی را یاد کنیم که با چه لحن زیبایی داستان را نقل می کرد وبا آن حالت مخصوص بخود در اینجا از زبان هرقلی این شعر را می خواند. (ای ساربان آهسته ران آرام جانم می رود -) (آن دل که با خود داشتم با دلستانم می رود) آری، بدین نحو اسماعیل هرقلی یکی از شرفیابان به حضور حضرت می شود وشفای چنین درد بی علاجی را از حضرت می گیرد به نحوی که بعدا خود در تشخیص پای زخم دارش به شک می افتد.
قصه سید محمد جبل عاملی
سید محمد جبل عاملی با قافله ای به مشهد - رفته در آنجا از تنگدستی نتوانسته بود نانی تهیه کرده با قافله از مشهد برگردد بدین جهت قافله رفت واو در مشهد بماند بعد فکر کرد که دیگر قافله ای نیست وحتما باید خود را به آنها رساند چون زمستان در پیش بود وترس هلاکت. با شکم گرسنه بیرون رفت وبا خود گفت اگر هلاک شدم که راحت می شوم والا خود را به قافله خواهم رساند از دروازه بیرون شد وتا غروب راه رفت ولی به جایی نرسید چون او راه را گم کرده بود.
به بیابانی بی پایان رسید که در آن غیر از حنظل(13) چیز دیگری یافت نمی شد از شدت گرسنگی نزدیک به پانصد حنظل می شکند تا شاید یکی از آنها هندوانه واقعی باشد ولی متاسفانه هیچ کدام هندوانه از کار در نمی آیند. او که ناامیدی سراسر وجودش را فرا گرفته بود، تن به مرگ داده گریه کنان تا هوا روشن بود به جستجوی آب پرداخت ناگاه مکان بلندی نظر او را به خود جلب کرد به آنجا رفت در آنجا چشمه آبی را دید با تعجب از خود می پرسد در بلندی و- چشمه آب؟ - بعد شکر خداوند به جا آورده با خود می گوید آبی بیاشامم ووضو گرفته نماز بخوانم که اگر مردم نماز را خوانده باشم. بعد از نماز عشا هوا تاریک شد وتمام صحرا پر از جانوران ودرندگان مختلف گردید واز هر گوشه صدایی بگوش می رسید او چون خود را به مرگ نزدیک می دید خوابید وبا خود گفت هر چه باداباد.
وقتی از خواب بیدار شد دیدمان همه جا را - روشن کرده ودیگر از جانوران اثری نبود. در این حال سواری را می بیند که به طرف او روان است با خود گفت شاید که دزد باشد ومرا خواهد کشت - ولی در واقع چنین نبود او حجت خدا بود که در این دل شب به سراغ او می آمد - پس از رسیدن سلام کرد او می گوید جواب سلام را دادم ومطمئن شدم که با من قصد سویی ندارد. فرمود: چه می کنی با حالت - ضعف اشاره به حالت خود کردم فرمود در کنار تو سه خربزه هست چرا نمی خوری من چون جستجو کرده بودم واز هندوانه به صورت حنظل مایوس بودم چه رسد خربزه، گفتم: مرا مسخره نکن بگذار به حال خود باشم فرمود به عقب نگاه کن نگاه کردم بوته ای را - دیدم که سه عدد خربزه بزرگ دارد فرمود: با یکی از آنها گرسنگی خود را برطرف کن نصف دیگر هم صبح بخور ونصف دیگرش را با آخرین خربزه بردار واز این راه مستقیم روانه شو نزدیک ظهر نصف خربزه را بخور وخربزه دیگر را حتما صرف نمی کنی که بکارت می خورد نزدیک غروب به سیاه خیمه ای می رسی که آنها ترا به قافله خواهند رساند این کلمات را بگفت واز نظر من غائب شد.
بعدا این شخص یکایک دستورات را انجام داد تا به خیمه رسید آنها اول خیال کردند که جاسوس است ولی وقتی قضیه را گفت وآنها خربزه را دیدند که فهمیدند سرگذشت این مرد خارق العاده است. پس او را اکرام فراوان نموده وبه قافله اش رساندند.
قصه عافیت یافتن شیخ حر عاملی
محدث جلیل شیخ حر عاملی در اثبات الهداه فرموده که من در زمان کودکی که ده سال داشتم به مرض سختی مبتلا شدم به نحوی که اهل واقارب من جمع شدند وگریه می کردند، ومهیا شدند برای عزاداری ویقین کردند که من خواهم مرد در آن شب پس دیدم پیغمبر ودوازده امام صلوة الله علیهم را در حالی که من در میان خواب وبیداری بودم پس سلام کردم بر ایشان وبا یک یک مسافحه نمودم ومیان من وامام صادق سخنی گذشت که در خاطرم نماند جز آن که آن جناب در حق من دعا کرد.
پس سلام کردم بر حضرت صاحب علیه السلام وبا آن جناب مسافحه کردم وگریستم وگفتم ای مولای من می ترسم که بمیرم در این مرض ومقصد خود را از علم وعمل نیابم پس فرمود نترس زیرا که تو نخواهی مرد در این مرض بلکه خداوند - تبارک ترا شفا می دهد وعمر خواهی کرد عمر طولانی. آن گاه قدحی به دست من داد که در دست مبارکش بود، پس آشامیدم از آن ودر حال عافیت یافتم ومرض بالکلیه از میان زائل شد ونشستم واهل واقاربم تعجب کردند وایشان را خبر نکردم به آنچه دیده بودم مگر بعد از چند روز.
قصه مقدس اردبیلی
مقدس اردبیلی را شاگردی بود در نهایت فضل وورع این شاگرد نقل می کند که مرا حجره ای بود که از آن قبه شریفه امیرالمومنین علیه السلام دیده می شد شبی پس از آن که از مطالعه خود فارق شده - بودم در حالی که بسیاری از شب گذشته بود از حجره بیرون شدم وبه طرف حضرت نظاره نمودم ناگاه مردی را دیدم که در سیاهی شب به طرف حرم می آید با خود گفتم شاید دزد باشد پس از منزل خود بیرون - آمدم ورفتم به نزدیکی او - واو مرا نمی دید – پسر رفت به نزدیکی در حرم مطهر وایستاد پس دیدم - قفل را که افتاد ودر برای او باز شد ودر دوم وسیم به همین ترتیب ومشرف شد بر قبر شریف پس سلام کرد واز جانب قبر مطهر سلام بر او رد شد پس شناختم آواز او را که سخن می گفت با امام علیه السلام در - مسئله علمیه.
آن گاه بیرون شد از شهر ومتوجه شد به سوی کوفه پس من از عقب رفتم - واو مرا نمی دید - پس چون رسید به محراب مسجدی که امیرالمومنین - علیه السلام در آن محراب شهید شده بود شنیدم او را که سخن می گوید با شخصی دیگر در همان مسئله پس برگشت ومن از عقب او برگشتم - واو مرا نمی دید. پس چون رسید به دروازه ولایت صبح روشن شده بود پس خویش را بر او ظاهر کردم وگفتم یا مولانا من بودم با تو از اول تا آخر پس مرا خبر ده که شخص اول - کی بود که در قبه شریفه با او سخن می گفتی وشخص دوم کی بود که با او سخن می گفتی در کوفه.
پس عهدها گرفت از من که خبر ندهم به سر او تا آن که وفات کند پس به من فرمود: ای فرزند من مشتبه می شود بر من بعضی از مسائل پس بسا شب بیرون می روم نزد قبر امیر - المومنین علیه السلام ودر آن مسئله با آن جناب تکلم می نمایم وجواب می شنوم ودر این شب حواله فرمود مرا به سوی صاحب الزمان علیه السلام فرمود: که فرزندم مهدی امشب در مسجد کوفه است پس برو به نزد او واین مسئله را از او سوال کن. واین شخص مهدی علیه السلام بود.
قصه بحرالعلوم
علامه بحر العلوم شخصی سخاوتمند بود او حتی به مکه هم که رفته بود با آن که کسی را نداشت - دست از سخاوت بر نداشته بذل واحسان می نمود. خادمش می گوید روزی اتفاق افتاد که چیزی نداشتیم سید را از چگونگی حال مطلع نمودم او چیزی نفرمود فردای آن روز وقتی برای سید قلیان حاضر کردم - ناگاه کسی در را کوبید سید با حالت مضطرب به من فرمود قلیان را ببر وخود به طرف در رفته در را باز کرد، آقایی وارد شده ودر اطاق سید به جای سید نشست وسید دم در با کمال ادب دو زانو زد وساعتی باهم سخن گفتند سپس برخواست سید هم به شتاب در خانه را باز کرد ودستش را بوسید واو را سوار بر ناقه کرد. او رفت وسید با حالتی متغیر بازگشت.
نوشته ای به من داد وگفت این حواله صرافی است در کوه صفا بگیر وبرو وآنچه بر او حواله شده بیاور من رفتم وحواله را - که مقدار قابل توجهی بود برای سید بود - آوردم فردای آن روز به سراغ - صراف رفتم که از جریان آن حواله ودهنده آن - مطلع شوم ولی در آنجا دیگر نه صرافی بود ونه دکانی. از کسی پرسیدم گفت تا بحال در این مکان صرافی ندیده ایم پس فهمیدم که قضیه از جانب خدا بوده است.
یک سوال وجواب
سوال: مگر حضرت برای آخرین نایب خاص خود ننوشته اند که هر کس ادعای مشاهده کند کذاب ومفتر است پس چگونه این افراد امام را دیده اند؟ جواب: باب هشتم کتاب نجم الثاقب منحصر به جواب از این سوال است. در آنجا جوابهایی داده شده است ما هم با استفاده از آن کتاب در این جا چنین می نویسم.
درست است که حضرت چنین مطلبی را فرموده اند لکن باید دقت کرد که حضرت فرموده اند هر کس - ادعای مشاهده مرا کند کذاب است وظاهرا
مراد تکذیب کسانی است که مدعی مشاهده اند با ادعای نیابت ورساندن اخبار از جانب آن حضرت - به سوی شیعه. یعنی خود را همانند نواب - اربعه در غیبت صغرا بدانند. بلی اگر کسی چنین ادعایی بکند از او - پذیرفته نمی شود. وشاید مقصود حضرت آن بوده که کسی - نخواهد از این راه سوء استفاده هایی کرده مردم را اغفال کند. ولی آنها که مخفیانه با حضرتش تماس دارند ویا از روی اتفاق حضرت را دیده وچه بسا بعضی همان وقت اصلا نشناخته اند، ملاقات این چنین افرادی را قطعا می پذیریم. چون از این همه داستان که اغلب از افرادی - موثق نقل شده برای انسان یقین حاصل می شود.
علائم ظهور وکیفیت آن
در این بحث بهتر است اول فرمایشات پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله را بنویسیم.
حدیث نبوی
جابر بن عبدالله انصاری می گوید که حجه الوداع را با پیغمبر صلی الله علیه وآله بجا آوردیم آن - بزرگوار برای وداع کعبه حلقه در را گرفت وبه بلند ترین آوازه خود فرمود: ای مردم شما را خبر دهم به چیزهایی که پس از من واقع خواهد شد بشنوید وحاضرین به غائبین برسانید سپس گریه کرد از گریه او همه گریستند چون از گریه ساکت شد فرمود: بدانید بعد از من فتنه ها بر پا شود، علمای شما کم شود، خوانندگان قرآن از بین بروند زکات از مستحقین قطع کنند، مسکرات آشکار سازند، دنیا را بالای سر علم را زیر پا گذارند، سخن به دروغ بگویند، غیبت را - خوشی وشوخی دانند، تهمت وافتراء به نیکان - بزنند، حرام را مباح دانند، بزرگان به کوچکان رحم نکنند، کوچکان بزرگان را محترم نشمارند، در آن وقت است که مورد لعنت خواهند شد. بین شما دین جز لفظی که به زبان آورید چیزی نباشد، چون - دارای این خصال شدید منتظر بلاء وعذاب باشید.
عده ای از اصحاب برخاستند عرض کردند یا رسول - الله در چه وقت اینها واقع می شود. فرمود: زمانی که نماز را تاخیر بیندازید وپیروی از شهوات نمایند ومی گساری کنند، پدران ومادران را دشنام دهند مرد زن خود را اطاعت کند واز زن خود کار ناشایسته ببیند او را نهی نکند وآنچه را که از زنا بدست - آورده به او می دهد او نیز می گیرد واگر شب وروز - زنا دهد از او جلوگیری نمی کند ودرشت گویی او را - هیچ نشمرده وگوش ندهد او دیوث است که خداوند هیچ گفتار وعمل یا عذری را از او نمی پذیرد پس - خوراک او حرام ونگاه او حرام است رسوا کردن و- کشتن چنین کسی در شریعت اسلام واجب است.
مهربانی وترحم از بین برود وقطع رحم کنند، حیاء کودکان کم شود، از روی هوا شهادت دهند، برادر به برادر حسد ورزد، با شریکان به خیانت معامله کنند، وفا کم شود، زنا فراوان گردد، مردان خود را به لباس زنان زینت دهند وپرده حیا از ایشان - سلب شود، کبر ومنیت چون سم در دل آنها راه - یابد، نیکی ها کم شود، بیدادگری وجرائم آشکار گردد، بزرگان را توهیم کنند، مال را در راه غیر مشروع صرف کنند، به سبب اشتغال بدنیا از آخرت بازمانند، مومنین خوار، منافقین عزیز باشند، مساجد آنان به اذان معمور ودلهای آنان از ایمان خالی باشد، به قرآن استخفاف کنند وهر پستی وزبونی را به مومنین برسانند. در آن هنگام صورتشان صورت آدمی ودلهای آنان دلهای شیطان است.
سخنان ایشان از عسل شیرین تر وافکارشان از حنظل تلخ تر است، آنها گرگانی هستند که لباس میش بر تن کرده اند. سلمان عرض کرد یا رسول الله این شدنی است فرموده: آری بخدا سوگند در آن روزهاست که کارهای زشت خوب وکارهای خوب زشت وا نمود - می شود، خیانتکار امین وامین خیانتکار محسوب می شود دروغگو را تصدیق وراستگو را تکذیب می کنند، زنان فرمان روائی خواهند کرد وبه مردان خود را شبیه می سازند وبر زین سوار شوند، موی سر خود را مانند کوهان شتر زینت دهند ودر امر بازرگانی شرکت خواهند کرد وبه شوهرهای خود اعتنائی نمی کنند لعنت خدا بر آنان باد.
بارانهای فراوان می بارد ومردمان محترم به خشم می آیند وبچه ها بر منابر خواهند رفت، بازارها بهم نزدیک می شوند، خداوند را پرستش نمی کنند، مساجد را مثل معابد یهود وکلیسا زینت دهند وقرآن را تزیین نمایند، منارها بلند سازند، صفوف جماعت بسیار دلها به یک دیگر کینه ور ونماز ریا بجا آورند، مردان به مردان اکتفا کنند، طلاق فراوان شود، مردان امت من خود را به طلا بیارایند، لباس ابریشم ودیبا بر تن کنند، - پوستهای پلنگان خرید وفروش کنند، حرام را مباح دانند، زلزله فراوان گردد، عمرها کم شود، بلا - ها ظاهر گردد، دین را پست شمارند، ودنیا را عالی دانند، تار وساز آشکار گردد، توانگران حج را برای تفریح وتجارت بجا آورند، فرزندان زنا زیاد شود، قرآن را نا خوانند، دروغ فراوان گردد وخون ریزی زیاد شود، اشرار بر نیکان - مسلط شوند، لجاجت در میان مردم آشکار گردد وفقر وتنگدستی بسیار شود، خیر وبرکت کم شود، باران ها در غیر موسم ببارد، تار وتنبور را مستحسن شمارند، از امر به معروف انکار کنند ونهی از منکر را منکر شمارند، قرآن خوانان وعبادت کنندگان را ملامت کنند، دین را فراموش کنند ومنکر قیامت شوند، جماعتی از پیروان شیطان ادعای نبوت وامامت کنند، ومردم را گمراه واز - دین منحرف سازند، وای بحال آنان که که به دست خود کتاب می نویسند واز آن دکانی برای خود باز می کنند، این گونه مردمان در ملکوت - آسمان بنام پلیدان وناپاکان یاد شوند وآن روز است که یک نفر از اولاد من به سلطنت رسد و- اسلام را ظاهر کند وخداوند وعده خود را خلاف نمی کند وبر وعده خود توانا وسریع الحساب است نام او نام من وخلق او خلق من است کنیه او ابا عبدالله است وپرچم من در دست او. واو زمین را که پر از ستم وبیدادگری شده از عدل وداد پر کند، سکه آسمان وزمین از او خوشنود خواهند شد، مردگان آرزوی زنده شدن کنند، چهار دیوار کاخ ضلالت را درهم شکنند وپرده ها از روی دلها بر می دارد، داد - مظلوم از ظالم بگیرد وبه خانه کعبه تکیه کند وبگوید: انی بقیه الله وحجته وخلیفته علیکم.
اصحاب ویاران او به شماره اصحاب بدر و- طالوت 313 نفر می باشند همگی جوان وبا شهامت گویا شیرانی هستند که از بیشه بیرون آمده اند دلهای آهنین دارند کسانی هستند که به یگانگی خداوند اعتراف دارند آنها در شب از خوف خدا چون شخص بچه مرده ناله می کنند شبها به نماز روزها به روزه می گذرانند ودلهای آنها به دوستی ونصیحت باهم متفق است اگر یک روز هم به انتهای عمر جهان مانده باشد حتما ظهور خواهد کرد وجهان را پر از عدل وداد خواهد نمود واو کشنده دجال ونصرت دهنده دین من است.
آواز - دهنده ای از آسمان بنام قائم علیه السلام آواز - دهد که همه مردم از شرق وغرب آن صدا را - بشنوند واز ترس هر که خواب باشد بیدار می شود وآن که ایستاده است می نشیند وآن که نشسته است بر پا می ایستد وآن صدا صدای جبرئیل است که به نام قائم ونام پدر ومادرش ندا می کند حتی دخترهای پرده نشین از پشت پرده آن صداها را شنیده - پدر وبرادر خود را بیرون می فرستند که از آن صدا خبری بیاورند. وآن آواز که نام پدر ومادرش را آواز می دهد اشکالی برای مردم باقی نمی گذارد. وقطعه ابری بالای سر امام است جبرئیل ندا می کند این مهدی خلیفه خدا است آن امامی که منتظرش بودید همین است واو را پیروی نمائید. بعد از نقل این - حدیث شریف بهتر آن است که علائم حتمی وغیر حتمی را که بطور مجمل ومخلوط در آن ذکر شده بود بطور مفصل بنویسیم.
علامات غیر حتمیه
در کتاب منتهی الامال 21 علامت از علائم غیر - حتمی بدین ترتیب جمع آوری شده است.
1- خراب شدن دیوار مسجد کوفه.
2- جاری شدن نهری از شط فرات در کوچه های کوفه.
3- آباد شدن شهر کوفه بعد از خراب شدن آن.
4- آب در آوردن دریای نجف.
5- جاری شدن نهری از فرات بغری که نجف اشرف باشد.
6- ظاهر شدن ستاره دنباله دار در نزدیکی ستاره جدی.
7- ظاهر شدن قحطی شدید قبل از ظهور آن حضرت.
8- وقوع زلزله وطاعون شدید در کثیری از بلاد.
9 - قتل بیوح یعنی قتل بسیار که آرام نمی گیرد.
10- تحلیه مصاحف وزخرفه مساجد وتطویل منارات.
11- خراب شدن مسجد برثا.
12- ظاهر شدن آتشی در سمت مشرق زمین که تا سه روز یا هفت روز در میان زمین وآسمان افروخته شود که محل تعجب وخوف باشد.
13- ظاهر شدن سرخی شدید که در اطراف آسمان که پهن شود وهمه آسمان را می گیرد.
14- کثرت قتل وخونریزی در کوفه از جهت - رایات مختلفه.
15- مسخ شدن طائفه ای به صورت قرده وخنازیر.
16- حرکت کردن بیرق های سیاه از خراسان.
17- آمدن باران شدیدی در ماه جمادی - الثانیه وماه رجب که مثل آن دیده نشده.
18- مطلق العنان شدن عرب که به هر جا که خواهند بروند وهر چه خواهند بکنند.
19- خروج سلاطین عجم از شان ووقار(14).
20 - طلوع نمودن ستاره ای از مشرق که مانند ماه درخشندگی داشته باشد که چشمها را خیره - نماید.
21- فرو گرفتن ظلمت کفر وفسوق ومعاصی در تمام عالم. آنچه گذشت علائم غیر حتمی بود وحال باید به علائم حتمی بپردازیم. قبل از شروع در علائم حتمی باید دو مطلب را که از کتاب مهدی منتظر(15) - استفاده می شود. بیان نمائیم. مطلب اول آن که: حتمی وغیر حتمی دو معنا دارد.
1- حتمی وغیر حتمی وقوعی.
2- حتمی وغیر حتمی علائمی. یعنی مراد از علامتهای غیر حتمی علائمی است که حتما ظهور را پشت سر ندارد بلکه احتمال دارد این ها واقع شده ولی پشت سرشان ظهور محقق نشود واحیانا ممکن است اصلا واقع نشده وظهور انجام شود اما علائم حتمی هم حتمی الوقوع هستند یعنی حتما واقع خواهند شد وهم حتمی العلامه می باشند به این معنا که هر گاه واقع شوند حتما ظهور وقیام را با خود خواهند آورد. البته ممکن است علامتی تنها حتمی الوقوع یا حتمی العلامه تنها باشد لکن منظور ما از حتمی فقط آنهای است که هم حتمی الوقوع وهم حتمی العلامه باشند.
مطلب دوم آن که: میان ظهور وقیام حضرت چند ماه فاصله است زیرا ابتدای ظهور هنگام ندای - آسمانی در بیست وسوم ماه رمضان یا اندکی پیش از آن ویا در ماه رجب است ولی قیام آن حضرت در روز عاشورا خواهد بود که همه این مدت جزء ظهور محسوب می شود به این معنا که هر چند بعضی از علائم - حتمی مانند نفس زکیه - که بیان خواهد شد - بعد از ظهور وقبل از قیام می باشد لکن علماء به مجموع علائم قبل از ظهور وقبل از قیام اطلاق علائم ظهور کرده اند پس بعضی از علائم حتمی قبل وبعضی بعد از ظهور، لکن قبل از قیام می باشند. که حال باید با توجه به این دو مطلب آنها را شروع کنیم.
علامات حتمیه
در اینجا باید کلام را با عبارتی از امام صادق - شروع کنیم که فرمود: پیش از قائم پنج علامت حتمی است یمانی وسفیانی وصیحه وقتل نفس زکیه وخسف بیداء. واینک توضیح آنها به ترتیب چنین است.
خروج یمانی
در سال ظهور افراد زیادی با بیرقها وپرچمهای مختلف خروج خواهند کرد وجنگهای گوناگونی رخ - خواهد داد. بعضی طرفدار حق وبعضی بر باطلند. اول تعدادی را شمرده تا به یمانی برسیم. سه نفر آنها حسنی واموی وقیسی هستند که در روایتی سدیر از امام صادق (ع) پرسید آیا پیش از سفیانی چیزی هست؟ حضرت فرمود: بلی پس با دست مبارک اشاره به شام کرده این سه نفر را یاد می نماید وسپس می فرماید سفیانی بر ایشان - خروج کند وایشان را مانند زراعت درو کند چنانچه هرگز مانندش را ندیده باشی. والبته این حسنی غیر از سید حسنی معروف است.
دیگر بنی العباس هستند که از اخبار تجدید دولت آنها استفاده می شود چون در اخبار گفته شده است که بنی العباس تا خروج سفیانی باشند ولی در زمان سفیانی دیگر احدی از ایشان باقی نخواهد ماند. مروانی وشعیب ابن صالح نیز دیگر پرچمداران هستند که حضرت رضا اندو را مقرون با اسم سفیانی ذکر نموده است. البته احتمال دارد مروانی همان اموی باشد. در آن سال ترک وروم هم باهم - بجنگند که عمار یاسر گفته پس از جنگ این دو باهم سفیانی آنچه را ایشان جمع کرده بودند جائز شود.
خروج عوف سلمی نیز در روایات موجود است چرا که امام چهارم ع فرموده است پیش از سفیانی خروج مردی خواهد بود که او را عوف سلمی گویند. امام پنجم ع هم یکی از خروج کنندگان را مردی - ضعیف از موالی می داند که در پشت کوفه به دست سفیانی کشته می شود. وامام ششم ع شخص دیگر بنام اولاد شیخ را - یاد کرده که در داخل نجف کشته می شود. ودر کتاب الزام الناصب(16) روایتی از امیر - المومنین وجود دارد که حضرت فرمود وخروج می - کند ربیعی وجهمی وغیر ایشان نیز از اهل فتنه وسفیانی بر همه غلبه می کند. وابن عباس از پیغمبر (ص) خروج مردی از - اولاد حسین را مقرون اسم دجال وسفیانی نقل کرده است.
وامیرالمومنین بعد از ذکر سفیانی خروج صد هزار سپاه مجتمع از مشرک ومنافق که وارد دمشق شوند را خبر داده است. وهمچنین خروج شیصبانی را پیش از سفیانی از امام باقر نقل کرده اند. از خراسان وسجستان - سیستان - نیز خروج کنندگانی وجود دارند چرا که حضرت صادق فرمود خراسان - خراسان - سجستان - سجستان - گویا می بینم این دو را که سوار بر شتران شده وسرعت - می کنند به سوی قم.
وقومی در دورترین بلاد مشرق خروج نمایند چون حضرت باقر به ابی خالد کابلی فرمود گویا می - بینم قومی را که در مشرق خروج کرده اند حق را - مطالبه می کنند پس به ایشان داده نمی شود باز مطالبه حق می کنند وبه ایشان داده نمی شود پس چون - چنین ببینند شمشیرهای خود را بر دوش خود گذارند آن گاه آن چه می خواستند به ایشان داده شود وایشان قبول نکنند تا آن که قیام کنند ونخواهند داد دولت را مگر به صاحب شما، کشته های ایشان شهدایند آگاه باشید که اگر من آن زمان را درک می کردم خود را برای صاحب این امر نگاه می داشتم. ودیگر سید حسنی معروف است که امام - صادق درباره اش فرموده اند وظاهر شود سفیانی ویمانی وحرکت کند حسنی آن گاه صاحب این امر خروج کند.
والبته غیر از این سید حسنی وآن حسنی که در شام با اموی می جنگد حسنی دیگری هم وجود دارد که در مکه کشته می شود در وقت ظهور امام وسر او را به شام می فرستند. واز جمله گیلانی است که حضرت امیر - فرمود: وقیام کند از ما در گیلان پس اجابت کند او را قریه ابر ودیلم.
که البته احتمال دارد همان سید حسنی باشد چون حضرت فرموده از ماست - یعنی سید است ودیگر اینکه پیروان سید حسنی نیز از دیالمه است وگیلان وطبرستان نیز از دیالمه محسوب می - شوند. از اولاد جعفر طیار نیز شخصی در بلاد جبل - همدان وکرمانشاه ونهاوند وقم - قیام کند چون این خبر را پیامبر به خود جعفر طیار داده است. جنگی هم در گرگان وطبرستان از حضرت امیر نقل شده که البته احتمال دارد به سبب همان گیلانی باشد ونیز ممکن است جنگ مستقل دیگری باشد.
وپرچمداری از آذربایجان نیز در خبر است چون امام صادق می فرماید پدرم فرمود ناچار است برای ما از آذربایجان، هیچ چیز برابری وایستادگی با او نمی کند وبعد دستور بی طرف با آنها را می دهد که نه با آنان بوده ونه علیه آنها عمل کنید بلکه فرشی از فرشهای منزلتان باشید. ودر آخر ببینیم یمانی چه کسی است؟ یمانی نیز دیگر پرچمداران در سال ظهور است که حضرت صادق درباره اش فرمود هیچ پرچمی با هدایت تر از یمانی نیست وباز او را شکننده چشم سفیانی معرفی فرموده واز حدیث حضرت ظاهر می شود که محل خروجش صنعاء یمن است چرا که حضرت - چنین فرموده است. سفیانی کجا خواهد بود وحال اینکه هنوز شکننده چشم او از صنعاء یمن خروج نکرده.
خروج سفیانی
دومین علامت حتمی که در روایت پیش از آن به عنوان علامت حتمی نام برده شده است فتنه بزرگ خروج سفیانی است. او که بلایش از همه شدیدتر است هم زمان با یمانی وخراسانی در یک روز ویک ماه در ماه رجب از وادی یابس خروج می کند نام او عثمان پدرش - انبسه از اولاد عتبه بن ابی سفیان زاده هند جگر خوار خبیث ترین مردم است خباثتش به حدی است که هرگز خدای را عبادت ننموده ومکه ومدینه را ندیده است، در صورتش اثر آبله ظاهر وهیکل بس مهیب دارد ویک چشمش آن قدر تنگ وریز است که انسان خیال می کند که یک چشمی است.
او که تمام دوران خروجش پانزده ماه بیشتر طول نخواهد کشید اول بار از شام خروج می کند وپس از جنگ با اموی و- حسنی وقیسی شام را تحت تصرف ومرکز خود قرار می - دهد پس از مدتی به اطراف حمله ور شوند تا آن که متصرفاتش به پنج شهر دمش، حمس، فلسطین، اردن وقنسرین برسد. پس از آن دو لشکر آماده کند یکی برای گرفتن عراق ودیگری برای حجاز.
لشکری را که به عراق می فرستند صد وسی هزاران است که با بنی العباس وترک وروم ومغربی بجنگد وهمه را سر کوب کرده به طرف بغداد وکوفه بیایند در راه قتل وغارت کرده ودر بغداد جنگ را درگیر ساخته سه هزار نفر را از پای در آورند صد زن را به فضیحت کشانند وسیصد پهلوان از بنی العباس را - بکشند وبالاخره در روز عید نوروز به اهل کوفه هجوم کنند وآنها را کشته واسیر نمایند وقتی در آنجا مستقر شد مخبرانش خبر دهند که هر کس سر یک شیعه علی را بیاورد هزار درهم جایزه دارد در این جاست که همسایه بر همسایه سعایت کرده ومی گوید این از شیعیان است او را گردن زده وهزار درهم می گیرد در آن روز مردی که چفیه بر سر دارد واز اولاد زناست در میان شیعیان مراوده دارد وهمه را می شناسد در حالی که شیعیان به حال او آگاه نباشند او یک یک را معرفی خواهد کرد ودر آن زمان حکومت در عراق در دست اولاد زنا باشد وامیر ایشان جبار عنیدی خواهد بود که از شیطنت به او کاهن وساحر گویند وپنج هزار کهنه وساحر دارد که با آنان از بغداد برای دفع ومعارضه ایشان حرکت کنند(17).
تا اینکه هشتاد هزار نفر کشته شوند به حدی که مردم سه روز به خاطر بسیاری خون وگند وتعفن اجسامی که در شط ریخته از آب فرات خودداری - کنند ودر آخر هفتاد هزار از دختران باکره کوفه را اسیر کنند ولی بدون اینکه به آنها تجاوز کنند آنها را در نجف جمع نمایند اما طولی نکشد که سواران یمانی وخراسانی از دو طرف همانند دو اسب سابقه ای که می خواهند زودتر به هدف برسند بر آنها وارد - شوند واسیران را باز کرده وهمه آنان را نابود سازند لشکری را هم که به مکه می فرستد آخر الامر در وادی بیداء به زمین فرو خواهند رفت. در آخر باید به توصیه ای که در اخبار شده توجه کنیم که چون تعدی وتجاوز سفیانی پس از شام در عراق - ومدینه است از این رو گفته شده است که در این دو مکانی نمانید.
صیحه آسمانی
صیحه به معنی ندا کردن، فریاد زدن وبانک بر آوردن است. از روایات استفاده می شود که در آینده چندین بانک بر آید وهر کدام مطلبی را بیان دارد. صیحه ای که در چندین حدیث به حتمی بودنش تصریح شده است دو ندائی است که یکی در شب ودیگری در روز 23 ماه مبارک رمضان رخ خواهند داد. آن که در - شب خواهد بود امام صادق درباره اش فرموده اند.
قائم ظهور نخواهد کرد تا اینکه از درون آسمان در شب 23 ماه رمضان به اسم او ندا شود پس بگوید آگاه باشید که فلان بن فلان بن (اسم او وپدر او) قائم آل محمد است پس بشنوید از وی واطاعت کنید او را پس نماند چیزی از خلق خدا مگر اینکه آن صیحه را بشنود پس خوابیده را بیدار وسراسیمه به صحن خانه فرستد وباکره را از حجله خود بیرون راند وایستاده نیز از خانه بیرون دود از هیبت آن صیحه که می شنوند وآن صیحه جبرئیل است.
راجع به ندای دوم که اول روز 23 است باز امام صادق علیه السلام می فرمایند: منادی ندا خواهد کرد از آسمان که فلان امیر است وباز ندا خواهد کرد الا ان علیا وشیعته هم الفائزون ویا الا ان الحق فی علی وشیعته یعنی آگاه باشید که علی وشیعیانش رستگار ویا بر حق هستند.
وباز امام صادق علیه السلام می فرمایند. ابلیس در آخر همان روز ندا می کند. الا ان عثمان وشیعته هم الفائزون یعنی آگاه باشید که عثمان وپیروانش رستگار - هستند.
ویا الا ان الحق فی عثمان وشیعته الا ان عثمان قتل مظلوما یعنی آگاه باشید که حق در عثمان وپیروان - اوست آگاه باشید که عثمان مظلوم کشته شد. بالاخره مسلم است که شیطان در مقابل ندای دوم ندائی می کند واما در مقابل ندای اول که به اسم قائم است احتمالی است ومسلم نمی باشد یعنی ممکن است ندائی نباشد واحتمال هم می رود که او نیز ندائی باسم سفیانی بنماید.
نداهای دیگری از جمله سه ندا در ماه رجب، دو ندا در ذی حجه یکی از امام ویکی از جبرئیل، ندای آسمانی دیگر در عاشورا به امامت حضرت، ودو ندای دیگر نیز در ماه رمضان وجود - دارنده که برای اطلاع بیشتر می توانید به کتاب مهدی منتظر رجوع نمائید.
قتل نفس زکیه
محمد بن الحسن که معروف به نفس زکیه واز - اولاد حسین است، در اواخر ماه ذی حجه از سال ظهور پانزده روز قبل از قیام امام زمان به قتل می - رسد به این نحو که او را بین رکن ومقام ذبح خواهند کرد چون حضرت باقر علیه السلام فرموده است که: حضرت قائم علیه السلام به اصحاب خود می گوید ای قوم، اهل مکه مرا نمی خواهند واینک من کسی را به سوی ایشان می فرستم تا برایشان اتمام حجت کنم پس مردی از اصحاب خود را می طلبد وبه او می فرماید برو به سوی اهل مکه وبگو ای اهل مکه من رسولم از - طرف فلان به سوی شما.
واو می گوید ما اهل بیت - ومعدن رسالت وخلافت هستیم واز ذریه محمد و- سلاله پیغمبرانیم ما ظلم وستم شدیم ومقهور شدیم - حق ما از ما گرفته شد از وقتی که پیغمبر علیه السلام از دنیا رحلت فرمود تا امروز. پس اکنون ما شما را به یاری می طلبیم پس یاری کنید ما را.
چون آن جوان به این سخن تکلم کند مردم بر وی جمع شوند واو را ما بین رکن ومقام ذبح کنند واوست نفس زکیه.
خسف بیداء
خسف یعنی فرو رفتن در زمین. گفته شده است که در آن سال خسف بسیار خواهد بود مانند سه خسف در مشرق ومغرب وجزیره العرب که حضرت امیر فرموده است: پیش از ساعت ناچارا ده چیز واقع می - شود که از جمله این سه خسف را فرمود. وخسفی در جاویه - یکی از قریه های شام - است که امام باقر علیه السلام به آن خبر داده است وخسفی دیگر در دیگر قریه از قریه های شام بنام - خرساء - رخ می دهد که امام اول علیه السلام از - آن خبر داده است. ودیگر خسف یا خرابی در مسجد جامع - دمشق است که عمار یاسر گفته است. وخسفی در قزوین یا همدان یا کردستان ویا کرمانشاه بوجود می آید که عبدالله بن سنان در نزد امام صادق علیه السلام آن را مطرح می کند.
ودیگر خسفی است که در بغداد روی می - دهد. ویکی هم خسف بصره وهمچنین خسف - مناره بصره است که از امام باقر روایت شده است. ودیگر خسفی در مصر است چون ابن - عباس گفته که در مصر سه خسف خواهد بود. وبالاخره خسفی در وادی بیداء رخ می - دهد که امام صادق علیه السلام در روایت صدر بحث آن را از علائم حتمی شمرده اند. این وادی در چهار فرسنگی مدینه در راه مکه می باشد که دامنه آن وسیع است.
لشکر سفیانی پس از قتل وغارت در مدینه به خاطر تعقیب حضرت مهدی علیه السلام به مکه حرکت می کند وچون به این وادی رسند همه لشکر به زمین فرو خواهند رفت. بجز دو یا سه نفر. در اینجا علائم حتمی که می توان آنها را به سه بخش جنگ، صیحه وخسف تقسیم کرد تمام می - شود. وما در آستانه اتمام، به کیفیت ظهور می رسیم.
کیفیت ظهور
کیفیت ظهور باید بود خود بحث مستقلی باشد ولی ما بخاطر اختصار در اینجا فقط به حدیث اول از چهل حدیث دوم کتاب ملاحم یا علائم آخرالزمان(18) اکتفا می کنیم. در آنجا حدیث چنین ترجمه شده است حدیث اول: از جمله سئوالات مفضل بن عمر از - حضرت صادق علیه السلام.


 

 

 

 

پاورقی:

-----------------

(1) سامرا که در اصل سر من رای - خوشحال کننده بیننده - می باشد نام یکی از شهرهای کشور عراق است که مرقد شریف دو تن از امامان شیعه در آنجاست یکی امام حسن عسکری پدر بزرگوار امام زمان علیه السلام ودیگر امام دهم حضرت امام هادی علیه السلام است. علاوه بر این دو مرقد سرداب مقدس که امام زمان از آنجا غایب شده اند نیز در آن شهر وجود دارد.
(2) مولف این کتاب حسین عماد زاده اصفهانی است.
(3) آیه 5 و6 از سوره قصص.
(4) این کتاب از تالیفات مرحوم حاج میرزا حسین طبرسی نوری است که دارای دوازده باب می باشد - باب دوم آن پیرامون همین بحث است که از کتاب سنه قول محدثین ورواه وکتاب رجال جمع آوری کرده است.
(5) ممکن است در اینجا به ذهن خطور شود که - اگر چند اسم از اسمهای مهم با ذکر علت تسمیه ومعنی فارسی آنها نوشته می شد بهتر نبود؟ در جواب باید گفت در صورتی که هدف نوشتن کتاب بطور مستقل باشد طرح این سوال بجا وعمل به آن نیکو است. لاکن از آنجائی که این کتاب - همان طور که در پیشگفتار گفته شد - مجموعه درسهای کلاس اصول عقائد است می توان گفت اشکال وارد نمی باشد چرا که انسان طبعا در درس دادن با خواسته دانش آموز مواجه بوده وباید رعایت خواسته آنان را بنماید. طبق این قاعده وقتی ما به این بحث رسیدیم پس از ذکر چند اسم از اسامی حضرت از طرف شاگردان سوال شد که آیا بیشتر از این هم هست؟ وقتی آنان متوجه شدند که در کتابی 182 اسم ولقب وکنیه وجود دارد خواستار اطلاع بر آنها شدند ما هم - طبق این خواسته - فهرست آنها را - به ترتیبی که گذشت - برایشان آوردیم. آنها چنان از خود اشتیاق نشان می دادند که علامه بر توجه بیشتر آنها، بعضی برای پیدا کردن کتاب مذکور به کتاب فروشی ها سر زده ومی گفتند: چرا این کتاب پیدا نمی شود؟ وبا اینکه صفحات پلی کپی شده مجانا به دست آنان می رسید ولی بعضی برای آن که زودتر بدستشان برسد از دیگران خریداری می کردند. در اینجا برای من این آرزوهاست.
1- این اشتیاقها انشاء الله روز بروز فزونتر گردد.
2- در مقابل چنین شوق هائی افرادی باشند که از آنها استقبال کنند.
3- وقتی برای خریدن هر گونه کتاب مذهبی به کتاب فروشی ها بیایند آنها را موجود ببینند.
4- بطور کلی نور ولایت در جامعه خصوصا جوانان عزیز ساطع باشد. والبته بدیهیست که: تحقق این آرزوها در رابطه بودن با نسل جوان است.
(6) این کتاب از تالیفات مرحوم حاج شیخ عباس قمی - صاحب مفاتیح الجنان - می باشد.
(7) این کتاب از تالیفات حجه الاسلام حاج شیخ لطف الله صافی است که ایشان هم اکنون یکی از اعضاء شورای نگهبان قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران می باشند.
(8) این کتاب ترجمه نوشته ای از استاد شهید سید محمد باقر صدر است.
(9) نویسنده این کتاب استاد شهید مرتضی مطهری می باشد.
(10) این کتاب ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار مرحوم علامه مجلسی است که آقای علی دوانی آن را ترجمه کرده است.
(11) به فارسی به آن رگ چهار اندام گویند.
(12) ابریق ظرفی است سفالین ولوله دار وبا دسته، معرب آب ریز.
(13) این گیاه معروف به هندوانه ابوجهل است وشبیه به هندوانه می باشد.
(14) در اینجا باید تذکر داده شود که پس از دو هزار وپانصد سال سلطنت، آخرین طاغوت عجم بعد از آنکه بوسیله انقلابیون اسلامی از شان ووقار افتاده وفراری بود هم اکنون چند روزی - است که مرده ودر مصر کنار دیگر فراعنه زیر خاک رفته است.
(15) مولف این کتاب عالم زاهد حاج شیخ محمد جواد خراسانی است.
(16) مولف این کتاب علامه حاج شیخ علی الیزدی است.
(17) احتمال دارد این امیر جبار وعنید همین صدام تکریتی باشد. او شیطانی است که با شیاطینی از ساواکی های خود وفراریان از ایران همچون کاهن وساحری به شیطنت می پردازد.
(18) این کتاب که شامل متن وترجمه 80 حدیث است که 40 حدیث آن راجع به قبل و40 حدیث دیگرش مربوط به بعد از ظهور می باشد. از اثرات ای شیخ محمد حسین همدانی طاوئی است.