شناخت زندگی بخش

شناخت زندگی بخش
(گفتارهایی در شناخت آخرین حجت حق)

نویسنده: ابراهیم شفیعی سروستانی

فهرست کتاب

سخن ناشر
پیشگفتار
گفتار اول: با مرزداران حریم تفکر شیعی
گفتار دوم: دعای شب وآه سحر
گفتار سوم: از تولد تا غیبت
نام، کنیه والقاب
چگونگی میلاد
صفات وخصائل
غیبت صغری
غیبت کبری
نواب خاص امام عصر
گفتار چهارم: چشمه سار جاری امامت
پیش بینی تولد امام مهدی (علیه السلام)
کسانی که بر تولد امام مهدی (علیه السلام) گواهی داده اند
کسانی که امام مهدی (علیه السلام) را دیده اند
گفتار پنجم: غیبت مفهوم وعلل آن
مفهوم غیبت
علل غیبت
گفتار ششم: چشم به راه حجت در آرزوی منجی
حجت در لغت
حجت در قرآن
حجت در روایات
حجت در ادعیه وزیارات
گفتار هفتم: جامعه منتظر، جامعه پویا
جایگاه ومفهوم انتظار در تفکر شیعی
ضرورت انتظار
فضیلت انتظار
وظایف منتظران
1 - شناخت حجت خدا وامام عصر (علیه السلام)
2 - تهذیب نفس وکسب فضائل اخلاقی
3 - پیوند با مقام ولایت
4 - کسب آمادگی برای ظهور حجت حق
گفتار هشتم: جامعه موعود، الگوی جامعه مطلوب
1. ساده زیستی کارگزاران حکومت
2. قاطعیت با کارگزاران وملاطفت با زیردستان
3. تامین رفاه اقتصادی مردم
4. گسترش عدالت ومساوات
گفتار نهم: نشانه های ظهور
دسته بندی نشانه های ظهور
1 - حوادث ورویدادهای اجتماعی که در فاصله ای نزدیک به عصر ظهور رخ می دهند:
2 - حوادث ورویدادهای اجتماعی که درفاصله ای دور از عصر ظهور رخ میدهند:
3 - حوادث ورویدادهای طبیعی که درفاصله ای نزدیک به عصر ظهور رخ می دهند:
4 - حوادث ورویدادهای طبیعی که درفاصله ای دور از عصر ظهور رخ می دهند:
یاران قائم
1. خصال وویژگیهای یاران قائم
2. تعداد یاران قائم
3. چگونگی اجتماع یاران قائم
4. سلاح یاران قائم
گفتار یازدهم: احیای اندیشه انتظار
1. انتظار، زمینه ساز، قدرت اسلام
2. انتظار، رمز پایداری
3. برداشتهای متفاوت از موضوع انتظار فرج
گفتار دوازدهم: امام خمینی ورسالت جهانی انقلاب اسلامی
1. نفی وابستگی به شرق وغرب
2. احیای هویت اسلامی مسلمانان
3. گسترش نفوذ اسلام در جهان
4. ایجاد حکومت جهانی اسلام

سخن ناشر
السلام علیک یا ابا صالح المهدی عجل الله تعالی فرجه

(شناخت زندگی بخش) عنوان اثری است که به نام امام عصر (علیه السلام) ودرباره ایشان تقدیم همه مشتاقان وطالبان معرفت می شود.
در همه منابع شیعی این شناخت متضمن رهایی از مرگ جاهلی است. بابی برای خروج از گمراهی ومهیا شدن امتی که به استقبال پیک پی خجسته ایمان ورستگاری می رود.
پیش از این بخشهایی از این اثر به صورت مقاله در ماهنامه موعود منتشر شده بود اما، با فرا رسیدن ایام برگزاری جشن میلاد (شعبان 1420) واعلام آمادگی مولف محترم بر آن شدیم تا کتاب حاضر را تقدیم محضر مبارک امام عصر (علیه السلام) نمائیم. باشد تا موجب جلب خشنودی ایشان گردد ومشتاقان حضرتش را بهره وافی حاصل آید. ان شاء الله

ناشر

پیشگفتار

اساس دعوت همه پیامبران الهی وبه ویژه پیامبر گرامی اسلام، حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه وآله وسلم) زنده کردن جسم وروح انسانهاست، انسانهایی که به دلیل دور ماندن از سرچشمه حیات، معنی زندگی را از یاد برده وبا مرگ خو کرده اند؛ انسانهایی که به سراب دنیا دل خوش کرده واز آب حیاتی که جز در ساغر انبیا واولیای الهی یافت نمی شود، غافل شده اند.
از این روست که قرآن کریم همه مؤمنان را به اجابت دعوت زندگی بخش خدا ورسول او فراخوانده ومی فرماید:
﴿یا ایها الذین امنوا استجیبوا لله وللرسول اذا دعاکم لما یحییکم...﴾(1)
ای کسانی که ایمان آورده اید، چون خدا وپیامبرش شما را به چیزی فرا خوانندکه زندگیتان می بخشد دعوتشان را اجابت کنید...
با ختم نبوت ورحلت نبی اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) رسالت زنده ساختن نفوس به دست دوازده پیشوای نور وهدایت سپرده شد واز آن پس آنها هستند که به اذن خداوند سرچشمه حیات را در دست دارند وکسانی راکه اجابتشان کنند، زنده می سازند.
اکنون سرچشمه حیات مادی ومعنوی انسانها در دست آخرین حجت حق حضرت بقیة الله الاعظم (ارواحنا له الفداء) است واوست که هر زمان که خداوند اراده کند با دم مسیحایی خود زمین واهلش را زندگی دوباره می بخشد.
چنانکه امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه:
﴿اعلموا ان الله یحیی الارض بعد موتها...﴾(2)
بدانید که خداوند زمین را پس از مردنش زنده می سازد...
فرمود:
یحییها الله عز وجل بالقائم (علیه السلام) بعد موتها(3).
خداوند، صاحب عزت وجلال، به دست قائم (علیه السلام) زمین را پس از مردنش زنده می سازد.
بنابراین، شناخت آخرین حجت حق، هم شناخت کسی است که زندگی بخش است واجابتش موجب زنده شدن دلهای مرده می گردد وهم شناختی است که انسان را از مرگ جاهلی می رهاند وبه سرچشمه حیات رهنمون می سازد. چرا که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:
من مات ولم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیه(4).
هرکس بمیرد وامام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلی مرده است.
آن چه که پیش روی شماست تلاشی است اندک در راه شناخت آخرین ذخیره الهی، حضرت حجة بن الحسن، عجل الله تعالی فرجه، امیدواریم که خداوند متعال همه ما را بیش از پیش با حجت خود آشنا کند ودلهای مرده ما را با انوار حیات بخش حضرتش زنده سازد. ان شاء الله.

ابراهیم شفیعی سروستانی

با مرزداران حریم تفکر شیعی
علمای شیعه در طول دوران پرفراز ونشیب غیبت کبری همواره چون مرزدارانی جان بر کف پاسدار حریم مقدس تفکر شیعی، با همه ابعاد آن، اعم از فقه، حدیث، کلام و... بوده اند ودر هر زمان که احساس کرده اند شیاطین جن وانس از روزنه ای قصد نفوذ وتجاوز به این حریم مقدس را دارند ودر صدد ایجاد شبهه در اذهان ضعفای شیعه می باشند با تمام توش وتوان خویش به مقابله با متجاوزان فرهنگی وغارتگران فکری پرداخته اند.
نکته مهمی که در بررسی آثار علمای گرانقدر شیعه به چشم می خورد این است که هرگز اشتغال آن ها در عرصه هایی همچون فقه وحدیث، مانع از پرداختن به وظیفه اصلی شان؛ یعنی دفاع از حریم اعتقادات شیعی وتبیین وترویج جانمایه تفکر شیعی، ویا به عبارتی اندیشه ولایت نشده وآنها به طور مستمر خود را رویارو با جریانهایی که در صدد لطمه زدن به ارکان این اندیشه بوده اند، می دیده اند واز همین رو، بسته به مقتضیات زمان وبا توجه به شبهاتی که در هر عصر متوجه تفکر ناب شیعی بوده است به تدوین کتابها ورساله هایی برای پاسخگویی ورد آن شبهات می پرداخته اند.
مروری بر آثار علمای بزرگواری همچون شیخ صدوق (م 381 ق)، شیخ مفید (413 - 328 ق)، شیخ طوسی (460 - 385 ق)، علامه حلی (726 - 648 ق)، علامه مجلسی (1111 - 1037 ق) و... درستی مدعای بالا را اثبات کرده ونشان می دهد که این بزرگان، آنی از احوال شیعیان آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) غافل نشده ودر هر زمینه که احساس کرده اند جامعه شیعه دچار ضعف وناتوانی است به تالیف کتاب ورساله پرداخته اند. سایر علمای شیعه نیز هر یک در عصر خود چونان خورشیدی درخشیده وبه طالبان، نور وروشنایی وحیات وزندگی بخشیده اند.
اما در میان موضوعات مختلفی که علمای پیشین بدانها پرداخته اند موضوع غیبت امام عصر (علیه السلام) از جایگاه خاصی برخوردار بوده است وعلمای شیعه عنایتی خاص به این موضوع داشته ودر این زمینه دست به تالیفات فراوانی زده اند، تا جایی که به نقل کتابشناس بزرگ شیعه مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی در الذریعة افزون بر چهل کتاب ورساله با عنوان الغیبة از سوی فقها، متکلمان ومحدثان بزرگ شیعه در طی قرون متمادی به رشته تحریر درآمده است(5).
که از جمله این بزرگان می توان به ابومحمد فضل بن شاذان (م 260 ق.) ابوجعفر محمد بن علی بن العزافر (م 323 ق)، ابوبکر محمد بن القاسم البغدادی (م 332 ق.) ابوعبدالله محمد بن ابراهیم بن جعفر النعمانی (م 360 ق.) ابوجعفر بن علی بن الحسین معروف به شیخ صدوق (م 381 ق.)، ابوعبدالله بن محمد بن النعمان معروف به شیخ مفید (م 413 ق)، ابوالقاسم علی بن حسن الموسوی معروف به سید مرتضی علم الهدی (م 436 ق)، ابوجعفر محمد بن حسن بن علی معروف به شیخ طوسی (م 460 ق) و... اشاره کرد.
حتی پاره ای از بزرگان شیعه به تالیف این کتاب ورساله اکتفا نکرده وکتابها ورساله های متعددی در زمینه موضوع غیبت موعود آخر الزمان تالیف کرده اند، چنانکه شیخ مفید با حدود سیزده رساله(6) وشیخ صدوق(7) با حدود ده رساله در صدر این سلسله جلیله قرار دارند.
اما بدون تردید آن چه که همه این بزرگان را به تلاش ومجاهده برای زدودن زنگارهای جهل وخرافه از موضوع غیبت آخرین ذخیره الهی حضرت بقیة الله الاعظم (علیه السلام) واداشته، شناخت ومعرفتی بوده است که آنها نسبت به وظیفه خود در قبال موضوع یاد شده داشته اند، وظیفه ای که از سوی امامان شیعه (علیهم السلام) برای علمای این مذهب ترسیم شده وآنها را وا می دارد که با تمام توان خود در راه ترویج وتبلیغ این موضوع تلاش کنند. چنان که در روایتی که از امام هادی (علیه السلام) نقل شده وظیفه علمای شیعه در زمان غیبت بدین گونه تصویر شده است:
لو لا من یبقی بعد غیبة قائمکم (علیه السلام) من العلماء الداعین الیه والدالین علیه والذابین عن دینه بحجج الله والمنقذین لضعفاء عباد الله من شباک ابلیس ومردته من فخاخ النواصب لمابقی احد الا ارتد عن دین الله ولکنهم الذین یمسکون ازمة قلوب ضعفاء الشیعة کما یمسک صاحب السفینة سکانها، اولئک هم الافضلون عند الله عز وجل(8).
اگر بعد از غیبت قائم شما نبودند علمایی که مردم را به سوی او می خوانند، وبه سویی او را راهنمایی می کنند، وبا برهانهای الهی از دین او پاسداری می کنند، وبندگان بیچاره خدا را از دامن ابلیس وپیروان او وهمچنین از دامهای دشمنان اهل بیت رهایی می بخشند، هیچ کس بر دین خدا باقی نمی ماند. اما علمای دین دلهای متزلزل شیعیان ناتوان را حفظ می کنند، هم چنانکه کشتیبان سکان کشتی را حفظ می کند. این دسته از علما در نزد خداوند دارای مقام وفضیلت بسیاری هستند.
ودر روایت دیگری نیز که از امام جعفر صادق (علیه السلام) نقل شده است می خوانیم:
علما شیعتنا مرابطون فی الثغر الذی یلی ابلیس وعفاریته، یمنعونهم عن الخروج علی ضعفاء شیعتنا وعن ان یتسلط علیهم ابلیس وشیعته والنواصب(9).
علمای شیعه در مرزهایی که شیطان وایادی او در پشت آنها کمین کرده اند پاسداری داده وآنها را از اینکه بر شیعیان ناتوان هجوم برند باز می دارند واجازه نمی دهند که شیطان وپیروان او ودشمنان اهل بیت بر ضعفای شیعه تسلط یابند.
همچنین در روایتی از امام جواد (علیه السلام) وظایف علمای دین به هنگام غیبت امام از جامعه چنین بیان شده است:
من تکفل بایتام آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) المنقطعین، عن امامهم، المتحیرین فی جهلهم، الاساری فی ایدی شیاطینهم وفی ایدی النواصب من اعدائنا، فاستنقذهم منهم واخرجهم من حیرتهم وقهر الشیاطین برد وساوسهم وقهر الناصبین بحجج ربهم ودلائل ائمتهم، لیحفظوا عهدالله علی العباد بافضل الموانع، باکثر من فضل السماء علی الارض والعرش والکرسی والحجب علی السماء.
کسی که سرپرستی یتیمان آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را که از امام خود دورافتاده، در نادانی خویش سرگردان مانده ودر دستان شیاطین ودشمنان اهل بیت گرفتار آمده اند، به عهده گیرد وآنها را از چنگال دشمنان رهایی بخشد وازحیرت وجهالت خارج سازد ووسوسه های شیاطین را از آنها دور کند، وبا دلایل پروردگارشان وبرهانهای امامانشان دشمنان اهل بیت را مقهور سازد، تا عهد خدا بر بندگانش را به بهترین شکل حفظ نماید، بر سایر مردم برتری دارد؛ بیشتر از آن چه آسمان بر زمین، وعرش وکرسی وحجابها بر آسمان برتری دارند، واو بر دیگر بندگان خدا فضیلت دارد همچنان که ماه شب چهارده بر کوچکترین ستاره آسمان فضیلت دارد(10).
حال باید دید آیا ضرورتهایی که استوانه های فقاهت شیعه را به تدوین کتاب ونگارش رساله درزمینه شناخت آخرین حجت حق ودیگر موضوعات مرتبط یا غیبت امام عصر (علیه السلام) واداشته از بین رفته است یا خیر؟
آیا آن نگرانی که خاطر شیخ صدوق را پریشان ساخته واو را وادار به تالیف کتاب کمال الدین وتمام النعمة نمود، دیگر برطرف شده وجایی برای نگرانی خاطر باقی نمانده است(11)!؟
آیا آن شبهات وسؤالات گوناگون پیرامون غیبت که شیخ مفید را وا می داشت برای پاسخ به آنها رساله های گوناگونی همچون الفصول العشرة فی الغیبة(12)، خمس رسائل فی اثبات الحجة(13)، فی سبب استتار الحجة(14) و... را به رشته تحریر درآورد دیگر از بین رفته است!؟
آیا آن احساس ضرورتی که شیخ طوسی را وادار می ساخت که باهمه اشتغالات علمی ودرگیری در عرصه هایی همچون فقه، تفسیر، حدیث ورجال دست به تالیف کتاب الغیبة بزند، دیگر زمینه ای ندارد!؟ آیا دیگر هیچ خطری سرمایه اعتقادی شیعیان آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را تهدید نمی کند!؟
آیا دیگر ضعفای شیعه به چنان امنیتی دست یافته اند که مرزداران حریم تفکرشیعی بتوانند سلاح بر زمین گذاشته وپایان ماموریت خود را اعلام کنند!؟
آیا جوانان ونوجوانان کشور که به تعبیر امام راحل (قدس سره) (کشور ائمه هدی وکشور صاحب الزمان (علیه السلام)) است، به آن حدی از شناخت نسبت به حجت عصر رسیده اند که علمای شیعه ودعوت کنندگانا به سوی قائم بتوانند با خاطری آسوده سر به بالین بگذارند!؟
آیا فکر می کنید همین که در هر نیمه شعبان با چند سخنرانی از آن امام غایب یاد می کنیم ومردم را متوجه وظیفه خود نسبت به آن حضرت می سازیم برای زمینه سازی ظهور کافی است!؟
اینها پرسشهایی است که در مقطع کنونی متوجه علمای گرانقدر شیعه وبزرگ پاسداران حریم اعتقادات شیعی می باشد.
براستی آیا حوزه های علمای شیعه، علمای گرانقدر تشیع، نهادها ومراکز فرهنگی، تحقیقاتی وتبلیغاتی کشور، دین خود را نسبت به صاحب اصلی شان ادا کرده اند. همان وجود شریفی که امام راحل امت (قدس سره) در شانش فرمود:
رهبر همه شما وهمه ما وجود مبارک بقیة الله است وباید ماها وشماها طوری رفتار کنیم که رضایت آن بزرگوار را که رضایت خداست به دست بیاوریم(15).
دعای شب وآه سحر
نیمه شعبان دراذهان شیعیان ومحبان اهل بیت (علیهم السلام) به عنوان روز میلاد نجات بخش موعود معنا ومفهوم می یابد. روز میلاد بزرگ مردی که انسانیت، ظهور او را به انتظار نشسته وعدالت برای پای بوس قدمش لحظه شماری می کند.
نیمه شعبان اگرچه شرافتش را وامدار مولود خجسته است است که در این روز زمین را با قدوم خویش متبرک ساخته است، اما همه عظمت آن در این خلاصه نشده ودر تقویم عبادی اهل ایمان نیز ازجایگاه ومرتبه والایی برخوردار است.
در روایاتی که ازطریق شیعه واهل سنت نقل شده فضیلتهای بسیاری برای عبادت وراز ونیاز در شب وروز خجسته نیمه شعبان برشمرده شده است واین خود تمثیل زیبایی است از این موضوع که برای رسیدن به صبح وصال موعود باید شب وصل با خدا را پشت سر گذاشت، وتا زمانی که منتظر، عمر خویش را در طریق کسب صلاح طی نکند نمی تواند شاهد ظهور مصلح موعود باشد.
با توجه به اهمیت فراوانی که در روایات به شب نیمه شعبان داده شده وحتی آن را هم پایه شب قدر شمرده اند، در این مجال برخی از روایتهایی را که در بیان مقام ومنزلت این شب روحانی وارد شده اند مورد بررسی قرار می دهیم. باشد تا خداوند ما را به عظمت این شب مقدس واقف گرداند وتوفیق بهره برداری از برکات آن را عطا فرماید:
از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) در این زمینه روایتهای بسیاری نقل شده که یکی از آنها به این شرح است:
شب نیمه شعبان در خواب بودم که جبرییل به بالین من آمد وگفت: ای محمد! چگونه در این شب خوابیده ای؟پرسیدم: ای جبرییل! مگر امشب چه شبی است؟گفت: شب نیمه شعبان است. برخیز ای محمد! سرت را بلند کن! امشب درهای آسمان گشوده می شوند، درهای رحمت باز می گردند وهمه درهای خوشنودی، آمرزش، بخشش، بازگشت، روزی، نیکی وبخشایش نیز گشوده می شوند.
خداوند دراین شب به تعداد موهای وپشمهای چارپایان (بندگانش را از آتش جهنم) آزاد می کند. امشب خداوند زمانهای مرگ را ثبت وروزیهای یک سال را تقسیم می کند وهمه آن چه را که در طول سال واقع می شود نازل می سازد. ای محمد! هرکس امشب را با منزه داشتن خداوند (تسبیح)، ذکر یگانگی او (تهلیل)، یاد بزرگی او (تکبیر)، راز ونیاز با او (دعا)، نماز، خواندن قرآن، نمازهای مستحب (تطوع) وآمرزش خواهی (استغفار) صبح کند، بهشت جایگاه ومنزل او خواهد بود وخداوند همه آن چه را که پیش از این انجام داده ویا بعد از این انجام می دهد، خواهد بخشید...(16)
یکی ازهمسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) حالات ایشان را در شب نیمه شعبان چنین بیان می کند:
در یکی از شبها که پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در نزد من بود ناگهان متوجه شدن که ایشان بستر خود را ترک کرده است، غیرت خاص زنانه به سراغ من آمد وبه گمان اینکه حضرت نزد یکی دیگر از همسران خود رفته است به جستجوی ایشان پرداختم، اما بناگاه دیدم که حضرتش مانند جامه ای که بر زمین افتاده باشد به سجده رفته وچنین راز ونیاز می کند:
(اصبحت الیک فقیرا خائفا مستجیرا فلا تبدل اسمی ولاتغیر جسمی ولاتجهد بلائی واغفرلی).
به سوی تو آمدم در حالی که تهیدست، ترسان وپناه جویم، پس نام مرا برمگردان، جسم مرا تغییر مده، گرفتاریم را افزون مساز واز من درگذر.
آن گاه سر خود را بلند کرد وبار دیگر به سجده رفت ودر آن حال شنیدم که می فرمود:
(سجد لک سوادی وخیالی وامن بک فوادی هذه یدای بما جنیت علی نفسی یا عظیم ترجی لکل عظیم اغفرلی ذنبی العظیم فانه لا یغفر العظیم الا العظیم)
سراپای وجودم برای تو سجده کرده وقلبم به تو ایمان آورده است؛ این دو دست من با همه جنایتی که بر خود روا داشته ام، پس ای بزرگی که برای هر کار بزرگی امیدها به سوی تو است؛ از گناهان من درگذر، چرا که از گناهان بزرگ در نمی گذرد مگر پروردگار بزرگ.
بعد از ادای این کلمات سر خود را بلند کرده وبرای سومین بار به سجده رفت واین جملات را بر زبان جاری ساخت:
(اعوذ برضاک من سخطک واعوذ بمعافاتک من عقوبتک واعوذ بک منک انت کما اثنیت علی نفسک وفوق ما یقول القائلون).
از خشم تو به خشنودیت پناه می برم، از کیفر تو به بخشش تو پناهنده می شوم واز تو به سوی خودت پناه می جویم. تو همان گونه ای که خود توصیف کرده ای وبالاتر از آنی که گویندگان می گویند.
لحظاتی دیگر سر از سجده برداشت ودوباره به سجده رفت در حالی که می فرمود:
(اللهم انی اعوذ بنور وجهک اشرقت له السموات والارض وقشعت به الظلمات وصلح به امرالاولین والاخرین ان یحل علی غضبک او ینزل علی سخطک بک من زوال نعمتک وفجاة نقمتک وتحویل عافیتک وجمیع سخطک، لک العتبی فی استطعت ولا حول ولا قوة الا بک)
خدایا به نور وجه تو که آسمانها وزمین از آن روشن شده، تاریکیها با آن از بین رفته وکار پیشینیان وآیندگان با آن اصلاح شده است پناه می برم، از اینکه به خشم تو گرفتار شوم ویا دشمنی تو بر من نازل شود. پناه می برم به تو از زوال نعمتت، نزول ناگهانی عذابت، دگرگونی سلامتی ات وهمه آن چه که خشم تو را در پی دارد. خوشنودی نسبت به آن چه من در توان دارم از آن تو است وهیچ حرکت ونیرویی نیست مگر به سبب تو.
چون این حال را از پیامبر دیدم او را رها کردم وشتابان به طرف خانه حرکت کردم. نفس نفس زنان به خانه رسیدم. وقتی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به خانه برگشتند وحال مرا دیدند گفتند: چه شده است که این چنین به نفس نفس افتاده ای؟
گفتم: ای رسول خدا من به دنبال شما آمده بودم، پس فرمود:
آیا می دانی امشب چه شبی است؟! امشب شب نیمه شعبان است، در این شب اعمال ثبت می گردند، روزیها قسمت می شوند، زمانهای مرگ نوشته می شوند وخداوند تعالی همه را می بخشد مگر آن که به خدا شرک ورزیده یا به قمار نشسته است. یا قطع رحم کرده یا برخوردن شراب مداومت ورزیده یا بر انجام گناه اصرار ورزیده است...(17)
پرسشی که با مطالعه روایتهای بالا به ذهن خطور می کند این است که چرا با اینکه در بسیاری از روایات تصریح شده که تعیین زمان مرگ مردمان وتقسیم روزی آنها در شب قدر ودر ماه مبارک رمضان صورت می گیرد، در دو روایت یاد شده شب نیمه شعبان به عنوان زمان تقدیر امور مزبور ذکر شده است؟
مرحوم سید بن طاووس (م 664 ق.) در پاسخ پرسش یادشده می گوید:
شاید مراد روایات مزبور این باشد که تعیین زمان مرگ وتقسیم روزی به صورتی که احتمال محو واثبات آن وجود دارد. در شب نیمه شعبان صورت می گیرد، اما تعیین حتمی زمان مرگ ویا تقسیم حتمی روزیها در شب قدر انجام می شود. وشاید مراد آنها این باشد که در شب نیمه شعبان امور مزبور در لوح محفوظ تعیین وتقسیم می شوند، ولی تعیین وتقسیم آنها در میان بندگان در شب قدرت واقع می شود.
این احتمال هم وجود دارد که تعیین وتقسیم امور یاد شده در شب قدر ونیمه شعبان صورت می گیرد، به این معنا که در شب نیمه شعبان وعده به تعیین وتقسیم امور مزبور در شب قدر داده می شود. به عبارت دیگر اموری که در شب قدر تعیین وتقسیم می گردند، در شب نیمه شعبان به آنها وعده داده می شود. همچنان که اگر پادشاهی در شب نیمه شعبان به شخصی وعده دهد که در شب قدر مالی را به او می بخشد، در مورد هر دو شب این تعبیر صحیح خواهد بود که بگوییم مال در آن شب از آن حضرت چنین بخشیده شده است(18).
کمیل بن زیاد از یاران امام علی (علیه السلام) چنین روایت می کند که:
در مسجد بصره در نزد مولایم امیرالمؤمنین نشسته بودم وگروهی از یاران آن حضرت نیز حضور داشتند، در این میان یکی از ایشان پرسید: معنای این سخن خداوند که: ﴿فیها یفرق کل امر حکیم﴾(19)؛ در آن شب هر امری با حکمت معین وممتاز می گردد، چیست؟ حضرت فرمودند:
(قسم به کسی که جان علی در دست اوست همه امور نیک وبدی که بر بندگان جاری می شود، از شب نیمه شعبان تا پایان سال، در این شب تقسیم می شود. هیچ بنده ای نیست که این شب را احیاء دارد ودر آن دعای خضر بخواند، مگر آن که دعای او اجابت شود.) پس از آن که امام از ما جدا شد،شبانه به منزلش رفتم. امام پرسید: چه شده است ای کمیل؟ گفتم ای امیرمؤمنان آمده ام تا دعای خضر را به من بیاموزی، فرمود:
بنشین ای کمیل! هنگامی که این دعا را حفظ کردی خدا را در هر شب جمعه، یا در هر ماه یک شب، یا یک بار در سال یا حداقل یک بار در طول عمرت، با آن بخوان، که خدا تو را یاری وکفایت می کند وتو را روزی می دهد، واز آمرزش او برخوردار می شوی، ای کمیل! به خاطر زمان طولانی که تو با ما همراه بوده ای بر ما لازم است که درخواست تو را به بهترین شکل پاسخ دهیم، آن گاه دعا را چنین انشاء فرمود...(20)
شایان ذکر است که این دعا همان دعایی است که امروزه آن را با نام (دعای کمیل) می شناسیم.
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در روایتی دیگر در فضیلت شب نیمه شعبان چنین می گوید:
در شگفتم از کسی که چهار شب از سال را به بیهودگی بگذراند: شب عید فطر، شب عید قربان، شب نیمه شعبان واولین شب از ماه رجب...(21)
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که پدر بزرگوارشان در پاسخ کسی که از فضیلت شب نیمه شعبان از ایشان پرسیده بود فرمودند:
این شب برترین شبها بعد از شب قدر است، خداوند در این شب فضلش را بر بندگان جاری می سازد واز منت خویش گناهان آنان را می بخشد، پس تلاش کنید که در این شب به خدا نزدیک شوید. همانا این شب، شبی است که خداوند به وجود خود سوگند یاد کرده که در آن درخواست کننده ای را، مادام که درخواست گناه نداشته باشد، از درگاه خود نراند.
این شب، شبی است که خداوند آن را برای ما خاندان قرار داده است، همچنان که شب قدر را برای پیامبرما (صلی الله علیه وآله وسلم) قرار داده است. پس بر دعا وثنای بر خداوند تعالی بکوشید، که هرکس در این شب صد مرتبه خداوند را تسبیح گوید، صد مرتبه حمدش را بر زبان جاری سازد، صد مرتبه زبان به تکبیرش گشاید وصد مرتبه ذکر یگانگی (لا اله الا الله) او را به زبان آورد، خداوند از سر فضل واحسانی که بر بندگانش دارد، همه گناهانی را که او انجام داده بیامرزد ودرخواستهای دنیوی واخروی او را برآورده سازد، چه درخواستهایی که بر خداوند اظهار کرده وچه درخواستهایی که اظهار نکرده وخداوند با علم خود بر آنها واقف است و...(22)
آن چه ذکر شد بخشی از روایات فراوانی است که در فضیلت شب وروز نیمه شعبان وارد شده اند(23)، اما باید دانست شرافت این شب خجسته، علاوه بر همه آن چه که بیان شد، به اعتبار مولود مبارکی است که در این شب قدم به عرصه خاک نهاده است. وجود مقدسی که سالها پیش از تولدش مژده میلاد او به مسلمانان داده شده بود وشاید همه عظمت این شب وتکریم وبزرگداشتی که در کلمات معصومان (علیهم السلام) از آن شده است به خاطر وجود همین مولود مبارک باشد. چنان که بزرگانی چون سید بن طاووس به این موضوع اشاره کرده وبر همگان لازم دانسته اند که در این شب خدای خویش را به سبب منت بزرگی که با میلاد امام عصر (علیه السلام) بر آنها نهاده سپاس گویند وتا آن جا که درتوان دارند شکر این نعمت الهی را به جای آورند(24).
در یکی از دعاهایی که در شب نیمه شعبان وارد شده است چنین می خوانیم:
اللهم بحق لیلتنا هذه ومولودها وحجتک وموعودها التی قرنت الی فضلها فضلا فتمت کلمتک صدقا وعدلا لا مبدل لکلماتک...(25)
بار خدایا تو را می خوانیم به حق این شب ومولود آن، وبه حق حجتت وموعود این شب، که فضیلتی دیگر بر فضیلت آن افزودی وسخن تو از روی راستی وعدالت به حد کمال رسیده وهیچ کس را یارای تبدیل وتغییرسخنان تو نیست.
مطابق روایتهای بسیاری که شیعه واهل سنت آنها را نقل کرده اند میلاد خجسته امام عصر (علیه السلام) در شب نیمه شعبان سال 255 ق. واقع شده وباعث مزید فضیلت این شب مبارک گشته است(26).
امیدواریم که خداوند به برکت مولود با عظمت شب نیمه شعبان به همه ما توفیق درک فضیلت های این شب خجسته را عطا فرماید وهمه ما را از زمره یاوران وخدمتگزاران مولود این شب قرار دهد.
از تولد تا غیبت
دوازدهمین پیشوای شیعیان، بنابر مشهورترین اقوال، در شب جمعه نیمه شعبان سال 255 ق. در شهر سامرا دیده به جهان گشود(27). بنا به گفته شیخ مفید (م 413 ق.) پدرش امام حسن عسکری (علیه السلام) جز او فرزندی نه پنهان ونه آشکار به جا نگذاشت واو را نیز در پنهان وخفا نگهداری فرمود(28).
مادر بزرگوار آن حضرت بانویی شایسته به نام (نرجس)(29) بود که به نامهای دیگری چون (سوسن)(30)، (صیقل)(31) و(ملیکه)(32) نیز نامیده شده است(33). او دختر (یوشعا) پسرقیصر روم واز نوادگان (شمعون) یکی از حواریون مسیح (علیه السلام) بود که به طریقی معجزه آسا از سوی خداوند برای همسری امام یازدهم برگزیده شد(34).
خلاصه ماجرا از این قرار است:
هنگامی که (نرجس) در روم بود خوابهای شگفت انگیزی دید، یک بار در خواب پیامبر عزیز اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) وعیسای مسیح (علیه السلام) را دید که او را به عقد ازدواج امام حسن عسکری (علیه السلام) درآوردند، ودر خواب دیگری، شگفتیهای دیگری دید وبه دعوت حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) مسلمان شد، اما اسلام خود را از خانواده واطرافیان خویش پنهان می داشت.
تا آن گاه که میان مسلمانان ورومیان جنگ درگرفت وقیصر خود به همراه لشکر روانه جبهه های جنگ شد. (نرجس) در خواب فرمان یافت که به طور ناشناس همراه کنیزان وخدمتکاران به دنبال سپاهی که به مرز می روند برود، واو چنین کرد ودر مرز برخی از جلوداران سپاه مسلمانان آنان را اسیر ساختند وبی آن که بدانند او از خانواده قیصر است او را همراه سایر اسیران به بغداد بردند.
این واقعه در اواخر دوران امامت امام دهم حضرت هادی (علیه السلام) روی داد(35)، وکارگزار امام هادی (علیه السلام) نامه ای را که امام به زبان رومی نوشته بود به فرمان آن گرامی در بغداد به نرجس رساند واو را از برده فروش خریداری کرد وبه سامرا نزد امام هادی (علیه السلام) برد، امام آن چه را نرجس در خوابهای خود دیده بود به او یادآوری کرد، وبشارت داد که او همسر امام یازدهم ومادر فرزندی است که بر سراسر جهان مستولی می شود وزمین رااز عدل وداد پر سازد. آن گاه امام هادی (علیه السلام) نرجس را به خواهر خود (حکیمه) که از بانوان بزرگوار خاندان امامت بود سپرد تا آداب اسلامی واحکام را به او بیاموزد ومدتی بعد نرجس به همسری امام حسن عسکری (علیه السلام) درآمد(36).
نام، کنیه والقاب
نام وکنیه امام عصر (علیه السلام) همان نام وکنیه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) است. در برخی از روایات آمده است:
تا زمانی که خداوند زمین را به ظهور او واستقرار دولتش زینت نبخشیده است، بر کسی روا نیست که نام وکنیه آن حضرت را بر زبان جاری سازد(37).
بر همین اساس عده ای از فقها قائل به حرمت نام بردن از آن حضرت به نام واقعی اش شده وعده ای دیگر نیز این امر را مکروه دانسته اند. اما بیشتر فقها نهی از نام بردن حضرت را اختصاص به زمان غیبت صغری وشرایطی که بیم خطر جانی برای آن حضرت وجود داشت، دانسته اند(38).
به دلیل وجود روایات یاد شده، شیعیان آن حضرت را با القاب مختلفی چون، حجت، قائم، مهدی، خلف صالح، صاحب الزمان، صاحب الدار می نامیدند ودر دوران غیبت کوتاه آن امام، ارادتمندان ودوستداران حضرتش با تعابیری چون (ناحیه مقدسه) از ایشان یاد می کردند(39).
چگونگی میلاد
دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) وحاکمان ستم پیشه اموی وعباسی، بر اساس روایتهایی که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) به آنها رسیده بود، از دیر باز می دانستند که شخصی به نام (مهدی) از خاندان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ودودمان امامان معصوم بر میخیزد وکاخهای ظلم وستم را نابود می سازد، از همین رو پیوسته در کمین بودند که چه موقع آخرین مولود از نسل امامان شیعه به دنیا خواهد آمد تا او را از بین ببرند.
از زمان امام محمد تقی (علیه السلام) رفته رفته فشارها وسختگیریها بر خاندان پیامبر فزونی گرفت تا در زمان امام حسن عسکری (علیه السلام) به اوج خود رسید وآن حضرت در تمام دوران حیات خویش در شهر (سامرا) زیر نظر بودند، وکوچکترین رفت وآمد به خانه آن امام از نظر دستگاه خلافت مخفی نبود.
در چنین شرایطی طبیعی است که میلاد آخرین حجت حق نمی تواند آشکار باشد وبه همین خاطر تا ساعاتی قبل از میلاد آن حضرت نزدیکترین خویشان امام حسن عسکری (علیه السلام) نیز از اینکه قراراست مولودی در خانه امام به دنیا بیاید خبر نداشتند وهیچ اثری از حاملگی در مادر آن بزرگوار مشاهده نمی شد.
روایتی که در این زمینه از (حکیمه) دختر بزرگوار امام جواد (علیه السلام) وعمه امام حسن عسکری (علیه السلام) نقل شده، شنیدنی است:
شیخ صدوق (م 381 ق.) در کتاب (کمال الدین) روایت کرده است که:
ابومحمدحسن بن علی (علیه السلام) به دنبال من فرستاد وفرمود: ای عمه!امشب روزه ات را با ما افطار کن زیرا امشب شب نیمه شعبان است وخداوند در این شب آن حجتی را که حجت او در زمین است آشکار می سازد. پرسیدم: مادر او کیست؟ فرمود: نرجس، عرض کردم: خدا مرا فدای شما گرداند، به خداقسم در او هیچ اثری از حاملگی نیست! فرمود: موضوع این چنین است که می گویم، حکیمه خاتون ادامه می دهد: من (به خانه امام عسکری) درآمدم، پس از آن که سلام کردم ونشستم نرجس پیش من آمد ودر حالی که کفشهای مرا از پایم بیرون می آورد گفت: ای بانوی من چگونه شب کردی؟ گفتم: بلکه تو بانوی من وبانوی خاندان منی.
سخن مرا انکار کرد وگفت: چه شده است عمه؟ به او گفتم: دختر جان خداوند تبارک وتعالی در همین شب به تو فرزند پسری عطا می کند که سرور دنیا وآخرت خواهد بود. نرجس ازحیا در جای خود نشست. وقتی از نماز عشاء فارغ شدم وافطار کردم، به بستر رفتم وخوابیدم، در نیمه های شب برای نماز برخاستم، نمازم را تمام کردم، در حالی که هنوز نرجس خوابیده بود واثری از زایمان در او نبود. تعقیب نماز را به جای آوردم وخوابیدم، اما لحظاتی بعد وحشت زده از خواب بیدار شدم. که در این موقع نرجس هم برخاست وبه نماز ایستاد.
حکیمه می گوید: در همین حال شک وتردید به سراغ من آمد، اما ناگهان ابومحمد (امام حسن عسکری) (علیه السلام) از همان جا که نشسته بود ندابرآورد: ای عمه! شتاب مکن که آن امر نزدیک شده است. حکیمه ادامه می دهد: در حال خواندن سوره های (سجده) و(یس) بودم که نرجس با اضطراب از خواب بیدار شد، من با شتاب پیش او رفتم وگفتم: نام خدا بر تو باد، آیا چیزی احساس کردی؟ گفت: بله، عمه جان.
به او گفتم: نام خدا بر تو باد، آیا چیزی احساس کردی؟ گفت: بله، عمه جان. به او گفتم: بر خودت مسلط باش وآرامشت را حفظ کن، که این همان است که به تو گفتم. حکیمه ادامه می دهد: دقایقی کوتاه خواب به سراغ من آمد ودر همین موقع بود که حالت زایمان به نرجس دست داد ومن به سبب حرکت نوزاد بیدار شدم، جامه را از روی او کنار زدم ودیدم که او اعضای سجده را به زمین گذاشته ودر حال سجده است، او را در آغوش گرفتم وبا تعجب دیدم که او کاملا پاکیزه است واز آثار ولادت چیزی بر او نمانده است.
در این هنگام ابومحمد (امام حسن عسکری) (علیه السلام) ندا برآورد که: ای عمه! پسرم را نزد من بیاور. نوزاد را به سوی او بردم، آن حضرت دستانش را زیر رانها وکمر او قرارداد وپاهای او را بر سینه خود گذاشت. آن گاه زبانش را در دهان او کرد ودستانش را بر چشمها وگوشها ومفاصل او کشید وبعد از آن گفت: پسرم! سخن بگو وآن نوزاد زبان گشود وگفت: شهادت می دهم که خدایی جز خدای یکتا نیست وهیچ شریکی برای او وجود ندارد وشهادت می دهم که محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) فرستاده خداست، آن گاه بر امیرمؤمنان (علیه السلام) وسایر امامان درود فرستاد تا به نام پدرش رسید...(40)
بعد از تولد آن حضرت، امام حسن عسکری (علیه السلام) تعداد بسیار محدودی از یاران نزدیک خود را در جریان میلاد مهدی موعود قرار دادند وتعدادی دیگر از یاران آن حضرت نیز موفق به دیدار آن مولود خجسته شدند(41).
صفات وخصائل
مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب منتهی الامال در توصیف جمال دلارای امام عصر (علیه السلام) چنین می گوید:
همانا روایت شده که آن حضرت شبیه ترین مردم است به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در خلق وخلق، وشمایل او شمایل آن حضرت است. وآن چه جمع شده از روایات در شمایل آن حضرت، آن است که آن جناب ابیض (سفید) است که سرخی به او آمیخته وگندمگون است که عارض شود آن را زردی از بیداری شب وپیشانی نازنینش فراخ وسفید وتابان است وابروانش به هم پیوسته وبینی مبارکش باریک ودراز که در وسطش فی الجمله انحدابی (برآمدگی) دارد ونیکورو است ونور رخسارش چنان درخشان است که مستولی شده بر سیاهی محاسن شریف وسر مبارکش، گوشت روی نازنینش کم است.
بر روی راستش خالی است که پنداری ستاره ای است درخشان، (وعلی راسه فرق بین وفرتین کانه الف بین واوین) میان دندانهایش گشاده است. چشمانش سیاه وسرمه گون ودر سرش علامتی است، میان دو کتفش عریض است، ودر شکم وساق مانند جدش امیرالمؤمنین (علیه السلام) است.
ووارد شده: (المهدی طاووس اهل الجنة وجهه کالقمر الدری علیه جلابیب النور)؛ یعنی حضرت مهدی (علیه السلام) طاووس اهل بهشت است. چهره اش مانند ماه درخشنده است.
بر بدن مبارکش جامه هایی است از نور. (علیه جیوب النور تتوقد بشعاع ضیاء القدس)؛ بر آن جناب جامه های قدسیه وخلعتهای نورانیه ربانیه است که متلالا است به شعاع انوار فیض وفضل حضرت احدیت. ودر لطافت ورنگ چون گل بابونه وارغوانی است که شبنم بر آن نشسته وشدت سرخی اش را هوا شکسته وقدش چون شاخه بان درخت بیدمشک یا ساقه ریحان (است)، (لیس بالطویل الشامخ ولا بالقصیر اللازق)؛ نه دراز بی اندازه ونه کوتاه بر زمین چسبیده.
(بل مربوع القامة مدور الهامة)؛ قامتش معتدل وسر مبارکش مدور (است)، (علی خده الایمن خال کانه فتاة مسک علی رضراضة عنبر)؛ بر روی راستش خالی است که پنداری ریزه مشکی است که بر زمین عنبرین ریخته (است). (له سمت مارات العیون اقصد منه)؛ هیات نیکی وخوشی دارد که هیچ چشمی هیاتی به آن اعتدال وتناسب ندیده (است) صلی الله علیه وعلی آبائه الطاهرین(42).
غیبت صغری
امام حسن عسکری (علیه السلام) در هشتم ربیع الاول سال 260 ق. یعنی در زمانی که حضرت مهدی (علیه السلام) پنج سال بیشتر نداشتند، به دست (معتمد)، خلیفه عباسی به شهادت رسید وامام عصر (علیه السلام) بر پیکر پدر بزرگوار خویش نماز گزارد(43).
با شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) دوران امامت امام عصر (علیه السلام) آغاز شد وبنا به گفته بسیاری از صاحبنظران دوران غیبت کوتاه مدت آن امام، که از آن تعبیر به (غیبت صغری) می شود نیز از همین زمان یعنی سال 260 ق. آغاز گردید. اما برخی از اهل تحقیق برآنند که آغاز غیبت صغری از همان زمان تولد حضرت، یعنی سال 255 ق. بوده است(44).
دوران غیبت صغری تا سال 329 ق. ادامه داشت که بدین ترتیب بنابر دیدگاه اول طول این دوران 69 سال وبنابر دیدگاه دوم طول این دوران 74 سال خواهد بود.
غیبت کبری
از سال 329 ق. به بعد دوران دیگری از حیات امام عصر (علیه السلام) آغاز می شود که از آن تعبیر به (غیبت کبری) می کنیم، این دوران همچنان ادامه دارد تا روزی که به خواست خدا ابرهای غیبت به کناری رود وجهان از خورشید فروزان ولایت بهره مند شود.
اما در مورد وجه تقسیم بندی این دو دوران باید گفت که دردوران غیبت صغری حضرت ولی عصر (علیه السلام) از طریق کسانی که به آن ها (نواب خاص) اطلاق می شود با مردم در ارتباط بودند واز طریق نامه هایی که به (توقیع) مشهور است پرسشهای شیعیان را پاسخ می گفتند، اما در دوران غیبت کبری این نوع ارتباط قطع شده ومردم برای دریافت پاسخ پرسشهای دینی خود تنها می توانند به (نواب عام) امام عصر که همان فقهای وارسته هستند، مراجعه کنند.
نواب خاص امام عصر
در طول دوران 69 ساله ویا 74 ساله غیبت صغری چهار تن از بزرگان شیعه عهده دار مقام نیابت ویا سفارت خاص امام عصر (علیه السلام) بودند که اسامی آنها بدین قرار است:
1 - ابوعمرو عثمان بن سعید عمری؛
2 - ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید عمری؛
3 - ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی؛
4 - ابوالحسن علی بن محمد سمری.
با توجه به اهمیتی که شناخت نواب اربعه در درک وضعیت دوران غیبت صغری دارد در این جا با استفاده از کتاب سیره معصومان نوشته عالم گرانقدر شیعه مرحوم سید محسن امین به شرح حال این نواب می پردازیم:
نخست؛ ابوعمرو عثمان بن سعید بن عمرو عمری، وی از قبیله بنی اسد بود ونسبش به جدش، پدر مادرش، جعفر عمری می رسد. گویند: ابو محمد حسن عسکری (علیه السلام) به وی دستور داد که کنیه اش را به کسر بگوید (عمری). همچنین به وی عسکری نیز گفته می شده است زیرا در منطقه نظامی سر من رای (سامرا) سکنی داشته است.
او را سمان (روغن فروش) نیز می خوانده اند. چون وی برای سرپوش نهادن بر کار اصلی خود به خرید وفروش روغن مبادرت می کرد وهنگامی که شیعیان، آن چه از مال وثروت خویش بر ایشان واجب بود، برای امام حسن عسکری (علیه السلام) می آوردند، ابوعمرو آنها را از روی تقیه وترس در خیکهای روغن می گذاشت ونزد آن امام می برد. امام علی هادی (علیه السلام) نیزوی را به عنوان وکیل خود منصوب کرده بود وپس از آن امام، حضرت عسکری (علیه السلام) نیز وی را به همین مقام گماشته بود وسپس به عنوان سفیر حضرت مهدی (علیه السلام) انتخاب شد.
شیخ طوسی در کتاب الغیبة، درباره وی گفته است:
او استاد ومورد وثوق بود... وامام هادی (علیه السلام) در حق او فرموده بود: این ابوعمرو، مورد اعتماد وامین است. آن چه به شما میگوید از جانب من می گوید وآن چه به شما می دهد از جانب من می دهد. همچنین یکی از اصحاب امام دهم (علیه السلام) از ایشان پرسید: با چه کسی باید معامله کنیم واز چه کسی باید بگیریم؟ وسخن کدامین کس را باید بپذیریم؟ امام (علیه السلام) فرمود: عمری مورد اعتماد من است. آن چه به تو دهد از جانب من است وآن چه به تو گوید ازسوی من است پس سخن او را بشنو واز وی پیروی نما که او مورد وثوق وامین است(45).
امام حسن عسکری (علیه السلام) نیز پس از وفات پدرش، در حق او گوید:
این ابوعمرو مورد وثوق وامین است. او محل اعتماد امام قبلی ومورد اعتماد من در زندگی ومرگ است. پس آن چه به شما گوید از سوی من می گوید وآن چه به شما دهد از جانب من می دهد(46).
عثمان بن سعید همان کسی بود که به هنگام غسل دادن پیکر پاک امام یازدهم (علیه السلام) بر جنازه آن حضرت، حضور داشت وماموریت داشت که کار کفن وحنوط کردن وبه خاکسپاری آن امام را انجام دهد.
شیخ طوسی در همان کتاب می گوید:
توقیعات صاحب الامر (علیه السلام) به دست عثمان بن سعید وپسرش محمد، به شیعیان ویاران خاص پدر آن حضرت می رسید. این توقیعات حاوی امر ونهی وپاسخ به مسائل وبه همان خطی بود که در زمان امام حسن عسکری (علیه السلام) نوشته می شد. از این رو شیعه همواره بر عدالت این پدر وپسر تاکید داشته است تا آن که عثمان بن سعید دنیا را وداع گفت(47) وپسرش وی را غسل داد ودر سمت غربی بغداد در خیابان میدان، در قبله الذرب او را به خاک سپرد(48).
دوم: ابوجعفر محمد بن عثمان سعید غمری، شیخ طوسی در کتاب الغیبة از (هبة الله بن محمد) از استادانش روایت کرده است که گفتند:
شیعه همواره عدالت عثمان بن سعید را قبول داشته وکار خود را پس از مرگ عثمان به پسرش ابوجعفر واگذارده اند. شیعه بر عدالت واعتماد وامانت ابوجعفر به خاطر نصی که دال بر امانت وعدالت وفرمان به مراجعه به او در زمان حیات امام عسکری (علیه السلام) است، اجماع دارد. همچنین پس از آن که امام حسن عسکری (علیه السلام) در زمان حیات عثمان بن سعید دنیا را بدرود گفت، باز هم در عدالت ابوجعفر اختلاف پدید نیامد وکسی در امانتداری وی به تردید نیفتاد. همچنین توقیعاتی که در خصوص مسایل مهم شیعه بود به دست وی نوشته می شد وبه همان خطی بود که در زمان حیات پدرش، عثمان بن سعید، نگاشته می شد(49).
شیخ طوسی همچنین گوید:
چون ابوعمرو عثمان بن سعید درگذشت، فرزندش ابوجعفر محمد بن عثمان، به نص ابومحمد حسن عسکری (علیه السلام) به جای پدر قرار گرفت. وپدرش عثمان طی فرمانی وی را به سفارت امام قائم (علیه السلام) تعیین کرد(50).
امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمود: گواه باشید بر من که عثمان بن سعید عمری وکیل من وفرزندش محمد وکیل فرزند من، مهدی شماست(51).
ونیز آن حضرت (علیه السلام) به یکی از اصحابش فرمود:
عمری وفرزندش مورد اعتمادند. پس هر چه به تو دادند از جانب من داده اند وآن چه به تو گفته اند از جانب من گفته اند. پس سخنان آن دو را بشنو واز آنان اطاعت کن که آن دو مورد اعتماد وامانتند(52).
از محمد بن عثمان روایت شده است که گفت:
به خدا سوگند صاحب الامر هر سال درمواسم حج حاضر می شود ومردم رامی بیند ومی شناسد. مردم نیز او را می بینند اما نمی شناسند. ونیزدر روایت آمده است که از وی پرسیدند: آیا صاحب الامر (علیه السلام) را می شناسی؟گفت: آری، آخرین باری که او را دیدم در کنار خانه خدا بود ومی فرمود: (خداوندا وعده ات را برایم محقق کن)(53).
درگذشت وی در آخر جمادی الاولی سال 305 یا 304 ق. رخ داد وجمعا وی در حدود پنجاه سال سفارت امام زمان (علیه السلام) را عهده دار بود(54). وی را در کنار مادرش در خیابان باب الکوفه در بغداد به خاک سپردند. گویا مزار وی اینک در وسط صحراست.
سوم: ابوالقاسم حسین بن روح ابی بحر نوبختی، ابوجعفر محمد بن عثمان دو یا سه سال پیش از وفاتش وی را به جانشینی خود انتخاب ومعرفی کرد. وی سران وبزرگان شیعه را جمع کرد وبه آنان گفت: اگر مرگ من فرا رسد کار به دست ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی خواهد بود. به من فرمان داده شده است که او را پس از خود به جای خویش قرار دهم پس به او مراجعه ودر کارهای خود بر او تکیه کنید.
در روایت دیگری آمده است که ازمحمد بن عثمان پرسیدند:
اگر برای تو مساله ای پیش آمد، چه کسی جانشین تو خواهد بود؟ پاسخ داد: این ابوالقاسم حسین بن روح بن ابی بحر نوبختی جانشین من وسفیر میان شما وصاحب الامر (علیه السلام) است ووکیل او ومورد وثوق وامین است. پس در کارهای خود به او رجوع کنید ودر مسایل مهم خویش به او تکیه کنید. من به معرفی او مامور شده ام واینک او را معرفی کردم(55).
ابوالقاسم حسین بن روح در شعبان سال 326 ق. درگذشت ودر (نوبختیه) در دروازه پل شوک به خاک سپرده شد(56).
چهارم: ابوالحسن علی بن محمد سمری، حسین بن روح به وی وصیت کرد واو به کاری که بدان مامور شده بود پرداخت.
شیخ طوسی در کتاب الغیبة به سند خود از (احمد بن ابراهیم بن مخلد) نقل کرده است که گفت:
در بغداد، خدمت بزرگان شیعه رسیدم، پس شیخ ابوالحسن علی بن محمد سمری (قدس الله روحه) آغاز به سخن کرد وگفت: خداوند علی بن حسین بن بابویه قمی (پدر شیخ صدوق) را رحمت کند. بزرگان تاریخ این روز را نگاشتند. پس خبر رسید که علی بن حسین در این روز وفات یافته است(57).
علی بن محمد سمری از بزرگان شیعه درباره علی بن حسین بن بابویه پرسید؛ آنان پاسخ دادند.
پس از ایشان پرسید. آنان نیز همین جواب را به اوگفتند: آنگاه سمری گفت: خدا شما را در مورد او اجر دهد! ودر همین ساعت وفات یافت. حاضران تاریخ را یادداشت کردند. پس از هفده یا هجده روز خبر آمد که علی بن حسین در همان ساعت دنیا را وداع گفته است(58).
همچنین شیخ طوسی در همان کتاب به سند خود از سمری نقل کرده است که وی چند روز پیش از وفات خود توقیعی از سوی امام زمان (علیه السلام) برای مردم آورد که در آن چنین آمده بود:
بسم الله الرحمن الرحیم. ای علی بن محمد سمری؛ خداوند پاداش برادرانت را در مرگ تو بزرگ گرداند. تو تا شش روز دیگر می میری. پس کارت را سامان ده وبه کسی به عنوان جانشین پس از خود، وصیت مکن که دیگر غیبت نامه واقع شده است. دیگر ظهوری نیست مگر به اذن خداوند وآن پس از مدتی دراز وبعد از آن که دلها سخت شد وزمین از ستم پر شد، به وقوع خواهد پیوست. به زودی از شیعیانم کسانی خواهند آمد که ادعای دیدار مرا می کنند. آگاه باشید هرکس پیش از خروج سفیانی وصیحه آسمانی ادعای دیدار مرا کرد، دروغگو ومفتری است. ولا حول ولا قوة الا باللاه لعی العظیم.
راوی گوید: چون روز ششم فرا رسید نزد علی بن محمد رفتیم دیدیم نزدیک است جان بدهد از او پرستش شد: چه کسی جانشین تو خواهد بود؟ گفت: خدا را امری است که خود رساننده آن است(59).
وفات علی بن محمد سمری در نیمه شعبان سال 328 یا 329 ق. رخ داد وپیکر وی در خیابانی معروف به شارع خلبخی در جنب باب المحول نزدیک نهر آب ابوعتاب، به خاک سپرده شد(60).
با وفات چهارمین نایب خاص امام عصر، دوران غیبت صغری به سر آمد وشیعیان بیش از پیش از فیض وجود امام خود محروم گفتند. باشد تا پرده های غیبت به کنار رود وجمال دل آرای حجت حق آشکار شود(61).
چشمه سار جاری امامت
دوران 250 ساله امامت شیعی که با وفات پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) درسال 11 ق. آغاز گردید وبا شروع غیبت صغری وقطع رابطه مستقیم امام معصوم (علیه السلام) با جامعه اسلامی در سال 260 ق. پایان پذیرفت، به مقاطع مختلف با ویژگیها وخصوصیات متفاوت قابل تقسیم است.
در این میان دوران چهل ساله امامت امام هادی وامام عسکری (علیهما السلام) که از سال 220 ق. آغاز وتا سال 260 ق. امتداد می یابد، به لحاظ واقع شدن درآستانه دوران غیبت صغری جایگاه خاصی داشته واز ویژگیهای متفاوتی برخوردار است.
یکی از ویژگیهای این دوران شدت مراقبت ومحدودیتهای فراوانی است که از سوی حکام جور نسبت به این دو امام بزرگوار اعمال می شد.
اگرچه حاکمان ستم پیشه اموی وعباسی همواره بیشترین سختگیریها را نسبت به امامان شیعه روا می داشتند وآنها را از هر جهت در تنگنا قرار می دادند، اما در دوران امامت حضرت هادی وحضرت عسکری (علیهما السلام) این سختگیریها شدت بیشتری گرفت ومحدودیتهای بیشتری برای این دو امام ارجمند در نظر گرفته شد. تا آن جا که در سال 243 ق. به دستور متوکل عباسی حضرت هادی (علیه السلام) به اجبار از مدینه به (سامرا) (عسکر) که در آن زمان مرکز خلافت بود، آورده شدند وتا زمان شهادت، یعنی سال 254 ق. در این شهر تحت نظر قرار داشتند(62).
حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) نیز بیش از نیمی از ایام عمر شریف خود را در سامرا گذراندند واز سال 243 ق. که در سن یازده سالگی به همراه پدر به این شهر آمدند تا سال 260 ق. که چشم از جهان فرو بستند امکان خروج از این شهر را نیافتند.
اما علت این همه سختگیری نسبت به این دو امام بزرگوار چه بود وچرا دشمنان اهل بیت تا به این حد این پدر وپسر را در تنگنا قرار داده بودند؟
حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) خود در تحلیل علل وانگیزه های برخورد شدید حاکمان ستم پیشه با ائمه اهل بیت (علیهم السلام) می فرماید:
قد وضع بنو امیة وبنوالعباس سیوفهم علینا لعلتین؛ احداهما انهم کانوا یعلمون انه لیس لهم فی الخلافة حق فیخافون من ادعائنا ایاها وتستقر فی مرکزها. وثانیهما انهم قد وقفوا من الاخبار المتواترة علی ان زوال ملک الجبابرة والظلمة علی ید القائم منا وکانوا لایشکون انهم من الجبابرة والظلمة، فسعوا فی قتل اهل بیت رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) وابادة نسله، طمعا منهم فی الوصول الی منع تولد القائم او قتله. فابی الله ان یکشف امره لواحد منهم، الا ان یتم نوره ولو کره الکافرون(63).
بنی امیه وبنی عباس به دو دلیل شمشیرهایشان را بر ضد ما افراشتند: نخست این که، آن ها می دانستند هیچ حقی در خلافت ندارند، وبه همین دلیل همواره در هراس بودند که مبادا ما در پی به دست آوردن خلافت وبرگرداندن آن به جایگاه اصلی اش برآییم. ودوم این که، آنها بر اساس روایات متواتر این موضوع را می دانستند که پادشاهی گردنکشان وستم پیشگان به دست قائم ما از بین خواهد رفت؛ از همین رو هم نداشتند که آنها از جمله گردنکشان وستم پیشگان هستند، از همین رو برای کشتن خاندان رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) واز بین بردن نسل او به تلاش وسیعی دست زدند، بدان امید که با این کارها بتوانند جلوی تولد قائم را بگیرند ویا او را به قتل برسانند. اما، خداوند از اینکه امر خود را بر یکی از آنها آشکار سازد پرهیز داشت ومی خواست نور خودش را بر خلاف میل کافران به حد تمام برساند.
با توجه به شرایط وموقعیتی که حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) در آن قرار داشت، روشن است که موضوع تعیین وانتخاب جانشین آن حضرت، یعنی آخرین امام از نسل پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) که بر اساس روایات تردیدناپذیر بنیاد ظلم وبیداد را برخواهد کند، تا چه درجه از اهمیت وحساسیت برخوردار است.
اگر دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) کوچکترین رد پایی از فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) وجانشین ایشان به دست می آوردند، قطعا در پی نابودی آن حضرت برمی آمدند واجازه نمی دادند که سلسله امامت استمرار پیدا کند. بنابراین چاره ای جز مخفی نگهداشتن موضوع تولد آخرین حجت حق نبود، واین پنهان کاری تا حدی بود که تا لحظه تولد ایشان نزدیکترین خویشاوندان حضرت عسکری (علیه السلام) نیز هیچ اطلاعی از این موضوع نداشتند(64).
پنهان کاری شدیدی که درموضوع تولد حضرت مهدی (علیه السلام) اعمال می شد اگرچه برای حفظ جان آن حضرت لازم بود، اما از سویی دیگر ممکن بود که باعث سرگردانی وحیرت شیعیان پس از درگذشت حضرت عسکری (علیه السلام) بشود، لذا امام یازدهم از همان لحظه تولد، یاران خاص خود را در جریان قرارداده وبه آنها اطمینان دادند که در موضوع جانشینی ایشان هیچ مشکلی بیش نخواهد آمد.
با این تدبیر حضرت عسکری، اگرچه تا مدت کوتاهی پس از وفات ایشان، شیعیان دچار حیرت شده ودر میان آنها اختلاف به وجود آمد، اما پس از آن همه کسانی که در پیروی از اهل بیت (علیهم السلام) اخلاص داشته ودر قلبشان مرض ونفاقی وجود نداشت آخرین، حجت حق را شناختند واز طریق نواب خاص با ایشان ارتباط برقرار کردند.
با همه تفاصیلی که گذشت عده ای از مخالفان شیعه در پی این هستند که با طرح شبهاتی در اصل تولد امام عصر (علیه السلام) ایجاد تردید کنند وچنین القا نمایند که از نظرتاریخی نمی توان تولد آن حضرت را اثبات کرد. در حالی که اگر این به اصطلاح پژوهشگران تاریخی خالی از هرگونه غرض سیاسی وتنها به انگیزه دستیابی به حقیقت به منابع وکتابهایی که دردورانی نزدیک به دوران غیبت صغری تالیف شده اند. مراجعه می کردند؛ درمی یافتند که هیچ جای تردیدی در موضوع تولد امام یازدهم وجود ندارد.
چنان که شیخ مفید (413 - 336 ق.) در این باره می گوید:
ثم قد جاءت روایات فی النص علی ابن الحسن (علیه السلام) من طرق ینقطع بها الاعذار(65).
روایاتی که در اثبات (امامت) فرزند حسن (عسکری) (علیه السلام) وارد شده اند به گونه ای هستند که با آنها راه هرگونه عذر وبهانه بسته می شود.
در اینجا برای روشن شدن پاره ای اذهان مروری دوباره خواهیم داشت بر مجموعه روایاتی که در زمینه اثبات امامت آن حضرت وارد شده اند.
در این بررسی ابتدا به چند نمونه از روایاتی که از سالها پیش از تولد امام مهدی (علیه السلام) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وامامان شیعه در زمینه امامت آن حضرت وارد شده اند، اشاره کرده وبعد از آن عبارات تنی چند از کسانی را که بر تولد فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) شهادت داده اند، مرور میکنیم ودر نهایت هم به معرفی برخی از کسانی می پردازیم که حضرت مهدی (علیه السلام) را در زمان تولد وپس از آن مشاهده کرده اند.
پیش بینی تولد امام مهدی (علیه السلام)
چنان که می دانیم، از همان سالهای آغازین ظهور اسلام موضوع امامان دوازده گانه از سوی پیامبرگرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) مطرح گردید وپس از ایشان نیز هر یک از ائمه، نام ومشخصات امامان، پس از خود را تا آخرین امام معرفی می کردند تا جای هیچ شبهه وتردیدی برای مردم باقی نماند.
در این مجال فرصت بررسی تفصیلی همه روایتهایی که در این زمینه وارد شده اند نیست ولذا تنها به ذکر برخی از آنها بسنده می کنیم:
1. ثقة الاسلام کلینی (م 329 ق.) وشیخ مفید (413 - 336ق.) به اسناد خود از امام باقر (علیه السلام) چنین روایت می کنند:
(قال رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) لاصحابه: آمنوا بلیلة القدر، فانه، ینزل فیها امر السنة وان لذلک ولاة من بعدی علی بن ابی طالب واحد عشر من ولده)(66).
پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به یارانش فرمود: به شب قدر ایمان بیاورید؛ همانا در این شب امور یک سال (همه آن چه در یک سال واقع می شود) نازل می گردد، وبرای این موضوع پس از من حاکمان (وپیشوایانی) وجود دارند که عبارتند از، علی بن ابی طالب ویازده تن ازنوادگان او.
2. این دو عالم بزرگوار شیعی روایت دیگری را به همین مضمون از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده اند، که در آن آمده است:
(قال امیرالمؤمنین (علیه السلام) لابن عباس، ان لیلة القدر فی کل سنة وانه ینزل فی تلک اللیلة امرسنة ولذلک الامر ولاة من بعد رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) فقال له ابن عباس: من هم؟ قال: انا واحد عشر من صلی ائمة محدثون)(67).
امیرمؤمنان (علیه السلام) به ابن عباس فرمود: همانا شب قدر در هر سال وجود دارد: ودر آن شب امور یک سال نازل می شود؛ وبرای این موضوع پس ازرسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) حاکمان (وپیشوایانی) قرار داده شده اند. ابن عباس پرسید: آنها که هستند؟ فرمود: من ویازده تن از نسل من، که همه امامانی هستند که حدیث می شوند.
این دو روایت بیان کننده این حقیقت اند که (ملائک) و(روح) که به تعبیر سوره قدر به (اذن) پروردگار خویش در شب قدر نازل می شوند، (کل امر) ویا همه برنامه یک ساله جهان هستی را بر کسی که از سوی خداوند به ولایت برگزیده شده، عرضه می دارند، یعنی در زمان رسول خدا بر آن حضرت وپس از ایشان بر امامانی که یکی پس از دیگری سرپرستی امت اسلام را بر عهده می گیرند، عرضه می شود.
بنابراین، روایات یاد شده علاوه بر بیان مساله امامت وپیش بینی سلسله دوازده گانه جانشینان پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) بیان کننده لزوم استمرار سلسله امامت وضرورت وجود ولی حی خدا در هر زمان نیز هستند؛ زیرا تا جهان باقی است شب قدر تکرار می شود وبی تردید در هر شب قدر می بایست امور یک ساله جهان بر ولی خدا عرضه گردد.
3. در روایت دیگری امام باقر (علیه السلام) از جابر بن عبدالله انصاری، صحابی بزرگوار پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) چنین نقل میکنند:
بر فاطمه (علیها السلام) وارد شدم دیدم که پیش روی او لوحی است که در آن نامهای همه اوصیا ازنسل او نوشته شده است، آنها را برشمردم دیدم که دوازده نفرند وآخرین آنها قائم (علیه السلام) است. سه تن از اوصیا نام (محمد) وسه تن از آنها نام (علی) داشتند.
(دخلت علی فاطمة (علیها السلام) وبین یدیها لوح فیها اسماء الاوصیاء من ولدها، فعددت اثنی عشر آخرهم القائم (علیه السلام) ثلاثة منهم محمد وثلاثة منهم علی)(68).
همچنین ابوبصیر از امام باقر (علیه السلام) روایت می کند که:
(یکون تسعة ائمة بعد الحسین بن علی تاسعهم قائمهم)(69).
بعد از حسین بن علی نه امام خواهند آمد که نهمین آنها قائم ایشان است.
چنین روایاتی ازسایر امامان شیعه نیز نقل شده وآن چه ذکر شد تنها بخش کوچکی از روایات فراوانی است که در آنها به نقل از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) ویا ائمه اهل بیت (علیهم السلام) این موضوع که پس از نبی اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) دوازده امام سرپرستی امت اسلام را بر عهده می گیرند پیش بینی شده ودر آنها تصریح شده که آخرین این پیشوایان مهدی امت وقائم آل محمد (علیهم السلام) است(70).
بنابراین جای هیچ تردیدی باقی نمی ماند که بر اساس پیش بینی پیامبر گرامی اسلام وائمه معصومین (علیهم السلام) می بایست یازده امام از نسل امیرالمؤمنین (علیه السلام) یکی پس از دیگری امامت مسلمانان را بر عهده گیرند. اما اینجا این پرسش مطرح می شود که شما به چه دلیل معتقدید که این پیش بینی به تمام وکمال محقق شده وآخرین امام از سلسله امامان دوازده گانه نیزبه دنیا آمده وبه امامت رسیده است؟ چرا که بسیاری از مردم نه تولد او را دیده اند ونه دوران رشد وبالندگی او را مشاهده کرده اند؟
در پاسخ این پرسش باید گفت که: اولا، ما روایات معتبری از عصر امام عسکری (علیه السلام) در دست داریم که در آنها افرادی جلیل القدر به تولد امام دوازدهم شهادت داده واظهار داشته اند که جانشین امام دوازدهم بر ما معلوم گشته است وثانیا عده زیادی از بزرگان شیعه حضرت را در زمان تولد ودر اوان کودکی دیده وبر این موضوع گواهی داده اند ولذا شبهه در تولد حضرت مهدی (علیه السلام) به عنوان دوازدهمین امام، هیچ جای نمی تواند داشته باشد.
در این جا برای روشن شدن بیشتر موضوع به پاره ای از دلایلی که در بالااز آنها یاد شد اشاره می کنیم:
کسانی که بر تولد امام مهدی (علیه السلام) گواهی داده اند
1. (محمد بن علی بن بلال) که از یاران امام حسن عسکری (علیه السلام) بوده وشیخ طوسی او را ثقه ومورد اعتماد دانسته است(71) نقل می کند که:
خرج الی من ابی محمد قبل مضیه بسنتین یخبرنی بالخلف من بعده، ثم خرج الی من قبل مضیه بثلاثة ایام یخبرنی بالخلف من بعده(72)؛
دو سال پس از وفات ابومحمد (امام حسن عسکری (علیه السلام)) نامه ای از ایشان به دست من رسید که در آن مرا از جانشین خود آگاه کرده بود. همچنین سه روز پیش ازوفات ابومحمد نامه دیگری از ایشان دریافت داشتم که در آن مشخص شده بود آن حضرت چه کسی را جانشین خود ساخته است.
2. از (احمد بن محمد بن عبدالله) یکی از یاران امام حسن عسکری (علیه السلام) چنین روایت شده است:
خرج عن ابی محمد (علیه السلام) حین قتل الزبیری، لعنه الله: (هذا جزاء من اجترا علی الله فی اولیائه، یزعم انه یقتلنی ولیس لی عقب، فکیف رای قدرة الله فیه. وولد له ولد سماه (م ح م د) فی سنة ست وخمسین(73).
هنگامی که (زبیری)(74) که لعنت خدا براو باد، کشته شد نامه ای از ابومحمد (امام حسن عسکری (علیه السلام)) به من رسید، که در آن آمده بود: (این جزای کسی است که حریم خدا را نگه نداشته ودر حق اولیای او گستاخی می کند. او می پنداشت که مرا به قتل می رساند. در حالی که در پی من فرزندی وجود ندارد، اما (دیدی) خداوند قدرت خود را چگونه به او نشان داد؟) در پی این ماجرا در سال 256 ق. فرزندی برای آن حضرت متولد شد که او را (م ح م د) نامید.
3. (احمد بن اسحاق القمی) از جمله معدود افرادی است که حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) او را در جریان تولد فرزند خویش قرار داده است. پیش از آن که روایتی را که در این زمینه از ایشان نقل شده مرور کنیم، بجاست که برای درک جایگاه وموقعیت نامبرده در جامعه شیعی عصر خود توصیفی را که شیخ طوسی از ایشان نموده، نقل کنیم.
شیخ طوسی در کتاب الفهرست در این باره می گوید:
احمد بن اسحاق بن عبدالله بن سعد... بزرگ مرتبه، از یاران خاص ابومحمد (امام حسن عسکری) (علیه السلام) است. او صاحب الزمان (علیه السلام) را مشاهده کرد. او شیخ قمیین وپیک وفرستاده آنها (در نزد امامان شیعه) بوده است(75).
اما روایتی که مرحوم شیخ صدوق از (احمد بن اسحاق) نقل کرده ودر آن نحوه آگاه شدن ایشان از تولد آخرین حجت حق بیان شده به قرار زیر است:

ولدنا مولود فلیکن عندک مستورا، وعن جمیع الناس مکتوما، فانا لم تظهر علیه الا الاقرب لقرابته والولی لولایته، احببنا اعلامک لیسرک الله به مثل ما سرنا به. والسلام(76).
برای ما فرزندی متولد شد. لازم است خبر تولد او را پنهان بداری وبه هیچ کس از مردم بازگو نکنی؛ ما کسی را بر این تولد آگاه نمی کنیم جز خویشاوند نزدیک را به جهت خویشاوندی ودوست رابه جهت ولایتش دوست داشتیم خبر این تولد را به تو اعلام کنیم تا خداوند به جهت آن تو را مسرور سازد، همچنانکه مرا مسرور ساخت. والسلام.
4. احمد بن اسحاق در روایت دیگری می گوید:
سمعت ابا محمد الحسن بن علی العسکری (علیهما السلام) یقول: الحمد الله الذی لم یخرجنی من الدنیا حتی ارانی الخلف من بعدی، اشبه الناس برسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) خلقا وخلقا...(77).
ازابا محمد حسن بن علی عسکری (علیه السلام) شنیدم که فرمود: سپاس خدای را که مرا از دنیا نبرد تا جانشینم را به من نشان دهد. همو که آفرینش وخلق وخویش از همه مردم به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) شبیه تر است...
5. ابوهاشم جعفری (داود بن قاسم) که محضر چهار تن از ائمه، یعنی امام رضا، امام جواد، امام هادی وامام عصر (علیهم السلام) را درک کرده وبه گفته نجاشی وشیخ طوسی در نزد ائمه (عظیم المنزله) و(جلیل القدر) بوده است(78)، چنین نقل می کند:
قلت لابی محمد (علیه السلام) جلالتک تمنعنی من مسالتک، فتاذن لی ان اسائک؟ فقال: سل. قلت: یا سیدی! هل لک ولد؟ نعم، فقلت: فان حدث بک حدث فاین اسال عنه؟ قال: بالمدینه(79).
به ابا محمد (امام حسن عسکری) (علیه السلام) عرض کردم، جلالت شما مانع از این می شود که پرسشی را با شما در میان بگذارم، آیا اجازه می دهید پرسشی از شما داشته باشم؟ فرمود: بپرس. گفتم: آقای من! آیا شما فرزندی دارید؟ فرمود: آری. گفتم: اگر اتفاقی برای شما افتاد سراغ او را در کجا بگیریم؟ فرمود: در مدینه.
6. (حمدان بن احمد القلانسی) که از فقهای کوفه بود و(کشی) او را توثیق نموده(80)، نقل می کند که:
قلت للعمری: قد مضی ابومحمد؟ فقال لی: قد مضی ولکن قد خلف فیکم من رقبته مثل هذه؛ واشار بیده(81).
به عمری (عثمان بن سعید) گفتم: آیا ابو محمد (امام حسن عسکری (علیه السلام)) از دنیا رفت؟ گفت: آری او از دنیا رفت اما کسی را درمیان شما جانشین خود قرار داد که گردن او این چنین است؛ در این حال با دستان خود (به گردنش) اشاره(82) می کرد.
کسانی که امام مهدی (علیه السلام) را دیده اند

آن چه گذشت نمونه هایی از کلمات افراد معتمد وصاحب نام شیعه در زمان امام حسن عسکری (علیه السلام) بود که در آن ها به طرق مختلف بر تولد فرزند امام یازدهم وآخرین حجت حق گواهی داده شده بود. حال به بررسی کلمات کسانی می پردازیم که خود حضرت مهدی (علیه السلام) را به هنگام تولد ویا پس از آن مشاهده کرده اند:
1. اولین شاهد تولد امام عصر (علیه السلام) (حکیمه) دختر بزرگوار امام جواد (علیه السلام) وعمه امام حسن عسکری (علیه السلام)(83) است.
شیخ صدوق (م 381 ق.) در کتاب کمال الدین وتمام النعمة جریان تولد امام مهدی (علیه السلام) را به نقل از بانو حکیمه به تفصیل بیان کرده است(84). اما ما در این جا به روایتی که در الکافی در همین زمینه نقل شده بسنده می کنیم.
(محمد بن القاسم بن حمزة بن موسی بن جعفر) یکی از نوادگان امام موسی کاظم (علیه السلام) که از اصحاب امام هادی (علیه السلام) به شمار می آید(85) چنین روایت کرده است:
حدثتنی الحکیمة ابنة محمد بن علی - وهی عمة ابیه - انها راته لیلة مولده وبعد ذلک(86).
حکیمه دختر محمد بن علی، که عمه پدر او (مهدی) نیز هست، برای من نقل کرد که: او (فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام)) را در شب تولد وبعد از آن دیده است.
2. محمد بن یعقوب کلینی به سند خود از (محمد بن اسماعیل بن موسی بن جعفر) از نوادگان امام هفتم شیعیان که در زمان خود سالخورده ترین نواده رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در عراق به شمار می آمده(87)، چنین نقل می کند:
رایته بین المسجدین وهو غلام (علیه السلام)(88)
من (فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام)) در حالی که جوان نورسی بود در بین دو مسجد مشاهده کردم.
3. (عمرو الاهوازی) نیز از جمله کسانی است که حضرت صاحب (علیه السلام) را در کودکی دیده است. روایتی که مرحوم کلینی در این زمینه از ایشان نقل کرده، به شرح زیر است:
(ارانیه ابومحمد (علیه السلام) وقال: هذا صاحبکم)(89).
ابومحمد (امام حسن عسکری) (علیه السلام) او را به من نشان داد وگفت: این صاحب شماست.
4. شیخ صدوق در کتاب کمال الدین وتمام النعمة از (احمد بن اسحاق) که پیش از این ذکر او گذشت، چنین نقل می کند:
دخلت علی ابی محمد بن الحسن بن علی (علیهما السلام) وانا ارید ان اساله عن الخلف (من) بعده، فقال لی مبتدئا: یا احمد بن اسحاق! ان الله تبارک وتعالی لم یخل الارض منذ خلق آدم (علیه السلام) ولا یخلیها الی ان تقوم الساعة من حجة الله علی خلقه... قال: فقلت، له: یا ابن رسول الله فمن الامام والخلیفة بعدک؟ فنهض (علیه السلام) مسرعا فدخل البیت، ثم خرج وعلی عاتقه غلام کان وجهه القمر لیلة البدر من ابناء الثلاث سنین، فقال: یا احمد بن اسحاق لولا کرامتک علی الله عز وجل وعلی حججه ما عرضت علیک ابنی هذا، انه سمی رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) وکنیته، الذی یملاء الارض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما...(90)
خدمت ابا محمد حسن بن علی (علیه السلام) رسیدم ومی خواستم از ایشان در مورد جانشین پس از او پرسش کنم. آن حضرت پیش از آن که من سؤالی کنم، فرمود: ای احمد بن اسحاق! همانا خداوند تبارک وتعالی، از آن هنگام که آدم (علیه السلام) را آفرید زمین را از حجت خدا بر آفریدگانش خالی نگذاشته، وتا زمانی هم که قیامت برپا شود خالی نخواهد گذاشت... گفتم: ای پسررسول خدا! پیشوا وجانشین پس از شما کیست؟ آن حضرت با شتاب به درون خانه رفت ودر حالیکه پسر بچه سه ساله ای را که رویی همانند ماه تمام داشت، بر دوش خود حمل می کرد، برگشت وگفت: ای احمد بن اسحاق!اگر درنزد خداوند (عز وجل) وحجتهای او گرامی نبودی این پسرم را به تو نشان نمی دادم. همانا او همنام رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وهم کنیه اوست. او کسی است که زمین را از عدل وداد پر می سازد همچنان که از ظلم وجور پر شده بود.
5. (جعفر بن محمد بن مالک الفراری) از گروهی از شیعیان که از آن جمله اند: علی بن بلال، محمد بن معاویة بن حکیم، حسن بن ایوب، نقل می کند که:
ما به خدمت ابامحمد حسن بن علی (علیه السلام) رسیدیم تااز آن حضرت در مورد حجت پس از ایشان پرسش کنیم. جمعیتی بالغ بر چهل نفر در خانه حضرت اجتماع کرده بودند. در این میان عثمان بن سعید عمرو العمری به سوی آن حضرت رفت وگفت: ای پسررسول خدا می خواهیم از چیزی سؤال کنیم که شما از من بدان آگاه ترید. حضرت فرمود: بنشین ای عثمان! ودلگیر شد وخواست از مجلس خارج شود که حضرت فرمود: کسی از این جا خارج نشود. کسی از ما خارج نشد. پس از ساعتی، حضرت (علیه السلام) عثمان را صدا زد وعثمان از جا برخاست.
حضرت فرمود: آیا به شما بگویم برای چه به اینجا آمده اید؟همه گفتند: آری، ای پسر رسول خدا. پس فرمود: آمده اید که از من در مورد حجت بعد از من سؤال کنید. گفتند: آری. در این هنگام پسر بچه ای همچون پاره ماه که از همه مردم به ابا محمد (علیه السلام) شبیه تر بود به مجلس درآمد. حضرت فرمود: پس از من، این امام شما وجانشین من بر شماست، از او پیروی کنید وپس از من از یکدیگر پراکنده نشوید که در دین خود دچار هلاکت ونابودی می شوید. آگاه باشید که از امروز به بعد هیچ یک از شما او را نخواهید دید تا عمری از او بگذرد.
پس آن چه عثمان به شما می گوید بپذیرید، به دستورات او سر نهید، وسخن او را بپذیرید، که او نماینده امام شماست، وسررشته امور به او سپرده شده است(91).
6. (ابراهیم بن ادریس) که بنا به گفته شیخ طوسی وبرقی از اصحاب امام هادی؛ (علیه السلام) بوده است(92)، جریان ملاقات خود با حضرت صاحب (علیه السلام) را چنین نقل می کند:
پس از درگذشت ابومحمد (امام حسن عسکری (علیه السلام)) ایشان (حضرت مهدی) (علیه السلام) را در حالی که جوانی نورس بود دیدم وسر ودست ایشان را بوسیدم.
7. (ابوالادیان بصری)، که در مراسم تشییع وخاکسپاری امام یازدهم حضور داشته شاهد نماز خواندن امام مهدی (علیه السلام) بر پیکر پدر بزرگوار خویش بوده است. روایتی که در این زمینه از او نقل شده به قرار زیر است:
من در خدمت حسن بن علی بن محمد (امام یازدهم) (علیه السلام) کار می کردم ونوشته های او را به شهرها می بردم در مرض موتش شرفیاب حضور او شدم ونامه هایی نوشت وفرمود: اینها را به مدائن برسان. چهارده روز سفرت طول می کشد وروز پانزدهم وارد (سر من رای) (سامرا) می شوی وواویلا از خانه من می شنوی ومرا روی تخته غسل می بینی.
ابوالادیان گوید: عرض کردم: ای آقای من! چون این پیشامد واقع شود به جای شما کیست؟ فرمود: هرکس جواب نامه های مرا از تو خواست او بعد من قائم (به امر امامت) است. عرض کردم: نشانه ای بیفزایید.
فرمود: هرکس بر من نماز خواند او است قائم بعد از من. عرض کردم: بیفزایید. فرمود: هرکس به آن چه در همیان است خبر داد اوست قائم بعد از من، هیبت حضرت مانع شد که من بپرسم در همیان چیست. من نامه ها را به مدائن رسانیدم وجواب آن ها را گرفتم وچنان که فرموده بود روز پانزدهم به (سر من رای) برگشتم ودر خانه اش واویلا بود وخودش روی تخته غسل بود. بناگاه دیدم (جعفر کذاب) پسر علی، برادرش بر در خانه است وشیعه گرد او جمعند وتسلیت می دهند وبه امامت تهنیت می گویند. با خود گفتم: اگر امام این است که امامت باطل است؛ زیرا می دانستم که جعفر شراب می نوشد ودر (جوسق) قمار می کند وتنبور هم می زند.
من نزدیک او رفتم وتسلیت گفتم وتهنیت دادم وچیزی از من نپرسید. سپس (عقید) (خادم حضرت عسکری) بیرون آمد وگفت: ای آقای من! برادرت کفن شده است برخیز وبر او نماز بگذار. جعفر بن علی با شیعیان او که اطرافش بودند وارد حیاط شد وپیشاپیش شیعیان (سمان) (عثمان بن سعید عمری) بود و(حسن بن علی) معروف به (سلمه). وقتی وارد صحن خانه شدیم جنازه حسن بن علی بر روی تابوت کفن کرده بود.
جعفر جلو ایستاد که بر برادرش نماز بخواند. چون خواست (الله اکبر) بگوید؛ کودکی با صورتی گندمگون، موهایی مجعد ودندانهایی که در بین آنها فاصله بود، از اتاق بیرون آمد وردای جعفر را عقب کشید وگفت: ای عمو! من سزاوارم که به جنازه پدرم نماز گزارم عقب بایست. جعفر با روی درهم ورنگ زرد عقب ایستاد وآن کودک جلو ایستاد وبر او نماز خواند و(آن گاه حضرت عسکری) در کنار قبر پدرش به خاک سپرده شد. سپس (آن) کودک گفت: ای بصری! جواب نامه ها را که با توست بیاور. آنها را به وی دادم وبا خود گفتم: این دو نشانه؛ باقی می ماند همیان.
سپس نزد جعفر بن علی رفتم که داشت ناله وفریاد می کرد واز دست آن کودک می نالید. (حاجز وشا) به او گفت: ای آقای من! آن کودک کیست تا ما بر او اقاله دلیل کنیم. گفت: به خدا من تاکنون نه او را دیده ام ونه می شناسم. ما هنوز نشسته بودیم که چند نفر از قم آمدند واز حسن بن علی (علیه السلام) پرسش کردند ودانستند که فوت شده است. گفتند: به چه کسی باید تسلیت بگوییم؟
عده ای به جعفر بن علی اشاره کردند. آنها بر او سلام کردند واو را تسلیت دادند وبه امامت تهنیت گفتند واظهار داشتند که نامه ها واموالی که با ماست بگو نامه ها از کیست واموال چقدر است؟ جعفر از جا پرید وجامه های خود را تکان داد وگفت: از ما علم غیب می خواهید؟! خادمی از میان خانه بیرون شد وبه آنها گفت: نامه هایی که با شماست از فلان وفلان است ودر همیان هزار اشرفی است که ده تای آنها قلب است. آنها نامه ها واموال را به دست او سپردند وگفتند: آن که تو را به خاطر اینها فرستاده است او امام است...(93)
شایان ذکر است که در برخی از منابع تاریخی از (ابوعیسی متوکل) به عنوان کسی که بر پیکر امام حسن عسکری (علیه السلام) نماز گزارده یاد شده است؛ اما این نقل تاریخی روایت شده را به این صورت می توان جمع کرد که: ابتدا در خانه حضرت عسکری (علیه السلام) وبا تعداد محدودی از خواص اصحاب بر پیکرشان نماز خوانده شده وبعد از آن، حضرت را برای تشییع جنازه به بیرون از خانه انتقال داده اند ودر آن جا فرد دیگری به طور رسمی بر پیکر آن جناب نمازگزارده است(94).
غیبت مفهوم وعلل آن
شاید بتوان گفت در طول اعصار وقرون هیچ موضوعی به اندازه قیام مصلحی جهانی - که تمامی بشریت را به سوی سعادت ونیکبختی ابدی رهنمون می سازد وداد مظلومان را از ظالمان باز می ستاند - فکر آدمیان را به خود مشغول نداشته است. واز این رو اقوام ومذاهب گوناگون هر یک به نوعی در انتظار ظهور ابرمردی که سمبل تمام آرمانهای بشر به حساب می آید به سر می برند تا سرانجام روزی جهان را از عدل وداد پرسازد.
اما در این میان اعتقادی که در میان مسلمانان وبه خصوص شیعیان در مورد قیام وانقلاب مهدی موعود (علیه السلام) به عنوان مصلح کل ومنجی عالم بشریت وجود دارد، اعتقادی است که در عین دارا بودن جنبه های آرمانی از ریشه های عمیق ومستحکم مکتبی نیز برخوردار ومتکی بر بیانات تردیدناپذیر پیشوایان معصوم دین است.
علما ومتفکران اسلامی نیز در طول قرون متمادی ضمن بیان کلمات واحادیث پیشوایان دین در زمینه ظهور قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) این اعتقاد را ترویج داده وضمن پاسداری از اندیشه مهدویت وتحکیم مبانی فکری انتظار ظهور مصلح جهانی، به پاسخ شبهات مخالفین در این باب پرداخته وبر استواری این اندیشه افزوده اند.
قبل از آن که وارد بحث از مفهوم غیبت امام عصر (علیه السلام) شویم بهتر است ابتدا به این سؤال پاسخ دهیم که وجه تقسیم غیبت آن حضرت به غیبت صغری وکبری چه بوده، تفاوت این دو در چیست واصولا مرز زمانی مشخص کننده این دو غیبت از یکدیگر چگونه تعیین می شود؟
در روایات ما به طور مکرر از دو غیبت آن حضرت صحبت شده واز سالها پیش از تولد امام مهدی (علیه السلام) بر این موضوع تصریح شده که حضرتش دو غیبت خواهند داشت که هر یک با دیگری متفاوت است.
در اینجا به چند روایت که در این زمینه وارد شده است اشاره می کنیم:
مرحوم (شیخ طوسی) (460 - 385 ق) در کتاب الغیبة حدیثی از امام صادق (علیه السلام) نقل میکند که در آن امام خطاب به یکی ازاصحاب خود می فرماید:
یا حازم ان لصاحب هذا الامر غیبتین یظهر فی الثانیة...(95)
ای حازم بدان که برای صاحب این امر دو غیبت است که پس از دومین غیبت او ظهور خواهد کرد.
همچنین امین الاسلام مرحوم (طبرسی) (م 548 ق.) در کتاب (اعلام الوری حدیثی را نقل می کند که در آن ابوبصیر خطاب به امام صادق (علیه السلام) عرض می کند که:
کان ابوجعفر (علیه السلام) یقول: لقائم آل محمد غیبتان واحدة طویلة والاخرة قصیرة.
حضرت باقر (علیه السلام) می فرمود که برای قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) دو غیبت است که یکی از دیگری کوتاهتر است (نظر شما در این مورد چیست؟)
آن گاه امام در پاسخ ابوبصیر می فرماید:
نعم یا ابابصیر احدیهما اطول من الاخری...(96)
آری ای ابوبصیر (چنان که گفتی) یکی از این دو غیبت از دیگری طولانی تر خواهد بود.
و(محمد بن ابراهیم نعمانی) (م 360 ق) در کتاب الغیبة روایت دیگری را از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که در آن جا امام می فرماید:
ان لصاحب هذاالامر غیبتین احدیهما تطول حتی یقول بعضهم: مات وبعضهم یقول: قتل وبعضهم یقول: ذهب...(97)
برای صاحب این امر دو غیبت است که یکی از آنها چنان به درازا می کشد که بعضی میگویند: (آن حضرت) دیگر مرده است وبعضی دیگر می گویند: او به قتل رسیده است وبعضی هم می گویند: او دیگر رفته است...
مرحوم نعمانی پس از بیان نه حدیث که همین مضمون حدیث بالا را دارند می فرماید:
احادیثی که در آنها وارد شده است که امام قائم (علیه السلام) دو غیبت دارند، همه از جمله احادیثی هستند که در نزد ما صحیح به حساب می آیند، وخداوند نیز صدق گفتار امامان ما را آشکار ساخته است(98).
ایشان در ادامه کلامشان به تعریف غیبت صغری وکبری پرداخته ومی فرماید:
اولین غیبت آن حضرت غیبتی است که در آن نمایندگانی از طرف امام به عنوان واسطه میان مردم وآن حضرت منصوب شده اند که در میان مردم آشکارا به سر می برند وبه واسطه آنها مشکلات علمی مردم حل شده وپاسخ سؤالات ومعضلات آنها داده می شود. این غیبت، غیبت کوتاهی است که مدت آن به سر آمده وزمان آن گذشته است.
اما غیبت دوم، غیبتی است که در آن واسطه ها ونمایندگانی (که میان مردم وامام عصر وجود داشتند) به خاطر مصلحتی که خداوند اراده کرده برداشته شده اند(99).
حال که با نمونه هایی از کلمات ائمه اطهار (علیهم السلام) در مورد دو غیبت صغری وکبری آشنا شدید، بهتر است به پاسخ این سؤال بپردازیم که از نظر زمانی دو غیبت چگونه از یکدیگر تفکیک می شوند.
علمای شیعه در مورد زمان پایان غیبت صغری با یکدیگر اختلاف نظر ندارند، اما در مورد اینکه غیبت صغری از چه زمانی شروع شده است، میان آنان اختلاف وجود دارد؛ برخی معتقدند این غیبت با تولد امام عصر (علیه السلام) آغاز شده است وبرخی دیگر بر این عقیده اند که آغاز آن با وفات پدر ارجمند آن حضرت، امام عسکری (علیه السلام) بوده است.
(شیخ مفید) (م 413 ق) در کتاب الارشاد قول اول را پذیرفته ومی فرماید:
غیبت کوتاهتر آن حضرت از زمان تولد ایشان شروع شده وتا زمانی که رابطه شیعیان با آن جناب از طریق نمایندگان وواسطه ها نیز قطع می گردد، ادامه می یابد، وغیبت طولانی تر نیز از زمان پایان غیبت اول تا روزی که حضرتش با شمشیر قیام خود را آغاز نماید، به درازا خواهد کشید(100).
مرحوم (طبرسی) (م 548 ق) نیز در کتاب اعلام الوری همین قول را پذیرفته واز همین رو مدت غیبت صغری را هفتاد وچهار سال ذکر کرده است(101). یعنی از سال 255 ق. زمان تولد امام زمان (علیه السلام) تا سال 329 ق. سال وفات آخرین نائب از نواب چهارگانه امام عصر (علیه السلام).
کسانی دیگر از بزرگان فقها ومحدثان شیعه وهمچنین بسیاری از تاریخ نگاران نیز آغاز غیبت صغری را از زمان تولد حضرت مهدی (علیه السلام) محاسبه کرده اند، اما گروهی نیز ابتدای غیبت صغری را سال 260 ق. یعنی سال وفات حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) گرفته اند که بدین ترتیب مدت غیبت صغری قریب به 69 سال خواهد بود.
مؤلف کتاب تاریخ الغیبة الصغری در کتاب خود سعی کرده که با بیان دلایلی قولی را که مبدا غیبت صغری را تولد امام عصر (علیه السلام) می داند رد کرده وثابت نماید که ابتدای غیبت صغری در حقیقت از زمان امام حسن عسکری (علیه السلام) بوده است.
در اینجا به طور مختصر استدلال ایشان را بر این موضوع نقل کرده وتحقیق بیشتر در این باب را به فرصتی دیگر وامی گذاریم:
چون تعیین نواب اربعه به عنوان واسطه میان امام عصر (علیه السلام) وشیعیان حضرتش پس از وفات امام حسن عسکری (علیه السلام) صورت می گیرد، واز طرف دیگر وجه تمایز اصلی زمان غیبت کبری وغیبت صغری وجود همین نواب وواسطه های ارتباطی است - که تنها در زمان غیبت صغری عهده دار ابلاغ پیامهای حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) می باشند - وپس از آن ارتباط حضرتش به کلی با مردم قطع می شود. از این رو باید بگوییم که غیبت صغری در اصل از زمان وفات امام حسن عسکری (علیه السلام) وتعیین اولین نایب خاص آغاز می گردد(102).
از آن چه تاکنون گفته شدمعلوم گردید که غیبت کبری از نظر زمانی به آن محدوده زمانی گفته می شود که آغازش سال 329 ق، سال وفات آخرین سفر ونماینده خاص آن حضرت یعنی (ابوالحسن علی بن محمد السمری) است وپایانش روزی که به امر حق تعالی مهدی موعود (علیه السلام) قیام خود را آغاز نماید.
مفهوم غیبت
پس از آن که حد ومرز زمانی صغری وکبری برای ما مشخص گردید نوبت این می رسد که به یک بحث اساسی در مورد مفهوم غیبت امام عصر (علیه السلام) پرداخته وچگونگی این غیبت را مشخص کنیم.
از بررسی روایات وارد شده در باب غیبت آن حضرت چنین به دست می آید که در مورد چگونگی غیبت دو صورت قابل تصور است(103)، که ما در اینجا با بیان این دو صورت قدری پیرامون آنها صحبت خواهیم کرد.
اولین صورتی که برای غیبت آن حضرت متصور است، همان مفهومی است که به طور متعارف در اذهان مردم در مورد غیبت آن حضرت وجود دارد، یعنی این که امام مهدی (علیه السلام) در طول مدت غیبت خویش از نظر جسمی از انظار مردم به دور بوده واگر چه آن حضرت در این مدت مردم را می بینند واز حال آنها با خبر می شود، اما کسی توان دیدن ایشان را نداشته وبا حضرتش مواجه نمی شود.
نعمانی در کتاب الغیبة چهارحدیث نقل میکند که همه بیانگر همین صورت اول است، که از جمله می توان به این روایت امام صادق (علیه السلام) اشاره نمود که حضرتش می فرماید:
یفقد الناس امامهم، یشهد المواسم فیراهم ولایرونه(104).
(در زمان غیبت) مردم امام خویش را نمی یابند، با اینکه او در موسم حج حاضر می شود ومردم را می بیند، اما کسی او را نمی بیند.
(شیخ صدوق) (م 381 ق) نیز درکتاب کمال الدین روایتی را از امام رضا (علیه السلام) نقل می کند که وقتی از آن حضرت در مورد قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) سؤال می کنند حضرتش می فرماید:
لایری جسمه، ولایسمی باسمه...(105)
جسم (آن حضرت) دیده نمی شود وبه اسم نام برده نمی شود.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز، در روایتی می فرماید:
ان حجتها علیها قائمة، ماشیة فی طرفها، داخلة فی دورها وقصورها، جوالة فی شرق هذا الارض وغربها، تسمع الکلام وتسلم علی الجماعةتری ولاتری الی الوقف والوعد ونداء المنادی من السماء الا ذلک یوم فیه سرورولد علی وشیعته(106).
حجت خدا بر روی زمین بر آن ایستاده، در راههای آن حرکت می کند ودر قصرها وخانه های آن داخل می شود. او شرق وغرب زمین را در می نوردد، سخنان مردم را می شنود وبر جماعت آنها سلام می کند. او مردم را می بیند اما کسی او را نمی بیند تا زمانی که وقت ظهور در رسد ووعده الهی تحقق یابد وندای آسمانی طنین انداز شود. همانا آن روز، روز شادی وسرور فرزندان علی وشیعیان اوست.
حاصل روایات بالا این می شود که: در طول زمان غیبت، به خاطر مصالحی - که بعد از این بدانها اشاره خواهیم کرد - امام عصر (علیه السلام) بکلی از دیدگان مردم غائب بوده وجز در موارد بسیار اندک وآن هم در مقابل بندگان خاص خداوند حاضرنمی شوند.
اما صورت دومی که می توان برای غیبت ولی عصر (علیه السلام) تصور نمود این است که: اگر چه آن حضرت در طول زمان غیبت در میان مسلمانان حضور می یابند وبا آنها مواجه می شوند، اما کسی آن امام را نمی شناسد وپی به هویت واقعی ایشان نمی برد. بنابراین فرض: امام مهدی (علیه السلام) در هر شهر ومکانی که اراده کند حضور می یابد، ومانند سایر مردم به زندگی می پردازد اما کسی از حقیقت حال ایشان آگاه نمی شود.
روایاتی وجود دارد که می توان از آنها صورت دوم را استفاده کرد. از جمله روایتی که شیخ طوسی در کتاب الغیبة از دومین نائب خاص آن حضرت یعنی (محمد بن عثمان العمری) نقل میکند که ایشان می فرماید:
والله ان صاحب هذا الامر لیحضر الموسم کل سنة، یری الناس ویعرفهم ویرونه ولایعرفونه(107).
به خدا قسم صاحب این امر هر سال درموسم حج حضور می یابد، در حالی که او مردم را می بیند وآن ها را می شناسد، اما مردم با اینکه می بینند او را نمی شناسند.
امام صادق (علیه السلام) نیز درباره نحوه غیبت آن حضرت چنین می فرماید:
فما تفکر هذه الامة ان یکون الله یفعل ما فعل بیوسف وان یکون صاحبکم المظلوم المحجور حقه صاحب هذاالامر یتردد بینهم ویمشی فی اسواقهم ویطاء فرشهم ولایعرفونه حتی یاذن الله ان یعرفهم نفسه کما اذن لیوسف حین قال له اخوته: (أانک لانت یوسف؟ قال: انا یوسف)(108).
چگونه امت این موضوع را که خداوند با حجتش همان گونه رفتار می کند که با یوسف رفتار کرد، انکار می کند؟ همچنین چگونه انکار میکند که صاحب مظلوم شما، همان که از حقش محروم شده صاحب این امر (حکومت) است، در میان ایشان رفت وآمد می کند، در بازارهایشان راه می رود وبر فرش آنها قدم می نهد. اما او را نمی شناسند، تا زمانی که خداوند به او اجازه دهد که خودش را معرفی کند، همچنانکه به یوسف اجازه داد، آن زمان که برادرانش از او پرسیدند: (آیا تو یوسف هستی؟) پاسخ دهد که (بلی، من یوسف هستم).
بنابراین فرض برای حفظ امام از شر دشمنان لازم نیست که آن حضرت از نظر جسمی از جامعه دور وازدیدگان پوشیده باشند بلکه همین قدر که آن حضرت در میان مردم شناخته نشوند وهویت حضرتش بر آنها پوشیده باشد کفایت می کند، شاید از همین روست که ائمه ما از مردم می خواستند اسم وعنوان مهدی (علیه السلام) را پوشیده دارند ودر پی شناسایی حضرتش نباشند، چنان که در توقیعی که از ناحیه مقدسه امام زمان (علیه السلام) برای محمد بن عثمان، نائب خاص آن حضرت، صادر شده در پاسخ کسانی که در پی دانستن اسم وعنوان حضرتش بودند آمده است:
اما السکوت والجنة واما الکلام والنار، فانهم ان وقفوا علی الاسم ازاعوه، وان وقفوا علی المکان دلوا علیه(109).
مردم باید یا سکوت کنند ودر نتیجه بهشت را برگزینند، ویا در پی سخن گفتن (از مهدی) ودر نتیجه داخل شدن در جهنم باشند، چرا که مردم اگر بر اسم آن حضرت واقف شوند آن را منتشر می سازند (ودر نتیجه دشمنان نیز باخبر می شوند) واگر از جایگاه او مطلع شوند آن را به دیگران نیز نشان می دهند.
آن چه از توجه به این توقیع به دست می آید این است که حضرتش با مخفی داشتن نام وعنوان ومکان خویش براحتی می توانند از شر دشمنان در امان باشند، ودر این صورت دیگر نیازی نیست که حتما آن امام از نظر جسمی هم از نظرها به دور باشند.
آن چه معنای دوم را تایید می کند سخنان کسانی است که در زمان غیبت کبری آن حضرت را مشاهده نموده وحالات مختلفی را برای حضرتش برشمرده اند. چنانکه از کلمات آنها بر می آید حضرت مهدی (علیه السلام) گاه در موسم حج وبا لباس احرام همچون سایر حجاج با آن ها روبرو شده، گاه در لباس تجار وشمایلی که مخصوص تجارت پیشگان است، وگاه در صورت یک عرب معمولی که در بیابانها راه را بر گمشدگان می نمایاند وصورتهای مختلف دیگری که از مجموع اقوال افراد سعادتمندی که به زیارت آن حضرت نائل شده اند بر می آید، وهمه حکایت از این دارد که حضرتش از نظر ظاهری با انتخاب پوششهای مختلف هویت واقعی خود را بر دیدارکنندگان مخفی داشته وآنان در نگاه اول غالبا موفق به شناخت آن حضرت نشده اند، وتنها پس از مفارقت آن جناب از ایشان بوده که پی به هویت واقعی شخصی که با او دیدار کرده اند، برده اند(110).
علل غیبت
پس از شناخت مفهوم غیبت به یک بحث مهم در زمینه غیبت می رسیم وآن بررسی علل وعواملی است که باعث غیبت آن حضرت گردیده است.
علل وعوامل مختلفی برای غیبت امام عصر برشمرده شده وروایات ما نیز به بعضی از آنها اشاره کرده اند، که در مجموع می توان گفت دو موضوع به عنوان مهمترین علل غیبت در کلمات ائمه معصومین (علیهم السلام) وارد شده است، اول اینکه حفظ جان آن حضرت اقتضا می کند که وجود شریفش از دیدگان پنهان بماند تا دست دشمنان به ایشان نرسد. چنانکه در روایات متعددی که مرحوم شیخ صدوق در کتاب کمال الدین وتمام النعمة ذکر می کند، بدین موضوع اشاره شده است که از جمله می توان به این روایت اشاره نمود که وقتی راوی از امام صادق (علیه السلام) در مورد علت غیبت امام عصر سؤال می کند، آن حضرت می فرماید:
یخاف علی نفسه الذبح(111).
(بدین خاطر که) او از قربانی شدن خویش هراس دارد.
نعمانی نیز در کتاب خود روایات چندی را با همین مضمون در باب علل غیبت امام عصر نقل می کند(112).
دومین موضوعی که به عنوان علل غیبت در روایات ما بدان اشاره شده است این است که آن حضرت از این رو در غیبت به سر می برند که می خواهند در هنگام ظهور خود برخلاف اجداد خویش بیعت حکام جور را بر گردن نداشته باشند.
چنانکه در خبری که شیخ صدوق در کتاب کمال الدین از امام رضا (علیه السلام) نقل می کند آمده است:
(از این رو قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) در غیبت به سر می برد) که در هنگام ظهور وقیام به شمشیر بیعت وعهد وپیمان کسی را بر گردن خویش نداشته باشد(113).
در توقیعی که از ناحیه مقدسه صادر شده نیز به این موضوع اشاره شده وحضرتش می فرماید:
لم یکن احد من آبائی الا وقعت فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه وانی اخرج حین اخرج ولا بیعة لاحد من الطواغیت فی عنقی...(114)
هرکدام از اجداد من بیعت یکی از سرکشان عصر را بر گردن داشتند اما من در زمانی که قیام خویش را آغاز می کنم بیعت هیچ کدام از سلاطین سرکش را بر عهده ندارم.
در احادیث ما به موضوعات دیگری نیز به عنوان عواملی برای غیبت امام عصر (علیه السلام) اشاره شده است که ما در اینجا از بیان آن ها خودداری کرده وبهتر دیدیم با یک بررسی تاریخی به ریشه یابی زمینه های غیبت آن امام بپردازیم تا از این طریق بتوانیم بصرت بیشتری نسبت به علل ریشه ای غیبت وعدم حضور امام در متن جامعه پیدا کنیم.
بر هر پژوهشگر تاریخ زندگانی ائمه دوازده گانه شیعه این موضوع مسلم است که هر چه ما از عصر امام علی (علیه السلام) بیشتر فاصله می گیریم از میزان حضور امامان معصوم در متن وقایع جامعه کاسته شده، وفشار وتهدیدات خلفای جور از یک سو ونااهلی مردم زمانه از سوی دیگر سبب می گردد که روز به روز ازتعداد یاران باوفا در گرداگرد ائمه عصر کم شده ودر نتیجه ایشان خود را در غربت وتنهایی بیشتری احساس کنند.
به بیان دیگر جامعه اسلامی روز به روز لیاقت خود را برای پذیرش امام معصوم بیشتر از دست داده تا جایی که هر چه به عصر غیبت صغری نزدیکتر می شویم از ارتباط مستقیم ائمه با مردم وحضور عملی ایشان در جامعه کمتر می شود.
چنان که در زندگانی امام هادی وامام عسکری (علیهما السلام) این نکته بخوبی مشهود است، ومی بینیم که امام هادی (علیه السلام) در حدود سی سال پیش از میلاد امام عصر (علیه السلام) رفته رفته ارتباط خود را با مردم زمان خویش کم کرده وجز با قلیلی از یاران خاص خود تماس نمی گرفتند.
امام عسکری (علیه السلام) نیز که درعصر خود بیشتر از طریق مکاتبه ونامه نگاری با یاران خود ارتباط برقرار میکردند وبسیاری از امور شیعیان خود را از طریق نمایندگان ووکیلانی که تعیین فرموده بودند حل وفصل می کردند وکمتر با آنها به طور مستقیم مواجه می شدند.
برای روشنتر شدن این موضوع عبارتی را که (مسعودی) در اثبات الوصیة آورده، نقل میکنیم:
ان الامام الهادی (علیه السلام) کان یحتجب عن کثیر من موالیه الا عن عدد قلب من خواصه، وحین افضی الامر الی الامام الحسن العسکری (علیه السلام) کان یتکلم من وراء الستار مع الخواص وغیرهم، الا فی الاوقات التی یرکب فیها الی دارالسلطان(115).
امام هادی (علیه السلام) خود را از بسیاری از یاران وشیعیانشان پوشیده می داشتند وجز تعداد اندکی از یاران خاص آن حضرت ایشان را نمی دیدند، وهنگامی که نوبت به امامت امام حسن عسکری (علیه السلام) رسید ایشان چه با یاران خاص خود وچه با مردم عادی از پشت پرده سخن می گفتند، وکسی که ایشان را نمی دید مگر در هنگامی که آن حضرت برای رفتن به دارالخلافه از خانه خارج می شد.
البته بعضی از تاریخ نگاران کلام مسعودی را مبالغه آمیز توصیف کرده اند(116)، اما در مجموع می توان از این کلام وبه قرینه سایر اسناد تاریخی استناد نمود که ارتباط امام هادی وامام عسکری (علیهما السلام) با جامعه بسیار تقلیل یافته بوده، وآن دو امام بر شیوه ائمه قبل از خود نبوده وبا مردم ارتباط چندانی نداشته اند.
حاصل کلام ما در اینجا این می شود که چون میان قابلیتها وشایستگیهای ذاتی مردم برای پذیرش امام معصوم ومیزان حضور امام در جامعه ارتباطی متقابل وجود دارد به هر اندازه که جامعه شایستگی ولیاقت خود را از دست داده واز ارزشهای الهی فاصله بگیرد، امام معصوم نیز که یکی از تجلیات رحمت الهی به شمار می آید، از جامعه فاصله گرفته واز حضور خود در جامعه می کاهد. چرا که رحمت الهی در جایی فرود می آید، که سزاوار رحمت باشد. به تعبیر دیگر به مصداق قاعده ای که قرآن کریم بیانا می دارد:
ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم...(117)
خداوند نعمتی را که به قومی ارزانی داشته از آنها منع نمی کند مگر آن که خود آن قوم از نظر درونی تغییر یابند (وشایستگی دارا بودن آن نعمت را از دست دهند).
آن گاه که جامعه اسلامی دگرگون شد ومسلمانان از نظر درونی تغییر یافته وارزشهای الهی خود را از دست دادند، خداوند نیز نعمت وجود امام معصوم در میان مردم را که از بزرگترین نعمتهای الهی به شمار می آید، از آنها گرفت، وامام رو در نقاب غیبت کشید.
شاهد بر این مدعا روایتی است که از امام محمد باقر (علیه السلام) نقل شده ودر آن آمده است:
اذا غضب الله تبارک وتعالی علی خلقه، نحانا عن جوارهم(118).
هنگامی که خداوند از آفریدگانش خشمگین شود، ما (اهل بیت) را از مجاورت با آنها دور می سازد.
باشد تا با گذشت اعصار مردم به خسارت بزرگی که از ناحیه فقدان معصوم در میان خود متحمل شده اند پی برده وبار دیگر آماده پذیرش نعمت بزرگ الهی یعنی حضور مستمر امام معصوم در جامعه شوند.
این معنا که ظهور مجدد امام مترتب بر آماده شدن شرایط در جامعه اسلامی ووجود یاران وانصاری وفادار برای امام می باشد از روایات متعددی استفاده می شود، از جمله روایتی که از امام موسی کاظم (علیه السلام) نقل شد، که ایشان خطاب به یکی از یاران خود می فرماید:
یابن بکیر انی لاقول لک قولا قد کانت آبائی (علیهم السلام) یقوله: لو کان فیکم عدة اهل بدر قائمنا...(119)
... ای پسربکیر من به تو سخنی را می گویم که پدران من نیز پیش از من آن را بر زبان رانده اند، وآن این که اگر در میان شما به تعداد کسانی که در جنگ بدر (با پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)) بودند (یاران مخلص) وجود داشت قیام کننده ما (اهل بیت) ظهور می کرد.
موضوع یاد شده از روایتی که نعمانی آن را در کتاب خود نقل کرده نیز استفاده می شود:
انه دخل علی الصادق (علیه السلام) بعض اصحابه فقال له: جعلت فداک انی والله احبک واحب من یحبک یا سیدی، مااکثر شیعتکم، فقال (علیه السلام) له: اذکرهم، فقال: کثیر، فقال (علیه السلام): تحصیهم!فقال: هم اکثر من ذلک، فقال ابوعبدالله (علیه السلام): اما لو کملت العدة الموصوفة ثلثمائة وبضعة عشر کان الذی یریدون...(120)
یکی از یاران امام صادق (علیه السلام) بر آن حضرت وارد شد وعرضه داشت: فدایت گردم؛ به خدا سوگند من تو را دوست می دارم وهرکس تو را دوست دارد نیز دوست می دارم، ای آقای من چقدر شیعیان شما فراوانند! آن حضرت (علیه السلام) فرمود: آنان را بشمار، عرض کرد: بسیارند، آن حضرت (علیه السلام) فرمود: آنها را می توانی بشماری؟عرض کرد: آنها از شمارش بیرونند، حضرت ابوعبدالله (صادق) (علیه السلام) فرمود: ولی اگر آن شماره ای را که توصیف شده اند، سیصد واندی تکمیل گردد آن چه را می خواهند انجام خواهد شد...
بنابراین می توان گفت علت اصلی غیبت امام عصر (علیه السلام) آماده نبودن اجتماع بشری برای پذیرش وجود پربرکت ایشان وعدم لیاقت مردم برای بهره گیری از نعمت حضور امام معصوم در میان خودشان است وتا این مانع برطرف نگردد وبه تعداد لازم یاران وانصار مخلص وفداکار برای آن حضرت وجود نداشته باشد، زمان غیبت به سرنیامده وامام همچنان از دیده هاپنهان خواهند ماند.
امام عصر (علیه السلام) دربیان علت تاخیر ظهور می فرمایند:
لو ان اشیاعنا، وفقهم الله لطاعته، علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم، لما تاخر عنهم الیمن بلقائنا ولتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا علی حق المعرفة وصدقها منهم بنا(121).
اگر چنان چه شیعیان ما، که خداوند توفیق طاعتشان دهد، در راه ایفای پیمانی که بر دوش دارند همدل می شدند، میمنت ملاقات ما از ایشان به تاخیر نمی افتاد. وسعادت دیدارما زودتر نصیب آنان می گشت، دیداری بر مبنای شناختی راستین، وصداقتی از آنان نسبت به ما.
چشم به راه حجت در آرزوی منجی
اعتقاد به نجات بخش موعود (منجی)، به عنوان انسان برتری که در آخرالزمان زمین را از عدالت پر می سازد وانسانهای در بند را رهایی می بخشد، در همه ادیان ومذاهب وجود دارد. اما آن چه که در این میان شیعه را متمایز ساخته، این است که در این مذهب (منجی موعود) تنها به عنوان یک آرمان مطرح نیست بلکه او به عنوان تداوم بخش رسالت انبیا، وارث اولیای الهی ودر یک کلام (حجت خدا) بر روی زمین نیز مطرح است؛ حجتی که زنده، شاهد وناظر بر اعمال آدمیان است.
وبنابراین نقش او درزندگی فردی واجتماعی انسانها تنها به آخرالزمان وزمان ظهور منحصر نمی شود ووجود او در لحظه لحظه زندگی ساکنان زمین نقش دارد.
برای درک مفهوم (حجت) وروشن شدن تفاوت میان این دو اعتقاد؛ یعنی اعتقاد به موعود، تنها به عنوان (منجی) ویا اعتقاد به عنوان (حجت) و(منجی) لازم است که جایگاه این واژه را در قرآن وروایات مورد بررسی قرار دهیم؛ اما پیش از آن نگاهی اجمالی خواهیم داشت به معنای لغوی حجت.
حجت در لغت
(حجت) درلغت به معنی دلیل، برهان وراهنما است. به عبارت دیگر (آن چه به آن دعوی یا مطلبی را ثابت کنند) حجت گویند(122).
مرحوم راغب اصفهانی نیز حجت را اینگونه معنا کرده است:
الدلالة المبینة للمحجة ای المقصد المستقیم والذی یقتضی صحة احد النقیضین.
راهنمایی آشکار به راه مستقیم وآن چه که به وسیله آن میتوان به درستی یکی از دو مخالف پی برد(123).
حجت در قرآن
در آیات متعددی از قرآن کریم کلمه (حجت) به کار رفته که در این جا به برخی از آنها اشاره می کنیم:
﴿رسلا مبشرین ومنذرین لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل وکان الله عزیزا حکیما﴾(124).
پیامبرانی مژده دهنده وبیم دهنده تا از آن پس مردم را بر خدا حجتی نباشد وخدا پیروزمند وحکیم است.
دراین آیه خداوند هدف از فرستادن پیامبران را اتمام حجت به مردم وسد کردن راه استدلال وبهانه جویی بر آنها، دانسته است، بنابراین می توان گفت که انبیا (حجت) خدا بر مردم اند وبا آمدن آنها دیگر کسی نمی تواند دردرگاه خدا مدعی شود که چرا راه مستقیم را به ما نشان ندادی.
در آیه دیگری میخوانیم:
﴿قل فلله الحجة البالغة فلو شاء لهدیکم اجمعین﴾(125).
بگو؛ خاص خداست دلیل محکم ورسا، اگر می خواست همه شما را هدایت می کرد.
حجت در روایات
در روایات شیعه نیز (حجت) جایگاه خاصی دارد؛ تا آن جا که مرحوم کلینی در مجموعه گرانقدر الکافی بخشی دارد با عنوان (کتاب الحجة) که در آن با بیان دهها روایت ابعاد مختلف این موضوع روشن گردیده است. در اینجا به برخی ازروایاتی که دراین زمینه وارد شده اند، اشاره میکنیم:
امام علی (علیه السلام) دربیان ضرورت وجود حجتهای الهی می فرماید:
اللهم بلی، لاتخلوا الارض من قائم الله بحجة؛ اما ظاهرا مشهورا، واما خائفا مغمورا، لئلا تبطل حجج الله وبیناته...(126)
بلی، زمین تهی نماند از کسی که حجت بر پای خداست، پایدار وشناخته است ویا ترسان وپنهان از دیده هاست، تا حجت خدا باطل نشود ونشانه هایش از میان نرود....
امام باقر (علیه السلام) در روایتی می فرماید:
والله ما ترک الله ارضا منذ قبض آدم (علیه السلام) الا وفیها امام یهتدی به الی الله وهو حجته علی عباده، ولاتبقی الارض بغیر امام حجته لله علی عباده(127).
به خدا سوگند که خداوند از روزی که آدم (علیه السلام) قبض (روح) شد، هیچ سرزمینی را از پیشوایی که (مردم) به وسیله او به سوی خدا هدایت می شوند، خالی نگذاشته است. این پیشوا حجت خدا بر بندگانش است وهرگز زمین بدون امامی که حجت خدا بر بندگانش باشد، باقی نمی ماند.
امام صادق (علیه السلام) نیز در این باره می فرماید:
ان الحجة لا تقوم لله عز وجل علی خلقه الا بامام حتی (حی)(128) یعرف(129).
حجت خدا بر آفریدگانش تنها با امام (زنده ای) که شناخته شود، اقامه می شود.
همچنین آن حضرت درپاسخ این پرسش که: (آیا زمین بدون امام باقی می ماند؟) می فرماید:
لو بقیت الارض بغیر امام لساخت(130).
اگر زمین بدون امام بماند، (اهلش را) در خود فرو می برد.
امام هادی (علیه السلام) نیز می فرماید:
ان الارض لاتخلو من حجة وانا والله ذلک الحجة(131).
زمین هرگز از حجت خالی نمی ماند وبه خدا قسم من آن حجت هستم.
حجت در ادعیه وزیارات
در دعاهایی که ازائمه (علیهم السلام) وارد شده نیز به دفعات به واژه حجت برمی خوریم؛ از جمله درقسمتی از دعای معروفی که خواندن آن درزمان غیبت سفارش شده، آمده است:
... اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی(132).
با خدایا، مرا با حجت خود آشنا ساز؛ که اگر مرا با حجتت آشنا نکنی از دینم گمراه می شوم.
در قسمتی از زیارت (آل یاسین) که ازامام عصر (علیه السلام) نقل شده، پس از آن که تک تک امامان را به عنوان حجت خدا می خوانیم وبر این موضوع گواهی می دهیم، خطاب به آنها می گوییم:
فالحق ما رضیتموه والباطل ما اسخطموه والمعروف ما امرتم والمنکر ما نهیتم عنه.
حق آن است که شما از آن خشنود شوید وباطل آن است که شما از آن به خشم آیید. معروف آن است که شما بدان امر کنید، ومنکر آن است که شما از آن نهی کنید.
حال که به اجمال با معنای حجت وجایگاه آن در معارف شیعی آشنا شدیم، به موضوع اصلی این مقاله می پردازیم تا روشن شود اینکه ماحضرت مهدی (علیه السلام) را (حجت حی خداوند) بدانیم یا تنها (نجات بخش موعود)، در عمل چه تاثیری در زندگی فردی واجتماعی ما میتواند داشته باشد؟ بر اساس آن چه که درباره مفهوم حجت در لغت، قرآن وروایات گفته شد، حجت خداوند بر روی زمین از طرفی دلیل وراهنمای آشکار مردم به سوی صراط مستقیم واز طرف دیگر ملاک ومعیاری است که انسانها می توانند با رجوع به او میزانا انطباق خود را با دین خدا بسنجند.
با توجه به این مفهوم (آن که معتقد به ظهور حجت است خود را مکلف می کند که تا همه مناسبات فردی وجمعی اش انعکاس انتظارش باشد که در غیر این صورت انتظار مفهوم خود را از دست می دهد وبه لقلقه زبان تبدیل می شود. منتظر نمی داند حجتش کدامین روز می آید؟ اما می داند چنان بایستی آماده باشد، که هر زمانی که ظهور کرد اعمالش مطلوب ومقبول حجت واقع شود).
به بیان دیگر تنها کسانی در زمان (ظهور) سربلندند که در زمان (غیبت) در جهت تامین رضایت مولایش تلاش کرده باشند.
این معنا را بصراحت می توان از قرآن وروایات استفاده کرد. در یکی از آیات قرآن کریم آمده است:
﴿یوم یاتی بعض آیات ربک لاینفع نفسا ایمانها لم تکن امنت من قبل او کسبت فی ایمانها خیرا قل انتظروا انا منتظرون﴾(133).
روزی که برخی نشانه های خدا آشکار شود، ایمان کسی که پیش از آن ایمان نیاورده یا به هنگام ایمان کار نیکی انجام نداده است، برای او سودی نخواهد داشت. بگوچشم به راه باشید، ما نیز چشم به راهیم.
در ذیل آیه یاد شده، روایات متعددی به طریق شیعه واهل سنت نقل شده که در آنها (روزی که برخی نشانه های خدا آشکار شود) به زمان ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) تفسیر شده است(134).
از جمله در روایتی که از امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه مزبور وارد شده، چنین آمده است:
الآیات هم الائمة، والایة المنتظرة هو القائم (علیه السلام) فیومئذ لاینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل قیامه بالسیف وان آمنت بمن تقدمه من آبائه (علیهم السلام)(135).
مراد از نشانه ها امامان هستند وآن نشانه ای که انتظارش کشیده می شود، قائم (علیه السلام) است. در آن زمان ایمان کسی که پیش از قیام آن حضرت با شمشیر، ایمان نیاورده برای او سودی نخواهد داشت. اگر چه به پدران آن حضرت که پیش از او بودند، ایمان آورده باشد.
امام صادق (علیه السلام) در روایت دیگری آیه یاد شده را چنین تفسیر می کنند:
یعنی خروج القائم المنتظر منا، قال (علیه السلام) یا ابا بصیر طوبی لشیعة قائمنا المنتظرین لظهوره فی غیبته والمطیعین له فی ظهوره، اولئک اولیاء الله الذین لاخوف علیهم ولا هم یحزنون(136).
(مراد از آن روز) زمان خروج قائم ماست که انتظارش کشیده می شود، آن گاه فرمود: ای ابابصیر!خوشا به حال شیعه قائم ما که در زمان غیبت او چشم به راه ظهور اویند ودر زمان ظهورش او را پیروی می کنند. آن ها دوستان خدا هستند که نه بیمناک می شوند ونه اندوهگین می گردند.
نکته ای که از روایات بالا استفاده می شود این است که هرکس باید تا پیش از آشکار شدن حجت خداوندی چنان زندگی کند وخود وجامعه اش را چنان بسازد که بتواند به هنگام ظهور در پیشگاه آن حضرت پاسخگو باشد. چرا که در آن روز دیگر توبه وپشیمانی سودی ندارد.
حضرت صاحب الامر (علیه السلام) خود درباره وظایف شیعیان در زمان غیبت می فرماید:
فلیعمل کل امری ء منکم بما یقرب به من محبتنا، ویتجنب ما یدنیه من کراهتنا وسخطنا، فان امرنا بغتة فجاة حین لا تنفعه توبة ولاینجیه من عقابنا ندم علی حوبة(137).
پس هر یک از شما باید آن چه را که موجب دوستی ما می شود، پیشه خود سازد واز هر آن چه که موجب خشم وناخشنودی ما می گردد. دوری گزیند. زیرا فرمان ما به یکباره وناگهانی فرا می ریسد ودر آن زمان توبه وبازگشت برای او سودی ندارد وپشیمانی گناه نمی تواند او را از کیفر ما نجات بخشد.
روشن است که بدون شناخت حجت خدا وامام زمان نمی توان رضایت او را دریافت وناخشنودی او را بازشناخت. اینجاست که رمز این همه تاکید وسفارش بر شناخت امام زمان روشن می شود ودر می یابیم که چرا کسی که امام زمانش نشناسد به (مرگ جاهلیت) از دنیا می رود؟
مگر نه این است که امام، حجت خدا ومیزان حق وباطل است؟ ومگر نه این است که معروف ومنکر با امر ونهی امام تفسیر می شود؟آیا کسی می تواند بدون شناخت میزان حق وباطل به حق دست یابد وزندگی خود را بر مدار حق قرار دهد؟ ویا بدون شناخت امر ونهی امام، معروف را به پا دارد ومنکر را ترک کند؟مسلما خیر! بنابراین می توان گفت هرکس که امام وحجت زمان خویش را بشناسد وزندگی خود را بر مدار خواسته او شکل دهد، دیگر برای او تفاوتی نخواهد داشت که ظهور چه زمانی محقق خواهد شد. زیرا هر زمان که حجت حق آشکار شود او با سربلندی می تواند در پیشگاه آن حضرت حاضر شود. چنانکه در روایتی که از امام باقر (علیه السلام) نقل شده، می خوانیم:
من مات ولیس له امام فمیتته میتة جاهلیة، ومن مات وهو عارف لامامه لم یضره تقدم هذا الامر او تاخره ومن مات عارفا لامامه کان کمن هو مع القائم فی فسطاطه(138).
هرکس بمیرد وامامی نداشته باشد، مردنش مردن جاهلیت است. وهر آن که در حال شناختن امامش بمیرد، پیش افتادن ویا تاخیر این امر (دولت آل محمد (علیهم السلام)) او را زیان نرساند. وهرکس بمیرد در حالی که امامش را شناخته همچون کسی است که در خیمه قائم با آن حضرت باشد.
با توجه به آن چه گفته شد در می یابیم که انتظار (حجت) انتظاری است زنده وپویا که می تواند در لحظه لحظه حیات آدمی جاری شود وزندگی فردی واجتماعی او را متحول سازد. به بیان دیگر انتظار (حجت) تنها به زمان (آینده) مربوط نمی شود بلکه زمان (حال) را هم در بر می گیرد. به خلاف انتظار (منجی) که هیچ نقشی در وضعیت حال منتظر ندارد ونمی تواند چنان که باید منشا تحولی اساسی در زندگی او باشد.
جامعه منتظر، جامعه پویا
عظمت وجودی وابعاد مختلف شخصیت حضرت صاحب الامر (علیه السلام) باعث شده است که در طول هزار واندی سال که از غیبت کبری می گذرد، هر گروه از مردم بسته به گرایشهای خاص اعتقادی، اجتماعی وفرهنگی که داشته اند، از منظری خاص به تحلیل شخصیت وتعیین جایگاه آن حضرت در عالم هستی بپردازند وهر گروه تنها درک وتصور خود از این موضوع را تصور درست ومطابق با واقع از شخصیت آن یگانه هستی تلقی کند.
در این میان جمعی ازاصحاب سیر وسلوک ورهروان طریق عرفان ومعنی با طرح موضوع خلیفة الله وانسان کامل وهمچنین نقشی که حجت الهی در عالم هستی، دارد تنها به جنبه فرا طبیعی آن وجود مقدس توجه کرده وازسایر جنبه ها غفلت ورزیدند.
گروهی دیگر از اصحاب شریعت توجه خود را تنها معطوف به جنبه طبیعی آن وجود مقدس ساخته وضمن مطرح کردن نقشی که آن حضرت به عنوان امام وپیشوای مردم به عهده دارند هیچ گونه مسوولیتی را در زمان غیبت متوجه مردم ندیدند وتنها تکلیف مردم را این دانستند که برای فرج آن حضرت دعا کنندتا خود بیایند وامور مردم را اصلاح کنند.
عده ای هم ضمن توجه به جنبه فراطبیعی وطبیعی وجود مقدس حضرت حجت (علیه السلام) تمام هم وغم خود را متوجه ملاقات با آن حضرت ساخته وتنها وظیفه خود را این دانستند که با توسل به آن حضرت به شرف ملاقات با آن ذات اقدس نائل شوند.
اما دراین میان گروهی با درنظر گرفتن همه ابعادی - که بدانها اشاره شد - به طرح معنای درست انتظار پرداخته ودر صدد تعیین وظیفه ونقش مردم در دوران غیبت برآمدند. در این دیدگاه، هم مساله خلافت الهی انسان کامل مطرح است، هم به جایگاه ونقش مردم در قبال آن حضرت توجه شده وهم وظیفه ای که مردم در دعا برای حفظ آن وجود مقدس وتعجیل در ظهورش دارند از نظر دور داشته نشده است.
شاید بتوان امام راحل امت (قدس سره) را به عنوان درخشان ترین چهره ازگروه اخیر ذکر کرد. ایشان با صراحت به نقد وبررسی برداشتهای مختلفی - که ازمساله انتظار فرج وجود دارد - پرداخته ودیدگاه خاص خود رادر این زمینه چنین مطرح ساختند:
البته این پر کردن دنیا از عدالت، این را ما نمی توانیم بکنیم، اگر می توانستیم می کردیم. اما، چون نمی توانیم بکنیم ایشان باید بیایند. الان عالم پر از ظلم است، شما یک نقطه هستید در عالم.
عالم پر از ظلم است. ما بتوانیم جلوی ظلم را بگیریم، باید بگیریم، تکلیفمان است. قرآن وضرورت اسلام وقرآن تکلیف ما کرده است که باید برویم همه کار را بکنیم، اما نمی توانیم بکنیم، چون نمی توانیم بکنیم باید او بیاید تا بکند، اما ما باید فراهم کنیم کار را، فراهم کردن اسباب این است که کار را نزدیک بکنیم، کار را همچو بکنیم که مهیا بشود عالم برای آمدن حضرت (علیه السلام)...(139)
در جایی دیگر نیز ایشان درباره مفهوم (انتظار فرج) می فرمایند:
انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است وباید کوشش کنیم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پیدا کند. ومقدمات ظهور ان شاء الله تهیه شود(140).
جایگاه ومفهوم انتظار در تفکر شیعی
اگر بخواهیم به چند ویژگی مهم تفکر شیعی اشاره کنیم بی شک یکی از مهمترین این ویژگیها اعتقاد به مهدی موعود (علیه السلام) به عنوان امام غایب ومصلح آخرالزمان است وازهمین رو در این تفکر فرهنگ انتظار از جایگاه خاصی برخوردار بوده وبخش عظیمی از معارف شیعی را به خود اختصاص داده است.
برای شناخت جایگاه ومفهوم انتظار در تفکر شیعی در این جا در ذیل چند عنوان از روایاتی را که دراین زمینه از امامان معصوم شیعه (علیهم السلام) وارد شده است مورد بررسی قرار میدهیم تا روشن شود که:
1 - انتظار چه ضرورتی دارد؟
2 - فضیلت آن چیست؟
3 - چه وظایفی در عصر غیبت بر عهده منتظران است؟
ضرورت انتظار
در تفکر شیعی انتظار موعود، با خصوصیاتی که دراین تفکر برای آن بر شمرده شده، به عنوان یک اصل مسلم اعتقادی مطرح بوده ودر بسیاری از روایات شیعه بر ضرورت انتظار قائم آل محمد (علیهم السلام) تصریح شده است. که از جمله می توان به روایات زیر اشاره کرد:
1 - محمد بن ابراهیم نعمانی در کتاب الغیبة به سند خود از ابوبصیر روایت کرده است که روزی امام صادق (علیه السلام) خطاب به اصحاب خود فرمودند:
الا اخبرکم بما لایقبل الله (عز وجل) من العباد عملا الا به؟ فقلت: بلی، فقال: شهادة ان لا اله الا الله، وان محمدا عبده و(رسوله)، والاقرار بما امرالله، والولایة لنا، والبرائة من اعدائنا - یعنی الائمة خاصة - والتسلیم لهم، والورع، والاجتهاد، والطمانینة، والانتظار للقائم (علیه السلام)(141).
آیا شما را خبر ندهم به آن چه خدای، صاحب عزت وجلال، هیچ عملی را جز به آن بندگان نمی پذیرد؟ گفتم: چرا. فرمود: گواهی دادن به این که هیچ شایسته پرستشی جزخداوند نیست واینکه محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) بنده وفرستاده اوست، واقرار کردن به آن چه خداوند به آن امر فرموده، وولایت ما، وبیزاری از دشمنانمان - یعنی خصوص امامان - وتسلیم شدن به آنان وپرهیزکاری واجتهاد واطمینان وانتظار قائم (علیه السلام).
2 - ثقة الاسلام کلینی در کتاب الکافی به سند خود از اسماعیل جعفی روایت می کند که روزی مردی بر حضرت ابوجعفر امام باقر (علیه السلام) وارد شد وصفحه ای دردست داشت. حضرت باقر (علیه السلام) به او فرمود:
هذه صحیفة مخاصم سال عن الدین الذی یقبل فیه العمل، فقال: رحمک الله، هذالذی ارید. فقال ابوجعفر (علیه السلام): شهادة ان لا اله الا الله وحده لا شریک له، وان محمدا عبده ورسوله وتقربما جاء من عند الله والولایة لنا اهل البیت، والبرائة من عدونا، والتسلیم لامرنا، والورع، والتواضع وانتظار قائمنا، فان لنا دولة، اذا شاء الله جاء بها(142).
این نوشته مناظره کننده ای است که پرسش دارد از دینی که عمل در آن مورد قبول است. آن مرد عرض کرد: رحمت خداوند بر تو باد همین را خواسته ام. پس حضرت ابوجعفر باقر (علیه السلام) فرمود: گواهی دادن به این که خدا یکی است وهیچ شریکی برای او وجود ندارد، واین که محمد بنده ورسول او است، واین که اقرار کنی به آن چه از سوی خداوند آمده، وولایت ما خاندان وبیزاری از دشمنان، وتسلیم به امر ما، وپرهیزکاری وفروتنی، وانتظار قائم ما، که ما را دولتی است که هر وقت خداوند بخواهد آن را خواهد آورد.
3 - شیخ صدوق در کتاب کمال الدین به سند خود از (عبدالعظیم حسنی) روایت می کند که:
روزی بر آقایم محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن ابی طالب (علیهم السلام) وارد شدم ومی خواستم که درباره قائم از آن حضرت سؤال کنم که آیا همان مهدی است یا غیر او پس خود آن حضرت آغاز سخن کرد وبه من فرمود:
یا ابا القاسم ان القائم منا هو المهدی الذی یجب ان ینتظر فی غیبته ویطاع فی ظهوره، وهو الثالث من ولدی(143).
ای ابوالقاسم بدرستی که قائم از ماست واو است مهدی که واجب است در زمان غیبتش انتظار کشیده شود ودرظهورش اطاعت گردد، او سومین (امام) از فرزندان من است.
روایات یاد شده وبسیاری روایات دیگر - که در این مجال فرصت طرح آن ها نیست - همگی بر لزوم انتظار حضرت قائم در دوران غیبت دلالت می کند، اما حال باید دید که انتظار - که این همه بر آن تاکید شده ویکی از شرایط اساسی اعتقاد اسلامی شمرده می شود - چه فضیلتی دارد وشخص منتظر چه وظایفی بر عهده دارد.
فضیلت انتظار
در روایات یاد شده از ائمه معصومین (علیهم السلام) آن چنان مقام ومنزلتی برای منتظران موعود آخرالزمان برشمرده شده که گاه انسان را به تعجب وا می دارد که چگونه ممکن است عملی که شاید در ظاهر ساده جلوه کند از چنین فضیلتی برخوردار باشد. البته توجه به فلسفه انتظار ووظایفی که برای منتظران واقعی آن حضرت بر شمرده شده، سر این فضیلت را روشن می سازد.
در این جا به پاره ای ازفضائلی که برای منتظران قدوم مصلح جهانی، حضرت بقیة اللاةلاعظم بر شمرده شده اشاره میکنیم:
1 - مرحوم صدوق در کتاب کمال الدین از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که آن حضرت به نقل از پدران بزرگوارشان - که بر آنها درود باد - فرمود:
المنتظر لامرنا کالمتشحط بدمه فی سبیل الله(144).
منتظر امر (حکومت) ما، بسان آن است که در راه خدا به خون خود غلتیده باشد.
2 - در همان کتاب به نقل از امام صادق (علیه السلام) روایت دیگری به این شرح در فضیلت منتظران وارد شده است:
طوبی لشیعة قائمنا المنتظرین لظهوره فی غیبته والمطیعین له فی ظهوره اولئک اولیاء الله الذین لاخوف علیهم ولا هو یحزنون(145).
خوشا به حال شیعیان قائم ما که در زمان غیبتش منتظر ظهور او هستند ودر هنگام ظهورش فرمانبردار او، آنان اولیاء خدا هستند، همانها که نه ترسی برایشان هست ونه اندوهگین شوند.
3 - مرحوم مجلسی در کتاب بحارالانوار به سند خود از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل می کند که آن حضرت فرمودند:
انتظروا الفرج ولاتیاسوا من روح الله فان احب الاعمال الی الله (عز وجل) انتظار الفرج(146).
منتظر فرج باشید واز رحمت خداوند ناامید نشوید. به درستی که خوشایندترین اعمال نزد خداوند (عز وجل) انتظار فرج است.
4 - همچنین مرحوم مجلسی روایت دیگری را به سند خود از (فیض بن مختار) نقل می کند که در آن امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
من مات منکم وهو منتظر لهذا الامر کمن هو مع القائم فی فسطاطه. قال ثم مکث هنیئة، ثم قال: لا بل کمن قارع معه بسیفه، ثم قال: لا والله کمن استشهد مع رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم)(147).
هرکس از شما بمیرد در حالی که منتظر این امر باشد همانند کسی است که با حضرت قائم (علیه السلام) در خیمه اش بوده باشد. سپس حضرت چند لحظه ای درنگ کرده، آن گاه فرمود: نه، بلکه مانند کسی است که در خدمت آن حضرت شمشیر بزند، سپس فرمود: نه، به خدا همچون کسی است که در رکاب رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) شهید شده باشد.
وظایف منتظران
در اینکه شیعیان در دوران غیبت چه وظایفی بر عهده دارند سخنهای بسیاری گفته شده است وحتی در بعضی از کتابها، تا هشتاد وظیفه برای منتظران قدوم خاتم اوصیاء، حضرت بقیة الله (ارواحنا له الفداء) برشمرده شده است(148).
اما، از آن جا که تبیین همه وظایفی که شیعیان در عصر غیبت بر عهده دارند در این محدوده نمی گنجد، به تعدادی از مهمترین این وظایف اشاره می کنیم:
1 - شناخت حجت خدا وامام عصر (علیه السلام)
اولین ومهمترین وظیفه ای که هر شیعه منتظر بر عهده دارد کسب معرفت نسبت به وجود مقدس امام وحجت زمان خویش است. این موضوع تا بدان درجه از اهمیت قرار دارد که در روایات بسیاری که به طریق شیعه واهل سنت از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) وائمه معصومین (علیهم السلام) نقل شده، آمده است:
من مات ولم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة(149).
هرکس بمیرد وامام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است.
ودر روایت دیگری که مرحوم کلینی به سند صحیح از (فضیل بن یسار) نقل می کند آمده است:
سمعت اباجعفر (علیه السلام) یقول: من مات ولیس له امام فمیتته میتة جاهلیة، ومن مات وهو عارف لامامه لم یضره تقدم هذا الامر او تاخر، ومن مات وهو عارف لامامه کان کمن هو مع القائم فی فسطاطه(150).
شنیدم حضرت ابا جعفر (امام محمد باقر) (علیه السلام) می فرمود: هرکس در حالی که امامی نداشته باشد بمیرد، مردنش مردن جاهلیت است وهر آن که درحال شناختن امامش بمیرد پیش افتادن ویا تاخیر این امر (دولت آل محمد (علیهم السلام)) او را زیان نرساند وهرکس بمیرد در حالی که امامش را شناخته همچون کسی است که در خیمه قائم (علیه السلام) با آن حضرت باشد.
توجه به مفاد دعاهایی که خواندن در عصر غیبت مورد تاکید قرار گرفته است، نیز ما را به اهمیت موضوع شناخت حجت خدا رهنمون می سازد، چنان که در یکی از دعاهای معروف که شیخ صدوق آن را در کتاب کمال الدین نقل کرده، می خوانیم:
اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک، اللهم عرفنی نبیک فانک ان لم تعرفنی نبیک لم اعرف حجتک، اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی. اللهم لاتمتنی میتة جاهلیة ولا تزع قلبی بعد اذ هدیتنی...(151)
بارالها!خودت را به من بشناسان که اگر خود را به من نشناسانی پیغمبرت را نخواهم شناخت، بارالها! پیغمبرت را به من بشناسان که اگر پیغمبرت را به من نشناسانی حجت تو را نخواهم شناخت. بارالها! حجت خود را به من بشناسان که اگر حجتت را به من نشناسانی از دینم گمراه می گردم، خداوندا! مرا به مرگ جاهلیت نمیران ودلم را (از حق) پس از آن که هدایتم فرمودی منحرف مگردان...
مؤلف کتاب ارزشمند مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم مراد ومقصود از (معرفت امام) را، که در روایتهای یاد شده بر آنها تاکید شده بود، چنین توضیح می دهند:
بدون تردید مقصود از شناختی که امامان ما، که درودها وسلامهای خداوند بر ایشان باد، تحصیل آن را نسبت به امام زمانمان امر فرموده اند، این است که ما آن حضرت را آن چنان که هست بشناسیم؛ به گونه ای که این شناخت سبب در امان ماندن ما از شبهه های ملحدان ومایه نجاتمان از اعمال گمراه کننده مدعیان دروغین باشد، واین چنین شناختی جز به دو امر حاصل نمی گردد: اول، شناختن، شخص امام (علیه السلام) به نام ونسب، ودوم، شناخت صفات وویژگیهای او وبه دست آوردن این دو شناخت از اهم واجبات است(152).
نکته مهمی که در این جا باید در نظر داشت این است که شناخت ومعرفت حقیقی نسبت به حجت خدا جز با عنایت حضرت حق حاصل نمی شود وهمچنان که، در دعایی که پیش از این بدان اشاره کردیم، ملاحظه شد باید از درگاه الهی توفیق شناخت حجتش را درخواست کرد، تا بدین وسیله از گمراهی وسرگردانی نجات یافت. این موضوع را از روایتی که مرحوم کلینی به سند خود از (محمد بن حکیم) نقل کرده نیز می توان استفاده کرد، در این روایت آمده است:
قال: قلت: لابی عبدالله (علیه السلام) المعرفة، من صنع من هی؟ قال: من صنع الله، لیس للعباد فیها صنع(153).
از ابی عبدالله (امام جعفر صادق) (علیه السلام) پرسیدم: معرفت ساخته کیست؟ فرمود: از ساخته های خداوند است وبرای بندگان نقشی در حصول معرفت نیست.
2 - تهذیب نفس وکسب فضائل اخلاقی
وظیفه مهم دیگری که هر شیعه منتظر بر عهده دارد تهذیب نفس وآراستن خود به اخلاق نیکو است، چنان که در روایتی که نعمانی به سند خود از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند آمده است:
من سره ان یکون من اصحاب القائم، فلینتظر، ولیعمل بالورع ومحاسن الاخلاق، وهو منتظر، فان مات وقام القائم (علیه السلام) بعده کان له من الاجر مثل الاجر من ادرکه، فجدوا وانتظروا، هنیئا لکم ایها العصابة المرحومة(154).
هرکس دوست می دارد از یاران حضرت قائم (علیه السلام) باشد باید که منتظر باشد ودر این حال به پرهیزکاری واخلاق نیکو رفتار نماید، در حالی که منتظر باشد، پس چنان چه بمیرد وپس از مردنش قائم (علیه السلام) بپا خیزد، پاداش او همچون پاداش کسی خواهد بود که آن حضرت را درک کرده است، پس کوشش کنید ودر انتظار بمانید، گوارا باد شما را ای گروه مشمول رحمت خداوند.
موضوع تهذیب نفس ودوری گزیدن از گناهان واعمال ناشایست، به عنوان یکی از وظایف منتظران در عصر غیبت، از چنان اهمیتی برخوردار است که در توقیع شریفی که از ناحیه مقدسه حضرت صاحب الامر به مرحوم شیخ مفید (رضی الله عنه) صادر گردیده، اعمال ناشایست وگناهانی که از شیعیاان آن حضرت سر می زند، یکی از اسباب ویا تنها سبب طولانی شدن غیبت ودوری شیعیان از لقای آن بدر منیر شمرده شده است:
... فما یحبسنا عنهم الا ما یتصل بنا ممانکرهه، ولانوثره منهم(155).
... پس تنها چیزی که ما را از آنان (شیعیان) پوشیده می دارد، همانا چیزهای ناخوشایندی است که از ایشان به مامی رسد وخوشایند ما نیست واز آنان انتظار نمی رود.
3 - پیوند با مقام ولایت
حفظ وتقویت پیوند قلبی با امام عصر (علیه السلام) وتجدید دایمی عهد وپیمان با آن حضرت یکی دیگر ازوظایف مهمی است که هر شیعه منتظر درعصر غیبت بر عهده دارد. بدین معنا که یک منتظر واقعی حضرت حجت (علیه السلام) با وجود غیبت ظاهری آن حجت الهی هرگز نباید احساس کند که در جامعه رها وبی مسؤولیت رها شده وهیچ تکلیفی نسبت به امام ومقتدای خود ندارد.
این موضوع در روایات بسیاری مورد تاکید قرار گرفته است که در این مجال به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
در روایتی که از امام محمد باقر (علیه السلام) نقل شده آن حضرت در تفسیر این کلام خدای تعالی:
می فرمایند:
﴿یا ایها الذین آمنوا اصبروا وصابروا ورابطوا واتقوالله لعلکم تفلحون﴾(156).
اصبروا علی اداء الفرائض وصابروا عدوکم ورابطوا امامکم (المنتظر)(157).
بر انجام واجبات صبر کنید وبا دشمنانتان پایداری کنید، وپیوند خود را با امام منتظرتان مستحکم نمایید.
همچنین امام صادق (علیه السلام) در روایت دیگری که در تفسیر آیه مزبور وارد شده می فرمایند:
اصبروا علی الفرائض، وصابروا علی المصائب ورابطوا علی الائمة(158).
بر واجبات صبر کنید ویکدیگر را بر مصایب به صبر وادارید وخود را بر پیوند با امامان (ویاری آنها) ملتزم سازید.
روایات دیگری نیز به همین مضمون از امام جعفر صادق وامام موسی کاظم (علیهما السلام) وارد شده است که به جهت رعایت اختصار از ذکر آنها خودداری می کنیم(159).
این که می بینیم در روایتهای متعددی، امامان ما شیعیان خود را به تجدید عهد وبیعت، با امام زمان خود سفارش کرده واز آنها خواسته اند که در آغاز هر روز وحتی بعد از هر نماز واجب، دعای عهد بخوانند، همه نشان از اهمیت پیوند دائمی شیعیان با مقام عظمای ولایت وحجت خدا دارد.
یکی ازمشهورترین دعاهای عهد، دعایی است که مرحوم سید بن طاووس آن را در کتاب ارزشمند مصباح الزائر به نقل از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده ودر ابتدای آن آمده است که:
من دعا الی الله تعالی اربعین صباحا بهذا العهد کان من انصار قائمنا، فان مات قبله اخرجه الله تعالی من قبره، واعطاه بکل کلمة الف حسنة، ومحاعنه الف سیئة(160).
هرکس چهل بامداد خدا را با این عهد بخواند، از یاوران قائم ما خواهد بود، پس اگر پیش از (ظهور) قائم از دنیا برود، خداوند تعالی او را از قبرش خارج می سازد (تا قائم را یاری دهد). وخداوند به شماره هر کلمه (از آن) هزار حسنه به او عطا کند وهزار بدی را از او برطرف می سازد.
به دلیل اهمیت واعتبار مضمون این دعای شریف در این جا بخشی از آن را نقل می کنیم:
بعد از ذکر خدا ودرود وصلوات بر امام غائب چنین آمده است:
اللهم انی اجدد له فی صبیحة یومی هذا وماعشت من ایام حیاتی عهدا وعقدا وبیعة له فی عنقی لااحول عنها ولاازول ابدا، اللهم اجعلنی من انصاره واعوانه والذابین عنه والمسارعین الیه فی قضاء حوائجه والممتثلین لاوامره ونواهیه والمحامین عنه والسابقین الی ارادته والمستشهدین بین یدیه(161).
با خدایا! من در بامداد این روز وتمام دوران زندگانیم، عهد وعقد وبیعتی را که از آن حضرت برگردن دارم با او تجدید می کنم، که هرگز از آن عهد وبیعت بر نگردم وبرآن پایدار بمانم. بار خدایا مرا از انصار ویاران آن حضرت ومدافعان ازحریم مقدس او، وشتابندگان درپی انجام مقاصدش وامتثال کنندگان دستوران واوامر ونواهیش، وحمایت کنندگان از وجود شریفش، وسبقت جویان به سوی خواسته اش وشهید شدگان در رکاب ودر حضور حضرتش قرار ده.
دقت درعبارتهای بالا می تواند تصویری روشن از مفهوم عهد وپیمان با امام وحجت زمان به ما ارایه دهد، عهد وپیمانی ناگسستنی برای یاری ونصرت امام زمان خود واطاعت مخلصانه وتا پای جان از اوامر ونواهی او.
آیا اگر هر شیعه منتظر در آغاز هر روز، با حضور وتوجه، چنین عهد وپیمانی را با امام ومقتدای خود تجدید نماید، هرگز تن به رکود، ذلت وخواری وظلم وبی عدالتی خواهد داد؟
آیا هرگز حاضر خواهد شد که به رضای مولا وسرور خود بی اعتنایی کند وتن به گناه ومعصیت دهد؟ مسلما خیر. بدون هیچ تردیدی اگر در جامعه ای چنین فرهنگی حاکم شود وهمه تنها در پی رضای امام زمان خود باشند، آن جامعه هرگز دچار بحران فرهنگی، از خود بیگانگی، یاس ونومیدی وانحطاط نخواهد شد. این نکته نیز مسلم است که اگر همه شیعیان با همدلی وهمراهی دست بیعت ویاری به سوی مولا وسرور خود دراز کنند وبر نصرت او متفق شوند دیری نخواهد پایید که فرج مولایشان را درک خواهند کرد وبرای همیشه از ظلمها وذلتها رهایی خواهند یافت. چنان که در توقیع شریفی که بیش از این نیز به بخشی از آن اشاره شد آمده است:
لو ان اشیاعنا، وفقهم الله لطاعته وعلی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم لما تاخر عنهم الیمن بلقائنا ولتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا علی حق المعرفة وصدقها منهم بنا(162).
اگر شیعیان ما که خداوند آنان را در اطاعتش یاری دهد، در وفای پیمانی که از ایشان گرفته شده یکدل ومصمم باشند، نعمت لقای ما از آنان به تاخیر نمی افتد وسعادت دیدار ما برای آنها با معرفت کامل وراستین نسبت به ما تعجیل میگردد.
4 - کسب آمادگی برای ظهور حجت حق
یکی دیگر از وظایفی، که به تصریح روایات، در دوران غیبت بر عهده شیعیان ومنتظران فرج قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) کسب آمادگیهای نظامی ومهیا کردن تسلیحات مناسب هر عصر برای یاری ونصرت امام غائب است، چنان که در روایتی که نعمانی به سند خود از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده آمده است:
لیعدن احدکم لخروج القائم (علیه السلام) ولو سهما فان الله تعالی اذا علم ذلک من نیته رجوت لان ینسی فی عمره حتی یدرکه (فیکون من اعوانه وانصاره)(163).
هریک از شما باید که برای خروج حضرت قائم (علیه السلام) (سلاحی) مهیا کند. هرچندکه یک تیر باشد، که خدای تعالی هرگاه بداند که کسی چنین نیتی دارد امیدوارم عمرش را طولانی کند تا آن حضرت را درک کند (واز یاران وهمراهانش قرار گیرد).
در روایت دیگری مرحوم کلینی به سند خود از امام ابوالحسن (موسی کاظم (علیه السلام)) نقل می کند که:
....من ارتبط دابة متوقعا به امرنا ویغیظ به عدونا وهو منسوب الینا ادرالله رزقه، وشرح صدره وبلغه امله وکان عونا علی حوائجه(164).
... هرکس اسبی را به انتظار امر ما نگاه دارد وبه سبب آن دشمنان را خشمگین سازد واو به ما منسوب باشد، خداوند روزیش را فراخ گرداند، به او شرح صدر عطا کند، او را به آرزویش برساند ودر رسیدن به خواسته هایش یاریش کند.
همچنین مرحوم کلینی در الکافی به سند خود از (ابوعبدالله جعفی) روایتی را نقل می کند که توجه به مفاد آن بسیار مفید است:
قال لی ابوجعفر محمد بن علی (علیهما السلام) کم الرباط عندکم؟ قلت: اربعون، قال (علیه السلام) لکن رباطنا الدهر(165).
حضرت ابوجعفر محمد بن علی (امام باقر) (علیه السلام) به من فرمودند: منتهای زمان مرابطه (مرزداری)(166) نزد شما چند روز است؟ عرضه داشتم:
چهل روز، فرمودند: ولی مرابطه ما مرابطه ای است که همیشه هست...
علامه مجلسی درشرح این فرمایش امام (علیه السلام) می فرماید:
ای یجب علی الشیعة ان یربطوا انفسهم علی طاعة امام الحق، وانتظار فرجه، ویتهیاوا لنصرته(167).
بر شیعیان واجب است که خود را بر اطاعت امام بر حق وانتظار فرج او ملتزم سازند وبرای یاری نمودن مهیا باشند.
شیخ محمد حسن نجفی نیز در کتاب جواهرالکلام درشرح روایت مزبور می فرماید:
وهو محمول علی ارادة ترقب الفرج ساعة بعد ساعة کما جائت به النصوص لا الرباط المصطلح(168).
مرابطه در این روایت به معنای اراده انتظار فرج در تمام ساعات شبانه روز است، همچنانکه در بعضی از روایات نیزبه این معنا اشاره شده است، نه مرابطه مصطلح در فقه.
البته شاید بتوان گفت که کلام مرحوم صاحب جواهر نیز در نهایت به همان کلام مرحوم علامه مجلسی بر می گردد که فرمود: مرابطه در روایت مزبور به معنای آمادگی ومهیا بودن برای یاری امام منتظر است.
که البته نحوه این آمادگی ومهیا بودن بستگی به شرایط زمان ومکان دارد واگر در بعضی از روایات سخن از آماده کردن اسب وشمشیر برای ظهور ولی امر (علیه السلام) به میان آمده، وبرای آن فضیلت بسیار بر شمرده شده است، به این معنا نیست که اینها موضوعیت دارند، بلکه با قدری تامل روشن می شود که ذکر این موارد تنها به عنوان تمثیل وبیان لزوم آمادگی رزمی برای یاری آخرین حجت حق می باشد، ومسلما در این عصر بر شیعیان لازم است که با مسلح شدن به تجهیزات نظامی روز، خود را برای مقابله با دشمنان قائم آل محمد (علیهم السلام) آماده سازند، والبته در حال حاضر به خاطر وجود حکومت شیعی وحاکمیت فقیه جامع الشرایط بر سرزمین اسلامی این وظیفه در درجه اول بر عهده حکومت اسلامی است که در هر زمان قوای مسلح کشور را در بالاترین حد آمادگی نظامی قرار دهند تا به فضل خدا در هر لحظه که اراده الهی بر ظهور منجی عالم بشریت حضرت مهدی، عجل الله تعالی فرجه، قرار گرفت بتوانند به بهترین نحو در خدمت آن حضرت باشند.
اگر بخواهیم مفهوم انتظار در مکتب تشیع را در چند جمله بیان کنیم می توانیم بگوییم که انتظار در مکتب تشیع حالت انسانی است که ضمن پیراستن وجود خویش از رذایل وآراستن آن به فضایل در ارتباطی مستمر با امام وحجت زمان خویش همه همت خود را صرف زمینه سازی ظهور مصلح آخرالزمان نموده ودر جهت تحقق وعده الهی نسبت به برپایی دولت کریمه اهل بیت (علیهم السلام) با تمام وجود تلاش می کند.
جامعه موعود، الگوی جامعه مطلوب
حکومت جهانی موعود را از دو منظر می توان مورد مطالعه قرار داد: در منظر اول به این حکومت تنها به عنوان آرمانی دوردست که باید در انتظار تحقق آن بود نگریسته می شود، آرمانی که با وضع موجود ما نسبتی نداشته وهیچ تاثیری هم در واقعیتهای جاری جامعه ندارد.
اما در منظر دوم، این حکومت - با همه ویژگیهای آرمانی آن - نه تنها به عنوان غایت آمال بشر ونهایت آرزوی عدالت خواهان بلکه به عنوان الگوی واقعی برای سامان بخشیدن به وضع موجودو هدفی عینی که می تواند حرکتهای اجتماعی ما را جهت بخشد؛ قابل مطالعه است. اگر چه تحقق کامل این آرمان جز به دست با کفایت بنده برگزیده خدا حضرت ولی الله الاعظم (ارواحنا له الفداء) میسر نیست.
حضرت آیت الله خامنه ای، رهبر معظم انقلاب اسلامی در یکی از بیانات خود، ضمن اشاره به ضرورت (اهتمام به مساله عدالت اجتماعی در کشور) ولزوم مقابله با (طبقه بهره مندان از پولهای حرام) و(مرفهان بی درد) به نکته مهمی اشاره کردند که توجه به آن می تواند ما را در ارایه تصویری روشن از منظر دوم یاری دهد.
ایشان در سخنان خود موضوع (عدالت گستری) و(قسط آفرینی) را که در روایات اسلامی، به عنوان یکی از شاخصه های مهم انقلاب مهدوی بدان اشاره شده، بررسی کرده وتوجه به این موضوع را در همه برنامه های نظام اسلامی ضروری دانسته اند:
نظام اسلامی، نظام عدالت است. شما که آرزومند ومشتاق ظهور خورشید مهدویت در آخرالزمان هستید والان حدود هزار ودویست سال است که ملت اسلام وشیعه در انتظار ظهور مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف وجعلنا الله فداه است، چه خصوصیتی برای آن بزرگوار ذکر می کنید؟ (الذی یملاء الله به الارض قسطا وعدلا) نمی گویید که (یملاء الله به الارض دینا). این نکته خیلی مهمی است. چرا به این نکته توجه نمی کنیم؟ اگرچه قسط وعدل متعلق به دین است اما هزار سال است که امت اسلامی برای قسط وعدل دعا می کند واین نظام اسلامی که به وجود آمده است؛ اولین کارش اجرای قسط وعدل است.
قسط وعدل، واجب ترین کارهاست. ما رفاه را هم برای قسط وعدل می خواهیم. کارهای گوناگون، مبارزه، جنگ، سازندگی وتوسعه را برای قسط وعدل می خواهیم. برای این که در جامعه عدالت برقرار شود، همه بتوانند از خیرات جامعه استفاده بکنند وعده ای محروم ومظلوم واقع نشوند. در محیط قسط وعدل است که انسانها می توانند رشد کنند. به مقامات عالی بشری برسند وکمال انسانی خود را به دست بیاورند. قسط وعدل، یک مقدمه واجب برای کمال نهایی انسان است. چطور می شود به این قضیه بی اعتنایی کرد(169)!؟
جان کلام رهبر انقلاب در سخنان یاد شده این است که ما نباید به فرهنگ مهدویت وانتظار، با همه مشخصه هایی که در روایات ما برای آن برشمرده شده است، به عنوان مجموعه معارفی که فقط ترسیم کننده وضعیت آینده جهان هستند وهیچ نسبتی با وضعیت کنونی مسلمانان ندارند، نگاه کنیم، بلکه باید این فرهنگ را در تمام عرصه های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی واقتصادی جامعه خود جاری وساری بدانیم ودر پی آن باشیم که ویژگیهای ذکر شده برای جامعه موعود را، تا آن جا که در توان داریم، در جامعه خود پیاده کنیم واگر فعلا توفیق دستیابی به جامعه موعود را نداریم، لااقل با الگو قرار دادن آن، جامعه مطلوب را بنیان نهیم. چناکه امام راحل است (قدس سره) نیز به این موضوع اشاره کرده ومی فرماید:
حالا البته این پر کردن دنیا را از عدالت، این را ما نمی توانیم بکنیم، اگر می توانستیم می کردیم، اما چون نمی توانیم بکنیم، ایشان باید بیایند، الان عالم پر از ظلم است، شما یک نقطه هستید در عالم، عالم پر ازظلم است، ما بتوانیم جلوی ظلم را بگیریم، باید بگیریم، تکلیفمان است(170).
اگر الگوپذیری از قیام عدالت گستر مهدی موعود (علیه السلام) در جامعه اسلامی ما، به صورت یک فرهنگ درآید وهمه دست اندرکاران نظام اسلامی خود را موظف به شناخت ویژگیهای دولت کریمه آخرین ذخیره الهی بدانند وسعی کنند که زندگی فردی وفعالیت اجتماعی خود را بر آن ویژگیها منطبق سازند آن وقت است که معنای واقعی انتظار فرج تحقق می یابد، زیرا ما وقتی می توانیم خود را منتظر واقعی بدانیم که در عمل به آرمانهایی که تحقق آنها را انتظار می کشیم پایبند باشیم.
بنابراین باید روایاتی را که به بیان خصایص یگانه مصلح موعود وویژگیهای حکومت جهانی آن حضرت پرداخته اند مورد بررسی قرار دهیم تا درنهایت بتوانیم به الگوی مناسبی از جامعه موعود دست یابیم، الگویی که بتواند حیات اجتماعی ما را در عصر حاضر سامان دهد.
در این جا برای روشن تر شدن موضوع بحث به برخی از ویژگیهایی که در روایات برخی حکومت جهانی آن امام غایب برشمرده شده است، اشاره می کنیم:
1 - ساده زیستی کارگزاران حکومت
دراین زمینه روایتی از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که توجه به مفاد آن در ارائه تصویری از شیوه زندگی کسی که درعصر ظهور، حکمران سراسر عالم خواهد بود، بسیار مفید است. آن حضرت بنا بر این روایت خطاب به یارانش می فرمایند:
ما تستعجلون بخروج القائم! فوالله مالباسه الا الغلیظ ولا طعامه الا الجشب...(171)
به چه ملاک درباره خروج قائم، تعجیل می طلبید؟ به خدا سوگند، او جامه درشت می پوشدو خوراک خشک وناگوار می خورد...
در روایت دیگری امام صادق (علیه السلام) تصویری جامع از شیوه زندگی حاکمان در عصر حکومت اهل بیت (علیهم السلام) ارایه می دهند:
قال (المفضل): کنت عند ابی عبدالله (علیه السلام) بالطواف، فنظر الی وقال لی یا مفضل! مالی اراک مهموما متغیر اللون؟ قال: فقلت له: جعلت فدا؟ نظری الی بنی العباس وما فی ایدیهم من هذا الملک والسلطان والجبروت، فلوکان ذلک لکم لکنا فیه معکم، فقال: یا مفضل اما لوکان ذلک لم یکن الا سیاسة اللیل وسیاحة النهار، اکل الجشب ولبس الخشن، شبه امیرالمؤمنین (علیه السلام) والا فالنار(172).
مفضل (راوی معروف) می گوید: سالی در حج، به هنگام طواف، خدمت امام جعفر صادق (علیه السلام) بودم. در اثنای طواف، امام نگاهی به من کرد وفرمود: چرا این گونه اندوهگینی وچرا رنگت تغییر کرده است؟ گفتم: فدایت شوم! بنی عباس وحکومتشان را می بینم واین مال واین تسلط واین قدرت وجبروت را، اگر همه در دست شما بود، ما هم با شما در آن سهیم بودیم.
امام (علیه السلام) فرمود: ای مفضل! بدان، اگر حکومت در دست ما بود جز سیاست شب (عبادت، اقامه حدود وحقوق الهی وحراست مردم)و سیاحت روز (سیر کردن ورسیدگی به مشکلات مردم وجهاد ورفع ظلم و...) وخوردن خوراکهای خشن ونامطبوع وپوشیدن جامه های درشت، یعنی همان روش امیرالمؤمنین (علیه السلام) چیزی در کار نبود که اگر (در کار حکومت دینی)، جز این عمل شود، پاداش آن دوزخ خواهد بود.
نکته قابل توجه در این روایت این است که با وجود این که حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) خود در زمان امامتشان، بنابر بعضی روایات، از لباسهای لطیف نیز استفاده می کردند وبه همین خاطر مورد طعن وانتقاد بعضی از مقدس مآبها واقع می شدند(173)، در این جا می فرمایند اگر ما به حکومت برسیم سهمی جز خوردن خوراکهای ناگوار وپوشیدن جامه های تن آزار نداریم؛ که این بیانگر اهمیت ویژه زمامداری وحکومت بر مسلمین ووظیفه خطیر کارگزاران حکومت اسلامی است ونشان می دهد که پذیرفتن مسوولیت حکومت مردم، تعهد مضاعفی را بر عهده پذیرنده این مسوولیت می آورد واو را ناچار می سازد که زندگانی خویش را با ضعیفترین طبقات اجتماع هماهنگ سازد تا درد آنها را با تمام وجود احساس وهمت خویش را صرف بهبود آلام آنها کند.
حکایت زیر، رسالت سنگین پیشوایان وکارگزاران جامعه عدل اسلامی را به خوبی بیان می کند:
روزی یکی از یاران امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرض کرد: ای امیرمؤمنان! از برادرم عاصم بن زیاد به تو شکایت می کنم. فرمود: چرا؟ گفت: جامه های پشمین به تن کرده واز دنیا روی برگردانده. امام (علیه السلام) فرمودند: او رانزد من آرید. چون نزد ایشان آمد بدو گفت: ای دشمنک خویش! شیطان سرگشته ات کرده واز راهت بدر برده. بر زن وفرزندانت رحمت نمی آری وچنین می پنداری که خدا آن چه را پاکیزه است وبر تو روا فرموده، اما ناخشنود است که از آن برداری؟ تو نزد خدا خوارمایه تر از آنی که می پنداری؟
گفت: ای امیرمؤمنان! وتو در این پوشاک زبر تن آزار باشی وخوراک دشوار خوار؟ فرمود:
ویحک انی لست کانت، ان الله فرض علی ائمة العدل ان یقدروا انفسهم بضعفة الناس کیلا یتبیغ بالفقیر فقره)(174).
وای بر تو! من نه چون توام. که خدا بر پیشوایان دادگر واجب فرموده، خود را با مردم ناتوان برابر نهند تا مستمندی، (شخص)، تنگدست را به هیجان نیارد وبه طغیان واندازد.
2. قاطعیت با کارگزاران وملاطفت با زیردستان
یکی از ویژگیهای مهم حکومت جهانی امام مهدی (علیه السلام) که در روایات بدان اشاره شده، سختگیری وقاطعیت نسبت به کارگزاران حکومت ومجریان امور وبرخورد شدید با متخلفان است، چنان که در روایتی که در این زمینه ازامام علی (علیه السلام) نقل شده، آمده است:
(لینزعن عنکم قضاة السوء، ولیقبضن عنکم المراضین، ولیعزلن عنکم امراالجور، ولیطهرن الارض من کل غاش...(175)
... امام مهدی (علیه السلام) قاضیان زشتکار را کنار می گذارد ودست سازشکاران(176) را از سرتان کوتاه می کند، وحکمرانان ستم پیشه را عزل می نماید، وزمین را از هر نادرست وخائنی پاک می سازد.
در روایت دیگری قاطعیت وسازش ناپذیری حضرت ولی عصر (علیه السلام) در مقابل کارگزاران ناشایست وملاطفت ومهربانی آن حضرت با بیچارگان ومستمندان چنین توصیف شده است:
المهدی سمح بالمال، شدید علی العمال، رحیم بالمساکین(177).
مهدی (علیه السلام) بخشنده است، او درباره عمال وکارگزاران وماموران دولت خویش بسیار سختگیر است، وبا ناتوانان ومستمندان بسیار دلرحم ومهربان.
شدت وقاطعیت در مقابل کارگزاران حکومت ورافت وملاطفت نسبت به ناتوانان وزیردستان ازویژگیهای مهمی هستند که حاکم اسلامی می بایست بدانها آراسته باشد، تا بدانجا که امام صادق (علیه السلام) در نامه ای که خطاب به (نجاشی)، یکی از یاران خود - که به سمت استانداری اهواز منصوب شده بود - رستگاری ونجات او را در گرو داشتن این ویژگیها دانسته ومی فرمایند:
واعلم ان خلاصک ونجاتک فی حقن الدماء وکف الاذی عن اولیاء الله والرفق بالرعیة والتانی وحسن المعاشرة مع لین فی غیر ضعف وشدة فی غیر عنف(178).
بدان که نجات ورستگاری تو در گرو چند چیز است: جلوگیری از ریختن خون (بی گناهان) خودداری از آزار دوستان خدا، مدارا وملاطفت با زیردستان وحسن سلوک همراه با رافت ومهربانیی که برخاسته از ضعف وناتوانی وشدت وقاطعیتی که برخاسته از زورگویی نباشد.
امام علی (علیه السلام) نیزیکی از فرمانداران خود را چنین سفارش می کنند:
واخلط الشدة بضغث من اللین، وارفق ما کان الرفق ارفق واعتزم بالشدة حین لایغنی عنک الا الشدة(179)...
شدت وقاطعیت را با قدری نرمی وملاطفت بیامیز، وهر زمان که مهربانی ومدارا کردن شایسته تر است، مدارا کن وآن جا که چاره ای جز شدت وقاطعیت نداری شدت وقاطعیت پیشه کن.
3. تامین رفاه اقتصادی مردم
درزمان حکومت امام مهدی (علیه السلام) رفاه اقتصادی وآسایش معیشتی بر تمام بخشها وزوایای زندگی بشر پرتو می افکند وانسانها آسوده خاطر از مشکلات روزمره تامین معاش می توانند به سازندگی معنوی خود بپردازند.
در این زمینه روایتهای بسیاری نقل شده که در اینجا به ذکر روایتی از امام علی (علیه السلام) اکتفا می کنیم:
... واعلموا انکم ان اتبعتم طالع المشرق سلک بکم منهاج الرسول... وکفیتم موونة الطلب والتعسف، ونبذتم الثقل الفادح عن الاعناق...(180)
... بدانید اگر شما از قیامگر مشرق (امام مهدی (علیه السلام)) پیروی کنید، شما را به آیین پیامبر درآورد... تا از رنج طلب وظلم (در راه دستیابی به امور زندگی) آسوده شوید وبار سنگین (زندگی) را از شانه هاتان بر زمین نهید...
چنان که ملاحظه می شود در این روایت پیروی از امام عادل ودرآمدن به آیین پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) مقدمه ای برای رسیدن به وضع مطلوب اقتصادی، آسودگی از رنج طلب ورهایی ازبار سنگین زندگی ذکر شده است. نکته ظریفی که ازاین موضوع به دست می آید این است که تامین رفاه اقتصادی وسامان بخشیدن به وضعیت معیشتی مردم یک جامعه، نه تنها با اهداف الهی وارزشهای معنوی آن جامعه منافات ندارد. بلکه تحقق این اهداف زمینه وبستر مناسبی برای رسیدن به رشد وتوسعه اقتصادی وتامین رفاه وآسایش عمومی مردم جامعه است.
نکته یاد شده را در کلام دیگری از امیرالمؤمنین (علیه السلام) می توان مشاهده کرد، آن جا که می فرماید:
اما والذی فلق الحبة وبراالنسمة، لو اقتبستم العلم من معدنه، وادخرتم الخیر من موضعه، واخذتم الطریق من وضحه، وسلکتم من الحق نهجه، لنهجت بکم السبل، وبدت لکم الاعلام، واضاء لکم الاسلام، واکلتم رغدا، وما عال فیکم عائل وظلم منکم مسلم ولا معاهد(181).
سوگند به خدایی که دانه را (در دل خاک) بشکافت، وآدمیان را آفرید، اگر علم را از معدن آن اقتباس کرده بودید وخبر را از جایگاه آن خواستار شده بودید وازمیان راه به رفتن پرداخته بودید وراه حق را از طریق روشن آن پیموده بودید، راههای شما هموار می گشت ونشانه های هدایتگر پدید می آمد وفروغ اسلام شما را فرا می گرفت وبه فراوانی غذا می خوردید ودیگر هیچ عائله مندی بی هزینه نمی ماند وبر هیچ مسلمان وغیرمسلمانی ستم نمی رفت.
4. گسترش عدالت ومساوات
یکی از مهمترین ویژگیهای حکومت مهدی گسترش عدالت در همه شؤون زندگی بشر است، مطابق حدیث مشهوری که به حد تواتر از شیعه واهل سنت نقل شده آن حضرت (... زمین را از عدل وداد لبریز می کند پس از آن که از ستم وبیداد لبریز شده باشد)(182).
عدالت مهدوی آن چنان فراگیر وگسترده است که حتی به درون خانه ها نیز نفوذ کرده وروابط خصوصی افراد خانواده را تحت تاثیر قرار میدهد، کاری که از عهده هیچ نظام حقوقی برخاسته نیست، چنان که امام صادق (علیه السلام) دراین باره می فرمایند:
...و اما والله لیدخلن (القائم) علیهم عدله جوف بیوتهم کما یدخل الحر والقر(183).
به خدا سوگند مهدی (علیه السلام) عدالتش را تا آخرین زوایای خانه های مردم وارد می کند، همچنان که سرما وگرما وارد خانه ها می شود.
در روایت دیگری از امام باقر (علیه السلام) شمول دامنه عدالت آن حضرت چنین بیان شده است: ....فانه (القائم) یقسم بالسویة، ویعدل فی خلق الرحمن، البر منهم والفاجر(184)...
... امام قائم (اموال را) برابر تقسیم می کند ومیان (همه) مردم، نیکوکار وبدکار، به عدالت رفتار می نماید...
امام راحل (قدس سره) در بیان مفهوم واقعی عدالتی، که به دست توانای امام مهدی (علیه السلام) تحقق می یابد وسراسر زمین را فرامی گیرد، می فرمایند:

قضیه غیبت حضرت صاحب، قضیه مهمی است که به ما مسائلی می فهماند، من جمله اینکه برای یک همچو کار بزرگی که در تمام دنیا عدالت به معنای واقعی اجرا بشود، درتمام بشر نبوده کسی الا مهدی موعود (علیه السلام) که خدای تبارک وتعالی او را ذخیره کرده است برای بشر. هریک از انبیا که آمدند، برای اجرای عدالت آمدند ومقصدشان هم این بود که اجرای عدالت را در همه عالم بکنند، لکن موفق نشدند. حتی رسول ختمی مرتبت (صلی الله علیه وآله وسلم) که برای اصلاح بشر آمده بود وبرای اجرای عدالت آمده بود وبرای تربیت بشر آمده بود، باز درزمان خودشان موفق نشدند به این معنا... وقتی که ایشان ظهور کنند، ان شاء الله خداوند تعجیل کند در ظهور او، تمام بشر را از انحطاط بیرون می آورد، تمام کجی ها را راست می کند، (یملاء الارض عدلا بعد ماملئت جورا) همچو نیست که این عدالت همان که ماها از آن می فهمیم، که نه یک حکومت عادلی باشد که دیگر جور نکند آن، این هست اما خیر، بالاتر از این معناست.
معنی (یملا الارض عدلا بعد ما ملئت جورا) الان زمین، وبعد از این، از این هم بدتر شاید بشود، پر از جور است، تمام نفوسی که هستند انحرافات در آنها هست، حتی نفوس اشخاص کامل هم در آن انحرافاتی هست ولو خودش نداند. در اخلاقها انحراف هست، در عقاید انحراف هست، در اعمال انحراف هست ودر کارهایی هم که بشر می کند. انحرافاتی معلوم است وایشان مامورند برای این که تمام این کجی ها را مستقیم کنند وتمام این انحرافات را برگردانند به اعتدال که واقعا صدق بکند: (یملاء الارض عدلا بعد ماملئت جورا(185).
نشانه های ظهور
ظهور مصلح آخرین، حضرت بقیة الله الاعظم (ارواحنا له الفداء) با حوادث طبیعی، رویدادهای اجتماعی وتحولات سیاسی بسیاری همراه است که همه، نشان از آماده شدن جهان برای ورود به عصری جدید وآغاز دورانی سرنوشت ساز از حیات کره خاک دارند.
از مجموع این حوادث، رویدادها وتحولات که پیش از ظهور ویا همزمان با آن واقع می شوند تعبیر به نشانه ها ویا علایم ظهور می شود.
البته این نکته را باید توجه داشت که همه این نشانه ها در یک زمان واقع نشده واز نظردوری ویا نزدیکی به وقت ظهور با یکدیگر تفاوت دارند.
از زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) که بشارت به ظهور مردی از آل محمد (علیهم السلام) در آخرالزمان داده شد، بیان نشانه های ظهور او نیز آغاز شد. امام علی (علیه السلام) بارها در خطبه ها وسخنان خود اصحاب را نسبت به رویدادهای عصر ظهور آگاهی می دادند وآن ها را متوجه این رویداد عظیم می ساختند. امامان بعدی نیز هر یک به نوبه خود مردم را نسبت به نشانه های ظهور هشدار می دادند.
اکنون ما مواجه با مجموعه ای قابل توجه از روایات وکلمات معصومین (علیهم السلام) هستیم که در هر یک از آنها به گوشه ای از رویداد عظیم ظهور مصلح آخرالزمان اشاره شده واگر ما آنها را در کنار هم قرار دهیم، می توانیم به تصویری نسبتا واضح از وضعیت اجتماعی، سیاسی، نظامی وحتی طبیعی وجغرافیایی جهان در آستانه ظهور دست یابیم.
بدون شک مطالعه در روایات مربوط به نشانه های ظهور در عصر ما - که بیش از هر عصر دیگر التهاب جهانی برای ظهور احساس می شود - از ضرورتهای بی چون وچراست وبر شیعیان آل محمد (علیهم السلام) واجب است که با دقت تمام همه نشانه های ظهور را مورد توجه قرار دهند، وبا تطبیق آنها با وضعیت کنونی جهان، رسالت خویش را بهتر بشناسند.
دسته بندی نشانه های ظهور
در کتب ومنابع از حوادث ورویدادهای مختلفی به عنوان نشانه های ظهور یاد شده است تا جایی که برخی از صاحبنظران شمار این حوادث ورویدادها را تا بیش از شصت مورد رسانده اند(186). با بررسی این نشانه ها به نظر می رسد که آن ها به دو اعتبار قابل دسته بندی هستند(187):
1 - به اعتبار نوع حادثه ورویداد
2 - به اعتبار زمان وقوع حادثه ورویداد
در دیدگاه نخست ملاک دسته بندی این است که آیا آن حادثه ورویدادی که در روایت ذکر شده از جمله رویدادها وحوادث اجتماعی است یا در زمره وقایع ورخدادهای طبیعی؟
اما در دیدگاه دوم آن چه ملاک دسته بندی قرار گرفته این است که آیا حادثه ورویدادی که از آن به عنوان نشانه ظهور یاد شده در فاصله ای نزدیک به عصر ظهور امام عصر (علیه السلام) رخ می دهد، یا درفاصله ای دور از عصر ظهور؟
با تلفیق این دو دسته بندی می توان نشانه های ظهور را به چهاردسته کلی تقسیم کرد:
1 - حوادث ورویدادهای اجتماعی که در فاصله ای نزدیک به عصر ظهور رخ می دهند:
برای این گونه حوادث می توان به وقایعی مانند قیام وشورش سفیانی وکشته شدن نفس زکیه در مسجد الحرام اشاره کرد.
شیخ طوسی، در کتاب الغیبة از امام صادق (علیه السلام) چنین نقل می کند:
خمس قبل قیام القائم من العلامات: الصیحة والسفیانی، والخسف بالبیداء وخروج الیمانی وقتل نفس الزکیة(188).
پنج رویداد پیش از به پا خاستن قائم از نشانه ها به شمار می رود: برخاستن ندایی از آسمان، خروج سفیانی، شکافته شدن زمین در منطقه (بیداء)، خروج مردی از یمن وکشته شدن نفس زکیه.
در مورد (خروج سفیانی) و(کشته شدن نفس زکیه) که در این روایت به عنوان نشانه ظهور ذکر شده باید گفت:
چنان که در روایات آمده است (سفیانی) مردی است از نسل ال ابی سفیان(189) که از شام ویا همان سوریه فعلی سر به شورش برداشته ومناطق زیادی را، تحت تسلط خود می گیرد، تا سرانجام در زمانی که به قصد تصرف مکه راهی این مکان می شود در منطقه ای بین مدینه ومکه آن به (بیداء) گفته می شود زمین شکافته شده ولشکریان او در دل زمین فرو می روند(190).
مطابق روایتی که نعمانی در کتاب الغیبة از امام محمد باقر (علیه السلام) نقل می کند، شورش وطغیان سفیانی وقیام حضرت مهدی (علیه السلام) در یک سال واقع می شود(191).
اما در مورد (نفس زکیه) باید گفت که او، به تعبیر روایات، مردی از اولاد امام حسن (علیه السلام) است که درمسجد الحرام ودر بین رکن ومقام ابراهیم کشته می شود. وقوع این رویداد از ونشانه های حتمی ظهور حجت بن الحسن (ارواحنا له الفداء) به شمار می آید(192) وچنان که شیخ مفید در کتاب الارشاد، از امام محمد باقر (علیه السلام) نقل کرده است. میان کشته شدن این فرد وقیام قائم بیش از پانزده شب فاصله نمی شود(193).
اما در مورد خروج (یمانی) نیز باید گفت که به نقل روایات، همزمان با قیام سفیانی در شام، مردی از یمن نیز حرکتی را آغاز می کند ومردم را به سوی حق وطریق مستقیم فرا می خواند وقیام او صحیح ترین قیامها وپرچمی که او بلند می کند هدایتبخش ترین پرچم ها خواهد بود(194).
2 - حوادث ورویدادهای اجتماعی که درفاصله ای دور از عصر ظهور رخ میدهند:
دسته دوم از حوادث ورویدادهای اجتماعی، برخلاف دسته اول از نظر زمان به زمان قیام قائم نزدیک نبوده وبه یک تعبیر بیش از آن چه علامت ظهور به حساب آیند، نشانی بر صدق گفتار پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) امامان معصوم (علیهم السلام) در مورد ظهور قائم ال محمد (علیه السلام) هستند. به عبارت دیگر وقتی پیامبر اکرم ویا سایر پیشوایان دین یک رویداد اجتماعی را در فاصله چند صد سال از عصر خویش پیش بینی می کنند وما به چشم خود وقوع این حوادث را مشاهده میکنیم، بیش از پیش در اعتقاد خود به ظور منجی عالم بشریت یقین پیدا کرده وبه خود اجازه شک در سایر وقایعی که وقوع آنها درزمانی نزدیک به قیام قائم پیش بینی گردیده است؛ نمی دهیم، وبر ما مسلم می شود که کلام پیشوایان دین بی کم وکاست، تحقق خواهد یافت.
نعمانی در کتاب خود از امام محمد باقر (علیه السلام) نقل می کند که زوال دولت بنی امیه واستقرار دولت بنی عباس از وقایعی است که در قبل از ظهور قائم رخ میدهد(195).
وقتی به این نکته توجه کنیم که امام محمد باقر (علیه السلام) هجده سال قبل از زوال دولت اموی وروی کار آمدن دولت عباسی وفات نموده اند؛ برای ما این موضوع روشن می شود که کلام ائمه بی هیچ تردیدی براساس علم الهی صادر شده است.
در روایتهایی که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وامامان معصوم (علیهم السلام) به ما رسیده وقوع حوادث ورویدادهای اجتماعی مختلفی در قبل از قیام مهدی (ارواحنا له الفداء) پیش بینی گردیده که با بررسی اسناد وکتابهای تاریخی وقوع بسیاری از آن ها بر ما مسلم شده وبه راحتی می توانیم واقع پیش بینی شده را با آن چه در خارج واقع شده ودر کتابهای تاریخ نیز ثبت شده است تطبیق دهیم(196).
3 - حوادث ورویدادهای طبیعی که درفاصله ای نزدیک به عصر ظهور رخ می دهند:
یکی از این حوادث که درفاصله کمی از قیام مهدی منتظر (علیه السلام) رخ می دهد، ندایی است که از آسمان برخاسته ونام حضرت قائم را به گوش تمام جهانیان می رساند، نعمانی، شیخ صدوق وشیخ طوسی در کتابهای خود روایات زیادی را در این مورد نقل کرده اند که ما به ذکر یکی از آنها بسنده می کنیم.
نعمانی به سند خود از امام محمد باقر (علیه السلام) چنین نقل می کند:
الصیحة لاتکون الا فی شهر رمضان، شهر الله، هی صیحة جبرئیل (علیه السلام) الی هذا الخلق، ثم قال: ینادی مناد من السماء باسم القائم (علیه السلام) فیسمع من بالمشرق ومن بالمغرب. لایبقی راقد الا استیقظ ولاقائم الا قعد، ولا قاعد الا قام علی رجلیه فزعا من ذلک الصوت، فرحم الله من اعتبر بذلک الصوت فاجاب(197).
آن ندای آسمانی برنخواهد خواست مگر در ماه رمضان که ماه خداست، آن ندا از جبرئیل است که خطاب به مردم سر داده می شود ونام قائم را در همه جا طنین انداز می سازد، تا آن جا که همه ساکنان زمین از شرق تا به غرب آن ندا را خواهند شنید. از وحشت شنیدن آن ندا هرکس درخواب فرو رفته بیدار شده وهرکس بر پا ایستاده، ناچار به نشستن می شود وهرکس بر زمین نشسته، بناگاه از جای بر می خیزد. پس رحمت الهی بر کسی باد که این ندا را بشنود وبه آن پاسخ گوید.
از جمله وقایع طبیعی دیگری که در قبل از قیام منجی عالم بشریت رخ می دهد ودر روایات ما به آن اشاره شده است، نوعی از ماه گرفتگی وخورشید گرفتگی است که درتمام طول کره زمین سابقه نداشته وباعث بر هم ریختن حساب تمام ستاره شناسان میشود. در این مورد نیز روایات متعددی ذکر شده است که تنها یکی از آنها را به نقل از نعمانی ذکر می کنیم:
او در کتاب خود از امام محمد باقر (علیه السلام) نقل می کند که حضرتش فرمودند:
آیتان تکونان قبل قیام القائم (علیه السلام) لم تکونا منذ هبط آدم الی الارض: تنکسف الشمس فی النصف من شهر رمضان، والقمر فی آخره(198)...
دو نشانه در قبل از ظهور قائم وجود دارد که از زمان هبوط آدم به زمین سابقه نداشته است، یکی گرفتن خورشید در نیمه ماه رمضان ودیگری گرفتن ماه در آخر این ماه است.
لازم به تذکر است که علت عجیب بودن این ماه گرفتگی وخورشیدگرفتگی این است که به حساب ستاره شناسان معمولا ماه گرفتگی درنیمه ماه وخورشید گرفتگی در اواخر ماه رخ می دهد وبه همین دلیل هم در روایات آمده که به سبب وقوع این حادثه حساب ستاره شناسان به هم می ریزد(199).
4 - حوادث ورویدادهای طبیعی که درفاصله ای دور از عصر ظهور رخ می دهند:
در روایات به نمونه های مختلفی از این گونه حوادث ورویدادهای طبیعی اشاره شده که برای نمونه می توان به طغیان رود فرات وجاری شدن آب در کوچه های کوفه(200)، هجوم ملخهایی به رنگ خون(201) ونزول بارانهای فراوان که قبل از آن سابقه نداشته(202) اشاره کرد.
گفتنی است که، به تصریح روایات، وقوع برخی از حوادث ورویدادهایی که به عنوان نشانه های ظهور ذکر شده اند، حتمی ومسلم ووقوع برخی دیگر مشروط وغیر قطعی است. اما، چنان که نعمانی نیز بدان تاکید می ورزد، وقوع حوادثی مانند خروج سفیانی ویمانی، شکافته شدن زمین در منطقه بیداء، کشته شدن نفس زکیه وبرخاستن ندایی از آسمان از نشانه های قطعی ومحتوم قیام قائم آل محمد (علیهم السلام) بوده ودلایل ومستندات آنها بسیار محکم وخدشه ناپذیر است(203).
یاران قائم
شیعیان ومنتظران قدوم حضرت صاحب الامر (علیه السلام) در راز ونیازهای صبح وشام خود همواره از خداوند می خواهند که آنان را از جمله یاوران آن امام قرار دهد وبه آنان این توفیق را عطا کند که دررکاب آن حضرت شمشیر زنند:
اللهم انی اجدد له فی صبیحة یومی هذا وماعشت من ایام حیاتی عهدا وعقدا وبیعة له فی عنقی لااحول عنها ولاازول ابدا. اللهم اجعلنی من انصاره واعوانه والذابین عنه والمسارعین الیه فی قضاء حوائجه والممتثلین لاوامره ونواهیه والمحامین عنه والسابقین الی ارادته والمستشهدین بین یدیه(204).
بار خدایا! من در بامداد این روزو تمام دوران زندگانیم، عهد وپیمان وبیعتی را که از آن حضرت برگردن دارم با او تجدید می کنم؛ که هرگز از آن عهد وپیمان برنگردم وبر آن پایدار بمانم. بار خدایا مرا از یاران وهواداران ومدافعان آن حضرت وشتابندگان در پی انجام خواسته های او واطاعت کنندگان از اوامر ونواهی او وحمایت کنندگان از وجود او وپیشی گیرندگان به سوی خواسته های او وشهید شدگان در حضور او قرار ده.
اما در ورای این آرزو ودرخواست، پرسشهایی چند نیز مطرح است مانند این که: یاران قائم کیانند وچه کسانی به فیض همراهی آن امام عدالت گستر دست می یابند؟ تعداد آنها چند نفر است وچگونه برگزیده می شوند؟ از چه ویژگیهای برجسته ای برخوردارند؟ وپرسشهای دیگر از این دست.
ابتدا با این پرسش شروع میکنیم که: یاران قائم از چه ویژگیها وخصایل روحی وجسمی برخوردارند؟
1. خصال وویژگیهای یاران قائم
امامام معصوم (علیهم السلام) در روایات متعددی به توصیف خصال وویژگیهای یاران قائم (علیه السلام) پرداخته وچنان در این زمینه با دقت وظرافت سخن گفته اند که مخاطباان به راحتی می توانند به تصویری روشن ازیاران آن حضرت دست یابند.
روایت زیر، که از امام صادق (علیه السلام) نقل شده، درستی این ادعا را به اثبات می رساند.
کانی انظر الی القائم (علیه السلام) واصحابه فی نجف الکوفة کان علی رؤسهم الطیر، قدفنیت ازوادهم وخلقت ثیابهم، قد اثر السجود بجباههم، لیوث بالنهار، رهبان بالیل، کان قلوبهم زبر الحدید، یعطی الرجل منهم قوة اربعین رجلا، لاتقتل احدا منهم الا کافر او منافق وقد وصفهم الله تعالی بالتوسم فی کتابه العزیز بقوله: (ان فی ذلک لآیات للمتوسمین)(205).(206)
گویا که قائم (علیه السلام) ویاران او را می بینم که در نجف (کوفه) اجتماع کرده وپرندگانی برسر آنها پرواز می کنند. توشه های آنها کاستی گرفته، جامه های آنها کهنه شده ونشان سجده بر پیشانی آنها نقش بسته است. آنها شیران روز وزاهدان شب اند. دلهایشان مانند پاره های آهن (محکم واستوار) است وهر کدام از آنها توان چهل مرد را دارا هستند. هیچ یک از آنها کشته نمی شود مگر به دست کافر یا منافق. خداوند تعالی در کتاب عزیز خود از آنها با عنوان اهل بصیرت وتیزبینی یاد کرده است. آن جا که می فرماید: (در این (عذاب) برای اهل بصیرت نشانه هایی نهفته است).
درروایات خصایل وویژگیهای متعددی برای یاران آن حضرت برشمرده شده است که برخی از آنها مربوط به ویژگیها وصفات ظاهری وجسمانی وبرخی دیگر مربوط به ویژگیها وخصایل اخلاقی وروحی ایشان است.
الف - خصال روحی
شاید بتوان گفت در میان همه ویژگیهایی که برای یاران امام منتظر برشمرده شده یک ویژگی از همه بارزتر وبا اهمیت تر است وآن این که آنها مصداق کامل (اولیاء الله) (دوستان خدا) هستند که در قرآن کریم بدانها اشاره شده است. آن جا که می فرماید:
الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم ولا هم یحزنون(207).
آگاه باشید که بر دوستان خدا بیمی نیست وغمگین نمی شوند.
امام صادق (علیه السلام) در روایتی خصال شیعیان قائم آل محمد (علیهم السلام) را چنین بیان می کنند:
طوبی لشیعة قائمنا المنتظرین لظهوره فیی غیبته والمطیعین له فی ظهوره، اولئک اولیاء الله الذین لاخوف علیهم ولا هم یحزنون(208).
خوشا به حال شیعیان قائم، که در زمان غیبتش منتظر ظهور او هستند ودر هنگام ظهورش فرمانبردار او، آنان اولیاء خدا هستند، همانها که نه ترس آنها را فرا می گیرد ونه اندوهگین می شوند.
اینکه انسانی از هیچ چیز ترسی به دل راه ندهد واز هیچ چیز اندوهگین نشود، تنها زمانی امکان پذیر است که جز خدا بیند وجز به خدا نیندیشد واین اوج کمال آدمی وبالاترین مرتبه ای است که یک انسان می تواند بدان دست یابد.
امام علی (علیه السلام) نیز در وصف یاران مهدی (علیه السلام) می فرماید:
....فیجمع الله تعالی له قوما قزع کقزع السحاب، یولف الله بین قلوبهم لایستوحشون الی احد، ولایفرحون باحد یدخل فیهم، علی عدة اصحاب بدر، لم یسبقهم الاولون ولایدرکهم الاخرون(209)...
خداوند تعالی مردمی رابرای (یاری) او گرد می آورد، همچنانکه پاره های ابر گرد آمده وبه هم می پیوندند. خداوند دلهای آنان را به هم نزدیک می کند. آنها از هیچ کس ترسان نمی شوند. واز این که کسی بدانها بپیوندد شادمان نمی گردند. تعداد آنها همان تعداد اصحاب بدر است. هیچ کس از پیشینیان از آنها سبقت نمی گیرد وهیچ کس از آیندگان به آنها نمیرسد.
از روایتهای مفصلی که درباره تعداد یاران امام عصر (علیه السلام) وکشور وسرزمین آنها نقل شده، چنین بر می آید که آنها عصاره فضاائل همه ملتها وبرترینهای همه اقوام روی زمین هستند(210).
موضوع یاد شده از روایات زیر که از امام محمد باقر (علیه السلام) نقل شده نیز استفاده می شود:
یبایع القائم بین الرکن والمقام ثلاثمائة ونیف عدة اهل بدر، فیهم النجباء من اهل مصر، والابدال من اهل الشام، والاخیار من اهل العراق(211)...
سیصد واندی، به عدد اهل بدر، بین رکن ومقام با قائم بیعت می کنند. در میان آنها برگزیدگانی (نجباء) از اهل مصر، مردان صالح وپرهیزکاری (ابدال) از اهل شام ونیک مردانی (اخیار) از اهل عراق وجود دارند.
یاران قائم همچنانکه در بالاترین درجه تقوی وپرهیزکاری قرار دارند، از نظر کمال علمی نیز دربالاترین درجه قرار گرفته واز جام حکمت الهی ومعرفت دینی، چنانکه باید، سیراب گشته اند.
امیر بیان، علی (علیه السلام) در سخنان زیبایی مراتب فضل وکمال علمی یاران موعود آخرالزمان را چنین توصیف میکنند:
...ثم لیشحذن فیها قوم شحذالقین النصل، تجلی بالتنزیل ابصارهم، ویرمی یالتفسیر فی مسامعهم، ویغبقون کاس الحکمة بعد الصبوح(212).
... پس گروهی در آن فتنه ها صیقلی می شوند. مانند صیقل دادن آهنگر شمشیر را، دیده های آنها به نور قرآن جلا داده وتفسیر در گوشهایشان جا گرفته شود. در شب، جام حکمت را به آنها بنوشانند، بعد از این که در بامداد هم نوشیده باشند.
خلاصه کلام این که یاران قائم، در چنان مرتبه ای از زهد وتقوی وعلم ومعرفت قرار دارند که همه کائنات در برابر آنها سر تسلیم فرود می آورند، وزمین وآسمان به وجود آنها افتخار میکند.
چنان که در روایت نقل شده از امام محمد باقر (علیه السلام) به این نکته تصریح شده است:
کانی باصحاب القائم وقد احاطوابما بین الخالقین، لیس من شی الا وهو مطیع لهم، حتی سباع الارض، وسباع الطیر تطلب رضاهم (فی) کل شی، حتی تفتحر الارض علی الارض، وتقول: مربی الیوم رجل من اصحاب القائم(213).
گویی که یاران قائم را می بینم که شرق وغرب (جهان را) در نوردیده اند. همه چیز در برابر آنها سر تسلیم فرو می آورد. حتی درندگان زمین وآسمان به دنبال خشنود ساختن آنها هستند. قطعه ای از زمین به قطعه ای دیگر مباهان کرده ومی گوید: امروز مردی از یاران قائم از من گذر کرد.
ب - ویژگیهای جسمانی
یاران مهدی (علیه السلام) از نظر صفات جسمی ونیروی بدنی نیز سرامد روزگار هستند وکسی را یارای مقابله با آنها نیست. در اینجا به تعدادی از روایاتی که به اوصاف ظاهری یاران آن حضرت پرداخته اند، اشاره می کنیم:
امام صادق (علیه السلام) دروصف توان جسمی وقدرت بدنی یاران قائم (علیه السلام) می فرماید:
ما کان یقول لوط (علیه السلام): ﴿لو ان لی بکم قوة او آوی الی رکن شدید﴾(214) الا تمنیا بقوة القائم (علیه السلام) ولا ذکر الا شدة اصحابه فان الرجل منهم یعطی قوة اربعین رجلا، وان قلبه لاشد من زبر الحدید، ولو مروا بجبال الحدید لقطعوها، لایکفون سیوفهم حتی یرضی الله عز وجل(215).
لوط (علیه السلام) که می فرمود: (کاش در برابر شما قدرتی می داشتم، یا می توانستم به تکیه گاهی استوار پناه ببرم) در آرزوی نیرو وتوان قائم (علیه السلام) وبه یاد قدرت واستواری یاران او بود. زیرا به هر کدام از آن ها قدرت چهل مرد داده شده وقلب آنها محکمتر از پاره های آهن است. اگر به کوههایی از آهن برخورد کنند آن ها را از جا بر می کنند وشمشیرهای آنان از حرکت باز نمی ایستد مگر زمانی که خداوند عز وجل، خشنود شود.
2. تعداد یاران قائم
قول مشهور در مورد تعداد یاران امام عصر (علیه السلام) این است که آنها 313 نفر هستند؛ ودر روایتهای متعددی به این موضوع اشاره شده است. از جمله روایت زیر که (مفضل بن عمر) از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است:
کانی انظر الی القائم علی منبر الکوفة وحوله اصحابه ثلاث مائة وثلاثة عشر رجلا عدة اهل بدر، وهم اصحاب الالویة، وهم حکام الله فی ارضه علی خلقه.
مثل این است که قائم (علیه السلام) را بر منبر (مسجد) کوفه می بینیم در حالی که 313 مرد به عدد اهل بدر گرد او را گرفته اند. آنها مردان جنگاور وحاکمان خدا در زمین او وبر خلق اویند(216).
اما با توجه به روایات دیگر به این نتیجه می رسیم که یاران آن حضرت منحصر به تعداد یاد شده نبوده واین تعداد، کسانی هستند که از آغاز حرکت حضرت مهدی (علیه السلام) او را همراهی می کنند، اما به تدریج بر این تعداد افزوده می شود. البته، ناگفته نماند که این 313 نفر به دلیل خصایل برجسته ای که دارند: نقش فرماندهی ورهبری را در لشکر آن حضرت بر عهده دارند.
در روایتی که در این زمینه از امام صادق (علیه السلام) نقل شده، چنین آمده است:
اذا اذن عز وجل للقائم فی الخروج، صعد المنبر، ودعا الناس الی نفسه وناشدهم بالله ودعاهم الی حقه، وان یسیرفیهم بسیرة رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) ویعمل فیهم بعمله، فیبعث الله جل جلاله، جبرئیل (علیه السلام) حتی یاتیه فینزل علی الحطیم ثم یقول له: الی ای شی تدعو؟ فیخبره القائم (علیه السلام) فیقول جبرئیل (علیه السلام) انا اول من یبعایک ابسط یدک، فیمسح علی یده وقد وافاه ثلاثمائة وبضعة عشر رجلا فیبایعونه ویقیم بمکة حتی یتم اصحابه عشرة آلاف انفس ثم یسیر منها الی المدینة(217).
هنگامی که خداوند عز وجل به قائم اجازه قیام می دهد آن حضرت بر بالای منبر رفته، مردم را به سوی خود فرا می خواند آن گاه آن ها را به خدا سوگند داده واز آنها می خواهد که حقش را پاس دارند، تا او هم سیره رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)، را در میان آنها جاری کند وبا آنان همانگونه رفتار نماید که آن حضرت رفتار می کرد. پس آن گاه خداوند، جل جلاله، جبرئیل (علیه السلام) را به سوی او می فرستد، جبرئیل برحطیم فرود آمده وخطاب به قائم می گوید: مردم را به چیز میخوانی؟ وقائم هم پاسخ او را می گوید سپس جبرئیل (علیه السلام) می گوید: من نخستین کسی هستم که با تو بیعت می کنم: دستان خود را بگشا! سپس جبرئیل دست خود را بر دست او می کشد. سیصد واندی مرد به پیشگاه آن حضرت آمده وبا او بیعت می کنند. بعد از آن قائم (علیه السلام) در مکه اقامت می کند تا زمانی که تعداد یارانش به ده هزار نفر میرسد وآن گاه با آنان به سوی مدینه حرکت می کند.
در روایات دیگری که در همین زمینه وارد شده است، چنین می خوانیم:
سال رجل من اهل الکوفة ابا عبدالله (علیه السلام) کم یخرج مع القائم (علیه السلام) فانهم لیقولون انه یخرج مثل عدة اهل بدر ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلا قال: ما یخرج الا فی اولی قوة، وما یکون اولوالقوة اقل من عشرة آلاف(218).
مردی از اهل کوفه از اباعبدالله (امام صادق) علیه السلاام، پرسید: چند نفر به همراه قائم (علیه السلام) قیام می کنند؟ برخی میگویند همان تعدادی که در بدر حضور داشتند؛ یعنی 313 نفر، به همراه او بر می خیزند. آن حضرت فرمود: او قیام نمی کند مگر با همراهی صاحبان قدرت (اولی قوة) وصاحبان قدرت کمتر از ده هزار نفر نیستند.
مرحوم مجلسی در ذیل این روایت می فرماید:
معنای روایت این است که یاران قائم منحصر در 313 نفر نمی باشند، بلکه این تعداد کسانی هستند که در ابتدای قیام آن حضرت به گرداو جمع می شوند(219).
در روایتی که ابوبصیر ازامام صادق (علیه السلام) نقل کرده است، آن حضرت خروج قائم (علیه السلام) از مکه را منوط به تکمیل تعداد یاران ایشان دانسته ومی فرماید:
لایخرج القائم من مکة حتی تکمل الحلقة. قلت: وکم الحلقة؟ قال: عشرة آلاف؛ جبرئیل عن یمینه ومیکائیل عن یساره...(220).
قائم از مکه خارج نمی شود مگر زمانی که تعداد کسانی که به گرد او جمع آمده اند؛ تکمیل شود. پرسیدم: این تعداد چند نفر است؟آن حضرت فرمود: ده هزار نفر، جبرئیل در سمت راست او ومیکائیل در سمت چپ او حرکت می کند و...
3. چگونگی اجتماع یاران قائم
امام عصر (علیه السلام) در روز وساعتی مشخص درمکه ظهور کرده ویاران وچون پروانه هایی عاشق از سراسر جهان به گرد او جمع می شوند.
امام باقر (علیه السلام) لحظه ظهور مهدی (علیه السلام) واجتماع یاران آن حضرت را چنین به تصویر می کشند:
ثم یظهر المهدی بمکة عند العشاء، ومعه رایة رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) وقمیصه وسیفه وعلامات ونور وبیان، فاذا صلی العشاء نادی باعلاء صوته یقول: اذکرکم الله ایها الناس ومقامکم بین یدی ربکم، فقد اتخذ الحجة وبعث الانبیاء، وانزل الکتاب، وامرکم ان لاتشرکوا به شیئا وان تحافظوا علی طاعته وطاعة رسوله وان تحیوا ما احیا القرآن وتمیتوا ما امات، وتکونوا اعوانا علی الهدی، ووزرا علی التقوی، فان الدنیا قد دنا فناوها وزوالها واذنت بالوداع، فانی ادعوکم الی الله والی رسوله والعمل بکتابه واماتة الباطل واحیاء سنته.
فیظهر فی ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلا عدة اهل بدر، علی غیر میعاد، قزعا کقزع الخریف، رهبان باللیل واسد بالنهار، فیفتح الله للمهدی ارض الحجاز، ویستخرج من کان فی السجن من بنی هاشم وتنزل الرایات السود الکوفة، فتبعث بالبیعة الی المهدی، فیبعث المهدی جنوده فی الافاق ویمیت الجور واهله وتستقیم له البلدان(221)...
مهدی هنگام نماز عشا در مکه ظهور میکند در حالی که پرچم رسول خدا، که درود خدا بر او وخاندانش باد، وپیراهن وشمشیر او را با خود دارد ودارای نشانه ها ونور وبیان است. وقتی نماز عشا را به جا آورد با صدای رسا وبلند خود می فرماید: ای مردم! خدا را به یاد شما می آورم. شما اینک در پیشگاه خدا ایستاده اید.
او حجت خود را برگزید وپیامبران را برانگیخت وکتاب (آسمانی) فرو فرستاد وشما را امر کرد که چیزی را شریک او قرار ندهید واز او وفرستاده اش اطاعت وفرمانبرداری کنید وزنده نگه دارید آن چه را که قرآن زنده کرده است وبمیرانید آن چه را که او میرانده است. هواداران راستی وهدایت وپشتیبان تقوی وپرهیزگاری باشید، زیرا نابودی وزوال دنیا نزدیک شده واعلام وداع نموده است. ومن شما را به خدا ورسولش وعمل به کتاب خدا وترک باطل واحیای سنت او دعوت می کنم.
سپس او، بدون قرار قبلی، به همراه سیصد وسیزده مرد، به شمار یاران بدر، که همچون ابر پاییزی پراکنده اند وزاهدان شب وشیران روزند، ظهور می کند وخداوند سرزمین حجاز را برای مهدی می گشاید واو هرکس از بنی هاشم را که در زندان به سر می برد، آزاد می سازد. آن گاه درفشهای سیاه در کوفه فرود می آید وگروهی را به جهت بیعت به سوی مهدی روانه می سازند وآن حضرت لشکریان خود را به سراسر جهان گسیل داشته وستم وستم پیشگان را از میان بر می دارد وهمه سرزمینها به دست او به راستی ودرستکاری در می آیند.
حال این پرسش مطرح است که یاران قائم چگونه همگی در یک زمان ودر کمترین فرصت در مکه حاضر می شوند وخود را برای همراهی با آن حضرت آماده می سازند؟
امام علی (علیه السلام) در این زمینه تعبیر جالبی دارند که به ما در درک چگونگی اجتماع یاران قائم (علیه السلام) یاری می کند. ایشان می فرماید:
فاذا کان ذلک ضرب یعسوب الدین بذنبه، فیجتمعون الیه کما یجتمع قزع الخریف(222).
چون وقت آن برسد آقای بزرگوار وپیشوای دین مستقر وپا برجا گردد. پس نزد آن بزرگوار گرد آیند، چنان که پاره های ابر در فصل پاییز گرد آمده وبه هم می پیوندند.
تشبیه جمع شدن یاران آن حضرت به جمع شدن ابرهای پاییزی نشان از سرعت اجتماع وبه هم پیوستن آن ها دارد؛ چنان که در روایتی که در همین زمینه از امام باقر (علیه السلام)نقل شده آمده است:
اصحاب القائم ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلا، اولاد العجم بعضهم یحمل فی السحاب نهارا، یعرف باسمه واسم ابیه ونسبه وحلیته، وبعضهم نائم علی فراشه، فیوا فیه (فیری) فی مکة علی غیر میعاد(223).
یاران قائم سیصد وسیزده مرد از فرزندان عجم (غیر عرب) هستند. گروهی از آنان به هنگام روز به وسیله ابر حرکت می کنند وبا نام خود ونام پدر وخصوصیات نسبشان شناخته می شوند. گروهی دیگر از آنها در حالی که در بستر خود آرمیده اند، بدون قرار قبلی در مکه بر آن حضرت وارد می شوند.
از امام صادق (علیه السلام) نیز روایتی به همین مضمون نقل شده است:
بینا شباب الشیعة علی ظهور سطوحهم نیام اذا توافوا الی صاحبهم فی لیلة واحدة علی غیر میعاد، فیصبحون بمکة(224).
جوانان شیعه در حالیکه بر پشت بامهای خود آرمیده اند، در یک شب، بدون هیچ قرار قبلی به نزد صاحب خود برده شده وبامدادان در مکه حاضر می شوند.
از این روایات ودیگر روایات مشابه(225) که همگی دلالت بر اجتماع ناگهانی واز پیش تعیین نشده یاران قائم، دریک شب مشخص در مسجد الحرام، دارند، روشن می شود که تنها به مدد قدرت بی مانند خداوند متعال است که آن تعداد افرادی که برای یاری امام مهدی (علیه السلام) برگزیده شده اند در مدت زمان کوتاهی ویا به تعبیر برخی از روایات (در کمتر از یک چشم بر هم زدن)(226) به گرد آن حضرت جمع می شوند.
4. سلاح یاران قائم
گفتیم که یاران قائم (علیه السلام) از نظر توان جسمانی وقدرت بدنی در مرتبه بالایی قرار دارند تا آن جا که کوهی را از جا بر میکنند. اما این پرسش همواره مطرح بوده که امام عصر (علیه السلام) ویارانش از چه سلاحی در مبارزه با مستکبران وگردنکشان عصر استفاده می کنند؟
برای یافتن پاسخ پرسش یاد شده به سراغ روایات می رویم تا ببینیم از آنها چه چیزی به دست می آید.
امام باقر (علیه السلام) در ضمن روایتی که در آن به بیان شباهتهای امام مهدی با انبیای الهی می پردازند، شباهت آن امام را با جد بزرگوارش پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) چنین بر می شمارند:
....و اما شبهه من جده المصطفی (صلی الله علیه وآله وسلم) فخروجه بالسیف وقتله اعداء الله واعداء رسوله (صلی الله علیه وآله وسلم) والجبارین والطواغیت، وانه ینصر بالسیف والرعب و(227)...
... اما شباهت او به جد برگزیده اش، که درود بر او وخاندانش باد، این است که او با شمشیر قیام می کند ودشمنان رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وهمه ستمگران وگردنکشان را به قتل می رساند. واو با شمشیر وترسی (که در دل دشمنان می افکند) به پیروزی می رسد....
چنان که ملاحظه می شود در این روایت به دو شباهت عمده حضرت مهدی (علیه السلام) با جد بزرگوارشان اشاره شده که یکی از آنها قیام با شمشیر ودیگری حمایت وپشتیبانی خدا از او به وسیله ایجادترس ووحشت در دل دشمنان است.
در این جا برای روشن ساختن بیشتر موضوع، در مورد شباهتهای یاد شده باختصار توضیح می دهیم:
الف - نبرد وپیروزی با شمشیر
در روایات بسیاری بر این نکته تصریح شده که امام مهدی (علیه السلام) با شمشیر قیام می کند، تا آن جا که آن حضرت را (قائم بالسیف) ویا (صاحب السیف) نامیده اند؛ که برای نمونه می توان به روایت زیر که از امام صادق (علیه السلام) نقل شده اشاره کرد.
آن حضرت در پاسخ فردی که در مورد (قائم) از ایشان پرسیده بود فرمود:
کلنا قائم بامر الله، واحد بعد واحد، حتی یحبی ء صاحب السیف، فاذا جاء صاحب السیف جاء بامر غیر الذی کان(228).
همه ما، یکی پس از دیگری، بر پا دارنده (قائم) امر خداییم، تا این که صاحب شمشیر ظهور کند. پس آن گاه که صاحب شمشیر ظهور کند، شیوه ای غیر از آن چه پیش از آن بوده است، در پیش می گیرد.
اما این پرسش مطرح است که آیا این تعبیرها تنها اشاره به مسلحانه وقهرآمیز بودن قیام وانقلاب مهدی دارد، یا اینکه نه، ذکر شمشیر در اینگونه روایات موضوعیت داشته وآن امام واقعا با شمشیر به نبرد با گردنکشان می پردازد؟
اگرچه شاید نتوان پاسخی صریح وقطعی به این پرسش داد ولی توجه به روایات زیادی که در این زمینه وارد شده احتمال دوم را تقویت کرده ونشان می دهد که در قیام مهدوی شمشیر جایگاه خاصی دارد.
در این جا به برخی از روایاتی که در آنها از شمشیر، به عنوان سلاح آن حضرت ویاران ایشان، یاد شده، اشاره می کنیم:
1. امام باقر (علیه السلام) در روایتی خطاب به (جابر جعفی) می فرماید:
یا جابر ان لبنی العباس رایة ولغیر هم رایات، فایاک ثم ایاک - ثلاثا - حتی تری رجلا من ولد الحسین (علیه السلام) یبایع له بین الرکن والمقام، معه سلاح رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) ومغفر رسول الله وسیف رسول الله(229).
ای جابر! برای بنی عباس پرچمی است وبرای دیگران پرچمهایی، پس بر حذر باش وبر حذر باش، تا زمانی که مردی از فرزندان حسین (علیه السلام) را ملاحظه کنی که بین رکن ومقام با او بیعت می شود. سلاح رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) کلاهخود رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) زره رسول خدا وشمشیر رسول خدا با اوست.
2. درروایت دیگری، امام باقر (علیه السلام) حضرت قائم (علیه السلام) را چنین توصیف می کند:
یجرد السیف علی عاتقه ثمانیة اشهر هرجا حتی یرضی الله(230).
هشت ماه تمام شمشیر بر دوش نهاده (دشمنان خدا را) می کشد تا خدا خشنود گردد.
3. امام صادق (علیه السلام) نیز در مورد سلاح جنگی یاران قائم می فرماید:
اذا قام القائم (علیه السلام) نزلت سیوف القتال، علی کل سیف اسم الرجل واسم ابیه(231).
هنگامی که قائم به پا خیزد، شمشیرهای نبرد فرود می آید، در حالی که روی هر شمشیر نام مردی (از یاران آن حضرت) ونام پدر او نوشته شده است.
4. (ابان بن تغلب) نقل می کند که روزی با جعفر بن محمد (علیهما السلام) در مسجد مکه نشسته بودم، آن حضرت در حالی که دست مرا گرفته بود فرمود:
یا ابان، سیاتی الله بثلاثمائة وثلاثة عشر رجلا فی مسجدکم هذا، یعلم اهل مکة انه لم یخلق آباؤهم ولا اجدادهم بعد، علیهم السیوف مکتوب علی کل سیف اسم الرجل واسم ابیه وحلیته ونسبه(232)...
ای ابان! خداوند 313مرد در همین مسجد شما گرد می آورد، مردم مکه می دانند که (آن گروه) از پدران ونیاکان آنها متولد نشده اند. با هر یک از آنها شمشیری است که بر آن نام شخص ونام پدر ونسب وخاندانش نوشته شده است.
روایات بالا بخش کوچکی از روایات فراوانی است که در آنها تصریح شده که قائم (علیه السلام) ویاران او با شمشیر، نبرد رهایی بخش خود را آغاز می کنند.
اما این که چرا آن امام از میان همه سلاحها شمشیر را برگزیده است شاید به این خاطر باشد که خداوند نمی خواهد عهدی از ستمگران بر گردن آن حضرت باشد، حتی به اندازه استفاده از سلاحهایی که ستمگران روزگار به وجود آورنده آن ها بوده اند.
ب - ایجاد وحشت در دل دشمنان
چنانچه گفته شد، یکی از ویژگیهایی که در روایات برای قیام مهدی بر شمرده شده، رسیدن به فتح وپیروزی به وسیله ایجاد وحشت وهراس در دل دشمنان است. یعنی همان ویژگی که در صدر اسلام ودر حرکت رهایی بخش پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) وجود داشت.
در آیات متعددی از قرآن کریم به این موضوع اشاره شده که خداوند با ایجاد ترس ووحشت در دل کافران ومشرکان به یاری رسول اکرم وسپاه او برخاسته وآنها را بردشمنانشان غالب ساخته است. که برای نمونه می توان به آیات زیر اشاره کرد:
1. ﴿اذ یوحی ربک الی الملائکة انی معکم فثبتوا الذین آمنوا سالقی فی قلوب الذین کفروا الرعب...﴾(233)
(وبه یاد آر) آن گاه که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد: من با خواهم افکند...
این آیه در جریان جنگ بدر نازل شده که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) تنها با 313 نفر همراه وبدون تجهیزات کافی در برابر لشکر انبوه ومجهز قریش قرار گرفت وچنان عرصه بر مسلمانان تنگ شده بود که سر بر آسمان برداشته واز خداوند طلب یاری کردند وخداوند نیز علاوه بر اینکه هزار فرشته را برای یاری مسلمانان فرستاد، چنان ترسی در دل دشمنان آنها انداخت که همگی پا به فرار گذاشتند(234).
2. ﴿هو الذی اخرج الذین کفروا من اهل الکتاب من دیارهم لاول الحشر ما ظننتم ان یخرجوا وظنوا انهم مانعتهم حصونهم من الله فاتیهم الله من حیث لم یحتسبوا وقذف فی قلوبهم الرعب یخربون بیوتهم بایدیهم وایدی المومنین فاعتبروا یا اولی الابصار﴾(235).
اوست آن خدایی که نخستین بار کسانی از اهل کتاب را که کافر بودند، از خانه هایشان بیرون راند وشما نمی پنداشتید که بیرون روند. آنها نیز می پنداشتند حصارهایشان را توان آن هست که در برابر خدا نگهدارشان باشد. خدا از سویی که گمانش را نمی کردند بر آنها تاخت آورد ودر دلشان وحشت افکند، چنان که خانه های خود را به دست خود وبه دست مومنان خراب می کردند. پس ای اهل بصیرت عبرت بگیرید.
آیه یاد شده که در جریان نبرد مسلمانان با یهود (بنی نظیر) نازل شده است. بخوبی نشان می دهد زمانی که نه مسلمانان گمان می بردند که بنی نظیر با آن همه شوکت وقدرت خانه وکاشانه خود را رها کنند واز سرزمین خود خارج شوند ونه بنی نظیر احتمال می دادند که مسلمانان بتوانند بر آنها با آن همه تجهیزات وبرج وبارو غلبه کنند، خداوند چنان ترس ووحشتی در دل یهود (بنی نظیر) انداخت که خود در جستجوی راهی برای فرار به تخریب خانه های خود پرداختند(236).
واین بهترین گواه بر تاثیر بیم وهراس ایجاد شده از سوی خداوند، در تسلیم وشکست دشمنان خداست، وچه زیبا در پایان این آیه می فرماید: (ای خردمندان عبرت بگیرید).
آیات دیگری از این دست در قرآن کریم وجود دارد که ما به جهت رعایت اختصار از ذکر آنها خودداری می کنیم(237).
اما برخی از روایاتی که در آن ها تصریح شده حضرت مهدی (علیه السلام) ویاران او با ترس وبیمی که خداوند در دل دشمنان می افکند، به پیروزی می رسند، به قرار زیر است:
1. امام محمد باقر (علیه السلام) درروایتی می فرماید:
القائم منصور بالرعب موید بالنصرة تطوی له الارض وتظهر له الکنوز ویبلغ سلطانه المشرق والمغرب ویظهر الله (عز وجل) به دینه ولو کره المشرکون(238).
همانا قائم با ترس وبیم یاری شده وبا نصرت (الهی) تایید گشته است، زمین برای او در هم پیچیده می شود وگنجهایش را آشکار می کند. نفوذ واقتدار او شرق وغرب (جهان) را در بر می گیرد وخداوند به وسیله او دین خودش را، بر خلاف میل مشرکان، غلبه می بخشد.
2. در روایت دیگری که از آن امام نقل شده، چنین آمده است:
ینشر رایة رسول الله السوداء، فیسیر الرعب قدامها شهرا وعن یمینها شهرا وعن یسارها شهرا(239)...
پرچم سیاه رسول خدا را به اهتزار در می آورد. به فاصله یک ماه از پیش رو، سمت راست وسمت چپ آن پرچم، ترس همه را فرا می گیرد....
3. امام (علیه السلام) در بیان لشکریان امام مهدی (علیه السلام) می فرماید:
یویدة بثلاثة اجناد: بالملائکة والمومنین والرعب(240).
خداوند او را با سه لشکر یاری می کند: فرشتگان، مومنان وهراس.
با توجه به آیات قرآن کریم که به صراحت از یاری پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) به وسیله ایجاد رعب وهراس در دل دشمنان سخن گفته است وهمچنین عنایت به روایاتی که رعب وهراس را از لشکریاان امام مهدی (علیه السلام) واسباب پیروزی ایشان بر شمرده اند؛ می توان چنین نتیجه گرفت که به هنگام ظهور، خداوند چنان ترس ووحشتی در دل دشمنان آن امام می افکند که آنان را از تصمیم گیری درست وبموقع در مقابله با قیام مهدوی باز می دارد، تا آن جا که به هر عملی که دست می زنند به ضررشان تمام می شود.
البته در عصر حاضر هم نمونه های چنین رویدادی قابل اشاره است، که پیروزی انقلاب اسلامی وتسلیم ارتش تا دندان مسلح رژیم طاغوت در برابر مردم بی سلاح وفتوحات گسترده رزمندگان اسلام در مقابل ارتش نیرومند بعثی از بارزترین آنهاست.
احیای اندیشه انتظار
انقلاب رهایی بخش حضرت امام خمینی (قدس سره) نه تنها باعث دگرگونی در صحنه حیات اجتماعی - سیاسی مردم مسلمان ایران شد، بلکه منشاء تحولی بزرگ در فرهنگ واژه ها ومفاهیم اسلامی گردید.
به برکت این انقلاب بسیاری از واژگان معنایی نو یافتند وبسیاری از مفاهیم فراموش شده، حیات دوباره پیدا کردند.
امام راحل امت به مدد پشتوانه غنی فکری ومبانی نظری خود، که مبتنی بر منابع ومتون اصیل اسلامی وبه دور از هر گونه شائبه التقاط وخودباختگی بود، در طول حیات پربرکت خود دست به تدوین قاموسی عظیم از مفاهیم اسلامی زد که در سراسر تاریخ حیات فکری - فرهنگی مردم مسلمان ایران بی سابقه بود، زیرا در این قاموس، واژه ها نه در صفحات محدود کتاب بلکه در صفحه ای به گستردگی زندگی اجتماعی - فرهنگی مردم معنا می شد.
در قاموس مفاهیمی که بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی ایران تدوین آن را آغاز کرد واژه هایی چون جهاد، شهادت، امر به معروف ونهی از منکر و... که سالها به فراموشی سپرده شده بودند حیات دوباره یافتند، همچنان که واژه (انتظار) که سالها با سکون وسکوت، تحمل ظلم ودم فروبستن ودر یک کلمه ماندن ودر جا زدن به امید برآمدن دستی از غیب، مترادف شمرده می شد، مفهومی دیگر یافت واین بار (انتظار) نه به عنوان عاملی برای خاموش ساختن روح سرکش اجتماع بلکه به عنوان ابزاری برای دگرگون کردن وضع موجود وحرکت به سوی آینده موعود به کار گرفته شد.
برای آشنایی هر چه بیشتر با مفهوم (انتظار) در فرهنگ واژگان امام راحل (قدس سره) ودرک نقش عظیمی که آن فرزانه دوران در احیای اندیشه انتظار داشتند، در این مقاله بخشی از بیانات ایشان را که در این زمینه ایراد شده است، مورد بررسی قرار می دهیم. باشد که این مختصر ادای دینی باشد به ساحت مقدس بزرگ احیاگر اندیشه اسلامی در قرن حاضر.
1. انتظار، زمینه ساز، قدرت اسلام
حضرت امام با توجه به شناخت عمیقی که از وضعیت اجتماعی - سیاسی مسلمانان در عصر حاضر داشتند احیای هویت اسلامی وبازگشت به خویشتن را تنها راه تجدید عظمت وقدرت اسلام ومسلمانان در جهان دانسته واین موضوع را سرلوحه دعوت خویش قرار دادند:
من به صراحت اعلام می کنم که جمهوری اسلامی با تمام وجود، برای احیای هویت اسلامی مسلمانان در سراسر جهان سرمایه گذاری می کند ودلیلی هم ندارد که مسلمانان جهان را به پیروی از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نکند وجلوی جاه طلبی وفزون طلبی صاحبان قدرت، پول وفریب را نگیرد(241).
از آن جا که انتظار موعود یا به عبارتی انتظار تحقق وعده الهی در حاکمیت جهانی دین اسلام می تواند در احیای هویت اسلامی مسلمانان ومقابله با روحیه خودباختگی واحساس حقارت در مقابل فرهنگ وتمدن مغرب زمین بسیار موثر باشد، حضرت امام با ژرف اندیشی تمام احیای فرهنگ انتظار را به عنوان یکی ازارکان مهم احیای هویت اسلامی ووسیله ای برای تحقق دوباره قدرت وشوکت گذشته مسلمانان در جهان مد نظر قرار داده ودر یکی از بیانات خود که در اولین سال استقرار نظام اسلامی ایراد کردند ضمن بیان مفهوم (انتظار فرج) وظیفه منتظران قدوم حضرت صاحب الامر (علیه السلام) را چنین بر شمردند:
همه ما انتظار فرج داریم وباید در این انتظار، خدمت کنیم. انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است وما باید کوشش کنیم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پیدا کند ومقدمات ظهور ان شاء الله تهیه بشود(242).
چنانکه ملاحظه می شود در مفهومی که حضرت امام (قدس سره) از (انتظار) ارایه می دهند نه تنهااز سکون وسکوت وتن دادن به وضع موجود خبری نیست، بلکه صحبت از تلاش وکوشش برای تحقق قدرت اسلام وآماده شدن زمینه ظهور است، که این با مفهومی که سالها سعی می شد از (انتظار) در اذهان مردم جا داده شود بسیار فاصله دارد.
2. انتظار، رمز پایداری
حضرت امام (قدس سره) در برهه های مختلف انقلاب اسلامی به منظور آماده ساختن مردم برای مقابله با مشکلات وخطراتی که انقلاب ونظام نوپای اسلامی را تهدید می کرد، بر مفهومی که خود از انتظار داشت تاکید می فرمود ومردم را به پایداری وتلاش بیشتر فرا می خواند:
من امیدوارم که ان شاء الله برسد روزی که آن وعده مسلم خدا تحقق پیدا کند ومستضعفان مالک ارض بشوند. این مطلب وعده خداست وتخلف ندارد، منتها آیا ما درک کنیم یا نکنیم، آن به دست خداست.
ممکن است در یک برهه کمی وسایل فراهم شود وچشم ما روشن بشود به جمال ایشان. این چیزی که ما در این وقت، در این عرصه وظیفه داریم، این مهم است. همه انتظار داریم وجود مبارک ایشان را، لکن با انتظار تنها نمی شود، بلکه با وضعی که بسیاری دارند، انتظار نیست.
ما باید ملاحظه وظیفه فعلی شرعی - الهی خودمان را بکنیم وباکی از هیچ امری از امور نداشته باشیم. کسی که برای رضای خدا ان شاء الله مشغول انجام وظیفه است، توقع این را نداشته باشد که مورد قبول همه است، هیچ امری مورد قبول همه نیست.
کار انبیا هم مورد قبول همه نبوده است، لکن انبیا به وظایفشان عمل کردند وقصور در آن کاری که به آن ها محول شده بود نکردند، گرچه مردم اکثرا گوش ندادند به حرف انبیا، ماهم آن چیزی که وظیفه مان هست عمل می کنیم وباید بکنیم گرچه بسیاری از این عمل ناراضی باشند یا بسیاری هم کارشکنی بکنند(243).
جانمایه تفکرامام راحل (قدس سره) وموضوعی که همواره، چه در نظر وچه در عمل، مد نظر ایشان بود، عمل به وظیفه وادای تکلیف الهی است وهمین موضوع است که دیدگاه ایشان در باب انتظار فرج را از سایر دیدگاهها متمایز می سازد.
برای درک بیشتر برداشتی که حضرت امام (قدس سره) از موضوع انتظار داشتند لازم است که سایر برداشتها نیز در کنار این برداشت مورد مطالعه قرار گیرند، از این رو در اینجا دیدگاههای متفاوتی را که در موضوع انتظار فرج ابراز شده است، از زبان امام راحل، نقل می کنیم تا تفاوت دیدگاه حضرت امام از سایر دیدگاهها به خوبی روشن شود:
3. برداشتهای متفاوت از موضوع انتظار فرج
رهبر فقید انقلاب اسلامی در یکی از بیانات خود برداشتهای متفاوتی را که از موضوع (انتظار فرج) شده است دسته بندی شده وبه شرح زیر مورد نقد وبررسی قرار می دهند:
1. اولین دیدگاه در باب موضوع (انتظار فرج)، که حضرت امام به طرح آن می پردزد، دیدگاه کسانی است که تکلیف مردم در زمان غیبت را تنها دعا برای تعجیل فرج حضرت حجت (علیه السلام) می دانند:
بعضی ها انتظار فرج را به این می دانند که در مسجد، در حسینیه ودر منزل بنشینند ودعا کنند وفرج امام زمان (علیه السلام) را از خدا بخواهند. اینها مردم صالحی هستند که یک همچو اعتقادی دارند بلکه بعضی از آنها را که من سابقا می شناختم بسیار مرد صالحی بود، یک اسبی هم خریده بود، یک شمشیری هم داشت ومنتظر حضرت صاحب (علیه السلام) بود. اینها به تکالیف شرعی خودشان هم عمل می کردند ونهی از منکر هم می کردند وامر به معروف هم می کردند، لکن همین، دیگر غیر از این کاری ازشان نمی آمد وفکر این مهم که یک کاری بکنند نبودند(244).
2. دیدگاه دومی که حضرت امام بدان اشاره می کند بسیار شبیه به دیدگاه اول است با این تفاوت که دردیدگاه دوم به طور کلی وظیفه ای که هر فرد مسلمان نسبت به جامعه خود دارد به فراموشی سپرده شده وحتی از امر به معروف ونهی از منکر هم غفلت شده است:
یک دسته دیگری بودند که انتظار فرج را می گفتند این است که ما کار نداشته باشیم به این که در جهان چه می گذرد، بر ملتها چه می گذرد، بر ملت ما چه می گذرد، به این چیزها ما کار نداشته باشیم، ماتکلیفهای خودمان را عمل می کنیم، برای جلوگیری از این امور هم خود حضرت بیایند ان شاء الله درست می کنند. دیگر ما تکلیفی نداریم، تکلیف ما همین است که دعا کنیم ایشان بیایند وکاری به کار آن چه در دنیا می گذرد یا در مملکت خودمان می گذرد نداشته باشیم. اینها هم یک دسته ای، مردمی بودند که صالح بودند(245).
امام راحل (قدس سره) در ادامه بیاناتشان به نقد وبررسی دو دیدگاه یاد شده پرداخته ومی فرماید:
ما اگر دستمان می رسید قدرت داشتیم باید برویم تمام ظلمها وجورها را از عالم برداریم، تکلیف شرعی ماست منتها ما نمی توانیم، این که هست این است که حضرت عالم را پر می کند از عدالت، نه شما دست بردارید از این تکلیف، نه این که شما دیگر تکلیف ندارید(246).
3. سومین برداشت از مفهوم انتظار فرج، که در بیانات حضرت امام بدان اشاره شده است، برداشت کسانی است که به استناد روایاتی که در آنها آمده است حضرت قائم (ارواحنا له الفداء) زمانی ظهور می کند که دنیا پر از فساد وتباهی شده باشد، می گویند ما نباید در زمان غیبت با انحرافها ومفاسدی که در جامعه وجود دارد کاری داشته باشیم، بلکه باید جامعه را به حال خود بگذاریم تا به خودی خود زمینه ظهور حضرت فراهم شود:
یک دسته ای می گفتند که خوب! باید عالم پر معصیت بشود تا حضرت بیاید. ما باید نهی از منکر نکنیم، امر به معروف هم نکنیم تا مردم هر کاری می خواهند بکنند، گناهان زیاد بشود که فرج نزدیک بشود(247).
4. دیدگاه چهارم به شکلی افراطی تر همان برداشت گروه سوم را مطرح ساخته ومعتقد است که ما نه تنها نباید جلوی معاصی وگناهانی که درجامعه وجود دارد بگیریم بلکه باید به آن دامن هم بزنیم تا زمینه ظهور حضرت حجت (علیه السلام) هر چه بیشتر فراهم شود:
یک دسته ای ازاین بالاتر بودند می گفتند باید دامن زد به گناهان، دعوت کرد مردم را به گناه تا دنیا پر از جور وظلم شود وحضرت (علیه السلام) تشریف بیاورند. این هم یک دسته ای بودند که البته در بین این دسته منحرفهایی هم بودند، اشخاص ساده لوح هم بودند، منحرفهایی هم بودند که برای مقاصدی به این دامن می زند(248).
حضرت امام (قدس سره) دو دیدگاه اخیر را به شدت مورد انتقاد قرار داده ودر ادامه سخنانشان می فرمایند:
یعنی خلاف ضرورت اسلام، خلاف قرآن نیست این معن که ما دیگر معصیت بکنیم تا حضرت صاحب بیاید! حضرت صاحب که تشریف می آورند برای چه می آیند؟ برای این که گسترش دهند عدالت را، برای این که حکومت را تقویت کنند، برای این که فساد را از بین ببرند. ما بر خلاف آیات شریفه قرآن دست از نهی از منکر برداریم، دست از امربه معروف برداریم وتوسعه بدهیم گناهان را برای این که حضرت بیایند. حضرت بیایند چه می کنند؟ حضرت می آیند می خواهند همین کارها را بکنند. الان دیگر ما هیچ تکلیفی نداریم؟ دیگر بشر تکلیفی ندارد بلکه تکلیفش ین است که دعوت کند مردم را به فساد!؟ به حسب رای این جمعیت که بعضیهایشان بازیگرندو بعضیشان نادن، این است که ما باید بنشینیم دعا کنیم به صدام هرکسی نفرین به صدم کند خلاف امر کرده است، برای این که حضرت دیر می آیند... ما باید دعاگوی آمریکا باشیم ودعا گوی شوروی باشیم.
ودعاگوی اذنابشان از قبیل صدام باشیم وامثال اینها تا این که اینها عالم را پرکنند از جور وظلم وحضرت تشریف بیاورند! بعد حضرت تشریف بیاورند چه کنند؟ حضرت بیایند که ظلم وجور را بردارند، همان کاری که ما می کنیم وما دعا می کنیم که ظلم وجور باشد، حضرت می خواهند همین را برش دارند(249).
5. آخرین دیدگاهی که حضرت امام (قدس سره) در بیانات خود بدان می پردازند دیدگاه کسانی است که هر اقدامی برای تشکیل حکومت در زمان غیبت را خلاف شرع دانسته وعقیده دارند که این عمل با نصوص روایات مغایر است:
یک دسته دیگری بودند که می گفتند که هر حکومتی اگر در زمان غیبت محقق بشود، این حکومت باطل است وبرخلاف اسلام است. آنها مغرور بودند، آنهایی که بازیگر نبودند مغرور بودند به بعضی روایاتی که وارد شده است بر این امر که هر علمی بلند شود قبل از ظهور حضرت، آن علم، علم باطل است.
آنها خیال کرده بودند که نه، هر حکومتی باشد، در صورتی که آن روایات که هرکس علم بلند کند، علم مهدی به عنوان مهدویت بلند کند. حالا ما فرض می کنیم که یک همچو روایاتی باشد، آیا معنایش این است که ما تکلیفمان دیگر ساقط است(250)؟
ایشان در ادامه کلامشان نتایج چنین دیدگاهی را بررسی کرده ومی فرمایند:
این که می گوید حکومت لازم نیست معنایش این است که هرج ومرج باشد. اگر یک سال حکومت در یک مملکتی نباشد، نظام در یک مملکتی نباشد، آن طور فساد پر میکند مملکت را که آن طرفش پیدا نیست. آن که می گوید حکومت نباشد معنایش این است که هرج ومرج بشود، همه هم را بکشند، همه به هم ظلم کنند برای این که حضرت بیاید، حضرت بیاید چه کند؟ برای این که رفع کند این را. این یک آدم اگر سفیه نباشد، اگر مغرض نباشد، اگر دست سیاستی این کار را نکرده باشد که بازی بدهد ماها را که ما کار به آن ها نداشته باشیم، آنها بیایند هرکاری بخواهند انجام بدهند، این باید خیلی آدم نفهمی باشد(251).
ودر ادامه نیزاضافه می کنند که:
اینهایی که می گویند که هر علمی بلند بشود... خیال کردند که هر حکومتی باشد این برخلاف انتظار فرج است، اینها نمی فهمند چی دارند می گویند. اینها تزریق کردند بهشان که این حرفها را بزنند، نمی دانند دارند چی چی می گویند، حکومت نبودن یعنی اینکه همه مردم به جان هم بریزند، بکشند هم را، بزنند هم را، از بین ببرند، برخلاف نص آیات الهی رفتار بکنند. ما اگر فرض می کردیم دویست تا روایت هم در این باب داشتند، همه را به دیوار می زدیم برای اینکه خلاف آیات قرآن است. اگر هر روایتی بیاید که نهی از منکر را بگوید نباید کرد، این را باید به دیوار زد. این گونه روایت قابل عمل نیست. واین نفهم ها نمی دانند دارند چی می گویند(252).
حضرت امام، در پایان بررسی دیدگاههای یاد شده، دیدگاه خود در باب مفهوم انتظار فرج را به صراحت مطرح کرده ومی فرمایند:
البته این پرکردن دنیا را از عدالت، این را ما نمی توانیم بکنیم. اگر می توانستیم می کردیم اما چون نمی توانیم بکنیم ایشان باید بیایند. الان عالم پر از ظلم است. شما یک نقطه هستید در عالم، عالم پر از ظلم است. ما بتوانیم جلوی ظلم را بگیریم، باید بگیریم، تکلیفمان است. ضرورت اسلام وقرآن تکلیف ما کرده است که باید برویم همه کار را بکنیم. اما نمی توانیم بکنیم، چون نمی توانیم باید او بیاید تا بکند، اما باید فراهم کنیم کار را، فراهم کردن اسباب این است که کار را نزدیک بکنیم، کار را همچو بکنیم که مهیا بشود عالم برای آمدن حضرت (علیه السلام)(253).
فرمایش امام راحل یادآور این حدیث نبوی است که:
یخرج ناس من المشرق فیوطئون للمهدی؛ یعنی سلطانه.
مردمی از مشرق زمین به پا می خیزند وزمینه را برای برپایی حکومت مهدی آماده می سازند(254).
آری انتظار در قاموس امام خمینی (قدس سره) مفهومی جز آمادگی فردی واجتماعی برای برپایی دولت کریمه حضرت ولی عصر (ارواحنا له الفداء) ندارد واین همان است که در فرهنگ شیعی بدان اشاره شده ودر روایات معصومین (علیهم السلام) از آن سخن به میان آمده است.
این جاست که هر پژوهشگر منصفی بر نقش عظیم حضرت امام در احیای اندیشه انتظار اذعان نموده واقرار خواهد کرد که هیچ حکومتی در طول قرون گذشته به اندازه حرکت رهایی بخش امام راحل در زمینه سازی ظهور حضرت حجت (علیه السلام) تاثیرنداشته است.
به امید روزی که فجر انقلاب اسلامی به صبح روشن انقلاب جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) متصل شود وچشمهای ناقابل ما به جمال بی مثال آن پیک خجسته پی روشن گردد، ان شاء الله.
امام خمینی ورسالت جهانی انقلاب اسلامی
در پانزده خرداد سال 1342 حرکتی در این کشور آغاز شد که مبدا تحولی شگرف در حیات اجتماعی - فرهنگی مردم مسلمان ایران گردید وپس از پانزده سال تبدیل به مهمترین تحول اجتماعی - سیاسی قرن بیستم شد.
اما آن چه این حرکت را تا به این اندازه تحول ساز وتاثیر گذار کرده بود، رهبری رادمردی بود که با پشتوانه ای عظیم وغنی از فرهنگ ومعارف اسلام ناب محمدی در ورای همه جریانهای فکری حاکم بر کشور به هدایت این حکومت پرداخته بود.
بی تردید باید گفت که سرزمین دلاور پرور ایران در تمامی دوران حیات خود، رهبری به این عظمت که هم بتواند با تسخیر قلوب مردم مهمترین تحول معنوی را در کشور ایجاد کند وهم با اقتدار تمام کشور را در توفان سهمگین توطئه، تجاوز وخیانت، به بهترین شکل راهبری وهدایت کند، به خود ندیده است.
امروز با گذشت دو دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، جامعه ما بیش از هر زمان دیگری نیازمند شناخت خطوط اصلی حرکت حضرت امام خمینی (قدس سره) ومبانی فکری ایشان است. اصول ومبانیئی که توجه به آنها می تواند انقلاب اسلامی را در صراط مستقیم حفظ نموده وآن را از آسیبها در امان بدارد.
برخی از اندیشمندان علوم سیاسی بر این باورند که هرگاه یک نهضت وانقلاب مردمی تبدیل به نظام وحکومت وباصطلاح نهادینه می شود، دوران افول ونزول آن آغاز میگردد وبه تدریج رو به اضمحلال می گذارد. بر اساس همین باور، این روزها گروهی در تحلیلهایشان مطرح می کنند که دوران (انقلاب اسلامی) دیگر به سر آمده است.
اما در برابر این دیدگاه باید گفت که نهادینه شدن یک حرکت انقلابی، زمانی می تواند موجب افول وسقوط آن شود که آرمانها وایده آلهای آن حرکت چنان خرد وحقیر باشد که با براندازی یک نظام سیاسی وتشکیل یک نظام سیاسی جدید دیگر حرفی برای گفتن وهدفی برای تلاش کردن نداشته باشد.
حضرت امام (قدس سره) در سراسر دوران هرگزهدف خود در از بین بردن استبداد داخلی ومبارزه با استعمار خارجی در کشور ایران محدود نکرده بود وآن چه در پی آن بود حاکمیت اسلام در سراسر جهان وکوتاه کردن دست ابرقدرتها از همه کشورهای اسلامی بود. ایشان حرکت خود را در راستای قیام جهانی موعود (علیه السلام) می دید وانقلاب اسلامی ایران را مقدمه ای برای انقلاب عظیم مهدوی ارزیابی می کرد واز همین رو تشکیل حکومت اسلامی درایران هیچ گاه باعث نمی شد که ایشان از حرکت باز ایستد وسایر ملل اسلامی رابه فراموشی سپارد.
برای شناخت جایگاه انقلاب مهدوی در تفکر سیاسی حضرت امام وتاثیری که فرهنگ انتظار در اهداف کلان واستراتژی بلندمدت ایشان گذاشته بود، در این مقاله بخشهایی از رهنمودهای ایشان را که در مقاطع مختلف انقلاب اسلامی ایراد شده است، مورد بررسی قرار می دهیم.
بررسی این رهنمودها علاوه بر این که می تواند به ما در شناخت اصول اساسی تفکر امام راحل (قدس سره) کمک کند، می تواند ما را در شناسایی دلیل کینه وعناد استکبار جهانی نسبت به امام وانقلاب اسلامی ودرک انگیزه تلاشهای بی پایانی که درجهت استحاله نظام اسلامی صورت می گیرد، یاری رساند.
1. نفی وابستگی به شرق وغرب
امام راحل (قدس سره) درسراسر دوران مبارزه خویش بر شعار (نه شرقی، نه غربی) به عنوان یکی از اصول اساسی انقلاب اسلامی پای می فشرد وتا آخرین لحظه حیات پربرکت خود هم حاضر به عقب نشینی از این شعار اصلی انقلاب نشد.
اما آن چه که امام را وا می داشت که این چنین بر این اصل پافشاری کند، احساس عزتی بود که او در پرتو ولایت ائمه معصومین (علیهم السلام) وبه ویژه امام عصر (علیه السلام) بدان دست یافته بود.
ایشان نمی توانست بپذیرد که مردم مسلمان ایران در عین پذیرش ولایت آخرین حجت خدا، امام زمان (علیه السلام) سر در گرو ولایت طاغوتهای شرق وغرب داشته باشند. این بود که قاطعانه اعلام می کرد:
هیهات که امت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) وسیراب شدگان کوثر عاشورا ومنتظران وراثت صالحان به مرگ ذلت بار واسارت غرب وشرق تن در دهند(255).
واز این بالاتر، التزام به اصل (نه شرقی، نه غربی) را وظیفه مسلمانان جهان دانسته وپشت کردن به این اصل را، پشت کردن به آرمان مکتب اسلام وخیانت به رسول خدا وائمه هدی؛ وپذیرش آن را (شرط ورود به صراط نعمت حق) می دانست:
شعار (نه شرقی ونه غربی) ما شعار اصولی انقلاب اسلامی درجهان گرسنگان ومستضعفین بوده وترسیم کننده سیاست واقعی عدم تعهد کشورهای اسلامی وکشورهایی است که در آینده نزدیک وبه یاری خدا، اسلام را به عنوان تنها مکتب نجات بخش بشریت می پذیرند وذره ای هم از این سیاست عدول نخواهد شد. وکشورهایا اسلامی ومردم مسلمان جهان نه باید وابسته به غرب واروپا وآمریکا ونه وابسته به شرق وشوروی باشند، که ان شاء الله به خدا ورسول خدا وامام زمان وابسته اند.
وبه طور قطع ویقین پشت کردن به این سیاست بین المللی اسلام، پشت کردن به آرمان مکتب اسلام وخیانت به رسول خدا وائمه هدی است ونهایتا مرگ کشور وملت ما وتمامی کشورهای اسلامی است. وکسی گمان نکند که این شعار، شعار مقطعی است؛ که این سیاست ملاک ابدی مردم ما وجمهوری اسلامی ما وهمه مسلمانان سرتاسر عالم است، چرا که شرط ورود به صراط نعمت حق، برائت ودوری از صراط گمراهان است که درهمه سطوح وجوامع اسلامی باید پیاده شود(256).
2. احیای هویت اسلامی مسلمانان
حضرت امام (قدس سره) این وعده قرآن کریم راکه می فرماید:
﴿هو الذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون﴾(257).
اوست خدایی که رسول خود را با هدایت ودین حق فرستادتا آن را بر همه ادیان برتری دهد؛ هرچند مشرکان ناخشنود باشند.
با جان ودل پذیرفته بود واز این رو با صلابت تمام بیان می داشت:
من با اطمینان می گویم اسلام ابرقدرتها را به خاک مذلت می نشاند. اسلام موانع بزرگ داخل وخارج محدوده خود را یکی پس از دیگری برطرف وسنگرهای کلیدی جهان را فتح خواهد کرد(258).
اما ایشان به خوبی واقف بود که رسیدن به این هدف مستلزم احیای هویت اسلامی مسلمانان وبازگشت آنان به اصول اساسی خویش است. ازاین رو یکی از اهداف مهم جمهوری اسلامی ایران را تلاش در جهت احیای این هویت وتوجه دادن مسلمانان به اصول ومبانی فکر دینی دانسته ومی فرمود:
من به صراحت اعلام می کنم که جمهوری اسلامی با تمام وجود برای احیای هویت اسلامی مسلمانان درسراسر جهان سرمایه گذاری می کند ودلیلی هم ندارد که مسلمانان جهان را به پیروی از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نکند وجلوی جاه طلبی وفزون طلبی صاحبان قدرت، پول وفریب را نگیرد(259).
3. گسترش نفوذ اسلام در جهان
اعتقاد به حقانیت اسلام وایمان به بطلان دیگر مکتبها ومسلکها، به صورت بالقوه این توان را دارد که هر فرد مومن ومعتقدی را به تلاش برای گسترش بیشتر اسلام وادارد؛ اما امام خمینی به عنوان رهبری که افقهای دیدش همه جهان را در می نوردد وبه چیزی کمتر از حاکمیت جهانی اسلام دل نمی بندد، به این موضوع با دیدی دیگر نگاه می کند؛ او با صراحت اعلام می کند که در پی نابودی همه نظامهای استکباری وگسترش نظام اسلامی در سراسر جهان است:
البته ما این واقعیت وحقیقت را در سیاست خارجی وبین المللی اسلامی مان بارها اعلام نموده ایم که در صدد گسترش نفوذ اسلام در جهان وکم کردن سلطه جهانخواران بوده وهستیم. حال اگر نوکران آمریکا نام این سیاست را توسعه طلبی وتفکر تشکیل امپراطوری بزرگ می گذارد از آن باکی نداریم واستقبال می کنیم.
ما در صدد خشکانیدن ریشه های فاسد صهیونیزم، سرمایه داری وکمونیزم در جهان هستیم. ما تصمیم گرفته ایم به لطف خدا وعنایت خداوند بزرگ نظامهایی را که بر این سه پایه استوار گردیده اند نابود کنیم ونظام اسلام رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) را در جهان استکبارترویج نماییم(260).
ایشان در پیامی دیگر تلاش برای گسترش اسلام راستین در جهان ومبارزه با سلطه جهانخواران را اقدامی در جهت زمینه سازی ظهور منجی ومصلح کل دانسته ومی فرماید:
ما با خواست خدا دست تجاوز وستم همه ستمگران را در کشورهای اسلامی می شکنیم وبا صدور انقلابمان، که در حقیقت صدور اسلام راستین وبیان احکام محمدی است، به سیطره وظلم جهانخواران خاتمه می دهیم وبه یاری خد راه را برای ظهور منجی ومصلح کل وامامت مطلقه حق امام زمان (ارواحنا له الفداء) هموار می کنیم(261).
امام راحل در بخش دیگری از همین پیام، روشنفکران جهان اسلام را به تلاش آگاهانه برای دگرگون کردن جهان سرمایه داری وکمونیسم فراخوانده وچنین میفرماید:
روشنفکران اسلامی همگی با علم وآگاهی باید راه پر فراز ونشیب دگرگون کردن جهان سرمایه داری وکمونیسم را بپیمایند وتمام آزادی خواهان باید با روشن بینی وروشنگری راه سیلی زدن بر گونه ابرقدرتها وقدرتها، خصوصا آمریکا را بر مردم سیلی خورده کشورهای مظلوم اسلامی وجهان سوم ترسیم کنند(262).
4. ایجاد حکومت جهانی اسلام
از همان سالهای اول پیروزی انقلاب اسلامی همواره این سؤال مطرح بود که آیا دولت ونظام اسلامی باید تنها در پی ایجاد رفاه وآسایش برای مردم ایران وسازندگی کشور اسلامی باشد یااینکه، در کنار این هدف، به هدف بزرگتر انقلاب اسلامی که آزادی همه ملل تحت ستم وتشکیل حکومت جهانی اسلام است، نیز بیندیشد؟
تفکری که به تدریج بر افکار مسوولان نظام اسلامی حاکم شد، این بود که چون ایران به عنوان ام القرای جهان اسلام مطرح است. پس باید ابتدا به فکر توسعه وسازندگی در داخل کشور بود وان شاء الله در آینده که از آبادانی وسازندگی ایران اسلامی فارغ شدیم به فریاد دیگر ملل مظلوم هم می رسیم وبرای حاکمیت جهانی اسلام هم برنامه ریزی می کنیم!
اما در مقابل تفکر (اما القری) امام راحل با ژرف اندیشی تمام وبا پشتوانه عظیم اعتقاد به انقلاب جهانی حضرت حجت (علیه السلام) مسوولان نظام را از اینکه تنها به ایران بیندیشند، برحذر داشته ومیفرمود:
مسوولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست، انقلاب مردم ایران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت (ارواحنا له الفداء) است - که خداوند بر همه مسلمانان وجهانیان منت نهد وظهور وفرجش را در عصر حاضر قرار دهد - مسائل اقتصادی ومادی اگر لحظه ای مسوولین را از وظیفه ای که بر عهده دارند منصرف کند؛ خطری بزرگ وخیانتی سهمگین را به دنبال دارد. باید دولت جمهوری اسلامی تمامی سعی وتوان خود را در اداره هر چه بهتر مردم بنماید، واین بدان معنا نیست که آنها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانی اسلام است منصرف کند(263).
از این رهنمود به خوبی استفاده می شود که امام راحل (قدس سره) انقلاب اسلامی را زمینه ساز انقلاب جهانی مهدی موعود، عجل الله تعالی فرجه الشریف، دانسته واز همین رو معتقد بودند که مسوولان نظام جمهوری اسلامی باید همه تلاش خود را بر ایجاد آمادگی برای ظهور دولت کریمه امام عصر (علیه السلام) قرار داده ومتوجه باشند که پرداختن به برنامه های توسعه، حتی یک لحظه، آنها را از این هدف بزرگ که غفلت از آن (خطری بزرگ وخیانتی سهمگین را به دنبال دارد) باز ندارد.
آن چه گذشت چند اصل مهم از اصولی بود که امام راحل (قدس سره) در تمامی دوران مبارزه خویش بر آن ها پافشاری می کردند وبه ویژه در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی برای عملی شدن آنها تلاش فراوانی نمودند.
اما پافشاری امام بر این اصول، استکبار جهانی را تا به سر حد جنون از انقلاب اسلامی وبنیانگذار آن خشمگین ساخته بود. چرا که استکبار جهانی به خوبی دریافته بود که اگر انقلاب اسلامی بتواند این اصول را در عمل پیاده سازد؛ نتیجه ای جز نابودی آنها در بر نخواهد داشت. این بود که از همان ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تلاش خود را برضربه زدن به این انقلاب متمرکز نموده وبا تمام قوا در صدد نابودی کامل ویا لااقل استحاله فرهنگی نظام اسلامی برآمد.
رهبر کبیر انقلاب اسلامی دلایل دشمنی شرق وغرب با انقلاب اسلامی را اینگونه تشریح می کنند:
امروزه غرب وشرق بخوبی می داند که تنها نیرویی که می تواند آنان را از صحنه خارج کند اسلام است. آنها دراین ده سال انقلاب اسلامی ایران ضربات سختی از اسلام خورده اند وتصمیم گرفته اند که به هر وسیله ممکن آن را در ایران که مرکز اسلام ناب محمدی است، نابود کنند؛ اگر بتوانند با نیروی نظامی، اگر نشد با نشر فرهنگ مبتذل خود وبیگانه کردن ملت از اسلام وفرهنگ ملی خویش و...(264)
امیدواریم که مسوولان نظام جمهوری اسلامی ومردم مسلمان ایران با عنایت بیشتر به رهنمودها ووصایای امام راحل (قدس سره) بتوانند توطئه های رنگارنگ استکبار جهانی بر ضد انقلاب اسلامی را یکی پس از دیگری خنثی کنند، تا این انقلاب بتواند به هدف نهایی خود که زمینه سازی انقلاب مهدوی است نائل شود.
خداوندا بر ما منت بنه وانقلاب اسلامی ما را مقدمه فروریختن کاخهای ستم جباران وافول ستاره عمر متجاوزان درسراسرجهان گردان وهمه ملتها را از ثمرات وبرکات وراثت وامامت مستضعفان وپابرهنگان برخوردار فرما(265).


 

 

 

 

 

 

 

 

پاورقی:

-----------------

(1) سوره انفال (8)، آیه 24.
(2) سوره حدید (57)، آیه 17.
(3) الصدوق (ابن بابویه)، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین، کمال الدین وتمام النعمة، ج 2، ص 668، ح 13.
(4) المجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 8 ص 368.
(5) الطهرانی، الشیخ آقا بزرگ، الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج 16، ص 83 - 75.
(6) الرفاعی، عبدالجبار، معجم ما کتب عن الرسول واهل البیت (علیهم السلام) ج 9، ص 247 - 86.
(7) همان، ص 240 - 162.
(8) الطبرسی، احمد بن علی بن ابی طالب، الاحتجاج، ج 1، ص 9.
(9) همان، ص 8.
(10) همان، ص 9.
(11) الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین، کمال الدین وتمام النعمة، ج 1، مقدمه کتاب در بیان انگیزه شیخ از تالیف کتاب مزبور.
(12) الرفاعی، عبدالجبار، همان، ج 9، ص 86 - 247.
(13) ر.ک: همان، ص 154.
(14) ر.ک: همان، ص 227.
(15) صحیفه نور (مجموعه رهنمودهای امام خمینی، قدس سره...) ج 14، ص 94.
(16) ابن طاووس، علی بن موسی، اقبال الاعمال، ص 212؛ المجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 98، ص 413.
(17) ابن طاووس، علی بن موسی، همان، ص 217 - 216.
(18) همان، ص 214.
(19) سوره دخان (44) آیه 4. لازم به توضیح است که غالب مفسران آیه یاد شده را ناظر به شب قدر دانسته اند. ر.ک: الطباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج 18، ص 130.
(20) ابن طاووس، علی بن موسی، همان، ص 220.
(21) المجلسی، محمد باقر، همان، ج 94، ص 87، ح 12.
(22) ابن طاووس، علی بن موسی، همان، ص 209؛ المجلسی، محمد باقر، همان، ج 94، ص 85، ح 5؛ الصدوق، محمد بن علی بن الحسین، همان، ج 2، ص 424، ح 1.
(23) برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک: ابن طاووس، علی بن موسی، همان، ص 237 - 207؛ المجلسی، محمد باقر، همان.
(24) ابن طاووس، علی بن موسی، همان، ص 218.
(25) همان، ص 219.
(26) ر.ک: الکلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 514؛ الصدوق، محمد بن علی بن الحسین، کمال الدین وتمام النعمة، ج 2، ص 432؛ شبراوی، عبدالله بن محمد، الاتحاف بحب الاشراف، ص 179؛ ابن صباغ المالکی، نورالدین علی بن محمد، الفصول المهمة فی معرفة الائمة، ص 310.
(27) ر.ک: الکلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 514؛ المفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 339؛ الطبرسی، ابوعلی الفضل بن الحسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص 393؛ الصدوق، محمد بن علی بن الحسین، کمال الدین وتمام النعمة، ج 2، ص 433 - 432.
(28) المفید، محمد بن محمد بن نعمان، همان.
(29) (نرجس) نام گلی از دره تک لپه ایها، وسردسته گیاهان تیره نرگسی است، که گلهایش منفرد ودر انتهای ساقه قرار دارد.(فرهنگ معین، ج 4، ص 4702)
(30) (سوسن نام گلی فصلی ودرشت به رنگهای مختلف است. اصل این گل از اروپا وژاپن وآمریکای شمالی وهیمالیاست.(همان، ص 1954)
(31) (صیقل) هر شی نورانی، صیقلی وجلا داده شده را می گویند. بنا به گفته شیخ صدوق وشیخ طوسی، پس از آن که حضرت نرجس خاتون به ولی عصر (علیه السلام) حامله شد او را صیقل نام نهادند. (ر.ک: الصدوق، محمد بن علی بن الحسین، همان، ص 432؛ طوسی، محمد بن الحسن، کتاب الغیبة، ص 241).
(32) (ملیکه) به معنای ملکه وشهبانوست.
(33) ر.ک: الصدوق، محمد بن علی بن الحسین، همان، ص 432.
(34) ر.ک: الصدوق، محمد بن علی بن الحسین، همان، ص 423 - 417؛ الطوسی، محمد بن الحسن، کتاب الغیبة، ص 128 - 124؛ المجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 51، ص 11 - 6.
(35) در کتاب تاریخ العرب والروم آمده است در سال 247 ق. جنگهایی بین مسلمانان ورومیان درگرفت وغنایم بسیاری به چنگ مسلمانان افتاد. در سال 248 ق. نیز (بلکاجور) سردار مسلمانان با رومیان جنگید وطی آن بسیاری از اشراف روم اسیر شدند. (ر.ک: نازیلیف، تاریخ العرب والروم، ترجمه محمد عبدالهادی شعیره، ص 225). ابن اثیر نیز طی حوادث سال 249 ق. می نویسد: جنگی میان مسلمانان به سرکردگی (عمر بن عبدالله اقطع) و(جعفر بن علی صانقه) با قوای روم که شخص قیصر نیز در آن جنگ شرکت داشت روی داد. (به نقل از: هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق، پیشوای دوازدهم حضرت امام حجة بن الحسن المهدی (علیه السلام) ص 27 - 26)
(36) هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق، همان، ص 27 - 26.
(37) الطبرسی، ابوعلی الفضل بن الحسن، همان، ص 418 - 417.
(38) ر.ک: امین، سید محسن، سیره معصومان، ترجمه علی حجتی کرمانی، ج 6، ص 263 - 261.
(39) ر.ک: الطبرسی، ابوعلی الفضل بن الجسن، همان.
(40) الصدوق، محمد بن علی بن الحسین، همان، ج 2، ص 424، ح 1؛ المجلسی، محمد باقر، همان، ج 51، ص 2.
(41) در ادامه همین کتاب در این باره بیشتر سخن خواهیم گفت.
(42) قمی، شیخ عباس، منتهی الامال، ج 2، ص 762.
(43) ر.ک: امین، سید محسن، همان، ص 259.
(44) همان، ص 272.
(45) الطوسی، ابوجعفر محمد بن الحسن، کتاب الغیبة، ص 215 - 214.
(46) همان، ص 215.
(47) مولف کتاب سیره معصومان اظهار می دارد که: دستیابی به تاریخ وفات (عثمان بن سعید) برای ما میسر نشد.
(48) الطوسی، محمد بن الحسن، همان، ص 221.
(49) همان، ص 216.
(50) همان، ص 218.
(51) همان، ص 216.
(52) همان، ص 219.
(53) همان، ص 222 - 221.
(54) این روایتی است که شیخ طوسی در کتاب الغیبة از ابونصر هبة الله بن محمد بن احمد کاتب نقل کرده است. پوشیده نیست که این مدت از زمان ولادت امام زمان (علیه السلام) یعنی سال 255 ق. تا هنگام وفات محمد بن عثمان در سال 305 ق. بوده است. علاوه بر این باید یادآور شد که محمد بن عثمان از هنگام ولادت امام زمان (علیه السلام) عهده دار سفارت آن حضرت نبوده است بلکه وی پس از مرگ پدرش عثمان، این مسؤولیت را بر عهده گرفته است. وباید از این 50 سال که شیخ طوسی ذکر کرده پنج سال نخست زندگی امام قائم (علیه السلام) تا وفات امام عسکری (علیه السلام) ونیز مدت سفارت پدرش، عثمان، را تا هنگام مرگش کم کرد ومدت باقی مانده همان مدتی است که محمد بن عثمان سفارت آن حضرت را به عهده داشته است.
(55) همان، ص 227.
(56) ر.ک. همان، ص 238.
(57) همان، ص 242.
(58) همان، ص 243.
(59) همان، ص 243 - 242.
(60) همان، ص 243.
(61) برای مطالعه بیشتر در مورد زندگی نواب خواص ر.ک: امین، سید محسن، همان، ص 272 - 227.
(62) ر.ک: الکلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 501، ح 7؛ المفید، محمد بن محمد بن النعمان، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 312 - 309. شایان ذکر است که برخی از اهل تحقیق سال 234 ق. را به عنوان سال ورود حضرت هادی (علیه السلام) به سامرا ذکر کرده اند. ر.ک: الصدور، محمد، تاریخ الغیبة الصغری، ص 108 - 107.
(63) الحر العاملی، محمد بن الحسن، اثبات الهداة، ج 3، ص 570، ح 685.
(64) ر.ک: المفید، همان، ص 336.
(65) المفید، همان، ص 343.
(66) الکلینی، محمد بن یعقوب، همان، ص 533، ح 12؛ المفید، همان، ص 346 - 345.
(67) الکلینی، همان، ص 532، ح 11؛ المفید، همان، ص 346؛ همچنین ر.ک: النعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبة، تهران، مکتبة الصدوق، ص 60، ح 3؛ الطوسی، محمدبن الحسین، کتاب الغیبة، ص 141، ح 106.
(68) الکلینی، همان، ص 532، ح 11؛ همچنین ر.ک: الصدوق، محمد بن علی بن الحسین، کمال الدین وتمام النعمة، ج 1، ص 269، ح 13؛ المفید، همان؛ الطوسی، همان، ص 139، ح 103.
(69) الکلینی، همان، ص 533، ح 15؛ همچنین ر.ک: الصدوق، همان، ج 2، ص 350، ح 45؛ المفید، همان، ص 347؛ الطوسی، همان، ص 140، ح 104؛ النعمانی، همان، ص 94، ح 25.
(70) برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک: الکلینی، همان، باب ماجاء فی الانثی عشر والنص علیهم، ص 525 - 535؛ الطبرسی، ابوعلی الفضل بن الحسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج 2، ص 208 - 155.
(71) ر.ک: الخوئی، السید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج 16، ص 309.
(72) الکلینی، همان، ص 328، ح 1؛ المفید، همان، ص 348.
(73) الکلینی، همان، ص 329، ح 5؛ المفید، همان، ص 349.
(74) (زبیری) لقب یکی از گردنکشان ودشمنان اهل بیت از نسل (زبیر) است که در زمان حضرت عسکری (علیه السلام) می زیست وآن حضرت را تهدید به قتل کرده بود. اما خداوند به دست خلیفه عباسی او را به سزای اعمالش رساند.
(75) الطوسی، محمد بن الحسن، الفهرست، ص 70، ش 78؛ همچنین ر.ک: الخویی، السید ابوالقاسم، همان، ج 2، ص 48 - 47.
(76) الصدوق، همان، ج 2، ص 434 - 433، ح 16.
(77) همان، ص 408 - 409، ح 7.
(78) ر.ک: الخوئی، السید ابوالقاسم، همان، ج 7، ص 118 وج 22. ص 75.
(79) الکلینی، ص 328، ح 2؛ المفید، همان، ص 348.
(80) ر.ک: الخوئی السید ابوالقاسم، همان، ج 6، ص 247 و254.
(81) الکلینی، همان، ص 329،8 ح 4؛ المفید، همان، ص 351 - 352.
(82) علامه مجلسی در کتاب مرآة العقول (ج 4، ص 2) در توضیح عبارت (واشار بیده) که در روایت مزبور آمده است می گوید: (یعنی انگشتان ایهام وسبابه هر دو دست خود را از هم باز کرد ودر همین حال دستان خود را از هم دور کرد. چنان که در بین اعراب وغیر آنها برای اشاره به ستبری گردن رایج است. یعنی آن حضرت جوانی قدرتمند است که گردن او این چنین است).
(83) ر.ک: الخوئی، السید ابوالقاسم، همان، ج 23، ص 187.
(84) ر.ک: الصدوق، همان، ج 2، ص 424 - 425.
(85) ر.ک: الخوئی: السید ابوالقاسم، ج 17، ص 158.
(86) الکلینی، همان، ص 330 - 331، ج 3؛ المفید، همان، ص 351.
(87) ر.ک: الخوئی، السید ابوالقاسم، همان، ج 15، ص 93 - 94 و107.
(88) الکلینی، همان، ص 330، ح 2؛ المفید، همان، ص 351.
(89) الکلینی، همان، ص 332، ح 12؛ المفید، همان، ص 353 - 354.
(90) الصدوق، همان، ج 2، ص 384 - 385، ح 1.
(91) الطوسی، همان، ص 217، همچنین ر.ک: المفید، همان، ج 2، ص 435، ج 2.
(92) ر.ک: الخوئی، السید ابوالقاسم، همان، ج 1، ص 202.
(93) الصدوق، همان، ج 2، ص 475 - 476، ترجمه با استفاده از ترجمه فارسی کتاب به قلم آیة الله کمره ای.
(94) ر.ک: الصدر سید محمد، همان، ص 298.
(95) الطوسی، ابوجعفر محمد بن الحسن، کتاب الغیبة، ص 261.
(96) الطبرسی، ابوعلی الفضل بن الحسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص 416.
(97) النعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبة، ص 172 - 171.
(98) همان جا، ص 174 - 173.
(99) همان.
(100) المفید، محمد بن محمد بن النعمان، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 340.
(101) الطبرسی، ابوعلی الفضل بن الحسن، همان، ص 416.
(102) الصدر، السید محمد، تاریخ الغیبة الصغری، ص 341 به بعد.
(103) الصدر، السید محمد، تاریخ الغیبة الکبری، ص 36 - 31.
(104) النعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ص 175.
(105) الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین، کمال الدین وتمام النعمة، ج 2، ص 648.
(106) النعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ص 14.
(107) الطوسی، ابوجعفر محمد بن الحسن، همان، ص 221.
(108) النعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ص 164.
(109) الطوسی، ابوجعفر محمد بن الحسن، همان، ص 222.
(110) همان، ص 164، 258، 156 و181؛ همچنین ر.ک: نوری، میرزا حسین، نجم الثاقب، ص 507 - 139.
(111) الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین، همان، ص 482 - 481.
(112) النعمانی، همان، ص 177 - 176.
(113) الصدوق، همان، ص 480.
(114) الیزدی الحائری، علی، الزام الناصب، ج 2، ص 428.
(115) المسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیة (چاپ سنگی)، ص 262؛ همچنین قمی، شیخ عباس، منتهی الامال، ج 2، ص 565.
(116) ر.ک: الصدر، السید محمد، تاریخ الغیبة الصغری، ص 223.
(117) سوره انفال (8)، آیه 53.
(118) الکلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، کتاب الحجة، باب فی الغیبة، ص 343، ح 31.
(119) الطبرسی، ابوالفضل علی، مشکاة الانوار، ص 64 - 63.
(120) النعمانی، همان، ص 203.
(121) المجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 53، ص 177.
(122) ر.ک: الفیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ص 121؛ ابن منظور، لسان العرب، ج 3، ص 53؛ الشرتونی اللبنانی، سعید الخوری، اقرب الموارد فی فصح العربیة والشوارد، ج 1، ص 164؛ جر، خلیل، فرهنگ لاروس، ترجمه سید حمید طبیبیان، ج 1، ص 808؛ عمید، حسن، فرهنگ عمید، ج 1، ص 779.
(123) الراغب الاصفهانی، ابوالقاسم الحسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن فی غریب القرآن، ص 107.
(124) سوره نساء (4)، آیه 165.
(125) سوره انعام (6)، آیه 149.
(126) نهج البلاغه، کلمات قصار 147، ترجمه سید جعفر شهیدی، ص 388.
(127) الکلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، کتاب الحجة، ص 179 - 178، ح 8.
(128) در برخی از نسخه های الکافی به جای (حتی) کلمه (حی) آمده است. امام رضا (علیه السلام) نیز به نقل از امام باقر (علیه السلام) چنین روایت می کنند: (ان الحجة لا تقوم لله عز وجل علی خلقه الا بامام حی یعرفونه). (الحمیری، ابوالحسن عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، ص 351).
(129) الکلینی، محمد بن یعقوب، همان، ص 177، ح 2.
(130) همان، ص 179، ح 10.
(131) همان، ح 9.
(132) الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی، کمال الدین وتمام النعمة، ج 2، ص 512.
(133) سوره انعام (6)، آیه 158.
(134) ر.ک: البحرانی، السید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 123 - 121؛ موسسة المعارف الاسلامیة، معجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام) ج 5، ص 109 - 100.
(135) الصدوق، همان، ص 18.
(136) همان، ص 357، ح 54.
(137) المجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 52، ص 176.
(138) الکلینی، محمد بن یعقوب، همان، ص 372 - 371، ح 5.
(139) صحیفه نور (مجموعه رهنمودهای امام خمینی، قدس سره)، ج 20، ص 199 - 198.
(140) همان، ج 7، ص 255.
(141) النعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبة، ص 200، ح 16.
(142) الکلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 2، ص 22، ح 13.
(143) الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین، کمال الدین وتمام النعمة، ج 2، ص 377، ح 1.
(144) همان، ج 2، ص 645، ح 6.
(145) همان، ج 2، ص 357، ح 54.
(146) المجلسی، المولی محمد باقر، بحارالانوار، ج 52، ص 123، ح 7.
(147) همان، ص 126، ح 18.
(148) ر.ک: الموسوی الاصفهانی، میرزا محمد تقی، مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم، ج 2، ص 104 به بعد.
(149) المجلسی، المولی محمد باقر، همان، ج 8، ص 368 وج 32. ص 321 و333؛ همچنین ر.ک: القندوزی، حافظ سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، ج 3، ص 372.
(150) الکلینی، محمد بن یعقوب، همان، ج 1، ص 371، ح 5.
(151) الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین، همان، ج 2، ص 512.
(152) الموسوی الاصفهانی، میرزا محمد تقی، همان، ج 2، ص 107.
(153) الکلینی، محمد بن یعقوب، همان، ج 1، ص 194، ح 1.
(154) النعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ص 200، ح 16.
(155) المجلسی، المولی محمد باقر، همان، ج 53، ص 177.
(156) سوره آل عمران (3)، آیه 200.
(157) النعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ص 199، همچنین ر.ک: البحرانی، السید هاشم الحسینی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 334، ح 4.
(158) البحرانی، السید هاشم الحسینی، همان، ج 1، ص 334، ح 2.
(159) ر.ک: همان.
(160) ابن طاووس، علی بن موسی، مصباح الزائر، ص 455؛ المجلسی، مولی محمد باقر، همان، ج 102، ص 111.
(161) همان.
(162) همان، ج 53، ص 177.
(163) النعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ص 320، ح 10.
(164) الکلینی، محمدبن یعقوب، همان، ج 6، ص 535، ح 1.
(165) همان، ج 8، ص 381، ح 576.
(166) (مرابطه) چنان که فقها در کتاب جهاد گفته اند، این است که شخص مومن برای جلوگیری از هجوم ونفوذ مشرکان وکافران در مرزهای کشور اسلامی، ویا هر موضعی که از آن احتمال بروز حمله ای علیه مسلمانان می رود، به حال آماده باش ودر کمین به سر برد.(ر.ک: النجفی، الشیخ محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ج 21، ص 39) این عمل در زمان غیبت امام معصوم (علیه السلام) مستحب بوده وفضیلتهای بسیاری برای آن برشمرده است، چنانکه در روایتی که به طریق اهل سنت از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل شده آمده است:
(رباط یوم ولیلة خیر من صیام شهر وقیامه، وان مات مرابطا جری علیه عمله واجری علیه رزقه وامن من الفتان).
یک شبانه روز مرابطه (مرزداری) در راه خدا از این که شخص یک ماه روزها روزه باشد وشبها به عبادت قیام نماید ثوابش بیشتر است، پس هرگاه در این راه بمیرد عملی که انجام می داده بر او جریان خواهد یافت، وروزیش بر او جاری خواهد شد واز فرشته ای که در قبر مرده ها را امتحان می کند ایمن خواهد ماند. (البرهان، علاء الدین علی المتقی، کنزالعمال فی سنن الاقوال والافعال، ج 4، ص 284، ح 10509)
اما در مورد این که حداقل وحداکثر زمان مرابطه چه اندازه است باید گفت که: حداقل زمان مرابطه سه روز وحداکثر آن چهل روز است، زیرا اگر ازاین مقدار بیشتر شود دیگربر آن صدق مرابطه نکرده وجهاد شمرده می شود وشخص هم از ثواب جهادکنندگان برخوردار می شود.(ر.ک: النجفی، الشیخ محمد حسن، همان ج 21، ص 41 - 42)
(167) المجلسی، المولی محمد باقر، مراة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج 26، ص 582.
(168) النجفی، الشیخ محمد حسن، همان، ج 21، ص 43.
(169) روزنامه جمهوری اسلامی، پنجشنبه 26 تیرماه 1376.
(170) صحیفه نور (مجموعه رهنمودهای امام خمینی)، ج 20، ص 198.
(171) المجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 52، ص 354، به نقل از: حکیمی، محمد، در فجر ساحل، ص 69.
(172) همان، ص 359، به نقل از ماخذ پیشین.
(173) ر.ک: امین، سید محسن، سیره معصومان، ترجمه علی حجتی کرمانی، ج 6، ص 51.
(174) نهج البلاغه، کلام 209، ترجمه سید جعفر شهیدی ص 242 - 241.
(175) المجلسی، محمد باقر، همان، ج 51، ص 120، به نقل از: حکیمی، محمد، عصر زندگی (چگونگی آینده انسان واسلام)، ص 51.
(176) رشوه بگیران، تباه کنندگان وساخت وپاخت کنان. ر.ک: حکیمی، محمد، همان.
(177) العسکری، نجم الدین جعفر بن محمد، المهدی الموعود المنتظر عند علماء السنة والامامیة، ج 1، ص 277، به نقل از حکیمی، محمد، همان.
(178) المجلسی، محمد باقر، همان، ج 77، ص 192.
(179) نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، ص 320، نامه 46.
(180) المجلسی، محمد باقر، همان، ج 51، ص 123، به نقل از: حکیمی، محمد، همان، ص 113.
(181) الکلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 8، ص 32، به نقل از: حکیمی، محمد، همان، ص 112.
(182) ر.ک: الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین، کمال الدین وتمام النعمة، ج 1، ص 257.
(183) المجلسی، محمد باقر، همان، ج 52، ص 362، به نقل از حکیمی، محمد، همان، ص 42.
(184) همان، ج 51، ص 29، به نقل از حکیمی، محمد، همان، ص 159.
(185) صحیفه نور (مجموعه رهنمودهای امام خمینی)، ج 12، ص 209 - 207.
(186) ر.ک: المفید، محمد بن محمد بن نعمان،، الارشاد، ص 361 - 356؛ امین، سید محسن، سیره معصومان، ترجمه علی حجتی کرمانی،، ج 6، ص 400 - 367.
(187) ر.ک: الصدر، السید محمد، تاریخ الغیبة الکبری، ص 442.
(188) الطوسی، ابوجعفر محمد بن الحسن، کتاب الغیبة، ص 267؛ النعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبة، ص 257.
(189) الطوسی، ابوجعفر محمد بن الحسن، همان، ص 270؛ الصدوق، محمد بن علی بن الحسین، کمال الدین وتمام النعمة، ج 2، ص 651.
(190) ر.ک: الصافی الگلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، ص 454.
(191) النعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ص 267؛ الطوسی، ابوجعفر محمد بن الحسن، همان، ص 271.
(192) النعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ص 252.
(193) المفید، همان، ص 360؛ الصدوق، محمد بن علی بن الحسین، همان، ص 649.
(194) ر.ک: النعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ص 252؛ الطوسی، ابوجعفر محمد بن الحسن، همان، ص 271.
(195) النعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ص 262.
(196) برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک: الصدر. السید محمد، همان، ص 448 - 477.
(197) النعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ص 245؛ الطوسی، ابوجعفر محمد بن الحسن، همان، ص 274الصدوق، محمد بن علی بن الحسن، همان،ج 2، ص 650.
(198) النعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ص 271؛ الطوسی، ابوجعفر محمد بن الحسن، همان، ص 270؛ الصدوق، محمد بن علی بن الحسین، همان، ج 2، ص 655.
(199) الصدوق، محمد بن علی بن الحسین، همان، ج 2، ص 655.
(200) الطبرسی، ابوعلی الفضل بن الحسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص 429.
(201) همان، ص 427.
(202) الیزدی الحائری، علی، الزام الناصب فی اثبات الحجة الغائب، ج 2، ص 159؛ الشیخ المفید، همان، ص 359.
(203) النعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ص 282.
(204) همان، ج 102، ص 111.
(205) سوره حجر (15)، آیه 75.
(206) المجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 52، ص 386، ح 202.
(207) سوره یونس (10)، آیه 62.
(208) الصدوق (ابن بابویه)، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین، کمال الدین وتمام النعمة، ج 2، ص 357، ح 54.
(209) الحاکم النیسابوری، ابوعبدالله محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین فی الحدیث، ج 4، ص 554، به نقل از: معجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 100.
(210) ر.ک: معجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام) ج 3، ص 108 - 104 وج 4، ص 32 - 22.
(211) المجلسی، محمد باقر، همان، ج 52 ص 334، ح 64.
(212) فیض الاسلام، سید علینقی، ترجمه وشرح نهج البلاغه، خطبه 150، ص 459 - 458.
(213) المجلسی، محمد باقر، همان، ج 52، ص 327، ح 43.
(214) سوره هود (11)، آیه 80.
(215) المجلسی، محمد باقر، همان، ص 327 ح 44.
(216) همان، ص 326، ح 42.
(217) همان، ص 338 - 337.
(218) همان، ص 323، ح 3.
(219) همان.
(220) همان، ص 368 - 367، ح 152.
(221) المروزی، ابو عبدالله نعیم بن حماد، الفتن (نسخه خطی)، ص 95، به نقل از: معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام، ج 3، ص 295، ح 832.
(222) فیض الاسلام، سید علینقی، ترجمه وشرح نهج البلاغه، ص 1202، ح 1.
(223) همان، ص 369، ح 157.
(224) همان، ص 370، ح 159.
(225) ر.ک: همان، ص 239، 286، 316، 323، 342، 368.
(226) ر.ک: ابن طاووس، رضی الدین علی بن موسی، الملاحم والفتن فی ظهور الغائب المنتظر، ص 121؛ سلیمان، کامل، روزگار رهایی (یوم الخلاص)، ترجمه علی اکبر مهدی پور، ج 1، ص 407.
(227) المجلسی، محمد باقر، همان، ج 51، ص 217، ح 6.
(228) همان، ج 23، ص 189، ح 4.
(229) الحر العاملی، محمد بن الحسن، اثبات الهداة، ج 3، ص 588، ح 808، به نقل از: معجم الاحادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 243، ح 772.
(230) النعمانی، محمد ابراهیم، الغیبة، ص 165، به نقل از: سلیمان، کامل، همان، ص 478.
(231) المجلسی، محمد باقر، همان، ص 356، ح 121.
(232) همان، ص 286، ح 19.
(233) سوره انفال (8)، آیه 12.
(234) ر.ک: الطبرسی، ابوعلی الفضل بن الحسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 3 - 4، ص 526 - 525.
(235) سوره حشر (59)، آیه 2.
(236) ر.ک: الطبرسی، ابوعلی الفضل بن الحسن، همان، ج 9 - 10، ص 258 - 257.
(237) ر.ک: سوره آل عمران (3)، آیه 151؛ سوره احزاب (33)، آیه 23.
(238) المجلسی، محمد باقر، همان، ج 52، ص 191، ح 24.
(239) همان، ص 391: ح.
(240) همان، ص 356، ح 119.
(241) صحیفه نور (مجموعه رهنمودهای امام خمینی 1)، ج 20، ص 118.
(242) همان، ج 7، ص 255.
(243) همان، ج 19، ص 154.
(244) همان، ج 20، ص 196.
(245) همان.
(246) همان، ص 197.
(247) همان، ص 196.
(248) همان، ص 197 - 196.
(249) همان، ص 197.
(250) همان.
(251) همان.
(252) همان، ص 198.
(253) همان.
(254) الصافی الگلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر (علیه السلام) ص 304.
(255) صحیفه نور (مجموعه رهنمودهای امام خمینی (قدس سره) سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، 1369، ج 2، ص 113. (پیام به حجاج بیت اللاة لحرام، مرداد 1366).
(256) همان، ص 114.
(257) سوره توبه (9)، آیه 33؛ سوره صف (61)، آیه 9؛ همچنین ر.ک: سوره فتح (48)، آیه 28.
(258) صحیفه نور، ج 20، ص 118.
(259) همان، ص 238.
(260) همان، ج 10، ص 232.
(261) همان، ج 20.
(262) همان، ج 20، ص 118.
(263) همان، ج 21، ص 108.
(264) همان، ص 108 - 107.
(265) همان، ج 20، ص 118.