زمزمه انتظار

زمزمه ی انتظار

نویسنده: علی اصغر یونسیان

فهرست

مقدمه..................5
رخصت دیدار..................9
طبیب دردمندان..................10
قیل وقال..................11
حسرت وصال..................12
حل معما..................13
مجری امر..................14
جواب سلام..................15
امید رسل..................16
گنج پنهان شده..................17
دولت گنج نهان..................18
مغبون وملعون..................19
زمزمه ی امین..................20
فیض حضور..................21
قوام شرایع..................24
صاحب هر امر..................26
غایت آمال..................27
راه ضلال..................29
یار رفته سفر..................30
اختتام غیبت..................32
بانگ جاء الحق..................33
شمع شبستان..................34
پیک وصال..................35
همه ی امید..................36
به به از این گل..................37
وادی خضرا..................39
صوت انا الحق..................41
خیمه دل..................42
چشمه حیات..................43
سر ما اوحی..................44
جان انبیا..................45
تمنای لقا..................47
یوم السرور..................48
ترجیع بند جاء الحق..................49
آرزوی لقا..................55
گل زهرا..................56
طمأنینه دل..................57
قبله ی کعبه..................58
دوری یار..................59
اشک انتظار..................60
محروم از زیارت..................61
پرده جهل..................62
سایه ی لطف..................63
قلب سوزان..................65
دیار عشق..................66
یا معز الاولیاء..................67
یا بن الحسن..................68
جلوه حق..................69
دم جانبخش..................70
جزیره خضرا..................71
دنیای صاحب زمانی..................72
کشتی امن..................73
گنج نهان..................74
نگار مه جبین..................75
عروة الوثقی..................77
نگاه دلنشین..................78
تنها نگار..................79
یار غریب..................80
یگانه منجی..................81
امیر ممکنات..................83
آشوب زمانه..................84
سر لا مکان..................85
داروی درد..................87
یوم النشور..................88
کلب درگاه..................90
انتظار تا کی؟..................93
پشت وپناه..................94
دو بیتی ها..................95

مقدمه

امروزه که مؤمنان وشیعیان آة امیر المؤمنین علیه آلاف التحیة والثنا در دوران غیبت خلف صالح آنحضرت قطب عالم ایجاد ومحور کائنات حضرت مهدی ارواحنا تراب مقدمه الفداء بسر می برند محال است در طومار حقیقت معنی نام کسی بعنوان مومن ومحب واقعی درج شود مگر آنکه در انتظار قدوم نورانی آنحضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف ثانیه شماری کند.

درجه ی ایمان هر کس از نقطه نظر خدای تعالی وعترت طاهره علیهم صلواة!... بستگی مستقیم با اضطرار وتشویش او از جدائی ودوری از مولایش حجة بن الحسن العسکری (عجل الله فرجه) دارد ودر این صورت است که بهیچ چیز جز وصال محبوبش وتحصیل مطلوبش نمی اندیشد وبه سایر امور بدیده ی دلبستگی وعلاقه نمی نگرد مثل او مثل کودکی است که در اجتماعی از مردم والدین خود را گم کرده است وبیتابی او قطع نمی شود اگر کسی میوه ای به او بدهد یا اسباب بازی در اختیارش بگذارد بهیچ کیفیت آرام نمی گیرد فقط پدر ومادر خود را می خواهد وبس. خوشا بر احوال آنان که فهمیده اند (وجدان کرده اند) که از مولا وآقای خود دور افتاده اند وبیتابند ودلشان بهیچ نعمتی از نعم دنیوی قرار پیدا نمی کند فقط می گویند: ظهور، ظهور!!...
اشعاری که از نظرتان می گذرد ناچیزتر از ران ملخی است به پیشگاه فلک جاه سلطان السلاطین حضرت مولانا الاعظم حجة بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف، که از زبان دوستان ومنتظرین آن بزرگوار سروده شده باشد که بفضل وکرمش مورد قبول واقع شود وذخیره ای برای عالم برزخ وقیامت گردد.

بعنایت نظری کن که من دلشده را * * * نرود بی مدد ولطف تو کاری از پیش

مشهد مقدس - نیمه شعبان المعظم /1403 ه. ق
علی اصغر - یونسیان (ملتجی)

(٥)

رخصت دیدار
شادم از آنکه توئی مونس وغمخوار مرا * * * نبود غیر تو با هیچکسی کار مرا
من بیمایه کجا قابل دیدار توام؟ * * * تو مگر لطف کنی رخصت دیدار مرا
روز وشب حسرت دیدار تو در دل دارم * * * ترسم آخر بکشد حسرت بسیار مرا
چه غم از طعنه ی اغیار من دلشده را * * * تا توئی در همه جا یار ومدد کار مرا
ای گل سر سبد حسن ز تو کم نشود * * * برهانی اگر از سرزنش خار مرا
تو بیک نظره کنی ای ولی مطلق حق * * * مورد مغفرت خالق غفار مرا
(ملتجی) در همه احوال دعایش اینست * * * بده ای دیده ی حق دیده بیدار مرا

(٩)

طبیب دردمندان
هیچکس غیر از تو نگشاید گره از کار ما * * * بهتر از هر کس تو آگاهی بحال زار ما
حال ما باشد وخیم وکارمان سر در گم است * * * رحم کن بر حال ما اصلاح فرما کار ما
ای طبیب دردمندان یک سراغ از ما بگیر * * * تا شفا یابد دل غمدیده وبیمار ما
عامل قرب بتو اخلاص باشد در عمل * * * سد بین ما وتو شد زشتی کردار ما
ما غریب وبینوا ودردمند ومضطرب * * * سرکشی از ما کنی آیا تو ای دلدار ما؟
روز تار وتیره تر از شام یلدا تا بکی؟ * * * کی بپایان می رسد این روزگار تار ما؟
دست غیبی تو یابن العسکری از آستین
کی برون آید پی یاری واستنصار ما
سر کنی باید تو در زندان غیبت تا بکی؟ * * * خون دل تا کی چکد از دیده ی خونبار ما؟
(ملتجی) داند چرا دلهای ما تاریک شد * * * غفلت از یاد تو کرد آخر سیه طومار ما

(١)

قیل وقال
خود گواهی از دل آشفته واحوال ما * * * بخت ما شد واژگون از کثرت آمال ما
ای عزیز جان ودل، بگذشت در هجران تو * * * روز ما وهفته ی ما، ماه ما وسال ما
در همه عالم نباشد غیر تو ما را امید * * * ای امید نا امیدان رحم کن بر حال ما
گر چه ما شرمنده ایم از تو ولی از لطف تو * * * صحبت از روز وصال تست قیل وقال ما
بال وپر باید که پرواز سر کویت کنیم * * * زاتش هجر تو آخر سوخت پر وبال ما
تا بکی وابسته باید بود بر بیگانگان * * * کی رسد عهد تو وایام استقلال ما؟
در میان فتنه ی آخر زمان چون (ملتجی) * * * مانده ایم آخر بیا یکدم به استقبال ما

(١)

حسرت وصال
آیا شود گذار تو افتد بکوی ما * * * یک لحظه روی ماه تو افتد بروی ما
ما در دیار غربت ودر کنج انزوا * * * آیا شود نگاه تو افتد بسوی ما
در حسرت وصال تو طی شد صراط عمر * * * ترسم بخاک دفن شود آرزوی ما
ذرات کن فکان همه در های وهوی تو * * * تنها نه ذکر نام تو شد های وهوی ما
اندر نماز عشق که شرحش نگفتنی است * * * خوناب دیده گان شده آب وضوی ما
یا رب اگر نصیب کنی وصل او چه باک * * * در راه وصلش ار برود آبروی ما
ای (ملتجی) مگر نشنیدی پیام دوست * * * (تقوی ترا چو نیست مکن جستجوی ما)

(١)

حل معما
ای یادگار عترت طاها بیا بیا * * * وی نور چشم حضرت زهرا بیا بیا
ای مونس شکسته دلان کن عنایتی * * * از بهر دلنوازی دلها بیا بیا
دلهای عاشقان تو کانون ماتم است * * * کی یابد این قلوب تسلی؟ بیا بیا
تا کی بسوزم از غم هجر تو همچو شمع؟ * * * می سوزم از فراق، سراپا بیا بیا
با جان بی لیاقتم از بهر دیدنت * * * یکجا کنم بجان تو سودا بیا بیا
دیگر بس است سر به بیابان گذاشتن * * * ای رهنورد دره وصحرا بیا بیا
ای والی زمان ومکان کی کنی ظهور؟ * * * تا کی تراست غیبت کبری؟ بیا بیا
ما را ظهور تست معمای مشکلی * * * در وصل تست حل معما بیا بیا
ما ورشکسته ایم ببازار معرفت * * * تنخوای عمر رفت به یغما بیا بیا
چشم انتظار مانده که از تو خبر شود * * * مخفی چرا تو گشته ای از ما؟ بیا بیا
مبهوت وواله رخ نورانی توام * * * منت بنه بعاشق شیدا بیا بیا
برچیده کی بساط ستم می کنی بدهر؟ * * * ویرانگر بنای ستم ها بیا بیا
ذکر مدام (ملتجی) خسته جان تست * * * ای کارساز دنیی وعقبی بیا بیا

(١)

مجری امر
مولا بیا مولا بیا * * * ای مهدی زهرا بیا
وی مجری امر خدا * * * ای مهدی زهرا بیا
هجر تو ما را خسته کرد * * * چون مرغ پر بشکسته کرد
قسمت نشد ما را لقا
ای مهدی زهرا بیا
خصم ستمگر خیره شد * * * بر دوستانت چیره شد
بهر دفاع از اولیا
ای مهدی زهرا بیا
ای مونس غمدیدگان * * * ای همدم رنجیدگان
ای دلنواز انبیا
ای مهدی زهرا بیا
خون شد دل یاران تو * * * از فرقت وهجران تو
تا کی تویی در اختفا
ای مهدی زهرا بیا
فرق دو تای ابو الحسن * * * لخت جگرهای حسن
تا کی برآرد ناله ها
ای مهدی زهرا بیا
بازوی زهرای جوان
راس شه لب تشنگان * * * گویند با شور ونوا
ای مهدی زهرا بیا
فوج ملائک در سما * * * ارواح خیل انبیاء (علیهم السلام)
سوی تو دارند التجا
ای مهدی زهرا بیا
در هر کجا حاضر تویی * * * بر کار ما ناظر تویی
ای آگه از احوال ما
ای مهدی زهرا بیا
شد (ملتجی) پابند تو افتاده او در بند تو
او را مکن از خود جدا ای مهدی زهرا بیا

(١)

جواب سلام
سلام گر چه بود مستحب ولی شارع * * * قرار داده جواب سلام را واجب
به جزء جزء فرامین شرع پیغمبر
عمل کننده به صدق است حضرت صاحب
الا اگر به ولی زمان سلام کنی * * * دهد جواب سلام تو حجت غائب
ولی بگوش کر ما صدای او نرسد * * * که هست فعل سراپا خطای ما حاجب
بکوش در صدد کسب آنچه او خواهد * * * اگر به جان ودلی صحبت ورا طالب
رضای حضرت او مرضی خداوند است * * * چرا که حضرت او را خدا بود ناصب
مگیر خرده چرا کار حق کند مهدی * * * که اوست در همه عالم خدایرا نائب
سعادت تو ایا (ملتجی) بود حتمی * * * جنود عشق اگر شد بعقل تو غالب

(١)

امید رسل
آنکه دین مصطفی را میکند احیا کجاست؟ * * * آنکه داد مرتضی را گیرد از اعدا کجاست؟
آنکه مرحم روی زخم سینه ی زهرا نهد * * * وانکه قبر مخفی او را کند پیدا کجاست؟
آنکه کاخ ظلم را از پایه ویران می کند * * * خیمه های عدل واحسان را کند بر پا کجاست؟
آنکه یک عمری انیس قلب ما هجران اوست * * * وانکه چشم ما ز دیدارش شود بینا کجاست؟
آنکه از طول فراقش شد جهان ظلمت سرا * * * وانکه دنیا را کند چون جنت الماوا کجاست؟
مونس دلهای مغموم است وامید رسل * * * آن امید انبیا ومونس دلها کجاست؟
بهر احقاق حقوق اولیا واصفیاء * * * بار الها نور چشم حضرت زهرا کجاست؟
آن خدیو عالم امکان که از تنهائیش * * * چون علی بنهاده سر در کوره ودر صحرا کجاست؟
چشم خود را باز کن تا بنگری رخسار او * * * هی مگوی (ملتجی) سلطان مافیها کجاست؟

(١)

گنج پنهان شده
وارث خیل رسل مهدی موعود کجاست؟ * * * محیی سنت دیرینه ی محمود کجاست؟
خلف وعده نبود کار تو ای حی ودود * * * جانم آنم بلبم مهدی موعود کجاست؟
خشک وتر در شر آتش نمرود بسوخت * * * آنکه خاموش کند آتش نمرود کجاست؟
کشتی دین مبین را که خطر نزدیک است * * * آنکه آرد بسوی ساحل مقصود کجاست؟
همه ذرات وجودند سراسر محتاج * * * گنج پنهان شده ی خالق معبود کجاست؟
بختم از غصه ی هجران رخش وارون شد * * * بخت وارون شده را طالع مسعود کجاست؟
آنکه او منتظر ما بود وخواهد شد * * * دلم از دیدن او خرم وخشنود کجاست؟
عالم کون ومکان را نبود روح ونشاط * * * آن گل سرسبد عالم موجود کجاست؟
(ملتجی) از همه ی اهل ولا می پرسد * * * معدن لطف وسخا وکرم وجود کجاست؟

(١)

دولت گنج نهان
دلهای ما بیاد امام زمان خوش است * * * در آرزوی دیدن آن مهربان خوش است
مرگ است گر چه آرزوی مؤمنان ولی * * * جان باختن به پای امام زمان خوش است
هر جا که ذکر اوست در آنجا خوشیم ما * * * ورنه کجای غمکده ی این جهان خوش است
سعی صفا ومروه وطوف حریم حق * * * در محضر ولی زمان ومکان خوش است
حین نماز، روی دل عاشقان به اوست * * * آری طواف قبله گه عاشقان خوش است
ما را کجا بوادی محشر بدون دوست * * * حور وقصور ونعمت باغ جنان خوش است
ای (ملتجی) ولایت او را ذخیره کن * * * در عهد فقر دولت گنج نهان خوش است

(١)

مغبون وملعون
توشه هر کس نبرد ز عارض تو مغبون است * * * آنکه مستوجب قهر تو شود ملعون است
عاقل آن نیست که علامه ی دوران باشد * * * عاقل آنست که از عشق رخت مجنون است
خون دل می خورم از هجر تو ودم نزنم * * * بی جهت نیست که این دیده ودل پر خون است
شوق وصل تو قرار از دل وجانم برده * * * حبذا آنکه بدیدار رخت مأذون است
موج طوفان بلا هر طرفی منتشر است * * * آنکه در کشتی امن تو بود مامون است
روز عقبی که بود کفه ی اعمال سبک * * * کفه ی منتظران تو فقط موزون است
(ملتجی) کی بچشد مزه ی آزادی را؟ * * * تا که در محبس هجر تو شها مسجون است

(١)

زمزمه ی امین
تا ظهورت نشود شیعه ی تو غمگین است * * * یاد تو بر دل غمدیده ی ما تسکین است
روز پیش نظر مادر تو تاریک است * * * تا نیائی بخدا فاطمه ات غمگین است
نتظار فرجت افضل طاعات خداست * * * بولای تو که اینکار اساس دین است
هر کسی در پی آئین ومرامی باشد * * * عشق ورزی بتو، عشاق ترا آئین است
گر چه از دیده ی ناقابل ما پنهانی * * * محفل از رائحه ی مقدمت عطرآگین است
تو برای فرجت دست دعا را بردار * * * شیعه را ورد زبان زمزمه ی آمین است
(ملتجی) چشم خدا بین نه کسی راست مگر * * * آنکه او را بجهان دیده ی مهدی بین است

(٢)

فیض حضور
مهدیا کی شب هجر تو سحر خواهد شد؟ * * * کی مصون از شر اشرار بشر خواهد شد؟
گل روی تو کی از پرده بدر خواهد شد؟ * * * محو در نور تو کی شمس وقمر خواهد شد؟
عالم کون ومکان منتظر مقدم تست * * * التیام دل ما در گرو دیدن تست
منظر مردمک دیده ی جانی مولا * * * بتن خسته ی ما تاب وتوانی مولا
روح در پیکره ی کون ومکانی مولا * * * سبب از چیست که از دیده نهانی مولا؟
دانم از فرط گنه قابل دیدار نیم * * * قابل دیدن رخسار تو ای یار نیم
چکنم خسته دلم غمزده ای دلخونم * * * روی تابنده تر از ماه ترا مفتونم
گر چه از جرگه ی خاصان درت بیرونم * * * لیکن از هجر تو ای مونس جان محزونم
تو چه کردی که در اعماق دلم جا کردی؟ * * * تو بیک جلوه مرا واله وشیدا کردی
منکه از جام هوی سرخوش ومستم مولا * * * کی دگر لایق دیدار تو هستم مولا؟
مانده از راهم وبر گیر تو دستم مولا * * * چون گدایان سر راه تو نشستم مولا
تا مگر دیده ی من روی چو ماهت بیند * * * شاید آخر گلی از گلشن وصلت چیند
آرزوی دل ما فیض حضور است حضور * * * درک ایام خدائی ظهور است ظهور

(٢)

الحق آنروز بحق روز سرور است سرور * * * چه می وصل تو ایدوست طهور است طهور
شود آنروز نصیب همه ی ما گردد * * * گره ی اصلی ما منتظران واگردد
چه شود پرده تو از دیده ی ما برگیری * * * زنگ غفلت تو ز دلهای مکدر گیری
با یکی جلوه دل از عاشق مضطر گیری * * * اذن بهر فرج خویش ز داور گیری
دیگر از دوری تو طاقت ما طاق شده * * * رشته ی صبر برون از کف عشاق شده
بلب منتظران نام تو می باشد وبس * * * مونس خسته دلان یاد تو می باشد وبس
همه را چشم به امداد تو می باشد وبس * * * ورد عشاق تو اوراد تو می باشد وبس
هر چه جز مهر وولای تو بود منفور است * * * گر ترا چشم دلی هیچ نبیند کور است
ای فدای تو وخاک کف پایت مهدی * * * ای بقربان تو وصدق وصفایت مهدی
دیده ما دوخته بر لطف وعطایت مهدی * * * شود آیا ز تو محروم گدایت مهدی ؟
کرده حق آنهمه انعام بتو ارزانی * * * بتو ناید که گدا را ز در خود رانی
منکه آشفته دل وسر بهوایم مولا * * * دست وپا بسته وافتاده ز پایم مولا
بدر خانه ی لطف تو گدایم مولا * * * بخدا نیست بغیر از تو رجایم مولا
نظر مرحمتی جانب دلخسته بکن * * * جانب آنکه به الطاف تو دلبسته بکن

(٢)

چشم حق بین تو از روز ازل شاهد شد * * * آنچه را بر دل اخیار زمان عاید شد
همه غمها به دل خسته ی تو وارد شد * * * هر کسی بر در درگاه خدا ساجد شد
آرزو داشت که تعجیل ظهور تو شود * * * متجلی همه آفاق ز نور تو شود
آنکه بیش از همه کس منتظر مقدم تست * * * یاد غمهای دل او همه جا همدم تست
مادر تست که او منتظر مرحم تست * * * هر که مستمسک بر عروه ی مستحکم تست
آرزو می کند آن روز قیامت بیند * * * روز خشنودی آن مام گرامت بیند
(ملتجی) آرزوی وادی خضرا دارد * * * مسالت از تو فقط ای گل زهرا دارد
دردمند تو تمنای مداوا دارد * * * صافیش گر تو کنی قلب مصفا دارد
ورنه از پست ترین خلق خدا پست تر است * * * از همه مست هوا وهوس او مست تر است

(٢)

قوام شرایع
مولای من که خلقت عالم برای اوست * * * عرش خدای ذره ای از خاک پای اوست
صنع خداست ذات عدیم المثال او * * * خلق خدای صنعت صنع خدای اوست
مربوب ذات سرمد ونسبت به ما خلق * * * زیبنده جامه ی صمدیت قبای اوست
گوش خدا وچشم وزبان ودل خداست * * * حق جلوه گر ز طلعت ایزدنمای اوست
با ممکنات، واجب مطلق چه ارتباط؟ * * * بر پا هر آن بنا که تو بینی بنای اوست
ایدل گمان مبر که برضوی وذی طوی است * * * آنجا که جای غیر خدا نیست جای اوست
موسی کمینه بنده وعیسی ورا غلام * * * صدها هزار همچو سلیمان گدای اوست
سیر وسلوک وجذبه واوج کمالها * * * هر انتها که فرض کنی ابتدای اوست
نشنیده ای قوام شرایع بمهر اوست؟ * * * شیرازه ی کتاب سعادت ولای اوست
تنها نه حق منزه از وصف ممکن است * * * او هم منزه از همه توصیفهای اوست
ای مدعی که دعوی عرفان او کنی * * * کوته سخن، که واصف او کبریای اوست
آنکس که دل به قائم آل نبی سپرد * * * الحق که نور شمس هدی رهگشای اوست
بیمار هجر را که رسیده است جان بلب * * * تنها وصال یوسف زهرا دوای اوست

(٢)

ای (ملتجی) بخاک مذلت نشسته است * * * هر کس که غیر حجت حق ملتجای اوست

(٢)

صاحب هر امر
نظری بر من افتاده ز پا کن ای دوست * * * دلم از قید غم هجر رها کن ای دوست
بسر خوان تو با دست تهی آمده ام * * * بخششی بر من بی برگ ونوا کن ای دوست
لشگر نفس مرا تاخته بر کشور دل * * * عقل را بر من ودل حکمروا کن ای دوست
ایکه وجه اللهی وروی همه جانب تست * * * دل ما را بری از روی وریا کن ای دوست
با همه نامه سیاهی بتو روی آوردیم * * * تو به حسن نظرت روی بما کن ای دوست
من بیمایه اگر از نظرت افتادم * * * تو به افتاده نظر بهر خدا کن ای دوست
این دل ودیده اگر قابل دیدار تو نیست * * * قابلیت بدل ودیده عطا کن ای دوست
کام عاشق بوصال تو روا می گردد * * * عاشق سوخته را کامروا کن ای دوست
گر چه دوران فراق تو بطول انجامید * * * تو برای فرج خویش دعا کن ای دوست
حکم حکم تو بود صاحب هر امر توئی * * * من کیم تا بتو گویم که چها کن ای دوست
یاد کن (ملتجی) از گفته استاد که گفت * * * دوست را با عمل خویش رضا کن ای دوست

(٢)

غایت آمال
یک نظر بر من افتاده ز پا کن ای دوست * * * دلم از مهلکه ی هجر رها کن ای دوست
آمدم بر سر خوان کرم صاحب لطف * * * بخششی بر من بی برگ ونوا کن ای دوست
عهد کردم سر راهت چو گدا بنشینم * * * تو هم از لطف نظر سوی گدا کن ای دوست
لشگر نفس وهوا تاخته بر کشور دل * * * قلب را غالب بر نفس وهوا کن ای دوست
یا مرا یکسره در بوته ی عشق آتش زن * * * یا که در زمره ی خاصان ولا کن ای دوست
ایکه قلب اللهی وقلب همه در کف تست * * * قلب ما را تهی از شرک وریا کن ای دوست
با همه زشتی باطن بتو روی آوردیم * * * تو به حسن نظرت روی بما کن ای دوست
نظر خاص تو اکسیر بود، از ره لطف * * * به نگاهی مس دل را تو طلا کن ای دوست
من شرمنده اگر از نظرت افتادم * * * به تصدق نظری بهر خدا کن ای دوست
وصل تو غایت آمال دل دلشده است * * * حاجت عاشق دلداده روا کن ای دوست
سخن هول قیامت رمق از زانو برد * * * سهل بر ما خطر روز جزا کن ای دوست
یاد آن دلشده خوش باد که روزی می گفت * * * دوست را با عمل خویش رضا کن ای دوست
اگر عشق تو بلای دل وجان می گردد * * * دلم الساعة تو پابند بلا کن ای دوست

(٢)

لوح دل تیره شد از دوده ی عصیان وخطا * * * پاک لوح دلم از جرم وخطا کن ای دوست
زنگ جهل آینه قلب اگر تیره نمود * * * زنگ آینه ی دلها تو جلا کن ای دوست
از قضا قسمت ما هجر اگر شد چه عجب * * * اذن گیر از حق وتغییر قضا کن ای دوست
لایق جلوه ی تو نیست دل بی قابل * * * قابلیت به دل مرده عطا کن ای دوست
یورش دشمن اگر خانه ی دل کرد خراب * * * همتی خانه ی ویرانه بنا کن ای دوست
کام عاشق به وصال تو روا می گردد * * * عاشق شیفته را کامروا کن ای دوست
آنچه سر منشا ایصال تو باشد فقر است * * * فقر محضم ده واعطای غنی کن ای دوست
سگ درگاه توام پاس کنم همچو سگان * * * استخوانی به سگ خسته عطا کن ای دوست
لنگ پای فرس عقل بود در ره عشق * * * بهر پیمودنش اعطای قوا کن ای دوست
امر امر تو بود صاحب هر امر توئی * * * من کیم تا بتو گویم که چها کن ای دوست
(ملتجی) از تو بصد عجز تمنا دارد * * * قسمتش در همه احوال لقا کن ای دوست

(٢)

راه ضلال
دانم که نیم لایق دیدار جمالت * * * اما چکنم با دل وبا شوق وصالت
از صفحه ی دل خاطر تو محو نگردد * * * بیرون نرود از سر من فکر وخیالت
هر لحظه که از یاد تو غافل شود ایندل * * * آن لحظه ی از عمر تلف شد ببطالت
بیچاره بود آنکه بتو کار ندارد * * * هیهات از این غفلت ومستی وجهالت
هر راه بغیر از ره تو راه ضلال است * * * مگذار شوم رهرو وادی ضلالت
تو باب خدا هستی وما سائل این باب * * * ما را بتو داده است خداوند حوالت
مملو شده از جور وفتن عالم دنیا * * * بازآ وبزن تکیه بکرسی عدالت
ای رحمت رحمان چه شود گر بنمائی * * * ما را بکوی وصل خود ای دوست دلالت
در پیش تو جا دارد از شدت تقصیر * * * گر آب شود (ملتجی) از فرط خجالت

(٢)

یار رفته سفر
طی شد مه محرم واز او خبر نشد(1) * * * روشن دو چشم ما برخ منتظر نشد
گفتند یار رفته سفر باز می رسد * * * بیش از هزار سال گذشت وخبر نشد
گفتند مستجاب شود گر دعا کنید * * * ما را چرا دعای فرج کارگر نشد؟
گفتند صبر آورد آخر ظفر ببار * * * شد صبر ما تمام ولیکن ظفر نشد
تا کی دو دیده، خون جگر بارد از فراق * * * کو عاشقی که دامنش از اشک تر نشد
یعقوب وار این پدر پیر روزگار * * * چشمش براه ماند وخبر از پسر نشد
ای مهدی عزیز که جانها فدای تو * * * مردیم وعهد هجر تو آخر سپر نشد؟
گفتند غیبت تو بسر می رسد ولی * * * واحسرتا که دوره ی غیبت بسر نشد
یا فاطمه بجان تو امروز هیچکس * * * از مهدی عزیز تو مظلومتر نشد
افسرده بود قلب تو آنروز واینزمان * * * قلبی ز قلب مهدیت افسرده تر نشد

-----------------

(1) بجای این مصرع هر کدام از مصرع های زیر را می توان گذاشت: ماه صفر سر آمد واز او...- ماه ربیع طی شد واز او...- طی شد مه جمادی واز او...- ماه رجب سر آمد واز او...- شعبان گذشت واز فرج او خبر نشد - ماه صیام طی شد واز او...- شوال هم سر آمد واز او...- ذی القعده هم سر آمد واز...- ذی الحجة هم سر آمد واز او...-.

(٣)

ای وای (ملتجی) بتو گر غصه وغمت * * * هر روز در فراق رخش بیشتر نشد

(٣)

اختتام غیبت
روشن از نور جمالت گر جهان می شد چه می شد؟ * * * گر جهان روزی بکام شیعیان می شد چه می شد؟
انعکاس پرتو توحید در اقطار عالم * * * امتثال امر وحکمت در جهان می شد چه می شد؟
ای سرور سینه ی اهل محبت گر ز وصلت * * * این دل غمدیده ی ما شادمان می شد چه می شد؟
جسم وجان مرده ی ما گر در این دوران هجران * * * زنده از وصل تو ای آرام جان می شد چه می شد؟
ذلت مستکبرین، کوتاهی دست اجانب * * * دوره ی آقائی مستضعفان می شد چه می شد
افتتاح بآب عدل وپرچم انا فتحنا * * * اختتام غیبت صاحب زمان می شد چه می شد؟
گر چه در باطن بود او میزبان خلق عالم * * * (ملتجی) را گر شبی او میهمان می شد چه می شد؟

(٣)

بانگ جاء الحق
ایخدا جان بر لب آمد مهدی زهرا نیامد * * * حجت بن العسکری آن مونس دلها نیامد
خون بجای اشک شد جاری ز چشم عاشقانش * * * آنکه گیرد خون ز چشم عاشق شیدا نیامد
دیده یعقوب دوران شد سپید از انتظارش * * * آنکه بینا میشود از دیدنش اعمی نیامد
کاخهای ظلم شرق وغرب عالم را گرفته * * * آنکه ویران می کند کاخ ستمها را نیامد
کارد از جور عدو بر استخوان ما رسیده * * * بار الها از چه رو پشت پناه ما نیامد
بر سر راهش نشسته حضرت عیسی بن مریم (علیهما السلام) * * * پیشوای ومقتدای حضرت عیسی نیامد
بانگ باطل هر طرف یا رب طنین افکنده اما * * * بانک جاء الحق بگوش از جانب بطحا نیامد
سیل اشک دوستان فاطمه تا چند جاری * * * دادخواه حضرت صدیقه کبری نیامد
در جوانی فاطمه شد کشته از بیداد دشمن * * * آنکه گیرد انتقام خونش از اعدا نیامد
(ملتجی) در حسرت دیداد او پیوسته گردد * * * ایخدا عمرم سر آمد مهدی زهرا نیامد

(٣)

شمع شبستان
ایخدا جان بر لب آمد جان جانانم نیامد * * * جسم وجانم شد ملول وروح ریحانم نیامد
چشم یعقوب زمان خون بارد از هجران وگوید * * * ایخدا عمرم سر آمد ماه کنعانم نیامد
سرو بستان در بهاران زینت باغ است یا رب * * * شد بهار عمر اما سرو بستانم نیامد
وعده ی نصر من الله داده حق در عصر غیبت * * * عصر غیبت شد ولی موعود قرآنم نیامد
نور ایمان گنج پنهان محیی آئین قرآن * * * حجت اثنی عشر آن سر یزدانم نیامد
روز ما تاریک شد تاریکتر از شام تیره * * * شام تار آمد ولی شمع شبستانم نیامد
(ملتجی) شو متقی تا روی ماهش را ببنی * * * هی مگو آخر چرا آن مونس جانم نیامد

(٣)

پیک وصال
گرد بام وصل تو مرغ دلم پر می زند * * * در هوای دیدن روی تو پرپر می زند
در ره وصل تو ما را باکی از اغیار نیست * * * طعنه ها گر چه بما خصم ستمگر می زند
سر عشقت را نهان کردم من از بیگانگان * * * کی دل عاشق دم از راز مستر می زند
از فراق روی تو دیگر بتنگ آمد دلم * * * پیک وصل تو مرا کی حلقه بر در می زند؟
آن دلی را کو تو با یک جلوه کردن برده ای * * * کی بجز کفر واهلش قهرت آذر می زند؟
آه از سوز جگر زهرای اطهر می کشد * * * ناله از دل زینب غمگین مضطر می زند
(ملتجی) تا جان بتن دارد گدای کوی تست * * * از تراب مقدم تو بر سر افسر می زند

(٣)

همه ی امید
زان خالقی که خلقت هر خشک وتر کند * * * دارم امید این شب ما را سحر کند
آن دلنواز خسته دل دلشکستگان * * * آیا شود بجانب ما هم نظر کند
از حق بخواه ای همه امید شیعیان * * * دیگر دعای منتظرانت اثر کند
این دل که خو بدرد فراقت گرفته است * * * تا کی بدرد هجر تو باید بسر کند
پیک وصال تو که براهش نشسته ایم * * * ما را کی از زمان وصالت خبر کند
سیل هموم چون بدلم آورد هجوم * * * سد ولای تست که رفع خطر کند
هر خیر بی ولای تست، شریست پر ضرر * * * دلبستگی بتو است که دفع ضرر کند
دلتنگ گشته منتظر بیقرار تو * * * لطفی نما بوادی قربت سفر کند
صدها هزار یوسف مصری در انتظار * * * تا کی خدا جمال تو را جلوه گر کند
توفیق آن عمل تو عطا کن که دمبدم * * * ما را به آستان تو نزدیکتر کند
خواهد مدام (ملتجی) از حق که از دلش * * * مهر هر آنچه غیر تو باشد بدر کند

(٣)

به به از این گل
آمد آن ماهی که عالم را فروزان می کند * * * ملک را در خرمی چون باغ رضوان می کند
سر زد از جیب ولایت نو گل باغ وجود * * * به به از این گل که عالم را گلستان می کند
بهر این مولود مسعود همایونی خدای * * * عرش را با دست خود امشب چراغان می کند
نور خود را در قبال نور رویش مشتری * * * از خجالت پشت ابر تیره پنهان می کند
نازم از آن مه که عالم را ز بیت عسکری * * * امشب از یک جلوه ی خود نورباران می کند
ای که یک عمری شعارت هست یابن العسکری * * * بر تو امشب حضرتش لطف فراوان می کند
لا مکان ذاتش بود چون ذات یزدانی وجای * * * خود نه، بل یک پرتوش در دار امکان می کند
آنچه نور کبریا در طور با موسی نمود * * * جلوه های گاه گاهش با دل وجان می کند
ایکه می سوزی ز هجرش غم مخور او را خدا * * * عنقریب از پرده ی غیبت نمایان می کند
چون شود امر ظهورش صادر از درگاه حق * * * این شب تاریک را صبح درخشان می کند
گر چه نقص عقل، ما را هست اما از کرم * * * دوستان خویشتن را رفع نقصان می کند
ذوالفقار حیدری را از نیام آرد برون * * * دادخواهی حضرتش از اهل طغیان می کند

(٣)

ظالمان دوره ی تاریخ را کیفر دهد * * * کاخهای ظلم را از ریشه ویران می کند
پاکسازی می کند از کفر شرق وغربرا * * * حکمفرما در جهان احکام قرآن می کند
امر باطل گر بود رائج بزودی حضرتش * * * دایر اندر ملک هستی امر یزدان می کند
پرچم (نصر من الله) آورد در اهتراز * * * نصب آنرا بر فراز بام کیوان می کند
در کنار تربت پاک فلک جاهش بما * * * عیدی امشب لطف سلطان خراسان می کند
یا علی موسی الرضا (علیهما السلام) امر فرج از حق بخواه * * * چون دعایت را اجابت ذات یزدان می کند
آتش سوزنده اندر کوه با آهن کند * * * آنچه با دل شعله های نار هجران می کند
آنکه درد هجر را هرگز نکرد احساس، کی؟ * * * درد او را ذات حق از لطف درمان می کند
(ملتجی) غمگین مشو لطف امام منتظر * * * کار را روز قیامت بر تو آسان می کند

(٣)

وادی خضرا
هر کسی آزاد از قید تعلقها بود * * * در شمار سالکین وادی معنی بود
طور سینا جلوه گاه نور یزدان بر کلیم * * * سینه ی صافی دلان چون سینه ی سینا بود
مرده است آندل که از مهر خدا بی بهره است * * * دل اگر جای خدا شد زنده واحیا بود
دل نباشد لایق از خالی نشد از غیر دوست * * * قلب عاشق محرم اسرار ما اوحی بود
فاش گویم سر ما اوحی تولای علیست * * * بی تولای علی توحید بی معنا بود
دانی ایدل چیست معیار ولای مرتضی * * * در زمان ما، که عصر غیبت کبری بود
انتظار وحب مهدی شاخص حب علیست * * * آنکه اندر انتظارش خالق یکتا بود
جان عالم باد قربانش که از روز نخست * * * از فیوضاتش بپا دنیا ومافیها بود
خوش به حال عاشقی مخلص که او را در جهان * * * بر سر کویش باذن حضرتش سکنا بود
کوی مهدی شهرک مخصوص خصصین اوست * * * در صحائف نام آنجا وادی خضرا بود
سر واسراری خدا بنهاده در این سرزمین * * * واقف از اسرار آنجا ایزد دانا بود
گر زمین را پیکری گیری برایش عضوهاست * * * وادی خضرا یقینا قلب آن اعضا بود
در سلوک اهل معنی طی منزلها شود * * * سیر اهل معرفت یکروز هم زانجا بود

(٣)

(ملتجی) تنها ظهور آن امام منتقم * * * باعث شادی قلب حضرت زهرا بود

(٤)

صوت انا الحق
کی شود عالم سراسر وادی خضرا شود؟ * * * با صفا ملک زمین چون جنت الماوا شود؟
کی شود مولای ما صوت انا الحق در دهد * * * محو هر باطل نماید هر حقی احیا شود
کی شود پیک وصالش حلقه زن بر در شود * * * منقضی دیگر زمان غیبت کبری شود
عنقریب ای آنکه از این تیره روزی خسته ای * * * روشن عالم از فروغ مهدی زهرا شود
مهدی زهرا بود احیاگر امر اله * * * آنکه صدها عیسی از یک نفخه اش پیدا شود
کس نیارد تا کند سر پیچی از فرمان او * * * مو بمو حکم خدا با همتش اجرا شود
گسترش پیدا کند آئین قرآن مبین * * * جمع آئین همه ادیان ومکتبها شود
چونکه یکرنگی میان مردمان آید پدید * * * ریشه کن تخم نفاق از پهنه ی دنیا شود
ای عزیز جان من یا حجة بن العسکری * * * کی شود این دیده ها بر روی ماهت وا شود
یک سری هم هر کجا هستی بیا در بزم ما * * * میشود از درگهت ای دوست استدعا شود
مهدیا در اختیار تست طبع (ملتجی) * * * هان منه نطقش برای غیر تو گویا شود

(٤)

خیمه دل
درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود * * * تا نیائی گره از کار بشر وا نشود
کاخ ظلم وستم افراشته سر تا بفلک * * * پس چرا خیمه ی عدل تو سرپا نشود؟
تا خداوند جهان اذن قیامت ندهد * * * پاک از لوث ستم صفحه ی دنیا نشود
دین وایمان بشر وزر ووبالش گردد * * * اگر از جانب تو صحتش امضا نشود
هر که با فعل خود آزار دهد قلب ترا * * * مورد مغفرت خالق یکتا نشود
روز محشر که سرائر همه ظاهر گردد * * * در کف هر که بود خط تو رسوا نشود
رهرو وادی تقوی وفضیلت نبود * * * آنکه در زمره ی عشاق تو احصا نشود
نور تو جلوه اگر بر دل موسی نکند * * * شامل حضرت او آن ید بیضا نشود
تو اگر یاری عیسای پیمبر نکنی * * * مرده احیا ز دم حضرت عیسی نشود
وعده ی روز ظهور تو که داده است خدای * * * دارم امید که موکول بفردا نشود
تا تو ای منتظر از پرده نیائی بیرون * * * شادمان مادر تو حضرت زهرا نشود
صله بر آنکه بدرگاه تو آورده پناه * * * دور از شان تو بینیم که اعطا نشود
(ملتجی) وای بحال تو وبخت بد تو * * * نظری گر بتو از جانب مولا نشود

(٤)

چشمه حیات
گوئی اگر ز لطف جوابم چه می شود؟ * * * آیی اگر شبی تو بخوابم چه می شود؟
من سائل همیشگی درگه توام * * * گر باز هم دهی تو جوابم چه می شود؟
دانم که بی لیاقتم اما بیاوری * * * از یاورانت ار به حسابم چه می شود؟
سر تا بپا حجابم ومفتون روی تو * * * یکسو اگر زنی تو حجابم چه می شود
ای چشمه ی حیات، منم تشنه وصال * * * ریزی بکام جرعه ی آبم چه می شود؟
ای رحمت خدا که دل از دوریت بسوخت * * * رحم ار کنی بقلب کبابم چه می شود
با عجز (ملتجی) بتو گوید اگر بحشر * * * آسان کنی حساب وکتابم چه می شود

(٤)

سر ما اوحی
کی شود مولا بیاید مهدی زهرا بیاید * * * آنکه از او عالم هستی بود بر پا بیاید
حجت خلاق سرمد محیی آئین احمد * * * قائم آل محمد سر ما اوحی بیاید
آنکه چرخ آفرینش می برد فرمان او را * * * از پی اصلاح امر مردم دنیا بیاید
آن انیس اولیاء ومونس قلب ائمه (علیهم السلام) * * * یادگار خاندان عترت طاها بیاید
معدن جود وفتوت میوه ی بستان عصمت * * * شمس تابان ولایت شمع محفلها بیاید
نور خورشید سما را محو در نورش نماید * * * آن فروغ دیدگان سید بطحا بیاید
صورت عالم اگر زشت است پیش دیدگانت * * * غم مخور طاووس اهل جنت الماوا بیاید
آن گلی کز جلوه ی او می شود عالم گلستان * * * بلکه دنیا می شود چون وادی خضرا بیاید
کی شود آن سر یزدان جان دین وروح قرآن * * * دلنواز اهل ایمان قالع اعدا بیاید
آن امید انبیا (علیهم السلام) گرفته تا به خاتم * * * دادخواه حضرت صدیقه کبری بیاید
مشکلات اهل ایمان گر شد از اندازه بیرون * * * غم مخور مهدی برای حل مشکلها بیاید
(ملتجی) صبرش سر آمد با دلی بیتاب هر دم * * * هی بخود گوید که یا امروز یا فردا بیاید

(٤)

جان انبیا
غم دل در فراق روی دلبر * * * زند بر قلب ما هر لحظه نشتر
ز درد هجر او بیمار گشتم * * * ملول از صحبت اغیار گشتم
دوای درد ما دیدار یار است * * * وگر نه دائم ایندل بیقرار است
خدا داند که هجرش خسته ام کرد * * * چو مرغ بال وپر بشکسته ام کرد
تو ای مهدی که جان انبیائی * * * تو که طاووس آل مصطفائی
تو که دست خدا در آستینی * * * چراغ محفل اهل یقینی
ترا ای قبله ی دلهای محزون * * * قسم بر حق ذات حی بیچون
نباشد جز توام پشت وپناهی * * * نگاهی کن نگاهی کن نگاهی
نگاهی کن که سر تا پا فقیرم * * * فقیر ومستمند وسر بزیرم
تو مولای منی من بنده ی تو * * * ولیکن بنده شرمنده تو
اگر چه از گل وصلت نچیدم * * * ترا از هر دو عالم برگزیدم
مراد از دین قرآنم توئی تو * * * توان وصبر وایمانم توئی تو
انیس قلب ما شد انتظارت * * * شود افتد به جمع ما گذارت

(٤)

نگاهی سوی ما دلخستگان کن * * * دل غمگین ما را شادمان کن
بیا جانا مرا حاجت روا کن * * * مرا از لطف با خود آشنا کن
تو الطاف خودت را شاملم کن * * * بکش دستی برویم کاملم کن
مبادا از درت دورم نمائی * * * مبادا در برویم ناگشائی
اگر چه کمترم از خاک راهت * * * پناهم ده تو در ظل پناهت
مراد (ملتجی) باشد لقایت * * * بیفشاند سر وجان را بپایت

(٤)

تمنای لقا
جز در خانه ی تو در نزنم جای دگر * * * نروم از سر کوی تو به ماوای دگر
خخاک عالم بسرم گر طلبم در همه عمر * * * از خدا غیر لقای تو تمنای دگر
منکه بیمار غم هجر توام می دانم * * * جز وصال تو مرا نیست مداوای دگر
چشم محروم ز دیدار رخت، بینا نیست * * * چه شود لطف کنی دیده ی بینای دگر
پیش ما بی تو بود دوزخ وجنت یکسان * * * بی وجود تو نیم طالب دنیای دگر
غیر عرفان تو از ساحت قدس ازلی * * * عاشق دلشده را نیست تقاضای دگر
بخت برگشته بود (ملتجی) ار بگزیند * * * جز تو یابن الحسن او سرور ومولای دگر

(٤)

یوم السرور
آرزوی ما بود درک ظهور حضرتش * * * زنده ماندن فیض بردن از حضور حضرتش
تا کنون روز خوشی شیعه بخود کی دیده است؟ * * * شاد می گردد ولی روز ظهور حضرتش
غم مخور ای تشنه ی ماء وصالش عنقریب * * * نوش جانت می شود ماء طهور حضرتش
مهر ومه دیگر نمی تابد در ایام ظهور * * * نور گیرد عالم هستی ز نور حضرتش
غلغله افتد در افلاک از قیام آن جناب * * * شور محشر می شود بر پا ز شور حضرتش
نی همین موسی بطور از جلوه اش مدهوش شد * * * حال غش افتاده موساها بطور حضرتش
خویش را آماده کن بهر فرج ای (ملتجی) * * * تا نباشی شرمگین یوم السرور حضرتش

(٤)

ترجیع بند جاء الحق
بند اول
دلم از غیر دوست بیزار است * * * اینهم از لطف بیحد یار است
بین احباب خلص مفتون * * * صحبت از جلوه های دلدار است
یار من در عوالم ملکوت * * * مایه ی افتخار دادار است
آنکه از غیر او شود فارغ * * * الحق او در زمانه دیندار است
کفر، غفلت ز اولیاء خداست * * * دین، تولای آل اطهار است
جلوه دائم کند بیارانش * * * گر چه او مختفی ز انظار است
دائما دیدگان عشاقش * * * از غم هجر او گهربار است
نه فقط یار ماست در عالم * * * انبیا را معین وغمخوار است
سالک راه را بگو از اوست * * * اگر اقبال یا که ادبار است
مهدی ای آنکه نور رخسارت * * * نور حق است ونورالانوار است
ذات سرمد حقیقت مطلق * * * در خصوص تو گفت (جاء الحق)

(٤)

بند دوم:
ای تو بیرون ز حیطه ی امکان * * * وی تو جانان هر چه دارد جان
بی بهاتر ز جان نمی باشد * * * گر نگردد فدائی جانان
همه ی ما خلق ترا مملوک * * * بعوالم فقط توئی سلطان
بر سریر عدالت ومیزان * * * که بغیر از تو می دهد فرمان؟
نام تو لابلای هر آیه * * * بولای علی بود پنهان
اصل تو (انما یرید الله) * * * شان تو (هل اتی علی الانسان)
به (ید الله فوق ایدیهم) * * * شده تعبیر از تو در قرآن
طبق نط صریح (فانتظروا) * * * انتظار تو می کشد یزدان
مکتب عشق را توئی استاد * * * جبرئیل است طفل ابجد خوان
در زمان تو می شود ظاهر * * * سر دین وحقیقت ایمان
ذات سرمد حقیقت مطلق * * * در خصوص تو گفت (جاء الحق)

(٥)

بند سوم:
هر کسی را گدای خود کردی * * * دائما مبتلای خود کردی
محفل عاشقان بیدل را * * * با صفا از صفای خود کردی
هر که از غیر تو مبرا شد * * * قسمت او لقای خود کردی
انبیاء را در عالم ارواح * * * واله از جلوه های خود کردی
درد هجران، بلا بود ما را * * * مبتلا بر بلای خود کردی
گر تو از دست ما شوی راضی * * * راضی از ما خدای خود کردی
من چسان شکر حق بجا آرم * * * که مرا آشنای خود کردی
نایی نی را ز نفخه ی رحمان * * * پر ز شور ونوای خود کردی
از چه مخفی ز دوستدارانت * * * صورت دلربای خود کردی
گر چه از چشم خلق پنهانی * * * همه را جانفدای خود کردی
ذات سرمد حقیقت مطلق * * * در خصوص تو گفت (جاء الحق)

(٥)

بند چهارم:
آنکه عمری گدای کوی تو شد * * * آبرومند ز آبروی تو شد
خوش بحال کسیکه در عالم * * * باز چشمان او بروی تو شد
بزم عشاق تو عجب بزمی است * * * نقل این بزم گفتگوی تو شد
واقعا هوشیار وآگاهست * * * هر که مست از می سبوی تو شد
عاشق بیقرار وبی تابت * * * هر کجا شد بجستجوی تو شد
چون خلیلش نظر بعرش فتاد * * * مات از طلعت نکوی تو شد
محفل بی ریای مشتاقان * * * متعطر ز عطر وبوی تو شد
دشمن ومنکر خداوند است * * * هر کسی دوست با عدوی تو شد
دست حاجت به پیش تست دراز * * * چشم امید خلق، سوی تو شد
هر که را معرفت عطا کردی * * * متخلق به خلق وخوی تو شد
ذات سر مد حقیقت مطلق * * * در خصوص تو گفت (جاء الحق)

(٥)

بند پنجم:
هر که شد بینوای تو شاهست * * * ورنه خاکش بسر که گمراه است
جبهه سای تو سالک معنی است * * * خاکسار تو صاحب جاه است
نور مهرت بهر دلی تابد * * * حبشی زاده گر بود ماه است
آنکه واقف شد از شئوناتت * * * عارف واقعی به الله است
جز تو ای چشم کبریا در خلق * * * که به اسرار خلق آگاه است؟
چونکه ما منتسب بتو هستیم * * * پیش حق کوه جرم ما کاه است
هر که دیدیم از اولی الابصار * * * تا بیائی تو، چشم بر راه است
هر که صاحبدل است می سوزد * * * شمع دلهای عاشقان آه است
سینه ی مادر تو مجروح است * * * تا کی او را نوای جانکاه است؟
تا تو در چاه غیبتی جانا * * * چون علی همدم دلت چاه است
ذات سرمد حقیقت مطلق * * * در خصوص تو گفت (جاء الحق)

(٥)

بند ششم:
سر قرآن ولایت مهدی است * * * طاعت حق اطاعت مهدی است
اختیار حیات موجودات * * * بکف با کفایت مهدی است
حق بری از عبادت خلق است * * * لایق او عبادت مهدی است
به تصدق خدا دهد روزی * * * همه بهر سلامت مهدی است
هر کسی بهره ور ز معنی شد * * * بهره اش از عنایت مهدی است
لطف واحسان سجیتش باشد * * * بخشش وجود، عادت مهدی است
آن طراوات که در گل وباغ است * * * رشحه ای از طراوات مهدی است
سالک وادی محبت وعشق * * * مهتدی از هدایت مهدی است
سالک وادی محبت وعشق * * * مهتدی از هدایت مهدی است
هی مگو کفر تا بکی رائج؟ * * * بسته تا چند رایت مهدی است؟
(ملتجی) بعد مدتی کوتاه * * * عهد، عهد امامت مهدی است
ذات سرمد حقیقت مطلق * * * در خصوص تو گفت (جاء الحق)

(٥)

آرزوی لقا
چشم براه مانده آیا نور دیده ام * * * عمری است انتظار قدومت کشیده ام
شکر خدا که در دل من جا گرفته ای * * * به به اگر که جلوه نمائی بدیده ام
هر شب عقایدم بتو ابراز می کنم * * * دارم امید صحه نهی بر عقیده ام
از آنچه خلق کرده خداوند لم یزل * * * * * * مهر ترا بحق خدا برگزیده ام
هر شب بیاد روی تو در بزم اهل انس * * * هستی تو خود گواه که با سر دویده ام
یکعمر آرزوی لقای تو می کنم * * * گر یک نظر کنی بمرادم رسیده ام
پشتم دو تا شده است ز سنگینی دو بار * * * در زیر بار جرمم وهجرت خمیده ام
پر گشته نامه ی عملم از خطا وجرم * * * کن محو سیئات مرا از جریده ام
چون نام تست ورد زبانم علی الدوام * * * بس طعنه ها ز مردم نادان شنیده ام
عید است بر من آن نفسی کز سوای تو * * * بینم بخود که قید علایق بریده ام
دیوانه گشت (ملتجی) از شدت فراق * * * دیگر فراق بس بود ای نور دیده ام

(٥)

گل زهرا
تا ترا دارم غمی از محنت دنیا ندارم * * * وحشتی از هول قبر وسختی فردا ندارم
در محافل جذبه ی شوق تو من را می کشاند * * * ورنه کاری با کسی از مردم دنیا ندارم
دلخوشم از زندگانی تا که دریابم زمانت * * * آرزوئی غیر از این از قادر یکتا ندارم
شکر لله دو ختم چشم تمنایم بسویت * * * چشم بر حور وقصور وجنت المأوا ندارم
مونس وآرام جانم در همه عالم توئی تو * * * تکیه گاهی غیر تو در روز وانفسا ندارم
گر به صحرا می روم یا دشت، دنبال تو گردم * * * ورنه قصد لذتی از گردش صحرا ندارم
(ملتجی) گوید خدایا از تو در ادوار عمرم * * * حاجتی جز آشنائی با گل زهرا ندارم

(٥)

طمأنینه دل
آتش گرفتم از شرر هجر دلبرم * * * یا رب شود که دلبرم آید دمی برم؟
چشم از سوای حضرت او بسته ام مگر * * * بیرون کند خیال اباطیل از سرم
یادش مرا یگانه طمانینه ی دل است * * * والله اوست واقع اذکار داورم
با حور وحوض کوثر وغلمان مرا چکار؟ * * * تنها هم اوست جنت وانهار وکوثرم
دست مرا اگر نکند کوته از خودش * * * دیگر چه غم ز برزخ وصحرای محشرم
بیماری است به ز سلامت مرا اگر * * * آید طبیب جسم وروانم به بسترم
ای (ملتجی) بسجده برو دائما بگو * * * شکر خدا ولایت او شد مقدرم

(٥)

قبله ی کعبه
بلای هجر تو افتاده است بر جانم * * * وصال تست یگانه دوا ودرمانم
بیا ورحم به آشفته حالی من کن * * * که از فراق تو سر گشته وپریشانم
نگفته راز دلم را تو خوب می دانی * * * که واقفی تو به سر وضمیر پنهانم
بانتظار وصال تو پر زنم از شوق * * * وگرنه عالم دنیا همی است زندانم
ترا چو قبله نگیرد برای خود کعبه * * * نماز جانب آن کعبه من نمی خوانم
خدای من چه شود کز کرم دمی افتد * * * نگاه بی رمق من بروی جانانم
شنید (ملتجی) از عارفی که می گفتا * * * چو عاشق توام ای دوست ز اهل ایمانم

(٥)

دوری یار
جانم آمد بلب از دوری یارم چکنم؟ * * * روز وشب از غم او زار ونزارم چکنم؟
قابض روح چو خواهد که بگیرد جانم * * * اگر آن یار نیاید بکنارم چکنم؟
اگر آن دلبر جانانه ی دوران از من * * * دستگیری نکند، آخر کارم چکنم؟
عمر بگذشت به مهجوری وغفلت هیهات * * * گر نبینم رخ تابان نگارم چکنم؟
ایکه با یک نظری صد گره را بگشائی * * * گره ای سخت فتاده است بکارم چکنم؟
نبرد ره بتو جز رهرو راه تو ولی * * * من که گم کرده ره اندر شب تارم چکنم؟
گفته ای صبر کن آخر که فرج نزدیک است * * * رخت بر بسته ز دل صبر وقرارم چکنم؟
گر خداوند بعدلش به حسابم برسد * * * چون شود بسته بمن راه فرارم چکنم؟
تو مگر شافع من روز قیامت باشی * * * ورنه با اینهمه سنگینی بارم چکنم؟
من بیمار بدرد تو وبر درد فراق * * * هم چنان (ملتجی) ای دوست دچارم چکنم؟

(٥)

اشک انتظار
هر لحظه ای که سوی خداوند رو کنم * * * یابن الحسن ظهور ترا آرزو کنم
با هر که دیده چهره ی نورانی ترا * * * از آن دو خال صورت تو گفتگو کنم
در گوشه وکنار مشاهد که میروم * * * با دقت تمام ترا جستجو کنم
در گلشن خیال لقای تو واله ام * * * تا کلی گلی ز گلشن وصل تو بو کنم؟
مردم ز داع هجر تو از بهر دیدنت * * * آخر کجا روم ز چه کس پرس وجو کنم؟
خشک است کام جان ودل از التهاب هجر * * * از آب وصل تو چه شود تر گلو کنم
از معصیت چو گشت سویدای دل سیاه * * * با اشک انتظار تواش شستشو کنم
چون (ملتجی) بتوام روز رستخیز * * * از بستگی بتو طلب آبرو کنم

(٦)

محروم از زیارت
چون ما اسیر نفس وهوی شدیم * * * محروم از زیارت آن دادرس شدیم
پابند عرف ها واباطیل گشته ایم * * * گویا که در شماره ی اصحاب رس شدیم
در یک دلی دو مهر نگنجد چه شد که ما * * * دم می زنیم از گل وهمبزم خس شدیم
رفتیم ه شر بگمانی که خیر ماست * * * واحسرتا بمزبله های دنس شدیم
گر قائلیم غیر ولی هیچ کاره است * * * دیگر چرا بغیر ولی ملتمس شدیم؟
دام فریب هر طرفی گسترانده دهر * * * آخر بدست خویش اسیر قفس شدیم
صدها هزار قافله هر لحظه بگذرد * * * بیدار پس چرا نه زبانگ جرس شدیم؟
چون (ملتجی) که عمر عزیزش تباه گشت * * * باید که پیش رفت دریغا که پس شدیم

(٦)

پرده جهل
هجر تو برده قرار از دل ما مهدی جان * * * آتش افروخته در حاصل ما مهدی جان
حبذا آنکه بفضل وکرم حی ودود * * * بولای تو عجین شد گل ما مهدی جان
تو عیان در همه جا هستی واما افسوس * * * پرده ی جهل بود حائل ما مهدی جان
جز ظهور تو که حلال همه مشکل ماست * * * بخدا حل نشود مشکل ما مهدی جان
قافله رفته وما مانده ز ره در شب تار * * * رحمتی مانده بگل محمل ما مهدی جان
غم دوری تو ما را ببلا کرده دچار * * * ترسم آخر که شود قاتل ما مهدی جان
(ملتجی) ما بتو هستیم وتقاضا داریم * * * نعمت وصل کنی شامل ما مهدی جان

(٦)

سایه ی لطف
تا نبینم رخ زیبای ترا مهدی جان * * * دلم آرام نگیرد بخدا مهدی جان
نیمه جانی که بتن مانده نثار تو کنم * * * گر ببینم گل رخسار ترا مهدی جان
نام دلجوی تو ای مظهر اسماء وصفات * * * همه جا ورد زبانست مرا
چشم امید بتو دوخته وآمده است * * * بدر خانه ی لطف تو گدا مهدی جان
همچو پروانه دلم پر زند وبیتاب است * * * گرد انوار تو ای شمع هدی مهدی جان
من نه آنم که کشم دست گدائی از تو * * * نکنم دامن لطف تو رها مهدی جان
تو نه آنی که کنی سائل خود را نومید * * * چون توئی معدن احسان وسخا مهدی جان
دستگیری کن از این غرقه ی دریای فتن * * * تا رهد از خطر موج بلا مهدی جان
خبر وصل تو کو تا که غم از دل گیرد * * * دیگر ای یوسف گمگشته بیا مهدی جان
عاشق منتظر خسته دل بیمارت * * * یابد از فیض حضور تو شفا مهدی جان
آنکه شد از تو جدا لعنت حق شامل اوست * * * مپسند اینکه شوم از تو جدا مهدی جان
کم مباد ای پسر فاطمه حتی آنی * * * سایه ی لطف شما از سر ما مهدی جان
قبله ی کعبه تو وروح عبادات توئی * * * ای صفا را ز صفای تو صفا مهدی جان

(٦)

همتی ده بمن (ملتجی) بی قابل * * * تا نخواهم ز خدا غیر ترا مهدی جان

(٦)

قلب سوزان
بلب جانم رسید از فرط هجران تو مهدی جان * * * مداوم دیده جانست گریان تو مهدی جان
دل ما گشت کانون غم واندوه ز آنروزی * * * که ما را ذات حق بنمود حیران تو مهدی جان
چراغ عمر را هر لحظه بینم رو به خاموشی * * * از آن ترسم نبینم روی تابان تو مهدی جان
تمنای همه ذرات عالم از خدا این است * * * کند جاری خدا در ملک، فرمان تو مهدی جان
طفیل خلقت ذات تو شد مخلوق، جا دارد * * * خلایق جملگی گردند قربان تو مهدی جان
تو خوان نعمت بی انتهای ذات سبحانی * * * خورد روزی خود مخلوق از خوان تو مهدی جان
مرا مهمان نمودی از کرم بر خوان احسانت * * * شود آیا ز تو محروم مهمان تو مهدی جان؟
ندارم قابلیت تا فدای مقدمت گردم * * * شوم قربان خاک پای اعوان تو مهدی جان
تو داغ اولیاء ومادرت زهرا بدل داری * * * بمیرم از برای قلب سوزان تو مهدی جان
دل تو از برای شیعیانت سخت می سوزد * * * * * * فدای آن دل از غصه بریان تو مهدی جان
تو کی آئی که تا گردد ز جسم نحس عدوانت * * * جدا سرهایشان از تیغ بران تو مهدی جان
اگر اعمال ما افتد قبول ساحت قدست * * * شود الحق قبول ذات یزدان تو مهدی جان؟
عنایت کن نگهداری نما از (ملتجی) چندی * * * که تا دریابد آن مهجور، دوران تو مهدی جان

(٦)

دیار عشق
یا رب سلام ما به ولی زمان رسان * * * یعنی به آن ذخیره وگنج نهان رسان
باد صبا اگر گذری از دیار عشق * * * پیغام ما به مهدی صاحب زمان رسان
برگو که قلب شیعه ی تو سخت خسته است * * * بازا ومرحمی بدل شیعیان رسان
ای ابر رحمتی که نهانی به کتم غیب * * * آب وصال خویش به لب تشنگان رسان
ای دست حق بیا بدر از آستین غیب * * * دستی برای یاری افتادگان رسان
یا رب چه می توان که قیامش باذن تست * * * اذنش بده به خسته ی هجرش توان رسان
هجرش ربوده از کف ما صبر وتاب را * * * یا رب ظهور حضرت او بی امان رسان
ای پاسبان عالم ایجاد، العجل * * * بازآ وخود بگله ی دور از شبان رسان
ای (ملتجی) مدام بخواه از خدا، بگو * * * یا رب پناه ومنجی مستضعفان رسان

(٦)

یا معز الاولیاء
یا معزالاولیاء یابن الحسن * * * یا مذل الاشقیا یابن الحسن
ای امید اولین وآخرین * * * یا ممد الانبیا یابن الحسن
مصدر فیض خدا در ما سوی * * * منبع لطف خدا یابن الحسن
عرصه ی گیتی نه جولانگاه تست * * * ما خلق، گوی شما، یابن الحسن
زاتش هجران تو دل آب شد * * * قسمت ما کن لقا یابن الحسن
ایکه باب حاجت خلقی به حق * * * اعطنا حاجاتنا یابن الحسن
لحظه ای دلجوئی از دلخسته کن * * * از غم او را کن رها یابن الحسن
امت خیر البشر افسرده اند * * * تا توئی در اختفا یابن الحسن
وه غلط گفتم منم در اختفا * * * حاضری در هر کجا یابن الحسن
لختی آرام ای سوار تیز پی * * * مانده از راهیم ما یابن الحسن
یا مغیث الشیعة ادرک جمعنا * * * استجب دعواتنا یابن الحسن
آرزوی ما همه دیدار تست * * * هب لنا آمالنا یابن الحسن
از تو دارد مسئلت یک جرعه ای * * * (ملتجی) زاب بقا یابن الحسن

(٦)

یا بن الحسن
ای منجی هر مرد وزن غرقیم در بحر محن * * * ما را رها کن زین فتن یابن الحسن یا بن الحسن
ای نور چشم فاطمه دوران هجر ما همه * * * کی می پذیرد خاتمه؟ یابن الحسن یا بن الحسن
ای مجری احکام دین ای محیی شرع مبین * * * ای دست حق در آستین یابن الحسن یابن الحسن
شد قبله ی ما کوی تو محراب ما ابروی تو * * * بینیم ما کی روی تو؟ یابن الحسن یابن الحسن
ای مظهر لطف خدا بیند ترا گر چشم ما * * * کم می شود آیا ترا؟ یابن الحسن یابن الحسن
قلب محبان غرق خون از جور این چرخ زبون * * * از پرده کی آیی برون؟ یابن الحسن یابن الحسن
دنیا وعقبایم توئی سالار ومولایم توئی * * * تنها تمنایم توئی یابن الحسن یابن الحسن
از راه احسان وکرم بردار شاها از دلم * * * سنگینی بار الم یابن الحسن یابن الحسن
بار غمم هجران تست چشم دلم گریان تست * * * دل دائما حیران تست یابن الحسن یابن الحسن
افتاده ام دستم بگیر ای دستگیر * * * رحمی نما بر این حقیر یابن الحسن یابن الحسن
مهر ترا دارم بدل از تو ولی هستم خجل * * * این رو سیه را کن بحل یابن الحسن یابن الحسن
ای (ملتجی) را ملتجا ای شیعیان را مقتدا * * * دوری بس است دیگر بیا یابن الحسن یابن الحسن

(٦)

جلوه حق
ای حجت حق گوشه چشمی سوی ما کن * * * حاجات فرون از حد ما را تو روا کن
دل داده بتو از همه اغیار بریدیم * * * یک جلوه تو ای جلوه ی حق بر دل ما کن
تا سیر نبینیم ترا کام نیابیم * * * خود منتظران را همگی کامروا کن
بهر فرجت ای ولی خالق ومخلوق * * * در پیشگه ذات خداوند دعا کن
آیم همه شب بر در لطفت به گدائی * * * لطفی تو ایا رحمت رحمان بگدا کن
از آنچه بخوبان درت لطف نمائی * * * بر ما بتولای علی نیز عطا کن
ای وجه خدا هست بقایم به لقایت * * * از شوق لقا قسمت ما آب بقا کن
گر درد مرا چاره نخواهی چه توان کرد؟ * * * درد دل زهرای ستمدیده دوا کن
از قبر برون کن بدن آن دو دنی را * * * با اذن خدا محکمه عدل بپا کن
محکوم چو گشتند تن آن دو نفر را * * * آتش بزن وشاد دل خیر نسا کن
ای (ملتجی) از آل علی روی مگردان * * * می کوش ز خود عترت اطهار رضا کن

(٦)

دم جانبخش
الهی چشم ما را بر جمال دوست بینا کن * * * قلوب مرده ی ما زان دم جانبخش احیا کن
وجود ما سراپا غرق عصیانست وناپاکی * * * به طهر ذات او ما را ز ناپاکی مبرا کن
الهی چون شب تار است روز ما ز هجرانش * * * ز پشت ابر غیبت روی ماهش را هویدا کن
زمانه دین ختم الانبیا را نیمه جان کرده * * * به جسم نیمه جان شرع، جان تازه القا کن
به مهجوری قرآن غریبت رحم کن یا رب * * * برات انقلاب مهدی موعود اعطا کن
تو ای امید قلب اصفیا وانبیا آخر * * * بیا احقاق حق اولیا از خیل اعدا کن
طبیب دردمندانی بیا ای محیی دلها * * * مریض درد هجران را بلطف خود مداوا کن
شده بازیچه ی دست اجانب دین یزدانت * * * بیا حکم الهی را تو اندر ملک اجرا کن
اگر چه (ملتجی) کمتر بود از خاک درگاهت * * * تو او را در شمار شیعیان خویش احصا کن

(٧)

جزیره خضرا
یا رب مرا جزیره ی خضرا نصیب کن * * * نائل مرا بدیدن روی حبیب کن
ما را که عمرمان سپری گشت با فراق * * * دیدار آن عزیزتر از جان نصیب کن
یا رب طبیب من که علاجم کند کجاست؟ * * * عازم مرا به محکمه ی آن طبیب کن
ما دلشکسته ایم به آن دلنواز گو * * * دلجوئی از شکسته دلان غریب کن
یا رب برای خاتمه ی عصر غیبتش * * * ورد زبان او همه امن یجیب کن
بیش از هزار سال گذشته ز صبر او * * * یا رب دگر برون ز دل او شکیب کن
گویند جمله منتظران همچو (ملتجی) * * * یا رب ظهور حضرت او عنقریب کن

(٧)

دنیای صاحب زمانی
با یک نگاهی ایندل مهجور ما را شاد کن * * * این قلب ویران گشته را با وصل خود آباد کن
مرغ دلم محبوس شد در محبس هجران تو * * * این مرغک محبوب را از آن قفس آزاد کن
بازآ وبین ظلم وستم پر کرده شرق وغربرا * * * برچین بساط ظلم را ترویج عدل وداد کن
شیطان وشیطان کیش را بردار از روی زمین * * * امر خدا را رائج اندر عالم ایجاد کن
امید دلجوئی نداریم از کسی جز لطف تو * * * از ما تو ای (ذکر خدا) یکدم بیا ویاد کن
ما عاشقان خسته را یابن الحسن منت بنه * * * در زمره ی انصار خود از جمله ی اوتاد کن
بازآ وبا تیغ دو سر ای دست حق از آستین * * * مقهور کن قهار را مظلوم را امداد کن
هر کس برای خود کند تفسیر قرآن مجید * * * بازا بحکم واقع قرآن تو استشهاد کن
دنیای پر جور وجفا صاحب زمانی کی شود؟ * * * اوضاع را بر هم بزن وضعی دگر بنیاد کن
صیاد آمال وهوا صید دل ما کرده است * * * لطفی کن ودل را رها از چنگ این صیاد کن
از بهر درک روز وصلت (ملتجی) خواهد ز تو * * * عمرش اگر طی شد ز نو آنرا تو استرداد کن

(٧)

کشتی امن
تو از نای من مسکین نوای خویش بیرون کن * * * سویدای وجودم را بسر عشق مفتون کن
اگر چه خوندلی از پا درآمد مرد را اما * * * دلم را از غم شوق وصالت غرقه در خون کن
اگر عقل است مانع تا شوم نائل بدیدارت * * * مرا در وادی سیر لقای خویش مجنون کن
اگر لایق نیم راهم دهی در بزم خاصانت * * * مرا قابل کن وآنگه ببزم قرب مأذون کن
غم غیر خودت را زین دل رنجور زائل کن * * * ولی بار غمت را در دلم هر لحظه افزون کن
بیا ومحتوای قلب را از غیر، خالی کن * * * سراپای وجودم را ز عشق خویش مشحون کن
اگر باشد وجودم مانع وصل ولقای تو * * * وجود پرگناهم را به چاره ویل مدفون کن
در این دریای طوفانزا که امید سلامت نیست * * * مرا در کشتی امن ولای خویش مامون کن
بزندان فراقت (ملتجی) تا کی بود مسجون * * * عیادت بهر خشنودی حق زین عبد مسجون کن

(٧)

گنج نهان
دلم خون شد ز هجرانت بیا یکدم برم بنشین * * * اگر جائی ندارم در خورت روی سرم بنشین
مریض درد هجران توام ای بهتر از جانم * * * عنایت کن بیا یکدم کنار بسترم بنشین
کنار حوض کوثر می خرامی از تو می خواهم * * * بیا یک لحظه هم روی دو چشمان ترم بنشین
کرم فرما تو ای گنج نهان خالق سرمد * * * بویران خانه ی دل جای عرش داورم بنشین
تو که عرش آشیان هستی مگر کم می شود از تو * * * بیا پیش من خاکی دمی ای سرورم بنشین
کنار بنده ی بی پا وسر اما ترا عاشق * * * بپاس حرمت آباء خود ای محترم بنشین
بنزد (ملتجی) گر چه تهیدست است از معنی * * * برای دیدن رخسارت ای کان کرم بنشین

(٧)

نگار مه جبین
بر مشام جان رسد بوی نگار مه جبین * * * خوشتر از خلد برین
می دهد پیک الهی مژده بر اهل یقین * * * کای گروه متقین
حضرت عیسی بیاید زاسمان چهارمین * * * همره روح الامین
بهر استقبال مهدی چاره ساز مرسلین * * * دلنواز مومنین
عنقریب این دوره ی غیبت بپایان می رسد * * * جان جانان می رسد
در تن بیروح ما از نفخه اش جان می رسد * * * فیض رحمان می رسد
حجت ذات خدا موعود قرآن می رسد * * * سر ایمان می رسد
می شود ظاهر بامر ذات خلاق مبین * * * وجه رب العالمین
دارم امید این جهان روزی گلستان می شود * * * نورباران می شود
شام تار ما همه صبح درخشان می شود * * * روز تابان می شود
کاخ ظلم از بیخ وبن یکباره ویران می شود * * * زامر یزدان می شود
دست حق آید بامر حق برون زآستین * * * تا کند احیای دین
سیدی یابن الحسن ای یادگار مصطفی * * * زاده ی شیر خدا
نور چشم حضرت صدیقه ی خیر النساء * * * دادخواه مجتبی
کی بگیری انتقام خون شاه کربلا؟ * * * از گروه اشقیا
کی براندازی بساط کفر وشرک مشرکین * * * یا مذل الکافرین
ایکه از یمن تو روزی می رسد بر خاص وعام * * * رهبر کل انام
صبر ما دیگر شده از دوری رویت تمام * * * ای امام ابن الامام
کی نمائی تیغ آتشبار بیرون از نیام * * * گیری از خصم انتقام
شاد گردد چون بگیری داد او از ظالمین * * * بنت خیر المرسلین
ایکه باشد دلنوازی از ضعیفان کار تو * * * باشد الله یار تو

(٧)

(ملتجی) می خواهد از تو رخصت دیدار تو * * * بنگرد رخسار تو
دارد امید از تو آن عبد پریش زار تو * * * باشد از انصار تو
مهر تو صد شکر، با آب وگل او شد عجین * * * ای تو جان وروح دین

(٧)

عروة الوثق
یابن النبی المصطفی گرم است پشت ما بتو * * * چشم امید شیعیان نبود بکس الا بتو
حبل المتین وعروة الوثقی توئی وما همه * * * افکنده دست احتیاج ای عروة الوثقی بتو
مستضعفین روزگار از صدر خلقت تا کنون * * * چشم تمنا دوخته ای زاده ی زهرا بتو
باب خداوندی تو وفیض از تو بر ممکن رسد * * * ارجاع ما را داده حق یابن الحسن تنها بتو
امروز دست کبریا در عالم تکوین توئی * * * بر پا تمام ما خلق باشد در این دنیا بتو
ای مقتدای کن فکان کی می کنی پا در رکاب * * * جان بر لب آمد، اقتدا کی می کند عیسی بتو؟
از خون مظلومان نگر شد (قصر حمرا)ها بنا * * * دنیا سراسر کی شود چون وادی خضرا بتو
دنیا پرآشوب است وشر درمانده شد دیگر بشر * * * ای منتقم کی می شود اصلاح ما فیها بتو
در جنت المأوا کجا در فکر حوریم وقصور * * * هوش وهواس ما بود در جنت المأوا بتو
ای (ملتجی) باید شود عمر تو صرف طاعتش * * * زیرا که آنحضرت بود از نفس تو اولی بتو

(٧)

نگاه دلنشین
یا امام العصر جان عالمی قربان تو * * * جان بقربان تو وعشاق سرگردان تو
نعمت ذات خدا بر ما سوی اللهی وهست * * * خلق عالم ریزه خوار سفره ی احسان تو
دل مصفا با نگاه دلنشینت می شود * * * ای بقربان تو وآن گردش چشمان تو
حبذا آنکس که در ادوار عمرش همچو شمع * * * آب شد از شعله ی سوزنده ی هجران تو
خوش بحال عاشق شیدای تو کز بعد مرگ * * * تا بروز محشر کبری شود مهمان تو
هر کسی را آشنا از لطف خود کردی بخود * * * می شود مشمول لطف بیحد یزدان تو
(ملتجی) افکنده بر دامان تو دست امید * * * هان منه دستش شود کوتاه از دامان تو

(٧)

تنها نگار
قرار دل بیقرار منی تو * * * بهنگام غم غمگسار منی تو
برای خود هر کس نگاری گرفته * * * بجان تو تنها نگار منی تو
شبم روز شد از فروغ جمالت * * * مه روشن شام تار منی تو
ز هجران تو داغدارست قلبم * * * دوای دل داغدار منی تو
چو تنها شدم دل بریدم ز مردم * * * بصدقم یقین شد که یار منی تو
مرا خوشتر آید ز ملک دو دنیا * * * ببینم اگر در کنار منی تو
چه در شادی وماتم ووصل وهجران * * * بیاد من وقلب زار منی تو
نباشد اگر بیم تکفیر گویم * * * خدای من وکردگار منی تو
من (ملتجی) گر چه ننگم برایت * * * ولی مایه ی افتخار منی تو

(٧)

یار غریب
ما دردمند عشق وخدایا طبیب کو؟ * * * هجر حبیبت کشته مرا گو حبیب کو؟
تاب وتوانم از غم هجران ز دست رفت * * * آن مایه متانت وصبر وشکیب کو؟
ما دلشکسته ایم وغریبیمم ومضطریم * * * دلجوی دلشکسته ویار غریب کو؟
هر بینوا ز گلبن رویش نصیب برد * * * یا رب مرا ز خرمن وصلش نصیب کو؟
از هر طرف هجوم خطرها بسوی ماست * * * ما را ز تند باد حوادث رقیب کو؟
ذکر مدام ما شده امن یجیب وبس * * * مضطر شدیم عاقیبت امن یجیب کو؟
گفتند منتظر شو وفتح است عنقریب * * * در انتظار مردم وفتح قریب کو؟
حال دعا وشوق عبادت بما بده * * * آنگه بگو به (ملتجی)ات مستجیب کو؟

(٨)

یگانه منجی
خدایا چاره ی بیچارگان کو؟ * * * انیس ومونس غمدیدگان کو؟
خدایا آنکه خون از دوری او * * * بود جاری ز چشم عاشقان کو؟
خدایا آن گل آل محمد * * * که عالم را نماید گلستان کو؟
خدایا آنکه باشد در ید او * * * کلید قفل ابواب جنان کو؟
خدایا آنکه از قهر جهنم * * * بما او می دهد خط امان کو؟
خدای محیی دینت نیامد * * * سمی خاتم پیغمبران کو؟
خدایا گله ی دین را وصد گرگ * * * نشسته در کمینگاه وشبان کو؟
خدایا قالع کفار بیدین * * * مذل اشقیا ودشمنان کو؟
ضعیفان را دگر تاب ستم نیست * * * الهی حامی مستضعفان کو؟
جهان بی جان شد وجان بر لب آمد * * * به جسم خسته جان، تاب وتوان کو؟
تمام فرقه ها را پیشوائی است * * * الهی پیشوای شیعیان کو؟
بگرداب بلا غرقیم یا رب * * * یگانه منجی خلق جهان کو؟
بگرداب بلا غرقیم یا رب * * * یگانه منجی خلق جهان کو؟
تو خواندی لنگر کون ومکانش * * * خدایا لنگر کون ومکان کو؟

(٨)

باو قائم زمین وآسمان است * * * نگه دار زمین وآسمان کو؟
ملال انتظار از حد فزون شد * * * خدایا مهدی صاحب زمان کو؟
خدایا (ملتجی) از پا فتاده * * * مددکار ز پا افتادگان کو؟

(٨)

امیر ممکنات
(بطواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند * * * که تو در برون چه کردی که درون خانه آئی)
بکنار بیت ماندم من بینوای حیران * * * بشنید گوش جانم، ز درون چنین صدائی:
تو بصدق متصف شو بصفات اهل تقوی * * * بسراغ تو من آیم تو مگو چرا نیائی
دل من شکست وگفتم به زبان بی زبانی * * * که کجا رود گدایت؟ تو کریم ذوالعطائی
تو کریمی ورئوفی تو رحیمی وعطوفی * * * تو که مظهر خدایی تو که سر هل اتائی
تو مگیر خورده بر من که ضعیف ومستمندم * * * نکند به بی نوایت نکنی تو اعتنائی
تو سفینه ی نجاتی تو حقیقت صلوتی * * * تو امیر ممکناتی تو ولی انمائی
تو ولی ومن اسیرم چکنم که سر بزیرم * * * بمن فتاده از پا نظری نمی نمائی؟
بخدا تو خوب دانی که امام زین العباد * * * دهد او پناه از لطف، به خبیث بی حیائی
بدم ومقرم اما نه چنان که بود مروان * * * تو بیا عنایتی کن به فقیر بی نوائی
نه برای تست مشکل که گشایی عقده ی دل * * * تو بیا عنایتی کن به فقیر بی نوائی
تو بزرگ وما حقیریم، تو امیر وما اسیریم * * * تو ندیده گیر از ما زده سر اگر خطائی
تو که (ملتجی) لقا را ز خدا کنی تمنا * * * نشوی چو خاک راهش نرسی به هیچ جائی

(٨)

آشوب زمانه
ای یوسف گمگشته زهرا کجائی * * * از چاه غیبت از چه رو بیرون نیائی
مصر وجود است خالی ز سلطان * * * قوم جحود است مشغول طغیان
ای منتقم کی انتقام خون ابرار * * * گیری تو با تیغ دو سر از خصم خونخوار
شد چیره دشمن بر شیعیانت * * * از شرش ایمن کن دوستانت
عمری نشستم چون گدایانت براهت * * * تا منهم از لطف تو ببینم روی ماهت
این آرزو را مگذار بر دل * * * هجر تو بر ما گردیده مشکل
از شر آشوب زمانه در امانم * * * تا (ملتجی) بر درگه صاحب زمانم
دارم امید درک حضورش * * * آید نوید روز ظهورش

(٨)

سر لا مکان
در پیکر وجود، خداوند جان توئی * * * در جسم عاشقان بحقیقت روان توئی
بر دل نشسته ای که مقام خدای تست * * * در مردم دو دیده ی عارف عیان توئی
پروانه ای که در دل عشاق پر زند * * * شمعی که روشن است در آن آشیان توئی
دل چون اسیر عشق تو شد کنده شد ز غیر * * * آن دلبری که دل کند از این وآن توئی
در جنبه ی تعین ودر وادی عمل * * * صانع توئی وخالق کون ومکان توئی
بر غیب واقفی وبه اسرار آگهی * * * بر لا مکان تو سری وغیب نهان توئی
آنکس که هست مظهر آیات سرمدی * * * وآنکس که داد قدرت حق را نشان توئی
آن جلوه ای که موسی عمران بطور دید * * * بد از مهی که آن مه پرتوفشان توئی
قرآن چو پیکری است که در عالم وجود * * * در پیکر کتاب خدا روح وجان توئی
چشم خدا توئی وبهر آن ولحظه ای * * * بر امر خلق عالمیان دیده بان توئی
آنکس که حق دو چشم دلش را نمود باز * * * بیند معین وناصر پیغمبران توئی
جز مصطفی که تاج سر خلق عالم است * * * آنرا که نیست در خور وصف وبیان توئی

(٨)

با بودنت زمین وزمانست در وجود * * * زیرا ولی عالم وصاحب زمان توئی
روز جزا که خلق جهان سر برآورند * * * از خاک تیره محیی آن مردگان توئی
در شان تست (ان الینا ایابهم)(2) * * * یعنی که مرجع همه کروبیان توئی
در عالم قیامت وروز حساب خلق * * * حاسب توئی ومنجی پیر وجوان توئی
حوری بروز حشر دوان در پی محب * * * لکن شها مراد دل عاشقان توئی
محبوب (ملتجی) توئی وز اتش جحیم * * * آنکس که می دهد به محبش امان توئی

-----------------

(2) اشاره ی به آیه ی 25 از سوره ی الغاشیه.

(٨)

داروی درد
بیا سر خدا مهدی پریشانم بیا مهدی * * * بیا مهدی بیا مهدی پریشانم بیا مهدی
بیا افتاده ام از پا فتادم گوشه ای تنها * * * ندارم توشه ی تقوی پریشانم بیا مهدی
بیا جانم فدای تو فشانم جان بپای تو * * * بلب دارم ثنای تو پریشانم بیا مهدی
مریض درد هجرانم بکوش از بهر درمانم * * * ترا هر لحظه می خوانم پریشانم بیا مهدی
تو امید دل مائی تو بر ما جمله مولائی * * * تو آقائی تو آقائی پریشانم بیا مهدی
چه نامت دلربا باشد بما مشکل گشا باشد * * * قرار قلب ما باشد پریشانم بیا مهدی
تو گنج کبریا هستی بتو باشد بپا هستی * * * کجا هستی کجا هستی پریشانم بیا مهدی
بما بنما نگاهی تو پناه بی پناهی تو * * * مرا هادی راهی تو پریشانم بیا مهدی
نگیرم یاور ویاری ندرام با کسی کاری * * * مرا تنها تو غمخواری پریشانم بیا مهدی
گدایم من فقیرم من ضعیفم من حقیرم من * * * حقیر سر بزیرم من پریشانم بیا مهدی
بگوید (ملتجی) هر دم الا ای داروی دردم * * * بقربان سرت گردم پریشانم بیا مهدی

(٨)

یوم النشور
کی میرسد خدایا روز ظهور مهدی * * * گردد تمام دنیا روشن ز نور مهدی
غمگینم وپریشان دیوانه وار وحیران * * * از ذات حی سبحان خواهم ظهور مهدی
من گر چه روسیاهم سر تا بپا گناهم * * * از حق مدام خواهم فیض حضور مهدی
افتاده ایم از پا مانده غریب وتنها * * * آیا شود که بر ما افتد عبور مهدی
حق می رسد به حقدار عالم شود چو گلزار * * * زائل شود شب تار یوم النشور مهدی
ای (ملتجی) مکرر از جان بگو بداور * * * یا رب بتنگ آمد قلب صبور مهدی

(٨)

فرمانده عالم

چرا ذکری بغیر از نام مهدی (عج) بر زبان داری؟ * * * مگر یاری بغیر از مهدی صاحب زمان (عج) داری؟
بيمن مقدم او میدهد روزی ترا رازق * * * گمان هرگز مبر از زحمت خود آب و نان داری
بچشم دل اگر بینی بود فرمانده عالم * * * چرا غفلت تو از فرمانده کل جهان داری؟
بدون اذن او کاری ز کسی هرگز نمی آید * * * تو در راه وصال او چه باک از این و آن داری؟
میندار ای دل غافل که ترفیعت بود آسان * * * به مکتبخانه ایمان هزاران امتحان داری
عبادت را برای خلد می داری نمی دانی * * * ولای مهدی (عج) از داری همین داری همان داری
تو در قهر شرار سرکش نیران نمی سوزی * * * اگر از دستخط مهدی (عج) زهرا (س) امان داری
اگر در انتظار مقدم او طی شود عمرت * * * تو اندر بزم قرب قدس عمر جاودان داری
خوشا برحال تو ایدل اگر در عالم عقبی * * * نشانی از تولای امام انس و جان داری
همه عالم فدای یکسر موی تو مهدی (عج) جان * * * توكي رخسار وجه اللهيت برما عيان داری
نشانت را گرفتم از دل بیدل همی گفتـا * * * که تو هر آن و هر لحظه مکان در لامکان داری
بروای «ملتجی» شکر خدا کن زانکه از لطفش * * * تو در گنجینه جانت ولای او نهان داری

(٨)

کلب درگاه

ای یادگار مصطفی (ص) الغوث يابن العسكري (عج)
وی نور چشم مرتضی (عج) الغوث يابن العسكري (عج)
ای زاده خیر النسا (س) الغوث يابن العسكري (عج)
وى طالب خون خدا الغوث يابن العسكري (عج)

يامـن مـعـز الاولياء الغوث يابن العسكري (ع)

صد شکر با مهر رخت گشته عجین گیل های ما
با یاد تو یابن الحسن (ع) سرزنده شد دل های ما
نام دل آرایت بود حلال مشکل های ما
ای شیعیان را مقتدا الغوث يابن العسكري (عج)

يــامــن مـعـز الاولياء الغوث يابن العسكري (عج)

يا بن الحسن (عج) يا بن الحسن (عج) جانهای ما قربان تو
جانهای ما قربان آن عشاق سرگردان تو
هر روز مهمانیم ما برسفره احسان تو
سلطان توئی ما هم گدا الغوث يا بن العسکری (عج)

يـا مـن مـعـز الاولياء الغوث يابن العسكري (عج)

هر شب گدائی میکنم از درگهت یابن الحسن (عج)
بنشسته با شوق و امید اندر رهت يابن الحسن (عج)
شاید ببینم آن رخ همچون تهمت یا بن الحسن (عج)
اى يوسف مصر بقا الغوث يابن العسكري (عج)

يـا مـن مـعـز الاولياء الغوث يابن العسكري (عج)

تنها مراد ما بود درک ظهورت العجل
آیا نصیب ما شود فیض حضورت العجل
کن این شب دیجور را روشن زنورت العجل
تاکی توئی در اختفا الغوث يابن العسكري (عج)

يـا مـن مـعـز الاولياء الغوث يابن العسكري (عج)

از ثقل بار معصیت پشتی دوتا داریم ما

(٩٠)

اما امید مغفرت از کبریا داریم ما

چون در دل مهجور خود مهر ترا داریم ما
ای مونس دلهای ما الغوث یابن العسکری

یا من معز الاولیا الغوث یابن العسکری

یا صاحب عصر وزمان از جور دوران الامان

دریاب جمع شیعه را از شر دونان الامان
ای کشتی ناجی ما از خشم طوفان الامان

غرقیم در موج بلا الغوث یابن العسکری

یا من معزالاولیا الغوث یابن العسکری

تا چند جاری خون دل از چشم مغمومان شود
تا چند با ماتم قرین دلهای محرومان شود

تا چند ظلم از ظالمان در حق مظلومان شود
یا من مذل الاشقیا الغوث یابن العسکری

یا من معزالاولیا الغوث یابن العسکری

دادی رهم در کوی خود ممنون احسان توام

گر چه ندیدم روی تو مفتون وحیران توام
من کلب درگاه توام ریزه خور خوان توام

گویم بهر صبح ومسا الغوث یابن العسکری

یا من معزالاولیا الغوث یابن العسکری

بیچاره ام ووامانده ام دستم بگیر افتاده ام
چشم تمنا سویت ای آرام جان بگشاده ام

صورت بخاک درگهت یابن الحسن بنهاده ام
دریاب این بیچاره را الغوث یابن العسکری

یا من معزالاولیا الغوث یابن العسکری

گر از درت دورم کنی بر گو کجا روآورم

جائی ندارم جز درت ای باب الطاف وکرم
تا بر لبم آید نفس من حلقه کوب این درم

دانی که افتادم ز پا الغوث یابن العسکری

(٩)

یا من معزالاولیا الغوث یابن العسکری

تا جان مرا در تن بود دم از ولایت می زنم
سر را بسان حلقه بر باب عطایت می زنم

بوسه اگر بینم ترا بر خاک پایت می زنم
ای (ملتجی) را ملتجا الغوث یابن العسکری

یا من معزالاولیا الغوث یابن العسکری

(٩)

انتظار تا کی؟
ای منتظر انتظار تا کی؟ * * * ایام چو شام تار، تا کی؟
آن عارض کبریائی تو * * * در پرده ی استتار، تا کی؟
دلهای تمام دوستانت * * * از هجر تو بیقرار، تا کی؟
اشک از مژه ها چو سیل جاری است * * * این گریه ی زارزار، تا کی؟
خون این دل غم کشیده ی ما * * * از طعنه ی نابکار، تا کی؟
دشمن سر ما شود مسلط * * * ای حامل ذوالفقار، تا کی؟
مضطر شده ایم بی تو ای دوست * * * این حالت اضطرار، تا کی؟
این شهر بچنگ رهزن دهر * * * در فرقت شهریار تا کی؟
از شعله ی آتشین هجران * * * در خرمن جان، شرار، تا کی؟
از هجر تو (ملتجی) شب وروز * * * دلخسته ودلفکار، تا کی؟

(٩)

پشت وپناه
ندارم غیر تو پشت وپناهی * * * نگاهی کن نگاهی کن نگاهی
خوشم از آنکه ای آرام جانم * * * تو بر حال پریشانم گواهی
فقیری بی پناه وشرمگینم * * * تو دانی در بساطم نیست آهی
بگرداب خروشان حوادث * * * بغیر از تو ندارم تکیه گاهی
چه کم گردد ز تو گر مفلسی را * * * دهی از لطف سوی خویش راهی
تو ای شمع فروزان ولایت * * * که اندر آسمان عشق ماهی
بخواه از حق ظهور خویشتن را * * * تو چون محبوب درگاه الهی
همی گردد در ایام ظهورت * * * زمه در ناز ونعمت تا بماهی
سپاهت انبیایند وملائک * * * تعالی الله عجب خیل سپاهی
منم مشتاق دیدار جمالت * * * نشانم ده رخت را گاهگاهی
گدائی درت را (ملتجی) کی؟ * * * کند تعویض با تخت وکلاهی

(٩)

دو بیتی ها
مقدر کن خدایا انس وجان را * * * ظهور مهدی صاحب زمان را
رسان امشب بداد خلق عالم * * * یگانه منجی خلق جهان را
بدم در جان، دم رحمانیت را * * * عیان کن چهره ی پنهانیت را
بلب جانم رسید از حسرت تو * * * نشانم ده رخ نورانیت را
مردم وآخر ندیدم روی نیکوی ترا * * * گوش من نشنید جانا صوت دلجوی ترا
سرمه ای با دست خود بر هر دو چشمانم بکش * * * نور تا گیرد دو چشمم بنگرم روی ترا
جان ما آمده از هجر تو بر لب بازآ * * * روز ما بین که بود تیره تر از شب بازآ
ای امید دل صدیقه کبری عجل * * * وی زداینده ی غم از دل زینب بازآ
بیمار گشته است قلوب از عیوب ما * * * دانیم گشته سد دعاها ذنوب ما
یا غافرالذنوب گناهان ما ببخش * * * وانگه رسان ظهور طبیب قلوب ما

(٩)

درد هجران شد بلای جان ما * * * کی بپایان می رسد هجران ما
گر گناه ما جلوگیر دعاست * * * عفو کن یا ذوالکرم عصیان ما
ای واسطه ی بنده وخلاق بیا * * * وی روشنی دیده ی عشاق بیا
سر رشته ی صبر شد برون از کف ما * * * شد طاقت ما ز هجر تو طاق بیا
کلید قفل مهمات انس وجان فرج است * * * امید وغایت آمال شیعیان فرج است
جهانیان همه در بحر ظلم غوطه ورند * * * یگانه راه نجات جهانیان فرج است
حاجت قاطبه ی شیعه خدایا فرج است * * * داروی درد دل غمزده ی ما فرج است
دل زهرای ستمدیده غمین است هنوز * * * عامل دلخوشی حضرت زهرا فرج است
از یاد تو قلب شیعیان مسرور است * * * وز نور تو بزم عاشقان پر نور است
آنکس که ولایت ترا دارا نیست * * * در نزد خدای لم یزل منفور است
دوای درد ما تنها ظهور است * * * ظهوری کاندر آن فیض حضور است

(٩)

هر آنکس کو بود غافل ز یادش * * * دو چشم باطنش والله کور است
مرا روز وصالش روز عید است * * * به زنجیر غمش جانم بقید است
سخن کوتاه کن از زید واز عمرو * * * چکاری مر مرا با عمرو وزید است
گل گلزار هستی دلبر ماست * * * همان دلبر که او تاج سر ماست
دریغا چشم ما او را نبیند * * * اگر چه دائما اندر بر ماست
اگر کعبه مطاف خاکیان است * * * ویا گر قبله ی افلاکیان است
طواف کعبه وسنگ سیاهش * * * بگرد مهدی صاحب زمانست
خوشا چشمی که بیند روی ماهت * * * خوشا جانی که گردد خاک راهت
روا باشد دهد جان عاشق تو * * * اگر افتد بروی او نگاهت
گمان کردم که دین صوم وصلوتست * * * جهاد وخمس وحج است وزکوة است
ولی بشنیدم از روشن ضمیری * * * که مهر دوست، اسباب نجاتست

(٩)

قلوب ما همه ظرف ولایت مهدی است * * * سپاس وشکر که اینهم عنایت مهدی است
سخن بغیر جنابش ز کس نمی گویم * * * مدام ذکر دل ما حکایت مهدی است
عاقل نبود هر آنکه مجنون تو نیست * * * مجنون نبود هر آنکه مفتون تو نیست
مومن نبود کسیکه نشناخت ترا * * * شاکر نبود کسی که ممنون تو نیست
مرا غیر از تو امیدی بکس نیست * * * چرا؟ چون غیر تو کس دادرس نیست
خدا را ایکه مردم در فراقت * * * دگر آیا زمان هجر بس نیست؟
عزیز فاطمه جانم فدای قلب مغمومت * * * فدای آن جمال پشت ابر غیب، مکتومت
عزای جد تو بر پاست دعوت می کنیم از تو * * * بیا در مجلس اهل عزای جد مظلومت
هر آنکس کار با مولا ندارد * * * یقینا بهره از معنی ندارد
بغیر از آتش سوزان دوزخ * * * مقامی روز وانفسا ندارد
دلم با یاد او آرام گیرد * * * بنامش کار ما انجام گیرد

(٩)

دو چشمان من مفتون مهجور * * * خداوندا کی از او کام گیرد؟
خوشا آنکس که مهدی یار او شد * * * رفیق مشفق وغمخوار او شد
اگر صدها گره افتد بکارش * * * بدست او فرج در کار او شد
چرا دوری ز تو تقدیر ما شد * * * غم هجران گریبانگیر ما شد
تو غائب نیستی مهجور مائیم * * * دریغا علتش تقصیر ما شد
مهر تو بر قلوب ما حک شد * * * وای بر آنکه از تو منفک شد
هست کافر اگر در اوصافت * * * هر که وارد به قلب او شک شد
خوشا آنانکه با دلبر قرینند * * * مداوم با جنابش همنشینند
بهر سو دیده ی خود را گشایند * * * بغیر از صورت ماهش نبینند
خوشا آنانکه محو روی یارند * * * جز او با دیگری کاری ندارند
بپای یار هر دم از سر صدق * * * هزاران مرتبه جان میسپارند

(٩)

خوشا آندل که شد منزلگه یار * * * برون افکنده از خود مهر اغیار
برای رستگاری روز محشر * * * بود میزان، ولای آل اطهار
مقدم مسعود نور دیده ی زهرا مبارک * * * بر تمام دوستان عترت طاها مبارک
بر تو یابن العسکری ای قائم آل محمد * * * عید میلاد (حسین بن علی ) بادا مبارک(3)
خلق عالم ز سما تا به سمک * * * زادمی وپری وجن وملک
همگی از دل وجان می گویند * * * عجل الله تعالی فرجک
بود یاد تو ما را قوت دل * * * منور شد زیادت ساحت دل
بهر اندازه دل مهر تو دارد * * * همان اندازه باشد قیمت دل
تا نگردد دوره ی غیبت تمام * * * قلب آل الله نگیرد التیام
بار الها جان ما آمد بلب * * * کی کند مولای ما مهدی قیام

-----------------

(3) برای حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) بجای (نور دیده) (کفو حضرت) وبجای (حسین بن علی)، (امیر المؤمنین) می آید.

(١٠)

من ریزه خور سفره ی احسان تو هستم * * * ناچیزتر از خار گلستان تو هستم
من نوکر تو نیستم ای سرور خوبان * * * بل خاک کف پای محبان تو هستم
اگر کوچک بود ظرف وجودم * * * نمی ارزد پشیزی هست وبودم
خدا را شکر کز احسان ولطفش * * * عجین شد با ولایش تار وپودم
منکه می دانم لیاقت بهر دیدارت ندارم * * * قابلیت بهر ره بردن بدربارت ندارم
حلقه وار این سرا گر کوبم بدرب آستانت * * * من ترا می خواهم از تو کار با کارت ندارم
من از حق بهر دیدار نگارم * * * همیشه قابلیت خواستارم
زهی اقبال سعدم گر بدانم * * * که از لطفش قبولم کرده یارم
نمی داند کسی اوصاف یارم * * * همه عالم بود اضیاف یارم
چسان شکر خدا باید، که باشد * * * همیشه شاملم الطاف یارم
اگر روزی مرا از خود برانی * * * چه خاکی بر سرم باید بریزم

(١٠)

بجای اشک، خون در زندگانی * * * ز چشمان ترم باید بریزم
چون مهر تو ریشه کرده در جان ودلم * * * از گرمی نار هجر تو مشتعلم
گر نعمت دیدن توام دست دهد * * * از زشتی کرده های خود منفعلم
ببالین می نهم سر بلکه در رؤیا ترا بینم * * * نبینم روی مردم را فقط تنها ترا بینم
اگر از بهر دیدارت تو از من رونما خواهی * * * بیفشانم سر وجان را بپایت تا ترا بینم
صد شکر که در پناه مهدی هستیم * * * از باده ی ناب عشق آنشه مستیم
هر کس به کسی سپرده دل اما ما * * * از روز ازل بحضرتش دل بستیم
تا پیرو اوامر خلاق سرمدیم * * * با دست غیب در همه کاری مویدیم
از کعبه قدر ومنزلت ما فزونتر است * * * گر جبهه سای درگه آل محمدیم
ای منجی توده ی بشر مهدی جان * * * افتاده بشر بدام شر مهدی جان
تا کی سفرت بطول می انجامد؟ * * * برگرد دگر از این سفر مهدی جان

(١٠)

از آتش ستیزه واز جور بی امان * * * شد تنگ زندگانی دنیا به انس وجان
ذرات کن فکان همه با هم ندا دهند * * * عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
یا رب نظر عنایتی بر ما کن * * * حکم فرج امام ما امضا کن
ما را که بجز جفا نکردیم باو * * * در زمره ی یاوران او احصا کن
ترسم بمیرم از غم هجران تو یابن الحسن * * * در آرزوی دیدن دوران تو یابن الحسن
روزی اگر چشمان من افتد بروی ماه تو * * * این نیمه جان را می کنم قربان تو یابن الحسن
خدا را گوشه چشمی سوی ما کن * * * ترحم بر گدای بینوا کن
بلای هجر ما را مبتلا کرد * * * عنایت کن ز ما دفع بلا کن
خدا را یک نگاهی سوی ما کن * * * ز چنگ نفس اماره رها کن
کرم کن مهدیا در خدمت خود * * * نصیب وروزی ما کربلا کن
لطف کن دست من از دامن خود دور مکن * * * اینقدر ناز باین عاشق مهجور مکن

(١٠)

میل دارم برکاب تو ملازم گردم * * * اشتهای من دلسوخته را کور مکن
بغفلت عمر را طی می کنم من * * * بهار عمر را دی می کنم من
اگر یک جلوه بر قلبم نمائی * * * خیال معصیت کی می کنم من؟
کشتی شکسته ایم نجات غریق کو؟ * * * ناجی ما ز بحر مخوف وعمیق کو؟
از غصه ی فراق رسیده است جان بلب * * * یا رب شریک غصه ویار شفیق کو؟
رافع عسر وحرج می رسد انشاء الله * * * یعنی آن ختم حجج می رسد انشاء الله
مژده بر منتظر مهدی زهرا بدهید * * * عنقریب عصر فرج می رسد انشاء الله
ما عاشق بیقرار یاریم همه * * * بر درد فراق او دچاریم همه
از پای بجان او نخواهیم نشست * * * تا سر بقدومش بسپاریم همه
بیا ای صاحب عصر وزمانه * * * قدم کن رنجه وبر چشم ما نه
سر ما گوی چوگان تو ای دوست * * * دل ما تیر عشقت را نشانه

(١٠)

خدایا مردم از هجران مهدی * * * ندیدم چهره ی تابان مهدی
چنانم کن که بنمائی حسابم * * * مرا در زمره ی اعوان مهدی
تا بکی بار فراق تو کشیدن مهدی؟ * * * نام تو بردن وروی تو ندیدن مهدی؟
میزند دشمن تو طعنه بما منتظران * * * تا کی از دشمن تو طعنه شنیدن مهدی؟
تو که در عالم ایجاد گل سرسبدی * * * حجت بالغه ی خالق فرد صمدی
خود تو کشتی نجاتی ودر این بحر فتن * * * غرق گرداب بلائیم خدا را مددی
اگر خواهی که با مهدی نشینی * * * گلی از خرمن وصلش بچینی
اگر مصداق (... قبل ان تموتوا) * * * شوی قطعا جمالش را ببینی
تا بکی دوری از حضرت مهدی یا رب * * * رحمتی تا که رسم خدمت مهدی یا رب
تا که خشنود کنی فاطمه ی غمگین را * * * بگذر از ما بقی غیبت مهدی یا رب

(١٠)

امروز غریب آل احمد مهدی است * * * یکتا گل بوستان سرمد مهدی است
ویرانگر مسلک ومرام باطل * * * احیا کن آئین محمد مهدی است
افسوس که از امام خود دور شدیم * * * از بهر زیارت رخش کور شدیم
ایراد بدیگری نباید بگیریم * * * از زشتی فعل خویش مهجور شدیم
یا رب ظهور مهدی ما عنقریب کن * * * بیرون دگر ز قلب جنابش شکیب کن
تقدیر ما اگر نبود درک عهد ووصل * * * توفیق دیدن رخ ماهش نصیب کن
فدای صورت زیبای مهدی * * * بقربان قد رعنای مهدی
سر وجان وتمام هستی من * * * فدای خاک زیر پای مهدی

(١٠)