مولود مسعود مهدی موعود (علیه السلام)

مولود مسعود مهدی موعود (علیه السلام)

نویسنده: محمد باقر شریعت پناه اصفهانی

فهرست

تقدیم
مقدمه
آرزوی آمدن مصلح
حجیت قرآن وسنت
مهدی موعود در قرآن
تشابه امام زمان به نجات بخش یهود
در پاسخ به این اتهام تشبیه امام زمان شیعه به نجات بخش یهود
حضرت مهدی موعود ملل
مهدی موعود ودین جدید
مبدأ انحراف از کجاست؟
منتقم آل محمد
خلفای دوازده گانه پیامبر اسلام
آخرین خلیفه پیامبر اکرم
ماجرای تولد مهدی موعود در شب نیمه شعبان در کتب شیعه
مشاهدات احمد بن اسحاق قمی
نمایان شدن حضرت مهدی به هنگام وفات پدرش
نگاهی به روایت احمد بن عبید الله
تشابه غیبت حضرت مهدی وتردید شیعیان وی به ماجرای اصحاب کهف
تشابه ناپدید شدن حضرت مهدی به ناپدید شدن حضرت مسیح
مگر حضرت مسیح زنده است؟
فرار مصلح از میان جامعه
آیا حضرت موسی یک مصلح ونجاتبخش نبود
برنامه زندگی واهداف حضرت مهدی از زبان پدرش
علت اصلی انکار مهدی
مهدی دوازدهمین نفر از خلفای راشدین از نظر اهل سنت
کتاب جدید مهدی موعود

سخن آخر

تقدیم

به سرورم حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف،
آن که اگر یک ثانیه زودتر بیاید جهان خلقت به تعداد تمامی جاندارانش ثانیه های خوشبختی را زودتر خواهد داشت، تا چه رسد به یک دقیقه ویک ساعت ویک روز زودتر!

مقدمه
بسم الله الرحمن الرحیم

(السَّلامُ عَلَی الْمَهْدی، اَلّذی وَعَدَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ الاْمَمَ اَنْ یجْمَعَ بِهِ الْکَلِمَ ویلُمَّ بِهِ الشَعَثَ ویمْلاَ بِهِ الاْرْضَ قِسْطاً وعَدْلاً بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلْمَاً وجَوْراً).
اخیراً مقاله ای تحت عنوان (مهدی موعود یا مهدی موهوم؟)
(نگاهی به عمود خیمه خرافات روحانیت)
توسط آقای عبدالرحیم ملازاده در اینترنت منتشر شده که اعتقاد شیعیان به تولد وغیبت امام زمان (علیه السلام) از نسل امام حسن عسکری (علیه السلام) را ساخته روحانیت شیعه قلمداد کرده است، نگارنده بعد از مطالعه مقاله مزبور بر آن شدم که توضیحی مختصر در این باره بنویسم.
از آن جایی که خود نویسنده آقای ملازاده در مقاله خود مشخصات مهدی واقعی را از دیدگاه روایات صحیحه (در نزد اهل سنت) بیان داشته است، اینجانب دیگر چندان نیازی برای اثبات واقعیت اعتقاد به مهدی موعود از دیدگاه آیات شریفه قرآنی وروایات صحیحه (در نزد شیعه) نمی بینم چرا که خود نویسنده تا نیمه راه را آمده ودر مقاله خود نوشته است:
(در میان مسلمین مشهور است که مردی مصلح از اهل بیت نبوت به نام مهدی ظهور خواهد کرد که مهمترین ویژگی او طبق احادیث درست وصحیح عبارت است از این که:
1. اسمش با اسم پیامبر (صلی الله علیه وآله) واسم پدرش با اسم پدر پیامبر (صلی الله علیه وآله) یکی بوده.
2. دین وکتاب جدید نیاورده بلکه به سنت پیامبر عمل خواهد کرد.
3. به همه سنت ها عمل کرده وبدعت ها را محو خواهد کرد.
4. در آخر زمان دین اسلام را بپا داشته.
5. زمین را که پر از جور وظلم گشته پر از عدل وداد خواهد نمود.
6. صلیب را شکسته وخنزیر را به قتل خواهد رساند (که کنایه از شکست مسیحیت می باشد).
7. برای کمک ونصرت اسلام ومسلمین خواهد آمد.
8. بین نژادها تفاوت قایل نمی شود.
9. مهدی مورد اشاره در احادیث صحیح حقیقتی است ثابت....
10. مصلحی است از امت محمد (صلی الله علیه وآله) وخداوند او را تأیید نموده وموفق می دارد.
11. دین اسلام کامل است هیچ ربطی به آمدن ونیامدن او ندارد.
12. هنگام آمدن هم چیزی به دین اضافه ویا کم نمی کند.)(1)
از این رو بعد از قبول واقعیت مصلح موعود، سخن گفتن در مورد روایات مورد اختلاف آسان خواهد نمود.
آرزوی آمدن مصلح
اینجانب شب وروز از خدای خویش می خواهم که خدایا! آن مهدی موعودی را که رسول گرامی اسلام حضرت محمد بن عبد الله (صلی الله علیه وآله) وامیر المؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) وعده ظهورش را به ما داده اند، هر چه زودتر به داد ما برسان، تا به دست آن حضرت این اختلافاتی که در شناختن حق در میان مسلمین وبلکه تمامی انسان ها به وجود آمده است برطرف گردد وهمه مردم بتوانند حق را از باطل تشخیص دهند واز حق پیروی کرده وبه سوی صراط مستقیم بروند.
مناسب است که هر فرد مسلمان معتقد به مهدی موعود این دعا را در هر شب وروز ودر هر نماز واجب ومستحب خود بکند تا با آمدن آن حضرت حق از باطل وسره از ناسره شناخته شود.
(اَللّهُمَّ صَلَّ عَلی مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد... وَاهْدِنا بِالْمَهْدِی الْمَوْعُودِ لِمَا اخْتُلِفَ فیهِ مِنَ الْحَقِّ بِاِذْنِکَ اِنَّکَ تَهْدی مَنْ تَشاءُ اِلی صِراط مُسْتَقیم).
بنابراین سخن گفتن از تک تک روایات مربوط به مشخصات وعملکردهای مهدی موعود یا امام زمان شیعیان، ونقد وبررسی صحت وسقم آنها فعلاً ضرورتی ندارد چرا که وقتی مهدی موعود بیاید اختلاف انگور واُزوم وعنب واستافیل برطرف خواهد شد وهمه خواهند فهمید که نجاتبخش جهان، موعود واقعی تمام ادیان آسمانی بوده است.

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم  * * * چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

با آمدن مهدی موعود معلوم می شود که:
چند درصد از نسخه روایات شیعه درباره امام زمان برابر با اصل بوده است.
یا چند درصد از روایات اهل سنت درباره مهدی موعود این چنین بوده است.
از این رو من فکر نمی کنم که یک مسلمان شیعه مذهب یا سنی مذهب نیاز به آمدن (مصلح جهان، عمل کننده به سنت پیامبر، محو کننده بدعت ها، بپا دارنده اسلام کامل، پرکننده جهان از عدل وداد، نابود کننده جهان مسیحیت که تفاوتی میان نژادها قایل نمی شود) را احساس نکند، همچنان که در مقاله مذکور از مشخصات مهدی موعود شمرده شده است.
حجیت قرآن وسنت
آقای د.عبدالرحیم ملازاده، در قسمتی از مقاله خود می نویسد:
در قرآن هیچ خبری از این امام زمان کذایی نیست مگر به زور تحریف آیات وتأویل آن به روش باطنیه که در واقع جنگ با قرآن است.
نویسنده در مقاله خودش (قرآن را تنها حجت الهی بر زمین دانسته) و(هدایت الهی را منحصر به قرآن شمرده است)
در حالی که از حجیت سنت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) غفلت نموده چرا که فروعات بسیاری از اعمال عبادی مسلمانان از قبیل نماز وروزه وحج و... در سنت آمده است نه در قرآن.
اگر به آیه شریفه (مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اَطاعَ الله).(2)
یا آیه شریفه (اَطیعُوا اللهَ واطیعُوا الرَّسُولَ واُولِی الاْمْرِ مِنْکُم);(3) توجه کنیم روشن می شود که حجیت قرآن وکامل بودن دین اسلام در سایه اطاعت از رسول واولی الامر می باشد. چنان که تبیین وتفصیل مواد کلی قانون اساسی در بعضی از مواد به مجریان قانون وقوای مقنّنه وقضاییه واگذار می گردد. بنابراین اگر نامی از مهدی موعود در قرآن نیامده دلیل موهوم بودن این امر نیست، چرا که به گفته خود نویسنده در اخبار واحادیث صحیحه ظهور مهدی موعود مطرح شده است. از این رو وظیفه شرعی هر مسلمان است که در این نوع مسایل دو نکته را توجه نمایند.
1. مراجعه به سنت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) بویژه در موارد اختلافی;(4)
2. مراجعه به اولی الامر که از قدرت استنباط برخوردارند.(5)
بنابراین از نویسنده محترم سؤال می کنم:
آیا امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) که وصی رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) بود یکی از مصادیق اولی الامر (الذین یسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ) نیست؟
اگر پاسخ ایشان مثبت باشد عقل وشرع حکم می کند که در مورد مهدی موعود نیز که ظاهراً مورد اختلاف میان شیعیان واهل سنت است به گفته های آن حضرت در نهج البلاغه مراجعه کنند.(6)
مهدی موعود در قرآن
خدای متعال می فرماید: (هُوَ الذّی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی ودَینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدینِ کُلّهِ...);(7)
او - خدا - کسی است که فرستاده اش محمد (صلی الله علیه وآله) را با راهنمایی ودین واقعی به سوی مردم گسیل داشت تا آن دین واقعی را بر تمام دین های جهان چیره سازد.
ودر آیه دیگر می فرماید: (ولَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ اَنَّ الاَْرْضَ یرِثُها عِبادِی الصّالِحُون);(8)
همانا ما در کتاب مزامیر (حضرت داود (علیه السلام)) نوشتیم بعد از یاد (خدا)، این که زمین را بندگان نیکوکار من به ارث خواهند برد.
ونیز در سوره نور می فرماید: (وَعَدَ اللهُ الذّینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الاْرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الذّینَ مِنْ قَبْلِهِمْ ولَیمَکِنَّنَ لَهُمْ دینَهُم الذّی ارْتَضی لَهُمْ ولَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ اَمْناً یعْبُدُونَنی لا یشْرِکُونَ بی شَیئاً ومَنْ کَفَرْ بَعْدَ ذلِکَ فَاؤُلئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ).(9)
خدای متعال به بعضی از کسانی که از شما (مسلمانان) ایمان آورده وکارهای شایسته انجام داده (می دهند) وعده داده است که حتماً ایشان را در زمین جانشین (نسلهای قبلی) سازد همچنان که کسانی را که قبل از آن مؤمنان خاص بودند جانشین پیامبران قبلی ساخت وحتما دین این مؤمنان خاص را که برای ایشان پسندیده است برایشان قدرتمند وفراگیر خواهد ساخت وحتماً امنیت را برای ایشان بعد از ترسی که بر ایشان چیره بوده (وخواهد بود) به ارمغان خواهد آورد تا مرا بپرستند وچیزی را بر من شریک قرار ندهند (شرک از جامعه رخت بربندد) وهر کس بعد از درک این وعده الهی کفر ورزد (آن را انکار نماید) پس ایشان همان نابکارانند.
آیا این وعده های الهی درباره بعضی از مؤمنان وصالحان تاکنون محقق شده است؟
اگر محقق شده است، پس چرا از این همه فساد، ظلم وعملکردهای نادرست حُکّام به ظاهر مسلمان در کشورهای اسلامی ونیز از روحانیت شیعه در ایران ناله می کنید؟
شاید دین مورد رضایت خدا همین است که پیاده شده است، وشاید این حکام جور وروحانیون مصداق همان صالحان باشند که خدای متعال وعده به ارث گذاشتن زمین بدیشان واستخلافشان در زمین را در قرآن داده بود که هم اکنون بدان رسیده اند!
واگر وعده خدا در این مورد هنوز محقق نشده است که حق هم همین است پس برای نجات از این همه ظلم وفساد وجور ونابسامانی، باید از خدای خویش بخواهیم که به این وعده های خود جامه عمل بپوشاند. وهر چه زودتر آن دین حق صالحان ومؤمنان مورد نظر را در روی زمین چیرگی وخلافت بخشد وزمین را از آن نیک مردان گرداند که در آن هنگام مصداق واقعی صالحان ومؤمنان معلوم خواهد شد ومهدی موعود رهبر آن صالحان ومؤمنان خواهد گردید.
با تحقّق این وعده الهی معلوم می گردد که مشخصات مهدی موعود، هم در قرآن به طور اجمال وهم در سنت به طور تفصیل آمده بوده است چرا که کسی که طبق روایات صحیحه زمین را پر از عدل وداد خواهد کرد واسلام واقعی را پیاده خواهد نمود مصداق واقعی صالحان در آیه 105 سوره انبیاء ومصداق کامل (الذین آمنوا منکم وعملوا الصالحات) در آیه 55 سوره نور می باشد.
مشخصات دیگر مهدی موعود یا امام زمان شیعیان کما بیش در آیات دیگر قرآن آمده است که بعد از رفع شدن بعضی از ابهامات خود به خود برای خوانندگان معلوم می گردد.
تشابه امام زمان به نجات بخش یهود
آقای د.عبد الرحیم ملازاده به گفته خودش با الهام از کتاب (بذل المجهود فی اثبات مشابهة الرافضة للیهود) نوشته عبد الله الجمیلی، درباره تشابهات رفتار وکردار مسیح مزعوم یهود وامام زمان امامیه می نویسد:
(محقق وپژوهشگری که در رفتار وصفات مسیح مزعوم وامام زمان امامیه اندیشه وبررسی می نماید تشابهات وتوافقات زیادی را در این دو موهوم مجعول می بیند که ثابت می کند هر دو از یک منبع واز یک کینه سرچشمه گرفته است، وبنابر آن چه که سابقاً از منابع یهود ومنابع امامیه نقل شد می توان نتایج ذیل را با وضوح تمام به دست آورد:
1. مسیح مزعوم یهود بعد از ظهور خودش بنا به زعم آنها همه یهودیان را که در دنیا پراکنده اند در بیت المقدس جمع می کند، وامام زمان مزعوم نیز وقتی که بزعم امامیه قیام می کند همه شیعیان را جمع نموده ومحل اجتماعشان هم کوفه خواهد بود!
2. مسیح مزعوم یهود بنا به پندار آنها مرده ها را زنده نموده واز قبرهایشان بپا خواسته وبه ارتش او ملحق می شوند.
وامام زمان مزعوم نیز مرده های شیعیان را زنده نموده تا به ارتش او ملحق شوند!
3. مسیح مزعوم یهود بعد از قیام خودش جثه های گناهکاران را از قبرهایشان بیرون آورده تا یهودیان نظاره گر شکنجه آنها شوند، وامام زمان مزعوم نیز بنا به زعم جاعلانش جثه های یاران رسول را از قبرهایشان درآورده تا شکنجه نماید!
4. مسیح مجعول یهود همه کسانی را که بر یهود ظلم وستمی نموده اند محاکمه وقصاص می نماید،
وامام زمان مجعول نیز همه کسانی را که بر شیعیانش ظلم نموده اند محاکمه وقصاص می نماید.
5. مسیح مجعول یهود دو سوم بشر را می کشد
وامام زمان مجعول روحانیت امامیه نیز دو سوم بشر را می کشد.
6. وقت قیام مسیح مجعول اجسام یهودیان تغییر کرده ومثل اعمارشان طولانی می گردد.(10) ووقت قیام قائم مجعول اجسام امامیه نیز تغییر کرده وقدرت هر کدام به اندازه چهل نفر گشته ومردم را زیر دست وپای خود له می کنند.(11)
7. در وقت قیام مسیح مزعوم خیرات ونعمت های زمین فراوان گشته بنا به زعم آنها از کوه ها شیر وعسل جاری می گردد، واز زمین خمیر مایه ولباس پشمی بیرون می آید، ودر وقت قیام امام زمان مجعول نیز چنین شده ودر کوفه جوی آب وشیر جاری می گردد که شیعیانش از آن می خورند.
8. مسیح یهودیان مجعول وموهومی است که وجود نداشته ونخواهد داشت وامام زمان امامیه نیز موهومی است که حقیقت نداشته وهر دو آنها از جعلیات روحانیت دو ملت است که برای استحمار اتباع خویش ساخته اند، لیکن این مجعول امامیه بر دین مسلمانان ضررهای فراوان داشته است که بنام او فتنه ها بپاخواسته است. وسبب تأکید ما بر ارتباط این پندار جعلی دلایل ومدارکی است که در کتب امامیه آمده است از آن جمله که امام زمانشان:
1. خدا را با عبری می خواند نه به عربی، در صورتی که مدعی هستند او از نسل پیامبر عربی است.
2. شهرها را با تابوت یهود فتح می کند وسنگ وعصای موسی همراه اوست ومنّ وسلوی نیز به همراه دارد.
3. به حکم آل داود حکم می کند نه به حکم قرآن.
آیا همه این توافقات وتشابهات حرفی در باورها وکردار دلیل بر وحدت منشأ اعتقادی نمی باشد).
در پاسخ به این اتهام تشبیه امام زمان شیعه به نجات بخش یهود
قبل از بررسی اجمالی اعتقاد تمام پیروان ادیان ابراهیمی به آمدن یک نجات بخش جهانی در آخر زمان، نویسنده محترم آقای د.عبد الرحیم ملازاده را به مراعات انصاف وعدالت در دشمنی با اعتقاد شیعیان به امام زمان دعوت می کنم تا ضمن آزاد شمردن بیان تحقیق وبرداشت، ایشان را از پیامدهای ناگوار اخروی بی انصافی در قضاوت نیز برحذر داشته باشم.
خدای متعال می فرماید: (یا اَیها الذّینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ للهِ شُهَداءِ بِالْقِسْطِ ولا یجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنِ قَوْم عَلی اَنْ لا تَعدِلُوا اِعْدِلُوا هُوَ اَقْرَبُ لِلْتَقْوی وَاتَّقُوا اللهَ اِنَّ اللهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُون);(12)
ای کسانی که ایمان آورده اید پا بر جا برای خدا والگوهای نمونه در عدالت اجتماعی باشید وکینه داشتن بر گروهی از مردم، شما را به بزهکاری وا ندارد که عدالت را مراعات نکنید، شما عدالت را رعایت کنید که آن کار برای پرهیزکاری نزدیک تر است واز خدا بپرهیزید چون که خدای متعال بدان چه شما انجام می دهید آگاه است.
عملکرد نادرست بعضی از مسئولین نظام کنونی، شما را نباید به انکار واقعیات وقلب حقایق بکشاند چرا که روز قیامتی در پیش است وحساب وکتابی در کار.
خدای متعال در قرآن درباره ارزش محتوای تورات موجود در زمان رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) می فرماید:
1. (وکَیفَ یحَکِّمُوکَ وعِنْدَهُمُ التَّوْراتُ فیها حُکْمُ الله);(13)
یهودیان چگونه تو را میان خود داور قرار می دهند در حالی که تورات در پیششان است که در آن داوری خداست.
2. (اِنّا اَنْزَلْنا التَّوْراتَ فیها هُدی ونُورٌ...);(14)
ما تورات را فرو فرستادیم که در آن راهنمایی وروشنایی است.
3. (قُلْ یا اَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلی شَیء حَتّی تُقیمُوا التَّوراتَ والاِنجیلَ);(15)
بگو ای پیروان کتاب های آسمانی شما بر ارزشی نیستید تا این که محتوای تورات وانجیل را بر پا دارید وبدان عمل کنید.
4. (ولَوْ اَنَّهُمْ اَقامُوا التَّوراتَ والاِنْجیلَ وما اُنْزِلَ اِلَیهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لاَکُلوا مِنْ فَوْقِهِمْ ومِنْ تَحْتِ اَرْجُلِهِمْ);(16)
واگر پیروان ادیان الهی تورات وانجیل وهر آنچه را که بر ایشان از جانب پروردگارشان فرو فرستاده شده است (از جمله فرقان) بر پای دارند حتماً (به جهت نزول برکات الهی) هم از بالای سرشان (از میوه های درختان) می خورند وهم از زیر پاهایشان (از روییدنی های زمینی).
5. (نَزَّلَ عَلَیکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَیهِ واَنْزَلَ التَّوْراتَ وَالاِنْجیلَ مِنْ قَبْلُ هُدی لِلنّاسِ واَنْزَلَ الْفُرقان);(17)
خدای متعال این کتاب (قرآن) را با واقعیت بر تو فرستاد که محتوای هر آنچه که از کتاب های آسمانی را که قبلاً نازل شده وفعلاً موجود است راستین می داند وخدای متعال تورات وانجیل را برای راهنمایی مردم از پیش فرستاده بود وهمچنین فرقان را نیز بدین هدف فرستاده است.
بنابراین بشارات تورات وانجیل در مورد نجات بخش جهان مشروعیت ومقبولیت لازم را در پیش کسانی که مُصدّق بودن پیامبر اسلام را نسبت به محتوای آن دو کتاب قبول داشته باشند دارد.
چرا که خود مشروعیت ومقبولیت پیامبر اسلام برای اهل کتاب، مکتوب بودن نام آن حضرت در همان تورات وانجیلی بوده است که در زمان آن حضرت در دسترس یهود ونصاری بود.
(اَلّذین یتَّبِعُونَ الرَّسوُلَ النَّبِی الاُمِّی الّذی یجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراتِ والاِنجیلِ);(18)
کسانی که این فرستاده خدا وپیامبر (صلی الله علیه وآله) مادر زادی (بیسواد اهل مکه) را پیروی می کنند که مشخصات او را در آن تورات وانجیلی که در پیششان موجود است نوشته شده می یابند.
(مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهُ والَّذینَ مَعَهُ اَشِداءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءِ بَینَهُمْ... ذلکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراتِ ومَثَلُهُمْ فِی الاِنْجیل...);(19)
محمد فرستاده خداست وکسانی که با او هستند (همان اولی الامر، نه همه مسلمانان) بر کفر ورزان سختگیرند ودر میان خویش مهربان... این نمایه ایشان در تورات است ونمایه ایشان در انجیل....
بنابراین مجرد مطرح شدن یک موضوع عقیدتی در کتب آسمانی گذشته دلیل مجعول بودن ونادرست بودن آن ویا اقتباس شدن آن در کتب بعدی نیست بلکه باید دید که واقعیت امر کدام است؟
آیا به مجرد این که مشخصات کامل رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) واطرافیانش در تورات وانجیل آمده است می توان پیامبر اسلام را محصول تعلیمات والقاءات صهیونیسم در جهان عرب شمرد؟
آیا اهل کتاب مشخصات پیامبر اسلام را همانند مشخصات فرزندان خود پیش از آمدن آن حضرت نمی شناختند؟!
(الّذینَ آتَیناهُمُ الْکِتابَ یعْرِفُونَهُ کَما یعْرِفُونَ اَبْناءَهُمْ);(20)
کسانی که به ایشان کتاب آسمانی داده ایم او (محمد (صلی الله علیه وآله)) را آن چنان می شناسند که پسران خویش را می شناسند.
اما بعد از بعثت، وقتی که او را برخلاف مطامع خویش دیدند انکارش نمودند ودر صدد تحریف کتاب های خود برآمدند.(21)
(فَلَمّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ);(22)
بنابراین ممکن است مشخصات فرزند پیامبر اسلام (حضرت مهدی عج) هم در تورات وهم در انجیل آمده باشد که وقتی آن حضرت ظهور کرد همین یهودیان که حضرت مسیح (علیه السلام) وحضرت محمد (صلی الله علیه وآله)را رد کردند مهدی موعود (عجل الله فرجه) را هم انکار کنند که می کنند.
حضرت مهدی موعود ملل
اگر باور کنیم که ظهور پیامبر اسلام همان اجابت درخواست حضرت ابراهیم (علیه السلام) از خدا است که گفته بود: (رَبَّنا وَابْعَثْ فیهِمْ رسُولاً مِنْهُمْ);(23)
خدایا در میان نسل اسماعیل فرستاده ای از خودشان بر انگیزان
ونیز اگر باور کنیم که پیامبر اسلام هم مردم را بدین ابراهیم فرا می خواند چنان که در آیات شریفه زیر مشهود است:
(ثُمَّ اَوْحَینا اِلَیکَ اَنِّ اتَّبِعْ مِلَّةَ اِبْراهیمَ حَنیفاً);(24)
سپس به سوی تو وحی کردیم که پیروی کن آیین یکتا پرستی حضرت ابراهیم (علیه السلام) را.
(مِلَّةَ اَبیکُمْ اِبْراهیم);(25) آیین پدرتان ابراهیم.
(دیناً قِیماً مِلَّةَ اِبْراهیمَ حَنیفاً);(26)
دین پابرجایی که همان آیین یکتا پرستی ابراهیم است.
باور کردن همسویی محتوای ادیان ابراهیمی وکتب انبیای بنی اسراییل وجستجوی موعود آنها در دین آخرین پیامبر ابراهیمی وفرزندان وی چندان استبعادی نخواهد داشت. چرا که اعتقاد به آمدن یک نجات بخش جهانی وموعود مصلح در تمامی ادیان موجود در منطقه خاورمیانه که مهد ادیان ابراهیمی به شمار می رود کاملاً مشهود است.
بنابر این بعد از پاک کردن رنگ ناسیونالیستی وزنگار قوم گرایی از چهره موعود مصلح (که در اثر تحریف وگذشت زمان بر روی آن نشسته) وجوه مشترکی را میان سوشیانس دین زرتشت، ماشیح قوم یهود،(27) مسیح نصاری ومهدی موعود اسلام می توان یافت که این امر یک واقعیت در ادیان ابراهیمی است نه اقتباس یکی از دیگری یا نفوذ اباطیل در دین حق.
بالاخره عقیده به مهدی موعود از حضرت ابراهیمی که خودش وپسرش اسماعیل وپیروان حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) را مسلمانان نامیده است،(28) شروع شده است وتا آخر زمان ادامه داد ودر این میان کدامین متن واقعیت دارد؟ نیاز به تحقیق بیشتر ومقارنه متون دارد.
امّا نسبت دادن مشخصات امام زمان شیعه به مسیح مزعوم یهود حاکی از عدم توجه به فلسفه وجودی نجات بخش جهان در ادیان است واگر یک مسلمان، آرزوی دیدن پیروزی اسلام بر کفر وپیاده شدن آن در سراسر روی زمین را داشته باشد پس زود آمدن وظهور عاجل آن مهدی موعود (در اخبار صحیحه) را باید از خدا بخواهد چرا که (وقالَ رَبُّکُمْ ادْعُونی اَسْتَجِبْ لَکُمْ);(29)
پروردگارتان فرمود: مرا فرا بخوانید تا پاسختان بدهم...، (اُجیبُ دَعْوَةَ الدّاعی اِذا دَعان);(30)
فراخوانی فرا خوان را پاسخ می دهم آن گاه که مرا فرا خواند.
ویقیناً دعای شما در مورد زنده بودن خودتان در زمان ظهور مهدی موعود ودیدن پر شدن جهان از عدل وداد حتماً مستجاب خواهد شد (انشاء الله) چرا که الرّاضی بِفِعْلِ قَوْم کَالْواحِدِ مِنْهُمْ.
مهدی موعود ودین جدید
آقای د.عبدالرحیم ملازاده در قسمتی از مقاله خود از آورده شدن دین جدید توسط امام زمان شیعه استبعاد می کند ومی گوید:
(نوشته ها وتصریحاتی که در کتب امامیه در مورد این افسانه ساختگی وجود دارد دلیل بر انسلاخ این امام ساختگی از اسلام می باشد چون با دین تازه ای خواهد آمد وکتاب دیگری غیر از قرآن خواهد آورد که شاید این خود آرزوی دیرینه بافندگان این جعلیات می باشد تا شاید بتوانند مردم را فریفته واسلام را به نام اسلام وآل بیت ویران کنند.
نعمانی از ابوجعفر جعل می کند که: (قائم قیام می کند به دستوری نو وکتابی جدید وحکمی جدید که بر اعراب بسی سخت گیر است وبا آنها جز شمشیر نمی شناسد وتوبه نمی پذیرد).(31)
وطوسی با تأیید این مطلب از ابو عبد الله جعل می کند که:
(قائم به امری غیر از آنچه بوده است قیام می کند).(32)
در پاسخ به این موضوع ابتدا باید گفت: نویسنده مقاله وهمکیشان وی از آورده شدن دین جدید توسط مصلح آخر زمان وعوض شدن دین مردم توسط مهدی موعود یا امام زمان شیعیان نگران نباشند چرا که به فرموده خدای متعال، این امثال فرعون ها هستند که از عوض شدن دین مردم توسط یک نجات بخش نگران می شوند:
(وقالَ فِرْعَوْنُ: ذَروُنی اَقْتُلْ مُوسی وَلْیدْعُ رَبَّهُ اِنّی اَخافُ اَنْ یبَدِّلَ دینَکُمْ اَوْ اَنْ یظْهِرَ فِی الاْرْضِ الفَساد);(33)
فرعون گفت: مرا به خود واگذارید تا موسی را بکشم واو هم خدایش را به یاری خود فرا خواند، چون که من می ترسم که او دینتان را عوض کند، یا این که در روی زمین تباهی به بار آورد.
وبعد به این سئوال پاسخ داد که (دین اسلامی که فعلاً در میان مسلمین است با آن اسلامی که در زمان رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) بوده است ودر قرآن وسنت آمده چقدر فرق دارد؟) با وجود این همه فِرَق اسلامی، که همگی خود را وابسته به اسلام می دانند ولی اختلاف سلیقه واختلاف عقیده واختلاف عمل زیادی با یکدیگر دارند!
(کُلُّ حِزْب بِمالَدَیهِمْ فَرِحُون);.(34)
هر گروهی بدان چه در پیششان ارزش دارد خوشحال اند.
اگر اسلام فعلی با اسلام زمان پیامبر فرق دارد به نظر شما این تفاوت در بهتر شدن عقیده وعمل مردم مسلمان بوده است یا در بدتر شدن آنها؟
اگر عقیده وعمل مردم بدتر شده است، آیا این امر نیاز به رفورم واصلاحات (وبلکه انقلاب فرهنگی ومذهبی) ندارد؟
اگر شخصی برای انجام اصلاحات وجلوگیری از انحرافات اخلاقی وعقیدتی مردم قیام کند آیا گروه های منحرفی که خود را مسلمان وشناخت نادرست خود از اسلام را صحیح وواقعی خیال می کنند، به چنین مصلحی نخواهند گفت که (تو دین جدیدی آورده ای؟)
(ما سَمِعْنا بِهذا فِی الْمِلَّةِ الآخِرَةِ اِنْ هذا اِلاَّ اخْتِلاق);(35)
ما این حرف هایی را که تو می زنی در دیگر آیین ها نشنیده ایم این حرف ها چیزی جز از خود بافی ها ونو آفرینی ها نیست.
روشن است که در میان این همه فِرَق مختلف مسلمان ظاهراً شیعیان دوازده امامی بیش از همه، از اسلامی که اهل سنت باور دارند فاصله گرفته اند آیا چنین نیست؟
حال، اگر آن مهدی موعود (عجل الله فرجه) اسلام واقعی وسنت صحیح نبوی را به شیعیان عرضه کند آیا آنان نخواهند گفت که این فرد دین جدیدی آورده است که با اسلامی که ما شناخته ایم ویادمان داده اند خیلی فرق دارد؟
اگر این چنین است، پس بدانید که روایت یأْتی بِدین جدید که شیعیان از امامان خود نقل کرده اند صحیح است، چرا که عوض شدن واقعیت اسلام در این زمان، اختصاص به فِرَق اهل تسنّن ندارد که از مطرح شدن آن بدشان بیاید ودر صدد انکار این واقعیت باشند بلکه این انحراف از اسلام واقعی در میان شیعیان هم کم نیست تا زمانی که حضرت مهدی (عجل الله فرجه) بیاید واصلاحمان کند.
بر این اساس نکته قابل توجه در اعتقاد به حضرت مهدی (عجل الله فرجه) که در آخر زمان (برای کمک ونصرت اسلام ومسلمین، بپا داشتن اسلام، عمل کردن به همه سنت های پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، محو بدعت ها وپر کردن زمین از عدل وداد) ظهور خواهد کرد همان انحراف مسلمین از اسلام واقعی در طول تاریخ است که لزوم بازگردانی وبازسازی اسلام واقعی را توسط یک مصلح آسمانی تداعی می کند والاّ اگر اسلام کامل همین باشد که ما یا شما فعلاً بدان معتقدیم ودر کتاب هایمان آمده ودر عملکردهایمان نمایان است دیگر چه نیازی به مصلح آخر زمان داریم؟
البته اصلاح بعد از اِفساد تصور می شود، اسلامی که توسط رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) در قرآن وسنت معرفی شده است با اسلامی که فعلاً من وشما عمل می کنیم خیلی فرق دارد.
یا من شیعه آن را عَوَض کرده ام یا توی سنی؟
(اِنّا اَوْ اِیاکُمْ لَعَلی هُدی اَوْفی ضلال مبین);.(36)
ما یا شما حتماً بر راه راستیم یا در گمراهی آشکار؟
بنابراین به شروع این فساد وانحراف باید توجه کنیم که مبدأ انحراف مردم از اسلام کجاست؟
مبدأ انحراف از کجاست
آیا شیعیان وائمه مخصوص ایشان، اسلام را از مسیر اصلی خود منحرف کردند!
یا سنیان وخلفای مورد قبول ایشان؟ که مفضول را بر فاضل مقدم داشتند!
اگر موضوع خلافت بعد از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) از نظر روایات صحیحه حل شود، مسأله فرق مهدی موعود اهل تسنن با امام زمان شیعیان نیز حل می شود.
اگر آنچه که اهل سنت درباره عدالت وصحت روش صحابه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) ومشروعیت خلافت شیخین بعد از رسول گرامی اسلام می گویند راست باشد، رافضیان وشیعیانی که دنبال شیخین نرفتند وخلافت ایشان را مشروع نشمردند در دنیا مستحق خذلان وعذاب ودر آخرت بایسته آتش جهنّمند! چرا که (در این فرض) این گروه سنت وروشی را که پیامبرشان توصیه کرده بود یا امّت مصون از خطای آن پیامبر!! رفته بودند نرفتند وبیراهه پیمودند.
واگر خلافت مشروع از آن امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام)بوده است وشیخین آن را بنا حق از آن حضرت گرفتند ومردم را از آن راه هدایتی که پیامبرشان در حدیث ثقلین،(37) برای امّتش ترسیم کرده بود به بیراهه بردند، از باب (اَلْزِمُوهُمْ بِما اَلْزَمُوا عَلَیهِ اَنْفُسَهُمْ).
(طرف مقابل خود را با آنچه که خودش را بدان وابسته ساخته است وقبولش کرده است محکوم کنید)
آیا علی (علیه السلام) وفرزندان وشیعیان واقعی آن حضرت حق دارند که از غاصبین حق خود وحامیان این غصب انتقام بگیرند؟! واسلام را به مسیر اصلی خود (که همان خط علی، حسن، حسین، تا حسن عسکری ومهدی موعود است) برگرداند؟!
اگر مهدی موعود درصدد قلع وقمع یهودیانی باشد که (اَشَدّ النّاسِ عَداوَةً لِلذّینَ آمَنُوا);(38) هستند کار عاقلانه ای نمی کند؟
اگر آن حضرت در صدد انتقام گیری از دشمنان پیامبر اسلام واهل بیت او (که بالاترین مصداق آیه تطهیر،(39) (والذّینَ آمَنُوا مِنْکُم)در آیه 55 سوره نور بودند) برآید چطور؟
آیا (الذین آمنوا منکم) شامل اصحاب پیامبر، از جمله شیخین می شود ولی شامل علی (علیه السلام) وفاطمه (علیها السلام) وحسن وحسین (علیهما السلام) (سَید اشباب اهل الجنة) نمی شود؟!
آیا حدیث نبوی منَ آذاها فقد آذانی،(40) (هر کس فاطمه را بیازارد مرا آزرده است) صحیح است؟
آیا آیه شریفه (اِنَّ الذّینَ یؤذؤنَ الله ورسُولَهُ لَعَنَهُمُ الله فِی الدُّنیا والآخرةِ واَعَدَّ لَهُم عذاباً مهیناً);(41)
(همانا آنان که خدا وفرستاده اش محمد (صلی الله علیه وآله) را اذیت می کنند خداوند ایشان را در دنیا وآخرت نفرین کرده است وبر ایشان شکنجه خوار کننده ای مهیا ساخته است.
شامل اذیت کنندگان به فاطمه ای که بضعة الرسول بود نمی شود؟!
آیا کلام فاطمه (علیها السلام) خطاب به شیخین را فراموش کرده اید که فرموده بود: (فَوَ الله لقد آذیتمانی)،(42)
همانا به خدا قسم که شما دو نفر مرا اذیت کردید.
آیا روایت (ماتت فاطمة مغاضبة للشیخین) یا روایت (ماتت وهی علیهما واجدة)(43) درست است؟
فاطمه از دنیا رفت در حالی که بر آن دو (عمر وابوبکر) خشمناک بود.
آیا این فرموده علی (علیه السلام) در خطبه شقشقیه(44) که (فَصَبَرتُ وفِی الْعَینِ قَذی وفِی الْحَلْقِ شَجی اَری تُراثی نهباً)،
(من بر غصب شدن حقم وخلافتم صبر کردم در حالی که چون کسی بودم که در چشمش خاری ودر گلویش استخوانی گیر کرده باشد که می دیدم آنچه از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به من رسیده بود بتاراج رفته است)، حاکی از نارضایتی این بهترین صحابه پیامبر از غصب شدن حقش توسط سه نفر قبل از خود نیست؟
اگر فرزند این علی (علیه السلام) وفاطمه (علیها السلام) از کسانی که مادرش را دل آزرده کردند وپدرش را 25 سال استخوان در گلو وخار در چشم ساختند انتقام بگیرد کار بدی می کند؟
منتقم آل محمد
آیا خدایی که ارحم الراحمین است شدید العقاب وذوانتقام هم نیست؟
آیا خدای متعال نفرموده است (اِنّا مِنَ الْمُجْرِمینَ مُنْتَقِمُون);.(45)
همانا ما از بزهکاران انتقام گیرندگانیم.
آیا آیه (فَانْتَقَمْنا مِنَ الذّینَ اَجْرَمُوا وَکانَ حَقّاً عَلَینا نَصْرُ المُؤمنین);(46)
(پس ما از کسانی که بزهکار بودند در گذشته انتقام گرفتیم وبر ما بجاست که مؤمنان را یاری کنیم.
دلالت بر تحقق انتقام گیری خدای متعال در دنیا، قبل از روز قیامت ندارد؟
آیا کشته شدن ابوجهل وعمرو بن عبدوُدّ ومرحب و... بدست علی (علیه السلام) مصداق اِنْتَقَمْنا مِن الذّینَ اَجْرَمُوا نیست؟
آیا به کار رفتن ضمیر متکلم مع الغیر (نا، نحن) در فعل های مربوط به ذات باری تعالی به معنی وجود اسباب وعلل مادی ومعنوی در تحقق اراده الهی نیست؟
آیا ضمیر متکلم مع الغیر (نا) در دو آیه فوق شامل یاوران دین خدا از انسان های روی زمین می شود؟
آیا آیه شریفه (فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَاَغْرَقْناهُمْ فِی الیم);(47)
(پس ما از ایشان انتقام گرفتیم پس در رود پهن (نیل) ایشان را غرق کردیم). درباره قوم فرعون نمی باشد؟
آیا قوم فرعونی که خدا از ایشان انتقام گرفته در روز قیام الساعة زنده نخواهند شد؟
(وحاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءَ الْعَذابِ...
وَیوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ اَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ اَشَدَّ الْعَذابِ);(48)
عذاب بد (غرق شدن) به خاندان فرعون فراگیر شد...
وروزی که ساعت بر پا می شود (خواهیم گفت که) خاندان فرعون را به سخت ترین شکنجه وارد کنید.
آیا با توجه به اختلاف مفهوم ساعت با مفهوم قیامت، احتمال ندارد که مصداق یوم تقوم الساعة با یوم القیامة فرق داشته باشد؟
آیا خدای عادل میان کافرانی که پیامبر اسلام را در طول 23 سال اذیت کردند با مسلمانانی که وصی آن پیامبر را در طول 25 سال خار در چشم وگلوگیر ساختند فرق می گذارد؟
آیا آیه شریفه (یوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبری اِنّا مُنْتَقِمُون);(49)
روزی که ما بزرگ ترین بگیر وببند را راه می اندازیم چرا که ما قصد انتقام گیری داریم، اختصاص به روز قیامت دارد ودر دنیا ممکن نیست؟
آیا با توجه به این دو آیه شریفه (اِنّا مُنْتَقِمُون) معلوم نمی شود که روز انتقام گیری از مجرمان همان روز بطش کبری است؟
آیا ممکن است مهدی موعود که از اهل بیت پیامبر است در صدد انتقام گیری از کسانی باشد که بر اجدادش ستم روا داشتند؟
بنابراین بجاست که اهل سنت اول در مورد حقانیت روش وخلافت شیخین یا حقانیت روش وخلافت امیر المؤمنین (علیه السلام) مجدداً تحقیق کنند وبعد از این که صحت وحقانیت یکی از این دو راه بر ایشان ثابت گردید (چون که حق یکی بیش نمی تواند باشد) به تبعات وپیامدهای دنیوی واخروی آن هم ملتزم باشید چنانچه امیر المؤمنین علی (علیه السلام) فرموده است (اِعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ اَهْلَهُ);(50)
اول واقعیت را بشناس بعد می فهمی که طرفدار آن واقعیت چه کسی است؟
ما هیچ تعصب وعجله ای نداریم، ما طبق رهنمود رهبران معصوم خودمان هنوز هم با کسانی که بر اهل بیت پیامبر ظلم کردند در هُدنه (آتش بس) هستیم (النّاسُ إِنّما هُمْ فی هُدْنَة);.(51)
عَنْ عُمَر، قالَ رَسُولَ الله (صلی الله علیه وآله): مَا اخْتَلَفَتْ اُمَّةٌ بَعْدَ نَبِیها اِلاّ ظَهَرَ اَهْلُ باطِلِها عَلی اَهْلِ حَقِّها);(52)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود: هیچ امتی بعد از پیامبر خودش اختلاف نکرده مگر این که در آن اختلاف، طرفداران باطل بر طرفداران حق چیره شدند.
به نظر شما کسی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در حقش فرموده بود: (أَنَا مدینَةُ الْعِلْمِ وعَلِی بابُها);(53) بهتر است یا آن کسی که اعتراف می کند که کُلّ النّاسِ أَفْقَهُ مِنْ عُمَرَ حَتَّی الْمُخَدَّراتِ فِی الْحِجال);(54)
همه مردم در شناختن دین از عمر بهترند حتی دختران توی خانه.
من فکر نمی کنم که هیچ فرد سنّی با انصافی در برتری علم حضرت علی (علیه السلام) نسبت به شیخین شکی داشته باشد.
اگر علی (علیه السلام) بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به قدرت می رسید علم پیامبر را علاوه بر جامعه اسلامی، به فرزندان خود امام حسن (علیه السلام) وامام حسین (علیه السلام) تا محمد بن الحسن المهدی منتقل می کرد وجامعه اسلامی دیگر به ظلم وجور حکومتهائی چون بنی امیه وخلفای بنی عباس گرفتار نمی شد.
امیدوارم هر سنی با انصاف هم از افتخار نمودن به عملکردهای آن حاکمان بعد از شیخین، خودداری کرده باشد تا به تبعات واوزار عملکردهای ایشان در روز قیامت گرفتار نشود چرا که (الرّاضی بِفِعْلِ قَوْم کَالْواحِدِ مِنْهُمْ);(55)
هر کس به عملکرد گروهی خشنود باشد از ایشان بشمار می آید.
بالاخره با پیدا کردن نقطه انحراف از اسلام، هدف مهدی موعود در بر گرداندن مردم به اسلام اصیل روشن می شود.
خلفای دوازده گانه پیامبر اسلام
آقای د.عبدالرحیم ملازاده در قسمتی دیگر از مقاله خود می نویسد:
دکتر شیخ عبدالمحسن العباد رییس اسبق دانشگاه اسلامی مدینه منوره در کتاب عقیدة اهل السنة والاثر فی المهدی المنتظر می گوید: احادیث مهدی فراوان است وبعضی ها تا حد تواتر آن رفته اند... لیکن به طور قطع این حقیقت ثابت هیچ ارتباطی با عقیده شیعیان ندارد، چون شیعیان منتظر خروج مهدی ای هستند که نامش محمد بن حسن عسکری از نسل حسین (رضی الله عنه) می باشد که این اصلاً حقیقت نداشته وموهوم است! همچنان که در حقیقت، امامت کسانی که ادعای امامت آنها می کنند نیز حقیقت نداشته جز امام علی بن ابی طالب وفرزندش حسن (رضی الله عنهما) که آن دو از معتقدات آنها مبرا می باشند.
در پاسخ به این موضوع میگوئیم: اگر طبق روایت نبوی مشهور از جابر بن سمره (اَلْخُلَفاءَ مِنْ بَعْدی اِثْنا عَشَر... کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیش کَعِدَّةِ نُقَبا بَنی اِسْرائیل);(56) خلافت را در 12 نفر منحصر بدانید دو راه بیشتر نیست:
1. یا باید راه شیخین را ادامه دهید ونفر دوازدهم را در میان بنی امیه وبنی مروان وبنی عباس پیدا کنید که به ترتیب به قدرت رسیدند وادعای خلافت نمودند ابوبکر، عمر، عثمان، علی، معاویه، یزید،....
2. ویا باید راه اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) را ادامه دهید ونفر دوازدهم را در میان فرزندان امام حسن وامام حسین (علیهما السلام) بجویید علی، حسن، حسین، علی،... حسن عسکری وفرزندش.
بنابراین روایت انحصار خلافت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در 12 نفر از قریش، خود آدرس دقیق حضرت مهدی (عجل الله فرجه) را می دهد چرا که در تداوم خط شیخین تا زمان وفات امام حسن عسکری (علیه السلام) در سال 260 هـ ق حدود 32 نفر از مدعیان خلافت به حکومت رسیده بودند که امیدوارم هیچ یک از آنها پر کننده دنیا از عدل وداد در نظر یک سنی با انصاف نباشد.
قالَ رَسُول الله (صلی الله علیه وآله): (اَنَا سَیدُ الْمُرْسَلینَ وعَلِی بنِ ابی طالب سَیدُ الْوَصیینَ واِنَّ اَوْصِیائی بَعدی اِثْنا عَشَرَ اَوَّلُهُمْ عَلِی بن ابیطالب وآخِرُهُمْ الْقائم).(57)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود: من سرور پیامبران، وعلی (علیه السلام) سرور اوصیا پیامبران می باشیم. وهمانا اوصیا من (که بعد از من سفارشات مرا عملی می سازند) 12 نفرند اولشان علی وآخرشان قائم (مهدی) است. آیا این روایت آدرس صحیح خلفای پیامبر را نشان نمی دهد؟
امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمود: (قَدْ وَضَعَ بَنُو اُمَیةً وبَنُوا الْعباسِ سُیوفَهُمْ لِعِلَّتَینِ: اَحَدُهُما اَنَّهُمْ کانُوا یعْلَمُونَ لَیسَ لَهُمْ فِی الْخِلافَةِ حَقٌّ، فَیخافُونَ مِنْ اِدِّعائِنا ایاها وتَسْتقّرُ فی مَرْکَزها، وثانیهِما اَنَّهُمْ قَدْ وقَفُوا مِنَ الاَخْبارِ الْمُتَواتِرَةِ عَلی اَنَّ زَوال مُلْکِ الْجَبابِرَة والظَّ لَمِةِ عَلی یدِ الْقائِمِ مِنّا، وکانُوا لا یشُکونَ أَنَّهُمْ مِنَ الْجَبابِرَةِ والظَّلَمَةِ، فَسَعَوْا فی قَتْلِ اَهْلِ بَیتِ رَسَوُلِ اللهِ وابادَةِ نَسْلِهِ طَمَعاً مِنْهُمْ فی الْوصُولِ اِلی مَنْعِ تَوَلُّدِ الْقائِم اَوْ قَتْلِهِ، فَاَبَی اللهُ اَنْ یکْشِفَ اَمْرَهُ لِواحِد مِنْهُمْ اِلاّ اَنْ یتِمَّ نُورَهُ، ولَوْکَرِهَ الْمُشْرِکُونَ).
- (بنی امیه وبنی عباس به دو سبب شمشیرهای خود را به جانب ما متوجه ساختند:
یکی این که آنها می دانستند که در خلافت هیچ حقی ندارند، از این رو می ترسیدند که ما آن را ادعا کنیم وحق ما به ما برگردد وخلافت در مرکز خود استقرار پیدا کند.
دیگر این که آنها از روایات متواتر به دست آورده بودند که از بین رفتن سلطنت ستمگران وجنایتکاران به دست قائم ما (علیه السلام) خواهد بود، وتردیدی نداشتند که خودشان سمتگر هستند. از این رهگذر تلاش وسیعی می کردند که اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) را از دم شمشیر بگذرانند، ونسل آن حضرت را از روی زمین نابود سازند، به این امید که دیگر قائم (ارواحنا فداه) دیده به جهان نگشاید، یا به دست آنها کشته شود. ولی خداوند اراده کرده بود که امر قائم (ارواحنا فداه) را به احدی آشکار نسازد، تا نور خود را به پایان برساند، اگر چه مشرکان نخواهند).(58)
آخرین خلیفه پیامبر اکرم
حال یافتن فرزندی برای امام حسن عسکری (علیه السلام) در پادگان (عسکر) دشمنی که خود را بنا حق خلیفه رسول الله خوانده است ویازدهمین خلیفه واقعی رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) را در پایتخت خود حبس نظری کرده است که مبادا آن موعود منتقم، آخرین وصی آخرین پیامبر به وجود آید وطواغیت زمان را نابود کند، همانند شناخته شدن موسی نجات بخش در توی صندوقچه در داخل کاخ فرعون مصر است.(59)
آیا شما از پدر یا مادر موسی انتظار داشتید که به فرعون واطرافیانش بگویند که این کودک همان موعود نجاتبخش بنی اسراییل از چنگال تو وسرنگون کننده قدرت وشوکت توست؟
(اِنْ کادَتْ لَتُبْدی بِهِ لَوْ لا اَنْ رَبَطْنا عَلی قَلْبِها);.(60)
هر چند که اگر ما به دل مادر موسی توانایی نمی دادیم نزدیک بود که وی، موعود بودن آن بچه را بر فرعونیان فاش کند.
از نظر عقل، بهترین دلیل بر امکان یک چیز، یک بار انجام گرفتن آن است. موسی (علیه السلام) به طور ناشناخته در کاخ فرعون پرورش می یابد وسپس از جانب خدا مأموریت می یابد که با او مبارزه کند.
مهدی (علیه السلام) (فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام)) هم در پادگان فرعون زمانش، معتمد عباسی به دنیا آمده تا بعداً او را یا همکاران وهمکیشانش را نابود کند چرا که طبق احادیث اهل بیت (علیهم السلام) فیه سُنَّةٌ من مُوسی. در مهدی روشی از موسی (علیه السلام) نهفته است.
قال الباقر (علیه السلام): (واَمّا سُنَّةٌ مِن موسی (علیه السلام) فَدَوامُ خَوْفِهِ وطُولُ غَیبتَهِ وخفاء ولادتِهِ وتَعَبِ شیعَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ، مِمّا لَقُوا مِنَ الاَْذی والْهَوانِ اِلی اَنْ اَذِنَ اللهُ عَزَّوَجلَّ فی ظُهُورهِ ونَصْرِهِ وایدَهُ عَلی عَدُوِّه);(61)
امام باقر (علیه السلام) فرمود: واما سنتی که از حضرت موسی (علیه السلام) در مهدی موعود خواهد بود این است که ترسش طولانی، نا پیداییش دراز، ولادتش پنهانی ورنج شیعه اش بعد از تولدش زیاد خواهد بود به جهت اذیت وخواری که جانب دشمنانشان اعمال می شود تا این که خدای متعال برای ظهورش ویاریش اجازه دهد واو را بر دشمنش پیروز گرداند.
قالَ الصادقُ (علیه السلام): (فِی الْقائِمِ سُنَّةٌ مِنْ مُوسی (علیه السلام) وسُنَّةٌ مِنْ یوسفُ وسُنَّةَ مِنْ عیسی وسَنَّةٌ مِنْ محمد (صلی الله علیه وآله)،
فَاَمَّا سُنَّةٌ موسی فَخائِفُ یتَرَقَّبُ اَمّا سُنَّةُ یوسفُ فَإِنَّ اِخْوَتَهُ کانوا یبایعُونَهُ ویشْتَروُنَ مِنْهُ ویخاطِبُونَ ولا یعْرِفُونَهُ، اَمّا سُنَّةَ عیسی (علیه السلام) فَالسیاحَةُ، وامّا سُنَّةُ مُحمد فَالسَیفَ);(62)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: در قائم (حضرت مهدی(عجل الله فرجه)) روشی از حضرت موسی (علیه السلام)، روشی از حضرت یوسف (علیه السلام)، روشی از حضرت عیسی (علیه السلام) وروشی از حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) نهفته است.
اما روشی که از حضرت موسی (علیه السلام) در او خواهد بود، این است که او نیز همانند موسی (علیه السلام) که از ترس فرعونیان از میان مردم بیرون رفت وپیوسته نگران گرفتار شدن خود بود، همیشه ترسان ونگران از شناخته شدن توسط مردم است.
واما روشی که از حضرت یوسف (علیه السلام)در او هست، این است که آن حضرت همانند یوسف (علیه السلام) که برادرانش در مصر با او معامله کردند وجنس خریدند وبا وی صحبت کردند ولی او را نشناختند برای مردم وشیعیانش ناشناخته می ماند.
واما روشی که از حضرت عیسی (علیه السلام) در او خواهد بود این است که مهدی (عجل الله فرجه) هم همانند حضرت عیسی (علیه السلام) خانه به دوش وبیابان گرد وغیر وابسته به آب وخاک است.
واما روشی که از حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) در اوست این است که او نیز برای پیاده کردن دین خدا در روی زمین دست به شمشیر خواهد برد وکشتار خواهد کرد.
ماجرای تولد مهدی موعود در شب نیمه شعبان در کتب شیعه
بعد از توجه به امکان چنین تولدی در حوزه قدرت دشمن، وقوع آن را نیز می بایست از پدر یا مادر یا عمه ودیگر نزدیکان آن مصلح موسی گونه پرسید، نه از مأمورین فرعون زمان که در صدد ذبح فرزندان وزنده داشتن زنان آل محمد وتقسیم میراثشان بودند.
پس بجاست در محتوای روایت احمد بن عبید الله بن خاقان که از کتاب کافی مرحوم کلینی (ج 1، ص 505) نقل شده دقت وبازنگری گردد. والاّ هیچ فرد عاقل وشخص هدف داری که خودش در حبس نظری دشمن است کاری نمی کند که بعد از خودش اهدافش از بین برود.
آیا درز کردن خاطرات واطلاعات زندانیان سیاسی به بیرون از زندان (جهت ماندگاری در دادگاه تاریخ) را ممکن نمی دانیم وتجربه نکرده ایم؟ چه بسیار از زندانیان سیاسی که خودشان در سیاه چال مرده اند ویا کشته شده اند اما دادگاه تاریخ به مدارکی مهم در حق آنها دست یافته وداوری کرده است.
اگر خط خلافت ووصایت 12 نفر (از علی (علیه السلام) تا فرزند امام عسکری (علیه السلام) درست بوده باشد آیا ماندگاری امام عسکری (علیه السلام) در سامرا که پایتخت خلیفه غاصب عباسی بوده است به معنی زندانی (تحت نظر) بودن وی نیست؟!
آیا امام حسن عسکری (علیه السلام) بیش از پدر ومادر موسی (علیه السلام) آزادی عمل داشته است؟
بجاست که قبل از بررسی روایت نحریر خادم که نویسنده در مقاله خود آورده است روایات زیر را که در کتب شیعه آمده است مورد توجه قرار دهید.
قال أبو محمد بن شاذان (علیه السلام) حدثنا محمد بن عبدالجبار، قال:
قلت لسیدی الحسن بن علی (علیه السلام): یابن رسول الله جعلنی الله فِداکَ اُحِبُّ ان اَعلم اَنَّ الاِمام وحجة الله علی عباده مَن بعدک؟
قال (علیه السلام): انَّ الامام مِن بعدی ابنی سمی رسول الله وکنّیهُ (صلی الله علیه وآله)، الذی هو خاتم حجج الله، وآخر خلفائه،
قلتُ: ممن یتولد هو یابن رسول الله؟
قال: من إبنة قیصر ملک روم، الا انّه سیولد فیغیب عن النّاس غیبةً طویلة، ثم یظهر ویقتل الدَّجال، فیملاء الأرض قِسطاً وعدلاً، کما مُلئت جوراً وظلماً، فلا یحلّ لاحد ان یسمیه او یکنیه قبل خروجه صلوات الله علیه.(63)
محمد پسر شاذان گفت که خبر داد ما را محمد پسر جبار، وگفت: گفتم به مولای خود حسن بن علی (علیهما السلام): ای فرزند رسول خدا بگرداند مرا خدای تعالی فدای تو، دوست می دارم که بدانم که امام وحجت خدا بر بندگان خدا از بعد از تو کیست؟ آن حضرت فرمود: امام وحجت بعد از من پسر منست، که همنام وهم کنیه رسول خداست، آنکه او خاتم حجت های خداست، وآخرین خلیفه های اوست.
گفتم: از که به وجود خواهد آمد؟
فرمود: از دختر قیصر پادشاه روم، بدان وآگاه باش که زود باشد که متولد گردد، پس غایب شود از مردمان غایب شدن طولانی، پس ظاهر شود وبکشد دجال را، پس پر کند زمین را از عدل وداد، همچنان که پر شده باشد از جور وظلم، پس حلال نیست احدی را که اسم ببرد او را به نام وکنیه پیش از خروج او (صلوات الله علیه).
خاتون آبادی با بهره گیری از چند کتاب قدیمی شیعه ماجرای تولد حضرت مهدی (عجل الله فرجه) چنین آورده است:
مشایخ عظام ذوی الاحترام محمد بن یعقوب کلینی ومحمد بن بابویه قمی وشیخ ابو جعفر طوسی وسید مرتضی وغیر ایشان از محدثین به سندهای معتبر روایت کرده اند از حکیمه خاتون(رضی الله عنها)، که روزی حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) به خانه من تشریف آوردند، ونگاه تندی به نرجس خاتون کردند، پس عرض کردم که اگر شما را خواهش او هست به خدمت شما بفرستم؟
فرمود: ای عمّه این نگاه از روی تعجب بود، زیرا که در این زودی حق سبحانه وتعالی از او فرزند بزرگواری بیرون آورد که عالم را پر از عدالت کند، بعد از آن که پر از جور وستم شده باشد.
گفتم: پس بفرستم او را به نزد شما؟
فرمود: از پدر بزرگوارم رخصت بطلب در این باب.
حکیمه می گوید: جامه های خود را پوشیدم وبه خانه برادرم امام علی نقی (علیه السلام) رفتم، وچون سلام کردم ونشستم بی آن که من سخن بگویم حضرت از باب اعجاز ابتدا فرمود وگفت: ای حکیمه! نرجس را بفرست برای فرزندم.
گفتم: ای سید من! از برای همین مطلب به خدمت تو آمده بودم که در این امر رخصت بگیرم.
فرمود: ای بزرگوار صاحب برکت، خدا می خواست که تو را در چنین ثوابی شریک گرداند، وبهره عظیم از خیر وسعادت به تو کرامت فرماید، که تو را واسطه چنین امری گردانید.
حکیمه گفت: به زودی به خانه خود برگشتم وزفاف آن معدن فتوت وعفاف را در خانه خود واقع ساختم، وبعد از چند روز آن سعد اکبر را با آن زهره منظر به خانه خورشید انور یعنی والد مطهّر او بردم، وبعد از چند روز آن آفتاب مطلع امامت در مغرب عالم بقا غروب نمود، وماه برج خلافت امام حسن عسکری (علیه السلام) در امامت جانشین او گردید، ومن پیوسته به عادت مقرر زمان پدر به خدمت آن امام البشر می رسیدم. پس روزی نرجس خاتون آمد وگفت: ای خاتون من پا دراز کن که کفش از پایت بیرون کنم.
گفتم: تویی خاتون وصاحب من وهرگز نگذارم که تو کفش از پای من بکنی ومرا خدمت کنی، بلکه من تو را خدمت می کنم، ومنت بر دیده خود می نهم. چون حضرت امام (علیه السلام) این سخن از من شنید، گفت: خدا تو را جزای نیکو دهد ای عمه! پس در خدمت آن حضرت نشستم تا وقت غروب آفتاب، پس صدا زدم به کنیز خود که: بیاور جامه های مرا تا بروم.
حضرت فرمود: ای عمه امشب را نزد ما باش که در این شب متولد می شود فرزند گرامی من در نزد خدا، که حق تعالی به او زنده می گرداند زمین را به علم وایمان وهدایت، بعد از آن که مرده باشد به شیوع کفر وضلالت.
گفتم از کی به هم می رسد، ای سید من، آن فرزند، ومن در نرجس هیچ اثر حمل نمی یابم؟
فرمود: از نرجس بهم می رسد، نه از دیگری، پس برجستم وشکم وپشت نرجس را ملاحظه کردم، هیچ گونه اثری نیافتم، پس برگشتم وعرض کردم. حضرت تبسم فرمود وگفت: چون صبح می شود اثر حمل بر او ظاهر خواهد شد، ومثل او مثل مادر موسی است که تا هنگام ولادت هیچ تغییری بر او ظاهر نشد، واحدی بر حال او مطلع نگردید، زیرا که فرعون شکم زنان حامله را می شکافت برای طلب حضرت موسی، وحال این فرزند نیز در این شبیه است به حال موسی.
حکیمه گفت: به نزد نرجس رفتم واین احوال را به او گفتم.
گفت: ای خاتون! در خود مشاهده نمی نمایم. پس شب در آن جا ماندم وافطار کردم، ونزدیک نرجس خوابیدم، ودر هر ساعت از او خبر می گرفتم واو به حال خود خوابیده بود وهر ساعت حیرتم زیاده می شد، ودر این شب پیش از شب های دیگر به نماز وتهجد برخاستم ونماز شب ادا کردم وچون به نماز وتر رسیدم، نرجس از خواب جست ووضو ساخت ونماز شب به جا آورد، وچون نظر کردم صبح کاذب طلوع کرده بود، پس نزدیک شد که در دلم شکی پدید آید از وعده ای که حضرت فرموده بود.
ناگاه حضرت امام حسن (علیه السلام) از حجره خود صدا زدند که: شک مکن که وقتش رسیده است. در این حال در نرجس اضطرابی مشاهده کردم، پس او را در بر گرفتم ونام الهی بر او خواندم.
حضرت آواز دادند که سوره (إنّا انزلناه) بر او بخوان.
پس از او پرسیدم که چه حال داری؟
گفت ظاهر شد اثر آن چه مولایم فرموده.
پس چون شروع کردم به خواندن سوره (إنا انزلناه فی لیلة القدر) شنیدم که آن طفل در شکم با من همراهی می کرد در خواندن، وبر من سلام کرد. من ترسیدم، پس حضرت صدا زدند که تعجب مکن از قدرت الهی که حق تعالی خردان ما را به حکمت گویا می گرداند، وما را در بزرگی حجت خود ساخته است در زمین.
پس چون کلام حضرت امام (علیه السلام) تمام شد، نرجس از دیده من غایب شد، گویا پرده ای میان من واو حایل گردید; پس دویدم به سوی حضرت امام حسن (علیه السلام) فریاد کنان، حضرت فرمود که: برگرد ای عمه! که او را در جای خود خواهی دید. چون برگشتم پرده گشوده شد ودر نرجس نوری مشاهده کردم که دیده ام را خیره کرد، وحضرت صاحب الامر (علیه السلام) را دیدم رو به قبله به سجده افتاده به زانوها، وانگشتان سبابه را به سوی آسمان بلند کرده ومی گوید: أَشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلاّ الله وأَنَّ جَدّی رَسُولُ الله واَنَّ أبی امیر المؤمنین، پس یک یک امامان را شمرد تا به خودش رسید. پس فرمود که: (أَللّهُمَّ اَنجِزْ لی ما وَعَدْتَنی وأتْمِمْ لی أَمْری وثَبِّتْ وَطْأَتی وامْلَأ بی الْاَرضَ عَدْلاً وقِسْطاً)،
خداوندا! به وعده نصرتی که به من وعده فرموده ای وفا کن، وامر (خلافت وامامت) مرا تمام کن، واستیلا وانتقام مرا از دشمنان ثابت گردان، وپر کن زمین را به سبب من از عدل وداد.
پس حضرت امام حسن (علیه السلام) مرا آواز داد که: ای عمه! فرزند مرا در برگیر، وبه سوی من بیاور. چون برگرفتم او را ختنه کرده وناف بریده وپاک وپاکیزه یافتم، وبر ذراع راستش نوشته بود که (جاءَ الْحَقُّ وزَهَقَ الْباطِلُ اِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً);.(64)
حق آمد وباطل مضمحل شد ومحو گردید، بدرستی که باطل مضحمل شدنی است، وثبات وبقا نمی دارد.
پس حکیمه گفت: چون آن فرزند سعادتمند را به نزد پدر بزرگوار بردم ونظرش بر پدر افتاد سلام کرد، پس حضرت او را گرفت وزبان مبارک بر هر دو دیده اش مالید، وبر دهان وهر دو گوشش زبان گردانید، وبر کف دست چپ او را نشاند ودست مطهر بر سر آن سرور مالید، وگفت: ای فرزند! سخن بگو به قدرت الهی.
پس حضرت صاحب الأمر (علیه السلام) استعاذه فرمود وگفت:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
(وَنُریدُ اَنَّ نَمُنَّ عَلَی الذّینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْاَرْضِ ونَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً ونَجْعَلَهُمْ الْوارِثینَ - ونُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْاَرْضِ ونُرِی فِرْعَوْنَ وهامانَ وجُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یحْذَرُونَ).(65)
می خواهیم منت گذاریم بر جماعتی که ایشان را ستمکاران در زمین ضعیف گردانیده اند، وبگردانیم ایشان را پیشوایان دین، وبگردانیم ایشان را وارثان زمین، وتمکن واستیلا بخشیم ایشان را زمین، وبنماییم به فرعون وهامان (خلفای غاصب وحکام جائر زمان) ولشکرهای ایشان، از آن امامان، آنچه را از ایشان حذر می کردند.
پس حضرت صاحب الأمر (علیه السلام)، صلوات بر حضرت رسالت وحضرت امیر المؤمنین وجمیع امامان (علیهما السلام)فرستاد تا پدر بزرگوار خود، پس در این حال پرندگان بسیار بسیار نزدیک سر مبارک آن حضرت پیدا شدند، وامام حسن (علیه السلام) یکی از آن پرندگان را صدا زد که: این طفل را بردار ونیکو محافظت نما، وهر چهل روز یک مرتبه به نزد ما بیاور.
پرنده آن حضرت را گرفت وبه سوی آسمان پرواز کرد، وسایر پرندگان نیز از عقب او پرواز کردند.
حضرت امام حسن (علیه السلام) فرمود که: سپردم تو را به آن کسی که مادر موسی به او سپرد موسی را. پس نرجس خاتون گریان شد.
حضرت فرمود: ساکت شو که: شیر از غیر پستان تو نخواهد خورد، وبه زودی او را به سوی تو برمی گردانند، مانند حضرت موسی که به مادرش برگردانیدند.
پرسید که این چه پرنده ای بود که حضرت صاحب را به او سپردید؟
فرمود: این روح القدس است که موکل است به ائمه (علیهم السلام)، ایشان را موفق می گرداند از جانب خدا، واز خطا نگاه می دارد، وایشان را به علم زینت می دهد.
حکیمه گفت: چون چهل روز گذشت به خدمت آن حضرت رفتم چون داخل شدم دیدم که طفلی در میان خانه راه می رود.
گفتم ای سید من! این طفل دو ساله است؟
حضرت تبسم نمود وفرمود که: اولاد پیغمبران واوصیای ایشان هر گاه امام باشند، بر خلاف اطفال دیگر نشو ونما می کنند، ویک ماهه ایشان مانند یک ساله دیگران است، وایشان در شکم مادر سخن می گویند وقرآن می خوانند وعبادت پروردگار می کنند، ودر هنگام شیر خوردن ملائکه فرمان ایشان را می برند، وهر صبح وشام بر ایشان نازل می شوند.
حکیمه فرمود: هر چهل روز یک مرتبه به خدمت او می رسیدم، در زمان امام حسن عسکری (علیه السلام) تا آن که چند روزی قبل از وفات آن حضرت، او را ملاقات کردم به صورت مردی کامل، او را نشناختم، به فرزند برادر خود گفتم که: این مرد کیست که نزد او بنشینم؟ فرمود: این فرزند نرجس است، وخلیفه من است بعد از من، وعنقریب من از میان شما می روم، باید که سخن او را قبول کنی وامر او را اطاعت نمایی، پس بعد از چند روز حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) به عالم قدس ارتحال نمود، واکنون من حضرت صاحب الامر صلوات الله علیه را هر صبح وشام ملازمت می نمایم، واز هر چه سؤال نمایم مرا خبر می دهد، وگاه هست که می خواهم سؤالی بکنم، هنوز سؤال نکرده، جواب می فرماید.(66)
حکیمه خاتون می فرماید: روز بعد به محضر امام حسن عسکری (علیه السلام) رسیدم که به آن حضرت سلام گفته، از مولود مسعود پرس وجو کنم. از روی گهواره نوزاد پرده را کنار زدم، گهواره را خالی یافتم، به امام (علیه السلام) عرض کردم: سید وسرورم چه شده؟!
فرمود: - (یا عَمَّةُ! اِسْتَودَ عناهُ الذی اِسْتودَعَتْ اُمُّ موسی).
- (عمه جان! او را به خداوندی سپردیم که مادر موسی (علیه السلام)فرزندش را به او سپرد).
روز هفتم ولادت آن سرور به محضر امام (علیه السلام) رسیدم، سلام کردم ونشستم. فرمود: پسرم را بیاورید. آقازاده را آوردند، در حالی که به یک پارچه زرد رنگی پیچیده بودند. امام (علیه السلام) زبان مبارکش را در دهان آقازاده نهاد، گویی به او شیر وعسل تغذیه می کرد، سپس فرمود: پسر جان! سخن بگوی! آقازاده گرامی سخن آغاز کرد وچنین گفت:
- (أشهدُ اَنْ لااله الاالله...).
- (به یکتایی خداوند ورسالت جد بزرگوارش وامامت پدران بزرگوارش، یکی پس از دیگری گواهی داد تا به پدر گرامی اش رسید. وآن گاه گفت:
- (بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم، ونُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَی الذّینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الارْضِ ونَجْعَلهُم أَئِمَّةً ونَجْعَلَهُمْ الْوارثینَ ونُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الارْضِ ونُرِی فِرْعَوْنَ وهامانَ وجُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یحْذَرُونَ).
- (به نام خداوند بخشایشگر بخشاینده، واراده کرده ایم که بر آنان که در روی زمین به ضعف کشیده شده اند منت نهاده، آنان را پیشوایان ووارثان قرار داده، آنان را صاحب اختیار زمین قرار دهیم وبه فرعون وهامان وسپاهیان آنها آنچه را که از آن وحشت داشتند بنماییم).(67)
(ابو غانم، خادم امام حسن عسکری (علیه السلام) می گوید: برای امام حسن عسکری (علیه السلام) فرزندی متولد شد او را (م.ح.م.د) نام نهادند. روز سوم تولد او را بر اصحابش نشان داد وفرمود:
- (هذا صاحِبُکُمْ مِنْ بَعْدی، وخَلیفَتی عَلَیکُمْ، وهُوَ الْقائِمُ الذی تَمْتَدُّ اِلَیهِ الاعناقِ بالانتِظارِ، واذا امْتَلأَتِ الأَرْض جَوْراً وظُلْماً خَرَجَ فَمَلأَها قِسْطاً وعَدْلاً).
- (او صاحب شماست بعد از من، وجانشین من است در میان شما. او همان قائم است که گردن ها در انتظار او کشیده می شود. چون زمین را بی عدالتی فرا گرفت، او ظاهر می شود وروی زمین را پر از عدل وداد می کند).(68)
(هنگامی که حضرت بقیة الله (ارواحنا فداه) متولد شد، امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمود: کسی را به سوی (ابو عمرو) بفرستید. هنگامی که (عثمان بن سعید) به خدمت آقا رسید، فرمود:
- (اِشْتَرْ عَشْرَةَ الافِ رِطْل خُبْزاً وعَشْرَةَ الافِ رِطْل لَحْماً، وفَرِّقْهُ وَاحْسِبْهُ عَلی بَنی هاشِمَ، وَعَقَّ عَنْهُ بِکَذا وکَذاشاة).
- (10000 رطل نان بخر، و10000 رطل گوشت بخر، وآنها را در میان بنی هاشم تقسیم کن وانعام کن، واین مقدار گوسفند تهیه کرده، عقیقه او قرار بده).(69)
- (محمد بن ابراهیم کوفی می گوید: امام حسن عسکری (علیه السلام) افرادی را با نام مشخص کرد وبرای هر یک از آنها گوسفند ذبح شده ای فرستاد وفرمود: - (هذِهِ مِنْ عَقیقَةِ اِبْنی مُحَمَّد).(70)
- (این از عقیقه پسرم: (م.ح.م.د) می باشد).
مشاهدات احمد بن اسحاق قمی
(امام حسن عسکری (علیه السلام) در نامه ای به احمد بن اسحاق می نویسد:
- (وُلِدَ الْمُوْلُودُ، فَلْیکُنْ عِنْدَک مُسْتُوراً، وعَنْ جَمیعِ النّاسِ مَکْتُوماً فَاِنّا لَمْ نُظْهِرْهُ اِلاّ لِلاقْرَبِ لِقَرابَتِهِ، والْمَوْلی لِوِلایتِهِ، اَحْبَبْنْا اِعْلامَکَ لِیسُرَّک اللهُ، کَما سَرَّنا، والسَّلامُ).(71)
- (مولود به دنیا آمد، این خبر در پیش تو پوشیده باشد، واز همه مردم مخفی باشد. ما این خبر را به کسی نگفتیم، مگر برای نزدیک ترین خویشان برای حقوق خویشاوندی، ونزدیک ترین دوستان برای حق ولایت، دوست داشتیم به شما نیز اطلاع دهیم، تا خداوند شما را با این مژده خوشحال کند، چنان که ما را خوشحال نموده است. والسلام).
(احمد بن اسحاق می گوید: به خدمت امام حسن عسکری (علیه السلام) وارد شدم، در نظر داشتم که در مورد جانشین آن حضرت سؤال کنم، امام (علیه السلام) خود ابتداءاً فرمود:
- (ای احمد بن اسحاق! خدای تبارک وتعالی، از روزی که حضرت آدم را آفریده، لحظه ای روی زمین را خالی از حجت نگذاشته، وتا روز قیام قیامت هرگز بندگان خودش را بی حجت نخواهد گذاشت. خداوند به برکت حجت خود بلاها را از اهل زمین دفع می کند وبه سبب او باران را فرو می فرستد وبه خاطر او برکات زمین را خارج می کند).
پرسیدم: ای فرزند پیامبر! امام وجانشین بعد از شما کیست؟ امام (علیه السلام)از جای برخاست وشتابزده وارد خانه شد وچون بازگشت کودک سه ساله ای بر دوش خود داشت که صورتش همچون ماه چهارده شبه می درخشید. آن گاه خطاب به من فرمود:
- (یا اَحْمَدَ بْنَ اِسْحاقَ لَوْلا کَرامُتَکَ عَلَی اللهِ عَزَّ وَجَلَّ وعلی حُجَجِهِ ما عَرَضْتُ عَلَیکَ اِبْنی هذا، اِنَّهُ سَمِی رَسُولِ الله وکَنِیهُ، الذی یمْلأ الارض قِسْطاً وعَدلاً کَما مُلئِتْ جَوراً وظُلْماً).
- (ای احمد بن اسحاق، اگر نبود این که تو در پیش خدا وحجت های او عزیز هستی، این پسرم را بر تو عرضه نمی کردم، او هم نام پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله)و هم کنیه آن حضرت است. هم اوست که زمین را پر از عدل وداد کند، آن سان که پر از جور وستم شده باشد).(72)
(احمد بن اسحاق می گوید: از امام حسن عسکری (علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
- (اَلْحَمْدُ لله الذی لَمْ یخْرجْنی مِنَ الدُّنْیا حَتی اَرانِی الْخَلَف مِنْ بَعْدی، اَشْبَهُ النّاسِ بِرَسُولِ اللهِ خَلْقاً وخُلْقاً، یحْفَظُهُ اللهُ تبارکَ وتَعالی فی غِیبَتِهِ ویظْهِرُهُ، فَیمْلأُ الأَرْضَ قِسْطاً وعَدْلاً، کَما مُلِئَتْ جَوْراً وظُلْماً).
- (سپاس وستایش خداوندی را که مرا از دنیا نبرد تا امام بعد از خودم را دیدم. شبیه ترین مردمان است به رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) از نظر خلقت واخلاق. خدای تبارک وتعالی او را در زمان غیبتش حفظ می کند، سپس او را ظاهر می کند وزمین را پر از عدل وداد می کند آن چنان که پر از جور وستم شده باشد).(73)
سپس فرمود:
- (ای احمد بن اسحاق! مثل او در این امت مثل حضرت خضر (علیه السلام) وذوالقرنین است، آن چنان از دیده ها غائب می شود که کسی در آن دوران از هلاکت رهایی نمی یابد، جز کسی که خداوند بر اعتقاد به امامت او ثابت واستوار نگه دارد واو را به دعا برای تعجیل فرج او موفق گرداند).
احمد بن اسحاق می گوید: عرض کردم: سرورم! آیا نشانه دیگری نیز هست که دلم آرام بگیرد؟
آقازاده بزرگوار با زبان روشن وفصیح فرمود: - (اَنَا بَقَّیةُ الله فی اَرْضِهِ، والْمُنْتَقِمُ مِنْ اَعْدائِهِ، فَلا تَطْلُبْ اَثَراً بَعْدَ عَین، یا اَحْمَدَ بْنَ اِسْحاقَ!).(74)
- (من یکتا بازمانده از حجت های خدا در روی زمین هستم.
من دست انتقام خدا از دشمنان او هستم.
ای احمد بن اسحاق! پس از رؤیت دیگر نشان نپرس).
(احمد بن اسحاق می گوید: فردای آن روز به خدمت امام حسن عسکری (علیه السلام) شرفیاب شدم وعرض کردم: ای فرزند پیامبر! از این همه منت که بر گردن من نهادی بسیار مسرور هستم، آن سنت جاری از خضر وذوالقرنین در مورد آقا زاده بزرگوار چیست؟
فرمود: - (طُولُ الْغِیبَةِ یا اَحْمَدُ).
- (طولانی شدن غیبت او، ای احمد).
گفتم: ای پسر پیامبر! آیا غیبت او خیلی طول می کشد؟
فرمود: - (ای ورَبّی، حَتّی یرْجِعَ عَنْ هذَالاَمْرِ، اَکْثَرُ الْقائِلینَ بِهِ، ولا یبْقی اِلاّ مَنْ اَخَذَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ عَهْدَهُ لِوِلایتِنا، وکَتَبَ فی قَلْبِهِ الایمانَ، واَیدَهُ بِرُوحِ مِنْهُ).
- (آری، قسم به پروردگارم، به قدری طول می کشد که بیشتر معتقدان به آن، از اعتقاد خود برمی گردند. وبر اعتقاد خود استوار نمی ماند به جز کسی که خداوند تبارک وتعالی از او برای ولایت ما پیمان گرفته، در دلش ایمان را نوشته، واو را با روحی از خود تأیید کرده باشد).
- (یا اَحْمَدَ بْنَ اِسْحاقَ! هذا اَمْرٌ مِنْ اَمْرِ اللهِ، وسِرٌّ مِنْ اَسْرارِ اللهِ، وغَیبٌ مِنْ غَیبِ الله، فَخُذ ما آتَیتُکَ وَاکْتُمْهُ وکُنْ مِنَ الشّاکِرینَ، تَکُنْ مَعَنا غَداً فی عِلّیین).
- (ای احمد بن اسحاق! این امری از امرهای خدا، وسری از اسرار خدا، ورازی از رازهای خداست آنچه به تو گفتم گوش فرا دار وآن را مکتوم نگهدار واز سپاسگزاران باش، تا فردای قیامت در درجات عالی بهشت با ما باشی).(75)
(محمد بن عثمان عَمروی (دومین نائب خاص) می فرماید: ما چهل نفر در منزل امام حسن عسکری (علیه السلام) گرد آمده بودیم، که فرزند بزرگوارش را به ما نشان داد وفرمود:
- (هذا اِمامُکُمْ مِنْ بَعْدی وخَلیفَتی عَلَیکُمْ، فَاتَّبِعُوهُ واَطیعوُهُ، ولا تَتَفَرَّقُوا فَتَهْلِکُوا فی اَدْیانِکُمْ اَما اِنَّکُمْ لا تَرَوْنَهُ بَعْدَ یوْمکُمْ هذا).
- (او امام شماست بعد از من، جانشین من است در میان شما. از او پیروی کنید واز اوامرش اطاعت کنید. پراکنده نشوید که در دین خود هلاک می شوید. شما بعد از امروز دیگر او را نخواهید دید).
(محمد بن عثمان می گوید: از خانه امام عسکری (علیه السلام) بیرون آمدیم، چند روزی نگذشت که امام حسن عسکری (علیه السلام)دیده از جهان برتافت).(76)
(جعفر بن محمد مکفوف، از عمرو هوازی نقل می کند که گفت: امام حسن عسکری (علیه السلام) فرزند بزرگوارش را به من نشان داد وفرمود: او صاحب شماست، بعد از من).(77)
(یعقوب بن منقوش می گوید: به خدمت امام حسن عسکری (علیه السلام) شرفیاب شدم، روی سکویی در کنار دودمان امامت نشسته بود، در دست راست آن حضرت اطاقی بود که پرده ای بر آن آویخته بود. عرض کردم: ای سرور من! صاحب این امر کیست؟
فرمود: پرده را کنار بزن، پرده را کنار زدم کودک پنج ساله ای دیدم که هشت، ده ساله می نمود، با پیشانی باز، صورتی سپید وزیبا، دیدگانی جاذب وگیرا، شانه هایی فراخ وران هایی چاق، که در طرف راست صورت مبارکش خال وبر سر مبارکش گیسوهایی داشت. آمد وروی زانوی امام (علیه السلام) نشست.
امام حسن عسکری (علیه السلام) به من فرمود: (این است صاحب شما).
آن گاه به آقازاده گرامی فرمود: (پسر جان، وارد خانه شو، تا روز وقت معلوم).
آقا زاده بزرگوار جلو دیدگان من وارد خانه شد.
آن گاه امام (علیه السلام) به من فرمود: (ای یعقوب! ببین در خانه کیست؟). وارد خانه شدم کسی را نیافتم).(78)
قال الفضل بن شاذان: حدّثنا إبراهیم بن محمد بن فارس النیشابوری، قال: لمّا هم الوالی عمرو بن عوف بقتلی وهو رجل شدید النصب، وکان مولعاً بقتل الشیعة، فأخبرت بذلک، وغلب علی خوف عظیم. فودعت أهلی وأحبّائی، وتوجّهت الی دار ابی محمد (علیه السلام) لاُوَدّعه وکنت اردت الهَرب، فلمّا دخلتُ علیه رأیت غلاماً جالساً فی جنبه، وکان وجهه مضیئاً کالقمر لیلة البدر، فتحیرت من نوره وضیائه وکاد أن انسی ما کنت فیه من الخوف والهرب فقال: یا ابراهیم لا تهرب.
فاِنّ الله تبارک وتعالی سیکفیک شره فازداد تحیری، فقلت لابی محمد (صلی الله علیه وآله): یا سیدی جعلنی الله فداک من هو؟
وقد أخبرنی عمّا کان فی ضمیری.
فقال: هو إبنی وخلیفتی من بعدی، وهو الذّی یغیب غیبة طویلة، ویظهر بعد امتلاء الارض جوراً وظلماً فیملاها عدلاً وقسطاً.
فسألته عن اسمه
قال: هو سمی رسول الله (صلی الله علیه وآله) وکنیه، ولا یحلّ لأحد أن یسمیه باسمه او یکنّیه بکنیته، إلی أن یظهر الله دولته وسلطنته، فاکتم یا ابراهیم ما رأیت وسمعت منّا الیوم إلا عن اهله. فصلّیت علیهما وآبائهما وخرجت مستظهراً بفضل الله تعالی، واثقاً بما سمعته من الصاحب (علیه السلام) فبشّرنی علی بن فارس بانّ المعتمد قد أرسل أبا احمد اخاه وامره بقتل عمرو بن عوف، فاخذه ابو احمد فی ذلک الیوم وقطعه عضواً عضواً والحمدلله رب العالمین.
ابراهیم بن احمد نیشابوری گفت: چون عمرو بن عوف والی همت بست به کشتن من، واو مردی بود که میل تمام داشت به قتل شیعیان، پس خبر یافتم وخوفی عظیم بر من غالب شد، واهل وعیال ودوستان خود را وداع کردم، وتوجه نمودم به خانه حضرت امام حسن (علیه السلام) وداع کنم، واراده داشتم که فرار کنم. پس چون به آن خانه در آمدم پسری دیدم در پهلوی آن حضرت نشسته بود که رویش چون ماه شب چهارده بود، از نور وضیای آن حضرت حیران شدم به مرتبه ای که نزدیک بود که آن چه در خاطر داشتم ودر آن بودم از ترس وفکر گریختن فراموش کنم.
به من گفت: (ای ابراهیم حاجت به گریختن نیست، زود باشد که خدای تعالی شر او را از تو کفایت کند). حیرتم زیاده شد;
به امام حسن (علیه السلام) گفتم: فدای تو گرداند مرا خدای تعالی، کیست این پسر که از ما فی الضمیر من مرا خبر می دهد؟
آن حضرت فرمود: او فرزند من است، وخلیفه من است بعد از من، واوست آن کسی که غایب می شود غایب شدنی دراز، وبعد از پر شدن زمین از جور وظلم ظاهر شود، وپر کند زمین را از عدل وداد.
پس از آن حضرت از نام آن سرور پرسیدم.
فرمود: هم نام وهم کنیت پیغمبر است، وحلال نیست کسی را که او را به نام وبه کنیت ذکر کند، تا زمانی که ظاهر سازد خدای تعالی دولت وسلطنت او را، پس پنهان دار ای ابراهیم! آن چه دیدی وآن چه شنیدی از ما امروز، الاّ از اهلش.
پس برایشان وآبای گرام ایشان صلوات فرستادم، وبیرون آمدم در حالتی که مستظهر به فضل خدای تعالی بودم، ووثوق واعتمادی بود مرا بر آن چه شنیدم از حضرت صاحب الزمان (علیه السلام). پس بشارت داد مرا علی بن فارس که معتمد خلیفه عباسی برادر خود أبو احمد را فرستاد به قتل عمرو بن عوف، تا او را گرفته، بند از بند او جدا کرد. والحمدلله رب العالمین.(79)
نمایان شدن حضرت مهدی به هنگام وفات پدرش
به نوشته محدث قمی، ابوسهل نوبختی (شیخ متکلمان امامیه در بغداد) گفت: داخل شدم بر امام حسن عسکری (علیه السلام) در مرضی که به همان بیماری از دنیا رحلت فرمود ودر نزد آن حضرت بودم که امر فرمود خادم خود (عقید)(80) را که ای عقید! بجوشان از برای من آب را با مصطکی(81) وی آب را جوشانید وصیقل مادر حضرت حجة (علیه السلام)آن را برای امام حسن آورد وهمین که قدح را به دست آن جناب داد وخواست بیاشامد، دست مبارکش لرزید وقدح به دندان های ثنایی نازنینش خورد، پس قدح را از دست نهاد وبه عقید فرمود: داخل اطاق می شوی می بینی کودکی را به حال سجده است، او را نزد من بیاور.
ابوسهل گوید، عقید گفت: من داخل شدم ناگاه نظرم به کودکی که در حال سجده بود وانگشت سبّابه به سوی آسمان بلند کرده بود افتاد، بر آن جناب سلام کردم آن حضرت نماز را مختصر کرد ودر این هنگام مادرش صیقل آمد دستش را گرفت وبه نزد پدرش برد.
ابو سهل گوید: چون آن کودک به خدمت امام حسن (علیه السلام) رسید، سلام کرد وبر او نگاه کردم دیدم رنگ مبارکش تلألؤ دارد، موی سرش به هم پیچیده ومجعد است وما بین دندان هایش گشاده می باشد، همین که امام حسن (علیه السلام) نگاهش به کودکش افتاد، فرمود:
(یا سَیدِ اَهَلِ بَیتِهِ اسْقِنی الْماءَ فَانّی ذاهِبٌ اِلی رَبّی)، پس آن آقازاده او را سیراب کرد، چون امام آب را آشامید فرمود: مرا برای نماز مهیا کنید آن طفل پدر را به اقل واجب وضو داد.
پس امام حسن (علیه السلام) به وی فرمود: بشارت باد تو را ای پسرک من تویی صاحب الزمان تویی مهدی وحجت خدا بر روی زمین، تویی پسر من ومنم پدر تو، تویی (م.ح.م.د) بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) وپدر تو است رسول خدا (صلی الله علیه وآله) تویی خاتم ائمه طاهرین وبشارت داد به تو رسول خدا (صلی الله علیه وآله) این عهدی است از پدرم از پدرهای طاهرین تو، (صلی الله علی اهل بیت ربنا انه حمید مجید)، ودر همان لحظه امام حسن (علیه السلام) وفات کرد.(82)
مرحوم صدوق به سند معتبر از ابو الادیان روایت کرده است که من خدمتکار امام حسن عسکری (علیه السلام) بودم ونامه های آن حضرت را به شهرها می رساندم، پس روزی در بیماری که در آن مرض به عالم بقا رحلت فرمود، مرا طلبید وچند نامه که به مدائن نوشته بود، به من داد وفرمود که بعد از 15 روز باز داخل سامره خواهی شد وصدای شیون از خانه من خواهی شنید ومرا در آن وقت غسل دهند.
ابوالادیان گفت: ای سید من هر گاه این واقعه هائله روی دهد، مرا امامت با کیست؟ فرمود: هر که جواب نامه مرا از تو طلب کند او امام بعد از من است. گفتم: دیگر علامتی بفرما. فرمود: هر که بر من نماز کند او جانشین من خواهد بود. گفتم: دیگر بفرما.
گفت: هر که بگوید که در همیان چه چیز است او امام شما است.
ابوالادیان گفت: مهابت حضرت مانع شد که بپرسم کدام همیان، پس بیرون آمدم ونامه ها را به اهل مدائن رسانیدم وجواب ها گرفته برگشتم، چنان چه فرموده بود، روز پانزدهم داخل سامره شدم، صدای نوحه وشیون از خانه امام بلند شده بود چون به در خانه آمدم جعفر کذاب را دیدم که بر در خانه نشسته وشیعیان بر گرد او آمده اند واو را به خاطر وفات برادرش تسلیت وبه امامتش تهنیت می گویند، من با خود گفتم که اگر این امام است، امامت نوع دیگر شده، این فاسق کِی اهلیت امامت دارد پیش رفتم تسلیت گفتم وهیچ سؤال از من نکرد، در آن موقع (عقید) خادم بیرون آمد وبه جعفر خطاب کرد که برادر تو را کفن کرده اند بیا بر او نماز کن جعفر برخاست وشیعیان با او همراه شدند چون به صحن خانه رسیدیم دیدیم امام عسکری (علیه السلام) را کفن کرده وبر روی نعش گذاشته اند، جعفر پیش ایستاد چون خواست تکبیر بگوید، طفلی گندم گون پیچیده موی مانند پاره ماه بیرون آمد ردای جعفر را کشید وگفت: ای عمو کنار بایست که من سزاوارترم به نماز بر پدر خود از تو، جعفر عقب ایستاد آن کودک جلو ایستاد وبر پدر بزرگوار خود نماز خواند بعد متوجه شد ونامه ها را از من خواست وعلامت ها یکی بعد از دیگری ظاهر شد.(83)
نگاهی به روایت احمد بن عبید الله
آقای ملازاده برای ایجاد تردید در مورد تولد حضرت مهدی (عجل الله فرجه) در مقاله خود به روایت احمد بن عبید الله بن خاقان تمسک کرده است که ما در این جا ضمن نقل قسمتی از برداشت وی، متن کامل آن روایت را که مربوط به عدم دستیابی مأمورین خلیفه وقت به فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) است می آوریم وی می نویسد:
(عدم ولادت این مهدی مزعوم حتی در کتب خود امامیه نیز ثابت است. ولهذا در کتب خود روایت می کنند که حسن عسکری بدون این که فرزندی بگذارد وفات نمود وخلیفه عباسی به شدت به این موضوع اهمیت داده قاضیان بزرگ وهمراهان ثقات آنها را مسؤول این پی گیری نمود، که بعد از وفات حسن وتفتیش منازل ثابت شد که هیچ فرزندی نداشته ولهذا ارثش را بین مادر وبرادر او تقسیم نمودند،)
کافی این موضوع را در روایتی طولانی از احمد بن عبید الله بن خاقان آورده که می گوید:
(... فقال له (احمد بن عبید الله بن خاقان) بعض اهل المجلس من الاشعریین: یا ابابکر: فما حال اخیه جعفر؟
فقال ومن جعفر فیسأل عن خبره او یقرن به؟ ان جعفر معلن بالفسق، ماجنٌ شریبٌ للخمور، اقلّ من رأیت من الرجال، واهتکهم لستره، فدم خمّار جبّار، قلیل فی نفسه، خفیف والله، لقد ورد علی السطان واصحابه فی وقت وفاة الحسن بن علی (علیه السلام)، ما تعجبت منه، وما ظننت انه یکون، وذلک انه لما اعتلّ بعث الی ابی ان ابن الرضا (علیه السلام) قد اعتل، فرکب من ساعته مبادراً الی دار الخلافة ثم رجع مستعجلاً ومعه خمسة نفر من خدم امیر المؤمنین کلهم من ثقاته وخاصته، فمنهم نحریر، وأمرهم بلزوم دار الحسن بن علی (علیه السلام)، وتعرف خبره وحاله، وبعث الی نفر من المتطببین، فأمرهم بالاختلاف الیه، وتعاهده فی صِباح ومساء فلما کان بعد ذلک، بیومین جاءه من اخبره، انه قد ضعف، فرکب حتی بکر الیه، ثم امر المتطببین بلزومه وبعث الی قاضی القضاة فاحضره مجلسه، وامره ان یختار من اصحابه عشرة ممن یوثق به فی دینه وأمانته وورعه، فاحضرهم فبعث بهم الی دار الحسن (علیه السلام) وأمرهم بلزومه لیلاً ونهاراً، فلم یزالوا هناک حتی توفی (علیه السلام) لأیام مضت من شهر ربیع الأول من سنة ستین ومئتین، فصارت سر من رأی ضجة واحدة، مات ابن الرضا، وبعث السلطان الی داره من یفتشها ویفتش حجرها، وختم علی جمیع ما فیها، وطلبوا اثر ولده وجاءوا بنساء یعرفن بالحبل، فدخلن علی جواریه، فنظرن الیهن، فذکر بعضهن ان هناک جاریة بها حبل، فأمر بها فجعلت فی حجرة، ووکل بها نحریر الخادم واصحابه، ونسوة معهم، ثم اخذوا بعد ذلک فی تهیئته (علیه السلام)، وعطلت الاسواق، ورکب ابی وبنو هاشم والقواد والکتاب وسائر الناس الی جنازته (علیه السلام)، فکانت سر من رأی یومئذ شبیهة بالقیامة، فلما فرغوا من تهیئته بعث السطان الی أبی عیسی المتوکل فأمره بالصلاة علیه.
مردی از اهل قم گفت: روزی در مجلس احمد بن عبید الله بن خاقان که از طرف خلفاء والی اوقاف وصدقات در قم بود ونهایت عداوت را نسبت به اهل بیت رسالت داشت، حاضر بودم، در مجلس او از سادات علوی که در سر من رأی بودند، صحبت به میان آمد.
همین که سخن به این جا رسید، مردی از اهل مجلس از او سؤال کرد که حال برادرش جعفر چگونه بود؟!
گفت: جعفر کیست که کسی از حال او سؤال کند یا نام او را با نام امام حسن عسکری مقرون گرداند، جعفر مردی بود فاسق وفاجر وبد کردار، مانند او کسی در رسوایی وبی عقلی وبدکاری ندیده بودم. جعفر را مذمت بسیار کرد وباز به ذکر احوال امام عسکری برگشت وگفت به خدا سوگند در هنگام وفات حسن بن علی (علیه السلام) حالتی بر خلیفه ودیگران عارض شد که من گمان نداشتم که در وفات هیچ کس چنین امری اتفاق بیفتد.
جریان از این قرار بود که روزی برای پدرم خبر آوردند که ابن الرضا بیمار شده، پدرم به سرعت تمام نزد خلیفه رفت وخبر را به خلیفه رساند. خلیفه پنج نفر از خدمتکاران خاص خود را به منزل امام عسکری (علیه السلام) گسیل داشت وبه آنها دستور داد تا دقیقاً او را تحت نظر داشته باشند وحالات او را گزارش کنند، سپس خلیفه پزشکان وقاضی القضاة را به همراه ده نفر از علمای مشهور به منزل امام عسکری فرستاد، تا در کنار او بوده ووضعیت وشرایط وی را مستمراً در خانه مشاهده کنند. (خلیفه این کارها را برآن می کرد که آن زهری که به امام (علیه السلام) داده بود بر مردم معلوم نشود وپیش مردم چنین وانمود کنند که آن حضرت به مرگ خود از دنیا رفته است). آنان پیوسته ملازم خانه آن حضرت بودند تا آن که بعد از گذشتن چند روز از ماه ربیع الاول، آن امام مظلوم از دار دنیا به سرای باقی رحلت فرمود واز جور ستمکاران ومخالفان رهایی یافت.(84)
وچون خبر وفات آن حضرت در شهر سامرا منتشر شد، قیامتی در آن شهر بر پا گردید وصدای ضجّه وناله وفغان از عموم مردم برخاست. خلیفه هیأتی را جهت بازرسی منزل امام (علیه السلام) اعزام نمود آنها همه دارایی او را مهر وموم کردند وسپس در جستجوی پسرش بر آمدند وتمام حجره ها را گشتند واین مأموریت را تا آنجا پیش بردند که حتی زنان وکنیزان را از جهت بارداری مورد معاینه قرار دادند.
یکی از زنان گفت که درباره یکی از کنیزان آن جناب احتمال بارداری هست، خلیفه نحریر خادم مخصوص خود را بر او مأمور کرد که بر احوال او دقیقاً مطلع شود تا صدق وکذب این سخن ظاهر گردد وبعد از آن متوجه تجهیز آن حضرت شد. وچون بازاریان مطلع شدند بزرگ وکوچک ووضیع وشریف در تشییع جنازه آن برگزیده خدا جمع شدند وتمام وزراء وامرا ونویسندگان واطرافیان خلیفه وبنی هاشم وعلویان به تجهیز آن امام حاضر گردیدند ودر آن روز سامرا از کثرت ناله وشیون وگریه مانند صحرای قیامت شده بود وچون از غسل وکفن آن حضرت فارغ شدند، معتمد، ابو عیسی بن متوکل را فرستاد تا بر جنازه آن حضرت نماز گزارد فلما وضعت الجنازة للصلاة دنا ابو عیسی منها فکشف عن وجهه فعرضه علی بنی هاشم من العلویة والعباسیة والقواد والکتاب والقضاة والفقهاء والمعدلین وقال: هذا الحسن بن علی بن محمد بن الرضا (علیهم السلام)، مات حتف انفه، علی فراشه، حضر من خدم أمیر المؤمنین وثقاته فلان وفلان ومن المتطببین فلان وفلان ومن القضاة فلان وفلان، ثم غطی وجهه، وقام، فصلی علیه وکبر علیه خمساً وأمر بحمله، وحمل من وسط داره ودفن فی البیت الذی دفن فیه ابوه (علیهم السلام)، فلما دفن وتفرق الناس اضطرب السلطان واصحابه فی طلب ولده، وکثر التفتیش فی المنازل والدور، وتوقفوا علی قسمة میراثه، ولم یزل الذین وکلوا بحفظ الجاریة التی توهموا علیها الحبل ملازمین لها سنتین وأکثر حتی تبین لهم بطلان الحبل، فقسم میراثه بین امه واخیه جعفر، وادعت امه وصیته، وثبت ذلک عند القاضی، والسطان علی ذلک، یطلب اثر ولده، فجاء جعفر بعد قسمته المیراث الی ابی، وقال له: اجعل لی مرتبة ابی واخی وأوصل الیک فی کل سنة عشرین الف دینار، فزبره أبی واسمعه وقال له: یا احمق ان السطان اعزه الله جرد سیفه وسوطه فی الذین زعموا ان اباک واخاک ائمة لیردهم عن ذلک، فلم یقدر علیه ولم یتهیأ له صرفهم عن هذا القول فیهما، وجهد ان یزیل اباک واخاک عن تلک المرتبة، فلم یتهیأ له ذلک، فان کنت عند شیعة أبیک وأخیک إماماً فلا حاجة بک الی سلطان، یرتبک مراتبهم، ولا غیر سلطان، وإن لم تکن عندهم بهذه المنزلة لم تنلها بها، واستقله عند ذلک واستضعفه، وأمر ان یحجب عنه فلم یأذن له بالدخول علیه حتی مات أبی، وخرجنا والأمر علی تلک الحال، والسلطان یطلب اثر ولد الحسن بن علی (علیهم السلام)، حتی الیوم.(85)
وچون جنازه آن حضرت را برای نماز بر زمین گذاشتند ابو عیسی به نزدیک جنازه آمده وکفن او را کنار زد وبرای رفع تهمت از خلیفه، علویان وهاشمیان وامرا ووزرا ونویسندگان وقُضات وعلما وسایر اشراف واعیان را نزدیک خواند وگفت بیایید ونظر کنید که این جنازه حسن بن علی فرزندزاده امام رضا (علیه السلام) است در بستر خود به مرگ طبیعی مرده است وکسی آسیبی به او نرسانده است ودر مدت بیماری او، پزشکان وقضات ومعتمدان وعدول حاضر بودند وبر حال او مطلع گردیده اند وبر این معنی شهادت می دهند، پس پیش ایستاد وبر آن حضرت نماز خواند، پس از انجام مراسم، امام عسکری (علیه السلام) در محدوده منزل خود در سرّ من رأی (سامرا) در جوار پدرش به خاک سپرده شد.
در ادامه همان روایت آمده است جعفر، برادر امام عسکری (علیه السلام) در لسان اخبار به کذاب معروف است.(86) ادعای امامت کرده وکوشیده بود تا خود را جانشین برادر قلمداد کند، اعتقادات امامیه را به وجود جانشینی امام یازدهم به مقامات دولتی گزارش کرد. جعفر بعد از وفات برادرش امام حسن عسکری (علیه السلام) با آن رفتار وکردار ناشایستش به فکر جانشینی آن حضرت افتاد ونزد عبید الله بن خاقان وزیر معتمد رفت وگفت: از تو می خواهم که منصب برادرم را به من بدهی ومن تعّهد می کنم که هر سال مبلغ بیست هزار دینار طلا به تو بپردازم.
عبید الله به غضب درآمد وگفت: ای احمق منصب برادر تو منصبی نیست که با مال وپول آن را توان گرفت وسالهاست که خلفا شمشیر کشیده ومردم را شکنجه می کنند ومی کشند که از اعتقاد به امامت پدر وبرادر تو برگردند ولی نتوانسته اند، اگر تو نزد شیعیان مرتبه ومقامی داری همه به سوی تو خواهند آمد وتو احتیاج به خلیفه وکس دیگری نداری واگر نزد آنان رتبه ومقامی نداری، خلیفه وکس دیگری این مرتبه را برای تو تحصیل نمی توانند بکنند. عبید الله از این درخواست جعفر به خفت عقل وسفاهت وعدم دیانت او بیش از پیش پی برد ودستور داد دیگر او را به مجلسش راه ندهند.(87)
مرحوم کلینی جریان محمد بن ابراهیم بن مهزیار را این چنین روایت کرده است وی می گوید: پس از وفات حضرت ابی محمد (علیه السلام)درباره جانشینی اش به تردید افتادم ونزد پدرم مال بسیاری گرد آمده بود، آنها را برداشت وبه کشتی نشست، من هم به دنبال او رفتم، او را تب سختی گرفت وگفت: پسر جان، مرا برگردان که این بیماری مرگ است، آن گاه گفت: درباره این اموال از خدا بترس وبه من وصیت نمود وسپس وفات کرد من با خود اندیشیدم. پدر من کسی نبود که وصیت نادرستی کند. من این اموال را به عراق می برم ودر آن جا خانه ای را بالای شط اجاره می کنم وبه کسی چیزی نمی گویم اگر موضوع برایم آشکار شد چنان که در زمان امام حسن عسکری (علیه السلام) برایم واضح شد به او می دهم وگر نه مدتی با آنها خوش می گذرانم.
وارد عراق شدم ومنزلی اجاره کردم وچند روز آن جا بودم، ناگاه کسی آمد ونامه ای همراه داشت که در آن نوشته بود: ای محمد! تو چنین وچنان اموالی را در میان چنین ظروفی همراه داری تا آن جا که تمام خصوصیات اموالی را که همراه من بود وخودم هم به تفصیل نمی دانستم برایم شرح داد من آنها را به همان شخص تحویل دادم وچند روز در آن جا ماندم، کسی سراغ مرا نگرفت من اندوهگین شدم، سپس نامه ای به من رسید که تو را به جای پدرت منصوب ساختیم، خدا را شکر کن.(88)
طبق نقل مرحوم صدوق، عده ای از اهالی قم که در میان آنها محمد بن جعفر حمیری قرار داشت، بدون آن که از وفات امام عسکری (علیه السلام)مطلع باشند وارد سامرا شدند، استفتاها ووجوهاتی به همراه داشتند. در آن جا خبر رحلت امام عسکری (علیه السلام) را شنیدند وآنان را به سوی جعفر هدایت کردند، آنها جعفر را ملاقات کردند واز وی پرسیدند که به آنها بگوید: چه مبلغ پول با خود آورده اند وصاحبان این وجوهات چه کسانی هستند؟ جعفر پاسخ داد که او پیشگو وفال بین نبوده وآن چه امامیه درباره امام عسکری (علیه السلام) می گویند دروغی بیش نیست زیرا تنها خداوند به این قبیل امور آگاه است.
جعفر از آنها خواست تا وجوهات را تحویل دهند ولی ایشان از این کار سرباز زدند ونزاع میان آنها آشکار شد. در حین دعوا شخصی وارد شد وآنان را به نام صدا زد وبه سوی منزلی راهنمایی کرد ودر آن جا شخصی را به ایشان نشان داد که به نظر می رسید وکیل امام دوازدهم (علیه السلام) باشد، او صاحب ومبلغ وجوهاتی را که آورده بودند به آنها گفت. آنها بلافاصله امامت امام دوازدهم را پذیرفتند، با انجام این امر به آنها دستور داده شد تا از این پس وجوهات خود را به شخص معینی در بغداد تحویل دهند.
بنا به گفته صدوق، جعفر فوراً به دربار خلیفه معتمد عباسی رفت وبه او گزارش داد که امامیه هنوز به وجود پسر امام عسکری (علیه السلام)معتقدند، معتمد بلافاصله دستور پی گیری وتحقیق در موضوع را صادر کرد وگروهی از مأموران را به همراه جعفر اعزام نمود تا منزل امام عسکری (علیه السلام) ومنازل همسایگان را مورد تفتیش قرار دهند.(89)
در منزل امام عسکری (علیه السلام) کنیزی به نام ثقیل را دستگیر کردند واز او خواستند تا فرزند امام را به آنان نشان دهد، ولی وی به شدت انکار کرد فرزندی زاده باشد.
به روایت صدوق، ثقیل برای آن که جان امام دوازدهم را مصون دارد، ادعای بارداری کرد. از آن پس معتمد او را برای معاینه در حرم خود زندانی کرد، تحت سرپرستی نحریر، همسران خلیفه وکنیزان وزنان قاضی القضات ابن ابی شوارب به مدت دو سال ثقیل را تحت نظر داشتند، تا آن که احساس کردند دیگر به بررسی بیشتر نیازی نیست واز طرف دیگر مرگ ناگهانی وزیر عبید الله بن خاقان باعث شد تا دستگاه خلافت از آن بانوی محترم غفلت کند.
برخی از اخبار حاکی از آن است که ثقیل زندانی شد ودژخیمان عباسی یک رشته اعمال شکنجه آمیز را علیه امامیه انجام دادند که جعفر در پشت سر آن اعمال قرار داشت.(90) عباسیان با وجود این که بسیاری از امامیه را به قتل رساندند ولی تلاش های آنها برای دستگیری امام دوازدهم بی نتیجه ماند.
طبق روایت شیخ مفید، امام عسکری (علیه السلام) می خواست هر گونه فرصتی را در ردیابی امام دوازدهم از عباسیان بگیرد، تا جان فرزند خود را محفوظ دارد. بدین جهت نقشه ای طرح ریزی کرد که به موجب آن بر اساس وصیت نامه ای آشکار تمام دارایی خود را به مادرش حدیث واگذار کرده بود. او با وصول خبر رحلت پسرش از مدینه به سامرا آمد تا ماتَرَک او را اخذ کند ولی دید که همه دارایی او را توقیف کرده اند.
از آن گذشته، جعفر با او در موضوع میراث برادر درگیر شد وبه حق خود بر ماترک اصرار داشت وقضیه را به مقامات دولتی کشانید وسعی کرد تا ثابت کند که امام عسکری (علیه السلام) پسری نداشته است. حدیث اظهار داشت که امام عسکری او را تنها وارث خود دانسته وبنا به فقه امامیه جعفر کوچک ترین حقی بر میراث برادر ندارد.(91)
این نزاع مدت دو سال ادامه یافت تا آن که محقق شد حامله بودن ثقیل واقعیت ندارد، ویا آن که حدیث پیش قاضی ثابت نمود که تنها وارث امام یازدهم است وقاضی به نفع او رأی داد، جعفر معارض او شد واز خلیفه در طلب میراث برادر استعانت جست، سرانجام به حکم خلیفه ماترک امام حسن عسکری (علیه السلام) را پس از هفت سال توقیف بین حدیث وجعفر تقسیم کردند.(92)
بالاخره با از دست دادن میراث مختصر امام حسن عسکری (علیه السلام) توانستند آخرین حجت خدا را از شر شناخته شدن وگرفتار شدن به دست فرعون زمان حفظ کنند.
تشابه غیبت حضرت مهدی وتردید شیعیان وی به ماجرای اصحاب کهف
آیا موضوع مخفی شدن مهدی (عجل الله فرجه) در چاه (سرداب مقدس) سامرا که نویسنده مذکور در قسمتی از مقاله خود در صدد تمسخر ونفی واقعیت آن است خود اثبات این معنی را نمی کند که (تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها؟!)
آیا فراموش کرده اید که خدای متعال تردید مردم در مورد تعداد اصحاب کهف را در قرآن چنین بیان داشته است که:
(سَیقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ (رَجْمَاً بالْغَیبِ) ویقُولُونَ سَبْعَةٌ وثامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُلْ: رَبّی اَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما یعْلَمُهُمْ إلاّ قَلیلٌ فَلا تُمارِ فیهِمْ إِلاّ مِراءً ظاهِراً ولا تَسْتَفْتِ فیهِمْ مِنْهُمْ اَحَداً);.(93)
به زودی بعضی ها می گویند که: اصحاب کهف جمعاً سه نفر بودند چهارمیشان، سگشان بود وبعضی دیگرنیز می گویند که: ایشان پنج نفر بودند، ششمی ایشان سگشان بود که این دو نظریه تیر اندازی به ناپیداست (نادرست است) ولی گروهی دیگری می گویند که اصحاب کهف هفت نفر بودند وهشتمی ایشان همان سگ بود.
بگو پروردگار من به شماره آنها داناتر است (این نظریه ممکن است درست باشد) که آن را جز عده اندکی نمی داند. پس با مردم در این مورد زیاد بحث نکن جز بحث ظاهری، ودر این مورد از ایشان نظر خواهی نکن.
آیا تردید وتفرقه های شیعیان آن زمان در مورد جانشین امام عسکری (علیه السلام) وتولد حضرت مهدی (علیه السلام) که نوبختی می گوید که:
(1. بعضی ها گفتند: امام حسن عسکری (علیه السلام) وفات کرد وهیچ اثری از او نمانده وفرزند ظاهری از او شناخته نشد.
2. ودیگرانی مدعی شدند که: این موهوم (توجه: موهوم ومزعوم را آقای ملازاده در مقاله خود اضافه کرده است). (فرزند امام عسکری (علیه السلام)) ده سال قبل از وفات حسن یعنی در بیست وسوم رمضان 250 هـ ق متولد شده.
3. وبعضی ها مدعی شدند که هشت ماه بعد از وفات حسن این مزعوم (مهدی) متولد شده.
4. ودیگران مدعی شده اند که این موهوم (محمد بن حسن) در سال 258 هـ ق متولد شده است.
5. وبعضی ها سال را مدعی گشته اند که 256 هـ ق (بوده است).
6. ومدعیان دیگری ادعا نموده اند که در نصف شعبان سال 255 یعنی پنج سال قبل از وفات حسن متولد شده است.)(94)
آیا همه این ادعاها خود دلیل تشابه غیبت مهدی (علیه السلام) در سرداب مقدس به غیبت اصحاب کهف در غار نیست؟!
چون که دیگران بدان مولود وموعود معهود در مقاطع مختلف برخورد کرده بودند یا از وجودش اطلاع یافته بودند تاریخ های مختلفی را برای تولد وی مطرح ساخته بودند وآنان که اطلاعی نداشتند در صدد انکار واقعیتی بر آمده بودند (که خود در منحرف ساختن ذهن طاغوت زمان از دستگیری وکشتن آن نجات بخش موعود بی تأثیر نبوده است) مانند جعفر کذاب که برای جلب مردم به سوی خود قبلاً می گفت: پسر برادرم حسن فرزندی ندارد ومن جانشین ووارث وی می باشم ولی بعداً به آن اقرار کرد.
فلذا در توقیعی که از جانب حضرت مهدی (عجل الله فرجه) درباره این عموی منکر خودش صادر گشته است راه او را به راه برادران یوسف تشبیه ساخته است که از روی حسادت به حضرت یوسف، جهت جلب نظر پدرشان به سوی خود گفتند که: یوسف را گرک خورده است و....(95) همچنانکه جعفر کذّاب نیز بجهت حُبّ جاه ادّعای جانشینی نسبت به برادر خود نمود که به خاطر عدم خروج از موضوع اصلی از بیان وجه تشبیه وتشابه در این مورد خودداری می شود.
موضوع غائب شدن فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) بعد از نماز گزاردن بر جنازه پدرش در سرداب خانه خود (نه در چاه، که برداشت وتصور نادرستی است)، بعد از توجه به انحصار خلافت ووصایت در 12 نفر ونیز امکان تشابه دو نجات بخش موعود، موضوع انداختن موسی در صندوقچه بعد از تولدش را تداعی می کند تابوت موسی تا داخل اتاق فرعون برده می شود ولی فرعون متوجه نمی شود که این بچه همان موسی موعود است.
ومهدی هم در پنج سالگی در جلو فرعونیان زمان ظاهر می شود وسپس به پشت پرده می رود وناپدید می شود یا همانند اصحاب کهف که از قوم خودشان که خدایانی را جز ذات یکتا برای خود برگزیده بودند،(96) عزلت گزیدند، عزلت می گزیند وبه کهف پناه می برد چرا که اکثر مردم زمان امام حسن عسکری (علیه السلام) نیز برای پیامبر، جانشینی غیر از امام معصوم را قبول کرده بودند.
تشابه ناپدید شدن حضرت مهدی به ناپدید شدن حضرت مسیح
ورود حضرت مهدی (عجل الله فرجه) به سرداب مقدس همانند ورود حضرت عیسی (علیه السلام) به اتاقک مورد نظر به هنگام فرار از دست یهودیان می نماید که وقتی که دشمنان این دو حجت خدا وارد آن دو محل اختفا شدند هیچ یک را در آنجاها نیافتند. وچه بسا حضرت مهدی (علیه السلام) هم بعد از ورود به سرداب با قیافه مبدل به میان همان جمع برگشته است بدون این که حاضران او را بشناسند.
مگر چنین چیزی هم ممکن است؟!
آری! مگر حضرت مسیح (علیه السلام) از ترس کشته شدن (به دست یهودیانی که در تعقیبش بودند) وارد آن اتاقک نشد؟ وسپس از آن جا بیرون آمد ووارد جمعیت شد بدون این که او را بشاسند؟! ولذا دشمنان که در رسیدند شخص دیگری را که شبیه حضرت مسیح بود (وچه بسا خود از دشمنان آن حضرت بود) گرفتند وبه دارش زدند وحضرت مسیح (علیه السلام) کشته نشد.
(وما قَتَلوُهُ وما صَلَبُوهُ ولکِنْ شُبّه لَهُمْ...، ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْم إِلاّ اِتّباعَ الظَّنِّ وما قَتَلوُهُ یقیناً);.(97)
حضرت مسیح (عیسی بن مریم (علیه السلام)) را نه کشتند ونه به دارش زدند ولیکن برای مردم مهاجم دیگر گونه جلوه نمود که مردم از این موضوع اطلاعی ندارند جز پیروی گمان (که خیال می کنند کسی را که در آن اتاقک یافتند وگرفتند وبدارش زدند همان کسی بود که به آن اتاقک وارد شده بود در حالی که چنین نبود = فرد دستگیر شده حضرت مسیح نبود) وبالاخره صد در صد بدانید که حضرت مسیح (علیه السلام) را نکشته اند.
شاید شما بگویید: نه خیر، مسیح از آن اتاقی که در آن ناپدید شد بیرون نیامد. بَلْ رَفَعَهُ اللهُ اِلَیهِ (بلکه خدا او را به سوی خود بلند کرد).
آری! بعد از توفی وی توسط ذات باری تعالی!
(اِذْ قالَ الله ذ: یا عیسی اِنّی مُتَوَفیکَ ورافِعُکُ اِلی);(98)
خدا فرمود: ای عیسی! همانا من تو را برمی گیرم وبه سوی خود بلندت می کنم.
حال اگر توفی ورفع به سوی خدا برای مسیح (علیه السلام) در توی یک اتاق مطرح ومعقول است چرا برای آن کسی که حضرت مسیح در پشت سر او نماز خواهد گزارد مطرح نباشد؟
(فَیصَلّی عیسی (علیه السلام) وَرائَهُ مَأمُوماً).(99)
مگر حضرت مسیح زنده است
اگر آیه شریفه (مُتَوَفیکَ ورافِعُکَ اِلی) دلیل مردن وعروج بدن مسیح به سوی خدا از آن اتاقک باشد، (از باب مجادله بِاَحْسَن) ما هم قبول می کنیم که: خدای متعال جان مهدی ما را (بعد از این که از ترس مأمورین رژیم عباسی، بعد از اقامه نماز میت بر جنازه پدرش، وارد سرداب (اتاق زیر زمینی) خانه خودشان گردید) گرفته وبدنش را هم به سوی خود برده است تا به دست دشمنان نیافتد.
ولی در این صورت:
اولاً: وجود فرزند برای امام حسن عسکری (علیه السلام) ثابت می شود چرا که انکار غیبت نفر دوازدهم در یک جای به ظاهر غیر معقول مستلزم قبول یازده نفر قبلی است که به طور طبیعی زندگی کرده واز دنیا رفته اند که از این قبول وتسلم راه برای قبول معقول بودن چنین غیبتی با توجه به نصوص وارده گشوده می شود.
ثانیاً: بازگشت وی به سوی مردم (همانند بازگشت حضرت مسیح (علیه السلام)) پذیرفته می شود. هم چنان که بازگشت حضرت مسیح (علیه السلام)در انجیل مطرح وپیشگویی شده است.(100)
اگر کسی حساسیتی نسبت به غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) در سرداب سامرا داشته باشد باید هم انحصار خلافت در 12 نفر از قریش (اهل بیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)) را قبول کند. وهم مهدی موعود بودن فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) را (که در آینده ظهور خواهد کرد همانند بازگشت حضرت مسیح (علیه السلام) بعد از ناپدید شدنش از چشم دشمنان).
اما اگر این توفی ورفع عیسی (علیه السلام) به سوی خدا را به معنی مجازی وعرفی (بر گرفتن وبلند کردن یعنی ربودن سریع از میان مردم) بگیرید ومعتقد باشید که عیسی (علیه السلام) که به اتاقک مورد نظر وارد شد قیافه ولباس خود را عوض کرد وبیرون آمد بدون این که شناخته شود، همچنان که خیلی از افراد متواری چنین می کنند ویا این که خدای متعال او را از در دیگری که برایش باز کرد از کشته شدن نجات داد وبالاخره حضرت مسیح (علیه السلام) از میان جمع ربوده شد وبه زندگی مخفیانه خود (در روی زمین یا در آسمان) ادامه داد که این مخفیانه زندگی کردن، خود خلوت با یار ودل بر دلدار دادن است
رَفَعَهُ اللهُ اِلَیه (بلند مرتبه شدن با توجه به سوی خدا).
همین برداشت را هم شما می توانید در مورد فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) در نظر بگیرید که بعد از این که وارد سرداب شد با قیافه مبدل یا از در دیگری که برایش گشوده شد بیرون رفت وبا خدای خویش مأنوس شد تا روزی که اذن ظهور دهد که در این مورد روایت ابراهیم بن مهزیار را بعداً خواهیم آورد. ان شاء الله

فرار مصلح از میان جامعه
آقای د.عبد الرحیم ملازاده در قسمت دیگری از مقاله خود، غیبت حضرت مهدی از ترس کشته شدن را این چنین مورد تمسخر وانتقاد قرار می دهد:
(فرضاً که ولادت این مزعوم را بپذیریم، چه معنایی در این اختفا وپنهان شدن در چاه سرداب وجود دارد وچرا برای مردم ظهور نمی کند، واگر از امام زمانی های سرمست بپرسیم همان جوابی را می شنویم که از روحانیان وعلمایشان شنیده شده است که از قدیم در تعلیل آن گفته اند،
صدوق از روایت زراره از ابی عبد الله (علیه السلام) جعل می کند که:
قائم قبل از قیام خود غیبتی دارد پرسیدم چرا؟
گفت که از ذبح می ترسید؟
وطوسی شیخ طائفة در تعلیل همین موضوع می گوید:
جز ترس از کشتن چیزی مانع ظهور او نیست....
وشکی نیست که این موضوع تعبدی نیست که فقط تسلیم شویم وایمان بیاوریم واین تعلیل ها همان طور که شیخ احسان الهی ظهیر گفت، همدیگر را تکذیب می کند، وترس از قتل چنان واهی است که حتی خود بافته های امام زمانی های دو آتشه آن را رد می کند؟
1. چون در کتب خودشان آمده که این مزعوم مورد نصرت وتأیید خداوند است ودنیا را پر از عدل وداد خواهد کرد،
آیا از یک ترسو مخفی شده این امکان دارد؟
از ابو جعفر نقل کرده اند که: قائم منصور به رعب وترس است وبا نصر وپیروزی مؤید می باشد، وزمین برایش پیچیده شده وسلطانش به شرق وغرب می رسد...
واخبار زیادی در این معنی نقل کرده اند،
اگر این مزعوم به اخبار وارده از آبا واجدادش اعتقاد دارد یا نه؟ پس چرا از ذبح وقتل می ترسد؟
وانگهی هر عاقلی می تواند بپرسد که چرا ترس از مرگ وقائم شدن در چاه سرداب مادامی! که ملائکه پشتیبان او هستند (همچنان که مجلسی مدعی آن است).
2. این گفته شما که از کشتن خودش می ترسد لازمه اش سقوط امامت اوست برای این که شما در چندین روایات گفته اید که از شروط امامت این است که او از شجاع ترین مردم باشد
وکسی که از قتل بترسد که اَشجع نیست بلکه اَجبن است.
3. بنابراین تعلیل شما، این مزعوم هرگز نباید ظهور کند تا این که دُوَل ظلم وجور از بین برود وخطر قتل در میان نباشد وآن وقت دیگر نیازی به خروج او نخواهد بود!
4. در تاریخ دولت های متعددی به نام این خرافات بنا شده....الان که زمینه این همه مهیا است وخلصانش چشم به راه جمال او هستند چرا ظهور نمی کند دیگر که نه خطر به جایی است ونه قتلی بلکه چاقوی نائب او بر گردن عاقلانی است که به این چرندیات گردن نمی نهند.
5. کسی که از خودش نتواند دفاع کند واز قتل می ترسد این آقا چگونه از دیگران دفاع نموده؟ چگونه از دشمنان شما انتقام می گیرد الان بگذریم از این که دنیا را چنین وچنان کند آیا بهتر نیست قبل از این که خود را مسخره عالم کنید، کمی به خود آیید وقرآن را سر منشأ معتقدات خود نمایید تا از این غل وزنجیرها راحت شوید).
در پاسخ به این اشکال وانتقاد ما از این شخص میپرسیم:
آیا حضرت موسی یک مصلح ونجاتبخش نبود
فرار یک مصلح ومنجی از میان دشمنان خود، قبل از به عهده گرفتن مسؤلیت تبلیغ وارشاد ومبارزه، امری معقول ومشروع است. آیا شما نجات بخش بودن حضرت موسی (علیه السلام) نسبت به بنی اسرائیل را باور دارید؟ (یا بَنی اِسْرائیلَ قَدْ اَنْجَیناکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ);(101)
ای بنی اسرائیل ما (به وسیله موسی (علیه السلام)) شما را از دست دشمنان نجات دادیم.
همین موسی نجات بخش، وقتی که آن مرد مزاحم را کشت، مردی از دورِ شهر (اَقْصَی الْمَدینَةِ) دوان دوان آمد وبه او گفت: (یا مُوسی اِنَّ الْمَلأَیأتَمِروُنَ بِکَ لِیقْتُلوُک فَاخْرُجْ مِنْها اِنّی لَکَ مِنَ النّاصِحین)
(فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یتَّرَقَّبُ قالَ: رَبِّ نَجِّنی مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ);.(102)
ای موسی! همانا سرکردگان با یکدیگر درباره تو هم فکری می کنند تا این که تو را بکشند. پس از این شهر در رو، چون که من از خیر خواهان توام.
پس موسی (علیه السلام) نیز از آن شهر ترسان ونگران بیرون رفت در حالی که می گفت: خدایا مرا از دست این قوم ستمکار نجات بخش.
موسی (علیه السلام) ترسید وفرار کرد وبعد از مبعوث شدن به پیامبری، وقتی که مورد اعتراض فرعون قرار گرفت چنین گفت: (فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لی رَبّی حُکْماً وَجَعَلنی مِنَ الْمُرْسَلین);(103)
بله، من از دست شما فرار کردم چون که از شما ترسیدم که مرا بکشید پس پروردگارم به من دستور بازگشت به سوی قومم را داد ومرا از فرستادگان قرار داد.
بنابراین، فرار یک فرد مبارز از دست دشمن برای حفظ جان خود وتداوم مبارزه اش از نظر قرآن مانعی ندارد.
اگر دلداری وقوت قلب دادن خدای متعال به حضرت موسی (علیه السلام) نبود حضرت موسی (علیه السلام) باز حاضر به باز آمدن به سوی فرعون نبود.(104)
(قالَ رَبّی اِنّی اَخافُ اَنْ یکَذِّبُونی ولَهُمْ عَلی ذَنْبٌ فَاَخافُ اَنْ یقْتلون);.(105)
موسی گفت: پروردگارا! همانا من می ترسم که فرعونیان مرا در داشتن این مأموریت دروغگو بپندارند، علاوه بر این که برای ایشان در گردن من گناه وپیگردی است که می ترسم اگر پیششان بروم مرا بکشند.
مهدی موعود (فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام)) نیز که گناهی (جز نامشروع شمردن خلافت خلفای غاصب) نداشت از دست ملأ (سر کردگانی) که برای نابود کردن این نجات بخش ائتمار (همایش) کرده بودند وپدرانش را به مقر حکومت خود کشانده بودند که (به اصطلاح) از شورش علویان بر علیه حکومت خود راحت باشند وبهتر بتوانند آنان را سرکوب کنند فرار کرده است تا بعداً با لشکری قوی (آسمانی وزمینی) که خدای متعال در اختیارش خواهد گذاشت (واو را تأیید نموده وموفقش خواهد داشت) به سوی جامعه برگردد واسلام کامل وواقعی را در روی زمین پیاده کند.
برنامه زندگی واهداف حضرت مهدی از زبان پدرش
(ابراهیم بن مهزیار، یکی از نیکبختانی است که در غیبت صغری به زیارت امام زمان خویش نائل آمده است. وی در این تشرّف فرازی از وصیت های امام حسن عسکری (علیه السلام) به حضرت بقیة الله ارواحنا فداه را از زبان خود آقا نقل کرده است بدین صورت:
- (اِعْلَمْ یا اَبا اِسْحاقَ! اِنَّهُ قالَ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ: یا بُنَّی! اِنَّ اللهَ جَلَّ ثَناءهُ لَمْ یکُنْ لِیخَلِّی اَطْباقَ اَرْضِهِ، واَهْلَ الْجِدِّ فی طاعَتِهِ وعِبادَتِهِ، بِلا حُجَّة یسْتَعْلی بِها واِمام یؤتَمُّ بِهِ، ویقْتَدی بِسُبُلِ سُنَّتِهِ ومِنْهاجِ قَصْدِهِ).
- (ای ابو اسحاق! بدان که پدرم صلوات الله علیه به من فرمود:
- (پسرجان!، خدای تبارک وتعالی هرگز اقطار زمین وتلاشگران در عبادت واطاعت را بدون حجتی نمی گذارد که دانش وایمان آنها را بالا ببرد، وبدون امامی که به او اقتدا کنند وبدون پیشوایی که راه را به آنها نشان دهد).
- (واَرْجُو یا بُنَی اَنْ تَکُونَ اَحَدَ مَنْ اَعَدَّهُ اللهُ لِنَشْرِ الْحَقِّ وَطَی الْباطِلِ، واِعْلاء الدّینِ، واِطْفاءِ الضَّلالِ فَعَلَیکَ یا بُنَی بِلُزُومِ خَوافِی الاَرْضِ وتَتَبُّعِ اَقاصیها، فَاِنَّ لِکُلِّ وَلِی مِنْ اَوْلیاء اللهِ عَزَّوَجَلَّ عَدُوّاً مُقارِعاً، وَضِدّاً مُنازِعاً، اِفْتِراضاً لِمُجاهَدَةِ اَهْلِ نِفاقِهِ وخِلافِهِ، اُولِی الاِلْحادِ والْعِنادِ، فَلا یوحِشَنَّکَ ذلِکَ).
- (امیدوارم که فرزندم! تو از کسانی باشی که خداوند آنها را برای نشر حق وبرچیدن اساس باطل، اعلای دین وخاموش کردن شعله های باطل، آماده ساخته است).
- (ای فرزند! بر تو باد جاهای پنهان ودور دست، که همواره در جاهای دور دست وپنهان زندگی کن، که هر یک از دوستان خدا، دشمنی خطرناک ومخالفی مزاحم دارند، واین واکنش وجوب جهاد با منافقان، مخالفان، ملحدان ومنکران است، که این امر موجب وحشت تو نباشد).
- (وَاعْلَمْ اَنَّ قُلُوبَ اَهْلِ الطَّاعَةِ والاْخْلاصِ، نُزِّعٌ اِلَیکَ مِثْلَ الطَّیرِ اِذا اَمَّتْ اوْکارَها، وَهُمْ مَعْشَرٌ یطْلُعُونَ بِمَخائِلِ الذِلَّةِ والاْسْتِکانَةِ، وهُمْ عِنْدَ اللهِ بَرَرَةٌ اَعِزّاءُ یبْرُزوُنَ بِأنْفُس مُخْتَلَة مُحْتاجة، وَهُمْ اَهْلُ الْقَناعَةِ والاْعْتِصامِ، اِسْتَنْبَطُوا الدّینَ فَوازَروُهُ عَلی مُجاهَدَةِ الاْضْدادِ، خَصَّهُمُ اللهُ بِاِحْتِمالِ الضَّیمِ، لِیشْمَلَهُمْ بِاتِّساعِ الْعِزِّ فی دارِ الْقَرارِ، وَجَبَّلَهُمْ عَلی خَلائِقِ الصَّبْرِ، لِتَکُونَ لَهُمُ الْعاقِبَةُ الْحُسْنی، وکَرامَةُ حُسْنِ الْعُقْبی).
- (پسرم! دل های مردم دیندار وبا اخلاص، مانند پرندگانی که شیفته آشیانه خویش باشند، مشتاق لقای تو هستند. آنها در میان مردم با خواری زندگی می کنند ولی در پیشگاه خداوند عزیز ومحبوب هستند. آنها خود را بیچاره وبی نقش نشان می دهند ولی اهل قناعت وخویشتن داری هستند. آنها دین خود را به وسیله مبارزه با ضدّ دین، کامل نگه می دارند. خداوند آنها را با پیکار در برابر بی عدالتی امتیاز داده، تا در سرای جاویدان، مشمول عزت بی کران خود سازد، خداوند آنها را در برابر ناملایمات شکیبا آفریده، تا حسن عاقبت در جهان سرمدی از آنِ آنها باشد).
- (فَاقْتَبِسْ یا بُنَی! نُورَ الصَّبْرِ عَلی مَوارِدِ اُمُورِکَ، تَفُزْ بِدَرْکِ الصُّنْعِ فی مَصادِرِها، وَاسْتَشْعِرِ الْعِزَّ فیما ینُوبُکَ تَحْظَ بِما تُحْمَدُ عَلَیهِ اِنْشاءَ الله).
- (فرزندم! در هر کاری که بر تو پیش آید از نور صبر ومقاومت کسب نور کن، تا به امدادهای غیبی نایل شوی. در هر حادثه ای بر تو روی دهد عزت وشرف را پیشه خودساز، تا عاقبتی نیکو وپسندیده از آن تو باشد، انشاء الله).
- (فَکَانَّکَ یا بُنَی بِتَأییدِ نَصْرِاللهِ، قَدْ آنَ، وتَیسیرِ الْفَلَحِ وعُلُوِّ الْکَعْبِ قَدْ حانَ، وکَأَنَّکَ بِالرّایاتِ الصُّفْرِ، والاْعْلامِ الْبیضِ، تَخْفُقُ عَلی اَثْناءِ اَعْطافِکَ، ما بَینَ الْحَطیمِ وزَمْزَمَ، وکَأَنَّکَ بِتَرادُفِ الْبَیعَةِ وتَصافِی الْوِلاءِ یتَناظَمُ عَلَیکَ تَناظُمَ الدُّرِّ فی مَثانی الْعُقُودِ، وتَصافُقِ الاَکُفِّ عَلی جَنَباتِ الْحَجَرِ الاْسْوَدِ).
- (فرزندم! چنان می بینم که زمان تأیید تو با امدادهای الهی نزدیک است، پیروزی وسرفرازی تو با مددهای غیبی فرا رسیده است. روزی را با چشم خود می بینم که پرچم های زرد وسفید، در میان حطیم وزمزم (در کنار کعبه) بر فراز دوشهایت به اهتزاز در آمده، دست ها برای بیعت با تو در پی یکدیگر صف کشیده، دوستان در دوستی تو صفا نشان می دهند وکارها را آن چنان به نظم واسلوب ردیف کرده اند، که همچون دانه های دُرّ گرانبها، که در رشته ای قرار می گیرد، شمع وجودت را احاطه کرده اند ودست هایشان برای بیعت تو، در کنار حجرالأسود به هم می خورد).
- (تَلوُذُ بِفِنائِکَ مِنْ مَلأ، بَرَأهُمُ اللهُ مِنْ طَهارَةِ الْوِلاءِ ونَفاسَةِ التُّربَةِ مُقَدسةٌ قلوبُهُمْ مِن دَنَسِ النِّفاقِ، مُهَذَّبٌ اَفْئِدَتُهُمْ مِنْ رِجْسِ الشِقاقِ، لَینَةٌ عَرائِکُهُمْ لِلدینِ، خَشِنَةٌ ضَرائِبُهُم عَنِ الْعُدوانِ، واضِحَةٌ بِالقَبُولِ اَوْجُهُهُمْ،نَضِرَةٌ بِالْفَضْلِ عیدانُهُمْ، یدینُونَ بِدینِ الْحَقِّ واَهلِهِ).
- (قومی به آستانه ات گرد آیند که خداوند آنها را از سرشتی پاک وریشه ای پاکیزه وگرانبها آفریده است، دل هایشان از آلودگی نفاق وپلیدی شقاق پاکیزه است. به فرمان های دینی خاضع ومنقاد هستند، دل هایشان از کینه وعداوت پیراسته است، رخسارشان برای پذیرش حق آماده، سیمایشان با نور فضل وکمال آراسته است. آئین حق را می پرستند واز اهل حق پیروی می کنند).
- (فَاِذا اشْتَدَّتْ اَرکانُهُم وتَقَوَّمَت اَعمادُهُمْ، قَدَّتْ بِمُکاثَفتِهِم طَبقاتُ الاْمَمِ، اِذْ تَبِعَتْکَ فی ظِلالِ شَجَرَة دَوْحَة بَسَقَتْ اَفْنانُ غُصونها، عَلی حافاتِ بُحَیرَةِ الطَّبریةِ، فِعِنْدَها یتَلألأُ صُبحُ الحَقِّ، وَینْجَلی ظُلامُ الْباطِلِ، ویقْصِمُ اللهُ بِکَ الطُّغْیانَ، ویعیدُ الایمانَ، ویظْهِرُ بِکَ اَسقامَ الافاقِ وسَلامَ الرُفاقِ، یودُّ الطِفْلُ فِی الْمَهْدِ لَواسْتَطاعَ اِلَیکَ نُهُوضاً، ونَواسِطُ الوُحُوشِ لَو تَجِدَ نَحوکَ مَجازاً).
- (هنگامی که پایه های آنها محکم شد وستون نفرات آنها نیرومند گردید، با حملات پیاپی آنها اجتماعات ملت های جهان در هم می شکند، وآن هنگامی است، که زیر درخت پر شاخ وبرگی در کنار دریاچه (طبریه) (در فلسطین) با تو بیعت کنند، آن گاه صبح حق می دمد وتیرگی باطل رخت بر می بندد. وخدای تبارک وتعالی به دست تو کمر طاغوت ها را بشکند وراه ورسم ایمان را باز گرداند، وبیماری های دیگران وسلامتی دوستان به دست تو آشکار گردد. کودکانی که در آغوش گهواره آرمیده اند، آرزو می کنند که ای کاش می توانستند برخیزند وبه سویت بشتابند. درندگان دشت وصحرا آرزو می کنند که ای کاش راهی به کویت باز می یافتند).
- (تَهْتَزُّ بِکَ اَطرافُ الدُّنیا بَهجَةً، وتَهُزُّ بِکَ اَغصانُ العِزِّ نَضْرَةً، وتَسْتَقِرُّ بَوانی العِزِّ فی قَرارها، وتَؤُبُ شَوارِدُ الدینِ اِلی اَوْکارِها، یتَهاطَلُ عَلَیکَ سَحائِبُ الظَّفَرِ، فَتُخنِقُ کُلِّ عَدُوٍّ، وتَنصُرُ کُلِّ وَلی، فَلا یبْقی عَلی وَجْهِ الاَرْضِ جَبّارٌ قاسِطُ، ولا جاحِدٌ غامِطٌ، ولا شانِی مُبْغِضٌ، ولا مُعانِدٌ کاشِحٌ، ومَنْ یتَوَکَّلْ عَلَی الله فَهُوَ حَسْبُهُ، اِنَّ اللهَ بالِغُ اَمْرِهِ، قَدْ جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شیء قَدْراً).
- (به وسیله تو اقطار واکناف جهان از کران تا کران نزهت گیرد، وهر شاخه شکسته وخشکیده ای سرسبز گردد، معیارهای عزت وشرف در جای اصلی خود قرار گیرد، آنان که از شاهراه هدایت روی برتافته اند، به آیین آرام بخش خود باز گردند، از ابرهای پیروزی وسرفرازی، باران های نصرت ورحمت فرو بارد، ودشمنان را در دره های هلاکت غرق سازد، ودوستان را به پیروزی وسرفرازی برساند.
دیگر در روی زمین از ستمگر تجاوزگر، منکر عنادگر، دشمن حیله گر، ومخالف بدسیر، اثر ونشانی باقی نباشد. که (هر کس به خداوند توکل کند، خداوند او را بس است. خداوند امر خود را به انجام رسانده است).
آنگاه فرمود: ای ابا اسحاق! این نشست ما در پیش تو مکتوم بماند، مگر از اهل صدق وبرادران دینی با صدق وصفا. هنگامی که نشانه های ظهور آشکار شود خودت وبرادران ایمانی ات بی درنگ به سوی ما بیایید وهمراه با دیگر کسانی که به سوی مشعل یقین می شتابند به سوی انوار درخشان مشعل های دین بشتابید، تا به حقیقت نائل گردید، انشاء الله).(106)
علت اصلی انکار مهدی
آنچه که موجب انکار وجود فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) گردیده است دست نیافتن دشمنان به اوست همانند انکار ذات باری تعالی ازسوی کسانی که اثری از ذات خدای متعال در جهان هستی نمی بینند ومیگویند: اَرِنَا اللهَ جَهْرَةً(107) در حالیکه برای ایمان آورندگان به غیب، باور کردن وجود خدا وپی بردن به هستی وحضورش، از آیات قدرتش در آفاق وانفس امری معقول ومحقق است،
ندیدن ونیافتن دلیل نبودن نیست اما مهم، توجه به آدرس است که وظیفه یک فرد متدین رهپو ورهجوست فلذا بهتر است:
1- ما ابتداً آدرس مهدی موعود را از خدا وپیامبرش در کتاب وسنت بپرسیم وبسوی آن آدرس براه افتیم
2- ووقتی که بدر خانه اش رسیدیم ودر را زدیم منتظر بمانیم تا یار کی بدر آید
3- واگر در گشوده شد وما وارد خانه شدیم ویار را ندیدیم دلیل اشتباهی بودن آدرس نیست چرا که راستگویان چنین آدرس را داده اند ولی شاید یار قبل از رسیدن ما برای انجام کاری از خانه خارج شده است (که بر خواهد گشت)
4­- واگر منتظر شدیم ودیدیم باز نیامد باز نباید عصبانی شویم وبا خود بگوئیم، شاید در جائی افتاده ومرده است! چرا که این تأخیر یار در بازگشت بسوی مردم برای کسی که از آیه شریفه فلبث فیهم الف سنة الا خمسین عاماً(108) درباره (درنگ 950 ساله یا 1000 ساله) حضرت نوح (علیه السلام) در قرآن آگاه است امری حل شده است چونکه وقوع عمر هزار ساله در گذشته، امکان عمر دو هزار ساله بشر در آینده را معقولتر میسازد فلذا ضرورتی ندارد که ما امام حسن عسکری (علیه السلام) را عقیم جلوه دهیم ومهدی موعود را از صلب یک بنی فاطمه دیگر در آینده خارج کنیم به این بهانه که چون او را به هنگام حمله مأمورین رژیم در خانه نیافتیم وعادةً اگر هم می بود تا کنون از بین رفته است = پس مهدی موعود با دوازدهمین خلیفه پیامبر اسلام (امام زمان بعقیده شیعه) فاصله زیادی دارد! چرا که اگر امام حسن عسکری (علیه السلام)عقیم فرض شود مهدی موعود (که طبق روایات صحیحه در نزد اهل سنت) از اهل بیت پیامبر است دیگر از نسل اهل بیت پیامبر نخواهد بود وچنین سخن بر خلاف سنت است(109) چرا که نقطه اتصال مهدی موعود به اهل بیت (علیه السلام) امام حسین (علیه السلام) است که مشمول آیه تطهیر در حدیث کساء بود وبعد از امام حسین (علیه السلام) تا امام حسن عسکری (علیه السلام) مصداق اهل بیت توسط نص (وسفارش پدر در حق پسر) انجام گرفته وامام زاده های محترم دیگر فرعی های بین شاهراه هستند (نه ادامه شاهراه)
بنابراین بعد از معقول شمردن امکان بدنیا آمدن محمد بن الحسن در زمان حیات امام حسن عسکری (علیه السلام)نقد وبررسی روایت مربوط به نام مهدی موعود که در کتب اهل بیت بصورت محمد بن عبد الله آمده است امری آسان می باشد.
مهدی دوازدهمین نفر از خلفای راشدین از نظر اهل سنت
بجاست قبل از ادامه بحث نظر شما را به پاسخ مدیر رابطة العالم الاسلامی مدینه جلب کنم:
با اکرام واحترام جناب آقای ابو محمد شوس در پاسخ نامه مورخ 21 می سال 1971 میلادی که اشاره فرموده اید که آیا وقت ظهور حضرت مهدی ودر کجا قیام می کند چگونه است؟ برای شما آنچه را که شیخ محمد منتصر کتانی به جمع آوری اش اقدام نموده ودر لجنه ای که علماء بزرگ از قبیل صاحب فضیلت شیخ صالح بن عیین وصاحب فضیلت دیگر شیخ احمد محمد جمال وشیخ احمد علی وشیخ عبد الله خیاط. که همه آنها فتوی داده اند به آنچه از احادیث از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) رسیده وابن تیمیه در کتاب منهاج به صحت اعتقاد به آن روایات وابن قیم در کتاب المناره، که انشاء الله آن مقاله تحقیقی را که آقای کتانی جمع آوری کرده برای شما ارسال می داریم تا برایتان مفید باشد موفقیت وسلامت شما را آرزو داریم.
الامین العام
محمد الصالح القزاز
شیخ محمد منتصر کتانی با جمعی در جواب سؤال اینکه آیا حضرت مهدی موعود منتظر، وجود دارد وزمان خروجش چه وقت است واز کجا ظاهر می شود می نویسند:
للامانة العامة الموقرة
بعد التحیة
جواباً عما یسأل عنه المسلم الکینی فی شأن المهدی المنتظر عن موعده وعن المکان الذی یظهر منه وعن ما یطمئنه عن المهدی (علیه السلام).
هو محمد بن عبد الله الحسن العلوی الفاطمی المهدی الموعود المنتظر.
وعند خروجه فی آخر الزمان (وهو من علامات الساعة الکبری) یخرج من المغرب ویبایع له فی الحجاز فی مکة المکرمة بین الرکن والمقام - بین باب الکعبة المشرفة والحجر الاسود عند الملتزم - ویظهر عند فساد الزمان وانتشار الکفر وظلم الناس یملأ الارض عدلاً وقسطاً کما ملئت جوراً وظلماً یحکم لله کلّه وتخشع له الرقاب بالاتباع تارةً وبالحرب اخری. وسیملک الارض سبع سنین وینزل عیسی (علیه السلام) من بعده فیقتل الدجال.
وهو آخر الخلفاء الراشدین الاثنی عشر الذین اخبر عنهم النبی (صلی الله علیه وآله) فی الصحاح. واحادیث المهدی الواردة عن الکثیر من الصحابة یرفعونها الی رسول الله (صلی الله علیه وآله) ومنهم عثمان بن عفان وعلی بن ابی طالب وطلحة بن عبد الله وعبدالرحمن بن عوف وعبد الله بن عباس وعمار بن یاسر وعبد الله بن مسعود وابو سعید الخدری وثوبان وقرة بن ایاس المزنی وعبد الله بن الحارث بن جزء وابو هریرة وحذیفة بن الیمان وجابر بن عبد الله وابو امامة وجابر بن ماجد الصدفی وعبد الله بن عمر وانس بن مالک وعمران بن حصین وام سلمة.
هؤلاء عشرون منهم ممن وقفت علیهم وغیرهم کثیر وهناک آثار عن الصحابة مصرحة بالمهدی من اقوالهم کثیرة جداً لها حکم الواقع اذ لا مجال للاجتهاد فیها.
احادیث عن اکابر الصحابة التی رفعوها الی النبی (صلی الله علیه وآله) والتی قالوها من اقوالهم اعتماداً علی ما قاله رسول الله (صلی الله علیه وآله) رواها الکثیر من دواوین الاسلام وامهات الحدیث النبوی من السنن والمعاجم والمسانید منها:
سنن ابی داود، والترمذی، وابن ماجة، وابن عمرو الدنی، مسانید احمد، وابن یعلی، والبزاز وصحیح الحاکم، ومعاجم الطبرانی (الکبیر والواسطه والرویانی) والدارقطنی فی الافراد، وابو نعیم فی اخبار المهدی، والخطیب فی تاریخ بغداد، وابن عساکر فی تاریخ دمشق وغیرها
وقد خص المهدی بالتألیف ابو نعیم فی اخبار المهدی وابن حجر الهیثمی فی القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر والشوکانی فی التوضیح فی تواتر ما جاء فی المنتظر، والدجال، والمسیح، وادریس العراقی المغربی فی تألیفه المهدی، وابو العباس ابن عبد المؤمن المغربی فی کتابه الوهم المکنون فی الرد علی ابن خلدون.
وآخر ما قرأت له عن المهدی بحثاً مستفیضاً مدیر الجامعة الاسلامیة فی المدینة المنورة فی مجلة الجامعة فی اکثر من عدد.
وقد نص علی ان احادیث المهدی انها متواترة جمع من الاعلام قدیما وحدیثاً منهم:
السخاوی فی فتح المغیث، ومحمد بن احمد العناوینی فی شرح العقیدة وابوالحسین الابری فی مناقب الشافعی، وابن تیمیه فی فتاواه والسیوطی فی الحاوی وادریس العراقی المغربی فی تألیف له عن المهدی والشوکانی فی التوضیح فی تواتر ما جاء فی المنتظر، والدجال والمسیح ومحمد بن جعفر الکتانی فی نظم التناثر فی الحدیث المتواتر وابو العباس ابن عبدالمؤمن فی الوهم المکنون من کلام ابن خلدون رحمهم الله وحاول ابن خلدون فی مقدمته اَن یطعن فی احادیث المهدی محتجاً بحدیث موضوع لا اصل له عند ابن ماجة (لا مهدی الاّ عیسی) ولکن رد علیه الائمة والعلماء وانّه لیس من علماء الشریعة وانه قال باطلاً من القول وزوراً.
وخصه بالرد شیخنا ابن عبدالمؤمن بکتابه مطبوع مندول فی المشرق والمغرب منذ اکثر من ثلاثین سنة.
ونص الحفاظ والمحدثون علی ان احادیث المهدی فیها الصحیح والحسن ومجموعها متواتر مقطوع بتواتر وصحة.
وان الاعتقاد بخروج المهدی واجب وانه من عقائد اهل السنة والجماعة ولا ینکره الاّ جاهل بالسنة ومبتدع فی العقیدة.
والله یهدی الی الحق ویهدی السبیل
مدیر ادارة المجمع الفقهی الاسلامی
محمد المنتصر الکتانی
او محمد پسر عبد الله حسن علوی فاطمی است.
او مهدی موعودی است که همه انتظارش را می کشند وزمان خروجش در آخرالزمان است وآن از علائم قیامت کبری است.
او از طرف مغرب مکه خروج می کند با او مردم بین رکن ومقام بیعت می کند.
او زمانی ظاهر می شود که فساد وکفر وظلم عالم را گرفته واو دنیا را پر از عدل وداد می کند، آن چنان که پر از ظلم وجور شده است.
او بر کره زمین هفت سال حکومت می کند وحضرت عیسی (علیه السلام) بعد از او نازل می شود ودجال را می کشد.
او آخرین خلیفه دوازده گانه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) است که پیغمبر (صلی الله علیه وآله) از وجود آنها در روایات صحیحه در کتب صحاح خبر داده است.
احادیث حضرت مهدی (علیه السلام) را بیشتر صحابه از زبان پیغمبر (صلی الله علیه وآله) نقل کرده اند.
(اینجا شیخ محمد منتصر کتانی اسم جمعی از صحابه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) را نقل می کند وصحّه روی احادیث آنها می گذارد وسپس کتاب هایی را که درباره حضرت مهدی (علیه السلام) نوشته شده، اسم می برد ودر آخر نوشته مفصّل خود می گوید:
(اعتقاد به خروج حضرت مهدی (علیه السلام) واجب است واین از عقاید اهل سنت وجماعت است ومنکرش جز جاهل به سنت وبدعتگزار در عقیده کسی نیست).
خواجه محمد پارسای بخاری ازبزرگان اهل سنت وجماعت که در سال 822 هـ.ق از دنیا رفته است میگوید: احادیث درباره صاحب الزمان که از دیدگان پنهان است ودر هر زمان موجود است بسیار انبوه ویاران آن حضرت از تردیدها واز غیبت ها بدورند وراه هدایت را برگزیده اند واز راه واقعی بسوی حق گرائی پیموده اند وبا وجود آنحضرت خلافت وامامت پایان یافته وهمو امام زمان است از آن هنگامی که پدرش از دنیا رفت تا روز قیامت، که بهنگام ظهور مردم را بسوی آئین خود که همان آئین پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) است فرا خواهد خواند.(110)
بالاخره برای آشنایی بیشتر با عقیده اهل سنت در مورد مهدی موعود می توانید به مقاله شیخ عبدالمحسن عباد مدرس دانشگاه اسلامی مدینه، در مجله الجامعة الاسلامیة سال 1 شماره 3 مراجعه کنید.
کتاب جدید مهدی موعود
روشن است که مفهوم کتاب جدید در زمانی که پیشرفت علوم الکترونیک وکامپیوتر واینترنت و... بسرعت سنتها وروشهای متداول قبلی را تغییر میدهند چیزی غیر از مفهوم آن در 1000 سال قبل است آیا جمع کردن محتوای چند صد جلد کتاب در یک سی دی کوچک آوردن کتاب جدید نیست؟ در حالیکه نه ورق دارد ونه ته دوزی شده ونه جلد خورده است!
این بدان گفتم که ذهن شما را آماده کنم برای اینکه:
1- چاپ جدید یک کتاب مصداق نازله آوردن کتاب جدید است.
2- ویرایش جدید یک کتاب مصداق متوسطه آوردن کتاب جدید است.
3- نوشتن کتابی با محتوای برتر مصداق اعلی آوردن کتاب جدید است ولی ما شیعیان نیز همانند اهل سنت معتقدیم که چون خدای متعال فرموده است: (قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الاِنْسُ وَالْجِنُّ عَلی اَنْ یأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ظَهیراً).(111)
بگو اگر تمامی انسانها وپریان گرد هم آیند تا اینکه برای آوردن کتابی همانند این قرآن تلاش کنند نمیتوانند همانند آن را بیاورند هر چند که پشتیبان یکدیگر باشند.
آوردن کتابی بهتر از قرآن یا همانند آن برای هیچ بشری میسّر نیست فلذا مهدی موعود نیز هرگز کتابی همانند قرآن (نازل شده از آسمان) یا بهتر از آن را نخواهد آورد که نمی تواند هم. اما چاپ جدید قرآن چطور؟ شاید.
ویرایش جدید قرآن چطور؟ شاید.
مگر قرآن نیاز به ویرایش جدید دارد؟ هرگز.
پس مراد از این سوال چیست؟ مراد از ویرایش جدید قرآن همان نشان دادن ترتیب نزول آیات الهی در دوران نبی اکرم (صلی الله علیه وآله) است که به هنگام جمع آوری قرآن توسط عثمان بن عفان آن ترتیب نزول (ویرایش قدیم) بهم خورده است وطبق سلیقه عثمان سوره های طولانی در اول قرآن وسوره های کوتاه آن در آخرش قرار گرفته است که این امرراهیچ سنی عاقلی که آشنائی به سور مکی ومدنی دارد منکر نمی باشد.
حال این اعمال سلیقه از سوی عثمان درست بوده است یا نه؟
فعلاً کاری نداریم چرا که تقدیم وتأخیر آیات وسور نازله از اعجاز کلام الهی نمی کاهد وتحریف هم محسوب نمی شود اما برای یک فرد اسلام شناس وتاریخ دان بررسی ترتیب وقایع ارزش فراوان دارد که امیدوارم نویسنده مقاله از کسانی باشد که مایلند برای یکبار هم که شده ترتیب نزول آیات وسوره ها در طول 23 سال دوران نبوت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) را بدانند. آیا شما مایل نیستید؟ اگر قرآن به ترتیب نزول (با همان ویرایش قبلی) تنظیم شود وعرضه گردد آیا مردم (اعم از شیعه وسنی) نمی گویند که کتاب جدیدی به بازار آمده است؟
آیا کتاب (تفصیل الآیات) نوشته (ژول لابوم فرانسوی) که آیات قرآن را بصورت موضوعی فصل بندی کرده است کتاب جدید نیست؟
آیا فؤاد عبدالباقی که (المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم) را نوشته است به قرآن پژوهان واسلام شناسان در دستیابی آسان به کلمات مشترکه آیات الهی خدمت بزرگی نکرده است؟
پس اگر مهدی موعود هم همین قرآن را بصورتی ارائه نماید که بهتر از کتاب تفصیل الآیات والمعجم المفهرس وسی دی های قرآنی مختلف کاربرد داشته باشد در واقع کتاب جدیدی آورده است که قابل تحسین است.
البته در نزد کسانی که معتقدند که هنوز تأویل (معنای واقعی) قرآن نیامده است (وَلَمّا یأْتِهِمْ تَأْویلُهُ)(112) (هَلْ ینْظُرُونَ إلاّ تَأْویلَهُ)؟!
(یوْمَ یأْتی تَأْویلُهُ یقُولُ الَّذینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ).(113)
آیا مردم به چیزی جز آشکار شدن معانی واقعی قرآن می نگرند؟! روزی که معانی واقعی کتاب الهی برای مردم بازگو شود کسانی که از زمانهای گذشته تا کنون موضوع را فراموش کرده بودند خواهند گفت: که فرستادگان پروردگار چه واقعیتهائی را برای ما آورده بودند. بنابراین باید منتظر آمدن تأویل الکتاب باشیم که نمیدانیم وقتی که آمد چقدر با اصل کتاب (قرآن موجود) فرق خواهد داشت!!
چرا که معتقدیم (یمْحُواللهُ ما یشاءُ وَیثْبِتُ وَعِنْدَهُ اُمُّ الْکِتابِ).(114)
خدای متعال آنچه را که بخواهد حذف وآنچه را که بخواهد بر جای میگذارد چرا که مادر کتابها (کتاب مرکزی) در پیش اوست.
(بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجیدٌ فی لَوْح مَحْفُوظ).(115)
بلکه آن همان قرآن با شکوه است که در لوح نگهداری شده است= (سی دی فشرده)
(اِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریمٌ فی کِتاب مَکْنُون).(116)
هماناآن قرآن بزرگواراست که در نوشته ای قفل دار نهاده شده است
(وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ).(117)
ما از آن قرآن فقط آنچه را که مایه بهبودی ورحمت برای مومنان است فرو می فرستیم
پس این را باید از کسی پرسید که (عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ).(118)
(دانش قرآن در پیش اوست) وهمو علی (علیه السلام) است که دروازه شهر علم پیامبر، صاحب قرآن است
(فَمَنْ أَرادَ الْمَدینَةَ وَالْحِکْمَةَ فَلْیأْتِها مِنْ بابِها).(119)
واگر علی را نیافتیم به فرزندان او باید مراجعه کنیم چرا که طبق حدیث ثقلین، کتاب الله وعترت رسول الله هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند.(120)
البته آورده شدن کتاب جدیدتوسط مهدی موعود ماجرائی غم انگیز دارد. چرا که به اعتراف فریقین اگر عثمان ازنویسندگان وحی بوده است علی بن ابیطالب (علیه السلام) هم بوده است قرآنی که عثمان جمع آوری کرده است همین است که در دسترس است ولی قرآنی که علی (علیه السلام) جمع آوری کرده ونوشته است کو؟
آیا ما فراموش کرده ایم که بعد از حضرت مسیح (علیه السلام) حدود 114 نوع انجیل (نوشته شده توسط شاگردان حضرت مسیح (علیه السلام)) در دسترس مردم بود که بعداً بزرگان مسیحیت آن روز، برای اینکه بعضی یا بسیاری از آنها را بر خلاف مطامع ومقامات دنیوی خویش دیدند از بین بردند ویا مخفی کردند وفقط به چهار انجیل (لوقا، مرقس، متی، یوحنا) رسمیت واجازه نشر دادند.(121)
درحالیکه بشارات وتصریحات مربوط به آمدن محمد بن عبد الله (صلی الله علیه وآله) پیامبر گرامی اسلام مثلاً در انجیل برنابا بیش از چهار انجیل (معروف ورسمی شده) می باشد که حدود چند صد سال پیش از کتابخانه ای در کلیسائی کشف وسپس به زبانی عربی وفارسی ترجمه شد والان در دسترس است.اما بزرگان کلیساآنرا قبول ندارند ومجعول می شمارند وکتاب جدیدش می شمارند چرا؟(122)
برای اینکه اگر مردم (مسیحیان) توجه کنند به اینکه حضرت مسیح (علیه السلام) به آمدن پیامبری به نام محمد ویااحمد بشارت داده وپیروان خود را به پیروی او در هنگام ظهور از مکه فراخوانده است می بایست احبار ورهبان که اموال مردم را به باطل می خورند(123) دکان بهشت فروشی خود را تعطیل کنند وخود منتظر شفاعت حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) باشند در حالیکه ما مسلمانان طبق آیه شریفه (وَمُبَشِّراً بِرَسُول یأْتی مِنْ بَعْدی اسْمِهُ أحْمَدُ)(124) معتقدیم که حضرت مسیح (علیه السلام) پیروان خود را به آمدن احمد بشارت داده است که علی القاعده میبایست در اناجیل بجای مانده چنین جمله ای باشد در حالیکه ظاهراً وجود ندارد چرا؟ برای اینکه (یحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ)(125) (وَیحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ).(126)
البته ما نمیگوییم عثمان قرآن را تحریف کرده است ولی می پرسیم پس قرآن علی (علیه السلام) کو؟
مگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نفرموده بود: کتاب الله وعترت من از هم جدا نمی شوند.؟، در آن زمان هم که چاپ نبود!
شاید به سرنوشت انجیل برنابا و... دچار شده ودر گوشه ای از جهان مخفی نگه داشته است تا زمانی بیرون آید وبشارت محمد (صلی الله علیه وآله) به آمدن مهدی موعود در توی آن موجود باشد با مشخصاتی که برای کسی جای تردیدی باقی نگذارد وچنین جای مخفی خانه آخرین فرزند علی است که قدرت پیاده کردن دین وسنت محمد (صلی الله علیه وآله) را در جهان دارد.
قال رسول الله (صلی الله علیه وآله): اَلْمَهْدِی مِنْ عِتْرَتی مِنْ وُلْدِ فاطِمَةُ یقاتِلُ عَلی سُنَّتی کَما قاتَلْتُ أَنَا عَلَی الْوَحْی.(127)
رسول اکرم فرمود: مهدی از خاندان من از نسل دخترم فاطمه (علیها السلام) است که برای پیاده کردن سنت وروش من در جامعه میجنگد همچنانکه من برای پیاده کردن وحی الهی (اسلام) جنگیدم
سخن آخر
اگر آدرس مهدی موعود را (از علی (علیه السلام) تا فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام)) در احادیث صحیحه پیدا کردید بقیه اشکالات وابهامات موجود در مورد علائم ومشخصات ائمه معصومین (علیه السلام) یا خود حضرت مهدی (عجل الله فرجه) قابل حل وبررسی است ونگارنده انشاالله در فرصت دیگر به نقد وبرسی اشکالات نویسنده مزبور در مورد شرایط وخصوصیات امام معصوم از دیدگاه شیعیان خواهم پرداخت ولی اجمالاً یاد آور میشوم که همه آن مطالبی که نویسنده در اواخر مقاله خود آورده است مورد قبول همه علمای شیعه نیست وبعضی از آنها توسط غلات شیعه در طول قرون وارد روایات ما گردیده است که می توان آنها را حذف کرد وآنچه را که مطابق باکتاب الله وعقل وعرف است پذیرفت. با امید به تفاهم بیشتر در راه حق بدرود.

11/3/82 سید نصیر سید کماری



 

 

 

 

 

پاورقی:

-----------------

(1) مقاله د.عبد الرحیم ملا زاده، ص 11.
(2) سوره نساء، آیه 80.
(3) سوره نساء، آیه 59.
(4) سوره نساء، آیه 65.
(5) سوره نساء، آیه 8.
(6) آقای مهدی فقیه ایمانی با جمع آوری کلمات امیر المؤمنین در کتاب (مهدی منتظر در نهج البلاغه) کار را بر محققین آسان ساخته است.
(7) سوره توبه، آیه 33; سوره فتح، آیه 28، سوره صف آیه 9.
(8) سوره انبیا، آیه 105.
(9) سوره نور، آیه 55.
(10) التلمود وتاریخه: ظفر الاسلام خان، ص 60.
(11) روضه کافی، کلینی، ج 8، ص 214 وبحار، مجلسی، ج 52، ص 317.
(12) سوره مائده، آیه 8.
(13) سوره مائده، آیه 43.
(14) سوره مائده، آیه 44.
(15) سوره مائده، آیه 68.
(16) سوره مائده، آیه 66.
(17) سوره آل عمران، آیه 3.
(18) سوره اعراف، آیه 155.
(19) سوره فتح، آیه 29.
(20) سوره بقره، آیه 146 وسوره انعام، آیه 20.
(21) سوره نساء، آیه 46; سوره مائده، آیه 13 - 14.
(22) سوره بقره، آیه 89.
(23) سوره بقره، آیه 129.
(24) سوره نحل، آیه 23.
(25) سوره حج، آیه 78.
(26) سوره انعام، آیه 161.
(27) بجاست در این مورد به کتاب (نجات بخشی در ادیان) نوشته محمد تقی راشد محصّل وکتاب (انتظار مسیحا در آیین یهود) نوشته جولیوس کرینستون وترجمه حسین توفیقی مراجعه کنید.
(28) سوره بقره، آیه 128 - 132 وسوره حج، آیه 78.
(29) سوره غافر، آیه 60.
(30) سوره بقره، آیه 186.
(31) الغیبت نعمانی، ص 154 - 220 - 167.
(32) الغیبت طوسی، ص 283 - 153; بحار مجلسی، ج 52، ص 354.
(33) سوره غافر، آیه 26.
(34) سوره مؤمنون، آیه 53; سوره روم، آیه 32.
(35) سوره ص، آیه 7.
(36) سوره سبأ، آیه 24.
(37) صحیح مسلم، ج 7، ص 122 وصحیح مسلم بشرح نووی، ج 15، ص 180 ومسند احمد حنبل، ج 3، ص 14 - 26.
(38) سوره مائده، آیه 82.
(39) سوره احزاب، آیه 33.
(40) صحیح بخاری.
(41) سوره احزاب، آیه 57.
(42) الامامة والسیاسة، ج 1، ص 13 - 14.
(43) الاربعین شیرازی، ص 521، مواقف الشیعة، ج 3، ص 127.
(44) نهج البلاغه، خطبه 3.
(45) سوره سجده، آیه 22; سوره زخرف، آیه 40; سوره دخان، آیه 16.
(46) سوره روم، آیه 47.
(47) سوره اعراف، آیه 136.
(48) سوره غافر، آیه 46.
(49) سوره دخان، آیه 16.
(50) تاریخ یعقوبی ج 1 ص 21.
(51) الاصول الاصلیة، ص 318.
(52) کنز العمال، ج 1، ص183 - 929.
(53) خصال، ص 574.
(54) المسترشد، ص 531; الطرائف، ص 516.
(55) عیون الحکم، ص 98 ونهج البلاغه، حکمت 154.
(56) مسند احمد حنبل، ج 1، ص 398.
(57) فرائد السمطین، ج 2، ص 313.
(58) اربعین خاتون آبادی، ص 52.
(59) سوره طه، آیه 37 - 40; سوره قصص، آیه 5 تا 13.
(60) سوره قصص، آیه 10.
(61) کمال الدین، ج 1، ص 327.
(62) الزام الناصب، ص 55 - 67.
(63) اثبات الهداة، ج 7، ص 137، ح 680.
(64) سوره اسرا، آیه 81.
(65) سوره قصص، آیات 5 - 6.
(66) کشف الحق، ص 30 - 24، به نقل از کمال الدین، ص 426 وغیبت طوسی، ص 141 و142 وبحار، ج 51، ص 14.
(67) غیبت شیخ طوسی، ص 142.
(68) اثباة الهداة، ج 3، ص 483.
(69) اثباة الهداة، ج 3، ص 484.
(70) اثبات الهداة، ج 3، ص 484.
(71) اثباة الهداة، ج 3، ص 484.
(72) کمال الدین، ص 384.
(73) اعلام الوری، ص 291.
(74) کمال الدین، ص 384 واعلام الوری، ص 412 وبه یاد مهدی، ص 242 - 241.
(75) کمال الدین، ص 385 واثباة الهداة، ج 3، ص 480.
(76) اعلام الوری، ص 414.
(77) ارشاد مفید، ص 349.
(78) اعلام الوری، ص 413.
(79) کشف الحق، ص 44.
(80) عقید خادمی بوده است از اهل نوبه که خدمت کرده بود حضرت امام علی النقی (علیه السلام) را وپروریده وبزرگ کرده بود امام حسن عسکری (علیه السلام) را.
(81) مصطکی یونانی است ودر فرانسه آن را ماستیک نامند وآن صمغی است خوشبو شبیه به کندر آن را آرا، پلاجور، رماس، ورماست نیز گویند درختش ریزتر از کندر وسپید آن نافع است وبرای ناراحتی های معده، روده، جگر، سرفه کهنه مفید است.
(82) الانوار البهیه، ص 271 واثبات الهداة، ج 3، ص 509.
(83) کمال الدین، ج 1، ص 152 - 150.
(84) کافی، ج 1، ص 505 - 503; کشف الغمه، ج 3، ص 9 - 197.
(85) کافی، ج 1، ص 505 - 503 والانوار البهیة، ص 270.
(86) کمال الدین، ص 43; اعلام الوری، ص 385; الزام الناصب، ص 67; منتخب الاثر، ص 243.
(87) کشف الغمه، ج 3، ص 199.
(88) کافی، ج 1، ص 518.
(89) کمال الدین، ج 1، ص 374 - 476.
(90) الفصول العشر، ص 13.
(91) در فقه شیعه امامیه اگر میت مادر، برادر از خود باقی گذارد، برادر هیچ حقی در میراث ندارد (المقنع، صدوق، ص 171; کمال الدین، ص 47 - 58).
(92) کمال الدین، ص 25،26،34،47،261،262; فرق الشیعه، ص 79; غیبت طوسی، ص 141و 142; ابن حزم، ج 4، ص 93.
(93) سوره کهف، آیه 22.
(94) مقاله آقای ملازاده آن را از کتاب فرق الشیعه نوبختی نقل کرده است.
(95) کمال الدین، ص 484 وبحار، ج 5، ص 227.
(96) سوره کهف، آیه 15 - 16.
(97) سوره نسا، آیه 157.
(98) سوره آل عمران، آیه 55.
(99) تذکرة الخواص، ص 325.
(100) انجیل متی، فصل 24، آیه 3.
(101) سوره طه، آیه 80.
(102) سوره قصص، آیه 18 - 21.
(103) سوره شعرا، آیه 21.
(104) سوره طه، آیه 46 - 45.
(105) سوره شعرا، آیه 12 - 14; سوره قصص، آیه 32 - 34.
(106) بحارالانوار، ج 52 ص 35، بیاد مهدی (عج) ص 257 - 253.
(107) سوره نساء، آیه 153، وسوره بقره، آیه 55.
(108) سوره عنکبوت، آیه 14.
(109) محقق گرامی آقای علی اکبر مهدی پور مینویسد:
در احادیث اهل سنت در مورد نسب حضرت بقیة الله (مهدی موعود) مشخصات زیر بصراحت آمده است مهدی از قریش، از بنی هاشم، از اهل بیت، از تبار رسول اکرم (صلی الله علیه وآله)، از نسل حضرت علی (علیه السلام)، از اولاد حضرت فاطمه (علیها السلام) از اولاد امام حسین (علیه السلام) واز امامان اهل بیت است ودر برخی تصریح شده که مهدی نهمین فرزند امام حسین (علیه السلام) ودوازدهمین امامان اهل بیت است. (به یاد مهدی (عج) ص 278).
(110) یوم الخلاص ص 45 به نقل از کشف الاستار ص 26.
(111) سوره اسراء، آیه 88.
(112) سوره یونس، آیه 39.
(113) سوره اعراف، آیه 53.
(114) سوره رعد، آیه 39.
(115) سوره بروج، آیه 22.
(116) سوره واقعه، آیه 77.
(117) سوره اسراء، آیه 82.
(118) سوره رعد، آیه 43.
(119) خصال، ص 574.
(120) مستدرک حاکم، ج 1، ص 148.
(121) سرنوشت اناجیل، ص 3.
(122) مقدمه ترجمه انجیل برنابا.
(123) سوره توبه، آیه 24.
(124) سوره صف، آیه 6.
(125) سوره نساء، آیه 46، سوره مائده، آیه 13.
(126) سوره مائده، آیه 41.
(127) عیون الاخبار ج 2 ص 130.