داستان ظهور
زیبایی های ظهور امام زمان (عجل الله فرجه)
نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
چاپ دهم - ۱۳۹۶
انتشارات: بهار دلها
فهرست
مقدمه
ماه مکه به سوی کعبه می آید
سید محمد شهید می شود
خانه آباد کجاست؟
سیصد وسیزده نفر از راه می رسند
پرچمی که سخن می گوید
شمشیری که کوه را متلاشی می کند
کنار کعبه چه خبر است؟
صدای شیطان به گوش می رسد
لشکری که در دل زمین فرو می رود
لشکر ده هزار نفری می آید
شیران پیشه ایمان می آیند
لباس ضد آتش وعصای شگفت انگیز
هزاران فرشته به کمک آمده اند
آنانی که بار دیگر زنده شده اند
شعار لشکر امام زمان چیست؟
بانوانی که پرستاری می کنند
آن سنگ بزرگ را بیاورید!
لشکر به سوی مکه باز می گردد
انتقام از دشمنان مهتاب
پیش به سوی کوفه
سفیانی توبه می کند
جنگ سختی در پیش است
حرکت به سوی فلسطین
بازگشت به کوفه
بهشت روی زمین
سخن آخر
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
یار ما سفر کرده بود، من منتظر بودم، تو منتظر بودی، او هم منتظر!
همه در انتظار آمدن بهار بودند وبرای دیدن آن، لحظه شماری می کردند.
ومن قلم در دست گرفتم؛ یک سال، در میان ده ها کتاب به دنبال گمشده خود دویدم.
می خواستم آمدن او را برای تو به تصویر کشم؛ تصویری که از سخن امامان معصوم (علیهم السلام)، برگرفته باشد، تصویری زیبا که تو را شیفته آمدنش کند.
وچنین بود که با مراجعه به بیش از صد کتاب، این متن را برایت آماده کردم.
تو می توانی دلیل سخنان مرا، در حدیث هایی بیابی که در پی نوشت ها آورده ام.
اکنون نوبت توست تا کتاب خودت را بخوانی واشتیاق تو به آمدن امام زمان (علیه السلام) بیشتر شود وبدانی که "داستان ظهور"، چقدر دل ها را امیدوار می کند.
این کتاب را به همه همیاران مؤسسه اندیشه سبز شیعه، اهدا می کنم؛ زیرا به همّت آنان بود که ما توانستیم به هدف خود برسیم.
مهدی خُدّامیان آرانی
قم، تیر ماه 86
چرا این کتاب را در دست گرفته ای وبا چه انگیزه ای این کتاب را مطالعه می کنی؟
هیچ می دانی من می خواهم تو را به سفری دور ودراز ببرم؟
همسفر خوب من! از تو می خواهم تا همراه من به آینده بیایی! آینده ای که دیدنش آرزوی همه است.
من تو را به روزگاری می برم که قرار است امام زمان در آن ظهور کند؛ آری، سخن من در مورد روزگار ظهور است.
من می خواهم حوادث آن روزگار را برایت بگویم. آیا آماده هستی؟
حتماً بارها شنیده ای که وعده خدا بسیار نزدیک است. پس برخیز وهمراه من به مکه بیا...
امروز، بیستم "ذی الحجّه" است.
من وتو الآن در شهر مکه، کنار کعبه هستیم. بیست روز دیگر تا ظهور باقی مانده است. امام زمان روز دهم "مُحرّم" کنار کعبه ظهور می کند.(1)
نگاه کن! ببین که کعبه چقدر زیبا، جلوه نمایی می کند!
آیا موافقی با هم طوافی گرد کعبه بنماییم؟
به راستی چرا "مسجدالحرام" این قدر خلوت است؟!
شنیده بودم که خانه خدا بسیار شلوغ است وهیچ وقت دور خانه خدا خلوت نمی شود.
چرا امروز اینجا این قدر خلوت است؟
آیا عشق وعلاقه مردم به کعبه کم شده است؟
مکه حرم امن خدا است؛ امّا امروز سپاهیان "سُفیانی" این شهر را محاصره کرده اند وبه همین علّت است که شهر این قدر خلوت است.(2)
همسفرم! آیا "سُفیانی" را می شناسی؟
آیا می خواهی کمی درباره او برایت سخن بگویم؟
"سفیانی" یکی از دشمنان امام زمان است وقیام او از علامت های ظهور معرّفی شده است.(3)
تقریباً پنج ماه قبل، او در سوریه دست به کودتای نظامی زد وحکومت این کشور را به دست گرفت، سپس به عراق حمله کرد وشهر کوفه را به تصرّف خود درآورد ودر این شهر جنایات زیادی انجام داد وتعداد زیادی از شیعیان این شهر را قتل عام کرد.(4)
سفیانی سپاهی را به مدینه فرستاد وتوانست این شهر را هم تصرّف کند.
اکنون، سفیانی در اندیشه تصرّف شهر مکه است؛ زیرا شنیده است امام زمان در این شهر ظهور می کند.
او دستور داده تا تعدادی از سربازانش به مکه بروند واین شهر را محاصره کنند.
اکنون شهر مکه در تصرّف سپاهیان سفیانی است.
سؤالی ذهن مرا به خود مشغول کرده است: امام زمان ویاران او چگونه این حلقه محاصره را خواهند شکست؟
سپاهیان سفیانی با دقّت همه راه های ورودی شهر را کنترل می کنند.
آماده شو!
ما باید به بیرون شهر برویم، همان جایی که قرار است جوانی ماه رو وارد شهر شود.
آنجا را نگاه کن!
آیا آن جوان سی ساله را می بینی که به شکل وشمایل یک چوپان است؟
او در دست خود یک چوب دستی دارد وآرام آرام از میان سپاه سفیانی عبور می کند. خیلی عجیب است!
سپاه سفیانی که نمی گذارند هیچ کس وارد شهر شود، چرا مانع ورود این جوان نمی شوند؟
نمی دانم او را شناختی یا نه؟
جان من فدای او!
این جوان، همان مولای من وتوست که به امر خدا به شکل یک چوپان، وارد شهر می شود.(5)
او از راه دوری آمده است. او از "یمَن" به "مدینه" رفته ومدّتی در شهر پیامبر منزل کرده است وبا حمله سپاه سفیانی به مدینه، از آنجا خارج شده واکنون به مکه رسیده است.(6)
صورت نورانیش چون ماه شب چهارده می درخشد.(7)
به گونه راستش نگاه کن! آن خال زیبا را می بینی که چون ستاره ای می درخشد؟(8)
این جوان، فرزند پیامبر است ومی آید تا دین جَدّش را زنده کند...(9)
امام زمان وارد شهر می شود، ودر کنار کوه های این شهر منزل می کند.
شهر مکه، شهر خدا وکعبه، محور خداپرستی است وچون هدف امام، ریشه کن کردن کفر است، حرکت خود را از مکه شروع می کند.
هنوز تا زمان ظهور، فرصت باقی است. امام زودتر به مکه آمده است تا برای انجام کارهای مقدماتی رسیدگی کند.
سید محمد شهید می شود
امروز، روز بیست وپنجم "ذی الحجّه" است. ما تا زمان ظهور، پانزده روز فرصت داریم.
همسفر خوبم! آیا موافقی که با هم به اطراف کوه "ذی طُوی" برویم؟(10)
حتماً در دعای ندبه، این جمله را بسیار خوانده ای: "أبِرَضْوی أم غیرها أم ذی طُوی".
اکنون برخیز وبا من به کوه "ذی طُوی" بیا. وقتی از کعبه به سوی مدینه حرکت کنیم، حدود پنج کیلومتر که برویم به آن کوه می رسیم.
نگاه کن! ده نفر از یاران امام، در بالای این کوه جمع شده اند.(11)
شاید بگویی: مگر امام سیصد وسیزده یار ندارد، پس چرا آنها فقط ده نفرند؟
این ده نفر یاران مخصوص او هستند که زودتر از همه خدمت امام رسیده اند؛ امّا آن سیصد وسیزده نفر، حدود چهارده روز دیگر به مکه خواهند آمد.
امام زمان بر فراز کوه ذی طُوی ایستاده است ومنتظر است تا خدا به او اجازه ظهور بدهد.(12)
آیا می دانی آن عبایی که بر دوش امام زمان است، عبای پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می باشد؟
آن عمامه زرد رنگی را که بر سر دارد، می بینی؟ این، همان عمامه رسول خداست.(13)
گوش کن!
امام به یاران خود می گوید: "می خواهم یک نفر را به سوی مردم مکه بفرستم".(14)
این یک مأموریت مهم است.
چه کسی به عنوان نماینده امام به سوی مردم مکه خواهد رفت؟
اکنون امام یکی از پسر عموهای خود را برای این کار مهم انتخاب می کند.
نام او "سید محمّد" است. امام به او دستور می دهد که به سوی مردم مکه برود وپیامی را به آنها برساند.
آیا می خواهی این پیام را بشنوی؟
گوش کن! پیام امام این است: "من از خاندانی مهربان واز نسل پیامبر هستم وشما را به یاری دین خدا دعوت می کنم. ای مردم مکه، مرا یاری کنید".(15)
تو خود می دانی که امام زمان، نیازی به کمک مردم مکه ندارد؛ زیرا روزگار ظهور نزدیک است، وبه زودی وعده خدا فرا می رسد وهزاران فرشته به یاری او می آیند.
پس چرا امام از مردم مکه تقاضای کمک می کند؟
امام آنان را دعوت می کند تا به راه راست هدایت شوند ودر این صورت، در این شهر هیچ خونی ریخته نخواهد شد.
آری، او امام مهربانی هاست وبرای همین با تمام صداقت، مردم مکه را به یاری دعوت می کند.
نگاه کن! سید محمّد آماده حرکت شده واز خوشحالی در پوست خود نمی گنجد؛ زیرا مأموریتی مهم به او داده شده است.
او با مولای خود ودیگر دوستانش خداحافظی می کند وبه سمت مسجد الحرام رهسپار می شود.
من کمی نگران هستم، مردم مکه با این جوان چگونه برخورد خواهند کرد؟
ساعتی می گذرد، خبری از سید محمّد نمی شود، کم کم به نگرانی من افزوده می شود،
خدایا! چرا سید محمّد این قدر دیر کرد؟
ولحظاتی بعد یک نفر در حالی که خیلی پریشان است نزد امام می آید.
او به امام خبر می دهد که سید محمّد وارد مسجد الحرام شد وپیام شما را به مردم مکه رساند؛ امّا مردم مکه به او حمله کردند واو را کنار کعبه شهید کردند.(16)
آخر به چه جرمی به قتل رسید؟
مگر این شهر، حرم امن الهی نیست؟ مگر حتّی حیوانات هم اینجا در امن وامان نیستند؟
مگر نماینده امام چه گفت که مردم مکه چنین خروشیدند واو را مظلومانه کشتند؟
او همان شهیدی است که در احادیث ما به عنوان "نفس زَکیه" از او نام برده شده است. حتماً می خواهی بدانی معنای آن چیست؟
نفس زَکیه یعنی: فردی بی گناه وپاک که مظلومانه کشته می شود.(17)
خانه آباد کجاست؟
اینجا مکه است، شب نهم "محرّم"، شب تاسوعا.
جهان تشیع عزادار امام حسین (علیه السلام) وبرادر با وفایش عباس (علیه السلام) است.
قرار است اجازه ظهور ازطرف خداوند داده شود؛ امّا این کار با تشریفات خاصّی صورت می گیرد.
با اجازه ظهور دیگر حکومت سیاهی ها غروب می کند وهنگام طلوع روشنایی است.
امشب انتظار به سر می آید وخداوند فرمان ظهور را صادر می کند.
اگر چه ما هم اکنون در مکه وکنار خانه خدا هستیم؛ امّا باید امشب سفری به آسمان چهارم داشته باشیم.
مگر در آسمان چهارم چه خبر است؟ صبر کن، برایت می گویم.
ما باید به کنار "بیتُ المَعمُور" برویم.
حتماً می گویی: "بیتُ المَعمُور" دیگر کجاست؟
همان طور که ما کعبه را به عنوان خانه خدا می شناسیم وگرد آن طواف می کنیم، خداوند بالای این کعبه، در آسمان چهارم، خانه ای ساخته تا فرشتگان گرد آن طواف کنند.(18)
"بیت المعمور" به معنای "خانه آباد" است واجازه ظهور امام زمان کنار این خانه صادر می شود وهمه دنیا آباد می شود. آری، در دوران غیبت، دنیا خراب وویران است. وقتی که ظهور امام فرا برسد دنیا آباد می شود، برای همین، آبادی دنیا از کنار خانه آباد (بیتُ المَعمُور) آغاز می شود.
باید امشب با من به آسمان چهارم بیایی. حتماً می دانی که قرآن از آسمان های هفت گانه سخن گفته است. ما اکنون می خواهیم به طبقه چهارم آن برویم.
خوب نگاه کن! چه می بینی؟ تمام پیامبران اینجا جمع شده اند. اینجا می توانی آدم ونوح وعیسی وموسی وابراهیم (علیهم السلام) را ببینی.
گروهی از مؤمنان هم در اینجا هستند.
همه منتظرند ونگاهشان به سویی خیره شده است.
آن طرف را نگاه کن، چه می بینی؟
فرشتگان دارند چند منبر نورانی را به سوی "بیتُ المَعمُور" می آورند.(19)
خوب دقّت کن، آیا می توانی تعداد آن منبرها را بشماری؟
درست است، چهار منبر نورانی!
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) وحضرت علی وامام حسن وامام حسین (علیهم السلام) را نگاه کن که با چه شکوهی به سوی این منبرها می روند وبالای آنها می نشینند.
چه شوری در میان این فرشتگان وانبیاء ومؤمنان برپا شده است...
در این هنگام، همه درهای آسمان باز می شوند.(20)
پیامبر می خواهد دعا کند وبا خدای خویش نجوا کند. همه فرشتگان وپیامبران نیز آماده اند تا با پیامبر اسلام همنوا شوند.
گوش فرا بده تا تو هم سخن پیامبر را بشنوی!
پیامبر چنین عرضه می دارد: "بار خدایا! تو وعده دادی که بندگان خوبت را فرمانروای زمین گردانی. لحظه عمل به آن وعده فرا رسیده است".(21)
همه فرشتگان وپیامبران نیز همین سخن را زمزمه می کنند.
نگاه کن! پیامبر وحضرت علی وامام حسن وامام حسین (علیهم السلام) در بالای آن منبرها به سجده رفته اند.
آنان در سجده چنین می گویند: "بار خدایا! بر ستمکاران خشم گیر؛ زیرا حریم تو شکسته شد. دوستانت کشته وبندگان خوبت ذلیل شدند".(22)
همسفر خوبم! تو خوب می دانی که منظور آنها از این سخنان چیست.
وقتی که خانه وحی به آتش کشیده شد ودُرّ یگانه عصمت، فاطمه (علیها السلام) شهید شد، همان روز، حریم خدا شکسته شد!
آن روزی که امام حسین (علیه السلام) با لب تشنه شهید شد، ذلّت اهل ایمان شروع شد.
وبه راستی، پیامبر خوب می داند چگونه از خداوند اذن ظهور را بگیرد.
جالب است بدانی قبل از اینکه پیامبر بالای منبر برود، خداوند فرشته ای را به آسمان دنیا می فرستد.(23)
من مدّت زیادی در این فکر بودم تا علّت این کار را بفهمم.
آری، پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) از این منبر پایین نمی آید تا اجازه ظهور امام زمان را بگیرد وخداوند برای شادی دل پیامبر، این فرشته را قبلا به آسمان دنیا فرستاده است تا وقتی دعای پیامبر تمام شد، این فرشته هر چه سریع تر حکم ظهور را در دستان مبارک امام قرار دهد.
پیامبر در این سجده، چنان با خدا سخن گفت واز سوز دل خود پرده برداشت که اکنون دیگر هر گونه تأخیر در امر ظهور امام، مقبول درگاه خداوند نیست.
سیصد وسیزده نفر از راه می رسند
اگر دقّت کنی می بینی که تمام مردم مکه در مورد مطلب مهمّی با هم سخن می گویند.
آیا می خواهی تو هم از سخن آنها باخبر شوی؟
دیشب، سیصد وسیزده جوانمرد وارد شهر مکه شده اند وتا صبح مشغول عبادت بوده اند.(24)
آنها در مسجد الحرام گرد هم آمده اند، وهمه نگاه ها را متوجّه خود کرده اند.(25)
مردم مکه تعجّب کرده اند. آن ها نمی دانند این جوانان از کجا آمده اند وچطور توانسته اند خود را به مکه برسانند؛ زیرا شهر مکه در محاصره سپاه سفیانی است.(26)
عجیب است که لباس همه این جوانان یک شکل است.
همه، هم قد وهم اندازه، مثل یک دسته نظامی، بسیار مرتّب هستند؛ هر کس آنها را ببیند، مبهوت آنان می شود.(27)
آمدن این جوانان به شهر مکه، یک راز است که کسی از آن خبر ندارد.
هر کدام از جوانان در گوشه ای از دنیا بودند. چگونه شد که آنها در یک لحظه خود را در مکه یافتند؟
آنها به امر خدا با "طَی الارض" به مکه آمده اند.
شاید بپرسی که "طَی الارض" یعنی چه.
اگر بتوانی در یک لحظه، بدون استفاده از هیچ وسیله نقلیه ای، کیلومترها راه را پشت سر بگذاری وخود را به مکه یا هر جای دیگر برسانی، تو "طَی الارض" نموده ای.
آری، یاران امام معجزهوار وبسیار شگفت انگیز کنار کعبه جمع شده اند.
آری ظهور امام زمان وابسته به حضور این سیصد وسیزده نفر است، اراده خدا بر این بوده است که آنها را در یک لحظه در مکه جمع کند.(28)
هر کس اسم بزرگ یا همان اسم اعظم خدا را بداند، دعایش مستجاب می شود. وقتی امام زمان خدا را به آن اسم قسم می دهد، سیصد وسیزده یار او، در یک چشم به هم زدن، در مکه حاضر می شوند.(29)
اکنون تو از این راز آگاه شده ای؛ امّا مردم مکه، همچنان در تعجّب هستند.
آنان در مسجد الحرام دور هم جمع شده اند ودرباره این مطلب با هم سخن می گویند: به راستی این جوانان چگونه وارد مکه شده اند؟
آن طرف را نگاه کن! آن مرد را می بینی که به سمت بزرگان مکه می رود.
او کیست وچرا چنین سراسیمه ومضطرب، جمعیت را می شکافد؟
او مستقیم نزد فرماندار مکه می رود. سلام می کند ومی گوید: "دیشب خواب عجیبی دیدم وبرای همین خیلی ترسیده ام".(30)
فرماندار مکه نگاهی به او کرده ومی گوید: "خوابت را برایم تعریف کن ".
وآن مرد چنین می گوید: "خواب دیدم که ابری در آسمان ظاهر شد وآرام آرام به سمت زمین آمد تا اینکه به کعبه رسید. در آن ابر، ملخ هایی دیدم که بال های سبزی داشتند ومدّت زیادی دور کعبه طواف کردند وسپس به شرق وغرب عالم پرواز کردند".(31)
هر کس که این سخن را می شنود به فکر فرو می رود.
آیا بینِ این خواب وآن گروه سیصد وسیزده نفری، ارتباطی وجود دارد؟
در شهر مکه شخصی هست که خواب را خیلی خوب تعبیر می کند. از او می خواهند تا این خواب را تعبیر کند.
او قدری فکر می کند وسپس می گوید: "لشکری از لشکریان خدا وارد این شهر شده است وشما هرگز نمی توانید در مقابل آن مقاومت کنید".(32)
همه مردم مکه به فکر فرو می روند. آری، آن لشکر، همان جوان هایی هستند که دیشب وارد مکه شدند.
طبیعی است که مردم مکه از دست این جوانان عصبانی باشند؛ زیرا اینان می خواهند اهل بیت (علیهم السلام) وشیعیانشان را در همه دنیا عزیز کنند.
شما فکر می کنید اوّلین تصمیم مردم مکه چه می باشد؟
درست حدس زده اید، آنها می خواهند این سیصد وسیزده نفر را دستگیر کنند؛ امّا خدا ترسی بزرگ بر دل آن مردم می اندازد.
من به حال این مردم ساده لوح می خندم، مردمی که هنوز هم در فکر دشمنی با شیعه هستند. آنها نمی دانند که دیگر روزگار غربت شیعه تمام شده است.
یکی از بزرگان مکه که می بیند همه در ترس واضطراب هستند می گوید: این جوانانی که من دیده ام، چهره هایی نورانی دارند واهل عبادت هستند، آنها که تا به حال کار خلافی انجام نداده اند، چرا از آنها می ترسید؟(33)
مردم مکه تا غروب آفتاب در مورد این جوانان سخن می گویند وآن چنان ترس ووحشتی در دل دارند که نمی توانند هیچ کاری بکنند.
شب فرا می رسد ومردم به خانه های خود باز می گردند وبه خواب سنگینی فرو می روند.(34)
پرچمی که سخن می گوید
شب عاشوراست وفردا روز ظهور امام زمان!
امشب، پایان روزگار غیبت رقم می خورد. شهر مکه در تاریکی فرو رفته استّ امّا کنار کعبه نورانی است. امشب کسی به مسجد الحرام نیامده است.(35)
آن جوان را می بینی که کنار کعبه مشغول دعاست؟ نمی دانم او با خدا چه نجوایی دارد.
آیا می خواهی نزدیک برویم واو را از نزدیک ببینیم؟
او امام زمان است که در این خلوت شب با خدای خود راز ونیاز می کند.
آیا می دانی مُضطرّ واقعی اوست که خدا دعای او را مستجاب وامر ظهورش را اصلاح می کند؟(36)
خدا در قرآن می گوید: ﴿أمَّنْ یجیبُ الْمُضْطَرَّ إذا دَعاهُ ویکشِفُ السُّوءَ﴾؛ چه کسی دعای مُضطرّ را اجابت می کند وسختی ها را از او دور می نماید؟(37)
اکنون سؤال مهمّی از تو دارم: آیا می دانی امام زمان چگونه می فهمد که دعای او مستجاب شده است؟
او از کجا می فهمد که باید قیام کند؟
آیا می دانی که در آن لحظاتی که قرار است دوران غیبت تمام شود، چه حوادثی روی می دهد؟
اگر دقّت کنی می بینی که امام به همراه خود یک پرچم آورده است.(38)
خدای من! آن پرچم خود به خود باز می شود.(39)
آیا می توانی نوشته روی پرچم را بخوانی؟
روی پرچم چنین نوشته شده است: "البَیعَةُ لله". یعنی هر کس با صاحب این پرچم بیعت کند در واقع با خدا بیعت کرده است.(40)
صدایی به گوش می رسد. این صدا از کیست؟
امام که مشغول دعا است، شخص دیگری هم در اینجا نیست، پس چه کسی است که سخن می گوید؟
گوش کن! آیا می شنوی چه می گوید؟
- ای ولی خدا، قیام کن!
من این طرف وآن طرف را نگاه می کنم تا شاید گوینده این سخن را بیابم.
عجب! این همان پرچم است که با قدرت خدا به سخن در آمده است. همسفرم! تعجّب نکن! مگر مقام امام زمان بالاتر از موسی (علیه السلام) نیست؟
مگر درخت به اذن خدا به سخن درنیامد وبا موسی (علیه السلام) سخن نگفت؟
در اینجا هم به امر خدا، پرچم با امام زمان سخن می گوید.
شمشیر امام را نگاه کن که خود به خود از غلاف بیرون می آید وبا آن حضرت سخن می گوید: "ای ولی خدا قیام کن!".(41)
نگاه کن، مسجد الحرام چقدر نورانی شده است!
چه شوری بر پا شده است! فرشتگان دسته دسته به مسجد الحرام می آیند.
در میان آنها فرشتگانی که در جنگ بدر به یاری پیامبر آمدند نیز حضور دارند.(42)
مسجد پر از صف های طولانی فرشتگان می شود. در این میان دو فرشته بزرگ الهی را می بینی، آنها جبرئیل ومیکائیل (علیهما السلام) هستند.
جبرئیل با کمال ادب خدمت امام می رسد وسلام می کند ومی گوید: "ای سرور وآقای من! اکنون دعای شما مستجاب شده است".(43)
اینجاست که امام دستی بر صورت خود می کشد ومی فرماید: "خدا را حمد وستایش می کنم که به وعده خود وفا کرد وما را وارثِ زمین قرار داد".(44)
نگاه کن! چگونه امام با شنیدن سخن جبرئیل حمد وشکر خدا را می کند.
پس من وتو هم باید شکرگزار خدا باشیم که روزگار سیاه غیبت به سر آمد وسپیده ظهور دمید.
به نظر تو اوّلین کار امام در هنگام ظهور چیست؟
جواب یک کلمه بیشتر نیست: نماز.
آری، امام در کنار کعبه می ایستد ونماز می خواند.(45)
شاید امام به شکرانه اینکه خدا به او اجازه ظهور داده است، نماز می خواند.
وشاید او می خواهد با نماز از خدا طلب یاری کند؛ زیرا او راهی بسیار طولانی پیش روی خود دارد ونیازمند یاری خداست. وقتی نماز تمام می شود او از جای خود برمی خیزد ویاران خود را صدا زده ومی گوید: ای یاران من! ای کسانی که خدا شما را برای ظهور من ذخیره کرده است به سویم بیایید.
نگاه کن، ببین!
یاران امام یکی بعد از دیگری، خود را به مسجد الحرام می رسانند.
همه آنها کنار درِ کعبه دور امام جمع می شوند...
اکنون امام به کعبه، خانه یکتاپرستی تکیه می زند واوّلین سخنان خود را برای یارانش می گوید.
او این آیه قرآن را می خواند: ﴿بَقیةُ اللهِ خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ مُؤمِنینَ﴾.(46)
وسپس می فرماید: "من بَقیةُ الله وحجت خدا هستم".(47)
می دانم که می خواهی بدانی معنای "بَقیة الله" چیست.
حتماً دیده ای بعضی افراد، وسایل قیمتی تهیه کرده، آن را در جایی مطمئن قرار می دهند. آن وسایل، ذخیره های آنها هستند.
خدا هم برای خود ذخیره ای دارد. او پیامبران زیادی برای هدایت بشر فرستاد. پیامبران همه تلاش خود را انجام دادند.
ولی آنها موفق نشدند که حکومت الهی را تشکیل بدهند؛ زیرا هنوز مردم آمادگی آن را نداشتند.
امام زمان ذخیره خداست تا امروز حکومت عدل الهی را در همه جهان برپا کند.
آری، امام بَقیةُ الله است، او ذخیره خداست. او یادگار همه پیامبران است.
چه جمع زیبایی، یک شمع وسیصد وسیزده پروانه!
آیا آن ستون نور را می بینی؟
یک ستون نور از بالای سر یاران امام زمان به آسمان رفته است. این ستون خیلی نورانی است. همه می توانند این نور را ببینند.
این معجزه خدا ونشانه ظهور است. همه مردم دنیا، این نور را می بینند ودلشان شاد می شود.(48)
یاران امام دور شمع وجود او حلقه زده اند، من در این میان نگاهم را از محبوبم برنمی دارم.
نگاه کن! آستینِ چپ پیراهن امام را ببین، آیا آن لکه سرخ را روی آن می بینی؟
به راستی چرا لباسِ امام، خون آلود است؟ آیا به بدن او صدمه ای وارد شده است؟
نه، این خونِ سرخی که تو می بینی یک تاریخ است، یک نماد است. این خون، بسیار قدیمی است ویک دنیا حرف دارد، تو را به جنگ اُحُد وزمان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می برد.
این سرخی خون، میراث سالیان دراز است، این خون، خون لب ودندان پیامبر است.
در جنگ اُحُد وقتی که لب ودندان پیامبر زخمی شد، قطراتی از آن خون بر آستین پیراهن او چکید.
امروز همان لباس پیامبر را فرزند عزیزش بر تن کرده است.(49)
شمشیری که کوه را متلاشی می کند
نزدیک اذان صبح است وهمه یاران امام زمان، برای خواندن نماز آماده می شوند.
نماز برپا می شود. نسیم میوزد. وقت مناجات با خدای مهربان است.
بعد از نماز، یاران می خواهند با ایشان بیعت کنند وپیمان ببندند.
امام کنار درِ کعبه می ایستد ودست راست خود را باز می کند.
آیا آن نور سفید را می بینی که در دست راست امام می درخشد؟
این نور بسیار زیبا وخیره کننده است، ولی با این حال هیچ چشمی را آزار نمی دهد.(50)
دقّت کن! در دست دیگر امام چه می بینی؟ گویا یک نامه در دست امام است.
آری، این عهد وپیمانی است که پیامبر برای امام زمان نوشته است.
پیامبر این پیمان را به حضرت علی (علیه السلام) داده است. سپس این پیمان نامه را امام حسن (علیه السلام) به ارث برده است وهمین طور از امامی به امام دیگر واکنون به امام زمان رسیده است.(51)
امام در حالی که دست راست خود را باز کرده است می فرماید: این دست خداست.
آیا می دانی که منظور امام از این سخن چیست؟
امام این آیه را می خواند: ﴿إنَّ الذینَ یبایعُونَک إنَّما یبایعُونَ اللهَ﴾؛ "وهر آن کس که با تو دست بیعت بدهد با خدا بیعت کرده است".(52)
آری، دست امام، دست خداست.
خوب نگاه کن آیا می توانی اوّلین کسی را که با امام دست می دهد بشناسی؟
این جبرئیل است که خم می شود ودست مبارک امام را می بوسد وبا او بیعت می کند وبعد از آن همه فرشتگان با امام بیعت می کنند.(53)
اکنون نوبت بیعت یاران است.
امام رو به آنان می کند ومی گوید: "شما باید از گناهان وزشتی ها دوری کنید وهمواره امر به معروف ونهی از منکر کنید وهیچ گاه خون بی گناهی را به زمین نریزید. از ثروت اندوزی وتجمّل گرایی خودداری کنید، غذای شما، نان جو باشد وخاک بالشت شما".(54)
البته اگر یاران امام، این شرایط را بپذیرند، امام هم قول می دهند که هرگز همنشینی غیر از آنان انتخاب نکند.
یاران این شرایط را قبول کرده وبا امام بیعت می نمایند.
همسفرم! در این سخنان کمی فکر کن!
درست است که این سیصد وسیزده نفر در آینده نزدیک، فرمانروایان دنیا خواهند شد وهر کدام از آنان بر کشوری حکومت خواهند کرد؛ امّا عهد کرده اند که تمام عمر بر روی خاک بخوابند!
بی جهت نیست که آنان به چنین مقامی رسیده اند ویار امام شده اند.
این عهدی که امام با یاران خود می بندد؛ گوشه ای از آن عدالتی است که همه منتظرش بودیم.
آری امام زمان از یاران خود بیعت می گیرد که بر اساس مفاهیم قرآن، عمل کنند.(55)
نگاه کن! از آسمان، شمشیرهایی نازل می شود.(56)
برای هر کدام از سیصد وسیزده نفر یک شمشیر مخصوص می آید.
هر کسی شمشیر خود را برمی دارد. هیچ کس اشتباه نمی کند وشمشیر فرد دیگر را برنمی دارد؛ زیرا نام هر کس، بر روی شمشیرش نوشته شده است.
عجیب است، بر روی هر شمشیر هزار کلمه رازگونه نوشته شده است. از هر کلمه، هزار کلمه دیگر فهمیده می شود.(57)
آنها از هر کلمه، هزار کلمه دیگر دریافت می کنند. خداوند برای یاران امام، این کلمات را آماده کرده است تا در موقعیت های مختلف از آن استفاده کنند.
تعجّب در این است که چگونه یاران امام می خواهند با این شمشیرها با دشمنی بجنگند که انواع سلاح های پیشرفته را در اختیار دارد؟
نزد یکی از آنها می روم واین سؤال را از او می کنم.
او شمشیر خود را به من می دهد ومی خواهد به آن نگاه کنم.
شمشیر را می گیرم. هر کار می کنم نمی توانم تشخیص بدهم که از چه جنسی است.
او می گوید: آیا می دانی با این شمشیر می توان کوه را متلاشی کرد!
آری این شمشیر چنان قدرتی دارد که اگر آن را بر کوه بزنی، کوه را متلاشی می کند.(58)
وبارها افرادی از من سؤال کرده اند که امام زمان چگونه می خواهد با شمشیر، دنیا را در اختیار بگیرد؟
امروز من جواب آنها را یافتم، اگر شمشیر یاران امام، می تواند کوه را متلاشی کند، پس شمشیر خودِ امام چه کارهایی می تواند بکند؟
آری، در دست این فرمانده ولشکر بی نظیرش، اسلحه پیشرفته ای است که به شکل شمشیر است؛ امّا هرگز یک شمشیر ساده واز جنس آهن نیست، این یک اسلحه بسیار پیشرفته است.
در این اسلحه چه خاصیتی نهفته است؟
نمی دانم، فقط این را می دانم که می توان یک کوه را با آن متلاشی کرد.
این اسلحه را خدا ساخته است وبه راستی که دست خدا بالای همه دست ها است!
کنار کعبه چه خبر است؟
حالا دیگر آفتاب بالا آمده است، مردم مکه متوجّه می شوند که در مسجد الحرام خبرهایی است.
آنها از یکدیگر سؤال می کنند: این کیست که در کنار کعبه ایستاده است وگروهی گرد او را گرفته اند؟
در این میان صدایی در همه جا طنین انداز می شود.(59)
گوش کن!
این صدای جبرئیل است: "ای مردم! این مهدی آل محمّد است، از او پیروی کنید".(60)
همه مردم دنیا این صدا را می شنوند.(61)
عجیب این است که هر کسی این ندا را به زبان خودش می شنود، اگر عرب زبان است به زبان عربی می شنود، اگر فارس زبان است به زبان فارسی.(62)
وقتی مردم این ندا را شنیدند با یکدیگر در مورد ظهور سخن می گویند ومی فهمند که وعده خدا فرا رسیده است.(63)
مردم مکه با شنیدن این ندا به سوی مسجد الحرام هجوم می آورند تا ببینند چه خبر شده است.
آنان می بینند که امام با یارانش جمع شده اند.
اکنون امام می خواهد با مردم سخن بگوید به نظر شما اوّلین سخن امام با مردم چیست؟
امام به کنار کعبه می رود وبه خانه خدا تکیه می زند وچنین می گوید: "ای مردم! من مهدی، فرزند پیامبر هستم. هر کس می خواهد آدم وابراهیم وموسی وعیسی ومحمّد (علیهم السلام) را ببیند، مرا ببیند! ای مردم من شما را به یاری می طلبم. چه کسی مرا یاری می کند؟".(64)
واکنون یک امتحان بزرگ الهی در پیش روی مردم مکه است؛ زیرا با اینکه امام بیش از هزار سال عمر دارد؛ امّا به شکل یک جوان ظهور کرده است.(65)
مردم مکه در شک وتردید هستند، گروهی از آنها باور نمی کنند که این جوان، همان مهدی (علیه السلام) باشد.(66)
آنها دسیسه می کنند وتصمیم می گیرند تا امام را به قتل برسانند؛ ولی فراموش کرده اند که امام چه یاران باوفایی دارد، یارانی که عهد بسته اند تا آخرین نفس از امام دفاع کنند.(67)
وقتی مردم مکه می بینند که یاران امام آماده دفاع هستند پشیمان می شوند ومسجد الحرام را ترک می کنند.
صدای شیطان به گوش می رسد
مدّتی است مردم دنیا صدای جبرئیل وندای او را شنیده اند. دل های آنها به سوی امامِ خوبی ها متوجّه شده وهمه دوست دارند امام را ببینند.(68)
درست است که کوفه ومدینه الآن در تصرّف سفیانی است؛ امّا اگر به یکی از این دو شهر بروی، می بینی که سپاهیان سفیانی به حق بودن فرمانده خود شک کرده اند ومی خواهند از بند سپاه سفیانی رها شوند وبه سوی امام بیایند.
از آنجا که شیطان، دشمن سعادت انسان هاست، می خواهد هر طور که شده باعث گمراهی مردم شود. او اکنون نیز در فکر فریب دادن مردم است ومی خواهد مانع پیوستن آنها به امام بشود.
او می داند که با ظهور امام زمان، بندگان خوب خدا در دنیا حکومت خواهند کرد وبرای ناپاکان در زمین جایی نخواهد بود.
به همین دلیل، موقع غروب آفتاب، شیطان با صدای بلند، همه مردم دنیا را مورد خطاب قرار می دهد ومی گوید: "ای مردم، آگاه باشید که سفیانی ویاران او حق هستند".(69)
همه مردم این صدا را می شنوند؛ امّا نمی دانند که صدای شیطان است. عدّه ای به گمراهی می افتند وصدای شیطان آنها را فریب می دهد ومتأسفانه آنها از امام زمان بیزاری می جویند.(70)
من خیلی دلم به حال این مردم می سوزد که چگونه فریب شیطان را می خورند.
در سخنان امامان معصوم (علیهم السلام) آمده بود که در نزدیک روزگار ظهور، دو ندا در آسمان طنین خواهد انداخت.
ندای اوّل که نزدیک طلوع آفتاب به گوش می رسد، ندای جبرئیل است وصدای دوم که نزدیک غروب خورشید به گوش می رسد، صدای شیطان است.
شیعیان که از قبل، این مطلب را می دانستند هرگز فریب نمی خورند. آنها می دانند که حکومت عدل الهی بسیار نزدیک است.(71)
لشکری که در دل زمین فرو می رود
امشب، شب چهاردهم "مُحرّم" است وآسمان شهر مکه مهتابی است.
چهار شب از ظهور امام زمان می گذرد ودر شهر مکه آرامش برقرار است، البته همچنان بیرون شهر سپاه سفیانی مستقر شده وشهر را در محاصره دارند.(72)
سپاه سفیانی هراس دارد که وارد شهر شود وبا لشکر امام بجنگد.
آنها منتظرند تا نیروی کمکی از مدینه برسد تا بتوانند به جنگ امام بروند.
امشب، سیصد هزار نفر از سربازان سفیانی از مدینه به سوی مکه حرکت می کنند.
سفیانی به آنان دستور داده تا شهر مکه را تصرّف وکعبه را خراب کنند وامام را به قتل برسانند. این نقشه شوم سفیانی است.(73)
به راستی، امام زمان که فقط سیصد وسیزده سرباز دارد، چگونه می خواهد در مقابل لشکری با بیش از سیصد هزار سرباز مقابله کند؟
من می دانم که خدا هرگز ولی خود را تنها نمی گذارد.
سپاه سفیانی از مدینه به سمت مکه حرکت می کند وبعد از اینکه از مدینه خارج شد در سرزمین "بَیدا" مستقر می شود.(74)
می دانید "بَیدا" کجا است؟
حدود پانزده کیلومتر در جاده "مدینه" به سوی "مکه" که پیش بروی به سرزمین "بَیدا" می رسی.
پاسی از شب می گذرد...
آن مرد کیست که سراسیمه به این سمت می آید؟
نگاه کن! ظاهرش نشان می دهد که اهل مکه نیست. او از راهی دور آمده است.
آن مرد سراغ امام را می گیرد، گویا کار مهمّی با آن حضرت دارد.
یاران امام، آن مرد را خدمت امام می آورند.
آن مرد می گوید: "ای سرورم! من مأموریت دارم تا به شما مژده بزرگی بدهم، یکی از فرشتگان الهی به من فرمان داد تا پیش شما بیایم".(75)
من که از ماجرا خبر ندارم، از شنیدن این سخن تعجّب می کنم. چگونه است که این مرد ادّعا می کند فرشتگان را دیده است؟
امام که به همه چیز آگاهی دارد، می گوید: "حکایت خود وبرادرت را تعریف کن ".
آن مرد رو به امام می کند وچنین می گوید:
من آمده ام تا بشارت دهم که سپاه سفیانی نابود شد. من وبرادرم از سربازان سفیانی بودیم وبه دستور سفیانی برای تصرّف مکه حرکت کردیم.
وقتی به سرزمین بَیدا رسیدیم، هوا تاریک شده بود، برای همین، در آن صحرا منزل کردیم.
ناگهان فریادی بلند در آن بیابان پیچید: "ای صحرای بَیدا! این قوم ستمگر را در خود فرو ببر".(76)
من با چشم خود دیدم که زمین شکافته شد وتمام سپاه را در خود فرو برد. فقط من وبرادرم باقی ماندیم وهیچ اثری از آن سپاه بزرگ باقی نماند. من وبرادرم مات ومبهوت مانده بودیم.
ناگهان فرشته ای را دیدم که برادرم را صدا زد وگفت: "اکنون به سوی سفیانی برو وبه او خبر ده که سپاهش در دل زمین فرو رفت".
بعد رو به من کرد وگفت: "به مکه برو وامام زمان را به نابودی دشمنانش بشارت ده وتوبه کن".(77)
حالا دیگر خیلی چیزها برای من روشن شده است.
آری خداوند به وعده خود وفا نمود ودشمنان امام زمان را نابود کرد.
آن مرد که از کرده خود پشیمان است، وقتی مهربانی امام را می بیند توبه می کند وتوبه اش قبول می شود.
آیا می دانی آن فرشته ای که با این مرد سخن گفت که بود؟
آن فریادی که درصحرای "بَیدا" بلند شد چه بود؟
او جبرئیل بود که به امر خدا به یاری لشکر حق آمده بود تا سپاه طاغوت را نابود کند.(78)
سپاه سفیانی که می خواست کعبه را خراب کرده وبا امام زمان بجنگد به عذاب خدا گرفتار شده ودر دل زمین فرو رفته است.(79)
خبر نابودی سپاه سفیانی به سرعت در همه جا پخش می شود. گروهی از آنها که از ماه ها قبل، مکه را محاصره کرده بودند، با شنیدن این خبر فرار می کنند.
سفیانی که در شهر کوفه است با شنیدن این خبر، ترس تمام وجودش را فرا می گیرد وفکر حمله به مکه را از سر خود بیرون می کند.
لشکر ده هزار نفری می آید
مردم مکه بعد از اینکه خبر نابودی سپاه سفیانی را می شنوند خیلی می ترسند وبرای همین شهر آرام می شود ودیگر کسی به فکر دشمنی با امام نیست.
پایتخت حکومت جهانی امام، شهر کوفه است ومن منتظر هستم تا همراه او به سوی کوفه حرکت کنم.
خیلی دوست دارم بدانم امام چه موقع به سوی کوفه حرکت خواهد کرد، نزد یکی از یاران امام می روم واز او می پرسم: چرا امام به سوی کوفه حرکت نمی کند؟
او در جواب می گوید: امام منتظر است تا همه افراد لشکرش به مکه بیایند.
آری، از وقتی که جبرئیل ندا داد ومردم را به سوی امام فرا خواند، عدّه زیادی حرکت کرده اند. آنان به مکه دعوت شده اند ومأموریت دارند که به امام بپیوندند.(80)
آیا تا به حال دیده ای که پرندگان چگونه به سوی لانه های خود پناه می برند؟
این افراد هم این گونه به مکه پناه می آورند ودر خدمت امام به آرامش واقعی می رسند.(81)
اراده خداوند این است که خروج امام از مکه با همراهی این لشکر ده هزار نفری باشد.(82)
اگر به خارج از مکه بروی می بینی که شیعیان با چه اشتیاقی به سوی مکه می شتابند! مثل اینکه یک مسابقه برگزار شده است، مسابقه ای برای هر چه زودتر رسیدن به مکه برای یاری امام!(83)
این شوقی است که خداوند در دل شیعیان قرار داده است وآنان را این چنین بیقرار نموده است.(84)
آنان با عشقی مقدّس، بیابان ها را پشت سر می گذارند وتمام سختی ها را در راه یاری امام تحمّل می کنند.(85)
وتو خود می دانی که سیصد وسیزده یار به گونه ای دیگر به مکه آمدند. آنان با "طی الارض" ودر شب قبل از ظهور به مکه آمده اند. آنها در واقع، فرماندهان لشکر امام هستند ودر آینده ای نزدیک، هر کدام از طرف امام، حاکم قسمتی از دنیا خواهند شد.(86)
ولی این ده هزار نفری که در راه مکه هستند سربازان لشکر امام می باشند، آنها می آیند تا قائم آل محمد (علیهم السلام) را یاری کنند.
شیران پیشه ایمان می آیند
کم کم لشکر ده هزار نفری کامل می شود. آنها با یکدیگر بسیار مهربان هستند گویی که همه با هم برادرند.(87)
همسفرم! آیا اجازه می دهی من در مورد ویژگی افراد این لشکر سخن بگویم؟
آنان در مقابل دستور امام تسلیم هستند وسخنان امام را با گوش جان می پذیرند.(88)
افرادی شجاع ودلیری که ذرّه ای ترس در دل ندارند. آری، امام یارانی شجاع وبا یقین کامل می خواهد، افراد ترسو وسست عقیده چه کمکی به این حرکت عظیم می توانند بکنند؟
لشکریان امام چنان در عقیده وایمان خود استوارند که شیطان هرگز نمی تواند آنها را وسوسه کند. اینان شیران بیشه ایمان ویاوران راستین حق وحقیقت هستند.(89)
اگر شب ها به کنارشان بروی، می بینی که مشغول عبادت هستند وصدای گریه ومناجات آنها شنیده می شود. ودر روز چون شیران دلیر به میدان می آیند واز هیچ چیز واهمه وترس ندارند.
برای شهادت دعا می کنند، آرزویشان این است که در رکاب امام به فیض شهادت برسند. به راستی که چه سعادتی بالاتر از اینکه انسان جان خویش را فدای مولای خود کند!(90)
آیا در این دنیای فانی، آرزویی زیباتر از این سراغ داری؟
خوشا به حال کسانی که چنین آرزوی زیبایی دارند!
وواقعاً که زندگی انسان با داشتن این چنین آرمانی، چقدر لذت بخش می شود.
به هر حال، یاران امام همواره دور امام حلقه زده ودر شرایط سخت، یار ویاور او هستند.(91)
کافی است امام به آنان دستوری بدهد، آن وقت می بینی که چگونه برای انجام آن دستور سر از پا نمی شناسند.(92)
خداوند نیروی جسمی بسیار زیادی به آنها داده است تا بتوانند به خوبی از امام دفاع کنند.(93)
وقتی که آنها از زمینی عبور می کنند آن زمین به سرزمین های دیگر فخر می فروشد واز اینکه یکی از یاران امام زمان از روی او گذاشته است به خود مباهات می کند.(94)
همه از یاران امام فرمانبرداری می کنند حتّی پرندگان وحیوانات وحشی.(95)
لباس ضد آتش وعصای شگفت انگیز
اکنون همه سربازان ویاران امام در مکه جمع شده اند. آنها آمده اند تا جان خود را فدای امام کنند.
امام لباس رزم بر تن کرده وآماده حرکت به سوی مدینه شده است.
آیا می دانی که لباس رزم امام، همان پیراهن یوسف (علیه السلام) است؟
به راستی چرا امام این لباس را به تن کرده است؟
آیا می دانی لباس امام، لباسی معمولی نیست، بلکه لباسی ضدّ آتش است.(96)
تعجّب نکن، بگذار تاریخ آن را برایت بگویم.
پیراهن یوسف (علیه السلام) در اصل از ابراهیم (علیه السلام) بود.
هنگامی که نمرود می خواست ابراهیم (علیه السلام) را به جرم خداپرستی در آتش اندازد، جبرئیل به زمین آمد تا بزرگ پرچمدار توحید را یاری کند. او همراه خود لباسی از بهشت آورد. به خاطرِ همین لباس، ابراهیم (علیه السلام) در آتش نسوخت.(97)
پس از ابراهیم (علیه السلام)، این لباس به فرزندان او به ارث رسید تا اینکه لباس یوسف (علیه السلام) شد وباعث روشنی چشمان یعقوب!
این لباس نسل به نسل گشت تا پیامبر اسلام وبعد از او امامان معصوم (علیهم السلام)، یکی بعد از دیگری به ارث بردند.(98)
واکنون روشن شد که چرا خداوند این پیراهن را برای امام زمان نگه داشته است؟
همسفرم! مگر آتش نمرود بزرگترین آتش آن روزگار نبود؟
یک بیابان آتش که شعله های آن به آسمان می رسید!
نمرود با امکاناتی که در اختیار داشت آتشی به آن بزرگی ایجاد کرد وابراهیم (علیه السلام) را در میان آن آتش انداخت؛ امّا خدا، پیامبر خود را با آن پیراهن یاری کرد وامروز همان پیراهن در تن امام زمان است.
امام آماده حرکت شده است، من دقّت می کنم تا ببینم امام با چه اسلحه ای می خواهد به جنگ دشمنان برود.
امام به جای اسلحه، یک چوب دستی دارد!
با خود می گویم که چرا فرمانده این لشکر، این چوب را با خود برداشته است؟
آخر ما می خواهیم به جنگ توپ وتانک وموشک برویم. هر چه فکر می کنم جوابی برای خود نمی یابم؛ برای همین از یکی از یاران امام سؤال می کنم که چرا امام به جای اسلحه این چوب دستی را با خود برداشته است؟
او برایم می گوید: این چوبی که در دست امام قرار دارد، همان عصای موسی (علیه السلام) است.(99)
با این که چوب این عصا هزاران سال پیش، از درخت بریده شده است؛ امّا هنوز تر وتازه است، مثل اینکه همین الآن آن را، از درخت قطع کرده ای.(100)
در زمان موسی (علیه السلام)، بشر در سحر وجادو پیشرفت زیادی کرده بود وبه اصطلاح، فن آوری بشر آن روز، سحر وجادو بود؛ امّا وقتی موسی (علیه السلام) عصای خود را به زمین زد، ناگهان آن عصا به اژدهایی تبدیل شد که همه آن سحر وجادوها را در یک چشم به هم زدن بلعید.
امروز هم بشر هر چه پیشرفت کرده وهر فناوری جدیدی داشته باشد باید بداند که امام زمان با همین عصا به مقابله با دشمنان خواهد رفت.
این عصا، یک عصای شگفت انگیز است که هر دستوری را که امام به آن بدهد، انجام می دهد.(101)
تازه حالا فهمیده ام که این چوب، یک عصای سخن گو هم هست وبا امام سخن می گوید!(102)
آری، آنچه که بشر به دست خود ساخته است توسط این عصا بلعیده می شود، تانک باشد یا هواپیما یا موشک، چه فرق می کند، کافی است امام به عصا امر کند.
قرآن در مورد عصای موسی (علیه السلام) سخن گفته است. آن عصا یک بیابان سحر وجادو را بلعید، این نکته را قبول می کنی چون قرآن این را می گوید. پس دور از ذهن نخواهد بود که این عصا بتواند هواپیما وموشک را هم ببلعد.(103)
هنر بشر آن روز سحر وجادو بود، هنر بشر امروز هر چه می خواهد باشد. این عصا به اذن خدا می تواند مقابل آن بایستد.
آیا می دانی وقتی امام، این عصا را بر زمین بزند، آن عصا تبدیل به چه چیزی می شود؟
من نمی دانم از چه لفظی استفاده کنم؟
آیا می توانم بگویم تبدیل به اژدهایی بزرگ می شود؟
می ترسم بگویی که این نویسنده چه حرف های عجیب وغریبی می زند. واقعاً نمی دانم چه بگویم؟
هیچ چیز بهتر از این نیست که سخن امام باقر (علیه السلام) را برایت بگویم.
تو که دیگر سخن آن حضرت را قبول داری که فرمود: "چون قائم ما، عصای خود را به زمین بزند، آن عصا، شکاف بر می دارد، شکافی به اندازه فاصله زمین تا آسمان! وآن عصا هر چه را که مقابلش باشد، می بلعد".(104)
به راستی که خداوند چه حکمت های زیبایی دارد وبا عصای موسی (علیه السلام)، آخرین ولی خود را یاری می کند.(105)
هزاران فرشته به کمک آمده اند
نگاه کن! یاران امام زمان با چه نظمی زیبا ایستاده اند ومنتظرند تا دستور حرکت داده شود.
آن جوان را می بینی که در جلو لشکر، پرچمی نورانی در دست دارد؟
آیا او را می شناسی؟
او "شُعَیب بن صالح"، پرچمدار این لشکر بزرگ است.(106)
آیا پرچمی را که در دست اوست می شناسی؟ این همان پرچم پیامبر است.
همان پرچمی که جبرئیل در جنگ "بَدْر" برای پیامبر آورد.(107)
آیا می دانی این پرچم تا به حال، فقط دو بار مورد استفاده قرار گرفته است؟
اوّلین بار زمانی بود که جبرئیل آن پرچم را برای پیامبر آورد واو هم در جنگ بدر آن را باز نمود ولشکر اسلام در آن جنگ به پیروزی بزرگی دست یافت.
پیامبر بعد از جنگ بدر، آن پرچم را جمع کرد ودیگر در هیچ جنگی آن را باز نکرد وتحویل حضرت علی (علیه السلام) داد. آن حضرت نیز فقط در جنگ جمل، آن پرچم را باز نمود ودیگر از آن استفاده نکرد.(108)
آیا می دانی که این پرچم از جنس پارچه های دنیایی مثل پنبه وکتان وحریر نیست، بلکه از جنس گیاهان بهشتی است.(109)
این پرچم آن قدر نورانی است که می تواند شرق وغرب دنیا را روشن گرداند.(110)
وقتی که این پرچم برافراشته می شود، ترس ووحشت عجیبی در دشمنان پدیدار می گردد به طوری که دیگر نمی توانند هیچ کاری بکنند.(111)
از طرف دیگر با برافراشتن این پرچم، دل های یاران امام زمان چنان از شجاعت پر می شود که گویی این دل ها از جنس آهن است وهیچ ترسی به آنها راه ندارد.(112)
جالب است بدانی که چوب این پرچم از آسمان آمده است وهر وقت امام بخواهد دشمنی را نابود سازد، کافی است با این پرچم به او اشاره کند پس به امر خدا، آن دشمن به هلاکت می رسد.(113)
آیا می دانی هرگاه که این پرچم باز شود هفت دسته از فرشتگان به یاری امام می آیند؟
دسته اوّل: فرشتگانی که با نوح (علیه السلام)، در کشتی بودند واو را یاری کردند.
دسته دوم: فرشتگانی که به یاری ابراهیم (علیه السلام) آمدند.
دسته سوم: فرشتگانی که همراه موسی (علیه السلام) بودند زمانی که رود نیل به امر خدا شکافته شد وقوم بنی اسرائیل از رود نیل عبور کردند.
دسته چهارم: فرشتگانی که هنگام رفتن عیسی (علیه السلام) به آسمان، همراه او بودند.
دسته پنجم: چهار هزار فرشته ای که همیشه در رکاب پیامبر اسلام بودند.
دسته ششم: سیصد وسیزده فرشته ای که در جنگ "بَدْر" به یاری پیامبر آمدند.
دسته هفتم: فرشتگانی که برای یاری امام حسین (علیه السلام) به کربلا آمدند.
آمار کل این هفت دسته، سیزده هزار وسیصد وسیزده فرشته است که به یاری امام زمان می آیند.(114)
اگر سمت راست لشکر را نگاه کنی، جبرئیل را می بینی؛ در سمت چپ لشکر هم، میکائیل ایستاده است.(115)
همه نیروی های زمینی وآسمانی آماده اند تا ایشان دستور حرکت بدهد.
وقتی لشکر امام حرکت کند، ترس عجیبی در دل دشمنان ایجاد می شود وبه همین دلیل است که همیشه پیروزی با این لشکر است.(116)
آری، کسانی که قصد دشمنی با نور خدا را دارند ترسی عجیب وجودشان را فرا می گیرد؛ امّا کسانی که سال های سال در جستجوی نور خدا بوده اند محبّت وعلاقه زیادی به امام پیدا می کنند. آنها هرگز از این حرکت آسمانی نمی ترسند، بلکه هر لحظه آرزو می کنند که حکومت مهدوی تشکیل شود وعدالت واقعی را به چشم خود ببینند.(117)
آنانی که بار دیگر زنده شده اند
همه منتظرند تا فرمان حرکت صادر شود، لشکر به گروه هایی منظّم تقسیم شده است.
در این میان متوجّه یک گروه هفت نفری می شوم. جلو می روم واز یکی از آنها می خواهم که درباره خودش سخن بگوید.
او خودش را "تلمیخا" معرّفی می کند.(118)
نمی دانم او را می شناسی یا نه؟
"تلمیخا"، نام یکی از اصحاب کهف است، اصحاب کهف همان هفت نفری هستند که در قرآن قصّه آنها آمده است.
آیا سوره کهف را خوانده ای؟
آن هفت نفر خدا پرست از ترس طاغوت زمان خود به غاری پناه بردند وبیش از سیصد سال در آن غار خواب بودند.
شاید بگویی: آقای نویسنده، عجب حرف هایی می زنی؟ حواست کجاست؟ نکند خیالاتی شده ای؟ اصحاب کهف هزاران سال است از دنیا رفته اند، آخر چطور آنها را در لشکر امام زمان، می بینی؟
من در اینجا فقط یک جمله می گویم:
مگر سخن امام صادق (علیه السلام) را نشنیده ای که فرمود: "هرگاه قائم ما قیام کند خداوند اصحاب کهف را زنده می کند".(119)
آری، در لشکر قائم آل محمّد (علیه السلام) افراد زیادی هستند که بعد از مرگ به امر خدا زنده شده اند تا آن حضرت را یاری کنند.
یکی دیگر از آنها "مقداد" است.
او یکی از بهترین یاران پیامبر وحضرت علی (علیه السلام) بود که اکنون به امر خدا به دنیا بازگشته است.(120)
دیگری "جابر بن عبد الله انصاری" است. او از یاران نزدیک پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بود وتا زمان امام باقر (علیه السلام)، زنده ماند.
همان کسی که روز "اربعین" به کربلا آمد ودر آب فرات غسل کرد وقبر شهید کربلا را زیارت کرد؛ اکنون، او زنده شده است تا انتقام خون امام حسین (علیه السلام) را بگیرد.(121)
من عدّه زیادی را می بینم که می گویند ما در عالم برزخ بودیم وچون امام زمان ظهور کرد، فرشته ای نزد ما آمد وبه ما خبر داد که روزگار ظهور فرا رسیده است، برخیزید وبه یاری آن حضرت بشتابید.(122)
شعار لشکر امام زمان چیست؟
امام زمان برنامه لشکر خود را معین نموده است، اوّلین هدف این لشکر، رهایی شهر مدینه از دست طاغوت است.
درست است که سیصد هزار نفر از سپاه سفیانی در بیابان "بَیدا" به زمین فرو رفتند؛ امّا هنوز گروهی از طرفداران سفیانی در مدینه باقی مانده اند واین شهر را در تصرّف خود دارند.
گوش کن! آیا این صدا را می شنوی؟
- هیچ کس همراه خود آب وغذا برندارد.(123)
این دستور امام است که به لشکر ابلاغ می شود.
این تنها لشکر دنیاست که به "واحد تدارکات" نیاز ندارد!
آخر مگر می شود لشکری با بیش از ده هزار سرباز در این گرمای عربستان هیچ آب وغذایی همراه نداشته باشد.
امام برای رفع تشنگی لشکر خود چه برنامه ای دارد؟
چه می شد اگر هر کسی مقداری آب وغذا با خود برمی داشت؟
دوست خوب من! آیا موافقی همراه این لشکر برویم؟
تو خود می دانی که ما هم باید این دستور را عمل کنیم وآب وغذا با خود برنداریم.
ظاهراً موافقی که به سفر خود ادامه بدهیم باشد؛ امّا به من قول بده اگر تشنه ات شد، از من آب نخواهی!
لشکر بزرگ حق، آماده حرکت است...
هر لشکر وسپاهی برای خود، یک شعاری را انتخاب می کند به نظر شما شعار این لشکر چیست؟
گوش کن! همه لشکر یک صدا فریاد می زنند: یا لَثاراتِ الحُسَینِ؛ ای خون خواهان حسین (علیه السلام)!(124)
امام می داند که صدها سال است شیعه برای امام حسین (علیه السلام) اشک ریخته است. آری، این نام حسین (علیه السلام) است که دل ها را منقلب می کند.
من در این میان به فکر فرو می روم که این لشکر چگونه شعار خود را خون خواهی امام حسین (علیه السلام) قرار می دهد در حالی که بیش از هزار سال است که یزید وسپاهیان او مرده اند؟
این یک قانون الهی است که اگر خون مظلومی در شرق دنیا ریخته شود وکسی در غرب زمین به این کار راضی باشد، او هم شریک جرم محسوب می شود.(125)
اگر چه یزید ویزیدیان مرده اند؛ امّا امروز گروه های بسیاری هستند که به کار یزید افتخار می کنند!
سفیانی وسپاهیان او، ادامه دهنده راه یزید هستند، اگر یزید، امام حسین (علیه السلام) را شهید کرد، امروز سفیانی که در شهر کوفه است، هر کس را که نامش حسین است، شهید می کند.(126)
بانوانی که پرستاری می کنند
گروهی از بانوان، در کمال حیا وعفّت، لشکر امام زمان را همراهی می کنند.
سؤال می کنی: این لشکر برای جنگ می رود، پس این بانوان کجا می روند؟
آیا شنیده ای هرگاه پیامبر به جنگ می رفتند، جمعی از بانوان همراه آن حضرت بودند وبه پرستاری مجروحان می پرداختند؟ اکنون امام می خواهد به شیوه پیامبر عمل کند وجمعی از بانوان را برای مداوای مجروحان همراه خود می برد.
امام صادق (علیه السلام) خبر داده اند که در جمع این بانوان، سمیه هم هست. همان که مادر عمّار یاسر بود واوّل زن شهید اسلام.(127)
او شیر زنی بود که در زیر شکنجه های "ابوجهل" به شهادت رسید؛ ولی حاضر نشد از عقیده خود دست بردارد.(128)
اکنون خداوند می خواهد پاداش ایستادگی او را بدهد، برای همین او را زنده کرده است تا شاهد عزّت اسلام باشد.
یکی دیگر از آن بانوان "أمّ أَیمَن" است. آیا او را می شناسی؟
أمّ ایمن در جنگ اُحُد وحُنَین وخَیبَر در لشکر اسلام همراه پیامبر بود وبه پرستاری مجروحان می پرداخت.(129)
اکنون او هم به امر خدا زنده شده است تا این بار در لشکر فرزند پیامبر به مداوای مجروحان بپردازد.
آن سنگ بزرگ را بیاورید!
امام یکی از یاران نزدیک خود را به عنوان فرماندار مکه وجانشین خود معین می نماید ودستور حرکت به سوی مدینه را صادر می کند.(130)
لشکر به سمت مدینه به پیش می رود.
هوا خیلی گرم است وکم کم تشنگی بر همه غلبه می کند.
من که خیلی تشنه هستم ودر این فکرم که چگونه در این بیابان خشک، آب پیدا کنم. آیا تو هم تشنه شده ای؟
امام تشنگی وگرسنگی یارانش را می بیند، دستور می دهد تا لشکر در وسط بیابان منزل کند.
اینجا یک بیابان خشک است، نه آبی، نه گیاهی! فقط عطش است وگرمای سوزان صحرای حجاز!
آن طرف چه خبر است؟ چرا همه نگاه ها متوجّه آنجا شده است؟
امام دستور داده است سنگ بزرگی را پیش او بیاورند.
این سنگ کجا بوده است؟
گویا از زمانی که از مکه حرکت کرده ایم، این سنگ همراه این لشکر بوده است.
اکنون، امام با عصایش به این سنگ می زند. ناگهان همه فریاد می زنند: آب! آب!
چه آب گوارایی از این سنگ جاری می شود! خدایا این سنگ واین عصا چه حکایتی دارند؟
اصل ماجرا به زمان موسی (علیه السلام)، برمی گردد، آن زمانی که قوم موسی در بیابانی بدون آب، گرفتار شده بودند ونزدیک بود از تشنگی هلاک شوند، پس موسی (علیه السلام) عصای خود را بر سنگی زد ودوازده چشمه آب از آن سنگ جاری شد.
همه قوم بنی اسرائیل که بیش از ششصد هزار نفر بودند از آن آب سیراب شدند. اکنون همان سنگ در مقابل امام زمان می باشد.(131)
این سنگ از موسی (علیه السلام) به امام به ارث رسیده است، آری به راستی که او وارث همه پیامبران می باشد.(132)
آبی که از این سنگ می جوشد هم تشنگی را برطرف می کند وهم نیاز انسان را به غذا!(133)
لشکر به سوی مکه باز می گردد
ما هنوز از شهر مکه فاصله زیادی نگرفته ایم که خبر ناگواری از آن شهر به ما می رسد.
به امام خبر می رسد مردم مکه شورش وانقلاب کرده اند وفرماندار شهر را به قتل رسانده اند.(134)
اکنون امام دستور می دهد تا لشکر به سوی مکه باز گردد.
خبر به مردم مکه می رسد. آنها می دانند که نمی توانند با این لشکر مقابله کنند، بنابراین با گریه، خدمت امام می رسند ومی گویند: "ای مهدی آل محمّد، توبه ما را بپذیر".(135)
شما فکر می کنید آیا امام توبه آنها را می پذیرد؟
آری درست حدس زده اید، او فرزند همان کسی است که وقتی نگاهش به "ابن مُلجَم" افتاد به پسرش، امام حسن (علیه السلام) فرمود: "پسرم با او مهربان باش ودر حقّ او احسان کن، مبادا او گرسنه بماند".(136)
علی (علیه السلام) در حالی که فرقش با شمشیر ابن ملجم شکافته شده بود، سفارش قاتل خویش را به فرزندش می کرد!
امام زمان فرزند همان علی (علیه السلام) است. او تمام مردم مکه را می بخشد!
به راستی، کدامین حکومت است که چنین عطوفت ومهربانی داشته باشد؟
آیا تا به حال شنیده ای که مردم شهری قیام کنند وفرماندار را که نماینده حکومت است به قتل برسانند؛ امّا آن حکومت همه مردم را ببخشد؟
آنانی که مردم را از امام زمان ودوران ظهور می ترسانند، ندانسته آب به آسیاب دشمن می ریزند.
چرا ما ندانسته، چنین عمل می کنیم؟
چرا به جای آنکه شوق واشتیاق مردم را به ظهور زیاد کنیم، آنان را بیشتر می ترسانیم، این همان چیزی است که دشمنان مکتب تشیع می خواهند.
امام زمان ما، مظهر رحمت ومهربانی خداوند است.
او می آید تا مردم دنیا، مهر ومحبّت را در وجود او بیابند.(137)
به هر حال امام، تمام مردم مکه را می بخشد؛ فرمانداری جدید برای شهر مشخص وسپس به سوی مدینه حرکت می کند.(138)
هنوز چند منزل از مکه دور نشده ایم که خبر جدیدی می رسد: مردم مکه بار دیگر انقلاب کرده وفرماندار جدید را هم کشته اند.
امام این بار تصمیم می گیرد تا شهر مکه را از وجود آن ظالم ها پاک کند. او گروهی از یاران خود را به مکه می فرستد تا در این شهر امنیت وآرامش را برقرار کنند.(139)
انتقام از دشمنان مهتاب
لشکر امام زمان به مدینه، شهر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نزدیک می شود.
اگر چه تعداد زیادی از سپاه سفیانی، در سرزمین "بَیدا" هلاک شدند؛ امّا هنوز گروهی از آنان شهر مدینه را در تصرّف دارند.
آنان در شهر مدینه جنایت های زیادی کرده اند ومسجد وحرم پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را ویران کرده اند.
لشکر امام وارد مدینه می شود وشهر به تصرّف امام در می آید.
امام وارد مسجد وحرم پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می شود ودستور تعمیر آنجا را می دهد.
آری، اینجا، مدینه است، شهر حزن واندوه!
در مدینه بود که گروهی جمع شدند ودرب خانه وحی را آتش زدند، هنوز صدای گریه فاطمه (علیها السلام) در شهر طنین انداز است، قدم به قدم این شهر، شاهد مظلومیت فاطمه (علیها السلام) است.
امام می خواهد تا از دشمنان مادر مظلومش انتقام بگیرد. اگر دیروز نامردهایی، درِ خانه فاطمه را آتش زدند، امروز به امر خدا، آنان زنده می شوند تا محاکمه شوند ودر آتشی بس بزرگ سوزانده شوند.(140)
واینجاست که دل هر شیعه ای شاد ومسرور می شود.
آری، امروز دشمنانِ فاطمه (علیها السلام) در آتش می سوزند وبه سزای عمل ننگین خود می رسند وهمه دوستان خدا شاد می شوند.
امام بعد از اینکه برنامه های خود را در شهر مدینه انجام داد به سوی شهر کوفه حرکت می کند؛ زیرا خداوند چنین خواسته است که پایتخت حکومت مهدوی، کوفه باشد.
پیش به سوی کوفه
آیا تاکنون نام "سیدحَسَنی" را شنیده ای؟
او از فرزندان امام حسن (علیه السلام) است که در "خراسان" قیام می کند ومردم را به یاری امام زمان دعوت می کند.
سیدحسنی شنیده است که کوفه در تصرّف سُفیانی است برای همین با لشکر خود به سمت کوفه حرکت کرده تا سفیانی را شکست دهد وکوفه را آزاد کند.
او پرچم هایی به رنگ سیاه برای لشکر خود انتخاب می کند وبا دوازده هزار نفر به سمت کوفه به پیش می تازد.(141)
وقتی این خبر به سفیانی می رسد از کوفه بیرون می رود واین شهر به تصرّف سیدحسنی در می آید.(142)
فرار سفیانی از کوفه، یک تاکتیک نظامی است؛ زیرا هدف اصلی او جنگ با امام زمان است، برای همین او می خواهد قوای خود را برای آن جنگ اصلی نگاه دارد.
هنوز به کوفه نرسیده ایم که خبر فتح کوفه به دست سیدحسنی به ما می رسد.
حالا دیگر لشکر حق به راحتی می تواند وارد این شهر شود.
خیلی دلم می خواهد مسجد کوفه را ببینم.
لحظه شماری می کنم تا هر چه زودتر وارد کوفه شویم؛ امّا لشکر متوقّف می شود.
به راستی چه خبر است؟
امام دستور داده اند که لشکر، همین جا بیرون کوفه متوقف شود.
آن طرف را نگاه کن!
سیدحسنی با یاران خود به سمت ما می آیند. او خدمت امام می رسد وعرض سلام وادب می کند.
او به مولای خود، اعتقاد محکمی دارد؛ امّا برای اینکه یقین یاران او زیادتر شود، خطاب به امام می گوید: "اگر شما مهدی آل محمّد هستید، نشانه های امامت را به ما نشان بدهید".(143)
شاید بگویی نشانه های امامت دیگر چیست؟
منظور سیدحسنی، عصای موسی (علیه السلام) وانگشتر وعمامه پیامبر اسلام است.
امام زمان تمام آنچه را سیدحسنی تقاضا کرده است به او نشان می دهد.
سیدحسنی فریاد می زند: الله أکبر، الله أکبر.
همه نگاه می کنند، او پیشانی امام را می بوسد.(144)
وبعد چنین می گوید: "ای فرزند رسول خدا! من می خواهم با شما بیعت کنم".(145)
سیدحسنی با امام بیعت کرده وپیمان یاری می بندد. وقتی یاران او این صحنه را می بینند، آنها نیز با امام بیعت می کنند.
دیگر وقت آن رسیده است که امام وارد شهر کوفه شود.
یاران امام در مسجد کوفه مستقر شده ودر جای جای این مسجد خیمه به پا می کنند.(146)
امشب اوّلین شبی است که لشکریان امام به مسجد کوفه آمده اند، آنها تا صبح مشغول راز ونیاز با خدای مهربان می شوند.
آیا می دانی خواندن نماز مستحبی در این مسجد به اندازه ثواب یک عُمره (سفر زیارتی خانه خدا) است.(147)
چند روز می گذرد...
خبردار می شویم که امام همراه با گروهی از یاران خود به سمت بیابان های اطراف کوفه می روند. پس ما نیز همراه آنان می رویم تا ببینیم چه خبر است.
بعد از مدّتی راه پیمایی، امام در وسط بیابان می ایستد وبه یاران خود دستور می دهد تا در زمین گودالی بکنند.
بعد از مدتّی، همه متوجّه چیز عجیبی می شوند. نگاه کن، دوازده هزار سلاح، آن هم در دل خاک!
آری، این ها اسلحه هایی است که خدا برای امام ویاران او آماده کرده است.(148)
امام به یاران خود دستور می دهد تا این اسلحه ها را به شهر کوفه ببرند ودر میان لشکریان تقسیم کنند.
یاران همه اسلحه ها را برداشته وبه سوی کوفه باز می گردند.
سفیانی توبه می کند
در این مدتی که امام در کوفه بودند هفتاد هزار نفر به لشکر او پیوسته اند.(149)
هدف اصلی امام برقراری عدالت وامنیت است وبرای همین امام تصمیم می گیرد تا به جنگ سفیانی برود. این خبر به سفیانی می رسد.
سفیانی به فکر فرو می رود. او به یاد سیصد هزار نفری می افتد که در سرزمین "بَیدا" به دل زمین فرو رفتند. او می ترسد که خودش هم به چنین سرنوشتی دچار شود.
اکنون، سفیانی تصمیم می گیرد توبه کند وجان خویش را نجات دهد.
به راستی آیا امام توبه او را می پذیرد؟
نگاه کن! این سفیانی است که از لشکر خود جدا شده وتنهای تنها به سوی امام می آید. چون او تنها آمده وسلاحی همراه خود ندارد، یاران به او اجازه می دهند تا نزدیک شود.(150)
سفیانی نزد امام می رود وبا او گفتگو می کند.
من بی صبرانه منتظر می مانم ببینم نتیجه چه می شود، آیا امام او را می پذیرد.
هیچ کس فراموش نمی کند که سفیانی جنایت های زیادی کرده است وهزاران نفر از شیعیان را به شهادت رسانده است.
آیا درست می بینم؟ این سفیانی است که با امام بیعت می کند! امام توبه سفیانی را پذیرفته است.
جان به فدای تو ای امامِ مهربانی ها!
تو آن قدر مهربانی که سفیانی را که قاتلِ هزاران نفر است را نیز می بخشی!
پس چرا عدّه ای به دروغ مرا از شمشیر تو ترسانده اند؟ برای چه من این سخنان دروغ را باور کرده ام؟ چرا؟
اکنون سفیانی که با امام بیعت کرده است به سوی لشکر خود باز می گردد.
وقتی سفیانی به لشکر خود می رسد، سربازانش به او می گویند:
- جناب فرمانده! سرانجام کار شما چه شد؟
- من تسلیم شدم وبا امام بیعت کردم.(151)
- چه کار اشتباهی کردید وذلّت را برای خود خریدید.
- منظور شما چیست؟
- شما فرمانده لشکری بزرگ بودید وما همه گوش به فرمان تو بودیم؛ امّا اکنون سربازی بیش نیستی که باید از فرمانده خود اطاعت کنی!(152)
آری سربازان سفیانی از نقطه ضعف او باخبرند ومی دانند که او تشنه قدرت است. آنها این گونه با احساسات او بازی می کنند.
سفیانی ساعتی به فکر فرو می رود ومتأسفانه، سخنان آنان کار خودش را می کند وسرانجام سفیانی را از تصمیم خود پشیمان می کند.
او اکنون بیعت خود را با امام می شکند وتصمیم می گیرد تا به شهر کوفه یورش ببرد وبا امام بجنگد.(153)
جنگ سختی در پیش است
سفیانی بسیار مغرور شده است؛ زیرا تعداد سپاه او دو برابر لشکر امام است.
او خبر دارد که آمار یاران امام به این شرح است:
- ده هزار سربازی که از مکه با امام به کوفه آمده اند.
- دوازده هزار سربازی که با سیدحسنی از خراسان، آمده اند.
- هفتاد هزار سربازی که در کوفه به امام ملحق شده اند.
در سپاه سفیانی، صد وهفتاد هزار سرباز وجود دارد واو با امید پیروزی قطعی به سمت کوفه حرکت می کند.(154)
او نمی داند که هزاران فرشته، در رکاب مولایمان می باشند واو را یاری می کنند.
اکنون به امام خبر می رسد که سپاه سفیانی به قصد جنگ به سوی کوفه به می آید.(155)
لشکر امام از شهر کوفه خارج شده وموضع می گیرد.
اکنون هر دو لشکر روبروی هم قرار گرفته اند.
امام زمان به سپاه سفیانی نزدیک می شود وبا آنان سخن می گوید وآنها را نصیحت می کند.
یاران سفیانی به امام می گویند: "از همان راهی که آمده ای باز گرد".(156)
امام به سخن گفتن با آنها ادامه می دهد وبه آنان می گوید: "آیا می دانید که من فرزند پیامبر هستم".
نمی دانم چه می شود که سفیانی فعلا از جنگ منصرف می شود، شاید می ترسد که اگر امروز جنگ را آغاز کند، سربازانش دیگر آن شجاعت لازم را برای حمله نداشته باشند؛ زیرا آنان سخنان امام را شنیده اند واحتمال دارد قلب آنها به امام علاقه پیدا کرده باشد.
سفیانی می خواهد برای مدّتی جنگ را عقب بیاندازد تا اثر سخنان امام از بین برود. او دستور عقب نشینی می دهد.
سپاه سفیانی از میدان جنگ عقب نشینی می کند واوضاع آرام می شود.
خورشید روز جمعه طلوع می کند. به امام خبر می رسد که سفیانی یکی از یاران امام را به شهادت رسانده است.
گویا سفیانی تصمیم دارد به کوفه حمله کند.(157)
امام آماده دفاع می شود ومیان دو لشکر، جنگ سختی در می گیرد.
سفیانی آغازگر جنگ می شود وگروهی از یاران امام به شهادت می رسند.
خوشا به حال آنها که به آرزویشان رسیدند!
اکنون دیگر وعده خدا فرا می رسد. سفیانی در وسط میدان ایستاده است واز زیادی سربازانش خیلی خوشحال است.
ناگهان او می بیند که سربازان یکی بعد از دیگری برروی زمین می افتند!
سفیانی نمی داند که فرشتگان زیادی به یاری امام آمده اند. سفیانی هرگز پیش بینی نمی کرد که سپاهیان او این گونه تار ومار شوند.
سفیانی که اوضاع را چنین می بیند می فهمد که دیگر مقاومت هیچ فایده ای ندارد، او با تنی چند از یاران خود فرار می کند.(158)
آیا تاکنون اسم "صیاح" را شنیده ای؟
او یکی از فرماندهان لشکر امام است. او با گروهی از سربازان خود به دنبال سفیانی می روند وسرانجام او را اسیر می کنند.
هوا تاریک شده است وامام نماز عشا می خواند. اکنون سفیانی را به نزد امام می آورند.
سفیانی رو به امام می کند ومی گوید: به من مهلت دیگری بده!
امام نگاهی به یاران خود می کند ومی فرماید: نظر شما در مورد او چیست؟ من عهد کرده ام که هر کاری انجام دهم با نظر ورضایت شما باشد.
یاران امام با هم مشورت می کنند وسرانجام تصمیم می گیرند که سفیانی مجازات شود؛ زیرا او بسیاری از شیعیان را مظلومانه به قتل رسانده ویکبار هم پیمان شکنی کرده است.
این گونه است که سفیانی به سزای کارهای خود می رسد ودنیا برای همیشه از ظلم وستم او آسوده می شود.(159)
حرکت به سوی فلسطین
بعد از کشته شدن سفیانی ونابود شدن لشکر او، امام تصمیم می گیرد تا لشکریانی را به سرتاسر جهان بفرستد.
فرماندهی هر لشکر به یکی از سیصد وسیزده نفر واگذار ودستورات لازم به آنان داده می شود.
امام از آنان می خواهد که هر جا مسأله تازه ای برای آنها پیش آمد که راه حلّ آن را نمی دانستند به کف دست خود نگاه کنند؛ زیرا این گونه می توانند جواب سؤال خود را بیابند.(160)
اکنون موقع خداحافظی است!
این سیصد وسیزده یار باوفا می خواهند از امام جدا شوند.
اینجاست که امام تک تک آنها را به نزد خود فرا می خواند ودست خود را به سینه آنها می کشد.(161)
آیا می دانی علّت این کار امام چیست؟
این سیصد وسیزده نفر نمایندگان امام زمان در سرتاسر جهان هستند وآنها باید نماینده همه خوبی ها باشند.
امام با کشیدن دست به سینه آنان، آمادگی آنها را برای این مأموریت مهم زیادتر می کند.
همه یاران همراه با گروهی از نیروهای خود به سوی کشورهای مختلف حرکت می کنند تا هر چه زودتر حکومت جهانی مهدوی تشکیل شود.(162)
یاران امام قدرت عجیبی دارند وحتّی می توانند از روی آب عبور کنند، برای همین برای پیمودن دریاها، نیازی به کشتی ندارند.(163)
امام کسی را به فلسطین نمی فرستد. تو تعجّب می کنی وعلت را می پرسی.
نگاه کن! امام خودش می خواهد به فلسطین برود، زیرا آنجا حوادث مهمّی روی خواهد داد وباید امام آنجا باشد.
بنابراین امام زمان با گروهی از یاران خود به سوی قُدس حرکت می کند. مدّتی می گذرد...
امام به قُدس می رسد وچند روز در آن شهر اقامت می کند تا روز جمعه فرا برسد.
وتو نمی دانی که آن روز جمعه چقدر سرنوشت ساز است! در آن روز، عدّه زیادی از مسیحیان در این شهر جمع خواهند شد. قرار است اتّفاق مهمّی روی بدهد.
روز جمعه فرا می رسد. چه اجتماع باشکوهی!! همه منتظر هستند.
آنجا را نگاه کن! بالای سرت را می گویم، آسمان را ببین!
آیا آن ابر سفید را می بینی؟ آن جوان کیست که بر فراز آن ابر قرار گرفته است؟
آیا آن دو فرشته را می بینی که در کنار او ایستاده اند؟(164)
آن ابر به سوی زمین می آید. در بیت المقدس غوغایی برپا شده است! شوری در میان مسیحیان برپا می شود.
شاید آن جوان، عیسی (علیه السلام) باشد!
آری، درست حدس زدم، او عیسی (علیه السلام) است.
آن ابر سفید، کنار قُدس قرار می گیرد وعیسی (علیه السلام) از آن پیاده می شود.
مسیحیان که از شادی در پوست خود نمی گنجند به طرف او می روند ومی گویند که ما همه یاران وانصار تو هستیم.
شما فکر می کنید که عیسی (علیه السلام) چه جوابی به آنها می دهد؟
عیسی (علیه السلام) می فرماید: "شما یاران من نیستید".(165)
همه مسیحیان تعجّب می کنند. عیسی (علیه السلام)، بدون توجّه به آنان، حرکت می کند.
او به کجا می رود؟ آن طرف را نگاه کن!
امام زمان در محراب "مسجد الأقصی" ایستاده وهمه یارانش پشت سر او به صف نشسته اند ومنتظرند تا وقت نماز شود.
عیسی (علیه السلام) به سوی محراب می رود. او به امام نزدیک می شود وبه امام سلام می کند وبا او دست می دهد.
امام زمان به او رو کرده ومی فرماید: "ای عیسی! جلو بایست وامامِ جماعت ما باش".(166)
عیسی (علیه السلام) می گوید: "من به زمین آمده ام تا وزیر تو باشم، نیامده ام تا فرمانده باشم، من نماز خود را پشت سر شما می خوانم".(167)
نماز بر پا می شود، همه مسیحیان با تعجّب نگاه می کنند. عیسی (علیه السلام) در صف نماز مسلمانان حاضر شده وبا آنها نماز می خواند.
اینجاست که بسیاری از آنها مسلمان شده وبه جمع یاران امام زمان می پیوندند.
همسفرم! امام برنامه دیگری هم در اینجا دارد وآن ماجرای "صندوق مقدّس" است.
آیا می دانی "صندوق مقدّس" چیست؟
حتماً شنیده ای که چون موسی (علیه السلام) به دنیا آمد، مادرش، او را در میان صندوقی نهاد وآن را به دریا انداخت.
اکنون آن صندوق نزد امام است واو این صندوق را همراه خود به اینجا آورده است، شاید که این صندوق وسیله هدایت یهودیان بشود!
آیا می دانی که این صندوق، نزد یهودیان، بسیار مقدّس است؟
آیا خبر داری که این صندوق، بزرگ ترین نماد مذهبی یهودیان می باشد.
موسی (علیه السلام)، قبل از مرگ خود، تورات اصلی را (که بر لوح های گِل نوشته شده بود) در میان همین صندوق قرار داد وبه جانشین خود "یوشع" سپرد.
تا زمانی که این صندوق میان یهودیان بود، آنان عزیز بودند؛ امّا از آن زمانی که آن صندوق از میان آنها رفت عزّت آنها هم رفت.
آری، آنان حرمت آن صندوق را نگاه نداشتند وخداوند آن صندوق را از آنها گرفت.(168)
خوب است سؤال دیگری را مطرح کنم: آیا می دانی وقتی یکی از پیامبران بنی اسرائیل از دنیا می رفت چه کسی جانشین او می شد؟
هر کس که این صندوق نزد او یافت می شد، پیامبر بعدی بود ویهودیان در مقابل او تسلیم می شدند.(169)
اکنون برنامه امام این است که آن صندوق را به یهودیان نشان بدهد.
وقتی یهودیان صندوق گمشده خود را نزد امام می بینند خیلی تعجّب می کنند. عدّه زیادی از آنها به امام ایمان می آورند؛ زیرا آنان بر این اعتقاد هستند که صندوق مقدّس را نزد هر کس یافتند باید تسلیم او شوند.(170)
عدّه کمی از آنان با اینکه حق را می بینند از قبول آن خودداری می کنند وامام با آنها وارد جنگ می شود وآنها را شکست می دهد.
اکنون دیگر برنامه امام، در بیت المقدس تمام شده است وامام به سوی کوفه باز می گردد.
بازگشت به کوفه
خبر می رسد که کشورها یکی پس از دیگری توسط یاران امام زمان فتح شده اند.
وجالب آنکه بسیاری از کشورها بدون هیچ گونه مقاومتی تسلیم شده اند واز جان ودل حکومت عدل مهدوی را پذیرفته اند ویاران امام فقط با سیزده شهر وگروه جنگ کرده اند.(171)
آری در سرتاسر جهان، حکومت واحدی تشکیل شده است.(172)
ودر جای جای دنیا صدای توحید ویکتاپرستی طنین انداز است وهمه شهرهای دنیا پر از انسان هایی است که محبّت اهل بیت (علیهم السلام) را در سینه دارند.(173)
تنها دین جهان، دین اسلام است واین همان وعده ای بود که خدا به پیامبرش داده بود.(174)
از روزی که امام زمان در مکه ظهور کرد تا امروز که حکومت واحد جهانی تشکیل شده است، فقط هشت ماه گذشته است.(175)
اکنون دیگر امام، اسلحه خود را بر زمین می گذارد؛ زیرا در سرتاسر زمین امنیت برقرار شده است.
امام کوفه را به عنوان محل سکونت وزندگی خود انتخاب می کند واین شهر پایتخت حکومت جهانی می شود.
مسجد کوفه دیگر گنجایش مردم را ندارد به همین دلیل، امام اقدام به ساختن چند مسجد جدید در شهر کوفه می کند.(176)
امام، مسجد سهله را به عنوان منزل خود اختیار می کند. این مسجد خانه ادریس (علیه السلام) وخانه ابراهیم (علیه السلام) بوده است.(177)
درست است که همه دنیا در اختیار امام زمان است وهمه ثروت های جهان در دست اوست؛ امّا روش زندگی او بسیار ساده وبی آلایش است.(178)
آری، امام به روش جدّ خود حضرت علی (علیه السلام) عمل می کند که در زمان حکومت، غذای او همواره نان جو بود.
امام هر کجا که می رود ابری بالای سر او سایه انداخته است، این یک ابر سخنگو است وبا صدایی زیبا ندا می دهد: "این مهدی است".(179)
هر چه از زمان بگذرد، در جوانی امام، تغییری ایجاد نمی شود وآن حضرت هرگز پیر نمی شود.(180)
بهشت روی زمین
اکنون می خواهم از چگونگی زندگی در روزگار ظهور سخن بگویم، آیا موافق هستید؟
شما عالم زیبای ظهور را این گونه می یابید:
همه خوبی ها در این زمان می باشد.(181)
همه اهل آسمان ها وتمام مردم زمین در شادی ونشاط هستند؛ زیرا حکومت عدل برقرار شده است.(182)
از ظلم وستم هیچ خبری نیست.
فقر از میان رفته است به طوری که مردم، فقیری را نمی یابند تا به او صدقه بدهند.(183)
همه مردم به جای عشق به دنیا، عاشق عبادت هستند وکمال خویش را در عبادت وبندگی خدا جستجو می کنند وهرگز گناه نمی کنند.(184)
فرشتگان همواره بر انسان ها سلام می کنند؛ با آنها معاشرت دارند ودر مجالس آنها شرکت می کنند.
آری قلب مردم آن قدر پاک شده است که می توانند فرشتگان را ببینند.(185)
خداوند دست رحمت خویش را بر سر مردمان می کشد وعقل همه انسان ها کامل می شود.(186)
علم ودانش رشد زیادی پیدا کرده است به طوری که دانش بشر، بیش از ده برابر شده است.(187)
خداوند قوای بینایی وشنوایی مردم را زیاد می کند تا آنجا که مردم بدون هیچ گونه وسیله ای، در هر کجای دنیا که باشند می توانند امام را ببینند وکلام او را بشنوند.(188)
افرادی که دوست دارند خدمت امام برسند به وسیله فرشتگان به کوفه برده می شوند وسپس به وطن خود بازگردانده می شوند.(189)
مؤمن آنقدر مقام پیدا کرده است که امام، هر مؤمنی را به عنوان نماینده خود در میان صد هزار فرشته قرار می دهد.(190)
در هیچ جای دنیا، شخص بیماری دیده نمی شود وهمه در سلامت کامل زندگی می کنند.(191)
هیچ اختلافی در سرتاسر دنیا به چشم نمی خورد ومردم از هر قبیله وقومی که باشند در صلح وصفا با هم زندگی می کنند.(192)
هیچ کس با دیگری دشمنی ندارد ومردم به هم حسادت نمیورزند وهمه با هم صمیمی هستند.(193)
در این زمان، دیگر دوستی ها راستین است وبرای همین به امر امام دوست از دوست خود ارث می برد.(194)
تمام جهان از امنیت کامل برخوردار شده است به طوری که حیوانات وحشی هم، دیگر به انسان ها آزار نمی رسانند وحتّی گرگ هم به گوسفند حمله نمی کند.(195)
باران رحمت الهی زیاد می بارد وسرتاسر دنیا، سرسبز وخرّم است.(196)
این همان ظهور زیبایی است که همه انبیاء واولیای الهی، منتظر آن بودند.
ظهوری که آرزوی دل همه انسان ها بوده است...
سلام بر تو ای جانِ جهان وای گنج نهان!
اکنون دانسته ایم ظهورت چه زیباست وآمدنت چه شکوهی دارد؛ بی صبرانه منتظریم تا بیایی وبا دست مهربانی ما را نوازش کنی وجان های تشنه ما را با مهر وعطوفت سیراب نمایی.
ای که شکوه آمدن بهار از توست!
ای که زیبایی گل های بهاری به خاطر توست!
مولای خوب ما، بیا! بیا، که سخت مشتاق آمدنت شده ایم.
سپاس خدای را که برای شنیدن صدایت بیقرار شده ایم وچشم به راه آمدنت هستیم.
سوگند یاد می کنیم تا جان در تن داریم با صلابتی هر چه بیشتر، سرود مهر تو را سر می دهیم.
تا رمق در بدن داریم، محبّت تو را بر دل های مردمان، پیوند می زنیم.
تا نفس در سینه داریم، عاشقانه از زیبایی آمدنت دم می زنیم ویاران استوارت را یار راه می شویم وسرود جان بخش برپایی دولتت را فریاد می زنیم.
وبا دستانی در هم فشرده وگام هایی همراه شده، در راه تو قدم برمی داریم.
به امید آمدنت ای که فقط تو آقای ما هستی وبس!
1. الاختصاص، الشیخ المفید، (413 ق)، تحقیق: علی أکبر الغفاری، الطبعة الثانیة، 1414 ق، دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت، لبنان.
2. الإرشاد، الشیخ المفید، (413 ق)، تحقیق مؤسّسة آل البیت لتحقیق التراث، الطبعة الثانیة، دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع.
3. الاستیعاب، ابن عبد البرّ، (463 ق)، تحقیق: علی محمّد البجاوی، الطبعة الأولی، 1412 ق، دار الجیل، بیروت.
4. أُسد الغابة، ابن الأثیر، (630 ق)، دار الکتاب العربی، بیروت.
5. الإصابة، ابن حجر، (852 ق)، تحقیق الشیخ عادل أحمد عبد الموجود والشیخ علی محمّد معوض، الطبعة الأولی، 1415 ق، دار الکتب العلمیة، بیروت.
6. إعلام الوری بأعلام الهدی، الشیخ الطبرسی، (548 ق)، مؤسّسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، الطبعة الأولی، 1417، قمّ.
7. أعیان الشیعة، السید محمّد الأمین، (1371 ق)، دار التعاریف للمطبوعات، بیروت.
8. الأمالی، الشیخ الصدوق 381، الطبعة الأولی، 1417 ق، مؤسّسة البعثة، قمّ.
9. الأمالی، الشیخ المفید (413 ق)، الطبعة الثانیة 1414، دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت.
10. الإمامة والتبصرة، الشیخ الصدوق، (329 ق)، مدرسة الإمام المهدی، الطبعة الأولی، 1404 ق، قمّ.
11. بحار الأنوار، العلاّمة المجلسی، (1111ق)، الطبعة الأولی، 1403 ق، دار إحیاء التراث العربی، بیروت.
12. البدایة والنهایة، ابن کثیر، (774 ق)، تحقیق: علی شیری، الطبعة الأولی، 1408 ق، دار إحیاء التراث العربی، بیروت.
13. بشارة المصطفی (صلی الله علیه وآله وسلم)، محمّد بن علی الطبری، (525 ق)، تحقیق: جواد القیومی، الطبعة الأولی، 1420 ق، مؤسّسة النشر الإسلامی التابعة لجامعة المدرّسین، قمّ.
14. بصائر الدرجات، محمّد بن الحسن الصفّار، (290 ق)، الطبعة الأولی، 1404، منشورات الأعلمی، تهران.
15. تاج العروس، الزبیدی، (1205 ق)، تحقیق علی شیری، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت.
16. تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، (808 ق)، الطبعة الرابعة، دار إحیاء التراث العربی، بیروت.
17. التاریخ الکبیر، البخاری (256 ق)، المکتبة الإسلامیة، دیار بکر، ترکیا.
18. تاریخ بغداد، الخطیب البغدادی، (463 ق)، تحقیق مصطفی عبد القادر عطاء، الطبعة الأولی، دار الکتب العلمیة، بیروت.
19. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، (571 ق)، تحقیق: علی شیری، 1415، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت.
20. التبیان، الشیخ الطوسی، (460 ق)، تحقیق: أحمد حبیب قصیر العاملی، الطبعة الأولی، 1409 ق، دار إحیاء التراث العربی، بیروت.
21. التحصین، السید ابن طاووس، (664 ق)، الطبعة الأولی، مؤسّسة دار الکتاب للطباعة النشر، قمّ.
22. تحف العقول، ابن شعبه الحرانی، (القرن الرابع) تحقیق: علی أکبر الغفاری، الطبعة الثانیة، 1404 ق، مؤسّسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرّسین، قمّ.
23. تحفة الأحوذی، المبارکفوری (1282 ق)، الطبعة الأولی، 1410 ق، دار الکتب العلمیة، بیروت لبنان.
24. تذکرة الحفّاظ، الذهبی، (748)، دار إحیاء التراث العربی، بیروت.
25. تفسیر ابن کثیر، ابن کثیر، (774 ق)، تحقیق: یوسف عبد الرحمن المرعشلی، دار المعرفة للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت،
26. تفسیر البیضاوی، (682 ق)، بیروت، دار الفکر.
27. تفسیر الثعلبی، الثعلبی، (427 ق)، تحقیق أبی محمّد بن عاشور، الطبعة الأولی، 1422 ق، دار إحیاء التراث العربی، بیروت
28. تفسیر الرازی، الفخر الرازی، (606 ق)، الطبعة الثانیة.
29. التفسیر الصافی، الفیض الکاشانی، (1091 ق)، الطبعة الثانیة، 1416 ق، مؤسّسة الهادی، قمّ.
30. تفسیر العیاشی، محمّد بن مسعود العیاشی، (320 ق)، تحقیق: الحاج السید هاشم الرسولی المحلاّتی، مکتبة العلمیة الإسلامیة، طهران.
31. تفسیر القرطبی، محمّد بن أحمد القرطبی، (671 ق)، تصحیح أحمد عبد العلیم البردونی، دار التراث العربی، بیروت.
32. تفسیر مجمع البیان، الشیخ الطبرسی (548) الطبعة الأولی، 1415 ق، مؤسّسة الأعلمی، بیروت لبنان.
33. تفسیر نور الثقلین، الشیخ الحویزی، (1112 ق)، تصحیح وتعلیق: السید هاشم الرسولی المحلاّتی، الطبعة الرابعة، 1370 ش، مؤسّسة إسماعیلیان للطباعة والنشر والتوزیع، قمّ.
34. تهذیب الأحکام، الشیخ الطوسی، (460 ق)، تحقیق وتعلیق: السید حسن الموسوی، الطبعة الثالثة، 1364 ش، دار الکتب الإسلامیة، طهران.
35. تهذیب الکمال، أبی الحجّاج یوسف المزّی، (724 ق9، تحقیق: بشّار عوّاد معروف، الطبعة الرابعة، 1406 ق، مؤسّسة الرسالة، بیروت.
36. ثواب الأعمال، الشیخ الصدوق، (381 ق)، الطبعة الثانیة، 1368ش، منشورات الشریف الرضی، قمّ.
37. جامع أحادیث الشیعة، السید البروجردی، (1383 ق)، المطبعة العلمیة، قمّ.
38. الجامع الصغیر، جلال الدین السیوطی، (911 ق)، الطبعة الأولی، 1401 ق، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت.
39. الجرح والتعدیل، عبد الرحمن بن أبی حاتم الرازی، (327 ق)، الطبعة الأولی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت.
40. الخرائج والجرائح، قطب الدین الراوندی، (573 ق) بإشراف السید محمّد باقر الموحد الأبطحی، الطبعة الأولی، 1409 ق، مؤسّسة الإمام المهدی، قمّ.
41. الخصال، الشیخ الصدوق، (381 ق)، تصحیح وتعلیق: علی أکبر الغفاری، منشورات جماعة المدرّسین فی الحوزة العلمیة، قمّ.
42. الدرّ المنثور، جلال الدین السیوطی، (911 ق)، دار المعرفة للطباعة والنشر، بیروت.
43. الدرّ النظیم، ابن حاتم العاملی، (664 ق)، مؤسّسة النشر الإسلامی التابعة لجامعة المدرّسین، قمّ.
44. الدعوات، قطب الدین الراوندی، (573 ق)، الطبعة الأولی، 1407 ق، مدرسة الإمام المهدی، قمّ.
45. دلائل الإمامة، محمّد بن جریر الطبری، (القرن الرابع)، الطبعة الأولی، 1412 ق، مرکز الطباعة والنشر فی مؤسّسة البعثة، قمّ
46. روضة الواعظین، الفتّال النیشابوری، (508 ق)، تحقیق: محمّد مهدی الخرسان، منشورات الشریف الرضی، قمّ.
47. سنن ابن ماجة، محمّد بن یزید القزوینی (273 ق) تحقیق محمّد فؤاد عبد الباقی، دار الفکر، بیروت.
48. سنن أبی داوود، ابن الأشعث السجستانی، (275ق)، تحقیق وتعلیق: سعید محمّد اللحّام، الطبعة الأولی، 1410 ق، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت.
49. سنن أبی یعلی، أبو یعلی الموصلی، (307ق)، تحقیق حسین سلیم أسد، دار المأمون.
50. السنن الکبری، البیهقی، (458ق)، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت.
51. سنن النسائی، النسائی، (303ق)، الطبعة الأولی، 1348ق، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت.
52. سیر أعلام النبلاء، الذهبی، (748 ق)، الطبعة التاسعة، 1412 ق، مؤسّسة الرسالة، بیروت.
53. شرح أُصول الکافی، مولی محمّد صالح المازندرانی، (1081 ق)، تصحیح: السید علی عاشور، الطبعة الأولی، 1421 ق، دار إحیاء التراث للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت، لبنان.
54. شرح الأخبار، القاضی النعمان المغربی، (363 ق)، تحقیق: محمّد الجلالی، الطبعة الثانیة، 1414 ق، مؤسّسة النشر الإسلامی التابعة لجامعة المدرّسین، قمّ.
55. شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، (656ق)، تحقیق: محمّد أبو الفضل إبراهیم، مؤسّسة مطبوعاتی إسماعیلیان، قمّ بالأُوفسیت عن طبعة دار إحیاء الکتب العربیة.
56. صحیح ابن حبّان، ابن حبّان، (354 ق)، الطبعة الثانیة، 1414 ق، مؤسّسة الرسالة، بیروت.
57. صحیح مسلم، مسلم النیسابوری، (261ق)، دار الفکر، بیروت، لبنان، طبعة مصحّحة ومقابلة علی عدّة مخطوطات ونسخ معتمدة.
58. الطبقات الکبری، محمّد بن سعد، (230 ق)، دار صادر، بیروت.
59. علل الشرائع، الشیخ الصدوق، (381ق)، تقدیم: السید محمّد صادق بحر العلوم، 1385ق، منشورات المکتبة الحیدریة، النجف الأشرف.
60. عمدة القاری، العینی، (855 ق)، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
61. عون المعبود، العظیم الآبادی (1329 ق) الطبعة الأولی 1415 ق، دار الکتب العلمیة، بیروت.
62. عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، الشیخ الصدوق، (381ق)، تصحیح وتعلیق وتقدیم: الشیخ حسین الأعلمی، 1404 ق، مؤسّسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت.
63. الغارات، إبراهیم بن محمّد الثقفی، (283 ق)، تحقیق: سید جلال الحسینی، مطبعة بهمن بالأُوفسیت.
64. غایة المرام، السید هاشم البحرانی، (1107 ق)، تحقیق، السید علی عاشور
65. الغیبة، الشیخ الطوسی، (460)، الطبعة الأولی، 1411 ق، مؤسّسة المعارف الإسلامیة، قمّ.
66. الغیبة، محمّد بن إبراهیم النعمانی، (380 ق)، تحقیق: فارس حسّون کریم، الطبعة الأولی، 1422 ق، أنوار الهدی.
67. فتح الباری، ابن حجر العسقلانی، (825 ق)، الطبعة الثانیة، دار المعرفة للطباعة والنشر، بیروت.
68. فضل الکوفة ومساجدها، محمّد بن جعفر المشهدی، (القرن السادس)، تحقیق محمّد سعید الطریحی، دار المرتضی، بیروت.
69. فوائد العراقیین، ابن عمرو النقّاش، (414 ق)، تحقیق مجی السید إبراهیم، مکتبة القرآن، القاهرة.
70. فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، محمّد عبد الرؤوف المناوی، تحقیق: أحمد عبد السلام، الطبعة الأولی، 1415 ق، دار الکتب العلمیة، بیروت.
71. قرب الإسناد، الحمیری القمّی، (300 ق)، مؤسّسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، قمّ.
72. قصص الأنبیاء، قطب الدین الراوندی، (537 ق)، تحقیق غلامرضا عرفانیان، الطبعة الأولی، 1418 ق، مؤسّسة الهادی.
73. الکامل، عبد الله بن عدی، (365ق)، تحقیق: یحیی مختار غزاوی، الطبعة ثالثة، 1409 ق، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت.
74. الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر، (630 ق)، الطبعة الأولی، 1386 ق، دار صادر، بیروت.
75. کتاب الفتن، نعیم بن حمّاد المروزی، (229 ق)، تحقیق: الدکتور سهیل زکار، 1414 ق، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت.
76. کشف الخفاء، إسماعیل بن محمّد العجلونی، (1162 ق)، الطبعة الثانیة، 1408 ق، دار الکتب العلمیة، بیروت.
77. کشف الغمّة، ابن أبی الفتح الأربلی، (693ق)، الطبعة الثانیة، 1405 ق، دار الأضواء، بیروت.
78. کفایة الأثر، الخزّاز القمّی، تحقیق عبد اللطیف الکوهکمری، 1401 ق، انتشارات بیدار.
79. کمال الدین وتمام النعمة، الشیخ الصدوق، (381ق)، تصحیح وتعلیق: علی أکبر الغفاری، 1405 ق، مؤسّسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرّسین، قمّ.
80. کنز العمّال، المتّقی الهندی، (975ق)، ضبط وتفسیر: الشیخ بکری حیانی، تصحیح وفهرسة: الشیخ صفوة السقا، 1409 ق، مؤسّسة الرسالة، بیروت.
81. مجمع البحرین، الشیخ الطریحی، (1085ق)، تحقیق: السید أحمد الحسینی، الطبعة الثانیة، 1408 ق، مکتب النشر الثقافة الإسلامیة.
82. مجمع الزوائد، الهیثمی، (807 ق)، الطبعة الأولی، 1408 ق، دار الکتب العلمیة، بیروت.
83. مختصر البصائر، الحسن بن سلیمان الحلّی، (830 ق)، تحقیق مشتاق المظفّر.
84. مختصر بصائر الدرجات، الحسن بن سلیمان الحلّی، (القرن التاسع)، انتشارات الرسول المصطفی، قمّ بالأُوفست عن طبعة منشورات المطبعة الحیدریة فی النجف الأشرف.
85. المزار، محمّد بن المشهدی، (610)، تحقیق: جواد القیومی، الطبعة الأولی، 1419 ق، نشر القیوم، قمّ.
86. المستدرک، الحاکم النیسابوری، (405ق)، إشراف: یوسف عبد الرحمن المرعشلی، طبعة مزیدة بفهرس الأحادیث الشریفة.
87. مستدرک الوسائل، المیرزا النوری، (1320ق)، الطبعة الأولی، 1408 ق، مؤسّسة آل البیت، قمّ.
88. مسند أحمد، أحمد بن حنبل، (241ق)، دار صادر، بیروت، لبنان.
89. مسند الشامیین، سلیمان بن أحمد الطبرانی، (360 ق)، تحقیق حمدی عبد الحمید السلفی، الطبعة الثانیة، 1417 ق، مؤسّسة الرسالة بیروت.
90. مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، أبو الفضل علی الطبرسی (القرن السابع)، تحقیق مهدی هوشمند، الطبعة الأولی، 1418 ق، دار الحدیث، قمّ.
91. معجم أحادیث الإمام المهدی (علیه السلام)، علی الکورانی، الطبعة الأولی، 1411 ق، مؤسّسة المعارف الإسلامیة، قمّ.
92. المعجم الأوسط، سلیمان بن أحمد الطبرانی، (360 ق)، الطبعة الأولی، 1415 ق، دار الحرمین للطباعة والنشر والتوزیع.
93. معجم البلدان، یاقوت بن عبد الله الحموی، (626ق)، الطبعة الأولی، 1399، دار إحیاء التراث العربی، بیروت.
94. المعجم الصغیر، سلیمان بن أحمد الطبرانی، (360 ق)، دار الکتب العلمیة، بیروت.
95. المعجم الکبیر، الطبرانی، (360 ق) تحقیق حمدی السلفی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت لبنان
96. الملاحم والفتن، السید ابن طاووس، (664 ق)، الطبعة الأولی، 1416 ق، مؤسّسة صاحب الأمر.
97. کتاب من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، (381 ق)، تصحیح وتعلیق: علی أکبر الغفاری، الطبعة الثانیة، مؤسّسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرّسین، قمّ.
98. الهدایة الکبری، الحسین بن حمدان الخصیبی، (344 ق)، الطبعة الرابعة، مؤسّسة البلاغ للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت.
99. ینابیع المودّة لذوی القربی، سلیمان بن إبراهیم القندوزی، (1294 ق)، تحقیق: علی جمال أشرف، الطبعة الأولی، دار الأُسوة للطباعة والنشر.
پاورقی:
-----------------
(۱) الإمام الباقر (علیه السلام): "یخرج القائم (علیه السلام)... یوم عاشورا، الیوم الذی قُتل فیه الحسین (علیه السلام)": تهذیب الأحکام ج ۴ ص ۳۳۲، شرح أُصول الکافی ج ۱۲ ص ۳۰۱.
(۲) أمیر المؤمنین (علیه السلام): "... کبسنا أصحاب السفیانی، فإذا تجلّی لهم الصبح یرونهم طائعین...": معجم أحادیث الإمام المهدی (علیه السلام) ج ۳ ص ۹۴.
(۳) الإمام الکاظم (علیه السلام): "... إنّ أمر القائم حتم من الله، وأمر السفیانی حتم من الله، ولا یکون قائم إلاّ بالسفیانی": قرب الإسناد ص ۳۷۴، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۱۸۲.
(۴) الإمام الباقر (علیه السلام): "یبعث السفیانی جیشاً إلی الکوفة وعدتهم سبعون ألفا، فیصیبون من أهل الکوفة قتلاً وصلباً وسبیاً...": الغیبة للنعمانی ص ۲۸۹، الاختصاص للمفید ص ۲۵۶، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۲۳۸، تفسیر العیاشی ج ۱ ص ۲۴۵، تفسیر نور الثقلین ج ۱ ص ۴۸۶.
(۵) الإمام الصادق (علیه السلام): "یسوق بین یدیه أعنُزاً عِجافا حتّی یصل بها...": مختصر بصائر الدرجات ص ۱۸۲، بحار الأنوار ج ۵۳ ص ۶.
(6) رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم): "... یصبر حتّی یأذن الله له بالخروج، فیخرج من الیمن من قریة یقال لهاأکرعة...": کفایة الأثر ص ۱۵۰، بحار الأنوار ج ۳۶ ص ۳۳۵، وج ۵۲ ص ۳۸۰.
رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم): "... فیخرج رجل من أهل المدینة هارباً إلی مکة، فیأتیه ناس من أهل مکة فیخرجونه...": سنن أبی داوود ج ۲ ص ۲۷۵، کنز العمّال ج ۱۱ ص ۱۳۵.
(۷) أمیر المؤمنین (علیه السلام): "... شعره علی منکبیه ونور وجهه یعلو سواد لحیته ورأسه...": روضة الواعظین ص ۲۲۶، الإرشاد للمفید ص ۳۸۲، الغیبة للطوسی ص ۴۷۰، الخرائج والجرائح ج ۲ ص ۱۱۵۲، إعلام الوری ص ۲۹۴، کشف الغمّة ص ۲۶۳، بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۳۶.
(۸) رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم): "... علی خدّه الأیمن خال کأنّه کوکب دُرّی": کشف الغمّة ص ۲۶۹، العقد النضید ص ۲۹، بحار الأنوار ص ۸۰، غایة المرام ص ۱۱۴، کشف الخفاء ص ۲۸۸، مجمع الزوائد ج ۷ ص ۳۱۹، المعجم الکبیر ج ۸ ص ۱۰۲، مسند الشامیین ج ۲ ص ۴۱۰، کنز العمّال ج ۱۴ ص ۲۶۸، الإصابة ج ۶ ص ۷۱، ینابیع المودّة ج ۳ ص ۲۰۰.
(۹) رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم): "المهدی من عترتی من ولد فاطمة": سنن أبی داوود ج ۲ ص ۳۱۰، تحفة الأحوذی ج ۶ ص ۴۰۳، عون المعبود ج ۱۱ ص ۲۵۱، شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید ج ۱ ص ۲۸۱، فیض القدیر ج ۶ ص ۳۶۰.
(۱۰) الإمام الباقر (علیه السلام): "یکون لصاحب هذا الأمر غیبة فی بعض هذه الشعاب. ثمّ أومأ بیده إلی ناحیة ذی طوی": الغیبة للنعمانی ص ۱۸۷، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۴۱، تفسیر العیاشی ج ۲ ص ۵۶، غایة المرام ج ۴ ص ۲۱۰.
(۱۱) الإمام الباقر (علیه السلام): "أشیروا إلی ذوی أسنانکم وأخیارکم عشرة... فینطلق بهم حتّی یأتون صاحبهم ویعدهم إلی اللیلة التی تلیها": بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۴۰، تفسیر العیاشی ج ۲ ص ۵۶.
(۱۲) الإمام الصادق (علیه السلام): "کأنّی بالقائم علی ذی طوی قائماً علی رجلیه حافیاً یرتقب بسنة موسی...": بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۷۵.
(۱۳) الإمام الصادق (علیه السلام): "فکأنّی أنظر إلیه وقد دخل مکة وعلیه بُردة رسول الله وعلی رأسه عمامة صفراء": مختصر بصائر الدرجات ص ۱۸۲، بحار الأنوار ج ۵۳ ص ۶.
(۱۴) الإمام الباقر (علیه السلام): "إنّه یقول القائم لأصحابه: یا قوم، إنّ أهل مکة لا یریدونی...": بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۰۷.
(۱۵) الإمام الباقر (علیه السلام): "... فیدعو رجلاً من أصحابه فیقول له: امضِ إلی أهل مکة فقل: یا أهل مکة، أنا رسول فلان إلیکم، وهو یقول لکم: إنّا أهل بیت الرحمة ومعدن الرسالة والخلافة، ونحن ذرّیة محمّد وسلالة النبیین، وأنّا قد ظُلمنا واضطُهدنا وقُهرنا وابتُزّ منّا حقّنا منذ قُبض نبینا إلی یومنا هذا، فنحن نستنصرکم فانصرونا...": بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۰۷.
(۱۶) الإمام الباقر (علیه السلام): "فإذا تکلّم هذا الفتی بهذا الکلام أتوا إلیه فذبحوه بین الرکن والمقام": بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۰۷.
(۱۷) الإمام الصادق (علیه السلام): "قبل قیام القائم خمس علامات محتومات، الیمانی والسفیانی وقتل النفس الزکیة والخسف بالبیداء": کمال الدین ص ۶۵، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۲۰۴.
(۱۸) الإمام الصادق (علیه السلام): "... لأنّها بحذاء بیت المعمور، وهو مربّع": علل الشرائع ج ۲ ص ۳۹۸، کتاب من لا یحضره الفقیه ج ۲ ص ۱۹۱، بحار الأنوار ج ۵۵ ص ۵.
الإمام السجّاد (علیه السلام): "... وجعل لهم البیت المعمور الذی فی السماء الرابعة": علل الشرائع ج ۲ ص ۴۰۷.
(۱۹) الإمام الصادق (علیه السلام): "... نصب لمحمّد وعلی والحسن والحسین (علیهم السلام) منابر من نور عند البیت المعمور...": الغیبة للنعمانی ص ۲۸۴، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۲۹۷.
(۲۰) الإمام الصادق (علیه السلام): "... فیصعدون علیها ویجمع لهم الملائکة والنبیین والمؤمنین، ویفتح أبواب السماء...": بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۲۹۷.
(۲۱) الإمام الصادق (علیه السلام): "... یا ربّ، میعادک الذی وعدت فی کتابک...": الغیبة للنعمانی ص ۲۸۴.
(۲۲) الإمام الصادق (علیه السلام): "... ثمّ یخرّ محمّد وعلی والحسن والحسن سجداً، ثمّ یقولون: یا ربّ اغضب، فإنّه هتک حریمک...": بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۲۹۷.
(۲۳) الإمام الصادق (علیه السلام): "إذا کان لیلة الجمعة أهبط الربّ تبارک وتعالی ملکاً إلی السماء الدنیا...": الغیبة للنعمانی ص ۲۸۴.
(۲۴) الإمام الباقر (علیه السلام): "بینا شباب الشیعة علی ظهور سطوحهم نیام، إذا توافوا إلی صباحهم لیلةواحدة...": الغیبة للنعمانی ص ۳۳۰، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۷۰.
(۲۵) الإمام الصادق (علیه السلام): "فهؤلاء ثلاثمئة وثلاثة عشر رجلاً بعدد أهل البدر، یجمعهم الله بمکة فی لیلة واحدة وهی لیلة الجمعة...": الملاحم والفتن ص ۳۷۹.
(۲۶) أمیر المؤمنین (علیه السلام): "إنّ أصحاب القائم شباب لا کهول فیهم، إلاّ کالکحل فی العین...": الغیبة للنعمانی ص ۳۳۰.
(۲۷) أمیر المؤمنین (علیه السلام): "کأنّی أنظر إلیهم والزی واحد والقدّ واحد والجمال واحد واللباسواحد...": الملاحم والفتن ص ۲۹۴.
(۲۸) الإمام الصادق (علیه السلام): "أما لو کملت العدّة الموصوفة ثلاثمئة وبضعة عشر، کان الذی تریدون": الغیبة للنعمانی ص ۲۱۱، بحار الأنوار ج ۶۵ ص ۱۶۵.
(۲۹) الإمام الصادق (علیه السلام): "إذا أذن دعا الله باسمه العبرانی فاتیحت له صحابته الثلاثمئة والثلاثة عشر...": الغیبة للنعمانی ص ۳۲۶، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۶۸.
(۳۰) الإمام الصادق (علیه السلام): "... إذ یقبل رجل من بنی مخزوم یتخطّی رقاب الناس حتّی تأتی رئیسهم فیقول: لقد رأیت فی لیلتی هذه رؤیا عجیبة": الملاحم والفتن ص ۳۷۹.
(۳۱) الإمام الصادق (علیه السلام): "... رأیت کورة نار انقضت من عنان السماء، فلم تزل تهوی حتّی انحطّت إلی الکعبة، فدارت فیها فأطافت بالکعبة ما شاء الله، ثمّ تطایرت شرقاً وغرباً...": نفس المصدر ص ۳۷۹.
(۳۲) الإمام الصادق (علیه السلام): "... لقد رأیت عجباً وقد طرقکم فی لیلتکم جند من جنود الله لا قوّة لکم بهم": نفس المصدر ص ۳۷۹.
(۳۳) الإمام الصادق (علیه السلام): "لا تعجلوا علی القوم إنّهم لم یأتوکم بعد بمنکر ولا ظهروا خلافاً، ولعلّ الرجل منهم یکون فی القبیلة من قبائلکم، فإن بدا لکم منهم شرّ فأنتم وهم، وأمّا القوم...سیماهم حسنة": نفس المصدر ص ۳۷۹.
(۳۴) الإمام الصادق (علیه السلام): "یضرب الله آذانهم وعیونهم بالنوم، فلا یجمعوا بعد غداتهم إلی أن یقوم القائم (علیه السلام)": نفس المصدر ص ۳۷۹.
(۳۵) الإمام الباقر (علیه السلام): "یخرج القائم (علیه السلام)... یوم عاشورا الیوم الذی قُتل فیه الحسین (علیه السلام)": تهذیب الأحکام ج ۴ ص ۳۳۲، شرح أُصول الکافی ج ۱۲ ص ۳۰۱.
(۳۶) الإمام الباقر (علیه السلام): " (أَمَّن یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ ویکشِفُ السُّوءَ)، نزلت فی القائم": الغیبة للنعمانی ص ۳۲۸، بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۴۸، تفسیر نور الثقلین ج ۴ ص ۹۴.
عن الإمام الجواد (علیه السلام): "إنّ الله لیصلح له أمره فی لیلة": کمال الدین ص ۳۳۷، کفایة الأثر ص ۲۸۱، إعلام الوری ج ۲ ص ۲۴۲.
رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم): "المهدی منّا أهل البیت، یصلحه الله فی لیلة": سنن ابن ماجة ج ۲ ص ۱۳۶۷، مسند أبی یعلی ج ۱ ص ۳۵۹.
(۳۷) النمل: ۶۲.
(۳۸) الإمام الباقر (علیه السلام): "... حتّی یسند ظهره إلی الحجر الأسود ویهزّ الرایة الغالبة": الغیبة للنعمانی ص ۳۲۹، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۷۰.
(۳۹) رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم): "له عَلَم إذا حان وقت خروجه انتشر ذلک العلم من نفسه...": عیون أخبار الرضا (علیه السلام) ج ۲ ص ۶۵، کمال الدین ص ۱۵۵، أعیان الشیعة ج ۲ ص ۶۰، قصص الأنبیاء للراوندی ص ۳۶۱.
(۴۰) الإمام الصادق (علیه السلام): "فی رایة المهدی مکتوب علیها: البیعة لله": کمال الدین ص ۶۵۴، الملاحم والفتن ص ۱۴۳، ینابیع المودّة ج ۳ ص ۲۶۷.
(۴۱) الإمام الصادق (علیه السلام): "... له سیف مغمد، فإذا حان وقت خروجه اقتلع ذلک السیف من غمدهوأنطقه الله عزّ وجلّ، فناداه السیف: اخرج یا ولی الله...": کمال الدین ص ۱۵۵، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۱۱.
(۴۲) الإمام الصادق (علیه السلام): "إذا قام القائم نزلت ملائکة بدر...": الغیبة للنعمانی ص ۲۵۲.
(۴۳) الإمام الصادق (علیه السلام): "فیقول له جبرئیل: یا سیدی، قولک مقبول، وأمرک جائز...": مختصر بصائر الدرجات ص ۱۸۲.
(۴۴) الإمام الصادق (علیه السلام): "... فیمسح یده علی وجهه ویقول: الحمد لله الذی صدقنا وعده وأورثناالأرض...": بحار الأنوار ج ۵۳ ص ۶.
(۴۵) الإمام الباقر (علیه السلام): "فیقوم القائم بین الرکن والمقام فیصلّی...": تفسیر العیاشی ج۱ ص ۶۵، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۲۲۳.
(۴۶) هود، ۸۶.
(۴۷) الإمام الباقر (علیه السلام): "فإذا خرج أسند ظهره إلی الکعبة واجتمع إلیه ثلاثمئة وثلاثة عشر... فأوّل ما ینطق به هذه الآیة: ﴿بَقیةُ اللهِ خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ مُؤمِنینَ﴾": کمال الدین ص ۳۳۱، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۱۹۲.
(۴۸) الإمام الصادق (علیه السلام): "فیأمر الله عزّ وجلّ النور فیصیر عموداً من الأرض...": مختصر بصائر الدرجات ص ۱۸۲، بحار الأنوار ج ۵۳ ص ۶.
(۴۹) الإمام الصادق (علیه السلام) "ألا أُریک قمیص القائم الذی یقوم فیه؟ فقلت بلی، قال: فدعا بقِمَطرففتحه وأخرج منه قمیص کرابیس، فنشره فإذا فی کمّه الأیسر دم، فقال: هذا قمیص رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) وفیه یقوم القائم...": الغیبة للنعمانی ص ۲۵۰، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۵۵.
(۵۰) الإمام الصادق (علیه السلام): "ویمدّ یده فتُری بیضاء من غیر سوء، ویقول: هذه ید الله...": مختصر بصائر الدرجات ص ۱۸۳، الهدایة الکبری ص ۳۹۷.
(۵۱) الإمام الباقر (علیه السلام): "ومعه عهد من رسول الله قد توارثه الأبناء عن الآباء": الاختصاص ص ۲۵۷.
(۵۲) الفتح: ۱۰.
(۵۳) الإمام الصادق (علیه السلام): "هذه ید الله وعن الله وبأمر الله... فیکون أوّل من یقبّل یده جبرئیل ثمّ یبایعه...": بحار الأنوار ج ۵۳ ص ۸.
(۵۴) أمیر المؤمنین (علیه السلام): "یقول المهدی:... أُبایعکم علی أن لا تولّون دابراً، ولا تسرقون، ولا تزنون، ولا تفعلون محرّماً...": معجم أحادیث الإمام المهدی (علیه السلام)ج ۲ ص ۱۰۶.
(۵۵) الإمام الصادق (علیه السلام): "...یبایع الناس علی کتاب جدید...": الغیبة للنعمانی ص ۲۰۰، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۲۷۲.
(۵۶) الإمام الصادق (علیه السلام): "إذا قام القائم نزلت سیوف القتال، علی کلّ سیف اسم الرجل واسم أبیه...": الغیبة للنعمانی ص ۲۵۱، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۵۶.
(۵۷) الإمام الصادق (علیه السلام): "مکتوب علی کلّ سیف اسم الرجل واسم أبیه وحِلیته ونسبه...": الغیبة للنعمانی ص ۳۲۷، جامع أحادیث الشیعة ج ۲۵ ص ۴۹.
(۵۸) الإمام الصادق (علیه السلام): "... لهم سیوف من حدید غیر هذا الحدید، لو ضرب أحدهم بسیفه جَبَلاً لَقدَّه حتّی یفصله": بصائر الدرجات ص ۵۱۲، مختصر البصائر ج ۶ ص ۲۷، بحار الأنوار ج ۲۷ ص ۴۳.
(۵۹) الإمام الباقر (علیه السلام): "فینادی المنادی بمکة باسمه... حتّی یسمعه أهل الأرض کلّهم...": بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۲۲۲، تفسیر العیاشی ج ۱ ص ۶۵.
(۶۰) الإمام الصادق (علیه السلام): "فإذا طلعت الشمس وأضاءت صاح صائح بالخلائق: یا معشر الخلائق، هذا مهدی آل محمّد... فأوّل من یقبّل یده الملائکة ثمّ الجنّ ثمّ النقباء، ویقولون: سمعنا وأطعنا...": مختصر بصائر الدرجات ص ۱۸۳، بحار الأنوار ج ۵۳ ص ۸.
(۶۱) قلت لأبی عبد الله (علیه السلام): "النداء حقّ؟ قال: أی والله حتّی یسمعه کلّ قوم بلسانهم": الغیبة للنعمانی ص ۲۸۳، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۲۴۴.
(۶۲) الإمام الصادق (علیه السلام): "ینادی مناد باسم القائم (علیه السلام)... یسمع کلّ قوم بلسانهم...": کمال الدین ص ۶۵۰، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۲۰۵.
(۶۳) أمیر المؤمنین (علیه السلام): "فعند ذلک یظهر المهدی علی أفواه الناس، ویشربون حبّه، فلا یکون لهم ذکر غیره": الملاحم والفتن ص ۱۲۸، کنز العمّال ج ۱۴ ص ۵۸۷.
(۶۴) الإمام الباقر (علیه السلام): "فینادی: أیها الناس إنّا نستنصر الله، فمن أجابنا من الناس؟": الغیبة للنعمانی ص ۲۹، الاختصاص ص ۲۵۶، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۲۳۸.
(۶۵) الإمام الصادق (علیه السلام): "من أعظم البلیة أن یخرج إلیهم صاحبهم شابّاً وهم یحسبونه شیخاًکبیراً": الغیبة للنعمانی ص ۱۹۴، بحار الأنوار ج ۲ ص ۲۸۷.
(۶۶) أمیر المؤمنین (علیه السلام): "یبعث وهو ما بین الثلاثین وإلی الأربعین": الملاحم والفتن ص ۱۵۴.
(۶۷) الإمام السجّاد (علیه السلام): "فیقومون إلیه لیقتلوه، فیقوم ثلاثمئة وینیف علی الثلاثمئة فیمنعونه منه": بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۱۹۹.
(۶۸) الإمام الصادق (علیه السلام): "فلا یبقی فی الأرض یومئذ أحد إلاّ خضع وذلّت رقبته لها": الغیبة للنعمانی ص ۲۶۸، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۲۹۲.
(۶۹) الإمام الصادق (علیه السلام): "صعد إبلیس فی الهوا حتّی یتواری عن أهل الأرض، ثمّ ینادی...": الغیبة للنعمانی ص ۲۶۸، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۲۶۸.
عن الإمام الصادق (علیه السلام): "ثمّ ینادی إبلیس لعنه الله فی آخر النهار: الا أنّ الحقّ فی السفیانی وشیعته...": کمال الدین ص ۶۵۲، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۲۰۶.
وعن الإمام الصادق (علیه السلام): "إنّ الشیطان لا یدعهم حتّی ینادی کما نادی برسول الله یوم العقبة": الغیبة للنعمانی ص ۲۷۳
(۷۰) الإمام الصادق (علیه السلام): "فعند ذلک یتبرّون منّا ویتناوّلونا...": بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۲۹۳.
(۷۱) الإمام الصادق (علیه السلام): "ینادی مناد من السماء أوّل النهار یسمعه کلّ قوم... فیثبّت الله الذین آمنوابالقول الثابت علی الحقّ، وهو النداء الأوّل": الغیبة للنعمانی ص ۲۶۸.
(۷۲) ابن عبّاس: "فإذا أتوا البیداء، فنزلوها فی لیلة مقمرة": کتاب الفتن للمروزی ص ۲۰۲.
(۷۳) الإمام الصادق (علیه السلام): "فیقول الرجل:... نرید إخراب البیت وقتل أهله": بحار الأنوار ج ۳ ص ۱۰.
(۷۴) "البیداء: اسم لأرض ملساء بین مکة والمدینة، بطرف المیقات المدنی الذی یقال له ذو الحلیفة": معجم البلدان ج ۱ ص ۵۲۳، تاج العروس ج ۴ ص ۳۶۸.
عن الإمام الصادق (علیه السلام): "فیقول الرجل: عددنا ثلاثمئة ألف رجل نرید إخراج البیت وقتل أهله": بحار الأنوار ج ۵۳ ص ۱۰.
(۷۵) "یا سیدی، أنا بشیر، أمرنی ملک من الملائکة أن ألحق بک...": مختصر بصائر الدرجات ص ۱۸۲، بحار الأنوار ج ۵۳ ص ۶.
(۷۶) الإمام الباقر (علیه السلام): "فینادی مناد من السماء: یا بیداء أبیدی القوم، فیخسف بهم البیداء...": الاختصاص ص ۲۵۶، تفسیر العیاشی ج ۱ ص ۲۴۵.
(۷۷) الإمام الصادق (علیه السلام): "فیقول الرجل:... فلمّا صرنا فی البیداء عرسنا فیها، فصاح بنا صائح: یابیداء أبیدی القوم الظالمین، فانفجرت الأرض وابتلعت کلّ الجیش، فإذا نحن بملک قد ضرب وجوهنا فصارت إلی وراءنا کما تری، فقال لأخی: ویلک یا نذیر، امضِ إلی الملعون السفیانی... وقال لی: یا بشیر الحق بالمهدی بمکة وبشّره بهلاک الظالمین...": مختصر بصائر الدرجات ص ۱۸۲، بحار الأنوار ج ۵۳ ص ۶.
(۷۸) رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم): "بعث الله سبحانه جبرئیل فیقول: یا جبرئیل اذهب فأبدهم...": تفسیر الثعلبی ج ۸ ص ۹۵، تفسیر القرطبی ج ۱۴ ص ۳۱۵.
(۷۹) رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم): "لیؤمن هذا البیت جیش یغزونه، حتّی إذا کانوا ببیداء من الأرض یخسف بأوسطهم...": صحیح مسلم ج ۸، ۱۶۷، سنن ابن ماجة ج ۲ ص ۱۳۵۰، سنن النسائی ج ۵ ص ۲۰۷، المستدرک للحاکم ج ۴ ص ۴۲۹، السنن الکبری ج ۲ ص ۳۸۵، المعجم الکبیر ج ۲۴ ص ۷۵، الجامع الصغیر ج ۲ ص ۴۴۵، التاریخ الکبیر ج ۵ ص ۱۱۹.
(۸۰) الإمام الصادق (علیه السلام): "یصبح أحدکم وتحت رأسه صحیفة علیها مکتوب: طاعة معروفة": کمال الدین ص ۶۵۴، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۰۵.
عن رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم): "إذا کان عن خروج القائم ینادی مناد من السماء... فالحقوا بمکة": الاختصاص ص ۲۰۸، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۰۴.
(۸۱) رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم): "تؤوب إلیه أُمّتی کما تؤوب الطیر إلی أوکارها": دلائل الإمامة ص ۴۴۵، الدرّ النظیم ص ۷۹۹.
(۸۲) الإمام الصادق (علیه السلام): "ومایخرج إلاّ فی أولی قوّة، وما یکون أولو قوّة إلاّ عشرة آلاف...": کمال الدین ص ۶۵۴، التفسیر الصافی ج ۴ ص ۶۵، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۲۳.
(۸۳) "ویتسارع الناس إلیه من کلّ وجه، ویملأ الأرض عدلاً": الملاحم والفتن ص ۱۴۰، کتاب الفتن للمروزی ص ۲۱۷.
(۸۴) "یقذف الله محبّته فی قلوب الناس فیسیر...": کتاب الفتن للمروزی ص ۲۱۷.
(۸۵) الإمام الصادق (علیه السلام): "یا سدیر، الزم بیتک وکن حِلساً من أحلاسه، واسکن ما سکن اللیل والنهار، فإذا بلغک أنّ السفیانی قد خرج فارحل إلینا ولو علی رجلک": الکافی ج ۸ ص ۲۶۵، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۲۷۱.
(۸۶) الإمام الصادق (علیه السلام): "هم النجباء والفقهاء، وهم الحکام، وهم القضاة": دلائل الإمامة ص ۵۶۲، الملاحم والفتن ص ۳۸۰.
(۸۷) "وإنّ أصحاب القائم یلقی بعضهم بعضا کأنّهم بنو أب وأُمٍّ": دلائل الإمامة ص ۵۶۲، الملاحم والفتن ص ۳۸۰.
(۸۸) الإمام الصادق (علیه السلام): "هم أطوع له من الأمة لسیدها...": بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۰۷.
(۸۹) الإمام الصادق (علیه السلام): "رجال کأنّ قلبوهم زبر الحدید لا یشوبها شک فی ذات الله، أشدّ من الحجر...": بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۰۸.
(۹۰) الإمام الصادق (علیه السلام): "... رهبان باللیل لیوث بالنهار... یدعون بالشهادة ویتمنّون أن یقتلوا فی سبیل الله...": بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۰۸، مستدرک الوسائل ج ۱۱ ص ۱۱۴.
(۹۱) الإمام الصادق (علیه السلام): "... ویحفّون به، یقونه بأنفسهم فی الحرب...": بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۰۸.
(۹۲) رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم): "کدّادون مجدّون فی طاعته...": عیون أخبار الرضا ج ۲ ص ۶۴.
(۹۳) الإمام الباقر (علیه السلام): "وجعل قوّة الرجل منهم قوّة أربعین رجلاً...": الکافی ج ۸ ص ۲۹۴، الخصال ص ۵۴۱، شرح الأخبار ج ۳ ص ۵۶۹، مشکاة الأنوار ص ۱۵۱.
(۹۴) الإمام الباقر (علیه السلام): "حتّی تفخر الأرض علی الأرض وتقول: مرّ بی الیوم رجل من أصحاب القائم...": الإمامة والتبصرة ص ۱۳۱، کمال الدین ص ۶۷۳.
(۹۵) الإمام الباقر (علیه السلام): "لیس من شیء إلاّ وهو مطیع لهم، حتّی سباع الأرض وسباع الطیر...": بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۶۷۳.
(۹۶) "إنّ القائم إذا خرج یکون علیه قمیص یوسف...": کمال الدین ص ۱۴۳، تفسیر نور الثقلین ج ۲ ص ۴۶۴.
(۹۷) الإمام الصادق (علیه السلام): "إنّ إبراهیم لمّا أُوقدت النار، أتاه جبرئیل بثوب من ثیاب الجنّة فألبسه إیاه، فلم یضرّه معه حرّ ولا برد": بصائر الدرجات ص ۲۰۹، الکافی ج ۱ ص ۲۳۲.
(۹۸) الإمام الصادق (علیه السلام): "وکلّ نبی ورث علماً أو غیره، فقد انتهی إلی محمّد وآله": علل الشرائع ج۱ ص ۵۳، کمال الدین ص ۱۴۲.
(۹۹) "وإنّ القائم إذا خرج یکون علیه قمیص یوسف ومعه عصا موسی": کمال الدین ص ۱۴۳، الغیبة للطوسی ص ۲۶۶، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۱۲.
(۱۰۰) الإمام الباقر (علیه السلام): "وهی خضراء کهیئتها حین انتزعت من شجرتها...": بصائر الدرجات ص ۲۰۳، الإمامة والتبصرة ص ۱۱۶.
(۱۰۱) الإمام الباقر (علیه السلام): "وتصنع ما تؤمر": الاختصاص ص ۲۷۰، بحار الأنوار ج ۲۶ ص ۲۱۹.
(۱۰۲) الإمام الباقر (علیه السلام): "وإنّها لتنطق إذا استنطقت...": الکافی ج ۱ ص ۲۳۱، الاختصاص ص ۲۷۰، بحار الأنوار ج ۲۶ ص ۲۱۹.
(۱۰۳) ﴿وَأَوْحَینَا إِلَی مُوسَی أَنْ أَلْقِ عَصَاک فَإِذَا هِی تَلْقَفُ مَا یأْفِکونَ﴾ (الأعراف، ۱۱۷).
(۱۰۴) الإمام الباقر (علیه السلام): "... یفتح له شعبتان، أحداهما فی الأرض والأُخری فی السقف... تلقف مایأفکون بلسانها...": بصائر الدرجات ص ۲۰۳، الإمامة والتبصرة ص ۱۱۶، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۱۸.
(۱۰۵) الإمام الباقر (علیه السلام): "... أُعدّت لقائمنا، یصنع بها ما کان یصنع موسی...": بصائر الدرجات ص ۲۰۳، الإمامة والتبصرة ص ۱۱۶، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۱۸.
(۱۰۶) "ثمّ یخرج المهدی علی لوائه شعیب بن صالح": الغیبة للطوسی ص ۴۶۳، الملاحم والفتن ص ۱۲.
(۱۰۷) الإمام الصادق (علیه السلام): "وهی رایة رسول الله نزل بها جبرئیل یوم بدر": الغیبة للنعمانی ص ۳۲۰، بحار الأنوار ج ۱۹ ص ۳۲.
(۱۰۸) الإمام الصادق (علیه السلام): "لمّا التقی أمیر المؤمنین (علیه السلام) وأهل البصرة، نشر الرایة رایة رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم)، فزلزلت أقدامهم... فلمّا کان یوم صفّین سألوه نشر الرایة فأبی علیهم، فتحمّلواعلیه بالحسن والحسین وعمّار بن یاسر، فقال للحسن: یا بنی، إنّ للقوم مدّة یبلغونها، وإنّ هذه الرایة لاینشرها بعدی إلاّ القائم": الغیبة للنعمانی ص ۳۲۰، بحار الأنوار ج ۳۲ ص ۲۱.
(۱۰۹) الإمام الباقر (علیه السلام): "ما هی والله قطن ولا کتّان ولا خزّ ولا حریر، قلت: من أی شیء؟ قال: منورق الجنّة": الغیبة للنعمانی ص ۳۲۰بحار الأنوار ج ۱۹ ص ۳۲.
(۱۱۰) الإمام الصادق (علیه السلام): "إذا نشرها أضاء لها ما بین المشرق والمغرب...": دلائل الإمامة ص ۴۵۷، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۹۱.
(۱۱۱) الإمام الباقر (علیه السلام): "یسیر الرعب قدّامها شهراً ووراءها شهراً وعن یمینها شهراً وعن یسارهاشهراً": بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۶۰.
(۱۱۲) الإمام الصادق (علیه السلام): "فإذا هزّها لم یبق مؤمن إلاّ صار قلبه أشدّ من زبر الحدید": الغیبة للنعمانی ص ۳۲۲.
(۱۱۳) الإمام الباقر (علیه السلام): "... عمودها من عمد عرش الله ورحمته... لا یهوی إلی شیء إلاّ أهلکه": الغیبة للنعمانی ص ۳۱۹، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۲۶.
(۱۱۴) الإمام الصادق (علیه السلام): "وهم الذین کانوا مع نوح فی السفینة، والذین کانوا مع إبراهیم حیث أُلقی فی النار...": الغیبة للنعمانی ص ۳۲۳.
(۱۱۵) الإمام الصادق (علیه السلام): "جبرئیل عن یمینه ومیکائیل عن یساره...": الغیبة للنعمانی ص ۳۲۰.
(۱۱۶) أمیر المؤمنین (علیه السلام): "یسیر الرعب بین یدیه، لا یلقاه عدوّ إلاّ هزمهم...": الملاحم والفتن ص ۱۳۸، کتاب الفتن للمروزی ص ۲۱۵.
(۱۱۷) "ویقذف الله محبّته فی قلوب الناس فیسیر...": کتاب الفتن ص ۲۱۷.
(۱۱۸) اسامی أصحاب الکهف: فرطالوس، امیوس، دانیوس، اسرافیون، اسطاطانوس، مکسامیس، تلمیخا: التحصین ص ۶۵۵.
(۱۱۹) الإمام الصادق (علیه السلام): "إذا ظهر القائم بعث الله معه... وأصحاب الکهف": دلائل الإمامة ص ۴۶۳.
(۱۲۰) الإمام الصادق (علیه السلام): "إذا ظهر القائم، بعث الله معه... والمقداد": نفس المصدر ص ۴۶۳.
(۱۲۱) الإمام الصادق (علیه السلام): "إذا ظهر القائم، بعث الله معه... وجابر بن عبد الله الأنصاری": نفس المصدر ص ۴۶۳.
(۱۲۲) الإمام الصادق (علیه السلام): "المؤمن مخیر فی قبره، فإذا قام القائم فیقال له: قد قام صاحبک فإن أحببت أن تلحق به فالحق...": نفس المصدر ص ۴۷۹.
عن الإمام الصادق (علیه السلام): "فکأنّی أنظر إلیهم مقبلین... ینفضون شعورهم من التراب": الإرشاد ج ۲ ص ۳۸۱، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۳۷، کشف الغمّة ج ۳ ص ۲۶۲.
(۱۲۳) الإمام الباقر (علیه السلام): "إنّ القائم إذا قام بمکة... نادی منادیه: ألا، لایحمل أحد منکم طعاماًولا شراباً": بصائر الدرجات ص ۲۰۸، الکافی ج ۱ ص ۲۳۱، کمال الدین ص ۶۷۰، الغیبة للنعمانی ص ۲۴۴.
(۱۲۴) الإمام الصادق (علیه السلام): "شعارهم یا لثارات الحسین": بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۰۸، مستدرک الوسائل ج ۱۱ ص ۱۱۴.
(۱۲۵) الإمام الرضا (علیه السلام): "ذراری قتلة الحسین یرضون أفعال آبائهم ویفتخرون بها، ومن رضی شیئاً کان کمن أتاه، ولو أنّ رجلاً قُتل فی المشرق فرضی بقتله رجل فی المغرب، لکان الراضی عند الله شریک القاتل...": علل الشرائع ج ۱ ص ۲۲۹، عیون اخبار الرضا ج ۲ ص ۲۴۷، بحار الأنوار ج ۴۵ ص ۲۹۵، ج ۵۲ ص ۳۱۳.
(۱۲۶) الإمام الباقر (علیه السلام): "یبعث السفیانی جیشاً إلی الکوفة وعدتهم سبعون ألفاً، فیصیبون من أهل الکوفة قتلاً وصلباً وسبیاً...": الغیبة للنعمانی ص ۲۸۹، الاختصاص للمفید ص ۲۵۶، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۲۳۸، تفسیر العیاشی ج ۱ ص ۲۴۵، تفسیر نور الثقلین ج ۱ ص ۴۸۶.
(۱۲۷) الإمام الصادق (علیه السلام): "مع القائم ثلاث عشرة امرأة، قلت: وما یصنع بهنّ، قال: یداوین الجرحی، قلت: سمّهنّ لی، فقال:... وسمیة أُمّ عمّار بن یاسر": دلائل الإمامة ص ۴۸۴.
"أوّل شهید استشهد فی الإسلام سمیة أُمّ عمّار": الاستیعاب ج ۴ ص ۱۸۶۴، الطبقات الکبری ج ۸ ص ۲۶۴، البدایة والنهایة ج ۳ ص ۷۶.
(۱۲۸) "أتاها أبو جهل فطعنها بحربة": أُسد الغابة ج ۵ ص ۴۸۱، الکامل فی التاریخ ج ۸ ص ۱۹۰، الطبقات الکبری ج ۸ ص ۲۶۴.
(۱۲۹) حضرت أُمّ أیمن أُحداً وحنیناً وخیبراً... تداوی الجرحی... اسمها برکة بنت ثعلبة: الإصابة ج ۸ ص ۳۶۱، الطبقات الکبری ج ۸ ص ۲۲۵، أعیان الشیعة ج ۳ ص ۵۵۵.
(۱۳۰) الإمام الصادق (علیه السلام): "یستخلف منها رجلاً من أهله...": بحار الأنوار ج ۵۳ ص ۱۱.
(۱۳۱) "تسیل کلّ عین فی جدول إلی سبط کانوا ستمئة ألف": تفسیر البیضاوی ج ۱ ص ۳۲۹، مجمع البحرین ج ۱ ص ۴۶۲.
(۱۳۲) الإمام الباقر (علیه السلام): "ویحمل حجر موسی بن عمران وهو وقر بعیر، فلا ینزل منزلاً إلاّ انبعث عین منه...": بصائر الدرجات ص ۲۰۸، الکافی ج ۱ ص ۲۳۱، کمال الدین ص ۶۷۰، الغیبة للنعمانی ص ۲۴۴.
(۱۳۳) الإمام الباقر (علیه السلام): "من کان جائعاً شبع، ومن کان ظمآناً روی": الغیبة للنعمانی ص ۲۴۴، بحار الأنوار ج ۱۳ ص ۱۸۵، ج ۵۲ ص ۳۲۴.
(۱۳۴) الإمام الصادق (علیه السلام): "فإذا سار منها وثبوا علیه فیقتلونه": بحار الأنوار ج ۵۳ ص ۱۱.
(۱۳۵) الإمام الصادق (علیه السلام): "فیأتونه مهطعین مقنعی رؤوسهم، یبکون ویتضرّعون ویقولون: یامهدی آل محمّد، التوبة التوبة": بحار الأنوار ج ۵۳ ص ۱۱.
(۱۳۶) "اطعمه یا بنی ممّا تأکله... ارفق یا ولدی بأسیرک وارحمه، وأحسن إلیه وأشفق علیه": بحار الأنوار ج ۴۲ ص ۲۸۷، مستدرک الوسائل ج ۱۱ ص ۷۹.
(۱۳۷) الإمام الصادق (علیه السلام): "... أخرج منه الداعی إلی سبیلی والخازن لعلمی الحسن، وأکمل ذلک بابنه (م ح م د) رحمةً للعالمین...": الکافی ج ۱ ص ۵۲۸، کمال الدین ص ۳۱.
(۱۳۸) الإمام الصادق (علیه السلام): "فیعظهم وینذرهم ویستخلف علیهم خلیفة ویسیر": بحار الأنوار ج ۵۳ ص ۱۱.
(۱۳۹) الإمام الصادق (علیه السلام): "فیثبون علیه بعده فیقتلونه فیرد إلیهم...": بحار الأنوار ج ۵۳ ص ۱۱.
(۱۴۰) الإمام الباقر (علیه السلام): "ثمّ یدخل المسجد فینقص الحائط حتّی یضعه إلی الأرض... وذلک الحطب عندنا نتوارثه": دلائل الإمامة ص ۴۵۵.
(۱۴۱) الإمام الباقر (علیه السلام): "یخرج شاب من بنی هاشم... یأتی من خراسان...": الملاحم والفتن ص ۱۲۰. عن الإمام الصادق (علیه السلام): "..یخرج الحسنی... یصیح بصوت له فصیح: یا آل أحمد أجیبواالملهوف": بحار الأنوار ج ۵۳ ص ۱۵، مکیال المکارم ج ۱ ص ۷۷.
عن رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم): "حتّی یبعث الله رایة من المشرق سوداء... حتّی یأتوا رجلاً اسمه اسمی": الملاحم والفتن ص ۱۲۱، کتاب الفتن للمروزی ص ۱۸۹.
علی (علیه السلام): "فیلحقه رجل من أولاد الحسن (علیه السلام) فی اثنی عشر ألف فارس...": معجم أحادیث الإمام المهدی (علیه السلام) ج ۳ ص ۹۷.
(۱۴۲) "ولم یزل یقتل الظلمة حتّی یرد الکوفة...": بحار الأنوار ج ۵۳ ص ۱۵.
(۱۴۳) الإمام الصادق (علیه السلام): "... فیخرج الحسنی فیقول: إن کنت مهدی آل محمّد فأین هراوة جدّک رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) وخاتمه وبردته...": بحار الأنوار ج ۵۳ ص ۱۵.
(۱۴۴) الإمام الصادق (علیه السلام): "... فیقول: جعلنی الله فداک، إعطنی رأسک أقبّله، فیعطیه رأسه فیقبّله بین عینیه...": تفسیرالعیاشی ج ۲ ص ۵۹.
(۱۴۵) الإمام الصادق (علیه السلام): "... فیقول الحسنی: الله أکبر، مدّ یدک یابن رسول الله حتّی نبایعک": بحار الأنوار ج ۵۳ ص ۱۵.
(۱۴۶) الصادق: "ضرب القائم الفساطیط فی مسجد کوفان...": الغیبة للنعمانی ص ۳۳۴.
(۱۴۷) الإمام الصادق (علیه السلام): "فإنّ الصلاة المکتوبة فیه حجّة مبرورة، والنافلة عمرة مبرورة": الکافی ج ۳ ص ۴۹۱، وسائل الشیعة ج ۵ ص ۲۶۱، الغارات ج ۲ ص ۸۰۲، فضل الکوفة ومساجدها ص ۲۹.
عن الإمام الباقر (علیه السلام): "فقال لأصحابه: تعبّدوا لیلتکم هذه، فیبیتون بین راکع وساجد...": تفسیر العیاشی ج ۲ ص ۵۹.
(۱۴۸) الإمام الصادق (علیه السلام): "إذا قام القائم أتی رحبة الکوفة فقال برجله هکذا، وأومأ بیده إلی موضع، ثمّ قال: احفروا ها هنا، فیحفرون فیستخرجون اثنی عشر ألف درع واثنی عشر ألف سیف": الاختصاص ص ۳۳۴، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۷۷.
(۱۴۹) الإمام الباقر (علیه السلام): "إذا ظهر القائم ودخل الکوفة، بعث الله تعالی من ظهر الکوفة سبعین ألف صدّیق، فیکونون فی أصحابه وأنصاره...": بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۹۰.
(۱۵۰) الإمام الباقر (علیه السلام): "إذا بلغ السفیانی... یتجرّد بخیله حتّی یلقی القائم...": بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۸۸.
(۱۵۱) الإمام الباقر (علیه السلام): "فیجیء السفیانی فیبایعه، ثمّ ینصرف إلی أصحابه": بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۸۸.
(۱۵۲) الإمام الباقر (علیه السلام): "ثمّ ینصرف إلی أصحابه فیقولون: ما صنعت؟ فیقول: أسلمت وبایعت، فیقولون له: قبّح الله رأیک، بینما أنت خلیفة متبوع فصرت تابعاً": بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۸۸.
(۱۵۳) الإمام الصادق (علیه السلام): "... جیش السفیانی وأصحابه والناس معه، وذلک یوم الأربعاء...": بحار الأنوار ج ۵ ص ۳۸۷.
(۱۵۴) أمیر المؤمنین (علیه السلام): "... فیخرج بخیله ورجاله وجیشه فی مئتی ألف وستّین ألفاً...": معجم أحادیث الإمام المهدی (علیه السلام) ج ۳ ص ۹۴.
(۱۵۵) الإمام الصادق (علیه السلام): "... جیش السفیانی وأصحابه والناس معه، وذلک یوم الأربعاء، فیدعوهم ویناشدهم حقّه، ویخبرهم أنّه مظلوم مقهور، ویقول: من حاجنی فی الله فأنا أولی الناس بالله...": نفس المصدر ج ۵ ص ۳۸۷.
(۱۵۶) الإمام الصادق (علیه السلام): "... فیقولون: ارجع من حیث شئت لا حاجة لنا فیک...": معجم أحادیث الإمام المهدی (علیه السلام) ج ۳ ص ۳۰۶.
(۱۵۷) الإمام الصادق (علیه السلام): "فإذا کان یوم الجمعة یعاود، فیجیء سهم فیصیب رجلاً من المسلمین فیقتله، فیقال: إنّ فلاناً قد قُتل...": بحار الأنوار ج ۵ ص ۳۸۷.
(۱۵۸) أمیر المؤمنین (علیه السلام): "فتکون وقعة یهلک الله فیها جیش السفیانی ویمضی هارباً": معجم أحادیث الإمام المهدی (علیه السلام) ج ۲ ص ۹۶.
(۱۵۹) أمیر المؤمنین (علیه السلام): "فیأخذه رجل من الموالی اسمه صبّاح، فیأتی به إلی المهدی (علیه السلام) وهویصلّی العشاء الآخرة، فیخفّف صلاته... فیقول: شأنکم وإیاه، اصنعوا به ما شئتم...": معجم أحادیث المهدی ج ۳ ص ۹۶.
(۱۶۰) الإمام الصادق (علیه السلام): "... فإذا ورد علیک أمر لا تفهمه وتعرف القضاء، فانظر إلی کفّک واعمل بما فیها...": الغیبة للنعمانی ص ۳۳۴، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۶۵.
(۱۶۱) الإمام الباقر (علیه السلام): "فیبعث الثلاثمئة والبضعة عشر رجلاً إلی الآفاق کلّها، فیمسح بین أکتافهم وعلی صدورهم": بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۴۵، تفسیر العیاشی ج ۲ ص ۶۰.
(۱۶۲) الإمام الباقر (علیه السلام): "کأنّی بالقائم یفرّق الجنود فی البلاد...": الإرشاد ج ۲ ص ۳۷۹، روضة الواعظین ص ۲۶۴.
(۱۶۳) الإمام الصادق (علیه السلام): "فإذا بلغوا الخلیج کتبوا علی أقدامهم شیئاً ومشوا علی الماء": الغیبة للنعمانی ص ۳۳۴، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۶۵.
(۱۶۴) "تحمله غمامة، واضع یده علی منکب ملکین": کتاب الفتن للمروزی ص ۳۴۷، تاریخ مدینة دمشق ج ۱ ص ۲۲۹.
(۱۶۵) "ثمّ یأتیه النصاری فیقولون: نحن أصحابک، فیقول: کذبتم، بل أصحابی المهاجرون بقیة أصحاب الملحمة، فیأتی مجمع المسلمین": کتاب الفتن للمروزی، ص ۳۴۷.
(۱۶۶) "وینزل عیسی بن مریم (علیه السلام)... فیقول له أمیرهم: یا روح الله تقدّم، صلِّ": مسند أحمد ج ۴ ص ۲۱۷، تفسیر ابن کثیر ج ۱ ص ۵۹۳، الدرّ المنثور ج ۲ ص ۲۴۳.
(۱۶۷) "فیقول: بل صلِّ أنت بأصحابک، فقد رضی الله عنک، فإنّما بُعثت وزیراً ولم أُبعث أمیراً": کتاب الفتن للمروزی ص ۳۴۷.
(۱۶۸) الإمام الباقر (علیه السلام): "هذا التابوت هو الذی أنزله الله علی أُمّ موسی فوضعته فیه فألقته فی البحرفلمّا حضرت موسی الوفاة وضع فیه الألواح...": بحار الأنوار ج ۸۷ ص ۱۱۰، التبیان ج ۲ ص ۲۹۳، تفسیر مجمع البیان ج ۲ ص۱۴۳.
(۱۶۹) ﴿وَقَالَ لَهُمْ نَبِیهُمْ إِنَّ ءَایةَ مُلْکهِ أَن یأْتِیکمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکینَةٌ مِّن رَّبِّکمْ وَبَقِیةٌ مِّمَّا تَرَک ءَالُ مُوسَی وَءَالُ هَارُونَ...﴾ (البقرة: ۲۴۸).
عن الإمام الصادق (علیه السلام): "السلاح فینا بمنزلة التابوت فی بنی إسرائیل، یدور الملک حیث دار السلاح، کما کان یدور حیث دار التابوت": بصائر الدرجات ص ۱۹۷، الخصال ص ۱۱۷.
(۱۷۰) "یظهر تابوب السکینة... فیوضع بین یدیه ببیت المقدس، فإذا نظرت إلیه الیهود أسلمت إلاّ القلیل منهم...": الملاحم والفتن للمروزی ص ۲۲۳، الملاحم والفتن للسید ابن طاووس ص ۱۵۰.
(۱۷۱) الإمام الصادق (علیه السلام): "ثلاث عشرة مدینة وطائفة یحارب القائم أهلها ویحاربونه...": الغیبة للنعمانی ص ۳۰۹، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۶۳.
(۱۷۲) رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم): "... آخرهم القائم الذی یفتح الله تعالی ذکره علی یدیه مشارق الأرض ومغاربها": الأمالی للصدوق ص ۱۷۳، کمال الدین ص ۲۸۲.
(۱۷۳) الإمام الصادق (علیه السلام):"إذا قام القائم، لا یبقی أرض إلاّ نودی فیها شهادة أن لا إله إلاّ الله، وأنّ محمّداً رسول الله": ینابیع المودّة ص ۲۳۶.
عن الإمام الباقر (علیه السلام): "إذا قام القائم، عُرض الإیمان علی کلّ ناصب، فإن دخل فیه بحقیقة...": الکافی ج ۸ ص ۲۲۷، شرح الأخبار ج ۳ ص ۳۷۵.
(۱۷۴) الإمام الباقر (علیه السلام): "فی قول الله: (لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَلَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ)، یکون أن لا یبقی أحد إلاّ أقرّ بمحمّد (صلی الله علیه وآله وسلم)": تفسیر العیاشی ج ۲ ص ۸۷، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۴۶.
(۱۷۵) الإمام الباقر (علیه السلام): "یضع سیفه علی عاتقه ثمانیة أشهر": کمال الدین ص ۳۱۸، ۳۲۹، الغارات ص ۱۲، شرح الأخبار ص ۲۸۸، الغیبة للنعمانی ص ۱۶۸، ۳۲۰، الملاحم والفتن ص ۱۳۹، ۱۴۰، بحار الأنوارص ۳۶۸.
(۱۷۶) أمیر المؤمنین (علیه السلام): "لأنّ مسجد الکوفة لیضیق علیهم... تُبنی له أربع مساجد، مسجد الکوفة أصغرها، وهذا ومسجدان فی طرفی الکوفة...": تهذیب الأحکام ج ۳ ص ۲۵۴، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۷۴.
(۱۷۷) الإمام الصادق (علیه السلام): "کأنّی أری نزول القائم فی مسجد السهلة بأهله وعیاله... کان فیه منزل إدریس وکان منزل إبراهیم": فضل الکوفة ومساجدها ص ۴۳، المزار لابن المشهدی ص ۱۳۴، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۱۷.
(۱۷۸) الإمام الصادق (علیه السلام): "... فوالله ما لباسه إلاّ الغلیظ، ولا طعامه إلاّ الجشب...": الغیبة للنعمانی ص ۲۳۹، الغیبة للطوسی ص ۴۶، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۵۴.
(۱۷۹) الإمام الصادق (علیه السلام): "علی رأسه غمامة تظلّه من الشمس، تدور معه حیثما دار، تنادی بصوت فصیح: هذا المهدی (علیه السلام)": الأمالی للطوسی ۲۹۲، بشارة المصطفی (صلی الله علیه وآله وسلم) ص ۲۸۴.
(۱۸۰) الإمام الرضا (علیه السلام): "علامته أن یکون شیخ السنّ شابّ المنظر... وإنّ من علامته أن لا یهرم بمرور الأیام واللیالی علیه حتّی یأتی أجله": کمال الدین ص ۶۵۲، بحار الأنوار ۵۲ ص ۲۸۵.
(۱۸۱) الإمام الحسین (علیه السلام): "الخیر کلّه فی ذلک الزمان یقوم قائمنا": الغیبة ص ۲۱۳.
(۱۸۲) رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم): "... یفرح به أهل السماء والأرض، والطیر فی الهواء، والحیتان فی البحر": الملاحم والفتن ص ۲۸۱.
عن رسول الله: "لا تذهب الدنیا حتّی یملک رجل من أهل بیتی... اسمه اسمی یملأ الأرض عدلاًوقسطاً...": فتح الباری ج ۱۳ ص ۱۸۵، المعجم الصغیر ج ۲ ص ۱۴۸، صحیح ابن حبّان ج ۱۵ص ۲۳۸، المعجم الأوسط ج ۴ ص ۲۵۶، تفسیر الرازی ج ۲ ص ۲۸، الجرح والتعدیل ج ۲ ص ۴۹۴، تاریخ بغدادج ۱ ص۳۸۷، سیر أعلام النبلاء ج۵ ص ۱۱۶.
(۱۸۳) الإمام الصادق (علیه السلام): "لا یجد الرجل منکم یومئذ موضعاً لصدقته ولا لبرّه؛ لشمول الغنی جمیع المؤمنین": الإرشاد ج ۲ ص ۳۸۴، بحار الأنوار ج ۲ ص ۳۸۴.
عن الإمام الصادق (علیه السلام): "یطلب الرجل منکم من یصله... فلا یجد أحداً یقبل منه": الإرشاد ج ۲ ص ۳۸۱، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۳۷.
(۱۸۴) الإمام الصادق (علیه السلام): "... یحسن حال عامّة الناس... لا یعصی الله فی أرضه...": بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۱۲۸.
(۱۸۵) الإمام الرضا (علیه السلام): "إذا قام القائم، یأمر الله الملائکة بالسلام علی المؤمنین والجلوس معهم فی مجالسهم...": دلائل الإمامة ص ۴۵۵.
(۱۸۶) الإمام الباقر (علیه السلام): "إذا قام قائمنا وضع الله یده علی رؤوس العباد، فجمع بها عقولهم...": الکافی ج ۱ ص ۲۵، کمال الدین ص ۶۷۴، الخرائج والجرائح ج ۱ ص ۲۴.
(۱۸۷) الإمام الصادق (علیه السلام): "العلم سبعة وعشرون حرفاً، فجمیع ما جاءت به الرسل حرفان، فلم یعرف الناس حتّی الیوم غیر حرفین، فإذا قام القائم أخرج الخمسة والعشرین حرفاً فبثّها فی الناس...": مختصر بصائر الدرجات ص ۱۱۷، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۳۶.
(۱۸۸) الإمام الصادق (علیه السلام): "إنّ قائمنا إذا قام، مدّ الله عزّ وجلّ لشیعتنا فی أسماعهم وأبصارهم، حتّی لا یکون بینهم وبین القائم برید، یکلّمهم فیسمعون...": الکافی ج ۸ ص ۲۴۱، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۳۶.
(۱۸۹) الإمام الرضا (علیه السلام): "فإذا أراد واحد حاجة أرسل القائم من بعض الملائکة أن یحمله...": دلائل الإمامة ص ۴۵۵.
(۱۹۰) الإمام الرضا (علیه السلام): "ومنهم من یصیره القائم قاضیاً بین مئة ألف من الملائکة...": دلائل الإمامة ص ۴۵۵.
(۱۹۱) رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم): "... ولا یمرض، ویقول الرجل لغنمه ولدوابه: اذهبوا وارعوا...": الملاحم والفتن ص ۲۰۳، کتاب الفتن للمروزی ص ۳۵۴.
(۱۹۲) الإمام الصادق (علیه السلام): "لیرفع عن الملل والأدیان الاختلاف، ویکون الدین کلّه واحداً...": مختصر بصائر الدرجات ص ۱۸۰، بحار الأنوار ج ۵۳ ص ۴.
(۱۹۳) رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم): "... ولا تشاحّ ولا تحاسد ولا تباغض...": الجامع الصغیر ج ۲ ص ۱۳۵، کنز العمّال ج ۱۴ ص ۳۳۳.
(۱۹۴) الإمام الصادق (علیه السلام):"فلو قد قام قائمنا أهل البیت، ورث الأخ الذی آخی بینهما...": کتاب من لا یحضره الفقیه ج ۴ ص ۳۵۲، مستدرک الوسائل ج ۱۷ ص ۱۸۶.
(۱۹۵) رسول الله (علیه السلام): "الحیات والعقارب ظاهرة، لا تؤذی أحد ولا یؤذیها أحد، والسبع علی أبواب الدور یستطعم، لا یؤذی أحد...": الملاحم والفتن ص ۲۰۳، کتاب الفتن للمروزی ص ۳۵۴.
عن رسول الله (علیه السلام): "... وحتّی یمرّ الرجل علی الأسد فلا یضرّه...": الجامع الصغیر ج ۲ ص ۱۳۵، کنز العمّال ج ۱۴ ص ۳۳۳.
(۱۹۶) رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم): "فلا تمنع السماء شیئاً من قطرها، ولا الأرض شیئاً من نباتها": الجامع الصغیر ج ۲ ص ۴۰۲، مجمع الزوائد ج ۷ ص ۳۱۴، الکامل ج ۳ ص ۹۹، تذکرة الحفّاظ ج ۳ ص ۸۳۸، تاریخ ابن خلدون ج ۱ ص ۸۰۸.
عن رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم): "یؤذَن للسماء فی القطر، ویؤذَن للأرض فی النبات، حتّی لو بذرت حبک فی الصفا لنبت...": الجامع الصغیر ج ۲ ص ۱۳۵، فوائد العراقیین ص ۴۴.
عن أمیر المؤمنین (علیه السلام): "... لأنزلت السماء قطرها، ولأخرجت الأرض نباتها": تحف العقول ص ۱۱۵، الخصال ص ۶۲۴، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۱۶.