مبانی معرفتی مهدویت

مبانی معرفتی مهدویت

نویسنده: اصغر طاهرزاده
ناشر: لب المیزان
نوبت چاپ: دوم
تاریخ نشر: 1386

فهرست مطالب

مقدمه ناشر..................11
امام زمان قلب عالم هستی..................15
امام زمان (عجّل الله فرجه) یک حقیقت معنوی..................18
شناخت امام، شناخت یک حقیقت..................19
امام واسطه فیض بین خدا ومخلوقات..................20
امامِ غایب ونه مخفی..................23
معنی «واسطه فیض بودن»..................24
فرق «حضور» با «ظهور»..................25
غایبِ حاضر..................28
امام (علیه السلام) حاکم بر تن خود هستند..................29
مبنا وچگونگی رؤیت امام (علیه السلام)..................31
امام عین انسانیت است..................32
امام زمان یا قلب کلّ..................35
او غایب نیست، ما غایبیم..................43
نحوه حضور حضرت حجت در هستی..................45
مبانی نظری امامت..................49
امام یا اَصْلُ الانسان..................51
«انسانیت»؛ واقعیتی غیر محسوس..................53
انسانیت از مقوله وجود است..................55
انسانیت؛ حقیقت یا اعتبار؟..................57
مقامات انسانی..................61
معنی «کوْنِ جامع» بودن انسان..................64
توسّل به ولایت ائمه (علیهم السلام) یا طریقه ارتباط با غیب عالم..................65
چگونگی رابطه امام زمان (عجّل الله فرجه) با عالم..................68
نحوه رؤیت حضرت (علیه السلام)..................69
حضرت (علیه السلام) بدن خود را ایجاد می کنند..................73
ختم نبوت وختم ولایت..................74
برکات توجه به امام زمان (عجّل الله فرجه)..................76
یقین؛ مقدمه تحقّق وایجاد..................78
برکات ارتباط قلبی با امام زمان (عجّل الله فرجه)..................81
نحوه ظهور حضرت حجت..................85
موجود بودنِ موعود..................88
غایتِ مفقود، محال است..................89
شیعه، هر روز با امام زمانش ارتباط دارد..................93
نحوه تحقق ظهور..................94
امام (علیه السلام) چگونه می آیند؟..................96
ظهور؛ مثل ارتباط با خدا..................100
عوامل رفع حجاب..................102
دو نوع دینداری در زمان غیبت..................103
شکستن شیشه عمر دیو جهانِ امروز..................104
صورت خدایی آینده جهان..................106
باید فراتر از عصر فکر کرد..................108
ما در کجای تاریخ ایستاده ایم؟..................109
عالَم امام زمان (علیه السلام) یا اوضاع عالم، پس از ظهور..................110
خدا همه کاره جامعه می شود..................113
چون نبودی فانی اندر پیش من؟..................113
انتظارِ منطقی، راه گشا است..................116
چراغ های هدایت درآخرالزمان..................118
مقام وتأثیر حضرت حجت..................121
محرومیت بزرگ وپیشگیری از خطر..................128
در هر شرایط باید دیندار بود..................129
امام، مظهر ولایت تشریعی وتکوینی خداوند..................130
انسانیت، یک حقیقت وجودی است..................132
هیچ عمل خیری بدون امام پذیرفته نیست..................133
ملاک انسانیت..................135
امام؛ مغز عالَم هستی است..................137
امام؛ قلب عالَم هستی است..................138
کمال انسانی در همه ابعاد..................140
بصیرت حقیقی..................142
امام زمان (عجّل الله فرجه) حامل جمیع اسماء الهی است..................144
امام زمان (عجّل الله فرجه) عامل بقاء عالم..................147
نقش واسطه فیض بودن امام زمان (عجّل الله فرجه)..................150
جدایی جبهه حق از باطل، کمال زندگی زمینی..................151
امید به آینده روشن جهان، امید به واقعیتی مسلّم..................152
انتظار، عامل امید وپایداری..................153
خطر غفلت از ایده آل های دینی..................156
خداوند زندگی دیگری را برای ما اراده کرده است..................157
تغییر مبادی میل..................159
سالکان مسلّح..................159
امام زمان، مرشدِ حقیقی سالکان راستین..................163
عهد با امام زمان (عجّل الله فرجه)..................167
تصور صحیح از مقام امام (عجّل الله فرجه)..................168
تفاوت مَجْلا با مشهد..................169
نظر به امام معصوم، عامل نجات از پوچی..................171
حقیقت آدمیت، ظرف تجلّی همه اسماء الهی..................171
شرط قبول ارشاد از امام (علیه السلام)..................174
معنی مقام خلیفه اعظم حق..................175
تصوری قابل قبول از مقام امام..................177
امام (علیه السلام)، مسیر هدایت انسانی..................179
معنی رؤیت مقام حضرت (عجّل الله فرجه)..................180
شهود جمالِ وجه الله..................182
نحوه های متفاوت رؤیت حضرت (عجّل الله فرجه)..................184
برکات ظهور اجتماعی حضرت (عجّل الله فرجه)..................186
شفاعت امام زمان (عجّل الله فرجه)..................187
رضایت امام (علیه السلام) لطف خداست..................190

مقدمه ناشر
باسمه تعالی

وجود مقدس حضرت حجت (عجّل الله فرجه) آن چنان پر رمز وراز است که هرگز نمی توان در شناخت او به یک منظر بسنده کرد، هزاران نگاه نیاز است تا شمه ای از آن حقیقتِ «واسطه فیض بین ارض وسماء» را بتوان نگریست وبه مقام افتخارآمیز شناخت حجت خدا وارد گشت وامیدوار مژده آن ذوات مقدس بود که برای عارفانِ به حقشان، برکات زیادی را قائل اند.
در سلسله بحث های استادطاهرزاده درباره حضرت حجت (عجّل الله فرجه) تلاش شده تا آن جا که ممکن است در این وادی تلاش شود وخواننده تا حدّی به عظمت چنین وجودی در هستی پی ببرد وسعی کند در راستای شناخت امام زمان (عجّل الله فرجه) نهایت تلاش را بنماید وبا اطلاعات سطحی موضوع شناخت

(١١)

امام (علیه السلام) را تقلیل ندهد، در این کتاب تا آن جاکه ممکن بوده تلاش شده از خلال نصوص وروایات وبا تبیین مبانی کلامی وعرفانی آن ها، پیام روایات روشن شود.
در این کتاب که اولین کتاب از سلسله بحث های استاد دررابطه بامباحث مهدویت است مباحث زیر را خدمتتان عرضه می داریم:
1 - امام زمان (عجّل الله فرجه)، قلب عالَم هستی؛ در این بحث سعی شده خواننده محترم تصور صحیحی از وجود مقام آن حضرت (علیه السلام) در هستی، به دست آورد.
2 - نحوه حضور حضرت حجت (عجّل الله فرجه) در هستی؛ در این بحث خواننده محترم متوجه دلایل عقلی وجود حضرت حجت (عجّل الله فرجه) ونحوه حضور آن حضرت در هستی می شود.
3 - نحوه ظهور حضرت حجت (عجّل الله فرجه)؛ در این بحث علاوه بر توجه به دلیلی عقلی دیگر بر وجود حضرت حجت (عجّل الله فرجه) به معنی ظهور توجه شده است.
4 - مقام وتأثیر حضرت حجت (عجّل الله فرجه)؛ در این بحث نقش وحضور فعّال حضرت در زمان غیبت مورد بررسی قرار گرفته است.
5 - امام زمان (عجّل الله فرجه)، مرشدِ سالکان حقیقی؛ در این بحث مقام وِلایی حضرت مدّ نظر قرار گرفته واین که شناخت امام (علیه السلام) خودبه خود یک نحوه سلوک وسیر به سوی حقایق عالمِ غیب را به همراه دارد.
امید است توانسته باشیم در شناخت وجود مقدسی که مقصد انبیاء واولیاء بوده است گامی برداشته باشیم وبدانیم وقتی به ما دستور شناخت

(١٢)

آن مقام داده شده است پس در راستای شناخت صحیح آن حضرت باید نهایت تلاش را انجام داد، چراکه اگر تصور ما صحیح شد، مسلم مسئله را تصدیق خواهیم کرد، آن هم به همان صورتی که واقع است.
نکته ای که توجه به آن در طول مباحث مطرح شده در این کتاب، لازم است مدّ نظر قرار گیرد دقت به نکاتی است که به ظاهر در مباحث مختلف تکرار شده است، در حالی که اگر با دقت، آن موضوعِ به ظاهر تکراری را مدّ نظر قرار دهید، آن موضوع، مقدمه قرار گرفته تا نتیجه جدیدی به مبحث قبلی اضافه شود.

انتشارات لُبّ المیزان

(١٣)

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿اَلسَّلامُ عَلَی مُحْیی الْمُؤمِنینَ ومُبیرِ الْکافِرینَ. اَلسَّلامُ عَلی مَهْدی الْاُمَم..﴾
﴿اَلسَّلامُ عَلَی الْقائِمِ الْمُنْتَظَر والْعَدْلِ الْمُشْتَهَر. اَلسَّلامُ عَلی بَقِیه اللهِ فی بِلادِهِ﴾(1)
سلام بر آن امامی که موجب احیاء مؤمنین ونابودی وبی ثمری کافران خواهد شد. سلام بر مهدی امّت، سلام بر قائم منتظر وعدل مورد نظر... سلام بر بقیه الله در هرجایی که آن جا شهر خدا خواهد بود.
در این نیمه ماه شعبان، یعنی ماه رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، تولّد ولایت عظمی یعنی حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه) را تبریک عرض می نماییم. امید است که در این ماه، محبّت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) همراه با توجّه حضرت صاحب الامر، در جان ما شعله ور گردد.
به دلیل عظمت مسئله وجود مقدس حضرت صاحب الامر، برای هرگونه بحث در مورد آن حضرت احتیاج به تأمّلی طولانی وتفکری عمیق می باشد. در ابتدای بحث این قول پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را که در روایت فریقین آمده است دقیقاً مدّنظر داشته باشید که حضرت فرموده اند: «مَنْ

-----------------

(1) «مفاتیح الجنان»، زیارت مخصوص امام زمان (عجّل الله فرجه).

(١٧)

ماتَ ولَمْ یعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِیتَه الْجاهِلِیه»(2) یعنی؛ هر کس بمیرد وامام زمانِ خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است. در واقع معنی حدیث این است که اگر قرآن بخوانی وروزه بگیری، ولی امام زمان خود را نشناسی، هنوز با عقاید اسلامی زندگی نکرده ای ولذا بت پرست هستی واگر بمیری بت پرست مرده ای، زیرا مرگ جاهلیت یعنی مرگ بُت پرستانه.
امام زمان (عجّل الله فرجه) یک حقیقت معنوی
حتماً خودتان فکر کرده اید که باید امام زمان (عجّل الله فرجه) یک حقیقت ویک مقام فوق العاده معنوی باشد که شناخت آن حقیقت وآن مقام این همه برکت دارد ودر صورتی که آن حقیقت شناخته نشود امکان فهم قرآن واستفاده از آن برای مسلمانان وجود ندارد، چون این روایت را زمانی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرموده اند که در بین مسلمانان قرآن بوده واز آن استفاده هم می کردند وبا این همه حضرت فرموده اند: اگر کسی بمیرد وامام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است.
از طرفی باید متوجّه بود پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در عین این که پیامبر خدا بودند، امام نیز بودند. چون لازمه مقام امامت دو چیز است: از نسل ابراهیم (علیه السلام) بودن است، که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) از نسل حضرت اسماعیل فرزند ابراهیم اند، ودیگری معصوم بودن است. چرا که خداوند در آیه 124سوره بقره در جواب حضرت ابراهیم (علیه السلام) که سؤال می کنند، آیا امامت، به نسل

-----------------

(2) «مسند»، احمد حنبل، ج4، ص96.

(١٨)

من هم داده می شود، جواب می دهد: این مقام به آن هایی که ظالمند داده نمی شود؛ یعنی باید هیچ گونه ظلمی نداشته باشند واین به معنی معصوم بودن است. پس همچنان که عرض شد، وجود مقدّس پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) هم از نسل ابراهیم (علیه السلام) هستند وهم بنا به صراحت آیه قرآن در اوّل سوره نجم که در مورد پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرماید: «وَما ینْطِقُ عَنِ الْهَوی» آن حضرت معصوم هستند، پس نتیجه می گیریم مقام «امامت» علاوه بر مقام نبوّت به وجود مقدّس حضرت محمّد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) داده شده است.
شناخت امام، شناخت یک حقیقت
به ما دستور داده اند که امام خود را بشناسیم وگفته اند که امام شناسی از اصول دین است؛ یعنی ابتدا باید با فکر وتعقّل بدان رسید، همان گونه که توحید ونبوّت را ابتدا با استدلال می پذیریم یعنی همان گونه که برای وجود خداوند برهان داریم، برای امام شناسی هم برهان داریم.
مسئله این است که شناخت امام، یک شناخت معمولی نیست. از خود بپرسید: این چه شناختی است که اگر نماز بخوانی، روزه بگیری، حج بروی؛ ولی نسبت به امام زمان خود معرفت نداشته باشی؛ دینداری تو زیر سؤال می رود؟! پس این شناخت، صرفاً شناخت اسمی ولفظی وخانوادگی نیست، بلکه شناخت یک مقام است. امام یک مقام است وسن واسم حضرت نسبت به شناخت حقیقتشان بسیار فرع است.
بسیاری از سؤالاتی که جوانان عزیز از ما دارند، به جهت این است که تصوّر واقعی وصحیحی نسبت به امام ندارند. اگر ما بتوانیم به گونه ای

(١٩)

صحیح امام (علیه السلام) را به این نسل معرفی کنیم، اصلاً این سؤالات واین شک ها مطرح نمی شود که آیا امام زمان (عجّل الله فرجه) وجود دارند یا خیر؟ واگر وجود دارند چرا این همه عمر می کنند واصلاً چرا ظاهر نمی شوند؟ روش ما این نیست که ثابت کنیم آیا امام زمان (عجّل الله فرجه) وجود دارند یا خیر؟ بلکه نحوه بودن امام را بیان می کنیم وتوضیح می دهیم، آنگاه هر قلب مستعدی در خودش قبول می کند. البته انتظار نداشته باشید که امام شناسی آسان باشد. نه توحید شناسی ونبوّت شناسی ومعادشناسی آسان است ونه امام شناسی وبنا هم نیست که مسلمانان به طور سطحی متوجّه امور ومبانی دین باشند. مسلمان باید اندیشه اش بلند باشد وبه حقایق بلند موجود درهستی دست یابد.
امام واسطه فیض بین خدا ومخلوقات
لازم ترین موضوع، درک وتصور صحیح از مقام امام زمان (عجّل الله فرجه) است واگر تصور ما صحیح شد بسیاری مسائل بعدی خود به خود روشن می شود.
در دعای شریف ندبه می خوانیم:
«اَینَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَینَ الْأرْضِ والسَّماءِ»؛ یعنی کجاست آن سببی که بین زمین وآسمان عامل اتّصال مادون به مافوق است.
این همان مفهوم واسطه فیض است؛ یعنی امام (علیه السلام) واسطه بین خدا وکلّ عالم هستی است واگر متوجّه شویم که امام (علیه السلام) یک حقیقت ویک مقامند در عالم، می رسیم به این که حتّی ملائکه هم وجود خود را از امام می گیرند. وقتی فهمیدیم امام واسطه فیض است وواسطه فیض بودن؛ یعنی

(٢٠)

از نظر حقیقت از همه موجودات حتّی از ملائکه مقرّب هم بالاتر است. برای این که روشن شود معنای واسطه فیض بودن یعنی یک حقیقت، به این روایت که در جوامع روایی فریقین از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نقل شده، توجّه کنید که حضرت فرمودند: «کنْتُ نَبِیاً وآدَمُ بَینَ الْماءِ والطّین»(3)؛ یعنی من نبی بودم وآدم بین آب وگل بود. همچنین در روایت از امیر المؤمنین (علیه السلام) داریم که حضرت فرمودند: «کنْتُ وَصِیا وآدَمُ بَینَ الْماءِ والطّین»(4) یعنی من وصی پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، بودم وقتی آدم هنوز در بین آب وگل بود. این دو روایت همدیگر را تأکید می کنند. باید مفهوم این روایات روشن شود تا بتوان فهمید امام یعنی چه؟ وامام زمان دوستی وتوسّل به امام زمان (عجّل الله فرجه) یعنی چه؟ واین که ما به وجود امام زمان زنده ایم چه مفهومی دارد؟
این که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرمایند: «آدم هنوز به دنیا نیامده بود که من پیامبر بودم»؛ منظور این است که مقام حضرت قبل از خلقت عالم، وجود داشته است، قبل از این که حضرت آدم (علیه السلام) خلق شود ونسل های متمادی به دنیا بیایند وبعد بدن ونفس پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به دنیا بیاید، قبل از همه این ها مقام پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وجود داشته است. معنی این که گفته می شود پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) یک مقام است، به همین معنی است. وروایت دوم هم که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرمایند، خبر از همان نکته می دهد که امام یک مقامی است فوق جسم وجسمانیات.

-----------------

(3) «بحار الانوار»، ج 16، ص 403.
(4) «عوالی الْلَآلی»، ج4، ص124.

(٢١)

از قول پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نقل شده است که فرموده اند: «شعبان ماه من است، پس روزه بدارید در این ماه برای محبّت پیغمبر خود»(5) یعنی با انجام این دستور، به مقامی می رسیم که محبّت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در قلبمان ایجاد می شود. این حالت را نمی توان با کتاب خواندن به دست آورد. با خواندن صد کتاب تاریخ اسلام وزندگی پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نمی توان پیامبرشناس شد. چون پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) یک مقام است، برای نزدیکی به مقام رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ودوست داشتن پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) باید ریاضت کشید، از نوع ریاضت هایی که در ماه شعبان به ما دستور داده اند، مثل روزه ودعا واستغفار.
همچنین در روایت آمده است که با زحمت وریاضت می توان امام زمان (عجّل الله فرجه) را رؤیت کرد، چون امام زمان (عجّل الله فرجه) یک مقام است. برای ارتباط با آن مقام باید توجّه جان انسان از دنیا وتعلّقات دنیایی قطع شود وبه غیب نظر کند؛ یعنی اگر بخواهی بُعدی از ابعاد آن عصمت کل را دریابی، باید در بعدی از ابعاد، یک هم سنخی وهماهنگی با مقام عصمت در خود ایجاد کنی. این که فرموده اند: «اگر چهل روز خالصانه صبح کنی وقلب خود را آماده نمایی، حضرت را می بینی»؛ به این معنا است که اگر خود را از هرگونه رذیلت خالص کردی وقلب را برای پذیرش حکم خدا آماده کردی ومقام انسانی ات از حدّ دنیا وجسم وخشم وشهوت بالا وبالا وبالاتر آمد روحت زلال می شود وبه مقامی از کمال می رسد که حضرت (علیه السلام) بر او نظر کند وانسان نیز ایشان را در منظر خود مشاهده

-----------------

(5) «مفاتیح الجنان»، در فضیلت ماه شعبان.

(٢٢)

نماید، واز این جاست که سیر روح وتعالی آن انسان شروع می شود، چون هدفش را پیدا کرده است.
امامِ غایب ونه مخفی
منظور از غیبت امام زمان (عجّل الله فرجه) این نیست که حضرت جایی مخفی شده باشند، بلکه باید متوجّه بود که حضرت غایب شده اند، نه مخفی. باید در مورد این دو مفهوم تأمل کنیم ومفهوم غایب را بفهمیم. متأسفانه بعضی ها مقام غیب امام (عجّل الله فرجه) را با مخفی کردن یکی گرفته اند ودر معرفت نسبت به امام به اشتباهاتی گرفتار شده اند. درک این مقام به آسانی میسّر نیست، همان طور که خود ائمه می فرمایند: «اَمْرُنا صَعْبٌ مُسْتَصْعَب»(6)؛ یعنی امر ما بسیار مشکل ورام ناشدنی است. ودر جایی دیگر می فرمایند: «امر ما سرّ در سرّ است»(7) یعنی امر ما سرّی است پنهان در سرّ؛ پس باید با کمی تلاش آماده درک این مقام شد وبدون تلاشِ فکری وقلبی حقیقت موضوع به دست ما نمی آید.
مخفی شدن؛ یعنی کسی این جا هست ودر عرض ما هم هست، امّا مثلاً پشت دیوار پنهان شده است، ولی غایب بودن؛ یعنی کسی فوق هستی مادّی است، مثل ملائکه که در غیب هستند ودر مقامی بالاتر از عالم مادّه جای دارند. مقام غیب امام زمان (عجّل الله فرجه) به جهت واسطه فیض بودن حضرت است وهستی در قبضه مقام غیبی حضرت است واساساً هر مرحله ومرتبه

-----------------

(6) «خصال»، ج2، ص624، ص183.
(7) «بحار الانوار»، ج2، ص71. یا «بصائر الدرجات»، ص28.

(٢٣)

پایینی در قبضه مرتبه بالاترِ غیبی اش قرار دارد. برای روشن شدن واسطه فیض بودن حضرت باید بتوان اثبات کرد که امام زمان (عجّل الله فرجه) از نظر درجه وجودی از تمام ملائکه مقرّب بالاتر است، امّا مخلوق خداست. به قول بزرگان «کلُّ ما سِوَی الله» است؛ یعنی غیر از خدا هر چه در هستی، کمال محسوب می شود، همه در آن مقام جمع است ومراتب وجود در آن حضرت به صورت جامع وجود دارد.(8)
معنی «واسطه فیض بودن»:
برای روشن شدن مفهوم واسطه فیض مثالی می زنیم. شما، «من» و«تن» خود را در نظر بگیرید. چه کسی صحبت می کند؟ مسلّم «من»، اما از زبان وصوت کمک می گیرد. چه کسی می بیند؟ «من»، امّا از طریق چشم. آن که همه کاره است، یعنی می بیند ومی شنود وراه می رود وقلبش تپش دارد، «من» یا نفس انسان است. اگر «من» نباشد، قلب هم تپش ندارد، امّا آیا این «من» حاضر است یا غایب؟ «من» حاضرِ غایب است، به یک اعتبار از همه اعضای بدن در خود بدن «حاضر»تر است، ولی برای شما وحسّ شما بدن «ظاهر» است. پس ملاحظه می کنید که منِ شما وتنِ شما در کنار هم ودر عرض هم نیستند، بلکه در اصطلاح فلسفه، در طول یکدیگرند. یعنی «منِ» شما فوق «تنِ» شماست نه پهلوی تنِ شما. «منِ» شما از نظر درجه وجودی بالاتر از تنِ شماست. درجه وجودی موجود غایب همیشه

-----------------

(8) حتماً عنایت دارید که جامعیت حضرت با وجود شخصی وی منافات ندارد، چون وجود او کلّی سِعِی است ونه یک کلّی مفهومی وانتزاعی.

(٢٤)

از عالم مادّه بالاتر است، مثل «منِ» شما نسبت به تنِ شما. همچنین عالَم غیب، از خود مادّه در مادّه حاضرتر است، مثل حضور فعّال «من» شما در چشم وگوش شما که عملاً اوست که می بیند، منتها از طریق چشم شما. الآن، آن که می شنود «منِ» شماست که می شنود، نه گوش شما. امّا آن که در صحنه «ظاهر» است تن شماست با اعضایش، وآن که در صحنه «حاضر» است، «منِ» شماست. «منِ» شما در همه جای تن شما حاضر است، امّا چون مجرّد است، محدود به بدن نیست. پس اگر می گوییم «منِ» شما واسطه بین «تنِ» شما وعالم اعلی است، به این معنا است که اولاً؛ بودنِ آن واسطه فیض، بودن در مرتبه وجودی بالاتری است ولذا «غایب» است، چون مرتبه اش بالاتر است. ثانیاً؛ تمام مرتبه مادون در قبضه آن واسطه فیض قرار دارد.
فرق «حضور» با «ظهور»
مثال دیگری می زنیم: خدا «حضور» مطلق است؛ یعنی در همه جا از همه چیز حاضرتر است؛ امّا حضورش مثل دیوار وسنگ و... نیست. اگر بخواهد مثل دیوار حاضر باشد که دیگر خدا نیست، بلکه یک دیوار است. حاضر بودن در جایی غیر از ظاهر بودن است. مثلاً این لیوان در این جا «ظاهر» است وشما می توانید آن را ببینید، علّتش هم این است که یک جا هست وجاهای دیگر نیست، پس می توانید آن را ببینید؛ امّا اگر همه جا بود، دیگر ظاهر نبود.

(٢٥)

اگر چیزی شکل داشته باشد، یعنی در یک مکان هست ودر مکان دیگر نیست؛ امّا اگر حدّ ومرز وشکلی نداشته باشد، همه جا می تواند باشد. چیزی که «ظاهر» است، محدود است وچیزی که «حاضر» است، ولی ظاهر نیست، حقیقتی است فوق محدودیت های مکان، پس محدود هم نیست. ذات خداوند از آن نظر که همه جا هست، «ظاهر» نیست، اگر ظاهر بود که دیگر ذات خدا نبود؛ زیرا خداوند وقتی بخواهد ظاهر باشد، باید محدودیت هم داشته باشد.
 تا این جا دو مطلب «ظاهر بودن» و«حاضر بودن» را در نظر داشته باشید که «ظاهر بودن» محدودیت می آورد و«حاضر بودن» وسعت می آورد. حال سؤالی مطرح می شود که «منِ» من چقدر در تنِ من حضور ونقش دارد؟ جواب این سؤال این است که همه تنِ من در قبضه «منِ» من است؛ زیرا «منِ» من فوق «تن» من است وچون مجرّد است، همیشه مادون یعنی بدن را قبضه می کند ودر اختیار دارد ولذا اگر من اراده کرد دستش را بالا بیاورد، دست نمی تواند مقاومت کند. این فوق بودن درجه وجودی من از تن، فوق بودن حقیقی است، نه نسبی. مانند سقف اتاق نیست که نسبت به کف اتاق، بالا باشد، ولی نسبت به شخصی که روی سقف ایستاده، پایین محسوب شود. پس «منِ» من، حقیقتاً از نظر درجه وجودی بالاتر وفوق «تنِ» من است؛ به همین جهت تمام تن در قبضه من است. در واقع«من» یا نفس انسان است که می شنود ومی گوید وحرف می زند وراه می رود، منتها اعضاء تن را به عنوان ابزارهای خود به کار می گیرد. «تن» مثل عصاست در دست «من». إن شاءالله با تأمّل در مثال «من» و«تن»، معنی

(٢٦)

واسطه فیض بودن امام زمان (عجّل الله فرجه) در هستی روشن می شود که مَثَلِ امام زمان (عجّل الله فرجه) در کلّ هستی، مثَلِ «من» است در «تن».
این نوع مطالبی که عرض شد به عنوان مقدّمات امام شناسی است وباید در دبستان فرهنگِ فکری تشیع، بررسی وتدریس شود. ما حق نداریم بدون آن که امام را بشناسیم از این دنیا برویم. از امام کاظم (علیه السلام) روایت هست که فرمودند: «هرکس بمیرد وامامش برایش مشخص نشده، به مرگ جاهلیت مرده، ومردم معذور نیستند تا این که امامِ خود را بشناسند وکسی که بمیرد وامام خود را بشناسد، مثل کسی خواهد بود که در کنار حضرت قائم (علیه السلام) در چادر آن حضرت بوده است»(9)؛ اگر بتوانیم در مورد امام شناسی وقت بگذاریم، تمام معارف دین به نحوی بسیار روشن برایمان حل می شود.
در دعای ندبه داریم که: «اَینَ وَجْهُ اللهِ الَّذی اِلَیهِ یتَوَجَّهُ الْاَوْلِیاء»؛ کجاست آن وجه خدا که اولیاء الهی به سوی او نظر دارند، یعنی حضرت امام زمان (عجّل الله فرجه) وجه الهی هستند ونمایش کامل صفات الهی می باشند، یعنی امام از ملائکه هم بالاتر است. امام حقیقتاً به جهت مقام جامعیت اسمائی اش از ملائکه هم بالاتر است. همان طور که «من» حقیقتاً فوق «تن» وحتّی فوق قوای «بینایی» و«شنوایی» است.
با این مقدمات إن شاء الله معنی غیب بودن امام را متوجّه شدید، یعنی کلّ هستی زیرپای امام ودر قبضه امام (عجّل الله فرجه) است. امام غایب اند، نه یعنی در سرداب سامراء گم شده اند. عرض شد که جهان در قبضه امام است، مثل

-----------------

(9) «بحار الانوار»، ج 23، ص77.

(٢٧)

این است که بدن در قبضه «من» یا نفس انسان است. وقتی می گوییم امام واسطه فیض است؛ یعنی رابطه اش با هستی یک رابطه طولی است، یعنی مقام حضرت بالاتر است وبقیه عالم، در قبضه وجود حضرت اند. مقام امام زمان (عجّل الله فرجه) در هستی طولی است، مثل مقام منِ شما که تنِ شما مادون آن است وآن تن در طول وجود «من» است ووقتی معنی حضور طولی حضرت را نسبت به عالم متوجّه شدید، ملاحظه خواهید کرد، همان گونه که تن شما در قبضه من شماست، هستی در قبضه اراده امام است.
غایبِ حاضر
امام (علیه السلام) غایب اند، یعنی اوّلاً؛ مقام امام، فوق عالم است. ثانیاً؛ در تمام عالم حاضراند. همچنان که عرض شد وقتی متوجّه باشیم مرتبه موجودی بالا است، تمام مرتبه پایین در قبضه اوست، وبه مرتبه پایین محدود نیست. مثلاً خورشید در صورتی می تواند همه جا را روشنی ببخشد که بالا باشد، امّا اگر پایین بود دیگر نمی توانست همه جا را روشن کند. حضور ملائکه در هستی به گونه ای است که آن ها را کاری از کاری باز نمی دارد، مثل خورشید که روشن کردن شهر ما آن را از روشن کردن شهر دیگر باز نمی دارد. در مورد حضور ونقش امام (علیه السلام) نیز چنین است که امام (علیه السلام) را کاری از کار دیگر باز نمی دارد. مقام امام، مقام عظمایی است که همه عالم را تدبیر می کند وهمه جا در قبضه اوست بدون این که از آن مقامِ اعلای خود خارج شوند. اصلاً اگر پایین بودند ودر عرض سایر موجودات بودند که نمی توانستند عالَم را تدبیر نمایند.

(٢٨)

امام (علیه السلام) حاکم بر تن خود هستند
سؤالی مطرح می شود که آیا مثل سایر انسان ها، تن امام حاکم بر «من» ایشان است؟ یعنی این طور که تن ما یک محدودیتی برای ما دارد که به راحتی نمی توانیم اراده هایمان را عملی کنیم، تن امام هم برای امام چنین است؟ ویا من ایشان بر تن خود وبر کلّ جهان حاکم است؟
شما می دانید کسی که اندکی ریاضت بکشد تا حاکم بر بدنش شود، می تواند طی الارض کند؛ یعنی وقتی بدن انسان در قبضه «من» انسان درآید، هر جا بخواهد می تواند بدن را ایجاد کند، نه این که بدن را از جایی به جای دیگر حرکت دهد، زیرا بردن وحرکت دادن محتاج زمان است. شاگرد مرحوم قاضی طباطبایی می گوید: دیدم که جناب قاضی به تنها اتوبوس مسیر سامراء به نجف نرسیدند. ما حرکت کردیم ورفتیم. ولی با کمال تعجّب در نجف دیدم که مرحوم قاضی (رحمه الله علیه) در حرم هستند یعنی آقا با طی الارض به نجف آمده بودند. طی الارض که برای نوکران امام (علیه السلام) واقع می شود، در مقام امام (علیه السلام) چیزی نیست.
امام چون حاکم بر بدن خویش است، می تواند هر وقت که خواست تن خود را حاضر کند. در روایت است که وقتی حضرت (علیه السلام) ظهور می کنند، همه مردم ایشان را می شناسند؛ چراکه بین مردم بوده اند، نه این که فقط بین مردم اصفهان یا تهران یا جای دیگر بوده اند، بلکه همه جا حاضرند وبه هر نحوه که خواستند با بدنی که اراده کنند ظاهر می شوند وبه هیچ جا محدود نمی شوند.

(٢٩)

آصف بن برخیا، قصر بلقیس را که در یمن بود، در اورشلیم ایجاد می کند، چون می گوید: «اَنَا آتیک بِهِ قَبْلَ اَنْ یرْتَدَّ اِلَیک طَرْفُک»(10)؛ یعنی من قصر را قبل از این که پلک چشمتان به هم بخورد، حاضر می کنم واین نوع آوردن که کمتر از چشم به هم زدن است، دیگر حرکت دادن نیست، بلکه ایجاد کردن است(11). حال در نظر داشته باشید که قرآن می فرماید: این شخص یعنی جناب آصف بن برخیا مقداری از علم کتاب را در اختیار داشت «عِلْمٌ مِنَ الْکتاب» وامام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «همه علمِ کتاب در نزد ماست»(12). وخداوند در قرآن به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرمایند: «خداوند وآن کسی که همه علم کتاب در نزد اوست، شهادت می دهند که تو پیغمبر هستی»(13) که مفسرین شیعه وسنّی اذعان دارند آن کسی که در زمان پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) شهادت به نبوّت آن حضرت داشته وهمه علم کتاب در نزد اوست، علی (علیه السلام) است؛ یعنی مقام امام در تصرّف عالم، خیلی گسترده تر از این حرف هاست، چه برای بدن خود وچه برای بقیه عالم. عمده آن است که ما بتوانیم مقام امام (علیه السلام) را به آن شکلی که قرآن معرفی می کند بشناسیم. قرآن، مقام امام را چنین می داند که: «وَجَعَلْناهُمْ اَئِمَّه یهْدُونَ بِأَمْرِنا واَوْحَینا اِلَیهِمْ فِعْلَ الْخَیرات»(14)؛ یعنی ما آن ها را امام قرار دادیم

-----------------

(10) سوره نمل، آیه40.
(11) در مورد چگونگی ایجاد قصر بالقیس در اورشلیم به بحث «حرکت جوهری» مراجعه بفرمایید.
(12) «اصول کافی»، ج1، ص 253.
(13) سوره رعد، آیه 42.
(14) سوره انبیاء، آیه73.

(٣٠)

وفعل خیر به آن ها وحی کردیم. پس طبق این آیه، فعل آن ها، عین وحی الهی است واین مقام عجیبی است که عمل آن ها عیناً وحی الهی است، نه این که به آن ها دستوری داده باشند وآن ها طبق دستور عمل کنند. این مسئله ای است جدا، ولی مقام امام چیز دیگری است، همان است که قرآن می فرماید: «اَوْحَینا اِلَیهِمْ فِعْلَ الْخَیرات» یعنی «فعل خیر» را به آن ها وحی می کنیم، نه این که دستور بدهیم فعل خیر انجام دهند، ومقام امام زمان (عجّل الله فرجه) از این نوع مقام است، چون همان طور که در تفسیر آیه124 سوره بقره مطرح است، ائمه شیعه که فرزندان ابراهیم (علیه السلام) هستند، همگی دارای مقام امامتی هستند که قرآن از آن سخن می گوید.
مبنا وچگونگی رؤیت امام (علیه السلام)
انسان با ریاضت کشیدن لایق رؤیت می شود. روحش بالا وبالاتر می رود ومی تواند حضرت را رؤیت کند، البته این بدین معنا نیست که هرکس مدعی رؤیت حضرت شد مورد تأیید باشد وما از نقش خیالات این افراد غافل باشیم. ولی چنانچه به واقع رؤیت آن حضرت واقع شد این رؤیت ناگهان تبدیل به غیبت حضرت می گردد. سؤالی که مطرح می شود این است که امام در آن حالت که یک مرتبه غایب شدند کجا رفتند؟ آیا پشت سنگ ودیواری مخفی شدند؟ جواب این است که خیر! امام هیچ جا مخفی نشدند، بلکه همان طور که از افق جان آن فرد ظهور کردند، از همان افق غایب شدند، حضرت از درون آن فرد طلوع کردند وآن فرد با چشم باطن حضرت را دید وبا گوش باطن، صدای حضرت را شنید واز

(٣١)

همان افق هم غایب شدند. البته امام، هرجا اراده کنند، ظاهر می شوند. در خبر داریم که امیر المؤمنین (علیه السلام) در یک شب در چهل جا حاضر وظاهر بودند، البته می توانند اگر بخواهند در یک میلیارد جا ظاهر شوند چراکه مقام امام طوری است که توجّه وظهور در هر یک از این مکان ها، مانع توجّه وظهور در مکان دیگر نمی باشد؛ زیرا ایشان را کاری از کار دیگر باز نمی دارد وهمه چیز در قبضه ایشان است. مثلاً وقتی شما به حرف های کسی گوش می دهید، در عین حال او را می بینید وصدایش را می شنوید وبه حرف هایش هم فکر می کنید؛ چون شما وجود مجرّد وفوق عالم مادّه هستید، دیدنتان مانع شنیدن وفکر کردنتان نیست. شما شنوا وبینا هستید، امّا ذات شما شنوایی وبینایی نیست، چون در عین این که خودتان تماماً می بینید وفکر هم می کنید، «منِ» شما در تنتان حضور «کامل» و«تمام» دارد(15) وعرض شد مَثَل امام در هستی، مَثَل منِ شما در تنِ شماست؛ پس امام (علیه السلام) از همه موجودات در عالم حاضرتر است در عین این که خودش در جای خودش می باشد. وچنانچه عرض شد، وجود امام حتّی از ملائکه هم برتر وحاضرتر است.
امام عین انسانیت است
اگر در موضوع شناخت امام دقّت بفرمایید، متوجه می شویم خداوند برای هدایت انسان ها، عین الانسان را که همان امام باشد خلق فرموده تا

-----------------

(15) برای بررسی موضوع حضور کامل وتمام به نکته های 6و7 کتاب «ده نکته از معرفت نفس» رجوع بفرمایید.

(٣٢)

هرکس که بخواهد به انسانیت واقعی دست یابد با توجّه به امام معصوم این کار برایش ممکن گردد که البته اصل این بحث وحواشی آن را در جای دیگر باید دنبال بفرمایید.(16) ولی مطلبی را که در مورد عین الانسان در این جا مطرح می کنیم با مثال آب به عنوان عین تری شاید بتوان تصوّر موضوع را به ذهن نزدیک کرد. مثلاً ما برای سیراب شدن باید به عین تری رجوع کنیم ویا اگر بخواهیم چیزی را شور کنیم، باید به عین شوری یعنی نمک رجوع کنیم؛ زیرا خداوند نمک را برای شور کردن خلق کرد. برای انسان شدن هم فقط وفقط یک راه وجود دارد وآن این است که به عین انسان رجوع کنیم. امام زمان (عجّل الله فرجه) عین الانسان می باشند. من وشما به اندازه ای که به امام زمانِ خود نزدیک شویم، بهره ای از انسانیت داریم.
انسانیت یک حقیقت است. چیزی که حقیقت است منشأ همه چیزهایی است که از آن حقیقت بهره دارند، یعنی هر چیزی به مطلقش برمی گردد؛ همان طورکه هر شوری به عین شوری برمی گردد. به اصطلاحِ فلسفه، انسانیت تشکیک بردار است؛ یعنی مثل نور شدّت وضعف می پذیرد. هرچیزی که دارای شدّت وضعف است، حقیقت دارد وساخته ذهن ما ویا از اعتبارات بشر نیست. نمی توان گفت که مثلاً این ستون از ستون دیگر ستون تر ویا شدیدتر است؛ یعنی نمی توان برای ستون بودن شدّت وضعف قائل شد، چون این ها اعتبارات بشر است وستون حقیقتی ندارد؛ ولی در مورد وجود وعلم وانسانیت، شدّت وضعف مطرح است،

-----------------

(16) رجوع شود به نوشتار «نحوه حضور حضرت حجّت در هستی» قسمت «امام یا اصل الانسان».

(٣٣)

پس این ها دارای حقیقت هستند، ولذا چون برای انسانیت می توان شدّت وضعف قائل شد، وگفت فلان آقا از رفیقش انسان تر است. پس انسانیت دارای حقیقت است وهر چیزی که حقیقت دارد، به مطلقش برمی گردد، همان طور که می گوییم وجود به عین الوجود برمی گردد وخداوند عین الوجود است. انسانیت انسان ها هم به عین الانسان برمی گردد وامام زمان (عجّل الله فرجه) هم عین الانسان است وبرای رسیدن به مقام انسانیت فقط باید به عین الانسان رجوع کرد، همان طور که همه وجودها از نظر وجودی به عین الوجود یعنی خداوند رجوع دارند ووجودشان را از حضرت حق دارند. به همین دلیل هم در دعاهایمان می گوییم: خدایا بر ما منت بگذار وقلب امام زمان (عجّل الله فرجه) را از ما راضی کن!(17) خداوند برای این که ما آدم شویم، آدمیت مطلق را آفریده است، پس هرکس که به امام زمان (عجّل الله فرجه) نزدیک تر است، انسان تر است وهر که از او دورتر است، از انسانیت دورتر است ودر واقع آدم نیست، بلکه ظاهرش، ظاهر آدم است، به همین دلیل است که در روایات داریم هر که امام ندارد، به مرگ جاهلیت مرده است، یعنی در حقیقت انسان نیست ودر قیامت به صورت انسان محشور نمی شود، حال کسی که انسان نیست، هرقدر می خواهد نماز بخواند، روزه بگیرد و... ارزشی ندارد(مثل بچّه ای است که از سر تقلید از بزرگ ترها وبدون شناخت، نماز شب می خواند.)
روایات شیعه می فرماید: در بدو ورود به برزخ اوّل از عقیده سؤال می شود وبعد از اعمال. اوّل از ولایت وامام سؤال می کنند بعد از نماز

-----------------

(17) «وَامْنُنْ عَلَینا بِرِضاهُ» قسمت آخر دعای ندبه.

(٣٤)

وروزه؛ یعنی آیا به امام زمانت نظر داشته ای یا نه؟ اگر امام زمانت را نشناسی، تو اصلاً کاری نکرده ای، چون به مقصد خود که عین الانسان است نظر نداشته ای.
امامت از اصول دین است، ابتدا باید با تحقیق وتعقّل بر وجود امام، برهان داشته باشید. روایت ها در واقع کمک می کنند به شناخت امام، ولی امام شناسی را باید با دلیل عقلی وکشف قلبی به دست آورد.
امام زمان یا قلب کلّ
تا این جا مباحث «واسطه فیض بودن»، «نحوه غیبت امام» و«عین الانسان بودن امام» را بحث کردیم. بحث بعدی راجع به حقیقت انسان است که عبارت است از قلب. می خواهیم عرض کنیم که انسان یعنی قلب، امّا نه قلب گوشتی واقع در قفسه سینه. انسان به جهت جنسیت وگوشت وچشم وگوش وخیال، انسان نمی باشد؛ چراکه حیوانات همه این ها را دارند، ولی انسان نیستند. بلکه انسان یعنی قلب. قلب یعنی آن حقیقتی از شما که تمام احوالات واراده ها ومیل ها وعواطف را به آن نسبت می دهید، می گویید: خواستم ببینم ولذا چشم خود را به کار گرفتم، پس چشم تحت تأثیر آن حقیقت شما که خواست ببیند، دیدن را شروع کرد. یا می گویید: خواستم معرفت خود را نسبت به امام زیاد کنم، لذا تعقّل وتفکر کردم، پس مرکز اراده ها وخواستنی ها یک چیزی است به نام قلب.

(٣٥)

آن وقت خودتان ملاحظه کرده اید آنچه مطلوب غریزه وکشش های جسمی است رفتنی است، یعنی هرچه برای غریزه انجام می دهیم، نابودشدنی است ودر جان انسان نمی ماند، زیرا حقیقت انسان غریزه وشهوت نیست، امّا آنچه که با قلب انجام داده ایم، باقی می ماند. نمازهایی که با حضور قلب خوانده اید، باقی است وآثارش همواره برکات به همراه دارد. وآنچه با نیت قلبی انجام نداده اید، نابود شده است، یعنی سرمایه ای برای آخرت - که حقیقت انسان به صحنه می آید - نشده است. پس باید متوجّه باشید، شما غریزه وشهوت نیستید، شما قلب اید وآنچه قلبی است، سرمایه حقیقی شماست.
حقیقت انسان همان بعد قلبی اوست، از طرفی چون انسان کامل حقیقت انسان واصل انسانیت هر انسانی است، پس او قلب کل است؛ یعنی قلب حقیقی در هستی، امام زمان (عجّل الله فرجه) است. هر کس به هر اندازه که در قلب امام زمان (عجّل الله فرجه) جا دارد، حقیقت دارد وخودش است وبا خیالات وغرایزش که حقیقت او نیست، به سر نمی برد، یعنی واقعیت هر کس به اندازه ای است که با قلب عالم هستی ارتباط دارد، چون هر کس به اندازه ای که در قلبش حاضر است، واقعیت دارد وهر کس هم به اندازه ای قلب دارد که از قلب کل بهره گرفته است؛ پس هر کس با قلب امام زمان ارتباط ندارد، با خود واقعی اش در ارتباط نیست وبا خود وَهمی وخیالی به سر می برد.
در روایت آمده است که اعمال ما روزهای دوشنبه وپنج شنبه خدمت امام زمان (عجّل الله فرجه) ارائه می گردد، یعنی اعمال ما به انسانیت کل، که ملاک

(٣٦)

ارزیابی هر انسانی است، ارائه می گردد. هر اندازه که عقاید واعمال واخلاق ما انسانی باشد، پذیرفته می شود وهر اندازه که حیوانی باشد، پذیرفته نمی شود، چون قلبی نبوده تا به قلب کلّ هستی وصل باشد وباقی بماند. مثل این که اعمال غریزی برای ما پایدار نیست، غذاخوردن هایمان مثل احوالات معنوی در قلب ما برای ما نمی ماند. این ها سرّ اهل البیت است، باید بفهمیم. اگر انسانیت بخواهیم باید اولاً؛ به امام زمان (عجّل الله فرجه) نزدیک شویم وثانیاً؛ کارهایمان را مطابق امام زمان (عجّل الله فرجه) انجام دهیم، پس تو هر چه در قلب امام زمان (عجّل الله فرجه) هستی، هستی؛ وهر چه در قلب امام زمان (عجّل الله فرجه) نیستی، نیستی. ای کاش آدم ها می آمدند وبحث های امام شناسی را محکم کار می کردند تا ببینند چه برکاتی نصیبشان می شود، چرا ما کتاب جامعه شناسی وروانشناسی وداستان بخوانیم، ولی امام شناسی کار نکنیم.
خداوند فقط به قلب شما می نگرد
روایتی از شیعه وسنّی نقل شده: «اِنَّ اللهَ لا ینْظُرُ اِلی صُوَرِکم ولا اِلی اَعْمالِکمْ ولکنْ ینْظُرُ اِلی قُلُوبِکمْ»(18)؛ یعنی خداوند به ظاهر شما وبه اعمال شما نمی نگرد، بلکه به قلب شما می نگرد. از طرفی قلبِ کل، امام زمان (عجّل الله فرجه) است؛ پس هرقدر به امام شبیه تر هستید، خدا به شما نظر می کند، چون خدا فقط به امام نظر می کند وهر کس به اندازه ای که از «قلب» بهره دارد، مورد نظر حضرت حق قرار می گیرد.
مولوی در دفتر پنجم در مورد همین نکته از زبان حضرت حق می گوید:

-----------------

(18) «بحار الانوار»، ج 84، ص 88.

(٣٧)

من ز صاحبدل کنم در تو نظر * * * نه به نقش سجده وایثار زر

یعنی من به تو وسجده وایثار تو نظر نمی کنم، بلکه از طریق صاحب قلبِ کل یعنی صاحبدل به تو نظر می کنم، اگر تو درآن قلبِ کل بودی، آنگاه سجده ات مورد نظر قرار می گیرد وإن شاء الله مورد قبول واقع می شود. در ادامه می گوید:

تو دل خود را چو دل پنداشتی * * * گفتگوی اهل دل بگذاشتی

اگر تو نظرت به قلب کل وصاحب دلِ مطلق نبود وخودت را دل گرفتی، از مسیر نظر حق به خودت، که همان دل صاحب دل است، محروم می شوی، مثل تری این لباس است که به تری مطلق وصل نباشد چیزی از تری آن نخواهد ماند.

صاحبِ دل، آینه شش رو بود * * * حق در او از شش جهت نازل بود

صاحبِ دل یعنی امام زمان (عجّل الله فرجه) کسی است که همه ابعاد وجودش رو به سوی خدا است وبنده محض اوست ونظر مطلق خداوند به او است.

هر که اندر شش جهت دارد مقرّ * * * کی کند در غیر حق یک دم نظر

هر کس که تمام ابعادش را خدا فرا بگیرد، تنها به خدا نظر دارد، پس عصمت دارد، یعنی معصوم است.

گر کند ردّ، از برای او کند * * * ور قبول آرد، همو باشد سند

اگر صاحبدل که تمام ابعادش را خدا گرفته، یعنی امام زمان (عجّل الله فرجه) اعمال ما را قبول کند، خدا قبول کرده است واگر ردّ کند، خدا ردّ کرده است، او سند ردّ وقبول خداوند است.

چون که او حق را بود در کلّ حال * * * برگزیده باشد او را ذوالجلال

(٣٨)

خداوند امام زمان (عجّل الله فرجه) را به جهت آن که در تمام حالات در پیش خود دارد، برگزیده است وبقیه را با معیار امام زمان (عجّل الله فرجه) سنجش می کند.

هیچ بی او حق به کس ندهد نوال * * * شمّه ای گفتم ز اصحاب وصال

بدون مسیر وجود مبارک امام زمان (عجّل الله فرجه) پروردگار به هیچ کس هیچ بهره ای نمی دهد وآن هایی که به مقام وصال رسیده اند، با همین قاعده رسیده اند.
این همان مفهوم واسطه فیض است، یعنی هر چه بخواهی از خدا بگیری باید از امام زمان (عجّل الله فرجه) بگیری وچون مفهوم این حقیقت را که امام واسطه فیض است همه مردم نمی فهمند وممکن است کج فهمی وسوء تعبیر شود، تنها شمّه ای گفته است. این ها از اسرار است. بدون مقدّمه نمی توان گفت.

موهبت را بر کف دستش نهد * * * وز کف اش آن را به مرحومان دهد

خداوند به هر کس که بخواهد رحمت کند، به واسطه امام زمان (عجّل الله فرجه) او را مورد رحمت قرار می دهد.

با کف اش دریای کل را اتّصال * * * هست بی چون وچگونه در کمال

همه مخزن غیب در دست مبارک امام (عجّل الله فرجه) است، خزینه دار عالم غیب است، چراکه بی چون وچرا، عین کمال انسانی است.

صد جوال زر بیاری ای غنی * * * حق بگوید دل بیار ای منحنی

هر چه می خواهی صدقه واطعام کن، حضرت حق می بیند که آیا از دل برخورداری، دلی که به صاحب دل مطلق وصل است.

(٣٩)

اگر دل امام زمان (عجّل الله فرجه) را به دست نیاوری وجانت به قلب هستی نظر نداشته باشد، اگر چه صدها مسجد بسازی وچراغانی کنی، سودی نمی بخشد. البته همه زحمات عزیزان إن شاء الله برای وصل شدن به دل وجود مقدّس حضرت است. اگر چه بعضی از مداحان اهل البیت مورد تأیید نیستند، امّا همین که صدای خوب خود را به روش صحیحی در این مسیر به کار می گیرند یک توفیق است. حضرت حق می فرمایند:

گرزتوراضی است دل، من راضی ام * * * ور به تو مُعرِض بود، اعراضی ام

یعنی اگر آن دل مطلق از تو راضی است، من هم راضی ام واگر او از تو روی گردان است، من هم روی گردانم. پس اوّلاً؛ یک دل حقیقی در عالم هست که همه دل ها باید توجّهشان به او باشد. ثانیاً؛ ملاک ارزیابی هر کس نزد خدا، هماهنگی با او وجلب رضایت او را نمودن است.

ننگرم در تو در آن دل بنگرم * * * تحفه آن را آر، ای جان در برم

به اندازه ای که به امام زمان (عجّل الله فرجه) نزدیک هستی، آدم هستی ودل داری، خدا فقط به دلِ کلّ نگاه می کند، هر دلی که عشق به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وامام (علیه السلام) دارد، به حق نزدیک است. یعنی تو وقتی عملاً چیزی در محضر حضرت حق برده ای تا بهره ای از رضایت حق نصیب خود کنی، تو را به دل امام زمان (عجّل الله فرجه) حوالت می دهند که:

با تو او چون است؟ هستم من چنان * * * زیر پای مادران باشد جنان

هر طور که امام زمان (عجّل الله فرجه) با تو هست، من هم که خدای تو هستم، همان طورم با تو؛ پس زیر این آسمان یک قلب کلّی هست که ملاک رضایت وغضب خدا است وهر کس باید خود را با او هماهنگ کند،

(٤٠)

همچنان که در روایت داریم که بهشت زیر پای مادران است؛ پس اگر می خواهی به بهشت بروی، باید مادرت از تو راضی باشد. اگر می خواهی ببینی کجای بهشت هستی، ببین کجای قلب مادرت هستی، حالا همین را در مورد رضایت وعدم رضایت امام زمان (عجّل الله فرجه) قیاس کن.

مادر وبابا واصل خلق، اوست * * * ای خنک آن کس که دل داند ز پوست

مادر حقیقی وپدر حقیقی که منشأ انسانیت ماست، اوست. خوشا به حال کسی که پدر ومادر حقیقی اش را از پدر ومادر پوست وبدنش می تواند تفکیک کند. آن حضرت اصلِ اصل وقلبِ قلب هر انسانی است.

توبگویی نک دل آوردم به تو * * * گویدت این دل نیرزد یک تِسو

اگر تو در محضر حضرت حق، دل جدای از قلب امام زمان (عجّل الله فرجه) بیاوری، یعنی دلی که به انسان کامل وصل نباشد، آورده باشی، اصلاً خداوند برایش هیچ ارزشی قائل نمی باشد.

آن دلی آور که قلب عالم است * * * جانِ جانِ جانِ جان آدم است

می فرماید: باید دل خود را غرق دل آن حضرت کرده باشی ودر واقع با رضایت قلب حضرت آمده باشی. قلبی که قلب عالم واصل ِ اصلِ اصل همه است.

از برای آن دلِ پر نور وبَر * * * هست آن سلطان دل ها مُنتظَر

به جهت آن دل پربرکت ونور است که امام زمان (عجّل الله فرجه) را «مُنتظَر» نام نهاده اند؟ یعنی دلی که خداوند هم منتظِر اوست وهر کس هر دلی را نزد خداوند بیاورد، خداوند انتظار دارد بهره ای از آن دلِ سلطان دل ها، یعنی

(٤١)

دل امام منتظَر را با خود آورده باشد، از برای آن که دل قطب عالم، فقط دل است وهمه منتظِر آن دل هستند.

تو بگردی سال ها در سبزه زار * * * آن چنان دل را نیابی ز اعتبار

به این راحتی کسی به آن نمی رسد، ریاضت ها وارادت ها باید پیشه کرد.

پس دل پوسیده پژمرده جان * * * بر سر تخته نهی آن سوکشان

بیا واین دل بدون ارتباط با امام زمان (عجّل الله فرجه) را که پوسیده وپژمرده است به طرف دل آن حضرت بکشان تا اعتبار گیرد وزنده شود.

گویدت این گورخانه است ای جَری * * * که دل مرده به آن جا آوری

تا دل تو مرده است در واقع در قبر زندگی می کنی. اگر خواستی این دنیا برایت قبر نباشد، باید دست را از این حالت مردگی با پیوست به سلطان دل ها زنده گردانی.

رو بیاور آن دلی آن شاه جوست * * * که امان سبزه وارِ کون از اوست

برو دلی را به دست بیاور که به دنبال امام زمان (عجّل الله فرجه) باشد، آن دلی که عالم کون ووجود به جهت وجود مقدّس او در امان وبقاء وطراوت هستند، چراکه در روایت داریم: «لَوْ بَقِیتِ الْاَرْضُ بِغَیرِ اِمامٍ لَساخَتَ»(19)؛ اگر حجّت خدا نباشد، زمین فرو می ریزد، چون هستی بدون قلب نمی شود، در واقع وجود آن حضرت عامل امان وحیات عالم است، پس تو هم باید به آن حضرت وصل شوی تا از وسوسه ها وانحرافات امان یابی.

-----------------

(19) «اصول کافی»، ج1، ص253.

(٤٢)

او غایب نیست، ما غایبیم
تمام مشکلات ما ناشی از این است که از امام زمان (عجّل الله فرجه) دور شده ایم. نجات یک ملّت به امام زمان (عجّل الله فرجه) وابسته است. امام زمان (عجّل الله فرجه) انسان کامل است. کافی است که نظر مبارکشان بر جان ما بیفتد تا ما انسان شویم، یعنی مبادی میل ما اصلاح شود زیرا که وجود ائمه تکوینی است، غیب وشهود ندارد، بودنِ هستی به وجود آن حضرت است وهر کس به اندازه نزدیکی به نظر او بقاء وواقعیت می یابد ومعنی دار می شود.
امام زمان (عجّل الله فرجه) در زمان غیبت مثل خورشیدی که نورش پشت ابر است، فیض می رساند. علّت عدم بهره برداری از فیض آن حضرت خودمان هستیم. امام غایب نیست، ما غایبیم. ماییم که دنیایی شده ایم. اگر یک زندگی دینی را آغاز کنیم، با یک نظر امام زمان (عجّل الله فرجه) جوهر ما عوض می شود ومسّ وجودمان کیمیا می گردد. مزّه آدم شدن را اگر بچشیم، چیز دیگری برای ما مزّه دار نخواهد بود.
عمده آن است که معنی واقعی انسان بودن را که به نزدیکی به امام زمان (عجّل الله فرجه) است درک کنیم وبدانیم مسلّم هر کس به هر جا رسید از دریچه نظر آن حضرت رسید. خدایا به حقیقت امام زمان (عجّل الله فرجه)، قلب ما را متوجّه آن حضرت وقلب آن حضرت را از ما راضی بگردان.
ما را موفق به حیاتی بکن که نتیجه اش قرب به آن حضرت باشد.
خدایا! مقام معظم رهبری را در پناه امام زمان (عجّل الله فرجه) مؤید بدار.

«والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته»

(٤٣)

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿اَلسَّلامُ عَلَی مُحْیی الْمُؤمِنینَ ومُبیرِ الْکافِرینَ. اَلسَّلامُ عَلَی الْمَهْدِی الْاُمَم..﴾
﴿اَلسَّلامُ عَلَی الْقائِمِ الْمُنْتَظَر والْعَدْلِ الْمُشْتَهَر. اَلسَّلامُ عَلَی بَقِیه اللهِ فی بِلادِهِ﴾(20)
سلام بر آن امامی که موجب احیاء مؤمنین ونابودی وبی ثمری کافران خواهد شد. سلام بر مهدی امّت، سلام بر قائم منتظر وعدل مورد نظر... سلام بر بقیه الله در هرجایی که آن جا شهر خدا خواهد بود.
تولّد قطب عالم امکان، انسان کامل، بقیه الله الاعظم، حضرت حجّت (علیه السلام) را به همه عزیزان تبریک عرض می کنم.
درک نحوه حضور وظهور مقام خاتم ولایت، بسیار ظریف وبه اصطلاح موضوعی صراط گونه است. در وصف پل صراط گفته اند: «اَدَقُّ مِنَ الشَّعْر واَحَدُّ مِنَ السَّیف»، یعنی؛ از مو باریک تر واز شمشیر تیزتر است وچنین صراطی است که رونده هایش را به بهشت می رساند. بعضی از معارف اسلامی صراط گونه است، یعنی به قدری دقیق است که انسان برای دریافتش باید بیش از حد، اندیشه هایش را جمع کند وجلو برود.

-----------------

(20) «مفاتیح الجنان»، زیارت مخصوص امام زمان (عجّل الله فرجه).

(٤٧)

در زمینه امامت ومسئله حضور وتأثیر ونقش حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، بسیاری از مسلمین، مسائلشان حل نشده است. اگرچه در زمینه معاد وتوحید بیشتر توانسته اند مسائل خود را حل کنند، ولی در امامت که به سرمایه فکری وتحقیق بیشتری نیاز دارد، حلّ این موضوع کمتر به چشم می خورد. اگر کسی در مورد امامت ومهدویت، در فکر واندیشه اش سرمایه گذاری نکند، به شناخت صحیحی از اسلام دسترسی پیدا نمی کند. این گونه نیست که بتوان گفت آن اندازه که می توانیم توحید را در حدّ خالقیت درک کنیم، امامت را هم باید درک کنیم. معارف غیبی همه در یک حد نیستند که اندیشه ما بتواند به راحتی ودر حدّ مساوی به آنها نزدیک شود. گفت:

نظر را نغز کن تا نغز بینی * * * گذر از پوست کن تا مغز بینی

درک مغز عالم هستی که ما اسمش را امام زمان (عجّل الله فرجه) می گذاریم، احتیاج به اندیشه عمیق ودقیق دارد. یکی از مصیبت هایی که بر سر اندیشه اعتقاد به امام زمان وانسان کامل یعنی حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) آمده است، همین است که با خرافه عجین شده است. به طوری که عدهّ ای از سر زودباوری مسئله را پذیرفتند، در حالی که آنچه این ها پذیرفتند، اصلاً امام نیست وعدّه ای هم از سر عدم تحقیق آن را رد کرد ه اند. مشکلی که در ارتباط با شناخت امامت وبه خصوص امام به معنی «حجّت خدا» داریم این است که برای شناخت آن حضرت نیازمند به مبانی عمیق استدلالی وقلبی هستیم وباید آن ها را در مکتب تشیع جستجو کرد. چون تشیع، برداشت راستین وبرین از اسلام است به طوری که افق این مکتب، درک مقام امامت است.

(٤٨)

در اثبات امامت مبانی علمی واستدلالی وجود دارد ونمی توان در شناخت امام تقلید کرد، یعنی جزء اصول دین است ودر اصول دین تقلید جایز نیست. یعنی در اصول یک مکتب باید اندیشه نمود، تا آن عقیده به دست آمده برای ما کارساز باشد.
مبانی نظری امامت
مبانی علمی واستدلالی حضور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را در این فرصت محدود به طور مفصل نمی توان مطرح کرد، ولی به لطف الهی باب بحث را باز می کنیم تا عمق موضوع تا حدّی روشن شود. به همین جهت ابتدا صورت مسئله را مطرح می کنیم وانتظار هم نداریم همه مسئله را شما بپذیرید. انتظار داریم به عنوان یک تئوری به آن نظر کنید. چون تئوری برای هر موضوعی وسیله ای است که ما افق اندیشه مان را متوجّه آن موضوع کنیم. اگر اندیشه ما مبانی عقلی آن تئوری را یافت، آن را می پذیریم. البته؛ از محضر عاشقان اهل البیت عذر می خواهم که این مسئله را به عنوان یک تئوری دینی مطرح می کنم نه به عنوان یک عقیده.
پس صورت تئوری را عرض می کنم وفکر می کنم به قدری موضوع زلال است که هر قلب سالمی آن را تصدیق می کند. صحبت هایی که امروز برای شما عرض می کنیم، تقریباً تمامی آن را محقّقین اهل سنّت از جمله «محی الدین بن عربی» مورد توجّه قرار داده وقبول دارند. مطلب از این جا شروع می شود که آیا می شود جهان بدون انسان کامل باشد یا خیر؟ اتفاقاً اوّلین کسی که واژه «انسان کامل» را به عنوان شخصی که در عالم،

(٤٩)

حی وحاضر است، به کار می برد «محی الدین ابن عربی» است(21). بعداً شیعه وسنّی آن واژه را تقویت کردند. عمده آن است که اصل مسئله امامت را دنبال کنیم تا به حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) به عنوان میراث دار مقام امامت تا آخر الزمان برسیم.

-----------------

(21) شیخ بهایی (رحمه الله علیه) در کتاب اربعین خود در خاتمه حدیث 36 در مورد اندیشه محی الدین بن عربی نسبت به امام زمان (عجّل الله فرجه) می گوید: «حقیقتاً مرا به شگفت می آورد در این مقام گفتاری را که شیخ عارف کامل محیی الدین ابن عربی در کتاب فتوحاتش آورده است. وی در باب 336 آن کتاب می گوید:
«اِنَّ للهِ خَلیفَه یخْرُجُ مِنْ عِتْرَه رسول الله مِنْ وُلْدِ فاطمه، یواطِئُ اسْمُهُ اسْمَ الرَّسولِ، جَدُّهُ الْحُسَینُ بْن عَلِی بْنِ اَبی طالِب، یبایعُ بَینَ الرُّکنِ والْمَقامِ، یشْبِهُ رسول الله(ص) فی خَلْقِهِ وینْزُلُ عَنْهُ فِی الْخُلْقِ...»؛ یعنی خداوند خلیفه ای دارد که خروج می کند، وی از عترت رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، از پسران فاطمه (علیها السلام) می باشد که نامش با نام رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) مطابقت دارد. جدّ او حسین بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) است، مردم با او در میان رکن ومقام بیعت می نمایند. در خلقتش با رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) شباهت دارد ودر خُلقش از او پایین تر است....(فتوحات مکیه / جلد 2/ باب366 / صفحه 327/ از دارالکتب عربیه مصر/ چهار جلدی ودر صفحه 366 از همین باب سطر7-13 به طور پراکنده).
ملاحظه می کنید که در آغاز عبارت می گوید «اِنَّ للهِ خَلیفَه یخْرُجُ...» یعنی برای خداوند تعالی شأنه خلیفه ی موجودی است که بعد از این ظهور خواهد کرد. همچنان که عبدالوهاب شعرانی در کتاب «یواقیت» که خلاصه «فتوحات» است، داستان حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) که فرزند بلافصل حضرت امام حسن عسگری (علیه السلام) است، با شمردن یک یک اجداد آن حضرت تا امیر المؤمنین (علیه السلام) آورده است(1ز صفحه142-145طبع مکتبیه مصطفی البابی الجلی سنه1378).

(٥٠)

از جمله علماء اهل سنت که به متولد شدن امام زمان (عجّل الله فرجه) اذعان دارد، ابن صباغ مالکی در کتاب «الفصولُ الْمُهمه» در فصل یازدهم در اواخر ترجمه احوال حضرت امام عسکری (علیه السلام) است. وی می گوید:
«ابومحمدالحسن از خود فقط یک پسر به جای گذاشت، اوست حجّت قائم منتظَر برای دولت حق. وبه جهت صعوبت وقت وخوف سلطان وتعقیب سلطان از شیعیان وحبسشان وگرفتن ودستگیر نمودن آنان، میلادش را مخفی داشت وامرش را پنهان نمود»(22)
امام یا اَصْلُ الانسان
اوّل اجازه دهید ما تصوّر خود را از وجود مقدّس حضرت به طور مختصر روشن کنیم وسپس در اثبات وجود آن حضرت بحث کنیم.
با توجّه ودقّت به روایات می رسیم به این که امام، اصل الانسان است ومقام او مقام حقیقت انسانیت است وهر کس به اندازه ای که به امام نزدیک است، در واقع به انسانیت نزدیک است. در کتاب شریف بحار الانوار در جلد53 صفحه 178 در آخر توقیع شریف حضرت

-----------------

(22) از جمله علماء اهل سنت که ولادت امام زمان (علیه السلام) را ذکر کرده اند، می توان افراد زیر را نام برد. تاریخ ابن خلکان در قسمت ترجمه آن حضرت– ابن حجر در «الصواعق» ص 100 و114– محمدبن طلحه شافعی در «مطالب السئول» ص 89 طبع ایران- قندوزی در «ینابیع المودّه»- محمدبن یوسف گنجی در «کفایه الطالب»- محمدبن یوسف مذکور در «البیان فی اخبار صاحب الزّمان»- سبط ابن جوزی در«تذکره الخواص» ص 204- عبدالوهّاب شعرانی در«الیواقیت» در مبحث شصت وپنجم- سویدی بغدادی در «سبائک الذّهب» ص 76- ابن اثیر در«الکامل» ج7ص90 وتاریخ ابوالفداء» ج2ص52 (نقل از امام شناسی، علامه طهرانی(رحمه الله علیه) ج16 و17 ص 222).

(٥١)

حجّت (عجّل الله فرجه) می فرمایند: «... وَنَحْنُ صَنائِعُ رَبِّنا والْخَلْقُ بَعْدُ صَنائِعُنا»؛ یعنی «ما امامان، ساخته وپرداخته پروردگارمان هستیم؛ وخلق، در مرتبه بعد، ساخته وپرداخته ما هستند». با دقّت در این حدیث، متوجّه می شویم آن حضرت، ذات وحقیقتی است الهی وبقیه باید خود را به مدد آن ذات اصلاح کنند، مثل این که هر کس خواست رطوبت وتری به دست آورد، باید به ذاتِ آب رجوع کند که مسلم آن آبْ تری اش را از چیز دیگری نگرفته، بلکه وجودی است که عین رطوبت وتری است والبته وجودش را از خداوند گرفته است. حال با ترسیم مختصر از تصوّر خود نسبت به مقام امام زمان (عجّل الله فرجه) عرایض خود را مطرح می کنیم:
بحث اوّل این است که شما حتماً قبول دارید که هر «مابالعرض» به «مابالذّات» منتهی می شود، به اصطلاح می گویند: «این قاعده امری بدیهی است»؛ یعنی شما به طور بدیهی قبول دارید که هر امرِ عرضی، ضرورتاً به یک امرِ ذاتی منتهی می شود، مثلاً شوری آب، به عین شوری، یعنی نمک ختم می شود. آبی که شور است دو فرض دارد؛ یکی این که آن آب، خودش عین شوری باشد، که معنای این حرف آن است که آبِ غیرشور در دنیا نباید وجود داشته باشد، ولی چون آبِ غیرشور هم یافت می شود، بنابراین آب، عین شوری نیست. حالت دیگر این است که چون خود آب، عین شوری نیست، پس شور بودنِ آب، باید به ذاتی که عینِ شوری است ختم شود. این قاعده بدیهی را به این شکل تنظیم کرده اند که: «کلُّ ما بِالعَرَضِ لابُدَّ اَنْ ینْتَهِی اِلی ما بِالذّات»؛ یعنی هر آنچه «عرضی» است - مثل شوری برای آب، یا تری برای زمین - حتماً به آنچه «ذاتی» است -

(٥٢)

مثل شوری برای نمک، یا تری برای آب - منتهی یا ختم می شود وخلاصه چیزی که عرضی است باید به یک امر ذاتی ختم شود. یعنی عقل هر انسانی می پذیرد که هر شیرینی باید به عین شیرینی ختم شود وهر شوری باید به عین شوری ختم شود وهر تری باید به عین تری ختم شود.
«انسانیت»؛ واقعیتی غیر محسوس
حال طبق همین قاعده، آیا انسانیت انسان ها مثل حسن وحسین وبتول... یک واقعیت هست یا خیر؟ مشکل این جاست. دقّت بفرمایید آیا انسانیت هم یک حقیقت است یا خیر؟! یعنی؛ یک مفهوم ساخته ذهن است یا واقعاً یک حقیقت است، منتها حقیقتی فوق مادّی؟! شما می فرمایید: حسن انسانیت دارد. معنی این حرف آیا این است که فقط جسم دارد؟! در این صورت که فرقی با سایر اجسام نمی کند. یا می گویید: این حسن، نموّ وتحرّک دارد، گیاه وحیوان هم این خصوصیات را دارند. چه چیزی باعث امتیاز وافتراق حسن از سایر موجودات می شود؟ حسن چه چیزی دارد که شخصیت انسانی به آن اطلاق می شود؟ در حالی که «نموّ» و«حرکت» و«حس» عامل انسانیت نیست، از طرفی نمی توانیم بگوییم «انسانیت» چون محسوس نیست، پس وجود ندارد، چراکه وجودات غیبی از آن جهت که وسیع تر از مادّه هستند، محسوس نیستند؛ نه این که چون محسوس نیستند، موجود نباشند.
یکی از موضوعات در تفکر توحیدی این است که باید در ماورای پدیده های کثیرِ محسوس، حقیقتِ واحدِ غیرمحسوس را بیابیم واصل

(٥٣)

اساسی بینش دینی، توحید وتوجّه به حضور حقیقت واحدی است که در ماوراء کثرات، موجود است. حال مگر بدون بینش توحیدی، می توان مقام امام را در هستی فهمید؟! کسی که قدمش در وادی توحید سست است، در وادی فهم مقام امامت در هستی، حتماً سست تر است. مگر در مباحث توحید نخوانده اید که در عالَم، وجوداتی غیبی هستند که از بس وجودشان شدید است، ملموس ومحسوس نیستند؟ مانند وجود ملائکه. واز طرفی خوانده ایم که ملائکه اشاره به ذات اَحدی خداونددارند. اوّلین شرط دریافت هدایت از قرآن این است که شما غیب را باور کرده باشید، لذا در اوّل سوره بقره می فرماید: «ذلِک الْکتابُ لا رَیبَ فیهِ هُدی لِلْمُتَّقین * الَّذینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ...»؛ یعنی کسی که نظام فکریش این قدر نازل است که بالاتر از افق مادّه هیچ دریافت برتری ندارد، این شخص هیچ ارتباطی با قرآن نخواهد داشت واز قرآن نمی تواند هدایت بگیرد وبه عرصه دین پا بگذارد. یعنی بر آستانه بارگاه دین نوشته شده، هر کس معرفتش تا غیب صعود نکرده است، وارد نشود.
پس یک وقت شما در مبانی - که مهم ترین آن توحید است - به باور نرسیده اید، معلوم است که در امامت هم به باور نخواهید رسید. ولی زمانی مدّعی هستید که مبانی منطقی دارید، آن وقت است که از این مبانی می توانید نتیجه بگیرید. آیا وقتی چیزی ملموس ومحسوس نیست، یعنی نیست؟ یا اگر دلیل عقلی بر وجود آن دارید، پس آن چیز هست، ولی وجودش به طور معقول وغیبی هست. خداوند چون ملموس ومحسوس نیست، آیا نیست؟! یا چون دلیل عقلی بر وجودش داریم، پس هست، حتّی

(٥٤)

اگر مثل پدیده های مادّی، ملموس نباشد، دلیلی بر عدم وجودش نیست. «منِ» انسان مثل پدیده های مادّی ملموس نیست، امّا دریافتش برای هر کس ساده وآسان است. وهرکس قبول دارد که علاوه بر «تن»، یک «من» هم دارد.
حال برگردیم به اصل بحث که بالأخره آیا «انسانیت» یک واقعیت است یا واقعیت نیست؟
انسانیت از مقوله وجود است
برای انسانِ حسّی، «گوش» یک چیز واقعی است؛ ولی آیا انسانیتِ حسن وبتول هم یک چیز واقعی است؟ در ابتدا با توجه به چند صفت انسانی می توان روشن کرد که علاوه بر این جسم ظاهری که قابل دیدن است، هر انسانی جنبه ای از وجود به نام «انسانیت» هم دارد وآن انسانیت یک بعد وجودی فوق مادّی است. یعنی انسانیتْ خود یک پدیده وواقعیت است، منتها واقعیتی است غیرمادّی؛ به طوری که انسانیتِ حسن از آن جهت است که یک نحوه شجاعت دارد، که آن شجاعت از بی باکی گرگ متمایز است، همچنین انسانیت حسن یک نحوه میل دارد که غیر از شهوت خوک است ونیز یک ویژگی به نام تعقّل دارد که آن را حیوان ندارد. این نحوه خصوصیات در انسان ها را که غیر از خصوصیات موجود در گرگ وخوک است - هر چند انسان از نظر حیات وادراک با حیوان مشترک است - «انسانیت» می نامیم، بنابراین اولین نکته ای که باید مورد توجه قرار گیرد این که انسانیت یک واقعیت است.

(٥٥)

حال از آن جایی که انسانیت در خود انسان ها نیز شدّت وضعف بردار است، مثلاً می گوییم فلانی انسانیتش بیشتر است، لذا انسانیت از مقوله وجود است، چون وجود شدّت وضعف بردار است ودر همین راستا است که ثابت می شود انسانیت، خود یک وجود است، برعکس «ماهیت» که شدت وضعف بردار نیست ومقوله ای عدمی است.
نکته دیگر این که همان طور که عرض شد؛ هر چیزی که صفتی را دارد یا باید آن چیز، ذاتاً دارای آن صفت باشد یا به چیزی ختم شود که آن ذاتاً دارای آن صفت باشد(23)؛ مثلاً هر چیز شوری باید یا خود عین شوری باشد یا به عین شوری ختم شود. هر انسانی نیز یا باید تمام انسانیت را داشته باشد یا انسانیت او به عین الانسان ختم شود وچون انسان ها تمام رفتارهایشان انسانی نیست ورفتارهای حیوانی از خود نشان می دهند، وتا حدّی شهوت وغضبشان جنبه حیوانی به خود می گیرد وصورت عقل کامل نیستند، پس عین انسانیت نیستند. آری؛ نمودهای غیرانسانی در رفتارهای انسان ها دیده می شود واین نشان می دهد که عین الانسان نیستند واز طرفی تا حدّی از انسانیت برخوردارند. پس از نظر انسانیت باید به یک عین الانسان ختم شوند واین عین الانسان همان انسان کامل ویا به فرمایش دین، امام زمان (عجّل الله فرجه) است.
خوب دقّت بفرمایید؛ مشکل ما در همین قسمت است که متوجّه باشیم اوّلاً: انسانیت، یک واقعیت است وما انسان ها به جهت برخورداربودن از آن واقعیت، انسان هستیم؛ ثانیاً: عین انسان نیستیم؛ ثالثاً: چیزی که انسان

-----------------

(23) «کلُّ ما بِالعَرَضِ لابُدَّ اَنْ ینْتَهِی اِلی ما بِالذّات».

(٥٦)

است وعین انسان نیست باید به عین الانسان ختم شود وآن عین الانسان نمی شود که موجود نباشد، چراکه «انسانیت»، حقیقتی تشکیکی است، یعنی شدّت وضعف بردار است ولذا هم از مقوله وجود است وهم در راستای شدت وضعف داشتن، یک حدّ تام دارد که همان انسان کامل است.
شما ملاحظه می کنید که همه ادیان؛ یعنی همه آن هایی که حسّ برین خود را به کار انداخته اند، به یک انسان برین که کلّ انسانیت از او سرازیر می شود، معتقدند. حالا به روش های مختلف می توان متوجه وجود مبارک ومقدس آن حضرت شد. در این بحث به این طریق وجود حضرت را مورد توجه قرار دادیم. در بحث «آخرالزّمان؛ شرایط ظهور باطنی ترین بُعد هستی» مبانی نظری وجود حضرت حجت (عجّل الله فرجه) را از زاویه دیگر مورد بحث قرار داده ایم، همان طور که در مقدمه بحث «نحوه ظهور حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه» برهان دیگری را ارائه نموده ایم.
انسانیت؛ حقیقت یا اعتبار؟
در راستای بحثی که در این برهان داریم عرض می کنم؛ ما اگر یک مقایسه ای بین دو انسان معمولی که یکی از دیگری برتر است، انجام دهیم، ملاحظه می کنیم در عین این که هر دونفر آن ها انسان معمولی هستند وهیچ کدام هم معصوم نیستند، تفاوت هایی دارند وتفاوت اساسی انسانی که از دیگری برتر است، در داشتن حرکت وحسّ وادراک وبدن انسانی نیست؛ بلکه در «انسانیت» است که او در انسانیت رشد بیشتری دارد ولی

(٥٧)

آن دیگری در همین صفت ضعف دارد. یعنی در همان حالتی ضعف دارد که ابعاد دیگر انسان را جهت می دهد به طوری که آن کسی که از انسانیت بهره بیشتری برده است، شهوت وغضبش انسانی است ونه حیوانی؛ یعنی غضب دارد، ولی نه غضبی همچون غضب گرگ؛ شهوت دارد، ولی نه شهوتی همچون شهوت خوک. امّا کسی که از انسانیت بهره ای نبرده است، شهوت وغضبش انسانی نیست، بلکه حیوانی است؛ پس نتیجه می گیریم که انسانیت یک حقیقتی است که اگر در شخصیت کسی تجلّی کرد ودر حدّ مناسبی به فعلیت درآمد، به همان اندازه او را از حیوانیت جدا می کند.(24) ولذا می توان گفت: «انسانیت، یک حقیقت متقن است ونه یک مفهوم اعتباری».
از طرفی همان طور که روشن است وقبلاً هم عرض شد «انسانیت» حقیقتی است که در افراد مختلف شدّت وضعف برمی دارد وبه اصطلاح فلاسفه، قابل «تشکیک» است، مثل «وجود» ویا مثل «علم»، که شدّت وضعف بردار است. وهمان طور که وجود، شدّت وضعف برمی دارد ووجود ضعیف داریم مثل عالم مادّی، ووجود شدید داریم مثل عالم مجرّدات، یک وجود مطلق هم داریم که همان ذات احدی است، پس نتیجه این شد که: در عالم وجود، انسانیت یک واقعیتی است که به طور شدید وضعیف در انسان ها وجود دارد وعلاوه بر این، یک وجه مطلق که

-----------------

(24) انسانیت در هر انسانی در ابتدای امر بالقوّه موجود است، ولی به اندازه ای که آن فرد خود را آماده نمود وزمینه پذیرش خود را افزایش داد، جنبه بالقوه او به بالفعل تبدیل می شود وآن حقیقت در جان او تجلّی می کند.

(٥٨)

عالی ترین وشدیدترین وجه آن است موجود است، که همان عین الانسان یا انسان کامل است که آن انسان کامل،(25) خودش یک وجود است، همان گونه که تری یک وجود است وهمه تری ها از عین تری است؛ همه انسانیت انسان های معمولی در عین شدت وضعفی که در انسانیت دارند، هم از عین الانسان است ومثل عین شوری که تمام درجات شوری به آن ختم می شود تمام درجات انسانیت در یک جا جمع است به نام انسان کامل. حالا به این جمله توجّه بفرمایید:
همچنان که هر مقیدی به مطلق ختم می شود وهمچنان که هر مابالعرضی به مابالذّات خود ختم می شود، «انسانیت موجود در وجود هر انسانی یک حقیقتی است که به انسان الکلّ ویا عین الانسان ویا انسان کامل ختم می شود.
یعنی انسانیت، یک حقیقت معنوی است با درجات مختلف که یک اصلی دارد که همان انسان کامل است.(26)

-----------------

(25) باز نظر شما را به بحث «امام یا اصل الانسان» جلب می کنیم که حضرت می فرمایند: ما ساخته وپرداخته خدا هستیم وخلق، ساخته وپرداخته ما (البته اگر خلق بخواهند که به انسانیت خود نزدیک واز حیوانیت فاصله بگیرند).
(26) در راستای همین موضوع است که حضرت امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: «اِنَّ اللهَ خَلَقْنا مِنْ اَعْلی عِلِّیینَ وخَلَقَ قُلُوبَ شِیعَتِنا مِمّا خَلَقَنا وخَلَقَ اَبْدانَهُمْ مِنْ دُونِ ذلِک، قُلُوبُهُمْ تَهْوِی اِلَینا، لِاَنَّها خُلِقَتْ مِمّا خُلِقْنا» (اصول کافی ج1ص290). خداوند ما را از اعلی علیین آفرید ودل های شیعیان ما را از آنچه ما را آفرید، آفرید وبدن هایشان را از درجه پایینش آفرید. از این روی دل شیعیان به ما متوجّه است؛ زیرا از آنچه ما آفریده شده ایم، آفریده شده اند. چنانچه ملاحظه می فرمایید حضرت نکته فوق العاده دقیقی را مطرح می نمایند مبنی بر این که خلقت آن ذوات مقدسه، خلقتی است از اعلی علیین که همان مقام انسان کامل یا حقیقت الانسان است. وبعد می فرمایند: شیعیان ما نیز بهره ای از آن حقیقت انسانی دارند ولذا می توان نتیجه گرفت؛ هرکس به همان مقدار که به انسان کامل نزدیک است، از انسانیت بهره دارد.

(٥٩)

به طور مختصر باید عرض کنم که ما چند نوع هستی فوق مادّه داریم؛ یکی مقام ملائکه که مجرّدند وهر کدام حامل اسمی از اسماء الهی هستند، یکی هم مقام ذات احدی که فوق این حرف هاست، یکی هم مقام انسان کامل که مقام جامعیت اسماء الهی است وقرآن در مورد آن فرموده: «وَعَلَّمَ آدَمَ الاَسْماءَ کلَّها»(27) بعد از ذات احدی، مقام انسان کامل است. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمودند: «اَوَّلُ ما خَلَقَ اللهُ نُوری»؛ یعنی اوّلین چیزی که خداوند خلق کرد، نور من بود. این نور، مقام انسان کامل، یعنی حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) است وناظر بر جنبه مادّی وجسمانی پیامبر نیست. این «من» که در روایت می فرماید؛ ناظر بر «منِ» انسان کامل وانسانیت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) است، نه «منِ» جسمانی پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم). مقام نبوی قبل از ظهور در عالم مادّی به عنوان رسالت نبوی، خود یک حقیقت موجود در هستی است به نام «انسان کامل»، وهمین حقیقت یعنی انسان کامل در بستر تاریخ، ظهورات مختلفی در شخصیت سایر پیامبران وائمه داشته تا در نهایت با ظهور کامل خود، حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) به صحنه می آیند.
«عزیز الدین نسفی» که شافعی مذهب است در کتاب انسان کامل می گوید:
«ای درویش! تمام عالم همچون ظرفی است پر از افرادِ موجودات واز این موجودات هیچ چیز وهیچ کس را از خود واز این ظرف خبر

-----------------

(27) سوره بقره، آیه 31.

(٦٠)

نیست مگر انسان کامل، که از خود واز این ظرف خبر دارد ومُلک وملکوت وجبروت هیچ چیز بر او پوشیده نیست، اشیاء را کما هِی(28) وحکمت اشیاء را کما هِی می داند ومی بیند».
«آدمیان زبده وخلاصه کائنات اند وانسان کامل زبده وخلاصه ‎آدمیان است، موجودات به یک بار در تحت نظر انسان کاملند، هم به صورت وهم به معنی.»
«ای درویش! هر چیزی را مغزی است که بیش از یکی هم نباشد وانسان کامل، مغز عالم هستی است که بیش از یکی هم نیست.»
مقامات انسانی
مقام انسان، در مراتب وجود، مقام جمع است؛ یعنی هر سه مرتبه وجودی را دارد.
مقام تعقّلش به ازاء عالم جبروت است ومقام تخیلش به ازاء عالم ملکوت است، ومقام ومرتبه بدنی اش به ازاء عالم ماده یا عالم ناسوت است. پس؛ انسان، هر سه مقام هستی را یک جا دارد، منتها به شدّت وضعف، یعنی مقام عقل انسانی، مظهری از عقل کل است، ومقام مثال وخیال انسانی، مظهری از مقام وعالم مثال منفصل ویا برزخ است وانسان در هنگام خواب که جنبه بدنی ومادّی آن ضعیف می شود، به نشئه مثال می رود وهمین انسان در جنبه بدنی اش در مقام مادّی وطبیعت، در عالم مادّه است.

-----------------

(28) «کما هِی» یعنی همان طور که هست وهمان طور که مقصد ومقصود خداوند بوده است.

(٦١)

این حالت را که انسانْ بِوَحْدَتِهِ در هر سه مقام ومرتبه عقل وخیال وبدن حاضر است، حالت جمع گویند، این است که به اصطلاح عرفان انسان دارای مقام «کون جامع» است وبه عبارت دیگر، انسان در مقام «حضرت خمس» است که حضرت ومقام جامع است.(29) از آن جایی که انسان کامل جامع این مقام ها به نحو اَتَمّ می باشد، محور همه این مقام ها است. دقّت بفرمایید! «مقام انسان، مقام کون جامع است؛ یعنی مقامی که همه مراتب هستی را یک جا دارد».

-----------------

(29) حضرات خمس به این اعتبار است که چهار حضرت داریم که انسان به عنوان یک واقعیت جامعِ واحد، به تنهایی جامع این چهار حضرت است وبه آن حضرات خمس گویند که آن چهار حضرت عبارت است از:
1- «حضرت ذات» که از آن به غیب الغیوب وعُنْقاءِ مُغْرَب تعبیر کرده اند، در این مقامِ شامخ نه از اسم خبری است ونه از اعیان ومظاهر، همان مقام احدیت است که به مقام «اَوْ اَدْنی‏» تعبیر می‏کنند.
2- عالم «شهادت مطلقه» عالم ملک وناسوت است که مقابل مرتبه غیب الغیوب است.
بین عالم غیب مطلق وشهادت مطلقه را «حضرت غیب مضاف» گویند که خودش نیز دو عالم ویا دو حضرت است، یکی از آن جهت که نزدیک است به غیب مطلق که «عالم ارواح جبروتیه وملکوتیه» است، یعنی عالم عقول ونفوس مجرد که این سومین عالم است. ویکی از آن جهت که نزدیک به عالم شهادت است که «عالم مثال» است که چهارمین عالم محسوب می ‏شود. تا این جا چهار عالم یا حضرت شد. پنجمین حضرت که جامع چهار عالم مذکور است، عالم «انسان کامل» است وآن را حقیقت محمدی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می نامند.
ودر همین راستا وبا اشاره به مقام جامع آن حضرت است که گفته اند:
دو سر هر دو حلقه هستی‏ به حقیقت به هم تو پیوستی
انسان کامل، کتابی است جامع جمیع کتب الهیه، به اعتبار روح وعقل‏اش، مقام ام الکتاب دارد، وبه اعتبار قلبش کتاب لوح محفوظ است وبه اعتبار نفسی که تعلق تدبیری به بدن دارد «کتاب محو واثبات» است.

(٦٢)

عین الانسان، یعنی انسان کامل که مغز وعصاره کلّ هستی است، حقیقت این مقامات است وسه نشئه عالم عقل وعالم مثال وعالم ارض را مطلقاً در قبضه دارد.
برای تقریب به ذهن می توان گفت: مَثَلِ انسان کامل در عالم هستی، مَثَل نفس است در بدن.(30)
به سیطره ای که نفس بر بدن دارد دقّت بفرمایید. ملاحظه می کنید که بدن شما به طور کامل در قبضه نفس شماست. ابتدا خود شما، یعنی نفس شما کاری را اراده می کند، سپس بدن آن را انجام می دهد. شما چگونه بر بدن خود سیطره وقدرت دارید؟ شما بدنتان را تماماً در اختیار دارید ودر همه جای آن هم تماماً حاضرید. انسان کامل هم تمام هستی را در قبضه خود دارد، همان گونه که نفس، بدن را در قبضه خود دارد. از طرفی دو نحوه حضور برای نفس در بدن هست: یکی این که در همه جای بدن حضور«کامل» دارد، یعنی در همه جای آن حاضر است وجایی از بدن نیست که نفس در آن جا حاضر نباشد، دیگر این که در همه جای بدن «تماماً» وجود دارد. یعنی همه جا هست وهمه جا تماماً وجود وحضور می یابد، پس حضوری کامل وتمام دارد. یعنی شما می گویید: «من تماماً خودم می بینم وتماماً خودم می شنوم»، این طور نیست که یک طرفِ نفس شما ببیند وطرف دیگر آن بشنود، بلکه نفس شما تماماً در همه اعضای

-----------------

(30) احاطه وجود مافوق در نظام طولی، نسبت به وجود مادون از احاطه نفس بر بدن حتی بسیار شدیدتر است، چراکه هویت موجودِ مادون نسبت به وجود مافوق در نظام طولی، هویت تعلقی است وتماماً در قبضه موجود مافوق است. مثال دقیق تر برای رابطه بین وجود مقدس انسان کامل با عالَم، مثل رابطه خود انسان است با قوای او.

(٦٣)

بدن خود حاضر است.(31) انسان کامل که محور هستی است، حضور کل است. قطب عالم امکان است، حضور کل است، یعنی جایی نیست که نباشد ویا درآن جا حضورش «تمام» نباشد. ممکن است شبهه شود که پس تفاوتش با خدا چیست؟! می گوییم تفاوت در این است که انسان کامل مخلوق خدا است، منتها یک مخلوق برین وبرتر؛ والبته حفظ مراتب سر جای خودش محفوظ است، وحضرت حق حضور اَحدی ذاتی در عالم دارد، وانسان کامل، حضور انسانی در عالم دارد.
معنی «کوْنِ جامع» بودن انسان
وقتی رسیدید به این که انسان، «کون جامع» است وکون جامع یعنی حقیقت کلّ هستی؛ وانسان کامل یعنی حقیقت انسان؛ وحقیقت انسان، یعنی حقیقت کلّ هستی؛ وحقیقت کلّ هستی، یعنی باطن کلّ هستی؛ وباطن کلّ هستی، یعنی قطب عالم امکان؛ وحضور قطب عالم امکان در هستی مثل حضور نفس در بدن، دارای حضور کل است؛ متوجه می شویم که حضور حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) در هستی، حضوری تمام وکامل است. البته حضوری با هویت انسانی، نه هویت مَلکی، نه مثل حضور حضرت جبرئیل (علیه السلام) که حضورش به نحو «کوْن جامع» نیست، بلکه حضور اسم علیمِ حضرت حق است، ولی حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) انسان کامل است نه مَلَک است به تنهایی، ونه جسم است به تنهایی، بلکه کون جامع است. انسانی که قطب عالم امکان شد، وکوْنِ جامع گشت، دیگر حضورش کل است.

-----------------

(31) به نکته 6 و7 از کتاب «ده نکته از معرفت نفس» رجوع شود.

(٦٤)

چون باطنی ترین، یعنی جامع ترین مرتبه وجود است وهرچیز که باطنی تر ومجرّدتر شد، حضورش شدیدتر خواهد شد وجایی نیست که از حضورش خالی باشد مثل حضور نفس در بدن.
این نحوه حضور واین نحوه وجود، تنها وسیله ارتباط انسانیت انسان با عالَمِ غیب است، ولذا این حالت را واسطه فیض می گویند. چون شما انسانید وبرای به کمال رسیدنتان باید در انسانیت، کامل شوید، پس باید از طریق انسانِ کامل، کمالات انسانی خود را از خدا بگیرید ولذا آن حضرت برای شما واسطه فیض است. از آن جا که او کون جامع است وهمه مراتب وجود را در خود دارد وواسطه فیض برای کلّ هستی است، منتها به نحو جدا جدا، به نحوی که از مرتبه عقل آن حضرت، عالم عقل وعالم جبروت بهره می گیرند واز مرتبه مثال آن حضرت، عالم مثال وملکوت بهره می گیرند وعالم ناسوت از نزول مرتبه مثالی آن حضرت تحقّق می یابد، ولی آن حضرت واسطه فیض است برای انسان ها به نحو جامع، انسان ها از مقام جامعیت آن حضرت می توانند برخوردار شوند ودر انسانیت کامل گردند.
توسّل به ولایت ائمه (علیهم السلام) یا طریقه ارتباط با غیب عالم
تا این جا تئوری مسئله روشن شد که یک وجودِ غیبی کلّی به نام عین الانسان در هستی وجود دارد واین عین الانسان هویتی انسانی دارد. شما برای انسان شدنتان یک راه بیشتر ندارید وآن این است که از طریق

(٦٥)

باطن، با باطن انسانی وباطن هستی وبا محور وقطب هستی مرتبط شوید وانسانیت بگیرید. این را توسّل انسان به ولایت کل گویند.(32)
در تمام ادوار هستی، همیشه انسان کامل داشته ایم با ظهورات مختلف.

در نبی آمد بیان راه کرد * * * در ولی از سرّ حق آگاه کرد

وقبل از آن که در آخر الزمان ظهور کامل کند،

گاه موسی وگهی عیسی شود * * * گاه کوه قاف وگه عنقا شود

ظهور بیرونی حضرت، وجهی از وجود مبارک اوست، اصل وجودی ایشان که مدد رسان همه انسان ها می تواند باشد، وجه کلّی غیبی ایشان است. هیچ قلبی در مدد گرفتن از انسان کامل محروم نیست. وهیچ قلبی نیست که از انسان کامل انسانیت نگیرد. تئوری را دقّت بفرمایید. اگر شما رسیدید به این مسئله که یک کلّ الانسان یا یک انسان کل در صحنه است، حالا آیا می خواهید انسان شوید یا می خواهید یک قهرمان المپیک باشید؟! انسان کامل، یعنی در تعادل انسانی، یعنی در انسانیت، تعادل محض داشتن. تعادل محض در انسانیت یعنی هیچ بعدی از انسان چنان رشد نمی کند که مانع از رشد دیگر ابعاد انسانی گردد. اگر انسان در تعادل انسانی، جامع شود، هر استعدادی از او به سطح انسانی رسیده است، وفقط از طریق انسان کامل است که می توان در تمامی ابعادِ وجودی به سقف

-----------------

(32) در زیارت جامعه داریم: «مَنْ اَرادَ اللهَ بَدَءَ بِکمْ»، یعنی شما عین بندگی هستید وهرکس خواست بنده خدا شود، باید از عین آن بهره گیرد واز شما شروع کند.

(٦٦)

نهایی انسانی رسید.(33) حال این انسان کامل چه پیدا باشد وچه پنهان. شما برای مدد گرفتن از وی، نیازمند حیات جسمانی او نیستید؛ یعنی وجود مقدس جسمانی حضرت، تأثیر اصلی را در میزان مدد گرفتن شما از آن وجود مبارک ندارد، هر چند برای طالبان او ظهور ووجود جسمانی مقدس آن حضرت، دریچه ارتباط بهتری با آن حضرت است. قرآن در آیه شریفه73 سوره انبیاء می فرماید: «وَجَعَلْناهُم اَئِمَّه» ما این پیامبران وفرزندان معصوم ابراهیم (علیه السلام) را - که شامل ائمه ما هم می شود - امام قرار دادیم، «یهْدُونَ بأمْرِنا» که به امر ما هدایت می کنند، وهدایت به «امر» یعنی هدایتی که از طریق «کنْ فَیکون» انجام می گیرد، یعنی بدون ابزار وتعلیم وتعلّم های عادی، هدایت کند. یعنی شما را از درون نجات می دهند. فرمود: «بِأمْرِنا»؛ امر، یعنی ایجاد بی زمان، چون در آیه 54 سوره اعراف می فرماید: «اَلا لَهُ الْخَلْقُ والْاَمْر» یعنی بدانید که خدا را دو ایجاد است؛ ایجاد زمانمند که به آن «خلق» گویند، مثل خلق زمین یا جسم انسان، وایجاد بی زمان، مثل روح انسان یا خلق ملائکه که به آن «امر» گویند. پس

-----------------

(33) ذوات مقدس معصومین، خودِ برتر انسان است وتا کسی ره به سوی آن بزرگواران پیدا نکند، هنوز راه ایمان را پیدا نکرده است ولذا رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرمایند: «لا یؤمِنُ عَبْدٌ حَتّی اَکونَ اَحَبَّ اِلَیهِ مِنْ نَفْسِهِ ویکونَ عِتْرَتی اَحَبَّ اِلَیهِ مِنْ عِتْرَتِهِ ویکونَ اَهْلی اَحَبَّ اِلَیهِ مِنْ اَهْلِهِ وتَکونَ ذاتِی اَحَبَّ اِلَیهِ مِنْ ذاتِهِ» (بحار الانوار ج27ص86)؛ یعنی هیچ بنده ای ایمان به خداوند ندارد، تا این که من در نزد خودش، از خودش محبوب تر باشم، وعترت مرا بیش از عترت خودش وخانواده ام را بیش از خانواده خودش، وذات مرا بیش از ذات خودش دوست داشته باشد. (چون آنها خودِ برترِ ما هستند)

(٦٧)

«امر»، آن نوع ایجادی است که شأن آن «کنْ فَیکون» است؛ یعنی با باطن وجنبه بی زمان شما سرو کار دارد که در آیه 82 سوره یس به آن اشاره دارد ومی گوید: «اِنَّما اَمْرُهُ اِذا اَرادَ شَیئاً اَنْ یقُولَ لَهُ کنْ فَیکون». حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) به عنوان همان مقام «امام» که در آیه 73 سوره انبیاء مطرح است، مقامشان، مقام هدایت به «امر» یا تصرف در باطن است(34) وامام با چنین مقامی همچنان که عرض شد، همیشه در صحنه است ومددش هرگز پنهان نیست. کجاست قلبی که این امدادهای غیبی را بگیرد؟
چگونگی رابطه امام زمان (عجّل الله فرجه) با عالم
آیا رابطه حضرت با عالم، رابطه ای است که ما با بدن خود داریم؟ همان طور که بدن ما روی دست ما مانده واز آن در زحمت هستیم، رابطه امام (علیه السلام) با عالم ماده این طور است؟ آن هایی که سعی کرده اند عمر طولانی حضرت را بر پایه مسائل زیست شناسی توجیه نمایند به حضرت ومقام آن حضرت توجّه کافی نداشته اند چراکه حدّ فهم بحث طولانی بودن عمر شریف آن حضرت، بالاتر از حدّ فهم علم زیست شناسی است. کلّ عالم در قبضه مقامِ واسطه فیض است. او واسطه فیض بین خدا وعالم هستی است، یعنی «السَبَبُ الْمُتَّصِلُ بَینَ الْاَرْضِ والسَّماء» است. وجود عالم به اعتباری از مقام او سرچشمه می گیرد. ودر هر دوره از زمان، مصداق های آن مقام فرق می کند. یک حقیقت است که جلوه اش تغییر می کند وظهور ائمه (علیهم السلام)، مصداق های ظهور آن مقام اند. آیا واسطه فیض

-----------------

(34) تفسیر مفصل این آیه را می توانید در تفسیر قیم المیزان دنبال بفرمایید.

(٦٨)

مثل من وشما بدنش روی دستش مانده ونمی داند چه کارش کند؟ آیا بدنش برایش مشکل ایجاد کرده است وگرفتار پیری وفرسایش بدنشان هستند؟ یا کلّ هستی در قبضه اوست؟ دقّت بفرمایید.
رابطه حضرت با هستی، رابطه ایجادی است ودر یک لحظه در مکان های متعدّدی می تواند باشد وهر جایی هم که بود، تماماً - جسماً وروحاً - حاضر است. مانند «منِ» شما در بدنتان. شما خودتان تماماً می شنوید وهمان زمان تماماً خودتان نیز می بینید. یعنی حضور نفس در بدن به این صورت است که همه جای بدن تماماً هست. اگر قطب عالم امکان، مغز عالم امکان است، حضورش در عالم، مثل حضور نفس در بدن است. پس حضرت همه جا هست وتماماً هم هست.
نحوه رؤیت حضرت (علیه السلام)
حالا اگر برای کسی یا کسانی ظهور کرده است - یعنی ظهور عینی - آیا حضرت پایین می آید یا آن هایی که حضرت را دیده اند مقام انسانیتشان بالا رفته است؟ آیا حضرت در مقام روح شما ظهور می کند یا در مقام جسم شما؟ اگر در مقام جسم شما ظهور می کند پس چرا باید عبادت کنید تا حضرت را ببینید؟ مگر نه این است که عبادت کردن یعنی متعالی کردن وجود خود؟! پس جهت وجود شما باید غیبی شود تا با غیب هستی روبه رو گردد. چرا آن هایی که حضرت را می بینند بعد از این که یک مرتبه متوجّه می شوند که نکند این آقا، حضرت امام زمان (عجّل الله فرجه) باشند، در همان حال دیگر حضرت را نمی بینند؟ اگر بنا بود که حضرت ظهور مادّی

(٦٩)

کرده باشد باید وقتی از جلوی چشم شما غایب شدند، بالأخره در گوشه ای در این دنیای مادّی پنهان شده باشند. در موقعی که شما مفتخر به رؤیت حضرت شده اید، امام، مادّی شده است یا شما با عبادت وایجاد صلاحیت، غیبی وغیب بین شده اید؟ به نظر می رسد آن هایی که حضرت را می بینند، حضرت را از بعد غیب می بینند، وارزش موضوع هم در همین جهت است.
آری؛ آن موضوع دیگری است که وقتی متوجّه ایم حضرت واسطه فیض اند، هر لحظه اراده کنند هزاران بدن برای خود ظاهر وایجاد می کنند وهر لحظه هم که اراده کنند، هر بدن خود را به غیب می برند. این نحوه ظهور جسمی ومادی حضرت برای در راه ماندگان ممکن است واین غیر رؤیتی است که در اثر شایستگی روحی وقلب برای افراد حاصل می شود. عرض ما فعلاً در مورد رابطه آن حضرت است با عالم وبدن خود که باید روشن شود، من که محکوم بدن هستم، بدنم آن چنان در قبضه من نیست که عالم در قبضه حضرت است. چراکه مقام حضرت، مقام کون جامع است با تمام احاطه کامل بر همه مراتب وجود به طوری که این احاطه آن قدر زیاد است که مقام «من» در تنِ من با آن همه احاطه ای که دارد، در آن حد نیست.
همچنان که عرض شد؛ مقام ائمه (علیهم السلام) مقام کون جامع است ودر آیه 73 سوره انبیاء فرمود: «وَجَعَلْناهُم اَئِمَّه یهْدُونَ بِأمْرِنا» فرمود: «بأمْرِنا» ودر جای دیگر فرمود: «انَّما اَمْرُهُ إذا اَرادَ شَیئاً أَنْ یقُولَ لَهُ کنْ فَیکون» یعنی

(٧٠)

امر خدا آن چنان است که اگر چیزی را اراده کرد که به وجود آورد، مثل این است که بگوید: بشو! ومی شود. دقّت بفرمایید.
پس حالا که مقام امام (طبق آیه) مقامِ هدایتِ به «امر» است، ومقام «امر» هم آن چنان است که بگوید بشو! ومی شود، حضرت همین که اراده بفرماید، بدن برایش خلق می شود. مگر خداوند دنیا را چگونه خلق کرده است؟! مثلاً سنگ های جهان را از کجا آورده است؟ اصلاً از جایی نیاورده است، ایجادشان بر اساس «کنْ فَیکون» است. یعنی فرمود «بشو» وشد. حالا اگر دنیا به آخر رسید خداوند این سنگ ها را چه کار می کند؟ اگر بدانی چگونه خلق کرد، آن وقت می دانی چطور آن ها را می برد. یعنی با یک اراده آنها را ایجاد کرده وبا یک اراده هم آنها را هیچ می کند. این روایت را شنیده اید که می فرماید: «سوره مبارکه یس، قلب قرآن است»، دو آیه در این سوره است که می فرمایند: مغز این سوره این دو آیه است که می فرماید: «انَّما اَمْرُهُ إذا اَرادَ شَیئاً أنْ یقُولَ لَهُ کنْ فَیکون * فَسُبْحانَ الَّذی بِیدِهِ مَلَکوتُ کلِّ شَیءٍ واِلَیهِ تُرْجَعُون»(35) می فرماید: «امرِ» خدا - که عرض شد امر؛ ایجاد بی زمان است وخلق؛ ایجاد کردن با زمان است - آن چنان است که چون شئ ای را اراده کرد که به وجود آید، مثل این است که بگوید: بشو، وآن می شود. سپس درآیه بعد می فرماید: منزّه وبسیار بلندمرتبه است خدایی که در دست اوست ملکوت هر شیء وبه سوی او برگشت می کنند، یعنی برگشت عالم هم برای برگشت به خدا با یک اراده بیشتر نیست. اگر کسی رابطه خداوند را با عالم نفهمد، محال

-----------------

(35) سوره یس، آیات 83 و82.

(٧١)

است این برگشت عالَم به سوی خدا را بفهمد. رابطه خداوند با عالم، رابطه کن فیکون است. مثل این که شما با یک اراده، یک پرتقال در ذهنتان ایجاد می کنید وبعد هم با یک اراده آن چیزی را که ایجاد کرده اید هیچ می کنید، کافی است از توجه به آن منصرف شوید به کلی از بین می رود. رابطه حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) نیز (درمقام واسطه فیض) با کلّ عالم مادّه، رابطه کن فیکون است. اگر اراده کند، نه تنها بدن خود را بلکه هرچه را خواست خلق می کند. حالا آیا درست است رابطه حضرت را با بدنشان طوری تصوّر کنیم که این بدن روی دست آن حضرت می ماند؟! مگر این دنیا روی دست خداوند مانده است که حالا مثلاً اگر قیامت شد این سنگ ها را نداند که چه کند؟! یا این که نه؛ سنت «إنّا لله وَإنّا اِلَیهِ راجِعُون» قانون ونظام هستی است، عالم به اراده حق جلوه کرده است وسپس به سوی حق برمی گردد. در حدیث قدسی داریم: «بنده من! اطاعت مرا بکن تا من تو را مثل خودم قدرت بدهم، من به شئ می گویم بشو، می شود، تو را چنین قرار می دهم که بگویی بشو، وبشود»(36) حالا در مورد حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) مسئله کاملاً چنین است. دقّت بفرمایید اگر حضرت اراده بفرمایند که در یک مکان باشند، آیا می شود در همان زمان در جایی دیگر باشند؟ جواب این سؤال را دادیم وگفتیم که حضور حضرت مثل حضور نفس شما در بدن شماست، که نفس شما در همه جای بدنتان حاضر است وهمه جای بدنتان هم تماماً هست؛ یعنی شما تماماً خودتان

-----------------

(36) عَبْدی اَطِعْنِی حَتّی اَجْعَلَک مِثْلی اَنَا اَقُولُ لِلشَّیئِ کنْ فَیکون، اَجْعَلَک تَقُولُ لِلشَّیءِ کنْ فَیکون (عده الداعی ص 310 با کمی تفاوت).

(٧٢)

می بینید در حالتی که در همان لحظه تماماً می شنوید واین طور نیست که با یک طرف نفس تان ببینید وبا یک طرف آن بشنوید.
حضرت (علیه السلام) بدن خود را ایجاد می کنند
پس ملاحظه کردید که اراده حضرت کافی است تا بدنشان را ایجاد کنند، نه این که فکر کنیم مثل بنّا که اجزای ساختمان را کنار هم می آورد، حضرت (علیه السلام) هم این طوری بدنشان را جمع می کنند. چراکه روشن شد مقام حضرت، مقام «اَمْر» است. بنابراین حضرت می توانند هم زمان در چند جا بدنشان را ایجاد کنند وهر جا اراده کنند جسماً وروحاً حاضر باشند ودر هر جایی هم با تمام وجود حاضر باشند.(37) به طوری که اگر الآن این جا

-----------------

(37) در مورد این که انسانِ کامل قدرت ایجاد دارد- اعم از ایجاد بدن خود یا ایجاد هرچیز دیگری را که اراده کند- محی الدین بن عربی در فص اسحاقی می فرماید: «و بالوهم یخلق کلّ انسانٍ فی قوه خیالیه ما لا وجود له الاّ فیها، وهذا هو الامر العام، والعارف یخْلُق بِالْهِمّه ما یکون له وجود من خارجِ محل الهمه».یعنی هر انسانی به کمک وَهم در قوه خیال خود چیزهایی را که بخواهد خلق می کند، که این نوع خلق کردن در محدوده خیال واقع می شود وتحقق خارجی ندارد، ولی عارف(کاملِ متصرِف ونه عارف به حقایق) بر اساس همّت واراده خود، در خارج از خیال خلق می کند، چیزی را که بخواهد وهرجا که بخواهد.( چنانچه در بُدَلا مشهور است به این که در یک زمان در مکان های مختلف حاضر می شوند وحوائج مردم را برآورده می کنند).
محی الدین در ادامه می فرماید:
«ولکن لا تزال الهمه تحفظه، ولا یؤُدُها حفظه، اَی حفظ ما خَلَقته، فَمتی طَرَأت عَلی العارف غَفْلَه عَنْ حفظ ما خَلَقَ عُدِمَ ذلِک المَخْلوق، اِلاّ اَنْ یکون العارف قد ضبط جمیع الحضرات وهو لا یغفل مطلقاً». یعنی: ولکن زایل نمی شود همت عارف از محافظت آن مخلوق، وبرای همت او سخت وسنگین نمی آید حفظ آن مخلوق وپیوسته همت او آن را حفظ می کند، مادامی که متعلق به همت اوست. پس هرگاه که عارف از حفظ مخلوقش غافل شود، آن مخلوق معدوم می گردد به جهت انعدام معلول به انعدام علتش. مگر آن که آن عارف جمیع حضرات را در خود جمع کرده باشد (یعنی حضرات خمسه کلیه، که عالم معانی واعیان ثابته وعالم ارواح وعالم مثال وعالم شهادت باشد که این مقام انسان کامل است) که او را مطلقاً هیچ غفلتی نباشد.

(٧٣)

باشند ونظر به این جا داشته باشند حواسشان به شما واطراف شما، از خود شما بیشتر وجمع تر است. ودر عین حال همه جا هم هستند ودر همه آن جاهایی هم که هستند از همه افراد حاضر در آن جا حاضرتراند. چون از همه مخلوقات درجه تجردشان بیشتر است، پس حضورشان در هر جا از همه بیشتر است.(38) در واقع همزبان با مولوی باید گفت:

ای غایب از این محضر، از مات سلام الله * * * ای از همه حاضرتر، از مات سلام الله
چون ماه تمام آیی، آنگاه به بام آیی * * * ای ماه، تو را چاکر، از مات سلام الله
هم جان جهانی تو، هم گنج نهانی تو * * * هم امن وامانی تو، از مات سلام الله

ختم نبوت وختم ولایت
تئوری مسئله «نحوه حضور حضرت امام زمان (عجّل الله فرجه) در هستی» همراه با دلایل عقلی برای این نسل قابل بحث است، البته؛ همان طور که در مقدّمه عرض کردم از آن جهت که عموم ما مقدّمات موضوع را نداریم، ممکن است به خوبی نتوانیم آن را بفهمیم وتصوّر کنیم، ولی این طور نیست که قابل بحث واثبات نباشد، آری نیاز به مقدّمات عقلی دارد وتا آن مقدّمات عقلی را نگذارنیم، تصوّر خوبی از موضوع نخواهیم داشت. این موضوع از بس دقیق وظریف است وموضوعی صراطی است؛ یعنی «از مو باریک تر

-----------------

(38) این قاعده که «هرکه مجردتر است، حاضرتر است» را می توانید از نکته 7 در کتابِ «ده نکته در معرفت نفس» استفاده فرمایید.

(٧٤)

واز شمشیر تیز تر است»، باید مدّتی از عمرمان را صرف فهم نحوه حضور اماممان در هستی، بکنیم.
به خوبی در جای خودش روشن است که جان هر انسانی برای اشباع انسانیتش فقط با انسان کامل روبه رو است وباید از او مدد بگیرد واو صاحب ولایت کامله وخاتمه ولایت است. یک ختم نبوّت داریم ویک ختم ولایت. نبوّت از حضرت آدم (علیه السلام) شروع شد وبه حضرت رسول (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ختم گشت وولایت مخصوص اسلام از حضرت علی (علیه السلام) شروع شد وبه حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) ختم خواهد شد.
نبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به حکم نبوّت، حکم شرعی وتکلیف شرعی به شما می دهد و«ولی» مدد غیبی می کند. البته؛ پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) هم «نبی» است وهم «ولی»؛ امّا امامان فقط «ولی» هستند، چه امام مثل حضرت ابراهیم (علیه السلام) که بعد از پیامبری به مقام امامت نائل شدند وچه امام مثل حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که بدون آن که نبی باشند، امام وولی هستند.(39)
زمانی که مقام امامت به حضرت ابراهیم (علیه السلام) داده شدو خدا فرمود: «إنّی جاعِلُک للِنّاسِ اِماماً» حضرت خیلی آن مقام را پسندیدند وملاحظه فرمودند بعد از نبوّت برای درست به نتیجه رساندن نبوّت، مقام «امامت» نیاز است ولذا برای فرزندانشان آن مقام را تقاضا کردند تا این نبوّت را آن ها بتوانند به نتیجه وبه ثمر برسانند وگفتند: «وَمِنْ ذُرّیتی؟» یعنی خدایا! آیا ممکن است این مقام «امامت» را به فرزندان من هم بدهی. خداوند

-----------------

(39) مبحث «ختم ولایت» را در بحث «آخر الزمان، شرایط ظهور باطنی ترین بعد هستی» دنبال بفرمایید.

(٧٥)

وعده داد که این عهد من به فرزندانی که ظالم هستند نمی رسد «لا ینالُ عَهدِی الظّالِمین» پس اگر فرزندی از ابراهیم (علیه السلام) در هستی باشد که به هیچ وجه ظالم نباشد، یعنی هیچ نقصی نداشته باشد وبه واقع معصوم باشد، طبق صریح این آیه قرآن می شود امام باشد. وقتی از نظر تاریخی، بررسی می کنیم می بینیم حضرت رسول (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرزند اسماعیل (علیه السلام) است، وبر طبق قرآن ایشان معصومند وقرآن به عنوان نمونه در مورد حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرماید: «ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوی»؛ یعنی هیچ کلامی از روی هوس نمی گوید، فرزندان پیامبر نیز از نسل پیامبرند وطبق آیه تطهیر(40)، اهل البیت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) از هرگونه رجس وپلیدی وگناهی پاکند. فرمود: «إنَّما یریدُ الله لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیتِ ویطَهِّرَکمْ تَطْهیراً» (ما اراده کردیم شما اهل البیت، در نهایت طهارت، یعنی در مقام عصمت قرار گیرید). طبق این مقدّمات نتیجه می گیریم؛ حضرات ائمه همگی امامند، به همان معنایی که حضرت ابراهیم (علیه السلام) وفرزندانشان مثل اسحاق ویعقوب و.....، امام شدند. (البته در بحث های امامت، روی این مقدّمات ونتیجه گیری باید بیشتر بحث شود).
برکات توجه به امام زمان (عجّل الله فرجه)
با توجه به این مقدمات؛ مقامِ امام زمان (عجّل الله فرجه)، مقام ختم ولایت وصاحب ولایت کلیه الهیه در زمین است. امامی که صاحب ولایت الهی است، یعنی کسی که از طریق باطن شما را مدد می کند. در همین راستا عاشقان

-----------------

(40) سوره احزاب، آیه 33.

(٧٦)

حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) بیدارانی هستند که متوجّه اند یک انسان کاملی جهت افاضه مدد های غیبی وبرای ریزش انسانیت بر جان هر انسانی، در هستی هست وخودشان را به او سپرده اند که البته مفصّل این موضوع در جای خودش بحث شده است.
جامعه ای که متوجّه قطب برین انسانی بشود، روزمرّگی های اجتماعی را افق خود قرار نمی دهد. یکی از خبرنگاران ایتالیا پس از آن که ابرقدرت ها، صدام را به سلاح شیمیایی مجهّز کردند ونیروهای انقلاب اسلامی از منطقه فاو عقب نشینی کردند، مصاحبه ای با یکی از مسئولین جمهوری اسلامی انجام داد. خبرنگار می پرسد: «همه می دانند این حرف هایی که شما می گویید حرف های خوبی است؛ امّا آیا شما فکر می کنید حرف های شما عملی هم هست؟!» توجّه بفرمایید جامعه کنونی دنیا می دانند که سخن ما دروغ نیست، ولی معتقد است که عملی نیست. جهان را یأس گرفته است ولذا به باطل تن داده است، چون حق را عملی نمی داند. آن مسئول در جواب او دقیقاً انگشت گذاشتند روی مشکل آن ها وجواب دادند: «ما مثل شما مأیوس نیستیم».
جامعه ای که متوجّه قطب برین انسانی شود، روزمرّگی های اجتماعی را افق خود نمی گیرد ودر تحرّک به سوی حیاتی بلند از پای نمی نشیند. وظلم طاغوت ها را به عنوان یک واقعیت پایدارِ در حیات زمینی حک شده نمی داند واین ظلم ها شعله امیدش را خاموش نمی کند.
چون این فکر با اعتقاد به وجود امام زمان (عجّل الله فرجه) نمی سازد. یأس وسکون وسکوت، چشم برگرداندن است از یک واقعیتی به نام پیروزی حق بر

(٧٧)

پیشانی نظام الهی. باید بدانیم که افق حیات انسانی تاریک نیست وامید به آینده ای روشن، خودفریبی نیست؛ بلکه چشم دوختن به یک واقعیت مسلّم است وبرعکس، نظر را از حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) برداشتن، فرار کردن از یک واقعیت حتمی است.
یقین؛ مقدمه تحقّق وایجاد
این یک قاعده است که اگر به حقیقتی یقین پیدا کردید آن حقیقت محقّق می شود - البته شرطش آن است که آن چیزی که ما بدان یقین پیدا می کنیم وجودش حقیقی باشد ونه وَهمی - خدمت حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) مطرح شد که یاران حضرت عیسی (علیه السلام) روی آب راه می رفتند. حضرت فرمودند: «اگر یقینشان بیشتر بود، در هوا سیر می کردند.» این مطلب خود بحثی مفصّل نیاز دارد، ولی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می خواهند بفرمایند در عالم چنین قاعده ای هست، حالا اگر شما هنوز به آن نرسیده اید، نه از آن جهت است که خداوند چنین قاعده ای خلق نکرده است، بلکه لازمه به دست آوردن آن، یقین بیشتر به چنین لطفی از طرف پروردگار است تا در اثر وجود چنین یقینی آن لطف متعالی واقع شود. توجّه بفرمایید! آیا شما می توانید در حالت عادی اراده کنید وچیزی را در عالم خارج ایجاد کنید؟ در ذهنتان چطور؟ در حالت عادی در ذهن خود می توانید هر چیز را که خواستید ایجاد نمایید، چون ذهن شما با شما یک ارتباط غیرمادّی دارد. شما به راحتی این کار را می کنید. اگر شما از نظر توحیدی ومعنوی خیلی قوی شوید، هر چه را با آن اراده توحیدی خود،

(٧٨)

اراده کنید در بیرون ایجاد می شود. همان طور که شما در قیامت این گونه می شوید. کاری که شما الآن در ذهنتان انجام می دهید، اگر حکم بدن ضعیف شود ویا از بین برود (مثل قیامت) هر چه اراده کنید در بیرون محقّق می شود. چون رابطه شما با خارج ودنیای بیرونی، مثل رابطه شما با ذهنتان می شود. یک عارف سالک که حکم بدنش را ضعیف کرده است، هر چه را با آن اراده معنوی خود، اراده کند به اذن الهی در بیرون خلق می شود.
در مورد ائمه (علیهم السلام) نیز حتماً شنیده اید. «ابوهاشم» نقل می کند: به دنبال امام حسن عسگری (علیه السلام) سوار مرکب بودم ودر همان حال به فکر قرض خود افتادم که موعدش رسیده بود وبا خود می اندیشیدم که آن را از کجا اداء کنم، امام (علیه السلام) رو به من کرده وفرمودند: «خدا آن را ادا می کند»، آنگاه حضرت در حالی که بر زین مرکب سوار بودند خم شدند وبا تازیانه ای که در دست مبارکشان بود خطی به روی زمین کشیدند وفرمودند: «ای ابوهاشم پیاده شو وبردار وپنهان کن». من پیاده شدم ومشاهده کردم یک شمش طلا است.(41) - نمونه هایی از ایجاد کردن در سیره ائمه معصومین (علیهم السلام) به خصوص ودر بقیه عرفا به صورت نازل تر به چشم می خورد - رابطه حضرت را با بدنشان وبا بقیه عالم وبا قلب مؤمنین، رابطه ایجادی یا «امری» بدانید وخوب مسئله را بشناسید تا به راحتی باور کنید واز این شعور برین یعنی اعتقاد به وجود حضرت خود را محروم نکنید.

-----------------

(41) «بحار الانوار»، ج50، ص259.

(٧٩)

اگر ملّتی به واقع وبا تمام وجود ظهور حضرت را اراده کند وآن را جزء تقاضای واقعی خود قرار دهد تا خداوند آن حضرت را ظاهر کند، آن غیبِ بزرگِ عالم، ظهور می کند. دوری حضرت، ریشه در ضعف اراده وتقاضای ما دارد. همین باورِ اصیل شیعه خود وسیله ای برای ظهور حضرت است، باید تقاضا را شدید کرد، نظام دینی یک نظام لطیفی است وباید به ظرائف آن توجه داشت.
در جمله قبل عرض کردیم؛ شما برای نجات زندگی اجتماعی، سیاسی خود باید راجع به حضرت فکر کنید. ولی بنده معتقدم تا مسئله از بعد نظری وعقیدتی حل نشود طرح مسئله از جهت اجتماعی، سیاسی مفید نیست. پس باید ابتدا ابعاد وجود مبارک حضرت در هستی، از جنبه های نظری بررسی شود. در روایات با این مضمون داریم که هر کس راجع به مسائل دینی خوب فکر نکرده است، ولی در مسائل دینی خیلی تحرّک دارد، احتمال بدهید منافق است، چون منافق خوب فکر نمی کند واهل «تَفَقّه» در دین نیست، ولی خیلی کار می کند. این خطرناک است که افراد جامعه در مسائل دینی خوب فکر نکنند ولی ادعای دینی داشته باشند. مسئله معرفت به وجود حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) نیز باید از جهت علمی حل شود. بنده؛ این موضوع را در دستگاه فکری خاصّی مطرح کردم. از طریق دستگاه های فکری دیگری نیز می توان مسئله را بررسی کرد. خودِ قرآن برای اثبات امامت، مبانی فوق العاده خوبی دارد؛ چراکه اگر اثبات کردیم قرآن سخن صدق است ونبی حقیقتاً نبی الله است، خود قرآن وسیله ای می شود برای اثبات ادّعاهای بعدی. به قول صدر المتألهین (رحمه الله علیه) سخن

(٨٠)

معصوم (علیهم السلام) وقرآن می تواند حدّ وسط قضیه قرار گیرد، به شرطی که ابتدا برای قلب شما اثبات شود که قرآن حق می گوید ویا آن سخن، سخن امام معصوم است.(42) بنابراین؛ بعد از معرفت به چگونگی وجود حضرت، جهت سیاسی مسئله هم چیز خوبی است. اعتقاد به جنبه اجتماعی، تاریخی وسیاسی وجود مبارک حضرت که بقای جامعه را تضمین می کند، نکته ای است که باید روی آن کار کنید ولی دیگر در این جلسه نمی توان به آن پرداخت.(43)
برکات ارتباط قلبی با امام زمان (عجّل الله فرجه)
تأکید بنده این است که ارتباط حضوری بین عاشقان ولی الله الاعظم، با آن حضرت یک ارتباط ملموس شیرینی است که هر کس از آن محروم شود از عیش بزرگی محروم شده است. آیا شما در این باره فکر کرده اید که همین حالا می شود قلباً با حضرت ارتباط داشت؟ آیا روی این مسئله وقت گذاشته اید؟ البته؛ نه به یک شکل ارتجاعی انحرافی که انجمن حجّتیه فقط شعارش را داد واز عقاید خرافی مردم، بنای خود را ساخت، یا این که امروزه گروه هایی مردم را مشغول این موضوعات کرده اند که چه کسی امام را ملاقات کرده ودر واقع مردم را مشغول افراد می کنند تا متوجه مقام امام (علیه السلام)، این نوع برخوردها با موضوع، برخوردهای خطرناکی

-----------------

(42) در این مورد می توانید به تفسیر قیم المیزان، به خصوص به تفسیر آیات 59 نساء، 44 مائده، 59 آل عمران، 33 احزاب و124 بقره رجوع فرمایید.
(43) برای بررسی جنبه تاریخی- سیاسی موضوع می توانید به کتاب فلسفه حضور تاریخی حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) رجوع بفرمایید.

(٨١)

است. ولذا آن ها عموماً طعمه بازی های سیاسی غرب واستعمار می شوند. از همان ها بپرسید حضرت را چگونه قبول دارید؟ معلوم نیست تصوّر واندیشه صحیحی از حضرت (عجّل الله فرجه) داشته باشند.
یک وقت عشق به حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) دکان داری است ویک زمانی یک بیدارباش است. نسل نو که نسلی بیدار است حیف است که از ارتباط قلبی با انسان کامل محروم باشد. اگر شما رسیدید به این که کسی هست که به شما کمک جدّی می کند، یعنی تمام انسانیت شما را هدایت می کند پس باید با او ارتباط داشته باشید آن هم ارتباطی ارادتمندانه. حداقل روی این مطلب فکر کنید.
عدّه ای هستند که با چشم باطن، مثل زمانی که شما در خواب، چیزی را می بینید، حضرت را می بینند، بعضی ها در حدّ رؤیت باطنی نیستند، ولی قلبشان آماده است واز انوار وهدایت های آن حضرت مدد می گیرند. زمان، زمانی نیست که این دنیا وقراردادهایش، برای زندگی به تنهایی کافی باشد واز امام زمان (عجّل الله فرجه) محروم باشیم. صاحبِ امر برای مدد به ما انسان ها حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) است. هنگامی که شما با مقدّماتی توانستید مسئله را برای خودتان حل کنید، آرام آرام، چشم قلب شما نسبت به توجّه به آن مقام عظیم بینا می شود. آن وقت خود امام وجود خودش را برای قلب شما ثابت می کند. مگر خداوند نمی فرماید: «اگر شما با عبادات خود به سوی من آمدید، من آن چنان شما را دیندار می کنم که به یقین برسید»(44) این وعده حق است که شما با ایمان بیایید، من شما را به یقین

-----------------

(44) سوره حجر، آیه 99.

(٨٢)

می رسانم. شما مسائل علمی ومعرفتی امامت را حل کنید، بعداً از طریق بندگی خداوند، به سمت این قطب عالم امکان بروید، ببینید چه مددهایی می کند که بنده شرمنده می شوم از این که از آن مقام برین، به طور سطحی برایتان سخن گفتم، والله شرمنده ام.
مرحوم آیت الله طهرانی از قول آیت الله قاضی طباطبایی (رحمه الله علیه) نقل می کنند که: «اگر کسی درست سیر وسلوک کند، حتماً خداوند او را به مسیر اهل البیت می کشاند».
در هر صورت، مقام آن حضرت بسیار بالاتر از این ها بود واز حضرت عذر می خواهم چون بنای این بحث، طرح اوّلیه ای از نحوه حضور حضرت است، ولی آنچه شأن موضوع بود آن نیست که ما گفتیم. ما به عنوان مقدّمه، بحثی را جهت عزیزان مطرح کردیم.
امیر المؤمنین (علیه السلام) می فرمایند: «ما للهِ آیه اَکبَرُ مِنّی»(45)؛ یعنی برای خداوند آیت ونشانه ای بزرگ تر از من نیست، بنابراین با شناخت مقام ومرتبه امام معصوم - که در حال حاضر حضرت مهدی اند - بسیاری از مراحل خداشناسی را می توان طی کرد، ولی ابتدا باید به نحوه حضور آن حضرت آگاهی پیدا کرد تا در مراحل دیگر به بی راهه نرویم.
خدایا! بارالها! پروردگارا! ما را به معارف اسلامی بیش از پیش آشنا بگردان.
خدایا! قلب ما را ظرف معارف قرآنی قرار بده.

-----------------

(45) «بحار الانوار»، ج23، ص206.

(٨٣)

خدایا! آمادگی برای مدد گرفتن از انسان کامل، حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) را بر ما ارزانی بدار.
خدایا! قلب آن حضرت را از ما راضی بگردان.
خدایا! ما را لیاقت دریافت الطاف غیبیه انسانِ کامل عطا بفرما.
خدایا! فرج پربرکت آن حضرت را تسریع بفرما.

«والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته»

(٨٤)

بسم الله الرّحمن الرّحیم

﴿سَلامٌ عَلَی آلِ یس، اَلسَّلامُ عَلَیک یا داعِی اللهِ ورَبّانِی آیاتِهِ﴾
﴿اَلسَّلامُ عَلَیک یا بابَ اللهِ ودَیانَ دینِهِ﴾
﴿اَلسَّلامُ عَلَیک یا خَلیفَه اللهِ وناصِرَ حَقِّه، اَلسَّلامُ عَلَیک یا دَلیلَ اِرادَتِهِ﴾(46)
سلام بر همه خانواده محمّد (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، سلام بر تو ای دعوت کننده به خدا وتربیت شده آیات او، سلام بر تو ای دریچه ارتباط با خدا ودین شناسِ دین او، سلام بر تو ای خلیفه خدا ومددکار حقّ او، سلام بر تو ای حجّت خدا ورهنمای خواست او.
تولد قطب عالم امکان، حضرت بقیه الله، واسطه فیضِ حضرت حق برای همه مخلوقات عالم وجود را تبریک عرض می کنم. بنای ما بر این است که إن شاءالله در این بحث یک توجه وتذکری نسبت به چگونگی ظهور مقدس حضرت بقیه الله الاعظم داشته باشیم، بلکه آرام آرام بتوانیم آن معرفتی را که نسبت به امام زمان (عجّل الله فرجه) از ما انتظار است در خود محقق کنیم، چراکه فرموده اند: اگر امامتان را بشناسید، از حضور وغیبت او هر دو،

-----------------

(46) یارت آل یاسین.

(٨٧)

بیشترین بهره را می برید. إن شاء الله با توجه به وجود مقدس آن حضرت چنین چیزی برای همه ما محقق بشود.
موجود بودنِ موعود
یکی از مسائلی که شیعه به آن معتقد است ویکی از نکات عمیق تفکر شیعه است «موجود» بودن «موعود» است. واین نحوه عقیده، نشانه شعور بزرگ وواقع بینی ارزشمند شیعه است، که بعداً بدان خواهیم پرداخت. در این مطلب هیچ شکی نیست که همه ادیان تا این جا را معتقدند که موعودی هست وبا دجّالِ آخرالزمان می جنگد وجهان را به یک عدالت ومعنویت آرمانی می رساند؛ واین عقیده، هم مبانی دینی دارد هم مبانی فلسفی. آنچه شیعه متوجه است وبه گفته هانری کربَن؛(47) همین سبب زنده بودن مکتب تشیع شده این است که آن موعود، هم اکنون موجود است. یعنی این طور نیست که امام زمان (عجّل الله فرجه) در آخر تاریخ عالَم، موجود شوند وسپس ظهورکنند. بلکه آخرالزمان، ظرف ظهور وجود مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه) است. یعنی وجودی که قبلاً هم بوده، درآخرالزمان ظاهر می شود.
ابتدا باب بحث را از نظر استدلالی تا حدی باز می کنیم وسپس به زوایای دیگر آن می پردازیم، البته در بحث «آخرالزمان؛ شرایط ظهور باطنی ترین بُعد هستی» ویا در بحث «نحوه حضور حضرت حجت (عجّل الله فرجه) در هستی» از زاویه دیگری حضور وظهور حضرت را عرض کرده ایم. امید

-----------------

(47) کتاب شیعه (مذاکرات ومکاتبات پروفسور هانری کربن با علامه طباطبایی«ره») مؤسسه پژوهشی حکمت وفلسفه ایران.

(٨٨)

است این نحوه ورود به مسئله، یقین وبصیرتی نسبت به وجود مقدس آن حضرت برای ما پدید آورد.
این یک قاعده عقلی است که همیشه چیزی که درجه وجودی اش بالاتر است، ومسلّم در عالم غیب واقع است، اول به وجود می آید سپس در عالم ماده آرام آرام ظهور پیدا می کند.
ارسطو مثال خوبی می زند؛ می گوید: کودکی که در حال جوان شدن است، درست است که جوانی این کودک هنوز بالفعل نشده ولذا هنوز جوان نشده است، امّا مرتبه وشخصیت جوانی در عالم غیب وجود دارد که این کودک از نظر بدنی وفعالیت های فیزیولوژیک به آن برسد. اگر جوانی به عنوان یک مقصد وغایت بالفعل موجود نباشد، این بدن به سوی کدام مقصد وغایت می رود؟ پس این بدن به طرف غایت وهدفی می رود که فعلاً موجود هست؛ هرچند که در بدن این کودک هنوز ظاهر نشده است. واین طور نیست که وقتی این کودک جوان می شود، غایتی به نام جوانی تازه به وجود آید، بلکه وقتی این کودک جوان شد، جوانی موجود در خارج که به صورت غیبی موجود بود، در بدن او همراه با جسم مادی او، ظاهر می شود.
غایتِ مفقود، محال است
در همین رابطه فیلسوفان قاعده ای دارند که می گویند: «غایت هر شئ، حتماً بالفعل موجود است، که موجب می شود این شئ به طرف آن غایت در حرکت باشد». وبعد می گویند: «مگر می شود شئ به طرف غایت

(٨٩)

وجهتی برود که آن غایت وجهت موجود نباشد؟»(48) به اصطلاح غایتِ مفقود معنا ندارد همچنان که حرکت بدون جهت معنا ندارد. مثلاً وقتی شما می خواهید از محل کارتان به خانه بروید، باید خانه ای واقعاً موجود باشد تا رفتن شما معنا بدهد. عقل وحکمت نشان می دهد که غایت مفقود محال است.
اگر بر روی این قاعده عقلی فکر کنید، می بینید که این حرف فیلسوفان که می گویند غایت مفقود محال است؛ یک حرف منطقی است. یعنی نمی شود یک جریان طبیعی یا جریان روحانی ویا یک جریان انسانی به سویی حرکت کند که آن سو وآن هدف، موجود نباشد. بنابراین، قبل از این که به خانه برسیم خانه ای هست تا ما به آن برسیم. یا قبل از این که ما به پیری برسیم، پیری به عنوان یک خصوصیت برای روح وجسم ما در عالم هست ولی این بدن هنوز به این خصوصیت نرسیده است؛ یعنی آن غایتِ موجود برای این بدن فعلاً ظاهر نشده است، نه اینکه در عالم هم محقق وموجود نیست. نتیجه این که این حالت جوانی برای کودک، یا پیری برای جوان، به عنوان غایت به شکل بالفعل در خارج هست، هرچند برای این کودک یا جوان به صورت بالقوه موجود است.
عقیده شیعه در مورد حضور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) بر همین مبنا است که ظهور حضرت در آینده تاریخ است ونه این که حضور حضرت هم مربوط به بعد باشد. متأسفانه اهل سنت ومسیحیت ویهودیت از این قاعده

-----------------

(48) «تاریخ فلسفه غرب»، فردریک کاپلستون، ج اول، بخش ارسطو، ترجمه دکتر سید جلال الدین مجتبوی.

(٩٠)

زیبای عقلی که دین هم آن را مطرح فرموده، غافل هستند. مثلا مسیحیان می گویند جهان به سوی مسیح حرکت می کند یا اهل سنت می گویند جهان به سوی مهدی امت حرکت می کند واین مهدی یا مسیحِ موعود، در آینده متولد می شود. ما به آنها می گوییم که کمی فکر کنید؛ چیزی که غایت عالم است، اگر محقق نباشد، جهان چگونه دارد به سوی آن پیش می رود؟ چگونه در آخرالزمان مقام مهدی (عجّل الله فرجه) در دل این جهان ظاهر می شود؟ فقط تا این جا را قبول دارند که مهدی یک مقام است، یک حقیقت است، می آید وجهان را از عدل وداد پر می کند.
پس با این مقدمات روشن شد که ظهورِ غایت، بعداً محقق می شود، نه این که وجودش هم بعداً موجود می شود. بنابراین؛ در عین این که وجود آن حضرت الآن محقق است، عالم آرام آرام به ظهور مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه) می رسد. البته ارسطو وفیلسوفان امثال او آن قدر دستشان پر نبود که فکرشان را تا وجود «انسان کامل» به عنوان غایت نظام انسانی، جلو ببرند، این نگاهی است که به کمک دین برای انسان به وجود می آید. ولی متفکرانی مثل ارسطو هم اصل قضیه را می فهمند که هر غایت حقیقی باید در عالم غیب محقق باشد.
مولوی هم یک نگاهی در این قضیه دارد. او در عین این که به وجود امام زمان (عجّل الله فرجه) معتقد است، به امامِ حی وحاضر هم معتقد است. تقریباً عرفای اسلام چه شیعه وچه سنی معتقد به وجود امام زمان به نحو موجودِ موعود هستند. به عنوان مثال محی الدین بن عربی سخنانی در این مورد دارد که در بحث «نحوه حضور حضرت حجت (عجّل الله فرجه) در هستی» طرح شده است.

(٩١)

مولوی در این قضیه شعری دارد که شعر بسیار پخته ای است. معنی ظاهری آن این است که می گوید: در ظاهر باغبانی که درخت را جهت میوه دادن می کارد، از نظر زمانی اول درخت را می کارد، بعد درخت میوه می دهد. ولی در باطن این طور نیست؛ باغبان ابتدا به فکر میوه است که درخت را می کارد. یعنی در باطن معتقد است یک میوه ای هست که اگر این درخت رشد کند، آن میوه در این درخت به ظهور می آید. یعنی این عالَم توانایی این را دارد که اگر درخت آماده شد، آن میوه ای را که درخت می تواند کسب کند به درخت بدهد. پس می گوید از یک جهت میوه اول است واز جهت دیگر درخت اول است:

در زمان، شاخ از ثمر سابق تر است * * * در هنر، از شاخ، او فایق تر است

یعنی در واقع میوه مقدم است وفرمان می دهد وتحریک می کند وسپس درخت کاشته می شود. چه عاملی باغبان را به باغ کشید که بیل بزند وآبیاری کند؟ مسلّم میوه ای که در افق فکری باغبان بود عامل این کارها بود. باغبان می دانست چنین چیزی هست که اگر شرایطش را فراهم کند، این میوه سرِ درختش ظاهر می شود. مولوی در ادامه می گوید:

چون که مقصود از شجر آمد ثمر * * * پس ثمر اول بود، آخر شجر

یعنی چون که مقصود او از کاشتن درخت، رسیدن به میوه بود، پس میوه اول است، اما در عالم غیب ودر عالم ذهنِ باغبان، هر چند که تحرک باغبان وایجاد درخت از نظر زمان اول بود. مگر این میوه در انتها ظاهر نشد؟ یعنی در ابتدا حرکت به سوی این میوه بود. پس در ابتدا این میوه به عنوان غایت این درخت در خارج ودر صورت غیب موجود بود

(٩٢)

که درخت وآب وآبیاری را باعث می شد. منتها باغبان باید تلاش کند که آن را بر سر شاخه درخت خود ظاهر کند. اگر این میوه واقعیت نداشت که حرکت به سوی آن معنی نداشت.
شیعه، هر روز با امام زمانش ارتباط دارد
این که شیعیان معتقدند تمام طول تاریخ را امام زمان (عجّل الله فرجه) حرکت می دهد، به دلیل همین توجه به حضور حضرت است. می گویند امام زمان (عجّل الله فرجه) عامل شروع تاریخ، وادامه بستر تاریخ وشکوفایی انتهای تاریخ است.(49) به همین جهت شیعیان در تمام طول تاریخ در آرزوی ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) هستند.
پس این یک شناخت ناهماهنگ وغیرمنطقی است که فکر کنیم آنچه غایت عالَم است وهمه ادیان هم معتقدند که آن غایت وهدف عالَم است، بعداً به وجود بیاید. این طرز فکر بنیادش غلط است؛ چراکه غایت هرچیز باید در موطن خودش به صورت بالفعل موجود باشد. حال از برکات همین عقیده شیعه هر روز با امام زمانش حرف دارد وصحبت می کند واستفاده های فوق العاده می برد، واز همه مهمتر به برکت این انتظار همیشه خود را به عنوان یک ملت زنده نگهداشته است.
درنقش وتأثیر امام زمان (عجّل الله فرجه) باید خیلی بحث شود که آیا حالا که امام زمان (عجّل الله فرجه) درغیبت اند یعنی نعوذبالله بازنشسته اند؟ علت همه این بدبختی ها این است که ما نمی توانیم حضور غیبی امام زمان (عجّل الله فرجه) را آن طور

-----------------

(49) به کتاب «فلسفه حضور تاریخی حضرت حجت (عجّل الله فرجه)» رجوع کنید.

(٩٣)

که باید وشاید برای مردم تبیین کنیم تا معلوم شود جهان هستی صاحب دارد وجهان به حال خود رها نشده است.
نحوه تحقق ظهور
آنچه را که دوباره به عنوان تأکید بر روی یک اصل در معرفت دینی، می خواهیم بیان کنیم این است که ما باید کاری کنیم این ظهور، که عالی ترین مرحله ظهور حقایق غیبی است، به بهترین نحو محقق شود. باغبان دو کار می تواند بکند. اولاً: این که تمام شرایط را فراهم کند تا بهترین وعالی ترین شکل میوه که تمام کمالات آن میوه را دارد، ظاهر شود. واگر شرایط ظهورِ کامل میوه را آماده نکرد، با یک میوه کم رشد وناقص روبه رو می شود. ثانیاً: آن قدر سستی کند که اگر هم قرار است میوه کاملی نصیبش شود؛ درخت، آن صورت کامل را خیلی دیر ظاهر کند. همه حرف هم همین است که این میوه چون در عالم هست، به ظهور می آید وفقط شرایط ظهور را می خواهد. اگر شرایط ظهور فراهم نشود یا فعلاً ظهور نمی کند، وآن ظهور تام به آینده موکول می شود، ویا اگر هم فعلاً ظهور کند، ناقص ظهور می کند وآن تجلی تامّ در آینده نزدیک صورت نمی گیرد.
ما هم ممکن است نسبت به وجود مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه) اشتباه بکنیم وشرایط ظهور را تنگ کنیم ودر نتیجه آن لطف اصلی نرسد. توضیح این که هیچ وقت ملتِ منتظر امام زمان (عجّل الله فرجه)، نسبت به ظهور آن حضرت محروم کلی نیستند، ولی برخوردار کلی هم نیستند. محروم کلی نیستند چون

(٩٤)

بالاخره فقها واولیاء، نایب امام زمان (عجّل الله فرجه) هستند. ولی چرا مردم تلاش نمی کنند خود امام زمان (عجّل الله فرجه) را داشته باشند؟ خود فقها واولیاء هم می گویند ما خاک کف پای امام زمان (عجّل الله فرجه) هم حساب نمی شویم؛ این ها که بیش از این ادعا ندارند.
اگر مردم زمینه ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) را فراهم کنند امام زمان (عجّل الله فرجه) به جِدّ می آیند. همیشه ظهور رحمت حق خیلی غیر منتظره است. به عنوان مثال کسانی که در فعالیت های مبارزاتی انقلاب اسلامی بودند گاهی فکر می کردند باید حدود 20 سال با ارتش شاه جنگید تا آرام آرام وسنگر به سنگر پیروز شد. ولی اصلاً معلوم نشد که چطور یک دفعه شاه رفت، بختیار از ساختمان نخست وزیری فرار کرد وارتش هم به پادگان ها رفت وانقلاب پیروز شد. ما فکر نمی کردیم که رژیم شاهنشاهی به این سرعت سرنگون شود. باید حواسمان باشد که ما با اسلحه ومهمات پیروز نشدیم. این ها بهانه بود! حالا اگر چهار تا پاسگاه وکلانتری هم به راحتی تسلیم شدند که این را نباید به حساب زور وقدرت خودمان بگذاریم. این ها مثل این است که آدمی بخواهد بمیرد؛ بالاخره یک طوری می میرد؛ حالا یا از کلیه اش می میرد، یا از قلبش ویا ازمغزش می میرد. شاه بر اساس سنت الهی بنا بود برود، یک طوری رفت. شوروی هم بنا بود برود، یک طوری رفت.
ظهور رحمت حق هم همین طور است، ناگهانی است. این که شما بگویید ما می نشینیم برنامه های پنج ساله تنظیم می کنیم برای این که آقا بیایند وآقا در برنامه پنج ساله تشریف می آورند، این طوری نیست! امام

(٩٥)

زمان (عجّل الله فرجه) که رحمت کل حضرت حق به بشریت است یک دفعه تشریف می آورند. عمده این است که ما بدانیم که ظهور وخفای آن نور مقدس دست ماست. مانند همان باغبان است که می تواند کاری کند که عالی ترین میوه روی درخت ظاهر شود ویا سستی کند وفعلاً عالی ترین ظهور نصیبش نشود، یعنی باغبان به اندازه زحمتش بهره می برد.
شما دیدید ملت شیعه یک مقداری تلاش کرد ویک ظهور وانکشاف نسبتاً با ارزشی به نام انقلاب اسلامی با این همه برکت نصیبش شد. ظهور انقلاب اسلامی وظهور حضرت امام خمینی(رحمه الله علیه) ظهور خیلی خوب ومبارکی بود ولی مگر با ظهور حضرت حجت (عجّل الله فرجه) قابل مقایسه است؟ ظهور تام یعنی ظهور وجود مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه).
امام (علیه السلام) چگونه می آیند؟
سؤال شما این است که آقا چطور می آیند؟ جواب بنده این است که همین که ما آماده آمدن حضرت شویم، حضرت می آیند. خوب حالا چطوری آماده شویم که بیایند؟ همین که متوجه باشیم، آنچه آمدنی است، این خصوصیات را دارد ودل به آن شرایط عالی ببندیم، ومتوجه باشیم آنچه که باید برود، همین وضع موجود جهان است ودل به آن نبندیم، در آن صورت آماده شده ایم. دل از یک طرف باید در گرو شرایطی باشد که امامی معصوم که امید همه انبیاء واولیاء است در رأس امور باشد واز طرف دیگر با تمام وجود از وضع کفر جهانی متنفّر باشد ومواظب باشد هیچ گونه دلبستگی به آن پیدا نکند.

(٩٦)

مشکل ترین قسمتی که تا امام زمان (عجّل الله فرجه) نیاید برای بشر حل نمی شود، چگونه آمدن امام زمان (عجّل الله فرجه) است. برای این که این مسئله روشن شود مثالی می زنم، دیگر خودتان روی آن فکر کنید:
بنده یقین دارم که هیچ کس حتّی خود امام خمینی (رحمه الله علیه) هم نمی دانستند که شاه چگونه می رود. کمونیست ها که اصلاً امیدی نداشتند؛ فکر می کردند باید روسیه بیاید وشاه را ببرد. مذهبی های متوسط هم نسبت به سرنگونی نظام شاهنشاهی در شک به سر می بردند. انسان های مؤمنی هم که به سنت الهی معتقد بودند، می دانستند که اگر مردم به واقع شاه را نخواهند وحق را بخواهند شاه می رود؛ ولی هیچ کس در این کشور نمی دانست چگونه وچه موقع شاه می رود، ودر آخر دیدید که شاه رفت.
امام خمینی (رحمه الله علیه) می دانستند که زمان نابودی روسیه فرارسیده است ودر نامه به گورباچف رئیس جمهور شوروی سابق نوشتند: «دیگر باید سراغ مکتب مارکسیسم لنینیسم را در موزه ها گرفت».
آیت الله جوادی آملی (حفظه الله) می فرمودند:
«وقتی من پیام امام خمینی (رحمه الله علیه) را برای گورباچف می خواندم، پیام را سطر به سطر می خواندیم تا آن را به او تفهیم کنیم ومترجم هم ترجمه می کرد وگورباچف هم دقیق گوش می داد. وقتی به این جا رسیدیم که «برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد»، صورت گورباچف مثل تشتِ خون شد؛ هم از طرفی ادبش زیاد بود ومی خواست چیزی نگوید وهم از طرفی تحمل این خبر برایش سخت بود، چون این پیام

(٩٧)

برای آنها توهین بزرگی بود، چراکه معنی اش این بود که شما دیگر تمام هستید.»
امام خمینی (رحمه الله علیه) تا این جا را می فهمند که استخوان های مکتب مارکسیسم لنینیسم خرد شده است، ولی نه گورباچف ونه امام(رحمه الله علیه) ونه بقیه می دانستند چگونه این مکتب می رود. فقط امام (رحمه الله علیه) می فهمید که زمانه، زمانه انکشاف نفی مارکسیسم لنینیسم است.
آنچه تأکید داریم این است که:
با شناختِ عالم بقیه اللّهی، خودش، خودش را به صحنه می آورد.(50)
این است که شما باید مواظب باشید خدای ناکرده در رابطه با ظهور حضرت مثل مسلمان هایی نشوید که در رابطه با انقلاب اسلامی می گفتند نمی دانیم اصلاً انقلاب می شود وشاه می رود یا نه وعملاً هم تا روزی که شاه نرفته بود خودشان را برای یک نظام اسلامی آماده نکرده بودند. وامروزه هم همین ها هستند که هر روز در اثر تبلیغات دشمنان انقلاب فریب می خورند. یک روز پنیر ارزان می شود، می گویند نه بابا! جمهوری اسلامی بد نیست، ویک روز که پنیر گران می شود می گویند نه فایده ندارد، می گویند رادیوهای بیگانه گفته اند تا دو هفته دیگر انقلاب اسلامی تمام است. بیست سال است در این حالت خوف ورجا در حال جان کندن اند! چون نمی دانند این انقلاب چگونه وبر چه اساس وسنتی آمده است، فکر می کنند یک حادثه عادی تاریخی است که با یک حادثه عادی دیگر می رود.

-----------------

(50) به نوشتار «معنی وعوامل ورود به عالم بقیه اللهی» رجوع فرمایید.

(٩٨)

داستان حضرت طالوت را در قرآن دیده اید به یهودی هایی که بنا شد با جالوت بجنگند فرمود: یک نهرآبی جلویمان است خداوند ما را با آن نهر می آزماید، هرکس از آن بخورد از لشکر من نخواهد بود، وهرکس از آن نخورد از من است، مگر آن که با دست خویش یک مشت از آن برگیرد وبنوشد. اکثراً بدون توجه به سخن طالوت از آن نهر خوردند مگر عدّه کمی، پس سه گروه شدند؛ گروهی کاملاً آب خوردند تا سیر شدند؛ حضرت هم به آنها گفت برگردید. عده کمی هم اصلاً آب نخوردند، چون حضرت طالوت به عنوان نایب پیامبرِ آن زمان گفته بود آب نخورید ویک عده هم یک مشت آب خوردند، چون حکم اولیه حضرت این بود که آب نخورند وبعد یک مشت از آن را استثناء کرده بودند، اینها هم دنبال حضرت طالوت آمدند وحضرت هم ردشان نکرد.
موقع جنگ با جالوت که شد وسختی های جنگ، خود را ظاهر کرد، آنها دو گروه شدند؛ یک عده ای گفتند «لا طاقَه لَنا الیوْمَ بِجالوُتَ وجُنُودِه»(51) یعنی ما نمی توانیم با جالوت ولشکریانش بجنگیم. این ها همان هایی بودند که یک کمی آب خوردند وهمه ضربه را هم همین ها زدند چون روحیه لشکر را سست کردند. عده ای هم با یک روحیه سرشار از ایمان واستواری گفتند «کمْ مِنْ فِئَه قَلِیلَه ‏ غَلَبَتْ فِئَه کثِیره بِإِذنِ الله» یعنی این حرف ها چیست؟ چه بسیار اتفاق افتاده است که به اذن خدا عدّه کمی بر عدّه کثیری غلبه کرده اند، پس ما می توانیم بجنگیم. این ها همان کسانی بودند که از آن نهر اصلاً آب نخورده بودند هرچند کم بودند، ولی

-----------------

(51) سوره بقره، آیه249.

(٩٩)

معادله شان در پیروزی وشکست این بود، که ما می خواهیم حق پیروز شود. کسانی که آب خوردند گفتند ما دنبال تو آمدیم که خوش بگذرانیم؛ جالوت را به قتل برسانیم وبه اصطلاح خودمان پول نفت را برداریم! چرا شاه وخواهرش پول نفت را بردارند؟ این ها فکر می کردند انقلاب واسلام برای این است که جیبشان پر شود، این ها همیشه با انقلاب مشکل داشته وخواهند داشت. عده ای هم این طرف وآن طرف می افتند؛ کمی مذهبی وکمی بی دین اند. این ها هم برای خودشان مضرّاند وواقعاً خیلی از این ها «خَسِرَ الدُّنْیا والْآخِرَه» می شوند، وهم برای نظام اسلامی مضرّاند.
شما روی این قضیه کمی فکر کنید ومواظب باشید که از آن مسلمانان نوع دوم انقلاب امام زمان (عجّل الله فرجه) نشوید. جریان انکشاف ظهور حضرت، درست است که خیلی سخت است، اما امکان فهمش هست واگر درست فهمیدید یک طور دیگر با آن برخورد می کنید. ما هم تا حالا چیزی نتوانستیم در رابطه با آن ظهور، خدمتتان بگوییم، فقط تلاش می کنیم تا بلکه خودتان بتوانید در خودتان این عالم انکشاف ظهور را دریابید که این شروع بسیار مبارکی است.
ظهور؛ مثل ارتباط با خدا
انکشاف ظهور، مثل ارتباط با خدا است؛ وقتی کسی خدا را عقلاً وقلباً شناخت، می بیند که هست ومی بیند که ظاهر شد ومتوجه می شود که عجب! تمام مدت عمرش خدا از همه چیز به او نزدیک تر بود، ولی خود

(١٠٠)

را آماده نکرده بود که حضرت حق برایش ظاهر شود. واقعاً افرادی که فکر می کنند خدا دنیا را خلق کرده است ولی در دنیا حضور ندارد وخدا در جایی است غیر جایی که دنیا هست، ودنبال خدا در جاهای دیگر می گردند این افراد هیچ وقت خدا را نمی یابند. این ها دنیا را به عنوان مخلوق واثر خدا می بینند ومی گویند خدا هست. اما عده ای با تزکیه وبا معرفت می روند دنبال این که خدا را با چشم قلبشان بیابند این ها یک مرتبه می بینند خدایی که در سراسر هستی هست، برایشان پیدا شد:

آن که عمری در پی او می دویدم کو به کو * * * ناگهانش یافتم با دل نشسته روبه رو

وجود مقدس حضرت بقیه الله سراسر عالم را گرفته است، او در همه جای عالم حی وحاضر است واز همه موجودات عالم هم حاضرتر است. پس زمینه ظهور می خواهد، هرلحظه امکان این ظهور هست، نمی دانیم به چه شکل؟! ولی می دانیم مثل انقلاب اسلامی که یک مرتبه با آن روبه رو شدیم، یک مرتبه با آن ظهور مبارک تامّ روبه رو می شویم. مثل ظهور حضرت حق برای دلی که آماده ظهور شد، خدا همیشه بود ولی ظاهر نبود. حضرت (عجّل الله فرجه) در عالَم غیب حاضرند، جامعه اگر آماده شد، یک مرتبه با وجود مقدس ایشان روبه رو می شود.
اگر ملت شیعه برسند به وجود معنی بقیه الله الاعظم؛ یک مرتبه می بینند ظهور پیدا ومحقق شد. تحقق ظهور به شناختش است وشناختش هم بسیار مشکل است ولی شدنی است. اولین مشکل این است که آنچه ما امروز در جهان داریم، آن نیست که امام زمان (عجّل الله فرجه) می خواهند بیاورند. روی کلمه «انقلاب» بیشتر فکر کنید. این که می گویند انقلاب امام زمان (عجّل الله فرجه)،

(١٠١)

یعنی از ابتدا همه چیز را دگرگون می کنند. از مسجدها که خراب می کنند واز کنیسه ها وکلیساها وحکومت ها گرفته تا چیزهای دیگر. وقتی می فرمایند تمام زیورهای مساجد را بیرون می ریزند، یعنی مساجد به هم می ریزد. وقتی حضرت با فکر حاکم بر مساجد مقابله می کنند، خیلی از این نظام های ارزشی را که به اسم دین حاکم است، نفی می کنند. دیگر خودتان حساب بقیه را بکنید. قرآن خوان های زیادی را حضرت می کشند. قرآن خوان هایی که قرآن را از زاویه انقلاب جهانی امام زمان (عجّل الله فرجه) نمی خوانند، بلکه برای تأیید نظام موجود فرهنگ مدرنیته می خوانند، این ها حجاب ظهور حضرت بقیه الله الاعظم اند.(52)
اگر کسی قرآن بخواند وبگوید الحمد لله ما قرآن می خوانیم ولی فکرش این باشد که ما را به دشمن چه کار؟ آنها کارشان را بکنند وما هم قرآن ونمازمان را بخوانیم، اینها اولین کسانی اند که سرشان زده می شود.
عوامل رفع حجاب
اگر إن شاءالله این مقدماتی را که عرض کردیم؛ آرام آرام نتیجه بدهد ومتوجه نظام عالم بقیه الله بشویم، خود این توجه، باعث رفع حجاب ظهور حضرت بقیه الله می شود. اگر مردم کمی همت کنند وبرسند به حالتی که فقط بقیه الله الاعظم می خواهند وچاره دردشان از اول تاریخ تا حال او بوده است، جامعه خیلی زیبا می شود. یک مرتبه می بینند به شدت زمینه ظهور

-----------------

(52) برای روشن شدن معنی عالم بقیه الله الاعظم، به نوشتار «معنی وعوامل ورود به عالَم بقیه اللهی» رجوع فرمایید.

(١٠٢)

فراهم شده است ویک دفعه ظهور واقع می شود. شما دیدید همین که آرام آرام ملت ایران رسیدند به این که شاه نمی خواهند، یک مرتبه با نظام جمهوری اسلامی روبه رو شدند.
دو نوع دینداری در زمان غیبت
حالا چطور می شود که غیبت بقیه الله (عجّل الله فرجه) شدید می شود وچکار کنیم که این غیبت ضعیف شود وظهور واقع شود؟
غفلت از فرهنگ انتظار وغفلت از آماده شدن برای انقلاب جهانی باعث می شود که نه قرآن به درد ما بخورد ونه نماز به درد ما بخورد ونه امام زمان (عجّل الله فرجه) بیایند.
قرآن را دو نوع می شود تفسیر کرد؛ یکی این که بگوییم قرآن آمده وبناست نظام جهان بشری را زیر احکام خود بگیرد وامام زمان (عجّل الله فرجه) می خواهند با این قرآن حکومت جهانی تشکیل دهند. ویک نوع تفسیر از قرآن هم این که بگوییم الحمدلله قرآن هست وقرآن می گوید همه باید با یکدیگر خوب باشیم؛ ما باید با آمریکا هم خوب باشیم، اسرائیل هم جای خودش باشد، وما آن ها را به عنوان یک واقعیت بپذیریم.
اگر به فکر این که این جهان باید ویران شود ویک حکومت جهانی الهی بیاید نباشیم، هم واقعاً از انقلاب امام زمان (عجّل الله فرجه) محروم می شویم وهم این که عبادات وقرآن خواندنمان به درد نمی خورد. الآن در محافل مذهبی دو شکل قرآن خوانده می شود: یک شکل این که اول پذیرفته اند دنیا همین طور باید باشد که هست؛ زور، زور آمریکا است، اسرائیل هم باشد، ما هم باشیم، پولدارها هم باشند، فقیرها هم در ادامه فقرشان باشند. اینها

(١٠٣)

قرآن را برای حفظ وضع موجود می خوانند؛ این قرآن خواندن به درد نمی خورد چون در جهت خلاف هدف قرآن است که می خواهد برجهان حکومت کند. اگر خواستی قرآن را بفهمی اول باید به فکر انقلاب جهانی اسلامی امام زمان (عجّل الله فرجه) باشی، آن وقت این قرآن برای حفظ وضع موجود نیست، بلکه برای نفی وضع موجود است. آن وقت پیامهایش برایمان ظاهر می شود ودستوراتش به حرکتمان می آورد، چون هدف را شناخته ایم.
شکستن شیشه عمر دیو جهانِ امروز
همان طور که عرض شد باید در اول یک «نه» به کل این عالم - که عالم ظلمات آخرالزمان است - گفت. شاید بعضی از عزیزان بگویند با این سن پیری مثل جوان ها حرف می زنی! نه این طور نیست. این مسئله مثل روز روشن است. یعنی شما حساب کنید اگر کسی ده ماه یا پنج ماه قبل از انقلاب اسلامی می گفت پیروزی این انقلاب حتمی است وجنس این عالم این است که این انقلاب به وقوع بپیوندد، نباید به او می گفتند که تو احساساتی هستی، باید به او می گفتند دلیلت چیست؟ امروز مردم دنیا باورشان نمی آید که می شود وضع موجود نباشد - نه این که وضع موجود را می خواهند - ولی چون فکر می کنند که تغییرش محال است، آن را می پذیرند. به قول یکی از دانشمندان؛ کافی است این تبلیغ دائمی که دنیا همین طور که هست باید باشد از ذهن شما بیرون برود، در آن حال همه دنیای مدرنیته یک مرتبه ویران می شود. تعبیرشان این است که:
«بپذیریم که می شود دنیا غیر از این باشد که هست، همین مسئله را که پذیرفتید، شیشه عمر این دیو دروغی جهانِ معاصر می شکند».

(١٠٤)

می گوید فرهنگ ظلمانی موجود درجهان یک شیشه عمر دارد که بسیار هم نازک است وبا یک فکر می شکند وآن این که روشن شود، لازم نیست دنیا همین طور که هست، باشد، همین. حالا شما خودتان بفرمایید که این مسئله چقدر در شیعه جا دارد؟ امام خمینی (رحمه الله علیه) چقدر تلاش کردند که به ما بفهمانند که می شود شاه نباشد. حتی بعضی از علماء با امام دعوا می کردند که آقا! می خواهی کشور را به هم بریزی؟ به اصطلاح امروزی ها می گفتند: تو چرا خشونت را تئوریزه می کنی؟ اما شاه چگونه رفت؟ همین که ملت به این رسیدند که می شود شاه نباشد، شاه رفت. تا یک سال قبلش می گفتند مگر می شود شاه نباشد؟ وشاه را همین باورها نگه داشته بود. اسلحه که او را نگه نداشته بود! بلکه همین فکرِ مردم او را نگه داشته بود که مگر می شود شاه برود، وخود شاه این فکر را در ذهن ها انداخته بود ولی مردم تصور می کردند که این فکر خودشان است. این است که می گوییم:
پناه بردن به این فکر واندیشه که طوری نیست وضع موجود باقی باشد، پناه بردن به باطل است. حال اگر نماز وقرآن ما برای نفی وضع موجود نباشد، نماز وقرآن ما باطل است.
باطل که نتیجه نمی دهد. شما اگر مسیر خانه تان به طرف شمال باشد ولی به طرف دیگر بروید، می گویید باطل است، یعنی رفتن شما نتیجه نمی دهد.
اعتقاد به انقلاب جهانی الهی، فکر بسیار زیبا وعزیزی است؛ مثل اعتقاد به توحید وخداست. ولی باید به خوبی تبیین شود. پس عرضم این است که تسلیم وضع موجود شدن، مثل پناه بردن به باطل است. یعنی

(١٠٥)

باید برسیم به این که این فساد جهان حق نیست. یعنی بگویی که دولت آمریکا غلط می کند که با مردم جهان وحتی با مردم آمریکا ظالمانه رفتار می کند واگر کسی گفت مگر برای آمریکایی ها هم تو نقشه می کشی بگویی بله! صاحب زمین امام زمان (عجّل الله فرجه) است؛ باید همه با یک اعتقاد اسلامی زیر نظام الهی امام زمان (عجّل الله فرجه) باشند ویا این که جزیه بدهند. در روایت داریم که در زمان امام زمان (عجّل الله فرجه)، کسانی که مسلمان نشوند - که این فقط برای یهود ونصاری هست - باید جزیه بدهند. یعنی باید زیر نظر اسلام باشند ونظر اسلام بر آنها حاکم باشد (یهود ونصاری تا آخرالزمان هستند، اما نه مستقلاً).
صورت خدایی آینده جهان
وقتی ما پذیرفتیم که تئوریسین های فرهنگ جهان مدرن، بی ریشه اند، دیگر مأیوس نمی شویم وهمین که یأسِ ما از بین رفت، خیلی از کارها درست می شود. اگر به انقلاب جهانی ای که صورت خدایی به جهان می دهد فکر نشود، دین واعمال دینی، وسیله ای می شود برای ارضای نفس امّاره؛ چون امید به بی ریشه بودن فاسدان از بین می رود.
ما الحمدلله دلمان خیلی امن است که این فسادها هر چه زورشان بیشتر شود، بی ریشه بودنشان بیشتر آشکار می شود. وچنین عقیده ای است که از آن کار می آید وستمگران دنیا نگران همین عقیده اند. این ها که از آن چهار تا روشنفکری که نماز می خوانند ومی گویند؛ آمریکا وصهیونیسم هم برای خود اصالت دارند نگران نیستند! نگرانی آنها از عقیده ای است

(١٠٦)

که بگوید کل نظام ستم بی ریشه است. لذا اگرکسی معتقد به انقلاب جهانی نباشد، فساد را می پذیرد؛ نه این که بگوید من می خواهم فاسد باشم، بلکه می گوید این فساد باید باشد وکاری نمی شود با آن کرد، ووسیله ای برای حق جلوه دادن آن می جوید وآیه وروایت پیدا می کند تا نظام لیبرال دموکراسی را اسلامی جلوه دهد. (این دیگر وحشتناک است!)
قبل از انقلاب آدم های مؤمنِ طاغوتی با نیروهای مذهبی انقلابی بحث ودعوا می کردند که چرا با شاه مبارزه می کنید؟ واز آیات قرآن دلیل می آوردند که شاه خوب است وباید باشد. یعنی قرآن؛ وسیله تحقق حقّانیت شاه شده بود! چرا اینها به این وضع افتاده بودند؟ چون پذیرفته بودند که شاه که نمی شود برود، پس باید باشد وحالا که باید باشد، باید راهی پیدا کنیم که بودنش را شرعی کنیم. مثلاً روایت می آوردند - روایت درستی هم هست - که امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرموده اند: «لابُدَّ لِلنّاس مِن‏ امیرٍ بِرٍّ اَوْ فاجِرٍ»(53) یعنی جامعه نیاز به حاکم دارد، چه آن حاکم نیکوکار باشد وچه گناهکار. پس طبق این روایت اشکالی ندارد که امیری فاجر حاکم باشد در حالی که حضرت می فرمایند: جامعه حاکم می خواهد، نه این که حاکم فاجر را تأیید کنند، بلکه جواب آنها را می دهند که می گویند اصلاً جامعه نیاز به حاکمیت ندارد. ولی این ها همه چیز را رها کرده وبرای توجیه حاکمیت شاه ظالم این روایت را پیدا کرده بودند. این را به عنوان مثال عرض کردم که اگر کسی معتقد به نظام جهانی اسلام نباشد، گرفتار چه توجیهاتی می شود.

-----------------

(53) خطبه 40.

(١٠٧)

باید فراتر از عصر فکر کرد
اگر پذیرفتید که ستم باید باشد واگر به حکومت جهانی توحیدی فکر نکردید، قرآن وروایات را در خدمت توجیه حاکمیت ستم قرار می دهید، در حالی که باید فراتر از عصر فکر کرد. شما ببینید چه کسانی بودند که از پیروزی انقلاب اسلامی شوکه نشدند؟ آنهایی که به بعد از انقلاب اسلامی فکر می کردند.
من گاهی آدم هایی را می دیدم که حسرت دوراندیشی وتیزبینی آنها را می خوردم. مثلا امثال شهید بهشتی (رحمه الله علیه) واقعاً یک آدم های عجیبی بودند؛ همیشه می دانستند که خدا برای بعد، یک ذخیره ای برایشان گذاشته است وبه آن فکر می کردند وهمیشه هم می دیدید که موفق بودند. مسئله جنگ، در ابتدا به قدری وحشتناک بود که همه می گفتند: همه چیز رفت! امام (رحمه الله علیه) همان شب اول - که در بیمارستان قلب بستری بودند - فرمودند: یک دیوانه ای آمده وسنگی انداخته وفرار کرده است؛ کسی که در جریان بود ولی ایمان نداشت، می گفت: حاج آقا را نگاه کن! عراقی ها آمده اند وفرودگاه مهرآباد را هم زده ورفته اند، آقا می گوید دیوانه ای آمده سنگی انداخته ورفته است. حالا کدامشان درست می گفتند ومی گویند؟ آن روشنفکرانی که بعد را نمی بینند وظاهر قضیه را می بینند ومی گفتند چیزی نماند، یا کسانی که همواره متوجه آن آینده امیدبخش برای زندگی دینی هستند؟
این است که نگاه به نهضت امام زمان (عجّل الله فرجه) یعنی باید همیشه به فراتر از عصر وزمانه فکر کنیم وافراد پیروز هم همیشه این دسته از افرادند. شما

(١٠٨)

ببینید گاهی جوّ کلی مردم می گوید که دیگر فایده ندارد، کسی دیگر به روحانیت اعتنایی نمی کند واسلام هم رفت.... مطمئن باشید اگر این ها فکر خود را تغییر ندهند، در زندگی به گمراهی می افتند؛ چون گرفتار جوّ موجود می شوند. اما اگر کسی متوجه باشد که نه؛ جریان چیز دیگری است وفراتر از عصر، فکر کند، این فرد چیزهای دیگری می بیند.
ما در کجای تاریخ ایستاده ایم؟
کسی که به انقلاب جهانی نمی اندیشد، دنبال رنگ ولعاب دادن به وضع موجود است ولذا قرآن را در خدمت اهداف لیبرال دموکراسی قرار می دهد ومی خواهد از قرآن، فرهنگ غرب را استخراج کند وهمین باعث می شود حتی انقلابیونی که انقلاب اسلامی کردند، ولی به انقلاب جهانی امام زمان (عجّل الله فرجه) فکر نمی کنند، خودشان آفت زده شوند.
باور کنید بعضی از همین انقلابیون دیروز، روسیاه شدند؛ تا دیروز اهل جنگ وجبهه ومبارزه بودند، ولی الآن به طور وحشتناکی خراب شده اند. چون نتوانستند ادامه این انقلاب را بفهمند. چون نفهمیدند این انقلاب آمده است که وضع موجود جهان را نفی کند. این ها می خواستند ما یک هلند وژاپن بشویم.
پس عرضم این جاست که حالا شما با سه گروه در دنیا روبه رو هستید: یک گروه که هیچ تعهدی سرشان نمی شود؛ به یک نفر گفتند که آقا این هندوانه که می خوری حرام است، گفته بود من برای خنکی اش می خورم! یعنی این که من اصلاً نمی فهمم حرام وحلال یعنی چه. این ها نه آتشی اند که جایی را بسوزانند ونه آبی که جایی را تر کنند، تعدادشان هم خیلی

(١٠٩)

زیاد است. در انقلاب جهانی امام زمان (عجّل الله فرجه) این ها تفاله هستند. بحث ما روی دو گروه دیگر است. عده ای؛ هم معتقد به اسلام اند وهم به واقع متوجه «توحید نهایی آخرالزمان»اند؛ یک عده هم در این وسط، معتقد متوسط اند که باید اینها بیدار شوند. در جامعه جهانی امروز، کسانی هستند که واقعاً آماده اند، تعهد دارند ولی جهت ندارند. ما باید انقلاب جهانی حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را در جهان مطرح کنیم وروی آن بایستیم وبحث کنیم تا یک بیداری عمومی در جهان در این سطح به وجود بیاید. ما دلیل های روایی، فلسفی، عرفانی فوق العاده منطقی وروشن وامیدبخش برای این مطلب داریم واین معتقدین متوسط می توانند برای ظهور حضرت آماده شوند، واگر ما جایگاه تاریخی خود را در این برهه از زمان درست بشناسیم، به انکشاف آن حقیقت بزرگ کمک کرده ایم.
عالَم امام زمان (علیه السلام) یا اوضاع عالم، پس از ظهور
آخرین نکته ای که می خواهم بحث کنم این است که شرایط ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) چیست که این قدر باید روی آن وقت گذاشت. مثالی می زنم: شما ببینید که عرفا این قدر سختی می کشند که حالشان، حال توحیدی شود. حال توحیدی حال عجیبی است؛ یعنی ابزارهای دنیا برایش ساده وسهل می شود. مثلاً در مورد رزق می داند که رزّاق، خداست. تلاشش را می کند ولی دنبال رزق نمی دود، قدرت به دست می آورد ولی امید به قدرتش ندارد.... این ها یک حال معنوی فردی است. چرا به این حالت رسیده است؟ چون قلبش توحیدی شده است. عالَم امام زمان (عجّل الله فرجه) که

(١١٠)

نور امام در آن عالَم می آید، عالم دیگری است. الآن نصف بیشتر مشکلات ما مگر جز این است که عده ای را حرص گرفته وبه جای این که با یک درآمد ساده ویک خانه مکفی بسازند، با چند تا حقوق وچند تا خانه به سر می برند؟ ونتیجه اش هم این می شود که می بینیم بعضی از جوان ها خانه ندارند. همان طور که برای قلب توحیدی شده، ابزارهای دنیا ساده می شود ودیگر حرص وولع در آن قلب جایی ندارد، در جامعه توحیدی امام زمان (عجّل الله فرجه)، حالت جامعه، مثل حالت قلبِ یک عارف کامل می شود. همچنان که ظهور حضرت حجت (عجّل الله فرجه) در قلب عارف یکی از مراتب ظهور آن حضرت است، ظهور آن حضرت هم در جامعه شایسته ظهور حضرت یکی از مراتب ظهور آن حضرت است.
در رابطه با ظهور آن حضرت در قلب عارف، جناب حافظ در تنها غزلی که نام حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را برده است، می گوید:

بیا که رایت منصورِ پادشاه رسید * * * نوید فتح وبشارت به مهر وماه رسید
جمال بخت زروی ظفرنقاب انداخت * * * کمال عدل به فریادِ دادخواه رسید

یعنی حالا که قلب آماده شد که آن حضرت در آن ظهور کند، حجاب عقب رفت وعدل مهدی (علیه السلام) به فریاد دل عارف رسید.

سپهرْ دورخوش اکنون کند، که ماه آمد * * * جهان به کام دل اکنون رسد، که شاه رسید

چون آرزوی دل هر عارف باللّهی همین ظهور است، ولذا دیگر هستی مسیرش، مسیر خوشی خواهد بود.

ز قاطعان طریق این زمان شوند ایمن * * * قوافل دل ودانش،که مرد راه رسید

(١١١)

دیگر با ظهور نور مهدی (عجّل الله فرجه) در دل عارف، شیاطین که دزدان راه زن وقاطعان طریق اند، از صحنه خارج خواهند شد.

عزیز مصر به رغم برادران غیور * * * ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسید

تلاش میل های شیطانی که مانع ظهور حضرت بر قلب ها بود، از قعر چاه بیرون آمد، همه حیله ها خنثی شد وآن عزیز ظهور کرد.

کجاست صوفی دجّالْ فعلِ ملحد شکل * * * بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید

دیگر در این حالت همه افکار غلطِ به ظاهر دینی وهمه عقاید باطلِ در لباس دین بر باد رفت، چون نور مهدی (عجّل الله فرجه) که نمایش کامل دین ودین داری است تجلّی یافت.

صبا بگوکه چه هابرسرم دراین غم عشق * * * زآتش دل سوزان ودود آه رسید

یعنی ارزان نبود این ظهور، بسیار در آتش فراق سوختم تا چنین ظهوری واقع شد.

زشوق روی تو شاها بدین اسیرِفراق * * * همان رسیدکزآتش به برگ کاه رسید

همه هستی ام سوخت تا تو را یافتم، در اسارت فراق تو سعی کردم جز به فکر تو به فکر هیچ چیز نباشم تا این دیدار حاصل شد.

مرو بخواب که حافظ به بارگاه قبول * * * ز وِرد نیم شب ودرس صبحگاه رسید

جامعه ای هم که شایسته این حالات شود، شایسته ظهور «مهدی دین پناه» خواهد شد. إن شاء الله

(١١٢)

خدا همه کاره جامعه می شود
اگر قلب مردم با خدا اشباع شود این قدر حرص وولع پیدا نمی کنند. علت بسیاری از مسائل جامعه این است که جهت گیری وانتخاب ها غلط است. فضای توحیدی امام زمان (عجّل الله فرجه) طوری است که می گویند گرگ ومیش بر سر یک آبشخوار آب می خورند، یعنی آن روحیه گرگی چنان از بین می رود که دیگر طلب دریدن میش را ندارد. الآن مگر گرگ ها به جان جوان های ما وکشور ما نیافتاده اند؟ این ها برای عوض شدنشان یک فضا می خواهند، تا جهت گیری جامعه به کلی عوض شود. مولوی شعر زیبایی در این رابطه دارد. می گوید اگر خواستی نجات پیدا کنی وخدا در جامعه تو حاکم باشد، اول باید این«ما» و«منِ» خود را به دست خدا بدهی:

جمله ما ومن به پیش او نهید * * * مُلک مُلکِ اوست، مُلک او را دهید
چون فقیر آیید اندر راه راست * * * شیر وصید شیر هم آن شماست

فقیر یعنی این که بگویی خدایا کاری ازما برای نجاتمان بر نمی آید، هر چه تو بگویی آن وسیله نجات ماست. می گوید اگر خود را در مقابل خدا فقیر دانستی ومتوجه شدی خدا تو را تنها نگذاشته است وحرص واضطراب از آینده را از جانت بیرون کردی وبندگی خدا را اصل گرفتی، خدا وتمام مخلوقات او به کمک تو می آیند.
چون نبودی فانی اندر پیش من؟
مولوی ابتدا داستانی می گوید که یک شیری وروباهی وگرگی به صحرا رفتند ویک گاو وبز وخرگوشی شکار کردند. بعد شیر به گرگ

(١١٣)

گفت این غذایی را که به دست آوردیم تقسیم کن. گرگ ناشی گری کرد وگفت: قربان! شما که خیلی بزرگید، این گاو مال شما باشد. من هم که متوسطم، بز را بر می دارم واین روباه هم که کوچک است، خرگوش مال او باشد. شیر بسیار عصبانی شد، وبالاخره گرگ را کشت.

شیرگفت ای گرگ چون گفتی، بگو * * * چون که من باشم تو گویی ما وتو
گفت پیش آ، کس خری چون تو ندید * * * پیشش آمد پنجه زد او را درید
چون نبودی فانی اندر پیش من * * * فرض آمد مر تو را گردن زدن

شیر روی به روباه کرد وگفت: حالا تو تقسیم کن.

بعد از آن رو شیر بر روباه کرد * * * گفت این را بخش کن از بهرخَورد
سجده کرد وگفت: کاین گاو سمین * * * چاشت خُورْدَتْ باشد ای شاه مهین
وین بُز از بهر میانه روز را * * * یخْنِه ای باشد شه پیروز را
وآن دگر خرگوش بهر شام هم * * * شب چره، ای شاه با لطف وکرم

روباه گفت: شما صبح که سرحال هستید گاو را بخورید. ظهر هم بُز را بخورید وشب هم که می خواهید بخوابید، خرگوش را بخورید که غذایتان سنگین نباشد.
اصطلاح «شیر» در عرفان؛ یعنی خدا، وعارف متوجه است همه چیز دست خداست وهمه هم مال خداست. در این جا در واقع خداوند به بنده کامل خود که همه چیز را به خدا نسبت می دهد، می گوید:

گفت ای روبه تو عدل آموختی * * * این چنین قسمت ز که آموختی
از کجا آموختی این، ای بزرگ؟ * * * گفت ای شاه جهان از حال گرگ

(١١٤)

گفت که وقتی تو گرگ را دریدی، ما فهمیدیم باید یک طور دیگر زندگی کنیم وفهمیدیم در مقابل تو خودی را ننماییم.

گفت چون در عشق ما گشتی گرو * * * هر سه را برگیر وبستان وبرو
روبها! چون جملگی ما را شدی * * * چُونْتْ آزاریم، چون تو، ما شدی
چون گرفتی عبرت از گرگِ دَنی * * * پس تو روبه نیستی، شیر منی

بعد مولوی خیلی زیبا می گوید، می گوید مگر خداوند تمام فرعون ها را که به قدرت ومنیت خود مغرور بودند، چون شیری قدرتمند ندریده است؟ پس:

جمله ما ومن به پیش او نهید * * * مُلک مُلک اوست، ملک او را دهید
چون فقیر آیید اندر راه راست * * * شیر وصیدِ شیر هم آنِ شماست

بگویید که خدایا ما کاره ای نیستیم. اگر شما با فکر وقدرت خودتان بخواهید آبرویتان را با ده تا خانه وفرش واین طور چیزها درست کنید؛ بدبخت می شوید. اما اگر بگویید خدایا آبروی فقیر را هم تو می دهی، در آن حال نجات پیدا می کنید. چون دیگر خداوند همه امکانات عالم را در اختیار شما می گذارد. فرمود: «مَن‏‎ْ کانَ لله، کانَ اللهُ لَه» یعنی هرکس برای خدا باشد، خدا برای او می شود. بعد شیر به روباه می گوید حالا که این طور تقسیم کردی، همه اش را بستان وبرو؛ گاو وبز وخرگوش مال تو، (شیر وصید شیر هم آن شماست).
این قصه ها عموماً بر اساس روایت است. اگر جامعه ای به واقع خدا را همه کاره دید، با نور توحید مهدی (عجّل الله فرجه)، خدا همه کاره این جامعه می شود. حالا شما بگویید که آیا این جامعه دیگر شکست می خورد؟

(١١٥)

این مسئله قاعده دارد. عرضم این بود که عرفا چگونه روح توحیدی را در شخصیت فردی خود پیاده می کنند وخدا را در همه زندگی خود حاضر می نمایند. حالا حکومت امام زمان (عجّل الله فرجه) یعنی حاکمیت همین حالت، منتها در جامعه جهانی. لذاست که می گوییم آینده جهان با ظهور مقدس حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) صورت خدایی پیدا می کند.
انتظارِ منطقی، راه گشا است
شما خودتان فکر کنید. مگر راه دیگری هم هست؟ مگر با این بخشنامه ها بدون نور توحید می شود جامعه را اداره کرد؟ بخشنامه می دهند که می خواهیم ببینیم کدام اداره بهتر کار می کند وملاک های عجیب وغریب هم برای آن تعیین می کنند، به طوری که بعضاً بدترین اداره وبدترین مدیر امتیاز می آورند! باید آن نور توحید بیاید. شرطش هم این است که به انتظارِ توحیدِ حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) برای جامعه برنامه ریزی کنیم. حال چه حضرت حالا بیایند وچه بعد. این جهت گیری تنها راه رفع مشکلات خواهد بود، راه دیگری هم نیست.
بنده معتقدم که حتی اگر به فکر ظهور مقدس امام مهدی (عجّل الله فرجه) نباشیم وبخواهیم که جامعه را توحیدی کنیم، باید حتماً یک افق برین جلویمان باشد وجهت گیری ما به سوی آن باشد تا فعالیت هایمان همین حالا هم فایده داشته باشد وخداوند آن افق برین را برای ما خلق کرده است. بنابر همین اصل است که ائمه ما (علیهم السلام) می گویند: کسانی که در انتظار فرج اند، در

(١١٦)

زمان غیبت نجات پیدا می کنند. می فرماید: «اِنْتِظارُ الْفَرَجِ اَفْضَلُ الْعِبادَه»(54) یعنی انتظار فرج، افضل عبادات است. ونیز می فرماید: «اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنْ اَعْظَمِ الْفَرَج»(55) یعنی منتظر فرج بودن از بالاترین گشایش ها است. ویا می فرمایند: «اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج»(56) یعنی نفس انتظارِ فرج خودش یک نحوه فرج وگشایشی را به وجود می آورد.
یعنی شما امروز به شرطی می توانید درست زندگی کنید که به فرج فکر کنید وبا این حالت زندگی را ادامه دهید وجهت گیری نظام به سوی آن عالم توحیدی باشد وگرنه کافر وبی نتیجه می شوید. این است که جامعه ما هم اگر فرهنگ امام زمان (عجّل الله فرجه) را بشناسد وبه آن جهت وبه آن سو حرکت کند، همین الآن هم مشکلاتش حل می شود. اگر فرهنگ اجتماعی به خدا وصل باشد - که از طریق انسان معصوم ممکن می شود - شهرهایمان به آن آبادانی که شدیداً به دنبالش هستیم می رسد، وجهان چنین استعدادی را دارد وقولش را هم داده اند وما باید منتظر باشیم وشروع کنیم. حال فکر کن وقتی انتظار فرج این همه برکت می تواند داشته باشد، تحقق آن چه قدر برکت دارد.

-----------------

(54) «بحار الانوار»، ج 5، ص 317 وج 52، ص 122.
(55) همان، ج 36، ص 386.
(56) همان، ج 52، ص 130.

(١١٧)

چراغ های هدایت در آخر الزمان
در این باره روایتی را از حضرت علی (علیه السلام) عرض می کنیم که می فرمایند:
«ظلمت آخر الزمان» آن زمانی است که از فتنه ها نجات پیدا نمی کنند، مگر مؤمنانی که بی نام ونشانند.
یعنی کسانی که می خواهند طبق فرهنگ امروزِ دنیا شهرت پیدا کنند، این ها از بین می روند. یعنی موضوعاتی که در فرهنگ امروز دنیا مهم تلقی می شود، در فرهنگ امام زمان (عجّل الله فرجه) مهم نیست. پس آنهایی که بی نام ونشانند ودنیای امروز؛ آنها وتفکراتشان را مهم حساب نمی کند، نجات پیدا می کنند.
البته اشتباه نشود؛ در بعضی مواقع قلب های ملت ها به سوی کسی تمایل پیدا می کند که آن بحثش جداست. مثلاً امام خمینی (رحمه الله علیه) نهایتاً وقتی هم راضی شده بودند که مرجع تقلید شوند، گفته بودند که من یک قدم هم برای مرجع تقلیدشدن برنمی دارم. این محبوبیت ها غیر از محبوبیت ها ومشهورشدن های مطابق فرهنگ مدرنیته است. کسانی که در این فرهنگ وطبق ملاک های فرهنگ مدرنیته دنیا مشهورند، این ها در ظلمت می روند. ادامه روایت:
«اگر در حضور باشند، شناخته نشوند واگر غایب گردند، کسی سراغ آنها نمی رود».
این ها را ساده نگیرید؛ شما بدانید گاهی حرف هایتان خریدار ندارد، چون مطابق نظام ارزشی ظلمت آخرالزمان نیست، نه این که حرف هایتان

(١١٨)

بیخود باشد. پس نباید بترسید. بنای شما باید بر این باشد که مطابق نور امام زمان (عجّل الله فرجه)، حرف بزنید هرچند در ظلمت آخرالزمان این ها خریدار ندارد. چرا می خواهیم خودمان را واکس بزنیم ومطابق فرهنگ روز جلوه بدهیم؟ به این شکل در ظلمت می مانیم. ادامه روایت:
«آنها چراغ های هدایت ونشانه های روشن اند؛ نه مفسده جو هستند ونه فتنه انگیز. نه در پی اشاعه فحشا می باشند ونه مردم سفیه ولغوگرایند. اینان اند که خداوند درهای رحمتش را به سویشان باز می کند.»(57)
تعبیر من این است؛ این افراد هستند که إن شاءالله نور انکشاف ظهور، اول به قلبشان می خورد وخداوند سختی ها را از قلبشان بر می دارد.

«والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته»

-----------------

(57) «نهج البلاغه»، خطبه 103.

(١١٩)

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿سَلامٌ عَلَی آلِ یس، اَلسَّلامُ عَلَیک یا داعِی اللهِ ورَبّانِی آیاتِهِ﴾
﴿اَلسَّلامُ عَلَیک یا بابَ اللهِ ودَیانَ دینِهِ﴾
﴿اَلسَّلامُ عَلَیک یا خَلیفَه اللهِ وناصِرَ حَقِّه، اَلسَّلامُ عَلَیک یا دَلیلَ اِرادَتِهِ﴾(58)
سلام بر همه خانواده محمّد (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، سلام بر تو ای دعوت کننده به خدا وتربیت شده آیات او، سلام بر تو ای دریچه ارتباط با خدا ودین شناسِ دین او، سلام بر تو ای خلیفه خدا ومددکار حقّ او، سلام بر تو ای حجّت خدا ورهنمای خواست او.
تولّد انسان کامل، قطب دایره امکان، اِبْنِ نَبَأِ الْعَظیم، امام زمان وحجّت حق را به همه دل های باطراوت به نور حضرت ومنتظران عدالت آن حضرت تبریک عرض می نماییم.
بحثی که خدمت عزیزان داریم یکی درباره «مقام حضرت» ودیگری درباره «تأثیر حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)» است. در این بحث سعی شده است سخنان بزرگان دین واندیشه تا حدّ امکان به صورتی آسان وروان آورده

-----------------

(58) زیارت آل یاسین.

(١٢٣)

شود تا ببینیم ما شیعیان بر چه مبنایی این چنین محکم پای اعتقاد به مقام وتأثیر حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) ایستاده ایم.
از نظر روایت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در مورد این که دین اسلام به چه کسی ختم می شود، چه در متون روایی شیعه وچه اهل سنّت هیچ مشکلی نداریم. به عنوان مثال احادیثی از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در کتب اهل سنّت هست که می فرماید: امامان از اهل قریش واز نسل فاطمه زهرا (علیها السلام) هستند که آن روایات در کتاب هایی چون عبقات الانوار والغدیر جمع آوری شده است ویا احادیثی که نام هر دوازده امام را برده است که از آن جمله حدیث جابر بن عبد الله انصاری است که از قول پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نام هر دوازده امام را نقل می کند تا حسن بن علی (علیه السلام) یعنی حضرت امام عسگری (علیه السلام) را، بعد حضرت می فرمایند: وپس از او فرزندش که نام وکنیه او با نام وکنیه من یکی است، وخداوند او را بر همه جهان حاکم می سازد واوست که از نظر مردم پنهان می شود وغیبت او طولانی است تا آن جایی که فقط افرادی که ایمان آنان استوار وآزموده وعمیق است، بر عقیده خود در مورد امامت او باقی می مانند.(59)
بنابراین در اثبات وجود ومقام حضرت در روایات، مشکلی نداریم. آنچه که در این جلسه به آن می پردازیم، دلیل هایی در رابطه با مقام وتأثیر حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) است.

-----------------

(59) «منتخب الاثر»، لطف الله صافی، ص101. «مناقب مرتضوی»، کشفی ترمذی حنفی، ص56.

(١٢٤)

از آن جایی که نیایش وشعر هم یک نوع تفکر است واندیشه را بیشتر از روش های بحثی وسعت وپرواز می دهد. اجازه دهید با زبان نیایش اندیشه را به پرواز درآوریم وسپس همین متون را که به صورت نیایش نوشته ام کمی شرح دهم.
خدا را سپاس می گوییم که چشم ما را به حاکمیت وظهور کسی عطف کرد که آرزوی دیدارش ما را بی قرار کرده است، لذا از خدا می خواهیم که به حق خود او ما را از دیدار آن منجی عالم محروم مگرداند.
ای خدای بزرگ! تو را سپاس که جهانت را بدون راهنما نگذاشتی وتو را سپاس که وقتی پیامبرانت سخنانشان را گفتند ورفتند وآخرین پیامبرت هم سخنانش را گفت ورفت، ما را به حال خود رها نکردی، بلکه ما را به سوی اهل بیت معصوم پیامبرت (علیهم السلام) راهنمایی کردی ونگذاشتی در فضای بی سر وسامانی بعد از رحلت رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) طعمه اختلاف سقیفه سازان شویم واز مقصد باز بمانیم.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمودند: «اِنّی تارِک فیکمُ الثَّقَلَینِ کتابَ اللهِ وعِتْرَتی اَهْلَ بَیتی ما اِنْ تَمَسَّکتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا اَبَداً»(60)؛ یعنی من در بین شما دو چیز گرانبها گذاردم؛ کتاب خدا واهل بیتم را، تا زمانی که به آن دو تمسّک جویید، هرگز گمراه نمی شوید. این حدیث به حدیث ثقلین معروف است. چندین وچندبار حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) آن را به صورت های مختلف گفته اند، به همین جهت، به شکل های مختلف روایت شده است. بارها

-----------------

(60) حدیث ثقلین در بین دانشمندان اهل سنّت نیز معتبر است به طوری که جناب آقای میرحامد حسین(ره) در شش جلد کتاب، سند حدیث را بررسی نموده است.

(١٢٥)

رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمودند: من شما را بعد از خودم سرگردان نمی گذارم، کتاب خدا واهل بیت من با شما هستند ولذا کسی که واقعاً می خواهد سیره وسنّت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را ادامه دهد، از طریق کتاب خدا واهل بیت معصوم (علیهم السلام) می تواند این راه را ادامه دهد وتأکید فرمودند، این دو - یعنی کتاب خدا واهل بیت من - از هم جداشدنی نیستند ولذا همان طور که خداوند فرمود، قرآن را تا قیامت حفظ می کنم،(61) اهل البیت (علیهم السلام) هم که از قرآن جداشدنی نیستند، تا قیامت باقی هستند. از این رو می گوییم کسی که گفت: «حَسْبُنا کتابَ الله»(62)؛ یعنی ما را کتاب خدا کافی است، او در واقع کتاب خدا را کنار گذاشت.
هنگامی که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در حال احتضار بودند، فرمودند کاغذ وقلمی بیاورید تا چیزی بنویسم تا بعد از من گمراه نشوید که این موضوع در جوامع روایی شیعه وسنّی به حدیث قرطاس یا یوم الخمیس مشهور است. در چنین شرایطی بود که خلیفه دوم گفت نیازی به کاغذ وقلم نیست، چون او هذیان می گوید، کتاب خدا ما را کافی است،(63) در حالی

-----------------

(61) خداوند در آیه 9 سوره حجر می فرماید: «اِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکرَ واِنّا لَهُ لَحافِظُون»؛ یعنی ما ذکر را خودمان نازل کردیم وحتماً خودمان هم آن را حفظ می کنیم.
(62) «صحیح بخاری»، کتاب العلم، باب کتابه العلم وشرح بخاری کرمانی، ج اوّل، ص 127.
(63) ابن ابی الحدید به نقل از کتاب «تاریخ بغداد» اثر احمدبن ابی طیفور، چنین نقل می کند که ابن عباس گفت: زمانی در آغاز خلافتِ عمر، بر او وارد شدم. او به خوردن خرما مشغول بود ومرا دعوت به خوردن کرد ومن خرمایی برداشتم وخوردم. از من پرسید: عبدالله از کجا می آیی؟ گفتم از مسجد، گفت: پسر عمّت را چگونه ترک کردی؟ من گمان کردم مقصودش عبدالله بن جعفر است، اما او گفت که مقصودش «عظیم اهل البیت» است. من گفتم، مشغول آبیاری نخل های بنی فلان بود ودر همان حال قرآن می خواند. پرسید: آیا در سر او هنوز در باره خلافت اندیشه ای هست؟ گفتم: آری. گفت: آیا بر این باور است که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) او را منصوب کرده؟ گفتم: آری، به علاوه من از پدرم(عباس) در این باره پرسیدم، او نیز تأیید کرد. عمر گفت: آری از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در باره وی مطلبی بود که حجت نتواند بود. آن حضرت هنگام بیماری، تصمیم داشت تا به اسم او تصریح کند، اما من به خاطر اسلام از این کار ممانعت کردم، زیرا هیچ گاه قریش بر او اجتماع نمی کردند واگر او بر سر کار می آمد عرب از سراسر نقاط به مخالفت با او می پرداخت. رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) از تصمیم درونی من آگاه شد واز این کار خودداری کرد(ابن ابی الحدید، ج 12، ص 21).
بنا به نقل بخاری وابن واسعه: ابن عباس در حالی که اشک چونان سیل بر گونه هایش جاری بود می گفت: تمام مصیبت وبدبختی همان است که با اختلاف وشلوغ کاری خود، مانع از نوشتن کتاب، توسط رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) شدند وگفتند: رسول خدا هذیان می گوید (تاریخ طبری، ج3، ص 193).

(١٢٦)

که قرآن درباره پیامبر می فرماید: «ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوی»(64)؛ یعنی پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) از روی هوی وهوس سخن نمی گوید وآنچه می گوید جزء دین خداست. خدا در آیه 23 سوره شوری به پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) دستور می دهد که: «قُلْ لا اَسْئَلُکمْ عَلَیهِ اَجْراً اِلّا الْمَوَدَّه فِی الْقُرْبی»؛ یعنی ای پیامبر! به امّت بگو: من در اِزای رسالتم از شما هیچ چیز نمی خواهم مگر مودّت ومحبّت به نزدیکانم. وپیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به دستور خدا بارها فرمودند: اهل بیت من را مودّت ومحبّت کنید که شما را نجات می دهند. بنابراین پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به دستور خداوند، چراغ های هدایت را به ما نمایاندند تا بعد از رحلت ایشان به گمراهی وضلالت گرفتار نشویم وطعمه سقیفه سازان نگردیم. هر چند بسیاری از مسلمانان چون حرف پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را نشنیده گرفتند، گرفتار اختلاف شدند. پس خدا را شکر که خداوند چشم ما را متوجّه این خانواده کرد وامروز

-----------------

(64) سوره نجم، آیه3.

(١٢٧)

مثل همه اولیاء آرزومند دیدار آخرین نفر از سلسله هدایتگران معصوم هستیم ودر دعای ندبه ندا سر می دهیم: «اَینَ وَجْهُ اللهِ الَّذی اِلَیهِ یتَوَجَّهُ الْاَوْلِیاء؟» یعنی کجاست آن وجه حضرت حقّ که اولیای خدا به سوی او متوجّه اند؟
محرومیت بزرگ وپیشگیری از خطر
ای خدای بزرگ! تو را سپاس که پس از شهادت یازده امام معصوم وخطرِ به انتها رسیدن سلسله دوازده گانه امامان معصوم وهادیان حقیقی، دوازدهمین امام معصوم را زنده وغایب نگه داشتی تا هر کس همّت کرد، لااقل از راهنمایی های غیبی او محروم نماند.
از زمان امام رضا (علیه السلام) به بعد خطر از دست دادن ائمه بیشتر وجود داشت، مثلاً امام هادی (علیه السلام) گاهی از پشت پرده با مردم سخن می گفتند، چون هم شرایط خفقان حاکم، اجازه ارتباط امام با مردم را نمی داد، هم امام می خواستند مردم را برای ارتباط غیبی با اما مشان آماده کنند. فلسفه غیبت صغری هم همین است که به تدریج مردم بفهمند در شرایطی که در دنیا به وجود آمده، باید از دور وبا واسطه - در غیبت صغری - وبا وجود غیبی امام در - غیبت کبری - ارتباط داشته باشند. بنابراین دوازدهمین امام با ارتباط غیبی خود، ما را هدایت می کند واین موضوع در عین این که یک محرومیت بزرگ است که ما نمی توانیم به راحتی با حجّت خدا (علیه السلام) ارتباط مستقیم داشته باشیم، از طرف دیگر هم یک لطف الهی است که خداوند با غایب نمودن حجّت خود، او را از خطر از بین رفتن نجات داد وبشریت را به محرومیت کامل گرفتار ننمود.

(١٢٨)

در هر شرایط باید دیندار بود
ای خدا! با یازده امام زندگی صحیح را به ما نمایاندی تا بدون الگوی کامل نمانیم وبا دوازدهمین امام هدایت های غیبی ات را بر ما مرحمت فرمودی. الهی شکر! زیرا جان هر انسانی با انسان کامل روبه رو است واز او مدد می گیرد، زیرا که او صاحب ولایت کامله وخاتم ولایت کلیه است وهر کس بخواهد به مسیر ولایت وارد شود، باید با بُعد غیبی اش از آن وجود غیبی مدد بگیرد. خدایا! ما را از هدایت های او محروم نگردان.
در این جا نکته اوّل این است که شرایط شما در این دنیا اگر مثل شرایط حضرت علی (علیه السلام) است، باید مثل ایشان زندگی کنید واگر مثل شرایط امام حسن (علیه السلام) است، باید مطابق سیره امام حسن (علیه السلام) زندگی کنید، وهمین طور یازده امام آمدند تا نمونه زندگی صحیح را در شرایط گوناگونِ تاریخ به ما نشان دهند، تا ما بی الگو واُسوه نباشیم. یعنی در هر شرایطی از حاکمیت کفر باید در مسیر هدایت بود، چه حکومت معاویه ای باشد، چه یزیدی وچه هارون الرشیدی. بعضی ها تصوّر می کنند اگر شرایط جامعه عوض شد وآن طور که خواستند، نتوانستند دینداری کنند، باید از اسلام ومسلمانی دست بردارند. در حالی که همیشه باید مسلمان بود وبندگی خدای را ادامه داد، همچنان که با تغییر ابزارها ووسایل زندگی، نباید مسلمانی کنار گذاشته شود. مثلاً رعایت حجاب دستور خداست، حالا وقتی رضاخان حاکم شد وگفت زن ها باید بی حجاب شوند ودستور داد چادرها را از سر زنان بردارند، علما فتوا می دهند که

(١٢٩)

زن ها از خانه هایشان بیرون نیایند تا حجابشان حفظ شود؛ یعنی در شریط رضاخانی هم نباید حجاب، که حکم خدا است تعطیل شود.
امام، مظهر ولایت تشریعی وتکوینی خداوند
نکته دوم این است که یکی از ویژگی های امام معصوم، علاوه بر هدایت تشریعی، توانایی هدایت باطنی یا هدایت به امر است. خداوند در آیه 73 سوره انبیاء درباره فرزندانِ معصومِ حضرت ابراهیم (علیه السلام) می فرماید: «وَجَعَلْناهُمْ اَئِمَّه یهْدُونَ بِأَمْرِنا»؛ یعنی ما آن ها را امامانی قرار دادیم تا به«امر» ما هدایت کنند. علّامه طباطبایی (رحمه الله علیه) در المیزان می فرمایند: مقام «امر»، مقام کن فیکون است، چون خدا در آیه 82 سوره یس می فرماید: «انّما اَمْرُهُ اِذا اَرادَ شَیئاً اَنْ یقُولُ لَهُ کنْ فَیکون»؛ یعنی امرِ خدا این گونه است که هر گاه چیزی را اراده کرد که بشود، مثل این است که بگوید: ایجاد شو وایجاد می شود. با توجّه به این دو آیه که یک جا می گوید: امام هدایت به «امر» می کند ویک جا می گوید: امر خدا این است که اگر بخواهد چیزی بشود، مثل این است که بگوید بشو ومی شود. علّامه طباطبایی (رحمه الله علیه) می گوید: مقام امام در هدایت انسان ها، مقام کن فیکون یعنی مقام تحقّق وایجادِ بدون زمان است. همان طور که در آیه 54 سوره اعراف می فرماید: «اَلا لَهُ الْخَلْقُ والْأَمْرُ»؛ یعنی خداوند را هم ایجاد زمانمند هست که به آن «خلق» گویند وهم ایجاد بی زمان که به آن «امر» گویند. امام هم که خلیفه خداست، مظهر «خلق» و«امر» خداست، یعنی هم ولایت تشریعی دارد وهم هدایت به امر یا هدایت تکوینی دارد. هم

(١٣٠)

شریعت خدا را برای شما تبیین می کند، هم با نظر به جان شما، جانتان را با تجلّی فیض های الهی تغییر می دهد. حالا شما در دوران غیبت امام به یک اعتبار از هیچ کدام محروم نیستید، چون یازده امام معصوم دین را برای شما تبیین کردند وهدایت تشریعی الهی را برای شما روشن نمودند وهدایت های غیبی وباطنی هم که لازمه اش توجّه امام زمان (عجّل الله فرجه) به قلب شماست که همین حالا توسط امام غایبِ حی حاضر انجام شدنی است. لذا شما از وجود غیبی امام از طریق بُعد غیبی خودتان می توانید مدد بگیرید. البته بُعد غیبی شما باید نورانی شود تا با غیب کلِ در مقام انسانی، مرتبط شود.
این که شنیده اید در هر زمانی رضایت امام زمان (عجّل الله فرجه) باعث می شود که الطاف غیبی الهی به ما برسد، به دلیل این است که امام زمان (عجّل الله فرجه) همین که به قلب ما نظر بفرمایند، ما را از هدایت باطنی برخوردار می کنند. در شرح حال ابراهیم اَدهم که گویا در خدمت امام سجّاد (علیه السلام) یا امام محمّد باقر (علیه السلام) بوده، آمده است که: روزی امام دست مبارکشان را بر شانه او گذاشتند وفرمودند بگو: «لا اِلهَ اِلاّ الله». او هم می گوید: «لا اِلهَ اِلاّ الله». می گوید: قبل از این من بارها «لا اِلهَ اِلاّ الله» گفته بودم، ولی وقتی به مدد امام (علیه السلام) آن کلمه طیبه را گفتم، دنیا برایم عوض شد ومعنی این ذکر برایم چیز دیگری شد. منظور از نقل این واقعه، روشن نمودن نحوه تصرّف باطنی امام (علیه السلام) است. حالا بهره گرفتن از این نحوه تصرّفِ باطنی با غیبت وجود مقدّس امام زمان (عجّل الله فرجه) از صحنه زندگی شیعیانِ طالب آن حضرت، باز ممکن

(١٣١)

است، همّت می خواهد تا شیعیان بتوانند از آن تصرفات مبارک استفاده کنند.
انسانیت، یک حقیقت وجودی است
باز نکته ای را که قبلاً متذکر شده ام به یادتان می آورم تا بتوانم بحث را ادامه دهم. سؤال من این است که از نظر شما انسانیت چیست؟ آیا ظاهر جسمانی شما انسانیت شماست؟ یا انسانیت حقیقتی است که به اصطلاح فلاسفه «مَقُولِ به تشکیک» است؟ یعنی وجودی است که شدّت وضعف دارد، مثل نور که شدّت وضعف دارد. در جای خود ثابت شده است، چیزی که شدّت وضعف بردار است، حقیقت دارد، ولی چیزی که شدّت وضعف بردار نیست، مثل آجر ودیوار که دارای شدّت وضعف نیستند، اعتباری است وحقیقتی ندارد. فیلسوفان می گویند: هر چیزی که تشکیک بردار است، از سنخ وجود است وهر چیزی که تشکیک بردار نیست، از سنخ ماهیت است. ماهیت هم که امر عدمی است. به عنوان مثال؛ علم یک حقیقت وجودی است، به همین جهت تشکیک بردار است، یعنی شدّت وضعف بردار است ولذا می توان گفت این شخصْ عالم تر از آن شخص است وهر چیزی که تشکیک بردار است، یک مقام مطلق ویا شدّیت محض دارد، مثل «علم» که یک مطلق دارد که همان علم خداوند است، ولی نمی توان گفت این دیوار، دیوارتر از آن دیوار است، چون از سنخ وجود نیست. انسانیت نیز یک حقیقت وجودی است ولذا شدّت وضعف پیدا می کند، یعنی می توان گفت انسانیت این شخص بیشتر از

(١٣٢)

دیگری است. کامل ترین مرتبه انسانیت را انسان کامل یا کلُّ الانسان یا کون جامع ودر زبان دین، امام زمان (عجّل الله فرجه) می گویند.
هیچ عمل خیری بدون امام پذیرفته نیست
متوجه هستید که کلّ انسانیت، عین انسانیت است، مثل کلّ شیرینی که «عین شیرینی» یا شکر است وهر شیرینی به هر چیز برسد، ریشه در «عین شیرینی» دارد. لذا هر مرتبه از انسانیت هم به هر کس برسد، از عین انسانیت می رسد. امام زمان (عجّل الله فرجه)، عین انسانیت است، پس کسی که از نظر وتوجّه امام زمان (عجّل الله فرجه) به قلبش محروم است، از انسانیت محروم است، هر چند در ظاهر مؤدّب ومنظّم ومرتّب به آداب انسانی باشد، ولی او حیوان مؤدّبی است در ظاهری انسانی، چون هیچ یک از حرکات وافعالش با پشتوانه انسانیت انجام نمی گیرد. بعضی ها یک گرگ منظم اند، مثل آمریکا که گرگ دوره دیده است. انگلیسی ها مشهور به منظّم بودن هستند، امّا برای چه هدفی؟ برای این که آدم شوند یا برای این که دنیا را بیشتر بخورند ویا مثل یک خوک منظّم شهوترانی کنند؟ پس کاملاً عنایت داشته باشید که آدم شدن، فقط در ارتباط با انسان کامل به دست می آید، همچنان که هر شیرینی با ارتباط با عین شیرینی برای هر چیزی که بخواهد شیرین باشد، حاصل می شود. آن نوع مؤدب شدنِ حیوانی خیلی فرق می کند با آدم شدنی که شیعه به دنبال آن است. مبانی اعتقادی شیعه بالاتر از این حرف هاست که شما نظم اروپاییان را بخواهید با نظم اهل تقوا

(١٣٣)

یکسان بپندارید. روح نظم اروپایی، دنیای بیشتر داشتن است وروح نظم اهل تقوا قرب الهی پیدا کردن است از طریق ارتباط با انسان کامل، هر چند ممکن است در ظاهر هر دو نظم، یکسان باشد، ولی یکی در یک انضباط جهت دار قرار دارد وبه انسان شدن فکر می کند ودیگری به دنیای بیشتر دل بسته است وخود را مجهّز می کند برای هر چه بیشتر از دنیا لذّت بردن ودیگر هیچ.
اگر امام زمان (عجّل الله فرجه) به کسی نظر کردند زندگی او عوض می شود، یعنی آدم می شود، یعنی حرکات وسکناتش انسانی می گردد. به عنوان مثال؛ خیلی از انسان ها دل رحم هستند ووقتی کودک فقیر گرسنه یتیمی را می بینند، دلشان به رحم می آید وحاضرند برای او مقداری پول هم خرج کنند. حالا سؤال این است که چرا این کارها را می کنند؟ برای رضای خدا، یا برای این که وجدانشان راحت شود؟ اگر برای قرب به خدا این کارها را می کند، این شخص آدم است وبا این کار آدمیت خود را تکرار وتقویت وتشدید می کند. امّا اگر دلش می سوزد وصرفاً از سر ترحّم این کارها را می کند، او مثل بعضی از حیوانات است که دارای ترحّم هستند. یعنی اگر اخلاق واعمال ما زیر پرتو نور انسانیت نباشد، در اسلام پذیرفته نیست. معلوم است که اگر آتشی به دست شما برسد سریعاً آن را دفع می کنید. حالا اگر منظره ای را ببینید که دلتان بسوزد، سریعاً برای رفع این دل سوختن، کاری می کنید که دلتان نسوزد؛ مثلاً پولی به فقیر می دهید تا دل خودتان نسوزد، یعنی شما برای دل خودتان کمکی به فقیر کرده اید واین یک ترحّم صرفاً عاطفی است.

(١٣٤)

اگر می خواهید آدم شوید، باید در نظم دینی کار کنید. هر وقت بر اساس نظم ودستورات دینی کارهایتان را انجام دادید، همان کارهای هر چند کوچک، شما را در انسانیت شدید می کند واز حیوان شدن نجات می دهد، ولی کارهای بزرگ شما اگر در زیر سایه دین نباشد هیچ برکتی ندارد. فقط خوشحال اید که کار خیری انجام داده اید واز فشار وجدان راحت شده اید واین کار غیر از این است که زیر نظر دستورات جامع یک دین الهی عمل کنید. ممکن است بر اساس دستورات دین، همان کار را بکنید که یک انسانِ صرفاً عاطفی انجام داد، ولی در شرایط تبعیت از دین، عاطفه را در یک دستگاه وسیع انسانی سازماندهی کرده اید ونتیجه اش رشد همه ابعاد انسانی شما خواهد شد وبه انسان کامل نزدیک می شوید وآماده ارتباط با امام زمانتان می گردید.
ملاک انسانیت
کسی که با عین الانسان از هیچ جهت تماس نداشته باشد، نه طالب نظر ورضایت آن حضرت می باشد ونه سعی دارد اعمال وافکار خود را به آن امام معصوم نزدیک کند، چنین انسانی نه قرآن به دردش می خورد ونه نبوّت. چون همان طور که عرض شد؛ پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرمایند: «مَنْ ماتَ ولَمْ یعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِیتَه الْجاهِلِیه»(65)؛ یعنی هر کس بمیرد وامام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است. باز فراموش نکنید که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) این سخن را زمانی فرموده اند که دین وقرآن واحکام دین

-----------------

(65) «مسند»، احمد حنبل، ج4، ص96، و«محاسن برقی»، ص156.

(١٣٥)

را برای مردم آورده ونماز وروزه وحج را تبیین کرده اند. در چنین شرایطی می فرمایند: اگر انجام این اعمال همراه با شناخت امام زمانتان نباشد ومرگتان فرا برسد، بت پرست مرده اید. حالا به این نکته هم توجّه ودقّت داشته باشید که منظور از معرفت به امام زمان، اسم وفامیل وشناخت ظاهری نیست. بلکه امام یک مقام است، همان مقام واسطه فیض. پس اگر این مقام را نشناسید وبه آن نظر نکنید، هنوز وارد وادی انسانیت نشده اید. حال یک موجودی که قلبش غیرِ انسان است، هر چه نماز بخواند یا قرآن بخواند، چه سودی می برد؟ کسی که به عین الانسان ربط پیدا نکرده، هنوز انسان نشده است تا نماز وروزه وسایر اعمالش معنی پیدا کند. امام زمان (عجّل الله فرجه) عین الانسان است وبه اندازه ای که عین الانسان به شما نظر کند، به همان اندازه واقعاً انسان هستید. مثل این که شما به اندازه ای که با «عین تری» یعنی آب ارتباط دارید، از تری ورطوبت برخوردارید.
ممکن است بگویید شناخت امام زمان (عجّل الله فرجه) مشکل است. امّا مگر ما شیعیان بدون شناخت امام توانسته ایم مشکلاتمان را برطرف کنیم ومگر دنیای متجدّد توانسته است مسائل خودش وبقیه مردم جهان را حل کند که بخواهیم خود را از شناخت امام زمان (عجّل الله فرجه) محروم کنیم. با عدم معرفت به امام زمان (عجّل الله فرجه) هیچ مشکلی آسان نمی شود. وتا حال هم به اندازه معرفت به امام زمان (عجّل الله فرجه) مسائلمان حل شده است واز مسیر انسانی به مسیر حیوانی گرفتار نشده ایم، چون او عین الانسان است ومن وشما وهمه افراد جامعه باید به عین الانسان نظر کنیم تا بتوانیم حیات انسانی داشته باشیم وتکامل وتعالی انسانی پیدا کنیم. وگرنه در مرگِ انسانیت دست وپا می زنیم وهر

(١٣٦)

روز با تحرّک جدیدی که پیدا می کنیم، در لجن زار انحراف بیشتر فرو می رویم.
امام؛ مغز عالَم هستی است
خدایا! ما می دانیم جهان از حجّت خالی نمی ماند وانسان کامل همیشه در عالم هست وبیش از یکی هم نیست. او مغز عالم امکان است وهمچنان که مغز میوه، اصل میوه است، انسان کامل هم مغزِ میوه عالم هستی است واقرار می کنیم در این عصر، انسان کامل حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، خاتم اولیاء، فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) است. خدایا! با لطف خودت این اقرار وشهادت را سرمایه نجات دنیا وآخرتمان بگردان.
در روایات هم آمده است که جهان هیچ گاه از حجّت خالی نمی ماند(66) وهمه اهل سنّت هم امام زمان (عجّل الله فرجه) را در اسلام قبول دارند ونیز در روایات اهل سنّت هست که مهدی فرزند فاطمه (علیها السلام) است. امّا این که مصداقش کیست وهم اکنون حی وحاضر ولی غایب است، این را شیعه متوجّه شده است که حقیقت انسان هم اکنون باید موجود باشد واو به عنوان فرزند حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) متولّد شده است، نه این که بعداً متولّد شود که در بحث «نحوه ظهور حضرت حجّت (عجّل الله فرجه)» دلایل این موضوع بحمدلله آورده شده است واین نکته ارزشمندی است که باید متوجّه بود، حقیقت هرچیزی بیش از یکی نیست. به اصطلاحِ فیلسوفان «صِرْفُ الشَّیءِ

-----------------

(66) «لا تَخْلُو الْاَرْضُ مِنْ حُجَّه ظاهرٍ اَوْ خافٍ مَقْهُور»؛ یعنی زمین از حجّت خدا خالی نمی ماند، چه امامتش آشکار ویا مخفی ومقهور باشد.- اصول کافی ج1ص136.

(١٣٧)

لا یتَثَنّی ولا یتَکرََّر»؛ یعنی صرف وحقیقت هر چیز نه دو تا می تواند باشد ونه تکرار پذیر، ولذا این عقیده شیعه که یک امام زمانِ حی حاضر در هستی است که حقیقت او، حقیقت همه امامان است وآن حقیقت، امروز در جمال پر جلال حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) واقع است، عقیده دقیق وذی قیمتی است.
امام؛ قلب عالَم هستی است
خدایا! اقرار می کنیم که قلب انسان، اصل انسان است وقلب، بیش از یکی نیست. انسان کامل یعنی امام زمان (عجّل الله فرجه)، قلب عالم است،(67) وهمچنان که قلب، مرکز احساسات وشعور آدمی است، امام زمان (عجّل الله فرجه) شعور کلّ عالم هستی است وهمچنان که انسان هر چه دارد در رابطه با قلبش دارد، ما هر چه از انسانیت بهره داریم، در رابطه با امام زمانمان خواهیم داشت.
چون همان طور که عرض شد؛ اگر کسی شیرینی بخواهد، باید از عین شیرینی که شکر است بگیرد. پس اگر کسی انسانیت بخواهد، باید انسانیت را از طریق ارتباط وتوجّه به عین الانسان بگیرد، چراکه هر لطفی از الطاف خدا، مسیر خاصّ خودش را دارد، یعنی همان طور که شیرینی از طریق خاصّ خودش که شکر است به ما می رسد، انسانیت هم از طریق خاصّ خودش که عین الانسان است به ما می رسد وبرای همین هم همیشه جهان

-----------------

(67) برای روشن شدن معنی«قلب بودن» بودن حضرت حجّت (علیه السلام) می توانید به نوشتار «امام زمان (عجّل الله فرجه) قلب عالم هستی» رجوع بفرمایید.

(١٣٨)

دارای حجّت الله است تا در هیچ زمانی انسان از گرفتن کمال انسانی از مسیر خاصّ خود محروم نباشد وپس از دقت کامل نسبت به این نکته واین که متوجه طریق خاص انسانیت انسان ها باید بود، نظر شما را به فراز بعدی جلب می کنیم که می گوید:
ای خدای بزرگ! شهادت می دهیم انسان خلاصه کائنات ومیوه درخت عالم وجود است وانسان کامل یعنی امام زمان (عجّل الله فرجه)، زبده واصل وگوهر آدمیت است وانسانیت انسان ها همه در تحت قبضه انسان کامل است، زیرا که او واسطه فیض بین خدا وخلق است وآدمیت ما از انسان کامل سیراب می شود، همچنان که بدنمان از طبیعت فربه می گردد.
گفتیم انسانیت انسان ها در قبضه امام زمان (عجّل الله فرجه) است ونه وجود انسان ها. وجود ما

(١٣٩)

ووجود امام (علیه السلام) وهمه موجودات دراثر فیض حق تعالی موجود است، چون او وجود مطلق است. امّا خداوند، امام زمان (عجّل الله فرجه) را واسطه فیض قرار داده است وبه ما هم فرموده است: «یا اَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوااللهَ وابْتَغُوا اِلَیهِ الْوَسیلَه»(68)؛ یعنی ای مؤمنان! تقوای الهی پیشه کنید ودر راستای به دست آوردن تقوای الهی، به دنبال وسیله وواسطه های آن تقوا باشید. آری خدا آب را وسیله سیراب کردن ما قرار داده است، حالا برای آدم شدن ما امام زمان (عجّل الله فرجه)، یعنی انسان کامل را وسیله قرار داده است، پس باید او را ومقام امامت او را شناخت وبه او عشق ورزید، چراکه شایسته عشق ورزیدن است واو منِ کامل ما انسان ها است وهمان طور که وجود ما به واسطه وجود مطلق حق، موجود می شود، انسانیت ما نیز به واسطه وجود عین الانسان، یعنی امام زمان (عجّل الله فرجه) موجود می گردد.
کمال انسانی در همه ابعاد
ای خدا! اقرار می کنیم همچنان که همه شیرینی ها به شکر ختم می شود که عین شیرینی است وهمه تری ها به آب ختم می شود که عین تری است وتری هر چیز از آب است که عین تری است، انسانیت هر کس، از انسان کامل است که عین انسانیت است وآن کس که با انسان کامل در ارتباط نیست، از انسانیت بی بهره است وحیوانی است با همان ادراکات واحساسات حیوانی، هر چند نام انسان بر خود نهد.
شما ببینید آیا کمالات شیعیان واقعی را در این جهان می توان با افراد دیگر مقایسه کرد؟ کمالات امام خمینی (رحمه الله علیه) را با چه کسی در جهان معاصر می توانید مقایسه کنید؟ در طول تاریخ بزرگان وعلمای بسیاری بوده اند، حکما وعرفایی از یونان قدیم تا چین وخاور دور بوده وهستند، آیا می شود این همه کمالاتی که در علمای شیعه واقعی وجود دارد، در آن ها دید؟ ما مرتاض هایی را می بینیم که می توانند از فاصله هزارکیلومتری خبر بدهند یا از فردا وفرداهای دنیایی خبر بدهند، یا قطاری را از حرکت متوقّف کنند، مکتب های دنیا چنین افرادی را پرورانده است، امّا آیا کمالات این ها اصلاً با کمالات کسانی که سال ها تلاش کرده اند مقام امام زمان (عجّل الله فرجه) را درک کنند وآدم شوند، قابل مقایسه است؟ این است که مطمئن باشید بدون امام زمان (عجّل الله فرجه) نمی توان آدم شد، ولی می توان مرتاضی بسیار قدرتمند شد ویا می توان ریاضی دان بزرگ یا فیلسوف بزرگ شد،

-----------------

(68) سوره مائده، آیه35.

(١٤٠)

امّا همین مرتاض یا ریاضی دان ویا فیلسوف هیچ مقاومتی در مقابل کبر خود ندارد وخودشان هم خوب می دانند که هیچ یک از این علوم در انسان شدنشان نقش حقیقی ندارد. مردم عادی فکر می کنند این خیلی مهم است که کسی بتواند قطاری که در حال حرکت است، با نیروی اراده اش متوقّف کند. یعنی فرهنگ عوام طوری است که مارگیران ومرتاضان وجادوگران را از پیامبران مهمتر می دانند وبه تعبیر دیگر مارگیری وجادوگری را ارزشمندتر از پیامبری می پندارند. در حالی که این کارها برای شیعه واقعی ارزشی ندارد، شیعه، آدم شدن را می خواهد. برای آدم شدن باید تمام ابعاد انسانی شما به کمال برسد وجهت صحیح پیدا کند، حتّی عاطفه ها واحساسات شما جهت صحیح انسانی داشته باشد. مثلاً شیعه وقتی پدرش هم رحلت کند، می گوید: یا حسین! وبرای امام حسین (علیه السلام) اشک می ریزد. شیعه وقتی حکومتی سرکار آید وببیند شبیه حکومت امام زمان (عجّل الله فرجه) نیست، ‎آن حکومت را نمی پذیرد. هر چند آن حکومت بخواهد با دادن انواع امکانات اقتصادی وآزادی های جنسی او را ارضاء کند، چون شیعه به آدمیت فکر می کند وطالب کمال در همه ابعاد انسانی است واین شعور وتوجّه را با نظر مبارک انسان کامل، یعنی امام زمان (عجّل الله فرجه) در خود پیدا کرده است.
حاصل معرفت وارادت به امام زمان (عجّل الله فرجه) یعنی به انسان کامل، یک شعوری است فوق این شعورهایی که سایر علوم به انسان می دهد، چون معرفت به انسان کامل، موجب پدید آمدن صفات وحالاتی است که به کمک آن صفات وحالات، بندگی خداوند در انسان رشد می کند، در

(١٤١)

حالی که با علم ریاضی وفیزیک وشیمی آن حالت حاصل نمی شود، به تعبیر مولوی در داستان نحوی وکشتی بان، علم محو چیز دیگری است وعلم نحو چیز دیگر، علم محو با نظر کسی که خود عین محوِ حضرت حق است حاصل می شود.
بصیرت حقیقی
ای خدای بزرگ! چشم بصیر، دنیا را متاع قلیل می بیند وزندگی را فرصتی برای امتحان، وبندگی را فلسفه به زمین آمدن انسان، وقیامت را منزل اصلی، واین ها یافت نمی شود مگر برای کسی که چشم انسانی داشته باشد، وچشم انسانی با نظر وتوجّه انسان کامل یعنی امام زمان (عجّل الله فرجه) بر قلب آدم ها ایجاد می شود، واین است که رسولت (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در جمله ای پر رمز وراز فرمود: «مَنْ ماتَ ولَمْ یعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ میتَه الْجاهِلِیه»(69). یعنی مرگ بدون توجّه به امام زمان (عجّل الله فرجه) وشناخت او، مرگی است با روح وروان جاهلیت، شبیه مردم دوران جاهلیت عرب، پس خدایا! نظر امام زمانمان را از قلب های ما برمگردان تا دنیا وآخرت را درست ببینیم.
خداوند در نظام هستی یک امام زمان (عجّل الله فرجه) قرار داده است وپیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) هم از وجود او خبر داد وفرمود: مردم! باید آن امام زمان را بشناسید وگرنه انسانِ جهت دار نخواهید بود وگرفتار پرستش بت می شوید ودیگر هیچ بصیرتی نخواهید داشت وبه کلّی معنی زندگی را گم

-----------------

(69) «مسند»، احمد حنبل، ج4، ص96.

(١٤٢)

می کنید، نه معنی بودنِ در دنیا را خواهید فهمید ونه معنی رفتن از این دنیا را.
قبلاً عرض شد، حکما روشن کرده اند که هر چیزی که مقول به تشکیک باشد، از سنخ وجود است ونه از سنخ ماهیت، وانسانیت شدّت وضعف برمی دارد ومقول به تشکیک است، ولذا از سنخ وجود است، مثل علم وحیات که تشکیکی است وشدّت وضعف برمی دارد، وگفتیم هر چیز که شدّت وضعف برمی دارد، یک مادون دارد ویک مافوق، وموجود مادون، وجودش را از مافوق می گیرد، پس انسانیت هم که شدّت وضعف برمی دارد، یک مافوق دارد که عین انسانیت یا انسان کامل است وبقیه هر چند بهره از انسانیت دارند، از انسان کامل می گیرند واو دارای جمیع مراتب ومقامات انسانی به صورت تامّ وتمام است.
در مقایسه انسان کامل با انسانیت بقیه انسان ها، می توان نور بی رنگ را با نور سبز مقایسه کرد؛ نورِ بی رنگ شدّت وضعف برمی دارد، نور بی رنگ چه ضعیف باشد وچه شدید باشد جامع هفت نور است، در عین وحدتِ آن هفت نور در نور بی رنگ؛ ولی نور سبز - چه شدید باشد وچه ضعیف - یکی از هفت نوری است که در نور بی رنگ هست. ارتباط با امام زمان (عجّل الله فرجه) هم در عین ارتباط ضعیف وشدید، ارتباط با وجود جامعی است که همه کمالات انسانی را به صورت جامع دارد ومقامش مقام جامعیت اسماء الهی است، ولی حتّی ارتباط با ملائک، ارتباط با حقیقت جامع نیست، چون ملائکه (علیهم السلام) هر کدام حامل یکی از اسماء الهی هستند، مثل نور سبز است. پس هر کس هر قدر هم ریاضت بکشد، اگر حاصل

(١٤٣)

این ریاضاتش ارتباط با ملائکه هم بشود، به مقام جامعیت انسانی دست نمی یابد وهمه ابعاد انسانی او به ثمر نمی رسد.
امام زمان (عجّل الله فرجه) حامل جمیع اسماء الهی است
خدایا! انسان کامل، خلیفه توست وهمچنان که خلیفه وجانشین هر سلطان به اذن سلطان درِ خزائن سلطان را می گشاید، مرحمتی فرما تا از طریق امام زمانمان ما به خزائن غیب تو آشنا شویم واز آن گوهرهای غیبی بی بهره نمانیم.
انسان کامل خلیفه خداست وقرآن در رابطه با انتخاب او به عنوان خلیفه خدا چنین فرمود که: «وَ إِذْ قالَ رَبُّک لِلْمَلائِکه إِنّی جاعِلٌ فِی الْاَرْضِ خَلیفَه»؛ یعنی هنگامی که پروردگارت به ملائکه گفت: من می خواهم در روی زمین جانشینی قرار دهم وبالاخره می فرماید: «عَلَّمَ آدَمَ الْاَسْماءَ کلَّها»، یعنی کل اسماء را به آدم تعلیم نمود، ودر واقع خداوند به ملائکه نشان داد آدم ظرفیت پذیرش همه اسماء الهی را دارد. در ارتباط با این آیه، علماء به خصوص علامه طباطبایی (رحمه الله علیه) بحث می کنند که مقام خلافت الهی، به آدمیت داده شده وخلافت، مقام آدمیت است واین مقام، یک مقام حقوقی است نه شخصی؛ یعنی تعلیم کل اسماء صرفاً برای شخص حضرت آدم (علیه السلام) نبود وملائکه هم صرفاً مأمور سجده بر شخص حضرت آدم (علیه السلام) نبودند تا این مقام منحصر به شخص حضرت آدم (علیه السلام) باشد، چون شیطان نه تنها بر آدم سجده نکرد، بلکه دشمنی وگمراه کردن فرزندان آدم را نیز پیشه کرد؟ پس معلوم می شود که فرزندان

(١٤٤)

حضرت آدم (علیه السلام) چون در مقام آدمیت اند، مورد دشمنی شیطان قرار دارند(70) وشیطان هم دشمن آدمیت است، واز آن طرف، ملائکه، برعکسِ شیطان که بر آدمیت سجده نکرد، با تمام وجود بر آدمیت سجده کردند.
سجده ملائکه بر آدم به معنی آدمیت، یعنی تواضع وتبعیت از آدم؛ یعنی ملائکه در تسخیر آدمند. نتیجه این که؛ ملائکه به مقامی سجده کردند که این مقام به طور کامل وتامّ در اختیار ائمه معصومین (علیهم السلام) است وامروز امام زمان (عجّل الله فرجه) صاحب آن مقام است وملائکه تماماً فرمانبردار امام زمان (عجّل الله فرجه) هستند وبا توجّه به این که ملائکه مبادی عالم وخزائن غیبی عالم وجود اند. پس متوجه می شویم؛ از طریق امام زمان (عجّل الله فرجه) است که می توانیم با خزائن غیب الهی آشنا ومرتبط شویم واز آن گوهرهای غیبی بهره مند گردیم وچشم دلمان را به روی حقایق هستی باز کنیم.
ملائکه هر کدام یک بُعدی از حقایق عالم را دارا می باشند(71)، یکی در مقام علم است ویکی در مقام حیات است ویکی جلوه اسم مصوِّر خداونداست؛ ولی هیچ کدام جامع همه اسماء الهی نیستند، به همین جهت نمی توانند خلیفه خدا باشند وتمام اسماء الهی را ظهور دهند. این انسان کامل است که جامع ومظهر همه اسمای حُسنای حق است وتوان ارائه همه اسماء را دارد. انسان؛ جامع اضداد است، مثلاً صفت رحمت وخشم

-----------------

(70) در آیه 62 سوره اِسراء هست که شیطان به خدا گفت: اگر به من فرصت دهی تا روز قیامت حتماً بر فرزندان آدم دهنه می زنم، مگر عده ای قلیل از آن ها را.
(71) برای بررسی این موضوع می توانید به مباحث «ملائکه» در ابتدای سوره فاطر از همین نویسنده رجوع فرمایید.

(١٤٥)

در انسان جمع است. خدایی که جامع اضداد است، هم رحمت دارد وهم غضب دارد، خلیفه اش هم باید جامع اضداد باشد. ملائکه نمی توانند مظهر تمام اسماء الهی باشند، به همین جهت اگر شما بخواهید آدم شوید، کمک ملائکه کافی نیست، چراکه هر کدام از ملائکه یک بعدی ویک جهتی را دارند. آن کسی که شما را به آدمیت می رساند، آدمِ کلّ است وقرآن در مورد جامعیت آدم فرمود: «عَلَّمَ آدمَ الْاَسْماءَ کلَّها»(72)؛ خداوند تمام اسماء را به آدم تعلیم داد، در حالی که هر ملکی مظهر یک اسم از اسماء الهی است، حتّی ملائکه مقرّبی مثل اسرافیل وجبرائیل از این قاعده استثناء نیستند. مثلاً حضرت عزرائیل (علیه السلام) صفتِ قابض الهی را دارد، حضرت اسرافیل (علیه السلام) صفت احیاء واِماته را دارد. امّا انسان کامل همه صفات الهی را دارد. پس اگر کسی خواست با جمیع اسماء الهی ارتباط پیدا کند وخدا را با جمیع اسماء الهی اش عبادت کند، باید به انسان کامل نزدیک شود که او حامل همه اسماء الهی است ودر راستای همین معرفت وشعور است که در هر روز ماه رجب می خوانید: «اَلّلهُمَّ اِنّی اَسْئَلُک بِمَعانِی جَمیعِ ما یدْعُوک بِهِ وُلاه اَمْرِک»؛ یعنی؛ «پروردگارا! از تو تقاضامندم به حقیقت جمیع آنچه اولیای تو، تو را به آن می خوانند.» یعنی حالا که اولیاء وائمه معصومین، تو را با تمام اسمائت می شناسند وتو را با همه اسمائت می خوانند، ما را نیز از تقاضاهایمان محروم مگردان. پس راه ارتباط واقعی با خدا، خدایی که جامع جمیع کمالات است، ارتباط با امام زمان (عجّل الله فرجه) است، امام زمانی که حامل جمیع اسماء الهی است.

-----------------

(72) سوره بقره، آیه 30.

(١٤٦)

امام زمان (عجّل الله فرجه) عامل بقاء عالم
بارالها! برای ما روشن است همچنان که نفسِ انسانی واسطه فیض بین عالم ملکوت وبدن خودش است، انسان کامل هم واسطه فیض بین تو وعالم مخلوق است، وهمچنان که نفسِ انسان عامل حیات انسان است، قطب عالم امکان هم عامل بقاء عالم هستی است. خدایا! قلب ما را در این عقیده محقَّق ومتمکن بگردان.
در مقدمه عرض شد که مقام انسان کامل نسبت به تمام مخلوقات، مقام واسطه فیض است؛ یعنی خداوند فیض خود را از طریق انسان کامل به تمام مخلوقات عطا می کند، مثل مقام نفس شما در تن شماست. یعنی نفس شما از عالم ملکوت وعقلتان حقایق را می گیرد ودر بدنتان جاری می کند. وقتی قلب شما از شرک واخلاق رذیله سالم باشد، نور ملکوت بر عقلتان جلوه می کند واز طریق عقل بر زندگی تان جاری می شود. نفس شما فکر واندیشه اش را از غیب می گیرد، مگر این که شیطان وهوس ها در آن قلب وسوسه نموده ونفوذ کنند، پس همان طور که نفس شما واسطه فیض بین غیب وبدن شماست، امام زمان (عجّل الله فرجه) هم واسطه فیض بین حضرت حق وکلّ عالَم اند.
در روایت داریم که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمودند: «کنْتُ نَبِیاً وآدَمُ بَینَ الْماءِ والطّین»(73)؛ یعنی من پیغمبر بودم در حالی که حضرت آدم هنوز بین آب وگل بود. ویا حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: «کنْتُ وَصِیاً وآدَمُ بَینَ الْماءِ

-----------------

(73) «بحارالانوار»، ج 16، ص 403.

(١٤٧)

والطّین»(74)؛ یعنی وقتی که من به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ایمان آوردم ووصی آن حضرت قلمداد شدم، حضرت آدم (علیه السلام) هنوز بین آب وگل بود. این گونه روایات می گوید مقام پیامبر اکرم وائمه (علیهم السلام) فوق خلقت این دنیا است، که اصطلاحاً به آن مقام، «مقام نور عظمت»(75) گویند. مقام نور عظمت، مقام پیامبر وائمه (علیهم السلام) است که عالم را تدبیر می کند وواسطه فیض خدا بر عالم امکان است. مقام نور عظمت پیامبر وائمه (علیهم السلام) غیر از جسم وبدن ونفس آن هاست. نفس پیامبر وامام از مادرشان شروع می شود، همان است که ملاصدرا(رحمه الله علیه) در رابطه با آن می گوید: «اَلنَّفْسُ جِسْمانِیه الْحُدُوث ورُوحانِیه الْبَقاء»؛ یعنی نفس در بستر عالم ماده پدید می آید، به عبارت دیگر وجودش از شکم مادر شروع می شود، ولی به حالت روحانی برای همیشه باقی است.(76) امّا مقام «نور عظمت» همان چیزی است که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرمایند: «اَوَّلُ ما خَلَقَ اللهُ نُوری»؛ یعنی اوّلین چیزی که خداوند خلق کرد، نور من بود. ودر روایت دیگری، همه ائمه (علیهم السلام) می فرمایند: «کلُّنا واحِدٌ مِنْ نُورٍ واحِد»(77)؛ یعنی همه ما نور واحدی هستیم، ویا در روایت دیگر می فرمایند: «کلُّنا مُحَمَّدٌ»؛ یعنی همه ما نور واحد

-----------------

(74) « عوالی الْلَآلی»، ج4، ص124.
(75) امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «اِنَّ اللهَ خََلَقَنا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ»؛ یعنی خداوند ما را از نور عظمتش آفرید.(اصول کافی ج2ص233).
(76) به جزوه «حرکت جوهری» رجوع کنید.
(77) «بحار الانوار»، ج 26، ص 16.

(١٤٨)

وهمه ما نور محمّد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) هستیم.(78) البته باید در فهم این مقام وفهم این روایات دقیق باشید وزحمت بکشید. واگر متوجّه این روایات ومقامات نمی شوید، حداقل سکوت کنید وانکار نکنید. وقتی کسی ظرفیت درک اسرار آل محمّد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را ندارد، نباید برای او این اسرار را گفت. مرحوم کلینیه (رحمه الله علیه) در اصول کافی ج1ص275 آورده که سُدَیر گفت: من وابوبصیر با حضرت امام صادق (علیه السلام) روبه رو شدیم در حالی که حضرت ناراحت بودند از این که مردم گمان می کنند آن حضرت علم غیب دارند وفرمودند: «جز خدا هیچ کس علم غیب ندارد». بعد می گوید به دنبال حضرت رفتیم وپرسیدیم: ولی فدای شما شویم، ما می دانیم که حقّاً شما علوم بسیار فراوان دارید، حضرت فرمودند: «آری؛ آن علمی که باعث شد آصف بن برخیا، قصر بلقیس را از یمن به خدمت حضرت سلیمان بیاورد، قطره ای است در مقابل اقیانوس علم ما». ولی ملاحظه می فرمایید که امامان در مقابل مردم عادی که نمی توانند مقام امام را درک کنند وامام را در حدّ یک بدن ویک روح می شناسند، هرگز از حقیقت خود سخن نمی گویند وحتّی نفرین هم می کنند بر کسی که اَسرار آن ها را فاش کنند، امّا اگر افرادی را بیابند که مستعدِ درک حقایق امامت باشند، پرده از اسرار خود برمی دارند وما هم باید همین روش را داشته باشیم وگرنه امام زمان (عجّل الله فرجه) لطف خاصشان را از ما دریغ می کنند. گفت:

وگر از عام بترسی که سخن فاش کنی * * * سخن خاص نهان در سخن عام بگو
ور از آن نیز بترسی هِله چون مرغ چمن * * * دمبدم زمزمه بی الف ولام بگو

-----------------

(78) با کمی تفاوت در بحار الانوار، ج 2، ص 363.

(١٤٩)

نقش واسطه فیض بودن امام زمان (عجّل الله فرجه)
خدایا! برای ما روشن شده که هر انسانی از انسان کامل انسانیت خود را می گیرد تا آدم شود وما هم آمده ایم در زمین تا آدم شویم، پس به حقیقت امام زمانمان ما را از بهره لازمی که باید از امام زمانمان بگیریم، محروم مگردان.
از یک جهت خداوند نزدیک ترین موجود به مخلوقاتش است وخودش در آیه 186 سوره بقره به پیامبرش فرمود: اگر بندگان من از تو سراغ مرا گرفتند، «فَإنّی قَریبٌ»؛ من که نزدیکم، ونفرمود؛ بگو من نزدیکم، یعنی حتّی بین ما وپروردگارمان، پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) هم از جهت وجودی فاصله نیست ولذا در هر روز صبح - در دعای عهد(79) - از خدا، که نزدیک ترین وجود به ما است، تقاضا می کنیم که ما را در زمره یاران واطرافیان وذوب شدگان مولا وسیدمان حضرت صاحب الزمان قرار بده، از طرف دیگر حالا اگر خواستی به قرب خاص برسی وبین تو وحضرت حق، همه حجاب ها کنار رود، باید از طریق ذوب شدن در وجود اقدس صاحب الزمان به چنین درجه ای برسی، یعنی از یک جهت خداوند را به کمک می گیری تا به امام زمان (عجّل الله فرجه) نزدیک شوی واز جهت دیگر امام زمان (عجّل الله فرجه) را کمک می گیری تا به آن قرب خاصّ الهی که مخصوص اولیاء الهی هست دست بیابی وبهره خاص ببری.

-----------------

(79) «الّلهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ اَنْصارِهِ واَعْوانِهِ والذّابّینَ عَنْه......».

(١٥٠)

جدایی جبهه حق از باطل، کمال زندگی زمینی
خدایا! می دانیم در نهایت، دنیا باید شبیه قیامت گردد تا قیامت شروع شود، خاصیت قیامت «وَامْتازُوا الْیومَ اَیهَا الْمُجْرِمُون»(80) است، یعنی جداشدن کامل حق از باطل. با ظهور حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) نیز جبهه حق با همه یاران تاریخی اش وجبهه باطل با همه ظالمان تاریخی اش، ظهور می کند تا نمایش کامل جبهه حق وباطل، ظهور کند ودنیا معنی حقیقی خود را بیابد، بارالها! ما را از حامیان پایدار جبهه حق قرار بده ودر زمره سربازان حجّت خود قلمداد بفرما.(81)
این که ظهور حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) را یکی از شرایط تحقّق قیامت می دانند وبه اصطلاح از «اَشْراطُ السّاعَه» می شناسند، شاید در همین رابطه باشد که کمال زندگی زمینی به جدا شدنِ جبهه حق از جبهه باطل است، تا دنیا شایستگی قیامتی شدن را پیدا کند، مثل کمال یک انسان که باید هر چه بیشتر مرز بین بدی ها وخوبی ها را در قلب خود روشن نماید وبدی ها را خوبی نپندارد.
حال که تحقّق شرایط جدایی جبهه حق از جبهه باطل در زمین حتمی است وزیباترین مرحله زندگی زمینی چنین شرایطی است که حق وباطل کاملاً از هم جدا شده باشد، جا دارد که اساسی ترین آرزوی هر انسانی وارد شدن به چنین شرایطی باشد واز خدا بخواهیم در چنین شرایطی با

-----------------

(80) سوره یس، آیه 59.
(81) برای بررسی معنی ظهور جبهه حق وباطل می توانید به بحث «دلایل تحقّق رجعت» رجوع بفرمایید.

(١٥١)

لطف وکرمش ما را در جبهه کاملاً حقِ امام زمان (عجّل الله فرجه) قرار دهد تا مزه واقعی زندگی دنیایی را بچشیم واز بهره حقیقی زندگی زمینی برخوردار شویم.
امید به آینده روشن جهان، امید به واقعیتی مسلّم
آری؛ جامعه ای که متوجّه قطب برین انسانی بشود، روزمرّگی های اجتماعی افق اندیشه او را اشغال نمی کند ودر تحرّک به سوی حیاتی بلند از پای نمی نشیند وظلم طاغوت ها را به عنوان یک واقعیت پایدار در حیات زمینی نمی پذیرد وستم ستمگران، شعله های امیدش را خاموش نمی کند؛ زیرا که پذیرفتن ستم در این دنیا با نظام الهی وسنّت حق نمی سازد، آن هم نظامی که امام زمان (عجّل الله فرجه) دارد، زیرا که خداوند آینده این جهان را تیره وتار قرار نداده، وامید به آینده ای روشن، یک خودفریبی نیست، بلکه چشم دوختن به یک واقعیت مسلّم است، وبرعکس، نظر را از حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) وظهور بابرکت وحتمی او برداشتن، فرار کردن از واقعیت حتمی عالم است، وآن یک نحوه تسلیم شدن در برابر یأس وباور ضعیف وخود را به فرسایشِ روزگار سپردن است.(82)
 شما وقتی پذیرفتید که خداوند حکیم است ونظامی که توسط قادری حکیم به وجود آمده، حتماً اَحسن است ونظام احسن، عالی ترین جواب را به نیازهای انسان می دهد، آنگاه می پذیرید که نظام بشری بدون یک قطب

-----------------

(82) برای توجه به آینده جهان، به کتاب «فلسفه حضور تاریخی حضرت حجت (عجّل الله فرجه)» رجوع فرمایید.

(١٥٢)

برینِ انسانی، امکان ندارد که بتواند به عالی ترین مراتب خود برسد ولذا هرگز هیچ ستمی را در هیچ زاویه ای، اصیل وپایدار نمی دانید تا امید مقابله با آن وانتظار از بین رفتن آن در شما خاموش شود.
وقتی پذیرفتیم نظام عالم اَحْسن است، می فهمیم در نظام اَحْسن انسان ها باید مختار باشند ودر راستای اختیارشان اگر خواستند ظلم کنند، ودر حدّی که فقط به خودشان ثابت شود که ظلم کردن را خودتان انتخاب کردید، آزاداند، ولی آن چنان نیست که بتوانند با ظلم خود سرنوشت نظام عالم وبشریت را در دست گیرند وآینده هر انسان وآینده کلّ جهان را تیره وتار نمایند؛ پس لازمه نظام اَحْسن، بودنِ فرج برای نجات از هر ظلمی است، چه از ظلم فردی وچه از ظلم عمیق آخر الزمان.(83)
انتظار، عامل امید وپایداری
نتیجه انتظارِ منجی معصوم در جامعه بشری این است که نمی گذارد ما از پویایی بیفتیم ودر نتیجه بپوسیم وتسلیم رنگ غیرفطری حکومت مداران ظالم گردیم، زیرا دین به ما می گوید یک زندگی ماوراء این زندگی ها در همین دنیا ممکن است ومناسب روح توست. ولذا تسلیم هر فرسایشی به نام زندگی ای که حاکمان غیر معصوم پدید آورده اند، مباش وخود را تسلیم این پوسیدن ها مگردان ودر جهنّم یأس، بی خود، خود را مسوزان، زیرا که آرزوی داشتن زندگی مطابق با فطرت، فقط یک آرزو نیست، بلکه یک حقیقت ممکن است

-----------------

(83) برای تفصیل بیشتر به نوشتار «فرج، حتمی الوقوع ترین حادثه در انتهای تاریخ» رجوع فرمایید.

(١٥٣)

که بالأخره اجتماع، در بلوغ خود با حاکمیت انسان کامل اداره می شود ونباید ممکن را ناممکن بپنداری وتسلیم روزمرّگی ها شوی واز عطش - یعنی نیاز به آب - باز بمانی، بدون یافتن آب.
چرا ما باید منتظر باشیم؟ وانتظار چه تأثیری در زندگی ما دارد؟ انتظار کشیدن ومنتظر بودن یک فایده ونتیجه بزرگ دارد وآن این که خشنودی حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) را به دنبال دارد. این وعده بزرگ خداست که یک امام معصوم برای ما می آید، حالا اگر ما منتظر امام زمان (عجّل الله فرجه) باشیم، اوّلاً؛ حرف خدا را قبول کرده ایم، ثانیاً؛ قدرت اسلام را پذیرفته ایم وبه آن ایمان آورده ایم. یعنی اسلام قدرت دارد که یک انسان کامل به صحنه بیاورد وبه کمک آن حضرت، نور اسلام همه جهان را فراگیرد وعدل را حاکم کند. این منتظر بودن، دلیل دینداری ماست. ولی اگر کسی کوتاه بیاید، معلوم می شود که اسلام را هنوز نشناخته است. منتظر بودن یعنی پذیرفتن حکم خدا. خود این مسئله عقیده پسندیده ای است.
اگر ما منتظر نباشیم، می گوییم زندگی همین است که امثال چنگیز ورضاخان ولنین وبوش وسایر ستمگرانِ دنیا، بر ما حاکم شوند. چرا ستمگران وحاکمان ظالم رنگ خود را بر همه مردم وجامعه ها زدند ولی نتوانستند شیعه را رنگ بزنند؟ چرا شیعه قدرت مقاومت دارد؟ برای این که هر کس هم حاکم شود، شیعه می گوید ما امام زمان (عجّل الله فرجه) می خواهیم. یعنی مقاومت شیعه در مقابل ستم وستمگر با اعتقاد به ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) زیاد می شود.
تجربه های تاریخی از بهترین عبرت ها وذخیره هایی است که نشان می دهد شیعه با «انتظار» نجات می یابد. تاریخ گواه است که زنان ومردان

(١٥٤)

شیعه به جهت انتظار، رنگ حکومت های ستم را به خود نگرفتند. شما مردم مصر یا عربستان را نگاه کنید، با این که مسلمان هستند ودر بسیاری از جهت های اسلامی با ما تفاوت ندارند، ولی چون فرهنگ انتظار در آن ها شعله ور نیست، رنگ حاکمان ستمگر را به خود گرفته اند ودنیاپرستی ودنیاپرستان را پذیرفته اند. چه شد که آتاتورک در ترکیه توانست این همه افکار مردم را تحت تأثیر قرار دهد، ولی رضاخان نتوانست ملّت ایران را به رنگ خود دربیاورد ومدّتی طولانی بماند؟ هدف رضاخان وآتاتورک هر دو هدم اسلام بود، ولی ملّت ایران چون چشمش به حکومت امام زمانش است، همین عقیده نگذاشت به روزگار مردم ترکیه دچار شوند.
انتظار باعث می شود که امیدمان به یأس مبدّل نشود، ولی اگر ما اهل انتظار نباشیم وقتی دیدیم که دنیا رنگ کفر گرفته است، به خود ودیگران می گوییم حالا که همه جا را کفر گرفته است، پس ما هم بایدکافر شویم، ولی کسی که منتظر است، اندیشه اش این است که دنیا بی خود رنگ کفر به خود گرفته است، باید رنگ حق را بگیرد، حتّی اگر این کفر عالم گیر هم شده باشد.(84)
اگر فرصت داشتیم واثرات تاریخی انتظار را بررسی می کردیم، متوجّه می شدیم که نجات امروز من وشما با عشق به این انتظار متحقّق می شود. عشق به حکومت امام زمان (عجّل الله فرجه) نجات دهنده است به دو دلیل:
1 - همین امروز رنگ کفر را نمی پذیریم.

-----------------

(84) برای بررسی بیشتر به نوشتار «برکات انتظار» رجوع فرمایید.

(١٥٥)

2 - منتظر هستیم بلکه فردا بیاید ودر کنار او باشیم واین است که خدای حکیمِ مهربان این لطف را از ما دریغ نمی کند.
خطر غفلت از ایده آل های دینی
دنیاداران اوّل بر ملاک های خود پافشاری می کنند وسپس مطرح می کنند: «غیر از این ملاک ها را مردم نمی پذیرند وزمینه پذیرش ایده آل های دینی در مردم نیست، پس دینداران باید از آرمان های خود دست بردارند.» واز این طریق کفر وستمِ خود را حاکم می کنند ومردم را به سوی جهالتی تاریک وسیاه می رانند.
انتظارِ منجی کامل، باعث می شود تا مردمِ منتظر در حیله حیله گران فرو نروند واز خود در راستای وفاداری به آرمان های اساسی خود مقاومت نشان دهند، زیرا که انسانِ منتظر، آینده را در دست دنیادارنِ دنیا پرست نمی داند ودر نتیجه همین امروز با فرهنگ انتظاری که در خود فعّال نگه داشته، از افتادن در ورطه گرداب ستمگران نجات می یابد وهضم حیله دنیاداران نمی شود وفردا نیز با ظهور منجی عالم (روحی لتراب مقدمه الفداء) مقابل آن حضرت نمی ایستد، بلکه کنار آن حضرت واز سربازان اوست، زیراکه رنگ دنیادارن را به خود نگرفته تا از امام زمانش فاصله فکری وفرهنگی پیدا کرده باشد.
همه هنرِ فرهنگ ستم در طول تاریخ، این است که منظرهای روشن وایده آل زندگی را از افقِ اندیشه بشر محو کند واو را مشغول وضع موجودی بگرداند که خود ستمگران پدید آورده اند، به طوری که انسان ها همان زندگی زیر سایه ستمگران را زندگی بپندارند وتصوّر کنند زندگی فقط همین است وبس. ولی کافی است که انسان ها متوجّه شوند خداوند

(١٥٦)

برای آن ها چیز دیگری را اراده کرده است وطالب آن چیزی باشند که خداوند برای آن ها اراده نموده است وتسلیم آن چیزی که ستمگران به آن ها تحمیل کرده اند، نشوند، تا تمام هیبت فرهنگ ستم یک باره فرو ریزد وإن شاءالله زمینه ظهور حضرت (عجّل الله فرجه) هرچه بیشتر فراهم شود.
خداوند زندگی دیگری را برای ما اراده کرده است
پس منتظر امام زمان (عجّل الله فرجه) بودن نمی گذارد از پویایی بیفتیم ودر خود بپوسیم واز حیات خود بهره لازم را نبریم، بلکه متوجّه هستیم یک زندگی، ماوراء این زندگی معمولی ممکن است محقّق شود، پس چرا تسلیم مرگ شویم وزندگی سرد وغروب گونه دنیایی را بپذیریم ودر جهنّم یأس بمیریم؟ در حالی که جا دارد زنده وپرحرارت وامیدوار، زندگی کنیم واز انتظار باز نایستیم وانتهای دنیا را تاریک نپنداریم وهم اکنون از پای ننشینیم. آیا سرنوشت کسانی را که در صحنه فرهنگِ انتظار نیامده اند ملاحظه نکرده اید که چگونه به راحتی تسلیم فرهنگ فاسد فاسدان شده اند؟
این که در آمار آمده است در مرّفه ترین کشور جهان یعنی سوئد، از هر ده نفر، یک نفر تصمیم می گیرد خودکشی کند - حال یا موفق می شود ویا نه - واز هر صد نفر، پنجاه نفر به خودکشی فکر کرده اند، می رساند که آنچه دنیای امروز برای بشر آورده، جوابگوی آرمان حقیقی بشر نیست، ولی چون فرهنگ غربی امکان آن را نداده است که جوان سوئدی از زندگی مطلوب خود، آگاهی یابد، تصوّر می کند زندگی همین است که او دارد، از طرفی این نوع زندگی را نمی خواهد، پس بهتر است که خود

(١٥٧)

را از این زندگی راحت کند. در حالی که اگر می دانست خداوند برای او افق دیگری را اراده کرده است، اوّلاً؛ تلاش می کرد تا آن افق تحقّق یابد وآن را هر چه بیشتر دست یافتنی می کرد، ثانیاً؛ چون در راستای آن هدف متعالی بشری، تلاش می نمود، علاوه براین که از انوار لطیف امام زمانش، همین امروز بهره می برد، امید به این که آینده ای واقعی، امروز او را از یأسی این چنین جانکاه نجات می دهد، برای او نهادینه می شد.
انتظار؛ سخن بلند بیداردلانی است که ندا می دهند چرا ما اسیر فرهنگ باطل دنیاداران شویم وخود را ببازیم، دنیا باید رنگ حق به خود بگیرد وبه خود آید.
ودر راستای این بیداردلی، هر روز، خود را در اردوگاه امام زمانشان احساس می کنند ودر کنار امامشان برای آینده جهان نقشه می کشند، به طوری که با امام معصوم، هم احساس خواهند شد. به همین جهت از حضرت باقر (علیه السلام) نقل شده است: اگر کسی قبل از ظهور حضرت بمیرد ولی نظرش بر امامش باشد وآن امام وآن مقام را بشناسد، مثل کسی است که در کنار آن حضرت باشد: «... ومَنْ ماتَ عارِفاً لِإِمامِهِ کانَ کمَنْ هُوَ مَعَ الْقائِمِ فُسْطاطِهِ»(85) یعنی هرکس بمیرد وبه مقام امامش آگاه باشد، همچون کسی است که در کنار امام ودر زیر خیمه گاه حضرت به سر برده است.

-----------------

(85) «بحار الانوار»، ج23، ص77.

(١٥٨)

تغییر مبادی میل
همچنان که خداوند طبیعت وزندگی مادّی را با خورشید روشن می کند واگر ما طالب نور باشیم، باید خود را در معرض آن قرار دهیم، همان خداوند، امام زمان (عجّل الله فرجه) را خورشید جان ها قرار داد، اگر جانتان نور معنویت می طلبد، باید پنجره جانتان را به سوی او بگردانید ودنیا قبله جانتان نباشد. وخداوند او را بین خود وما واسطه قرار داد تا جان ما از طریق آن حضرت از رحمت معنوی پروردگار، سیراب گشته وروحانی شود.
در روایت داریم محال است کسی آداب شب نیمه شعبان را به جا آورد وخداوند او را دست خالی برگرداند. با انجام این اعمال می بینی که ذوق انسانی پیدا کردی، میل ها وآرزوها وگرایش هایت متعالی می شود. چیزهای بیهوده ای که طلب می کردی دیگر نمی خواهی، سلیقه ات به سلیقه پیامبر وائمه (علیهم السلام) نزدیک می شود. بنا به فرمایش بزرگان «مبادی میل ها عوض می شود» وشاید لطفی به بزرگی این لطف برای انسان نباشد که میلش هماهنگِ میل امام معصوم شود واین عالی ترین نتیجه ای است که با ارتباط وانتظار امام زمان (عجّل الله فرجه) نصیب شخص منتظر می گردد، به طوری که دستورات دین جزء بدیهیات عقل عملی او می شود، همچنان که بدیهیات نظری، مبادی عقل نظری اوست.
سالکان مسلّح
وقتی روایات می فرمایند: منتظران حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) اگر در شرق باشند وحضرت در غرب باشد، بدون واسطه، هم حضرت را می بینند

(١٥٩)

وهم همدیگر را؛ متوجّه می شویم مسلّم از طریق دستگاه های مدرن امروزی این ارتباط محقّق نمی شود، چراکه استفاده از دستگاه های مدرن منحصر به شیعیان حضرت نیست، ولی روایت می فرماید شیعیان چنین توانایی را دارند ودیگر این که روایت می فرماید: «منتظران حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) خود را آماده ظهور می کنند، ولو به یک تیر». می فهمیم یاران واقعی حضرت در عین این که در سیر وسلوک پیشرفت کرده اند وبُعد مکانی وزمانی را پشت سر گذاشته اند، روحیه جنگاوری خود را نیز حفظ کرده اند؛ یعنی یاران واقعی حضرت سالکانی مسلّح هستند.
اگر انسان بخواهد ناقص نماند باید همه ابعادش را رشد دهد، وبه پیامبر خدا وائمه معصومین (علیهم السلام) اقتدا کند. به پیامبری اقتدا کند که در راه سیر در عالم معنا تا ارتباط با خدا در معراج، پیش رفته است ودر رابطه با دفع ظلم از شمشیرش خون می چکید واین است که یاران واقعی حضرت چون در تمام ابعادِ انسانی خود را رشد داده اند، سالکان مسلّح می باشند.
انتظار ظهور امامی معصوم در متن حاکمیت جهان، یعنی اعتقاد به قدرت اسلام؛ چراکه شیعه سخت معتقد است که اسلام قدرت آن را دارد تا همه جهان را زیر سایه اندیشه اسلامی اداره کند.
خدایا! برای این که انسان ها درست بیندیشند، به آن ها بدیهیاتی را الهام فرمودی که بدون هیچ تفکری به راحتی آن را در خود پذیرفته اند وآن را مبانی شناخت خود قرار داده اند؛ یعنی چون به طور بدیهی مثلاً؛ می دانند جمع نقیضین محال است، پس می فهمند حالا که روز است، همین حالا، همین جا نمی تواند شب باشد. خدایا! برای درست عمل کردن هم امامانی قرار دادی که عین عمل به حق اند. الهی! ما را

(١٦٠)

آن چنان به آن ها نزدیک کن که وجود ما سراسر انجام عمل حق گردد واین حاصل نمی شود مگر با نظر مبارک امام زمان (عجّل الله فرجه)؛ پس خدایا! قلب مبارک آن حضرت را از ما راضی گردان تا نظر آن حضرت بر قلب ما بیفتد. یا الله!
در آخرین فراز یک نکته دقیقی است که اجازه دهید به طور مختصر شرح دهیم، وآن نکته این است که هر انسانی یک تعداد بدیهیاتی در اندیشه خود دارد که آن بدیهیات به او کمک می کنند تا در اندیشیدن به خطا نیفتد وهمواره برای اثبات صحیح بودن ویا خطابودن اندیشه ها از آن ها کمک می گیرد. مثل «امتناع اجتماع نقیضین» یعنی این که انسان به طور بدیهی می داند دوچیزِ نقیض - مثل هستی ونیستی - نمی تواند در یک جا جمع شود. یا به طور بدیهی می دانیم جزء هر چیز از کلّ آن چیز کوچک تر است. این ها موضوعاتی است بدیهی وغیر اکتسابی که خداوند به هر کس داده است.
این بدیهیات واولیات را از جایی نیاموخته ایم، بلکه خداوند برای درست فهمیدن به هر انسانی لطف کرده است. حالا باید متوجه بود همان طور که در اندیشه وتفکر، بدیهیاتی داریم که عامل هدایت اندیشه وعقل نظری است، خداوند برای تشخیص عمل درست از عمل غلط، نیز انسان هایی قرار داده که عین درست عمل کردن اند، یعنی معصوم اند، تا انسان در عمل به آنها رجوع کند واز خطای در عمل مصون بماند وباید از خدا خواست تا ما به آنها نزدیک شویم تا در درست عمل کردن موفق گردیم. وتوجه به چنین مقامی به عنوان امام زمان (عجّل الله فرجه) وتوجه به چنین نیازی یعنی نزدیکی به آن حضرت، فلسفه تمام تلاش ها ونیایش های شیعه است.

(١٦١)

به امید به ظهور پیوستن قدرت واقعی اسلام عزیز در کلّ جهان

«والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته»

(١٦٢)

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿اَلسَّلامُ عَلَیک یا حُجَّه اللهِ فِی اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَیک یا عَینَ اللهِ فِی خَلْقِه﴾
﴿اَلسَّلامُ عَلَیک یا نُورَ اللهِ الَّذی یهْتَدِی بِهِ الْمُهْتَدُونَ ویفَرَّجُ عَنِ الْمُؤْمِنِین﴾(86)
سلام بر تو ای حجّت خدا در زمین، سلام بر تو ای دیدبان الهی در بین خلق، سلام بر تو ای نور خدایی که هدایت طلبان به وسیله آن هدایت یابند وبه کمک آن نور، برای مؤمنین فرج حاصل شود.....
سلام بر امام مهدی (عجّل الله فرجه) که وسیله هدایت الهی در سراسر زمین است وهیچ هدایت خواهی را تنها نمی گذارد.
بعضی از عقاید فوق العاده دقیق وعمیق است وبرای رسیدن به آن باید اندیشه را خیلی جلو برد تا بتوان به آن دست یافت. از جمله آن عقاید دقیق، عقیده وتوجه به حضور اولیاء معصوم الهی در طول تاریخ حیات بشر وعقیده به حضور فعّالِ مقصد اولیاء، یعنی حضرت بقیه الله الاعظم است.

-----------------

(86) «مفاتیح الجنان»، زیارت حضرت صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) در روز جمعه.

(١٦٥)

عنایت به مطالبی که بنا است در این بحث مورد ارزیابی قرار گیرد، إن شاءالله ما را متوجه چنین حقیقتی می نماید، تا بتوانیم از انوار عالیه آن وجود مقدس بهره های کافی بگیریم.
اصل وباطن اولیاء معصوم (علیهم السلام)، قرآن است به طوری که خود قرآن می فرماید: «اِنَّه لَقُرْانٌ کَریمٌ. فِی کِتابٍ مَکنوُنٍ. لا یمَسُّهُ اِلاّ الْمُطَهَّرون»(87) یعنی حقیقت قرآن که مکنون وغیرقابل دسترسی است، توسط مطهرون یعنی اهل البیت پیامبر (علیهم السلام) قابل دسترسی ولمس است، ولذا اصل وقلب ولی الله یعنی ائمه معصومین (علیهم السلام)، قرآن است. پس هرچه به مقام ولایت نزدیک شویم، به قرآن نزدیک شده ایم. در مورد ولی الله، فقط تعبیرها فرق می کند بدین صورت که چه بگوییم پیامبریا امام زمان یا سیدالشهداء (علیهم السلام)، در اصل یک حقیقت است.
خود معصومین در مورد این که همه دارای یک حقیقت نوری واحدی هستند. می فرمایند: «خَلْقُنَا واحِدٌ وعِلْمُنَا واحِدٌ وفَضْلُنَا واحِدٌ وکلُّنَا واحِدٌ عِنْدَاللهِ تَعالی»؛ یعنی خلق وایجاد ما واحد وعلم وفضل ما واحد وهمه ما در نزد خداوند تعالی واحدیم. وبعد راوی از تعداد امامان از امام صادق (علیه السلام) سؤال می کند، حضرت می فرمایند: «نَحْنُ اِثْناعَشَر هکذا حَوْلَ الْعَرْشِ رَبِّنا عَزّوَجَلَّ فِی مُبْتَداءِ خَلْقِنا، اَوَّلُنا مُحَمَّدٌ واَوْسَطُنَا مُحَمَّد وآخَرُنا مُحَمَّد»(88)؛ یعنی هر دوازده نفر ما در چنین شرایطی از اول خلقت مان در اطراف عرش پروردگارمان قرار داریم، واول ما محمّد است وبین ما

-----------------

(87) سوره واقعه، آیات 79- 77.
(88) «بحار الانوار»، ج 2، ص 363.

(١٦٦)

محمّد است وآخر ما نیز محمّد است. یعنی آنها از نظر مقام تفاوتی با وجود مقدس پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ندارند. یا می فرمایند: «کُلُّنا واحِدٌ مِنْ نُورٍ واحِدٍ»(89) یعنی همه ما یکی هستیم، از نوری واحد. این حرف ها که اعتباری نیست، بلکه بیان حقایق عالَم غیب است.
شما می بینید انسان حالات گوناگون ومتنوع دارد، به همین جهت، دین هم با تمام حالات بشر حرف می زند تا او را به یک مقصد برساند. مقصد یکی است، اما حالات بشر متفاوت است. پس راه هایی که برای رسیدن به آن مقصد یگانه مطرح می شود، متفاوت است وهمه این ها می خواهند ابعاد تعطیل مانده بشر را پر کنند واو را به یگانه مطلق برسانند. این جاست که می بینید در یک جا می گوید به امام زمان (عجّل الله فرجه) متوسل شوید، در جای دیگر می فرماید به نماز ویا قرآن و... متوسل شوید.
عهد با امام زمان (عجّل الله فرجه)
یکی از مواردی که در معارف اسلامی مطرح شده است، تجدید عهد ومداومت بر عرضِ طاعت وتبعیت وارادت به حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) است. تعبیرهایی که در رابطه با حضرت وارد شده است روی حساب است، تعابیری مثل «ولی عصر»، «بقیه الله»، «وارث انبیاء»، «آیت عظمی»، «قاموس اکبر»، «صاحب غیبت الهی» و«امام زمان» هر کدام از این تعبیرات وجهی از وجوه حقیقت حضرت (عجّل الله فرجه) را بیان می کند. چون بشر با کلماتی زندگی

-----------------

(89) «بحار الانوار»، ج 26، ص 16.

(١٦٧)

می کند که ظرفیت محدود دارد واین کلمات توان نمایاندن حقیقت آن مقام عالی غیبی را به طور کامل ندارد به قول مولوی:

یک دهان خواهم به پهنای فلک * * * تا بگویم وصفِ آن رَشْک مَلَک

یعنی تمام الفاظ ومفاهیم را باید یک جا جمع کرد تا بشود از وصف کسی سخن گفت که همطراز همه ملائکه هستی است.
اگر اصل مسئله روشن شود که چرا مقام امام زمان (عجّل الله فرجه) این همه در تغذیه جان ما تأثیر دارد، آن وقت این تجدید عهد با حضرت، به خصوص از طریق دعای عهد جای خود را پیدا می کند وانسان می بیند چه کار مهمی باید انجام دهد. گاهی انسان تصور می کند از کارهای مهم خود باید کم کند وبه دعای عهد بپردازد، وحال آن که انسان باید برسد به جایی که ببیند این دعا واین عهدِ با حضرت، چه امر مهمی است واو از آن امر مهم غافل است. برای این که روشن شود اصل تجدید عهد بسیار اهمیت دارد مقدمه ای را خدمتتان عرض می کنیم.
تصور صحیح از مقام امام (عجّل الله فرجه)
در مباحث قبل به حمدالله روشن شد که حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) عین الانسان است وهرکس هر درجه ای از انسانیت را که داراست از عین الانسان دارد. در این جاست که باید تصورتان از عین الانسان یک تصور صحیحی باشد تا کم کم مسئله روشن شود. آری؛ امام زمان (عجّل الله فرجه) عین الانسان است وعین الانسان یک حقیقت مجردِ غیرمادی است واصلاً انسانیت هیچ کس ظهور مادی ندارد بلکه اثرش ومشهدش مادی است،

(١٦٨)

عالم مادی مشهد عالم معناست، امّا مجلای عالم معنا نیست. مثلاً سنگ هیچ خبری از عالم معنا نمی دهد یا گرمای خورشید هیچ بویی از عالم معنا ارائه نمی دهد، واینها به گونه ای نیستند که محل ظهور کمالات عالم معنا باشند وبه اصطلاح بگوییم جلوه عالم معنایند. اصلاً عالم معنا چه ربطی به این چیزها دارد؟! به همین جهت است که عالم ماده را مجلای عالم معنا نمی دانیم. بلکه بیشتر باید به این نکته توجه داشت که عالم ماده وامور مادی، ظلمت وحجاب عالم معناست. انسانِ کلّ یعنی حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) انسانیت کلّ است وانسانیت کل هیچ گاه مادی نیست وظهورش را هم شما در ماده نمی بینید، هر چند اثر مبارک آن حضرت همواره عالم ماده را از برکات خود بهره مند می کند.
تفاوت مَجْلا با مشهد
در مورد این که انسانیت یک حقیقت معنوی است وبدن انسان ظرف ظهور ومجلای آن نمی تواند باشد، در عین این که مشهد وظرف ظهور آثاری از آن می تواند باشد، می توان خشم را در نفس انسان مثال آورد که نفس انسان وقتی غضبناک شد، آن طور نیست که آن غضب معنوی تجلی کند وصورت نازله اش در بدن آن فرد غضبناک موجود گردد، بلکه آثار آن غضب را شما در چهره انسان غضبناک می بینید. در واقع صورت فرد غضبناک، مشهد ومحل شهود آثار آن غضب گشت نه این که شما با مرتبه ای از خود غضب روبرو شده باشید. مولوی هم در مورد ظهور اثر علت های غیبی در بدن نکته خوبی را مطرح می کند. می گوید:

(١٦٩)

لطف شاهنشاه جان بی وطن * * * چون اثر کرده است اندر کل تن
لطفِ عقلِ خوش نهادِخوش نسب * * * چون همه تن را در آرد در ادب
عشقِ شنگِ بی قرارِ بی سکون * * * چون درآرد کل تن را در جنون

یعنی ظاهر حرکات وسکنات انسانی که تحت تأثیر لطف خدا وعقل وعشق است، مشخص است وآن حقایق معنوی اثر خود را در تن انسان می گذارد. ولی همان طور که عرض شد؛ این غیر از تجلّی است، انسانیت یک حقیقت معنوی است وتجلیات آن هم حقایق معنوی هستند که درجان ونفس انسان ها موجود می شوند وانسان ها به اندازه ای که از حقیقت انسانیت بهره داشته باشند، از حیوانیت دور شده وانسان شده اند ودر آن حال عقل وشهوت وغضب انسانی دارند، وآثار انسانیت در بدن ظاهر می شود ونه این که آن انسانیت در بدن نازل شود وشما با وجود نازله آن روبرو شوید.
استدلال وبرهان این مسئله با استفاده از حکمت متعالیه وعرفان در بحث «نحوه حضورحضرت حجت (عجّل الله فرجه) در هستی» ونیز بحث «مقام وتأثیر حضرت حجت (عجّل الله فرجه)» مطرح شده است، مبنی بر این که انسانیت یک حقیقت است واز سنخ وجود ومشکّک است. یعنی ذاتی که شدت وضعف دارد. وچیزی که مشکّک است از سنخ وجود است، مثل علم که می توان گفت این شخص عالم تر از آن شخص است پس علم، هم ذاتی است که شدت وضعف دارد ولذا از سنخ وجود است وبه عین العلم ختم می شود. انسانیت هم که تشکیک بردار است ومی توان گفت این آقا از آن آقا انسان تر است، از سنخ وجود است وبه عین الانسان ختم می شود.

(١٧٠)

عین الانسان هم یعنی کلُّ الانسان، آن هم یعنی حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) که إن شاءالله در مباحث قبل به آن عنایت فرموده اید.
نظر به امام معصوم، عامل نجات از پوچی
موضوعی که می خواهیم در این جا مطرح کنیم این است که وقتی متوجه شدیم جان انسان، به انسانیت اوست وانسانیت انسان ها از عین الانسان سرچشمه می گیرد. آنگاه این نکته معنای خود را پیدا می کند که نظر به امام زمان (عجّل الله فرجه)، افق جان را از تسلیم شدن به روزمرّگی ها وپوچی وبی هدفی می رهاند وانسان در حقیقت، گم گشته خود را می یابد. مگر هر کدام از ما نمی خواهیم انسان شویم؟ انسان شدن فقط از طریق ارتباط با عین الانسان یعنی ارتباط با حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) امکان دارد ومحقق می شود. خداوند هم فقط از طریق امام زمان (عجّل الله فرجه) است که برای انسان شدنِ ما به ما کمک می کند. خداوند همان طور که برای الطاف خود مجاری خاص قرار داده، آب را مجرای سیرابی مقدّر کرده وحضرت میکائیل (علیه السلام) را مجرای رزق مقدّر فرموده، امام زمان (عجّل الله فرجه) را نیز مجرای انسانیت انسان ها مقدّر فرموده است.
حقیقت آدمیت، ظرف تجلّی همه اسماء الهی
ما در رابطه با بحث حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) واقعاً حیرانیم که مطلب را از کجا شروع کنیم وبه کجا ختم کنیم، از خود حضرت مدد می خواهیم تا بتوانیم با یک انضباط فکری عمیق ودقیقی مطلب را بیابیم وبیان کنیم.

(١٧١)

حتماً مستحضرید که عین الانسان جامعِ جمیع اسماء است، چنانچه قرآن فرمود: «وَعَلَّمَ آدم الْاَسْماءَ کُلَّها»(90) یعنی خداوند همه اسماء را به آدم تعلیم داد. آن وقت روشن است، ذات خداوندی هنگامی که جلوه می کند با اسماء جلوه می کند. ذات خداوند در مقام تجلّی، همان «اسم» است. بنابراین مقام آدم، مقام همه اسماء الهی است. نیز در جای خود روشن است که جلوه وتجلی اسماء نیز مراتبی دارد. هرقدر مرتبه این جلوه عالی تر وجامع تر باشد ودر مرتبه وجودی شدیدتری قرار داشته باشد، آن جلوه جامع تر است، پس وقتی می فرماید: همه اسماء برای آدم جلوه کرده، یعنی مقام آدم وحقیقت آدم بالاترین مقام در هستی است.
یعنی اوّلین جلوه حق که همه اسماء الهی با آن متحد شده است، مقام «آدمی» است که ظهور کلّش هم در پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) است. چنانچه خود حضرت فرمودند: «کُنْتُ نَبِیاً وآدمُ بَینَ الْماءِ والطّینِ»(91) یعنی قبل از وجود عینی وخارجی حضرت آدم (علیه السلام) حضرت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وجود غیبی ومعنوی داشته اند. حالا با این تعبیر است که واسطه فیض بودن پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وائمه معنا می شود که این وساطت یک مقام است نه یک شخص یعنی مسئله بیان وطرح یک شخص ویک فرد نیست بلکه موضوع، بیانِ مقامِ جامعِ جمیع اسماء الهی است. به همین جهت ائمه (علیهم السلام) اصرار دارند روایاتی که متضمّن بیان این حقایق است برای مردم عادی نگویید، چون مردم از پیامبر وائمه (علیهم السلام) فقط یک ظاهری را می بینند ولی یک مقامی را که فوق ملائکه

-----------------

(90) سوره بقره، آیه 31.
(91) «بحار الانوار»، ج 16، ص 403.

(١٧٢)

است وهستی در قبضه آن مقام است، نمی یابند. مثلاً در حدیث قدسی داریم که «لَولاکَ لَما خَلَقْتُ الْاَفْلاکَ» یعنی ای پیامبر اگر تو نبودی افلاک را خلق نمی کردم. مردم عادی از این حدیث در حدّ غایت وهدف آخرین خلقت، مطالبی را درک می کنند. در حالی که این حدیث هم اشاره به مبدأ دارد وهم غایت. یعنی شروع هستی به حضرت است، غایت هستی هم به حضرت است.(92) سوالی که این جا مطرح می شود این است که آیا عالَم هستی را برای حضرت خلق کرده اند یا خود حضرت واسطه خلقت بقیه عالم هستند؟ این که می فرماید: اگر تو نبودی خلقت عالَم نبود؛ یعنی عالم را برای تو خلق کردیم یا عالَم را از تو خلق کردیم؟ توجه به مقام واسطه فیض بودن، این مسئله را حل می کند. یعنی تا مقام حضرت نباشد، بقیه هم نیستند، بقیه موجودات از مقام حضرت می ریزند. دقت کنید؛ گفتیم از مقام حضرت، ونه شخص او.
بنابراین مقام امام بالاتر از این حرف هاست که ما بخواهیم او را محدود به مکان وزمان وعالم مادی وحتی محدود به عالم ملائک کنیم. ما در شناخت امام (علیه السلام) بیشتر، اسیرِ ذهنیت های خودمان هستیم، مثل مورچه ای که گمان می کند خداوند دو شاخک دارد. بشری که محدود به زمان ومکان وخیالات است، مقام امام را محدود به مکان وزمان می پندارد. امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «حَدیثُنا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لا یحتَمِلُهُ اِلّا مَلَکٌ

-----------------

(92) به قاعده «النِّهایات تُرْجَعُ اِلی الْبِدایات» رجوع بفرمایید که در بحث «آخرالزمان، شرایط ظهور باطنی ترین بُعد هستی» مورد دقت وبحث قرار گرفته است.

(١٧٣)

مُقَرَّبٌ اَوْ نَبِی مُرسَلٌ اَوْ مُؤمِنٌ اِمْتَحَنَ اللهُ قَلبَهُ لِلْاِیمانِ»(93) یعنی حدیث ما وفهم مقام وکلام ما، غیرقابل فهم وتحمل است مگر برای ملک مقرب یا پیامبر مرسل یا مؤمنی که خداوند قلبش را با ایمان امتحان کرده باشد. پس ملاحظه می فرمایید که فهم مقام حضرت کار مشکلی است وعموماً مردم امام را در حدّ یک شخص می شناسند، ولی ملائکه وپیامبران که قدرت درک وفهم آن مقام را دارند، امام را وکلام وموقعیت امام را درک می کنند.
شرط قبول ارشاد از امام (علیه السلام)
حامل ولایت مطلقه حق، خلیفه اعظم حق است. یعنی همه کارهای پروردگار از طریق حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) انجام می شود.
دو نوع خلیفه داریم خلیفه حقیقی وخلیفه اعتباری. وقتی به کسی بگویند تو به جای ما در این شهر فرمانروایی کن، او خلیفه اعتباری می شود. خلافت حقیقی یعنی حقیقتاً وجودش واسطه بین حق وخلق است یعنی تمام کارهای خدا توسط انسان کامل انجام گیرد، او تکویناً منشأ همه کمالاتی است که حضرت حق اراده کرده است که به مخلوقاتش برساند.
پروردگار هستی تدبیر جهان را با اسماء حسنای خود به انجام می رساند وآن مقامی که جامع همه اسماء حسنای پروردگار است، مقام انسان کامل یا امام زمان (عجّل الله فرجه) است. این جاست که شناخت وفهم این مقام کارساز است وانسان اگر متوجه این مقام شد به آن مقام که مقام حقیقی امام زمان (عجّل الله فرجه)

-----------------

(93) «بصائر الدرجات»، ص 42، منشورات الاعلمی سال 1374.

(١٧٤)

است، نظر می کند وآرام آرام ارتباط برقرار می نماید واز او هدایت می گیرد وبه راههایی دست می یابد که هرگز تصورش را هم نمی کرد ودر واقع توانسته است امام زمان (عجّل الله فرجه) را مرشد خود بگیرد، ولی همان طور که ملاحظه کردید باید اول مقام آن حضرت را بشناسد تا آداب ارتباط را رعایت کند واگر مقام امام را نشناسد، با کسی می خواهد ارتباط برقرار کند که اصلاً وجود ندارد، چون این امامی که او در ذهن خود ساخته با وجود مقدس حضرت منطبق نیست وبعضاً کاملاً متفاوت است.
معنی مقام خلیفه اعظم حق
مقام پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) مقام ولایت مطلقه است. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) دارای سه مقام «ولایت» و«نبوت» و«امامت» هستند. یعنی اوّل «ولی» است، بعد «نبی» است، بعد «امام» یا ولی الله است، برای اِعمال ولایت خداوند بر مؤمنین. که البته این تقدّم وتأخّر، تقدّم وتأخّر زمانی نیست، بلکه از نظر درجه ورتبه این طور است، همان طور که حضرت ابراهیم (علیه السلام) ابتدا با زدودن جنبه های نفسانی، خود را با حق یگانه کرد وبه مقام «ولایت» یا قرب ونزدیکی دست یافت وسپس در آن مقام قربِ به حق، به پیامبری مبعوث شد ودر مسیر پیامبری وقتی از همه امتحانات سرفراز بیرون آمد به مقام«امامت یا ولی اللهی» رسید، که بحث ما روی همان امامت است ومنظورمان هم از «ولی الله» همین معنی امامت است که محل ومظهر ظهور ولایت حضرت حق است، این مقام غیرآن مقام ولایت ویا نزدیکی اولیه است.

(١٧٥)

حضرت علی وبقیه ائمه (علیهم السلام) دارای مقام ولایت وامامت هستند. آنچه که اصل است «ولایت» است. ولایت یا امامت بین پیامبر وائمه (علیهم السلام) مشترک است. وگفتیم که حامل ولایت مطلقه حق، خلیفه اعظمِ حق است واو قطب اعلی است یعنی هرچه فیض است از او سرازیر می شود، در واقع او عالَم کبیر است، وعالم هستی در مقابل آن حضرت، انسان صغیر است.
آدم حقیقی اوّلین مخلوق خداست که ظرفیت پذیرش وتجلّی تمام اسماء الهی را دارد. حضرت آدم (علیه السلام) به عنوان اولین پیامبر وابوالبشر یک نمونه از مقام انسان کامل وجلوه ای از مقام خلافت اعظم است، به همین جهت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: «کُنْتُ نَبِیا وآدَمُ بَینَ الْماءِ والطّین»(94) یعنی من پیامبر بودم وآدم هنوز بین آب وگل بود. حضرت علی (علیه السلام) هم می فرمایند: «کُنْتُ وَصِیا وآدمُ بَینَ الْماءِ وَالطّین»(95) یعنی قبل از این که آدم از آب وگل خارج شود من وصی پیامبر بودم وبه پیامبر اسلام ایمان آوردم. این روایات به مقام پیامبرخدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وحضرت علی (علیه السلام) اشاره دارد ویک بحث صراطی است یعنی از مو باریک تر واز شمشیر تیزتر است. عده ای از افراد نفهمیدند ومنکر شدند، عده ای هم با ادعای فهم، به کجروی وانحراف وغلوّ کشیده شدند.
گفتیم که آدم حقیقی مخلوق اول است واز او در مجالی مختلف به قلم اعلی تعبیر می شود وعالَم هستی از مقام او ظهور می یابد. به تعبیری

-----------------

(94) «بحار الانوار»، ج 16، ص 403.
(95) «عوالی الْلَآلی»، ج 4، ص 124.

(١٧٦)

اوّلین مخلوق، «عقل» است وبه تعبیری «روح» است وبه تعبیری «نور محمدی (صلّی الله علیه وآله وسلّم)» است. هر یک از این تعابیر جلوه ای وشأنی از مقام جامع اسماء الهی یعنی انسان کامل را بیان می کند.
تصوری قابل قبول از مقام امام
مشکل عمده برای اعتقاد عمیق وفعّال در مورد وجود مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه) همین تصورات ماست که نمی گذارد مسئله برای ما درست حل شود. به نظر بنده بهترین روش حل مطلب، توجه به موضوع «انسانیت» است. چون هر کس روی هم رفته بهره ای از انسانیت دارد ومی تواند تصور صحیح از آن بکند. به عنوان مثال فرق امام خمینی (رحمه الله علیه) وصدام در انسانیت است وگرنه در بقیه امور مشترک هستند، هر دو غضب وشهوت دارند اما نتیجه غضب صدام کشتن مردم مظلوم است ونتیجه غضب امام خمینی (رحمه الله علیه) مبارزه با استکبار جهانی وخردکردن دندان های استعمار جهانی است، واساساً انسانیت هر انسانی است که جهت ونتیجه غضب وشهوت او را تعیین می کند. امام خمینی (رحمه الله علیه) فرمودند این توهین به مقام حضرت عیسی (علیه السلام) است که می گویند او غضب نداشت واهل صلح وصفا بود. او غضب حیوانی نداشت ولی غضب انسانی داشت وگرنه ناقص بود. این مطلب باید حل شود که انسانیتْ یک مقام است. آنگاه معنای این حرف ها به خوبی روشن می شود که می گویند: آنچه در مقام نزول فیض حق به سالک می رسد از طریق حضرت امام زمان (عجّل الله فرجه) است. چون فیض انسانیت از طریق آن حضرت به شما افاضه می شود

(١٧٧)

وهمه انسانیت از «عین الانسان» است. پس هرقدر از کمالات حقیقی که مربوط به حقیقت ما یعنی بُعد انسانی ما است در ما جاری است از طریق امام زمان (عجّل الله فرجه) بر جان ما جاری می شود، به شرطی که طلب ما، طلب انسانی باشد وتوجه ما هم به انسان کامل باشد. همچنان که اگر جامعه بخواهد به روش انسانی آباد شود وبنده های خدا به واقع احیا گردند باید انسان کامل ظهور بفرمایند ولذا در دعای عهد از حضرت حق تقاضا می کنی: «وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ واَحْی بِهِ عِبادَک» خدایا شهرهایت را با نور وجود امام زمان (عجّل الله فرجه) آباد گردان وبنده هایت را با نور وجود حضرت زنده بدار.
یکی از راه های ارتباط با عین الانسان، دعای عزیز ندبه است. شما در این دعا می خوانید: «اَینَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَینَ الْارضِ والسَّماءِ» وقتی انسان می نشیند وحساب می کند می بیند هیچ چیز به دردش نمی خورد، نه مال نه رفاه ونه مدرک ونه هیچ کدام از این امکانات دنیایی، می بیند که فقط انسانیت به دردش می خورد که این هم بستگی دارد به نظر حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) به قلب انسان، این جاست که از عمق جان ندا سرمی دهد: «اَینَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَینَ الْارضِ والسَّماءِ» این ندای بنده مضطرّی است که می گوید ای خدا! کو آن واسطه بین آسمان وزمین؟ که حقایق غیبی عالم معنی را به سوی ارض وقلب سالکان سیر می دهد. «اَینَ بابُ اللهِ الَّذِی مِنْهُ یؤْتی» کجاست آن دریچه الهی که از آن می توان به سوی خدا رفت. کو آن دریچه ارتباط من با حق؟

(١٧٨)

امام (علیه السلام)، مسیر هدایت انسانی
ربّ انسان «الله» است. انسانِ کامل، مظهرِ الله است. «الله»، جامع جمیع اسماء الهی است. حالا اگر شما از مظهرِ الله در مقام انسانی غافل شوید وبخواهید از طریق اسم ومظهر دیگری به ربّ العالمین توجه کنید، به هدایت حقیقی که قرب به سوی «الله» است، نرسیده اید. به عنوان مثال؛ ربّ گوسفند وربّ گرگ که جنبه گوسفندی وگرگی آنها را تدبیر می فرماید، ربّ شما نیست، اگر به ربّ آنها اتصال پیدا کردید به مسیر هدایت انسانی نمی رسید، ولذا گمراه می شوید. حتّی اگر به ربّ ملائکه هم نظر کردید ودر آن متوقف شدید ظرفیت حقیقی خود را به نحو جامع جواب نداده اید. ولی «الله» که جامع جمیع اسماء است، ربِّ انسان است ودرضمن ربّ العالمین هم هست، منتها برای هر موجودی از موجودات، اسمی از اسماء الهی، تدبیر امر آن موجود را به عهده دارد. حال چون انسان کامل، مظهر جامع جمیع اسماء الهی است، ربوبیت سایر موجودات را هم با اسم خاص مربوط به آن موجود به عهده دارد، پس کل موجودات عالَم، زیر نظر حامل اسماء کل، یعنی حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) است، که واسطه فیض است. چون کلّ اسماء به مقام انسان تعلیم داده شده، از طرفی «الله»، ربّ انسان است که مظهرِآن، انسان کامل است. پس اگر انسان بخواهد تحت تربیت «الله» قرار گیرد وتمام ابعادش تربیت شود، باید خود را تحت تربیت مظهر اسم جامع، یعنی مظهر اسمِ «الله» که انسان کامل است قرار دهد، آن ذات مقدسی که ظرفیت پذیرش همه اسماء الهی را داشت ولذا همه اسماء را گرفته است.

(١٧٩)

معنی رؤیت مقام حضرت (عجّل الله فرجه)
یکی از نکاتی که لازم است با نظر به حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) به قلب خود تفهیم کنیم، احساس فراغ آن حضرت است. شما قبول دارید که ما هیچ چیز نمی خواهیم غیرازاین که حضرت به قلب ما نظر کنند تا ما انسان شویم. پس لازم است احساس فراغ وجدایی نظر حضرت را به خود بفهمانیم ودر دوری از این محبوب حقیقی ناله سر دهیم. نکته دوم این است که باید طلب شهود حضرت را داشته باشیم واز طلب شهود غفلت نکنیم. البته به این مسئله التفات داشته باشید که حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) انسان کامل است وانسان کامل یک مقام است نه یک جسم. جسم داشتن وشخص بودنِ حضرت فرع قضیه است. چرا که عالم ماده، عالم تعینات وتشخّصات است. هر کسی بخواهد در این عالم ظهور کند باید تشخّص وجسم داشته باشد وکسی که وجودش ناب است تشخّص او هم ناب است امّا این وجه، حقیقت امام (علیه السلام) وحقیقت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیست. حقیقت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) آن است که فرمود: «لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْاَفْلاکَ»، یعنی ای پیامبر! اگر تو نبودی، افلاک خلق نمی شد. پس مقام حضرت، مقامِ منشأیت همه هستی است. پس به این مقام وحقیقت باید توجه داشته باشید، آنگاه طالب نظر وشهود آن مقام شوید. امام زمان (عجّل الله فرجه)، انسان کامل، حامل همه اسماء الهی وواسطه فیض الهی وقلم اعلی است. حالا اگر چنین مقامی به شما نظر کند، به قلب وسِرّ شما نظر می کند. جان شما با چنین مقامی رابطه برقرار خواهد کرد، این نهایت کمال هر انسانی است. کافی است با تمام وجود نظر شما

(١٨٠)

به آن مقام باشد وبا تمام وجود نظرتان را از وجودِ محدود خودی وخودیت آزاد کنید.

آب کوزه چون در آب جو شود * * * محو در وی گردد واو، جو شود

آب کوزه چون نظرش را از کوزه بودنِ خود برداشت وخود را در جوی رها کرد، به واقع متوجه می شود که به وسعت جوی در آمده است. پس باید با تمام وجود مشتاق رؤیت حضرت (عجّل الله فرجه) باشیم وبفهمیم رؤیت آن مقام یعنی چه. حالا اگر حضرت را رؤیت هم نکردیم حداقلِ مطلب این است که إن شاءالله قلبمان آماده شده که حضرت به قلب ما نظر کنند. نظر حضرت یک نظر عادی نیست که بتوان از آن صرف نظر کرد. نظر قلبی، کثرت بردار نیست چون مجرّد است وامر مجرّد یک چیزش همه چیز است یعنی جامعیت دارد هر چند شدت وضعف هم دارد. حالا حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) مطلق تجرّد در مقام انسانی است. پس نظر او نظر جامعِ شدیدِ مطلقی خواهد بود که جامع همه کمالات ممکنه می باشد، وبا نظر او می توان همه چیز را به دست آورد وراه دیگری هم وجود ندارد. یعنی می توان با غیب وبا ملائکه ارتباط برقرار کرد ولی از طریقی غیر از طریق ارتباط با حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) نمی توان جامع همه کمالاتِ عوالم غیب ومراتب اسماء الهی شد. نظر ملائکه در عین این که خوب است اما تمام مقصود ما نیست. چرا که ما نمی خواهیم مَلَک شویم. ما می خواهیم آدم شویم ومقام آدمیت مقام اخذ تمام اسماء الهی است واین مقام را فقط از طریق نظر انسان کامل یعنی حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) می توان درخواست وتمنّا نمود. همچنان که برای دست یابی به «تری» باید از «عین تری» یعنی آب

(١٨١)

کمک گرفت، برای رسیدن به هر درجه از انسانیت باید به «عین الانسان» متوسل شد.
شهود جمالِ وجه الله
شهود جمال حضرت، شهود «وجه الله» است. به این نکته عنایت داشته باشید تا ببینید در فرهنگ شیعه چه گوهرهای نابی نهفته است واکثر ما غافلیم. گفتیم؛ جمالِ انسان کامل، جمالِ کلّ الاسماء الهی است. کلُّ الاسماء، در مقام خداوند، «الله» است وکلّ الاسماء در مقام انسانی، حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) است. بنابراین شهودِ جمال حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) شهود جمال «الله» است از طریق آن «وجه الله». به عبارت «وجه الله» توجه داشته باشید که «وجه الله» غیر از «وجه الرّحمن» یا «وجه الرّحیم» است. همه حقیقت جان ما به «عبد الله» بودن ما است پس باید دنبال «وجه الله» باشیم. «عبد الرحمان» یا «عبدالرحیم» بودن خوب است اما باید «عبد الله» شد تا بتوان به مقام کل الاسماء نظر کرد و«الله» را عبادت نمود.
در دعای ندبه با توجه به همین شعور است که می گوییم: «اَینَ وَجْهُ الله الّذی اِلَیهِ یتَوَجَّهُ الْاَوْلیاءُ» کجاست آن «وجه الله» ای که اولیاء حق به سوی او روی می آورند؟ چون اوّلاً: انسان، «عبد الله» که شد با جمیع اسماء الهی می تواند ارتباط پیدا کند، ثانیاً: آن کسی که حامل جمیع اسماء الهی است مقام انسان کامل یعنی حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) است پس با شهود مقام وجه الهی حضرت، انسان توانسته است با تمام اسماء الهی ارتباط پیدا کند وعملاً از

(١٨٢)

طریق آن حضرت، خدا را به جمیع اسماء بشناسد وخدا را با جمیع اسماء عبادت کند.
باید متوجه باشید که این مقصد وهدف - همان طور که روشن شد - اولاً: خیلی قیمتی وارزشمند است. ثانیاً: دیردسترس است، پس نه به راحتی به دست می آید، ونه می توان قیمتی بر آن گذارد. به قول حافظ:

گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت * * * که به باغ آمد از این راه واز آن خواهد شد

گلِ جمال او، محل جذبه به سوی حق است ودر مقام طراوت باغِ بندگی ناب الهی، ظهور می کند.

این تطاول که کشید از غم هجران بلبل * * * تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد

این مقام با زحمت به دست می آید وشیون ها به دنبال خود دارد. کسی که بلبل شد به سوی گل می رود. بلبل یعنی کسی که مقام انسانیت را حسّ کرده است، درست است که واجد آن مقام نیست ولی آن مقام را حسّ نموده است. کسی که از سر صدق وصفا با یک گم گشتگی واشتیاق، هر روز صبح جمعه دعای ندبه را می خواند، بلبل نعره زن است، این شخص نه خسته می شود ونه چیز دیگری می خواهد.
باز به دعای ندبه عزیز توجه کنید، می خوانیم: «اَللّهُمَّ اَنْتَ کَشّافُ الْکُرَبِ والْبَلْوی». خدایا تویی برطرف کننده گرفتاری ها واندوه دل ها، به خصوص بزرگترین اندوه، یعنی عدم ارتباط با مقام انسان کامل وعدم رؤیت امام زمان (عجّل الله فرجه). «وَاِلَیکَ اَسْتَعْدِی فَعِنْدَکَ الْعَدْوی». خدایا من به تو

(١٨٣)

روی آورده ام واز تو می خواهم که به داد دلم برسی، چرا که آن کمک های سرّی وپنهانی نزد تو است. «وَاَنْتَ رَبُّ الْآخِرَه والدُّنْیا»، وتویی پروردگار آخرت ودنیا، پس همه چیز دست تو است. «فَاَغِثْ یا غیاثَ المُسْتَغیثین، عُبَیدَکَ الْمُبْتَلی»، پس ای فریادرس فریادخواهان به فریاد بنده ضعیف گرفتارِ هجران وفراغ، برس. «وَاَرِهِ سَیدَهُ یا شدیدَ الْقُوی»، ومولا وسید او را، ای خدای توانا، به او بنما، تا همه غم ها وسوزد ل هایش که با ارتباط با آن مقام اعلی برطرف می شود، برطرف شود.
نحوه های متفاوت رؤیت حضرت (عجّل الله فرجه)
دراین جاست که رؤیت جمالِ پرجلال حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) را طلب می کند. شما نگویید ممکن است بخواهیم رؤیت کنیم ولی نیابیم. محال است نیابید، چرا که ممکن است رؤیت در مقام خیال برایتان محقق نشود ولی در مقام قلبتان محقق شود. این مقام چیزی نیست که بتوان از آن دل کند ودل را متوجه جای دیگری نمود. کسی که می فهمد تمام غم ومصیبتش عدم ارتباط با امام زمانش است وبه خدایی هم که کَشّافِ کُرَب وبلوا است، وغم ها را برطرف می کند، ایمان دارد ومی داند غم بندگانش را می گشاید ومی داند بزرگترین گشایش برای هر کس رفع حجاب بین او وامام زمانش است، با تمام امید در محضرش ناله سر می دهد که «فَاَغِثْ یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثین» خدایا به فریادم برس ورابطه ام را با امام زمانم برقرار فرما.

(١٨٤)

بعضی ها می گویند ما چندین سال دعای ندبه را خواندیم ولی رؤیت حضرت (عجّل الله فرجه) نصیبمان نشد. بنده نظرم این است که محال است انسان امام زمانش را بخواند ولی آن وجود مقدس را نیابد وحضرت (عجّل الله فرجه) به او نظر نکند. البته ممکن است حضرت (عجّل الله فرجه) به عقل شما لبیک بگوید، این جاست که عقل شما نورانی می شود وراه را از چاه تشخیص می دهد. ویا به قلبتان لبیک بگوید وقلبتان را نورانی کند وعشقتان به دین وپیامبر وائمه معصومین (علیهم السلام) شدید شود. وممکن است به قوه خیال شما لبیک بگوید وجمال حضرت (علیه السلام) را شهود کنید ودر شور وشعف مبارکی وارد شوید. البته گاهی این مقام شامل مقامات دیگر هم هست. وبعضی وقت ها ممکن است جمال ظاهری وصوری حضرت را شهود کنید اما از بقیه مقام ها خیلی بهره مند نباشید. بعضی ها بدون رؤیت ظاهری، چیزهایی دارند که هرگز در شهود صورت ظاهری حضرت به دست نمی آید. شما نظر مبارک حضرت را جلب کنید حالا آن نظر به قلب شما بیفتد یا عقل شما ویا خیال شما، هرچه بالاتر، بهتر واگر نظر مبارک حضرت همه ابعاد وجودی ما را فرا بگیرد که بالاترین لطف است ولطفی از آن افزون تر این که با ظهور کلی آن حضرت در جامعه بشری، چشمِ جسمِ انسان ها هم به وجود او منوّر شود، به شرطی که رؤیت جسمی مانع رؤیت قلبی مقام آن حضرت نگردد.
در ادامه دعای ندبه ناله سر می دهی که ای خدا! واَزِلْ عَنْهُ بِهِ الْاَسَی والْجَوَی، با دیدن روی حضرت، اندوه وسوز دل بنده ات را برطرف کن. وبَرِّدْ غَلِیلَهُ یا مَنْ عَلَی الْعَرشِ اسْتَوَی. جوشش دل این بنده ات را فرونشان

(١٨٥)

وقلب او را خنک گردان، ای خدایی که بر عرشِ هستی، استقرار داری. ومَنْ اِلَیهِ الرُّجعی والْمُنْتَهی. ای خدایی که بازگشت ومنتهای همه چیز به سوی تو وبه دست توست. اَللّهُمَّ ونَحْنُ عُبَیدُکَ التائقُونَ اِلی وَلِیکَ المُذَکِّرِ بِکَ وبِنَبِیکَ، ای خدا! ما بندگان تو، مشتاق زیارت ولی تو هستیم که او یادآور تو وپیامبر تو می باشد. یعنی نظر حضرت برقلب ما باعث بیداری دل ما وبازشدن چشم دل ماست به سوی حق وبه سوی مقام پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم). پس باید خود را آماده لقاء وشهود جلوه تامّ جمال وجلال او که جلوه اسم اعظم ووجه اوست کنیم.
برکات ظهور اجتماعی حضرت (عجّل الله فرجه)
ما حضرت را در تمامی ابعاد می خواهیم هم برای قلب وعقل وخیال خودمان، هم برای اجتماع. یکی از ابعاد ظهور حضرت، ظهور برای جامعه است. شما برای بندگی کردن به جهت وجود حیله های مکّاران وظلم ظالمان وستم ستمگران وانحراف های فکری وفرهنگی در جامعه، دغدغه های فراوان دارید. با ظهور حضرت (عجّل الله فرجه) در جامعه، این نگرانی ها برطرف می شود وبه راحتی می توانید بندگی خدا را در قلب خود وجامعه محقق کنید. ظهور حضرت (عجّل الله فرجه) در جامعه آن چنان شرایطی است که انسان ها به کمک نور آن حضرت که همه ابعاد جامعه را دربر خواهد گرفت، وارد عالَم بندگی می شوند. این است که یکی از ابعاد عشق ورزیدن به حضرت، دعا برای فرج وظهور اجتماعی آن حضرت است. دعای ندبه هم نمونه خوبی برای درخواست فرج است.

(١٨٦)

ما اگر معنی ظهور حضرت را درست تصور کنیم، اولاً: متوجه می شویم زندگی زمینی دارای هدف ومقصد فوق العاده ارزشمندی است وتمام انسان های بزرگ در تمام طول زندگی شان، از اول دنیا تا حال، توجهشان به آن شرایطی است که شرایط ظهور بقیه الله الاعظم است. ثانیا: خود را دائماً برای آن ظهور آماده ودر شرایط ظهور، احساس می کنیم وهیچ گاه به کمتر از آن قانع نمی شویم.(96)
شفاعت امام زمان (عجّل الله فرجه)
مطلب دیگری که لازم است به آن توجه شود، موضوع طلب شفاعت از حضرت (عجّل الله فرجه) است. شفاعت از کلمه شَفْع، یعنی متحد شدن است. یعنی تلاش کنیم در نور ولایت حضرت قرار گیریم واز آن نور محروم نشویم.
در زیارت جامعه کبیره می خوانیم که «بِکُمْ فَتَحَ اللهُ وبِکُمْ یخْتِم» یعنی خداوند فتح همه باب های هدایت را به دست شما قرار داده است وختم وبستن راه های انحراف را از طریق وجود شما عملی ساخته است. «فازَ الْفائِزُونَ بِوِلایتِکُم» یعنی رستگاران، به واسطه شما رستگار شدند. یعنی اگر کسی توانست در زندگی دنیایی اش خود را به ثمر برساند به جهت آن بود که شما را به عنوان امام خویش برگزید وحاکمیت شما را به قلب خود رساند وهمه ابعاد خود را در اختیار شما قرار داد وشما را شفیع خود گرفت. به عمق معارف دعاها بسیار دقت کنید تا معنای عمیق عبارات را

-----------------

(96) برای بررسی بیشتر موضوع ظهور حضرت به بحث «نحوه ظهور حضرت حجت (عجّل الله فرجه)» رجوع فرمائید.

(١٨٧)

دریابید. به عنوان مثال به کلمه «ولایت» دقت کنید که گرفتار تصورهای غلط وبه دنبال آن عقیده باطل نشوید.
امام خمینی (رحمه الله علیه) در پیام «منشور بیداری» می فرمایند: «ولایتی های بی دین که همه را جز خودشان، کافر می دانند وولایت را وسیله تکسّب وتعیش خود کرده اند، بسیار به اسلام ضربه زدند.»(97)
متأسفانه همین که می خواهیم عشق به اهل بیت وولایت معصومین (علیهم السلام) را تصور کنیم، حرکات وسکنات افراد مدّعی وبی محتوا وریاکار به ذهنمان می آید وبرای دوری از حرکات وافکار آنان، ممکن است به کلی از مسیر ولایت اهل البیت (علیهم السلام) فاصله بگیریم واز محبت وولایت آن عزیزان محروم وغافل شویم. در حالی که منظور از پذیرفتن ولایت ائمه معصومین (علیهم السلام) نور گرفتن از وجود مقدس آنهاست واین غیر از احساسات سطحی وعوامانه است.
در زیارت جامعه کبیره خطاب به ائمه معصومین (علیهم السلام) می گوییم:
«اِنْ ذُکِرَ الْخَیرُ کُنتُمْ اَوَّلَهُ واَصْلَهُ وفَرْعَهُ ومَعْدِنَهُ ومَأویه ومُنْتَهاهُ». یعنی اول وآخر واصل وفرع ومعدن ومنتهای خیر، شما هستید. چرا که آنها انسان کامل اند وکمال انسان به انسانیت اوست. هر انسانی، آن وقتی به خیرِ کلّ می رسد که ابعاد انسانی اش تماماً جواب داده شود وجواب آن ابعاد، جز از طریق انسان کامل ممکن نیست.
پس هر کسی به واسطه نور ولایت انسان کامل، به کمال وخیر خود رسیده است. در روایت قدسی داریم که خداوند می فرماید: من به قلب

-----------------

(97) امام خمینی (رحمه الله علیه)، 3/12/67.

(١٨٨)

شما نظر دارم نه به ظاهرِ رکوع وسجود شما.(98) مولوی این روایت را در قالب شعر بدین صورت بیان کرده است:

گفت لا ینْظُرُ الی تَصویرکُم * * * فَابْتَغُوا ذَاالْقَلْب فی تَدبیرکُم
من زصاحب دل کنم درتو نظر * * * نه به نقش سجده وایثار زر

یعنی من از طریق یک قلب انسانی کامل، شما را ارزیابی می کنم بروید آن صاحب قلب را جهت امورات خود پیدا کنید، شما به قدری که در قلبِ کلّ، جا داشته باشید، ارزش دارید، من از طریق آن که دلِ کلّ است در تو نظر ونگاه می کنم، به رکوع وسجود وبخشش های تو نظر نمی کنم. حال که چنین است تو هم قلب خودت را نسبت به قلب امام زمان (عجّل الله فرجه) که قلب کل است، بررسی کن. ببین چقدر به قلب امام (علیه السلام) نزدیک هستی، قلب هم که زمان ومکان نمی خواهد، عشق وارادت واطاعت می خواهد. اصلْ این است که قلب حضرت (عجّل الله فرجه) را به دست آورید، چون حقیقت شما همه قلب است ونه گوشت واستخوان، واساساً انسان یعنی قلب، وهر کس که قلب ندارد، انسانیت ندارد وآن کس که عین الانسان است، عین القلب است. پس هر کس به اندازه ای که به عین القلب نزدیک است از قلب بهره دارد وبه همان اندازه حضرت حق به او توجه دارد واز طریق آن قلبی که آورده است به عبادات واعمال او نظر دارد.

-----------------

(98) «بحار الانوار»، ج 74، ص 88.

(١٨٩)

رضایت امام (علیه السلام) لطف خداست
در انتهای دعای ندبه از حضرت حق تقاضا می کنی که: «وَامْنُنْ عَلَینا بِرِضاهُ» یعنی ای خدا! منّت بگذار بر ما به این که امام ما از ما راضی شود وخوشنودی او از ما را، سرمایه جان ما بگردان. این حرف عجیبی است که ما از خدا می خواهیم بر ما منّت بگذارد ورضایت امام زمان (عجّل الله فرجه) را بر ما ارزانی دارد. چون ما یک ارتباط مستقیم با خدا داریم ویک ارتباط با امام زمان (عجّل الله فرجه)، وآنچه ما را نجات می دهد این است که با به دست آوردن رضایت آن حضرت، آدم شویم وبا جمیع اسماء الهی با خدا ارتباط برقرار کنیم. در ابتدای امر با خداوند، بدون واسطه می توان ارتباط برقرار کرد، چون خدا از امام زمان (عجّل الله فرجه) در هستی حاضر تر است - هرکه مجرّد تر است حاضرتر است(99) - خداوند با دو جلوه با هر کس ارتباط دارد. یک جلوه با واسطه ویک جلوه بی واسطه، چون او واسع علیم است، پس از آن جلوه خدا، که حی وحاضر است واز امام هم حاضرتر است می خواهیم که امام زمان (عجّل الله فرجه) را از ما راضی کند. می گوییم خدایا قلب امام زمان (عجّل الله فرجه) را از ما راضی وخشنود گردان. آن وقت دیگر این شبهه پیش نمی آید که امام زمان (عجّل الله فرجه) که واسطه بین ما وخداوند است آیا بهتر نیست که از خود حضرت (عجّل الله فرجه) بخواهیم که از ما راضی شود. چون ما یک رابطه مستقیم با پروردگار داریم که نجات ما را در رضایت امام (علیه السلام) از ما قرار داده است وبا ارتباط با امام زمان (عجّل الله فرجه) وبا ایجاد رضایت در قلب مبارکش، می توان به

-----------------

(99) به نکته هفتم از کتاب «ده نکته از معرفت نفس» رجوع کنید.

(١٩٠)

خدا نزدیک شد وبه مقام قرب الهی دست یافت، چون قرب خدا به ما، غیر از قرب ما به اوست. وتا قلب امام (عجّل الله فرجه) از ما راضی نشود، رابطه با خدا، به عنوان مقصد ومقصود جان هر انسان، ممکن نمی شود. پس از یک جهت، خدا از همه چیز به ما نزدیک تر است ولی از یک جهت، ما از خدا دور هستیم واگر بخواهیم به خدا نزدیک شویم باید واسطه کاملی که حامل جمیع اسماء الهی است به ما کمک کند. گفت:

یار نزدیک تر ازمن به من است * * * این عجب بین که من از وی دورم

حالا برای این که حضرت امام زمان (عجّل الله فرجه) به ما نظر بفرمایند از آن وجهِ نزدیک خدا به همه مخلوقات، کمک می گیریم ومی گوییم؛ «وَامْنُنْ عَلَینا بِرِضَاه» خدایا بر ما منّت بگذار به این که امام ما را از ما راضی گردانی. حالا از طریق رضایت قلب مقدس امام، آن وجهِ دورِ خودمان از خدا را، به نزدیکی تبدیل می نماییم. إن شاءالله. ودر ادامه می گویی:
«وَهَبْ لَنا رَأفَتَهُ ورَحْمَتَهُ ودُعائَهُ وخَیرَهُ ما نَنالُ بِهِ سَعَه مِنْ رَحْمَتِکَ وفَوزاً عِنْدَکَ» یعنی بر ماببخش رأفت ورحمت ودعا وخیر امام زمان (عجّل الله فرجه) را، آن رأفت ورحمت ودعای خیری که موجب شود، به وسعت رحمت ورستگاری که نزد تو است، دست یابیم. پس رأفت ورحمت امام (عجّل الله فرجه) دریچه نیل به سعه رحمت ورستگاری حقیقی است که نزد خدا است.
خدایا رأفت امام (عجّل الله فرجه) را بر ما ارزانی دار. رأفت امام (علیه السلام) در جهت انسان شدن است. خدایا توفیقمان بده تا امام به ما نظر کند وما انسان شویم ودر آن حال توانسته ایم در دریای بیکران رحمت تو شناوری نماییم وآن

(١٩١)

رستگاری که نزد تو است وهمه مقصد ومقصود انسان ها است برای ما مقرر گردد.
به واقع آیا می شود بشر وارد چنین فرهنگی نشود وبه سعه رحمت حق وفوزی که نزد اوست دست یابد؟
بنا به گفته آیت الله محمد شجاعی:
«سخن این است که باید در دل حضرت راه یافت ودر قلب شریف او برای خود جایی پیدا کرد که قلب او فقط قلب است ومورد نظر حق. قلبی که خدای متعال می خواهد، قلبی که مجلای جمال وجلالِ حق اوست، قلبی که اصلِ ایجاد وخلقت برای آن است، قلبی که خداوند جمال خود را در آن نهاده وعشق او به خود وجمال خود، عشق به آن را که آیینه جمال اوست در بردارد، واین قلب، محبوبِ جناب اوست. هر که به هر اندازه در این قلب برای خود حساب باز کرده باشد به همان اندازه مشمول نظر خواهد بود واز رأفت حق برخوردار»(100)
مولوی می گوید:

صد جوال زر بیاری ای غنی * * * حق بگوید دل بیار ای منحنی
گرزتوراضی ست دل،من راضیم * * * ور ز تو مُعرِض بود اعراضیم
ننگرم در تو در آن دل بنگرم * * * تحفه آن را آر، ای جان دربرم
با تواوچون است؟ هستم من چنان * * * زیر پای مادران باشد جنان
مادر وبابا واصل خلق اوست * * * ای خنک آنکس که دل داند ز پوست
تو بگویی نک دل آوردم به تو * * * گویدت این دل نیرزد یک تسو

-----------------

(100) «مقالات»، ج 3، ص 116.

(١٩٢)

آن دلی آور که قطب عالم است * * * جان جان جان جان آدم است
از برای آن دل پر نور وبرّ * * * هست آن سلطانِ دل ها منتظَر

این قسمت از اشعار مولوی در بحث «امام زمان (عجّل الله فرجه) قلب عالَم هستی» با کمی شرح بحث شد، می توانید به آن رجوع فرمایید.
تمام این بحث مقدمه ای بود برای این که بتوانیم با حضرت (عجّل الله فرجه) ارتباط برقرار کنیم، اگر مطالبی که عرض شد مورد توجه قرار گیرد انسان با تمام وجود از حضرت حق تقاضا می کند: «اَللّهُمَّ اَرِنِی الطَّلْعَه الرَّشیدَه والغُرَّه الْحَمیدَه»(101) چون می فهمد طلعت رشیده بودن حضرت یعنی چه، وچرا او منشأ طلوع تمام اسماء الهی بر روی زمین است وموجب رشد وبه ثمررسیدن همه ساکنان زمین می شود ومی فهمد آن حضرت جلوه گاه پسندیده خدا است وتمام زیبایی ها در جبین مبارک او به ظهور می رسد.
به امید آن که خود را همراه در عهد با آن وجود مقدس قرار دهیم وبفهمیم با چه مقامی عهد بسته ایم وبا ظهور او چه زیبایی هایی در کل عالم ظاهر خواهد شد.

«والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته»

-----------------

(101) «مفاتیح الجنان»، دعای عهد.

(١٩٣)