نشانه هایی از دولت موعود

نشانه هایی از دولت موعود

نویسنده: نجم الدین طبسی

فهرست موضوعات

مقدّمه مؤلف
پیش گفتار
بخش اوّل: دورنمایی از جهان پیش از ظهور
فصل اوّل: حکومت
الف) استبداد حکومت ها
ب) ترکیب دولت ها
ج) نفوذ زنان بر حکومت ها
د) فرمانروایی کودکان
ه‍) تزلزل حکومت ها
و) ناتوانی قدرت ها از اداره کشورها
فصل دوم: وضعیت دینی مردم
الف) اسلام ومسلمانان
ب) مساجد
ج) فقیهان
د) خروج از دین
ه‍) دین فروشی
فصل سوم: اخلاق پیش از ظهور
الف) سردی عواطف انسانی
ب) فساد اخلاقی
ج) گسترش اعمال منافی عفّت
د) آرزوی کمی تعداد فرزند
ه‍) افزایش خانواده های بی سرپرست
فصل چهارم: امنیت پیش از ظهور
الف) هرج ومرج وناامنی
ب) ناامنی راه ها
ج) جنایات هولناک
د) آرزوی مرگ زندگان
ه‍) به اسارت رفتن مسلمانان
و) فرورفتن در زمین
ز) افزایش مرگ های ناگهانی
ح) ناامیدی جهانیان از نجات
ط) نداشتن دادرس وپناه
ی) جنگ، کشتار وفتنه ها
فصل پنجم: وضعیت اقتصادی جهان در عصر ظهور
الف) کمبود باران وباریدن باران های بی موقع
ب) خشک شدن دریاچه ها ورودها
ج) شیوع گرانی، گرسنگی، فقر وکساد تجارت
د) مبادله زنان در مقابل مواد غذایی
فصل ششم: روزنه های امید
الف) مؤمنان حقیقی
ب) نقش عالمان ودانشمندان (شیعه)
ج) نقش شهر قم در آخر الزمان
قم حرم اهل بیت
شهر قم حجّت بر دیگران
مرکز نشر فرهنگ اسلامی
د) تأیید خط فکری قم
یاوران مهدی
ایران، کشور امام زمان
تمجید از ایرانیان
زمینه سازان ظهور
بخش دوم: انقلاب جهانی مهدی (عجّل الله تعالی فرجه)
فصل اوّل: قیام امام زمان
الف) اعلان ظهور
ب) شعار پرچم قیام
ج) خرسندی جهانیان از قیام
د) نجات محرومان
ه‍) نقش زنان در قیام امام (علیه السلام)
بررسی سابقه زنان عصر ظهور در کتاب های تاریخی
١. صبّانه
٢. امّ ایمن
٣. زبیده
۴. سمیه مادر عمار یاسر
۵. امّ خالد
۶. حبابه والبیه
٧. قنواء دختر رشید هجری
نقش زنان در دوران پیامبر (صلّی الله علیه وآله)
فصل دوم: رهبر قیام
الف) خصوصیات جسمی
١. سن وچهره
٢. مشخصات بدنی
ب) کمالات اخلاقی
١. ترس از خدا
٢. زهد
ج) لباس
د) اسلحه
ه‍) چهره شناسی امام
و) کرامات
١. سخن گفتن پرنده
٢. جوشش آب وآذوقه از زمین
٣. طی الارض ونداشتن سایه
۴. وسیله انتقال
۵. کندی حرکت زمان
۶. قدرت تکبیر
٧. عبور از آب
٨. شفای بیماران
٩. عصای موسی در دست
١٠. ندای ابر
فصل سوم: سپاهیان امام
الف) فرماندهان سپاه
١. حضرت عیسی (علیه السلام)
٢. شعیب بن صالح (علیه السلام)
٣. اسماعیل فرزند امام صادق (علیه السلام) وعبد الله بن شریک
۴. عقیل وحارث
۵. جبیر بن خابور
۶. مفضل بن عمر
٧. اصحاب کهف
ب) ملّیت سپاهیان
١. ایرانیان
قم
خراسان
طالقان
٢. عرب ها
٣. پیروان ادیان گوناگون
۴. جابلقا وجابرسا
ج) تعداد سپاهیان
١. نیروهای مخصوص
٢. ارتش مهدی (عجّل الله تعالی فرجه)
٣. گارد حفاظت
د) اجتماع سپاهیان
ه‍) شرایط پذیرش وآزمایش سپاهیان
و) ویژگی های سپاهیان
١. عبادت وپارسایی
٢. عشق به امام وفرمانبرداری از او
٣. سپاهیان قدرتمند وجوان
۴. سپاهیان محبوب
۵. عاشقان شهادت
فصل چهارم: جنگ های حضرت
الف) پاداش مجاهدان وشهیدان
ب) تجهیزات جنگی
ج) جهان گشایی امام برای نجات بشر
د) سرکوبی شورش ها
ه‍) پایان جنگ ها
فصل پنجم: امدادهای غیبی
الف) رعب وترس، سلاح امام
ب) فرشتگان وجنّیان
ج) فرشتگان زمین
د) تابوت موسی (علیه السلام)
فصل ششم: شیوه رفتار امام (علیه السلام) با دشمنان
الف) قاطعیت امام (علیه السلام) در رویارویی با دشمنان
١. جنگ وکشتار
٢. اعدام وتبعید
٣. قطع دست
ب) برخورد با گروه های مختلف
١. قوم عرب
٢. اهل کتاب
٣. فرقه های باطل ومنحرف
۴. مقدس نماها
۵. ناصبی ها
۶. منافقان
٧. شیطان
فصل هفتم: احیای سنّت محمدی (صلّی الله علیه وآله)
الف) احکام جدید
١. اعدام زناکار ومنع کننده از زکات
٢. قانون ارث
٣. کشتن دروغگویان
۴. پایان حکم جزیه
۵. انتقام از بازماندگان قاتلان امام حسین (علیه السلام)
۶. حکم رهن ووثیقه
٧. سود تجارت
٨. کمک برادران دینی به یک دیگر
٩. حکم قطایع
١٠. حکم ثروت ها
ب) اصلاحات اجتماعی وتجدید ساختمان مساجد
١. تخریب مسجد کوفه وتعدیل قبله آن
٢. تخریب مساجد در مسیر جاده ومشرف
٣. ویران کردن مناره ها
۴. تخریب سقف مساجد ومنبرها
۵. بازگرداندن مسجد الحرام ومسجد النبی به اندازه اصلی
ج) قضاوت
د) حکومت عدل
نظر مرحوم طبرسی
بخش سوم: حکومت
فصل اوّل: دولت حق
الف) حکومت بر دل ها
ب) پایتخت حکومت
ج) کارگزاران دولت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه)
د) مدّت حکومت
فصل دوم: رشد دانش وفرهنگ اسلامی
الف) شکوفایی دانش وصنعت
ب) گسترش فرهنگ اسلامی
١. آموزش قرآن ومعارف اسلامی
٢. ساختن مساجد
٣. رشد معنویت واخلاق
فصل سوم: امنیت
الف) امنیت عمومی
ب) امنیت راه ها
ج) امنیت قضایی
فصل چهارم: اقتصاد
الف) شکوفایی اقتصاد ورفاه اجتماعی
١. تقسیم اموال وبخشش دارایی ها
٢. ریشه کن شدن فقر از جامعه
٣. رسیدگی به محرومان ومستضعفان
ب) عمران وآبادانی
ج) کشاورزی
١. فراوانی باران
٢. فراوانی محصولات کشاورزی
٣. گسترش دام پروری
۴. بازرگانی
فصل پنجم: بهداشت ودرمان
الف) گسترش بیماری ها ومرگ های ناگهانی
ب) بهداشت
ج) درمان
فصل ششم: رحلت
شهادت یا رحلت امام (علیه السلام)
چگونگی شهادت امام (علیه السلام)
فهرست منابع

مقدّمه مؤلف

کتاب «چشم اندازی به حکومت جهانی...» پس از انتشار با استقبال فراوانی روبه رو گردید وبیش از هفت بار به زبان فارسی وعربی تجدید چاپ، وبه اردو وآلمانی ترجمه شد.
دوستان وکسانی که این اثر را خوانده بودند بارها تماس گرفتند وپیشنهاد می کردند که متن روایات نیز در کتاب، اگرچه در پاورقی، آورده شود. البته ما در چاپ اول، همین روش را به کار برده بودیم، ولی سازمان تبلیغات مؤسسه ای که چاپ اول آن را به عهده گرفته بود به هنگام مسافرت مؤلف به خارج از کشور برای تقلیل حجم کتاب آنها را حذف کرد وما را در برابر عمل انجام شده قرار داد. ولی تذکرهای پی درپی عزیزان، ما را بر آن داشت با مراجعه به منابع اصلی، متون روایات بار دیگر گرد آوریم ودر پاورقی جای دهیم. در ضمن با بررسی دوباره به خود اثر، بعضی از نکات ومطالب مناسب افزوده شد که با نام «نشانه هایی از دولت موعود» تقدیم می گردد. برای مخاطبان اصلی (عمومی) نیز چاپ تلخیص کتاب «چشم اندازی به حکومت جهانی...» ادامه خواهد یافت. البته کوشیده ایم سطح کتاب همچنان برای عموم نیز قابل استفاده باشد ودر آن تغییر زیادی از این نظر به وجود نیاید. ان شاء الله پاره ای از بحث های تحقیقی وتخصصی مربوط به مهدویت در آینده در کتابی دیگر در اختیار عزیزان قرار خواهد گرفت.
در پایان از مؤسسه بوستان کتاب قم، به ویژه مسئول محترم آن، عالم فاضل، حضرت حجة الاسلام جناب آقای سید محمّد کاظم شمس، که منتهای کوشش خود را در نشر فرهنگ اهل بیت عصمت وطهارت (علیهم السلام) مبذول می دارند وبی وقفه می کوشند، صمیمانه تشکر می کنیم.
امیدواریم که خداوند عزّ وجلّ بر توفیقات ایشان وسایر اعضای محترم بیفزاید. والسلام

قم مقدس، نجم الدین طبسی
١۴/١٢/٨٣

پیش گفتار

منطقه شوش دانیال تازه از چنگال کافران بعثی آزاد شده بود ومردم کم کم به شهر باز می گشتند. من که در آن زمان افتخار حضور در جمع عزیزان رزمنده را داشتم، در آن فرصت در مسجد جامع آن شهر تاریخی، درس هایی را درباره امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) براساس کتاب بحار الأنوار علاّمه مجلسی بیان کردم.
در آن هنگام بدین نکته توجّه کردم که درباره امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) گرچه مباحث گوناگونی، مانند:
راز طول عمر، فلسفه غیبت، عوامل ظهور و... مطرح شده است، ولی درباره چگونگی قیام، سیستم حکومتی وشیوه زمامداری آن حضرت، آن چنان که شایسته است، تحقیق وپژوهشی به عمل نیامده است. ازاین رو، بر آن شدم تحقیقی در این زمینه داشته باشم؛ شاید بتوانم برای سؤالاتی که کم وبیش برای همگان مطرح است، پاسخی بیابم.
یکی از پرسش هایی که ذهن بیش تر انسان ها را به خود مشغول داشته، آن است که امام (عجّل الله تعالی فرجه) چگونه نظام های سیاسی گوناگون را - که دارای افکار وتوانایی های مختلفی هستند - از میان برمی دارد ونظام واحد جهانی تشکیل می دهد؟
سیستم وبرنامه حکومتی آن حضرت چگونه است که در آن ظلم وستمی در جهان نخواهد بود؛ فسادی صورت نمی گیرد وگرسنه ای یافت نمی شود؟
این اندیشه چهار سال مرا به تحقیق وپژوهش در موضوع یادشده واداشت ونتیجه آن، کتابی شد که در پیش روی دارید.
در بخش نخست این کتاب، اوضاع جهان پیش از ظهور امام (عجّل الله تعالی فرجه) - که آکنده از جنگ وکشتار، ویرانی وقحطی، مرگ وبیماری، ظلم وستم وناامنی وتجاوز است - مورد بررسی قرار گرفته، نتیجه گیری می شود که مردم در آن هنگام از مرام ها، مکتب ها وحکومت های گوناگون - که هرکدام ادّعای رعایت حقوق بشر، سعادت انسان ونجات آنان را داشته اند - مأیوس شده، از بهبود اوضاع نابسامان جهان ناامید گشته اند ودر انتظار ظهور مصلحی به سر می برند تا نجات بخش آنان باشد.
بخش دوم کتاب، به چگونگی قیام وانقلاب جهانی حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) می پردازد؛ نهضتی که از کنار کعبه با اعلام آن حضرت آغاز می گردد. یاران وپیروان حقیقی از سراسر جهان به او می پیوندند. ستاد فرماندهی شکل می گیرد، سپاهیان منظم شده، فرماندهان منصوب می شوند وعملیات در سطح وسیعی آغاز می گردد.
امام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) ظهور می کند وبه ریشه کن کردن ستم وستمگر از جامعه می پردازد. این جامعه، محدود به سرزمین حجاز، خاورمیانه وآسیا نیست؛ بلکه به وسعت کره زمین است.
اصلاح چنین جامعه ای که پر از ظلم وفساد است، کاری بس دشوار ومدّعی - آن در حقیقت - ادّعای معجزه ای بزرگ دارد واین معجزه به دست او تحقّق می یابد.
سومین بخش کتاب، به حکومت آخرین امام (علیه السلام) اشاره دارد. آن حضرت برای اداره جهانی رهیده از ستم وفساد ونیز تحقق حاکمیت اسلام، دولتی قوی وکارآمد، از یاران توانمند زمان خویش وبزرگانی چون حضرت عیسی (علیه السلام)، سلمان فارسی، مالک اشتر، صالح و... از سلف صالح تشکیل می دهد. هرچند نقش آنان را در براندازی حکومت های جور نمی توان نادیده گرفت، ولی نقش اصلی آنان در سازندگی واصلاح جهان در حکومت جهانی حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) است.
آن چه در این پیش گفتار به اختصار ذکر شد، با بهره گیری از ده ها کتاب از - شیعه وسنّی - وبررسی صدها روایت، به صورت مبسوط ومستدل در کتابی که در پیش رو دارید، آمده است.
امید است این کتاب که دورنمایی - هرچند نارسا - از جامعه اسلامی پس از ظهور عدالت گستر آل محمد (صلّی الله علیه وآله) را ترسیم کرده است، مقبول امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) ومورد استفاده مسلمانان ایران ومنتظران واقعی امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) قرار گیرد وآنان را برای فراهم کردن زمینه ظهور آن حضرت آماده سازد.
از خداوند بزرگ خواهانیم که مرجع بزرگوار امام خمینی رحمه الله را که جلوه ای از حکومت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) را در ایران به ما نشان داد با انبیا ومعصومین محشور فرماید وخادمان به اهل بیت ومملکت اهل بیت را موفق ودر حراست از این امّ القرای اسلام مؤید بدارد. در این جا تذکر چند نکته ضروری است:
١. ما مدّعی آن نیستیم که در این کتاب مطلب تازه ای ارائه کرده ایم؛ زیرا روایات آن را عالمان گذشته جمع آوری نموده، در برخی موارد، نتیجه گیری نیز کرده اند؛ امّا ویژگی این کتاب، در این است که سعی شده به دور از اصطلاحات خاص ونزاع های دینی، مطالب را در قالبی نو، ساده ودر خور فهم عموم ارائه کند.
٢. برداشت هایی که از روایات صورت گرفته وبه جایی استناد داده نشده است، نظر شخصی نویسنده می باشد. ازاین رو، ممکن است که با دقت وتحقیق بیش تر ومقایسه روایات با یک دیگر، مطالب دیگری برداشت شود.
٣. هم چنین مدّعی نیستیم که تمامی روایات مورد استناد در این کتاب، صحیح وغیر قابل خدشه است؛ بلکه سعی بر این بوده است که آن چه محدّثان ومؤلّفان معتبر در کتاب های شان آورده اند، نقل شود. هم چنین جز در پاره ای از موارد، از سند روایات بحثی به میان نیامده است؛ زیرا در مقام اثبات یا نفی آن نبوده ایم. علاوه بر آن که در بسیاری از موارد، با تواتر اجمالی به صدور روایت قطع پیدا می کنیم؛ به ویژه در روایاتی که از طریق اهل بیت (علیهم السلام) رسیده است.
۴. روایات این کتاب پیش از تألیف وتدوین کتاب معجم احادیث(1) الامام المهدی (علیه السلام) جمع آوری شده است. ازاین رو، مشتاقان به تحقیق بیش تر در این زمینه را، به آن کتاب که بحمد الله پس از این کتاب موفق به جمع آوری وتألیف ونشر آن شدم ارجاع می دهیم.
۵. در بسیاری از روایات کلمه «الساعه» و«القیامه» به ظهور حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) تفسیر شده است. ازاین رو، روایاتی که به عنوان شرایط یا علائم الساعه والقیامه آمده، در این کتاب به عنوان علائم ظهور آورده شده است.
۶. برخی از مطالب کتاب نیاز به تحقیق بیش تری دارد؛ هرچند سعی شده درباره آنها توضیح داده شود. امید است با عنایات الهی کتاب را در چاپ های بعدی با تحقیق بیش تری منتشر نماییم.
در خاتمه به مصداق من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق، لازم است از برادران ودوستان به ویژه از دو برادر بزرگوارم، حجج اسلام محمد جواد ومحمد جعفر طبسی برای رهنمودهای شان واز حجج اسلام علی رفیعی وسید محمد حسینی شاهرودی برای بازنویسی وتنظیم مطالب کتاب، تشکر وقدردانی کنم.

قم - نجم الدین طبسی
١٣٧٣ ه‍. ش

بخش اوّل: دورنمایی از جهان پیش از ظهور

آن گاه که در روشنایی قرار داریم، از ارزش آن کم تر آگاه می گردیم وزمانی به ارزش واقعی آن پی می بریم که در ظلمت وتاریکی قرار گرفته باشیم.
هنگامی که خورشید جهان افروز در پهنه آسمان می درخشد، کم تر بدان توجّه داریم، ولی آن گاه که در پس ابرها قرار گیرد وبرای مدتی نور وگرما را از موجودات دریغ ورزد، به ارزش آن، آگاه می گردیم.
ضرورت ظهور خورشید ولایت را آن گاه احساس خواهیم کرد که از شرایط واوضاع نابسامان پیش از ظهور آگاه شویم وشرایط سخت روانی آن دوران را درک کنیم. ترسیمی کلّی از آن دوران - که برگرفته از روایات است - به شرح زیر می باشد:
پیش از ظهور امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) فتنه وآشوب، هرج ومرج، نابسامانی، ناامنی وظلم وبیداد، نابرابری واجحاف، قتل وکشتار وتجاوز، همه جا را فرامی گیرد وزمین سرشار از ستم وبی عدالتی می شود.
جنگ های خونین میان ملّت ها وکشورهای جهان آغاز شده، زمین از کشته ها انباشته می گردد. کشتار ناحق به حدّی زیاد است که هیچ خانه وخانواده ای یافت نمی شود که یک یا چند عزیز خود را از دست ندهد. مردان وجوانان بر اثر جنگ ها از بین می روند، تا آن جا که از هر سه نفر، دو نفر کشته می شوند.
امنیت مالی وجانی از میان ملّت ها رخت برمی بندند، راه ها وجاده ها ناامن می گردد، ترس، وحشت وهراس بشر را فرامی گیرد، مرگ های زودرس وناگهانی فراوان می شود.
کودکان معصوم با بدترین شکنجه ها، به دست فرمانروایان ستمگر کشته می شوند، در خیابان ها ومعابر عمومی به زنان باردار تجاوز می گردد، بیماری های واگیر ومرگ بار - شاید بر اثر تعفّن پیکر کشته شدگان یا به کارگیری سلاح های میکربی وشیمایی - گسترش می یابد. کمبود مواد غذایی، گرانی وقحطی، زندگی مردم را فلج می کند وزمین از پذیرش بذر ورشد وشکوفایی سر بازمی زند. باران ها قطع شده، یا بی هنگام فرومی آید وزیان می رساند. بر اثر قحطی، زندگی چنان سخت می شود که برخی از مردم برای تأمین قوت لا یموت خود، زنان ودختران خود را در برابر اندکی غذا واگذار می کنند.
در آن شرایط دشوار، ناامیدی، بشر را فرامی گیرد ومرگ بهترین هدیه الهی به انسان ها تلقّی می شود وتنها آرزوی مردم، پایان یافتن زندگی است. در آن هنگام چون شخصی از میان پیکر کشته شدگان واز کنار گورستان ها بگذرد، آرزو می کند: کاش یکی از آنان بود تا از زندگانی ذلت بار آسوده می گشت.
در آن هنگام هیچ قدرت وسازمان وتشکیلاتی وجود ندارد که بتواند آن همه نابسامانی، تجاوز وکشتار را مهار کند وستمکاران وقدرتمندان را به سزای کردار ننگینشان برساند. هیچ فریادی برای رهایی مردم به گوش نمی رسد. همه مدّعیان نجات بشر، خائن ودروغ گو از کار درمی آیند وانسان ها تنها ظهور مصلحی الهی ومعجزه ای خدایی را انتظار می کشند.
در آن هنگام که ناامیدی همه را فراگرفته است، لطف ورحمت الهی، مهدی موعود را، پس از سال ها غیبت وانتظار، برای نجات انسانیت ظاهر می کند وسروش آسمانی در همه جهان به گوش می رسد که: «ای اهل عالم! دوران فرمانروایی ستمگران به سر آمد وحکومت عدل الهی فرارسید ومهدی ظهور کرد». این ندای آسمانی، روح امید را در پیکره بی رمق انسان ها می دمد وبه محرومان وستمدیدگان مژده رهایی می دهد.
آری، با درک این زمینه هاست که می توان، به ضرورت ظهور مصلح الهی پی برد، واهمیت وارزش حکومت عدالت گستر مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) را درک کرد.
در این جا اوضاع نابسامان پیش از ظهور امام (علیه السلام) را در پنج فصل، از دیدگاه روایات بررسی می کنیم.

فصل اوّل: حکومت

قوانین ادیان ومکتب ها، هنگامی در جامعه اجرا می شود که حکومتی از آن پشتیبانی کند. ازاین رو، هر گروهی در پی به دست آوردن حکومت، برای اجرای اهداف خویش است. اسلام نیز - که برترین آیین آسمانی است - در پی تشکیل حکومت اسلامی بوده، ایجاد وحفظ حکومت حق را از بزرگ ترین فرایض می داند.
پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله) همه کوشش های خویش را برای تشکیل حکومت اسلامی به کار گرفت ودر شهر مدینه به پایه ریزی آن پرداخت. پس از رحلت آن حضرت - هرچند امامان معصوم (علیهم السلام) وعالمان، آرزوی تشکیل حکومت اسلامی را داشته اند - جز در موارد انگشت شماری، حکومت ها الهی نبوده است وتا زمان ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) نیز بیش تر حکومت ها بر باطل خواهند بود.
در روایاتی که از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) وائمه (علیهم السلام) به ما رسیده است، چشم انداز عمومی حکومت ها، پیش از قیام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) ترسیم شده است که به مواردی از آن اشاره می کنیم:
الف) استبداد حکومت ها
یکی از مسائلی که جامعه بشری پیش از ظهور امام (علیه السلام) از آن رنج می برد، بیدادگری وستمی است که به وسیله حکومت ها بر مردم می رود. رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) دراین باره می فرماید: «زمین از ستم وبیداد پر می شود؛ تا جایی که در هر خانه ای ترس وجنگ وارد می گردد»(2).
حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «زمین پر از ستم وبیداد می گردد؛ تا آن که ترس واندوه در هر خانه ای وارد شود»(3).
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «حضرت قائم (علیه السلام) قیام نمی کند، مگر در دورانی پر از بیم وهراس»(4).
این بیم وترس چیزی است که غالبا از حکومت زمامداران ستمگر وخودسر جهان سرچشمه می گیرد؛ زیرا پیش از ظهور آن حضرت، ستمگران بر جهان فرمانروایی می کنند.
امام باقر (علیه السلام) دراین باره می فرماید: «مهدی (علیه السلام) هنگامی قیام می کند که زمام کارهای جامعه در دست ستمکاران باشد»(5).
ابن عمر می گوید: مرد شرافتمند ودارای مال وفرزند (در آخر الزمان) به سبب رنج ها وگرفتاری هایی که از سوی فرمانروایان می بیند، آرزوی مرگ می کند(6).
نکته قابل توجّه این است که پیروان پیامبر (صلّی الله علیه وآله) تنها از تجاوز وهجوم قدرت های بیگانه رنج نمی برند، بلکه از سوی حکومت های خودکامه ومستبد خودشان نیز در فشار ورنجند؛ آن چنان که زمین با همه گستردگی اش بر آنان تنگ می شود وبه جای احساس آزادی، خود را در زندانی بزرگ احساس می کنند. هم اکنون در جهان اسلام جز ایران - که با عنایت خداوند وامام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) در آن فقیه عادل حکومت می کند - باقی رهبران کشورهای اسلامی با اسلام ومسلمانان میانه خوبی ندارند وبا آنان بیگانه اند.
در روایات، در این زمینه چنین آمده است:
رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «در آخر الزمان بلای شدیدی - که سخت تر از آن شنیده نشده باشد - از سوی فرمانروایان اسلامی بر امّت من وارد خواهد شد؛ به گونه ای که فراخنای زمین بر آنان تنگ خواهد گشت وزمین از بیداد وستم لبریز گردد؛ آن چنان که مؤمن برای رهایی از ستم، پناهگاهی که بدان پناهنده شود، نمی یابد»(7).
در پاره ای از روایات به ابتلای مسلمانان به رهبران خودکامه تصریح گشته، در پی حکمرانی آن فرمانروایان ستمگر، ظهور مصلح کلّ، نوید داده شده است. در این دسته از روایات، از سه گونه حکومت - که پس از رسول گرامی اسلام بر سر کار می آیند - سخن به میان آمده است. این سه گونه حکومت عبارتند از: خلافت، امارت وملوک وپس از آن، جباران حاکم می شوند.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) فرمود: «پس از من خلفایی بر سر کار خواهند آمد؛ بعد از خلفا، امرایی وپس از امرا، پادشاهان وپس از آنان جباران وستمگران؛ سپس مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) ظهور می کند»(8).
ب) ترکیب دولت ها
هنگامی مردم در آسایش وراحتی به سر می برند که کارگزاران حکومت، افرادی صالح وکاردان باشند؛ ولی وقتی که افراد ناشایست بر مردم فرمانروا شدند، طبیعی است که انسان ها از رنج وعذاب به ستوه آیند؛ درست همان وضعیتی که پیش از ظهور حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) پیش می آید. در این هنگام، دولت ها را افرادی خیانتکار، فاسق وستمکار تشکیل می دهند.
پیامبر گرامی اسلام می فرماید: «زمانی خواهد آمد که فرمانروایان، ستم پیشه؛ فرماندهان، خیانتکار؛ قاضیان، فاسق ووزیران، ستمگر می گردند»(9).
ج) نفوذ زنان بر حکومت ها
یکی دیگر از مسائلی که در حکومت های آخر الزمان مطرح است، سلطه ونفوذ زنان می باشد که یا به گونه مستقیم بر مردم فرمانروایی می کنند ویا فرمانروایان را به زیر سلطه خود می برند. این مطلب، پیامدهای ناگواری را به دنبال دارد. حضرت علی (علیه السلام) دراین باره می فرماید: «زمانی خواهد رسید که افراد فاسد وزناکار به ناز ونعمت می رسند وفرومایگان مقام وموقعیتی پیدا می کنند وانسان های باانصاف ضعیف می شوند».
سؤال شد: این دوره در چه وقت خواهد بود؟ فرمود: «هنگامی که زنان وکنیزان بر امور مردم مسلّط گردند وخردسالان به فرمانروایی برسند»(10).
د) فرمانروایی کودکان
حاکمان باید افرادی باتجربه ومدیر باشند تا مردم در راحتی وآسایش قرار گیرند. اگر به جای آنان، کودکان یا کوته فکران، سرپرستی کارها را در دست گیرند، باید از شرّ فتنه ای که رخ می دهد، به خدا پناه می برد.
دراین باره به ذکر دو روایت بسنده می کنیم:
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «از اوّل سال هفتاد وحکومت کودکان، به خدا پناه ببرید»(11).
سعید بن مسیب می گوید: «فتنه ای رخ می دهد وابتدای آن بازی کودکان خواهد بود»(12).
ه‍) تزلزل حکومت ها
حکومتی قادر است به مردم کشورش خدمت کند که دارای ثبات سیاسی باشد؛ زیرا درصورتی که در حال تغییر باشد، قادر به انجام کارهای بزرگ در کشور نیست.
حکومت ها در آخر الزمان در حال تزلزلند وگاهی حکومتی در آغاز روز بر سر کار می آید، ولی هنگام غروب از کار برکنار می شود. امام صادق (علیه السلام) در این باره می فرماید:
«چگونه خواهید بود، هنگامی که بدون امام هدایتگر وبدون نشانه راهنما بمانید واز یک دیگر بیزاری جویید؟ [واین] زمانی باشد که آزمایش شوید وافراد خوب وبد شما از هم جدا گردند وغربال وزیر ورو شوید. آن وقت که شمشیرها در رفت وآمد باشد وجنگ شعله ور. حکومتی در آغاز روز، روی کار می آید وبا کشتار در آخر روز برکنار وسرنگون می شود»(13).
و) ناتوانی قدرت ها از اداره کشورها
پیش از ظهور امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) حکومت های ستمگر به ضعف می گرایند واین زمینه ای می شود تا حکومت جهانی حضرت مهدی را بپذیرند. امام سجاد (علیه السلام) درباره آیه شریفه ﴿حَتّی إِذا رَأَوْا ما یوعَدُونَ فَسَیعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وأَقَلُّ عَدَداً(14)؛ تا آن گاه که ببینند، آن چه وعده داده شده است وبه زودی خواهند دانست چه کسی یاوران کم تری دارد وناتوان تر است.، فرمود: «وعده ای که در این آیه داده شده است، مربوط به حضرت قائم (علیه السلام) واصحاب ویاوران ودشمنانش است. آن گاه که امام زمان (علیه السلام) قیام کند، دشمنانش ناتوان ترین دشمنان خواهند بود وکم ترین نیروها وتجهیزات را خواهند داشت»(15).

فصل دوم: وضعیت دینی مردم

در این فصل به بررسی وضعیت دینی مردم پیش از ظهور امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) می پردازیم.
از روایات فهمیده می شود که در آن روزگار، از اسلام وقرآن جز نامی برجای نمی ماند، مسلمانان تنها به نام، مسلمان هستند. مساجد، دیگر جای ارشاد وموعظه مردم نیست.
فقهای آن زمان بدترین فقهای روی زمینند ودین با کالای کم ارزش وبهای اندکی معاوضه می شود.
الف) اسلام ومسلمانان
اسلام به معنای تسلیم بودن در برابر دستورات الهی است. اسلام برترین وبهترین ادیان است که خوش بختی بشر را در دنیا وآخرت تضمین می کند؛ ولی آن چه ارزش دارد، عمل کردن به دستورات اسلام وقرآن است. در آخر زمان همه چیز برعکس می شود؛ یعنی از اسلام جز نامی برجای نمی ماند. قرآن در جامعه حضور دارد؛ ولی تنها خطوطی است که بر برگ ها نقش بسته است ومسلمانان تنها از نام مسلمانی برخوردارند واز اسلام نشانی ندارند. پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «دورانی بر امّت من می آید که در آن، از اسلام جز نامی نماند واز قرآن اثری جز نقش وتصویری نباشد. مسلمانان به نام، مسلمان خوانده می شوند؛ ولی نسبت به اسلام از هرکس بیگانه ترند»(16).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «به زودی دورانی فرارسد که مردم خدا را نشناسند ومعنای توحید را ندانند تا این که دجّال خروج کند»(17).
ب) مساجد
مسجد جای پرستش خداوند وتبلیغات دینی وارشاد وهدایت مردم است. در صدر اسلام، حتی کارهای مهم حکومتی در مساجد انجام می شد. جهاد در مساجد برنامه ریزی می شد وانسان از مسجد به معراج می رفت؛ ولی در آخر الزمان مساجد ماهیت خود را از دست می دهند وبه جای آموزش وتبلیغات وارشاد دینی، بر تعداد مساجد وتجملات آن افزوده می شود. در صورتی که مساجد از مؤمنان تهی است. پیامبر خدا می فرماید:
«مسجدهای آن زمان آباد وزیباست؛ ولی از هدایت وارشاد در آن خبری نیست»(18).
ج) فقیهان
عالمان ودانشمندان اسلامی، حافظان دین خدا در روی زمینند وراهنمایی وارشاد مردم در دست آنان است. آنان با تحمّل زحمات، مسائل دینی را از منابع شرعی استخراج کرده، در دسترس مردم قرار می دهند؛ ولی در آخر الزمان وضع دگرگون می شود وعالمان آن روزگار بدترین عالمان خواهند بود. رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) دراین باره می فرماید: «فقیهان آن روزگار، بدترین فقیهانی اند که در زیر آسمان به سر می برند. فتنه وآشوب، از آنان آغاز می شود وبه آنان نیز بازمی گردد»(19). شاید بتوان گفت: منظور، عالمان درباری ووابسته ای هستند که جنایات پادشاهان ستمگر وفرمانروایان خودسر را توجیه می کنند وبه آن رنگ اسلامی می دهند؛ آنانی که حاضرند با هر مجرم وجنایت پیشه ای، کنار آیند؛ مانند وعاظ السلاطین وابسته به وهابیت، که مبارزه با آمریکا واسرائیل را خلاف شرع می دانند. آنان که در برابر جنایات اسرائیل دم برنیاوردند وجنایات وهابیان را در کشتن زائران خانه خدا توجیه کردند وبرایش آیه وروایت آوردند. آری، باید گفت: آنان بدترین فقیهانند که فتنه ها از آنان شروع شده، به آنان نیز بازمی گردد.
د) خروج از دین
یکی دیگر از علائم آخر الزمان این است که مردم از دین خارج می شوند. روزی امام حسین (علیه السلام) به نزد امیر مؤمنان (علیه السلام) آمد. گروهی در گرداگرد حضرت (علیه السلام) نشسته بودند.
ایشان به آنان فرمود: «حسین پیشوای شماست. چنانکه رسول خدا او را سید وسرور نامیده است. از نسل او مردی ظهور خواهد کرد که در اخلاق وچهره، شبیه من است. او دنیا را پر از عدل وداد می کند؛ چنان که [پیش از آن] پر از ستم وجور شده است».
سؤال شد: این قیام در چه زمانی خواهد بود؟ فرمود: «افسوس! هنگامی که از دین خارج شوید؛ هم چنان که زن برای شوهرش از لباسش خارج می شود»(20).
ه‍) دین فروشی
انسان مکلّف است که اگر جانش به خطر افتاد، از مالش بگذرد تا جانش محفوظ بماند واگر دینش را خطری تهدید کرد، از جانش مایه بگذارد تا خطر متوجّه دینش نشود؛ ولی در آخر الزمان دین را به بهای کمی می فروشند وانسان هایی که صبح مؤمن بوده اند، بعد از ظهر کافر می گردند.
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) دراین باره فرموده است: «وای بر عرب از شرّی که به آنان نزدیک شده است. فتنه هایی چون پاره های شب تاریک وظلمانی. صبح گاهان مرد مؤمن است وبه هنگام غروب کافر. گروهی دین خود را به بهای ناچیز ومتاع اندک می فروشند. کسی که در آن روز به دین خود چنگ زده وپای بند است، همانند کسی است که گلوله ای از آتش را در دست گرفته یا بوته ای از خار را در دست می فشرد»(21).
این روایت به ضعف آگاهی مردم آن دوران دلالت دارد.

فصل سوم: اخلاق پیش از ظهور

سست شدن بنیان خانواده، خویشاوندی، دوستی، وسردی عواطف انسانی وبی مهری از ویژگی های بارز آخر الزمان است.
الف) سردی عواطف انسانی
رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله) وضعیت آن روزگار را از نظر عاطفی چنین بیان می دارد:
«در آن روزگار، بزرگ تران به زیردستان وکوچک تران رحم نمی کنند وقوی بر ضعیف ترحم نمی نماید. در آن هنگام، خداوند به او (مهدی) اذن قیام وظهور می دهد»(22). نیز آن حضرت می فرماید: «قیامت برپا نمی شود تا آن که زمانی فرارسد که مردی (از شدت فقر) به اقوام وبستگان خود مراجعه کند وآنان را به خویشاوندی سوگند دهد تا بلکه به او کمک کنند؛ ولی چیزی به او نمی دهند. همسایه از همسایه خود کمک می طلبد واو را به حقّ همسایگی سوگند می دهد؛ ولی همسایه کمکش نمی کند»(23).
نیز آن حضرت می فرماید: «از نشانه های قیامت، بدرفتاری با همسایه وگسستن پیوندهای خویشاوندی است»(24).
از آن جا که در برخی از روایات «الساعه» به ظهور حضرت تأویل شده است(25)، روایات «اشراط الساعه» را به نشانه های ظهور تفسیر کردیم.
ب) فساد اخلاقی
هرگونه انحراف وفسادی ممکن است به گونه ای قابل تحمّل باشد، جز فساد جنسی که برای انسان های غیرتمند وشرافتمند، بسیار ناگوار وغیر قابل تحمّل است. از انحراف های بسیار زشت وخطرناکی که جامعه پیش از ظهور امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) به آن گرفتار می شود، بی امنیتی خانوادگی وناموسی است.
در آن روزگار، فساد وبی بندوباری اخلاقی، به طور گسترده ای گسترش می یابد. قبح وزشتی کردارهای حیوانی گروهی انسان نما، بر اثر گسترش فساد وتکرار آن از بین می رود وحالت عادی وطبیعی به خود می گیرد. فساد چنان فراگیر می شود که کم تر کسی می تواند ویا می خواهد از آن جلوگیری کند.
جشن های دو هزار وپانصد ساله سلطنتی در سال ١٣۵٠ شمسی ودر زمان سلطنت محمد رضا پهلوی، با عنوان جشن هنر شیراز که در آن صحنه های بسیار زشتی از زندگی حیوانی نمایش داده شد، اعتراض وخشم جامعه اسلامی ایران را برانگیخت؛ ولی در روزگار پیش از ظهور، خبری از این اعتراض ها نیست وتنها اعتراض، این است که چرا در وسط چهارراه ها چنین اعمال زشتی صورت می گیرد. این بالاترین نهی از منکری است که انجام می شود وچنین شخصی، عابدترین فرد زمان خود است.
اینک نظری به روایات می افکنیم تا عمق فاجعه از بین رفتن ارزش های اسلامی وگسترش فساد در آن روزگار را درک کنیم. رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «قیامت برپا نمی شود تا آن که زنی را در روز روشن وبه طور آشکار (ودر پیش روی همگان از چنگ صاحبش) گرفته، در وسط راه به او تعدّی کنند؛ ولی احدی این کار را نکوهش نکند واز آن جلوگیری ننماید. بهترین آن مردم، کسی است که می گوید: ای کاش کمی از وسط راه کنار می رفتی وکارت را انجام می دادی»(26).
هم چنین حضرت می فرماید: «سوگند به آن که جان محمد (صلّی الله علیه وآله) در دست اوست، این امّت از بین نمی روند تا آن که مرد بر سر راه زنان می ایستد (وچون شیر درنده) به آن تجاوز می کند. بهترین آن مردم، کسی است که می گوید: ای کاش او را پشت این دیوار پنهان می کردی ودر ملأ عام، این عمل را انجام نمی دادی»(27).
در بیانی دیگر می فرماید: «آن مردمان چون حیوانات، در وسط راه برهم می شورند وباهم می ستیزند وآن گاه یکی از آنان به مادر، خواهر ودختر او در وسط راه ودر حضور همگان تجاوز می کند، سپس آنان را در معرض تعدّی دیگران قرار می دهد ویکی پس از دیگری عمل زشت را انجام می دهند؛ ولی کسی این کردار زشت را نکوهش نمی کند وتغییر نمی دهد. بهترین آنان کسی است که می گوید: اگر از جاده واز نظر مردم دور می شدید، بهتر بود»(28).
ج) گسترش اعمال منافی عفّت
محمد بن مسلم می گوید: به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! قائم شما چه وقت ظهور خواهد کرد؟ امام فرمود: «هنگامی که مردها خود را شبیه زنان کنند وزنان شبیه مردان شوند. آن گاه که مردان به مردان اکتفا کنند [یعنی لواط کنند] وزنان به زنان»(29).
روایت دیگری به همین مضمون از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است(30). ابو هریره نیز از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) نقل می کند: «قیامت برپا نمی گردد تا آن که مردان برای انجام عمل زشت بر یک دیگر سبقت بگیرند؛ چنان که نسبت به زنان چنین می کنند»(31).
روایات دیگری نیز به همین مضمون آمده است(32).
د) آرزوی کمی تعداد فرزند
پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «رستاخیز برپا نمی شود، تا آن که کسی که پنج فرزند دارد، آرزوی چهار فرزند کند وآن که چهار فرزند دارد، می گوید: کاش سه فرزند داشتم وصاحب سه فرزند آرزوی دو فرزند دارد وآن که دو فرزند دارد، آرزوی یک فرزند نماید وکسی که یک فرزند دارد، آرزو کند که: کاش فرزندی نداشت»(33).
در روایت دیگری می فرماید: «روزگاری خواهد آمد که غبطه مرد کم فرزند را بخورید، چنان که امروز غبطه فرزند وثروت زیادتر را می خورید؛ تا آن جا که یکی از شما، از کنار قبر برادرش می گذرد وخود را بر قبر او می غلطاند؛ آن گونه که حیوانات خود را بر خاک چراگاه می غلطانند ومی گوید: ای کاش من به جای او بودم واین سخن نه به سبب شوق دیدار خداوند ویا به دلیل اعمال نیکی است که از پیش فرستاده است؛ بلکه به جهت بلاها وگرفتاری هایی است که بر او فرود می آید»(34).
نیز آن حضرت می فرماید: «قیامت برپا نمی شود، مگر آن که فرزند کم گردد»(35). در این روایت «الولد غیضا» آمده است که معنای آن نقص وحبس(36) وشاید به معنای سقط جنین وجلوگیری از بارداری نیز باشد؛ ولی کلمه «غیظا» که در روایت دیگری آمده است به معنای غم ومشقّت ومحنت وجوشش غضب است.
یعنی مردم در آن دوران با سقط جنین وجلوگیری از افزایش فرزند، مانع زیاد شدن فرزندان می شوند. یا فرزند داشتن موجب غم واندوه وخشم خواهد بود وشاید این به علت مشکلات سخت اقتصادی، گسترش بیماری ها در کودکان ونبودن امکانات، تبلیغ وتشویق به کنترل جمعیت ویا عامل دیگر باشد.
ه‍) افزایش خانواده های بی سرپرست
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «از نشانه های قیامت این است که مردان کم می شوند وزنان بسیار. تا آن جا که هر پنجاه زن یک سرپرست خواهند داشت»(37).
شاید این وضعیت بر اثر افزایش تلفات جانی مردان باشد که در جنگ های پی درپی وطولانی صورت می گیرد.
نیز آن حضرت می فرماید: «قیامت برپا نمی شود، مگر آن که روزگاری فرارسد که به دنبال یک مرد، حدود سی زن به راه افتد وهرکدام از او تقاضا کند که با او ازدواج نماید»(38).
حضرت در روایت دیگری می فرماید: «خداوند دوستان وبرگزیدگان خود را از دیگران جدا می کند تا این که زمین از منافقان وگمراهان وفرزندان آنان پاک شود. زمانی فرارسد که پنجاه زن با یک مرد روبه رو شده، یکی می گوید: ای بنده خدا! مرا بخر ودیگری می گوید: به من پناه ده»(39).
انس می گوید: پیامبر (صلّی الله علیه وآله) فرمود: «قیامت برپا نمی شود، مگر آن که زمانی فرارسد که (بر اثر تلفات مردان وکثرت زنان) زنی کفشی را در راه بیابد و(از روی دریغ وافسوس) گوید: این کفش از آن مردی بوده است؛ در آن روزگار، برای هر پنجاه زن، یک سرپرست خواهد بود»(40).
انس می گوید: آیا نمی خواهید حدیثی را که از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) شنیدم، نقل کنم؟ پیامبر (صلّی الله علیه وآله) فرمود: «مردان از بین خواهند رفت وزنان باقی می مانند»(41).

فصل چهارم: امنیت پیش از ظهور

الف) هرج ومرج وناامنی
بر اثر تجاوز قدرت های بزرگ، امنیت از میان حکومت های کوچک وملّت های ضعیف رخت بر خواهد بست ودیگر آزادی وامنیت مفهومی نخواهد داشت.
قدرت های حاکم بر جهان آن چنان عرصه را بر ملل ضعیف تنگ می کنند وتجاوز به حقوق ملّت ها را تا آن جا گسترش می دهند که مردم اجازه نفس کشیدن هم نمی یابند.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) آن دوران را چنین ترسیم می کند: «به زودی امّت ها (پیروان دیگر آیین ها ومکاتب) بر ضد شما وارد عمل خواهند شد؛ آن گونه که گرسنگان به ظروف غذا حمله ور می شوند». شخصی گفت: از آن جهت که در آن زمان در اقلیت به سر می بریم، این گونه مورد هجوم قرار خواهیم گرفت؟ پیامبر فرمود: «تعداد شما در آن زمان بسیار خواهد بود، ولی چون خس وخاشاک روی سیل خواهید بود. خداوند، مهابت وعظمت شما را از دل دشمنانتان خارج ساخته، بر دل های تان سستی خواهد افکند». کسی پرسید:
ای رسول خدا! این وهن وسستی به علت چیست؟ فرمود: «دنیادوستی وناخوش داشتن مرگ»(42).
این دو خصلت زشت که رسول مکرّم از آن یاد کرده است، کافی است که ملتی را از رسیدن به آزادی ودفاع از ارزش های خود بازدارد وآنان را به زندگی ذلت بار تحت هر شرایطی انس دهد؛ هرچند با از دست دادن دین واصول مکتب باشد.
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «ظهور مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) هنگامی خواهد بود که دنیا آشفته وپر از هرج ومرج گردد وگروهی به گروه دیگر یورش برند(43)؛ نه بزرگ به کوچک رحم کند ونه نیرومند بر ضعیف ترحّم نماید. در چنین هنگامی خداوند به او اجازه قیام می دهد»(44).
ب) ناامنی راه ها
دامنه هرج ومرج وناامنی به راه ها نیز کشیده خواهد شد وبی رحمی گسترش می یابد.
در این زمان خداوند، مهدی را برخواهد انگیخت ودژهای گمراهی را به دست توانمند او فتح می کند. مهدی موعود (عجّل الله تعالی فرجه)، تنها به گشودن قلعه های استوار نمی پردازد؛ بلکه دل های بسته به روی حقایق ومعنویت را نیز می گشاید وبرای قبول حقایق آماده می سازد.
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) خطاب به دختر گران قدرش می فرماید: «سوگند به آن خدایی که مرا به حق برانگیخت، به راستی مهدی این امّت از نسل حسنین (علیهما السلام) است. هنگامی که جهان را هرج ومرج ونابسامانی فراگیرد وفتنه ها (یکی پس از دیگری) آشکار گردد. جاده ها وراه ها ناامن شود وبرخی بر عده ای هجوم برند؛ نه بزرگ بر کوچک ترحّم کند ونه کوچک بر بزرگ احترام گذارد؛ در چنین هنگامه ای خداوند، شخصی از نسل این دو (امام حسن وامام حسین (علیهما السلام)) را برمی انگیزد تا دژهای گمراهی را (درهم شکند و) فتح کند ودل هایی را که پرده جهل وناآگاهی آنها را فروپوشانده (واز درک حقایق محجوب ساخته است) بگشاید. او در آخر الزمان به پا می خیزد - همان گونه که من در اوّل زمان به پا خاستم - ودنیا را پر از عدل وداد می کند؛ همان گونه که از ظلم وجور پر شده است»(45).
ج) جنایات هولناک
جنایات ستمگران وجلاّدان در طول تاریخ بسیار سهمگین ووحشتناک بوده است.
صفحات تاریخ پر از ستم ها وظلم ها وجنایاتی است که فرمانروایان ستمگر وخون آشام بر ملّت های محروم روا داشته اند که چنگیز، هیتلر وآتیلا نمونه هایی از آنان هستند.
امّا جنایاتی که پیش از ظهور امام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) در جهان رخ می دهد، از هولناک ترین جنایاتی است که می توان تصور کرد. اعدام کودکان خردسال به وسیله چوبه های دار، سوزاندن کودکان وفروبردن آنان در مایعات گداخته، قطعه قطعه کردن آدم ها با اره ومیله های آهنی وآسیاب ها، حوادث تلخی است که پیش از برپایی حکومت عدل جهانی، به وسیله حکومت هایی که خود را مدافع حقوق بشر می دانند، رخ می دهد. با بروز چنین وحشی گری هایی است که اهمیت حکومت حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) - که به تعبیر روایات، پناه محرومان است - آشکار می گردد.
علی (علیه السلام) حوادث تلخ آن روزگار را چنین ترسیم می کند: «همانا سفیانی، گروهی را مأمور می کند تا کودکان را در محلّی جمع کنند؛ آن گاه روغن را برای سوزاندن آنان داغ می کند؛ کودکان می گویند: اگر پدران ما با تو مخالفت کردند، گناه ما چیست، که باید سوزانده شویم؟ او دو تن به نام های حسن وحسین را از میان کودکان بیرون می کشد وبه دار می آویزد. پس از آن به سوی کوفه می رود وهمان رفتار (وحشتناک پیشین) را با کودکان آن جا انجام می دهد ودو کودک به همان نام ها را بر در مسجد کوفه به دار می زند واز آن جا بیرون می رود وباز جنایت می کند ودرحالی که در دستش نیزه ای قرار دارد، زنی باردار را دستگیر می کند وآن را به یکی از یارانش می سپارد وفرمان می دهد که در وسط خیابان به او تجاوز کند. او پس از تجاوز، شکم زن را می درد وجنینش را بیرون می آورد وهیچ کس نمی تواند چنین وضعیت هولناکی را تغییر دهد»(46).
امام صادق (علیه السلام) در خبر لوح می فرماید: «... خداوند رحمت خویش را به وسیله فرزند دختر پیامبر (صلّی الله علیه وآله) کامل می گرداند؛ همان کسی که کمال موسی، ابهت عیسی وصبر واستقامت ایوب پیامبر را داراست. دوستان من، در دوران (پیش از ظهور) او خوار وذلیل باشند وسرهای شان، همانند سرهای اهالی ترک ودیلم (برای حکام وظالمان) هدیه برده می شود. آنان کشته شوند وسوزانده گردند وترسان، وحشت زده وهراسناک باشند.
زمین از خونشان رنگین شود وناله وفریاد در میان زنانشان زیاد گردد. آنان دوستان واقعی من هستند. او به وسیله آنان هر فتنه کور وتاریکی را دفع می کند وزلزله ها (وناآرامی ها) را برطرف می سازد وزنجیرها وبندهای اسارت را از ایشان برمی دارد.
درود خداوند بر آنان باد که ایشان همان هدایت شدگانند»(47).
ابن عباس می گوید: «سفیانی وفلانی خروج می کنند وباهم می جنگند؛ به گونه ای که (سفیانی) شکم زنان را می درد وکودکان را در دیگ های بزرگ می گدازد ومی سوزاند»(48).
ارطات می گوید: سفیانی هرکس را که با او مخالفت کند، می کشد. با اره ها مخالفانش را به دو نیم می کند وبا دیگ ها آنان را نابود می سازد. این ستم ها، شش ماه به طول می انجامد(49).
د) آرزوی مرگ زندگان
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «سوگند به آن که جانم در دست اوست، دنیا به پایان نمی رسد تا آن که زمانی فرارسد که مرد به هنگام عبور از گورستان، خود را روی قبر انداخته، می گوید: ای کاش من به جای صاحب این قبر بودم. درحالی که مشکل او بدهکاری نیست؛ بلکه گرفتاری ها وفشار روزگار وظلم وجور است»(50).
از ذکر کلمه رجل در روایت، دو مطلب استفاده می شود: یکی این که گرفتاری ها ومشکلات آن دوران وبه دنبال آن آرزوی مرگ، به طایفه، ملّت وگروه خاصی اختصاص ندارد وهمه از حوادث ناگوار در رنج وعذاب خواهند بود. دوم این که تعبیر مرد نشان دهنده شدت فشار وسختی آن روزگار است؛ زیرا غالبا مرد در برابر مشکلات ونابرابری ها بیش تر از زن مقاومت می کند واز این که مردان تاب وتحمّل مشکلات ورنج های آن روزگار را ندارند، استفاده می شود که مشکل بسیار بزرگ وکمرشکن است.
ابو حمزه ثمالی می گوید: امام باقر (علیه السلام) فرمود: «ای ابا حمزه! حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) قیام نمی کند، مگر در دورانی که خوف وترس شدید ومصیبت ها وفتنه ها (بر جامعه) حاکم باشد وگرفتاری وبلا دامنگیر مردم شود وپیش از آن، بیماری طاعون شیوع یابد، درگیری شدید ومهلکی میان عرب اتفاق افتد، اختلاف شدیدی بین مردم حاکم شود، از هم گسیختگی در دین وآیین آنان رخ دهد ووضعیت مردم تغییر کند تا جایی که هر آرزومندی هر شب وروز - از آن چه که از درنده خویی مردم وتجاوز آنان به حقوق یک دیگر می بیند - آرزوی مرگ می کند»(51).
حذیفه صحابی، از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) نقل می کند: «به یقین زمانی بر شما فرامی رسد که انسان در آن روزگار، آرزوی مرگ می کند؛ بدون آن که از جهت فقر وتنگ دستی در فشار باشد»(52).
ابن عمر می گوید: به یقین زمانی بر مردم بیاید که مؤمن در اثر شدّت گرفتاری ها وبلاهای روی زمین، آرزو کند که ای کاش که خود وخانواده اش بر کشتی سوار می شدند ودر دریا به سر می بردند(53).
ه‍) به اسارت رفتن مسلمانان
حذیفة بن الیمان می گوید: پیامبر (صلّی الله علیه وآله) ضمن برشمردن مشکلاتی که مسلمانان با آن رو به رو خواهند شد، فرمود: «در اثر فشارهایی که بر آنان وارد می شود، آزاده ها را می فروشند وزنان ومردان به بردگی اقرار می کنند. مشرکان، مسلمانان را به استخدام ومزدوری خود درمی آورند وآنان را در شهرها می فروشند وکسی بر این امر دل گیر نمی شود؛ نه نیکان ونه بدان وفاجران.
ای حذیفه! گرفتاری بر اهل آن دوران ادامه می یابد؛ به گونه ای که مأیوس می شوند وبه فرج وگشایش گمان بد می برند. در این موقع خداوند، مردی از پاکان عترت من ونیکان فرزندانم را که عادل، مبارک وپاک می باشد، می فرستد واز ذرّه ای چشم پوشی واغماض نمی کند. خداوند دین، قرآن، اسلام واهل آن را به کمک او، عزیز وشرک را ذلیل می کند.
او همواره از خداوند بیمناک است وهرگز به خویشاوندی خود [با من] مغرور نمی شود؛ سنگی را روی سنگ نمی گذارد واحدی را شلاّق نمی زند، مگر به حق وبرای اجرای حد.
خداوند به سبب او، بدعت ها را محو وفتنه ها را نابود می کند ودر حق را باز ودرهای باطل را می بندد واسیران مسلمان را - در هر نقطه ای که هستند - به وطن خودشان بازمی گرداند»(54).
و) فرورفتن در زمین
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «به یقین، بر این امّت، روزگاری فرارسد که روز را به شب رسانند، درحالی که از یک دیگر بپرسند، زمین امشب چه کسانی را فروبرد، هم چنان که از یک دیگر می پرسند از فلان قبیله چه کسانی زنده مانده اند وآیا از فلان خاندان کسی زنده مانده است؟»(55).
شاید این سخنان کنایه از جنگ وکشتار در آخر زمان باشد که با استفاده از سلاح های پیشرفته وکشتار جمعی، هرروز تعداد زیادی کشته می شوند وشاید بر اثر کثرت گناه، زمین اهلش را فرومی برد. ویا به علل دیگری که ما آن را نمی دانیم.
ز) افزایش مرگ های ناگهانی
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «از نشانه های رستاخیز، بیماری فلج ومرگ ناگهانی است»(56).
نیز می فرماید: «قیامت برپا نمی گردد، تا این که مرگ سفید ظاهر شود». گفتند:
یا رسول الله! مرگ سفید چیست؟ فرمود: «مرگ ناگهانی»(57).
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید: «پیش از ظهور قائم (عجّل الله تعالی فرجه) مرگ سرخ وسفید وجود دارد...
مرگ سفید طاعون است»(58).
امام محمد باقر (علیه السلام) می فرماید: «قائم (عجّل الله تعالی فرجه) قیام نمی کند، مگر در روزگاری که ترس شدید حاکم باشد وپیش از آن نیز طاعون شیوع یابد»(59).
ح) ناامیدی جهانیان از نجات
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرمود: «ای علی! ظهور مهدی در هنگامی است که شهرها دگرگون شده، بندگان خدا ضعیف می شوند واز فرج وظهور مهدی مأیوس می گردند. در این هنگام مهدی قائم از فرزندان من ظاهر می گردد»(60).
ابو حمزه ثمالی می گوید: امام باقر (علیه السلام) فرمود: «قیام وظهور مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به هنگام ناامیدی ویأس مردم از گشایش در کارها وفرج حضرتش می باشد»(61).
علی (علیه السلام) دراین باره می فرماید: «به یقین از اهل بیت من، کسی به جانشینی من خواهد نشست وجانشینی او پس از دورانی سخت ومصیبت بار خواهد بود؛ دورانی که بلا وگرفتاری در آن شدّت می یابد وامیدها از بین می رود»(62).
ط) نداشتن دادرس وپناه
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «بلا وگرفتاری چنان بر این امّت فرود می آید که انسان هیچ پناهگاهی که از ظلم به آن پناه برد، نمی یابد»(63).
نیز می فرماید: «در آخر الزمان بلای شدیدی بر امّت من از سوی حکومت های شان نازل می شود؛ به گونه ای که مؤمن پناهی نمی یابد که از ستم به آن پناه آورد»(64).
در روایت دیگری می فرماید: «بر شما بشارت باد به مهدی از فرزندان فاطمه. وی از جانب مغرب ظاهر می شود وزمین را از عدل پر می کند». گفته شد: ای رسول خدا! (این ظهور) در چه زمانی خواهد بود؟ حضرت فرمود: «هنگامی که قاضیان رشوه گیر ومردم فاجر شوند». عرض شد: مهدی چگونه خواهد بود؟ فرمود: «از اهل وخاندان خود (جدا شده) تنهایی اختیار می کند واز وطن خود دور می باشد ودر غربت زندگی می کند»(65).
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «آن چه که به انتظارش هستید، نخواهید دید، مگر زمانی که چون (ماده) بز مرده ای شوید که در زیر چنگال های درنده ای قرار گرفته است که برایش فرق نمی کند بر کجا دست گذارد. در آن هنگام نه محلّی دوردست از تجاوز دارید که به سوی آن بالا روید ونه پناهی دارید که به آن تکیه دهید»(66).
ی) جنگ، کشتار وفتنه ها
از روایات استفاده می شود که پیش از قیام حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) جنگ وکشتار همه جا را فرامی گیرد. برخی از روایات سخن از فتنه ها دارد، تعدادی از روایات، از جنگ های پیاپی خبر می دهد وروایاتی درباره کشتار انسان ها به وسیله جنگ وبیماری های ناشی از آن چون طاعون، سخن به میان می آورد.
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «پس از من چهار فتنه به شما خواهد رسید: در فتنه اوّل، خون ها مباح شمرده می شود وکشتار زیاد می گردد. در فتنه دوم، خون ها واموال حلال می شود وقتل وغارت اموال بسیار می گردد. در فتنه سوم، خون ها ومال ها ونوامیس مردم مباح شمرده می شود وعلاوه بر قتل وغارت، ناموس انسان ها نیز در امان نمی ماند.
در فتنه چهارم، - که فتنه ای است کر وکور وبسیار سخت وچون کشتی متلاطم ومضطرب در دریا - هیچ کس از آن فتنه پناهی نمی یابد. فتنه از شام به پرواز درمی آید وعراق را فرامی گیرد ودست وپای جزیره - حجاز - به آن آغشته می شود. گرفتاری ها مردم را از پای درمی آورد وچنان می شود که کسی توانایی چون وچرا ندارد واز هر سویی که فروکش می کند از سوی دیگر شعله ور می گردد»(67).
در حدیث دیگری می فرماید: «پس از من فتنه هایی پدید می آید که راه نجاتی از آن نخواهد بود. در آنها جنگ، فرار وآوارگی است. پس از آن فتنه هایی خواهد بود که از فتنه های پیشین شدیدتر است. هنوز فتنه ای فروکش نکرده که فتنه دیگری شعله ور می شود تا جایی که هیچ خانه ای از خانه عرب ها باقی نمی ماند که این آتش در آن نرفته باشد وهیچ مسلمانی نمی ماند که آن فتنه به او نرسیده باشد. آن گاه مردی از خاندان من ظهور می کند»(68).
نیز می فرماید: «به زودی پس از من فتنه ای رخ خواهد داد که اگر از هرسو آرام گیرد، از دو سوی دیگر گسترش می یابد تا این که منادی از آسمان فریاد می زند: امیر وفرمانده شما حضرت مهدی است»(69).
در این روایات سخن از فتنه ای است که پیش از ظهور حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) فراگیر خواهد شد، ولی در روایات دیگر با صراحت از جنگ های خانمان سوز سخن به میان آمده است که به ذکر آن می پردازیم.
عمار یاسر می گوید: پیام ودعوت اهل بیت پیامبرتان در آخر الزمان این است که از هرگونه درگیری پرهیز کنید تا زمانی که رهبران از اهل بیت را ببینید؛ آن گاه که ترک ها با رومیان مخالفت کنند وجنگ ها در زمین بسیار شود»(70).
تعدادی از روایات، از قتل وکشتاری سخن می گوید که پیش از ظهور مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به وقوع می پیوندد. برخی از این روایات، تنها کشتار را یادآور می شود وبرخی وسعت کشتار را نیز مشخص می کند.
امام رضا (علیه السلام) دراین باره می فرماید: «پیش از ظهور امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) کشتارهای پیاپی وبی وقفه رخ خواهد داد»(71).
ابو هریره می گوید: در شهر مدینه کشتاری خواهد شد که در آن، منطقه «احجار الزیت»(72) از هم می پاشد وفاجعه «حرّه»(73) در برابر آن، مانند ضربه تازیانه ای بیش نیست؛ آن گاه که - پس از کشتار - به اندازه دو فرسنگ از مدینه دور شوند، با حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) بیعت می شود(74).
ابو قبیل می گوید: شخصی از بنی هاشم زمام حکومت را به دست می گیرد وتنها بنی امیه را قتل عام می کند؛ به طوری که جز عده اندکی، کسی از آنان برجای نمی ماند. پس از آن، فردی از بنی امیه خروج می کند ودر مقابل هر نفر، دو تن را می کشد؛ چنان که جز زنان کسی باقی نمی ماند(75).
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) چنین می فرماید: «سوگند به خدایی که جانم در دست (قدرت) اوست، دنیا پایان نمی یابد تا این که زمانی فرارسد که نه قاتل بداند برای چه دست به قتل زده است ونه علّت کشته شدن مقتول مشخص باشد وهرج ومرج همه جا را فرامی گیرد؛ در چنان زمانی، قاتل ومقتول به جهنم می روند»(76).
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید: «پیش از ظهور قائم (عجّل الله تعالی فرجه) جهان دچار دو نوع مرگ می شود: مرگ سفید وسرخ. مرگ سرخ با شمشیر (اسلحه) است ومرگ سفید با طاعون است»(77).
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «برای قائم آل محمد، دو غیبت است که یکی طولانی تر از دیگری است. در آن دوران، مردم را مرگ وکشتار فرامی گیرد»(78). جابر می گوید: از امام باقر (علیه السلام) پرسیدم: در چه زمانی این امر (قیام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه)) روی خواهد داد؟ امام در پاسخ فرمود: «ای جابر! چگونه این امر تحقق یابد درحالی که هنوز بین حیره(79) وکوفه تعداد کشته ها زیاد نشده است»(80).
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «پیش از ظهور قائم (عجّل الله تعالی فرجه) دو نوع مرگ پدیدار می گردد: مرگ سرخ ومرگ سفید. به اندازه ای از انسان ها کشته می شوند که از هر هفت نفر، پنج تن نابود می گردند»(81).
امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمود: «حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) ظهور نمی کند، مگر این که یک سوم مردم کشته شوند ویک سوم بمیرند ویک سوم باقی بمانند»(82).
از امیر المؤمنین (علیه السلام) پرسیدند: «آیا برای ظهور حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) علامت ونشانه ای است؟ فرمود: «نعم، قتل فظیع وموت سریع وطاعون شنیع»(83).
وبه نقل ارشاد القلوب(84): «قتل ذریع» یعنی با سرعت وعالمگیر.
وبه نقل مدینة المعاجز(85): «قتل رضیع» یعنی لئیم وپست.
وبه نقل حلیة الابرار(86): قتل «فضیع» یعنی ناگوار.
معنای روایت چنین است:
«آری، برای ظهور حضرت (علیه السلام) نشانه هایی است، از جمله کشتارهای عالمگیر وناگوار وپست ومرگ هایی سریع وپی درپی وشیوع طاعون».
محمد بن مسلم می گوید: امام صادق (علیه السلام) فرمود: «امام زمان ظهور نمی کند، مگر این که دوسوم مردم جهان از بین بروند». عرض شد: اگر دو سوم مردم کشته شوند، پس چه تعداد خواهند ماند؟ فرمود: «آیا راضی نیستید (ودوست ندارید) از یک سوم باقی مانده باشید؟»(87).
امام صادق (علیه السلام) فرموده است: «امر (ظهور) تحقق نمی یابد تا این که نه دهم (١٠/٩) مردم نابود شوند»(88).
علی (علیه السلام) می فرماید: «... در آن روزگار از مردم جز یک سوم (٣/١) آنان، کسی بر جای نمی ماند»(89).
پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله) فرمود: «از هر ده هزار نفر، نه هزار ونه صد تن به قتل می رسند وجز تعداد اندکی، جان سالم به در نمی برند»(90).
ابن سیرین می گوید: حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) ظهور نمی کند تا این که از هر نه نفر، هفت تن کشته شوند(91).
از مجموع روایات نکات زیر استفاده می شود:
١. پیش از ظهور مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) کشتارهایی رخ می دهد وتعداد زیادی از انسان ها کشته می شوند وافرادی که باقی می مانند کمتر از کشته شدگان هستند.
٢. تعدادی از کشته شدگان در جنگ کشته می شوند وتعدادی دیگر به واسطه بیماری های مسری که به احتمال قوی از کشته های به جامانده جنگ، تولید شده است، جان می سپارند. هم چنین احتمال دارد که این گروه به وسیله سلاح های شیمیایی ومیکربی که بیماری تولید می کنند، جان دهند.
٣. در میان اقلیتی که باقی می مانند، شیعیان ودوست داران امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) هستند؛ زیرا آنان هستند که با مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) بیعت می کنند. نیز در سخن امام صادق (علیه السلام) آمده بود که آیا راضی نیستید از یک سوم باقی مانده باشید؟

فصل پنجم: وضعیت اقتصادی جهان در عصر ظهور

از روایات این فصل استفاده می شود، که بر اثر گسترش فساد وتباهی ها واز بین رفتن رحم وعاطفه وایجاد جنگ، جهان از نظر اقتصادی در وضعیت بدی به سر خواهد برد؛ به طوری که آسمان نیز بر آنان رحم نمی کند ونزول باران که رحمت الهی است نیز برای آنان به غضب تبدیل شده، ویرانگر می شود.
آری، در آخر الزمان باران کم می شود ویا در غیر موسم فرود می آید وباعث نابودی کشاورزی می گردد. دریاچه ها ورودخانه ها خشک می گردد وزراعت ها به بار نمی نشیند وتجارت از رونق می افتد. فقر وگرسنگی گسترش می یابد تا آن جا که افراد برای سیر کردن شکم خود، دختران وزنانشان را به بازار می آورند وآنان را با کمی غذا عوض می کنند.
الف) کمبود باران وباریدن باران های بی موقع
پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «زمانی بر مردم فرارسد که خداوند آنان را از باران در فصل وموسمش محروم می گرداند وباران نازل نمی شود وآن را در غیر موسمش فرومی فرستد»(92).
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید: «... باران در فصل گرما وتابستان می بارد»(93).
امام صادق (علیه السلام) دراین باره می فرماید: «پیش از ظهور حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) سالی خواهد بود که باران های بسیاری می بارد ومیوه ها را از بین می برد وخرماها را بر نخل ها فاسد می کند؛ پس در آن دوران دچار شک وشبهه نشوید»(94).
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید: «... باران ها کم می شود تا جایی که نه زمین بذری را می رویاند ونه آسمان بارانی می بارد؛ در این هنگام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) ظهور می کند»(95).
عطاء بن یسار می گوید: «از نشانه های قیامت این است که باران می بارد، ولی زراعتی نخواهد رویید»(96).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «... زمانی که حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) واصحابش قیام کنند، آب بر روی زمین نایاب است ومؤمنان با ناله وزاری از درگاه الهی، آب طلب می کنند تا آن که خداوند بر آنان آب نازل می کند وآنان می نوشند»(97).
ب) خشک شدن دریاچه ها ورودها
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «شهرهای مصر در اثر خشکی رود نیل، ویران می شوند»(98).
ارطات می گوید: «در آن هنگام، فرات، رودخانه ها وچشمه ها خشک می شوند»(99).
نیز آمده است: «آب دریاچه طبرستان خشک می شود ونخل های خرما ثمر نمی دهد وآب چشمه «زعر» - که در شام است - به زمین فرومی رود»(100).
هم چنین آمده است: «... رودخانه ها خشک می شوند وگرانی وقحطی سه سال، به درازا می کشد»(101).
ج) شیوع گرانی، گرسنگی، فقر وکساد تجارت
مردی از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) پرسید: ای رسول خدا (صلّی الله علیه وآله)! قیامت چه وقت برپا خواهد شد؟ فرمود: «کسی که مورد سؤال قرار گرفته (خود پیامبر) از سؤال کننده (آن مرد) در این زمینه آگاه تر نیست، ولی قیامت دارای نشانه هایی است: یکی از آنها تقارب بازارهاست».
پرسید: تقارب بازارها چیست؟ فرمود: «کساد بازارها وتجارت وبارش باران بدون آن که گیاهان ومحصولاتی بروید»(102).
امیر مؤمنان (علیه السلام) به ابن عباس فرمود: «تجارت ومعاملات زیاد می شود، ولی بهره ای اندک نصیب مردم می گردد وپس از آن قحطی سختی رخ می دهد»(103).
محمد بن مسلم می گوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمود: «پیش از ظهور حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) از سوی خداوند برای مؤمنان نشانه هایی است». گفتم: خدا مرا فدای تو گرداند؛ آن نشانه ها کدام است؟ فرمود: «آنها همان گفته خداوند است که فرمود: «﴿ولَنَبْلُوَنَّکمْ بِشَیءٍ مِنَ اَلْخَوْفِ واَلْجُوعِ ونَقْصٍ مِنَ اَلْأَمْوالِ واَلْأَنْفُسِ واَلثَّمَراتِ وبَشِّرِ اَلصّابِرِینَ(104)؛ وشما (مؤمنان) را (پیش از ظهور قائم (عجّل الله تعالی فرجه)) به چیزی از ترس وگرسنگی وکمی دارایی ها وجان ها ومیوه ها می آزماییم؛ پس صابران را مژده ده)» آن گاه فرمود: «خداوند مؤمنان را به سبب ترس از پادشاهان بنی فلان در دوران پایانی حکومت شان می آزماید ومراد از گرسنگی، گرانی قیمت هاست ومنظور از کمی دارایی ها، کساد تجارت وکمبود درآمد است ومقصود از نقصان جان ها، مرگ های فراوان وسریع وپی درپی است ومراد از کمبود میوه ها، کمبود عایدات ومحصولات کشاورزی است. پس صابران را بشارت باد به تعجیل ظهور قائم (عجّل الله تعالی فرجه) در آن هنگام»(105).
وبه نقل از اعلام الوری، قلّة المعاملات به معنای کساد بازار وکمی دادوستد است(106).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «... در آن هنگام که سفیانی خروج می کند، مواد غذایی کم شده، قحطی به مردم می آورد وباران کم می بارد»(107).
ابن مسعود می گوید: هنگامی که تجارت ها از بین برود وراه ها ویران گردد، مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) ظهور می کند(108).
شاید وضعیت بد بازار در آن زمان، معلول ویرانی مراکز تولید وصنعت، کم شدن نیروی انسانی، کاهش قدرت خرید، قحطی، ناامنی راه ها و... باشد.
در مسند احمد آمده است: پیش از ظهور مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) سه سال مردم دچار گرسنگی شدید می شوند(109).
ابو هریره می گوید: وای بر اعراب از شرّی که به آنان نزدیک می شود؛ گرسنگی شدیدی رخ می دهد ومادران از گرسنگی فرزندان خود، به گریه می افتند(110).
د) مبادله زنان در مقابل مواد غذایی
عمق فاجعه قحطی وگرسنگی پیش از ظهور به اندازه ای است که گروهی مجبور می شوند دختران خود را برای خوراک اندکی معامله کنند.
ابو محمد از مردی از اهل مغرب روایت می کند: مهدی ظهور نمی کند تا آن که شخص (از شدت فقر وتنگ دستی) دختر یا کنیز زیبای خود را به بازار می آورد ومی گوید:
کیست که این دختر را از من بخرد ودر برابر آن خوراک بدهد؟ در این شرایط است که مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) ظهور می کند(111).

فصل ششم: روزنه های امید

در بحث های گذشته با بخشی از روایات درباره وضعیت جهانی پیش از ظهور امام عصر (علیه السلام) آشنا شدیم. هرچند در این روایات سخن از نابسامانی ها ومشکلات است - به حدی که شاید انسان هایی را به یأس بکشاند - امّا روایات دیگری نیز وجود دارد که به نکات روشن وروزنه های امید برای شیعیان وانسان های مؤمن ومتعهد اشاره دارد.
برخی از این روایات درباره مؤمنانی است که هیچ گاه زمین از آنان خالی نمی شود وآنان در شرایط سخت پیش از ظهور نیز در سراسر جهان حضور دارند.
تعدادی از روایات به نقش دانشمندان اسلامی وعالمان در زمان غیبت اشاره می کند که هرچندگاه باعث دگرگونی در جامعه می شوند وآنان را به عنوان حافظان دین معرفی می کند. در بعضی از سخنان معصومین (علیهم السلام) از نقش ویژه شهر قم پیش از ظهور امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) یاد شده است وروایاتی نیز از حضور فعال ایرانیان، پیش وپس از ظهور امام سخن می گوید.
الف) مؤمنان حقیقی
گاهی با روایاتی روبه رو می شویم که در پاسخ کسانی آمده است که گمان می کرده اند، روزگاری پیش خواهد آمد که جامعه از وجود انسان های مؤمن تهی می شود. امام (علیه السلام) این گمان را نفی کرده، از وجود مؤمنان در هر روزگاری خبر داده است.
زید زراء می گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: می ترسم ما از مؤمنان نباشیم.
امام فرمود: «چرا چنین فکر می کنید؟» گفتم: زیرا می بینم در میان ما کسی نیست که برادرش را بر درهم ودینار مقدم دارد؛ ولی این را می بینم که درهم ودینار را بر برادر دینی - که ولایت امیر مؤمنان (علیه السلام) ما را دور یک دیگر گردآورده - ترجیح می دهیم.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «این چنین نیست که می گویی، شما اهل ایمان هستید؛ امّا ایمان شما کامل نمی شود مگر هنگامی که قائم آل محمد (عجّل الله تعالی فرجه) قیام کند؛ در آن هنگام خداوند خرد شما را کامل می کند وشما مؤمنان کامل می شوید.
سوگند به آن خدایی که جانم در دست قدرت اوست، در سراسر جهان، انسان هایی هستند که همه دنیا در نظرشان با پر پشه ای برابری نمی کند»(112).
ب) نقش عالمان ودانشمندان (شیعه)
در هر روزگاری که پرده های سیاهی وجهل، سایه خود را بر جوامع بشری می گستراند این دانشمندان وعالمان دینی بودند که مسؤولیت خود را در جهت زدودن جهل ونادانی از اندیشه ها وفساد وتباهی از دامن مردمان به خوبی انجام می دادند واز روایات فهمیده می شود که عالمان در آخر الزمان نیز این نقش را به خوبی ایفا می کنند.
امام هادی (علیه السلام) می فرماید: «اگر در دوران غیبت قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله) دانشمندانی نبودند که مردم را به سوی او هدایت وراهنمایی کنند وبا حجت های الهی از دین دفاع نمایند وشیعیان ضعیف را از دام های شیطان وپیروانش رهایی واز شرّ ناصبی ها (ودشمنان اهل بیت) نجات بخشند، کسی در دین خدا پابرجا نمی ماند وهمه مرتد می شدند؛ ولی آنان رهبری دل های شیعیان ضعیف را با قدرت در دست می گیرند وحفظ می کنند؛ چنان که ناخدای کشتی، سکان وفرمان کشتی را نگاه می دارد. بنابراین، آنان نزد خدا، والاترین انسان ها هستند»(113).
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) درباره زنده کننده دین در هرقرن می فرماید: «خداوند بزرگ برای امّت اسلام در آغاز هرقرن، شخصی را برمی انگیزاند تا دین را زنده نماید»(114).
این دو روایت وروایاتی از این گونه، باصراحت به نقش عالمان در روزگار غیبت اشاره دارد وخنثا شدن، توطئه شیطان ها وتجدید حیات دین را به دست دانشمندان می داند.
البته اثبات این مطلب در روزگار ما به دلیل وبرهان نیازی ندارد؛ زیرا نقش حضرت امام خمینی رحمه الله برای از بین بردن نقشه های شوم دشمنان - که اساس دین را در جهان معاصر در معرض خطر قرار داده بودند - بر کسی پوشیده نیست.
بدون شک عزتی که اسلام در این عصر یافته است، به برکت انقلاب اسلامی ایران وبنیان گذار آن، حضرت امام خمینی رحمه الله بوده است.
ج) نقش شهر قم در آخر الزمان
آن گاه که جامعه بشری به سوی انحطاط وتباهی پیش می رود، روزنه امیدی نمایان می گردد ومردمی پرچمدار نور در دل آن تاریکی ها می گردند؛ شهر قم در آخر الزمان این نقش را به عهده دارد.
روایات بسیاری وجود دارد که این شهر مقدس وانسان های وارسته آن را - که وجود خود را از چشمه زلال مکتب اهل بیت سیراب کرده ورسالت ابلاغ پیام را به عهده گرفته اند - می ستاید.
امامان معصوم (علیهم السلام) سخنان گوناگونی درباره قم ونقش آن در نهضت فرهنگی زمان غیبت امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) دارند که به برخی از آنها اشاره می کنیم.
قم حرم اهل بیت
از برخی روایات استفاده می شود که قم واهل آن رمز والگوی تشیع وولایت می باشند.
ازاین رو، هرکس را که می خواستند، دوست دار اهل بیت وعلاقه مند به آنان معرفی کنند، او را قمی خطاب می کردند.
گروهی خدمت امام صادق (علیه السلام) مشرّف شدند وگفتند: ما از مردم ری هستیم.
حضرت فرمود: «آفرین به برادرانمان از اهل قم». آنان چندبار تکرار کردند. ما از ری خدمت شما رسیده ایم وحضرت نیز سخن نخست خود را تکرار کرد. آن گاه فرمود:
خداوند حرمی دارد که در مکه است وبرای رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) نیز حرمی است وآن در مدینه است. کوفه حرم امیر المؤمنین (علیه السلام) است وحرم ما (اهل بیت) شهر قم است وبه زودی دختری از فرزندانم به نام فاطمه، در آن دفن می شود. هرکس او را (بامعرفت) زیارت کند، بهشت بر او واجب می شود».
راوی گوید: امام صادق (علیه السلام) این سخن را هنگامی بیان کرد که هنوز امام کاظم (علیه السلام) متولد نشده بود(115). از این روایت استفاده می شود که مفهوم قم وسیعتر از محدوده شهر قم است بلکه منظور پیرو مذهب اهل بیت (علیهم السلام) است.
صفوان می گوید: روزی نزد ابا الحسن - امام کاظم (علیه السلام) - بودم وسخن از مردم قم وعلاقه ومیل آنان به حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به میان آمد؛ امام هفتم (علیه السلام) فرمود:
«خداوند آنان را رحمت کند واز آنان خشنود باشد. آن گاه ادامه داد، بهشت هشت در دارد که یکی از آن ها برای مردم قم است. در میان شهرها وکشورها، آنان نیکان ونخبگان شیعیان ما هستند. خداوند ولایت ودوستی ما را، با طینت وسرشت آنان آمیخته است»(116).
از این روایت استفاده می شود که ائمه معصومین (علیهم السلام) شهر قم را پایگاه عاشقان اهل بیت وحضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) می دانسته اند وشاید دری از بهشت که به شهر قم اختصاص دارد، باب المجاهدین یا باب الاخیار (درب نیکان) باشد، چنان که در روایت نیز به اهل قم، نیکان شیعه گفته شده است.
شهر قم حجّت بر دیگران
خداوند در هر زمان، انسان هایی دارد که بر دیگران حجّت می باشند وچون آنان در راه خدا قدم برداشته، برای اعتلای کلمة الله مبارزه می کنند، خداوند یاور آنان خواهد بود وشرّ دشمنان را از آنان دور می کند. در زمان غیبت امام عصر (عجّل الله تعالی فرجه) قم ومردم آن بر دیگر انسان ها حجّت هستند.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «گرفتاری ها ومشکلات از قم ومردمش به دور است وروزگاری خواهد رسید که قم ومردم آن، حجّت بر همه مردمان باشند وآن هنگام در زمان غیبت قائم ما تا به هنگام ظهور حضرتش می باشد واگر چنین نبود، زمین اهلش را فرومی برد.
به یقین فرشتگان، گرفتاری ها را از قم ومردمانش دور می کنند وهیچ ستمگری قصد قم را نمی کند، مگر آن که خداوند، کمرش را می شکند واو را گرفتار درد، مصیبت یا دشمن می گرداند. خداوند نام قم ومردم آن را از یاد ستمگران می برد؛ چنان که آنان خدا را فراموش کرده اند»(117).
مرکز نشر فرهنگ اسلامی
یکی دیگر از موارد قابل توجه در روایات این است که شهر قم در روزگار غیبت به عنوان مرکزی برای رساندن پیام اسلام به گوش مستضعفان زمین درخواهد آمد وعالمان ودانشمندان دینی آن، حجّتی بر جهانیان خواهند شد.
امام صادق (علیه السلام) دراین باره می فرماید: «به زودی شهر کوفه از مؤمنان تهی می گردد وعلم ودانش از آن جا رخت برمی بندند وچون ماری که در گوشه ای چنبره زده است، محدود می گردد واز شهری که آن را قم می نامند، ظهور می کند وآن جا پایگاه علم وفضیلت ومعدن دانش وکمال می گردد؛ به گونه ای که روی زمین هیچ مستضعف (فکری) نمی ماند که از دین آگاهی نداشته باشد؛ حتی زنان پرده نشین، واین زمان، نزدیک به زمان ظهور قائم ما خواهد بود.
خداوند، قم ومردمش را جانشین حضرت حجّت قرار می دهد واگر چنین نبود، زمین اهلش را فرومی برد وحجّتی بر زمین نمی ماند. بنابراین، علم ودانش از شهر قم به شرق وغرب جهان سرازیر می شود وحجّت بر جهانیان تمام می گردد؛ به گونه ای که هیچ شخصی نمی ماند که دین ودانش به او نرسیده باشد وآن گاه حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) ظهور می کند وعذاب الهی بر کافران به دست آن حضرت فرود می آید؛ زیرا خداوند، از بندگان انتقام نمی گیرد، مگر هنگامی که حجّت بر آنان تمام شده باشد»(118).
در روایت دیگری آمده است: «اگر مردم قم نبودند، دین از بین می رفت»(119).
د) تأیید خط فکری قم
از برخی روایات فهمیده می شود که، ائمه معصومین (علیهم السلام)، شیوه عالمان قم را مورد تأیید قرار داده اند.
امام صادق (علیه السلام) دراین باره می فرماید: «بر فراز قم فرشته ای است که دو بال خود را بر آن به حرکت درمی آورد وهیچ ستمگری به آن قصد سوئی نمی کند؛ مگر آن که خداوند، او را همانند نمک در آب ذوب می کند».
حضرت آن گاه به عیسی بن عبد الله قمی اشاره کرد وفرمود: «درود خداوند بر قم! پروردگار جهان، سرزمینشان را از باران سیراب وبرکاتش را بر آنان نازل می گرداند وگناهانشان را به حسنات مبدّل می سازد. آنان اهل رکوع، سجود، قیام وقعودند؛ چنان که آنان فقیه، دانشمند واهل درک وفهم هستند. آنان اهل درایت وروایت وبینش عبادت کنندگان نیکی هستند»(120).
هم چنین آن امام در پاسخ شخصی که گفت: می خواهم از تو چیزی بپرسم که کسی پیش از من نپرسیده باشد وپس از من نخواهد پرسید، می فرماید: «شاید می خواهی از حشر ونشر سؤال کنی؟»
گفت: آری، سوگند به آن که محمد (صلّی الله علیه وآله) را بشارتگر وهشداردهنده، مبعوث کرد.
حضرت فرمود: «حشر همه مردمان به سوی بیت المقدس است؛ مگر بقعه ای در سرزمین جبل که آن را قم می نامند وآمرزش الهی شامل حالشان می گردد».
آن مرد، درحالی که نیم خیز شد، گفت: ای فرزند رسول خدا! آیا این اختصاص به مردم قم دارد؟
امام پاسخ داد: «آری؛ آنان وهرکس که هم عقیده ایشان باشد وسخن آنان را بگوید»(121).
یاوران مهدی (عجّل الله تعالی فرجه)
نکته قابل توجه ودقت، این است که در روایات از مردم قم به یاوران مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) وکسانی که برای گرفتن حق اهل بیت قیام می کنند، نام برده شده است.
عفان بصری می گوید: امام صادق (علیه السلام) به من فرمود: «آیا می دانی، چرا قم را قم نامیده اند؟» گفتم: خداوند ورسولش وشما بهتر می دانید. فرمود: «قم را بدین جهت به این اسم نامیدند که اهل آن گرد قائم آل محمد (عجّل الله تعالی فرجه) جمع می گردند وبا حضرتش قیام می کنند ودر این راه، پایداری از خود نشان می دهند وآن حضرت را یاری می نمایند»(122).
صادق آل محمد (علیه السلام) در روایت دیگری دراین باره چنین می فرماید: «خاک قم، مقدس است واهل قم از ما وما از آنان هستیم. ستمگری قصد بد به آن نمی کند، مگر این که در کیفر او تعجیل می گردد. البته این تا زمانی است که به برادران خود خیانت نکنند واگر چنین کردند، خداوند، ستمکاران بدکردار را بر آنان مسلط می کند؛ امّا مردم قم، یاران قائم ما ودعوت کنندگان به حق ما هستند».
آن گاه امام (علیه السلام) سر به آسمان بلند کرد وچنین دعا فرمود: «خداوندا! آنان را از هر فتنه ای حفظ فرما واز هر هلاکتی نجات بخش»(123).
ایران، کشور امام زمان
روایاتی که درباره شهر قم گفته شد، تا اندازه ای نقش ایرانیان را، پیش وهنگام ظهور مهدی موعود (عجّل الله تعالی فرجه) روشن می سازد؛ ولی با کمی دقّت در سخنان معصومین (علیهم السلام) به این نتیجه می رسیم که آنان، نسبت به ایران ومردم آن توجه خاصی داشتند ودر موقعیت های مختلف از نقش آنان در یاری رساندن به دین وزمینه سازی برای ظهور مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) سخن گفته اند.
در این جا به ذکر چند روایت درباره تمجید از ایرانیان وزمینه سازان ظهور، بسنده می کنیم:
تمجید از ایرانیان
ابن عباس می گوید: خدمت پیامبر (صلّی الله علیه وآله) از فارسیان، سخن به میان آمد، آن حضرت فرمود: «اهل فارس - ایرانیان - جمعی از ما اهل بیت هستند»(124).
هنگامی که از موالی یا اعاجم(125)، نزد پیامبر (صلّی الله علیه وآله) یاد شد، حضرت رسول (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
«سوگند به خدا که من به آنان بیش تر از شما اطمینان دارم»(126).
ابن عباس می گوید: «زمانی که پرچم های سیاه به سوی شما روی آورند، فارسیان را گرامی بدارید؛ زیرا دولت شما با آنهاست»(127).
روزی اشعث به علی (علیه السلام) با اعتراض گفت: ای امیر المؤمنین! چرا این عجم ها پیرامون تو گرد آمده، بر ما پیشی گرفته اند؟ حضرت خشمگین شد ودر پاسخ فرمود: «چه کسی مرا معذور می دارد که در مقابل این آدم های بزرگ جثه بی خیر که هرکدام از آنان چون درازگوش بر بستر خود می غلطند وبه خاطر آوازه وفخرفروشی از قومی روی گردان می شوند؛ آیا به من فرمان می دهید تا آنان را از خود دور سازم؟ هرگز، من آنان را کنار نمی زنم(128) تا از جاهلان گردم. سوگند به خدایی که دانه را شکافت وآفریدگان را آفرید، آنان برای بازگرداندن شما به دین اسلام، با شما به نبرد برمی خیزند؛ چنان که شما برای اسلام آوردن در میانشان شمشیر کشیدید»(129).
زمینه سازان ظهور
بخش عمده ای از روایاتی که درباره رویدادهای پیش از ظهور ویاران حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) آمده است، درباره ایران وایرانیان است که با تعبیرات گوناگونی مانند: اهل فارس، عجم، اهل خراسان، اهل قم، اهل طالقان، اهل ری و... بیان شده است.
با بررسی مجموع این روایات، به این نتیجه می رسیم که در کشور ایران، پیش از ظهور امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه)، نظامی الهی ومدافع ائمّه معصومین (علیهم السلام) برپا می گردد که موردنظر امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) است ونیز مردم ایران، نقش عمده ای در قیام آن حضرت دارند که در بخش قیام به آن می پردازیم. در این جا به ذکر چند روایت بسنده می کنیم:
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «مردمی از مشرق زمین قیام می کنند وزمینه را برای قیام حضرت مهدی (علیه السلام) فراهم می سازند»(130).
نیز می فرماید: «پرچم های سیاهی از سمت مشرق خواهد آمد که دل های آنان همانند پاره های آهن است؛ پس هرکس از حرکت آنان، آگاهی یافت، به سوی آنان برود وبا آنان بیعت کند؛ هرچند لازم باشد که بر روی یخ حرکت کند»(131).
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «گویا قومی را می بینم که در مشرق قیام کرده اند وحق را می طلبند؛ ولی حق را به آنان نمی دهند. بار دیگر طلب می کنند؛ ولی باز به آنان واگذار نمی کنند. در این حالت، شمشیرها را از نیام کشیده، بر شانه می گذارند که در این هنگام، دشمن خواسته آنان را می پذیرد؛ ولی آنان نمی پذیرند وقیام می کنند وحق را واگذار نمی کنند، مگر به صاحب أمر. کشتگان آنان شهید هستند واگر من آنان را درک می کردم، خودم را برای صاحب این امر آماده می کردم»(132).
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «یاران حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) سی صد وسیزده نفر واز فرزندان عجم هستند»(133).
هرچند عجم به غیر عرب گفته می شود، ولی به طور حتم ایرانیان را دربرمی گیرد وبا توجه به روایات دیگر، در بین نیروهای ویژه حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) تعداد زیادی از ایرانیان حضور دارند.
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «به زودی پس از شما، اقوامی خواهند آمد که زمین زیر پای شان جمع می شود - طی الارض می کنند - ودرهای دنیا بر روی آنان گشوده می گردد وآنان را مردان وزنان فارس خدمت می کنند. زمین زیر گام های شان پیچیده می شود؛ به گونه ای که هریک از آنان بخواهد، فاصله شرق تا غرب را در یک ساعت می پیماید. نه آنان خود را به دنیا فروخته اند ونه اهل دنیایند ونه دنیا در آنان حظّ ونصیبی دارد»(134).
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید: «خوشا به حال طالقان؛ زیرا خداوند در آن جا گنج هایی دارد که نه از طلا ونه از نقره اند، بلکه مردان باایمانی هستند که خدا را به حق شناخته اند وآنان یاوران مهدی آل محمد (عجّل الله تعالی فرجه) در آخر الزمان خواهند بود»(135).
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) نیز درباره خراسان می فرماید: «در خراسان گنج هایی است؛ امّا نه از طلا ونقره؛ بلکه آنان مردانی هستند که خدا ورسولش آنان را دوست می دارند»(136).

بخش دوم: انقلاب جهانی مهدی (عجّل الله تعالی فرجه)
فصل اوّل: قیام امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه)

روایات مختلفی درباره روز قیام حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) وجود دارد. در برخی، از نوروز به عنوان روز آغاز قیام، یاد شده است. برخی احادیث دیگر روز عاشورا را روز آغاز قیام ذکر کرده است. در تعدادی از روایات روز شنبه ودر تعدادی دیگر، جمعه، روز قیام تعیین شده است. درهم زمانی نوروز، با عاشورا اشکالی به نظر نمی رسد؛ زیرا نوروز طبق سال شمسی وعاشورا براساس سال قمری محاسبه می شود ویکی شدن این دو امکان پذیر است وهم زمانی این دو روز با جمعه یا شنبه نیز می توان این دسته از روایات را نیز توجیه کرد؛ زیرا اگر سند این روایات صحیح باشد، در این صورت احادیثی که جمعه را روز ظهور حضرت، تعیین کرده است، بر روز قیام وظهور حمل می شود وروایاتی که شنبه را روز قیام می داند، بر استقرار وتثبیت نظام الهی ونابودی مخالفان تفسیر شود.
باید توجه داشت که روایاتی که شنبه را روز قیام می داند، از نظر سند مورد تأمّل است؛ ولی روایاتی که جمعه را ذکر کرده است، از این نظر ایرادی ندارد.
اینک به روایاتی دراین باره توجه فرمایید:
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «قائم ما اهل بیت، در روز جمعه ظهور می کند»(137).
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «گویا حضرت قائم را می بینم که در روز عاشورا، روز شنبه، میان رکن ومقام ایستاده وجبرئیل نیز جلوی حضرتش ایستاده است ومردم را به بیعت با او فرا می خواند»(138).
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «حضرت قائم (علیه السلام) روز شنبه که روز عاشوراست، قیام می کند؛ روزی که امام حسین (علیه السلام) شهید شد»(139). نیز آن حضرت می فرماید: «آیا می دانید که این روز - عاشورا - چه روزی است؟ همان روزی است که خداوند توبه آدم وحوّا را پذیرفت؛ روزی است که خداوند دریا را برای بنی اسرائیل شکافت وفرعون وپیروانش را غرق کرد وموسی بر فرعون پیروز شده؛ روزی است که ابراهیم (علیه السلام) متولد شد؛ روزی است که خداوند توبه قوم یونس را پذیرفت؛ روز تولد حضرت عیسی است وروزی است که حضرت قائم در آن روز قیام می کند»(140).
روایت دیگری نیز به همین مضمون از امام باقر (علیه السلام)(141) نقل شده است؛ ولی در این روایت وثاقت ابن بطائنی که در سلسله سند آن است، مورد بحث است.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «در شب بیست وسوم، به نام حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) ندا داده می شود ودر روز عاشورا، روز شهادت حسین بن علی (علیه السلام)، قیام می کند»(142).
هم چنین آن حضرت می فرماید: «روز نوروز همان روزی است که قائم ما اهل بیت در آن روز ظهور می کند»(143).
الف) اعلان ظهور
ظهور حضرت مهدی (علیه السلام)، ابتدا به وسیله منادی آسمانی اعلام می گردد، آن گاه حضرت درحالی که پشت به کعبه داده است، با دعوت به حق، ظهور خود را اعلام می کند.
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که منادی از آسمان ندا می دهد: حق از آن آل محمد است، شما اگر طالب هدایت وسعادت هستید، به دامان آل محمد (صلّی الله علیه وآله) چنگ زنید، حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) ظهور می کند»(144).
نیز امام باقر (علیه السلام) در این زمینه می فرماید: «حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) در مکه به هنگام نماز عشا ظهور می کند؛ درحالی که پرچم وپیراهن وشمشیر پیامبر (صلّی الله علیه وآله) را همراه دارد وچون نماز عشا را خواند، فریاد برمی آورد: ای مردم! شما را به ذکر خدا وبه ایستادنتان در برابر خدا (در روز قیامت) متذکر می شوم؛ درحالی که حجّتش را (در دنیا) بر شما تمام کرده است وپیامبران را مبعوث نموده وقرآن را فروفرستاده است. خداوند به شما فرمان می دهد که به او شرک نورزید وفرمانبر او وپیامبرانش باشید. آن چه را قرآن امر به احیای آن کرده است، احیا وزنده کنید وآن چه را که امر به نابودی آن کرده است، نابود سازید ویاوران راه هدایت باشید وبر تقوا وپرهیزگاری همکاری نمایید؛ زیرا دنیا، فنا وزوالش فرارسیده ونفخه وداع سر داده است.
من شما را به سوی خدا ورسولش وعمل به کتاب او ونابودی باطل واحیا وزنده ساختن سیره پیامبر (صلّی الله علیه وآله) دعوت می کنم. آن گاه در میان سی صد وسیزده نفر از یارانش ظهور می کند»(145).
ب) شعار پرچم قیام
هر حکومتی دارای پرچمی است که به وسیله آن شناخته می شود وقیام ها وانقلاب ها نیز از پرچم مخصوصی برخوردارند که آرم آن تا حدودی نمایانگر اهداف رهبرانش می باشد. انقلاب جهانی حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) نیز پرچم مخصوصی دارد وبر آن شعاری نقش بسته است. البته هرچند درباره شعار پرچم آن حضرت اختلاف است، ولی نکته ای در همه اقوال مشترک است وآن این که مردم را به فرمانبری از حضرتش دعوت می کند.
اینک به ذکر چند نمونه دراین باره بسنده می کنیم:
امام باقر (علیه السلام) به ابو حمزه فرمود: «گویا قائم اهل بیتم را می بینم که وارد نجف می شود وهنگامی که به بالاترین نقطه نجف رسید، پرچم رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) را می گشاید. زمانی که پرچم باز شد، فرشتگانی که در جنگ بدر حضور داشتند، بر او فرود می آیند»(146).
ودر روایتی آمده است: «بر روی پرچم حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) نوشته شده است:
«گوش شنوا داشته باشید واز حضرتش اطاعت کنید»(147).
در جای دیگری می خوانیم: «شعار پرچم حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) «البیعة لله؛ بیعت برای خدا می باشد»(148).
در روایت سوم بر روی پرچم مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) این جمله نگاشته شده: «طاعة معروفة»(149).
ج) خرسندی جهانیان از قیام
از روایات فهمیده می شود که قیام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) موجب خرسندی انسان ها می شود. این شادی ورضایت به اشکال گوناگونی بیان شده است. در بعضی روایات، سخن از شادی اهل زمین وآسمان است ودر برخی دیگر از شادی مردگان سخن به میان آمده است.
در روایتی، از استقبال مردم از قیام بحث شده است ودر روایت دیگر از آرزوی مردم برای زنده شدن مردگانشان پرده برمی دارد.
در این جا با ذکر چند روایت، نمونه هایی از آن را بازگو می کنیم:
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «همه اهل آسمان وزمین، پرندگان، حیوانات درنده وماهیان دریا، از ظهور حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) شاد وخرسند می شوند»(150).
امیر مؤمنان علی (علیه السلام) دراین باره می فرماید: «هنگامی که حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) ظهور می کند، نام مبارکش بر سر زبان ها خواهد بود ووجود مردم سرشار از عشق به مهدی است؛ به گونه ای که جز نام او، هیچ نامی در یاد وزبان آنان نیست وبا دوستی او، روح خود را سیراب می کنند»(151).
در روایت تعبیر «یشربون حبّه؛ محبتش را می نوشند»، آمده است که در آن، علاقه به حضرت را به آب یا مایع نوشیدنی گوارایی تشبیه کرده است که مردم باکمال میل آن را می نوشند وعشق به مهدی در وجودشان نفوذ می کند.
حضرت رضا (علیه السلام) ضمن برشمردن حوادث تلخ وفتنه های پیش از ظهور، درباره گشایش وفرج پس از ظهور می فرماید: «در آن هنگام فرج وگشایش بر مردم می رسد؛ به طوری که مردگان آرزوی زندگی دوباره می کنند»(152).
امام صادق (علیه السلام) نیز دراین باره می فرماید: «گویا قائم (عجّل الله تعالی فرجه) را می بینم که بر فراز منبر کوفه نشسته است وزره رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) را بر تن دارد». آن گاه برخی از حالات حضرتش را بازگو کرد ودر ادامه فرمود: «هیچ مؤمنی در قبر نمی ماند، مگر آن که آن شادی وسرور در قبرش وارد می شود؛ به گونه ای که مردگان به دیدار یک دیگر می روند وظهور حضرتش را به هم دیگر تبریک می گویند».
در برخی از روایات عبارت «تلک الفرجة آمده است؛ یعنی گشایشی در امور» برزخیان نیز به برکت ظهور حضرت پدید می آید وطبق این نقل، عظمت نهضت ورهبری قیام به اندازه ای است که بر ارواح نیز تأثیر می گذارد(153).
د) نجات محرومان
شکی نیست که قیام حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) موجب برقراری عدالت وریشه کن شدن همه محرومیت ها از جامعه بشری می گردد؛ در این قسمت به اقداماتی که حضرت به هنگام قیام برای ستمدیدگان ومحرومان انجام می دهد، به گونه ای که باعث پناه آوردن محرومان به او می شود خواهیم پرداخت.
پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) از امّت من، ظهور می کند؛ خداوند او را به عنوان فریادرس انسان ها می فرستد. آن زمان مردم در نعمت به سر خواهند برد»(154).
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فریادرسی را محدود به طایفه یا ملیت خاصی نکرده است؛ بلکه با تعبیر کلمه ناس (مردم)، آن حضرت را رهایی بخش همه انسان ها می داند. ازاین رو، پیش از ظهورش، شرایط به گونه ای می شود که همه انسان های جهان آرزوی ظهورش را دارند.
جابر می گوید: امام باقر (علیه السلام) فرمود: «حضرت مهدی در مکه ظهور می کند... خداوند سرزمین حجاز را (به دست او) می گشاید وحضرت زندانیان بنی هاشم را از زندان آزاد می سازد»(155).
ابو ارطات می گوید: حضرت مهدی (از مکه) عازم مدینه می شود وزندانیان بنی هاشم را رهایی می بخشد. آن گاه به کوفه می رود وزندانیان بنی هاشم را آزاد می سازد(156).
شعرانی می گوید: هنگامی که حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به مغرب زمین می رسد، مردم اندلس به سوی او رفته، می گویند: ای ولی الله (وحجّت خدا)! جزیره اندلس را یاری کن که خود ومردمش هلاک شده اند(157).
ه‍) نقش زنان در قیام امام (علیه السلام)
با بررسی روایات درباره نقش زنان پیش وپس از ظهور حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به نکات قابل توجهی دست می یابیم. هرچند طبق بعضی از روایات، اکثر پیروان دجّال را یهود وزنان تشکیل می دهند(158)، ولی در کنار آنان، زنانی مؤمن وعفیف نیز هستند که در حفظ عقیده خود سخت کوش بوده، از اوضاع پیش از ظهور بسیار متأثرند.
برخی از زنان از ثبات قدم وروحیه جهادگرانه ای برخوردارند وهرجا که می روند با جنگ تبلیغاتی علیه دجّال، ماهیت ضد انسانی او را آشکار می سازند.
برپایه برخی از روایات چهارصد زن هنگام قیام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه)، آن حضرت را همراهی می کنند واکثر آنها در بخش بهداشت ودرمان مشغول فعالیت می باشند. البته در روایات درباره تعداد زنانی که به هنگام قیام حضرت با او خواهند بود، اختلاف وجود دارد.
برخی از روایات از سیزده زن نام می برند که هنگام ظهور حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) با حضرتش می باشند وشاید آنان از کسانی هستند که از نیروهای ابتدایی مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) می باشند. برخی از روایات نیز عدد زنانی را که به حضرت یاری می رسانند، هفت هزار وهشتصد نفر ذکر کرده است وآنان زنانی هستند که پس از قیام، حضرت را همراهی می کنند ودر کارها به آن حضرت کمک می کنند.
در کتاب فتن از ابن حمّاد آمده است: تعداد مؤمنان به هنگام خروج دجال، دوازده هزار مرد وهفت هزار وهفت صد یا هشت صد زن هستند(159).
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «عیسی بن مریم در بین هشت صد مرد وچهارصد زن فرود می آید که آنان از بهترین ساکنان روی زمین واز صالح ترین مردمان گذشته هستند»(160).
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «به خدا سوگند سی صد واندی نفر خواهند آمد وپنجاه زن نیز در میان آنان است»(161).
مفضل بن عمر می گوید: امام صادق (علیه السلام) فرمود: «همراه حضرت قائم، سیزده زن هستند». عرض کردم: آنان چه می کنند وچه نقشی خواهند داشت؟ فرمود: «زخمی ها را مداوا می کنند واز بیماران پرستاری می نمایند؛ هم چنان که همراه رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) بودند».
گفتم: آن سیزده نفر را نام ببرید؟ فرمود: «قنوا دختر رشید، امّ ایمن، حبابه والبیه، سمیه مادر عمار یاسر، زبیده، امّ خالد أحمسیه، امّ سعید حنفیه، صبّانه ماشطه وامّ خالد جهنمی»(162).
در کتاب منتخب البصائر از دو زن به نام وتیره واحبشیه نام برده شده است که از اصحاب ویاوران حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) شمرده شده اند(163). برخی از روایات نیز تنها به همراه بودن زنان با حضرت اکتفا کرده، وتعدادشان را ذکر نکرده اند.
بررسی سابقه زنان عصر ظهور در کتاب های تاریخی
در روایات مفضل بن عمر به روشنی تعداد زنانی که با حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) خواهند بود، سیزده نفر ذکر شده است؛ ولی از این تعداد تنها نه نفر به اسم ومشخصات معرّفی شده اند. تأکید امام صادق (علیه السلام) بر این نام ها ما را بر آن داشت تا درباره زندگی نامه وویژگی های آنان بررسی کنیم وپس از تحقیق، به نکاتی دست یافتیم که پاسخ قانع کننده ای بر راز تأکید امام صادق (علیه السلام) است.
این افراد هرکدام شایستگی هایی دارند، امّا اکثر آنان در جهاد با دشمنان خدا، از خود لیاقت نشان داده اند. برخی از آنان هم چون صبّانه، مادر چند شهید بوده، خود نیز با وضعی جان سوز به شهادت رسید. برخی دیگر چون سمیه، در راه دفاع از عقیده اسلامی خود، سخت ترین شکنجه ها را تحمل کرده، تا پای جان از عقیده خود دفاع کرده اند وگروهی دیگر هم چون ام خالد نعمت تن درستی پیکر را برای حفظ اسلام، بر خود حرام کردند وجانباز شدند. گروهی دیگر همانند زبیده، زرق وبرق دنیا وتوانگری مادی، هرگز آنان را از اسلام بازنداشت؛ بلکه برعکس، از آن امکانات در راه عقیده استفاده کرده، به برپایی حج که یکی از مظاهر مهم اسلامی واز ارکان دین می باشد، کمک نمودند. بعضی دیگر، افتخار دایگی رهبر امت اسلامی وتربیت فرزندانی لایق را داشتند وخود نیز از معنویتی برخوردار بودند که زبانزد خاص وعام گردیدند. جمعی دیگر از خانواده شهیدانی هستند که خود پیکر نیمه جان آنان را حمل کرده، وبا آنان سخن ها گفته اند.
آری، آنان دل سوختگانی هستند که با انجام آن رشادت ها ثابت کرده اند که می توانند گوشه ای از بار سنگین حکومت جهانی اسلام را بر دوش کشند.
اکنون به معرفی تعدادی از آنان می پردازیم:
١. صبّانه
در کتاب خصائص فاطمیه آمده است: در دولت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) سیزده زن برای معالجه زخمیان، زنده گشته، به دنیا بازمی گردند که یکی از آنان صبّانه است که همسر حزقیل وآرایشگر دختر فرعون بوده است وشوهرش حزقیل پسر عموی فرعون وگنجینه دار وی بوده است وبه گفته او، حزقیل، مؤمن خاندان فرعون است وبه پیامبر زمانش، موسی (علیه السلام)، ایمان آورد(164).
پیامبر (صلّی الله علیه وآله) فرمود: «در شب معراج، در سیر بین مکه معظمه ومسجد اقصی، ناگهان بوی خوشی به مشامم رسید که هرگز مانند آن را نبوییده ام. از جبرئیل پرسیدم که این بوی خوش چیست؟ گفت: ای رسول خدا (صلّی الله علیه وآله)! همسر حزقیل به حضرت موسی بن عمران ایمان آورده بود وایمان خود را پنهان می کرد. عمل او آرایشگری در حرمسرای فرعون بود. روزی مشغول آرایش دختر فرعون بود که ناگهان شانه از دست او افتاد وبی اختیار گفت: «بسم الله». دختر فرعون گفت: آیا پدر مرا ستایش می کنی؟ گفت: نه؛ بلکه آن کسی را ستایش می کنم که پدر تو را آفریده است واو را از بین خواهد برد. دختر فرعون شتابان نزد پدرش رفت وگفت: زنی که در خانه ما آرایشگر است، به موسی ایمان دارد. فرعون او را احضار کرد وبه او گفت: مگر به خدایی من اعتراف نداری؟ صبّانه گفت: هرگز، من از خدای حقیقی دست نمی کشم وتو را پرستش نمی کنم. فرعون دستور داد، تنور مسی را برافروختند وچون آن تنور سرخ شد، دستور داد همه بچه های آن زن را در حضور او در آتش انداختند.
زمانی که خواستند بچه شیرخوارش را که در بغل داشت، بگیرند ودر آتش افکنند، صبّانه منقلب شد وخواست که با زبان از دین اظهار برائت وبیزاری کند که ناگاه به امر خدا، آن کودک به سخن آمد وگفت: اصبری یا أماه إنّک علی الحق؛ ای مادر صبر کن که تو راه حق را می پیمایی. فرعونیان آن زن وبچه شیرخوارش را نیز در آتش افکندند وسوزاندند وخاکسترشان را در این زمین ریختند وتا روز قیامت این بوی خوش، از این زمین استشمام می شود...»(165).
او از زنانی است که زنده می شود وبه دنیا بازمی گردد ودر رکاب حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) انجام وظیفه می کند.
٢. امّ ایمن
نام او برکه است. وی کنیز پیامبر (صلّی الله علیه وآله) بود که از پدر بزرگوارش، عبد الله، به آن حضرت به ارث رسیده بود وپرستاری رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) را بر عهده داشت(166).
حضرت او را مادر خطاب می کرد ومی فرمود: هذه بقیة أهل بیتی؛ او باقی مانده از خاندان من است. وی فرزندی از همسر اوّلش، عبید خزرجی، به نام ایمن داشت. ایمن از مهاجران ومجاهدان بود ودر جنگ حنین به شهادت رسید.
امّ ایمن شخصیتی است که وقتی در راه مکه ومدینه تشنگی بر او غلبه کرد ونزدیک بود از پای درآید، دلو آبی از آسمان بر او فرود آمد واز آن نوشید وهرگز پس از آن تشنه نشد(167).
او به هنگام رحلت پیامبر بسیار می گریست؛ چون از او علت گریه اش را پرسیدند، در پاسخ گفت: به خدا سوگند می دانستم که ایشان رحلت خواهد کرد، ولی گریه من برای آن است که وحی قطع شد(168).
فاطمه زهرا (علیها السلام) در مسأله فدک او را به عنوان شاهد وگواه معرفی کرد وسرانجام او در روزگار خلافت عثمان رحلت کرد.
٣. زبیده
وی همسر هارون الرشید واز شیعیان بوده است. هنگامی که هارون از عقیده او آگاه گشت، سوگند یاد کرد که او را طلاق دهد. او به انجام کارهای نیک معروف بود.
در زمانی که یک مشک آب در شهر مکه یک دینار طلا ارزش داشت، او، حجاج وشاید هم مردم مکه را سیراب کرد. او با کندن کوه ها واحداث تونل ها، آب را از خارج حرم - از فاصله ده میلی - به حرم آورد. زبیده صد کنیز داشت که همگی حافظ قرآن بودند وهرکدام موظف بودند که یک دهم قرآن را بخوانند؛ به گونه ای که از منزل مسکونی او صدای قرائت قرآن، همانند زمزمه زنبورهای عسل بلند بود(169).
۴. سمیه مادر عمار یاسر
او هفتمین نفری بود که به اسلام گروید وبه همین سبب بدترین شکنجه ها را بر او روا داشتند. گاهی که گذر پیامبر (صلّی الله علیه وآله) به عمار وپدر ومادرش می افتاد ومی دید که آنان در گرمای سوزان مکه روی زمین های داغ در حال شکنجه هستند، می فرمود: ای خاندان یاسر! صبر کنید؛ بدانید که وعده گاه شما بهشت است.
سرانجام سمیه با نیزه دژخیمی خونخوار چون ابو جهل به شهادت رسید واو نخستین زن شهید در اسلام است(170).
۵. امّ خالد
هنگامی که استاندار عراق، یوسف بن عمر، زید بن علی را در شهر کوفه به شهادت رسانید، دست امّ خالد را نیز به جرم تشیع وتمایل به قیام زید قطع کرد.
ابو بصیر می گوید: خدمت امام صادق (علیه السلام) بودیم که امّ خالد با دست بریده شده آمد، حضرت فرمود: «ای ابا بصیر! آیا میل داری سخن امّ خالد را بشنوی؟» عرض کردم: آری وبه آن شادمان می گردم. امّ خالد به نزد حضرت مشرّف شد وسخنانی عرضه داشت. من او را در کمال فصاحت وبلاغت یافتم. حضرت (علیه السلام) نیز در مسأله ولایت وبرائت از دشمنان با او سخن گفت...(171).
۶. حبابه والبیه
شیخ طوسی وی را از اصحاب امام حسن (علیه السلام) شمرده است وابن داود او را از اصحاب امام حسن، امام حسین، امام سجاد وامام باقر (علیهم السلام) می داند. برخی دیگر ایشان را از اصحاب هشت امام معصوم - تا امام رضا (علیه السلام) - شمرده اند، هم چنین گفته شده است که امام رضا (علیه السلام)، ایشان را در پیراهن شخصی خود کفن کرد. سن او به هنگام مرگ بیش از ٢۴٠ سال بود. او دوبار به دوران جوانی بازگشت که یک بار با معجزه امام سجاد وبار دوم با معجزه امام هشتم بود واوست که هشت امام معصوم بر سنگی که به همراه داشت، با خاتم خود، بر آن نقش زدند(172).
حبابه والبیه می گوید:... به امیر مؤمنان عرض کردم: خدا تو را مشمول رحمت خود قرار دهد، دلیل امامت چیست؟ حضرت در پاسخ فرمود: «آن سنگ ریزه را نزد من بیاور». آن را به حضور حضرت آوردم، علی (علیه السلام) با انگشتر خود بر آن مهر زد؛ به گونه ای که آن مهر بر آن سنگ، نقش بست وبه من فرمود: «ای حبابه! هرکس که مدّعی امامت شد وتوانست مانند من این سنگ را مهر کند، او امامی است که پیروی از او واجب است. امام کسی است که هرچیز را بخواهد، می داند».
من پی کار خود رفتم، تا امیر المؤمنین (علیه السلام) از دنیا رفت. آن گاه خدمت امام حسن (علیه السلام) آمدم که بر جای علی (علیه السلام) نشسته بود ومردم از او سؤال می کردند؛ چون مرا دید، فرمود:
«ای حبابه والبیه!» عرض کردم: بلی ای سرور من! فرمود: «آن چه همراه داری بیاور».
من آن سنگ کوچک را به آن حضرت دادم. آن بزرگوار، مانند علی (علیه السلام) با انگشتر خود بر آن مهر زد؛ به گونه ای که جای مهر بر آن نقش بست.
سپس به حضور امام حسین (علیه السلام) که در مسجد رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) بود، آمدم مرا نزد خود خواند وخوشامد گفت وفرمود: «دلیل آن چه تو می خواهی موجود است. آیا نشانه امامت را می خواهی؟» گفتم: آری، ای آقای من! فرمود: «آن چه با خود داری بیاور»؛ من آن سنگ کوچک را به او دادم؛ انگشترش را بر آن زد ومهرش بر آن نقش بست.
پس از امام حسین (علیه السلام)، خدمت امام سجاد (علیه السلام) رسیدم وبه قدری پیر شده بودم که رعشه بر اندامم مستولی شده بود وصد وسیزده سال داشتم. آن حضرت در رکوع وسجود بود وبه من توجّهی نداشت. از دریافت نشانه امامت ناامید شدم. آن حضرت با انگشت سبابه خود به من اشاره کرد وبه اشاره او جوانی ام برگشت. گفتم: ای آقای من! از دنیا چه اندازه گذشته وچه اندازه مانده است؟ فرمود: «نسبت به آن چه گذشته است، آری وآن چه مانده است نه» یعنی ما به گذشته علم داریم؛ امّا آینده از غیب است که غیر خدا آن را نمی داند ویا مصلحت نیست بگویم. آن گاه به من فرمود: «آن چه با خود داری بیاور». من آن سنگ را به حضرت دادم وحضرت مهر بر آن زد. پس از گذشت زمانی، به حضور امام باقر (علیه السلام) آمدم، آن حضرت نیز بر آن سنگ مهر زد. بعد از او نزد امام صادق (علیه السلام) آمدم وآن جناب نیز آن را مهر کرد. پس از طی شدن سال ها به حضور امام کاظم (علیه السلام) شرفیاب شدم؛ آن بزرگوار نیز بر آن مهر زد وبعد از او خدمت حضرت رضا (علیه السلام) رسیدم، مهر آن حضرت نیز بر آن نقش بست. حبابه پس از آن، نه ماه زنده بود(173).
٧. قنواء دختر رشید هجری
هرچند در خصوص شخصیت این زن در کتاب های شیعه وسنّی، سخنی به میان نیامده است وبه اصطلاح مهمل است(174)؛ ولی از جریانی که در خصوص شیوه اسارت وشهادت پدر بزرگوارش، به دست ابن زیاد به وقوع پیوست واو آن را نقل کرد، میزان صلابت وپایداری در عقیده وپای بندی او به اسلام وتشیع وعلاقه او به امیر المؤمنین (علیه السلام) آشکار می شود.

ابو حیان بجلی می گوید: از قنواء دختر رشید هجری پرسیدم: از پدرت چه حدیث وروایتی شنیده ای؟ گفت: پدرم از امیر المؤمنین (علیه السلام) نقل کرد که آن حضرت فرمود: «ای رشید! صبر تو چگونه است، هنگامی که پسرخوانده بنی امیه (ابن زیاد) تو را به نزد خود بخواند ودو دست ودو پا وزبانت را قطع کند؟» عرض کردم: آیا پایان کارم بهشت است...؟ فرمود: «ای رشید! در دنیا وآخرت به همراه من هستی».
قنواء می گوید: به خدا سوگند، پس از مدتی ابن زیاد پدرم را احضار کرد واز او خواست تا از علی (علیه السلام) بیزاری بجوید؛ ولی او هرگز این کار را نکرد. ابن زیاد گفت: علی (علیه السلام) کیفیت قتل تو را چگونه توصیف کرده است؟ پدرم پاسخ داد: دوست من علی (علیه السلام) مرا چنین آگاه ساخت که تو مرا به بیزاری از علی (علیه السلام) می خوانی، ولی من اجابت نمی کنم؛ سپس دو دست ودو پا وزبانم را قطع می کنی. ابن زیاد گفت: به خدا سوگند، خلاف پیشگویی علی را در حق تو اجرا می کنم. آن گاه دستور داد دو دست ودو پایش را قطع کنند وزبانش را سالم باقی گذارند. قنواء می گوید: من پدرم را به دوش کشیدم ودر راه به او گفتم: ای پدر! آیا احساس درد وزجر می کنی؟ فرمود: خیر، فقط به مقدار فشاری که جمعیت بر من وارد کند، احساس ناراحتی می کنم. چون پدرم را برداشتم واز کاخ ابن زیاد بیرون بردم، مردم به گرد او جمع شدند. پدرم از فرصت استفاده کرد وگفت: قلم ودوات وکاغذ بیاورید تا برای شما حوادثی را بازگو کنم؛ ولی چون این خبر به ابن زیاد رسید، دستور داد زبانش را نیز قطع کنند وپدرم در همان شب به شهادت رسید(175).
نقش زنان در دوران پیامبر (صلّی الله علیه وآله)
با توجه به این که زنان در حکومت حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) همان نقشی را دارند که در دوران صدر اسلام داشته اند، به اختصار، نقش زنان را در آن روزگار بررسی می کنیم.
هرچند در روایت اشاره شده است که: «یداوین الجرحی ویقمن علی المرضی؛ زخمیان را مداوا کرده، واز بیماران پرستاری می کنند». ولی شاید این نمونه ای از مهم ترین خدمات زنان در روزگار پیامبر (صلّی الله علیه وآله) باشد؛ زیرا آنان فعّالیت های دیگری هم داشته اند وهمین نقش را در زمان حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) خواهند داشت. امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
«زنان همان کارهایی را که در زمان پیامبر (صلّی الله علیه وآله) انجام می دادند، در زمان حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) نیز انجام خواهند داد».
زنان در جنگ های پیامبر (صلّی الله علیه وآله)، وظایف دیگری هم چون رساندن آب وغذا به رزمندگان، آشپزی، نگه داری وسایل رزمندگان، تهیه دارو، رساندن مهمات، تعمیر تجهیزات، انتقال شهدا، شرکت در جنگ های دفاعی، تشویق رزمندگان برای عزیمت به جبهه، تشویق آنان در صحنه نبرد و... را عهده دار بودند.
تشبیه زنان دوران مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به زنان دوران پیامبر (صلّی الله علیه وآله) به وسیله امام صادق (علیه السلام) ما را بر آن داشت که برخی از فعّالیت های آنان را در صدر اسلام یادآور شویم.
بعضی از زنانی که در این فعّالیت ها نقش مهمّی داشتند، عبارتند از:
١. امّ عطیه؛ او در هفت غزوه شرکت کرد. مداوای زخمیان از جمله خدمات وی بود(176).
امّ عطیه می گوید: یکی از وظایف من نگهبانی از وسایل سربازان بود(177).
٢. امّ عماره (نسیبه)؛ رشادت های او در جنگ احد به قدری بود که مورد ستایش وتقدیر فراوان پیامبر (صلّی الله علیه وآله) قرار گرفت(178).
٣. امّ ابیه؛ او جزو شش زنی بود که راهی قلعه خیبر شد. پیامبر به آنان فرمود: «به دستور چه کسی به این جا آمده اید؟» امّ ابیه می گوید: چون آثار خشم را بر چهره آن حضرت مشاهده کردیم، گفتیم: ما با مقداری دارو به منظور مداوای زخمیان آمده ایم. آن گاه حضرت، با ماندن ما در آن جا موافقت کرد. شغل ما در این جنگ مداوای زخمیان وپختن غذا بود.
۴. امّ ایمن؛ در جنگ ها، زخمیان را مداوا می کرد(179).
۵. حمنّه؛ به زخمیان آب می رساند وآنان را مداوا می کرد. او شوهر، برادر ودایی خود را در جبهه نبرد از دست داد(180).
۶. ربیعه دختر معوذ؛ زخمیان را مداوا می کرد(181). او می گوید: با رسول خدا عازم نبرد شدیم وشهدا را به مدینه انتقال دادیم.
٧. امّ زیاد؛ او از جمله شش زنی بود که به منطقه جنگ خیبر برای مداوای زخمیان رفت(182).
٨. امیه دختر قیس؛ پس از هجرت مسلمان شد. او می گوید: با گروهی از زنان بنی غفار به حضور پیامبر رسیده، عرض کردیم: مایل هستیم در خدمت شما برای معالجه زخمیان وکمک به رزمندگان، به سوی خیبر حرکت کنیم.
پیامبر به نشانه خشنودی فرمود: «با عنایات الهی حرکت کن»(183).
٩. لیلای غفاریه؛ می گوید من زنی بودم که با پیامبر (صلّی الله علیه وآله) برای مداوای زخمیان به جنگ می رفتم(184).
١٠. امّ سلیم؛ در جنگ احد به رزمندگان آب می رساند وبا این که حامله بود؛ در جنگ حنین شرکت کرد(185).
١١. معاذه غفاریه؛ بیماران را پرستاری وزخمیان را معالجه می کرد(186).
١٢. امّ سنان اسلمیه؛ هنگام عزیمت به جنگ خیبر به پیامبر عرض کرد: دوست دارم با شما حرکت کنم ودر میدان جنگ به معالجه زخمیان ومداوای بیماران ویاری مجاهدان بپردازم واز وسایل ایشان نگه داری وتشنگان را سیراب کنم. حضرت (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
«رواست؛ با همسر من امّ سلمه حرکت کن»(187).
١٣. فاطمه زهرا (علیها السلام)؛ محمد بن مسلمه می گوید: در جنگ احد زنان به جست وجوی آب پرداختند وایشان چهارده نفر بودند که فاطمه (علیها السلام) نیز با ایشان بود(188).
زنان، آب وغذا را بر پشت خویش حمل می کردند وبه درمان زخمیان می پرداختند وبه آنان آب می دادند(189).
١۴. امّ سلیط؛ عمر بن خطّاب می گوید: امّ سلیط در جنگ احد، مشک های آب را برای ما حمل می کرد وبه تعمیر وسایل وتجهیزات می پرداخت(190).
١۵. نسیبه؛ او همراه شوهر ودو پسرش در جنگ احد شرکت کرد ومشک آبی برداشت وزخمیان را سیراب می کرد. آن گاه که جنگ شدّت گرفت، او نیز به نبرد پرداخت ودوازده زخم شمشیر ونیزه را متحمّل شد(191).
١۶. انیسه؛ او در جنگ احد، به حضور پیامبر (صلّی الله علیه وآله) رسید وگفت: ای رسول خدا! فرزندم عبد الله بن سلمه، از رزم آوران بدر، اینک در جنگ احد شهید شده است؛ دوست دارم او را به مدینه انتقال دهم ودر آن جا به خاک بسپارم تا مزارش نزدیک (خانه ام) باشد وبا وی انس گیرم.
پیامبر (صلّی الله علیه وآله) به او اجازه داد. انیسه، پیکر پاک فرزند شهید خود را به همراه یکی دیگر از شهدای اسلام به نام مجدر بن زیاد در عبایی پیچیده، آنان را به وسیله شتر به مدینه حمل کرد(192).
این گوشه ای از فعّالیت ونقش زنان در جبهه اسلام به فرماندهی رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) بود.
شاید همیاری زنان در امور نظامی وپشتیبانی برای آن بود که از نیروهای رزمنده در نبرد وجنگ رودررو با دشمن، حد اکثر استفاده بشود. زنان دوران حکومت حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) نیز با همین هدف، نقش زنان دوران پیامبر (صلّی الله علیه وآله) را ایفا می کنند.
در آن دوران یا پیش از آن، زنان نقش های گوناگونی دارند؛ تبلیغات علیه دجّال وبرحذر داشتن مردم از وی، از جمله نقش ها ووظایف آنان است.
ابو سعید خدری می گوید: هرجا دجّال قصد می کند به آن جا برود زنی به نام لئیبه (طیبه) پیش از او خود را به آن جا می رساند ومی گوید: دجّال به سوی شما می آید؛ از او دوری جویید واز عاقبت کارش برحذر باشید(193)!

فصل دوم: رهبر قیام

پیرامون انقلاب وقیام حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) تاکنون مطالبی را بازگو کرده ایم. در این فصل، خصوصیات جسمی، اخلاقی وکرامات آن حضرت را با استفاده از روایات، مورد بحث قرار می دهیم.
الف) خصوصیات جسمی
١. سن وچهره
عمران پسر حصین می گوید: به رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) گفتم: این مرد (مهدی) را برایم توصیف کن وشمّه ای از حالات او را بیان فرما. پیامبر (صلّی الله علیه وآله) فرمود: «او از فرزندان من است؛ اندامش چونان مردان بنی اسرائیل سخت وستبر است؛ به هنگام سختی وگرفتاری امّت من قیام می کند؛ رنگ چهره اش به عرب ها شباهت دارد؛ قیافه اش چون مرد چهل ساله می نماید؛ صورتش چون پاره ماه می درخشد؛ زمین را پر از عدل وداد می کند؛ آن گاه که آکنده از ظلم وستم شود. بیست سال زمام امور را در دست دارد وهمه شهرهای کفر، چون قسطنطنیه، روم و... را می گشاید...»(194).
امام حسن مجتبی (علیه السلام) می فرماید: «... خداوند عمر حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) را در روزگار غیبت طولانی می گرداند. پس از آن با قدرت بی پایانش او را از چهره جوانی کم تر از چهل ساله ظاهر می کند»(195).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «زمانی که حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) ظهور می کند، مردم او را انکار می کنند وکسی بر او درنگ نمی کند؛ جز آنان که خداوند در عالم ذر(196) از آنان پیمان گرفته است. آن حضرت در چهره جوانی کامل وموفّق - معتدل - ظاهر می شود»(197).
امیر مؤمنان می فرماید: «هنگامی که مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) قیام می کند، سن او بین سی تا چهل سال خواهد بود»(198).
مروی می گوید: به امام رضا (علیه السلام) عرض کردم: نشانه وعلامت قائم شما به هنگام قیام وظهور چیست؟ امام فرمود: «نشانه اش این که سن حضرت زیاد است؛ ولی از نظر چهره جوان می نماید؛ به گونه ای که اگر کسی به او نظر کند، می پندارد او در سن چهل سالگی یا کم تر است. نشانه دیگرش این که گذشت روزگار او را پیر نمی کند تا زمانی که اجلش فرارسد»(199).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «به طور حتم، ولی خدا صد وبیست سال همانند ابراهیم خلیل عمر خواهد کرد وبه چهره ورخسار جوانی کامل وسی ساله ظاهر خواهد شد»(200).
مرحوم مجلسی می گوید: شاید مراد مدت حکومت وسلطنت حضرت باشد یا این که عمر حضرتش به همان مقدار بوده است؛ امّا خداوند آن را طولانی کرده است.
مراد از کلمه موفّق، معتدل بودن اعضاست وکنایه از این که در سنین متوسط ویا آخر سنین جوانی است(201).
درباره سن حضرت به هنگام ظهور، اقوال دیگری نیز هست. ارطات می گوید:
حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) شصت ساله است(202). اب‍ن حمّاد می گوید: حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) هیجده ساله است(203).
٢. مشخصات بدنی
ابو بصیر می گوید: به امام صادق (علیه السلام) گفتم: از پدر شما شنیده ام که امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) سینه ای گشاده وکتف هایی باز وعریض دارد. حضرت فرمود: «ای ابا محمد! پدرم زره پیامبر (صلّی الله علیه وآله) را پوشید؛ ولی برایش بلند بود؛ به طوری که بر زمین می رسید. من نیز آن را پوشیدم؛ ولی بر قامتم بلند بود؛ ولی آن زره بر قامت حضرت قائم چنان مناسب واندازه است که بر بدن رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) اندازه بود وقسمت پایین آن زره کوتاه است؛ به طوری که هر بیننده گمان می کند اطراف آن را گره زده اند»(204).
ریان پسر صلت می گوید: به امام رضا (علیه السلام) عرض کردم: آیا شما صاحب این امر هستید؟ فرمود: «من امام وصاحب امر هستم؛ ولی نه آن صاحب امری که زمین را از عدل وداد پر می کند؛ آن گاه که از ستم وبیداد پر شده باشد. چگونه می توانم صاحب آن امر باشم، درحالی که ناتوانی جسمی مرا می بینی؟ حضرت قائم کسی است که وقتی ظهور می کند، در سن پیران است؛ ولی به نظر جوان می آید. اندامی قوی وتنومند دارد؛ به طوری که اگر دست را به سوی بزرگ ترین درخت دراز کند، آن را از ریشه بیرون می آورد واگر میان کوه ها فریاد برآورد، صخره ها می شکند واز جا کنده می شود. عصای موسی وانگشتر سلیمان همراه اوست»(205).
ب) کمالات اخلاقی
حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) مانند پیشوایان معصوم دیگر دارای کمالات اخلاقی ویژه ای است. از آن جا که معصومین (علیهم السلام) انسان های کاملی هستند واز هر جهت اسوه والگوی بشریت هستند، اخلاق نیکو را نیز در بالاترین حد دارا می باشند.
حضرت رضا (علیه السلام) می فرماید: «مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) داناترین، بردبارترین وپرهیزگارترین مردمان است. او از همه انسان ها بخشنده تر، شجاع تر وعابدتر است»(206).
١. ترس از خدا
کعب می گوید: خشوع وترس حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) در برابر خداوند، مانند خشوع عقاب در برابر دو بالش است(207). شاید مقصود کعب این باشد که هرچند عقاب پرنده ای قدرتمند است، امّا این نیرو بستگی تمام به میزان یاری بال هایش دارد؛ اگر بال ها لحظه ای او را یاری نکنند، از آسمان به زمین سقوط می کند. حضرت مهدی نیز هرچند قدرتمندترین رهبران الهی است، ولی این قدرت از ذات حق تعالی است. اگر خداوند، لحظه ای حضرتش را یاری نکند، توان ادامه فعّالیت را ندارد. ازاین رو، حضرتش در برابر ذات الهی، کمال خشوع وخضوع وترس را دارد.
طبق نقل ابن طاووس(208) خشوع حضرت در برابر خداوند به خشوع دو طرف انتهای نیزه تشبیه شده است. سرعت عمل ودقت نشانه گیری در کار نیزه بستگی به دو سر آن که همانند دوبال هستند، دارد واگر یک سرش کج باشد، نیزه به خطا می رود.
شاید منظور این است که قدرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) از خداوند است وبستگی تمام به یاری حق دارد. ضمن این که این روایت از معصوم نیست بلکه سخن کعب الاحبار است.
٢. زهد
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «چرا در ظهور حضرت مهدی تعجیل می کنید؟ خدا می داند که پوشاک او سخت وخشن، خوراکش نان جو وحکومتش، حکومت شمشیر است ومرگ در سایه شمشیر»(209).
عثمان بن حمّاد می گوید: در مجلس امام صادق (علیه السلام) حاضر بودم که شخصی به حضرتش عرض کرد: علی بن ابی طالب لباسی سخت می پوشید که ارزش آن چهار درهم بود؛ امّا شما لباس ارزشمندی بر تن دارید! حضرت در پاسخ فرمود: «علی (علیه السلام) در زمانی آن لباس را می پوشید که مورد انکار واعتراض قرار نمی گرفت. بهترین لباس هر زمان، لباس مردم آن دوران است. هنگامی که قائم ما قیام کند، نظیر لباس علی (علیه السلام) را می پوشد واز سیاست وخط مشی آن حضرت پیروی می کند»(210).
ج) لباس
در روایات از لباس مخصوصی برای حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) به هنگام ظهور یاد شده است؛ گاهی از پیراهن رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) سخن گفته شده وگاه از پیراهن یوسف (علیه السلام) به عنوان لباس حضرت به هنگام ظهور نام برده شده است.
یعقوب پسر شعیب می گوید: امام صادق (علیه السلام) فرمود: «آیا نمی خواهی پیراهنی را که حضرت قائم به هنگام ظهور، بر تن دارد به تو نشان دهم؟» عرض کردم: البته مایلم آن را ببینم. حضرت، صندوقچه ای را خواست وآن را گشود واز آن پیراهن کرباسی بیرون آورد وآن را باز کرد ودر گوشه آستین چپ آن لکه خونی بود.
امام (علیه السلام) فرمود: «این پیراهن پیامبر (صلّی الله علیه وآله) است ودر روزی که چهار دندان پیشین حضرت را (در جنگ احد) شکستند، آن را بر تن داشت وحضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) درحالی که این پیراهن را بر تن دارد، قیام می کند. من آن خون را بوسیدم وبر دیده خود نهادم. آن گاه حضرت لباس را پیچیده وبرداشت»(211).
مفضل بن عمر می گوید: امام صادق (علیه السلام) فرمود: «می دانی پیراهن یوسف چه بود؟» گفتم: خیر، فرمود: «چون برای ابراهیم (علیه السلام) آتش افروختند، جبرئیل برای او پیراهنی آورد وبر تن او پوشاند تا گرما وسرما به او آسیب نرساند وچون وفات او فرا رسید، آن را در جلد دعایی نهاد وبه بازوی فرزندش اسحاق آویخت. او نیز آن را به یعقوب داد. آن گاه که یوسف متولد شد، یعقوب آن را در بازوی یوسف قرار داد. بر یوسف نیز حوادثی گذشت تا این که عزیز مصر شد. چون یوسف آن را در آن جا از جلد بیرون آورد، یعقوب (علیه السلام) بوی آن را شنید واین سخن خداوند در قرآن است که در حکایت یوسف از قول یعقوب می فرماید: «ومن بوی یوسف را استشمام می کنم، اگر مرا به خطا نسبت ندهید»(212) وآن همان پیراهنی است که از بهشت فرود آمده است».
عرض کردم: قربانت گردم؛ آن پیراهن به دست چه کسی رسیده است؟ فرمود: «به دست اهل آن است؛ پیراهن همراه قائم ماست؛ آن گاه که ظهور کند». سپس فرمود: «هر پیامبری که دانش یا چیز دیگری را به ارث برده است، همه آنها به محمد (صلّی الله علیه وآله) رسیده است»(213).
د) اسلحه
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) به علی (علیه السلام) فرمود: «هنگامی که قائم ما قیام می کند وزمانی که مأموریت ظهورش فرامی رسد، شمشیری همراه دارد که به وی ندا می دهد: ای ولی خدا! قیام کن ودشمنان خود را بکش»(214).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به هنگام ظهور، پیراهن پیامبر (صلّی الله علیه وآله) را که در جنگ احد پوشیده بود وعمامه وزره آن حضرت را که بر قامت او آراسته است، می پوشد وذو الفقار (شمشیر) پیامبر (صلّی الله علیه وآله) را در دست می گیرد وشمشیر می کشد ودر مدّت هشت ماه از کشته بی دینان، پشته ها می سازد»(215).
جابر جعفی می گوید، امام باقر (علیه السلام) فرمود: «امام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) از مکه بین رکن ومقام به همراه وزیر وسی صد واندی (سیزده) نفر از یارانش ظهور می کند؛ درحالی که عهد ودستور العمل پیامبر (صلّی الله علیه وآله) وپرچم واسلحه آن حضرت با اوست. آن گاه نداکننده ای از آسمان مکه به نام وولایت حضرتش ندا می دهد؛ به طوری که تمامی اهل زمین آن نام را می شنوند واسم حضرت، اسم پیامبر (صلّی الله علیه وآله) است»(216).
ه‍) چهره شناسی امام
یکی از ویژگی های امام معصوم وحضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) این است که شخصیت درونی انسان ها را از چهره شان می شناسد وافراد صالح را از ناصالح تشخیص می دهد ومفسدان را با همان شناخت به سزای اعمالشان می رساند.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که حضرت قائم، قیام می کند، احدی نمی ماند، مگر آن که حضرت او را می شناسد: که فردی صالح ونیک است یا منحرف وفاسد»(217).
نیز می فرماید: «هنگامی که قائم ما قیام کند، دشمنان ما را از چهره های شان می شناسد.
آن گاه آنان را از پیشانی (سر) وپاهای شان می گیرد (ودستگیر می کند) وخود با یارانش، آنان را با شمشیر به قتل می رسانند»(218).
هم چنین می فرماید: «هنگامی که قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله) قیام کند، دوستانش را به کمک قدرت تشخیصی که دارد، از دشمنانش می شناسد».
معاویه دهنی می گوید: امام صادق (علیه السلام) درباره آیه ای که مجرمین از چهره های شان شناخته می شوند، آن گاه از سر وقدم های شان گرفته می شوند(219)، فرمود: «ای معاویه! دیگران درباره آن چه می گویند؟» عرض کردم: می پندارند که خداوند، روز قیامت، گناهکاران را از قیافه شان می شناسند واز موهای جلوی سر وپاهای شان می گیرند وآنان را در آتش می اندازد. امام فرمود: «خداوند چه نیازی دارد که مجرمان را از چهره شان بشناسد وحال آن که آنان را آفریده است». عرض کردم: پس معنای آیه چیست؟ فرمود: «هنگامی که حضرت قائم قیام کند، خداوند به او علم سیماشناسی عطا می کند وحضرت دستور می دهد، کافران را از سر وپا گرفته وبا شمشیر ضربات سختی بر آنان بزنند»(220).
و) کرامات
در آخر الزمان هرچند مردم برای روی کار آمدن دولتی قدرتمند ودر عین حال پشتیبان ستمدیدگان، لحظه شماری می کنند، ولی به بسیاری از دولت هایی که روی کار می آیند، خوش بین نیستند وسخن هر حزب وگروهی را نمی پذیرند واصولا کسی را قادر نمی دانند که بتواند نظم را به جامعه جهانی بازگرداند ودنیای پرآشوب را سامان بخشد.
ازاین رو، مدّعی بازگشت نظم به جامعه وگسترش امنیت در جهان، باید دارای توانی فوق توان دیگر انسان ها باشد واثبات این مطلب نیاز به نشان دادن کرامات وکارهای خارق العاده دارد وشاید برای این است که حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) در آغاز ظهور، دست به یک سلسله کرامات ومعجزات می زند؛ به پرنده در حال پرواز اشاره می کند واو فورا فرود می آید ودر دست حضرت قرار می گیرد. چوب خشک را در زمین بایر فرومی برد وآن چوب بی درنگ سبز می شود وشاخ وبرگ می دهد.
با این کارها به مردم ثابت می شود که سروکار آنان با شخصیتی است که آسمان وزمین به امر خداوند در اختیار وتحت فرمان اوست. این کرامات نویدی برای مردمی است که سال ها وبلکه قرن ها خود را زیر فشار وقهر آسمان وزمین می دیدند. مردمی که از بالای سر، مورد تهاجم هواپیماها وموشک ها قرار گرفته، میلیون ها قربانی داده اند وقدرتی را نمی یافتند که مانع آن همه تجاوزات گردد؛ ولی اینک خود را در برابر شخصیتی می بینند که آسمان وزمین وآن چه در آنهاست در اختیار اویند.
مردمی که تا دیروز، چنان در قحطی به سر می بردند که حتی برای تهیه نیازهای اوّلیه زندگی، رنج ها ومشکلاتی را متحمّل می شدند ودر اثر خشکسالی وکمبود زراعت، در محاصره اقتصادی شدیدی قرار گرفته بودند، امروز در برابر شخصیتی قرار گرفته اند که با اشاره ای زمین را سبز وخرّم می کند وآب وباران را جاری می سازد.
مردمی که دچار بیماری های بی درمان شده اند، با کسی روبه رو می شوند که حتی بیماری های غیر قابل درمان را نیز علاج می کند ومردگان را زندگی می بخشد. این ها معجزات وکراماتی هستند که حکایت از توانایی، صداقت وحق بودن گفته های این رهبر آسمانی دارد. کوتاه سخن آن که جهانیان باور می کنند که این نویددهنده با هیچ یک از مدّعیان پیشین شباهتی ندارد واو همان رهایی بخش واقعی وذخیره الهی ومهدی موعود است.
کرامات مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) گاهی برای رزمندگانش روی می دهد که بر ایمانشان می افزاید واعتقادشان را استوارتر می گرداند وگاه برای دشمنان ویا تردیدکنندگان است که سبب ایمان واعتقاد آنان به حضرت می شود.
اینک به بخشی از آن معجزات وکرامات اشاره می کنیم:
١. سخن گفتن پرنده
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید: «حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) در مسیر حرکت خود به یکی از سادات حسنی که دوازده هزار نفر رزمنده را به همراه دارد، برخورد می کند؛ حسنی در مقام احتجاج برمی آید وخود را سزاوارتر به رهبری می داند. حضرت در پاسخ او می گوید: «من مهدی هستم». حسنی می پرسد: آیا دلیل ونشانه ای داری تا با تو بیعت کنم؟ حضرت به پرنده ای که در آسمان در حال پرواز است، اشاره می کند وآن پرنده فرود می آید ودر دستان حضرت قرار می گیرد. آن گاه به قدرت خداوند لب به سخن می گشاید وبر امامت حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) گواهی می دهد.
برای اطمینان بیشتر سید حسنی، امام (علیه السلام) چوب خشکی را به زمین فرومی برد؛ آن چوب سبز می شود وشاخ وبرگ می دهد. بار دیگر، پاره سنگی را از زمین برمی دارد وبا یک فشار آن را خرد کرده، همانند خمیر نرم می کند.
سید حسنی با دیدن آن کرامات به حضرت ایمان می آورد. خود وهمه نیروهایش تسلیم امام (علیه السلام) می شوند وحضرت او را به عنوان فرمانده نیروی خط مقدّم می گمارد»(221).
٢. جوشش آب وآذوقه از زمین
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که امام (علیه السلام) در شهر مکه ظهور می کند وقصد حرکت به کوفه را دارد، به نیروهایش اعلام می کند که کسی آب وغذا وتوشه راه با خود برندارد.
حضرت (علیه السلام) سنگ موسی (علیه السلام) را که به وسیله آن دوازده چشمه آب زلال از زمین جوشاند، همراه دارد. در مسیر راه هرجا توقف می کنند، آن سنگ را نصب می کند واز زمین چشمه های آب می جوشد. هرکس گرسنه باشد با نوشیدن آن سیر می گردد وهرکس تشنه باشد، سیراب می شود.
تهیه آذوقه وآب بین راه سپاهیان به همین ترتیب است تا هنگامی که به شهر نجف برسند؛ در آن جا با نصب آن سنگ، برای همیشه از زمین آب وشیر می جوشد که گرسنه وتشنه ای را سیر می کند»(222).
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که حضرت قائم (علیه السلام) ظهور می کند، پرچم پیامبر (صلّی الله علیه وآله) وانگشتر سلیمان وسنگ وعصای موسی همراه او خواهد بود. پس به امر حضرت در بین سپاهیان اعلام می شود که کسی زاد وتوشه برای خود وعلوفه برای چهارپایان برندارد. برخی از همراهان می گویند: او می خواهد ما را به هلاکت بیندازد ومرکب های مان را از گرسنگی وتشنگی نابود کند. اصحاب با حضرت حرکت می کنند. به اوّلین جایی که می رسند، حضرت سنگ را بر زمین می کوبد وآب وغذا برای نیروها وعلوفه برای حیوانات بیرون می آید واز آن استفاده می کنند تا به شهر نجف می رسند»(223).
٣. طی الارض ونداشتن سایه
امام رضا (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) ظهور می کند، زمین از نور خداوند روشن می شود وزمین زیر پای حضرت مهدی به سرعت حرکت می کند (واو باسرعت، مسیرها را می پیماید) واوست که سایه نخواهد داشت»(224).
۴. وسیله انتقال
امام باقر (علیه السلام) به شخصی به نام سوره فرمود: «ذو القرنین مخیر گردید که یکی از دو ابر سخت ورام را برگزیند. او ابر رام برگزید وابر سخت برای حضرت صاحب (علیه السلام) ذخیره شد».
سوره پرسید: ابر سخت چیست؟ حضرت فرمود: «ابرهایی که در آن رعد وبرق وآذرخش وصاعقه باشد. هرگاه ابری چنین بود، صاحب شما بر آن سوار است. بی شک او سوار بر ابر می شود وبا آن به سوی آسمان بالا می رود وآسمان ها وزمین های هفت گانه را می پیماید؛ همان زمین هایی که پنج عدد آن مسکونی ودوتای دیگر ویران است»(225).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «خداوند، ذو القرنین را در انتخاب بین دو ابر سخت ورام مخیر کرد. او ابر رام را برگزید وآن ابری است که در آن رعد وبرق وجود نداشت واگر ابر سخت را برمی گزید، اجازه استفاده از آن را نداشت؛ زیرا خداوند، ابر سخت را برای حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) ذخیره کرده است»(226).
۵. کندی حرکت زمان
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «چون امام زمان (علیه السلام) ظهور کند، به سوی کوفه حرکت می نماید.
در آن جا هفت سال حکومت می کند که هرسال آن برابر ده سال از سالیان شماست. پس از آن، خداوند هرچه اراده کند، انجام می دهد». گفته شد چگونه سال ها طولانی می شود؟ امام فرمود: «خداوند به منظومه (وفرشته اداره کننده آن) دستور می دهد که از سرعت خود بکاهد. ازاین رو، روزها وسال ها طولانی می شود».
گفته شد: می گویند اگر کم ترین تغییری در حرکت آنها پدید آید، آنها به هم می ریزند وفاسد می شوند. امام فرمود: «این سخن افراد مادّی گرا وکافر به خداست؛ ولی مسلمانان (که عقیده به خداوند گرداننده آنها دارند) چنین سخنی را نمی توانند بگویند»(227).
۶. قدرت تکبیر
کعب درباره گشودن شهر قسطنطنیه به دست مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) می گوید: حضرت، پرچم را به زمین فرومی برد وبه سوی آب می رود تا برای نماز صبح وضو بگیرد؛ آب از حضرت دور می شود. امام (علیه السلام) پرچم را برمی دارد وبه دنبال آب حرکت می کند تا آن که از آن ناحیه می گذرد. آن گاه پرچم را در زمین فرومی برد وسپاهیان را فرامی خواند ومی فرماید:
«ای مردم! خداوند دریا را برای شما شکافت؛ هم چنان که آن را برای بنی اسرائیل شکافت». پس سپاهیان از دریا می گذرند وروبه روی شهر قسطنطنیه قرار می گیرند.
سپاهیان ندای تکبیر سرمی دهند ودیوارهای شهر به لرزه درمی آید.
بار دیگر تکبیر می گویند ودوباره دیوارها می لرزد. بار سوم که صدا به تکبیر بلند می کنند، دیوارهایی که میان دوازده برج مراقبت هستند، فرومی ریزند(228).
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «... حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) جلوی قسطنطنیه فرود می آید. در آن روزگار، آن دژ، هفت دیوار دارد. حضرت هفت تکبیر می گوید ودیوارها فرومی ریزد وبا کشتن تعداد بسیاری از رومیان، آن جا به تصرف حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) درمی آید وگروهی نیز به اسلام رومی آورند»(229).
امیر مؤمنان (علیه السلام) در این زمینه می فرماید: «... سپس حضرت مهدی ویارانش به حرکت خود ادامه می دهند وبر هیچ دژی از دژهای رومیان نمی گذرند، مگر آن که با گفتن «لا إله إلاّ الله» دیوارهای آن فرومی ریزد تا آن که در نزدیکی شهر قسطنطنیه فرود می آیند.
در آن جا چند تکبیر می گویند وناگهان خلیجی که در مجاورت آن شهر است، خشک می شود وآب هایش در زمین فرومی رود ودیوارهای شهر نیز فرو می ریزد.
از آن جا به سوی شهر رومیه حرکت می کنند وچون به آن جا می رسند، مسلمانان سه تکبیر می گویند وشهر چون رمل وشن نرم - که در برابر تندبادها قرار گرفته باشد - از هم می پاشد»(230).
نیز آن حضرت می فرماید: «... مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به پیشروی خود ادامه می دهد تا این که به یکی از شهرهای مشرف به دریا می رسد. لشکریان حضرت تکبیر سر می دهند ودر پی آن دیوارهای شهر از هم گسیخته شده، فرومی ریزند»(231).
٧. عبور از آب
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «پدرم فرمود: هنگامی که حضرت قائم قیام کند... سپاهیانی را به شهر قسطنطنیه می فرستد. آن گاه که به خلیج برسند، جمله ای بر روی پاهای خود می نویسند واز روی آب می گذرند. رومیان چون این معجزه وعظمت را می بینند، به یک دیگر می گویند: وقتی سپاهیان امام زمان این چنین باشند، خود حضرت چگونه خواهد بود! ازاین رو، درها را بر روی آنان می گشایند وسپاهیان حضرت وارد شهر شده، در آن جا فرمانروایی می کنند»(232).
٨. شفای بیماران
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید: «... حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) پرچم ها را به اهتزاز درمی آورد ومعجزات خود را آشکار می کند وبه اذن خداوند چیزهایی را از نیستی به وجود می آورد.
بیماران دچار پیسی وخوره را شفا می دهد ومردگان را زنده، وزندگان را می میراند»(233).
٩. عصای موسی در دست
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «عصای موسی متعلّق به آدم بوده است که به شعیب (پیامبر) رسیده وپس از او به موسی بن عمران داده شده است. آن عصا نزد ماست وبه تازگی که من آن را دیدم، هنوز سبز بود؛ مانند روزی که از درخت جدایش کردند. چون از آن عصا سؤال شود، سخن می گوید وآن برای قائم ما آماده است وآن چه موسی با آن کرد، حضرت قائم نیز با آن انجام می دهد وهرچه بدان عصا دستور داده شود، انجام می دهد وهرجا افکنده شود، جادوها را می بلعد»(234).
١٠. ندای ابر
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «... حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) در آخر الزمان ظهور می کند. بر سر آن حضرت ابری در حرکت است وهرجا برود، آن ابر نیز می رود تا حضرت را از تابش خورشید حفظ کند وبا صدایی رسا وآشکار، ندا می دهد، این مهدی است»(235).
سرانجام طبق فرموده امام صادق (علیه السلام): «هیچ معجزه ای از معجزات پیامبران واوصیا نمی ماند، مگر آن که خداوند عزّ وجلّ آن را به دست قائم ما انجام می دهد تا حجّت بر دشمنان تمام گردد»(236).

فصل سوم: سپاهیان امام (عجّل الله تعالی فرجه)

نیروهای حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) از ملّیت های گوناگونی تشکیل شده اند وبه هنگام قیام، با شیوه خاصی فراخوانی می شوند. افرادی که از پیش برای فرماندهی تعیین شده اند، هدایت لشکریان وعملیات جنگی را به عهده می گیرند. سپاهیانی که با شرایط خاصی در ارتش مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) پذیرفته می شوند، دارای ویژگی های مخصوص به خود هستند.
تعدادی در کادر اوّلیه حضور دارند وگروهی به ارتش حضرت می پیوندند واز گروهی به عنوان گارد حفاظت نام برده شده است.
در این فصل روایات مربوط به این موضوع را ملاحظه می فرمایید:
الف) فرماندهان سپاه
در روایات، نام افرادی را می بینیم که یا عملیات نظامی خاصی ویا فرماندهی تعدادی از لشکریان به آنان نسبت داده شده است. در این قسمت به نام ها وعملکرد برخی از آنان اشاره می کنیم:
١. حضرت عیسی (علیه السلام)
امیر مؤمنان (علیه السلام) در خطبه ای می فرماید: «... آن گاه مهدی (عجّل الله تعالی فرجه)، حضرت عیسی را به جانشینی خود، در عملیات تهاجمی علیه دجّال برمی گزیند. عیسی (علیه السلام) برای یافتن وسرکوبی دجّال حرکت می کند. دجّال که همه جهان را در سلطه خود دارد وکشاورزی ونسل بشری را نابود کرده است، مردم را به خویش می خواند وهرکس او را بپذیرد، مورد لطف قرار می گیرد واگر خودداری ورزد، او را می کشد. سراسر جهان، جز مکه، مدینه وبیت المقدس را درهم نوردیده است وهمه فرزندان نامشروع از شرق وغرب جهان پیرامونش گرد آمده اند.
دجّال به سوی حجاز حرکت می کند وعیسی (علیه السلام) در گردنه «هرشا» به او می رسد وفریادی هولناک بر او می کشد وضربه ای سخت بر او فرود می آورد واو را در شعله های آتش ذوب می کند؛ آن سان که سرب در آتش ذوب می شود»(237).
فرود آوردن ضربه ای که ذوب شدن دجّال را در پی دارد، شاید در اثر به کارگیری مدرن ترین سلاح های آن روز باشد وممکن است حکایت از اعجاز حضرت عیسی کند.
در ویژگی حضرت عیسی (علیه السلام) آمده است: او چنان ابّهتی دارد که چون دشمن او را می بیند، به یاد مرگ می افتد؛ چنان که گویی عیسی قصد جانش را کرده است(238).
٢. شعیب بن صالح (علیه السلام)
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید: «سفیانی وصاحبان پرچم های سیاه با یک دیگر رودررو می شوند، درحالی که میان آنان جوانی از بنی هاشم است که در کف دست چپ او خال سیاهی است ودر پیشاپیش لشکریان او شخصی از قبیله بنی تمیم به نام شعیب بن صالح است»(239). ممکن است گفته شود که دلالت بر مدعی ندارد، مگر به قرینه روایات دیگر.
حسن بصری می گوید: در سرزمین ری، شخصی به نام شعیب بن صالح که چهارشانه، سبزینه وبدون ریش است، خروج می کند. لشکری چهارهزار نفری تحت امر دارد که لباس های شان سفید وپرچم های شان سیاه است وآنان پیشقراول سپاهیان مهدی اند»(240).
عمار یاسر می فرماید: شعیب بن صالح، پرچمدار حضرت مهدی است(241).
شبلنجی می گوید: فرمانده لشکریان پیشرو حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه)، مردی از قبیله بنی تمیم است که محاسن کمی دارد واو را شعیب بن صالح می نامند(242).
محمد بن حنفیه می گوید: از خراسان سپاهی حرکت می کند که کمربندهای سیاه وپیراهن سفید پوشیده اند؛ جزو پیشقراولان سپاه، فرمانده ای به نام شعیب بن صالح یا صالح بن شعیب است که از قبیله تمیم است. آنان سپاهیان سفیانی را شکست داده، گریزان می کنند ودر بیت المقدس فرود می آیند وزمینه حکومت حضرت مهدی را پایه ریزی می کنند(243).
٣. اسماعیل فرزند امام صادق (علیه السلام) وعبد الله بن شریک
ابو خدیجه می گوید: امام صادق (علیه السلام) می فرمود: «من از خدا خواستم که (فرزندم) اسماعیل را پس از من برجای گذارد؛ ولی خداوند نخواست ودرباره او مقام دیگری به من بخشید؛ وی نخستین کسی است که با ده نفر از یارانش ظهور می کند وعبد الله بن شریک یکی از آن ده نفر است که پرچم دار اوست»(244).
امام باقر (علیه السلام) می فرمود: «گویا عبد الله بن شریک عامری را می بینم که عمامه مشکی بر سر نهاده، دو طرف عمامه اش بین شانه هایش افتاده، با سپاهی چهارهزار نفری پیش روی قائم ما از دامنه کوه بالا می روند وهمواره تکبیر می گویند»(245).
۴. عقیل وحارث
حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «... حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) لشکر را حرکت می دهد تا آن که وارد عراق می شود؛ درحالی که سپاهیان، پیشاپیش وپشت سر او حرکت می کنند وفرمانده نیروهای پیشرو، مردی به نام عقیل است وفرماندهی سپاهیان پشت سر را مردی به نام حارث عهده دار است»(246).
۵. جبیر بن خابور
امام صادق (علیه السلام) از امیر مؤمنان (علیه السلام) نقل فرموده است: «این شخص - جبیر - در جبل الاهواز به همراه چهارهزار نفر - درحالی که سلاح ها را از نیام کشیده اند - منتظرند تا قائم اهل بیت ما ظهور کند. آن گاه این شخص همراه حضرت ودر رکابش با دشمنان خواهد جنگید»(247).
۶. مفضل بن عمر
امام صادق (علیه السلام) به مفضل فرمود: «تو با چهل وچهار نفر دیگر با حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) خواهید بود. تو در سمت راست حضرت (علیه السلام) امر ونهی می کنی ومردم در آن زمان بهتر از امروز از تو اطاعت می کنند»(248).
٧. اصحاب کهف
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید: «اصحاب کهف برای یاری مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) خواهند آمد»(249).
ب) ملّیت سپاهیان
نیروهای حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) از ملّیت های گوناگونی تشکیل می شوند. در روایات، سخنان گوناگونی در این باره وجود دارد. گاه از عجم ها به عنوان سپاهیان حضرت نام می برند که غیر عرب را دربرمی گیرد. برخی روایات نام شهرها وکشورهایی را ذکر می کنند که سپاهیان از آن جا به یاری حضرت می شتابند وگاهی سخن از قوم خاصی مانند توبه کنندگان بنی اسرائیل، مؤمنان مسیحی وانسان های وارسته رجعت یافته است که به یاری حضرت می آیند.
در این فصل برخی روایات را در این زمینه یادآور می شویم:
١. ایرانیان
از روایات فهمیده می شود که تعداد قابل توجّهی از سپاهیان مخصوص وارتش مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) از ایرانیان هستند واز آنان با تعبیرهای، اهل ری، اهل خراسان، گنج های طالقان، قمی ها، اهل فارس و... یاد شده است.
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «نیروهایی با پرچم های سیاه - که از خراسان قیام کرده اند - در کوفه فرود می آیند وهنگامی که حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) در شهر مکه ظهور می کند، با آن حضرت بیعت می کنند»(250).
امام باقر (علیه السلام) می فرمود: «یاران حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) سی صد وسیزده نفرند واز فرزندان عجم (غیر عرب) می باشند»(251).
عبد الله بن عمر می گوید: پیامبر (صلّی الله علیه وآله) فرمود: «خداوند قدرت شما (مسلمانان) را از عجم ها قرار می دهد؛ آنان شیرانی هستند که هرگز از رزمگاه نمی گریزند. شما (عرب ها) را می کشند ودارائی های تان را می برند»(252).
حذیفه نیز از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) روایتی به همین مضمون نقل می کند(253). البته در دلالت این روایت جای اندیشه واشکال است. برپایه روایات، روزی فرامی رسد که ایرانیان برای گسترش اسلام وبازگرداندن عرب ها به اسلام، بر آنان شمشیر می کشند ومخالفان را گردن می زنند. وضعیت عرب ها در آن روزگار بسیار ناخوشایند است وروزهای سخت وناگواری را در پیش دارند.
هرچند عجم به غیر عرب گفته می شود، ولی به طور قطع ایرانیان را نیز دربرمی گیرد.
براساس روایاتی دیگر، در زمینه سازی عملیاتی که پیش از ظهور وبه هنگام قیام حضرت مهدی صورت می گیرد، ایرانیان نقش اساسی دارند وتعداد فراوانی از جنگ آوران را تشکیل می دهند.
در خطبه ای که علی (علیه السلام) درباره یاران مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) وملّیت آنها، ایراد کرده است، نام برخی از شهرهای ایران ذکر شده است.
اصبغ بن نباته می گوید: امیر مؤمنان (علیه السلام) خطبه ای ایراد کرد ودر ضمن آن، حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) ویارانش را - که همراه حضرت قیام می کنند - برشمرد وفرمود: «از اهواز یک نفر؛ از شوشتر یک نفر؛ از شیراز سه نفر به نام های حفص، یعقوب وعلی؛ از اصفهان چهار نفر به نام های موسی، علی، عبد الله وغلفان؛ از بروجرد یک نفر به نام قدیم؛ از نهاوند یک نفر به نام عبد الرزاق؛ از همدان(254) سه نفر به نام های جعفر، اسحاق وموسی؛ از قم ده نفر که هم نام اهل بیت رسول خدا هستند (ودر حدیثی دیگر هیجده نفر ذکر شده است)؛ از شیروان یک نفر؛ از خراسان یک نفر به نام درید ونیز پنج نفر که هم نام اصحاب کهف هستند؛ از آمل یک نفر؛ از جرجان یک نفر؛ از دامغان یک نفر؛ از سرخس یک نفر؛ از ساوه یک نفر؛ از طالقان بیست وچهار نفر؛ از قزوین دو نفر؛ از فارس یک نفر؛ از ابهر یک نفر؛ از اردبیل یک نفر؛ از مراغه سه نفر؛ از خوی یک نفر؛ از سلماس یک نفر؛ از آبادان سه نفر؛ از کازرون یک نفر».
پس امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمود: «پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) سی صد وسیزده نفر از یاران مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به تعداد یاران بدر را برای من برشمرد وفرمود: خداوند آنان را، در کم تر از یک چشم به هم زدن از مشرق ومغرب زمین، در کنار کعبه گرد می آورد»(255).
چنان که مشاهده می کنید از سی صد وسیزده نفر سپاه مخصوص حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) - که در آغاز قیام همراه آن حضرت هستند - هفتاد ودو نفر از شهرهای کنونی ایران می باشند واگر طبق نقلی که دلائل الامامه(256) طبری آمده است، محاسبه شود، یا نام شهرهایی که در آن روزگار از ایران بوده است، آورده شود، تعداد ایرانیان از این نیز بیش تر می شود.
در این روایت گاهی نام شهری دوبار آمده است یا این که نام چند شهر از یک کشور آمده است وآن گاه نام همان کشور نیز ذکر شده است.
درصورتی که روایت به طور صحیح نقل شده باشد، شاید نمایانگر تقسیمات ونام گذاری آن روزگار است وتقسیمات جغرافیایی این عصر نمی تواند ملاک تفسیر وفهم این روایت قرار گیرد؛ زیرا نام شهرها تغییر یافته، گاهی نام یکی از شهرها، در روزگار کنونی بر کشوری گفته می شود.
نکته دیگر این که با تطبیق دادن نام شهرها بر نقشه جغرافیایی کنونی جهان، شاید بتوان نتیجه گرفت که یاوران حضرت در سراسر جهان پراکنده هستند وممکن است واژه افرنجه - که در روایت آمده است - اشاره به مغرب زمین باشد. اگر این تطبیق وسخن صحیح باشد، روایت با جمله «لو خلیت قلبت» مصداق ومعنا پیدا می کند؛ زیرا زمین در هیچ دورانی از افراد نیک تهی نمی گردد وگرنه سرنگون ونابود می گردد.
وطبق روایت ابن طاووس: دو نفر از بصره: یک نفر از اهواز؛ یک نفر از عسکر مکرم(257)؛ یک نفر از شوشتر؛ یک نفر از دورق(258)؛ یک نفر از باسیان(259)؛ نام او علی است؛ سه نفر از بشم(260) به نام های احمد وعبد الله وجعفر؛ دو نفر از عمان به نام های محمد وحسن؛ دو نفر از سیراف به نام های شداد وشدید؛ سه نفر از شیراز به نام های حفص ویعقوب وعلی؛ چهار نفر از اصفهان به نام های موسی وعلی وعبد الله وغلفان؛ یک نفر از إیذج(261) به نام یحیی؛ یک نفر از مرج العرح به نام داوود؛ یک نفر از کرخ(262) به نام عبد الله؛ یک نفر از بروحس(263) به نام قدیم؛ یک نفر از نهاوند(264) به نام عبد الرزاق؛ دو نفر از دینور به نام های عبد الله وعبد الصمد؛ سه نفر از همدان به نام های جعفر وإسحاق وموسی؛ ده نفر از قم هم نام با اهل بیت پیامبر (علیهم السلام): یک نفر از خراسان به نام درید؛ پنج نفر از دفن(265) هم نام اصحاب کهف؛ یک نفر از آمد(266)؛ یک نفر از آمل؛ یک نفر از جرجان؛ یک نفر از هرات؛ یک نفر از بلخ؛ یک نفر از قراح(267)؛ یک نفر از عانه؛ یک نفر از دامغان؛ یک نفر از حرحس(268)؛ سه نفر از سفنارس(269)؛ یک نفر از ساوه؛ یک نفر از سمرقند؛ بیست وچهار نفر از طالقان، همان هایی هستند که پیامبر اکرم درباره شان فرمود: در خراسان گنج هایی است که نه طلا ونه نقره است، بلکه مردهایی هستند که خدا ورسول او آنها را در روز مقرّر گرد هم می آورد؛ دو نفر از قزوین؛ یک نفر از فارس؛ یک نفر از ابهر؛ یک نفر از برجان(270) از [طایفه]جموح؛ یک نفر از ساج(271)؛ یک نفر از صریح(272)؛ یک نفر از اردبیل؛ یک نفر از بریل(273)؛ یک نفر از تدمر(274)؛ یک نفر از أرمنییة؛ یک نفر از اردبیل(275)؛ یک نفر از ندلیس(276)؛ یک نفر از نشور(277)؛ یک نفر از برکری؛ یک نفر از أرجیش(278)؛ یک نفر از منازجرد(279)؛ یک نفر از خلاط(280)؛ یک نفر از قالیقلا(281)؛ سه نفر از واسط؛ ده نفر از زوراء؛ چهار نفر از کوفه؛ یک نفر از قادسیة؛ یک نفر از سورا(282)؛ یک نفر از صراة؛ یک نفر از نیل؛ یک نفر از صیداء؛ یک نفر از جرجان؛ یک نفر از قصور؛ یک نفر از انبار؛ یک نفر از عکبری؛ یک نفر از حبار(283)؛ یک نفر از تبوک؛ یک نفر از جامده(284)؛ سه نفر از آبادان؛ سه نفر از حدیثه موصل(285)؛ یک نفر از معلثایا(286)؛ یک نفر از نصیبین(287)؛ یک نفر از اردن؛ یک نفر از فارقین؛ یک نفر از لامد(288)؛ یک نفر از رأس عین(289)؛ یک نفر از رقه؛ یک نفر از حرّان؛ یک نفر از بالیس(290)؛ یک نفر از منبح(291)؛ سه نفر از طرطوس(292)؛ یک نفر از قصر(293)؛ یک نفر از أذنه(294)؛ یک نفر از خمری؛ یک نفر از عرار(295)؛ یک نفر از قورص؛ یک نفر از انطاکیه؛ سه نفر از حلب، دو نفر از حمص؛ چهار نفر از دمشق؛ یک نفر از سوریه؛ دو نفر از قسوان؛ یک نفر از قیمون(296)؛ یک نفر از اصوریه(297)؛ یک نفر از کرار(298)؛ یک نفر از اذرح(299)؛ یک نفر از عائر(300)؛ یک نفر در لاکار(301)؛ دو نفر در بیت المقدس؛ یک نفر در رمله(302)؛ یک نفر از صور؛ یک نفر از عرفات؛ یک نفر از عسقلان؛ یک نفر از غزة؛ چهار نفر از فسطاط؛ یک نفر از بس(303)؛ یک نفر از دمیاط(304)؛ یک نفر از محلّه(305)؛ یک نفر از اسکندریه؛ یک نفر از برقه(306)؛ یک نفر از طنجه(307)؛ یک نفر از آفرنجه(308)؛ یک نفر در قیروان(309)؛ پنج نفر از سوس دور(310)؛ دو نفر از قبرس؛ سه نفر از حمیم؛ یک نفر از قوس(311)؛ یک نفر از عدن؛ یک نفر از علاقی(312)؛ ده نفر از شهر مدینه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله)؛ چهار نفر از مکه مکرمه؛ یک نفر از طائف؛ یک نفر از دبر(313)؛ یک نفر از شیروان؛ یک نفر از زبید(314)؛ ده نفر از صبرا؛ یک نفر از احساء؛ یک نفر از قطیف؛ یک نفر از هجر؛ یک نفر از یمامة...(315).(316)
البته بعضی شهرها تکرار شده وبعضی از شهرها غیر واقع وبدون نقطه آمده که شاید از اغلاط واشتباهات نسخه بردارها بوده است. به هرحال در صورت صحت سند، تعداد افرادی که از هر نقطه ای به امام زمان (علیه السلام) ملحق می شود واعضای اولیه را تشکیل می دهند بیان می کند. وشاید این نام ها استعاره ورمزی باشد، وآنان نام های دیگری داشته باشند.
روایت طولانی ومفصل است، وما مورد نیاز را آوردیم وبه آن بسنده کردیم.
در روایاتی دیگر از شهرهای به خصوصی نیز نام برده شده است که در این جا به ذکر چند روایت درباره شهرهای قم، خراسان وطالقان بسنده می کنیم:
قم
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «خاک قم، مقدس است... مگرنه این که آنان یاران قائم ما هستند ودعوت کننده به حق ما می باشند؟»(317).
عفان بصیری می گوید: امام صادق (علیه السلام) به من فرمود: «آیا می دانی چرا شهر قم را به نام قم نامیدند؟» عرض کردم: خدا ورسولش وشما بهتر می دانید. فرمود: «زیرا مردم قم پیرامون قائم گرد می آیند وبا او می مانند وپایداری می کنند وبه او یاری می رسانند»(318).
خراسان
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید: پیامبر (صلّی الله علیه وآله) فرمود: «... در خراسان گنج هایی است که از جنس طلا ونقره نیست؛ بلکه مردانی هستند که عقیده به خدا ورسولش، آنان را در کنار هم دیگر گرد خواهد آورد»(319). شاید مقصود این است که آنان در اعتقاد راستین به خدا ورسولش مشترکند. یا این که همه را خداوند در یک روز در مکه گرد خواهد آورد.
طالقان
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید: «خوشا به حال طالقان! زیرا خداوند در آن جا گنج هایی دارد که از جنس طلا ونقره نیستند؛ بلکه مردانی مؤمن هستند که خداوند را به حق شناخته اند وآنان یاوران حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) در آخر الزمان می باشند»(320).
٢. عرب ها
روایات مربوط به شرکت عرب ها در قیام حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) بر دو دسته اند: برخی بر عدم شرکت آنان در انقلاب مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) دلالت دارد وتعدادی از روایات، برخی از شهرهای کشورهای عربی را نام می برد که از آن جا افرادی به پشتیبانی از حضرت قیام می کنند.
روایاتی که دلالت بر عدم شرکت عرب ها دارد، در صورت صحیح بودن سند، قابل توجیه است؛ زیرا ممکن است در سپاهیان مخصوصی - که در آغاز قیام همراه حضرت خواهند بود - عرب ها شرکت نداشته باشند؛ چنان چه شیخ حرّ عاملی در کتاب اثبات الهداة روایات را این گونه شرح داده است ودرباره شهرهای عربی نیز که در روایات نام برده شده است، شاید از آن جا سپاهیان غیر عربی - که در آن جا سکونت دارند - به یاری حضرت بشتابند؛ نه کسانی که اصالت عربی دارند ویا مراد حکومت ها ودولت های عربی است. به این دسته روایات توجّه کنید:
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «از عرب ها بپرهیزید؛ زیرا آینده بد وخطرناکی در پیش دارند؛ مگرنه این است که کسی از آنان همراه حضرت مهدی قیام نمی کند»(321).
شیخ حرّ عاملی می گوید: شاید مراد از این سخن امام صادق (علیه السلام) آغاز قیام حضرت (علیه السلام) است یا کنایه از کمی شرکت آنان است....
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «بزرگان وانسان های شریفی از سرزمین شام (سوریه) به حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) می پیوندند ونیز کسانی که از قبایل وسرزمین های گوناگون اطراف شام هستند؛ آنان چنانند که گویی دل های شان پاره های آهن است. آنان پارسایان شب وشیران روزند»(322).
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «سی صد وسیزده نفر، به عدد یاران جنگ بدر، در میان رکن ومقام (در کعبه) با حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) بیعت می کنند. در میان آنان بزرگانی از مردم مصر ونیکانی از شام ونیکانی از مردم عراق به چشم می خورند. حضرت فرمانروایی خواهد کرد، آن مقدار که خدا بخواهد»(323).
نیز امام باقر (علیه السلام) درباره شهر کوفه می فرماید: «هنگامی که حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) ظهور کند وبه کوفه بیاید، خداوند از پشت کوفه (نجف) هفتاد هزار انسان صدیق وراستگو را برمی انگیزد. آنان از یاران واصحاب حضرتش خواهند بود»(324).
٣. پیروان ادیان گوناگون
مفضل بن عمر می گوید: امام صادق (علیه السلام) فرمود: «هنگامی که قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله) ظهور کند، تعدادی از پشت کعبه بیرون می آیند که عبارتند از: بیست وهفت نفر از قوم موسی - آنان که به حق قضاوت می کنند - هفت نفر از اصحاب کهف، یوشع وصی موسی، مؤمن(325) آل فرعون(326)....
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «روح مؤمنان، آل محمد (صلّی الله علیه وآله) را در کوه های رضوی می بینند واز غذای آنان می خورند واز نوشیدنی های آنان می آشامند؛ در مجالس آنان شرکت می جویند وبا ایشان هم سخن می شوند تا روزگاری که قائم ما اهل بیت قیام کند. در آن هنگام که خداوند آنان را برمی انگیزد؛ آنان گروه گروه، دعوت حضرت را می پذیرند وهمراه حضرت می آیند. در آن روزگار صاحبان عقاید باطل به شک وتردید دچار می شوند وگروه ها واحزاب ومدّعیان طرفداری وپیروی، از هم می پاشند ومقرّبان درگاه الهی (ومؤمنان) نجات می یابند»(327).
ابن جریح می گوید: شنیده ام هنگامی که دوازده قبیله از بنی اسرائیل پیامبران خود را کشتند وکافر شدند، یک قبیله از این رفتار پشیمان شد، واز کرده خویش بیزاری جستند واز خداوند درخواست جدایی میان آنان با دیگر قبایل کردند. خداوند کانالی در زیر زمین گشود که آنان به مدّت یک سال ونیم در آن حرکت می کردند تا این که از پشت سرزمین چین سر درآوردند وهنوز در آن جا به سر می برند. آنان مسلمان هستند وبه قبله ما روی می آورند(328).
برخی می گویند: جبرئیل در شب معراج، پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) را نزد آنان برد وحضرت ده سوره از سوره های مکی قرآن را برای آنان خواند. آنان ایمان آوردند ورسالت حضرتش را تصدیق کردند. پیامبر (صلّی الله علیه وآله) به آنان دستور داد در همان جا اقامت داشته باشند وشنبه (که روز تعطیلی یهودیان است) کار را رها کنند ونماز را به پا دارند وزکات بدهند. آنان نیز پذیرفتند واین وظایف را انجام دادند. وفریضه دیگری واجب نشده بود(329).
ابن عباس می گوید:
در تفسیر آیه مبارکه ﴿وقُلْنا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنِی إِسْرائِیلَ اُسْکنُوا اَلْأَرْضَ فَإِذا جاءَ وَعْدُ اَلْآخِرَةِ جِئْنا بِکمْ لَفِیفاً(330)؛ وپس از آن به بنی اسرائیل فرمان دادیم که در آن سرزمین ساکن شوید تا از آن پس که وعده آخرت فرارسد، همه شما را باز مبعوث گردانیم). گفته اند که مراد از وعده آخری، ظهور حضرت عیسی (علیه السلام) است که بنی اسرائیل همراه آن حضرت قیام می کنند؛ ولی اصحاب ما روایت کرده اند که آنان به همراه حضرت قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله) قیام می کنند. البته شاید منافات نداشته باشد، چون در «وعد الآخرة» حضرت عیسی به همراه حضرت مهدی (علیهما السلام)، وزیر ایشان خواهد بود.
در تفسیر آیه شریفه ﴿ومِنْ قَوْمِ مُوسی أُمَّةٌ یهْدُونَ بِالْحَقِّ وبِهِ یعْدِلُونَ(331)؛ گروهی از قوم موسی به (دین) حق هدایت گردیده، به آن دین باز می گردند (مردم را هم به دین اسلام وقرآن دعوت می کنند). مرحوم مجلسی می فرماید: در این که این امت چه کسانی هستند، اختلاف نظر است.
برخی چون ابن عباس می گویند: آنان قومی هستند که در آن سوی چین زندگی می کنند ومیان سرزمین آنان وچین، بیابانی از شن روان فاصله شده است. آنان هرگز در حکم خدا، دگرگونی وتبدیل پدید نمی آورند(332).
امام باقر (علیه السلام) در وصف آنان می فرماید: «آنان مالی را مخصوص به خود نمی دانند، بدون این که برادر ایمانی شان را در آن شریک بدانند. آنان نیز شب استراحت می کنند وروز بیدارند وبه کشاورزی اشتغال دارند. ولی کسی از ما (مردم) به سرزمین آنان نمی رسد وفردی از آنان به سرزمین ما (مردم) نمی آید وآنان بر حق هستند»(333).
درباره آیه شریفه ﴿ومِنَ اَلَّذِینَ قالُوا إِنّا نَصاری أَخَذْنا مِیثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکرُوا بِهِ(334)؛ برخی از آنان که گفتند: ما به کیش عیسی هستیم، از آنان عهد گرفتیم که پیرو (کتاب) ورسول خدا باشند.
آنان از آن چه (در انجیل) پند داده شدند، نصیب بزرگی را از دست دادند (وبا حق مخالفت کردند).
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «نصارا این راه ورسم را متذکر خواهند شد وگروهی از آنان همراه حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) خواهند بود»(335).
۴. جابلقا وجابرسا
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «خداوند در شرق زمین، شهری به نام جابلقا دارد که دارای دوازده هزار در از طلاست. فاصله هر دری از دیگری، یک فرسنگ است. بر روی هریک از درها برجی وجود دارد که یک لشکر دوازده هزار نفری را در خود جای داده است.
آنان تجهیزات، سلاح وشمشیر خود را آماده کرده اند ومنتظر ظهور حضرت قائم می باشند. نیز خداوند شهری را در غرب زمین به نام جابرسا (با همان خصوصیات) دارد ومن حجّت خدا بر آنان هستم»(336).
روایات متعدّد دیگری نیز بر این که شهرها وسرزمین های دیگری در جهان وجود دارد که هرگز مردم آن، خدا را معصیت نمی کنند. برای آگاهی بیشتر به جلد ۵۴ کتاب بحار الأنوار رجوع کنید.
از مجموع این روایات فهمیده می شود که حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) در سراسر جهان لشکریان وپایگاه هایی به طور آماده دارد که به هنگام ظهور، وارد پیکار می شوند؛ ولی از برخی روایات فهمیده می شود که آنان سال ها پیش، از دنیا رفته اند وبرای یاری حضرتش، خداوند آنان را دوباره زنده کرده، به دنیا بازمی گرداند وآنان رجعت می کنند(337).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «نجم فرزند اعین از کسانی است که در رجعت (دوباره زنده شده) جهاد می کند»(338). نیز درباره حمران ومیسر می فرماید: «گویا حمران بن اعین ومیسر بن عبد العزیز را می بینم که شمشیر به دست گرفته، بین صفا ومروه (در نزدیک کعبه) مردم را به شدت می زنند»(339).
آیة الله خوئی در معجم الرجال الحدیث، «یخبطان الناس» را به زدن با شمشیر تفسیر می کند.
هم چنین امام صادق (علیه السلام) به داود(340) رقّی نگاه کرد وفرمود: «هرکس که می خواهد مردی از یاران حضرت قائم را ببیند، به این مرد بنگرد. (یعنی این مرد از یاران حضرت است که دوباره زنده خواهد شد)»(341).
ج) تعداد سپاهیان
درباره تعداد لشکریان ویاران امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) روایات گوناگونی در دسترس است.
برخی روایات، تعداد آنان را سی صد وسیزده نفر یادآور شده اند وبرخی روایات، از ده هزار نفر وبیش تر سخن می گویند. در این جا یادآوری دو نکته ضروری است:
الف) سی صد وسیزده نفر - که در روایات آمده است - نیروهای ویژه ای هستند که در آغاز قیام همراه آن حضرت خواهند بود. آنان در حکومت جهانی امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) از کارگزاران می شوند؛ چنان چه مرحوم اربلی در کشف النعمه فرموده است: از این روایت (روایت ده هزار نفر) استفاده می شود که تعداد یاران حضرت در عدد سی صد وسیزده محدود نمی شود؛ بلکه این تعداد، نفراتی هستند که در آغاز قیام، همراه حضرت هستند.
ب) تعداد چهار هزار، ده هزار نفر و... - که در برخی روایات گفته شده است - آمار کل نیروهای ارتش مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) نیست؛ بلکه - هم چنان که از روایات نیز استفاده می شود - هریک از این ارقام، نمایانگر تعداد نیروهایی هستند که در برهه ای از زمان ظهور حضرت (علیه السلام) ویا در پیکار خاصی در گوشه ای از جهان شرکت دارند. شاید هم مطلب دیگری باشد که ما آن را نمی دانیم که با ظهور حضرت، روشن خواهد شد.
١. نیروهای مخصوص
یونس پسر ظبیان می گوید: خدمت امام صادق (علیه السلام) بودم که ایشان نامی از یاران حضرت قائم به میان آورد وفرمود: «آنان سی صد وسیزده تن هستند وهریک خود را در میان سی صد نفر می بیند»(342).
از این که حضرت می فرماید: «هریک خود را در میان سی صد نفر می بیند»، دو احتمال تصور می شود:

١. این که توان جسمی هریک از آنان برابر سی صد نفر باشد؛ چنان که توان هریک از مؤمنان در آن روزگار برابر نیروی چهل مرد است.

٢. هرکدام از آنان، سی صد نفر نیرو دارند وخود را در میان سی صد نیرو تحت فرمان می بینند. بنابراین احتمال، آنان حدود سی صد گردان نیروی نظامی را فرماندهی می کنند ومحتمل است که همان ظاهر لفظ مراد باشد؛ یعنی هریک خود را جزء آن عدّه می داند؛ چنان که بعضی گفته اند.
امام زین العابدین (علیه السلام) می فرماید: «آنان که از بستر خود برای یاری امام قائم (علیه السلام) ناپدید می شوند، سی صد وسیزده نفر به تعداد اهل بدر هستند که صبح آن شب (صبح روز بعد) در مکه گرد می آیند»(343).
امام جواد (علیه السلام) می فرماید: «پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود: امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) از سرزمین تهامه (مکه) ظهور می کند. او گنج هایی دارد که از جنس طلا ونقره نیست؛ بلکه آنها اسب هایی نیرومند ومردانی نامور به تعداد اصحاب بدر هستند. آنان سی صد وسیزده نفرند که از سراسر جهان به دور او گرد می آیند. کتاب مهرکرده ای با حضرت است که تعداد یارانش با نام، شهر، نوع نژاد، مشخصات وکنیه آنان در آن نوشته شده است. آنان همه در فرمانبرداری از مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) می کوشند»(344).
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «مردم مانند پرندگان در اطرافش گرد می آیند تا این که سی صد وچهارده مرد - که در بین آنان زنانی نیز هستند گرد می آیند وآن حضرت بر هر ستمگر وفرزند ستمگری پیروز می گردد وعدالت چنان می شود که مردم آرزو می کنند:
ای کاش مردگانشان در بین زندگان بودند واز عدالت بهره مند می شدند»(345).
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) با سی صد وسیزده نفر به تعداد اصحاب بدر، بدون آگاهی ووعده قبلی ظهور می کند؛ درحالی که آنان چون ابری پاییزی پراکنده اند؛ آنان شیران روز ونیایشگران شب هستند»(346).
ابان بن تغلب می گوید: امام صادق (علیه السلام) فرمود: «به زودی سی صد وسیزده نفر به مسجد شما (مکه) می آیند. مردم مکه می دانند که این افراد نسبتی با پدران واجدادشان ندارند (وجزو مردم مکه نیستند). هرکدام از آنان شمشیری دارد که بر روی آن کلمه ای ثبت است که از آن کلمه هزار کلمه (مشکل) گشوده وحل می شود»(347).
در برخی از روایات، نام برخی از آنان گفته شده است که به ذکر دو روایت بسنده می کنیم:
امام صادق (علیه السلام) به مفضل بن عمر - یکی از اصحاب آن حضرت - فرمود: «تو وچهل وچهار مرد دیگر، جزو یاران وهمراهان حضرت قائم هستید»(348).
شاید مراد از چهل وچهار نفر، کسانی باشند که از اصحاب امام صادق (علیه السلام) هستند.
نیز آن حضرت می فرماید: «هنگامی که قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله) ظهور کند، بیست وهفت تن از پشت کعبه بیرون می آیند وبیست وپنج تن از قوم موسی - که همگی قاضیان به حق وعادل هستند - زنده می شوند ونیز هفت تن از اصحاب کهف، یوشع وصی موسی، مؤمن آل فرعون، سلمان فارسی، ابادجانه انصاری ومالک اشتر به دنیا بازمی گردند»(349). در بعضی از روایات، مقداد بن اسود نیز ذکر شده است.
طبق روایات فرشتگان جابه جاکننده، مردگان نیک را به اماکن مقدسی مانند خانه خدا منتقل می کنند(350). بنابراین، شاید این مردگان از آن دسته ای باشند که اجسادشان به کنار کعبه انتقال داده شده است ورجعت ودوباره زنده شدن آنان نیز از همان جا خواهد بود. طبق نقل دیگری، این مکان پشت شهر کوفه، یعنی شهر نجف است که باز معنای روایت صحیح می شود؛ زیرا اجسادشان به آن جا، یعنی نجف اشرف انتقال داده شده است.
شایسته ذکر است که این افراد، سابقه مبارزه در ابعاد سیاسی ونظامی را با طاغوت های روزگار خویش داشته اند؛ به خصوص سلمان فارسی، ابو دجانه، مالک اشتر ومقداد که در جنگ های صدر اسلام شرکت کرده، رشادت های بسیاری از خود نشان داده اند وگروهی از آنان سابقه فرماندهی نیز داشته اند.
٢. ارتش مهدی (عجّل الله تعالی فرجه)
ابو بصیر می گوید: مردی از اهالی کوفه، از امام صادق (علیه السلام) پرسید: چند نفر با حضرت قائم (علیه السلام) قیام می کنند؟ مردم می گویند: همراهان حضرت به تعداد سربازان بدر یعنی سی صد وسیزده نفرند. امام (علیه السلام) فرمود: «حضرت مهدی ظهور نمی کند، مگر با ارتشی قوی ونیرومند وارتش قدرتمند کم تر از ده هزار نیروی رزمنده نخواهد داشت»(351).
نیز آن حضرت می فرماید: «هنگامی که خداوند به حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) اجازه قیام دهد، سی صد وسیزده تن با او بیعت می کنند. آن حضرت در مکه توقف می کند تا این که عدد اصحابش به ده هزار نفر برسد. آن گاه به سوی مدینه حرکت می نماید»(352).
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید: «مهدی حدّ اقل با لشکر دوازده هزار نفری وحدّ اکثر پانزده هزار نفری ظهور می کند. رعب وترس از نیروی نظامی او، پیشاپیش سپاهیانش در حرکت است. هیچ دشمنی با ایشان روبه رو نمی شود، جز این که شکست می خورد.
آن حضرت وسپاهیانش در راه خدا به سرزنش کسی نمی اندیشند. شعار لشکریانش این است: بمیران، بمیران»(353).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) ظهور نمی کند، مگر آن که حلقه وتعداد آنان کامل گردد». راوی پرسید: تعداد آنان چند نفر است؟ حضرت فرمود: «ده هزار نفر»(354).
شیخ حرّ عاملی می گوید: در روایت است که تعداد کامل سپاه امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) صد هزار نفر است(355).
٣. گارد حفاظت
کعب می گوید: مردی از بنی هاشم، در بیت المقدس منزل می کند. تعداد نیروهای محافظ وی دوازده هزار نفرند ودر روایت دیگری می گوید: تعداد محافظان وی سی وشش هزار نفرند وبر سر هریک از بزرگ راه های منتهی به بیت المقدس، دوازده هزار نفر مستقر می شوند(356).
البته کلمه حرس که در روایت است، به معنای اعوان وکمک نیز آمده است واین معنا با عنوان حدیث مناسب نیست؛ چون ممکن است مقصود یاران واعوان حضرت باشد.
د) اجتماع سپاهیان
چنان که پیش تر گفته شد، لشکریان حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) از گوشه وکنار جهان گرداگرد او جمع می شوند. درباره شیوه آگاهی سپاهیان از قیام وگرد هم آمدن آنان در مکه، روایات به شیوه های گوناگونی اشاره دارد. بعضی شب در بستر خود به خواب رفته اند وصبحگاهان خود را در محضر امام (علیه السلام) می بینند. برخی با طی الارض - پیمودن مسافت طولانی در مدّتی بسیار کوتاه - به حضرت می پیوندند وگروهی پس از آگاهی از قیام به وسیله ابرها نزد حضرت می آیند.
به روایتی دراین باره توجّه فرمایید:
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که به حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) اذن خروج وقیام داده شود، خداوند را به نام عبری آن می خواند. در آن هنگام یارانش - که سی صد وسیزده نفرند وهمانند ابرهای پاییزی پراکنده اند - مهیا می شوند وآنان همان صاحبان پرچم ها (وفرماندهان) هستند. برخی از آنان شب هنگام درحالی که در بستر آرمیده اند، ناپدید می شوند وبه هنگام صبح خود را در مکه می بینند وبرخی به هنگام روز سوار بر ابرها دیده می شوند. آنان با نام خود وپدر وفامیل وشهرت شناخته می شوند»(357).
مفضل بن عمر می گوید: عرض کردم: فدایت شوم؛ کدام دسته از نظر ایمان در مرتبه برتری قرار دارند؟ حضرت فرمود: «آنان که بر فراز ابرها در حرکت خواهند بود، همان ناپدیدشدگانند که در شأن آنان این آیه مبارک فرود آمده است: ﴿أَینَ ما تَکونُوا یأْتِ بِکمُ الله جَمِیعاً(358)؛ هرکجا باشید، خداوند همگی شما را خواهد آورد).
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «پس از شما اقوامی خواهند آمد که زمین زیر پای شان جمع می شود ودنیا به روی آنان گشوده می گردد ومردان وزنان فارس، آنان را خدمت می کنند.
زمین کم تر از یک چشم به هم زدن، زیر پای شان طی می گردد؛ به گونه ای که هریک از آنان می تواند، شرق تا غرب زمین را در یک لحظه سپری کند. آنان از این دنیا نیستند ودنیا نیز در آنان بهره وسهمی ندارد»(359).
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «شیعیان ویاران مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) از سراسر زمین به سوی او حرکت می کنند؛ زمین زیر پایشان جمع می شود وبا طی الارض به امام (علیه السلام) می رسند وبا او بیعت می کنند»(360).
عبد الله پسر عجلان می گوید: خدمت امام صادق (علیه السلام) سخن از قیام حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به میان آمد. به حضرت عرض کردم: چگونه از ظهور حضرت آگاهی می یابیم؟ فرمود:
«صبح می کنید، درحالی که زیر بالش خود، نامه ای را می بینید که در آن نوشته شده است:
پیروی از مهدی کار معروف وخوبی است»(361).
امام رضا (علیه السلام) می فرماید: «سوگند به خدا که اگر قائم ما قیام کند، خداوند، شیعیان را از همه شهرها، نزد او گرد می آورد»(362).
نیز امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «درحالی که جوانان شیعه، بر پشت بام ها خوابیده اند، ناگهان آنها را گروه گروه در یک شب وبدون وعده قبلی نزد حضرت می آورند. آن گاه همگی صبحگاه نزد حضرت گرد می آیند»(363).
ه‍) شرایط پذیرش وآزمایش سپاهیان
امیر مؤمنان (علیه السلام) دراین باره می فرماید: «یاران مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) - که سی صد وسیزده نفرند - به سوی او می روند واو را که پنهان شده است، می یابند ومی پرسند: آیا تو مهدی موعود هستی؟ می فرماید: «آری، یاران من!» آن گاه دوباره خودش را از آنان پنهان می کند وبه مدینه می رود. یاران حضرت چون آگاهی می یابند، به سوی شهر مدینه به راه می افتند وآن گاه که به شهر مدینه می رسند، امام پنهانی به شهر مکه بازمی گردد ویارانش برای پیوستن به حضرت به مکه می روند. بار دیگر امام (علیه السلام) به شهر مدینه می رود وچون یاران مدینه می رسند، حضرت به سوی مکه حرکت می کند واین رفتار سه بار تکرار می شود».
امام (علیه السلام) یاران را این گونه می آزماید تا از میزان پیروی ایشان آگاه گردد. پس از آن، در میان صفا ومروه - در کعبه - ظاهر می شود وخطاب به یارانش چنین می گوید: «من به کاری دست نمی زنم، مگر آن که شما با من بر شرایطی بیعت کنید وبر آن پای بند باشید وچیزی از آن را تغییر ندهید؛ من نیز هشت چیز را متعهد می شوم». یارانش در پاسخ امام (علیه السلام) همگی می گویند: ما به طور کامل تسلیم هستیم واز تو پیروی می کنیم وهر شرطی را که قرار دهید، می پذیریم. بفرمایید آن شرایط چیست؟
حضرت به سوی کوه صفا در مکه به راه می افتد ویاران نیز در پی او می روند. در آن جا خطاب به آنان می فرماید: «با شما بر این شرایط پیمان می بندم:
١. از میدان رزم نگریزید.
٢. دزدی نکنید.
٣. عمل نامشروع انجام ندهید.
۴. کارهای حرام انجام ندهید.
۵. کار منکر وزشت انجام ندهید.
۶. کسی را جز به حق نزنید.
٧. زر وسیم نیندوزید.
٨. جو وگندم احتکار نکنید.
٩. مسجدی را ویران نسازید.
١٠. به ناحق شهادت ندهید.
١١. مؤمنی را خوار وکوچک نکنید.
١٢. ربا نخورید.
١٣. در سختی ها ومشکلات پایداری کنید.
١۴. فرد خداپرست ویکتاپرستی را لعنت نکنید.
١۵. شراب ننوشید.
١۶. لباس زربافت نپوشید.
١٧. لباس ابریشم وحریر بر تن نکنید.
١٨. شخص فراری را تعقیب نکنید.
١٩. خون حرامی را نریزید.
٢٠. به منافق وکافر انفاق نکنید.
٢١. لباس خز نپوشید.
٢٢. خاک را بالش خود قرار دهید (شاید به این معنا باشد که فروتن ومتواضع باشید).
٢٣. از کارهای ناشایست بپرهیزید.
٢۴. به معروف امر کنید واز منکر بازدارید.
اگر به این شرایط، پای بند شوید ورفتار کنید، بر من واجب است که جز شما را به عنوان یاور برنگزینم ونپوشم مگر آن چه شما می پوشید ونخورم جز، آن چه شما می خورید وبر مرکبی که شما سوار می شوید، سوار شوم وهرجا که شما باشید، با شما باشم وهرجا که رهسپار شوید، با شما بیایم وبه نیروی کم خرسند وخشنود باشم وزمین را از عدل وداد آکنده سازم؛ آن سان که از ستم وجور پر شده است وخدا را به گونه ای که شایسته است، پرستش نمایم. من به آن چه گفتم، وفادار خواهم بود وشما نیز به عهد خود وفا کنید».
اصحاب می گویند: راضی شدیم وبه آن چه فرمودی با تو بیعت می کنیم. آن گاه امام (علیه السلام) با تک تک یاران (به نشانه بیعت) مصافحه می کند(364).
البته باید توجّه داشت که حضرت، این شرایط وآزمایش را با نیروهای ویژه انجام می دهد؛ زیرا آنان در حکومت امام (علیه السلام) از کارگزاران خواهند بود وآنانند که با کردار خوب خود، در گسترش عدالت در جهان نقش مؤثری دارند.
ضمنا، سند این روایت مورد تأمّل است؛ چون از خطبة البیان است که برخی آن را ضعیف دانسته اند؛ هرچند بعضی دیگر از بزرگان در مقام دفاع از آن برآمده، آن را تقویت کرده اند(365).
و) ویژگی های سپاهیان
در روایات برای اصحاب ویاران مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) ویژگی های بسیاری گفته شده که به پاره ای از آنها بسنده می کنیم:
١. عبادت وپارسایی
امام صادق (علیه السلام) در توصیف یاران حضرت می فرماید: «آنان مردانی شب زنده دار هستند که شب را در حال قیام - به پرستش می پردازند - وبه هنگام نماز، زمزمه ای مانند زنبور عسل دارند وصبح هنگام درحالی که بر اسب های خود سوارند، برای انجام مأموریت می روند. آنان پارسایان شب وشیران روزند واز ترس خدا، حالت خاصی پیدا کرده اند.
خداوند به وسیله آنان، به امام حق یاری می رساند»(366).
ونیز آن حضرت می فرماید: «گویا قائم آل محمد (عجّل الله تعالی فرجه) ویارانش را در پشت شهر کوفه می بینم. گویی پرندگان بر بالای سر آنان بال گسترده اند. زاد وتوشه شان پایان یافته ولباس های شان مندرس وژنده است وسجده بر پیشانی آنان اثر گذارده است. آری، آنان شیران روز ونیایشگران شبند. دل های شان مانند پاره های آهن، محکم واستوار است.
هرکدام از آنان نیروی چهل مرد را داراست. کسی جز کافر ومنافق آنان را نمی کشد.
خداوند در قرآن از آنان این گونه یاد کرده است: «﴿إِنَّ فِی ذلِک لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ(367)؛ در این مطلب، هوشمندان را آیت وعبرت بسیار است»(368).
٢. عشق به امام وفرمانبرداری از او
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «صاحب امر را در برخی از این درّه ها (ذی طوی) غیبتی خواهد بود. دو شب پیش از ظهورش، نزدیک ترین پیشخدمتش، به دیدار برخی از یاران حضرت می رود واز ایشان می پرسد: شما در این جا چند نفرید؟ می گویند: چهل تن.
می گوید: چگونه خواهید بود، اگر پیشوای خود را ببینید؟ پاسخ می دهند: به خدا سوگند، اگر در کوه ها زندگی کند، همراه او خواهیم بود وهمان گونه زندگی خواهیم کرد»(369).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «یاران حضرت (عجّل الله تعالی فرجه) دست های خود را بر زین مرکب امام (علیه السلام) می کشند وبا این کار، درخواست برکت می کنند. دور حضرت حلقه می زنند ودر جنگ ها جسم وجان خود را سپر بلای او می کنند وهرچه از آنان بخواهد، اجابت کرده، انجام می دهند»(370).
نیز آن حضرت در توصیف یاران مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) می فرماید: «او مردانی دارد که گویا دل های شان از پاره آهن است... آنان در برابر حضرت از یک کنیز نسبت به مولا ومالک خود، فرمانبردارتر ودر برابر اوامرش تسلیم هستند»(371).
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «خداوند برای حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) از گوشه وکنار جهان به تعداد اهل بدر، جنگجو گرد می آورد. آنان در فرمانبرداری از حضرتش بسیار کوشا ومصمم هستند»(372).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «گویا می بینم که حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) ویارانش در نجف (کوفه) مستقر شده اند (وچنان ثابت واستوارند) که گویی پرنده بر سر آنان نشسته است»(373).
جنگاوران چنان منظّم، بی حرکت وتسلیم محض در برابر حضرت می ایستند که گویی پرنده بر سرشان نشسته است که اگر کوچک ترین حرکتی از خود نشان دهند، پرنده پرواز می کند.
٣. سپاهیان قدرتمند وجوان
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید: «یاران مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) همه جوانند وپیر وکهنسال در میان آنان وجود ندارد، جز تعداد اندکی که مانند سرمه برای چشم ونمک برای غذا لازم هستند.
البته کم ترین چیز مورد نیاز در غذا نمک است»(374).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «منظور لوط پیامبر، از این سخن خود که به دشمنان گفت:
"ای کاش نیروی قدرتمندی علیه شما داشتم یا به استوانه ای محکم پناه می بردم"، نیرویی همانند نیروی مقتدر مهدی موعود (عجّل الله تعالی فرجه) ویاران او بود که یک تن از آنان، توان چهل مرد را دارد. آنان دل هایی استوارتر از پاره های آهن دارند وچون از برابر کوه ها بگذرند، صخره ها به لرزه درآیند. شمشیرها را غلاف نمی کنند تا آن هنگام که خداوند بخواهد وخشنود شود»(375).
امام سجاد (علیه السلام) دراین باره می فرماید: «آن گاه که قائم ما قیام کند، خداوند سستی وضعف را از شیعیان ما دور می کند ودل های شان را چون پاره های آهن محکم واستوار می نماید وبه هرکدام از آنان قدرت چهل مرد را می بخشد وآنان فرمانروایان وبزرگان زمین می شوند»(376).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «در حکومت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) شیعیان ما، فرمانروایان وبزرگان زمین خواهند بود وهر کدام از آنان، قدرت چهل مرد را داراست»(377).
امام باقر (علیه السلام) فرمود: «در دل شیعیان ما (امروز) از دشمنان ترس انداخته شده است؛ ولی روزگاری که حکومت ما فرارسد وامام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) ظهور کند، هریک از شیعیان ما، از شیر بی باک تر واز نیزه برنده تر خواهند شد. آنان دشمنان ما را با پا لگدمال می کنند وبا دست می کشند»(378).
عبد الملک بن اعین می گوید: هنگامی که از خدمت امام باقر (علیه السلام) برخاستم، به دستم تکیه دادم وگفتم: آرزو داشتم، ظهور حضرت قائم (علیه السلام) را در روزگار جوانی، (روزهایی که توان جسمی داشتم) درک کنم. امام (علیه السلام) فرمود: «آیا به این خشنود نیستید که دشمنان شما یک دیگر را بکشند، ولی شما در خانه های تان در امان باشید؟ اگر امام (علیه السلام) ظهور کند، به هر یک از شما توان چهل مرد داده می شود ودل هایتان همانند پاره های آهن می گردد؛ به گونه ای که اگر با آن دل ها به کوه بزنید، کوه ها را می شکافد واز جا می کند وشما رهبران زمین وامانت داران آن خواهید بود»(379).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «به هنگام فرارسیدن امر ما (حکومت حضرت مهدی) خداوند، ترس را از دل شیعیان ما برمی دارد ودر دل های دشمنان ما جای می دهد. در آن هنگام هریک از شیعیان ما از نیزه برنده تر واز شیر شجاع تر می شود. یک شیعه، دشمن خود را با نیزه هدف می گیرد وبا شمشیر می زند وزیر پای خود لگدمال می کند»(380).
هم چنین آن حضرت می فرماید: «یاران مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) مردانی هستند که دل های آنان مانند آهن سخت ومحکم است. هرگز شک وشبهه ای در ذات خدا، بر آن دل ها راه نمی یابد. آنان از سنگ ها سخت ترند. اگر به آنان مأموریت داده شود تا کوه ها را از جای برکنند وجابه جا کنند، این کار را به سرعت انجام می دهند واگر مأموریت سرکوبی ونابودی شهری به آنان داده شود، آن را ویران می سازند (در سرعت عمل وقاطعیت چنانند که) گویی عقاب هایی بر اسب ها نشسته اند»(381).
۴. سپاهیان محبوب
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «گویا یاران مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) را می بینم که سراسر زمین وآسمان را احاطه کرده اند وهیچ چیز در جهان نیست که فرمانبردار وتسلیم محض آنان نباشد.
درندگان زمین وپرندگان شکاری نیز در پی خشنودی آنان هستند. آنان به قدری محبوبیت دارند که جایی از زمین بر جای دیگر فخر ومباهات می کند ومی گوید: امروز یکی از یاران مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) بر من گام نهاد واز این جا گذشت»(382).
۵. عاشقان شهادت
امام صادق (علیه السلام) درباره ویژگی های یاران حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) می فرماید: «آنان از ترس خدا، بیمناکند وآرزوی شهادت دارند. خواسته شان این است که در راه خدا کشته شوند.
شعارشان ای خونخواهان حسین (علیه السلام) است. چون حرکت می کنند ورعب وترس از آنان در دل دشمن به فاصله یک ماه در حرکت است»(383).

فصل چهارم: جنگ های حضرت

از آن جا که هدف از قیام حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) برپایی حکومت الهی در سراسر جهان ونابودی ستم وستمگر در جهان است، طبعا حضرت برای دستیابی به این هدف، با دشواری ها وموانعی روبه رو خواهد شد که باید با انجام عملیات نظامی آن موانع را از سر راه بردارد وکشورها را یکی پس از دیگری بگشاید تا بر شرق وغرب جهان چیره گردد وحکومت عدل الهی را در زمین پی ریزد. در این فصل روایاتی دراین باره را به نظر شما می رسانیم.
الف) پاداش مجاهدان وشهیدان
چون هدف از جنگ ها در زمان حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) نابودی مفسدان وستمگران برای تشکیل حکومت اسلامی در جهان می باشد، شرکت در جنگ در رکاب حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) نیز از پاداشی چندبرابر برخوردار است؛ به گونه ای که اگر رزمنده ای یک نفر از دشمن را نابود سازد، پاداش بیست ویا بیست وپنج شهید را دارد. اگر خود به فیض شهادت دست یابد، پاداش بیست وپنج شهید نصیب او می گردد(384). هم چنین جانبازان وزخمیان آن افزون بر مقامات معنوی از ارزش ویژه ای در دولت امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) برخوردارند وخانواده شهیدان نیز ارزش ویژه ای دارند.
امام باقر (علیه السلام) خطاب به شیعیان می فرماید: «اگر شما چنان باشید که ما سفارش کرده ایم واز امر ما سرپیچی نکنید، اگر در آن حال کسی از شما پیش از ظهور قائم ما بمیرد، شهید خواهد بود واگر حضرت را درک کند ودر رکاب او به شهادت برسد، پاداش دو شهید را دارد واگر یکی از دشمنان ما را بکشد، پاداش بیست شهید را خواهد داشت»(385).
در این روایت، ارزش نابودی دشمن را به مراتب از شهید شدن بالاتر می داند؛ زیرا کشتن دشمنان، خشنودی خدا، آسایش بندگان وعزّت اسلام را در پی دارد؛ ولی رسیدن به فیض شهادت، شهید را به کمال می رساند. ازاین رو، رزمندگان در جبهه باید بیش تر در اندیشه دشمن باشند، تا به شهادت رسیدن.
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «شهادت در رکاب امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) پاداش دو شهید را دارد»(386).
در کافی چنین آمده است: «رزمنده امام، اگر دشمن ما را بکشد، پاداش بیست شهید را دارد وکسی که همراه قائم ما به شهادت برسد، پاداش بیست وپنج شهید برای اوست»(387).
امیر مؤمنان (علیه السلام) درباره شیوه رفتار امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) با شهیدان وخانواده آنان می فرماید:
«(حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) پس از عملیات) روانه کوفه می شود ودر آن جا اقامت می گزیند... وهیچ شهیدی نمی ماند مگر آن که حضرت بدهی او را می پردازد وبرای خانواده اش حقوق ومستمری قرار می دهد»(388).
این روایت نمایانگر رسیدگی حضرت به خانواده شهیدان است.
ب) تجهیزات جنگی
به طور قطع نوع سلاحی که حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) در نبردها به کار می گیرد با دیگر سلاح های آن روزگار تفاوت اساسی دارد وواژه سیف که در روایات آمده است، شاید کنایه از اسلحه است نه این که مراد خصوص شمشیر باشد؛ زیرا اسلحه امام به گونه ای است که با به کارگیری آن دیوارهای شهر فرومی ریزد یا شهر پودر شده، تبدیل به دود می گردد ودشمن با یک ضربه، همانند نمک آب شده، چون سرب ذوب می گردد.
طبق روایتی، سلاح سربازان حضرت از آهن است؛ ولی چنان است که اگر بر کوه فرود آید، آن را به دو نیم می کند.
شاید دشمن نیز از اسلحه آتش زا استفاده کند؛ زیرا که امام (علیه السلام) لباسی را می پوشد که ضدّ گرماست وآن لباسی است که جبرئیل (علیه السلام) آن را از آسمان برای ابراهیم (علیه السلام) آورد تا از آتش نمرود رهایی یابد وآن لباس در اختیار حضرت بقیة الله است واگر چنین نبود - یعنی اسلحه وصنعت پیشرفته در اختیار دشمن نبود - شاید ضرورتی برای پوشیدن آن لباس وجود نمی داشت. هرچند که شاید جنبه اعجاز آن منظور باشد.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که قائم ما قیام کند، شمشیرهای نبرد فرود می آید، شمشیرهایی که بر هرکدام، نام ونام پدر یک رزمنده نوشته شده است»(389).
حضرت صادق (علیه السلام) درباره گروهی از یاران مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) می فرماید: «یاران مهدی (علیه السلام) شمشیرهایی از آهن دارند؛ ولی جنس آن غیر از آهن است. اگر یکی از آنان با شمشیر خود بر کوهی ضربه زند، آن را دونیم می کند. حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) با آن سپاهیان وتجهیزات به جنگ هند، دیلم، کردها، رومیان، بربر، فارس وبین جابرسا وجابلقا می رود»(390).
وسایل دفاعی نیروهای مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به گونه ای است که اسلحه دشمن بر آنان کارگر نیست. امام صادق (علیه السلام) دراین باره می فرماید: «یاران مهدی (علیه السلام) اگر با سپاهیانی که بین شرق وغرب را فراگرفته اند، درگیر شوند، آنان را در لحظه ای نابود می کنند وهرگز سلاح دشمن در آنان تأثیر نمی کند»(391).
ج) جهان گشایی امام برای نجات بشر
درباره عملیات نظامی حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) وگشودن شهرها وکشورها، روایات بر دوگونه است: بعضی روایات سخن از گشودن شرق وغرب، جنوب وقبله وسرانجام همه جهان به میان آورده است وبرخی روایات دیگر، به گشودن سرزمین های معینی از جهان اشاره دارد.
جای شک وتردید نیست که حضرت همه جهان را تحت سیطره وحکومت خود می آورد؛ ولی این که چرا از بعضی شهرها نام برده شده است، شاید به لحاظ اهمیتی باشد که آن شهرها در آن روزگار پیدا خواهند کرد. این اهمیت برای این است که آنها از قدرت های آن روزگار به حساب می آیند وسرزمین هایی از جهان را تحت نفوذ خود دارند یا آن سرزمین ها منطقه پهناوری هستند که بخش بزرگی از جمعیت را در خود جای داده اند ویا این که قبله آمال پیروان یکی از مذاهب وادیان می باشند؛ به طوری که اگر آن شهر سقوط کند، همه پیروان آن آیین تسلیم می شوند یا به سبب اهمیت نظامی واستراتژیکی آن است؛ به طوری که با سقوط آن، عملیات دشمن مختل شده، زمینه برای تهاجم نیروهای حضرت فراهم می گردد.
برگزیدن شهر مکه به عنوان نقطه آغاز قیام، سپس برگزیدن عراق وکوفه به عنوان مرکزیت سیاسی - نظامی حکومت وحرکت به سوی شام وگشودن بیت المقدس، شاید تأییدی بر این سخن باشد؛ زیرا امروزه اهمیت سیاسی، مذهبی ونظامی این سه سرزمین بر کسی پوشیده نیست.
دسته اوّل از روایات درباره تسلّط حضرت بر سراسر جهان است که برخی عبارتند از:
حضرت رضا (علیه السلام) از پدرانش نقل می کند که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) فرمود: «وقتی مرا به معراج بردند... عرض کردم: پروردگارا! آیا اینان (امامان) پس از من جانشینان من خواهند بود؟ ندا آمد: ای محمد! آری، اینان دوستان وبرگزیدگان وحجّت های من پس از تو بر بندگانم می باشند وجانشینان وبهترین بندگانم پس از تو خواهند بود. به عزّت وجلالم سوگند، دین وآیینم را به وسیله آنان به افراد بشر غالب می سازم وکلمه الله را به وسیله آنان برتری می بخشم وبه وسیله آخرین آنان، زمین را از وجود سرکشان وگنهکاران پاک می کنم وفرمانروایی شرق وغرب را به او می دهم»(392).
در تفسیر آیه شریفه ﴿اَلَّذِینَ إِنْ مَکنّاهُمْ فِی اَلْأَرْضِ أَقامُوا اَلصَّلاةَ وآتَوُا اَلزَّکاةَ(393)؛ آنان که اگر در زمین حاکمشان گردانیم، نماز را به پا می دارند وزکات می دهند). امام باقر (علیه السلام) فرمود: «این آیه مربوط به آل محمد (صلّی الله علیه وآله) وآخرین امامان است. خداوند شرق وغرب زمین را در اختیار ونفوذ حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) ویارانش قرار می دهد»(394).
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «مهدی از فرزندان من است وبه دست او خداوند شرق وغرب زمین را می گشاید»(395).
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «هنگامی که حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) ظهور کند، خداوند دین را به جایگاه اصلی اش بازمی گرداند وپیروزی های درخشانی برای او وبه دست او انجام می دهد. در آن روزگار کسی بر روی زمین نمی ماند، مگر آن که مسلمان باشد وکلمه لا إله إلاّ الله را بر زبان داشته باشد»(396).
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «حضرت قائم از ماست وگسترش فرمانروایی آن حضرت شرق وغرب را فرامی گیرد»(397).
نیز می فرماید: «هنگام قیام حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه)، خداوند اسلام را بر همه ادیان پیروز می کند»(398).
از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) نقل شده است: «حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه)، لشکریانش را به سراسر زمین گسیل می دارد»(399).
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «اگر از زندگانی وپایان دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد،... خداوند مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) را می فرستد وبه وسیله او، عظمت را به دین بازمی گرداند وپیروزی های درخشانی برای او وبه دست او انجام می دهد. در آن روزگار کسی بر کره خاکی نیست جز آن که ذکر لا إله إلا الله بر زبان دارد»(400).
جابر بن عبد الله انصاری می گوید: رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرمود: «ذو القرنین، بنده ای شایسته بود که خداوند، او را بر بندگانش حجّت قرار داد. وی قوم خود را به سوی خدا دعوت کرد وبه تقوا دستور داد؛ ولی آنان بر سرش ضربه ای زدند واو مدّتی از آنان پنهان شد؛ به طوری که آنان گمان بردند که مرده است. پس از مدّتی نزد قومش بازگشت؛ ولی باز بر سمت دیگر سرش ضربه ای زدند.
در میان شما شخصی است که به سنّت رفتار می کند. خدای عزّ وجلّ، برای ذو القرنین در زمین اقتداری فراهم آورد واز هرچیز، وسیله ای برای او قرار داد واو را به شرق وغرب جهان رساند. خداوند متعال، رفتار وروش او را پیرامون امام غائب (علیه السلام) - که از فرزندان من است - جاری می کند واو را به شرق وغرب زمین می رساند وهیچ آبگاه ومنزلی در کوه وبیابان باقی نمی ماند که ذو القرنین بر آن گام نهاده باشد، جز آن که او گام می نهد. خداوند برای او گنج ها ومعادن زمین را آشکار می سازد وبا ایجاد ترس در دل دشمن، او را یاری می دهد وزمین را به وسیله او پر از عدل وداد می کند؛ چنان که قبل از قیام پر از جور وستم شده است»(401).
دسته دیگری از روایات به گشودن شهرهای مخصوصی اشاره دارد که به گفتن چند روایت در این زمینه بسنده می کنیم:
امیر مؤمنان (علیه السلام) درباره حرکت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به سوی شام می فرماید: «به دستور حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه)، امکانات حمل ونقل لشکریان فراهم می شود. پس از این فرمان، چهارصد کشتی ساخته می شود ودر کنار ساحل عکا پهلو می گیرند. از سویی، کشور روم با صد صلیب - که همراه هر صلیب ده هزار نفر نیرو است - بیرون می آیند وبا نیزه ها (وسلاح) خود طرسوس را می گشایند. حضرت با سپاهیانش به آن جا می رسند واز آنان به قدری می کشند که آب فرات تغییر رنگ می دهد وساحل از اجساد آنان، بوی تعفّن می گیرد. (با شنیدن این خبر) کسانی که در کشور روم مانده اند، به انطاکیه می گریزند»(402).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که حضرت قائم قیام کند... لشکری به قسطنطنیه می فرستد. چون آنان به خلیج برسند، جمله ای بر روی پاهای خود می نویسند واز روی آب می گذرند»(403).
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «اگر از دنیا جز یک روز نماند، به طور حتم، خداوند مردی از عترت مرا می فرستد که همنام من است وپیشانی او می درخشد، او قسطنطنیه وجبل دیلم را می گشاید»(404).
حذیفه می گوید: «قسطنطنیه، دیلم وطبرستان گشوده نمی شود، مگر به دست مردی از بنی هاشم»(405).
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که حضرت قائم قیام کند، قسطنطنیه، چین(406) وکوه های دیلم را گشوده، مدّت هفت سال فرمانروایی می کند»(407).
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید: «حضرت مهدی ویارانش حرکت می کنند تا این که وارد قسطنطنیه می شوند وبه جایی که پادشاه روم سکونت دارد می روند وسه گنج را از آن جا بیرون می آورند؛ گنجی از جواهرات، گنجی از طلا، وگنجی از نقره، آن گاه حضرت اموال وغنیمت ها را بین لشکریان تقسیم می کند»(408).
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «حضرت قائم، سه پرچم را برای (عملیات در) سه نقطه آماده می سازد؛ پرچمی را به قسطنطنیه(409) گسیل می دارد وخداوند آن جا را برای او می گشاید؛ پرچم دیگری را برای چین می فرستد وآن جا نیز برای حضرت گشوده می گردد وپرچم سوم را برای کوه های دیلم(410) می فرستند وآن جا به تصرف نیروهایش درمی آید»(411).
حذیفه می گوید: بلنجر(412) وکوه های دیلم گشوده نمی گردد، مگر به دست مردی از آل محمد (صلّی الله علیه وآله)(413).
حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «... سپس حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) با هزار کشتی از شهر قاطع به سوی شهر قدس شریف رهسپار می شود واز عکا، صور، غزّه وعسقلان(414) وارد سرزمین فلسطین می گردد، اموال وغنیمت ها را بیرون می آورد. سپس حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) وارد قدس شریف شده، در آن جا فرود می آید وهمان جا اقامت می گزیند تا زمانی که دجّال ظاهر شود»(415).
ابو حمزه ثمالی می گوید: از امام باقر (علیه السلام) شنیدم که فرمود: «هنگامی که قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله) ظهور می کند، به همراه او شمشیری است که آن را از نیام می کشد وخداوند به دست او سرزمین های روم(416)، چین، ترک(417)، دیلم، سند، هند(418)، کابل، شام، وخزر را می گشاید»(419).
ابن حجر می نویسد:... اوّلین پرچمی را که حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) برای جنگ می بندد، به ترک روانه می کند(420).
شاید منظور از سیف مخترط که در روایت ثمالی آمده است، کنایه از سلاح خاصی باشد که در دسترس حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) قرار می گیرد؛ زیرا برای گشودن همه سرزمین ها - که نیاز به توان تهاجمی فوق العاده ای دارد - سلاحی مناسب لازم است که برتر از همه سلاح ها باشد؛ به ویژه اگر بگوییم که آن حضرت فعّالیت های گوناگونی را از طریق عادّی انجام می دهند.
درباره گشودن هند، کعب می گوید: فرمانروایی که در بیت المقدس می باشد، سپاهی را به هند گسیل می دارد وآن جا را می گشاید. آن گاه آن سپاه، وارد خاک هند می شوند وگنج های آن جا را برای فرمانروای بیت المقدس می فرستند واو نیز آن جا را تزیین می کند وپادشاهان هند را به صورت اسیر نزد او می آورند. شرق وغرب زمین برای آنان گشوده می شود ونیروها در هند حضور خواهند داشت تا هنگامی که دجّال خروج کند(421).
حذیفه می گوید: پیامبر (صلّی الله علیه وآله) فرمود: «طاهر فرزند اسماء با بنی اسرائیل جنگید وآنان را به اسارت گرفت وبیت المقدس را به آتش کشید ومقدار هزار وهفت صد (یا نه صد) کشتی طلا وجواهرات را از آن جا به شهر رومیه آورد. به طور حتم، حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) آنها را از آن شهر بیرون برده، به بیت المقدس بازمی گرداند»(422).
هرچند قیام حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) از مکه آغاز می شود، ولی سرزمین حجاز(423) را پس از ظهور می گشاید. امام باقر (علیه السلام) دراین باره می فرماید: «حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) در مکه ظاهر می شود وخداوند، سرزمین حجاز را می گشاید وحضرت هرکس از بنی هاشم را که در زندان است، آزاد می سازد»(424).
امیر مؤمنان (علیه السلام) درباره گشودن خراسان می فرماید: «حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به حرکت خود ادامه می دهد تا این که خراسان(425) را می گشاید وپس از آن دوباره به شهر مدینه بازمی گردد»(426).
آن حضرت درباره گشودن ارمینیه(427) به دست حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) می فرماید:
«حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به حرکت خود ادامه می دهد تا این که به ارمینیه می رسد. چون مردم آن سرزمین او را می بینند، یکی از راهبان دانشمند را برای مذاکره، خدمت حضرت می فرستند. راهب به امام (علیه السلام) می گوید: آیا مهدی تو هستی؟ حضرت می فرماید: آری، منم؛ آن که نامم در انجیل آمده است وبشارت داده شده که در آخر زمان، ظهور می کنم.
او پرسش هایی را مطرح می کند وامام (علیه السلام) پاسخ می دهد.
راهب مسیحی، اسلام می آورد؛ ولی ساکنان ارمینیه، سرپیچی وتمرّد می کنند.
پس از آن سپاهیان حضرت وارد شهر می شوند وپانصد هزار نفر از نیروهای مسیحی را نابود می سازند وخداوند با قدرت بی پایانش شهر آنان را بین آسمان وزمین معلّق می کند؛ به طوری که پادشاه واطرافیانش که در بیرون شهر مستقر شده اند، شهر را در وسط آسمان وزمین آویزان می بینند.
پادشاه ارمینیه از ترس می گریزد وبه اطرافیانش نیز دستور می دهد به پناهگاهی پناه برند. در بین راه، شیری راه را بر آنان می بندد وآنان هراسان، سلاح ها واموالی را که به همراه دارند، می اندازند وسربازان حضرت که در تعقیب آنان می باشند، اموال را می گیرند وبین خود تقسیم می کنند؛ به طوری که به هریک، صد هزار دینار می رسد»(428).
بخش دیگری از جهان گشایی های حضرت در شهرهای زنج است. حضرت امیر (علیه السلام) دراین باره می فرماید: «حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به پیشروی خود ادامه می دهد تا این که به شهر زنج کبری می رسد. در آن شهر هزار بازار است ودر هریک از بازارها، هزار مغازه وجود دارد وحضرت آن شهر را می گشاید(429). حضرت پس از گشودن آن جا، عازم شهری به نام قاطع - که به صورت جزیره وبر روی دریاست - می شود»(430). البته در سند این روایت وخود روایت بحث است.
حضرت باقر (علیه السلام) درباره اعزام لشکریان مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به سراسر جهان می فرماید: «گویا حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) را می بینم که سربازانش را به سراسر جهان گسیل می دارد»(431).
نیز آن حضرت می فرماید: «حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) لشکریان خود را برای گرفتن بیعت، به سراسر جهان می فرستد وستم وستمگر را نابود می کند وشهرهای گشوده شده، برای او تثبیت می گردد وخداوند به دست مبارکش، قسطنطنیه را می گشاید»(432).
د) سرکوبی شورش ها
پس از ظهور حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) وگشودن شهرها وکشورهای گوناگون، برخی از شهرها وقبایل به رویارویی با حضرت می پردازند که به وسیله لشکریان امام (علیه السلام) سرکوب می شوند وگروهی کج اندیش، سخن حضرت را در برخی مسائل نمی پذیرند وبه سرکشی علیه حضرت دست می زنند که دوباره به وسیله لشکریان حضرت سرکوب می گردند. به روایاتی در این زمینه توجّه کنید:
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «سیزده شهر وطایفه هستند که مردم آن با حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) به نبرد می پردازند وحضرت با آنان می جنگد. آنان عبارتند از: مردم مکه، مدینه، شام، بنی امیه، بصره، دمنسیان، کردها، واعراب قبایل: بنی ضبّه(433)، غنی(434)، باهله(435)، ازد وسرزمین ری»(436).
امام باقر (علیه السلام) درباره پرخاش گروهی به سخنان مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) می فرماید: «وقتی حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) پاره ای از احکام را بیان می دارد ودرباره برخی از سنّت ها سخن می گوید، گروهی به عنوان اعتراض وقیام علیه حضرت، از مسجد بیرون می روند.
حضرت به یارانش دستور تعقیب آنان را صادر می کند. سپاه حضرت، در محله تمارین بر آنان دست می یابند وآنان را اسیر کرده، نزد حضرت می آورند. امام (علیه السلام) دستور می دهد که همگی را سر ببرند واین آخرین شورش وحرکتی است که علیه حضرت رخ می دهد»(437).
درباره شورش در رمیله وسرکوبی آن، فرزند ابی یعفور می گوید: به حضور امام صادق (علیه السلام) آمدم، درحالی که گروهی از یارانش نیز در خدمت ایشان بودند. حضرت، به من فرمود: «آیا قرآن خوانده ای؟» عرض کردم: آری؛ ولی به همین قرائت متعارف.
فرمود: «مقصود من هم، همین قرائت بود». گفتم: منظور از این پرسش چیست؟ فرمود:
«حضرت موسی مطالبی را برای قوم خود گفت، ولی آنان تاب وتوان آن را نداشتند وعلیه حضرت - در مصر - قیام کردند؛ موسی (علیه السلام) نیز با آنان جنگید وآنان را به قتل رساند.
حضرت عیسی (علیه السلام) نیز مطالبی را برای قوم خود بازگو کرد وآنان نیز تحمّل نکرده، علیه او - در شهر تکریت - دست به شورش زدند. عیسی (علیه السلام) نیز به رویارویی با آنان برخاست ونابودشان کرد. این است معنای سخن خداوند که می فرماید:
﴿فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ وکفَرَتْ طائِفَةٌ فَأَیدْنَا اَلَّذِینَ آمَنُوا عَلی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِینَ(438)؛ طایفه ای از بنی اسرائیل ایمان آوردند وطایفه دیگر کافر شدند وما ایمان آورندگان را نصرت دادیم وبر دشمنانشان پیروز کردیم.
حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) نیز هنگامی که ظهور کند، سخنانی برای شما می گوید که تاب وتوان پذیرش آن را نخواهید داشت. ازاین رو، علیه حضرت در شهر رمیله قیام می کنید وبا او می جنگید. حضرت نیز به رویارویی با شما می پردازد وشما را به قتل می رساند واین شورش آخرین قیام علیه حضرت است»(439).
ه‍) پایان جنگ ها
با پی ریزی نظام الهی وحکومت جهانی امام عصر (عجّل الله تعالی فرجه) وفروپاشی قدرت های شیطانی، شعله های جنگ فرو می نشیند ودیگر قدرتی نمی ماند که بتواند با ارتش مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به رویارویی برخیزد. ازاین رو، ساز وبرگ نظامی در بازارها بدون تقاضا می ماند ودر نتیجه ارزان وبی خریدار می شود.
علی (علیه السلام) می فرماید: «... وجنگ ها نیز به پایان می رسد»(440).
کعب می گوید: روزها به پایان نمی رسد تا این که مردی از قریش، در بیت المقدس فرود می آید... وجنگ ها نیز به پایان می رسد»(441).
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) در خطبه ای درباره دجّال وکشته شدنش فرمود: «پس از آن بهای یک اسب، چند درهم (پول نقره) خواهد بود»(442).
ابن مسعود می گوید: از نشانه های قیامت این است که زن واسب گران می شود؛ سپس ارزان می گردد وتا روز قیامت نرخ آن گران نمی شود(443).
شاید مقصود از گرانی زن پیش از ظهور امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) کنایه از این باشد که در اثر نامساعد بودن اوضاع اقتصادی، اداره ونگه داری یک زن وتشکیل خانواده بسیار مشکل می شود؛ چنان که در اثر کثرت جنگ ها ونیاز به مرکب، تهیه اسب (وتجهیزات جنگی) دشوار وگران می شود؛ ولی با پایان جنگ ها - پس از قیام حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) - جنگ افزارها ارزان می شود ودر اثر بهبود وضع اقتصادی، دشواری های ازدواج وزندگی از بین می رود وگویا زن ارزان می شود.
زمخشری نقل می کند: یکی از نشانه های قیام - مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) - این است که از شمشیرها، به جای داس استفاده می کنند»(444).
چون در آن روزگار دیگر جنگی نیست؛ در نتیجه از صنایع وابزاری که در خدمت جنگ قرار داشت، برای پیشرفت کشاورزی بهره برداری می کنند.
پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله) در این زمینه می فرماید: «... نرخ گاو بالا می رود ونرخ اسب ناچیز می شود»(445).
شاید این روایت نیز همین گونه تفسیر شود؛ زیرا از گاو در کشاورزی استفاده می شود وگوشت وشیر آن قابل مصرف است؛ ولی از اسب بیش تر به عنوان ابزار جنگی بهره برداری می کرده اند.

فصل پنجم: امدادهای غیبی

هرچند در روایات بسیاری، جنگ های پس از ظهور حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به نیروهای رزمی ای نسبت داده شده است که از سراسر جهان به یاری حضرت می شتابند، امّا پیروز شدن بر تمام جهان، با توجّه به پیشرفت علم وصنایع نظامی قبل از ظهور حضرت، کاری دشوار ومحال است؛ مگر آن که به رهبری شخصی که از سوی خداوند یاری می شود، انجام گیرد.
امدادهای الهی گاهی در قدرتی است که خداوند به حضرت داده است وبا انجام کراماتی، حضرت مشکلات را از سر راه برمی دارد ویا به وسیله رعب وترسی است که خداوند در دل دشمن ایجاد می کند ویا این که خداوند ملائکه را به یاری حضرت می فرستد. در برخی از روایات سخن از نیروهایی است که دارای خصوصیات فرشتگان هستند ومنتظر ظهور حضرتند تا او را یاری کنند واز تابوت واشیایی که در آن است نیز به عنوان وسیله ای دیگر برای نصرت ویاری حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) نام برده شده است.
در این فصل به برخی از این روایات اشاره می کنیم:
الف) رعب وترس، سلاح امام
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «قائم ما اهل بیت با ترس ورعب یاری می شود»(446).
نیز می فرماید: «خداوند، حضرت قائم را با سه لشکر یاری می دهد: فرشتگان، مؤمنان ورعب (ترس انداختن در دل دشمن)»(447).
امام باقر (علیه السلام) در این زمینه می فرماید: «ترس ووحشت - از قدرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) - پیشاپیش سپاهیانش به فاصله یک ماه واز پشت سر آنها به فاصله یک ماه در حرکت است»(448).
هم چنین آن حضرت می فرماید: «ترس ورعب در پیشاپیش پرچم حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به فاصله یک ماه واز پشت سر نیز به فاصله یک ماه واز سمت راست به فاصله یک ماه واز سمت چپ نیز به فاصله یک ماه در حرکت است»(449).
از این روایات استفاده می شود که وقتی حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) جایی را قصد کند، دشمن پیشاپیش دچار ترس ووحشت شده، توان رویارویی وایستادگی در برابر سپاهیان حضرت را از دست می دهد. هم چنین وقتی لشکریان از جایی حرکت می کنند، کسی جرأت شورش ندارد؛ زیرا دشمن از لشکریان حضرت دچار وحشت می شود. این تفسیر وتوجیه با ظاهر بعضی از روایاتی که پیش تر گفته شد، منافات دارد.
ب) فرشتگان وجنّیان
حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «... خداوند، حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) را با فرشتگان، جن وشیعیان مخلص یاری می کند»(450).
ابان بن تغلب می گوید: امام صادق (علیه السلام) فرمود: «گویا هم اکنون، حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) را در پشت شهر نجف می بینم؛ هنگامی که بر آن نقطه از جهان دست یافته است. او بر اسبی سیاه که خال های سفیدی دارد ومیان چشمانش پاره ای سفیدی می درخشد، سوار می شود (وشهرهای جهان را می گشاید). هیچ شهری در جهان برجای نمی ماند، جز آن که مردمش می پندارند، مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) در میان آنان ودر شهرشان می باشد. آن گاه که او پرچم رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) را به اهتزاز درآورد، سیزده هزار وسیزده فرشته - که سال ها منتظر ظهورش بوده اند - به زیر پرچمش گرد می آیند (وآماده نبرد می شوند). همان فرشتگانی که با نوح پیامبر در کشتی، با ابراهیم خلیل در آتش وبا عیسی هنگام عروج به آسمان، همراه بودند.
هم چنین چهار هزار فرشته به یاری حضرت می شتابند؛ آن فرشتگانی که بر سرزمین کربلا فرود آمده بودند تا در رکاب حسین (علیه السلام) بجنگند؛ ولی اذن این کار را نیافتند وبه آسمان رفتند وچون با اذن جهاد بازگشتند، امام حسین (علیه السلام) را شهید یافتند ودر اندوه از دست دادن این فیض بزرگ، همواره ناراحت واندوهگینند وتا روز رستاخیز، گرداگرد ضریح امام حسین (علیه السلام) می چرخند واشک می ریزند»(451).
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «گویا هم اکنون حضرت قائم ویارانش را می بینم... که فرشته جبرئیل در سمت راست مهدی (علیه السلام) ومیکائیل در سمت چپ آن حضرت حرکت می کنند وترس ووحشت، پیشاپیش سپاهیانش وپشت سر آنان به فاصله یک ماه در حرکت است وخداوند، او را با پنج هزار فرشته آسمانی یاری می رساند»(452).
نیز آن حضرت می فرماید: «فرشتگانی که در جنگ بدر به پیامبر (صلّی الله علیه وآله) یاری دادند، هنوز به آسمان بازنگشته اند تا این که حضرت صاحب الامر (علیه السلام) را یاری رسانند وتعدادشان پنج هزار فرشته می باشد»(453).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «برای حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) نه هزار وسی صد وسیزده فرشته فرود می آید؛ آنان همان فرشتگانی هستند که همراه حضرت عیسی (علیه السلام) بوده اند؛ هنگامی که خداوند او را به آسمان برد»(454).
علی (علیه السلام) می فرماید: «حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) با سه هزار فرشته یاری می شود؛ آنان بر چهره وپشت دشمنان می کوبند»(455).
در تفسیر آیه شریفه ﴿أَتی أَمْرُ الله فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ(456)؛ امر خدا فرارسید، پس درباره آن شتاب نکنید). امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «این أمر الله، امر ماست؛ یعنی خداوند برای قیام مهدی فرمان داده است که برای آن شتاب نکنیم؛ زیرا خداوند، صاحب امر ما را با سه لشکر از فرشتگان، مؤمنان ورعب پشتیبانی می کند وما به حقمان می رسیم»(457).
حضرت رضا (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) قیام کند، خداوند به فرشتگان دستور می دهد تا بر مؤمنان سلام دهند ودر مجالس آنان شرکت کنند واگر یکی از مؤمنان با حضرت کاری داشت، امام (علیه السلام) برخی از فرشتگان را مأمور می کند که آن شخص را به دوش گیرند ونزدش بیاورند وهرگاه نیازش برطرف شد، او را به جایگاه نخستینش بازگردانند.
برخی از مؤمنان بر روی ابرها حرکت می کنند وبرخی دیگر به همراه فرشتگان در آسمان پرواز می کنند وگروهی دیگر به همراه فرشتگان راه می روند وگروهی نیز بر فرشتگان سبقت می گیرند. برخی از مؤمنان را فرشتگان به عنوان قاضی قرار می دهند ومؤمن نزد خداوند باارزش تر از فرشته است؛ به گونه ای که برخی از مؤمنان را حضرت بر صد هزار فرشته به عنوان قاضی می گمارد»(458).
شاید قضاوت این مؤمنان در میان فرشتگان برای رفع اختلاف آنان در مسائل علمی وموضوعات باشد واین گونه اختلافات با عصمت فرشتگان منافاتی ندارد.
ج) فرشتگان زمین
محمد بن مسلم می گوید: از امام صادق (علیه السلام) درباره میراث علم واندازه آن پرسیدم؟ حضرت در پاسخ فرمود: «خداوند، دو شهر یکی در شرق زمین ودیگری در غرب آن دارد، در آن دو شهر گروهی سکونت دارند که نه ابلیس را می شناسند ونه از آفرینش او آگاهی دارند. هرچند مدّت یک بار با آنان دیدار می کنم. آنان درباره مسائل مورد نیاز خود وچگونگی دعا از ما می پرسند وما به آنان می آموزیم. هم چنین آنان درباره زمان ظهور حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) می پرسند. آنان عبادت وکوشش بسیاری در پرستش خداوند دارند.
آن شهر درهایی دارد که بین هریک از لنگه های آن صد فرسنگ فاصله است. آنان پرستش، تمجید، دعا وکوشش بسیاری دارند. اگر آنان را ببینید، کردار ورفتار خود را در برابر آنان کوچک می شمارید. وقتی برخی از آنان به نماز می ایستند، یک ماه در حال سجده هستند. خوراک آنان ستایش خداست ولباسشان برگ ورخسارشان از نور می درخشد. اگر با یکی از ما (امامان) روبه رو شوند، گرداگرد او را می گیرند وخاک جای پای او را برمی دارند وبه آن تبرّک می جویند. در هنگام نماز، زاری وناله ای دارند که از صدای طوفان سهمگین تر است. گروهی از آنان - از روزی که به انتظار حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) بوده اند - هرگز سلاح خود را بر زمین نگذاشته اند ووضع آنان همین گونه بوده است. آنان همواره از خدا می خواهند که صاحب الامر (علیه السلام) را به آنان بنمایاند.
هریک از آنان، هزار سال زندگانی می کند وآثار فروتنی وپرستش وتقرّب به خداوند عزّ وجل، در رخسار آنان آشکار است. وقتی نزد آنان نمی رویم، می پندارند ما از ایشان خشنود نیستیم وزمانی را که ما به دیدارشان می رویم، در نظر می گیرند ودر همان زمان به انتظار ما می نشینند وهرگز از کار خسته نمی شوند.
همان گونه که به آنان آموختیم، قرآن می خوانند وپاره ای از قرائت ها که به آنان آموخته ایم، اگر بر مردم خوانده شود، آن را نمی پذیرند. مطالبی را که از قرآن می پرسند، وقتی پاسخ می دهیم، سینه ها (وفکر واندیشه) را برای گرفتن آن چه می شنوند، باز می کنند. برای ما از خداوند، طول عمر می خواهند تا ما را از دست ندهند. آنان می دانند، آن چه را از ما می آموزند، منّتی از خداوند بر آنان است.
هنگامی که حضرت قائم قیام کند، آنان به همراه حضرت خواهند بود واز دیگر سپاهیان امام (علیه السلام) پیشی می گیرند واز خداوند می خواهند دینش را به وسیله آنان یاری نماید.
اجتماع آنان متشکل از پیر وجوان است. اگر یک جوان، پیری را ببیند، به احترام او همانند غلام می نشیند وبدون اجازه اش از جا برنمی خیزد. از راهی که خودشان بهتر می دانند، بر اندیشه های امام (علیه السلام) آگاه می شوند. اگر امام به آنان دستوری دهد، تا آخر بر آن پابرجا هستند؛ مگر این که حضرت خودش کار دیگری به آنان واگذار کند.
اگر به جنگ مردم شرق وغرب روند، همگی را در لحظه ای نابود می کنند وهرگز اسلحه بر آنان تأثیر نمی کند. شمشیرها وسلاح هایی از آهن دارند؛ امّا آلیاژش غیر از آهن است. اگر با شمشیر بر کوهی بزنند، آن را دو نیم می کنند واز جا برمی دارند. امام (علیه السلام) این سپاهیان را به جنگ هند، دیلم، کرد، روم، بربر، فارس، جابرسا وجابلقا - دو شهر در شرق وغرب - می فرستد.
بر هیچ یک از پیروان ادیان وارد نمی شوند، مگر آن که آنان را به اسلام دعوت می کنند وبه یکتاپرستی ونبوت پیامبر وولایت ما اهل بیت می خوانند. پس هرکس اجابت کرد، او را رها می کنند وهرکس نپذیرفت، او را به قتل می رسانند؛ به گونه ای که در شرق وغرب زمین کسی نمی ماند، مگر آن که ایمان می آورد»(459).
از چشم اندازی که درباره این سپاهیان آمده است، چنین فهمیده می شود که شاید آنان همان فرشتگانی باشند که در زمین برجای مانده اند ومنتظر قیام حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) هستند.
د) تابوت موسی (علیه السلام)
در کتاب غایة المرام به نقل از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) آمده است: «به هنگام ظهور حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه)، حضرت عیسی (علیه السلام) فرود می آید وکتاب ها را از انطاکیه گردآوری می کند.
خداوند برای او، از چهره ﴿إِرَمَ ذاتِ اَلْعِمادِ(460) پرده برمی دارد وکاخی را که حضرت سلیمان پیش از مرگش ساخت، آشکار می سازد. حضرت، دارائی های کاخ را گردآوری می کند وآن را بین مسلمانان تقسیم می نماید وتابوتی را - که خداوند به «ارمیا» دستور انداختن آن را در دریای طبرستان داده بود - خارج می سازد.
آن چه را که خاندان موسی وهارون به یادگار گذاشته اند، در آن تابوت موجود است ونیز الواح وعصای موسی وقبای هارون وده صاع از غذایی که بر بنی اسرائیل فرود می آمد ومرغ های بریانی که بنی اسرائیل، برای آیندگان خود ذخیره کرده اند، در آن می باشد. آن گاه به کمک آن تابوت شهرها را می گشاید؛ همان گونه که پیش از او نیز چنین کردند»(461).
ینابیع المودّه، این مطلب را با اندکی تغییر به حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) نسبت می دهد ومی گوید «حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) از غاری در سرزمین انطاکیه، کتاب هایی را بیرون می آورد وکتاب زبور داود را از دریاچه طبرستان بیرون می آورد. در آن کتاب، یادگارهای خاندان موسی وهارون موجود است وفرشتگان آن را بر دوش می کشند والواح وعصای موسی (علیه السلام) در آن است»(462).

فصل ششم: شیوه رفتار امام (علیه السلام) با دشمنان

پس از قرن ها انتظار وتحمّل رنج، سرانجام روزگار ستم وتاریکی ها به سر آمده، پرتو خورشید سعادت، نمایان می گردد وشخصیت بزرگی که با یاری الهی، بنای زدودن آثار ستم وجور را دارد، ظهور می کند. آن حضرت، دست به اصلاحات گسترده ودگرگونی های بنیادی در دو بعد معنوی ومادی می زند وجامعه بشری را چنان سامان می بخشد که خشنودی خداوند را در پی داشته باشد.
در این میان، اگر اشخاص، احزاب وگروه هایی بخواهند با ایجاد مشکلات، مانع این قیام عظیم شوند یا با اخلالگری حرکت قیام او را کند نمایند، دشمنان سرسخت بشریت ودین الهی محسوب می شوند وکیفر آنان جز نابودی به دست قدرتمند حضرت مهدی نخواهد بود.
افراد اخلالگر در انقلاب امام، کسانی هستند که دستشان به خون بشریت آلوده است یا انسان های بی تفاوتی هستند که در برابر جنایات تجاوزگران، سکوت پیشه کرده، ولی در برابر حضرت، پرچم مخالفت برمی دارند ویا کج فهمانی هستند که درک خود را بر سخن حضرت برتری می دهند. طبیعی است که باید آنان با قاطعیت تمام سرکوب شوند تا جامعه بشری برای همیشه از شرّ آنان مصون بماند. ازاین رو، روش وسیاست حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) با آنان بسیار قاطعانه وبدون اغماض است.
در این فصل به بررسی دو مطلب اساسی که از روایات فهمیده می شود، می پردازیم:
الف) قاطعیت امام (علیه السلام) در رویارویی با دشمنان
آن چه در این قسمت موردنظر است، این که حضرت در برخورد با دشمنان، از یک نوع مجازات استفاده نمی کند؛ بلکه برخی از آنان را در جنگ نابود می سازد وحتی فراریان وزخمیان آنان را نیز تعقیب می کند. گروهی را اعدام نموده، خانه های شان را ویران می کند وگروهی را تبعید می نماید ودست برخی را قطع می کند.
١. جنگ وکشتار
زراره از امام صادق (علیه السلام) پرسید: آیا روش وسیاست حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) همانند روش پیامبر (صلّی الله علیه وآله) خواهد بود؟ امام (علیه السلام) فرمود: «هرگز، هرگز؛ ای زراره! او سیاست پیامبر (صلّی الله علیه وآله) (در برخورد با دشمنان) را در پیش نمی گیرد. پیامبر (صلّی الله علیه وآله) با ملایمت ونرمی ومهربانی رفتار می کرد تا دل ها را به دست آورد ومردم با آن حضرت الفت گیرند؛ ولی حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه)، سیاست قتل را در پیش می گیرد وطبق دستوری که دارد، رفتار می کند وتوبه کسی را نمی پذیرد. پس وای بر کسی که با او مخالفت کند»(463).
حسن بن هارون می گوید: در محضر امام صادق (علیه السلام) بودم. معلّی بن خنیس از حضرت پرسید: آیا هنگامی که حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) ظهور کند، برخلاف روش امیر مؤمنان (علیه السلام) در برخورد با مخالفان رفتار می کند؟ امام (علیه السلام) فرمود: «آری؛ علی (علیه السلام) ملایمت ونرمش را در پیش گرفت؛ چون می دانست پس از او دشمنان بر یاران وشیعیانش چیرگی پیدا می کنند؛ ولی سیاست حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) قهر وغلبه وبه اسارت گرفتن آنان است؛ زیرا می داند که پس از او کسی بر شیعیان تسلّط نخواهد یافت»(464).
حضرت رضا (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که قائم ما ظهور کند، جز خون ریختن (وکشتن دشمنان) وعرق کردن(465) (در اثر جنگ وتلاش زیاد) وخوابیدن بر زین اسب ها (به سبب پیکارهای فراوان) نخواهد بود»(466).
مفضل می گوید: امام صادق (علیه السلام) یادی از حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) به میان آورد. من عرض کردم: امیدوارم که برنامه وحکومت حضرت به آسانی برقرار شود.
حضرت فرمود: «خیر؛ چنان نمی شود مگر آن که سختی های بسیاری را ببینید»(467).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «علی (علیه السلام) فرمود: برای من روا بود که فراریان را به قتل برسانم وزخمیان را بکشم؛ ولی دست به این کار نزدم؛ برای این که اگر شیعیان قیام کردند، زخمیانشان را به قتل نرسانند؛ ولی برای حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) جایز ورواست وزمینه وجود دارد که فراریان را به قتل برساند وزخمیان را نابود گرداند»(468).
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «اگر مردم می دانستند که حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) چه برنامه ای دارد وچه کارهایی انجام می دهد، اکثر آنان آرزو می کردند که هرگز آن حضرت را نبینند؛ زیرا حضرت کشتار زیادی می کند وبه یقین اوّلین کشتار را در قبیله قریش خواهد داشت.
پس از قریش نخواهد گرفت جز شمشیر وبه آنان نخواهد داد مگر شمشیر.
حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) کار را به جایی می رساند که بسیاری از مردم می گویند. این شخص از آل محمد (صلّی الله علیه وآله) نیست واگر از اهل بیت پیامبر (صلّی الله علیه وآله) بود، رحم می کرد»(469).
نیز آن حضرت می فرماید: «حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) با برنامه ای نو، سنّتی جدید وقضاوتی تازه قیام می کند. بر عرب ها روزگار بسیار سختی خواهد بود وشایسته شأن وموقعیت او جز کشتن دشمنان نیست»(470).
٢. اعدام وتبعید
عبد الله مغیره می گوید: امام صادق (علیه السلام) فرمود: «هنگامی که قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله) ظهور کند، پانصد نفر از قریش را ایستاده اعدام می کند. سپس پانصد نفر دیگر را به همین گونه اعدام می نماید واین کار شش بار تکرار می شود». عبد الله می پرسد: آیا تعدادشان به این اندازه می رسد؟ حضرت فرمود: «آری؛ خودشان ودوستانشان»(471).
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) قیام کند، بر یک یک ناصبیان، ایمان را عرضه می کند، اگر به حقیقت، آن را بپذیرند، آنان را رها می سازد وگرنه هرکس که ایمان را نپذیرفت، گردنش را می زند یا از او جزیه می گیرد - چنان که امروز از اهل ذمّه می گیرند - واو را به روستاها وآبادی های دور تبعید می کند»(472).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که قائم ما ظهور کند، دشمنان ما را از چهره های شان تشخیص می دهد. آن گاه آنان را از سر وپاهای شان می گیرد وبا شمشیر به آنان می زند (وآنان را نابود می کند)»(473).
٣. قطع دست
هروی می گوید: از امام رضا (علیه السلام) پرسیدم: حضرت قائم پیش از هر کاری به چه چیز خواهد پرداخت؟ حضرت فرمود: «در آغاز به سراغ بنی شیبه می رود ودست های آنان را قطع می کند؛ چون آنان دزدان خانه خدایند»(474).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که قائم ما قیام کند، بنی شیبه را دستگیر کرده، دست های شان را قطع می کند وآنان را در میان مردم می گرداند واعلام می کند که اینان دزدان خانه خدا هستند»(475).
نیز می فرماید: «نخستین رویارویی، برخورد حضرت با بنی شیبه است. دست های آنان را قطع می کند وبر کعبه می آویزد واز سوی حضرت اعلام می شود که اینان دزدان خانه خدایند»(476).
شیبه، در فتح مکه مسلمان گشت وپیامبر (صلّی الله علیه وآله) او را کلیددار خانه کعبه کرد وطایفه بنی شیبه تا مدّت ها کلیددار وپرده دار خانه خدا بودند(477).
مرحوم مامقانی می گوید: بنی شیبه از دزدان خانه خدایند وإن شاء الله دست های شان به این جرم، قطع می شود وبر دیوار کعبه آویزان می گردد(478).
البته روایات شیوه برخورد حضرت با مخالفان را به تفصیل در سلسله درس هایمان در مرکز تخصصی مهدویت مطرح کردیم ومورد تحقیق وبحث قرار دادیم وتوسط یکی از دانش پژوهان تقریر ودر مجله تخصصی انتظار(479) به چاپ رسیده است.
ب) برخورد با گروه های مختلف
هنگامی که حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) قیام می کند، با گروه ها ودسته های گوناگونی برخورد خواهد کرد. برخی از آنان قوم ونژاد خاصی هستند، گروهی پیرو ادیان دیگری غیر از اسلامند وگروهی هرچند به ظاهر مسلمانند، ولی منافقانه رفتار می کنند ویا از مقدس نماهای کج فهمی هستند که با حضرت مخالفت می نمایند ویا پیرو فرقه های باطل می باشند. امام (علیه السلام) با هریک ستیز خاصی دارد که با نقل روایاتی آن را بازگو می کنیم:
١. قوم عرب
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «آن گاه که قائم ما قیام کند، بین او وعرب وقریش راهی جز شمشیر (وجنگ نظامی) نخواهد بود»(480).
نیز آن حضرت درحالی که با دست به گلوی خود اشاره می کرد، فرمود: «میان ما وعرب راهی جز بریدن سرها نمانده است»(481). شاید مراد، زمامداران وفرمانروایان خودسر آنان است ویا مراد پیروان مذهب دیگر اسلامی باشد.
امام صادق (علیه السلام) در زمینه ستیز با قریش می فرماید: «هنگامی که حضرت قیام کند... قریش را هدف قرار می دهد. از آنان نمی ستاند جز شمشیر وبه آنان نمی دهد جز شمشیر»(482).
شاید مراد از «از قریش نمی گیرد مگر شمشیر» این باشد که قریش از حضرت فرمانبرداری نمی کنند ودر اخلالگری وایجاد مشکلات می کوشند وبه طور مستقیم وغیر مستقیم سبب پیکار وجنگ با حضرت می شوند وحضرت نیز جز اسلحه، روش دیگری را مناسب نمی بیند. چنانچه در روایتی آمده: پس از آن که اهل مکه با امام بیعت کردند حضرت نماینده ای از طرف خود منصوب می کند. وبه طرف مدینه روانه می شود؛ ولی در راه اطلاع می یابد که آن نماینده را به قتل رسانده اند، لذا دوباره به مکه بازمی گردد وفقط جنگجویان را به قتل می رساند(483).
در حدیث دیگری حضرت پیامی به مکه توسط نماینده خود می فرستد. چون آن نماینده پیام را می خواند بر او حمله ور می شود واو را در بین رکن ومقام ذبح می کنند.
در این جا حضرت به یاران خود می فرماید من به شما گفتم: اهل مکه ما را نمی خواهند(484).
٢. اهل کتاب
عبد الله بن بکیر از امام کاظم (علیه السلام) درباره تفسیر آیه ﴿ولَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی اَلسَّماواتِ واَلْأَرْضِ طَوْعاً وکرْهاً(485)؛ هر آن که در آسمان وزمین است چه از روی اختیار یا اجبار مطیع فرمان خداست) سؤال کرد.
امام فرمود: «این آیه درباره قائم (عجّل الله تعالی فرجه) فرود آمده است؛ هنگامی که علیه یهود، نصارا، صابئیان، مادی گرایان وبرگشتگان از اسلام وکافران در شرق وغرب کره زمین قیام می کند واسلام را به آنان پیشنهاد می نماید. هرکس از روی میل پذیرفت، دستور می دهد که نماز بخواند وزکات بدهد وبرطبق آن چه فرد مسلمان مأمور به انجام آن است، رفتار نماید وهرکس مسلمان نشود، گردنش را می زند تا آن که در شرق وغرب جهان، یک کافر برجای نماند».
عبد الله بن بکیر پرسید: قربانت گردم، در روی زمین مردم بسیاری هستند؛ چگونه حضرت می تواند همه آنان را مسلمان کند یا گردن بزند؟
امام کاظم (علیه السلام) فرمود: «وقتی خداوند چیزی را اراده کند، چیز اندک را بسیار وبسیار اندک می گرداند»(486).
شهر بن حوشب می گوید: حجاج به من گفت: ای شهر! در قرآن آیه ای است که مرا خسته کرده است (ومعنای آن را نمی فهمم). گفتم: کدام آیه؟ گفت: آن جا که خداوند می فرماید: ﴿وإِنْ مِنْ أَهْلِ اَلْکتابِ إِلاّ لَیؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ(487)؛ هیچ یک از اهل کتاب نیست مگر آن که قبل از مرگش ایمان می آورد) ومکرر اتفاق افتاده است که فردی نصرانی یا یهودی را پیش من می آورند وگردنش را می زنم وآن گاه به لب هایش خیره می شوم، ولی حرکتی نمی کند تا این که نفس او قطع می شود.
شهر بن حوشب می گوید: به او گفتم: معنای آیه، این نیست که تو پنداشتی؛ بلکه مراد این است که وقتی پیش از قیامت، عیسی بن مریم از آسمان فرود آید وبه حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) اقتدا کند، در آن هنگام هیچ یهودی ونصرانی نمی ماند، مگر آن که پیش از مرگ به او ایمان می آورد.
حجاج پرسید: این تفسیر را از کجا فراگرفته ای وچه کسی آن را به تو آموخته است؟ گفتم: این تفسیر را امام باقر (علیه السلام) فرمود. حجاج گفت: از چشمه ای زلال به دست آورده ای(488).
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «قیامت برپا نمی شود، مگر آن که با یهود بجنگید. آن گاه یهودیان (شکست خورده) می گریزند وپشت سنگ ها پنهان می شوند؛ ولی سنگ فریاد می زند: ای مسلمان! ای بنده خدا! این یهودی پشت من پنهان شده است»(489).
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «... یهودیانی که با دجّال هستند، می گریزند وپنهان می شوند؛ ولی درختان وسنگ ها فریاد برمی آورند: ای روح الله! این یهودی است.
حضرت نیز آنان را می کشد وکسی را برجای نمی گذارد»(490).
البته از روایات دیگری فهمیده می شود که ستیز ورویارویی حضرت با اهل کتاب همیشه یکسان نبوده، بلکه در مواردی با دریافت جزیه به آنان اجازه می دهد به دین خودشان برجای بمانند وبا گروهی به بحث ومناظره بپردازد وآنان را با این روش به اسلام دعوت می کند وممکن است بگوییم در آغاز قیام با آنان به بحث می پردازد وبا کسانی که حق را پنهان سازند، می جنگد.
ابو بصیر می گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) تا پایان زندگانی در مسجد سهله (کوفه) خواهد ماند؟ فرمود: «آری». پرسیدم: اهل ذمّه، در نظرش چگونه خواهند بود؟ فرمود: «با آنان از راه مسالمت آمیز وارد می شود؛ هم چنان که پیامبر (صلّی الله علیه وآله) رفتار می کرد. آنان در حال خواری جزیه می پردازند»(491).
ابن اثیر می گوید: در آن روزگار هیچ اهل ذمّه ای نمی ماند که جزیه بپردازد(492).
ابن شوذب می گوید: بدین علّت به حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) مهدی می گویند که به سوی یکی از کوه های شام هدایت می شود ودر آن جا اسفار تورات را خارج می سازد وبا آن با یهودیان به بحث ومناظره می پردازد وگروهی از آنان به دست حضرت اسلام می آورند»(493).
٣. فرقه های باطل ومنحرف
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «وای به حال مرجئه(494)! فردا هنگامی که قائم ما قیام کند. به چه کسی پناه خواهند برد؟» راوی گفت: می گویند، در آن هنگام که ما وشما در برابر عدالت یکسان خواهیم بود؟ فرمود: «هریک از آنان توبه کند، خدا از او می گذرد واگر در درون خود نفاق ودورویی داشته باشد، خداوند جز او کسی را تبعید وآواره نمی کند واگر چیزی از آن نفاق را آشکار سازد، خداوند خونش را خواهد ریخت». سپس فرمود:
«سوگند به آن که جانم در دست اوست، هم چنان که قصاب، گوسفندش را سر می برد، آنان را خواهد کشت وبا دست به گردن مبارکش اشاره کرد».
راوی گفت: می گویند که اگر حضرت ظهور کند، همه کارها وفعّالیت ها به نفع حضرت خواهد بود وایشان خونی نمی ریزد. امام (علیه السلام) فرمود: «خیر؛ به خدا سوگند (این چنین نخواهد شد) تا این که ما وشما خون آنان را بریزیم وعرق را از خویش پاک کنیم» وبا دست مبارک به پیشانی اشاره کرد(495).
امیر مؤمنان (علیه السلام) پس از شکست خوارج به هنگام گذشتن از کشتگان آنان فرمود:
«آن کس شما را به کشتن داد که شما را فریفت».
پرسیده شد: او کیست؟ فرمود: «شیطان ونفس های پلید» اصحاب گفتند: خداوند، ریشه آنان را تا پایان دنیا قطع کرد.
حضرت پاسخ داد: «خیر؛ سوگند به آن که جانم در دست اوست، آنان در صلب های مردان ورحم زنان خواهند بود وپی درپی خروج خواهند کرد تا آن که به سرکردگی شخصی به نام اشمط بین رودهای دجله وفرات خروج کنند. در آن روزگار مردی از اهل بیت ما به جنگ او می رود واو را به هلاکت می رساند واز آن پس هیچ قیامی از خوارج تا روز قیامت نخواهد بود»(496).
نیز آن حضرت درباره فرقه بتریه(497) می فرماید: «هنگامی که حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) قیام کند، به سوی کوفه رهسپار می شود. در آن جا تعداد ده هزار نفر - که آنان را بتریه می نامند، درحالی که سلاح بر دوش گرفته اند - جلو حضرت را می گیرند ومی گویند: از همان جا که آمده ای، بازگرد؛ زیرا ما به فرزندان فاطمه نیازی نداریم. حضرت شمشیر می کشد وهمگی را از دم تیغ می گذراند»(498).
۴. مقدس نماها
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «... حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به سوی کوفه رهسپار می شود. در آن جا شانزده هزار نفر از بتریه مجهز به سلاح در برابر حضرت می ایستند؛ آنان قاریان قرآن ودانشمندان دینی هستند که پیشانی های آنان از عبادت زیاد پینه بسته، چهره های شان در اثر شب زنده داری زرد شده است ونفاق سراپای شان را پوشانده است. آنان یک صدا فریاد برمی آورند: ای فرزند فاطمه! از همان راه که آمده ای بازگرد، زیرا به تو نیازی نداریم.
حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) در پشت شهر نجف، از ظهر روز دوشنه تا شامگاه بر آنان شمشیر می کشد وهمه را از دم تیغ می گذراند. در این نبرد از یاران حضرت حتی یک نفر زخمی نمی شود»(499).
ابو حمزه ثمالی می گوید: امام باقر (علیه السلام) می فرمود: «مشکلاتی که صاحب این امر، هنگام ظهور، از مردم می بیند، به اندازه مشکلات پیامبر (صلّی الله علیه وآله) یا بیش تر از آن است»(500).
فضیل می گوید، امام صادق (علیه السلام) فرمود: «هنگامی که قائم ما قیام کند، بیش از آن چه پیامبر (صلّی الله علیه وآله) از جاهلان دوران جاهلیت ناراحتی دید، از جاهلان رنج وناراحتی خواهد دید».
پرسیدم: چگونه وچرا؟ فرمود: «پیامبر (صلّی الله علیه وآله) در روزگاری مبعوث شد که مردم سنگ وچوب وبت های تراشیده شده را می پرستیدند، ولی قائم ما در روزگاری قیام می کند که با قرآن علیه حضرت احتجاج می کنند وآیات را علیه آن حضرت تأویل می نمایند»(501).
نیز آن حضرت می فرماید: «حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) آن قدر از انسان ها می کشد تا ساق پا را خون فرا می گیرد. شخصی از فرزندان پدرش به حضرت اعتراض شدید می کند ومی گوید: مردم را از خود دور می کنی؛ هم چنان که گوسفندان را رم می دهند! آیا این روش، طبق دستور رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) است؟
یکی از یاران حضرت از جای برمی خیزد ومی گوید: سکوت می کنی یا گردنت را بزنم!؟ حضرت عهد وپیمانی را که از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) همراه دارد، بیرون می آورد وارائه می کند»(502).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) قیام کند، گروهی از دین وولایت خارج می شوند؛ در صورتی که پنداشته می شد که آنان از پیروان حضرت می باشند. نیز افرادی ولایت حضرت را می پذیرند؛ در صورتی که مانند آفتاب پرستان وماه پرستان بودند»(503).
۵. ناصبی ها
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) قیام کند، همه ناصبیان ودشمنان اهل بیت را بر آن حضرت عرضه می کنند. اگر به اسلام - که همان ولایت اهل بیت است - اقرار کردند، آنان را رها می کند وگرنه به قتل می رسند، یا آنان را به پرداخت جزیه - هم چنان که اهل ذمّه می پردازند - ملزم می کند».
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) قیام کند، بر یک یک ناصبیان ایمان را عرضه می کند؛ اگر پذیرفتند، آنان را رها می سازد وگرنه گردنشان را می زند، یا از آنان جزیه می گیرد. چنان که امروز از اهل ذمّه جزیه می گیرند وآنان را از شهرها به روستاها (وکشتزارها) تبعید می کنند»(504).
مرحوم مجلسی می گوید: شاید این حکم مربوط به آغاز قیام باشد؛ زیرا ظاهر روایات این است که از آنان جز ایمان پذیرفته نمی شود واگر نپذیرند، کشته می شوند(505).
ابو بصیر می گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: رفتار امام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) با ناصبی ها وکسانی که با شما دشمنی دارند، چگونه خواهد بود؟ فرمود: «ای ابا محمد! در دولت وحکومت ما، مخالفان بهره ای نخواهند داشت. خداوند برای ما خون های شان را در آن هنگام حلال خواهد کرد؛ ولی امروز خونشان بر ما وشما حرام است. پس کسی تو را فریب ندهد وبدان روزگاری که قائم ما قیام کرد، حضرت برای خدا ورسولش وبرای ما انتقام خواهد گرفت»(506).
۶. منافقان
در تفسیر آیه ﴿لَوْ تَزَیلُوا لَعَذَّبْنَا اَلَّذِینَ کفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً(507)؛ اگر شما عناصر کفر وایمان از یک دیگر جدا می گشتید، همانا آنان که کافرند را به عذاب دردناک معذّب می ساختیم، امام صادق (علیه السلام) فرمود: «خداوند، در صلب کافران ومنافقان، امانت هایی از مؤمنان دارد. حضرت قائم ما ظهور نمی کند، مگر آن که آن امانت ها را خداوند از صلب آنان بیرون آورد (وآن مؤمنان متولد شوند). پس از آن، حضرت کافران ومنافقان را به قتل می رساند»(508).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) قیام کند، نیازی ندارد که از شما درخواست یاری کند ونسبت به بسیاری از شما منافقان، حدّ خدا را جاری می کند»(509).
امام حسین (علیه السلام) به فرزندش امام سجاد (علیه السلام) می فرماید: «سوگند به خدا که خون من از جوشش بازنمی ایستد تا این که خداوند، مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) را برانگیزد. آن حضرت به انتقام خون من از منافقان فاسق وکافر، هفتاد هزار نفر را می کشد»(510).
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «چون حضرت قائم قیام کند... به کوفه می آید ودر آن جا همه منافقان را (که به امامت حضرت عقیده ندارند) به قتل می رساند وکاخ های آنان را ویران می کند وبا جنگجویان آنان می جنگد وآن قدر از آنان می کشد تا خداوند خشنود گردد»(511).
٧. شیطان
وهب بن جمیع می گوید: از حضرت صادق (علیه السلام) پرسیدم: این که خداوند به شیطان فرمود: ﴿فَإِنَّک مِنَ اَلْمُنْظَرِینَ* إِلی یوْمِ اَلْوَقْتِ اَلْمَعْلُومِ(512)؛ (خداوند فرمود): آری، به تو  (شیطان) مهلت داده خواهد شد تا به وقت معین وروز معلوم)، این وقت معلوم چه زمانی خواهد بود؟ فرمود: «آیا پنداشته ای این روز، روز قیامت است؟ خداوند تا روز قیام قائم ما، به شیطان مهلت داده است. وقتی خداوند او را مبعوث می کند (واجازه قیام می دهد)، حضرت به مسجد کوفه می رود. در آن هنگام شیطان درحالی که با زانوان خود راه می رود، به آن جا می آید ومی گوید: ای وای بر من از امروز!
حضرت مهدی پیشانی او را می گیرد وگردنش را می زند وآن هنگام، روز وقت معلوم است که مهلت شیطان به پایان می رسد». [عن وهب بن جمیع، قال: سألت أبا عبد الله (علیه السلام) عن قول إبلیس رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلی یوْمِ یبْعَثُونَ* قالَ فَإِنَّک مِنَ اَلْمُنْظَرِینَ* إِلی یوْمِ اَلْوَقْتِ اَلْمَعْلُومِ. قال له وهب: - جعلت فداک - أی یوم هو؟ قال: «یا وهب أتحسب أنّه یوم یبعث الله فیه الناس؟ إنّ الله أنظره إلی یوم یبعث فیه قائمنا، فإذا بعث الله قائمنا کان فی مسجد الکوفة، وجاء إبلیس حتی یجثو بین یدیه علی رکبتیه فیقول: یا ویله من هذا الیوم، فیأخذ بناصیته فیضرب عنقه، فذلک الیوم هو الوقت المعلوم». عیاشی، تفسیر، ج ٢، ص ٢۴٣؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵۵١؛ تفسیر صافی، ج ١، ص ٩٠۶؛ تفسیر برهان، ج ٢، ص ٣۴٣؛ بحار الأنوار، ج ۶٠، ص ٢۵۴. علاّمه سید محمد حسین طباطبائی، روایت دیگری را به همین مضمون از تفسیر قمی آورده، در دنباله آن می فرماید: روایات وارد شده از اهل بیت (علیهم السلام) در تفسیر اکثر آیات قیامت که گاهی آیات را به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) وگاهی به رجعت وگاهی به قیامت تفسیر می کند، شاید بدین لحاظ است که این سه روز در ظاهر شدن حقایق شریکند؛ هرچند از حیث شدت وضعف باهم اختلاف دارند؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج ١٢، ص ١٨۴؛ الرجعة فی احادیث الفریقین. البته این مضمون را از استادم، وحید خراسانی نیز شنیدم].

فصل هفتم: احیای سنّت محمدی (صلّی الله علیه وآله)

در زمینه احکام جدید وقضاوت های حضرت مهدی واصلاحاتی که حضرت انجام می دهد، روایات بسیاری وجود دارد؛ احکامی که در نظر اوّل با متون فقهی موجود وگاهی با ظواهر روایات وسنّت سازگاری ندارد. قانون ارث برادر در عالم ذر، کشتن شرابخوار، کشتن فرد بی نماز، اعدام دروغگو، تحریم سود گرفتن از مؤمن در معاملات، نابودی مناره های مساجد وبرداشتن سقف مساجد از آن جمله است. روش هایی که حضرت در کارها وامور اتخاذ می کند - که در فصل قبل گذشت - نیز از این گونه است.
در روایات از این تغییرات با عباراتی مانند قضای جدید، سنّت جدید، دعای جدید وکتاب جدید نام برده شده است که ما آن را جز زنده کردن سنّت محمدی نمی دانیم؛ ولی دگرگونی ها به اندازه ای چشمگیر است که وقتی مردم با آن روبه رو می شوند، با تعبیر «او دین جدیدی آورده است» یاد می کنند.
در صورتی که صدور این روایات از معصومین ثابت شود، توجّه به چند نکته دراین باره ضروری است:
١. برخی از احکام الهی هرچند از سوی خداوند پایه ریزی شده است، ولی شرایط اعلام واجرای آن در زمان ظهور حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) فراهم می شود واوست که آن احکام را اعلام واجرا می کند(513).
٢. با گذشت زمان به وسیله زورمندان وتحریف گران، دگرگونی ها وتحریفاتی در احکام الهی پدید آمده است وحضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) پس از ظهور آنها را تصحیح وتعدیل می کند.
در کتاب القول المختصر آمده است: بدعتی را برجای نمی گذارد وسنّتی نمی ماند مگر آن که آن را احیا می کند(514).
٣. چون فقها در استنباط حکم شرعی، از یک سلسله قواعد واصول بهره می جویند، گاهی حکمی را که استنباط کرده اند با حکم واقع مطابقت ندارد؛ هرچند نتیجه آن استنباط برای مجتهد ومقلّدینش حجّت شرعی است؛ ولی در حکومت امام زمان (علیه السلام)، حضرت، احکام واقعی را بیان می فرماید.
۴. برخی از احکام شرعی در شرایطی خاص واضطراری وبرای تقیه به صورت غیر واقعی اعلام شده است که در روزگار حضرت، تقیه برداشته می شود وحکم واقعی بیان می گردد.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که قائم ما قیام کند، تقیه از بین می رود وحضرت، شمشیر را از نیام بیرون می کشد واز مردم جز شمشیر نمی گیرد وبه آنان جز شمشیر نمی دهد»(515).
درباره موارد بالا به گفتن چند روایت بسنده می کنیم:
امام صادق (علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی می فرماید: «بر شما (مسلمانان) است که تسلیم (امر ما) باشید وامور را به ما باز گردانید وبه انتظار حکومت ما وشما باشید ومنتظر فرج وگشایش ما وشما بمانید. هنگامی که قائم ما ظهور کند وسخنگوی ما به سخن آید وتعلیم قرآن ودستورات دین واحکام را از نو به شما بیاموزد - به همان شکلی که بر محمد (صلّی الله علیه وآله) نازل شده است - ، دانشمندان شما این رفتار حضرت را، انکار کرده، مورد اعتراض قرار می دهند وبر دین خدا وراه او استوار وپابرجا نمی شوید، مگر در سایه شمشیر؛ شمشیری که بالای سر شما باشد.
خداوند، سنّت امّت های پیشین را بر این مردم قرار داده؛ ولی آنان، سنّت ها را تغییر داده، ودین را تحریف کردند. هیچ حکم رایجی در بین مردم نیست، مگر این که از شکل وحی شده اش تحریف گشته است. خدا تو را رحمت کند. به هرچه فراخوانده می شوی، بپذیر تا آن کس که دین را تجدید می کند، فرارسد»(516).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که حضرت قائم ظهور کند، مردم را از نو به اسلام دعوت می کند وآنان را به سوی (اسلام) هدایت می نماید، درحالی که اسلام کهنه ونابود شده، مردم از آن گمراه گشته اند»(517).
از این روایت فهمیده می شود که امام دین جدیدی را به جهان عرضه نمی کند؛ بلکه چون مردم از اسلام واقعی منحرف شده اند، حضرت دوباره به آن دین دعوت می کند؛ چنان که پیامبر (صلّی الله علیه وآله) به آن دعوت کرد.
امام صادق (علیه السلام) به برید فرمود: «ای برید! به خدا سوگند، هیچ حریمی برای خداوند نماند، مگر این که آن را دریدند وهرگز به کتاب خدا وسنّت پیامبرش در این جهان عمل نشد واز روزی که امیر مؤمنان رحلت کرد، هرگز حدّ خداوند در بین مردم جاری نگشت». آن گاه فرمود: «به خدا سوگند روزها وشب ها به پایان نمی رسد، مگر آن که خداوند مردگان را زنده وزندگان را بمیراند وحق را به صاحبش بازگرداند وآیین خود را - که برای خود وپیامبرش پسندیده است - برپا دارد. بر شما بشارت باد، بشارت باد شما را. به خدا سوگند که حق فقط وفقط در دست شماست»(518).
این روایت نشان می دهد که دگرگونی ها برای غیر شیعه بیش تر چشمگیر است؛ هرچند برخی از موارد برای آنان نیز تازگی دارد.
در این فصل، دگرگونی ها واصلاحات در روزگار امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) را در سه قسمت:
احکام جدید، اصلاحات وتجدید بناها وقضاوت های تازه بیان می کنیم:
الف) احکام جدید
١. اعدام زناکار ومنع کننده از زکات
ابان بن تغلب می گوید: امام صادق (علیه السلام) به من فرمود: «در اسلام به حکم خدا دو خون حلال است، ولی کسی به آن حکم نمی کند تا این که خداوند، قائم اهل بیت (علیهم السلام) را بفرستد.
او به حکم خدا حکم خواهد کرد وبینه وشاهدی نمی طلبد. حضرت زناکار محصن را (مرد زن دار وزن شوهردار) را سنگسار می کند وکسی که زکات نمی دهد گردنش را می زند»(519).
امام صادق (علیه السلام) وامام کاظم (علیه السلام) می فرمایند: «هنگامی که حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) قیام کند، در سه مورد چنان حکم می کند که کسی پیش از او آن گونه حکم نکرده است. آن حضرت پیرمرد زناکار را اعدام می کند وکسی را که مانع زکات می شود، به قتل می رساند وارث برادر را به برادر مقامی (که در عالم ذر باهم برادر بودند) می دهد»(520).
علاّمه حلّی درباره حکم اعدام منع کننده زکات می فرماید: در همه عصرها، مسلمانان بر وجوب زکات اتفاق نظر داشته اند وزکات را یکی از پایه های پنج گانه اسلام می دانند.
در نتیجه کسی که واجب بودنش را نپذیرد ومسلمان فطری باشد وبین مسلمانان بزرگ شده باشد، او را بدون توبه دادن اعدام می کنند واگر این فرد، مسلمان ملی باشد تا سه بار پس از ارتداد، توبه اش می دهند وپس از آن اعدام می شود، این احکام در صورتی است که فرد علم وآگاهی به وجوب آن داشته باشد؛ ولی اگر وجوب آن را نداند، حکم به کفرش نمی شود»(521).
مجلسی اوّل، در شرح این روایت، ضمن بیان وجوهی می فرماید: شاید مراد این باشد که حضرت در این دو مورد برطبق علم خود حکم وقضاوت می کند ونیازی به شاهد نخواهد داشت؛ چنان که این روش در دیگر قضاوت های حضرت نیز می باشد ولی راز اختصاص دادن به این دو مورد به لحاظ اهمیت آن است(522).
٢. قانون ارث
امام کاظم (علیه السلام) می فرماید: «خداوند، ارواح را دو هزار سال پیش از بدن ها آفرید. هریک از آنها که با دیگری در آسمان ها آشنا شد، در زمین نیز باهم آشنا خواهند بود وهرکدام که از دیگری بیگانه بوده است، در زمین نیز چنان خواهد بود. هنگامی که حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) قیام کند، به برادر دینی ارث می دهد وارث برادر نسبی را قطع می کند واین است معنای قول خداوند در سوره مؤمنون: ﴿فَإِذا نُفِخَ فِی اَلصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَینَهُمْ یوْمَئِذٍ ولا یتَساءَلُونَ(523)؛ پس هنگامی که در شیپور صور دمیده شود، هیچ نسبی بین آنان نخواهد بود وهرگز از علّت آن جویا نخواهند شد(524).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «خداوند دو هزار سال پیش از آن که پیکرها را بیافریند، بین ارواح برادری برقرار کرد. هنگامی که قائم ما اهل بیت قیام کند، برادرانی که بینشان برادری برقرار شده است، از یک دیگر ارث می برند وبرادران نسبی که از یک پدر ومادر هستند از یک دیگر ارث نمی برند»(525).
٣. کشتن دروغگویان
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که قائم ما ظهور کند، نخست به سراغ دروغگویان شیعه می رود وآنان را به قتل می رساند»(526).
احتمال دارد که مراد از این افراد، منافقان یا مدّعیان مهدویت وبدعت گذاران در دین باشد که سبب انحراف مردم شدند.
۴. پایان حکم جزیه
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید: «خداوند، دنیا را به پایان نمی رساند، مگر آن که حضرت قائم از ما قیام کند ودشمنان ما را نابود سازد ودیگر جزیه را نپذیرد وصلیب وبت ها را بشکند ودوران جنگ وخونریزی به پایان رسد ومردم را برای دریافت مال وثروت فراخواند واموال را در بین آنان یکسان تقسیم کند ودر میان مردم به عدالت رفتار نماید»(527).
پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله) درباره شکستن صلیب ها وکشتن خوک ها - که به معنای پایان یافتن دوران مسیحیت وحکم جزیه است - می فرماید: «حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به عنوان فرمانروایی دادگر ظهور می کند وصلیب ها را می شکند وخوک ها را می کشد ودستور می دهد، کارگزارانش مال وثروت را برداشته، در شهرها بگردند تا هرکس نیازمند است، از آن بردارد؛ ولی کسی پیدا نمی شود که اظهار نیازمندی کند»(528).
شاید این حدیث کنایه از پایان دوران مسیحیت واهل کتاب باشد.
۵. انتقام از بازماندگان قاتلان امام حسین (علیه السلام)
هروی می گوید: به حضرت رضا (علیه السلام) عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! نظرتان درباره این سخن امام صادق (علیه السلام) که می فرماید: «هرگاه قائم ما قیام کند، بازماندگان از قاتلان امام حسین (علیه السلام) به کیفر کردار پدرانشان کشته می شوند» چیست؟ حضرت رضا فرمود:
«این سخن صحیح است».
گفتم: پس این آیه قرآن ﴿ولا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری(529)؛ گناه کسی را به پای کسی نمی نویسند، چه معنایی دارد؟
فرمود: «آن چه خداوند می فرماید: صحیح است؛ ولی بازماندگان قاتلان امام حسین (علیه السلام)، به کردار پدرانشان خرسند هستند وبه آن افتخار می کنند وهرکس از چیزی خشنود باشد، مانند آن است که آن کار را انجام داده باشد. اگر مردی در مشرق کشته شود ومرد دیگری در مغرب به کشته شدن او خشنود باشد، نزد خداوند شریک گناه قاتل است.
وحضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) که فرزندان قاتلان امام حسین (علیه السلام) را هنگام ظهورش نابود می سازد؛ برای این است که آنان از کردار پدرانشان خشنود هستند».
گفتم: قائم شما از چه طایفه ای شروع می شود؟ فرمود: «از بنی شیبه شروع می کند ودست های آنان را قطع می نماید؛ زیرا آنان دزدان خانه خدا در مکه معظمه هستند»(530).
۶. حکم رهن ووثیقه
علی می گوید: پدرم، سالم از امام صادق (علیه السلام) درباره حدیث «کسی که به رهن وسپردن وثیقه، از برادر مؤمن خود مطمئن تر باشد من از او بیزارم»؛ سؤال کردم.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «این مطلب در دوران قائم ما اهل بیت است»(531).
٧. سود تجارت
سالم می گوید: به امام صادق (علیه السلام) گفتم: روایتی نقل شده است که سود وبهره گرفتن از مؤمن برای برادر مؤمنش حرام ورباست؟ حضرت فرمود: «این مطلب در هنگامی است که قائم ما اهل بیت ظهور کند؛ ولی امروز جایز است که شخصی به مؤمن چیزی بفروشد واز او سود بگیرد»(532).
مجلسی اوّل پس از قوی دانستن سند این روایت، می فرماید: از این روایت به دست می آید، روایاتی که سود گرفتن از مؤمن را مکروه دانسته، آن را ربا می خواند، مبالغه نیست وممکن است در حال حاضر مکروه باشد، ولی در زمان حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) حرام گردد(533). ولی مجلسی دوم ضمن مجهول خواندن این روایت می گوید: شاید حرمت در این دو مورد، مقید به زمان قیام حضرت حجّت باشد(534).
٨. کمک برادران دینی به یک دیگر
اسحاق می گوید: خدمت امام صادق (علیه السلام) بودم که آن حضرت از کمک وهمکاری با برادران سخن به میان آورد وآن گاه فرمود: «هنگامی که حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) ظهور کند، کمک کردن به برادران واجب می شود وباید آنان را تقویت وکمک کنند»(535).
٩. حکم قطایع
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «آن گاه که قائم ما قیام کند، قطایع (ومالکیت اموال غیر منقول) از بین می رود؛ به گونه ای که دیگر قطایعی در میان نخواهد بود»(536).
قطایع که همان مالکیت های بزرگ مانند روستاها، اراضی بسیار وقلعه هاست وپادشاهان وقدرتمندان آنها را به نام خود ثبت می کنند، همگی در روزگار امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) به آن حضرت تعلّق دارد.
١٠. حکم ثروت ها
معاذ بن کثیر می گوید: امام صادق (علیه السلام) فرمود: «شیعیان ما در فراخی بوده، آزادند از این که آن چه را به دست می آورند، در راه خیر ونیکی مصرف کنند؛ ولی هنگامی که قائم ما قیام کند، بر هر گنجینه داری، اندوخته اش حرام می شود؛ مگر آن که آن را به خدمت آن حضرت آورد واز آن در جنگ با دشمن، یاری وکمک بگیرد واین است سخن خداوند که می فرماید: ﴿واَلَّذِینَ یکنِزُونَ اَلذَّهَبَ واَلْفِضَّةَ ولا ینْفِقُونَها فِی سَبِیلِ الله فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ(537)؛ کسانی که طلا ونقره می اندوزند وآن را در راه خدا انفاق نمی کنند، آنان را به عذاب دردناکی بشارت ده)(538).
ب) اصلاحات اجتماعی وتجدید ساختمان مساجد
١. تخریب مسجد کوفه وتعدیل قبله آن
اصبغ بن نباته می گوید: امیر مؤمنان (علیه السلام) هنگام ورود به مسجد کوفه - که در آن هنگام با خزف وگل پخته ساخته شده بود - فرمود: «وای بر کسی که تو را ویران کرد! وای بر کسی که زمینه ویرانی تو را آسان کرد! وای بر آن که تو را با گل وخاک پخته بنا کرد وجهت قبله نوح (علیه السلام) را تغییر داد!» آن گاه ادامه داد: «خوشا به حال کسی که شاهد ویرانی تو در روزگار حضرت قائم از اهل بیت می باشد! آنان نیکان امّت هستند که همراه نیکان عترت می باشند»(539).
هم چنین آن حضرت می فرماید: «بی گمان هنگامی که قائم ما قیام کند، مسجد کوفه را ویران کرده، قبله آن را تعدیل می کند»(540).
٢. تخریب مساجد در مسیر جاده ومشرف
ابو بصیر می گوید: امام باقر (علیه السلام) فرمود: «هنگامی که قائم ما قیام کند، چهار مسجد را در کوفه ویران می سازد وهیچ مسجد مشرفی را نمی گذارد، مگر این که کنگره واشراف آن را ویران می کند وبا حالت سادگی وبدون اشراف، آن را برجای می گذارد وهر مسجدی را که در مسیر جاده قرار گیرد، ویران می سازد»(541).
شاید مراد، چهار مسجدی باشد که سران لشکر یزید، پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) به شکرانه کشتن آن حضرت در کوفه ساختند وبعدها به «مساجد ملعونه» معروف شدند.
هرچند این مساجد اکنون موجود نیست، ولی ممکن است بعدها گروهی از روی دشمنی با اهل بیت، آنها را دوباره بسازند(542).
امام باقر (علیه السلام) درباره این مساجد می فرماید: «در کوفه به دلیل شادی از کشتن، حسین (علیه السلام) چهار مسجد ساخته شد که عبارتند از: مسجد اشعث، مسجد جریر، مسجد سماک ومسجد شبث بن ربعی»(543).
٣. ویران کردن مناره ها
ابو هاشم جعفری می گوید: خدمت امام حسن عسکری (علیه السلام) بودم که ایشان فرمود:
«هنگامی که حضرت قائم قیام کند، دستور می دهد، مناره ها ومقصوره هایی(544) که در مساجد است، ویران شود». با خود گفتم: چرا حضرت چنین می کند؟ امام عسکری (علیه السلام) رو به من کرد وفرمود: «چون اینها بدعت ونوآوری هایی است که پیامبر وامامی آن را نساخته است»(545).
مرحوم صدوق طبق روایتی می گوید: امیر مؤمنان (علیه السلام) هنگام گذشتن از مسجدی - که مناره اش بلند بود - دستور داد آن مناره را ویران کنند(546).
مجلسی اوّل می فرماید: از این روایات، حرمت ساختن مناره های بلند به دست می آید؛ زیرا اشراف داشتن ومسلّط شدن بر خانه های مسلمانان حرام است. ولی اکثر فقها این روایت را بر کراهت حمل کرده اند(547). به نقل از مسعودی وطبرسی: وی دستور می دهد منبرها را ویران کنند(548). البته مجلسی دوم (محمد باقر) مطلبی به همین مضمون دارد که در پاورقی سوم آمده است.
۴. تخریب سقف مساجد ومنبرها
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «نخستین چیزی که حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) از آن آغاز می کند سقف مساجد است. آنها را ویران می کند وسقف هایی مانند عریش(549) موسی (علیه السلام) بر آن قرار می دهد»(550).
این روایت بر استجاب حمل شده است؛ زیرا نبودن مانع وحائل بین نمازگزار وبین آسمان مستحب است ونبودن حایل یکی از اسباب قبولی نماز واستجابت دعاست.
۵. بازگرداندن مسجد الحرام ومسجد النبی به اندازه اصلی
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه)، ساختمان مسجد الحرام را ویران می کند وآن را به ساختمان نخستین واندازه اصلی اش بازمی گرداند. مسجد پیامبر (صلّی الله علیه وآله) را نیز پس از ویران کردن، به اندازه اصلی اش بازمی گرداند وکعبه را در جایگاه اصلی اش می سازد»(551).
هم چنین آن حضرت می فرماید: «هنگامی که حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) قیام کند، خانه خدا را به اندازه نخستین آن بازمی گرداند(552) وبا مسجد پیامبر (صلّی الله علیه وآله) ومسجد کوفه نیز چنین می کند».
ج) قضاوت
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «پس از ظهور حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه)، خداوند بادی می فرستد تا در هر سرزمینی ندا کند: این مهدی است که به روش داود وسلیمان قضاوت می کند وبر حکم خود گواهی نمی طلبد»(553).
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) احکام وقضاوت هایی دارد که حتی برخی از یاران وکسانی که در رکابش شمشیرها زده اند، به آن احکام اعتراض می کنند وآن قضاوت حضرت آدم (علیه السلام) است وحضرت نیز گردن معترضان را می زند. سپس به روش دیگری قضاوت می کند که قضاوت داود است؛ ولی گروه دیگری از یارانش اعتراض می کنند وحضرت گردن آنان را نیز می زند.
برای بار سوم حضرت به شیوه ابراهیم (علیه السلام) قضاوت می کند وبازهم گروهی از یارانش - که در رکابش شمشیر زده اند - اعتراض می کنند وحضرت آنان را نیز اعدام می کند.
آن گاه امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) به روش محمد (صلّی الله علیه وآله) رفتار می کند ودیگر کسی بر حضرت اعتراض نمی کند»(554).
سازمان های بزرگ وباعظمت با نام ونشان های گوناگون واساسنامه های پرزرق وبرق که از حمایت محرومان وحقوق بشر سخن می گویند، در بین بشریت چنان رفتار کرده اند که گویی جز دشمنی با بشریت کار دیگری ندارند.
سرانجام حکومت مهدی وارث جهانی است که در آن ستمگران با همه توان به جنگ ونبرد با بشریت پرداخته، تعداد بسیاری از انسان ها را کشته اند وآنان که زنده مانده اند نیز از حکومت های دیگر ناامید شده، به حکومتی که وعده های خویش را محقّق می سازد، پناه می آورند واین حکومت، همان حکومت مهدی آل محمد (صلّی الله علیه وآله) است.
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «حکومت ودولت ما، آخرین دولت است وهیچ حزب، گروه وخاندانی نمی ماند که دارای حکومت باشد، مگر این که پیش از ما، حکومتشان بر روی کار می آید واین برای آن است که اگر روش وسیاست حکومت ما را دیدند، نگویند، ما هم اگر زمامدار امور می شدیم، این چنین رفتار می کردیم واین معنای سخن خداوند است که فرمود: ﴿واَلْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ(555)؛ وعاقبت کار از آن پرهیزکاران است)»(556).
د) حکومت عدل
عدالت، واژه ای است آشنا که همگان آن را دوست دارند ودر پی آنند. عدالت چیزی است که از هرکس صادر شود، نیکو وزیباست واز مسؤولان وفرمانروایان زیبنده تر؛ ولی جای تأسّف است که در روزگاران بسیاری، جز نام، نشان دیگری از عدالت نمی توان یافت وبشریت جز در روزگاران اندکی - آن هم در حکومت مردان الهی - عدالت را مشاهده نکرده است.
استعمارگران برای استثمار بیش تر ونفوذ حاکمیت خود، به اشکال گوناگون از این واژه مقدس سوء استفاده می کنند وبا تبلیغ این شعار جذّاب، گروهی را به دور خود گرد می آورند؛ ولی دیری نمی پاید که رسوا شده، ادامه حکومت خود را جز با به کارگیری زور وبی عدالتی نمی بینند.
نظر مرحوم طبرسی
مرحوم طبرسی درباره زنده کردن سنّت به وسیله حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) سخنانی دارد که به ذکر آن می پردازیم:
اگر پرسیده شود همه مسلمانان معتقدند که پس از حضرت ختمی مرتبت (صلّی الله علیه وآله) دیگر پیامبری نخواهد آمد، ولی شما شیعیان عقیده دارید که چون قائم قیام کند، جزیه را از اهل کتاب نمی پذیرد وهرکس را که بیش از بیست سال داشته باشد واحکام دینش را نداند، به قتل می رساند ومساجد وزیارتگاه های دینی را ویران می سازد وبه روش حضرت داود - که برای صدور حکم شاهد نمی خواست - حکم می کند ومانند اینها که در روایات شما وارد شده است واین عقیده موجب نسخ دیانت وابطال احکام دینی است ودر حقیقت شما با این عقیده، نبوت وپیامبری را پس از خاتم پیامبران اثبات نموده اید؛ هر چند نام آن را پیامبری نگذارید، پاسخ شما چیست؟

می گوییم: ما از آن چه در این پرسش گفته شده - که قائم، جزیه را از اهل کتاب نمی پذیرد وکسانی را که به سن بیست سالگی برسند واحکام دین خود را نداند، به قتل می رساند - آگاهی نداریم وبر فرض هم که در این خصوص روایتی رسیده باشد، نمی توان آن را به طور قطع پذیرفت. ممکن است منظور از ویران سازی برخی از مساجد وزیارت گاه های دینی، مساجد وزیارت گاه هایی باشد که برخلاف تقوا ودستور خدا ساخته شده است که البته کاری مشروع خواهد بود وپیامبر هم چنین کاری را انجام داد.
این که قائم، مانند فرزندان داود حکم می کند ودر صدور حکم شاهد ودلیل نمی خواهد، این هم مطلبی است که نزد ما قطعی ویقینی نیست واگر درست باشد، آن را بدین گونه باید تأویل کرد که در مواردی که خودش به حقیقت قضایا وماهیت دعوا علم دارد، طبق علمش حکم می کند؛ زیرا هرگاه امام یا قاضی به مطلبی یقین پیدا کرد، لازم است که موافق با علمش قضاوت کند ودیگر شاهد ودلیلی نمی خواهد واین نکته موجب نسخ دیانت نیست. هم چنین این سخن که گفته اند: قائم جزیه نمی گیرد وگوش به گواهی شاهد وگواه نمی دهد، در صورتی که درست باشد، باعث منسوخ گشتن دیانت نخواهد بود؛ زیرا نسخ آن است که دلیلش متأخر از حکم منسوخ باشد وهم زمان باهم نیاید واگر هردو دلیل باهم آمدند، نمی توانند یکی ناسخ دیگری باشد؛ هرچند در معنا مخالف آن باشد؛ مثلا اگر فرض کردیم که خداوند فرمود: «روز شنبه تا فلان وقت را در خانه به سر برید وپس از آن وقت آزاد هستید». به این سخن نسخ نمی گویند؛ زیرا دلیل رافع، همراه دلیل موجب است.
چون این معنا روشن گشت ودانستیم که پیامبر به آگاهی ما رسانده است که قائم از فرزندان من است واز دستورات او پیروی کنید وهر حکمی می کند بپذیرید، بر ما واجب است از وی پیروی کنیم وهرگونه قائم در میان ما حکم کرد، رفتار نماییم. پس اگر ما حکم او را پذیرفتیم - هرچند با برخی از احکام پیشین فرق داشته باشد - احکام دین اسلام را منسوخ ندانسته ایم؛ زیرا چنان که گفتیم نسخ احکام در موضوعی که دلیلش وارد شده باشد، متحقق نمی شود(557). البته روایات متعددی از عامه به این مضمون وارد شده است.

بخش سوم: حکومت
فصل اوّل: دولت حق

اداره سرزمینی به گستردگی دنیا، کار دشواری است که تنها با برخورداری از رهبری الهی وکارگزارانی دلسوز ومعتقد به نظام الهی وحاکمیت اسلام امکان پذیر است. آری، امام (علیه السلام) برای اداره سرزمین ها وزیرانی را می گمارد که پیشینه مبارزاتی داشته، در تجربه وعمل، پایداری وقاطعیت از خود نشان داده اند.
استاندارانی با شخصیتی قوی، اداره امور استان ها را به عهده می گیرند که جز مصالح کشور اسلامی وخشنودی خداوند، به چیز دیگری نمی اندیشند. روشن است، کشوری که مسؤولانش دارای این ویژگی ها باشند، بر دشواری ها پیروز می شود وویرانی های حکومت های پیشین با موفقیت به آبادانی تبدیل می گردد ووضع به گونه ای دگرگون می شود که زندگان آرزوی زندگی دوباره مردگان را می نمایند.
باید توجّه داشت که حضرت (علیه السلام) هنگامی زمام امور را به دست می گیرد که دنیا وارث انبوهی از نابسامانی هاست ومیلیون ها معلول وبیمار جسمی وروانی وجود دارد.
هاله ای از ویرانی بر دنیا سایه افکنده است وناامنی همه جا را فراگرفته است. شهرها در اثر جنگ ونبرد به ویرانه ای تبدیل گشته است ونابودی کشتزارها در اثر آلودگی محیط زیست، کمبود ارزاق را به دنبال داشته است.
از سویی، مردم جهان، دولت ها، احزاب وسازمان های بسیاری را دیده اند که مدّعی بوده اند، اگر زمام امور را به دست گیرند، می توانند به جهان وجهانیان خدمت کنند وآرامش وامنیت وبهبودی وضع اقتصادی را به ارمغان آورند؛ ولی در عمل هرکدام از دیگری بدتر رفتار کردند وجز فساد وکشتار وویرانی چیزی به ارمغان نیاوردند.
کمونیسم متلاشی شد، مائوئیسم مغضوب سران خود قرار گرفت ودمکراسی غربی جز شعاری مردم فریب چیزی بیش نبود.
سرانجام روزگاری فرامی رسد که عدل وعدالت به دست توانای مرد الهی در روی زمین مرده از ستم پیاده می شود. او آن چنان در اجرای این شعار «یملاء الأرض قسطا وعدلا؛ زمین را پر از عدل وقسط می کند». جدّی ومصمّم است که آثار آن در همه جا نمایان می شود.
حضرت، حکومت را به گونه ای سازماندهی می کند ومردم را به گونه ای تربیت می نماید که دیگر واژه ستم از ذهن ها رخت برمی بندد وبه تعبیر روایات، دیگر کسی به دیگری ستم نمی کند؛ حتی حیوانات نیز دست از تعدّی وستم برمی دارند وگوسفند همنشین گرگ می گردد.
امّ سلمه می گوید: پیامبر (صلّی الله علیه وآله) فرمود: «مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) چنان عدالتی در جامعه برپا می کند که زندگان آرزو می کنند، کاش مردگانشان زنده می بودند واز آن عدالت بهره مند می گردیدند»(558).
امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه ﴿اِعْلَمُوا أَنَّ الله یحْی اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها(559)؛ بدانید وآگاه باشید که خداوند، زمین را پس از مرگش زنده می کند)، می فرماید: «خداوند زمین را با حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) زنده می گرداند. آن حضرت در زمین به عدالت رفتار می کند وزمین را با گسترش عدالت زنده می نماید؛ پس از آن که در اثر گسترش ستم مرده بود»(560).
نیز امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «به خدا سوگند، به طور حتم عدالت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به درون خانه ها واتاق های شان نفوذ می کند؛ هم چنان که سرما وگرما در آن وارد می شود»(561).
از این روایت استفاده می شود که با وجود خواسته گروهی وحتی مخالفت آنان، عدالت همه جهان را بدون استثنا دربرمی گیرد.
امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه ﴿اَلَّذِینَ إِنْ مَکنّاهُمْ فِی اَلْأَرْضِ أَقامُوا اَلصَّلاةَ...﴾(562)؛ آنان که وقتی در زمین حاکمیتشان بخشیم نماز را بپا می دارند و... می فرماید: «این آیه در شأن مهدی ویارانش فرود آمده است. خداوند به وسیله آنان، دین خود را آشکار می کند وحاکم می گرداند؛ به گونه ای که اثری از ستم وبدعت دیده نمی شود»(563).
امام رضا (علیه السلام) دراین باره می فرماید: «آن گاه که حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) ظهور کند، ترازوی عدالت را در جامعه برقرار می کند واز آن پس، کسی به دیگری ستم نمی کند»(564).
نیز امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید: «حضرتش در میان کشاورزان ومردم به عدالت رفتار می کند»(565).
جابر بن عبد الله می گوید: شخصی خدمت امام باقر (علیه السلام) رسید وعرض کرد: این پانصد درهم زکات اموالم را از من تحویل بگیر! امام (علیه السلام) فرمود: «خودت آن را داشته باش وبه همسایگان وبیچارگان ونیازمندان مسلمان بده». پس فرمود: «هنگامی که مهدی ما اهل بیت قیام کند، اموال را یکسان تقسیم می کند وبه عدالت با آنان رفتار می نماید. پس هرکس که از او پیروی کند، از خدا پیروی کرده است وکسی که نافرمانی او کند، خدا را سرکشی نموده است وبدین سبب نام حضرتش را مهدی گذارده اند که به امور ومسائلی پنهان هدایت می شود»(566).
عدالت در روزگار مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) چنان فراگیر می شود که حتی اولویت های شرعی رعایت می گردد وکسانی که می خواهند واجبات خود را انجام دهند، بر کسانی که درصدد انجام مستحبات هستند، در بهره گیری از امکاناتی که برای آن منظور است، مقدّم هستند. مثلا در روزگار حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) که اسلام وحکومت الهی در سراسر جهان برقرار می شود، طبیعی است که شعایر الهی نیز با شکوهی وصف ناشدنی برگزار می شود.
حج ابراهیمی یکی از شعایر الهی است که بر اثر گسترش حکومت اسلامی، دیگر مانعی برای رهسپاری به سوی حج برجای نمی ماند ومردم برای انجام حج، مانند سیلی خروشان به سوی کعبه می شتابند ودر نتیجه گرداگرد کعبه شلوغ شده، برای همه حج گزاران کفایت نمی کند. امام (علیه السلام) دستور می دهد که اولویت را به کسانی دهند که حج واجب بر عهده دارند وبه سخن امام صادق (علیه السلام) این نخستین جلوه گاه عدالت مهدی موعود است.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «نخستین چیزی که از عدالت حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) آشکار می شود، این است که اعلام می کند، کسانی که حج یا مناسک مستحب به جا می آورند وحجر الاسود را استلام می کنند وطواف مستحبی انجام می دهند، آن را به کسانی که حج واجب دارند واگذار کنند»(567).
الف) حکومت بر دل ها
بدیهی است، حکومتی که در مدّتی کوتاه، بر دشواری ها چیره گردد ونابسامانی ها را از بین ببرد وبا برچیدن ناامیدی از دل ها، بذر امید در آنها بکارد، از پشتیبانی مردمی برخوردار خواهد شد. نظامی که آتش جنگ ها را خاموش کند وامنیت وآسایش را چنان به جامعه بازگرداند که حتی حیوانات نیز از آن بهره مند شوند، این چنین حکومتی، حکومت بر دل ها خواهد بود وآرزوی انسان ها این است که در چنان حکومتی زندگی کنند. ازاین رو، در روایات از پیوند مردم با امام وعلاقه آنان به حکومت آن حضرت با سخنان دلپذیری یاد شده است.
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «شما را به مهدی، مردی از قریش بشارت می دهم که ساکنان آسمان وزمین از خلافت وفرمانروایی او خشنودند»(568).
نیز آن حضرت می فرماید: «مردی از امّت من قیام می کند که مردم زمین وآسمان او را دوست می دارند»(569).
صباح(570) می گوید: در روزگار حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) خردسالان آرزو می کنند که ای کاش بزرگ بودند وبزرگسالان آرزوی کودکی وخردسالی می نمایند»(571).
شاید برای این آرزوی خردسالی می کنند که دوست دارند زمان بیش تری را در حکومت آن حضرت به سر برند وخردسالان آرزوی بزرگسالی دارند، زیرا می خواهند مکلّف باشند ودر اجرای برنامه های حکومت الهی حضرت ولی عصر (عجّل الله تعالی فرجه) نقش داشته باشند وبه پاداش اخروی دست یابند.
حکومت حضرت چنان تأثیری دارد که حتی مردگان نیز از آن بهره می برند.
حضرت علی (علیه السلام) دراین باره می فرماید: «مردی از فرزندانم ظهور می کند که در نتیجه ظهور وحکومتش هیچ مرده ای در گور نمی ماند، مگر این که گشایش وبرکاتی در گور برایش پدید می آید وآنان به دیدار یکدیگر می روند وقیام قائم را به یک دیگر مژده می دهند»(572).
در کامل الزیارات(573)، «الفرحة» به معنای شادی وخوش حالی آمده است وآوردن واژه میت در روایت، شایسته دقت است؛ زیرا می توان نتیجه گرفت که این گشایش وآسایش همگانی است وویژه گروه خاصی از ارواح نیست. اگر این روایت را در کنار روایاتی که می فرماید: «روح کافران در بدترین شرایط در زنجیر وزندان به سر می برند» بگذاریم، معنای این روایت روشن می گردد؛ زیرا گویا با ظهور امام، حکم آزادی از عذاب به آنان داده می شود ویا حالت «گشایش ورحمتی که در رفتار فرشتگان عذاب نیست»، دگرگون شده برای مدّتی هرچند کوتاه به احترام تشکیل حکومت الهی بر روی زمین، از شکنجه روح کافران ومنافقان دست می کشند.
ب) پایتخت حکومت
ابو بصیر می گوید: امام صادق (علیه السلام) فرمود: «ای ابا محمد! گویا می بینم که قائم آل محمد با خانواده اش در مسجد سهله فرود آمده است». گفتم: آیا خانه او مسجد سهله است؟ فرمود: «آری؛ همان جا که منزلگاه ادریس پیامبر بوده است وهیچ پیامبری برانگیخته نشده، مگر آن که در آن مسجد نماز گزارده است. کسی که در آن اقامت کند، مانند کسی است که در خیمه رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) بوده است. هیچ مرد وزن مؤمنی نیست، مگر آن که دلش به سوی آن مسجد است. هرشب وروزی که می گذرد، فرشتگان الهی به آن مسجد پناه می برند وخدا را می پرستند. ای ابا محمد! اگر من هم نزدیک شما بودم، هیچ نمازی را جز در آن مسجد به جا نمی آوردم.
آن گاه که قائم ما قیام کند، خداوند انتقام رسولش وهمه ما را از دشمنان خواهد گرفت»(574).
امام صادق (علیه السلام) از مسجد سهله یاد کرد وفرمود: «آن خانه صاحب ما (حضرت مهدی) است؛ زمانی که با خاندانش در آن جا سکونت گزیند»(575).
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) قیام می کند وبه سوی کوفه می رود ومنزلش را آن جا قرار می دهد»(576).
نیز آن حضرت می فرماید: «هنگامی که قائم ما قیام کند وبه کوفه برود، هیچ مؤمنی نیست، مگر آن که در آن شهر در کنار مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) سکونت می گزیند یا به آن شهر می آید»(577).
حضرت امیر (علیه السلام) دراین باره می فرماید: «روزگاری فرارسد که این جا (مسجد کوفه) نمازگاه ومصلای مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) گردد»(578).
ابو بکر حضرمی می گوید: به امام باقر (علیه السلام) یا به امام صادق (علیه السلام) گفتم: کدام سرزمین پس از حرم خدا وحرم پیامبرش با فضیلت تر است؟ فرمود: «ای ابا بکر! سرزمین کوفه که جایگاه پاکی است ودر آن مسجد سهله قرار دارد ومسجدی که همه پیامبران در آن نماز خوانده اند واز آن جا عدالت الهی پدیدار می گردد وقائم خداوند وقیام کنندگان پس از او از همان جا خواهند بود. آن جا جایگاه پیامبران وجانشینان صالح آنان است»(579).
محمد بن فضیل می گوید: قیامت برپا نمی شود تا این که همه مؤمنان در کوفه گرد آیند(580).
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) نه یا ده سال حکومت می کند وخوشبخت ترین مردم نسبت به او مردم کوفه هستند»(581).
از مجموع روایات چنین فهمیده می شود که شهر کوفه پایگاه اصلی فعالیت ها ومرکز فرمانروایی امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) است. لذا امر به نگه داری خانه وزمین شده واز فروش آن گویا نهی شده باشد(582).(583)
ج) کارگزاران دولت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه)
طبیعی است که در حکومتی که امام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) رهبری آن را به عهده دارد، کارگزاران ومسؤولان حکومت نیز باید از بزرگان ونیکان امّت باشند. ازاین رو، می بینیم در روایات ترکیب دولت امام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) را از پیامبران، جانشینان آنان، تقواپیشگان وصالحان روزگار وامّت های پیشین واز سران وبزرگان اصحاب پیامبر (صلّی الله علیه وآله) بیان می کند که نام برخی از آنان بدین گونه است: حضرت عیسی (علیه السلام)، هفت نفر از اصحاب کهف، یوشع وصی موسی (علیه السلام)، مؤمن آل فرعون، سلمان فارسی، ابو دجانه انصاری، مالک اشتر نخعی وقبیله همدان.
از حضرت عیسی (علیه السلام) در روایات با واژه های گوناگونی مانند وزیر، جانشین، فرمانده ومسؤول در حکومت یاد شده است.
عیسی (علیه السلام) به حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) می گوید: همانا من به عنوان وزیر فرستاده شده ام؛ نه امیر وفرمانروا(584).
حضرت عیسی (علیه السلام) وزیر حضرت قائم وپرده دار وجانشین آن حضرت است(585).
... آن گاه عیسی فرود می آید ومسؤول دریافت اموال حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) می شود واصحاب کهف نیز در پشت سر او خواهند بود(586).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که حضرت قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله) قیام کند، هفده تن را از پشت کعبه زنده می گرداند که عبارتند از: پنج تن از قوم موسی (علیه السلام)؛ آنان که به حق قضاوت کرده وبا عدالت رفتار می کنند، هفت نفر از اصحاب کهف، یوشع وصی موسی، مؤمن آل فرعون، سلمان فارسی، ابا دجانه انصاری ومالک اشتر»(587).
در روایتی تعداد آنان بیست وهفت نفر گفته شده است وقوم موسی را چهارده نفر بیان می کند(588) ودر روایت دیگری از مقداد نام برده شده است(589).
حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «... سپاهیان در پیشاپیش حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) قرار می گیرند وقبیله همدان(590) وزیران او خواهند بود»(591).
باز هم دراین باره چنین آمده است: «مردان الهی با مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) همراه هستند؛ مردانی که به دعوت او پاسخ گفته اند واو را یاری می کنند. آنان وزیران ودولتمردان اویند که بار سنگین مسؤولیت های حکومت را بر دوش دارند»(592).
ابن عباس می گوید: اصحاب کهف، یاران مهدی هستند(593).
حلبی می گوید: اصحاب کهف همگی از نژاد غیر عربند وجز به عربی سخن نمی گویند. آنان وزیران مهدی هستند(594).
از روایات وسخنان بالا نتیجه می گیریم که بار سنگین حکومت واداره سرزمین های پهناور اسلامی را نمی توان به دوش هرکس نهاد؛ بلکه افرادی باید این مسؤولیت را بپذیرند که بارها آزمایش شده، شایستگی خود را در آزمایش های گوناگون به اثبات رسانده باشند. ازاین رو، می بینیم که در رأس وزیران حکومت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه)، حضرت عیسی (علیه السلام) قرار دارد که یکی از پیامبران اولوا العزم است. هم چنین از جمله مسؤولان برجسته حکومتی او سلمان فارسی، مقداد، ابو دجانه ومالک اشتر می باشند که شایستگی سرپرستی کارها را در روزگار پیامبر (صلّی الله علیه وآله) وامیر مؤمنان (علیه السلام) داشته اند وقبیله همدان که برگ های درخشانی را در تاریخ اسلام ودر روزگار حکومت علی بن ابی طالب (علیه السلام) به خود اختصاص داده اند، از مسؤولان این حکومتند.
د) مدّت حکومت
درباره مدّت حکومت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه)، روایات گوناگونی از طریق شیعه واهل سنّت وجود دارد. برخی از روایات، روزگار حکومت امام (علیه السلام) را به هفت سال محدود می کنند.
برخی احادیث دیگر هشت، نه، ده وبیست سال را یادآور می گردند وبرخی اخبار، حتی تا هزار سال را نیز یادآور گشته اند. آن چه مسلّم است این که حکومت حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) کم تر از هفت سال نیست ودر برخی احادیث که از ائمه (علیهم السلام) رسیده است، بر آن تأکید فراوانی شده است.
شاید بتوان گفت: مدّت حکومت هفت سال است؛ ولی سالیان آن با سال های روزگار ما متفاوت است؛ چنان که در بعضی از روایات آمده است:
«حکومت حضرت، هفت سال است وهر سالی به مقدار ده سال از سال های شما می باشد. پس سالیان حکومت آن حضرت به اندازه هفتاد سال شما خواهد بود»(595).
حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «حضرت مهدی هفت سال حکومت می کند که هر سال آن روزگار، ده سال شما خواهد بود»(596).
حضرت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) از ماست... وهفت سال سرپرستی کارها را به دست می گیرد»(597).
نیز می فرماید: «آن حضرت هفت سال بر این امّت حکومت می کند»(598).
هم چنین آن حضرت می فرماید: «مدّت عمر - حکومت - مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) هفت سال، اگر کوتاه باشد وگرنه هشت یا نه سال خواهد بود»(599). نیز آمده است: «حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) نه سال در این جهان حکومت می کند»(600).
جابر بن عبد الله از امام باقر (علیه السلام) پرسید: «امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) چند سال زندگی خواهد کرد؟ حضرت فرمود: «از روز قیام تا هنگام وفات، نوزده سال طول می کشد»(601).
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود: «حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) بیست سال حکومت می کند وگنج ها را از زمین بیرون آورده، سرزمین های شرک را می گشاید»(602).
نیز می فرماید: «مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) از فرزندان من است وبیست سال حکومت می کند»(603).
هم چنین آمده است: آن حضرت (عجّل الله تعالی فرجه) ده سال حکومت می کند(604).
حضرت علی (علیه السلام) در پاسخ این پرسش که مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) چند سال فرمانروایی خواهد کرد؟ فرمود: «سی یا چهل سال فرمانروای مردم خواهد بود»(605).
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) از فرزندان من است وعمری برابر عمر ابراهیم خلیل الرحمن خواهد داشت ودر هشتاد سالگی ظهور می کند وچهل سال فرمانروایی می نماید»(606).
نیز آن حضرت فرمود: «مدّت فرمانروایی حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) نوزده سال وچند ماه است»(607).
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) سی صد ونه سال حکومت می کند؛ چنان که اصحاب کهف نیز در غار همین اندازه ماندند»(608).
مرحوم مجلسی رحمه الله می فرماید: روایاتی را که درباره مدّت حکومت امام (علیه السلام) آمده است باید به احتمالات زیر توجیه کرد: برخی روایات بر تمام مدّت حکومت دلالت دارد وبرخی بر مدّت ثبات واستقرار حکومت. بعضی برطبق سال ها وروزهایی است که ما با آن آشناییم وبعضی احادیث دیگر برطبق سال ها وماه های روزگار حضرت است که طولانی می باشد وخداوند به حقیقت مطلب آگاه است(609).
مرحوم آیة الله طبسی - پدر بزرگوارم - پس از گفتن این روایات، روایت هفت سال را ترجیح می دهد؛ ولی می فرماید: بدین معنا که هر سالی به قدرت خدا، به اندازه ده سال از سالیان ما خواهد بود(610).
فصل دوم: رشد دانش وفرهنگ اسلامی
حکومتی که در رأس آن رهبری مانند مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) است که درهای دانش بر روی او گشوده است، آن هم نه تنها به اندازه که بر پیامبران واولیا گشوده بوده است، بلکه بیش از سیزده برابر آن چه آنان از دانش بهره داشته اند، طبعا از نظر علمی پیشرفتی شگفت انگیز خواهد داشت ودگرگونی چشمگیری در جهان دانش وفرهنگ وصنعت پدید خواهد آورد.
به سخن دیگر، درک دانش وعلمی که امام عصر (علیه السلام) بر روی مردم می گشاید، قابل سنجش با پیشرفتی که بشر از نظر علمی داشته است، نیست ومردم نیز استقبال بیش تری به فراگیری دانش نشان خواهند داد تا جایی که حتی زنان جوان که هنوز سنّی از آنان نگذشته است، آن چنان به کتاب خدا ومبانی مذهب آشنا می شوند که به آسانی، حکم خدا را از قرآن کریم استخراج می کنند.
در بعد صنعت وتکنیک نیز پیشرفت شگفت انگیزی انجام خواهد گرفت. هرچند روایات، جزئیات این پیشرفت را بازگو نکرده است، ولی مجموع، روایاتی که دراین باره آمده است، نمایانگر دگرگونی شگرفی در این زمینه است. مانند روایاتی که می گوید:
شخصی در مشرق برادرش را در مغرب می بیند، حضرت را به هنگام سخنرانی، همه جهانیان می بینند، یاران حضرت از فاصله دور باهم سخن می گویند وسخن یک دیگر را می شنوند، چوب تعلیمی وبند کفش با انسان سخن می گویند، اشیای درون خانه به انسان گزارش می دهند، برای مسافرت بر روی ابر سوار شده، از این سو به آن سو پرواز می کنند ونمونه های زیادی از این گونه که هرچند برخی از آنها شاید اشاره به اعجاز داشته باشد، ولی با توجّه به همه روایات، آن دگرگونی را می توان دریافت.
روایات، جهان را در روزگار امام عصر (علیه السلام) جهانی متمدن ودر اوج قدرت وپیشرفت علمی معرّفی می کند وبه طور کلی صنعت در آن روزگار با صنعت کنونی فرسنگ ها فاصله خواهد داشت؛ چنان که صنعت کنونی با قرن های پیشین، تفاوت چشمگیری دارد.
فرق بنیادین پیشرفت در روزگار حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) با جهان کنونی در این است که در روزگار ما پیشرفت علم وصنعت در جهت سقوط فرهنگ واخلاق جامعه بشری است وهرچه انسان ها از نظر دانش پیشرفت می کنند، از انسانیت بیش تر فاصله می گیرند وبه فساد وتباهی وکشتار رومی آورند؛ ولی در روزگار مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) این شرایط درست بر عکس شرایط کنونی است وبشر در عین این که به بالاترین رشد علمی وصنعتی می رسد، به همان اندازه به تعالی اخلاق وکمال انسانی نزدیک می گردد.
در حکومت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) با اجرای برنامه های آسمانی، آن چنان انسان ها از نظر شخصیت پرورش می یابند که گویی آنان غیر از انسان هایی هستند که در گذشته زندگی می کرده اند. آنان که تا دیروز برای درهم ودیناری، خون نزدیک ترین افراد خود را می ریختند، در حکومت آن حضرت پول وثروت آن چنان در نظرشان بی ارزش وخوار می گردد که درخواست کردن آن را نشانه ای از پستی ودنائت طبع می دانند.
اگر تا دیروز حسد وکینه ودشمنی بر آنان چیره بود، در حکومت آن حضرت، دل ها به هم نزدیک می شود تا جایی که گویی یک جان می گردند که در چند کالبد قرار گرفته است. انسان هایی که بی اراده وسست وضعیف بودند، دل های شان قوی ومحکم تر از آهن سخت می شود.
آری، حکومت آن حضرت باعث رشد وتکامل خردها واخلاق است وآن روزگار، روز تکامل یافتن استعدادهاست. آن چه تا دیروز رخ می داد، در اثر کوته فکری بشر بود ودر نظام الهی مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) بشریت به نهایت بلوغ خود می رسد واخلاق، اندیشه، آرزو و... رنگ کمال ورشد به خود می گیرد واین وعده، همان وعده بزرگی است که در حکومت عدل مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) تحقق می یابد. ارمغانی که هیچ حکومتی در هیچ روزگاری نتوانسته است که آن را به جامعه بشری هدیه کند.
الف) شکوفایی دانش وصنعت
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «علم ودانش، بیست وهفت حرف است وهمه آن چه پیامبران آورده اند، تنها دو حرف آن است ومردم تاکنون جز با آن دو حرف [با حرف های دیگر] آشنایی ندارند وهنگامی که قائم ما قیام کند، بیست وپنج حرف دیگر را بیرون آورده، آن را بین مردم نشر وگسترش می دهد. وآن دو حرف را نیز ضمیمه می کند ومجموع بیست وهفت حرف را در میان مردم منتشر می سازد»(611).
به نقل راوندی در خرائج «جزءا» بدل از صرفا می باشد.
از این روایت استفاده می شود که بشر هرچه از نظر علم ودانش پیشرفت کند، در روزگار حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به یک باره بیش از سیزده برابر رشد وگسترش می یابد وبا اندکی دقت درمی یابیم که در روزگار آن حضرت، دانش چه پیشرفت شگفت انگیز وخیره کننده ای خواهد داشت.
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «گاهی به کتاب خداوند عزّ وجلّ وسنّت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله)، در قلب مهدی ما می روید؛ چنان که گیاهی در بهترین کیفیت خود رشد می کند. هرکس از شما که تا روزگار ظهور حضرتش باقی بود واو را ملاقات کرد، به هنگام دیدار با ایشان بگوید: سلام بر شما ای خاندان رحمت ونبوت وگنجینه دانش، وجایگاه رسالت»(612)!
نیز آن حضرت می فرماید: «این امر (حکومت جهانی اسلام) در شأن کسی است که سنّ او (به هنگام امامت) از همه ما کم تر ویاد او از همه ما دل نشین تر است. خداوند علم ودانش را به او می دهد وهرگز او را به خودش وانمی گذارد»(613).
آن حضرت در سخن دیگری می فرماید: «امامی که قرآن، دانش وسلاح نزد اوست، از ماست»(614).
در این روایت راز پیشرفت وکمال بشریت گفته شده است؛ زیرا پیشوایی می تواند جامعه را به سوی خوشبختی وکمال رهبری کند که دارای سه چیز باشد: قانونی الهی که بشر را به سوی کمال هدایت کند؛ دانشی که در جهت رفاه زندگی بشر به کار گرفته شود وقدرت واسلحه ای که مفسدان وموانع تکامل بشریت را از سر راه بردارد وحضرت ولی عصر (علیه السلام) به این چند چیز مجهز است. بنابراین، بر جهان حکومت می کند وانسان ها را علاوه بر این که به رشد علمی وتکنیکی می رساند، به تکامل اخلاقی وانسانی نیز می رساند.
در این جا به برخی از روایات که نشان دهنده رشد وپیشرفت صنعت ودانش در روزگار حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) است، اشاره می کنیم:
امام صادق (علیه السلام) پیرامون چگونگی ارتباط در روزگار امام عصر (علیه السلام) می فرماید: «در روزگار حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) مؤمن در شرق زمین، برادرش را که در غرب زمین است می بیند.
هم چنین مؤمنی که در غرب است، برادرش را که در مشرق است مشاهده می کند»(615).
این روایت با توجّه به اختراع تلفن های تصویری، بیش تر قابل درک است؛ روشن نیست که آیا همین روش ارتباطی به گونه ای گسترش می یابد که در همه جهان، مردم بتوانند از آن استفاده کنند یا این که سیستم پیشرفته تری جای آن را می گیرد ویا این که مطلب دیگری فوق همه اینهاست.
نیز آن حضرت در روایتی دیگر می فرماید: «هنگامی که قائم ما قیام کند، خداوند، قدرت شنوایی وبینایی شیعیان ما را افزایش می دهد؛ به گونه ای که از فاصله یک برید (چهار فرسنگ) حضرت با شیعیانش سخن می گوید وآنان سخنش را می شنوند وحضرت را می بینند؛ درحالی که حضرت در جایگاه خودش مستقر است»(616).
مفضل بن عمر از امام صادق (علیه السلام) پرسید: در چه بقعه ومکانی حضرت مهدی ظاهر می شود؟
حضرت پاسخ داد: «هیچ بیننده ای نیست که به هنگام ظهور، حضرت را ببیند ودیگران او را نبینند (یعنی به هنگام ظهور همه او را می بینند) واگر کسی جز این مطلب را ادّعا کند، تکذیبش کنید»(617).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «گویا حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) را می بینیم، درحالی که زره پیامبر (صلّی الله علیه وآله) را بر تن دارد... واهل سرزمینی نماند، مگر این که حضرت را ببینند؛ به گونه ای که گویی حضرتش با آنان در کشورشان است»(618).
از این روایت دانسته می شود که در روزگار حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) مردم با وسیله ای جز آنچه اکنون وجود دارد، حضرت را می بینند؛ زیرا در روایت آمده است: «مردم به گونه ای او را می بینند که گویی حضرت در میان آنان ودر کشورشان به سر می برد» ودراین باره دو احتمال وجود دارد: ١. سیستم پخش تصویر سه بعدی در آن روزگار در سراسر جهان گسترش می یابد.٢. سیستم پیشرفته تری جایگزین آن می گردد که به وسیله آن، حضرت را می بینند یا آن که حدیث اشاره به اعجاز امام دارد.
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) درباره چگونگی حمل ونقل در آن روزگار می فرماید: «پس از شما اقوامی خواهند آمد که زمین زیر پای شان طی وپیموده می شود ودرهای جهان به روی شان بازمی گردد... زمین در کم تر از یک چشم به هم زدن پیموده می گردد؛ به گونه ای که اگر کسی از آنان بخواهد شرق تا غرب زمین را در ساعتی بپیمایند، این کار را انجام می دهند»(619).
درباره پیشرفت وسایل اطلاعاتی به هنگام ظهور حضرت ودر حکومت امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) روایاتی آمده است که به ذکر دو روایت بسنده می کنیم:
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) فرمود: «سوگند به آن که جانم در دست اوست، قیامت برپا نمی شود تا این که کفش یا تازیانه یا عصای شخصی به او خبر دهد که خانواده او پس از خارج شدنش از خانه، چه کاری انجام داده است»(620).
امام باقر (علیه السلام) درباره اطلاعات در روزگار حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) می فرماید: «آن حضرت بدین سبب مهدی نام گرفت که به امور مخفی هدایت می شود تا جایی که افرادی را گسیل می دارد تا شخصی را - که مردم او را مجرم وگناهکار نمی دانند - به قتل برسانند.
میزان آگاهی حضرت از مردم به اندازه ای است که اگر کسی در خانه خودش سخنی بگوید: بیم آن دارد که مبادا، دیوارهای خانه اش گزارش وشهادت دهند»(621).
این روایت ممکن است به پیشرفت خیره کننده سیستم اطلاعاتی در روزگار حضرت اشاره داشته باشد که البته حکومتی که بر سراسر جهان سیطره دارد، نیاز به تشکیلات وسیستم پیچیده اطلاعاتی نیز دارد. هم چنین ممکن است مراد همان ظاهر عبارت باشد که خود دیوار گزارش می دهد.
ب) گسترش فرهنگ اسلامی
در حکومت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) مردم به گونه بی سابقه ای به اسلام روی می آورند وروزگار خفقان وسرکوب دین داران وممنوعیت مظاهر اسلامی به سر آمده، در همه جا آوای اسلام طنین انداز است وآثار مذهب تجلّی می کند. به تعبیر برخی از روایات، اسلام در هر خانه، کوخ وچادری رخنه می کند؛ چنان که سرما وگرما در آن نفوذ می نماید. چون نفوذ گرما وسرما اختیاری نیست وهرچند از نفوذ آن جلوگیری کنند، بازهم نفوذ کرده وآنان را تحت تأثیر قرار می دهد. اسلام نیز در این روزگار به همه جا، شهر وروستا ودشت وبیابان وبا وجود مخالفت قبلی برخی از آنان، رخنه کرده، آنان را تحت تأثیر قرار می دهد ودگرگون می سازد.
در چنین شرایطی طبعا استقبال وپذیرش مردم به مظاهر وشعارهای دینی، بی سابقه خواهد بود. استقبال مردم از آموزش قرآن، نماز جماعت ونماز جمعه چشمگیر خواهد شد ومساجد کنونی وحتی مساجدی که در آینده ساخته می شود، برطرف کننده نیاز آنان نخواهد بود. آن چه در روایت است مبنی بر این که در یک مسجد دوازده بار نماز جماعت خوانده می شود، خود دلیل روشنی بر اندازه پذیرش مردم نسبت به مظاهر دینی است. این مطلب با توجّه به این که به هنگام ظهور امام، جمعیت جهان در اثر کشتار کاهش می یابد، قابل توجّه است.
در آن شرایط نقش اداره یا وزارتخانه ای که مسؤولیت امور فرهنگی ودینی را دارد، بسیار بزرگ است وبه تناسب جمعیت، مساجدی ساخته می شود وحتی در جایی لازم می شود مسجدی بسازند که پانصد در داشته باشد ویا در روایت هست که کوچک ترین مساجد کوفه در آن روزگار، همان مسجد کوفه کنونی است که این مسجد اکنون یکی از بزرگ ترین مساجد جهان است.
در این جا به گسترش آموزش قرآن ومعارف، مساجد ورشد معنویت واخلاق کریمانه از دیدگاه روایات در حکومت حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) می پردازیم:
١. آموزش قرآن ومعارف اسلامی
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید: «گویا شیعیانم را می بینم که در مسجد کوفه گرد آمده اند وبا برپایی چادرهایی، مردم را به همان ترتیبی که قرآن فرود آمده بود، آموزش می دهند»(622).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «گویا می بینم که شیعیان علی (علیه السلام) قرآن ها را در دست دارند ومردم را آموزش می دهند»(623).
اصبغ بن نباته می گوید: از علی (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: «گویا عجم (نژاد غیر عرب) را می بینم که چادرهای شان در مسجد کوفه برافراشته شده است وبه مردم قرآن می آموزند؛ به همان گونه که فرود آمده است»(624).
این روایت، هویت آموزش دهندگان را روشن می کند که از عجم هستند وبه گواهی لغت شناسان(625) مراد از عجم در این جا فارس ها وایرانیان هستند.
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «در روزگار حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به اندازه ای به شما حکمت وفهم داده خواهد شد که یک زن در خانه اش، برطبق کتاب خدا وسنّت پیامبر (صلّی الله علیه وآله) قضاوت می کند»(626).
٢. ساختن مساجد
حبه عرنی می گوید: امیر مؤمنان به سوی سرزمین «حیره»(627) رهسپار شد وفرمود:
«... به طور حتم، در شهر حیره مسجدی ساخته خواهد شد که پانصد در داشته باشد ودوازده امام جماعت عادل در آن نماز جماعت برگزار کنند. گفتم: ای امیر المؤمنین! این گونه که توصیف می کنی، آیا مسجد کوفه، گنجایش مردم را خواهد داشت؟ فرمود:
«چهار مسجد در آن جا ساخته می شود که مسجد کوفه (فعلی) از همه آنها کوچک تر خواهد بود. واین مسجد (حیره که پانصد در دارد) ودو مسجد دیگر که در دو سوی شهر کوفه قرار می گیرند، احداث خواهد گشت». آن گاه حضرت(628) به سوی رودخانه بصریین ورودخانه غربیین اشاره کرد.
نیز آن حضرت می فرماید: «حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به حرکت خود ادامه می دهد...
تا این که در قسطنطنیه ونزدیک آن مساجد بسیاری ساخته می شود»(629).
مفضل می گوید: حضرت صادق (علیه السلام) می فرمود: «هنگامی که حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) قیام کند، در بیرون از شهر کوفه (ظهر الکوفه)، مسجدی خواهد ساخت که هزار در خواهد داشت»(630).
شاید مراد از ظهر الکوفه که در روایت آمده است، شهر نجف اشرف باشد؛ چون دانشمندان از نجف به ظهر الکوفه تعبیر کرده اند. چنانچه در روایت امام باقر (علیه السلام) به وضوح آمده است: «سپس امام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به غری می روند ومسجدی را که هزار در دارد بنا می کند»(631).
٣. رشد معنویت واخلاق
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید: «مردم در روزگار مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به عبادت ودین روی می آورند ونماز را با جماعت برگزار می کنند»(632).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «خانه های کوفه به رودخانه کربلا وحیره متصل می شود؛ به گونه ای که فرد نمازگزار روز جمعه برای شرکت در نماز جمعه سوار بر مرکبی تیزرو می شود، ولی بدان نمی رسد»(633).
شاید این کنایه از افزایش وتراکم جمعیت باشد که مانع شرکت وحضور به هنگام او در نماز جمعه می گردد واین که همه نمازگزاران در یک جا گرد می آیند وبیش از یک نماز جمعه، برگزار نمی شود، شاید بر اثر یکی شدن این سه شهر باشد؛ زیرا از نظر شرعی برگزاری بیش از یک نماز جمعه در یک شهر جایز نیست.
حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که قائم ما قیام کند...، کینه های بندگان نسبت به یک دیگر از دل های شان زدوده می گردد»(634).
نیز پیامبر مکرّم اسلام دراین باره می فرماید: «... در آن روزگار کینه ها ودشمنی ها از دل ها زدوده خواهد گشت»(635).
درباره نابودی فساد اخلاقی وانحراف، پیشوای دوم شیعیان می فرماید: «خداوند در آخر الزمان مردی را برمی انگیزد که کسی از منحرفان وفاسدان نمی ماند مگر این که اصلاح گردد»(636).
یکی از ویژگی های روزگار حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) این است که حرص وطمع از میان می رود وروح بی نیازی در انسان ها پدیدار می شود.
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «زمانی که حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) قیام کند، خداوند، غنا وبی نیازی را در دل بندگانش می نهد؛ به گونه ای که حضرت اعلام می کند، هرکس به مال وثروت نیاز دارد، بیاید؛ ولی برای آن، کسی پیشقدم نمی شود»(637).
نکته جالب توجّه در این روایت، این است که در حدیث واژه «عباد» به کار رفته است؛ یعنی این دگرگونی روحی به گروه ویژه ای اختصاص ندارد؛ بلکه این دگرگونی درونی در همه انسان ها پدید می آید.
هم چنین آن حضرت می فرماید: «شما را به مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) بشارت می دهم که به سوی مردم برانگیخته می گردد؛ درحالی که زلزله ها واختلاف بر مردم چیره است. آن گاه زمین را پر از عدل وداد می کند؛ چنان که پر از ستم وجور شده است وساکنان زمین وآسمان از او خشنود می گردند.
خداوند، دل های امّت محمد (صلّی الله علیه وآله) را سرشار از بی نیازی می کند؛ به گونه ای که منادی ندا می دهد، هرکس به مالی نیاز دارد؛ بیاید (تا نیازش رفع شود) ولی جز یک نفر کسی نمی آید. آن گاه حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به او می فرماید: «نزد خزینه دار برو وبگو مهدی دستور داده است که به من مال وثروت بدهی». خزانه دار می گوید: دودستی پول ها را جمع کن. او نیز پول ها را در دامن خود می ریزد؛ ولی هنوز از آن جا بیرون نرفته است که از رفتار خویش پشیمان می گردد وبا خود می گوید: چه شد که من طمعکارترین امّت پیامبر (صلّی الله علیه وآله) شدم! آیا کسی که سبب غنا وبی نیازی آنان گشت، از بی نیاز کردن من ناتوان است. آن گاه بازمی گردد تا اموال را بازگرداند؛ امّا خزانه دار نمی پذیرد ومی گوید:
ما چیزی را که بخشیدیم پس نمی گیریم!»(638).
در روایت جمله یملأ قلوب أمّة محمد به کار رفته است که شایسته دقت است؛ زیرا غنا وبی نیازی مطرح نیست؛ بلکه استغنا وبی نیازی روح مطرح است وممکن است انسان فقیر باشد، ولی روحی بی نیاز داشته باشد. در این روایت، جمله یملأ قلوب آمده است که می رساند قلب های آنان پر از حس بی نیازی است وافزون بر آن از نظر مالی نیز در وضعیت خوبی به سر می برند.
درباره رشد خرد، کمال اخلاقی وقوّت قلب مردم در روزگار حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) روایاتی رسیده است که به بازگویی چند روایت بسنده می کنیم:
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که حضرت قائم ما قیام کند، دستش را بر سر بندگان خدا می گذارد وخردهای شان را جمع کرده (تمرکز می بخشد ورشد می دهد) اخلاقشان را کامل می کند»(639). در بحار الأنوار «أحلامهم» یعنی آرزوهای شان(640) آمده است.
امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) چون دستورات اسلامی را به طور کامل اجرا می کند، باعث رشد فکری مردم می شود وهدف پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) که می فرماید: «برای به کمال رساندن اخلاق مردم مبعوث شدم» تحقق می یابد.
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) به حضرت فاطمه (علیها السلام) می فرماید: «خداوند از نسل این دو (حسن وحسین (علیهما السلام)) شخصی را برمی انگیزد که دژهای گمراهی را می گشاید ودل های سیاه قفل خورده را تسخیر می نماید»(641).
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمود: «مردی از فرزندانم ظهور می کند... ودستش را بر سر بندگان خدا می گذارد. آن گاه هیچ مؤمنی نمی ماند، مگر این که، دلش از پاره های بزرگ آهن وسندان محکم تر می شود وتوان چهل مرد را دارد»(642).
مردم در روزگار حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) فریبندگی دنیا را باور کرده، همه گرفتاری ها وگناهان را از آن می دانند واز نظر ایمان وتقوا به حدّی می رسند که دیگر دنیا مایه فریب آنان نمی شود.
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «زمین بهترین چیزهایی که در دل دارد، بیرون می ریزد؛ مانند پاره های طلا ونقره. آن گاه قاتل می آید وچنین می گوید: برای اینها دست به قتل زدم وکسی که قطع رحم کرده است؛ می گوید: این باعث قطع رحم شده بود. دزد می گوید:
برای این دستم بریده شد. پس همگی طلا را رها می کنند وچیزی از آن برنمی دارند»(643).
زید زراد می گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: بیم آن داریم که از مؤمنان نباشیم.
فرمود: «چرا؟» عرض کردم: چون در میان خود، کسی را نمی یابیم که برادر دینی خود را بر درهم ودینارش برتری دهد ومی بینیم که درهم ودینار در نزد ما برتری دارد بر برادر مؤمنی که میان ما واو را دوستی وولایت امیر مؤمنان (علیه السلام) پیوند زده است.
حضرت فرمود: «خیر، شما مؤمن هستید؛ ولی ایمانتان کامل نمی گردد، مگر آن که قائم ما ظهور کند. در آن هنگام، خداوند در شما بردباری وشکیبایی پدید می آورد وآن گاه مؤمن کامل خواهید شد»(644).
فیض کاشانی از ابن عربی آورده: «هنگامی که قائم ما قیام کند، شخص شب را به صبح می رساند، درحالی که نادان، ترسو وبخیل است وبه هنگام صبح، داناترین مردم، شجاع ترین آنان وبخشنده ترین انسان هاست وپیروزی پیشاپیش امام در حرکت خواهد بود»(645).

فصل سوم: امنیت

در حالی که پیش از ظهور حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) شرایط ناامنی بر جهان چیره است، یکی از بنیادی ترین کارهای حضرت، بازگرداندن امنیت به جامعه است. در حکومت حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) با برنامه ریزی دقیقی که انجام می شود، در مدّت کوتاهی امنیت در همه زمینه ها به جامعه بازمی گردد ومردم در محیطی پر از امنیت به زندگی خود ادامه می دهند؛ امنیتی که بشر در هیچ روزگاری مانند آن را ندیده است.
راه ها به گونه ای امن می شود که زنان جوان از جایی به جای دیگر، بدون همراه داشتن محرمی، سفر می کنند واز هرگونه تعرّض وسوء نظر در امان هستند.
مردم در امنیت کامل قضایی به سر می برند؛ به گونه ای که دیگر کسی از این که ممکن است حقش پایمال شود، کوچک ترین بیمی ندارد. برنامه ها وقوانین به گونه ای طرح ریزی واجرا می شود که مردم خود را در امنیت کامل مالی وجانی می بینند. دزدی از جامعه رخت برمی بندد وامنیت مالی تا جایی فراگیر می شود که اگر کسی دست در جیب دیگری ببرد، هرگز احتمال دزدی داده نمی شود وکار او توجیه می گردد.
چنان ناامنی از جامعه رخت برمی بندد وجایش را به امنیت می دهد که حیوانات وجانداران را نیز دربرمی گیرد؛ به گونه ای که گوسفند وگرگ در کنار هم زندگی می کنند وکودکان با عقرب وگزندگان همبازی می شوند؛ بدون این که آسیبی ببینند.
الف) امنیت عمومی
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) دراین باره می فرماید: «هنگامی که عیسی بن مریم از آسمان به زمین آید ودجّال را به قتل رساند...، چوپان به گوسفندان خود می گوید: برای چرا به فلان مکان بروید ودر این ساعت بازگردید! گله گوسفندی میان دو کشتزار می شوند؛ ولی هرگز به خوشه ای از آن تعدّی نمی کنند وشاخه ای از آن را با پای خود نمی شکنند»(646).
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «... زمین را از عدالت پر می کند تا جایی که مردم به فطرت خویش بازمی گردند. نه خونی به ناحق ریخته می شود ونه خوابیده ای را بیدار می کنند»(647).
ابن عباس درباره گسترش امنیت در روزگار مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) می گوید: حتی در آن عصر، گرگ، گوسفند را نمی درد وشیر، گاو را از بین نمی برد ومار به انسان آسیبی نمی رساند وموش، انبانی را نمی جود وبه آن دستبرد نمی زند(648).
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید: «هرگاه قائم ما قیام کند، آسمان باران های خود را می بارد ودرندگان با چارپایان از در آشتی وارد می شوند وبا انسان ها کاری ندارند تا جایی که زنی از عراق به شام می رود؛ بدون این که درنده ای او را نگران سازد ویا از درنده ای بترسد»(649).
نیز آن حضرت می فرماید: «لشکر مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) ارتش «أعور دجّال» را نابود می سازد زمین را از وجود آن پاک می کند. از آن پس، مهدی فرمانروایی شرق وغرب زمین را به دست می گیرد واز جابلقا تا جابرسا را می گشاید وبر همه کشورها چیره می شود وحکومت وفرمانروایی او تثبیت می گردد»(650).
آن حضرت با مردم به عدالت رفتار می کند تا جایی که گوسفند در کنار گرگ به چریدن مشغول است وکودکان با عقرب بازی می کنند؛ بدون این که آسیبی به آنان برسد. بدی ها از بین می رود ونیکی ها برجای می ماند.
در روایتی آمده است: «قیامت برپا نمی شود تا این که حضرت عیسی فرود آید... وگرگ در گله ای از گوسفند، همانند سگ گله باشد وشیر در گله شتر، گویی بچه شتر یا جفت آن است»(651).
حذیفه می گوید: از پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله) شنیدم که می فرمود: «به هنگام ظهور حضرت قائم...، پرندگان در لانه های خود تخم گذاری می کنند وماهیان در دریا»(652).
شاید منظور این باشد که آنها احساس امنیت می کنند وبدون دغدغه خاطر در لانه ومحلّ زندگی خود تخم گذاری می کنند.
ابو امامه باهلی می گوید: روزی پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله) برای ما خطبه خواند ودر پایان آن فرمود: «پیشوای مردم در آن روزگار مردی صالح است... در آن عصر به گوسفند وگاو تعدّی نمی شود وکینه ها از سینه ها زدوده می گردد. افسار را از دهان حیوانات برمی دارند (وحیوانات به حقوق دیگران تجاوز نمی کنند تا چه رسد به این که انسان ها به حقوق یک دیگر تجاوز کنند). کودک دستش را در دهان درنده می گذارد، ولی حیوان آزاری به او نمی رساند. بچه حیوان در جلو شیر ودرنده انداخته می شود وبه او آسیبی نمی رسد وشیر در میان گله شتر، همانند سگ گله وگرگ در میان گوسفندان، مانند سگ گله است»(653).
شاید این روایت کنایه از امنیت کامل وپیدایش جوّ اطمینان به یک دیگر باشد.
نیز آن حضرت می فرماید: «روزگاری که عیسی بن مریم به زمین فرود آید ودجّال را به قتل رساند، مارها وعقرب ها آشکارند وبه کسی آزاری نمی رسانند»(654).
از این احادیث اندازه امنیت مالی وجانی در روزگار حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به خوبی روشن می گردد؛ زیرا چوپانی که گله خود را به بیابان می فرستد، از دستبرد انسان ها وتعدّی درندگان به آنها آسوده خاطر است. انسانی که به سفر می رود یا در بین جانوران موذی زندگی می کند، از آزار واذیت آنها در امان است؛ به گونه ای که گویا قانون احترام به حقوق دیگران حتی برای حیوانات درنده وحشرات نیز پذیرفته شده است وهمه در برابر آن خاضع وتسلیم هستند. شاید مقداری از امنیت بدین سبب باشد که در روزگار آن حضرت نعمت های الهی فراوان است وچون همه جانداران نیز از آن نعمت ها بهره مندند واحساس امنیت می کنند، به کسی آسیب نمی رسانند.
امنیت عمومی در عصر امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) چنان فراگیر می شود که حتی اگر کسی به خواب رود، اطمینان دارد که او را بیدار نمی کنند ومزاحم خواب او نمی گردند.
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) دراین باره می فرماید: «امّت مهدی به آن حضرت پناه می برند؛ چنان که زنبورهای عسل به ملکه خود پناه می آورند. آن حضرت زمین را پر از عدل وداد می کند؛ چنان که (پیش از آن) پر از ستم وجور شده بود؛ به حدّی که مردم به فطرت نخستین خود بازمی گردند. شخص خوابیده را از خوابش بیدار نمی کنند وخون کسی ریخته نمی شود»(655).
ب) امنیت راه ها
درباره امنیت راه ها در حکومت حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) روایات بسیاری رسیده است که به گفتن چند روایت بسنده می کنیم:
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «حکومت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به گونه ای است که دو زن شبانه حرکت کرده، مسافرت می کنند واز بی عدالتی وستم هراسی ندارند»(656).
نیز آن حضرت می فرماید: «به یقین خداوند، این امر (دین خود) را به پایان می رساند؛ به گونه ای که شخص سواره در شب از صنعا به حضرموت مسافرت می کند وجز خدا، از کسی ترس ندارد»(657).
شاید گفتن نام این دو سرزمین به لحاظ داشتن بیابان های ترسناک باشد که گاهی از آن به مفازه تعبیر شده است وبه دلیل تفأل زدن به پیروزی وجان سالم به در بردن از آن بیابان ها می باشد.
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «به خدا سوگند، یاران مهدی آن اندازه می جنگند تا خدا به یگانگی پرستیده شود وبه او شرک نورزند وتا آن جا که پیرزنی سالخورده وناتوان از این سوی جهان به آن سوی رهسپار شود وکسی متعرّض او نشود»(658).
شخصی از حضرت صادق (علیه السلام) پرسید: چرا آرزوی ظهور حضرت قائم (علیه السلام) را داشته باشیم؟ آیا در دوران غیبت مقام والایی داریم؟ حضرت فرمود: «سبحان الله! آیا دوست نداری که امام، عدالت را در جهان بگستراند وامنیت را در راه ها برقرار کند وبا حکم منصفانه با ستمدیده رفتار نماید وبه او یاری رساند؟»(659).
یکی از یاران امام صادق (علیه السلام) می گوید: روزی ابو حنیفه نزد امام صادق (علیه السلام) آمد. حضرت خطاب به او فرمود: «این آیه که می فرماید: ﴿سِیرُوا فِیها لَیالِی وأَیاماً آمِنِینَ(660)؛ در زمین شبانه روز سیر کنید درحالی که در امان باشید. درباره چه سرزمینی است؟»
ابو حنیفه گفت: گمان دارم بین مکه ومدینه باشد.
حضرت به یارانش رو کرد وفرمود: «آیا می دانید که مردم در بین این راه، مورد تعرّض راهزنان قرار می گیرند واموال آنان به غارت برده می شود وافراد امنیت ندارند وکشته می گردند؟»
اصحاب پاسخ دادند: آری، چنین است وابو حنیفه سکوت کرد.
حضرت بار دیگر از او پرسید: «این آیه که خداوند می فرماید: ﴿ومَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً(661)؛ هرکس در آن وارد شود، در امان خواهد بود). درباره کدام نقطه از زمین است؟»
ابو حنیفه گفت: کعبه است.
امام فرمود: «آیا می دانی که حجاج بن یوسف ثقفی کعبه را برای سرکوبی ابن زبیر به منجنیق بست واو را کشت. آیا او در جای امن بود؟»
ابو حنیفه سکوت کرد ودیگر سخن نگفت.
چون او از جلسه بیرون رفت؛ ابو بکر حضرمی به حضرت عرض کرد: فدایت شوم! پاسخ این دو پرسش چیست؟
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «ای ابا بکر! مراد از آیه اوّل، همراهی با قائم ما اهل بیت است. نیز سخن خداوند که فرمود: "هرکس در آن وارد شود در امان است"یعنی کسی که دست بیعت به او دهد ودر بیعت حضرتش وارد شود واز یاران واصحاب حضرتش گردد، در امان خواهد بود»(662).
علی بن عقبه از پدرش نقل می کند: روزگاری که حضرت قائم ظهور می کند، به عدالت حکم می نماید وستم در حکومتش برچیده می شود وبه سبب وجود آن حضرت راه ها وجاده ها امن می گردد(663).
قتاده می گوید: حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) بهترین انسان هاست.... در زمان او زمین از چنان امنیتی برخوردار می گردد که زنی به همراه پنج زن دیگر، بدون همراه داشتن مردی، به حج می روند واز چیزی ترس ندارند(664).
عدی بن حاتم می گوید: به یقین روزی فرامی رسد که زنی ناتوان، به تنهایی از حیره (در نزدیکی نجف) به زیارت خانه خدا می رود واز کسی جز خدا نمی ترسد(665).
ج) امنیت قضایی
یکی از اموری که پس از ظهور امام (عجّل الله تعالی فرجه) مطرح است، مجازات افرادی است که جهان را سراسر ناامن کرده، میلیون ها کشته وزخمی ومعلول برجای گذاشته اند ونابسامانی های مادی ومعنوی را پدید آوردند. آنان جنایتکارانی هستند که جهان را به آن وضعیت اسفبار کشانده اند.
پس از ظهور حضرت، تعقیب، دستگیری ومحاکمه آنان امری حتمی است؛ زیرا اجرای حدود الهی، یکی از واجبات مهم به شمار می رود؛ به ویژه در روزگار حضور امام معصوم وحضرت بقیة الله در زمین که طبق کتاب خدا وبه دور از هرگونه هواهای نفسانی، حدود اجرا می شود.
در آن عصر برای سرپرستی این وظیفه مهم، از افرادی استفاده می شود که علاوه بر تسلّط کامل برمبانی اسلامی وفقهی، از نظر پیشینه نیز کم ترین ایراد واشکالی بر آنان وارد نباشد. در روایات به تسلّط آنان به کارهای قضایی وپیشینه وویژگی های فردی آنان اشاره شده است که به بازگویی چند روایت در این زمینه می پردازیم:
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله) قیام کند، از پشت کعبه هفده نفر را بیرون می آورد. پنج نفر از قوم موسی هستند که به حق قضاوت می کنند... وهفت نفر از اصحاب کهف، یوشع وصی موسی، مؤمن آل فرعون، سلمان فارسی، ابو دجانه ومالک اشتر»(666).
ابو بصیر از امام صادق (علیه السلام) پرسید: آیا جز این گروه (سی صد وسیزده نفر) افراد دیگری در پشت کعبه نیستند؟ حضرت فرمود: «آری، مؤمنان دیگری نیز هستند؛ ولی این گروه فقها، نخبگان، حاکمان وقاضیانی خواهند بود که پیش رو (سینه) وپشت سرشان را حضرت دست می گذارد ومسح می کند ودر پی آن، هیچ قضاوتی بر آنان دشوار نخواهد بود»(667).
در بحار الأنوار آمده است: آنان یاوران مهدی وحاکمان روی زمین خواهند بود(668).
صادق اهل بیت (علیه السلام) می فرماید: «آن گاه که حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) قیام کند، برای هر مرز وبومی از زمین، فرمانروایی تعیین می کند وبه او می فرماید: "برنامه کار تو در دست تو است وچنان چه در هنگام انجام وظیفه، مشکلی پیش آمد که حکم آن را ندانستی، به کف دستت بنگر وبرطبق آن چه در آن می یابی، رفتار نما"»(669).
ممکن است فهمیدن حکم مشکلات به وسیله کف دست، کنایه از سرعت ارتباط با حکومت مرکزی وکسب تکلیف برای رفع مشکل باشد یا اشاره به مهارت خیره کننده مسؤولان بر کار داشته باشد که با یک نگاه می توانند اظهارنظر کنند وشاید به وسیله معجزه مشکل حل شود که عقل بشر از فهم آن ناتوان است.
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «پس از ظهور مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) هیچ حقّی از کسی بر عهده دیگری نمی ماند، مگر آن که حضرت آن را بازمی ستاند وبه صاحب حق می دهد»(670).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله) قیام کند، به حکم وقضاوت داود پیامبر، قضاوت می کند وبه شاهد وبرهان نیازی ندارد. خداوند (احکام الهی را) به او الهام می کند واو نیز برطبق دانش خود رفتار می نماید وبرطبق آن قضاوت می کند»(671).
جعفر فرزند سیار شامی می گوید: اندازه وحدود پس گیری حقوق از بین رفته (در روزگار مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) بدان اندازه است که اگر حقّی از کسی در زیر دندان دیگری باشد، حضرت آن را بازمی ستاند وبه صاحبش بازمی گرداند(672).
البته این گونه رفتار کردن با حقوق مردم، شایسته دادگاه هایی است که در حکومت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) باشند وقاضیان آن افرادی مانند: سلمان، مالک اشتر، بزرگانی از قوم موسی و... باشند ورهبری دستگاه قضایی نیز با خود حضرت باشد. طبیعی است که دیگر جای نگرانی از نابود شدن حقوق، باقی نمی ماند؛ هم چنان که جمله «اگر زیر دندان دیگری حقّی از کسی باشد بازمی ستاند»، گویای این حقیقت است.

فصل چهارم: اقتصاد

حکومت اگر پشتوانه ای از سوی خداوند داشت واحکام ومقرّرات الهی را در جامعه اجرا کرد، مردم نیز به برکت آن دگرگون می گردند وبه تقوا ونیکی روی می آورند ودر نتیجه نعمت های خداوند، از همه سوی بر بندگان سرازیر می شود.
در قرآن کریم می خوانیم: ﴿ولَوْ أَنَّ أَهْلَ اَلْقُری آمَنُوا واِتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ اَلسَّماءِ واَلْأَرْضِ(673)؛ اگر مردم شهر ودیار ایمان آورند وتقوا پیشه سازند، ما درهای برکات زمین وآسمان را بر آنان می گشاییم).
در حکومت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) که مردم به اطاعت خداوند روی می آورند وبر فرمان حجّت خدا گردن می نهند، دیگر دلیلی ندارد که زمین وآسمان از برکاتش بر بندگان خدا مضایقه کنند. ازاین رو، باران های موسمی شروع به باریدن می کند، رودخانه ها پر از آب می شود، زمین ها حاصلخیز می گردد وکشاورزی شکوفا می گردد، باغ ها سرسبز وپر از میوه می شود، بیابان هایی مانند مکه ومدینه که هرگز سبزی را به خود ندیده است، به یک باره به نخلستان تبدیل می گردد ودامداری گسترش می یابد.
اقتصاد جامعه شکوفا گشته، فقر وتنگدستی رخت بربسته، آبادانی همه جا به چشم می خورد وبازرگانی رونقی شایان توجّه می یابد.
درخصوص شکوفایی اقتصادی در روزگار امام عصر (علیه السلام) روایات بسیاری رسیده است که در هرزمینه به گفتن چند روایت بسنده می کنیم:
الف) شکوفایی اقتصاد ورفاه اجتماعی
آن چه از روایات در این زمینه استفاده می شود، این است که در اثر بهبود وضع اقتصادی، فقر وتهیدستی از جامعه بشری ریشه کن می شود وبه شخص نیازمند به اندازه ای مال وثروت داده می شود که توان بردن آن را نداشته باشد ووضعیت عمومی جامعه چنان بهبود می یابد که دارندگان زکات برای رساندن آن به نیازمندان به رنج می افتند.
١. تقسیم اموال وبخشش دارایی ها
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که قائم اهل بیت قیام کند، بیت المال را به گونه ای یکسان در میان مردم قسمت کرده، به عدالت در میان مردم رفتار می کند.
ثروت های روی زمین (مانند خمس وزکات) وثروت های زیر زمین (مانند گنج ها ومعادن) نزد آن حضرت گرد می آید. آن گاه حضرت به مردم خطاب می کند: «بیایید وبگیرید آن چه را که برایش خویشاوندی را قطع می کردید وبه خونریزی وگناهان دست می زدید. او چنان اموال می بخشد که کسی پیش از او چنان نکرده است»(674).
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «در آخر الزمان، خلیفه ای ظهور می کند که مال را بدون شمارش می بخشد»(675).
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «در روزگار ناامیدی وپیدایش فتنه ها، شخصی به نام مهدی ظهور می کند که بخشش های او بر مردم، گوارا خواهد بود»(676).
بخشش مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) پدرانه وبدون منّت است. بنابراین، گوارا می باشد. برخلاف بخشش دیگران که به قیمت بندگی، یا دین فروشی یا گرو گذاشتن آبرو تمام می شود.
نیز آن حضرت می فرماید: «شخصی از قریش پدیدار می گردد... ودر میان مردم، اموال را تقسیم می کند وبه سنّت پیامبرشان رفتار می نماید»(677).
در روایتی دیگر می فرماید: «مهدی گنج های زیر زمین را بیرون آورده، اموال را میان مردم تقسیم می کند واسلام شکوه دوباره خود را بازمی یابد»(678).
هم چنین می فرماید: «در آخرین دوران امّت من، خلیفه ای خواهد بود که اموال را مشت مشت به مردم می دهد وآن را نمی شمارد»(679).
عبد الله بن سنان می گوید: پدرم به امام صادق (علیه السلام) گفت: من مقداری از زمین های خراجی را در اختیار دارم ودر آنها کشت وزرع کرده ام. حضرت قدری ساکت ماند؛ آن گاه فرمود: «اگر قائم ما قیام کند، سهم تو از زمین بیش از این است»(680).
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که قائم اهل بیت قیام کند، بیت المال را به گونه ای یکسان تقسیم می کند ودر بین مردم به عدالت رفتار می نماید»(681).
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «آخرین امامان، هم نام من است. او ظاهر می شود وجهان را پر از عدل می کند. درحالی که اموال برهم انباشته شده است، شخصی از او درخواست مال می کند. امام (عجّل الله تعالی فرجه) می فرماید: "خودت از این اموال بردار"»(682).
٢. ریشه کن شدن فقر از جامعه
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «هنگامی که حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) ظهور کند... اموال وزکات ها را در کوچه ها می برند؛ ولی کسی پیدا نمی شود که حاضر به دریافت آنها باشد»(683).
نیز آن حضرت می فرماید: «مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) در امّت من خواهد بود ودر حکومت او مال وثروت برهم انباشته خواهد شد»(684).
این حدیث کنایه از رفع نیازمندی های جامعه است؛ به گونه ای که اموال از موارد مصرف بیش تر می گردد. به سخن دیگر، دولت حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) نه تنها کسری بودجه ندارد، بلکه درآمد آن بر بودجه اش فزونی دارد.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که قائم ما قیام کند...، زمین گنج های خود را بیرون ریخته، آشکار می کند؛ به گونه ای که مردم با چشم خود، آن را بر روی زمین می بینند ودارندگان زکات سراغ کسی می گردند که نیازمند باشد تا زکاتشان را به او بدهند؛ ولی کسی یافت نمی شود ومردم - از فضل وبخشش خداوند - از دیگران بی نیاز می گردند»(685).
علی بن عقبه نقل می کند: در آن روزگار، کسی جایی را برای دادن صدقات وصرف پول در راه نیک نمی یابد؛ زیرا بی نیازی همه مؤمنان را فراگرفته است»(686).
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «مردم مالیات خود را بر گردن گذاشته، به سوی مهدی می روند.
خداوند به شیعیان ما در زندگی رفاه وآسایش داده است وآنان در بی نیازی به سر می برند واگر لطف وسعادت خداوند آنان را دربر نمی گرفت، با آن بی نیازی، سرکشی می کردند»(687).
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) سالی دوبار عطایایی به مردم می دهد.
آن حضرت ماهی دوبار حقوق می دهد وبین مردم یکسان رفتار کرده، به گونه ای که فرد نیازمند به زکات، در جامعه یافت نمی شود. دارندگان زکات، سهم فقیران را نزد آنان می آورند؛ ولی آنان نمی پذیرند. به ناچار اموال را در کیسه های مخصوص پول می گذارند ودر محلّه های شیعه می چرخانند؛ ولی آنان می گویند ما را به درهم های شما نیازی نیست»(688).
از روایات بالا دو نکته دانسته می شود: نخست این که مردم در حکومت حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) چنان از نظر فکری رشد می کنند که بدون زور وفشار به وظایف خود در همه ابعاد عمل می کنند. یکی از آن وظایف، پرداخت مالیات درآمد به دولت اسلامی است.
اگر همه مسلمان ها خمس درآمد وزکات اموال خود را به حکومت اسلامی پرداخت کنند، رقم بزرگی را پدید می آورد ودولت بر هرگونه اقدام اصلاحی وخدمات همگانی قادر می شود.
دوم این که هرچند بخشش آن حضرت در آن روزگار بی حساب است ومردم به شیوه های گوناگونی درآمدهایی دارند که آنان را بی نیاز می کند، ولی آن چه بیش تر نظر را جلب می کند، بلندطبعی وروح بی نیازی در آنان است؛ زیرا چه بسیارند انسان های ثروتمندی که طبعی گرسنه وروحی آزمند دارند وچه بسا انسان هایی که در عین فقر، از طبعی بزرگ وروحی غنی برخوردارند. مردم در عصر امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) از غنای روحی برخوردارند واین همان دگرگونی معنوی است که در آن عصر پدید می آید.
٣. رسیدگی به محرومان ومستضعفان
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «... در آن عصر، مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) ظهور می کند واو از فرزند این شخص (علی بن ابی طالب (علیه السلام)) است. خداوند به دست او، دروغ را نابود می کند وروزگار سخت را از بین می برد وریسمان بردگی وبندگی را از گردن های تان برمی دارد»(689).
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید: «آن گاه که امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) ظهور کند، هیچ برده مسلمانی باقی نمی ماند، مگر آن که حضرت او را خریده، در راه خدا آزاد می کند وهیچ بدهکاری نمی ماند، مگر آن که حضرت او را خریده، در راه خدا آزاد می کند وهیچ بدهکاری نمی ماند، مگر آن که حضرت بدهی او را می پردازد»(690).
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «وقتی مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) ظهور می کند، به سوی شهر مدینه می رود وهرکس از بنی هاشم را که در آن جا زندانی باشد، آزاد می کند»(691). سپس ابن ارطات می گوید: او به کوفه می رود وبنی هاشم را از زندان های آن جا آزاد می سازد.
طاووس یمانی می گوید: ویژگی مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) این است که نسبت به فرمانروایان وکارگزاران خود سختگیر است ودر بخشش مال دستی بازدارد ونسبت به بیچارگان وبینوایان ومسکین ها مهربان وباعطوفت است(692).
ابو رؤبه می گوید: مهدی به دست خود به بینوایان عطایایی می بخشد(693).
احتمال دارد منظور این باشد که حضرت در عطا وبخشش، به محرومان وبینوایان توجّه ویژه ای دارد وبه آنان اموال بیش تری می بخشد وافزون بر حقوقی که هر مسلمان از بیت المال دارد، به آنان هرمقدار که صلاح بداند، می بخشد.
ب) عمران وآبادانی
هنگامی به عظمت واهمیت عمران وآبادانی در حکومت امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) پی می بریم که میزان ویرانی را پیش از ظهور در نظر بگیریم. آری، جهانی که گرفتار جنگی ویرانگر شده، طعمه هواهای نفسانی قدرت طلبان گشته، مدت ها در آتش جنگ سوخته، کشته ها وویرانی هایی به جای گذاشته است، نیاز بیش تری به آبادانی دارد وحکومت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به اصلاح آن ویرانی ها می پردازد وعمران وآبادانی را در سراسر جهان چشمگیر می کند.
علی (علیه السلام) می فرماید: «مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) یاران خود را به سرزمین های گوناگون می فرستد.
یارانی را که در آغاز قیام با او عهد وپیمان بستند، به سوی شهرها روانه می سازد وآنان را به عدل واحسان سفارش می نماید. هریک از آنان فرمانروای سرزمینی می گردد وپس از آن، همه شهرهای جهان با عدل واحسان آباد می گردد»(694).
امام باقر (علیه السلام) دراین باره می فرماید: «در زمان حکومت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) در روی زمین هیچ ویرانه ای نمی ماند، مگر آن که آباد می گردد»(695).
نیز آن حضرت می فرماید: «پس از آن که حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) وارد کوفه می شود...
گروهی را مأمور می کند تا از پشت آرامگاه امام حسین (علیه السلام) (بیرون شهر کربلا) رودخانه ای به سوی غریین حفر کنند تا آب به سوی شهر نجف سرازیر شود وبر روی آن رودخانه، پل هایی می سازند»(696).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که قائم ما قیام کند...، خانه های کوفه به رودخانه کربلا وحیره متصل می گردد»(697).
این روایت از گسترش آبادانی شهر کوفه خبر می دهد که از یک سو به حیره - که اکنون حدود شصت کیلومتر از کوفه دور است - واز سوی دیگر، به کربلا متصل می شود که آن نیز همین مقدار از کوفه فاصله دارد.
حبه عرنی می گوید: امیر مؤمنان (علیه السلام) به شهر حیره رفت ودر آن جا درحالی که با دستش به کوفه اشاره می کرد، فرمود: «به طور حتم خانه های شهر کوفه به شهر حیره متصل می شود وتا اندازه ای رشد می کند که هریک ذراع(698) (متر) از زمین این دو شهر به دینارها وقیمت گرانی خرید وفروش می شود»(699).
شاید گسترش کوفه وگرانی زمین آن بدین دلیل باشد که آن جا پایتخت حکومت اسلامی خواهد بود وطبق روایاتی، مؤمنان به آن جا خواهند رفت.
هم چنین در روزگار حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) راه ها وجاده ها گسترش می یابد ومقرّرات ویژه ای در این زمینه وضع می شود. امام باقر (علیه السلام) دراین باره می فرماید:
«هنگامی که حضرت قائم قیام کند، به شهر کوفه می رود... آن گاه هیچ مسجدی بر روی زمین نمی ماند که شرفه (ایوان وکنگره داشته باشد یا بر خانه های دیگر مشرف باشد) مگر آن که آن را ویران می سازد وآن را به شکلی قرار می دهد که مشرف نباشد وراه های اصلی را گسترش می دهد»(700).
امام کاظم (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که قائم ما قیام کند، به آگاهی دارندگان مرکب می رساند که از میان جاده وخیابان حرکت کنند؛ چنان که به افراد پیاده دستور می دهد که از دو سوی خیابان حرکت نمایند. پس هر سواره ای که از کنار خیابان حرکت کرد وبه کسی آسیب رساند، او را به پرداخت دیه وخون بها ملزم می کند وچنان چه فردی پیاده در میان خیابان حرکت کرد ودچار آسیب شد، حق گرفتن دیه را ندارد»(701).
از این روایت می فهمیم که شهرها چنان گسترش می یابد ووسائل عبور ومرور چنان فراوان می گردد که نه تنها برای وسائل نقلیه، بلکه برای عابران پیاده نیز قانون وضع می شود.
آری، حکومتی که از دانش وصنعت بهره می گیرد وراه های اصلی را گسترش می دهد وخیابان های پهناور احداث می کند، به یقین در کنار آن برای رانندگی نیز قوانینی با ضمانت اجرایی قوی وضع می کند.
ج) کشاورزی
یکی از بخش هایی که در حکومت امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) دگرگونی شایان توجّه پیدا می کند، بخش کشاورزی ودامداری است. پس از آن که مردم طعم تلخ کمبود باران وخشکسالی های پیاپی وکمبود مواد غذایی ونابودی کشتزارها را چشیده اند وزمانی که از دام ودامپروری خبری نیست وبرای تهیه لقمه نانی گاهی باید گران بهاترین چیز یعنی ناموس وآبرو را فدا کرد، دگرگونی شگفت انگیزی در کشاورزی ودامداری پدید می آید ومواد غذایی در جامعه فراوان می گردد.
پیش از ظهور امام اگر گاهی باران می بارید، ولی زمین پذیرای آن نبود وگاهی که زمین پذیرای آن بود، باران نمی بارید ومحصولات کشاورزی نابود می گشت وگاهی نیز باران نابه هنگام محصولات را از بین می برد. در زمان حضرت وضعیت بارندگی دگرگون می گردد. نخست بارانی می بارد که مردم در سراسر زندگانی ندیده اند وپس از آن نیز به موقع رحمت الهی بر انسان ها سرازیر می شود ودر نتیجه نعمت های خداوند بر انسان ها فراوان می شود؛ به گونه ای که گویی محصول ده ها سال را در یک روز گرد می آورند ودر روایات آمده است که از یک من (سه کیلوگرم) گندم، صد من محصول به عمل می آید.
روایات از باریدن بیست وچهار باران خبر می دهند که پس از ظهور فرومی ریزند ودر پی آن برکات بسیاری شامل حال مردم می شود. سبزی وخرمی، کوه ودشت وصحرا را فرامی گیرد وبیابان های بایر وهمیشه خشک، اثری از خشکی نخواهند داشت ونعمت های الهی آن چنان فراوان می شود که مردم برای مردگان خود آرزوی زندگانی دوباره می کنند.
١. فراوانی باران
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود: «آسمان بر آنان باران های فراوانی می بارد»(702).
در روایت دیگری می فرماید: «خداوند برای او (مهدی) برکت را از آسمان فرومی فرستد»(703).
نیز می فرماید: «زمین را عدل وداد فرامی گیرد وآسمان بارانی می بارد ودر نتیجه، زمین محصول خود را پدیدار می سازد وامّت من در حکومت آن حضرت از نعمتی برخوردار می شوند که هرگز مانند آن را ندیده اند»(704).
امیر مؤمنان (علیه السلام) دراین باره می فرماید: «خداوند بزرگ، به سبب وجود ما آفرینش را آغاز کرد وبه سبب وجود ما نیز ختم می کند. آن چه را بخواهد، به وسیله ما نابود می گرداند وبا ما آن چه را بخواهد، استقرار می بخشد. به وجود ما روزگار سخت را برطرف می سازد وبه سبب ما باران فرومی فرستد، پس فریبکاری شما را از راه خدا نفریبد. از روزی که خداوند درهای آسمان را بست، قطره ای باران از آن نبارید واگر قائم ما قیام کند، آسمان باران رحمت خود را فرومی فرستد»(705).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که روزگار ظهور حضرت قائم فرارسد، در جمادی الثانی وده روز از ماه رجب بارانی می بارد که مردم مانندش را ندیده باشند»(706).
سعید بن جبیر می گوید: در سالی که حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) در آن قیام می کند، بیست وچهار بار باران می بارد که آثار وبرکات آن آشکار خواهد بود(707).
درباره فراوان شدن آب در عصر حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه)، رسول گرامی اسلام می فرماید:
«در دولت او (مهدی (عجّل الله تعالی فرجه)) آب ها فراوان می شود وآب رودخانه ها بالا می آید»(708).
در روایتی دیگر می فرماید: «... رودخانه ها پر از آب می شود وچشمه سارها به جوشش آمده، لب ریز می گردد وزمین چند برابر محصول می دهد»(709).
٢. فراوانی محصولات کشاورزی
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «خوشا به زندگی، پس از آن دوران که مسیح (علیه السلام) دجّال را می کشد؛ زیرا به آسمان اذن بارش وبه زمین اجازه روییدن داده می شود. اگر دانه ای بر روی کوه صفا گذارده شود، حتما خواهد رویید. در آن روزگار، کینه وحسادتی نخواهد بود؛ به گونه ای که اگر شخصی از کنار شیری بگذرد به او آسیبی نمی رساند واگر بر مار پا گذارد، او را نمی گزد»(710).
نیز آن حضرت می فرماید: «امّت من در دوران مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به نعمت هایی می رسند که هرگز مانندش دیده نشده است وهیچ مؤمن یا کافری به چنان نعمتی نرسیده است.
آسمان، بارانش را پی درپی می فرستد وزمین نیز چیزی از گیاهان را در خود نگه نمی دارد؛ بلکه آن را بیرون می فرستد»(711).
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) پیرامون آمادگی زمین در عصر مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) می فرماید: «زمین همانند نقره ای که پس از جوشش آرام می گیرد، آماده کشت می شود وگیاهانش را می رویاند؛ هم چنان که در زمان حضرت آدم (علیه السلام) بود»(712).
نیز آن حضرت درباره برکت محصولات وخوب عمل آمدن آنها می فرماید: «... یک دانه انار چندین نفر را سیر می کند(713) ویک خوشه انگور را چندین نفر می خورند (وسیر می گردند)»(714).
علی (علیه السلام) می فرماید: «حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) شرق وغرب زمین را تسخیر می کند...
بدی ها وناراحتی ها را برطرف می سازد وخیر ونیکی جایگزین آن می گردد؛ به طوری که یک کشاورز گندم وجو از هر من (سه کیلوگرم) گندم، صد من محصول به دست می آورد؛ همان گونه که خداوند فرمود(715): «در هر سنبلی صد دانه به عمل می آید وخداوند برای هرکس که اراده نماید، زیادتر می کند»(716).
نیز می فرماید: «مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) کارگزاران خود را در شهرها به عدالت بین مردم سفارش می کند... کشاورز در آن عصر یک مدّ(717) کشت می کند وهفت صد مدّ محصول به دست می آورد؛ چنان که خداوند تعالی فرمود وهم چنان خداوند این مقدار را بیش تر می کند»(718).
درباره باروری درختان می فرماید: «در زمان مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) درختان بارمی گیرند وبرکت ها فراوان می گردد»(719).
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که قائم ما قیام کند، آسمان، بارانش را فرومی ریزد وزمین گیاهش را می رویاند؛ به گونه ای که یک زن از عراق پیاده به شام می رود ودر سراسر راه جز بر سبزی وبوته گام نمی گذارد»(720).
شاید حضرت این منطقه را به عنوان مثال بیان می فرماید وباید توجّه داشت که وضعیت جغرافیایی این منطقه به گونه ای است که اکنون در این مسیر جز خارهای بیابانی چیز دیگری یافت نمی شود. شاید نام بردن از این منطقه برای این باشد که در عصر حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) همه زمین های بایر، تبدیل به زمین های کشاورزی می شود.
در همین رابطه پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «هنگامی که حضرت مهدی در امّت من ظاهر می شود، زمین محصول، میوه وگل های خود را می رویاند وآسمان بارانش را فرومی ریزد»(721).
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه (﴿مُدْهامَّتانِ﴾؛ دو برگ سبز) می فرماید: «بین مکه ومدینه را درخت های خرما به هم متصل می کند»(722).
نیز آن حضرت می فرماید: «... به خدا سوگند، پس از خروج دجّال، کشاورزی خواهد شد ودرخت کاشته می شود»(723).
وبه نقل شیخ طوسی در تهذیب «کشاورزی می کنیم ودرختان را می کاریم»(724).
٣. گسترش دام پروری
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «در روزگار پایانی زندگانی امّت من، حضرت مهدی ظهور می کند... ودام وگوسفند فراوان می گردد»(725).
نیز می فرماید: «در آن عصر گله های دام وجود دارند وبه زندگی ادامه می دهند»(726).
در سخن پیامبر (صلّی الله علیه وآله) نکته ای وجود دارد وآن این که گویا پیش از آن عصر، در اثر کمبود آب وعلوفه وگسترش بیماری ها، دام ها نمی توانستند به زندگانی ادامه دهند.
نیز آن حضرت می فرماید: «پس از کشته شدن دجّال، خداوند به گله ها برکت می دهد؛ به گونه ای که بچه شتری (که در سن آمادگی برای بارداری است) گروهی از مردم را سیر می کند وگوساله ای، غذای قبیله ای را فراهم می سازد وبزغاله ای، برای سیر کردن گروهی کافی است»(727).
۴. بازرگانی
رشد وگسترش بازرگانی در کشور وجامعه، نشانه شکوفایی اقتصاد وثروتمند بودن آن جامعه می باشد؛ هم چنان که تعطیل شدن بازارها وکساد بازرگانی نشانه فقر جامعه است. از آن جا که در حکومت امام عصر (عجّل الله تعالی فرجه) مردم در وضعیت اقتصادی خوبی به سر می برند، بازرگانی رونق می گیرد وبازارها فعّال می شوند.
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) در این باره می فرماید: «از نشانه های قیامت (ظهور مهدی (عجّل الله تعالی فرجه)) این است که مال وثروت همانند سیل در میان مردم به جریان می افتد، علم ودانش ظاهر می شود وبازرگانی گسترش یافته، شکوفا می گردد»(728).
عبد الله بن سلام می گوید: مردم پس از خروج دجّال، چهل سال زندگی می کنند ونخل ها می نشانند وبازارها برپا می گردد(729).
شاید عدد چهل کنایه سال های متمادی ومدّت های مدید باشد.

فصل پنجم: بهداشت ودرمان

یکی از مشکلات جامعه، پیش از ظهور امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه)، کاهش بهداشت ودرمان است که در نتیجه گسترش بیماری هایی واگیر ومرگ های ناگهانی را در سراسر جهان در پی دارد. گسترش بیماری هایی مانند جذام، طاعون، فلج، کوری، سکته وصدها بیماری خطرناک دیگر آن چنان زندگانی مردم را مورد تهدید قرار می دهد که گویی همگان به انتظار مرگ حتمی خود نشسته اند وهرگز امیدی به زندگی ندارند. شب که به بستر می روند، امید زنده ماندن تا صبح وبرخاستن از خواب در آنان نیست وآن گاه که از خانه بیرون می روند، امیدی به بازگشت خود ندارند.
این اوضاع دلخراش ودردناک، در اثر آلودگی محیط زیست ودر نتیجه به کارگیری سلاح های شیمیایی، اتمی ومیکربی پدید می آید یا افزایش اجساد کشتگان ودفن نشدن آنان ومتعفّن شدنشان، عامل آن بیماری ها می شود ویا بر اثر دیگر بیماری های روانی وروحی است که از ناامنی واز دست دادن عزیزان پدید می آید وشاید نیز معلول همه اینها وچیزهایی است که ما از آن آگاهی نداریم.
حکومت حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) در آن شرایط، نور امیدی در دل انسان های بلازده ودردمند آن عصر، برای نابودی آن وضعیت وبه ارمغان آوردن تندرستی برای جامعه بشری است واین درست همان چیزی است که حکومت امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) در آن زمینه انجام می دهد.
در این جا به بازگویی چند روایت درباره وضعیت بهداشت ودرمان، پیش از ظهور می پردازیم وآن گاه روایاتی را درباره کوشش های حضرت حجّت (علیه السلام) در تأمین بهداشت ودرمان جامعه بیان می داریم:
الف) گسترش بیماری ها ومرگ های ناگهانی
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «از نشانه های نزدیک شدن قیامت ورستاخیز این است که یک مرد بدون درد وبیماری می میرد»(730).
در روایتی دیگر می فرماید: «در نزدیکی قیامت (ظهور مهدی (عجّل الله تعالی فرجه)) صاعقه ها (رعد وبرق ها که باعث آتش گرفتن وسوختن می شود) فراوان وپیاپی خواهد بود؛ به گونه ای که وقتی شخصی نزد خویشاوندان خود یا گروهی می رود ومی پرسد، دیروز چه کسی از شما دچار صاعقه شد وسوخت؟ جواب می شنود: فلانی وفلانی...»(731).
صاعقه به معنای بی هوش شدن واز بین رفتن خرد در اثر شنیدن صدای ترسناک ونیز به معنای آتش گرفتن وسوختن آمده است. ازاین رو، اشخاصی که دچار صاعقه می شوند یا عقلشان را از دست می دهند یا بر اثر آتش صاعقه، سوخته(732) وتبدیل به خاکستر می شوند. البته ممکن است صاعقه در اثر انفجار گلوله سلاح های پیشرفته آن عصر باشد که هم صدای وحشتناک وهم آتشی سوزنده دارند؛ به گونه ای که هرکس در نزدیکی آن باشد، به خاکستر تبدیل می گردد وآثاری که بر انسان ها به جا می گذارد، جز بیماری نیست واین سه بیماری وبلا تنها از آثار سلاح های ویرانگر می باشد.
حضرت رسول (صلّی الله علیه وآله) در روایتی دیگر می فرماید: «به هنگام نزدیک شدن قیامت ورستاخیز، مرگ های شدید ودر پی آن سال های پرزلزله خواهد بود»(733).
امیر مؤمنان (علیه السلام) دراین باره می فرماید: «پیش از ظهور قائم (عجّل الله تعالی فرجه) دوگونه مرگ فراوان می گردد: مرگ سرخ ومرگ سفید که مرگ سفید، همان گسترش طاعون است»(734).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «از نشانه های قیامت ورستاخیز، گسترش بیماری فلج ومرگ های ناگهانی است»(735).
امام کاظم (علیه السلام) از قول پیامبر (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «پیدایش مرگ های ناگهانی، جذام وبواسیر، از نشانه های نزدیک شدن قیامت ورستاخیز است»(736).
در کتاب بیان الائمه آمده است: از نشانه های نزدیک شدن ظهور مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) گسترش بیماری وبا وطاعون در سراسر جهان، به ویژه در بغداد وشهرهای پیرامون آن است که در نتیجه گروه بسیاری از مردم نابود می گردند(737).
ب) بهداشت
شکوفایی شگفت انگیز دانش ها، به ویژه علم بهداشت ودرمان در عصر حکومت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) وبهره گیری از آن برای گسترش بهداشت در جامعه وفرونشستن شعله های جنگ وپیدایش آرامش روانی وتأمین بهداشت روحی با اصلاح شدن انسان ها ونیز گسترش کشاورزی ودامداری وتأمین تغذیه در حدّ مطلوب، از جمله عواملی است که بهداشت را در روزگار امام عصر (علیه السلام) به حدّ بالا وایده آل خود می رساند وچنان می شود که وضعیت جسمی مردم دگرگون می گردد وعمر آنان طولانی می شود؛ به گونه ای که گاهی یک شخص هزار فرزند، نوه و... خود را می بیند وآن گاه چشم از جهان فرومی بندد.
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «هنگامی که عیسی (علیه السلام) از آسمان فرود آمد ودجّال را کشت وشب، هنگامی که در صبح آن، خورشید از مغرب طلوع کند (نه از سوی مشرق) تا چهل سال زندگی پربار وآسوده ای خواهید داشت ودر این مدّت نه کسی می میرد ونه بیمار می شود»(738).
شاید منظور از این سخن، آن باشد که مرگ ها وبیماری هایی که پیش از ظهور حضرت، گسترش یافته، در دوران حضرت به اندازه ای اندک وناچیز است که می توان آن را در حکم عدم دانست وشاید معنای ظاهری مراد باشد؛ یعنی در این مدّت مرگ وبیماری وجود نداشته باشد وآن به دلیل مقدم مبارک حضرت بقیة الله الاعظم است.
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید: «در حکومت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه)... عمرها طولانی می شود»(739).
مفضل بن عمر می گوید: امام صادق (علیه السلام) فرمود: «هنگامی که قائم ما قیام کند... مردم در سایه فرمانروایی او، عمری دراز خواهند داشت؛ به گونه ای که برای هر شخص هزار فرزند متولد می شود»(740).
امام سجاد (علیه السلام) دراین باره می فرماید: «هنگامی که قائم ما قیام کند، خداوند عزّ وجلّ، بیماری وبلا را از شیعیان ما دور می سازد وقلب های شان را همانند آهن های محکم قرار می دهد وتوان ونیروی هریک از آنان را برابر نیروی چهل مرد می گرداند وآنان فرمانروایان روی زمین وبزرگان آن می شوند»(741).
امام باقر (علیه السلام) درباره بهداشت محیط زیست در حکومت امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) می فرماید:
«هنگامی که قائم ما قیام کند... چاه های فاضلاب وناودان هایی را که در مسیر راه هاست، از بین می برد»(742).
حفظ بهداشت شهرها ومحیط جامعه، از وظایف حکومت هاست. بنابراین، باید از هر عاملی که سبب به خطر افتادن بهداشت محیط زیست می شود، جلوگیری گردد.
ریختن فاضلاب خانه ها در کوچه ها واحداث چاه های توالت ودستشویی در بیرون از خانه ها - چنان چه در برخی از شهرها وروستاها مرسوم است - سبب نابودی بهداشت محیط زیست می شود. ازاین رو، می بینیم که یکی از کارهای حکومت حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) جلوگیری از این گونه تخلّفات بهداشتی می باشد.
ج) درمان
چون در روزگار حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) بهداشت در حدّ مطلوب آن وجود دارد، بیماری ها کاهش یافته، تعداد اندکی از افراد به بیماری های گوناگون دچار می شوند؛ ولی دانش پزشکی نیز در آن عصر در اوج پیشرفت خود می باشد وبیماران گوناگون در کوتاه ترین مدّت معالجه می شوند. افزون بر این که حضرت با یاری الهی بیماران غیر قابل درمان را نیز خود بهبود می بخشد ومی توان گفت: در حکومت حضرت بیماری یافت نمی شود.
امام حسین (علیه السلام) درباره حکومت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) می فرماید: «هیچ نابینا، زمین گیر ودردمندی بر روی زمین نمی ماند، مگر آن که خداوند درد او را برطرف می سازد»(743).
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید: «... آن گاه قائم ما که پنهان ومخفی است، ظاهر می شود درحالی که جبرئیل پیشاپیش او وکتاب خدا در پیش روی اوست. آن حضرت بیماران پیسی وخوره را شفا می بخشد»(744).
از این روایت استفاده می شود که حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) خود در درمان بیماری های غیر قابل درمان، نقش اساسی دارد.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که حضرت قائم قیام کند، خداوند بیماری ها را از مؤمنان دور می سازد وتندرستی را به آنان بازمی گرداند»(745).
امام باقر (علیه السلام) دراین باره می فرماید: «هرکس قائم اهل بیت مرا درک کرد، اگر به بیماری دچار باشد، شفا می یابد وچنان که دچار ناتوانی باشد، توانا ونیرومند می گردد»(746).
در کتاب خصال شیخ صدوق آمده است: «روزگار حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) بیماری برطرف می شود وآنان (مؤمنان) مانند پاره های آهن می گردند»(747).

فصل ششم: رحلت

شهادت یا رحلت امام (علیه السلام)
درباره شهادت یا رحلت حضرت (علیه السلام)، روایات گوناگونی رسیده ولی با توجّه به سخن امام حسن مجتبی (علیه السلام) که می فرماید: «هیچ یک از ما امامان نیست، جز آن که مسموم یا شهید می شود»(748). می توان روایاتی را که دلالت بر شهادت حضرت (علیه السلام) دارد، بر دیگر روایات ترجیح داد.
در این جا تنها به بازگویی چند روایت بسنده می کنیم:
١. امام صادق (علیه السلام) در دنبال آیه شریفه ﴿ثُمَّ رَدَدْنا لَکمُ اَلْکرَّةَ عَلَیهِمْ(749) می فرماید: «مقصود زنده شدن دوباره امام حسین (علیه السلام) وهفتاد نفر از اصحابش در عصر امام زمان است؛ درحالی که کلاه خودهای طلایی بر سر دارند وبه مردم، رجعت وزنده شدن دوباره حضرت حسین (علیه السلام) را اطلاع می دهند تا مؤمنان به شک وشبهه نیفتند.
این در حالی است که حضرت حجّت در میان مردم است. چون معرفت وایمان به حضرتش در دل های مردم استقرار یافت، مرگ حضرت حجّت (علیه السلام) فرامی رسد. پس حضرت امام حسین (علیه السلام) متولّی غسل وکفن وحنوط ودفن ایشان خواهد شد وهرگز غیر از وصی، وصی را تجهیز وآماده خاک سپاری نمی کند»(750).
زهری می گوید: حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) چهارده سال زندگی می کند؛ سپس به مرگ طبیعی به جوار حق می رود(751).
ارطات می گوید: به من (خبر) رسیده است که حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) چهل سال زندگی می کند؛ سپس به مرگ طبیعی در بستر خود می میرد(752).
کعب الاحبار می گوید: منصور این امّت مهدی است وساکنان زمین وپرندگان آسمان بر او درود می فرستند.
اوست که در جنگ با روم وجنگ های عظیم مورد آزمایش قرار می گیرد واین آزمایش بیست سال طول می کشد وحضرتش به همراه دو هزار نفر از فرماندهان پرچم دار، به شهادت می رسند؛ سپس هیچ مصیبتی پس از مصیبت فقدان رسول الله (صلّی الله علیه وآله) بر مسلمانان گران تر از شهادت حضرت مهدی (علیه السلام) نخواهد بود(753).
البته سخنان زهری وارطات وکعب از نظر ما مورد اعتماد نیست؛ مگر آن که شاهد صدق داشته باشد.
چگونگی شهادت امام (علیه السلام)
در الزام الناصب درباره چگونگی شهادت حضرت آمده است: «هنگامی که سال هفتاد به پایان آید ومرگ حضرت فرارسد، زنی به نام سعیده از طایفه بنی تمیم، ایشان را به شهادت می رساند. ویژگی آن زن، این است که همانند مردها محاسن وریش دارد.
او از بالای بام، به هنگامی که حضرت در حال عبور است، سنگی به سوی ایشان پرتاب می کند وآن حضرت را به شهادت می رساند. چون حضرت رحلت می کند، امام حسین (علیه السلام) مراسم غسل، کفن ودفن آن حضرت را عهده دار می شود»(754).
البته جز در این کتاب، وقبل از آن در کتاب شرح الزیارة الجامعه از أحسائی در جای دیگری به این مطلب - یعنی چگونگی شهادت - برخورد نکرده ام.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «حسین (علیه السلام) با اصحابش - که با او شهید شدند - می آیند(755) وهفتاد پیامبر آنان را همراهی می کنند؛ چنان که همراه حضرت موسی هفتاد نفر فرستاده شدند، آن گاه حضرت قائم (عجّل الله تعالی فرجه) انگشتر را به وی می سپارد وامام حسین (علیه السلام) غسل، کفن، حنوط، ودفن حضرت قائم را بر عهده می گیرد»(756).
سلام علیه یوم ولد ویوم یظهر ویوم یموت، ویوم یبعث حیا.

فهرست منابع

١. قرآن کریم.
٢. نهج البلاغه.
٣. إثبات الوصیه، علی بن حسین مسعودی، ت ٣۴۶ ه‍. ق، انتشارات الرضی، قم،١۴٠۴ ه‍. ق.
۴. إثبات الهداة، محمد بن الحسن حرّ عاملی، ت ١١٠۴ ه‍. ق، چاپخانه علمیه، قم.
۵. الاحتجاج، احمد بن علی بن ابی طالب الطبرسی، قرن ششم هجری، دار النعمان، نجف اشرف، ١٣٨۶ ه‍. ق.
۶. إحقاق الحقّ وإزهاق الباطل، شهید قاضی نور الله حسینی مرعشی تستری، ت ١٠١٩ ه‍. ق. (با تعالیق آیة الله مرعشی نجفی)، کتابخانه آیة الله مرعشی، قم.
٧. الاختصاص، محمد بن محمد بن النعمان، ت ۴١٣ ه‍. ق، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، قم.
٨. اختیار معرفة الرجال (رجال کشّی)، ابو عمرو محمد بن عمر بن عبد العزیز کشی، ت ٣٨۵ ه‍. ق، تلخیص از ابو جعفر محمد بن الحسن طوسی، دانشگاه مشهد.
٩. الإذاعة لما کان وما یکون بین یدی الساعة، محمد صدیق حسن قنوجی بخاری،١٣٠٧ ه‍. ق، دار الکتب العلمیه، بیروت.
١٠. الإرشاد، محمد بن محمد بن النعمان،۴١٣ ه‍. ق، بصیرتی، قم.
١١. إرشاد القلوب، ابو محمد الدیلمی، مؤسسة الأعلمی، بیروت.
١٢. إسعاف الراغبین، محمد بن علی الصبّان، ت ١٢٠۶ ه‍. ق، دار الفکر، قاهرة.
١٣. اسد الغابه، ابن الاثیر شیبانی، ت ۶٣٠ ه‍. ق، چاپخانه اسلامیه، تهران.
١۴. اسرار الامامة، عماد الدین طبری، قرن هفتم، آستانه قدس، مشهد.
١۵. الاصابة فی معرفة الصحابة، ابن حجر عسقلانی، ت ٨۵٢ ه‍. ق، دار الکتاب، بیروت.
١۶. الأصول الستة عشر، تحقیق حسن مصطفوی، تهران،١٣٧١ ش.
١٧. أعلام المنجد، لویس معلوف الیسوعی، دار المشرق، بیروت.
١٨. أعلام النساء، عمر رضا کحاله، مؤسسة الرساله، بیروت،١۴٠١ ه‍. ق.
١٩. إعلام الوری بأعلام الهدی، ابو علی فضل بن حسن طبرسی، ت ۵۴٨ ه‍. ق، دار المعرفة، بیروت.
٢٠. أعیان الشیعه، سید محسن أمین عاملی، دار التعارف، بیروت.
٢١. اقبال، رضی الدین أبو القاسم علی بن موسی بن جعفر بن طاووس، ت ۶۶۴ ه‍. ق، دار الکتب الاسلامیه، تهران،١٣٩٠ ه‍. ق.
٢٢. الزام الناصب، شیخ علی یزدی حائری، قم،١۴٠۴ ه‍. ق.
٢٣. امالی الشجری (الأمالی الخمیسیه)، یحیی بن حسین شجری، ت ۴٧٩ ه‍. ق، عالم الکتب، بیروت.
٢۴. امالی شیخ طوسی، ابو جعفر محمد بن الحسن طوسی، ت ۴۶٠ ه‍. ق، المکتبة الأهلیه، بغداد.
٢۵. امالی مفید، محمد بن محمد بن نعمان، ت ۴١٣ ه‍. ق، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، قم.
٢۶. الامامة والتبصره، علی بن الحسین بن بابویه قمی، ت ٣٢٩ ه‍. ق، مدرسة الامام المهدی (عجّل الله تعالی فرجه)، قم.
٢٧. الانساب، ابو سعد عبد الکریم تمیمی سمعانی، ت ۵۶٣ ه‍. ق، مؤسسة الکتب الثقافیه، بیروت،١۴٠٨ ه‍. ق.
٢٨. الایقاظ من الهجعه، محمد بن الحسن حرّ عاملی، ت ١١٠۴ ه‍. ق، دار الکتب العلمیه، قم.
٢٩. الایام المکیه، نجم الدین طبسی، دانشکده علوم اسلامی قم.
٣٠. بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، ت ١١١١ ه‍. ق، مؤسسة الوفاء، بیروت.
٣١. البدء والتاریخ، منسوب به ابو زید احمد بن سهل بلخی مقدسی، ت ٣۵۵ ه‍. ق، کتابخانه اسدی، تهران.
٣٢. البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی، ت ١١٠٧ ه‍. ق، چاپخانه علمیه، قم.
٣٣. البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان، علاء الدین علی بن حسام الدین، معروف به متقی هندی، ت ٩٧۵ ه‍. ق، چاپخانه خیام، قم.
٣۴. برهان قاطع، محمد حسین برهان، ت ١٠٨٣ ه‍. ق، نشر خرد، نیما، تهران.
٣۵. بشارة الإسلام، سید مصطفی آل السید حیدر کاظمی، ت ١٣٣۶، کتابخانه نینوی الحدیثه، تهران.
٣۶. بشارة المصطفی، ابو جعفر، محمد بن أبی القاسم طبری، کتابفروشی حیدریه، نجف اشرف.
٣٧. بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد، محمد بن الحسن بن فروخ صفّار قمی، ت ٢٩٠ ه‍. ق، کتابخانه آیة الله مرعشی، قم.
٣٨. بهجة الآمال، ملاّ علی علیاری تبریزی، ت ١٣٢٧ ه‍. ق، بنیاد فرهنگ اسلامی کوشانپور، تهران.
٣٩. بیان الائمه، محمد مهدی نجفی، قم،١۴٠٨ ه‍. ق.
۴٠. البیان فی اخبار صاحب الزمان، محمد بن یوسف بن محمد قرشی، گنجی شافعی، ت ۶۵٨ ه‍. ق، دار احیاء تراث أهل البیت، تهران.
۴١. تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العتره الطاهره، سید شرف الدین علی حسینی استرابادی نجفی، قرن ششم، مدرسة الامام المهدی (عجّل الله تعالی فرجه)، قم.
۴٢. تاریخ الامم والملوک، ابو جعفر محمد بن جریر طبری، ت ٣١٠ ه‍. ق، دار المعارف، قاهره.
۴٣. تاریخ بغداد، ابو بکر أحمد بن علی خطیب بغدادی، ت ۴۶٣ ه‍. ق، دار الکتب العلمیه، بیروت.
۴۴. تاریخ ما بعد الظهور، سید محمّد صادق صدر، دار التعارف للمطبوعات، بیروت.
۴۵. تبصرة الولی، سید هاشم بحرانی، ت ١١٠٧ ه‍. ق، مؤسسة الأعلمی، بیروت.
۴۶. تحف العقول عن آل الرسول، ابو محمد حسن بن علی بن الحسین بن شعبة حرّانی، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، قم.
۴٧. تذکرة الفقهاء، علامه حلی، ت ٧٢۶ ه‍. ق، مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، قم.
۴٨. الترغیب والترهیب من الحدیث الشریف، عبد العظیم بن عبد القوی المنذری، ت ۶۵۶ ه‍. ق، دار إحیاء التراث العربی، بیروت.
۴٩. التصریح بما تواتر فی نزول المسیح، محمد انور شاه کشمیری هندی، ت ١٣۵٢ ه‍. ق، دار القرآن الکریم، بیروت.
۵٠. التطبیق بین السفینة والبحار بالطبعة الجدیدة، سید جواد مصطفوی، آستان قدس رضوی، مشهد. ١۴٠٣ ه‍. ق.
۵١. تفسیر الصافی، فیض کاشانی، ت ١٠٩١ ه‍. ق، مؤسسة الأعلمی، بیروت.
۵٢. تفسیر العسکری (علیه السلام)، منسوب به امام حسن عسکری (علیه السلام)، مدرسة الامام المهدی (علیه السلام)، قم،١۴٠٩ ه‍. ق.
۵٣. تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود بن عیاش سمرقندی، کتابفروشی اسلامیه، تهران.
۵۴. تفسیر فرات الکوفی، فرات بن ابراهیم بن فرات کوفی، کتابفروشی داوری، قم.
۵۵. تفسیر قمی، ابو الحسن علی بن ابراهیم قمی، اواخر قرن سوم هجری قمری، کتابفروشی الهدی، نجف اشرف.
۵۶. تفسیر نور الثقلین، عبد علی بن جمعه العروسی الحویزی، ت ١١١٢ ه‍. ق، چاپخانه علمیه، قم.
۵٧. تقریب المعارف، شیخ تقی الدین ابو الصلاح حلبی، ت ۴۴٧ ه‍. ق، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، قم،١۴٠۴ ه‍. ق.
۵٨. التقریب والتیسیر، ابو زکریا یحیی بن شرف النووی، بیروت.
۵٩. تنقیح المقال فی علم الرجال، شیخ عبد الله بن محمد حسن بن المولی عبد الله المامقانی النجفی، ت ١٣۵١ ه‍. ق.
۶٠. تهذیب الاحکام فی شرح المقنعه، ابو جعفر محمد بن الحسن طوسی، ت ۴۶٠ ه‍. ق، دار الکتب الاسلامیه، تهران.
۶١. ثواب الاعمال وعقاب الاعمال، محمد بن الحسین بن بابویه، ت ٣٨١ ه‍. ق، کتابخانه آیة الله مرعشی، قم.
۶٢. جامع احادیث الشیعه، سید حسین بروجردی، ت ١٣٨٠ ه‍. ق، مدینة العلم، قم.
۶٣. جامع الاخبار، تاج الدین شعیری، قرن ششم هجری قمری، انتشارات رضی، قم.
۶۴. جامع الاصول من احادیث الرسول، ابو السعادات مبارک بن محمد معروف به ابن الاثیر، ت ۶٠۶ ه‍. ق، دار إحیاء التراث العربی، بیروت.
۶۵. الجامع الصحیح، محمد بن عیسی بن سورة ترمذی، ت ٢٩٧ ه‍. ق، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
۶۶. جمع الجوامع (الجامع الکبیر)، جلال الدین عبد الرحمن سیوطی، ت ٩١١ ه‍. ق، چاپ سنگی.
۶٧. الحاوی للفتاوی، جلال الدین عبد الرحمن سیوطی، ت ٩١١ ه‍. ق، دار کتب العلمیه، بیروت.
۶٨. حق الیقین، محمد باقر مجلسی، ت ١١١١ ه‍. ق، جاویدان، تهران.
۶٩. حلیة الابرار فی فضائل محمد وآله الاطهار، سید هاشم بن اسماعیل بحرانی، ت ١١٠٧ ه‍. ق، دار الکتب العلمیه، قم.
٧٠. حلیة الاولیاء وطبقات الاصفیاء، ابو نعیم اصفهانی احمد بن عبد الله، ت ۴٣٠ ه‍. ق، دار الکتاب العربی، بیروت.
٧١. الخرائج والجرائح، ابو الحسین سعید بن هبة الله معروف به قطب الدین راوندی، ت ۵٧٣ ه‍. ق، مؤسسة الامام المهدی (علیه السلام)، قم.
٧٢. الخصال، ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، ت ٣٨١ ه‍. ق، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، قم.
٧٣. خلاصة الاقوال (رجال علاّمه)، حسن بن یوسف بن مطهر حلّی، ت ٧٢۶ ه‍. ق، الرضی، قم.
٧۴. درر الاخبار فیما یتعلق بحال الاحتضار، شیخ محمد رضا طبسی نجفی، ت ١۴٠۵ ه‍. ق، چاپخانه نعمان، نجف اشرف.
٧۵. الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، جلال الدین سیوطی، ت ٩١١ ه‍. ق، دار المعرفة، بیروت.
٧۶. دلائل الامامة، ابو جعفر محمد بن جریر بن رستم طبری، کتابفروشی رضی، قم.
٧٧. دلائل النبوة، احمد بن عبد الله، ابو نعیم اصفهانی، ت ۴٣٠ ه‍. ق، دار المعرفة، بیروت.
٧٨. ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، محب الدین احمد بن عبد الله الطبری، ت ۶٩۴ ه‍. ق، کتابفروشی محمدی، قم.
٧٩. الذریعة الی تصانیف الشیعه، آقا بزرگ طهرانی، ت ١٣٨٩ ه‍. ق، کتابفروشی اسلامیه، تهران.
٨٠. راموز الاحادیث، ضیاء الدین احمد بن مصطفی استانبولی، ت ١٣١١ ه‍. ق، چاپ هند.
٨١. رجال ابن داود، حسن بن علی بن داود حلّی، ت اوایل قرن هشتم، نجف،١٩٧٢ م.
٨٢. رجعت از نظر شیعه، نجم الدین طبسی، چاپخانه علمیه، قم،١۴٠٠ ه‍. ق.
٨٣. الرجعة فی احادیث الفریقین، نجم الدین طبسی.
٨۴. راهنمای کتب اربعه، محمد مظفری، چاپخانه علمیه، قم،١۴٠۵ ه‍. ق.
٨۵. روضة المتقین، محمد تقی مجلسی،١٠٧٠ ه‍. ق، بنیاد فرهنگ اسلامی کوشانپور، تهران.
٨۶. روضة الواعظین، محمد بن فتال نیسابوری، ت ۵٠٨ ه‍. ق، انتشارات الرضی، قم.
٨٧. ریاحین الشریعة، ذبیح الله محلاتی، دار الکتب الاسلامیة، تهران.
٨٨. ستاره درخشان، شیخ محمد رضا طبسی نجفی، ترجمه سید محمد میر شاه ولد، انتشارات محمدی، تهران.
٨٩. سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ت ١٣۵٩ ه‍. ق، انتشارات اسوه، قم.
٩٠. سنن ابن ماجه، محمد بن یزید قزوینی، ت ٢٧۵ ه‍. ق، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
٩١. سنن ابی داود، سلیمان بن الاشعث سجستانی، ت ٢٧۵ ه‍. ق، دار احیاء السنة النبویه.
٩٢. السنن الکبری، ابو بکر احمد بن الحسین بیهقی، ت ۴۵٨ ه‍. ق، دار المعرفة، بیروت.
٩٣. سنن الدارمی، ابو محمد عبد الله دارمی، ت ٢۵۵ ه‍. ق، دار الفکر، بیروت.
٩۴. السیرة الحلبیه، علی بن برهان الدین حلبی شافعی، ت ١٠۴۴ ه‍. ق، بیروت.
٩۵. شرح نهج البلاغه، عز الدین ابو حامد بن هبة الله بن ابی الحدید مدائنی، ت ۶۵۵ ه‍. ق، چاپخانه بابی حلبی، قاهره.
٩۶. شرح زیارة الجامعه، احسائی.
٩٧. الشیعة والرجعه، شیخ محمد رضا طبسی نجفی، چاپخانه الآداب، نجف اشرف،١٣٨۵ ه‍. ق.
٩٨. صحیح البخاری، اسماعیل بن ابراهیم جعفی بخاری، ت ٢۵۶ ه‍. ق، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
٩٩. صحیح ترمذی، ابو عیسی محمد بن عیسی بن سوره، ت ٢٩٧ ه‍. ق، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
١٠٠. صحیح مسلم، ابو الحسین مسلم بن حجاج قشیری نیسابوری، ت ٢۶١ ه‍. ق، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
١٠١. الصراط المستقیم الی مستحقی التقدیم، زین الدین ابو محمد علی بن یونس عاملی نباطی، ت ٨٧٧ ه‍. ق، کتابفروشی مرتضویه، تهران.
١٠٢. الصواعق المحرقه، احمد بن حجر هیثمی، ت ٩٧۴ ه‍. ق، کتابخانه قاهره.
١٠٣. الطبقات الکبری، ابو عبد الله محمد بن سعد بن منیع بصری زهری، ت ٢٣٠ ه‍. ق، دار صادر، بیروت.
١٠۴. الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، علی بن موسی معروف به سید بن طاووس، ت ۶۶۴ ه‍. ق، چاپخانه خیام، قم.
١٠۵. العدد القویة لدفع المخاوف الیومیه، رضی الدین علی بن یوسف بن المطهر حلّی، ت ٧٢۶ ه‍. ق، کتابخانه آیة الله مرعشی، قم.
١٠۶. العطر الوردی، محمد بلبیسی شافعی، ت ١٣٠٨ ه‍. ق، چاپخانه امیریه، بولاق.
١٠٧. عقائد صدوق، ابو جعفر محمد بن علی بن بابویه قمی، ت ٣٨١ ه‍. ق، چاپ سنگی،١٢٩٢ ه‍. ق.
١٠٨. عقد الدرر فی اخبار المنتظر، یوسف بن یحیی مقدسی سلمی شافعی، قرن هفتم هجری قمری، عالم الفکر، قاهره.
١٠٩. العقد الفرید، ابن عبد ربه اندلسی، ت ٣٢٧ ه‍. ق، دار الکتاب العربی، بیروت.
١١٠. علل الشرایع، ابو جعفر محمد بن علی بن بابویه، ت ٣٨١ ه‍. ق، کتابفروشی حیدریه، نجف اشرف.
١١١. العلل المتناهیه، ابو الفرج عبد الرحمن بن الجوزی، ت ۵٩٧ ه‍. ق، دار الکتب العلمیه، بیروت،١۴٠٣ ه‍. ق.
 ١١٢. العمدة لابن البطریق، یحیی بن الحسن اسدی حلّی معروف به ابن البطریق، ت ۶٠٠ ه‍. ق، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، قم.
١١٣. عوالم العلوم، والمعارف والاحوال من الآیات والاخبار والاقوال، شیخ عبد الله بحرانی اصفهانی، مدرسة الامام المهدی (عجّل الله تعالی فرجه)، قم.
١١۴. عیون الاخبار، عبد الله بن مسلم بن قتیبه دینوری، ت ٢٧٨ ه‍. ق، دار الکتب العلمیه، بیروت.
١١۵. عیون أخبار الرضا، ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه، ت ٣٨١ ه‍. ق، نشر توس، قم.
١١۶. الغارات، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی، ت ٢٨٣ ه‍. ق، انجمن آثار ملی، تهران.
١١٧. غایة المرام فی حجة الخصام عن طریق الخاص والعام، سید هاشم بن سلیمان بحرانی، ت ١١٠٧ ه‍. ق، موسسة الاعلمی، بیروت.
١١٨. الغیبه، ابو جعفر، محمد بن الحسن طوسی، ت ۴۶٠ ه‍. ق، کتابفروشی نینوی، تهران.
١١٩. الغیبه، محمد بن ابراهیم نعمانی،٣۶٠ ه‍. ق، کتابفروشی صدوق، تهران.
١٢٠. الفائق فی غریب الحدیث، جار الله، محمود بن عمر زمخشری، ت ۵٨٣ ه‍. ق، دار المعرفة، بیروت.
١٢١. الفتاوی الحدیثیه، احمد بن حجر هیثمی، ت ٩٧۴ ه‍. ق، التقدم العلمیه، مصر.
١٢٢. الفتن، ابو عبد الله نعیم بن حمّاد مروزی، ت ٢٢٨ ه‍. ق، خطی، کتابخانه المتحف، انگلستان.
١٢٣. الفتوحات المکیه، محمد بن علی معروف به ابن عربی، ت ۶٣٨ ه‍. ق، دار صادر، بیروت.
١٢۴. فرائد السمطین فی فضائل المرتضی والبتول والسبطین والأئمة من ذریتهم (علیهم السلام)، ابراهیم بن محمد جوینی خراسانی، ت ٧٣٠ ه‍. ق، موسسة المحمودی، بیروت.
١٢۵. فرائد فوائد الفکر، مرعی بن یوسف بن ابی بکر، قرن یازدهم هجری قمری، بنیاد معارف اسلامی، قم.
١٢۶. فردوس الاخبار، ابو شجاع شیرویه بن شهردار بن شیرویه دیلمی، ت ۵٠٩ ه‍. ق، دار الکتب العلمیه، بیروت.
١٢٧. فرهنگ عمید، حسن عمید، جاویدان، تهران.
١٢٨. الفصول المهمة فی معرفة احوال الأئمة، علی بن محمد بن احمد مالکی مکی مشهور به ابن صباغ، ت ٨۵۵ ه‍. ق، کتابفروشی دار الکتب، نجف اشرف.
١٢٩. فضل الکوفة، وفضل اهلها، محمد بن علی بن الحسن علوی حسینی کوفی، ت ۴۴۵ ه‍. ق، مؤسسة اهل البیت، بیروت.
١٣٠. الفقیه (کتاب من لا یحضره الفقیه)، محمد بن علی بن بابویه قمی، ت ٣٨١ ه‍. ق، دار الکتب الاسلامیه، تهران.
١٣١. قرب الاسناد، ابو العباس عبد الله بن جعفر حمیری، ت ٣١٠ ه‍. ق، چاپ سنگی، چاپخانه اسلامیه، تهران.
١٣٢. قصص الانبیاء، قطب الدین راوندی، ت ۵٧٣ ه‍. ق، بنیاد پژوهش های اسلامی، مشهد، ت ١۴٠٩ ه‍. ق.
١٣٣. القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر، احمد بن حجر هیثمی، ت ٩٧۴ ه‍. ق، خطی، کتابخانه امیر المؤمنین، نجف اشرف.
١٣۴. کامل الزیارات، ابو القاسم جعفر بن محمد بن قولویه،٣۶٧ ه‍. ق، چاپخانه مرتضویه، نجف اشرف، ١٣۵۶ ه‍.
١٣۵. الکامل فی التاریخ، ابو الحسن علی بن ابی المکرم معروف به ابن الاثیر، ت ۶٣٠ ه‍. ق، دار صادر، بیروت.
١٣۶. کشف الاستار، میرزا حسین نوری، ت ١٣٢٠ ه‍. ق، کتابفروشی نینوی، تهران.
١٣٧. کشف الحق (الاربعون)، امیر محمد صادق خاتون آبادی، ت ١٢٠٧ ه‍. ق، بنیاد بعثت تهران،١٣۶١ ش.
١٣٨. کشف الغمة فی معرفة الأئمّة، ابو الحسن علی بن عیسی بن ابی الفتح اربلی، ت ۶٩٢ ه‍. ق، دار الکتاب الاسلامی، بیروت.
١٣٩. الکافی، محمد بن یعقوب کلینی رازی، ت ٣٢٩ ه‍. ق، دار الکتب الاسلامیة، تهران.
١۴٠. کفایة الأثر فی النص علی الأئمة الاثنی عشر، ابو القاسم علی بن محمد بن علی (الخزاز)، قرن چهارم هجری قمری، نشر بیدار، قم.
١۴١. کمال الدین وتمام النعمة، ابو جعفر محمد علی بن بابویه قمی، ت ٣٨١ ه‍. ق، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، قم.
١۴٢. الکنی والألقاب، شیخ عباس قمی، ت ١٣۵٩ ه‍. ق، کتابخانه صدر، تهران.
١۴٣. کنز العمال فی سنن الاقوال والافعال، علاء الدین علی معروف به متقی هندی، ت ٩٧۵ ه‍. ق، مؤسسة الرساله، بیروت.
١۴۴. لسان المیزان، احمد بن علی بن حجر عسقلانی، ت ٨۵٢ ه‍. ق، مؤسسة الاعلمی، بیروت.
١۴۵. لوائح الأنوار البهیه، شمس الدین محمد بن احمد سفارینی نابلسی، ت ١١٨٨ ه‍. ق، مجله المنار، مصر.
١۴۶. مجمع البحرین، فخر الدین طریحی، ت ١٠٨۵ ه‍. ق، کتابفروشی مرتضویه، تهران.
١۴٧. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل بن الحسن طبرسی، ت ۵۴٨ ه‍. ق، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
١۴٨. مجمع الرجال، زکی الدین عنایة الله بن مشرف الدین قهبائی، قرن یازدهم هجری قمری، چاپخانه ربانی، اصفهان.
١۴٩. مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، نور الدین علی بن ابی بکر هیثمی، ت ٨٠٧ ه‍. ق، دار الکتاب العربی، بیروت.
١۵٠. المحاسن، ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد برقی، ت ٢٧۴ ه‍. ق، دار الکتب الاسلامیه، قم.
١۵١. المحجة فیما نزل فی الحجة، سید هاشم بحرانی، ت ١١٠٧ ه‍. ق، مؤسسه الوفاء، بیروت، ت ١۴٠٣ ه‍. ق.
١۵٢. مختصر اثبات الرجعه، فضل بن شاذان نیسابوری، مجله تراثنا، شماره ١۵.
١۵٣. مختصر بصائر الدرجات، عز الدین حسن بن سلیمان حلی، قرن نهم هجری قمری، چاپخانه حیدریه، نجف اشرف.
١۵۴. مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی، ت ١١٠٧ ه‍. ق، چاپ سنگی، تهران.
١۵۵. مرآة العقول، محمد باقر مجلسی،١١١١ ه‍. ق، دار الاندلس، بیروت.
١۵۶. مروج الذهب، علی بن حسین مسعودی، ت ٣۴۶ ه‍. ق، دار الاندلس، بیروت.
١۵٧. المستجاد من کتاب الارشاد، حسن بن مطهر حلی، ت ٧٢۶ ه‍. ق، کتابخانه آیة الله مرعشی.
١۵٨. مستدرکات علم رجال الحدیث، شیخ علی نمازی، ت ١۴٠۵ ه‍. ق، چاپخانه حیدریه، تهران.
١۵٩. المستدرک علی الصحیحین فی الحدیث، ابو عبد الله، محمد بن عبد الله معروف به حاکم نیسابوری، ت ۴٠۵ ه‍. ق، دار الفکر بیروت.
١۶٠. مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری طبرسی، ت ١٣٢٠ ه‍. ق، مؤسسه آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، قم.
١۶١. المسترشد، ابو جعفر، محمد بن جریر بن رستم الطبری، قرن چهارم هجری قمری، چاپخانه حیدریه، نجف اشرف.
١۶٢. مسند ابو عوانه، یعقوب بن إسحاق اسفرائینی، ت ٣١۶ ه‍. ق، دار المعرفه، بیروت.
١۶٣. مسند ابی یعلی الموصلی، احمد بن علی بن المثنی التمیمی، ت ٣٠٧ ه‍. ق، دار المأمون للتراث، دمشق.
١۶۴. مسند احمد، احمد بن حنبل، ت ٢۴١ ه‍. ق، دار الفکر، بیروت.
١۶۵. مسند ابی داود، سلیمان بن داود بن الجارود فارسی بصری، ت ٢٠۴ ه‍. ق، دار المعرفة، بیروت.
١۶۶. مصابیح السنة، حسین بن مسعود بن محمد الفراء بغوی، ت ۵١۶ ه‍. ق، دار المعرفة، بیروت.
١۶٧. مصادقة الاخوان، ابو جعفر محمد بن علی بن بابویه قمی، ت ٣٨١ ه‍. ق، مدرسة الامام المهدی (علیه السلام)، قم.
١۶٨. المصنّف، عبد الرزاق بن همام صنعائی، ت ٢١١ ه‍. ق، المکتب الاسلامی، بیروت.
١۶٩. المصنّف، عبد الله بن محمد بن ابی شیبه، ت ٢٣۵ ه‍. ق، دار السلفیه، بمبئی.
١٧٠. المطالب العالیه بزوائد المسانید الثمانیة، احمد بن حجر عسقلانی، ت ٨۵٢ ه‍. ق، دار المعرفة، بیروت.
١٧١. معجم احادیث الإمام المهدی، نجم الدین طبسی با همکاری جمعی از فضلا، نشر معارف اسلامی، قم.
١٧٢. معجم البلدان، ابو عبد الله یاقوت بن عبد الله حموی بغدادی، ت ۶٢۶ ه‍. ق، دار التراث العربی، بیروت.
١٧٣. معجم رجال الحدیث وتفصیل طبقات الرواة، سید ابو القاسم خوئی، مدینة العلم، قم.
١٧۴. المعجم الصغیر، سلیمان بن احمد طبرانی، ت ٣۶٠ ه‍. ق، دار الکتب العلمیه، بیروت.
١٧۵. المعجم الاوسط، سلیمان بن احمد طبرانی، ت ٣۶٠ ه‍. ق، کتابفروشی المعارف، ریاض.
١٧۶. المعجم الکبیر، سلیمان بن احمد طبرانی، ت ٣۶٠ ه‍. ق، وزارت اوقاف عراق.
١٧٧. الملاحم والفتن فی ظهور الغائب المنتظر، رضی الدین علی بن موسی بن طاووس، ت ۶۶۴ ه‍. ق، مؤسسة الأعلمی، بیروت.
١٧٨. ملاذ الأخیار، محمد باقر مجلسی، ت ١١١١ ه‍. ق، کتابخانه آیة الله مرعشی، قم.
١٧٩. المنار المنیف فی الصحیح والضعیف، ابن قیم الجوریة، ت ٧۵١ ه‍. ق، مکتب المطبوعات الاسلامیة.
١٨٠. مناقب آل ابی طالب، ابو جعفر رشید الدین محمد بن علی بن شهرآشوب، ت ۵٨٨ ه‍. ق، انتشارات علاّمه، قم.
١٨١. منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر (علیه السلام)، شیخ لطف الله صافی، کتابخانه صدر، تهران.
١٨٢. منتخب الأنوار المضیئة، سید علی بن عبد الکریم نیلی نجفی، قرن نهم هجری قمری، چاپخانه خیام، قم، ١۴٠١ ه‍.
١٨٣. منتخب کنز العمّال، علاء الدین متقی هندی، ت ٩٧۵ ه‍. ق، دار الفکر، بیروت.
١٨۴. المنجد، لویس معلوف یسوعی، دار المشرق، بیروت.
١٨۵. منن الرحمن، محمد بهاء الدین الحارثی، ت ١٠٣٠ ه‍. ق، چاپخانه حیدریه، نجف اشرف،١٣۴۴ ه‍.
١٨۶. منیة المرید، زین الدین بن علی بن احمد عاملی، ت ٩۶۵ ه‍. ق، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، ١٣۶٨ ش.
١٨٧. منهاج الدموع، شیخ علی قرنی گلپایگانی، مؤسسه مطبوعاتی دین ودانش، قم،١٣۴۴ ه‍. ق.
١٨٨. مهدی موعود، محمد باقر مجلسی،١١١١ ه‍. ق، ترجمه علی دوانی، آخوندی، تهران.
١٨٩. المهذب البارع فی شرح المختصر النافع، شیخ جمال الدین ابو العباس، احمد بن فهد حلی اسدی،
٨۴١ ه‍. ق، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، قم.
١٩٠. موارد السجن فی النصوص والفتاوی، نجم الدین طبسی، دفتر تبلیغات اسلامی، قم،١۴١١ ه‍. ق.
١٩١. الموطّا، مالک بن انس، ت ١٧٩ ه‍. ق، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
١٩٢. المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمد حسین طباطبایی، ت ١۴٠٢ ه‍. ق، دار الکتب الاسلامیة، تهران.
١٩٣. النفی والتغریب، نجم الدین طبسی، مجمع الفکر الاسلامی، قم.
١٩۴. نقش زنان مسلمان در جنگ، محمد جواد طبسی نجفی، چاپخانه طلوع آزادی،١٣۶٧ ش.
١٩۵. نور الابصار، فی مناقب آل النبی المختار (صلّی الله علیه وآله)، شیخ مؤمن بن حسن مؤمن شبلنجی، ت ١٢٩٠ ه‍. ق، دار الفکر، بیروت.
١٩۶. النهایه فی غریب الحدیث والاثر، مبارک بن محمد جزری معروف به ابن الاثیر، ت ۶٠۶ ه‍. ق، اسماعیلیان، قم.
١٩٧. وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، محمد بن الحسن حرّ عاملی، ت ١١٠۴ ه‍. ق، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
١٩٨. وقعة صفین، نصر بن مزاحم منقری، ت ٢١٢ ه‍. ق، کتابخانه آیة الله مرعشی، قم،١۴٠٣ ه‍. ق.
١٩٩. الهدایة الکبری، حسین بن حمدان حسینی حصینی، ت ٣۴۴ ه‍. ق، مؤسسة البلاغ،١۴٠۶ ه‍. ق.
٢٠٠. ینابیع المودة، سلیمان بن ابراهیم بن قندوزی حنفی، ت ١٢٩۴ ه‍. ق، کتابفروشی محمدی، قم.
٢٠١. یوم الخلاص فی ظل القائم المهدی (علیه السلام)، کامل سلیمان، دار الکتاب اللبنانی،١۴٠٢ ه‍. ق.

پاورقی:

-----------------

(1) این جانب با همکاری چندتن از فضلای حوزه این کتاب را در پنج جلد تألیف کردیم وبنیاد معارف اسلامی قم آن را در ١۴١١ قمری به چاپ رساند ودر آینده نزدیک-إن شاء الله-به بازنگری آن خواهیم پرداخت.
(2) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) «تمتلئ الأرض ظلما وجورا حتّی یدخل کلّ بیت خوف وحرب فیسألون در همین فلا یعطونه». المصنّف لابن أبی شیبة، ج ١۵، ص ٨٩؛ کنز العمال، ج ١۴، ص ۵٨۴.
(3) عن علی (علیه السلام) «تملأ الأرض ظلما وجورا حتّی یدخل کلّ بیت خوف وحزن» کنز العمال، ج ١۴، ص ۵٨۴؛ إحقاق الحق، ج ١٣، ص ٣١٧.
(4) عن أبی حمزة الثمالی، قال: سمعت أبا جعفر (علیه السلام) یقول: «لا یقوم القائم إلاّ علی خوف شدید.» أمالی الشجری، ج ٢، ص ١۵۶. انظر الغیبة للنعمانی، ص ٢۵٣؛ الغیبة للطوسی؛ ص ٢٧۴؛ إعلام الوری، ص ۴٢٨؛ مختصر بصائر الدرجات، ص ٢١٢؛ إثبات الهداة، ج ٣، ص ۵۴٠؛ حلیة الأبرار، ج ٢، ص ۶٢۶؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢٣٠؛ بشارة الإسلام، ص ٨٢؛ عقد الدرر، ص ۶۴؛ القول المختصر، ص ٢۶؛ البرهان للمتقی، ص ٧۴؛ لوائح الأنوار البهیة، ج ٢، ص ٨.
(5) عن أبی جعفر (علیه السلام): «لا یخرج المهدی حتّی یرقی الظلمة» ملاحم ابن طاووس، ص ٧٧.
(6) عن ابن عمر: یتمنّی ذو الشرف والمال والولد، الموت بما یری من البلاء من ولاتهم. عقد الدرر، ص ٣٣٣.
(7) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «ینزل بأمّتی فی آخر الزمان بلاء شدید من سلطانهم لم یسمع ببلاء أشدّ منه حتّی یضیق علیهم الأرض الرحبة حتی تملأ الأرض جورا وظلما، لا یجد المؤمن ملجأ یلتجئ إلیه من الظلم». المستدرک علی الصحیحین، ج ۴، ص ۴۶۵؛ عقد الدرر، ص ۴٣؛ إحقاق الحق، ج ١٩، ص ۶۶۴.
(8) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «سیکون من بعدی خلفاء، ومن بعد الخلفاء أمراء، ومن بعد الأمراء ملوک، ومن بعد الملوک جبابرة، ثم یخرج رجل من أهل بیتی یملأ الأرض عدلا کما ملئت جورا». المعجم الکبیر، ج ٢٢، ص ٣٧۵؛ الاستیعاب، ج ١، ص ٢٢١؛ فردوس الاخبار، ج ۵، ص ۴۵۶؛ کشف الغمّه، ج ٣، ص ٢۶۴؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٩۶.
(9) عن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) «یکون ولاة جورة، وأمراء خونة، وقضاة فسقة، ووزراء ظلمة». الأمالی للشجری، ج ٢، ص ٢٢٨.
(10) قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): «لیأتینّ علی الناس زمان یطرف (یظرف) فیه الفاجر، ویقرّب فیه الماجن، ویضعف فیه المنصف». قال: فقیل له: متی ذلک یا أمیر المؤمنین؟ فقال: «اذا اتّخذت الأمانة مغنما، والزکاة مغرما، والعبادة استطالة، والصلة منّا» قال: فقیل: متی ذلک یا أمیر المؤمنین؟ فقال: «إذا تسلّطن النساء، وسلّطن الإماء، وأمّر الصبیان». الکافی، ج ٨، ص ۶٩؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢۶۵-٢٧٨.
(11) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «تعوّذوا بالله من رأس السبعین، وإمارة الصبیان». مسند أحمد، ج ٢، ص ٣٢۶،٣۵۵،۴۴٨.
(12) عن سعید بن المسیب: «تکون فتنة کان أوّلها لعب الصبیان» ملاحم ابن طاووس، ص ۶٠.
(13) عن أبی عبد الله (علیه السلام) «کیف أنتم إذا بقیتم بلا إمام هدی ولا علم، یتبرّأ بعضکم من بعض، فعند ذلک تمیزون وتمحّصون وتغربلون، وعند ذلک اختلاف السیفین. وإمارة من أوّل النهار، وقتل وخلع من آخر النهار». کمال الدین، ص ٣۴٨.
(14) جن (٧٢) آیه ٢۴.
(15) عن محمّد بن الفضیل، عن علی بن الحسین-رضی الله عنهما-قال: «ما یوعدون فی هذه الآیة، القائم المهدی وأصحابه وأنصاره وأعداؤه تکون أضعف ناصرا وأقلّ عددا، إذا ظهر القائم (علیه السلام)». ینابیع المودّة، ص ۴٢٩. ورواه فی الکافی، ج ١، ص ۴٣۴، عن الإمام الکاظم (علیه السلام)؛ نور الثقلین، ج ۵، ص ۴۴١؛ إحقاق الحقّ، ج ١٣، ص ٣٢٩؛ المحجّة فیما نزل فی الحجة، ص ١٣٢.
(16) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «سیأتی علی أمّتی لا یبقی من القرآن إلاّ رسمه، ولا من الإسلام إلاّ اسمه، یسمّون به وهم أبعد الناس». ثواب الاعمال، ص ٣٠١؛ جامع الاخبار، ص ١٢٩؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ١٩٠.
(17) عن أبی جعفر (علیه السلام)...: «یا خیثمة؛ سیأتی علی الناس زمان لا یعرفون الله وما هو التوحید حتی یکون خروج الدجّال...». تفسیر فرات، ص ١٣٩.
(18) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «سیأتی زمان علی أمّتی... مساجدهم عامرة، وهی خراب من الهدی...» بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ١٩٠.
(19) عن النّبی (علیه السلام): «سیأتی زمان... فقهاء ذلک الزمان شرّ فقهاء تحت السماء، منهم خرجت الفتنة، وإلیهم تعود». بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ١٩.
(20) دخل الحسین بن علی (علیه السلام) علی علی بن أبی طالب (علیه السلام) وعنده جلساؤه، فقال: «هذا سیدکم، سمّاه رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) سیدا، ولیخرجنّ رجل من صلبه، شبهی شبهه فی الخلق والخلق، یملأ الأرض عدلا. وقسطا کما ملئت ظلما وجورا، قیل له: ومتی ذلک یا امیر المؤمنین؟ فقال: هیهات إذا خرجتم عن دینکم کما تخرج المرأة عن ورکیها لبعلها». ملاحم ابن طاووس، ص ١۴۴.
(21) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «ویل للعرب من شرّ قد اقترب فتنا کقطع اللیل المظلم، یصبح الرجل مؤمنا ویمسی کافرا، یبیع قوم دینهم بعرض من الدنیا قلیل، المتمسّک یومئذ بدینه کالقابض علی الجمرة-أو قال: علی الشوک». مسند أحمد، ج ٢، ص ٣٩.
(22) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «... فلا الکبیر یرحم الصغیر، ولا القوی یرحم الضعیف، فحینئذ یأذن الله له بالخروج». بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٨٠ وج ٣۶، ص ٣٣۵.
(23) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «انّ الساعة لا تقوم حتی یدخل الرجل علی ذی رحمه، یسأله برحمه فلا یعطیه، والجار علی جاره یسأله بجواره فلا یعطیه». الأمالی للشجری، ج ٢، ص ٢٧١.
(24) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «من أشراط الساعة سوء الجوار، وقطیعة الأرحام». اخبار اصبهان، ج ١، ص ٢٧۴؛ فردوس الاخبار، ج ۴، ص ۵؛ الدر المنثور، ج ۶، ص ۵٠؛ جمع الجوامع، ج ١، ص ٨۴۵؛ کنز العمّال، ج ١۴، ص ٢۴٠.
(25) ر. ک: تفسیر قمی، ج ٢، ص ٣۴٠؛ کمال الدین، ج ٢، ص ۴۶۵؛ تفسیر صافی، ج ۵، ص ٩٩؛ نور الثقلین، ج ۵، ص ١٧۵؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵۵٣؛ کشف الغمّه، ج ٣، ص ٢٨٠؛ شافعی، البیان، ص ۵٢٨؛ الصواعق المحرقه، ص ١۶٢. برای بررسی واژه های یوم الظهور، یوم الکرّه ویوم القیامه به تفسیر المیزان، ج ٢، ص ١٠٨ رجوع کنید.
(26) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «لا تقوم الساعة حتی تؤخذ المرأة نهارا جهارا فی وسط الطریق (تنکح) لا ینکر ذلک أحد ولا یغیره، فیکون أمثلهم یومئذ الذی یقول: لو نحیتها عن الطریق قلیلا». عقد الدرر، ص ٣٣٣؛ حاکم، مستدرک، ج ۴، ص ۴٩۵.
(27) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «و الذی نفس محمّد بیده؛ لا تفنی هذه الأمّة حتی یقوم الرجل إلی امرأة فیفترشها فی الطریق، فیکون خیارهم یومئذ من یقول: لو واریتها وراء هذا الحائط». المعجم الکبیر، ج ٩، ص ١١٩؛ فردوس الاخبار، ج ۵، ص ٩١؛ مجمع الزوائد، ج ٧، ص ٢١٧.
(28) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «یتهارجون فی الطریق تهارج البهائم، ثم یقوم أحدهم بأمّه وأخته وابنته فینکحها فی وسط الطریق، یقوم عنها واحد وینزو علیها آخر، لا ینکر ولا یغیر، فأفضلهم یومئذ من یقول: لو تنحّیتم عن الطریق کان أحسن». ملاحم ابن طاووس، ص ١٠١.
(29) عن محمّد بن مسلم، قلت لأبی جعفر (علیه السلام): یا بن رسول الله؛ متی یخرج قائمکم؟ قال: «إذا تشبّه الرجال بالنساء، والنساء بالرجال واکتفی الرجال بالرجال والنساء بالنساء». کمال الدین، ج ١، ص ٣٣١.
(30) مختصر اثبات الرجعه، ص ٢١۶؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٧٠؛ مستدرک الوسائل، ج ١٢، ص ٣٣۵.
(31) عن أبی هریرة: «لا تقوم الساعة حتی یتغایرون علی الغلام کما یتغایرون علی المرأة». فردوس الاخبار، ج ۵، ص ٢٢۶؛ کنز العمّال، ج ١۴، ص ٢۴٩.
(32) الف) عن الصادق (علیه السلام): «إذا رأیت الرجل یعیر علی إتیان النساء» کافی، ج ٨، ص ٣٩؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢۵٧؛ بشارة الاسلام، ص ١٣٣. ب) «إذا صار الغلام یعطی کما تعطی المرأة، ویعطی قفاه لمن ابتغی» کافی، ج ٨، ص ٣٨؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢۵٧. ج) «یزفّ الرجال للرجال کما تزفّ المرأة لزوجها» بشارة الاسلام، ص ٧۶؛ الزام الناصب، ص ١٢١. د) قال الصادق (علیه السلام): «یتمشّط الرجل کما تتمشّط المرأة لزوجها، ویعطی الرجال الأموال علی فروجهم ویتنافس فی الرجل ویغار علیه من الرجال، ویبذل فی سبیله النفس والمال» کافی، ج ٨، ص ٣٨؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢۵٧. ه‍) قال الصادق (علیه السلام): «تکون معیشة الرجل من دبره، ومعیشة المرأة من فرجها» کافی، ج ٨، ص ٣٨. و) قال الصادق (علیه السلام): «عندها یغار علی الغلام کما یغار علی الجاریة (الشابة) فی بیت أهلها». بشارة الاسلام، ص ٣۶، ٧۶،١٣٣. ز) قال النبی (صلّی الله علیه وآله): «کأنّک بالدنیا لم تکن إذا ضیعت أمّتی الصلاة واتّبعت الشهوات وغلت الأسعار وکثر اللواط». بشارة الاسلام، ص ٢٣؛ الزام الناصب، ص ١٨١.
(33) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «لا تقوم الساعة حتّی یحسب أبو الخمسة أنّهم أربعة، وأبو الأربعة أنّهم ثلاثة، وأبو الثلاثة أنّهم اثنان، وأبو الاثنین أنّهما واحد، وأبو الواحد لیس له ولد». فردوس الاخبار، ج ۵، ص ٢٢٧.
(34) عن ابن مسعود قال: سمعت رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): یقول: «لیأتینّ علی الناس زمان تغبطون فیه الرّجل بخفّة الحال، کما تغبطونه الیوم بکثرة المال والولد حتّی یمرّ أحدکم بقبر أخیه فیتمعّک علیه کما تتمّعک الدابّة فی مراعها، ویقول: یا لیتنی مکانه، ما به شوق إلی الله ولا عمل صالح قدّمه إلاّ ممّا ینزل به من البلاء». المعجم الکبیر، ج ١٠، ص ١٢.
(35) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «لا تقوم الساعة حتی یکون الولد غیظا» الشیعة والرجعه، ج ١، ص ١۵١؛ فردوس الاخبار، ج ۵، ص ٢٢١؛ المعجم الکبیر، ج ١٠، ص ٢٨١؛ بحار الأنوار، ج ٣۴، ص ٢۴١.
(36) جوهری، صحاح اللغة، ماده «غیض».
(37) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «من أشراط الساعة أن یقلّ الرجال ویکثر النساء حتی یکون فی خمسین امرأة قیم واحد». طیالسی، مسند، ج ٨، ص ٢۶۶؛ احمد، مسند، ج ٣، ص ١٢٠؛ ترمذی، سنن، ج ۴، ص ۴٩١؛ ابویعلی، مسند، ج ۵، ص ٢٧٣؛ حلیة الاولیاء، ج ۶، ص ٢٨٠؛ دلائل النبوّة، ج ۶، ص ۵۴٣؛ الدر المنثور، ج ۶، ص ۵٠.
(38) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «لا تقوم الساعة حتی یتبع الرجل قریب من ثلاثین امرأة کلّهنّ تقول: أنکحنی: أنکحنی». فردوس الاخبار، ج ۵، ص ۵٠٩.
(39) عن رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «یمیز الله أولیاءه وأصفیاءه حتی یطهّر الأرض من المنافقین والضالین وأبناء الضالین. وحتی تلتقی بالرجل یومئذ خمسون امرأة، هذه تقول. یا عبد الله؛ اشترنی، وهذه تقول: یا عبد الله؛ آونی». مفید، امالی، ص ١۴۴؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢۵٠.
(40) عن أنس، قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «لا تقوم الساعة حتی أنّ المرأة لتمرّ بالنعل فترفعها وتقول: قد کانت هذه لرجل، وحتی یکون فی خمسین امرأة القیم الواحد» عقد الدرر، ص ٢٣٢؛ فردوس الاخبار، ج ۵، ص ٢٢۵.
(41) عن أنس قال: ألا أحدّثکم بحدیث سمعته عن رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) قال: «یذهب الرجال ویبقی النساء». احمد، مسند، ج ٣، ص ٣٧٧.
(42) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «یوشک أن تداعی علیکم الأمم کما تداعی القوم إلی قصعتهم». قال: قیل: من قلّة؟ قال: «لا، ولکنّه غثاء کغثاء السیل یجعل الوهن فی قلوبکم، وینزع الرعب من قلوب عدوّکم بحبّکم الدنیا وکراهتکم الموت». طیالسی، مسند، ص ١٣٣؛ ابی داود، سنن، ج ۴، ص ١١١؛ المعجم الکبیر، ج ٢، ص ١٠١.
(43) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «و ذلک عند ما یصیر الدنیا هرجا ومرجا، ویغار بعضهم علی بعض، فلا الکبیر یرحم الصغیر، ولا القوی یرحم الضعیف، فحینئذ یأذن الله له بالخروج». بحار الأنوار، ج ٣۶، ص ٣٣۵؛ ج ۵٢، ص ٣٨٠.
(44) همان، ج ۵٢، ص ١۵۴.
(45) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «یا فاطمة؛ والذی بعثنی بالحق؛ إنّ منهما-أی الحسن والحسین (علیهما السلام)-مهدی هذه الأمّة، إذا صارت الدنیا هرجا ومرجا، وتظاهرت الفتن، وتقطّعت السبل، وأغار بعضهم علی بعض، فلا کبیر یرحم صغیرا، ولا صغیر یوقّر کبیرا، فیبعث الله عزّ وجل عند ذلک منهما من یفتح حصون الضلالة، وقلوبا غلفا، یقوم بالدین فی آخر الزمان کما قمت به فی أوّل الزمان، ویملأ الدنیا عدلا کما ملئت جورا». عقد الدرر، ص ١۵٢؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢۶۶؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ١١۶؛ الاربعون حدیثا، (ابو نعیم) ذخائر العقبی، ص ١٣۵؛ ینابیع المودّه، ص ۴٢۶.

(46) قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): «ثم یبعث-أی السفیانی-فیجمع الأطفال، ویغلی لهم الزیت، فیقولون: إن کان آباؤنا عصوک، فما ذنبنا، فیأخذ منهم اثنین اسمهما حسنا وحسینا فیصلبهما، ثمّ یسیر إلی الکوفة، فیفعل بهم کما فعله بالأطفال، ویصلب علی باب مسجدها طفلین اسمهما حسن وحسین... ویخرج السفیانی وبیده حربة، فیأخذ امرأة حاملا فیدفعها إلی بعض أصحابه ویقول: افجر بها فی وسط الطریق، فیفعل ذلک ویبقر بطنها فیسقط الجنین من بطن أمه، فلا یقدر أحد أن یغیر ذلک». عقد الدرر، ص ٩۴؛ الشیعة والرجعه، ج ١، ص ١۵۵.
 (47) عن أبی عبد الله (علیه السلام) فی خبر اللوح: «ثم أکمّل ذلک بابنه رحمة للعالمین، علیه کمال موسی، وبهاء عیسی، وصبر أیوب، ستذلّ أولیائی فی زمانه، ویتهادون رؤوسهم، کما تهادی رؤوس الترک والدیلم، فیقتلون ویحرقون، ویکونون خائفین مرعوبین وجلین، تصبغ الارض من دمائهم، ویفشو الویل والرّنین فی نسائهم. أولئک أولیائی حقّا، بهم أدفع کلّ فتنة عمیاء حندس، وبهم أکشف الزلازل، وأرفع عنهم الآصار والأغلال، اولئک علیهم صلوات من ربّهم ورحمة واولئک هم المهتدون». کمال الدین، ج ١، ص ٣١١؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج ٢، ص ٢٩٧؛ اعلام الوری، ص ٣٧١؛ اثبات الوصیه، ص ٢٢۶. اقول: کل ذلک فی زمان الغیبة، لا فی أیام ظهوره (علیه السلام)؛ لأنّ المؤمنین فی أیامه فی کمال العزّة.
 (48) عن ابن عباس: ثم یخرج السفیانی والفلانی فیقتتلان حتی یبقر بطون النساء، ویغلی الأطفال فی المراجل. ابن حمّاد، فتن، ص ٨٣؛ ابن طاووس، ملاحم، ص ۵١.
 (49) عن أرطاة: یقتل السفیانی کلّ من عصاه، وینشرهم بالمناشیر، ویطحنهم بالقدور ستّة أشهر. حاکم، مستدرک، ج ۴، ص ۵٢٠، الحاوی للفتاوی، ج ٢، ص ۶۵؛ منتخب کنز العمّال، ج ۶، ص ٣١(حاشیه مسند احمد)؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ٢٩٣.
 (50) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «و الذی نفسی بیده؛ لا تذهب الدنیا حتّی یمرّ الرجل علی القبر فیمرغ علیه ویقول: یا لیتنی کنت مکان هذا القبر ولیس به الدّین إلاّ البلاء...». احمد، مسند، ج ٢، ص ۶٣۶؛ مسلم، صحیح، ج ۴، ص ٢٢٣١؛ المعجم الکبیر، ج ٩، ص ۴١٠؛ مصابیح السنه، ج ٢، ص ١٣٩؛ عقد الدرر، ص ٢٣۶.
 (51) عن ابی حمزة الثمالی، قال: سمعت أبا جعفر محمّد بن علی یقول: «... یا أبا حمزة؛ لا یقوم القائم إلاّ علی خوف شدید، وزلازل، وفتنة، وبلاء یصیب الناس، وطاعون قبل ذلک، وسیف قاطع بین العرب، واختلاف شدید بین الناس، وتشتّت فی دینهم، وتغیر من حالهم حتّی یتمنّی المتمنّی الموت صباحا ومساء من عظم ما یری من کلب الناس، وأکل بعضهم بعضا». نعمانی، غیبة، ص ٢٣۵؛ طوسی، غیبة، ص ٢٧۴؛ اعلام الوری، ص ۴٢٨؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۴٨؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵۴٠؛ حلیة الابرار، ج ٢، ص ۶٢۶؛ بشارة الاسلام، ص ٨٢.
 (52) حذیفة عن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «لیأتینّ علیکم زمان یتمنّی الرجل الموت من غیر فقر». ابن ابی شیبه، مصنّف، ج ١۵، ص ٩١؛ مالک، موطأ، ج ١، ص ٢۴١؛ مسلم، صحیح، ج ٨، ص ١٨٢؛ احمد، مسند، ج ٢، ص ٢٣۶؛ بخاری، ج ٩، ص ٧٣؛ فردوس الاخبار، ج ۵، ص ٢٢١.
 (53) عن ابن عمر: «لیأتینّ علی الناس زمان یتمنّی فیه المؤمن لو أنّه فی فلک مشحون هو وأهله یموج فی البحر من شدّة ما فی الارض من البلاء». عقد الدرر، ص ٣٣۴.
 (54) عن حذیفة بن الیمان قال: قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم)-فذکر الملاحم وقال فی اخرها-: «و یباع الأحرار للجهد الذی یحلّ بهم، یقرّون بالعبودیة الرجال والنساء، ویستخدم المشرکون المسلمین، ویبیعونهم فی الأمصار، لا یتحاشی لذلک برّ ولا فاجر، یا حذیفة؛ لا یزال ذلک البلاء علی أهل ذلک الزمان حتّی إذا أیسوا وقنطوا وساؤوا الظنّ ألاّ یفرّج عنهم-؛ اذ بعث الله رجلا من أطائب عترتی وأبرار ذرّیتی، عدلا، مبارکا، زکیا لا یغادر مثقال ذرّة، یعزّ الله به الدین، والقرآن، والإسلام وأهله، ویذلّ به الشرک وأهله، یکون من الله علی حذر، لا یغترّ بقرابته، لا یضع حجرا علی حجر، ولا یقرع أحدا فی ولایته بسوط إلاّ فی حدّ یمحو الله به البدع کلّها، ویمیت به الفتن کلّها، یفتح الله به باب [کلّ]حقّ، ویغلق به کل باب باطل، یردّ الله به سبی المسلمین لأمّتک وذرّیتک! فقال: -اسمه کاسمی، واسم أبیه کاسم أبی، لو لم یبق من الدنیا إلاّ یوم واحد، لجعل الله مقدار ما یکون فیه ما ذکرت». ملاحم ابن طاووس، ص ١٣٢. نقلا عن فتن السلیلی. وکتاب التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن ٢۴۶ ح ٣٨۴: «فیه جمیع ما ذکرت».
 (55) عن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «لیأتینّ علی هذه الأمّة یوم یمسون یتسائلون بمن خسف اللیلة کما یتسائلون بمن بقی من آل فلان، وهل بقی من آل فلان». المطالب العالیة، ج ۴، ص ٣۴٨.
 (56) عن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «من أشراط الساعة: الفالج، وموت الفجأة» شجری، امالی، ج ٢، ص ٢٧٧.
 (57) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «لا تقوم الساعة حتی یظهر الموت الأبیض»، قالوا: یا رسول الله، وما الموت الأبیض؟ قال: «موت الفجأة» الفائق، ج ١، ص ١۴١.
 (58) قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): «بین یدی القائم موت أحمر وموت أبیض. وأمّا الموت الأبیض، فالطاعون». عمانی، غیبة، ص ٢٧٧؛ طوسی، غیبة، ص ٢۶٧؛ اعلام الوری، ص ۴٢٧؛ خرائج، ج ٣، ص ١١۵٢؛ عقد الدرر، ص ۶۵؛ الفصول المهمّه، ص ٣٠١؛ صراط المستقیم، ج ٢، ص ٢۴٩؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢١١.
 (59) عن أبی جعفر الباقر (علیه السلام): «لا یقوم القائم إلاّ علی خوف شدید، وطاعون قبل ذلک». بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۴٨.
 (60) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «یا علی وذلک حین تغیرت البلاد، وضعف العباد، والیأس من الفرج، فعند ذلک یظهر القائم المهدی من ولدی». ینابیع المودّه، ص ۴۴٠؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ١٢۵.
 (61) عن أبی حمزة، قال سمعت أبا جعفر (علیه السلام) یقول: «... وخروجه إذا خرج عن الیأس والقنوط». بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۴٨.
 (62) قال علی (علیه السلام): «ولیکوننّ من یخلفنی فی أهل بیتی، وذلک بعد زمان کلح مصفح یشتدّ فیه البلاء، وینقطع فیه الرجاء». ابن المنادی، ملاحم، ص ۶۴؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ١، ص ٢٧۶؛ المسترشد، ص ٧۵؛ مفید، ارشاد، ص ١٢٨؛ کنز العمّال، ج ١۴، ص ۵٩٢؛ غایة المرام، ص ٢٠٨؛ بحار الأنوار، ج ٣٢، ص ٩؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ٣١۴؛ منتخب کنز العمّال، ج ۶، ص ٣۵.
 (63) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «بلاء یصیب هذه الأمّة حتی لا یجد الرجل ملجأ یلجأ إلیه من الظلم». شافعی، بیان، ص ١٠٨.
 (64) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «ینزل بأمّتی فی آخر الزمان بلاء شدید من سلطانهم، لا یجد المؤمن ملجأ یلتجئ إلیه من الظلم». عقد الدرر، ص ۴٣.
 (65) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «أبشروا بالمهدی من ولد فاطمة، یظهر من جهة المغرب، فیملأ الأرض عدلا، فقیل: یا رسول الله؛ ومتی یکون ذلک؟ فقال: «إذا ارتشی القضاة، وفجرت الأمة» وهو الفرید الغریب قیل: وکیف ذلک یا رسول الله؟ قال: «ینفرد من أهله، ویتغرّب عن وطنه». احقاق الحق، ج ١٩، ص ۶٧٩
 (66) قال الباقر (علیه السلام): «لا ترون الذی تنتظرون حتی تکونوا کالمعزی الموات التی لا یبالی الخابس أین یضع یده فیها، لیس لکم شرف ترقونه، ولا سناد تسندون إلیه أمرکم». کافی، ج ٨، ص ٢١٣؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢۴۶.
 (67) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «لتأتیکم بعدی أربع فتن: الأولی: یستحلّ فیها الدماء. والثانیة: یستحلّ فیها الدماء والأموال. والثالثة: یستحلّ فیها الدماء والأموال والفروج. والرابعة: صمّاء عمیاء، مطبقة تمور مور السفینة فی البحر حتی لا یجد أحد من الناس منها ملجأ تطیر بالشام، وتغشی العراق، وتخبط الجزیرة، یدها ورجلها یعرک الأنام فیها البلاء عرک الأدیم، لا یستطیع من الناس یقول. مه؟ مه؟ لا ترفعونها من ناحیة إلاّ انفتقت من ناحیة أخری». ابن طاووس، ملاحم، ص ٢١؛ کمال الدین، ج ٢، ص ٣٧١.
 (68) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «ستکون بعدی فتن منها فتن الأحلاس، یکون فیها هرب وحرب، ثمّ من بعدها فتن أشدّ منها، کلّما قیل: انقطعت تمادت، حتی لا یبقی بیت من العرب إلاّ دخلته، ولا مسلم إلاّ وصلته حتی یخرج رجل من عترتی». عقد الدرر، ص ۵٠.
 (69) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «ستکون فتنة لا یهدأ منها جانب إلاّ جاش منها جانبان حتی ینادی مناد من السماء إنّ أمیرکم فلان. أی المهدی». احقاق الحق، ج ١٣، ص ٢٩۵؛ احمد، مسند، ج ٢، ص ٣٧١.
 (70) قال عمّار بن یاسر: دعوة أهل بیت نبیکم فی اخر الزمان، فالزموا الأرض، وکفّوا حتی تروا قادتها؛ فإذا خالف الترک الروم، وکثرت الحروب فی الأرض؛ ینادی مناد علی سور دمشق: ویل من شرّ قد اقترب». طوسی، غیبة، چاپ جدید، ص ۴۴١؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢١٢.
 (71) قال الرضا (علیه السلام): «قدّام هذا الأمر قتل بیوح». قلت وما البیوح؟ قال: «دائم لا یفتر» قرب الاسناد، ص ١٧٠؛ نعمانی، غیبة، ص ٢٧١.
 (72) محلّه ای در شهر مدینه که محلّ اقامه نماز استسقا (باران) بود؛ معجم البلدان، ج ١، ص ١٠٩.
 (73) پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) وقیام مردم مدینه علیه یزید، اهل مدینه به دستور یزید قتل عام شدند ودر آن واقعه بیش از ده هزار نفر کشته شدند واین محل همان «حرّة واقم» است؛ معجم البلدان، ج ٢، ص ٢۴٩.
 (74) عن أبی هریرة: «تکون بالمدینة وقعة تفرق فیها أحجار الزیت، ما الحرّة عندها إلاّ کضربة سوط، فینتحی عن المدینة قدر بریدین، ثم یبایع المهدی». ابن طاووس، ملاحم، ص ۵٨.
 (75) عن أبی قبیل: «یملک رجل من بنی هاشم، فیقتل بنی أمیة حتی لا یبقی منهم إلاّ الیسیر، لا یقتل غیرهم، ثم یخرج رجل من بنی أمیة یقتل بکلّ رجل اثنین حتی یبقی إلاّ النساء ثم یخرج المهدی». ملاحم ابن طاووس، ص ۵٩. اقول هذا کنایة عن کثرة وقوع القتل فی الرجال: وأبو قبیل هذا، اسمه حی بن هانی المعافری توفّی عام ١٢٨ ه‍ قیل: کان له علم بالملاحم والفتن. وذکره الساجی فی الضعفاء. وحکی عن ابن معین: أنّه ضعّفه، وأورده ابن حبّان فی الثقات وقال: کان یخطئ. تهذیب الکمال، ج ۵، ص ٣١٣؛ تهذیب التهذیب، ج ٣، ص ۶۴؛ سیر أعلام النبلاء، ج ۵، ص ٢١۴.
 (76) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «والذی نفسی بیده؛ لا تذهب الدنیا حتی یأتی علی الناس یوم لا یدری القاتل فیم قتل، ولا المقتول فیم قتل، یکون الهرج، القاتل والمقتول فی النار». فردوس الاخبار، ج ۵، ص ٩١.
 (77) قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): «... بین یدی القائم موت أحمر وموت أبیض، فالموت الأحمر فالسیف، وأمّا الموت الأبیض: فالطاعون» نعمانی، غیبة، ص ٢٧٧؛ مفید، ارشاد، ص ٣۵٩؛ طوسی، غیبة، ص ٢۶٧. صراط المستقیم، ج ٢، ص ٢۴٩؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢١١.
 (78) قلت لأبی عبد الله (علیه السلام) کان أبو جعفر الباقر (علیه السلام) یقول: لقائم آل محمّد غیبتان: أحدهما أطول من الأخری؟ -قال: «نعم... ویشمل الناس موت وقتل». نعمانی، غیبة، ص ١٧٣؛ دلائل الامامه، ص ٢٩٣؛ تقریب المعارف، ص ١٨٧؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ١۵۶.
 (79) شهری در سه میلی (شش کیلومتری) کوفه است؛ معجم البلدان، ج ٢، ص ٣٢٨.
 (80) عن جابر، قلت لأبی جعفر (علیه السلام): متی یکون هذا الأمر؟ فقال: «أنّی یکون ذلک یا جابر، ولمّا تکثر القتلی بین الحیرة والکوفة». طوسی، غیبة، چاپ جدید، ص ۴۴۶؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ٧٢٨؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢٠٩.
 (81) الصادق (علیه السلام): «قدّام القائم موتان: موت أحمر وموت أبیض حتی یذهب من کلّ سبعة خمسة». کمال الدین، ج ٢، ص ۶۶۵؛ العدد القویة، ص ۶۶؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢٠٧.
 (82) أمیر المؤمنین (علیه السلام): «لا یخرج المهدی حتی یقتل ثلث، ویموت ثلث ویبقی ثلث». ابن حماد، ص ٩١؛ ابن طاووس، ملاحم، ص ۵٨.
 (83) عن مدلج بن هارون بن سعید قال: سمعت أمیر المؤمنین علی (علیه السلام) یقول لعمر-فی ضمن کلام طویل إلی أن قال...: فبکی عمر، وقال: إنّی أعوذ بالله ممّا تقول: قال: فهل لذلک علامة؟ قال: «نعم، قتل فظیع، وموت سریع، وطاعون شنیع». حصینی، هدایه، ص ٣١.
 (84) ارشاد القلوب، ص ٢٨۶.
 (85) مدینة المعاجز، ص ١٣٣.
 (86) حلیة الابرار، ص ۶٠١.
 (87) عن محمّد بن مسلم وأبی بصیر قالا: سمعنا أبا عبد الله یقول: «لا یکون هذا الأمر حتی یذهب ثلثا الناس، فقلنا له: فإذا ذهب ثلثا الناس فمن یبقی؟ فقال: «أما ترضون أن تکونوا فی الثلث الباقی» طوسی، غیبة، چاپ جدید، ص ٣٣٩؛ کمال الدین، ج ٢، ص ۶۵۵؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵١٠؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢٠٧؛ الزام الناصب، ج ٢، ص ١٣۶؛ ابن حمّاد، فتن، ص ٩١؛ کنز العمّال، ج ١۴، ص ۵٨٧؛ متقی هندی، برهان، ص ١١١.
 (88) عن الصادق (علیه السلام): «لا یکون هذا الأمر حتی یذهب تسعة أعشار الناس». الزام الناصب، ج ٢، ص ١٣۶،١٨٧؛ عقد الدرر، ص ۵۴،۵٩،۶٣-۶۵،٢٣٧؛ نعمانی، غیبة، ص ٢٧۴؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢۴٢.
 (89) عن علی (علیه السلام): «ولا یبقی من الناس فی ذلک الوقت إلاّ ثلثهم». حصینی، هدایه، ص ٣١؛ ارشاد القلوب، ص ٢٨۶.
 (90) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «یقتل من کلّ عشرة آلاف تسعة آلاف وتسعمائة، لا ینجو منها إلاّ الیسیر». مجمع الزوائد، ج ۵، ص ١٨٨.
 (91) ابن سیرین: «لا یخرج المهدی حتی یقتل من کل تسعة سبعة». ابن طاووس، ملاحم، ص ٧٨.
 (92) عن رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «یأتی علی الناس زمان... فعند ذلک یحرمهم الله قطر السماء فی أوانه، وینزله فی غیر أوانه». جامع الاخبار، ص ١۵٠؛ مستدرک الوسائل، ج ١١ ص ٣٧۵.
 (93) عن علی (علیه السلام): «ویکون المطر قیضا». دوحة الأنوار، ص ١۵٠؛ الشیعة والرجعة، ج ١، ص ١۵١؛ کنز العمّال، ج ١۴، ص ٢۴١.
 (94) عن الصادق (علیه السلام): «إنّ قدّام القائم سنة غیداقة، کثیرة المطر تفسد فیها الثمار، والتمر فی النخل، فلا تشکوا فی ذلک». مفید، ارشاد، ص ٣۶١؛ طوسی، غیبة، ص ٢٧٢؛ اعلام الوری، ص ۴٢٨؛ خرائج، ج ٣، ص ١١۶۴؛ ابن طاووس، ملاحم، ص ١٢۵؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢١۴.
 (95) عن علی (علیه السلام): «ویقلّ المطر، فلا أرض تنبت، ولا سماء تنزل، ثم یخرج المهدی». ابن طاووس، ملاحم، ص ١٣۴.
 (96) عطاء بن یسار: «من أشراط الساعة مطر ولا نبات». عبد الرزاق، مصنّف، ج ٣، ص ١۵۵.
 (97) عن الصادق (علیه السلام): «... إذا قام القائم وأصحابه فقد الماء الذی علی وجه الأرض حتی لا یوجد ماء، فیضجّ المؤمنون إلی الله بالدعاء، فیبعت الله لهم هذا الماء فیشربونه». دلائل الإمامة، ص ۵۴۵. أقول: لعلّ المراد قبیل ظهور المهدی (علیه السلام)، وأمّا بعد ظهوره: فالبرکات تنهال علی المؤمنین. دلائل الإمامة، ص ٢۴۵.
 (98) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «وخراب مصر من جفاف النیل». بشارة الاسلام، ص ٢٨.
 (99) عن أرطاة: «وتیبس الفرات والعیون والأنهار». ابن حمّاد، فتن، ص ١۴٨.
 (100) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «یجفّ ماء بحیرة طبریا، ویتوقّف النخیل عن الثمر، وتنضب عین زعر» الواقعة فی الجانب القبلی من الشام». بشارة الاسلام، ص ١٩١؛ الزام الناصب، ص ١۶١.
 (101) وعنه (علیه السلام): «... ویکون جفاف الأنهار... ویقع القحط والغلاء ثلاث سنین». بشارة الاسلام، ص ٩٨.
 (102) قال رجل: متی قیام الساعة یا رسول الله؟ قال: «ما المسئول عنها بأعلم من السائل، ولکن لها أشراط: وتقارب أسواق». قالوا یا رسول الله: ما تقارب أسواقها؟ قال: «کسادها ومطر ولا نبات». الترغیب والترهیب، ج ٣، ص ۴۴٢.
 (103) عن علی (علیه السلام): «وتجارات کثیرة وربح قلیل، ثمّ قحط شدید». ابن طاووس، ملاحم، ص ١٢۵.
 (104) بقره (٢) آیه ١۵۵.
 (105) عن محمّد بن مسلم: سمعت أبا عبد الله یقول: «إنّ قدّام القائم علامات تکون من الله عزّ وجلّ للمؤمنین» قلت: وما هی-جعلنی الله فداک-قال: «ذلک قول الله عزّ وجلّ ﴿ولَنَبْلُوَنَّکمْ﴾ یعنی المؤمنین قبل خروج القائم (علیه السلام) ﴿بِشَیءٍ مِنَ اَلْخَوْفِ واَلْجُوعِ ونَقْصٍ مِنَ اَلْأَمْوالِ واَلْأَنْفُسِ واَلثَّمَراتِ وبَشِّرِ اَلصّابِرِینَ﴾ البقرة، الآیة ١۵۵. قال: «یبلوهم بشیء من الخوف من ملوک بنی فلان فی آخر سلطانهم، والجوع بغلاء أسعارهم». «ونقص من الأموال، قال: «کساد التجارات وقلّة الفضل». «ونقص من الأنفس». قال: «موت ذریع». «ونقص من الثمرات». قال: «قلّة ریع ما یزرع». «وبشّر الصابرین». «عند ذلک بتعجیل خروج القائم (علیه السلام)». کمال الدین، ج ٢، ص ۶۵٠؛ نعمانی، غیبة، ص ٢۵٠؛ مفید، ارشاد، ص ٣۶١؛ اعلام الوری، ص ۴۵۶؛ عیاشی، تفسیر، ج ١، ص ۶٨.
 (106) اعلام الوری، ص ۴۵۶.
 (107) الصادق (علیه السلام): «... وعند ذلک خروج السفیانی، ویقلّ الطعام، ویقحط الناس، ویقلّ المطر». ابن طاووس، ملاحم، ص ١٣٣.
 (108) عن ابن مسعود: «... إذا انقطعت التجارات والطرق». الفتاوی الحدیثیه، ص ٣٠، متقی هندی، برهان، ص ١۴٢؛ عقد الدرر، ص ١٣٢.
 (109) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «إنّ قبل خروج الدجال ثلاث سنوات، یصیب الناس فیها جوع شدید». مسند أحمد، ج ٣، ص ٢٨۶؛ سنن ابن ماجه، ج ٢، ص ١٣۶٢؛ فتن، ص ٣٣.
 (110) عن أبی هریرة: «... ویل للعرب من شرّ قد اقترب، والجوع الفظیع، وباکیة تبکی من جوع أولادها». کنز العمّال، ج ١١، ص ٢۴٩.
 (111) عن أبی محمّد عن رجل من أهل المغرب: «لا یخرج المهدی حتی یخرج الرجل بالجاریة الحسناء الجمیلة، ویقول: من یشتری هذه بوزنها طعاما؟ ثمّ یخرج المهدی». ملاحم: ص ۵٩. ولا یخفی ما فی السند من الضعف.
 (112) کتاب زید الزرّاد. قال قلت لأبی عبد الله (علیه السلام) نخشی أن لا نکون مؤمنین، قال: «ولم ذلک»؟ فقلت: وذلک أنّا لا نجد فینا من یکون أخوه عند اثر من درهمه ودیناره، ونجد الدینار والدرهم آثر عندنا من أخ قد جمع بیننا وبینه موالاة أمیر المؤمنین (علیه السلام)، قال (علیه السلام): «کلاّ إنّکم مؤمنون، ولکن لا تکملون إیمانکم حتی یخرج قائمنا، فعندها یجمع الله أحلامکم، فتکونون مؤمنین کاملین، والذی نفسی بیده... إنّ فی الأرض فی أطرافها ما قدر الدنیا کلّها عندهم تعدل جناح بعوضة». الأصول الستّة عشر، ص ۶؛ بحار الأنوار، ج ۶٧، ص ٣۵١.
 (113) روی عن علی بن محمّد الهادی (علیه السلام): أنّه قال: «لو لا من یبقی بعد غیبة قائمکم (علیه السلام) من العلماء الداعین إلیه، والدالّین علیه، والذابّین عن دینه بحجج الله، والمنقذین لضعفاء عباد الله من شبّاک إبلیس ومردته، ومن فخاخ النواصب، لما بقی أحد إلاّ ارتدّ عن دین الله، ولکنّهم الذین یمسکون أزمّة قلوب ضعفاء الشیعة کما یمسک صاحب السفینة سکانها، اولئک هم الأفضلون عند الله عزّ وجلّ». تفسیر امام عسکری (علیه السلام)، ص ٣۴۴؛ احتجاج، ج ٢، ص ٢۶٠؛ منیة المرید، ص ٣۵؛ محجة البیضاء، ج ١، ص ٣٢؛ حلیة الابرار، ج ٢، ص ۴۵۵؛ بحار الأنوار، ج ٢، ص ۶؛ العوالم، ج ٣، ص ٢٩۵.
 (114) عن النبی (صلّی الله علیه وآله): «إنّ الله تعالی یبعث لهذه الأمّة علی رأس کل مائة سنة من یجدّد لها دینها» ابی داود، سنن، ج ۴، ص ١٠٩، حاکم، مستدرک، ج ۴، ص ۵٢٢؛ تاریخ بغداد، ج ٢، ص ۶١؛ جامع الاصول، ج ١٢، ص ۶٣؛ کنز العمّال، ج ١٢، ص ١٩٣ وتا آن جا که تتبّع کردم مدرکی از کتاب های شیعه برای آن نیافتم.
 (115) روی عن عدّة من أهل الری أنّهم دخلوا علی أبی عبد الله (علیه السلام) وقالوا: نحن من أهل الری، فقال: «مرحبا بإخواننا من أهل قمّ» فقالوا: نحن من أهل الری، فأعاد الکلام. قالوا ذلک مرارا، وأجابهم بمثل ما أجاب به أوّلا، فقال: «إنّ لله حرما وهو مکه، وإنّ للرسول حرما وهو المدینة، وإن لأمیر المؤمنین حرما وهو الکوفة، وإنّ لنا حرما وهو بلدة قمّ، وستدفن فیها امرأة من أولادی تسمّی فاطمة، فمن زارها وجبت له الجنة». قال الراوی: وکان صدر الکلام منه قبل أن یولد الکاظم (علیه السلام) بحار الأنوار، ج ۶٠، ص ٢١٧.
 (116) عن صفوان بن یحیی، قال: کنت یوما عند أبی الحسن (علیه السلام)، فجری ذکر أهل قمّ ومیلهم إلی المهدی (علیه السلام) فترحّم علیهم وقال: «رضی الله عنهم» ثم قال: «إنّ للجنّة ثمانیة أبواب واحد منها لأهل قمّ وهم خیار شیعتنا من بین سائر البلاد خمّر الله تعالی ولایتنا فی طینتهم». همان، ص ٢١۶.
 (117) عن الصادق (علیه السلام): «وإنّ البلایا مدفوعة عن قمّ وأهله، وسیأتی زمان تکون قمّ وأهلها حجّة علی الخلائق، وذلک فی زمان غیبة قائمنا إلی ظهوره، ولو لا ذلک لساخت الأرض بأهلها، وإنّ الملائکة لتدفع البلایا عن قمّ وأهله، وما قصده جبّار بسوء إلاّ قصمه قاصم الجبّارین، وشغله عنهم بداهیة أو مصیبة أو عدوّ، وینسی الله الجبّارین فی دولتهم ذکر قمّ وأهله، کما نسوا ذکر الله». همان، ص ٢١٣.
 (118) عن الصادق (علیه السلام): «ستخلو کوفة من المؤمنین، ویأزر عنها العلم کما تأزر الحیة فی جحرها، ثم یظهر العلم ببلدة یقال لها: قمّ، وتصیر معدنا للعلم والفضل حتی لا یبقی فی الأرض مستضعف فی الدین حتّی المخدّرات فی الحجال وذلک عند قرب ظهور قائمنا، فیجعل الله قمّ وأهله قائمین مقام الحجّة، ولو لا ذلک لساخت الأرض بأهلها، ولم یبق فی الأرض حجّة، فیفیض العلم منه إلی سائر البلاد فی المشرق والمغرب فیتمّ حجة الله علی الخلق حتی لا یبقی أحد علی الأرض لم یبلغ إلیه الدین والعلم، ثم یظهر القائم ویسیر سببا لنقمة الله وسخطه علی العباد، لأنّ الله لا ینتقم من العباد إلاّ بعد إنکارهم حجّة». همان، ج ۶٠، ص ٢١٣؛ سفینة البحار، ج ٧، ص ٣۵۶.
 (119) روی عن الأئمة: «لو لا القمیون لضاع الدین» سفینة البحار، ج ٢، ص ۴۴۵.
 (120) عن الصادق (علیه السلام): «إنّ لعلی قمّ ملکا رفرف علیها بجناحیه لا یریدها جبّار بسوء إلاّ أذابه الله، کذوب الملح فی الماء، ثم أشار إلی عیسی بن عبد الله، فقال سلام الله علی أهل قمّ، یسقی الله بلادهم الغیث: وینزل الله علیهم البرکات، ویبدّل الله سیئاتهم حسنات، هم أهل رکوع وسجود، وقیام وقعود، هم الفقهاء، العلماء الفهماء، هم أهل الدرایة والروایة، وحسن العبادة». بحار الأنوار، ج ۶٠، ص ٢١٧.
 (121) عن أبی عبد الله (علیه السلام): إنّ رجلا دخل علیه فقال: یا ابن رسول الله إنّی أرید أن أسألک عن مسألة لم یسألک أحد قبلی، ولا یسألک أحد بعدی، فقال: «عساک تسألنی عن الحشر والنشر»؟ فقال الرجل: أی والذی بعث محمّدا بالحق بشیرا ونذیرا، ما أسألک إلاّ عنه، فقال: «محشر الناس کلّهم إلی بیت المقدس إلاّ بقعة بأرض الجبل یقال لها: قمّ. مغفور لهم، قال: فوثب الرجل علی رجلیه، وقال یا ابن رسول الله، هذا خاصّة لأهل قمّ؟ فقال: «نعم، ومن یقول بمقالتهم». بحار الأنوار، ج ۶٠، ص ٢١٨.
 (122) عفان البصری: قال لی أبو عبد الله (علیه السلام): «أتدری لم سمّی قمّ؟» قلت: الله ورسوله وأنت أعلم. قال: «إنّما سمّی قمّ لأن أهله یجتمعون مع قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، ویقومون معه، ویستقیمون علیه، وینصرونه». همان، ص ٢١۶.
 (123) عن الصادق (علیه السلام) قال: «تربة قمّ مقدّسة، وأهلها منّا، ونحن منهم لا یریدهم جبّار بسوء إلاّ عجّلت عقوبته ما لم یخونوا إخوانهم فإذا فعلوا ذلک سلّط الله علیهم جبابرة سوء، أما انّهم أنصار قائمنا، ودعاة حقّنا، ثم رفع رأسه إلی السماء، وقال: «اللهم اعصمهم من کلّ فتنة، ونجّهم من کلّ هلکة». همان، ص ٢١٨.
 (124) عن ابن عباس قال: قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): وذکرت عنده فارس فقال: «عصبتنا أهل البیت.» ذکر اصبهان، ص ١١.
 (125) موالی ومولی، در لغت شناسی، واژه های گوناگونی دارد. علاّمه امینی در جلد اوّل الغدیر، بیست ودو واژه را نقل فرموده اند ودر اصطلاح، در آیه وحدیث، پنج معنا دارد: ولاء عتق، ولاء اسلام، ولاء حلف، ولاء قبیله، ولاء، در برابر عرب ومراد غیر عرب است واین معنا غالبا مقصود عالمان علم رجال است؛ ر. ک: التقریب والتیسیر، ج ٢، ص ٣٣٣. راز این که این کلمه را بر ایرانیان تطبیق می دهند، شاید به حکم غلبه وجودی ویا استعمالی باشد. چنان که بعضی این معنا را مدّعی شده اند. علاوه بر این در نوشته های عالمان قدیم ومعاصر، این چنین تفسیر شده است وما به پیروی از آنان چنین تفسیر کرده ایم، ولی بر آن پافشاری نداریم. «فارس» به سرزمین هایی می گفتند که در برابر کشور روم بود وشامل ایران امروز وبخش دیگری از سرزمین هایی بود که جزء قلمرو ایران آن زمان بود.
 (126) عن أبی هریرة: «ذکرت الموالی أو الأعاجم عند رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): فقال: «والله لأنّا أوثق بهم منکم أو من بعضکم)». ذکر اصبهان، ص ١٢؛ ر. ک: الجامع الصحیح، ج ۵، ص ٣٨٢.
 (127) عن ابن عباس أو أبی هریرة، ولم یسنده إلی النّبی: «إذا أقبلت الرایات السود فأکرموا الفرس؛ فإنّ دولتکم معهم». راموز الاحادیث، ص ٣٣.
 (128) با توجه به این که بازار کوفه اکثرا فارس وایرانی بودند وبا زبان فارسی سخن می گفتند (چنان که از مستدرک الوسائل، ج ١٣، ص ٢۵٠، حدیث ۴، فهمیده می شود.) به خوبی روشن می شود، که موالی مورد اعتراض اشعث ومورد دفاع امیر مؤمنان، همان ایرانیان بودند.
 (129) عن عباد بن عبد الله الأسدی، قال: کنت جالسا یوم الجمعة وعلی (علیه السلام) یخطب علی منبر من آجر وابن صوحان جالس، فجاء الأشعث، فقال: یا أمیر المؤمنین؛ غلبتنا هذه الحمراء علی وجهک، فغضب. فقال: لیبیننّ الیوم من أمر العرب ما کان یخفی، فقال علی (علیه السلام): «من یعذرنی عن هؤلاء الضیاطرة، یقبل أحدهم یتقلّب علی حشایاه، ویهجّر قوم لذکر الله فیأمرنی أن أطردهم، فأکون من الظالمین، والذی فلق الحبّة وبرأ الخمسة لقد سمعت محمدا یقول: لیضربنّکم-والله-علی الدین عودا کما ضربتموهم علیه بدوا» الغارات، ج ٢، ص ۴٩٨؛ سفینة البحار، ج ٨، ص ۶٠۵؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ٢٠، ص ٢٨۴. بتفاوت یسیر ودلالة علی قلّة الأدب وسوء الأخلاق من أشعث بن قیس.
 (130) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «یخرج ناس من المشرق یوطئون للمهدی». ابن ماجه، سنن، ج ٢، ص ١٣۶٨؛ المعجم الاوسط، ج ١، ص ٢٠٠؛ مجمع الزوائد، ج ٧، ص ٣١٨-کشف الغمّه، ج ٣، ص ٢۶٨؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٩٩؛ بحار الأنوار، ج ۵١، ص ٨٧.
 (131) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «تجئ الرایات السود من قبل المشرق کأنّ قلوبهم زبر الحدید، فمن سمع بهم فلیأتهم فیبایعهم ولو حبوا علی الثلج». عقد الدرر، ص ١٢٩؛ شافعی، بیان، ص ۴٩٠؛ ینابیع المودّه، ص ۴٩١؛ کشف الغمّه، ج ٣، ص ٢۶٣؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٩۶؛ بحار الأنوار، ج ۵١، ص ٨۴.
 (132) الباقر (علیه السلام): «کأنّی بقوم قد خرجوا بالمشرق یطلبون الحقّ فلا یعطونه، ثم یطلبونه فلا یعطونه، فإذا رأوا ذلک وضعوا سیوفهم علی عواتقهم فیعطون ما یسألون، فلا یقبلونه حتی یقوموا، ولا یدفعونها إلاّ إلی صاحبکم، قتلاهم شهداء، أما إنّی لو أدرکت ذلک لاستبقیت نفسی لصاحب هذا الأمر». نعمانی، غیبة، ص ٣٧٣؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢۴٣؛ ابن ماجه، سنن، ج ٢، ص ١٣۶۶؛ حاکم، مستدرک، ج ۴، ص ۴۶۴.
 (133) الباقر (علیه السلام): «أصحاب القائم ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلا أولاد العجم...» نعمانی، غیبة، ص ٣١۵؛ اثبات الهداة، ج ٢، ص ۵۴٧؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۶٩.
 (134) عبد الرحمن عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «سیکون بعدکم أقوام تطوی لهم الأرض، وتفتح لهم الدنیا، وتخدمهم بنات فارس وأبناؤهم، تطوی لهم الأرض فی أسرع الطرف حتی لو شاء أحدهم أن یأتی شرقها أو غربها فی ساعة فعل، لیسوا من الدنیا، ولیست الدنیا منهم فی شیء». فردوس الاخبار، ج ٣، ص ۴۴٩.
 (135) علی (علیه السلام): «ویحا للطالقان؛ فإنّ لله عزّ وجلّ بها کنوزا لیست من ذهب ولا فضّة، ولکن بها رجال مؤمنون عرفوا الله حق معرفته وهم أنصار المهدی آخر الزمان». شافعی، بیان، ص ١٠۶، متقی هندی، برهان، ص ١۵٠؛ کنز العمّال، ج ١۴، ص ۵٩١؛ ینابیع المودّه، ص ۴٩١؛ کشف الغمّه، ج ٣، ص ٢٨۶.
 (136) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «وفی خراسان کنوز لا ذهب ولا فضّة، ولکن رجال یحبّهم الله ورسوله». کنز العمّال، ج ١۴، ص ۵٩١.
 (137) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «یخرج قائمنا أهل البیت یوم الجمعة». اثبات الهداة، ص ۴٩۶؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢٧٩.
 (138) قال أبو جعفر (علیه السلام): «کأنّی بالقائم یوم عاشورا یوم السبت، قائما بین الرکن والمقام، بین یدیه جبرئیل ینادی: البیعة لله فیملأها عدلا کما ملئت ظلما وجورا». طوسی، غیبة، ص ٢٧۴؛ کشف الغمّه، ج ٣، ص ٢۵٢؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢٩٠.
 (139) الباقر (علیه السلام): «یخرج القائم فی یوم السبت یوم عاشوراء یوم (کذا) الذی قتل فیه الحسین». کمال الدین، ج ٢، ص ۶۵٣؛ طوسی، غیبة، ص ٢٧۴، التهذیب، ج ۴، ص ٣٣٣؛ ملاذ الاخیار، ج ٧، ص ١٧۴؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢٨۵.
 (140) الباقر (علیه السلام): «وهذا الیوم - أی عاشوراء - الذی یقوم فیه القائم». بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢٨۵.
 (141) التهذیب، ج ۴، ص ٣٠٠؛ ابن طاووس، اقبال، ص ۵۵٨؛ خرائج، ج ٣، ص ١١۵٩؛ وسائل الشیعه، ج ٧، ص ٣٣٨؛ بحار الأنوار، ج ٩٨، ص ٣۴؛ ملاذ الاخیار، ج ٧، ص ١١۶.
 (142) قال أبو عبد الله (علیه السلام): «إنّ القائم صلوات الله علیه ینادی باسمه لیلة ثلاث وعشرین ویقوم یوم عاشوراء یوم قتل فیه الحسین بن علی (علیه السلام)». طوسی، غیبة، ص ٢٧۴؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢٩٠.
 (143) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «یوم النیروز هو الیوم الذی یظهر فیه قائمنا أهل البیت». المهذب البارع، ج ١، ص ١٩۴؛ خاتون آبادی، اربعین، ص ١٨٧؛ وسائل الشیعه، ج ۵، ص ٢٢٨؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٧١؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢٠٨.
 (144) قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): «إذا نادی مناد من السماء... إنّ الحق فی آل محمّد فعند ذلک یظهر المهدی علی أفواه الناس، ویشربون حبّه ولا یکون لهم ذکر غیره». الحاوی للفتاوی، ج ٢، ص ۶٨؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ٣٢۴.
 (145) ؟؟؟ (علیه السلام): «ثمّ یظهر بمکة عند العشاء ومعه رایة رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وقمیصه وسیفه، وعلامات، ونور، وبیان، فإذا صلّی العشاء نادی بأعلی صوته، یقول: أذکرکم الله أیها الناس، ومقامکم بین یدی ربّکم، فقد اتّخذ الحجّة وبعث الأنبیاء وأنزل الکتاب، وأمرکم أن لا تشرکوا به شیئا، وأن تحافظوا علی طاعته وطاعة رسوله. وأن تحیوا ما أحیی القرآن، وتمیتوا ما أمات، وتکونوا أعوانا علی الهدی، ووزرا علی التقوی؛ فإنّ الدنیا قد دنا فناؤها وزوالها، وآذنت بالوداع، فإنّی أدعوکم إلی الله وإلی رسوله والعمل بکتابه وإماتة الباطل وإحیاء سنّته». ابن حمّاد، فتن، ص ٩۵؛ عقد الدرر، ص ١۴۵؛ سفارینی، لوائح، ج ٢، ص ١١؛ ابن طاووس، ملاحم، ص ۶۴؛ صراط المستقیم، ج ٢، ص ٢۶٢. ومثله فی: الارشاد ٢:٣٨٣؛ الانوار البهیة:٣٨٢.
 (146) الباقر (علیه السلام): «یا أبا حمزة؛ کأنّی بقائم أهل بیتی قد علا نجفکم، فإذا علا فوق نجفکم نشر رایة رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم)؛ فإذا نشرها أنحطت علیه ملائکة بدر». عیاشی، تفسیر، ج ١، ص ١٠٣؛ نعمانی، غیبة، ص ٣٠٨؛ کمال الدین، ج ٢، ص ۶٧٢؛ تفسیر برهان، ج ١، ص ٢٠٩؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٢۶.
 (147) مکتوب علی رایة المهدی «طاعة معروفة». بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٠۵. الفضل بن شاذان. قال: روی أنّه «یکون فی رایة المهدی: اسمعوا وأطیعوا». إثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٨٢.
 (148) نوف البکالی: رایة المهدی مکتوب فیها «البیعة لله»، ابن حمّاد، فتن، ص ٩٨؛ ابن طاووس، ملاحم، ص ۶٨، القول المختصر، ص ٢۴؛ ینابیع المودّه، ص ۴٣۵؛ الشیعة والرجعه، ج ١، ص ٢١٠.
 (149) بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٠۵.
 (150) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «فیفرح به أهل السماء وأهل الأرض والطیر والوحوش والحیتان فی البحر». عقد الدرر، ص ٨۴،١۴٩؛ البیان، ص ١١٨؛ حاکم، مستدرک، ج ۴، ص ۴٣١؛ الدر المنثور، ج ۶، ص ۵٠؛ نور الابصار، ص ١٧٠؛ ابن طاووس، ملاحم، ص ١۴٢؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ١۵٠.
 (151) قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): «إذا نادی مناد من السماء... إنّ الحقّ فی آل محمّد فعند ذلک یظهر المهدی علی أفواه الناس، ویشربون حبّه، ولا یکون لهم ذکر غیره». الحاوی للفتاوی، ج ٢، ص ۶٨؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ٣٢۴.
 (152) عن الرضا (علیه السلام): «... لا بدّ من فتنة صمّاء... فعند ذلک یأتی الناس الفرج، وتودّ الأموات لو کانوا أحیاء، ویشفی الله صدور قوم مؤمنین». خرائج، ج ٣، ص ١١۶٩؛ طوسی، غیبة، ص ٢۶٨.
 (153) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «... کأنّی بالقائم علی منبر الکوفة وقد لبس درع رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) - : وذکر أحواله إلی أن قال: - «ولا یبقی مؤمن إلاّ دخلت علیه الفرجة فی قبره، وذلک حین یتزاورون فی قبورهم، ویتباشرون بقیام القائم (علیه السلام)». اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٣٠.
 (154) عن الخدری: إنّ رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) قال: «یخرج المهدی من أمّتی، یبعثه الله غیاثا للناس، فتنعّم الأمّة، وتعیش الماشیة». عقد الدرر، ص ١۶٧.
 (155) عن جابر، عن أبی جعفر (علیه السلام) قال: «... ثمّ یظهر المهدی بمکة. فیفتح الله أرض الحجاز، ویستخرج من کان فی السجن من بنی هاشم». ابن حمّاد، فتن، ص ٩۵؛ ابن طاووس، ملاحم، ص ۶۴؛ الفتاوی الحدیثیه، ص ٣١؛ القول المختصر، ص ٢٣.
 (156) عن أبی أرطاة، قال: «ثمّ ینزل - أی المهدی - الکوفة حتی یستنقذ من کان فیها من بنی هاشم». ابن حمّاد، فتن، ص ٨٣؛ الحاوی للفتاوی، ج ٢، ص ۶٧؛ متقی هندی، برهان، ص ١١٨؛ ابن طاووس، ملاحم، ص ۶۴.
 (157) روی «أنّ المهدی إذا خرج بالمغرب إنحاز إلیه أهل أندلس فیقولون له: یا ولی الله؛ انصر جزیرة الأندلس فقد تلفت وتلف أهلها». قرطبی، مختصر تذکره، ص ١٢٨؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ٢۶٠.
 (158) احمد، مسند، ج ٢، ص ٧۶؛ فردوس الاخبار، ج ۵، ص ۴٢۴؛ مجمع الزوائد، ج ٧، ص ١۵.
 (159) عن لقیط بن ملک: «إنّ المؤمنین یوم خروج الدجّال اثنا عشر ألف رجل، وسبعة مائة، أو ثمانمائة امرأة». ابن حمّاد، فتن، ص ١۵١.
 (160) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «ینزل عیسی بن مریم علی ثمانمائة رجل وأربعمائة امرأة أخیار من علی الأرض وأصلحاء من مضی» فردوس الاخبار، ج ۵، ص ۵١۵؛ کنز العمّال، ج ١۴، ص ٣٣٨؛ التصریح، ص ٢۵۴.
 (161) الباقر (علیه السلام): «ویجیء والله ثلاثمائة وبضعة رجلا فیهم خمسون نسوة». عیاشی، تفسیر، ج ١، ص ۶۵؛ نعمانی، غیبة، ص ٢٧٩.
 (162) عن مفضّل بن عمر قال: سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) یقول: «یکنّ مع القائم ثلاثة عشر امرأة». قلت: وما یصنع بهنّ؟ قال: «یداوین الجرحی ویقمن علی المرضی، کما کان مع رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم):»، قلت: فسمّهن لی، قال «القنواء بنت رشید، وأمّ أیمن، وحبابة الوالبیة،... وأمّ سعید الحنفیة، وصبّانة الماشطة، وأمّ خالد الجهنیة». دلائل الامامة، ص ٢۵٩؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ٧۵.
 (163) بیان الأئمة، ج ٣، ص ٣٣٨.
 (164) ریاحین الشریعه، ج ۵، ص ١۵٣؛ خصائص فاطمیه، ص ٣۴٣.
 (165) منهاج الدموع، ص ٩٣.
 (166) تاریخ طبری، ج ٢، ص ٧؛ حلبی، سیره، ج ١، ص ۵٩.
 (167) عبد الرزاق، مصنّف، ج ۴، ص ٣٠٩؛ الاصابه، ج ۴، ص ۴٣٢.
 (168) تنقیح المقال، ج ٣، ص ٧٠.
 (169) همان، ص ٧٨.
 (170) اسد الغابه، ج ۵، ص ۴٨١.
 (171) معجم رجال الحدیث، ج ١۴، ص ٢٣،١٠٨،١٧۶؛ ریاحین الشریعة، ج ٣، ص ٣٨١.
 (172) تنقیح المقال، ج ٣، ص ٧۵.
 (173) عن حبابة الوالبیة قالت: رأیت أمیر المؤمنین (علیه السلام) فی شرطة الخمیس ومعه درّة لها سبّابتان یضرب بها بیاعی الجرّی والمار ماهی والزمّار، ویقول لهم: «یا بیاعی مسوخ بنی إسرائیل، وجند بنی مروان» فقام إلیه فرات بن أحنف، فقال: یا أمیر المؤمنین، وما جند بنی مروان؟ قال: فقال له: «أقوام حلقوا اللّحی وفتلوا الشوارب فمسخوا» فلم أر ناطقا أحسن نطقا منه. ثمّ أتبعته فلم أزل أقفو أثره حتی قعد فی رحبة المسجد فقلت له: یا أمیر المؤمنین، ما دلالة الإمامة یرحمک الله؟ قالت: فقال: «اثتینی بتلک الحصاة» - وأشار بیده إلی حصاة - فأتیته بها، فطبع لی فیها بخاتمه، ثم قال لی: «یا حبابة إذا ادّعی مدّع الإمامة، فقدر أن یطبع کما رأیت فاعلمی أنّه إمام مفترض الطاعة. والإمام لا یعزب عنه شیء یریده». قالت: ثم انصرفت حتی قبض أمیر المؤمنین (علیه السلام) فجثت إلی الحسن (علیه السلام) وهو فی مجلس أمیر المؤمنین والناس یسألونه فقال: «یا حبابة الوالبیة» فقلت: نعم یا مولای، فقال: «هاتی ما معک» قالت: فأعطیته: فطبع فیها کما طبع أمیر المؤمنین (علیه السلام). قالت: ثمّ أتیت الحسین وهو فی مسجد رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، فقرّب ورحّب ثمّ قال لی: «إنّ فی الدلالة دلیلا علی ما تریدین، أفتریدین دلالة الإمامة؟» فقلت: نعم، یا سیدی، فقال: «هاتی ما معک» فناولته الحصاة فطبع لی فیها، قالت: ثم أتیت علی بن الحسین (علیه السلام) وقد بلغ بی الکبر إلی أن أرعشت وأنا أعدّ یومئذ مائة وثلاث عشرة سنة فرأیته راکعا وساجدا ومشغولا بالعبادة، فیئست من الدّلالة، فأومأ إلی بالسبّابة، فعاد الی شبابی، قالت: فقلت: یا سیدی، کم مضی من الدنیا وکم بقی؟ فقال: «أمّا ما مضی فنعم، وأمّا ما بقی فلا». قالت: ثم قال لی: «هاتی ما معک» فأعطیته الحصاة فطبع لی فیها، ثم أتیت أبا جعفر (علیه السلام) فطبع لی فیها. ثم أتیت أبا عبد الله (علیه السلام) فطبع لی فیها، ثم أتیت أبا الحسن موسی (علیه السلام) فطبع لی فیها. ثم أتیت الرضا فطبع لی فیها، وعاشت حبابة بعد ذلک تسعة أشهر علی ما ذکر محمّد بن هشام. الکافی، ج ١، ص ٣۴۵. قال المجلسی: اعلم أنّه علی ما فی هذا الخبر، لا بدّ من أن یکون عمر حبابة مائتین وخمسة وثلاثین سنة أو أکثر علی ما تقتضیه تواریخ الأئمة ومدّة أعمارهم إن کان مجیئها إلی علی بن الحسین (علیه السلام) فی أوائل إمامته، کما هو الظاهر ولو فرضنا کونه فی آخر عمره، وإتیانها الرضا (علیه السلام) فی أوائل إمامته، فلا بدّ من أن یکون عمرها أزید من مائتی سنة، ولذا ذکرها علماءنا فی المعمّرات والمعمّرین ردّا لاستبعاد المخالفین من طول عمر القائم (علیه السلام). أقول: للمجلسی کلام فی السند وبحث وشرح دلالی فراجع. مرآة العقول، ج ۴، ص ٧٨؛ کافی، ج ١، ص ٣۴۶؛ تنقیح المقال، ج ٣، ص ٧۵.
 (174) اعیان الشیعه،٣٢، ص ۶.
 (175) عن أبی حیان البجلی، عن قنوا بنت رشید الهجری، قال: قلت لها: أخبرنی ما سمعت من أبیک؟ قالت: سمعت أبی یقول: أخبرنی أمیر المؤمنین (علیه السلام) فقال: «یا رشید، کیف صبرک اذا أرسل إلیک دعی بنی أمیة فقطع یدیک ورجلیک ولسانک»! قلت: یا أمیر المؤمنین، آخر ذلک إلی الجنة؟ فقال: «یا رشید، أنت معی فی الدنیا والآخرة». قالت: فو الله؛ ما ذهبت الأیام حتی أرسل إلیه عبید الله بن زیاد الدّعی، فدعاه إلی البراءة من أمیر المؤمنین (علیه السلام)، فأبی أن یبرأ منه، فقال له الدعی: فبأی میتة قال لک تموت؟ فقال له: أخبرنی خلیلی إنّک تدعونی إلی البراءة منه فلا أبرأ فتقدمنی، فتقطع یدی ورجلی ولسانی، فقال: والله، لأکذّبنّ قوله فیک. قال: فقدّموه فقطعوا یدیه ورجلیه وترکوا لسانه، فحملت أطراف یدیه ورجلیه، فقلت: یا أبت؛ هل تجد ألما لما أصابک؟ فقال: لا یا بنیة إلاّ کالزحام بین الناس، فلمّا احتملناه وأخرجناه من القصر اجتمع الناس حوله، فقال: ائتونی بصحیفة ودوات أکتب لکم ما یکون إلی یوم الساعة، فأرسل إلیه الحجام حتی قطع لسانه، فمات رحمه الله فی لیلته». اختیار معرفة الرجال، ص ٧۵، شرح حال رشید؛ تنقیح المقال، ج ١، ص ۴٣١ وج ٣، ص ٨٢؛ معجم رجال الحدیث، ج ٧، ص ١٩٠؛ اعیان الشیعه، ج ٣٢، ص ۶؛ سفینة البحار، ج ٣، ص ٣۵٧؛ ریاحین الشریعه، ج ۵، ص ۴٠. ولی ظاهرا قاتل او زیاد بن ابیه است، نه عبید الله. ر. ک: قاموس الرجال، ج ۴، ص ٣٧١؛ امام حسین از مدینه تا مدینه، ج ٣، ص ٨۴.
 (176) ابو عوانه، مسند، ج ۴، ص ٣٣١.
 (177) واقدی، مغازی، ج ١، ص ٢٧٠.
 (178) کنز العمّال، ج ۴، ص ٣۴۵.
 (179) الاصابه، ج ۴، ص ۴٣٣.
 (180) ابن سعد، طبقات، ج ٨، ص ٢۴١.
 (181) اسد الغابه، ج ۵، ص ۴۵١؛ بخاری، صحیح، ص ١۴، ص ١۶٨.
 (182) الاصابه، ج ۴، ص ۴۴۴.
 (183) اسد الغابه، ج ۵، ص ۴٠۵.
 (184) نقش زنان در جنگ، ص ٢٢.
 (185) ابن سعد، طبقات، ج ٨، ص ۴٢۵.
 (186) اعلام النساء، ج ۵، ص ۶١.
 (187) ریاحین الشریعه، ج ٣، ص ۴١٠.
 (188) واقدی، مغازی، ج ١، ص ٢۴٩.
 (189) واقدی، مغازی، ج ١، ص ٢۴٩.
 (190) بخاری، صحیح، ج ١٢، ص ١۵٣.
 (191) واقدی، مغازی، ج ١، ص ٢۶٨.
 (192) عن سعید بن عثمان البلوی، عن جدّته أنیسة بنت عدی أنّها جاءت إلی النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، فقالت: یا رسول الله إنّ ابنی، عبد الله بن سلمة وکان بدریا قتل یوم أحد، فأحببت أن أنقله إلی فآنس بقربه، فأذن لها النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، فی نقله، فعدلته بالمجدر بن زیاد علی ناضح لها فی عبائه فمرّت بها فنظر إلیهما النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فقال: «سوّی بینهما عملهما». اسد الغابه، ج ۵، ص ۴٠۶؛ ر. ک: محمد جواد طبسی، نقش زنان.
 (193) عن أبی سعید الخدری قال: مع الدجال امرأة بقال لها: لئیبة [طیبة] لا یؤمّ قریة إلاّ سبقته إلیها، فتقول: هذا الرجل داخل علیکم فاحذروه [فحذّروه]. ابن حمّاد، فتن، ص ١۵١؛ کنز العمّال، ج ١۴، ص ۶٠٢.
 (194) قال عمران بن الحصین: صف لنا یا رسول الله؛ هذا الرجل وما حاله؟ فقال النبی: «إنّه من ولدی کأنّه من رجال بنی إسرائیل یخرج عند جهد من أمّتی وبلاء، عربی اللون، ابن أربعین سنة، کأنّ وجهه کوکب درّی، یملأ الأرض عدلا کما ملئت ظلما وجورا، یملک عشرین سنة صاحب مدائن الکفر کلّها: قسطنطنیة، ورومیة». ابن طاووس، ملاحم، ص ١۴٢.
 (195) الحسن بن علی (علیه السلام): «... یطیل الله عمره فی غیبته، ثم یظهره بقدرته فی صورة شابّ دون أربعین سنة». کمال الدین، ج ١، ص ٣١۵؛ کفایة الاثر، ص ٢٢۴؛ اعلام الوری، ص ۴٠١؛ الاحتجاج، ص ٢٨٩.
 (196) عالم ذر - عالم پیش از آفرینش انسان ها بر روی زمین است که خداوند در آن عالم، از انسان ها درباره پروردگاری خودش اقرار گرفت؛ ﴿وإِذْ أَخَذَ رَبُّک مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ وأَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یوْمَ اَلْقِیامَةِ إِنّا کنّا عَنْ هذا غافِلِینَ﴾؛ ای رسول ما به یاد آور هنگامی که خدای تو از پشت فرزندان آدم، ذریه آنان را برگرفت وآنان را بر خود گواه ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ همه گفتند: بلی ما به خدایی تو گواهی می دهیم.) برخی مفسران گفته اند: مراد ظهور ارواح فرزندان آدم است در عالم روح وگواهی آنان به توحید خدا وپروردگاری او در عالم ملک وملکوت تا آن که دیگر نگویند ما از این واقعه (قیامت یا یکتایی خدا) غافل بودیم؛ اعراف (٧) آیه ١٧٢.
 (197) الصادق (علیه السلام): «لو قد قام القائم لأنکره الناس؛ لأنّه یرجع إلیهم شابّا موفّقا لا یثبت علیه إلاّ من قد أخذ الله میثاقه فی الذرّ الأوّل». نعمانی، غیبة، ص ١٨٨؛ عقد الدرر، ص ۴١؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢٨٧؛ ینابیع المودّة، ص ۴٩٢.
 (198) علی (علیه السلام): «ویبعث المهدی وهو ما بین الثلاثین إلی الأربعین». احقاق الحق، ج ١٩، ص ۶۵۴.
 (199) عن الهروی: قال: قلت للرضا (علیه السلام) ما علامة القائم منکم، إذا خرج؟ قال: «علامته أن یکون شیخ السنّ، شابّ المنظر حتی أنّ الناظر إلیه لیحسبه ابن أربعین سنة أو دونها وإنّ من علامته أن لا یهرم بمرور الأیام واللیالی علیه حتی یأتی أجله». کمال الدین، ج ٢، ص ۶۵٢؛ اعلام الوری، ص ۴٣۵؛ خرائج، ج ٣، ص ١١٧٠.
 (200) عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: «إنّ ولی الله یعمّر عمر إبراهیم الخلیل (عشرین ومائة سنة) ویظهر فی صورة فتی موفق ابن ثلاثین سنة». بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢٨٧.
 (201) عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: «إنّ ولی الله یعمّر عمر إبراهیم الخلیل (عشرین ومائة سنة) ویظهر فی صورة فتی موفق ابن ثلاثین سنة». بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢٨٧.
 (202) عن أرطاة: قال: «المهدی ابن ستّین سنة». ملاحم، ابن طاووس، ص ٧٣؛ کنز العمّال، ج ١۴، ص ۵٨۶.
 (203) ابن حماد: «وهو ابن ثمانی عشرة سنة». ابن حمّاد، فتن، ص ١٠٢.
 (204) عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله (علیه السلام) فی حدیث قال: قلت له: أنّی سمعت أباک وهو یقول: «إنّ القائم واسع الصدر، مشرف المنکبین عریض بینهما؟» فقال: «یا أبا محمّد، إنّ أبی لبس درع رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فکانت تسحب علی الأرض، وإنّی لبستها فکانت وکانت، وإنّها تکون من القائم، کما کانت من رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) مشمّرة (مشمرة) کأنّه یرفع نطاقها بحلقتین». بصائر الدرجات، ج ۴، ص ١٨٨؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۴۴٠ و۵٢٠؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣١٩.
 (205) عن الریان بن الصلت، قلت للرضا (علیه السلام): أنت صاحب هذا الأمر؟ فقال: «أنا صاحب هذا الأمر، ولکنّی لست بالذی أملأها عدلا کما ملئت جورا، وکیف أکون ذاک علی ما تری من ضعف بدنی؟ وإنّ القائم هو الذی إذا خرج کان فی سنّ الشیوخ، ومنظر الشباب قویا فی بدنه حتی لو مدّ یده إلی أعظم شجرة علی وجه الأرض لقلعها. ولو صاح بین الجبال لتدکدکت صخورها، یکون معه عصا موسی، وخاتم سلیمان». کمال الدین، ج ٢، ص ۴٨؛ اعلام الوری، ص ۴٠٧؛ کشف الغمّه، ج ٣، ص ٣١۴؛ الصراط المستقیم، ج ٢، ص ٢٢٩؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٢٢؛ وافی، ج ٢، ص ١١٣؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۴٧٨.
 (206) عن الرضا (علیه السلام): «المهدی أعلم الناس. وأحلم الناس، وأتقی الناس، وأسخی الناس. وأشجع الناس، وأعبد الناس». ینابیع المودّه، ص ۴٠١؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٣٧؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ٣۶٧.
 (207) عن کعب: «المهدی خاشع لله، کخشوع النسر لجناحیه». ابن حمّاد، فتن، ص ١٠٠؛ عقد الدرر، ص ١۵٨؛ ابن طاووس، ملاحم، ص ٧٣؛ متقی هندی، برهان، ص ١٠١.
 (208) عن کعب: «المهدی خاشع لله کخشوع الزجاجة». ابن طاووس، ملاحم، ص ٧٣.
 (209) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «ما یستعجلون بخروج القائم؟ فو الله ما لباسه إلاّ الغلیظ ولا طعامه إلاّ الجشب، وما هو إلاّ السیف، والموت تحت ظلّ السیف». نعمانی، غیبة، ص ٢٣٣ و٢٣۴، با کمی تفاوت؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۵۴.
 (210) حمّاد بن عثمان: کنت حاضرا عند أبی عبد الله (علیه السلام) إذ قال له رجل: - أصلحک الله - ذکرت أنّ علی بن أبی طالب (علیه السلام) کان یلبس الخشن، یلبس القمیص بأربعة دراهم وما أشبه ذلک، ونری علیک اللباس الجید؟ قال: فقال له: «إنّ علی بن أبی طالب (علیه السلام) کان یلبس ذلک فی زمان لا ینکر، ولو لبس مثل ذلک الیوم لشهّر به، فخیر لباس کلّ زمان لباس أهله، غیر أنّ قائمنا إذا قام لبس لباس علی (علیه السلام) وسار بسیرته». کافی، ج ۶، ص ۴۴۴؛ بحار الأنوار، ج ۴١، ص ١۵٩، وج ۴٧، ص ۵۵.
 (211) عن یعقوب بن شعیب، عن أبی عبد الله (علیه السلام): أنّه قال: «ألا أریک قمیص القائم الذی یقوم علیه؟» فقلت: بلی، قال: فدعا بقمطر، ففتحه، وأخرج منه قمیص کرابیس، فنشره فإذا فی کمّه الأیسر دم، فقال: «هذا قمیص رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) الذی علیه یوم ضربت رباعیته، وفیه یقوم القائم، فقبلت الدم، ووضعته علی وجهی. ثمّ طوّاه أبو عبد الله (علیه السلام) ورفعه.» نعمانی، غیبة، ص ٢۴٣؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵۴٢؛ حلیة الابرار، ج ٢، ص ۵٧۵؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۵۵.
 (212) یوسف (١٢) آیه ٩۴.
 (213) عن المفضّل بن عمر: عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: سمعته یقول: «أتدری ما کان قمیص یوسف (علیه السلام)؟» قال: قلت: لا، قال: «إنّ إبراهیم (علیه السلام) لمّا أوقدت له النار، أتاه جبرئیل (علیه السلام) بثوب من ثیاب الجنّة. فألبسه إیاه، فلم یضرّه معها حرّ ولا برد، فلمّا حضر إبراهیم الموت جعله فی تمیمة وعلّقه علی إسحاق وعلّقه اسحاق، علی یعقوب، فلمّا ولد یوسف علّقة علیه، وکان فی عضده حتی کان من أمره ما کان. فلمّا أخرجه یوسف بمصر من التمیمة، وجد یعقوب (علیه السلام) ریحه وهو قوله تعالی عنه: ﴿قالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ﴾ [یوسف، الآیة ٩۴] فهو ذلک القمیص الذی أنزل من الجنّة»، قلت: - جعلت فداک - فإلی من صار هذا القمیص، قال: «إلی أهله ومع قائمنا إذا خرج». ثمّ قال: «کلّ نبی ورث علما أو غیره، فقد انتهی إلی محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم)». کافی، ج ١، ص ٢٣٢؛ کمال الدین، ج ٢، ص ۶٧۴؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٢٧.
 (214) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «یا علی؛ إنّ قائمنا إذا خرج... فإذا حان وقت خروجه یکون له سیف - ناداه السیف - قم یا ولی الله فاقتل أعداء الله». کفایة الاثر، ص ٢۶٣؛ بحار الأنوار، ج ٣۶، ص ۴٠٩؛ عوالم العلوم، بحرانی، ج ١۵، بخش ٣، ص ٢۶٩؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵۶٣.
 (215) عن جعفر بن محمد (علیه السلام): «إنّه یخرج... وغمامته السحاب ودرع رسول الله السابغة، وسیف رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ذو الفقار، یجرّد السیف علی عاتقه ثمانیة أشهر، یقتل هرجا». نعمانی، غیبة، ص ٣٠٨؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢٢٣؛ ر. ک: ارشاد، ص ٢٧۵.
 (216) عن جابر عن أبی جعفر (علیه السلام): «... ثم یخرج من مکه هو ومن معه الثلاث مائة وبضعة عشر یبایعونه بین الرکن والمقام، معه عهد نبی الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ورایته وسلاحه ووزیره معه، فینادی المنادی بمکة باسمه وأمره. من السماء، حتی یسمعه أهل الأرض کلّهم. اسمه اسم نبی». الاصول الستة عشر، ص ٧٩؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٨٨؛ بحار الأنوار، ج ٢۶، ص ٢٠٩؛ مستدرک الوسائل، ج ١١، ص ٣٨.
 (217) قال أبو عبد الله (علیه السلام): «إذا خرج القائم (علیه السلام) لم یبق بین یدیه أحد، إلاّ عرفه صالح، أو طالح». کمال الدین، ج ٢، ص ۶٧١؛ خرائج، ج ٢، ص ٩٣٠؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۴٩٣؛ بحار الأنوار، ج ۵١، ص ۵٨ وج ۵٢، ص ٣٨٩.
 (218) عن الصادق (علیه السلام): «لو قد قام قائمنا یعرف أعدائنا بسیماهم فیؤخذ بنواصیهم وأقدامهم، یخبط هو وأصحابه بالسیف خبطا». احقاق الحق، ج ١٣، ص ٣۵٧؛ ر. ک: نعمانی، غیبة، ص ٢۴٢؛ کمال الدین، ج ٢، ص ٣۶۶؛ ارشاد، ج ٣۶۵؛ اعلام الوری، ص ۴٣٣؛ کشف الغمّه، ج ٣، ص ٢۵۶.
 (219) ﴿یعْرَفُ اَلْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُمْ فَیؤْخَذُ بِالنَّواصِی واَلْأَقْدامِ﴾؛ (آن روز) بدکاران به سیمای شان شناخته می شوند. پس موی پیشانی آنان با پاهای شان بگیرند)؛ الرحمن (۵۵) آیه ۴١.
 (220) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «إذا قام قائم آل محمّد (علیه السلام)... ویعرف ولیه من عدوّه بالتوسّم». کمال الدین، ج ٢، ص ٣۶۶، ارشاد، ص ٣۶۵؛ إعلام الوری، ص ۴٣٢؛ کشف الغمّة، ج ٣، ص ٢۵۶. ﴿یعْرَفُ اَلْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُمْ فَیؤْخَذُ بِالنَّواصِی واَلْأَقْدامِ﴾، قال «یا معاویه؛ ما یقولون فی هذا؟» قلت: یزعمون أنّ الله تبارک وتعالی یعرف المجرمین بسیماهم فی القیامة، فیأمرهم فیؤخذ بنواصیهم وأقدامهم فیلقون فی النار، فقال لی: «وکیف یحتاج الجبّار تبارک وتعالی إلی معرفة خلق أنشأهم، وهم خلقه؟». فقلت: - جعلت فداک - وما ذلک؟ قال: «لو قام قائمنا أعطاه الله السیماء، فیأمر بالکافرین فیؤخذ بنواصیهم وأقدامهم ثم یخبط بالسیف خبطا».
 (221) أمیر المؤمنین (علیه السلام): «ویلحقه هناک ابن عمّه الحسنی فی اثنی عشر ألف فارس، فیقول: یابن عمّ؛ أنا أحقّ بهذا الجیش منک. أنا ابن الحسن، وأنا المهدی، فیقول المهدی (علیه السلام): بل أنا المهدی، فیقول الحسنی: هل لک من آیة فنبایعک؟ فیؤمی المهدی (علیه السلام) إلی الطیر فتسقط علی یده فینطق بقدرة الله، ویشهد له بالإمامة ویغرس قضیبا فی بقعة من الأرض فیخضرّ ویورق، فیقول له الحسنی: یابن عمّ هی لک، ویسلّم إلیه جیشه، ویکون علی مقدّمته». عقد الدرر، ص ٩٧،١٣٨،١٣٩؛ القول المختصر، ص ١٩؛ الشیعة والرجعة، ج ١، ص ١۵٨.
 (222) عن جعفر بن محمد (علیه السلام): «إذا قام القائم بمکة وأراد أن یتوجّه إلی الکوفة نادی منادیه: ألا لا یحمل أحد منکم طعاما ولا شرابا، ویحمل حجر موسی الذی انبجست منه اثنا عشرة عینا، فلا ینزل منزلا إلاّ نصبه، فانبجست منه العیون، فمن کان جائعا شبع، ومن کان ظمآن روی، فیکون زادهم حتی ینزلوا النجف من ظاهر الکوفة، فإذا نزلوا ظاهرها، انبعث منه الماء واللبن دائما، فمن کان جائعا شبع، ومن کان عطشانا روی». بصائر الدرجات، ص ١٨٨؛ کافی، ج ١، ص ٢٣١؛ نعمانی، غیبة، ص ٢٣٨؛ خرائج، ج ٢، ص ۶٩٠؛ نور الثقلین، ج ١، ص ٨۴؛ بحار الأنوار، ج ١٣، ص ١٨۵ وج ۵٢، ص ٣٢۴.
 (223) عن أبی جعفر (علیه السلام): قال: «إذا اظهر القائم، ظهر برایة رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، وخاتم سلیمان وحجر موسی وعصاه. ثم یأمر منادیه، فینادی. ألا لا یحمل رجل منکم طعاما، ولا شرابا ولا علفا، فیقول أصحابه: إنّه یرید أن یقتلنا ویقتل دوابّنا من الجوع والعطش، فیسیر ویسیرون معه، فأوّل منزل ینزله، یضرب الحجر. فینبع منه طعام وشراب وعلف. فیأکلون ویشربون وداوبّهم حتی ینزلوا النجف بظهر الکوفة». النعمانی، الغیبة، ص ٢٣٨؛ کمال الدین، ص ۶٧٠؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۵١؛ وافی، ج ٢، ص ١١٢.
 (224) قال الرضا (علیه السلام): «فإذا خرج (علیه السلام)، أشرقت الأرض بنور ربّها وهو الذی تطوی له الأرض، ولا یکون له ظل». کمال الدین، ص ٣٧٢؛ کفایة الاثر، ص ٣٢٣؛ اعلام الوری، ص ۴٠٨؛ کشف الغمّه، ج ٣، ص ٣١۴؛ فرائد السمطین، ج ٢، ص ٣٣۶؛ ینابیع المودّه، ص ۴٨٩؛ نور الثقلین، ج ۴، ص ۴٧؛ بحار الأنوار، ج ۵١، ص ١۵٧؛ نظیر این روایت از امام جواد (علیه السلام) نقل شده است. ر. ک: کفایة الاثر، ص ٣٢۴؛ احتجاج، ج ٢، ص ۴۴٩؛ اعلام الوری، ص ۴٠٩؛ خرائج، ج ٣، ص ١١٧١؛ مستدرک الوسائل، ج ٢، ص ٣٣.
 (225) عن أبی جعفر (علیه السلام): قال: «أما إنّ ذا القرنین قد خیر السحابین، فاختار الذلول، وذخر لصاحبکم الصعب» قال: قلت: وما الصعب؟ قال: «ما کان من سحاب فیه رعد وصاعقة، أو برق، فصاحبکم یرکبه، أما إنّه سیرکب السحاب، ویرقی فی الأسباب. أسباب السموات السبع، والأرضین السبع خمس عوامر، واثنتان خرابان». مفید، اختصاص، ص ١٩٩؛ بصائر الدرجات، ص ۴٠٩؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٢١.
 (226) قال أبو عبد الله (علیه السلام): «إنّ الله خیر ذا القرنین السحابین: الذلول والصعب. فاختار الذلول وهو ما لیس فیه برق ولا رعد، ولو اختار الصعب، لم یکن له ذلک؛ لأنّ الله ادّخره للقائم». اختصاص، ص ٣٢۶؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣١٢ وج ٢٧، ص ٣٢؛ غایة المرام، ص ٧٧.
 (227) عن الباقر (علیه السلام): «إذا قام القائم سار إلی الکوفة فیمکث علی ذلک سبعة سنین، مقدار کل سنة عشر سنین من سنیکم هذه، ثم یفعل الله ما یشاء». قیل: کیف تطول السنون؟ قال: «یأمر الله الفلک بالمکوث وقلّة الحرکة فتطول الأیام لذلک والسنون». قیل: إنّهم یقولون: أنّ الفلک ان تغیر فسد، قال: «ذلک قول الزنادقة فأمّا المسلمون: فلا سبیل لهم إلی ذلک». مفید، ارشاد، ص ٣۶۵؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٣٧؛ الشیعة والرجعه، ج ١، ص ۴٠٠.
 (228) کعب الأحبار: فی قصّة القسطنطنیة: قال: فیرکز لواءه - یعنی المهدی - ویأتی الماء لیتوضّأ لصلاة الصبح. قال: فیتباعد الماء منه فإذا رأی ذلک، أخذ لواءه فاتّبع الماء حتی یجوز من تلک الناحیة، ثم یرکزه، ثم ینادی: أیها الناس: اعبروا؛ فإنّ الله عزّ وجلّ قد فرق لکم البحر کما فرقه لبنی إسرائیل. قال: فیجوز الناس، فیستقبل القسطنطنیة، فیکبّرون فیهتزّ حائطها، ثم یکبّرون فیهتزّ، ثم یکبّرون فیسقط منها مابین اثنی عشر برجا». عقد الدرر، ص ١٣٨.
 (229) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «فینزل المهدی علی بابها - قسطنطنیة - ولها یومئذ سبعة أسوار، فیکبّر المهدی سبع تکبیرات فیخرّ کلّ سور منها، فعند ذلک یأخذها المهدی ویقتل من الروم خلقا کثیرا، ویسلم علی یدیه خلق کثیر». العلل المتناهیه، ج ٢، ص ٨۵۵؛ عقد الدرر، ص ١٨٠. البته از این تعبیرات در کتاب های ما کمتر دیده می شود ومعمولا در کتاب های عامه است.
 (230) أمیر المؤمنین (علیه السلام): «ثمّ یسیر المهدی ومن معه من المسلمین، لا یمرّون علی حصن من بلد الروم إلاّ قالوا علیه: لا إله إلاّ الله، فتساقط حیطانه، ثم ینزل من القسطنطنیة، فیکبّرون تکبیرات، فینشف خلیجها ویسقط سورها، ثم یسیر إلی رومیة، فإذا نزل علیه، کبّر المسلمون ثلاث تکبیرات، فتکون کالرملة علی نشر». عقد الدرر، ص ١٣٩.
 (231) أمیر المؤمنین (علیه السلام): «ثم یسیر المهدی... ثم یأتی إلی مدینة یقال لها: مقاطع وهی علی البحر الأخضر المحیط بالدنیا... فیکبّرون علیها تکبیرات، فتساقط حیاتها وتنقطع جدرانها». الشیعة والرجعة، ج ١، ص ١۶١.
 (232) عن جعفر بن محمّد، عن أبیه (علیه السلام) قال: «إذا قام القائم... ویبعث جندا إلی القسطنطنیة؛ فإذا بلغوا إلی الخلیج کتبوا علی أقدامهم شیئا ومشوا علی الماء [فإذا نظر إلیهم الروم یمشون علی الماء]قالوا: هؤلاء أصحابه یمشون علی الماء، کیف هو؟ فعند ذلک یفتحون لهم باب المدینة، فیدخلونها فیحکمون فیها بما یریدون». نعمانی، غیبة، ص ١۵٩؛ دلائل الامامه، ص ٢۴٩؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٧٣؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۶۵.
 (233) قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): «ثم بعد ذلک یقیم الرایات ویظهر المعجزات... یقول للشیء کن فیکون بإذن الله ویبرئ الأکمة والأبرص، ویحیی الموتی ویمیت الأحیاء». الشیعة والرجعة، ج ١، ص ١۶٩.
 (234) عن أبی جعفر (علیه السلام) قال: «کانت عصا موسی لآدم (علیه السلام) فصارت إلی شعیب، ثم صارت إلی موسی بن عمران، وإنّها لعندنا، وإنّ عهدی بها آنفا، هی خضراء کهیئتها حین انتزعت من شجرتها، وإنّها لتنطق إذا استنطقت، أعدّت لقائمنا (علیه السلام) یصنع بها ما کان یصنع بها موسی بن عمران، وأنّها تصنع ما تؤمر، وأنّها حیث ألقیت تلقف ما یأفکون بلسانها». کمال الدین، ج ٢، ص ۶٧٣؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣١٨،٣۵١؛ کافی، ج ١، ص ٢٣٢.
 (235) الصادق (علیه السلام): «یظهر فی آخر الزمان علی رأسه غمامة تظلّه من الشمس، تدور معه حیثما دار، تنادی بصوت فصیح هذا المهدی». تاریخ موالید الائمه، ص ٢٠٠؛ کشف الغمّه، ج ٣، ص ٢۶۵؛ صراط المستقیم، ج ٢، ص ٢۶٠؛ بحار الأنوار، ج ۵١، ص ٢۴٠؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۶١۵؛ نوری، کشف الاستار، ص ۶٩.
 (236) الصادق (علیه السلام): «ما من معجزة من معجزات الأنبیاء إلاّ ویظهر الله تبارک وتعالی مثلها فی ید قائمنا؛ لإتمام الحجّة علی الأعداء». الاربعون، ص ۶٧؛ خاتون آبادی، اربعین، ص ۶٧؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ٧٠٠.
 (237) أمیر المؤمنین (علیه السلام): «ثمّ إنّه (علیه السلام) یجعل عیسی خلیفته علی قتال الأعور الدجّال، یخرج أمیرا علی جیش المهدی یطلب الاعور الدجّال وقد أهلک الحرث والنسل. وصاح علی أغلب الدنیا، ویدعو الناس لنفسه بالربوبیة، فمن أطاعه، أنعم علیه، ومن أبی قتله وقد وطئ الأرض کلّها إلاّ مکة والمدینة وبیت المقدس وقد أطاعه جمیع أولاد الزنی من مشارق الأرض ومغاربها، ثمّ یتوجّه إلی أرض الحجاز، فیلحقه عیسی علی (عقبة هرشا) فیزعق علیه عیسی زعقة ویتبعها بضربة، فیذوب الدجّال کما یذوب الرصاص فی النار». الشیعة والرجعة، ج ١، ص ١۶٧.
 (238) «ویلقی علیه مهابة الموت». ابن حمّاد، فتن، ص ١۶١.
 (239) علی (علیه السلام) «یلتقی السفیانی ذا الرایات السود، فیهم شابّ من بنی هاشم فی کفّه الیسری خال وعلی مقدّمته رجل من بنی تمیم یقال له: شعیب بن صالح...». ابن حمّاد، فتن، ص ٨۶؛ عقد الدرر، ص ١٢٧؛ کنز العمّال، ج ١۴، ص ۵٨٨.
 (240) عن الحسن: «یخرج بالری رجل ربعة، أسمر مولی لبنی تمیم، کوسج یقال له: شعیب بن صالح فی أربعة آلاف ثیابهم بیض، ورایاتهم سود، یکون مقدّمة للمهدی». ابن طاووس، ملاحم، ص ۵٣؛ عقد الدرر، ص ١٣٠؛ الشیعة والرجعة، ج ١، ص ٢١٠.
 (241) یقول الشبلنجی: «إنّ علی مقدّمة جیشه - أی المهدی - رجلا من تمیم خفیف اللحیة، یقال له: شعیب بن صالح.» ابن طاووس، ملاحم، ص ۵٣؛ الشیعة والرجعة، ج ١، ص ٢١١.
 (242) نور الابصار، ص ١٣٨؛ الشیعة والرجعة، ج ١، ص ٢١١.
 (243) عن محمّد بن الحنفیة: «ثم تخرج من خراسان أخری سوداء، قلانسهم سود، وثیابهم بیض علی مقدّمتهم رجل یقال له: شعیب بن صالح أو صالح بن شعیب من تمیم، یهزمون أصحاب السفیانی حین ینزل بیت المقدس، یوطّئ للمهدی سلطانه». ابن حمّاد، فتن، ص ٨۴؛ ابن المنادی، ص ۴٧؛ دارمی، سنن، ص ٩٨؛ عقد الدرر، ص ١٢۶؛ ابن طاووس، فتن، ص ۵٢.
 (244) عن ابی خدیجة الجمّال، قال: سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) یقول: إنّی سألت الله فی إسماعیل أن یبقیه بعدی، فأبی ولکنّه قد أعطانی منه منزلة أخری أنّه أوّل منشور فی عشرة من أصحابه، ومنهم عبد الله بن شریک العامری. وهو صاحب لوائه». الایقاظ من الهجعه، ص ٢۶۶؛ ر. ک: کشی، اختیار معرفة الرجال، ص ٢١٧؛ ابن داود، رجال، ص ٢٠۶.
 (245) عن أبی جعفر (علیه السلام): «کأنّی بعبد الله بن شریک العامری، علیه عمامة سوداء ذؤابتاهما بین کتفیه، مصعدا فی لحف الجبل، بین یدی قائمنا أهل البیت فی أربعة آلاف یکرّون ویکررّون [یکبّرون یکرّرون]». الایقاظ من الهجعة، ص ٢۶۶؛ ر. ک: بحار الأنوار، ج ۵٣، ص ٧۶؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵۶١. این دو نفر از حواریان اصحاب امام باقر وصادق (علیهما السلام) وبسیار مورد توجه آن دو بزرگوار بودند. ر. ک: تنقیح المقال، ج ٢، ص ١٨٩؛ مستدرکات علم الرجال، ج ۵، ص ٣۴.
 (246) عن علی (علیه السلام): «ثم یسیر بالجیوش، حتی یصیر بالعراق، والناس خلفه وأمامه. وعلی مقدّمته رجل اسمه عقیل وعلی ساقه رجل اسمه الحارث». الشیعة والرجعة، ج ١، ص ١۵٨.
 (247) عن الصادق (علیه السلام): قال علی (علیه السلام): لأصحابه، «إنّ هذا - یعنی جبیر الخابور - فی جبل الأهواز فی أربعة آلاف مدججین فی السلاح. فیکونون معه حتی یقوم قائمنا أهل البیت فیقاتل معه». خرائج، ج ١، ص ١٨۵؛ بحار الأنوار، ج ۴١، ص ٢٩۶؛ مستدرکات علم رجال الحدیث ٢:١١٨. درباره جبیر بن خابور با وجود پژوهش فراوان در کتاب های شیعه وسنّی جز مطلب زیر، مطلب دیگری یافت نشد. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «جبیر بن خابور، گنجینه دار معاویه بود. او مادر پیری داشت که در شهر کوفه زندگی می کرد. روزی جبیر به معاویه گفت: دلم برای مادرم تنگ شده است؛ اجازه بده تا از او دیدار کنم تا کمی از حقوقی که بر گردن من دارد، ادا کنم. معاویه گفت: در شهر کوفه چه کار داری؟ در آن جا مرد جادوگری به نام علی بن ابی طالب است واطمینان ندارم که تو را نفریبد. جبیر گفت: من با علی کاری ندارم. من می خواهم به دیدار مادرم بروم وحقّ او را به جا آورم. جبیر پس از کسب اجازه عازم سفر شد. آن گاه که به شهر کوفه رسید چون امیر المؤمنین (علیه السلام) پس از جنگ صفین پیرامون شهر کوفه دیده بان گماشته بود ورفت وآمدها را کنترل می کردند دیده بانان او را دستگیر کردند وبه شهر آوردند. علی (علیه السلام) به او فرمود: «تو یکی از گنجینه های خداوندی. معاویه به تو چنین گفته است که من جادوگر هستم». جبیر گفت: سوگند به خدا که چنین گفته است. حضرت فرمود: «تو مالی همراه داشته ای که مقداری از آن را در منطقه عین التمر به خاک سپرده ای». جبیر این مطلب را نیز تصدیق کرد. سپس امیر مؤمنان (علیه السلام) به امام حسن (علیه السلام) دستور داد تا از وی پذیرایی کند. روز بعد علی (علیه السلام) به یاران خود فرمود: «این شخص در جبل الاهواز...». (ادامه مطلب در متن کتاب است).
 (248) الصادق (علیه السلام): «یا مفضّل، أنت وأربعة وأربعون رجلا تحشرون مع القائم، أنت علی یمین القائم تأمر وتنهی والناس إذ ذاک أطوع لک منهم الیوم». دلائل الامامه، ص ٢۴٨؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٧٣.
 (249) علی (علیه السلام): «ویجیء له أصحاب الکهف». الهدایه، ص ٣١؛ ارشاد القلوب، ص ٢٨۶؛ حلیة الابرار، ج ۵، ص ٣٠٣؛ تفسیر عیاشی، ص ٣٢. افراد دیگری هم چون: یوشع بن نون وصی موسی ومؤمن آل فرعون وسلمان فارسی وابو دجانه ومالک اشتر وداود رقی ونجم بن اعین، حمران بن اعین ومیسر بن عبد العزیز هستند که در روایات، به زنده شدن دوباره آنان وحضورشان در زمام امام قائم (علیه السلام) اشاره شده است که ما در بخش آینده به آن اشاره خواهیم کرد.
 (250) الباقر (علیه السلام): «تنزل الرایات السود - التی تخرج من خراسان - الکوفة، فإذا ظهر المهدی بمکة بعث إلیه بالبیعة». ابن حمّاد، فتن، ص ٨۵؛ عقد الدرر، ص ١٢٩؛ الحاوی للفتاوی، ج ٢، ص ۶٩.
 (251) الباقر (علیه السلام): «أصحاب القائم ثلاث مائة وثلاثة عشر رجلا أولاد العجم». نعمانی، غیبة، ص ٣١۵؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵۴٧؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۶٩.
 (252) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «یملأ الله عزّ وجلّ أیادیکم من الأعاجم ویصیرون أسدا لا یفرّون، یضربون أعناقکم، ویأکلون فیئکم». فردوس الاخبار، ج ۵، ص ٣۶۶.
 (253) حذیفة: «یوشک أن یملأ الله أیدیکم من العجم، ویجعلهم أسدا لا یفرّون، فیضربون رقابکم ویأکلون فیئکم». من المحتمل قویا أنّ الروایة الأخیر وقبلها إشارة إلی تحالف القوی الکافرة وهجماتهم الشرسة ضدّ مصالح الإسلام والمسلمین. ولیست مرتبطة بالحرکات الممهّدة والموطّئة لدولة المهدی (علیه السلام). عبد الرزاق، مصنّف، ج ١١، ص ٣٨۵؛ المعجم الکبیر، ج ٧، ص ٢۶٨؛ حلیة الاولیاء، ج ٣، ص ٢۴؛ فردوس الاخبار، ج ۵، ص ۴۴۵.
 (254) احتمال دارد که منظور قبیله همدان از قبایل عرب باشد.
 (255) دلائل الامامة، ص ٣١۶.
 (256) دلائل الامامة، ج ٣١۶.
 (257) یکی از شهرهای خوزستان منسوب به مکرم بن معزاء است. معجم البلدان، ج ۴، ص ١٢٣.
 (258) یکی از شهرهای خوزستان است، وبه آن دورق الفرس نیز می گویند. همان، ج ٢، ص ۴٨٣.
 (259) یکی از روستاهای خوزستان است، همان، ج ١، ص ٣٢٢.
 (260) حمویی می گوید: منطقه ای است بین ری وطبرستان واز مناطق سردسیر است. همان، ص ۴٢٨.
 (261) امروز به آن ایذه می گویند. فرهنگ معین، ج ۵، ص ٢٠۶؛ معجم البلدان، ج ٢، ص ٢٨٨.
 (262) کرخ ظاهرا اسم غیر عربی واصلا نبطی است. ولی نام مکان های متعددی است که بیش تر آنها در عراق واقع شده. کرخ با جدا، همان کرخ سامر است، وکرخ بصره، وکرخ بغداد، وکرخ جدّان در خانقین، وکرخ رقة وکرخ میسان در استراباد وکرخ عبرتا، وکرخ خوزستان، کرخه. معجم البلدان، ج ۴، ص ۴۵٠.
 (263) چنین آمده است.
 (264) از شهرهای نزدیک کرمانشاه است. همان، ج ٢، ص ۵۴۴.
 (265) منطقه ای است نزدیک به نجران (حجاز). همان، ص ۵٧٨.
 (266) بزرگ ترین شهر از شهرهای دیار بکر ترکیه است. همان، ج ١، ص ۵٧.
 (267) یکی از محله های بغداد است. همان، ج ۴، ص ٣١۵.
 (268) بدون نقطه آمده است.
 (269) بدون نقطه آمده است.
 (270) از نواحی خزر می باشد. همان، ج ١، ص ٣٧٢.
 (271) شهری معروف بین کابل وغزنین. همان، ج ٣، ص ١٧٠.
 (272) بدون نقطه آمده است.
 (273) از شهرهای اندلس. همان، ج ١، ص ۴٠٧.
 (274) از شهرهای شام است. همان، ج ٢، ص ١٧.
 (275) بین یمن ویمامه. همان، ص ۴٣٨.
 (276) مقصود بدلیس از شهرهای ترکیه است. همان، ج ١، ص ٣۵٨.
 (277) از روستاهای دینور در کرمانشاه است. همان، ج ۵، ص ٢٨۶.
 (278) از شهرهای باستانی ارمنییه ترکیه است. همان، ج ١، ص ١۴۴.
 (279) از شهرهای معروف ارمنییه ترکیه است. همان، ج ۵، ص ٢٠٢.
 (280) از روستاهای معروف ارمنییه ترکیه است. همان، ج ٢، ص ٣٨٠.
 (281) از شهرهای اطراف ارمنییه است. همان، ج ۴، ص ٢٩٩.
 (282) از نواحی نزدیک به شهر حله است. همان، ج ٣، ص ٢٧٨.
 (283) در اصل، چنین آمده است.
 (284) از روستاهای بزرگ اطراف بصره است. همان، ج ٢، ص ٩۵.
 (285) از نواحی موصل است. همان، ص ٢٣٠ وج ۵، ص ١۵٨.
 (286) از نواحی موصل است. همان، ص ٢٣٠ وج ۵، ص ١۵٨.
 (287) بین راه موصل وشام است. همان، ج ۵، ص ٢٨٨.
 (288) محتمل است «آمد» ویا «لامرد» باشد.
 (289) از نواحی ومناطق موصل است. همان، ج ٣، ص ١۴.
 (290) میان حلب ورقه واقع شده است. همان، ج ١، ص ٣٢٨.
 (291) از شهرهای روم است. همان، ج ۵، ص ٢٠۵.
 (292) از شهرهای مرزی شام است. همان، ج ۴، ص ٢٨.
 (293) بر نواحی متعددی اطلاق می شود. همان، ج ١، ص ١٣٢.
 (294) از شهرهای مرزی شام است. همان، ج ۵، ص ١۴۴.
 (295) در فلات نجد واقع است. همان، ج ۴، ص ٩٣.
 (296) از نواحی ومناطق فلسطین است. همان، ص ۴٢۴.
 (297) بدون نقطه آمده است.
 (298) بدون نقطه آمده است.
 (299) از نواحی شام است. همان، ج ١، ص ١٢٩.
 (300) منطقه ای است در مدینه. همان، ج ۴، ص ٧٣.
 (301) یکی از شهرهای فلسطین است. همان، ج ٣، ص ۶٩.
 (302) یکی از شهرهای فلسطین است. همان، ج ٣، ص ۶٩.
 (303) چنین آمده است.
 (304) از شهرهای باستانی است ودر نزدیکی مصر است. همان، ج ٢، ص ۴٧٢.
 (305) از شهرهای مصر است. همان، ج ۵، ص ۶٣.
 (306) میان مصر وآفریقاست. همان، ج ١، ص ٣٨٨.
 (307) از شهرهای ساحلی عربی است. همان، ج ۴، ص ۴٣.
 (308) از شهرهای مجاور روم، در شمال اندلس است. همان، ج ١، ص ٢٢٨.
 (309) از شهرهای آفریقایی (مغرب) است. همان، ج ٣، ص ٢٨١.
 (310) از شهرهای مغرب است. همان، ج ١، ص ٢٢٨.
 (311) یکی از دره های حجاز است. همان، ج ٣، ص ٢٨١.
 (312) در جنوب مصر واقع است. همان، ج ۴، ص ١۴۵.
 (313) اطراف شهر صنعاء یمن است. همان، ج ٢، ص ۴٣٧.
 (314) از شهرهای یمن است. همان، ج ٣، ص ١٣١.
 (315) ابن طاووس، الملاحم، چاپ مؤسسه صاحب الأمر.
 (316) عن الأصبغ من نباتة، قال: خطب أمیر المؤمنین علی (علیه السلام)، خطبة فذکر المهدی وخروج من یخرج معه وأسماءهم فقال له أبو خالد الحلبی: صفه لنا یا أمیر المؤمنین؟ فقال علی (علیه السلام): «ألا إنّه أشبه الناس خلقا وخلقا وحسنا برسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم). ألا أدلّکم علی رجاله وعددهم؟» قلنا: بلی یا أمیر المؤمنین؛ قال: «سمعت رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) قال: أوّلهم من البصرة وآخرهم من الیمامة» وجعل علی یعدّد رجال المهدی والناس یکتبون، فقال: «رجلان من البصرة ورجل من الأهواز، ورجل من عسکر مکرم، ورجل من مدینة تستر، ورجل من دورق. ورجل من الباستان واسمه علی. وثلاثة من اسمه، أحمد وعبد الله وجعفر، ورجلان من عمّان - محمّد والحسن - ورجلان من سیراف - شداد وشدید - . وثلاثة من شیراز: - حفص ویعقوب وعلی - وأربعة من أصفهان: - موسی وعلی وعبد الله وغلفان - ، ورجل من أبدح واسمه یحیی، ورجل من المرج (العرج) واسمه داود، ورجل من الکرخ واسمه عبد الله ورجل من بروجرد اسمه قدیم. ورجل من نهاوند واسمه عبد الرزقاق، ورجلان من الدینور: - عبد الله وعبد الصمد - وثلاثة من همدان: - جعفر وإسحاق وموسی - ، وعشرة من قم أسماؤهم علی أسماء أهل بیت رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، ورجل من خراسان اسمه درید، وخمسة من الذین اسماؤهم علی أهل الکهف، ورجل من آمل. ورجل من جرجان، ورجل من هراة، ورجل من بلخ، ورجل من قراح ورجل من عانة، ورجل من دامغان، ورجل من سرخس، وثلاثة من السیار، ورجل من ساوة، ورجل من سمرقند، وأربعة وعشرون من الطالقان، وهم الذین ذکرهم رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وفی خراسان کنوز لا ذهب ولا فضّة، ولکن رجال یجمعهم الله ورسوله، ورجلان من قزوین، ورجل من فارس ورجل من أبهر ورجل من برجان من جموح، ورجل من شاخ، ورجل من صریح، ورجل من أردبیل، ورجل من مراد، ورجل من تدمر، ورجل من أرمینیة، وثلاثة من المراغة ورجل من خوی، ورجل من سلماس، ورجل من أردبیل ورجل من بدلیس، ورجل من تسور، ورجل من برکری، ورجل من سرخیس، ورجل من منارجرد، ورجل من قرقیلا، وثلاثة من واسط، وعشرة من الزوراء، وأربعة من الکوفة، ورجل من القادسیة، ورجل من سوراء، ورجل من السراة، ورجل من النیل ورجل من صیداء، ورجل من جرجان ورجل من القصور، ورجل من الأنبار، ورجل من عکبرا، ورجل من الحنانة، ورجل من تبوک، ورجل من الجامدة، وثلاثة من عبّادان، وستّة من حدیثة الموصل، ورجل من الموصل، ورجل من مغلثایا، ورجل من نصیبین، ورجل من کازرون ورجل من فارقین، ورجل من آمد، ورجل من رأس العین، ورجل من الرقة، ورجل من حران، ورجل من بالس، ورجل من قبج، وثلاثة من طرطوس، ورجل من القصر، ورجل من آدنة، ورجل من خمری، ورجل من عرار، ورجل من قورص، ورجل من أنطاکیه، وثلاثة من حلب، ورجلان من حمص، وأربعة من دمشق، سوریة. ورجلان من قسوان، ورجل من قیموت، ورجل من صور، ورجل من کراز، ورجل من أذرح، ورجل من عامر، ورجل من دکار، ورجل من بیت المقدس، ورجل من الرملة... ورجلان من عکا، ورجل من صور، ورجل من عرفات، ورجل من عسقلان، ورجل من غزّة، وأربعة من الفسطاط. ورجل من قرمیس، ورجل من دمیاط، المحلّة. ورجل من الإسکندریة، ورجل من برقة، ورجل من طنجة أفرنجة، ورجل من القیروان، وخمسة من السوس الأقصی، ورجل من قبرص. وثلاثة من حمیم، ورجل من قوص، ورجل من عدن، ورجل من علالی، وعشرة من مدینة الرسول (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، وأربعة من مکة، ورجل من الطائف، ورجل من الدیر، ورجل من الشیروان، ورجل من زبید، وعشرة من مرو، ورجل من الأحساء، ورجل من القطیف، ورجل من هجر، ورجل من الیمامة - قال علیه الصلاة والسلام - ؛ أحصاهم لی رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلا بعدد اصحاب بدر یجمعهم الله من مشرقها إلی مغربها فی أقلّ ممّا ینّم الرجل عیناه، عند بیت الله الحرام...». ابن طاووس، ملاحم، ص ١۴۶.
 (317) عن الصادق (علیه السلام): «تربة قمّ مقدّسة... أما وإنّهم أنصار قائمنا ودعاة حقّنا». بحار الأنوار، ج ۵٧، ص ٢١٨.
 (318) عفان البصری: عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: قال لی «أتدری لم سمّی قمّ»؟ قلت: الله ورسوله وأنت أعلم، قال: «إنّما سمّی قمّ، لأنّ أهله یجتمعون مع قائم آل محمّد (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، ویقومون معه ویستقیمون علیه وینصرونه». بحار الأنوار، ج ۵٧، ص ٢١۶.
 (319) قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): «سمعت رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) قال: «... وفی خراسان کنوز لا ذهب ولا فضّة، ولکن رجال یجمعهم الله ورسوله». ابن طاووس، ملاحم، ص ١۴٧؛ روضة الواعظین، ص ٣١٠؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٠۴.
 (320) عن أمیر المؤمنین (علیه السلام): ویحا للطالقان: فإنّ لله عزّ وجلّ بها کنوزا لیست من ذهب ولا فضّة ولکن بها رجال مؤمنون عرفوا الله حقّ معرفته وهم أنصار المهدی (علیه السلام) فی آخر الزمان». برهان الهندی، ص ١۵٠؛ کشف الغمّه، ج ٣، ص ٢۶٨؛ کنز العمّال، ج ١۴، ص ۵٩١؛ شافعی، بیان، ص ١٠۶؛ ینابیع المودّه، ص ٩١.
 (321) عن الصادق (علیه السلام): «اتّق العرب؛ فإنّ لهم خبر سوء، أما إنّه لا یخرج مع القائم واحد منهم». طوسی، غیبة، ص ٢٨۴؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵١٧؛ بحار الانوار، ج ۵٢، ص ٣٣٣.
 (322) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «... یخرج إلیه الأبدال من الشام وأشتاتهم کأنّ قلوبهم زبر الحدید رهبان باللیل ولیوث بالنهار». ابن طاووس، ملاحم، ص ١۴٢؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٠۴.
 (323) عن أبی جعفر (علیه السلام): «یبایع بین الرکن والمقام ثلاث مائة ونیف عدّة أهل بدر، فیهم النجباء من أهل مصر، والأبدال من أهل الشام، والأخیار من أهل العراق، فیقیم ما شاء الله أن یقیم». طوسی، غیبة، چاپ جدید، ص ۴٧٧؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٣۴؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵١٨.
 (324) وعنه (علیه السلام)، «إذا ظهر القائم ودخل الکوفة، بعث الله تعالی من ظهر الکوفة سبعین ألف صدّیق، فیکونون فی أصحابه وأنصاره». ابن طاووس، ملاحم، ص ۴٣؛ ینابیع المودّه، ج ٢، ص ۴٣۵؛ الشیعة والرجعه، ج ١، ص ۴۵۶.
 (325) نامش سماک بن خرشه انصاری است. مرحوم مامقانی درباره اش می فرماید: من او را حسن الحال می دانم... (تنقیح المقال، ج ٢، ص ۶٨).
 (326) عن المفضّل بن عمر: عن أبی عبد الله (علیه السلام): «إذا قام قائم آل محمّد، استخرج من ظهر الکعبة سبعة وعشرین رجلا من قوم موسی الذین یقضون بالحقّ وبه یعدلون، وسبعة من أصحاب الکهف، ویوشع وصی موسی، ومؤمن آل فرعون، وسلمان الفارسی، وأبا دجانة الأنصاری ومالک الأشتر». روضة الواعظین، ج ٢، ص ٢۶۶.
 (327) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «إنّ أرواح المؤمنین یرون آل محمّد فی جبل رضوی، فتأکل من طعامهم وتشرب من شرابهم وتحدّث معهم فی مجالسهم حتی یقوم قائمنا أهل البیت، فإذا قام قائمنا، بعثهم الله معه، یلبثون زمرا فزمرا، فعند ذلک یرتاب المبطلون، ویضمحلّ المنتحلون، وینجو المقرّبون». الکافی، ج ٣، ص ١٣١؛ الإیقاظ، ص ٢٩٠؛ بحار الأنوار، ج ٢٧، ص ٣٠٨؛ معجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج ۴، ص ١٠١.
 (328) عن ابن جریح: بلغنی أن بنی إسرائیل لمّا قتلوا أنبیاءهم، وکفروا وکانوا اثنی عشر سبطا. تبرّأ سبط منهم. ممّا صنعوا واعتذروا وسألوا الله أن یفرّق بینهم وبینهم، ففتح الله لهم نفقا من الأرض، فساروا فیه سنة ونصف سنة حتی خرجوا من وراء الصین، فهم هناک، حنفاء مسلمین، یستقبلون قبلتنا. بحار الانوار، ج ۴، ص ٣١۶.
 (329) وقیل: إنّ جبرئیل انطلق بالنّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) لیلة المعراج إلیهم، فقرأ علیهم من القرآن عشر سور نزلت بمکة فآمنوا به وصدّقوه، وأمرهم أن یقیموا مکانهم ویترکوا السبت وأمرهم بالصلاة والزکاة ولم یکن نزلت فریضة غیر هما ففعلوا». بحار الأنوار، ج ۵۴، ص ٣١۶.
 (330) الإسراء (بنی اسرائیل) (١٧) آیه ١٠۴.
 (331) اعراف (٧) آیه ١۵٩.
 (332) عن الصادق (علیه السلام): «لا تشتر من السودان أحدا، فإن کان لا بدّ فمن النوبة. فإنّهم من الذین قال الله عزّ وجلّ: ومن الذین قالوا إنّا...، أما إنّهم سیذکرون ذلک الحظ، وسیخرج مع القائم عصابة منهم...» الکافی، ج ۵، ص ٣۵٣. البته سند این روایت ضعیف است چنانچه در کتاب «ایلام دیار شیعیان گمنام» به آن اشاره کردیم. بحار الأنوار، ج ۵۴، ص ٣١۶.
 (333) عن الصادق (علیه السلام): «لا تشتر من السودان أحدا، فإن کان لا بدّ فمن النوبة. فإنّهم من الذین قال الله عزّ وجلّ: ومن الذین قالوا إنّا...، أما إنّهم سیذکرون ذلک الحظ، وسیخرج مع القائم عصابة منهم...» الکافی، ج ۵، ص ٣۵٣. البته سند این روایت ضعیف است چنانچه در کتاب «ایلام دیار شیعیان گمنام» به آن اشاره کردیم. بحار الأنوار، ج ۵۴، ص ٣١۶.
 (334) مائده (۵) آیه ١۴.
 (335) کافی، ج ۵، ص ٣۵٢؛ التهذیب، ج ٧، ص ۴٠۵؛ وسائل الشیعه، ج ١۴، ص ۵۶؛ نور الثقلین، ج ١، ص ۶٠١؛ تفسیر برهان، ج ١، ص ۴۵۴؛ ینابیع المودّه، ص ۴٢٢.
 (336) عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: «إنّ لله عزّ وجلّ بالمشرق مدینة اسمها جابلقا، لها اثنا عشر ألف باب من ذهب، بین کل باب إلی صاحبه مسیرة فرسخ، علی کلّ باب برج فیه اثنا عشر ألف مقاتل، یلهبون الخیل، ویشحذون السیوف والسلاح، ینتظرون قیام قائمنا، وإنّ لله عزّ وجلّ بالمغرب مدینة یقال لها: جابرسا، لها اثنا عشر ألف باب من ذهب، بین کلّ باب إلی صاحبه مسیرة فرسخ، علی کلّ باب برج فیه اثنا عشر ألف مقاتل، یلهبون الخیل، ویشحذون السلاح والسیوف، ینتظرون قائمنا، وأنا الحجة علیهم». بحار الأنوار، ج ۵۴، ص ٣٣۴ وج ٢۶، ص ۴٧.
 (337) شیعه بر این عقیده است که در همین دنیا وپس از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) امامان معصوم وگروهی از مؤمنان وگروهی از کافران دوباره زنده می شوند وبه دنیا بازمی گردند. دراین باره صدها روایت وارد شده است. مرحوم آیة الله والد رحمه الله در جلد دوم الشیعه والرجعه به گستردگی دراین باره سخن گفته است. اخیرا این کتاب را حجة الاسلام میرشاولد به نام ستاره درخشان ترجمه ومنتشر کرده است واز این جانب نیز پانزده سال پیش جزوه ای به نام رجعت از نظر شیعه منتشر شده است که با استفاده از نوشته ها وسخنان مرحوم والدم می باشد وبرایشان آن را قرائت کردم. اخیرا نیز جزوه ای با عنوان الرجعة فی أحادیث الفریقین از این جانب منتشر شده است.
 (338) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «إنّه - یعنی نجم بن أعین - ممّن یجاهد فی الرجعة». الایقاظ من الهجعه، ص ٢۶٩.
 (339) عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: «کأنّی بحمران بن أعین ومیسر بن عبد العزیز یخبطان الناس بأسیافهما بین الصفا والمروة». کشی، رجال، ص ۴٠٢؛ الخلاصه، ص ٩٨؛ قهبائی، رجال، ج ٢، ص ٢٨٩؛ الایقاظ، ص ٢٨۴؛ بحار الأنوار، ج ۵۴، ص ۴؛ معجم رجال الحدیث، ج ۶، ص ٢۵٩.
 (340) درباره موثق بودن داود، علمای رجال بحث های گسترده ای کرده اند. برخی این روایت را ضعیف شمرده وبعضی آن را موثق دانسته اند. روایت دیگری از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرموده است: «منزلت ومقام داود نزد من، همانند موقعیت مقداد نزد پیامبر (صلّی الله علیه وآله) است». تنقیح المقال، ج ٢، ص ۴١۴.
 (341) نظر أبو عبد الله (علیه السلام) إلی داود الرقی، وقد ولی، فقال: «من سرّه أن ینظر إلی رجل من أصحاب القائم، فلینظر إلی هذا». الایقاظ، ص ٢۶۴.
 (342) دلائل الامامة، ص ٣٢٠؛ المحجّة، ص ۴۶.
 (343) عن یونس بن ظبیان، قال: کنت عند أبی عبد الله (علیه السلام): فذکر أصحاب القائم: قال: «ثلاثمائة وثلاثة عشر، وکلّ واحد یری نفسه فی ثلاثمائة». دلائل الامامه، ص ٣٢٠ عن علی بن الحسین (علیه السلام) قال: «المفقودون عن فرشهم ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلا، عدّة أهل بدر، فیصبحون بمکة». کمال الدین، ج ٢، ص ۶۵۴؛ عیاشی، تفسیر، ج ٢، ص ۵۶؛ نور الثقلین، ج ١، ص ١٣٩ وج ۴، ص ٩۴؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٢٣.
 (344) عن أبی جعفر الثانی (علیه السلام): «قال النبی (علیه السلام) لأبی بن کعب فی وصف القائم... یخرج من تهامة... وله کنوز لا ذهب ولا فضّة إلاّ خیول مطهّمة، ورجال مسوّمة، یجمع الله له من أقاصی البلاد علی عدّة أهل بدر - ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلا - معه صحیفة مختومة فیها عدد أصحابه بأسمائهم، وبلدانهم وطبائعهم، وحلاهم وکناهم، کدّادون مجدّون فی طاعته». عیون اخبار الرضا، ج ١، ص ۵٩؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣١٠.
 (345) عن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) «فیجتمع إلیه کالطیر الواردة حتی یجتمع إلیه ثلثمائة وأربعة عشر رجلا فیهم نسوة. فیظهر علی کلّ جبار وابن جبّار، ویظهر من العدل ما یتمنّی له الأحیاء أمواتهم». مجمع الزوائد، ج ٧، ص ٣١۵.
 (346) من أبی جعفر (علیه السلام): «فیظهر فی ثلثمائة وثلاثة عشر رجلا عدّة أهل بدر علی غیر میعاد قزعا کقزع الخریف، رهبان باللیل، وأسد بالنهار». ابن طاووس، ملاحم، ص ۶۴؛ الفتاوی الحدیثیه، ج ٣١.
 (347) عن أبان بن تغلب، قال أبو عبد الله (علیه السلام) «سیأتی فی مسجدکم. ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلا - یعنی مسجد مکة - یعلم أهل مکة أنّه لم یلدهم آباؤهم ولا أجدادهم، علیهم السیوف، مکتوب علی کلّ سیف [علیها] کلمة تفتح ألف کلمة» کمال الدین، ج ٢، ص ۶٧١؛ بصائر الدرجات، ص ٣١١؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢٨۶.
 (348) عن الصادق (علیه السلام): «یا مفضل، أنت وأربعة وأربعون رجلا مع القائم» دلائل الامامة، ص ٢۴٨؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٧٣.
 (349) روضة الواعظین، ص ٢۶۶؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵۵.
 (350) درر الاخبار، ج ١، ص ٢۵٨.
 (351) عن أبی بصیر: سأل رجل من أهل الکوفة أبا عبد الله (علیه السلام): کم یخرج مع القائم فإنّهم یقولون: إنّه یخرج معه عدّة أهل بدر - ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلا -؟ قال: «وما یخرج إلاّ فی أولی قوّة، وما یکون أولو القوّة أقلّ من عشرة آلاف». کمال الدین، ج ٢، ص ۶۵۴؛ عیاشی، تفسیر، ج ١، ص ١٣۴؛ نور الثقلین، ج ۴، ص ٩٨؛ ج ١، ص ٣۴٠؛ العدد القویة، ص ۶۵؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵۴٨.
 (352) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «اذا أذن الله تعالی للقائم... وقد وافاه ثلاث مائة وبضعة عشر رجلا، فیبایعونه، ویقیم بمکه حتّی یتمّ أصحابه عشرة آلاف نفس - ثم یسیر منها إلی المدینة» المستجاد، ص ۵١١.
 (353) ابن رزین الخافقی إنه سمع علیا (علیه السلام) یقول: «یخرج المهدی فی اثنی عشر ألفأ إن قلّوا، وخمسة عشر ألفأ إن کثروا، ویسیر الرعب بین یدیه، لا یلقاه عدوّ إلاّ هزمهم، شعارهم: «أمت أمت» لا یبالون فی الله لومة لائم». ابن طاووس، ملاحم، ص ۶۵.
 (354) عن الصادق (علیه السلام): «لا یخرج القائم حتی یکون تکملة الحلقة» قلت: وکم الحلقة؟ قال: «عشرة آلاف». نعمانی، غیبة، ص ٣٠٧؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵۴۵.
 (355) اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٧٨؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٠٧،٣۶٧؛ بشارة الاسلام، ص ١٩٠.
 (356) کعب الأحبار: ینزل رجل من بنی هاشم ببیت المقدس حرسه أثنا عشر ألفا. وفی نقل آخر عنه: حرسه ستّة وثلاثون ألفا، علی کلّ طریق لبیت المقدس اثنا عشر ألفا». ابن حمّاد، فتن، ص ١٠۶؛ عقد الدرر، ص ١۴٣.
 (357) قال أبو عبد الله (علیه السلام): «إذا أوذن الإمام، دعا الله باسمه العبرانی، فأتیحت له أصحابه الثلاثمائة وثلاثة عشر، قزع کقزع الخریف، وهم أصحاب الألویة، منهم من یفقد عن فراشه لیلا فیصبح بمکه، ومنهم من یری یسیر فی السحاب نهارا یعرف باسمه واسم أبیه وحلیته ونسبه». قلت: - جعلت قداک - إنّهم أعظم إیمانا به قال: «الذی یسیر فی السحاب نهارا، وهم المفقودون، وفیهم نزلت هذه الآیة أَینَ ما تَکونُوا یأْتِ بِکمُ الله جَمِیعاً ». کمال الدین، ج ٢، ص ۶٧٢؛ عیاشی، تفسیر، ج ١، ص ۶٧؛ نعمانی، غیبة، ص ٣١۵؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۶٨؛ کافی، ج ٨، ص ٣١٣؛ المحجّة، ص ١٩.
 (358) بقره (٢) آیه ١۴٨.
 (359) عن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «سیکون بعدکم أقوام تطوی لهم الأرض وتفتح لهم الدنیا، وتخدمهم بنات فارس وأبناؤهم، تطوی لهم الأرض فی أسرع الطرق، حتی لو شاء أحدهم أن یأتی مشرقها أو مغربها فی ساعة فعل، لیسوا من الدنیا ولیست الدنیا منهم فی شیء». فردوس الاخبار، ج ٢، ص ۴۴٩.
 (360) عن الباقر (علیه السلام): «وتسیر إلیه - أی المهدی - شیعته من أطراف الأرض تطوی لهم طیا، حتی یبایعوه». روضة الواعظین، ج ٢، ص ٢۶٣؛ عقد الدرر، ص ۶۵؛ متقی هندی، برهان، ص ١۴۵.
 (361) عبد الله بن عجلان، قال: ذکرنا خروج القائم عند أبی عبد الله (علیه السلام): فقلت له: کیف لنا بعلم ذلک؟ فقال: «یصبح أحدکم وتحت رأسه صحیفة علیها مکتوب: طاعة معروفة». بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٢۴؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٨٢؛ ترجمه جلد ١٣، بحار الأنوار ص ٩١۶.
 (362) الرضا (علیه السلام): «... والله أن لو قام قائمنا لجمع الله إلیه جمیع شیعتنا من جمیع البلدان». مجمع البیان، ج ١، ص ٢٣١؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٢۴؛ نور الثقلین، ج ١، ص ١۴٠، بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢٩١.
 (363) قال أبو عبد الله (علیه السلام): «بینا شباب الشیعة علی ظهور سطوحهم نیام؛ إذ توافوا إلی صاحبهم فی لیلة واحدة علی غیر میعاد فیصبحون بمکة». نعمانی، غیبة، ص ٣١۶؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ١٩٨؛ بشارة الاسلام، ص ١٩٨.
 (364) قال أمیر المؤمنین (علیه السلام) فی خطبة البیان - بعد ما بین أصحابه الثلاثمائة وثلاث عشر -: «یقال: إنّهم یمضون إلی المهدی (علیه السلام) وهو مختف تحت المنارة، فیقولون له: أنت المهدی، فیقول: نعم، یا أنصاری، ثم یخفی نفسه عنهم لینظر کیف هم فی طاعته، فیمضی إلی المدینة فیخبرونهم أنّه لا حق بقبر جدّه رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فیلحقونه بالمدینة؛ فإذا أحس بهم رجع إلی مکة فلا یزالون علی ذلک ثلاثا ثم یتراءی لهم بعد ذلک بین الصفا والمروة، فیقول لهم: إنّی لست قاطعا أمرا حتی تبایعونی علی ثلاثین خصلة: ألزمکم أن لا تغیروا منها شیئا ولکم علی ثمان خصال، فقالوا: سمعنا وأطعنا، فاذکر ما أنت ذاکره یابن رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم)؛ فیخرج إلی الصفا فیخرجون معه، فیقول: أبایعکم أن لا تولّوا دابرا، ولا تسرقوا، ولا تزنوا، ولا تفعلوا محرّما، ولا تأتوا فاحشة، ولا تضربوا أحدا إلاّ بحقّ، ولا تکنزوا ذهبا، ولا فضّة، ولا برّا ولا شعیرا، ولا تخربوا مسجدا، ولا تشهدوا زورا. ولا تقبحوا علی مومن ولا تأکلوا ربا، وأن تصبروا علی الضرّاء، ولا تلعنوا موحّدا. ولا تشربوا مسکرا، ولا تلبسوا الذهب ولا الحریر ولا الدیباج، ولا تتبعوا هزیما، ولا تسفکوا دما حراما. ولا تغدروا بمسلم، ولا تنفقوا علی کافر ولا منافق، ولا تلبسوا الخزّ من الثیاب، وتتوسّدون التراب، وتکرهون الفاحشة، وتأمرون بالمعروف وتنهون عن المنکر، فإذا فعلتم ذلک فلکم علی أن لا أتّخذ سواکم ولا ألبس إلاّ ما تلبسون، ولا آکل إلاّ مثل ما تأکلون، ولا أرکب إلاّ مثل ما ترکبون، ولا أکون إلاّ مثل ما تأکلون، ولا أکون إلاّ حیث تکونون، وأمشی حیثما تمشون، وأرضی بالقلیل، وأملأ الأرض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا، ونعبد الله حقّ عبادته، وأوف لکم وأوفوا لی. فقالوا: رضینا وبایعناک علی ذلک، فیصافحهم رجلا رجلا». الشیعة والرجعة، ج ١، ص ١۵٧؛ عقد الدرر، ص ٩۶.
 (365) مرحوم والدم در پاورقی جلد اوّل الشیعة والرجعه، درباره خطبة البیان چنین فرموده اند: ما این خطبه را از کتاب دوحة الأنوار شیخ محمد یزدی نقل کرده ایم؛ ولی منحصر به این کتاب نیست، بلکه در کتاب های دیگری نیز درج شده است. چنان چه آقابزرگ طهرانی در جلد ٧ الذریعه نام چند کتاب را ذکر می کند: ١. قاضی سعید قمی در شرح حدیث غمامه م.١١٠٣ ه‍. ق؛ ٢. محقق قمی در جامع الشتات، ص ٧٧٢؛ ٣. نسخه ای در کتابخانه امام رضا (علیه السلام) به تاریخ ٧٢٩ ه‍. ق؛ ۴. نسخه ای به خط علی بن جمال الدین به تاریخ ٩٢٣ ه‍. ق؛ ۵. خلاصة الترجمان؛ ۶. معالم التنزیل. این خطبه عباراتی دارد که با توحید نمی سازد، ولی در همه نسخه ها این عبارات نیست وبدون شک از ساخته های غلات می باشد. امّا عباراتی هم چون: «انا مورق الاشجار ومثمر الثمار» مانند آن در روایت دیگر فراوان است؛ هم چون «بنا أثمرت الاشجار وأینعت الثمار، وجرت الأنهار وبنا تنزل الغیث وتنبت عشب الأرض» ودر زیارت مطلقه چنین آمده است: «وبکم تنبت الأرض أشجارها وبکم تخرج الأشجار وأثمارها...». ودر زیارت رجبیه: «أنا سائلکم وآملکم فیما إلیکم التفویض وعلیکم التعویض، فبکم یجبر المهیض ویشفی المریض و...». بنابراین، هر عبارتی که مخالف ظاهر قرآن بود وقابل تأویل وتوجیه صحیحی نبود، معصومین از آن بری ومنزّه هستند؛ امّا جعلی بودن عبارات این خطبه، سبب نادرستی همه خطبه شریف نمی شود. این بود سخن مرحوم والد. ولی اشکالی که در آن به نظر می رسد این است که خطبه را ابن مسعود از حضرت امیر مؤمنان نقل می کند وحال آن که او سال ٣٢ قمری وپیش از خلافت حضرت فوت شده است؛ ولی ممکن است مراد شخص دیگری به این نام باشد!
 (366) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «... رجال لا ینامون اللیل، لهم دوی فی صلاتهم کدوی النحل، یبیتون قیاما علی أطرافهم، ویصبحون علی خیولهم، رهبان باللیل لیوث بالنهار... وهم من خشیة الله مشفقون بهم ینصر الله إمام الحقّ». بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٠٨.
 (367) حجر (١۵) آیه ٧۵.
 (368) وعنه (علیه السلام): «کأنّی أنظر إلی القائم وأصحابه فی نجف الکوفة کأنّ علی رؤوسهم الطیر، قد فنیت أزوادهم وخلقت ثیابهم، قد أثّر السجود بجباههم، لیوث بالنهار رهبان باللیل، کأنّ قلوبهم زبر الحدید، یعطی الرجل منهم قوّة أربعین رجلا، لا یقتل أحدا منهم إلاّ کافر أو منافق، وقد وصفهم الله تعالی بالتوسّم فی کتابه ﴿إِنَّ فِی ذلِک لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ﴾. بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٨۶.
 (369) قال أبو جعفر (علیه السلام): «یکون لصاحب هذا الأمر غیبة فی بعض الشعاب - ثم أومأ بیده إلی ناحیة ذی طوی - حتی إذا کان قبل خروجه بلیلتین، انتهی المولی الذی یکون بین یدیه حتی یلقی بعض أصحابه، فیقول: کم أنتم ههنا؟ فیقولون: نحو من أربعین رجلا، فیقول: کیف أنتم لو قد رأیتم صاحبکم؟ فیقولون: والله لو یأوی بنا الجبال. لآویناها معه، ثم یأتیهم من القابلة فیقول لهم...». عیاشی، تفسیر، ج ٢، ص ۵۶؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۴١.
 (370) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «یتمسّحون بسرج الإمام (علیه السلام) یطلبون بذلک البرکة ویحفّون به، یقونه بأنفسهم فی الحروب، ویکفونه ما یرید منهم». بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٠٨.
 (371) وعنه (علیه السلام): «له... رجال کأنّ قلوبهم زبر الحدید، هم أطوع له من الامة لسیدها». همان.
 (372) النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «یجمع الله له من أقاصی البلاد علی عدّة أهل بدر، کدّادون، مجدّون فی طاعته». همان، ص ٣١٠.
 (373) عن الصادق (علیه السلام): «کأنّی أنظر إلی القائم وأصحابه فی نجف الکوفة، کأنّ علی رؤوسهم الطیر». اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٨۵.
 (374) عن أمیر المؤمنین (علیه السلام): «أصحاب المهدی شباب لا کهول فیهم إلاّ مثل کحل العین، والملح فی الزاد، وأقلّ الزاد الملح». طوسی، غیبة، ص ٢٨۴؛ نعمانی، غیبة، ص ٣١۵؛ ابن طاووس، ملاحم، ص ١۴۵؛ کنز العمّال، ج ١۴، ص ۵٩٢؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٣۴؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵١٧.
 (375) الصادق (علیه السلام): «ما کان قول لوط (علیه السلام) لقومه: ﴿لَوْ أَنَّ لِی بِکمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلی رُکنٍ شَدِیدٍ﴾ إلاّ تمنّیا لقوّة القائم، وشدّة أصحابه، وهم «الرکن الشدید»؛ فإنّ الرجل منهم یعطی قوة أربعین رجلا، وإنّ قلب رجل منهم أشدّ من زبر الحدید، ولو مرّوا بجبال الحدید لتدکدکت، لا یکفونّ سیوفهم حتی یرضی الله عزّ وجلّ». کمال الدین، ج ٢، ص ۶٧٣؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣١٧ و٣٢٧.
 (376) علی بن الحسین (علیه السلام): «إذا قام قائمنا، أذهب الله عزّ وجلّ من شیعتنا العاهة، وجعل قلوبهم کزبر الحدید. وجعل قوّة الرجل منهم قوّة أربعین رجلا، ویکونون حکام الأرض وسنامها». کمال الدین، ج ٢، ص ۶٧٣؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣١٧،٣٢٧،٣٧٢؛ ینابیع المودّه، ص ۴٢۴؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ٣۴۶.
(377) الصادق (علیه السلام): «یکون شیعتنا فی دولة القائم (علیه السلام) سنام الأرض وحکامها، یعطی کلّ رجل منهم قوّة أربعین رجلا» مفید، اختصاص، ص ٢۴؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٧٢.
 (378) قال أبو جعفر (علیه السلام): «ألقی الرعب فی قلوب شیعتنا من عدونا فإذا وقع أمرنا، وخرج مهدینا کان أحدهم أجری من اللیث، وأمضی من السنان. یطأ عدونا بقدمیه ویقتله بکفیه». مفید، اختصاص، ص ٢۴؛ بصائر الدرجات، ج ١، ص ١٢۴؛ ینابیع المودّه، ص ۴۴٨،۴٨٩؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵۵٧؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣١٨،٣٧٢.
 (379) عن عبد الملک بن أعین، قال: قمت من عند أبی جعفر (علیه السلام) فاعتمدت علی یدی فبکیت، وقلت: کنت أرجو أن أدرک هذا الأمر وبی قوّة، قال: «أما ترضون أنّ أعداءکم یقتل بعضهم بعضا وأنتم آمنون فی بیوتکم. إنّه لو کان ذلک، أعطی الرّجل منکم قوّة أربعین رجلا، وجعل قلوبکم کزبر الحدید لو قذفتم بها الجبال فلقتها، وأنتم قوّام الأرض وخزّآنها». کافی، ج ٨، ص ٢٨٢؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٣۵.
 (380) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «إنّ الله نزع الخوف من قلوب أعدائنا، وأسکنه قلوب شیعتنا، فإذا جاء أمرنا نزع الخوف من قلوب شیعتنا وأسکنه فی قلوب أعدائنا، فواحدهم أمضی من سنان. وأجری من لیث، یطعن عدوّه برمحه، ویضربه بسیفه، ویدوسه بقدمه». خرائج، ج ٢، ص ٨۴٠؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٣۶؛ ر. ک: حلیة الاولیاء، ج ٣، ص ١٨۴؛ کشف الغمّه، ج، ص ٣۴۵؛ ینابیع المودّه، ص ۴۴٨؛ مانند این روایت از امام باقر (علیه السلام) رسیده است: بصائر الدرجات، ص ٢۴؛ بحار الأنوار، ج ٢، ص ١٨٩.
 (381) وعنه: «وله (علیه السلام):... رجال کأنّ قلوبهم زبر الحدید، لا یشوبها شک فی ذات الله أشدّ من الحجر، لو حملوا علی الجبال، لأزالوها، لا یقصدون برایاتهم بلدة إلاّ خرّبوها، کأنّ علی خیولهم العقبان». بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٠٨.
 (382) عن أبی جعفر (علیه السلام): «کأنّی بأصحاب القائم (علیه السلام) وقد أحاطوا بما بین الخافقین، فلیس شیء إلاّ وهو مطیع لهم حتّی سباع الأرض وسباع الطیر، یطلب رضاهم فی کلّ شیء حتی تفخر الارض علی الأرض، وتقول: مرّبی الیوم رجل من أصحاب القائم». کمال الدین، ج ٢، ص ۶٧٣؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۴٩٣؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٢٧.
 (383) عن أبی عبد الله (علیه السلام) فی حدیث أصحاب القائم (علیه السلام): «وهم من خشیة الله مشفقون، یدعون بالشهادة، ویتمنون أن یقتلوا فی سبیل الله شعارهم «یا لثارات الحسین»، إذا ساروا یسیر الرعب أمامهم مسیرة شهر». مستدرک الوسائل، ج ١١، ص ١١۴.
 (384) کافی، ج ٢، ص ٢٢٢.
 (385) عن أبی جعفر (علیه السلام) فی حدیث أنّه قال للشیعة: «إذا کنتم کما أوصیناکم ولم تعدوه إلی غیره، فمات منکم میت قبل أن یخرج قائمنا کان شهیدا، ومن أدرک منکم قائمنا فقتل معه کان له أجر عشرین شهیدا». طوسی، امالی، ج ١، ص ٢٣۶؛ بشارة المصطفی، ص ١١٣؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٢٩؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ١٢٣،٣١٧.
 (386) عن أبی جعفر (علیه السلام): «... والشهید معه - له - شهادتان». اثبات الهداة، ج ٣، ص ۴٩٠؛ ر. ک: طوسی، امالی، ج ١، ص ٢٣۶؛ برقی، محاسن، ص ١٧٣؛ نور الثقلین، ج ۵، ص ٣۵۶.
 (387) عن أبی جعفر (علیه السلام): «... ومن أدرک قائمنا فخرج معه فقتل عدوّنا، کان له مثل أجر عشرین شهیدا». کافی، ج ٢، ص ٢٢٢؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ١٢٣.
 (388) قال علی (علیه السلام): «... ثمّ یقبل إلی الکوفة، فیکون منزله بها، ولا یقتل قتیل إلاّ قضی عنه دینه. وألحق عیاله فی العطاء». عیاشی، تفسیر، ج ٢، ص ٢۶١؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢٢۴.
 (389) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «إذا اقام القائم (علیه السلام) نزلت سیوف القتال، علی کل سیف اسم الرجل واسم أبیه». نعمانی، غیبة، ص ٢۴۴؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۶٩؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵۴٢.
 (390) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «... لهم سیوف من حدید، غیر هذا الحدید، لو ضرب أحدهم بسیفه جبلا لقدّه حتی یفصله، یغزو بهم الإمام (علیه السلام) الهند والدیلم والکرد والروم وبربر وفارس، وبین جابرسا إلی جابلقا». بصائر الدرجات، ص ١۴١؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٢٣؛ تبصرة الولی، ص ٩٧؛ بحار الأنوار، ج ٢٧، ص ۴١ وج ۵۴، ص ٣٣۴ و۵٢، ص ٢٢٧.
 (391) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «... لو أنّهم وردوا علی مابین المشرق والمغرب من الخلق لأفنوهم فی ساعة واحدة، لا یختلّ فیهم الحدید». بصائر الدرجات، ص ١۴١؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٢٣؛ تبصرة الولی، ص ٩٧؛ بحار الأنوار، ج ٢٧، ص ۴١ وج ۵۴، ص ٣٣۴.
 (392) عن الرضا (علیه السلام): قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «لما عرج بی إلی السماء... فقلت یا ربّ؛ هولاء أوصیائی بعدی؟ فنودیت یا محمّد؛ هؤلاء أولیائی وأحبّائی وأصفیائی. وحججی بعدک علی بریتی وهم أوصیاؤک وخلفاؤک وخیر خلقی بعدک، وعزّتی وجلالی لأظهرنّ بهم دینی، ولأعلینّ بهم کلمتی، ولأطهّرنّ الأرض بآخرهم من أعدائی، ولأملّکنّه مشارق الأرض ومغاربها». کمال الدین، ج ١، ص ٣۶۶؛ عیون أخبار الرضا، ج ١، ص ٢۶٢؛ بحار الأنوار، ج ١٨، ص ٣۴۶.
 (393) حج (٢٢) آیه ۴١.
 (394) عن أبی جعفر (علیه السلام): فی قوله: ﴿اَلَّذِینَ إِنْ مَکنّاهُمْ فِی اَلْأَرْضِ أَقامُوا اَلصَّلاةَ وآتَوُا اَلزَّکاةَ﴾؛ «فهذه - آل محمّد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) إلی آخر الأئمّة والمهدی وأصحابه یملکهم الله مشارق الأرض ومغاربها». تفسیر برهان، ج ٢، ص ٩۶؛ ینابیع المودّه، ص ۴٢۵؛ بحار الأنوار، ج ۵١، ص ١.
 (395) احقاق الحق، ج ١٣، ص ٢۵٩؛ ینابیع المودّه، ص ۴٨٧؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٧٨؛ الشیعة والرجعه، ج ١، ص ٢١٨.
 (396) عنه (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «... یردّ الله به الدین، ویفتح له فتوحا، فلا یبقی علی وجه الأرض إلاّ من یقول: لا إله إلاّ الله». عقد الدرر، ص ٢٢٢؛ فرائد فوائد الفکر، ص ٩.
 (397) عن أبی جعفر (علیه السلام): «القائم منّا... یبلغ سلطانه المشرق والمغرب...». کمال الدین، ج ١، ص ٣٣١؛ الفصول المهمّه، ص ٢٨۴؛ اسعاف الراغبین، ص ١۴٠.
 (398) عنه (علیه السلام): «إنّ الإسلام یظهره الله علی جمیع الأدیان عند قیام القائم (علیه السلام)». ینابیع المودّه، ص ۴٢٣.
 (399) النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «ویبعث جنوده فی الآفاق». القول المختصر، ص ٢٣.
 (400) عن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «لو لم یبق من الدنیا... یردّ الله به الدین ویفتح له فتوحا، فلا یبقی علی الأرض، إلاّ من یقول: لا إله إلاّ الله». عیون أخبار الرضا، ص ۶۵؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ٣۴۶؛ الشیعة والرجعة، ج ١، ص ٢١٨.
 (401) عن جابر بن عبد الله الأنصاری، قال: سمعت رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): یقول: «إنّ ذا القرنین کان عبدا صالحا جعله الله عزّ وجلّ حجّة علی عباده، فدعا قومه إلی إلیه، وأمرهم بتقواه، فضربوه علی قرنه، فغاب عنهم زمانا حتی قیل: مات أو هلک بأی واد سلک؟ ثم ظهر ورجع إلی قومه، فضربوه علی قرنه، الاخر وفیکم من هو علی سنّته، وإنّ الله عزّ وجلّ مکن لذی القرنین فی الأرض، وجعل له من کلّ شیء سببا، وبلغ المغرب والمشرق، وإنّ الله تبارک وتعالی سیجری سنّته فی القائم من ولدی، فیبلغه شرق الأرض وغربها، حتی لا یبقی سهل ولا موضع من سهل ولا جبل وطئه ذو القرنین إلاّ وطئه ویظهر الله عزّ وجلّ له کنوز الأرض ومعادنها، وینصره بالرعب، فیملأ الأرض عدلا. قسطا کما ملئت جورا وظلما». کمال الدین، ج ٢، ص ٣٩۴؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٢٣،٣٣۶؛ الشیعة والرجعة، ج ١، ص ٢١٨؛ ر. ک: ابن حمّاد، فتن، ص ٩۵؛ صراط المستقیم، ج ٢، ص ٢۵٠،٢۶٢؛ مفید، ارشاد، ص ٣۶٢؛ اعلام الوری، ص ۴٣٠.
 (402) عن أمیر المؤمنین (علیه السلام): فی قصّة المهدی وفتوحاته، ورجوعه إلی دمشق. قال: «ثم یأمر المهدی (علیه السلام) بإنشاء مراکب، فینشأ أربعمائة سفینة فی ساحل عکا، وتخرج الروم فی مائة صلیب، تحت کلّ صلیب عشرة آلاف، فیقیمون علی طرطوس ویفتحونها بأسنّة الرماح، ویوافیهم المهدی (علیه السلام) فیقتل من الروم حتی یتغیر ماء الفرات بالدم، وتنتن حافتاه بالجیف، وتنهزم (من فی) الروم. فیلحقون بأنطاکیة...». ابن حمّاد، فتن، ص ١١۶؛ عقد الدرر، ص ١٨٩.
 (403) عن الصادق (علیه السلام): «... إذا قام القائم... ویبعث جندا إلی القسطنطنیة، فإذا بلغوا إلی الخلیج کتبوا علی أقدامهم شیئا ومشوا علی الماء». بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۶۵.
 (404) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «لو لم یبق من الدنیا إلاّ یوم، لبعث الله فیه رجلا من عترتی یواطئ اسمه اسمی برّاق الجبین. یفتح القسطنطنیة وجبل الدیلم». فردوس الاخبار، ج ٣، ص ٨٣؛ شافعی، بیان، ص ١٣٧؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ٢٢٩ وج ١٩، ص ۶۶٠.
 (405) حذیفة: «لا یفتح القسطنطنیة ولا الدیلم ولا طبرستان إلاّ رجل من بنی هاشم». ابن ابی شیبه، مصنّف، ج ١٣، ص ١٨.
 (406) صین (چین) به بخش هایی از آسیای شرقی گفته می شود وشامل شوروی سابق، هند، نپال، برمه، ویتنام، ژاپن ودریای چین وکره می شود (المنجد فی الأعلام).
 (407) عن الباقر (علیه السلام): «إذا قام القائم (علیه السلام) سار إلی الکوفة... ویفتح القسطنطنیة والصین وجبال الدیلم، فیمکث علی ذلک سبعه سنین». بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٣٩؛ احقاق الحق، ج ١٣، «کل سنة عشر سنین من سنیکم هذه» ص ٣۵٢؛ الشیعة والرجعه، ج ١، ص ۴٠٠.
 (408) قال علی (علیه السلام): «إنّ المهدی (علیه السلام) یسیر هو ومن معه، فینزل قسطنطنیة فی محلّ ملک الروم، فیخرج منها ثلاث کنوز، کنز من الجواهر، وکنز من الذهب وکنز من الفضّة، ثم یقسّم المال علی عساکره». الشیعة والرجعة، ج ١، ص ١۶٢.
 (409) قسطنطنیه شهری در ترکیه است، که در قرن هفتم قبل از میلاد ساخته شده ومدّتی پایتخت امپراتوری روم بوده است؛ معجم البلدان، ج ۴، ص ٣۴٧؛ اعلام المنجد، ص ٢٨.
 (410) دیلم نام سرزمینی در بخش کوهستانی گیلان که در شمال قزوین قرار گرفته است؛ معجم البلدان، ج ١، ص ٩٩؛ اعلام المنجد، ص ٢٢٧؛ برهان قاطع، ج ١، ص ۵٧٠.
 (411) عن الباقر (علیه السلام): «ثم یعقد بها القائم ثلاث رایات، لواء إلی القسطنطنیة یفتح الله له. ولواء إلی الصین فیفتح له، ولواء إلی جبال الدیلم فیفتح له». اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٨۵؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٨٨؛ ر. ک: بحار الأنوار، ج ۵۴، ص ٣٣٢، حدیث های شماره:١،۶،١١،١۴،١٧،١٨،١٩،٣۴،٣۵،٣۶،۴۶.
 (412) خزر (شوروی سابق)؛ معجم البلدان، ج ١، ص ٩٩؛ اعلام المنجد، ص ٢١۴.
 (413) حذیفة: «لا یفتح بلنجر ولا جبل الدیلم إلاّ علی رجل من آل محمّد». عقد الدرر، ص ١٢٣ به نقل از: ابن المنادی، ملاحم.
 (414) شهری در شام، از توابع فلسطین وبر روی ساحل دریاست. این نقطه، بین دو شهر غزّه وبیت جبرین قرار گرفته است؛ معجم البلدان، ج ٣، ص ۶٧٣.
 (415) عن علی (علیه السلام): «ثم یتوجّه المهدی من مدینة القاطع إلی القدس الشریف بألف مرکب. فینزلون شام فلسطین، بین عکا وصور وغزّة وعسقلان، فیخرجون ما معهم من الأموال وینزل المهدی بالقدس الشریف ویقیم بها الی أن یخرج الدجّال». عقد الدرر، ص ٢٠١.
 (416) روم اکنون پایتخت ایتالیاست. در آن روزگار مرکز حکومتی بود که پادشاهانی با نام رسمی قیصر بر آن حکومت می کردند وبر بخش بزرگی از جهان تسلّط داشتند، به طوری که گستره نفوذ آنان از دریای مدیترانه، شمال آفریقا، یونان، ترکیه، سوریه، لبنان تا فلسطین را دربر می گرفت وهمه این سرزمین ها را روم می نامیدند.
 (417) ترکستان در قاره آسیا قرار گرفته وبین چین وشوروی تقسیم شده است وشامل سین کیانغ از چین وترکمنستان، ازبکستان، تاشکند، تاجیکستان، قرنجیر، قزاقستان است؛ اعلام المنجد.
 (418) شبه جزیره ای به شکل مثلث در جنوب آسیا است وشامل جمهوری هند، پاکستان، بوتان ونپال می باشد؛ برهان قاطع، ج ١، ص ٧٠٣؛ اعلام المنجد، ص ۵۴٢.
 (419) عن أبی حمزة الثمالی، قال: سمعت أبا جعفر (علیه السلام) یقول: «لو خرج قائم آل محمّد (صلّی الله علیه وآله وسلّم)... ومعه سیف مخترط، یفتح الله له الروم، والصین، والترک والدیلم والسند والهند، وکابل شاه، والخزر». نعمانی، غیبة، ص ١٠٨؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۴٨.
 (420) ابن حجر: «أوّل لواء یعقده المهدی یبعثه إلی الترک». القول المختصر، ص ٢۶.
 (421) عن کعب: یبعث ملک فی بیت المقدس جیشا إلی الهند فیفتحها، فیطأ أرض الهند، ویأخذ کنوزها، فیصیره ذلک الملک حلیة لبیت المقدس، ویقدّم علیه بملوک الهند مغلّلین، ویفتح لهم بین المشرق والمغرب، ویکون مقامهم فی الهند إلی خروج الدجّال». عقد الدرر، ص ٩٧،٣١٩؛ ابن طاووس، ملاحم، ص ٨١؛ حنفی، برهان، ص ٨٨.
 (422) حذیفة عن رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «غزا طاهر بن أسماء بنی إسرائیل فسباهم، وسباحلی بیت المقدس، وأحرقها بالنیران، وحمل منها فی البحر، منها ألفا وسبعمائة - تسعمائة - سفینة حلی حتی أوردها رومیة». قال حذیفة: فسمعت رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): یقول: «لیستخرجنّ المهدی (علیه السلام) ذلک حتی یردّه إلی بیت المقدس». عقد الدرر، ص ٢٠١؛ شافعی، بیان، ص ١١۴؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ٢٢٩.
 (423) حجاز از شمال به خلیج عقبه، از مغرب به دریای سرخ، از مشرق به نجد واز جنوب به عسیر محدود می شود؛ اعلام المنجد، ص ٢٢٩ وبه نقل حموینی، از اعماق صنعا در یمن، تا شام را حجاز می نامند، وتبوک وفلسطین نیز جزو آن است؛ معجم البلدان.
 (424) عن أبی جعفر (علیه السلام): «ثم یظهر المهدی بمکة... فیفتح أرض الحجاز ویخرج من کان فی السجن من بنی هاشم». ابن حمّاد، فتن، ص ٩۵؛ متقی هندی، برهان، ص ١۴١؛ ابن طاووس، ملاحم، ص ۶۴؛ القول المختصر، ص ٢٣.
 (425) خراسان در آن روزگار به سرزمین هایی از ایران، افغانستان وشوروی گفته می شد؛ اعلام المنجد، ص ٢۶٧.
 (426) علی (علیه السلام): «ثم یسیر - المهدی - حتی یفتح خراسان، ثم یرجع إلی مدینة الرسول (صلّی الله علیه وآله وسلّم)». الشیعة والرجعه، ج ١، ص ١۵٨.
 (427) ارمینیه در آسیای صغیر ومحدود به کوه های آرارات، قفقاز، ایران، ترکیه ورود فرات می باشد وروزگاری حکومتی مستقل داشت وپس از انقراض امپراتوری بیزانس، این سرزمین بین ایران، روس، وعثمانی ها تقسیم شد؛ المنجد، ص ٢۵.
 (428) علی (علیه السلام): «ثمّ إنّ المهدی (علیه السلام) یسیر حتی ینزل أرمینیة الکبری، فإذا رآه أهل أرمینیة، أنزلوا له راهبا من رهبانهم کثیر العلم، فیقولون له: انظر ماذا یرید هولاء. فإذا أشرف الراهب علی المهدی (علیه السلام) فیقول الراهب: أنت المهدی: فیقول المهدی: نعم، أنا المذکور فی إنجیلکم، أنا أخرج فی آخر الزمان فیسأله الراهب عن مسائل کثیرة، فیجیبه عنها، فیسلم الراهب، ویمتنع أهل أرمینیة، فیدخلها أصحاب المهدی (علیه السلام)، فیقتلون فیها خمسمائة ألف مقاتل من النصاری، ثمّ یعلّق الله مدینتهم بین السماء والأرض بقدرته فینظر الملک ومن معه إلی مدینتهم وهی معلّقة، وهو یومئذ خارج عنها یجمع جنوده، إلی قتال المهدی، فإذا نظر إلی ذلک ینهزم ویقول لأصحابه: خذوا لأنفسکم مهربا، فیهرب أوّلهم، وآخرهم، فیخرج علیهم أسد علیهم عظیم، فیزعق فی وجوههم فیلقون ما فی أیدیهم من السلاح والمال، ویتبعهم جنود المهدی (علیه السلام)، فیأخذون أموالهم ویقسمونها فیکون لکلّ واحد مائة ألف دینار». همان، ص ١۶٢.
 (429) علی (علیه السلام): «ثمّ یسیر المهدی (علیه السلام) إلی مدینة الزنج الکبری، وفیها ألف سوق، وفی کل سوق ألف دکان یفتحها». همان، ص ١۶۴. ولا یخفی ما فی السند من الاشکال والتأمل وکذا ما قبله.
 (430) علی (علیه السلام): «... ثمّ یأتی إلی مدینة یقال لها: مقاطع وهی علی البحر الأخضر المحیط بالدنیا». همان، ج ١، ص ١۶۴؛ ر. ک: عقد الدرر، ص ٢٠٠؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ٢٢٩.
 (431) عن الباقر (علیه السلام): «کأنّی بالقائم... وهو یفرق الجنود فی البلاد». مفید، ارشاد، ص ٣۴١؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٣٧.
 (432) عن أبی جعفر (علیه السلام): «... فیبعث بالبیعة إلی المهدی جنوده إلی الآفاق، ویمیت الجور وأهله، وتستقیم له البلدان، ویفتح الله علی یدیه القسطنطنیة». ملاحم ابن طاووس، ص ۶۴. أقول لا شک فی ظهور دین الإسلام علی الأدیان کلّها، وفتح العالم بأجمعه علی ید المهدی (علیه السلام) بحیث لم یبق إلاّ الدین الحنیف وحاکمیة الإسلام. ولکن الکلام فی التفاصیل ممّا وردت فی بعض النصوص: کأخذ الاموال وقتل هذا العدد الهائل فهی ممّا ینبغی إعادة النظر فی أسانیدها سیما وبعضها عن أمثال کعب وبعضها الآخر ممّا لم یتمّ سنده، ولا أقلّ من القول. بأنّ... التفاصیل، لیس من الضروریات وأنّه یجب الاعتقاد به وقد تعرّضنا لهذا البحث فی أبحاثتا حول المهدی (علیه السلام) وقد طبع فی العدد الخامس من مجلّة الانتظار فراجع. ابن طاووس، ملاحم، ص ۶۴؛ الفتاوی الحدیثیه، ص ٣١.
 (433) ضبه نام روستایی در حجاز است که در راه شام در ساحل دریا قرار گرفته است. در کنار آن، روستای حضرت یعقوب به نام «بدا» قرار دارد. بنی ضبّه قبیله ای است که در جنگ جمل به پشتیبانی از دشمنان علی (علیه السلام) برخاستند وبیش تر اشعار ورجزهایی که در جنگ جمل خوانده شد، متعلّق به قبیله ضبه وازد بود. آنان در آن جنگ گرداگرد شتر عایشه را گرفتند واز او حمایت کردند؛ سمعانی، انساب، ج ۴، ص ١٢؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ٩، ص ٣٢٠ وج ١، ص ٢۵٣.
 (434) غنی قبیله ای است که در «هار» در سرزمین جزیرة العرب - میان موصل وشام - زندگی می کردند وبه شخصی به نام غنی بن یعصر منسوب هستند؛ سمعانی، انساب، ج ۴، ص ٣١۵.
 (435) باهله طایفه ای منسوب به باهلة بن أعصر می باشد. عرب ها در آن روزگار از پیوند با این قبیله خودداری می ورزیدند؛ زیرا افراد شرافتمند ومحترمی در میان آنان نبود وطایفه باهله مردمی پست بودند. حضرت علی (علیه السلام) پیش از حرکت به صفین به آنان فرمود: «خدا را گواه می گیرم که من از شما وشما از من خشمگین هستید، پس بیایید، حقوق خود را دریافت کنید واز کوفه به دیلم کوچ کنید؛ سمعانی، انساب، ج ١، ص ٢٧۵؛ وقعة صفین، ص ١١۶؛ النفی والتغریب، ص ٣۴٩. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ٣، ص ٢٧٢؛ الغارات، ج ٢، ص ٢١.
 (436) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «ثلاثة عشر مدینة وطائفة یحارب القائم أهلها ویحاربونه: أهل مکة. وأهل المدینة، وأهل الشام وبنو أمیة، وأهل البصرة. وأهل دمیسان، والأکراد والأعراب، وضبّة، وغنی وباهلة، وأزد. وأهل الری». نعمانی، غیبة، ص ٢٩٩؛ بصائر الدرجات، ص ٣٣۶؛ حلیة الابرار، ج ٢، ص ۶٣٢؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۶٣ وج ۴٨، ص ٨۴.
 (437) قال أبو جعفر (علیه السلام): «فبینا صاحب الأمر قد حکم ببعض الأحکام، وتکلّم ببعض السنن؛ إذ خرجت خارجة من المسجد یریدون الخروج علیه، فیقول لأصحابه: انطلقوا فیلحقوا بهم فی التمارین فیأتونه بهم أسری لیأمر بهم فیذبحون وهی آخر خارجة تخرج علی قائم آل محمّد». عیاشی، تفسیر، ج ٢، ص ۶١؛ تفسیر برهان، ج ٢، ص ٨٣؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۴۵.
 (438) صف (۶١) آیه ١۴.
 (439) عن ابن أبی یعفور قال: دخلت علی أبی عبد الله (علیه السلام): وعنده نفر من أصحابه، فقال لی: «یا ابن أبی یعفور هل قرأت القرآن»؟ قال: قلت: نعم، هذه القراءة، قال: «عنها سألتک، لیس عن غیرها»، قال: فقلت: نعم - جعلت فداک - ولم؟ قال: «لأنّ موسی (علیه السلام) حدّث قومه الحدیث لم یحتملوه عنه فخرجوا علیه بمصر فقاتلوه، فقاتلهم، فقتلهم؛ ولأنّ عیسی (علیه السلام) حدّث قومه بحدیث فلم یحتملوه عنه فخرجوا علیه بتکریت، فقاتلوه فقاتلهم، فقتلهم، وهو قول الله عزّ وجلّ: ﴿فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ وکفَرَتْ طائِفَةٌ فَأَیدْنَا اَلَّذِینَ آمَنُوا عَلی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِینَ﴾ وأنّه أوّل قائم یقوم منّا أهل ٠البیت یحدّثکم بحدیث لا تحتملونه فتخرجون علیه برمیلة الدسکرة فتقاتلونه فیقاتلکم فیقتلکم، وهی آخر خارجة تکون». بصائر الدرجات، ص ٣٣۶؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٧۵ وج ۴٧، ص ٨۴ وج ١۴، ص ٢٧٩.
 (440) علی (علیه السلام): «... وتضع الحرب أوزارها». ابن حمّاد، فتن، ص ١۶٢؛ المعجم الصغیر، ص ١۵٠؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ٢٠۴.
 (441) عن کعب الأحبار: لا تنقضی الأیام حتی ینزل خلیفة من قریش بیت المقدس وتضع الحرب أوزارها». عقد الدرر، ص ١۶۶؛ ر. ک: عبد الرزاق، مصنّف، ج ١١، ص ۴٠١.
 (442) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): فی خطبته فی الدجال وقتله: «... ویکون الفرس بدریهمات». ابن طاووس، ملاحم، ص ١۵٢.
 (443) عن ابن مسعود: «من أشراط الساعة... أن تغلو النساء والخیل، ثم ترخص، فلا تغلو إلی یوم القیامة». المعجم الکبیر، ج ٩، ص ٣۴٢ ومانند این مطلب را در عقد الدرر، ص ٣٣١، از «خارجة بن الصلت» نقل شده است.
 (444) روی الزمخشری: «من أشراط الساعة أن یتّخذ السیوف مناجل». الفائق، ج ١، ص ٣۵۴.
 (445) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «... ویکون الثور بکذا وکذا من المال، ویکون الفرس بالدریهمات». ابن حمّاد، فتن، ص ١۵٩؛ ابن طاووس، ملاحم، ص ٨٢.
 (446) قال الصادق (علیه السلام): «القائم منّا منصور بالرعب». مستدرک الوسائل، ج ١٢، ص ٣٣۵ وج ١۴، ص ٣۵۴.
 (447) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «... ویؤیده الله بثلاثة أجناد: بالملائکة، والمؤمنین، والرعب...». بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۵۶.
 (448) عن أبی جعفر (علیه السلام): «... ویسیر الرّعب أمامه شهرا، وخلفه شهرا». همان، ص ٣۴٣.
 (449) وعن أبی جعفر (علیه السلام): «... ویسیر الرعب قدّامها شهرا [ووراءها شهرا] وعن یمینها شهرا. وعن یسارها شهرا». نعمانی، غیبة، ص ٣٠٨؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۶١.
 (450) عن علی (علیه السلام): «... ویؤیده الله بالملائکة والجنّ وشیعتنا المخلصین». حصینی، الهدایه، ص ٣١؛ ارشاد القلوب، ص ٢٨۶.
 (451) عن أبان بن تغلب، قال: قال أبو عبد الله (علیه السلام): «کأنّی أنظر إلی القائم علی ظهر النجف، فإذا استوی علی ظهر النجف، رکب فرسا أدهم، أبلق، بین عینیه شمراخ، ثمّ ینتفض به فرسه، فلا یبقی أهل بلدة إلاّ وهم یظنّون أنّه معهم فی بلادهم، فإذا نشر رایة رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) انحطّ إلیه ثلاثة عشر ألف ملک وثلاثة عشر ملکا کلّهم ینتظر القائم، وهم الذین کانوا مع نوح (علیه السلام) فی السفینة، والذین کانوا مع إبراهیم الخلیل (علیه السلام): حیث ألقی فی النار، وکانوا مع عیسی حیث رفع، وأربعة آلاف ملک الذین هبطوا یریدون القتال مع الحسین بن علی (علیهما السلام) فلم یؤذن لهم فصعدوا فی الاستئذان، وهبطوا وقد قتل الحسین فهم شعث غبر یبکون عند قبر الحسین إلی یوم القیامة، وما بین قبر الحسین (علیه السلام) إلی السماء مختلف الملائکة». کمال الدین، ج ٢، ص ۶٧٢؛ نعمانی، غیبة، ص ٣٠٩؛ کامل الزیارات، ص ١٢٠؛ العدد القویه، ص ٧۴؛ مستدرک الوسائل، ج ١٠، ص ٢۴۵.
 (452) قال أبو جعفر (علیه السلام): «لکأنّی أنظر إلیهم... جبرئیل عن یمینه ومیکائیل عن یساره، یسیر الرعب أمامه شهرا، وخلفه شهرا، أمدّه الله بخمسة آلاف من الملائکة». بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۴٣؛ نور الثقلین، ج ١، ص ٣٨٨؛ القول المختصر، ص ٢١.
 (453) الباقر (علیه السلام): «إنّ الملائکة الذین نصروا محمّدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) یوم بدر فی الأرض ما صعدوا بعد ولا یصعدون، حتی ینصروا صاحب هذا الأمر، وهم خمسة آلاف». اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵۴٩؛ نور الثقلین، ج ١٢، ص ٣٨٨؛ مستدرک الوسائل، ج ٢، ص ۴۴٨.
 (454) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «ینزل علی القائم (علیه السلام) تسعة آلاف ملک وثلاثمائة وثلاث عشر ملکا، وهم الذین کانوا مع عیسی لمّا رفعه الله إلیه». بحار الأنوار، ج ١۴، ص ٣٣٩؛ ر. ک: نعمانی، غیبة، ص ٣١١.
 (455) علی (علیه السلام): «... ولا تنشر - الرایة - حتی یخرج المهدی، ویمدّ بثلاثة آلاف من الملائکة یضربون وجوه من خالفه، وأدبارهم». ابن حمّاد، فتن، ص ١٠١؛ شافعی، بیان، ص ۵١۵؛ الحاوی للفتاوی، ج ٢، ص ٧٣؛ الصواعق المحرقه، ص ١۶٧؛ کنز العمّال، ج ۴، ص ۵٨٩؛ ابن طاووس، ملاحم، ص ٧٣؛ احقاق الحق، ج ١٩، ص ۶۵٢.
 (456) نحل (١۶) آیه ١.
 (457) عن أبی عبد الله (علیه السلام) فی قول الله عزّ وجلّ: ﴿أَتی أَمْرُ الله فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ﴾ قال: هو أمرنا یعنی قیام قائمنا آل محمّد، أمرنا الله أن لا نستعجل به، فیؤیده [فیؤده] إذا أتی علیه ثلاثة جنود: الملائکة والمؤمنون، والرعب». تأویل الآیات الظاهرة، ج ١، ص ٢۵٢؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵۶٢؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۵۶.
 (458) عن الرضا (علیه السلام): «إذا قام القائم یأمر الله الملائکة بالسلام علی المؤمنین، والجلوس معهم فی مجالسهم، فإذا أراد واحد حاجة أرسل القائم من بعض الملائکة أن یحمله، فیحمله الملک حتی یأتی القائم، فیقضی حاجته، ثم یردّه. ومن المؤمنین من یسیر فی السحاب، ومنهم من یطیر مع الملائکة، ومنهم من یمشی مع الملائکة مشیا، ومنهم من یسبق الملائکة، ومنهم من یتحاکم الملائکة إلیه. والمؤمن أکرم علی الله من الملائکة، ومنهم من یصیره القائم قاضیا بین مائة ألف من الملائکة». دلائل الامامه، ص ٢۴١؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٧٣.
 (459) عن محمّد بن مسلم، قال: سألت أبا عبد الله (علیه السلام) عن میراث العلم ما مبلغه؟ أجوامع ما هو من هذا العلم أم تفسیر کلّ شیء من هذه الامور التی تتکلّم فیها؟ فقال: «إن لله عزّ وجلّ مدینتین: مدینة بالمشرق ومدینة بالمغرب، فیها قوم لا یعرفون إبلیس، ولا یعلمون بخلق إبلیس، نلقاهم فی کلّ حین فیسألونا عمّا یحتاجون إلیه، ویسألونا عن الدعاء فنعلّمهم، ویسألونا عن قائمنا متی یظهر؟ وفیهم عبادة واجتهاد شدید، ولمدینتهم أبواب ما بین المصراع مائة فرسخ، لهم تقدیس وتمجید ودعاء واجتهاد شدید، لو رأیتموهم لاحتقرتم عملکم، یصلّی الرجل منهم شهرا لا یرفع رأسه من سجدته. طعامهم التسبیح ولباسهم الورق. ووجوههم مشرقة بالنور، إذا رأوا منّا واحدا لحسوه واجتمعوا إلیه، وأخذوا من أثره من الأرض، یتبرّکون به، لهم دوّی إذا صلّوا کأشدّ من دوّی الریح العاصف، منهم جماعة لم یضعوا السلاح منذ کانوا ینتظرون قائمنا، یدعون الله عزّ وجلّ أن یریهم إیاه، وعمر أحدهم ألف سنة، إذا رأیتهم رأیت الخشوع والاستکانة، وطلب ما یقرّبهم إلی الله عزّ وجلّ، إذا احتبسنا عنهم ظنّوا أنّ ذلک من سخط، یتعاهدون أوقاتنا التی نأتیهم فیها، لا یسأمون ولا یفترون، یتلون کتاب الله عزّ وجلّ کما علّمناهم، وإنّ فیما نعلّمهم ما لو تلی علی الناس لکفروا به، ولأنکروه، یسألونا عن الشیء إذا ورد علیهم من القرآن لا یعرفونه، فإذا أخبرناهم به انشرحت صدورهم لما یستمعون منّا، وسألوا لنا طول البقاء وأن لا یفقدونا. ویعلمون أنّ المنّة من الله علیهم فیما نعلّمهم عظیمة، ولهم خرجة مع الإمام إذا قام یسبقون فیها أصحاب السلاح، ویدعون الله عزّ وجلّ أن یجعلهم ممّن ینتصر بهم لدینه، فیهم کهول وشبّان، اذا رای شاب منهم الکهل جلس بین یدیه جلسة العبد لا یقوم حتی یأمره، لهم طریق، هم أعلم به من الخلق إلی حیث یریده الإمام (علیه السلام)؛ فإذا أمرهم الإمام بأمر قاموا علیه أبدا حتی یکون هو الذی یأمرهم بغیره، لو أنّهم وردوا علی ما بین المشرق والمغرب من الخلق لأفنوهم فی ساعة واحدة. لا یختلّ فیهم الحدید، لهم سیوف من حدید غیر هذا الحدید، لو ضرب أحدهم بسیفه جبلا لقدّه حتّی یفصله، ویغزو بهم الإمام (علیه السلام) الهند والدیلم والکرد والروم وبربر وفارس، وبین جابرسا الی جابلقا، وهما مدینتان: واحدة بالمشرق وواحدة بالمغرب، لا یأتون علی أهل دین إلاّ دعوهم إلی الله عزّ وجلّ، والی الإسلام والإقرار بمحمّد (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، والتوحید وولایتنا أهل البیت، حتی أجاب منهم ودخل فی الإسلام ترکوه، وأمّروا علیه أمیرا منهم. ومن لم یحب ولم یقرّ بمحمّد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ولم یقرّ بالإسلام ولم یسلم، قتلوه حتّی لا یبقی بین المشرق والمغرب وما دون الجبل أحد إلاّ آمن بالله». بصائر الدرجات، ص ١۴۴؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٢٣؛ تبصرة الولی، ص ٩٧؛ بحار الأنوار، ج ٢٧، ص ۴١ وج ۵۴، ص ٣٣٢. أقول: لدینا شواهد وروایات علی کثیر من فقرات هذا النّص، کما أنّ الاکتشاف التی تحصل الیوم ونسمعها عبر وسائل الاعلام، هی ممّا تؤید هذا المتن، وأنّ مجهولات البشر لا یقاس بمعلوماته، ولکن مع ذلک یبقی الکلام فی سند هذه الروایة.
 (460) اشاره به این آیه شریفه است: ﴿إِرَمَ ذاتِ اَلْعِمادِ* اَلَّتِی لَمْ یخْلَقْ مِثْلُها فِی اَلْبِلادِ﴾؛ ای رسول خدا! آیا ندیدی که خدای تو مردم شهر ارم را که صاحب قدرت وعظمت بودند، چگونه کیفر داد؟ در صورتی که مانند آن شهر در استحکام وبزرگی در جهان نبود). فجر (٨٩) آیه ٨. مقصود این حدیث آن است که چنین شهر پرشکوه وباعظمتی برای عیسی (علیه السلام) دوباره آشکار می شود واین شهر مخفی، پدیدار می گردد.
 (461) عن رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «ینزل عیسی... ویجمع الکتب من أنطاکیة... فیکشف الله له عن إرم ذات العماد. والقصر الذی بناه سلیمان بن داود قرب موته، فیأخذ ما بهم من الأموال. ویقسمها علی المسلمین، ویخرج الله التابوت الذی أمر به أرمیا أن یرمیه فی بحر طبریة، فیه بقیة ممّا ترک آل موسی وآل هارون، ورضاضة اللوح وعصا موسی، وقبا هارون وعشرة أصوع من المنّ، وشرایح السلوی التی ادّخروها، کذا بنو إسرائیل لمن بعدهم، فیستفتح بالتابوت المدن کما استفتح به من کان قبله». غایة المرام، ص ۶٩٧؛ حلیة الابرار، ج ٢، ص ۶٢٠؛ الشیعة والرجعة، ج ١، ص ١٣۶؛ ر. ک: ابن طاووس، ملاحم، ص ۶۶؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۴٨٩،۵۴١.
 (462) القندوزی. وقیل: «إنّ المهدی رضی الله عنه، یستخرج کتبا من غار بمدینة أنطاکیة، ویستخرج الزبور من بحیرة طبریة، فیها ممّا ترک آل موسی وهارون تحمله الملائکة، وفیها الألواح، وعصا موسی علیه الصلاة والسلام». ینابیع المودّه، ص ۴٠١؛ ابن حمّاد، فتن، ص ٩٨؛ متقی هندی، برهان، ص ١۵٧؛ ابن طاووس، ملاحم، ص ۶٧.
 (463) عن زرارة، قلت لأبی جعفر (علیه السلام): أ یسیر القائم (علیه السلام) بسیرة محمّد (صلّی الله علیه وآله وسلّم)؛ قال: «هیهات هیهات!! یا زرارة؛ ما یسیر بسیرته، إنّ رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) سار فی أمّته باللین، کان یتألّف الناس، والقائم یسیر بالقتل، بذلک أمر فی الکتاب الذی معه أن یسیر بالقتل ولا یستتیب أحدا، ویل لمن ناواه». نعمانی، غیبة، ص ٢٣١؛ عقد الدرر، ص ٢٢۶؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٣٩؛ حلیة الابرار، ج ۵، ص ٣٢٢؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۵٣. البته روایات دیگری داریم که مفادش این است که «یصنع کما صنع رسول الله به، یهدم ما کان قبله کما هدم رسول الله (صلّی الله علیه وآله) أمر الجاهلیة ویستأنف الإسلام جدیدا» النعمانی، الغیبة، ص ٣٢٠؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۵٢؛ حلیة الابرار، ج ۵، ص ٣٢٣.
 (464) عن الحسن بن هارون، قال: کنت عند أبی عبد الله (علیه السلام): جالسا، فسأله المعلّی بن خنیس: أیسیر المهدی (علیه السلام) إذا خرج بخلاف سیرة علی (علیه السلام)؛ قال: «نعم، وذلک أنّ علیا (علیه السلام) سار باللین والکفّ؛ لأنّه علم أنّ شیعته سیظهر علیهم من بعده، وأنّ المهدی إذا خرج سار فیهم بالبسط والسبی وذلک. أنّه یعلم أنّ شیعته لن یظهر علیه من بعده أبدا». برقی، محاسن، ص ٣٢٠؛ کافی، ج ۵، ص ٣٣؛ علل الشرائع، ص ١۵٠؛ التهذیب، ج ۶، ص ١۵۵؛ وسائل الشیعة، ج ١١، ص ۵٧؛ مستدرک الوسائل، ج ١١، ص ۵٨؛ جامع احادیث الشیعة، ج ١٣، ص ١٠١.
 (465) شاید مراد از «العرق» زدن رگ وکنایه از گردن زدن باشد.
 (466) عن الرضا (علیه السلام): «لو قد خرج قائمنا (علیه السلام) لم یکن إلاّ العلق، والعرق. والنوم علی السروج». نعمانی، غیبة، ص ٢٨۵؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵۴٣.
 (467) عن المفضّل بن عمر، سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) وقد ذکر القائم، فقلت: إنّی لأرجو أن یکون أمره فی سهولة: فقال: «لا یکون ذلک حتّی تمسحوا العرق والعلق». نعمانی، غیبة، ص ٢٨۴؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵۴٣.
 (468) عن أبی عبد الله (علیه السلام): أنّه قال: «انّ علیا (علیه السلام) قال: کان لی أن أقتل المولّی، وأجهز علی الجریح، ولکنّی ترکت ذلک للعاقبة من أصحابی إن جرحوا لم یقتلوا، والقائم له أن یقتل المولّی، ویجهز علی الجریح». نعمانی، غیبة، ص ٢٣١؛ ر. ک: التهذیب، ج ۶، ص ١۵۴؛ وسائل الشیعة، ج ١١، ص ۵٧؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۵٣؛ مستدرک الوسائل، ج ١١، ص ۵۴.
 (469) الباقر (علیه السلام): «لو یعلم الناس ما یصنع القائم إذا خرج لأحبّ أکثرهم أن لا یروه ممّا یقتل من الناس. أما إنّه لا یبدأ إلاّ بقریش، فلا یأخذ منها إلاّ السیف، ولا یعطیها إلاّ السیف حتی یقول کثیر من الناس: لیس هذا من آل محمّد، لو کان من آل محمّد لرحم». نعمانی، غیبة، ص ٢٣١؛ عقد الدرر، ص ٢٢٧؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٣٩؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۵۴.
 (470) الباقر (علیه السلام): «یقوم (علیه السلام) بأمر جدید وسنّة جدیدة وقضاء جدید، علی العرب شدید، ولیس من شأنه إلاّ القتل». بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۴٩.
 (471) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «إذا قام القائم من آل محمّد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) أقام خمسمائة من قریش، فضرب أعناقهم ثمّ أقام خمسمائة [فضرب أعناقهم ثمّ خمسمائة] أخری، حتی یفعل ذلک ستّ مرّات» قلت: ویبلغ عدد هولاء هذا؛ قال: «نعم، منهم ومن موالیهم». مفید، ارشاد، ص ٣۶۴؛ روضة الواعظین، ج ٢، ص ٢۶۵؛ کشف الغمّه، ج ٣، ص ٢۵۵؛ صراط المستقیم، ج ٢، ص ٢۵٣؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٢٧؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٣٨،٣۴٩.
 (472) عن أبی جعفر (علیه السلام): «إذا قام القائم (علیه السلام) عرض الإیمان علی کلّ ناصب، فإن دخل فیه بحقیقة، وإلاّ ضرب عنقه، أو یؤدّی الجزیة، کما یؤدّیها الیوم أهل الذمّة، ویشدّ علی وسطه الهمیان ویخرجهم من الأمصار إلی السواد». کافی، ج ٨، ص ٢٢٧؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۴۵٠؛ مرآة العقول، ج ٢۶، ص ١۶٠؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٧۵.
 (473) عن الصادق (علیه السلام): «لو قام قائمنا یعرف أعداءنا بسیماهم. فیؤخذ بنواصیهم وأقدامهم یخبط هو وأصحابه بالسیف خبطأ». احقاق الحق، ج ١٣، ص ٣۵٧؛ المحجّه، ص ۴٢٩.
 (474) عن الهروی، قلت لأبی الحسن الرضا (علیه السلام): بأی شیء یبدأ القائم منکم إذا قام؟ قال: «یبدأ ببنی شیبة فیقطع أیدیهم؛ لأنّهم سرّاق بیت الله عزّ وجلّ». عیون اخبار الرضا، ج ١، ص ٢٧٣؛ علل الشرائع، ج ١، ص ٢١٩؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣١٣.
 (475) عن أبی عبد الله (علیه السلام): أمّا إنّ قائمنا لو قد قام لقد أخذ بنی شیبة وقطع أیدیهم، وطاف بهم، وقال: هولاء سرّاق الکعبة». علل الشرائع، ج ٢، ص ٩۶؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣١٧.
 (476) عن الصادق (علیه السلام): «... فأوّل ما یبدأ ببنی شیبة، فیقطع أیدیهم ویعلّقها فی الکعبة وینادی منادیه: هولاء سرّاق الکعبة». نعمانی، غیبة، ص ١۶۵؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۵١،٣۶١.
 (477) اسد الغابة، ج ٣، ص ٧،٣٧٢.
 (478) تنقیح المقال، ج ٢، ص ٢۴۶.
 (479) شماره ۶، ص ٣۵۵.
 (480) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «إذا خرج القائم لم یکن بینه وبین العرب وقریش إلاّ السیف». غیبة النعمانی، ص ١٢٢.
 (481) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «ما بقی بیننا وبین العرب إلاّ الذبح، وأومأ بیده إلی حلقه». نعمانی، غیبة، ص ١٢٢؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۵۵.
 (482) عن الصادق (علیه السلام): «فإذا قام (علیه السلام)... ثمّ یتناول قریشا... فلا یأخذ منها الاّ السیف ولا یعطیها إلاّ السیف». نعمانی، غیبة، ص ١۶۵؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۵۵.
 (483) «یبایع القائم بمکة علی کتاب الله وسنة رسوله ویستعمل علی مکة، ثم یسیر بنحو المدینة فیبلغه أنّ عامله قتل، فیرجع إلیهم فیقتل المقاتلة ولا یزید علی ذلک» بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٠٨.
 (484) عن أبی جعفر: «یقول القائم لأصحابه: یا قوم إنّ أهل مکه لا یریدوننی ولکنّی مرسل إلیهم لأحتجّ علیهم بما ینبغی لمثلی أن یحتجّ علیهم، فیدعو رجلا من أصحابه، فیقول له: إمض إلی مکة، فقل: یا أهل مکة أنا رسول فلان إلیکم وهو یقول لکم: إنا أهل بیت الرحمة، ومعدن الرسالة والخلافة، ونحن ذرّیة محمّد وسلالة النبیین، وإنّا قد ظلمنا واضطهدنا، وقهرنا وابتزّ حقنا منذ قبض نبینا إلی یومنا هذا، فنحن نستنصرکم فانصرونا... فإذا تکلم هذا الفتی بهذا الکلام أتوا إلیه فذبحوه بین الرکن والمقام، وهی النفس الزکیة، فإذا بلغ ذلک الإمام، قال لأصحابه: ألا أخبرتکم أنّ أهل مکة لا یریدوننا...» همان، ص ٣٠٧.
 (485) آل عمران (٣) آیه ٨۴.
 (486) عن ابن بکیر، قال: سألت أبا الحسن (علیه السلام) عن قوله: ﴿ولَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی اَلسَّماواتِ واَلْأَرْضِ طَوْعاً وکرْهاً﴾ قال: «أنزلت فی القائم (علیه السلام)، إذا خرج بالیهود، والنصاری، والصابئین، والزنادقة، وأهل الردّة، والکفّار فی شرق الأرض وغربها، فعرض علیهم الإسلام، فمن أسلم طوعا أمره بالصلاة والزکاة، وما یؤمر به المسلم ویجب لله علیه، ومن لم یسلم ضرب عنقه حتی لا یبقی فی المشارق والمغارب أحد إلاّ وحّد الله». قلت: - جعلت فداک - إنّ الخلق أکثر من ذلک؟ فقال: «إنّ الله إذا أراد أمرا، قلّل الکثیر وکثّر القلیل». عیاشی، تفسیر، ج ١، ص ١٨٣؛ نور الثقلین، ج ١، ص ٣۶٢؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵۴٩؛ تفسیر صافی، ج ١، ص ٢۶٧؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۴٠.
 (487) نساء (۴) آیه ١۵٩.
 (488) عن شهر بن حوشب: قال لی الحجّاج: یا شهر؛ آیة فی کتاب الله وقد أعیتنی؟ فقلت: أیها الأمیر أیة آیة هی؟ فقال: قوله: ﴿وإِنْ مِنْ أَهْلِ اَلْکتابِ إِلاّ لَیؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ والله﴾؛ إنّی لآمر بالیهودی والنصرانی، فأضرب عنقه، ثم أرمقه بعینی فما اراه یحرّک شفتیه حتی یخمد فقلت أصلح الله الأمیر، لیس علی ما قلت. قال: کیف هو؟ قلت: إنّ عیسی بن مریم ینزل قبل یوم القیامة إلی الدنیا، فلا یبقی أهل ملّة یهودی ولا نصرانی إلاّ آمن به قبل موته، ویصلّی خلف المهدی (علیه السلام) قال: ویحک أنّی لک هذا، ومن أین جئت به؟ فقلت: حدّثنی به محمّد بن علی بن الحسین بن علی أبی طالب، فقال: جئت بها من عین صافیة». تفسیر قمی، ص ١۴۶؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ٣٣٢؛ العرائس الواضحه، ص ٢٠٩؛ بحار الأنوار، ج ١۴، ص ٣۴٩. ابن اثیر می گوید: در آن روزگار هیچ اهل ذمّه ای نمی ماند که جزیه بپردازد. شاید مراد این باشد که اهل ذمّه یا اسلام می آوردند یا کشته می شدند. البته روایاتی نیز برخلاف این معنا وارد شده است؛ نهایه، ج ۵، ص ١٩٧.
 (489) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «لا تقوم الساعة حتّی تقاتلوا الیهود، فیفرّ الیهودی وراء الحجر، فیقول الحجر: یا عبد الله؛ یا مسلم: هذا یهودی ورائی». احمد، مسند، ج ٢، ص ٣٩٨،۵٢٠.
 (490) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «... حتّی أنّ الشجرة والحجر ینادی: یا روح الله؛ هذا یهودی، فلا یترک ممّن کان یتبعه أحدا إلاّ قتله». احمد، مسند، ج ٣، ص ٣۶٧؛ حاکم، مستدرک، ج ۴، ص ۵٠٣؛ ر. ک: ابن حمّاد، فتن، ص ١۵٩؛ ابن ماجه، سنن، ج ٢، ص ١٣۵٩.
 (491) عن أبی عبد الله (علیه السلام): قلت: - جعلت فداک - لا یزال القائم فیه أبدا (فی مسجد السهلة) قال: «نعم» قلت: فما یکون من أهل الذمّة عنده؟ قال: «یسالمهم کما سالمهم رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، ویؤدّون الجزیة عن ید وهم صاغرون». بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٧۶.
 (492) نهایه، ج ۵، ص ١٩٧.
 (493) عن ابن شوذب: إنّما سمّی المهدی؛ لأنّه یهدی إلی جبل من جبال الشام، یستخرج منه أسفار التوراة، یحاجّ بها الیهود فیسلم علی یدیه جماعة من الیهود». عقد الدرر، ص ۴٠.
 (494) یکی از فرقه های اسلامی است. به عقیده آنان، با داشتن ایمان، گناه ضرری نمی رساند، وبا کفر، طاعت وعمل نیک سودی ندارد. بعضی می گویند: به عقیده اینان ایمان فقط قول است وبه عمل نیاز ندارد. ر. ک: مجمع البحرین، ج ١، ص ١٧٧.
 (495) عن أبی جعفر (علیه السلام): «ویح؛ هذه المرجئة إلی من یلجؤون غدا إذا قام قائمنا؟». قلت: أنّهم یقولون: لو قد کان ذلک کنّا وأنتم فی العدل سواء، فقال: «من تاب تاب الله علیه، ومن أسرّ نفاقا فلا یبعد الله غیره، ومن أظهر شیئا أهرق الله دمه». ثم قال: «یذبحهم - والذی نفسی بیده - کما یذبح القصّاب شاته - وأومأ بیده إلی حلقه - قلت: إنّهم یقولون: إنّه إذا کان ذلک استقامت له الأمور، فلا یهریق محجمة دم، فقال: «کلاّ والذی نفسی بیده؛ حتی نمسح وأنتم العرق والعلق». وأومأ بیده إلی جبهته». نعمانی، غیبة، ص ٢٨٣؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۵٧.
 (496) عن أمیر المؤمنین إنه قال عند ما مرّ علی قتلی الخوارج، وهم صرعی، فقال: «لقد صرعکم من غرّکم» قیل: ومن غرّهم؟ قال: «الشیطان وأنفس السوء»، فقال أصحابه: قد قطع الله دابرهم إلی آخر الدهر، فقال «کلاّ والذی نفسی بیده؛ وإنّهم لفی أصلاب الرجال وأرحام النساء، لا تخرج خارجة إلاّ خرجت بعدها مثلها حتی تخرج خارجة بین الفرات ودجلة مع رجل یقال له: الأشمط یخرج إلیه رجل منّا أهل البیت، فیقتله، ولا تخرج بعدها خارجة إلی یوم القیامة...». مروج الذهب، ج ٢، ص ۴١٨.
 (497) بتریه یکی از فرقه های زیدیه از پیروان کثیر النوی می باشند. آنان عقاید مشابهی با سلیمانیه یکی دیگر از فرقه های زیدیه دارند. در اسلام وکفر عثمان توقف وتردید دارند. در مسائل اعتقادی مشرب اعتزال ودر فروع فقهی بیش تر پیرو ابو حنیفه هستند. گروهی از آنان نیز پیرو شافعی یا مذهب شیعه می باشند؛ بهجة الآمال، ج ١، ص ٩۵؛ ملل ونحل، ج ١، ص ١۶١.
 (498) عن أبی جعفر (علیه السلام): «إذا قام القائم (علیه السلام) سار إلی الکوفة، فیخرج منها بضعة عشر آلاف أنفس یدعون «البتریة». علیهم السلاح، فیقولون له: ارجع من حیث جئت، فلا حاجة لنا فی بنی فاطمة، فیضع فیهم السیف حتّی یأتی علی آخرهم». ارشاد، ص ٣۶۴؛ کشف الغمّه، ج ٣، ص ٢۵۵؛ صراط المستقیم، ج ٢، ص ٣۵۴، روضة الواعظین، ج ٢، ص ٢۶۵؛ اعلام الوری، ص ۴٣١؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٢٨.
 (499) الباقر (علیه السلام): «.. ویسیر إلی الکوفة، فیخرج منها ستّة عشر ألفا من البتریة شاکین فی السلاح، قرّاء القرآن، فقهاء فی الدین، قد قرّحوا جباههم، وسمّروا ساماتهم وعمّهم النفاق، وکلّهم یقولون: یا ابن فاطمة؛ ارجع، لا حاجة لنا فیک، فیضع فیهم علی ظهر النجف عشیة الاثنین من العصر إلی العشاء، فیقتلهم أسرع من جزر جزور، فلا یفوت منهم رجل، ولا یصاب من أصحابه أحد، دماؤهم قربان إلی الله». دلائل الامامة، ص ٢۴١؛ طوسی، غیبة، ص ٢٨٣؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵١۶؛ بحار الأنوار، ج ٢، ص ۵٩٨.
 (500) عن أبی حمزة الثمالی: سمعت أبا جعفر (علیه السلام) یقول: «إنّ صاحب هذا الأمر لو قد ظهر، لقی من الناس مثل ما لقی رسول الله [وأکثر]». نعمانی، غیبة، ص ٢٩٧؛ حلیة الابرار، ج ۵، ص ٣٢٨؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۶٢؛ بشارة الاسلام، ص ٢٢٢.
 (501) عن الفضیل، عن أبی عبد الله (علیه السلام): «إنّ قائمنا إذا قام استقبل من جهلة الناس أشدّ ممّا استقبله رسول الله من جهّال الجاهلیة» فقلت: وکیف ذلک؟ قال: «إنّ رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) أتی الناس وهم یعبدون الحجارة والصخور والعیدان والخشب المنحوتة، وإنّ قائمنا إذا قام أتی الناس وهم یتأوّل علیه کتاب الله، ویحتجّ علیه به». غیبة النعمانی، ص ٢٢٢؛ بحار الأنوار، ج ۵١، ص ١٢٠.
 (502) عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: «یقتل القائم حتی یبلغ السوق - قال - فیقول له رجل من ولد أبیه: إنّک لتجفل الناس إجفال النعم، فبعهد من رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) أو بماذا؟ قال: ولیس فی الناس رجل أشدّ منه بأسا، فیقوم إلیه رجل من الموالی، فیقول له: لتسکتنّ أو لأضربنّ عنقک، فعند ذلک یخرج القائم عهدا من رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم)». اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٨۵؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٨٧.
 (503) عن الصادق (علیه السلام): «إذا خرج القائم خرج من هذا الأمر من کان یری أنّه من أهله، ودخل فیه شبه عبدة الشمس والقمر». نعمانی، غیبة، ص ٣١٧؛ طوسی، غیبة، ص ٢٧٣؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۶٣،٣٢٩.
 (504) عن أبی جعفر (علیه السلام): «إذا قام القائم (علیه السلام) عرض الإیمان علی کلّ ناصب، فإن دخل فیه بحقیقة وإلاّ ضرب عنقه، أو یؤدّی الجزیة کما یؤدّیها الیوم أهل الذمّة، ویشدّ علی وسطه الهمیان، ویخرجهم من الأمصار إلی السواد». کافی، ج ٨، ص ٢٢٨؛ تفسیر فرات، ص ١٠٠؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٧٢. ومثله عن الصادق (علیه السلام) باختلاف.
 (505) مرآة العقول، ج ٢۶، ص ١۶٠.
 (506) عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله (علیه السلام) قلت: فمن نصب لکم عداوة؟ فقال: «لا، یا أبا محمّد. ما لمن خالفنا فی دولتنا من نصیب، إنّ الله قد أحلّ لنا دماءهم عند قیام قائمنا، فالیوم محرّم علینا وعلیکم ذلک، فلا یغرّنّک أحد، إذا قام قائمنا انتقم لله ولرسوله ولنا أجمعین». بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٧۶.
 (507) فتح (۴٨) آیه ٢۵.
 (508) عن الصادق (علیه السلام) فی تفسیر قوله: ﴿لَوْ تَزَیلُوا لَعَذَّبْنَا اَلَّذِینَ کفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً﴾ قال: (علیه السلام) «إنّ لله ودائع مؤمنین فی أصلاب قوم کافرین ومنافقین، وقائمنا لن یظهر حتی تخرج ودائع الله فإذا خرجت ظهر، فیقتل الکفّار، والمنافقین». کمال الدین، ج ٢، ص ۴۶١؛ المحجّه، ص ٢٠۶؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ٣۵٧.
 (509) قال أبو عبد الله (علیه السلام): «ولو قد قام القائم (علیه السلام) ما احتاج إلی مساءلتکم عن ذلک. ولأقام فی کثیر منکم من أهل النفاق حدّ الله». التهذیب، ج ۶، ص ١٧٢؛ وسائل الشیعه، ج ١١، ص ٣٨٢؛ ملاذ الاخیار، ج ٩، ص ۴۵۵.
 (510) قال الحسین (علیه السلام): «... یا ولدی علی؛ والله؛ لا یسکن دمی حتّی یبعث الله المهدی؛ فیقتل علی دمی من المنافقین الکفرة الفسقة سبعین ألفا». ابن شهر آشوب، مناقب، ج ۴، ص ٨۵؛ بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ٢٩٩.
 (511) عن أبی جعفر (علیه السلام): «إذا قام القائم (علیه السلام)... ثم یدخل الکوفة، فیقتل بها کلّ منافق مرتاب. ویهدم قصورها، ویقتل مقاتلیها حتی یرضی الله عزّ وجلّ». اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٢٨؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٣٨.
 (512) حجر (١۵) آیه ٣٨.
 (513) نگا: کتاب الخمس (موسوعة الامام الخوئی)، ج ۵، ص ٢٠٠.
 (514) قیل: «لا یترک بدعة إلا أزالها ولا سنّة إلا أحیاها»؛ القول المختصر، ص ٢٠.
 (515) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «إذا قام قائمنا سقطت التقیة، وجرّد السیف، ولم یأخذ من الناس، ولم یعطهم إلاّ بالسیف.» تأویل الآیات الظاهرة، ج ٢، ص ۵۴٠؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵۶۴.
 (516) عن أبی عبد الله (علیه السلام): فی حدیث طویل، قال: «علیکم بالتسلیم والردّ إلینا، وانتظار أمرنا وأمرکم. وفرجنا وفرجکم، فلو قد قام قائمنا وتکلّم متکلّمنا، ثم استأنف بکم تعلیم القرآن وشرائع الدین والأحکام والفرائض، کما أنزله الله علی محمّد (علیه السلام) لأنّکم (لأنکر) أهل البصائر فیکم ذلک الیوم إنکارا شدیدا، ولم تستقیموا علی دین الله، وطریقته، إلاّ من تحت حدّ السیف فوق رقابکم، إنّ الناس بعد نبی الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) رکب الله بهم سنّة من کان قبلکم فغیروا وبدّلوا وحرّفوا وزادوا فی دین الله ونقصوا منه، فما من شیء علیه الناس الیوم إلاّ وهو منحرف عمّا نزل به الوحی من عند الله، فأجب - رحمک الله - من حیث تدعی إلی حیث تدعی من یستأنف بکم دین الله استئنافا». کشی، رجال، ص ١٣٨؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵۶٠؛ بحار الأنوار، ج ٢، ص ٢۴۶؛ العوالم، ج ٣، ص ۵۵٨.
 (517) عن الصادق (علیه السلام): «إذا قام القائم (علیه السلام) دعا الناس إلی الإسلام جدیدا، وهداهم إلی أمر قد دثر فضلّ عنه الجمهور». مفید، ارشاد، ص ٣۶۴؛ روضة الواعظین، ج ٢، ص ٢۶۴؛ اعلام الوری، ص ۴٣١؛ بحار الأنوار، ج ۵١، ص ٣٠.
 (518) عن برید بن معاویة، سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) یقول: «یا برید؛ والله؛ ما بقیت لله حرمة إلاّ انتهکت، ولا عمل بکتاب الله، ولا سنّة نبیه فی هذا العالم ولا أقیم فی هذا الخلق حدّ منذ قبض الله أمیر المؤمنین ولا عمل بشیء من الحقّ إلی یوم الناس هذا». ثم قال: «أما والله لا تذهب الایام واللیالی حیث یحیی الله الموتی ویمیت الأحیاء ویردّ الحقّ إلی أهله.، ویقیم دینه الذی ارتضاه لنفسه ونبیه فابشروا ثم ابشروا، فو الله؛ ما الحق إلاّ فی أیدیکم». التهذیب، ج ۴، ص ٩۶؛ ملاذ الاخیار، ج ۶، ص ٢۵٨.
 (519) عن أبان بن تغلب، قال: قال لی أبو عبد الله (علیه السلام): «دمان فی الإسلام حلال من الله، لا یقضی فیهما أحد حتّی یبعث الله قائمنا أهل البیت، فإذا بعث الله عزّ وجلّ قائمنا أهل البیت، حکم فیهما بحکم الله لا یرید علیهما بینة، الزانی المحصن یرجمه، ومانع الزکاة یضرب عنقه». کافی، ج ٣، ص ۵٠٣؛ الفقیه، ج ٢، ص ١١؛ کمال الدین، ج ٢، ص ۶٧١؛ وسائل الشیعه، ج ۶، ص ١٩؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٢۵.
 (520) عن أبی عبد الله (علیه السلام) وأبی الحسن (علیهما السلام): قالا: «لو قام القائم لحکم بثلاث لم یحکم بها أحد قبله: یقتل الشیخ الزانی، ویقتل مانع الزکاة، ویورث الأخ فی الأظلّة». صدوق، خصال، باب ٣، ص ١٣٣؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۴٩۵.
 (521) العلاّمة الحلّی: أجمع المسلمون کافّة علی وجوبها فی جمیع الأعصار، وهی أحد أرکان الإسلام الخمسة إذا عرفت هذا، فمن أنکر وجوبها ممّن ولد علی الفطرة، ونشأ بین المسلمین فهو مرتدّ یقتل من غیر أن یستتاب، وإن لم یکن من الفطرة، بل أسلم عقیب کفر استتیب - مع علم بوجوبها - ثلاثا، فإن تاب وإلاّ فهو مرتدّ وجب قتله، وإن کان ممّن یخفی وجوبها علیه لإنّه نشأ بالبادیة أو کان قریب العهد بالإسلام عرّف وجوبها ولم یحکم بکفره». تذکرة الفقهاء، ج ۵، ص ٧. کتاب زکات؛ ر. ک: مرآة العقول، ج ١۶، ص ١۴.
 (522) العلاّمة المجلسی: أو یکون المراد أنّه (علیه السلام) یحکم بعلمه فیهما ولا یحتاج إلی الشهود، کما فی سائر قضایاه، ویکون التخصیص للاهتمام». روضة المتقین، ج ٣، ص ١٨.
 (523) مؤمنون (٢٣) آیه ١٠١.
 (524) عن جرهم بن أبی جهینة، قال: سمعت أبا الحسن موسی یقول: «إنّ الله تبارک وتعالی خلق الأرواح قبل الأبدان بألفی عام، ثم خلق الأبدان بعد ذلک، فما تعارف منها فی السماء تعارف فی الأرض، وما تناکر منها فی السماء تناکر فی الأرض، فإذا قام القائم ورث الأخ فی الدین ولم یورث الأخ فی الولادة، وذلک قول الله عزّ وجلّ فی کتابه ﴿قَدْ أَفْلَحَ اَلْمُؤْمِنُونَ... فَإِذا نُفِخَ فِی اَلصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَینَهُمْ یوْمَئِذٍ ولا یتَساءَلُونَ﴾. دلائل الامامة، ص ٢۶٠؛ تفسیر برهان، ج ٣، ص ١٢٠؛ الشیعة والرجعه، ج ١، ص ۴٠٢.
 (525) قال الصادق (علیه السلام): «إنّ الله آخا بین الأرواح فی الأظلّة، قبل أن یخلق الأبدان بألفی عام، فلو قد قام قائمنا أهل البیت لورث الأخ الذی آخا بینها فی الأظلّة، ولم یورث الأخ من الولادة». الفقیه، ج ۴، ص ٢۵۴؛ صدوق، عقاید، ص ٧۶؛ حصینی، هدایه، ص ۶۴،٨٧؛ مختصر البصائر، ص ١۵٩؛ روضة المتقین، ج ١١، ص ۴١۵؛ بحار الأنوار، ج ۶، ص ٢۴٩ وج ١٠١، ص ٣۶٧.
 (526) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «لو قد قام قائمنا لبدأ بکذّابی الشیعة فقتلهم» کشی، رجال، ص ٢٩٩؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵۶١.
 (527) قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): «... فإنّ الله لم یذهب بالدنیا حتی یقوم القائم منّا، یقتل مبغضینا. ولا یقبل الجزیة، ویکسر الصلیب والأصنام، وتضع الحرب أوزارها، ویدعو إلی أخذ المال ویقسّمه بالسویة، ویعدل فی الرعیة». اثبات الهداة، ج ٣، ص ۴٩۶.
 (528) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «یخرج المهدی حکما عدلا، فیکسر الصلیب، ویقتل الخنزیر، ویطاف بالمال فی أهل الحواء فلا یوجد أحد یقبله». عقد الدرر، ص ١۶۶؛ القول المختصر، ص ١۴.
 (529) کهف (١٨) آیه ٩.
 (530) عن الهروی، قال: قلت لأبی الحسن الرضا (علیه السلام): یا ابن رسول الله؛ ما تقول فی حدیث روی عن الصادق (علیه السلام) أنّه قال: «إذا خرج القائم قتل ذراری قتلة الحسین (علیه السلام) بفعال آبائها؟» فقال (علیه السلام): «هو کذلک». فقلت: وقول الله عزّ وجلّ ولا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری ما معناه؟ قال: «صدق الله فی جمیع أقواله، ولکن ذراری قتلة الحسین (علیه السلام) یرضون بفعال آبائهم، ویفتخرون بها، ومن رضی شیئا کان کمن أتاه، ولو أنّ رجلا قتل بالمشرق فرضی بقتله رجل بالمغرب، لکان الراضی عند الله عزّ وجلّ شریک القاتل، وإنّما یقتلهم القائم إذا خرج لرضاهم بفعل آبائهم». قال، قلت له: بأی شیء یبدأ القائم منکم إذا قام؟ قال: «یبدأ ببنی شیبة، فیقطع أیدیهم؛ لأنّهم سرّاق بیت الله عزّ وجلّ». علل الشرائع، ج ١، ص ٢١٩؛ عیون أخبار الرضا، ج ١، ص ٢٧٣؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣١٣؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۴۵۵.
 (531) علی بن سالم، عن أبیه، قال: سألت أبا عبد الله (علیه السلام) عن الخبر الذی روی «أنّ من کان بالرهن أوثق منه بأخیه المؤمن، فأنا منه یریء». قال: «ذلک إذا ظهر الحقّ، وقام قائمنا أهل البیت». قلت فالخبر الذی روی «أنّ ربح المؤمن علی المؤمن ربا» ما هو؟ فقال: «ذلک إذا ظهر الحقّ، وقام قائمنا أهل البیت، فأمّا الیوم. فلا بأس أن یبیع من المؤمن ویربح علیه». من لا یحضره الفقیه، ج ٣، ص ٢٠٠؛ التهذیب، ج ٧، ص ١٧٩؛ وسائل الشیعه، ج ١٣، ص ١٢٣؛ اثبات الهداة ج ٣، ص ۴۵۵؛ ملاذ الاخیار، ج ١١، ص ٣١۵.
 (532) علی بن سالم، عن أبیه، قال: سألت أبا عبد الله (علیه السلام) عن الخبر الذی روی «أنّ من کان بالرهن أوثق منه بأخیه المؤمن، فأنا منه یریء». قال: «ذلک إذا ظهر الحقّ، وقام قائمنا أهل البیت». قلت فالخبر الذی روی «أنّ ربح المؤمن علی المؤمن ربا» ما هو؟ فقال: «ذلک إذا ظهر الحقّ، وقام قائمنا أهل البیت، فأمّا الیوم. فلا بأس أن یبیع من المؤمن ویربح علیه». من لا یحضره الفقیه، ج ٣، ص ٢٠٠؛ التهذیب، ج ٧، ص ١٧٩؛ وسائل الشیعه، ج ١٣، ص ١٢٣؛ اثبات الهداة ج ٣، ص ۴۵۵؛ ملاذ الاخیار، ج ١١، ص ٣١۵.
 (533) قال المجلسی الأوّل:... ویدلّ علی أنّ الأخبار المتقدّمة فی کراهة الربح علی المؤمن وأنّه ربا لا مبالغة فیها، ویمکن أن یکون فی زمان القائم حراما والآن مکروها. روضة المتقین، ج ٧، ص ٣٧۵.
 (534) قال المجلسی الثانی: مجهول... قوله ذاک إذا ظهر الحقّ لعلّ الحرمة فی الموضعین مقیدة بذلک. ملاذ الاخیار، ج ١١، ص ٣١۵.
 (535) عن إسحاق بن عمّار، قال: کنت عند أبی عبد الله (علیه السلام)، فذکر مواساة الرجل لإخوانه - إلی أن قال - فقال أبو عبد الله (علیه السلام): «إنّما ذلک إذا قام القائم وجب علیهم أن یجهّزوا إخوانهم، وأن یقووهم». صدوق، مصادقة لاخوان، ص ٢٠؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۴٩۵.
 (536) عن جعفر (علیه السلام): «إذا قام قائمنا، اضمحلّت القطائع، فلا قطائع». قرب الاسناد، ص ۵۴، بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٠٩ وج ٩٧، ص ۵٨؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٢٣،۵٨۴؛ بشارة الاسلام، ص ٢٣۴.
 (537) توبه (٩) آیه ٣۶.
 (538) عن معاذ بن کثیر، قال: سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) یقول: «موسّع علی شیعتنا أن ینفقوا ممّا فی أیدیهم بالمعروف، فإذا قام قائمنا حرم علی کلّ ذی کنز کنزه حتی یأتیه به فیستعین به علی عدوّه وهو قول الله عزّ وجلّ: ﴿واَلَّذِینَ یکنِزُونَ اَلذَّهَبَ واَلْفِضَّةَ ولا ینْفِقُونَها فِی سَبِیلِ الله فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ﴾». کافی، ج ۴، ص ۶١؛ التهذیب، ج ۴، ص ١۴٣؛ عیاشی، تفسیر، ج ٢، ص ٨٧؛ المحجّه، ص ٨٩؛ تفسیر صافی، ج ٢، ص ٣۴١؛ تفسیر برهان، ج ٢، ص ١٢١؛ نور الثقلین، ج ٢، ص ٢١٣؛ بحار الأنوار، ج ٧٣، ص ١۴٣؛ مرآة العقول، ج ١۶، ص ١٩٣.
 (539) عن الأصبغ بن نباتة، قال: قال أمیر المؤمنین (علیه السلام) فی حدیث له حتی انتهی إلی مسجد الکوفة کان مبنیا بخزف ودنان وطین، فقال: «ویل لمن هدمک، وویل لمن سهّل هدمک، وویل لبانیک بالمطبوخ، المغیر قبلة نوح، طوبی لمن شهد هدمک مع قائم أهل بیتی، أولئک خیار الأمّة مع أبرار العترة». طوسی، غیبة، ص ٢٨٣؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵١۶؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٣٢.
 (540) قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): «اما إنّ قائمنا إذا قام کسره - مسجد الکوفة - وسوّی قبلته...» نعمانی، غیبة، ص ٣١٧؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۶۴؛ مستدرک الوسائل، ج ٣، ص ٣۶٩ وج ١٢، ص ٢٩۴.
 (541) عن أبی بصیر، عن أبی جعفر (علیه السلام): «إذا قام القائم، دخل الکوفة وأمر بهدم المساجد الأربعة حتی یبلغ أساسها، ویصیرها عریشا کعریش موسی، ویکون المساجد کلّها جمّاء لا شرف لها، کما کان علی عهد رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم)». من لا یحضره الفقیه، ج ١، ص ۵٣؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٣٣؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵١٧،۵۵۶؛ الشیعة والرجعه، ج ٢، ص ۴٠٠؛ ر. ک: من لا یحضره الفقیه، ج ١، ص ٢٣٢؛ ارشاد، ص ٣۶۵؛ روضة الواعظین، ج ٢، ص ٢۶۴.
 (542) مهدی موعود، ص ٩۴١؛ الغارات، ج ٢، ص ٣٢۴، پاورقی.
 (543) عن الباقر (علیه السلام): «جدّدت أربعة مساجد بالکوفة فرحا بقتل الحسین (علیه السلام): مسجد الأشعث، ومسجد جریر، ومسجد سماک، ومسجد ابن ربعی لعنهم الله». بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ١٨٩.
 (544) محلّی از مسجد که برای خلیفه یا امام جماعت می ساختند تا در حال نماز در آن جا بایستند واز دسترس دشمن دور باشند؛ فرهنگ فارسی عمید.
 (545) عن أبی هاشم الجعفری، قال: کنت عند أبی محمد (علیه السلام) فقال: «إذا قام القائم أمر بهدم المنارة والمقاصیر التی فی المساجد». فقلت فی نفسی: لأی معنی هذا؟ فأقبل علی، فقال: «معنی هذا أنّها محدثة مبتدعة، لم یبنها نبی ولا حجّة». طوسی، غیبة، ص ١٢٣؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج ۴، ص ۴٣٧؛ اعلام الوری، ص ٣۵۵؛ کشف الغمّه، ج ٣، ص ٢٠٨؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۴١٢؛ بحار الأنوار، ج ۵٠، ص ٢١۵ وج ۵٢، ص ٣٢٣؛ مستدرک الوسائل، ج ٣، ص ٣٧٩، ٣٨۴.
 (546) روی أنّ علیا (علیه السلام) مرّ علی منارة طویلة فأمر بهدمها، ثم قال: «لا ترفع المنارة إلاّ مع سطح المسجد». من لا یحضره الفقیه، ج ١، ص ١۵۵.
 (547) قال المجلسی الأوّل: یفهم منه حرمة بناء المنارات العالیة لحرمة إلاشراف علی بیوت المسلمین وحمله الأکثر علی الکراهة وإن حکموا بحرمة إلاشراف. روضة المتّقین، ج ٢، ص ١٠٩. وقال المجلسی الثانی: المشهور بین الأصحاب کراهة تطویل المنارة أزید من سطح المسجد لئلا یشرف المؤذّنون علی الجیران. والمنارات الطویلة من بدع عمر والمراد بالمقاصیر: المحاریب الداخلة. بحار الأنوار، ج ٨٠، ص ٣٧۶.
 (548) اثبات الوصیة، ص ٢١۵؛ اعلام الوری، ص ٣۵۵.
 (549) عریش سایبانی است که برای محافظت خود از گرما وآفتاب می سازند وبه نقل از طریحی آن را از سعف خرما می سازند وتا پایان فصل خرما، در آن به سر می برند. تخریب آن شاید بدین دلیل است که مساجد پیش از ظهور امام (علیه السلام) از حالت سادگی بیرون آمده، جنبه تشریفاتی به خود می گیرد. ویرانی منابر نیز به دلیل آن است که دیگر جنبه ارشاد وهدایت مردم را ندارد؛ بلکه به وسیله ای برای تقویت فرمانروایان ستمگر وخائن وتوجیهی برای نفوذ دشمنان در سرزمین های اسلامی تبدیل شده است.
 (550) قال أبو جعفر: «أوّل ما یبدأ به قائمنا سقوف المساجد، فیکسرها ویأمر بها، فتجعل عریشا کعریش موسی». من لا یحضره الفقیه، ج ١، ص ١۵٣؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۴٢۵؛ وسائل الشیعه، ج ٣، ص ۴٨٨؛ روضة المتقین، ج ٢، ص ١٠١.
 (551) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «القائم یهدم المسجد الحرام حتی یردّه إلی أساسه ومسجد الرسول (صلّی الله علیه وآله وسلّم) إلی أساسه، ویردّ البیت إلی موضعه، وأقامه علی أساسه». ارشاد، ص ٣۶۴؛ طوسی، غیبة، ص ٢٩٧؛ نعمانی، غیبة، ص ١٧١؛ اعلام الوری، ص ۴٣١؛ کشف الغمّه، ج ٣، ص ٢۵۵؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵١۶؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٣٢.
 (552) حدود آن را مرحوم صدوق ومجلسی بیان کرده اند؛ ر. ک: روضة المتقین، ج ٢، ص ٩۴؛ من لا یحضره الفقیه، ج ١، ص ١۴٩.
 (553) قال أبو عبد الله (علیه السلام): «فیبعث الله تبارک وتعالی ریحا فتنادی بکلّ واد: هذا المهدی، یقضی بقضاء داود وسلیمان، ولا یرید علیه بینة». کافی، ج ١، ص ٣٩٧؛ کمال الدین، ج ٢، ص ۶٧١؛ مرآة العقول، ج ۴، ص ٣٠٠؛ مجلسی این حدیث را موثق می داند؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٢٠،٣٣٠،٣٣۶،٣٣٩.
 (554) عن أبی جعفر (علیه السلام) قال: «یقضی القائم بقضایا ینکرها بعض أصحابه ممّن قد ضرب قدّامه بالسیف وهو قضاء آدم (علیه السلام)، فیقدمهم فیضرب أعناقهم، ثمّ یقضی الثانیة فینکرها قوم آخرون ممّن قد ضرب قدّامه بالسیف وهو قضاء داود (علیه السلام)، فیقدمهم فیضرب أعناقهم، ثمّ یقضی الثالثة فینکرها قوم آخرون ممّن قد ضرب قدّامه بالسیف وهو قضاء إبراهیم (علیه السلام)، فیقدمهم فیضرب أعناقهم، ثمّ یقضی الرابعة وهو قضاء محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فلا ینکرها علیه أحد». اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٨۵؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٨٩.
 (555) اعراف (٧) آیه ١٢٧.
 (556) عن أبی جعفر (علیه السلام): «دولتنا آخر الدول، ولن یبقی أهل بیت لهم دولة إلاّ ملکوا قبلنا لئلاّ یقولوا: إذا رأوا سیرتنا: إذا ملکنا سرنا مثل سیرة هولاء، وهو قول الله عزّ وجلّ ﴿واَلْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾». ارشاد، ص ٣۴۴؛ روضة الواعظین، ص ٢۶۵؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٣٢. روایت دیگری نیز به همین مضمون وارد شده است.
 (557) قالوا: إذا حصل الإجماع علی أن لا نبی بعد رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وأنتم قد زعمتم أنّ القائم إذا قام لم یقبل الجزیة من أهل الکتاب، وأنّه یقتل من بلغ العشرین ولم یتفقّه فی الدین، ویأمر بهدم المساجد والمشاهد، وأنّه یحکم بحکم داود (علیه السلام) لا یسأل عن بینة وأشباه ذلک ممّا ورد فی آثارکم، وهذا یکون نسخا للشریعة وإبطالا لأحکامها، فقد أثبتّم معنی النبوّة وإن لم تتلفّظوا باسمها، فما جوابکم عنها؟. الجواب: إنّا لا نعرف ما تضمنّه السؤال من أنّه (علیه السلام) لا یقبل الجزیة من أهل الکتاب، وأنّه یقتل من بلغ العشرین ولم یتفقّه فی الدین، فإن کان ورد بذلک خبر فهو غیر مقطوع به. وأمّا هدم المساجد والمشاهد: فقد یجوز أن یختصّ بهدم ما بنی من ذلک علی غیر تقوی الله تعالی، وعلی خلاف ما أمر الله سبحانه به، وهذا مشروع قد فعله النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم). وأمّا ما روی من أنّه (علیه السلام) «یحکم بحکم داود لا یسأل عن بینة»: فهذا أیضا غیر مقطوع به، وإن صحّ فتأویله أنّه یحکم بعلمه فیما یعلمه، وإذا علم الإمام أو الحاکم أمرا من الأمور فعلیه أن یحکم بعلمه ولا یسأل البینة، ولیس فی هذا نسخ للشریعة. علی أنّ هذا الذی ذکروه من ترک قبول الجزیة واستماع البینة، لو صحّ لم یکن ذلک نسخا للشریعة؛ لأنّ النسخ هو ما تأخّر دلیله عن الحکم المنسوخ، ولم یکن مصاحبا له. فأمّا إذا اصطحب الدلیلان: فلا یکون أحدهما ناسخا لصاحبه وإن کان یخالفه فی الحکم. ولهذا اتفقنا علی أنّ الله سبحانه لو قال: «الزموا السبت الی وقت کذا ثم لا تلزموه». أنّ ذلک لا یکون نسخا؛ لأن الدلیل الرافع مصاحب للدلیل الموجب. وإذا صحّت هذه الجملة، وکان النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) قد أعلمنا بأنّ القائم من ولده یجب اتبّاعه وقبول أحکامه، فنحن إذا صرنا إلی ما یحکم به فینا - وإن خالف بعض الأحکام المتقدّمة - غیر عاملین بالنسخ؛ لأنّ النسخ لا یدخل فیما یصطحب الدلیل. بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٨٣؛ روایاتی هم از اهل سنّت به همین مضامین وارد شده است. إعلام الوری، ج ٢، ص ٣١١.
 (558) أمّ سلمة عن رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «ویظهر من العدل ما یتمنّی له الأحیاء أمواتهم». مجمع الزوائد، ج ٧، ص ٣١۵؛ الاذاعه، ص ١١٩؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ٢٩۴.
 (559) بقره (٢) آیه ٢۵١.
 (560) عن الباقر (علیه السلام): فی قوله تعالی: ﴿اِعْلَمُوا أَنَّ الله یحْی اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها﴾ قال: «یحیها الله بالقائم، فیعدل فیها، فیحیی الأرض بالعدل بعد موتها بالظلم». کمال الدین، ص ۶۶٨؛ المحّجة، ص ۴٢٩؛ نور الثقلین، ج ۵، ص ٢۴٢؛ ینابیع المودّه، ص ۴٢٩؛ بحار الأنوار، ج ۵١، ص ۵۴.
 (561) عن الصادق (علیه السلام): «أما والله؛ لیدخلنّ علیهم عدله جوف بیوتهم کما یدخل الحرّ والقرّ». نعمانی، غیبة، ص ١۵٩؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵۴۴؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۶٢.
 (562) حج (٢٢) آیه ۴١.
 (563) عن الباقر (علیه السلام): ﴿اَلَّذِینَ إِنْ مَکنّاهُمْ فِی اَلْأَرْضِ...﴾ قال: «نزلت فی المهدی وأصحابه... ویظهر الله بهم الدین حتی لا یری أثر من الظلم والبدع...». تفسیر قمی، ج ٢، ص ٨٧؛ المحجّه، ص ١۴٣؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ٣۴١.
 (564) عن الرضا (علیه السلام): «فإذا خرج (علیه السلام)... ووضع میزان العدل بین الناس، فلا یظلم أحد أحدا». کمال الدین، ص ٣٧٢؛ کفایة الاثر، ص ٢٧٠؛ اعلام الوری، ص ۴٠٨؛ کشف الغمّه، ج ٣، ص ٣١۴؛ فرائد السمطین، ج ٢، ص ٣٣۶؛ ینابیع المودّه، ص ۴۴٨؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٢١؛ غایة المرام، ص ۶٩۶؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ٣۶۴.
 (565) علی (علیه السلام): «... ویعدل فی الرعیة...». اثبات الهداة، ج ٣، ص ۴٩۶.
 (566) عن جابر بن عبد الله، قال: دخل رجل علی أبی جعفر محمّد بن علی (علیه السلام) فقال له: اقبض منّی هذه الخمسمائة درهم؛ فإنّها زکاة مالی، فقال له أبو جعفر (علیه السلام): «خذها أنت، فضعها فی جیرانک من أهل الإسلام، والمساکین من أخوانک المسلمین». ثم قال: «إذا قام مهدینا أهل البیت قسّم بالسویة، وعدل فی الرعیة، فمن أطاعه، فقد أطاع الله ومن عصاه فقد عصی الله، وإنّما سمّی المهدی، لأنّه یهدی إلی أمر خفی». عقد الدرر، ص ٣٩؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ١٨۶.
 (567) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «أوّل ما یظهر القائم من العدل أن ینادی منادیه أن یسلّم صاحب النافلة لصاحب الفریضة الحجر الأسود والطواف». کافی، ج ۴، ص ۴٢٧؛ من لا یحضره الفقیه، ج ٢، ص ۵٢۵؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٧۴.
 (568) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «ابشروا بالمهدی، رجل من قریش... یرضی لخلافته، ساکن السماء، وساکن الأرض». ینابیع المودّه، ص ۴٣١؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٢۴.
 (569) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «... فیبعث رجلا من أمّتی یحبّه ساکن الأرض وساکن السماء». فردوس الاخبار، ج ۴، ص ۴٩۶؛ اسعاف الراغبین، ص ١٢۴؛ احقاق الحق، ج ١٩، ص ۶۶٣؛ الشیعة والرجعه، ج ١، ص ٢١۶.
 (570) محتمل است صباح بن عبد الرحمن مرسی ویا صباح بن محارب کوفی باشد. سیر اعلام النبلاء، ج ١۴، ص ١٢؛ تهذیب الکمال، ج ٩، ص ۶٣.
 (571) عن صباح: یتمنّی فی زمن المهدی (علیه السلام) الصغیر أن یکون کبیرا والکبیر أن یکون صغیرا. ابن حمّاد، فتن، ص ٩٩؛ الحاوی للفتاوی، ج ٢، ص ٧٨؛ القول المختصر، ص ٢١؛ متقی هندی، برهان، ص ٨۶؛ ابن طاووس، ملاحم، ص ٧٠.
 (572) عن أبی جعفر (علیه السلام): «قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): یخرج رجل من ولدی... ولا یبقی میت إلاّ دخلت علیه الفرحة فی قبره، وهم یتزاورون فی قبورهم، ویتباشرون بقیام القائم». کمال الدین، ج ٢، ص ۶۵٣؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٢٨؛ وافی، ج ٢، ص ١١٢.
 (573) کامل الزیارات، ص ٣٠.
 (574) عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله (علیه السلام): أنّه قال: «یا أبا محمّد؛ کأنّی أری نزول القائم فی مسجد السهلة بأهله وعیاله» قلت: یکون منزله؟ قال: «نعم، هو منزل إدریس (علیه السلام)، وما بعث الله نبیا إلاّ وقد صلّی فیه والمقیم فیه کالمقیم فی فسطاط رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، وما من مؤمن ولا مؤمنة إلاّ وقلبه یحنّ إلیه، وما من یوم ولا لیلة إلاّ والملائکة یأوون إلی هذا المسجد، یعبدون الله فیه، یا أبا محمّد؛ أمّا إنّی لو کنت بالقرب منکم ما صلّیت صلاة إلاّ فیه، ثمّ إذا قام قائمنا انتقم الله لرسوله ولنا أجمعین». وفی روایة أخری عنه: قلت: - جعلت فداک - لا یزال القائم فیه أبدا؟ قال: «نعم». کافی، ج ٣، ص ۴٩۵؛ کامل الزیارات، ص ٣٠؛ راوندی، قصص الانبیاء، ص ٨٠؛ التهذیب، ج ۶، ص ٣١؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٨٣؛ وسائل الشیعه، ج ٣، ص ۵٢۴؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣١٧،٣٧۶؛ مستدرک الوسائل، ج ٣، ص ۴١۴.
 (575) قال أبو عبد الله (علیه السلام) - وقد ذکر مسجد السهلة - «أما إنّه منزل صاحبنا إذا قام بأهله». کافی، ج ٣، ص ۴٩۵؛ ارشاد، ص ٣۶٢؛ التهذیب، ج ٣، ص ٢۵٢؛ طوسی، غیبة، ص ٢٨٢؛ وسائل الشیعه، ج ٣، ص ۵٣٢؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٣١؛ ملاذ الاخیار، ج ۵، ص ۴٧۵.
 (576) الباقر (علیه السلام): «ویخرج المهدی... ثم یقبل إلی الکوفة، فیکون منزله بها». کافی، ج ۴، ص ۵٧١؛ تهذیب، ج ۶، ص ٣۴؛ قصص الأنبیاء راوندی، ص ٨٠؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢٢۵.
 (577) عن أبی جعفر (علیه السلام): «إذا قام القائم ودخل الکوفة لم یبق مؤمن إلاّ وهو بها». بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٨۵؛ طوسی، غیبة، ص ٢٧۵ با اندکی تفاوت.
 (578) عن علی (علیه السلام): «یا أهل الکوفة... ولیأتینّ علیه - أی مسجد الکوفة - زمان یکون مصلّی المهدی». روضة الواعظین، ج ٢، ص ٣٣٧؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۴۵٢.
 (579) عن الحضرمی عن أبی عبد الله (علیه السلام): أو عن أبی جعفر (علیه السلام)، قال: قلت له: أی بقاع الله أفضل بعد حرم الله عزّ وجلّ وحرم رسوله (صلّی الله علیه وآله وسلّم)؟ فقال: «الکوفة. یا أبا بکر؛ هی الزکیة الطاهرة، فیها قبور النبیین المرسلین وغیر المرسلین. والأوصیاء الصادقین. وفیها مسجد سهیل الذی لم یبعث الله نبیا إلاّ وقد صلّی فیه، ومنها یظهر عدل الله، وفیها یکون قائمه والقوام من بعده. وهی منازل النبیین، والأوصیاء والصالحین». کامل الزیارات، ص ٣٠؛ مستدرک الوسائل، ج ٣، ص ۴١۶.
 (580) محمّد بن فضیل: «لا تقوم الساعة حتی یجتمع کلّ مومن بالکوفة». طوسی، غیبة، ص ٢٧٣؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٣٠. وعن الصادق (علیه السلام): «دار ملکه الکوفة ومجلس حکمه جامعها..» بحار الانوار، ج ١٣، ص ١٩٧.
 (581) عن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «یملک المهدی تسعا أو عشرا، أسعد الناس من أهل الکوفة». فضل الکوفه، ص ٢۵؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۶٠٩؛ حلیة الابرار، ج ٢، ص ٧١٩؛ اعیان الشیعه، ج ٢، ص ۵١.
 (582) عن سعد بن الأصبغ قال: سمعت ابا عبد الله (علیه السلام) یقول: «من کانت له دار بالکوفة فلیتمسک بها». بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٨۶؛ سفینة البحار، ج ٧، ص ۵۴٧.
 (583) عن سعد، عن أبی محمد الحسن بن علی (علیه السلام) قال: «لموضع الرجل فی الکوفة أحبّ إلی من دار فی المدینة». سفینة البحار، ج ٧، ص ۵۴٧.
 (584) عن کعب: «یقول عیسی للقائم: فإنّما بعثت وزیرا ولم أبعث أمیرا». ابن طاووس، ملاحم، ص ٨٣؛ ابن حمّاد، فتن، ص ١۶٠.
 (585) عن رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «وهو - أی عیسی - الوزیر الأمین للقائم، وحاجبه، ونائبه». غایة المرام، ص ۶٩٧؛ حلیة الابرار، ج ٢، ص ۶٢٠.
 (586) عن رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «ینزل عیسی... ویقبض أموال القائم ویمشی خلفه أهل الکهف». حلیة الأبرار، ج ٢، ص ۶٢٠؛ غایة المرام، ص ۶٩٧.
 (587) عن الصادق (علیه السلام): «إذا قام قائم آل محمّد استخرج من ظهر الکعبة سبعة عشر رجلا: خمسة من قوم موسی الذین یقضون بالحق، وبه یعدلون، وسبعة من أصحاب الکهف، ویوشع وصی موسی، ومؤمن آل فرعون، وسلمان الفارسی، وأبا دجانة الأنصاری ومالک الأشتر». عیاشی، تفسیر، ج ٢، ص ٣٢؛ دلائل الامامة، ص ٢٧۴؛ مجمع البیان، ج ٢، ص ۴٨٩؛ ارشاد، ص ٣۶۵؛ کشف الغمّه، ج ٣، ص ٢۵۶؛ روضة الواعظین، ج ٢، ص ٢۶۶؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵۵٠؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۴۶.
 (588) اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٧٣.
 (589) مقداد از یاران پیامبر (صلّی الله علیه وآله) وعلی (علیه السلام) است. در بزرگی شأن او همین بس که طبق یکی از روایات، خداوند به سبب هفت نفر که یکی از آنان مقداد است - به شما رزق وروزی می دهد وبه شما یاری می رساند وباران می فرستد. او در موضوع خلافت وامامت امیر المؤمنین (علیه السلام) پافشاری داشت وکوشش فراوان کرد. پیامبر (صلّی الله علیه وآله) درباره او فرمود: «خداوند مرا فرمان داد تا چهار تن را دوست بدارم: علی (علیه السلام)، مقداد، ابوذر وسلمان». در روایت دیگر آمده است: «بهشت مشتاق مقداد است». (معجم رجال الحدیث، ج ٨، ص ٣١۴). او دوبار هجرت کرد ودر جنگ های گوناگونی شرکت جست ودر جنگ بدر به پیامبر (صلّی الله علیه وآله) عرض کرد: ما سخن بنی اسرائیل به حضرت موسی را به تو نمی گوییم؛ بلکه می گوییم در کنار تو ودر رکابت با دشمن می جنگیم. مقداد در روزگار حکومت امیر (علیه السلام) جزء شرطة الخمیس بود. سرانجام مقداد در هفتاد سالگی در سرزمینی به نام «جرف» در فاصله سی میلی از مدینه به سرای جاودانه شتافت وپیکرش را مردم بر دوش گرفته وتا بقیع تشیع کردند ودر آن جا به خاک سپردند. (تنقیح المقال، ج ٢، ص ٢۴۵؛ اسد الغابه، ج ۴، ص ۴٠٩).
 (590) همدان قبیله ای بزرگ در یمن است. آنان پس از جنگ تبوک، نمایندگانی را به حضور پیامبر فرستادند وحضرت در سال نهم امیر مؤمنان (علیه السلام) را به یمن فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت کند. پس از قرائت پیام پیامبر (صلّی الله علیه وآله) همه آنان اسلام آوردند. علی (علیه السلام) در نامه ای خبر اسلام آوردن طایفه همدان را به پیامبر نوشت ودر آن نامه سه بار بر همدان درود فرستاد وپیامبر (صلّی الله علیه وآله) پس از خواندن نامه به شکرانه این خبر، سجده شکر به جای آورد. (کامل ابن اثیر، ج ١، ص ٢۶،٢٩،٣٠). علی (علیه السلام) در مدح آنان چنین سروده است: «همدانیان صاحبان دین واخلاق نیکند، دینشان، شجاعت آنان وقهرشان بر دشمنان به هنگام رویارویی، آنان را زینت بخشیده است. اگر من دربان بهشت می بودم، به همدانیان می گفتم: به سلامت به آن وارد شوید». (عقد الفرید، ج ۴، ص ٣٣٩؛ وقعة صفین، ص ٢٧۴). آن حضرت در پاسخ به تهدیدات معاویه، توانایی ونیرومندی قبیله همدان را به رخ او کشید وفرمود: «هنگامی که مرگ را مرگی سرخ یافتم، پس طایفه همدان را بسیج کردم وآنان نیز قبیله حمیر را». (وقعة صفین، ص ۴٣). هنگامی که علی (علیه السلام) مردم را برای جنگ با معاویه بسیج می کرد، فردی به حضرت اعتراض کرد. وچون ممکن بود در گردآوری سپاه اختلال پدید آید شاهدان واقعه با مشت ولگد به زندگانی او پایان دادند وحضرت دیه او را پرداخت. (همان، ص ٩۴،٩۵). طایفه همدان یکی از سه طایفه ای بود که بالاترین تعداد رزمندگان لشکر حضرت علی (علیه السلام) را تشکیل می دادند. (همان، ص ٢٩٠). در یکی از پیکارهای صفین آنان در جناح راست، پایداری بی مانندی از خود نشان دادند؛ به ویژه هشت صد تن از جوانان همدان که تا پای جان پایداری کردند وصد وهشتاد نفر از آنان شهید وزخمی شدند ویازده فرمانده از آنان به شهادت رسید. پرچم از دست هریک از آنان که به زمین می افتاد، دیگری آن را به دست می گرفت ودر پیکار با رقیب خود «ازد» و«بجیله» سه هزار از آنان را کشتند. هنگامی که در یکی از شب های جنگ صفین، معاویه با چهار هزار نفر قصد شبیخون زدن به لشکر علی (علیه السلام) داشت، طایفه همدان از آن آگاهی یافت وتا صبح به صورت آماده باش به نگهبانی پرداخت. (همان، ص ٢۵٢،٣٢٩،٣٣٠). روزی معاویه با لشکریانش وارد جنگ با این طایفه شد؛ ولی او نیز با شکستی چشمگیر میدان نبرد را ترک کرد وگریخت. معاویه، طایفه «عک» را به پیکار با آنان فرستاد وهمدانیان چنان بر آنان هجوم آوردند که معاویه چاره ای جز دستور عقب نشینی نداشت. علی (علیه السلام) از آنان خواست تا سپاهیان سرزمین حمص را سرکوب کنند. همدانیان بر آنان یورش بردند وپس از نبردی دلاورانه آنان را شکست داده تا نزدیکی جایگاه وچادر معاویه به عقب راندند. طایفه همدان همیشه فرمانبردار آن حضرت بودند وهنگامی که با برافراشتن قرآن ها بر نیزه در میان لشکریان علی (علیه السلام) اختلاف نظر پدید آمد، فرمانده این قبیله به حضرت گفت: ما هیچ اعتراضی نداریم وهر دستوری بدهی، اجرا می کنیم. (همان، ص ۴٣۴،۴٣۶،۴٣٧،۵٢٠).
 (591) عن علی (علیه السلام): «وتقبل الجیوش أمامه، ویکون همدان وزراءه». عقد الدرر، ص ٩٧.
 (592) ابن العربی «له رجال إلهیون، یقیمون دعوته، وینصرونه، هم الوزراء، یحملون أثقال المملکة، ویعینونه علی ما قلّده الله تعالی». نور الابصار، ص ١٨٧؛ وافی، ج ٢، ص ۴٧١، چاپ جدید به نقل از: «فتوحات مکیه».
 (593) عن ابن عباس: قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «أصحاب الکهف أعوان المهدی». الدر المنثور، ج ۴، ص ٢١۵؛ متقی هندی، برهان، ص ١۵٠؛ العطر الوردی، ص ٧٠.
 (594) یقول الحلبی: «إنّ أهل الکهف کلّهم أعجام، ولا یتکلّمون، إلاّ بالعربیة وإنّهم یکونون وزراء المهدی». السیرة الحلبیه، ج ١، ص ٢٢؛ منتخب الاثر، ص ۴٨۵.
 (595) عن عبد الکریم الخثعمی، قال، قلت لأبی عبد الله (علیه السلام): کم یملک القائم؟ قال «سبع سنین تطول له الأیام واللیالی حتی تکون السنة من سنیه بمقدار عشر سنین من سنیکم، فتکون سنیه مقدار سبعین سنة من سنیکم هذه». مفید، ارشاد، ص ٣۶٣؛ طوسی، غیبة، ص ٢٨٣؛ روضة الواعظین، ج ٢، ص ٢۶۴؛ صراط المستقیم، ج ٢، ص ٢۵١؛ الفصول المهمّه، ص ٣٠٢؛ الایقاظ، ص ٢۴٩؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢٩١؛ نور الثقلین، ج ۴، ص ١٠١.
 (596) علی (علیه السلام): «فیمکث علی ذلک سبع سنین مقدار کلّ سنة عشر سنین من سنیکم هذه»؛ عقد الدرر، ص ٢٢۴،٢٣٨؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۶٢۴.
 (597) عن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «المهدی منّا... یملک سبع سنین» الفصول المهمه، ص ٣٠٢؛ ابن بطریق، عمده، ص ۴٣۵؛ دلائل الامامه، ص ٢۵٨؛ حنفی، برهان، ص ٩٩؛ مجمع الزوائد، ج ٧، ص ٣١۴؛ فرائد السمطین، ج ٢، ص ٣٣٠؛ عقد الدرر، ص ٢٠،٢٣۶؛ شافعی، بیان، ص ۵٠، حاکم، مستدرک، ج ۴، ص ۵۵٧؛ کنز العمّال، ج ١۴، ص ٢۶۴؛ کشف الغمّه، ج ٣، ص ٢۶٢؛ ینابیع المودّه، ص ۴٣١؛ غایة المرام، ص ۶٩٨؛ بحار الأنوار، ج ۵١، ص ٨٢.
 (598) وعنه: «یعمل سبع سنین علی هذه الأمّة» عقد الدرر، ص ٢٠؛ بحار الأنوار، ج ۵١، ص ٨٢.
 (599) وعنه (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «یکون المهدی عمره إن قصر فسبع، وإلاّ فثمان وإلاّ فتسع» ابن طاووس، ملاحم، ص ١۴٠؛ کشف الأستار، ج ۴، ص ١١٢؛ مجمع الزوائد، ج ٧، ص ٣١۴.
 (600) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «یملک المهدی تسع سنین». ابن طاووس، طرائف، ص ١٧٧.
 (601) عن جابر، قلت لأبی جعفر (علیه السلام)... وکم یقوم القائم فی عالمه حتی یموت؟ قال: «تسع عشرة سنة من یوم قیامه إلی یوم موته». عیاشی، تفسیر، ج ٢، ص ٣٢۶؛ نعمانی، غیبه، ص ٣٣١؛ اختصاص، ص ٢۵٧؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢٩٨.
 (602) عن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «... یملک عشرین سنة یستخرج الکنوز ویفتح مدائن الشرک.» فردوس الاخبار، ج ۴، ص ٢٢١؛ العلل المتناهیه، ج ٢، ص ٨۵٨؛ دلائل الامامه، ص ٢٣٣؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٩٣؛ بحار الأنوار، ج ۵١، ص ٩١؛ ر. ک: طبرانی، معجم، ج ٨، ص ١٢٠؛ اسد الغابه، ج ۴، ص ٣۵٣؛ فرائد السمطین، ج ٢، ص ٣١۴؛ مجمع الزوائد، ج ٧، ص ٣١٨؛ لسان المیزان، ج ۴، ص ٣٨٣.
 (603) عن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «المهدی من ولدی...» یملک عشرین سنة». کشف الغمّه، ج ٣، ص ٢٧١؛ ابن بطریق، عمده، ص ۴٣٩؛ بحار الأنوار، ج ۵١، ص ١، ابن طاووس، ملاحم، ص ١۴٢؛ فردوس الاخبار، ج ۴، ص ۶؛ دلائل الامامه، ص ٢٣٣؛ عقد الدرر، ص ٢٣٩؛ ینابیع المودّه، ص ۴٣٢.
 (604) عن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «یملک عشر سنین» نور الابصار، ص ١٧٠؛ الشیعة والرجعه، ج ١، ص ٢٢۵؛ ر. ک: فضل الکوفه، ص ٢۵؛ اعیان الشیعه، ج ٢، ص ۵١؛ ینابیع المودّه، ص ۴٩٢.
 (605) عن علی (علیه السلام): «یلی المهدی أمر الناس ثلاثین أو أربعین سنة». ابن حمّاد، فتن، ص ١٠۴؛ کنز العمّال، ج ١۴، ص ۵٩١.
 (606) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «القائم من ولدی، یعمر عمر خلیل الرحمن، یقوم فی الناس وهو ابن ثمانین سنة، ویملک فیها أربعین سنة». اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٧۴.
 (607) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «ملک القائم تسع عشره سنة وأشهر». نعمانی، غیبة، ص ٣٣١؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢٩٨ وج ۵٣، ص ٣.
 (608) عن أبی الجارود، قال أبو جعفر (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «إنّ القائم یملک ثلاثمائة وتسع سنین، کما لبث أهل الکهف فی کهفهم» طوسی، غیبه، ص ٢٨٣؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٩٠؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٨۴.
 (609) قال المجلسی: الأخبار المختلفة الواردة فی أیام ملکه (علیه السلام) بعضها محمول علی جمیع مدّة ملکه وبعضها علی زمان استقرار دولته، وبعضها علی حساب ما عندنا من السنین والشهور، وبعضها علی سنیه وشهوره الطویلة، والله یعلم. بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢٨٠.
 (610) قال المرحوم آیة الله الوالد: وهذه الأقوال بظاهرها متناقضة لا یعتمد علی شیء منها. نعم، روایة السبع تکرّرت فی أخبارهم وأخبارنا، وربّما ترجّح هذا القول علی بقیة الروایات؛ لکونها مطابقة لأخبارنا الدالّة بأنّ المراد منها (سبعین) سنة، وأنّه بقدرة الله تعالی یعیش بعد ظهوره بهذا العدد، فکان کلّ سنة مقدار عشر سنین من سنینا، ویبین ذلک أخبارنا المرویة علی ما ذکره أئمة الحدیث وحفّاظ علم الدرایة والروایة. الشیعة والرجعه، ج ١، ص ٢٢۵.
 (611) عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: «العلم سبعة وعشرون حرفا» فجمیع ما جاءت به الرسل حرفان، فلم یعرف الناس حتی الیوم غیر الحرفین، فإذا قام قائمنا أخرج الخمسة والعشرین حرفا، فبثّها فی الناس، وضمّ إلیها الحرفین حتّی یبثّها سبعة وعشرین حرفا» الجرائح والخرائج، ج ٢، ص ٨۴١؛ مختصر بصائر الدرجات، ص ١١٧؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٢۶.
 (612) عن أبی جعفر (علیه السلام) «إنّ العلم بکتاب الله عزّ وجلّ وسنة نبیه (علیه السلام) ینبت فی قلب مهدینا، کما ینبت الزرع عن أحسن نباته، فمن بقی منکم حتّی یلقاه فلیقل حین یراه: السلام علیکم یا أهل بیت الرحمة والنبوة، ومعدن العلم وموضع الرسالة». کمال الدین، ج ٢، ص ۶۵٣؛ العدد القویه، ص ۶۵؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۴٩١؛ حلیة الابرار، ج ٣، ص ۶٣٩؛ بحار الأنوار، ج ۵١، ص ٣۶ وج ۵٢، ص ٣١٧.
 (613) وعنه أیضا: «یکون هذا الأمر فی أصغرنا سنّا وأجملنا ذکرا، یورثه الله علما، ولا یکله إلی نفسه». عقد الدرر، ص ۴٢.
 (614) وعنه أیضا: «منّا الإمام الذی یکون عنده الکتاب والعلم والسلاح» مثالب النواصب، ج ١، ص ٢٢٢.
 (615) عن ابن مسکان، قال سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) یقول: «إنّ المؤمن فی زمان القائم - وهو بالمشرق - لیری أخاه الذی فی المغرب وکذا الذی فی المغرب یری أخاه الذی فی المشرق». بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٩١؛ حق الیقین، ج ١، ص ٢٢٩؛ بشارة الاسلام، ص ٣۴١.
 (616) عن أبی الربیع الشامی، قال: سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) یقول: «إنّ قائمنا إذا قام مدّ الله لشیعتنا فی أسماعهم وأبصارهم حتی [لا] یکون بینهم وبین القائم برید یکلّمهم، فیسمعون وینظرون إلیه، وهو فی مکانه». کافی، ج ٨، ص ٢۴٠؛ الجرائح والخرائج، ج ٢، ص ٨۴٠؛ مختصر البصائر، ص ١١٧؛ صراط المستقیم، ج ٢، ص ٢۶٢؛ منتخب الأنوار المضیئه، ص ٢٠٠؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٣۶. قال المجلسی: ای یکلمهم فی المسافات البعیده بلا رسول وبرید، مراة العقول، ج ٢۶، ص ٢٠١.
 (617) قال المفضّل: یا سیدی - الصادق (علیه السلام) - ففی أی بقعة یظهر المهدی؛ قال (علیه السلام): «لا تراه عین فی وقت ظهوره إلاّ رأته کلّ عین، فمن قال لکم غیر هذا فکذّبوه». بحار الأنوار، ج ۵٣، ص ۶.
 (618) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «قال: کأنّی بالقائم وقد لبس درع رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) لا یبقی أهل بلاد إلاّ وهم یرون أنّه معهم فی بلادهم». کامل الزیارات، ص ١١٩؛ نعمانی، غیبة، ص ٣٠٩؛ کمال الدین، ج ٢، ص ۶٧١؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٢۵؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۴٩٣؛ نور الثقلین، ج ١، ص ٣٨٧؛ مستدرک الوسائل، ج ١٠، ص ٢۴۵؛ جامع احادیث الشیعه، ج ١٢، ص ٣٧٠.
 (619) عن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «سیکون بعدکم أقوام تطوی لهم الأرض... وتفتح لهم الدنیا... تطوی لهم الأرض فی أسرع الطرف، حتّی لو شاء أحدهم أن یأتی شرقها أو غربها فی ساعة، فعل». فردوس الاخبار، ج ٢، ص ۴۴٩؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ٣۵١.
 (620) عن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «والذی نفسی بیده، لا تقوم الساعة حتی یخرج أحدکم من أهله، فیخبره نعله أو سوطه، أو عصاه بما أحدث أهله بعده». احمد، مسند، ج ٣، ص ٨٩؛ فردوس الاخبار، ج ۵، ص ٩٨؛ جامع الاصول، ج ١١، ص ٨١.
 (621) عن أبی جعفر (علیه السلام): إنّما سمّی المهدی؛ لأنّه یهدی إلی أمر خفی، حتی أنّه یبعث إلی رجل لا یعلم الناس له ذنبا، فیقتله حتی أنّ أحدهم یتکلّم فی بیته فیخاف أن یشهد علیه الجدار». نعمانی، غیبة، ص ٣١٩؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۶۵.
 (622) قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): «کأنّی أنظر إلی شیعتنا بمسجد الکوفة قد ضربوا الفساطیط، یعلّمون الناس القرآن کما أنزل». نعمانی، غیبة، ص ٣١٨؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۶۴.
 (623) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «کأنّی بشیعة علی فی أیدیهم المثانی، یعلّمون الناس [المستأنف]». غیبة النعمانی، ص ٣١٨، بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۶۴.
 (624) عن الأصبغ بن نباتة، سمعت علیا یقول (صلّی الله علیه وآله وسلّم) «کأنّی بالعجم فساطیطهم فی مسجد الکوفة یعلّمون الناس القرآن کما أنزل». الارشاد، ص ٣۶۵؛ کشف الغمّه، ج ٣، ص ٢۶۵؛ نور الثقلین، ج ۵، ص ٢٧؛ روضة الواعظین، ج ٢، ص ٢۶۵.
 (625) مجمع البحرین، ج ۶، ص ١١١.
 (626) عن أبی جعفر (علیه السلام) «... وتؤتون الحکمة فی زمانه حتی أنّ المرأة لتقضی فی بیتها بکتاب الله تعالی وسنّة رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم)». بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۵٢.
 (627) حیره، شهری در یک فرسنگی کوفه بود که در زمان ساسانیان در آن جا ملوک لخمی سلطنت داشتند ودست نشانده ایران بودند. خسرو پرویز در سال ۶٠٢ م. این سلسله را منقرض وحاکم برای آن تعیین کرد. بعد از آن که حیره به دست مسلمانان افتاد، به علت بنای کوفه تنزل یافت وقبل از قرن دهم م. وقرن چهارم ه‍. به کلی از میان رفت؛ فرهنگ فارسی معین، ج ۵، ص ۴٧٠.
 (628) عن حبّة العرنی، قال: خرج أمیر المؤمنین (علیه السلام) إلی الحیرة، فقال: «لیبنینّ بالحیرة مسجدا له خمسمائة باب، یصلّی فیه خلیفة القائم؛ لأنّ مسجد الکوفة لیضیقنّ علیهم، ولیصلّینّ فیه اثنا عشر إماما عدلا» قلت: یا أمیر المؤمنین (علیه السلام): ویسع مسجد الکوفة هذا الذی تصف الناس یومئذ؟ قال: «تبنی له أربع مساجد، مسجد الکوفة أصغرها، وهذا، ومسجدان فی طرفی الکوفة من هذا الجانب هدا الجانب» وأومأ بیده نحو نهر البصریین والغرّیین. التهذیب، ج ٣، ص ٢۵٣؛ کافی، ج ۴، ص ۴٢٧؛ من لا یحضره الفقیه، ج ٢، ص ۵٢۵؛ وسائل الشیعة، ج ٩، ص ۴١٢؛ مرآة العقول، ج ١٨، ص ۵٨؛ ملاذ الاخیار، ج ۵، ص ۴٧٨؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٧۵.
 (629) عن علی (علیه السلام): «یسیر المهدی... حتی تبنی المساجد بالقسطنطنیة وما دونها» احقاق الحق، ج ١٣، ص ٣١٢.
 (630) عن المفضّل، قال سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) یقول: «إذا قام قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بنی فی ظهر الکوفة مسجدا، له ألف باب». الارشاد، ص ٣۶٢؛ طوسی، غیبة، ص ٢٩۵؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٣٧؛ وافی، ج ٢، ص ١١٢؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٣٠،٣٣٧.
 (631) عن أبی جعفر (علیه السلام): «... فاذا کانت الجمعة الثانیة قال الناس: یابن رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، الصلاة خلفک تضاهی الصلاة خلف رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، والمسجد لا یسعنا، فیقول: أنا مرتاد (أی طالب) لکم، فیخرج إلی الغری فیخط مسجدا له ألف باب یسع الناس». الغیبه، ص ۴۶٩، مؤسسه معارف اسلامی قم؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵١۵؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٣٠.
 (632) عن أمیر المؤمنین (علیه السلام): «فیبعث المهدی... ویقبل الناس علی العبادة والمشروع، والدیانة والصلاة فی الجماعات» عقد الدرر، ص ١۵٩.
 (633) عن الصادق (علیه السلام): ویتّصل بیوت الکوفة بنهر کربلاء وبالحیرة حتی یخرج رجل یوم الجمعة علی بغلة سفواء یرید الجمعة فلا یدرکها». طوسی، غیبة، ص ٢٩۵؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٣٧؛ وافی، ج ٢، ص ١١٢؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٣٠،٣٣٧.
 (634) عن أمیر المؤمنین (علیه السلام): «إذا قام قائمنا... لذهبت الشحناء من قلوب العباد». خصال، ج ٢، ص ٢۵۴، ح ١٠۵١.
 (635) عن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «ویرفع الشحناء والتباغض». عبد الرزاق، مصنّف، ج ١١، ص ۴٠٢؛ ابن حمّاد، فتن، ص ١۶٢؛ ابن طاووس، ملاحم، ص ١۵٢.
 (636) عن الحسن بن علی (علیه السلام): «یبعث الله رجلا فی آخر الزمان... ولا یبقی طالح إلاّ صلح». منن الرحمن، ج ٢، ص ۴٢؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٢۴؛ به نقل از: امیر المؤمنین (علیه السلام).
 (637) عن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «إذا خرج المهدی (علیه السلام) ألقی الله الغنی فی قلوب العباد حتی یقول المهدی: من یرید المال؟ ولا یأتیه أحد». ابن طاووس، ملاحم، ص ٧١؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ١٨۶؛ الشیعة والرجعه، ج ١، ص ٢٧.
 (638) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «أبشّرکم بالمهدی، یبعث فی أمّتی علی اختلاف الناس «وزلازل، فیملأ الأرض قسطا وعدلا، کما ملئت جورا وظلما، ویرضی عنه ساکن السماء وساکن الأرض، ویملأ الله قلوب أمّة محمّد غنی، فلا یحتاج أحد إلی أحد، فینادی مناد: من له فی المال حاجة؟ قال: فیقوم رجل، فیقول: أنا، فیقال له: ائت السادن - یعنی الخازن، فقل له: إنّ المهدی یأمرک أن تعطینی مالا، فیقول له: احث حتی إذا جعله فی حجره وأبرزه، ندم فیقول: کنت أجشع أمّة محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نفسا، أو عجز عنّی ما وسعهم. قال: فیردّه، فلا یقبل منه، فیقال له: إنّا لا نأخذ شیئا أعطیناه». احمد، مسند، ج ٣، ص ٣٧،۵٢؛ جامع احادیث الشیعه، ج ١، ص ٣۴؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ١۴۶.
 (639) عن أبی جعفر (علیه السلام): «إذا قام قائمنا وضع یده علی رؤوس العباد، فجمع به عقولهم، وأکمل به أحلامهم». کافی، ج ١، ص ٢۵؛ الجرائح والخرائج، ج ٢، ص ٨۴٠؛ کمال الدین، ج ٢، ص ۶٧۵.
 (640) بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٣۶.
 (641) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) لفاطمة (علیها السلام): «فیبعث الله عند ذلک منهما - حسنین - من یفتح حصون الضلالة وقلوبا غلفا». عقد الدرر، ص ١۵٢؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ١١۶؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۴۴٨،۴٩۵.
 (642) عن أبی جعفر (علیه السلام): «قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): «یخرج رجل من ولدی... ووضع یده علی رؤوس العباد، فلا یبقی مؤمن إلاّ صار قلبه أشدّ من زبر الحدید، وأعطاه الله تعالی قوّة أربعین رجلا». کمال الدین، ج ٢، ص ۶۵٣؛ دلائل الامامه، ص ٢۴٣؛ کامل الزیارات، ص ١١٩.
 (643) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «تقی الأرض أفلاذ کبدها، أمثال الاسطوان من الذهب والفضّة، فیجیء القاتل، فیقول: فی هذا قتلت، ویجیء القاطع، فیقول: فی هذا قطعت رحمی ویجیء السارق فیقول: فی هذا قطعت یدی، ثم یدعونه فلا یأخذون شیئا». مسلم، صحیح، ج ٢، ص ٧٠١؛ ترمذی، صحیح، ج ٣۴، ص ۴٩٣؛ ابو یعلی، مسند، ج ١١، ص ٣٢؛ جامع الاصول، ج ١١، ص ٣٨.
 (644) عن زید الزرّاد قال: قلت لأبی عبد الله (علیه السلام): نخشی أن لا نکون مؤمنین، قال: «ولم ذاک؟» فقلت: وذلک أنّا لا نجد فینا من یکون أخوه عنده آثر من درهمه ودیناره ونجد الدینار والدرهم آثر عندنا من أخ قد جمع بیننا وبینه موالاة أمیر المؤمنین (علیه السلام): فقال: «کلاّ: إنّکم مؤمنون ولکن لا تکملون إیمانکم حتی یخرج قائمنا فعندها یجمع الله أحلامکم فتکونون مؤمنین کاملین». الأصول الستة عشر، ص ۶؛ بحار الأنوار، ج ۶٧، ص ٣۵٠.
 (645) یمسی الرجل فی زمانه جاهلا، بخیلا، جبانا، فیصبح أعلم الناس، أشجع الناس، أکرم الناس، یمشی النصر بین یدیه». وافی، ج ٢، ص ۴٧٠، به نقل از: فتوحات مکیه.
 (646) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «إذا نزل عیسی بن مریم وقتل الدجّال یقول الرجل لغنمه ولدوابّه: اذهبوا فارعوا فی مکان کذا وکذا وتعالوا فی ساعة کذا وکذا، ویرعی الماشیة بین الزرعین، لا تأکل منه سنبلة، ولا تکسر بضلفها عودا». ابن طاووس، ملاحم، ص ٩٧.
 (647) عن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «... یملأ الارض عدلا کما ملئت جورا. حتی یکون الناس علی مثل أمرهم الأوّل لا یوقظ نائما ولا یهرق دما». ابن حمّاد، فتن، ص ٩٩؛ متقی هندی، برهان، ص ٧٨؛ ابن طاووس، ملاحم، ص ٧٠؛ ر. ک: عقد الدرر، ص ١۵۶؛ القول المختصر، ص ١٩؛ سفارینی، لوائح، ج ٢، ص ١٢؛ طوسی، غیبة، ص ٢٧۴؛ الجرائح والخرائج، ج ٣، ص ١١۴٩؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵١۴؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢٩٠.
 (648) عن ابن عباس: «حتی یأمن الشاة والذئب والبقرة والأسد والإنسان والحیة وحتّی لا تقرض فأرة جرابا». بحار الأنوار، ج ١، ص ۶١؛ بیهقی، سنن، ج ٩، ص ١٨٠.
 (649) قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): «... ولو قد قام قائمنا لأنزلت السماء قطرها... واصطلحت السباع والبهائم. حتی تمشی المرأة بین العراق إلی الشام ولا یهیجها سبع ولا تخافه». صدوق، خصال، باب ۴٠٠، ص ٢۵۵؛ الامامة والتبصره، ص ١٣١؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۴٩۴؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣١۶.
 (650) قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): «ثمّ إن جیش المهدی (علیه السلام) یقتل جیش الأعور الدجّال فی مدّة أربعین یوما من طلوع الشمس إلی غروبها، ویطهّر الأرض منهم وبعد ذلک یملک المهدی (علیه السلام) مشارق الأرض ومغاربها ویفتحها من جابرقا إلی جابرسا، ویفتح جمیع الأمصار، ویستقیم، ویستقیم أمره، ویعدل بین الناس حتی ترعی الشاة مع الذئب فی موضع واحد، وتلعب الصبیان والعقرب، ولا یضرّهم ویذهب الشرّ ویبقی الخیر...» ینابیع المودّه، ص ۴٢٢؛ المحجّه، ص ۴٢۵؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ٣۴١.
 (651) عن أبی هریرة: «لا تقوم الساعة حتی ینزل عیسی... ویکون الذئب فی الغنم کأنّه کلبها، ویکون الأسد فی الإبل کأنّه فحلها - عجلها -». عبد الرزاق، مصنّف، ج ١١، ص ۴٠١؛ ر. ک: احمد، مسند، ج ٢، ص ۴٣٧،۴٣٨؛ ابن حمّاد، فتن، ص ١۶٢.
 (652) عن حذیفة قال، سمعت رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) یقول (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «إذا کان عند خروج القائم... فعند ذلک تفرخ الطیور فی أو کارها، والحیتان فی بحارها». الاختصاص، ص ٢٠٨؛ روضة الواعظین، ص ٣١٠؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٠۴.
 (653) عن أبی أمامة الباهلی قال: خطبنا رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ذات یوم خطبة فکان آخر خطبته: «وإمام الناس یومئذ رجل صالح... ولا یسعی علی شاة، ولا یبغی بقرة ویرفع الشحناء والتباغض، وینزع حمة کلّ دابّة حتی یدخل الولید یده فی فم الخش فلا یضرّه، وتلقی الولیدة الأسد فلا یضرّها، ویکون فی الإبل کأنّه کلبها، ویکون الذئب فی الغنم کأنّه کلبها». طیالسی، مسند، ج ١٠، ص ٣٣۵؛ ابن طاووس، ملاحم، ص ١۵٢.
 (654) عن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «إذا نزل عیسی بن مریم قتل الدجّال... والحیات والعقارب ظاهرة لا توذی أحدا». ابن طاووس، ملاحم، ص ٩٧.
 (655) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «یأوی إلی المهدی أمّته کما یأوی النحل إلی یعسوبها، یملأ الأرض عدلا، کما ملئت جورا حتی یکون الناس علی مثل أمرهم الأوّل، لا یوقظ نائما و... ولا یهرق دما». الحاوی للفتاوی، ج ٢، ص ٧٧؛ ابن طاووس، ملاحم، ص ٧٠ ودر ص ۶٣، با اندکی تفاوت؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ١۵۴.
 (656) عن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «... حتی تسیر المرأتان، لا تخشیان جورا». المعجم الکبیر، ج ٨، ص ١٧٩.
 (657) قال النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «ولیتمّنّ الله هذا الأمر حتّی یسیر الراکب من صنعاء إلی حضرموت، لا یخاف إلاّ الله». المعجم الکبیر، ج ٩، ص ١٨٠؛ جامع الاصول، ج ٧، ص ٢٨۶؛ بیهقی، السنن الکبری، ج ٩، ص ١٨٠.
 (658) أبو جعفر (علیه السلام): «یقاتلون والله؛ حتی یوحّد الله، ولا یشرک به شیء وحتی تخرج العجوز الضعیفة من المشرق ترید المغرب ولا ینهاها أحد». عیاشی، تفسیر، ج ٢، ص ۶٢؛ نعمانی، غیبة، ص ٢٨٣؛ تفسیر برهان، ج ١، ص ٣۶٩؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۴۵؛ ینابیع المودّه، ص ۴٢٣؛ الشیعة والرجعه، ج ١، ص ٣٨٠.
 (659) عن رجل، قلت لأبی عبد الله (علیه السلام): «... ما نتمنّی القائم (علیه السلام) إذا کان علی هذا؟ فقال لی: «سبحان الله، أما تحبّ أن یظهر العدل ویأمن السبل وینصف المظلوم...». مفید، اختصاص، ص ٢٠؛ عیاشی، تفسیر، ج ١، ص ۶۴؛ نعمانی، غیبة، ص ١۴٩؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ١۴۴؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵۵٧؛ در بحار الأنوار، «ینصر المظلوم» به جای «ینصف المظلوم» آمده است؛ ر. ک: الفائق، ج ۴، ص ١٠٠.
 (660) سبأ (٣۴) آیه ١٨.
 (661) آل عمران (٣) آیه ٩٧.
 (662) عن بعض أصحاب أبی عبد الله (علیه السلام) قال: دخل علیه أبو حنیفة، فقال له أبو عبد الله (علیه السلام) «أخبرنی عن قول الله عزّ وجلّ ﴿سِیرُوا فِیها لَیالِی وأَیاماً آمِنِینَ﴾ أین ذلک من الأرض؟» قال: أحسبه ما بین مکة والمدینة، فالتفت أبو عبد الله (علیه السلام) إلی أصحابه، فقال: «أتعلمون أنّ الناس یقطع علیهم بین المدینة ومکة، فتؤخذ أموالهم ولا یأمنون علی أنفسهم ویقتلون؟». قالو: نعم، قال: فسکت أبو حنیفة. فقال: «یا أبا حنیفة؛ أخبرنی عن قول الله عزّ وجلّ: ﴿ومَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً﴾ أین ذلک من الأرض؟» قال: الکعبة، قال: «أفتعلم أنّ الحجّاج بن یوسف حین وضع المنجنیق علی ابن الزبیر فی الکعبة فقتله کان آمنا فیها؟». قال: فسکت، فلمّا خرج، قال أبو بکر الحضرمی: - جعلت فداک - الجواب فی المسألتین؟ فقال: «یا ابا بکر؛ ﴿سِیرُوا فِیها لَیالِی وأَیاماً آمِنِینَ﴾ فقال: - مع قائمنا أهل البیت. وأمّا قوله: ﴿ومَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً﴾ فیمن بایعه ودخل معه ومسح علی یده، ودخل فی عقد أصحابه کان آمنا...». علل الشرائع، ج ١، ص ٨٣؛ نور الثقلین، ج ٣، ص ٣٣٢؛ تفسیر برهان، ج ٣، ص ٢١٢؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣١۴.
 (663) روی علی بن عقبة عن أبیه: قال «إذا قام القائم حکم بالعدل وارتفع فی أیامه الجور، وأمنت به السبل، وأخرجت الأرض برکاتها، وردّ کلّ حق إلی أهله...». بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٢٨؛ اسدی (علی بن عقبة) از موثقین اصحاب امام صادق (علیه السلام) است. معجم رجال الحدیث، ج ١٢، ص ٩۶.
 (664) قال قتادة: «المهدی خیر الناس... ویأمن الأرض، حتی أنّ المرأة لتحجّ فی خمس نسوة، وما معهنّ رجل، لا تتّقی شیئا». ابن حمّاد، فتن، ص ٩٨؛ ابن طاووس، ملاحم، ص ۶٩؛ عقد الدرر، ص ١۵١؛ القول المختصر، ص ٢١.
 (665) عدی بن حاتم: «لتخرجنّ الضعیفة من الحیرة، حتّی تطوف بهذا البیت، لا تخاف إلاّ الله عزّ وجلّ». فردوس الاخبار، ج ٣، ص ۴٩١.
 (666) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «إذا قام قائم آل محمد، استخرج من ظهر الکعبة سبعة عشر رجلا: خمسة من قوم موسی الذین یقضون بالحقّ وبه یعدلون، وسبعة من أصحاب الکهف، ویوشع، وصی موسی، ومؤمن آل فرعون، وسلمان الفارسی، وأبا دجانة الأنصاری، ومالک الأشتر». اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵۵، به نقل از: تفسیر عیاشی، وبه نقل از: روضة الواعظین، ص ٢۶۶، امام بیست وهفت نفر را از پشت کعبه بیرون می آورد.
 (667) قال أبو بصیر: - جعلت فداک - لیس علی ظهرها مؤمن غیر هولاء؟ قال: «بلی، ولکن هذه العدّة التی یخرج فیها القائم (علیه السلام) وهم النجباء والفقهاء، وهم الحکام، وهم القضاة الذین یمسح بطونهم، وظهورهم، فلا یشکل علیهم حکم». ابن طاووس، ملاحم، ص ٢٠٢؛ دلائل الامامه، ص ٣٠٧، ودر آن چنین آمده است «فلا یشتبهه علیهم».
 (668) دلائل الامامة، ص ٢۴٩؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۶۵.
 (669) عن جعفر بن محمد (علیه السلام) عن أبیه (علیه السلام) «إذا قام القائم، بعث فی أقالیم الأرض فی کلّ إقلیم رجلا، یقول: عهدک فی کفّک، فإذا ورد علیک أمر لا تفهمه - ولا تعرف القضاء فیه، فانظر إلی کفّک واعمل بما فیها». نعمانی، غیبة، ص ٣١٩؛ دلائل الامامة، ص ٢۴٩؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٧٣؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۶۵ وج ۵٣، ص ٩١.
 (670) عن أبی جعفر (علیه السلام): «ویخرج المهدی... فلا یترک... ولا مظلمة لأحد من الناس إلاّ ردّها». عیاشی، تفسیر، ج ١، ص ۶۴؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢٢۴.
 (671) قال الصادق (علیه السلام): «إذا قام قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) حکم بین الناس بحکم داود لا یحتاج إلی بینة، یلهمه الله تعالی، فیحکم بعلمه». روضة الواعظین، ص ٢۶۶؛ بصائر الدرجات، ج ۵، ص ٢۵٩.
 (672) عن جعفر بن سیار الشامی، قال: یبلغ من ردّ المهدی المظالم. حتی لو کان تحت ضرس إنسان شیء انتزعه حتی یردّه». ابن حمّاد، فتن، ص ٩٨؛ عقد الدرر، ص ٣۶؛ ابن طاووس، ملاحم، ص ۶٨؛ القول المختصر، ص ۵٢.
 (673) اعراف (٧) آیه ٩۵.
 (674) عن أبی جعفر (علیه السلام): «إذا قام قائم أهل البیت - قسّم بالسویة وعدل فی الرّعیة... ویجمع إلیه أموال الدنیا من بطن الأرض وظهرها، فیقول للناس: تعالوا إلی ما قطعتم فیه الأرحام، وسفکتم فیه الدماء الحرام، ورکبتم فیه ما حرّم الله عزّ وجلّ، فیعطی شیئا لم یعطه أحد کان قبله». علل الشرائع، ص ١۶١؛ نعمانی، غیبه، ص ٢٣٧؛ عقد الدرر، ص ٣٩؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٩٠؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۴٩٧.
 (675) عن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «یخرج فی آخر الزمان خلیفة، یعطی المال بغیر عدد». ابن حمّاد، فتن، ص ٩٨؛ ابن ابی شیبه، مصنّف، ج ١۵، ص ١٩۶؛ احمد، مسند، ج ٣، ص ۵؛ ابن بطریق، عمده، ص ۴٢۴.
 (676) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «یکون عند انقطاع من الزمان، وظهور من الفتن رجل یقال له: المهدی عطاؤه هنیأ». شافعی، بیان، ص ١٢۴، احقاق الحق، ج ١٣، ص ٢۴٨؛ الشیعة والرجعة، ج ١، ص ٢٠٧.
 (677) عن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «ثمّ ینشأ رجل من قریش... فیقسّم المال، ویعمل بسنّة نبیهم». ابی داود، سنن، ج ۴، ص ١٠٨.
 (678) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «إنّه (علیه السلام) یستخرج الکنوز، ویقسّم المال ویلقی الإسلام بجرانه». ابن طاووس، ملاحم، ص ۶٩.
 (679) عن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «یکون فی آخر أمّتی خلیفة یحثی المال حثیا ولا یعدّه عدّا». عبد الرزاق، مصنّف، ج ١١ ص ٣٧٢؛ ابن بطریق، عمده، ص ۴٢۴؛ الصواعق المحرقة، ص ١۶۴؛ بغوی، مصابیح السنّه، ج ٢، ص ١٣٩؛ شافعی، بیان، ص ١٢٢؛ ابن طاووس، ملاحم، ص ۶٩.
 (680) عن عبد الله بن سنان، عن أبیه، قال: قلت لأبی عبد الله (علیه السلام) إنّ لی أرض خراج، وقد ضقت بها ذرعا، قال: فسکت هنیئة ثمّ قال: «إنّ قائمنا لو قد قام کان نصیبک فی الأرض أکثر منها». کافی، ج ۵، ص ٢٨۵؛ التهذیب، ج ٧، ص ١۴٩.
 (681) عن الباقر (علیه السلام): «إذا قام قائم أهل البیت قسّم بالسویة وعدل فی الرعیة». نعمانی، غیبة، ص ٢٣٧؛ بحار الأنوار، ج ۵١، ص ٢٩.
 (682) عن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «آخرهم اسمه اسمی، یخرج، فیملأ الأرض... یأتیه الرجل والمال کدوس، فیقول: یا مهدی أعطنی، فیقول: خذ». ابن طاووس، ملاحم، ص ٧٠؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٧٩؛ ر. ک: احمد، مسند، ج ٣، ص ٢١؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ۵۵.
 (683) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «یخرج المهدی... ویطاف بالمال فی أهل الحواء فلا یوجد أحد یقبله». عقد الدرر، ص ١۶۶؛ المستجاد، ص ۵٨، در روایت چنین آمده است: «یطاف بالمال فی الحواء؛ مال را در خانه های محلّه می گردانند». حواء - خانه های نزدیک به هم ودر یک محلّه را می گویند.
 (684) عن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «یکون فی أمتی المهدی... والمال یومئذ کدوس». حاکم، المستدرک علی الصحیحین، ج ۴، ص ۵۵٨؛ الشیعة والرجعه، ج ١، ص ٢١۴.
 (685) عن المفضّل بن عمر: سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) یقول: «إنّ قائمنا إذا قام... تظهر الأرض کنوزها حتی تراها الناس علی وجهها، ویطلب الرجل منکم من یصله بماله، ویأخذ منه زکاته لا یوجد أحد یقبل منه ذلک، استغنی الناس بما رزقهم الله من فضله». مفید، الارشاد، ص ٣۶٣؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٣٧.
 (686) علی بن عقبة: «ولا یجد الرجل منکم یومئذ موضعا لصدقته، ولا لبرّه؛ لشمول الغنی جمیع المؤمنین». مفید، الارشاد، ص ٣۴۴؛ المستجاد، ص ۵٠٩؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٣٩؛ ر. ک: احمد، مسند، ج ٢، ص ۵٣،٢٧٢،٣١٣ وج ٣، ص ۵؛ مجمع الزوائد، ج ٧، ص ٣١۴؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۴٩۶.
 (687) الباقر (علیه السلام): «ویخرج الناس خراجهم علی رقابهم إلی المهدی، ویوسّع الله علی شیعتنا، ولو لا ما یدرکهم من السعادة لبغوا». بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۴۵.
 (688) عن أبی جعفر (علیه السلام): «... ویعطی الناس عطایا مرّتین فی السنة، ویرزقهم فی الشهر رزقین، ویسوّی بین الناس حتی لا تری محتاجا إلی الزکاة، ویجیء أصحاب الزکاة بزکاتهم إلی المحاویج من شیعته فلا یقبلونها، فیصرّونها، ویدورون فی دورهم، فیخرجون إلیهم، فیقولون: لا حاجة لنا فی دراهمکم». نعمانی، غیبة، ص ٢٣٨؛ حلیة الابرار، ج ٢، ص ۶۴٢؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٩٠؛ ر. ک: بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۵٢؛ ابن ابی شیبه، مصنّف، ج ٣، ص ١١١؛ احمد، مسند، ج ۴، ص ٣٠۶؛ بخاری، صحیح، ج ٢، ص ١٣۵؛ مسلم، صحیح، ج ٢، ص ٧٠.
 (689) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «فعند ذلک، خروج المهدی وهو رجل من ولد هذا - وأشار بیده إلی علی بن أبی طالب (علیه السلام) - به یمحق الله الکذب ویذهب الزمان الکلب، وبه یخرج ذلّ الرقّ من أعناقکم». طوسی، غیبة، ص ١١۴؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٠٢؛ بحار الأنوار، ج ۵١، ص ٧۵.
 (690) قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): «... فلا یترک - أی المهدی - عبدا مسلما إلاّ اشتراه وأعتقه، ولا غارما إلاّ قضی دینه». عیاشی، تفسیر، ج ١، ص ۶۴؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢٢۴.
 (691) عن أبی أرطاة: «ثمّ ینزل - أی المهدی - الکوفة حتی یستنقذ من فیها من بنی هاشم». ابن حمّاد، فتن، ص ٨٣؛ الحاوی للفتاوی، ج ٢، ص ۶٧؛ متقی هندی، البرهان، ص ١١٨. أبو جعفر «ثمّ یخرج المهدی حتی یمرّ بالمدینة فیستنقذ من کان فیها من بنی هاشم». فتن ابن حمّاد، ص ٨٣. وفی ملاحم ابن طاووس، ص ۶۴ «فیفتح الله أرض الحجاز، ویستخرج من کان فی السجن من بنی هاشم».
 (692) عن طاووس: «علامة المهدی أن یکون شدیدا علی العمّال، جودا بالمال، رحیما بالمساکین». عقد الدرر، ص ١۶٧.
 (693) عن أبی رؤبة: «المهدی یلعق المساکین الزبد». ابن طاووس، ملاحم، ص ۶٨؛ عقد الدرر، ص ٢٢٧.
 (694) عن علی (علیه السلام): «ثمّ إنّ المهدی (علیه السلام) یفرّق أصحابه وهم الذین عاهدوه فی أوّل خروجه، فیوجّههم إلی جمیع البلدان، ویأمرهم بالعدل والإحسان، وکلّ رجل منهم یحکم علی إقلیم من الأرض، ویعمر جمیع مدائن الدنیا بالعدل والإحسان». الشیعة والرجعة، ج ١، ص ١۶٨.
 (695) عن أبی جعفر (علیه السلام): «... فلا یبقی فی الأرض خراب إلاّ عمّر». کمال الدین، ج ١، ص ٣٣١؛ الفصول المهمّه، ص ٢٨۴؛ اسعاف الراغبین، ص ١۵٢؛ وافی، ج ٢، ص ١١٢؛ نور الثقلین، ج ٢، ص ٢١٢؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ٣۴٢.
 (696) عن أبی جعفر (علیه السلام): «یدخل المهدی الکوفة... ویبعث فیحفر من خلف قبر الحسین (علیه السلام) لهم نهرا یجری إلی الغرّیین حتی ینبذ فی النجف، ویعمل علی فوهته قناطر». مفید، الإرشاد، ص ٣۶٢؛ طوسی، غیبة، ص ٢٨٠؛ روضة الواعظین، ج ٢، ص ٢۶٣؛ صراط المستقیم، ج ٢، ص ٢۶٢؛ اعلام الوری، ص ۴٣٠؛ المستجاد، ص ۵٨٠؛ کشف الغمّه، ج ٣، ص ٢۵٣؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٣١ وج ٩٧، ص ٣٨۵.
 (697) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «إنّ قائمنا إذا قام... ویتّصل بیوت الکوفة بنهر کربلاء وبالحیرة». طوسی، غیبة، ص ٢٩۵؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٣٠،٣٣٧ وج ٩٧، ص ٣٨۵؛ در ارشاد مفید چنین آمده است: «اتصلت بیوت أهل الکوفة بنهری کربلا»؛ ر. ک: روضة الواعظین، ج ٢، ص ٢۶۴؛ اعلام الوری، ص ۴٣۴؛ الجرائح والخرائج، ج ٣، ص ١١٧۶؛ صراط المستقیم، ج ٢، ص ٢۵١؛ المحجّه، ص ١٨۴.
 (698) هر ذراع بین پنجاه تا هفتاد سانتیمتر است؛ المنجد.
 (699) عن حبّة العرنی، قال: خرج أمیر المؤمنین (علیه السلام) إلی الحیرة، فقال: «لیتصلنّ هذه بهذه - وأومأ بیده إلی الکوفة والحیرة - حتّی یباع الذراع فیما بینهما بدنانیر». التهذیب، ج ٣، ص ٢۵٣؛ ملاذ الاخیار، ج ۵، ص ۴٧٨؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٧۴. لذا در روایات تأکید شده کسی که در کوفه خانه وملکی دارد آن را نگه دارد واز دست ندهد. وشهر قم با تمام عظمت آن در ایام قبل از ظهور امام زمان، از آن در دوران ظهور، به کوفه کوچک تعبیر شده است: «ألا وإن قم الکوفة الصغیرة». «عن الصادق (علیه السلام): من کانت له دار بالکوفة فلیتمسک بها». بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٨۶؛ سفینة البحار، ج ٧، ص ۵۴٣.
 (700) عن أبی جعفر (علیه السلام): «... إذا قام القائم سار إلی الکوفة... ولم یبق مسجد علی الأرض له شرف إلاّ هدّمها وجعلها جمّاء، ووسّع الطریق الأعظم». مفید، ارشاد، ص ٣۶۵؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٣٩.
 (701) عن أبی الحسن موسی (علیه السلام): «إذا قام قائمنا قال: یا معشر الفرسان؛ سیروا فی وسط الطریق، یا معشر الرجال؛ سیروا علی جنبی الطریق فأیما فارس أخذ علی جنبی الطریق فأصاب رجلا عیب ألزمناه الدیة وأیما رجل أخذ فی وسط الطریق فأصابه عیب فلا دیة له». التهذیب، ج ١٠، ص ٣١۴؛ وسائل الشیعه، ج ١٩، ص ١٨١؛ ملاذ الاخیار، ج ١۶، ص ۶٨۵؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۴۵۵.
 (702) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «وترسل علیهم السماء مدرارا». مجمع الزوائد، ج ٧، ص ٣١٧؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ١٣٩.
 (703) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «... وینزّل الله له البرکة من السماء» عقد الدرر، ص ١۶٩؛ ابن طاووس، ملاحم، ص ٧١ و١۴١.
 (704) عن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) «... فیملأ الأرض قسطا وعدلا، وتمطر السماء مطرا، وتخرج الأرض نباتها، وتنعّم أمّتی فی ولایته نعمة لم تنعّم بمثلها قطّ» المطالب العالیه، ج ۴، ص ٢۴٢؛ ابن طاووس، ملاحم، ص ١٣٩؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٢۴؛ احقاق الحق، ج ١٩، ص ۶۵۵؛ ر. ک: احمد، مسند، ج ٢، ص ٢۶٢؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۴۵؛ احقاق الحق، ج ١٩، ص ١۶٩،۶۶٣.
 (705) قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): «بنا یفتح الله، وبنا یختم، وبنا یمحو ما یشاء، وبنا یثبّت، وبنا یدفع الله الزمان الکلب، وبنا ینزّل الغیث، فلا یغرّنّکم بالله الغرور، ما أنزلت السماء قطرة من ماء منذ حبسه الله عزّ وجلّ، ولو قد قام قائمنا لأنزلت السماء». منن الرحمن، ج ٢، ص ۴٢.
 (706) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «وإذا آن قیامه (علیه السلام) مطر الناس جمادی الآخرة وعشرة أیام من رجب مطرا لم تر الخلائق مثله». بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٣٧؛ وافی، ج ٢، ص ١١٣.
 (707) قال سعید بن جبیر: «السنة التی یقوم فیها المهدی تمطر أربعا وعشرین مطرة، یری أثرها وبرکتها». احقاق الحق، ج ١٣، ص ١۶٩.
 (708) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «وتزید المیاه فی دولته وتمدّ الأنهار». عقد الدرر، ص ٨۴.
 (709) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «إذا کان عند خروج القائم... فعند ذلک تفرخ الطیور... وتمدّ الأنهار، وتفیض العیون، وتنبت الأرض ضعف أکلها». مفید، اختصاص، ص ٢٠٨؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٠۴.
 (710) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «طوبی لعیش بعد المسیح [دجّال] یؤذن للسماء فی القطر وللأرض فی النبات، فلو بذرت حبّة علی الصفا لنبتت، ولا تباغض ولا تحاسد حتّی یمرّ الرجل علی الأسد ولا یضرّه ویطأ علی الحیة فلا تضرّه». فردوس الاخبار، ج ٣، ص ٢۴.
 (711) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «تنعم أمّتی فی دیناه نعما لم تنعم مثله قطّ، البرّ منهم والفاجر، ترسل السماء علیهم مدرارا، ولا تدّخر الأرض شیئا من نباتها». ابن طاووس، ملاحم، ص ١۴١؛ ر. ک: طوسی، غیبة، ص ١١۵؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٠۴.
 (712) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «وتکون الأرض کفاتورة الفضّة، تنبت نباتها کما کانت علی عهد آدم». ابن طاووس، ملاحم، ص ١۵٢؛ ابن ماجه، سنن، ج ٢، ص ١٣۵٩؛ ابن حمّاد، فتن، ص ١۶٢؛ عبد الرزاق، مصنّف، ج ١١، ص ٣٩٩، با تفاوت.
 (713) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «ویجتمع النفر علی الرّمانة فتشبعهم» ابن طاووس، ملاحم، ص ١۵٢؛ الدر المنثور، ج ۴، ص ٢۵۵، با تفاوت؛ عبد الرزاق، مصنّف، ج ١١، ص ۴٠١.
 (714) عن طاووس، عن أبیه یرویه: «ویکون القطف - عنقاد - یأکل منه النفر ذا عدد». ابن طاووس، ملاحم، ص ١۵٢؛ الدر المنثور، ج ۴، ص ٢۵۵، با تفاوت؛ عبد الرزاق، مصنّف، ج ١١، ص ۴٠١.
 (715) بقره (٢) آیه ٢۶١.
 (716) قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): «وبعد ذلک یملک المهدی مشارق الأرض ومغاربها و... ویذهب الشرّ ویبقی الخیر، ویزرع الرجل الشعیر والحنطة، فیخرج من کلّ منّ مائة منّ، کما قال الله تعالی: ﴿فِی کلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ واَللهُ یضاعِفُ لِمَنْ یشاءُ﴾، الشیعه والرجعه، ج ١، ص ١۶٧.
 (717) مدّ، پیمانه ای است که در عراق معادل ١٨ لیتر؛ فرهنگ فارسی عمید، ص ٩٣۵.
 (718) عن أمیر المؤمنین (علیه السلام) «فیبعث المهدی (علیه السلام) إلی أمرائه بسائر الأمصار بالعدل بین الناس... ویزرع الإنسان مدّا یخرج له سبعمائة، کما قال الله عزّ وجلّ ویضاعف الله، عقد الدرر، ص ١۵٩؛ ابن طاووس، ملاحم، ص ٩٧؛ القول المختصر، ص ٢٠.
 (719) عن أمیر المؤمنین (علیه السلام) فی قصّة المهدی (علیه السلام): «وتحمل الأشجار وتتضاعف البرکات». ابن طاووس، ملاحم، ص ١٢۵؛ الحاوی، ج ٢، ص ۶١؛ متقی هندی، برهان، ص ١١٧.
 (720) قال علی (علیه السلام): «ولو قد قام قائمنا، لأنزلت السماء قطرها ولأخرجت الأرض نباتها... حتی تمشی المرأة بین العراق إلی الشام لا تضع قدمیها إلاّ علی النبات». تحف العقول، ص ١١۵؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣١۶،٣۴۵.
 (721) عن النبی: «إذا ظهر المهدی فی أمّتی، أخرجت الأرض زهرتها وأمطرت السماء مطرها». المناقب والمثالب، ص ۴۴؛ احقاق الحق، ج ١٩، ص ۶٧٧؛ ر. ک: ابن ماجه، سنن، ج ٢، ص ١٣۵۶؛ حاکم، مستدرک، ج ۴، ص ۴٩٢؛ الدر المنثور، ج ٢، ص ٢۴۴.
 (722) تفسیر قمی، ج ٢، ص ٣۴۶؛ بحار الأنوار، ج ۵١، ص ۴٩، آیه در سوره الرحمن آیه ۶۴ است.
 (723) عن أبی عبد الله (علیه السلام) «... والله لیزرعنّ الزرع، ولیغرسنّ النخل بعد خروج الدجّال». کافی، ج ۵، ص ٢۶٠؛ من لا یحضره الفقیه، ج ٣، ص ١۵٨؛ وسائل الشیعه، ج ١٣، ص ١٩٣؛ التهذیب، ج ۶، ص ٣٨۴.
 (724) التهذیب، ج ۶، ص ٣٨۴.
 (725) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «یخرج فی آخر أمّتی المهدی، یسقیه الله الغیث وتکثر الماشیة». حاکم، مستدرک، ج ۴، ص ۵۵٨؛ عقد الدرر، ص ١۴۴؛ متقی هندی، برهان، ص ٨۴؛ کشف الغمّه، ج ٣، ص ٢۶٠؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ٢١۵، بحار الأنوار، ج ۵١، ص ٨١؛ الشیعة والرجعه، ج ١، ص ٢١۴.
 (726) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «... وتعیش الماشیة» جامع الاحادیث، ج ٨، ص ٧٧؛ احقاق الحق، ج ١٣، ص ٢١۵ وج ١٩، ص ۶٨١.
 (727) عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «بعد الدجّال یبارک الله فی الرّسل حتّی أنّ اللقحة من الإبل لتکفی الفئام من الناس، واللقحة من البقر لتکفی القبیلة من الناس. واللقحة من الغنم لتکفی النفر من الناس». ابن حمّاد، فتن، ص ١۴٨.
 (728) عن النبی: «من أشراط الساعة أن یفیض المال، ویظهر العلم ویفشو التجّار» ابن قتیبه، عیون الاخبار، ج ١، ص ١٢.
 (729) عبد الله بن سلام: «یمکث الناس بعد خروج الدجّال أربعین عاما، ویغرس النخل، وتقوم الأسواق». ابن ابی شیبه، مصنّف، ج ١۵، ص ١۴٢؛ الدر المنثور، ج ۵، ص ٣۵۴؛ متقی هندی، برهان، ص ١٩٣.
 (730) عن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «من اقتراب الساعة أن یموت الرجل بغیر وجع» فردوس الاخبار، ج ۴، ص ٢٩٨.
 (731) قال النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «تکثر الصواعق عند اقتراب الساعة حتی یأتی الرجل فیقول: من صعق تلکم الغداة؟ فیقولون: صعق فلان وفلان». احمد، مسند، ج ٣، ص ۶۴؛ فردوس الاخبار، ج ۵، ص ۴٣۴.
 (732) فرهنگ عمید، ج ٢، ص ۶٨٨.
 (733) قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم):... وبین یدی الساعة موتان شدید وبعده سنوات الزلازل». المعجم الکبیر، ج ٧، ص ۵٩.
 (734) قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): «بین یدی القائم موت أحمر وموت أبیض، أمّا الموت الأبیض فالطاعون». مفید، ارشاد، ص ٣۵٩؛ نعمانی، غیبة، ص ٢٧٧؛ طوسی، غیبة، ص ٢۶٧؛ اعلام الوری، ص ۴٢٧؛ الجرائح والخرائج، ج ٣، ص ١١۵٢؛ صراط المستقیم، ص ٢۴٩؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢١١؛ الزام الناصب، ج ٢، ص ١۴٧.
 (735) عن أبی عبد الله (علیه السلام): «من أشراط الساعة أن یفشو الفالج وموت الفجأة». بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣١٣؛ ابن اثیر، نهایه، ج ١، ص ١٨٧.
 (736) عن موسی بن جعفر (علیه السلام) قال: قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): ظهور البواسیر، وموت الفجأة، والجذام، من اقتراب الساعة». بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٢۶٩، به نقل از: الامامة والتبصره؛ الزام الناصب، ج ٢، ص ١٢۵.
 (737) عن کتاب بیان الأئمة «وقوع الوباء والطاعون فی العالم خصوصا فی بغداد، وما یقرب منه من البلاد، فیهلک منه جمع کثیر وجمّ غفیر من الناس». بیان الائمة، ج ١، ص ١٠٢.
 (738) عن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «إذا نزل عیسی بن مریم وقتل الدجّال تمتّعوا، تحیلوا لیلة طلوع الشمس من مغربها، وحتّی تمنعوا بعد خروج الدجّال أربعین سنة، لا یموت أحد ولا یمرض». ابن طاووس، ملاحم، ص ٩٧.
 (739) عن علی (علیه السلام): «فیبعث المهدی (علیه السلام) إلی أمرائه بسائر الأمصار و... تطول الأعمار». عقد الدرر، ص ١۵٩؛ القول المختصر، ص ٢٠.
 (740) عن المفضّل بن عمر، قال: سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) یقول: «إنّ قائمنا إذا قام... ویعمر الرجل فی ملکه حتّی یولد له ألف ذکر، لا تولد فیهم أنثی». مفید، ارشاد، ص ٣۶٣؛ المستجاد، ص ۵٠٩؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٣٧؛ وافی، ج ٢، ص ١١٣.
 (741) عن علی بن الحسین (علیه السلام): «إذا قام قائمنا، أذهب الله عزّ وجلّ عن شیعتنا العاهة وجعل قلوبهم کزبر الحدید، وجعل قوّة الرجل منهم قوّة أربعین رجلا ویکونون حکام الأرض وسنامها». نعمانی، غیبة، ص ٣١٧؛ صدوق، خصال، ج ٢، ص ۵۴١؛ روضة الواعظین، ج ٢، ص ٢٩۵؛ صراط المستقیم، ج ٢، ص ٢۶١؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣١٧.
 (742) عن أبی جعفر (علیه السلام) «إذا قام القائم... وأبطل الکنف والمیازیب إلی الطرقات». من لا یحضره الفقیه، ج ١، ص ٢٣۴؛ مفید، ارشاد، ص ٣۶۵؛ طوسی، غیبة، ص ٢٨٣؛ روضة الواعظین، ج ٢، ص ٢۶۴؛ اعلام الوری، ص ۴٣٢؛ الفصول المهمّه، ص ٣٠٢؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۴۵٢؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٣٣.
 (743) عن الحسین بن علی (علیه السلام): «... لا یبقی علی وجه الأرض أعمی، ولا مقعد، ولا مبتلی إلاّ کشف الله عنه بلاءه بنا أهل البیت». الجرائح الخرائج، ج ٢، ص ۴٨٩؛ بحار الأنوار، ج ۵٣، ص ۶٢.
 (744) عن أمیر المؤمنین (علیه السلام): «فیظهر قائمنا المتغیب، فیقدمه الروح الأمین... ویبرئ الأکمه والأبرص». دوحة الأنوار، ص ١٣٣؛ الشیعة والرجعه، ج ١، ص ١٧١.
 (745) عن أبی عبد الله (علیه السلام) أنّه قال: «إذا قام القائم أذهب الله عن کلّ مؤمن العاهة، وردّ إلیه قوّته». نعمانی، غیبة، ص ٣١٧؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣۶۴؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۴٩٣.
 (746) عن أبی جعفر (علیه السلام) «من أدرک قائم أهل بیتی من ذی عاهة برئ ومن ذی ضعف قوی». نعمانی، غیبة، ص ٣١٧؛ صدوق، خصال، ج ٢، ص ۵۴١؛ روضة الواعظین، ج ٢، ص ٢٩۵؛ صراط المستقیم، ج ٢، ص ٢۶١؛ بحار الأنوار، ج ۵٢، ص ٣٣۵؛ به نقل از: خرائج.
 (747) وفی الخصال: «ذهب العاهة وهم کزبر الحدید». صدوق، خصال، ص ۵٠٧.
 (748) کفایة الاثر، ص ٢٢۶؛ بحار الأنوار، ج ٢٧، ص ٢١٧ وج ۴۴، ص ٢٧١. وعن الرضا (علیه السلام): «ما منّا الاّ مقتول»، عیون أخبار الرضا، ج ٢، ص ٢٠٣.
 (749) اسراء (١٧) آیه ۶.
 (750) قال الصادق (علیه السلام): فی قوله تعالی: - ﴿ثُمَّ رَدَدْنا لَکمُ اَلْکرَّةَ عَلَیهِمْ﴾ خروج الحسین (علیه السلام) فی سبعین من أصحابه، علیهم البیض المذهّب لکلّ بیضة وجهان، المؤدوّن إلی الناس أنّ هذا الحسین قد خرج حتی لا یشک المؤمنون فیه، وإنّه لیس بدجّال ولا شیطان، والحجّة القائم بین أظهرهم، فإذا استقرّت المعرفة فی قلوب المؤمنین أنّه الحسین (علیه السلام) جاء الحجة الموت فیکون الذی یغسّله ویکفّنه ویحنّطة ویلحده فی حفرته الحسین بن علی، ولا یلی الوصی إلاّ الوصی». کافی، ج ٨، ص ٢٠۶؛ تأویل الآیات الظاهره، ج ١، ص ٢٧٨ وج ٢، ص ٧۶٢، مختصر البصائر، ص ۴٨؛ تفسیر برهان، ج ٢، ص ۴٠١؛ بحار الأنوار، ج ۵٣، ص ١٣ وج ۵١، ص ۵۶.
 (751) عن الزهری «یعیش المهدی أربع عشرة سنة ثم یموت موتا». ابن حمّاد، فتن، ص ١٠۴؛ البدء والتاریخ، ج ٢، ص ١٨۴؛ متقی هندی، برهان، ص ١۶٣.
 (752) عن أرطاة: «بلغنی أن المهدی یعیش أربعین عاما، ثمّ یموت علی فراشه». ابن حمّاد، فتن، ص ٩٩؛ عقد الدرر، ص ١۴٧؛ متقی هندی، برهان، ص ١۵٧.
 (753) عن کعب الأحبار، قال: «المنصور المهدی، یصلّی علیه أهل الأرض وطیر السماء، یبتلی بقتل الروم والملاحم عشرین سنة، ثم یقتل شهیدا هو وألفان معه، کلّهم أمیر صاحب رایة، فلم یصب المسلمین مصیبة بعد رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) أعظم منها». عقد الدرر، ص ١۴٩.
 (754) عن الحائری: «فإذا تمّت السبعون سنة أتی الحجّة الموت، فتقتله امرأة من بنی تمیم اسمها سعیدة، ولها لحیة الرجل، بجاون صخر من فوق سطح، وهو متجاوز فی الطریق، فإذا مات تولّی تجهیزه الحسین (علیه السلام)». الزام الناصب، ص ١٩٠؛ تاریخ ما بعد الظهور، ص ٨٨١. ومثله عن الأحسائی: «... إلی أن تمضی إحدی عشرة سنة، تمام مدة ملک الحجة (علیه السلام) فیقتل، تقتله امرأة من تمیم، لها لحیة کلحیة الرجل، یقال لها: سعیدة - لعنها الله - وذلک أنّه یتجاوز فی الطریق وهی علی سطحها، وتضربه بجاون صخر علی أمّ رأسه فتقتله ویتولّی أمر تجهیزه الحسین (علیه السلام) ویقوم بالأمر بعده إلی أن تمضی ثمان سنین». شرح الزیارة الجامعة، ص ٣، ص ۵٣.
 (755) درباره رجعت امام حسین (علیه السلام) به کتاب ستاره درخشان نوشته مرحوم آیة الله والد مراجعه شود.
 (756) عن الصادق (علیه السلام): «یقبل الحسین (علیه السلام) فی أصحابه الذین قتلوا معه، ومعه سبعون نبیا، کما بعثوا مع موسی بن عمران، فیدفع إلیه القائم الخاتم، فیکون الحسین (علیه السلام) هو الذی یلی غسله وکفنه وحنوطه وإبلاغه حفرته». مختصر بصائر الدرجات، ص ۴٨.