شناختی تازه از امام زمان (علیه السلام)

شناختی تازه از امام زمان (علیه السلام)

نویسنده: احسان دژبرد

فهرست مطالب

مقدمه
زندگینامه امام حسن عسکری
چگونگی انتخاب امام به امامت
داستانی از مهابت آن بزرگ
موضع علمی وآموزشی امام
موضع نظارت بر پایگاه های مردمی
آماده سازی برای غیبت
شهادت امام
پژوهشی در زندگانی حضرت نرگس
نیای نرجس
در آینه کلام امام
بر ساحل صفات
کیمیای ادب
بر بلندای بینش وبصیرت
شهد شکیبایی
بر محور ولایت
شناختی کوتاه از حضرت مهدی
راه شناخت مهدی
توجه امام مهدی به شیعیان خویش
عمل صالح وتقرب به اهل بیت
تسلیم در برابر دستورهای اهل بیت
تحقق حتمی حق
خلقت هدفدار وهدایت پایدار
ظهور حق
تفتیش ناروا
ظهور حق به اذن حق
مدعیان دروغگو
دنیا در سراشیبی زوال
ذخیره بزرگ
حجت خدا
عطسه، نشانه سلامت
نماز، طرد کننده شیطان
اذن مالک
استعاذه به خدا
اسوه های حقیقت
ظهور فرج به اذن خدا
شناخت خدا
ائمه، دست پرورده های پروردگار
دانش حقیقی
اتفاق ووفای به عهد
پیروان نادان
بیزاری از غالیان
سجده شکر
سیمای حکومت مهدی در آینه قرآن
پیامبر اکرم
امام حسن
امام حسین
امام سجاد
امام باقر
امام صادق
امام کاظم
امام مهدی در منابع اهل سنت
مهدی شخصی نه مهدی نوعی
علت غیبت امام زمان چیست؟
غیبت صغری وکبری
نواب خاص
نواب عام
امام در دوران غیبت
خورشید پنهان
فواید امام غایب
ملاقات با امام زمان
انتظار سازنده
مدعیان مهدویت
اوصاف منتظران جوان
وظایف منتظران
یاران امام مهدی (علیه السلام)
اعتقاد به موعود در ادیان دیگر
آگاهی امام زمان از اعمال ما
نام حضرت مهدی در قرآن

مقدمه
هنوز در غزل از اشک شمع می دوید * * * کسی که خوب ندیده، زبانه هامان را!
سیاه مثل شبی، بی ستاره در باران * * * احاطه کرده غمی، حجم شانه هامان را
تو را قسم به غمِ عشق واشک بی پایان * * * ز ما مگیر همین، پشتوانه هامان را
رسید نوبت غم، باز عزا داریم! * * * کَرم نما وببین، عاشقانه هامان را

سخن از (مهدی) (علیه السلام)، سخن از (هدایت) است.
سخن از (غیبت)، حدیث (جست وجو) است.
سخن از (انتظار)، روایت (حرکت وپویایی) است.
سخن از (ظهور)، بحث از (اشتیاق رهایی) است.
(شوق رهایی)، (حرکت) می آفریند، ونتیجه (جست وجو)، حصول (هدایت) است.
(شیعه بودن) با جمود وسکون سازگار نیست. (شیعه) یعنی (پیرو) ولازمه (پیروی) جهت گیری (رفتار وروش)، وشکل گیری (سلوک وعمل) است.
(شیعه مهدی (علیه السلام)) بودن، با گمراهی وبی تفاوتی در برابر انحرافات نمی سازد.
و(انتظار ظهور) داشتن، با ماندن در تاریکی ها وتسلیم در برابر وضع موجود قابل جمع نیست.
اللهمَّ ارْزُقْنا تَوْفیقَ الطَّاعَة، وبُعْد الْمَعْصِیة، وصِدْق النّیة، وعِرْفان الْحُرْمَة، وأَکْرِمْنا بِالْهُدی والْإِسْتِقامَة، آمینَ رَبَّ الْعالَمین.
زندگینامه امام حسن عسکری (علیه السلام)
ابو محمّد حسن بن علی، امام یازدهم از ائمّه اثنی عشر (علیه السلام) وسیزدهمین معصوم از چهارده معصوم (علیه السلام)، پدر بزرگوارش امام هادی (علیه السلام) هنگام تولّد فرزند، شانزده سال وچند ماه بیشتر نداشت، مادرش بانویی صالحه وعارفه به نام سوسن یا حدیثه یا سلیل بود. تولّدش با اختلاف روایات در ماه ربیع الاوّل یا ربیع الآخر سال 231 یا 232ق، و- بنا به اکثر روایات - در مدینه اتّفاق افتاده است.
مدّت کوتاه حیات امام به سه دوره تقسیم می گردد: تا چهار سال وچند ماهگی امام (وبه قولی تا 13 سالگی) که در مدینه سر برده؛ تا 23 سالگی به اتّفاق پدرش در محلّه عسکر قرارگاه سپاه در شهر سامرا می زیسته؛ وتا 29 سالگی یعنی شش سال واندی پس از رحلت امام دهم (علیه السلام) در سامرا ولایت بر امور وپیشوایی را برعهده داشته است.
چگونگی انتخاب امام به امامت
امام هادی (علیه السلام) پسر دیگری به نام ابو جعفر محمّد داشت که بنا به برخی از روایات از جمله روایتی که شیخ طوسی آورده، مقرّر بود، امامت شیعه به او برسد، وامام دهم به امامت او اشارت فرموده بود.... محمّد بن علی مردی پارسا ومورد احترام اصحاب پدر خویش بود، امّا این پسر در زمان حیات امام از دنیا رفت، وبعضی از شیعیان از این بابت به اندیشه فرو رفته، از جمله ابوهاشم داوود بن قاسم جعفری گوید: من در این اندیشه بودم که امام هادی فرمود: (بلی خداوند به جای ابو جعفر، ابو محمّد (امام حسن عسکری) را امام قرار داد. همچنان که درباره اسماعیل (فرزند امام صادق) وامام کاظم چنین شد). این روایت، یکی از روایات مهم دالّ بر نص امامت امام عسکری است.
امام دهم را برادر دیگری بود به نام جعفر که نزد شیعیان به لقب کذّاب معروف شد. بعد از آن که امام عسکری (علیه السلام) از سوی پدر به امامت منصوب گردید. جعفر، مدّعی گردید، وشروع به کارشکنی وتوطئه گری کرده، وفتنه انگیزی بسیار نمود، وپس از رحلت حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) دعوی امامت کرد، ومنکر وجود امام غایب (عجل الله فرجه) شد.
داستانی از مهابت آن بزرگ
در حوادث رجب سال 255ق گفته اند که دو تن از سادات علوی حسنی به نام عیسی بن محمّد وعلی بن زید در کوفه شوریدند، وعبد الله بن محمّد بن داوود بن عیسی را در آن شهر کشتند، وعدّه ای به سبب قتل وی گرفتار وزندانی شدند، یکی از این اشخاص، ابوهاشم داوود بن قاسم جعفری است که روایت می کند: شبی امام حسن عسکری وبرادرش جعفر را به زندان آوردند، وجعفر، زاری وبی قراری می کرد، ولی حضرت عسکری او را ساکت می نمود.
متصدّی زندانی کردن امام، صالح بن وصیف، یکی از سرداران معروف بوده است... می گویند: عبّاسیان ومنحرفان از آل محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) بر صالح بن وصیف فشار آوردند که بر امام در زندان سخت بگیرد، واو گفت: دو تن از شریرترین افراد را مأمور این کار کرده است، امّا با دیدن حسن بن علی (علیه السلام) تحوّل یافته، وروی به عبادت ونماز آورده اند، وقتی علّت این تغییر حالت را از ایشان پرسیدم، گفتند: از فیض دیدار امام به این سعادت رسیده ایم، او تمام روزها را روزه می گیرد، وهر شب تا بامداد به نماز می ایستد، با هیچ کس سخن نمی گوید، وجز عبادت به کاری دیگر نمی پردازد، مهابت او بدان حد است که وقتی به ما نگاه می کند، به لرزه افتاده، وخود را به کلّی می بازیم.
موضع علمی وآموزشی امام
مواضع علمی او در پاسخ های قاطع واستوار در مورد شبهه ها وافکار کفرآمیز وبیان کردن حق در مناظره وگفت وگوها ومناقشه ها وبحث های علمی، وهم زمان با آن فعالیت ها، کوشش هایی از قبیل صادر کردن بیانیه های علمی بوده است.
ابویوسف یعقوب بن اسحاق کندی، فیلسوف عراقی در زمان امام، پیرامون متناقضات قرآن، کتابی تدوین کرد، امام (علیه السلام) به وسیله بعضی از منسوبان به حوزه علمی او، با او تماس گرفت، وکوشش او را با شکست رو به رو کرد، وکندی را قانع فرمود که در اشتباه بوده است. کندی توبه کرده، اوراق خود را سوزانید.
موضع نظارت بر پایگاه های مردمی
موضع امام (علیه السلام) در این زمینه، نظارت بر پایگاه های مردی خود، وپشتیبانی از آن پایگاه ها، وبالابردن درجه آگاهی آن ها ومجهّز کردن آن با همه اسلوب ها وروش های پایداری وبالابردن به سطح شیعیان پیشتاز ومتعهّد بود. امام، آنان را هشدار می داد تا در دام عبّاسیان نیفتند، ودر مصائب روزگار که به علّت رفتار بی رحمانه حکّام با آن رو به رو می شدند، از نظر اقتصادی واجتماعی به آنان کمک می رسانید....
دولت عبّاسیان در برابر یاران امام (علیه السلام) ودر پایگاه هایی که پشتیبان او بودند، قاطعانه وبی رحمانه ایستادگی می کرد، وبرای از میان برداشتن خطّ مشی وبرنامه امام وپراکندن واداره کردن یاران او کوشش های فراوان به عمل آورد.... موضع امام در مقابل آن کوشش ها، پندگویی بود که به یاران دلداری می داد، ومی فرمود:
(تهی دست وبا ما بودن، بهتر که توانگر بودن وبا غیر ما بودن. کشته شدن با ما، بهتر که زنده بودن با دشمن! ما برای هرکس که به ما پناه آورد، پناه گاهیم، وبرای آن کس که بخواهد به وسیله ما ببیند، نوریم، وآن کس را که به ما پناه آورده، عصمیتم وهر کس که ما را دوست بدارد، به حقیقت در بزرگی ومقام با ما است، وهرکس که از ما منحرف گردد، جای او در آتش است).
آماده سازی برای غیبت
امام حسن عسکری (علیه السلام) که به وضوح می دید که اراده خداوند برای ایجاد دولت الهی بر روی زمین ودر برگرفتن همه جهان انسانیت وگرفتن دست مستضعفان در زمین، تا خوف آنان به امنیت خاطر تبدیل گردد، وخدای را عبادت کنند، وهیچ چیز را شریک او نگیرند... بر این تعلّق گرفته است که فرزندش غیبت کند....
فعالیت امام حسن عسکری (علیه السلام) وبرنامه ریزی او در تحقّق بخشیدن هدف مزبور به دو کار مقدّماتی نیاز داشت:
1. مخفی کردن مهدی از چشم مردم ونمایاندن وی فقط به خواص؛
2. آن که به هر ترتیب، فکر غیبت را در اذهان وافکار رسوخ دهد، وبه مردم بفهماند که این مسؤولیت اسلامی را باید تحمّل کنند، ومردم را به این اندیشه ومتفرّعات آن عادت دهند....
بیانیه های امام حسن عسکری (علیه السلام) سه شکل داشت:
الف) بیانیه های کلّی وعمومی درباره صفات مهدی (علیه السلام) از قبیل: (وقتی قیام کند، در میان مردم با علم خود داوری خواهد کرد، مانند داوری داوود که از دلیل وبرهان، پرسشی نمی کرد).
ب) توجیه ونقد سیاسی در مورد اوضاع موجود، ومقرون کردن آن به اندیشه وجود مهدی (علیه السلام) وضرورت ایجاد دگرگونی ها از سوی او:
(وقتی قائم خروج کند، به ویران کردن منابر وجایگاه های خصوصی در مساجد فرمان خواهد داد، این جایگاه ها به منظور امنیت ومحافظت خلیفه از تعدّی، وبرای افزودن هیبت او در دل دیگران بنا شده است).
ج) اعلامیه های کلّی برای پایگاه ها واصحابش که در آن، ابعاد اندیشه غیبت برای آنان وضرورت آمادگی وعمل به آن توضیح داده شده بود، تا غیبت امام (علیه السلام) وجدایی او را از آنان بپذیرند.
امام به ابن بابویه نامه ای نوشت، ودر آن فرمود:
(بر تو باد بردباری وانتظار گشایش، پیغمبر فرمود: برترین عمل امّت من، انتظار کشیدن گشایش است، وشیعه ما پیوسته در اندوه است تا فرزندم ظهور کند...).
راه دیگری که امام برای آمادگی غیبت در اذهان مردم انجام داد، پنهان نمودن خود وبرقراری رابطه با دوستان وطرفداران، از طریق مکاتبه ومراسله بوده است. هم چنین نظام وروش وکالتی ووساطتی که امام حسن عسکری (علیه السلام) با پایگاه های مردمی خود برگزید، روشی دیگر از روش هایی بود که برای فهماندن مسأله غیبت آماده شده بود....
شهادت امام
از ابوالادیان نقل کرده اند که گفت: من خادم امام عسکری بودم، ونامه های او را به شهرهای دیگر می بردم، وجواب می آوردم، در بیماری منتهی به رحلت وی هم نزد او رفتم، نامه هایی را که نوشته بود به من داد وفرمود به مدائن ببرم.
من رفتم، وپس از پانزده روز برگشتم، امّا دیدم بانگ زاری وشیون از خانه امام بلند است، وجعفر بن علی بر در خانه ایستاده، وبه تعزیت شیعیان پاسخ می دهد. با خود گفتم اگر این مرد امام شده باشد، کار امامت دگرگون خواهد شد. در این لحظه خادمی بیامد، وبه جعفر گفت که کار تکفین تمام شد، بیا بر جنازه برادرت نماز بگزار.
جعفر وهمه حاضران به داخل خانه رفتند، من هم رفتم، وامام را کفن شده دیدم. جعفر پیش رفت تا در نماز، امامت کند، وقتی خواست تکبیر بگوید، ناگهان کودکی با چهره گندمگون ومویی کوتاه ومجعّد ودندان هایی که بینشان گشادگی بود پیش آمد، وردای جعفر را کشیده، گفت: (ای عمّ! عقب برو، من برای نماز بر پدرم از تو شایسته ترم).
جعفر در حالی که رنگش از خشم تیره شد، عقب رفت، وآن کودک بر جنازه امام نماز گزارد، او مهدی موعود امام دوازدهم (عجل الله فرجه) بود.
پژوهشی در زندگانی حضرت نرگس
طلیعه بزرگ مردان تاریخ، ریشه در اندیشه های پاک مادرانی دارند که در بوستان هستی خویش، گل های هدایت را می پرورانند. آنان بالندگی را از دامان سبز فرشته هایی آغاز کردند که آفرینش را گلباران عشق وعاطفه می کنند، وشمع وجودشان را برای فردا وفرداهای بشریت به انتها می رسانند.
آری در آینه اندیشه تاریخ، زیباترین تصویرها از دستان خسته وچشمان به انتظار نشسته مادران به یادگار مانده است، واینک دستان وچشمان بانوی انتظار، نرجس، تجلّی آسمانی عشق است، وایثار که بر صحیفه تاریخ می درخشد، وچشمان حقیقت جوی بشر را به سوی خویش فرا می خواند.
بینش وبصیرت، عشق به ولایت وحقیقت های آسمان زاد وشکیبایی وفداکاری، از ویژگی های والای این پاک بانوی امید وانتظار است که با مطالعه زندگانی او می توان به وجود صفاتی این چنین در شخصیت آسمانی وی پی برد.
نرجس از نسل شمعون، وصی حضرت مسیح (علیه السلام) بوده، وجدّ پدری او قیصر، پادشاه روم، است. در روایات آمده است که امام زمان، مهدی منتظر (علیه السلام)، پس از ظهور در خانه خدا خویشتن را این گونه معرّفی می کند:
(ای آدمیان! ای مردم! هرکس بخواهد آدم وشیث (پسرش) را بنگرد، همانا من، آدم وشیث هستم، و....
بدانید هرکس بخواهد عیسی وشمعون را بنگرد، همانا من، عیسی وشمعون هستم، وآگاه باشید که هرکس بخواهد محمّد وامیر المؤمنین علی را بنگرد، همانا من، محمّد وامیر المؤمنین هستم).(1)
آری صدای ملکوتی حضرت مهدی (علیه السلام) ونور سیمای او در فضایی به وسعت همه قلب های منتظر وگستره همه آفرینش منتشر شده، وکلام دل نشین وی میهمان گوش های شیفتگان ودل دادگان می شود.
او همان گونه که از نسل پیامبر رحمت، محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) است، وبه آن افتخار می کند به شمعون نیز از سوی مادر انتساب دارد، وبه این پیشینه پاک اشاره می کند.

چون حریم پاک هر آینه ای * * * کعبه قلبی است در هر سینه ای(2)

نرجس، بانوی نجابت ونیایش است که شمیم حضور او در سامرا پس از گذشت قرن ها جان شیعیان شیفته خاندان ولایت وامامت را طراوت می بخشد، ودر سایه این آفتاب روشن اجابت، دل ها آرام وقرار می گیرد.
آن چه پیش روی دارید پژوهشی در زندگانی پاک بانوی انتظار است:
نیای نرجس
نرجس، دختر یشوعا، پسر قیصر روم است، ومادر او از نوادگان شمعون وفرزند کلیسا وانجیل. نام های دیگر این بانو، ریحانه، سوسن، صیقل [یا صقیل]، خمط، نسیم و... است که بنا بر روایات، چون باردار به نگین ولایت، حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه)، بود او را صیقل نامیدند.(3) نکته قابل توجّه این که در اصل حدیث، واژه صقیل بوده است؛ ولی در نجم الثّاقب به صیقل تبدیل شده است.(4)
در کتب لغت، واژه صقیل به معنای برّاق وجلادار آمده است، وواژه صیقل به معنای تیزکننده شمشیر.(5) با توجّه به متن روایت که علّت نام صیقل را بارداری نرجس به فرزند عزیزش می داند، واژه (صقیل) بیش از (صیقل) برای نام ایشان مناسبت دارد، اگرچه می توان ارتباطی بین این دو نام ایجاد کرد، وگفت که چون برای جلا دادن از اشیای الماس گونه استفاده می کنند؛ لذا این دو با هم تفاوت چندانی ندارند، ولی قول اوّل، بهتر است.
در لغت، صقلیه را نام جزیره ای در جنوب غربی ایتالیا می دانند(6)، وشاید نام صیقل یا صقیل به علّت انتساب نرجس به حوالی این مکان جغرافیایی باشد. در مجمع البحرین نیز نام مکانی ذکر شده که تا حدودی شباهت به این نام دارد.(7)
(خمط) نام دیگر ایشان است که در وفیات الاعیان آمده است، ودر کتب لغت، این واژه، (خوش بوی) گردیدن و(بدبو) گردیدن(8) معنا شده است؛ یعنی دو معنای متضاد دارد، در مفردات نیز می خوانیم خمط، گیاه بی خار است.(9)
ابومحمّد بن شاذان از امام حسن عسکری (علیه السلام) در مورد آخرین حجّت خدا ونام مادرش می پرسد؛ حضرت می فرماید:
(أُمُّهُ مَلیکَةِ الَّتی یقالُ لَها بَعْض الْأَیام سُوسَن، وفی بَعْضها ریحانَة، وکانَ صقیل ونَرْجِس - أَیضاً - مِنْ اَسْمائِها؛.(10)
مادر او ملیکه است که برخی مواقع به او سوسن گفته می شود، وگاهی اوقات ریحانه، وصقیل ونرجس از دیگر نام های او است).
ماریه ونسیم دو نام دیگر مادر امام زمان (علیه السلام) است که شیخ صدوق از آن یاد می کند، و(ورداس) به معنای گلگون هم آمده است.(11)
درباره نام مبارک مادر امام زمان (علیه السلام) حدیث دیگری وجود دارد که مرحوم شیخ صدوق آن را از جابر بن عبد الله انصاری نقل می کند.
جابر بن عبد الله از لوح وصحیفه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) نام مادر حضرت را این گونه بیان می دارد:
أُمُّهُ جارِیةٌ اسْمُهْا نَرْجِس؛
مادر او کنیزی است که نامش نرجس است.
با توجّه به این روایت درمی یابیم که شایستگی ووارستگی این بانو به گونه ای است که نام او در صحیفه فاطمه (سلام الله علیها) آمده است.
گفته شده است که نرجس کنیز نبوده، وتبار وخانواده گرامی او مشخّص است، ولی چون در میان اسیران از روم به بغداد آمده بود، واو را از برده فروشی خریداری کرده بودند، او را کنیز وجاریه نامیدند، وپس از تولّد فرزندش (امّ ولد) خوانده شد.(12)
در مورد وجود نام های متعدّد کنیزان، وبه ویژه نام های زیبای این بانوی گرامی دو احتمال وجود دارد:
الف) صاحبان کنیزان برای خوش آمد آن ها از نام گل ها استفاده کرده، ودر زمان های مختلف، آنان را با نام های گوناگون صدا می زدند، ویا این که چون هر کنیزی پس از خریداری، متعلّق به صاحب جدید خود می شد، هر مولایی نامی بر وی می گذاشت، وتعدّد نام ها به این دلیل است. لازم به ذکر است که در مورد نرجس خاتون، خرید وفروش، تنها یک بار صورت گرفت، وآن هم از سوی امام (علیه السلام) بوده است. از این رو قسمت اوّل این بحث، احتمال قوی تری دارد.
ب) به علّت مخفی بودن تولّد حضرت مهدی (علیه السلام) ومنحرف کردن اذهان جاسوسانی که در خانه امام حسن عسکری (علیه السلام) رفت وآمد داشتند، این بانوی کریمه با نام های متعدّد خوانده می شد، تا آن نور اعظم محفوظ بماند.
بانو نرجس از سوی پدر به خاندان قیصر روم متّصل می گردد، وبه فرموده امام حسن عسکری (علیه السلام) در جواب محمّد بن عبدالجبّار که پرسید: (یتَوَلَّد هُوَ یا بْن رَسُول الله؟ وصی شما از چه کسی زاده می شود؟).
فرمودند: (مِنْ ابنَة قیصَر مَلِک رُوم؛(13) از دختر (نواده) قیصر روم).
لذا او از تبار قیصر است.
در کتاب تاریخ بزرگ جهان نوشته کارل گریمبرگ، خصایل قیصر این گونه به تصویر کشیده شده است:
(قیصر، قدرت را در پرتو اسلحه وزور به دست آورد؛ ولی هرگز آهنگ آن نداشت که همیشه بر اسلحه متّکی باشد، وحتّی نگهبانان شخصی را هم برای خویش نگاه نداشت، وهیچ کس پیش از وی چنین جوان مردانه از قدرتش استفاده نکرده بود. هیچ کدام از پادشاهان عصر باستان به اندازه قیصر از عصر خود جلوتر نرفته بودند).(14)
همین مورّخ در جای دیگر می نویسد:
(قیصر، نمونه بارزی از رومیانی بود که سرشار از خون سردی، خویشتن داری ومآل اندیشی هستند.
مومسن وی را یگانه مردی می بیند که سلطه جهانی او، وی را از راه به در نبرده است).
صفاتی چون جوان مردی، خویشتن داری، آرمانی بودن وآینده نگری و... از جمله صفات قیصر است که طبیعتاً در فرزندان وی مثل یشوعا، پدر نرجس، ظهور وبروز نموده، واین بانوی بزرگوار نیز از آن ها بی بهره نبوده است.
شیخ صدوق می نویسد:
(نرجس در قصر قیصر روم شرقی، جدّ پدری خود، رشد کرد).(15)
ومنظور از قیصر در این عبارت، همان قیصر، با صفاتی که گفته شد، است. گفتنی است که همه پادشاهان روم را قیصر می نامند، وشاید جدّ نرجس خاتون، (توفیل)، ویا (میخاییل بن توفیل) باشد که در زمان معتصم عبّاسی پادشاه روم بوده اند.
جدّ مادری نرجس، شمعون است که برخی از صفات معنوی وروحانی وحق جویانه نرجس، ارمغان این بزرگ مرد مسیحیت است. حضرت ولی عصر (علیه السلام) سخنی دارد به بلندای آفتاب وزیبایی مهتاب؛ می فرماید:
(یا مَعْشَرَ الْخَلائِق!... أَلا ومَنْ أَرادَ أَنْ ینْظر إِلی عیسی وشَمْعُون فَها أَنَا ذا عیسی وشَمْعُون...؛.(16)
ای مردم!... بدانید اگر کسی بخواهد عیسی وشمعون را بنگرد، همانا من، عیسی وشمعون هستم).
حضرت با این جملات، جدّ مادری خویش را که ریشه دوم او است معرّفی نموده، وبا این سخن، نقش عظیم مادر را به روشنی بیان می فرماید.
شمعون صفا، فرزند حمون، جدّ مادری بانو نرجس است. او پس از عروج مسیح (علیه السلام) با یک انتصاب الهی جانشین او شده، وبه عنوان وصی حضرت مسیح در تاریخ شناخته شده است.
احادیث بسیاری وجود دارد که شباهت منصب ولایی حضرت علی (علیه السلام) وشمعون صفا را نمایانگر است، وما به علّت اختصار از ذکر آن ها معذوریم.(17)
درباره عظمت شمعون، کتب تاریخی غرب، مُهر سکوت را شکسته، ومی نویسند:
(در عید نزول الواح موسی (علیه السلام)، پنجاه روز پس از احیای مسیح، شمعون الصّفا در بین جماعت مردم، وعظ وخطابه کرد. در کتاب شرح احوال حواریون روایت می کند که در آن روز، شمار پیروان مسیح به قریب 3000 نفر افزایش یافتند).(18)
واین، میزان تأثیر کلام شمعون را می رساند، ونشان از بزرگی او دارد.
پیامبر گرامی درباره شمعون می فرماید:
(... آن هنگام که اراده خدا بر غیبت عیسی قرار گرفت، بر او وحی شد که نور وحکمت الهی ودانش کتابش را به شمعون بن حمون صفا به ودیعه بگذارد، واو را جانشین خود بر مؤمنین قرار دهد. عیسی نیز چنین کرد و...).(19)
گفتنی است که شمعون، وصی حضرت عیسی (علیه السلام) است، وحضرت یحیی وصی شمعون است، وفرزندان شمعون قبل از شهادت حضرت یحیی توسّط خود ایشان به وصایت منصوب شدند، ودر طول تاریخ، درخشش فراوانی داشتند.
در آینه کلام امام
برای شناختن افراد، توجّه به سخنان بزرگان در مورد آنان اهمیت شایانی دارد. نرجس، بانویی است که صفات والای او حکایت از شخصیت برجسته ووارسته او می کند، ولی آشنایی با او در آینه روایات، عظمت این بزرگ بانو را بیش از پیش بر ما نمایان می سازد. در کتاب منتخب الاثر نُه حدیث در این باره ذکر می شود. در این احادیث با واژه های (خیرة الاماء) و(سیدة الاماء) از پاک بانوی سامراء، نرجس، یاد شده است.(20)
مدائنی می نویسد: حضرت علی (علیه السلام) بعد از واقعه نهروان خطبه خواند، ودر قسمتی از آن فرمود:
(... فَیا بْن خِیرَةِ الْإِماء مَتی تَنْتَظِر؟؛
پس ای فرزند بهترین کنیزان! تا چه زمان منتظر می مانی؟).(21)
وامام صادق (علیه السلام) در پاسخ ابابصیر که پرسید: (قائم شما اهل بیت کیست؟)، فرمود:
(یا أَبا بَصیر! هُوَ الْخامِسُ مِنْ وُلْدِ ابْنی مُوسی ذلِکَ، ابْن سَیدَة الْإِماء...؛.(22)
ای ابا بصیر! قائم ما پنجمین فرزند پسرم موسی است، پسر بهترین کنیزان...).
ودر روایتی است که از امام باقر (علیه السلام) پرسیدند: (آیا منظور امیر المؤمنین (علیه السلام) از جمله بِأَبِی ابْنَ خِیرَةِ الْإِماءِ، حضرت فاطمه است؟).
ایشان فرمود: (فاطِمَة خَیر الْحَرائِر؛(23) فاطمه بهترین زنان آزاده است). یعنی مراد، مادر حضرت حجّت، نرجس خاتون است.
ونیز در تاریخ ذکر شده است که امام حسن مجتبی (علیه السلام) پس از صلح با معاویه در جمع بیعت کنندگانش فرمود:
(چه می دانید که من چه کردم! آن چه کردم بهتر است برای شیعیانم از آن چه خورشید بر آن طلوع وغروب می کند. آیا من امام شما نیستم، وطاعتم بر شما واجب نیست؟!... پس خداوند متعال، ولادت (قائم) او را مخفی نگاه داشته، واو را غایب می کند. او نهمین فرزند برادرم حسین وپسر سیده زنان(24) است).(25)
بر ساحل صفات
از نظر روان شناسی، انسان ها را می توان از دو طریق شناخت: اوّل از طریق حسب ونسب وپیشینه خانوادگی آن ها وسپس با توجّه به وجود صفات نیک وشایسته ورفتارهای صحیحی که از آنان دیده شده است.
در مورد نرجس، دانستیم که از نظر خاندان وتبار، بسیار والا وبلندمرتبه است. اکنون به صفات شخصی آن بزرگوار می پردازیم تا به حقیقت وجودی او آگاهی یابیم. صفات وویژگی های این بانوی فرهیخته را می توان این گونه برشمرد:
کیمیای ادب
بشر بن سلیمان می گوید: هنگام ورود شاه زاده رومی به سامراء، امام علی النّقی (علیه السلام) به او فرمود: (خداوند مهربان، عزّت وسرفرازی اسلام وذلّت وفرومایگی مسیحیت را چگونه به تو نمایاند، وشرافت وبرتری محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) ودودمانش را چگونه بر تو آشکار ساخت؟).
این شاه زاده مؤدّب، با کمال خضوع گفت: (ای فرزند رسول خدا! چگونه برای شما چیزی را شرح دهم که خود آگاه ترید، وبیش از من می دانید؟!).(26)
ادب، یکی از ویژگی های والای انسان های کامل است، ونمود وتجلّی ادب در رفتار وگفتار انسان ها مشاهده می گردد. خداوند در قرآن کریم کمال ادب را داشته، وپیامبر بزرگوارش نیز با جمله زیبای (أَدَّبَنی رَبّی فَأَحْسَنَ تَأْدیبی)(27) خود را تأدیب شده الهی معرّفی می کند، وانسان های برجسته همواره با این صفت شایسته، شناخته می شوند. حکیمه دختر امام جواد (علیه السلام) می فرماید: روزی نزد نرجس رفتم (پس از ازدواج او با امام عسکری (علیه السلام)). او در حالی که می خواست کفش هایم را درآورَد گفت: (ای بانوی بزرگ من! اجازه دهید کفش هایتان را درآورم)؛
گفتم: (تو بانو وصاحب من هستی، تو را نرسد که خدمت من کنی، وکفش از پایم درآوری؛ بلکه این من هستم که باید به دیده منّت خدمت گزار تو باشم).(28)
این، نهایت ادب پاک بانوی روم، به دختر امامت وولایت است.
در روایت دیگر، حکیمه خاتون می گوید: شب تولّد حضرت حجّت (علیه السلام) به امر امام حسن عسکری (علیه السلام)، برادرزاده ام، نزد آن ها ماندم. پس از آن که اثر حمل وبارداری در نرجس ندیده، وبا سخن امام حسن آرامش وقرار یافتم، نزد نرجس برگشتم. او پرسید: (امشب در چه حالی هستید؛ بانوی من!؟).
گفتم: (نه، بلکه تو بانوی من هستی، وخاتون خاندان ما هستی).(29)
نرجس با کلام (بانوی من) ادب وارادت خویش به خاندان پیامبر اکرم را ابراز می کند.
بر بلندای بینش وبصیرت
بانوان بیدار وبصیر، همواره در عرصه انتخاب، بهترین ها را برمی گزینند، وظاهر فریبنده برخی از مسائل، آن ها را دچار مشکل در گزینش نمی کند. نرجس، بانوی شرافت، در محضر امام هادی (علیه السلام) است، وحضرت به او می فرماید:
(فَإِنّی أُحِبُّ أَنْ إُکْرِمُکِ فَأَیما أَحَبَّ إِلَیکِ عَشْرَة آلافِ دِرْهَم أَوْ بشر لَکَ بِشَرَفِ الْأَبَد؛
دوست دارم تو را گرامی دارم وعطایی دهم. کدام برای تو بهتر است؟ ده هزار درهم، یا بشارت به عزّت وشرف جاودانه؟).
نرجس، شاه زاده رومی است که در قصر زیبا وباشکوه قیصر به سر برده، وهمواره در ناز وتنعّم مادی بوده است، امّا بینش وبصیرت وی نسبت به زندگی تا حدّی است که هرگز نعمت های جاودانه معنوی را با مادیات عوض نمی کند. از این رو در پاسخ امام هادی (علیه السلام) گوید: (بشارت به شرفی جاودانه را می خواهم).
وامام می فرماید: (بشارت باد تو را به فرزندی که سیطره حکومتش شرق وغرب عالم را فرا گیرد، وزمین را پر از عدل وداد نماید).(30)
واین گونه، ظرف وجود نرجس، قابلیت میزبانی حضرت ولی عصر (علیه السلام) را یافته، واین گونه زیباترین تولّد آفرینش صورت می گیرد.
با اندک تدبّر در اوضاع سیاسی سامرا، در زمان امام حسن عسکری (علیه السلام) درمی یابیم که نرجس، با آگاهی نسبت به زمان خود وبینشی والا خویشتن را در معرض شناخت جاسوسان قرار نمی دهد، واین گونه از جان آخرین وصی پیامبر محافظت می کند. اوضاع سیاسی در آن زمان به اندازه ای سخت وخفقان زا بود که به خاطر مسایل امنیتی، مقدّمات زفاف امام حسن عسکری (علیه السلام) ونرجس، در منزل حکیمه خاتون برقرار شد، مبادا دشمن، احتمال ولادت امام زمان (علیه السلام) را داده، ودر صدد نابود کردن وی برآید.(31)
پس از تولّد نیز، نرجس با فرزند خویش در شرایطی استثنایی زندگی کرده، وهمواره شاهد حضور جاسوسان بنی عبّاس در بیت آل محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) بود. زندگی در چنین شرایطی حقیقتاً نیاز به یک پشتوانه قوی معنوی، وبصیرتی ژرف دارد.
یکی دیگر از مظاهر بینش وبصیرت این بانوی بصیر، سخنی است که در پاسخ بشر بن سلیمان که از اولاد ابوایوب انصاری است، ومورد اعتماد حضرت هادی (علیه السلام) می گوید.
بشر می گوید:...کنیز، نامه امام دهم را از جامه اش بیرون آورده، ومی بوسید ومی بویید، وآن را بر دیدگان وگونه هایش می گذاشت، به او گفتم: (عجبا! تو نامه ای را می بوسی که نویسنده اش را نمی شناسی؟!).
در پاسخ گفت:
(أَیهَا الْعاجِزُ الضَّعیفُ الْمَعْرِفَةِ بِمَحَلِّ أَوْلادِ الْأَنْبِیاء أَعِرْنی سَمْعَکَ وفَرَّغَ لی قَلْبَکَ، أَنَا مَلیکَة بِنْتِ یشُوعا...؛.(32)
ای درمانده کم معرفت به مقام اولاد پیامبران! گوش به من ده، ودل سوی من دار. من، ملیکه، دختر یشوعا، پسر قیصر هستم و...).
شناخت ومعرفت حقیقی نسبت به اولیا وانبیای الهی واهل بیت عصمت وطهارت (علیهم السلام) دُرّ گران بهایی است که نصیب هرکس نمی شود. این شاه زاده رومی ونواده وصی عیسی چنان معرفتی دارد که عظمت ومقام والای امامت را نادیده درک کرده، وولایت اهل بیت را در دل دارد، وچه زیبا در زیارت نامه این بانو می خوانیم که: (أَشْهَدُ أَنَّکِ مَضَیتِ عَلی بَصیرَةٍ مِنْ أَمْرِکِ).(33)
شهد شکیبایی
آن چه از نوشتار مورّخین مسلمان وغیر مسلمان برمی آید آن است که اوضاع سیاسی وفرهنگی سامراء بسیار متشنّج بوده، وزندگی در چنین اوضاع واحوالی نیاز به شکیبایی بسیار دارد. با اندک تأمّل در تاریخ ولادت امام زمان (255ق) وشهادت امام دهم که سوم رجب سال 254ق(34) بود، وافزایش فشار خلفای عبّاسی بر بیت امام، می توان به مشکلات زندگی در سامراء در آن زمان آگاهی یافت. بنا بر روایات متعدّد، ازدواج امام عسکری ونرجس در زمان حیات امام هادی، وتولّد امام زمان، در زمان امامت پدرشان امام عسکری بوده است.
از این رو می توان تخمین زد که حدّاقل یک سال ویک ماه پس از ازدواج نرجس، فرزند بزرگوارش به دنیا آمده، ودر این مدّت، نهایت فشار دستگاه حکومتی بر خانواده امام وارد می شده است تا از ظهور آخرین وصی پیامبر، جلوگیری شود.
در این مدّت کوتاه که از زندگی مشترک نرجس با امام (علیه السلام) می گذشت، مدّت زیادی را امام عسکری در زندان بوده، ومسؤولیت سنگین تربیت وحفظ فرزند از گزند دشمنان به دست بانوی شکیبایی، نرجس، بود.
مورّخان می نویسند:
(آن چه مسلّم است از سال 255 تا 256 در زمان مهتدی (خلیفه عبّاسی) امام عسکری (علیه السلام) مدّتی را در زندان به سر بردند، ومحلّ زندانی ایشان، جوسق بود... بار دیگر در سال 259ق قبل از ماه ذی الحجّه، امام (علیه السلام) را زندانی کردند).(35)
با توجّه به این که امام عسکری (علیه السلام) در هشتم ربیع الاوّل 260ق به شهادت رسید، واین در حالی است که چهار ماه از آخرین زندان ایشان می گذرد، به نظر می رسد مدّت زیادی را پس از ازدواج در زندان به سر می بردند، وصبر وشکیبایی نرجس در این مدّت، با توجّه به مسائل سیاسی فراوانی که در سامراء بود قابل تحسین ونیز بررسی است.
امام عسکری حتّی در خارج از زندان نیز آزادی نداشته، ودر واقع، سامراء - به تمامی - برای ایشان زندان بود، واختناق به حدّی بود که ایشان توقیعی برای شیعیان فرستادند با این تأکید:
(أَلا یسْلِمَنَّ عَلَی أَحَدٌ ولا یشِرْ إِلَی بِیدِهِ ولا یؤْمی فَإِنَّکُمْ لا تَأْمِنُونَ عَلی أَنْفُسِکُمْ؛(36) کسی بر من سلام نکند، کسی از شما به من اشاره نکند، شما بر خود ایمن نیستید).
بانوی صبر، برای رضای خدا شکیبایی کرد، وامروز زائران او در مقابل مرقد شریفش می خوانند که:... واجْتَهَدْتِ فی مَرْضاتِ الله، وصَبَرْتِ فی ذاتِ الله، وحَفَظْتِ سِرَّ الله.
بر محور ولایت
در جریان هجرت ولایت مدارانه نرجس، نکات جالب وظریفی وجود دارد که برای جوانان امروز ما مفید است. بنا بر روایت های ذکر شده، هجرت نرجس، در پی دیدن سه رؤیا صورت گرفت. به نظر می رسد ضروری باشد که با مقدّمه ای در مورد رؤیا بحث را پی گیریم.
بنا به فرموده اندیشمندان، خواب، حجّت نیست، ونمی توان زندگی را بر مبنای خواب اداره کرد. بسیاری از خواب ها نتیجه خطورات ذهنی ویا برخوردهای انسان در طول روز است، ودر واقع، عبور نمایش گونه وقایع روز در شب است.
گفتنی است که خواب هایی که پی آمد برخوردهای روز افراد است، از سنخ همین مواردی است که قابل اعتنا وتعبیر نیستند، ولی همه خواب ها چنین نیست. رؤیای صادقه، ریشه ای قرآنی دارد، وحقیقتی است که در جای خود باید مورد توجّه قرار گیرد.
اگر کسی اهل (رؤیت) باشد، ونه اهل (نظر) آن گاه که خواب پیامبر ویا امام را می بیند، در واقع، خود پیامبر را دیده است، واگر اهل تقوا واهل رؤیت باشد، میزانی برای او هست که اشخاصی را که در خواب می بیند بشناسد، زیرا خداوند فرمود: ﴿مَنْ یتَّقِ الله یجْعَل لَهُ مَخْرَجاً﴾.(37) یعنی انسان های وارسته وباتقوا رؤیاهای صادقه می بینند، واین گونه خواب ها بهترین راه نما هستند برای انتخاب بهترین راه ها.
روح انسان های پاک در هنگام خواب، نزد معلم اوّل یعنی ذات اقدس الله می رود، وچون او از آینده و(علم ما یکون) آگاه است، وعلم او عین ذات او است، به این ارواح نیز از علوم آینده تعلیم می دهد؛ لذا پس از بیدار شدن، آنان نیز نسبت به آینده، آگاهی هایی را می یابند.(38)
لذا همه خواب ها پژواک اعمال بیداری نیستند، وبرخی از آن ها به سان پیام آورانی هستند که انسان را برای رسیدن به کمال مطلوب یاری رسانند، وهدایت گر اویند.
خواب های بانوی نور ونیایش، نرجس خاتون - به یقین - از جمله خواب هایی است که قابل اعتبار واعتنا است، وبرای آشنایی با این بانو باید به خواب ها ورؤیاهای صادقه وصالحه ایشان هم توجّه داشت.
در روایت بشر بن سلیمان آمده است که نرجس، پاک بانوی انتظار، پس از نقل جریان مراسم ازدواج خود با پسرعمویش وواژگون شدن صلیب ها وافتادن آن ها بر روی زمین، وشکسته شدن پایه های تخت در حین مراسم عقد می گوید: (پس از این که مردم پراکنده شده، وجدّم با حالت اندوه به حرم سرا رفت، من نیز خوابیدم. شب هنگام، در خواب دیدم مثل این که حضرت عیسی وشمعون (جدّ مادری ام) وصی او وگروهی از حواریون در قصر جدّم قیصر، اجتماع کرده اند، وبه جای تخت، منبری نورانی قرار داشت. چیزی نگذشت که محمّد، پیغمبر خاتم وداماد ووصی او وجمعی از فرزندانش وارد قصر شدند. حضرت عیسی به استقبال شتافت، وبا محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) مصافحه کرد.
پیامبر اکرم فرمود: یا روح الله! من به خواستگاری دختر وصی شما شمعون برای فرزندم آمده ام، واشاره به امام حسن عسکری (علیه السلام) کرد.
حضرت عیسی نگاهی به شمعون کرده، وگفت: شرافت به تو روی آورده، با این وصلت، موافقت کن، واو هم موافقت کرد.
سپس پیامبر بر منبر رفته، وخطبه عقد مرا برای فرزندش انشا کرد. پس از آن خواب، مریض شده، واز خوراک، باز ماندم و...).(39)
این خواب، اوّلین گامی بود که نرجس با اراده الهی در وادی ولایت نهاد. به یقین، او از وجود شخص وشخصیت پیامبر آگاهی داشته، ودین اسلام را می شناخته است، وبا توجّه به جنگ هایی که با مسلمانان داشتند، اطّلاعاتی در مورد دین اسلام داشته است.
شناختی کوتاه از حضرت مهدی
نام: محمّد.
پدر: امام حسن عسکری (علیه السلام).
مادر: نرجس.
القاب: حجّت، خاتم، صاحب الزّمان، قائم، منتظَر، واز همه مشهورتر مهدی.
شکل: چون ستاره ای درخشان ونورانی، ودارای خالی سیاه بر گونه راست.
زاد روز: شب نیمه شعبان سال 255ق، هنگام طلوع فجر.
زادگاه: شهر سامراء.
غیبت صغری: از سنّ پنج سالگی به مدّت 69 سال.
نمایندگان: چهار نفر از شخصیت های شیعه به نام های:
1. ابو عمرو، عثمان بن سعید بن عمرو عمری اسدی، وکیل ونماینده پیشین امام هادی وامام عسکری (علیهما السلام).
2. فرزند او، ابو جعفر، محمّد بن عثمان بن سعید، درگذشته 304ق.
3. ابوالقاسم، حسین بن روح بن ابی بحر نوبختی، درگذشته 326ق.
4. ابو الحسن علی بن محمّد سمری، درگذشته 329.
محلّ اقامت نام بردگان بغداد، وکلیه امور شیعیان وخواسته ها ونامه های آنان به وسیله این چهار نفر انجام وردّ وبدل می شد؛ وآرام گاه آنان نیز در بغداد مشهور است.
غیبت کبری: با در گذشت چهارمین نماینده وسفیر آن حضرت، از سال 329ق آغاز گردید؛ وتا به هنگام فرمان الهی مبنی بر اجازه ظهور وقیام آن بزرگوار، همچنان ادامه خواهد داشت.
نمایندگان ووظیفه مردم در دوران غیبت کبری: کسی که فقیه خویشتن دار، مخالف هوای نفس، وفرمانبر امر خداوند باشد، او نماینده امام زمان است؛ وبر دیگران لازم است از او پیروی کنند؛ زیرا این گونه افراد از طرف امام بر مردم حجّت اند، وامام از طرف خداوند بر آنان حجّت است.
هنگام ظهور: آن گاه که منادی حقّ از جانب آسمان ندا دهد: حقّ با آل محمّد است. نام مهدی بر سر زبان ها افتد؛ مردم، دل باخته او شوند؛ واز کسی جز او سخن نگویند.
محلّ ظهور: مکّه معظّمه.
محلّ بیعت (تعهّد مردم در پیروی از امام): مسجدالحرام، میان رکن ومقام.
نشانی: فرشته ای از بالای سر او فریاد می زند: این مهدی است، او را پیروی کنید.
یادگار انبیا: انگشتر سلیمان در انگشت او، عصای موسی در دستش، وبه طور خلاصه آن چه خوبان همه دارند او تنها دارد.
یاران: سی صد وسیزده نفر (به عدد اصحاب بدر)، افرادی باشند که هسته مرکزی زمامداری او را تشکیل دهند؛ ودر حقیقت، کارگردانان اصلی قیام مهدی (علیه السلام)، وکارگزاران درجه اوّل انقلاب جهانی اسلام خواهند بود که از اطراف جهان به دور حضرتش گرد آیند.
روش حکومتی: بر اساس قرآن وسیره پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) وامیر مؤمنان (علیه السلام).
شعاع ودامنه حکومت: سراسر جهان را فرا گیرد؛ وزمین را از عدل وداد پر کند، در حالی که از جور وستم پر شده باشد.
مرکز حکومت: مسجد کوفه، مرکز خلافت وحکومت جدّ بزرگوارش علی (علیه السلام).
چگونگی پیروزی بر دشمنان: همانند پیروزی جدّ عالی مقامش پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) بر کافران ومشرکان، خداوند، او را با گروه های منظّم هزار نفری از فرشتگان یا سه هزار نفری که از آسمان فرود آمدند، یا پنج هزار نفری که دارای نشان مخصوص هستند، مدد داد؛ ونیز در جبهه های جنگ یاری اش کند، آن چنان که مؤمنان را در حال شکست در بدر ودیگر جبهه ها وروز تاریخی حُنین یاری وپیروز فرمود، ودر جنگ احزاب، رُعب ووحشت در دل کفّار ومشرکان فرو ریخت.
مدّت زمامداری: روایات - که اکثراً مربوط به اهل تسنّن است -، در این باره به اختلاف سخن گفته، امّا به عقیده شیعه، خدا آگاه است.
وزیر ومعاون: عیسی (علیه السلام) از آسمان فرود آید، وبه عنوان وزیر با حضرتش همکاری نماید.
برکات حکومت ورهبری او: درهای خیر وبرکت از آسمان به روی مردم گشوده شود؛ عمرها به درازا کشد؛ مردم همه در رفاه وبی نیازی به سر برند؛ شهرها همه بر اثر آبادانی وسرسبزی به هم پیوسته گردند، آن چنان که مسافران را به برداشتن توشه نیازی نخواهد بود؛ واگر زنی یا زنانی تنها از مشرق به مغرب روند، کسی را با آن ها کاری نباشد.
راه شناخت مهدی
برای شناخت حضرت مهدی (علیه السلام) وویژگی های شخصی وکیفیت غیبت وظهور او هیچ وسیله ای بهتر از آیات شریفه قرآن کریم وروایات معصومین (علیهم السلام) نیست. با این که در این زمینه وبا اتّکای به همین آیات وروایات، بیش از هزار کتاب ورساله نوشته شده است، باز هم به طور یقین می توان گفت که در تمامی آن ها، جز بخش کوچکی از معارف مربوط به آخرین ذخیره الهی، تبیین نشده است؛ زیرا ابعاد وجودی او را - همچنان که درباره امیر المؤمنین (علیه السلام) فرموده اند -، کسی جز خدا وپیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به تمام وکمال نشناسد، وباز کلام خدا وپیامبر واهل بیت را هرکسی به درستی فهم نتواند کرد.
علاوه بر این، خاصیت دوران غیبت است که نمی توان مطمئن بود که همه فرمایشات آنان به ما رسیده باشد.
با این همه، آن چه در پی می آید تنها مروری بر پاره ای عناوین وذکر نمونه هایی در هر باب است، بسان بر گرفتن قطره هایی از دریایی بی کرانه، که گفته اند:

آب دریا را اگر نتوان کشید * * * هم به قدر تشنگی باید چشید

توجه امام مهدی به شیعیان خویش
قالَ الاِمامُ الْمَهْدِی (علیه السلام):
إِنّا غَیرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، ولا ناسینَ لِذِکْرِکُمْ، ولَوْ لا ذلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ الْأَوَّاءُ، واصْطَلَمَکُمُ الْأَعْداءُ، فَاتَّقُوا الله جَلَّ جَلالُهُ وظاهِرُونا؛
ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم ویاد شما را از خاطر نبرده ایم، که اگر جز این بود، گرفتاری ها به شما روی می آورد، ودشمنان، شما را ریشه کن می کردند، از خدا بترسید وما را پشتیبانی کنید.
عمل صالح وتقرب به اهل بیت
فَلْیعْمَلْ کُلُّ امْرِءٍ مِنْکُمْ بِما یقَرَّبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنا، وَلْیتَجَنَّبْ ما یدْنیهِ مِنْ کَراهِیتِنا وسَخَطِنا، فَإِنَّ امْرَأً یبْغَتُهُ فُجْأَةً حینَ لا تَنْفَعُهُ تَوْبَةٌ، ولا ینْجیهِ مِنْ عِقابِنا نَدَمٌ عَلی حَوْبَة؛ هریک از شما باید به آن چه او را به دوستی ما نزدیک می سازد، عمل کند، واز آن چه خوش آیند ما نبوده، وخشم ما در آن است، دوری گزیند؛ زیرا خداوند - به طور ناگهانی - انسان را می گیرد، در وقتی که توبه برایش سودی ندارد، ودیگر پشیمانی، او را از کیفر ما به خاطر گناهش نجات نمی دهد.
تسلیم در برابر دستورهای اهل بیت
فَاتَّقُوا الله، وسَلِّمُوا لَنا، ورُدُّوا الاَمْرَ إِلَینا، فَعَلَینَا الْإِصْدارُ، کَما کانَ مِنَّا الْإیرادُ، ولا تَحاوَلُوا کَشْفَ ما غُطِّی عَنْکُمْ، واجْعَلُوا قَصْدَکُمْ إِلَینا بِالْمَوَدَّةِ عَلَی السُّنَّةِ الْواضِحَةِ؛
از خدا بترسید وتسلیم ما شوید، وکارها را به ما واگذارید، بر ما است که شما را از سرچشمه، سیراب برگردانیم، چنان که بردن شما به سرچشمه از ما بود، در پی کشف آن چه از شما پوشیده شده، نروید. مقصد خود را با دوستی ما بر اساس راهی که روشن است به طرف ما قرار دهید.
تحقق حتمی حق
أَبَی الله - عَزَّ وجَلَّ - لِلْحَقِّ إِلاَّ إِتْماماً، ولِلْباطِلِ إِلاَّ زَهُوقاً، وهُوَ شاهِدٌ عَلَی بِما أَذْکُرُهُ؛
خداوند، مقدّر فرموده است که حقّ، به مرحله نهایی وکمال خود برسد، وباطل از بین رود، واو بر آن چه بیان نمودم، گواه است.
خلقت هدفدار وهدایت پایدار
إِنَّ الله تَعالی لَمْ یخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثاً، ولا أَهْمَلَهُمْ سُدی بَلْ خَلَقَهُمْ بِقُدْرَتِهِ وجَعَلَ لَهُمْ أَسْماعاً وأَبْصاراً وقُلُوباً وأَلْباباً، ثُمَّ بَعَثَ إِلَیهِمُ النَّبِیینَ (علیهم السلام) مُبَشِّرینَ ومُنْذِرینَ، یأْمُرُونَهُمْ بِطاعَتِهِ وینْهَوْنَهُمْ عَنْ مَعْصِیتِهِ ویعَرِّفُونَهُمْ ما جَهِلُوهُ مِنْ أَمْرِ خالِقِهِمْ ودینِهِمْ وأَنْزَلَ عَلَیهِمْ کِتاباً، وبَعَثَ إِلَیهِمْ مَلائِکَةً یأْتینَ بَینَهُمْ وبَینَ مَنْ بَعَثَهُمْ إِلَیهِمْ بِالْفَضْلِ الَّذی جَعَلَهُ لَهُمْ عَلَیهِمْ؛
خداوند متعال، خلق را بیهوده نیافریده، وآنان را مهمل نگذاشته است؛ بلکه آنان را به قدرتش آفریده، وبرای آن ها گوش وچشم ودل وعقل قرار داده، آن گاه پیامبران را که مژده دهنده وترساننده هستند، به سویشان برانگیخت، تا به طاعتش دستور دهند، واز نافرمانی اش جلوگیری فرمایند، وآن چه را از امر خداوند، ودینشان نمی دانند به آن ها بفهمانند، وبر آنان کتاب فرستاد، وبه سویشان فرشتگان برانگیخت تا آن ها میان خدا وپیامبران به واسطه تفضّلی که بر ایشان روا داشته، واسطه باشند.
ظهور حق
إِذا أَذِنَ الله لَنا فِی الْقَوْلِ ظَهَرَ الْحَقُّ واضْمَحَلَّ الْباطِلُ، وانْحَسَرَ عَنْکُمْ؛
هرگاه خداوند به ما اجازه دهد که سخن گوییم، حقّ ظاهر خواهد شد وباطل از میان خواهد رفت، وخفقان از [سر] شما برطرف خواهد شد.
تفتیش ناروا
مَنْ بَحَثَ فَقَدْ طَلَبَ، ومَنْ طَلَبَ فَقَدْ دَلَّ، ومَنْ دَلَّ فَقَدْ أَشاطَ ومَنْ أَشاطَ فَقَدْ أَشْرَکَ؛
(حضرت مهدی (علیه السلام) در خصوص کسانی که در جست وجوی او بوده اند تا به حاکم جور تحویلش دهند، فرموده است): آن که بکاود، بجوید، وآن که بجوید، دلالت دهد، وآن که دلالت دهد، به هدف رسد، وهرکه [در مورد من] چنین کند، شرک ورزیده است.
ظهور حق به اذن حق
فَلا ظُهُورَ إِلاَّ بَعْدَ إِذْنِ الله - تَعالی ذِکْرُهُ -، وذلِکَ بَعْدَ طُولِ الْأَمَدِ وقَسْوَةِ الْقُلُوبِ وامْتِلاءِ الْأَرْضِ جَوْراً؛
ظهور نیست، مگر به اجازه خداوند متعال، وآن هم پس از زمان طولانی وقساوت دل ها وفراگیر شدن زمین از جور وستم.
مدعیان دروغگو
سَیأْتی إِلی شیعَتی مَنْ یدَّعِی الْمُشاهَدَةَ. أَلا فَمَنِ ادَّعَی الْمُشاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْیانی والصَّیحَةِ فَهُوَ کَذَّابٌ مُفْتَر، ولا حَوْلَ ولا قُوَّةَ إِلاَّ بِالله الْعَلِی الْعَظیم؛
آگاه باشید به زودی کسانی ادّعای مشاهده (نیابت خاصّه) مرا خواهند کرد. آگاه باشید هرکس قبل از (خروج سفیانی) وشنیدن صدای آسمانی، ادّعای مشاهده مرا کند، دروغ گو وافترا زننده است؛ حرکت ونیرویی جز خدای بزرگ نیست.
دنیا در سراشیبی زوال
إِنَّ الدُّنْیا قَدْ دَنا فَناؤُها وزَوالُها وأَذِنَتْ بِالْوِداعِ، وإِنّی أَدْعُوکُمْ إِلَی الله ورَسُولِهِ (صلی الله علیه وآله وسلم)، والْعَمَلِ بِکِتابِهِ، وإِماتَةِ الْباطِلِ، وإِحْیاءِ السُّنَّةِ؛
دنیا فنا وزوالش نزدیک گردیده، ودر حال وداع است، ومن شما را به سوی خدا وپیامبرش - که درود خدا بر او وآلش باد -، وعمل به قرآنش، ومیراندن باطل وزنده کردن سنّت، دعوت می کنم.
ذخیره بزرگ
أَنَا بَقِیةٌ مِنْ آدَمَ، وذَخیرَةٌ مِنْ نُوحٍ ومُصْطَفی مِنْ إِبْراهیمَ وصَفْوَة مِنْ مُحَمَّد (صَلَّی الله عَلَیهِمْ أَجْمَعینَ)؛
من، باقی مانده از آدم، وذخیره نوح، وبرگزیده ابراهیم، وخلاصه محمّد (درود خدا بر همگی آنان باد) هستم.
حجت خدا
زَعَمَتِ الظَّلَمَةُ أَنَّ حُجَّةَ الله داحِضَةٌ، ولَوْ أُذِنَ لَنا فِی الْکَلامِ لَزالَ الشَّکُّ؛
ستمگران پنداشتند که حجّت خدا از بین رفته است، در حالی که اگر به ما اجازه سخن گفتن داده می شد، تمام شکّ ها را از بین می بردیم.
عطسه، نشانه سلامت
(أَلا أُبَشِّرُکَ فِی الْعِطاسِ؟).
فَقُلْتُ: (بَلی).
قالَ: (هُوَ أَمانٌ مِنَ الْمَوْتِ ثَلاثَةَ أَیامٍ)؛
(نسیم، خدمتکار حضرت مهدی (علیه السلام) گوید: آن حضرت به من فرمود): (آیا تو را در مورد عطسه کردن بشارت دهم؟).
گفتم: (آری).
فرمود: (عطسه، علامتِ امان از مرگ تا سه روز است).
نماز، طرد کننده شیطان
ما أُرْغِمَ أَنْفُ الشَّیطانِ بِشَی ءٍ مِثْلِ الصَّلوةِ، فَصَلِّها، وأَرْغِمْ أَنْفَ الشَّیطانِ؛
هیچ چیز مثل نماز، بینی شیطان را به خاک نمی مالد، پس نماز بخوان، وبینی شیطان را به خاک بمال.
اذن مالک
لا یحِلُّ لاَحَدٍ أَنْ یتَصَرَّفَ فی مالِ غَیرِهِ بِغَیرِ إِذْنِهِ؛
تصرّف در مال هیچ کسی - بدون اجازه او - جایز نیست.
استعاذه به خدا
أَعُوذُ بِالله مِنَ الْعَمْی بَعْدَ الْجَلاءِ، ومِنَ الضَّلالَةِ بَعْدَ الْهُدی، ومِنْ مُوبِقاتِ الْأَعْمالِ ومُرْدِیاتِ الْفِتَنِ؛
پناه به خدا می برم از نابینایی بعد از بینایی، واز گمراهی بعد از راه یابی، واز اعمال ناشایسته وفرو افتادن در فتنه ها.
اسوه های حقیقت
إِنَّ الْحَقَّ مَعَنا وفینا، لا یقُولُ ذلِکَ سِوانا إِلاَّ کَذَّابٌ مُفْتَر؛
حقّ با ما ودر میان ما است، کسی جز ما چنین نگوید؛ مگر آن که دروغ گو وافترا زننده باشد.
ظهور فرج به اذن خدا
وَأَمَّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإِنَّهُ إِلَی الله عَزَّ وجَلَّ، کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ.
وَأَمَّا قَوْلُ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْحُسَینَ (علیه السلام) لَمْ یقْتَلْ، فَکُفْرٌ وتَکْذیبٌ وضَلالٌ؛
امّا ظهور فرج، موکول به اراده خداوند متعال است، وهرکس برای ظهور ما وقت تعیین کند، دروغ گو است.
وامّا گفته کسانی که پنداشته اند امام حسین (علیه السلام) کشته نشده، کفر ودروغ وگمراهی است.
شناخت خدا
إِنَّ الله تَعالی هُوَ الَّذی خَلَقَ الْأَجْسامَ وقَسَّمَ الْأَرْزاقَ لاَنَّهُ لَیسَ بِجِسْمٍ، ولا حالَّ فی جِسْمٍ (لَیسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ وهُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ)؛
همانا خداوند متعال، کسی است که اجسام را آفریده، وارزاق را تقسیم فرموده، او جسم نیست، ودر جسمی هم حلول نکرده، (چیزی مثل او نیست وشنوا ودانا است).
ائمه، دست پرورده های پروردگار
إِنَّ الله مَعَنا ولا فاقَةَ بِنا إِلی غَیرِهِ، والْحَقَّ مَعَنا، فَلَنْ یوحِشَنا مَنْ قَعَدَ عَنَّا، ونَحْنُ صَنائِعُ رَبِّنا، والْخَلْقُ بَعْدُ صَنائِعُنا؛
خداوند با ما است، وبه جز ذات پروردگار به چیزی نیاز نداریم، وحقّ با ماست. اگر کسانی با ما نباشند، هرگز در ما وحشتی ایجاد نمی شود، ما دست پرورده های پروردگارمان، ومردم، دست پرورده های ما هستند.
دانش حقیقی
اَلْعِلْمُ عِلْمُنا، ولا شَیءَ عَلَیکُمْ مِنْ کُفْرِ مَنْ کَفَرَ؛
دانش، دانشِ ما است، از کفرِ کافر، گزندی بر شما نیست.
اتفاق ووفای به عهد
لَوْ أَنَّ أَشْیاعَنا وَفَّقَهُمُ الله لِطاعَتِهِ عَلَی اجْتِماعِ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الیُمْنُ بِلِقائِنا، ولَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا؛
اگر شیعیان ما که خداوند آن ها را به طاعت وبندگی خویش موفّق بدارد در وفای به عهد وپیمان الهی اتّحاد واتّفاق می داشتند، وعهد وپیمان را محترم می شمردند، سعادت دیدار ما به تأخیر نمی افتاد، وزودتر به سعادت دیدار ما نائل می شدند.
پیروان نادان
قَدْ آذانا جُهَلاءُ الشّیعَةِ وحُمَقاؤُهُمْ، ومَنْ دینُهُ جَناحُ الْبَعُوضَةِ أَرْجَحُ مِنْهُ؛
نادانان وکم خردان شیعه، وکسانی که بال پشه از دین داری آنان محکم تر است، ما را آزردند.
بیزاری از غالیان
أَنَا بَریءٌ إِلَی اللهِ وإِلی رَسُولِهِ مِمَّنْ یقُولُ: إِنَّا نَعْلَمُ الْغَیبَ ونُشارِکُهُ فی مُلْکِهِ أَوْ یحِلُّنا مَحَلّاً سِوَی المَحَلِّ الَّذی رَضِیهُ اللهُ لَنا؛
من از افرادی که می گویند: ما اهل بیت (مستقلّاً از پیش خود، وبدون دریافت از جانب خداوند) غیب می دانیم، ودر سلطنت وآفرینش موجودات با خدا شریکیم، یا ما را از مقامی که خداوند برای ما پسندیده بالاتر می برند، نزد خدا ورسولش، بیزاری می جویم.
سجده شکر
سَجْدَةُ الشُّکْرِ مِنْ أَلْزَمِ السُّنَنِ وأَوْجَبِها؛
سجده شکر، از لازم ترین وواجب ترین مستحبّات است.
سیمای حکومت مهدی در آینه قرآن
شخصیت امام مهدی (علیه السلام) همراه وهمپای قرآن مجید است؛ از آن جا که ایشان در شمار عترت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) است، وایشان در سفارش مشهور خویش به امّت اسلامی فرموده اند:
(إِنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَین کِتابَ الله وعِتْرَتی، ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً).
قرآن کریم در زمینه ظهور وقیام حضرت مهدی (علیه السلام) - مانند بسیاری از زمینه های دیگر - بدون این که وارد جزییات شود، به صورت کلّی واصولی بحث کرده است؛ یعنی از تشکیل حکومت عدل جهانی، وپیروزی کامل ونهایی صالحان وشایستگان در روی زمین سخن گفته است.
این گونه آیات را مفسّران اسلامی - به استناد مدارک حدیثی وتفسیری - مربوط به حضرت مهدی (علیه السلام) وظهور وقیام آن حضرت (علیه السلام) دانسته اند.
ما از مجموع آیات قرآن کریم که صراحت بیشتری دارند، ودانشمندان، آن ها را ناظر به این موضوع دانسته اند،(40) جهت رعایت اختصار، سه آیه را مورد بررسی قرار می دهیم:
1. ﴿وَلَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُونَ﴾؛.(41)
ما، در (کتاب) زبور پس از تورات نوشته ایم که سرانجام، زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد.
در توضیح معنای این آیه یادآوری می کنیم که: (ذکر) در اصل به معنای هرچیزی است که مایه تذکّر ویادآوری باشد، ولی در آیه یاد شده، به کتاب آسمانی حضرت موسی (علیه السلام) یعنی تورات تفسیر گردیده، به قرینه این که قبل از زبور معرّفی شده است.
طبق تفسیر دیگری، (ذکر) اشاره به قرآن مجید است؛ زیرا که در خود آیات قرآن، این عنوان به قرآن گفته شده است:
﴿إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ﴾.(42)
بنابراین، کلمه (من بعد) به معنای (علاوه بر) بوده، ومعنای آیه، چنین خواهد بود:
ما، علاوه بر قرآن، در زبور نوشته ایم که سرانجام، زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد.(43)
مرحوم شیخ مفید در آغاز فصل مربوط به حضرت مهدی - عجّل الله تعالی فرجه -، به این آیه وآیه بعدی که نقل می کنیم، استناد کرده است.(44)
در تفسیر این آیه از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: این بندگان صالح، همان یاران مهدی در آخر الزّمان اند.(45)
مفسّر برجسته قرآن، مرحوم (طبرسی) در تفسیر آیه مزبور پس از نقل حدیث یاد شده می گوید: حدیثی که شیعه وسنّی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل کرده اند، بر این موضوع دلالت دارد:
(اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نماند، خداوند، آن روز را آن قدر طولانی می گرداند تا مردی صالح از خاندان مرا برانگیزد، واو جهان را پر از عدل وداد کند، همان گونه که از ظلم وجور پر شده باشد).(46)
اشاره قرآن به پیش گویی حکومت بندگان شایسته خداوند در روی زمین در کتاب تورات وزبور، نشان می دهد که این موضوع، از چنان اهمیتی برخوردار است که در کتب آسمانی پیامبران پیشین، یکی پس از دیگری مطرح می شده است.
جالب توجّه این است که عین این موضوع در کتاب مزامیر داوود که امروز جزء کتب عهد قدیم (تورات) است، ومجموعه ای از مناجات ها ونیایش ها واندرزهای داوود پیامبر (علیه السلام) است، به تعبیرهای گوناگون به چشم می خورد؛ از جمله در مزمور 37 می خوانیم:
(... شریران منقطع می شوند، امّا متوکّلانِ به خداوند، وارث زمین خواهند شد، و... شریر نیست می شود که هرچند مکانش را استفسار نمایی، ناپیدا خواهد بود، امّا متواضعان، وارث زمین شده، از کثرت سلامتی، متلذّذ خواهند شد).
هم چنین در همان مزمور چنین می خوانیم:
(... متبرّکان (خداوند) وارث زمین خواهند شد، امّا ملعونان وی منقطع خواهند شد).(47)
2. ﴿ونُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ ونَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً ونَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ﴾؛.(48)
(واراده کرده ایم که بر مستضعفان زمین، نعمت بخشیم، وآنان را پیشوایان ووارثان (زمین) قرار دهیم).
امیر مؤمنان (علیه السلام) پس از پیش گویی بازگشت وگرایش (مردم) جهان به سوی خاندان وحی، این آیه را تلاوت فرمود.(49)
(محمّد بن جعفر)، یکی از علویان، در زمان مأمون بر ضدّ خلافت عبّاسی قیام کرد.
او می گوید: روزی شرح گرفتاری ها وفشارهایی را که با آن ها رو به رو هستیم، برای مالک بن انس نقل کردم.
او گفت: (صبر کن تا تأویل آیه: ﴿ونُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ...﴾(50) آشکار گردد).(51)
3. ﴿وَعَدَ الله الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ ولَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یعْبُدُونَنی لا یشْرِکُونَ بی شَیئاً...﴾؛.(52)
(خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده، واعمال صالح انجام داده اند، وعده داده است که حتماً آنان را خلیفه روی زمین خواهد کرد، همان گونه که پیشینیان را خلافت روی زمین بخشید؛ ودین وآیینی را که خود برای آنان پسندیده، استقرار خواهد بخشید، وبیم وترس آنان را به ایمنی وآرامش مبدّل خواهد ساخت (آن چنان که) مرا می پرستند، وچیزی را برای من شریک قرار نمی دهند...).
مرحوم (طبرسی) در تفسیر این آیه می گوید:
از خاندان پیامبر، روایت شده است که این آیه درباره آل محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) نازل شده است.
عیاشی از حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) روایت کرده است که این آیه را خواند، وفرمود:
به خدا سوگند، آنان شیعیان ما خاندان پیامبر هستند. خداوند این کار را در حقّ آنان به دست مردی از ما به آن جا می رساند، واو مهدی این امّت است. او همان کسی است که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) درباره او فرمود:
اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نمانَد، خداوند، آن روز را آن قدر طولانی می گرداند تا مردی از خاندان من حاکم جهان گردد.
اسم او اسم من (محمّد) است، او زمین را از عدل وداد پر می سازد، همان گونه که از ظلم وجور پر شده باشد.
طبرسی می افزاید: (این معنا در تفسیر آیه مزبور از امام باقر (علیه السلام) وامام صادق (علیه السلام) نیز روایت شده است).(53)
پیامبر اکرم
(... وجَعَلَ مِنْ صُلْبِ الْحُسَین (علیه السلام) أَئِمَّة یقُومُونَ بِأَمْری... التَّاسِعُ مِنْهُمْ قائِم أَهْل بَیتی، مَهْدی أُمَّتی، اَشْبَهُ النَّاس بی فی شَمائِلِهِ واَقوالِهِ وأَفْعالِهِ، یظْهَرُ بَعْد غَیبَةٍ طَویلَة، وحَیرَة مضلّة، فَیعْلِنُ أَمْر الله، ویظْهِرُ دینَ الله...فَیمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وعَدْلاً، کَما مُلِئَتْ جَوْراً وظُلْماً؛.(54)
... خداوند از فرزندان امام حسین، امامانی قرار داده است که امر (راه وروش آیین) مرا بر پا می دارند.
نهم آنان قائم خاندان من مهدی امّتم است. او شبیه ترین مردمان است به من در سیما وگفتار وکردار. پس از غیبتی طولانی وسرگردانی وسردرگمی مردم، ظاهر می شود، آن گاه امر (آیین) خدا را آشکار می سازد...، پس زمین را از عدل وداد لبریز می کند، پس از آن که از ستم وبیداد لبریز شده باشد).
امام حسن
مردم! آیا نمی دانستید که هر کدام از ما خاندان وحی ورسالت، مجبور به بیعت با حکمران طغیانگر زمان خود می شویم، مگر قائم - ارواحنا فداه - که حضرت عیسی بن مریم روح اللّه به او اقتدا می کند، ونماز می خواند؛ چراکه خداوند، ولادت او را مخفی، وشخص او را نهان می دارد، تا هنگامی که به دستور او ظهور کند، وبیعت هیچ قدرتمداری را به گردن نداشته باشد، او نهمین امام معصوم از نسل برادرم حسین (علیه السلام) است، وفرزند بهترین کنیزان.
خداوند در غیبت او، عمرش را طولانی می کند، وسپس - به قدرت خویش - او را در چهره جوانی کم تر از چهل سال ظاهر می سازد، تا همگان بدانند که خداوند بر هرکاری توانا است.
امام حسین
وجود مقدّس حضرت بقیة الله الاعظم، به عنوان (خون خواه کشته کربلا)(55) شناخته شده، وشیعیان، همراهی با آن امام منصور برای گرفتن انتقام خون حسین (علیه السلام) ویارانش را یکی از آرزوهای بزرگ خود می دانند،(56) تا جایی که در هر عاشورا به یکدیگر این گونه سر سلامتی می دهند:
(أَعْظَمَ الله أُجُورَنا بِمُصابنا بِالْحُسَینِ (علیه السلام)، وجَعَلَنا وإِیاکُمْ مِنَ الطَّالِبینَ بِثارِهِ مَعَ وَلِیهِ الْإِمام الْمَهْدی مِنْ آلِ مُحَمَّد؛.(57)
خداوند، پاداش ما را در عزای مصیبت حسین (علیه السلام) بزرگ گرداند، واو، شما را از جمله کسانی که به همراه ولیش امام مهدی از آل محمّد (علیهم السلام) به خون خواهی او برمی خیزند قرار دهد).
در یک کلام، نام حسین (علیه السلام) ومهدی (علیه السلام) برای شیعیان یادآور یک حکایت ناتمام است، حکایتی که آغازگر آن حضرت اباعبد الله الحسین وپایان بخش آن حضرت بقیة الله الاعظم است.
در هر حال، از آن جا که در اذهان شیعیان این دو وجود مقدّس از قرابت وارتباطی جدایی ناپذیر برخوردارند، مناسب دیدیم، به بخشی از معارف ارزشمندی که از آن حضرت در ارتباط با فرزند ارجمندش حضرت مهدی (علیه السلام) رسیده است، اشاره کنیم:
1. این موضوع که قائم آل محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) از نسل حسین (علیه السلام) ونهمین نواده او است در روایات بسیاری، که از طریق شیعه واهل سنّت روایت شده، آمده است، وهرگونه شک وتردید نسبت به نام ونشان ومشخّصات موعود آخر الزّمان وآخرین ذخیره الهی را برطرف می سازد:
(دَخَلْتُ عَلی جَدّی رَسُولِ الله (صلی الله علیه وآله وسلم) فَاجْلسنی عَلی فَخِذِهِ وقالَ لی: إِنَّ الله اخْتار مِن صُلْبِکَ - یا حُسَین! - تِسْعَة ائِمَّة، تاسِعهمْ قائِمهمْ، وکُلّهم فِی الْفَضْلِ والْمَنْزِلَةِ عِنْدَ الله سواء؛.(58)
بر جدّم رسول خدا - که درود وسلام خدا بر او باد -، وارد شدم، پس ایشان مرا بر زانوی خود نشانده، وفرمود: (ای حسین! خداوند از نسل تو، نُه امام را برگزیده است که نهمین نفر از ایشان، قیام کننده آن ها است، وهمه آنان در پیش گاه خداوند - از نظر فضیلت وجای گاه - برابر هستند).
2. در میان ما اهل بیت، دوازده مهدی وجود دارد که اوّلین آن ها امیرمؤمنان علی بن ابی طالب - سلام الله علیه - وآخرین آن ها نهمین فرزند من است، واو است قیام کننده به حق، خداوند به وسیله او زمین را - پس از آن که مرده است -، زنده می کند، ودین حق را به دست او بر همه ادیان غلبه می دهد، اگر چه مشرکان نپسندند.
برای او غیبتی است که گروهی در آن از دین خدا بر می گردند، وگروهی دیگر بر دین خود ثابت می مانند، که این گروه را اذیت کرده، وبه آن ها می گویند: پس این وعده چه شد، اگر راست می گویید؟ آگاه باشید آن که در زمان غیبت او بر آزار واذیت وتکذیب صبر کند، همانند کسی است که در کنار رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) با شمشیر، به جهاد برخاسته است).
3. حضرت مهدی (علیه السلام) عصاره وفشرده عالَم هستی(59)، ووارث همه انبیا واولیای الهی است، وخداوند متعال، همه خصال نیکویی را که در بندگان صالح پیش از او وجود داشته، در آن حضرت جمع کرده است. به بیان دیگر، آن چه خوبان همه دارند، او به تنهایی دارد.
در این زمینه، روایت های بسیاری وارد شده که از جمله آن ها می توان به روایت زیر از حضرت اباعبد الله الحسین (علیه السلام) اشاره کرد:
(فِی الْقائِمِ مِنَّا سُنَنٌ مِنَ الْأَنْبِیاء: سُنَّةٌ مِنْ نُوحٍ، وسُنَّةٌ مِنْ إِبْراهیم، وسُنَّةٌ مِنْ مُوسی، وسُنَّةٌ مِنْ عیسی، وسُنَّةٌ مِنْ أَیوب وسُنَّةٌ مِنْ محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم).
فَأَمَّا مِنْ نُوحٍ: فَطُول الْعُمْر؛ وأَمَّا مِنْ إِبْراهیم: فَخَفاءُ الْوِلادَةِ واعتِزال النَّاس؛ وأَمَّا مِنْ مُوسی: فَالْخَوف والْغَیبَة؛ وأَمَّا مِنْ عیسی: فَاخْتِلافِ النَّاس فیهِ، وأَمَّا مِنْ أَیوب: فَالْفَرَج بَعْد الْبَلْوی؛ وأَمَّا مِنْ محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) فَالْخُرُوج بِالسَّیفِ؛.(60)
در قائم ما (اهل بیت) سنّت هایی از پیامبران الهی وجود دارد؛ سنّتی از نوح، سنّتی از ابراهیم، سنّتی از عیسی، سنّتی از ایوب، وسنّتی از محمّد - صلوات الله علیه -:
از نوح، طول عمر؛ از ابراهیم، پوشیده ماندن ولادت وکناره گیری از مردم؛ از موسی، ترس وغیبت از جامعه؛ از عیسی، اختلاف مردم درباره او؛ از ایوب، گشایش بعد از سختی ها وبلایا؛ واز محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) قیام با شمشیر را.
4. عدالت وتشکیل جامعه ای بر اساس عدل، از آرمان های همیشگی بشر بوده، ودر طول هزاران سالی که از زندگی انسان بر کره خاک می گذرد، وصدها وهزاران نفر در پی تحقّق این آرمان، بشریت خسته از ظلم وستم را به دنبال خود کشیده اند، امّا جز در مقاطع کوتاهی از زندگی بشر، وآن هم در سرزمین های محدود، هرگز این آرمان - به درستی - تحقّق نیافته، وهنوز هم عدالت، آرزویی دست نیافتنی برای انسان عصر حاضر است.
با توجّه به همین موضوع، در روایت هایی که از پیامبر اکرم وامامان معصوم شیعه (علیهم السلام) وارد شده، گسترش عدالت واز بین بردن ظلم را یکی از بزرگ ترین رسالت های امام مهدی برشمرده، وتحقّق عدالت واقعی را تنها در سایه حکومت او امکان پذیر دانسته اند. از جمله این ها روایتی است که از حضرت اباعبد الله الحسین (علیه السلام) نقل شده، ودر آن آمده است:
(لَوْ لَمْ یبْق مِنَ الدُّنْیا إِلاَّ یوْمٌ واحِدٌ، لَطَوَّلَ الله - عَزَّ وجَلَّ - ذلِکَ الْیوْمَ، حَتّی یخْرُجَ رَجُلٌ مِنْ وُلْدی، فَیمْلَأُها عَدْلاً وقِسْطاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وظُلْماً، کَذلِکَ سَمِعْتُ رَسُولَ الله (صلی الله علیه وآله وسلم) یقُولُ؛.(61)
اگر از عمر دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد، خداوند، آن روز را چنان طولانی می گرداند که مردی از فرزندان من قیام کند، ودنیا را پس از آن که از ظلم وستم پر شده، پر از عدل وداد نماید، من این سخن را از رسول خدا - که درود وسلام خداوند بر او باد -، شنیدم.
5. یکی از ارکان انتظار فرج، صبر وپایداری است، وانسان منتظر، در واقع کسی است که همه سختی ها وناملایمات را به امید رسیدن به آرمان بلند خویش تحمّل می کند، واز فشار وتهدید زورگویان وطعنه وتکذیب نابخردان، هراس به دل راه نمی دهد، از همین رو در روایات، صبر وانتظار، همواره قرین یکدیگر بوده، وفضیلت بسیاری برای صبرپیشگان در زمان غیبت، برشمرده شده است.
حضرت سیدالشّهداء (علیه السلام) که خود والاترین مظهر صبر ومقاومت در راه ادای تکلیف الهی است در بیان مقام منتظرانی که صبر وشکیبایی پیشه ساخته، وبر آرمان خویش پایداری می ورزند، می فرماید:
(منَّا اثْنا عَشَرَ مَهْدِیاً: أَوَّلُهُمْ أَمیرُ الْمُؤْمِنینَ عَلِی بْنُ أَبیطالِبٍ، وآخِرُهُمْ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدی، وهُوَ القائِمُ بِالْحَقِّ، یحْیی الله بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها، ویظْهِرُ بِهِ دینَ الْحَقِّ عَلَی الدّینِ کُلِّهِ، ولَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ.
لَهُ غَیبَةٌ یرْتَدُّ فیها أَقْوامٌ، ویثْبُتُ فیها عَلَی الدّینِ آخَرُونَ، فَیؤْذَوْنَ ویقالُ لَهُمْ: ﴿مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾، أَمَّا إِنَّ الصّابِرَ فی غَیبَتِهِ عَلَی الْأَذی والتَّکْذیبِ بِمَنْزِلَةِ الُْمجاهِدِ بِالسَّیفِ بَینَ یدَی رَسُولِ الله (صلی الله علیه وآله وسلم)؛.(62)
در میان ما اهل بیت دوازده مهدی وجود دارد که اوّلین آن ها امیر مؤمنان علی بن ابی طالب (علیه السلام) وآخرین آن ها نهمین فرزند من است، واو است قیام کننده به حق، خداوند، به وسیله او زمین را پس از آن که مرده است زنده می کند، ودین حق را به دست او، بر همه ادیان غلبه می دهد، اگرچه مشرکان نپسندند.
برای او غیبتی است که گروهی در آن، از دین خدا بر می گردند، وگروهی دیگر بر دین خود ثابت می مانند، که این گروه را اذیت کرده، وبه آن ها می گویند: (پس این وعده چه شد، اگر راست می گویید؟)، آگاه باشید آن که در زمان غیبت او بر آزار واذیت وتکذیب صبر کند، همانند کسی است که در کنار رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) با شمشیر، به جهاد برخاسته است.
امام سجاد
1. بعد از شهادت سیدالشّهداء - سلام الله علیه - در شام، حضرت سجّاد (علیه السلام) در روز جمعه ای که یکی از سردمداران یزید، خطبه شوم خود را می خواند، به پا خواست، واو را با تندی خطاب کرد، وبعد مطالبی ایراد نمود؛ از آن جمله فرمود:
(هان ای مردم! خدا به ما شش ویژگی عطا فرموده، وبا شش امتیاز، ما را بر همگان، فضیلت وبرتری بخشیده است: خدا به ما نعمت گران بهای دانش، بردباری، سخاوت، فصاحت وشجاعت عنایت فرمود؛ وبذر مهر ومحبّت ما را بر دل ها وقلب های باایمان افشانده است؛
ونیز ما را به هفت ویژگی، برتری وفضیلت بخشیده است: پیامبر برگزیده خدا از ما است، وصدّیق امّت، امیر مؤمنان (علیه السلام) وجعفر طیار وحمزه شیر خدا ودو نواده گران مایه پیامبر، حسن وحسین (علیهم السلام) ومهدی این امّت از ما است).
2. قائم که از ما است ولادت او بر مردم مخفی می مانَد، به گونه ای که مردم می گویند: او هنوز به دنیا نیامده است، تا بدین گونه ظهور کند، وبه هنگامه ظهور، بیعت هیچ کس را برعهده نداشته باشد.
امام باقر
1. چون قائم ما قیام کند، خداوند دست رحمتش را بر سر بندگان گذارده، وعقل هایشان را جمع می کند، درنتیجه، خردشان (عقل آن ها) کامل می شود.
2. صبر کنید بر گزاردن احکام شرع، وشکیبایی ورزید در برابر دشمنان، وآماده باشید برای امامتان که در انتظار او هستید.
امام صادق
1. هرکس به همه امامان اهل بیت (علیهم السلام) ایمان آورَد، ومهدی آنان را نپذیرد، بسان کسی است که به همه پیامبران خدا ایمان آورَد، امّا رسالت آخرین آنان محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) را انکار کرده باشد.
از آن حضرت سؤال شد: (ای فرزند رسول خدا! مهدی (علیه السلام) کیست؟؛ آیا از فرزندان شما است؟).
فرمودند: (پنجمین امام از نسل پسرم موسی است، او از نظرها غایب می گردد، وآوردن صریح نام مقدّسش برای شما روا نیست).
2. (هرکه دوست دارد از یاران قائم باشد، باید انتظار کشد، واز گناه پرهیز کند، وبر اخلاقی نیکو باشد، در حالی که منتظر است؛ پس اگر چنین کسی پیش از قیام قائم درگذرد، او را پاداشی باشد مثل پاداش کسی که قائم را درک کرده باشد. پس کوشش کنید، وانتظار کشید که گوارایتان باد ای گروه مورد رحمت).
3. (اگر مهدی (علیه السلام) را درک می کردم، تمامی روزهای عمرم را به خدمت او می پرداختم).
4. در زمان قائم، شخص مؤمن در حالی که در مشرق به سر می بَرد، برادر خود را، که در مغرب است، می بیند، ونیز آن که در مغرب است، برادر خود را در مشرق خواهد دید. (این حدیث اشاره به پیشرفت علم بشر در زمان ظهور حضرت مهدی - عجّل الله فرجه - دارد).
5. مهزم به امام صادق عرضه می دارد: (این مسأله که چشم انتظارش هستیم، کی خواهد آمد؟).
حضرت می فرمایند: (ای مهزم! آن ها که وقت تعیین کنند، دروغ می گویند؛ آن ها که عجله کنند، هلاک می شوند؛ وآن ها که تسلیم [امر خداوند] باشند، نجات می یابند، وبه سوی ما باز می گردند).
6. شاید بتوان گفت فضیلت های بی شماری در روایات ما که برای منتظران فرج برشمرده اند، به اعتبار صبر وشکیبایی وتحمّل مشکلاتی است که منتظران واقعی فرج بر خود هموار می کنند. در روایتی که از امام صادق (علیه السلام) وارد شده، آمده است:
(...فَلا یسْتَفِزَّنَّکَ الشَّیطانُ، فَإِنَّ الْعِزَّةَ للهِ ولِرَسُولِهِ ولِلْمُؤْمِنینَ، ولکِنِ الْمُنافِقینَ لا یعْلِمُونَ، أَلا تَعْلَمُ أنَّ مَنِ انْتَظَرَ أَمْرَنا وصَبَرَ عَلی ما یری مِنَ الْاذی والْخَوفِ، هُوَ غَداً فِی زُمْرَتِنا...؛(63)
شیطان تو را تحریک نکند؛ زیرا که عزّت، از آن خدا وپیامبر ومؤمنان است، لیکن منافقان نمی دانند، آیا نمی دانی کسی که منتظر امر ما (حاکمیت اجتماعی آرمانی ما) باشد، وبر بیم ها وآزارهایی که می بیند شکیبایی ورزد، در روز بازپسین، در کنار ما خواهد بود؟...).
امام کاظم
1. یونس بن عبد الرّحمان آورده است که بر امام هفتم (علیه السلام) وارد شدم، وگفتم: (سرورم! آیا شما قائم به حق هستید؟).
فرمودند: (آری، من قائم به حق هستم؛ امّا آن قائمی که زمین را از دشمنان خدا پاک می سازد، وآن را همان گونه که هنگامه ظهورش از ستم وبیداد لبریز است، از عدل وداد، سرشار ومالامال می سازد، او پنجمین امام از نسل من است. او به فرمان خداوند وبرای حفظ جان خویش، غیبتی طولانی خواهد داشت، به گونه ای که گروه هایی از مردم، راه ارتداد در پیش می گیرند، وگروهی در دین خدا واعتقاد به امامت، ثابت قدم می مانند).
آن گاه فرمود: (خوشا به حال شیعیان ما آنان که در عصر غیبت قائم ما به ریسمان ولایت ومحبّت اهل بیت چنگ زده، وبر دوستی ما پایدار بوده، وبه بیزاری از دشمنان ما استوارند؛ آنان از ما هستند، وما از آنان، آنان به امامت ما خشنودند، وما به پیروی آنان از اهل بیت پیامبر خویش. راستی که خوشا به حال آنان! به خدای سوگند که آنان در روز رستاخیز با ما، ودر درجه ما خواهند بود).
2. (فرزندم! چون پنجمین امام از فرزندان هفتمین امام ناپدید شود، از خدای درباره دینتان بترسید؛ زیرا که صاحب این امر را گریزی از غیبت نیست، غیبتی که روی گردان شوند از این آیین، بسیاری از کسانی که به آن معتقد باشند، فرزندم! آن غیبت، آزمونی الهی است که خدای، مردمان را به آن بیازماید).
امام مهدی در منابع اهل سنت:
جوّ حاکم در دوران حکومت های بنی امیه وبنی عبّاس ونظیر آن ها سبب گردیده که بسیاری از حقایق اسلامی به دست فراموشی سپرده شود، ودر میان مسلمانان ترویج نشود، ودر مقابل، بسیاری از چیزها که در مسیر سیاست آن ها قرار می گرفت، به وجود آمد وتبلیغ شد؛ نظیر مسأله جبر، خلق قرآن وامثال آن ها.
جلال الدّین عبد الرّحمان سیوطی(64) در حالات (یزید بن عبد الملک بن مروان) که بعد از (عمر بن عبد العزیز) به حکومت رسید می نویسد: او چون خلافت را به دست گرفت، گفت: (مانند عمر بن عبد العزیز رفتار کنید).
اطرافیان او چهل نفر شیخ (عالم درباری) را پیش او حاضر کردند، وهمه آن ها شهادت دادند که بر خلفا حساب وعذابی نیست! واو بعد از چهل روز از خلافتش، از عدالت وتقوا، به ظلم وبی بند وباری برگشت.
(زمانی که منصور عبّاسی از مالک بن انس، امام مذهب مالکی خواست کتاب موطأ را بنویسد تا مردم را بر فقه او وادار نماید، با او شرط کرد که باید در کتابت از علی بن ابی طالب (علیه السلام) حدیثی نقل ننمایی! ونیز(65) به او گفت: از (شواذ بن مسعود) و(شدائد بن عمر) ورخصت های (ابن عبّاس) اجتناب کن). به هر حال در اثر جریان های اشاره شده،(66) وانزوای امامان (علیهم السلام) وشهادت، تبعید وزندانی شدن آن ها ومخالفت صد در صد خلفا با مطرح شدن اهل بیت (علیهم السلام) سبب گردید که مسأله مهدویت در میان اهل سنّت به دست فراموشی سپرده شود، واین مقدار که در کتاب ها نقل شده، ومحفوظ مانده از کرامات - بلکه از معجزات است - که خداوند خواسته است حجّت بر همه اهل اسلام تمام شود.
امروز که وضع وزمان عوض شده، امید است دانشمندان اسلامی، این حقایق را ترویج کرده، ووظیفه الهی خویش را در رابطه با این حقیقت، ادا نمایند.
با توجّه به آن چه گذشت، سعی شده است که با استفاده از منابع اهل سنّت اثبات شود که شیعه واهل سنّت درباره امام زمان (علیه السلام) متّفق القول اند، ووحدت نظر دارند. به عبارت دیگر، اهل سنّت نیز مانند شیعه می گویند: مهدی موعود (علیه السلام) فرزند نهم امام حسین وفرزند چهارم امام رضا وفرزند بلافصل امام حسن عسکری (علیه السلام) است، ودر سال 255 هجری در شهر سامرا از مادری به نام نرجس متولّد شده است، ودر آخر الزّمان ظهور کرده، وحکومت جهانی واحدی تشکیل خواهد داد.
پس به طور خلاصه می توان گفت در ضمن این مباحث، دو مطلب اساسی به اثبات می رسد:
اوّل: اثبات می شود که مهدی موعود که آمدنش به طور متواتر از رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل شده، فرزند نهم امام حسین وفرزند چهارم امام رضا وفرزند بلا فصل حضرت امام حسن عسکری (علیهم السلام) است، ویک شخص مجهول ونامعلومی نیست.
دوم: با بررسی اقوال تنی چند از بزرگان اهل سنّت که همه آن ها ولادت امام زمان (علیه السلام) را نوشته، وولادت او را به طور قطع ویقین بیان داشته اند، معلوم می شود که شهرت عدم ولادت آن حضرت ونسبت مجهول بودنش بی اساس بوده است.
چنان که گفته شد، همه مطالب - بدون استثنا - از کتب برادران اهل سنّت جمع آوری شده، ونگارنده از این کار دو نظر داشته است؛ یکی این که: اهل سنّت موقع مطالعه آن عذری نیاورند، ونگویند که این مطالب در کتاب های ما نیست، دیگر آن که مطالعه کنندگان شیعه مذهب را سبب تحکیم اعتقاد باشد، وبدانند آن چه آن ها عقیده دارند، مورد تصدیق اهل سنّت نیز هست. این مزیت - به نظر من - سبب نزدیک شدن اهل سنّت وشیعه نسبت به یکدیگر خواهد گردید.
مهدی شخصی نه مهدی نوعی
اهل سنّت درباره مهدی موعود می گویند: ما به مهدی نوعی عقیده داریم. به عبارت دیگر ما منکر موعود نیستیم. احادیثی که از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) درباره او صادر شده، مورد قبول ما است؛ ولی می گوییم: او هنوز متولّد نشده، ومعلوم نیست چه کسی است، امّا در آینده متولّد می شود، وبعد از برزگ شدن، قیام می کند، وحکومت جهانی واحد تشکیل می دهد. او از نسل فاطمه واز فرزندان حسین (علیه السلام) است.(67)
مثلاً شبراوی شافعی در الاتحاف(68) می گوید: (شیعه عقیده دارد مهدی موعود که احادیث صحیحه در رابطه با او وارد شده، همان پسر حسن عسکری خالص است، ودر آخر الزّمان ظهور خواهد کرد، ولی صحیح، آن است که او هنوز متولّد نشده، ودر آینده متولّد شده، وبزرگ می شود، واو از اشراف آل البیت الکریم است).
ابن ابی الحدید که از علمای اهل سنّت است، در شرح این سخن امام علی (علیه السلام) که فرمودند: (پدرم به فدای پسر بهترین کنیزان) می نویسد: امّا امامیه (شیعیان)، پس به گمان آن ها وی امام دوازدهم ایشان است؛ ووی فرزند کنیزی به نام نرجس (علیها السلام) است. امّا اصحاب ما (اهل تسنّن)، پس گمان کرده اند، او فاطمی (علیها السلام)، است که در آینده از کنیزی متولّد خواهد شد، ودر حال حاضر (عصر ابن ابی الحدید) موجود نیست.
وی هم چنین در شرح نهج البلاغه(69) ذیل خطبه 16 می گوید: (اکثر محدّثین عقیده دارند مهدی موعود از نسل فاطمه (علیه السلام) است، واصحاب ما معتزله آن را انکار ندارند، ودر کتب خود به ذکر او تصریح کرده اند، وشیوخ ما به او اعتراف کرده اند. فقط فرق آن است که او به عقیده ما هنوز متولّد نشده، وبعداً متولّد خواهد گردید.
ناگفته نماند که اهل سنّت بر این گفته خود دلیلی از احادیث یا آیات نیاورده اند. فقط شهرتی است که در میان ایشان به وجود آمده است، واین، از نتایج منزوی شدن اهل بیت (علیه السلام) وبرگشتن خلافت اسلامی از آن ها است، چنان که پیش تر به آن اشاره شد، وانگهی احادیث منقوله در کتب اهل سنّت - عیناً - عقیده شیعه را می رساند، ودر آن احادیث می خوانیم که: مهدی موعود (علیه السلام) دوازدهمین امام از ائمّه دوازده گانه، ونهمین فرزند امام حسین (علیه السلام) وچهارمین فرزند امام رضا (علیه السلام) وفرزند بلافصل امام حسن عسکری (علیه السلام) است.
ونیز روایات اهل سنّت می گویند که آن حضرت در سال 255 هجری در نیمه شعبان در شهر سامرا از مادری به نام نرجس به دنیا آمده است. بنابراین، شیعه واهل سنّت در مهدی موعود شکی ندارند، وهر دو عقیده به مهدی شخصی دارند. منتها، دوران های تاریک وانزوای اهل بیت وعصر حکومت سیاه بنی امیه وبنی عبّاس مانع از آن شد که اهل سنّت چیزی را که در کتاب های خود نوشته ونقل کرده اند، در میان خود شهرت بدهند، ومانند شیعه، منتظر آمدن مهدی شخصی (علیه السلام) باشند.
ما اینک بعضی از دلایلی را که دلالت بر مهدی شخصی دارند از کتب اهل سنّت نقل کرده، ودرباره آن ها توضیح می دهیم:
1. محمّد صالح حسینی ترمذی حنفی از سلمان فارسی نقل کرده می گوید:
(دَخَلْتُ عَلَی النَّبِی (صلی الله علیه وآله وسلم) فَإِذَا الْحُسَین عَلی فَخِذِهِ وهُوَ یقْبل عَینَیهِ وفاه ویقُولُ: أنْتَ سَید ابْن سَید، أَنْتَ إِمام ابْن إِمام، أَنْتَ حُجَّة ابْن حُجَّة أَبُو حُجَج تِسْعَة مِنْ صُلْبِکَ تاسِعُهُمْ قائِمُهُمْ؛(70)
یعنی داخل محضر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) شدم، ناگاه دیدم که حسین (علیه السلام) بر روی زانوی آن حضرت است. حضرت، چشم ها ودهان حسین را می بوسید ومی فرمود: تو آقایی فرزند آقایی؛ تو امامی، پسر امامی؛ تو حجّتی فرزند حجّتی. پدر نُه نفر حجّتی از صلب تو که نهم آن ها قائم آن ها است).
این حدیث شریف، صریح است در این که مهدی موعود (علیه السلام) نهمین فرزند امام حسین (علیه السلام) است، علی هذا متولّد هم شده است. بنابراین حدیث، نمی شود گفت معلوم نیست مهدی چه کسی است، وهنوز متولّد نشده است.
(عبد الله بسمل) نیز همین حدیث را - عیناً - نقل کرده است.(71)
2. ابو المؤید موفّق خوارزمی حنفی - متوفّای 568 - آن را با کمی تفاوت از (سلیم بن قیس) از (سلمان محمّدی) چنین نقل می کند:
(قالَ دَخَلْتُ عَلَی النَّبِی (صلی الله علیه وآله وسلم) وإِذَا الْحُسَین عَلی فَخِذِهِ وهُوَ یقْبل عَینَیهِ ویلثم فاه ویقُولُ: انَّکَ سَید ابْن سَید اَبُو سادَة، انَّکَ إِمام ابْن إِمام أَبُو أَئِمَّة، إِنَّکَ حُجَّة ابْن حُجَّة أَبُو حُجَج تِسْعَة مِنْ صُلْبِکَ تاسِعُهُمْ قائِمُهُمْ؛(72)
مهدی موعود (علیه السلام) در کلام رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به احسن وجه تعیین شده، وآن نهمین فرزند امام حسین (علیه السلام) است.
3. حافظ شیخ سلیمان حنفی قندوزی حدیث فوق را در ینابیع المودّة(73)، ونیز در کتاب مودّة ذوی القربی(74) تألیف سیدعلی بن شهاب همدانی شافعی - متوفّای 786ق - نقل کرده است، ونیز در مودّة ذوی القربی(75) از خوارزمی به دو سند از سلمان فارسی وامام سجّاد (علیه السلام) از پدرش امام حسین (علیه السلام) نقل کرده که دومی چنین است:
(عَنْ عَلِی بْن الْحُسَینِ، عَنْ أَبیهِ الْحُسَین بْن عَلِی: دَخَلْتُ عَلی جَدّی رَسُول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) فَاجْلسنی عَلی فِخِذِهِ وقالَ لی: إِنَّ الله اخْتارَ مِنْ صُلْبِکَ - یا حُسَین! - تِسْعَة أَئِمَّة تاسِعُهُمْ قائِمُهُمْ وکُلُّهُمْ فِی الْفَضْلِ والْمَنْزِلَةِ عِنْدَ الله سواء)؛
به محضر جدّم رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) داخل شدم، مرا روی زانوی خویش نشانید وفرمود: خداوند از صلب تو نه نفر امام اختیار کرده که نهم آن ها قائم آن ها است، وهمه در فضیلت ومقام، نزد خداوند یکسان اند).
بنابراین مهدی (علیه السلام) یک مهدی معین، ونهمین فرزند امام حسین (علیه السلام) است.
ناگفته نماند که کتاب مودّة ذوی القربی تألیف سیدعلی بن شهاب همدانی شافعی - متوفّای 786 - حاوی چهارده فصل است که شیخ سلیمان حنفی همه آن کتاب را در ینابیع المودة آورده، وآن را باب پنجاه وششم این کتاب قرار داده است، ودر فصل دهم، زیر عنوان (المودّة العاشرة فی عدد الائمّة وانّ المهدی منهم) حدیث مبارک فوق را - چنان که گفته شد، - از سلیم بن قیس هلالی از سلمان فارسی از رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل کرده است.(76)
پس بنابر آن چه ما به دست آورده ایم، حدیث فوق در کتاب های مقتل خوارزمی، ارجح المطالب، مناقب مرتضوی، مودّة ذوی القربی وینابیع المودّة نقل شده است، ودلالت بر مهدی شخصی دارد؛ یعنی مهدی موعود (علیه السلام) فرزند نهم امام حسین (علیه السلام) است.
4. حمویی جوینی شافعی از عبد الله بن عبّاس نقل کرده که گفت:
(سَمِعْتُ رَسُولَ الله (صلی الله علیه وآله وسلم) یقُولُ: أَنَا وعَلِی، والْحَسَنُ والْحُسَینُ، وتِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَین مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ؛(77)
شنیدم که حضرت می فرمود: من، علی، حسن، حسین، ونه نفر از فرزندان حسین، همه پاک شده از طرف خدا ومعصوم هستیم).
ونیز همین حدیث را از اصبغ بن نباته از عبد الله بن عبّاس نقل کرده است(78)، وهم چنین در ینابیع المودّة(79) از کتاب مودّة ذوی القربی (مودّت دهم) واز فرائد السّمطین(80) نقل شده است.
از این حدیث نیز روشن می شود که مهدی موعود (علیه السلام) فرزند نهم امام حسین (علیه السلام) است، واگر بگویند: چه مانعی دارد که فرزند امام حسین باشد، ولی بعداً در آخر الزّمان متولّد شود؟! می گوییم به قرینه روایات گذشته وروایات آینده، نُه نفر پشت سر هم منظورند، یعنی امام دوازدهم فرزند نهم امام حسین (علیه السلام) است.
5. شبراوی شافعی مصری - متوفّای 1172 - در کتاب الاتحاف بحبّ الاشراف(81) وابن صبّاغ مالکی در الفصول المهمّة(82) نقل می کنند که: دِعبل بن علی خزاعی می گوید: چون به محضر حضرت رضا (علیه السلام) رسیدم ودر ضمن قصیده خود، این دو شعر را خواندم که:

خُرُوجُ إِمامٍ لا مُحالَةِ خارِجٌ * * * یقُومُ عَلَی اسْمِ الله والْبَرَکاتِ
یمَیزُ فینا کُلَّ حَقٍّ وباطِلٍ * * * وَیجْزی عَلَی النّعْماءِ والنَّقَماتِ

حضرت رضا (علیه السلام) با گریه سرش را بلند کرد، وفرمود: (ای دعبل! در این دو شعر، جبرییل به زبان تو سخن گفته است، آیا می دانی آن امام کدام است که قیام می کند؟).
گفتم: (نمی دانم، فقط شنیده ام که امامی از شما اهل بیت قیام کرده، زمین را پر از عدل خواهد کرد).
(فَقالَ: یا دِعْبِلُ! الْإِمامُ بَعْدی مُحَمَّدٌ ابْنی، وبَعْده عَلی ابْنهُ، وبَعْده ابْنهُ الْحَسَن، وبَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْحُجَّةُ الْقائِمُ، الْمُنْتَظَرُ فی غَیبَتِهِ، الْمُطاعُ فی ظُهُورِهِ، ولَوْ لَمْ یبْقَ مِنَ الدُّنْیا إِلاَّ یوْمٌ واحِدٌ، لَطَوَّلَ الله ذلِکَ الْیوْمَ، حَتّی یخْرُجَ فَیمْلَأَ الْأَرْضَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً).
(ای دِعبل! امام بعد از من پسرم محمّد، وبعد از او پسر او است، وبعد از او حسن وبعد از حسن، پسرش حجّت قائم منتظر است. در غیبت، مورد اطاعت خواهد بود، ودر وقت ظهورش اگر از عمر دنیا نمانَد، مگر یک روز، خدا آن روز را بلند خواهد کرد، تا خروج نموده، وزمین را پر از عدل وداد گرداند، همان طور که از ظلم پر شده باشد).
شایان ذکر است که این حدیث را شیخ الاسلام حمویی در فرائد السّمطین از ابو الصّلت عبد السّلام هروی(83) وحافظ قندوزی حنفی از فرائد حمویی شافعی(84) نقل کرده است.
6. شیخ الاسلام حمویی جوینی شافعی در فرائد السّمطین(85) از حسین بن خالد نقل کرده که [امام] علی بن موسی الرّضا (علیه السلام) فرمود: (کسی که ورع ندارد، دین ندارد، وکسی که تقیه ندارد، ایمان ندارد، ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ الله أَتْقیکُمْ﴾).
گفته شد: (یا بن رسول الله! تا کی تقیه کنیم؟).
فرمود: (تا روز وقت معلوم، وآن روز خروج قائم ما است، هر کسی تا قبل از خروج قائم، تقیه را ترک کند، از ما نیست).
(فَقیلَ لَهُ: (یا بْنَ رَسُول الله! ومَنِ الْقائِم مِنْکُمْ أَهْل الْبَیت؟).
قاَل: (الرَّابِعُ مِنْ وُلْدی ابْن سَیدَة الْإِماء یطَهِّرُ الله بِهِ الْارْضَ مِنْ کُلِّ جَوْرٍ، ویقدسها من کُلّ ظُلْمٍ، وهُوَ الَّذی یشک النَّاس فی وِلادَتِهِ، وهُوَ صاحِب الْغیبَة قَبْل خُرُوجِهِ، فَإِذا خرج اَشْرَقَتِ الْأَرْض بِنُورِهِ؛
گفته شد: (یا بن رسول الله! کدام یک از شما اهل بیت، قائم است؟). فرمود: (فرزند چهارم من، پسر خانم کنیزان. خداوند به وسیله او زمین را از هر ظلم، پاک، واز هر ستم خالی می گرداند. او همان است که مردم در ولایت وی شک کنند، واو صاحب غیبت است، وچون خروج کند، زمین با نورش روشن می گردد).
او همان است که زمین برای وی پیچیده شود، وبرای وی سایه ای نباشد، واو همان است که منادی درباره وی از آسمان ندا می کند. ندایی که خدا آن را به گوش همه اهل زمین می رساند. منادی می گوید: بدانید حجّت خدا در نزد کعبه ظهور کرده، تابع او شوید که حق در او وبا او است، وآن است قول خدای عزّ وجلّ که می فرماید:
(انْ نَشَأْ ننزّل عَلَیهِم مِنَ السَّماءِ آیة فَظلْت أَعْناقهُمْ لَها خاضِعینَ)؛(86)
ما اگر بخواهیم از آسمان، آیت قهری نازل گردانیم که همه به جبر، گردن زیر بار ایمان فرود آرند.
این حدیث مانند حدیث سابق، دلالت بر مهدی معین دارد.
حافظ قندوزی همین حدیث را از فرائد السّمطین نقل کرده، ومی گوید:
(قالَ الشَّیخُ المُحَدِّث الْفَقیه مُحَمَّد بْن إِبْراهیم الْجُوَینِی الْحَمُویی الشَّافِعی فی کِتابِهِ فَرائِدُ السِّمْطِینِ عَنْ دِعْبِل الْخُزاعی...).(87)
7. ابن صبّاغ مالکی در الفصول المهمّة(88) که آن را در معرفت ائمّه نگاشته است می گوید:
وَرُوِی ابْن الْخَشَّاب فی کِتابِهِ مَوالید اَهْل بَیت یرفعه بِسَنَدِهِ إِلی عَلِی بْن مُوسَی الرِّضا (علیه السلام) أَنَّهُ قالَ: الْخَلَفَ الصَّالِح مِنْ ولْدِ أَبی مُحَمَّد الْحَسَن بْن عَلی، وهُوَ صاحِبُ الزَّمان الْقائِم الْمَهدی؛
ابن خشّاب ابومحمّد عبد الله بن احمد بغدادی در کتاب خود که سندش را به امام رضا (علیه السلام) رسانده که آن حضرت فرمودند: خلف صالح (مهدی موعود) از فرزندان ابی محمّد حسن بن علی عسکری است، واو صاحب الزّمان وقائم مهدی است).
8. شیخ الاسلام حمویی شافعی در فرائد السّمطین(89) وموفّق بن احمد خوارزمی حنفی در کتاب مقتل الحسین (علیه السلام)(90) نقل می کنند از ابی سلمی که شترچران رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بود(91) می گوید: از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) شنیدم که می فرمود: در شب معراج از خدای جلیل خطاب آمد:
﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیهِ مِنْ رَبِّهِ﴾.(92)
گفتم: (والْمؤْمِنُونَ) خطاب رسید: راست گفتی ای محمّد! کدام کس را در میان امّت خود گذاشتی؟).
گفتم: (بهترین آن ها را).
خطاب رسید: (علی بن ابی طالب را؟).
گفتم: (آری، پروردگارا!).
خطاب رسید: (یا محمّد! من توجّه کردم به زمین، توجّه کاملی وتو را از اهل زمین اختیار کردم. نامی از نام های خود رابرای تو مشتق کردم. من یاد نمی شوم، مگر آن که تو هم با من یادشوی. منم محمود، وتویی محمّد.
بعد، دفعه دوم به زمین نظر کردم، از آن (علی) را برگزیدم، ونامی از نام های خود برای او مشتق کردم، ومنم اعلی، واو است علی.
یا محمّد! من تو را وعلی، فاطمه وحسن، حسین وامامان از فرزندان حسین را از شبح نور آفریدم،(93) وولایت شما را بر اهل آسمان ها وزمین عرضه کردم. هرکه قبول کرد در نزد من از مؤمنین است، وهرکه انکار نمود، نزد من از کفّار است.
ای محمّد! اگر بنده ای از بندگان من مرا عبادت کند تا از کار افتد، ویا مانند مشک خشکی گردد، پس در حال انکار لایت شما پیش من آید، او را نمی آمرزم، تا اقرار به ولایت شما کند.
ای محمّد! آیا می خواهی اوصیای خود را ببینی؟).
گفتم: (آری بار خدایا)،
خطاب آمد: (به طرف راست عرش خدا بنگر):
(فَالْتَفت فَإِذا أَنَا بِعَلِی وفاطِمَة، والْحَسَن والْحُسَین، وعَلِی بْن الْحُسَین، ومُحَمَّد بْن عَلِی، وجَعْفَر بْن مُحَمَّد، ومُوسَی بْن جَعْفَر، وعَلِی بْن موسی، ومُحَمَّد بْن عَلِی، وعَلِی بْن مُحَمَّد، والْحَسَن بْن عَلِی، والْمَهْدی فی ضحضاح مِنْ نُور قِیاماً یصلّونَ، وهُوَ - یعْنَی الْمَهْدی - فی وَسطهِمْ کَأَنَّهُ کَوْکَب دُرّی، وقالَ یا مُحَمَّد! هؤُلاءِ الْحُجَج، وهُوَ الثَّاثر مِنْ عِتْرَتِکَ وعِزَّتی وجَلالی أَنَّهُ الْحُجّة الْواجِبَة لاَوْلِیائی والْمُنْتَقِمُ مِنْ أَعْدائی).
(من به طرف راست عرش خدا نگاه کردم، ناگاه دیدم: علی، فاطمه، حسن، حسین، محمّد بن علی، باقر، جعفر بن محمّد صادق، موسی بن جعفر کاظم، علی بن موسی الرّضا، محمّد بن علی جواد، علی بن محمّد هادی، حسن بن علی عسکری ومهدی در دریایی از نور ایستاده، ونماز می خوانند، ومهدی در وسط آن ها مانند ستاره درخشانی بود. خدا فرمود: ای محمّد! این ها حجّت ها هستند، مهدی، منتقم عترت تو است. به عزّت وجلال خودم قسم او حجّتی است که ولایتش بر اولیای من واجب است، واو انتقام گیرنده از دشمنان من است).
حافظ حنفی قندوزی، این حدیث شریف را در ینابیع المودّة(94) از خوارزمی نقل کرده ومی گوید: حمویی نیز در فرائد آن را نقل کرده است، ودر ینابیع، به جای (والْمَهْدی) عبارت (ومُحَمَّد الْمَهْدی بْن الْحَسَن) آمده است. این حدیث، گذشته از دلالت بر مهدی شخصی، حاوی اسامی مبارک همه امامان - صلوات الله علیهم اجمعین - است.
9. (موفّق بن احمد خوارزمی) در مقتل الحسین(95) و(شیخ الاسلام حمویی شافعی) در فرائد السّمطین(96) از (سعید بن بشیر) از علی بن ابی طالب (علیه السلام) نقل کرده که فرمود:
قالَ رَسُولُ الله (صلی الله علیه وآله وسلم): أَنَا وارِدکُمْ عَلَی الْحَوْضِ، وأَنْتَ - یا عَلِی! - السَّاقی، والْحسن الرَّائِد،(97) والْحُسَین الْآمِر، وعَلِی بْن الْحُسَین الْفارِط، ومُحَمَّد بْن عَلِی النّاشِر، وجَعْفَر بْن مُحَمَّد السَّائِق، ومُوسَی بْن جَعْفَر مُحْصی المُحِبّین والْمُبْغِضین وقامِع الْمُنافِقین، وعَلِی بْن مُوسی مُعین الْمُؤْمِنین، ومُحَمَّد بْن عَلِی مُنْزِل أَهْل الْجَنَّة فی دَرَجاتِهِمْ، وعَلِی بْن مُحَمَّد خَطیب شیعَته ومُزَوِّجهم الْحور الْعَین، والْحَسَن بْن عَلِی سِراج أَهْل الْجَنَّة یسْتَضِئُونَ بِهِ، والْمَهْدِی شَفیعهمْ یوْم القِیامَةِ حَیث لا یأْذن الله إِلاَّ لِمَنْ یشاء ویرْضی).
من پیش تر از شما وارد(98) حوض کوثر می شوم، تو یا علی ساقی کوثر هستی، وحسن مدیر آن است، حسین فرمانده آن است، علی بن الحسین سابق بر دیگران در رسیدن به آن، امام باقر مُقسّم آن، جعفر صادق سوق دهنده به آن، موسی بن جعفر، شمارنده دوستان ودشمنان وزایل کننده منافقان، علی بن موسی یار مؤمنان، محمّد بن علی جواد، نازل کننده اهل بهشت در درجاتشان، وعلی بن محمّد هادی، خطیب شیعه وتزویج کننده حورالعین به آن ها است، حسن بن علی عسکری چراغ اهل بهشت است. مردم از روشنایی آن روشنایی می گیرند، ومهدی موعود شفاعت کننده آن ها است در مکانی که خدا اجازه شفاعت نمی دهد، مگر به کسی که بخواهد، واز او راضی باشد).
این حدیث مبارک نیز که برادران اهل سنّت به صورت قبول، آن را نقل کرده اند، حاوی نام های پاک دوازده امام (علیهم السلام) است.
10. حافظ سلیمان قندوزی از جابربن یزید جعفی نقل کرده می گوید: شنیدم جابر بن عبد الله انصاری می گفت: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به من فرمود:
(یا جابِرُ! اِنَّ أَوْصِیائی وائِمَّة الْمُسْلِمین مِنْ بَعْدی أَوَّلُهُمْ عَلی، ثُمَّ الْحَسَنُ، ثُمَّ الْحُسَینُ، ثُمَّ عَلِی بْن الْحُسَین، ثُمَّ مُحَمَّد بْن عَلِی الْمَعْرُوف بِالْباقِر - سَتُدْرکُهُ یا جابِر! فَإِذا لَقَیتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنّی السَّلام -، ثُمَّ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد، ثُمَّ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ، ثُمَّ عَلِی بْن مُوسی، ثُمَّ مُحَمَّد بْن عَلِی، ثُمَّ عَلِی بْن مُحَمَّد، ثُمَّ الْحَسَن بْن عَلِی، ثُمَّ الْقائِم، اسْمه اسْمی وکُنْیته کُنْیتی ابْن الْحَسَن بْن عَلِی ذاکَ الَّذی یفْتح الله عَلی یدَیهِ مَشارِقَ الْأَرْضِ ومَغارِبَها، ذاکَ الَّذی یغیبُ عَنْ أَوْلِیائِهِ غَیبَةً لا یثْبُتُ عَلَی الْقَوْلِ بِإِمامَتِهِ إِلاَّ مَنِ امْتَحَنَ الله قَلْبَهُ لِلْإیمانِ)؛(99)
(ای جابر! اوصیای من وامامان مسلمین بعد از من، اوّل آن ها علی بن ابی طالب است. بعد از او حسن، بعد از او حسین، بعد از او علی بن حسین، بعد از او محمّد بن علی معروف به باقر. ای جابر! تو او را درک خواهی کرد، وچون به خدمتش رسیدی، سلام مرا برسان، بعد از او جعفر بن محمّد، بعد از او موسی بن جعفر، بعد از او علی بن موسی، بعد از او محمّد بن علی، بعد از او علی بن محمّد، بعد از او حسن بن علی، بعد از او قائم آل محمّد که نامش نام من وکنیه اش کنیه من است، پسر حسن بن علی، او همان است که خدا با دست وی شرق وغرب زمین را فتح می کند، او همان است که از دوستان خویش مدّت زیادی غایب می شود، تا حدّی که در اعتقاد به امامت او باقی نمی مانند؛ مگر آنان که خداوند، قلبشان را با ایمان، امتحان کرده است).
جابر می گوید: گفتم: (یا رسول الله! آیا مردم در زمان غیبت، از وجود وی منتفع می شوند؟).
فرمود: (آری، به خدایی که مرا به حق فرستاده، مردم در زمان غیبت از نور ولایتش روشنایی می گیرند؛ چنان که مردم از آفتاب بهره می برند با آن که زیر ابرها است.
ای جابر! این که گفتم از مکنونات سرّ خدا است، واز علم مخزون خدا به شمار می رود، آن را اظهار مکن؛ مگر به کسی که اهلیت دارد).
علت غیبت امام زمان چیست؟
شکی نیست که رهبری پیشوایان الهی به منظور هدایت مردم به سرمنزل کمال مطلوب است، واین امر در صورتی میسّر است که آن ها آمادگی بهره برداری از این هدایت الهی را داشته باشند. اگر چنین زمینه مساعدی در مردم وجود نداشته باشد، حضور پیشوایان آسمانی در بین مردم، ثمری نخواهد داشت.
متأسّفانه فشارها وتضییقاتی که - به ویژه از زمان امام جواد (علیه السلام) به بعد - بر امامان وارد شد، ومحدودیت های فوق العاده ای که برقرار گردید - به طوری که فعالیت های امام یازدهم ودوازدهم را به حدّاقل رسانید - نشان داد که زمینه مساعد، جهت بهره مندی از هدایت ها وراه بری های امامان در جامعه (در حدّ نصاب لازم) وجود ندارد. از این رو حکمت الهی اقتضا کرد که پیشوای دوازدهم - به تفصیلی که خواهیم گفت -، غیبت اختیار کند، تا موقعی که آمادگی لازم در جامعه به وجود آید.
البتّه همه اسرار غیبت بر ما روشن نیست؛ ولی شاید نکته ای که گفتیم، رمز اساسی غیبت باشد.
بنابر آن چه در برخی از روایات آمده است، علّت واقعی غیبت امام زمان (علیه السلام) بر ما پوشیده است؛(100) در عین حال با استفاده از روایات به عواملی چند در این زمینه پی می بریم، در روایات ما، در زمینه علل واسباب غیبت، روی سه موضوع تکیه شده است:
الف. آزمایش مردم: چنان که می دانیم، یکی از سنّت های ثابت الهی، آزمایش بندگان وانتخاب صالحان وگزینش پاکان است. صحنه زندگی، همواره صحنه آزمایش است تا بندگان از این راه، در پرتو ایمان وصبر وتسلیم خویش، در پیروی از اوامر خداوند تربیت یافته، وبه کمال برسند، واستعدادهای نهفته آنان شکوفا گردد.
غیبت آن حضرت سبب می شود تا نفاق پنهان عدّه ای آشکار شود، وایمان حقیقی محبان وشیعیان واقعی امام (علیه السلام) در کوره ولایت امام غایب (علیه السلام) از ناخالصی ها ودورویی ها جدا وپاک گردد ومؤمن از منافق تمیز داده شود.
در اثر غیبت حضرت مهدی، مردم آزمایش می شوند: گروهی که ایمان استواری ندارند، باطنشان ظاهر می شود، ودست خوش شک وتردید می گردند، وکسانی که ایمان در اعماق قلبشان ریشه دوانده است، به سبب انتظار ظهور آن حضرت، وایستادگی در برابر شدائد، پخته تر وشایسته تر می گردند، وبه درجات بلندی از اجر وپاداش الهی نائل می گردند.
امام موسی بن جعفر (علیه السلام) فرمود:
(هنگامی که پنجمین فرزندم غایب شد، مواظب دین خود باشید، مبادا کسی شما را از دین خارج کند. او ناگزیر، غیبتی خواهد داشت، به طوری که گروهی از مؤمنان از عقیده خویش بر می گردند. خداوند به وسیله غیبت، بندگان خویش را آزمایش می کند...).(101)
از سخنان پیشوایان اسلام بر می آید که آزمایش به وسیله غیبت حضرت مهدی، از سخت ترین آزمایش های الهی است، واین سختی، از دو جهت است:(102)
1. از جهت اصل غیبت، که چون بسیار طولانی می شود، بسیاری از مردم، دست خوش شک وتردید می گردند. برخی در اصل تولّد، وبرخی دیگر در دوام عمر آن حضرت شک می کنند، وجز افراد آزموده ومخلص ودارای شناخت عمیق، کسی بر ایمان وعقیده به امامت آن حضرت باقی نمی ماند. پیامبر اکرم ضمن حدیث مفصّلی می فرماید:
(مهدی از دیده شیعیان وپیروانش غایب می شود، وجز کسانی که خداوند، دل های آنان را جهت ایمان، شایسته قرار داده، در اعتقاد به امامت او استوار نمی مانند).(103)
2. از نظر سختی ها وفشارها وپیش آمدهای ناگوار که در دوران غیبت رخ می دهد، ومردم را دگرگون می سازد، به طوری که حفظ ایمان واستقامت در دین، کاری سخت دشوار می گردد، وایمان مردم در معرض مخاطرات شدید قرار می گیرد.(104)
ب. حفظ جان امام: خداوند، به وسیله غیبت، امام دوازدهم را از قتل، حفظ کرده است، زیرا اگر آن حضرت، از همان آغاز زندگی در میان مردم ظاهر می شد، او را می کشتند. بر این اساس، اگر پیش از موعد مناسب نیز ظاهر شود، باز جان او به خطر می افتد، وبه انجام مأموریت الهی واهداف بلند اصلاحی خود، موفّق نمی گردد.
(زراره) یکی از یاران امام صادق (علیه السلام) می گوید: امام صادق (علیه السلام) فرمود: (امام منتظر، پیش از قیام خویش، مدّتی از چشم ها غایب خواهد شد).
عرض کردم: (چرا؟).
فرمود: (بر جان خویش بیم ناک خواهد بود).(105)
امام زمان (علیه السلام) از کشته شدن ومرگ، بیم وهراس ندارند؛ بلکه حفظ جان ایشان به خاطر این است که مبادا پرچمِ هدایت زمین بماند، ورشته هدایتی که به پیامبر گرامی (صلی الله علیه وآله وسلم) متصل است، قطع شود.
ج. بیعت نکردن با ستم کاران: پیشوای دوازدهم، از یوغ بیعت با طاغوت های زمان، آزاد است، وهیچ رژیمی را - حتّی از روی تقیه - به رسمیت نشناخته، ونمی شناسد. او مأمور به تقیه از هیچ حاکم وسلطانی نیست، وتحت حکومت وسلطنت هیچ ستمگری درنیامده، ودرنخواهد آمد؛ چراکه مطابق وظیفه خود عمل می کند، ودین خدا را به طور کامل وبی هیچ پرده پوشی وبیم وملاحظه ای اجرا می کند. بنابراین جای هیچ عهد ومیثاق وبیعت با کسی ومراعات وملاحظه نسبت به دیگران باقی نمی ماند.
(حسن بن فضّال) می گوید: امام هشتم فرمود: (گویی شیعیانم را می بینم که هنگام مرگ سومین فرزندم (امام حسن عسکری) در جست وجوی امام خود، همه جا را می گردند، امّا او را نمی یابند).
عرض کردم: (چرا غایب می شود؟).
فرمود: (برای این که وقتی با شمشیر قیام می کند، بیعت کسی در گردن وی نباشد).(106)
غیبت صغری وکبری
چنان که گفتیم، غیبت امام مهدی به دو دوره تقسیم می شود: (غیبت صغری) و(غیبت کبری).
غیبت صغری از سال 260 هجری، سال شهادت امام یازدهم، تا سال 329، سال در گذشت آخرین نایب خاص امام، یعنی حدود 69 سال بود.(107) در دوران غیبت صغری، ارتباط شیعیان با امام، به کلّی قطع نبود، وآنان، به گونه ای خاص ومحدود، با امام ارتباط داشتند.
توضیح آن که: در طول این مدّت، افراد مشخّصی، به عنوان (نایب خاص) با حضرت در تماس بودند، وشیعیان می توانستند به وسیله آنان، مسائل ومشکلات خویش را به عرض امام برسانند، وتوسّط آنان پاسخ دریافت دارند، وحتّی گاه به دیدار امام نائل شوند. از این رو می توان گفت در این مدّت، امام، هم غایب بود وهم نبود.
این دوره را می توان دوران آماده سازی شیعیان برای غیبت کبری دانست که طی آن، ارتباط شیعیان با امام، حتّی در همین حد نیز قطع شد، ومسلمانان موظّف شدند در امور خود، به نایبان عام آن حضرت، یعنی فقهای واجد شرایط، وآشنایان به احکام اسلام، رجوع کنند.
اگر غیبت کبری یک باره وناگهان رخ می داد، ممکن بود موجب انحراف افکار شود، وذهن ها آماده پذیرش آن نباشد. امّا گذشته از زمینه سازی های مدبّرانه امامان پیشین، در طول غیبت صغری، به تدریج ذهن ها آماده شد، وبعد، مرحله غیبت کامل، آغاز گردید. هم چنین امکان ارتباط نایبان خاص با امام در دوران غیبت صغری، ونیز شرف یابی برخی از شیعیان به محضر آن حضرت در این دوره، مسأله ولادت وحیات آن حضرت را بیشتر تثبیت کرد.(108)
با سپری شدن دوره غیبت صغری، غیبت کبری ودرازمدّت امام آغاز گردید که تاکنون نیز ادامه دارد، وپس از این نیز تا زمانی که خداوند، اذن ظهور وقیام به آن حضرت بدهد، ادامه خواهد داشت.
غیبت دو گانه امام دوازدهم، سال ها پیش از تولّد او توسّط امامان قبلی، پیش گویی شده، واز همان زمان، توسّط راویان ومحدّثان، حفظ ونقل ودر کتاب های حدیث ضبط شده است که به عنوان نمونه به نقل چند حدیث در این زمینه اکتفا می کنیم:
1. امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمود: ((امام) غایب ما، دو غیبت خواهد داشت که یکی طولانی تر از دیگری خواهد بود. در دوران غیبت او، تنها کسانی در اعتقاد به امامتش پایدار می مانند که دارای یقینی استوار ومعرفتی کامل باشند).(109)
2. امام باقر (علیه السلام) فرمود: ((امام) قائم دو غیبت خواهد داشت که در یکی از آن دو، خواهند گفت: او مرده است...).(110)
3. ابو بصیر می گوید، به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: (امام باقر می فرمود: قائم آل محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) دو غیبت خواهد داشت که یکی طولانی تر از دیگری خواهد بود).
امام صادق (علیه السلام) فرمود: (بلی، چنین است...).(111)
4. حضرت صادق (علیه السلام) فرمود:
(امام قائم، دو غیبت خواهد داشت: یکی کوتاه مدّت، ودیگری دراز مدّت...).(112)
سیر تاریخ، صحّت این پیش گویی ها را تأیید کرد، وهمچنان که پیشوایان قبلی فرموده بودند، غیبت های دو گانه امام (علیه السلام)، عینیت یافت.
نواب خاص
در آن روزگار، به جای (نیابت) و(نوّاب)، بیشتر تعبیر (سفارت) و(سفرا) به کار برده می شد.
نایبان خاص حضرت مهدی در دوران غیبت صغری، چهار تن از اصحاب با سابقه امامان پیشین، واز علمای پارسا وبزرگ شیعه بودند که (نوّاب اربعه) نامیده شده اند. اینان به ترتیب زمانی عبارت بودند از:
1. ابو عَمرو عثمان بن سعید عَمری،
2. ابو جعفر محمّد بن عثمان بن سعید عَمری،
3. ابو القاسم حسین بن روح نوبختی،
4. ابو الحسن علی بن محمّد سَمَری.
البتّه امام زمان (علیه السلام) وکلای دیگری نیز در مناطق مختلف مانند: بغداد، کوفه، اهواز، همدان، قم، ری آذربایجان، نیشابور و... داشت که یا به وسیله این چهار نفر، که در رأس سلسله مراتب وکلای امام قرار داشتند، امور مردم را به عرض حضرت می رساندند،(113) واز سوی امام در مورد آنان (توقیع)هایی(114) صادر می شده است،(115) ویا - آن گونه که بعضی از محقّقان احتمال داده اند - سفارت ووکالت این چهار نفر، وکالتی عامّ ومطلق بوده، ولی دیگران در موارد خاصی، وکالت ونیابت داشته اند.(116)
از این میان می توان به نام این افراد اشاره داشت: محمّد بن جعفر اسدی، احمد بن اسحاق اشعری قمی، ابراهیم بن محمّد همدانی، احمد بن حمزة بن الیسع(117)، محمّد بن ابراهیم بن مهزیار(118)، حاجز بن یزید، محمّد بن صالح(119)، ابو هاشم داوود بن قاسم جعفری، محمّد بن علی بن بلال، عمر اهوازی، وابو محمّد وجنایی.(120)
1. ابو عَمرو عثمان بن سعید عَمری. عثمان بن سعید از قبیله بنی اسد بود، وبه مناسبت سکونت در شهر سامرّا، (عسکری) نیز نامیده می شد. در محافل شیعه از او به نام (سمّان) (روغن فروش) یاد می شد؛ زیرا به منظور استتار فعالیت های سیاسی، روغن فروشی می کرد، واموال متعلّق به امام را، که شیعیان به وی تحویل می دادند، در ظرف های روغن قرار داده، به محضر امام عسکری می رساند.(121)
او مورد اعتماد واحترام عموم شیعیان بود.(122) گفتنی است که عثمان بن سعید، قبلاً نیز از وکلا ویاران مورد اعتماد حضرت هادی وحضرت عسکری (علیهما السلام) بوده است.
(احمد بن اسحاق) که خود از بزرگان شیعه است، می گوید: روزی به محضر امام هادی رسیدم وعرض کردم: (من گاهی غایب وگاهی (در این جا) حاضر، ووقتی هم که حاضرم، همیشه نمی توانم به حضور شما برسم. سخن چه کسی را بپذیرم، واز چه کسی فرمان ببرم؟).
امام فرمود: (این ابو عَمرو (عثمان بن سعید عَمری)، فردی امین ومورد اطمینان من است، آن چه به شما بگوید، از جانب من می گوید، وآن چه به شما برساند، از طرف من می رساند).
احمد بن اسحاق می گوید: پس از رحلت امام هادی (علیه السلام) روزی به حضور امام عسکری (علیه السلام) شرفیاب شدم، وهمان سؤال را تکرار کردم.
حضرت مانند پدرش فرمود: (این ابو عَمرو، مورد اعتماد واطمینان امام پیشین، ونیز طرف اطمینان من در زندگی وپس از مرگ من است. آن چه به شما بگوید از جانب من می گوید، وآن چه به شما برساند، از طرف من می رساند).(123)
پس از رحلت امام عسکری، مراسم تغسیل وتکفین وخاک سپاری آن حضرت را، در ظاهر، عثمان بن سعید انجام داد.(124) نیز همو بود که روزی در حضور جمعی از شیعیان به فرمان امام عسکری (علیه السلام) وبه نمایندگی از طرف آن حضرت، اموالی را که گروهی از شیعیان یمن آورده بودند، از آنان تحویل گرفت، وامام در برابر اظهارات حاضران، مبنی بر این که با این اقدام حضرت، اعتماد واحترامشان نسبت به عثمان بن سعید افزایش یافته است، فرمود:
(گواه باشید که عثمان بن سعید، وکیل من است، وپسرش محمّد نیز، وکیل پسرم مهدی خواهد بود).(125)
هم چنین، در پایان دیدار چهل نفر از شیعیان با حضرت مهدی، حضرت خطاب به حاضران فرمود:
(آن چه عثمان (بن سعید) می گوید، از او بپذیرید، مطیع فرمان او باشید، سخنان او را بپذیرید، او نماینده امام شما است، واختیار، با او است).(126)
تاریخ وفات عثمان بن سعید روشن نیست. برخی احتمال داده اند او بین سال های 267 - 260ق درگذشته باشد، وبرخی دیگر، فوت او را در سال 280 دانسته اند.(127)
2. محمّد بن عثمان بن سعید عَمری. محمّد بن عثمان نیز همچون پدر، از بزرگان شیعه واز نظر تقوا وعدالت وبزرگواری، مورد قبول واحترام شیعیان(128)، واز یاران مورد اعتماد امام عسکری (علیه السلام) بود، چنان که حضرت در پاسخ سؤال (احمد بن اسحاق) که به چه کسی مراجعه کند؟ فرمود:
(عَمری (عثمان بن سعید)، وپسرش - هر دو - امین ومورد اعتماد هستند، آن چه به تو برسانند، از جانب من می رسانند، وآن چه به تو بگویند، از طرف من می گویند. سخنان آنان را بشنو، واز آنان پیروی کن؛ زیرا این دو تن مورد اعتماد وامین من اند).(129)
پس از درگذشت عثمان، از جانب امام غایب، توقیعی مبنی بر تسلیت وفات او، واعلام نیابت فرزندش (محمّد) صادر شد.(130)
(عبد الله بن جعفر حِمیری) می گوید:
(وقتی که عثمان بن سعید درگذشت، نامه ای با همان خطّی که قبلاً امام با آن با ما مکاتبه می کرد، برای ما آمد که در آن ابو جعفر (محمّد بن عثمان بن سعید) به جای پدر منصوب شده بود).(131)
هم چنین امام، ضمن توقیعی در پاسخ سؤالات (اسحاق بن یعقوب)، چنین نوشت: (خداوند از عثمان بن سعید وپدرش، که قبلاً می زیست، راضی وخشنود باشد. او مورد وثوق واعتماد من، ونوشته او نوشته من است).(132)
ابو جعفر، تألیفاتی در فقه داشته است که پس از وفاتش، به دست حسین بن روح، سومین نایب امام (ویا به دست ابو الحسن سمری، نایب چهارم) رسیده است.(133)
محمّد بن عثمان، حدود چهل سال عهده دار سفارت ووکالت امام زمان بود، ودر طول این مدّت، وکلای محلّی ومنطقه ای را سازمان دهی وبر فعالیتشان نظارت می کرد، وبه اداره امور شیعیان اشتغال داشت. توقیع های متعدّدی از ناحیه امام صادر، وتوسّط او به دیگران رسید. او سرانجام در سال 304 یا 305 درگذشت.(134)
او پیش از مرگ، از تاریخ وفات خود خبر داد، ودقیقاً در همان تاریخی که گفته بود، در گذشت.(135)
3. ابو القاسم حسین بن روح نوبختی. در روزهای آخر عمر ابو جعفر، گروهی از بزرگان شیعه نزد او رفتند. او گفت: (چنان چه از دنیا رفتم، به امر امام، جانشین من ونایب امام، ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی خواهد بود. به او مراجعه کنید، ودر کارهایتان به او اعتماد نمایید).(136)
حسین بن روح، از دست یاران نزدیک نایب دوم بود، وعَمری از مدّت ها پیش، برای تثبیت امر نیابت او، زمینه سازی می کرد، وشیعیان را جهت تحویل اموال، به او ارجاع می داد، واو، رابط بین عثمان بن سعید وشیعیان بود.(137)
حسین بن روح، کتابی در فقه شیعه به نام التّأدیب تألیف کرده بود. آن را جهت اظهار نظر، نزد فقهای قم فرستاد. آنان پس از بررسی، در پاسخ نوشتند: جز در یک مسأله، همگی مطابق فتاوای فقهای شیعه است.(138) بعضی از معاصران او، عقل وهوش ودرایت وی را تحسین کرده، ومی گفتند: به تصدیق موافق ومخالف، حسین بن روح از عاقل ترین مردم روزگار است.(139)
نوبختی در دوران حکومت (مقتدر)، خلیفه عبّاسی، به مدّت پنج سال به زندان افتاد، ودر سال 317 آزاد شد.(140) وسرانجام، بعد از بیست ویک سال فعالیت وسفارت، در سال 326 چشم از جهان فرو بست.(141)
4. ابو الحسن علی بن محمّد سَمَری.(142) به فرمان امام عصر (علیه السلام)، وبا وصیت ومعرّفی نوبختی، پس از حسین بن روح، علی بن محمّد سمری، منصب نیابت خاص واداره امور شیعیان را عهده دار گردید.(143)
سمری از اصحاب ویاران امام عسکری (علیه السلام) بوده است.(144) او تا سال 329 که دیده از جهان فرو بست، مسؤولیت نیابت ووکالت خاص را به عهده داشت. چند روز پیش از وفات او، توقیعی از ناحیه امام به این مضمون خطاب به وی صادر شد:
(ای علی بن محمّد سمری! خداوند در سوک فقدان تو پاداشی بزرگ به برادرانت عطا کند. تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت. کارهایت را مرتّب کن، وهیچ کس را به جانشینی خویش مگمار.
دوران غیبت کامل، فرارسیده است، ومن، جز با اجازه خداوند متعال، ظهور نخواهم کرد، وظهور من پس از گذشت مدّتی طولانی، وقساوت دل ها، وپر شدن زمین از ستم خواهد بود. افرادی نزد شیعیان من، مدّعی مشاهده من (ارتباط با من به عنوان نایب خاص) خواهند شد.
آگاه باشید که هرکس پیش از خروج سفیانی وصیحه آسمانی(145) چنین ادّعایی بکند، دروغ گو وافترا زننده است، وهیچ حرکت ونیرویی جز به خداوند عظیم نیست).(146)
در ششمین روز پس از صدور توقیع، ابو الحسن سمری از دنیا رفت.(147) پیش از مرگش از وی پرسیدند: (نایب بعد از تو کیست؟).
پاسخ داد: (اجازه ندارم کسی را معرّفی کنم).(148)
با در گذشت ابو الحسن سمری، دوره جدیدی در تاریخ شیعه آغاز گردید که به دوران غیبت کبری معروف است.
امام در این دوره، فقهای جامع الشّرایط را به عنوان نوّاب عام خود تعیین نمودند تا به نیازهای شرعی، اعتقادی واجتماعی مردم در چارچوب احکام شرعی پاسخ های لازم را تهیه، وارائه نمایند.
نواب عام
علّت این که به آن ها نایب عام گفته می شود، این است که آنان نمی توانند هر روز خدمت امام زمان (علیه السلام) برسند، وحضرت، ایشان را به صورت کلّی وتحت عنوان فقیهان، وراویان احادیث ما تعیین کرده اند، به خلاف نوّاب خاص که مستقیماً وشخصاً از طرف حضرت (علیه السلام) تعیین شده بودند.
در این زمینه در توقیعی که از ناحیه آن حضرت صادر شده است می خوانیم:
(وأَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةِ فَارْجِعُوا فیها إِلی رُواةِ حدَیثنا فَإِنَّهُمْ حُجَّتی عَلَیکُمْ وأَنَا حُجَّةُ الله؛(149)
در رخدادها وپیش آمدهایی که در آینده روی خواهد داد، به راویان احادیث ما رجوع کنید؛ زیرا آنان حجّت من بر شمایند، ومن، حجّت خدایم).
همچنین امام حسن عسکری (علیه السلام) در ضمن یک حدیث طولانی می فرماید:
(هر کدام از فقها که نگهدارنده نفس خود از انحرافات است، وصبر انقلابی دارد، وحافظ دین خود ومخالف هوا وهوس خود، ومطیع فرمان خدا باشد، بر عوام است که از وی تقلید کنند).(150)
امام در دوران غیبت
اینک، مناسب است که به یکی از شایع ترین پرسش ها پیرامون آن حضرت پاسخ گوییم، وآن این است که: فایده وجود امام در عصر غیبت چیست؟
به تعبیر دیگر: زندگی امام در دوران غیبت یک زندگی خصوصی است، نه یک زندگی اجتماعی در نقش یک پیشوا. بنابراین وجود مقدّس او، چه اثر عامّی برای مردم می تواند داشته باشد، ومردم چه نوع بهره ای می توانند از او ببرند؟
البتّه باید توجّه داشته باشیم که غایب بودن امام، هرگز به این معنا نیست که وجود آن حضرت، به یک روح نامریی یا امواج ناپیدا ورؤیایی وامثال این ها تبدیل شده است! بلکه وی، یک زندگی طبیعی عینی وخارجی دارد، منتها با عمری طولانی.
آن حضرت در میان مردم ودر دل جامعه ها رفت وآمد دارد، ودر نقاط مختلف زندگی می کند؛ ولی به صورت ناشناس، وفرق بسیار است بین (نامریی) و(ناشناس).(151)
امام صادق (علیه السلام) می فرمود:
(مردم، امام خود را گم می کنند. او در موسم حج حاضر می شود، ومردم را می بیند ولی آنان او را نمی بینند).(152)
خورشید پنهان
در پاسخ سؤال یاد شده، باید یادآوری کنیم که این سؤال، تازگی نداشته، وتنها در عصر ما مطرح نشده است؛ بلکه از روایات اسلامی بر می آید که حتّی پیش از تولّد حضرت مهدی (علیه السلام) نیز این سؤال مطرح بوده، وهنگامی که پیامبر وائمّه پیشین (علیهم السلام) از مهدی وغیبت طولانی آن حضرت سخن به میان می آوردند، با چنین سؤالی رو به رو می شدند، وبه آن پاسخ می گفتند. به عنوان نمونه:
1. پیامبر اکرم در پاسخ این پرسش که آیا شیعه در زمان غیبت، از وجود قائم فایده ای می برد؟ فرمود:
(بلی، سوگند به پروردگاری که مرا به پیامبری برانگیخت، در دوران غیبتش از او نفع می برند، واز نور ولایتش بهره می گیرند، همان گونه که از خورشید، به هنگام قرار گرفتن در پشت ابرها استفاده می کنند).(153)
2. امام صادق (علیه السلام) فرمود: از روزی که خداوند، حضرت آدم را آفریده تا روز رستاخیز، زمین هیچ گاه خالی از حجّت نبوده ونخواهد بود، یا حجّت ظاهر وآشکار، ویا غایب وپنهان، واگر حجّت خدا نباشد، خدا ستایش نمی شود. راوی پرسید: (مردم چگونه از امام غایب وپنهان استفاده می کنند؟).
حضرت فرمود: (آن چنان که از خورشید پشت ابر استفاده می کنند).(154)
3. خود حضرت مهدی - عجّل الله تعالی فرجه - نیز روی این معنا تکیه کرده است. در توقیعی که آن حضرت در پاسخ به سؤالات (اسحاق بن یعقوب) صادر فرمود، وتوسّط محمّد بن عثمان، تحویل اسحاق گردید، چنین نوشت: (امّا چگونگی استفاده مردم از من، همچون استفاده آن ها است از خورشید، هنگامی که در پشت ابرها پنهان می شود).(155)
در توضیح این تشبیه، باید یادآوری کنیم که: خورشید دارای دو نوع نورافشانی است:
1. نورافشانی آشکار ومستقیم.
2. نورافشانی غیر مستقیم.
در نورافشانی آشکار، اشعّه خورشید، به خوبی دیده می شود، ولی در تابش غیر مستقیم، ابرها همانند یک شیشه مات، نور مستقیم خورشید را گرفته، وپخش می کنند. امّا آثار حیات بخش خورشید در رشد ونموّ موجودات و...، مخصوص زمانی نیست که نور آن مستقیماً بر پهنه حیات وطبیعت می تابد؛ بلکه بسیاری از این آثار - مانند: تولید گرما، رویش ورشد گیاهان، تولید انرژی لازم برای حرکت وحیات، به بار نشستن درختان، خندیدن شکوفه ها وشکفتن گل ها - در زمان تابش نور مات خورشید از پشت ابرها نیز وجود دارد.
اشعّه معنوی وجود امام، هنگامی هم که در پشت ابرهای غیبت پنهان است، دارای آثار گوناگونی است که با وجود متوقّف شدن کلاس تعلیم وتربیت ورهبری مستقیم، فلسفه وجودی او را آشکار می سازد. اینک برخی از این آثار را به اختصار مورد بررسی قرار می دهیم.
فواید امام غایب
اگرچه ممکن است حضور شخصی امام زمان (علیه السلام) در بین مردم سبب شود که مسلمانان از برکات بیشتری بهره مند شوند، ولی این گونه نیست که اگر شخص ایشان غایب بود، هیچ گونه فایده ای برای امّت اسلامی ومردم نداشته باشد. در روایات، فواید گوناگونی برای حضرت در حال غیبت آمده است؛ از جمله:
1. امام غایب (علیه السلام)، واسطه فیض وامان اهل زمین: امامان معصوم (علیهم السلام) امان اهل زمین اند، واگر زمین از این حجّت های الهی خالی بماند، دنیا واهلش نابود خواهند شد.
امام سجّاد (علیه السلام) فرمود: (ما پیشوای مسلمانان وحجّت بر اهل عالم وسادات مؤمنان ورهبر نیکان وصاحب اختیار مسلمانان هستیم؛ ما امان اهل زمین هستیم، چنان که ستارگان امان اهل آسمان اند. به واسطه ما است که آسمان بر زمین فرود نمی آید، مگر وقتی که خدا بخواهد؛ به واسطه ما باران رحمت حق نازل، وبرکات زمین خارج می شود. اگر ما روی زمین نبودیم، اهلش را فرو می بُرد)؛
و آن گاه فرمود: (از روزی که خدا آدم را آفریده تا حال، هیچ گاه زمین از حجّتی خالی نبوده است، ولی آن حجّت، گاهی ظاهر ومشهور، وگاهی غایب ومستور بوده است، تا قیامت نیز از حجّت خالی نخواهد شد، واگر امام نباشد، خدا پرستش نمی شود). سلیمان می گوید: عرض کردم: (مردم چگونه از وجود امام غایب، منتفع می شوند؟).
فرمود: (همان طور که از خورشید پشت ابر بهره می برند).(156)
2. امیدبخشی به مسلمانان: ایمان واعتقاد به امام غایب (علیه السلام) سبب امیدواری مسلمانان نسبت به آینده پر مهر وصفای خویش در عصر ظهور امامشان می گردد. جامعه شیعی، طبق اعتقاد خویش به وجود امام شاهد وزنده، همواره انتظار بازگشت ایشان را دارد. هرچند او را در میان خود نمی بیند، امّا خود را جدای از او نمی داند. حضرت، همواره مراقب حال ووضع شیعیان خویش هستند، واین باعث می شود تا شیعیان به امید لطف وعنایت حضرتش برای رسیدن به یک وضع مطلوب جهانی تلاش کرده، ودر انتظار ایشان به سر ببرند.
3. پاسداری از آیین اسلام ودین خدا: یکی دیگر از فواید امام غایب، این است که عاشقان وسربازان آن حضرت، به امید عصر ظهور، خود را برای دفاع از دین آماده می نمایند. حضرت علی می فرمایند:
(به برکت آن امام، گروهی از مردم برای دفاع از دین، ودرهم کوبیدن فتنه ها آماده می شوند، چنان که شمشیر وتیر، به دست آهنگر، تیز می گردد؛ چشم آن ها به واسطه قرآن روشن است. تفسیر ومعانی قرآن در گوششان گفته می شود، وشب وروز، از جام حکمت وعلوم الهی سیراب می شوند).(157)
ملاقات با امام زمان
آیا در دوره غیبت کبری ملاقات با امام زمان (علیه السلام) ممکن است، وچه افرادی وتحت چه شرایطی می توانند حضرت را ملاقات کنند؟
با توجّه به روایاتی که در مورد ملاقات با امام زمان (علیه السلام) وارد شده است، نظر علما بر این است که در دوره غیبت کبری ملاقات با امام زمان (علیه السلام) ممکن است، وحکایت های زیادی که در زمینه دیدار با امام زمان (علیه السلام) در کتاب ها نقل شده که مؤید امکان ملاقات با حضرت است.
دیدار ورویارویی با حضرت، به سه صورت ممکن است پیش آید:
1. دیدار حضرت با عنوان غیر واقعی ایشان، به طوری که کاملاً برای دیدار کننده، ناشناس باشند.
2. دیدار حضرت با عنوان حقیقی ایشان، بدون این که این امر را ملاقات کننده متوجّه شود؛ مگر پس از پایان دیدار.
3. دیدار حضرت با عنوان حقیقی ایشان، وبه صورت اختیاری در حالی که دیدار کننده نیز در اثنای ملاقات، متوجّه این امر باشد، این گونه دیدار بسیار کم نقل شده است، مانند ملاقات سید بن طاووس ویا علاّمه بحرالعلوم.
آری هر شیعه پاک سرشتی می تواند آن حضرت را ملاقات کند، ولی باید توفیق، رفیقش شود، از گناهان وموارد شبهه دار ومشکوک پرهیز کرده، ودرون خویش را از آلودگی های روحی پاک کند، واز طرفی به ایمان ویقین وصفات پسندیده، انجام واجبات ومستحبّات، نظیر استمرار بر نماز شب، زیارت عاشورا، زیارت جامعه، دعای عهد، دعای فرج، دعای ندبه، زیارت آل یس و...، وذکر حق تعالی جان خود را آراسته کرده، ودر رفع نیازمندی های مردم واصلاح جامعه کوشا باشد، تا نور ولایت در دل او بتابد، وتوفیق دیدار حضرت نصیبش گردد.
مشتاق دیدار امام زمان (علیه السلام) علاوه بر این که در خود، زمینه ملاقات با حضرت را ایجاد می کند، باید به نکاتی چند توجّه داشته باشد:
الف. دیدار حضرت، یک اصل اساسی وضروری نیست؛ یعنی این گونه نیست که اگر شخصی، توفیق دیدار حضرت را پیدا نکرد، مورد عنایت آن حضرت نیست، یا از پیروان صادق وشیعیان راستین آن حضرت محسوب نمی شود؛ زیرا حتّی در زمان حضور پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) وائمّه (علیه السلام) هم شیعیان راستینی بودند که حتّی برای یک بار توفیق دیدار نیافتند.
آن چه در دوران غیبت، اصل اساسی برای یک شیعه است، انتظار صادقانه، ایجاد زمینه برای ظهور حضرت، وعمل به تکالیف دینی است. در روایت است که:
(هرکس با انتظار قائم (علیه السلام) از دنیا رود، همچون کسی است که در خیمه امام زمان (علیه السلام) ودر خدمت او باشد).(158)
ب. دل خود را با نور محبّت وولایت ایشان، آشنا سازد، وبرای اطاعت از خداوند، به شدّت تلاش کند، ودر راه تحقّق این هدف، گام بردارد.
ج. انگیزه های مادی ودنیاگرایانه را ترک کند.
د. از افراط وتفریط واقداماتی که ضرر قطعی برای روح وجسم او دارد، پرهیز کند.
ه. از عزلت وکناره گیری وبی توجّهی به مسؤولیت های اجتماعی دوری گزیند.
و. از تماس گرفتن با افرادی که در لباس های گوناگون، این ابزار مقدّس را دست مایه اهداف دنیایی خویش قرار می دهند، دوری گزیند، واز تأخیر فیض دیدار، به خاطر مصلحت هایی خاص والهی، نا امید نگردد.
انتظار سازنده
از میان آن دسته از آیات قرآن کریم که به امام زمان تفسیر شده اند، استفاده می شود که ظهور مهدی موعود، حلقه ای است از حلقه های مبارزه اهل حقّ واهل باطل که به پیروزی نهایی اهل حق منتهی می شود. سهیم بودن یک فرد در این سعادت، موقوف به این است که آن فرد - عملاً - در گروه اهل حق باشد، آیاتی که بدان ها در روایات استناد شده است، نشان می دهد که مهدی موعود (عجل الله فرجه) مظهر نویدی است که به اهل ایمان وعمل صالح داده شده است:
﴿وَعَدَ الله الَّذینَ آمَنُو مِنکُم وعَمِلُو الصَّالِحات لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ ولَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذی ارْتَضی لَهُمْ ولَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یعْبُدُونَنی لا یشْرکُونَ بی شَیئاً...﴾؛
خداوند، به مؤمنان وشایسته کاران شما وعده داده است که آنان را جانشینان زمین قرار دهد (همچنان که پیشینیان را قرار داد)، دینی که برای آن ها آن را پسندیده است مستقر سازد، دوران خوف آنان را تبدیل به دوران امنیت کند، (دشمنان آنان را نابود سازد)، بدون ترس وواهمه خدای خویش را بپرستند، واطاعت غیر خدا را گردن ننهند، وچیزی را در عبادت یا طاعت، شریک حق نسازند).
ظهور مهدی موعود، منّتی است بر مستضعفان وخوارشمردگان، ووسیله ای است برای پیشوا ومقتدا شدن آنان، ومقدّمه ای است برای وراثت آن ها خلافت الهی را در روی زمین:
﴿ونُریدُ أَنْ نمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ ونَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً ونَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ﴾.(159)
ظهور مهدی موعود، تحقّق بخش وعده ای است که خداوند متعال از قدیم ترین زمان ها در کتب آسمانی به صالحان ومتّقین داده است که زمین از آنِ آنان است، وپایان، تنها به متّقین تعلّق دارد:
﴿ولَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُونَ﴾.
﴿انَّ الْأَرْضَ للهِ یورِثُها مَنْ یشاء مِن عِبادِهِ والْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقین﴾.
حدیث معروف که می فرماید: (یمْلَأُ الله بِهِ اْلأَرْضَ قِسْطاً وعَدْلاً بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلمْاً وجَوْراً) نیز شاهد مدّعای ما است نه بر مدّعای آن گروه. در این حدیث نیز تکیه بر روی ظلم شده است، وسخن از گروه ظالم است که مستلزم وجود گروه مظلوم است، ومی رساند که قیام مهدی برای حمایت مظلومانی است که استحقاق حمایت دارند.
بدیهی است که اگر گفته شده بود: (یمْلَأُ الله بِهِ الْأَرْضَ إیماناً وتَوْحیداً وصَلاحاً بَعْدَ ما مُلِئَتْ کُفْراً وشِرْکاً وفساداً) مستلزم این نبود که لزوماً گروهی مستحقّ حمایت، وجود داشته باشد. در آن صورت، استنباط می شد که قیام مهدی موعود برای نجات حقّ از دست رفته وبه صفر رسیده است، نه برای گروه اهل حق، ولو به صورت یک اقلیت. شیخ صدوق روایتی از امام صادق (علیه السلام) دارد، مبنی بر این که این امر، تحقّق نمی پذیرد، مگر این که هر یک از شقی وسعید به نهایت کار خود برسد؛ پس سخن در این است که گروه سُعدا وگروه اشقیا هرکدام به نهایت کار خود برسند؛ سخن در این نیست که سعیدی در کار نباشد، وفقط اشقیا به منتها درجه شقاوت برسند.
در روایات اسلامی، سخن از گروه زبده است که به محض ظهور امام، به آن حضرت ملحق می شوند. بدیهی است که این گروه، ابتدا به ساکن خلق نمی شوند، وبه قول معروف، از پای بوته هیزم برنمی خیزند. معلوم می شود در عین اشاعه ورواج ظلم وفساد، زمینه هایی عالی وجود دارد که چنین گروه زبده ای را پرورش می دهند. این، خود می رساند که نه تنها حقّ وحقیقت به صفر نرسیده است؛ بلکه - فرضاً - اگر اهل حق از نظر کمّیت، قابل توجّه نباشد، از نظر کیفیت، ارزنده ترین اهل ایمان اند، ودر ردیف یاران سید الشّهدا.
از نظر روایات اسلامی، در مقدّمه قیام وظهور امام، یک سلسله قیام های دیگر از طرف اهل حق صورت می گیرد. آن چه به نام قیام یمانی قبل از ظهور، بیان شده است، نمونه ای از این سلسله قیام ها است. این جریان ها نیز ابتدا به ساکن وبدون زمینه قبلی رخ نمی دهد.
در برخی روایات اسلامی، سخن از دولتی است از اهل حق که تا قیام مهدی - عجّل الله تعالی فرجه - ادامه پیدا می کند، وچنان چه می دانیم بعضی از علمای شیعه که به برخی از حاکمان شیعی معاصر خود، حُسن ظن داشته اند، احتمال داده اند که دولت حقّی که تا قیام مهدی موعود ادامه خواهد یافت، همان سلسله دولتی باشد، این احتمال، هرچند ناشی از ضعف اطّلاعات اجتماعی، وعدم بینش صحیح آنان نسبت به اوضاع سیاسی زمان خود بوده، امّا حکایتگر این است که استنباط این شخصیت ها از مجموع آیات واخبار واحادیث مهدی این نبوده که جناح حقّ وعدل وایمان، باید یکسره در هم بشکند، ونابود شود، واثری از صالحان نماند تا دولت مهدی ظاهر شود؛ بلکه آن را به صورت پیروزی جناح صلاح وعدل وتقوا بر جناح فساد وظلم وبی بند وباری تلقّی می کرده اند.
از مجموع آیات وروایات استنباط می شود که قیام مهدی موعود، آخرین حلقه از مجموع حلقات مبارزه حق وباطل است که از آغاز جهان برپا بوده، ومهدی موعود، تحقّق بخش ایده آل همه انبیا واولیا ومردان مبارز راه حق است.
مدعیان مهدویت
نگاهی به تاریخ اسلام، نشان می دهد که در طول زمان، افرادی جاه طلب وسودجو ادّعای مهدویت کرده اند، یا گروهی از مردم عوام، افرادی را مهدی می پنداشته اند. این امر، نشان می دهد که موضوع مهدویت واعتقاد به ظهور یک منجی غیبی، در میان مسلمانان، امری مسلّم ومورد قبول بوده است، وچون نام، یا برخی از نشانه های آن حضرت، با مشخّصات برخی از مدّعیان یاد شده، تطبیق می کرده، آنان از این موضوع، سوء استفاده کرده، وخود را مهدی قلمداد نموده اند، یا چه بسا خود آنان ادّعایی نداشته اند؛ لکن برخی از عوام النّاس، از روی نادانی یا شدّت ستم وبیدادگری حکومت ها، یا عجله ای که در ظهور مهدی داشته اند، یا به علل دیگر، بدون آن که در مجموعِ نشانه های حضرت، دقّت کنند، به اشتباه، آنان را مهدی موعود تصوّر کرده اند.
به عنوان مثال: گروهی از مسلمانان، (محمّد بن حنفیه) را چون همنام وهم کنیه پیامبر اکرم بوده، مهدی پنداشته، وبر این باور بوده اند که او نمرده است، وغایب است، وبعداً ظاهر می شود، وبر دنیا مسلّط می گردد.(160)
گروهی از فرقه اسماعیلیه، معتقد بودند که اسماعیل، فرزند امام صادق (علیه السلام) نمرده؛ بلکه مرگ او از روی مصلحت اعلام شده است، واو نمی میرد، وهمان (قائم) موعود است، وقیام می کند، وبر دنیا مسلّط می شود.(161)
(محمّد) مشهور به (نفس زکیه)، پسر (عبد الله بن حسن) در زمان منصور دوانیقی عبّاسی قیام کرد، وبه مناسبت نامش، پدرش ادّعا کرد که همان مهدی موعود است، وبا تکیه روی این موضوع، طرفدارانی برای او فراهم آورد.(162)
در جریان قیام نفس زکیه، (محمّد بن عجلان) که از فقیهان وعابدان مدینه بود، به کمک وی برخاست، وقتی که محمّد شکست خورد، وکشته شد، (جعفر بن سلیمان) - حاکم مدینه - ابن عجلان را احضار کرد، وبه وی گفت: (چرا با آن دروغ گو خروج کردی؟)، وآن گاه دستور داد دستش را قطع کنند.
فقیهان واشراف مدینه که حضور داشتند از جعفر بن سلیمان، برای ابن عجلان درخواست عفو کردند، وگفتند: (امیر! محمّد بن عجلان فقیه وعابد مدینه است، وموضوع برای او مشتبه شده، وخیال کرده است که محمّد بن عبد الله، همان مهدی موعود است که در روایات آمده است).(163)
عین این گرفتاری برای (عبد الله بن جعفر) نیز که از دانشمندان ومحدّثان بزرگ مدینه بود، پیش آمد، واو هم در پاسخِ بازخواست حاکم مدینه، گفت: (من به این علّت با محمّد بن عبد الله همکاری کردم که یقین داشتم، او همان مهدی موعود است که در روایات ما یاد شده است. تا او زنده بود، هیچ شکی در این موضوع نداشتم، وهنگامی که کشته شد، فهمیدم که او مهدی نیست، وبعد از این، دیگر فریب کسی را نخواهم خورد).(164)
منصور نیز، که نامش (عبد الله) ونام پسرش (محمّد) بود، بر پسر خویش، لقب مهدی گذارده، وادّعا می کرد که مهدی موعود، فرزند من است، نه نفس زکیه!(165)
هم چنین می بینیم که برخی از فرقه ها، به مهدویت بعضی از امامان پیشین اعتقاد داشته اند، مثلاً (ناووسیه) حضرت صادق (علیه السلام) را مهدی، وامام وزنده وغایب می پنداشتند.(166)
(واقفیه) همین اعتقاد را درباره امام موسی بن جعفر (علیه السلام) داشتند،(167) وبر این باور بودند که آن حضرت (علیه السلام) نمی میرد تا بر شرق وغرب جهان مسلّط شود.(168)
وبالأخره گروهی نیز پس از رحلت امام حسن عسکری (علیه السلام) فوت آن حضرت را انکار کردند، وگفتند: او زنده وغایب، وهمان امام (قائم) است.(169)
این ها نمونه هایی است که نشان می دهد موضوع مهدویت در زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وبعد از او، موضوع مسلّمی بوده است، وامّت اسلام، همواره در انتظار شخصی بوده اند که قیام کند، وبا ظلم وستم بستیزد، وپرچم حاکمیت عدل وداد را در جهان به اهتزاز در آورد.
بدیهی است که سوء استفاده برخی بازی گران از موضوع مهدویت در بعضی از ادوار، هرگز نمی تواند مجوّزی برای انکار اصل مسأله مهدویت باشد؛ زیرا در طول تاریخ، حقایق بسیاری از سوی عناصر بازیگر وفرصت طلب، مورد سوء استفاده قرار گرفته است. مدّعیان الوهیت، یا نبوّت وسایر مقامات معنوی، در دنیا کم نبوده اند، ادیان ساختگی نیز در دنیا کم نبوده است، ولی این ها هرگز دلیل این نمی شود که کسی منکر اصل وجود خدا ونبوّت انبیا گردد.
علم ودانش وصنعت نیز در زمان ما مورد سوء استفاده واقع شده، ودر راه های ضدّ بشری به کار می رود، ولی آیا این باعث می شود که ما اصل علم وصنعت را نفی کنیم؟!
اوصاف منتظران جوان
در خصوص یاران حضرت حجّت (عجل الله فرجه) ویژگی ها واوصاف ذیل بیان شده است:
برخورداری از علم ومعرفت کامل وایمان استوار، شهامت وشجاعت بی نظیر، گذشت وفداکاری، شهادت طلبی، فروتنی وتواضع، در اوج برخورداری از قدرت وامکانات، حق مداری، عشق به امام (علیه السلام)، تبعیت وپیروی کامل از رهنمودهای حضرت حجّت (عجل الله فرجه) وخیرخواهی به هم نوعان وصفا وصمیمیت و....
وظایف منتظران
در تفکّر شیعی، انتظار موعود به عنوان یک اصل مسلّم پذیرفته شده، واز آن به عنوان برترین اعمال یاد شده، وتأکید شده است که منتظر فرج باشید، واز رحمت خدا مأیوس نباشید (به جهت طولانی شدن غیبت)؛ چراکه بهترین اعمال در نزد خداوند، انتظار فرج است.
در معارف دینی، وظایفی برای منتظران واقعی حضرت حجّت (علیه السلام) بیان شده که از طریق عمل به مجموعه ای از تکالیف، افراد بتوانند از چنان صفات شایسته ای برخوردار شوند که در زمره یاران واقعی آن حضرت درآمده، ودر حدّ توان وظرفیت، وبه میزان همّت وتلاش افراد، به فراهم شدن بستر مناسب برای ظهور منجی عالم بشریت کمک نمایند.
گرچه مجموعه وظایف منتظران بسیار است، امّا در این نوشته، تنها به ذکر چند مورد مهم، که در شرایط کنونی جامعه اسلامی دارای اهمیت است، بسنده می کنم.
1. شناخت امام زمان (علیه السلام): یکی از مهم ترین واساسی ترین اصولی که از ارکان مکتب تشیع محسوب می شود، مسأله امامت وآشنایی با امام هر عصر است. به اعتقاد شیعه، در هیچ برهه از زمان، زمین، خالی از حجّت، وانسان، بدون امام معصوم نخواهد بود؛ چراکه هدایت ورهبری صحیح وهمه جانبه انسان، بر اساس تعالیم الهی، تنها از طریق پیروی از رهنمودها وروشن گری های امامی ممکن است که علاوه بر آشنایی با سنّت های حاکم بر نظام هستی، از تمامی مصالح بشر وحقایق تعلیمات پیامبران الهی آگاه باشد.
با توجّه به این حقیقت، یکی از وظایف مهمّ آحاد جامعه، به ویژه قشر جوان آن است که در هر عصری، نسبت به امام وحجّت الهی موجود در آن زمان، به گونه ای شناخت پیدا کنند که بر مسؤولیت های خود آگاهی پیدا کرده، وبر اساس آن عمل نمایند؛ زیرا انسان، بدون شناخت امام ومنزلت او، نمی تواند وظیفه خود را در رابطه با او تشخیص دهد.
اهمیت شناخت امام زمان در هر عصری به گونه ای است که در برخی روایات، عدم کسب معرفت لازم از امام، هم ردیف، وبلکه مساوی با کفر وبی ایمانی شمرده شده است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در همین زمینه می فرمایند:
(مَنْ ماتَ ولَمْ یعْرِفْ إِمامَ زَمانِهِ ماتَ میتَة جاهِلِیة؛
(هرکسی که بمیرد، وامام زمان خودش را نشناسد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است).(170)
و یا در یکی از ادعیه که بر آن نیز بسیار سفارش شده، به همین مسأله اشاره شده است:
پروردگارا! حجّت خودت را به من بشناسان؛ چراکه اگر حجّتت را به من نشناسانی، من از دین وآیینم گمراه می شوم.(171)
مضمون این گونه روایات، زمانی بهتر روشن خواهد شد که به پی آمدهای مثبت ومنفی یک جامعه، در اثر برخورداری وعدم برخورداری جامعه از امام ورهبری شایسته، توجّه ودقت بیشتری شود. در طول تاریخ، چه بسیار بوده اند حرکت ها ویا نهضت های عظیم مردمی که به دلیل فقدان رهبر شایسته، با شکست مواجه شده اند، ویا پس از پیروزی، به جهت افتادن زمام امور در دست زمامداران بی کفایت، به انحراف واضمحلال کشیده شده اند....
البتّه، کم وکیف شناخت امام (علیه السلام) با توجّه به نیاز وتوانایی وظرفیت افراد، متفاوت است. مهم این است که این شناخت، به گونه ای باشد که در صورت رو به رو شدن افراد با تهدیدها وشبهه افکنی های دشمنان وبدخواهان، آنان را در تشخیص راه صحیح وشیوه درست یاری داده، واز دچار شدن به گمراهی وانحراف، نجاتشان دهد، وگرنه شناخت کامل وهمه جانبه حجّت های الهی برای افراد عادی، با توجّه به محدودیت استعدادها وتوانایی های فکری، غیر ممکن است.
2. پیروی از نایبان امام زمان: در دوره غیبت کبری، فقهای جامع الشّرایط، مسؤولیت نمایندگی عام امام (علیه السلام) را در استمرار حرکت حیات بخش امامت، وپاسداری از احکام ومقرّرات اسلامی برعهده دارند. بر این اساس، یکی از وظایف افراد در عصر غیبت، پیروی از رهنمودهای فقهای عادل است؛ چراکه فقها به دلیل آشنایی با شیوه های صحیح استنباط احکام از منابع اصیل دینی، قادرند تا به پرسش های مختلف مردم در زمینه مسائل دینی پاسخ دهند.
امام صادق (علیه السلام) در اشاره به چنین امر مهمّی فرمودند:
(فقها از سوی ما منصوب شده اند تا به سؤالات شما پاسخ دهند، وشما نیز موظّف هستید، در شرایطی که به ما دسترسی ندارید، به آن ها مراجعه کنید، وبر اساس نظر آنان در چهارچوب احکام الهی عمل کنید، وهرگز حکم آن ها را که براساس موازین شرعی ارائه می شود، رد ننمایید. چون ردّ نظر آنان، به منزله ردّ حکم ونظر ما است، وردّ نظر ما، به منزله ردّ نظر وحکم خداوند است).(172)
در همین باره، زمانی که از حضرت مهدی (عجل الله فرجه) سؤال کردند که در دوران غیبت کبری که به شما دست رسی نداریم، جواب احکام ومسائلی را که با آن ها مواجه می شویم چگونه به دست آوریم؟ آن حضرت در پاسخ فرمودند:
(در پیش آمدها وحوادثی که رخ می دهد، به آشنایان با احادیث ما (یعنی مجتهدان جامع الشّرایط که متخص ان متون دینی واحادیث اهل بیت هستند) مراجعه کنید، وآن ها حجّت من بر شما، ومن، حجّت خدا بر آنان هستم).(173) پس، برخلاف نظر نادرست برخی افراد ناآشنا به معارف اسلامی، مسلمانان در دوران غیبت کبری بدون راهنما نمانده اند که مجبور باشند با شیوه های ناصواب متّکی به اندیشه های ناقص بشری، ونظریه های غیر علمی، به حلّ مشکلات اقدام کنند، ودر نتیجه، گرفتار معضلات فرهنگی واقتصادی واجتماعی فراوان گردند؛ بلکه در دورانی که بنابر مصالحی، امام معصوم (علیه السلام) در دسترس همگان نیست، مردم موظّف اند که به فقهای عالم وعادل مراجعه کنند، وآنان نیز موظّف اند بدون کوتاهی وسهل انگاری، بر اساس موازین شرعی، از طریق مراجعه به آیات قرآن وروایات اهل بیت (علیهم السلام) به همه سؤالات ونیازهای فکری واعتقادی وفقهی وفرهنگی وسیاسی آن ها پاسخ های مناسبی ارائه دهند.
3. خودسازی وتهذیب نفس: اصلاح نفس، کسب فضایل اخلاقی، خودسازی فردی، ترک گناهان وآراستن به فضایل اخلاقی در همه احوال ضرورت دارد، ولی خودسازی واصلاح نفس در دوره غیبت که زمینه لغزش وانحراف وآلوده گشتن به رذایل اخلاقی بیشتر است، از اهمیت زیادی برخوردار است. امام صادق (علیه السلام) در این زمینه می فرمایند:
(صاحب الامر (علیه السلام) غیبتی خواهد داشت، اگر کسی در آن دوره بخواهد دین دار بماند، سخت در مشقّت خواهد بود. بنده خالص خدا در آن شرایط، باید تقوای الهی پیشه کند، ودو دستی به دین خود بچسبد).(174)
به علاوه، چون فراهم شدن زمینه ظهور امام زمان (علیه السلام) از یک نظر وابسته به وجود افراد خودساخته، وآراسته به فضایل اخلاقی است، وجز از طریق تهذیب نفس وپیدا کردن پرورش اسلامی نمی توان در سلک یاران وزمینه سازان حضور آن حضرت قرار گرفت. بنابراین، یکی از وظایف افراد تلاش در راه خودسازی وتهذیب نفس است.
بر این اساس، امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
(مَنْ سرّهُ أَنْ یکُونَ مِنْ أَصْحابِ الْقائِم فَلْینْتَظِر وَلْیعْمَل بِالْوَرَعِ ومَحاسِنِ الْأَخْلاق...؛(175)
هرکس دوست دارد از یاران حضرت قائم (علیه السلام) باشد، باید در انتظار ظهور آن حضرت باشد، ودر این حال، به پرهیزکاری واخلاق نیکو رفتار نماید).
وحتّی در توقیعی که امام زمان (علیه السلام) آن را به مرحوم شیخ مفید نوشته اند، چنین آمده است که اعمال ناشایست وگناهانی که از شیعیان سر می زند، یکی از عوامل طولانی شدن دوره غیبت، ومحرومیت آن ها از دیدار امام (علیه السلام) است.
4. جامعه سازی: از آن جا که یکی از شرایط مهم رشد ارزش ها وفراهم شدن زمینه حاکمیت احکام الهی، اصلاح وضع عمومی جامعه است؛ لذا در تعلیمات روشن گرانه اسلام، اهتمام به وضع جامعه ومبارزه با نارسایی های اجتماعی وفساد وکج روی ها از طریق اموری چون امر به معروف ونهی از منکر، مورد تأکید قرار گرفته است، به گونه ای که حتّی انسان های بی توجّه به امور اجتماعی ومشکلات سایر مردم، خارج از زمره مسلمانان محسوب می شوند:
(مَنْ أَصْبَحَ ولَمْ یهْتمَّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمینَ فَلَیسَ بِمُسْلِمٍ).(176)
علاوه بر این که بر اساس روایات اهل بیت (علیهم السلام) تا آمادگی های لازم فکری وفرهنگی و... در آحاد جامعه برای پذیرش ویاری امام زمان (علیه السلام) پیدا نشود، ظهور حضرت، محقّق نخواهد شد. از سوی دیگر، تحصیل آمادگی های لازم، نیاز به بستر سالمی دارد که افراد در سایه آن بتوانند به کسب مهارت ها وکمالات لازم بپردازند.
این بسترسازی، مشروط به احساس مسؤولیت همگانی ومشارکت همه جانبه تک تک افراد در پاک سازی فضای عمومی جامعه است که برای انجام کامل وبه موقع این امر نیز مکانیزم های زیادی پیش بینی شده است که مهم ترین آن ها، اقامه فریضه امر به معروف ونهی از منکر است؛ یعنی همه افراد جامعه اسلامی موظّف اند از طریق تحصیل آشنایی کامل با شرایط واحکام آن، به اصلاح نارسایی های اجتماعی وحفظ سلامت فضای جامعه بپردازند تا از این طریق:
اوّلاً: شرایط لازم برای ظهور آن حضرت فراهم گردد؛
ثانیاً: امکان زندگی، بر اساس احکام نورانی اسلام در دوره غیبت - ولو به ضرورت ناقص - به وجود آید.
5. دعا برای تعجیل فرج: با توجّه به نقش وجایگاه مهمی که دعا در تفکّر اسلامی دارد، اگر دعا با شرایط لازم انجام گیرد، همچون سایر علل وعوامل مؤثّر در نظام هستی، می تواند در امور تکوینی تغییر ایجاد نماید.
در بخشی از روایات پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وائمّه اطهار(علیهم السلام) توصیه شده است که برای فرج امام زمان (علیه السلام) زیاد دعا کنید، واز خود حضرت بقیة الله (عجل الله فرجه) نقل شده است که آن حضرت فرمودند:
(اَکْثرُوا الدُّعاء بِتَعْجیلِ الْفَرَج فَإِنَّ ذلِکَ فَرَجَکُمْ؛(177)
برای تعجیل در فرج وظهور، زیاد دعا کنید؛ چراکه این کار، موجب فرج وخوش حالی شما است).
بنابراین، از دیگر تکالیف عاشقان امام زمان (عجل الله فرجه)، درخواست تعجیل فرج آن حضرت است. البتّه، توجّه به این نکته نیز ضروری است که:
اوّلاً، دعا زمانی به مرحله اجابت می رسد که دعا کننده شرایطی را در خود ایجاد نموده باشد که دعای او شرایط استجابت را داشته باشد.
ثانیاً، باید توجّه داشت که دعا هرگز جای عمل به وظایف دیگر را نمی گیرد؛ بلکه دعا در صورتی مفید است که همراه با عمل به سایر تکالیف دینی باشد.
علاوه بر موارد فوق، پایداری در راه ولایت اهل بیت (علیهم السلام)، استقامت در برابر مشکلات ونارسایی ها، کمک ومساعدت به هم نوعان، تحصیل علم وبه دست آوردن تخص های لازم، احیای شعائر اسلامی وپاسداری از ارزش های اصیل و... از جمله مسائلی هستند که اهتمام به آن ها سعادت وسلامت جامعه، به ویژه نسل جوان را تضمین می کند.
6. توبه از گناهان.
7. صدقه دادن برای سلامتی امام زمان (علیه السلام).
8. انجام اعمال عبادی مانند خواندن نماز وقرآن، زیارت نمودن به نیابت از امام زمان (علیه السلام).
9. توجّه به اماکنی که مورد عنایت امام زمان (علیه السلام) است نظیر مشاهد مشرّفه، مسجد سهله، مسجد جمکران و....
10. توسّل به امام زمان (علیه السلام) وزیارت آن حضرت، با زیارت ها ودعاهایی که در کتب ادعیه مانند مفاتیح الجنان آمده، واز آن جمله موارد ذیل است:
الف. دعای عهد که هر روز صبح بعد از نماز خوانده می شود: (اللهمَّ رَبّ النُّورِ الْعَظیم ورَبّ الْکُرْسِی الرَّفیع...)؛
ب. دعای (اللهمَّ عَرِّفْنی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی نَفْسَکَ...) این دعا در عصر روز جمعه خوانده می شود؛
ج. دعایی که برای برآورده شدن حاجات ذکر شده است، وبا این عبارت شروع می شود: إلهی عَظُمَ الْبَلاءُ وبَرِحَ الْخَفاءُ...؛
د. دعا برای سلامتی امام زمان (علیه السلام): (اللهمَّ کُنْ لِوَلِیکَ الْحُجَّةِ ابْنِ الْحَسَن...)؛
ه. دعای حضرت مهدی (علیه السلام) که با این عبارت آغاز می شود: (اللهمَّ ارْزُقْنا تَوْفیقَ الطَّاعَة وبُعْد الْمُصیبَة...)؛
و. زیارت آل یاسین.
جهت توضیح بیشتر به کتاب های وظیفة الانام وشیوه های یاری قائم آل محمّد (علیه السلام) مراجعه شود.
یاران امام مهدی (علیه السلام)
آن حضرت پس از قیام، به یارانی نیاز دارد که حدّاقل در یکی از عرصه ها بتوانند مفید واقع گردد، وآمادگی های فکری وفرهنگی ونظامی را کسب کرده باشد.
از سویی، یاران او، همه از جوانان خواهند بود، با نگاهی گذرا به تاریخ جوامع بشری، نقش دوران ساز وکلیدی جوانان در غالب حرکت های فرهنگی واجتماعی ونیز نهضت های حیات بخش پیامبران الهی کاملاً آشکار وروشن است.
تجربه تاریخ، بیانگر این مهم است که در هر حرکتی، از استعدادهای فکری ونهفته قشر جوان به صورت اصولی وصحیح بهره برداری شده است، دست آوردهای بسیار مهم وارزشمندی به دست آمده است.
در مقابل، زمانی که هدایت ورهبری گروه های جوان به دست افراد هوسران وقدرت طلب افتاده، جنایات وتراژدی های بسیار دهشتناکی به وقوع پیوسته است. در حالی که، در تفکّر دینی، بهادادن وشخصیت دادن واهتمام به جوانان، بسیار توصیه شده است.
برای روشن شدن این حقیقت، سزاوار است، سیره وعملکرد یکی از انبیای الهی در این زمینه، با بهره برداری منفی رهبران مستبد از نیروهای جوان در جنگ های جهانی اوّل ودوم مقایسه شود، تا آن گاه پی آمدهای استفاده از ظرفیت های قشر جوان، ونیز عدم استفاده وغفلت از آن آشکار گردد.
از این نظر، وقتی مجموعه روایات مربوط به قیام حضرت مهدی (عجل الله فرجه) را مطالعه می کنیم، با این حقیقت آشنا می شویم که زمینه سازان اصلی ظهور، واصحاب ویاران خاص آن حضرت در جریان تلاش برای تشکیل حکومت عدل جهانی، جوانان خواهند بود.
به عنوان مثال، یکی از شخصیت های وارسته وشجاعی که در آخر الزّمان با هدف اصلاح وضع نابسامان جوامع اسلامی قیام خواهد کرد، فردی به نام (سید حسنی) است.
به روایت امام صادق (علیه السلام) حسنی، یک جوان خوش چهره ونورانی است که علی رغم به دست آوردن قدرت وامکانات بسیار زیاد، آن گاه که از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) آگاه می شود، خود را به همراه سپاهیانش به امام (علیه السلام) می رساند، وبا آن حضرت بیعت می کند.
بنا به یک روایت، امام زمان (عجل الله فرجه) چند روز پیش از قیام، به وسیله ایشان، برای مردم مکّه پیامی می فرستند....
گذشته از این، وقتی حضرت علی (علیه السلام) به مناسبتی از یاران واصحاب امام عصر (عجل الله فرجه) سخن می گویند، در توصیف ویژگی های آنان این چنین می فرمایند:
(یاران قائم (عجل الله فرجه)، همه از میان جوانان خواهند بود، سال خورده در بین آن ها بسیار کم است، ونسبت سال خوردگان بر جوانان در بین اصحاب آن حضرت، همانند سرمه ای برای چشم، ونمک برای غذا است، وکم ترین بخش غذا را نمک تشکیل می دهد).(178)
این امر، ناشی از این است که جوان به دلیل داشتن فطرت پاک وصفای باطن در درجه اوّل، از استعداد وظرفیت بالای درک وتوان شناخت حقیقت، برخوردار است. علاوه بر آن، به واسطه شجاعت وشهامت زیادی که دارد، زودتر پذیرای حقایق می شود، ودر مقابل آن ها لجاجت وسرسختی بی مورد، به خرج نمی دهد.
اعتقاد به موعود در ادیان دیگر
آیا اعتقاد به مهدی موعود ومنجی جهانی، مخصوص شیعیان است؟
اعتقاد به مهدویت ومنجی جهانی اختصاص به شیعه ندارد؛ بلکه همه ادیان ومذاهب، به گونه ای به آن اعتقاد دارند.
در منابع حدیثی اهل سنّت، روایات در خصوص حضرت مهدی (علیه السلام) فراوان است. تفاوت نظر شیعه وسنّی در این است که اهل سنّت، عقیده دارد، مهدی در آخر الزّمان متولّد خواهد شد، ولی شیعه می گوید: حضرت متولّد شده، وهم اکنون زنده، ودر پس پرده غیبت هستند.
در ادیان غیر اسلامی مانند زردشتی، یهودی، مسیحی، بودایی، ادیان هندی و... اعتقاد به منجی وجود دارد، ودر منابع زردشتی (کتاب زند وکتاب جاماسب نامه)، منابع هندی (کتاب شاکمونی وکتاب دید)؛ انجیل، تورات، زبور و... به مسأله منجی جهانی اشاره شده است.
در کتاب جاماسب نامه آمده است: (مردی بیرون آید از زمین تازیان، از فرزندان هاشم، مردی بزرگ سر وبزرگ تن وبزرگ ساق، وبر دین جدّ خویش بوَد، با سپاه بسیار، وروی به ایران نهد، وآبادانی کند، وزمین پر داد کند).
در انجیل آمده است:
(کمرهای خویش را بسته، چراغ های خود را افروخته بدارید، وشما مانند کسانی باشید که انتظار آقای خودشان را می کشند که چه وقت، از عروسی مراجعت می کند، تا هروقت که آید، ودر را بکوبد، بی درنگ برای او باز کنند، خوشا به حال آن غلامان که آقای ایشان چون آید، ایشان را بیدار یابد! پس شما نیز مستعد باشید؛ زیرا در ساعتی که گمان نمی برید، به سر انسان می آید...).(179)
تورات می گوید:
(ونهالی از تنه یسّی) بیرون آمده، وشاخه ای از ریشه هایش خواهد شکفت، وروح خدا بر او قرار خواهد گرفت... مسکینان را به عدالت، داوری خواهد کرد، وبه جهت مظلومان زمین، به راستی حکم خواهد کرد... گرگ با برّه، سکونت خواهد کرد، وپلنگ با بزغاله، وگوساله وشیر وپرواری با هم، وطفل کوچک، آن ها را خواهند راند....(180)
بنابراین، اعتقاد به منجی جهانی واین که آینده جهان روشن است، در ادیان غیر اسلامی هم وجود دارد، واختلاف دین اسلام با دیگر ادیان در مصداق خارجی وخصوصیات شخصی منجی جهانی ومهدی است.
آگاهی امام زمان از اعمال ما
آیا امام زمان (علیه السلام) از اعمال ورفتار ما آگاه هستند؟
بنابر آن چه در قرآن مجید وروایات معصومین (علیهم السلام) آمده است، همه ائمّه واز جمله امام زمان (علیه السلام) از اعمال ورفتار ما آگاه هستند.
قرآن مجید می فرماید:
(وقُلِ اعْمَلُوا فَسَیری الله عَمَلکُمْ ورَسُوله والْمُؤمِنُون...)؛(181)
بگو: هر عملی می خواهید انجام دهید؛ پس خدا، رسولش ومؤمنان، عمل شما را می بینند....
در روایاتی که در تفسیر آیه آمده است، گفته شده که مراد از مؤمنان در این آیه، ائمّه معصومین (علیهم السلام) هستند؛ پس اصل آگاهی امام زمان (علیه السلام) از اعمال ورفتار ما امری مسلّم است، ولی چگونگی حصول این عمل از راه های مختلفی است از جمله:
1. خدای تبارک وتعالی به ایشان چشمی داده است که همه چیز را می بینند. حضرت عیسی (علیه السلام) که بعد از ظهور امام زمان (علیه السلام) می آید، وپشت سر آن بزرگوار نماز می خوانَد، طبق گفته قرآن مجید، از آن چه مردم در خانه هایشان ذخیره کرده بودند، وآن چه می خوردند، خبر می داد، بدون این که آن ها را در ظاهر دیده باشد،(182) با توجّه به این که مقام حضرت مهدی (علیه السلام) از حضرت عیسی (علیه السلام) بالاتر است، پس حتماً از اعمال ورفتار ما آگاهی دارد.
2. ملائکه بر امام زمان (علیه السلام) نازل می شوند، ونامه اعمال بندگان را به حضرت مهدی (علیه السلام) عرضه می کنند. در روایات آمده است که هفته ای دو بار، نامه اعمال بندگان به امام زمان (علیه السلام) عرضه می شود. در برخی از روایات می خوانیم که در روزهای دوشنبه وپنج شنبه، نامه اعمال بندگان به حضرت عرضه می شود:
(إِنَّ الْأَعْمال تعرض عَلَی النَّبِی (صلی الله علیه وآله وسلم) فی کُلِّ اثْنَینِ وخَمیس فَیعْلَمُها، وکَذلِکَ تعرض عَلَی الْأَئِمَّةِ (علیه السلام) فَیعْرِفُونَها).(183)
3. ملائکه بر حضرت نازل می شوند، واین علوم را بر ایشان القا می کنند. غیر از این راه ها، ممکن است راه های دیگری هم باشد که ما از آن ها بی خبریم.
البتّه این علم وآگاهی حضرت، به اعمال ورفتار ظاهری ما منحصر نمی شود؛ بلکه آن بزرگوار، از نیت های ما هم آگاه است.
نام حضرت مهدی در قرآن
آیا نام حضرت مهدی (علیه السلام) در قرآن آمده است؟
قرآن کریم برای معرّفی شخصیت های الهی، گاهی نام آن ها را ذکر می کند، وگاهی ویژگی ها را یادآور می شود، بدون ذکر نام آن ها.
همان گونه که از میان صد وبیست وچهار هزار پیامبر الهی، تنها نام حدود بیست وپنج نفر از آن ها در قرآن آمده، ونام دیگر پیامبران در قرآن نیامده است، وهمان گونه که نام هیچ یک از امامان معصوم (علیهم السلام) در قرآن نیامده، نام مبارک امام زمان (علیه السلام) هم در قرآن نیامده است: از میان چهارده معصوم، تنها نام پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) (محمّد) چهار بار در قرآن ذکر شده است: سوره آل عمران، آیه 144؛ سوره احزاب، آیه 40؛ سوره محمّد، آیه 2؛ سوره فتح، آیه 29.
اگر بنا بود نام امامی در قرآن بیاید، آمدن نام حضرت علی (علیه السلام) سزاوار بود، ولی علّت اصلی این که خداوند سبحان در قرآن کریم نام امامان معصوم (علیهم السلام) را ذکر نکرده است، خودش بهتر می داند، وشاید یکی از علّت های آن، جلوگیری از تحریف قرآن باشد.
ولی باید توجّه داشت، در عین حال که اسامی ائمّه (علیهم السلام) در قرآن نیامده است، آیات فراوانی در خصوص حضرت علی، امام زمان ودیگر ائمّه وجود دارد، که این آیات همراه با احادیثی که در تفسیر وتبیین آن ها وارد شده است، شخصیت امامان معصوم (علیهم السلام) را معرّفی می کند، مانند آیات تبلیغ؛(184) اکمال دین؛(185) ولایت؛(186) مباهله؛(187) تطهیر(188) سوره هَلْ أَتی و....
به همین شیوه، تشکیل حکومت جهانی که بعد از ظهور امام زمان (علیه السلام) خواهد بود نیز در آیات قرآن مطرح شده است، آیاتی از سوره توبه از وصف گسترش اسلام در سطح جهان نوید می دهد:
﴿...هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی ودینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّهِ ولَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾.(189)
مضمون این آیه که پیش گویی گسترش وهمه جانبه اسلام در سطح جهان است، هنوز تحقّق نیافته است، ووعده الهی، صدق است، ومَنْ أَصْدَقُ مِنَ الله حَدیثاً،(190) واین، در زمان حکومت جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) تحقّق خواهد یافت.
خداوند سبحان در آیه دیگری می فرماید:
﴿ولَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُونَ﴾؛(191)
ما پس از ذکر، در زبور نوشتیم که بندگان شایسته من، وارث زمین خواهند بود.
وعده مندرج در این آیه هم هنوز تحقّق نیافته، واین وعده، اشاره به تشکیل حکومت جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) است. آیات دیگری هم پیرامون حکومت جهانی امام زمان (علیه السلام) در قرآن هست، مانند آیه 55 سوره نور وآیه 5 سوره قصص.
آیا تنها ذکر نام مهدی (علیه السلام) دردی را دوا می کند؟ آیا اگر نام حضرت در قرآن برده می شد، امکان نداشت در طول تاریخ، شیادان وافراد شهرت طلب از آن سوء استفاده نکنند، یا افرادی، روی غرض های خاص، وجود حضرت را انکار نمایند؟ تجربه تاریخی نشان داده است که اگر هم در قرآن - صراحتاً - نام حضرت برده می شد، باز در طول تاریخ، مدّعیان دروغین مهدویت پیدا می شدند، ونام خود را امام زمان ومهدی موعود می گذاشتند، تا از آب گل آلود، ماهی بگیرند، واز نام او وانتظار مردم، استفاده نادرست کنند، مگر خدا نام پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را در انجیل نبرد، وگروه های مغرض، از آن بهره برداری ناجوان مردانه نکردند؟؛ بنابراین، مسأله مهم، بیان ویژگی های دیگر حضرت است تا افراد آگاه، با شناخت آن ها، مهدی واقعی را از مدّعیان دروغین مهدویت باز شناسند.


 

 

 

 

 

 

 

پاورقی:

-----------------

(1) علاّمه مجلسی، بحار الانوار، ج53، ص9.
(2) احمد عزیزی، کفش های مکاشفه.
(3) شیخ صدوق، ابو جعفر محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، تهران: دار الکتب الاسلامیة، 1359ق، ج2، صص432،423.
(4) میر محمّد صادق خاتون آبادی، کشف الحق، ص34.
(5) احمد سیاح، فرهنگ جامع نوین، ج1 و2، ص814.
(6) همان.
(7) طریحی، مجمع البحرین، ص622.
(8) فرهنگ جامع نوین، ص272.
(9) راغب اصفهانی، مفردات، ص159.
(10) حاج میرزا حسین طبرسی نوری، نجم الثّاقب، ص18.
(11) حضینی، الهدایة الکبری، صص248 و357.
(12) نهلا غروی نایینی، محدّثات شیعه، ص284.
(13) شیخ حرّ عاملی، اثبات الهداة، ج7، ص137، ح670.
(14) کارل گریمبرگ، تاریخ بزرگ جهان، ترجمه سید ضیاء الدّین دهشیری، ج3، ص129.
(15) کمال الدّین، ج2، ص416.
(16) بحار الانوار، ج53، ص9.
(17) ر. ک: بحارالانوار، ج38 و53.
(18) تاریخ بزرگ جهان، ج3، ص293.
(19) کمال الدّین وتمام النّعمة، ج2، ص130.
(20) لطف اللَّه صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ص238.
(21) ینابیع المودّة، ص512.
(22) کمال الدّین وتمام النّعمة، ص240.
(23) منتخب الاثر، ص240، به نقل از بحار الانوار.
(24) سیدة الاماء، نخ.
(25) همان، ص206.
(26) علاّمه سید محسن امین، بر ستیغ آرمان ها (ترجمه اعیان الشّیعه)، ص35.
(27) راوندی، نوادر، ج5، ص392.
(28) بر ستیغ آرمان ها، صص40 - 39.
(29) همان.
(30) سید جمال الدّین حجازی آخرین سفیر، ص 28.
(31) بحار الانوار (ترجمه)، ج13، ص203.
(32) بحار الانوار، ج51، ص7.
(33) شیخ عبّاس قمی، مفاتیح الجنان، ص854.
(34) بحار الانوار، ج50، ص114.
(35) رسول جعفریان، حیات فکری وسیاسی امامان شیعه، ج2، ص187.
(36) همان، ص183.
(37) سوره اعراف، آیه 188.
(38) جوادی آملی، تفسیر موضوعی.
(39) تفسیر موضوعی، ذیل آیه (اللهُ یتَوَفَّی الْانْفُس حینَ مَنامها...).
(40) حکیمی، محمّدرضا، خورشید مغرب، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1360ش، صص151 - 140.
(41) سوره انبیاء، آیه 106.
(42) سوره تکویر، آیه 27.
(43) مکارم شیرازی، ناصر، مهدی انقلابی بزرگ، قم: مطبوعاتی هدف، چاپ دوم، صص122 - 121.
(44) الارشاد، قم: مکتبة بصیرتی، ص346.
(45) طبرسی، مجمع البیان، تهران: شرکة المعارف الاسلامیة، 1379ق، ج7، ص66.
(46) طبرسی، همان کتاب، ص67.
(47) تورات، ترجمه فارسی توسّط وِلیم کِلِن فسّیس اِکِسّی به دستور مجمع مشهور بِرِتِش فاین بَیبَل سُسَیتی، چاپ لندن، 1856م، ص1030.
(48) سوره قصص، آیه 6.
(49) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج19، ص29، حکمت 205.
(50) سوره قصص، آیه 6.
(51) مقاتل الطّالبیین، ص359.
(52) سوره نور، آیه 55.
(53) طبرسی، مجمع البیان، ج7، ص152.
(54) همان، ج1، ص257، به نقل از: حکیمی، محمّد، عصر زندگی وچگونگی آینده انسان واسلام، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1374ش، ص 36 - 35.
(55) ر. ک: قمی، شیخ عبّاس، مفاتیح الجنان، دعای ندبه، اصل عبارتی که در دعای مزبور آمده چنین است: (أَینَ الطَّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاء).
(56) ر. ک: همان، زیارت امام حسین در روز عاشورا. در بخشی از زیارت یادشده چنین آمده است: (فَاَسْئَلُ اللهَ الَّذی اکْرَمَ مَقامَکَ واَکرَمَنی أَنْ یرزُقَنی طلب ثارِکَ مَعَ إِمام مَنصُور مِن اَهل بَیتِ مُحَمَّد (علیهم السلام)).
(57) همان جا.
(58) القندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودّة، نجف: مکتبةالحیدریة، 1411ق، ص590، به نقل از: موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام، قم: دارالمعروف، 1415ق، ص659، ح688.
(59) در برخی از تفاسیر، کلمه (والعصر) به وجود حضرت مهدی علیه السلام تفسیر شده است.
(60) علم الیقین، ج2، ص793، به نقل از موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام، ص 668 - 669، ح710.
(61) شیخ صدوق، ابو جعفر محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، تهران: دارالکتب الاسلامیة، 1359ق، ج1، ص317، ح4؛ به نقل از موسوعة کلمات الامام الحسین، ص661، ح693.
(62) همان، ج1، ص317، به نقل از موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 656 - 655، ح703.
(63) کلینی، محمّد بن یعقوب، الکافی، ج8، ص37، به نقل از حکیمی، محمّد، همان، ص293.
(64) جلال الدّین عبد الرّحمان سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص246.
(65) امام الصّادق والمذاهب الاربعه، ج2، ص555، به نقل از مقدّمة البیض ابن عبدالبر، ص9.
(66) مقدّمه موطأ، ص12، از عبد الوهاب وعبد اللّطیف.
(67) منظور ما از (مهدی نوعی) همین است، وگرنه اهل سنّت نیز آن حضرت را فاطمی وحسینی می دانند.
(68) بشراوی، الاتحاف، باب خامس، ص180، ذیل فصل الثّانی عشر من الائمّة ابو القاسم محمّد.
(69) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص281.
(70) محمّد صالح حسینی ترمذی، مناقب مرتضوی، باب دوم، ص139.
(71) عبد اللَّه بسمل، ارجح المطالب فی عدّ مناقب اسد اللَّه الغالب، چاپ لاهور، در باب منحصر بودن امامت در دوازده نفر، ص436.
(72) مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، الفصل السّابع فی فضائل الحسین، ص146.
(73) باب 54، ص 168.
(74) باب 56، ص 258.
(75) باب 77، ص 445؛ باب 94، ص492.
(76) ص 258.
(77) فرائد السّمطین، ج2، ص132، حدیث 430.
(78) همان، 2، ص313، حدیث563.
(79) ینابیع المودّة، باب 58، ص258.
(80) فرائد السّمطین، باب77، ص445.
(81) الاتحاف بحبّ الاشراف، چاپ ادبیه مصر، ص 165،146.
(82) الفصول المهمّه، فصل 8، ص265.
(83) فرائد السّمطین، ج2، ص337، حدیث 591.
(84) ینابیع المودّة، باب 80، ص454.
(85) فرائد السّمطین، ج2، ص336، حدیث 590.
(86) سوره شعراء، آیه 4.
(87) ینابیع المودّة، باب 80، ص454 وباب 86، ص471.
(88) الفصول المهمّة، فصل ثانی عشر، ص310،309.
(89) فرائد السّمطین، ج2، ص319، حدیث 571.
(90) مقتل الحسین، ج1، فصل سابع فی فضائل الحسن والحسین، ص96.
(91) ابن اثیر در اسد الغابه می گوید: ابو سلمی چوپان شتران رسول خدا بود، نامش را (حریث) گفته اند. ابن حجر نیز در الاصابه چنین گفته است: نا گفته نماند حدیث فوق را در فرائد از خوارزمی نقل کرده است.
(92) سوره بقره، آیه 285.
(93) در نسخه فرائد (شبح) ودر نسخه مقتل خوارزمی (من سنح نور من نوری) است.
(94) ینابیع المودّة، باب93، ص487.
(95) مقتل الحسین، ج1، فصل سابع فی فضائل الحسن والحسین، ص94.
(96) فرائد السّمطین، ج2، ص321، حدیث 572.
(97) در لفظ مقتل الحسین (الزّائد) با (زاء) است یعنی دورکننده دشمنان از حوض.
(98) (وارد) کسی است که قبل از قافله وارد محلّی می شود، نظیر: (فارسلوا واردهم فادلی دلّوه).
(99) ینابیع المودّة، باب 94، ص494.
(100) کمال الدّین وتمام النّعمة، ص482.
(101) شیخ طوسی، الغیبة، ص204؛ نعمانی، الغیبة، تهران: مکتبة الصّدوق، ص154؛ مجلسی، بحار الأنوار، تهران: المکتبة الاسلامیة، 1393ق، ج51، ص150؛ ور.ک به: اصول کافی، تهران: مکتبة الصّدوق، 1381ق، ج1، ص337.
(102) شیخ طوسی، همان کتاب، ص 207 - 203؛ صافی، منتخب الاثر، باب 47، ص 315 - 314.
(103) صافی، همان کتاب، فصل 1، باب 8، ص101، ح4.
(104) صافی، آیت اللَّه لطف اللَّه، نوید امن وامان، تهران: دار الکتب الاسلامیة، ص 178 - 177.
(105) حرّ عاملی، اثبات الهداة، ج6، ص437؛ کلینی، همان کتاب، ج1، ص337؛ طوسی، همان کتاب، ص202؛ صدوق، همان کتاب، ص481؛ صافی، منتخب الأثر، فصل 2، باب 28، ص269؛ نعمانی، همان کتاب، ص166.
(106) شیخ صدوق، کمال الدّین وتمام النّعمة، باب 44، ص480، ح4؛ مجلسی، همان کتاب، ج51، ص152؛ صافی، منتخب الأثر، فصل 2، باب 25، ص268، ح3.
(107) مرحوم شیخ مفید آغاز غیبت صغری را از سال تولّد آن حضرت (سال 255) حساب کرده است (الارشاد، ص346) وبا این محاسبه، دوران غیبت صغری، 75 سال می شود. طبعاً نظریه مرحوم مفید از این لحاظ بوده است که حضرت مهدی در زمان حیات پدر نیز حضور ومعاشرت چندانی با دیگران نداشته، واز نظر کلّی، غایب محسوب می شده است. گویا بر اساس همین ملاحظه است که محقّقانی مانند: طبرسی، سیدمحسن امین، وآیت اللَّه سیدصدرالدّین صدر نیز آغاز غیبت صغری را از سال میلاد آن حضرت، ومدّت آن را 74 سال دانسته اند (اعلام الوری، ص444؛ اعیان الشّیعة، بیروت: دارالتّعارف للمطبوعات، ج2، ص46؛ المهدی، بیروت: دار الزّهراء، 1398ق، ص181).
(108) صدر، سید صدر الدّین، المهدی، بیروت: دار الزّهراء، 1398ق، ص183؛ پیشوای دوازدهم، امام زمان، نشریه مؤسّسه در راه حق، ص38.
(109) شیخ سلیمان قندوزی، ینابیع المودّة، بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، ج3، باب 71، ص82.
(110) نعمانی، غیبت، ص173.
(111) همان، ص173.
(112) همان، ص170؛ نیز ر.ک به: منتخب الأثر، فصل 2، باب 26، ص 253 - 251.
(113) چنان که طبق نقل شیخ طوسی، حدود ده نفر در بغداد به نمایندگی از طرف محمّد بن عثمان فعالیت می کردند (الغیبة، ص225).
(114) توقیع به معنای حاشیه نویسی است، ودر اصطلاح علمای شیعه به نامه ها وفرمان هایی که در زمان غیبت صغری از طرف امام به شیعیان می سیده، توقیع می گویند.
(115) صدر، المهدی، ص189.
(116) امین، سید محسن، أعیان الشّیعة، ج2، ص48.
(117) طوسی، الغیبة، ص 258 - 257.
(118) کلینی، اصول کافی، ج1، ص518، ح5.
(119) کلینی، همان کتاب، ص521، ح14 و15.
(120) طبرسی، اعلام الوری، ص444.
(121) طوسی، الغیبة، تهران: مکتبة نینوی الحدیثة، ص214.
(122) طوسی، همان کتاب، ص 216.
(123) طوسی، الغیبة، ص 215.
(124) طوسی، همان کتاب، ص 216.
(125) طوسی، همان کتاب، ص216.
(126) طوسی، همان کتاب، ص217.
(127) دکتر حسین، جاسم، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ترجمه دکتر سید محمّد تقی آیت اللّهی، تهران: مؤسّسه انتشارات امیر کبیر، چاپ اوّل 1367ش، ص 156 - 155.
(128) طوسی، همان کتاب، ص221.
(129) همان، ص219.
(130) همان، ص 220 - 219.
(131) همان، ص 220؛ بحار الأنوار، ج51، ص349.
(132) طوسی، همان کتاب، ص220؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج51، ص350؛ طبرسی، اعلام الوری، الطبعة الثّالثة، ص452؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمّة، تبریز: مکتبة بنی هاشمی، 1381ق، ج3، ص322.
(133) طوسی، همان کتاب، ص221.
(134) طوسی، همان کتاب، ص223.
(135) طوسی، همان کتاب، ص222؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج51، ص351.
(136) طوسی، همان کتاب، ص 227 - 226؛ مجلسی، همان کتاب، ج51، ص355.
(137) طوسی، همان کتاب، ص 227،225،224.
(138) طوسی، همان کتاب، ص240.
(139) مجلسی، همان کتاب، ج51، ص356؛ ور.ک به: طوسی، همان کتاب، ص236.
(140) دکتر حسین، جاسم، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ اوّل 1367ش، ص199.
(141) طوسی، همان کتاب، ص 238.
(142) سَیمَری وصَیمَری نیز گفته شده است (صدر، محمّد، تاریخ الغیبة الصّغری، بیروت: دار التّعارف للمطبوعات، چاپ اوّل 1392ق، ص412).
(143) طوسی، همان کتاب، ص445.
(144) طوسی، همان کتاب، ص242.
(145) قیام شخصی به نام سفیانی وصدای آسمانی از علامت هایی هستند که در آستانه ظهور امام، رخ خواهد داد.
(146) طوسی، الغیبة، ص 243 - 242؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج51، ص361؛ طبرسی، همان کتاب، ص445؛ صدر، همان کتاب، ص15.
(147) طوسی، همان کتاب، ص243.
(148) طوسی، همان کتاب، ص242.
(149) احتجاج، ج2، ص470؛ بحار الانوار، ج53، ص181؛ کشف الغمّة، ج2، ص531.
(150) وسائل الشّیعه، ج18، ص101.
(151) مکارم شیرازی، ناصر، مهدی انقلابی بزرگ، قم: مطبوعاتی هدف، چاپ دوم، ص250.
(152) کلینی، اصول کافی، تهران: مکتبة الصّدوق، 1381ق، ج1، ص338.
(153) مجلسی، بحار الأنوار، تهران: المکتبة الاسلامیة، 1393ق، ج52، ص93؛ ج36، ص250.
(154) مجلسی، همان کتاب، ص92.
(155) طوسی، الغیبة، ص177؛ مجلسی، همان کتاب، ص92؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمّة، تبریز: مکتبة بنی هاشمی، 1381ق، ج3، ص22.
(156) ینابیع المودّة، ج2، ص217.
(157) نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، خطبه 15.
(158) بحار الانوار، ج52، ص125.
(159) سوره قصص، آیه 6.
(160) نوبختی، فرق الشّیعة، نجف: المطبعة الحیدریة، 1355ق، ص27؛ شهرستانی، الملل والنّحل، قم: منشورات الرّضی، ج1، ص132.
(161) نوبختی، فرق الشّیعة، ص 68 - 67.
(162) ابن طقطقی، محمّد بن علی، الفخری، بیروت: دار صادر، 1386ق، ص 166 - 165.
(163) ابو الفرج الاصفهانی، مقاتل الطّالبیین، نجف: المکتبة الحیدریة، 1385ق، ص193.
(164) ابو الفرج الاصفهانی، همان کتاب، ص195.
(165) ابو الفرج الاصفهانی، همان کتاب، ص162.
(166) شهرستانی، همان کتاب، ج1، ص148.
(167) شهرستانی، همان کتاب، ص150.
(168) نوبختی، فرق الشّیعة، ص 80 و83.
(169) نوبختی، همان کتاب، ص96.
(170) کلینی، اصول کافی، ج1، ص377.
(171) (اَللَّهُمَّ عَرِّفْنی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دینی...)، همان، ج1، ص377، ح5.
(172) همان، ج1، ص54، ح10.
(173) بحار الانوار، ج52، ص181.
(174) اثباة الهداة، ج3، ص422، روایت 14.
(175) غیبة نعمانی، ص200، ح16.
(176) میزان الحکمة، ج4، ص531.
(177) کمال الدّین وتمام النّعمة، ج2، ص485.
(178) (اصحاب القائم شباب لا کهول فیهم...)، بحار الانوار، ج52، ص334، ح63.
(179) انجیل لوقا، فصل 12، بند 35 و36.
(180) تورات اشعیای نبی، فصل 11، بند 10 1.
(181) سوره توبه، آیه 105.
(182) سوره آل عمران، آیه 49.
(183) بحار الانوار، ج5، ص329.
(184) سوره مائده، آیه 67.
(185) سوره مائده، آیه 3.
(186) سوره مائده، آیه 55.
(187) سوره آل عمران، آیه 61.
(188) سوره احزاب، آیه 33.
(189) سوره توبه، آیه 3؛ سوره صف، آیه 9.
(190) سوره نساء، آیه 87.
(191) سوره انبیاء، آیه 105.