سوء استفاده از ایمان به امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
گفتگو با آیت الله علی کورانی عاملی
(نویسنده ی کتاب عصر ظهور)
به کوشش: مریم حقی
فهرست
درباره ی مصاحبه
مقدمه
این موضوع، مختص به مهدویت نیست
معنی مهدویت
انتظار ومنتظران
مروری بر پیشینه ی سوء استفاده از مهدویت: از معاویه تا طالبان
از پیامبران دروغین، تا مهدیان دروغین
نخستین مهدیان دروغین
ادعای مهدویت وسفارت امام (علیه السلام) برای جا هطلبان جذاب است
شیخیه وبابیت وبهائیت
مشکل از کجاست؟
سوء استفاده ی دشمن خارجی از انحرافات فکری ونقاط ضعف
مشکل از امید نیست
واکنش ما به مدعیان ارتباط با امام زمان: یا معجزه یا مجازات!
مشکل اصلی، عرفان کاذب است
غلوّ در مورد اشخاص
اشتباه بزرگ: آمیختن مقام معصوم وغیر معصوم
دلیل رواج ادعای مقامات عرفانی
اظهارات غیر علمی درباره ی مهدویت
الف. اصلاح سازیهای غیر علمی
ب. اعتقاد به نزدیکی ظهور با توقیت فرق دارد
ج. زمینه سازی ظهور
د. آخر الزمان وفساد
کتاب عصر ظهور ودیگر آثار مهدوی
فعالیت های آیت الله کورانی عاملی در زمینه ی مهدویت
نقاط ضعف اغلب آثار مهدوی
انگیزه ی تألیف کتاب عصر ظهور
راه کاهش آسیب های مرتبط با مهدویت
در ایران، راه حل چیست؟
در عراق مشکل از کجاست؟
علی کورانی عاملی، متولد 1944م، در لبنان است. او در نوجوانی وجوانی سال ها در حوزه ی نجف درس خواند ودر عراق ولبنان به فعالیت های دینی وسیاسی پرداخت. سپس در ایران، فعالیت های علمی وپژوهشی خود را آغاز کرد. از وی تا کنون ده ها اثر با موضوع تشیع، وهابیت وتاریخ اسلام منتشر شده است.
او در 1369هـ ش، نخستین مرکز تولید نرم افزارهای اسلامی جهان را در ایران بنیان گذاشت.اکنون علاوه بر اداره ی آن مرکز وادامه ی پژوهش ها، در چند شبکه ی ماهواره ای عربی وفارسی زبان برنامه دارد. اما علی کورانی عاملی، در ایران بیش از هر چیز، با کتاب «عصر ظهور» شناخته می شود که چاپ اول ترجمه ی فارسی آن زمان جنگ تحمیلی منتشر شد وپس از آن، بیش از هفتاد بار تجدید چاپ گردید.
تعبیر «عصر ظهور» که برای توصیف دوران قیام حضرت مهدی (علیه السلام) ورخدادهای پیش از آن به کار می رود، با تألیف این کتاب رواج یافت. نویسنده در مقدمه ی این کتاب، منظور خود را از این عبارت، ظهورِ دین توسط حضرت مهدی (علیه السلام) ودولت او بیان می کند. وی در کتاب عصر ظهور، با گردآوری وتحلیل احادیث شیعه وسنی درباره نشانه های ظهور مهدی (علیه السلام) وبرپایی حکومت عدل الهی در آن، به بازخوانیِ این احادیث پرداخته وبا زبان معاصر، تصویری کلّی را از دوران پیش از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) ارائه می دهد. از مهم ترین مباحث این کتاب، بیان وضعیت ایرانیان، عرب، یهود، ترکان ورومیان (مطابق با غربیان)، در دوران ظهور است، به گونه ای که در کنار تحلیلی از وضعیت جهان معاصر، موجب می شود تا خواننده دوران ظهور را نزدیک به خود حس کند.
نخستین بار در این کتاب بود که انقلاب اسلامی ایران، یکی از تغییرات زمینه ساز ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) تلقّی گردید. برخی از صاحب نظران، کتاب عصر ظهور را کتابی مهم در زمینه نظریه پردازی واصالت بخشی به انقلاب اسلامی ایران دانسته ومعتقدند که جنبه ی اعتقادی ودینی انقلاب در این کتاب به شکلی نو وآینده نگر بیان شده است. اما به نظر برخی، این کتاب، تأثیری منفی در فرهنگ دینی ایران گذاشته، زیرا انقلاب اسلامی ایران را به اموری غیبی مرتبط کرده وراه را برای ادعاهای مهدویت باز نموده است.
در این مصاحبه، نظر ایشان را در این زمینه ها جویا شده ودرباره ی بسیاری از مفاهیم مهدویِ مطرح شده در سال های اخیر، با ایشان گفتگو نمودم. هدف این بود که رایج ترین مسائل مهدوی مطرح شود، از زبان وزاویه دیدهای گوناگون پرسیده شود، وصریح ترین پاسخ ها از ایشان دریافت شود. جا دارد در این جا از شکیبایی ایشان ووقتی که برای مصاحبه وویرایش آن صرف کردند، قدردانی کنم.
این مصاحبه، در بهمن 1391 در قم، به زبان فارسی وگاه عربی، در بیش از پنج جلسه انجام شد ودر اسفند ماه، در سایت خبرآنلاین منتشر گردید. سپس در دی ماه 1392 چند پرسش وپاسخ دیگر به آن افزوده شدکه عبارتند از: زمینه سازی ظهور، آخر الزمان وچند توصیه ی پایانی.
مریم حقی (کورانی)
اردیبهشت 1393
این موضوع، مختص به مهدویت نیست:
[در ابتدا قرار بود عنوان مصاحبه «آسیب شناسی مباحث مهدویت» باشد. اما به درخواست ایشان عنوان را تغییر دادیم.]
عنوان مصاحبه، آسیب شناسی مباحث مهدویت است. اگر درباره ی عنوان مطلبی دارید بفرمایید.
چرا آسیب شناسی مهدویت؟ این عنوان، علمی وموضوعی [=آبجکتیو] نیست، بی طرفانه وعادلانه نیست. به نظر می رسد عنوان «آسیب شناسی»، گرایشی انتقادی به اعتقاد به مهدویت دارد. مانند آن است که از «زیان های احتمالی ایمان» سخن بگویید، اما «زیان های احتمالی کفر» را نادیده بگیرید.
اگر دو نفر باشند که یکی به مهدویت اعتقاد نداشته ودیگری اعتقاد داشته باشد، عنوان «آسیب شناسی اعتقاد به مهدویت» را بشنوند، آن که اعتقاد ندارد خوشحال می شود. وقتی او خوشحال می شود یعنی طرفدار او هستیم. خدا وپیغمبر گفته اند قرار است امامی بیاید، جهان را اصلاح کند ودولت عدل برپا کند. این اعتقاد عموم مسلمانان است. پس عدم اعتقاد به مهدویت آسیب شناسی دارد. چرا این را نمی گویید؟
به هر حال، در آغاز باید توضیح بدهیم که مقصود از این عنوان چیست. آیا مقصود ما انتقاد از مهدویت است؟ انتقاد از اعتقاد به مهدی (علیه السلام) ؟ خیر.
می خواهیم سوء استفاده ها را بررسی کنیم.
سوءاستفاده، مسئله ای دیگر است. آیا شمابه هرسوء استفاده ای می گویید آسیب؟ من نمی دانم بارِ معناییِ کلمه ی «آسیب» در فارسی چیست وبه موضعِ بی طرفانه، زیان می رساند یا نه. بنابراین می گویم سوءاستفاده ونمی گویم آسیب. «انواع سوءاستفاده از اعتقاد به امام مهدی (علیه السلام)».
سوءاستفاده تنها به معنی بهره گیری غرضمند از چیزی است. اما بدفهمی ها نیز مدنظر ما هست.
بله، دو حالت داریم: یکی حالتِ خلل اندیشه در این موضوع، ودیگری حالت سوءاستفاده ی دنیوی وسیاسی.
* * *
معنی مهدویت:
مهدویت، باور تمام مسلمانان است:
و اما پرسش نخست: با توجه به این که شما در میان معاصران، فردی شناخته شده در مباحث مهدویت هستید، ابتدا می خواهیم تعریفی جامع وکامل از مهدویت وانتظار بر اساس مبانی محکم اعتقادی شیعه بفرمایید تا وارد مباحث اصلی شویم.
معنی مهدویت این است: اعتقاد تمام مسلمانان -و نه فقط شیعیان- این است که پیامبر (صلی الله علیه وآله) به مسلمانان خبر داده، مژده داده که خداوند -تبارک وتعالی- نقشه وبرنامه دارد که دین اسلام، سراسر زمین را شامل شود.
این نقشه به دست یکی از فرزندان پیامبرمحقق می شود که خدا او را می فرستد ونامش مهدی است ودولت عدل الهی در تمام جهان بر پا می کند. این مطلبی است که در آیه ای محکم [آیات محکم در مقابلِ آیات متشابه] در قرآن آمده است. خدا می فرماید: اوست که پیامبرش را با هدایت ودین حق فرستاده است تا آن [دین] را بر تمام ادیان ظاهر کند «هُوَ الذّی أرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدَی ودین الحَق لِیُظهِرَهُ عَلَی الدین کلّه».
خداوند – تبارک وتعالی - حضرت عیسی مسیح را نیز نگه داشته تا هنگام آمدن مهدی او را همراهی کند. وجود حضرت عیسی، برای طرفداران او لازم است ودر نقشه ی جهان تأثیری اساسی دارد. بدون او نمی توان وحدت ایجاد کرد ودولت جهانی عدل الهی برقرار نمود.
نظر شیعیان درباره ی مهدویت:
این اعتقاد تمام مسلمانان بود. علاوه بر این، اعتقاد ما [شیعیان] این است که پیامبر فرمود «ائمه دوازده تن هستند وامام دوازدهم، امام مهدی (علیه السلام) است». او اکنون در غیبت است وما، هم به امامت او اعتقاد داریم، هم به غیبتش. وهر زمان آمد، تکلیف ماست که یاریش کنیم.
* * *
انتظار ومنتظران:
بُعد اول انتظار: مدارا یا تشکیل حکومت؟
تعریف انتظار چیست؟
انتظار دو بُعد دارد: [بُعد اول:] گاهی انتظار یعنی صبر کن ودست نگه دار.یعنی منتظر بمانید، دولت تشکیل ندهید تا امام مهدی بیاید، زیرا شما نمی توانید دولتی عادل تشکیل دهید. پس هیچ دولتی تشکیل ندهید ومسئولیت آن را به عهده نگیرید. بعضی از فقهای ما قائل به این رأی هستند وتشکیل دولت را قبل از ظهور امام زمان قبول نمی کنند.
قبول نمی کنند یعنی واجب نمی دانند یا این که حرام می دانند؟
می گویند تکلیف ما نیست. بعضی هایشان حرام می دانند، بعضی هایشان می گویند جائز است ولی وظیفه نیست.
تشکیل حکومت یا هرگونه فعالیت سیاسی؟
خیر. فقط تشکیل حکومت. فعالیت سیاسی به نظر اینها گاهی لازم است.
اما بعضی ها هم تشکیل حکومت را جایز می دانند. بعضی از باب حِسبه، یعنی احیاناً برای نظم جامعه جایز می دانند، مانند آیت الله عظمی خویی؛ وبعضی هم از باب ولایت فقیه، نه تنها جایز، بلکه وظیفه وواجب می دانند، مانند امام خمینی.
پس نظر اینها درباره ی انتظار با هم فرق دارد. از نظر امام خمینی یعنی انتظار داشته باشید ولی در عین حال فعالیت کنید ودر خط امام مهدی (علیه السلام) دولت تشکیل بدهید، اما بعضی می گویند نه وظیفه ما این نیست. پس انتظار دو معنی دارد: انتظار با انقلاب وتشکیل حکومت، وانتظار بدون تشکیل حکومت که می گوید نه، ما نمی توانیم دولت عدل تشکیل دهیم، پس با حکومت هایی که هست می سازیم تا امام زمان بیاید. البته همزمان می کوشیم تا به حکومت جهت دهیم وراهنمایی اش کنیم تا از ظلمش بکاهیم.
می گویند باید بسازیم یعنی مماشات کنیم؟
بله. مماشات، مدارا وهمزیستی. ولی در عین حال، می گویند که دفاع از میهن واجب است، امر به معروف ونهی از منکر هم واجب است. یعنی اصلاح.
اما امر به معروف ونهی از منکر را به معنی تشکیل حکومت نمی دانند؟
نه. به معنی اصلاح طلبی می دانند، اصلاحات اجتماعی ومطالبات اصلاحی. یعنی وقتی دولتی روی کار است، ما دولت را نمی خواهیم بگیریم، ولی مطالباتی از دولت داریم. یعنی حرکت اصلاحی. می گویند فقها باید حرکت اصلاحی بکنند، نه حرکت انقلابی که دولت را بگیرند.
بُعد دوم انتظار: امید به نزدیکی ظهور:
پس حداقل تعریف مشترک از انتظار نزد شیعیان چیست؟ تعریفی که مورد اتفاق تمام فقهای شیعه باشد.
ببینید، این یک بُعد از انتظار بود. این که حکومت تشکیل بدهیم یا ندهیم. بُعد دیگر [که مورد اتفاق همه ی شیعیان است]، انتظار به معنی امید وتوقّع است. یعنی یقینی عمیق به این که آینده، از آنِ دولت عدل الهی است. یعنی به جای یأس ونااُمیدی، امید داشته باشید، شاید هر لحظه خدا این کار را شروع کرده وظهور امام را آغاز کند.
می شود توضیح دهید که منظور از این بُعد چیست؟ آیا فعالیت خاصی را نمی طلبد؟
بعضی ها وقتی می بینند چه قدر فساد وظلم هست، چه قدر مردم، بی دین شده اند، مأیوس می شوند. [این باور] می گوید مأیوس نشوید. کار جهان به دست خداست. خدا این اجازه را داده، اما در نهایت، نقشه وبرنامه ی دیگری دارد.
پس یعنی اعتقاد به این که سیرِ تاریخ بشر، هدفی داشته وپایان خوشی دارد.
احسنت. یعنی «الخط البیانی»، یعنی سیر تاریخی امت اسلامی، حتماً باید به اوج خود، یعنی شمول اسلام بر کل جهان برسد. «لِیُظهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّه» هدف است وحتمی وقطعی است. کی اتفاق می افتد؟ نمی دانیم. ولی توقع داریم شاید امسال باشد، شاید سال آینده، شاید هم هزار سال دیگر.
غیبت امام (علیه السلام)، به خودی خود، وظیفه ی ویژه ای را ایجاب نمی کند:
خب این بُعد انتظار، تکالیف خاصی را ایجاب نمی کند؟
هرگز. هیچ یک از فقهای ما نگفته که ما برای انتظار، تکالیف خاصی داریم.
پس این همه که می گویند ومی نویسند وکتاب وجزوه منتشر می کنند که وظایف منتظران چیست، چه می شود؟
خب چه کسی فتوا داده [که چنین کاری باید کرد]؟ هیچ کس! سخنِ این نظریه پردازان درباره ی «واجبات انتظار»، سخنی غیر فقهی است. یا اخلاقی است، یا انشائی، یا خیالی. ومنشأ آن از این جاست که نویسنده یا گوینده، مفهومی بیش از ظرفیتِ متن [آیه وحدیث] را بر متن تحمیل می کند. معمولاً سخنشان منبعی ندارد واز خودشان است.
یعنی کاری فقهی وفقاهتی نیست.
نه. هرگز. ما چیزی به عنوان تکالیفِ «زمان غیبت»، «به علّتِ غیبت» یا «در انتظار» نداریم. تکلیف واجب برای مکلّف، همان تکالیفِ عمومی زمان حضور امامان است ونه چیزی بیشتر. فقط همان است. تکلیف ما در زمان غیبت وزمان حضور معصوم فرقی نمی کند. متون رسیده از اهل بیت تأکید دارد که تنها کارِ ویژه ی زمان غیبت امام این است: ایمان وانتظار فرج او. فقط ما راتشویق کرده اند که برای او دعا کنیم وبا او ارتباط روحی داشته وبه او توسل کنیم.
پس وظیفه ی فرد منتظر که بعضی دائم روی آن تأکید می کنند...؟
وظیفه ای که مربوط بشود به جامعه، نداریم. هیچ وظیفه ای برای انتظار [و مخصوص آن] نداریم.
پس وظیفه ی منتظر فقط انجام واجبات وترک محرّمات ودعا شد.
یعنی همین تکالیف شرعیِ ثابت شده. یعنی حلال وحرام وواجب ومستحب ومکروه. هر کس که به اینها عمل کند، واجبات را انجام دهد وگناهان را ترک کند، یعنی منتظر است ومورد قبول.
پس فرق کسی که به امام زمان اعتقاد دارد وکسی که ندارد در چیست؟
خب این منتظر است وتوقع دارد [امام ظهور کند]، ولی آن، توقع ندارد.
یعنی تفاوتشان تنها در یک حالت روحی است؟
تفاوت آنها در باورها وعواطف است. واین کم چیزی نیست. این یک تفاوت اساسی است. این [=منتظر] اعتقاد دارد که خطّ سیرِ جهان به طرف تکامل وبه طرف دولت عدل الهی است.
آخر می گویند اگر کسی اعتقادی داشته باشد باید عملی را متناسب با اعتقادش انجام دهد.
خیر. این یک قاعده ی کلی نیست. مثلا ما به آسمان های هفتگانه معتقدیم، حال، تکلیف متناسب با آن چیست؟! اعتقاد به امام مهدی (علیه السلام)، تکالیف ویژه ای را که موازی با آن باشد، ایجاب نمی کند. حداکثر می توان گفت ایمان به او، دعا برای او، واحساس آمادگی برای کمک به او در صورت ظهورش، موازی با اعتقاد به اوست.
یعنی بخشی از دین داری شیعه است وچیزی مستقل نیست که فعالیت مستقلی را بطلبد.
همین طور است.
پس نظرِ قائلان به تشکیل حکومت چه می شود؟ آن را وظیفه ی منتظران در زمان غیبت نمی دانند؟
این هم مختص به زمان غیبت نیست. غیبت وظیفه خاصی را ایجاب نمی کند. حتی ولایت فقیه هم، از نظر قائلان به آن، هم در حضور وهم در غیبت معصوم مطرح است. در مورد نیابت فقیه از معصوم به حدیث «جَعَلتُهُ عَلَیکم حاکماً» از امام صادق (علیه السلام) استناد می کنند که به زمان حضور امام برمی گردد.
* * *
مروری بر پیشینه سوء استفاده از مهدویت: از معاویه تا طالبان:
از پیامبران دروغین، تا مهدیان دروغین:
و اما پرسش دوم: می دانیم که بحث ظهور منجی موعود، تنها به مذهب تشیع ودین اسلام اختصاص ندارد. در ادیان دیگر نیز به شیوه های مختلفی این آموزه وجود دارد. به اندازه ی طول عمر این آموزه، آسیب نیز پیرامون آن وجود داشته است. می توانید یک سیر تاریخی از سوءاستفاده های انجام شده از این آموزه را پس از اسلام بفرمایید؟
از اعتقاد به امام مهدی،سوءاستفاده ی بسیاری شده، ولی این مختص به اعتقاد به امام مهدی نیست. مثلاً از نبوت هم بسیار سوءاستفاده شده است. پس از این که پیامبر مبعوث شد، ببینید چقدر متنبّی [مدّعی نبوّت] پدید آمد. حتی در زمان حیات پیامبر (صلی الله علیه وآله) هنگامی که قبیله های مختلف دیدند که پیامبر به چه موفقیت هایی رسیده است، شروع کردند به ادّعای نبوت. اسود عنسی در یمن، مُسَیلمه در نجد وریاض، وطُلَیحة اسدی در حایل. تنها شصت روز از وفات پیامبر (صلی الله علیه وآله) گذشته بود که طلیحه با سپاهی چهل هزار نفره آمد وگفت: نبوّت، نصفش مال قریش، نصفش هم مال ما! تا آن که امیرالمؤمنین با آنان مقابله کرد. شرحش را در کتاب «قراءة جدیدة لحروب الردّه» نوشته ام.(1)
خب به این چه می گویید؟ آسیب نبوّت؟ آسیب شناختِ خدا چطور؟ از همان اول که حضرت آدم به زمین آمد، قابیل منکرشد. بله، درست است، درجایش هم می گویم؛ مسئله ی امام مهدی (علیه السلام) یکی از مسائلی است که بیشترین دروغ درباره اش گفته شده. خودش موضوعی است که قابلیت اسطوره شدن را دارد. قابل جعل است. ولی بی انصافی است که فقط یک سوی موضوع را بگیریم.
یعنی زمینه جعل ودروغ وشبهه درست کردن را دارد؟
احسنت. جاذبیت خاصی برای دروغگویان دارد. موضوعش قابلیت جعل دارد.
و چون به پیش گویی آینده مربوط می شود، حساب وکتابی هم ندارد.
احسنت. منکشف نمی شود. از این رو، زیاد است. فقط این نیست که آسیب دارد، ولی این بیش از بقیه پیداست. واکنون سخن ما از امام مهدی (علیه السلام) است.
* * *
نخستین مهدیان دروغین:
نخستین مهدی دروغین، معاویه بود
سؤال از سیر تاریخی سوءاستفاده هایی است که شده.
اولین سوءاستفاده ای که شد، توسط معاویه بود(2). معاویه از ابن عباس پرسید: «آیا شما اعتقاد دارید که از یک نفر از میان شما می آید وحاکم می شود وکل جهان را می گیرد؟» ابن عباس گفت «بله». معلوم است که معروف بوده که امام مهدی از بنی هاشم است. وقتی که بنی هاشم درگیر شدند –اول، امیرالمومنین با خلفا بعد با عایشه واهل جمل وصفین وخوارج- مشهور شد که بنی هاشم می گویند پیامبر به ما گفته که حکومت جهان در دست شما خواهد بود. از این روست که می بینیم وقتی که مثلا از قول ابن مسیّب -یکی از علمای بزرگ که از ابن عباس روایت می کند- می پرسند که آیا مهدی حق است؟ می گوید بله. ولی وقتی می پرسند او کیست؟ می گوید از قریش است. کدام تیره ی قریش؟ نمی گوید. می گوید همین که از قریش است کافی است، نمی گوید از بنی هاشم است. یا مثلا راویان حکومتی، از قول پیامبر (صلی الله علیه وآله) می گویند «مهدی از امّت من است». آسیبش این سانسور است که نمی گویند از ذریه فاطمه وعلی (علیه السلام) است.
بعد ببینید معاویه چه می کند. می گویند پیغمبر برای معاویه دعا کرده که «خدایا این معاویه را مهدی قرار بده. «اللهمَّ اجعَله هادیاً مهدیاً.» رجوع کنید به کتاب «جواهر التاریخ» جلد دوم. اولین ادعای مهدویت برای معاویه است.
یعنی اولین کسی که ادعای مهدویت کرد، اولین مهدی دروغین، معاویه بود؟
بله. معاویه خودش دنبال این ادعا بود. پس از او هم عایشه برای موسی بن طلحه ادعای مهدویت کرد(3). طلحة بن عبیدالله تیمی، از قبیله تیم، قبیله ابوبکر بود. عایشه خواست ابوبکر برای پسرش عبدالرحمن برای خلافت وصیت کند، نگذاشتند. بعد خلافت را برای طلحه خواست. زمان عثمان برای طلحه خیلی فعالیت کردند. وقتی که عایشه در حج بود، شنید عثمان کشته شده، خوشحال شد وگفت آیا با طلحه بیعت کردند؟ -آخر طلحه ثروتمند بود وخرج هم می کرد-. گفتند: نه، با علی بیعت شد. تعجب کرد وحالش عوض شد.
خب طلحه خلیفه نشد ودر بصره در جنگ جمل کشته شد. گفتند که موسی ابن طلحه، فرزند او، مهدی است، وآن مهدی که پیغمبر می گفت همین موسی بن طلحه است. که از تیم بود وقریشی هم بود. (وکانوا یرونه فی زمانهم المهدی فغشیه الناس. رک: تاریخ دمشق: 60 /431 وسیر اعلام النبلاء از ذهبی: 4 /365).
از این بیشتر؛ برای عبد الله بن زبیر، خواهر زاده عایشه هم ادعای مهدویت کردند. چرا؟ چون در مکه پناه گرفته بود وارتش سفیانی هم به جنگ او آمده بودند. یعنی ارتش امویِ آل ابوسفیان. از امّ سلمه [همسر پیامبر] پرسیدند: آیا این همان ارتشی است که پیغمبر می گفت؟ گفت نه، پیامبر گفته بود یکی از فرزندان او به مکه پناه می برد. وانگهی، آن ارتش در فلان جا که پیامبر ایستاد ونشان داد، در زمین فرو خواهد رفت. پس این آن ارتش نیست.
منصور عباسی اعلام کرد پسرش مهدی موعود است:
پس این شایعه ها از آن زمان بوده است ومعاویه وموسی بن طلحه وعبدالله بن زبیر، نخستین مهدیان دروغین اند. پس از آنها هم ادعای مهدویت بود؟
پس از آنها، حسنیان وعباسیان بودند(4). پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرموده «المهدی من وُلدی» مهدی از فرزندان من است. سادات حسنی می گفتند یکی از فرزندان امام حسن (علیه السلام) است که همین عبدالله المهدی است ونامش محمد است. پدر او، نام فرزندش را محمد گذاشت واز کودکی او را مخفی کرده بود. آنها تلاش کردند تا از برخی از علما وتابعین گواهی بگیرند که مهدی موعود، همین عبدالله بن حسن المثنی است.
سپس منصور دوانیقی بر آنان پیروز شد وآنان را کشت. در بغداد جشنی گرفت وشاهدانی را آورد که گواهی دادند مهدی موعود پسر اوست ونام او را مهدی گذاشت! منصور حدیث «اسمُهُ اسمی واسمُ ابیهِ اسمُ ابی» (او وپدرش همنام من وپدرم هستند) را قبول داشت وگفت عبدالله خود من هستم-آخر، اسمش عبدالله منصور بود-، اسم فرزندش را هم محمد گذاشت وگفت: فرزندمن، همان مهدی است. شد «المهدی محمد بن عبدالله». برایش مراسمی بر پا کرد وفقها وروات را آورد وشهادت دادند که بله بر او منطبق است. در بغداد وبعد از شکست دادن مهدی حسنیان. عباسیان دیدند حدیثی قطعی ومتواتر از پیامبر هست که می گوید یاران امام مهدی اهل خراسان واهل پرچم های سیاه هستند. گفتند شما هم پرچم های سیاه بلند کنید تا این حدیث بر شما منطبق باشد. یعنی احادیث مهدی را به نفع عباسی ها مصادره کردند.
ولی مهدی عباسی، پسر عبدالله منصور، اصلا به این چیزها اعتقاد نداشت. حرف های بدی درباره ی پدرش زد. برادرش هم او را مسخره می کرد ومی گفت این برادرم «المهدی» است؟! خود المهدی عباسی، دائم به دنبال شراب وشکار بود. او بیشتر وقتش را بغداد نبود. بچه ی ایذه بود، در جنوب ایران. ولی به همدان علاقه داشت وبرای شکار به آن منطقه می رفت. گاه شکارش یک ماه طول می کشید. سرانجام هم سوار بر اسب به دنبال آهو بود که وارد خرابه ای شد، اما در خرابه کوتاه بود، سرش به درگاه خورد واز اسب افتاد ومرد. این هم از عاقبت این مهدی دروغین(5)!
انواع ادعا همی شه بوده است. از فاطمیان در مغرب [=مراکش]، تا کارگران سیاه زنگی در بصره وده ها وصدها مدّعی در سرزمین های گوناگون. در عصر حاضر حتی وهابیان می گویند المهدی از ما واز منطقه نجد است ویاران او که صاحبان پرچم سیاهند، همین طالبان افغانستان اند. تا این حد.
ادعای مهدویت وسفارت امام (علیه السلام) برای جاه طلبان جذاب است:
ادعای داشتن فضایل معنوی، راهی برای کسب مشروعیت بوده وهست
سخن از پیشینه ی سوءاستفاده از مهدویت بود.
سوءاستفاده از مهدویت، امری طبیعی است. زیرا مژده ی انسانی که خواهد آمد وبر جهان حکومت خواهد کرد، هم پتانسیل اسطوره شدن را دارد، هم پتانسیلی برای جاه طلبانِ طمعکار است. پس سرشتِ این موضوع، جذاب وفریبنده است. هر کسی ممکن است ادعا کند من آن مهدیم که بر جهان حکومت می کند. حتی تیمور لنگ، حتی معاویه، می گفت من مهدی ام.
پس مادام که پیامبر مژده داده است که جهان به دست انسانی اصلاح خواهد شد، این مسئله اغواگر است. ولی این نقصی برای این موضوع نیست. این اغواگری، تنها به مهدویت هم اختصاص ندارد. نبوت هم اغواگر است وباب ادعاهای پیامبری بسیاری را گشوده است. طبیعت ایمان به غیب نیز چنین است. این که در انسان، معنایی غیبی (ناپیدا) باشد، به خودی خود اغواگر است. خود مسئله ی خلافت پیامبر با سوءاستفاده از ایمان وبا چنین ادعایی آغاز شد. ادعا کردند که به ابوبکر وعمر الهام می شود واین دو نفر، از بُعدی غیبی برخوردارند. فضایل عمر وابوبکر را بخوانید(6). آورده اند که فرشته ای هست که بر زبان ابوبکر سخن می گوید. اصولاً خود دین، به خودی خود آسیب دارد. عبادت، آسیب دارد. ونه تنها دین، مثلاً موفقیت هم آسیب دارد. مثلاً وقتی کسی می شنود که ذوالقرنین جهان را گرفته بود، به این فکر می افتد که او هم دنیا را بگیرد.
اما ویژگی مهدویت در این است که به آینده مربوط می شود. البته دیوار بزرگی هست که باعث می شود، هر مدعی دروغینی شکست بخورد. دروغ او با عملش مشخص می شود. کسی نمی تواند ادعایش را پیش ببرد، زیرا نمی تواند دنیا را پر از عدل وداد کند. زود رسوا می شود. زیرا نمی تواند عدالت را در سراسر جهان برقرار کند.
از مهدیان دروغین،تا سفیانی های دروغین!
هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود در مقابل مهدی، سفیانی می آید، وسفیانی از بنی امیه واز نسل ابوسفیان است، برخی از امویان آمدند وگفتند «پیامبر «بشارت» داده که سفیانی می آید!» هر چندکه بر باطل است. «پیامبر گفته از میان ما پادشاهی برخواهد خاست، اینک من آن پادشاهم!».
انقلاب های سفیانی کم نیستند، من در منابع تاریخی، حدود 10 انقلاب وشورش به نام سفیانی یافتهام؛ سفیانی هایی که از مردم بیعت گرفته اند، بر شام سیطره یافته وحکومت کرده اند. با این که سفیانی باطل است. وقتی احتجاج می شود وبه اینها گفته می شود آخر سفیانی که یک شخصیت منفی است، می گویند نه، دو سفیانی داریم، یکی خوب ودیگری بد.
یعنی همین که اندیشه ی سفیانی مطرح شد، از آن سوءاستفاده کردند. چه رسد به مهدی!
بله. همین طور است. ببینید اکنون کسانی که ادعای مهدویت کرده ودر ایران دستگیر شده ودر زندانند، چقدر زیادند. در مصر که بیست-سی نفر هستند! اکنون، در عصر ما، اگر تحقیق کنید می بینید که در کشورهای اسلامی، در اندنزی، مصر، سودان، فلسطین، یمن، جاهای مختلف، ادعای مهدویت ومانند آن هست.
حالا می گویید چه کنیم؟ مردم را به امام مهدی دعوت نکنیم که شاید آسیب داشته باشد؟ خب پس به خدا وپیغمبر هم دعوت نکنیم؟ به اسلام وبه آخرت وبه غیب هم دعوت نکنیم؟ این چه حرفی است. اعتقاد به امام مهدی، فرقی با دیگر اعتقادات دینی ندارد. در قابلیت آسیب مثل بقیه است.
جدیدترین مهدیان دروغین!
اکنون می توانید از نمونه های جدیدتر سوءاستفاده بگویید. مثلا از قرن دهم هجری به بعد؟
خب مهدی سودانی [برای نمونه] کافی است. مهدی سودانی با انگلیس جنگید. فرمانده بزرگ انگلیسی را کشت ودر ابتدا پیروز شد، ولی سپس مغلوب انگلیسی ها گردید. او به رغم آن که سلاح های ساده ای داشت وانگلیسی ها مجهز بودند، توانست در ابتدا پیروز شود.
در شرق اسلامی چطور؟
علی محمد باب وعده ای دیگرنیز ادعای مهدی بودن کردند. الآن در فلسطین هم مهدویت داریم. ابن اللحیدان در عربستان در میان وهابیان ادعای مهدویت کرده. در اینترنت جستجو کنید وببینید. هر روز ایمیل هایی برای ما می آید. در مالزی مهدی آمده، در یمن مهدی آمده وغیره.
در نامه هایشان از شما چه می خواهند؟ با شما چه کار دارند؟
می گویند مهدی آمده است. شما شهادت بدهید که خودِ اوست. از من تأیید می خواهند.
پاسخ کورانی عاملی به مدعیان مهدویت:
شما چه پاسخی به این نامه ها می دهید؟
می گویم اگر راست می گویید معجزه بیاورید. امام (علیه السلام) با معجزه شناخته می شود.
کسی که ادعای مهدی بودن می کند، از سه حالت خارج نیست: یا خلل روانی دارد، یا دنبال کسب قدرت است، یا واقعاً مهدی موعود است که باید از طرف خدا معجزه وکاری خارج از قدرت بشر انجام دهد وثابت کند.
جهالت مردم وپایین بودن سطح فرهنگ، سوءاستفاده ها را افزایش می دهد
گفته می شود از قرون نخستین که بگذریم ادعاهای مهدویت کمتر می شود. چرا این گونه است؟
تعداد ادعاها کمتر نمی شود. جنبش ها کوچکتر شده. تأثیرش وپذیرش مردم کمتر شده است.
هم حالت ارتباط شیعیان با امام زمان مهم است، هم حالت تنگنا وفشار، می توانداز عوامل مؤثر باشد. ولی مسأله اصلی جهالت مردم است. مثلا در عراق، در زمان صدام وبعثیان، طی سی-چهل سال، فرهنگ شیعه ممنوع بوده، انتشار کتاب شیعی، تبلیغ علما ممنوع بوده. در نتیجه، زمینه ای برای ادعا فراهم شده است. [اکثر مردم] شیعه اند، ولی هیچ نخوانده اند. در شرایط ضعف فرهنگ دینی، شیطان هایی می آیند ومی گویند این کتاب را ببینید، فلان کتاب وحدیث را می آورند ومردم را فریب می دهند.
یعنی وقتی علما وافراد باسوادِ جامعه از تبلیغ محروم می شوند، ادعا زیاد می شود؟
وقتی سطح فرهنگی وسطح آگاهی دینی مردم پایین باشد، زمینه مناسبی برای سوءاستفاده فراهم می شود.
[در ادامه به ذکر عوامل دیگر، از جمله سوءاستفاده از عواطف مردم، مقاصد سیاسی وگستردگی عرفان کاذب می پردازیم.]
مخالفان عراق، برای اسقاط رژیم عراق، از مدعیان مهدویت حمایت می کنند:
به نظر شما اکنون این ادعاها زیاد نشده؟
ادّعا زیادتر از قبل نشده. اکنون در عراق 7-8 نفر [مدّعی مهدویت یا سفارت] هستند. در ایران هم زیاد داریم. ولی در ایران مدعیان را می گیرند.
اما در عراق دو حالت هست؛ یکی این که عراق هنوز دولت [قدرتمند] ندارد وهنوز قانونی برای اینها نیست، یکی هم این که عربستان ووهابیان وارد می شوند ومدعیان را تقویت می کنند. خب می خواهند این رژیم [عراق] را ساقط کنند. خیلی جالب است، وهابیان از جنبش های مدعیان مهدویت در مناطق شیعه حمایت کرده ومیلیون ها دلار هزینه اینها می کنند. دو جنبش مهم کنونی [در عراق] از سوی وهابیان تقویت شده، ولی با اقبال گسترده روبه رو نشده است.
ادعای مهدویت در ایران، بیش از هر جای دیگر است:
در ایران وضع ادعاهای مهدویت چگونه است؟
ادعای مهدی بودن در ایران از عراق بیشتر است. ولی برخورد می شود وکنترل می شود. اما در ایران نوعی ادعای پنهان وباطنی مهدویت (ادعاء المهدیة المَخفی المُبطن) نیز وجود دارد.
یعنی به نظر شما اکنون ادعای مهدویت در ایران بیشتر از عراق وکشورهای دیگر است؟
بله. حتماً بیشتر است.
چرا؟ به خاطر ناآگاهی مردم؟ دلیلش چیست؟
نه. محبت مردم به امام مهدی هم هست، ولی شیطان ها می خواهند از این محبت گسترده سوءاستفاده کنند.
شیطان ها یعنی که؟
شیطانی که ادعا می کند. کسی که می بیند مردم به امام مهدی علاقه مندند ومی خواهد سوءاستفاده کند. با خود می گوید زمینه اش آماده است که من ادعایی کنم وبگویم من با امام مهدی مرتبط هستم.
یعنی افراد مغرض.
بله. افراد مغرض. ولذا، هر کجا که علاقه وعاطفه ی مردم به امام مهدی قوی شود، ولی آگاهی آنها کم شود، در آن جا ادعاهای دروغ رشد می کند.
* * *
شیخیه وبابیت وبهائیت:
حساب شیخیه از بابیه وبهائیه جُداست
در مورد شیخیه وبابیه وبهائیه چه می فرمایید؟
خواهش می کنم حساب شیخیه را از بابیه وبهائیه جدا کنید. شیخیان، یعنی پیروان مرجع شیخ احمد احسائی، ویژگیشان یک رویکردی در فهم معصومین (علیه السلام) ومقامات آنان وطرز برخورد با آنان است. این رویکرد، قرائتی از مذهب تشیع است ومانند بابیت وبهائیت ادعای ارتباط با امام مهدی (علیه السلام) ندارند. در ضمن مرجع آن زمان، مرحوم کاشف الغطا، تأییدشان کرد.
پس پیروان نسل های بعدشانند که منحرف شده اند؟
این بابیه وبهائیه اند که می گویند از شیخیه متفرّع شده اند. سوءاستفاده هایی کردند وجنبشی تأسیس شد. حتی اکنون هم در میان شیخی ها نمی بینید که کسی ادعای مهدویت کند. چنین چیزی ندارند.
مشکل شیخ احمد احسائی، زبان رمزآلود واستعاری است:
امروزه شیخیان کجا هستند؟
در کویت وعربستان. عواطف آنان به اهل بیت گرم وپرشور است. مثلا در تمام سال در حسینیه هایشان روضه دارند. مراسم، زیارت، جشن ها وتفصیلات وبیان سیره اهل بیت را خیلی پرشور برگزار می کنند.
یعنی شیخیه در چارچوب تشیع رسمی می گنجند؟
بله.
و چیز خاصی ندارد که انحراف حساب شود؟
خیر. ببینید؛ درباره ی شیخ احمد زین الدین، علمای ما دو رأی دارند. بعضی ها می گویند نه ما انحرافی از او ندیده ایم، بعضی ها هم می گویند او منحرف است وادعای فلان وبهمان دارد واهل بیت را تألیه کرده است. اما جنبشی پیدا شد وتکفیرشان کردند ومناظره بر پاشد ومسئله، سیاسی شد والخ...
ومی فرمایید خود شیخیان کنونی مشکل جدی ای ندارند؟
یعنی برای من ثابت نشده که اینها انحرافی از اصول شیعه داشته باشند. حتی شیخشان. آخر شیخ احمد احسائی با زبان ویژه ای حرف می زد. فلسفی وباطنی بود. خودش هم پرشور بود وجَوَلان ذهنش عجیب بود. شبیه مثنوی مولوی حرف می زد وزبان مخصوص به خود را داشت. خب ما نمی دانیم منظورش از حرف هایی که می زده چیست. ظاهراً وبر حسب سخن گفتن متعارفِ ما، سخنان او انحراف وکفر است. ولی من نمی دانم منظور خود او چه بوده. او زبان ویژه ی خود را داشت ودرباره ی امامان ومقامات آنان، با آن زبان سخن می گفت. یا خود او باید این سخنان را تفسیر کند، ویا کسی که نماینده ی شیخیان ومعتمد آنان باشد.
یعنی شیخ احمد، بیانی هنری داشته؟
اصطلاحات خاصی دارد. ببینید، عموم ایرانیان از شیخیان زده شدند وشیخ احمد احسائی را تکفیر کردند. الآن گرایش حوزه های علمیه هم همین است. می گویند او اهل بیت را تألیه کرده. البته او ادعای مهدویت نکرد. برای خودش ادعایی نکرد. ولی گفتند نوعی تألیه دارد وانحرافش هم از این نظر [از نظر غلو] است. وگرنه ربطی به مهدویت ندارد.
اما [پس از او] شاگردان او، ویا شاگردانِ شاگردان او، آمدند وادعا کردند که ما با امام مهدی ارتباط داریم و«باب الامام» هستیم وبابیه وبهائیه را به وجود آوردند.
پس در نهایت نظر شما درباره ی شیخ احمد احسائی چیست؟
نظر من این است که برای من ثابت نشده که انحراف دارد. زیرا روش سخن گفتن ویژه ای دارد ومعلوم نیست که قصدش چیست. محتمل است این باشد ومحتمل است که آن باشد. ولی می توانیم بگوییم عبارت ها وزبان ومصطلحاتش واضح نیست ودوپهلو است وما [اهل علم] نباید درباره ی ائمه از چنین زبانی استفاده کنیم. زبانی که قابل تفسیرهای گوناگون است مناسب نیست. باید به زبان روشن وصریح صحبت کرد.
شباهت بابیت وبهائیتبه جنبش های قرعاوی واحمد الحسن:
حال بفرمایید نظرتان درباره ی بابیه وبهائیه چیست؟
بابیه وبهائیه را روس ها وانگلیسی ها آمدند وتشکیل دادند. همان طور که [چند سال پیش] وهابی ها آمدند وجندالسماء را تشکیل دادند. حرکت مسلحانه ی آنان می خواست نجف را بگیرد. می گفتند نطفه امام علی (علیه السلام) محفوظ بوده وگرعاوی از آن پدید آمده وفرزند امام علی (علیه السلام) است. یارانش اعتقاد دارند که این ضیاء القَرعاوی (گرعاوی)، رهبر جُندُ السماء، پسر امام است، خودش هم امام مهدی (علیه السلام) است و...
قرعاوی چقدر یار جمع کرد؟
هزار نفر بیشتر که با اسلحه جنگیدند. دولت عراق در آن وقت نتوانست کاری کند واز آمریکایی ها کمک گرفت. در نزدیکی نجف، در زرقاء، چندین روز درگیر جنگ بودند. حدود 300 نفر از جندالسماء کشته شد! بعضی هایشان واقعاً به قرعاوی اعتقاد داشتند، بعضی هایشان هم وهابیانی بودند که می خواستند نجف را بگیرند ومراجع را بکشند.
جریان بصره چه بود؟
قرعاوی حدوداً در سال 2003-2004 بود. بعد از او احمد الحسن، در 2008
در بصره قیام کرد. آن جا هم 100 نفری کشته شدند. او 500 یار مسلّح وفدایی داشت. یکی از آنان از من پرسید: «نظرت درباره ی ما چیست؟» گفتم «به نظر من شما دو دسته اید: مساکین وشیاطین!» زیرا در میان آنها، هستند کسانی که معتقدند او واقعاً فرزند امام مهدی (علیه السلام) است، ولی اکثرشان می دانند که این تنها یک جنبش سیاسی است، وبا طمع کسب قدرت با او همراه شده اند.
این جنبش های بابی وبهائی هم عیناً مانند اینهاست. اینها دو دسته اند: سرانشان شیطانند، ولی بعضی هایشان نه؛ ساده اند، ساده لوحند وباور دارند.
مخلص ولی بی فکر.
همین است.
خب اینها چه ربطی به مهدویت دارند؟
بابیان وبهائیان به مهدویت مربوطند. ولی شیخیان اصلاً ربطی به مهدویت ندارند. نه شیخیان ونه اخباریان، ربطی به مهدویت ندارند. ویژگی اخباریان در روش فقهی، روش فهم احادیث، وجایگاه عقل ونقل است وبه مباحث علمی درباره ی این دو موضوع [عقل ونقل] برمی گردد. ویژگی شیخیان هم در تفسیر مقامات اهل بیت ونقش اهل بیت در جهان وولایت تکوینی است وربطی به مهدیت ندارد. اما بابیان وبهائیان از اینها متفرّع [منشعب] شده اند وبه مهدویت مربوط هستند.
* * *
مشکل از کجاست؟
سوء استفاده ی دشمن خارجی از انحرافات فکری ونقاط ضعف:
شباهت جنبش بهائیت به جنبش های جدید عراق:
حال بفرمایید، آیا وضعیت فکری روزگارپیدایش بابیه وبهائیه، شباهتی به وضعیت کنونی ما دارد؟
شما در پرسش خود، پاسخ را داده اید. بله. محرّک های سیاسی ای که بابیه وبهائیه را به وجود آورد، به محرّک های جنبش های منحرف مهدوی در روزگار ما، شباهت دارد. این جا باید توجه کرد، بعضی ها دوست دارند دلیل پیدایش این جنبش ها را بر مذهب شیعه واعتقاد به مهدی موعود (علیه السلام) تحمیل کنند. این اشتباه است. زیرا –همان طور که گفتیم- اگر چیزی، امکان سوءاستفاده وبهره برداری نادرست را داشت، معنی اش این نیست که باطل است.
بله، اکنون هم انگلیس وصهیونیست در این جنبش ها نقش دارند. نشانِ پرچم احمد الحسن، [مهدی دروغین بصره] ستاره ی داود است. او می گوید این ستاره مقدس است، از یهود واسرائیل با احترام نام می برد، وبه عراقی ها اشکال می گیرد که چرا پرچم اسرائیل را زیر پا می اندازند. این یعنی چه؟ یعنی وهابیان -که هزینه های او را تأمین می کنند- این را با موساد شرط کرده اند. چون اکنون تقدیس این ستاره یعنی تقدیس اسرائیل.
حمایت دشمنان از نقاط ضعف ومقولات منحرف درون شیعه:
خب یک زمینه ی فرهنگی وجود داشته که روس وانگلیس توانسته اند اینها را از آن دربیاورند.
بله. هنگامی که دشمنان ما می خواهند در جامعه ی ما، فعالیت تخریبی انجام دهند، قاعدتاً روی نقاط ضعف ما دست می گذارند. هنگامی که می خواهند باور مهدویت را تخریب کنند، در قم وتهران ومراکز شیعه نشین، می گردند ومقولات منحرف مهدویت را پیدا می کنند، افرادی را که هوس تأسیس جنبشی به نام مهدی (علیه السلام) در سر دارند، پیدا می کنند. سپس آنها را تشویق وحمایت می کنند. مثلا هنگامی که می بینند رئیس جمهور یا فلان عالم، دارد افکار ویژه ای را درباره ی امام مهدی (علیه السلام) مطرح می کند، بررسی می کنند تا ببینند آیا این افکار، می تواند پایه ی یک جنبش مهدوی در جامعه بشود تا جنبش را به هدف هایی که می خواهند برسانند؟
خب ما که نمی توانیم عوامل خارجی را تغییر دهیم، نمی توانیم روسیه وانگلیس وصهیونیست را عوض کنیم، پس بیاییم خودمان را اصلاح کنیم تا آنها هم نتوانند سوءاستفاده ای کنند.
این حرف خوبی است. ولی فقط تئوری است، عملی نیست. ما نمی توانیم از پیدایش جنبش های منحرف به نام مهدی (علیه السلام) صد در صد جلوگیری کنیم.
اما بله، می توانیم مردم را آگاه کنیم تا منحرفان، طرفداران زیادی پیدا نکنند واز یارانشان کم شود.
* * *
مشکل از امید نیست:
امیدواری عاقلانه، یک اصل است
اصل اعتقاد را هم که نمی توان حذف کرد.
هرگز. می گویند شما امید به مردم ندهید، مأیوسشان کنید، بگویید شاید ظهور پنج هزار سال دیگر باشد! نه، این درست نیست.
یک نفر در برنامه ای [در تلویزیون] می پرسید: شما از کجا می دانید آغاز ظهور چه وقتی است؟ گفتم: خیلی خب؛ احتمال این که پنج هزار سال دیگر باشد هست، ولی احتمال این که فردا باشد هم هست. گفت: بله. گفتم: خب چرا می خواهید من روی آن پنج هزار سال تأکید کنم؟ این درست نیست.
یعنی نمی توان گفت امید را حذف کنیم، یعنی امید، زمینه این انحرافات نیست؟
نه، نمی توان این پدیده ها این گونه فهمید که تقصیر تماماً از ماست وما زیاد امید داده ایم. این اشتباه است وساده لوحی است. امید، ضروری است. امید، یکی از پایه های دین ومذهب ماست. روایت شده که شیعیان با امید پرورش می یابند. «علی بن یَقطین» متفکری مهم ووزیراعظم هارون الرشید بود. او می گفت: اگر بگویند مهدی هزار سال دیگر می آید، شیعیان ناامید ونابود می شوند، بگویید نزدیک است، نزدیک است، امید داشته باشید. شیعیان به امید زنده اند، پرورش می یابند.(7)
این سخن که امید دادن زیان دارد، اشتباه است؛ اما باید امید را توأم با عقلانیت به مردم عرضه کرد. همان طور که عقلانیت توأم با ناامیدی درست نیست، امید بدون عقلانیت هم درست نیست. بله؛ برخی از سخنرانان ومنبریان به خطا می روند ودر سخنانشان، جنبه ی امید بر عقلانیت غلبه می کند. قاعده ی درست این است: باب امید باز است، ولی توقیت ممنوع است.
فایده ی امید برای فرد وجامعه: «اینجا چراغی روشن است»
ولی بعضی ها امیدواری را غیرواقع گرایانه می دانند.
احتمالاً اصحابِ این روش، خود، افسرده وناامیدند. شاید به سن یأس رسیده اند. باورشان این است که عصرِ ما، عصرِآمدن امام مهدی نیست، «احتمال» این که عصر او باشد هم نیست. اینها حاضرند -و خوشحال هم می شوند که- به مردم بگوییم نه، نه، خبری از امام مهدی نیست وپنج هزار سال دیگر می آید.
اینها به دلیل این که «مبادا به اشتباه بیفتیم»، می خواهند ناامیدی را در جامعه رواج دهند. حال آن که ما می گوییم امید به آینده، برای حرکت جامعه امری ضروری ومفید است، حتی اگر این امید، به زودی تحقق نیابد.
چرا امید مفید است؟
ائمه به ما گفته اند. وسخن ائمه، سخن خدا، وعقل وحکمت است.
حتماً روی حسابی گفته اند؛ شما فکر می کنید دلیلش چیست؟ یعنی چه کارکردی دارد؟ چه سودی می رساند؟
اصلا انسان دو روش دارد: روش ناامیدانه وروش امیدوارانه.
کسی که می گوید من کاری به این حرف ها ندارم، چطور؟
یعنی ناامید است. رو به ناامیدی دارد. ما از روش قرآن واهل بیت (علیه السلام) می فهمیم که گفته اند [عصر امام] نزدیک است، نزدیک است. «عَسَی أن تَکونَ قریبا». مانند حالت انتظار مرگ؛حتی به یک جوان، اگر بگویید مرگ ممکن است نزدیک باشد، ممکن است نزدیک باشد، برای بهبود شخصیتش بهتر است، برای اصلاح جامعه هم بهتر است.
یعنی انتظار مهدویت را به انتظار مرگ تشبیه می کنید؟
برای اصلاح انسان بله. از یک بُعد بله. به این معنی که ظهور امام مهدی (علیه السلام) نیز، مانند مرگ، حتمی است. بله، زمان آن را نمی دانیم. اما باید حساب آن را بکنیم. در برنامه هایمان امکانش را در نظر بگیریم، وامیدوار باشیم که نزدیک باشد.
بیشتر توضیح دهید. این خیلی جالب است.
ببینید، انسان در جامعه خیلی صدمه می بیند، خیلی در ظلم وفشار است. دائم چیزهای منفی، منفی، منفی. ولی با خود می گوید با این که بدی زیاد است، اما حتماًپیش روی ما نور است. با آن که در دور وبرش تاریکی می بیند، می گوید ولی یک نوری، یک چراغی آن جا هست. چراغ کجاست؟ ان شاءالله نزدیک است، ان شاءالله نزدیک است. این طرز فکر، به شخصیت انسان تعادل می دهد واو را حفظ می کند.
* * *
واکنش ما به مدعیان ارتباط با امام زمان: یا معجزه یا مجازات!
می توان از آسیب ها کاست، ولی نمی توان آنها را کاملاً از میان برداشت.
سؤال بعدی ما این است: در جامعه امروز، باید چه مؤلفه هایی را رعایت کنیم تا دچار آسیب های سوءاستفاده از مهدویت نشویم؟
نمی شود هرگز دچار نشد. جامعه، قابل آسیب هست. تمام جوامع بشری چنین آسیب هایی را دارند.
یعنی اصلِ این آسیب ها گریزناپذیر است.
البته. آسیب، همیشه هست. طبیعی است. وقتی می بینیم از توحید سوءاستفاده می کنند، نمی توانیم توحید را لغو کنیم.این آسیب ها را فقط می شود کم کرد.
راه حل در رعایت حُکم شرعی است: از مدّعی معجزه بخواهید!
چگونه؟ باید چه کنیم تا آسیب کم شود؟
باید احکام شرعی را رعایت کنیم. «الامام، یُعرَفُ بِالنَّص والمعجِزة»، «امام، یا با نص شناخته می شود یا با معجزه». باید به مردم یاد بدهیم که هر کس ادعای ارتباط خاصی با امام مهدی دارد، مثلا می گوید سفیر اوست یا پسرش است یا خودش است، به او بگویند: معجزه نشان بده!
بله، وقتی نص ندارد [=حدیث صریحی در تأیید او وجود ندارد]، پس باید معجزه نشان بدهد.
به مردم بگوییم تا یک نفر آمد وگفت «من از طرف امام مهدی به شما می گویم این کار را بکن» به او بگویید «صبر کن. به امام مهدی بگو من این را نمی پذیرم واز تو معجزه می خواهم.» چه معجزه ای؟ مثلا مرگ «ناتانیاهو» در روزی مشخص! تمام شد.
می توانیم معجزه را تعیین کنیم؟
بله حتماً. بگویید «برو به امام مهدی بگو اینها نمی پذیرند ومی گویندتو دروغگویی. اگر راست می گویی معجزه بیاور». همین. این فرهنگ را باید به مردم آموخت. ادعاهای خالی را نپذیرید.
تمام ادعاهای ارتباط با امام زمان (علیه السلام) دروغ است، مگر خلافش ثابت شود
یعنی پیش فرض این است که همه ی این ادعاها کاذب است، واصل بر دروغ بودن است، مگر این که خلافش ثابت شود.
بله. حتماً. نه فقط ادعای مهدویت، حتی این که ادعا کند من از طرف امام مهدی آمده ام واین سخن را می گویم. همین که بگوید امام مهدی به من گفت ابلاغ کن، یعنی «ادعای سفارت»، وشرعاً معجزه می خواهد.
حتی در خواب؟
خواب یا بیداری فرقی نمی کند. چه خواب، چه بیداری. حتی اگر گفت امام گفته این را به فلانی بگو، حتی اگر بگوید در خواب مرا منصوب کرد. یعنی من از طرف امام مهدی به شما می گویم واین یعنی ادعای سفارت.
هر کسی که باشد؟ هر پیغامی؟ معجزه می خواهد؟
بله، حتماً. حتماً.
به خواب ها اعتماد نکنید، مراقب ادعای سفارت باشید
حتی کسی که ادعا ندارد امام را دیده. فقط می گوید من خواب دیده ام که امام زمان چنین می گفت؟
حتی اگر پنجاه تا خواب ببیند. توجه کنید. بعضی هااین گونه اند، مستقیم نمی گویند، به شیوه ی کج می گویند! مثلا یک خانمی بود، در قطیف [شرق عربستان]. خانم جلسه ای بود. مجلس برپا می کرد. آمد گفت امام را در خواب دیدم می گفت این کار را بکنید، این کار را نکنید. باز آمد گفت امام در خواب به من گفته... کم کم، ادعا کرد که هر روز – در بیداری- با امام ملاقات می کند وتمام حرکات وسکناتش به دستور امام است. جریانی به راه انداخته بود.
سپس با من تماس گرفت وگفت: «من نماینده ی امامم. مرا به قم دعوت کنید وبه علما معرفی کنید.» گفتم: «قم آمدن ندارد. اگر نماینده هستی، معجزه ای درست وحسابی نشان بده. بگذار جهان بداند امام تو را فرستاده.» وکم کم ساکت شد.
خب این دارد ادعای سفارت می کند، ولی سفارت توسط خواب. خواب یا بیداری فرقی نمی کند. وقتی از زبان امام می گوید این کار را بکنید یا نکنید، این ادعای سفارت است.
حتی برای کاری کوچک؟
حتی کار کوچک. یک نفر در بحرین [از طرف امام] به مریدانش می گفت جوراب نپوشید. بعدا کم کم شروع کرد که مثلا شما خانمت را طلاق بده، بده به فلانی. بله. این گونه است. هرکاری می کنند. از همین جا هم شروع می شود. «حرکة السفارة»، همین است.
مدعیان دروغین ارتباط با امام زمان (علیه السلام)، باید تعزیر شوند
پس به نظر شما، برای این که این آسیب ها کمتر شود...
احکام شرعی را اجرا کنید. ما مأموریم هر ادعای سفارتی را تکذیب کنیم.
همچنین هر ادعای امام مهدی یا فرزند امام مهدی بودن را. هرکس ادعایی کند، پیش از هرچیز به او می گوییم «مواظب باش! برو به امام بگو قبول نکردند، گفتند ما معجزه می خواهیم، واگر معجزه نیاوردی تأدیبت می کنیم؛ تنبیه بدنی!»
یعنی مثل حد قذف [دروغ وتهمت ناموسی]؟ یعنی حکم دارد؟
حد نه، تعزیر دارد. تعزیر کمتر از حد است، حد هشتاد ضربه ی شلاق است، تعزیر مثلا سی چهل تاست، تعدادش موکول به نظر قاضی است.
پس به نظر شما مدعی دروغین را باید به دادگاه برد وتعزیر کرد.
بله. حتماً.
پس اگر کسی ادعای پیغامی کرد، حتی در حد خواب وپیغام ساده، باید از او معجزه خواست، وگرنه باید تعزیر شود.
حتماً، حتماً.
* * *
مشکل اصلی، عرفان کاذب است:
عرفان کاذب، مهم ترین زمینه ی رشد ادعاهاست
دیگر چه پیشنهادی دارید؟
باید سطح عمومی فرهنگ جامعه را بالا ببریم.
یعنی چه؟ چطوری بالا ببریم؟
در ایران، این حالت عرفان کاذب، زمینه مهمی برای این ادعاهاست.
یعنی چه؟
یعنی مثلاً از عرفان کاذب پرده برداریم. عرفان دروغ، مهم ترین زمینه رشد این ادعاها است.
عرفان کاذب یعنی چه؟
متأسفانه باید گفت، بیشترین عرفانی که اکنون در ایران منتشر است، عرفان کاذب است. عرفان کاذب نوعی از خودخواهی است.
کسی که فکر می کند مثل خداست، چرا فکر نکند مثل امام زمان (علیه السلام) است؟
ببینید؛ عرفان چند نوع است: یکی روش «تعذیب الذات» که سختگیری وشکنجه وخودآزاری است روش ریاضت های هندی است؛ یکی هم روش «تقدیسُ الذات» که اکنون در ایران معروف است وبه طالب یاد می دهند که شما قدرت های بالا دارید. این قدرت ها را بالفعل کنید.
الآن این عرفانی که برای رسیدن به اغراض خود آن را به امام خمینی (قدس سره) نسبت می دهند، این گونه است که به فرد می گوید: «توانایی های عظیمی درون تو هست، تو می توانی به بالاترین مقامات ودرجات عالیه ی امامان وپیغمبران (علیه السلام) برسی، عالم اکبر درون توست، تو می توانی در خدا فنا شوی، تجلی خدا شوی، مظهر اسما وصفات خداوند باشی!»
اینها را به کسی می گویند که اهل گناه است وحتی نمی داند واجباتش را چگونه باید انجام دهد، این را به کسی می گویند که نه دین را می فهمد، نه زندگی را. او را باد می کنند، آن بیچاره هم خیال می کند که واقعا به درجه ی عالیه ای رسیده، در حالی که در سلوک شرعی، همچنان زیر صفر است.
چنین کسی کاملاً آماده است که ادعا کند با امام مهدی (علیه السلام) ارتباط دارد، یا مانند خود اوست ومی تواند به نام او سخن بگوید.
بعضی متون را می آورند تفسیر غلطی از آن ارائه می دهند. مثلا می گویند «مَن عَرَفَ نَفسَه، فَقَد عَرَفَ رَبَّه» به این معنی است که خدا را از راه تأمل در خودت بشناس. در حالیکه تفسیر صحیحش یعنی هر کس نقص خود را بفهمد، به کمال خدا پی می برد، ناتوانی خود را بفهمد، به قدرت خدا پی می برد. نه این که خودش شبیه خدا می شود.
راه شناخت خدا، مشخص است. تأمل در خود کافی نیست. خدا از راه پیامبر وامامان شناخته وپرستش می شود. خدا برای هدایت ما، برای آموزش ما، معصومان را فرستاده، نه این آقا وآن آقای جایز الخطا را.
من از یکی از آقایانِ قم یک سخنرانی شنیدم؛از یکی از آقایان معروف در فلسفه وعرفان، که از مسؤلان حوزه ومؤید نظام است، در تلویزیون رسمی، مراحل ترقّی انسان را می گفت. چند مرحله گفت وزود رسید به فناء فی الله! خدایا! فناء فی الله! فانی می دانید یعنی چه؟ یعنی کسی که از خودش ذات واراده ی شخصی ندارد.
«و ما رَمیتَ اذ رَمیت» بشود.
یعنی حجّتش می شود حجّتِ پیغمبری. می گوید فلان شخص به درجه فناء فی الله رسیده. ماشاءالله! ماشاءالله! خیلی خوب است! حالا این شخص را یک اذیتی بکن، ببین چه می شود! مثل مار می شود!
فناء واین حرف ها دروغ است، لقلقة اللسان است. کدام فناء؟ چه فنایی است که من تابع خواسته های خودم باشم؟ اگر خانه یا زندگی یا غذایم یا شهرتم یا فلان را به هم بزنند، ناراحت بشوم.
فناء یعنی حضرت زهرا(س) «رضای او، رضای خداست»، از خودش اراده وخواستی ندارد، اراده اش اراده خداست. وقتی پیامبر می فرماید «انّ اللهَ لَیَرضَی لِرِضا فاطمة ویَغضَب لِغَضَبها»، یعنی خودش اراده ی ذاتی ندارد، اگر ناراحت شود، یعنی اراده خدا در چهره اش هویدا می شود.
دو نمونه از مردم ساده ای که در پی شناخت امام زمان (علیه السلام) از راه عرفان بوده اند:
نمونه می آورم: چند نفر از عراق آمده بود. گفت: «ما امام زمان را به عبودیت شناخته ایم، به ولایت هم شناخته ایم، فقط مانده به نورانیت بشناسیم تا معرفتمان کامل شود.» گفتند: «گفتیم بهترین کسی که می تواند امام را به نورانیت به ما یاد بدهد، فلانی [=کورانی] است. ما آمده ایم پیش شما.»
خب معرفت توسط نورانیت، اصلش درست است. در تفسیر آیه ی: «اللهُ نورُ السمواتِ والارض، مَثَلُ نورِهِ..» آمده است که «الامام نور الله فی الارض» امّا... اینها هفت هشت نفر بودند. گفتند ما حاضریم وبرنامه می خواهیم. چند جلسه، هر وقت که شما بگویید، حتی دوی بعد از نصفه شب. هر کجا، خانه ی شما، حرم، جمکران، هر کجا. شما مکان وزمان را انتخاب کنید ما ان شاء الله خدمتتان می آییم.
خب. از آن آقاچند سؤال کردم. می خواستم اصحابش را بشناسم. از دومی وسومی هم سؤال کردم. با آنها صحبت کردم، اما رئیس گروه، دوست نداشت که من با آنها حرف بزنم.
یعنی دوست نداشت شما مستقیماً با اصحابش مواجه شوید؟
بله. من به این نتیجه رسیدم که او دروغگویی عامی است. حتی به یکیشان می خورد که دزد باشد! به یکیشان می خورد اصلاً نماز نخواند، به یکی می خورد آدمی بسیار ساده مثلا کارگر سبزی فروشی باشد.
به آنها گفتم: «بسیار خب، من ان شاءالله حاضرم. ولی شرطی دارم. از شما امتحانی می خواهم: شش ماه بروید، تمام واجبات شرعی را انجام بدهید، هیچ کار حرامی هم مرتکب نشوید، بعد از شش ماه، اگر موفق شدید، بیایید این جا، ان شاءالله چشم.»
رفتند ودیگر نیامدند؟!
[با خنده] بله!
یک نمونه دیگر می آورم: خانمی از عربستان آمده بود قم. به من می گفت آمده است تا اهل عرفان بشود ودر زمره ی یاران خاص امام مهدی (علیه السلام) دربیاید. می گفت در آن سیصد وسیزده نفر، پنجاه زن است، آمده است که جزو آنها بشود.
می خواست نزد آیت الله مصباح وآیت الله بهجت درس عرفان بخواند. به او گفتم بچه هم داری؟ گفت بله. دو سه بچه داشت. گفتم پس چطور آمده ای؟ بچه هایت را چه کرده ای؟ گفت که شوهرش را متقاعد کرده بچه ها را نگه دارد وخودش آمده این جا. که چه؟ که می خواهد سطح عرفانی خود را رشد دهد تا به فلان مقام برسد.
مصادره ی مقام معصوم به نفع افراد جایز الخطا:
اصل این عرفان کاذب همین است: مقامات اهل بیت (علیه السلام) را مصادره می کنند، می دهند به این شیخ وآن شیخ واین آقا وآن آقا. می آید به مردم می گوید: بیایید مرید ما باشید، ما شما را می بریم بالا. چه؟ به مقام حضرت زهرا(س) می خواهند برسانند.
این دروغ است. این عرفان، دروغ وخطرناک است. جلوی «این» را بگیرید. این کمتر از ادعای مهدویت نیست. این زمینه ای برای هزار ادعاست که یکیشان مهدویت است.
این که کسی خودش بگوید دارای مقامی بالاست، به دور از تقواست
مگر نمی گوییم ائمه الگوی ما هستند؟ وقتی می گویند این الگوست، یعنی شبیه این شو، مثل این باش.
اولاً، کسی که درجه ای از تقوای اهل بیت ومعصوم را داشته باشد، نباید خودش این را درباره ی خودش بگوید. دیگران باید بگویند.
مگر ائمه خودشان جایگاه خود را نمی گفتند؟
آن امام معصوم است. بالاتر از این هاست. امام اصلا استثناست. امام گاهی تکلیفش است که بگوید تا اتمام حجت کرده باشد.
کسی غیر از امام اگر به جایی رسید تکلیف ندارد بگوید؟
نخیر. وانگهی؛ ما می گوییم: در این ادعاها، اصل، دروغ وخیال است، مگر آن که خلافش با قطع ویقین ثابت شود.
خب بعضی ها کراماتی هم دارند. می خواهم مرز اینها را با معصومان، معلوم کنید.
این را قاطی می کنند. وقتی اینها راقاطی ائمه می کنی، ادعای مهدویت ویاری امام مهدی زیاد می شود. این عرفان دروغین را حذف کنید. هرگز غیر از معصوم، فانی فی الله نداریم، کسی که تمام اراده اش اراده ی خدا باشد نداریم. آن که این مقام را ادعا می کند، دروغ می گوید.
مدّعیان هنگام عمل، دروغ خود را نشان می دهند:
خب وقتی کسی ادعا می کند چه کار باید کرد؟ برفرض الآن یک نفر می آید، یا خودش ادعا می کند، یا با واسطه می شنویم که مدعی مقامی است، منِ نوعی، چه واکنشی باید نشان بدهم؟
امتحانش کن. اندکی اذیتش کن! اندکی غیبتش را کن! ببین چه می کند!
یعنی اخلاقش را بسنجم؟
امتحانش کن به مال، به ذات، به حیثیت، به هر چیز، ببین چه کار که نمی کند!
کدام فنا باباجان؟ اوه! نَعوذُ بالله! بعضی از اینها آدم می کُشند! می کُشند! یک به اصطلاح عارفی بود -از همین نوع- وسط نماز وعبادت بود، آمدند به او گفتند فلانی را که از مخالفان تو بود واز قبیله دیگر بود، گرفته ایم، چه کارش کنیم؟ آن عارف، همان طور که الله اکبر می گفت، این طور [به گردنش] اشاره کرد که بکشیدش. این فناء فی الله است؟ این دروغ است، این حرف است، لقلقه ی زبان است.
این عرفان دروغین را باید از جامعه پاک کنیم. آن وقت زمینه ادعای مهدویت هم خیلی کم می شود.
* * *
غُلُوّ در مورد اشخاص:
در ایران، تعریف وتمجید افراطی، فراوان است:
پرسش بعدی درباره ی جعل اصطلاحات جدید است. این اصطلاحات چقدر با اصول اعتقادی تشیع درباره ی مهدویت ارتباط دارد؟
این که این پدیده ها را آسیب های مباحث ظهور بنامیم، نادرست است. سرچشمه ی آن، از مباحث ظهور نیست. اصل تمام این ادعاها، روش نادرست در عرفان وغُلُوّ درمورد اشخاص است.
یعنی بت کردن دیگران؟
بله. در ایران به فرد بسیار احترام می گذارند. حتی در مورد یک فرد، فعل جمع به کار می برند. این احترام، گاهی مثبت وارزنده است، ولی گاهی هم به افراط می رود ومشکل ساز می شود. حتی درمورد یک مسئول. اینجا وقتی کسی عاشق یک مسئول می شود، غلو می کند وغلو می کند واز او بت می سازد. اگر عاشق خودش شود نیز همین کار را می کند.
چگونه می شود از این جلوگیری کرد؟
روش عرفانی ای که ما الآن در حوزه داریم، باید نقد وبررسی شود. وقتی به طلبه می گوییم اگر خودت را بشناسی، از راه نفس وتأمل در خود، به خدا می رسی، این روش خطرناکی را ارائه می دهد. این را باید بفهمانیم به طلبه. اینها دارد تلقین می شود به طلبه. ومشکل ما از این جا نشئت می گیرد.
یک عرفان کاذب درست می کنند، می چسبانند به امام خمینی، برای اهداف واغراض خودشان. یا به کسی نسبت می دهند که اصلا خودش خبر ندارد، مثل مرحوم آقای بهجت.
کراماتی که به آیت الله بهجت نسبت می دهند: به داستان های بی سند اعتماد نکنید.
یعنی حرف هایی را به آیت الله بهجت نسبت می دهند که خودشان هم خبر نداشتند؟
ابداً. خبر نداشت. چقدر ادعاهای مختلف درباره ی مرحوم آیت الله بهجت مطرح است. من درباره ی اینها تحقیق کردم. یک نفر را فرستادم که پرس وجو کند. گفت والله من رفتم نزد دفترش، پسرش، شاگردان مخصوصش، پرسیدم، اصلا این خبرها نبود، از قصه های کرامت، هیچ خبری نبود. «شنیده ایم شنیده ایم» زیاد است. خبرهای با واسطه، ماشاءالله زیاد است. ولی چیزی که مستند باشد، نه. اگر بپرسند خودت این کرامت را دیده ای؟ با چشم خودت از آقای بهجت دیدی؟ می گوید نه، از کسی شنیده ام. خب این کسی که می گویی کیست؟ می روم پیشش می گوید از کسی دیگر شنیده ام. همین جور... [شاخ وبرگ پیدا می کند.] معنی این چیست؟ یعنی روش غلوی درباره ی اشخاص، بزرگ کردن بی جای اشخاص هست.
فکر می کنید دلیلش چیست؟
دلیلش همین روش عرفانی غلط است. اهداف سیاسی را نمی دانم. من می دانم این پدیده ها در جامعه ایران باید معالجه شود. این پدیده باید معالجه شود. مثلا مدتی هم ما گرفتار [...] بودیم.
جریان [...] در کشورهای عربی:
جریان [...]؟
بله. جناب آقای [...]، مطالبی درباره ی آقای [...] گفت. گفت که این [...] خیلی مهم است. اوخود به وی اعتقاد پیدا کرد. درباره اش کتاب نوشت وبه عربی ترجمه کرد ودر کشورهای عربی منتشر شد. وما را گرفتار کرد. حالا بیا واین مسئله را معالجه کن. تا مدّت ها از کشورهای عربی تماس می گرفتند ودرباره ی او می پرسیدند. «ولیُّ الله فی ایران»، «صاحب الکرامات». دیگر نمونه والگو شده بود. خواندم دیدیدم...
چه چیزی را خواندید؟
کتابش را. شما نخوانده اید؟! خواندم دیدم می گوید وقتی که او را در قبر می گذاشته اند، شنیده اند که صدایی به منکر ونکیر می گوید که از او حساب نکشید.
چه کسی این را شنیده؟ همان که او را دفن می کرده. معلوم نیست کیست. همین است. مثل قصه های مرحوم آقای بهجت. می گویند از فلان واز فلان نقل است که شنیده اند.
یعنی این سوءاستفاده است؟
ایشان قصدش خوب بود. ولی به هرحال، این آسیب داشت. این روش عرفان اشتباه ونادرست، نشر آن در میان مردم، نتیجه اش این شد.
* * *
اشتباه بزرگ: آمیختن مقام معصوم وغیر معصوم:
«تفاوت از زمین تا آسمان است»
یعنی این کرامات را نباید گفت؟ پس کرامات پیامبر وامامان چیست؟
مسئله ی معصومین، چیز دیگری است. مقام معصومین-صلوات الله وسلامه علیهم- پُستی از جانب خداست. منصب ومسئولیتی از سوی خداست. پیغمبر، مقامش از خداست، مقام ائمه از خداست. یعنی از سوی خدا نازل می شود واو خودش اینها را انتخاب می کند.
اما وقتی که شما می گویید انسان می تواند به مقامات معصومین برسد، چه می شود؟ [این مقامات] می شود گیاهی وزمینی. مقاماتی که ما از پیامبر واهل بیت سراغ داریم، آسمانی است. زمینی نیست.
پیامبر بَشَر است، اما فقط این نیست، او جنبه ای بیشتر از ما دارد:
پس این که می گویند پیامبر وامام الگو واسوه است، معنی اش این نیست که ما هم باید مثل معصوم بشویم؟ الگویی که من نتوانم شبیهش شوم، چه الگویی است؟
«قُل اِنّما اَنا بَشَرٌ مِثلُکُم، یُوحَی اِلَیّ»[=ای پیامبر به مردم بگو من بشری مثل شما هستم اما به من وحی می شود]، این دو جنبه دارد: یک جنبه اش «بَشَرٌ مثلُکُم» است، یک جنبه اش «یوحی اِلَیّ» است. خب من نمی توانم «یوحی الی» بشوم. در بقیه، در «بشر مثلکم»، باشد. می خورم، می روم، می آیم، نماز می خوانم، اما به من وحی نمی شود.
خب «اسوه ی حسنه» چه؟ [آیه ی «لَکُم فی رَسولِ الله اُسوَةٌ حَسَنة» «برای شما در پیامبر، الگویی نیکو هست»]
در همین جنبه است. نه در جنبه «یوحی الی». آن را رها کن. آن مخصوص خود پیامبر است. یعنی در یک جنبه که مثل شماست، در همان جنبه هم الگوی شماست. ولی جنبه دیگرش، «خارجِ موضوعی» است وربطی به اسوه بودن ندارد.
همین است که آیه می گوید «فی» رسول الله، اسوه ی حسنه است؟
بله، این می تواند باشد.
از صفر تا فنا در نیم ساعت!
پس این هم که ما فکر کنیم «بالقوه» می توانیم پیامبر شویم، ولی «بالفعل» نمی توانیم، این درست نیست؟
ابدا. این درست نیست. برخی خیال کرده اند مقام نبوت وامامت، رشد زمینی است وانسان می تواند به این مقامات برسد، به اینها بگویید که آسیب از این جا می آید. از این طرز تفکر که مقامات معصومین یک ترقّی است، وهر کس که ترقّی کند می تواند امام معصوم شود.
الان ما در جامعه ی ایران، کسانی را داریم که دم از عرفان می زنند. در حوزه، تدریس عرفان هست. شنیده ام بعضی آقایان [در درس عرفان] در نیم ساعت می رسند به الفناء فی الله! تمام شد! ختم شد! سیر وسلوک الی الله، از صفر تا فنا! ظرف چند روز هم فارغ التحصیل می شوند! این خیلی خطرناک است!
* * *
دلیل رواج ادعای مقامات عرفانی:
«مردم» چرا می پذیرند؟
حالا بیایید از این سو بنگریم. چرا این حرف ها زود می گیرد؟ چرا زمینه ی پذیرش اینها هست؟ چرا مردم زود می پذیرند وخود به دنبال چنین چیزهایی هستند؟ آیا از سر سادگی وپاکی است؟
مردم عموماًخدا را خیلی دوست دارند، دین را هم خیلی دوست دارند. آنها می گویند «دین فقط به اندازه ای که ما نماز بخوانیم وروزه بگیریم، برایمان کم است». یک چیز بیشتر می خواهند، یک کار بیشتر. مانند عرفان وریاضت ورسیدن به مقامات بالا.
یکی از دلایل هم این است که [مدّعی] خودش می خواهد به مقامی دنیوی برسد، ولی از این راه وارد می شود. با خود می گوید: «اگر من چنین شوم، می گویند از عارفان است. سپس مرید پیدا می کنم، سپس به هدفم می رسم.»
یعنی بعضی ها دنبال شهرتند؟
نه فقط شهرت، بلکه قدرت.
از کجا بدانیم دین ومذهب چه می گوید؟
بعضی ها می گویند به خاطر این است که درایران، دین، تریبون رسمی ندارد. یعنی یک متوّلی ومرجع رسمی نداریم که درست وغلط را تعیین کند وهر کس چیزی می گوید. نظر شما چیست؟
چرا داریم. «مشهور عقاید شیعه» مشخص است. ملاک تعیین درست وغلط، مرجعیت است.
ظاهراً اکنون، عقاید مشهور، یعنی عقایدی که در رسانه های رسمی بیان می شود. آیا اینها ملاکند؟ یا منظور شما عقاید مشهور در گذشته است؟
خیر. منظور از مشهور، یعنی آن چه که در فقه شیعه ومیان علمای شیعه، «شهرتِ فتوایی» داشته باشد. نه این مشهورِ تبلیغاتی. «مشهورِ فتوایی» داریم، «مشهورِ روایی» داریم، «مشهورٌ بین الخاصه» داریم، «مشهورٌ بین العامه» داریم. انواع مشهورات داریم.
این که من گفتم «مشهور عقاید شیعه»، یعنی مشهور نزد متکلّمین وعلما ومراجع شیعه. مشهور متخصّصان ومراجع ومتدیّنان به معنای اخص. از این جاست که می فهمیم این جزو تشیع هست یا نیست.
در این زمینه هرکس باید به مرجع اعلم رجوع کند، به مرجع دینی خودش که نظرش در عقاید، بیانگر نظر مشهور شیعه باشد.
* * *
اظهارات غیر علمی در مورد مهدویت:
الف. اصلاح سازی های غیر علمی:
«ظهور صغری»؟!
نظر شما راجع به جعل اصطلاحات مفاهیم مختلف در زمینه مباحث مهدویت چیست؟ اصطلاحات ومفاهیمی چون «قواعد ظهور»، «ظهور صغری»، «انواع آمادگی برای ظهور» و...
اینها علمی نیست.
اصلاً این اصطلاح «ظهور صغری» اشکال قواعد هم دارد، ظهور مذکر است وصغری مؤنث!
بله، ترکیبش هم غلط است. می دانید چیست. ما روایتی داریم که می گوید «یَظهرُ فی شبهة لِیَستَبینَ اَمرَه» یعنی امام، پس از آمدن سفیانی ویمانی، ظاهر می شود، به ایران وعراق می آید ویارانش را می بیند. در این دوره ی شش ماهه، سخنگوی رسمی او یمانی است. نام ظهور اصغر در روایات نیامده، ولی برخی نام این شش ماه را «الظهور الاصغر» گذاشته اند. اینها هم این اصطلاح را از این جا گرفته اند.
این روایت صحیح است؟
روایتی معروف است، شاید صحیح باشد، چون با منطق سایر روایات تناسب دارد. می گوید امام میان مردم هست ولی ظاهر نشده وشایعاتی درباره ی او هست. دوره ای است که زمینه ساز ظهور است. ظاهراً از این روایت سوءاستفاده کرده اند وظهور صغری را ساخته اند.
«قواعد ظهور» یا محاسبه ی ظهور با رسم نمودار!
برخی می گویند «قواعد ظهور» با نشانه های ظهور تفاوت دارد. مثلاً می توان قواعد ظهور را از روایات استخراج کرد.
اصلاً این گوینده خودش می تواند میان قواعد ظهور وعلایم ظهور تمیز کند؟ خب بفرمایید با روش علمی استخراج کنید وبه ما بگویید تا ببینیم! اصلاً معلوم نیست روایت را بفهمند!
می گویند می توانیم نمودار بکشیم وظهور امام زمان (علیه السلام) را محاسبه کنیم.
خب یالا بیاورد! ابتدا یک کتاب علمی دربیاورد، روایات صحیحه درباره ی ظهور را استخراج کند وبگوید که این نکته از این روایت مفهوم است وآن نکته از آن روایت، بعد، بدهد به دست مردم.
خدا وکیل است که بعضی از اینها زبان عربی را هم نمی فهمند!
من دیدم در فیضیه، بنی صدر -رئیس جمهور سابق- سخنرانی می کرد. تفسیر آیه «ولاتَقفُ ما لیسَ لک بِهِ علم»، را می گفت. این آیه یعنی دنبال گمان واحتمال وظن نرو، دنبال چیزی که به آن یقین نداری نرو. اما بنی صدر می گفت «ولا تَقِف ما لیسَ لک به علم!» یعنی اگر علم ندارید، نایستید، بروید به جلو! «لاتقفوا» را کرد «لاتقف»، ویک مطلبی درست کرد ودر فیضیه گفت. من نمی توانستم حرفی بزنم، طلبه هم ماشاءالله ساکت بودند! تقفوا از از «قَفی یَقفُو» وبه معنی پیروی است، او آن را خواند لاتقِف که یعنی «توقف نکن» وتفسیرش کرد! اینها هم از همین نوعند، از نوعِ بنی صدرند. [در عربی دانی] بهتر از بنی صدر نیستند.
اولین شرط اظهار نظر، تسلّط بر زبان است:
پس ارتباط این سخنان با اصول اعتقادی شیعه چیست؟
ببینید، اینها به زبان عربی تسلّط ندارند، چه رسد به این که اصول اعتقادی را دریابند. من که زبان مادری ام عربی است، الآن نمی توانم بگویم این مادّه قانون که به زبان فارسی است، مدلولش فلان چیز است. من ابتدا باید به زبان فارسی مسلّط باشم، یعنی زبان فارسی، یا باید زبان مادری ام باشد، یا لااقل زبان خاله ام باشد!
«اجتهاد» در علوم انسانی ودر متون ونصوص، یعنی این که انسان باید در زبان فارسی یا عربی یا... آن قدر قدرتمند باشد که بفهمد خصوصیات زبان چیست ومثلا این در زبان عربی بر فلان چیز دلالت می کند وبر چیز دیگر دلالت نمی کند. اگر کسی در این زبان متخصص نیست، نمی تواند خودش «استظهار» کند. باید رجوع کند به یک عرب ومثلا بگوید ای دبیر دبیرستان! در عربی منظور از این عبارت چیست؟ عرب ها از این عبارت چه می فهمند؟ سپس از او تقلید کند.
و لذا من معتقدم که خیلی از اینها که دم از نظریه پردازی می زنند، خودشان متن عربی را نمی فهمند. نه آیه را فهمیده اند، نه متن روایت را فهمیده اند.
وقتی که زبان عربی مسلط نیستند، نه می توانند استظهار کنند، نه می توانند اجتهاد کنند.
* * *
ب. اعتقاد به نزدیکی ظهور با توقیت فرق دارد:
مباحث ظهور ونزدیکی ظهور چه؟ اصل اعتقاد ظهور نزد شیعه چیست؟ آنچه در احادیث وروایت متقن ما آمده چیست وچارچوب کلی آن چیست؟ به تازگی این گونه مباحث به صورتی عامیانه والبته با تبلیغ وسیع در جامعه ترویج می شود. آسیب آن چیست وچقدر به اصل اعتقادی تشیع نزدیک است؟
ظهور، شاید دوهزار سال دیگر باشد، شاید یک سال دیگر. اما اعتقاد درست به نزدیک بودن ظهور، یعنی این که من اعتقاد داشته باشم، امید داشته باشم، که احتمال ظهور در سال های نزدیک هست، وبا در نظر گرفتن این احتمال، رفتار کنم وزندگی کنم.
نزدیک بودن ظهور، مانند نزدیک بودن مرگ است:
اگر دائم با این احتمال زندگی کنیم، زندگی مان تعطیل نمی شود؟نمی گوییم خب امام زمان می آید وکارها را درست می کند، پس نیازی به کار وتلاش ما نیست؟
«امید» با «توقیت» [=تعیین وقت] تفاوت دارد. اعتقاد به نزدیکی ظهور، مانند اعتقاد به قیامت است. باید باور داشت که آخرت، نزدیک است؛ مرگ، نزدیک است. وبر اساس این باور باید زندگی کرد.
می شود بیشتر توضیح دهید.
روایت است که «اِعمَل لِدُنیاکَ کَأنّکَ تَعیشُ اَبَدا، واعمَل لِآخِرَتِکَ کَأنّکَ تَموتُ غَدا»، «برای دنیایت طوری کار کن که گویی تا ابد زندگی خواهی کرد، وبرای آخرتت طوری کار کن که گویی فردا خواهی مُرد.» طوری کار کن که انگار فردا قرار است بمیری.
اعتقاد ما به امام مهدی (علیه السلام) به گونه ای است که انگار فردا می خواهد بیاید. در عین حال، این به معنای تعیین وقت هم نیست. همان گونه که فعالیت با توجه به احتمال نزدیکی مرگ یا آخرت، به معنای توقیت مرگ یا توقیت قیامت نیست.
تطبیق روایات بر شخصیت های معاصر: اگر تطبیق منجر به توقیت شود، حرام است:
پرسش بعدی ما درباره ی تأویل نشانه ها وتطبیق روایات است. یعنی مطابقت دادنِ افراد ذکر شده در احادیث بر افراد معاصر. این نیز از آسیب هایی است که اکنون بسیار زیاد شده است ویکی از مستندات مدعیان برای این تطبیق ها، کتاب شماست. نظر شما در این باره چیست؟
ما برای تطبیق، قاعده داریم. تطبیق نباید منجر به توقیت شود. زیرا توقیت، حرام است. وقتی کسی می گوید: «فلانی خراسانی است» یعنی چه؟ یعنی امام زمان می بایست در طول حیات فلانی ظهور کند. چون «خراسانی»، حتماً همزمان با ظهور امام مهدی خواهد بود. پس وقتی می گوییم فلان آقا خراسانی است وقرار است پرچم را به دست امام زمان بدهد، این توقیت است.
خب شاید فلان آقا هم هزار سال عمر کرد.
[با خنده] نه... این طبیعی نیست. چنین چیزی نداریم. تطبیقاتی که موجب توقیت شود، «مَنهیٌ عَنه» (نهی شده وممنوع) است.
پس هیچ یک از اطلاعاتی که شما در کتاب عصر ظهور داده اید، توقیت نیست؟
خیر. هر تطبیقی توقیت نیست. مثلا روایت داریم که در عراق، «صاحب السفیانی»، یعنی یار سفیانی، ظاهر می شود وچنین وچنان می کند. سر هر شیعه علی بن ابی طالب را به هزار درهم می خرد. اما این نکته که فاصله ی یار سفیانی با خود سفیانی وبا امام زمان چقدر است، نمی دانیم. پس تطبیق او توقیت نیست.
یعنی تطبیق شخصیت هایی که در روایات آمده است که ظهور امام را در می یابند وزمان زندگیشان به هنگام ظهور می رسد، توقیت ظهور است وحرام می باشد، ولی تطبیق نشانه های کلی دوران ظهور، که فاصله اش با ظهور امام معلوم نیست، توقیت نیست.
بله. همین طور است. حتی شخصیت هایی هم که فاصله شان با ظهور امام زمان مشخص نیست [مثل همان یار سفیانی]، تطبیق شان توقیت نیست واگر دلیل قطعی وجود داشته باشد، اشکال ندارد. ولی تطبیقی که منجر به توقیت شود، اشکال دارد.
به کارگیری علوم غریبه وتأویل ونجوم برای محاسبه ی زمان ظهور:
یک نکته دیگر: گاهی می بینیم که می گویند فلانی همان یمانی است، در حالی که او نه اهل یمن است، نه کاری به یمن دارد؛ یا می گویند فلانی شعیب بن صالح است، در حالی که نه نام خودش شعیب است، نه نام پدرش صالح؛ یا روایت داریم که فلان شخص، یک چشم خواهد بود، اماروایت را بر کسی که دو چشم سالم دارد منطبق می شمارند وروایت را تأویل می کنند. این را چه می فرمایید.
این بازی است. یعنی گمان واحتمال است.
یا مثلا می گویند حساب کرده ایم وبا حساب اَبجَد وجُمَّل وچه وچه به این مطالب رسیده ایم. مثل آقای فلان که کتاب نوشته ودر اینترنت منتشر کرده ومی گوید امام در سال 2015 ظاهر می شود وغیره وغیره.
به اینها می گوییم ما نمی توانیم اعتقادات خود را بر پایه گمان واحتمال بگذاریم. این حساب اعداد وحساب حروف وجمّل ویا فلک یا نجوم ومانند آن، همه – حداکثر - موجب احتمال است. بیشتر از احتمال نیست.
آخر می گویند در گذشته، برخی علمای بزرگ، اهل این علوم غریبه بوده اند.
شما ائمه را بگویید. ما پیرو پیغمبر وامامان معصوم هستیم. یک روایت از امام معصوم بیاورید که به این چیزها اعتماد کرده اند. به کار منجّمان وکارهای احتمالی، کار نداریم.
پس این همه علما، مانند شیخ بهایی، سید بن طاووس و... که به علوم غریبه پرداخته اند، اینها چه؟
بله، امور زیادی را به آنان نسبت داده اند، ولی ظاهراً چیزی ثابت نشده. اما حتی اگر بخش هایی از آن درست باشد، باعث نمی شود بگوییم «تنجیم» درست است. واین نه موجب صحیح دانستن توقیت می شود، نه جواز توقیت. اگر هم دیدیم عالمی به تنجیم وحسابات اعتماد می کند، به او می گوییم: «کَذَبَ المنجّمون ولو صدقوا»، «منجّمان دروغ می گویند، حتی اگر سخنشان راست درآید.» امیرالمؤمنین (علیه السلام) می خواست به جنگ برود. منجّمی گفت: «یا امیرالمومنین شکست خواهی خورد، حرکت نکن». امّا امیرالمؤمنین گفت حرکت می کنم وطوری نمی شود. ورفت وبر خوارج پیروز شد.(8)
نظرتان درباره ی بیان کرامات ومنامات (خواب ورؤیاها) چیست؟
اینها هم بیشتر از احتمال وگمان نیست. ما نمی توانیم امور ودین واعتقاداتمان را بر پایه گمان بنا کنیم.
عقل وعواطف در دینداری:
دلیل ترویج اینها را چه می دانید؟
خب مردم به دنبال اینها هستند. در برنامه های تلویزیونی، دائم عده ای تماس می گیرند وفشار می آورند که یک چنین چیزی برای من دربیاورند وبگویند. از خودشان، از سر ناخوشی یا هوس.
آیا جامعه ما از عقلانیت دینی فاصله نگرفته؟
[با خنده] جامعه، از اول، از عقلانیت فاصله داشته! نه تنها جامعه ما؛ مردم جهان عموماً همین گونه اند.
خب آیا این فاصله بیشتر نشده؟ نسبت به برخی دوره های تاریخی دیگر؟
متفاوت است. ماباید عقلانیت جامعه را تقویت کنیم. مگر در کل دنیا چقدر آدم باعقل هست؟ در میان مُتدیّنان چقدر هست؟ دین داریِ متدیّنان معمولاً با عاطفه است. متدینانی که عقل دارند، کم هستند. اگر یک دهمشان عقلانی کامل باشند، خیلی خوب است.
اصلاً مگر عاطفه ودینداری عاطفی بد است؟
عاطفه خوب است، ولی عاطفی محض بد است. عاطفیِ مستند به عقل، خیلی هم خوب است.
البته تدیّن عاطفی وبدون عقل هم خوب است، اما وقتی به دو راهی می رسد، رسوا ومنکشف می شود. مثلا انصار پیامبر، با این همه حماسه، همین که به حنین وتقسیم غنایم رسیدند، گفتند «رسول الله عشیره اش را پیدا کرد وما را فراموش کرد!» خب این چه ایمانی است؟ اینها شهید داده بودند، اما تدینشان عاطفی بود.
مگر نمی گویند «ما الدین الا الحب والبغض» (دین به دوست داشتن ودشمن داشتن است)؟
خب باشد. ولی گاهی به دو راهی می رسد. حب وبغض اگر مستند به عقل باشد، اگر شخص با پای عقل به این حب وبغض رسیده باشد، این مطلوب است.
عاقل بودن در این جا یعنی چه؟
یعنی مثلاً وقتی می دانم اگر کاری را انجام دهم، به بهشت می روم، پس با اصرار آن را رعایت کنم. این عقل است.
عقل آن است که من را به بهشت جاوید می رساند. اگر از من کاری بخواهند، اگر مرا به انجام کاری مجبور کنند، ولی بدانم این کار من رابه جهنم می برد، با منطق مقابلش می آیستم ومی آیستم وزیر بار نمی روم، تا وقتی که بمیرم. این عقل است.
از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند آیا معاویه عقل داشت؟ فرمود «چیزی شبیه عقل داشت که عقل نبود. زرنگی بود.» معاویه چهل سال زحمت کشید، آخرش حکومت را داد به دست پسری نادان که آن را تار ومار کرد وبنی سفیان را بدنام کرد. این عاقلانه نبود. از امام صادق پرسیدند این چه بود در معاویه؟ گفت این شبیه عقل بود [زرنگی بود]، ولی عقل نبود. «العقلُ ما عُبِدَ بِهِ الرّحمن وکُسِب بِه الجَنان». عقل چیزی است که انسان را عاقبت به خیر می کند. (9)
ج. زمینه سازی ظهور:
دعای فرج، برای گشایش کارهای خودمان است:
سؤال دیگر ما درباره ی زمینه سازی ظهور امام زمان است. آیا ما می توانیم کاری کنیم که ظهور امام زمان جلو بیفتد؟
روایاتی داریم که در آن، دعا برای تعجیل الفرج آمده [و سفارش شده]. این نشان می دهد که ظهور امام زمان متحرک است، قابل تعجیل وغیرتعجیل است. چیزی که از روایات می فهمیم این است که قابل تعجیل است. پس اگر ما دعا کردیم، مؤثر است.
از یک جهت هم آمده «ادعوا له بالفرج فإنّ فی ذلک فرجکم» یعنی برای تعجیل فرج دعا کنید، چون فرج شما در این دعاست. تأثیرش در ارتباط شما با امام است؛ در امید بیشتر است؛ تا از حالت یأس خارج شوید. این [دعا برای تعجیلِ فرج] برای خودتان، امید است.
آیا دعا برای ظهور امام، اثری دارد؟
ممکن است ظهور امام –سلام الله علیه- مثل عمرِ انسان باشد؛ [برای انسان] عمر محتوم وعمر مخروم داریم. مثلاً فلانی [قرار است] 70 سال عمر داشته باشد، ولی اگر صله ی رحم کرد 75 سال عمر می کند. ممکن است [در مورد] امام زمان هم، نقشه ای برای ظهورش باشد، ولی اگر مؤمنین برای تعجیل ظهورش دعا کردند، به تقریب نزدیک تر شود.
این را از کجا می فهمید؟ از کجا می آورید؟
روایتی داریم که [در زمان حضرت موسی] مردم بنی اسرائیل دعا کردند وخدا وقت [آمدن] حضرت موسی را تقدیم کرد/جلو انداخت. پس از غیابش. می شود؛ امکانش هست [که در مورد امام مهدی هم همین طور باشد]. ولی آیا واقعاً مسئله این گونه است؟ من در جواب آن متوقّفم (نظری ندارم).
یعنی چه؟
یعنی الان دویست سیصد میلیون شیعه در جهان هست، اگر همه شان دعا کردند، مثلاً اگر در علم خدا بود که ظهور امام زمان، صد سال دیگر باشد، اگر همه شان مثلاً یک سال دعا کردند، خدا آن را پنجاه سال می کند؟ من نمی دانم. من در این موضوع متوقّفم.
پس فایده ی دعای فرج چیست؟
قطعاً قطعاً برای خود ما فایده دارد.
پس فایده اش برای خودمان است، ودر این که فایده اش برای جلو افتادن ظهور هم هست، متوقفید.
بله.
آیا امام زمان به دلیل نداشتن یار ظهور نمی کند؟
یک سوال دیگر: بسیار تبلیغ می کنند که امام زمان ظهور نمی کند زیرا 313 یار صادق ندارد.
این هم غیرمنطقی است. در مقابل [این فکر]، روایت داریم که اصحاب امام مهدی برای او محفوظند، حتی اگر کل بشر [از بین] رفتند، اینها هستند. «محفوظةٌ لهُ اصحابُهُ حَتّی لَو هَلَکَ النّاسُ جَمیعاً». خب این یعنی چه؟
یعنی کار اصحاب امام زمان با خداست. از کارهای ما نیست. خدا، مسئله ی به اصطلاح، کادرها وکابینه ی امام زمان را حل می کند. مشکل رسولان با اصحابشان بوده است، با نیروی انسانی است. اصلش با دور وبَری های آنهاست. اصل مشکلات رسول ها، اصحابشان است واین را خدا برای امام زمان حل می کند.
بعضی ها می گویند مشکل ما هستیم. این که امام زمان نمی آید، ما مقصّریم. گناهان ما، حجابِ ظهور امام زمان است.
نه، الآن واقعاً اگر امام زمان آمد، میلیون ها نفر هستند که مخلصانه حاضرند خود را فدا کنند، جان بدهند.
نه دیگر! می گویند این مانندِ همان حکایت یار امام صادق (علیه السلام) است که حاضر نشد داخل تنور برود. یعنی مدّعی زیاد ومخلص کم است.
من یقین دارم اگر الآن امام زمان ظاهر شود، اقلاً یک میلیون فدایی حاضرند جانشان را برایش بدهند.
خب این را شما می فرمایید. آیا حدیثی هم هست که این را تأیید کند؟ می خواهم بدانم این فکر از کجاست؟ این فکری که می گوید «ما» در غیبتش مقصّریم ودر ظهورش مؤثریم. این از کجا آمده؟ آیا درست نیست؟
هیچ! حرف است! اصلی ندارد.
حرف شما اصلش چیست؟
اصلش قرار خداست؛ از وقتی که خدا زمین را خلق کرد، یک نقشه دارد: در یک مقطعِ به خصوصی می خواهد ظلم را تمام کند وعدل را در جهان اظهار کند.
خب این منافاتی با این ندارد که وابسته به وجود 313 نفر اصحاب باشد؟
نه چنین چیزی نداریم. اصلاً چیزی که ظهورش را به اینها ربطی دهد، نداریم.
خب نمی توانیم بگوییم امام علی (علیه السلام) قیام نکرد چون یار کافی نداشت، امام صادق (علیه السلام) قیام نکرد چون یار کافی نداشت، پس شاید امام زمان (علیه السلام) هم قیام نمی کند چون واقعاً یار کافی ندارد؟
ولی اینها هم مسؤول یاری او نیستند.
آیا باید تلاش کنیم جزو یاران خاص امام باشیم؟
یعنی ما مسئول تکمیل پرسنل امام زمان نیستیم؟!
ابداً. ابداً. ما مسئول نیستیم. بابا، خدا به حضرت موسی گفت: «70 نفر را انتخاب کن که با هم برای برنامه ای به جبل الطور بروید، می خواهم شریعت بر شما نازل کنم.» نبی الله موسی از هفتصد هزار نفر، ابتدا هفت هزار نفر انتخاب کرد، [سپس] از هفت هزار، هفتصد نفر واز هفتصد نفر، هفتاد نفر انتخاب کرد. بُردشان آن جا، همه شان منافق [از آب] درآمدند.
خب شاید انتخاب حضرت موسی (علیه السلام) اشتباه بوده.
خب وقتی که پیغمبر در انتخابش اشتباه می کند -اگر به دستور خدا وخلاف عصمت نباشد- یعنی ما هم نمی توانیم انتخاب کنیم ومکلّف نیستیم. ولذا خدا خودش می خواهد یاران امام زمان را انتخاب کند.
یعنی ما وظیفه نداریم تلاش کنیم جزو 313 تن یار امام زمان باشیم؟!
ابداً ابداً! یک نفر آمد گفت: حاج آقا شما نفر هجدهم هستید! گفتم:
چند نفرید؟ گفت هفده نفریم. گفتم: کی انتخابشان کرده؟! گفت: من انتخاب کرده ام! گفتم: کی به شما گفته [انتخاب کنید]؟ گفت: خودم گفتم 313 نفر را جمع کنم! گفتم کسی به شما دستور داده؟ نه! از خودش بود.
خودجوش بوده!
خیالاتی بوده! گفتم بروید سر کارتان! مشغول این خیالات نباشید.
آمادگی برای ظهور یعنی چه؟
پس بحث آمادگی برای ظهور چه می شود؟
آمادگیِ کلی، بله. یعنی ما حاضریم. بیشتر از این از ما مطلوب نیست.
چه چیز از ما مطلوب است؟
حاضر باشیم اگر امام آمد، گوش کنیم، اطاعت کنیم؛ مطلق، بدون قید وشرط. والله اکنون هزارها ومیلیون ها نفر حاضرند در راه امام زمان جان فدا کنند.
پس وظیفه ی ما در زمینه ی آمادگی برای ظهور چیست؟
هیچ! از این نظر که افراد را آماده کنیم یا حرکت وحزب وجنبش وحکومتی درست کنیم، هیچ چیز. هیچ مسؤولیتی نداریم.
زمینه سازی لزوماً خوب نیست، گاهی کافران زمینه ساز ظهورند
پس «تمهیدِ ظهور» یعنی چه؟ «مُمَهِّد» یعنی چه؟ در زمان غیبت، وظیفه نداریم از ممهّدین وزمینه سازان ظهور باشیم؟
هیچ وظیفه ای ویژه ی زمان غیبت نداریم. یک حکم شرعی [در این باره] پیدا نمی کنید. در زمان غیبت در تکالیف واحکام شرعی، هیچ فرقی با زمان حضور وظهور نیست. همان واجبات ومحرّمات را بر حسب فتوای مرجع تقلید خودمان باید عمل کنیم. تمام. این خودش تمهید است.
بابا جان، ممهّد وزمینه ساز، اعمّ است. شاید جریانات سیاسی، زمینه ساز باشد. فرعون، زمینه ساز حضرت موسی بود. زمینه سازی اعم از این است که کار ایمانیِ مؤمن باشد یا کار کافر.
نداریم؛ تکلیفِ مخصوص زمان غیبت که برای جذب امام یا اظهار امام، چیزی را آماده کنیم، نداریم.
پس شناخت امام زمان چه؟
همین. در حد آگاهی. آگاهی دینی وسیاسی وآگاهی از عقاید واحکام وطرح خدا درباره ی امام مهدی (علیه السلام) .
خب پس شما چرا این همه تلاش می کنید ودرباره ی امام زمان صحبت می کنید وکتاب می نویسید؟
که آگاهی مردم بالا برود. معرفت امام واجب است. این واجب، حد اَدنی (پایین تر) دارد وحد بالاتر دارد. از طرف دیگر، پاسخ شبهات دیگران هم هست.
پس این کار خودتان را زمینه سازی برای ظهور امام زمان نمی دانید؟
به معنای کلّی چرا. از باب تبلیغِ دین.
یعنی برای کمک به امام زمان نیست؟
[با خنده] کمک؟! نه، قصد کمک نداریم! یک امیدی داریم که کار ما در ظهورش مؤثر باشد، یک امیدی. بیشتر از این نیست.
چه فایده دارد که شما این حرف ها را بزنید یا نه؟
فایده اش این است که مردم بفهمند. پیامبر (صلی الله علیه وآله) واهل بیت (علیهم السلام) را بشناسند. معرفت خدا وپیامبر وائمه مهم است.
پس این کار را به این قصد انجام نمی دهید که کار ظهور امام زمان را آسان کنید؟!
[با خنده] مگر دست من است؟! دست ما نیست که.
* * *
د. آخر الزمان وفساد:
قرن هاست که زمین از فساد پر شده
یک خبیثی به نام تنّومه، وکیلِ احمد الحسن البصری (مدّعی مهدویت) گفت که من می خواهم کاری کنم که امام «مجبور» شود ظاهر شود! چه کاری؟! گفت یک منکرات وفسادی می خواهم بکنم که در دنیا نباشد! رفت ویک ملعونی را برای خانمش آورد. خب این چه طرز تفکری است؟ می خواهد زمین را از فساد پر کند که امام مجبور شود ظاهر شود! بابا برای کل زمین یک نقشه ی خدایی هست!
واقعاً کسانی دنبال این هستند که با گناه کردن امام زمان را بیاورند؟
بله هستند.
شما چه جوابی به اینها می دهید؟ اشتباهشان در چیست؟ درست است که جهنم را برای خودشان می خرند، اما یعنی به نتیجه هم نمی رسند؟!
اینها می خواهند زمین را از فساد «پُر» کند. چون حدیث داریم که امام مهدی «زمین را از عدل پر خواهد کرد، چنان چه از فساد پر بوده است». ما به اینها می گوییم مطمئن باشید که زمین پر شده است! سراسر دنیا پر از ظلم وفساد شده است.
پس منظور این حدیث چیست؟
[می گوید] همان طور که پر از ظلم بوده، [این بار] از عدل پر می شود.
بیش از هزار سال است که زمین پر از ظلم شده. در قرآن آمده که «ظهر الفسادُ فی البرّ والبحر بما کسبت ایدی الناس»، یعنی از زمان قرآن، زمین ودریا پر از فساد بوده. الآن که هوا (آسمان) هم پر شده! [با خنده].
پیامبر ما، پیامبرِ آخر الزمان است:
پس این که می گویند آخر الزمان فساد زمین را می گیرد چیست؟ قرار نیست در آخر الزمان فساد عجیب وغریب وخاصی پیدا شود که پیش از آن پیدا نشده؟
هر مدتی یک نوع جدید از فساد می آید. ظاهراً [روایتی به این مضمون] داریم که هر چه مردم به مَعاصیِ جدید ابتکار کنند، امراضی هم ظاهر می شود که پیش از آن نبوده است.(10)
یعنی هر وقت گناهان جدید به وجود بیاید، بیماری ها ومشکلات جدیدی هم به وجود می آید؟
بله. این قانونی برای مجازات است.
خب ربطِ این به آخر الزمان چیست؟ قرار نیست در آخر الزمان گناه بیشتر شود وشرایط حفظ ایمان سخت تر شود؟
الآن هم سخت است.
این روایاتی که می گویند حفظ ایمان در آخر الزمان مثل نگه داشتن آتش گداخته در دست است؟
الآن هم همین طور است.
یعنی می گویید چیز جدیدی نیست؟ از زمان ائمه (علیه السلام) هم همین طور بوده؟
حتی شاید بعضی وقت ها ودوره های گذشته سخت تر [از امروز] هم بوده.
یعنی نمی توانیم بگوییم هر چه گذشته است سخت تر هم شده؟
نه، چنین چیزی نداریم. روایات نشان می دهد که دو جریان داریم: بخشی از مردم جهان، خطی رو به پایین [سرازیری] هستند. اهل فساد ومنکرات واینها هستند. در عین حال، ستایشِ مؤمنین آخر الزمان هم زیاد شده است. دلالت بر این است که اینها جریانی در جامعه هستند.
یعنی کلّ جامعه، در طول زمان، به سمت فساد بیشتر نمی رود؟
نه. نمی توانیم بگوییم.
پس اصلاً آخر الزمان یعنی چه؟
آخر الزمان نسبی است. پیامبر (صلی الله علیه وآله)، پیامبر آخر الزمان است. از زمان پیامبر تا آخرِ دنیا، اسمش آخر الزمان است. عبارت «نبیُّ آخر الزمان» و«بُعِثتُ فی آخر الزمان» هم همین است. آخر الزمان نسبی است، از زمان پیغمبر تا روز قیامت است. آخر الزمان خودش یک دوره ی بسیار طولانی است.
واین دوره چه ویژگی ای دارد؟
در مجموع، فسادش بیشتر از پیش از آن است. مردم کلاً از خدا دورتر می شوند.
حدیثی در این باره داریم؟
حدیثی داریم که سلمان فارسی از پیغمبر پرسید که امام مهدی کی ظاهر می شود؟ پاسخ دادند وقتی که چنین شود وچنان شود. تمام این فسادهایی که پیغمبر به سلمان فارسی گفت که ظاهر خواهد شد، از قرن اوّل محقق شده است. خب یعنی تمام شده است [آخر الزمان از همان هنگام شروع شده است]. «صارتِ المعروفُ منکراً والمنکرُ معروفاً» خوبی، بد می شود وبدی، خوب می شود...
خب وقتی اینها از قرن اول بوده، شاید بعد از این هم مثلا دوهزار سال دیگر هم طول بکشد؟
شاید. ممکن است.
یعنی همان طور که پیغمبر، پیغمبر آخر الزمان است، امام مهدی هم، امامِ آخر الزمان است؟
بله.
پس ما این وسط چه کاره ایم؟!
[با خنده] ما هم اهل آخر الزمانیم! شاید قرن ها طول بکشد. ما کلاً اهل آخر الزمانیم.
* * *
کتاب عصر ظهور ودیگر آثار مهدوی:
فعالیت های آیت الله کورانی عاملی در زمینه ی مهدویت:
شما آثار مهدوی خود مانند «عصر الظهور» و«معجم أحادیث الإمام المهدی (علیه السلام)» را در اوایل انقلاب اسلامی ایران نوشته اید. آن زمان چه دغدغه ای باعث شد شما دست به قلم ببرید واین آثار را به جامعه ارائه کنید؟
فعالیت من درباره ی مهدویت، منحصر به آن سال ها نبود. در سال 2006 «المعجم الموضوعی (دانشنامه ی امام مهدی)»، وچند ماه پیش «دجال البصره» را -درباره ی مهدیان دروغین در عراق بعد از صدّام - نوشتم. به علاوه ی برنامه ها وسخنرانی هایی در ایران وکشورهای عربی واروپایی داشته ام.
این تصور که تأکید من بر مهدویت، مختص به اوایل انقلاب وبعد از آمدن به ایران بوده، درست نیست.
انقلاب ایران همان تغییر موعود است،حتی اگر کاملاً بر حق نباشد:
اما درباره ی ایران باید بگویم، اساساً از نظر ما، انقلاب اسلامی ایران، ارزش هایی اساسی دارد. زیرا زمینه ساز امام مهدی –صلوات الله علیه- است. احادیث اهل بیت (علیهم السلام)، قومی را به تصویر می کشد که از مشرق قیام می کنند ونخستین زمینه سازان هستند. از این رو، من به عنوان یک معتقد به تشیع ومعتقد به این احادیث، این دیدگاه را دارم، که انقلاب اسلامی ایران، تغییر زمینه ساز برای امام (علیه السلام) است.
عموم شیعیان متدیّن در جهان نیز، به طور کلی، این دیدگاه را نسبت به انقلاب اسلامی ایران دارند. خوب است ایرانیان بدانند که شیعیان جهان، به انقلاب وجنبش آنان، به دید جنبشی موعود [=پیش گویی شده] وزمینه ساز برای امام (علیه السلام) می نگرند.
البته معنی این سخن آن نیست که هر چه در انقلاب رخ داده صحیح است وهمه کسانی که در آن نقش داشته اند بر حق بوده وفرشته اند. مسئله این است که این حرکت، موعود، وفراهم کننده ی زمینه ی ظهور است. یعنی جریانات زمینه ساز ظهور امام (علیه السلام) با این جنبش آغاز می شود.
در روایات شیعه آمده است که «امرِ» امام از مشرق آغاز می شود، در روایات سنّی آمده است که او خودش از مشرق آغاز می کند، یعنی از مشرق می آید. پس ارزش انقلاب اسلامی به این است که زمینه ساز ظهور امام (علیه السلام) است. از نظر شیعیان دین دار، این گونه است.
اکنون وعده هایی تحقّق یافته که پیش از این سابقه نداشته است:
پیش از این هم شیعیان در ایران فعالیت هایی داشته اند. وقتی هم که حکومت صفویه تشکیل شد این تصوّر بود که امام به زودی ظهور می کند.
بله، در آن روزگار هم امیدوار بودند که امام (علیه السلام) ظهور کند. اما نشانه هایی که در احادیث آمده، به این روشنی رخ نداده بود. اکنون مسئله روشن تر است. نشانه هایی رخ داده که در تاریخ بی مانند است؛ مانند قدرت یهود. قبلاً این چنین نبوده.
بیشتر توضیح دهید.
در توصیف نشانه های ظهور آمده است که میان مسلمانان ویهودیان، جنگ خواهد بود. این در صورتی ممکن است که یهودیان دارای دولت وصاحب قدرت باشند. واین امری است که در روزگار صفوی وجود نداشته.
از این روست که می گوییم در روزگار صفویان اشتباه کرده اند ونشانه های موعود با روزگار ما بیشتر انطباق دارد، بیشتر به اوضاع کنونی می خورد. بله، ممکن است که ما هم در اشتباه باشیم. با آن که احتمال اشتباه ما کم است. ولی حتی اگر در اشتباه باشیم، ضرر نکرده ایم.
ضررش این نیست که این همه مدّعی دروغین پیدا می شود؟
مدعیان دروغین، بوده وهستند. دلیل پیدایش آن ها، امیدواری نیست. بلکه دلایل دیگری دارد که یکی از آنها عرفان کاذب است. امیدواری به ظهور امام، ضرری ندارد. ضرر –همان طور که گفتیم- از عرفان کاذب وغلو در مورد اشخاص ودزدیدن اوصاف معصومان برای اشخاص است.
* * *
نقاط ضعف اغلب آثار مهدوی:
آثار ومطالعات اخیر درباره ی مهدویت چه اشکالاتی دارند؟ باید مراقب چه جهاتی در آنها بود؟
نقطه های ضعف زیادی دارند. نخست آن که اعتمادشان به روایات غیرصحیح است. دوم آن که استنباط واجتهادشان ضعیف است. دیگر آن که روزنامه ای[=ژورنالیستی] می نویسند، نه علمی [=پژوهشی] مانند فقه وقانون.
یعنی چه؟
برای مردم عامی می نویسند. سخنرانی [=خطابه] هستند. حرف علمی ندارند.
مگر سخنرانی اشکالی دارد؟
مثلاً می بینید که کتابی ضخیم وسیصد صفحه ای، مواد علمی اش بیست صفحه است.
یعنی انشا وتکرارشان زیاد است؟
انشا زیاد است؛ از این گذشته، بعضی هایش عوامانه است، چرت وپرت دارد؛ بعضی ها خارج از موضوع است؛ بعضی ها روایات ضعیف آورده وزیاد حرف می زند، بعضی ها بازی می کند و... انواعش هست.
خب یک خواننده ی معمولی، یا خواننده ای کم وبیش باسواد ولی غیر متخصص، که به بازار رفته ومی خواهد کتاب بخرد، باید مواظب چه جوانبی باشد؟ کسی که این کتاب ها را می بیند ومی خواهد بخواند، چه باید کند؟یا در منبرها وسخنرانی ها، از مجالس کوچک خانگی تا مجالس بزرگ. یک مخاطب عام، با این همه محصولات مختلف درمورد مهدویت چه کار کند؟
باید پرس وجو کند وببیند بهترین آثاری که دراین باره نوشته اند وواقعاً محقّقانه وواقعاً علمی است، کار چه کسانی است وکتاب های آنها را بخرد. وگرنه همه نوع کتابی در بازار هست. به نظر من روش عصر ظهور خوب است، اما خود عصر ظهور هم یک تهذیب وویرایشی می خواهد.
* * *
انگیزه ی تألیف کتاب عصر ظهور:
علاقه ی من به مهدویت، به دوران نوجوانی برمی گردد:
گرایش خاص شما به ویژه در کتاب عصر ظهور زمینه قبلی هم داشت؟ به عبارت دیگر آثار دیگری مثل اثر شما با این رویکرد وارد عرصه مهدویت شده بود یا کار شما ابتکاری بود؟
من خود، کتابی به این شکل ندیده بودم. من از نوجوانی [حدود 20سال پیش از انقلاب ایران] به بحث امام مهدی – سلام الله علیه- اهتمام داشتم. درباره ی آن پرس وجو می کردم، کتاب می خواندم، می اندیشیدم ودر فکر آن سر می کردم.
یادم است یک بار تقریباً 15 ساله بودم، می خواستم احادیث مربوط به امام مهدی (علیه السلام) را در «بِحار» بخوانم. کلید کتابخانه های عمومی در نجف را گرفتم وتا اذان صبح نشستم واحادیث مربوط به امام مهدی (علیه السلام) را –که فدایش شوم- خواندم. هر کتابی درباره ی امام مهدی پیدا می کردم، می خواندم وبه آن اهتمام داشتم.
فهم اسلام وبرنامه ی خدا برای بشر، بدون فهم مهدویت، ناقص است:
چرا تا این حد به مسئله ی امام مهدی (علیه السلام) اهمیت می دهید؟
اساساً امام مهدی (علیه السلام) بخشی از باور هر انسان مسلمانی است. زیرا دین اسلام، به عنوان برنامه ای الهی، بدون امام مهدی (علیه السلام) فهمیده نمی شود.
چطور؟
زیرا اسلام، بدون مهدی (علیه السلام) ناقص است.
آیا عاقلانه است که خدا قرن ها پیامبر بفرستد، ووقتی آخرین پیامبر، رسالتش را به جا آورد واز دنیا رفت، بر سر جانشینی اش میان قبیله های قریش اختلاف بیفتد، ابوبکر وعمر وعلی (علیه السلام)، چند سالی حکومت کند، سپس حکومتش به دست امویان وعباسیان وعثمانیان دست به دست شود وسرانجام در استانبول دفن شود وغربیان آن را بگیرند؟ این برنامه ی اسلام نیست. اسلام، دین خداست و(طبق وعده ی خدا در قرآن) بر تمام ادیان وآیین ها ظهور خواهد یافت.
فهمیدن اسلام، به عنوان یک برنامه ی الهی پیشرفته ممکن نیست، مگر با فهم «بعثت» و«غدیر»–یعنی مجموعه ی امامت که به امام مهدی پایان می پذیرد- و«دولت جهانی عدل الهی». اینها ارکان فهم اسلام اند. واین برنامه بدون امام مهدی (علیه السلام) ناقص می ماند.
حدیث «خروج مردمی از مشرق» با جنبش های پیشین تطابق نداشته:
آیا کار شما ابتکاری بوده؟
نوشته های مختلف درباره ی امام مهدی (علیه السلام) بسیار بوده، ولیکن به این روش وسبکی که من نوشتم نه.
یعنی این انطباق با معاصر را نداشتند؟
من به جز در چند مورد معدود تطبیق نکرده ام. من احتمال داده ام. تطبیق قطعی در این کتاب خیلی کم است.
به نظر من، یکی از تطبیقات قطعی، جنبش ایران است. جنبش ایران، زمینه ساز ومتّصل به ظهور امام مهدی است، اما با چند سال فاصله؟ پنجاه سال؟ صد سال؟ نمی دانم وتعیین وقت نمی کنم. ولیکن قطعاً حرکتی زمینه ساز وموعود است؛ هرچند منحرف شود. اما تمهیدگر وتطبیق قطعی حدیثِ «مردمی که از مشرق قیام خواهند کرد» می باشد.
درتاریخ به جز این ها، مردمی را سراغ نداریم که در این شرایط با شعار امام مهدی قیام کرده باشند.
پس صفویان وسربداران چه؟ یا نوربخشیان، یا بابیان وبهائیان؟
اولاً، یا آن که به نام امام مهدی نبوده، یا جنبش های محدودی بوده که نمی تواند منطبق با این حدیث باشد. حدیث «کَأَنّی بِقَومٍ قَدخَرَجوا مِن مَشرِق»، از تغییری بزرگ در این منطقه سخن می گوید. پیامبر فرموده که این قوم، این مردم، حق را طلب می کنند وبه آنها داده نمی شود، دومرتبه حق را طلب می کنند وبه آنها داده نمی شود و...، کجا صفویان وسربداران ونوربخشیان در دو مرحله در طلب حق بوده اند؟ درثانی، در هنگام پیدایش آن ها، یهودیان دولت وقدرت نداشته اند [چنان که در احادیث نشانه های ظهور آمده است].
اما این هم تنها یک احتمال وامکان است.
از نظر من قطعی است. ولی به هر حال، [حتی اگر احتمال باشد] امید داشتن به آن ضرری ندارد.
عمل بر اساس حدس وگمان، تعطیل کردن شریعت است:
اما مگر نگفتید که با احتمال نمی شود زندگی کنیم، امورمان را بر ظن وگمان نباید بنا کنیم؟
این که ما امور واعتقاداتمان را بر احتمال بنا کنیم، تفاوت بسیاری دارد با آن که امیدوارانه زندگی کنیم ولی بر اساس واقعیت رفتار کنیم. ما امیدواریم ولی واقع گرا. عملکردمان بر پایه ی حدس وگمان نیست. میان این دو، تفاوت بسیاری است.
می شود درباره ی این تفاوت بیشتر توضیح دهید؟
چه اشکالی دارد که من معتقد باشم انقلاب ایران، همان انقلاب موعود زمینه ساز است، ولی طوری رفتار کنم که گویا جنبشی طبیعی وعادی است وبا صرف نظر از زمینه ساز بودنش برخورد کنم؟ این نه از نظر منطقی مشکلی دارد، نه از نظر سیاسی.
خطر وضررش وقتی پیش می آید که یک مقام مسئول، بخواهد با هوس ودروغ، این باور را به کار ببرد.
مثلاً جناب آقای... که در ایران برای امام مهدی نقشه ی راه می کشد ووسط بیابان پادگان می سازد. یا ویژگی هایی غیبی به خود نسبت می دهد ومی گوید هنگامی که در سازمان ملل متحد صحبت می کرده است، همه ی شنوندگان محو او شده اند، به طوری که حتی پلک نمی زده اند! یا یکی دیگر، که به خود نسبتِ ارتباط با امام را می دهد ومی گوید جلویش برای امام جانماز بیندازند تا او پشت سر امام نماز بخواند! همه ی اینها یا وهم وخیال است، یا دروغ. من خود دیدم که در تالار سازمان ملل، مردم می آمدند ومی رفتند وصحبت می کردند.
چنین مسئولی، می خواهد چیزی را که ندارد، یعنی بُعدی غیبی را به شخصیت خود بدهد. او حتی اگر بتواند افکار وبرنامه های خود را مطرح کند، اما برای کشور واعتقادات مردم کشورش، خطری محسوب می شود.
عملکرد سیاسی واجتماعی، باید بر پایه ی مؤلفه های طبیعی ومادّی باشد
خواهش می کنم به یک قاعده ی بنیادین توجه کنید. این جاست که سخن امیرالمؤمنین (علیه السلام) را درمی یابیم: «إعمَل لِدُنیاک کأنّک تَعیشُ أبَداً وَاعمَل لِآخِرَتِک کأنّک تَموتُ غَدَا»، «برای دنیایت، طوری عمل کن که گویی قرار است تا ابد زندگی کنی، ولی برای آخرتت طوری عمل کن که گویی فردا خواهی مُرد.»
پس ما واقع گراییم وبر اساس واقعیت عمل می کنیم. پس اگر -به عنوان مثال- کسی گفت «بیایید وسط بیابان برای امام پادگان بسازیم»، به او می گوییم «چه کسی گفته؟ آیا امام این مسئولیت را به تو داده؟» اگر گفت «بله» می گوییم؟ «دلیلت کو؟» می بینیم که دلیلی ندارد، پس می گوییم «عمل خود را بر پایه ی احتمال بنا نکن.»
یعنی زندگی هر روزه ی خود را برنامه ریزی های دنیایی ومادی پیش ببریم؟
بله. صحیح است، درستش این است. با عوامل ومؤلفه های طبیعی وحساب های مادی. شرع همین است. شریعت همین را می گوید. در غیر این صورت، شرع را تعطیل کرده ایم وشریعت جدیدی بنا کرده ایم، وانحراف از همین جا آغاز می شود.
از سال ها پیش از رخ دادن انقلاب، در فکر مطالب این کتاب بودم:
رویکرد شما در کتاب عصر ظهور، این سؤال را ایجاد می کند که آیا رخدادها وبشارت هایی که در دوران انقلاب اتفاق می افتاده، در تألیف این کتاب اثر داشته است؟
نه. نه. مؤثر نبوده. انقلاب ایران، فکر تألیف این کتاب را ایجاد نکرد.
یعنی می فرمایید که شما سال ها پیش از این که حرفی از انقلاب ایران باشد، از سیزده چهارده سالگی، یعنی حدود سال 60 میلادی، در این اندیشه بوده اید.
بله. همین طور است. ما درباره ی مقدّمات وحوادث زمینه ساز حرکت امام صحبت می کردیم. پیش از انقلاب، درباره ی احادیث مردمی که در مشرق قیام خواهند کرد، حرف می زدیم. به این احادیث ایمان داشتیم وهنگامی که انقلاب ایران روی داد، گفتیم خدا را شکر، این مقدمه وتمهید، همان است.
حدیث «رایات السود» واین که یاران مهدی موعود، از منطقه خراسان ودارای پرچم هایی سیاه هستند، آن قدر در میان سنّیان جدّی بود، که وهابیان مردی را به افغانستان فرستاده وسپس او را به عربستان آوردند وگفتند این مهدی است که از مشرق آمده ویاران مهدی –که باید پرچم هایی سیاه داشته باشند- طالبان اند.
عصر ظهور در چه سالی تألیف شده؟
سال1405 هجری قمری. ایّام جنگ تحمیلی.
یعنی زمان تألیف کتاب بعد از انقلاب بوده. پس ظاهراً انقلاب در تألیف آن تأثیر داشته.
از این نظر تأثیر داشته که دیدم زمان مناسبی است برای بیان آن بینش علمی ای که از قبل داشتم.
ولی یکی از اهداف من این بود که ایرانیان را متوجه قدر وقیمت این انقلاب نمایم.
مگر نفرمودید که ایرانیان خودشان انقلاب خود را به امام مهدی نسبت می دادند؟
همین طور است، احادیث مربوط به نقش ایرانیان در دوران ظهور، قبل از انقلاب هم در خود ایران معروف بود. . در کتاب ها وسخنرانی های انقلابی، به اینها اشاره می شد واین اندیشه برای مردم آشنا بود، خیلی ها به آن اعتقاد داشتند.
از این گذشته، [اهمیت قیام ایرانیان در آینده ی جهان اسلام] در کشورهای شیعه وسنی دیگر هم مطرح بود. تا جایی که در خارج از ایران وخاورمیانه، در تونس [شمال غرب آفریقا]، همان اوایل پیروزی انقلاب، روزنامه ی «الصباح» تیتر بزرگی با این عنوان زد که «النّبی (صلی الله علیه وآله) یُرَشِّحِ الفُرسَ لِقیادةِ الامةِ الاسلامیة»، «پیامبر (صلی الله علیه وآله)، ایرانیان را برای رهبری امّت اسلامی، نامزد می کند» وبا اشاره به حدیث «اگر علم در ثریا بود، ایرانیان به آن دست می یافتند»، پیش بینی کرد که ایران در آینده، پیشوای جهان اسلام باشد.
پس اندیشه فراهم کردن مقدمات ظهور امام مهدی (علیه السلام) در میان ایرانیان رواج داشته، وسال ها پیش از تألیف این کتاب مطرح بوده است.
بله، البته. خیلی مطرح بود. سران انقلاب، بسیاری از علما ومردم، درباره ی آن صحبت می کردند. در فضای حوزه های علمیه، هم در ایران، هم در میان متدیّنان شیعه در کشورهای دیگر، این مسئله مطرح بود.
پس بازگویی این بُعد انقلاب برای ایرانیان چه سودی داشت؟
گاهی فردی در کار مشارکت دارد، که متوجّه اهمیت کار نیست. مثلاً در انقلاب شرکت می کند، ولی انگیزه اش اقتصادی محض است، اصلا کاری به دین وخدا وپیغمبر واین کارها ندارد. من به او می گویم: ای کسی که با محرّکِ اقتصادی محض کار می کنی، آگاه باش که این کار تو، یک بُعد دیگر هم دارد. من درباره ی فعالیت تو، اطلاعاتی به تو می دهم که تو از آن آگاه نیستی.
جنگ با دشمنان خارجی؟ نوبت ایران نمی شود:
این را هم بفرمایید که منظور شما از این که انقلاب ایران به ظهور امام مهدی (علیه السلام) «متصل» خواهد بود وبه ظهور می پیوندد، چیست؟
احادیثی که درباره ی «قیام اهل مشرق وپرچم های سیاه» وارد شده، مورد اتفاق شیعه وسنی است وقطعی می باشد.(11) در خود این احادیث، مراحل این قیام هم بیان شده که از این قرار است:
مرحله ی اول: اهل مشرق علیه حکومتی ظالم قیام می کنند. مرحله ی دوم: مخالفان با آنان دشمنی می کنند، ولی اهل مشرق دربرابر دشمنان می آیستند وتقاضای به رسمیت شناختن حقوق خود را دارند (یَطلِبونَ الحقَّ فلایُعطَونَه). سوم: جریان جدیدی از دشمنی مخالفان صورت می گیرد، ولی اهل مشرق دومرتبه حقوق خود را مطالبه کرده ومی خواهند حقوقشان به رسمیت شناخته شود (ثُمَّ یَطلِبونَ الحقًّ فلایُعطَونَهُ).
چهارم: سپس اهل مشرق سلاح خود را به دوش می گیرند (یَضَعُونَ اَسلِحَتَهُم عَلی عَوَاتِقِهِم)، یعنی اعلام آمادگی برای جنگ می کنند. در این مرحله، دشمنان حق آن ها را به صورت مشروط به آنان می دهند. پنجم: امّا آنان شرط آنها را نپذیرفته وبه کار خود ادامه می دهند؛ تا آن که سرانجام برای یاری امام مهدی (علیه السلام) قیام می کنند وپرچم کشور خود را فقط به امام (علیه السلام) می دهند (ولا یَدفَعونَها الّا اِلی صاحِبِکُم).
یعنی می فرمایید که ایرانیان از عهده ی دشمنان خارجی برمی آیند ومی توانند مقابل آنها بایستند؟
بله، حتماً. دیگر هیچ تهاجم وحمله ای به ایران نمی شود. من این را وقتی می گفتم که بعضی از مسئولان از احتمال حمله به ایران می ترسیدند؛ حمله ی امریکا یا اسرائیل. این حدیث یعنی ایران از حمله ی خارجی در امان است. از ده سال قبل، از 2003 می گفتند بعد از عراق، نوبت ایران است، ولی من مطمئنم که هرگز نوبت ایران نمی شود.
تا کنون خدا ایران را از تهاجم حفظ کرده. خدا قدرتی به ایران داده که اسلحه اش تا قلب تل آویو می رسد. موشک ایرانی از غزّه به قلب تل آویو خورد، هواپیمای ایرانی به تل آویو رسید ودر آسمان تل آویو بیانیه پخش کرد ورادار اسرائیل آن را شناسایی نکرد. در آن هنگام بود که امریکا به اسرائیل گفت: «حمله به ایران اشتباه است. ایران قدرت بزرگی است وبهتر است مشکلمان با ایران را با مذاکره حل کنیم».
مقام معظم رهبری، در فکر تسلیح ایران است وپیشرفت نظامی ایران را پیگیری ومدیریت می کند. من مطمئنم که او با این تفکر نظامی آی که دارد، خدا او را برای حفظ ایران در برابر دشمنان مهیا کرده است، ودر تاریخ ثبت خواهد شد که یک روحانی سید، جایگاه ایران را در معادلات جهانی،چنین ارتقا داد!
ویرایش آینده ی کتاب عصر ظهور: روایات غیرقطعی را حذف می کنم:
اگر شما بخواهید کتاب عصر ظهور را دوباره بنویسید، چه می کنید؟ آیا همان طور می نویسید؟
الآن اگر بخواهم بنویسم، اول توصیفات وعناصر قطعی در توصیف عصر ظهور حضرت را می نویسم، یعنی فقط عناصر قطعی مورد اتّفاق (المتفق علیها) را، با دلایل علمی می نویسم. سپس نشان می دهم که مورد اتفاق است که آغاز تغییرات پیش از ظهور، آغاز حرکت ظهور، از ایران است. پس از آن وارد بقیه موضوعات می شوم. نتیجه فرقی نمی کند، ولی راهش فرق می کند.
الآن بعضی ها که نمی فهمند یا اشکال می گیرند، از این راه وارد می شوند. با این کار، سوءاستفاده از این کتاب کم می شود. من نوشته ام عصر ظهور وتوصیف عصر ظهور را بر اساس احادیث آورده ام، نگفته ام این عصری که ما در آن هستیم، عصر ظهور است.
بله، جایی گفته نشده، ولی این مطلب از کتاب احساس می شود.
احساس بشود. ضرر ندارد. من می دانم. وقتی این کتاب را نوشتم واسم آن را عصر الظهور گذاشتم، می دانستم که این مطلب از آن احساس می شود. ولی الآن اگر بخواهم بنویسم، اولین فصل را می گذارم «صفاتُ عصرُ الظهور»، ویژگی های قطعی متفق علیها.
یعنی اگر بخواهید بنویسید، قطعی وغیرقطعی را مشخص می کنید.
بله. وروایات احتمالی را نمی آورم.
آن وقت چه فرقی می کند؟
خیلی فرق می کند. روایاتی را که احتمالی است، روایات غیرقطعی را کلاً حذف می کنم تا از آن سوءاستفاده نکنند. مثلا من نوشتم که یک روایتی هست که می گوید سفیانی وارد اهواز می شود. اوه! هیاهو کردند که سفیانی می آید وایران را می گیرد، سفیانی عراق را می گیرد، سفیانی، سفیانی... خب اصلا این را حذف می کنم. چون این روایت اصلا از پیامبر واهل بیت (علیهم السلام) نیست، ومن هم به این روایت اعتقاد ندارم. خب چرا احتمالش را بدهم؟ پس آن را طوری می نویسم که اگر کسی «شیخُ المُشکِلین» [=ختمِ اشکال گیران!] هم بود، نتواند اشکالی بگیرد!
[و می گویم] خب این صفاتِ قطعی عصر ظهور است، اولین تغییراتی که در نهایت به ظهور می رسد، این است. واحتمال بالایی هست که مطابق با عصر ما باشد. قطعی نمی گویم. احتمال بالا یعنی مثلا نود در صد.
منظورتان از «عصر ما» چیست؟ این بیست سی سال؟ یا مثلاً قرن ما؟
حتی اگر بگویید قرن ما. نمی توان تعیین کرد. مهم این است که تغییرات ایران، آغازگر واولین زمینه ساز برای ظهور است. این از احادیث متفق علیه می آید.
* * *
راه کاهش آسیب های مرتبط با مهدویت:
در ایران، راه حل چیست؟
یک: تقویت علمی تبلیغات مهدوی:
به نظر شما، ایران به عنوان داعیه دار تشیع، چه جوانبی از مهدویت را -که یکی از پایه های اصلی تشیع است- باید ترویج کند واز چه مواردی دوری کند؟ یعنی موضع ایران درباره ی مهدویت چه باید باشد؟
من معتقدم که باید تقویت شده وعقلانی شود. یعنی تعمیق بشود. باید این اعتقاد را از نظر علمی فربه کرد ودر جهان منتشر نمود. مهدویت، قضیه ی مهمی در باورهای شیعه است.
ما تز کاملی داریم که می توانیم آن را با طرحی کامل به جهان اسلام ارائه دهیم. این بسیار مهم است.
در عین حال، نقاط ضعفی وجود دارد که به این باور آسیب می رساند؛ اینها را باید تا جای ممکن کم کرد. مهم ترین آسیب، عرفان کاذب است، وغلو در مورد اشخاص، می توانند زمینه را برای ادعای مهدویت فراهم کنند.
دو: جلوگیری از مصادره ی مقامات معصوم به نفع اشخاص با مرزبندی فقهی
یعنی می فرمایید با عرفان مبارزه شود؟
نه، نه. من مبارزه با اصل عرفان را نمی گویم، فقط با عرفانی که مقاماتی کاذب به اشخاص می دهد، مقامات معصومان (علیه السلام) را می دزدد وبه انسانی جایزالخطا می دهد. اینها «مقامات معصومان» را به نفع اشخاص مصادره می کنند. باید برای ستایش اشخاص، حد ومرزی تعیین شود. میان بزرگان وپیشروان عرفان وسلوک وتصوف، ومیان پیامبر وامامان معصوم (علیه السلام) تفاوت بزرگی وجود دارد، اما این تفاوت در ذهن بسیاری از ایرانیان روشن نیست.
این تفاوت در چیست؟ شما بفرمایید.
پیامبر وامام، اساساً مقوله ی دیگری هستند. آنها قله هایی آسمانی هستند، واینها قلّه هایی روی زمینند. آنها معصومند، یعنی مصون از گناه وکار نادرست. ولی اینها نیستند.
این از نظر تئوری است، در عمل چگونه باید تفاوت قائل شد؟ یعنی اگر بخواهیم ریزتر وعینی تر بگوییم چه؟ این تفاوت ها چگونه معلوم می شود؟ کجاها؟ در چه ادّعایی؟ در چه حرفی؟
ادعا زیاد است. ادعای «رسیدن به مقامات بالا». یک جا سخن از روزهای جنگ بود. شنیدم مرحوم سید احمد خمینی–گرچه به شوخی- می گفت: «شاید آقا از ولایت تکوینی استفاده کند».
من گفتم: «یعنی چه؟ یعنی امام خمینی، ولایت تکوینی دارد» حتی به شوخی. این مسئله ی بزرگی است که شوخی بردار نیست. حد ومرز معصوم وغیر معصوم باید مراعات شود. امور زیادی از این دست در ایران هست که باید درست شود.
مثلاً؟
نمی خواهم زیاد وارد این موضوع شوم. چاره ای نیست جز این که مراجع بزرگ در این باره به بحث فقهی بپردازند. آن هم دور از تأثیرات دیگران. ونتیجه نهایی را اعلام کنند. مثلاً اصطلاحات واعمالی که نزد شیعیان، فقط برای معصوم (علیه السلام) به کار می رود، آیا به کار بردن اینها برای دیگران هم صحیح است؟ مثلا القاب وعناوین، عبارت «(علیه السلام)»، آیین زیارت، گنبد وبارگاه، حق امام، مراسم خاص والی آخر.
دیگر چه؟
حدود 20 مورد هست که از معصوم اخذ شده وبرای غیرمعصوم به کار می رود.
مثلاً خود مسئله ی «عصمت» وجنبه نظری وعملی آن. این که «مگر می شود فلانی خطا بکند» یعنی چه؟ یا مثلا باید برای مردم روشن شود، این که به دختر بزرگوار امام موسی بن جعفر (علیه السلام) می گوییم «فاطمه ی معصومه»، [منظور، معنی اصطلاحی کلمه نیست، بلکه] منظور، پاکی کودکانه وطهارت اوست، نه عصمتش.
البته کار ساده ای نیست. یک مفهوم مشخصی را که صفتی ویژه ی معصوم است، درباره ی شخصی به کار می بردند. به یکی از مراجع گفتم [که اعتراض کنید]. گفت نمی شود، «نمی توانیم در مقابلش بایستیم».
پس برای کاستن از آسیب های مربوط به مهدویت در ایران...؟
اولاً، نقد عرفان وتعیین حد ومرز برای عرفان صحیح وکاذب، ثانیاً تعیین حد ومرز برای مصطلحاتِ مقامات اشخاص وفرق میان معصوم وغیر معصوم، چه در تعبیر، چه در تعامل، در زیارت، در قبر در حقوق و... اینها باید در عمل هم پیدا باشد.
* * *
در عراق مشکل از کجاست؟
سرچشمه ی ادعاهای مهدویت در عراق:
یک منطقه مهم شیعه نشین که به تازگی آسیب های مرتبط با مهدویت در آن زیاد شده، عراق است. این آسیب ها گاهی آنقدر قدرتمند است که به سختی می توان آن را برطرف کرد. در عراق معاصر چه اتفاقی افتاده که این گونه آسیب ها همچون قارچ سر برآورده اند؟ چه شده که با وجود حوزه ریشه دار نجف اشرف باز چنین مواردی در عراق پیش می آید؟
در واقع، اصل تمام اینها برمی گردد به تدریس سیر وسلوک وعرفان توسط مرحوم سید محمد صدر در حوزه علمیه نجف. او وشاگردانش این درس را «السیر والسلوک» می نامیدند. تمام جنبش های مهدویت در عراق، از طلبه های این درس ناشی شده است. در زمان خود وی هم چند گروه منحرف شکل گرفت وخود وی مقابل آنها ایستاد.
این [نمونه تاریخی] هم مطالبی را که درباره ی خطر ظهور عرفان کاذب گفتم، تأیید می کند.
تدریس سیر وسلوک چه ارتباطی به ظهور مهدیان دروغین داشت؟
زیرا جماعت های جدیدی پیدا شدند: جماعت «السّیر والسّلوک»! جماعت «الذینَ وَصَلوا اِلَی الله» (به خدا رسیدگان)! جماعت کسانی که یار امام زمان شده اند! «جُندُ السّماء» (سپاه آسمان)، «قاضِی السّماء» (داور آسمان)!
قاضی السماء؟!
بله. قاضیِ آسمان، که می گوید خدا او را فرستاده تا میان حق ومردم داوری کند! وامثال آن. اصل اینها از عرفان غلط است.
سرچشمه ی ادعای کاذب، عرفان کاذب وغلو در مورد اشخاص است
شما چند ماه پیش، کتاب «دجال البصره» را نوشتید وبه تندی، چهره دروغین مدعیان مهدویت ومباحث انحرافی آن را در عراق بر ملا کردید. دلیل نگارش این کتاب چه بود؟ آیا سعی داشتید برخی از مباحث کتاب عصر ظهور را تصحیح یا تکمیل کنید؟
خیر. موضوع هرگز این نیست. این تصور که عصرظهور زیان داشته وباید زیانش را درمان کنیم، درست نیست.
عصر ظهـــور، یکی از عقــــلانی ترین وواقع گراترین کتاب های راجــــع به امام مهدی (علیه السلام) است. به نظر من زیان نداشته. آن چه زیان داشته، عرفان کاذب وغلو نابه جاست.
یعنی بعضی از جنبه های این کتاب تأثیر منفی نداشت؟ یا از آن سوءاستفاده نشد؟
نه این طور نیست. کسی که ادعا می کند که مهدی (علیه السلام) است یا با مهدی (علیه السلام) در ارتباط است، از هر چه که کمکش کند استفاده می کند. از عصر ظهور استفاده می کند، همان گونه که از اندیشه ی کلی مهدویت هم استفاده می کند. اما سرچشمه ی ادعای کاذب، عرفان کاذب است.
و اغراض سیاسی؟
و اغراض سیاسی. بله.
وهابیان وصهیونیزم از هر انحرافی در ارکان جوامع شیعه حمایت می کنند:
به نظر شما چه راهی برای عراق وجود دارد؟ اکنون چه فرقه ها وافرادی در مباحث انحرافی عراق نفوذ دارند وچه راه حلی برای عراق وجود دارد؟
به روشنی پیداست ومی دانیم که وهابیان وپادشاهی عربستان سعودی، جنبش اول -یعنی جند السماء- وجنبش دوم –احمد الحسن-را از نظر مالی به طرزی کلان تأمین کرده اند (ر. ک: دجال البصرة).
خوب است بدانید که وهابیان ویهودیان، می اندیشند که عموم شیعیان، وضع مردمی شیعه، وضع جوامع شیعه، سه ستون دارد: مرجعیت، مراسم عزاداری امام حسین (علیه السلام)، واعتقاد به امام مهدی (علیه السلام) . این سه، ستون های ویژه ی جامعه شیعیان اند.
پس هرجا که شخصی را پیدا کنند که سخن شاذّی می گوید، یا طرحی ارائه می دهد که شُذوذی یا انحرافی در آن هست، او را تشویق وتقویت می کنند.
یعنی منتظرند هر کس در هرکدام از این سه مسئله، ساز مخالفی بزند...
هر کس از خود شیعه.
به او پول می دهند وبزرگش می کنند. اما برای چه؟ تا تفرقه بیفکنند؟ برای تفرقه؟
برای تضعیف.
به نظر شما این از سر دشمنی با انقلاب اسلامی نیست؟ بحث ایران وامریکا نیست؟
نه، نه. برای این است که شیعیان نباشند.
چطور؟ چرا؟
زیرا اسرائیل می اندیشد که دشمن آینده اش شیعیان اند. چرا؟ چون آن کسی که حاضر است تا پای جان با اسرائیل بجنگد، کسی است که در مجالس عزاداری سیدالشهدا (علیه السلام) پرورش یافته. پس اگر بخواهیم مهد پرورش داوطلبان شهادت را از بین ببریم، باید این ستون ها را سُست کنیم. کاری کنیم که مردم به آن شک کنند.
پس از هر انحرافی در مهدویت، هر انحرافی در عزاداری امام حسین (علیه السلام)، ودر مسئله ی مرجعیت استفاده می کنند وآن را بزرگ می کنند، تا به اصل آن خلل وارد کنند. کافی است کسی بگوید: «من طرحی برای زیر ورو کردنِ مراسم امام حسین (علیه السلام) دارم. این چیزهایی که هست غلط است ومن با همه اش مخالفم.» آن وقت او را تأیید می کنند وبرایش هزینه می کنند وکتابش را چاپ می کنند.
یکی ستاره داود را تقدیس می کند ونشان پرچمش می کند، یکی می گوید نطفه امام علی (علیه السلام) حفظ شده ومن از نطفه او وپسر او هستم، هر مدعی ای که مردم را دور خودش جمع کند وتشیع را تضعیف کند.
درباره ی مرجعیت چه؟
همان حرف است. هر طرحی ضدّ مرجعیت، مخرّب مرجعیت را تأیید وحمایت می کنند. هر فرد ناشایستی را که مرجعیت خود را مطرح کند وخود را مرجع اعلام کند، تأییدش می کنند.
نقش امریکا، حمایت از اسرائیل است:
به نظر شما امریکا در این جا چه کاره است؟ نقش امریکا چیست؟
از برخی از نظرات اسرائیل حمایت می کند. متهم اصلی ومستقیم در این مسائل، اسرائیل ووهابیت است. امریکا وغرب متهم های غیرمستقیم اند.
پس شما اصل مشکل را از اختلاف سیاسی ایران وامریکا نمی دانید، واز اختلاف شیعه ووهابی می دانید؟
اختلاف شیعه ویهودی. هم یهود خارج (که اسرائیل است)، هم یهود داخل، یعنی وهابیت.
پس راه حل جلوگیری از این سوءاستفاده ها در عراق به دست کیست؟
دولت عراق باید سخت بگیرد. هم دولت، هم مراجع، مسئولیت همه است که جلوی اینها را بگیرند.
توصیه به کسانی که دوست دارند کاری درباره ی امام مهدی (علیه السلام) انجام دهند
سوال آخر را از خدمتتان می پرسم. به کسانی که دوست دارند علاقه ی خود به امام زمان را به طریقی نشان دهند، چه پیشنهادی دارید؟
خیلی کارها هست. بستگی دارد در کدام زمینه بخواهند کار کنند. اگر کسی می خواهد کار تحلیلی وفلسفی کند. نظام جامعه ی بشری از نظر دینی والهی بررسی کند. انسان وخیر وشر واین که خدا [فرصت و] اجازه ی ظلم وفساد به ظالمان می دهد ولی بعد جلوی ظالمان را می گیرد ودولت عدل الهی درست می کند. تحلیل این برنامه ونظام.
اگر کسی بخواهد فیلم بسازد، می گویم درباره ی حضرت خضر (علیه السلام) فیلم بساز.
برای تقریب ذهن به امام مهدی (علیه السلام) ؟
بله.اگر کسی می خواهد شعر بگوید، می گویم از نسل اندر نسل مظلومیت های تاریخی را بگوید وامیدی که هست که امام با دولت عدل الهی به آنها پایان دهد وانتقام آن را بگیرد.
اگر کسی برایش مهم است که شخصیت معصوم را بفهمد، امام زمان را با بقیه ی انبیا وامامان مقایسه کند وبنویسد.کارهای زیادی هست [که می شود کرد].
توصیه ی دیگری ندارید؟
عقلانی ومنطقی بودن وایمان با توجه به قرآن واحادیث اهل بیت (علیه السلام) . ایمان می خواهد تا انسان قضیه ی امام مهدی را درک کند. ایمان می خواهد. کسی که به خدا وپیغمبر واهل بیت ایمان ندارد، سخت است که بفهمد امام مهدی چه هست. یقین می خواهد تا راحت بفهمد...
پاورقی:
-----------------
(1) متن این کتاب وسایر کتاب های ایشان را از این نشانی می توان دریافت کرد: https://www.alameli.net/
(2) ر.ک: علی کورانی عاملی، فرهنگ موضوعی احادیث امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ترجمه: حسین نائینی، قم، نشر معروف، ص 258 تا 263
(3) همان، ص264.
(4) همان، ص265 تا 274.
(5) همان، ص276 تا 278.
(6) برای نمونه، ر.ک: علی الکورانی العاملی، ألف سؤال واشکال علی المخالفین لأهل البیت الطاهرین، قم، دارالسیرة، 2009، ج3، ص 185 تا 198.
(7) «الشیعة تُرَبّی بالأمانی »، غیبة نعمانی، ص305.
(8) ر.ک: روضة المتقین، ج4، ص197.
(9) کتاب الکافی، فصل اول (کتاب العقل والجهل)، حدیث3.
(10) ر.ک: کتاب الکافی، ج2، ص275.
(11) ر.ک: فرهنگ موضوعی احادیث امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ص681 تا 684