موعود آسمانی - پژوهشی در امامت حضرت امام مهدی (عجل الله فرجه) از دیدگاه مسلمانان

موعود آسمانی

پژوهشی در امامت حضرت امام مهدی (عجل الله فرجه) از دیدگاه مسلمانان
سلسله پژوهش های اعتقادی (33)

آیت الله سید علی حسینی میلانی

فهرست نگاشته ها

مقدمه..................6
سرآغاز..................6
پیش گفتار..................9
بخش یکم: مهدویّت وامام مهدی (علیه السلام) از دیدگاه مسلمانان..................14
فصل یکم: امت اسلام وامام مهدی..................15
امام مهدی (علیه السلام) ونگارندگان مشهور اهل سنّت..................15
صحابه، راویان احادیث امام مهدی (علیه السلام)..................16
عالمان اهل سنّت وتواتر احادیث امام مهدی (علیه السلام)..................17
علمای اهل سنّت وصحّت روایات امام مهدی (علیه السلام)..................17
فصل دوم: امام مهدی (علیه السلام) ومهدویّت در احادیث متواتر..................18
1. وجوب شناخت امام هر زمان..................18
حدیث شناخت امام ونمونه های تاریخی..................20
2. دو جانشین رسول خدا (صلّی الله علیه وآله)..................23
به روایت زید بن ثابت..................23
به روایت جابر بن عبد الله انصاری..................24
به روایت ابو سعید خدری..................24
به روایت زید بن ارقم..................25
3. خلفای دوازده گانه..................31
فصل سوم: مهدی (علیه السلام) از اهل بیت (علیهم السلام) است..................32
مهدی (علیه السلام) از فرزندان فاطمه (علیها السلام)..................33
فصل چهارم: موعود تولّد یافته..................35
بخش دوم: روایت های معارض..................38
1. مهدی (علیه السلام)، همان عیسی بن مریم..................39
روایت نادرست وراویان غیر معتبر..................39
حضرت عیسی (علیه السلام) در حضور امام مهدی (علیه السلام)..................41
بطلان دیدگاه تفتازانی..................43
2. مهدی از فرزندان حسین (علیهما السلام)..................43
بررسی ونقد این دیدگاه..................44
دیدگاه شیخ منصور..................44
بررسی سند حدیث..................44
بررسی متن حدیث..................45
بررسی مفاد ومدلول حدیث..................47
3. پدرش هم نام پدر پیامبر..................47
هم نامی با پیامبر..................47
نام او هم نام پدرم..................48
بخش سوم: مسأله مهدویّت وپرسش ها وشبهه ها..................50
تفتازانی ودیدگاهی شگفت..................51
پاسخی متین..................51
مسأله مهدویّت وپرسش های مهم..................52
1. حضرت امام مهدی (علیه السلام) وعمر طولانی..................52
چرا بعید ودور از ذهن؟..................53
ابن تیمیّه وانکار زنده بودن حضرت خضر..................54
مخالفان دیدگاه ابن تیمیّه..................54
قدرت وحکمت الهی..................55
2. علت غیبت امام زمان چیست؟ وچگونه می توان از وجود ایشان استفاده برد؟..................55
غیبت امام مهدی (علیه السلام) وروایات..................55
لزوم شناخت امام زمان..................59
عدم تعارض غیبت با امامت..................59
امام مهدی (علیه السلام) ولطف الهی..................59
فواید وجود امام غایب..................60
3. امام مهدی (علیه السلام) در کجا زندگی می کند؟..................61
ادّعای واهی ابن تیمیه وابن خلدون..................61
پاسخ عالمان شیعی..................61
سرداب سامرّا، بقعه مبارک..................63
4. امام مهدی (علیه السلام) چه هنگام ظهور خواهد کرد؟..................63
چگونگی داوری امام مهدی (علیه السلام)..................64
انتظار ووظیفه منتظران..................65
انتظار ودعا برای ظهور..................65
انتظار وآمادگی برای ظهور..................66
کتابنامه..................68

بسم الله الرحمن الرحیم
سرآغاز

... آخرین وکامل ترین دین الهی با بعثت خاتم الانبیاء، حضرت محمّد مصطفی (صلّی الله علیه وآله) به جهانیان عرضه شد وآئین ورسالت پیام رسانان الهی با نبوّت آن حضرت پایان پذیرفت.
دین اسلام در شهر مکه شکوفا شد وپس از بیست وسه سال زحمات طاقت فرسای رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) وجمعی از یاران باوفایش، تمامی جزیرة العرب را فرا گرفت.
ادامه این راه الهی در هجدهم ذی الحجّه، در غدیر خم وبه صورت علنی، از جانب خدای منّان به نخستین رادمرد عالم اسلام پس از پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله) یعنی امیر مؤمنان علی (علیه السلام) سپرده شد.
در این روز، با اعلان ولایت وجانشینی حضرت علی (علیه السلام)، نعمت الهی تمام ودین اسلام تکمیل وسپس به عنوان تنها دینِ مورد پسند حضرت حق اعلام گردید. این چنین شد که کفرورزان ومشرکان از نابودی دین اسلام مأیوس گشتند.
دیری نپایید که برخی اطرافیان پیامبر (صلّی الله علیه وآله)، - با توطئه هایی از پیش مهیا شده - مسیر هدایت وراهبری را پس از رحلت پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله) منحرف ساختند، دروازه مدینه علم را بستند ومسلمانان را در تحیر وسردرگمی قرار دادند. آنان از همان آغازین روزهای حکومتشان، با منع کتابت احادیث نبوی، جعل احادیث، القای شبهات وتدلیس وتلبیس های شیطانی، حقایق اسلام را - که همچون آفتاب جهان تاب بود - پشت ابرهای سیاه شک وتردید قرار دادند.
بدیهی است که علی رغم همه توطئه ها، حقایق اسلام وسخنان دُرَرْبار پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله)، توسّط امیر مؤمنان علی (علیه السلام)، اوصیای آن بزرگوار (علیهم السلام) وجمعی از اصحاب ویاران باوفا، در طول تاریخ جاری شده ودر هر برهه ای از زمان، به نوعی جلوه نموده است. آنان با بیان حقایق، دودلی ها، شبهه ها وپندارهای واهی شیاطین ودشمنان اسلام را پاسخ داده وحقیقت را برای همگان آشکار ساخته اند.
در این راستا، نام سپیده باورانی همچون شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی، خواجه نصیر، علاّمه حلّی، قاضی نور الله، میر حامد حسین، سید شرف الدین، امینی و... همچون ستارگانی پرفروز می درخشد؛ چرا که اینان در مسیر دفاع از حقایق اسلامی وتبیین واقعیات مکتب اهل بیت (علیهم السلام)، با زبان وقلم، به بررسی وپاسخ گویی شبهات پرداخته اند....

(٦)

ودر دوران ما، یکی از دانشمندان واندیشمندانی که با قلمی شیوا وبیانی رَسا به تبیین حقایق تابناک دین مبین اسلام ودفاع عالمانه از حریم امامت وولایت امیر مؤمنان علی (علیه السلام) پرداخته است، پژوهشگر والامقام حضرت آیت الله سید علی حسینی میلانی، می باشد.
مرکز حقایق اسلامی، افتخار دارد که احیای آثار پُربار وگران سنگ آن محقّق نستوه را در دستور کار خود قرار داده وبا تحقیق، ترجمه ونشر آثار معظّمٌ له، آن ها را در اختیار دانش پژوهان، فرهیختگان وتشنگان حقایق اسلامی قرار دهد.
کتابی که در پیش رو دارید، ترجمه یکی از آثار معظّمٌ له است که اینک "فارسی زبانان" را با حقایق اسلامی آشنا می سازد.
امید است که این تلاش مورد خشنودی وپسند بقیة الله الأعظم، حضرت ولی عصر، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار گیرد.

مرکز حقایق اسلامی

(٧)

بسم الله الرحمن الرحیم
پیش گفتار

الحمد لله ربّ العالمین والصلاة والسلام علی سیدنا محمّد وآله الطیبین الطاهرین، ولعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الأوّلین والآخرین.
ما شیعیان پیشوایان دوازده گانه بر این عقیده ایم که امام مهدی (علیه السلام) فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) واز سلاله امام حسین (علیه السلام)، دوازدهمین پیشوا از اهل بیت عصمت وطهارت است.
ما معتقدیم که امام مهدی (علیه السلام) به دنیا آمده وزنده است، اما در پسِ پرده غیبت، به حیات مبارک خود ادامه می دهد.
این اعتقاد، از ضروریات مذهب ماست وهر شیعه ای که در این اعتقاد تردید ایجاد نماید، از دایره تشیع خارج است.
برای گفت وگو با پیروان دیگر مذاهب ودعوت آن ها به پذیرش این اعتقاد، ناگزیر باید از دلیل های قابل قبول وروش های استوار استفاده نمود وبه وسیله آن، عالمان ومنصفان وابسته به مذاهب دیگر را مورد خطاب قرار داد.
البته در این میان افرادی وجود دارند که استدلال های فراوان وموعظه حسنه، به حال آن ها سودی نمی بخشد وگفت وگو با آن ها فایده ای ندارد.
برای مثال پیروان ابن تیمیه از این دست افراد به شمار می روند که در مقابل هزاران دلیل استوار، تنها حربه آنان دشنام، افترا وبهتان، است.
برای نمونه به نقل عبارات رهبر فکری این دسته از اهل سنّت می پردازیم. ابن تیمیه در کتاب منهاج السنه با تمام جسارت درباره اعتقاد شیعه به امام مهدی (علیه السلام)، چنین می نویسد:
«از دیگر حماقت های شیعه این که آنان برای مهدی منتظَر، جایگاه ها واماکنی چند را قرار داده ودر آن ها به انتظار او می نشینند. سرداب سامرّا که به زعم شیعیان، محل غیبت مهدی منتظَر است از جمله این اماکن به شمار می رود.
آنان گاهی چارپایی هم چون قاطر، اسب و... را در محوطه این سرداب می گذارند تا منتظَر به هنگام ظهور بر آن سوار شود. در آغاز وپایان روز ودیگر اوقات، شخصی را مأمور می کنند که در مقابل سرداب بایستد واز مهدی منتظَر، چنین درخواست ظهور کند: ای مولای ما! ظهور کن، ای مولای ما! ظهور کن.
شیعیان در این اماکن سلاح بر می کشند، در حالی که کسی در آن جا نیست تا با آنان بجنگند.

(٩)

در میان شیعیان افرادی هستند که همیشه به هنگام نماز می گویند: نماز نمی خوانیم تا مبادا مهدی منتظَر ظهور نماید وما به خاطر اقامه نماز از ظهور وخدمتگزاری او باز مانیم؛ در حالی که این شیعیان در شهرهایی همانند مدینه که دور از محل احتمالی ظهور اوست، اقامت دارند.
شیعیان در دهه آخر ماه رمضان ویا در روزهای بهتر از آن به سمت مشرق رو می کنند وبا صدای بلند او را می خوانند وخواهان ظهورش می شوند.
پر واضح است که اگر مهدی وجود داشته باشد وخداوند به او دستور ظهور دهد، ظهور خواهد کرد وصدا زدن ونزدن او از سوی شیعیان، هیچ تأثیری در ظهورش نخواهد داشت؛ در صورت عدم اجازه خداوند، باز کار شیعیان بیهوده است، چرا که مهدی نمی تواند دعوت شیعیان را برای ظهور بپذیرد.
علاوه بر این که به هنگام ظهور نیز از حمایت خداوند برخوردار خواهد شد؛ به گونه ای که مرکبش را فراهم نموده وکسانی را به یاریش خواهد فرستاد. بنابراین، وی نیاز ندارد تا برخی انسان های گمراه که در گرداب تلاش های بی نتیجه خود دست وپا می زنند وبه خیال خام خود، کارهای شایسته انجام می دهند، پیوسته در انتظار وی بنشینند.
خدای سبحان در قرآن کریم به سرزنش کسانی می پردازد که در دعاهای خود افراد واشیایی را مورد خطاب قرار می دهند که به دعای آنان پاسخی نمی دهند... در حالی که این سرزنش شوندگان در دوران جاهلی، بت هایی را می پرستیدند که وجود خارجی داشتند وگاه در درون این بت ها شیاطینی بودند که خود را به مردم نشان می دادند وبا آنان سخن می گفتند.
واضح است، وضعیت کسانی که یک امر معدومی را که وجود خارجی ندارد مورد خطاب قرار دهند از کسانی که یک موجود - هر چند بی جان - را مخاطب خود قرار می دهند، بدتر است.
پس کسانی که مهدی منتظَر را با آن که وجود خارجی ندارد مخاطب خود، قرار می دهند از بت پرستان هم گمراه ترند.
ممکن است شیعیان در پاسخ بگویند: ما به وجود مهدی اعتقاد داریم.
در پاسخ باید گفت: این سخن، به سخن بت پرستان می ماند؛ چرا که آنان نیز می گفتند: ما معتقدیم که این بت ها می توانند در نزد خداوند از ما شفاعت کنند، همان طور که خداوند درباره آنان این گونه می فرماید:
(وَیعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا یضُرُّهُمْ وَلا ینْفَعُهُمْ وَیقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللهِ)(1)؛
وبه جای خدا چیزهایی را می پرستند که نه به آنان زیان می رساند ونه به آنان سود می دهد ومی گویند: این ها نزد خدا شفاعت گران ما هستند.
کوتاه سخن این که هم بت پرستان وهم شیعیان، از کسانی یاری می طلبند که سودی به حال آن ها ندارند؛ گرچه میان این دو فرقی وجود دارد که بت پرستان، بت ها را شفیع ومعبود خود می دانستند وشیعیان،

-----------------

(1) سوره یونس: آیه 18.

(١)

مهدی را امام معصوم می پندارند تا آن جا که همانند محبّت مشرکان به خدایانشان، مهدی را معیار دوستی ودشمنی می دانند.
همان گونه که برخی مشرکان، اعتقاد به خدایان را از ارکان اساسی کیش خود می پنداشتند، شیعیان نیز اعتقاد به مهدی را یکی از ارکان ایمان، می شمارند ومعتقدند که جز با چنین ایمانی، دین هیچ کس، کامل نمی شود...»(2).
ابن تیمیه در جای دیگری می گوید:
«هم چنین شناخت صاحب الزّمانی که مردم را به پیروی از او تشویق می کنند، آگاهی از اوامر، نواهی ومعلومات او، برای هیچ کس امکان پذیر نیست. بنابراین، اگر سعادت تک تک مسلمانان در گرو اطاعت از کسی باشد که امر ونهی او مشخص نیست، لازم می آید که هیچ کس در یافتن راه سعادت ونجات واطاعت از خداوند، توفیقی حاصل ننماید.
چنین تکلیفی از بزرگ ترین مصادیق تکلیف به محال است، اما شیعیان بیش از همه مردم، این نوع تکلیف را به عهده خود ودیگران می گذارند.
ممکن است گفته شود: دستورات صاحب الزّمان از چارچوب اعتقادات واحکام موجود در میان شیعیان دوازده امامی خارج نیست.
در پاسخ باید گفت: در این صورت وجود وحضور صاحب الزّمان هیچ ضرورتی ندارد؛ چرا که دستورات مذهبی تشیع، شناخته شده است وزنده بودن، مرگ، حضور وغیبت وی، چیزی را عوض نمی کند....
اما رافضی ها در شمار نادان ترین مردم جای دارند؛ چرا که انجام واجبات عقلی وشرعی وترک امور ناپسند عقلی وشرعی از دو حال خارج نیست: یا متوقف بر شناخت اوامر ونواهی این منتظَر هست ویا نیست.
در صورت اوّل که شناخت اوامر ونواهی وی، ضروری هست تکلیف به محال، لازم می آید وانجام واجبات وترک محرّمات، به چیزی مشروط می شود که عموم مردم - ویا حتی باید گفت: هیچ فردی - توانایی دستیابی به آن را ندارد؛ زیرا در سرتاسر جهان، فردی را نمی یابیم که صادقانه ادّعا نماید این منتظَر را دیده یا کلامش را شنیده است.
در صورت دوم که به شناخت صاحب الزّمان برای انجام واجبات وترک محرّمات نیازی نیست، مستلزم این است که انجام واجبات عقلی وشرعی وترک امور ناپسند عقلی وشرعی، بدون این منتظَر، امکان پذیر باشد که در این صورت به او احتیاجی نیست ووجود وحضور او ضرورتی ندارد...»(3).
ابن تیمیه در جای دیگری می گوید:

-----------------

(2) منهاج السنه: 1 / 44 - 47.
(3) منهاج السنه: 1 / 87 و88.

(١)

«گروهی از بزرگان رافضی همانند ابن عود حلّی(4) بر این باورند که هر گاه امامیه بر سر دو دیدگاه متفاوت، دچار اختلاف شوند وتنها صاحب یکی از این دو دیدگاه مشخص باشد، سخن ودیدگاهی حق وشایسته پیروی است که گوینده آن مشخص نیست؛ چرا که منتظَر معصوم در میان این افراد ناشناس قرار دارد.
این امر، اوج نادانی وگمراهی است، زیرا - به فرض وجود منتظَر معصوم - مشخص نیست که وی چنین دیدگاهی داشته باشد، چرا که هیچ کس بیواسطه یا با واسطه این نظریه را از قول او نقل نکرده است.
حال باید پرسید: با این تفاصیل، چگونه می توان یقین یافت که او چنین دیدگاهی داشته باشد...؟
بنابراین، نتیجه می گیریم که دین رافضی ها بر پایه مجهول ومعدوم بنا نهاده شده است...»(5).
ابن تیمیه در جای دیگری می نویسد:
«هر کسی را که امام تصوّر کنید اگر در بعضی از منافع دین ودنیا سودمند باشد این امام، بهتر از کسی است که هیچ سودی به حال مصالح امامت ندارد....
بنابراین، آیا افرادی را می توان تصوّر کرد که از این شیعیان ورهپویان راه ندامت وپشیمانی، از هدف امامت واز خیر وکرامت دورتر باشند؟»(6).
وی در جای دیگری می افزاید:
«نه معتقدان به امام منتظَر ونه انکار کنندگان او، هیچ یک بهره وفایده ای از او نبرده اند»(7).
وی هم چنین می گوید:
«بدی واضح وآشکار است که از سوی این مهدی منتظَر غایب ومفقود - چه بر طبق دیدگاه عموم مسلمانان مرده باشد، وچه بر طبق پندار شیعیان امامیه زنده باشد - هیچ مصلحت ولطفی برای هیچ انسانی حاصل نشده است. اجداد او نیز همین گونه بودند ونتوانستند هیچ مصلحت ولطف ناشی از یک امام معصوم دارای حاکمیت را برای مسلمانان، محقق سازند...»(8).
ابن تیمیه در جای دیگر می گوید:
«هر کس که زمام امور مردم را به دست بگیرد از امام معدوم منتظَری که رافضی ها او را جانشین وحجّت خدا می دانند، بهتر وسودمندتر است...»(9).
وی می گوید:
«در میان برخی فرقه ها عدّه ای ادّعا کرده اند که مهدی موعود هستند؛ از میان این افراد می توان به مهدی قرمطیان (باطنیه)، مهدی ابن تومرت و... اشاره نمود....

-----------------

(4) ابوالقاسم نجیب الدین بن حسین بن عود حلّی، متوفای سال 679. ر.ک: اعیان الشیعه: 10 / 206.
(5) منهاج السنّه: 1 / 89 و90.
(6) منهاج السنه: 1 / 100 و101.
(7) همان: 1 / 133.
(8) همان: 3 / 378.
(9) منهاج السنه: 1 / 548.

(١)

به هر حال، مدّعیان مذکور از مهدی رافضی ها بهترند، چرا که هیچ اثری از این مهدی یافت نمی شود...»(10).
ابن تیمیه در ادامه می نویسد:
«فراتر این که اعتقاد به وجود مهدی، مفاسد ورذایل بی شماری را به ارمغان آورده است که تنها پروردگار بندگان از آن اطلاع دارد»(11).
وی در جای دیگری می گوید:
«محمّد بن جریر طبری، عبدالباقی بن قانع ودیگر علمای تاریخ وتبارشناسی بر این باورند که حسن بن علی عسکری، هیچ فرزند وذریه ای از خود به جا ننهاد»(12).
کتاب پیش رو، با بیان عقیده شیعه درباره حضرت امام مهدی (علیه السلام) به نقد وبررسی شبهه های طرح شده در این زمینه می پردازد واین پژوهش را در سه بخش سامان می دهد:
بخش یکم. مهدویت وامام مهدی (علیه السلام) از دیدگاه مسلمانان،
بخش دوم. روایت های معارض،
بخش سوم. مسأله مهدویت وپرسش ها وشبهه ها.
امید است این تلاش مورد رضایت وخشنودی حضرت بقیة الله الاعظم ولی عصر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار بگیرد.

سید علی حسینی میلانی

-----------------

(10) همان: 8 / 258 و259.
(11) همان: 8 / 259.
(12) منهاج السنه: 4 / 87.

(١)

در این بخش از چند محور در زمینه مهدویت وامام مهدی (علیه السلام) از دیدگاه مسلمانان بحث خواهیم کرد.

فصل یکم: امت اسلام وامام مهدی

همه مسلمانان بر این باورند که این امّت، یک مهدی دارد ودر این باره هیچ اختلافی ندارند. رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) مردم را از آمدن او آگاه ساخته، آنان را به ظهورش مژده داده ونام ها، صفات، القاب ودیگر خصوصیات او را بیان نموده است.
روایاتی که در این زمینه در کتاب های شیعه وسنّی نقل شده از حد تواتر نیز بسیار فراتر رفته است. از همین رو برای مسلمانان در مورد این اعتقاد جای هیچ اختلافی وجود ندارد. هر کس بر این احادیث اطلاع یابد وپس از تحقیق وبررسی، درستی آن ها را دریابد؛ آن گاه با چنین التفاتی به تکذیب اصل مهدویت بپردازد، در واقع فرمایش رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) را تکذیب کرده است.
در کتاب های شیعه وسنّی در صحاح، سنن، مُسنَدها وجوامع روایی دیگر در این زمینه روایاتی نقل شده است. علمای بزرگِ حال وگذشته، کتاب هایی را در همین زمینه به رشته تحریر درآورده وروایاتی را که پیرامون امام مهدی (علیه السلام) از زبان رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله) نقل شده، در آن ها ثبت وضبط کرده اند.
علاوه بر این، آیات فراوانی از قرآن کریم نیز به حضرت امام مهدی (علیه السلام) تفسیر وتأویل شده است.
با این تفاصیل نمی توان به دیدگاه های نادر شمار بسیار اندکی هم چون ابن خلدون تاریخ نگار، وقعی نهاد(13) تا جایی که برخی علمای اهل سنّت نیز در پاسخ به دیدگاه وی در زمینه امام مهدی (علیه السلام)، کتاب هایی را نگاشته اند.
امام مهدی (علیه السلام) ونگارندگان مشهور اهل سنّت
اینک نام شماری از مشهورترین نگارندگان ونویسندگان اهل سنّت را می آوریم که در طول قرن های مختلف تاریخ، به ثبت ونگارش احادیثی که درباره امام مهدی (علیه السلام) آمده، اهتمام ورزیده اند.
ابوبکر بن ابی خیثمه، متوفای سال279.
نعیم بن حمّاد مروزی، درگذشته سال 288.
ابوحسین ابن منادی، متوفای سال 336.
ابونعیم اصفهانی، درگذشته سال 430.

-----------------

(13) تاریخ ابن خلدون: 1 / 311، فصل پنجاه ودوم.

(١)

ابوعلاء عطّار همدانی، متوفای سال 569.
عبدالغنی مقدسی، درگذشته سال 600.
ابن عربی اندلسی، متوفای سال 638.
سعدالدین حموی، درگذشته سال 650.
ابوعبد الله گنجی شافعی، متوفای سال 658.
یوسف بن یحیی مقدسی، درگذشته سال 658.
ابن قیم جوزیه، متوفای سال 685.
ابن کثیر دمشقی، درگذشته سال 774.
جلال الدین سیوطی، متوفای سال 911.
شهاب الدین ابن حجر مکی، درگذشته سال 974.
علی بن حسام الدین متقی هندی، متوفای سال 975.
نورالدین علی قاری هروی، درگذشته سال 1014.
محمّد بن علی شوکانی قاضی، متوفای سال 1250.
احمد بن صدّیق غماری، درگذشته سال 1380.
اینان از مشهورترین نویسندگانی هستند که از دیرباز درباره روایات امام مهدی (علیه السلام)، به تألیف کتاب پرداخته اند ودر دوران کنونی نیز کتاب هایی در همین موضوع از سوی نویسندگان معاصر نوشته شده است که به ذکر نام این کتاب ها نیازی نیست.
صحابه، راویان احادیث امام مهدی (علیه السلام)
گفتیم که پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله) احادیثی را در موضوع مهدویت وامامت حضرت مهدی (علیه السلام) بیان فرموده اند. راویان این احادیث گروه بسیاری از بزرگان اصحاب آن حضرت هستند، علمای مسلمان این احادیث را به نقل از اصحاب رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) آورده اند که به علّت شمار فراوان این راویان، تنها نام برخی از آنان را می آوریم:
امام امیر مؤمنان علی بن ابی طالب (علیهما السلام).
صدّیقه طاهره فاطمه زهرا (علیها السلام).
سبط اکبر امام حسن مجتبی (علیه السلام).
سیدالشهداء امام حسین (علیه السلام).
عبد الله بن مسعود.
ابوذر غفاری.
ابوایوب انصاری.
عبد الله بن عباس.

(١)

عمّار بن یاسر.
ابوسعید خدری.
حذیفة بن یمان.
عمر بن خطّاب.
عبدالرحمان بن عوف.
عثمان بن عفان.
طلحة بن عبیدالله.
جابر بن عبد الله انصاری.
اُمّ المؤمنین اُمّ سلمه،
عایشه دختر ابوبکر.
عالمان اهل سنّت وتواتر احادیث امام مهدی (علیه السلام)
تعداد فراوانی از علمای اهل سنّت در سده های مختلف تاریخی، به صراحت تواتر احادیث حضرت امام مهدی (علیه السلام) را مطرح کرده اند که به ذکر نام برخی از آنان بسنده می کنیم:
حافظ جمال الدین مزّی، متوفای سال 742(14).
فقیه ومفسّر بزرگ قرطبی، درگذشته سال 671(15).
ابن قیم جوزیه، متوفای سال 751(16).
ابن حجر عسقلانی، درگذشته سال 852(17).
جلال الدین سیوطی، متوفای سال 911(18).
ابن حجر مکی، درگذشته سال 974(19).
شیخ علی متّقی هندی، متوفای سال 975(20).
فقیه احمد زینی دحلان شافعی، متوفای سال 1304(21).
علمای اهل سنّت وصحّت روایات امام مهدی (علیه السلام)
گروه دیگری از علمای اهل سنّت نیز، دست کم صحّت این روایات را مورد تأکید قرار داده اند، از جمله:

-----------------

(14) تهذیب الکمال: 25 / 146.
(15) تفسیر القرطبی: 8 / 121.
(16) المنار المنیف: 135.
(17) تهذیب التهذیب: 9 / 125، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری: 6 / 385.
(18) إبراز الوهم المکنون: 436 نگارش ابوالفیض غماری.
(19) الصواعق المحرقه: 162.
(20) البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان: 178.
(21) الفتوحات الإسلامیه: 2 / 211.

(١)

ترمذی صاحب کتاب سنن که از صحاح ششگانه به شمار می آید.
محمّد بن حسین ابری، متوفای سال 363.
ابوبکر بیهقی، صاحب کتاب السنن الکبری.
فرّاء بغوی محیی السنة.
ابن اثیر جزری.
شمس الدین ذهبی.
نورالدین هیثمی.
با این تفاصیل، دیگر جایی برای بحث وجدال بر سر اصل مهدویت در اسلام، باقی نمی ماند وهر کس وجود امام مهدی (علیه السلام) را انکار نماید به اجماع همه مسلمانان، کافر است.

فصل دوم: امام مهدی (علیه السلام) ومهدویت در احادیث متواتر

ناگزیر در هر عصر وزمانی، امامی وجود دارد که مردم، امامتش را باور کنند، به او اقتدا نمایند، در همه مسائل از او اطاعت کنند واو را حجّت میان خود وپروردگار قرار دهند که
(لِئَلاّ یکونَ لِلنّاسِ عَلَی اللهِ حُجَّةٌ)(22)؛
تا برای مردم در مقابل خدا، بهانه وحجّتی نباشد.
وطبق آیه دیگر که می فرماید:
(لِیهْلِک مَنْ هَلَک عَنْ بَینَة وَیحْیی مَنْ حَی عَنْ بَینَة)(23)؛
تا کسی که باید هلاک شود با دلیلی روشن هلاک شود وکسی که باید زنده بماند با دلیلی واضح زنده بماند.
ودر آیه دیگر آمده است:
(للهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ)(24)؛
برهان رسا ویژه خداوند است.
با مراجعه به سنّت قطعی رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) با سه حدیث متواتر درباره موضوع امامت رو به رو می شویم که در مجموع، ضرورت همیشگی وجود امام را به اثبات رسانده وتعداد ائمه را دوازده نفر از اهل بیت (علیهم السلام) اعلام می نماید.
1. وجوب شناخت امام هر زمان
طبق حدیث نخست، هر کس بمیرد وامام زمان خود را نشناسد به مرگ دوران جاهلی مرده است.

-----------------

(22) سوره نساء: آیه 165.
(23) سوره انفال: آیه 42.
(24) سوره انعام: آیه 149.

(١)

هر عصر وزمانی به ضرورت به امامی نیازمند است که شناخت او وایمان به امامتش بر همگان واجب است وامّت اسلامی مکلّف به اطاعت از او هستند؛ به گونه ای که اگر مسلمانی بدون شناخت امام زمان خود از دنیا برود به مرگ دوران جاهلی مرده است.
این مضمون با اِسنادهای فراوان از قول راویان ثقه ومورد اطمینان، نقل شده است وگمان نمی کنم کسی این جسارت را در درون خود بیابد که در سند ومفاهیم این روایات تردید وخدشه وارد کند.
این روایات در صحیح بخاری ومسلم، کتاب های مسند، سنن، وهمه کتاب های روایی ثبت شده ومورد پذیرش شیعه وسنّی است.
مسلمانان در نقل این روایت اتّفاق نظر دارند که پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة؛
هر کس بمیرد وامام زمان خود را نشناسد به مرگ دوران جاهلی مُرده است.
این حدیث با همین عبارات در برخی منابع، یافت می شود. شیخ سعدالدین تفتازانی آن را به صورت مسلّم دانسته وبحث های کتاب شرح المقاصدِ خود را بر پایه آن بنا نهاده است(25).
البته این حدیث با متون دیگری نیز آمده است، ولی ما معتقدیم که همه این متون به ضرورت به یک معنا ومقصود ختم می شود که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) در پی بیان آن بوده است، همان معنایی که اشاره شد؛ یعنی مسلمانان در همه دوران ها به امام وپیشوای هدایت گری نیازمند هستند که اقتدا به او واجب واطاعت از او وکسب هدایت از وی بر همگان لازم است....
برای مثال در مسند احمد چنین آمده است: پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید:
من مات بغیر إمام مات میتة جاهلیة(26)؛
هر کس بدون امام از دنیا برود به مرگ دوران جاهلی مرده است.
عین این متن در مسند ابوداوود طیالسی(27)، المعجم الکبیر طبرانی و... نیز آمده است.
در صحیح ابن حبّان نیز، چنین آمده است:
من مات ولیس له إمام مات میتة جاهلیة(28)؛
هر کس بمیرد وامامی نداشته باشد به مرگ دوران جاهلی از دنیا رفته است.
در برخی کتاب ها کلماتی چند به این روایت اضافه شده است:
من مات ولم یعرف إمام زمانه فلیمت إن شاء یهودیاً وإن شاء نصرانیاً(29)؛

-----------------

(25) شرح المقاصد: 5 / 239.
(26) مسند احمد: 4 / 96، حدیث معاویة بن أبی سفیان.
(27) مسند أبی داوود الطیالسی: 259.
(28) صحیح ابن حبّان: 10 / 434، حدیث 4573.
(29) المعجم الکبیر: 19 / 388، حدیث 910.

(١)

هر کس بمیرد وامام زمان خود را نشناسد باید به میل خود یا یهودی بمیرد ویا نصرانی.
تعدادی از علما این روایت را با همین متون به نقل از کتاب المسائل الخمسون تألیف فخر رازی ذکر کرده اند.
این روایت با برخی متون دیگر نیز در کتاب های صحیح، سنن ومسندها، آمده است که ما به همین میزان بسنده می کنیم وبرخی خصوصیات موجود در متن آن را مورد اشاره قرار می دهیم:
من مات ولم یعرف؛
هر کس بمیرد ونشناسد.
با اندک تأمّلی در روایت روشن می شود که چنین معرفتی که عدمش موجب مرگ دوران جاهلی است، مقدمه ای برای اعتقاد باید باشد. بدین ترتیب معنای روایت این گونه می شود: «هر کس بمیرد وبه امام زمان خود اعتقاد نداشته باشد».
هم چنین روشن می گردد که مراد از این امام، هر کسی که رهبری جامعه را به عهده بگیرد نیست؛ بلکه یک امام شرعی وبر حق است که توسط خداوند سبحان به این مقام منصوب شده است.
پس منظور از روایت این است که «هر کس بمیرد وامام زمان خود را با مشخصاتی که ذکر شد، نشناسد، به مرگ دوران جاهلی مُرده است».
وگرنه پرواضح است که اگر همه حاکمان مسلّط بر جان ومال مسلمانان ومؤمنان، مصداق امام زمان، قلمداد شوند، نه شناخت آن ها واجب است، نه عدم شناخت آن ها انسان را به دوزخ سوق می دهد ونه مرگ افرادی که این حکام را نمی شناسند واز آن ها اطاعت نمی کنند، مرگ دوران جاهلی به شمار می رود.
بنابراین، امامی که شناخت او واجب است، ناگزیر باید امام بر حق وشرعی باشد که در این صورت بر انسان واجب است تا به امامت چنین شخصی ایمان آورد واو را حجّت میان خود وپروردگار خویش قرار دهد؛ به گونه ای که اگر به امامت این امام ایمان نیاورد ودر این حال از دنیا برود به مرگ دوران جاهلی مُرده است.
به عبارت دیگر:
فلیمت إن شاء یهودیاً وإن شاء نصرانیاً؛
باید به میل خود یا یهودی بمیرد ویا نصرانی.
حدیث شناخت امام ونمونه های تاریخی
مورّخان این گونه نقل کرده اند:
عبد الله بن عمر از بیعت با امیر مؤمنان علی (علیه السلام) سرباز زد وشبانه به خانه حجّاج رفت تا با او به عنوان نائب عبدالملک بیعت نماید.
عبد الله بن عمر نمی خواست که آن شب را بدون امام سپری کند وچنان که خود می گوید با رفتن به خانه حجّاج، قصد داشت تا به حدیث «من مات ولا إمام له مات میتةً جاهلیة» عمل نماید.
وی در آن شب درب خانه حجّاج را به صدا درآورد، وارد منزل شد واز حجّاج خواست تا بیعت او را بپذیرد.

(٢)

عبد الله بن عمر به حجّاج گفت: از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) شنیدم که می فرمود:
من مات ولا إمام له مات میتةً جاهلیة؛
هر کس بمیرد وامامی نداشته باشد به مرگ دوران جاهلی مرده است.
با این همه حجّاج در صدد تحقیر وی برآمد وبا دراز کردن پای خود گفت: با پای من بیعت کن!
عبد الله بن عمر نیز چنین کرد وهمان گونه که حجّاج خواست با او بیعت نمود.
آری، نباید تعجّب کرد، زیرا کسی که از بیعت با شخصی چون امیر مؤمنان علی (علیه السلام) خوداری نماید، ناچار روزی به ذلّت تن خواهد داد وبه این شکل با فردی چون حجّاج بیعت خواهد کرد.
در نمونه دیگر، یزید بن معاویه در جریان واقعه حرّه، مدینه منوّره را به مدّت سه روز در اختیار سربازان خود قرار داد تا هر آن چه می خواهند، انجام دهند.
بر کسی پوشیده نیست که در جریان این واقعه ده ها هزار نفر از مردم وصدها تن از صحابه وتابعین به قتل رسیدند، به دوشیزگان مسلمان تجاوز کردند وصدها فرزند نامشروع، حاصل این جنایت ها بود.
مورّخان، هم در احوالات عبد الله بن عمر وهم در گزارش واقعه حرّه می گویند: به هنگام واقعه حرّه، عبد الله بن عمر به نزد عبد الله بن مطیع رفت.
عبد الله بن مطیع گفت: بالشی برای ابوعبدالرحمان بیاورید!
عبد الله بن عمر گفت: برای نشستن نیامده ام، بلکه می خواهم حدیثی را برای تو روایت کنم، از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) شنیدم که می فرمود:
من خلع یداً من طاعة لقی الله یوم القیامة لا حجّة له ومن مات ولیس فی عنقه بیعة، مات میتة جاهلیة(30)؛
هر کس دست از اطاعت (امام خود) بردارد در روز قیامت، خدا را در حالی ملاقات خواهد نمود که هیچ حجّت وبهانه ای ندارد، هر کس بمیرد وبیعتی بر گردن او نباشد، به مرگ دوران جاهلی مرده است.
بر این اساس، مسأله وجوب شناخت امام هر زمان، اعتقاد به امامت او وپایبندی به بیعت او، قطعی ومسلّم است واحادیث وسیره صحابه وسایرین نیز بر این امر صحّه می گذارد. برای نمونه، رفتار مذکور عبد الله بن عمر - که اهل سنّت او را الگوی خویش می دانند - از قطعیت لزوم شناخت واطاعت از امام، پرده برمی دارد.
البته در تاریخ آمده است که همین عبد الله بن عمر بعد از آنی که از بیعت با امیر مؤمنان علی (علیه السلام) خودداری کرد واز جنگ با قاسطین کناره گیری نمود، بر این امر تأسف می خورد.
برای اطمینان از صحّت این سخن به کتاب های الطبقات ابن سعد(31)، المستدرک علی الصحیحین حاکم نیشابوری(32) ودیگر منابع می توان مراجعه کرد.

-----------------

(30) صحیح مسلم: 3 / 1478، حدیث 1851.
(31) الطبقات الکبری: 4 / 185 و186. در این منبع آمده است: عبد الله بن عمر گفت: «تنها چیزی که در امور دنیوی به خاطر آن تأسف می خورم این است که با قاسطین نجنگیدم. در دنیا سه چیز را از دست دادم وتنها به خاطر آن تأسف می خورم: روزه داری در روزهای گرم سال، شب زنده داری ونبرد با قاسطین که به جنگ ما برخاسته بودند».
(32) المستدرک علی الصحیحین: 3 / 558. در این منبع آمده: عبد الله بن عمر گفت:
«بر چیزی تأسف نمی خورم». اما در ادامه آن قسمتی از این سطر از کتاب سفید مانده که احتمال دارد این عبارت از قلم افتاده است: «مگر به این خاطر که به همراه علی (علیه السلام) با قاسطین نجنگیدم».

(٢)

به هر حال، ما در صدد بحث پیرامون عبد الله بن عمر ودیگران نیستیم، بلکه تنها هدف ما این بود که با ذکر نمونه هایی از کتاب، سنّت وسیره صحابه، یکی از ضروریات عقاید اسلامی را روشن سازیم؛ همان موضوعی که در هر زمانی، امامی بر حق ومنصوب از جانب خداوند وجود دارد که مسلمانان باید به امامت او ایمان آورده واو را حجّت میان خود وپروردگار قرار دهند.
هم چنین امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در روایتی که مورد اتّفاق مسلمانان است، می فرماید:
اللهمّ بلی لا تخلو الأرض من قائم لله بحجّة إمّا ظاهراً مشهوراً، وإمّا خائفاً مغموراً لئلاّ تبطل حجج الله وبیناته؛
آری، خداوند گواه است که زمین از برپاکننده حجّت برای خدا، خالی نخواهد شد. این حجّت، گاه آشکار وشناخته شده است وگاه از بیم دشمنان در گمنامی به سر می برد، علّت حضور همیشگی حجّت حق آن است که برهان ها ودلیل های واضح وروشن خداوند باطل نگردد.
در این زمینه ابن حجر عسقلانی می گوید:
وفی صلاة عیسی (علیه السلام) خلف رجل من هذه الاُمّة مع کونه فی آخر الزمان وقرب قیام الساعة؛ دلالة للصحیح من الأقوال: «إنّ الأرض لا تخلو من قائم لله بحجّة»(33)؛
این باور که حضرت عیسی (علیه السلام) پشت سر مردی از این امت، نماز می گزارد واین مرد در آخر الزمان وبرهه ای نزدیک به قیامت، هویدا خواهد شد، به صحّت این روایت دلالت دارد که می فرماید: «زمین از برپاکننده حجّت برای خدا، خالی نخواهد شد».
ابن ابی الحدید معتزلی در شرح سخن امیر مؤمنان علی (علیه السلام) می نویسد:
«علت این که زمین از چنین شخصی خالی نیست این است که زمانه از فردی که به خاطر خداوند، کنترل امور بندگان را به دست می گیرد وبر آنان سیطره دارد، خالی

-----------------

(33) فتح الباری فی شرح صحیح البخاری: 6 / 385. این حدیث را می توان در دیگر منابع اهل سنّت نیز ملاحظه نمود، از جمله: تفسیر الرازی: 2 / 192، شرح المقاصد: 5 / 385، تاریخ بغداد: 6 / 379، العقد الفرید: 1 / 265، عیون الأخبار، ابوقتیبه: 7. در میان کتاب های شیعه نیز می توان این حدیث را در الکافی: 1 / 136، کمال الدین: 1 / 287 و... مشاهده نمود.

(٢)

نشود. این سخن تا حد زیادی، مذهب امامیه را مورد تأیید قرار می دهد، اما همفکران ما اَبدال(34) را مصداق سخن مذکور می دانند»(35).
هم فکران ابن ابی الحدید معتزلی از کلمه «حجّت» غافل شده اند، چرا که معصوم، تنها مصداق برپاکننده این حجّت است وهیچ کس عصمت اَبدال را تأیید نمی کند.
هم چنین هم فکران ابن ابی الحدید از قسمت پایانی روایت امیر مؤمنان علی (علیه السلام) یعنی «برهان ها ودلیل های واضح وروشن خداوند باطل نگردد» غفلت ورزیده اند؛ چرا که پس از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله)، تنها امام منصوب از طرف خداوند متعال است که می تواند مضمون این قسمت را محقق سازد؛ از این رو اعتراف ابن ابی الحدید به حقانیت مذهب امامیه درست وبه جاست.
2. دو جانشین رسول خدا (صلّی الله علیه وآله)
حدیث دوم: «رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) دو جانشین را در میان امّت بر جای نهاد».
با عبارات مختلف وبه صورت متواتر از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) نقل شده است که ایشان، دو چیز را بر جای نهاد وآن دو را به عنوان جانشینان خود در میان امّت معرفی نمود؛ به گونه ای که مسلمانان در صورت تمسّک به این دو جانشین، هرگز گمراه نخواهند شد:
جانشین اول کتاب خدا.
وجانشین دوم اهل بیت وعترت رسول خدا.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) به مردم خبر داد که این دو جانشین هرگز از هم جدا نخواهند شد تا آن که در روز قیامت ودر کنار حوض کوثر بر ایشان وارد شوند. اکنون برخی منابع این حدیث وعبارات مختلف آن را می آوریم.
به روایت زید بن ثابت
احمد بن حنبل به اِسناد خود از زید بن ثابت چنین روایت می کند: رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
إنّی تارک فیکم خلیفتین: کتاب الله حبل ممدود ما بین السماء والأرض، أو ما بین السماء إلی الأرض، وعترتی أهل، بیتی وإنّهما لن یفترقا حتّی یردا علی الحوض(36)؛

-----------------

(34) ابدال به تعدادی از نیکان وپارسایان می گویند که هیچ گاه تعدادشان کم نمی شود ویک نفر که بمیرد خدا دیگری را به جای او می گمارد. (ر.ک: المنجد).
(35) شرح نهج البلاغه: 18 / 351.
(36) مسند احمد: 5 / 181.

(٢)

من دو جانشین در میان شما باقی می گذارم: یکی کتاب خدا که هم چون ریسمانی، آسمان وزمین را به هم پیوند می دهد ودیگری عترت واهل بیتم. این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا آن که در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
به روایت جابر بن عبد الله انصاری
این روایت را ترمذی به اِسناد خود چنین نقل می کند: جابر بن عبد الله انصاری می گوید:
در هنگام حج ودر روز عرفه رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) را دیدم که بر روی شتر قَصوای خود نشسته بود(37) واین چنین برای مردم سخنرانی می کرد:
أیها الناس! قد ترکت فیکم ما إن أخذتم به لن تضلّوا: کتاب الله وعترتی أهل بیتی(38)؛
ای مردم! من در میان شما دو چیز را بر جای می نهم که در صورت تمسّک به آن ها هرگز گمراه نخواهید شد: یکی کتاب خدا ودیگری عترت واهل بیتم.
ابن ابی شیبه صاحب المصنف نیز به اِسناد خود از جابر بن عبد الله این گونه روایت می کند:
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
إنّی ترکت فیکم ما لن تضلّوا بعدی إن اعتصمتم به: کتاب الله وعترتی أهل بیتی؛
من در میان شما دو چیز را باقی می گذارم که در صورت تمسّک به آن ها هرگز پس از من گمراه نخواهید شد: یکی کتاب خدا ودیگری عترت واهل بیتم.
به روایت ابوسعید خدری
ابن سعد، احمد بن حنبل وطبرانی حدیثی را از ابوسعید خدری روایت کرده اند که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:

-----------------

(37) قصواء: به شتری گفته می شود که اندکی از نوک گوشش را بریده اند. (ر.ک: المنجد).
(38) صحیح تِرمذی: 5 / 621.

(٢)

یا أیها الناس! إنّی تارک فیکم ما إن أ خذتم به لن تضلّوا بعدی، أمرین أحدهما أکبر من الآخر: کتاب الله حبل ممدود ما بین السماء والأرض، وعترتی أهل بیتی، وإنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علی الحوض(39)؛
ای مردم! من در میان شما دو چیز را به جا می گذارم که یکی از آن دو از دیگری بزرگ تر است ودر صورت تمسّک به آن ها، هرگز پس از من گمراه نخواهید شد: یکی کتاب خدا که هم چون ریسمانی، آسمان وزمین را به هم پیوند می دهد ودیگری عترت واهل بیتم، این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا آن که در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
به روایت زید بن ارقم
ترمذی به اِسناد خود از زید بن ارقم نقل می کند که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
إنّی تارک فیکم ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا بعدی، أ حدهما أعظم من الآخر: کتاب الله حبل ممدود من السماء إلی الأرض وعترتی أهل بیتی، ولن یتفرّقا حتّی یردا علی الحوض، فانظروا کیف تخلفونی فیهما(40)؛
من در میان شما دو چیز را باقی می گذارم که یکی از آن ها از دیگری بزرگ تر است ودر صورت تمسّک به آن ها هرگز پس از من گمراه نخواهید شد: نخست کتاب خدا که هم چون ریسمانی، آسمان وزمین را به هم پیوند می دهد ودیگری عترت واهل بیتم.
این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا آن که در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند، پس بنگرید که پس از من چگونه با آن ها رفتار می کنید.
حاکم نیشابوری نیز از ابوطفیل واو هم از زید بن ارقم این گونه نقل می کند:

-----------------

(39) الدر المنثور: 2 / 60.
(40) صحیح تِرمذی: 5 / 621.

(٢)

رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) در بین راه مکه ومدینه در مکانی که درختان بزرگی داشت، در کنار پنج درخت از مرکب خود پیاده شد ومردم، محوطه درخت ها را جارو کردند، آن گاه رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) بعد از ظهر در آن جا استراحت فرمود، سپس نماز گزارد، سپس به سخنرانی پرداخت، آن حضرت در آغاز به حمد وثنای خداوند پرداخت، مردم را موعظه نمود، هر آن چه را که از طرف خداوند بدان مأمور بود، بیان کرد وآن گاه فرمود:
أیها الناس! إنّی تارک فیکم أمرین لن تضلّوا إن اتبعتموها، وهما کتاب الله وأهل بیتی عترتی؛
ای مردم! من در میان شما دو چیز را بر جای می نهم که در صورت تبعیت از آن ها هرگز گمراه نخواهید شد: یکی کتاب خدا ودیگری اهل بیت وعترتم.
سپس سه بار فرمود:
أتعلمون أنّی أولی بالمؤمنین ومن أنفسهم؟
آیا می دانید که من نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارترم؟
گفتند: آری.
در این هنگام رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
من کنت مولاه فعلی مولاه(41)؛
هر کس که من مولای او هستم علی مولای اوست.
همین روایت را باز حاکم نیشابوری نقل می کند، اما این بار از طریق یحیی بن جعده که او هم از زید بن ارقم روایت می کند. حاکم این گونه می گوید:
محمّد بن علی شیبانی در کوفه برای من نقل کرد که احمد بن حازم غفاری، از ابونعیم، از کامل ابوالعلاء، از حبیب بن ابوثابت، نقل می کند که یحیی بن جعده می گوید: زید بن ارقم برای من این گونه روایت کرد:
روزی به همراه رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) به راه افتادیم تا آن که به غدیر خم رسیدیم، آن حضرت دستور داد زیر درختان را جارو بزنیم. آن روز چنان گرم بود که نظیرش را به چشم ندیده بودیم، پیامبر پس از حمد وثنای خداوند فرمود:
یا أیها الناس! إنّه لم یبعث نبی قطّ إلاّ ما عاش نصف ما عاش الّذی کان قبله؛ وإنّی أوشک أن اُدعی فاُجیب، وإنّی تارک فیکم ما لن تضلّوا بعده: کتاب الله (عزَّ وجلَّ)؛
ای مردم! هر پیامبری که از جانب خداوند مبعوث شده به اندازه نیمی از عمر پیامبر پیش از خود هم نزیسته است. به زودی مرا خواهند خواند ومن اجابت خواهم نمود. من در میان شما چیزی را باقی می گذارم که پس از آن هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدای (عزَّ وجلَّ).
آن گاه حضرتش برخاست ودست علی (علیه السلام) را گرفت وفرمود:
یا أیها الناس! من أولی بکم من أنفسکم؟
ای مردم! چه کسی از خودتان به شما سزاوارتر است؟
گفتند: خدا ورسولش بهتر می دانند.
در این هنگام رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
من کنت مولاه فعلی مولاه؛
هر کس من مولای او هستم علی مولای اوست.
حاکم نیشابوری پس از نقل این حدیث می گوید:
اِسناد این حدیث، صحیح است، اما بخاری ومسلم آن را نیاورده اند.
ذهبی در تلخیص خود می گوید: این حدیث، صحیح است(42).
طبرانی نیز به اِسناد خود این حدیث را از زید بن ارقم نقل می کند. در نقل او آمده:
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) در روز جحفه از مرکب خود پیاده شد، آن گاه رو به مردم کرد وپس از حمد وثنای خداوند، فرمود:
إنّی لا أ جد لنبی إلاّ نصف عمر الّذی قبله وإنّی أوشک أن أدعی فاُجیب، فما أنتم قائلون؟
هر پیامبری به اندازه نصف عمر پیامبر پیش از خود، در این دنیا زیسته است، به زودی مرا خواهند خواند ومن اجابت خواهم نمود، حال چه می گویید؟
گفتند: شما خیرخواه ما بودید.
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
ألیس تشهدون أن لا إله إلاّ الله وأنّ محمّداً عبده ورسوله وأنّ الجنّة حق والنار حق وأنّ البعث بعد الموت حق؛

-----------------

(41) المستدرک علی الصحیحین: 3 / 110.
(42) المستدرک علی الصحیحین (چاپ شده به همراه تلخیص المستدرک ذهبی): 3 / 533.

(٢)

آیا شهادت نمی دهید که معبودی جز خدا نیست، محمّد بنده وفرستاده اوست وبهشت، دوزخ وبرانگیخته شدن پس از مرگ حقیقت دارند؟
گفتند: شهادت می دهیم.
در این هنگام رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) دستانش را روی سینه اش نهاد وفرمود:
وأنا أشهد معکم؛
من نیز به همراه شما شهادت می دهم.
آن گاه فرمود:
ألا تسمعون؟
آیا پذیرای سخنم هستید؟
گفتند: بله.
فرمود:
فإنّی فَرطکم علی الحوض وأنتم واردون علی الحوض وإنّ عرضه أبعد ما بین صنعاء وبُصری فیه أقداح عدد النجوم من فضّة، فانظروا کیف تخلفونی فی الثقلین؛
من پیشاپیش شما بر حوض کوثر وارد می شوم وشما نیز در کنار این حوض به نزد من می آیید. پهنای حوض کوثر از فاصله صنعا وبُصری بیشتر است ودر آن جا به تعداد ستارگان، جام هایی از نقره، نهاده اند؛ پس بنگرید که پس از من با ثقلین چگونه رفتار می کنید؟
در این هنگام فردی با صدای بلند گفت: ای رسول خدا! منظورتان از ثقلین چیست؟
فرمود:
کتاب الله، طرف بید الله عزّوجل، وطرف بأیدیکم، فاستمسکوا به ولا تضلّوا، والآخر: عترتی. وإنّ اللطیف الخبیر نبأنی أنّهما لن یتفرقا حتّی یردا علی الحوض. وسألت ذلک لهما ربّی.
فلا تقدموهما فتهلکوا، ولا تقصّروا عنهما فتهلکوا، ولا تعلّموهم فإنّهم أعلم منکم؛
نخست: کتاب خدا که یک طرف آن در دست خدای متعال وطرف دیگر در دستان شماست. پس به آن تمسّک جویید وبه گمراهی نروید.
دوم: عترتم. خداوند مهربان وآگاه به من خبرداد که این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا آن که در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند؛ من از پروردگارم خواستم تا قرآن وعترت را از هم جدا نگرداند.
بنابراین، از قرآن وعترت، پیشی نگیرید که هلاک می شوید، در مورد آن ها کوتاهی نکنید که هلاک می شوید وچیزی به عترت نیاموزید؛ چرا که آنان از شما داناترند.
آن گاه دست حضرت علی (علیه السلام) را گرفت وفرمود:

(٢)

من کنت أولی به من نفسه فعلی ولیه، اللهمّ وال من والاه، وعاد من عاداه(43)؛
هر کس که من از او به خودش سزاوارترم، علی مولای اوست. خدایا! دوستان او را دوست ودشمنان او را دشمن بدار.
عالمان ودانشمندان دینی می گویند: این حدیث، وصیت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) است.
ابن حجر مکی می گوید:
«این وصیت آشکار نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) در چندین روایت آمده است؛ از جمله این حدیث که می فرماید:
إنّی تارک فیکم ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا بعدی الثقلین أحدهما أعظم من الآخر: کتاب الله حبل ممدود من السماء إلی الأرض، وعترتی أهل بیتی، ولن یتفرقا حتّی یردا علی الحوض، فانظروا کیف تخلفونی فیهما؛
من در میان شما دو چیز گرانبها بر جای می نهم که در صورت تمسّک به آن ها، هرگز پس از من گمراه نخواهید شد. در میان این دو امانت گرانبها یکی از دیگری عظیم تر است: نخست کتاب خدا که هم چون ریسمانی، آسمان را به زمین پیوند می دهد ودوم عترت واهل بیتم، این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا آن که در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. پس بنگرید که پس از من چگونه با قرآن وعترت رفتار می کنید؟
ترمذی پس از نقل این حدیث درباره آن می گوید:
حسنٌ غریبٌ(44)؛
این حدیث، نیکو است، ولی کمتر کسی به نقل آن می پردازد.
البته دیگر محدّثان وعالمان نیز این حدیث را ثبت وضبط کرده اند وابن جوزی به اشتباه آن را در العلل المتناهیه آورده است، چگونه چنین چیزی ممکن است وحال آن که این حدیث در صحیح مسلم ودیگر کتاب های روایی، آمده است؟!»(45).
حافظ سخاوی در استجلاب ارتقاء الغرف می نویسد:
«این وصیت آشکار در مورد اهل بیت (علیهم السلام)، در دیگر احادیث نیز آمده است، برای مثال، از سلیمان بن مهران اعمش نقل شده است که...»(46).
حافظ سمهودی در جواهر العقدین می نویسد:

-----------------

(43) المعجم الکبیر: 5 / 186 و187.
(44) صحیح ترمذی: 5 / 329.
(45) الصواعق المحرقه: 90.
(46) استجلاب ارتقاء الغرف: 1 / 336.

(٢)

«مطلب چهارم: پیرامون تشویق مردم از سوی رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) برای تمسّک به کتاب خدا واهل بیت ایشان، خوب رفتار کردن با این دو ثقلین بعد از آن حضرت ونیز پیرامون این که آن حضرت در روز قیامت از کسانی که بر حوض کوثر وارد می شوند درباره ثقلین خواهد پرسید ونیز در رابطه با این که خداوند از امّت اسلامی خواهد پرسید که پس از پیامبر، چه رفتاری با قرآن وعترت داشته اند واز وصیت آن حضرت درباره اهل بیت خود چگونه پاس داشته اند ونیز پیرامون توصیه خداوند نسبت به اهل بیت (علیهم السلام)...»(47).
از این گذشته، در یکی از متون حدیث ثقلین آمده است:
أوصیکم بِکتابِ اللهِ وعِترَتی(48)؛
شما را به کتاب خدا وعترتم سفارش می کنم.
هم چنین علما ودانشمندان دینی می گویند: این حدیث نشان می دهد که تا روز قیامت، از اهل بیت کسانی هستند که شایستگی تمسّک را دارند ومی توانند مردم را هدایت نمایند.
ابن حجر مکی می گوید:
احادیث تمسّک به اهل بیت (علیهم السلام)، نشان گر این است که تا روز قیامت، افراد شایسته ای از اهل بیت (علیهم السلام) حضور دارند که همانند قرآن کریم، صلاحیت تمسّک را دارا هستند وهیچ گاه زمین از وجود آن ها خالی نمی شود؛ از همین روست که اهل بیت (علیهم السلام)، عامل امنیت زمینیان به شمار می روند. این مدّعای ما را روایتی که گذشت به اثبات می رساند، آن جا که پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
فی کلّ خلف من أمّتی عدولٌ من أهل بیتی(49)؛
در همه نسل های امت من، فرد بسیار عادلی از اهل بیتم حضور دارد.
حافظ شریف سمهودی در بخش تنبیهات حدیث ثقلین می نویسد:
مطلب سوم این که این حدیث نشان می دهد که تا روز قیامت در همه زمان ها ودوران ها، افرادی از اهل بیت وعترت پاک پیامبر حضور دارند تا این امر وتشویق پیامبر نسبت به اهل بیت ایشان بیوجه نبوده باشد. هم چنان که قرآن کریم نیز این گونه است. از همین رو اهل بیت - چنان که خواهد آمد - موجب امنیت زمینیان هستند وبا رحلت آن ها، ساکنان زمین نیز از میان می روند(50).
مناوی در شرح الجامع الصغیر وزرقانی مالکی در شرح المواهب اللدنیه نیز همین سخنان را بیان نموده وگفته های شریف سمهودی را نقل کرده اند...(51).
شریف سمهودی در ادامه می گوید:

-----------------

(47) جواهر العقدین: 231.
(48) لسان العرب: ذیل واژه «عتر».
(49) الصواعق المحرقه: 90.
(50) جواهر العقدین: 244.
(51) شرح الجامع الصغیر: 3 / 15، شرح المواهب اللدنیه: 7 / 8.

(٢)

این امر وتشویق رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) بر تمسّک به اهل بیت وعترت پاک، نسبت به کسانی است که به کتاب خداوند علم دارند؛ چرا که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) تمسّک به غیر از عالمان به کتاب خدا را توصیه نمی کنند واین علما، تنها کسانی هستند که تا روز قیامت، ملازم قرآن هستند وهر دو در کنار حوض کوثر بر پیامبر وارد خواهند شد؛ به همین جهت است که پیامبر فرمود:
لا تقدّموها فتهلکوا، ولا تقصّروا عنهما فتهلکوا، ولا تعلّموهم، فإنّهم أعلم منکم(52)؛
از آن دو پیشی نگیرید که هلاک می شوید، از آن ها عقب نیفتید که هلاک می شوید وچیزی به اهل بیت نیاموزید، زیرا آنان از شما داناترند.
شیخ قاری نیز در این باره اظهار نظر کرده است. وی در شرح المشکاة می نویسد:
به اعتقاد من، روشن ترین مطلبی که می توان در مورد حدیث مذکور گفت این است که در بیشتر مواقع، اهل بیت، صاحب خانه واحوال او را از هر کس دیگری بهتر می شناسند؛ بنابراین واژه اهل بیت، همه خویشاوندان رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) را در بر نمی گیرد، بلکه تنها آن دسته از این خویشاوندان را در بر می گیرد که اهل علم بوده واز سیره، روش، حکم وحکمت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) آگاهی دارند. از همین رو این دسته از اهل بیت، صلاحیت همسانی با کتاب خدا را یافته اند، چنان که خداوند می فرماید:
(وَیعَلِّمُهُمُ الْکتابَ وَالْحِکمَةَ)(53)؛(54)
وکتاب وحکمت به آنان بیاموزد.
نظام الدین نیشابوری در تفسیر خود، با استفاده از حدیث ثقلین، تصریح می کند که عترت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) «وارثان وجانشینان» آن حضرت هستند؛ وی در تفسیر آیه (وَکیفَ تَکفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلی عَلَیکمْ آیاتُ اللهِ وَفیکمْ رَسُولُهُ)(55)؛ «وچگونه کفر میورزید با این که آیات خدا بر شما خوانده می شود وپیامبر او میان شماست؟» می نویسد:
«کیفَ تَکفُرُونَ؛ چگونه کفر میورزید» استفهام وپرسشی از سر توبیخ وتعجّب است ودر بیان معنای آن باید گفت: چگونه به شما کفر راه می یابد وحال آن که در هر واقعه، آیات جدیدی، از زبان رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) برای شما تلاوت می شود ورسول خدا نیز در میان شما حضور دارد، شبهات شما را برطرف می سازد وشما را از همه کجروی ها نجات می دهد؟!....
در مورد قرآن باید گفت که این کتاب عزیز تا روز قیامت باقی خواهد ماند.

-----------------

(52) جواهر العقدین: 243.
(53) سوره بقره: آیه 129، سوره آل عمران: آیه 164، سوره جمعه: آیه 2.
(54) مرقاة المفاتیح فی شرح مشکاة المصابیح: 5 / 600.
(55) سوره آل عمران: آیه 101.

(٣)

در مورد پیامبر (صلّی الله علیه وآله) نیز باید به این نکته اشاره نمود که هر چند ایشان در ظاهر به رحمت الهی پیوسته، اما نور وجودشان در میان مؤمنان باقی است واز همین رو می توان ادّعا کرد که خود ایشان در میان ما حضور دارند.
از این گذشته عترت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) وارثان ایشان هستند وبر حسب ظاهر، جایگزین ایشان شده اند؛ از همین روست که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
إنّی تارک فیکم الثقلین...(56)؛
من در میان شما دو چیز گرانبها باقی می گذارم....
3. خلفای دوازده گانه
حدیث سوم این که خلفای رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) دوازده نفر هستند.
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) تعداد پیشوایان وامامان را مشخّص فرمودند، همان ها که شناختشان واجب است وهر کس بدون شناخت آن ها از دنیا برود به مرگ دوران جاهلی مرده است؛ همان پیشوایانی که تا روز قیامت، ملازم قرآن هستند وقرآن نیز از آن ها جدا نمی گردد. این موضوع در روایات چنین مطرح شده است:
احمد از مسروق این گونه روایت می کند:
روزی در کنار عبد الله بن مسعود نشسته بودیم، او به تلاوت قرآن مشغول بود. مردی به او گفت: ای ابوعبدالرحمان! آیا از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) سؤال کردید که این امّت، چند خلیفه خواهد داشت؟
عبد الله گفت: از آن زمان که به عراق آمده ام هیچ کس در این باره سؤالی از من نکرده است.
آن گاه گفت: آری، ما از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) پرسیدیم وایشان فرمود:
اثنی عشر کعدّة نقباء بنی اسرائیل(57)؛
دوازده نفر همانند تعداد مراقبان وسرپرستان بنی اسرائیل هستند.
در این باره مسلم بن حجاج نیشابوری روایت می کند که پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
لا یزال الدین قائماً حتّی تقوم الساعة، أو یکون علیکم اثنا عشر خلیفة کلّهم من قریش(58)؛
این دین تا برپایی روز قیامت پابرجا خواهد بود تا آن زمانی که دوازده خلیفه که همگی از قریش هستند بر شما حکومت می کنند.
بخاری نیز به نقل حدیثی در این زمینه پرداخته است. وی در صحیح خود می نویسد: جابر بن سمره می گوید: از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) شنیدم که می فرمود:
یکون اثنا عشر أمیراً؛
دوازده امیر خواهد بود.

-----------------

(56) غرائب القرآن (تفسیر نیشابوری): 1 / 347.
(57) مسند احمد: 5 / 90.
(58) صحیح مسلم: 2 / 119.

(٣)

آن گاه پیامبر (صلّی الله علیه وآله) سخنی را بر زبان جاری نمود که آن را نشنیدم. در این هنگام پدرم گفت: رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
کلّهم من قریش(59)؛
همگی آن ها از قریش هستند.

فصل سوم: مهدی (علیه السلام) از اهل بیت (علیهم السلام) است

سومین مطلب قابل بحث این که حضرت امام مهدی (علیه السلام) از اهل بیت (علیهم السلام) است.
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) به صراحت بیان می دارد که مهدی (علیه السلام) از اهل بیت ایشان است، همو که زمین را پس از فراگیر شدن ظلم وجور، از عدل وداد سرشار خواهد کرد.
این که مهدی (علیه السلام) از اهل بیت است، به صورت متواتر در احادیث پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله) مورد تأکید قرار گرفته است، هم چنان که پیش تر این مطلب را در عبارات بعضی از علمای اهل سنّت مشاهده نمودید... حال به برخی از این احادیث اشاره می کنیم:
احمد بن حنبل، ابوداوود، ترمذی ودیگران با عبارات مختلف این روایت را ذکر کرده اند که ما به نقل آن از مسند احمد بسنده می کنیم، او این گونه آورده است که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
لا تقوم الساعة حتّی یلی رجل من أهل بیتی یواطئ اسمه اسمی(60)؛
قیامت برپا نخواهد شد مگر آن که پیش از آن، مردی از اهل بیت من که هم نام من است، سرپرستی جامعه را به عهده می گیرد.
ابن ماجه در باب «خروج المهدی» می نویسد:
علی (علیه السلام) فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
المهدی منّا أهل البیت یصلحه الله فی لیلة(61)؛
مهدی از ما اهل بیت است که خداوند کار او را در یک شب، سامان می دهد.
احمد بن حنبل نیز در این باره حدیثی را از ابوسعید خدری نقل می کند که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
لا تقوم الساعة حتّی تمتلئ الأرض ظلماً وعدواناً.
قال: ثمّ یخرج رجل من عترتی - أو من أهل بیتی - یملأها قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وعدواناً(62)؛

-----------------

(59) صحیح بخاری: 4 / 164.
(60) مسند احمد: 1 / 376، سنن ابی داوود: 4 / 151، صحیح ترمذی: 3 / 343.
(61) سنن ابن ماجه: 2 / 1367.
(62) مسند احمد: 3 / 36.

(٣)

قیامت برپا نخواهد شد مگر آن که زمین از ظلم وتجاوز پر شود، آن گاه مردی از عترت - یا اهل بیت(63) - من ظهور می کند وپس از فراگیر شدن ظلم وتجاوز، زمین را از عدل وداد پر می سازد.
حاکم نیشابوری نیز همین حدیث را با همین سند وبا عبارت «اهل بیتی؛ اهل بیت من» وبدون تردید بین «عترتی» و«اهل بیتی» نقل کرده، آن گاه می نویسد:
این حدیث شرایط صحّت از نظر بخاری ومسلم را داراست، اما آن ها این حدیث را در صحیح خویش ثبت نکرده اند.
شمس الدین ذهبی نیز در تلخیص خود، با دیدگاه حاکم نیشابوری موافقت کرده است(64).
حاکم نیشابوری در جای دیگری همین حدیث را با لفظ «مِن عترتی؛ از عترت من» از ابوسعید خدری نقل می کند ومی گوید: این حدیث شرایط صحّت از نظر مسلم را داراست.
ذهبی نیز این دیدگاه حاکم را تأیید کرده است(65).
مهدی (علیه السلام) از فرزندان فاطمه (علیها السلام)
دسته ای دیگر از روایات، مهدی (علیه السلام) را از فرزندان فاطمه (علیها السلام) دانسته اند. در زیر این روایات را می آوریم:
ابوداوود، ابن ماجه ودیگران با عبارات مختلف نقل می کنند که امّ سلمه می گوید: رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
المهدی من عترتی من ولد فاطمة(66)؛
مهدی از عترت من واز فرزندان فاطمه است.
حاکم نیشابوری وذهبی نیز از سعید بن مسیب روایت کرده اند که امّ سلمه می گوید:
از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) شنیدم که از مهدی (علیه السلام) یاد می کرد ومی فرمود:
نعم، هو حقّ وهو من بنی فاطمة(67)؛
آری، او یک حقیقت واز فرزندان فاطمه است.
صاحب کتاب التاج اَسناد ابوداوود وحاکم نیشابوری را صحیح دانسته است(68).

مهدی (علیه السلام) از فرزندان امام حسین (علیه السلام):

در روایات فراوان دیگری آمده است که مهدی (علیه السلام) در شمار فرزندان امام حسین (علیه السلام) قرار دارد.

در این جا به ذکر سه مورد از این روایات بسنده می کنیم:

-----------------

(63) تردید از راوی است.
(64) المستدرک علی الصحیحین (چاپ شده به همراه تلخیص المستدرک ذهبی): 4 / 557.
(65) همان: 4 / 558.
(66) التاج الجامع للأصول: 5 / 343، سنن ابی داوود: 2 / 310 ور.ک: المستدرک علی الصحیحین: 4 / 557، سنن ابن ماجه: 2 / 1368.
(67) المستدرک علی الصحیحین (چاپ شده به همراه تلخیص المستدرک ذهبی): 4 / 557.
(68) التاج الجامع للأصول: 5 / 343.

(٣)

روایت نخست رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود:
لو لم يبق من الدنيا إلا يوم واحد لطوّل الله (عزَّ و جلَّ) ذلك اليوم حتى يبعث فيه رجلاً من ولدى اسمه اسمی.
اگر تنها یک روز از عمر دنیا باقی مانده باشد خداوند آن روز را طولانی. کند تا مردی از فرزندانم را که هم نام من در آن روز برانگیزد.
در این هنگام سلمان فارسی برخاست و گفت ای رسول خدا او از نسل کدام یک از فرزندان شماست؟ رسول خدا (صلی الله علیه وآله) دستش را بر روی شانه امام حسین (علیه السلام) زد و فرمود:
من وَلَدى هذا؛
از نسل این فرزندم.
این روایت در منابع مختلف نقل شده است از جمله ابوالقاسم ،طبرانی ابن عساکر دمشقی، ابونعیم اصفهانی، ابن قیم جوزیه یوسف بن يحيى مقدسى، شيخ الإسلام جوینی و ابن حجر مکی صاحب كتاب الصواعق المحرقه آن را نقل کرده اند(1).
روایت دوم رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در آخرین روزهای زندگی خویش که در بستر بیماری به سر
می برد به پاره تن خود حضرت زهرا علیها السلام چنین فرمود:
ما یبکیک یا فاطمه اما علمت أن الله اطلع إلى الأرض إطلاعه فاختار منها أباك فبعثه نبياً؛ ثم اطلع ثانیه فاختار بعلک.
فأوحى إلى فأنكحته إياك واتخذته وصيّاً.
أما علمت أنك بكرامة الله إياك زوجك اعلمهم علماً، وأكثرهم حلماً، وأقدمهم سلما؛
فاطمه چرا گریه میکنی؟ مگر نمی دانی که خداوند به زمین نگاهی افکند پدرت را از میان اهل زمین برگزید و او را به پیامبری مبعوث کرد؟
و دیگر بار خداوند به زمین نگاه کرد همسر تو را برگزید پس من به وحی فرمود که تو را به ازدواج او درآوردم و او را به عنوان وصی خود انتخاب نمودم؟
مگر نمیدانی که خداوند برای تعظیم و بزرگداشت تو کسی را به همسریت درآورد که نخستین مسلمان عالم ترین و بردبارترین مردم است؟
در این هنگام فاطمه علیها السلام خندید و شاد شد؛ رسول خدا (صلى الله عليه وآله) که می خواست بیش از پیش فاطمه (علیها السلام) را خوشحال کند به او فرمود:
ومنا مهدى الأمة الذي يصلى عيسى خلفه؛
-----------------

(1) المعجم الكبير: ۱۰ / ،۱۶۶، حدیث ،۱۰۲۲۲ با اندکی تفاوت عقد الدرر في أخبار المنتظر : ۵۶ فرائد السمطين: ۲/ ۳۲۵، به نقل از حذیفه بن يمان الصواعق المحرقه: ۲۴۹.

(٣)

افزون بر این مهدی این امت که عیسی پشت سرش نماز می گزارد از ماست.
آن گاه دست بر شانه امام حسین (علیه السلام) نهاد و فرمود:
من هذا مهدى الأمة؛
مهدی این امت از نسل این است.
ابوالحسن دارقطنی ابوالمظفر سمعانی ابو عبدالله گنجی و ابن صباغ مالکی این روایت را نقل کرده اند(1).
روایت سوم رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود:
يخرج المهدى من ولد الحسين من قبل المشرق، لو إستقبلته الجبال لهدمها واتخذ فيها طرقاً؛
مهدی که از فرزندان حسین، است از سمت مشرق قیام و ظهور می کند.
و اگر کوه ها در برابر او قرار گیرند آنها را نابود و راههایی در دل آنها ایجاد خواهد نمود.
این روایت را نعیم بن حماد در کتاب الفتن ،طبرانی ابونعیم اصفهانی و مقدسی نگارنده کتاب عقد الدرر في أخبار المنتظر نقل کرده اند(2).

فصل چهارم: موعود تولّد یافته

مطلب چهارم این که حضرت امام مهدی (علیه السلام) متولّد شده وفرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) است.
تا کنون در پرتو احادیث متواتر ومورد اتفاق مسلمانان به نتایج ذیل دست یافتیم:
اول. این امّت یک مهدی دارد واعتقاد به او از ضروریات این دین حنیف به شمار می رود.
دوم. مهدی (علیه السلام) از اهل بیت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) وعترت پاک ایشان است؛ همان بزرگوارانی که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) به تمسّک وپیروی از آنان فرمان داده ونسبت به مخالفت با آنان وپیشی گرفتن بر آنان، هشدار داده است....
سوم. مهدی (علیه السلام) در شمار همان دوازده نفری قرار دارد که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) آنان را به عنوان خلفا وپیشوایان پس از خود، معرفی نموده است؛ همان پیشوایانی که اطاعت آنان لازم واقتدا به آنان واجب است واز دایره اهل بیت پیامبر، خارج نیستند.
چهارم. مهدی (علیه السلام) از فرزندان حسین بن علی (علیهما السلام) شهید کربلا است، از همین رو آن بزرگوار، فرزند امام حسن عسکری فرزند امام هادی، فرزند امام جواد، فرزند امام رضا، فرزند امام کاظم، فرزند امام صادق، فرزند امام باقر، فرزند امام سجّاد، فرزند امام حسین وفرزند امام علی بن ابی طالب (علیهم السلام) به شمار می رود.

-----------------

(1) البيان فى أخبار صاحب الزمان تألیف گنجی شافعی (چاپ شده در ضمن كفاية الطالب): ۵۰۲ه الفصول المهمه تأليف ابن صباغ مالکی: ۲۹۶.
(2) الفتن: ۱ / ۱۷۱، حدیث ،۱۰۹۵، عقد الدرر في أخبار المنتظر ۲۸۲، به نقل از طبرانی و ابونعیم اصفهانی برای آگاهی بیشتر ر.ک: الحاوی للفتاوی: ۲/ ۶۶ در این منبع این روایت به نقل از ابن عساکر آمده است.

(٣)

نتیجه های به دست آمده در کنار روایات، از سویی گویای این نکته است که هیچ گاه زمین از پیشوایان حق خالی نمی شود واین پیشوایان از اهل بیت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) بوده وشمار آنان دوازده نفر است واز سوی دیگر به طور قطع ویقین روشن می سازد که مهدی (علیه السلام) دوازدهمین امام مسلمانان بوده، به دنیا آمده وهم اکنون زنده است.
از همین رو ملاحظه می شود که بسیاری از علمای اهل سنّت به تولّد، زنده بودن ووجود امام مهدی (علیه السلام) اعتراف می کنند وایشان را فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) می دانند که اینک تنها به ذکر نام برخی از این علما اشاره می کنیم:
احمد بن محمّد بن هاشم بلاذری، متوفای سال 279.
ابوبکر عمر بیهقی، متوفای سال 458.
ابومحمّد عبد الله بن خشّاب، درگذشته سال 567.
ابن اَزرق تاریخ نگار، متوفای سال 590.
فخر رازی، متوفای سال 606.
ابن اثیر، متوفای سال 630.
ابن عربی اندلسی، درگذشته سال 638.
کمال الدین ابن طلحه، متوفای سال 652.
سبط ابن جوزی، متوفای سال 654.
ابو عبد الله گنجی شافعی، متوفای سال 658.
صدرالدین قونوی، متوفای سال 672.
شمس الدین ابن خلّکان، متوفای سال 681.
صدرالدین حموئی، متوفای سال 723.
شمس الدین ذهبی، متوفای سال 748.
عمر بن وردی، متوفای سال 749.
صلاح الدین صفدی، درگذشته سال 764.
شمس الدین ابن جزری، متوفای سال 833.
ابن صبّاغ مالکی، متوفای سال 855.
جلال الدین سیوطی، متوفای سال 911.
شیخ عبدالوهّاب شعرانی، متوفای سال 973.
ابن حجر مکی، متوفای سال 974.
شیخ علی قاری، متوفای سال 1013.
شیخ عبدالحق دهلوی، درگذشته سال 1052.

(٣)

شاه ولی الله دهلوی، متوفای سال 1176.
شیخ قندوزی حنفی، متوفای سال 1294.

(٣)

در برخی کتاب های اهل سنّت، روایاتی دیده می شود که با روایات متواتری که از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) نقل شد، مخالف است. بعضی با طرح این روایات وادّعای معارضه، می خواهند حجیت روایات متواتر گذشته را زیر سؤال ببرند.
ما این بخش را به بررسی ونقد روایات مذکور اختصاص می دهیم تا هم کتاب از این ناحیه پربارتر باشد وهم شک وتردیدی پیرامون مهدویت که مورد اتفاق مسلمانان است، باقی نماند.
این دست روایات، همگی یا جعلی هستند، یا تحریف شده اند ویا نادرند واز همین رو نمی توانند در برابر احادیث صحیح یا متواتر قرار گیرند.
اینک به بررسی این روایات می پردازیم:
1. مهدی، همان عیسی بن مریم
اهل سنّت در حدیثی نقل کرده اند که مهدی، همان عیسی بن مریم است.
این حدیث، تنها توسط ابن ماجه روایت شده است. وی می نویسد:
یونس بن عبدالاعلی، از محمّد بن ادریس شافعی، از محمّد بن خالد جندی، از ابان بن صالح، از حسن، از انس بن مالک برای ما چنین نقل کرد: رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
هر چه دنیا، پیش رود بر سختی ها افزوده می شود، دنیا به انسان ها بیشتر پشت می کند ومردم روز به روز بخیل تر می شوند، قیامت زمانی خواهد آمد که مردم به بدی خو گرفته اند ومهدی، همان عیسی بن مریم است(69).
روایت نادرست وراویان غیر معتبر
به نظر ما روایات نقل شده از اهل بیت (علیهم السلام) ودیگر روایاتی که در زمینه امام مهدی (علیه السلام) به طور متواتر توسط اهل سنّت، نقل شده، نادرست بودن این حدیث را آشکار می سازد؛ از این رو بزرگانی هم چون حاکم نیشابوری، بیهقی ودیگران حدیث مذکور را ضعیف دانسته اند(70).
1. محمّد بن خالد جَنَدی

-----------------

(69) سنن ابن ماجه: 2 / 1340.
(70) التاج الجامع للأصول: 5 / 341.

(٣)

از طرف دیگر علمای اهل سنّت به نقد راویان آن پرداخته اند. آنان نوشته اند: یکی از راویان این حدیث، محمّد بن خالد جَندی است. او تنها راوی این حدیث است، از این رو به هنگام نوشتن شرح حال او، حدیث مذکور را هم آورده اند:
مزّی می نویسد: محمّد بن خالد جَندی صنعانی مؤذّن، از ابان بن صالح، از حسن، از انس روایت کرده است که مهدی، همان عیسی بن مریم است....
این حدیث توسط ابن ماجه ثبت وضبط شده است....
ابوبکر بن زیاد می گوید:
هذا حدیث غریب؛
کمتر کسی به نقل این حدیث پرداخته است....
حافظ ابوبکر بیهقی می نویسد: این حدیث را تنها محمّد بن خالد جَندی روایت کرده است.
ابوعبد الله حافظ می گوید: محمّد بن خالد، مردی ناشناخته است وعلما بر سر افرادی که بین جَندی ورسول الله (صلّی الله علیه وآله) واسطه در نقل این حدیث هستند اختلاف نظر دارند...(71).
ذهبی نیز در این باره اظهار نظر کرده است. وی می نویسد:
شافعی از محمّد بن خالد جَندی روایت نقل نموده وخود محمّد بن خالد نیز از ابان بن صالح روایت کرده است.
ازدی می گوید: احادیث او مورد قبول نیست.
ابوعبد الله حاکم نیشابوری می نویسد: او فردی ناشناخته است.
آن گاه ذهبی چنین می نویسد: به نظر من حدیث محمّد بن خالد جَندی که «مهدی، همان عیسی بن مریم است» وتوسط ابن ماجه نقل شده، حدیثی منکر وناشناخته به شمار می آید...(72).
ابن حجر در این باره می نویسد:
محمّد بن خالد جَنَدی - با فتح حرف جیم ونون - مؤذّن، ناشناس وجزء طبقه هفتم محدّثان به شمار می آید، وی از راویان سنن ابن ماجه قزوینی است(73).
2. ابان بن صالح
گفتنی است گرچه اهل سنّت می گویند: همه علمای ما بر این عقیده اند که «ابان بن صالح» مورد اطمینان است، اما چنان که ابن حجر نقل می کند ابن عبدالبرّ وحافظ ابن حزم او را ضعیف دانسته اند(74).

-----------------

(71) تهذیب الکمال: 25 / 151.
(72) میزان الاعتدال: 3 / 535.
(73) تقریب التهذیب: 2 / 157.
(74) تهذیب التهذیب: 1 / 82.

(٤)

ذهبی می نویسد: اما ابن صلاح در امالی خود می نویسد: گفته شده: ابان بن صالح، هیچ حدیثی از حسن نشنیده است(75).
3. حسن بصری
منظور از «حسن»، همان حسن بصری معروف ومشهور است که در برخی کتاب ها او را در شمار دشمنان حضرت علی (علیه السلام) قرار داده اند؛ از این رو در روایاتی که از اهل بیت (علیهم السلام) رسیده، او مورد سرزنش قرار گرفته است، تا جایی که برخی از علما این روایات را متواتر دانسته اند(76).
از طرفی اهل سنّت نیز با آن که در صحاح شش گانه از او، روایاتی را نقل کرده اند واو را در شمار زاهدان هشتگانه قرار داده اند، اما در عین حال تأکید کرده اند که روایات مرسل او فراوان بوده وبسیار تدلیس(77) می کرد(78).
4. یونس بن عبدالاعلی
علمای اهل سنّت، گرچه یونس بن عبدالأعلی را مورد اطمینان دانسته اند، اما او در این روایت، به دروغگویی متّهم شده است.
حافظ مزّی در این باره می نویسد:
حافظ ابوالقاسم در تاریخ مدینة دمشق به سند خود از احمد بن محمّد بن رشدین، از ابوالحسن علی بن عبیدالله واسطی چنین نقل می کند: محمّد بن ادریس شافعی را در خواب دیدم واز او شنیدم که می گفت: یونس در حدیث جَنَدی - یعنی حدیثی که توسط حسن از قول انس پیرامون مهدی (علیه السلام) به رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) نسبت داده شده است - به دروغ از زبان من سخن گفته است.
شافعی گفت: این حدیث از احادیث من نیست ومن آن را نقل نکرده ام، بلکه یونس به دروغ آن را به من نسبت داده است(79).
از این گذشته، ذهبی می نویسد: این حدیث، ضعف دیگری نیز دارد وآن این که...(80).
حضرت عیسی (علیه السلام) در حضور امام مهدی (علیه السلام)

-----------------

(75) میزان الاعتدال: 3 / 535.
(76) تنقیح المقال: 1 / 269.
(77) تدلیس در اصطلاح علم حدیث در یک تقسیم بندی کلّی دو نوع است:
الف) تدلیس در اسناد، به این معنا است که راوی، حدیث را از کسی نقل می کند که او را ندیده یا حدیث را از او نشنیده باشد، یا یک راوی ضعیف را اسقاط کند، تا حدیث «حسن» یا «صحیح» تلقی شود. در مورد تدلیس گفته شده است: تدلیس برادر دروغ است.
ب) تدلیس در صفات راوی توسّط ناقلین، به این معنا است که به قصد مخفی داشتن حقیقت راوی را با صفاتی یا کنیه ای غیر واقعی وصف کند یا بنامد.
(78) تقریب التهذیب: 1 / 165.
(79) تهذیب الکمال: 25 / 149.
(80) میزان الاعتدال: 3 / 535.

(٤)

در مقابل این حدیث ساختگی، احادیث صحیح وفراوانی این حقیقت را در دل خود جای داده اند که به هنگام ظهور حضرت امام مهدی (علیه السلام)، عیسی بن مریم (علیهما السلام) از آسمان فرود می آید وپشت سر آن حضرت نماز می گزارد. برای نمونه چند حدیث می آوریم.
بخاری ومسلم به سند خود از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) چنین نقل کرده اند:
روزی رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
کیف أنتم إذا نزل ابن مریم فیکم وإمامکم منکم(81)؛
چگونه خواهید بود هنگامی که عیسی بن مریم در میان شما فرود آید در حالی که امام شما کسی از خود شما باشد؟
احمد بن حنبل شیبانی نیز در این باره به سند خود حدیثی را نقل می کند که نام دجّال در آن آمده است. وی می گوید: رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
فإذا هم بعیسی بن مریم فتقام الصلاة، فیقال له: تقدّم یا روح الله!
فیقول: لیتقدم إمامکم فیصلّ بکم؛
در این هنگام عیسی بن مریم را می بینند وهنگام نماز می رسد ومردم برای اقامه نماز جمع می شوند، به عیسی می گویند: ای روح الله! پیشاپیش ما بایست.
عیسی می گوید: باید امام شما پیشاپیش شما بایستد وامام جماعت باشد(82).
مناوی می نویسد:
عیسی (علیه السلام) به هنگام نماز صبح بر روی مناره سفید واقع در شرق دمشق، فرود می آید وامام مهدی (علیه السلام) را در حال آماده شدن برای اقامه نماز می بیند. در این هنگام امام مهدی (علیه السلام)، متوجّه حضور او می شود وعقب می رود تا عیسی (علیه السلام) امام جماعت باشد.
اما عیسی (علیه السلام) ایشان را پیشاپیش قرار می دهد وخود پشت سر وی نماز می گزارد، وه که چه فضل وشرف بزرگی نصیب این امت شده است(83)!
ابوالحسن آبری پیرامون امام مهدی (علیه السلام) می نویسد:
بسیاری از راویان، اخبار متواتر ومستفیضی را از قول رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) درباره مهدی (علیه السلام) نقل کرده اند. در این احادیث آمده است که مهدی (علیه السلام) در شمار اهل بیت پیامبر قرار دارد، هفت سال حکومت می کند، زمین را از عدل وداد پر می نماید. در آن دوران، عیسی بن مریم ظهور می کند ودر دروازه «لد» در سرزمین فلسطین، برای قتل دجّال به یاری او می شتابد. مهدی (علیه السلام) امامت جماعت این امّت را بر عهده می گیرد ودر طول زندگانی او عیسی صلوات الله علیه پشت سر او نماز می گزارد(84).

-----------------

(81) صحیح بخاری: 4 / 143، باب نزول عیسی (علیه السلام) من کتاب بدء الخلق، صحیح مسلم: 1 / 94.
(82) مسند احمد: 3 / 367.
(83) فیض القدیر - شرح الجامع الصغیر: 6 / 17.
(84) تهذیب الکمال: 25 / 149.

(٤)

جلال الدین سیوطی در پاسخ به منکران این مسأله می نویسد:
سخنان اینان بسیار شگفت آور است؛ چرا که نماز خواندن عیسی (علیه السلام) به امامت امام مهدی (علیه السلام)، در تعدادی از روایات صحیح از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) نقل شده است. رسول خدا پیامبری است صادق که راستگویی او را همگان تأیید می کنند وهمه پیش بینی های ایشان تحقق می یابد(85).
بطلان دیدگاه تفتازانی
بنابر آن چه آوردیم نادرستی وبطلان دیدگاه سعدالدین تفتازانی نیز روشن شد، چرا که او می گوید:
این که می گویند: عیسی به مهدی اقتدا می کند ویا بالعکس، معتبر ومستند نیست ونباید به آن اطمینان نمود(86).
2. مهدی از فرزندان حسن
حدیث ساختگی دیگر، حدیثی است که می گوید: مهدی (علیه السلام) از فرزندان امام حسن (علیه السلام) است.
صاحب کتاب المشکاة از ابواسحاق چنین نقل می کند:
روزی حضرت علی (علیه السلام) به پسرش حسن (علیه السلام) نگاه کرد وفرمود: این پسرم، به فرموده رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) سید وسرور است واز نسل او مردی خواهد آمد که همنام پیامبر شماست، او در اخلاق به رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) شباهت دارد، اما از نظر قیافه واندام با ایشان متفاوت است.
آن گاه آن حکایت را که او زمین را از عدل وداد پر می کند، نقل کرد.
ابوداوود این روایت را نقل کرده، اما حکایت مذکور را نیاورده است(87).
قاری در شرح کتاب مشکاة المصابیح در ذیل این حدیث می نویسد:
این حدیث به روشنی، سخنان پیشین ما را تأیید می کند ونشان می دهد که مهدی از فرزندان حسن است وبرای جمع بین این روایت وروایات دیگر باید گفت: مهدی تنها از طرف مادر، به حسین منتسب است.
بر این اساس، سخن شیعیان مبنی بر این که «مهدی، محمّد بن حسن عسکری، قائم ومنتظَر است، چرا که وی به اتّفاق همگان از نسل حسین است» از اعتبار ساقط می شود.
ممکن است برخی چنین ادعا کنند: شاید علی (علیه السلام)، در مورد شخصی غیر از مهدی سخن گفته باشد.
در پاسخ باید گفت: حکایتِ «زمین را از عدل وداد پر می کند»، این ادّعا را باطل می نماید؛ چرا که در میان سادات حسینی وحسنی، مهدی موعود تنها کسی است که به عنوان پرکننده عدل وداد در زمین، شناخته می شود(88).

-----------------

(85) الحاوی للفتاوی: 2 / 167.
(86) شرح المقاصد: 5 / 313.
(87) مشکاة المصابیح: 3 / 1503.
(88) مرقاة المفاتیح فی شرح مشکاة المصابیح: 5 / 168.

(٤)

بررسی ونقد این دیدگاه
در منابع شش گانه ای که اهل سنّت آن ها را صحاح می نامند جز حدیث پیشین، هیچ دلیل دیگری مبنی بر این که «مهدی» از فرزندان «حسن» است، وجود ندارد. این حدیث نیز تنها در سنن ابی داوود ثبت شده است.
ابن اثیر می نویسد: ابوداوود از ابواسحاق عمرو بن عبد الله سبیعی این گونه نقل می کند: «علی (علیه السلام) به فرزندش حسن (علیه السلام) نگاه کرد و... آن گاه آن حکایت را که او زمین را از عدل وداد پر می کند، ذکر نمود»، ابوداوود این روایت را ثبت کرده، اما حکایت مذکور را نیاورده است(89).
دیدگاه شیخ منصور
شیخ منصور می نویسد: نقل شده است: روزی علی (علیه السلام) به فرزندش حسن (علیه السلام) نگاه کرد وفرمود: این پسرم، به فرموده رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) سید وسرور است واز نسل او مردی خواهد آمد که هم نام پیامبر شماست، در اخلاق به رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) شباهت دارد، اما از نظر قیافه واندام با ایشان متفاوت است.
هم چنین در روایت دیگری علی (علیه السلام) فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود: مردی از ماوراء النهر ظهور خواهد کرد....
این دو حدیث را ابوداوود نقل کرده است(90).
بررسی سند حدیث
به نظر ما کسانی که «مهدی» را از فرزندان امام «حسن (علیه السلام)» می دانند، حدیث مذکور را به عنوان تنها دلیل خود برای اثبات این ادّعا مطرح می کنند، در این صورت تأمّل در سند، لفظ ومفهوم این حدیث، اجتناب ناپذیر می نماید.
در مورد سند این حدیث باید گفت: در سنن ابوداوود این گونه آمده است:
قال أبو داود: حدّثت عن هارون بن المغیرة، قال: حدّثنا عمرو بن أبی قیس، عن شعیب بن خالد، عن أبی إسحاق، قال: قال علی (علیه السلام)... تمّ ذکر قصّة «یملأ الأرض عدلاً»(91)؛
ابوداوود می گوید: برای من نقل شده است که هارون بن مغیره، از عمرو بن ابوقیس، از شعیب بن خالد، از ابواسحاق چنین روایت نمود که علی (علیه السلام) گفت... آن گاه آن حکایت را که «زمین را از عدل وداد پر می کند» ذکر نمود.
برای سست بودن این حدیث، قسمت آغازین وپایانی سند آن کافی است، چرا که ابوداوود می نویسد: «از هارون بن مغیره، برای من روایت شد»، حال باید پرسید: چه کسی این حدیث را برای ابوداوود نقل نموده است؟
در پایان سند نیز نام ابواسحاق سبیعی دیده می شود که در دوران زندگی خود تنها یک بار علی (علیه السلام) را دیده ودر آن یک بار نیز سخنی میان آن ها رد وبدل نشده بود. از این رو تردیدی نیست که ابواسحاق این روایت را از فرد دیگری شنیده است، اما در متن حدیث، نام ونشان این فرد وجود ندارد.

-----------------

(89) التاج الجامع للاُصول: 11 / 49.
(90) همان: 5 / 343 و344.
(91) صحیح ابی داوود: 2 / 208.

(٤)

افزون بر این در حاشیه جامع الأصول از حافظ منذری چنین نقل شده است:
منذری می گوید: این حدیث، منقطع(92) است، زیرا ابواسحاق تنها یک بار علی (علیه السلام) را دیده ودر آن یک بار هم با او سخن نگفته بود، هم چنین ابوداوود در آغاز این حدیث می گوید: «از هارون بن مغیره، برای من روایت شد».
در حاشیه المشکاة نیز آمده است: اِسناد این حدیث، ضعیف است.
بررسی متن حدیث
در مورد لفظ حدیث مذکور باید گفت:
هم آغاز وهم پایان آن، به صورت های متفاوت نقل شده است؛ به گونه ای که در آغاز آن برخی از «حسن» وبرخی دیگر از «حسین» نام برده اند. قندوزی حنفی می نویسد:
از ابواسحاق نقل شده است که علی (علیه السلام) به فرزندش حسین (علیه السلام) نگاه کرد وگفت: این فرزندم سید وسرور است....
آن گاه آن حکایت را که «زمین را از عدل وداد پر می کند» نقل کرد.
ابوداوود این روایت را نقل کرده، اما حکایت مذکور را نیاورده است(93).
این روایت عیناً در جامع الأصول والمشکاة به نقل از ابوداوود آمده است با این تفاوت که به جای «حسن» نام «حسین» دیده می شود.
دیگر احادیث موجود پیرامون این مسأله که در برخی از کتب دیگر آمده نیز به همین اشکال مبتلا هستند. برای مثال سلمی شافعی در کتاب عقد الدرر فی أخبار المنتظر از اعمش، از ابووائل، حدیث ابواسحاق را روایت کرده است، اما نسخه های این کتاب با یکدیگر تفاوت دارند، به گونه ای که در نسخه اصلی ونیز نسخه استنساخ شده از خط نویسنده، آمده است: «به حسین (علیه السلام) نگاه کرد».
ولی در برخی نسخه های دیگر این کتاب، عبارت «به حسن (علیه السلام) نگاه کرد» دیده می شود.
سلمی شافعی از کتاب صفة المهدی حافظ ابونعیم اصفهانی، حدیث حذیفه را که از کتاب ذخائر العقبی اقتباس شده است، روایت می کند، اما در نسخه اصلی کتاب که به دست نوشت سلمی شافعی نگاشته شده وهم چنین نسخه ای که از خط وی استنساخ شده، این گونه آمده است: «آن گاه با دستش بر شانه حسین (علیه السلام) زد».
ولی در برخی دیگر از نسخه ها نام «حسن (علیه السلام)» در برابر دیدگان خواننده قرار می گیرد(94).

-----------------

(92) به حدیثی که یکی از راویان در سلسله سند ذکر نشده باشد، منقطع گویند، ر.ک: درایة الحدیث: 113.
(93) ینابیع المودة: 518.
(94) عقد الدرر فی أخبار المنتظر: 23 و24.

(٤)

آیا این اختلاف به خاطر تشابه نگارشی دو واژه «حسن» و«حسین»، به وجود آمده است یا این که برخی مغرضان به عمد، اصل روایت را دستکاری کرده اند تا حقایق به همان شکلی که هست در اختیار امّت قرار نگیرد ومسلمانان از روایات اهل بیت (علیهم السلام) که بیش از هر کس دیگری از سیره رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) آگاهی داشته وعالم ترین مردمان به علوم او هستند، محروم گردند؟
هر چند احتمال نخست، دور از انتظار نیست، اما احتمال دوم، درست تر به نظر می رسد؛ چرا که شواهد فراوانی به ویژه در ارتباط با اهل بیت (علیهم السلام)، این احتمال را تقویت می کند.
در این مورد به خصوص، قرینه ودلیل مستحکمی وجود دارد که نشان می دهد برخی عالمان اهل سنّت در جهت کتمان این حقیقت که «مهدی (علیه السلام) از فرزندان حسین (علیه السلام) است»، تلاش می کردند ویا دست کم از بیان صریح آن سرباز می زدند. اما این که علّت رفتار این علما چه بوده است، خداوند بهتر می داند!
برای مثال، ابوالحسین احمد بن جعفر بن منادی وابوعبد الله بن حمّاد - که هر دو از پیشوایان وحافظان اهل سنّت هستند - از قتاده چنین روایت می کنند: به سعید بن مسیب گفتم: آیا مهدی حق است؟
گفت: آری.
گفتم: از کدام قبیله است؟
گفت: از قریش.
گفتم: از کدام تیره قریش؟
گفت: از بنی هاشم.
گفتم: از کدام بنی هاشم؟
گفت: از فرزندان عبدالمطلب.
گفتم: از کدامیک از فرزندان عبدالمطلب؟
گفت: از فرزندان فاطمه.
گفتم: از کدامیک از فرزندان فاطمه؟
گفت: تا همین جا کافی است(95).
حال باید پرسید: چرا «تا همین جا کافی است»؟ الله أعلم(!!)
حال به بررسی قسمت پایانی این حدیث، می پردازیم، همان گونه که گذشت ابوداوود می گوید:
ثمّ ذکر قصّة، «یملأ الأرض عدلاً»؛
سپس آن حکایت را که «زمین را از عدل وداد پر می کند» ذکر کرد.
پرسش این جاست که چه کسی حکایت مذکور را ذکر کرد؟

-----------------

(95) عقد الدرر فی أخبار المنتظر: 23.

(٤)

وهمان گونه که ابن اثیر، خطیب تبریزی صاحب المشکاة ودیگران نیز گفته اند، ابوداوود این حکایت را نقل نکرده است. علت این کار چه بوده است؟
وانگهی صاحب کتاب التاج به طور کلی این قسمت از روایت را - یعنی «سپس آن حکایت را که «زمین را از عدل وداد پر می کند» نقل کرد» - از قلم انداخته است. این خود نشان می دهد که جمله مذکور، جزء حدیث نیست.
در اثبات وتأکید هر چه بیشتر این ادّعا همین بس که حافظ بیهقی در کتاب البعث والنشور روایت مذکور را از قول ابواسحاق نقل می کند وبدون اشاره به جمله مذکور، این روایت را با عبارت «در اخلاق به رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) شباهت دارد، اما از نظر قیافه واندام با ایشان متفاوت است»، پایان می دهد(96).
بررسی مفاد ومدلول حدیث
در مورد مفاد ومضمون روایت مذکور باید گفت:
بعد از آن که دانستیم لفظ ومتن این حدیث، دارای تشویش واضطراب است، روشن می گردد که این حدیث، قابل اعتنا نیست. بنابراین، دیگر وجهی برای سخنان شیخ علی قاری باقی نمی ماند وادّعای او مبنی بر این که حدیث مذکور، عقیده شیعه امامیه را از درجه اعتبار ساقط می کند، اعتبار ندارد.
هم چنین ایرادی که ایشان در قالب عبارت «ممکن است برخی ادّعا کنند که شاید علی (علیه السلام)...» بیان کرده، درست نیست؛ چرا که بر فرض ذکر واژه «حسن» در حدیث مذکور، معلوم نیست که عبارت «زمین را از عدل وداد پر می کند» توسط علی (علیه السلام) ایراد شده باشد.
3. پدرش هم نام پدر پیامبر
حدیث سوم این که طبق این حدیث پیامبر فرموده: «پدرش هم نام پدر من است».
درباره این حدیث در دو محور بحث خواهیم کرد:
1. این که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) فرموده اند: «او هم نام من است» ونفرموده اند: «پدرش، هم نام پدر من است».
2. بررسی عبارت «پدرش هم نام پدر من است» واین که راویان آن کدام است؟ اسناد آن چگونه است؟
هم نامی با پیامبر
درباره موضوع اوّل می گوییم:
احمد بن حنبل در مسند عبد الله بن مسعود، از عمر بن عبید، از عاصم بن ابی النجود، از زر بن حبیش، از عبد الله چنین نقل می کند:
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
لا تنقضی الأیام ولا یذهب الدهر حتّی یملک رجل من أهل بیتی اسمه یواطئ اسمی(97)؛

-----------------

(96) عقد الدرر فی أخبار المنتظر: 31.
(97) مسند احمد: 1 / 376.

(٤)

روزگار به سر نمی رسد مگر آن که مردی از اهل بیتم که هم نام من است، حکومت را در دست می گیرد.
احمد در ادامه، از یحیی بن سعید، از سفیان، از عاصم، از زر، از عبد الله این گونه روایت می کند: رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
لا تذهب الدنیا - أو قال: لا تنقضی الدنیا - حتّی یملک العرب رجل من أهل بیتی ویواطئ إسمه إسمی(98)؛
روزگار به انتها نمی رسد مگر آن که مردی از اهل بیتم که هم نام من است، بر اعراب حکومت می نماید.
احمد در جای دیگری، روایت مذکور را با همین سند ولفظ، ذکر کرده است(99).
وی در بخش دیگری از مسند خود، این حدیث را با لفظی که اول ذکر شد وبه نقل از عمر بن عبید طنافسی، از عاصم، از زر، از عبد الله، ثبت نموده است(100).
ترمذی، این حدیث را این چنین نقل می کند:
عبید بن اسباط بن محمّد قرشی کوفی، از پدرش، از سفیان ثوری، از عاصم بن بهدله، از زر، از عبد الله برای ما روایت کرد که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
لا تذهب الدنیا حتّی یملک العرب رجل من أهل بیتی یواطئ اسمه اسمی؛
دنیا به سر نمی رسد مگر آن که مردی از اهل بیتم که هم نام من است، بر اعراب حکومت نماید.
ابوعیسی می گوید: در این باره، روایاتی از علی، ابوسعید، امّ سلمه وابوهریره یافت می شود وحدیث مذکور، حَسَن(101) وصحیح است(102).
نام او هم نام پدرم
درباره موضوع دوم می گوییم:
حدیث فوق، در نقل های ابوداوود نیز به همین صورت، ثبت وضبط شده است. در یکی از اِسنادها، عبارتِ «پدرش هم نام پدر من است» وجود دارد، حال متن سنن ابوداوود را که توسط فرزندش جمع آوری شده می آوریم:
مسدّد از عمر بن عبید؛
محمّد بن علاء از ابوبکر - یعنی ابن عیاش -؛
مسدّد، از یحیی، از سفیان؛
احمد بن ابراهیم، از عبیدالله بن موسی، از زائده،

-----------------

(98) همان: 1 / 377.
(99) همان: 1 / 430.
(100) همان: 1 / 448.
(101) حدیث حسن به اصطلاح اهل تسنّن، خبر مسندی است که راویان آن، نزدیک به درجه وثاقت باشند.
(102) صحیح تِرمذی: 4 / 438.

(٤)

ونیز احمد بن ابراهیم از فطر، این معنای واحد را برای ما نقل کرده اند که عاصم، از زر، از عبد الله روایت نمود که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
لولم یبق من الدنیا إلاّ یوم؛
اگر تنها یک روز از عمر دنیا باقی باشد.
زائده ادامه حدیث را این گونه نقل می کند:
لطوّل الله ذلک الیوم حتّی یبعث فیه رجل منّی أو من أهل بیتی، یواطئ اسمه اسمی واسم أبیه اسم أبی؛
خداوند آن روز را طولانی خواهد کرد تا مردی از من یا از اهل بیت مرا برانگیزد؛ این مرد هم نام من بوده ونام پدرش با نام پدر من، یکسان است.
در نقل فطر این اضافه هم وجود دارد:
یملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً؛
پس از آن که زمین از ظلم وستم پر شود آن را از عدل وداد پر خواهد کرد.
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) به نقل سفیان این گونه فرموده اند:
لا تذهب - أو لا تنقضی - الدنیا حتّی یملک العرب رجل من أهل بیتی یواطئ اسمه اسمی؟
دنیا به انتها نمی رسد مگر آن که مردی از اهل بیتم که هم نام من است، بر اعراب حکومت نماید.
ابوداوود می گوید: متن حدیثی که عمر وابوبکر نقل کرده اند، از نظر معنا همانند متن حدیث سفیان است(103).
بنابراین، روشن می شود که احمد، ترمذی وابوداوود، روایت عبد الله بن مسعود را به صورت مشابه، نقل کرده اند که این امر، با عقیده شیعیان امامیه کاملاً مطابقت دارد.
از این گذشته، بسیاری دیگر از علمای اهل سنّت، مهدی را با نام «محمّد بن حسن عسکری» معرفی نموده اند وبر این اساس نام ایشان، هم سان نام جدّشان رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) است.
از میان علمای مذکور، ابوداوود تنها کسی است که حدیث فوق را با سندی که نام «زائده» در آن به چشم می خورد، آورده واین جمله بدان افزوده شده است که: «پدرش هم نام پدر من است».
علمای شیعه وسنّی، معنای این بخش از روایت ابوداوود وسند آن را زیر سؤال برده اند وبه اشکال گوناگون، آن را رد کرده اند.
بنابراین، بحث وبررسی بیشتر این موضوع، ضرورتی ندارد، زیرا همان گونه که ثابت شده است، باید روایات شاذّ ونادر را به کناری نهاد واحادیث مورد اجماع را - که شک وتردیدی در آن ها راه ندارد - مورد استناد قرار داد.

-----------------

(103) سنن ابی داوود: 2 / 207.

(٤)

تفتازانی ودیدگاهی شگفت
سعدالدین تفتازانی از متکلّمان اهل سنّت می نویسد:
شیعیان امامیه بر این باورند که محمّد بن حسن عسکری، از بیم دشمنان از دیدگان مردم پنهان شده است واو نیز همانند نوح، لقمان وخضر (علیهم السلام) از عمری طولانی بهره می برد. این در حالی است که دیگر فرقه های اسلامی، ادّعای شیعیان را انکار می کنند؛ چرا که این، ادّعا امری بسیار بعید است وپنهان شدن طولانی مدّت امام از دید خلایق - به گونه ای که تنها نامی از او بر جای ماند - بسیار دور از واقعیت می نماید.
از این گذشته، منصوب کردن او برای امامت با این همه غیبت، امری بیهوده است واگر چنین امامی وجود داشت، سزاوار بود که در میان مردم حضور داشته باشد.
بنابراین، آن چه گفته شده ویا گفته می شود که عیسی پیامبر خدا به مهدی در نماز جماعت اقتدا می کند ویا بالعکس، مستند نیست ونمی توان به آن تکیه کرد(104).
پاسخی متین
اگر این پرسش ها به عنوان بحث های علمی ومناظره مطرح شود ایرادی ندارد؛ ای کاش چنین بود وبه هنگام طرح این پرسش ها به جای دشنام، حمله، لودگی واستهزا، ادب، اخلاق ومتانت رعایت می شد.
هر چند برخی نویسندگان معاصر ونیز برخی علما در مباحثات خود این امر را مورد توجّه قرار داده اند، امّا با مراجعه به کتاب منهاج السنة ملاحظه می شود که ابن تیمیه در فصل مربوط به مهدی (علیه السلام)، کتاب خود را از کینه، دشمنی، عناد، دشنام، لودگی وتکذیب حقایق، آکنده ساخته است؛ به گونه ای که گردآوری مباحث مربوط به مهدی ودشنام های او در کتاب منهاج السنة، خود به کتابی مستقل نیاز دارد.
برای آگاهی مختصر از این دشنام ها می توانید به نمونه های مذکور در مقدمه همین کتاب، مراجعه نمایید.
برخی نویسندگان معاصر نیز که از پیروان این شیوه ابن تیمیه هستند، درباره مسائل مربوط به مهدی (علیه السلام) واعتقادات شیعه در این مورد، راه او را در پیش گرفته اند وبا فاصله گرفتن از ادب ونزاکت، ضمن حمله ودشنام، به ما شیعیان دروغ هایی را نسبت می دهند.

-----------------

(104) شرح المقاصد: 5 / 313.

(٥)

تأسف بارتر آن که عدّه ای این کتاب های را می خوانند ودر برخی محافل نیز افرادی چند به تبلیغ این کتاب ها می پردازند.
حقیقت این است که گاه برخی پژوهش گران، یا در مورد احادیث مربوط به مهدی (علیه السلام)، دچار تردید می شوند، یا به بیان اشکال در مورد احادیث «ائمه دوازده گانه» می پردازند ویا حدیثِ «من مات ولم یعرف إمام زمانه؛ هر کس بمیرد وامام زمان خود را نشناسد» را قبول نمی کنند.
خوب این شیوه از حیث آداب مناظره قابل قبول است. اینان با اصرار، بر دیدگاه خود باقی می مانند ومی گویند: ما صحّت این احادیث را نمی پذیریم؛ حال که این دسته از پژوهش گران، احادیث ثبت شده در کتاب های روایی وبه ویژه روایات علمای مذهب خود را نمی پذیرند، باید از سخن گفتن با آنان پرهیز نمود ومناظره پایان می پذیرد.
اما با توجّه به این نکات که این احادیث در صحاح، سنن، مسانید وکتاب های معتبر، ثبت وضبط شده اند وهمه مسلمانان آن ها را پذیرفته اند ودر نتیجه، اعتقاد به مهدی (علیه السلام)، اعتقاد به شناخت امام در همه زمان ها وهم چنین ایمان به مهدی (علیه السلام) به عنوان دوازدهمین امام امت اسلامی - با توجّه به روایت مشهور ومورد اجماع مسلمانان - بر همگان واجب است، اگر پژوهشگران این روایات وصحّت آن ها را بپذیرند، باید به گونه دیگری با آنان بحث نمود، زیرا پذیرش این روایات واعتقاد به مهدی (علیه السلام) به عنوان فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام)، ضرورتاً اعتقاد به ولادت مهدی (علیه السلام) را در پی خواهد داشت. چنان که اعتقاد مذکور در دل وجان برخی علمای اهل سنّت، جای گرفته است وما در صفحات پیشین، بسیاری از آنان را نام بردیم.
مسأله مهدویت وپرسش های مهم
اکنون، مناسب است به پرسش هایی که در این زمینه مطرح است، بپردازیم.
1. حضرت امام مهدی (علیه السلام) وعمر طولانی
از مسائل مطرح شده، مسأله طول عمر شریف حضرت امام مهدی (علیه السلام) است.
برخی علمای اهل سنّت همانند سعدالدین تفتازانی طول عمر حضرت امام مهدی (علیه السلام) را بعید دانسته اند ومعتقد هستند که زنده ماندن بسیار طولانی یک انسان در دنیا، به آسانی قابل باور نیست.
تفتازانی این حقیقت را انکار نمی کند که مهدی (علیه السلام) به عنوان فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) دیده به جهان گشوده است، بلکه تنها طولانی شدن غیر معمول عمر امام را بعید می داند.
از همین رو ملاحظه می شود که برخی علمای اهل سنّت بر اساس دلایل وشواهد موجود، ولادت امام مهدی (علیه السلام) را می پذیرند وآن گاه مدّعی می شوند که ایشان از دنیا رفته است؛ چرا که طولانی شدن غیر طبیعی عمر یک انسان در این دنیا را با عقل خود، سازگار نمی بینند.
اما این اعتقاد با حدیثِ پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله) در تعارض است، آن جا که فرمود:
من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة؛

(٥)

هر کس بمیرد وامام زمان خود را نشناسد به مرگ دوران جاهلی مُرده است.
زیرا چنان که گذشت، این حدیث نشان می دهد که زمانه هیچ گاه از وجود امام، خالی نمی شود.
از همین رو ملاحظه می شود که برخی دیگر از علمای اهل سنّت، ابعاد مسأله را بهتر متوجّه شده وبه جای آن که از وفات امام مهدی (علیه السلام)، سخن بگویند، می نویسند: «نمی دانیم چه شده»، می گویند: متولّد شده است، اما نمی دانیم چه شده وچه اتفاقی برای ایشان رخ داده است؟
اینان تداوم زندگی امام مهدی (علیه السلام) را بعید می دانند واز همین رو بدان اعتراف نمی کنند.
از طرف دیگر چون علمای مذکور می دانند ردّ مسأله تداوم حیات امام مهدی (علیه السلام)، در تعارض با احادیث قرار می گیرد، بقای زندگانی ایشان را نفی نمی کنند، در نتیجه ولادت ایشان را می پذیرند، اما از سرنوشت وی اظهار بی اطّلاعی می کنند.
به نظر می رسد که علمای مذکور، خود را مجبور به پذیرش این احادیث، می دانند واز همین رو باید ولادت ووجود امام مهدی (علیه السلام) را نیز بپذیرند.
چرا بعید ودور از ذهن؟
وانگهی «بعید دانستن یک مسأله» همیشه ودر مورد همه چیز وجود دارد، اما اگر آن مسأله بعید ودور از ذهن، یکبار اتّفاق بیفتد، بعید بودن آن از بین می رود.
برای مثال، اگر شما به عدم وجود چیزی ویا محال بودن امری یقین داشته باشید، اما آن امر، برای یک بار اتّفاق بیفتد، یقینی وصددرصد بودن اعتقاد شما به نود درصد کاهش خواهد یافت.
حال اگر همین امر برای دو، سه یا چهار بار رخ دهد، یقینی بودن اعتقاد شما، نیز به هشتاد، هفتاد وشصت درصد کاهش خواهد یافت واین روند نزولی با وقوع مصادیق بیشتر، ادامه پیدا خواهد کرد.
حال در پاسخ به تفتازانی باید گفت:
خداوند متعال با اراده خود، توانست عمری بسیار طولانی به حضرت نوح (علیه السلام)، ارزانی کند وخضر وعیسی (علیهما السلام) را این همه سال، زنده نگاه دارد، به طوری که اعتقاد به زنده بودن عیسی (علیه السلام) از ضروریات اعتقادات مسلمانان است وهیچ کس نمی تواند وجود عیسی (علیه السلام) را انکار نماید.
هم چنین در روایات موجود در منابع اهل سنّت آمده است که دجّال، هم اکنون زنده است وآنان به زنده بودن دجّال تا به امروز باور دارند.
حال که افراد، مصادیق وشواهد فراوانی در جهان یافت می شود، دور از ذهن بودن مسأله طول عمر امام مهدی (علیه السلام) نیز روز به روز، اعتبار خود را بیشتر از دست می دهد.
همان گونه که اکتشافات واختراعاتی که هر روز شاهد آن هستیم، اموری را که محال شمرده می شد امکان پذیر ساخته واین محال دانستن ها را از میان برده است.

(٥)

با این تفاصیل، روشن می شود که تفتازانی وامثال او چاره ای جز بعید دانستن مسأله ندارند، اما این اعتقاد آنان روز به روز کمرنگ تر می شود.
برخی علمای ما در این زمینه این گونه مثال می آورند:
اگر کسی ادّعا کند که می تواند روی آب راه برود حاضران او را تکذیب می کنند. اما اگر یک بار روی آب راه برود واز رودخانه عبور نماید، به مقدار همین یک بار، تعجّب حاضران ودور از ذهن پنداشتن این کار، کم می شود.
حال اگر فرد مذکور، این عمل را چندین وچند بار تکرار نماید، مسأله طبیعی می شود وپذیرش آن برای همه آسان می گردد؛ به گونه ای که بعید دانستن ودور از ذهن پنداشتن عمل مذکور - پس از وقوع نمونه های دیگر - به کلّی رنگ می بازد.
ابن تیمیه وانکار زنده بودن حضرت خضر
ابن تیمیه با درک این حقیقت، زنده بودن حضرت خضر (علیه السلام) را از اساس، منکر می شود ومی نویسد: اکثر علما بر این باورند که خضر (علیه السلام) از دنیا رفته است(105).
ابن تیمیه از روی اجبار، این ادّعا را مطرح کرده است؛ چرا که با ردّ مصداق های مذکور، مجدّداً می تواند زنده بودن امام مهدی (علیه السلام) را به عنوان مسأله ای دور از ذهن، مطرح نماید.
مخالفان دیدگاه ابن تیمیه
با این وجود برای مثال با مراجعه به کتاب الإصابه ابن حجر عسقلانی دیده می شود که وی، خضر (علیه السلام) را در شمار صحابه قرار می دهد(106).
هم چنین حافظ نووی که از علمای قرن ششم یا هفتم است، در کتاب تهذیب الأسماء واللغات تصریح می کند که به اعتقاد اکثر علما، خضر (علیه السلام) هم چنان در قید حیات است(107).
این امر نشان می دهد که خضر (علیه السلام) تا زمان نووی زنده بوده است.
با مطالعه کتاب های علمایی چون قاری - در کتاب مرقاة المفاتیح فی شرح مشکاة المصابیح(108) - وشارح المواهب اللدنیه که پس از نووی می زیسته اند، مشخص می شود که همگی آنان بر زنده بودن خضر (علیه السلام) تا زمان خود تأکید دارند تا جایی که داستان ها وحکایات برخی افراد را - که به ملاقات خضر (علیه السلام) وگوش سپردن به روایات واخبار او موفّق شده اند - نقل کرده اند.

-----------------

(105) منهاج السنه: 4 / 93.
(106) الإصابة: 1 / 429.
(107) تهذیب الأسماء واللغات: 1 / 176، رقم 147.
(108) مرقاة المفاتیح: 9 / 962.

(٥)

با این تفاصیل، تکذیب وجود خضر (علیه السلام) از سوی ابن تیمیه بی حساب وکتاب، صورت نگرفته است، زیرا وی می دانسته که وجود خضر (علیه السلام) می تواند به عنوان بهترین دلیل، ادّعای «دور از ذهن بودنِ» حیات طولانی امام مهدی (علیه السلام) را از اعتبار ساقط کند.
قدرت وحکمت الهی
از این گذشته، اگر خداوند متعال که بر همه چیز قادر است، از روی حکمت خود بخواهد فردی را هزاران سال زنده نگه دارد، این کار را انجام خواهد داد وخواست او اجرا خواهد شد.
بنابراین، مسأله طول عمر در دوران معاصر، به راحتی قابل حل وپاسخ بدان بسیار آسان است.
با توضیحات فوق، پاسخ پرسش نخست که احتمالاً مهم ترین پرسش هم باشد، داده شد.
2. علت غیب امام زمان چیست؟ وچگونه می توان از وجود ایشان استفاده برد؟
ابن تیمیه وسعد تفتازانی بر این باورند که تنها نامی از مهدی بر جای مانده وهیچ کس حتی آنان که به وجود مهدی اعتقاد دارند، بهره ای از او نبرده اند!
فخر رازی در چند بخش از تفسیر خود، این نکته را بازگو می کند که شناخت مهدی مورد ادّعای شیعیان وبهره مندی از او، تکلیفی است که از عهده هیچ کس بر نمی آید.
غیبت امام مهدی (علیه السلام) وروایات
ما در چند محور به این پرسش پاسخ می دهیم:
نخست آن که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) که راستگو در نزد همگان ومورد تصدیق خداوند متعال است، چندین سال پیش از ولادت مهدی (علیه السلام) به غیبت ایشان اشاره نموده وامامت آن حضرت را مورد تأکید قرار داده است.
روایت های مربوط به غیبت وامامت مهدی (علیه السلام) هم فراوان هستند وهم سندهای صحیح دارند؛ این روایات نشان می دهند که:
1. مهدی (علیه السلام)، امام ومنصوب از جانب خداوند متعال است.
2. از نظرها پنهان می شود.
3. وجود ونصب مهدی (علیه السلام) به امامت، مفید فایده است، چرا که خداوند، کار بیهوده انجام نمی دهد.
اینک به برخی از این روایات اشاره می کنیم:
طبق روایتی جابر بن عبد الله انصاری می گوید:
هنگامی که خداوند متعال آیه (یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللهَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی اْلأَمْرِ مِنْکمْ)(109)؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا اطاعت کنید واز پیامبر واولیای امر خود نیز اطاعت کنید» را بر پیامبرش حضرت محمّد (صلّی الله علیه وآله) نازل کرد، عرض کردم: ای رسول خدا! ما خدا

(٥)

ورسولش را می شناسیم، حال می خواهم بدانم این اولی الامری که خداوند اطاعت از آنان را در ردیف اطاعت از شما آورده است، کیستند؟
پیامبر (صلّی الله علیه وآله) فرمودند:
هم خلفائی یا جابر! وأئمّة المسلمین (من) بعدی؛ أوّلهم علی بن أبی طالب، ثمّ الحسن والحسین، ثمّ علی بن الحسین، ثمّ محمّد بن علی المعروف فی التوراة بالباقر، وستدرکه یا جابر! فإذا لقیته فأقرئه منّی السلام.
ثمّ الصادق جعفر بن محمّد، ثمّ موسی بن جعفر، ثمّ علی بن موسی، ثمّ محمّد بن علی، ثمّ علی بن محمّد، ثمّ الحسن بن علی.
ثمّ سمیی وکنیی حجّة الله فی أرضه، وبقیته فی عباده ابن الحسن بن علی، ذاک یفتح الله تعالی ذکره علی یدیه مشارق الأرض ومغاربها، ذاک الّذی یغیب عن شیعته وأولیائه غیبة لا یثبت فیها علی القول بإمامته إلاّ من امتحن الله قلبه للإیمان؛
ای جابر! آن ها جانشینان من هستند که پس از من، امامت مسلمانان را عهده دار می شوند؛
نخستینِ آنان علی بن ابی طالب است، آن گاه به ترتیب حسن، حسین، علی بن حسین ومحمّد بن علی به امامت خواهند رسید.
ای جابر! محمّد بن علی در تورات با نام باقر، معرفی شده است وتو او را خواهی دید؛ هر گاه او را دیدی، سلام مرا به او برسان.
ائمه بعدی عبارتند از: جعفر بن محمّد صادق، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمّد بن علی، علی بن محمّد، حسن بن علی.
وآن گاه هم نام وهم کنیه من که حجّت خدا در روی زمین وبقیة الله در میان بندگان است. او فرزند حسن بن علی است که خداوند متعال، مشرق ومغرب زمین را به دست او فتح می کند. او سال های سال از دیدگان شیعیان ودوست دارانش نهان می شود تا جایی که در این مدّت، تنها برخی افراد - که خداوند، دل هایشان را برای ایمان، آزموده است - در ایمان به امامت او استوار خواهند بود.
جابر می گوید: عرض کردم: ای رسول خدا! آیا شیعیانش در طول دوران غیبت، از او بهره مند می شوند؟
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
إی والّذی بعثنی بالنبوّة، إنّهم یستضیئون بنوره وینتفعون بولایته فی غیبته کانتفاع الناس بالشمس وإنْ تجلّلها سحاب.
یا جابر! هذا من مکنون سرّ الله، ومخزون علمه، فاکتمه إلاّ عن أهله(110)؛

-----------------

(109) سوره نساء: آیه 59.
(110) کمال الدین: 1 / 253.

(٥)

آری، سوگند به خدایی که مرا به پیامبری مبعوث نمود، آن ها در دوران غیبت، از پرتو نور او کسب روشنی واز ولایتش بهره مند می شوند، درست همان گونه که خورشید در پس ابر، مردم را بهره مند می کند.
ای جابر! این موضوع رازی از رازهای پنهان خداوند وذخایر دانش اوست، پس آن را از نااهلان مخفی نگاه دار.
در روایت دیگری آمده است: امام صادق (علیه السلام) فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
لابدّ للغلام من غیبة.
فقیل له: ولم یا رسول الله؟
قال: یخاف القتل(111)؛
این جوان (یعنی امام زمان (علیه السلام)) چاره ای جز غیبت ندارد.
به ایشان عرض کردند: ای رسول خدا! چرا؟
فرمود: بیم آن دارد که او را به قتل برسانند.
روایت دیگری را در این زمینه امام صادق (علیه السلام) از پدران خود نقل می فرماید: رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
المهدی من ولدی، اسمه اسمی وکنیته کنیتی، أشبه الناس بی خلقاً وخلقاً، تکون له غیبة وحیرة حتّی تضلّ الخلق عن أدیانهم، فعند ذلک یقبل کالشهاب الثاقب، فیملؤها قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً(112)؛
مهدی از فرزندان من، هم نام وهم کنیه من است واز نظر اخلاق وآفرینش، از همه بیشتر به من شباهت دارد، غیبتش آن قدر طولانی خواهد شد که مردم، متحیر شده واز دینشان برمی گردند. در این شرایط همانند شهاب درخشانی که تاریکی ها را از بین می برد، ظهور خواهد کرد وجهان آکنده از ظلم وستم را از عدل وداد سرشارِ خواهد نمود.
در روایت دیگری امام صادق (علیه السلام) فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
طوبی لمن أدرک قائم أهل بیتی وهو مقتد به قبل قیامه، یأتم به وبأئمة الهدی من قبله ویبرأ إلی الله (عزَّ وجلَّ) من عدوّهم، أولئک رفقائی واکرم اُمتی علی(113)؛
خوشا به حال آنان که قائم اهل بیتم را ببینند به شرط آن که پیش از قیامش به او اقتدا کنند، واو وائمه هدایت گر پیش از او را امام ورهبر خود قرار دهند ودر مسیر نزدیکی وتقرّب به خدا از دشمنانشان بیزاری بجویند. اینان دوستان من وگرامی ترین افراد امتم هستند.
در نقل دیگری امام صادق (علیه السلام) فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:

-----------------

(111) علل الشرائع: 1 / 243.
(112) کمال الدین: 1 / 287.
(113) همان.

(٥)

طوبی لمن أدرک قائم أهل بیتی وهو یأتم به فی غیبته قبل قیامه ویتولّی أ ولیائه ویعادی أعدائه، ذلک من رفقائی وذوی مودّتی وأکرم أمتی إلی یوم القیامة(114)؛
خوشا به حال کسی که قائم اهل بیت مرا ببیند در حالی که در زمان غیبت، او را امام ورهبر خود قرار داده باشد، دوستانش را دوست بدارد وبا دشمنانش دشمنی کند. چنین فردی از دوستان، محبّان وگرامی ترین افراد امّت من تا روز قیامت خواهد بود.
امام صادق (علیه السلام) در جای دیگری می فرماید: «رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
من أنکر القائم من ولدی فی زمان غیبته فمات، فقد مات میتة جاهلیة(115)؛
هر کس قائم را که از فرزندان من است در دوران غیبتش، انکار کند وبمیرد، به مرگ دوران جاهلی مُرده است.
در روایت دیگری امام صادق (علیه السلام) از پدران بزرگوارشان چنین نقل کرده است که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
القائم من ولدی اسمه اسمی، وکنیته کنیتی، وشمائله شمائلی، وسنّته سنّتی، یقیم الناس علی ملّتی وشریعتی، ویدعوهم إلی کتاب ربّی (عزَّ وجلَّ).
من أطاعه فقد أطاعنی، ومن عصاه فقد عصانی، ومن أنکره فی غیبته فقد أنکرنی، ومن کذبه فقد کذبنی، ومن صدقه فقد صدقنی، إلی الله أشکو المکذبین لی فی أمره، والجاحدین لقولی فی شأنه، والمضلّین لأمتی عن طریقته (وَسَیعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَب ینْقَلِبُونَ)(116)؛(117)
قائم از فرزندان من است، کنیه اش کنیه من، نامش نام من، شمایلش شمایل من وسنّت وروشش سنّت وروش من است. مردم را بر طبق شریعت وآیین من به پیش می برد وآن ها را به کتاب پروردگارم، فرا می خواند.
هر کس از او اطاعت نماید به تحقیق از من اطاعت نموده وهر کس از او فرمان نبرد در واقع از من نافرمانی کرده است. هر کس در دوران غیبت، او را انکار نماید به تحقیق مرا انکار نموده، هر کس او را تکذیب کند به تحقیق مرا تکذیب کرده وهر کس او را تصدیق نماید به تحقیق مرا تصدیق نموده است.
به خدا شکایت می برم از کسانی که در مورد او مرا تکذیب کنند، سخنان مرا درباره او رد نمایند وامتم را از راه او منحرف سازند «و کسانی که ستم کرده اند به زودی خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت».
روایت دیگری را امام صادق (علیه السلام) از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) نقل می کند که حضرتش می فرماید:
... ولیبعثنّ الله رجلاً من ولدی فی آخر الزمان، یطالب بدمائنا، ولیغیبنّ عنهم تمییزاً لأهل الضلالة حتّی یقول الجاهل: ما لله فی آل محمّد من حاجة(118)؛

-----------------

(114) همان: 1 / 286.
(115) همان: 2 / 412 و413.
(116) سوره شعراء: آیه 227.
(117) کمال الدین: 2 / 411.
(118) کتاب الغیبة، نعمانی: 140.

(٥)

... وخداوند در آخر الزمان، مردی از فرزندان مرا برخواهد انگیخت که انتقام خون های ما را می گیرد؛ او برای مشخص شدن گمراهان، از دیدگان نهان خواهد شد تا جایی که نادانان می گویند: در راه خدا هیچ احتیاجی به آل محمّد نیست.
در روایت دیگری امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
إنّ لصاحب هذا الأمر غیبةً لابدّ منها، یرتاب فیها کلّ مبطل(119)؛
صاحب این امر، غیبتی خواهد داشت که ناگزیر واقع خواهد شد، این غیبت به حدی است که همه باطل گرایان در مورد آن به تردید می افتند.
لزوم شناخت امام زمان
دوم آن که در احادیث متواتر شیعه وسنّی می خوانیم که شناخت امام در همه زمان ها، واجب است وائمه، دوازده نفر از اهل بیت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) هستند، مقتضای احادیث مذکور این است که مهدی (علیه السلام)، امام دوازدهم بوده، متولّد شده ودر قید حیات باشد.
بر این اساس، اکنون که مهدی (علیه السلام)، در میان مردم حضور ندارد، باید پذیرفت که ایشان از نظرها نهان وغایب است.
عدم تعارض غیبت با امامت
سوم آن که غیبت با امامت در تعارض قرار نمی گیرد، زیرا تنها هدف خداوند از انتصاب امام این است که مردم را به وسیله او هدایت نماید واو را حجّت خود بر آنان قرار دهد. ولی عامل غیبت او نه خداوند است ونه خود امام.
امام مهدی (علیه السلام) ولطف الهی
چهارم آن که استاد محققان، شیخ نصیرالدین طوسی رحمه الله در این زمینه چنین می نویسد:
وجوده لطف، وتصرّفه لطف آخر وعدمه منّا؛
وجود ایشان لطف خداوند است وتصرّفات ورفتار ایشان لطفی دیگر از خداوند است وعدم حضور ایشان از خودمان است.
علاّمه حلّی رحمه الله شارح کتاب شیخ نصیرالدین طوسی رحمه الله در شرح این فراز، چنین می نگارد:
اشکال می کنند که امام، تنها در صورتی لطف است که به وسیله امر ونهی، در جامعه تصرّف نماید وتأثیرگذار باشد. اما شما این عقیده را ندارید، بلکه به وجوب چیزی که آن را لطف می دانید، اعتقادی ندارید وآن چه وجوبش را لازم می دانید، لطف محسوب نمی شود.
در پاسخ باید گفت: وجود امام به خودی خود، از چند جهت لطف است.
1. او دین را پاس می دارد وآن را از افزایش وکاهش، در امان نگه می دارد.
2. پرواضح است که اگر مکلّفین در همه شرایط زمانی، به وجود امام ولزوم اجرای حکم وی در مورد خودشان، ایمان داشته باشند از فساد دست می کشند وبه درستکاری نزدیک می شوند.

-----------------

(119) علل الشرائع: 1 / 245.

(٥)

3. بی تردید دخل وتصرّف امام، لطف است واین لطف جز با وجود ایشان، جامه عمل به خود نمی پوشد. از همین رو هم وجود امام وهم دخل وتصرّف ایشان، لطف الهی به شمار می آیند.
در تحقیق وتوضیح مطلب می توان گفت: لطف در مورد امامت از چند طریق، تحقق می یابد:
1. بر خداوند متعال، واجب است که امام را بیافریند، به واسطه اعطا قدرت وعلم به وی، او را توانا سازد ونام ونَسَبش را برای مردم، با صراحت وبدون هیچ اجمالی بیان نماید؛ خدای متعال این مهم را به انجام رسانیده است.
2. بر امام واجب است که بار امامت را بر دوش گیرد وآن را بپذیرد؛ امام نیز، این وظیفه را پذیرفته است.
3. بر مردم، واجب است که به همکاری ویاری امام بشتابند، اوامر ایشان را قبول کرده واطاعت کنند. اما از انجام این وظیفه سرباز زده اند.
بنابراین، نه خدا ونه امام، بلکه خود مردم، خویشتن را از لطف کامل، محروم کرده اند(120).
فواید وجود امام غایب
پنجم آن که منتقدان، از فواید حاصل از وجود امام در زمان غیبت، اطلاعی ندارند، چرا که به چنین مسائلی، دست نمی یابند ونمی توانند از آن آگاه شوند.
به عنوان نمونه، برخی علمای شیعه وحتی غیر علما که مورد اطمینان نیز هستند، خدمت امام زمان (علیه السلام) تشرّف یافته وماجراهای آنان توسط راویان ثقه ومورد اعتماد در کتاب های مربوطه، ثبت وضبط شده است.
شیعیان در بسیاری از مسائل - از جمله مسائل شخصی - به امام زمان (علیه السلام) مراجعه نموده ومشکل خود را با راهنمایی ایشان، حل وفصل کرده اند.
اما منافقان ودشمنان ائمه (علیهم السلام) این دست اخبار را نمی پذیرند. البته این امر، طبیعی است وما بر عدم اعتقاد آن ها خرده نمی گیریم.
افزون بر این، خداوند سبحان، در همه امت ها پیامبران وامامانی را برای هدایت مردم، منصوب کرده است تا به وسیله آنان، حجت بر مردم تمام شود؛ چه بسیار پیامبرانی که در همان روز نخست نبوّت ودعوت مردم به راه راست، شهد شهادت نوشیده، یا به صلیب، کشیده شدند؛ چه بسیار پیامبرانی که مخالفان با آن ها جنگیدند، آن ها را آواره کردند واز شهر ودیارشان اخراج نمودند. آیا می توان به خدای متعال گفت: بعثت این رسولان وپیامبران، عبث وبیهوده بوده است؟
کوتاه سخن این که، موانع چندی نه از سوی خدا وامام زمان (علیه السلام)؛ بلکه از سوی مردم، بر سر راه ظهور ایشان قرار گرفته است وامام (علیه السلام) پس از فراهم شدن زمینه لازم، ظهور کرده، حکومت الهی را بنیان نهاده وزمین را از عدل وداد پر خواهد نمود.

-----------------

(120) کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد: 491 - 492.

(٦)

امّا این که ظهور ایشان چه زمان، اتفاق می افتد، مسأله ای است که علمش نزد خداوند متعال می باشد.
3. امام مهدی (علیه السلام) در کجا زندگی می کند؟
از پرسش های مطرح شده در زمینه امام مهدی (علیه السلام) وغیبت ایشان این است که حضرتش در کجا زندگی می کند؟
پیش از پاسخ به این سؤال، لازم است این پرسش مطرح شود که خضر (علیه السلام) وسایر بزرگانی که مسلمانان بر اساس روایات، به تداوم حیات آنان ایمان دارند، در کجا زندگی می کنند؟
در برخی کتاب های شیعه آمده است:
امام زمان (علیه السلام) در محلی به نام جزیره خضراء، زندگی می کند واز ظاهر سخنان برخی از بزرگان علمای شیعه چنین برمی آید که با عقیده مذکور، موافق هستند، والله عالم.
ادّعای واهی ابن تیمیه وابن خلدون
در کلامی که از ابن تیمیه گذشت، لوده گویی ها واهانت های وی پیرامون این محور می چرخید که شیعیان معتقدند امام زمان (علیه السلام) در سردابی واقع در شهر سامرّا از دیدگان، پنهان شده است....
ابن خلدون مغربی نیز همین حرف ها را تکرار می کند ومی نویسد:
«شیعیان خیال می کنند که دوازدهمین امام آن ها - یعنی محمّد بن حسن عسکری که او را مهدی لقب داده اند - پس از آن که همراه مادرش بازداشت شد وارد سردابی واقع در خانه پدری خود در حلّه شده ودر آن جا رخ در نقاب غیبت کشیده است. او همان فردی است که در آخر الزمان ظهور می کند وزمین را آکنده از عدل وداد می سازد.
این باور شیعیان به حدیثی اشاره دارد که در کتاب ترمذی پیرامون مهدی آمده است. آنان تا همین لحظه، در انتظار ظهور مهدی هستند واز همین جهت او را منتظَر نام نهاده اند.
شیعیان هر شب پس از نماز مغرب کنارِ درِ این سرداب می ایستند، مَرکبی را آماده می کنند، نام مهدی را فریاد می زنند واز او می خواهند ظهور نماید، آنان با گسترش تاریکی هوا، متفرق شده وهمین کار را به صورت پیوسته در شب های بعد نیز انجام می دهند تا به عهد خود مبنی بر انتظار مهدی عمل کنند...»(121).
این دست سخنان، از جمله دروغ ها وافتراهایی است که علیه شیعه مظلوم، به کار گرفته می شود تا جایی که یکی از دشمنان اهل بیت، قصیده ای را در همین زمینه، ساخته وپرداخته وآن را چنین آغاز کرده است:
أما آن للسّرداب أن یلد الّذی...؛
آیا گاه آن نرسیده است که سرداب، کسی را بزاید که....
پاسخ عالمان شیعی

-----------------

(121) مقدمة ابن خلدون: 352.

(٦)

ای کاش این افراد لااقل به یک حدیث یا یک سخن از علمای شیعه استناد می کردند وبه وسیله آن، برخی ادّعاها وتهمت های خود را به اثبات می رساندند.
بزرگان متأخّر ومتقدّم شیعه با قاطعیت تمام، این تهمت ها را رد کرده اند که در ذیل به برخی سخنان آن ها اشاره می رود:
شیخ اربلی رحمه الله می نویسد:
«کسانی که به وجود امام عصر (علیه السلام) اعتقاد دارند ادّعا نمی کنند که ایشان در درون سرداب، زندگی می کند، بلکه بر این باورند که امام عصر (علیه السلام) زنده است وبه اقامت وجا به جایی در مناطق مختلف زمین، می پردازد...»(122).
شیخ نوری طبرسی رحمه الله می نویسد:
«ما هر چقدر تحقیق وتفحص کردیم، اثری از صدق ادّعاهای اینان نیافتیم وبالاتر این که در احادیث نیز هیچ نامی از سرداب به میان نیامده است»(123).
سید صدر رحمه الله می نویسد:
«برخی گفته های تعدادی از عوام شیعه که بسیاری از خواص اهل سنّت، آن را به ما نسبت می دهند، من هیچ سند ومدرکی دالّ بر اثبات این گفته ها پیدا نکردم»(124).
علاّمه شیخ عبدالحسین امینی رحمه الله در این باره می نویسد:
«تهمت سرداب از همه تهمت های دیگر، اهانت بارتر است وهر چند پیش از او، برخی دیگر از علمای اهل سنّت نیز این تهمت را مطرح کرده اند، اما او بر شدّت تهمت افزوده وخران را نیز به اسبان اضافه نموده است.
وی ادّعا می کند که شیعیان همه شب، این مراسم را انجام می دهند وبیش از هزار سال است که بر آن پای می فشرند؛
در حالی که شیعیان به غایب بودن امام در سرداب، اعتقادی ندارند، نه خود، ایشان را در سرداب، مخفی کرده اند ونه خود حضرت از آن جا ظهور می کند، بلکه اعتقاد برآمده از روایات شیعی این است که حضرت امام مهدی (علیه السلام) در مکه مکرمه ودر برابر خانه خدا ظهور خواهند کرد.
هیچ کس مدّعی نیست که سرداب، محل غایب بودن آن نور الهی به شمار می رود، بلکه سرداب مذکور، همان زیرزمین خانه ائمه در سامرّاست که به رسم آن روزگار برای در امان ماندن از گرمای شدید هوا، ساخته شده است.

-----------------

(122) کشف الغمة فی معرفة الأئمة: 3 / 283.
(123) کشف الأستار عن وجه الإمام الغائب عن الأبصار: 212.
(124) المهدی (علیه السلام): 155.

(٦)

سرداب مذکور تنها از آن جهت این همه ارج ومنزلت یافته که به پیشوایان دین، تعلّق دارد وهمانند سایر اتاق های این خانه مبارک، محل سکونت سه تن از ائمه شیعه بوده است. دیگر خانه ها نیز که متعلق به این پیشوایان ودر صدر آنان متعلق به رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) باشد، در هر نقطه ای که باشد، مورد احترام شیعیان می باشند. زیرا خداوند چنین اجازه داده وفرموده است:
(فی بُیوت أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیذْکرَ فیهَا اسْمُهُ)(125)؛
در خانه هایی که خدا رخصت داده که [قدر ومنزلت] آن ها رفعت یابد ونامش در آن ها یاد شود.
ای کاش این دروغ بافان به نتیجه واحدی در مورد دروغ سرداب، دست می یافتند تا نشانه های جعل وافترا در کلامشان ظاهر نمی شد ودر دام رسوایی گرفتار نمی آمدند.
برای مثال ابن بطوطه در سفرنامه خود می نویسد: سردابی که بدان اشاره رفت در حلّه قرار دارد(126).
قرمانی در أخبار الدول می نویسد: این سرداب در بغداد قرار دارد.
برخی دیگر نوشته اند: این سرداب در سامرّا قرار دارد.
قمیصی نیز که در دوران پس از افراد مذکور می زیست از محل قرار گرفتن سرداب، چیزی نمی دانست وتنها برای پوشاندن عیب خود، از واژه سرداب، استفاده می کرد....
بنابراین، مشخص می شود که سویدی ودیگران برای اثبات ادّعای خود نتوانسته اند از اخبار وروایات ویا سخنان حتی یکی از علما، سندی برای گفته های خود بیابند، همان گونه که بزرگان حدیث شناس اهل سنّت وافرادی که به روایات ومنابع روایی احاطه کامل دارند، نتوانسته اند سندی بیابند»(127).
سرداب سامرّا، بقعه مبارک
به نظر ما بلکه به عکس، بسیاری از علمای اهل سنّت همانند قاضی القضاة ابن خلّکان(128) وحافظ گنجی این مسأله را مسلّم دانسته اند، واز آن دفاع نموده وبا ذکر برخی شواهد، صحّت آن را مورد تأکید قرار داده اند(129).
خاطر نشان می شود که سخنان علمای شیعه - که بدان اشاره رفت - با تکریم سرداب شهر سامرّا واقع در جوار مرقد امام هادی (علیه السلام) وامام حسن عسکری (علیه السلام) هیچ تعارضی ندارد. چرا که این سرداب، بقعه مبارکی است که منزل اهل بیت پاک بوده واز همین روست که مؤمنان به زیارت آن می شتابند.
4. امام مهدی (علیه السلام) چه هنگام ظهور خواهد کرد؟

-----------------

(125) سوره نور: آیه 36.
(126) سفرنامه ابن بطوطه: 2 / 198.
(127) الغدیر فی الکتاب والسنة والأدب: 3 / 308.
(128) وفیات الأعیان: 1 / 372.
(129) البیان فی أخبار صاحب الزمان: (چاپ شده به همراه کفایة الطالب).

(٦)

پیش تر به این نکته اشاره رفت که ظهور حضرت امام مهدی (علیه السلام) به فراهم شدن شرایط مناسب بستگی دارد وبه همین جهت در روایات شیعه می خوانیم که حضرتش می فرماید:
إنّما أمرنا بغتة(130)؛
امر ما قطعاً ناگهانی خواهد بود.
چگونگی داوری امام مهدی (علیه السلام)
نکته دیگر آن که: در روایات شیعه(131) آمده است که قضاوت وداوری امام مهدی (علیه السلام) همانند قضاوت وداوری پیامبر خدا داوود (علیه السلام) است، حال به شرح این موضوع می پردازیم:
در حدیثی آمده رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید:
إنّما أقضی بینکم بالبینات والأیمان، وبعضکم ألحن بحجّته من بعض، وأیما رجل قطعت له قطعةً فإنّما أقطع له قطعة من نار(132)؛
من در میان شما تنها از روی بینه وسوگند، قضاوت می کنم. برخی از شما در آوردن بینه وحجّت ظاهری از دیگران تواناتر وچیره دست تر هستند وهر کدام از شما که بدین وسیله چیزی از مال دیگری را برای او جدا سازم در واقع پاره ای از آتش را برایش جدا نموده ام.
در شرح این روایت باید گفت:
هر گاه دو نفر بر سر مالکیت یک چیزی با هم اختلاف می کردند به نزد رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می رفتند وایشان از شاکی درخواست دلیل وبینه می کرد؛ حال اگر شاکی، بینه ای اقامه می کرد، رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) آن چیز را از طرف مقابل می گرفت وبه شاکی می داد.
به عبارت دیگر، مبنای قضاوت ایشان بر اساس بینه ودلیل ظاهری، استوار بود. رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: «من تنها از روی دلیل وبینه میان شما قضاوت می کنم، امّا اگر بینه شاکی، کذب باشد واز این طریق، چیزی را تصاحب نماید، باید بداند که پاره ای از آتش جهنم را از آنِ خود کرده است».
معنای سخن رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) این است: وظیفه من قضاوت بر اساس بینه ودلیل ظاهری است، اما اگر شاکی بداند که چیز مورد اختلاف از آنِ او نیست، نباید آن را بگیرد.
بنابراین، داوری وقضاوت اسلامی در مورد اختلافات مردم چه در زمان پیامبر وچه بعد از ایشان، بر پایه قواعد واصول مورد اتّفاق، صورت می گیرد واین قواعد از حدّ ادلّه عادی ومرسوم ظاهری، فراتر نمی رود.
در حالی که امام مهدی (علیه السلام) پس از ظهور، بر طبق این قواعد واحکام ظاهری حکم نمی کند وتنها بر اساس واقعیت بیرونی در میان مردم، قضاوت می کند.

-----------------

(130) کتاب المزار، شیخ مفید: 9، الاحتجاج: 2 / 324.
(131) بصائر الدرجات: 259، کتاب الغیبة، نعمانی: 314، بحار الأنوار: 52 / 319.
(132) الکافی: 7 / 414، حدیث 1، با اندکی اختلاف در الفاظ.

(٦)

برای مثال، اگر ایشان ملاحظه نماید که فلان کتاب از آنِ «زید» است وشخص دیگری به نام «عَمْرو» آن را تصاحب کرده، کتاب مذکور را می گیرد وبه وی باز می گرداند وهر گاه مشاهده نماید که شخصی در خانه فردی دیگر، منزل گزیده است، آن را از او می گیرد وبه صاحب اصلی خانه، بازمی گرداند، گرچه این غاصب، ادله محکمه پسند ظاهری نیز در اختیار داشته باشد.
بنابراین، در پرتو حکومت امام زمان (علیه السلام) بر اساس واقعیت امر، عمل می شود وکلیه حقوق به صاحبان آن باز می گردد.
انتظار ووظیفه منتظران
حال که ظهور امام زمان (علیه السلام) ناگهانی است وایشان بر اساس واقعیات وحقایق، قضاوت خواهند کرد، تکلیف ما در مورد مسائل شخصی واجتماعی، حقوق خداوند بر ما وحق الناس چیست؟
اهمیت این تکلیف، زمانی روشن می شود که به دو نکته توجه کنیم:
یکی این که هر لحظه ممکن است امام مهدی (علیه السلام) ظهور فرمایند.
دیگر آن که امام مهدی (علیه السلام) به هنگام ظهور، نه بر اساس قواعد ظاهری، بلکه بر پایه واقعیات وحقایق، حکومت خواهند کرد.
با این تفاصیل، تکلیف فرد فرد ما چیست؟
بله، اینک روشن می شود وجه ومعنای روایتی که می فرماید:
أفضل الأعمال انتظار الفرج(133)؛
بهترین اعمال، انتظار فرج است.
با دقّت در این حقایق متوجّه می شویم که چرا ائمه (علیهم السلام) اصحاب را از شتاب زدگی در طلب ظهور امام زمان (علیه السلام) باز می داشتند وتنها براین نکته تأکید می کردند که انسان باید از پروردگار خود اطاعت نموده وبرای ظهور آن حضرت، آماده باشد.
به عبارت دیگر، مسأله انتظار ولحظه شماری برای حاکمیت حکومت حق، بهترین وسیله برای اصلاح فرد وجامعه است واگر اصلاح شویم، به تحقیق زمینه ظهور امام مهدی (علیه السلام) را فراهم آورده ایم ودر شمار یاران واصحاب ایشان قرار خواهیم گرفت.
انتظار ودعا برای ظهور
از همین روست که به ما گفته اند: برای فرج معصومین (علیهم السلام)، بسیار دعا کنید ودر انتظار ظهور آنان باشید.
انتظار بدین معناست که انسان پیش از ظهور امام (علیه السلام) به خویشتنِ خویش بازگردد وخود را با واقعیات وحقایقی که حضرت بر اساس آن حکومت خواهند کرد، وفق دهد؛ قبل از آن که حضرت تشریف آورد واو را به

-----------------

(133) الخصال، صدوق: 616.

(٦)

اجبار بر قبول واقع وادار نماید؛ چه بسا در میان ما افرادی باشند که با امام زمان (علیه السلام) روبه رو شوند وایشان همه دارایی های آن ها را - که در واقع، از آنِ آنان نیست - مصادره وبه مالکان حقیقی آن بازگرداند.
بنابراین، با مراقبت از نفس وپایبندی عملی به اعتقادات در عرصه مسائل شخصی واجتماعی می توان در زمره کسانی قرار گرفت که زمینه لازم را برای ظهور امام مهدی (علیه السلام)، فراهم می آورند.
در پایان به سخنی از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) که به همین موضوع، مربوط می شود، اشاره می کنیم، حضرتش در نهج البلاغه می فرمایند:
ولا تستعجلوا بما لم یعجّله الله لکم، فإنّه من مات منکم علی فراشه وهو علی معرفة حقّ ربّه وحقّ رسوله وأهل بیته، مات شهیداً(134)؛
برای چیزی که خداوند در تحقق آن برای شما، شتاب ننموده، عجله نکنید؛ زیرا هر کس در بستر خود بمیرد، اما از حق پروردگار، رسول او واهل بیت ایشان، آگاه باشد، شهید به شمار می رود.
در روایات شیعی آمده است:
هر کس خصوصیات فوق را داشته باشد وپیش از ظهور امام زمان (علیه السلام) از دنیا برود، پاداش او همانند کسی است که در خدمت حضرت امام مهدی (علیه السلام) باشد ودر رکاب ایشان، شمشیر بزند.
در روایتی امام (علیه السلام) می فرماید:
فإنّه من مات منکم علی فراشه وهو علی معرفة حقّ ربّه وحقّ رسوله وأهل بیته مات شهیداً، ووقع أجره علی الله، واستوجب ثواب ما نوی من صالح عمله، وقامت النیة مقام إصلاته لسیفه، فإنّ لکلّ شیء مدّة وأجلاً(135)؛
هر کس در بستر خود بمیرد اما از حق پروردگار، رسول خدا واهل بیت ایشان، آگاه باشد شهید واجرش از طرف خدا تضمین شده است؛ چنین معرفتی سبب می شود که خداوند متعال ثواب اعمال صالحی را به او بدهد که فقط نیت انجام آن ها را داشته، ولی به انجام آن ها موفق نگردیده است ونیت چنین شخصی جایگزین بر کشیدن شمشیر از نیام می شود. به راستی که هر چیزی، مدّت وسرآمد خاص خود را دارد.
انتظار وآمادگی برای ظهور
ما در عین حال که موظفیم برای تعجیل فرج، دعا کنیم، می بایست خویشتن را برای خدمت به حضرت امام مهدی (علیه السلام) نیز به طور کامل آماده سازیم؛ اگر فرد فرد شیعیان به وظیفه خود عمل کنند وحق پروردگار بزرگ، حق رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) وحق اهل بیت (علیهم السلام) را بشناسند زمینه مناسب برای ظهور حضرت امام مهدی (علیه السلام)، فراهم می شود ودست کم این است که شیعیان در این حالت، به تکالیف ووظایف خود در قبال امام عصر (علیه السلام) عمل کرده اند.

-----------------

(134) نهج البلاغه: 282 - 283، خطبة 190.
(135) تأویل الآیات: 642، بحار الأنوار: 52 / 144، حدیث 63.

(٦)

هدف ما این بود که برخی قسمت های این کتاب را خلاصه تر بیان کنیم تا مجال بررسی بیشتر این موضوع اخیر - که بدان پرداختیم - فراهم گردد.
خدا را سپاس می گوییم که بر این امر موفّق شدیم ودلیل عقلی وروایی مربوط به وجوب پایبندی عملی تک تک شیعیان به وظایفشان را در قبال پروردگار، رسول خدا واهل بیت (علیهم السلام) توضیح دادیم.
از خداوند سبحان می خواهیم ما را با حق خود، رسولش، ائمه اطهار وامام عصر (علیهم السلام)، آشنا نماید وما را در جهت انجام وظایف وتکالیف محوّله توفیق، عنایت فرماید.
وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین.

(٦)

کتاب نامه

1. قرآن کریم.
2. نهج البلاغه.
الف
3. إبراز الوهم المکنون: احمد بن محمّد بن صدیق، ابوالفیض غماری حسنی ازهری شافعی مغربی.
4. الاحتجاج: ابومنصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی، مؤسسه اعلمی، بیروت، لبنان.
5. استجلاب ارتقاء الغرف: شمس الدین سخاوی.
6. الإصابه فی تمییز الصحابه: احمد بن علی بن حجر عسقلانی، دار الکتب علمیه، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1415.
7. أعیان الشیعه: سید محسن امین، دار التعارف، بیروت، لبنان، سال 1403.
ب
8. بحار الأنوار: محمّد باقر مجلسی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، چاپ سوم، سال 1403.
9. البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان: شیخ علی متقی هندی، مطبعة خیام، قم.
10. بصائر الدرجات: ابوجعفر محمّد بن حسن بن فروخ صفّار، منشورات اعلمی، تهران، سال 1404.
11. البیان فی أخبار صاحب الزمان: ابوعبد الله محمّد بن یوسف بن محمّد قرشی گنجی شافعی، چاپ شده با کفایة الطالب، حیدریه، نجف اشرف، سال 1390.
ت
12. تأویل الآیات: سید شرف الدین علی حسینی استرآبادی نجفی، تحقیق ونشر: مدرسه امام مهدی (علیه السلام)، قم، سال 1407.
13. التاج الجامع للأصول فی احادیث الرسول: شیخ منصور علی ناصف، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان.
14. تاریخ ابن خلدون: عبدالرحمان بن خلدون مغربی، دار الکتاب لبنانی.
15. تاریخ بغداد: خطیب بغدادی، دار الکتب علمیه، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1417.
16. تفسیر فخر رازی (مفاتیح الغیب) : امام فخر رازی، دار الفکر، بیروت، لبنان، سال 1415.

(٦)

17. تفسیر نیشابوری = غرائب القرآن ورغائب الفرقان: نظام الدین نیشابوری، چاپ شده در حاشیه تفسیر طبری.
18. تقریب التهذیب: احمد بن علی بن حجر عسقلانی، دار الکتب علمیه، بیروت، لبنان، چاپ دوم، سال 1415.
19. تنقیح المقال فی علم الرجال: شیخ عبد الله محمّد حسن بن مولا عبد الله مامقانی نجفی.
20. تهذیب الأسماء واللغات: نَوَوی، دار الفکر، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1416.
21. تهذیب التهذیب: احمد بن علی بن حجر عسقلانی، دار الکتب علمیه، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1415.
22. تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: جمال الدین ابوالحجاج یوسف مزی، مؤسسه الرساله، بیروت، لبنان، چاپ پنجم، سال 1415.
ج
23. جامع الأُصول: مبارک بن محمّد شیبانی معروف به ابن الاثیر، دار الفکر، بیروت، چاپ یکم، سال 1417.
24. الجامع لأحکام القرآن (تفسیر قُرْطُبی) : محمّد بن احمد انصاری قرطبی، دار احیاء التراث عربی، افست از چاپ دوم.
25. جواهر العقدین: علی بن داوود حسینی سمهودی، دار الکتب علمیه، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1415.
ح
26. الحاوی للفتاوی: جلال الدین سیوطی، دار الکتب علمیه، بیروت، لبنان، سال 1408.
خ
27. الخصال: محمّد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه، معروف به شیخ صدوق، انتشارات جامعه مدرسین، قم.
د
28. الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور: جلال الدین سیوطی، دار الکتب علمیه، بیروت، چاپ یکم، سال 1421.
س
29. سنن ابن ماجه: ابوعبد الله محمّد بن یزید قزوینی، مشهور به ابن ماجه، دار الفکر، بیروت، لبنان.
30. سنن ابی داوود: ابوداوود سلیمان بن اشعث سجستانی، دار الکتب علمیه، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1416.

(٦)

ش
31. شرح المقاصد: سعد الدین تفتازانی، منشورات شریف رضی، قم، ایران، چاپ یکم، سال 1409 ودار المعارف نعمانیه، پاکستان، چاپ یکم، سال 1401.
32. شرح المواهب اللدنیه: زرقانی مالکی، دار المعرفه، بیروت، لبنان، سال 1414.
33. شرح نهج البلاغه: عبدالحمید بن ابی الحدید معتزلی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان.
ص
34. صحیح ابن حبان: عبد الله بن حبان، مؤسسه الرساله، بیروت، لبنان، سال 1414.
35. صحیح بُخاری: محمّد بن اسماعیل بُخاری جُعفی، دار ابن کثیر، دمشق، بیروت، یمامه، چاپ پنجم، سال 1414 ودار الفکر، بیروت، سال 1401.
36. صحیح تِرمذی: محمّد بن عیسی بن سوره تِرمذی، دار الفکر، بیروت، لبنان، چاپ دوم، سال 1403.
37. صحیح مُسلم: مُسلم بن حجّاج نیشابوری، مؤسسه عز الدین ودار الفکر، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1407.
38. الصّواعق المُحرقة: احمد بن محمّد بن محمّد بن علی بن حجر هیتمی مکی، تحقیق عبدالرحمان بن عبد الله ترکی وکامل محمّد خرّاط، مؤسسه رسالت، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1417.
ط
39. الطبقات الکبری: محمّد بن سعد، دار صادر، بیروت، لبنان، سال 1405.
ع
40. عقد الدرر فی أخبار المنتظر: یوسف بن یحیی بن علی بن عبدالعزیز مقدسی شافعی، مکتبة عالم الفکر، قاهره، مصر، سال 1399.
41. العقد الفرید: ابوعمر احمد بن عبد ربّه قرطبی، دار الکتاب العربی بیروت، لبنان، سال 1403.
42. علل الشرائع: محمّد بن بابویه معروف به شیخ صدوق، انتشارات شریف رضی، قم، چاپ یکم، سال 1421.
43. عیون الأخبار: ابومحمّد عبد الله بن مسلم بن قتیبه دینوری، منشورات شریف رضی، قم، سال 1415.
غ
44. الغدیر فی الکتاب والسنة والأدب: شیخ عبدالحسین احمد امینی نجفی، دار الکتاب عربی، بیروت، لبنان.
45. الغیبة: ابوعبد الله محمّد بن ابراهیم بن جعفر نعمانی، منشورات انوار الهدی، قم، سال 1422.

(٧)

ف
46. فتح الباری فی شرح صحیح البُخاری: احمد بن علی بن حجر عسقلانی، دار الکتب علمیه، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1410.
47. الفتن: نعیم بن حمّاد، مکتبه التوحید، قاهره، مصر، سال 1412.
48. الفتوحات الإسلامیه: احمد زینی دحلان مکی شافعی، مصطفی محمّد، مصر.
49. فرائد السّمطین: ابراهیم بن محمّد حموئی جوینی خراسانی، مؤسسه محمودی، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1398.
50. الفصول المهمّة فی معرفة الأئمّه: ابن صباغ مالکی، مکتبة دار الکتب التجاریه.
51. فیض القدیر فی شرح الجامع الصغیر: عبدالرؤوف مَناوی، دار الکتب علمیه، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1415.
ک
52. الکافی: محمّد بن یعقوب کلینی رحمه الله، دار صعب، دار التعارف، بیروت، لبنان، چاپ سوم، سال 1401.
53. کشف الأستار عن وجه الإمام الغائب عن الأبصار: شیخ حسین نوری طبرسی.
54. کشف الغمّة فی معرفة الأئمة: ابوالحسن علی بن عیسی بن ابی الفتح اربلی، دار الأضواء، بیروت، لبنان.
55. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد: علامه جمال الدین حسن بن یوسف حلّی، جامعه مدرسین، قم، سال 1407.
56. کفایة الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب (علیهما السلام): محمّد بن یوسف گنجی شافعی، مطبعه حیدریه، نجف اشرف، سال 1390.
57. کمال الدین وتمام النعمة: ابوجعفر محمّد بن علی بن حسین بن بابویه قمی، معروف به شیخ صدوق، مکتبه صدوق، تهران، سال 1390.
ل
58. لسان العرب: جمال الدین محمّد بن مکرم بن منظور افریقی مصری، دار الفکر، بیروت، لبنان.
م
59. مرقاة المفاتیح فی شرح مشکاة المصابیح: ملاّ علی قاری هروی، دار احیاء التراث عربی، بیروت، لبنان.
60. المزار: محمّد بن نعمان عُکبری بغدادی معروف به شیخ مفید، مدرسه امام مهدی (علیه السلام)، قم.
61. المستدرک علی الصحیحین: ابوعبد الله حاکم نیشابوری، دار الکتب علمیه، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1411.

(٧)

62. مسند احمد بن حنبل: احمد بن حنبل شیبانی، دار احیاء التراث العربی ودار صادر، بیروت، لبنان، چاپ سوم، سال 1415.
63. مشکاة المصابیح: خطیب تبریزی، دار الفکر، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1411.
64. المعجم الکبیر: سلیمان بن احمد بن ایوب لخمی طبرانی، دار احیاء التراث، چاپ دوم، سال 1404.
65. مقدمة ابن خلدون: عبدالرحمان بن خلدون مغربی.
66. المنار المنیف فی الصحیح والضعیف: ابن قیم جوزیه، دار الکتب علمیه، بیروت، لبنان.
67. منهاج السنّة النبویه: ابن تیمیه حرّانی، مکتبه ابن تیمیه، قاهره، مصر، چاپ دوم، سال 1409.
68. المهدی (علیه السلام): سید محمّد باقر صدر.
69. میزان الإعتدال فی نقد الرجال: شمس الدین ابی عبد الله محمّد بن احمد ذهبی، دار المعرفه ودار الکتب علمیه، بیروت، لبنان، چاپ یکم، سال 1382 هـ.
و
70. وفیات الأعیان: شمس الدین احمد بن محمّد بن خَلّکان، دار صادر، بیروت، لبنان.
ی
71. ینابیع الموده: شیخ سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، منشورات شریف رضی، قم، سال 1417.

(٧)

Doctrinal Researches Series (33)
The Divine Promised
A study on the Imamate of Imam Mahdi (peace be on him) From the Viewpoint of Muslims
Ayatollah Sayyid Ali Husayni Milani

(٧)