شرح چهل حدیث از حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)
نویسنده: علی اصغر رضوانی
الفهرست
مقدمه
حدیث یکم: اهل بیت (علیهم السلام) محور حق:
حدیث دوم: امام (علیه السلام)، امان اهل زمین:
حدیث سوم: فلسفه ی امامت وصفات امام:
حدیث چهارم: فلسفه ی امامت:
حدیث پنجم: اقسام علم امام (علیه السلام):
حدیث ششم: وجود همیشگی امام:
حدیث هفتم: مشیت خداوند وخواست اهل بیت (علیهم السلام):
حدیث هشتم: دوری از شیطان به وسیله ی نماز:
حدیث نهم: نماز اول وقت:
حدیث دهم: سجده ی شکر:
حدیث یازدهم: فضیلت تسبیح تربت سید الشهداء (علیه السلام):
حدیث دوازدهم: برآوردن حاجات مردم:
حدیث سیزدهم: استغفار، سبب غفران:
حدیث چهاردهم: استغفار در حق یکدیگر:
حدیث پانزدهم: بهره مندی انسان از امام غائب:
حدیث شانزدهم: علّت تأخیر در ظهور امام (علیه السلام):
حدیث هفدهم: غیبت از مقدرات الهی است:
حدیث هجدهم: رجوع به فقها در عصر غیبت:
حدیث نوزدهم: زکات، پاک کننده ی نفس:
حدیث بیستم: تقوا، ثمره ی پرداخت حقوق واجب مالی:
حدیث بیست ویکم: دعا برای تعجیل فرج:
حدیث بیست ودوم: مراعات شیعه:
حدیث بیست وسوم: دفع بلا از شیعه:
حدیث بیست وچهارم: امید به اجابت دعا:
حدیث بیست وپنجم: حرمت اموال مردم:
حدیث بیست وششم: حضرت زهرا (علیها السلام) الگوی حضرت مهدی (عجّل الله فرجه):
حدیث بیست وهفتم: نهی از تشکیک:
حدیث بیست وهشتم: نهی از شک:
حدیث بیست ونهم: حکم منکرین امام زمان (علیه السلام):
حدیث سی ام: آزار دهندگان امام زمان (علیه السلام):
حدیث سی ویکم: نهی از تکلّف وبه زحمت انداختن:
حدیث سی ودوم: توحید ونفی غلو:
حدیث سی وسوم: محبت امام زمان (علیه السلام):
حدیث سی وچهارم: هدف بعثت:
حدیث سی وپنجم: کیفیت درخواست حاجت:
حدیث سی وششم: عاقبت به خیری:
حدیث سی وهفتم: پیروزی حق بر باطل:
حدیث سی وهشتم: عمل به سنّت، مبنای مودّت:
حدیث سی ونهم: حکم وقف:
حدیث چهلم: حسن عاقبت:
یکی از باورهای مشترک بین ادیان، اندیشه ی نجات بخشی است. (1) عنصر مرتبط، انتظار فرج است؛ وانتظار، دعوت به حماسه واقدام، دین داری، استواری ابعاد توحیدی واعتقادی وعملی است. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «برای صاحب الامر غیبتی طولانی است، در این دوران هر کسی باید تقوا پیشه سازد وچنگ در دین خود زند. هر کس که خوش دارد در شمار اصحاب قائم باشد، باید چشم به راه باشد وپارسایی پیش گیرد وکردار با ورع داشته باشد.»
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرماید: «خوشا به حال منتظرانی که به حضور قائم برسند. آنان که پیش از قیام او نیز پیرو اویند، با دوست او عاشقانه دوست وموافق وبا دشمن او خصمانه دشمن ومخالف اند.
منتظران واقعی باید حضرت حجت را بشناسند ونسبت به عصر مهدی (علیه السلام) آگاهی کامل داشته باشند. مؤمنان به مهدویت باید بدانند که مهدی (علیه السلام) در برابر جلال خداوند، بسیار فروتن، عادل وحق گراست؛ دین اسلام به دست او عزیز گردد؛ او به دنیا دل نبندد وسنگی روی سنگ نگذارد؛ در حکومت او به احدی بدی نرسد، مگر آن جا که حد خدایی بر آنان جاری گردد. مهدی (علیه السلام) مانند امیر المؤمنین (علیه السلام) زندگی می کند؛ نان خشک می خورد وبا پارسایی زندگی می کند.
عصر مهدی (علیه السلام) به گونه ای است که هر کس در اثر دوستی ویگانگی، هرچه نیاز دارد از جیب دیگری برمی دارد؛ مؤمنان در معاملات دنبال سودجویی نیستند؛ کینه ها از دل ها بیرون می رود؛ همه جا را آسایش وامنیت فرامی گیرد؛ مهدی (علیه السلام)، حق هر حق داری را می گیرد وبه او می دهد، حتی اگر حق کسی زیر دندان دیگری باشد، از زیر دندان انسان متجاوز بیرون می کشد وبه صاحب حق بازمی گرداند؛ کاخ ها را ویران می سازد وارتش ظالمان وطاغیان را از دم تیغ می گذراند».
کتابی که پیش روی خوانندگان محترم است، شرح وبسط چهل چراغ فروزان وچهل گوهر درخشان ولایت مهدویت است که دل هر مؤمنی را روشن می سازد وتوسط محقق فرزانه، جناب حجة الاسلام علی اصغر رضوانی به تحریر در آمده است.
در پایان از همه ی دست اندرکاران مرکز مطالعات وپژوهش های حوزه ی علمیه که در آماده سازی این اثر تلاش نموده اند، به ویژه جناب آقای محمدی، مدیر گروه مهدویت، صمیمانه سپاس گزارم.
عبد الحسین خسروپناه
جانشین مرکز مطالعات وپژوهش های فرهنگی حوزه ی علمیه
هشتم مهرماه 1382، مصادف با سوم شعبان المعظم 1424
حدیث یکم: اهل بیت (علیهم السلام) محور حق:
«الْحَقُّ مَعَنا فَلَنْ یوحِشَنا مَنْ قَعَدَ عَنّا، وَنَحْنُ صَنائِعُ رَبِّنا، وَالْخَلْقُ بَعْدُ صَنائِعُنا» (2)
حق با ما اهل بیت است وکناره گیری عده ای از ما هرگز سبب وحشتمان نمی شود؛ چرا که ما دست پرورده های پروردگاریم، ودیگر مخلوقین خداوند، دست پرورده های ما هستند.
شرح این حدیث شریف را شیخ طوسی (رحمه الله)، با سند معتبر، از أبو عمرو عمری، از امام زمان (علیه السلام) نقل کرده است. حضرت (علیه السلام) در این فقره از حدیث، به سه نکته اشاره می فرماید:
1. تمام حقّ وحقیقت، با اهل بیت (علیهم السلام) وهمراه با آنان است. باید توجه داشت که جمله ی «الحقّ معنا» با جمله ی «اهل البیت مع الحق» فرق می کند؛ زیرا مفهوم جمله ی نخست آن است که اهل بیت (علیهم السلام) محور اساسی برای تشخیص حقّ از باطل اند وبرای شناخت این دو از هم دیگر باید به سنّت ورفتار وکردار آنان رجوع کرد؛ بر خلاف مفهوم جمله ی دوم. همین معنا، از حدیث «علی مع الحقّ والحقّ مع علی» (3) نیز استفاده می شود.
2. کسی که حقّ با اوست نباید از اِعراض دیگران از او وتنها ماندنش، به وحشت بیفتد وبه کمی یا زیادی طرف داران خود نگاه کند.
حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) به هشام می فرماید:
ای هشام! اگر در دست تو گردویی است وهمه ی مردم می گویند که آن دُرّ است، برای تو نفعی ندارد؛ زیرا تو می دانی که در دستت گردو است؛ ونیز اگر در دست تو دُرّ است، ومردم می گویند گردو است، به تو ضرری نمی رسد؛ زیرا تو می دانی که آن چه در دست توست دُرّ است (4).
هم چنین امام علی (علیه السلام) می فرماید:
در راه هدایت، از کمی اهل آن وحشت نکنید (5).
3. درباره ی جمله ی سومی که در این حدیث آمده است، دو تفسیر متفاوت وجود دارد که مانعی در جمع این دو نیست. در ذیل به آن ها اشاره می کنیم:
الف) همانا اهل بیت (علیهم السلام)، در عقاید واعمال دینی، محتاج به مردم نیستند، وآن چه از جانب خداوند به واسطه ی پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به آنان رسیده است، آنها را کفایت می کند؛ در حالی که امّت، در این امور، محتاج به اهل بیت اند، وتنها رجوع به کتاب وسنّت، آنان را کفایت نمی کند، وبدون مراجعه به اهل بیت (علیهم السلام) قطعاً گمراه وهلاک می شوند.
ب) نعمت های خداوند بر اهل بیت (علیهم السلام)، مباشرتاً وبدون واسطه ی کسی نازل می گردد، در صورتی که نعمت هایی که خداوند بر مردم نازل می کند، بدون واسطه ی اهل بیت (علیهم السلام) نخواهد بود.
حدیث دوم: امام (علیه السلام)، امان اهل زمین:
«إِنّی لأَمانٌ لأَهْلِ الأَرْضِ کما أَنَّ النُّجُومَ أَمانٌ لأَهْلِ السَّماءِ» (6)
همانا، من، امان ومایه ی ایمنی برای اهل زمینم؛ همان گونه که ستاره ها، سبب ایمنی اهل آسمان اند.
شرح این کلام، قسمتی از جواب هایی است که امام زمان (علیه السلام)، در پاسخ به نامه ی اسحاق بن یعقوب فرموده است. اسحاق در این نامه، از علت غیبت سؤال می کند. حضرت بعد از جواب وبیان علّت غیبت، به این نکته اشاره دارد که وجود امام در غیبت، بی فایده واثر نیست؛ از فواید امام این است که وجود او سبب ایمنی برای اهل زمین است؛ همان گونه که ستارگان آسمان مایه ی ایمنی برای اهل آسمان اند. در روایات صحیح دیگری نیز به همین مضمون اشاره شده است. در آن روایات آمده است: اگر حجت در زمین نباشد، زمین واهل آن، دگرگون ومضطرب خواهند شد.
در تشبیه امان بودن امام زمان (علیه السلام) برای اهل زمین، به امان بودن ستارگان برای اهل آسمان، وجوه تشابهی نهفته است که به دو مورد از آن ها اشاره می کنیم:
1. همان گونه که از جهت تکوینی، وجود ستارگان وکیفیت وضع آن ها موجب امان وآرامش کرات وسیارات وکهکشان هاست، وجود امام زمان (علیه السلام) نسبت به موجودات زمین نیز چنین است.
2. همان گونه که به سبب ستارگان، شیاطین از آسمان ها رانده شدند وامان وآرامش برای اهالی آسمان ها، از جمله ملائکه فراهم شد، وجود امام زمان (علیه السلام) نیز تکویناً وتشریعاً سبب طرد شیاطین از اهل زمین، خصوصاً انسان ها خواهد بود.
حدیث سوم: فلسفه ی امامت وصفات إمام:
«أَحْیی بِهِمْ دینَهُ، وَأَتَمَّ بِهِمْ نُورَهُ، وَجَعَلَ بَینَهُمْ وَبَینَ إِخْوانِهِمْ وَبَنی عَمِّهِمْ وَالادْنَینَ فَالادْنَینَ مِنْ ذَوی أَرْحامِهِمْ فُرْقاناً بَیناً یعْرَفُ بِهِ الْحُجَّةُ مِنَ الْمَحْجُوجِ، وَالامامُ مِنَ الْمَأْمُومِ، بِأَنْ عَصَمَهُمْ مِنَ الذُّنُوبِ، وَبَرَّأَهُمْ مِنَ الْعُیوبِ، وَطَهَّرَهُمْ مِنَ الدَّنَسِ، وَنَزَّهَهُمْ مِنَ اللَّبْسِ، وَجَعَلَهُمْ خُزّانَ عِلْمِهِ، وَمُسْتَوْدَعَ حِکمَتِهِ، وَمَوْضِعَ سِرِّهِ، وَأَیدَهُمْ بِالدَّلائِلِ، وَلَوْلا ذلِک لَکانَ النّاسُ عَلی سَواء، وَلادَّعی أَمْرَ اللهِ (عَزَّ وَجَلَّ) کلُّ أَحَد، وَلَما عُرِفَ الْحَقُّ مِنَ الْباطِلِ، وَلا الْعالِمُ مِنَ الْجاهِلِ» (7)
اوصیا کسانی هستند که خداوند متعال، دینش را با آنان زنده می کند، ونورش را با آنان کاملاً می گسترد وسیطره می دهد. خداوند میان آنان وبرادران وعمو زادگان ودیگر خویشاوندانشان تفاوت آشکاری گذاشته است که به سبب آن، حجّت از غیر حجّت، وامام از مأموم، شناخته می شود. آن تفاوت آشکار این است که آنان را از گناهان محفوظ ومصون داشته، از عیوب مبرّا کرده، از پلیدی پاک گردانیده، از اشتباه منزهشان داشته، آنان را خزانه داران علم وحکمت وپرده داران سرّ خود قرار داده وآنان را با دلیل ها تأیید کرده است. اگر این گونه نبود، همه ی مردم با هم یکسان بودند وهر کس می توانست ادعای امامت کند که در این حال، حقّ از باطل وعالم از جاهل، تشخیص داده نمی شد.
شرح این کلمات، از جمله مطالبی است که امام زمان (علیه السلام) در جواب نامه ی احمد بن اسحاق مرقوم داشته است. آن حضرت (علیه السلام) بعد از اشاره به نکاتی چند، به حقیقت وشأن ومقام امامت وامام پرداخته وخصوصیاتی را برای امام بیان فرموده است، تا سبب تمایز امام حق از مدعی دروغین امامت باشد:
1. امام کسی است که به سبب او دین خدا زنده خواهد ماند؛ زیرا او است که در هنگام اختلافات ووقوع فتنه ها وشبهه ها، حقّ را از باطل تشخیص می دهد ومردم را به دین واقعی هدایت می کند.
2. نور خدا که با رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) شروع شد، با امام تمام وکامل می شود.
3. خداوند متعال، در ذریه ی پیامبر، برای تمیز امام از بقیه ی افراد، اوصافی اختصاصی برای امام قرار داده است، تا مردم، در امر امامت، دچار شبهه نشوند، خصوصاً هنگامی که بعضی از ذریه ی پیامبر، ادعای دروغین امامت می کنند. برخی از این ویژگی ها، عصمت از گناهان، دوری از عیوب، طهارت از پلیدی، نزاهت وپرهیز از اشتباه و... است. اگر این ویژگی ها نبود، هر کس می توانست ادعای امامت کند وبدین سان، حق وباطل جدا شدنی نبودند ودر نتیجه، دین الهی بر جهانیان حاکم نمی شد.
حدیث چهارم: فلسفه ی امامت:
«أَوَ ما رَأَیتُمْ کیفَ جَعَلَ اللهُ لَکمْ مَعاقِلَ تَأْوُونَ إِلَیها، وَأَعْلاماً تَهْتَدُونَ بِها مِنْ لَدُنْ آدَمَ (علیه السلام)» (8)
آیا ندیدید که چگونه خداوند برای شما، ملجأهایی قرار داد که به آنان پناه برید، وعَلَم هایی قرار داد تا با آنان هدایت شوید، از زمان حضرت آدم (علیه السلام) تا کنون.
شرح این عبارت، قسمتی از توقیعی است که از ناحیه ی حضرت، به خاطر اختلاف میان ابن أبی غانم قزوینی وجماعتی از شیعیان صادر شده است. ابن ابی غانم معتقد بود که برای امام حسن عسکری (علیه السلام) جانشینی نیست وامامت به ایشان ختم شده است. گروهی از شیعیان، به حضرت مهدی (علیه السلام) نامه می نویسند وداستان را باز می گویند. از ناحیه ی حضرت نامه ای صادر می شود که حدیث فوق بخشی از آن است.
امام زمان (علیه السلام) بعد از سفارش های زیاد در دوری از تردید وشک در امر امامت ووصایت وجانشینی، می فرمایند: مسئله ی وصایت، در طول تاریخ بشریت، ثابت است وتا انسان وجود دارد، زمین، خالی از حجّت نیست. حضرت می فرماید:
تاریخ را بنگرید! آیا زمانی را خالی از حجّت دیده اید که اینک اختلاف کرده اید؟
حضرت، در این قسمت از حدیث، برای امامت، دو فایده برشمرده است: یکی، ملجأ وپناه مردم در گرفتاری ها، ودیگری هدایت کردن مردم به دین الهی؛ زیرا امام معصوم (علیه السلام) نه تنها هدایتگر مردم به شریعت ودین الهی است، بلکه در مسائل مادّی ودنیوی نیز حلاّل مشکلات مختلف آنان خواهد بود.
حدیث پنجم: اقسام علم امام (علیه السلام):
«عِلْمُنا عَلی ثَلاثَةِ أَوْجُه: ماض وَغابِر وَحادِث، أَمَّا الْماضی فَتَفْسیرٌ، وَأَمَّا الْغابِرُ فَمَوْقُوفٌ، وَأَمَّا الْحادِثُ فَقَذْفٌ فی الْقُلُوبِ، وَنَقْرٌ فی الاسْماعِ، وَهُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنا، وَلا نَبی بَعْدَ نَبِینا» (9)
علم ما اهل بیت (علیهم السلام) بر سه نوع است: علم به گذشته وآینده وحادث. علم گذشته، تفسیر است؛ علم آینده، موقوف است وعلم حادث، انداختن در قلوب، وزمزمه در گوش هاست. این بخش، بهترین علم ماست وبعد از پیامبر ما، رسول دیگری نخواهد بود.
شرح این عبارت، بخشی از جواب امام زمان (علیه السلام) به سؤال علی بن محمّد سمری درباره علم امام است.
مرحوم مجلسی (رحمه الله) در مرآة العقول، در تفسیر این سه نوع علم می فرماید:
علم ماضی یعنی علمی که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) برای اهل بیت (علیهم السلام) تفسیر کرده اند؛ نیز شامل علومی است از وقایع گذشته درباره ی انبیا وامّت های پیشین، وحوادثی که برای آنان اتّفاق افتاده وخبر از شروع امور وعوالم است.
مراد از «غابر»، علومی است که به امور آینده تعلّق می گیرد؛ زیرا، غابر به معنای «باقی» است. مراد از غابر خبرهای حتمی است که مربوط به آینده ی جهان است. وبدین سبب امام آن را به «موقوف» تفسیر کرده اند که علومی که تعلق به آینده ی جهان دارد، مختصّ به اهل بیت (علیهم السلام) است. موقوف، یعنی «مخصوص».
مراد از علم حادث، علمی است، که به تجدد احوال موجودات، تجدّد پیدا می کند، ویا تفصیل مجملات است... مراد از «قذف در قلوب»،الهام الهی بدون واسطه ی ملک است.
مراد از «نقر در اسماع» الهام الهی است به واسطه ی ملک.
دلیل افضلیت نوع سوم این است که الهام - با واسطه یا بدون واسطه - به اهل بیت (علیهم السلام) اختصاص دارد.
از آن جا که ادعای الهام الهی، ممکن است انسان را به توهّم نبوّت بیندازد، حضرت در پایان به این نکته اشاره دارد که پس از پیامبر ما، پیامبری نخواهد آمد (10).
حدیث ششم: وجود همیشگی إمام:
«أَنَّ الارْضَ لا تَخْلُو مِنْ حُجَّة إِمّا ظاهِراً وَإِمّا مَغْمُوراً» (11)
زمین، هیچ گاه، از حجّت خالی نخواهد بود؛ چه آن حجّت ظاهر باشد وچه پنهان.
شرح این کلام، قسمتی از توقیعی است که امام زمان (علیه السلام) به عثمان بن سعید عمری وفرزندش محمّد مرقوم داشته اند. حضرت (علیه السلام) بعد از سفارش های زیاد، به مطلبی اشاره می کند ومی فرماید: باید همیشه، در روی زمین، حجّت الهی باشد، ونمی توان حتّی لحظه ای را تصوّر کرد که امام معصوم نباشد.
احتیاج انسان ودیگر موجودات به امام، ادامه ی احتیاج آنان به پیامبر است. نیاز به فرد معصوم - چه پیامبر وچه امام - را از دیدگاه های مختلفی می توان بررسی کرد. یکی از این وجوه، نیاز به قانون الهی وتفسیر آن از سوی معصوم است. در کتاب های کلام، با دلیل های عقلی ثابت شده است که بشر برای اصلاح زندگی دنیوی خود ورسیدن به سعادت ابدی واخروی، نیازمند پیامبر است. نیاز بشر به دین وتفسیر صحیح از آن، ابدی است. پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) دین اسلام را به عنوان آخرین دین الهی، آورد وهمه ی احکام ومسائل آن را بازگو کرد. پس از وفات پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به همان دلیل های عقلی، باید کسانی مانند پیامبر در علم وعصمت و... وجود داشته باشند. اینان کسانی نیستند جز امامان بزرگوار (علیهم السلام).
حضرت (علیه السلام) به این نکته ی مهم هم اشاره دارند که به دلیل سستی مردم در پذیرش حق، این طور نیست که همه ی امامان به حکومت برسند ویا در میان مردم حاضر باشند، همان طور که همه ی انبیا واوصیای الهی گذشته نیز، به حکومت دست نیافتند وبرخی نیز تا مدّتی در غیبت به سر بردند.
حدیث هفتم: مشیت خداوند وخواست اهل بیت (علیهم السلام):
«قُلُوبُنا أَوْعِیةٌ لِمَشِیةِ اللهِ، فَإِذا شاءَ شِئْنا، وَاللهُ یقُولُ: وَما تَشاؤُونَ إِلّا أَنْ یشاءَ اللهُ (12)»(13)
دل های ما ظروفی برای خواست خداوند است. اگر خدا چیزی را اراده کند وبخواهد، ما نیز اراده کرده، خواهیم خواست. خداوند متعال می فرماید: وشما نمی خواهید مگر این که خداوند بخواهد.
شرح امام زمان (علیه السلام) در این کلام، در ردّ مقصِّره (14) ومفوّضه (15)، خطاب به کامل بن ابراهیم می فرماید:
آنان دروغ می گویند، بلکه قلوب ما ظرف هایی است از برای خواست خداوند. هر چه او بخواهد، ما می خواهیم، ودر مقابل خواست خداوند، از خود اراده وخواست مستقلی نداریم.
در حدیثی از امام کاظم (علیه السلام) آمده است:
همانا خداوند قلوب امامان را در مسیر اراده ی خود قرار داده است؛ پس هر گاه خداوند متعال چیزی را بخواهد، آنان آن چیز را می خواهند؛ واین سخن خداوند متعال است که می فرماید: وشما نمی خواهید مگر این که خداوند بخواهد. (16)
از این کلامِ امام زمان (علیه السلام) نکاتی استفاده می شود که به چند مورد از آن ها اشاره می کنیم:
1. قلب ها ظروف واردات خواسته های الهی یا شیطانی است.
2. امامان معصوم اند؛ زیرا اراده ی اهل بیت (علیهم السلام)، همان اراده ی الهی است، کسی که چنین باشد، از مقام عصمت برخوردار است.
3. اراده ی اهل بیت (علیهم السلام) بر اراده ی خداوند پیشی نمی گیرد ونیز از آن تأخیر نمی افتد. ما نیز باید نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) چنین باشیم.
4. بدون تعلّق اراده ی خداوند به چیزی، اهل بیت (علیهم السلام) اراده ی آن چیز را ندارند.
حدیث هشتم: دوری از شیطان به وسیله ی نماز:
«ما أَرْغَمَ أَنْفَ الشَّیطانِ أَفْضَلُ مِنَ الصَّلاةِ، فَصَلِّها وَأَرْغِمْ أَنْفَ الشَّیطانِ» (17)
هیچ چیز به مانند نماز، بینی شیطان را به خاک نمی ساید، پس نماز بگذار وبینی ابلیس را به خاک بمال.
شرح این کلام از پاسخ هایی است که از ناحیه ی مقدّس امام زمان (علیه السلام)، در جواب مسائل ابی الحسین جعفر بن محمّد اسدی، صادر شده است. از این حدیث استفاده می شود که به خاک مالیدن بینی شیطان (غلبه بر شیطان) اسباب متعدّدی دارد که بهترین آنها نماز است؛ زیرا نماز، مشتمل بر انقطاع از خلق وتوجه تامّ به خداوند متعال وذکر ویاد اوست. خداوند متعال می فرماید:
«أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکری» (18)؛ نماز را برای یاد من برپا دار.
نمازی که چنین باشد، انسان را از فحشا ومنکرات باز می دارد، ودر نتیجه، انسان بر هوای نفس وشیطان غالب می گردد.
حدیث نهم: نماز اول وقت:
«مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَخَّرَ الْغَداةَ إِلی أَنْ تَنْقَضی الْنُجُومْ» (19)
ملعون ونفرین شده است کسی که نماز صبح را عمداً تأخیر بیندازد، تا موقعی که ستارگان ناپدید شوند.
شرح این حدیث قسمتی از توقیعی است که در جواب سؤال محمّد بن یعقوب از ناحیه ی مقدسه رسیده است. امام زمان (علیه السلام) در این توقیع تأکید فراوانی بر نماز اوّل وقت کرده وکسانی را که تا روشن شدن هوا وناپدید شدن ستاره ها نماز صبح را به تأخیر می اندازند، نفرین شده دانسته است.
از این حدیث واحادیث دیگر استفاده می شود که نماز سه وقت دارد:
1. وقت فضیلت: که همان اول وقت نماز است واز آن در روایات به «رضوان الله» تعبیر شده وبهترین وقت برای نماز همین وقت است؛ زیرا:
الف) در این وقت است که دستورِ به جای آوردن نماز از جانب خداوند متعال صادر شده واهمیت دادن به دستورهای الهی وزودتر انجام دادن آن مطلوب است.
ب) نماز در حقیقت ارتباط موجود محدود وسراپا محتاج با موجود نامحدود، وبهره برداری از اوست، که این در حقیقت به نفع انسان است، وسرعت وفوریت در آن مطلوب است.
ج) امام زمان (علیه السلام) در اوّل وقت نماز می خواند، وکسانی که در این موقع نماز بخوانند، به برکت نماز آن حضرت (علیه السلام)، خداوند نمازشان را قبول خواهد کرد؛ البته اختلاف افق ها تأثیری در این موضوع ندارد؛ به عبارت دیگر، منظور انجام نمازها در زمان واحد نیست، بلکه مقصود اتحاد در یک عنوان واحد، یعنی «ادای نماز در اول وقت» است، منتها هر کسی بر حسب افق خودش.
2. آخر وقت: که در روایات با تعبیر «غفران الله» آمده است. تأخیر نماز از اوّل وقت به آخر وقت، مذموم است؛ لذا امام زمان (علیه السلام) چنین شخصی را ملعون ودور از رحمت خدا دانسته است. در روایتی دیگر از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم:
به جای آوردن نماز در اول وقت موجب خشنودی خداست وبه جای آوردن آن در آخر وقت گناه، ولی مورد عفو ومغفرت خداوند است. (20)
3. خارج از وقت: به جا آوردن نماز در خارج از وقت آن است، که اصطلاحاً از آن به «قضا» تعبیر می شود. اگر کسی نماز خود را در داخل وقت آن به جای نیاورد، باید قضای آن را به جای آورد؛ واین به امر ودستور جدید است. حال اگر عمداً نماز را تا پایان وقت به تأخیر انداخته معصیت کرده است وباید از آن توبه کند والّا مورد عقوبت خداوند متعال قرار می گیرد؛ ولی اگر از روی سهو ونسیان بوده ودر آن قصوری نداشته باشد، مورد عقوبت الهی نخواهد بود.
حدیث دهم: سجده ی شکر:
«سَجْدَةُ الشُّکرِ مِنْ أَلْزَمِ السُّنَنِ وَأَوْجَبِها... فَإِنَّ فَضْلَ الدُّعاءِ وَالتَّسْبیحِ بَعْدَ الْفَرائِضِ عَلَی الدُّعاءِ بِعَقیبِ النَّوافِلِ، کفَضْلِ الْفَرائِضِ عَلَی النَّوافِلِ، وَالسَّجْدَةُ دُعاءٌ وَتَسْبیحٌ» (21)
سجده ی شکر، از لازم ترین وواجب ترین مستحبات الهی است... همانا، فضیلت دعا وتسبیح پس از واجبات بر دعای بعد از نوافل، همانند فضیلت واجبات بر نوافل است. سجده، دعا وتسبیح است.
شرح حدیث شریف، قسمتی از پاسخ امام مهدی (علیه السلام) به سؤال های محمّد بن عبد الله حمیری است. حضرت، در این کلام، به اهمیت یکی از مستحبات، یعنی سجده ی شکر اشاره می کند وبعد از آن به دعا وتسبیح بعد از فرایض پرداخته، فضیلت آن را مانند فضیلت فریضه بر نوافل می داند ونیز اصل سجده وقرار دادن پیشانی بر خاک را در اجر وثواب به منزله ی دعا وتسبیح می داند.
از بررسی آیات واحادیث به دست می آید که همه ی واجبات ویا همه ی مستحبات، در یک سطح واندازه نیستند؛ مثلاً اهمیت نماز، در میان واجبات، از همه بیش تر است؛ زیرا، قبولی اعمال، به قبول شدن نماز بستگی دارد. در میان مستحبات - برابر این حدیث - اهمیت سجده ی شکر، از همه ی مستحبات بیش تر است. شاید علّت، این باشد که سجده ی شکر، کلید افزایش وتداوم نعمت است؛ یعنی هر گاه انسان با دیدن ویا رسیدن به نعمتی، شکر گزارد، آن نعمت تداوم می یابد ونعمت های دیگر نیز نازل می گردند. این نکته در قرآن به صراحت آمده است:
«لَئِنْ شَکرْتُمْ لأَزیدَنَّکمْ» (22)؛ اگر شکر نعمت به جای آورید، بر نعمت شما می افزایم.
حضرت (علیه السلام) در این حدیث به چند نکته اشاره می فرماید:
1. سجده ی شکر، زمان ومکان خاصّی ندارد، ولی با توجّه به این حدیث، بهترین زمان برای این کار بعد از نمازهای واجب ونوافل است.
2. سجده کمال انسان ونهایت خضوع در برابر خداوند متعال است، در این هنگام است که انسان خود را نمی بیند وتمام عظمت وبزرگی را از آن خداوند می داند؛ لذا این حالت، بهترین حالت برای بنده است، خصوصاً هنگامی که توأم با ذکر وشکرگزاری لفظی وقلبی باشد.
3. ثواب دعا وتسبیح بعد از نمازهای واجب، از ثواب دعا وتسبیح پس از نمازهای نافله خیلی بیش تر است، همان گونه که فضیلت فرایض از نوافل بیش تر است.
4. حضرت (علیه السلام) با بیان این که سجده، دعا وتسبیح است، می فهماند که خود سجده هم یک نوع تسبیح ودعاست وهمان گونه که ذکرِ پس از نماز، مطلوب است، سجده کردن هم کاری مستحب است؛ زیرا غایت وهدف از دعا وتسبیح، خضوع وخشوع وتذلّل برای خداوند متعال است، وشکی نیست که این غایت، در سجده، به نحو اتمّ واکمل است.
حدیث یازدهم: فضیلت تسبیح تربت سید الشهداء (علیه السلام):
«مِنْ فَضْلِه، أَنَّ الرَّجُلَ ینْسی التَّسْبیحَ وَیدیرُ السُّبْحَةَ فَیکتَبُ لَهُ التَّسْبیحُ» (23)
از فضایل تربت حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) آن است که چنان چه تسبیح تربت حضرت در دست گرفته شود، ثواب تسبیح وذکر را دارد، گر چه دعایی هم خوانده نشود.
شرح این حدیث از جمله پاسخ هایی است که امام زمان (علیه السلام) در جواب سؤال های محّمد بن عبد الله حمیری بیان فرموده اند. او در سؤالی از حضرت (علیه السلام) می پرسد: آیا جایز است که از خاک قبر امام حسین (علیه السلام) تسبیح بسازیم؟ آیا در آن فضیلتی هست؟
حضرت (علیه السلام) ابتدا در جواب سؤال می فرماید:
تسبیح خود را از تربت مزار امام حسین (علیه السلام) بسازید وبا آن خداوند را تسبیح نمایید؛ زیرا برای تسبیح، چیزی بهتر از تربت امام حسین (علیه السلام) نیست. از جمله فضایل این تربت این است که اگر کسی ذکر را فراموش کند وتسبیح تربت را فقط در دست خود بگرداند، برای او ثواب ذکر تسبیح نوشته می شود.
درباره ی فضیلت تسبیح با تربت حسینی، شایسته است به دو نکته اشاره کنیم:
1. تربت امام حسین (علیه السلام) از جمله تربت هایی است که خداوند متعال آن را مبارک گردانیده است؛ زیرا از قطعه زمینی است که جسد پاک ومطهّر حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) را در برگرفته است. از جمله اغراض ومقاصد عالی در استحباب تسبیح با تربت حسینی، آن است که وقتی شخص تسبیح کننده ی با تربت، آن را در دست می گیرد، به یاد فداکاری امام حسین (علیه السلام) در پیشگاه خداوند می افتد واین که چگونه یک انسان می تواند در راه عقیده ومبدأ، این گونه فداکاری وبا ظالمان مقابله کند. انسان در این حال به یاد آن ارواح پاک ومقدّس ومطهّری می افتد که در راه معشوق حقیقی فدا شدند وبه ملکوت اعلی پرکشیدند. در این هنگام وبا این تفکر، حالت خضوع وخشوع در او ظاهر شده، دنیا وآن چه در آن است در نظر او حقیر جلوه می کند، وحالت عرفانی ومعنوی خاصّی در نفس او پدید می آید واین به خاطر توسل وارتباط با امام حسین (علیه السلام) از طریق تربت اوست؛ از این رو در روایات می خوانیم که سجده بر تربت حسینی حجاب های هفت گانه را پاره می کند.
2. یکی دیگر از آثار وبرکات تسبیح با تربت امام حسین (علیه السلام) - که اهل بیت (علیهم السلام) در پی آن بودند - شناساندن مظلومیت امام حسین (علیه السلام) به مردم است؛ زیرا شخص نمازگزار هر روز بعد از نماز وبهره مندی از آن، هنگامی که چشمش به تربت حسینی می افتد، به یاد امام حسین (علیه السلام) وفداکاری های او واصحاب واهل بیتش می افتد؛ ومعلوم است که یادآوری چنین الگوهایی - از حیث روان شناسی - اثر تربیتی ومعنوی عجیبی در نفس انسان می گذارد، انسان ها را حسینی بار می آورد وروح وخون حماسه ی حسینی را در وجود انسان به جنبش می آورد.
حدیث دوازدهم: برآوردن حاجات مردم:
«مَنْ کانَ فی حاجَةِ اللهِ (عَزَّ وَجَلَّ) کانَ اللهُ فی حاجَتِهِ» (24)
هر کسی که به دنبال حاجت خداوند (عزّ وجلّ) باشد، خداوند نیز دنبال کننده وبرآورنده ی حاجت او خواهد بود.
شرح این حدیث را شیخ صدوق (رحمه الله) از پدرش، از سعد بن عبد الله، از ابی القاسم بن ابی حلیس (حابس)، از امام زمان (علیه السلام) نقل می کند. حضرت در پیامی به حلیسی به خلوص او، وبه صورت کلّی، به این نکته ی اخلاقی اشاره می فرماید که: هر کس درصدد برآوردن حاجت خداوند باشد، خداوند نیز دنبال کننده ی حاجات او خواهد بوده وخواسته هایش را برآورده خواهد ساخت.
هر چند مراد از حاجت خداوند در بخشی دیگر از این روایت، زیارت امام حسین (علیه السلام) با نیت خالص، مشخص شده است؛ ولی حضرت، یک اصل کلّی را بیان کرده وزیارت امام حسین (علیه السلام) را مصداقی از آن قرار داده اند؛ یعنی اگر انسان کاری را انجام دهد که اجرایش مطلوب وخواسته ی خداوند باشد، واز این رو بتوان آن را «حاجت وخواسته ی خداوند» خواند، می تواند خداوند نیز کارهای او را اصلاح می کند.
شایسته ی یادآوری است که خداوند، محتاج به هیچ کس نیست، بلکه این مردم اند که سرتاپا محتاج به قاضی الحاجات اند. خداوند متعال می فرماید:
(یا أَیهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللهِ وَاللهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمیدُ) (25)؛ ای مردم! شما محتاجان به سوی خداوندید وخداوند، همان غنّی ستایش شده است.
تعبیر حاجت خداوند در این حدیث به این جهت است که حاجت خداوند در حاجت خلق است؛ وبه تعبیر دیگر، کسی که حاجات مردم را برآورد، گویا حاجت خداوند را برآورده است.
احتمال دیگر در مورد این حدیث این است که مقصود از «حاجت خدا»، دستورهای خداوند، اعمّ از اوامر ونواهی باشد که خواست خداوند است، واگر کسی در برابر آن مطیع باشد، خداوند نیز حاجت او را بر می آورد.
حدیث سیزدهم: استغفار، سبب غفران:
«إِذا اسْتَغْفَرْتَ اللهَ فَاللهُ یغْفِرُ لَک» (26)
اگر از خداوند، طلب مغفرت کنی، خداوند نیز تو را خواهد آمرزید.
شرح مرحوم کلینی (رحمه الله) این حدیث شریف را در ضمن حدیثی از امام زمان (علیه السلام) نقل کرده است. حاصل حدیث آن است که شخصی به نام یمانی به سامرا وارد می شود. از طرف امام زمان (علیه السلام) کیسه ای که در آن دو دینار ودو لباس بود، به دست او می رسد. او به سبب کمی هدایا آن ها را رد می کند؛ ولی بعد از مدّتی از این عمل خود پشیمان می گردد ونامه ای می نویسد وپوزش می خواهد ودر دل خود، ضمن توبه، نیت می کند که اگر دوباره این هدیه برای او فرستاده شود، آن را بپذیرد.
بعد از مدّتی، هدیه به دست او می رسد، ودر توقیعی، حضرت (علیه السلام) به یمانی اشاره کرده، می فرماید:
تو، با ردّ هدیه ی ما، اشتباه کردی واگر طلب مغفرت از خداوند کنی، خداوند تو را خواهد بخشید.
از این توقیع شریف دو نکته استفاده می شود:
1. امام زمان (علیه السلام) عالم به سرّ وخفیات است واز اعمال وحتّی نیات ما آگاه است؛ لذا در روایتی، امام صادق (علیه السلام)، در ذیل آیه ی شریفِ: ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَیرَی اللهُ عَمَلَکمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾(27). می فرماید: «مراد از مؤمنین امامان اند»(28).
2. طلب مغفرت از خداوند (عزّ وجلّ)، سبب غفران گناهان است. با در نظر گرفتن این که طلب، امری قلبی است واحتیاج به لفظ ندارد، از حدیث شریف چنین استفاده می شود که مجرّد طلب مغفرت (پشیمانی وعزم بر عدم بازگشت به گناه) در تحقّق مغفرت الهی وقبولی توبه کافی است. البتّه توبه ی کامل شرایطی دارد، که امیر المؤمنین (علیه السلام)، در حدیثی، به آن اشاره کرده است (29).
حدیث چهاردهم: استغفار در حق یکدیگر:
«لَوْ لا إِسْتِغْفارُ بَعْضِکمْ لِبَعْض لَهَلَک مَنْ عَلَیها»(30)
اگر طلب مغفرت وآمرزش برخی از شما برای یکدیگر نبود، تمام اهل زمین هلاک می گشتند.
شرح امام زمان (علیه السلام) در حدیثی طولانی خطاب به فرزند مهزیار، شیعیان را به استغفار ودعا در حقّ یکدیگر ترغیب می کند؛ زیرا از آثار وبرکات آن رفع عذاب از روی زمین واهل آن است.
از آیات قرآن استفاده می شود که دو چیز عامل ایمنی زمین از عذاب الهی در این دنیاست:
1. وجود پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم): خداوند متعال می فرماید:
﴿ما کانَ اللهُ لِیعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فیهِمْ﴾(31)؛ تا تو در میان مردم هستی، هرگز خداوند آنان را عذاب نخواهد کرد.
2. استغفار: خداوند متعال می فرماید:
﴿ما کانَ اللهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یسْتَغْفِرُونَ﴾(32)؛ خداوند آنان را در حالی که استغفار می کنند، هرگز عذاب نخواهد کرد.
از این حدیث دو نکته استفاده می شود:
الف) گناه باعث هلاکت وعذاب مردم در همین دنیا می شود.
ب) استغفار سبب مغفرت است، خصوصاً اگر در حقّ همدیگر استغفار کنند.
حدیث پانزدهم: بهره مندی انسان از امام غائب:
«أَمّا وَجْهُ الانْتِفاعِ بی فی غَیبَتی فَکالانْتِفاعِ بِالشَّمْسِ إِذا غَیبَتْها عَنِ الابْصارِ السَّحابُ» (33)
امّا چگونگی استفاده از من در غیبتم، همانند استفاده از خورشید است هنگامی که ابرها آن را از دیدگان پنهان نگاه دارد.
شرح این کلام امام زمان (علیه السلام)، در حدیثی، در پایان پاسخ پرسش های اسحاق ابن یعقوب آمده است، وشیخ صدوق وشیخ طوسی (رحمهما الله) نیز آن را نقل کرده اند. در این حدیث شریف، وجود حضرت در عصر غیبت کبرا، به خورشید در پس ابر تشبیه شده است.
در این تشبیه، نکات جالبی نهفته است که به بعضی از آن ها اشاره می کنیم:
1. حضرت وجود خود را به خورشید تشبیه کرده است. همان گونه که خورشید، منشأ حیات موجودات ومایه ی گرمی وحرارت ونور وحرکت و... است وبا نبود آن، حیات وزندگانی از موجودات رخت برمی بندد، حیات معنوی جامعه، از وجود امام زمان (علیه السلام)، وبقای آن نیز به بقای وجود آن حضرت وابسته است. در روایات اسلامی وارد شده است که امامان معصوم (علیهم السلام) اهداف غایی ایجاد مخلوقات اند.
2. همان گونه که خورشید یکی از مخلوقات ودر عین حال واسطه ی بهره گیری موجودات از نور وحرارت است، امام نیز واسطه ی اعلا برای فیض بری موجودات است وفیض الهی، مانند نعمت وهدایت و...، به واسطه ی او به عموم خلایق می رسد.
3. همان گونه که مردم، هر آن، انتظار خارج شدن خورشید از پَسِ ابرها را دارند، تا تمام وکامل، از وجود وظهورش استفاده ببرند، در ایام غیبتِ آن حضرت نیز، مردم، منتظر ظهور وخروج اویند واز ظهورش مأیوس نمی گردند.
4. منکر وجود آن حضرت، همانند منکر وجود خورشید است، هنگامی که در پشت ابرها از دیده ها پنهان گردد.
5. همان گونه که ابر، کاملاً خورشید را نمی پوشاند ونور خورشید به زمین وزمینیان می رسد، غیبت هم مانع کامل وتمامی برای بهره دهی حضرت نیست. مردم در زمان غیبت، حضرت را نمی بینند، امّا از وجود مبارک او بهره می برند. توسّل یکی از راه های بهره بردن از آن امام است.
6. همان گونه که در مناطقی که هوا غالباً ابری است، گاهی خورشید ابرها را می شکافد وخود را از لابه لای آن ها بیرون می آورد وبه عده ای از مردم نشان می دهد، هر از چند گاهی نیز، عدّه ای شرف یاب محضر مبارک امام زمان (علیه السلام) می شوند واز وجودش استفاده می برند، واز این راه، وجود آن حضرت (علیه السلام) برای عموم مردم به اثبات می رسد.
7. همان گونه که از خورشید، همگان، از دین دار وبی دین، نفع می برند، آثار وبرکات امام عصر (علیه السلام)، همه ی عالم را در برمی گیرد، هر چند مردم او را نشناسند وقدرش را ندانند.
8. همان گونه که شعاع خورشید، به مقدار روزنه ها واندازه ی پنجره ها، داخل اتاق ها می شود ومردم از آن بهره می برند، مقدار بهره ی مردم از وجود وآثار وبرکات آن حضرت نیز، به اندازه ی قابلیت آنان است. انسان هر اندازه موانع را از خود دور کند وقلب خود را بیش تر بگشاید، از وجود وآثار وبرکات بیش تری بهره می گیرد.
9. همان گونه که ابرها خورشید را نابود نمی کنند، وتنها مانع رؤیت اویند، غیبت امام زمان (علیه السلام) نیز فقط مانع رؤیت اوست.
حدیث شانزدهم: علّت تأخیر در ظهور امام (علیه السلام):
«وَلَوْ أَنَّ أشْیاعَنا - وَفَّقَهُمُ اللهُ لِطاعَتِهِ - عَلَی اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْیمْنَ بِلِقائِنا، وَلَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا عَلی حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَصِدْقِها مِنْهُمْ بِنا، فَما یحْبِسُنا عَنْهُمْ إِلّا ما یتَّصِلُ بِنا مِمّا نَکرَهُهُ وَلا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ» (34)
اگر شیعیان ما - که خداوند توفیق طاعتشان دهد - در راه ایفای پیمانی که بر دوش دارند، همدل می شدند، میمنت ملاقات ما از ایشان به تأخیر نمی افتاد، وسعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان می گشت، دیداری بر مبنای شناختی راستین وصداقتی از آنان نسبت به ما؛ علّت مخفی شدن ما از آنان چیزی نیست جز آن چه از کردار آنان به ما می رسد وما توقع انجام این کارها را از آنان نداریم.
شرح این جملات، قسمتی از نامه ای است که از ناحیه ی مقدّس امام زمان (علیه السلام) برای شیخ مفید (رحمه الله) فرستاده شده است. حضرت (علیه السلام) در این نامه، بعد از سفارش های لازم به شیخ مفید (رحمه الله) ودستورهایی به شیعیان، به امر مهمّی که سبب غیبت ایشان شده است، اشاره می کنند. حضرت، نبود صفا ویک دلی در بین شیعیان را سبب غیبت خود می شمرند.
تاریخ نشان داده است که تا مردم نخواهند وتلاش نکنند، حق بر جای خویش قرار نمی گیرد وحکومت به دست اهلش نمی رسد. تجربه ی حضرت علی وامام حسن وامام حسین (علیهم السلام)، دلیل بسیار آشکاری بر این مطلب است. اگر مردم بر خلافت حضرت علی (علیه السلام) پافشاری می کردند، الآن، تاریخ مسیر دیگری را می پیمود، ولی دنیاخواهی وترس و... مردم آن زمان سبب شد از آن زمان تا آینده ای که معلوم نیست چه هنگام به پایان می رسد، جهانیان وخصوصاً شیعیان، جز ظلم وآزار چیزی نبینند. متأسفانه کوتاهی ما، بلکه عملکرد بدمان سبب شده است که آن محرومیت تا کنون ادامه یابد.
طبق این حدیث، وظیفه ی ما برای تسریع وتعجیل در ظهور حضرت، این است که آن حضرت را بر خویش وخویشان مقدم داریم وبا اجرای دستورهای اسلامی وگسترش وترویج عملی اسلام، آن امام (علیه السلام) را به جهانیان بشناسانیم ودل ها را به سوی آن حضرت معطوف کنیم، تا به خواست خداوند، هرچه زودتر، زمینه ی پذیرش مردمی وجهانی آن امام (علیه السلام) فراهم شود.
از این حدیث شریف نکاتی استفاده می شود:
1. خداوند متعال از شیعیان عهد وپیمان گرفته که از امامان پیروی کنند واین پیروی سبب تشرّف به لقای امام زمان خواهد بود.
2. اعمال ناشایست شیعیان سبب دوری آن ها از امامشان شده است؛ ولذا اعمال شایسته می تواند در تسریع ارتباط با امام زمان (علیه السلام) مؤثر باشد.
حدیث هفدهم: غیبت از مقدرات الهی است:
«أَقْدارُ اللهِ (عَزَّ وَجَلَّ) لا تُغالَبُ وَإِرادَتُهُ لا تُرَدُّ وَتَوْفیقُهُ لا یسْبَقُ» (35)
تقدیرهای خداوند (عزّ وجلّ) مغلوب نمی شود، واراده اش برگشت ندارد، وبر توفیق او هیچ چیز پیشی نمی گیرد.
شرح این عبارت، بخشی از کلمات امام زمان (علیه السلام) است که در توقیعی به دو سفیر خود، عثمان بن سعید وفرزندش محمّد بن عثمان فرستاده است. امام (علیه السلام) در این توقیع به مسئله ی غیبت خود اشاره کرده، می فرماید: این موضوع از تقدیرهای الهی است واراده ی حتمی اش به آن تعلق گرفته است.
امام (علیه السلام) در این توقیع به چند نکته اشاره دارند:
1. هیچ کس نمی تواند بر تقدیر الهی پیروز شود؛ زیرا او «مقدِّر کلّ قَدَر» وقدرت او فوق همه ی قدرت هاست.
2. اگر اراده ی حتمی خداوند متعال، به چیزی تعلّق گیرد، کسی نمی تواند بر اراده ی او غلبه کند ومانع اجرایش گردد؛ زیرا اراده ای فوق اراده ی او نیست. در دعایی از امام سجّاد (علیه السلام) می خوانیم:
پروردگارا! حمد، مخصوص توست که مقتدری هستی که هرگز مغلوب نمی شود. (36)
3. کارسازی فقط برای خداست. تا خدا نخواهد، هیچ تدبیر وتلاشی سود نمی دهد. برای انجام دادن هر کاری، باید چشم امید به خدا داشت واز او مدد گرفت وبا واسطه قرار دادن محبوبان درگاهش، موفّقیت را طلب نمود.
حدیث هجدهم: رجوع به فقها در عصر غیبت:
«أَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعوُا فیها إِلی رُواةِ حَدیثِنا، فَإِنَّهُمْ حُجَّتی عَلَیکمْ وَأَنَا حُجَّةُ اللهِ عَلَیهِمْ» (37)
امّا در رویدادهای زمانه، به راویان حدیث ما رجوع کنید. آنان، حجت من بر شمایند ومن، حجّت خدا بر آنانم.
شرح این حدیث، از جمله مطالبی است که امام زمان (علیه السلام) در جواب مسائل اسحاق بن یعقوب فرموده اند. در این حدیث شریف، حضرت به وظیفه ی شیعیان در حوادث پیش آمده در عصر غیبت اشاره کرده اند.
حضرت، شیعیان را برای فهمیدن احکام شرعی وسایر مسائل اجتماعی، به راویان احادیث، که همان فقهای شیعه هستند، ارجاع می دهد؛ زیرا آنان هستند که احادیث را خوب فهمیده اند، وعام وخاص، محکم ومتشابه، وصحیح وباطل را می شناسند.
«روات حدیث» از نظر حضرت (علیه السلام) کسانی نیستند که روایت را فقط نقل می کنند بدون این که آن را درست بفهمند؛ زیرا چنین افرادی، نمی توانند گره از مشکلات فقهی و... بگشایند.
رجوع به فقها در عصر غیبت، نه یک امر مستحب، بلکه یک واجب شرعی است؛ زیرا، آنان منصوب امام برای این کار هستند واز فرمان حضرت نمی توان تخلّف کرد.
حدیث نوزدهم: زکات، پاک کننده ی نفس:
«أمّا أَمْوالُکمْ فَلا نَقْبَلُها إِلّا لِتَطَهَّرُوا، فَمَنْ شاءَ فَلْیصِلْ وَمَنْ شاءَ فَلْیقْطَعْ، فَما آتانی اللهُ خَیرٌ مِمّا آتاکمْ» (38)
امّا اموال شما، پس آن ها را نمی پذیریم، مگر به خاطر این که پاک شوید. پس هر که می خواهد، بپردازد، وهر که نمی خواهد، نپردازد. آن چه خدا به ما عطا کرده، از آن چه به شما عطا نموده بهتر است.
شرح این عبارت، بخشی از مطالبی است که امام زمان (علیه السلام) در جواب سؤال های اسحاق بن یعقوب، در توقیع مبارک خود مرقوم فرموده اند. اسحاق بن یعقوب می گوید: سؤال هایی را گرد آوردم وبه سفیر دوم حضرت، محمد بن عثمان عمری، عرضه کردم واز او خواستم که آن ها را خدمت آن حضرت برساند وپاسخشان را نیز درخواست کند. حضرت (علیه السلام) در توقیعی، به خط مبارک خود، بعد از تذکر اموری، چنین فرمودند:
امّا اموالتان، پس هرگز، ما آن ها را قبول نمی کنیم، مگر برای آن که پاک شوید؛ حال، هر که می خواهد مالش را بفرستد وهر که نمی خواهد، نفرستد. آن چه خدا به ما عطا کرده، از آن چه به شما عطا شده، بهتر است.
حضرت (علیه السلام) در این کلام مبارک، به این نکته اشاره می کند که ثمره ی پرداخت حقوق مالی واجب، به خود انسان برمی گردد وامام (علیه السلام) این اموال را می گیرد تا نفسِ پرداخت کنندگان پاک شود، نه این که امام به آن ها محتاج باشد. قرآن کریم نیز در آیه ی زکات به این نکته اشاره کرده است:
«خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکیهِمْ بِها وَصَلِّ عَلَیهِمْ إِنَّ صَلاتَک سَکنٌ لَهُمْ» (39)؛ از اموال آنان، صدقه (زکات) اخذ کن تا آنان را پاک گردانی وتزکیه کنی؛ وبر آنان درود بفرست ودعا کن، که دعای تو مایه ی آرامش آنان خواهد بود.
حدیث بیستم: تقوا، ثمره ی پرداخت حقوق واجب مالی:
«أَنَّهُ مَنِ اتَّقی رَبَّهُ مِنْ إِخْوانِک فِی الدّینِ وَأَخْرَجَ مِمّا عَلَیهِ إِلی مُسْتَحِقّیهِ، کانَ آمِناً مِنَ الْفِتْنَةِ الْمُبْطِلَةِ، وَمِحَنِهَا الْمُظْلِمَةِ الْمُظِلَّةِ وَمَنْ بَخِلَ مِنْهُمْ بِما أَعارَهُ اللهُ مِنْ نِعْمَتِهِ عَلی مَنْ أَمَرَهُ بِصِلَتِهِ، فَإِنَّهُ یکونُ خاسِراً بِذلِک لأُولاهُ وَآخِرَتِهِ» (40)
همانا، کسی که در حقوق برادران دینی تو، حریم الهی را نگه دارد وحقوق مالی ای را که بر گردن دارد، به مستحقش برساند، از فتنه ای که انسان را به راه باطل می کشاند، واز محنت های تاریکی که سایه بر آن افکنده، ایمن خواهد بود، وکسی که بخل ورزد واز نعمت هایی که ایزد، به عاریت، در اختیار او گذاشته است، به مستحقش ندهد، در دنیا وآخرت زیانکار خواهد بود.
شرح این کلام، قسمتی از نامه ی دوم امام زمان (علیه السلام) به شیخ مفید (رحمه الله) است. حضرت، در این قسمت از نامه ی خود، به لزوم پرداخت واجبات مالی به مستحقان وآثار خیری که این کار در پی دارد اشاره کرده است. آن حضرت (علیه السلام) برای کسانی که اهل تقوایند وحقوق مالی ای را که بر گردنشان است (مانند خمس وزکات و...)، به مستحق می دهند، ضمانت می کند که پاداش این عمل خداپسندانه، ایمنی از فتنه ها ومحنت هاست وکسانی که نسبت به واجبات مالی خود کوتاهی می کنند ودر پرداخت حقوق شرعی بخل میورزند، چیزی جز خسارت دنیایی وآخرتی نصیبشان نخواهد شد.
به هنگام پرداخت حقوق واجب مالی، شیطان به وسوسه ی انسان می پردازد واو را از فقر می ترساند. حضرت، با این بیان به ما می فهماند، واقعیت وحقیقت این است که نپرداختن خمس وزکات و... است که موجب فقر است، نه بخشش در راه خدا.
با پرداخت حقوق واجب مالی، بلکه با ادای حقوق مستحب مالی، نه تنها مال انسان افزایش می دهد، بلکه روزی معنوی اش نیز افزون می گردد، به گونه ای که در مسیرهای ظلمانی، چراغ هدایت را به دستش می دهند تا راه را از چاه بشناسد.
حدیث بیست ویکم: دعا برای تعجیل فرج:
«أَکثِرُوا الدُّعاءَ بِتَعْجیلِ الْفَرَجِ، فإِنَّ ذلِک فَرَجُکمْ» (41)
برای شتاب در گشایش حقیقی وکامل، بسیار دعا کنید؛ زیرا، همانا، فَرَج شما در آن است.
شرح این کلام از جمله مطالبی است که حضرت مهدی (علیه السلام) در جواب سؤال های اسحاق بن یعقوب بیان کرده اند. در این روایت، امام (علیه السلام) به زیاد دعا کردن برای تعجیل فَرَج فرمان می دهند. این فرمان حضرت، اهمیت مطلب را می رساند؛ زیرا فَرَجْ وگشایش شیعیان از تمام گرفتاری ها وفتنه ها، در سایه ی ظهور حضرت (علیه السلام) محقق می گردد؛ وتا زمانی که حضرت (علیه السلام) در غیبت به سر می برد، شیعه نیز تحت فشار وظلم وتعدّی حاکمانِ ظالم وجائر است.
در این حدیث نکاتی است که به آن ها اشاره می کنیم:
1. برای شیعیان فَرَجی است وآنان از شکنجه واذیت وآزار وتهمت رهایی خواهند یافت. آن روز طلایی خواهد رسید وآنان در سایه ی حکومت آقا ومولایشان در آرامش ورفاه ومعنویت زندگی خواهند کرد.
2. فرج امام زمان مورد «بداء» واقع می شود؛ وبه تعبیر دیگر، قابل تأخیر یا تعجیل است ویکی از عوامل تعجیل در فرج آن حضرت، دعا است. می دانیم که دعا بدون درخواست قلبی وزمینه سازی برای تحقّق آن، مؤثر نخواهد بود. انسان باید با زبان وقلب بطلبد، ودر عمل نیز زمینه ساز خواسته ی خود باشد.
حدیث بیست ودوم: مراعات شیعه:
«إِنّا غَیرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکمْ، وَلا ناسینَ لِذَکرِکمْ، وَلَوْلا ذلِک لَنَزَلَ بِکمُ الَّلأْواءُ وَاصْطَلَمَکمُ الاعْداءُ» (42)
ما در رسیدگی وسرپرستی شما کوتاهی واهمال نکرده ویاد شما را از خاطر نبرده ایم که اگر جز این بود، دشواری ها ومصیبت ها بر شما فرود می آمد ودشمنان، شما را ریشه کن می نمودند.
شرح حضرت (علیه السلام) دو توقیع برای شیخ مفید (رحمه الله) صادر فرموده است. در توقیع اول، حضرت به شیعیان خود این بشارت را می دهد که شما، دائماً، تحت نظر ومراعات ما هستید وهرگز فراموش نمی شوید؛ از این رو، از خطر دشمنان در امانید. شیعه به سبب ظلم ستیزی وپیروی از حق وحقیقت، دائماً، مورد تعرّض حکام جور ومعاندان ومخالفان بوده است؛ لذا، به کسی نیاز دارد که در سختی ها وگرفتاری ها او را یاری کند واز نابودی نجاتش دهد. در این توقیع، حضرت (علیه السلام) این بشارت را به شیعه می دهد که با وجود غایب بودنم، شما را حمایت می کنم وهرگز نمی گذارم نقشه ی دشمنان حق وحقیقت به ثمر نشیند ومذهب شیعه وشیعیان نابود شوند. گره گشایی هایی که حضرت در طول دوران امامت خویش انجام داده، نمونه هایی رسا برای صحت وعده ی حضرت است.
حدیث بیست وسوم: دفع بلا از شیعه:
«أَنَا خاتَمُ الاوْصِیاءِ، وَبی یدْفَعُ اللهُ (عَزَّ وَجَلَّ) الْبَلاءَ عَنْ أَهْلی وَشیعَتی» (43)
من، خاتم اوصیایم. خداوند، به سبب من، بلا را از اهل وشیعیانم دفع می کند.
شرح این حدیث شریف را شیخ صدوق وشیخ طوسی (رحمهما الله) از ابونصر خادم نقل کرده اند. ابونصر می گوید:
بعد از آن که به خدمت آن حضرت رسیدم، فرمود: «آیا مرا می شناسی؟» عرض کردم: «بلی.» فرمود: «من کیستم؟» عرض کردم: «تو آقای من وفرزند آقای منی.» حضرت فرمود: «من از تو این سؤال را نپرسیدم!» عرض کردم: «خدا مرا فدای تو گرداند! حال خود را، برای من شرح کن.» حضرت فرمود: «من، خاتم اوصیا هستم. خداوند، به سبب من، بلا را از اهل وشیعیانم دفع می کند.
در این قسمت از حدیث، حضرت (علیه السلام) به دو نکته اشاره کرده اند:
1. آن حضرت خاتم اوصیاست ووصایت وامامت، به وجود ایشان ختم شده است. ممکن است منظور از وصایت در این جا، وصایتی باشد که از فرزند حضرت آدم (علیه السلام)، هابیل یا شیث شروع وبه امام زمان (علیه السلام) ختم شده است ونیز ممکن است مراد از «خاتمیت در وصایت» در قبال وصایتی باشد که از علی ابن ابی طالب (علیه السلام) شروع شده است. در هر صورت، پس از ایشان، هیچ امامی نخواهد بود وهرکس ادعای امامت کند، باطل، ومدعی آن دروغ گو است.
2. شیعیان حضرت، در طول تاریخ، گرفتار انواع بلاها ومصایب خواهند شد. امام زمان (علیه السلام) در این حدیث شریف می فرماید:
تنها به سبب من است که خداوند اهل بیت وشیعیانم را از گرفتاری وبلاها نجات خواهد داد.
این کلام دو احتمال دارد:
الف) مراد حضرت، عصر غیبت باشد؛ در این صورت، منظور این است که شیعیان، در دوران غیبت، تنها با توسّل به حضرت می توانند گرفتاری ها را از خود دفع کنند.
حضرت (علیه السلام) در توقیع خود به شیخ مفید (رحمه الله) فرمود:
ما در سرپرستی شما کوتاهی واهمال نکرده ویاد شما را از خاطر نبرده ایم که اگر جز این بود، دشواری ها ومصیبت ها بر شما فرود می آمد ودشمنان، شما را ریشه کن می نمودند. (44)
ب) مراد حضرت، عصر ظهور باشد؛ در این صورت، مقصود این است که خداوند متعال با ظهور حضرت وغلبه اش بر تمام ظالمان، بلاها ومصایب را از اهل وشیعیانش دور می کند.
جمع بین این دو احتمال نیز ممکن است؛ به این معنا که حضرت (علیه السلام) هم در غیبت وهم هنگام ظهور خویش گرفتاری را از شیعیان دور می سازد.
حدیث بیست وچهارم: امید به اجابت دعا:
«رَبِّ مَنْ ذَا الَّذی دَعاک فَلَمْ تُجِبْهُ، وَمَنْ ذَا الَّذی سَأَلَک فَلَمْ تُعْطِهِ، وَمَنْ ذَا الَّذی ناجاک فَخَیبْتَهُ، أَوْ تَقَرَّبَ إِلَیک فَأَبْعَدْتَهُ» (45)
پروردگارا! چه کسی تو را خواند وتو دعایش را اجابت نکردی، وچه کسی از تو درخواست نمود وبه او عطا نفرمودی، وچه کسی با تو مناجات کرد واو را ناامید ساختی، یا خود را به تو نزدیک نمود واو را دور ساختی؟!
شرح این فقره از دعا، برگرفته از دعای معروف به دعای علوی مصری است. محمّد بن علی علوی حسینی مصری، در مکاشفه ای، خدمت حضرت (علیه السلام) مشرّف شد واین دعا را از ایشان فرا گرفت وبا خواندن آن به مقصودش رسید.
حضرت در این دعا - که روح امید را در انسان زنده می کند - به انسان می آموزد که نباید از دعا کردن وروی آوردن به درگاه ایزد ناامید شد؛ زیرا خداوند متعال کسی را دست خالی برنمی گرداند وهیچ دعایی را بی جواب نمی گذارد.
در این جا ممکن است کسی بپرسد: «چه بسیارند دعاهایی که به اجابت نمی رسند وچه بسا انسان از خدا چیزی را می خواهد، ولی به او داده نمی شود و... پس منظور از این حدیث چیست؟» در پاسخ باید گفت:
اوّلاً، چه بسا، انسان از چیزی کراهت دارد، در حالی که خیر او در آن است ومیل به چیزی دارد که صلاح او در آن نیست؛ ولی با این حال، آن را از ایزد تبارک وتعالی می خواهد. در این موارد، خداوند دعای بنده اش را در ظاهر اجابت نمی کند، ولی به عوض آن، نعمت های دیگری به او می دهد ویا گناهانش را می آمرزد.
ثانیاً، برآورده شدن حاجات، احتیاج به وجود شرایط ونبود موانع دارد. با نبود شرایط ووجود موانع، انسان هر چه دعا کند، حاجتش برآورده نمی شود. هم چنین برای دعا کردن آدابی است که باید رعایت شود وبدون رعایت آن ها دعا مستجاب نمی شود. نخستین شرط آن «عبد خدا» بودن است. شرط مهم دیگرش این است که دل کسی را نیازرده باشیم. کسی که دل دیگری را به ناحق می شکند، چگونه توقع دارد دعایش مستجاب شود؟ نفرین فرد دلشکسته زودتر به درگاه ایزد می رسد ومستجاب می شود.
حدیث بیست وپنجم: حرمت اموال مردم:
«فَلا یحِلُّ لأحِد أَنْ یتَصَرَّفَ مِنْ مالِ غَیرِهِ بِغَیرِ إِذْنِهِ» (46)
برای هیچ کس جایز نیست که بدون اذن صاحب مال، در مالش تصرّف کند.
شرح این کلام، بخشی از جوابی است که حضرت (علیه السلام) در پاسخ مسائل اسدی، مرقوم داشته اند.
حضرت به مطلبی اشاره می کنند که در آیه ی شریفه ی ﴿لا تَأْکلُوا أَمْوالَکمْ بَینَکمْ بِالْباطِلِ إِلّا أَنْ تَکونَ تِجارَةً عَنْ تَراض مِنْکمْ﴾(47) به آن اشاره شده است. خداوند در این آیه فرموده است:
اموال خود را بین خود به باطل نخورید، بلکه تصرّف شما به واسطه ی تجارتی باشد که با رضایت شما، در میانتان متداول است.
مال مسلمان نیز همانند آبرو وجانش باید محفوظ باشد، ودیگران نباید چشم سوئی به آن داشته باشند. مالک مال دیگران شدن، اگر بدون اسباب شرعی وعرفی (از قبیل تجارتِ با رضایت، بخشش، ارث، اجاره ویا سایر اسباب شرعی که در فقه اسلامی به آن ها اشاره شده است) باشد، نتیجه ای جز هرج ومرج در پی ندارد. در این آیه ونیز حدیث شریف، این گونه دستور داده شده که تصرّف در مال دیگران باید با رضایت یا اذن یا اجازه ی صاحب مال باشد وکسی حق ندارد با زور، مال دیگری را از دستش بیرون آورد وخود را صاحب آن بداند.
حدیث بیست وششم: حضرت زهرا (علیها السلام) الگوی حضرت مهدی (علیه السلام):
«وَفی إِبْنَةِ رَسُولِ اللهِ (صلّی الله علیه وآله وسلّم) لی أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» (48) دختر رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) (فاطمه ی زهرا (علیها السلام) ) برای من، اسوه والگویی نیکو است.
شرح شیخ طوسی (رحمه الله)، در کتاب الغیبة خویش، قصّه ی مشاجره ی ابن ابی غانم قزوینی با جماعتی از شیعه درباره ی امر جانشینی امام عسکری (علیه السلام) را نقل کرده است. ابن ابی غانم، به جانشینی برای حضرت امام عسکری (علیه السلام) اعتقادی نداشت. عدّه ای از شیعیان نامه ای به حضرت می نویسند ودر آن مشاجره ای را که میان ابن ابی غانم وجماعت شیعه ایجاد شد، یادآور می شوند.
حضرت، در جواب نامه، به خطّ مبارک خود، بعد از دعا برای عافیت شیعیان از ضلالت وفتنه ها ودرخواست روح یقین وعاقبت به خیری آنان وتذکر به اموری چند، می فرماید:
فاطمه ی زهرا، دختر رسول خدا، برای من، در این مسئله، الگوی خوبی است.
در این که حضرت کدام گفتار یا رفتار حضرت زهرا (علیها السلام) را سرمشق خویش قرار داده اند، احتمال های مختلفی بیان شده است. که در این جا به سه مورد از آن ها اشاره می شود:
1. حضرت زهرا (علیها السلام) تا پایان عمر شریفش، با هیچ حاکم ظالمی بیعت نکرد. حضرت مهدی (علیه السلام) هم بیعت هیچ سلطان ستمگری را بر گردن ندارد.
2. شأن صدور این نامه این است که برخی از شیعیان، امامت ایشان را نپذیرفته اند. حضرت می فرمایند:
اگر می توانستم ومُجاز بودم، آن چنان می کردم که حق بر شما کاملاً آشکار شود به گونه ای که هیچ شکی برای شما باقی نماند؛ ولی مقتدای من حضرت زهرا (علیها السلام) است. ایشان، با این که حق حکومت از حضرت علی (علیه السلام) سلب شد، هیچ گاه برای بازگرداندن خلافت، از اسباب غیرعادی استفاده نکرد. من نیز از ایشان پیروی می کنم، وبرای احقاق حقّم در این دوران، راه های غیرعادی را نمی پیمایم.
3. حضرت در پاسخ نامه فرموده است:
اگر علاقه واشتیاق فراوان ما به هدایت ودست گیری از شما نبود، به سبب ظلم هایی که دیده ایم از شما مردمان روی گردان می شدیم.
حضرت، با اشاره به حضرت زهرا (علیها السلام) می خواهند بفرمایند، همان طوری که اذیت وآزاری که دشمنان نسبت به حضرت فاطمه (علیها السلام) روا داشتند وسکوتی که مسلمانان پیشه کردند، هیچ کدام سبب نشد که ایشان از دعا برای مسلمانان دست بکشد، بلکه دیگران را بر خود مقدم می داشت، من نیز این ظلم ها وانکارها را تحمّل می کنم واز دل سوزی وراهنمایی ودعا و... برای شما، چیزی فرو نمی گذارم.
حدیث بیست وهفتم: نهی از تشکیک:
«لا عُذْرَ لأَحَد مِنْ مَوالینا فی التَّشْکیک فیما یؤَدّیهِ عَنّا ثِقاتُنا» (49)
در تشکیک نسبت به روایاتی که موثّقان از ما برای شما نقل می کنند، احدی از شیعیان ما عذری ندارند.
شرح این عبارت قسمتی از توقیعی است که از سوی حضرت به «قاسم بن علا» درباره ی «احمد بن هلال عبرتایی» ودوری از او صادر شده است.
فقهای عظام، در کتاب های استدلالی اصول، برای حجّیت خبر ثقه، به این روایت تمسک کرده اند؛ زیرا در واقع، حضرت در این روایت، به متابعت وقبول روایات کسانی امر کرده است که مورد وثوق اند وسنّت اهل بیت (علیهم السلام) را نقل می کنند.
مفاد حدیث، آن است که، کسی حقّ ندارد در روایاتی که اصحاب مورد وثوق از اهل بیت (علیهم السلام) نقل کرده اند، تشکیک کند وبه آن ها ترتیب اثر ندهد، مگر در صورتی که علم به خطای آن داشته، یا مفاد خبر، مخالف با کتاب ویا سنّت قطعی یا عقل سلیم باشد؛ زیرا این ثقات از اصحاب اند که واسطه ی نشر معارف اهل بیت (علیهم السلام) هستند وتشکیک در روایات آنان سبب می شود که چیزی از معارف اهل بیت (علیهم السلام) به دست ما نرسد.
شایان ذکر است که وثاقت درجاتی دارد که بعضی از مراتب آن، ملازم با عدالت، بلکه فوق عدالت است. تعبیری که امام حسین (علیه السلام) برای حضرت مسلم بن عقیل در نامه ی خود به اهل کوفه بیان داشته اند، مرتبه ی فوق عدالت را می رساند؛ آن سخن چنین است:
من، به سوی شما، برادر وپسر عمو ومورد وثوق از خاندانم، مسلم بن عقیل را می فرستم. (50)
حدیث بیست وهشتم: نهی از شک:
«لا تَشُکنَّ، فَوَدَّ الشَّیطانُ أَنَّک شَککتَ» (51)
هرگز شک به خود راه مده؛ زیرا شیطان دوست دارد که تو شک کنی.
شرح شیخ کلینی (رحمه الله)، به سند خود از حسن بن نضر، نقل می کند: هنگامی که وارد منزل امام عسکری (علیه السلام) شدم، شخص سیاهی را دیدم که ایستاده است. او به من گفت: «تو حسن بن نضر هستی؟» گفتم: «آری.» گفت: «داخل شو.» پس داخل خانه شدم وسپس اتاقی را دیدم که بر درِ آن پرده ای آویزان شده بود. از داخل اتاق ندایی شنیدم که فرمود:
ای حسن بن نضر! خدا را بر آن چه بر تو منّت گذاشته شکرگزار باش وحمد کن، وهرگز شکی به خود راه مده؛ زیرا شیطان دوست دارد که تو شک کنی....
از آن جا که حسن بن نضر وجماعتی دیگر از شیعیان، در امر وکلا ودیگر امور شک کرده بودند، ودر امر امامت ورهبری جامعه - که از مسائل اعتقادی است - شک، موجب فساد دین خواهد شد، امام (علیه السلام) او را از شک وتردید برحذر می دارد.
از این حدیث شریف چند نکته استفاده می شود:
1. از آن جا که امام (علیه السلام) خبر از باطن حسن بن نضر می دهد، می فهمیم که آن حضرت علم غیب می داند.
2. امام (علیه السلام) اگر چه در غیبت به سر می برد، به فکر شیعیان خود است وآنان را از حیرت وضلالت وگرفتاری ها نجات می دهد.
3. شک در امور اعتقادی، زیان فراوان دارد؛ زیرا منشأ همه ی بی بندوباری ها، نداشتن یقین وباور دینی است. ما باید ایمان خود ودیگران را تقویت کنیم ودر صورت القای شبهات، پاسخ گوی آن ها باشیم.
4. یکی از راه های نفوذ شیطان، ایجاد شک وتردید در باورهای عقیدتی مردم است، وطبق این حدیث، شیطان این حالت انسان را بسیار دوست دارد.
5. انسان باید شک وتردید را از خود وافراد جامعه دور سازد. همان گونه که امام زمان (علیه السلام) درصدد برآمدند تا شک را از حسن بن نضر وجماعت شیعه برطرف کنند. قرآن کریم، در پانزده مورد، شک را مذمّت، وشک کننده را به تفکر دعوت کرده است. نتیجه ی تفکر، زوال شک ورسیدن به یقین است.
حدیث بیست ونهم: حکم منکرین امام زمان (علیه السلام):
«لَیسَ بَینَ اللهِ (عَزَّ وَجَلَّ) وَبَینَ أَحَد قِرابَةٌ، وَمَنْ أَنْکرَنی فَلَیسَ مِنّی، وَسَبیلُهُ سَبیلُ ابْنِ نُوح» (52)
بین خداوند (عزّ وجلّ) وهیچ کس قرابت وخویشاوندی نیست، هر که مرا انکار کند از من نیست، وراهِ او راه فرزند نوح است.
شرح این عبارت، بخشی از جواب های امام زمان (علیه السلام) به پرسش های اسحاق ابن یعقوب است. از جمله ی آن سؤال ها، سؤال از حکم کسانی است که از اهل بیت ونسل پیامبرند واز فرزندان عموی آن حضرت شمرده می شوند، ولی منکر امام زمان اند. او می پرسد: «آیا با وجود این که منکران حضرت، از ذراری پیامبرند، گمراه اند یا نه؟» حضرت (علیه السلام) در جواب این سؤال به نکته ای اشاره می کند ومی فرماید:
میان خدا وهیچ کس، قرابت وخویشاوندی وجود ندارد که به جهت آن درباره اش ملاحظه ی خاصی صورت گیرد؛ لذا اگر فردی نافرمانی خدا را کند - هر کس که باشد - سرنوشتش دوزخ است.
یکی از موارد نافرمانی خدا، انکار امامت امام زمان یا انکار وجود اوست. آن که این نظر را داشته باشد، راهی را که می پیماید، راه فرزند نوح است. او به هر جا پناه برد، نجات نیابد؛ همان گونه که کوه بلند، فرزند حضرت نوح را نجات نداد.
این حدیث را روایتی که شیعه وسنّی در کتب روایی خود آورده اند، تأیید می کند؛ وآن این که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود:
مَثل اهل بیت من، مَثل کشتی نوح است، هر کس سوار بر آن شود، نجات می یابد وکسی که از آن تخلّف کند، غرق می شود. (53)
حدیث سی ام: آزار دهندگان امام زمان (علیه السلام):
«قَدْ آذانا جُهَلاءُ الشّیعَةِ وَحُمَقاؤُهُمْ، وَمَنْ دینُهُ جِناحُ الْبَعُوضَةِ أَرْجَحُ مِنْهُ» (54)
نادانان وکم خردان شیعه وکسانی که پر وبال پشه از دین داری آنان برتر ومحکم تر است، ما را آزار می دهند.
شرح این عبارت، بخشی از توقیعی است که حضرت (علیه السلام) در جواب نامه ی محمّد بن علی بن هلال کرخی فرستاده است. این توقیع، در ردّ طایفه ای از غالیان است که به شرکت ائمه (علیهم السلام) با خداوند در علم وقدرت او معتقدند!
یکی از وظایف شیعه این است که امامان را همان طور که هستند، بشناسد، نه آنان را در سطح افراد عادی پایین آورد ونه در قدرت و... شریک خداوند یکتا قرار دهد.
در روایات فراوانی، مقام امامان ووظیفه شان به خوبی بیان شده ولازم است با مراجعه به آن ها، تفکر خویش را درباره ی امامان اصلاح کنیم.
اعمال ورفتار واعتقاد غالیان، سبب شد که مخالفان، شیعه را تکفیر کنند وگروهی از آنان نیز به نجاست وواجب القتل بودن شیعه فتوا دهند.
امیر المؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه در کلامی می فرماید:
دو کس در مورد من هلاک می گردد: یکی آن کس که در دوستی با من به راه افراط می رود، دیگری آن که در دشمنی با من، سخت به تفریط می افتد. (55)
حدیث سی ویکم: نهی از تکلّف وبه زحمت انداختن:
«لا تَتَکلَّفُوا عِلْمَ ما قَدْ کفیتُمْ» (56)
خود را برای دانستن آن چه از شما نخواسته اند به مشقت نیندازید.
شرح این عبارت از جمله مطالبی است که امام زمان (علیه السلام) در جواب سؤال های اسحاق بن یعقوب تذکر داده اند.
از این حدیث شریف چند نکته استفاده می شود که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
1. همه ی افراد، از نظر عقلی وتوان درک وفهم، یک سان نیستند. برخی، مطالب فلسفی وعقلی واستدلالی را به راحتی درک می کنند وبرخی چنین نیستند؛ بنابراین، هر کس باید اندازه ی فهم خود را بداند وبیش از آن، خود را به زحمت نیندازد؛ زیرا، به طور نمونه، کسی که توان فهم مطالب عرفانی را ندارد، اگر وارد این مباحث شود، یقیناً، با مشکل روبه رو خواهد شد وچه بسا به گمراهی افتد.
2. شارع مقدّس اسلام، برخی مطالب را نخواسته آشکار کند. حضرت در این روایت می فرماید:
به همان اندازه که برای شما روشن شده است، قناعت کنید وخود را برای فهمیدن آن چه از شما مخفی شده است، به زحمت نیندازید.
مثلاً برخی به دنبال این اند که بدانند حضرت، الآن، در کجا زندگی می کنند و...؛ علم این مطالب بر ما پوشیده است. آن چه برای ما روشن است، این است که حضرت، زنده است. وظیفه ی ما، آماده کردن اوضاع برای ظهور ایشان است. ما نباید خود را برای اطلاع از نحوه ی زندگی حضرت و... به زحمت بیندازیم؛ زیرا، این امور، نفعی برای ما ندارد؛ لذا علمش نیز در اختیار ما نیست.
3. هم چنین، به طور مثال، اگر کسی لباسش پاک بوده باشد وشک کند که نجس شده است یا نه، باید حکم را بر پاکی لباس بگذارد؛ ولی بعضی به این مقدار اکتفا نمی کنند وخودشان را به زحمت می اندازند وبرای یافتن نجاست احتمالی، همه ی لباس را نگاه می کنند تا علم حاصل کنند! از ما چنین علمی را نخواسته اند.
حدیث سی ودوم: توحید ونفی غلو:
«إِنَّ اللهَ تَعالی هُوَ الَّذی خَلَقَ الاجْسامَ وَقَسَّمَ الارْزاقَ، لأَنَّهُ لَیسَ بِجِسْم وَلا حالٌّ فی جِسْم، لَیسَ کمِثْلِهِ شیءٌ وَهُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ، وَأَمَّا الائِمَّةُ (علیهم السلام) فَإِنَّهُمْ یسْأَلوُنَ اللهَ تَعالی فَیخْلُقُ، وَیسْأَلوُنَهُ فَیرْزِقُ، إِیجاباً لِمَسْأَلَتِهِمْ وَإِعْظاماً لِحَقِّهِمْ»(57).
تنها خداوند متعال است که اجسام را خلق وروزی ها را تقسیم کرده است؛ زیرا او جسم یا حلول کننده در جسم نیست. چیزی همانند او نیست. او شنوا وداناست؛ امّا ائمّه (علیهم السلام) چیزی را از خدا می خواهند وخدا نیز برای آنان خلق می کند. از خدا می خواهند، خدا هم روزی می دهد. خدا چنین می کند، چون بر خود حتم کرده که خواسته ی آنان را اجابت ومنزلت وشأن آن ها را عظیم گرداند.
شرح شیخ طوسی (رحمه الله) درکتاب الغیبة نقل می کند،جماعتی از شیعیان، در مقام اهل بیت (علیهم السلام) اختلاف کردند.عدّه ای قائل بودند که خداوند - (عزّ وجلّ) - قدرت خلق ورزق را به امامان معصوم واگذار کرده است.در مقابل، عدّه ای براین عقیده بودند که این امر،محال است وبر خداوند متعال جایز نیست که امر خلق ورزق رابه ائمه واگذار کند؛زیرا، تنها خداوند متعال قادر برخلق اجسام است.
شیعیان، در این امر، به نزاع شدید برخاستند. شخصی که در آن مجلس حاضر بود، گفت: «چرا نزد ابی جعفر محمّد بن عثمان عمری (سفیر دوم حضرت) نمی روید ودر این باره از او سؤال نمی کنید تا حقّ بر شما روشن گردد؟ او تنها راه وواسطه به سوی حضرت صاحب الأمر (علیه السلام) است.» شیعیان، بر این امر راضی شدند ونامه نوشتند ودر آن، مسئله ی مورد نزاع را پرسیدند. حضرت در جواب نامه مرقوم فرمودند:
خالق نباید جسم، ورازق نباید روزی خورنده باشد؛ در نتیجه، ما چون جسم داریم وروزی می خوریم، نه خالق هستیم ونه رازق؛ ولی خداوند، حق ما را بزرگ قرار داده ودرخواست ما را اجابت می کند؛ لذا دعایی که می کنیم، برآورده می شود، نه این که ما، خود، جدای از خواست الهی، توان این را داشته باشیم.
حدیث سی وسوم: محبت امام زمان (علیه السلام):
«فَلْیعْمَلْ کلُّ امْرِء مِنْکمْ بِما یقْرُبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنا، وَیتَجَنَّبُ ما یدْنیهِ مِنْ کراهَتِنا وَسَخَطِنا» (58)
پس هر یک از شما باید کاری کند که وی را به محبت ودوستی ما نزدیک سازد، واز آن چه خوشایند ما نیست وباعث کراهت وخشم ماست دوری گزیند.
شرح این عبارت بخشی از نامه ای است که امام زمان (علیه السلام) برای شیخ مفید (رحمه الله) فرستاده است. حضرت بعد از تأیید ایشان وذکر سفارش ها ودستورهای گوناگون به شیعیان، می فرماید:
هر فرد از شیعیان باید کاری را انجام دهد که به محبت ما اهل بیت نزدیک شود، واز کارهایی که موجب کراهت وناخرسندی ما می شود، اجتناب ودوری کند.
روشن است محبّت وکراهت اهل بیت (علیهم السلام) جنبه ی فردی وشخصی ندارد، بلکه به ملاک خدایی است؛ زیرا هر گاه اهل بیت (علیهم السلام) مشاهده کنند که شیعیان ومنتسبان به آنان، کارهایی را انجام می دهند که مورد رضایت الهی است، ونیز از کارهایی که مورد سخط وغضب خداوند است اجتناب می کنند، خوش حال می شوند وبه آنان می بالند. در همین نامه ی حضرت، می بینیم که چه تعبیرهای گران قدری در شأن شیخ مفید (رحمه الله) آمده است:
به نام خداوند بخشنده ومهربان. امّا بعد (از حمد وثنا)؛ سلام بر تو ای دوست ودین دار مخلص که به مقام ما و... یقین استوار داری! ما یقیناً خدای را که جز او معبودی نیست، به خاطر وجود تو، شکرگزاریم. از او درخواست درود بر آقا ومولایمان محمد وآل طاهرش را داریم. تو را آگاه می کنم - خداوند توفیقات را برای نصرت ویاری حقّ ادامه دهد، وجزایت را به جهت گفتارِ راست تو از جانب ما، عظیم گرداند - که به ما اذن داده شده که تو را مشرّف به نامه نگاری کنیم (59).
بر ماست که اگر به دنبال جلب محبّت آقا امام زمان (علیه السلام) ودوری از سخط وغضب آن حضرت هستیم، کاری نکنیم که از ایشان دور شده، از عنایاتش محروم گردیم؛ واز طرف دیگر، سعی ما بر این باشد که اعمال ورفتاری را انجام دهیم که هر چه بیش تر ما را به ایشان نزدیک می گرداند.
حدیث سی وچهارم: هدف بعثت:
«إِنَّ اللهَ تَعالی لَمْ یخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثاً، وَلا أَهْمَلَهُمْ سُدی، بَلْ خَلَقَهُمْ بِقُدْرَتِهِ، وَجَعَلَ لَهُمْ أَسْماعاً وَأَبْصاراً وَقُلُوباً وَأَلْباباً، ثُمَّ بَعَثَ إِلَیهِمْ النَّبِیینَ (علیهم السلام) مُبَشِّرینَ وَمُنْذِرینَ، یأْمُرُونَهُمْ بِطاعَتِهِ وَینْهَوْنَهُمْ عَنْ مَعْصِیتِهِ، وَیعَرِّفُونَهُمْ ما جَهَلُوهُ مِنْ أَمْرِ خالِقِهِمْ وَدینِهِمْ، وَأَنْزَلَ عَلَیهِمْ کتاباً...» (60)
به راستی، خدای متعال مردم را بیهوده نیافرید، وبیکاره رها نساخت؛ بلکه آنان را به قدرت خود آفرید وبه آنان گوش ودیده ودل وعقل داد؛ سپس پیامبران (علیهم السلام) را به سوی آنان بشارت دهنده وبیم دهنده فرستاد تا مردم را به اطاعت خدا امر کنند واز معصیت او باز دارند وآن چه را از امر خالق ودین خود جاهل اند، بدانها بیاموزند، وبرای آنان کتابی نازل کرد....
شرح این مطالب بخشی از جوابی است که امام زمان (علیه السلام) در جواب نامه ی احمد بن اسحاق مرقوم داشتند.
احمد بن اسحاق می گوید:
بعضی از شیعیان نزد من آمده، خبر از ادّعای جعفر بن علی دادند. او در نامه ای خود را امامِ بعد از امام حسن عسکری (علیه السلام) معرّفی ومردم را به سوی خود دعوت می کند. وی ادّعا می کند که تمام علوم، از جمله علم حلال وحرام، نزد اوست.
احمد ابن اسحاق این مطالب را در نامه ای می نویسد وبرای حضرت می فرستد. حضرت (علیه السلام) در جواب، مطالبی را تذکر دادند که از آن جمله اشاره به هدف دار بودن خلقت انسان وبعثت انبیاست، تا مردم بدانند، که هر کس حقّ ادعای امامت ورهبری خلق برای رساندن آن ها به اهدافشان را ندارد؛ هم چنین مردم به این نکته پی ببرند که همواره در معرض امتحان الهی اند واز همه ی گفتار وکردار وپندارشان بازخواست می شوند. این گونه نیست که انسان به حال خود رها شده باشد تا مانند حیوانات دیگر زندگی کند وبعد از مدّتی خود را نابود شده بپندارد، بلکه برای انسان ها ابزار فهم (گوش، چشم، دل وعقل) قرار داده است، تا با مدد ویاری انبیا، حقایق عالم را درک کنند وبفهمند که چگونه باید زندگی کنند ودر این دنیا، برای رسیدن به سعادت، چه راهی را باید بپیمایند.
منظور حضرت در این قسمت از نامه این است که انسان به تنهایی نمی تواند راه خویش را بشناسد، لذا خداوند، انبیایی را فرستاد تا دست آدمیان را بگیرند وآنان را به سعادت ابدی برسانند واز شقاوت جاوید برهانند. خداوند متعال نیز در قرآن کریم به این هدف اشاره کرده است:
﴿هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الامِّیینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَیزَکیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْکتابَ وَالْحِکمَةَ وَإِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلال مُبین﴾(61)؛ اوست خدایی که میان عرب امّی - که خواندن ونوشتن هم نمی دانستند - پیامبری بزرگوار از خودشان برانگیخت، تا بر آنان آیات وحی خدا را تلاوت کند وآن ها را - از لوث جهل واخلاق زشت - پاک سازد وبه آنان کتاب آسمانی وحکمت الهی بیاموزد، که پیش از این همه در گرداب جهالت وگمراهی بودند.
اوضاع امروز جهان این نکته را به خوبی آشکار کرده است. چه افراد مظلومی که به بهانه های واهی، خونشان ریخته می شود وچه اموالی که به هوسی غارت می گردد و...!
حدیث سی وپنجم: کیفیت درخواست حاجت:
«مَنْ کانَتْ لَهُ إِلَی اللهِ حاجَةٌ فَلْیغْتَسِلْ لَیلَةَ الْجُمُعَةِ بَعْدَ نِصْفِ اللَّیلِ وَیأْتی مُصَلاّهُ»(62).
هر کس حاجت وخواسته ای از پیشگاه خداوند متعال دارد، بعد از نیمه شب جمعه غسل کند وبرای مناجات با خداوند در جایگاه نمازش قرار گیرد.
شرح أبو عبد الله حسین بن محمد بزروفی می گوید: از ناحیه ی مقدسه ی امام زمان (علیه السلام) توقیعی صادر شد که در آن نوشته بود:
هر کس خواسته ای از خداوند دارد، باید شب جمعه، بعد از نیمه شب غسل کند، آن گاه به جایگاه نمازش آید ودو رکعت نماز بخواند، به «ایاک نعبد وایاک نستعین» که رسید، صد بار آن را تکرار کند؛ سپس حمد را تمام کرده، بعد از آن یک مرتبه سوره ی توحید بخواند؛ آن گاه رکوع وسجده به جای آورد ودر هر کدام هفت بار تسبیح بگوید. رکعت دوم را نیز همانند رکعت اول به جای آورد. در پایان نماز دعایی را بخواند که کفعمی در ابتدای باب 36 از المصباح آورده است. بعد از دعا به سجده برود ونزد خداوند تضرّع کند، آن گاه حاجت خود را از خداوند بخواهد. هر کس از مرد وزن چنین کند، ودعا را از روی اخلاص بخواند، درهای اجابت به روی او باز می شود وحاجت او هر چه باشد برآورده می گردد، مگر آن که آن حاجت قطع رحمی باشد.
از این حدیث چند نکته استفاده می شود:
1. نباید بدون مقدمه به سراغ درخواست حاجت از خداوند متعال رفت؛ زیرا ممکن است موانعی در انسان وجود داشته باشد که نگذارد دعای انسان به هدف اجابت برسد، یکی از این موانع، گناه است.
2. فقط استغفار برای استجابت دعا ومغفرت کافی نیست، بلکه اقرار به توحید ومراتب آن وتسبیح وذکر خدا نیز، از جمله عوامل مؤثر در این زمینه است.
3. زمان ومکان نیز در تسریع استجابت دعا مؤثّر است؛ لذا حضرت (علیه السلام) دستور می دهد که شخص حاجتمند، در شب جمعه، که بهترین شب ها در طول هفته است، آن هم در نیمه ی شب، که بهترین اوقات در شبانه روز است، در جایگاه دائمی نماز، که بهترین مکان مؤمن است، قرار گیرد وحاجات خود را بعد از نماز بخواهد.
حدیث سی وششم: عاقبت به خیری:
«أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الْعَمی بَعْدَ الْجَلاءِ، وَمِنَ الضَّلالَةِ بَعْدَ الْهُدی، وَمِنْ مُوبِقاتِ الاعْمالِ وَمُرْدِیاتِ الْفِتَنِ» (63)
از نابینایی پس از بینایی، واز گمراهی پس از هدایت، واز رفتار هلاکت بار وفتنه های نابود کننده، به خدا پناه می برم.
شرح این عبارت، بخشی از توقیعی است که امام زمان (علیه السلام) به نایب نخست ودوم خود، عثمان بن سعید عمری وفرزندش محمّد فرستاده است. حضرت (علیه السلام) بعد از سفارش به اموری در امر غیبت وتثبیت قلوب شیعیان در این امر مهم، از چند چیز به خدا پناه می برد که هر کدام از آن ها برای ما درسی عظیم است:
1. حضرت (علیه السلام) از ضلالت بعد از هدایت به خدا پناه می برد؛ زیرا اگر کسی هدایت شود وحقّ وحقیقت را درک کند، ولی پس از مدّتی دست از آن بردارد، حجّت بر او تمام شده وقطعاً، خسارتی جبران ناپذیر را متحمل می شود. چنین کسی سعادت پایدار را پس از شناخت ومعرفت، ترک کرده وعذاب جاوید را بر جان خود خریده است.
2. هم چنین، حضرت از اعمال سیئه ای که انسان را به هلاکت ونیستی می رساند، به خدا پناه می برد؛ زیرا انسان همیشه در خطر از دست دادن ایمان خویش است. هوا وهوس ها ووسوسه های شیطان، انسان را تا دَم مرگ رها نمی کنند. از این بخش، اهمّیت ودشواری ایمان را می توان فهمید.
3. آن حضرت، به خداوند متعال، از فتنه های خطرناک ومهلک که انسان را از اوج عزّت به ذلّت می کشانند، به خداوند پناه می برد. طبق نصّ صریح قرآن، انسان در معرض امتحان های دایمی است. خداوند متعال می فرماید:
﴿أَحَسِبَ النّاسُ أَنْ یتْرَکوا أَنْ یقُولُوا آمَنّا وَهُمْ لایفْتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ...﴾(64)؛ آیا مردم چنین پنداشتند که به صِرف این که گفتند ما ایمان به خدا آورده ایم رهایشان کنند وبر این ادعا هیچ امتحانشان نکنند؟ ما امّت هایی را پیش از اینان امتحان نمودیم.
این امتحان ها گوناگون اند وشدّت وضعف دارند. گاهی مربوط به بدن ومال وگاهی مربوط به دین است و... در همه ی این ابتلائات، چه کوچک وچه بزرگ، باید به خدا توکل کرد وبا سرافرازی بیرون آمدن را از او خواست.
حدیث سی وهفتم: پیروزی حق بر باطل:
«أَبَی اللهُ (عَزَّ وَجَلَّ) لَلْحَقِّ إِلّا إِتْماماً، وَلِلْباطِلِ إِلّا زَهُوقاً»(65).
اراده ی حتمی خداوند بر این قرار گرفته است که - دیر یا زود - پایان حق، پیروزی، وپایان باطل، نابودی باشد.
شرح این عبارت، قسمتی از جوابی است که حضرت (علیه السلام) به نامه ی احمد بن اسحاق اشعری قمّی داده اند. حضرت، در این نامه، بعد از ردّ ادعای جعفر (عموی خود)، خودش را وصی وامام بعد از پدرش امام حسن عسکری (علیه السلام) معرفی می کند؛ آن گاه به این نکته اشاره می کند که سنّت الهی به این تعلّق گرفته است که حقّ وحقیقت را یاری کند وبه جایگاه رفیع خود برساند، هر چند در طول تاریخ با آن مبارزه شود؛ از طرف دیگر، سنّت الهی به این تعلّق گرفته است که باطل - هر چند مدّتی جولان دهد وحاکم باشد - نابود گردد وجز اسمی از آن باقی نماند. سرنوشت فرعون ها و... این نکته را به خوبی نشان داده است؛ لذا بر ماست که همیشه، دنباله رو حقّ وحقیقت باشیم واز تلخی ها ودشواری ها در این مسیر نهراسیم، وهیچ گاه دل به ظاهر فریبنده ی باطل نبندیم؛ زیرا، نور حق بالاخره به ثمر می نشیند وباطل را نابود می کند.
حدیث سی وهشتم: عمل به سنّت، مبنای مودّت:
«إِجْعَلُوا قَصْدَکمْ إِلَینا بِالْمَوَدَّةِ عَلَی السُّنَّةِ الْواضِحَةِ، فَقَدْ نَصَحْتُ لَکمْ، وَاللهُ شاهِدٌ عَلَی وَعَلَیکمْ» (66)
هدف وقصد خویش را نسبت به محبّت ودوستی ما - اهل بیت عصمت وطهارت - بر مبنای عمل به سنّت واجرای احکام الهی قرار دهید؛ پس همانا که موعظه ها وسفارش های لازم را نمودم، وخداوند متعال نسبت به همه ی ما وشما گواه است.
شرح بین ابن ابی غانم قزوینی با جماعتی از شیعیان در مورد جانشینی امام حسن عسکری (علیه السلام) اختلاف شد، ابن ابی غانم معتقد بود که ایشان رحلت نمود، در حالی که جانشینی برای خود معرفی نکرد، ولی جماعت شیعیان با او به مخالفت پرداختند ومعتقد بودند که امام حسن عسکری (علیه السلام) برای خود جانشینی را تعیین نموده است؛ لذا نامه ای به امام زمان (علیه السلام) نوشتند واین موضوع را برای حضرت بازگو کردند. حضرت (علیه السلام) در جواب نامه، به خطّ خود، مطالبی مرقوم داشتند که از آن جمله، حدیث فوق است.
حضرت در آن نامه ابتدا به تقوا وپرهیزکاری امر می کند وسپس می فرماید:
تسلیم ما باشید وهر چه را نمی دانید به ما باز گردانید، بر ما است که حقیقت را بیان کنیم... به راست وچپ منحرف نشوید ومحبّت ودوستی خود را نسبت به ما با اطاعت از دستورهای ما، که همان شریعت محمّدی است، ثابت عملی سازید.
از این حدیث به خوبی استفاده می شود که ادعای محبت کافی نیست ومحبّ حقیقی کسی است که به دستورهای محبوب خود عمل می کند.
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
مذاهب شما را دور نکند؛ به خدا سوگند، شیعیان ما کسانی هستند که خدا را اطاعت می کنند. (67)
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
شیعیان ما اهل ورع وکوشش، اهل وفا وامانت داری، اهل زهد وعبادت واصحاب پنجاه ویک رکعت در شبانه روزند؛ شب ها بیدارند وروزها روزه دارند؛ زکات اموال خود را می پردازند؛ حجّ خانه ی خدا را به جا می آورند واز هر کار حرامی اجتناب می کنند. (68)
هم چنین امام صادق (علیه السلام) در جایی دیگر می فرماید:
کسی که به زبان بگوید شیعه ام، ولی در عمل وآثار با ما مخالفت کند، از شیعیان ما نیست. شیعیان ما کسانی هستند که با زبان وقلب با ما موافق اند وآثار ما را متابعت وبه اعمال ما عمل می کنند. (69)
حدیث سی ونهم: حکم وقف:
«وَأَمّا ما سَأَلْتَ عَنْهُ مِنْ أَمْرِ الْوَقْفِ عَلی ناحِیتِنا وَما یجْعَلُ لَنا ثُمَّ یحْتاجُ إِلَیهِ صاحِبُهُ، فَکلُّ ما لَمْ یسَلَّمْ فَصاحِبُهُ فیهِ بِالْخِیارِ، وَکلُّ ما سُلِّمَ فَلا خِیارَ فیهِ لِصاحِبِهِ، إِحْتاجَ إِلَیهِ صاحِبُهُ أَوْ لَمْ یحْتَجْ» (70)
از ما درباره ی این که فردی چیزی را برای ما وقف کرده، ولی خودش به آن محتاج شده است، پرسیده ای. حکم چنین فردی، این است که در آن چه برای ما وقف کرده، ولی تسلیم ما نکرده، مختار است ومی تواند وقف را به هم بزند؛ ولی آن چه را، به خاطر تسلیم، وقفش مسلّم شده است، دیگر نمی تواند برگرداند، خواه به آن احتیاج داشته یا نداشته باشد.
شرح این عبارت، قسمتی از توقیعی است که امام زمان (علیه السلام) در جواب سؤال های ابوالحسین محمّد بن جعفر اسدی مرقوم داشته اند.
حکم وقف با معاملات دیگر تفاوت دارد. اگر کسی چیزی را بفروشد وپولش را از مشتری بگیرد، ولی پشیمان شود واز معامله صرف نظر کند، می تواند پول را پس دهد ومعامله را به هم بزند؛ امّا وقف این گونه نیست. وقتی چیزی وقف شد، اگر واقف، آن را به موقوف علیه (کسانی که آن چیز برای آنان وقف شده) تسلیم نکرده باشد، می تواند وقف را بر هم بزند وبه دارایی های خودش بازگرداند؛ ولی اگر مال موقوف را در اختیار موقوف علیه قرار داد، آن وقف حتمیت پیدا می کند وواقف نمی تواند به هیچ عنوان آن را به اموال خود بازگرداند.
در این حکم، فرق نمی کند که موقوف علیه چه کسی باشد، امام معصوم باشد یا فرد عادی؛ نیز تفاوتی ندارد که مال موقوف چه مقدار باشد، کم یا زیاد.
حدیث چهلم: حسن عاقبت:
«وَالْعاقِبَةُ بِجَمیلِ صُنْعِ اللهِ سُبْحانَهُ تَکونُ حَمیدَةً لَهُمْ مَا اجْتَنَبُوا الْمَنْهِی عَنْهُ مِنَ الذُّنُوبِ»(71).
با ساخت نیکوی خداوند، فرجام کار، مادامی که شیعیان از گناهان دوری گزینند، پسندیده ونیکو خواهد بود.
شرح این حدیث، بخشی از نامه ای است که امام زمان (علیه السلام) برای شیخ مفید (رحمه الله) مرقوم داشته اند. حضرت (علیه السلام) به نکته ای مهم اشاره کرده اند که اگر شیعیان ما، عاقبت به خیری را می خواهند، سببش لطف وتوجّه خاصّ خداوند است؛ پس باید از گناهانی که خداوند متعال از آن ها منع کرده است، اجتناب کنند؛ زیرا هر عملی، اثر مخصوص خود را دارد ونَفْس ما، مطابق کارها، سخنان وحتّی افکاری که داریم، ساخته می شود. آن کس که از انجام دادن گناه باکی ندارد - حال آن گناه کم باشد یا زیاد، کوچک باشد یا بزرگ - بداند که حقیقت خود را تیره وتار کرده، شایستگی ورود به جایگاه نور وپاکی را ندارد. یک گناه، آتشی است که در خرمنی می افتد. انسان سال ها تلاش می کند وثواب ها برای خویش فراهم می آورد، ولی با یک گناه، حاصل عمری را به هدر می دهد؛ از این رو، حضرت، در این حدیث، خطر گناه را گوشزد کرده است.
پاورقی:
-----------------
(1) مشارکت این اندیشه در آیین زردشت، کتاب اوستا، آیین هندو، بودا، یهود، مسیحیت ومنابع مسلمین، اعم از شافعی، مالکی، حنبلی، حنفی وسایر مکاتب عرفانی به تواتر ذکر شده است.
(2) الغیبة، شیخ طوسی، ص285، ح245؛ احتجاج، ج2، ص278؛ بحار الأنوار، ج53، ص178، ح9.
(3) احتجاج، ج1، ص97؛ بحار الأنوار، ج29، ص243، ح11.
(4) تحف العقول، ص386؛ بحار الأنوار، ج75، ص300، ح1.
(5) نهج البلاغه، حکمت201؛ بحار الأنوار، ج64، ص158، ح1.
(6) کمال الدین، ج2، ص485، ح10؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص292، ح247؛ احتجاج، ج2، ص284؛ إعلام الوری، ج2، ص272؛ کشف الغمة، ج3، ص340؛ الخرائج والجرائح، ج3، ص1115؛ بحار الأنوار، ج53، ص181، ح10.
(7) الغیبة، طوسی، ص288، ح246؛ احتجاج، ج2، ص280؛ بحار الأنوار، ج53، ص194و195، ح21.
(8) الغیبة، شیخ طوسی، ص286، ح245؛ احتجاج، ج2، ص278؛ بحار الأنوار، ج53، ص179، ح9.
(9) دلائل الإمامة، ص524، ح495؛ مدینة المعاجز، ج8، ص105، ح2720.
(10) ر.ک: مرآة العقول، ج3، ص136و137.
(11) کمال الدین، ج2، ص511، ح42؛ الخرائج والجرائح، ج3، ص1110، ح26؛ بحار الأنوار، ج53، ص191، ح19.
(12) سوره ی تکویر، آیه ی 29.
(13) الغیبة طوسی، ص247، ح216؛ الهدایة الکبری، ص359؛ کشف الغمة، ج3، ص303؛ الخرائج والجرائح، ج1، ص459؛ دلائل الامامة، ص506؛ بحار الأنوار، ج25، ص337، ح16.
(14) «مقصّره» کسانی هستند که برای اهل بیت، از ولایت خدا، چیزی را قائل نیستند.
(15) «مفوّضه» گروهی از مسلمانان اند که معتقدند، خداوند، بعد از خلقت عالم، اراده ی خود را به امامان واگذار کرده وآنان، به هر نحو که بخواهند، در این عالم تصرّف می کنند.
(16) تفسیر علی بن ابراهیم، ج2، ص409؛ بصائر الدرجات، ص537، ح47؛ بحار الأنوار، ج5، ص114، ح44.
(17) کمال الدین، ج2، ص520، ح49؛ فقیه، ج1، ص498، ح1427؛ تهذیب الأحکام، ج2، ص175، ح155؛ الإستبصار، ج1، ص291، ح10؛ الغیبة، طوسی، ص296، ح250؛ احتجاج، ج2، ص298؛ بحار الأنوار، ج53، ص182، ح11؛ وسائل الشیعة، ج4، ص236، ح5023.
(18) سوره ی طه، آیه ی 14.
(19) الغیبة، طوسی، ص271، ح236؛ احتجاج، ج2، ص298؛ بحار الأنوار، ج52، ص16، ح12؛ وسائل الشیعة، ج4، ص201، ح4919.
(20) فقیه، ج1، ص217، ح651؛ بحار الأنوار، ج79، ص351، ح23.
(21) احتجاج، ج2، ص308؛ بحار الأنوار، ج53، ص161، ح3؛ ووسائل الشیعة، ج6، ص490، ح8514.
(22) سوره ی ابراهیم، آیه ی7.
(23) احتجاج، ج 2، ص 312؛ بحار الأنوار، ج 53، ص 165، ح4.
(24) کمال الدین، ج2، ص493، ح18؛ الخرائج والجرائح، ج1، ص443، ح24؛ بحار الأنوار، ج51، ص331، ح56.
(25) سوره ی فاطر، آیه ی 15.
(26) کافی، ج1، ص521، ح13؛ کمال الدین، ج2، ص490، ح13؛ ارشاد، ج2، ص361؛ إعلام الوری، ج2، ص264؛ کشف الغمة، ج3، ص251؛ بحار الأنوار، ج51، ص329، ح52 ومدینة العاجز، ج8، ص85.
(27) سوره ی توبه، آیه ی 105؛ بگو عمل کنید! پس به زودی، خداوند ورسولش ومؤمنان، عمل شما را می بینند.
(28) تفسیر برهان، ج2، ص838، ح2.
(29) ر.ک: نهج البلاغة، حکمت417؛ بحار الأنوار، ج6، ص36 - 37، ح59.
(30) دلائل الامامة، ص297.
(31) سوره ی انفال، آیه ی 33.
(32) همان.
(33) کمال الدین، ج2، ص485، ح10؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص292، ح247؛ احتجاج، ج2، ص284؛ إعلام الوری، ج2، ص272؛ کشف الغمة، ج3، ص340؛ الخرائج والجرائح، ج3، ص1115 وبحار الأنوار، ج53، ص181، ح10.
(34) احتجاج، ج2، ص315؛ بحار الأنوار، ج53، ص177، ح8.
(35) کمال الدین، ج2، ص511، ح42؛ الخرائج والجرائح، ج3، ص1111؛ بحار الأنوار، ج53، ص191، ح19.
(36) صحیفة سجادیة، دعای49، رقم14؛ مهج الدعوات، ص222؛ بحار الأنوار، ج92، ص428، ح43.
(37) کمال الدین، ج2، ص484، ح10؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص291، ح247؛ احتجاج، ج2، ص284؛ إعلام الوری، ج2، ص271؛ کشف الغمة، ج3، ص338؛ الخرائج والجرائح، ج3، ص1114؛ بحار الأنوار، ج53، ص181، ح10؛ ووسائل الشیعة، ج27، ص140، ح33424.
(38) کمال الدین، ج2، ص484، ح4؛ الغیبة، طوسی، ص290، ح247؛ احتجاج، ج2، ص283؛ إعلام الوری، ج2، ص271؛ کشف الغمة، ج3، ص339؛ الخرائج والجرائح، ج3، ص1114؛ بحار الأنوار، ج53، ص180، ح10.
(39) سوره ی توبه، آیه ی 103.
(40) احتجاج، ج2، ص325 وبحار الأنوار، ج53، ص177، ح8.
(41) کمال الدین، ج2، ص485، ح4؛ الغیبة، طوسی، ص293، ح247؛ احتجاج، ج2، ص284؛ إعلام الوری، ج2، ص272؛ کشف الغمة، ج3، ص340؛ الخرائج والجرائح، ج3، ص1115؛ بحار الأنوار، ج53، ص181، ح10.
(42) احتجاج، ج2، ص323؛ الخرائج والحرائج، ج2، ص903؛ بحار الأنوار، ج53، ص175، ح7.
(43) کمال الدین، ج2، ص441، ح12؛ الغیبة، طوسی، ص246، ح215؛ بحار الأنوار، ج52، ص30، ح25.
(44) احتجاج، ج2، ص323؛ الخرائج والجرائح، ج2، ص903؛ بحار الأنوار، ج53، ص175، ح7.
(45) مهج الدعوات، ص281؛ البلدالأمین، ص393؛ بحار الأنوار، ج92، ص267، ح34.
(46) کمال الدین، ص521، ح49؛ احتجاج، ج2، ص299؛ بحار الأنوار، ج53، ص183، ح11؛ وسائل الشیعة، ج9، ص540و541، ح12670.
(47) سوره ی نساء، آیه ی 29.
(48) الغیبة طوسی، ص286، ح245؛ احتجاج، ج2، ص279؛ بحار الأنوار، ج53، ص180، ح9.
(49) رجال کشّی، ج2، ص816؛ بحار الأنوار، ج50، ص318و319، ح15؛ وسائل الشیعة، ج1، ص38، ح61.
(50) الإرشاد، شیخ مفید، ج2، ص39؛ إعلام الوری، ج1، ص436؛ بحار الأنوار، ج44، ص334.
(51) کافی، ج1، ص518، ح4؛ بحار الأنوار، ج51، ص309، ح25.
(52) کمال الدین، ص484، ح3؛ الغیبة، طوسی، ص290، ح247؛ احتجاج، ج2، ص283؛ کشف الغمة، ج3، ص339؛ إعلام الوری، ج2، ص270؛ الخرائج والجرائح، ج3، ص1113؛ بحار الأنوار، ج53، ص180، ح10.
(53) بصائر الدرجات، ص317، ح4؛ مستدرک حاکم، ج3، ص151.
(54) احتجاج، ج2، ص289؛ بحار الأنوار، ج25، ص267، ح9.
(55) نهج البلاغه، حکمت 469؛ بحار الأنوار، ج39، ص295، ح96.
(56) کمال الدین، ج2، ص485، ح10؛ احتجاج، ج2، ص284؛ بحار الأنوار، ج53، ص181، ح10.
(57) الغیبة، طوسی، ص 294، ح248؛ احتجاج، ج2، ص285؛ بحار الأنوار، ج 25، ص 329، ح4.
(58) احتجاج، ج2، ص323و324؛ بحار الأنوار، ج53، ص176، ح7.
(59) احتجاج، ج2، ص322؛ بحار الأنوار، ج53، ص175، ح7.
(60) الغیبة، طوسی، ص288، ح246؛ احتجاج، ج2، ص280؛ بحار الأنوار، ج53، ص194، ح21.
(61) سوره ی جمعه، آیه ی 2.
(62) مصباح، کفعمی، ص396.
(63) کمال الدین، ج2، ص511، ح42؛ الخرائج والجرائح، ج3، ص1110؛ بحار الأنوار، ج53، ص190و191، ح19.
(64) سوره ی عنکبوت، آیه ی 2و3.
(65) الغیبة، طوسی، ص287، ح246؛ احتجاج، ج2، ص279؛ بحار الأنوار، ج53، ص193، ح21.
(66) الغیبة، طوسی، ص286، ح245؛ احتجاج، ج2، ص279؛ بحار الأنوار، ج53، ص179، ح9.
(67) کافی، ج2، ص73، ح1؛ وسائل الشیعة، ج15، ص233، ح20360.
(68) بحار الأنوار، ج65، ص167، ح23؛ وسائل الشیعة، ج4، ص57، ح4498.
(69) بحار الأنوار، ج65، ص164، ح13؛ وسائل الشیعة، ج15، ص247، ح20409.
(70) کمال الدین، ج2، ص520، ح49؛ بحار الأنوار، ج53، ص182، ح11.
(71) احتجاج، ج2، ص325؛ بحار الأنوار، ج53، ص177، ح8.