پاسخ های روشن به احمد اسماعیل بصری (4)
اشتباهات احمد اسماعیل در مقام پیامبران, اهل بیت (علیهم السلام) وفقه
نویسنده: شیخ على آل محسن
مترجم: محمد مهدی سلمانپور
مرکز پژوهشهای تخصصی امام مهدی (عجّل الله فرجه)
به نام خداوند بخشنده مهربان
مقدمهى مرکز:
سپاس از آنِ پروردگار جهانیان است، و درود و سلام بر سرور و پیامبر ما، محمد و خاندان پاک و طاهر ایشان.
مرکز پژوهشهای تخصصی امام مهدی (عجّل الله فرجه)، به دنبال افزایش مباحث پیرامون احمد اسماعیل گاطع و ادِّعاها و دروغهای او که بیش از پنجاه ادِّعای باطل و بیدلیل است، پاسخ به این ادِّعاها را ضروری دانسته است. لازم به تذکر است که جواب به آن سخنان، به معنای علمی و منطقی بودن آنها نیست؛ چرا که ادِّعاهای آن افراد تنها تقلب، نیرنگ، دروغ، افتراء و برخورد سلیقهای با روایات است و بهترین
دلیل بر این امر کتابهای (احمد اسماعیل) و پیروانش است. بلکه رد و پاسخ به ادِّعاهای این افراد به دلیل شبهاتی است که میتواند دامنگیر برخی افراد ضعیف شده و در نتیجه پارهای توضیحات، روشنگریها و بیان مبانی را سبب گردد که راه و روش علمی نزد همه مردم به صورت عام و شیعیان به شکل ویژه، بر آن تکیه دارد.
علاوه بر این، افرادی که فریب (احمد اسماعیل) را خورده و از او پیروی کردهاند نیز باید با دلیل و برهان روبرو شوند تا کسی از این افراد را یارای این نباشد که بگوید: ﴿پروردگارا چرا براى ما پیامبرى بیم دهنده نفرستادى و راهنمایی هدایتگر را نیاوردی تا از آیات تو پیروى کنیم پیش از آنکه ذلیل و رسوا شویم﴾ (طه: 134)(1).
از این رو، در کنار دیگر فعالیتهای مرکز
-----------------
(1) اقبال اعمال ج 1، ص 505.
پژوهشهای تخصصی امام مهدی (عجّل الله فرجه) در رد شبهات، از طریق سایت اینترنتی، فضای مجازی و نشریه (صدی المهدی) و دیگر فعالیتها، انتشار این کتابچه نیز در رد بر احمد اسماعیل، حلقهای از حلقههای برخورد با اهل بدعت و انحراف محسوب میشود.
از خدای متعال توفیق ثابت قدمی بر حق را خواستاریم. ای دگرگون کننده قلبها، دلهای ما را بر دینت ثابت بدار.
مدیر مرکز
سید محمد قبانچی
احمد اسماعیل بصری، مشهور به احمد الحسن، از دجّالان، شیّادان و مدَّعیان دروغین این عصر است. او از عشیره البوسیلم استان بصره است و کمتر از دو دهه پیش ادِّعاهای ناروای خویش را در عرصه مهدوی آغاز کرده است.
ادِّعاهای نامبرده، از ارتباط با امام زمان (عجّل الله فرجه) آغاز شد و سپس مدَّعی مذکور خود را فرزند امام عصر، یمانی موعود، مهدی اول از مهدیان دوازده گانهای که به پندار باطل او پس از امام زمان (عجّل الله فرجه) به حکومت میرسند، جانشین و فرستاده و نائب خاص امام زمان دانست. او همچنین خود را معصوم و دارای علم و سلاح اهل بیت (علیهم السلام)، امام سیزدهم و وصیّ امام زمان (عجّل الله فرجه) نیز قلمداد میکند.
این میراثدار مکتب شلمغانی، در حالی چنان ادِّعاهایی میکند که در حدّ یک فرد عامّی هم از اسلام و قرآن اطلاع ندارد و خطاهای او حتّی در خواندن آیات سادهی قرآن نیز بی شمار است.
در حدود کمتر از دو دهه که از فعالیتهای این جریان میگذرد، کتب و مقالات بسیاری در نقد و بررسی ادِّعاهای باطل آن به نگارش در آمده است. مرکز پژوهشهای تخصصی امام مهدی (عجّل الله فرجه) در نجف اشرف، از مراکزی است که پیشینهای درخشان در پاسخ به شبهات این مدَّعی مهدویت دارد.
از جمله آثاری که این مرکز در دفاع از عقائد حقّه توفیق نشر آن را یافته است، مجموعهی عالمانهی (الردُّ الساطع على ابن گاطع) است که ده کتاب کم حجم را شامل می شود. این کتب، برگرفته از کتابهای مفصلی هستند که نویسندگان محترم آنها به تفصیل در رد احمد اسماعیل نگاشتهاند و برخی از آن آثار را نیز مرکز
پژوهشهای تخصصی امام مهدی (عجّل الله فرجه) منتشر ساخته است.
کتابی که پیش روی خوانندگان گرامی است، دهمین اثر از مجموعهی مورد اشاره است. نویسنده فاضل این کتاب، استاد شیخ علی آل محسن است و اثر خود را به قصد بیان برخی از خطاهای فاحش احمد اسماعیل بصری، در موضوع مقامات انبیاء و اهل بیت (علیهم السلام) و همچنین فقه شیعی به نگارش در آورده است.
احمد اسماعیل که معلومات او در مطالب و معارف دینی، نه تنها از مبتدیترین طلاب حوزه که از عوام مؤمنان نیز به مراتب کمتر است، در فهم مقامات اهل بیت و پیامبران الهی و همچنین در فقه شیعی، مرتکب خطاهایی فاحش شده که برخی از آنها صراحتاً خلاف ضروریات مذهب و گواه فساد عقیده اوست.
این خطاها، آشکارا نشان میدهد که این مدّعی امامت و عصمت و مهدویت، خود سرشار از اشتباهاتی غیر قابل چشم پوشی است که از مبتدیان نیز سر نمیزند و این خود گواه دروغ بودن ادِّعای اوست و مکر و حیله او را بر ملا خواهد کرد.
با مطالعهی کتاب پیشرو، خوانندگان گرامی به داوری منصفانه دربارهی شخصیت این مدَّعی دروغین خواهند پرداخت. امید که این اثر در پیشگاه قطب عالم امکان مقبول و مرضیّ افتد.
* * *
با مشاهدهی کتابها، بیانیهها و فایلهای صوتی منسوب به احمد اسماعیل گاطع، مواردی بسیار از اشتباهاتی فاحش را خواهیم یافت که حتی کمترین طلاب علم نیز دچار آن نمیشوند، چه رسد به امام معصوم که احمد اسماعیل چنین مقامی را برای خود ادِّعا میکند. نظر به زیادی آن موارد، تنها به ذکر برخی از نمونهها در چند دسته مختلف اکتفا میشود.
اشتباهات احمد اسماعیل در مقامات پیامبران:
در کتابهای احمد اسماعیل، خطاهایی فاحش در خصوص مقامات برخی از پیامبران الهی وجود دارد که به نمونههایی از آن اشاره میشود:
1 - احمد در کتاب المتشابهات ادِّعا کرده که پیامبر
خدا حضرت ابراهیم (علیه السلام) به خدایانی غیر از خدای متعال معتقد بوده است. او در این زمینه گفته است:
(هنگامی که ملکوت آسمانها برای ابراهیم گشوده شد و نور قائم را دید گفت این پروردگار من است، و هنگامی که نور علی را دید گفت این پروردگار من است، و هنگامی که نور محمد را دید گفت این پروردگار من است. ابراهیم نتوانست تشخیص دهد که اینها بنده هستند، مگر پس از آن که حقایق آنها برایش کشف شده و افول آنان و غیبتشان از ذات الهی و بازگشتشان به منیّت در لحظاتی آشکار گشت. تنها در آن هنگام بود که ابراهیم به خالق آسمانها توجه کرده و دانست که معصومان ساختهی خدا هستند و مخلوقات ساختهی آنان میباشند، همان طور که در حدیث از ایشان روایت شده است)(2).
-----------------
(2) المتشابهات ج 1، ص 25.
تردیدی نیست که پیامبر خدا، حضرت ابراهیم آگاهتر و بالاتر از این است که مرتکب چنین خطای بزرگی شده و اگرچه در برخی لحظات، اعتقاد به خدایانی به غیر از خدای متعال داشته باشد. چگونه ممکن است که ابراهیم نوری را در آسمان ببیند و اعتقاد به خدایی آن نور پیدا کند و سپس نور دیگری را ببیند از عقیدهی آغازین خود بازگردد و معتقد شود که این نور دوم همان پروردگار اوست، سپس نور سومی را مشاهده کند و عقیدهاش چنین شود که این نور سوم خدای اوست؟!
علاوه بر این، اساساً کلام احمد اسماعیل مخالف ظاهر آیات شریفه است؛ چرا که خدای متعال میفرماید: ﴿هنگامی که تاریکی شب او را پوشاند ستارهای را مشاهده کرد و گفت این خدای من است؟﴾،
ومیفرماید: ﴿هنگامی که ماه را دید که سینهی افق را میشکافد گفت این خدای من است؟﴾، ومیفرماید: ﴿هنگامی که خورشید را دید که سینه افق را میشکافت گفت این خدای من است؟ این بزرگتر است!﴾ (الأنعام: 76 - 78).
مشاهده میشود که خدای متعال در قرآن چنین آورده که ابراهیم ابتدا ستارهای و سپس ماه و خورشید را دید؛ اما احمد اسماعیل ادِّعا کرده که ابراهیم نورهایی را دید و ستاره و ماه و خورشید ندیده است.
از جانب دیگر، ابراهیم هرگز ادِّعا نکرد که عقیده دارد که این مخلوقات پروردگار او هستند! و تنها از باب انکار و پرسش گفت: این پروردگار من است؟! و منظورش چنین بود که آیا این پروردگار من است؟ پرسش ابراهیم استفهام انکاری بوده، و به عبارت دیگر از شنوندهی خود پرسیده و گویا چنین گفته است: آیا میگویی که این پروردگار من است؟!
آیهی شریفه قرآن که میفرماید:
﴿وَتِلْک حُجَّتُنا آتَیناها إِبْراهِیمَ عَلى قَوْمِهِ﴾،
﴿اینها دلایل ما بود که به ابراهیم در برابر قومش دادیم﴾ (الأنعام: 83)، به روشنی دلالت میکند که آن چه ابراهیم گفت در مقام احتجاج با قوم خود بوده است، اما طبق تفسیر نادرست احمد اسماعیل چنین نخواهد بود.
این مطلب در روایات شریفه نیز وارد شده است. شیخ صدوق به سند خود از علی بن محمد بن جهم چنین روایت کرده است:
در مجلس مأمون حاضر شدم در حالی که حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) نزد او بود. مأمون به ایشان عرض کرد: ای فرزند رسول خدا، آیا شما نمیفرمایید که همه پیامبران معصوم هستند؟ آن حضرت فرمودند: «بله»... [تا آنجا که در روایت آمده است] مأمون گفت: شهادت میدهم که شما به راستی فرزند رسول خدا هستید؛ پس مرا از این سخن خدا آگاه نمایید که در حق ابراهیم فرموده است: ﴿آنگاه که
تاریکی شب او را پوشاند ستارهای را دید و گفت این پروردگار من است﴾. امام رضا (علیه السلام) فرمود: «همانا ابراهیم در میان سه گروه از مردم واقع شده بود: گروهی که سیارهی زهره را میپرستیدند، گروهی که ماه را میپرستیدند، و گروهی که خورشید پرست بودند، و این در آن زمان بود که از مخفیگاه خود در زیر زمین که او را آنجا مخفی کرده بودند بیرون آمده بود. آنگاه که تاریکی شب او را فرا گرفت زهره را دید و از باب انکار و سوال گفت: این پروردگار من است؟ هنگامی که ستاره افول کرد گفت: من غروب کنندهها را دوست ندارم، چرا که افول کردن از ویژگیهای مخلوقات است و ویژگی موجود قدیم و ازلی نیست. هنگامی که ماه را دید که سینهی افق را میشکافت از باب انکار و سؤال گفت: این پروردگار من است؟ اما آنگاه که ماه غروب کرد گفت: اگر پروردگارم مرا هدایت نکند حتماً از گمراهان خواهم بود. چنین گفت
که اگر پروردگارم مرا هدایت نکرده بود حتماً از گمراهان بودم. هنگامی که صبح شد و خورشید را دید که سینهی افق را میشکافت، نه به منظور اقرار و خبر دادن، بلکه از باب انکار و سؤال گفت که این بزرگتر از زهره و ماه است، این پروردگار من است؟ آنگاه که خورشید غروب کرد به آن سه گروه از مردم که زهره و ماه و خورشید را میپرستیدند گفت: ای قوم من، من از آنچه برای خدا شریک قرار میدهید بیزارم، من روى خود را خالصانه به سوى کسى کردم که آسمانها و زمین را آفریده، و از مشرکان نیستم.
ابراهیم با این سخنان خواست که نادرستی دین آنان را آشکار کرده و به ایشان ثابت کند که آن چه ویژگی زهره و ماه و خورشید را داشته باشد، شایستهی پرستش نیست و تنها خالق آنان و آفریدگار آسمانها و زمین است که شایستهی عبادت است. و این احتجاج ابراهیم با قومش، از الهام الهی بود و از جانب
پروردگار بود، چنان که خداوند فرموده است: ﴿اینها دلایل ما بود که به ابراهیم در برابر قومش دادیم﴾». پس مأمون گفت: ای فرزند رسول خدا، خدا به شما خیر دهد(3).
2 - ادِّعای دیگر احمد اسماعیل این است که حضرت یوسف (علیه السلام) به خدا شرک ورزیده است:
(خداوند به یوسف وحی کرد که این زندانی نجات مییابد و به پادشاه نزدیک خواهد شد (به واسطهی رؤیای زندانی). و خداوند به یوسف وحی نمود که این پادشاه او را از زندان بیرون خواهد آورد و این زندانی باعث خارج شدن او از زندان خواهد شد. به همین دلیل یوسف به او فرمود: مرا نزد ارباب خود یاد کن؛ با این سخن خواست برای این زندانی روشن کند که او علم غیب دارد؛ آن هنگام که در آینده مجبور خواهد شد که او را نزد پادشاه یاد کند، همانطور که
-----------------
(3) عیون أخبار الرضا (علیه السلام) ج 1، ص 175، ح 1.
میخواست نظر زندانی را به وضعیت خود جلب کند و این که او را در آینده نزد پادشاه یاد کند، چرا که رؤیایی دیده بود که دلیل خروج یوسف از زندان خواهد شد.
اینجا بود که یوسف به اسباب و علتها توجه کرد، اگر چه از مسبّب اسباب غافل نشده بود. نه آن طور که برخی متوهم شدهاند او از زندانی و پادشاه طلب یاری نمود و از خداوند سبحان غافل شد. با این حال، یوسف آن هنگام که برای اسباب و وسیلهها ارزش و مقداری در میزانش قائل شد، شرک ورزید در حالی که او کسی بود که نشانهها و معجزات خدا را که در ادوار پیشین زندگیاش باعث نجاتش شده بودند لمس کرده بود. و این شرک پنهان در آخر سوره یوسف ذکر شده است: ﴿و بیشترشان به خدا ایمان ندارند و مشرکند﴾)(4).
-----------------
(4) إضاءات من دعوات المرسلین ج 3، ص 33.
3 - احمد اسماعیل همچنین ادِّعا نموده که حضرت موسی (علیه السلام) نیز شرک منیّت داشته است؛ او در کتاب خود به نام (رحلة موسى إلى مجمع البحرین) چنین گفته است:
(بنابراین، موسی برای دیدار با بنده صالح آمد، چرا که گمان کرده بود که با خود جنگیده و منیّت را در درون خویش کشته است. در حالی که آنچه از او خواسته شده بود این بود که صبر کند و به همراه بندهی صالح با نفس خود بجنگد و به بندهی صالح نگوید ای کاش چنین میکردی و کاش چنین نمیکردی. هنگامی که موسی با کسی که مقامش از او بالاتر است روبرو میشود و به او چنین سخنانی را میگوید، به روشنی منیّت درون او در مقابل کسی که مأمور به پیروی و اطاعت از اوست آشکار میگردد.
وحقیقت این است که اساس امر به روبرو شدن موسی با خدا باز میگردد، چرا که موسی هر بار در
مقابل بندهی صالح میگوید: (من)؛ و این یعنی که او (من) را در مقابل خدا میگوید؛ این همان امتحان توحید است که در آن بسیاری از کسانی که به سوی خدا سیر میکنند مردود شدهاند. یعنی چه بسا آنها وقتی در مقابل امر خلفای الهی نظر خود را مطرح میکنند، این سخن را که من در برابر خلیفهی خدا یا در برابر سخنان او قرار گرفتهام بی اهمیت و سبک میشمارند، در حالی که در واقع آنان در برابر خدای متعال ایستادهاند. آنها آمدهاند تا امتحان شوند و به این ترتیب در امتحان شکست خوردند بدون آن که حتی متوجه شکست خوردن خود باشند)(5).
احمد اسماعیل حتی منکر برخی از مراتب عصمت حضرت موسی (علیه السلام) شده است:
(موسی پیامبری فرستاده شده از جانب خدا
-----------------
(5) رحلة موسى إلى مجمع البحرین ص 48.
و معصوم و بر عصمتش نص وارد شده است. با این وجود خدا به او دستور میدهد که از بندهی صالح پیروی نماید و با او مخالفت نکند و موسی نیز تعهد داده بود که مخالفت نکند: ﴿گفت ان شاء الله مرا صبور خواهی یافت و در هیچ کاری نافرمانیات را نخواهم کرد﴾. اما موسی وعدهی خود را زیر پا گذاشت و با بندهی صالح مخالفت نمود. اگر این مخالفت یک بار بود ساده به نظر میآمد، اما موسی در تمام امتحانات و آزمایشها که سه مورد بود مخالفت کرد. یعنی موسی در اینجا از امر الهی سرپیچی کرده است. اگر این سخن را که (موسی مستقیماً دست به نافرمانی زد) را نمیپسندید، حداقل باید گفت که او خلاف تعهد خویش رفتار کرد و این امر یقیناً عصمت را در اینجا و این جایگاه نقض می کند)(6).
-----------------
(6) رحلة موسى إلى مجمع البحرین ص 51.
لازم به ذکر است که احمد اسماعیل در پاسخی دیگر، به صراحت ادِّعا میکند که او در برخی جهات از حضرت موسی برتر است. از احمد اسماعیل چنین سؤال شده است:
ویژگیهایی که شما را شایسته این امر مهم قرار داده چیست؟ یا بهتر است بگوییم: چه ویژگیهایی شما را از دیگر شیعیان متمایز میسازد تا امام مهدی شما را برای سفارت خود انتخاب نماید؟
احمد اسماعیل نیز به این سؤال چنین پاسخ داده است:
(هنگامی که خدا با موسی صحبت کرد، به او گفت وقتی برای مناجات آمدی، کسی را که از او بهتر هستی همراه خود بیاور. موسی به هر کسی برخورد میکرد جرأت نمیکرد به وی بگوید که از او برتر است. پس انسانها را رها کرده و به سراغ حیوانات رفت تا این که از کنار سگی که بیماری گَری داشت، عبور کرد. گفت این را با خود میبرم. پس بر گردنش ریسمانی نهاد و آن را با خود برد. پس از این که
کمی راه رفت به سگ نگاهی کرد و گفت: من نمیدانم تو با چه زبانی تسبیح خدا را میگویی پس چطور میتوانم از تو برتر باشم؟ پس سگ را آزاد کرده و به مناجات رفت. خداوند فرمود: آنچه به تو دستور دادم کجاست؟ موسی گفت: پروردگارا، آن را نیافتم. خداوند فرمود: ای فرزند عمران؛ اگر آن سگ را رها نمیکردی حتماً نامت را از دیوان پیامبران محو میکردم).
سپس احمد اسماعیل چنین گفته است:
(من بندهی حقیر به خیالم هم نمیگذرد که از سگی بیمار هم برتر باشم. چرا که خداوند مهربان مرا از گناه بزرگم در پیشگاهش آگاه کرده است)(7).
در کلام او اشارهای آشکار وجود دارد که او خود را به دلیل انکار نفسش، برتر از موسی بن عمران و شایستهی سفارت دانسته است.
-----------------
(7) الجواب المنیر عبر الأثیر ج 1 - 3، ص 16.
اشتباهات احمد اسماعیل در مقامات اهل بیت (علیهم السلام):
1 - احمد اسماعیل ادِّعا کرده که عقل امیرمؤمنان (علیه السلام) از جهت منیّت و تاریکی، شکست خورده بوده است! در پرسشی از او این گونه سؤال شده که (معنای سخن امیرمؤمنان (علیه السلام) در دعای صباح چیست که فرمودهاند: عقل من مغلوب است؟)، و احمد اسماعیل این گونه پاسخ داده است:
(از جهت منیّت و تاریکی، چرا که اگر در ایشان چنین حالتی وجود نداشت، حضرت علی باید حضرت محمد میبود و در مرتبه ﴿إِنَّا فَتَحْنا لَک فَتْحاً مُبِیناً﴾ [الفتح: 1]، قرار میگرفت که این مرتبه مخصوص حضرت محمد است)(8).
-----------------
(8) المتشابهات ج 4، ص 218. در اینجا لازم به ذکر است که فقرهی مورد نظر دعای صباح، در بیشتر نسخهها موجود نیست و علامه مجلسی بیان کردهاند که این عبارت در حاشیهی کتاب الاختیار آمده است. (رک: بحار الانوار: ج 84، ص 353).
همچنین نباید از نظر دور داشت که چنین عباراتی در کلمات معصومین (علیهم السلام) از باب (إیاک أعنی واسمعی یا جارة)، وبه تعبیر زبان فارسی: (به در میگوییم تا دیوار بشنود)، و تعلیم به دیگران است، نه آن که مربوط به خود آن ذوات مقدسه باشد. (مترجم).
2 - احمد اسماعیل همچنین ادِّعا کرده که منظور از کلمه ﴿الْإِنْسانَ﴾ در آیهی شریفه: ﴿إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ﴾ (العصر: 2) امیرمؤمنان (علیه السلام) است. از او سؤال شده که (معنای سخن خدا چیست که فرموده است: ﴿همانا انسان در زیان است؟﴾، و احمد چنین پاسخ داده است:
(منظور امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است، پس او انسان است و نسبت به محمد در زیان است، پس مقام رسول بالاتر و بزرگتر از مقام امام علی است، حضرت محمد شهر کمالات الهی در مخلوقات و شهر علم است و علی درب آن است)(9).
-----------------
(9) المتشابهات ج 3، ص 73.
کلام احمد اسماعیل یقیناً نادرست است، چرا که خدای متعال در ادامه در همان سوره میفرماید:
﴿إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَتَواصَوْا بِالْحَقِّ وَتَواصَوْا بِالصَّبْرِ﴾.
﴿به جز کسانی که ایمان آورده و عمل نیک انجام دادند و به حق و صبر سفارش نمودند﴾ (العصر: 3).
بنابراین خداوند کسانی که ایمان آورده و اعمال نیک انجام دادند را از زیان دیدن استثنا کرده است، و این به روشنی دلالت میکند که منظور از (انسان) جنس انسان است نه یک شخص خاص؛ چرا که اگر آن طور که احمد اسماعیل مدَّعی است، یک فرد خاص مورد نظر بود، استثنا کردن از آن امکان پذیر نمیبود.
از جانب دیگر، چرا احمد اسماعیل شخص امیرمؤمنان (علیه السلام) را نسبت به رسول خدا (صلّى الله علیه وآله وسلّم) زیانکار دانسته است؟ در حالی که اگر آن حضرت در زیان باشد، دیگر مردمان نیز به طریق اولی چنین هستند.
همچنین، لازم بود که احمد اسماعیل برای خوانندهی خود مشخص کند که امیر مؤمنان (علیه السلام) در چه موردی زیان دیده است، حال آن که تمام زندگی آن حضرت در اطاعت خدا و جهاد و فداکاری در راه پروردگار گذشته و ایشان کسی است که هنگام ضربت خوردن از ابن ملجم ملعون، چنین فرمود: «به خدای کعبه که رستگار شدم».
3 - از دیگر خطاهای احمد اسماعیل این است که مدَّعی شده که امام حسین (علیه السلام) نیز دچار شرک نفسی و منیّت بوده است. از احمد اسماعیل در سؤالی چنین پرسیدهاند:
معنی سخن امام حسین (علیه السلام) در دعای عرفه چیست که فرموده است: «خدایا مرا از ذلت نفسم بیرون ببر و از شک و شرکم پاکم ساز»؟
احمد اسماعیل پاسخ مفصلی داده و شرک را در جواب خود به سه قسمت تقسیم کرده و گفته است:
(قسمت سوم، شرک نفسی است که پنهانترینِ انواع شرک است. و همان منیّت و آمیختگی با تاریکی
و عدم است که هر مخلوقی دچار آن است و بدون آن چیزی جز خدا باقی نخواهد ماند. در نتیجه، هر بندهای از بندگان خدا به این معنی مشرک به حساب میآید؛ و امام حسین (علیه السلام) این معنی از شرک و همراهی شک و تردید را مورد نظر داشته است. ایشان به دنبال فتح آشکار و از بین رفتن آمیختگی نیستی و تاریکی از وجود خویش بودهاند که بدون آن جز خدای یکتای قدرتمند کسی باقی نمیماند، در نتیجه، گویا امام حسین میگوید: (خدایا هیچ کس به جز تو شایستگی وجود داشتن ندارد، و وجود من گناهی بزرگ است که به جز نابودی من و بقای تو، راهی برای بخشیدن آن نیست). و این تردید و شرک در مرتبهی قوه بوده و نه در مرتبهی فعل، یعنی منشأ آن موجود است امّا بالفعل موجود نیست؛ به عبارت دیگر، قابلیت فعل موجود است امّا بالفعل محقق نشده و در عالم خارج وجود ندارد)(10).
-----------------
(10) المتشابهات ج 2، ص 19.
در این سخنان احمد اسماعیل تناقضات بسیاری وجود دارد. اگر شرک و شک بالفعل وجود ندارند، پس چرا امام حسین (علیه السلام) از خدا بخواهد که آن حضرت را از آن دو پاک سازد؟ و چرا دعا کند که خدا او را از شرک و شکی که بدون آن دو تنها خدا باقی میماند پاکیزه نماید؟ آیا این برداشت از سخن امام صحیح است که هیچ کس جز خدا شایستگی وجود داشتن ندارد و وجود آن حضرت گناهی بزرگ است که جز با نابودی ایشان راهی برای بخشیدنش نیست؟! با آن که سبب وجود امام حسین، خودِ آن حضرت نبودهاند بلکه وجود ایشان نیز به فعل الهی بوده و آن حضرت نعمت و رحمتی الهی هستند.
عجیب این است که با وجود چنین ادعاهایی، احمد اسماعیل دربارهی خود چنین معتقد است که از تاریکی منیّت رهایی یافته است:
(امام مهدی در زمان ظهور از روح القدس بینیاز
است چرا که در زمان غیبت صغری برای ایشان فتح رخ داده و روح القدس اعظم به مهدی اول منتقل شده است. بنابراین همان گونه که عبارت ﴿أَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکمْ﴾ [آل عمران: 61] بر رسول خدا و امام علی صدق میکند، به همان صورت بر امام مهدی و مهدی اول نیز صادق است. این یکی بودن از جهت ردائی است که پیامبر و امیر مؤمنان (علیهما السلام) پوشیدند که همان روح القدس اعظم است، و الا تساوی بین آنان به جز از این لحاظ برقرار نمیباشد و رسول خدا از امام علی برتر است، چنان که امام مهدی نیز از مهدی اول برتر است و تساوی بین آنان از همین جهت رداء میباشد که همان روح القدس اعظم است که مهدی اول آن را به تن کرده چون به توفیق و یاری نیازمند است و برای او فتح حاصل نشده است. در حالی که برای امام مهدی فتح حاصل شده و یاری ایشان از فتح است. چرا که آن حضرت در لحظاتی است که جز خدای یکتای نیرومند
در آن باقی نمیماند، امّا مهدی اول برایش فتح حاصل نشده بنابراین به یاری روح القدس اعظم نیازمند است و برای او این گونه دعا می شود: «تا تو را بندگی کند و برای تو شریکی قرار ندهد». یعنی او حتی منیّت موجود نزد خود را نبیند و جز خدا چیزی را نبیند و نشناسد)(11).
پنهان نیست که این سخنان احمد اسماعیل سرشار از هذیان است. اگر همان طور که احمد اسماعیل ادِّعا نموده، بر امام مهدی و مهدی اول، ﴿أَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکمْ﴾ صادق باشد، پس چون برای امام مهدی نیز فتح رخ داده، باید برای مهدی اول نیز رخ دهد، چرا که او به ادِّعای احمد اسماعیل، نفس امام، وصی او، امام پس از او، وزیر او و حاکم در دولت امام مهدی است و نیازی نیست که برای مهدی اول فتحی مخصوص به خود او رخ دهد.
-----------------
(11) المتشابهات ج 4، ص 94.
از طرف دیگر، به تصریح احادیث تمام امامان معصوم همواره نیازمند یاری روح القدس هستند و امام مهدی (علیه السلام) نیز حتی پس از حصول فتح در زمان غیبت نیز چنین خواهد بود؛ بنابراین کلام احمد اسماعیل که گفته امام مهدی با رخ دادن فتح در زمان غیبت یاری شده است بیمعنا خواهد بود؛ چگونه فتح می تواند یاریگر امام مهدی باشد؟ و اساساً این چه فتحی است که برای امام مهدی (علیه السلام) در زمان غیبتش رخ داده و حتی او را از یاری روح القدس نیز بینیاز ساخته است؟
ادِّعای احمد اسماعیل در حالی است که امام مهدی (علیه السلام) حتی پس از به پا خواستن دولت ایشان، نیاز بیشتری به روح القدس دارند؛ چرا که حادثهها و اتفاقات بسیار خواهد بود و لازم است که در آن اتفاقات به حکم خدا و حکم رسولش (صلّى الله علیه وآله وسلّم) داوری شود، و این مستلزم یاری بیشتری است؛ چنان که در
روایات شریفه وارد شده که هنگامی که امام بخواهد حکمی را صادر کند و در آن اتفاق چیزی نزد آن حضرت نباشد، روح القدس ایشان را یاری می کند.
چنان که شیخ کلینی در کتاب کافی، به سند موثق از عمار ساباطی چنین روایت کرده است:
به امام صادق (علیه السلام) گفتم: شما هنگام حکم کردن با چه چیزی حکم مینمایید؟ حضرت فرمودند: «به حکم خدا و حکم داوود؛ پس اگر چیزی بر ما وارد شود که نزد ما نباشد، روح القدس آن را به ما القاء خواهد کرد»(12).
همچنین صفّار در کتاب بصائر الدرجات به سند خود از علی بن عبد العزیز از پدرش چنین روایت کرده است:
به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: فدایتان شوم،
-----------------
(12) کافی ج 1، ص 398، باب فی الأئمَّة (علیهم السلام) وأنَّهم إذا ظهر أمرهم حکموا بحکم داود (علیه السلام)، ح 3.
مردم گمان میکنند که رسول خدا، امام علی (علیه السلام) را به یمن فرستاد تا در میان آنان داوری کند. پس علی گفت: «هیچ قضیهای پیش نیامد جز آن که در آن به حکم خدا و حکم رسولش داوری کردم». امام صادق (علیه السلام) فرمود: «مردم راست گفتهاند». گفتم: چطور چنین چیزی ممکن بود در حالی که در آن زمان نه هنوز تمام قرآن نازل شده بود و نه رسول خدا نزد امام علی بود؟ امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «روح القدس آن را به ایشان القاء مینمود».
4 - از دیگر ادِّعاهای شگفت احمد اسماعیل این است که در کتابش (روشنگریهایی از دعوتهای پیامبران) چنین گفته است:
(پس هر کجا که رو نمایید قبلهی شما وجه خدا خواهد بود، یعنی ولی خدا و حجّت او بر آفریدگانش؛ چرا که روح او مقیّد به قیدهای اجسام نیست و موجود بوده و از تمام جهات شرق و غرب و شمال و جنوب به شما احاطه دارد.
بلکه اگر در این کلمات تدبّر کنید حقیقت را خواهید دانست. پس آل محمد همان غذایی است که میخورید و همان آبی است که مینوشید و هوایی است که تنفس مینمایید. عیسی گفت: من نان زندگی هستم؛ آل محمد همان موسی و هامان هستند و همان ابراهیم ونمرود میباشند و همان آتش ابراهیم و سرما و سلامت آن هستند. پس قلب آدم بین دو انگشت از انگشتان خداست و آل محمد همان خدای در میان مخلوقاتند و خود مخلوق خدایند و مردم مخلوق آنانند و خدا آنها را خلق کرده و از آنان آفریدگان را آفریده است)(13).
به راستی که این ادِّعاهای احمد اسماعیل شگفتآور است. چطور ممکن است که آل محمد همان موسی و هامان و ابراهیم و نمرود باشند؟ و به عبارت دیگر: حقیقت ایشان جمع امور متضادی باشد که هرگز قابل جمع نیستند؟
حتی اگر بتوانیم با این توجیه که آل محمد در این
-----------------
(13) اضاءات من دعوات المرسلین ج 1 - 3، ص 54.
که حجّت خدا هستند و اطاعتشان واجب است و تمسک به آنان ضروری است، مانند موسی و ابراهیم باشند، توجیه این ادِّعا چطور ممکن است که آل محمد همان هامان و نمرود هستند؟! ولا حول ولا قوَّة إلَّا بالله العلی العظیم.
اشتباهات احمد اسماعیل در فقه:
بیان اشتباه یک فقیه یا کسی که مدَّعی فقاهت است دشوار است؛ جز در حالت بیان دلیل مساله که توان فهم آن را هم اکثر مردم ندارند. حتی اگر دلیل اشتباه بودن فتوایی بیان شود، اشخاص میتوانند ادِّعا نمایند که صاحب فتوا در آن مساله اشتباه نکرده است، چرا که به چیزی دست یافته که دیگران دست نیافتهاند و دلایلی در دست داشته که دیگران نداشتهاند. خصوصاً دربارهی احمد اسماعیل که مدَّعی است که او مستقیماً احکام را از امام مهدی (علیه السلام) دریافت میکند، چنین ادِّعایی آسان خواهد بود.
بنابراین حتی قانع کردن اشخاص بیطرف نیز در خصوص خطای احمد اسماعیل در مسائل فقهی بسیار دشوار است، چه رسد به شخصی که او را قبول داشته باشد.
آری؛ اثبات این امر با بیان تناقضات کلام احمد اسماعیل در دو مورد متناقض امکان پذیر است و همین امر ثابت میکند که او در ادِّعای دریافت احکام فقهی و غیر آن از امام مهدی (علیه السلام) دروغ میگوید.
پس از این مقدمه، به سراغ اشتباهاتی از احمد اسماعیل در مسائل فقهی می رویم:
1 - احمد اسماعیل در کتاب شرائع الاسلام چنین گفته است:
(آب چاه: اگر آب درون چاه کمتر از کُر باشد و آب ذره ذره از زمین خارج شود، در تماس با نجاست نجس خواهد شد. امّا اگر آب چاه از چشمهای متصل به منبع جوشان زیر زمین باشد و یا مقدار آب چاه به
اندازه کُر یا بیشتر از آن باشد، تنها در صورت تغییر یکی از اوصاف سه گانهاش (رنگ، بو و مزه) نجس میشود. برای پاک کردن آن باید از چاه با توجه به چیزی که در آن افتاده است آب بکشند تا پاک شود:
برای مردار گنجشک یا مرغ یا آن چه هم حجم آنها باشد، بین ده تا صد لیتر متناسب با حجم حیوان و وضعیت مردار، و برای مردار عقرب و مار و وزغ بین سی تا هفتاد لیتر متناسب با حجم حیوان و وضعیت مردار، از چاه آب کشیده می شود)(14).
این سخن احمد اسماعیل نشان میدهد که او مردار تمام عقربها، مارها و وزغها را نجس میداند و معتقد است اگر چنین موجودات مردهای در آب چاه باشند آن آب نجس میشود و لازم است با بیرون آوردن مقداری از آب چاه آن را پاک نمود.
-----------------
(14) شرائع الإسلام ج 1 - 3، ص 10.
با این حال، احمد اسماعیل در بیان انواع نجاسات چنین گفته است:
(ششم و هفتم: سگ و خوک که هم خود آنها و هم آب دهانشان نجس است. امّا حیوانات دیگر غیر از این دو نجس نیستند، و روباه و خرگوش و موش و وزغ طاهر میباشند)(15).
همچنین در موضع دیگری گفته است:
(چهارم: مردار؛ واز مردارها تنها چیزی نجس است که دارای خون جهنده باشد)(16).
منظور از خون جهنده این است که موجود دارای رگهایی باشد که اگر قطع و بریده شود، خون از آن فوران میکند. مانند انسان و گوسفند و شتر. مردهی این موجودات نجس است، امّا موجودی که خون جهنده ندارد، مثل وزغ و مگس و عقرب و مار نجس
-----------------
نیست و تنها گاهی مانند ماهی خون ناچیزی از آن بیرون میآید؛ مردهی این موجودات پاک است.
شیخ طوسی در کتاب الخلاف چنین نوشته است:
(مسأله 145: آنچه که خون جهنده ندارد، مثل مگس، سوسک و زنبور و غیر آن، با مردن نجس نمیشود و آب را هم نجس نمیکند و موجب نجاست مایعی که در آن مرده نیز نخواهد شد).
شیخ در ادامه این مطالب چنین گفته است:
(دلیل ما بر این امر اجماع شیعیان و همچنین اصل پاکی آب میباشد. و حکم کردن به نجاست این چیزها نیازمند دلیل است. عمار ساباطی از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که از آن حضرت دربارهی این سوال شد که اگر موجوداتی مانند سوسک، مگس، ملخ، مورچه و مانند آن در آب یا روغن یا کره بمیرند [طهارت آن مایعات] چه حکمی دارد؟ حضرت فرمودند: «هر
چیزی که دارای خون نیست اشکالی ندارد [و طاهر است]».
همچنین حفص بن غیاث از امام صادق (علیه السلام) روایت نموده که آن حضرت فرمودند: «آب تنها با آنچه خون جهنده دارد نجس می شود»)(17).
بنابراین، اگر طبق نظر احمد اسماعیل وزغ طاهر است چرا برای مردار آن در چاه کشیدن سی لیتر آب را لازم دانسته است با آن که در جای دیگر تصریح کرده که هدف از آب کشیدن از چاه، پاک سازی از نجاست است؟
2 - از خطاهای فقهی دیگر احمد اسماعیل محدود کردن زمان ازدواج موقّت به شش ماه است. او در این زمینه گفته است:
(امّا تعیین مدّت در ازدواج موقّت شرط است و اگر آن را تعیین نکنند، ازدواج دائم خواهد بود. میزان
-----------------
(17) کتاب الخلاف ج 1، ص 188.
مدّتی که باید تعیین شود، چه کم یا زیاد بر عهدهی زن و شوهر است. وکمترین مدّت آن شش ماه است)(18).
ادِّعای احمد در حالی است که در هیچ یک از روایات اهل بیت (علیهم السلام) محدود کردن مدّت ازدواج موقت به شش ماه وارد نشده است.
صاحب جواهر در این زمینه گفته است:
(و به هر حال تعیین مدّت، چه کم یا زیاد، مانند سال و ماه و روز بر عهده زن و شوهر است. به دلیل اطلاق ادلّه که در هیچ یک از آنها نیز تعیین کم یا زیادی مدّت وارد نشده است. بلکه روایات متعددی صراحت دارد که وقت متعه موکل به خواست زن و مرد و تواقف آن دو است، و اطلاق فتاوای فقهاء نیز این را تایید میکند، به گونهای که میتوان بر آن ادِّعای اجماع نمود، و آنچه از ظاهر کتاب وسیله [ابن حمزه] بر میآید که
-----------------
(18) شرائع الإسلام ج 1 - 3، ص 200.