ردیه ای قاطع بر احمد بن اسماعیل کاطع

ردیه ای قاطع بر احمد بن اسماعیل الکاطع
(نقد منهج گمراه مدعی یمانیت ومقامات الهی احمد بن اسماعیل بن کویطع الهمبوشی البصری)

نویسنده: اکبر بیرامی

فهرست مطالب

مقدمه
مهدویت ودیعه بزرگ نبوی
مدعیان دروغین مهدویت وسفارت
احمد اسماعیل الکاطع
چرا احمد الکاطع ادعای امامت کرد؟
نقد رویه احمد بن اسماعیل الکاطع
ویژگی اول احمد بصری فرزند امام زمان (علیه السلام)
ویژگی دوم استدلال احمد بصری به روایات اهل بیت (علیهم السلام)
روایات قابل تعمیم
استخاره
خواب
روایات مختص مورد استناد احمد بصری
حدیث وصیت
بررسی سند حدیث وصیت
نگرشی در متن روایت
نظر علمای اعلام شیعه در رابطه با دوران بعد از شهادت امام زمان
راه صحیح شناخت امام
معجزه
تکلم به همه زبان ها
اخطاءات عربی احمد همبوشی بصری
نحو ولغت عرب در کلام معصومین
عصمت امام
وصیت ظاهره
سلاح رسول الله
شیعه إثنی عشری یا اربع عشرونی؟
اعتراف به تبعیت از دوازده امام در کتب اهل تسنن
اقوال علمای اهل سنت در رابطه با مذهب شیعه
تصریح روایات شیعه بر دوازده امام
ادعای سفارت احمد الکاطع
امام زمان (علیه السلام) احمد الکاطع را مفتضح می کند
احمد بصری وادعای یمانیت
یمانی صادق وپرهیزکار است
یمانی از یمن خروج می کند نه از بصره
یمانی همزمان با سفیانی وخراسانی ظهور می کند
یمانی فرزند زید بن علی علیه الرحمة
رجعت
امام حسین، غسل دهنده وتکفین کننده امام زمان
سخن پایانی

مقدمه
بسم الله وبالله والی الله ولله

اللهم صل علی رسولک الأمجد النبی المسدد الکریم المؤید المصطفی محمد وصل علی آله الأخیار الأبرار والعن أعدائهم الأشرار وخلّدهم فی النار بحق محمد وآله الأطهار.
شخصی بنام احمد بن اسماعیل متولد بصره در حوالی سال 1999 میلادی ادعا کرد که وی امام زمان (علیه السلام) را می بیند وبا آنحضرت بطور خاص مرتبط است ودر آن دیدار ها امام زمان مجموعه معارف الهی را بِوِی القاء کرده وبه او گفته است که وی فرزند امام زمان بوده ووصی اوست.
بحسب این سخنان احمد بن اسماعیل خود را امام مهدی ثانی ووصی صاحب الزمان معرفی کرده ومردم را ببیعت خود فراخواند.
عده ای از عوام شیعه وسنی عراق با وی بیعت کردند ونیز تعدادی از افرادی که تتبع در متون داشتند نیز بوی ملحق شدند تا اینکه وی توانست در عرض چند سال تلاش خود وحمایت دستگاه های زیرزمینی وهابیت در عراق تعداد قابل توجهی نیرو جذب خود کرده وآنها را تحت تعلیم تبلیغی وتربیت نظامی در آورده ومجموعه قواعد لازمه برای بدست گیری قدرت در چندین شهر عراق را به آنها آموزش دهد وبأین طریق مقدمات ظهور خود را فراهم سازد.
این ایام می گذشت تا اینکه در سال 2004 میلادی در بصره فعالیات مستمر خود برای بیعت گیری را برای چند سال ادامه داد ودر این ایام بعضاً مناظراتی بین علمای شیعه با این شخص انجام می گرفت تا اینکه این جریان خطرناک در سال 2008 وارد اصلی ترین فاز خود یعنی ظهور الإمام احمد الحسن گردید که طی آن احمد الکاطع در روز تاسوعای حسینی سال 86 هجری شمسی که در روز 28 دی ماه بود مصادف باروز نهم از ماه محرم الحرام در سال 1428 در عراق ظهور کرده ویارانش با بلندگو های بزرگ ندای ظهر المهدی را سر دادند وپرچم هایی بدست گرفته ودر منطقه صالحیه در ناصریة ونیز در بصره عراق با نیروهای أمنیتی وارد درگیری شدید شدند که شروع آن درگیری نیز در اثر شلیک گلوله های جنگی از طرف انصار أحمد به شُرطه های محافظ جریان عزاداری بود.
در آن درگیری ها ونیز سایر اقدامات آشوب طلبانه ای که در بصره نیز جریان پیدا کرد حدود صد تن از یاران احمد البصری ونیز نیروهای امنیتی عراق کشته شدند وتعدادی از انصار احمد بصری که با وی بیعت کرده بودند دستگیر شدند وخود او بنا به نقلی کشته وبنا به سخنی دیگر فراری شده وبه امارات پناهنده شد.
آمریکا طی اعلانی، این رویه دولت عراق در سرکوب جریان احمد را محکوم کرد!
بعد از این جریان، جنبش انصار احمد بصری جریان خود را کاملا مسالمت آمیز معرفی کرده واز تنازعات سیاسی در عراق دست برکشیده وشروع به تبلیغات سنگین در فضای مجازی نظیر فیس بوک ومنتدیات شیعی ویوتیوب ومسنجر پالتاک وغیره کردند واز این طرق نیز توانستند از اقصی نقاط جهان برای احمد بصری بیعت بگیرند.
از جمله مناطقی که بشدت مورد توجه جریانات احمد بصری است ایران اسلامی می باشد که جمله ای از یاران وی وبلکه معاونین وی بارها تأکید داشتند روحانیون ذی نفوذ وصاحب سخن ایرانی یا لبنانی یا عراقی ساکن در قم مقدسه یا مشهد مقدس را جذب جریان منحرف خود کنند تا آن اشخاص مهم پلی باشند برای فتنه انگیزی های بیشتر وبهتر وی که بحمد الله آن بزرگواران، خود علاوه بر رفض این فتنه انگیزی احمد بصری بلای جان وی وناقض سخنان وی وباغض شخص وی گشته وبعضا ردیه هایی را نیز بقلم تحریر در آوردند ولی حسب تتبع بنده کتاب آنچنان مفصلی بزبان فارسی در ردّ این فرقه ضاله نوشته نشد.
با توجه به کثرت گرفتن دعوت احمد اسماعیل الکاطع ونیز اعوان وانصار وی وبا استغلال وبهره برداری ناصحیح از روایات توسط این جریان، این حقیر بر آن شدم که طی یک کتاب مختصر وموجز مجموعه ای از مطالب را در ردّ این فرقه ضالة ارائه دهم تا همه عزیزانی که خواهان بحث وتفحص در مورد این فرقه ویا حتی فرق دیگر مدعی مهدویت وامثاله هستند بتوانند قسمتی از مطالب که برای بحث با این فرق لازم ونیاز هست را در اختیار داشته باشند.
تأکید می شود که این کتاب آمیخته ای از ردود وانتقادات واجوبه ای است که محققین شیعه علیه احمد الکاطع نوشته اند وعلاوه بر آنها مطالب جدیدتری با استناد دهی مکفی در این مجموعه جمع آوری شده است.
امید است که عزیزان در قرائت چندین باره این کتاب همت گمارده ودر نشر همگانی این مجموعه تلاش لازم را بعمل آورند، زیرا با توجه به میزان تبلیغی که انصار احمد بصری کرده اند متاسفانه در فزای علمی شیعیان فارسی زبان جنبش آنچنان قدرتمندی علیه این فرقه بوجود نیامده وعلی رغم فقر شدید علمی طرفداران احمد مجموعه مدونی در کشف اباطیل این فرقه منتشر نشده است.
از خداوند کریم ومنّان هم خواهانم که مرا در این زمینه یاری کند تا بتوانم حد اقل با انجام اینکار اسم خود را در دفتر خادمین حضرت صاحب الزمان ثبت نمایم واز آن باری تعالی خواهانم که شفاعت ورحمت آن معصوم (علیه السلام) را برما ارزانی داشته وما را از اعوان المهدی (علیه السلام) در آخر الزمان قرار بدهد.

یا مهدی

اکبر بیرامی

مهدویت ودیعه بزرگ نبوی

در طول تاریخ مقاماتی که از جانب خداوند متعال بر بندگان خاصّش اعطا می شد مورد حرص وطمع مدعیان کذب ودروغگویان طمّاع بوده است وهمیشه بودند کسانی که چشم بر درجات الهی داشته ودر پی به نام خود زدن آنها در طول تاریخ بودند.
وقتی که نبی اکرم حضرت محمد مصطفی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به نبوت رسیدند بعد از چند مدت افرادی مثل أسود العنسی ومسیلمة کذاب وطلیحة کذاب وسجّاح که بعضا از اصحاب نبی اکرم بودند نیز ادعاهای مغایر حق کرده وادعای نبوت الهی کردند!
چه جنگ ها وچه کشتارها وچه کفرها وچه ایمان هایی در جوف تواریخ در نقل اینان برجای مانده است!
نیز پس از فِتَن دعوی نبوت نیز می بینیم که ادعاهای بغیر حق در قالب بزرگترین نماد نبوت یعنی إمامت مورد سوء استفاده سودجویان قرار گرفت وطی یک کودتا خلافت از دست صاحب خلافت گرفته شده وبر شخصی که مشروعیت داشتن چنین مقامی را نداشت اعطا شد.
ولی آنچه که بیشتر حرص وطمع سودجویان را بعد از رحلت نبی اکرم برانگیخت تأکید آن بزرگوار بر قضیه مهدویت بود که شاید آن بزرگوار برای هیچ مهمی (بغیر از مسئله امامت أمیر المؤمنین (علیه السلام)) اینچنین همت نگماشت.
الشیخ حَمُّود التویجری که از بزرگان وهابیت وسلفیت می باشد در کتاب خود تحت عنوان الإحتجاج بالأثر علی من أنکر المهدی المنتظر می نویسد:
أما القول بأنها متواترة فقد صرح به غیر واحد من العلماء
این سخن که روایات حول مهدی منتظر متواتر است را چندین وچند نفر از علما ذکر کرده اند.(1)
الإمام الإدریسی الکتّانی که از بزرگان اهل تسنن می باشد، در کتاب نظم متناثر می گوید:
وقد نقل غیر واحد عن الحافظ السخاوی أنها متواترة
چند تن از علمای ما از سخاوی نقل کرده اند که روایات در این باب متواتر است.(2)
عن أبی الحسین الآبری فی "مناقب الشافعی" قال: "تواترت الأخبار أن المهدی من هذه الأمة، وأن عیسی یصلی خلفه"
از ابی الحسین الآبری در مناقب الشافعی نقل است که گفت: اخبار متواتر داریم مبنی بر اینکه مهدی از این امت هست وعیسی پشت سر وی نماز خواهد خواند.(3)
السفارینی الحنبلی که مورد احترام سلفیة ووهابیة است اصل ایمان به حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) را از ضروریات مذهب اهل تسنن یاد کرده واز ویژگی های یک مسلمان سنی، اعتقاد به مهدویت را نام می برد:
فالإیمان بخروج المهدی واجب کما هو مقرر عند أهل العلم، ومدون فی عقائد أهل السنة والجماعة
پس ایمان بخروج مهدی واجب است همانطور که نزد اهل علم بر آن تأکید شده ومهدویت جزو عقاید اهل ست وجماعت تدوین گشته است.(4)
أبو عبد الله القرطبی مفسر شهیر اهل تسنن در رابطه با حضرت مهدی (عجل الله فرجه) می نویسد:
الأخبار الصحاح قد تواترت علی أن المهدی من عترة رسول الله [صلی الله علیه وسلم] فلا یجوز حمله علی عیسی.
روایات صحیح به صورت متواتر نقل شده است که مهدی (علیه السلام) از نسل رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) است؛ پس جایز نیست که آن را بر عیسی (علیه السلام) حمل کنیم.(5)
أبو عبد الله الشوکانی که از اعاظم عامه در اعتقاد وتفسیر است اعتقاد دارد روایات مهدویت فوق متواتر است:
الأحادیث الواردة فی المهدی التی أمکن الوقوف علیها منها خمسون حدیثا فی الصحیح والحسن والضعیف المنجبر وهی متواترة بلا شک ولا شبهة بل یصدق وصف التواتر علی ما دونها
احادیثی که در باره حضرت مهدی (علیه السلام) که امکان دسترسی به آن ها وجود دارد، پنجاه روایت است که برخی از آن ها صحیح، برخی حسن وتعداد دیگری ضعیفی است که ضعف آن ها قبل جبران است. بدون شک وتردید این روایات متواتر است. بلکه گاهی به روایتی که کمتر از روایات مهدویت بوده، متواتر گفته شده است.(6)
جالب که ابن باز بزرگ مفتی وهابیت نیز از قافله عقب نمانده است وطبق نطقی که از او در سایتش مکتوب گردیده است وی نیز مهدویت را از اخبار متواتر نبی اکرم دانسته است:
فأمر المهدی أمر معلوم والأحادیث فیه مستفیضة بل متواترة متعاضدة، وقد حکی غیر واحد من أهل العلم: تواترها، کما حکاه الأستاذ فی هذه المحاضرة، وهی متواترة تواترا معنویا لکثرة طرقها واختلاف مخارجها وصحابتها ورواتها وألفاظها، فهی بحق تدل علی أن هذا الشخص الموعود به أمره ثابت وخروجه حق.
مسأله مهدویت، یک مسأله قطعی است واحادیث در این زمینه مستفیضه وبلکه متواتر هستند وهمدیگر را تقویت می کنند. چندین نفر از اهل علم تواتر آن را بازگو کرده اند؛ چنانچه استاد در همین مجلس نیز آن را حکایت کرد.
این روایات متواتر معنوی است؛ زیرا طرق آن بسیار زیاد، ناقلین از صحابه ودیگران زیاد است وبا االفاظ متعدد نقل شده است؛ پس به درستی دلالت می کنند که آمدن این شخص وعده داده شده، قطعی وخروج او حق است.(7)
محمد البرزنجی الشافعی طبق نقل شیخ حمّود التویجری وهابی نقلا از کتاب الإشاعة می گوید:
أحادیث وجود المهدی وخروجه آخر الزمان، وأنه من عترة رسول الله - [صلی الله علیه وسلم] - من ولد فاطمة - (رضی الله عنها) - بلغت حد التواتر المعنوی، فلا معنی لإنکارها
احادیث وجود حضرت مهدی وخروج وی در آخر الزمان واینکه وی از عترت نبی اکرم واز فرزندان حضرت زهراء (علیها السلام) است به تواتر معنوی رسیده است وانکارش معنایی ندارد.(8)
فلذا دیده می شود که اهل تسنن وحتی وهابیت پا به پای شیعیان مولا علی (علیه السلام) وبه پیروی از آنان اعتقاد به مهدویت را یک اعتقاد نبوی وغیر قابل انکار وواجب دانسته اند زیرا نبی اکرم علیه وعلی آله السلام تا توانسته این أمر مهم را تبلیغ کرده است.
پس با توجه به این سخن وعظمت مقوله مهدویت در کلام نبوی، باب ادعای مهدویت یا نظایر آن بعد از رحلت نبی اکرم باز شد وبارها وبارها کذباً وزوراً افرادی خود را با این معتقده اسلامی تطابق داده وادعاهای واهی کردند.
اولین کسی که بعد از نبی اکرم در شأن وی ادعای مهدویت شد کسی نبود جز ابی بکر ابن ابی قحافة خلیفه أول اهل تسنن!
بزرگان محدثین اهل تسنن نقل می کنند که نبی اکرم فرمود:
علیکم بسنتی وسنة الخلفاء الراشدین المهدیین بعدی(9)
برشما واجب است سنت من وسنت خلفای راشد مهدی(هدایت شده از طرف خداوند) بعد از من!
أبو عمر القرطبی هم در کتاب جامع بیان العلم وفضله این روایت را روایت صحیحه تلقی می کند.
فلذا دیده می شود که یک تقدیس بخشی ویک ادعای دروغ در رابطه با ابو بکر وعمر وعثمان تلقی شده واین سه به عنوان مهدی های امت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) معرفی شده اند!
بعد از وی معاویة را نیز هادی ومهدی أمت محمد (صلّی الله علیه وآله) معرفی کردند.
إبن عمرو شیبانی در کتاب الأحاد والمثانی می نویسد:
عن عبد الرحمن بن أبی عمیرة قال سمعت رسول الله [صلی الله علیه وسلم] یقول: فی معاویة اللهم اجعله هادیا مهدیا واهده واهد به (10)
از عبد الرحمن بن ابی عمیرة روایت است که پیغمبر فرمود: خدایا معاویه را هادی ومهدی قرار داده ووی را خودت هدایت کرده ومردم را بوجود وی هدایت کن!
فلذا این روند را اگر بخواهیم در نظر بگیریم ودر پی مدعیان مهدویت یا ارتباط با حضرت مهدی (عجل الله فرجه) العظیم باشیم سیل اسامی والقاب را خواهیم دید که یا خود چنین ادعاهای واهی کرده اند یا اطرافیان ومحبین وی!
مدعیان دروغین مهدویت یا سفارت
حسین بن منصور الحلاج:
حسین بن منصور الحلاج شخصی بود که ادعا کرد از جانب حضرت حجت (علیه السلام) رسالت دارد ووی باب دیدار وارتباط خاصه با آن بزرگوار است!
وی طبق نقل شیخ الطائفة شیخ طوسی در کتاب الغیبة پس از هجرت به قم نزد مردم آمده وگفت:
أنا رسول الامام ووکیله: من فرستاده امام زمان ووکیل وی هستم!(11)
أبی محمد الشُریعی:
شیخ طوسی (رحمه الله) نقلا از هارون در وصف وی می نویسد:
هو أول من ادعی مقاما لم یجعله الله فیه، ولم یکن أهلا له، وکذب علی الله وعلی حججه (علیهم السلام)، ونسب إلیهم ما لا یلیق بهم وما هم منه براء، فلعنته الشیعة وتبرأت منه، وخرج توقیع الإمام (علیه السلام) بلعنه والبراءة منه.
قال هارون: ثم ظهر منه القول بالکفر والالحاد.(12)
او اولین کسی بود که ادعای آن مقامی را کرد که خداوند در وجود وی قرار نداده بود وبرای آن مقامات اهلیت نداشت.وی بر خدا وحجج خداوند دروغ بسته ومطالب ناشایستی به آنها نسبت داد که اهل بیت از آنها دور بودند.پس شیعیان وی را لعن ونفرین کرده وحتی خود صاحب الزمان توقیعی را در لعن واظهار برائت از این شخص صادر کردند.
هارون می گوید: این شخص بعد از آن ادعاها، سخنان کفرآمیز ودالّ بر الحاد را به زبان آورد!
محمد بن علی الشلمغانی:
این شخص کسی بود که حتی علیه نواب اربعة قیام کرده وبر آنها مخالفت ورزیده ومطالب واهی وناصحیح خود را در قالب ادعاهای کذب مطرح ساخت.
شیخ الطوسی (رحمه الله) در الغیبة خود می نویسد:
عن أبی علی بن همام قال: أنفذ محمد بن علی الشلمغانی العزاقری إلی الشیخ الحسین بن روح یسأله أن یباهله وقال: أنا صاحب الرجل وقد أمرت بإظهار العلم(13)
محمد بن علی الشلمغانی نزد شیخ حسین بن روح نوبختی(سومین نائب امام زمان در دوران نیابت خاص) رفته واعلان مباهله کرد وگفت: من یاور حقیقی امام زمان هستم ودستور گرفته ام که علم خود را اظهار کنم!
اینها نفراتی بودند از کسانی که ادعای عون المهدی بودن ویاور وصاحب رسالت از جانب وی وحائز مقام از طرف خود آن بزرگوار بودن را داشتند وبر آن پا فشاری می کردند که زعمای شیعه ودعائم فرقة ناجیة حقه مثل حضرت علی بن حسین بن موسی بن بابویه القمی شیخ صدوق اول ویا خود الشیخ حسین النوبختی وسایر بزرگان آنها را رسوا ساختند واین جریان تا بکنون ادامه دارد.
همچنین در کنار این افراد دیده می شود کسانی که به مقامی منتسب به مهدی (علیه السلام) اکتفاء نکرده بلکه خود را مهدی موعود معرفی کرده اند ویا افراد وطرفداران وی در حق آنشخص ادعای مهدویت کرده اند!
مهدی السودان
وی کسی بود که در سودان ادعای مهدویت کرد واعوان فراوانی را نیز یافت وتوانست دست به شورش های متعدد بزند!
همکنون سخنرانی های این شخص وتصاویر این مدعی وزندگی نامه وی در اینترنت موجود است.
مهدی تهامة
وی شخصی بود که در سال 1159 میلادی ادعای مهدویت کرده ودر تهامه یمن ظهور کرد ویاورانی نیز پیدا کرد!
مهدی سنگال
این شخص هم ادعای مهدویت در سنگال را کرد که از بد روزگار تیرش به سنگ خورده ودر این راه جان خود را از دست داد!
مهدی صومالی
محمد بن عبد الله که اهل صومالی بود انگیزه نبرد با ارتش انگلستان در کشورش را داشت وبرای دست یافتن به این مهم صلاح دید ادعای مهدویت کند تا مردم از همه جا بی خبر صومالی دست به دست وی بر بریطانیا بشورند که در نهایت در سال 1920 میلادی از دنیا رفت.
القرعاوی عراقی
این شخص سر دسته وبعبارتی مهدی گروهک تروریستی جند السماء بود که ادعای مهدویت در عراق کرده وبا سازماندهی نیروهای تحت امر خود وتجهیز آنها به سلاح های سبک ونیمه سنگین اولین حمله خود به سمت نجف برای قتل مراجع نجف اشرف به کار بست وقبل از رسیدن به نجف اشرف، نیروهای نوری المالکی که حکم بر قتال با این گروهک را دریافت کرده بودند با اینان درگیر شده وتنی چند از بزرگان جند السماء از جمله خود القرعاوی را به قتل رسانیده وجمعیتی از آنان را دستگیر وبخش عمده از این گروهک را متواری ساختند.
ناصر الیمانی
که این شخص مضحک هم ادعای مهدویت کرده وبشدت اعتقادات وهابی گرایانه دارد وتوسل وشفاعت را در زمره موارد شرک ذکر می کند وتأکید بر حرمت توسل به نبی اکرم وبه اهل بیت (علیهم السلام) داشته وحدیث عترت را رد کرده وحدیث دروغین کتاب الله وسنتی را صحیح می داند وموارد بسیار که قابل ذکر نیست ودائما هم در حال نامه نویسی به بزرگان سیاست ودیانت است تا بلکه از این راه صرفا اعتباری به دست آورد واو را نیز شخص شخیصی به حساب آورند!
وی بشدت با احمد الکاطع سر ضدیت دارد وبارها وی را تکذیب کرده وگفته است من که خودم مهدی باشم فرزندی به اسم احمد بن اسماعیل ندارم ونداشته ام واین شخص دروغ می گوید که فرزند من وفرستاده من است!
اسامه بن لادن
جالب که حتی أبی عبد الله أسامة بن لادن سردسته گروهک تروریستی القاعده وصاحب آنهمه جنایات ممتد علیه اسلام ومسلمین وخاصه تشیع نیز از جانب محبینش به عنوان مهدی صاحب الزمان ومنجی آخر الزمان معرفی شده است که فیلم های تبلیغ مهدویت وی در سایت های اجتماعی وجود دارد وهر کسی جمله «المهدی المنتظر أسامة بن لادن» را در گوگل جستجو کند با انبوه سایت ها ومقالات وکلیپ ها در اثبات مهدویت وی روبرو خواهد گشت که حقیقتا جای حیرت وتأسف دارد.
نتیجه
با توجه به این مطالب دیده می شود که در ممرّ اعصار وطی قرون متمادی واز صدر اسلام تا بکنون چندین وچند بار افراد متعدد ادعای مهدویت یا نیابت خاصه ودرجه معیّنة از طرف خداوند متعالی یا اولیاء الله کرده اند واین روند تا بکنون هم ادامه دارد واز قرار معلوم ادامه دار خواهد بود!
فلذا بصرف ادعای یک شخص وشیرینی القابی که به خود می بندد نمی توان پی به صداقت وی برده واو را تصدیق کرد بلکه باید تا می توان در رابطه با وی دقیق بوده وجوانب کار را در باره اش سنجید.
احمد بن اسماعیل الکاطع
با توجه به این عرایض می رسیم به اینچنین اسمی که ادعاهای وی سر به فلک برداشته ویک اشتهای سیری ناپذیری در وجود این شخص دیده می شود برا کسب مقاماتی که بعضا حتی انبیاء هم در حسرت آن مقامات باقی مانده بودند!
احمد بصری ادعا کرده است:
1 - او یمانی آل محمد است.
2 - او توسط میکائیل وجبرائیل ملائکة تأیید شده است ویاری می شود.
3 - وی فرزند امام زمان (عجل الله فرجه) است.
4 - وی سفیر ووصی وفرستاده وجانشین حضرت مهدی (علیه السلام) است. (المتشابهات - ج4 - ص144)
5 - او خود صاحب مقام مهدویت وعصمت بوده وحجت خدا بروی زمین است. (المتشابهات - ج4 - ص144)
6 - پرچم وی پرچم مهدی صاحب الزمان است ومخالفت با وی مخالفت با أمر مهدویت. (المتشابهات - ج4 - ص144)
7 - بر پشتش مهر خاتمیت است!(المتشابهات - ج4 - ص144)
8 - او اعلم الناس بتورات وانجیل است (المتشابهات - ج4 - ص144)
9 - سیزدهمین امام شیعه است! (المتشابهات - ج4 - ص144)
10 - وی فرستاده أیلیای پیغمبر است!
11 - او رکن شدید است!(بیان الأول)
12 - او زمین را پر از عدل وداد می کند.
وی که از اهالی بصره می باشد وطبق گفته خودش ابتدا در بصره در دانشکده مهندسی رشته مهندسی شهر سازی را ادامه داده است، بعد از اخذ مدرک از دانشگاه به سمت نجف هجرت کرده ودر زمره شاگردان آیة الله العظمی محمد محمد صادق الصدر علیه الرحمة در آمده ودرس طلبگی را شروع کرده است.
ولی بعد از مدتی مأموریت اصلی وی که همان دستور سرّی صدام حسین علیه اللعنة به وزارت اطلاعات واستخبارات دولت بعث مبنی بر قتل امام صدر (رحمه الله) بود را شروع کرده ومقدمات ایجاد تفرّق در حوزه علمیة وبه چالش کشیدن مبانی فکری آن علامه بزرگوار را برعهده گرفته وحوزه علمیه را حوزه ی گمراهی حکم داده واز حوزه خارج شده وشروع بخودخوانی کرده وبتنهائی تحقیق در متون روایی را پیشه کرد.
خود وی می گوید:
انتقلت إلی النجف الأشرف وسکنت فیها لغرض دراسة العلوم الدینیة، وبعد اطلاعی علی الحلقات الدراسیة والمنهج الدراسی فی حوزة النجف، وجدت أن التدریس متدنی لا أقل بالنسبة لی أو بحسب رأیی کما وجدت أن فی المنهج خللاً کبیراً، فهم یدرسون اللغة العربیة والمنطق والفلسفة وأصول الفقه وعلم الکلام، العقائد، والفقه، الأحکام الشرعیة، ولکنهم أبداً لا یدرسون القرآن الکریم أو السنة الشریفة، أحادیث الرسول محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) والأئمة (عليه السلام) وکذا فإنهم لا یدرسون الأخلاق الإلهیة التی یجب أن یتحلی بها المؤمن. ولذا قررت الإعتزال فی داری ودراسة علومهم بنفسی دون الإستعانة بأحد، فقط کنت معهم وأواصل بعضهم ویواصلونی.
من به نجف اشرف کوچ کردم برای ثبت نام در حوزه علمیه وتحصیل در آنجا؛ ولی بعد از آنکه وارد حوزه شدم واز مجموعه دراسات این حوزه مطلع شدم دیدم که در حوزه یک سری خلل بسیار بزرگ دیده می شود (لا اقل در نظر من) وصرفا لغت عرب واصول فقه وکلام ومنطق وفلسفه وعقاید وفقه واحکام شرعیه را مطالعه می کنند ولی ابداً تدریسی برای قرآن کریم یا سنت شریف نبوی یا أحادیث محمد وآل محمد در کار نیست وآنها درس اخلاق الهی که بر هر مومنی تخلّق به آن اخلاق واجب است را کنار گذاشته اند!
پس به این دلیل تصمیم گرفتم از حوزه دوری کرده ودر خانه ام گوشه عزلت بگیرم وخودم علوم حوزوی را تنها بخوانم بدون هیچ کمک کاری وفقط صرفا با بعضی از روحانیون حوزه نجف در ارتباط باشم.
سپس وی می گوید:
أما سبب التحاقی بالحوزة العلمیة فی النجف فهو أنی رأیت رؤیا بالإمام المهدی وأمرنی فیها أن أذهب إلی الحوزة العلمیة فی النجف، وأخبرنی فی الرؤیا بما سیحصل لی، وحدث بالفعل کل ما أخبرنی به فی الرؤیا
ولی آنچه که باعث شد تا من به حوزه علمیه نجف اشرف راه یابم این بود که من در رویا امام زمان (علیه السلام) را دیدم که به من دستور داد تا به حوزه علمیة نجف بروم ووی از آنچه برایم اتفاق خواهد افتاد خبردارم کرده وهرآنچه که وی گفته بود همان شد!
به همین دلیل هم وقتی روحانیون شیعی طالب مناظره با احمد بصری سوال می کردند که این شخص تا به حال توسط چه کسانی تربیت دینی شده وتحت اشراف کدام عالم درس خوانده است؟ یکی از اصلیترین انصار وی یعنی ناظم العقیلی در جواب می نوشت:
درس السید أحمد الحسن علی ید الإمام المهدی
السید احمد الحسن تحت اشراف خود امام مهدی (علیه السلام) درس خوانده است!(14)
فلذا این چنین مقدماتی زمینه را برای احمد بن اسماعیل فراهم کرد تا ادعای خود را پیکره بندی کرده ومدعی شود که وی فرزندی از ذریة امام زمان (علیه السلام) ونیز یاور وی در أمر ظهور ویمانی آل محمد (علیهم السلام) است که وجود زمین را از وجود خبائث پاک خواهد کرد!
چرا احمد الکاطع ادعای امامت کرد؟
احمد الکاطع در یکی از مشهورترین بیانیه های خود خود بإسم قصة اللقاء دلیل اینکه وی مدعی امامت ویمانیت گشته است را خوابی می داند که در آن امام زمان (علیه السلام) را دیده است.
وی در آن خواب از امام زمان (علیه السلام) دستور می گیرد که با وی دیدار کند ودر اثر آن خواب برخواسته ومشغول به زیارت مقابر ائمه (علیهم السلام) در عراق می گردد که در اثنای آن زیارات امام زمان را نیز مشاهده می کند ودر اثر این مشاهده وبا دستور گرفتن از وی نصرت حق را آغاز کرده ودر بین طلبه های حوزه علمیه دعوت به بیعت خود می کند.(15)
سوالی از انصار احمد الکاطع
شخص حائز مقام امامت چه زمانی به امامت وولایت ومقام خود واقف می گردد؟
با توجه به سخنان خود احمد وانصار احمد دیده می شود که احمد الکاطع در دوره میان سالی خویش در اثر یک رویاء فهمیده است حائز مقامات الهی است.
اما آنچه که از روایات اهل بیت (علیهم السلام) برداشت می شود این است که صاحب مقام امامت از بدایت عمر خود واز همان دوران طفولیت واقف وعارف بمقام خویش است.
روایت اول
قال طریف عن نضر الخادم: دخل علی الإمام وهو فی المهد فقال: أنا خاتم الأوصیاء، وبی یدفع الله البلاء عن أهلی وشیعتی.
علان روایت می کند از ظریف (در برخی نسخ دیگر طریف) از نضر خادم اینچنین می گفت: وارد بر حضور مبارک صاحب الزمان گشتم درحالی که درون یک قنداقه بود.
پس امام زمان فرمود: من ختم کننده اوصیاء هستم وبه واسطه من خداوند بلاء را از اهل من وشیعیان من دور می سازد.(16)
روایت دوم
بسند معتبر در تفسیر قمی وسایر تفاسیر موجود است که امام صادق می فرماید:
علی بن إبراهیم، قال: حدثنی أبی، عن ابن أبی عمیر، عن ابن مسکان، عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: «إذا خلق الله الإمام فی بطن امه یکتب علی عضده الأیمن ﴿وتَمَّتْ کلِمَةُ رَبِّک صِدْقاً وعَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِکلِماتِه وهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾.
زمانی که خداوند امامی را خلق می کند در همان حال که وی در شکم مادرش است این آیه را بر بازوی راستش می نویسد: وتَمَّتْ کلِمَةُ رَبِّک صِدْقاً وعَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِکلِماتِه وهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ.(17)
روایت سوم
در اصول کافی ونیز بصائر الدرجات وکتب دیگر نقل از امام صادق (علیه السلام) است که وقتی یکی از ائمه (علیهم السلام) بدنیا آیند از طرف خداوند اینچنین بر وی ندا می شود:
یا فلان بن فلان أثبت فإنک صفوتی من خلقی وعیبة علمی ولک ولمن تولاک أوجبت رحمتی
ای فلان پسر فلانی ثابت قدم باش؛ زیرا تو برگزیده من هستی وصاحب علم منی ورحمت من برای تو ومحبین تو واجب است.
پس آن امام در جواب آن منادی اینچنین می گوید:
شهد الله أنه لا إله إلا هو والملائکة وأولوا العلم قائما بالقسط لا إله إلا هو العزیز الحکیم.
خداوند شاهد است که معبودی جز وی نیست ونیز ملائکه وصاحبان علم؛ خدایی که میزان وقسط را برپا کرده است واو عزیز وصاحب حکمت است.
امام صادق می فرمایدمی فرماید:
قال فإذا قال ذلک أعطاه الله العلم الأول والعلم الآخر واستحق زیارة الروح فی لیلة القدر
پس وقتی آن امام تازه بدنیا آمده اینچنین گفت، خداوند علم اول وآخر را بوی اعطا می کند ووی را مستحق زیارت روح در هر شب قدر می کند.(18)
حال انصار احمد بصری وخود احمد چطور می توانند ده ها سال عقب ماندگی احمد در زمینه امامت وی را توجیه کنند؟
امام معصوم می فرماید در همان بدو تولد امامی از ائمه، وی همکلام منادی الهی گشته واز امامت وعلم لدنی ومقام عظیم خود باخبر می گردد آنهم بصورت حضوری ودرکی؛ حال آنکه احمد بصری ادعا دارد در سن میان سالی در خواب امام زمان را دیده است ومتوجه این جریانات گردیده است!
آیا این تناقضی آشکار نیست؟
نقد رویه احمد بن اسماعیل الکاطع
اگر مجموعه افرادی را که در طی دوران متمادی ادعاهایی که پیشتر ذکر کردیم را مورد بحث ومطالعه قرار دهیم می بینیم که احمد بن اسماعیل در کنار تمامی اشتراکاتی که با سایر دجاجله ودروغگویان دارد از جمله عجز از خرق معجزه وفرار از مباهله ومناظره وپوچی ادلات اولیه؛ یک سری خصوصیاتی را با خود بهمراه دارد که بسیاری از مدعیان دروغین دیگر نسبت به آن تمایلی نداشتند.
ویژگی اول: احمد بصری فرزند امام زمان
احمد بصری خود را از اهل بیت نبی اکرم علیه وعلی آله السلام دانسته وخود را از ذریة پاک حضرت صاحب الزمان می داند وبحسب حدیث عترت، مقام ومنزلت اهل بیت را برای خود نیز مدعیست ونیز طبق حدیث وصیت (که در مورد آن حدیث مطالب زیادی برای گفتن است) ادعا دارد که وصی امام زمان وجانشین وی همین شخص یعنی فرزند امام زمان أحمد بن اسماعیل أول المهدیین المقربین است!
اما در حقیقت نسب وی به همبوش که پدر کویطع است می رسد وربطی به امام زمان (علیه السلام) ندارد وخود احمد الکاطع بعد از ادعای خود نسبی سر وسامان داده وخود را منتسب به امام زمان (علیه السلام) کرد.
وی در سایت رسمی خود، نسبش را چنین اعلان کرده است:
أحمد ابن السید إسماعیل ابن السید صالح ابن السید حسین ابن السید سلمان ابن الإمام محمد ابن الإمام الحسن العسکری
یعنی وی با چهار نسل به صلب امام زمان (علیه السلام) بر می گردد!
اگر در نظر بگیریم که آن بزرگوار در همان دوران غیبت صغری ازدواج کرده باشد بصورت تقریبی برای هر یک از این اجداد حدودا سیصد سال عمر باید در نظر گرفت!
حال اینکه چرا فرزندان سیصد ساله امام زمان (علیه السلام) آنقدر ارزش نداشته اند که از شیخ طوسی علیه الرحمة گرفته تا علامه خوئی در کتب رجال خود سخنی از آنان بیاورند بماند!
نیز آن همه اقوالی که از جانب نسّابین عراقی وغیر عراقی مبنی بر این که احمد بن اسماعیل البصری نسبا واصلا همبوشی الأصل است وجد اعلی وی همبوش نام دارد نیز بماند!
نیز اینکه حتی خود این شخص نمی دانسته فرزند امام زمان (علیه السلام) است ووی را نمی شناخته وصرفا با آن خوابی که برای حوزه علمیه دیده بود این قضیه ی بسیار مهم وارزشمند وبی همتا را متوجه شده بود بماند.
در کنار همه این مطالب وسوالات یک اعلان مباهله از طرف شیعیان صورت گرفت وآن مباهله حول حدیث شریف امام هادی (علیه السلام) بود که فرمود:
قال - (علیه السلام) - لحوم ولد فاطمة محرمة علی السباع
امام هادی (علیه السلام) فرمود: گوشت تن فرزندان فاطمه زهراء بر درندگان حرام است.(19)
شیعیان از احمد بصری خواستند که وی خود را دست بسته در بین درندگان گرسنه قرار دهد تا همه ببینند که آیا آن حیوانات گوشت تن احمد بصری را به دندان می کشند یا نه!، ولی این مباهله یک بار هم لبیک گفته نشد!
با وجود همه این مطالب، باز هم این سوال بر قرار است که آیا اگر شخصی حتی اگر حقیقتا وواقعا فرزند امیر المومنین وزهرای اطهر (علیهما السلام) باشد وادعای یمانیت ویا سایر مقامات مذکور کند می توان او را به این دلیل که حقیقتاً از فرزندان ائمه معصومین است تصدیق کرد؟
روایت ذیل پاسخگوی سوال ماست.
عن الحسین بن المختار قال: قلت لأبی عبد الله (علیه السلام) جعلت فداک «وَیوْمَ الْقِیامَةِ تَرَی الَّذِینَ کذَبُوا عَلَی اللهِ» قال کل من زعم أنه إمام ولیس بإمام قلت وإن کان فاطمیا علویا قال وإن کان فاطمیا علویا».
حسین بن مختار می گوید: به امام صادق (علیه السلام) گفتم که: جانم بفدایت معنای این آیه چیست: «و روز قیامت کسانی که به خداوند دروغ بسته اند را خواهی دید»پس امام فرمود: هر کسی که ادعای امامت بکند در حالی که امام نیست!
پس گفتم: حتی اگر فرزند زهراء وعلی هم باشد؟
پس فرمود: حتی اگر فرزند زهرا (علیها السلام) وعلی (علیه السلام) باشد!(20)
با توجه به این روایت دیده می شود که حتی کسی که واقعا نسب وی بطور قطع به اهل بیت (علیهم السلام) می رسد نیز، اگر ادعای امامت ومهدویت ویمانیت بغیر حق بکند یک کذاب ویک دجال است واتصال به خانه وحی توفیری به حال وی نمی کند!
فلذا این ویژگی وخصوصیت احمد بن اسماعیل که خود را به خاندان نبوت گره زده است ومدعی ولادت از ذریه امام زمان (علیه السلام) شده است، چاره ساز کار وی نیست وارزش استدلالی ندارد.
ویژگی دوم: استدلال احمد بصری به روایات اهل بیت
احمد الکاطع برای کسب اصالت برای دعوی خود بشدت متمسک چندین وچند روایت می شود ومجموعه روایاتی که احمد آنها را مستمسک خود قرار داده است در دو بخش کلی خلاصه می گردد:
الف) روایات قابل تعمیم
احمد وطرفداران وی عمده مانورشان در این باب است که مجموعه روایاتی که یک قضیه عامّ را ثابت می کنند مخصوص فرقه خود کرده واز این طریق طی بازی با روایات بحسب زعم خود اثبات گفته می کنند!
1 - استخاره
وقتی می گوییم دلیلی برای امامت احمد بیاورید می گویند شما با دل پاک استخاره کن! اگر دیدی خیر وصلاح وبشارت آمد متوجه می شوی که امام احمد الحسن منجی عالم است ویمانی ومهدی ومسدّد ومؤیَد بمیکائیل وجبرائیل واسرافیل است واز جانب خدا عصمت ومهدویت ویمانیت دارد!!
می گوییم مگر می توان با استخاره کردن امام مهدی حجت خدا بروی زمین ویمانی آل محمد (علیهما السلام) را شناخت وتبعیت کرد؟
در این صورت فوراً روایاتی که در آن ائمة حکم بر استحباب استخاره کردن را داده اند برای ما ذکر می کنند!!
2 - خواب
وقتی می گوییم چرا احمد ادعا دارد که امام سیزدهم شیعیان است می گویند در خواب دیده است!
می گوییم مگر می توان با یک خواب ادعا کرد که صاحب الزمان هستی؟
نیز می پرسیم مگر کسی می تواند بصرف یک خواب دیدن أیمان آورد که یک شخص حجت الله است ومعصوم من عند الله وایضا یمانی آخر الزمان؟!
در این صورت فوراً روایات وآیات مربوط به اهمیت خواب دیدن را آورده وآن را دلیلی برای خود تلقی می کنند!
چگونه به این شبهات پاسخ دهیم؟
استخاره
اول
در این مورد بهترین روش وارد شدن در جزئیات است وکشاندن وادی حدیث به وادی عمل...
در قضیه استخاره خود بنده در جمع اتباع احمد گفتم بیایید روند استخاره را بر عکس کنیم! یعنی بجای اینکه برای صدق دعوی احمد وامامت وی استخاره کنیم، باهمدیگر یک به یک استخاره کنیم که احمد بصری دجال ودروغگو وناصبی است که از طرح این مسئله بسیار خشمگین وسر در گم شدند! (این منهج از علامه کورانی در کتاب دجال البصرة اخذ شده است).
یا به آنها گفتم که طبعا زن وزندگی شما که از امام زمان وحجت خدا بروی زمین مهم تر نیست!
من همین جا از زنانی که خود را ناصرات الإمام احمد الحسن نامیده اند تقاضا می کنم همگی استخاره کنند که اگر استخاره خوب آمد از شوهران خود طلاق گرفته وبا یکی از مخالفان احمد بصری ازدواج کنند!
همچنین به آقایان انصار احمد هم دقیقا همین پیشنهاد را دادم که استخاره کنید که اگر خوب آمد زن خود را طلاق داده ونزد ما بفرستید برای نکاح ونیز اسباب زندگی ما را با به نام زدن دارائی خود از برای ما تضمین کنید!
ولی دیدیم که مع الأسف هیچ یک از عزیزان انصار وهیچ یک از مراکز دعوت احمد الکاطع حاضر به انجام چنین امری نشدند!
واقعا ارزش امامت احمد الکاطع حتی به اندازه یک خودرو یا یک زن یا یک خانه یا یک شوهرنیست؟
چطور آنها سر امامت احمد الکاطع شرط بسته واستخاره می کنند ولی سر دارائی دنیوی خود چنین خطری را مرتکب نمی شوند؟
آیا این خود نشان گر این نیست که این روش برای تعیین امام من عند الله طریقه ای سخیف وناصحیح است وعقل که حجة خفیة الهی است آن را رفض وطرد می کند؟
دوم
مهم اینجاست، بسیاری از کسانی که ادعاهای واهی امامت ونبوت کرده اند دقیقا روششان همین بوده است!
خود غلام احمد قادیانی کذاب که رسما ادعای نبوت کرده ودر پاکستان هم طرفدارانی برای خود جمع کرده است در مورد استخاره می گوید:
من شبانه روز قوم خود را انذار داده وآنها را بحق دعوت کردم؛ آنها را آشکارا ونهان بأیمان فرا خواندم ودر خلوت هاشان واجتماعاتشان آنها را بسوی حق دعوت کرده گفتم: استغفروا ربّکم واستخیروا واستخبروا: از خدا طلب مغفرت کرده واستخاره کنید تا خبر دار شوید!و از خداوند بخواهید که در أمر من شمارا با الهامات یاری کند!(21)
فلذا در وادی استخاره احمد بصری دست تنها نبوده وکذابین دیگری نیز مدت ها قبل تر از وی بر همین طریق قدم برداشته وحتی جذب نیرو نیز کرده اند.
حال چه فرقی بین یاران احمد بن اسماعیل السالمی البصری مدعی مهدویت ویاران غلام احمد القادیانی مدعی نبوت وجود دارد که هر دو قائد وزعیم خود را با استخاره یافته اند؟
سوم
عجیب است که خود احمد بصری امامت خود را پست تر از یک فتوی شرعی مثل حرمت گوشت حیوانات بذبح غیر شرعی می داند وادعا دارد که می توان برای پی بردن به امامت وی استخاره کرد ولی حکم تشخیص گوشت حلال از حرام بالاتر از آن است که با استخاره پی بر آن بریم.
در کتاب الجواب المنیر عبر الأثیر که مجموعه أجوبه احمد بصری به انصار خود می باشد عده ای از زنان اینگونه سوال کرده اند:
نحن مجموعة من النساء المؤمنات بالسید أحمد ولم یؤمن أزواجنا بعد ویشقُّ علینا الذهاب للتأکد من الذبح، فصرنا نستخیر علی اللحم والدجاج لأکله، فهل یجوز لنا ذلک؟
ما مجموعه ای از زنانی هستیم که به سید احمد ایمان آورده ایم ولی همسرانمان بِوِی مومن نشده اند! پس اینکه ما برویم وجستجو کنیم که کدام حیوان ذبح شرعی شده است برایمان دشوار وطاقت فرساست!
پس شروع کردیم به استخاره درباره گوشت قرمز ومرغ وپخت وخوراک آن.!آیا چنین عملی برایمان جایز است؟
وی در جواب آنان می نویسد:
وفقکم الله، بالنسبة للدجاج لا بد من الاطمئنان إلی أنَّه ذبِحَ بید المسلم؛ لأنَّهم أجازوا الذبح بالماکنة، وهو غیر شرعی، أمَّا اللحوم الحمراء فیمکن أکل المذبوح فی البلاد الإسلامیة ولا إشکال فیه.
خدا شما را توفیق دهد!درمورد جوجه ومرغ هیچ چاره ای جز اطمینان بذبح شرعی آن توسط مسلمان را ندارید زیرا آنها کشتن مرغ را توسط دستگاه بُرش مجاز می دانند واین غیر شرعی است.
اما گوشت قرمز خوردنش در بلاد اسلامی ایرادی نداشته ومشکل ساز نیست!
واقعا احمد بصری خود وانصار خویش را در چه مستوی علمی وشعوری ومنطقی دیده است که برای اطمینان از حرام نبودن گوشت شتر مرغ وجوجه ومرغ نمی توان استخاره کرد ولی برای اثبات امامت الهی وی واینکه هموست منجی بشریت وعالم بسنت وامام شریعت می توان استخاره کرد؟
عجیب این است که همین احمد البصری فوق الذکر که استخاره را برای حرام یا حلال بودن گوشت مرغ جایز نمی دانست، وقتی شخصی از انصار اصلی ترین دلیل خود برای ایمان بأحمد بصری را استخاره اعلان می کند احمد با وی بمخالفت بر نخواسته واین ایمان را بِوِی تبریک می گوید!
وبدأت بالاطلاع علی بعض کتبکم، وکان أولها الشرائع والمتشابهات، إلَّا إننی لم أنتهِ بعد من قراءة کلّ الکتب، وقمت بالاستخارة بالقرآن فتوکلت علی الله، وآمنت بالدعوة، والحمد لله رب العالمین، وبدأت العمل بکتاب الشرائع، ولکنّی لم أعرف کیف أبایعک یا سیدی
شروع کردم بخواندن وکسب اطلاعات از کتب شما واولین کتابی که خواندم شرایع ومتشابهات بود! ولی من بعد از قرائت همه این کتب هنوز قانع نشده بودم!(22) پس شروع کردم بأستخاره با قرآن وسپس برخدا توکل کرده وبدعوت ایمان آوردم!وخدا را شکر.همکنون نیز طبق کتاب شرایع عمل می کنم!فقط نمی دانم که چطور باید با شما بیعت بکنم ای سرور من!!
احمد بصری در جواب وی می نویسد:
وفَّقک الله لکلّ خیر، وجنَّبَک کل شرّ، والإیمانُ بیعةٌ، فیکفی إیمانک واستعدادک للعمل فی سبیل الله وقیامک بالعمل الممکن
خدا تو را برای کسب هر خیری توفیق دهد!واز همه بلایا محفوظ دارد.همین ایمان تو بیعت است!پس ایمان تو واستعداد توبرای تلاش در راه خدا وقیام برای عمل به احکام ممکن است.(یعنی همکنون تحت بیعت بوده واز انصار ومبایعین احمد هستی!)(23)
چهارم
جالب تر اینجاست که حتی وقتی انصار احمد(24)باز هم دست به استخاره زده اند جواب استخارات علیه احمد بصری بوده است وبه همین دلیل هم بعضا این منهج را رها کرده اند!
یکی از انصار حسب کتاب الجواب المنیر سوال 23 اینگونه نوشته است:
سیدی، لقد خرجتْ بعض الاستخارات بآیات تبدو سیئة وحاشاک، فما معناها؟ وهل هناک مانع فی کثرة الاستخارة فی أمرک، أم لا بأس بذلک؟
سرورم! برخی از استخاره ها بر قرآن طوری آمده است که برای شما بد است ودور از شما باد چنین آیاتی! پس معنای این حادثه چیست؟ آیا در أمر شما نمی توان زیاد استخاره کرد یا مشکلی ندارد؟
احمد بصری در جواب وی می نویسد:
در استخاره باید سه شرط را حفظ کرد...
1 - تو ما بین دو امری که قرار گرفتی هیچ یک را نباید بر دیگری ترجیح بدهی.
2 - خودت را آماده کنی از برای هر آنچه جواب خدا در استخاره بوده است.
3 - آن جوابی که در استخاره گرفتی را عنایت پروردگار بر تو دانسته وجواب را قبول کرده وبرای عملی ساختن آن همت بگماری.
هذه ا لأُمور الثلاثة کحد أدنی ضروریة لتکون أنت فعلاً قد استخرت الله، أمَّا أن یأتی شخص وهو متردد فی قبول جواب الله له، ثم یستخیر ویعتبر أنَّ ما فعله استخارة، فالحق إنَّ [کذا] مثل هذا الشخص ربَّما ینعم علیه الله الکریم ویجیبه، ولکن یا له من خزی لهذا وأمثاله وهو لا یرضی أن یستشیره أحد، ثم یذهب لخلاف مشورته، وکأنَّه استشاره لیخالف قوله، فکیف یرضی أن یفعل هذا مع الله سبحانه، والله إن هذا لأمر عظیم وتجرّأ کبیر علی الله سبحانه وتعالی، ومع هذا الخبث الصادر من الناس فأنَّ الله یعاملهم برأفة رحمة
این سه امر حداقل ضروریت را می رساند مبنی بر اینکه تو استخاره کرده ای!
ولی وقتی شخصی که در قبول جواب خداوند تردید دارد سپس باز استخاره می کند وآن را معتبر می داند که این استخاره صحیح است!پس حقیقتِ امر اینچنین شخصی که خداوند بر وی منت گذاشته وجوابش را داده، این است که وی به آنچه دیگری او را مشورت داده است راضی نمی شود وخلاف آن مشورت حرکت می کند!گویی که مشورت گرفته بود تا خلاف آن مشورت عمل کند!پس چطور راضی می شود که اینچنین عملی را با خداوند سبحانه وتعالی بکند؟
بخدا قسم این یک أمر سنگین وبی حیایی بزرگ علیه خداوند است؛ ولی با وجود این خباثتِ مردم باز هم خدواند با آنها برأفت ورحمت خویش مدارا می کند!(25)
این سخن احمد را در ذهن داشته باشیم وی می گوید هر کسی استخاره کند وبه آن اعتماد نکرده باز هم استخاره کند امر خدا را زیر پای گذاشته ویک گناه سنگین وکار زشتی را در قبال پروردگار انجام داده است!
حال شرح این دختری که به احمد البصری نامه نوشته است چیست؟
السؤال/ 242: إلی سیدی وابن مولای: أقسم علیک بمن تحب أأنت هو من تدعی؟ التعب الروحی أتعبنی.. إخوة یوسف لم یعرفوا یوسف حتی عرفهم نفسه. فکیف لمثلی أن یعرف؟ أقسم علیک بجدّک وأبیک أرحنی وقل لی أأنت حقاً ابن الإمام المهدی ومرسل من قبله. أنا لا استعجبها من الله بل هذا ظنی به، ولکن لم حینما أستخیره فی جنابکم تطلع مخیرة؟! وسبق واستخرته قدیماً علی السید الخامنئی فکانت: ﴿فَکلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیناً﴾، مولاتی الزهراء منذ زمن أطلبها ولم أری جواباً. فکیف السبیل إلی الیقین بکم؟ یرحمک الله أجبنی وأرحنی من عذابی. لابد وإنکم تعرفون قصدی وعندکم دوائی أرید جوابی من عندکم لا من الشیخ العقیلی أو غیره.
المرسل: زینب – الإمارات
سوال242: خطاب به سرورم وفرزند مولایم(این سخن یعنی این زن خود از انصار احمد است)؛ تو را به هر کسی که دوست داری قسمت می دهم آیا تو همانی که ادعا می کنی؟ خستگی روحی مرا شکنجه می دهد!!برادران یوسف تا زمانی که خود یوسف خود را به آنان نشناساند، وی را نشناختند.!پس چطور شخصی مثل من بشناسد؟ تو را بجدت وپدرت قسم می دهم مرا خلاص کن وبگو که آیا تو حقیقتا پسر امام مهدی هستی واز جانب وی رسالت داری؟!من که تعجب نمی کنم بلکه گمانم بر همین است که شما همان هستی!اما_مشکل اینجاست_هر موقعی در حق شما استخاره می کنم خوب نمی آید! در حالی که سابقا برای سید علی خامنه ای استخاره می کردم واین آیه می آمد: پس ای مریم بخور وبیاشام ودیده روشن دار!
قسم به فاطمه زهراء که بارها از خودش مدد خواسته ام ولی جوابی ندیده ام!پس چطور می توانم بر شما یقین کنم؟ خدا تو را رحمت کند جوابم را بده ومرا از این عذاب نجات ده!قطعا شما نیت مرا می دانید ودوای دردم نزد شماست ومن جواب خود را از شما می خواهم ونه از ناظم العقیلی یا غیره!
فرستنده: زینب از امارات.
حال این دختر بیچاره واله وسرگردانِ از مذهب حقه خود چه کند؟
آیا به همان استخاره ای که علیه احمد آمده وبارها وبارها علیه وی تکرار شده مؤمن گردیده واحمد الکاطع را دجال حکم دهد؟ یا مخالف استخاره ای باشد که احمد مخالفت با آن را گناه کبیره وذنب لا یغفر می داند؟
خلاصه ی همه سخن پراکنی احمد بصری در قبال این گونه استخاره ها این است که اگر استخاره ای مؤیِّد احمد بصری بود آن را بپذیرید ولی اگر استخاره کردید ومطابق وی نبود بدانید که باطل است واز اول امتحان کنید!
پنجم
آنچه که احمد بصری ادعا کرده است این است که أمر وی روشن تر ونورانی تر از خورشید در نیمه روز است!
همانطور که در کتاب المتشابهات جلد چهارم صفحه 144 بر این مطلب تأکید وتصریح می کند:
وأمری أبین من شمس فی رابعة النهار
وامر من از خورشیدی که در نیمه روز آشکار است روشن تر وواضح تر است.
حال آنکه در روایات داریم هر موقعی شخصی حیران ماند وأمری را واضح وروشن ندید می تواند در آن حال استخاره کند!
قال أمیر المومنین (علیه السلام) نقلا عن النبی: ما حار من استخار ولا ندم من استشار
امام علی (علیه السلام) بنقل از نبی اکرم فرمودند: آن کسی که استخاره کند حیران نمی ماند وآنی که مشورت کند پشیمان نمی گردد.(26)
حال استخاره ای که در حال حیرانی ونداشتن دلیل واضح وروشن مستحب است چه سنخیتی با دعوت اظهر من الشمس ونورانی وواضح ومبرهن احمد الکاطع دارد الله اعلم!
شبهه
آنها در این مورد به روایت صفوان در کتاب شیخ طوسی استناد می کنند بدین منوال که وی با استخاره به امام رضا ایمان آورده است:
وروی علی بن معاذ قال: قلت لصفوان بن یحیی: بأی شئ قطعت علی علی؟ قال: صلیت ودعوت الله واستخرت (علیه) وقطعت علیه
علی بن معاذ می گوید: به صفوان بن یحیی گفتم: بحسب چه چیزی مطمئن شدی علی الرضا امام است؟ پس گفت: نماز خوانده واز خدا خواستم واستخاره کردم تا اینکه یقین کردم بر امامت وی!(27)
جواب
احمد واعوان وی این روایت را ذکر می کنند ولی از سر خجالت سخن خود شیخ طوسی در رابطه با این روایت بدون سند را متذکر نمی شوند!
شیخ طوسی بلافاصله بعد ذکر این روایت می نویسد:
فهذا لیس فیه أکثر من التشنیع علی رجل بالتقلید، وإن صح ذلک فلیس فیه حجة علی غیره، علی أن الرجل الذی ذکر ذلک عنه فوق هذه المنزلة لموضعه وفضله وزهده ودینه، فکیف یستحسن أن یقول لخصمه: فی مسألة علمیة إنه قال فیها: بالاستخارة، اللهم إلا أن یعتقد فیه من البله والغفلة ما یخرجه عن التکلیف، فیسقط المعارضة لقوله.
این خبر صرفا سرزنش وپلید جلوه دادن شخصی است که در أمور اعتقادی تقلید کرده است.!و حتی اگر خبر صحیح باشد(یعنی نزد خود شیخ هم مشکوک است) این خبر هیچ حجتی برای دیگران نیست؛ همچنین شخصی که این خبر بر وی منتسب شده(صفوان بن یحیی)بحسب مقامات وزهد ودیانتی که دارد اجلّ وبرتر از اینچنین مطلبیست.پس چگونه امکان دارد چنین شخصی در یک مسئله علمی به خصم خود بگوید: من استخاره کردم!؛ مگر اینکه اینگونه حساب کنیم که آن شخص مخالف بقدری ابله ونادان وغافل بوده است که دیگر از حد عمل به تکالیف الهی ساقط شده است!پس در این صورت معارضه وبیان دلیل علمی نیز نیاز نیست.(28)
یعنی خود شیخ طوسی (رحمه الله) افرادی را که با یک استخاره امام معصوم انتخاب می کنند را افرادی ابله وغافل می داند که اصلا نیازی به بحث علمی با آنان نیست!
همچنین باید اشاره کرد که از اساس عمل صفوان برای ما حجت نیست.
ما تابع امام معصوم هستیم واین امام معصوم است که طریقه معرفت بإمام را بما آموخته است وان شاء الله در ادامه روایات اهل بیت (علیهم السلام) در رابطه با نحوه شناخت امام را مطرح خواهیم کرد.
حال باز هم انصار احمد بصری اصرار دارند که می توان با یک استخاره پی به معصومیت ویمانیت وامامت ومهدویت وتأیید الهی وکرامات علیای وی شد؟
خود اینجانب بارها از اتباع احمد خواستم که از کلام امام معصوم حدیثی معتبر بیاورند که در آن حدیث امام (علیه السلام) دستور داده باشد برای معرفت یمانی می بایست استخاره کرد حال آنکه جواب گویی از اینان بر نخواسته است.
همچنین پیرامون بحث خواب دقیقا روال به همین گونه است.
بحثی پیرامون حجیت خواب
اشاره کردیم که کل دعوت احمد بصری بر یک خوابی بند است که در نجف برای حوزه علمیه نجف دیده بود وبحسب آن برای ایجاد اصلاحات اقتصادی - سیاسی - مذهبی در حوزه قیام کرده بود.!
آنها وقتی به مقوله خواب می رسند بصورت مطلق دیدن ائمه یا انبیاء در خواب را ضمان وعاصم از سهو بودن خواب دانسته وآن را حجت می شمارند!
اول
آنچه که باید ذکر گردد اینکه ما چندین وچند نوع خواب داریم که نمی توان بحسب خوابِ مهم بودن یا خوابی حاوی مطلب خاص بودن آن را تأیید محض کنیم بلکه باید به این نکته توجه داشت که تعدادی از خواب ها خواب هایی نامربوط وبعضا شیطانی می باشد.
در این زمینه روایات متعددی از اهل بیت به ما رسیده است.
روایت اول
عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال «الرؤیا علی ثلاثة وجوه: بشارة من الله تعالی للمؤمن، وتحذیر من الشیطان، وأضغاث أحلام»
از امام صادق (علیه السلام) است که فرمود: خواب ورؤیا بر سه وجه است: بشارتی از جانب خداوند بر مؤمن؛ هشداری از طرف شیطان؛ خواب های نامربوط وپریشان.(29)
روایت دوم
عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قُلْتُ لأَبِی عَبْدِ الله (علیه السلام) جُعِلْتُ فِدَاک الرُّؤْیا الصَّادِقَةُ والْکاذِبَةُ مَخْرَجُهُمَا مِنْ مَوْضِعٍ وَاحِدٍ؛ قَالَ صَدَقْتَ أَمَّا الْکاذِبَةُ الْمُخْتَلِفَةُ فَإِنَّ الرَّجُلَ یرَاهَا فِی أَوَّلِ لَیلَةٍ فِی سُلْطَانِ الْمَرَدَةِ الْفَسَقَةِ وإِنَّمَا هِی شَیءٌ یخَیلُ إِلَی الرَّجُلِ وهِی کاذِبَةٌ مُخَالِفَةٌ لَا خَیرَ فِیهَا وأَمَّا الصَّادِقَةُ إِذَا رَآهَا بَعْدَ الثُّلُثَینِ مِنَ اللَّیلِ مَعَ حُلُولِ الْمَلَائِکةِ وذَلِک قَبْلَ السَّحَرِ فَهِی صَادِقَةٌ لَا تَخَلَّفُ إِنْ شَاءَ الله إِلَّا أَنْ یکونَ جُنُباً أَوْ ینَامَ عَلَی غَیرِ طَهُورٍ ولَمْ یذْکرِ الله (عزَّ وجلَّ) حَقِیقَةَ ذِکرِه فَإِنَّهَا تَخْتَلِفُ وتُبْطِئُ عَلَی صَاحِبِهَا
ابو بصیر می گوید که به امام صادق گفتم: فدایت گردم خواب هم می تواند صادق باشد وهم دروغ ولی مخرج ومرکزیت آندو یکیست.
پس امام فرمود: راست گفتی؛ رویای دروغین را شخص در همان اوایل شب می بیند که درآن حال تحت احاطه خواب های نفسانی است وصرفا نمود وهم وخیال آنشخص است واین خواب دروغین است وخیری در آن نیست؛ اما خواب راستین در یک سوم آخر شب دیده می شود که همزمان با حلول ملائکه است ووقت آن قبل سحر است؛ پس این خواب خواب صادقه است واگر خدا بخواهد خلافی درش نیست مگر اینکه شخصی جنب بوده باشد یا بغیر طهارت خوابیده باشد وخداوند حقیقت آن را ذکر نکرده است پس آن برای صاحبش مختلف است.(30)
روایت سوم
روزی دو تن از عیسویان پیرو آئین نصرانی نزد مولانا أمیرالمؤمنین (علیه السلام) آمده ودر مورد خواب از وی سوال کردند...
فقال (علیه السلام): ان الله تعالی خلق الروح وجعل لها سلطانا فسلطانها النفس فإذا نام العبد خرج الروح وبقی سلطانه فیمر به جیل من الملائکة وجیل من الجن فمهما کان من الرؤیا الصادقة فمن الملائکة ومهما کان من الرؤیا الکاذبة فمن الجن فأسلما علی یده وقتلا معه یوم صفین.
پس امام (علیه السلام) فرمودند: خداوند تعالی روح را خلق کرد وبرای آن محیط وسلطانی قرار داد؛ پس سلطان آن نفس است؛ هرآنگاهی که بنده بخواب رود روح از تن خارج گشته واین نفس است که باقی می ماند؛ پس دسته ای از فرشتگان ودسته ای از جنیان بر وی گذر می کنند؛ هر آن خوابی که آن شخص ببیند اگر رویای صادقه باشد پس از جانب ملائکه بوده است وهرآن خوابی که ببیند وکاذب باشد پس از جانب آن دسته جن بوده است؛ پس آن دو مسیحی بدست مولا علی (علیه السلام) مسلمان گشته ودر جنگ صفین شهید گشتند.(31)
فلذا آنچه که از این روایات بر می آید این است که مطلق خواب حجت نیست وچندین وچند نوع خواب است که عده ای از آنها خواب های بیهوده وپریشان(اضغاث احلام) است ودسته ای دیگر خواب های دروغین ودر آخر دسته ای دیگر رؤیای صادقه.
این خود ثابت می کند که نمی توان بِهَر خوابی اطمینان نمود وبصرف اینکه چون در خواب مرا بشارت داده اند تا احمد را امام خود بدانم، پس مؤمن بوی گردم، حقیقتاً أمر غیر عقلانی ومخالف مأثورات اهل بیت (علیهم السلام) است.
دوم
همانطور که قبل تر اشاره کردیم اینچنین روایات عام وفراگیر همیشه دست آویز دجاجله ومدعیان دروغین بوده است تا بتوانند بدین طریق دروغ خود را راست جلوه داده وجذب نیرو بکنند.
در قسمت استخاره ذکر کردیم که غلام احمد قادیانی یک قرن پیشتر از احمد بصری ادعا کرده بود هر کسی که می خواهد بر صداقت وی مطمئن گشته واو را پیغمبر خدا خطاب کند استخاره کند تا خداوند وی را با الهامات خود یاری کند!جالب که وی دقیقا همین ادعا را نسبت به خواب نیز کرده است!
غلام احمد قادیانی می نویسد:
ولمَّا بلغت أشدّ عمری وبلغت أربعین سنة جاءتنی [کذا] نسیم الوحی برَیا عنایات ربّی، لیزید معرفتی ویقینی، ویرتفع حجبی، وأکون من المستیقنین، فأوّل ما فُتِحَ علی بابه هو الرؤیا الصالحة، فکنت لا أری رؤیا إلَّا جاءت مثل فلق الصبح، وإنّی رأیت فی تلک الأیام رؤیا [کذا] صالحة صادقة قریباً من ألفین أو أکثر من ذلک، منها محفوظ فی حافظتی وکثیر منها نسیتها، ولعلَّ الله یکرّرها فی وقت آخر ونحن من الآملین
زمانی که دوره جوانی را رد کرده وبسن چهل سالگی رسیدم با عنایات پروردگار نسیم وحی نزد من آمد تا یقین ومعرفتم بیشتر گردد وحجاب ها برداشته شود واز اهل یقین باشم؛ پس اولین بابی که برویم باز شد خواب ورؤیای صالحه بود ومن خوابی نمی دیدم جز اینکه در نهایت وضوح باشد ومن در آن روزها قریب به دو هزار یا بیشتر!!!خواب صادقه وصالحه دیدم که برخی از آنها در ذهنم هست وبسیاری را فراموش کرده ام؛ شاید خداوند باز هم آن حالت را وقتی دیگر تکرار کند وما هم امیدواریم.(32)
همچنین حیدر المشتت کذاب نیز دقیقا چنین روالی را برای دعوت خود در نظر داشت.
شیخ علی کورانی در کتاب دجال البصرة می نویسد: وقتی حیدر مشتت(33) نزد من آمد گفت شیخ علی إنی مرسل من قبل المهدی: من فرستاده ای از طرف مهدی (علیه السلام) هستم.!و نزد من دو نامه موجود است؛ یکی ازبرای تو ودیگری برای آیة الله العظمی سید علی خامنه ای دام ظله الوارف.
علامه کورانی در جواب گفتند: حیدر!می دانی چه می گویی؟ این ادعای بزرگی است!آیا تو معجزه ای داری؟
حیدر گفت: چه معجزه ای می خواهی؟
شیخ کورانی فرمود: همان معجزه ای که صدوق اول از دجال زمان خود حلاج خواست!این ریش های سفید من را گرفته ومرا به دوران جوانی برده ریش های سیاه عطا کن!!
حیدر مشتت که حیران مانده بود در جواب گفت: شیخ علی!می خواهی کاری کنم تا خواب ببینی وایمان بیاوری؟
علامه که چنین سخن مضحکی را شنیده بود پی به کذب ودغلکاری ونقص عقل وی برده وکمی وی را نصیحت کرده واز خانه بدر کرده بود!(34)
حال چه فرقی بین غلام احمد القادیانی واحمد بصری است؟
چه فرقی بین حیدر المشتت واحمد البصر ی است؟
حالِ آنهایی که با خواب دیدن به حیدر مشتت ایمان می آوردند وحالِ آنهایی که با خواب به غلام احمد القادیانی أیمان می آوردند با حالِ آن افرادی که صرفا خواب را مستمسک خود کردند برای ایمان به احمد بصری چه توفیر ومفارقه ای دارد؟
سوم
آنچه از روایات بر می آید تقابل شدید ائمه (علیهم السلام) با تعیین اساسیات دین توسط خواب است.
ائمه علهیم السلام تلاششان بر این بوده است که مانع این گردند که شخصی با خواب خود عقیده ای مهم را تعیین کرده وبر آن منهج حرکت کند.
بلکه آنها حتی اجازه دخل وتصرف خواب در احکام کوچک فقهی را نیز جایز نمی دانستند.
قال الإمام (علیه السلام) «قال: ما تروی هذه الناصبة فقلت جعلت فداک فیما ذا فقال فی أذانهم ورکوعهم وسجودهم فقلت إنهم یقولون إن أبی بن کعب رآه فی النوم فقال: کذَبُوا فَإِنَّ دِینَ الله (عزَّ وجلَّ) أَعَزُّ مِنْ أَنْ یرَی فِی النَّوْمِ
امام صادق (علیه السلام) فرمود: این نواصب چه مطلبی است که مدام روایت می کنند؟
راوی می گوید که گفتم: فدایت کردم در چه بابی؟
فرمود: در اذان هاشان ورکوعشان وسجده هاشان.
عرض کردم: می گویند که ابی بن کعب در خواب چنین دیده است!
پس امام فرمود:
آنها دروغ گفته اند؛ همانا دین خدا بسیار عزتمند تر از آن است که به دیدن خوابی حکمش مشخص گردد.(35)
وعجیب که امام صادق (علیه السلام) این حکم علی الإطلاق را در اثر تغییر یک فروع جزئی یعنی اذان فرمود.
تغییر جزئی در اذان کجا وامامت الهی کجا؟
وقتی امام (علیه السلام) می شنود بخاطر یک خواب، در اذان ورکوع وسجده یک سری تغییراتی را ایجاد کرده اند آنها را تکذیب می کند ومی فرماید امکان ندارد این احکام بحسب یک خواب تغییر کند، چطور می توان ادعا کرد که با یک خواب دل به دل احمد گره زده ودست بر دامان امامت وی شده، چنگ بر یمانیتش زده ومومن شویم که وی از جانب جبرئیل أمین تأیید شده است واو صاحب مقام امامت من عند الله است؟
چهارم
آنچه که همانند استخاره آتشش دامن احمد وانصار احمد را گرفته است این است که اتفاقاً بوده اند از انصار که در خواب علیه احمد الکاطع الهاماتی دیده اند وبحسب آن بکل از احمد روی گردان شده وبیعت خود را با وی شکسته وشروع بِدشمنی با او کرده اند!
در کتاب الجواب المنیر نامه ای بدین صورت ارسال گشته است که یکی از انصار احمد بصری که همسرش نیز جزو مومنین بوی بوده است نماز خوانده واستخاره کرده وبخواب رفته است ودر خواب کذب احمد بصری را بِوِی اعلان کرده اند؛ وی در فقره ای از این نامه چنین می نویسد:
السؤال/ 223: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد وآل محمد الأئمة والمهدیین وسلم تسلیماً.
السلام علی بقیة آل محمد.. السلام علی إمامی وسیدی ومولای أحمد الحسن (علیه السلام).
أمّا الیوم فالشکوی داخل حرمی: صلّت زوجتی بالاستخارة التی مننتم بها، ورأت رؤی مزعجة لها. حاولت مناقشتها الدعوة... علیکم سلام الله. مولای ماذا أفعل؟
والسلام علی بقیة آل محمد، والسلام علی حجة الله بقیة الله ورحمة الله وبرکاته.
المرسل: السلمانی الذری
سلام بر سرور من وامام من ومولای من احمد الحسن.
امروز شکوی از داخل حرم وخانواده من است!همسرم بواسطه استخاره ای که بر وی منت گذاشتید نماز خواند ولی بعدتر خوابی هشدار دهنده وخطرناک را در باره دعوت شما دید.! همکنون نیز از مخالفین دعوت شما گشته است!
درود بر شما ای مولا!حال من چه کنم؟
والسلام علی بقیة آل محمد، والسلام علی حجة الله بقیة الله ورحمة الله وبرکاته.
فرستنده: السلمانی الذری از کانادا
حالِ اینچنین افرادی که علیه احمد همبوشی بصری خواب دیده اند چگونه است؟
آیا بخواب خود عمل بکنند واحمد بصری را دجال بصره بنامند یا نه؟
شبهه
انصار احمد بصری ادعا دارند که هر خوابی که در آن اهل بیت مشاهده گردد بلاشک آن خواب حجت است وواجب العمل، چون پیغمبر وآل پیغمبر فرموده اند من رآنی فی المنام فإیای رأی، فإن الشیطان لا یتشبه بی: هرکسی مرا در خواب ببیند پس من را دیده است زیرا شیطان شبیه من نمی تواند بخواب آید.
جواب
این دست از روایات در کتب شیعه همانند سلیم بن قیس وامالی شیخ طوسی ونیز المجموع نووی وبرخی از صحاح سته از طرق عامه ذکر گردیده است اما آنچه که باید مورد توجه قرار گیرد این است که اهل بیت (علیهم السلام) نگفته اند شیطان واجنه نمی توانند در خواب ادعا کنند که من پیغمبر یا از فرزندان وی هستم؛ بلکه آنچه که آنها گفته اند این است که شیطان حقیقتاً نمی تواند با شرایط وعلوم خاصه ومعجزات باقیه ومعالم مستودعه وظواهر تامه اهل بیت آنها در خوابشان ظاهر گردد.
بله شیاطین می توانند بخواب آمده وادعا کنند که نبی اکرم یا اهل بیت وی هستند واین مطلبی است که بارها وبارها آن را شاهد بوده ایم.
یکی از دوستان اینجانب که گرایشات وهابیت دارد روزی برای خود اینجانب تعریف می کرد که نبی اکرم را در خواب دیده است که وی دست بسته نماز می خوانَد!
وی هم بِتبعیت از آن خواب کذایی، هنوز هم دست بسته نماز می خواند.
آیا اتباع احمد الکاطع حاضرند از طریقه صحیحه نبوی وجعفری برگشته وبخاطر یک خواب دست بسته نماز بخوانند؟
روایات در این باب بوفور در کتب شیعه ذکر گردیده اند.
روایت اول
عن زرارة، قال قال أبو عبد الله (علیه السلام): أخبرنی عن حمزة أیزعم ان أبی آتیه؟ قلت: نعم. قال: کذب والله ما یأتیه الا المتکون، ان إبلیس سلط شیطانا یقال له المتکون یأتی الناس فی أی صورة شاء، ان شاء فی صورة صغیرة، وان شاء فی صورة کبیرة ولا والله ما یستطیع أن یجئ فی صورة أبی (علیه السلام)
از زراره روایت است که امام صادق فرمود: درمورد حمزة بن عماره مرا خبر بده؛ آیا وی فکر می کند که پدر من بخوابش می آید؟ گفتم: بله!
پس فرمود: بخدا قسم دروغ می گوید زیرا وی شیطان متکون را در خواب می بیند! همانا ابلیس بر وی شیطانی بنام متکون را مسلط کرده است که می تواند در هر چهره ای ظاهر گردد چه خردسال وچه پیر وولله قسم که نمی تواند بصورت پدر من بخواب آید.(36)
روایت دوم
عن برید بن معاویة العجلی، قال: کان حمزة بن عمارة الزبیدی لعنه الله یقول لأصحابه: ان أبا جعفر (علیه السلام) یأتینی فی کل لیلة، ولا یزال انسان یزعم أنه قد أراه إیاه، فقدر لی أنی لقیت أبا جعفر (علیه السلام) فحدثته بما یقول حمزة، فقال: کذب علیه لعنة الله ما یقدر الشیطان أن یتمثل فی صورة نبی ولا وصی نبی.
برید بن معاویة العجلی می گوید: حمزه بن عماره زبیدی لعین همیشه به یارانش چنین می گفت: همانا ابو جعفر باقر (علیه السلام) هر شب بخواب من می آید؛ بگونه ای که انسان احساس می کند وی حقیقتا امام باقر را در خواب دیده است.
پس فرصتی شد تا امام باقر (علیه السلام) را دیده واین سخن حمزه را بوی انتقال دهم؛ پس فرمود:
لعنت خدا بر وی باد؛ او دروغ می گوید؛ شیطان نمی تواند بچهره پیغمبر یا وصی پیغمبر در آید.(37)
روایت سوم
حتی جالب تر اینجاست که شیاطینِ اوهام واحلام بعضاً بخواب مسلمین آمده وادعای خدایی می کردند!
عن یونس بن ظبیان، أنه قال: کنت فی بعض اللیالی وأنا فی الطواف فإذا نداء من فوق رأسی: یا یونس انی أنا الله لا اله الا أنا فاعبدنی وأقم الصلاة لذکری، فرفعت رأسی فاذاج.
فغضب أبو الحسن (علیه السلام) غضبا لم یملک نفسه، ثم قال للرجل: أخرج عنی لعنک الله
یونس بن ضبیان گفت: شبی از شب ها در خواب بودم در آن حین در حال طواف بودم؛ پس در آن وضع ندایی از روی سرم آمد که: ای یونس من الله هستم پس مرا بندگی کرده ونماز را بیاد من بپا دار!
پس وقتی سرم را بالا برم محو گردید!
پس امام رضا (علیه السلام) بگونه ای خشمگین شد که نمی توانست غضب خود را پنهان دارد پس برخواسته وبآن مرد فرمود: برو بیرون! خدا تو را لعنت کند.(38)
با توجه به مجموعه مطالب شکی در این نیست که شیطان نمی تواند با مجموعه حالات امامت وظاهر امام بخواب شخصی آید وعلم خاص امامت را ظاهر کند ولی می تواند بعنوان دروغگویی ظهور کرده وادعا کند که وی امام یا پیغمبر است ویا حتی ادعای خدایی کند!
حال احمد البصری وانصار وی از کجا یقین دارند که آنهایی که در خواب دیده اند قطع بیقین وبدون شک همان انبیاء وائمه بوده اند؟
روایتی جالب توجه در تفسیر قمی وبحار الأنوار وجود دارد که نشان می دهد حتی شیاطین در حدی می توانند خود را نزدیک به معصوم نشان دهند که حضرت زهراء (علیها السلام) هم نتواند فرق فی ما بین آنها را تشخیص دهد.
در تفسیر قمّی بسند صحیح از حضرت زهراء روایت است امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
حضرت زهراء می فرمود: «شبی در خواب دیدم که من ونبی اکرم وعلی وحسنین صلوات الله علیهم در حال گشت وگذار هستیم تا اینکه به یک دو راهی رسیدیم.
نبی اکرم به سمت مسیر راست رفته وما هم پی او حرکت کردیم تا اینکه به یک مکان نخلستان مانند رسیدیم.
درآنجا نبی اکرم یک برّه ای که یک گوشش هم خال های سفید داشت را خریداری کرده وبا آن کباب بره درست کردیم وهمگی از گوشت آن برّه خورده واز دنیا رفتیم!
صبح همان شب نبی اکرم بر در خانه ما آمده واز ما خواست که برای گردش از مدینه بیرون برویم (ومن هم خواب را به وی تعریف نکردم) تا اینکه به یک دو راهی که دقیقا شبیه همان دو راهی در خواب بودیم رسیدیم وباز هم نبی اکرم به سمت راست رفتند وما هم در پی وی؛ ولی باز هم از خوابم حرفی نزدم!
تا اینکه به یک نخلستانی رسیدیم ونبی اکرم همانجا عین همان برّه ای که من در خواب دیدم را خریداری کردند وآماده پخت وخوراکش کردند.
من همانجا که می خواستند بخورند سکوتم را شکسته وبا گریه التماس کردم که از گوشت آن برّه مخورید که کشته خواهید گشت!
فقام رسول الله (صلّی الله علیه وآله) فصلی رکعتین ثم ناجی ربه، فنزل علیه جبرئیل
فقال: یا محمد هذا شیطان یقال له: الدهار وهو الذی أری فاطمة هذه الرؤیا ویؤذی المؤمنین فی نومهم
پس نبی اکرم برخواسته ودو رکعت نماز خواند سپس با خدای خود به خلوت نشست.
پس جبرئیل بر وی نازل گشته عرض کرد: ای محمد این رویاء کار شیطانی بود به اسم دهار واو همانی بود که فاطمه زهراء در خواب وی را دید واین شیطان مومنین را در خوابشان آزار واذیت می کند.(39)
سند روایت هم بترتیب زیر است:
علی بن إبراهیم قال: فإنه حدثنی أبی، عن محمد بن أبی عمیر، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله (علیه السلام)
که هم علی بن ابراهیم وهم پدر وی وهم ابن ابی عمیر وهم ابی بصیر همگی از بزرگان شیعه وثقات هستند.
حال وقتی خود حضرت زهراء (علیها السلام) در خواب اشخاصی در ظاهر قریب به ائمة ونبی اکرم را می بیند در حالی که اساس خواب را دهار شیطان تدارک دیده بود، چطور می توان قبول کرد که یک شخص بی خبر از همه جا که حتی شمایل نبی اکرم یا ائمه (علیهم السلام) را هم طبق نقل تواریخ متصور نشده است خود آن بزرگواران را ببیند واطمینان قطع به یقین حاصل کند بر امامت احمد؟
واین نتیجه همان نتیجه ای است که شیخ مفید (رحمه الله) هزار سال قبل آن را متذکر گشته است:
إذا جاز من بشر ان یدعی فی الیقظة انه اله کفرعون ومن جری مجراه مع قله حیلة البشر وزوال اللبس فی الیقظة فما المانع من أن یدعی إبلیس عند النائم بوسوسته له انه نبی مع تمکن إبلیس بما لا یتمکن منه البشر وکثرة اللبس المعترض فی المنام ومما یوضح لک ان من المنامات التی یتخیل للانسان انه قد رأی فیها رسول الله والأئمة صلوات الله علیهم منها ما هو حق ومنها ما هو باطل انک تری الشیعی یقول رأیت فی المنام رسول الله (صلّی الله علیه وآله) ومعه أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب (علیه السلام) یأمرنی بالاقتداء به دون غیره ویعلمنی انه خلیفته من بعده وان أبا بکر وعمر وعثمان ظالموه وأعداؤه وینهانی عن موالاتهم ویأمرنی بالبرائة منهم ونحو ذلک مما یختص بمذهب الشیعة ثم تری الناصبی یقول رأیت رسول الله (صلّی الله علیه وآله) فی النوم ومعه أبو بکر وعمر وعثمان وهو یأمرنی بمحبتهم وینهانی عن بغضهم ویعلمنی انهم أصحابه فی الدنیا والآخرة وانهم ومعه فی الجنة ونحو ذلک مما یختص بمذهب الناصبة فتعلم لا محالة ان أحد المنامین حق والاخر باطل فأولی الأشیاء ان یکون الحق منهما ما ثبت بالدلیل فی الیقظة علی صحة ما تضمنه والباطل ما أوضحت الحجة عن فساده وبطلانه
زمانی که بشر می تواند در بیداری ادعای خدایی بکند همانند فرعون وبا وجود کم درایتی اش وکمبود امکان تلبیسش راهی برآن یابد پس چه مانعی برای ابلیس وجود دارد که وی در خواب ادعا نکند که او پیغمبر است.!با وجود آن امکانات واحاطه ای که ابلیس دارد وتلبیس هایی که می تواند در خواب پدید آورد؛
پس آنچه که گفتنی است اینکه آندسته از خواب هایی که در آن پیغمبر خاتم یا ائمه صلوات الله علیهم را دیده می شود؛ بضعی از آنها حق وبعضا نیز باطل هستند.شده است که تو شیعه ای را می بینی ووی می گوید پیغمبر را در خواب دیدم در حالی که علی بن ابی طالب همراه وی است وبمن دستور می دهد تا از علی تبعیت کرده وی را خلیفه بعد از خودش بدانم واینکه بدانم ابو بکر وعمر وعثمان بروی ظلم کردند وبا وی دشمنی؛ و من را نهی می کند از اینکه محب آنان باشم بلکه دستورم داد که از آنان بریء بوده باشم وامثال اینها که مخصوص مذهب تشیع است؛ در مقابل یک ناصبی را می بینی که می گوید پیغمبر را در خواب دیده در حالی که ابو بکر وعمر وعثمان همراه وی بوده اند وپیغمبر بمن دستور داد که محب آنان باشم ومرا برحذر داشت از این که باغض آنان بوده باشم وبمن فهماند که آنان یاوران وی در دنیا وآخرت هستند وامثال اینها که در اعتقادات ناصبیان است.
پس چاره ای نیست جز اینکه مطئمن گردیم یکی از این دو خواب ها باطل بوده است؛
پس آن خوابی حق است که با دلیلی در بیداری ثابت گردد واز صحت آن در بیداری تضمین حاصل گردد وباطل همان است که با حجت وبراهین فساد وبطلان آن معلوم گردد.(40)
خود غلام احمد القادیانی تأکید می کند که بارها پیغمبر خاتم را در خواب دیده است؛ بلکه ادعا می کند پیغمبر خاتم تربیتِ احمد قادیانی را بر عهده گرفته است ودر خواب وی را تربیت کرده برای نبوت آموزش داده است.!
وی در شرح یکی از خواب های خود می گوید:
فی هذه الرؤیا ربَّانی رسول الله بیده وکلامه وأنواره وهدیة أثماره، فأنا تلمیذه بلا واسطة بینی وبینه.
در این خواب رسول الله مرا خودش با نورانیت خود وهدیه ثمره هایش تربیت کرده بود؛ پس من شاگرد وی هستم بدون آنکه بین من واو واسطه ای باشد!(41)
حقیقتا چه تفاوتی ست بین ادعاهای غلام احمد قادیانی واحمد بصری وحیدر مشتت حال آنکه همگی مستمسِک چنین مطالبی گشته اند وبه این روش سقیم ومریض برای خود یاور جمع کرده اند!
آیا موعد آن فرا نرسیده است که احمد وهمتایان وی قدری بخود آمده ولا اقل از شعور بشری خجالت کشیده واینچنین سخنان وهن آمیزی بمیان نیاورند؟
نتیجه
الف - گفتیم روشی که احمد بصری برای دعوت خود بکار گرفته است قبل تر نیز توسط دروغگویان ومدعیان کذاب دیگر همانند قادیانی ومشتت اعلان گشته است.
ب - گفتیم که این رویه مطروحه احمد مخالف روایات صریحه اهل بیت بوده است.
ج - گفتیم که این دو روش مخالف عقل است وعقلا این طرق برای اهتمام بر إمامت یا سفارت شخصی رفض ورد گردیده است.
د - گفتیم بارها شده است که همین طریقه کسب یقین خلاف خواسته احمد بوده ومسلمین با استخاره یا خواب مطمئن بر کذب ودجل احمد شده اند.
ب) روایات مختص مورد استناد احمد بصری
در کنار ادله واهی احمد وانصار وی پیرامون استخاره وخواب دیده می شود که وی دلیلی مختص خود را حسب زعم خود در کتب شیعه یافته است وسند این روایت نیز طبق گفته ی وی صحیح است.
احمد بصری طی نامه ای که به شیعیان نوشته است اصلی ترین وبزرگ ترین دلیل خود مبنی بر صحت دعوی خود را بیان کرده است وآن عبارت است از حدیث وصیت!
بحسب همین حدیث که در آن سخن از دوازده مهدی بعد از دوازده امام بمیان آمده است احمد بصری اسم سایت خود را سایت مهدیون نام نهاده است وادعای وصیت کرده است وگفته است آن مهدی اول وامام سیزدهم مذکور در این روایت منظور خود اوست!
حدیث وصیت
وی می نویسد:
قد بشرکم بی جدی رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وذکرنی فی وصیته باسمی وصفتی، ووصلت لکم هذه الوصیة بسند صحیح وذکرها علماء الشیعة فی کتبهم.
همانا جد من رسول الله بشارتِ مرا داده است ومن را در وصیت خود با اسم وویژگی ام ذکر کرده واین وصیت «بسند صحیح» بدست شما رسیده است وعلماء شیعه در کتبشان ذکر کرده اند.
سپس وی روایت مد نظر خود را ذکر می کند:
أخبرنا جماعة، عن أبی عبد الله الحسین بن علی بن سفیان البزوفری، عن علی بن سنان الموصلی العدل، عن علی بن الحسین، عن أحمد بن محمد بن الخلیل، عن جعفر بن أحمد المصری، عن عمه الحسن بن علی، عن أبیه، عن أبی عبد الله جعفر بن محمد، عن أبیه الباقر، عن أبیه ذی الثفنات سید العابدین، عن أبیه الحسین الزکی الشهید، عن أبیه أمیر المؤمنین (علیه السلام) قال: (قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) - فی اللیلة التی کانت فیها وفاته - لعلی (علیه السلام): یا أبا الحسن أحضر صحیفة ودواة. فأملا رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وصیته حتی انتهی إلی هذا الموضع فقال: یا علی إنه سیکون بعدی اثنا عشر إماما ومن بعدهم إثنا عشر مهدیا، فأنت یا علی أول الاثنی عشر إماما سماک الله تعالی فی سمائه: علیا المرتضی، وأمیر المؤمنین، والصدیق الأکبر، والفاروق الأعظم، والمأمون، والمهدی، فلا تصح هذه الأسماء لاحد غیرک. یا علی أنت وصیی علی أهل بیتی حیهم ومیتهم، وعلی نسائی: فمن ثبتها لقیتنی غدا، ومن طلقتها فأنا برئ منها، لم ترنی ولم أرها فی عرصة القیامة، وأنت خلیفتی علی أمتی من بعدی. فإذا حضرتک الوفاة فسلمها إلی ابنی الحسن البر الوصول، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلی ابنی الحسین الشهید الزکی المقتول، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلی ابنه سید العابدین ذی الثفنات علی، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلی ابنه محمد الباقر، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلی ابنه جعفر الصادق، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلی ابنه موسی الکاظم، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلی ابنه علی الرضا، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلی ابنه محمد الثقة التقی، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلی ابنه علی الناصح، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلی ابنه الحسن الفاضل، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلی ابنه محمد المستحفظ من آل محمد (علیهم السلام). فذلک اثنا عشر إماما، ثم یکون من بعده اثنا عشر مهدیا، (فإذا حضرته الوفاة) فلیسلمها إلی ابنه أول المقربین له ثلاثة أسامی: اسم کإسمی واسم أبی وهو عبد الله وأحمد، والاسم الثالث: المهدی، هو أول المؤمنین
از امیر المومنین (علیه السلام) روایت است که فرمود:
«پیغمبر در همان شبی که از دنیا رفتند دستور دادند که کاغذ ودواتی بیاورند.پس شروع به نوشتن وصیت خود کرد تا به اینجا رسید وفرمود: ای علی بعد از من دوازده امام خواهد بود وبعد از آنها دوازده مهدی؛ ای علی تو اولین امام از آن ائمه دوازدهگانه هستی که خداوند در آسمانش تو را بچندین نام نامگذاری کرده است: مرتضی؛ امیر المومنین؛ صدیق اکبر؛ فاروق اعظم؛ المأمون؛ المهدی پس هیچ یک از این اسامی شایسته شخصی غیر از تو نیست.
ای علی تو وصی من بر اهل بیت من هستی وبر زنان من چه مرده وچه زنده؛ پس هر آنکه را که نگه داری به دیدار من آید وهر آنکه را که طلاق دهی از آنان من نیز از وی بریء هستم.نه آن زن مرا در قیامت خواهد دید ونه من وی را!
ای علی تو خلیفه من در امت من هستی، هر گاه وفاتت رسید، خلافت را به پسرم حسن نیکوکار وصول واگذار کن، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرم حسین شهید زکی مقتول واگذار کند، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرش علی ذی الثفنات واگذار کند، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرش محمد باقر واگذار کند، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرش جعفر صادق واگذار کند، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرش موسی کاظم واگذار کند، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرش علی رضا واگذار کند، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرش محمد ثقه تقی واگذار کند، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرش علی ناصح واگذار کند، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرش حسن فاضل واگذار کند، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرش محمد مستحفظ از آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) واگذار کند، پس آنها دوازده امام هستند. سپس بعد از او دوازده مهدی می باشند. هر گاه وفات محمد مهدی رسید آن را به پسرش اول مقربین واگذار کند، برای او سه اسم است. یک اسمش مانند اسم من، واسم دیگرش اسم پدر من است، وآن عبد الله واحمد است، ونام سوم مهدی است. واو اولین مومنان است»(42)
احمد بن اسماعیل این روایت را اصلی ترین وبزرگترین دلیل وی بر امامت خود ومهدویت خود می داند وبهمین جهت نیز بعد ذکر این روایت می نویسد:
وهذا هو الإنذار الأخیر لکم من الله ومن الإمام المهدی (علیه السلام) وما بعده إلا آیة العذاب والخزی فی هذه الحیاة الدنیا، وفی الآخرة جهنم یصلونها وبئس المهاد لمن لم یلتحق بهذه الدعوة.
واین آخرین هشدار از طرف خدا وامام مهدی (علیه السلام) است ولی دیگر از ورای آن نشانه های عذاب است وخواری در این دنیا وجهنم در آخرت برای هر کسی که به این دعوت ملحق نشده است!
وی بعد از این سخن، برای منکرین امامت خود دو حکم را صادر می کند:
وأعلن بأسم الإمام محمد بن الحسن المهدی (علیه السلام) أن کل من لم یلتحق بهذه الدعوة ویعلن البیعة لوصی الإمام المهدی (علیه السلام) بعد 13 رجب 1425 هـ ق فهو:
1 - خارج من ولایة علی بن أبی طالب (علیه السلام) وهو بهذا إلی جهنم وبئس الورد المورود وکل أعماله العبادیة باطلة جملة وتفصیلا فلا حج ولا صلاة ولا صوم ولا زکاة بلا ولایة.
2 - أن رسول الله محمد بن عبد الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بریء من کل من ینتسب ألیه ولم یدخل فی هذه الدعوة
همکنون من به اسم امام محمد بن حسن المهدی (علیه السلام) اعلان می کنم که هر کسی که به این دعوت ایمان نیاورد واعلان بیعت با وصی امام مهدی نکند، از تاریخ13 رجب سال1425 قمری به بعد:
1- او خارج از ولایت علی بن ابی طالب (علیهما السلام) بوده وجایگاهش جهنم است وتمامی اعمال عبادی اش بلااستثناء باطل بوده ودیگر نه حجی ونه نمازی ونه روزه ای ونه زکاتی برای وی بدون ولایت_منظور ولایت احمد بصری_ باقی نخواهد ماند!
2- بلاشک نبی اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز از هر کسی که خود را به وی منتسب می کند_خود را مسلمان می داند_ ولی به این دعوت لبیک نگفته اعلان بیعت نمی کند بیزار وبریء است!
متن این سخنان در سایت خود احمد الکاطع تحت عنوان بیان البرائة موجود است.(43)
با توجه به این سخن دیده می شود که قطعا پشتوانه ی اینچنین اتمام حجتی قوی ترین وراسخ ترین نظریه ودلیل احمد بصری می باشد در مجاب کردن شیعیان.
بررسی تطبیقی حدیث وصیت
سند روایت
با توجه به این که احمد بصری طی ادعای عجیب گفته است سند روایت صحیح است این کلام وی را مبنای کار قرار داده وبحث خواهیم کرد که آیا سند صحیح است یا نه!
سند صحیح طبق سخن علامه عبد الهادی الفضلی در اصول الحدیث ونیز سخن شهید ثانی بزرگوار در کتاب البدایة فی علم الدرایة ونیز در الوجیزة فی علم الدرایة از برای مرحوم بهبهانی ومقباس الهدایة علامه مامقانی وبزرگان دیگر، یعنی:
حدیثی که تمامی روات آن 1 - شیعی امامی 2 - عادل 3 - ضابط (دقیق در روایات) بوده باشد.
علامه عبد الهادی الفضلی می نویسد:
الحدیث الصحیح هو المسند الذی تتامت فیه سلسلة السند من آخر راو له حتی المعصوم الذی صدر منه الحدیث، مع اشتراط أن یکون کل واحد من الرواة فی جمیع أجیال الروایة إمامیا عادلا ضابطا فی حفظه للحدیث ونقله له.
حدیث صحیح همان حدیث مسنَد است که سلسله سند آن درنهایت به معصوم می رسد که صاحب حدیث است ولی با این شرط که تمامی روات از این شروط برخوردار باشند که: شیعی امامی وعادل وضابط در حفظ ونقل حدیث بوده باشند.(44)
با توجه به این سخن، در سند این روایت غوطه خورده وتحقیق می کنیم که آیا حقیقتا سند روایت همانطور که احمد ادعا کرده است صحیح است یا نه!
طبق تفحصی که خود این حقیر وهمچنین سایر افرادی که در ارتباط با این فرقه گمراه هستند بر سند این روایت داشته اند همگی شاهد بوده ایم که سند این روایت جزو ضعیف ترین اسناد روایی می باشد.
أخبرنا جماعة، عن أبی عبد الله الحسین بن علی بن سفیان البزوفری، عن علی بن سنان الموصلی العدل، عن علی بن الحسین، عن أحمد بن محمد بن الخلیل، عن جعفر بن أحمد المصری، عن عمه الحسن بن علی، عن أبیه، عن أبی عبد الله جعفر بن محمد الصادق
در این روایت بغیر از جماعة(45) وابی عبد الله البزوفری هیچ یک از روات نه شیعی بودنشان ونه حافظ وضابط بودنشان ثابت نیست چون اصلا در کتب رجالی ذکر نشده اند!
1 - علی بن سنان الموصلی العدل
این روای کسی است که هیچ توثیقیه ای از برای وی وجود ندارد.
عجیب که پیروان احمد از سر عجز وبی جوابی می گویند که آن لقب: «العدل» که بر اسم علی بن سنان گره خورده است نشان گر آن است که وی ثقه وشیعه است!
ما چندین وچند جواب برای این اطروحه ضعیف مطرح کرده ایم که با سکوت یاران احمد مواجه شده است:
1 - گفتیم که از اساس ویژگی سند صحیح این است که تمامی روات آن عادل وضابط وشیعه امامی بوده باشند در حالی که لقب: العدل صرفا می تواند عادل بودن وی را وبا غضّ نظر از برخی موارد شیعه بودن وی را ثابت کند ولی از کجا می توان مطمئن شد که وی ضابط در روایت نیز بوده است؟
ضبط وحفظ روایت ربطی به صادق وعادل بودن راوی ندارد بلکه به میزان دقت وی وعدم فراموش کاری وی برمی گردد که هیچ اشاره ای به این مطلب نشده است!
2 - از اساس این لقب العدل را خود اهل تسنن به این روای داده اند!فلذا رابطی به شیعیان ندارد.
علامه خوئی در معجم رجال خویش که جامع همه کتب رجالی می باشد نظریه نهایی در مورد این شخص را صادر کرده ومی نویسد:
کان یوصف بها بعض علماء العامة، فلا یبعد أن یکون الرجل من العامة
علی بن سنان را علمای عامه لقب(عدل) دادند!پس اصلا بعید نیست که همین علی بن سنان هم از مخالفین باشد!(46)
با توجه به این قضیه اصلا دیده می شود که طبق نظر امام خوئی (رحمه الله)، علی بن سنان موصلی از اهل تسنن بوده است واز اساس شیعه نبوده است که بخواهیم اثبات کنیم آیا عادل ضابط هست یا نه.!
یعنی حتی همین دلیلی که خود انصار ارائه داده اند سندی بر کذب سخن احمد واشتباه وی در تصحیح سند بوده زیرا وقتی حدیثی از یک اهل تسنن که حتی اگر ثقه باشد روایت شود سند روایت از صحت به وثاقت نزول می کند.
علامه عبد الهادی الفضلی در این باره می نویسد:
الموثق: وهو ما دخل فی طریقه من لیس بإمامی، ولکنه منصوص علی توثقه بین الأصحاب
حدیث موثق: آن حدیثی که در سند آن شخصی غیر امامی وجود داشته باشد هرچند که اصحاب الحدیث وی را توثیق کرده باشند!(47)
فلذا حتی اگر بفرض محال اینگونه تصور کنیم که علی بن سنان را علمای شیعی توثیق کرده اند(در حالی که یک سخن دال بر وثاقت وی یافت نشده است) باز هم سند روایت صحیح نیست وموثق هست زیرا تأکید بر عامی المذهب بودن وی شده که از اساس ادعای احمد را باطل می کند.
3 - حتی خود همین لقب «العدل» لقبی نیست که بتوان با آن حکم به عدالت یا وثاقت یک روای داد.
علامه خوئی در ترجمه الفقیه الدارمی العدل می نویسد:
الفقیه الدارمی العدل: لا یبعد أن الرجل من العامة، وأن کلمة من ألقابه، وهذه کلمة تطلق علی الکتاب فی القضاء والحکومات، فیقال: کاتب العدل
الفقیه الدارمی العدل: هیچ بعید نیست که این شخص از عامه(اهل تسنن)باشد واین کلمه (العدل) از القاب وی باشد. واین لقب به عریضه نویس های دادگستری اطلاق می شده است ومی گفتند: نویسنده عدل.(48)
حال واقعا می توان گفت که علی بن سنان الموصلی العدل یک شخص ثقه وامامی شیعی است؟
عجیب تر که برخی از اینها می گویند چونکه شیخ علی النمازی گفته است علی بن سنان الموصلی ذی روایة شریفة است یعنی روایات خوبی دارد، پس قطعا او ثقه شیعی دوازده امامی است!
حقیقتا وقتی چنین ادلاتی از اینچنین اشخاص دیده می شود بهتر وبیشتر پی به استبعاد اینان از عقل وعلاقه وافرشان بر فتنه انگیزی برده می شود.
پاسخ اول از جهت علم الحدیث:
این که شخصی روایات خوب ذکر کند در علم الحدیث وخاصه رجال با عنوان صالح الحدیث یا نقیّ الحدیث یاد می شود.
این عنوان نیز عنوان توثیق عُلیا نیست وسند روایت را از صحیح به حسن تنزل می دهد زیرا راوی ممدوح است ولی وثاقت وعدالت حدی اعلی وی وحتی مذهبش معلوم نیست.
عبد الهادی فضلی در کتاب اصول الحدیث شصت وشش اصطلاح برای افراد موثق ذکر کرده است که در احدی از آنها اشاره به صالح الحدیث یا شریف الروایه بودن نشده است!
همچنین بعد از این شصت وشش اسم دوازده اصطلاح را از برای تعدیل وتقویت راوی ذکر می کند که باز هم این لفظ در میان آنها نیست!
بلکه بعد از ذکر الفاظ توثیق واتمام آنها در قسمت ذکر الفاظ مدح وتحسین، لقب نقیّ الحدیث را ذکر می کند که دلالت بر مدح راوی دارد وراوی ممدوح نیز قطعا با راوی موثق شیعی دوازده امامی در گوناگونی بوده وباز هم مبطل سخن احمد الکاطع در تصحیح روایت می باشد.
همچنین الشیخ ابو الفضل المازندرانی بعد از ذکر الفاظ توثیق واتمام آنها اینچنین می نویسد:
صالِحُ الحَدِیثِ، مَشْکورٌ، خَیرٌ، فاضلٌ، خاصٌّ، مَمْدُوحٌ، زاهدٌ، عالِمٌ، صالِحٌ، قَرِیبُ الأمرِ، مَسکونٌ إلی رِوایتِه؛ فالأقوی عدمُ الاکتفاء بها؛ لأنّها أعمُّ من المطلوب. نعم، یفیدُ المدحَ، فیلحق حدیثُه بالحَسَنِ.
الفاظی مثل: صالح الحدیث؛ مورد احترام؛ نیکوکار؛ فاضل؛ خاص؛ ممدوح؛ زاهد؛ عالم؛ صالح؛ قریب الأمر؛ آرامش یافته بروایت او(یعنی روایاتش شریفه ومقبوله مذهب باشد؛ دقیقا همان سخن شیخ نمازی در مورد یک روایت علی بن سنان موصلی)، پس بهتر است که به این الفاظ اکتفاء نشود چون اینها عمومیت بیشتری نسبت به آنچه که ما می خواهیم دارند!
بله این الفاظ افاده مدح وتعریف از راوی کرده وصرفا حدیث را حدیث حسن می کند!(49)
پاسخ دوم از جهت مصداق:
در کنار مجموعه مطالبی که گفته شد، آیا واقعا صرفا می توان ذی روایة شریفه بودن یا صالح الحدیث بودن واحادیث خوب داشتن وروایات خوب را ذکر کردن دلیل بر وثاقت دانست؟
محمد بن اسماعیل البخاری که تقریبا همه علمای اعلام شیعی وعُرفای بروایات ورجال می دانند که یک نوع کینه ی خفته در وجود وی نسبت به احادیث فضائل اهل بیت بوده است در کتاب خود باب مناقب علی بن ابی طالب (رضی الله عنه) دارد!
حال آیا چون بخاری در آن باب روایات شریفةای مثل حدیث منزلت راذکر کرده است پس ثقه است؟
محمد البخاری در صحیح خود بارها حدیث رأیة(50) را ذکر کرده است وافتخار روایت اینچنین ماجرای بزرگی را دارد ولی در عین حال از صحابه ای که شیعه امام علی (علیه السلام) بودند فقط وفقط چون که شیعه بوده اند روایت نقل نمی کرد.!
محمد بن نعیم الضبی قال: سمعت أباعبد الله بن الأخرم الحافظ وسُئل لِمَ تَرَک البخاری حدیث أبی الطفیل عامر بن واثلة؟ قال: لأنّه کان یفرط فی التشیع
محمد الضبی می گوید: از اباعبد الله الأخرم الحافظ شنیدم که وقتی از او پرسیده شد: چرا بخاری حدیث ابو طفیل صحابی (رضی الله عنه) را ذکر نکرده است؟ ؛ اینچنین جواب داد: «زیرا ابو طفیل در شیعه گری افراط می کرد!»(51)
حال می توان اینچنین شخصی را چون ذی روایة شریفة است توثیق کنیم؟
حتی خود ابن تیمیة لعین که دشمنی وی با أمیر المومنین (علیه السلام) شهره آفاق است، حدیث منزلت را در چندین وچند کتاب خود ذکر کرده واین حدیث را صحیح دانسته است!(52)
فلذا بصرف اینکه علی بن سنان روایات خوبی دارد اصلا وابدا نمی توان وثاقت وتشیع وی را تأیید کرد.
قبل تر نیز اشاره کردیم که این شخص را علمای عامه حسب کلام علامه خوئی لقب العدل داده بودند وعلامه نیز اعتقاد داشتند که به احتمال ممکن خود علی بن سنان از اهل تسنن باشد فلذا بهیچ عنوان نمی توان از این سخن شیخ نمازی سوء استفاده کرده ووثاقت وتشیع وامامی بودن وی را ثابت کرد.
حتی خود شیخ نمازی نیز بعد از ذکر اینکه وی روایت شریفی نقل کرده است می گوید: تفید حسنه وکماله: حسن وکمال وی ثابت می شود!
یعنی خود شیخ نمازی هم هیچ حرفی از وثاقت یا تشیع یا عدالت یا ضبط روایت وی نمی زند.
2 - علی بن الحسین
شخصی که علی بن سنان این روایت را از وی نقل کرده است علی بن حسین نام دارد که اصلا نمی دانیم کیست!
زیرا دهها راوی به این اسم ودر طبقات مشابه وی وجود دارد که سیلی از افراد مورد اعتماد ویا ضعیف وکذاب و... در میان آنها وجود دارد.
تنها راه شناخت وی روش شیخ وتلمیذی یا همان الروای والمروی عنه است که تا بحال نه از جانب انصار احمد ونه از طرف شیعه هیچ استنادی در این باب پیدا نشده است.
وقتی از انصار احمد بصری می پرسیم چرا علی بن حسین که هیچ کس نمی داند کیست را توثیق کرده وحکم بر تشیع ووثاقت وی می دهید می گویند: «زیرا وی پدر شیخ صدوق است!» وبه این سخن میرزا حسین نوری استناد می کنند:
إن الموجود فی کتب الأحادیث والرجال التعبیر عن والد الصدوق بقولهم: علی بن الحسین، أو علی بن بابویه
آنچکه در کتب احادیث ورجال از پدر شیخ صدوق تعبیر می شود: علی بن حسین یا علی بن بابویه القمی است.(53)
در حالی که اساسا اینها با یک تدلیسی خواسته اند یک فهم سقیم وغلط را از سخن شیخ نوری بدست اورند.
شیخ نوری در خانمه مستدرک شبهه ای را مطرح می کند که شخصی گفته است:
«نویسنده کتاب فقه الرضاء، علی بن موسی است که وی همان پدر شیخ صدوق است!»
سپس در رد این سخن می گوید که اصلا اسم پدر شیخ صدوق علی بن موسی نیست بلکه آنچه که در کتب احادیث برای وی نوشته می شود علی بن حسین یا علی بن بابویه است نه علی بن موسی.!
یعنی صرفا اسم پدر شیخ صدوق علی بن حسین بن موسی بن بابویه است ودر کتب احادیث با لفظ علی بن حسین نوشته می شود نه علی بن موسی.
ولی کواطع از این سخن شیخ نوری یک قاعده علی الإطلاق ساخته اند که در هر جایی روایتی بیاید که علی بن حسین نوشته شود منظور پدر شیخ صدوق است که فقر علمی در این سخن وفهم مغرضانه وبرداشت ناصحیح آنها از سخن شیخ نوری واضح ومبرهن است.
در ضمن خود شیخ طوسی علیه الرحمة بنص صریح این سخن را رد کرده است وشخصا فرموده است که تمامی روایاتی که من از پدر شیخ صدوق نقل می کنم فقط دو طریق أخذ دارد:
أخبرنا بجمیع کتبه وروایاته الشیخ المفید (رحمه الله) والحسین بن عبید الله، عن أبی جعفر ابن بابویه، عن أبیه.
ما از تمامی کتب وروایات پدر شیخ صدوق به دو طریقه خبر دار شدیم:
1 - شیخ مفید (رحمه الله) از شیخ صدوق(ابو جعفر محمد بن علی بن حسین) از پدر شیخ صدوق
2 - حسین بن عبید الله از شیخ صدوق از پدر شیخ صدوق(54)
ولی این در حالی است که سند شیخ طوسی تا علی بن حسین در این روایت اصلا وابدا حتی در یک راوی هم باهم در تطابق نیست:
ابو جعفر الطوسی أخبرنا جماعة، عن أبی عبد الله الحسین بن علی بن سفیان البزوفری، عن علی بن سنان الموصلی العدل، عن علی بن الحسین
واین سندی ست بر کذب دعوی احمد واشتباهات مهلک طرفداران وی وبی سوادی محض انصار احمد در ایتاء ادلة برای ایمان به او ودعوتش.
3 - احمد بن محمد بن الخلیل
این راوی هم همانند سایر افراد وبلکه کم فروغ تر از آنان است زیرا خود شیخ نمازی می گوید که احدی از علمای رجال وی را در کتب خود ذکر نکرده اند واین شخص در کتب تراث شیعه فقط سه حدیث مروی عنه دارد!
حتی خود ناظم العقیلی بزرگ نصیر احمد بصری هم به این قضیه اعتراف کرده می نویسد:
ولم یبق أحد من رواة الوصیة لم یعلَم تشیعه إلَّا أحمد بن محمّد بن الخلیل
احدی از روات حدیث وصیت باقی نماند الا اینکه تشیع وی را اثبات کردیم جز احمد بن محمد بن الخلیل!(55)
وقتی اثباتشان مثل اثبات تشیع علی بن حسین وعلی بن سنان باشد می توان عمق فاجعه ای که در قضیه احمد بن محمدبن خلیل به جان خریده اند را فهمید.
4 - جعفر بن محمد المصری
این شخص هم هیچ توثیقیه ای در کتب شیعه ندارد ومهمل بوده وذکر خیری از وی در مکتوبات نیست.
اما از عجایب روزگار این است که انصار احمد می گویند که چون ابو عبد الله الذهبی وإبن حجر العسقلانی (دو تن از بزرگان رجالی عامه) این شخص را رافضی لقب داده است پس قطعا ثقه وشیعه است.!
ناظم العقیلی بزرگ نویسنده وحامی احمد بصری این سخن را بعنوان دلیل انصار احمد بصری بر وثاقت وتشیع جعفر المصری می آورد!
ولی آیا واقعا این سخن ارزش علمی دارد وچون ذهبی به وی رافضی گفته است پس وی حتما شیعه است؟!
قطعا جواب منفی است! زیرا که اقوال ذهبی یا غیر ذهبی اصلا وابدا برای شیعه حجت نیست؛ خاصه که وی دشمنی خاصی با فضائل مولا علی (علیه السلام) واهل بیت اطهارش داشته است.
ذهبی در ترجمه حاکم نیشابوری شافعی می نویسد:
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ طَاهِرٍ، أَنَّهُ سَأَلَ شَیخَ الإِسْلَامِ عَبْدَ اللهِ بْنَ مُحَمَّدٍ الأَنْصَارِی عن الحاکم فقال: الإمام فی الحدیث رافضی خبیث.
محمد بن طاهر از شیخ الإسلام ابو اسماعیل الأنصاری در مورد حاکم نیشابوری پرسید پس گفت: وی امام در حدیث بوده ولی یک رافضی خبیث است!(56)
حال آیا انصار احمد البصری می توانند حاکم نیشابوری شافعی را شیعی خالص ثقه حکم داده ومجموعه روایاتی که در باره فضائل عمر وابابکر در کتب این شخص هست را قبول کنند؟
حتی وقتی در ترجمه امام اهل سنت شافعی مذهب ها نیز تحقیق می کنیم می بینیم که ابن ندیم معتزلی در ترجمه وی در کتاب الفهرست می نویسد:
کان الشافعی شدیدا فی التشیع.
شافعی از شیعیان سرسخت بوده است.(57)
فلذا این استدلال احمد ویاران وی اوهن من بیوت العنکبوت است.
با توجه به این مطالب دیدیم که سند این روایت بشدت مغشوش وغیر قابل اعتماد است ودلایل مبرهنی بر عدم اعتماد به این روایت موجود است.
شبهه
جالب که آنها در پاسخ به همه این ادلات سامیة در جواب می گویند: شیخ محدث نوری سند روایت را معتبر دانسته است!
جواب
ما در جواب می گوییم که این سخن شیخ نوری در تضاد با هر آنچه از اعاظم شیعه واکابر شان گفته ایم است ویارای تقابل با مطالبی که از بزرگان ارائه دادیم را ندارد.
درضمن ما صرفا وارد اقوال علمای شیعه در رابطه با این روایت نشدیم، زیرا خواهان بحث علمی بودیم والا ما هم می توانستیم در ابتدای کار سخن شیخ حر عاملی (رحمه الله) را بیاوریم که می گوید این روایت از اساس ساخته دست مخالفین است وربطی به شیعه ندارد:
وروی الشیخ فی کتاب " الغیبة " - فی جملة الأحادیث التی رواها من طرق العامة.(58)
فذا بهترین روش بحث وپژوهش در ذات سند بود که طبق ادلاتی که مطرح کردیم این روایت ارزش استنادی آنچنانی ندارد.
نگرشی در متن روایت
با غضّ نظر از آنچه که در سند روایت گفتیم، حتی وقتی به متن روایت رجوع می کنیم متن آن را مضطرب ونیز دارای برداشت نا صحیح از جانب انصار احمد می بینیم.
در ابتدای روایت مذکوره، نبی اکرم می فرماید:
«فأنت یا علی أول الاثنی عشر إماما سماک الله تعالی فی سمائه: علیا المرتضی، وأمیر المؤمنین، والصدیق الأکبر، والفاروق الأعظم، والمأمون، والمهدی، فلا تصح هذه الأسماء لاحد غیرک.
ای علی تو اولین امام از آن ائمه دوازدهگانه هستی که خداوند در آسمان خود تو را بچندین نام نامگذاری کرده است: مرتضی؛ امیر المومنین؛ صدیق اکبر؛ فاروق اعظم؛ المأمون؛ المهدی پس هیچ یک از این اسامی شایسته شخصی غیر از تو نیست.»
در اینجا نبی اکرم اسم «مهدی» را تمام وکمال مختص امیر المومنین (علیه السلام) کرده واعلان می دارد که تنها کسی که این اسم برازنده وی است، علی بن ابی طالب است واحدی حق ندارد غیر از او این اسم را بر خود نهد!
حال آنکه در ادامه روایت باز هم از همین اسم استفاده شده وسیزده مهدی دیگر نیز خلق می شوند!
ادلاتی که انصار احمد بصری در جواب این سخن طرح کرده اند ردیه های محکمی خورده است ولی همچنان رکود وتصلب در قبال جواب شیعه از طرف انصار احمد ادامه دارد.
در کنار این اضطراب در متن دیده می شود که برداشت صحیح از این سخن نیز نشده است.
زیرا در اواسط روایت نبی اکرم می فرماید که امام زمان (علیه السلام) وقتی حکم را از پدر خود می گیرند در آن زمانی که از دنیا بروند حکم را به فرزند خود اعطا می کنند.
فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلی ابنه محمد المستحفظ من آل محمد (علیهم السلام). فذلک اثنا عشر إماما، ثم یکون من بعده اثنا عشر مهدیا، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلی ابنه أول المقربین.
حال آنکه انصار احمد قبل از شهادت امام زمان وحتی قبل از ظهور وی این وصیت را به نام احمد زده وداعی بیعت با وی شده اند. حتی حسب آنچه که از سخنان خود احمد بصری سند دادیم، ادعا کرده اند منکر ولایت احمد بصری منکر ولایت علی بن ابی طالب (علیهما السلام) است!
جالب تر اینکه وی داعی وهادی بسوی خود می باشد!
یعنی در دعوت این فرقه آنچنان دعوتی به قضیه مهدویت وتبعیت از حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) نیست بلکه مجموعه ردود ونوشتار ها علیه شیعه در اثبات ولایت احمد همبوشی بصری وامامت ویمانیت اوست.
مثل اینکه امام حسن مجتبی (علیه السلام) در زمان پیغمبر (صلّی الله علیه وآله) نبوت آنحضرت والوهیت الهی وولایت علی (علیه السلام) را رها کرده ومردم را به امامت خود دعوت کند ودر آن زمان منکرین امامتش را جهنمی وکافر فتوی دهد.!
همچنین در برداشت روایت همانطور که اشاره کردیم یک غرض واشتباه همراه با تعمّدی دیده می شود که باید به آن تأکید کرد وآن اینکه از اساس این ویژگی هایی که نبی اکرم در این حدیث می فرماید:
له ثلاثة أسامی: اسم کإسمی واسم أبی وهو عبد الله وأحمد، والاسم الثالث: المهدی، هو أول المؤمنین
همه ضمایر مذکوره در این قسمت بر می گردد به شخص امام زمان ونه اول المقربین در روایت.
یعنی بر خلاف ادعای احمد بصری، آن کسی که سه اسم دارد وآن مهدی وعبد الله واحمد است، خود امام زمان (علیه السلام) است ولی احمد بصری آن را مختص خود دانسته ونصی بر امامت خود می داند!
در حالی که شیخ طوسی در همین کتاب الغیبة در قسم علائم الظهور در صفحه 454 می نویسد:
عن حذیفة قال: سمعت رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وذکر المهدی فقال: إنه یبایع بین الرکن والمقام، اسمه أحمد وعبد الله والمهدی، فهذه أسماؤه ثلاثتها
حذیفه یمانی می گوید: از پیغمبر شنیدم که مهدی را ذکر کرد وفرمود:
همانا با مهدی بین رکن ومقام بیعت می شود واو سه اسم دارد: احمد وعبد الله ومهدی.
فلذا کل آنچه که احمد بصری از این روایت برداشته است برخلاف روایت نبی اکرم علیه وعلی آله السلام است. زیرا وی سه اسم: احمد وعبد الله ومهدی را اساس کار خود قرار داده وخود را به هر ترتیبی با آن هماهنگ ساخته است، حال آنکه دیدیم از اساس این القاب مذکروه از برای امام زمان (علیه السلام) بوده وربطی به اول المقربین در حدیث وصیت ندارد.
همچنین گفتنی ست که اساس فهم احمد همبوشی وانصار وی از این روایت ناصحیح می باشد.
شیخ صدوق روایت می کند:
عن أبی بصیر قال: قلت للصادق جعفر بن محمد (علیهما السلام) یا ابن رسول الله إنی سمعت من أبیک (علیه السلام) أنه قال: یکون بعد القائم اثنا عشر مهدیا.
فقال: إنما قال: اثنا عشر مهدیا، ولم یقل: إثنا عشر إماما، ولکنهم قوم من شیعتنا یدعون الناس إلی موالاتنا ومعرفة حقنا.
از ابو بصیر روایت است: بإمام صادق (علیه السلام) گفتم: ای پسر رسول خدا من از پدرت شنیدم که گفت: بعد از قائم دوازده مهدی وجود خواهد داشت.
پس امام صادق (علیه السلام) فرمود: پدرم فقط گفته است دوازده مهدی ونگفته است دوازده امام!ولی آنها صرفاً قومی از پیروان ما هستند که مردم را به موالات ما ومعرفت حق ما دعوت می کنند.(59)
یعنی حتی بفرض ثبوت روایت این دوازده نفر افرادی عادی ولی از شیعیان مطیع ائمه (علیهم السلام) هستند که نه از جانب خداوند امامتی دارند ونه ایمان به امامت آنها واجب است؛ در حالی که احمد البصری طبق این روایت منکرین امامت خود را منکر ولایت مرتضی علی (علیه السلام) فتوی می دهد وحکم جهنمی بودنشان را صادر می کند.
نظر علمای اعلام شیعه در رابطه با بعد از شهادت امام زمان (علیه السلام)
با توجه به این که احمد بصری امامت خود را قبل از شهادت امام زمان (علیه السلام) پیش خرید کرده وسند آن را حدیث وصیت قرار داده است بد نیست نظریه دعائم مذهب شیعه را در این باره بررسی کنیم:
شیخ مفید (رضی الله عنه) (متوفی413)
این بزرگوار می نویسد:
لیس بعد دولة القائم (علیه السلام) لأحد دولة إلا ما جاءت به الروایة من قیام ولده إن شاء الله ذلک، ولم ترد به علی القطع والثبات، وأکثر الروایات أنه لن یمضی مهدی هذه الأمة (علیه السلام) إلا قبل القیامة بأربعین یوما یکون فیها الهرج
بعد از دولت قائم آل محمد (علیه السلام) برای هیچ کسی دولتی نخواهد بود.مگر اینکه روایتی آمده است مبنی بر قیام فرزند وی که آن هم اگر خدا بخواهد.ولی تابحال بطور قطعی ثابت نشده است.!
اما بیشتر روایات اهل بیت دلالت بر این دارد که مهدی (علیه السلام) این امت را ترک نخواهد کرد جز اینکه چهل روز به قیامت باقی مانده باشد که این ایام هم ایام هرج وسردرگمیست.(60)
علامه سید أمین جبل عاملی هم در اعیان الشیعةاین سخن شیخ مفید را نقل می کند.
علامه علی بن یونس البیاضی(متوفی877)
لیس بعد دولة القائم (علیه السلام) دولة واردة إلا فی روایة شاذة من قیام أولاده من بعده
بعد از حکومت قائم هیچ حکومتی نخواهد بود جز حکومت ذکر شده در یک روایت شاذ(مخالف روایات متواتر ومشهور) که ازبرای فرزندان قائم بعد از وی خواهد بود.(61)
 علامه علی بن ابی الفتح الإربلی(متوفی693)
ولیس بعد دولة القائم (علیه السلام) لأحد دولة الا ما جاءت به الروایة من قیام ولده إن شاء الله ذلک فلم یرد علی القطع والبتات وأکثر الروایات انه لن یمضی مهدی الأئمة (علیه السلام) الا قبل القیامة بأربعین یوما یکون فیها الهرج والمرج
بعد از دولت قائم آل محمد (علیه السلام) برای هیچ کسی دولتی نخواهد بود.مگر اینکه روایتی آمده است مبنی بر قیام فرزند وی که آن هم اگر خدا بخواهد.ولی تابحال بطور قطعی اثبات نشده است!
اما بیشتر روایات اهل بیت دلالت بر این دارد که مهدی (علیه السلام) این امت را ترک نخواهد کرد جز اینکه چهل روز به قیامت باقی مانده باشد که این ایام هم ایام هرج وسردرگمیست.(62)
علامه محمد باقر المجلسی(متوفی1111)
وی پس از ذکر روایت وصیتی که احمد به آن استناد کرده است، می نویسد:
هذه الأخبار مخالفة للمشهور: این اخبار مخالف مشهور است.(63)
شبهه
عجیب که این جماعت مدعی اند بر خلاف بزرگانی که ذکر کردیم، سید مرتضی علم الهدی علیه الرحمة از وجود امامانی بعد از دوازده امام سخن گفته است وحکم به ایمان به آنها را داده است!
جواب
حقیقت مطلب بگونه ای دیگر است وآن اینکه در رسائل سید مرتضی از احوال پس از ظهور سوال می شود وشریف مرتضی بحسب سوال قسمی از حالاتی که بعد از ظهور می توان متصور شد را ذکر می کند.
حال سخن قائد الشیعة السید مرتضی علم الهدی رحمة الله علیه را بنظاره می نشینیم:
إنا لا نقطع علی مصادفة خروج صاحب الزمان محمد بن الحسن (علیهما السلام) زوال التکلیف، بل یجوز أن یبقی العالم بعده زمانا کثیرا، ولا یجوز خلو الزمان بعده من الأئمة. ویجوز أن یکون بعده عدة أئمة یقومون بحفظ الدین ومصالح أهله، ولیس یضرنا ذلک فیما سلکناه من طرق الإمامة، لأن الذی کلفنا إیاه وتعبدنا منه أن نعلم إمامة هؤلاء الاثنی عشر، ونبینه بیانا شافیا، إذ هو موضع الخلاف والحاجة.ولا یخرجنا هذا القول عن التسمی بالاثنی عشریة، لأن هذا الاسم عندنا یطلق علی من یثبت إمامة اثنی عشر إماما. وقد أثبتنا نحن ولا موافق لنا فی هذاالمذهب، فانفردنا نحن بهذا الاسم دون غیرنا
ما مطمئن نیستیم که با ظهور صاحب الزمان (علیه السلام) تکلیف از همه زائل بگردد؛ بلکه جایز است که عالم بعد از صاحب الزمان (علیه السلام) نیز مدت مدیدی باقی بماند ولی در عین حال این ممکن نیست که زمین خالی از حجت الهی بوده باشد.
نیز جایز است تعدادی از ائمه بوده باشند که دین را حفظ کرده ومصالح اهل دنیا را حافظ باشند واین ضرری به مسلک تشیع ونظریه آن پیرامون امامت نمی زند.زیرا آنچه که ما برایمان تکلیف وواجب است وبایستی آن را قبول کرده وبه آن تعبّد داشته باشیم این است که عالِم به امامت آن دوازده امام بوده باشیم واگر خلافی یا سوال باشد ما آن را ببیان بسیار شافی تبیین می کنیم.
پس این سخن ما را از نام گذاری به دوازده امامی خارج نمی سازد زیرا که ما بر خلاف سایر فرق اثبات کرده ایم که امامان ما دوازده تن هستند واین لقب(دوازده امامی) نیز صرفا برای کسی استفاده می شود که این سخن را اثبات کرده باشد.(64)
پس دیده می شود که اتفاقا این سخن شریف مرتضی سخنی در ردّ سخنان احمد الکاطع هست تا تأیید نظر وی!
احمد بصری ادعا دارد بر همه مسملین تبعیت از وی واجب است وهر کسی منکر امامت ومهدویت احمد بصری همبوشی بشود منکر ولایت علی مرتضی شده وکل اعمال عبادی اش باطل ورسول الله امام الأنبیاء محمد مصطفی علیه وعلی آله الصلاة والسلام از او بیزار است.!حال آنکه شریف مرتضی می فرماید بر هیچ کس واجب نیست که به امامان احتمالی بعد از امام دوازدهم ایمان بیاورند بلکه بر هر شیعه واجب است در قِسم وجوب ایمان بإمامت صرفا به دوازده امام اکتفاء کند زیرا تنها اعتقاد به این تعداد از ائمه واجب است واین ردیه ایست کمر شکن از برای انصار احمد ونیز خود احمد همبوشی بصری.
همچنین شریف مرتضی (رحمه الله) در این سخن نگفته است: «یجب أن یکون إثنی عشر مهدیا بعد إثنی عشر امامٍ: وجود دوازده مهدی بعد از دوازده امام واجب است!»؛ بلکه صرفا گفته است: «ویجوز أن یکون بعده عدة أئمة: اجازه است بعد از صاحب الزمان تعدادی امام وجود داشته باشند.»و هر کسی می داند که بین واجب بودن ومجاز بودن فرق بسیار است واجازه یعنی امکان وجود ولی وجوب یعنی حتمیت وقوع وشریف مرتضی (رحمه الله) وجوب را رد کرده وصرفا امکان را بیان می کند.
نیز باید توجه داشت که وی تحدید انجام نداده وتعداد معینی بر وجود امامان احتمالی بعد از قائم آل محمد معرفی نکرده است، حال آنکه روایت مورد استناد احمد دوازده امام را محدد می پندارد.
همچنین باید متوجه بود که این سخن سید مرتضی بیشتر در جهت اثبات رجعت هست تا اثبات مهدیون مورد زعم احمد بصری که ان شاء الله در قسمت آخر کتاب در مورد رجعت نیز سخن خواهیم گفت.
در کنار همه مطالب مذکوره در رابطه با سند واقوال علماء، دیده می شود که اصلا این روایت نصی بر امامت وی نیست!
در این روایت نبی اکرم می فرماید:
فلیسلمها إلی ابنه أول المقربین له ثلاثة أسامی: اسم کإسمی واسم أبی وهو عبد الله وأحمد، والاسم الثالث: المهدی، هو أول المؤمنین
پس امامت را تسلیم فرزند خودش اول المقربین می کند.از برای او سه اسم است: اسمی همانند اسم خودم واسم پدرم وآن اسم عبد الله است واحمد واسم سوم یعنی مهدی واو اول المومنین است.
قبل تر نیز ذکر کردیم مراد از آنی که سه اسم دارد خود صاحب الزمان است وهیچ ذکر نامی از فرزند وی اول المقربین نشده است ونه اسم او ونه صفت بارز وی ونه مقامات وی ونه ویژگی های ائمه بعد از وی هیچ یک ذکر نشده است!
حال احمد بصری به چه وجه تنصیصی وبا چه دلیل قاطع از متن این روایت ادعا می کند همان اول المقربین مذکور در روایت احمد البصری هست وجز او نیست؟
یعنی هر کسی غیر از احمد همبوشی بصری نیز می تواند مدعی گردد که وی نیز فرزند امام زمان (علیه السلام) است ومراد از این مهدی اول بعد از دوازده امام خود اوست زیرا نسبت به آن مهدی اول ومقامات وی هیچ اشاره متقنی نشده است وحتی اگر اسم را هم در نظر بگیریم باز صحت قطعی نمی توان داد چون مدعیان دیگری نیز داعی این سخن خواهند شد که اسم آنان نیز احمد است ونسبشان به مهدی صاحب الزمان (علیه السلام) می رسد.!
درضمن در این روایت نمی فرماید پس به فرزندی از ذریة ونسل خود اعطا می کند بلکه امامت را به فرزند خودش اعطا می کند «فلیسلمها إلی ابنه» حال آنکه احمد همبوشی بصری ادعا دارد فرزند نسل پنجم آنحضرت است!
مثل اینکه ادعا کنیم امیر المومنین وصیت کرده است که بدون در نظر گرفتن امامت حسنین وامام سجاد وباقر وصادق وی امامت را بعد از خود به امام موسی کاظم اعطا خواهد کرد.!!
پاسخ به چند شبهه
شبهه اول
پیروان احمد بصری علی رغم ذکر همه ادلات باز هم پافشاری دارند بر این که این حدیث دال بر امامت اوست وشخص دیگری نمی تواند آن را ادعا کند!
زیرا تنها آنشخصی که صاحب وصایت است می تواند به این حدیث استناد کند واو طبعا خود احمد الحسن است. زیرا این وصیت نبی اکرم عاصم از ظلال است وگمراهی در آن راه ندارد پس نمی توان مدعی شد شخص دروغینی مدعی آن شده مردم را از راه بدر کند زیرا این سخن ردیه ای است بر خداوند ورسول او.!
جواب
این سخن پیروان احمد همبوشی صرفا از روی عجز است زیرا خودشان می دانند که این روایت اصلاً وابداً نصّی بر احمد همبوشی بصری ندارد بلکه صرفا اسم آن شخص احمد وعبد الله ومهدی معرفی شده است(که اثبات کردیم همین ها نیز منتسب به حضرت صاحب الزمان هست) که احمد هم خود را بعد از ادعای واهی خود به القاب مهدی وعبد الله مزیّن ساخته است.!
چه بسیارند احمد هایی که حتی نسب به اهل بیت (علیهم السلام) می برند ومی توانند ادعا کنند آنها احمد مذکور این روایت هستند زیرا هیچ شخص معیّنی در این فقره از روایت متصور نمی شود!
اما این سخن که تنها صاحب وصایت می تواند مدعی وصایت شود زیرا این وصیت عاصم من الظلال (محفوظ از گمراهی) است نیز سخنی باطل است.
آیا وصایت احمد همبوشی ارزشش بیشتر است وعصمت از ضلالتش مهم تر است یا الوهیت وربّانیت خداوند؟
چرا فرعون مدعی می شود: أنا ربّکم الأعلی: من پروردگار عالی مرتبه شما هستم؟
آیا نبوت محمد مصطفی (صلّی الله علیه وآله) اعظم است ومحفوظ یا وصایت احمد الکاطع؟
پس چرا غلام احمد قادیانی می گوید: مُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ نص صریحی است بر نبوت وی!؟
قرآن کریم عاصم من الظلال است یا حدیث ضعیف السند شاذ مطعون فیه؟
چطور صراحت قرآن در ظهور حضرت پیغمبر علیه وعلی آله السلام را دجالی چون غلام احمد القادیانی به نام خود ثبت می کند ولی احمد همبوشی نمی تواند چنین ادعائی در رابطه با یک حدیث ضعیف السند بکند؟
فلذا آنها با این سخنان گرچه می توانند افرادی ساده لوح ونادان را بفریبند حال آنکه در مجلس رندان خبری نیست که نیست.!
شبهه دوم
پیروان احمد بصری می گویند: اگر شیعیان این روایت وصیت را تضعیف کنند در آن صورت اثبات کرده اند که نبی اکرم وصیت نکرده است واین یعنی آن بزرگوار اینچنین تکلیف شرعی مهمی را انجام نداده اند!زیرا روایتی غیر از حدیث وصیت مبنی بر «وصیت کردن نبی اکرم» موجود نیست.
جواب
این سخن نیز از دروغ های این جماعت است زیرا شیعه اعتقاد دارد نبی اکرم قطع بیقین وصیت کرده است وروایات وصایت در کتب شیعه متواتر است.
علامه مجلسی در بحار الأنوار جلد 22 بیش از چهل روایت در باب وصایای نبی اکرم ذکر می کند.
بعنوان مثال تعدادی از روایات مربوط به وصیت نبی اکرم علیه وعلی آله السلام را ذکر می کنیم در حالی که در این وصایای نبی اکرم کوچکترین اشاره ای به مهدیون بعد از ائمه دوازده گانه نشده است.
روایت اول
در کتاب سلیم بن قیس وصیت نبی اکرم در شب وفاتش با ذکر جزئیات وبدون کوچکترین اشاره ای به قضیه مهدیون بعد از ائمة موجود است.
شخص شخیص أمیر المومنین علی (علیه السلام) خطاب به برخی از اصحاب که ما بینشان طلحه نیز بود سخن از شب وفات نبی اکرم وقضیه قرطاس ودوات بمیان آورده وبعد از ذکر آن موارد اسف باری که با نوشتن وصیت نبی اکرم مخالفت شد ودر نهایت اصحاب از خانه بیرون رفتند، می فرماید:
فإنکم لما خرجتم أخبرنی بذلک رسول الله (صلّی الله علیه وآله) وبالذی أراد أن یکتب فیها وأن یشهد علیها العامة. فأخبره جبرائیل: (أن الله (عزَّ وجلَّ) قد علم من الأمة الاختلاف والفرقة)، ثم دعا بصحیفة فأملی علی ما أراد أن یکتب فی الکتف وأشهد علی ذلک ثلاثة رهط: سلمان وأبا ذر والمقداد، وسمی من یکون من أئمة الهدی الذین أمر الله بطاعتهم إلی یوم القیامة. فسمانی أولهم ثم ابنی هذا - وأدنی بیده إلی الحسن - ثم الحسین ثم تسعة من ولد ابنی هذا - یعنی الحسین - . کذلک کان یا أبا ذر وأنت یا مقداد؟ فقاموا وقالوا: نشهد بذلک علی رسول الله (صلّی الله علیه وآله)
پس شما وقتی خارج شدید، پیغمبر من را از آن وصیت وآن سخنانی که می خواستند بنویسند وعموم از آن مطلع گردند باخبرم کردند.
پس جبرئیل به نبی اکرم اینگونه خبر داد: «أن الله (عزَّ وجلَّ) قد علم من الأمة الاختلاف والفرقة: خداوند دانسته است که این امت دچار اختلاف وافتراق می گردد» سپس کاغذی خواست وتمامی مواردی که نبی اکرم می خواست نوشته شود را علی مکتوبه کرد وسه نفر نیز بر این واقعه شاهد بودند: سلمان ومقداد وابو ذر. پیغمبر آنهایی که امامان هدایت گر هستند وطاعتشان بر همه تا روز قیامت واجب است را نام بردند: پس من را نام برد بعنوان اولین آنها؛ سپس این فرزندم حسن وسپس حسین سپس نه نفر از فرزندان حسین.
ای ابو ذر وای مقداد آیا چنین بود؟
پس برخواسته وگفتند: ما بر این واقعه از نبی اکرم شهادت می دهیم.(65)
جالب که در این روایت آن دسته از ائمه ای که بعد از نبی اکرم واجب الإطاعه هستند فقط وفقط ائمة دوازده گانه هستند ونه کم تر ونه بیشتر:
أئمة الهدی الذین أمر الله بطاعتهم إلی یوم القیامة. فسمانی أولهم ثم ابنی هذا - وأدنی بیده إلی الحسن - ثم الحسین ثم تسعة من ولد ابنی هذا - یعنی الحسین –
آنهایی که امامان هدایت گر هستند وخدا طاعتشان را بر همه تا روز قیامت واجب کرده است را نام بردند: پس من را نام برد بعنوان اولین آنها سپس این فرزندم حسن وسپس حسین سپس نه نفر از فرزندان حسین.(66)
روایت دوم
همچنین علامه مجلسی در بحار الأنوار قطعاتی از متن مکتوب وصیت را بدون کوچترین اشاره ای به مهدیون بعد از ائمة ذکر می کند:
قال علی بن أبی طالب (علیه السلام): کان فی وصیة رسول الله (صلّی الله علیه وآله) فی أولها: بسم الله الرحمن الرحیم، هذا ما عهد محمد بن عبد الله (صلّی الله علیه وآله) وأوصی به، وأسنده بأمر الله إلی وصیه علی بن أبی طالب أمیر المؤمنین، وکان فی آخر الوصیة: شهد جبرئیل ومیکائیل وإسرافیل علی ما أوصی به محمد (صلّی الله علیه وآله) إلی علی بن أبی طالب (علیه السلام)، وقبضه وصیه وضمانه علی ما فیها علی ما ضمن یوشع بن نون لموسی بن عمران (علیهما السلام) وعلی ما ضمن وأدی وصی عیسی بن مریم، وعلی ما ضمن الأوصیاء قبلهم علی أن محمد أفضل النبیین، وعلیا أفضل الوصیین، وأوصی محمد وسلم إلی علی وأقر علی، وقبض الوصیة علی ما أوصی به الأنبیاء، وسلم محمد الامر إلی علی بن أبی طالب وهذا أمر الله وطاعته، وولاه الامر علی أن لا نبوة لعلی ولا لغیره بعد محمد، وکفی بالله شهیدا
امام علی (علیه السلام) فرمود: در وصیت رسول الله ابتدا چنین بود:
بسم الله الرحمن الرحیم این عهدی است از جانب محمد بن عبد الله (صلّی الله علیه وآله) وبر آنچه وصیت می کند وبنا بدستور الهی واگذار می کند بوصی خویش علی بن ابی طالب أمیر المومنین.
همچنین در آخر وصیت اینچنین است:
جبرئیل ومیکائل واسرافیل بر آنچه که محمد (صلّی الله علیه وآله) به علی بن ابی طالب وصیت کرد شاهد بودند واینکه وی را وصی خود گرفت وتضمین بر آن داد بحسب همان ضمانی که یوشع بن نون برای موسی وضمان وصی عیسی وبر ضمان اوصیاء قبل تر بر اینکه محمد (صلّی الله علیه وآله) برترین انبیاء وعلی (علیه السلام) برترین اوصیاء ست.و محمد وصیت کرده وأمر را تسلیم علی (علیه السلام) کرد وبر آن تقریر ورزید ووصیت را بحسب آنچه که انبیاء به آن وصیت می کنند گرفت ومحمد (صلّی الله علیه وآله) أمر را بعلی بن ابی طالب تسلیم واعطا کرد واین دستور الهی واطاعت از أمر اوست وبر این حسب که بعد از محمد (صلّی الله علیه وآله) نبوتی برای هیچ کس نیست، ولایت أمور را بعلی (علیه السلام) اعطا کرد.(67)
روایت سوم
همچنین سید رضی (رحمه الله) در کتاب خصائص الأئمة از امام کاظم از أمیر المومنین مطالب مذکور در وصیت نبی کریم (صلّی الله علیه وآله) در آخر عمر شریفش را ذکر می کند بدون کوچکترین اشاره ای به مدعای احمد همبوشی بصری(68)
روایت چهارم
نیز در تفسیر فرات از ابن عباس روایت شده است که پیغمبر در همان مرضی که توسط آن از دنیا رفتند با فاطمه نجوا کرده ووصایا وعلومی از آینده را بِوِی بازگو کردند که باز هم اثری از مدعای احمد الکاطع نیست.(69)
روایت پنجم
همچنین شیخ کلینی (رحمه الله) نیز در اصول کافی جلد اول صفحه 281 متن کلی وصیت نامه را با جزئیات دقیق ذکر می کند ولی باز هم هیچ اثری از مهدیون دوازده گانه ومدعای احمد همبوشی بصری در آن نیست.(70)
روایت ششم
همچنین مرحوم نعمانی در الغیبة خود وصیت نبی اکرم را که در آن اسم تک تک ائمة ذکر شده است، وارد می سازد ولی در آن وصیت هیچ اشاره ای بمدعای احمد الکاطع نشده است!
در این روایت معاذ بن کثیر می گوید که من از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که وصیت نبی اکرم در کتابی مختوم از آسمان نازل شد ودر آن تک تک اسامی ائمه دوازده گانه موجود بود.
حتی عدد علی اثنا عشر اسما، ثم سکت، فقلت: ثم من؟ فقال: حسبک.
تا اینکه دوازده اسم را نام برده سپس ساکت شد_هیچ حرفی از مهدیون بعد از دوازده امام نشد_ پس گفتم بعد از این دوازده نفر چه کسی امام است؟
پس فرمود: همین تو را کفایت می کند.(71)
فلذا دیده می شود وصیت نبی اکرم بغیر از آن حدیث وصیتی که احمد همبوشی بصری مدعی ست در جای جای کتب شیعه بدون ذکر کوچکترین نامی از دوازده مهدی بعد از دوازده امام ذکر شده است. بلکه در متن وصیت تصریح شده است تنها وتنها دوازده امام بعد از نبی اکرم حائز مقام امامت هستند وتنها ولایت آنها واجب بوده وتنها آنان هستند که اطاعت از آنان حکم شرعیست.
فلذا این سخن احمد همبوشی که اگر حدیث وصیت مطلوب نظر کواطع را قبول نکنیم در این صورت باید معترف شویم که نبی اکرم وصیت نکرده است نیز سخنی دروغ است وارزش علمی ندارد.
شبهه سوم
انصار احمد بصری می گویند: هر کسی که بدروغ ادعای امامت ووصایت کند خداوند عمرش را منقطع ساخته ووی را بِسُرعت از دنیا می برد زیرا از امام معصوم حدیث داریم که إن هذا الأمر لا یدعیه غیر صاحبه إلا بتر الله عمره: این امر را غیر از صاحب آن ادعا نمی کند مگر اینکه خدواند عمرش را می بُرد.
این روایت روایتیست مقبوله در کتاب الکافی والوافی وسایر کتب.
حال چطور می توان مدعی کذب دعوی السید احمد الحسن شد در صورتی که وی هنوز زنده است وبعد از ادعای امامت از دنیا نرفت؟
جواب
در اینکه این روایت در کتب شریفه شیعه مثل کافی شریف ووافی کبیر آمده است شکی نیست، همانطور که در برداشت غلط انصار احمد کاطع از این روایت تردیدی نیست.
ما سه جواب را در رابطه با این مطلب عرضه می کنیم:
الف - در این روایت امام معصوم (علیه السلام) هر کسی را که مدعی امامت گردد بنقصان عمر وسرشکسته شدن أجلش هشدار می دهد ونه مرگ فوری!
یعنی معنای بریده شدن عمر صرفا نقصی در عمر وزودتر از اجل مسمّی مردن است ونه موت آنی.
همانگونه که وقتی امام سجاد (علیه السلام) باخبر شد از طرف محمد بن علی الحنفیة برادر مادری وپدری حضرت عباس (علیه السلام) ادعائی نچندان صحیح پیرامون امامت وی شده است به وی چنین فرمود:
فلا تتعرض لهذا، فإنی أخاف علیک نقص العمر وتشتت الحال
متعرض أمر امامت مشو؛ زیرا که من بر تو از جانب نقصان در عمر وپریشانیِ احوال نگرانم.(72)
ب - ذکر کردیم که بودند چه بسیاری که در ممرّ اعصار ادعای امامت یا سفارت از جانب امام کردند ومرگ آنی وفوری بعد از ادعای خود نداشتند بلکه بعد از گذشت چندین وچند سال در اثر جنگ یا مشکل وبیماری وامثاله از دنیا رفته اند.
علی محمد باب لعین که ادعای بابیت کرد وسپس کارش به مهدویت وبالاتر کشید ابتدا در سال 1257 خود را بعنوان رکن رابع(73) اعلان کرد که از اصول دین شیخیه کرمانی است ولی در سال 1266 در تبریز بأمر أمیرکبیر علیه الرحمة کشته شد.
یعنی وی نُه سال پس از ادعای کذب خود زنده مانده بود واین ماجرا قطعی تاریخی برداشت غلط انصار احمد الکاطع وصداقت سخن اهل بیت (علیهم السلام) را ثابت می کند.
میرزا حسینعلی نوری بهاء الله که رب البهائیة است وقبرش را بنا بوصیتش قبله بهائیان قرار داده اند در سالهای 1280 تا 1285 مجموعه دعاوی کذب خود را مبنی بر رکن رابع ومن یظهره الله وجانشین علی محمد باب بودن تا دعوی مهدویت ونبوت والوهیت را سامان بخشید واز سال1285 تقریبا تحت الحفظ باقی ماند ولی در سال 1309 از دنیا رفت.
یعنی ادعای دروغ وی در باب امامت ونبوت والوهیت قریب به بیست وپنج سال دوام داشت.
حال آیا باز هم انصار احمد الهمبوشی می توانند ادعا کنند که مدعی دروغین امامت پس از دعوی امامت دروغین فقط چند روز زنده می ماند وبعدتر می میرد؟
ج - اصلا از کجا معلوم که احمد همبوشی بصری زنده است؟
چرا وی که تا چند وقت قبل هر چند ساعت یک بار، سخنرانی دیگری از وی در شبکه اجتماعی اینترنتی یوتیوب ویا سایت خود بارگذاری می شد دیگر خبری از وی نیست؟
چرا وقتی الشیخ المیاحی برخواسته وبِبَصره رفته اعلان مباهله با احمد همبوشی بصری را کرد، گفتند امام احمد الحسن عذر دارد ونمی تواند در مباهله حاضر گردد؟
چرا وقتی علمای شیعه برای مناظره با وی رفتند باز هم احمد بن اسماعیلی در کار نبود وانصار احمد از سر بیچارگی گفتند ما به امام احمد الحسن بلندگو وصل کرده ایم شما سوالتان را بپرسید ما بِوِی انتقال دهیم واو با بلندگو از سالنی دیگر جواب شما را خواهد داد!؟
اتفاقا نظر تعدادی از محققین همان است که یا احمد بصری تاکنون مرده است که دیگر آنچنان غوغایی نمی کند ودیگران نیز بر این ظن هستند که وی بِمشکلی دچار گشته که او را از حالت طبیعی خارج کرده وشرایط را برای خروج دوباره وی علیه شیعیان غیر ممکن.
نتیجه
فلذا با توجه به همه مطالبی که عرض کردیم:
1 - سند روایتی که احمد همبوشی بر آن تکیه دارد واساس کار وی است بشدت مغشوش وضعیف است.
2 - در آن روایت هیچ وهیچ تصریحی بر امامت احمد بن اسماعیل بصری نشده است ودلیلی بر امامت وی از این حدیث که بزرگترین دلیل وی بر امامتش است دیده نمی شود.
3 - جمهور علمای اعلام شیعه ودعائم مذهب علیه این اعتقاد که بعد از ائمه دوازده گانه قطعا مهدیون دوازده گانه ای نیز هستند جبهة گرفته وآن را رد کرده اند وبعضا نیز گفته اند هیچ دلیلی بر وجوب ایمان بآنها نیست
4 - در متن روایت وصیت ناهمگونی واضطراب دیده می شود که حدیث را مضطرب کرده ومختلف فیه می کند.
5 - روایات وصیت پیغمبر بأسانید متواتره ومعتبره در کتب دیگر بدون کوچکترین اشاره بإمامت مهدیون بعد از دوازده امام ذکر شده است.
6 - شبهاتی که در پی بی جوابی نسبت به اصل حدیث وصیت ذکر می کنند شبهاتی پوچ است که جواب های شیعیان در رابطه با آنها همچنان با سکوت یاران احمد همبوشی همراه بوده است.
راه شناخت صحیح امام
آنچه که بسیار جای اهمیت دارد ذکر این مسئله است که بدانیم خود ائمه معصومین (علیهم السلام) چه ویژگی هایی وچه اختصاصاتی وخصائصی من عند الله برای خود قائل شده اند وچه علاماتی را علامات حتمی یک امام معصوم قلمداد کرده اند که جمع آن در یک شخص بمعنای استعداد وی برای حفظ مقام امامت می باشد.
طبعا برترین روش استدلال با هر مدعی کذبی همانند القرعاوی وناصر الیمانی واحمد همبوشی کاطع وحیدر المشتت وسایر مدعیان دروغین، همان خط سیری است که ائمه (علیهم السلام) برای شناخت کافی یک امام معصوم من عند الله ومنصوب بإذنه مطرح کرده اند.
حال تعدادی از خصائص الإمامة را با استدلال به اقوال ائمه معصومین (علیهم السلام) ذکر خواهیم کرد تا ببینیم که آیا دروغگویانی امثال احمد همبوشی بصری می توانند باز هم بحسب این روایات ادعای واهی بکنند یا نه.!
آنچه که پیشاپیش بایستی متذکر خوانندگان این مجموعه گردم این است که در این قسمت متأسفانه مطالبی از جانب احمد همبوشی بصری دجال در رابطه با حضرت زهراء (سلام الله علیها) ونیز سایر ائمه مطرح می شود که حقیقتا قبیح وزننده است؛ فلذا نقل مطالب کذب این دجال بصره وسخنان سخیف وی ویاران وی در رابطه با ائمه وحضرت زهراء صلوات الله علیهم صرفاً من باب ذکر مطالب آنها وجواب های ما به شبهات پوشالی آنهاست.
بِمَ یُعرَفُ الإِمام؟
(امام به چه شاخصه هایی شناخته می شود؟ )
الف - بالمعجزه
روایت اول
عن أبی بصیر قال: قلت لأبی عبد الله (علیه السلام) لأی علة اعطی الله (عزَّ وجلَّ) أنبیائه ورسله وأعطاکم المعجزة؟ فقال: لیکون دلیلا علی صدق من أتی به والمعجزة علامة لله لا یعطیها إلا أنبیائه ورسله وحججه لیعرف به صدق الصادق من کذب الکاذب.
ابو بصیر می گوید: به امام صادق عرض کردم: خداوند به چه دلیل برای انبیاء ورسلش ونیز شما معجزه اعطا کرد؟ پس امام (علیه السلام) فرمود: برای اینکه دلیلی باشد بر صداقت شخصی که مقام الهی بِوِی عطا شده زیرا معجزه علامتی ست از برای خدا که آن را برای احد الناسی جز انبیاء ورسل وحجت های الهی اش اعطا نمی کند تا بواسطه آن صدق مدعی راست گو وکذب مدعی دروغ گو ثابت گردد.(74)
این سخن معصوم (علیه السلام) نیازی به توضیح ندارد ومشهود است که یکی از اصلی ترین ویژگی های حائز مقام امامت یا نبوت، معجزه است.
روایت دوم
قال الإمام الصادق (علیه السلام): ما من معجزة من معجزات الأنبیاء والأوصیاء إلا ویظهر الله تبارک وتعالی مثلها فی ید قائمنا، لاتمام الحجة علی الأعداء
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: معجزه ای از معجزات انبیاء واوصیاء نیست الا اینکه خداوند مثل آن معجزه را در دست قائم ما برای قرار می دهد آنهم برای اتمام حجت بر دشمنان.(75)
این روایت در کتاب إثبات الهداة بسند معتبر ذکر گشته است.
آنچه که از این روایت بر می آید این است که:
اول
اوصیاء وائمه وانبیاء همگی دارای معجزات متعدده بوده اند پس هر شخص مدعی امامت باید حائز مقام اعجاز باشد.
دوم
امام زمان (علیه السلام) برای اثبات امامت وحقانیت خود از قدرت اعجاز خود استفاده می کند.
فلذا احمد همبوشی بصری نیز باید وباید حائز مقام اعجاز بوده باشد وهمچنین برای قانع کردن دشمنانش واتمام حجت از برای آنها معجزات خود را علنی واظهار کند!
ما بارها از احمد همبوشی بصری درخواست معجزه کردیم ومتاسفانه بی جواب مانده است!
داستانی جالب از الشیخ علی الکورانی
شیخ علی کورانی در کتاب دجال بصره نقل می کند:
روزی تعدادی از انصار احمد دجال نزد من آمده واز من خواستند تا به دعوت یمانی امام احمد الحسن ملحق شده وجزو یاران وی باشم.
من فورا از آنها درخواست معجزه کردم!
گفتند چه معجزه ای؟
گفتم: «اینکه آریل شارون را بکشید ووقبل از قتلش بگویید کِی وبه چه نحوی کشته می شود!»
آنها که حیران مانده وبودند برخواسته وبا عراق تماس گرفتند برای مذاکره با احمد بصری.
پس از مدتی صحبت با تلفن برگشتند وبه من گفتند فردا خبر می دهیم!.
فردا روز نزد من آمدند واینگونه گفتند:
«امام احمد الحسن فرمودند پدرم امام زمان به من فرمود که فعلا اجازه نداریم شارون را بکشیم!»(76)
جالب تر اینکه یکی از انصار احمد بصری چند ماه قبل به اینجانب گفت که شیخ کورانی گفته بود امام احمد الحسن شارون را بکشد!حال دیدید که وی را ما کشتیم؟!!
حال آنکه شیخ کورانی تقریبا سی ماه قبل از احمد همبوشی درخواست معجزه کرده بود ولی این دجال بعد از دو سال ونیم سکوت، با مرگ اتفاقی شارون نطقش باز شد واینچنین ادعاهای مضحکه آمیز کرد. بماند که نحوه مرگ شارون واعلان مرگ وی قبل از کشتش نیز جزو شروط بود.!!
شبهه
احمد بصری دجال برای اینکه بخواهد برای خود معجزه ای ثبت کند از سر خباثت ذاتی وفقر علمی اشتباه بزرگی مرتکب شده وادعا کرد برای اثبات معجزه ی خود مکان دقیق قبر حضرت زهراء (سلام الله علیها) را که بر همه هستی مخفی مانده است وفقط حضرت مهدی آخر الزمان بر آن قبر ومکان دقیقا آن علم دارد را مکشوف ساخته بر عالمیان اثبات می کند که وی همان مهدی موعود است.!
این دجال بی آبرو می گوید:
وأول معجزة أظهرها للمسلمین وللناس أجمعین هو أنی أعرف موضع قبر فاطمة (علیها السلام) بضعة محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، وجمیع المسلمین مجمعین علی أن قبر فاطمة (علیها السلام) مغیب لا یعلم موضعه إلا الإمام المهدی (علیه السلام)، وهو أخبرنی بموضع قبر أمی فاطمة (علیها السلام) وموضع قبر فاطمة (علیها السلام) بجانب قبر الامام الحسن (علیه السلام) وملاصق له وکأن الأمام الحسن المجتبی (علیه السلام) مدفون فی حضن فاطمة (علیها السلام).
اولین معجزه ای که بر مسلمین ومردم آشکار می کنم این است که من می دانم مکان قبر پاره ی وجود پیغمبر فاطمه (علیها السلام) کجاست! همه مسلمین اجماع دارند که قبر فاطمه مخفی است وجز مهدی (علیه السلام) نمی داند این قبر کجاست.
حال وی بمن خبر داده است که قبر مادرم زهراء کجاست؟
قبر فاطمه در کنار قبر امام حسن(در بقیع)و چسبیده به آن است بگونه ای که انگار حسن مجتبی در دامان حضرت زهراء دفن گشته است!(77)
جواب
بنگرید بی حیایی دجال بصره را که برای اثبات امامت دروغین خود ویمانیت کذب خود از حضرت زهراء مایه گذاشته وسیدة نساء العالمین را مستمسَک دروغ خود کرده وادعی می کند قبر آنحضرت که صدها سال است مخفی مانده را وی اظهار کرده است!
اما از آنجایی که نبی اکرم در حق اهل بیت (علیهم السلام) فرموده اند: أللهم وال من والاهم وعاد من عاداهم منصور من نصرهم ومخذول من خذلهم، خداوند خودش این دجال را بدست خودش رسوا ساخت زیرا از اساس قبر حضرت زهراء طبق روایات شریفه اهل بیت (علیهم السلام) داخل مسجد نبی اکرم است ودر محدوده روضه رضوان ونه در بقیع.
در این مورد دو نقل وجود دارد:
سخن اول: قبر در محدوده ی ما بین خانه ومنبر رسول الله یعنی روضة الجنة است
عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله): ما بین قبری ومنبری روضة من ریاض الجنة ومنبری علی ترعة من ترع الجنة لان قبر فاطمة (صلوات الله علیها) بین قبره ومنبره وقبرها روضة من ریاض الجنة وإلیه ترعة من ترع الجنة
از امام صادق (علیه السلام) روایت است که نبی اکرم می فرمود: مابین قبر من ومنبر من روضه ای از باغهای بهشتی است وآبراهی از آبراه های بهشتی.
سپس امام می فرماید: زیرا قبر فاطمه (علیها السلام) بین قبر ومنبر نبی اکرم است واین قبر زهراست که باغ بهشتی وآبراه بهشت است.(78)
سخن دوم: قبر در خود خانه آنحضرت است
أحمد بن محمد بن أبی نصر قال: سألت أبا الحسن (علیه السلام) عن قبر فاطمة فقال: دفنت فی بیتها، فلما زادت بنو أمیة فی المسجد صارت فی المسجد.
راوی می گوید از امام رضا درمورد قبر فاطمه الزهراء (علیها السلام) پرسیدم پس فرمود: در خانه خودش دفن شد وزمانی که در زمان بنی أمیه مسجد توسعه پیدا کرد، قبر درون مسجد قرار گرفت.(79)
خود شیخ صدوق سخن دوم را تصحیح می کند حال آنکه از جمع بین این دو روایت اثبات می شود قبر حضرت زهراء (علیها السلام) درون خود مسجد است وقریب به دویست متر با قبر امام حسن مجتبی (علیه السلام) فاصله دارد!
حال امامان صادق ورضا راستگو هستند یا احمد همبوشی کاطع؟
در ضمن باید اشاره گردد که این سخن یک ادعاست نه یک معجزه!
زیرا فردی دیگر نیز می تواند فردا روز ادعای واهی کرده بگوید برای اثبات امامت خود اعلان می کنم قبر حضرت زهراء (علیها السلام) کنار مسجد شجره است!
دیگری سخن از دفن در أبیار علی (علیه السلام) می کند والی آخره...
جالب تر اینکه احمد همبوشی بصری در این بیان خود ادعی می کند همه فرق مسلمین بلا إستثناء شک ندارند که قبر حضرت زهراء مخفی است:
وجمیع المسلمین مجمعین علی أن قبر فاطمة (علیها السلام) مغیب لا یعلم موضعه إلا الإمام المهدی (علیه السلام)
حال آنکه اهل تسنن هیچگاه چنین ادعایی نکرده اند!
بلکه آنها دقیقا همان سخن غلط احمد همبوشی را صدها سال پیشتر گفته اند ومدعی شده اند قبر حضرت زهراء کنار قبر امام حسن مجتبی است.
ابن عبدالبر القرطبی در ترجمه وشرح حال امام مجتبی می گوید:
ودفن إلی جنب أمّه فاطمة (رضی الله عنها)
وی در کنار مادرش فاطمه (صلوات الله علیها) دفن شد.(80)
إبن عماد حنبلی در رابطه با سر بریده أباعبد الله الحسین (علیه السلام) ومدفن آن می گوید:
الصحیح أن الرأس المکرم دفن بالبقیع إلی جنب أمه فاطمة
صحیح این است که رأس مکرم امام حسین در کنار مادرش فطمه در بقیع دفن شد.(81)
إبن عساکر شافعی روایتی از امام حسن (علیه السلام) ذکر می کند که آن امام وصیت می کند وی را در بقیع در کنار مادرش زهراء دفن کنند.
ادفنونی إلی جنب أمی فاطمة بالبقیع.(82)
زرندی حنفی در مورد امام حسن می نویسد:
فحفر له بالبقیع إلی جنب أمه فاطمة (علیها السلام)، وکان قد أوصی بذلک
برای او قبری در بقیع حفر گردید که کنار مادرش (علیها السلام) باشد واین وصیت خود امام حسن (علیه السلام) بود.(83)
حتی وقتی از سایت اسلام وب استفتاء می شود که قبر حضرت زهراء (علیها السلام) کجاست اینگونه جواب داده می شود:
فإن السیدة فاطمة الزهراء (رضی الله عنها) وأرضاها بنت رسول الله [صلی الله علیه وسلم] ماتت بالمدینة بعد رسول الله [صلی الله علیه وسلم] بأشهر، وهی أول أهله لحوقا به، ودفنت فی البقیع.
پس حضرت زهراء (سلام الله علیها) دختر رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بعد از چند ماه از وفات رسول الله در مدینه از دنیا رفت؛ وی اولین کسی بود که از اهل بیت به پیغمبر پیوست ودر بقیع دفن شد.(84)
این هم دروغی دیگر از اکاذیب احمد همبوشی بصری است که برای مهم جلوه دادن ادعای خود جو سازی می کند مبنی بر اینکه هیچ یک از فرق اسلامی نه از تشیع ونه از تسنن ادعا نکرده اند که مکان قبر حضرت زهراء (علیها السلام) را کجاست!
حال آنکه علمای عامه هزار سال قبل تر از احمد الکاطع تاکنون همین ادعای ناصحیح دفن در بقیع در کنار امام حسن مجتبی (علیه السلام) را مطرح کرده اند.
حال آیا باز هم احمد بصری امام است ومهدی است ویمانی؟
امامی که دو امام معصوم علیه وی سخن می گویند وخود نیز علاوه بر اشتباه خود در تعیین مکان به فرق مسلمین دروغ می بندد؟
ب - الإمام یتکلم بجمیع اللغات
دومین ویژگی امام معصوم من عند الله این است که خداوند در وجود وی علم به همه لغات عالم وحتی زبان حیوانات وگیاهان واشجار را قرار می دهد واین بسند صحیح از امام معصوم به ما رسیده است.
البته این روایتی که ذکر خواهیم کرد فرازهای متعددی دارد که می خواهیم به یکی از مهم ترین آنان اشاره کنیم.
عن أبی بصیر قال: قلت لأبی الحسن (علیه السلام): جعلت فداک بم یعرف الامام؟ قال: فقال: بخصال: .... یکلم الناس بکل لسان، ثم قال لی: یا أبا محمد أعطیک علامة قبل أن تقوم فلم ألبث أن دخل علینا رجل من أهل خراسان، فکلمه الخراسانی بالعربیة فأجابه أبو الحسن (علیه السلام) بالفارسیة فقال له الخراسانی: والله جعلت فداک ما منعنی أن أکلمک بالخراسانیة غیر أنی ظننت أنک لا تحسنها، فقال: سبحان الله إذا کنت لا أحسن أجیبک فما فضلی علیک ثم قال لی: یا أبا محمد إن الامام لا یخفی علیه کلام أحد من الناس ولا طیر ولا بهیمة ولا شئ فیه الروح، فمن لم یکن هذه الخصال فیه فلیس هو بإمام.
ابو بصیر می گوید: به امام کاظم (علیه السلام) گفتم فدای تو گردم امام به چه چیزی شناخته می شود؟
امام فرمود: با مردم به هر زبانی می تواند سخن بگوید.
سپس به من فرمود: آیا ابا محمد می خواهی علامتی به تو عطا کنم قبل از اینکه از اینجا برخیزی؟
پس ساعتی نگذشته بود که مردی از اهالی خراسان وارد شد وشروع کرد با امام (علیه السلام) بزبان عربی حرف زدن!پس امام جواب وی را بزبان فارسی داد!
پس خراسانی عرض کرد: فدایت شوم؛ ولله قسم عربی حرف زدنم هیچ دلیلی نداشت جز اینکه احساس کردم نمی توانی بخوبی فارسی سخن کنی.
امام فرمود: سبحان الله!اگر نمی توانستم بخوبی بزبان فارسی سخن کنم چه برتری از برای من نسبت به تو می بود؟ پس امام برگشته به من فرمود: ای أبا محمد (ابو بصیر) همانا امام آنی است که سخن احد الناسی بر وی مخفی نمی ماند ونیز پرندگان وچهارپایان وهر آنچه در وجود وی روح است.پس هر او که چنین نباشد امام نیست.(85)
آنچه که بلای جان احمد بصری شده است این است که شیعیان بارها خواسته اند با احمد همبوشی بصری به چند زبان مناظره کنند ولی خبری از احمد بصری نبوده است.!
اتاق گفتگوی دینی «ندای شیعه» در مسنجر پالتاک علنا اعلام کرد که حاضر است با احمد بصری در یک شب به زبانهای ترکی وعربی وفارسی وانگلیسی ومالزیایی وقبرسی مناظره کنند ولی این ادعای مبارک اتاق گفتگوی دینی «ندای شیعه» تابه حال بی پاسخ مانده وخواهد ماند!
زمانی که احمد بصری حتی عربی حرف زدن را در عین حالی که متولد بصره است بلد نیست چطور می تواند اراده مناظره با شیعیان به چند لغت را در وجود خود پرورش وتدریب دهد؟
آیا واقعا احمد بصری که غلطهای قرائت قرآن وی هنوز هم در شبکه های اجتماعی همانند یوتیوب موجود است می تواند ادعا کند که زبان اشجار ووحوش وبحور وشعوب وقبائل را می فهمد؟
إخطاءات عربی احمد همبوشی بصری
احمدالکاطع در قضیه قصة اللقاء که در سایت وی موجود است وقتی واژه «رؤیا» را جمع می کند واژه عجیب وغریب: «رؤیات»! را بکار می برد.
حتی وی احادیث ائمه (علیهم السلام) ونبی اکرم را از روی خود حدیث هم غلط می خواند!
وی در سخنرانی خود تحت عنوان النصیحة الی طلبة الحوزات(86) وقتی می خواهد روایت امام صادق (علیه السلام) که در ابتدای آن می فرماید: «مَن أرادَ أن یَری رَسولَ الله»، واژه رسول را بِجَر می خواند حال آنکه رسول الله در این روایت مفعولٌ بِه هست وبایستی منصوب قرائت گردد: «رسول الله» ولی وی رسولِ الله می خواند.
همچنین در قرائت قرآن نیز خطاهای متعددی از وی دیده می شود بعنوان مثال وقتی در همان خطابه ای که به طلبه های حوزه علمیه داشت، آیه جهاد فی سبیل الله را می خواند خطای نحوی وی آشکار می گردد.
او آیه کریمه: وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ. را قرائت می کند در حالی که سُبُلَنَا را سُبُلُنا تلاوت می کند!
وی دردقیقه سوم الی چهارم از خطبه خطاب نصیحة إلی طلبة الحوزات العلمیة این آیه راقرائت می کند.
در حالی که این واژه مفعولٌ به ومنصوب است.
وی حتی بلد نیست سوره کوثر که هر بچه شش هفت ساله نیز قرائت آن را بلد است بخواند.!
وی آیه کریمه: فَصَلِّ لِرَبِّک وَانْحَرْ را فَصَلّی لربک می خواند که این یعنی خداوند پیغمبر خود را با لفظ مؤنث مورد خطاب قرار داده واین حقیقتا خجالت آور است.
برای شنیدن تعدادی از موارد مذکوره به این خطبه مراجعه کنید که در آن علی رغم خواندن متن از روی نوشته ای معیّن از قبل باز هم اشتباه متعدد در کلام وی در آیات وروایات دیده می شود:
http://almahdyoon.org/khetabat-sayed?showall=&start=3

حال حقیقتا اینچنین شخصی که از روی متن نیز نمی تواند بعربی سخن کند وآیات قرآن را نمی تواند بخواند واقعا می تواند حجت معصوم وبی همتای الهی بروی زمین باشد؟
آیا اینچنین شخصی که زبان مادری خود را بزحمت سخن می کند وقادر نیست عربی را تمام وکمال وبحسب قواعد معینیه عربی تکلم کند می تواند همه لغات هستی وهمه ألسُن بشریت وعالم روح را بلد باشد؟
اگر قرار بود امامان به زبان های متعدد واقف نباشند ودر وجود آنان این علم نبود پس روایتی که از امام کاظم ذکر کردیم چه معنایی دارد؟
یا این روایت از اباصلت هروی چه مفهومی دارد:
عن أبی الصلت الهروی قال: کان الرضا (علیه السلام) یکلم الناس بلغاتهم وکان والله أفصح الناس وأعلمهم بکل لسان ولغة
اباصلت می گوید: امام رضا با مردم به زبان خودشان سخن می گفت؛ ولله وی فصیح تر از همه مردم بود واز همه آنان بر تمامی زبان ها ولغت ها عالم تر بود.
فقلت له یوما: یا بن الله إنی لاعجب من معرفتک بهذه اللغات علی اختلافها!
پس روزی گفتم: ای پسر [رسول] الله من از معرفت وآشنایی تو به تمامی لغات وزبان ها با همه فرق هایش در تعجب هستم!!
فقال: یا أبا الصلت أنا حجة الله علی خلقه وما کان الله لیتخذ حجة علی قوم وهو لا یعرف لغاتهم أو ما بلغک قول أمیر المؤمنین (علیه السلام): أوتینا فصل الخطاب؟! فهل فصل الخطاب إلا معرفة اللغات.
پس امام فرمود: ای اباصلت من حجت خدا بر مردم هستم وخدواند حجتی را بر قومی برنمیگیرد در حالی که زبان آن قوم را نمی داند؛ مگر حدیث أمیر المومنین (علیه السلام) به تو نرسید: به ما فصل الخطاب داده شده است؟ پس آیا فصل الخطاب جز همین معرفت به همه زبان هاست؟ (87)
شبهه
انصار احمد الکاطع در قبال این ادله سامیه از اهل بیت (علیهم السلام) سخنانی أسف بار بزبان می آورند که عناد آنان با اهل بیت (علیهم السلام) را بیشتر نشان می دهد.
آنها در قبال این سخن می گویند:
اولاً: خود ائمه معصومین قرآن را غلط می خواندند!
آنها به این روایت استناد کرده می گویند وقتی مردم غلط های قرآنی امام (علیه السلام) را می گیرند امام سخن آنها را پس می زند:
عن محمد بن مسلم قال: قرأ أبو عبد الله (علیه السلام) ولقد نادینا نوحا قلت: نوح! ثم قلت: جعلت فداک لو نظرت فی هذا أعنی العربیة، فقال: (دعنی من سهککم)
محمد بن مسلم می گوید: ابا عبد الله الصادق (علیه السلام) آیه را اینگونه خواند: وَلَقَد نَادَینَا نُوحاً.
من گفتم: «نوحٌ! اگر به قاعده عربی نگاه کنید...»
پس امام فرمود: «مرا از این سخنان آزار دهنده خلاص کن.»(88)
جواب
عجیب است انصار احمد الکاطع بروایاتی متمسک می گردد که هلاک آئین خود در آن نهفته است!
در این روایت امام صادق (علیه السلام) گونه قرائت دوم را از سوره صافات بیان می کند به این نحو که: ولقد نادَینا نوحا ودر این جا چون نادَینا آمده است، پس واژه نوح مفعولٌ به است وباید منصوب باشد: نوحاً. یعنی امام دقیقا قواعد عربی را راعی بوده است.
ولی محمد بن مسلم که متوجه نحوه قرائت امام (علیه السلام) نگردیده است می گوید: نوحٌ صحیح است حال آنکه سخن امام (علیه السلام) از لحاظ قواعد عربی درست است نه سخن محمد بن مسلم.
امام (علیه السلام) نوع دوم از قرائت را مطرح نموده است وبا گذشت از بررسی سندی این روایت باز هم قواعد عربی که امام رایت کرده است صحیح است.
در مصباح المجتهد نیز قرائت معروفه این آیه یعنی «نادانا نوحٌ» ذکر گردیده است که این خود نشانگر این است که ائمه بقرائت معروفه قرآن ملتزم بوده اند ولی حتی در ذکر وبیان قرائات شاذة نیز قواعد عربی را رعایت کرده اند.
حال آنکه احمد بصری حتی قرائت روایات متواتره را نیز اشتباه می کند!
پس این روایت ازاساس روایتی ست علیه احمد بصری که از سر فقر علمی خوشخوشان به این روایت می شوند ویخربون بیوتهم بأیدیهم وأیدی المؤمنین.
دوماً: بی ارزش بودن نحو عربی نزد ائمه (علیهم السلام)
انصار احمد همبوشی ادعا دارند که ائمه (علیهم السلام) پیروان قواعد نحوی را افرادی لغو گرا ومتروک می دانند وتدقق در متون عربی ونحو لغت عرب را مهم نمی دانند.
ما یتوسل بِه آنها این روایت است که امام می فرماید:
عن عبد الأعلی قال: قال أبو عبد الله (علیه السلام): أصحاب العربیة یحرفون الکلم عن مواضعه
عبد الأعلی می گوید: امام صادق (علیه السلام) فرمودند: اصحاب لغت عربی کلام ها را از مکان های اصلی اش تحریف می کنند.(89)
جواب
آنچه بایستی گفت امام (علیه السلام) در این روایت منقوله آنکسانی را ذمّ می کند که به اسم علم لغت، بقرآن دستبرد زده وموجب تحریفاتی در بطن وتفسیر وحتی لفظ آیات می شوند ونمونه های آن خاصه در مذهب اهل تسنن فراوان است.
بعنوان مثال مجاهد المکی که از اصحاب العربیة است وملقب بامام المفسرین نزد اهل تسنن است اعتقاد داشته است سوره بقره کوچک تر از سوره احزاب است!
أبو نعیم الفضل بن دکین، قال حدثنا سیف، عن مجاهد، قال: کانت الأحزاب مثل سورة البقرة أو أطول(90)
نیز احمد بن حنبل إمام الحنابلة از إبن عباس نقل می کند که وی اعتقاد داشت نویسنده قرآن در نوشتن قرآن اشتباه کرده است ویتبیِن را ییأس نوشته است حال آنکه قرائت صحیح طبق نقل ائمه معصومین (علیهم السلام) همان أَفَلَمْ ییأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یشَاءُ اللهُ لَهَدَی النَّاسَ جَمِیعًا است.
سألت أبا عبد الله عن هذه الآیة: أفلم ییأس الذین آمنوا أنْ لو یشاء الله لهدی الناس جمیعاً وکیف تقرأ؟ قال: أما ابن عباس فکان یقول: أخطأ الکاتب، إنما هی أفلم یتبین الذین آمنوا ثم قال: لا أعلم لها معنی فی کتاب الله (عزَّ وجلَّ): ییأس(91)
نیز ابن تیمیه حرانی ناصبی می نویسد:
أنکر بعضهم حروف القرآن مثل إنکار بعضهم قوله: ﴿أَفَلَمْ ییئس الَّذِینَ آمَنُوا﴾، وقال إنما هی (أولم یتبین الذین آمنوا)، وإنکار الآخر قوله: ﴿وَقَضَی رَبُّک أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیاهُ﴾، وقال إنما هی: (ووصی ربک)
بعضی از آنها حروفی از قرآن را منکر می گشتند؛ همانند انکار این آیه أَفَلَمْ ییئس الَّذِینَ آمَنُوا ومی گفتند اینچنین صحیح است: أولم یتبین الذین آمنوا ودیگری می گفت این صحیح نیست که: ﴿وَقَضَی رَبُّک أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیاهُ﴾ بلکه صحیح این است که می گوید: ووصی ربک.(92)
ونمونه های فراوانی که بدلیل شأنیت قرآن بر آن اشاره ای نمی گردد.
فلذا برداشت صحیح از این روایت همین قدح امام (علیه السلام) نسبت به آن دسته از اصحاب العربیة است که در کلام خدا نظر داده وسخنی مغایر با سخن الهی می گویند.
حال آنکه احمد بصری مخالف آن قرائتی می خواند که خود امام معصوم (علیه السلام) تلاوت کرده است وحقیقتا خجالت آور است که وی امام معصوم خود را هم مخلوط در افرادی بکند که جرح وقدح در قرآن می کنند واین مسئله ای است که احمد بصری ویاران وی از آن غافل بوده اند.
نحو ولغت عرب در کلام معصومین
آنچه که فرا تر از همه این مطالب است همیّت وتلاش ائمه برای ثبت قاعده ای مهم بعنوان یادگیری زبان عربی در بین شیعیان بوده است.
ائمه شیعه تا بوده تلاش کرده اند شیعیان خود را بر لغت عربی ترغیب کنند زیرا زبان عربی همان زبانی است که خداوند با آن زبان بر نبی بی همتای خود پیغام فرستاده است.
در این باب روایاتی را متذکر می شویم.
روایت اول: الرسول (صلّی الله علیه وآله): تعلموا القرآن بعربیته.
پیغمبر فرمود: قرآن را بهمان زبان عربی اش بیاموزید.(93)
روایت دوم: قال الإمام (علیه السلام): تعلَّموا العربیة فإنّها کلام الله الَّذی کلَّم به خلقه
امام معصوم (علیه السلام) فرمود: لغت عربی را یاد بگیرید زیرا این کلامی است که خدواند بواسطه آن با بنده خودش سخن گفته است.(94)
روایت سوم: عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: أعرب القرآن فإنه عربی
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: قرآن را بعربی بخوان که قرآن زبان عربی است.(95)
روایت چهارم: قول الصادق (علیه السلام): نحن قوم فصحاء إذا رویتم عنّا فأعربوه
امام صادق (علیه السلام) فرمود: ما ائمه زبانمان فصیح است؛ زمانی که از ما روایتی نقل می کنید عربیت زبان را رعایت کنید.(96)
روایت پنجم: النبی (صلّی الله علیه وآله) القائل: إنّی أفصح من نطق بالضّاد
پیغمبر می فرماید: من فصیح ترین عرب زبانی هستم که می تواند لفظ «ض» را تلفظ کند.(97)
همه این روایات واقوال معصومین (علیهم السلام) دلالت بر اهمیت زبان عربی والتزام بلغت عرب را چه در قرائت قرآن وچه در روایت احادیث اهل بیت وچه در محاورات اثبات می کند حال آنکه احمد الکاطع نه می تواند قرآن را صحیح بخواند ونه می تواند حدیث اهل بیت را درست نقل کند ونه می تواند بزبان مادری خویش سخن بگوید!
جدای از همه اینها آیات قرآن وادبیات قرآنی خود دلالت بر التزام بنحو عربی را دارد.
خداوند در قرآن کریمش می فرماید:
﴿وَأَذَانٌ مِّنَ اللهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یوْمَ الْحَجِّ الأَکبَرِ أَنَّ اللهَ بَرِیءٌ مِّنَ الْمُشْرِکینَ وَرَسُولُهُ﴾
و[این آیات] اعلامی است از جانب خدا وپیامبرش به مردم در روز حج اکبر که خدا وپیامبرش در برابر مشرکان تعهدی ندارند واز آنان بیزارند.
حال اگر در این آیه واژه رَسُولُهُ را رَسولَه قرائت بکنیم یعنی: اللهَ بَرِیءٌ مِّنَ الْمُشْرِکینَ وَرَسُولَهُ معنای آیه چنین می شود: خداوند از مشرکین واز پیغمبر خود بیزار است.!!
فلذا بحسب عقل که طبق حدیث امام کاظم (علیه السلام) حجت باطنة الهی است باید وباید نسبت به قواعد نحوی لغت عرب واقف وملتزم باشیم.
جالب اینکه وقتی امام زمان (علیه السلام) می خواهد کذب جعفر کذاب نسبت به دعوی امامت را علنی کند دقیقا از همین مورد استفاده کرده وجعفر را به خطاء در لغت عربی معرفی می کند.(98)
ج - الإمام له عصمة من عند الله
از دیگر ویژگی های امام (علیه السلام) این است که وی معصوم است از غفلت وگناه ولغو وعبث.
قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): والامام المستحق للإمامة له علامات فمنها أن یعلم أنه معصوم من الذنوب کلها صغیرها وکبیرها... ولا یسهو ولا ینسی، ولا یلهو بشئ من أمر الدنیا
أمیر المؤمنین (علیه السلام) می فرماید: امام مستحق امامت دارای علاماتیست ازجمله اینکه وی نسبت به هرگناهی چه بزرگ وچه کوچک عصمت دارد ونیز سهو ونسیان ندارد وبچیزی از أمور دنیوی فریفته نمی گردد.(99)
حال آیا واقعا احمد همبوشی کاطع دارای عصمت است؟
در زمینه سند حدیث وصیت اشتباه یا دروغ وی را ثابت کردیم.
در زمینه لغت عربی چندین وچند اشتباه وسهو وی را متذکر گشتیم.
مهم تر از همه پیرامون قبر حضرت زهراء (علیها السلام) اثبات کردیم که وی ابتدا به جماعتی از مسلمین دروغ می بندد وادعا می کند همه مسلمین جهان بلااستثناء متفقاً اعتقاد دارند قبر حضرت زهراء (علیها السلام) مخفی است در حالی که چندین وچند قول از علمای مسلمان اهل تسنن ارائه دادیم که جمله گی اتفاق نظر دارند بر دفن حضرت زهراء (علیها السلام) در بقیع.
نیز اشتباه احمد همبوشی را در زمینه تعیین محل قبر اثبات کردیم زیرا ائمه (علیهم السلام) متذکر گردیده بودند که مکان کلی قبر داخل مسجد النبی است ولی مکان دقیق آن پوشیده است، ولی احمد همبوشی آن را بر خلاف روایات آل محمد (علیهم السلام) خارج از مسجد نبوی ودر بقیع رهنمون می گردد.
آیا اینچنین شخصی وشخصیتی می تواند عصمت داشته باشد؟
د - الإمام عنده سلاح الرسول والوصیة الظاهرة المنصوصة
روایت دیگری از امام صادق (علیه السلام) پرده دیگری از خصال وخصائص الأئمة را برمی دارد:
عن عبد الأعلی، قال: قلت لأبی عبد الله (علیه السلام): ما الحجة علی المدعی لهذا الأمر بغیر حق؟ قال: ثلاثة من الحجة لم یجتمعن فی رجل إلا کان صاحب هذا الأمر: أن یکون أولی الناس بمن قبله.
ویکون عنده سلاح رسول الله (صلّی الله علیه وآله).
ویکون صاحب الوصیة الظاهرة، الذی إذا قدمت المدینة سألت العامة والصبیان: إلی من أوصی فلان؟ فیقولون: إلی فلان
عبدالعالی می گوید: از امام پرسیدم: چه حجتی بر آنی که بدروغ ادعای أمر امامت می کند داریم؟
امام صادق (علیه السلام) فرمود: سه حجتی که در احد الناسی جمع نمی گردد مگر آنکه صاحب امر امامت باشد:
الف - برترین مردم باشد نسبت به شخص قبل از خود.
ب - نزد وی سلاح نبی اکرم بوده باشد.
ج - وی دارای وصیت آشکار باشد.آنگونه ای که اگر وقتی به شهر رفته از پیر وخردسال سوال کنی: فلانی به چه کسی وصیت کرد؟ پس بگویند: به فلان شخص.(100)
با توجه به این سخن کجاست وصیت ظاهری احمد همبوشی از امام زمان بگونه ای که حتی بچه ای خردسال هم از آن سخن امام زمان (علیه السلام) امامت احمد الکاطع را استنباط واستنتاج کند؟
چرا در کل موسوعه تبلیغی احمد همبوشی فقط یک روایت از امام زمان (عجل الله فرجه) الشریف را در باب وصیت ظاهری وی بر امامت احمد بصری ذکر نگردیده اند؟
اگر واقعا احمد همبوشی بصری امامتی ووصایتی دارد به چه دلیل از امام معصوم قبل تر خود یعنی جناب صاحب الزمان (علیه السلام) وصیت آشکار قطعی الصدور ارائه نمی دهد؟
اگر می گویند امام زمان هنگام وفاتش این وصیت را اعطا خواهد کرد!می گوییم پس به چه حقی قبل از وصیت آشکار تبلیغات را شروع کرده ومنکرین وصیت وی را جهنمی وضد ولایت علی بن ابی طالب (علیهما السلام) حکم داده اند؟
در حدیث وصیت دیدیم که هیچ دلالت خاصی بر احمد البصری نبود وجدای از مسائل سندی، هیچ نصی از آن روایت دالّ بر وصایت احمد ین اسماعیل بصری نداشت.
این فقره از حدیث که امام فرمود: «إلی من أوصی فلان؟ فیقولون: إلی فلان» نشانگر این است که امام قبلی باید بر امام بعد از خود وصیت کند.
حال احمد چطور می تواند آن وصیتی که از پیغمبر رسیده است را به نام امام زمان (علیه السلام) نشر داده وخود را بزور در آن جای دهد الله اعلم.!
سلاح رسول الله
همچنین اشاره کردیم که هر امامی باید وباید که دارای سلاح نبوی بوده باشد واین مطلب تقریبا می شود گفت مستفیض بله متواتر ومتفق علیه است وجای شبهه نیست همانطور که در الخصال صدوق والکافی کلینی وبصائر صفار وغیره روایات متعددی در این باب آمده است.
نیز بایستی اشاره کرد که سلاح بتأویل از علم وحکمت نیست بلکه حقیقتا سلاحی جنگی است که ائمه معصومین دارای آن بودند طبق روایت صحیح السندی که در بصائر الدرجات صفحه 194 آمده است که بجهت عدم اطاله کلام آن را نقل نمی کنیم.
حال می پرسیم از احمد بصری که کجاست آن سلاح نبوی؟
چرا یک عکس یا فیلم از خود در حالی که بسلاح نبوی مجهز گردیده است ضبط ونشر نمی کند؟
همه این مواردی که ذکر شد گوشه ای از مطالبی است که می توان در زمینه امامت شناسی شیعی وعلامات الإمام مطرح کرده وعیار امامت مدعیان را در آن سنجید.
نتیجه
1 - اعجاز بهترین ویکی از پایدارترین ویژگی های هر امام یا نبی یا رسولی بوده است واگر واقعا احمد همبوشی ادعای امامت دارد باید معجزه ای که عقل وشرع وزمان کنونی آن را اعجاز بنامد ارائه دهد.
2 - امام باید وباید بتمامی لغات عالم چه بشر وچه غیر بشر عالم بوده باشد.حال آنکه احمد بصری حتی عربی را بزور سخن می کند!
3 - امام باید حائز مقام عصمت ازگناه وغفلت ونسیان بوده باشد حال آنکه تا کنون چندین وچند کذب وتدلیس واشتباه وخطاء را در سخنان وادعاهای احمد یافته ایم.
4 - از دیگر ویژگی های امام وجود نص صریح ووصیت آشکار از طرف امام قبل تر است ولی خود انصار احمد نیز اعتراف دارند اینچنین وصیتی از امام زمان (علیه السلام) در کتب شیعی وسنی موجود نیست.
5 - گفتیم از ویژگی های متواتر یک حجت الهی در دست داشتن سلاح نبی اکرم است حال آنکه احمد بصری فاقد این سلاح بوده واگر واقعا دارای چنین سلاحی است عکسی از خود وآن سلاح منتشر کند.
شیعه إثنی عشری یا أربع وعشرونی؟
نکته ای که در این قسمت از کتاب بایستی به آن اشاره کرد این است که آیا واقعا ما پیروان ولایت أمیر المؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) دوازده امامی هستیم یا بیست وچهار إمامی؟
طبق روایت وصیت وبرداشت احمد الکاطع واعوان وی، ما بایستی دارای بیست وچهار إمام بوده باشیم ونه دوازده امام واحمد را سیزدهمین امام بنامیم!
حال آنکه این مخالف تمامی آنچیزهایی است که از آثار نبوی وکلام اهل بیت (علیهم السلام) برایمان رسیده است.
اینکه شیعیان با نام دوازده امامی معروف گشته اند بقدری معروف است که کل تاریخ را در بر گرفته است وشکی در آن نیست که امامان مورد اطاعت شیعه فقط وفقط دوازده تن هستند واولین آنها علی بن ابی طالب وآخرین آنها مهدی آل محمد (علیهم السلام) است.
اعتراف به تبعیت از دوازده امام در کتب اهل تسنن
جالب که خود اهل سنت از نبی اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) احادیث متعددی ذکر می کنند که طی آن احادیث ثبات وعزت دین اسلام وابسته به دوازده امام می باشد.
جابر بن سمره می گوید:
دخلت مع أبی علی النبی [صلی الله علیه وسلم] فسمعته یقول (إن هذا الأمر لا ینقضی حتی یمضی فیهم اثنا عشر خلیفة) قال ثم تکلم بکلام خفی علی قال فقلت لأبی ما قال؟ قال(کلهم من قریش)
همراه پدرم به حضور پیغمبر (صلّی الله علیه وآله) رسیدیم پس شنیدم که فرمود: همانا این امر پایان نخواهد پذیرفت تا زمانی که در آن دوازده خلیفه وجود داشته باشد.
سپس کلامی فرمود که از من مخفی ماند پس به پدرم گفتم پیغمبر چه فرمود؟
گفت: وی فرمود: همه آن امامان از قریش هستند.
یا در روایتی دیگر از همین شخص، پیغمبر فرمود:
لا یزال الإسلام عزیزا إلی اثنی عشر خلیفة
اسلام همچنان عزیز خواهد بود بواسطه دوازده خلیفه.(101)
واین حدیث روایتی است که علمای اهل سنت را حیران ومستأصل ودر مقابل شیعیان أمیر المومنین عاجز کرده است بگونه ای که ابو الفرج ابن الجوزی که نظیر وی در میان اهل سنت یافت نمی شود اینگونه اعتراف می کند:
أطلت البحث عنه، وطلبته مظانه، وسألت عنه فما رأیت أحدا وقع علی المقصود به.
درباره این حدیث بحث طولانی کرده ام، هر کجا احتمال می دادم درباره سخن گفته شده است وکسی در این زمینه وارد است، رفتم سراغ آن، کسی را پیدا نکردم که فهمیده باشد مقصود پیغمبر چیست.(102)
ابن حجر عسقلانی نیز همچنین اعترافی می کند.
لم ألق أحدا یقطع فی هذا الحدیث یعنی بشیء معین
کسی را ملاقات نکردم که در مورد این حدیث به چیزی معین رسیده باشد.(103)
حتی وقتی علمای اهل تسنن ووهابیت می خواستند خود را توجیه کرده ودوازده امام را بشمرند افرادی همانند یزید پلید ومعاویه لعین وعبد الملک بن مروان خبیث وبرخی دیگر را ذکر می کردند که عوام اهل سنت وعدلای آنان ومنصفین این قشر را در بهت فرو می برد.
عبد العزیز بن باز مفتی وهابیت، دوازده امام خود را چنین می شمارد:
الخلفاء الأربعة، ومعاویة (رضی الله عنهم)، وابنه یزید، ثم عبد الملک بن مروان، وأولاده الأربعة، وعمر بن عبد العزیز، فهؤلاء اثنا عشر خلیفة. (104)
واین افتخاری بود برای مذهب شیعه دوازده امامی که در آن مذهب هم تصریح بر تحدید ائمه در دوازده تن وهم ذکر نام ونشان آنان ودلایل امامت آنها وعظمت ذکر ایشان شده بود.
اما خیانتی که احمد دجال واعوان جاهل وی بر مذهب حقه تشیع کردند این بود که ادعا کردند شیعه اعتقاد ندارد دوازده امامی هست، بلکه احمد الحسن امام معصوم سیزدهم شیعیان است.!
واین ادعا غایت آمال وآرزوی وهابیت پلید بود تا به عوام الناس اینگونه القاء کند که شیعیان قائل به دوازده امام نیستند واحادیث نبوی مبنی بر دوازده امام منطبق بر آنان نیست.
تلاش های وهابیت در این رابطه عجیب وواقعا معاندانه است.
ناصر القفاری نویسنده کتاب مسئله تقریب ونیز عرض ونقد اصول مذهب الشیعه که از محققین به نام وسرشناس وهابیت در دنیا است در اصلی ترین کتاب وهابیت علیه تشیع یعنی اصول مذهب الشیعه اینگونه می نویسد:
شیخهم محمد الحسینی الشهیر بالقزوینی (ت1300هـ‍) والذی یلقبونه بالإمام الثالث عشر.
شیخ شیعیان محمد حسینی قزوینی(متوفی1300)کسی است که شیعه او را ملقب به امام سیزدهم کرده است.!!(105)
نیز همین شخص در لابلای کتاب مذکور بارها تلاش می کند با بریدن روایات وحتی با اضافه کردن کلماتی از جانب خود اثبات کند که شیعیان دوازده امامی نیستند، بلکه امام سیزدهمی هم دارند وعجیب است که دقیقا همان روایات مورد استناد ناصر القفاری وهابی، روایات مورد استفاده انصار احمد بصری نیز هست.
لکن خدا نور خود را ساطع می کند ودین خود را تکمیل بخشیده وناصر مذهب حقه می گردد.
اقوال علمای اهل تسنن در رابطه با مذهب شیعه
جالب که علمای سرشناس اهل سنت از قرن ها پیشتر در رابطه با دوازده امامی بودن مذهب تشیع سخن گفته وبر آن اعتراف کرده اند که به قسمی از آنان اشاره می کنیم.
أبو عبد الله الذهبی
وی در ترجمه وشرح وثاقت امام محمد باقر (علیه السلام) می گوید:
کانَ أَهْلاً لِلْخِلاَفَةِ، وَهُوَ أَحَدُ الأَئِمَّةِ الاثْنَی عَشَرَ الَّذِینَ تُبَجِّلُهُمُ الشِّیعَةُ الإِمَامِیةُ، وَتَقُوْلُ بِعِصْمَتِهِمْ وَبِمَعْرِفَتِهِمْ بِجَمِیعِ الدِّینِ.
وی برای خلافت اهلیت داشت واو یکی از ائمه دوازده گانه ای بود که شیعه آنها را تکریم وتقدیس کرده ودر حق آنان ادعای عصمت واحاطه بجمیع معارف دینی می کند.(106)
خیرالدین الزرکلی
او نیز در ترجمه امام باقر(علیه السلام)، وی را پنجمین امام از ائمه دوازده گانه شیعه وشخص پرهیزکار وعبادتگری یاد می کند.
أبو جعفر الباقر: خامس الأئمة الاثنی عشر عند الإمامیة. کان ناسکا عابداً(107)
الصفدی
وی در رابطه با امام هادی (علیه السلام) وی را یکی از ائمه دوازده گانه شیعه معرفی می کند.
علی بن محمد الهادی...أحد الْأَئِمَّة الاثْنَی عشر عِنْد الإمامیة(108)
إبن کثیر الدمشقی
وی نیز که از معادیان تشیع بحساب می رود ودست پرورده ذهبی وابن تیمیه است، اعتقاد شیعه بر دوازده امام را مطرح کرده وذکر می کند که اولین آنها أمیر المومنین (علیه السلام) وآخرین آنها صاحب العصر أرواحنا لتراب مقدمه الفداء است که در سامرا درون سرداب غایب گردیده واسم وی همنام رسول الله پسر حسن عسکری (علیه السلام) است.
الأئمة الاثنی عشر الذی یعتقد فیهم الرافضة الذین أولهم علی بن أبی طالب وآخرهم المنتظر بسرداب سامرا وهو محمد بن الحسن العسکری(109)
ابو العباس إبن خلکان
وی بارها وبارها در کتاب خود تصریح بر این دارد که شیعیان قائل به دوازده امام هستند.
به دو نمونه از آن اشاره می کنیم:
أبو الحسن علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی زین العابدین المذکور قبله؛ وهو أحد الأئمة الاثنی عشر علی اعتقاد الإمامیة
ابو الحسن علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی زین العابدین که قبل تر ترجمه اش ذکر شد؛ وی(امام رضا)یکی از دوازده امام است بر اساس عقائد شیعه امامیه.(110)
نیز همو چند صفحه بعدتر ذکر امام هادی را آورده می گوید:
أبو الحسن علی الهادی بن محمد الجواد بن علی الرضا - المقدم ذکره - وهو حفید الذی قبله، فلا حاجة إلی رفع نسبه، ویعرف بالعسکری؛ وهو أحد الأئمة الاثنی عشر عند الإمامیة
ابو الحسن علی الهادی بن محمد الجواد ابن علی الرضا که قبلتر وی را ذکر کردیم وهادی نوه همان علی بن موسی الرضا است پس نیازی نیست نسب وی را تا علی بن ابی طالب بالا ببریم؛ علی الهادی نیز یکی از دوازده امام بر اساس عقائد شیعه امامیه است.(111)
ابو الفتح الشهرستانی
وی در کتاب الملل والنحل که شرح حال فرق ومذاهب زوال یافته یا جاریه ومستدام اسلام است وقتی به شیعه امامیه می رسد اینگونه می نویسد:
أسامی الأئمةالإثنی عشریة عند الإمامیة: المرتضی، والمجتبی، والشهید، والسجاد، والباقر، والصادق، والکاظم، والرضی، والتقی، والنقی، والزکی، والحجة القائم المنتظر.
اسامی ائمه دوازده گانه شیعه امامیه اینچنین است: المرتضی، وحسن المجتبی، وحسین الشهید، والسجاد، والباقر، والصادق، والکاظم، وعلی بن موسی الرضی، والتقی، والنقی، وحسن الزکی العسکری، والحجة القائم المنتظر.(112)
فلذا دیده می شود علمای اهل تسنن اظهار واعتراف می کنند آنچه از معرفه های شیعیِ مشهور است وشیعیان معتقد به آن هستند این است که آنها صرفا قائل به دوازده امام هستند ونه بیشتر واسامی این ائمه را نیز در کتب خود بجلالت وعظمت یاد کرده وبعضا معترف گردیده اند که ائمه شیعه اهلیت خلافت داشته ودر حدی بودند که بتوانند زمام امت محمد (صلّی الله علیه وآله) را بدست گیرند.
البته مراد از ذکر این سخن استدلال ما بأقوال آنها نبود بلکه صرفا خواستیم متذکر گردیم که اشتهار مذهب تشیع به مذهب دوازده امامی بقدری است که حتی مخالفین نیز آن معتقده عظیمه امامیه را در کتب خود ذکر کرده وبر آن تأکید داشته اند.
تصریح روایات شیعه بر دوازده امام
آنچه که مورد بیان است وبایستی بر آن تأکید گردد سخن ائمه معصومین (علیهم السلام) پیرامون دوازده امام است.
روایات در این باب اکثر من ان تحصی است وفوق متواتر وشاید کمتر موضوعی در مذهب شیعه یافت شود که همانند این معتقده بر آن تأکید شده وروایات در آن مورد فراوان بوده باشد.
فقط صرفا به عنوان نمونه بیست حدیث از ائمه معصومین را ذکر می کنیم.
حدیث اول
قال أبو عبد الله (علیه السلام): الأئمة بعد نبینا (صلّی الله علیه وآله) اثنا عشر نجباء مفهمون، من نقص منهم واحدا وزاد فیهم واحدا خرج من دین الله ولم یکن من ولایتنا علی شئ
ائمه بعد از پیغمبر ما محمد(صلّی الله علیه وآله) دوازده تن هستند که جملگی برگزیده ومرتبط با فهم الهی هستند.پس هرکسی که یکی از آنها را کم کند یا یک تن بر آنها اضافه کند از دین خارج گشته واز ولایت ما بهرمند نمی گردد.(113)
حدیث دوم
عبد الله بن جعفر بن ابی طالب می گوید: دیدم تعدادی از اصحاب نبی اکرم نزد معاویه نشسته بودند ودر میان آنها حسن وحسین نیز بود که برخواسته وگفتند:
سمعت رسول الله (صلّی الله علیه وآله) یقول: إنی أولی بالمؤمنین من أنفسهم، ثم أخی علی بن أبی طالب أولی بالمؤمنین من أنفسهم، فإذا استشهد فابنه الحسن أولی بالمؤمنین من أنفسهم، ثم الحسین أولی بالمؤمنین من أنفسهم، فإذا استشهد فعلی بن الحسین أولی بالمؤمنین من أنفسهم، وستدرکه یا علی، ثم ابنی محمد بن علی أولی بالمؤمنین من أنفسهم، وستدرکه یا حسین، ثم تکملة اثنی عشر إماما، تسعة من ولد الحسین.
امام علی فرمود از پیغمبر شنیدم که فرمود: من از مومنین بر جانشان اولی هستم سپس برادرم علی بن ابی طالب بر جان مومنین از خودشان اولی تر است.وقتی علی شهید شد پسرش حسن بر جان مومنین از خودشان اولی تر است.سپس حسین بر جان مومنین از خودشان اولی تر است.وقتی وی شهید گرددعلی بن حسین بر جان مومنین از خودشان اولی تر است وای علی تو او را درک خواهی کرد(امام سجاد در زمان خلافت امام علی (علیه السلام) بدنیا آمده بود)سپس فرزندم محمد بن علی بر جان مومنین از خودشان اولی تر است.و تو ای حسین وی را درک خواهی کرد.سپس دوازده امام را تکمیل نام برد که نه تن آنها همگی فرزندان حسین (علیه السلام) بودند.(114)
حدیث سوم
وقتی از نبی اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) پیرامون آیه اولی الأمر سوال شد که خداوند در قرآن کریم می فرماید یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللهَ وَأَطیعُوا الرَّسُول وَأُولی الأمرِ مِنْکُمْ؛ آنحضرت فرمود:
قال: هم الأوصیاء بعدی، ولا یتفرقون حتی یردوا علی الحوض، هادین مهدیین، لا یضرهم کید من کادهم، ولا خذلان من خذلهم، هم مع القرآن، والقرآن معهم، لا یفارقونه ولا یفارقهم، بهم تنتصر أمتی وبهم یمطرون، وبهم یدفع البلاء، وبهم یستجاب لهم الدعاء.
قلت: یا رسول الله، سمهم لی.
قال: أنت یا علی، ثم ابنی هذا، ووضع یده علی رأس الحسن، ثم ابنی هذا، ووضع یده علی رأس الحسین، ثم ابنه سمیک یا أخی سید العابدین، ثم ابنه یسمی محمدا، باقر علمی، وخازن وحی الله، وسیولد فی زمانک یا أخی فاقرأه منی السلام، ثم تکملة اثنی عشر إماما من ولدک إلی مهدی أمة محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، الذی یملأ الأرض قسطا وعدلا کما ملئت قبله ظلما وجورا.
مراد از اولی الأمر اوصیاء بعد از من هستند که متفرق نخواهند گشت تا اینکه در حوض کوثر بر حضور من وارد گردند.
آن اوصیا کسانی هستند که کید ومکر مکاران در آنها ضرر نمی کند وخواری وجودشان فرا نمی گیرد وآنها با قرآن هستندو قرآن با آنان. نه قرآن از آنان جدا می شود ونه آنان از قرآن. بوجود آنها امت من پیروز خواهند گشت وبواسطه آنان است که آب باران نازل می گردد وبحرمت آنان است که دعاها مستجاب می گردد.
أمیر المؤمنین می فرماید: عرض کردم ای رسول الله آنها را برای من بشمر.
پس فرمود: تو ای علی؛ سپس این پسرم ودستش را بروی سر حسن کشید؛ سپس این فرزندم ودست خود را بروی سر حسین کشید سپس فرزند حسین یعنی سید العابدین که تو او را نام خواهی نهاد وسپس فرزند وی که محمد نامگذاری می شود وشکافنده علم من است وتو ای علی علی زین العابدین را خواهی دید پس سلام من را نیز بوی برسان.سپس بقیه دوازده امام که از فرزندان تو تکمیل می گردند تا مهدی أمت محمد که زمین را از قسط وعدل پر می کند همانطور که از ظلم وجور مملو گشته است.(115)
حدیث چهارم
عن الصادق جعفر بن محمد (علیهما السلام) قال: سألته عن قول الله (عزَّ وجلَّ): " وإذ ابتلی إبراهیم ربه بکلمات " ما هذه الکلمات؟ قال: هی الکلمات التی تلقاها آدم من ربه فتاب علیه وهو أنه قال: یا رب أسألک بحق محمد وعلی وفاطمة والحسن والحسین الا تبت علی، فتاب الله علیه إنه هو التواب الرحیم. فقلت له: یا ابن رسول الله فما یعنی (عزَّ وجلَّ) بقوله " فأتمهن "؟ قال: یعنی فأتمهن إلی القائم (علیه السلام) اثنی عشر إماما تسعة من ولد الحسین.
از امام صادق (علیه السلام) روایت است: راوی از وی در مورد این کلام الهی: و زمانی که خداوند ابراهیم را بکلماتی آزمایش ومبتلاء کرد.سوال کرد وگفت این کلمات چیست؟
پس فرمود: آنها کلماتی هستند که آدم بر پروردگارش ذکر کرد پس توبه اش نزد خدا قبول شد.
آدم (علیه السلام) گفت: خدایا از تو می خواهم بحق محمد وعلی وفاطمه وحسنین بر من رو کنی؛ پس خداوند بر وی نظر کرده وتوبه اش را پذیرفت.
پس راوی می گوید: گفتم مراد از فأتمهن: پس آنها را تمام کرد چیست؟
پس فرمود: یعنی آنها را تا قائم (علیه السلام) ذکر کرده وتمام کرد وآنها دوازده امام است که نُه تن از آنان از فرزندان حسین هستند.(116)
حال چرا امامت احمد همبوشی بصری در بین این تعداد از ائمه که خداوند آنها را بعدد دوازده امام اتمام کرده است مذکور ومنظور نیست؟
چرا تا به حال اصلا سخنی از دوازده مهدی واجب الطاعه بعد از این دوازده امام بچشم نمی خورد؟
حدیث پنجم
قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله): إن الله (عزَّ وجلَّ) اختار من کل شئ شیئا، اختار من الأرض مکة، واختار من مکة المسجد، واختار من المسجد الموضع الذی فیه الکعبة... واختار من الناس بنی هاشم، واختارنی وعلیا من بنی هاشم، واختار منی ومن علی الحسن والحسین، وتکملة اثنی عشر إماما من ولد الحسین تاسعهم باطنهم، وهو ظاهرهم، وهو أفضلهم، وهو قائمهم.
پیغمبر فرمود: همانا خداوند از هر چیزی، موردی را اختیار کرد؛ از کل زمین مکه را اختیار کرد؛ از مکه مسجد الحرام را؛ از مسجد الحرام مکانی را اختیار کرد که مکان کنونی کعبه است(تا اینکه می فرماید) واز بشریت بنی هاشم را برگزید واز بنی هاشم من وعلی را اختیار کرد واز من واز علی حسن وحسین را برگزید وبا نه فرزند حسین، باقی دوازده امام را اختیار کرد که نهمین فرزند حسین(امام زمان) باطن موجودی آن ائمه وظاهر آنها وبرترین آنها وقیام کننده آنهاست.(117)
حدیث ششم
عن أبی جعفر محمد بن علی (علیهما السلام)، عن آبائه (علیهم السلام) أن أمیر المؤمنین (علیه السلام) قال لابن عباس: إن لیلة القدر فی کل سنة، وإنه ینزل فی تلک اللیلة أمر السنة، وما قضی فیها، ولذلک الأمر ولاة بعد رسول الله (صلّی الله علیه وآله)، فقال ابن عباس: من هم، یا أمیر المؤمنین؟ فقال: أنا وأحد عشر من صلبی، أئمة محدثون
از ابو جعفر امام باقر (علیه السلام) از پدرانش نقل است که امیر المومنین به إبن عباس فرمود: شب قدر همه ساله تکرار می شود ودر این شب امر یک سال نازل گردیده وآنچه در آن یکسال شدنی است معلوم می گردد.از برای همین هم بعد از وفات نبی اکرم این امر برعهده ولاة (والیان وصاحبان ولایت بعد از وی) است.
ابن عباس پرسید: آن اولیاء چه کسانی هستند ای امیرمومنان؟
پس فرمود: من ویازده فرزندم از نسل من؛ امامانی محدث ودر ارتباط با الهامات الهی.(118)
حدیث هفتم
روزی سلمان فارسی از آیه اکمال پرسیده وعرض کرد مراد از این آیه آیا فقط علی است: الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکمُ الإِسْلاَمَ دِینًا؟
قال: بل فیه وفی أوصیائی إلی یوم القیامة.
فقال: یا رسول الله، بینهم لی.
قال: علی اخی ووصیی، وصهری، ووارثی، وخلیفتی فی أمتی، وولی کل مؤمن بعدی، وأحد عشر إماما من ولدی، أولهم ابنی حسن، ثم ابنی حسین، ثم تسعة من ولد الحسین واحدا بعد واحد، هم مع القرآن والقرآن معهم لا یفارقونه ولا یفارقهم حتی یردوا علی الحوض.
نبی اکرم فرمود: بلکه هم علی وهم سایر اوصیاء من تا روز قیامت.
پس سلمان گفت: ای نبی اکرم برای من تبیین کن.
پس فرمود: علی برادرم ووصی من ودامادم ووارثم وخلیفه من در امتم.ولیّ همه مومنین بعد از من ویازده امام از فرزندم.اولشان پسرم حسن وسپس پسرم حسین وسپس نُه نفر از فرزندان حسین یکی بعد از دیگری.همه آنها با قرآن وقرآن با آنان است؛ نه آنان از قرآن کنار می گیرند ونه قرآن از آنان جدا می گردد تا روز قیامت که در حوض کوثر بحضور من برسند.(119)
دیده می شود که نبی اکرم در این حدیث ابتدا می فرماید: «أوصیائی الی یوم القیامه: اوصیا من تا روز قیامت» وسپس فقط دوازده امام را بعنوان اوصیاء مطرح می کند.
یعنی تنها کسانی که تا روز قیامت صاحب وصیت ووصایت هستند ائمه معصومین دوازده گانه شیعه هستند ونه بیست وچهار امام مزعوم کواطع!
حدیث هشتم
شیخ صدوق در عیون نقل می کند از امام باقر (علیه السلام):
عن جابر بن عبد الله الأنصاری قال: دخلت علی فاطمة (علیها السلام) وبین یدیها لوح فیه أسماء الأوصیاء فعددت اثنی عشر آخرهم القائم ثلاثة منهم محمد وأربعة منهم علی
جابر بن عبد الله انصاری می گوید: بحضور فاطمه (علیها السلام) رسیدم در حالی که در مقابلش لوحی بود که اسامی اوصیاء در آن موجود بود.سه تن از آنان محمد نام بودند(محمد بن علی الباقر؛ محمد بن علی التقی الجواد؛ محمد بن الحسن العسکری المهدی) وچهار تن از آنها علی نام داشت(علی مرتضی؛ علی بن الحسین سجاد؛ علی بن موسی الرضا؛ علی بن محمد الهادی).(120)
حال کجاست نام احمد همبوشی در بین اوصیاء پیغمبر؟
چرا در لوح فاطمی که اسامی اوصیاء نقش بسته است نقشی از احمد کاطع متولد بصره دیده نمی شود؟
چرا در این روایت اصلا وصیی بعد از امام زمان نیست زیرا جابر می گوید: آخرهم القائم؟
حدیث نهم
خزاز قمی در کفایه خود نقل می کند:
عن الحسین بن علی (صلوات الله علیهما) وسأله رجل عن الأئمة فقال: عدد نقباء بنی إسرائیل، تسعة من ولدی، آخرهم القائم
از امام حسین بن علی (علیهما السلام) درمورد ائمه پرسیدم؛ پس فرمود: تعدادشان بتعداد برگزیدگان بنی اسرائیل است (اشاره به دوازده برگزیده بنی اسرائیل که در قرآن نیز ذکر شده است).نُه تن از آنان از فرزندان من است وآخرین آنها قائم آل محمد (علیهم السلام).(121)
شبهه
انصار احمد می گویند اینکه در روایات مستفیضه شیعه آمده است آخر الأوصیاء حضرت مهدی (علیه السلام) است دلیلی بر حصر ائمه ندارد، زیرا برای امام علی (علیه السلام) هم آخر الأوصیاء تلقی شده است حال آنکه یازده وصی بعد از وی وجود دارد!
مثلا شیخ مفید نقل می کند که امام حسن در مورد امام علی (علیه السلام) اینچنین فرمود:
عن أبی الطفیل، قال: خطب الحسن بن علی (علیهما السلام) بعد وفاة علی (علیه السلام) وذکر أمیر المؤمنین (علیه السلام) فقال: خاتم الوصیین، وصی خاتم الأنبیاء
امام حسن بعد از وفات أمیر المومنین (علیه السلام) خطبه ای ایراد کرده، علی را یاد کردند؛ پس فرمودند: خاتم الوصیین ووصی خاتم الأنبیاء.
نیز مولا حیدر شیروانی در مناقب اهل بیت نقل می کند که امام علی (علیه السلام) خود را خاتم الوصیین می نامد.
عن حکیم بن جبیر، قال: خطب علی فقال فی أثناء خطبته: أنا عبد الله وأخو رسول الله، لا یقولها أحد قبلی ولا بعدی إلا کذاب، ورثت نبی الرحمة، ونکحت سیدة نساء هذه الأمة، وأنا خاتم الوصیین
علی (علیه السلام) خطبه ای خوانده ودر اواسط آن فرمود: من بنده خدا وبرادر رسول خدا هستم وجز شخص دروغگو آن را ادعا نمی کند؛ من وارث پیغمبر رحمت هستم وهمسر سرور زنان این امت ومن خاتم وصیین هستم.
جواب
متأسفانه آنچه که از این نحوه ایتاء ادله انصار مشهود است، این بنظر می رسد که آنان بکل داریة در حدیث وفهم صحیح حدیث را از یاد برده اند وبپیروی از داود بن علی الظاهری وابن حزم اندلسی وقبلتر از آنان، اهل الحدیث صرفا تتبع در ظاهر حدیث دارند بدون تشخیص معنای صحیح حدیث.!
روایات در این باب که امیر المومنین (علیه السلام) خاتم الوصیین می باشد بی شمار است.
اصلا یکی از القاب مولا علی (علیه السلام) خاتم الوصیین می باشد.لکن معنی ووجه بیان این روایت در چیست؟
معنا ووجه بیان این روایات این است که مولا علی خاتم آن اوصیائی است که وصایت از پیغمبر قبل خود می کنند.
یعنی علی آخرین وصیی است که قبل از او نبی بوده است وآن نبی به این وصی، وصیت کرده است.
مولا علی (علیه السلام) از محمد مصطفی (صلّی الله علیه وآله) که پیغمبر بود وصایت را عهده دار شد حال آنکه امام حسن از امیر المومنین که حائز مقام نبوت نبود وصایت را تقبل کرد واین روند ادامه دار شد تا امام زمان (علیه السلام).
قبل از نبی اکرم محمد مصطفی علیه وعلی آله السلام چندین وچند پیغمبر بوده اند که همگی بعد از خود وصیی را انتخاب کرده اند؛ ولی چون بحسب آیه قرآن که ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکمْ ولکنْ رَسُولَ اللهِ وخاتَمَ النَّبِیِّینَ وکانَ اللهُ بِکلِّ شَیْءٍ عَلیماً، نبی اکرم خاتم النبیین اعلان شد وطبعاً وقهراً آن وصیی که خاتم النبیین بر وی وصیت خواهد کرد بایستی خاتم الوصیین بوده باشد از آنجهت که عهده دار وصایت یک پیغمبر قبل از خود است.
ولی احدی از ائمه اینچنین ویژگی را نداشتند زیرا همگی وصی امام قبل از خود بودند وهیچکدام وصی قبلترشان حائز مقام نبوت نبوده است واز این جهت امام علی (علیه السلام) خاتم اوصیائی بود که از جانب یک پیغمبر عهده دار وصایت می گردیدند.
ولی پیروان احمد همبوشی بصری چه وجه دلالتی برای روایاتی که ذکر کردیم دارند؟
روایاتی که در آنها امام معصوم تصریح وترکیز دارد بر این که ائمه (علیهم السلام) تعدادشان فقط وفقط دوازده تن است ونه کمتر ونه بیشتر وهرکسی بخواهد در آنها زیادتی بیافریند از ولایتشان خارج می گردد.
روایاتی که در آن نبی اکرم (علیه السلام) تعداد اوصیاء خود را تا روز قیامت فقط دوازده تن معرفی می کند.
روایاتی که در آن امام معصوم تصریح دارد بر اینکه وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ فقط وفقط در حق دوازده امام وارد گردیده است ونه بیشتر.
حدیث دهم
عن جابر بن عبد الله الأنصاری قال: دخلت علی مولاتی فاطمة (علیها السلام) وقدامها لوح یکاد ضوؤه یغشی الأبصار، فیه اثنا عشر اسما ثلاثة فی ظاهره، وثلاثة فی باطنه، وثلاثة أسماء فی آخره وثلاثة أسماء فی طرفه، فعددتها فإذا هی اثنا عشر اسما فقلت: أسماء من هؤلاء؟ قالت: " هذه أسماء الأوصیاء أولهم ابن عمی وأحد عشر من ولدی، آخرهم المهدی "، قال جابر: فرأیت فیها محمدا محمدا محمدا فی ثلاثة مواضع، وعلیا وعلیا وعلیا وعلیا فی أربعة مواضع
جابر بن عبد الله الأنصاری می گوید: بحضور سرورم فاطمه الزهراء رسیدم در حالی که لوحی داشت که نور ساطع از آن چشم ها را می پوشاند.درون آن لوح دوازده اسم بود که سه اسم آن در ظاهر وسه اسم دیگر در بطن وسه اسم در آخر وسه اسم در سمتی از این لوح نوشته شده بود که وقتی شمردم دیدم دوازده اسم است.
پس پرسیدم: این اسم ها، اسامی چه کسانی هستند؟
پس حضرت زهراء فرمود: اسامی اوصیاء است(کسانی که پیغمبر بر آنها وصیت کرده است). اولین آنها پسرعمویم علی وسپس یازده نفر از فرزندانم که آخرین آنها مهدی است.
جابر بن عبد الله می گوید: در این اسامی سه بار نام محمد دیدم وچهار بار نام علی را مشاهده کردم.(122)
حال واقعا احمد همبوشی بصری ویاران وی می خواهند چکار کنند؟
اینکه اینهمه تصریح وتأکید بر فقط وفقط دوازده امام از جانب ائمه چه معنائی دارد؟
اینکه ائمه تأکید می کنند آخرین وصی نبی اکرم مهدی صاحب الزمان قائم آل محمد است واقعا چه دلیلی دارد؟
کجاست احمد همبوشی بصری وادلات وی که می خواهند در مقابل سیلی از روایات صریحه اهل بیت مبنی بر حصر ائمه واوصیاء در دوازده امام مقابله کنند؟
احمد ویاران وی چه دلیلی بر بطلان کلام امام معصوم ونبی اکرم را ارائه خواهند داد؟
حدیث یازدهم
عن سید الأوصیاء أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب (علیه السلام) قال: قال لی رسول الله (صلّی الله علیه وآله) الأئمة من بعدی اثنا عشر اولهم أنت یا علی وآخرهم القائم الذی یفتح الله تبارک وتعالی ذکره علی یدیه مشارق الأرض ومغاربها.
از سرور اوصیاء امیر المومنین علی بن ابی طالب روایت است که پیغمبر به من فرمود: امامان بعد از من دوازده تن هستند. اولین آنها تو هستی ای علی وآخرین آنها قائم است که خداوند بدست وی شرق وغرب عالم را فتح می کند.(123)
حدیث دوازدهم
این حدیث روایتی است از امیر المومنین وگفتگویی بین آنحضرت وخضر نبی که حقیقتا شنیدنی است وبسند صحیح در کتب شیعه نقل گشسته است:
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی (علیه السلام) قَالَ:
أَقْبَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) ومَعَهُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِی (علیه السلام) وهُوَ مُتَّکئٌ عَلَی یدِ سَلْمَانَ فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ فَجَلَسَ إِذْ أَقْبَلَ رَجُلٌ حَسَنُ الْهَیئَةِ واللِّبَاسِ فَسَلَّمَ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ - فَرَدَّ (علیه السلام) فَجَلَسَ ثُمَّ قَالَ یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَسْأَلُک عَنْ ثَلَاثِ مَسَائِلَ إِنْ أَخْبَرْتَنِی بِهِنَّ عَلِمْتُ أَنَّ الْقَوْمَ رَکبُوا مِنْ أَمْرِک مَا قُضِی عَلَیهِمْ وأَنْ لَیسُوا بِمَأْمُونِینَ فِی دُنْیاهُمْ وآخِرَتِهِمْ وإِنْ تَکنِ الْأُخْرَی عَلِمْتُ أَنَّک وهُمْ شَرَعٌ سَوَاءٌ
فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) سَلْنِی عَمَّا بَدَا لَک قَالَ أَخْبِرْنِی عَنِ الرَّجُلِ إِذَا نَامَ أَینَ تَذْهَبُ رُوحُهُ وعَنِ الرَّجُلِ کیفَ یذْکرُ وینْسَی وعَنِ الرَّجُلِ کیفَ یشْبِهُ وَلَدُهُ الْأَعْمَامَ والْأَخْوَالَ فَالْتَفَتَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) إِلَی الْحَسَنِ فَقَالَ:
یا أَبَا مُحَمَّدٍ أَجِبْهُ قَالَ فَأَجَابَهُ الْحَسَنُ (علیه السلام) فَقَالَ الرَّجُلُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ ولَمْ أَزَلْ أَشْهَدُ بِهَا وأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ ولَمْ أَزَلْ أَشْهَدُ بِذَلِک
وَأَشْهَدُ أَنَّک وَصِی رَسُولِ اللهِ (صلّی الله علیه وآله وسلّم) والْقَائِمُ بِحُجَّتِهِ وأَشَارَ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ
وَلَمْ أَزَلْ أَشْهَدُ بِهَا وأَشْهَدُ أَنَّک وَصِیهُ والْقَائِمُ بِحُجَّتِهِ وأَشَارَ إِلَی الْحَسَنِ ع
وَأَشْهَدُ أَنَّ الْحُسَینَ بْنَ عَلِی وَصِی أَخِیهِ والْقَائِمُ بِحُجَّتِهِ بَعْدَهُ
وَأَشْهَدُ عَلَی عَلِی بْنِ الْحُسَینِ أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ الْحُسَینِ بَعْدَهُ
وَأَشْهَدُ عَلَی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ
وَأَشْهَدُ عَلَی جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ بِأَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ مُحَمَّدٍ
وَأَشْهَدُ عَلَی مُوسَی أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ
وَأَشْهَدُ عَلَی عَلِی بْنِ مُوسَی أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ
وَأَشْهَدُ عَلَی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ عَلِی بْنِ مُوسَی
وَأَشْهَدُ عَلَی عَلِی بْنِ مُحَمَّدٍ بِأَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی
وَأَشْهَدُ عَلَی الْحَسَنِ بْنِ عَلِی بِأَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ عَلِی بْنِ مُحَمَّدٍ
وَأَشْهَدُ عَلَی رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ لَا یکنَّی ولَا یسَمَّی حَتَّی یظْهَرَ أَمْرُهُ فَیمْلَأَهَا عَدْلًا کمَا مُلِئَتْ جَوْراً والسَّلَامُ عَلَیک یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ورَحْمَةُ اللهِ وبَرَکاتُهُ. ثُمَّ قَامَ فَمَضَی فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ یا أَبَا مُحَمَّدٍ اتْبَعْهُ فَانْظُرْ أَینَ یقْصِدُ فَخَرَجَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِی (علیه السلام) فَقَالَ مَا کانَ إِلَّا أَنْ وَضَعَ رِجْلَهُ خَارِجاً مِنَ الْمَسْجِدِ فَمَا دَرَیتُ أَینَ أَخَذَ مِنْ أَرْضِ اللهِ فَرَجَعْتُ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) فَأَعْلَمْتُهُ فَقَالَ یا أَبَا مُحَمَّدٍ أَتَعْرِفُهُ قُلْتُ اللهُ ورَسُولُهُ وأَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ أَعْلَمُ قَالَ هُوَ الْخَضِرُ.
امام محمد تقی (علیه السلام) فرمود: امیر المؤمنین همراه حسن بن علی (علیهما السلام) می آمد وبه دست سلمان تکیه کرده بود تا وارد مسجد الحرام شد وبنشست، مردی خوش قیافه وخوش لباس پیش آمد وبه امیر المؤمنین (علیه السلام) سلام کرد، حضرت جواب داد واو نشست آنگاه عرض کرد:
یا امیر المؤمنین سه مسأله از شما می پرسم، اگر جواب گفتی، میدانم که آن مردم (که بعد از پیغمبر حکومت را متصرف شدند) در باره تو مرتکب عملی شدند که خود را محکوم ساختند ودر امر دنیا وآخرت خویش آسوده ودر امان نیستند واگر جواب نگفتی میدانم تو هم با آنها برابری.
امیر المؤمنین (علیه السلام) به او فرمود: هر چه خواهی از من بپرس، او گفت: بمن بگو:
1. وقتی انسان میخوابد روحش کجا می رود؟،
2. وچگونه می شود که انسان گاهی به یاد می آورد وگاهی فراموش میکند؟
3. وچگونه می شود که بچه انسان مانند عموها ودائیهایش می شود؟
امیر المؤمنین (علیه السلام) رو به امام حسن (علیه السلام) کرد وفرمود: ای ابا محمد! جوابش را بگو، امام حسن (علیه السلام) جوابش را فرمود، آن مرد گفت: گواهی دهم که کسی جز خداوند شایسته پرستش نیست وهمواره به آن گواهی می دهم.
وگواهی می دهم که محمد رسول خداست وهمواره بدان گواهی دهم.
وگواهی می دهم که تو وصی رسول خدا هستی وبه حجت او قیام کرده ئی - اشاره بأمیر المؤمنین کرد - وهمواره بدان گواهی دهم.
وگواهی می دهم که تو وصی او وقائم بحجت او هستی - اشاره به امام حسن کرد.
وگواهی می دهم که حسین بن علی وصی برادرش وقائم بحجتش بعد از او است.
وگواهی می دهم که علی بن الحسین پس از حسین قائم به امر امامت اوست.
وگواهی می دهم که محمد علی قائم به امر امامت علی بن الحسین است.
وگواهی می دهم که جعفر بن محمد قائم به امر امامت محمد است.
وگواهی می دهم که موسی (بن جعفر) قائم به امر امامت جعفر بن محمد است.
وگواهی می دهم که علی بن موسی قائم به امر امامت موسی بن جعفر است.
وگواهی می دهم که محمد بن علی قائم به امر امامت علی بن موسی است.
وگواهی می دهم که علی بن محمد قائم به امر امامت محمد بن علی است.
وگواهی می دهم که حسن بن علی قائم به امر امامت علی بن محمد است.
وگواهی دهم که مردی از فرزندان حسن است که نباید به کنیه ونام خوانده شود، تا امرش ظاهر شود وزمین را از عدالت پرکند چنان که از ستم پر شده باشد.
وسلام ورحمت وبرکات خدا بر تو باد، ای امیر المؤمنین!، سپس برخاست وبرفت.
امیر المؤمنین فرمود:
ای ابا محمد! دنبالش برو ببین کجا می رود؟ حسن بن علی (علیهما السلام) بیرون آمد وفرمود: همین که پایش را از مسجد بیرون گذاشت نفهمیدم کدام جانب از زمین خدا را گرفت وبرفت، سپس خدمت امیر المؤمنین (علیه السلام) بازگشتم وبه او خبر دادم.
فرمود: ای ابا محمد! او را می شناسی؟ گفتم: خدا وپیغمبرش وامیر المؤمنین داناترند، فرمود: او خضر (علیه السلام) است.(124)
علامه مجلسی در مرأة العقول این روایت را روایت صحیحه معرفی می کند.
حال چرا خضر نبی در حضور مولا علی (علیه السلام) سخنی از احمد همبوشی بمیان نیاورد؟
چرا حتی فقط وفقط یک کلمه در رسای امامت احمد دجال که منکر ولایت وی قرار است منکر ولایت مولانا أمیر المؤمنین (علیه السلام) بشود!! از جانب خضر نبی (علیه السلام) ذکر نشد؟
اصلا چرا مولا علی (علیه السلام) بِخضر نبی متذکر نگشت که بعد از این دوازده امام دوازده مهدی دیگر نیز هست وبه همین مقدار از تعداد واسامی راضی گشت؟
چرا مولا علی نفرمود یا خضر همانا شخصی از بصره ظهور خواهد کرد وادعای یمانیت ومهدویت وامامت وعصمت وعصی زیر دست حضرت موسی بودن!!و غیره می کند، پس تو باید به ولایت وی نیز شهادت بدهی زیرا منکر ولایت وی منکر ولایت من است وجاوید در جهنم؟!!
چرا احمد دجال حتی اینقدر ارزش نداشت که نه خضر نبی ونه امام مجتبی ونه امام علی (علیهم السلام) تنها یک کلمه در رابطه با وی در این مجلس سخن بگویند در حالی که اساس این مجلس امام شناسی وامامت شناسی بود؟
آیا این خود بهترین دلیل بر بطلان این تفکر نیست؟
حدیث سیزدهم
در حدیثی صحیح المسند خود امام صادق (علیه السلام) نام تک تک ائمه را بدون کم وزیاد ذکر می کند بی آنکه اشاره به نام دیگری کرده ویا از احمد همبوشی کاطع نیز ذکری بمیان آورد!
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ هِشَامٍ قَالَ: کنْتُ عِنْدَ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیهما السلام): إِذْ دَخَلَ عَلَیهِ مُعَاوِیةُ بْنُ وَهْبٍ وعَبْدُ الْمَلِک بْنُ أَعْینَ..ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): إِنَّ أَفْضَلَ الْفَرَائِضِ وأَوْجَبَهَا عَلَی الْإِنْسَانِ مَعْرِفَةُ الرَّبِّ والْإِقْرَارُ لَهُ بِالْعُبُودِیةِ وحَدُّ الْمَعْرِفَةِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ غَیرُهُ ولَا شَبِیهَ لَهُ ولَا نَظِیرَ لَهُ وأَنَّهُ یعْرِفُ أَنَّهُ قَدِیمٌ مُثْبَتٌ بِوُجُودٍ غَیرُ فَقِیدٍ مَوْصُوفٌ مِنْ غَیرِ شَبِیهٍ ولَا مُبْطِلٍ لَیسَ کمِثْلِهِ شَیءٌ وهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ.
وَبَعْدَهُ مَعْرِفَةُ الرَّسُولِ والشَّهَادَةُ لَهُ بِالنُّبُوَّةِ وأَدْنَی مَعْرِفَةِ الرَّسُولِ الْإِقْرَارُ بِهِ بِنُبُوَّتِهِ وأَنَّ مَا أَتَی بِهِ مِنْ کتَابٍ أَوْ أَمْرٍ أَوْ نَهْی فَذَلِک عَنِ اللهِ (عزَّ وجلَّ)
وَبَعْدَهُ مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ الَّذِی بِهِ یأْتَمُّ بِنَعْتِهِ وصِفَتِهِ واسْمِهِ فِی حَالِ الْعُسْرِ والْیسْرِ وأَدْنَی مَعْرِفَةِ الْإِمَامِ أَنَّهُ عِدْلُ النَّبِی إِلَّا دَرَجَةَ النُّبُوَّةِ ووَارِثُهُ وأَنَّ طَاعَتَهُ طَاعَةُ اللهِ وطَاعَةُ رَسُولِ اللهِ والتَّسْلِیمُ لَهُ فِی کلِّ أَمْرٍ والرَّدُّ إِلَیهِ والْأَخْذُ بِقَوْلِهِ.
وَ یعْلَمُ أَنَّ الْإِمَامَ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ (صلّی الله علیه وآله) عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَینُ ثُمَّ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی ثُمَّ أَنَا ثُمَّ مِنْ بَعْدِی مُوسَی ابْنِی ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ وَلَدُهُ عَلِی وبَعْدَ عَلِی مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وبَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِی ابْنُهُ وبَعْدَ عَلِی الْحَسَنُ ابْنُهُ والْحُجَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ
از هشام روایت می کنند که وی گفت: نزد حضرت صادق (علیه السلام) بودم. معاویة بن وهب وعبد الملک بن اعین نزد آن حضرت آمدند...
سپس امام صادق (علیه السلام) فرمود: بهترین فرائض وواجب ترین آنها بر انسان شناخت پروردگار واقرار به بندگی اوست، وحدّ اقل معرفت این است که به یکتایی او اقرار کند وشبیه وشریکی برای او قائل نشود، وبداند که او قدیم وثابت وموجود است، وبه چیزی مقید نیست، توان او را توصیف شده؛ ولی نه از روی شبیه ومانندی، وبداند که او باطل نیست ومانندش چیزی نیست واو شنوا وبینا است.
پس از او شناخت پیامبر وگواهی به نبوت اوست، وکمترین چیزی که در شناسایی او لازم است این است که اقرار به نبوت او کند، واینکه آنچه آورده از جمله کتاب یا امر ونهی از نزد خدای (عزَّ وجلَّ) است.
پس از او شناخت امامی است که وصف ونام او در حال سختی وخوشی پیروی می شود، وکمترین چیزی که در شناخت امام لازم است، این است که او به جز در مقام نبوت مشابه وهمتای پیامبر ووارث اوست؛ واین که اطاعت او اطاعت خداوند ورسول اوست، ودر هر امری تسلیم او باشد و(در آنچه نمی داند) به او مراجعه کند وگفتار او را آویزه گوش کند.
وبداند که پس از رسول خدا علی بن ابی طالب (علیه السلام) امام است وپس از او حسن سپس حسین سپس علی بن الحسین وسپس محمد بن علی وپس از او منم، وپس از من موسی فرزندم وپس از او فرزندش علی وبعد از او محمد فرزندش پس از او نیز علی فرزندش سپس فرزندش حسن وحضرت حجت از فرزندان حسن است.(125)
حدیث چهاردهم
روایتی زیبا از ذکر سجده شکر امام کاظم (علیه السلام) بسند صحیح در کتب شیعه ذکر گشته است که در آن روایت امام کاظم بدون کوچکترین اشاره به مهدیون بعد از ائمه ویا افرادی امثال احمد الکاطع اسامی تک تک ائمه را ذکر می کند:
عَبْدُ اللهِ بْنُ جُنْدَبٍ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ (علیهما السلام) أَنَّهُ قَالَ تَقُولُ فِی سَجْدَةِ الشُّکرِ اللَّهُمَّ إِنِّی أُشْهِدُک وأُشْهِدُ مَلَائِکتَک وأَنْبِیاءَک ورُسُلَک وجَمِیعَ خَلْقِک أَنَّک أَنْتَ اللهُ رَبِّی والْإِسْلَامَ دِینِی ومُحَمَّداً نَبِیی وعَلِیاً والْحَسَنَ والْحُسَینَ - وعَلِی بْنَ الْحُسَینِ ومُحَمَّدَ بْنَ عَلِی وجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ومُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ وعَلِی بْنَ مُوسَی ومُحَمَّدَ بْنَ عَلِی - وعَلِی بْنَ مُحَمَّدٍ والْحَسَنَ بْنَ عَلِی والْحُجَّةَ بْنَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی (علیهم السلام) أَئِمَّتِی بِهِمْ أَتَوَلَّی ومِنْ أَعْدَائِهِمْ أَتَبَرَّأُ.
عبد الله بن جندب از امام موسی کاظم نقل می کند که فرمود: در سجده شکر چنین بگویید:
خداوندا من تو را شاهد می گیرم ونیز ملائکه ورسل وهمه خلائقت را شاهد می گیرم که:
تو، الله، خداوند من هستی واسلام دین من است.
واینکه محمد پیغمبر خداست.
واینکه علی وحسن وحسین وعلی بن حسین سجاد ومحمد بن علی باقر وجعفر بن محمد الصادق وموسی بن جعفر الکاظم وعلی بن موسی الرضا ومحمد بن علی التقی وعلی بن محمد الهادی وحسن بن علی العسکری وحجت بن حسن عسکری مهدی (علیه السلام) امامان من هستند که ولایت آنان را پذیرفته واز دشمنانشان بیزارم.(126)
حال اینچنین نصوص جلیه را مقایسه کنید با حدیث وصیتی که احمد همبوشی بر آن تأکید داشته واز آن امامت خود را ثابت می سازد!
حدیث پانزدهم
عَنْ سُلَیمِ بْنِ قَیسٍ الْهِلَالِی عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِی (رحمه الله) قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی النَّبِی (صلّی الله علیه وآله) وإِذَا الْحُسَینُ عَلَی فَخِذَیهِ وهُوَ یقَبِّلُ عَینَیهِ ویلْثِمُ فَاهُ وهُوَ یقُولُ أَنْتَ سَیدٌ ابْنُ سَیدٍ، أَنْتَ إِمَامٌ ابْنُ إِمَامٍ، أَبُو الْأَئِمَّةِ، أَنْتَ حُجَّةٌ ابْنُ حُجَّةٍ، أَبُو حُجَجٍ تِسْعَةٍ مِنْ صُلْبِک تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ.
سلمان فارسی رحمة الله علیه روایت می کند: نزد رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) بودم، دیدم حسین (علیه السلام) بر زانوی آن حضرت نشسته، پیامبر چشم ها ودهان وی را می بوسد ومی گوید:
تو سرور امت من وفرزند سرور امت من هستی، وتو امام فرزند امام وپدر امام هستی، تو حجت خدا وپدر نُه تن از حجت های خداوندی که از نسل تو هستند که نهمین آنان، حضرت قائم است.
همین روایت در کتاب الإختصاص شیخ مفید رحمت الله علیه با سند دیگر ودر کتاب الإمامة والتبصرة وکفایة الأثر با همان سند شیخ صدوق رحمت الله علیه نقل شده است.(127)
حدیث شانزدهم
شیخ صدوق علیه الرحمة در کتاب عیون اخبار الرضاء مقاله ای از امام رضا (علیه السلام) را ذکر می کند که بدرخواست مأمون لعین نوشته شد؛ مأمون از امام رضا خواست اسلام را بمعنی اکمل آن، در یک نوشته ای خلاصه کند ومجموعه عقائدی که بر یک مسلمان شیعه کامل، واجب است بر آن مومن باشد را در صفحه ای سیاهه کند. پس امام رضا بعد از نوشتن مطالبی در باب توحید ونبوت بِقِسم امامت رسیده ونوشت:
علی بن أبی طالب (علیه السلام) أمیر المؤمنین وإمام المتقین وقائد الغر المحجلین وأفضل الوصیین ووارث علم النبیین والمرسلین وبعده الحسن والحسین سیدا شباب أهل الجنة، ثم علی بن الحسین زین العابدین، ثم محمد بن علی باقر علم النبیین ثم جعفر بن محمد الصادق وارث علم الوصیین، ثم موسی بن جعفر الکاظم، ثم علی بن موسی الرضا ثم محمد بن علی ثم علی بن محمد، ثم الحسن بن علی ثم الحجة القائم المنتظر صلوات الله علیهم أجمعین أشهد لهم بالوصیة والإمامة وأن الأرض لا تخلو من حجة الله تعالی علی خلقه فی کل عصر وأوان وأنهم العروة الوثقی وأئمة الهدی والحجة علی أهل الدنیا إلی أن یرث الله الأرض ومن علیها، وأن کل من خالفهم ضال مضل باطل تارک للحق والهدی وأنهم المعبرون عن القرآن والناطقون عن الرسول (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بالبیان ومن مات ولم یعرفهم مات میتة جاهلیة
علی بن ابی طالب امیرمومنان وامام پرهیزکاران ورهبر روسفیدان وبرترین وصیان ووارث علم نبیان وپیغمبران وبعد از وی حسن وحسین سروران اهل بهشت سپس علی بن الحسین زین العابدین سپس محمد بن علی شکافنده دانش پیغمبران سپس جعفر بن محمد صادق وارث علم اوصیاء سپس موسی بن جعفر فرونشاننده خشم سپس علی بن موسی الرضا سپس محمد بن علی التقی سپس علی بن محمد الهادی سپس حسن العسکری وسپس حجة قائم منتَظَر صلوات الله علیهم؛ من شهادت می دهم به وصیت وامامت آنان واینکه زمین از حجت الهی خالی نمی گردد در هر زمانی که باشد واینکه آنان ریسمان الهی وامامان هدایت وحجت خدا بر اهل دنیا در هر زمانی هستند.هرکسی با آنان بمخالفت برخیزد گمراه وگمراه گر وباطل تارکِ حق وهدایت است واینان تعبیر کنندگان قرآنند واز زبان نبی الله با تبیین سخن می کنند وهر کسی بمیرد در حالی که اینها را نمی شناسد بمرگ جاهلیت مرده است.(128)
طبعا سوال اینجاست که چرا امام رضا عدم معرفت به احمد بن اسماعیل الکاطع را بنشانه مرگ جاهلی نشمرده است ولی خود احمد می گوید هر کسی منکر من بشود منکر ولایت مرتضی علیست!؟
حدیث هفدهم
حدیثی زیبا از عبد العظیم حسنی علیه الرحمة است که وی نزد امام هادی (علیه السلام) آمده ودین خود را بآن امام همام عرضه می کند وامام نیز در آخر رضایت خود از معتقدات عبد العظیم الحسنی اعلان می کند.
فرازهایی که مربوط به امر امامت است را در این قسمت ذکر می کنیم:
إنی أقول أن الله تعالی واحد لیس کمثله شئ...وإن محمدا عبده ورسوله خاتم النبیین، فلا نبی بعده إلی یوم القیامة، وأن شریعته خاتمة الشرائع، فلا شریعة بعدها إلی یوم القیامة، وأقول إن الامام والخلیفة وولی الامر بعده أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب (علیه السلام)، ثم الحسن، ثم الحسین، ثم علی بن الحسین، ثم محمد بن علی، ثم جعفر بن محمد، ثم موسی بن جعفر، ثم علی بن موسی، ثم محمد بن علی، ثم أنت یا مولای.
فقال علی (علیه السلام): ومن بعدی الحسن ابنی، فکیف للناس بالخلف من بعده؟
قال: فقلت: وکیف ذاک، یا مولای؟ قال: لأنه لا یری شخصه، ولا یحل ذکره باسمه حتی یخرج فیملأ الأرض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا.
قال: فقلت: أقررت. وأقول إن ولیهم ولی الله، وعدوهم عدو الله، وطاعتهم طاعة الله، ومعصیتهم معصیة الله...فقال علی بن محمد (علیهما السلام)، یا أبا القاسم، هذا والله دین الله الذی ارتضاه لعباده، فأثبت علیه، ثبتک الله بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا وفی الآخرة
عبد العظیم می گوید من نزد امام هادی گفتم: من اعلان می کنم که خداوند واحد است وچیزی همانند وی نیست!...و اینکه محمد بنده وپیغام آور وی است واو همانا ختم دهنده رسالت است وبعد از وی هیچ پیغمبری تا روز قیامت برنخواهد خواست واینکه شریعت وی تا روز قیامت باقیست وشریعت جدیدی بوجود نخواهد آمد.
نیز اعلان می کنم که امام وجانشین وصاحب ولایت بعد از وی، امیر المومنین علی بن ابی طالب است وبعد از وی حسن وحسین سپس علی بن الحسین زین العابدین سپس محمد بن علی سپس جعفر بن محمد صادق وارث علم اوصیاء سپس موسی بن جعفر فرونشاننده خشم سپس علی بن موسی الرضا سپس محمد بن علی التقی وسپس تو ای سرور من.
پس امام هادی فرمود: و بعد از من هم فرندم حسن عسکری وبعدتر جانشین وی!پس چطور خواهد بود حال مردم در آن وقت؟
پس پرسیدم: چگونه خواهد بود ای مولا؟
پس فرمود: شخصی از مکان وی آگاه نمی گردد وذکر اسم وی نیز جایز نیست تا زمانی که ظهور کرده وزمین را پر از عدل وداد کند همانگونه که از ظلم وجور مملو گشته است.
من ادامه دادم: پس به این نیز اقرار می کنم؛ هر کسی دوست اینان باشد دوست خداست ودشمنان اینان دشمنان خدا هستند واطاعت از آنان اطاعت از خداست ونافرمانی آنان نافرمانی از خدای متعال است.
پس امام فرمود: بخدا قسم این همان دین خدا است که خداوند از آن رضایت دارد.پس بر همین عقیده باش که خداوند تو را در زندگی دنیا وآخرت پایدارت کند.(129)
حال واقعا انصار احمد همبوشی از خود سوال نمی کنند کجاست امام ما درون آن دینی که مورد رضایت پروردگار است؟
چرا وقتی عبدالعظیم حسنی اسامی ائمه تا امام هادی را می شمُرد آن امام (علیه السلام) فوراً سخن وی را تکمیل می کند وذکر می کند که بعد از من حسن عسکری وبعدتر فرزند وی مهدی صاحب الزمان نیز حائز مقام امامت هستند؛ ولی در آن میان هیچ سخنی از احمد الکاطع نیست وامام به همین مقدار بسنده کرده وبعد از اقراریه عبدالعظیم حسنی علیه الرحمة آن را از وی قبول کرده واعلان می کند دقیقا بر همین عقیده بماند وتزلزلی در آن راه ندهد؟
حال ما امام هادی نوه رسول الله ومعصوم من عند الله را تأیید کنیم یا احمد بن کویطع نوه همبوش ومدعی دروغین مهدویت را؟
حدیث هجدهم
در حدیثی از امام باقر (علیه السلام) وی متن کامل لوح نورانی حضرت زهراء (علیها السلام) را برای جابر که آن لوح را دیده بود نشان می دهد که در آن اینگونه نوشته شده بود:
(بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ) * هذا کتاب من الله العزیز الحکیم أنزله الروح الأمین علی محمّد خاتم النبیین.
یا محمّد، عظَّم أسمائی واشکر نعمائی ولا تجحد آلائی ولا ترج سوائی ولا تخش غیری، فإنّه من یرج سوای ویخش غیری * (أُعَذِّبُه عَذاباً لا أُعَذِّبُه أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ) *.
یا محمّد، * (إِنِّی اصْطَفَیتُک عَلَی) * الأنبیاء وفضّلت وصیک علی الأوصیاء، وجعلت الحسن عیبة علمی بعد انقضاء مدّة أبیه، والحسین خیر أولاده الأوّلین والآخرین، منه بیت الإمامة ومنه یعقب علی زین العابدین، ومحمّد الباقر لعلمی والداعی إلی سبیلی إلی منهاج الحقّ، وجعفر الصادق فی القول والعمل تتسبّب من بعده فتنة صمّاء، فالویل کلّ الویل للمکذّب بعبدی وخیرتی من خلقی موسی، و علی الرضا یقتله عفریت کافر یدفن بالمدینة التی بناها العبد الصالح إلی جنب شرّ خلق الله، ومحمّد الهادی إلی سبیلی الذابّ عن حریمی، والقیم فی رعیته حسن أغرّ یخرج منه ذو الاسمین علی والحسن، والخلف محمّد فی آخر الزمان علی رأسه عمامة بیضاء تظلَّه من الشمس ینادی بلسان فصیح تسمع الثقلین والخافقین، هو المهدی من آل محمّد، یملأ الأرض عدلا کما ملئت جورا
بسم الله الرحمن الرحیم این کتاب از خداوند عزیز وحکیم است که آن را بوسیلهء روح الامین بر محمد نازل کرده است. ای محمد، نامهای مرا بزرگ بشمار ودر مقابل نعمتهایم شکر گذار باش والطاف مرا انکار مکن وبه غیر از من به کسی امیدوار مباش واز غیر من هم از کسی نترس. زیرا کسی که به غیر من امیدوار باشد واز غیر من بترسد او را چنان عذاب می کنم که تاکنون هیچ کس را مانند او عذاب نکرده باشم.
ای محمد، من تو را از میان پیامبرانم برگزیدم ووصی تو را به سایر اوصیاء برتری دادم وعلی را برای تو وصی قرار دادم وحسن را صندوقچه علم خودم نمودم که بعد از پایان عمر پدرش جانشین او باشد. وحسین را که بهترین اولاد اولین وآخرین می باشد وخانه ی امامت از اوست، وبعد از او هم زین العابدین امام است، وبعد از او محمد که شکافندهء علم من است ودعوتکنندهء مردم به راه راست وطریق حق، وبعد از او جعفر است که در قول خود صادق است وهمچنان در علمش صادق می باشد، وبعد از او دورهء تاریکی وفتنه می آید. پس وای بر کسی که بنده ومنتخب من از خلقم، موسی کاظم را تکذیب کند. بعد از او هم علی رضا است که او را یک عفریت کافر می کشد ودر شهری دفن میشود که بندهء صالح من آن شهر را بنا کرده واو را در کنار شرورترین خلق خدا دفن میکنند.
وپس از او محمد هادی بر راه من وحمایت کننده از حریم من، عدالت کننده در میان رعیتش است واز صلب او دو نفر خارج میشوند، یکی به نام علی (علی النقی) ودیگری حسن عسگری وآخر از همه محمد است که در آخر زمان ظاهر میشود ودر سرش عمامهء سفید رنگی است که او را از تابش نور خورشید حفظ می کند وبا زبان بسیار فصیح مردم را صدا میکند. همه ی انسانها وملائکه صدای او را می شنوند. او مهدی آل محمد است. روی زمین را پس از اینکه از جور وستم پر شده با عدالت پر می کند.(130)
حدیث نوزدهم
عن أبی ثابت مولی أبی ذرّ عن أمّ سلمة قالت: قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله): لمّا اسری بی إلی السماء نظرت فإذا مکتوب علی العرش: * (لا إِله إِلَّا الله) * * (مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله) * أیدته بعلی ونصرته بعلی. ورأیت أنوارا، نور علی وفاطمة والحسن والحسین وعلی بن الحسین ومحمّد بن علی وجعفر بن محمّد وموسی بن جعفر وعلی بن موسی ومحمّد بن علی وعلی بن محمّد والحسن بن علی. ورأیت نور الحجّة یتلألأ من بینهم کأنه کوکب درّی فقلت: یا ربّ، من هذا ومن هؤلاء؟
فنودیت: یا محمّد، هذا نور علی وفاطمة وهذا نور سبطیک الحسن والحسین.و هذا نور الأئمّة بعدک من ولد الحسین مطهّرون معصومون، وهذا الحجّة الذی یملأ الدنیا قسطا وعدلا.
از ابو سعید تمیمی از ابو ثابت (غلام ابو ذر) از ام سلمه از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) نقل کرده که حضرت فرمود:
هنگامی که به آسمان رفتم، مکتوبی را که بر عرش بود دیدم که بر آن نوشته بود: * (لا إِله إِلَّا الله) * * (مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله) * که با علی او را تأیید کردم وبا علی او را یاری دادم. ونورهایی دیدم که انوار علی وفاطمه وحسن وحسین وعلی بن حسین ومحمد بن علی وجعفر بن محمد وموسی بن جعفر وعلی بن موسی ومحمد بن علی وعلی بن محمد وحسن بن علی بودند ودیدم نور حجت خدا را که از میان آن انوار چون ستارهء درخشان می درخشید. پس گفتم: ای پروردگار، این کیست واین نورها چیست؟ پس ندا آمد که: ای محمد، اینها نور علی وفاطمه دو فرزندت حسن وحسین وپیشوایان بعد از تو هستند از فرزندان حسین که پاک ومعصوم هستند واین حجت ما است که دنیا را از قسط وعدل پر خواهد کرد.(131)
حدیث بیستم
عن الحسین بن علی عن أبیه علی (علیهم السلام) قال: قلت: یا رسول الله، کم الأئمّة بعدک؟ قال: أنت یا علی ثمّ ابناک الحسن والحسین وبعد الحسین علی ابنه وبعد علی محمّد ابنه وبعد محمّد جعفر ابنه وبعد جعفر موسی ابنه وبعد موسی علی ابنه وبعد علی محمّد ابنه وبعد محمّد علی ابنه وبعد علی الحسن ابنه والحجة من ولد الحسن، وهکذا وجدت أسامیهم علی ساق العرش، فسألت الله تعالی عن ذلک فقال: یا محمّد، هم الأئمّة بعدک مطهّرون معصومون وأعداؤهم ملعونون.
از امام حسین از پدرش امیر المؤمنین (علیهما السلام) نقل کرده که حضرت فرمود: من به پیامبر عرض کردم: ای رسول خدا، بعد از تو امامان چند نفر هستند؟ حضرت فرمود:
تو ای علی، بعد هم دو فرزندانت حسن وحسین وبعد از آنها علی فرزند حسین وبعد از او محمد فرزند علی وبعد از او جعفر وپس از او موسی وبعد از او علی وبعد از او محمد وبعد از او علی وبعد از او حسن وبعد از او حجت فرزند حسن، که من نام آنها را در ساق عرش چنین خواندم واز خداوند سؤال کردم. خداوند فرمود: اینها امامان بعد از تو هستند که پاک ومعصومند ودشمنان آنها ملعون می باشند.(132)
ما صرفا بعنوان نمونه فقط بیست حدیث را در رابطه با حصر ائمه (علیهم السلام) در دوازده امام مطرح کردیم که مبطل بر آنچیزی است که احمد الکاطع واعوان وی مؤکِّد آن هستند.
بلکه آنچه که قابل ذکر است اینکه امام صادق (علیه السلام) معتقدین به امام سیزدهم در عصر غیبت را خوارج ومارقین شیعه نام گذاری کرده وآنها را در زمره منحرفین از طریق مهدویت در عصر غیبت کبری معرفی کرده است.
امام صادق (علیه السلام) منحرفین از خط مهدویت وصاحب الزمان را به چند دسته تقسیم می کند:
الف - فإن الأمة ستنکرها لطولها
امتی بخاطر طولانی شدن غیبت منکر اصل مهدویت می شوند.
ب - قائل لغیر هدی بأنه لم یولد
گوینده ای هدایت نیافته خواهد گفت که مهدی اصلا بدنیا نیامده است!
ج - وقائل یقول: إنه ولد ومات
گوینده ای خواهد گفت که وی بدنیا آمده بود ولی همکنون مرده است.
د - وقائل یفر بقوله إن حادی عشرنا کان عقیما
و گوینده ای خواهد گفت: همانا امام یازدهممان(حسن عسکری)عقیم بود.
هـ - وقائل یمرق بقوله إنه یتعدی إلی ثالث عشر وصاعدا
«و گوینده ای که بحسب سخنش جزو خوارج ومارقین می گردد، خواهد گفت که أمر امامت به امام سیزدهم رسیده وبیشتر شده است!»
و - وقائل یعصی الله (عزَّ وجلَّ) بقوله: إن روح القائم ینطق فی هیکل غیره.
وشخصی باگفتن این سخن معصیت خدا را می کند که: همانا روح قائم در جسد وکالبد شخص دیگری حلول کرده است.(133)
دیده می شود که بند «هـ» دقیقا شرح حال احمد بصری واعوان وی است که می گویند همانا امام احمد الحسن امام سیزدهم شیعیان است واطاعتش واجب است ومنکر ولایتش، منکر ولایت مرتضی علی (علیه السلام).
فلذا خود امام صادق (علیه السلام) هزار ودویست وچند سال قبل سند خارجی بودن ومارق بودن احمد الهمبوشی را اعلان کرده است.
ادعای سفارت احمد کاطع
احمد همبوشی بصری علی رغم ادعای اینکه وی المهدی بعد المهدی است وپس از شهادت امام زمان (علیه السلام) اوست سردمدار عالم؛ مدعیست که وی سفیر امام زمان (علیه السلام) نیز هست!
همانطور که می دانیم معنای سفارت یعنی: فرستادگی ونیابت خاصه از جانب یک شخص یا یک گروه.
چه کسی سفیر ونائب خاصه را تعیین می کند؟
طبعا یا باید نصی از جانب خود معصوم (علیه السلام) یا از جانب نائب وشخص معتمد قبلی وجود داشته باشد تا بتوان نائب جدید یک امام یا حتی غیر امام معصوم را شناخت.
حال وقتی پرسیده شود چه کسی باید سفیران امام زمان (علیه السلام) را اعلان کند قطعا باید گفت که یا خود آنحضرت بایستی وی را تعیین کند یا اینکه سفیر قبل ترِ مورد اعتماد سفیر بعد از خود را معرفی نماید.
فلذا برای تک تک نواب اربعة وسفرای چهارگانه نص صریحی از امام عصر روحی له الفداء یا سفرای آن بزرگوار وارد شده است که ما روایات را بدون ترجمه ذکر می کنیم:
نیابت شیخ عثمان بن سعید العمری وفرزند بزرگوار وی بنص صریح ائمه (علیهم السلام)
روایت اول:
وثاقت وعظمت شأن دو نائب اول در کلام امامین عسکرین:
عن أبی الحسن (علیه السلام) قال: سألته وقلت: من أعامل أو عمن آخذ، وقول من أقبل؟ فقال له: العمری ثقتی فما أدی إلیک عنی فعنی یؤدی وما قال لک عنی فعنی یقول، فاسمع له وأطع، فإنه الثقة المأمون، وأخبرنی أبو علی أنه سأل أبا محمد (علیه السلام) عن مثل ذلک، فقال له: العمری وابنه ثقتان، فما أدیا إلیک عنی فعنی یؤدیان وما قالا لک فعنی یقولان، فاسمع لهما وأطعمها فإنهما الثقتان المأمونان، فهذا قول إمامین قد مضیا فیک. قال: فخر أبو عمرو ساجدا وبکی(134)
روایت دوم:
نامه امام زمان بشیخ محمد بن عثمان العَمری مبنی بر نیابت او بعد از پدرش:
حدثنا محمد بن عبد الله بن جعفر الحمیری، عن أبیه عبد الله بن جعفر الحمیری قال: خرج التوقیع إلی الشیخ أبی جعفر محمد بن عثمان بن سعید العمری قدس الله روحه فی التعزیة بأبیه رضی الله تعالی عنه.
وفی فصل من الکتاب:
"إنا لله وإنا إلیه راجعون تسلیما لامره ورضی بقضائه، عاش أبوک سعیدا ومات حمیدا ف(رحمه الله) وألحقه بأولیائه وموالیه (علیهم السلام)، فلم یزل مجتهدا فی أمرهم، ساعیا فیما یقربه إلی الله (عزَّ وجلَّ) وإلیهم، نضر الله وجهه، وأقاله عثرته ".
وفی فصل آخر:
" أجزل الله لک الثواب وأحسن لک العزاء، رزئت ورزئنا وأوحشک فراقه وأوحشنا، فسره الله فی منقلبه، کان من کمال سعادته أن رزقه الله تعالی ولدا مثلک یخلفه من بعده، ویقوم مقامه بأمره، ویترحم علیه، وأقول الحمد لله، فإن الأنفس طیبة بمکانک، وما جعله الله (عزَّ وجلَّ) فیک وعندک، أعانک الله وقواک وعضدک ووفقک، وکان لک ولیا وحافظا وراعیا وکافیا"(135)
سفارت شیخ ابی القاسم حسین بن روح نوبختی
روایت اول:
اعطای سفارت از جانب شیخ محمد بن عثمان العمری بِوِی:
سمعت أبا الحسن علی بن بلال بن معاویة المهلبی یقول فی حیاة جعفر بن محمد بن قولویه: سمعت أبا القاسم جعفر بن محمد بن قولویه القمی یقول: سمعت جعفر بن أحمد بن متیل القمی یقول: کان محمد بن عثمان أبو جعفر العمری (رضی الله عنه) له من یتصرف له ببغداد نحو من عشرة أنفس وأبو القاسم بن روح (رضی الله عنه) فیهم، وکلهم کانوا أخص به من أبی القاسم بن روح حتی أنه کان إذا احتاج إلی حاجة أو إلی سبب ینجزه علی ید غیره لما لم یکن له تلک الخصوصیة، فلما کان وقت مضی أبی جعفر (رضی الله عنه) وقع الاختیار علیه وکانت الوصیة إلیه(136)
روایت دوم:
ارجاع شیعیان به حسین بن روح توسط شیخ محمدبن عثمان العَمری:
حدثنا أبو جعفر محمد بن علی الأسود (رحمه الله) قال: کنت أحمل الأموال التی تحصل فی باب الوقف إلی أبی جعفر محمد بن عثمان العمری (رحمه الله) فیقبضها منی، فحملت إلیه یوما شیئا من الأموال فی آخر أیامه قبل موته بسنتین أو ثلاث سنین.
فأمرنی بتسلیمه إلی أبی القاسم الروحی (رضی الله عنه)، فکنت أطالبه بالقبوض، فشکا ذلک إلی أبی جعفر (رضی الله عنه) فأمرنی أن لا أطالبه بالقبوض
وقال: کل ما وصل إلی أبی القاسم فقد وصل إلی، فکنت أحمل بعد ذلک الأموالإلیه ولا أطالبه بالقبوض
همچنین در روایت دیگر اینچنین است:
فدخلوا علی أبی جعفر (رض) فقالوا له: إن حدث أمر فمن یکون مکانک؟ فقال لهم: هذا أبو القاسم الحسین بن روح بن أبی بحر النوبختی القائم مقامی والسفیر بینکم وبین صاحب الامر (علیه السلام) والوکیل [له] والثقة الأمین، فارجعوا إلیه فی أمورکم وعولوا علیه فی مهماتکم فبذلک أمرت وقد بلغت(137)
سفارت شیخ علی بن محمد السمری
وصیت شیخ حسین بن روح نوبختی بشیخ علی بن محمد السمری:
وأخبرنی محمد بن محمد بن النعمان والحسین بن عبید الله، عن أبی عبد الله محمد بن أحمد الصفوانی. قال: أوصی الشیخ أبو القاسم (رضی الله عنه) إلی أبی الحسن علی بن محمد السمری (رضی الله عنه) فقام بما کان إلی أبی القاسم.(138)
فلذا دیده می شود که برای تک تک این سفرای اربعة نص صریح ائمة یا سفرای ماضیة موجود است که شیخ طوسی در این باب، در کتاب الغیبة ونیز بزرگانی مثل شیخ الإسلام ابو جعفر الصدوق علیه الرحمة در کمال الدین یا شیخ اعظم فیض کاشانی در الوافی وعلامه مجلسی در بحار وعلامه شیخ حر عاملی در وسائل الشیعه ده ها روایت ذکر کرده اند که جای هیچگونه انکار نیست.
حال آنکه احمد همبوشی برای سفارت خود محتاج یک نص صریح است!
ما بارها وبارها خواستار تنها یک نص واضح از جانب علی بن محمد سمری یا امام زمان (علیه السلام) شده ایم که در آن، شخص شخیص امام زمان (علیه السلام) ویا علی بن محمد سمری اعلان کند بعد از هزار سال!!از وفات علی بن محمد سمری، شخصی از بصره که لیسانس رشته شهرسازی دارد بإسم احمد بن اسماعیل بن کویطع ظهور کرده وسفیر جدید صاحب الزمان (علیه السلام) می گردد.!!
امام زمان (عجل الله فرجه) احمد الکاطع را مفتضح می کند
نه تنها نصی از جانب آن سفیر یا امام زمان از برای احمد بصری نیست، بلکه آنچه در قضیه سفارت باید دانست این است که شخص امام زمان (علیه السلام) کذب این فرد را درباره مشاهده ی خصوصی وسفارت، علنی کرده است وطی آخرین نامه ای که به شیخ السمری نوشته است تمامی کسانی که مدعی مشاهده وی من باب سفارت شده اند را دروغ گو تلقی فرموده است:
یا علی بن محمد السمری اعظم الله اجرا خوانک فیک، فانک میت ما بینک وبین ستة ایام، فاجمع امرک ولاتوص الی احد فیقوم مقامک بعد وفاتک، فقد وقعت الغیبة التامة. فلا ظهور الا بعد اذن الله تعالی ذکره، وذلک بعد طول الامد وقسوة القلوب وامتلاء الارض جوراً. وسیأتی الی شیعتی من یدعی المشاهدة، ألا فمن ادعی المشاهده قبل خروج السفیانی والصیحة فهو کذاب مفتر، ولا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم. فنسخوا هذا التوقیع وخرجوا، فلما کان الیوم السادس عادوا الیه وهو یجود بنفسه فقال له بعض الناس: من وصیک من بعدک؟ فقال: لله امر هو بالعه، وقضی فهذا آخر کلام سمع منه (ره).
ای علی بن محمّد سمری! خداوند اجر برادرانت را در عزای تو عظیم گرداند که تو ظرف شش روز آینده خواهی مرد، پس خود را برای مرگ مهیّا کن وبه احدی وصیّت مکن که پس از وفاتت قائم مقام تو شود زیرا غیبت تامّه واقع شده وظهوری نیست مگر پس از اذن خدای تعالی وآن پس از مدّتی طولانی وقساوت دل ها وپر شدن زمین از ستم واقع خواهد شد.
وبه زودی کسانی نزد شیعیان من آیند وادّعای مشاهده کنند، بدانید هر که پیش از خروج سفیانی وصیحه آسمانی ادّعای مشاهده کند دروغگوی افترا بند است، ولَا حولَ ولا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ العلیّ العَظیم.
پس؛ حاضرین از آن توقیع استنساخ کردند واز نزد او خارج شدند، وچون روز ششم فرا رسید نزد او بازگشته واو را در حال احتضار بود، یکی از مردمان پرسید: وصی تو پس از شما کیست؟
گفت: خداوند را امری است که خود او رساننده آن است، وفوت کرد. واین آخرین کلامی بود که از او شنیده شد.(139)
حال آنکه دیده می شود احمد همبوشی بصری مدام از دیدار وی با امام زمان بعنوان نائب وجانشین آنحضرت دم می زند واین خود بهترین نص مبنی بر کذب دعوی احمد بصری است که حتی خود صاحب الزمان (علیه السلام) او را تکذیب می کند:
فمن ادعی المشاهده قبل خروج السفیانی والصیحة فهو کذاب مفتر
هر که پیش از خروج سفیانی وصیحه آسمانی ادّعای مشاهده کند دروغگوی افترا بند است
پاسخ به یک شبهه
انصار احمد الکاطع می گوید: در این روایت اگر قبول کنیم که «هرکسی که آنحضرت را مشاهده می کند کذاب است» پس در اینصورت بزرگان شیعه که ادعای دیدار با وی در دوران غیب کبری را دارند نیز جزو هماندسته می شوند!
جواب
اولاً: این هیچ ربطی به احمد همبوشی ندارد زیرا که بنص صریح کذب احمد بصری ودروغگویی او از جانب شخص شخیص امام زمان (علیه السلام) صادر شده است زیرا امام زمان (علیه السلام) تأکید می کند به شیخ علی السمری که بعد از خودت احد الناسی را بر سفارت مگمار وسپس ذکر می کند هر کسی مدعی شهود من شود کذاب است. حال آنکه این سخن شرح حال احمد بصری است.!
فلذا این فرافکنی بیشتر از روی عجز است تا استدلال.
ثانیاً: معنای مشاهده در این روایت بمعنی رؤیت معمولی بین دو شخص یا دیدار یک شیعه با امام خود نیست؛ بلکه بحسب سیاق نامه معنای آن شهود اختصاصی وارتباط خاصِ مُمتَد با آنحضرت است که مختص نواب اربعه علیهم الرحمة بود.
زیرا در روایت داریم که امام (علیه السلام) می فرماید:
أما سنته من یوسف فالستر جعل الله بینه وبین الخلق حجابا یرونه ولا یعرفونه
سنتی که مهدی از یوسف بإرث می برد سِتر(پوشیدگی امر امامت وی) است.زیرا خداوند بین او وبین خلائق حجابی قرار میدهد که با وجود اینکه وی رامی بینند ولی نمی شناسندش.(140)
همچنین در کنار این روایت وبعضی روایات دیگر، منقولاتی صحیحه از بزرگان تشیع وثقاتِ علی الإطلاق بچشم می خورد که آنان با حضرت مهدی (علیه السلام) دیدار داشته اند ووی را بدیده خود نظاره کرده اند.
همانند دیدار ابن قولویه علیه الرحمة صاحب جامع الزیارات با آنحضرت آنهم بعد از هشت سال از شروع غیبت کبری.
همچنین دیدار سعید رضی الدین قدس الله نفسه الزکیة وصاحب وی با صاحب الزمان در سرداب. راوی این سخن شیخ علی بن عیسی الإربلی از جماعتی از ثقات است.
نیز دیدار شیخ علی نمازی علیه الرحمة با صاحب الزمان بحسب نقل علامه کورانی از آن بزرگوار.
ولی خاصیت مطلق تمامی این دیدار ها وآن ملاقات ها ودیدن هایی که بالاتر ذکر کردیم این است که شخص ناظر امام زمان (علیه السلام) ادعای فی مشهد المهدی بودن را ندارد ومدعی نیست که دائما با او در ارتباط بوده وهمه وقت امکان دیدنش را دارد واز جانب وی سفارت دارد!
بلکه در مواقعی که اصلا خبردار نبود یا آنچنان اطلاعی وحتی آمادگی نسبت بدیدار نداشت رخصت ملاقات با امام زمان (علیه السلام) را گرفته بود.
نیز بحسب دیدار خود مدعی مقامات عُلیا ومناصب الهی بی همتا نمی گردد.
حال آنکه احمد بصری مدعیست سفیر امام زمان وشاهد وی وحاضر در محضر وی وسامع کلام وی است وحتی مدعی جانشینی اوست ونیز ادعا دارد خود احمد همبوشی زمینه ساز ظهور امام زمان ومنسّق وهماهنگ کننده ظهور وی بوده، یمانیت آل محمد را نیز در دست دارد.!
واین مشاهده دقیقا همانی است که حضرت صاحب الزمان مدعی آن را کذاب دانسته است.
علامه مجلسی در بحار نیز بر این وجه بیان تأکید دارد.(141)
توضیح اینکه در این مورد بخصوص(ادعای سفارت وارتباط خاص در دوران غیبت کبری) احمد بصری همبوشی پیرو فرقه شیخیه کرمانیه است که قائل به رکن رابع بودند!
رکن رابع یعنی: سفیر ونائب خاص وشیعه کاملی که می تواند دائماً بحضور امام زمان (علیه السلام) رسیده وبا وی هم کلام گردد.!
آنها اعتقاد داشتند شیخ أحمد الأحسائی(142) وشاگرد ایرانی وی سید کاظم الرشتی هر دو رکن رابع بودند که منکرین وی منکرین اصلی از اصول دین بوده واز ولایت علی (علیه السلام) خارج می شدند!
ملاحسین بشرویه ای بعد از وفات سید کاظم رشتی با علی محمد باب رئیس فرقه بابی گری بیعت کرده ووی را سفیر امام زمان وباب دیدار وی ورکن رابع معرفی کرد وسپس حروف حی که شامل 18 تن از بزرگان شیخیه بودند با علی محمد باب بیعت کردند.
دیده می شود که احمد همبوشی بصری هم دقیقاً ادعایی مقارن شیخیه دارد وخود را سفیر امام زمان وباب دیدار وی ورابط خاص او ومنسّق برنامه های او معرفی می کند ومنکرین این أمر را خارج از ولایت علی مرتضی ودشمن پیغمبر قلم داد می کند که این خود برترین دلیل بر دشمنی این کذاب با آل محمد (علیهم السلام) وشیعیان آل محمد (رحمهم الله) است.
اساسا هر کسی رویه تبشیری وتنذیری ودلالتی احمد دجال را مطالعه کند در حالی که با روند تبلیغاتی دجاجله ای مثل حیدر المشتت وبهاء الله وعلی محمد باب وغلام احمد قادیانی آشنایی دارد، می تواند براحتی دریابد که اساسا احمد بصری یک نموذج ویک برآیند برداری از همه اینهاست که با دستگاه های ارتباطی کنونی نیز تقویت شده، تبلیغ می شود.
پاسخ به یک شبهه
عجیب که احمد بصری همبوشی از سر عجز خود، نامه ی صاحب الزمان به علی بن محمد سمری وتوقیع شریف را ضعیف السند وبی ارزش وغیر قابل استناد معرفی می کند.
همانطور که در کتاب مع العبد الصالح صفحه 30 بر این قضیه تأکید دارد!
جواب
 این خود بهترین دلیل بر بیچارگی احمد واعوان احمد همبوشی است نسبت به نص قاطع وبی چون وچرای امام زمان (علیه السلام) در ردّ دعوی او.
زیرا خود شیخ صدوق که متوفی 381 هجری قمری است این نامه را در کتاب کمال الدین ذکر می کند حال آنکه نامه در سال 329 نوشته شده است.
یعنی تنها وتنها 52 سال ما بین وفات شیخ صدوق ونوشتن نامه فاصله بوده است.
از طرفی شیخ صدوق متولد سال306 است که در این صورت در زمان نوشته شدن این نامه 23 ساله بودند، فلذا از اساس جای هیچ شک وشبهه ای در قرابت زمان نامه با شیخ نمی توان داشت.
خصوصا اینکه این نامه را با نقل واسطی بإسم أحمد بن الحسن المکتب که شخصا از وی در کتاب عیون أخبار الرضا صفحه187با لفظ ترضی (رضی الله عنه) یاد می کند، روایت کرده است.
علمای اعلام تشیع از اول تا آخر نیز همگی بر این توقیع شریف ملتزم بوده وآن را مقدس دانسته وبر فرازهای آن تأکید چندباره داشته اند.
بزرگانی نظیر شیخ الطائفه وشیخ ابن حمزه طوسی وشیخ طبرسی وشیخ صدوق وقطب الدین راوندی وملا احمد نراقی وعلامه مجلسی وبسیاری از بزرگان دیگر همگی در برترین کتب خود، این توقیع را بدون هیچ طعنه ای در سند آن ذکر کرده اند که این خود مقبولیت این توقیع را در کنار اعتبار آن اثبات می کند.
فلذا در سندیت وشأنیت این ردّیه بزرگ امام زمان (علیه السلام) بر احمد همبوشی ونیز محمدعلی باب ومیرزاحسینعلی نوری بهاء الله وسایر کذابین ودجاجله ومدعیان دروغین سفارت، شکی نیست.
احمد بصری وادعای یمانیت!
شاید باور کردنی نباشد که احمد الکاطع علی رغم ادعای امامت الهی ومهدویت آخر الزمان وعصمت قرآنی وسفارت از جانب مهدی القائم، ادعا دارد با حفظ سمت!!وی یمانی آل محمد است.
حال آیا با توجه به روایات، احمد همبوشی بصری می تواند یمانی باشد؟!
ما قطعیت داریم که یمانی (علیه السلام) هیچ ربطی ورابطه ای به احمد الکاطع ندارد وبرای ان ادله متعدد بیان می کنیم:
الف - یمانی صادق وپرهیزکار است
آنچه که از روایات بر می آید کرامت وصداقت وبزرگواری شخصیت یمانی است واینکه پرچم وی هدایت گر است که این صفات دقیقا متضاد با شخصیت دروغ گو وفتنه انگیز احمد بصری است.
احمد بصری بدروغ ادعا کرده است فرزند امام زمان (علیه السلام) است واز جانبی ادعا کرده است از طرف وی امامت دارد واو امام سیزدهم شیعیان است!
حال انکه در حدیث صحیح از امام صادق (علیه السلام) داریم که در زمان غیبت کبری منحرفین وضالّین وگمراهان به چند دسته تقسیم می شوند، ولی آندسته مارق وخارج از حق این ویژگی را دارد:
قائل یمرق بقوله: إنه یتعدی إلی ثالث عشر فصاعدا
گوینده ای بحسب این قولش جزو مارقین است که: امر امامت به امام سیزدهم افزایش یافته وبالا می رود.(143)
فلذا از اساس احمد بصری یک مارق از حق است ودر بطلان شخصیت وی شکی نیست.
همچنین در قضیه سفارت دیدیم که امام زمان (علیه السلام) رسما وکتبا وعلنا کذب ودروغ گویی وافتراء احمد الکاطع وسایر مدعیان سفارت را اعلام کرده است که فمن إدعی المشاهدة فهو کذاب مفتر.
نیز در قضیه تعیین قبر حضرت زهراء (علیها السلام) مشاهده کردیم که ابتدا به مسلمانان عامه دروغ بسته وادعا می کنند آنها نیز همانند تشیع اعتقاد بر مخفی بودن قبر زهراء (علیها السلام) را دارند که به نص صریح علمای اهل سنت دروغگو بودن احمد را در این باب ثابت کردیم.
همچنین گفتیم که وی در تعیین قبر آنحضرت مخالف ائمه (علیهم السلام) عمل کرده است واین را با روایات معتبره ثابت کردیم.
پس دیده می شود احمد همبوشی کسی است که هم امام زمان (علیه السلام) وی را تکذیب کرده است وهم امام صادق (علیه السلام) در خارجی بودنش سخن گفته است وهم امام رضا (علیه السلام) با وی بمخالفت برخواسته است.
نیز در کنار همه این مطالب، دروغ ها واشتباهات وی در حیطه علمی نیز نا تمام است، همانطور که تا بحال دیده ایم.
وی سند مخدوش ومغشوش حدیث وصیت مروی در الغیبة طوسی را صحیح تلقی می کند که خلاف آن را اثبات کردیم.
وی توقیع شریف صاحب الزمان را ضعیف السند وبی اعتبار تلقی می کند که دروغ کلام وی را ثابت کردیم.
نمونه ای دیگر از کذب احمد بصری
در کنار مجموعه اکاذیب این شخص که تا به حال ذکر شده، خوب است تدلیسی دیگر از وی را بر همگان نشان دهیم تا دجل ودروغ این دجال بصره بار دیگر رخ نشان دهد.
وی وقتی می خواهد اثبات کند که همو از یاوران مهدی صاحب الزمان هست واز انصار بِنام ومذکورِ صاحب العصر والزمان در روایات هست در کتاب المتشابهات، جلد 4 صفحه 144 اینگونه می نویسد:
وعن الصادق فی خبر طویل سمی أصحاب القائم: ومن البصرة... أحمد...
واز صادق (علیه السلام) در خبر طولانی آمده است که وی اسامی یاوران قائم (علیه السلام) را ذکر کرده است: «و از بصره احمد».
حال آنکه وقتی برگشته واصل روایت را در کتاب دلائل الإمامة می بینیم، مشاهده می کنیم که امام صادق فرموده است:
ومن البصرة: عبد الرحمن بن الأعطف بن سعد، وأحمد بن ملیح، وحماد بن جابر
واز بصره: عبدالرحمن بن اعطف و«احمد بن ملیح» وحماد بن جابر(144)
یعنی احمد بن اسماعیل برای اینکه بتواند دروغ خود را راست جلوه دهد نام «احمد بن ملیح» را بریده کرده وفقط «احمد» نوشته است، زیرا اسم پدر وی «اسماعیل» است ونه «ملیح».!!
پس چطور اینچنین شخص دجال دروغگوی مدلس ومدعی دروغین مهدویت وامامت ووصایت وسفارت می تواند یمانی آل محمد (علیهم السلام) موعود باشد؟
ب - یمانی از یمن خروج می کند نه از بصره!
احمد الکاطع البصری زاده منطقه بصره است وخروج وی نیز از بصره بوده است که بعد از درگیری هایی که ان شاء الله در مقدمه اشاره شد، از بصره بلکه از عراق گریخته وطبق برخی نقل ها به امارات ونزد زعمای وهابی خود پناهنده شده است.! (قبل تر نیز گفتیم که بنا به قولی در همان درگیری ها به هلاکت رسید)
حال آنکه یمانی موعود ان شاء الله از یمن ظهور می کند ونه از بصره واین خود دلیلی مبرهن است بر کذب دیگر احمد همبوشی.
حال روایاتی را در این باب ذکر می کنیم:
روایت اول
امام باقر (علیه السلام) در باب ذکر علائم حتمیة ظهور امام زمان (علیه السلام) اینگونه می فرمایند:
إن من علامات خروجه: خروج السفیانی من الشام، وخروج الیمانی من الیمن وصحیة من السماء فی شهر رمضان، ومناد ینادی من السماء باسمه واسم أبیه.
همانا از علامات خورج مهدی: خروج سفیانی از شام وخروج یمانی از یمن وفریاد آسمانی در ماه رمضان وندای آسمانی که اسم مهدی ونام پدر وی را ندا درخواهد داد.(145)
روایت دوم
وقتی از امام (علیه السلام) پیرامون خروج سفیانی سوال شد در جواب فرمودند:
أنی یخرج ذلک، ولم یخرج کاسر عینه بصنعاء
سفیانی کی ظهور خواهد کرد درحالی که شکننده چشم وی از صنعاء(پایتخت یمن) ظهور نکرده است.(146)
روایت سوم
روایتی که در آن از امام صادق در مورد علامات ظهور پرسیده شد پس چنین فرمود:
خروج رایة من المشرق ورایة من المغرب وفتنة تظل أهل الزوراء وخروج رجل من ولد عمی زید بالیمن وانتهاب ستارة البیت
خروج پرچمی از شرق(ظهور خراسانی) وپرچمی از مغرب(پرچم مغربی) وفتنه ای که اهل زوراء را فرا میگیرد وخروج مردی از نسب عمویم زید در یمن وغارت پرده از خانه(147) (148)
خود مرحوم سید بن طاووس این روایت را تصحیح کرده وبر صحت آن تأکید می کند.(149)
فلذا دیده می شود که در ابتدای أمر یمانی (علیه السلام) از یمن ظهور می کند ونه از بصره که باز هم این خود نشان دهنده کذبی است که احمد همبوشی به مردم عوام قالب کرده است!
جواب انصار احمد بصری بر این شبهه
آنها دو مطلب را در جواب این ادلات مطرح می کنند:
اول
آنها نوشته اند:
لازم است بدانیم که مکّه در تهامه است وتهامه در یمن. پس محمّد وآل محمّد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) همگی یمانی هستند. یعنی محمّد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) یمانی است وعلی (علیه السلام) یمانی است وامام مهدی (علیه السلام) یمانی ودوازده مهدی (علیهم السلام) یمانی ومهدی اوّل (علیه السلام) نیز یمانی است.
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: همانا ایمان در مکّه ظهور کرد ومکّه در تهامه وتهامه در سرزمین یمن است وبه همین سبب کعبه را "کعبهء یمانیه" می گویند. بحار الأنوار ج22 ص137
جواب
واقعا جای بسی شگفتی وسوال است که آیا واقعا احمد بصری واعوان وی از مذهب عامه هستند یا ملتزم به مذهب حقه تشیع؟!
زیرا اساسا این روایتی که در بحار آمده است، نقلاً از النهایة فی غریب الأثر نویسنده عالم مشهور عامه ومورخ بزرگ اهل تسنن یعنی ابن اثیر است.!!(150)
حقیقتا جای سوال است که احمد وانصار وی چرا دست از این بازی بر نمی دارند واینهمه خفت وحقارت را به جان می خرند؟
طبعا این دلیل ارزش علمی ندارد وجای بحث در آن نیست.
دوم
آنها نوشته اند:
رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: همانا بهترین مردان اهل یمن هستند وایمان یمان ومن نیز یمانی هستم.
بحار الأنوار ج57 ص 232
جواب
آنچه که اتباع احمد الکاطع از آن فرار می کنند، فهمیدن ذات مطلب است وفهم سخن اهل بیت (علیهم السلام) وسخن منتقدین نهج احمد بصری.
اینکه به شخصی صفتی اعطا شود بدین معنی نیست که صرفا از تمامی جهات أمر بر آن شخص مستولی گردد.
مثلا وقتی می گوییم علی ولی مومنان است نمی توان گفت چون هم علی ولی مومنان هست ونیز چون خدا در قرآن فرموده الله ولی الذین آمنوا پس علی هم مثل خدا وشریک خداست.!!
بلکه باید مفهوم ومنظور را فهمید وعیار کلام وسخن را بحسب قواعد عقلی وعرفی سنجید.
زمانی که گفته می شود «یمانی آل محمد (علیه السلام)» طبعا تمامی منظور ها را می توان در رابطه با وی متصور شد...
همانند اینکه بگوییم وی نسبش به یمن بر می گردد؛ یا اینکه محل خروج وی از یمن است؛ یا اینکه بعد از خروج وحیات خود در یمن ساکن خواهد شد؛ یا اینکه عمده یاوران وی از یمن خروج خواهند کرد و... که نیازی به شرح آن نیست.
لکن باید وجه کلام اهل بیت (علیهم السلام) را سنجید وبایستی فهم صحیح را از احادیث آنها داشت.
فلذا وقتی به مجموعه احادیث آل محمد (علیهم السلام) نگاه می کنیم می بینیم که وجه تعریف واژه «یمانی» این است که وی از یمن ظهور می کند ومحل خروج وی یمن است.
روایات را سابقا ذکر کردیم که ائمه (علیهم السلام) بر این مهم تأکید کرده اند.
فلذا آن وجه منطوق ومورد تأکید در کلام اهل بیت از معنی «یمانی» این است که «وی از یمن ظهور خواهد کرد.»
در حالی که کلام نبی اکرم که «وأنا یمانی» بأین معنی ومفهوم ووجه بیان است که نسب او به عدنانیان بر می گردد که سر در بلاد یمن داشتند.
لکن وجه بیان «یمانی» برای یمانی آل محمد روایاتی بود که از اهل بیت نقل کرده واثبات کردیم وی از یمن خروج می کند.
ما تحدی می کنیم واز کل انصار وجریان احمد بصری می خواهیم فقط یک روایت از ائمه معصومین در کتب شیعه ارائه دهند که در آن، امام معصوم تصریح بر خروج یمانی از بصره داشته است.
پ - یمانی همراه سفیانی وخراسانی ودر یک روز ویک زمان ظهور می کند!
آنچه که از روایات بر می آید این است که سفیانی ویمانی وحتی خراسانی هرسه در یک روز باهم ظهور می کنند:
از امام باقر (علیه السلام):
قال (علیه السلام): خروج السفیانی والیمانی والخراسانی فی سنة واحدة، فی شهر واحد، فی یوم واحد
خروج سفیانی ویمانی وخراسانی در یک سال در یک ماه ودر یک روز رخ خواهد داد.(151)
از امام صادق:
عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: خروج الثلاثة: الخراسانی والسفیانی والیمانی فی سنة واحدة فی شهر واحد فی یوم واحد، ولیس فیها رایة بأهدی من رایة الیمانی یهدی إلی الحق
از امام صادق (علیه السلام) روایت است که فرمود: خروج این سه تن: خراسانی وسفیانی ویمانی در یک سال، در یک ماه، در یک روز خواهد بود ودر آن روز هیچ پرچمی بأندازه پرچم جناب یمانی هدایت گر به حق نیست.(152)
سند روایت نیز یُعتنی به وقابل قبول است.
دو نکته ی مهم
اول
در این سخن باتوجه به اینکه ابتدا می فرماید «در یک سال» وسپس «در یک ماه» دلالت بر این دارد که آن سخن که «در یک روز» است، درحقیقت فقط وفقط یک روز معین از یک ماه در یک سال معین است.
زیرا انصار احمد بصری می توانند اینطور حاشا کنند که شاید مراد از آن یک روز، روزی شبیه به عاشورا یا نیمه شعبان و... باشد که همه ساله تکرار می شود واختلاف چند سال بین ظهور یمانی وسفیانی وخراسانی محتمل است.
لکن با این سخن معصوم صراحت علی الإطلاق وجود دارد مبنی بر اینکه باید وباید یمانی وسفیانی وخراسانی در یک روز از یک ماهی که در یک سال مشخص است ظهور کنند.
حال از انصار احمد همبوشی سوال می کنیم خراسانی کجاست؟؟
وی کیست؟؟ چرا ظهور نکرده است در حالی که سالیان سال است احمد بصری تحت عنوان یمانی ظهور کرده است؟
چرا وی منکرین خود را ناکر ولایت علی (علیه السلام) حکم نمی دهد؟ اصلا آیا الان وی موجود هست که بتوان وی را دید وپرسید حکم منکرش را؟
سفیانی کیست وکجاست وچرا ظهور نکرده است؟
عجیب که همراه با تهدید آمریکا مبنی بر حمله قریب الوقوع به سوریه، برخی گواطع شاد وخرم گشتند که بالأخره لا اقل می توانند قضیه سفیانی را براه انداخته وآمریکا را که بعد از سالیان سال از ظهور احمد الکاطع به سوریه حمله می کند را همان سفیانی نشان دهند که بحسب دعم حکومت مرکزی ایران از سوریه وموفقیت حزب الله لبنان، حمله آمریکا نیز لغو گردید وآبروی انصار احمد بصری بیش از پیش رفت وبعضا بسرعت این هوچی گری رسانه ای در سایت ها را محو کردند.!
دوم
وقتی چنین مطالبی که نشانگر دجل ودروغ احمد بصری مدعی یمانیت است را ذکر می کنیم، انصار احمد بصری سعی بر جو سازی کرده وتلاش می کنند ما را معاند حضرت یمانی معرفی کنند.!
باید متذکر این نکته شد که ما هرگز معترض مقام نورانی یمانی آل محمد نیستیم وذره ای از ارادت خود را نسبت به یمانی (علیه السلام) کم نمی کنیم وبر این امر استواریم واتفاقا اثبات کذب احمد بصری یک نوع خوش خدمتی به آنجناب می باشد که وجود ارجمند وی را از لوث دجاجله ای مثل احمد بصری پاک می داریم.
ت - یمانی فرزند زید بن علی علیه الرحمة
جالب تر از همه اینها، احمد بصری ادعا دارد فرزند امام زمان است ودر عین حال یمانی است.!
ما از اینها می خواهیم روایت معتبری از امامان معصوم در باره اینکه یمانی باید از فرزندان امام زمان (علیه السلام) باشد را به ما اعطا بکنند.
تنها یک روایت که «یمانی فرزند امام زمان می باشد» را از اینان خواستاریم.!
نه تنها روایتی در این باب که «یمانی فرزند امام زمان است» وجود ندارد بلکه آنچه از روایات بر می آید جدایی نسب یمانی با نسب امام زمان (علیهما السلام) است، علی رغم اینکه هر دو نسبشان بأئمة (علیهم السلام) می رسد.
قبلا ذکر کردیم که امام معصوم (علیه السلام) از یمانی تعیبر به فرزند زید کرده است:
خروج رایة من المشرق ورایة من المغرب وفتنة تظل أهل الزوراء وخروج رجل من ولد عمی زید بالیمن وانتهاب ستارة البیت
خروج پرچمی از شرق(ظهور خراسانی) وپرچمی از مغرب(پرچم مغربی) وفتنه ای که اهل زوراء را فرا میگیرد وخروج مردی از نسب عمویم زید در یمن وغارت پرده از خانه.(153)
توضیح اینکه زید بن علی برادر امام باقر وعموی امام صادق است ونه از جهت مادری ونه از جهت پدری ائمه معصومین بعداز امام صادق نسب به زید نمی برند؛ حال آنکه طبق این روایت، یمانی خروج کننده از یمن نسبش به زید بن علی می رسد وقرابتی با نسل امام زمان ندارد؛ ولی احمد بصری هم خدا را می خواهد وهم خرما را؛ وی هم نسب مهدویِ جعفری را می خواهد وهم منسب یمانی را.!!
در حالی که اصلا وابدا نسل امام زمان (علیه السلام) ربطی به زید بن علی ندارد که باز هم این خود دلیل دیگری بر بی سوادی احمد همبوشی وانصار وی است.
عجیب که آنها در قبال این روایت چند شبهه مطرح می کنند:
شبهه اول
این روایت مجهول الدلالة است ونمی دانیم رجل من ولد عمی زید یعنی که وآیا ربطی به یمانی دارد یا نه!؟
جواب
قطعا وقتی شخصی خود را مضطر ببیند باید خود را نقض کند وحتی اگر شده علیه خود حرف بزند.!
وقتی ما می گوییم روایت مهدیون که اساس دعوت شماست اصلا معلوم نیست که منظور از آن مهدیون بعد از ائمه (علیهم السلام) کیست واصلا در آن نصی بر اینکه احمد همبوشی بصری که حتی قرآن خواندن هم بلد نیست، امام ومهدی است وجود ندارد؛ می گویند شما دشمن روایات اهل بیت هستید!
اما وقتی خودشان در منگنه ادله صحیحه قرار می گیرند دقیقا سخنان حق شیعه علیه شان را به نیت باطل خود آمیخته وبه شیعه برمیگردانند.!
در مورد این شبهه بایستی گفت که متاسفانه انصار احمد همبوشی از درایة الحدیث بدور هستند وقاعده مهم تطابق اقوال وتنسیق بین الأحادیث را بلد نیستند.
در این روایت امام (علیه السلام) سه مورد را برای دوران قبل از ظهور متذکر شده اند:
1 - خروج رایة من المشرق 2 - رایة من المغرب 3 - خروج رجل من ولد عمی زید بالیمن
1 - خروج پرچم از مشرق 2 - پرچمی از مغرب 3 - خروج مردی از فرزندان عمویم زید در یمن
حال آنکه در روایات دیگر دقیقا همین سه حالت برای سه شخص خاص استعمال شده است:
وإقبال رایات سود من قبل خراسان، وخروج الیمانی، وظهور المغربی بمصر
1 - آمدن پرچم های سیاه از طرف خراسان(شرق) 2 - خروج یمانی 3 - ظهور مغربی در مصر.(154)
فلذا با جمع بین روایتین دیده می شود که مراد از خروج رجل من ولد عمی زید بالیمن کسی نیست جز جناب یمانی (علیه السلام).
البته ما انتظار اینگونه شبهات واهی وجواب های پوشالی از جانب انصار احمد بصری را داریم؛ زیرا که اینان اسیر کذب وغرق در باطل هستند والغریق یتشبث بکل حشیش.
شبهه دوم
آیا به صرف گفتن فلان از یمن است باید او را یمانی موعود دانست وبا این استدلال اشتباه قطع وجزم کرد؟
جواب
باز هم تناقض در کلام انصار بصری موج می زند.!
آقایان انصار این سوال را ما بایستی از شما بکنیم که آیا وقتی بی سوادِ دروغگویی مثل احمد همبوشی که قرآن خواندن نیز بلد نیست از بصره برخواسته بگوید من همان یمانی هستم که از یمن ظهور می کند چطور می توانید وی را یمانی موعود بنامید؟ آیا بصرف ادعا می توان جزم کرد؟!
درمورد این شبهه که عینا نقل مطلب از سایت انصار احمد کردیم باید گفت: کسی با دیدن این روایت ادعا نمی کند که هر کسی که از یمن برخواست وگفت یمانی است پس وی حقیقتا یمانی موعود است!
بلکه آنچه از این روایت ثابت می شود ابتدا این است که یمانی نسلش به زید بن علی می رسد ودر ثانی اینکه یمانی از یمن ظهور می کند.همین!
حال این دو شاخصه مبطل تمام آن اکاذیبی است که احمد الکاطع به راه انداخته است زیرا وی متولد بصره است وخود را فرزند امام زمان می داند که اصل وابدا نسبش به زید بن علی نمی رسد.
امثال اینگونه جواب های انصار در قبال این دلیل نیز بهترین سند مبنی بر عجز یاران احمد بصری است.
شبهه سوم
مدیر تالار سایت مبلغ احمد بصری نوشته است:
آیا کسی از خود سؤال کرد، آن مردی که از نوادگان زید بن علی (علیه السلام) است ویعنی زیدی می باشد وزیدی ها ولایت وحجیت امام محمد باقر (علیه السلام) تا امام مهدی (علیه السلام) را نمی پذیرند، چگونه می تواند طبق روایت امام محمد باقر (علیه السلام) مردم را به امام مهدی ارواحنا له الفداء دعوت کند.
جواب
حقیقتا مستوی وسطح علمی انصار احمد الکاطع در چه حدیست؟
هر کسی که فقط ذره ای تتبع در متون داشته باشد وبا تاریخ آشنا باشد باورش نمی شود که شخصی اینچنین شبهه ای را مطرح کند، مگر اینکه یک مجنون یا یک جاهل باشد زیرا حتی مغرضین ومنافقین هم چنین سخن خنده داری را از ترس مضحکه شدن بر زبان نمی آورند.!
از اساس زیدیه به اشخاصی گفته می شود که بعد از امامت امام سجاد (علیه السلام) بحسب خروج جناب زید بن علی علیه أمویین با وی بیعت کرده واو را امام دانستند.
این روند ادامه داشت تا اینکه در زمان زیاد بن منذر؛ وی نیز یک تجدید معتقداتی در زیدیه پدید آورد واصلی ترین فرقه زیدیه یعنی جارودیه را تأسیس کرد.
زیدیه در فقه عمدتا تابع مذهب ابو حنیفه ودر معتقدات آمیخته ای از شیعه ومعتزله وحتی اهل الحدیث اهل تسنن وعشائرة هستند.
فلذا اساسا زیدیه به طرفداران مکتب نو ساخته زیاد بن منذر وامثاله ومعتقدین امامت زید گفته می شود واصلا ربطی به نسب زید بن علی ندارد!
نوبختی در فرق الشیعة می گوید:
زیاد بن المنذر وهو الذی یسمی أبا الجارود ولقبه سرحوبا محمد بن علی بن الحسین بن علی وذکر أن سرحوبا شیطان أعمی یسکن البحر وکان أبو الجارود أعمی البصر أعمی القلب فالتقوا هؤلاء مع الفرقتین اللتین قالتا أن علیاأفضل الناس بعدالنبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فصاروا مع زید بن علی بن الحسین عند خروجه بالکوفة فقالوا بإمامته فسموا کلهم فی الجملة الزیدیة
زیاد بن منذر کسی بود که محمد باقر وی را سرحوب نامید وفرمود: سرحوب شیطانی کور است که ساکن دریاست. زیاد بن منذر ابو الجارود هم کورچشم وکور قلب بود. پس وی ویاران وی با دو فرقه ای که ادعا داشتند امام علی برتر از همه بعد از نبی اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) است دیدار کرده وهمراه وهمرکاب زید بن علی بن حسین گردیدند در آنزمانی که در کوفه خروج کرد، در حق وی ادعای امامت کرده وهمه آنها یکجا زیدیه نامگذاری شدند.(155)
مرحوم نوری در خاتمه مستدرک در ترجمه زیاد بن منذر ابی الجارود این سخن را نقلا از نوبختی ذکر می کند.
فلذا اساس لفظ زیدیة لفظ دالّ بر نسب نیست بلکه کلامی است دالّ بر یک منهج ویک روش.
حتی تنی چند از ائمه زیدیه مثل الإمام الأطروش یا الإمام الناصر یحیی نسب به زید بن علی نمی برند بلکه الأطروش نسب به برادر زید بن علی والناصر یحیی موسس دولت زیدیه در یمن نیز نسب به حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب می برد که این خود باز هم کاشف دروغ انصار احمد است.
حتی اگر نسبت به این حقیقتِ واضح نیز اغماض کنیم وسخن مضحک آنها مبنی بر اینکه «اجداد شخص خارجی از یمن تا زید بن علی چونکه مرتبط با زید بن علی بوده اند پس زیدیه هستند» را قبول کنیم باز هم جرحی بر سید یمانی (علیه السلام) نیست.
زیرا اساسا این شبهه ربطی به سوال ندارد وسنخیتی با اصل بحث ندارد.
مثل اینست که بگوییم امام زمان چطور امامت دارد حال آنکه نسبش به امام هادی می رسد که فرزندش جعفربن علی(جعفر کذاب) دروغگویی کرده وقصد می کند اموال امام عسکری (علیه السلام) را بدزدد وغارت کند.!
یا اینکه بگوییم چطور امام رضا (علیه السلام) می تواند ادعای امامت کند حال آنکه نسبش به جعفر صادق می رسد وفرزند وی عبد الله بن جعفر الأفطح نیز ادعای امامت کرده فرقه افطحیه را بنا نهاد.!
فلذا اساسِ این شبهه مضحک انصار أحمد غلط است ودلیلی ندارد بخواهیم آن را تحلیل کرده جواب دهیم.
نتیجه
1 - گفتیم احمد همبوشی بحسب دروغ ها واشتباهات خود وعوام فریبی هایی که انجام داده نمی تواند یمانی باشد زیرا یمانی فردی بزرگوار ومحترم وصادق وصالح است ونه دروغگو ودجال.
2 - گفتیم یمانی دقیقا همروز با ظهور سفیانی وخراسانی خروج می کند، در حالی که تا به حال بعد از گذشت سالیان سال خبری از سفیانی وخروجش بمنظور حرب با امام زمان (علیه السلام) ونیز خروج خراسانی نیست.
3 - گفتیم یمانی طبق روایات فرزندی از نسل جناب زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب است که نسب امام زمان از نه از جانب پدری به زید می رسد ونه از جانب مادری؛ حال آنکه احمد ادعا کرده هم فرزند امام زمان (علیه السلام) است وهم یمانی!
4 - گفتیم یمانی از یمن ظهور خواهد کرد وروایات را متذکر گشتیم حال آنکه احمد بصری اهل بصره است واز بصره هم خروج کرده ودر خروج خود شکست خورده وگریخته است!
رجعت
معضلی غیر قابل انکار برای احمد الکاطع
آنچه که بایستی بر آن تأکید گردد این است که اساس فکرت وطریقت احمد الکاطع با معتقده مهم رجعت در تضاد وتناقض است.
طبعا رجعت یک اعتقاد قرآنی وروایی است واحدی از شیعه منکر آن نمی گردد.
در روایتی از امام صادق (علیه السلام) تصریح بر رجعت شده است.
عبد الکریم الخثعمی قال: قلت لأبی عبد الله (علیه السلام) کم یملک القائم (علیه السلام) قال سبع سنین تطول له الأیام واللیالی حتی تکون السنة من سنیه مقدار عشر سنین من سنیکم فیکون سنو ملکه سبعین سنة من سنیکم هذه وإذا آن قیامه مطر الناس جمادی الآخرة وعشرة أیام من رجب مطرا لم تر الخلائق مثله فینبت الله به لحوم المؤمنین وأبدانهم فی قبورهم وکأنی أنظر إلیهم مقبلین من جهته ینفضون شعورهم من التراب.
عبدالکریم الخثعمی می گوید: به أبو عبد الله الصادق (علیه السلام) گفتم: قائم آل محمد چند سال حکومت می کند؟
پس فرمود: هفت سال اما از آن سال هایی که خداوند ایام وساعات آن را اطاله می دهد تا اینکه هر یک سال آن بأندازه ده سال شماها باشد.
پس عمر حکومت وی بر اساس شمارش سالیان شما هفتاد سال خواهد بود وزمانی که موعد قیامش سر برسد در جمادی آخر وده روز از رجب آنچنان بارانی خواهد بارید که مثل آن را بشر بروی خود ندیده است.!پس خداوند بواسطه آن باران گوشت تن مومنین وبدن هاشان را از قبورشان بیرون می آورد؛ گویی به آنها نگاه می کنم که از مقابل، موهای سرشان از خاک بیرون می آید.(156)
فلذا جای انکار در این روایت نیست که در زمان امام زمان (علیه السلام) رجعت صورت خواهد پذیرفت.
مگر اینکه بگویند مراد از قائم آل محمد، قائم آل محمد مهدی صاحب الزمان نیست!
حال آنکه ناظم العقیلی خود در کتاب الوصیة والوصی صفحه 99 امام زمان (علیه السلام) را با همین لفظ قائم (عجل الله فرجه) یاد می کند.
حال بحسب روایات رجعت بایستی سوال مهمی را مطرح کرد:
چه کسی شایستگی غسل وکفن امام زمان (علیه السلام) را دارد؟
بایستی متذکر بود، آنچه که از روایات برداشت می شود این است که فقط هر آنکس که دارای مقام امامت ووصایت بوده باشد بایستی وظیفه غسل وکفن امام معصوم (علیه السلام) را بر عهده گیرد.
در این مورد به مواردی اشاره می کنیم:
روایت اول
أَبُو بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ کَانَ فِیمَا أَوْصَی بِهِ إِلَیَّ أَبِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ أَنْ قَالَ یَا بُنَیَّ إِذَا أَنَا مِتُّ فَلَا یَلِی غُسْلِی غَیْرُکَ فَإِنَّ الْإِمَامَ لَا یُغَسِّلُهُ إِلَّا إِمَامٌ مِثْلُه
امام باقر(علیه السلام) فرمودند: پدرم علی بن حسین (علیه السلام) در وصیتش بر من فرمودند:
ای پسرم هنگامی که ازدنیا رفتم کسی جز تو متولی غسل من نگردد؛ زیرا امام را جز امام همانند او غسل نمی دهد.(157)
روایت دوم
عن علی بن محمد، عن الحسن، عن أبیه، عن أبی بصیر، قال: سمعت العبد الصالح (علیه السلام) یقول: لما حضر أبی الموت قال: یا بنی لا یلی غسلی غیرک، فإنی غسلت أبی، وغسل أبی أباه، والحجة یغسل الحجة.
ابو بصیر گوید: از امام کاظم (علیه السلام) شنیدم که می فرمودند: پدرم هنگام احتضار به من فرمود: ای پسرم! غیر از تو کسی متولی غسل من نشود؛ زیرا من پدرم را غسل دادم وپدرم هم پدرش را؛ وحجت را فقط حجت غسل می دهد.(158)
روایت سوم
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مَعْمَرٍ قَالَ سَأَلْتُ الرِّضَا (علیه السلام) عَنِ الْإِمَامِ یَغْسِلُهُ الْإِمَامُ قَالَ سُنَّةُ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ (علیه السلام)
ابو معمر گوید: از امام رضا (علیه السلام) در باره این قضیه که «امام را امام غسل می دهد» سؤال کردم؛ امام فرمود: سنتی است از موسی بن عمران (علیه السلام).(159)
حال با این وجود آیا تکفین وغسل امام زمان (علیه السلام) بر عهده احمد بن اسماعیل خواهد بود یا شخص دیگری؟
اگر احمد همبوشی حقیقتا دارای وصیت از جانب امام زمان باشد ووی وصی وامام بعد از امام زمان (عجل الله فرجه) باشد قطعا والزاماً بایستی وی وظیفه غسل وتکفین امام زمان علیه السلم را بر عهده بگیرد حال آنکه واقعیت از قرار دیگریست!
امام حسین غسل دهنده وتکفین کننده امام زمان (علیهما السلام)
آنچه که از روایات شیعه ومنقولات ائمه (علیهم السلام) باقی مانده است این که وظیفه غسل وکفن امام زمان (علیه السلام) بر عهده امام حسین (علیه السلام) است وما روایات مبنی بر این قضیه را ذکر می کنیم.
روایت اول
در روایت داریم امام امام صادق (علیه السلام) فرمود:
ابی عبد الله (علیه السلام) قال: یقبل الحسین (علیه السلام) فی أصحابه الذین قتلوا معه ومعه سبعون نبیا کما بعثوا مع موسی بن عمران فیدفع إلیه القائم الخاتم فیکون الحسین (علیه السلام) هو الذی یلی غسله وکفنه وحنوطه وإبلاغه حفرته.
امام می فرماید پس از رجعت حسین (علیه السلام) ویارانش در حالیکه هفتاد پیامبر نیز او را همراهی می کنند، حضرت قائم (عج) انگشترش را به امام حسین واگذار می کند وچشم از جهان فرو می بندد امام حسین - (علیه السلام) - نیز تجهیز غسل وکفن ودفن حضرت قائم را برعهده می گیرد.(160)
روایت دوم
عن صالح بن سهل عن أبی عبد الله (علیه السلام) …(ثم رددنا لکم الکرة علیهم وأمددناکم بأموال وبنین وجعلناکم أکثر نفیرا)، خُرُوجُ الْحُسَیْنِ (علیه السلام) فِی الْکَرَّةِ فِی سَبْعِینَ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِهِ الَّذِینَ قُتِلُوا مَعَهُ عَلَیْهِمُ الْبِیضُ الْمُذَهَّبُ لِکُلِّ بِیضَةٍ وَجْهَانِ والْمُؤَدِّی إِلَی النَّاسِ أَنَّ الْحُسَیْنَ قَدْ خَرَجَ فِی أَصْحَابِهِ حَتَّی لَا یَشُکَّ فِیهِ الْمُؤْمِنُونَ وأَنَّهُ لَیْسَ بِدَجَّالٍ ولَا شَیْطَانٍ الْإِمَامُ الَّذِی بَیْنَ أَظْهُرِ النَّاسِ یَوْمَئِذٍ فَإِذَا اسْتَقَرَّ عِنْدَ الْمُؤْمِنِ أَنَّهُ الْحُسَیْنُ لَا یَشُکُّونَ فِیهِ وبَلَغَ عَنِ الْحُسَیْنِ الْحُجَّةُ الْقَائِمُ بَیْنَ أَظْهُرِ النَّاسِ وصَدَّقَهُ الْمُؤْمِنُونَ بِذَلِکَ جَاءَ الْحُجَّةَ الْمَوْتُ فَیَکُونُ الَّذِی یَلِی غُسْلَهُ وکَفْنَهُ وحَنُوطَهُ وإِیلَاجَهُ حُفْرَتَهُ الْحُسَیْنَ ولَا یَلِی الْوَصِیَّ إِلَّا الْوَصِیُّ وزَادَ إِبْرَاهِیمُ فِی حَدِیثِهِ ثُمَّ یَمْلِکُهُمُ الْحُسَیْنُ حَتَّی یَقَعَ حَاجِبَاهُ عَلَی عَیْنَیْهِ.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: مقصود، ازآیه«ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ»، خروج ورجعت امام حسین (علیه السلام) با هفتاد تن از اصحابش است که با او کشته شدند در حالی که که کلاه خودهای زرّین بر سر دارند که هر کلاه خودی، دو رو دارد؛ وبه مردم خبر می دهند که این حسین (علیه السلام) است که با اصحابش رجعت کرده وبیرون آمده تا مؤمنان در مورد او دچار شک وتردید نشوند وخیال نکنند که او شیطان یا دجّال است. این در حالی است که هنوز حجت بن الحسن (عجل الله فرجه) در میان مردم است، وچون در دل مؤمنان استوار شود که او حسین (علیه السلام) است، وایشان را به خاطر همین تصدیق کردند، اجل حجت فرا رسد، همان امام حسین (علیه السلام) خواهد بود که او را غسل می دهد وکفن وحنوط می کند وبه خاکش می سپارد، وعهده دار تجهیز جنازه وصی نشود مگر وصی وامام.
وابراهیم در این حدیث آورده است که پس از رحلت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وتدفین ایشان، امام حسین(علیه السلام) عهده دار حکومت جهانی ایشان می شوند وبه قدری حکومت می کنند که از کثرت سن، ابروهایش روی دیدگان مبارکش را می پوشاند.(161)
روایت سوم
عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْإِیَادِیِّ یَرْفَعُهُ إِلَی أَحْمَدَ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) سُئِلَ عَنِ الرَّجْعَةِ أَ حَقٌّ هِیَ؟ قَالَ: نَعَمْ. فَقِیلَ لَهُ: مَنْ أَوَّلُ مَنْ یَخْرُجُ؟ قَالَ الْحُسَیْنُ یَخْرُجُ عَلَی أَثَرِ الْقَائِمِ (علیه السلام). قُلْتُ: ومَعَهُ النَّاسُ کُلُّهُمْ؟ قَالَ: لَا بَلْ کَمَا ذَکَرَ اللهُ تَعَالَی فِی کِتَابِهِ «یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً» قَوْمٌ بَعْدَ قَوْمٍ.
وَعَنْهُ (علیه السلام) ویُقْبِلُ الْحُسَیْنُ (علیه السلام) فِی أَصْحَابِهِ الَّذِینَ قُتِلُوا مَعَهُ ومَعَهُ سَبْعُونَ نَبِیّاً کَمَا بَعَثُوا مَعَ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ فَیَدْفَعُ إِلَیْهِ الْقَائِمُ (علیه السلام) الْخَاتَمَ فَیَکُونُ الْحُسَیْنُ (علیه السلام) هُوَ الَّذِی یَلِی غُسْلَهُ وکَفْنَهُ وحَنُوطَهُ ویُوَارِیهِ فِی حُفْرَتِهِ.
شیخ حسن بن سلیمان در کتاب «منتخب البصائر» از بهاء الدین سید علی بن عبد الحمید حسینی باسناد خود از احمد بن عقبه از پدرش روایت می کند که از حضرت صادق (علیه السلام) پرسیدند: آیا رجعت صحیح است؟ فرمود: آری. گفتند: نخستین کسی که می آید کیست؟ فرمود: حسین (علیه السلام) است که در پی ظهور قائم (علیه السلام) می آید.
عرض شد آیا همه مردم با او هستند؟ فرمود: نه بلکه چنان است که خدا میفرماید «یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً» مردمی بعد از مردمی می آیند. وهم آن حضرت فرمود: امام حسین (علیه السلام) با یارانش که با وی کشته شدند در حالی که هفتاد پیغمبری که با حضرت موسی بن عمران برانگیخته شدند با اوست، بازگشت به دنیا می کنند. قائم، انگشتر خود را به امام حسین(علیه السلام) می دهد چون قائم رحلت کند، امام حسین (علیه السلام) او را غسل می دهد وکفن می کند وحنوط کرده در قبر می گذارد.(162)
همه اینها در حالی است که ائمه (علیهم السلام) تصریح کرده اند امام ووصی را جز وصی غسل نمی دهد.
حال احمد بصری واعوان وی در قبال اینهمه روایات معتنی به چه جوابی دارند؟
آنچه که خود احمد بصری بعنوان دفاعیه مطرح کرده است این است که مراد از قائم ومهدی وحجة قائم همگی بیست وچهارمین امام شیعه است!!و اوست که حسین (علیه السلام) آمده ووی را غسل وکفن می دهد والا دوازدهمین امام را خود من که فرزند وی ووصی وی باشم غسل خواهم داد.!
حقیقتاً اینان با چه رویی همچنان نیز اعلان وجود می کنند؟
مستمسک اصلی آنها روایتی است در الغیبیة طوسی:
عن الحسن بن علی الخزاز قال: دخل علی بن أبی حمزة علی أبی الحسن الرضا (علیه السلام) فقال له: أنت إمام؟ قال: نعم، فقال له: إنی سمعت جدک جعفر بن محمد (علیهما السلام) یقول: لا یکون الامام إلا وله عقب.
فقال: أنسیت یا شیخ أو تناسیت؟ لیس هکذا قال جعفر (علیه السلام)، إنما قال جعفر (علیه السلام): لا یکون الامام إلا وله عقب إلا الامام الذی یخرج علیه الحسین بن علی (علیهما السلام) فإنه لا عقب له، فقال له: صدقت جعلت فداک هکذا سمعت جدک یقول
حسن خزاز می گوید علی بن ابی حمزه خدمت امام رضا رسیده وگفت: تو امام هستی؟
پس فرمود بله!
پس گفت: ولی من از جد تو جعفر صادق شنیدم که هیچ امامی نیست الا اینکه دارای نسل بوده باشد (این ماجرا در زمانی بود که هنوز امام محمد تقی بدنیاء نیامده بود وامام رضا فرزندی نداشت).
امام فرمود: شیخ حدیث را از یاد انداختی یا آن را فراموش کردی؟ آیا حدیث اینچنین نبود که جعفر صادق فرمود: امامی نخواهد بود الا اینکه دارای عقب ونسل بوده باشد الاآن امامی که حسین بن علی بر وی خروج کند!
پس گفت: فدایت شوم؛ راست گفتی؛ جدت جعفر اینچنین گفته بود.(163)
حال آنکه هلاک خود احمد بصری وانصار احمد در همین روایت است که از اساس وجود فرزند برای امام زمان (علیه السلام) را نفی می کند.
یا اینکه این روایت، فرزندان امام زمان (علیه السلام) را فاقد مقام امامت می داند وبیان می کند که حتی اگر برای صاحب الزمان فرزندی باشد، وی عقبه دار امامت ووصایت وی نمی گردد.
زیرا روایات مستفیضه در باره اینکه«خروج امام حسین در زمان مهدی صاحب الزمان است ونه شخص دیگر» در کتب شیعه ذکر گردیده است.
روایت اول
روایتی است که بزرگان شیعه در کتب خود در احوال ظهور حضرت صاحب الزمان نقل می کنند که آنحضرت چه ها می کند.
پس در فرازی از آن مفضل از امام صادق (علیه السلام) می پرسد:
قال المفضل: یا مولای ثم ماذا یصنع المهدی (علیه السلام)؟
قال (علیه السلام): یثور سرایا علی السفیانی إلی دمشق فیأخذونه ویذبحونه علی الصخرة ثم یظهر الحسین (علیه السلام) فی اثنی عشر ألف صدیق واثنین وسبعین رجلا أصحابه یوم کربلاء
مفضل گفت: ای سرورم پس از آن مهدی (علیه السلام) چه می کند؟
پس امام فرمود: لشکریان را بر سفیانی می شوراند وبسمت دمشق حمله ور گشته وسفیانی را گرفته وبروی سنگی سر از تن وی بر میدارند سپس حسین ظهور می کند در میان دوازده هزار صدیق وهفتاد ودو تن از شهدای روز کربلاء.(164)
روایت دوم
ابن المهزیار که به دیدار امام زمان نیز رسیده است نقل از امام زمان می کند که فرمود:
قال: یا ابن المهزیار - ومد یده - ألا أنبئک الخبر أنه إذا قعد الصبی، وتحرک المغربی، وسار العمانی، وبویع السفیانی یأذن لولی الله، فأخرج بین الصفا والمروة فی ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلا سواء، فأجئ إلی الکوفة وأهدم مسجدها وأبنیه علی بنائه الأول، وأهدم ما حوله من بناء الجبابرة، وأحج بالناس حجة الاسلام، واجئ إلی یثرب فأهدم الحجرة، وأخرج من بها وهما طریان، ...فقلت: یا سیدی، ما یکون بعد ذلک.
قال: الکرة الکرة، الرجعة الرجعة
ای ابن مهزیار –سپس دست خود را باز کرد - آیا تو را خبر دار نکنم از وقتی که طفل خردسال بنشیند ومغربی حرکت خود را شروع کند وعمانی براه افتد وبا سفیانی بیعت شود در آن حین بر ولی اذن داده می شود؛ پس من بین صفا ومروه ما بین سیصد وسیزده مرد خروج می کنم سپس بکوفه رفته ومسجد آن را خراب کرده از اول بنا می کنم وعمارت های ستم را که اطراف مسجد را گرفته اند نیز ویران می کنم وسپس همراه مردم حج را بعمل می آورم وبعد بمدینه برگشته حجرة را(که قبر ابابکر وعمر را جورا وظلما داخل در حجر نبوی کرده اند)ویران می کنم وسپس آن دو را از قبر بیرون می کشم.
سپس من گفتم ای سرورم بعد از آن چه می شود؟
پس امام زمان فرمود: برگشت برگشت؛ رجعت رجعت.(165)
با توجه به این روایات ونیز روایاتی که قبل تر ذکر کردیم اساس رجعت در زمان خود امام زمان (علیه السلام)، هم از کلام خود آن بزرگوار وهم از کلام ائمه دیگر (علیهم السلام) ثابت می شود.
شبهه
شاید انصار احمد بگویند در این رجعتی که در زمان امام عصر (علیه السلام) رخ می دهد رجعت امام حسین (علیه السلام) حتمی نیست وشاید امام حسین در آخرین دفعات رجعت ودر زمان امام بیست وچهارم رجعت کند!
جواب
باز هم ائمه (علیهم السلام) بر این نظریه واهی ردیه زده وفرموده اند اولین کسی که زمین برای وی شکافته می شود ورجعتش مسجّل می شود، وجود مقدس امام حسین (علیه السلام) است.
أبا عبد الله (علیه السلام) یقول: أول من تنشق الأرض عنه ویرجع إلی الدنیا الحسین بن علی (علیهما السلام)(166)
نیز اشاره کردیم امام حسین (علیه السلام) در زمان حضور وحیات سفیانی ظهور خواهد کرد که این خود نیز قرینه دیگری بر رجعت وی (علیه السلام) در زمان امام عصر (علیه السلام) است.
حال واقعا احمد همبوشی می خواهد چکار کند؟
وی دروغی گفته است که خود امام زمان وامام صادق (علیهما السلام) کذب وی را آشکار کرده اند ورجعت حسین شهید را مربوط به زمان امام عصر روحی له الفداء دانسته اند.
از طرفی روایت مبنی بر این است که امام حسین (علیه السلام)، امام زمان (علیه السلام) را غسل وکفن می کند.
حال برای احمد همبوشی چه باقی می ماند؟
وقتی ثابت می کنیم امام ووصی را جز وصی وامام غسل نمی دهد وسپس ثابت می کنیم رجعت امام حسین در زمان امام عصر است ووی وظیفه غسل وتکفین وی را بر عهده دارد دیگر چه وصایتی وچه وصیتی برای احمد بن اسماعیل کاطع؟
نکته ای مهم
آنچه که جای خالی آن در این قسمت از مطلب دیده می شود، حدیث ثقلین است که نبی اکرم بسند صحیح متفق علیه بین شیعه وسنی آن را ذکر کرده است.
شیخ صدوق می فرماید:
إن جمیع طبقات الزیدیة والامامیة قد اتفقوا علی أن رسول الله (صلّی الله علیه وآله) قال: إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی أهل بیتی وهما الخلیفتان من بعدی وإنهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض
همانا همه زیدیه وامامیه در جمیع طبقات روات، اتفاق نظر دارند که نبی اکرم فرمود: من در میان شما دو وزنه گران بها را بجای می گذارم؛ کتاب خدا وعترت من واین دو بعد از من خلیفه هستند واین دو هرگز تا روز قیامت از هم جدا نخواهند شد.(167)
حال مراد از این عترت کیست؟
وقتی از امیر المومنین سوال شد که مراد از عترت کیست(من العترة؟ ) اینچنین فرمود:
فقال: أنا والحسن والحسین والأئمة التسعة من ولد الحسین تاسعهم مهدیهم وقائمهم، لا یفارقون کتاب الله ولا یفارقهم حتی یردوا علی رسول الله (صلّی الله علیه وآله) حوضه.
فرمود: من هستم وحسن وحسین ونه امام از فرزندان حسین که نهمین آنها مهدی آنها وقائم آنهاست؛ آن دوازده امام از کتاب خدا جدا نمی شوندو کتاب الله هم از آنان جدا نمی گردد تا اینکه در روز قیامت در حوض کوثر در حضور نبی اکرم حاضر گردند.(168)
این حدیث أمیر المؤمنین (علیه السلام) یعنی اینکه بعد از شهادت امام زمان(آخرین امام از این دوازده امام)باید باز هم یکی از همین دوازده امام رجعت کرده وامر ولایت را بدست بگیرد ودر کنار قرآن وعدیل قرآن باشد زیرا این دوازده امام تا روز قیامت از کتاب الله جدا نخواهند شد.
طبق روایات نیز ثابت کردیم امام حسین (علیه السلام) همان اولین امامی است که در زمان خود امام زمان (علیه السلام) ظهور ورجعت کرده وامر ولایت را بر عهده خواهد گرفت.
حال ما امیر المومنین علی (علیه السلام) را تصدیق کنیم یا احمد همبشی بصری را؟
نتیجه
1 - اصل رجعت مبطل هر آنچه احمد بصری ادعا می کند است.
2 - امام حسین (علیه السلام) مسئولیت غسل وتکفین حنوط امام زمان (علیه السلام) را بر عهده خواهد گرفت وجایی برای احمد بصری در این باره نیست.
3 - روایات دالّ بر آن است که رجعت در زمان صاحب الزمان (علیه السلام) انجام خواهد پذیرفت واز اولین افرادی که رجعت خواهند کرد حسین شهید است.
4 - امام را جز وصی امام، غسل وکفن نمی کند وطبق روایات امام حسین (علیه السلام) عهده دار این امر است که کل تفکر احمد الکاطع را نقض می کند.

سخن پایانی

با ذکر همه این مطالب دیده می شود که احمد همبوشی بصری دجالیست، همانند همه آن دجاجله ای که تاریخ بروی خود دیده است.
مطالب کذب وبازی با اقوال وروایات وبرداشت های سطحی وعوامانه از روایات وسوء استفاده از الفاظ وکلمات ومقدسات همگی از ویژگی های بارز دجال بصره بود.
اما آنچه که موقف ما را نسبت به قضیه مهدویت حقیقتا زیر سوال می برد اینکه چرا وقتی دجاجله ای مثل احمد بصری یا حیدر المشتت یا القرعاوی والإمام الربانی و... به این سادگی دست به چنین ادعاهایی می زنند عوام الناس از اطراف واکناف عالم بسمت وی سرازیر می گردند؟
واقعا چطور می شود باور کرد القرعاوی مطرب که کارش موسیقی ونوازندگی بود براحتی ادعای مهدویت بکند ونیروهای جان برکفی با وی بیعت بکنند وبسمت نجف اشرف حمله ور گردد برای قتل عام مراجع وطلاب حوزه ودر نهایت بهمراه چندین وچند تن از یاران خود بدست ارتش عراق کشته شود؟
آیا این صرفا ایرادی ست بر تصلب ورکود عقیدتی عوام مسلمین، ویا آنهایی که رسانه در دست دارند واهل قلم هستند ویا منابرشان خالی از حضور مردم نیست در این زمینه کم کاری کرده اند؟
با ذکر این مطالب مجموعه ای از ردود علیه احمد بن اسماعیل الکاطع را به پایان می برم واز افرادی که خود را یاوران احمد همبوشی بصری وانصار المهدی! معرفی کرده اند می خواهم بهمان مقدار استناد واستدلالی که کردیم مطالب ما را منصفانه نقد کنند واگر حقیقتا سخن ما را أحق برای تبعیت می دانند از تبعیت اینچنین شخصی که ذکرش ودروغها ودشمنی هاش با شیعه وائمه شیعه گذشت، دست برکشند.
ما هر کدام یک بار حق زندگی در این دنیا را داریم ونمی توانیم بعد از مرگ خود ومعلوم شدن نهج باطل خود به دنیا برگشته وزندگی را از اول شروع کنیم؛ حقیقتا ببینیم آیا شخصی همانند احمد بصری که دروغهای وی را علناً وبا چشم خودمان می بینیم همان کسی هست که می تواند در ازمنه وایام خطیر ومهیب آخر الزمان منجی ما وکمک کار ما باشد؟ یا اینکه وی نیز همانند همه مدعیانی که آمدند ورفتند هدفی جز گمراهی وزدگی از دین ومذهب را نداشت؟
انگیزه ای در وجود من همچنان غلییان دارد مبنی بر نوشتن مشروحی بر جریان شناسی این فرقه ضاله که ان شاء الله بعد از فراغت از ترتیب دهی به کتاب هویت ما، بشرط حیات ونیز عنایت پروردگار متعال دست بکار شده واساس جریاناتی که در عراق در رابطه با پروژه سنگین وهابیت بعنوان "مهدی های ساختگی" در حال اجرا بوده وهست وارتباط امثال احمد همبوشی بصری وغیره با وهابیت وصهانیه وخاصه اعتقادات وهابی گرایانه احمد بصری وسایر مدعیان دروغین مهدویت را تبیین خواهم کرد. طبعا آن مجموعه نیز تلخیصی است از کتب علامه کورانی وشیخ نصر الدین ونیز یک سیر مستدل از کتاب توظیف سیاسی شیخ علی ذوالفقار در کنار سایر کتب ومقالات ومستنداتی که ان شاء الله در قالب یک کتاب ارائه خواهد گردید.
از خداوند منان شاکرم که بر این کمترین منت نهاد تا لا اقل بأین طریق مراتب ارادت واخلاص خویش را نسبت به ساحت مقدس امام زمان (عجل الله فرجه) الشریف اعلان بدارم واز خدای کریم ورزاق سائلم که شفاعت امام زمان وتوفیق تبعیت از وی واطاعت از فرامین وی را بر این کمترین منت گذارده ورزق وعطا کند وهمه ما را در مسیر قرآن وعترت قرار دهد که سرّ نجات ما هم در همان است.
تحریر این مجموعه در تاریخ13 رجب ١٤٣٥ مصادف با میلاد أمیر المومنین بپایان رسید.

یا علی
العبد الأحقر اکبر بیرامی

پاورقی:

-----------------

(1) الاحتجَاج بالأثر-ج1-ص43- الرئاسة العامة لإدارات البحوث العلمیة والإفتاء والدعوة والإرشاد، الریاض - المملکة العربیة السعودیة
(2) الاحتجَاج بالأثر-ج1-ص43- الرئاسة العامة لإدارات البحوث العلمیة والإفتاء والدعوة والإرشاد، الریاض - المملکة العربیة السعودیة
(3) الاحتجَاج بالأثر-ج1-ص43- الرئاسة العامة لإدارات البحوث العلمیة والإفتاء والدعوة والإرشاد، الریاض - المملکة العربیة السعودیة
(4) الاحتجَاج بالأثر-ج1-ص44- الرئاسة العامة لإدارات البحوث العلمیة والإفتاء والدعوة والإرشاد، الریاض - المملکة العربیة السعودیة
(5) الجامع لأحکام القرآن-ج8-ص122- دار الشعب – القاهرة-مصر
(6) نظم المتناثر من الحدیث المتواتر-محمد الکتانی-ج1-ص227- دار الکتب السلفیة - مصر
(7) http://www.binbaz.org.sa/mat/8222
(8) الاحتجَاج بالأثر-ج1-ص44- الرئاسة العامة لإدارات البحوث العلمیة والإفتاء والدعوة والإرشاد، الریاض - المملکة العربیة السعودیة
(9) الشریعة-الإمام الآجری البغدادی-ج4-ص1703- دار الوطن - الریاض / السعودیة
(10) الآحاد والمثانی - ابن عمرو الشیبانی-ج2-ص358- دار الرایة – الریاض/السعودیة
(11) الغیبة-الشیخ أبو جعفر الطوسی-ص402- مؤسسة المعارف الإسلامیة - قم المقدسة
(12) الغیبة-الشیخ أبو جعفر الطوسی-ص397- مؤسسة المعارف الإسلامیة - قم المقدسة
(13) الغیبة-الشیخ أبو جعفر الطوسی-ص307- مؤسسة المعارف الإسلامیة - قم المقدسة
(14) http://almahdyoon.org/elm/34-aseela-aqaediya/128-q-26
(15) http://www.youtube.com/watch?v=kB5r79WpHRU
(16) الصراط المستقیم-علی بن یونس العاملی البیاضی-ج2-ص210-المکتبة المرتضویة لإحیاء الآثارالجعفریة
(17) تفسیر قمی-علی بن ابراهیم القمی-ج1-ص215- مؤسسة دار الکتاب للطباعة والنشر - قم - ایران
(18) بصائر الدرجات-محمد الصفار-ص43- مطبعة الأحمدی - طهران
(19) مدینة المعاجز- السید هاشم البحرانی-ج7-ص476- مؤسسة المعارف الإسلامیة - قم - ایران
(20) الوافی-الشیخ المحدث فیض الکاشانی-ج2-ص179-مکتبة الامام أمیر المؤمنین علی (علیه السلام) العامة-أصفهان
الکافی-شیخ ابو جعفر کلینی-ج1-ص372- دار الکتب الإسلامیة – طهران
(21) التبلیغ-غلام أحمد القادیانی-ص11
(22) یعنی هیچ یک از ادلات احمد بصری ارزش ایمان بِوِی را در دل این نصیر احمد بصری بوجود نیاورده بود!!
(23) الجواب المنیر عبر الأثیر-سوال وجواب شماره 325
(24) مراد از انصار احمدبصری یعنی کسانی که به دعوت یمانی ومهدوی احمد بصری ایمان آورده وبا وی بعنوان یمانی قائمِ عدل بیعت کرده اند
(25) الجواب المنیر عن عبر الأثیر-سوال23
(26) تحف العقول-ابن شعبة-ص207- مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین
(27) الغیبة-الشیخ أبو جعفر الطوسی-ص61- مؤسسة المعارف الإسلامیة - قم المقدسة
(28) الغیبة-الشیخ أبو جعفر الطوسی-ص62- مؤسسة المعارف الإسلامیة - قم المقدسة
(29) الوافی-المحدث فیض الکاشانی-ج26-ص548- مکتبة الامام أمیر المؤمنین علی (علیه السلام) العامة - أصفهان
(30) الکافی-شیخ أبو جعفر کلینی-ج8-ص91-دار الکتب الإسلامیة - تهران - ایران
(31) مناقب آل أبی طالب-ابن شهر آشوب-ج2-ص179-المکتبة الحیدریة - النجف الأشرف
(32) التبلیغ-غلام أحد القادیانی-105
(33) کسی که یاور اصلی احمد بصری بود ولی بعدتر معامله شان به هم خورده وسرسخت ترین دشمن وی گشت وادعاهای دیگری برای خود ترتیب داد.!همکنون شبهات حیدر مشتت علیه احمد بصری بلای جان کواطع است.
(34) دجال البصرة- شیخ علی کورانی عاملی-الفصل الرابع-محاولات الدجالین أن یستمیلانی الیهما
(35) الکافی-شیخ ابو جعفر کلینی-ج3-ص482- دار الکتب الإسلامیة - طهران
(36) اختیار معرفة الرجال(کشی)-الشیخ الطوسی-ج2ص589- مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث
(37) اختیار معرفة الرجال(الکشی)-الشیخ الطوسی-ج2ص593- مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث
(38) اختیار معرفة الرجال(الکشی)-الشیخ الطوسی-ج2ص658- مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث
(39) بحار الأنوار-علامه مجلسی-ج43-ص91- مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان
(40) کنز الفوائد- أبی الفتح الکراجکی-ص213- مکتبة المصطفوی - قم
(41) التبلیغ-غلام أحمد القادیانی-ص107
(42) الغیبة-الشیخ أبو جعفر الطوسی-ص151- مؤسسة المعارف الإسلامیة - قم المقدسة
(43) http://almahdyoon.org/bayanat-sayed/221-albara2a
(44) اصول الحدیث-علامه عبد الهادی الفضلی-ص107- مؤسسة أم القری للتحقیق والنشر - بیروت
(45) که دسته روات عمدتا مورد اعتمادی است که شیخ طوسی از آنها از بزوفری نقل روایت می کرده است
(46) معجم رجال الحدیث-ج13-ص50 - ناشر: مرکز نشر الثقافه الاسلامی-قم
(47) اصول الحدیث-علامه عبد الهادی الفضلی-ص107- مؤسسة أم القری للتحقیق والنشر - بیروت
(48) معجم رجال الحدیث-ج6-ص210 - ناشر: مرکز نشر الثقافه الاسلامی-قم
(49) رسائل فی درایة الحدیث-شیخ ابو الفضل المازندرانی-ص135- دار الحدیث للطباعة والنشر
(50) اعطای پرچم پیروزی در جنگ خیبر به مولا علی
(51) الکفایة فی علم الروایة: ص 131-خطیب البغدادی- المکتبة العلمیة - المدینة المنورة-السعودیة
(52) فضل أبی بکر الصدیق رضی الله عنه-تقی الدین ابن تیمیة-ج13-ص1220-ناشر: مجلة جامعة أم القری لعلوم الشریعة-السعودیة
(53) خاتمة المستدرک-ج1-ص316- مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث - قم - ایران
(54) الفهرست-الشیخ ابو جعفر محمد الطوسی-ص157- مؤسسة نشر الفقاهة
(55) انتصاراً للوصیة-ص4
(56) المعجم المختص بالمحدثین-ابو عبد الله الذهبی-ص303- مکتبة الصدیق، الطائف-السعودیة
(57) الفهرست-ص295- دار المعرفة – بیروت-لبنان
(58) الإیقاظ من الهجعة بالبرهان علی الرجعة-ص362- ناشر: دلیل ما - قم - ایران
(59) کمال الدین وتمام النعمة-ص358- مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین
(60) الإرشاد-ج2-ص378- دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت – لبنان
(61) الصراط المستقیم-ج2-ص254- المکتبة المرتضویة لإحیاء الآثار الجعفریة
(62) کشف الغمة فی معرفة الأئمة-ج3-ص266- دار الأضواء - بیروت - لبنان
(63) بحار الأنوار-علامه مجلسی-ج53-ص148- مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان
(64) رسائل الشریف المرتضی-ج3-ص146- دار القرآن الکریم - قم
(65) کتاب سلیم بن قیس-ص211-ناشر: دلیل ما-قم-ایران
(66) کتاب سلیم بن قیس-ص211-ناشر: دلیل ما-قم-ایران
(67) بحار الأنوار-علامه مجلسی-ج22-ص482- مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان
(68) بحار الأنوار-علامه مجلسی-ج22-ص482- مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان
(69) بحار الأنوار-علامه مجلسی-ج22-ص497- مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان
(70) الکافی-شیخ ابو جعفر کلینی-ج1-ص281- دار الکتب الإسلامیة - طهران
(71) الغیبة-إبن ابی زینب النعمانی-ص61- ناشر: أنوار الهدی - ایران – قم
(72) الکافی-شیخ ابو جعفر کلینی-ج1-ص348- دار الکتب الإسلامیة - طهران
(73) نائب علی الخصوص امام زمان وباب دیدار وی حسب اعتقادات شیخیه
(74) علل الشرائع-الشیخ الصدوق-ج1-ص122- منشورات المکتبة الحیدریة ومطبعتها - النجف الأشرف
(75) معجم أحادیث الإمام المهدی (علیه السلام)-الشیخ الکورانی-ج3-ص380- مؤسسة المعارف الإسلامیة - قم
(76) دجال البصرة-شیخ علی کورانی عاملی-ص59
(77) http://almahdyoon.org/bayanat-sayed/376-zahra
(78) معانی الأخبار-شیخ صدوق-ص267- مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة
(79) مناقب آل أبی طالب-إبن شهر آشوب المازندرانی-ج3-ص139- مطبعة الحیدریة - النجف الأشرف
(80) الاستیعاب-ج1-ص392- دار الجیل - بیروت - لبنان
(81) شذرات الذهب فی أخبار من ذهب-ص67- دار إحیاء التراث العربی – بیروت
(82) ترجمة الإمام الحسن (علیه السلام)-ابن عساکر-ص219- مؤسسة المحمودی للطباعة والنشر – بیروت
(83) معارج الوصول-ص80-مکتبة اهل البیت
(84) http://fatwa.islamweb.net/fatwa/index.php?page=showfatwa&Option=FatwaId&Id=103278
(85) الکافی-شیخ ابو جعفر کلینی-ج1-ص285- دار الکتب الإسلامیة - طهران
الوافی-الشیخ المحدث الفیض الکاشانی-ج2-ص133-مکتبة الامام أمیر المؤمنین علی (علیه السلام) العامة- أصفهان
دلائل الامامة-إبن جریر الطبری الشیعی-ص337- مرکز الطباعة والنشر فی مؤسسة البعثة
الإرشاد-الشیخ المفید-ج2-ص225- دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت – لبنان
(86) از دقیقه شش الی هفت
(87) عیون أخبار الرضا-شیخ صدوق-باب معرفته علیه السلام بجمیع اللغات-ج2-ص251- مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت
(88) مستدرک الوسائل-الشیخ النوری الطبرسی-ج4-ص280- مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث – بیروت
(89) مستدرک الوسائل-الشیخ النوری الطبرسی-ج4-ص280- مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث – بیروت
(90) التمهید فی شرح الموطأ –ابن عبد البر-ج4- ص275-شرح حدیث21 - مؤسسة قرطبة
(91) مسائل الإمام أحمد بن حنبل بروایة إسحاق بن إبراهیم النیسابوری- ج2 -ص 101/ المکتب الإسلامی/ بیروت
(92) مجموع فتاوی ابن تیمیة -ج12 -ص 492 – الریاض-السعودیه
(93) مستدرک سفینة البحار- الشیخ علی النمازی-ج7-ص139- مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة
معانی الأخبار-شیخ صدوق-ص345- مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة
 هدایة الأمة إلی أحکام الأئمة (علیهم السلام)-شیخ حر عاملی-ج3-ص67- مجمع البحوث الإسلامیة - مشهد
(94) هدایة الأمة إلی أحکام الأئمة (علیهم السلام)-شیخ حر عاملی-ج3-ص67- مجمع البحوث الإسلامیة - مشهد
الخصال-شیخ صدوق-ص257- مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة
(95) الکافی-شیخ ابو جعفر کلینی-ج2-ص615- دار الکتب الإسلامیة - طهران
(96) تفسیر الصراط المستقیم-الشیخ حسین البروجردی-ج2-ص395- مؤسسة المعارف الإسلامیة - قم
(97) تفسیر الصراط المستقیم-الشیخ حسین البروجردی-ج2-ص398- مؤسسة المعارف الإسلامیة - قم
(98) الغیبة-الشیخ أبو جعفر الطوسی-ص287- مؤسسة المعارف الإسلامیة - قم المقدسة
(99) بحار الأنوار-علامه مجلسی-ج25-ص164- مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان
(100) الإمامة والتبصرة-علی بن بابویه القمی-ص138-مدرسة الإمام المهدی (علیه السلام) - قم المقدسة
(101) صحیح مسلم-مسلم بن الحجاج-ج3-ص1452- دار إحیاء التراث العربی – بیروت
(102) کشف المشکل-ج 1-ص 449-دار الوطن – الریاض
(103) فتح الباری، ج 13، ص211- دار المعرفة - بیروت
(104) http://www.binbaz.org.sa/mat/8222
(105) أصول مذهب الشیعة الإمامیة الإثنی عشریة - عرض ونقد - ج2 -ص537
(106) سیر أعلام النبلاء-ج4-ص402-مؤسسة الرسالة-بیروت-لبنان
(107) الإعلام-ج6-ص271-دار العلم للملایین-بیروت-لبنان
(108) الوافی بالوفیات-ج22-ص48-دار إحیاء التراث-بیروت-لبنان
(109) البدایة والنهایة-ج1-ص153-مکتبة المعارف – بیروت
(110) وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان-ج3-269-دار صادر-بیروت
(111) وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان-ج3-272-دار صادر-بیروت
(112) الملل والنحل-ج1-ص173-دار المعرفة-بیروت
(113) الإختصاص-شیخ مفید-ص233- دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع – بیروت-لبنان
(114) المعتبر-محقق حلی-ج1-ص24- مؤسسة سید الشهداء (علیه السلام) - قم
 
(115) الاعتقادات فی دین الإمامیة-شیخ صدوق-ص122- دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع – بیروت
(116) الخصال-شیخ صدوق-ص257- مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة
(117) الغیبة-إبن ابی زینب النعمانی-ص73- ناشر: أنوار الهدی - ایران – قم
(118) الغیبة-إبن ابی زینب النعمانی-ص68- ناشر: أنوار الهدی - ایران – قم
(119) الغیبة-إبن ابی زینب النعمانی-ص75- ناشر: أنوار الهدی - ایران – قم
(120) عیون أخبار الرضا (علیه السلام)-ج1-ص52- مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت - لبنان
العدد القویة-علی بن یوسف الحلی-ص71-مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی العامة-قم
(121) کفایة الأثر-الخزاز القمی-ص230- انتشارات بیدار
(122) غایة المرام وحجة الخصام-سید هاشم بحرانی-ص222
(123) عیون أخبار الرضا (علیه السلام)-شیخ صدوق-ج1-ص67- مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت
(124) الکافی-شیخ محمد کلینی-ج1-ص526- دار الکتب الإسلامیة - تهران - ایران
(125) کفایة الأثر-خزاز قمی-ص263-انتشارات بیدار-ایران
(126) من لا یحضره الفقیه-شیخ صدوق- ج‏1- ص329- جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
(127) الخصال-شیخ صدوق- ج2- ص475، جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة –قم
(128) عیون اخبار الرضاء-شیخ صدوق-ج2-ص130- مؤسسة الأعلمی للمطبوعات – بیروت
(129) الأمالی-شیخ صدوق-ص420- مرکز الطباعة والنشر فی مؤسسة البعثة
(130) الجواهر السنیة-شیخ حر عاملی-ص411- انتشارات دهقان-ایران
(131) الجواهر السنیة-شیخ حر عاملی-ص560- انتشارات دهقان-ایران
(132) الجواهر السنیة-شیخ حر عاملی-ص559- انتشارات دهقان-ایران
(133) الغیبة-الشیخ الطوسی-ص170- مؤسسة المعارف الإسلامیة - قم المقدسة
(134) الکافی-شیخ ابو جعفر کلینی-ج1-ص330- دار الکتب الإسلامیة - طهران
(135) الغیبة-الشیخ أبو جعفر الطوسی-ص361- مؤسسة المعارف الإسلامیة - قم المقدسة
(136) الغیبة-الشیخ أبو جعفر الطوسی-ص368- مؤسسة المعارف الإسلامیة - قم المقدسة
(137) الغیبة-الشیخ أبو جعفر الطوسی-ص372- مؤسسة المعارف الإسلامیة - قم المقدسة
(138) الغیبة-الشیخ أبو جعفر الطوسی-ص394- مؤسسة المعارف الإسلامیة - قم المقدسة
(139) کمال الدین وتمام النعمة-الشیخ ابو جعفر الصدوق-ص516- مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة
 الغیبة-الشیخ أبو جعفر الطوسی-ص395- مؤسسة المعارف الإسلامیة - قم المقدسة
 مدینة المعاجز- السید هاشم البحرانی-ج8-ص9- مؤسسة المعارف الإسلامیة - قم
(140) بحار الأنوار-علامه مجلسی-ج51-ص224- مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان
(141) بحار الأنوار-ج52-ص151- دار إحیاء التراث العربی - بیروت - لبنان
(142) رئیس فرقه شیخیه
(143) الغیبة-الشیخ أبو جعفر الطوسی-ص170- مؤسسة المعارف الإسلامیة - قم المقدسة
(144) دلائل الامامة- صفحه 318- چاپ دار الذخائر –قم
(145) کمال الدین وتمام النعمة-الشیخ الصدوق-ص328- مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة
(146) بحار الأنوار-علامه مجلسی-ج52-ص245- مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان
(147) منظور از این سخن شاید پرده خانه خدا ویا منظور ازبین رفتن شرم وحیای خانواده ها ویا چیز دیگری باشد والله العالم.
(148) فلاح السائل-السید بن طاووس-ص170-برنامه مکتبة اهل البیت
النجم الثاقب-میرزا حسینعلی نوری طبرسی-ناشر: مهر - قم المقدسة
(149) فلاح السائل-السید بن طاووس-ص170-برنامه مکتبة اهل البیت
(150) النهایة فی غریب الأثر - ابن الاثیر - جلد5 صفحه722 - المکتبة العلمیة - بیروت
(151) الغیبة-الشیخ أبو جعفر الطوسی-ص264- مؤسسة المعارف الإسلامیة - قم المقدسة
(152) الغیبة-الشیخ أبو جعفر الطوسی-ص446- مؤسسة المعارف الإسلامیة - قم المقدسة
(153) فلاح السائل-السید بن طاووس-ص170-برنامه مکتبة اهل البیت
(154) ألإرشاد-الشیخ المفید-ج2-ص368- دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان
(155) فرق الشیعة-الحسن بن موسی النوبختی-ص55-دار الأضواء
(156) الوافی-فیض کاشانی-ج2-ص470-مکتبة الامام أمیر المؤمنین علی (علیه السلام) العامة - أصفهان
(157) کشف الغمة فی معرفة الأئمة-علی بن عیسی اربلی-ج2-ص351-ناشر: دار الأضواء-بیروت
(158) دلائل الامامه-الطبری الشیعی-ص328- ناشر: بعثت‏-ایران
(159) الکافی-شیخ محمد کلینی- ج1-ص385-ح2-ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعة الثانیة، 1362 هـ.ش.
(160) الوافی-فیض کاشانی-ج2-ص267-مکتبة الامام أمیر المؤمنین علی (علیه السلام) العامة - أصفهان
(161) تفسیر العیاشی-عیاشی سمرقندی- ج2-ص 281- المکتبة العلمیة الإسلامیة – طهران
(162) مختصر بصائر الدرجات-حسن بن سلیمان حلی-ص48- منشورات المطبعة الحیدریة - النجف الأشرف
الوافی-فیض کاشانی-ج2-ص267-مکتبة الامام أمیر المؤمنین علی (علیه السلام) العامة - أصفهان
(163) الغیبة-شیخ طوسی-ص224- مؤسسة المعارف الإسلامیة - قم المقدسة
(164) مختصر بصائر الدرجات-حسن بن سلیمان حلی-ص190-منشورات المطبعة الحیدریة-النجف الأشرف
(165) دلائل الامامة-ابن جریر طبری شیعی-ص542- مرکز الطباعة والنشر فی مؤسسة البعثة
(166) مختصر بصائر الدرجات-حسن بن سلیمان حلی-ص24- منشورات المطبعة الحیدریة - النجف الأشرف
(167) الأمالی-ص64- مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة
(168) کمال الدین وتمام النعمة-شیخ صدوق-ص240- مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین