برگی از آسمان (شرحی بر توقیعات حضرت مهدی (علیه السلام))
حجت الاسلام میرزا علی بابائی
فهرست کتاب
صورت توقیع شریف
حقیقت تقوی وپرهیزکاری
تقوی در طلب روزی
قیامت برای پرهیزکاران شادی است
همسران پاکیزه بهشتی در اختیار پرهیزکاران
تقوی نجات از آتش جهنم است
تقوی وامدادهای الهی
شأن نزول سوره اللیل
ورع وتقوی
داستان
تقوی الهی انسان را از مشکلات دنیا نجات می دهد
داستان سه نفر در غار
تارک نماز کافر است
وظیفه همسایگان مسجد چیست
توبه از گناه
با گنهکاران همنشین نشوید
توبه یک زن گنهکار
اثر توبه خالص
حضرت علی (علیه السلام) برای خدا خشمگین می شود
صلة الرحم پیوند با خویشان
والحلم عند الجمیل یکی از اوصاف حمیده حلم است
التفقه فی الدین
درنگ کردن در امور
مقدس اردبیلی
کرامت سید مهدی قزوینی (قدس سره)
کرامت شیخ مرتضی انصاری؛
والتعاهد للقرآن
قرآن مجید برای عمل کردن است
یکی از فوائد قرائت قرآن
حسن الخلق
مکارم اخلاق حسنه علماء
امر بالمعروف والنهی عن المنکر
شرایط امر به معروف
با طناب شیطان به چاه نروید
نماز شب
بررسی روایاتی که در فضیلت نماز شب وارد شده
بر تو باد صبر کردن
روایت در این باره زیاد است
خبر ابراهیم کوفی
محمد بن عیسی بحرینی
داستان جالب
یکی از بانوان شیعه
داستان زن نابینا
ملاقات با امام زمان (علیه السلام)
داستان حسین مدلل
داستان مادر مردی سنی
داستان مردی که سرش در صفین ضربت دید
داستان شفا یافتن عطوه علوی
داستان أبو الادیان خادم امام حسن عسگری (علیه السلام)
داستان تشرف جماعتی از اهل قم وجبل به خدمت امام زمان (علیه السلام)
مردی معروف به طی الارض بود
التجاء وزیر در حرم حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) به امام عصر (علیه السلام) ولطف وعنایت آن بزرگوار به او
یک داستان جالب
زهری امام زمان (علیه السلام) را دید
گفتگوی حضرت امام صادق (علیه السلام) با ابوحنیفه
هنگامیکه امام زمان (علیه السلام) در نجف قیام می کند
توقیعی در جواب سؤالات اسحاق بن یعقوب
نامه شیخ جعفر به حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه الشریف)
توقیعی از ناحیه مقدسه حضرت امام زمان (علیه السلام) بافتخار شیخ مفید رضوان الله تعالی صادر گشت
توقیعی برای جمعی از مردم قم از ناحیه مقدسه
حکایت تشرف جناب حاج سید احمد رشتی
در ثواب زیارت امام حسین (علیه السلام)
دین یعنی حساب
همانند شاگرد بنشین
یک پنج، هفده....
شفاعت
از یک تیر دو نشانه
اعتراف هارون به فضائل علی (علیه السلام)
از معجزه های امام جواد (علیه السلام)
ائمه اطهار (علیهم السلام) در تمام اعمال وافعال شیعیان اطلاع دارند
قطع رحم عمر را کوتاه می کند
امام صادق (علیه السلام) با منصور دوانیقی
قطع رحم در ردیف شرک
داستانی از کتاب کافی
علاء بن زیاد وعاصم برادرش
داستان
به فریاد می رسد
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین والعاقبة للمتقین والجنة للموحدین والنار للملحدین ولا عدوان الا علی الظالمین ولا اله الا الله احسن الخالقین والصلوة علی خیر خلقه محمد (صلی الله علیه وآله) وعترته الطاهرین اما بعد اوصیک یا شیخی ومعتمدی وفقیهی أبا الحسن علی بن الحسین القمی وفقک الله لمرضاته وجعل من صلبک اولاد صالحین برحمة بتقوی الله واقام الصلوة وایتاء الزکوة فانه لا تقبل الصلوة من مانعی الزکوة واوصیک بمغفرة الذنب وکظم الغیظ وصلة الرحم ومواساة الاخوان والسعی فی حوائجهم فی العسر والسیر والحلم عند الجهل والتفقه فی الدین والتثبت فی الامور والتعاهد للقرآن وحسن الخلق والامر بالمعروف والنهی عن المنکر قال الله تعالی لا خیر فی کثیر من نجویهم الا من امر بصدقة او معروف او اصلاح بین الناس واجتناب الفواحش کلها وعلیک بصلوة اللیل فان النبی (صلی الله علیه وآله) اوصی علیاً (علیه السلام) فقال یا علی علیک بصلوة اللیل ثلات مرات ومن استخف بصلوة اللیل فلیس منا فاعمل بوصیتی وامر شیعتی حتی یعلموا علیه وعلیک بالصبر وانتظار الفرج فان النبی (صلی الله علیه وآله) قال افضل اعمال امتی انتظار الفرج لا تزال امتی ولا یزال شیعتنا فی حزن حتی یظهر ولدی الذی یبشره النبی (صلی الله علیه وآله) انه یملأ الارض عدلا وقسطاً کما ملئت ظلما وجوراً فاصبر یا شیخی وامر جمیع شیعتی بالصبر فان الارض لله یورثها من یشاء من عباده والعاقبة للمتقین والسلام علیک وعلی جمیع شیعتنا ورحمة الله وبرکاته وحسبنا الله ونعم الوکیل نعم المولی ونعم النصیرا[التمنة المنتهی، ص 399، همان مدرک، 318].
حضرت امام حسن عسگری (علیه السلام) در این توقیع شریف بعد از حمد وثناء خداوند وصلوة وسلام بر عترت طاهرین چند چیزی را به علی بن الحسین (صدوق اول) وصیت وسفارش می کند:
1. اوصیک یا شیخی ومعتمدی وفقیهی ابا الحسن علی بن الحسین القمی وفقک الله لمرضاته وجعل من صلبک اولاد صالحین برحمة بتقوی الله.
یعنی وصیت می کنم تو را ای شیخ من ای معتمد من ای فقیه من ابا الحسن علی بن حسین قمی وخداوند ترا توفیق بدهد وموفق فرماید تو را به رضایت خودش واز صلب تو اولاد صالح مرحمت کند با رحمت خود به تقوی وپرهیزکاری خداوند معلوم می شود که با آن الفاظ که حضرت امام حسن عسگری (علیه السلام) خطاب می کند به علی بن الحسین ابن بابویه رحمة الله عظمت وجلال وعزت وشرافت آن عالم بزرگوار، چقدر وچه اندازه بود ودعا می کند حضرت بآن ودعا اولاد نموده. واین شیخ بزرگوار وقتی، کاغذ نوشت برای شیخ ابو القاسم حسین ابن روح فرستاد که به خدمت امام (علیه السلام) برساند ودر آن نامه خواهش اولاد کرده بود ودر جواب نامه او آمد (قد دعونا الله لک بذلک وسترزق ولدین ذکرین خیرین) ما خواندیم خدا را بجهت اولاد برای او زود باشد که دو پسر خیر ونیکو تو را روزی شود پس حق تعالی محمد وحسین را به او عطا فرموده وابو جعفر محمد همانست که تعبیر می شود از او به رئیس المحدثین وصدوق مطلق. دیده نشد در قمین مثل او در حفظ وکثرت علم وقریب سیصد کتاب تصنیف فرموده وگاهگاهی فخریه می کرد ومی فرمود: (ولدت بدعوة صاحب الامر (علیه السلام)) من با دعای حضرت ولیعصر (عجل الله فرجه) به دنیا آمده ام.
2. وصایای حضرت امام حسن عسگری به ابن بابویه رحمة الله علیه:
اولش وصیت به تقوی الله وپرهیزکاری در دعای زیارت جامعه کبیره هست زائر عرض می کند (ووصیتکم التقوی) اشاره بر اینکه سفارش وتوصیه شما ائمه هدی (علیهم السلام) به تقوی وپرهیزکاری است از جهت اینکه دانسته شود تقوی چیست وعمل به آن چیست.
اشاره به بعضی از سخنان علی (علیه السلام) در نهج البلاغه می شود در قسمتی از خطبه 113: اوصیکم عباد الله بتقوی الله التی هی الزاد وبها المعاد زاد مبلع ومعاد منحج دعا الیه اتسمع داع ووعاها خیر واع فاسمع داعیها وفاز واعیها.
می فرماید بندگان خدا شما را سفارش می کنم بتقوی وپرهیزکاری وترس از خدا که آن تقوی توشه راه آخرت است وتوشه ای که صاحب آن را به منزل مقصود می رساند وپناهی است که می رهاند وبمراد فائز می گرداند ای بندگان خدا همانا به تقوی وپرهیزکاری.
خدا منع کرده است اولیاء ودوستان خود را از حرام ها ولازم ساخته دل های ایشان را بر ترس به خدا تا بیدار گردانیده شب های ایشان را در نماز وتشنه ساخته گرمای روزهای ایشان را در روزه. [خطبه 113، نهج البلاغه فیض].
در جای دیگری می فرماید: اعلموا عباد الله ان التقوی دار حصن عزیز والقجور دار حصن ذلیل لا یمنع اهله ولا یحرز من لجأ الیه الا بالتقوی تقطع رحمة الحطایا.
بدانید ای بندگان خدا که تقوی وپرهیزکاری قلعه محکم وشکست ناپذیر است واما فجور گناه حصاری است سست وبی دفاع که اهلش را از آفات نجات نمی دهد وکسی که به آن پناهنده شود در امان نیست بدانید انسان تنها به وسیله تقوی وپرهیزکاری از گزند گناه مصون ومحفوظ می ماند. [نهج البلاغه فیض، خطبه 156 فیض].
در خطبه دیگری تقوی را با گناه وآلودگی مقایسه کرده می فرماید: الا وان الخطایا یا خیل شمس حمل علیها اهلها وخلعت لجمها فتقحمت بهم فی النار الا وان التقوی مطایا ذلل حمل علیها اهلها واعطوا ازمنها فاوردتهم الجنه.
بدانید گناهان همچون مرکب های سرکش است که گنهکاران بر آنها سوار می شوند ولجامشان گسیخته می گردد وآنان را در قعر دوزخ سرنگون می سازد اما تقوی وپرهیزکاری مرکبی است راهوار وآرام که صاحبانش بر آن سوار می شوند زمام آنها را بدست می گیرند وتا قلب بهشت می تازند. [نهج البلاغه فیض، خطبه 16].
تقوی وپرهیزکاری بزرگترین ارزش انسانی است (ان اکرمکم عند الله اتقیکم) گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شما است.
جالب اینکه در شأن نزول های که برای این آیه ذکر شده نکاتی دیده می شود که از عمق این دستور اسلامی حکایت می کند از جمله اینکه بعد از فتح مکه پیغمبر (صلی الله علیه وآله) دستور داد اذان بگویند. بلال بر پشت بام کعبه رفت واذان گفت. عتاب بن اسید که از آزاد شدگان بود گفت شکر می کنم خود را که پدرم از دنیا رفت وچنین روزی را ندید وحارث بن هشام نیز گفت آیا رسول الله (صلی الله علیه وآله) غیر از این کلاغ سیاه کسی را پیدا نکرد که در این هنگام آیه فوق نازل شد ومعیار ارزش واقعی را بیان کرد. [تفسیر نمونه، ج 22، ص 199].
در حدیثی می خوانیم روزی پیامبر (صلی الله علیه وآله) در مکه برای مردم خطبه خواند وفرمود: ایها الناس ان الله قد اذهب عنکم عیبة الجاهلیه وتعاظمها بآبائها فالناس رجلان رجل برتقی کریم علی الله وفاجر شقی هین علی الله والناس بنو آدم وخلق الله آدم من تراب قال الله تعالی یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر وانثی وجعلناکم شعباً وقبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقاکم ان الله علیم خبیر.
ای مردم خداوند از شما ننگ جاهلیت وتفاخر به پدران ونیاکان را زدود مردم دو گروه بیش نیستند نیکوکار وباتقوا وپرهیزکار وارزشمند نزد خدا ویا بدکار وشقاوتمند وپست در پیشگاه خدا، همه مردم فرزند آدم هستند خداوند آدم از خاک آفریده چنانکه می گوید ای مردم ما شما را از یک مرد وزن آفریدیم وشما را تیره ها وقبیله ها قرار دادیم تا شناخته شوید از همه گرامی تر نزد خداوند کسی است که از همه پرهیزکارتر باشد خداوند دانا وآگاه تر است [تفسیر نمونه، ج 22، ص 200]. ارزشها راستین در خطبه مزبور فهمیده می شود.
در کتاب آداب النفوس طبری آمده که پیغمبر (صلی الله علیه وآله) در اثناء ایام تشریق (روزهای 11و12و13 ذی الحجة) است در سرزمین منی در حالی که بر استری سوار بود رو بسوی مردم کرد وفرمود: یا ایهاالناس الا ربکم واحد وان اباکم واحد الا لا فضل لعربی علی عجمی ولا لعجمی علی عربی ولا لاسود علی احمر ولا لاحمر علی اسود الا بالتقوی الاهل بلعت قالوا نعم قالیبلغ الشاهد الغائب.
ای مردم بدانید خدای شماها یکی است وپدرتان یکی نه عرب بر عجم برتری دارد ونه عجم بر عرب؛ نه سیاه پوست بر گندمگون ونه گندمگون بر سیاه پوست مگر به تقوا وپرهیزکاری. آیا من دستور الهی را ابلاغ کردم همه گفتند آری. فرمود: این سخن را به غائبان برسانند [تفسیر نمونه، ج 22، ص 201].
یعنی هر کس تقوا وپرهیزکاری بیشتر است آن ارزش دارد.
و نیز در حدیث دیگری در جمله های کوتاه وپر معنی از آن حضرت آمده است:
ان الله لا ینظر الی احسابکم ولا الی انسابکم ولا الی اجسامکم ولا الی اموالکم ولکن بنظر الی قلوبکم فمن کان له قلب صالح تحنن الله علیه وانما انتم بنو آدم واحبکم الیه اتقاکم.
خداوند به وضع خانوادگی ونسب شما نگاه نمی کند ونه به اجسام شما ونه به اموالتان ولی نگاه می کند به دلهای شما، کسی که قلب صالحی دارد خدا به او لطف ومحبت می کند شما همگی فرزندان آدم هستید ومحبوبترین شما نزد خدا با تقواترین وپرهیزکارترین شما است. [تفسیر نمونه، ج 22، ص 201].
در حدیثی از امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه 32 در سوره نجم:
فلا تزکوا انفسکم آمده است لا یفتخر احدکم بکثرة صلاته وصیامه وزکاته ونسکه لان الله (عز وجل) اعلم بمن اتقی.
هیچ کس از شما نباید به فزونی وزیادی نماز وروزه وزکات ومناسک حج وعمره افتخار کند زیرا خداوند پرهیزکاران شما را از همه بهتر می شناسد. [مدرک سابق].
حقیقت تقوی وپرهیزکاری:
قرآن مجید بزرگترین امتیاز را برای تقوی قرار داده وآن را تنها معیار سنجش ارزش انسانها می شمرد در سوره بقره آیه 197: وتزود وافان خیر الزاد التقوی واتقون یا اولی الالباب
زاد وتوشه تهیه کنید وبهترین زاد وتوشه تقوا وپرهیزکاری است، از من بترسید ای خردمندان وپرهیزکار باشید.
در جای دیگر تقوی وپرهیزکار را بهترین لباس برای انسان می شمرد لباس التقوی ذلک خیر اما لباس پرهیزکاری بهتر است سوره اعراف، آیه 26.
از حضرت صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: زین اللباس للمؤمن لباس الخوف والتقوی انعمه نعمة الایمان زینت دهنده ترین لباس برای مؤمن لباس خوف وترس از خدا وتقوی وپرهیزکاری است وبهترین نعمت برای او نعمت ایمان است.
در حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه وآله) می خوانیم که در تفسیر لا اله الا الله فرمود یعنی بوحدانیته لا یقبل الله الاعمال [تفسیر اطیب البیان، ج 1، ص 163]. الاعمال الا بها وهی کلمة التقوی یثقل الله بها یوم القیامة (لا اله الا الله اشاره به وحدانیت خداوند است وهیچ عملی بدون آن پذیرفته نمی شود واین کلمه تقوی است که ترازوی سنجش اعمال را در قیامت سنگین می کند. [تفسیر نمونه، ج 27، ص 267].
تقوی در طلب روزی:
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در خطبه حجة الوداع فرمود: الا ان روح الامین نعث فی روعی اله لا یموت نفس حتی تستکمل رزقها فاتقواالله واجملو فی الطلب ولا یحلنکم استبطاء شی من الرزق ان تطلبوه بشی من معصیة الله فان الله تعالی قسیم الرزق بین خلقه حلالاً ولم یقسمها جراً ومن اتقی الله وصبرتی رزقه من حله ومن هتک حجاب الله (عز وجل) واخذ من غیر حله قص به من رزقه الحلال وحوسب علیه.
آگاه باشید که روح الامین در قلب من الهام نمود که صاحب روحی نمیرد جزء اینکه روزیش کاملاً باو برسد پس پرهیزکار وتقوی داشته باشید ودر طلب روزی اجمال کنید از راه صحیح ونیکو تحصیل روزی نمائید وواندارد شما را دیر رسیدن چیزی از روزی باینکه از راه معصیت خدا طلب روزی نمائید زیرا که خدای متعال روزی را به طور حلال بین بندگانش قسمت فرموده وروزی حرام بآنها قسمت نفرموده پس کسی که (احترام) خدا را نگاه دارد وتقوی وپرهیزکاری پیشه کند وصبر نماید روزی او از طریق حلال می رسد وکسی که پرده دری کند واز غیر حلال روزی اخذ نماید قسمت حلال او چیده وبریده شود ومورد محاسبه وبازپرسی قرار گیرد. [تفسیر اطیب البیان، ج 1، ص 211].
قیامت برای پرهیزکاران شادی است:
حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود: (قال القیامة عرس المتقین)
امام ششم فرمود: قیامت عروسی اهل تقوی وپرهیزکاری است
یعنی در روز قیامت مردمان با تقوی وپرهیزکار نتیجه اعمال خیر خویش را دریافت می کنند وبا سرور وشادی وارد بهشت می شوند وبه وصال حوریان عنبر سرشت می رسند. [خصال صدوق با ترجمه، ص 69].
(17) ان المتقین فی جنات ونعم (18) فاکهین بها اتینهم ربهم ووقیهم ربهم عذاب الجهیم (19) کلوا واشربوا هنیئاً بما کنتم تعلمون (20) متکئین علی سرور مصفوفة وزوجناهم بحور عین [سوره طور، آیه 17 تا 20].
اما پرهیزکاران در میان باغهای بهشت ونعمتهای فراوان جای دارند واز آنچه پروردگارشان به آنها داده شاد ومسرورند وپروردگارشان آنها را از عذاب دوزخ وآتش جهنم نگاه داشته است.
بعد از این اشاره اجمالی وسربسته به نعمتهای مسرور وشادمانی پرهیزکاران در بهشت به شرح آن پرداخته چنین می گوید کلوا واشربوا هنیاً گوارا بخورید وبیاشامید، اینها به خاطر اعمالی است که انجام می دادید (در دنیا) این در حالی است که پرهیزکاران بر تختهای صف کشیده در کنار هم تکیه می کنند وحور العین را به همسری آنها در می آوریم خداوند متعال، زنان بهشتی را بر پرهیزکاران تزویج می کند.
و در سوره نبأ آیه 31 بخشی از پاداش عظیم پرهیزکاران را عنوان می فرماید: ان للمتقین مفازاً 32 حدائق واعناباً 33 وکواعب اتراباً
نخست می فرماید برای پرهیزکاران پیروزی ونجات بزرگی است باغ هایی خرم وسرسبز ومحفوظ با میوه هایی از انواع انگورها؛ برای آنها حوریانی است بسیار جوان که تازه برآمدگی سینه آنها ظاهر شده وهم سن وسالند.
عطایان متقین وپرهیزکاران در قرآن مجید بسیار است در سوره دخان آیه 51 ان المتقین فی مقام امین 52 فی جنات وعیون 53 یسلون من سندس واستبرق متقابلین 54 کذلک زوجنا بحور عین 55 یدعون فیها بکل فاکهه امنین
پرهیزکاران در جایگاه امن وامانی هستند در میان باغها وچشمه ها آنها لباس های از حریر نازک وضخیم می پوشند ودر مقابل یکدیگر می نشینند این چنینند بهشتیان وآنها را با حور العین (یعنی با زنهای بهشت) تزویج می کنیم آنها هر نوع میوه ای را بخواهند در اختیارشان قرار می گیرد ودر نهایت امنیت هستند حتی مشکلاتی که در بهره گیری از میوه های دنیا وجود دارد برای آنها وجود نخواهد داشت میوه ها همگی نزدیک ودر دسترسند بنابراین زحمت ورنج چیدن میوه از درختان بلند در آنجا نیست.
در سوره مبارک واقعه می فرماید: آیه 2 (وفاکهة مما یتخیرون) انتخاب هر گونه میوه ای را بخواهند بدست آنهاست (یعنی بهشتیان هر نوع غذایی یا میوه ای را بپسندند از سوی خدمتکاران بهشتی در اختیارشان گذاشته می شود).
باز هم همسران زیبای بهشتی در انتظار متقین وپرهیزکاران سوره الرحمن آیه 56: (فیهن قاصرات الطرف لم یطمثهن انس ولا جان) می فرماید درین قصرهای بهشتی، زنانی هستند که جز به همسران خود چشم ندوخته وجز به آنها عشق نمی ورزند وهیچ انس وجن قبلاً با آنها تماس نگرفته است.
همسران پاکیزه بهشتی در اختیار پرهیزکاران:
سوره آل عمران آیه 15:
قل انبئکم بخیر من ذلکم للذین اتقوا عند ربهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها ارواح مطهرة رضوان من الله والله بصیر بالعباد
بگو آیا شما را از چیزی آگاه کنم که از این (سرمایه های مادی) بهتر است برای کسانی که تقوا وپرهیزکاری پیشه کرده اند (واز این سرمایه ها در طریق مشروع وحق وعدالت استفاده نموده اند)
در نزد پروردگارشان باغ ها (در جهان دیگر) است که نهرها از پای درختان آن می گذرد همیشه در آن خواهند بود وهمسرانی پاکیزه از هر پلیدی وخشنودی خداوند نصیب آنها است وخداوند به امور بندگان بینا است.
در قرآن مجید در سوره مریم آیه 63 می فرماید: تلک الجنة التی نورث من عبادنا من کان تقیاً
این همان بهشتی است که ما به ارث به بندگان پرهیزکار می دهیم بهشت تنها جای پرهیزکاران است.
سوره زمر آیه 73: سبق الذین اتقوا ربهم الی الجنة زمراً حتی اذا جاؤها وفتحت ابوابها وقال لهم خزنتها سلام علیکم طبتم فادخلوها خالدین کسانی که تقوای الهی پیشه کردند واز محرمات الهی پرهیز کردند گروه گروه بسوی بهشت برده می شوند تا اینکه آنها به بهشت می رسند در حالی که درهای آن از قبل برای آنها گشوده شده است ودر این هنگام خازنان ونگهبان بهشت آن فرشتگان رحمت به آنها می گویند: سلام بر شما، گوارا باد این نعمت ها برایتان، داخل بهشت شوید وجاویدانه بمانید.
آیه 74: وقالوا الحمد لله الذی صدقنا وعده واورثنا الارض نتبوأ من الجنة حیث نشاء فنعم اجر العاملین
آنها می گویند حمد وستایش مخصوص خداوندی است که وعده خویش درباره ما وفا کرد وزمین بهشت را میراث ما قرار داد وبه ما بخشید که ما هر جا از بهشت را بخواهیم منزلگاه خود قرار می دهیم. چه خوب وجالب است پاداش وثواب عمل کنندگان به دستورات پروردگار:
اشاره به این که این مواهب وسیع را به (بها) می دهند. به بها نمی دهند. در حدیثی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) می خوانیم: ما من احد الا له منزل فی الجنة ومنزل فی النار فاما الکافر فیرث المؤمن منزله من النار والمؤمن یرث الکافر منزله من الجنة
هر کس بدون استثناء منزلگاهی در بهشت ومنزلگاهی در دوزخ دارد کافران منزلگاه دوزخی مؤمنان را به ارث می برند ومؤمنان جایگاه بهشتی کافران را. [تفسیر نمونه، ج 13، ص 108].
سوره صافات آیه (41) اولئک لهم رزق معلوم (42) فواکه وهم مکرمون (43) فی جنات النعیم (44) علی سرور متقابلین
از نعمتهای بهشتی یکی این است که برای آنها روزی معلوم ومعینی است میوه های گوناگون پرارزش وآنها مورد احترامند در باغهای پرنعمت بهشت بر تختهای روبروی یکدیگر تکیه زده اند ونزد آنها همسرانی است که جز به شوهران خود عشق نمی ورزند وچشمانی درشت (وزیبا) دارند. گوئی از لطافت وسفیدی همچون تخم مرغهائی هستند که (زیر بال وپر مرغ) پنهان مانده (ودست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است)
در حدیثی آمده است که هر گاه بعضی از لغات قرآن برای یاران پیامبر (صلی الله علیه وآله) مشکل می شد می گفتند خداوند به برکت اعراب بادیه نشین وسؤالات آنها ما را بهره مند می کند. از جمله عربی بادیه نشین روزی خدمت پیامبر (صلی الله علیه وآله) آمد عرض کرد رسول خدا خداوند متعال در قرآن نام از درخت موذی وآزاردهی برده است ومن فکر نمی کردم در بهشت چنین درختی باشد فرمود کدام درخت عرض کرد درخت سدر زیرا دارای خار است پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود مگر خداوند نمی فرماید (فی سدر مخضود) مفهوم ومعنایش این است که خارهای آنرا قطع کرده است وبه جای هر خار میوه ای قرار داده که هر میوه ای هفتاد ودو رنگ ماده غذائی دارد که هیچ یک شباهتی به یکدیگر ندارد.
تقوی نجات از آتش جهنم است:
سوره مریم: (71) وان متکم الاواردها کان علی ربک حتماً مقضیاً (72) ثم ننجی الذین اتقوا ونذر الظالمین فیها جثیاً
می فرماید همه شما بدون استثناء وارد جهنم می شوید این امری است حتمی وفرمان است قطعی از پروردگارتان
سپس آنها را که تقوی وپرهیزکاری پیشه کردند از آن نجات می دهیم وظالمان وستمگران را در حالیکه از ضعف وذلت به زانو در آمده اند در آن رها می کنیم.
از جابر بن عبد الله انصاری چنین نقل شده که شخصی از او درباره آیه پرسید جابر با هر دو انگشت به دو گوشش اشاره کرد وگفت مطلبی با این دو گوش خود از پیامبر (صلی الله علیه وآله) شنیدم که اگر دروغ بگویم هر دو کر باد، می فرمود الورود الدخول لا یبقی بر ولافاجر لایدخلها فیکون علی المؤمنین برداً وسلاماً کما کانت علی ابراهیم حتی ان للنار او قال لجهنم ضجیجاً منن براها ثم ننجی الله الذین اتقوا ونذر الظالمین فیها حنیاً
هیچ نیکوکار وبدکار نیست مگر اینکه داخل جهنم می شود آتش در برابر مؤمنان سرد وسالم خواهد بود همانگونه که بر ابراهیم بود تا آنجا که آتش یا جهنم (تردید از جابر است) از شدت سردی فریاد می کشد سپس خداوند پرهیزکاران را رهائی می بخشد وظالمان را در آن ذلیلانه رها می کند. [تفسیر نمونه، ج 13، ص 118].
در حدیث دیگری از پیامبر (صلی الله علیه وآله) می خوانیم تقول النار للمؤمن یوم القیامة جز یا مؤمن فقد اطفأ نورک لهبی آتش روز قیامت به فرد با ایمان می گوید زودتر از من بگذر که نورت شعله مرا خاموش کرد. [همان مدرک].
تقوی وامدادهای الهی:
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿واللیل اذا یغشی * والنهار اذا تجلی * وما خلق الذکر والانثی * ان سعیکم لشتی * فاما من اعطی واتقی﴾.
قسم به شب در آن هنگام که جهان را بپوشاند وقسم به روز هنگامی که تجلی کند وهنگامی که آشکار وظاهر گردد وقسم به آن کسی که جنس مذکر ومؤنث (یعنی مرد وزن) را آفرید که سعی وتلاش وکوشش شما در زندگی گوناگون ومختلف است اما آن کس که در راه خدا اعطاء کند وپرهیزکاری وتقوا پیشه کند وبه جزای نیک الهی ایمان داشته باشد ما او را در مسیر آسانی قرار می دهیم وبه سوی بهشت جاویدان هدایت می کنیم.
شأن نزول سوره اللیل:
مفسران برای سوره شریفه شأن نزولی از ابن عباس نقل کرده اند که ما مطابق آنچه مرحوم طبرسی در مجمع البیان آورده است روایت را می آوریم: مردی در میان مسلمانان بود که شاخه یکی از درختان خرمای او بالای خانه مرد فقیر عیال مندی قرار گرفته بود صاحب نخل هنگامی که بالای درخت می رفت تا خرماها را بچیند گاهی چند دانه خرما در خانه مرد فقیر می افتاد کودکانش آن را بر می داشتند. آن مرد از نخل فرود می آمد وخرما را از دستشان می گرفت (وآن قدر بخیل وسنگدل بود که) اگر خرما را در دهان یکی از آنها می دید انگشتش را در داخل دهان او می کرد تا خرما را بیرون آورد. مرد فقیر به پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) شکایت کرد. پیغمبر (صلی الله علیه وآله) فرمود برو تا بکارت رسیدگی کنم. سپس صاحب نخل را ملاقات کرد وفرمود این درختی که شاخه هایش بالای خانه فلان کس آمده است به من می دهی تا در مقابل آن نخلی در بهشت از آن تو باشد. مرد گفت من درختان نخل بسیاری دارم وخرمای هیچ کدام به خوبی این درخت نیست (حاضر به چنین معامله نیستم) کسی از یاران پیغمبر (صلی الله علیه وآله) این سخن را شنید عرض کرد ای رسول خدا اگر من بروم واین درخت را از این مرد خریداری وواگذار کنم شما همان چیزی را که به او می دادید به من عطا خواهی کرد فرمود آری. او رفت وصاحب نخل را دید وبا او گفتگو کرد صاحب نخل گفت آیا می دانی که محمد (صلی الله علیه وآله) حاضر شد درخت نخلی در بهشت در مقابل این به من بدهد (ومن نپذیرفتم) وگفتم من از خرمای این بسیار لذت می برم ونخل فراوان دارم وهیچ کدام خرمایش به این خوبی نیست. خریدار گفت آیا می خواهی او را بفروشی یا نه گفت نمی فروشم مگر آنکه مبلغی را که گمان نمی کنم کسی بدهد به من بدهی. گفت: چه مبلغ؟ گفت: چهل نخل. خریدار تعجب کرد وگفت عجب بهای سنگینی برای نخلی که کج شده مطالبه می کنی چهل نخل. سپس بعد از کمی سکوت گفت بسیار خوب چهل نخل به تو می دهم فروشنده (طمعکار) گفت اگر راست می گوئی چند نفر را به عنوان شهود بطلب. اتفاقاً گروهی از آنجا می گذشتند آنها را صدا زد وبر این معامله شاهد گرفت. سپس خدمت پیغمبر (صلی الله علیه وآله) آمد وعرض کرد ای رسول خدا نخل به ملک من در آمد وتقدیم (محضر مبارکتان) می کنم. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به سراغ خانواده فقیر رفت وبه صاحب خانه گفت این نخل از آن تو وفرزندان تو است.
این جا بود که سوره اللیل نازل شد (وگفتنی ها را درباره بخیلان وسخاوتمندان گفت) در بعضی از روایات آمده که مرد خریدار شخصی به نام (ابوالداح) بود. [تفسیر نمونه، ج 27، ص 68. به نقل مجمع البیان جلد 10 ص 501].
قرآن مجید در این آیات از دو گروه سخن می گوید گروهی مؤمن وباتقوی وپرهیزگار وسخاوتمند وگروهی بی ایمان وبی تقوی وبخیل که نمونه هر دو گروه در شأن نزول به طور وضوح منعکس شده است. گروه اول با استفاده از توفیقات الهی مسیر خود را با سهولت پیموده وبه سوی بهشت ونعمتهای آن روان می شوند در حالی که گروه دوم در زندگی با انبوه مشکلات روبرو هستند واموال سرشار را جمع می کنند ومی گذراند ومی روند وجز حسرت واندوه ووبال ومجازات الهی بهره ای عائدشان نمی شود ومتاعی نمی خرند!
ورع وتقوی:
حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: به خدا قسم شماها (شیعیان) به دین خدا وسیره وطریقه ملائکه هستید (در عبادت کردن) پس کمک کنید به (رواج احکام خدا ودستورات) ما به داشتن ورع وتقوی وپرهیزکاری وکوشش در عبادت وبر شما باد (همیشه اوقات) به داشتن ورع (وپرهیز از حرام وگناه).
و حضرت (علیه السلام) فرمود همراه با پدر بزرگوارم رفتیم به نزد قبر جدم رسول الله (صلی الله علیه وآله) در حالی که جمعی از صحابه خاص آنجا بودند. پدرم ایستاد وبر ایشان سلام کرد وفرمود به خدا قسم دوست می دارم شما را ودوست می دارم بوهای (دهان) وارواح شما را پس شما هم کمک کنید به این محبت، به ورع وتقوی وپرهیزکاری وجدیت در عبادت زیرا نمی رسید شما به ولایت ما مگر به سبب آن؛ وهر که امامی را پیشوای خود داند، پیروی می کند از عمل واوامرش. سپس فرمود شمائید لشگریان خدا وپیروان دستورات الهی وشمائید سابقون الاولون وسبقت گیرندگان به بهشت وما (ائمه) ضمانت می کنیم برای شما بهشت را به ضمانت خدا ورسولش (در صورتی که با ورع وتقوی وپرهیزکار باشید) وشمائید طیب وپاکیزه وزنان شماها (در صورتی که مؤمنه باشد) طیبه وپاک تر و(در بهشت) هر مؤمنی صدیق است وهر زن مؤمنه ای حوریه وجه.
بسیار می شد که حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) می فرمود به قنبر بشارت بده بگو آنها هم بشارت دهند به دیگران که رحلت فرمود رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در حالی که خشمگین بود از تمام مردم، جز از شیعیان (ما ائمه) آگاه باشید برای هر چیزی ستونی است وستون دین، شیعیانند. برای چیزی بهتری است وبهترین زمین آن زمینی است که شیعیان در آن ساکن باشند وبرای هر چیزی شرافتی است وشرافت دین شیعیانند. به خدا قسم اگر شما نبودید (وهمانند شماها در زمان سابق وآینده) زمین اهلش را در خود فرو می کشاند وهر که مخالفت ما (ائمه) کند اگر چه بسیار عبادت نماید وجدیت در افعال خیر داشته باشد مشمول این آیه است که خداوند می فرماید وجوه یومئذ خاشعة عاملة ناصبه تصلی ناراً حامیة [سوره الغاشیه، آیه 2 الی 4].
روز قیامت صورت گروهی، ترسناک وذلیل باشد وهمه کارشان رنج ومشقت وپیوسته در آتش جهنم خواهند بود. به خدا قسم اگر مخالفین ما دعای خیر کنند مستجاب می شود در حق شما ودعا نمی کند وچیزی از خدا سؤال نمی نمایند کسی از شما مگر آنکه خدای متعال صد برابر به او عنایت خواهد فرمود وهر که از شما عمل خیری انجام دهد خدای تعالی چندین برابر به او عنایت خواهد فرمود وهر که از شما عمل خیری انجام دهد خدای تعالی چندین برابر که مقدارش را کسی جز خود او نمی داند در نامه عملش مکتوب فرماید به خدا قسم روزه گیران شما در بهشت خواهند بود وحج وعمره بجاآورندگان شما بندگان خاص خدایند وشمائید اهل اجابت کنندگان به اوامر ونواهی خدایی لا خوف علیکم ولا انتم تحزنون (در روز قیامت) نه ترسی برای شما است ونه حزن واندوه ونه محزون خواهید بود تمامی شما در بهشت خواهید بود تمامی شما در بهشت خواهید به وبه درجات عالیه می رسید. به خدا قسم چقدر نزدیک هستند به عرش الهی شیعیان ما. خوشا به حال ایشان که خداوند برای آنها چه مکانهای خوبی تهیه فرموده. به خدا قسم فرموده است امیر المؤمنین (علیه السلام) بیرون آیند شیعیان ما از قبورشان در حالی که نورانی باشد صورت آنها وروشن باشد چشم ایشان وایمن از عذاب باشند وآنان هیچ ترس وحزنی نداشته باشند. به خدا قسم هر گاه یکی از شیعیان ما به نماز ایستد جمعی از ملائکه اطراف او آیند ودر حقش دعا کنند تا زمانی که از نماز فارغ شود وبرای هر چیزی جوهری است وجوهر اولاد آدم، محمد (صلی الله علیه وآله) وما (ائمه) وشیعیان ما هستند. [ترجمه ارشاد القلوب دیلمی، ج 2، ص 41].
تقوی نجات دهنده از عذاب روز قیامت است واز سختی روز قیامت مردم را تقوی وپرهیزکاری واجتناب از محرمات سعادتمند می نماید.
در اول سوره حج:
بسم الله الرحمن الرحیم یا ایها الناس اتقوا ربکم ان زلزلة الساعة شی عظیم. به نام خداوند بخشنده بخشایشگر. ای مردم از پروردگارتان بترسید وپرهیزکاری پیشه کنید که زلزله رستاخیز وروز قیامت جریان مهم وعظیمی است.
از تفسیر نمونه استفاده می شود که: جمله اتقوا ربکم عصاره تمام برنامه های سعادت بخش است چرا که از یک سو توحید را بیان می کند (ربکم) واز سوی دیگر تقوی را وبه این ترتیب برنامه های عقیدتی وعملی در آن جمع است:
یوم ترونها تذهل کل مرضعة عما ارضعت وتضع کل ذات حمل حلمها وتری الناس سکاری وماهم سکاری ولکن عذاب الله شدید
روزی که زلزله رستاخیز وروز قیامت را مشاهده کنید آن چنان وحشت سر تا پای همه را می گیرد که مادران شیرده از کودک شیرخوارشان غافل می شوند وهر بارداری (در آن صحنه باشد) جنین خود را سقط می کند. مردم را به صورت مستان می بینی در حالی که مست نیستند.
ولی عذاب خدا شدید است که این چنین هول ووحشت به دلها افکنده، انسانها را از خود بی خود ساخته است واینجاست که هیچ چیز وهیچ کس وفامیل وپارتی وپدر ومادر ومال وپول، به درد وفریاد انسان نمی خورد، مگر اعمال صالح وتقوی وپرهیزکاری یوم لا ینفع مال ولابنون الا من اتی الله بقلب سلیم روزی که نه مال سود می بخشد ونه فرزندان، تنها نجات از آن کسی است که درای قلب سلیم باشد. [سوره شعراء، آیه 89].
از امام زین العابدین (علیه السلام) حدیثی است که صاحب کتاب مناقب ابن شهر آشوب از طاووس (یمانی) نقل کرده که آن حضرت فرمود: خلق الله الجنة لمن اطاع واحسن ولو کان عبداً خشیاً وخلق النار لمن عصاء ولو کان ولداً قرشیاً
خداوند بهشت را برای کسی آفریده که اطاعت فرمان خدا کند ونیکوکار باشد، هر چند برده ای از حبشه باشد ودوزخ را برای کسی آفریده است که نافرمانی او کند، هر چند فرزندی از قریش باشد. [تفسیر نمونه، ج 14 ، ص 33].
داستان:
لعمرک ما الانسان الآبدینه * * * فلا تترک التقوی اتکالاً علی النسب
فقد رفع الاسلام سلمان فارسی * * * وقد وضع الشرک الشریف ابالهب
[منتخب التواریخ، ص 563. قسم به جان تو انسان صاحب شرافت وعزت نمی شود مگر دین اسلام خود پس تقوی وپرهیزکاری را ترک نکن به جهت اتکال وتکیه کردن به نسب خود. به تحقیق دین مقدس اسلام سلمان فارسی را بلند مرتبه وصاحب عزت نمود اما ابولهب (عموی پیغمبر) به سبب شرک وکفر نسب شریف خودش را گم کرده وپست نمود].
ابولهب عموی پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) بود وفرزند عبد المطلب که از دشمنان سرسخت اسلام بود. به هنگام شنیدن دعوت آشکار وعمومی پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وانذار نسبت بعذاب الهی، گفت زیان وهلاکت بر تو باد آیا برای همین حرفها ما را دعوت وفراخواندی.
پیغمبر اسلام می فرمود: (ایها الناس قولو الا اله الا الله تفلحوا) ای مردم به وحدانیت خداوند اقرار کنید تا رستگار باشید.
ابولهب عموی پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) ناراحت می شد به آن حضرت حرفهای زشت می گفت.
قرآن مجید در پاسخ این بد زبان می فرماید: بسم الله الرحمن الرحیم تبت یدا ابی لهب وتب (1) ما اغنی ماله وما کسب (2) سیصلی ناراً ذات لهب... بریده باد هر دو دست ابولهب یا مرگ وخسروان بر او باد.
در روایتی آمده است که شخصی به نام طارق محاربی می گوید من در بازار (ذی المجاز) [ذی المجاز نزدیک عرفات در فاصله کمی از مکه]. بودم ناگهان جوانی را دیدم که صدا می زند: ای مردم بگویید (لا اله الا الله) تا رستگار شوید ومردی را پشت سر او دیدم که با سنگ به پشت پای او می زند، به گونه ای که خون از پایش جاری بود وفریاد می زد ای مردم این دروغگو است، او را تصدیق نکنید من سؤال کردم این جوان کیست گفتند: محمد است که گمان می کند پیامبر می باشد واین پیرمرد عمویش ابولهب است که او را دروغگو می داند. [تفسیر نمونه، ج 27، ص 417].
ابولهب وزنش جهنمی ودر آتش اند وراه نجات برای آنها نیست، اما حضرت سلمان با اینکه خویشاوندی با پیغمبر (صلی الله علیه وآله) نداشت اما به وسیله اطاعت از خدا وپیغمبر وتقوی وپرهیزکاری واجتناب از محرمات الهی بجایی رسید که پیغمبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: اورع الناس من وقف عند الشبهة اعبد الناس من اقام الفرائض ازهد الناس من ترک الحرام اشد الناس اجتهاداً من ترک الذنوب
پارساترین مردم کسی است که توقف کند نزد شبهه وشک وعابدترین مردم کسی است که بپا دارد فرائض وواجبات الهی را وزاهدترین مردم کسی است که ترک کند حرام را واز همه مردم کوشش ومشقتش بیشتر است کسی که ترک کند گناهان را. [منتهی الامال، ج 2، ص 405].
روایت شده که از حضرت صادق (علیه السلام) سؤال کردند مروت چیست فرمود لا یراک الله حیث نهاک ولا یفقدک منحیث امرک یعنی مروت آن است که نبیند ترا خداوند متعال در جائی که نهی کرده تو را از آنجا ومفقود نکند تو را از جائی که امر کرده تو را به آنجا. [منتهی الامال، ج 2، ص 137].
یعنی اوامر الهی را به جا آور ونواهی ومحرمات الهی را ترک کنی.
و روایت شده که عمروبن سعید ثقفی خدمت حضرت صادق (علیه السلام) عرض کرد که من همیشه شما را ملاقات نمی کنم، پس چیزی به من بفرمائید که با آن رفتار کنم. حضرت فرمود ترا وصیت می کنم به تقوی الله وپرهیزکاری وورع واجتهاد (یعنی سعی وکوشش واهتمام نمودن در عبادت وبدانکه نفع نمی کند اجتهادی که ورع با آن نباشد). [همان مدرک].
تقوی الهی انسان را از مشکلات دنیا نجات می دهد:
حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) به هشام فرمود: یا هشام ان لقمان قالابنه تواضع للحق تکن اعقل الناس وان الکیس لدی الحق یسیر یا بنی ان الدنیا بحر عمیق قد غرق فیها عالم کثیر فلتکن سفینک تقوی الله وحشوها الایمان وشراعها التوکل وقیمها العقل ودلیلها العلم وسکانها البصر ای هشام !لقمان به پسرش گفت حق را گردن نه تا عاقلترین مردم باشی، همانا زیرکی در برابر حق ناچیز است. پسر عزیزم دنیا دریای ژرفی است که خلقی بسیار در آن غرق شدند (اگر از این دریا نجات می خواهی) کشتیت در انی دریا، تقوی وپرهیزکاری الهی است وحشو آن ایمان وبادبانش توکل وناخدایش عقل ورهبرش علم ودانش ولنگرش شکیبائی باشد. [کافی، ج 1، ص 18].
عن مفضل بن عمر قال کنت عند ابی عبد الله (علیه السلام) فذکرنا الاعمال فقلت انا ما اضعف عملی فقال مه استغفر الله ثم قال لی ان قلیل العمل مع التقوی خیر من کثیر العمل بلا تقوی قلت کیف یکون کثیر بلا تقوی قال نعم مثل الرجل یطعم طعامه ویرفق جبرانه ویوطئ رحله فاذا ارتفع له الباب من الحرام دخل فیه فهذا العمل بلا تقوی ویکون الاخر لیس عنده فاذا ارتفع اله الباب من الحرام لم یدخل فیه.
مفضل بن عمر گوید خدمت امام صادق (علیه السلام) بودم که موضوع اعمال مطرح شد من گفتم عمل من چه اندازه کم وضعیف است. حضرت فرمود: خاموش باش از خدا آمرزش بخواه. آنگاه فرمود عمل کم با تقوی بهتر از عمل بسیار بی تقوی وپرهیزکاری است. عرض کردم چگونه عمل بسیار بی تقوی می باشد؟ فرمود آری مانند مردم که از غذای خود به مردم می خوراند وبا همسایگان مهربانی می کند ودر خانه اش باز است ولی چون دری از حرام به نظرش رسد بدان در آید. این است عمل بدون تقوی ودیگری هست که اینها گذارد ولی چون در حرامی بنظرش رسد بدان وارد نشود. [کافی، ج 3، ص 121، خبر 7].
یعقوب ابن شعیب گوید شنیدم امام صادق (علیه السلام) می فرمود خدای (عز وجل) بنده ای را از خواری گناه به عزت تقوی وپرهیزکاری نبرد جز آنکه بی نیازش کند بدون مال وعزیزش کند بدون فامیل ومأنوس کند بدون آدمی زاد (یعنی با خود مأنوسش سازد) [مدرک سابق، خبر 8].
حضرت صادق (علیه السلام) از یکی از یاران خود پرسید فتی به چه کسی می گویند او در پاسخ عرض کرد فتی را به جوان می گوییم. حضرت فرمود: اما علمت ان اصحاب الکهف کانو کلهم کهولاً فسماً هم الله فتیة بایمانهم آیا نمی دانی که اصحاب کهف همگی کامل مرد بودند اما خدا آنها را بعنوان فتنه نام برده (جوانان) چون ایمان به پروردگار داشتند سپس حضرت اضافه فرمود: (من بالله واتقی فهو الفتی) هر کس به خدا ایمان داشته باشد وتقوا وپرهیزکاری پیشه کند جوانمرد است. [تفسیر نمونه، ج 12، ص 357].
آری این جوانمردان موحد آن دنیای آلوده را که با تمام وسعتش، زندان جانکاهی بود ترک گفتند وبه غار خشک وتاریکی که ابعادش، فضایی بیکران می نمود، روی آوردند. درست همچون حضرت یوسف پاکدامن که هر چه به او اسرار کردند اگر تسلیم هوسهای سرکش همسر زیبای عزیز مصر نشوی زندان تاریک وحشتناک در انتظار تو است او بر استقامتش افزود وسرانجام این جمله عجیب را به پیشگاه خداوند عرضه داشت. رب السجن احب الی مما یردعوننی الیه والا تصرف عنی کیدهن اصب الیهن پروردگارا زندان با آن همه دردهای جانکاهش نزد من از این آلودگی که مرا به آن دعوت می کند محبوبتر است واگر وسوسه های آنها را از من دفع نکنی من در دام آنها گرفتار خواهم شد وقلب من با آنها متمایل می گردد واز جاهلان خواهم بود (فاستجاب له ربه فصرف عنه کیدهن) پروردگارش این دعای خالصانه او را اجابت کرد ومکر ونقشه آنها را از او بگردانید. [تفسیر نمونه، ج 12، ص 398].
تقوی وپرهیزکاری، حضرت یوسف (علیه السلام) را به مقام عالی وصاحب عظمت وجلال، در پیشگاه خداوند متعال رساند.
در عدةالداعی از حضرت صادق (علیه السلام) روایت شده که وقتی زلیخا اذن خواست که به منزل یوسف رود به او گفته شد که کراهت داریم ومی ترسیم که تو را بر یوسف داخل نمائیم؛ به جهت آن کارها که از تو نسبت به او شده است. گفت من نمی ترسم از آن کسی که از خدا می ترسد. پس چون داخل شد، یوسف (علیه السلام) به او گفت که یا زلیخا چرا رنگت تغیر کرده است گفت الحمد الله الذی جعل الملوک بعضه عبیداً بمعصیتهم وجعل العبید بطاعتهم ملوکاً حمد به خداوند که قرار گذاشت پادشاهان را عبد وغلام به سبب گناهانشان؛ وبنده وغلام را هم به سبب اطاعت به خدا، پادشاه قرار گذاشت. فرمود یا زلیخا چه تو را خواند، به آنچه از تو صادر شد گفت: حسن وزیبایی صورت تو ای یوسف. گفت: پس چه می کردی اگر می دیدی پیغمبری را که نامش محمد (صلی الله علیه وآله) است ودر آخر الزمان ظاهر خواهد شد.
احسن منی وجهاً واحسن منی خلقاً واسمح منی کفاً او از جهت صورت از من زیباتر است واز جهت خلق از من بهتر است. زلیخا گفت: راست گفتی فرمود: چگونه دانستی که من راست گفتم؟ گفت آن وقت که اسم او را بردی، دوستی او در دل من افتاد پس خداوند متعال وحی به یوسف کرد که زلیخا راست گفت ومن دوست دارم زلیخا را، به جهت آنکه محمد (صلی الله علیه وآله) وآل را دوست دارد. پس فرمود که او را تزویج کند. [منتخب قوامیس الدرر، ص 174].
در حدیث وارد است وجود مقدس حضرت خاتم النبین (صلی الله علیه وآله) فرمودند: الا ان عدو محمد من عصی الله وان قربت قرابته وان حبیب محمد (صلی الله علیه وآله) من اطاع الله وان بعدت لحمته
آگاه باشید به درستی که دشمن محمد (صلی الله علیه وآله) کسی است که معصیت وگناه خدا را کند اگر چه به من نزدیک باشد ودوست محمد (صلی الله علیه وآله) کسی است که اطاعت خدا را کند اگر چه نسبت او از من دور باشد. معیار فضیلت انسان تقوی وپرهیز واجتناب از محرمات الهی وبندگی است. [منهاج الدموع، ص 137].
در حدیث وارد است که روزی حضرت امام باقر (علیه السلام) برخوردند به سعدالخیر ودیدند که او مثل ابر بهار وزن بچه مرده گریه می کند. حضرت گریه او را پرسیدند عرض کرد: چرا گریه نکنم گریه سزاوار من است، زیرا من شجره ملعونه در قرآن واز نسل بنی امیه می باشم. حضرت باقر (علیه السلام) فرمود: لست منهم انت منا اهل البیت اما سمعت قول الله تعالی یحکی عن ابراهیم فمن تبعثی فانه منی.
حضرت باقر (علیه السلام) به او فرمودند تو از بنی امیه نیستی تو از ما اهل بیت پیغمبری. آیا نشنیده ای که خداوند از حضرت ابراهیم نقل می کند که او فرمود هر کسی مطابعت مرا بنماید از من است. [مدرک سابق].
در کتاب معانی الاخبار به استناد محکم مرقوم است که علی بن موسی الرضا (علیه السلام) زمانی که در خراسان سکونت داشت یک روز از بزرگان اصحاب در مجلس او حاضر بودند وزید بن موسی نیز در آن مجلس بود وبا اهل مجلس از مفاخر خویش سخن همی کرد وما ومن همی گفت. علی بن موسی الرضا اگر چند با اهل مجلس حدیث می فرمود، سخنان زید را نیز می شنید، پس روی به زید کرد: فقال یا زید اغرک قول بقالی الکوفة ان فاطمه احصنت فرجها فحرم الله ذریتها علی النار والله ما ذلک الا الحسن والحسین وولدبطنها حاصه فاما ان یکون موسی بن جعفر (علیه السلام) یطمع الله یصوم نهاره ویقوم لیله وتعصیه انت ثم تجئیان یوم القیامة سواء فانت اعز علی الله عزجل منه ان علی ابن الحسین کان یقول لمحسینا کفلان من الاجر ولمسیننا ضعفان من العذاب.
همانا فاطمه (علیها سلام) معصوم است از همه محرمات وخداوند حرام کرده است آتش جهنم را بر فرزندان او سوگند به خدای که این حدیث وارد نشده است مگر در حق حسن وحسین وزینب وام کلثوم که از بطن فاطمه (علیها سلام) اند. هان ای زید! موسی بن جعفر (علیه السلام) اطاعت خدای کند وروزها روزه بدارد وشبها از بهر عبادت بر پای بایستد وتو عصیان خداوند کنی، آیا هنگامی که وارد محشر شوید تو با او در نزد خداوند یک درجه خواهید داشت؟ مگر ندانسته ای که علی بن الحسین (علیه السلام) می فرماید: که خوبان ما را در ازای یک ثواب دو اجر دهند وبدان ما را به جای یک نافرمانی دو عذاب کنند.
چون سخن بدینجا آورد روی به (حسن الوشا) کرد فرمود ای حسن این آیه تبارک را از قرآن کریم چگونه قرائت می کنی: قال نوح انه لیس من اهلک انه عمل غیر صالح حسن عرض کرد یابن رسول الله جماعتی (عمل غیر صالح) خوانند وگروهی تنوین داخل عمل نکنند (عمل غیر صالح) دانند وکنعان را پسر نوح نخوانند. فرمود حاشا همانا او پسر نوح بود لکن چون در حضرت حق گناهکار شد او را از پسر نوح نفی کرد کذا من کان منا لم یطع الله لیس منا وانت اذا اطعت الله فانت منا اهل البیت یعنی همچنین است کسی که در نسب ونژاد از ما باشد واطاعت خدا را نکند از ما نیست وتو ای حسن با اینکه از خویشاوندان ما باشد واطاعت خدا را نکند از ما نیست وتو ای حسن با اینکه از خویشاوندان ما نیستی چون خدا را فرمانبردار باشی در شمار اهل بیت خواهی بود. [ناسخ التواریخ، ج امام حسن (علیه السلام)، ج 1، ص 143].
هر که باشد اگر تقوی وپرهیزکاری واجتناب محرمات الهی داشته باشد، در روز قیامت به درجات عالی می رسد واما اگر بر خلاف دستور الهی وپیغمبر (صلی الله علیه وآله) وائمه (علیهم السلام) رفتار کند در جهنم، در عذاب خواهد شد.
نامه 27 حضرت علی (علیه السلام) به محمد بن ابابکر (که یکی از خواص یاران امام (علیه السلام) بود) ودر این نامه او را بعدالت بین مردم وتقوی وپرهیزکاری وسختی مرگ وعذاب روز قیامت یاد آوری نمود.
در همان نامه خطاب می کند: فاحذروا ناراً قعرها بعید وحرها شدید وغذابها جدید دار لیس فیها رحمة ولا تسمع فیها دعوة ولا یفرح فیها کربة بترسید از آتشی که گودی وگرمی آن بی اندازه وعذاب وگرفتاری آن تازه است. (دوزخ) سرائی است که در آن رحمت ومهربانی نیست ودرخواست پذیرفته نمی گردد وغم واندوه بر طرف نمی شود. [نامه 27].
چنانکه در قرآن مجید می فرماید: ان الذین کفروا بآیاتینا سوف تصلیهم ناراً نضجت جلودهم بدلناهم جلوداً غیرها لیذوقو العذاب ان الله کان عزیزاً حکیماً.
کسانیکه به آیات ما کافر شدند به زودی آنها را در آتشی وارد می کنیم که هر گاه پوستهای تن آنها (در آن) بریان گردد (وبسوزد) پوستهای دیگری به جای آن قرار می دهیم تا کیفر را بچشند. خداوند توانا وحکیم است. [سوره نساء، آیه 56].
وسرنوشت مجرمان وکافران در روز قیامت (پناه می برم به خدای (عز وجل)) شرح می فرماید: (74) کان المجرمین فی عذاب جهنم خالدون (75) لا یفتر عنهم وهم فیه مبلسون
مجرمان وگنهکاران در عذاب جهنم جاودانه می مانند هرگز عذاب از آنها تخفیف نمی یابد وآنها در آنجا از همه چیز مأیوسند وهیچگونه راه نجاتی ندارند. [سوره زخرف، آیات 74 - 75].
در روز قیامت بعضی از دوستان در آن روز دشمن یکدیگرند مگر پرهیزکاران. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: الا کل خلة کانت فی الدنیا فی غیر الله (عز وجل) فانها تصیر عداوة یوم القیامة بدانید هر دوستی که در دنیا برای خاطر خدا نباشد در قیامت تبدیل به عداوت ودشمنی می شود. [تفسیر نمونه، ج 21، ص 111].
داستان سه نفر در غار:
حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود: سه تن از بنی اسرائیل با همدیگر مسافرت کردند ودر بیابان باران شدیدی باریدن گرفت وآنها به غاری پناهنده شدند. ناگهان سنگ بزرگی که در بالای مدخل غار بود فرود آمد ودهانه غار گرفته شد این سه نفر در داخل غار محبوس ماندند وچاره برای نجات وخلاص خود نیاندیشیدند وپس از مذاکره وچاره جویی زیاد، قرار بر آن گذاشتند که هر یک خالصترین وبهترین عمل خود را به نظر آورد وبه وسیله آن عمل، از پروردگار خود مسئلت نماید که آن را از این گرفتاری سخت نجات دهد.
یکی از آن سه نفر دست به دعا بلند کرده وگفت: پروردگارا تو خود آگاه هستی که من دختر عمویم را دوست می داشتم وصد دینار برای جلب خاطر او دادم وچون به او در مجلسی خلوت کردیم مرا گفت ای پسر عموی من از خدا بترس وچیزی را که بسته ومهر شده است بنا حق مکن، پس من تنها به خاطر خوف تو، از آن عمل نامشروع منصرف شده وصد دینار را که داده بودم به او بخشیده واز مجلس او بیرون آمدم. پروردگارا اگر آن حرکت از من برای تحصیل رضای تو بود ما را از این بلاء سخت وگرفتاری نجات بده.
در این ساعت یک قسمت از سه قسمت سنگ از مدخل غار کنار رفت.
دومی گفت پروردگارا تو خود آگاهی که مرا پدر ومادر پیری بود وهر روز صبح وشام غذای صبحانه وشام برای آنها می بردم وروزی طرف صبح که به نزد آنها رفتم هر دو را در خواب یافتم وپیش خود اندیشه کردم که اگر آنان را بیدار نمایم ممکن است ناراحت ومتاذی شوند واگر از نزد آنان مراجعت کنم محتمل است که غذای صبحانه آنان تلف شود وروی این نظر آن قدر در نزدیکی آنان ایستاده وصبر کردم که از خواب بیدار شده وصبحانه تناول کردند. پروردگارا این عمل وقصد من تنها برای رضا تو بوده اگر نظری به جز تو در اینکار نداشتم این گرفتاری وابتلای سخت را از ما رفع فرما.
در این ساعت یک قسمت دیگر نیز از سنگ کنار رفت.
سومی گفت پروردگارا آگاه هستی که من شخصی را در مقابل انجام عملی اجیر کرده بودم وچون خواستم اجرت عمل او را پرداخت کنم از گرفتن وجه خودداری نموده واظهار می کرد که اجرت وحق من بیشتر از این مقدار است در نتیجه چیزی نگرفته وگفت تو نسبت به من ظلم کردی وخداوند در میان من وتو در روز جزا حکومت خواهد فرمود. پس او اجرت خود را نگرفته ورفت ومن در مقابل اجرت او گوسفندی به نام او خریداری کردم چند سال آن را نگه داشته ودر این مدت، چند بچه از آن به وجود آمده وزیاد شدند وپس از مدتی آن اجیر پیش من آمده ومطالبه اجرت خود را کرد ومن همه گوسفندها را به دست او سپردم. اجیر گفت تو همان کسی هستی که در پرداخت اجرت من به آنطوری که سزاوار بود اهمال وامتناع می ورزیدی وامروز این گوسفندها را به من می بخشی، آیا نظر استهزاء ومسخره داری. من جریان را به او شرح دادم. شخص اجیر گوسفندها را گرفته وبا نهایت سرور در حق من دعا کرد. پروردگارا اگر این عمل من از روی خلوص وصمیمیت وتنها بخاطر تو بود این گرفتاری وبیچارگی را از ما بر طرف ساز. در این ساعت بقیه سنگ نیز از مدخل غار کنار رفته وآن سه نفر از آن حبس وگرفتاری شدید نجات یافتند. [کتاب قصه های شیرین، ج 2، ص 39].
حضرت امام حسن عسگری (علیه السلام) در توقیع شریف به علی بن الحسین (صدوق اول) می فرماید: بعد از تقوی وپرهیزکاری، تو را وصیت می کنم به اقامه نماز واداء زکات. فانه لا یقبل الصلوة من ما نعی الزکوة پس به درستیکه نماز قبول نمی شود از کسیکه زکات ندهد ومانع زکات باشد.
قبلاً باید توجه داشت که از نظر احکام الهی نماز وزکات که از اعظم عبادات محسوب می شوند از اهمیت بسیار بالائی برخوردارند که خداوند متعال در 26 مورد از آیات قرآنی این در امر مهم را مترادف ومقرون با هم یاد آور شدند ومکرر می فرمایند (واقیموا الصلوة واتو الزکوة...)
و در سوره بقره آیه 177 می فرماید: لیس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق والمغرب ولکن البر من امن بالله والیوم الاخر والملائکة والکتاب والیقین والتی اعمال علی حبه ذوی القربی والیتامی والمساکین وابن السبیل والمساکین والرقاب واقام الصلوة واتی الزکوه والموفون بعهدهم اذ اعاهدوا والصابرین فی البأساء والضراء وحین البأس اولئک صدقوا واولئک هم المتقون.
نیکی تنها به این نیست که (بهنگام نماز) صورت خود را به سوی مشرق ومغرب کنید (وتمام گفتگو از مسأله قبله وتغییر قبله نمایید وتمام وقت خود را مصروف آن سازید) بلکه نیکی ونیکوکار، کسانی هستند که به خدا وروز قیامت وفرشتگان وکتاب آسمانی وپیامبران ایمان آورده اند ومال خود را با تمام علاقه ای که به آن دارند به خویشاوندان ویتیمان ومسکینان وواماندگان در راه وسائلان وبردگان انفاق می کنند ونماز را بر پا می دارند وزکات را می پردازند وبه عهد خود بهنگامی که عهد بستند وفا می کنند ودر برابر محرومیتها وبیماریها ودر میدان جنگ استقامت به خرج می دهند؛ اینها کسانی هستند که راست می گویند (گفتار ورفتار واعتقادشان هماهنگ است) واینها هستند پرهیزکاران.
و در آیه فوق سومین اصلی که آیه به آن اشاره فرموده واز صفات مردان نیکوکار شمرده، نماز است آنان نماز را با تمام شرائط وحدود، با کمال اخلاص ومواظبت انجام می دهند وچهارمین امتیاز مردم نیکوکار اداء زکات وحقوق واجب است. [تفسیر نمونه، ج 1].
در خبر است که موسی (علیه السلام) به جوانی عبورش واقع شد که به غایت خوبی، نماز خود را به جا می آورد از او تعجب کرد. بعد از چند سال باز آن جوان را در آن مقام دید گفت: هرگز ندیدم که کسی از این جوان بهتر نماز گذارده باشد ندا در رسید که ای موسی نماز او را چکنم که زکوة مال خود را اداء نمی سازد. نماز وزکوة تو أمانند، یکی بدون دیگری مقبول درگاه ما نمی گردد. [مناهج الشارعین، ص 227].
تارک نماز کافر است:
عن مسعدة بن صدقه قال سمعت اباعبد الله (علیه السلام) وسئل ما بال الزانی لا تسمیه کافراً وتارک الصلوة قد سمیته کافراً وما الحجة فی ذلک فقال لان الزانی وما اشبهه انما یفعل ذلک لمکان الشهوة لانها تغلبه وتارک الصلوة لا یترکها الا استخفافاً بها.
مسعد بن صدقه گوید: شنیدم از حضرت صادق (علیه السلام) که در پاسخ این سؤال: که چگونه است که شما زناکار را کافر نمی گوئی ولی تارک صلوة وکسی که نماز را ترک نموده، کافر می گوئید. دلیل بر این چیست؟
فرمود: چون زناکار وآنکه مانند اوست همانا این کار را به خاطر غلبه شهوت کند ولی تارک نماز آن را ترک نکند جز از روی استخفاف (وسبک شمردن) آن واین برای آن است که زنا کاری نیست که نزد زنی رود جز اینکه از نزدیکی با او طلب لذت کند (هدفش کامیابی والتذاذ است ولی هر که نماز را ترک کند هدفش در ترک آن، لذت نیست وچون لذتی نیست، پس برای استخفاف وسبک شمردن شد کفر واقع شود. [کافی ، ج 4، ص 97، خبر9].
پس کسی که نماز را ترک نمود، کافر است.
امام صادق (علیه السلام) فرمود تارک الصلوة کافر است (یعنی کسی که بدون جهت نماز نمی خواند کافر است) کسی که نماز را ترک کند در روز قیامت در بدترین عذاب خواهد بود.
قال رسول الله (صلی الله علیه وآله) ان فی جهنم وادیاً یستغیث منه اهل النار کل یوم تسبعین الف مرة وفی ذلک الوادی بیت من نار وفی ذلک البیت جب من النار وفی ذلک الجبب تابوت من النار الی اخر الحدیث. قال انس قلت یا رسول الله (صلی الله علیه وآله) لمن یکون هذا العذاب قال لشارب الخمر من اهل القرآن وتارک الصلوة ببان وادی.
شیخ جلیل ورام بن ابی فرفراس الحلی در کتاب خود نقل نموده از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) که فرموده بدرستی که در جهنم زمینی است که عذاب در آن زمین بطوری شدید است که اهل جهنم روزی هفتاد هزار بار از آزار، طلب فریاد رس می کنند ودر آن زمین خانه ای است که از آتش است ودر این خانه چاهی است از آتش ودر این چاه صندوقی است از آتش (تا آخر حدیث که می فرماید) در این وقت انس بن مالک عرض کرد یا رسول الله این عذاب واین مکان برای کیست؟ فرمود برای خورنده شراب از اهل قرآن وکسانی که نماز نمی خوانند از مسلمانان. [کتاب مضرات مسکرات، ص 147].
منقول است از حضرت باقر (علیه السلام) که روزی حضرت سید انبیاء (صلی الله علیه وآله) در وقت صبح با اصحاب نشسته بود وحدیث می فرمود تا آنکه آفتاب طالع گردید. مردمان برفتن آغاز نمودند تا آنکه دو نفر نزد آن حضرت ماندند یکی انصاری ودیگری ثقفی. آن حضرت خطاب به ایشان فرمود که: می دانم شما را حاجتی است اگر اراده داشته باشید من بیان فرمایم واگر خواهید، عرض نمائید؟ ایشان بمعرض عجز وانکساء در آمده گفتند شما بیان فرمائید. آن حضرت فرمود که برادر ثقفی اراده داری که مرتبه ثواب وضو ونماز را بدانی، بدانکه هر گاه هر دو دست را به آب گذارده بگویی بسم الله، گناهانی که از رهگذر دست کسب نموده باشی ریخته گردد وچون روی بشوی گناهانی که از رهگذر هر دو نظر ودهن کسب شده باشد ریخته گردد، وچون هر دو زراع شسته شود گناهان از جانب راست وچپ شما ریخته اید وهر گاه سر وهر دو قدم مسح گردد گناهانی که به سبب تردد حاصل آمده ریخته می گردد. [مناهج الشارعین، ص 165].
از کتاب ثواب الاعمال شیخ صدوق (اعلی الله مقامه) است که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرموده اند کسی که برود به مسجدی از مسجدها برای نماز تا برگردد به منزل خود، به هر قدمی، خدا ده حسنه برای او می نویسد وده سیئه از او پاک می کند وده درجه برای او بالا می رود وکسیکه مواظبت کند بر نماز جماعت که هر کجا باشد (خود را به نماز جماعت حاضر کند) روز قیامت که می شود با اولین دسته ئی که از پل صراط عبور می کنند، مانند برق از صراط می گذرد وصورتش مانند شب چهارده نورانی خواهد بود وهر روز وشبی که مواظبت بر خواندن نماز جماعت می کند ثواب شهید در راه خدا برای او می نویسند. [خلاصه از مطالب از دین اسلام، ج 2، ص 68. به نقل بحار، ج هجدهم].
وظیفه همسایگان مسجد چیست:
حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند در شهر کوفه خبر به امیر المؤمنین (علیه السلام) رسید که جمعی از همسایگان مسجد به نماز جماعت در مسجد حاضر نمی شوند. آن حضرت خطبه ئی خواند (در حضور مردمان) وفرمود مردمانی هستند که برای نماز جماعت در مسجد حاضر نمی شوند پس باید ایشان با ما در یک ظرف، آب وغذا نخورند وبا ما در امور خود مشورت نکنند واز ما زن نگیرند وزن ندهند واز فی ء ما (یعنی بیت المال) چیزی نگیرند.
یا آنکه با ما به نماز جماعت حاضر شوند ونزدیک است که من امر کنم آتشی در خانه آنها بیفروزم که خانه آنها را بسوزانند یا (اینکه) به مسجد حاضر شوند. پس مسلمانان چون این کلام را شنیدند با آنها هم غذا نشدند وبه آنها زن ندادند واز آنها زن نگرفتند تا آنکه آنها به صف جماعت با سایر مسلمانان حاضر شدند. [همان مدرک، ص 171].
از خطبه های حضرت علی (علیه السلام) درباره نماز وزکاة در بیان اسباب تقرب ونزدیکی به خداوند متعال است که می فرماید: ان افضل ما توسل به المتوسلون الی الله سبحانه وتعالی الایمان به وبرسوله والجهاد فی سبیل فانه ذروة الاسلام وکلمة الاخلاص فانها الفطره واقام الصلوة فانها الملة وایتاء الزکوة فانها فریضه واجبة...
برترین وسیله تقرب به سوی خداوند سبحان، اول ایمان وتصدیق واعتراف بیگانگی خداوند ورسالت فرستاده او محمد (صلی الله علیه وآله) است ودوم جهاد وجنگیدن در راه حق تعالی است (با کفار ودشمنان دین که به سبب بلندی ورکن اعظم اسلامم است) وسوم کلمه اخلاص گفتن: لا اله الا الله است خداوند مردم را بر این فطرت آفریده که هر کس تصدیق دارد که: خدائی است بی همتا وبی شریک چهارم برپا داشتن نماز که نشانه ملیت دین اسلام است. بزرگترین رکن دین است واز جهت عظمت واهمیت آن را نفس ملت ودین فرموده وپنجم زکات است که سهمیه ای است از جانب خدا تعیین گشته، دادن وپرداختن آن به مستحقین واجب است... . [نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 109].
آیه 6 سوره توبه انما الصدقات للفقراء والمساکین والعالمین علیها والمؤلفة قلوبهم وفی الرقاب والغارمین وفی سبیل الله وابن السبیل فریضة من الله والله علیم حکیم.
زکات مخصوص فقراء ومساکین وکارکنانی است که برای جمع آوری آن کار می کنند وکسانی که برای جلب محبتشان اقدام می شود وبرای آزادی بردگان وبدهکاران ودر راه (تقویت آئین) خدا وواماندگان در راه، این یک فریضه مهم الهی است وخداوند دانا وحکیم است.
در روایتی از حضرت امام صادق (علیه السلام) می خوانیم: من منع قیراطاً من الزکاة فلیس هو بمؤمن ولا مسلم ولاکرامه کسی که یک قیراط از زکات را نپردازد نه مؤمن است ونه مسلمان وارزشی ندارد. [تفسیر نمونه، ج 8، ص 11].
در حدیثی از امام موسی ابن جعفر (علیه السلام) می خوانیم: (حصنوا اموالکم بالزکاة) اموال خود را به وسیله زکات حفظ کنید. [مدرک سابق].
توبه از گناه:
حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) می فرماید تو را وصیت می کنم به توبه کردن از گناه. توبه از گناه چهار شرط دارد اول پشیمانی قبلی دوم استغفار زبانی: استغفر الله ربی واتوب الیه بگوید سوم گناه را ترک کند چهارم تصمیم بر ترک در آینده.
در حدیثی از پیغمبر گرامی (صلی الله علیه وآله) می خوانیم هنگامی که معاذبن جبل از توبه نصوح سؤال کرد در پاسخ فرمود ان یتوب التائب ثم لا یرجع فی ذنب کما لا یعود اللبن الی تضرع توبه نصوح آن است که شخص توبه کننده به هیچ وجه بازگشت به گناه نکند آن چنانکه شیر به پستان هرگز باز نمی گردد. [تفسیر نمونه، ج 24، ص 291].
سوره تحریم آیه 8: یا ایها الذین امنوا توبوا الی الله توبة نصوحا عسی ربکم ان یکفر عنکم سیئاتکم ویدخلکم جنات تجری من تحتها الانهار یوم لا یخزی الله النبی والذین امنوا معه... ای کسانی که ایمان آورده اید توبه کنید توبه خالص؛ امید است با این کار پروردگارتان گناهانتان را ببخشد وشما را در باغهائی از بهشت که نهرها از زیر درختانش جاری است وارد کند. در آن روزی که خداوند پیامبر وکسانیکه به او ایمان آوردند خوار وموهون نمی کند این در حالی است که نور آنها از پیشاپیش آنها واز سوی راستشان در حرکت است ومی گویند پروردگارا نور ما را کامل کن وما را ببخش که تو بر هر کاری قادری. [سوره تحریم، آیه 8].
حضرت امام علی بن الحسین (علیه السلام) در مناجات تائبین به پیشگاه خدا چنین عرضه می دارد الهی انت الذی فتحت لعبادک باباً الی عفوک سمیته التوبه فقلت توبوا الی توبة نصوحاً فاعذر من اعقل دخول الباب بعد فتحه
خدای من تو کسی هستی که دری به سوی عفوت به روی بندگانت گشوده ای ونامش را توبه نهاده ای وفرموده ای بازگردید به سوی خدا وتوبه کنید توبه ای خالص؛ اکنون عذر کسانی که از ورود این در بعد از گشایش آن غافل شوند چیست. [همان مدرک].
در حدیثی از امام باقر (علیه السلام) ان الله تعالی اشد فرحاً یتوبة عبده من رجل اضل راحلته وزاده فی لیلة ظلماء فوجدها.
خداوند از توبه بنده اش بیش از کسی که مرکب وتوشه خود را در بیابان در یک شب تاریک گم کرده وسپس آن را بیابد، شاد می گردد. [همان مدرک].
هر گاه توبه با شرائط انجام گیرد آنچنان اثر می گذارد که گناه وآثار گناه را به کلی از روح وجان انسان محو می کند لذا در حدیثی از امام باقر (علیه السلام) می خوانیم: التائب من الذنب کمن لاذنب له والمقیم علی الذنب وهو مستغفر منه کالمستهزء کسی که از گناه خود توبه کند همچون کسی است که اصلاً گناه نکرده وکسی که به گناه خود ادامه دهد در حالی که استغفار می کند کسی که مسخره می کند. [همان مدرک، صفحه 296].
انما التوبة علی الله للذین یعملون السوء بجهالة ثم یتوبون من قریب فاولئک یتوب الله علیهم وکان الله علیماً حکیماً. توبه تنها برای کسانی است که کار بدی را از روی جهالت انجام می دهند وسپس به زودی توبه می کند. خداوند توبه چنین اشخاصی را می پذیرد وخداوند دانا وحکیم است.
در این آیه در واقع همان حقیقتی را بیان می کند که امام سجاد (علیه السلام) در دعای ابو حمزه ثمالی با توضیح بیشتری بیان فرموده است، آنجا که می گوید: الهی لم اعصک حین عصیتک وانا بربوبیتک جاحد ولابامرک مستخف ولا بعقوبتک متعرض ولا لو عیدک متهاون ولکن خطیئة عرضت وسولت لی نفسی وغلبنی هوای.
خدای من هنگامی که به گناه ومعصیت تو پرداختم اقدام به گناه از راه راه انکار خداوندیت نکردم ونه به خاطر خفیف وسبک شمردن امر تو بود ونه مجازات تو را کم اهمیت گرفتم ونسبت به آن بی اعتنا بودم ونه وعده کیفرت را سبک شمردم بلکه خطائی بود که در برابر من قرار گرفت ونفس اماره، حق را بر من مشتبه کرد وهوی وهوس بر من چیره شد.
با گنهکاران همنشین نشوید:
جعفری گوید شنیدم حضرت أبو الحسن (علیه السلام) به من فرمود چرا می نگرم که تو نزد عبد الرحمن ابن یعقوب هستی (جعفری) عرض کرد او دائی من است حضرت فرمود او درباره خدا سخن ناهموار گوید خدا را (بصورت اجسام واوصاف آن) وصف کند پس یا با او همنشین شو وما را واگذار یا با ما بنشین واو را ترک کن عرض کردم او هر چه می خواهد بگوید به من چه زیانی دارد وقتی که من نگویم آنچه را که او گوید حضرت ابوالحسن (علیه السلام) فرمود آیا نمی ترسی از اینکه به او عذابی نازل گردد وهر دوی شما را فرا گیرد آیا ندانی (داستان) آن کس را که خود از یاران موسی (علیه السلام) بود وپدرش از یاران فرعون پس هنگامی که لشگر فرعون (در کنار دریا) به موسی (ویارانش) رسید آن پسر از موسی جدا شد که پدرش به راه خود (در لشگر فرعون) می رفت واین جوان با او (درباره مذهبش) ستیزه می کرد تا اینکه هر دو به کناری از دریا رسیدند و(همینکه لشگر فرعون غرق شدند آن دو نیز غرق شدند خبر به موسی (علیه السلام) رسید فرمود او در رحمت خداست ولی چون عذاب نازل گردد از آنکه نزدیک گنهکار است دفاعی نشود!
امام چهارم به فرزندش امام حضرت (علیه السلام) سفارش می کرد که با پنج طائفه رفاقت نکن که از آن جمله شخص فاسق وگنهکار است که می فرمود وایاک ومصاحبة الفاسق فانه بایعک باکلة واقل من ذلک از رفاقت با فاسق وگنهکار بپرهیز که او تو را به لقمه ای و(بلکه) به کمتر از لقمه ای می فروشد. [کیفر گناه، ج 1، ص 68، به نقل کافی، مترجم، ج 4، ص 86].
در حدیث گویا وبیدار کننده ای از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم: ان رسول الله نزل بارض قرعاء وقال فلیأت کل انسان بما قدر علیه فجاؤا به حتی رموا بین یدیه بعضه علی بعض فقال رسول الله (صلی الله علیه وآله) هکذا تجمع الذنوب ثم قال ایاکم ولامحقرات من الذنوب فان کل شی ء طالباً الا وان طالبها یکتب ماقدموا واثارهم وکل شی ء احصیناه فی امام مبین.
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) وارد زمین بی آب وعلفی شد به اصحاب ویارانش فرمود هیزم بیاورید. عرض کردند ای رسول خدا این جا سرزمین خشکی است که هیچ هیزم در آن نیست فرمود بروید هر کدام هر مقدار می توانید جمع کنید هر یک از آنها مختصر هیزم یا چوب خشکیده ای با خود آورد وهمه را پیش روی پیغمبر (صلی الله علیه وآله) روی هم ریختند (شعله ای در آن افکند وآتشی عظیم از آن زبانه کشید) سپس پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود اینگونه گناهان (کوچک) روی هم متراکم می شوند (وشما برای تک تک آنها اهمیتی قائل نیستید) سپس فرمود بترسید از گناهان کوچک که هر چیزی طالبی دارد. طالب آنها آنچه را پیش فرستادند وآنچه را از آثار باقی گذاشته اند می نویسد وهمه چیز را در کتاب مبین ثبت کرده [تفسیر نمونه، ج 18، ص 334].
قال الله تعالی وتوبوا الی الله جمیعاً ایها المؤمنون لعلکم تفلحون.
سوره نور آیه 31. همگی به سوی خدا بازگردید ای مؤمنان تا رستگار شوید (توبه دری به سوی رحمت خدا) خداوند متعال از تمام گنهکاران دعوت می کند برای اصلاح خویش وجبران گذشته از این در وارد شوند.
توبه یک زن گنهکار:
شعوانه نام زنی بود که آواز خوش وطرب انگیزی داشت ودر بصره فسق وفجوری بر پا نمی شد جز آنکه آن زن در مجلس مزبور حضور داشت وتدریجاً از این راه ثروتی به هم زده وکنیزکانی خریداری کرده بود که از آنها برای همین منظور استفاده می کرد. روزی با جمعی از کنیزکانش از کوچه ای می گذشت از خانه ای صدای خروشی شنید یکی از کنیزانش را به درون آن خانه فرستاد تا سبب آن خروش را بداند کنیزک رفت وبازنگشت دیگری را فرستاد ودستور داد به زودی مراجعت کند او نیز به درون خانه رفت وبازنگشت کنیز سومی را برای استعلام فرستاد وبه او دستور داد فوراً وضع داخل خانه را به او اطلاع دهد کنیزک رفت وبازگشت وبدو گفت این خروش گنه کاران وعاصیان است. شعوانه با شنیدن این حرف به درون خانه رفت واعظی را دید در آنجا نشسته وجمعی دور او را گرفته وآن واعظ آنان را موعظه می کند واز عذاب خدا وآتش دوزخ بیم می دهد وآنان همه به حال تباه خود می گریند. شعوانه وقتی رسید واعظ این آیه را که درباره تکذیب کنندگان روز قیامت است تفسیر می کند: ﴿بل کذبوا بالساعة وأعتدنا لمن کذب بالساعة سعیراً * اذا رأتهم من مکان بعید سمعوا لها تغیظا وزفیراً * واذا القوا منها مکاناً ضیقاً مقرنین دعوا هنالک ثبوراً﴾ [سوره فرقان، آیه 13].
آنها روز رستاخیز را دروغ می شمارند وما برای آنکه قیامت را دروغ می شمارد آتشی افروزن آماده کرده ایم که چون از مکانی دور آنان را ببینند خروش وعرش آن را بشنوند وچون این آیات را شنید دگرگون شد ورو به واعظ کرده گفت اگر من توبه کنم خدایم می آمرزد واعظ گفت آری اگر توبه کنی خدا تو را می آمرزد اگر چه گناهت همانند گناه شعوانه باشد. زن گفت ای شیخ شعوانه منم که دیگر گناه نخواهم کرد. واعظ بار دیگر او را وادار به توبه وامیدوار به کرم خدا کرد. شعوانه از آنجا بیرون آمد وبندگان وکنیزان خود را آزاد کرد وبه تلافی اعمال گذشته سخت به عبادت مشغول شد تا جائی که بدنش لاغر وضعیف گشت. روزی در بدن خود نگریست وگفت آه در دنیا به این نحو گداخته شدم نمی دانم در آخرت حالم چگونه است. [معراج السعادة نراقی].
دنباله کارش به جایی رسید که زاهدان وعابدان در مجلس وعظ او حاضر می شدند ودر حال موعظه بسیار می گریست وحاضران با او می گریستند. روزی بدو گفتند می ترسیم از شدت گریه نابینا شوی در پاسخ گفت کور شدن در دنیا بهتر از کوری روز قیامت است. [کیفر کردار، ج 1، ص 37، به نقل از معراج السعادة، ریاحین الشریعه، ج 4، ص 364].
اثر توبه خالص:
قصه فضیل بن عیاض اثر توبه خالص - فضیل بن عیاض در اوائل حال راهزن بود ودر همان اوقات نسبت به یکی از زنان علاقه مند شده بود شبی از شبها برای آنکه به وصال آن زن برسد از دیواری بر آمد که به منزل جانان رود ناگاه آواز گوینده ای را شنید که این آیه را تلاوت می نمود: الم یأن للذین امنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله یعنی آیا وقت آن نرسیده که آنانکه ایمان آورده اند قلب هایشان از برای یاد خدا نرم شود. همین که فضیل این آیه را شنید گویا قائد توفیقی گریبان جانش را گرفته به راه راست هدایتش نمود. با خود گفت وقت آن شد که آهن دل من چون موم از آتش گردد همان شب سر به بیابان نهاده وبعد از طی مسافتی به کاروانسرایی رسید خواست استراحت کند جماعتی از کاروانیان آنجا پیاده شده بودند.
نیم شب برخاسته وگفتند برخیزید تا روانه شویم یکی از آنها گفت توقف کنید تا روز شود زیرا که فضیل در راه می باشد فضیل با شنیدن این حرف. رقت حالی پیدا نمود ومتوجه آنها شد وگفت ای جوانمردان فضیل اکنون در مقابل شما است از ناحیه ی او خاطر جمع باشید وحرکت کنید رسم فضیل آن بود که هر مالی از کاروانی می دزدید نام صاحبش را در طوماری ثبت می نمود چون آنها را می شناخت صاحبان اموال را طلبیده وبه هر نحو بود رضایت آنان را تحصیل نمود مگر یک یهودی که از او مال زیادی ربوده بود وآن یهود در شام سکنی داشت.
فضیل به شام رفت ویهود را پیدا کرد. جریان توبه ی خویش را برایش نقل کرد واز او حلال بود طلبید. یهودی به فضیل گفت من سوگند خورده ام تا مال خود را نستانم رضایت ندهم چون اکنون مالی در دست نداری باید به خانه ی من بیایی واز پولی که من در زیر بساط دارم برداشته وبه من بدهی تا سوگند خود را نشکسته باشم وتو هم به مراد خود که رضایتمندی من است برسی مرد یهودی فضیل را به خانه برد آنگاه فضیل دست به زیر تشک وی برد ومرتباً زر برداشته وبه یهودی می داد تا هنگامی که ذمه ی خود را بری دید. مرد یهودی پس از مشاهده ی این امر از فضیل بشرف اسلام مشرف گشت وکلمه شهادتین را بر زبان جاری نمود. بعداً گفت آیا دانستی که چرا من مسلمان شدم گفت خیر.
فضیل گفت راستی دل توبه کند خاک برای او به خداوند عالم مبدل به زر گردد چون در زیر بساط من بجز خاک چیزی نبود می خواستم تا تو را امتحان کنم وهم از این راه حقانیت اسلام را بشناسم چون دیدم که برای تو خاک مبدل به زر گردید دانستم که تو به راستی توبه کرده ای ودین اسلام بر حق است لذا مسلمان شدم![کشکول طبسی، ج 1، ص 36، به نقل از سجیره، ص 336].
در حدیث پر معنی وتکان دهنده ای از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم هنگامی که آیه والذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکروالله فاستغفروا لذنوبهم کسانی که وقتی کار بدی انجام دهند یا به خویشتن ستم کنند خدا را یاد آورند وبرای گناهانشان استغفار می کنند نازل شد ابلیس بالای کوهی در مکه رفت وبا صدای بلند فریاد کشید وسران لشگرش را جمع کرد گفتند ای آقای ما چه شده است که ما را فراخواندی گفت این آیه نازل شده (آیه که پشت مرا می لرزاند ومایه نجات بشر است) چه کسی می تواند با آن مقابله کند یکی از شیاطین بزرگ گفت من می توانم نقشه ام چنین است وچنان. ابلیس طرح او را نپسندید دیگری برخاست وگفت من از عهده آن بر می آیم ابلیس گفت از چه راه گفت آنها را با وعده ها وآرزوها سرگرم می کنم تا آلوده گناه شوند وهنگامی که گناه کردند توبه را از یادشان می برم ابلیس گفت تو می توانی از عهده این کار برآیی (نقشه ات بسیار ماهرانه وعالی است) واین مأموریت را تا دامنه قیامت به او سپرد. [تفسیر نمونه، ج 27، ص 475، به نقل از المیزان ج 208، ص 557].
از حضرت امام باقر (علیه السلام) منقول است که زن زناکاری در میان بنی اسرائیل بود که بسیاری از جوانان بنی اسرائیل را مفتون خود ساخته بود روزی بعضی از آن جوانان گفتند که اگر فلان عابد مشهور این را ببیند فریفته خواهد شد.
آن چون این سخن را شنید گفت والله به خانه نروم تا او را مفتون خود کنم. پس در همان شب قصد منزل آن عابد نمود ودر را کوبید وگفت ای عابد مرا امشب پناه ده که بعضی از جوانان بنی اسرائیل با من قصد زنا دارند واز ایشان گریخته ام واگر در نمی گشایی ایشان می رسند به من وفضیحت می رسانند به من.
عابد چون این سخن را شنید در را گشود چون زن به منزل عابد در آمد جامه های خود را افکند چون عابد حسن وجمال او را دید ومشاهده کرد از شوق بی اختیار شد ودست به او رسانید ودر حال متذکر شد ودست از او برداشت ودیگی در بار داشت که آتش در زیر آن می سوخت رفت ودست خود را در زیر دیگ گذاشت زن گفت که چه کار می کنی گفت دست خود را می سوزانم به جزای آن خطایی که از من صادر شد پس زن بیرون رفت وبیرون شتافت وبنی اسرائیل را خبر کرد که عابد دست خود را می سوزاند چون می آمدند دستش تمام سوخته بود. [منازل الاخرة، شیخ عباس قمی، ص 160].
از توقیع شریف حضرت امام حسن عسگری (علیه السلام) وصیت کظم الغیظ است به مرحوم صدوق (رحمه الله)
کظم در لغت به معنی بستن سر مشکی است که از آب پر شده باشد وبه طور کنایه در مورد کسانی که از خشم پر می شوند واز اعمال آن خودداری می نمایند به کار می رود (غیظ) به معنی شدت غضب وحالت برافروختگی وهیجان فوق العاده روحی است که بعد از مشاهده ناملایمات به انسان دست می دهد. [تفسیر نمونه، ج 3، ص 97].
حالت خشم وغضب از اوصاف مذمومه وخطرناک ترین حالات است.
قال ابو عبد الله (علیه السلام) ما من عبد کظم غیظاً الا زاده الله (عز وجل) عزاً فی الدنیا والاخره وقد قال الله تعالی (عز وجل) والکاظمین الغیظ والعافین عن الناس والله یحب المحسنین واتابه الله مکان غیظ ذلک
حضرت صادق (علیه السلام) فرمود هیچ بنده خشمی فرو نخورد جز آنکه خدای (عز وجل) عزت او را در دنیا وآخرت بیفزاید وهمانا خدای (عز وجل) فرماید در سوره آل عمران آیه 134 وآنها خشم خود فرو خورند واز او بگذرند وخدا نیکوکاران را دوست دارد وخدا او را به جای فرو خوردن خشمش این پاداش دهد (یعنی او را دوست دارد)[کافی، ج 3، صفحه 17].
عن عنبسه العابد قال جاء رجل فشکا الی ابی عبد الله (علیه السلام) اقاربة فقال له اکظم غیظک وافعل فقال انهم یفعلون ویفعلون فقال اترید ان تکون مثلهم فلا ینظر الله الیکم
عنبسه بن عابد گوید مردی نزد حضرت صادق (علیه السلام) آمد واز نزدیکان وخویشان خود به آن حضرت شکایت کرد حضرت به وی فرمود خشمت را فرو نشان وبکن (یعنی دائماً خشمت را فرونشان در صدد انتقام بر میا) عرض کرد آنها می کنند (آنچه می خواهند) ومی کنند (وشما به من دستور فرونشاندن خشم می دهی) فرمود آیا تو هم می خواهی مانند آنان باشی تا خدا توجهی به شما نکند. [کافی، ج 4، صفحه 48].
شیخ مفید وغیره روایت کرده اند که مردمی از اهل بیت حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) نزد آن حضرت آمد وبه آن حضرت ناسزا ودشنام گفت. حضرت در جواب او چیزی نگفت وچیزی نفرمود. پس چون آن مرد برفت با اهل مجلس خود فرمود که شنیدید آنچه را که این شخص گفت الحال دوست دارم که با من بیایید بروم نزد او تا بشنوید جواب مرا از دشنام او گفتند می آییم وما دوست داشتیم که جواب او را می دادی پس حضرت نعلین خود را بر گرفت وحرکت فرمود می خواندند والکاظمین الغیظ والعافین عن الناس والله یحب المحسنین راوی گفتار از خواندن آن حضرت این آیه شریفه را دانستیم که بد به او نخواهد گفت. پس آمد تا منزل آن مرد وصدا زد او را وفرمود به او بگویید که علی بن الحسین است چون آن شخص شنید که آن حضرت آمده است بیرون مهیا برای شر وشک نداشت که آمدن آن حضرت برای آن است که مکافات کند بعضی جسارتهای او را حضرت چون دید او را فرمود ای برادر تو آمدی نزد من وبه من چنین وچنان گفتی پس هر گاه آنچه گفتی از بدی در من است از خدا می خواهم که بیامرزد مرا واگر آنچه گفتی در من نیست حق تعالی بیامرزد تو را. راوی گفت آن مرد چنین شنید میان دیدگان آن حضرت بوسید وگفت آنچه من گفتم در تو نیست ومن به این بدی ها سزاوارترم. راوی حدیث گفت آن مرد حسن بن حسن (رحمه الله) بود. [منتهی الآمال، ج 2، ص 4].
عن الوصافی عن ابی جعفر (علیه السلام) قال من کظم غیظا وهو یقدر علی امضائه حشا الله قلبه امناً وایماناً یوم القیامة.
امام باقر (علیه السلام) فرمود هر که خشمی را فرو خورد که بتواند آن را اعمال کند خدا روز قیامت دلش را از ایمنی وایمان پر کند. [کافی، ج 2، ص 171].
در حدیثی که در کتب شیعه واهل تسنن در ذیل آیه (والکاظمین الغیظ والعافین عن الناس) نقل شد که چنین می خوانیم که یکی از کنیزان حضرت امام علی بن الحسین (علیه السلام) به هنگامی که آب روی دست امام می ریخت ظرف آب از دستش افتاد وبدن امام را مجروح ساخت. امام (علیه السلام) از روی خشم سر بلند کرد کنیز بلافاصله گفت خداوند در قرآن می فرماید (والکاظمین الغیظ) امام فرمود خشم خود را فرو بردم عرض کرد (والعافین عن الناس) فرمود تو را بخشیدم خدا تو را ببخشد او مجدداً گفت (والله یحب المحسنین) امام فرمود تو را در راه خدا آزاد کردم. [تفسیر نمونه، ج 3، ص 98].
و در اخبار آثار مذمت شدید در خصوص غضب وارد شده است حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) فرمودند که غضب ایمان را فاسد می گرداند چنان که سرکه عسل را فاسد می کند. [معراج السعادة، ص 89].
از امام محمد باقر (علیه السلام) مرویست که این غضب آتشپاره ای است از شیطان که در باطن فرزند آدم است چون کسی از شما غضبناک گردید چشمهای او سرخ می شود وباد برگهای او می افتد وشیطان داخل او می شود. [همان مدرک].
از حضرت صادق (علیه السلام) مرویست که غضب کلید هر بدی وشری است. [مدرک سابق].
حضرت باقر (علیه السلام) فرمود پدرم حضرت سجاد (علیه السلام) می فرمود خشم وغضب از هر خوی دیگری خطرناک تر است آدمی خشمناک می گردد در نتیجه نفس محترم خود را می کشد وزن پاکدامن را به زنا نسبت می دهد. [حقائق فیض، ص 161].
حضرت صادق (علیه السلام) فرمود روزی بین سلمان وشخصی سخنی شد (آن شخص عمر بن خطاب) آن مرد به سلمان گفت تو که هستی سلمان جواب داد (بدون غضب) (اما اولی واولک نطفة قدرة) اول من وتو هر دو نطفه ای نجس بوده (اما اخری واخرک جیفة منتنة) عاقبت هر دومان نیز مرداری گندیده خواهد بود. هر گاه روز قیامت شود ومیزان عدل بنهد (فمن ثقلت موازینه فهو الکریم) هر که میزان حسنات وکردار نیکش سنگین بود او شرافتمند است (ومن خفت موازینه فهواللئیم) هر کس اعمال خویش سبک بود پست وبی ارزش او است. [پند تاریخ، ج 3، ص 31].
سلمان را اهانت به غضب وعصبانی نمی شود با دلائل قانع کننده جواب را می دهد وطرف را مغلوب وخوار می کند.
حضرت علی (علیه السلام) برای خدا خشمگین می شود:
سعد بن قیس همدانی گفت روزی امیر المؤمنین را در پناه دیواری دیدم عرض کردم یا علی در چنین موقعی اینجا ایستاده ای فرمود: آمده ام که بیچاره ای را دستگیری ویا مظلومی را فریادرسی کنم در همین موقع زنی با عجله فرا رسید به اندازه ای آشفته بود که از خود فراموش کرده راه را تمیز نمی داد. چشمش به علی (علیه السلام) افتاد با حالتی تضرع آمیز عرض کرد یا علی شوهرم به من ستم کرده سوگند خورده مرا بزند با من بیا شفاعت فرما مولی سر زیر انداخت پس از مختصر زمانی سر برداشته گفت نه به خدا قسم باید حق مظلوم را بی درنگ گرفت پرسید منزلت کجاست نشانی منزل خود را داد.
با علی (علیه السلام) آمد تا به در خانه رسید ونشان داد مولی علی (علیه السلام) به صاحب منزل سلام کرد جوانی با پیراهن رنگین بیرون آمد به او فرمود از خدا بترس زن خود را ترسان کرده ای جوان با درشتی گفت ترا چه با زن من اکنون به واسطه حرف تو او را خواهم سوخت علی (علیه السلام) هر گاه از منزل خارج می شد تازیانه ای در دست داشت وشمشیر نیز حمایل می کرد هر که مستوجب تازیانه بود تأدیبش می نمود اگر کسی نیز استحقاق شمشیر داشت کیفر می داد جوان توجه کرد که شمشیر به حرکت آمد فرمود تو را امر به معروف ونهی از منکر می کنم سرپیچی می نمائی ورد می کنی اینک توبه کن والا ترا می کشم در این هنگام مردم در طلب امیر المؤمنین (علیه السلام) کوچه به کوچه می آمدند تا ایشان را پیدا کردند هر یک سلام کرده می ایستادند جوان ناگاه متوجه شد با چه شخصی روبرو است عرض کرد مرا ببخش خدا ترا ببخشد به خدا سوگند مانند زمین آرام می شوم تا زنم بر من قدم بگذارد دستور داد آن زن وارد خانه شود وبرگشت با خود این آیه را تلاوت می کرد لا خیر فی کثیر من نجواهم الا من امر بصدقه او معروف او اصلاح بین الناس وگفت سپاس خدای را که به وسیله من بین زن وشوهری اصلاح نمود هر که برای رضای خدا بین مردم اصلاح نماید به زودی او را خداوند پاداش بزرگی خواهد داد. [پند تاریخ، ج 3، ص 79، به نقل سفینه، ج 2، ص 321].
حضرت صادق (علیه السلام) فرمود حواریون به عیسی عرض کردند ای راهنمای نیکی به ما بگو سخت ترین چیزها کدام است گفت غضب خداوند پرسیدند با چه وسیله ای می توان جلوگیری از خشم وغضب خدا نمود. فرمود به اینکه بر مردم خشم ننمایید. سؤال کردند منشأ غضب چیست پاسخ داد کبر وخود خواهی وکوچک شمردن مردم. [پند تاریخ، ج 3، ص 74].
حضرت امام صادق (علیه السلام) یکی از غلامانش را پی کاری فرستاد او دیر کرد امام (علیه السلام) به دنبالش رفت دید خوابیده است بالای سرش نشست وبادش می زد، تا بیدار شد امام صادق (علیه السلام) به او فرمود فلانی به خدا تو این حق را نداری که شب وروز هر دو بخوابی شب برای خود وروزت از آن ماست. یعنی حضرت بدون اینکه غضب وخشمگین باشد می فرماید شب بخواب وروز هم برای هم برای ما کار کن. [کافی، ج 3، ص 174].
مرویست که مردی از اهل بادیه به خدمت حضرت پیغمبر (صلی الله علیه وآله) آمد عرض کرد که من مردی هستم بادیه نشین مرا کلمه یاد ده که جامع خیر دنیا وآخرت باشد آن حضرت فرمود که هرگز غضب مکن وسه مرتبه اعرابی عرض خود را اعاده کرد، حضرت همین جواب فرمود غضب مکن. [معراج السعادة، ص 90].
صلة الرحم پیوند با خویشان:
رحم در اصل به معنی جایگاه جنین در شکم مادر است سپس این تعبیر به تمام خویشاوندان شده است به خاطر اینکه از رحم واحدی نشأت گرفته اند. [تفسیر نمونه، ج 21، ص 466].
صله رحم به حکم قرآن مجید واخبار ائمه (علیهم السلام) واجب وقاطع رحم ملعون ومذموم شده حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمودند که وصیت می کنم حاضرین امت را وغائبین ایشان را وکسانی که در پشت پدران ورحم مادران هستند تا روز قیامت که صله رحم به جا آورند اگر چه دوری ایشان یکساله راه باشد به درستی که این جزء دین است. [معراج السعادة، ص 207].
اهمیت صله رحم تا آنجا است که پیامبر اسلام می فرماید صلة الرحم تعمر الدیار وتزید فی الاعمار وان کان اهلها غیر اخیار پیوند خویشاوندان شهرها را آباد می سازد وعمرها می افزاید گرچه انجام دهندگان آن از نیکان هم نباشند. [تفسیر نمونه، ج 1، ص 105].
قال ابو عبد الله (علیه السلام) ما نعلم منشأ یزید فی العمر الا صلة الرحم ان ان الرجل یکون اجله ثلاث سنین فیکون وصولاً للرحم ویزد الله فی عمره ثلاثین سنة فیکون سنة فیکون قاطعاً للرحم فنقصه الله ثلاثین سنة ویجعل اجله الی ثلاث سنین.
امام صادق (علیه السلام) فرمود چیزی که عمر را زیاد کند جز صله رحم نمی دانم تا آنجا که مردی که اجلش 3 سال است واو صله رحم کننده است خدا 30 سال به عمرش افزاید وآن سه سال را 33 سال کند ومردی که عمرش 33 سال است وقطع رحم کند خدا 30 سالش را کم می کند وعمرش را سه سال قرار می دهد. [کافی، ج 3، ص 224].
تحفة المجالس نقل شده که علی بن حمزه مروزی که از شیعیان موسی بن جعفر (علیه السلام) بود به اتفاق یعقوب ابن یزید که از اهالی مغرب بود به حج مشرف شده بودند ودر مسجد الحرام حضور مبارک حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) مشرف شدند حضرت رو کرد به یعقوب بن یزید فرمود آیا در این سفر با برادر وعمه ات هم سفر نبودی؟ عرض کرد چرا فرمود آیا در فلان منزل ما بین تو وبرادرت نزاع نشد به نحوی که به هم فحش دادید. عرض کرد چرا فرمودند از طرف من به برادرت بگو از این سفر برنمی گردی وعمرت به آخر رسیده زیرا او به تو فحش داده وقطع رحم نموده یعقوب عرض کرد یابن رسول الله من هم به او فحش دادم اجل من هم چون به او فحش دادم در این سفر می رسد وبه وطن خود بر نمی گردم فرمود خداوند بیست سال دیگر عمر به تو عنایت فرموده برای آنکه در این سفر به عمه ات خدمت نمودی واگر در قبال آن قطع رحم این وصل رحم نبود تو هم روی وطن خود را نمی دیدی زیرا قطع رحم عمر سی ساله را سه سال وصله رحم عمر سه ساله سی سال می نماید. [منهاج الدموع، ص 135].
قال ابو جعفر (علیه السلام) صلة الرحم تزکی الاعمال وتدفع البلوی وتنمی الاموال وتنسی ء له فی عمره وتوسع فی رزقه وتحبب فی اهل بیته فلیتق الله ولیصل رحمه حضرت امام باقر (علیه السلام) فرمود صله رحم اعمال را پاک می کند وبلا را دور می نماید واموال را برکت می دهد وعمر را به تأخیر اندازد وروزیش را وسعت می دهد ودر میان خانواده محبوبش سازد. پس باید از خدا پروا کرد وصله رحم نمود. [کافی، ج 3، ص 223].
ابو حمزه ثمالی گوید امیر المؤمنین (علیه السلام) در خطبه فرمود پناه می برم به خدا از گناهانی که در نابودی (گنهکار) شتاب کنند عبد الله بن کوازیشگری برخواست وگفت ای امیر مؤمنان مگر گناهانی هم هست که در نابودی شتاب کنند. فرمود آری وای به تو آن قطع رحم است هر آینه (چه بسا) خاندانی هستند که گرد هم آیند ویاری هم کنند وبا اینکه از حق دورند خداوند به آنها روزی دهد و(چه بسا) خاندانی که از هم جدا شوند واز همدیگر ببرند پس خدا آنها را محروم از روزی کند با اینکه پرهیزکارند. [کافی، ج 4، ص 48].
در کشف الغمه است که حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) فرمود وصیت کرد مرا پدرم به این کلمات فرمود ای پسر جان من با پنج طبقه از مردم مصاحبت مکن سخن با ایشان مگوی ورفاقت مکن با ایشان در راه. عرض کردم که فدایت شوم این جماعت کیانند فرمود: لا تصحبن فاسقاً فانه سعیک بالحملة فما دونها یعنی البته با فاسق یار مشو زیرا که او تو را به یک لقمه بلکه کمتر از آن می فروشد عرض کردم ای پدر کمتر از آن چیست فرمود به طمع لقمه تو را می فروشد لکن به آن نمی رسد. گفتم ای پدر دوم کیست فرمود با بخیل مصاحبت مکن زیرا که او به منزله سراب است دور می کند از تو نزدیک را ونزدیک به تو دور را وسراب آن است که شعاع آفتاب در نیمروز به زمین مستوی افتد لمعات آن درخشنده در نظر آید چون آب موج زننده پس گمان برده شود که آن آبی است بر زمین جاری می شود وآن صورتست وحقیقت ندارد گفتم پدر چهارم کیست فرمود احمق است زیرا که او می خواهد تو را نفع رساند از احمق نادانی تو را ضرر می رساند عرض کردم ای پدر پنجم کیست فرمود مصاحبت مکن با قاطع رحم زیرا که من یافتم او را ملعون در سه موضع از کتاب خدا. [منتهی الامال، ج 2، ص 14].در سه جای قرآن خدا به قاطع رحم کرده لعنت نمود اول آیه در سوره محمد آیه 23 فهل عسیتم ان تولیتم ان تفسدوا فی الارض وتقطعوا ارحامکم آیه 23 اولئک الذین لعنتهم الله فاصمهم واعمی ابصارهم.
یعنی اما اگر راه مخالفت را پیش گیرید واز فرمان خدا وعمل به کتاب او روی گردان شوید آیا جز این انتظاری می رود که در زمین فساد کنید وقطع رحم نمائید وآنها کسانی هستند که خداوند از رحمت خویش دورشان ساخته گوشهایشان را کر وچشم هایشان را کور نموده است نه حقیقتی را می شنوند ونه واقعیتی را می بینند.
و آیه دوم در سوره رعد آیه 25 به قاطع رحم لعنت نمود والذین ینقضون عهد الله من بعد میثاقه ویقطعون ما امر الله به ان یوصل ویفسدون فی الارض اولئکلهم اللعنة ولهم سوء الدار
و آنها که عهد الهی را پس از محکم کردن می شکنند وپیوندهایی را که خدا دستور برقراری آن را داده قطع می کنند ودر روی زمین فساد می نمایند لعنت برای آنهاست وبدی (ومجازات) سرای آخرت.
و آیه سوم در سوره بقره آیه 27 کنایاً به قاطع رحم لعنت نموده. الذین ینقضون عهد الله من بعد میثاقه ویطعون ما امر الله به ان یوصل ویفسدون فی الارض اولئک هم الخاسرون.
(فاسقان آنها هستند که) پیمان خدا را پس از آن که محکم ساختند می شکنند وپیوندهایی را که خدا دستور داده برقرار سازند قطع می نمایند ودر جهان فساد می کنند اینها زیانکارانند.
مواساة الاخوان والسعی فی العسر والیسر مواسات با برادران وسعی وکوشش در احتیاجات آنها در سختی وآسانی.
عن الحسن البزاز قال قال لی ابوعبد الله (علیه السلام) الا أخبرک باشد ما فرض الله علی خلقه ثلاث قلت بلی قال انصاف الناس من نفسک ومواساتک اخاک وذکر الله فی کل موطن اما انی لا اقول سبحان الله والحمد الله ولا اله الا الله اکبر وان کان هذا من ذاک ولکن ذکر الله جل وعز فی کل موطن اذا هجمت علی طاعة او علی معصیة.
حسن بزاز گوید امام صادق (علیه السلام) به من فرمود نمی خواهی سه چیزی را که از سخت ترین واجبات خداست بر خلقش به تو خبر دهم گفتم چرا فرمود انصاف دادن مردم از خود ومساوات با برادرت ویاد کردن خدا در هر جا بدان که نمی گویم یاد خدا سبحان الله والحمد الله ولا اله الا الله والله اکبر اگر چه این هم از آن است بلکه یاد خدا در موقع برخورد با حلال وحرام او است. [کافی، ج 3].
عن المفضل بن عمر عن ابی عبد الله (علیه السلام) قال ان الله (عز وجل) خلق خلقاً من خلقه انتخبهم بقضاء حوائج فقراء شیعتنا لتسیبهم علی ذلک الجنة فان استطعت ان یکون منهم فکن ثم قال لنا والله رب نعبده لا نشرک به شیئاً.
مفضل بن عمر گوید امام صادق (علیه السلام) فرمود همانا خدای (عز وجل) دسته ای از مخلوقش را آفریده وایشان را برای قضاء حوائج شیعیان فقیر ما انتخاب فرموده تا در برابر بهشت را به ایشان پاداش دهد. پس اگر توانی از آنها باش. سپس فرمود به خدا ما را پروردگاری است که او را پرستش کنیم وچیزی را شریک او نسازیم [کافی، ج 3، ص 277].مفضل گوید امام صادق (علیه السلام) به من فرمود ای مفضل آنچه به تو گویم بشنو وبدان که حق است وانجام ده وبه برادران بزرگوارت خبر ده عرض کردم برادران بزرگوارم کیانند فرمود کسانی که در روا ساختن حوائج برادران خود رغبت دارند سپس فرمود هر کس یک حاجت برادر مؤمن خود را روا کند خدای (عز وجل) روز قیامت صد هزار حاجت او را روا کند که نخستین آنها بهشت باشد. دیگرش اینکه خویشان وآشنایان وبرادرانش را اگر ناصبی نباشند به بهشت برد. [کافی، ج 3 ، ص 276، خبر 1].
حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: برای مردی، امیر المؤمنین پنج بار شتر خرما فرستاد واو شخصی آبرومند بود که جز علی (علیه السلام) از دیگری درخواست وسؤالی نمی کرد یک نفر خدمت حضرت بود گفت یا علی آن مرد از شما تقاضایی نکرد وهم از پنج بار شتر یکی او را کفایت می نمود ایشان فرمودند (لا کثر الله فی المؤمنین مثلک) مانند تو در میان مؤمنین هرگز زیاد نشود من می بخشم وبخل می کنی. اگر به کسی کمک کنم بعد از آنکه سؤال نماید در این صورت آنچه به او داده ام قیمت همان آبرویی است که ریخته وسبب آبروریزی او من شده ام در صورتی که رویش را فقط در موقع عبادت وپرستش پیشگاه خداوند به زمین می گذارد هر کس چنین کاری با برادر مسلمان خود بنماید با توجه به احتیاج وموقعیت داشتن از برای دستگیری به خدای خویش دروغ گفته زیرا برای همان برادر دینی خود درخواست بهشت می کند ولی کمک مختصری به مال بی ارزش دنیا مضایقه می نماید چناچه بسیار اتفاق می افتد بنده مؤمن در دعای خود می گوید (اللهم اغفر للمؤمنین والمؤمنات) وقتی طلب مغفرت برای برادر خویش نماید یعنی برای او بهشت را می خواهد ولی در عمل از مال بی ارزش مضایقه دارد وکردار او مطابقت با گفتارش ندارد. [پند تاریخ، ج 1، به نقل انوار نعمانیه، ص 343].
عن ابی عبد الله (علیه السلام) ان النبی (صلی الله علیه وآله) قال من اصبح ولایتهم بامور المسلمین فلیس منهم ومن تسمع رجلاً ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس مسلم.
از امام جعفر بن محمد (علیه السلام) نقل شده که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود هر کس اهتمام وجدیت درباره کارهای مسلمانان نداشته باشد از آنها محسوب نمی شود وهر کسی بشنود مسلمانی فریادرس می طلبد واو را کمک نکند از مسلمانان نخواهد بود. [پند تاریخ، ج 1، ص 17].
والحلم عند الجمیل یکی از اوصاف حمیده حلم است:
قال الصادق (علیه السلام) الحلم سراج الله یستضی به صاحبه الی جواره ولا یکون حلیماً الا الموید بانوار الله وبانوار المعرفة والتوحید والحلم یدور علی خمسه اوجه ان یکون عزیزاً فیذل او یکون صادقاً فیتهم او یدعوا الی الحق فیستخف به اولئک یؤدی بلا جرم او ان یطالب بالحق ویخالفوه فان اتیت کلاً منها فقد اصبت وقابل السیفه بالاعراض عنه وترک الجواب یکن الناس انصارک لا من جاوب السیفه وکافاه قد وضع الحطب علی النار قال رسول الله (علیه السلام) مثل المؤمن مثل الارض منافعهم منها واذاهم علیها ومن لا یصبر علی جفاء الخلق لا یصل الی رضاء الله.
حضرت صادق (علیه السلام) فرمود حلم پرتو درخشان است از طرف خداوند متعال که با آن حلیم وبردبار تا جوار او روشن است بردبار نمی شود مگر آن کسی که با به انوار خدایی ومعرفت وتوحید تأیید شده باشد حلم پنج مورد دارد:
1. کسی که سابقه عزت داشته اینک خوار شده است باید بردباری نماید.
2. یا در امری راست می گوید او را به دروغ نسبت می دهند.
3. یا مردم را دعوت به حق وحقیقت می کند توهینش می نماید.
4. یا بدون جرم وجنایتی آزارش می کنند.
5. یا حقی را مطالبه می کند در دادن آن حق به او مخالفت می کنند اگر در این موارد حلم به کاربردی رستگاری. نادانی اگر نسبت به تو از حد ادب خارج شد به او اعتنا مگذار وجواب مده ودر این صورت مردم پشتیبان تواند اما اگر جواب سفینه را بدهی مثل این است که هیزم بر آتش نهاده باشی. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود مثل مؤمن مانند زمین است که منافع مردم از زمین بوجود می آید آزارها وکارهای ناشایسته آنها نیز بر روی همان زمین می باشد هر کس بر جفا وناراحتیهای مردم شکیبایی نکند به رضای خدا نخواهد رسید. [پند تاریخ، ج 3، ص 83، به نقل سفینة البحار، ج 2، ص 318].
عن معاویة بن وهب قال سمعت اباعبد الله (علیه السلام) یقول اطلبوا العلم وتزینو معه بالحلم والوقار وتواضوا لمن تعلمونه والعلم وتواضعوا لمن طلبتم منه العلم ولاتکونوا اعلماء جبارین فیذهب باطلکم بحقکم امام صادق (علیه السلام) می فرمود دانش آموزید به وجود آن خود را با خویشتن داری وسنگینی بیارائید ونسبت به دانش آموزان خود تواضع کنید ونسبت به استاد خود فروتن باشید واز علماء متکبر نباشید که رفتار باطلتان حق شما را ضایع می کند!
عن ابی عبد الله (علیه السلام) قال کان امیر المؤمنین (علیه السلام) یقول یا طالب العلم ان العالم ثلاث علامات العلم والحلم والهمت وللمتکلف ثلاث علامات ینازع من فوقه بالمعصیة ویظلم من دونه بالغلبة ویظاهر الطلمة امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود: ای دانشجو همانا دانشمند را سه علامت است علم وخویشتن داری وخاموشی وعالم نما را سه علامت است نافرمانی نسبت بمافوق خود کشمکش کند وبوسیله چیرگی به زیر دست خود به زیر دست خود ستم کند واز ستمکاران پشتیبانی نماید. [کافی ج 1، ص 45].
مرد نصرانی از روی جسارت در حضرتش عرض کرد (انت بقر) فرمود نه چنین نیست بلکه من باقر می باشم عرض کرد تو پسر طباخه می باشی فرمود (ذلک حرفتها) آن حرفه او بود عرض کرد تو پسر کنیز سیاه بذیه بد زبان هستی فرمود:ان کنت صدقت غفرالله لها وان کنت کذبت غفر الله لک اگر آنچه گفتی به حقیقت وراستی آراستی خدای از وی درگذرد او را بیامرزد واگر در آنچه گویی دروغ می گوئی خدای از معصیت تو در گذرد. آمرزیده ات دارد وبالجمله راوی می گوید چون نصرانی این حلم وبردباری وبزرگواری را از طاقت بشر بیرون است نگران شد. مسلمانی گرفت ومرحوم محدث قمی گوید اقتداء کرد به آن حضرت در دین خلق شریف جناب سلطان العلماء والمحققین افضل الحکماء ومتکلمین ذوالفیض القدوسی جناب خواجه نصیر الدین طوسی (قدس سره) نقل شده که روزی کاغذی به دستش رسید از شخصی که در آن کلمات زشت وبدگوئی به ایشان داشت. از جمله این کلمه قبیحه در آن بود که (یا کلب بن کلب) محقق مذکور چون این کاغذ را مطالعه فرمود جواب آنرا به متانت وعبارات خوش مرقوم داشت بدون یک کلمه زشتی از جمله مرقوم فرمود که قول تو خطاب به من ای سگ این صحیح نیست زیرا سگ به چهار دست وپا راه می رود وناخنهایش طویل ودراز است ولکن من منتصب القامه ام وبشره ام طاهر ونمایان است نه آنکه مانند سگ پشم داشته باشم وناخنهایم پهن است وناطق وضاحکم پس این فصول وخواصی که در من است بخلاف فصول وخواص کلب وسگ است وبه همین نحو جواب کاغذ او را نگاشت واو را در غیابت جب مهانت گذاشت. [منتهی الامال، ج 2، ص 92].
عن ابی جعفر (علیه السلام) قال کان علی بن الحسین (علیه السلام) یقول انه لیعجبین والرجل ان یدرکه علمه عند غضبه حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) می فرمود من خوشم می آید از مردی که هنگام غضب حلم وبردباریش او را دریابد. [کافی، ج 3، صفحه 173].
قال رسول الله (صلی الله علیه وآله) ما اعز الله بجهل قط ولا اذل بحلم قط رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: خدا هیچگاه کسی را به سبب جهل عزیز نساخته وبه سبب بردباری ذلیل نداشته است. [همان مدرک].
قال ابوالحسن الرضا (علیه السلام) من علامات الفقه الحلم والعلم والصمت ان الصمت باب من ابواب الحکمة ان الصمت یکسب المجته ان دلیل علی کل خیر از نشانه های فقاهت علم وبردباری وعلم وخاموشی است. همانا خاموشی محبت می آورد وراهنمای بر امر خیر می باشد. [مدرک سابق].زیرا انسان با تفکر بهر خیری می رسد وخاموشی موجب ومزید تفکر است).
التفقه فی الدین:
دانشمند شدن در دین:
عن ابی جعفر (علیه السلام) قال اکمال کل التفقه فی الدین والصبر علی الناثیة والتقدیر المعیشة.
امام باقر (علیه السلام) فرمود: کمال انسان ونهایت کمالش دانشمند شدن در دین وصبر در بلا واقتضاء در زندگی است. سوره توبه آیه 122.
قال الله تعالی ما کان المؤمنون لینفروا کافة فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین ولینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون
شایسته نیست مؤمنان همگی (به سوی میدان جنگ وجهاد) کوچ کنند چرا که از هر گروهی طائفه ای از آنان کوچ نمی کنند (وطایفه ای بماند) تا در دین ومعارف واحکام اسلام) آگاهی پیدا کنند وبه هنگام بازگشت به سوی قوم خود آنها را انذار نمایند تا (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند وخودداری کنند.
عن ابی عبد الله (علیه السلام) قال اذا اراد الله بعید فقهه فی الدین.
حضرت صادق (علیه السلام) فرمود چون خداوند خیر بنده ئی خواهد او را در دین دانشمند کند. [کافی، ج 1، ص 39].
درنگ کردن در أمور:
ابن طیار بر حضرت صادق (علیه السلام) علیه بعضی از سخنرانیهای پدرش (علیه السلام) را عرضه کرد تا به جمله ای از آن رسید فرمود بایست وساکت باش سپس فرمود در اموری که به آن مواجه می شوید وحکمش را نمی دانید وظیفه ای جز ایستادن ودرنگ کردن وارجاع دادن آنرا به ائمه هدی (علیهم السلام) ندارند. تا ایشان شما را بر اعتدال در راه راست یا هدفتان وادارند وگمراهی را از شما بردارند وحق را به شما بفهمانند خدای تعالی فرمود اگر نمی دانید از اهل قرآن بپرسید. [کافی، ج 1، ص 67].
آیه شریفه در سوره نحل آیه 43 است در روایات متعددی که از طرق اهل بیت (علیهم السلام) وارد شده می خوانیم که اهل ذکر امامان (علیهم السلام) هستند از جمله در روایتی از امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) می خوانیم که در پاسخ سؤال از آیه فوق فرمود: (نحن اهل الذکر ونحن المسؤلون) ما اهل ذکریم واز ما باید سؤال شود. [تفسیر نمونه، ج 1، ص 243].
عن ابی جعفر (علیه السلام) قال الوقوف عند الشبهة خیر من القنحام فی الهلکة وترکک حدیثاً لم تروه خیر من رواتیک حدیثاً لم تحصه حضرت باقر (علیه السلام) فرمود از امر مشتبه باز ایستادن بهتر است از بهلاکت افتادن.
عن هشام بن سالم قال قلت لابی عبد الله (علیه السلام) ما حق الله علی خلقه فقال ان یقولوا ما یعلمون ویکفوا عما لا یعلمون فاذا فعلوا ذلک فقد ادوا الی الله حقه هشام گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم حق خدا را بر مردمان چیست فرمود: اینکه آنچه دانند به گویند واز آنچه ندانند باز ایستند چون چنین کنند حق خدا را به او پرداخته اند (از علم خود مضایقه نکنند وندانسته چیزی نگویند)[کافی، ج 1، ص 64، خبر 12].
عن زید الشحام عن ابی جعفر (علیه السلام) فی قول الله (عز وجل) فلینظر الانسان الی طعامه قال قلت ما طعامه قال علمه الذی یأخذه عمن یأخذ زید شحام از امام باقر (علیه السلام) درباره گفتار خدای (عز وجل) (در سوره عبس آیه 24) باید انسان به غذای وخوراک خویش نظر داشته باشد. پرسید معنی خوراک چیست فرمود علمی را که فرا می گیرد نظر کند از که فرا می گیرد (زیرا علم غذای روح است وخوبش موجب صحت وبدش باعث مرض روح می گردد). [کافی، ج 1، ص 63، خبر 8].
مقدس اردبیلی:
جماعتی از علماء از سید فاضل میر علامه برای من (علامه مجلسی) حکایت کردند که گفت در یکی از شبها در صحن مطهر حضرت امیر المؤمنین علی (علیه السلام) بودم. آن موقع قسمت عمده شب گذشته بود. در اثنائیکه در صحن گردش می کردم دیدم شخصی از مقابل من به طرف حرم منور امیر المؤمنین می رود. وقتی نزدیک رفتم دیدم استاد بزرگوارم مولانا احمد اردبیلی (قدس سره) است. من خود را از وی پنهان نگاه داشتم تا اینکه به طرف درب حرم آمد. در بسته بود ولی به مجرد رسیدن او در باز شد واو داخل حرم گردید. شنیدم که سخن می گوید مثل اینکه با کسی تو گوشی حرف می زند. آنگاه از حرم بیرون آمد ودر بسته شد من هم از عقب سر او رفتم تا از شهر نجف خارج شد وبه سمت کوفه رفت. من دنبال او بودم ولی او مرا نمی دید. همین که وارد مسجد کوفه شد رفت به سمت محرابی که حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) در آنجا شهید شده ومدتی در آنجا ایستاد.
سپس برگشت واز مسجد بیرون آمد وآهنگ نجف کرد. من همچنان پشت سر او بودم تا اینکه رسیدیم نزدیک مسجد حنانه در آنجا سرفه ام گرفت. به طوری که نتوانستم خودداری کنم. وقتی صدای سرفه مرا شنید برگشت نگاهی بمن کرد ومرا شناخت. پرسید تو میر علامه هستی گفتم آری. گفت اینجا چه می کنی گفتم از موقعی که شما وارد صحن مطهر شدید تاکنون همه جا با شما بوده ام. شما را به صاحب ابن قبر قسم می دهم آنچه امشب بر شما گذشت از اول تا آخر به من اطلاع دهید. گفت می گویم ولی با این شرط که تا من زنده ام به کسی نگویی وقتی به وی اطمینان دادم فرمود در پاره ای از مسائل علمی فکری می کردم وحل آن برایم مشکل می نمود به دلم گذشت که بروم خدمت امیر المؤمنین وحل آن مشکل را از حضرت بخواهم موقعی که به در حرم رسیدم چنانکه دیدی در بسته برویم گشوده شد وداخل حرم گردیدم واز خداوند مسئلت نمودم که شاه ولایت جواب سؤالم را بدهد ناگهان صدائی از قبر منور شنیدم که فرمود برو به مسجد کوفه واز قائم ما (عجل الله تعالی فرجه الشریف) سؤال کن زیرا او امام زمان تو است من هم آمدم پهلوی محراب وآن حضرت را آنجا دیدم. مسئله خود را پرسیدم وحضرت جواب آنرا مرحمت فرمود واینک به منزل بر می گردم. [مهدی موعود، ترجه ج 13؛ بحار الانوار، ص 934].
کرامت سید مهدی قزوینی (قدس سره):
در دارالسلام حاجی نوری است که سید مهدی قزوینی از فحول علماء سال هزار وسیصد هجری است از اجله سادات قزوین، آبا واجداد او از قزوین هجرت به نجف اشرف نمودند وآقای سید مهدی از نجف به حله هجرت کردند وبه برکت ایشان زیاده از صد هزار نفر مستبصر شدند وایشان قبر ابوعلی حمزه بن قاسم علوی را که نسب به قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس (علیه السلام) می رساند ظاهر نمودند. قبل هر آن گمان می کردند که صاحب قبر حمزه بن جعفر است در نجم الثاقب قصه او را نقل فرموده وکذا در جنة المأوی خلاصه اش این است که می فرماید من برای ارشاد عوام یک مرتبه بیرون رفتم ودر قریه ای نازل شدم ومهمان هر یکی از ایشان شدم. اهل قریه از من درخواست کردند قبری که معروف است به قبر حمزة بن موسی بن جعفر (علیه السلام) بروم زیارت کنم. من گفتم قبری که صاحب او را نمی شناسم زیارت نمی کنم. حمزة بن موسی بن جعفر (علیه السلام) در ری در نزد شاهزاده عبد العظیم مدفون است. سپس از قریه حمزه رفتیم به قریه بدیه ودر نزد بعضی از سادات منزل کردم. در وقت نماز برخواستم پس از ادای نافله شب مشغول تعقیب بودم ومنتظر طلوع فجر بودم. به ناگاه سیدی بر من وارد شد که می شناختم او را به صلاح وتقوی واز سادات همان قریه است. بر من سلام کرد وفرمود مولانا دیروز در قریه حمزه بودی واو را زیارت نکردی. گفتم چون صاحب قبر را نمی شناختم زیارت نکردم می گویند این قبر حمزه بن موسی بن جعفر (علیه السلام) است وایشان در ری مدفونند. فرمودند رب شهرة لااصل لها این قبر ابو علی قاسم العلوی است. از فرزندان عباس بن علی بن ابیطالب است ویکی از علما اجازه واهل حدیث است وعلماء رجال او را ذکر کرده اند واو را به ورع وتقوی ثنا گفته اند. سید فرمود من پیش خود گفتم این از عوام سادات این قریه است شاید از کسی شنیده باشد. پس برخواستم ببینم فجر طالع شده، سید برخواست ورفت من غفلت کردم سؤال کنم که از کجا این مطلب را دانستی. پس مشغول نماز شدم چون آفتاب طالع شد. مردم به دیدن من آمدند از آن جمله سید مشارالیه بود. گفتم شما قبل الفجر نزد من آمدید وفرمودید این قبر ابو علی است از کدام کس شنیدی گفت یا سیدی من قبل الفجر به نزد شما نیامدم. من دیشب را در بیرون قریه بودم اکنون برای زیارت شما آمده ام. سید فرمودند از کتب رجال کتاب رجال نجاشی در نزد من بود چون نگاه کردم دیدم نوشته است حمزة بن القاسم ابن علی ابن علی بن عبید الله بن العباس ابن علی بن ابیطالب (علیه السلام). ابوبعلی الخ سید فرمود اکنون بر من لازم شد که بروم زیارت حمزه چه آنکه کسی که قبل از الفجر بر من وارد شد بلا شک امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) بوده پس از آن روز این مزار شریف معروف ومشهور گردید. [الیسوف البارقه، ص 475].
کرامت شیخ مرتضی انصاری؛
در کتاب عبقریه الحسان مفصلاً نقل کرده که خلاصه ومختصر آن این است که شیخ انصاری در یکی از زیارات مخصوصه به کربلا مشرف شد در میان حرم مطهر حضرت سید الشهدا عربی دست او را بوسید وگفت بالله علیک انت الشیخ مرتضی فرمود بلی من شیخ مرتضی هستم گفت قواعد وآداب شیعه را به من تعلیم بده. شیخ فرمود تو کیستی واز اهل کجا هستی وچه باعث شد که اعتقادات شیعه را می خواهی عرض کرد شیخنا من اهل سماوه هستم. خواهری دارم در بعضی قبایل که سه منزل از سماوه دور است. من به دیدن خواهرم رفتم چون مراجعت کردم در بین راه شیری نمودار شد اسب من مستسبع شد وبه جای خود گویا خشک شد. صدای غرش شیر بلند شد من چاره ندیدم به جز توسل بمشایخ ثلاثه دیدم ثمری نکرد متوسل به علی بن ابی طالب (علیه السلام) در حال دیدم سواری به نزد من حاضر شد وآن شیر آمد صورت به پای اسب او مالید وآن اسب رم نمی کرد فرمود همراه من بیا. ایشان از پیش به آرامی می رفتند ومن اسب خود را می دواندم وبه ایشان می رسیدم تا اینکه فرمود دیگر دیگر شیر به تو ضرر نمی رساند وراه همین است که می روی عرض کردم یا سیدی شما کیستید، فرمود تو به کی متوسل شدی؟ گفتم به امیر المؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) فرمود من همان علی بن ابیطالبم. گفتم یا سیدی راه نجات را به من نشان دهید. فرموده عقیده خود را درست بنما، عرض کردم اعتقاد درست کدام است فرمود برو در نجف اشرف به نزد شیخ مرتضی انصاری هر چه می گوید بشنو اکنون به نزد شما آمدم شیخ معلمی برای او تعیین کرد وسفارش نمود که از خلاف تقیه خودداری بنماید. [کتاب السیوف البارقه، ص 474].
والتعاهد للقرآن:
من کتاب علی (علیه السلام) الی حارث الهمدانی وتمسک بحبل القرآن واستنصحه واحل حلاله وحرم حرامه وصدق بما سلف من الحق واعتبر بما مضی من الدنیا ما بقی منهافان بعضها یشبه بعضاً واخرها لا حق باولها وکلها حائل مفارق وعظم اسم الله ان تذکره الا علی حق ... الخ
از نامه های حضرت علی (علیه السلام) به حارث همدانی (یکی از اصحاب امیر المؤمنین (علیه السلام) بود) می فرماید در آن نامه وبه ریسمان قرآن چنگ زن (طبق احکام ودستورات آن رفتار کن) وآن را پند دهنده خویش قرار داده وحلالش را حلال وحرامش را حرام بدان (تا سعادت ونیکبختی دنیا وآخرت را نصیب وبهره تو گرداند.) وحقی را که پیش از این بوده باور بدار (پیغمبران پیش از پیغمبر اکرم وآنچه از جناب حق تعالی برای امتهای خود آورده اند را تصدیق نما) وبه گذشته دنیا عبرت وپندگیر برای مانده آن (مانده آن را بگذشته قیاس کن بدان که مانده همچون گذشته با هزاران درد واندوه خواهد گذشت) زیرا بعض آن مانند بعض دیگر وآخرش به اولش پیوسته وهمه آن نابود شونده واز دست رونده است ونام خدا را بزرگ شمار در اینکه به آن سوگند یادکنی مگر بر امر حق وراست وبجا (یا جائیکه صلاحیت داشته باشد پس زنهار بر روح یا برای امر بی اهمیت به نام او سوگند یاد کنی) الخ [نامه 69 نهج البلاغه فیض، 1057].وصیت امیر المؤمنین (علیه السلام) به فرزندش محمد حنیفه فرموده است تا می توانید دست از تلاوت قرآن وعمل به فرامین آن بر مدارید واجبات آن را در محل خود به کار ببرید. دستوراتش را از حلال وحرام وامر ونهی وشب خیزی عمل کنید شب وروز قرآن را که پیمانسیت از خدای متعال تلاوت نمائید بر هر مسلمانی واجب است هر روز ولو به اندازه پنجاه آیه هم باشد به عهدنامه خدا توجه کند. درجات ومراتب بهشت برین به اندازه آیات قرآن مجید است. چون فردای قیامت شود به قاری قرآن خطاب می رسد بخوان وبه درجات عالیه چنان ارتقاء پیدا کن. آن روز پس از پیغمبران وصدیقان هیچ کس مرتبه اش بالاتر از قاری قرآن نیست. [حقائق در اخلاق سیر وسلوک، ص 482].
عن ازهری قال قال علی بن الحسین (علیه السلام) لومات من بین المشرق والمغرب لما استوحشت بعد ان یکون القرآن معی وکان (علیه السلام) اذا قرأ مالک یوم الدین یکررها حتی کاد ان یموت زهری گوید حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) فرمود اگر همه مردم که ما بین مغرب ومشرق هستند، بمیرند من از تنهایی هراس وحشت نکنم پس از آن که قرآن با من باشد وآن حضرت (علیه السلام) شیوه اش این بود که هر گاه مالک یوم الدین می خواند آن قدر تکرار می کردند که نزدیک بود بمیرد. [کافی، ج 4، ص 403].
حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود رسول خدا (صلی الله علیه وآله) وسلم فرمود همانا سزاوارترین مردمان به ترس از خدا در نهان وعیان آن کس است که قرآن را در بر دارد وآینه سزاوارترین مردمان در نهان وآشکار به نماز خواندن وروزه گرفتن آن کس است که قرآن را در بر دارد. سپس به آواز بلند فرمود ای دارنده قرآن به وسیله آن فروتنی پیشه کن تا خدایت بالا برد وبدان وسیله تکبر ورزی وعزت طلبی نکن که خدا خوار وزبونت کند. ای در بردارنده قرآن برای خدا خود را بدان بیارای تا خدایت بدان بیاراید وبا قرآن برای مردمان خود آرائی کن که خدایت ترا بدان زشت کند هر که قرآن را (با تدبیر وفهمیدن) ختم کند گویا نبوت را در دل خود جای داده ولی به او وحی نمی رسد وهر که قرآن را آن طور که شاید فراهم کند (چنین کسی) در برابر آن کس که به او نادانی کند (بردبار ورزد چون او) نادانی نکند ودر برابر کسی که به او کسی که بر او خشم گیرد (شکیبائی ورزد) خشم نکند وبا هر کس که با او تند کند تندی کند ولی بگذرد وندیده گیرد وبیامرزد وحلم ورزد وبه خاطر بزرگ داشت قرآن مجید وهر که قرآن به او داده شود باز گمان کند که به یک تن از مردم بهتر از آنچه او دارد چیزی داده اند آن کس بزرگ دانسته آنچه را خداوند کوچک شمرده وکوچک دانسته آنچه را خداوند بزرگ شمرده است. [کافی، ج 4، ص 406].
حضرت امام علی بن الحسین (علیه السلام) به قران مجید تفعل می کند در بحار مروی است که امام زین العابدین بعد از نماز فجر تا طلوع شمس سخن نمی فرمود یعنی تعقیب نماز واذکار اشتغال داشت ودر آن روز که زید متولد گردید بشارت او را به امام آوردند. امام (علیه السلام) با اصحاب ملتفت شدند فرمود چه می بینید که این مولود را به آن نام گذارم هر یک چیزی به عرض رسانیدند. آن حضرت فرمود ای غلام قرآن برای من بیاور چون قرآن به دست گرفت وبگشود در اول صفحه این آیه مبارکه است فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیماً یعنی خداوند آنان را که در راه خدا جهاد می ورزند بر آنان که از جهاد فرو نشستند به اجری عظیم برتر می دهد. جضرت مصحف را بر هم نهاد مرتبه دیگر باز کرد این آیه در اول صفحه بود ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم واموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون ویقتلون وعداً علیه حقاً فی التوراة والانجیل والقرآن ومن اوفی بعهده من الله فاستبشروا ابیعکم الذی بایعتم به وذلک هو الفوز العظیم [سوره توبه، آیه 111].یعنی خداوند تعالی نفوس واموال مؤمنین را در مجاهد فی سبیل الله خریداری فرمود که در عوض آن بهشت به ایشان کرامت فرماید واین مؤمنان در راه خدا مقاتلت نمایند پس بکشند وکشته شوند واین وعده ایست که خدا بحق نهاده است ودر تورات وانجیل وقرآن یاد فرموده وکیست که از خدای متعال به عهد خویش وفا به عهد وافی تر باشد پس بشارت داد شما را در این مبایعة که نمودید یعنی جانی فانی مالی پر وبال دادید وبهشت جاویدان که از همه چیز برتر وبابهاتر می باشد گرفتید. این است فوز عظیم ورستگاری بزرگ چون امام زین العابدین بدین آیه معجز دلالت بدید دو مرتبه فرمود: (هو والله زید هو والله زید) چون حضرت سجاد (علیه السلام) بعلم امامت می دانست که یکی از فرزندانش مسمی بزید خواهد بود ودر راه خدا جهاد خواهد کرد وشهید خواهد شد. [کشف المغیسات در اخبار علی (علیه السلام)، ص 467].
عن الصادق قال قال رسول الله (صلی الله علیه وآله) ان اهل القرآن فی اعلی درجة من الادمین ما خلا النبیین والمرسلین فلا تستضعفوا اهل القرآن حقوقهم فان لهم من الله العزیز الجبار لمکاناً علیاً.حضرت صادق (علیه السلام) فرمود رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرموده است همانا اهل قرآن در بلندترین درجات آدمیان هستند بجز پیغمبران ومرسلین. پس حقوق اهل قرآن را اندک وکم مشمارید زیرا برای ایشان از طرف خدای عزیز جبار مقام بلند است. [کافی، ج 4، ص 404، خبر 1].ائمه معصومین (علیهم السلام) فرموده اند کسی که از ناحیه قرآن پی به مقام ما نبرد از فتنه وفساد خلاصی ندارد. ایضاً کسی که در امور دینی خود از قرآن خدا وسنت رسول او (صلی الله علیه وآله) استفاده کند کوههای علم از جای کنده شود او همچنان بر جای خود استوار باشد وکسی که دین خود را از دهان مردم بگیرد مردم او را مردد گذارند وراز حقیقت را برای او نگشاید. [حقایق در سیر وسلوک، ص 85].
در شرح شافیه ابی فراس است که قیصر روم به یکی از خلفای بین عباس نامه نوشت که ما در انجیل خوانده ایم هر کس سوره بخواند که آن سوره خالی از هفت حرف باشد خداوند متعال جسد او را به آتش جهنم حرام می کند آن هفت حروف عبارت است (ثا ج خ ز ش ظ ف) وما طلب کردیم در تورات وانجیل آن سوره را نیافتیم که هیچیک از این حروف در او نباشد آیا شما در کتب خود چنین سوره ای را دیده اید خلیفه علماء را جمع نمود وسؤال کرد هیچ کدام ندانستند پس از حضرت امام علی النقی بن محمد بن الرضا (علیه السلام) سؤال نمودند حضرت فرمود آن در قرآن ما است ومخصوص به امت پیامبر رحمت است که سوره فاتحة الکتاب است که هیچ یک از این حروف در این سوره چیست؟ فرمود (ثا ثبور است جیم جهنم اتس خاء خبث زاء زقوم شین شقاوت ظاء ظلمت فاء آفت) جواب نامه را نوشت به قیصر روم پس قیصر بسیار مسرور شد واسلام آورد. [برهان دانش، ص 147].
عن سماعة بن مهران قال قال ابوعبد الله (علیه السلام) ان العزیز الجبار انزل علیکم کتابه وهو الصادق البار فیه حبرکم وخبر من قبلک خبر من بعدکم وخبر اسماء والارض ولو اتاکم من یخبر کم عن ذلک لتعجبتم حضرت صادق (علیه السلام) فرمود همانا خدای عزیز وجبار کتابش را بر شما فرود فرستاد واو است راست گو ونیک خواه در آن کتاب است. آگاهی از شما وآنانکه پیش از شما بودند وآنانکه پس از شمایند وآگاهی از آسمان وزمین واگر کسی نزد شما آید واز آنها به شما آگاهی دهد هر آینه شما در شگفت شوید. [کافی، ج 4، ص 399].
حضرت باقر (علیه السلام) فرمود رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: من نخستین کسی هستم که روز قیامت بر خدا عزیز جبار وارد می شوم با کتابش واهل بیتم سپس امتم (وارد شوند) پس از ایشان بپرسم چه کردید با کتاب خدا واهل بیت من [مدرک سابق]. یعقوب احمر گوید به حضرت صادق (علیه السلام) عرض کردم من بدهکاری زیادی دارم وبه اندازه ای در ناراحتی واندوهم که قرآن از دهنم رفته است. حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: قرآن قرآن. همانا یک آیه از قرآن ویک سوره از آن روز قیامت بیاید تا هزار درجه بالا رود یعنی در بهشت پس گوید اگر مرا نگهداشته بودی وحفظ می کردی تو را بدین مقام می رسانید. [کافی، ج 4، ص 411].
زاذان خواص اصحاب امیر المؤمنین (علیه السلام) سعد خفاف می گوید از زاذان فارسی پرسید شما قرآن را بسیار خوب وصحیح تلاوت می کنید آیا پیش که یاد گرفته اید. زاذان تبسمی کرده وگفت روزی مشغول خواندن اشعار بودم ومرا صدای خوب وشیرینی بود در این هنگام امیر المؤمنین (علیه السلام) از آن عبور می کردند از خوشی صدایم به عجب آمده وفرمود چرا تلاوت بکنم وقسم به خدا که بیش از آن اندازه ای که در حال نماز برای من واجب است قرائت نمایم یاد ندارم ونمی توانم بخوانم. آن حضرت مرا به نزدیکی خود طلبیده ودر گوش من کلماتی را تلاوت فرمودند که من آشنای به آن کلمات نبودم ونفهمیدم معانی آنها را سپس امر کردند که دهان خود باز کن چون باز کردم از آب دهن مبارکش قطره ای به دهانم انداخت. قسم به خدایم که هنوز از پیشگاه آن حضرت قدم بر نداشته بودم که متوجه شدم قرآن را با اعراب وقرائت صحیح حفظ کرده ام وپس از آن احتیاج نداشتم که در قسمت قرآن از کسی تعلم کنم. [در سفینة البحار نقل می کند زاذان در یکی از جنگلها در محضر علی (علیه السلام) به شهادت رسید واولاد او به شهر قزوین منتقل شدن وزاذانیه نام قبیله ای است در قزوین.].
سعد خفاف می گوید این قصه را در محضر حضرت باقر (علیه السلام) نقل نمودم آن حضرت فرمود زاذان راست گفته است. امیر المؤمنین (علیه السلام) اسم اعظم را به گوش زاذان خواند. [قصه های شیرین، ج 1، ص 113].
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند * * * آیا بود که گوشه چشمی هم به ما کنند
قرآن مجید برای عمل کردن است:
خداوند عالمیان در قرآن مجید در سوره انعام آیه 155 می فرماید وهذا کتاب انزلناه مبارک فاتبعوه واتقوالعلکم ترحمون یعنی این قرآن کتابی است که ما را فرو فرستاده ایم از (احکام) آن پیروی کنید وپرهیزکار شوید تا مهربانی خدا شامل شما گردد. از کتاب خصال شیخ صدوق اعلی الله مقامه است که حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود قرآن خوانان سه طائفه از اهل دوزخند ودیگر آن که قرآن را فرا گرفته والفاظ آن را حفظ کرده ولی به احکام آن عمل نمی کنند این طایفه هم از اهل دوزخند. سیم آنکه قرآن را فراگرفته وآن را در فکر خود پرورش داده وبه آیات محکم آنکه وظایف عملیه را بیان می کند عمل کرده به آیات متشابه آنه احوال آخرت وعالم غیب را متعرض شده ایمان دارد واجبات آن را انجام می دهد. حلال آنها را از فتنه های گمراه کننده در ربوده ورها کرده واین طایفه از اهل بهشتند وهر کس را بخواهند می توانند شفاعت کنند. [خصال صدوق، ص 152: با ترجمه فارسی]. یعنی حلال قرآن را حلال می دانند وحرام قرآن را حرام می شمارند ومخالفت با حلال وحرام قرآن نمی کنند.
یکی از فوائد قرائت قرآن:
از کتاب مکارم الاخلاق طبرسی است که حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند هر کس صد آیه از قرآن مجید از هر کجای آن باشد بخواند وبعد از آن هفت مرتبه بگوید یا الله (وبعد از آن برای حاجت خودش دعا کند) پس اگر دعا کند خدا سنگها را بشکافد خواهد شد (یعنی هر چند حاجت او مشکل وسخت باشد خدا روا می کند.)[خلاصه از مطلب ازدین اسلام، ج 3، ص 70].از کتاب علل الشرایع شیخ طوسی است که حضرت امیر مؤمنان علی بن ابیطالب (علیه السلام) فرمودند گاه می شود که خدا عازم می شود که همه اهل زمین را به واسطه گناهان وکارهای بدشان هلاک کند ولی چون می بیند پیرمردها روانه می شوند برای نماز خواندن وفرزندان مشغول تعلیم گرفتن قرآن هستند بر اهل زمین ترحم می کند وعذاب را بر آنها عقب می اندازد. [مدرک سابق].
علی (علیه السلام) چه زیبا می فرماید اما اللیل فصافون اقدامهم تالین لاجزاء القرآن یرتلونها ترتیلاً یحزنون به انفسهم ویستبشرون به دواء دائهم فاذا مروا بایة فیها تشویق رکنوا الیها طعماً وتطلعت نفوسهم الیها شوقاً وظنوا انها نصب اعینهم واذا مروا بایة فیها تخویف اصغوا الیها مسامع قلوبهم وظنوا ان رقیر جهنم وشهیقها فی اصول اذانهم در این خطبه ای که پیرامون صفات پرهیزکاران فرموده آنها شب هنگام برپا ایستاده قرآن را با تأمل واندیشه می خوانند وبا خواندن وتدبر در آن خود را اندوهگین می سازند وبه وسیله آن پدر مال درد خوش کوشش دارند (از خواندن وعمل به قرآن چاره های از عذاب وسختی رستخیز را می جویند) پس هر گاه به آیه ای برخوردند که شوق آورده وامیدواری در آن است (پاداش نیکوکار را بیان می کند) به آن طمع می نمایند وبا شوق به آن نظر می کنند مانند آنکه پاداشی که آیه از آن خبر می دهد در برابر چشم ایشان است وآنرا می بینند وهر گاه به آیه ای برخورند که در آن ترس وبیم است (از کیفر بدکاری سخن می گویند) گوش دلشان را به آن می گشایند چنانکه گویا شیون وفریاد اهل دوزخ را در بیخ گوشهایشان است. [نهج البلاغه خطبه 184 معروف به همام].
حضرت علی (علیه السلام) فرمود هر که قرائت کند قرآن را در نماز در حال ایستاده برای هر حرفی که می خواند صد حسنه دارد واگر نشسته بخواند پنجاه حسنه دارد واگر در غیر نماز قرآن را با وضو بخواند بیست وپنج حسنه دارد این نیست که بگوئی (المر) یک حرفست بلکه الف ده حسنه ولا ده حسنه ولا ده ومیم ده حسنه وراه ده حسنه دارد. [ارشاد قلوب، ج 2، ص 22].
حسن الخلق:
در سوره قلم آیه 4 (وانک لعلی خلق عظیم) تو صاحب اخلاق عظیم وبرجسته ای هستی اخلاقی که عقل در آن حیران است. لطف ومحبتی بی نظیر، صفا وصمیمیتی بی مانند، صبر واستقامت وتحمل وحوصله ای توصیف ناپذیر اگر مردم را به بندگی خدا دعوت می کنی تو خود بیش از همه عبادت می نمایی واگر از کار بد باز می داری تو قبل از همه خودداری می کنی آزارت می کنند وتو اندرز می دهی ناسزایت می گویند وبرای آنها دعا می کنی، بر بدنت سنگ می زنند وخاکستر داغ بر سرت می ریزند وتو برای هدایت آنها دست به درگاه خدا برمی داری آری تو کانون محبت وعواطف وسرچشمه رحمتی. قال انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) فرمود من برای این مبعوث شده ام که فضائل اخلاقی را تکمیل کنم. [تفسیر نمونه، ج 24، ص 379].
عن ابی عبد الله (علیه السلام) ان حسن الخلق یبلغ یصاحبه درجه قائم اللیل وصائم النهار امام صادق (علیه السلام) فرمود حسن خلق صاحبش را به درجه کسی می رساند که شبها به عبادت می ایستد وروزها روزه دار است.
حضرت صادق (علیه السلام) از پدرانش (علیهم السلام) حدیث کند که امیر المؤمنین (علیه السلام) با یک نفر کافر ذمی (که در پناه اسلام) است همراه شد آن مرد ذمی به آن حضرت گفت ای بنده خدا می خواهی به کجا بروی. فرمود می خواهم به کوفه بروم (پس سر دو راه رسیدند ومرد ذمی به جای دیگری می رفت) چون راه ذمی گشت امیر المؤمنین (علیه السلام) نیز همراه او به آن گشت مرد ذمی گفت مگر نمی خواستی که به کوفه بروی فرمود چرا ذمی گفت راه کوفه را رها کردی فرمود می دانم گفت پس چرا با اینکه می دانی به راه من گشتی امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود از این به پایان رساندن خوش رفاقتی است که مرد رفیق راهش را در هنگام جدائی چند گامی بدرقه کند واینکه پیغمبر ما (صلی الله علیه وآله) به ما دستور داده است ذمی گفت اینگونه دستور داده فرمود آری ذمی گفت پس بطور مسلم هر که پیرویش کرده به خاطر همین کردارهای بزرگوارانه او بوده ومن تو را گواه می گیرم که پیرو دین تو وبر کیش شمایم ومرد ذمی با امیر المؤمنین (علیه السلام) برگشت وهمینکه او را شناخت مسلمان شد. [کافی، مترجم، ج 3، ص 490].
عن ابی جعفر (علیه السلام) ان اکمل المؤمنین لعاناً احسنهم خلقاً امام باقر (علیه السلام) فرمود کامل ترین مردم از لحاظ ایمان خوش خلق ترین آنهاست. [کافی، ج 3، مترجم، ص 156]. عن ابی عبد الله (علیه السلام) قال اربع من کن فیه کمل ایمانه وان کان من قرنه ای قدمه ذنوباً لم ینقصه ذلک قال وهو الصدق واداء الامانة والحیاء وحسن الخلق امام صادق (علیه السلام) فرمود: چهار چیز در هر که باشد ایمانش کامل است واگر سرتا پایش گناه باشد نقضی به او نرساند وآنها راستگویی ورد امانت وحیا وحسن خلق وخوش اخلاقی است. [کافی، ج 3، ص 107].
از اخلاق پیغمبر (صلی الله علیه وآله) عن بحر السقاء قال قال لی ابو عبد الله (علیه السلام) یا بحر حسن الخلق یسر ثم قال الا اخبرک بحدث ما هو فی یدی احد من اهل المدینه قلت بلی الخ بحر سقا گوید امام صادق (علیه السلام) به من فرمود ای بحر خوش خلقی ما به آسانی امور است (شادی می بخشد) سپس فرمود آیا داستانی را که همه اهل مدینه می دانند برایت نقل نکنم، عرض کردم چرا فرمود: روزی رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در مسجد نشسته بود که کنیز یکی از انصار آمد وخود او هم ایستاده بود کنیز گوشه جامه پیغمبر را گرفت، پیغمبر (صلی الله علیه وآله) به خاطر آن زن برخاست ولی او چیزی نگفت پیغمبر (صلی الله علیه وآله) هم به او چیزی نفرمود تا سه بار اینکار کرد، پیغمبر (صلی الله علیه وآله) در مرتبه چهارم برخاست وکنیز پشت سرش بود آنگاه کنیز رشته ای از جامه حضرت برگرفت وبرگشت مردم به او گفتند خدا ترا چنین وچنان کند که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را سه بار نگهداشتی وچیزی به او نگفتی که او هم به تو چیزی نفرمود از پیغمبر چه می خواستی کنیز گفت ما بیماری داریم اهل خانه مرا فرستادند که رشته ئی از جامه پیامبر برگیرم تا بیمار از آن شفا جوید وچون خواستم رشته را برگیرم مرا دید وبرخاست من از او شرم وحیا کردم که رشته را برگیرم در حالی که مرا می بیند ونمی خواستم در گرفتن رشته با او مشورت کنم تا اینکه (در مرتبه چهارم) برگرفتم. [کافی، ج 3، ص 159].
مولی الرضا قال سمعت اباالحسن (علیه السلام) یقول لا یکون المومنن مؤمناً حتی یکون فیه ثلث خصال سنة من ربه وسنة من نیته وسنة من ولیه فالسنة من ربه کتمان سره قال الله تعالی (عز وجل) عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احداً من ارتضی من رسول واما السنة من نیته فمداراه الناس فان الله (عز وجل) امرئیته بمداراة الناس فقال خذ العفو وأمر بالعرف واعرض عن الجاهلین واما السنة ومن ولیه فالصیر فی البأسأ والضراء فان الله (عز وجل) یقول والصابر موسل فی البأساء والضراء آزاد کرده حضرت گوید از امام رضا (علیه السلام) شنیدم می فرمود مؤمن مؤمن نیست تا سه خصلت در او باشد روشی وسنتی از پروردگارش سنتی وروشی از پیغمبرش روشی از امامش سنت وروش پروردگارش راز پوشی است خدا عالم بغیب است وبر راز نهانی خود مطلع نکند کسی را جز رسولی که ببیند روش پیغمبرش مدارای با مردم است که خدای (عز وجل) پیغمبرش را دستور به مدارا داده وفرمود عفو وچشم پوشی را شیوه خود کن. به نیکی دستور بده واز نادانان روگردان واما سنت امام صبر در سختی وزیان مندیست زیرا خدای (عز وجل) می فرماید صبر کنندگان در سختی وزیانمندی [ترجمه خصال صدوق، ص 110، خبر 6].
مکارم اخلاق حسنه علماء:
حکایت نقل شده که شیخ بهائی (رحمه الله) معاصر بود با میرداماد روزی شاه عباس صفوی باتفاق شیخ ومیرداماد سواره راه می رفتند واسب سید سرکشی می کرد وجلوتر از همه راه می رفت وسید هم نمی توانست اسب را آرام ببرد واتفاقاً اسبی که شیخ بهاءالدین سوار بود کاملاً آرام که عقب تر وآهسته تر راه می رفت شاه عباس خواست ادعا فی الضمیر ونیت این دو عالم بزرگ ومجتهد وقت آگاه باشد اذا شاه عباس خود را به نزدیک شیخ بهائی نموده واشاره کرد که سید چرا جلوتر راه می رود مثل اینکه فهماند سادات نوعاً سبک روح می باشند شیخ بهاء الدین از گفتار واشاره شاه ناراحت شد وفرمود شاه باید ملتفت باشد که آن حیوان که سید او را سوار است که می داند که مرکب آن سید وذریه رسول خدا وعالم ومجتهد است لذا وجد می کند از وجد وشوق آرام نمی تواند راه رود وشاه نباید اعتراض کند شاه پس از لحظه ای خود را به سید رسانید اشاره به شیخ بهائی کرد وگفت بین جماعت شیوخ وملاها اصولاً تنبل می شوند اسبی را که سوار است نمی تواند راه ببرد به جمعیت برسد سید از کلام شاه عباس ناراحت شد وگفت شاه نباید بعلماء اعتراض کند شیخ بهاءالدین آن قدر دارای علوم وفنون است که اسب از حمل آن عاجز است. شاه از اسب پیاده شد وسجده شکر بجا آورد وگفت که از جمله نعمتهای زمان من موافقت علماء است. [برهان دانش صفحه 276].
نقل است از ابن عباس که خوش خلقی حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) به مرتبه ای بود که روزی در مسجد تشریف داشتن اصحاب در دور دائره آن حضرت به خدمت کاری کمر خدمت، بسته اعرابی در مسجد در آمد شمشیری حمایل نموده، سوسماری در دامی گرفته: گفت یا محمد انک کاذب ساحر) اصحاب در صدد قتلش خواستند که در آیند آن حضرت منع فرمود. به اعرابی فرمود که ای برادر گرامی خواهم گفت محمد ساحر وکذاب را فرمود محمد منم ولیکن ساحر وکذاب نیستم رسول خدایم اعرابی گفت سوگند به لات وعزی که اگر نه به جهت وجاهت وجمال وحسنت بود من این شمشیر را از خونت سیراب می کردم وقسم به لات که ایمان به تو نیاورم مادامی که این سوسمار به تو ایمان نیاورد. سوسمار آنجا افکند. رسول (صلی الله علیه وآله) گفت ای سوسمار سوسمار گفت لبیک یا رسول الله اشهد ان لا اله الا الله واشهد ان محمداً رسول الله اعرابی گفت یا رسول الله از در مسجد در آمدم در همه عالم هیچ کس از من دشمن بدتر به شما نبود اکنون بیرون روم هیچ کس را نسبت به شما از خود دوستری نمی دانم. [مناهج الشارعین].
در خبر است که سید عالم (صلی الله علیه وآله) با یکی از صحابه در صحرای مدینه می گذشت مشاهده فرمود که زنی بر سر چاهی می خواست که آب بکشد وعاجز بود آن حضرت نزد آن تشریف فرموده گفت ای عجوزه من از برایت آب کشم (ان احسنتم احسنم لانفسکم) حضرت بر سر چاه تشریف آورده آب کشید وبر دوش مبارک خود گذارد فرمود به آن زن که پیش رو راه خانه خود به من نمای آن شخص که رفیق حضرت بود هر چند سعی نمود که از حضرت بستاند که خود به خانه برد حضرت قبول نفرموده گفت من اولی از امتم به تحمل مشقت پس آن عجوزه پیش می رفت حضرت آن عقب روان بود تا که به در خیمه رسید ومشک آب را در آنجا بر زمین گذارد ورجوع فرمود عجوزه در خیمه شد وبا فرزندان تقریر نمود که جوانمردی زیباروئی، شیرین کلامی، خوشبوئی با من تلطف کرده این مشک را برداشت ودر اینجا رسانید گفتند که به کجا رفت گفت این است که می رود ایشان در عقب حضرت روان شده بشناختند برگشته گفتند ای مادر این آیه کس است که به او ایمان آورده ایم وشب وروز مشتاق جمالشیم وپیوسته لاف محبتش می زنیم. عجوزه با فرزندان از خیمه بیرون دویدند ودر دست وپای حضرت افتادند وپیرزن بسیار بگریست گفت یا رسول الله گستاخی نمودم وشما را نشناختم چگونه از عهده آن عذر در آیم آن حضرت او را تسلی فرموده ودعای خیر در حق ایشان نمود وبه تلطف بازشان گردانید. پس جبرئیل این آیه را نازل فرمود که وانک خلق عظیم تو صاحب اخلاق عظیم وبرجسته ای هستی. [مناهج الشارعین، ص 808].
سوره فرقان آیه 63 عباد الرحمن الذین یمشوک علی الارض هوناً واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً بندگان خاص خداوند رحمن آنها هستند که با آرامش وبی تکبر بر زمین راه می روند وهنگامی که جاهلان آن ها را مخاطب سازند به آنها سلام می گویند (با بی اعتنایی وبزرگواری می گذرند) در واقع نخستین توصیفی که از عبادالرحمن وبندگان خاص شده است نفی کبر وغرور وخودخواهی است که در تمام اعمال انسان وحتی در کیفیت راه رفتن او آشکار می شود زیرا ملکات اخلاقی همیشه خود را در لابلای اعمال وگفتار وحرکات انسان نشان می دهند تا آنجا که از چگونگی راه رفتن انسان می توان با دقت وموشکافی به قسمت توجهی از اخلاق او پی برد. [تفسیر نمونه، ج 15، ص 147].
در حدیثی جالب از پیامبر (صلی الله علیه وآله) می خوانیم که روزی از کوچه عبور می کردند جمعی از مردم را در یک نقطه مجتمع دیدند از علت آن سؤال کردند عرض کردند دیوانه ای است که اعمال جنون آمیز وخنده آورش مردم را متوجه خود ساخته. پیامبر صلی الله علیه آنها را به سوی خود فراخواند وفرمود می خواهید دیوانه واقعی را به شما معرفی کنم همه خاموش بودند وبا تمام وجودشان گوش می دادند فرمود: المتبختر فی مشیه الناظر فی عطفیه المحرک جنبیه بمنکبیه الذی لا یرجی خیره ولا یؤمن شرط فذلک المجنون وهذا مبتلی کسی که با تکبر وغرور راه می رود وپیوسته به دو طرف خود نگاه می کنند پهلوهای خود را با شانه خود حرکت می دهد (غیر از خود را نمی بیند واندیشه اش از خود فراتر نمی رود) کسی که مردم بخیر او امید ندارند واز شر او در امان نیستند دیوانه واقعی او است اما این را که دیدید تنها یک بیمار است. [تفسیر نمونه، ج 15، ص 148].
دومین وصف بنده گان خاص حلم وبردباری است (واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً) هنگامی که آنها را مورد خطاب قرار می دهند وبجهل وجدال وسخنان زشت می پردازند در پاسخ آنها سلام می گویند سلامی که نشانه بی اعتنایی توأم با بزرگواری نه ناشی از ضعف نقل است که روزی سفیهی دشنام به عبد الله عباس داد چون سفاهت او را دانست گفت هیچ حاجتی داری که روا سازم وهیچ مهمی داری تا به قضای آن قیام واقدام نمایم مرد سفیه چون آن ملایمت را دید شرمنده شد بعد از آن جز طریق خدمت سلوک ننمود. [مناهج الشارعین، ص 806].
صدوق در امالی از حضرت صادق (علیه السلام) روایت کرده که چون وفات سعد بن عباد به حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) رسید حضرت برخاست با صحابه وبه خانه سعد آمد وفرمود که او را غسل دهند وخود بر عضاده در ایستاد تا او را غسل دادند وحنوط وکفن کردند وبرداشتند وآن حضرت از عقب جنازه او بی کفش ورداء به هیئت اصحاب مصیبت روان شد گاهی جانب راست جنازه را می گرفت وگاهی طرف چپ را تا او را به قبر رسانیدند پس حضرت خود داخل قبر او شد وبه دست مبارک خود او را در لحد گذاشت وخشت بر او چید می فرمود که سنگ بدهید وخاک بدهید وگل بدهید وفرجه های (شکافها) ما بین خشتها را پر می کرد پس چون فارغ وخاک بر قبرش ریختند وقبرش را درست کردند حضرت فرمودند که من می دانم که بدن او می پوسد واز هم می پاشد ولیکن خدا دوست می دارد بنده را که چون کاری کند محکم بکند پس مادر سعد از کناری صدا زد که ای سعد گوارا باد ترا بهشت.
حضرت فرمود که ای مادر سعد ساکت باش وجزم مکن بر پروردگار خود بدرستی که سعد را در قبر فشاری رسید پس آن حضرت با مؤمنان برگشتند پس از حضرت پرسیدند که سبب چه بود که در جنازه سعد کاری چند کردی که در جنازه های دیگر نمی کردی فرمودند اما بی کفش ورداء رفتن برای آن بود که دیدم ملائکه در جنازه او بی کفش ورداء می روند من نیز به ایشان تأسی کردم واما آنکه گاهی جانب راست جنازه را می گرفتم وگاهی جانب چپ را پس دست من در دست جبرئیل بود هر جا که او می گرفت من می گرفتم. گفتند یا رسول الله تو بر او نماز کردی وبه دست خود او را دفن کردی وبعد از آن فرمودی که به او فشاری رسید فرمود بلی زیرا که او با اهل خود کجخلقی وبد اخلاقی بود به سبب فشار قبر به او رسید. [نفایس الاخبار، ص 298].
در معراج السعادة روایت کرده که روزی به حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) عرض کردند که فلان زن روزها را روزه می گیرد وشبها را به عبادت به پا می دارد ولیکن بداخلاق است واز کج خلقی وبداخلاقی به همسایگان خود آزار واذیت می رساند آن حضرت فرمود هیچ چیزی برای او نیست واو از اهل جهنم است وفرمودند بداخلاق وبدخلقی بنده را می رساند به اسفل درک جهنم. فرمودند که خدا منع کرده است قبول توبه بدخلق را عرض کردند چرا یا رسول الله فرمود بعلت اینکه هر وقت از گناهی توبه کرد در گناه بدتر می افتد وفرمود بداخلاقی وسوء خلق گناهی است که آمرزیده نمی شود. [نفایس الاخبار، ص 298].
و از حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) مرویست که حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) نوشت به میان مهاجر وانصار وهرکه ملحق به ایشانست از اهل یثرب که همسایه آدمی مثل نفس اوست که باید ضرر به او نرساند وحرمت همسایه بر همسایه مثل حرمت مادر است. [معراج السعادة، ص 210].
حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود که نیکوئی با همسایگان باعث عمران وآبادی دیار می گردد وفرمود که از ما نیست کسی که نیکوئی با همسایه نکند وفرمود حضرت پیغمبر (صلی الله علیه وآله) فرموده است که ایمان نیاورده است به من هر که سیر بخوابد وهمسایه او گرسنه باشد. [همان مدرک].
امر بالمعروف والنهی عن المنکر:
وصیت می کنم تو را امر به معروف ونهی از منکر کنی، امر به معروف ونهی از منکر واجب کفائی می باشد ودر صورتی که بعضی از مکلفین قیام بکنند از دیگران ساقط است واگر اقامه معروف وجلوگیری از منکر موقوف بر اجتماع جمعی از مکلفین باشد واجب است اجتماع کنند. [توضیح المسائل حضرت امام (رحمه الله)].
الامر بالمعروف والنهی عن المنکر قال الله (عز وجل) لاخیر فی کثیر من بخولیهم لا من امر بصدقه او معروف او اصلاح بین الناس [سوره نساء، آیه 114].یکی از وصایای حضرت امام حسن عسگری (علیه السلام) به علی بن الحسین صدوق امر به معروف ونهی از منکر است. می فرماید تو را وصیت می کنم به امر به معروف ونهی از منکر که خداوند (عز وجل) فرموده در بسیاری از سخنان در گوشی جلسات محرمانه ومخفیانه آنها که بر اساس نقشه های شیطنت آمیز بنا شده خیر وسودی نیست مگر اینکه کسی که در نجوای خود توصیه به صدقه وکمک به دیگران یا انجام کار نیک ویا اصلاح در میان مردم می نماید.
امر به معروف ونهی از منکر واجب کفائی می باشد ودر صورتی که بعضی از مکلفین قیام بکنند از دیگران ساقط است واگر اقامه معروف وجلوگیری از منکر موقوف بر اجتماع جمعی از مکلفین باشد واجب است اجتماع کنند. [توضیح المسایل حضرت امام (رحمه الله)].
شرایط امر به معروف:
چند چیز شرط است در واجب بودن امر به معروف ونهی از منکر اول آنکه کسی می خواهد امر به معروف ونهی از منکر کند بداند که آنچه شخص مکلف بجا نمی آورد واجب است بجا آورد وآنچه بجا آورده باید ترک کند وبر کسی که معروف ومنکر را نمی داند واجب نیست. دوم آنکه احتمال بدهد امر ونهی تأثیر می کند پس اگر بداند اثر نمی کند واجب نیست چهارم آنکه در امر ونهی مفسده ای نباشد پس اگر بداند یا گمان کند اگر امر یا نهی کند ضرر جانی ویا عرضی وآبروئی یا مالی قابل توجه به او می رسد واجب نیست بلکه با احتمال وقوع ضرر جانی یا عرضی وآبروئی یا مالی موجب حرج بر بعضی مؤمنین واجب نمی شود بلکه در بسیاری از موارد حرام است. توضیح المسائل حضرت آیت الله العظمی امام خمینی (رحمه الله).
دلیلی بر واجب بودن امر به معروف ونهی از منکر آیات چندی است از جمله آیه اول ولتکن منکم امة یدعون الی الخیر ویأمرون بالمعروف وینهون عن المنکر واولئک هم المفلحون باید از میان شما جمعی دعوت به نیکی کنند وامر به معروف ونهی از منکر نمایند وآنها راستکارانند. [سوره آل عمران، آیه 104].
آیه دوم کنتم خیر امة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف وتنهون عن المنکر وتؤمنون بالله شما بهترین امتی بودید که به سود انسانها آفریده شدید (چه اینکه) امر به معروف می کنید ونهی از منکر وبه خدا ایمان دارید. [سوره آل عمران، آیه 110].
آیه سوم والمؤمنون والمؤمنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف ینهون عن المنکر ویقیمون الصلوة ویؤتون الزکوة یطیعون الله ورسوله اولئک سیرحمهم الله ان الله عزیز حکیم مردان وزنان با ایمان دوست وولی ویار ویاور یکدیگرند آنها مردم را به نیکها دعوت می کند مردم را از زشتیها وبدیها ومنکرات باز می دارند ونهی از منکر می کنند نماز را بر پا می دارند وبه یاد خدا هستند وبا یاد ذکر او دل را روشن وعقل را بیدار وآگاه می دارند وزکوة اموال خویش را در راه خدا می پردازند اطاعت فرمان خدا وپیامبر او می کنند خداوند آنها را به زودی مشمول رحمت خویش می گرداند خداوند توانا وحکیم است بر خلاف منافقین امر می کنند بر منکرات وزشتیها ونهی می کنند از معروف. المنافقون ومنافقات بعضهم من یأمرون بالمنکر وینهون عن المعروف ویقبضون ایدیهم نسوالله فنسیهم ان المنافقین هم الفاسقون [توبه، آیه 67].
چهارم التابئون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الأمرون بالمعروف واناهون عن المنکر والحافظون لحدود لله وبشر المؤمنین [سوره توبه، آیه 112].
(مؤمنان کسانی هستند که) توبه کنندگانند وعبادتکاران وسپاس گویان وسیاحت کنندگان ورکوع کنندگان وسجده آوران وآمران به معروف ونهی کنندگان از منکر وحافظان حدود (ومرزهای) الهی وبشارت بده به این چنین مؤمنان.
پنجم الذین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلوة واتو الزکوة وامروا بالمعروف ونهو عن المنکر ولله عاقبة الامور [سوره حج، آیه 41]. یاران خدا کسانی هستند که هر گاه در زمین به آنها قوت بخشیدیم نماز را بر پا دارند وزکات را ادا می کنند وامر به معروف ونهی از منکر می نمایند یعنی آنها هرگز پس از پیروزی همچون خود کامگان وجباران به عیش ونوش ولهو ولعب نمی پردازند وغرور ومستی فرو نمی روند بلکه پیروزی ها وموفقیت ها را نردبانی برای ساختن خویش وجامعه قرار می دهند آنها پس از قدرت یافتن تبدیل به یک طاغوت جدید نمی شوند ارتباطشان با خدا محکم وبا خلق خدا نیز مستحکم است چرا که نماز سمبل پیوند با خالق است زکات رمزی برای پیوند با خلق وامر به معروف ونهی از منکر پایه واساس ساختن یک جامعه سالم محسوب می شود همین چهار صفت برای معرفی این افراد کافی است ودر سایه آن عبادات واعمال صالح وویژگی های یک جامعه با ایمان پیشرفته فراهم است. [التفسیر نمونه، ج 14، ص 117].
ششم یا بنی اقم الصلوة وامر بالمعروف وانه عن المنکر واصبر علی ما اصابک ان ذلک من عزم الامور [سوره لقمان، آیه 17]. پسرم نماز را برپادار وامر به معروف ونهی از منکر کن ودر برابر مصائبی که به تو می رسد با استقامت وشکیبا باش که این از کارهای مهم واساسی است.
هفتم یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم واهلیکم تاراً وقودها الناس والحجارة علیها ملائکه غلاظ شداد ولا یعصون الله ما امرهم ویفعلون ما یأمرون [سوره تحریم، ج 14، ص 117]. ای کسانی که ایمان آورده اید خود وخانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها وسنگها هستند نگاهدارید آتشی که فرشتگان به آنها گمارده شده که خشن وسختگیرند وهرگز مخالفت فرمان خدا نمی کنند ودستورات او را دقیقاً اجرا می نمایند در حدیثی می خوانیم هنگامی که آیه فوق نازل شد کسی از یاران پیامبر (صلی الله علیه وآله) سؤال کرد چگونه خانواده خود را از آتش دوزخ حفظ کنم حضرت (صلی الله علیه وآله) فرمود: تأمرهم بما امر الله وتنهاهم عماتها هم الله ان اطاعوک کنت قد وقیتهم وان عصوک قد قضیت ما علیک آنها را امر به معروف ونهی از منکر می کنی اگر از تو پذیرفتند آنها را از آتش دوزخ حفظ کرده ای واگر نپذیرفتند وظیفه خود را انجام داده ای. [تفسیر نمونه، ج 24، ص 293].
از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود علموا انفسکم واهلیکم الخیر وادبوهم منظور این است که خود را وخانواده خویش را نیکی بیاموزید وآنها را ادب کنید. [مدرک سابق]. اهمیت امر به معروف ونهی از منکر علاوه بر آیات فراوان قرآن مجید اخبار واحادیث زیادی در منابع معتبر اسلامی نیز درباره اهمیت این دو وظیفه بزرگ اجتماعی وامر به معروف ونهی از منکر وارد شده است در آنها به خطرات وعواقب شومی که بر اثر ترک امر به معروف ونهی از منکر در جامعه بوجود می آید اشاره گردیده به عنوان نمونه:
1. امام باقر (علیه السلام) می فرماید: ان الامر بالامعروف والنهی عن المنکر فریضه عظیمه بها تقام الفرایض وتأمن المذاهب وتحل المکاسب وترد المظالم ویعمر الارض وینتصف من الاعداء ویستقیم الامر امر به معروف ونهی از منکر دو فریضه بزرگ الهی است که بقیه فرائض وواجبات با آنها برپا می شوند وبوسیله این دو راه ها امن می گردد وکسب کار مردم حلال می شود حقوق افراد تأمین می گردد ودر سایه آن زمین ها آباد واز دشمنان انتقام گرفته می شود در پرتو آن (امر به معروف ونهی از منکر) همه کارها روبراه می گردد. [تفسیر نمونه، ج 3، ص 38].
2. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود: من امر بالمعروف ونهی عن المنکر فهو خلیفة الله فی ارضه وخلیفة رسول الله وخلیفة کتاب کسی که امر به معروف ونهی از منکر کند جانشین خداوند در زمین وجانشین پیامبر وکتاب او است. [همان مدرک].
3. مردی خدمت پیامبر (صلی الله علیه وآله) آمد در حالی که حضرت بر فراز منبر نشسته بود وپرسید: من خیر الناس از همه مردم بهتر کیست؟ پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) فرمود: امرهم بالمعروف وانهاهم عن المنکر واتقاهم لله وارضاهم؛ آن کس که از همه بیشتر امر به معروف ونهی از منکر کند وآن کس که از همه پرهیزکارتر باشد در راه خشنودی خدا از همه بیشتر گام بردارد. [تفسیر نمونه، ج 3، ص 39].
4. در حدیث دیگری از پیغمبر (صلی الله علیه وآله) نقل شده که فرمود باید امر به معروف ونهی از منکر کنند وگرنه خداوند ستمگری را بر شما مسلط می کند که نه به پیران احترام می گذارد ونه به خردسالان رحم می کند نیکان وصالحان شما دعا می کنند ولی مستجاب نمی شود واز خدای یاری می طلبند اما خدا به آنها کمک نمی کند وحتی توبه می کنند وخدا از گناهشان در نمی گذرد. [تفسیر نمونه، ج 3 ص 39].
5. حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: وما اعمال البر کلها والجهاد فی سبیل الله عند الامر بالمعروف والنهی عن المنکر الا کنفثة فی بحر لجی؛ تمام کارهای نیک وحتی جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف ونهی از منکر چون آب دهان است در برابر دریای پهناور [نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 374].
6. حضرت امام باقر (علیه السلام) فرمود: اسلام به ده بخش سازمان شده به شهادت بر یگانگی خدا که پایه ملیت است، نماز که فریضه است، روزه که سپر آتش است، زکات که پاک کننده مال است، حج که اقامه شرع است، جهاد که عزت است، امر به معروف که پایداری در ایمان است، نهی از منکر که اتمام حجت است، نماز جماعت که موجب الفت است، عصمت در امام (علیه السلام) که اساس رجوب اطاعت وفرمانبرداری از امام (علیه السلام) است. [خصال صدوق، مترجم، ص 213].
داستان ها را (برای آنها) بازگو کن شاید بیندیشند وبیدار شوند چه بد مثلی دارد گروهی که آیات ما را تکذیب کردند ولی آنها به خودشان ستم می کردند. از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود: الاصل فی ذلک بلعم ثم ضربه الله مثلاً لکل مؤثر هواه علی الله من اهل القبله یعنی اصل آیه درباره بلعم است سپس خداوند آن را به عنوان یک مثال درباره کسانی که هواپرستی را بر خداپرستی وهدایت الهی در این امت مقدم بشمرند بیان کرده. [تفسیر نمونه، ج 7، ص 16 به نقل مجمع البیان، ج 4، ص 500].
با طناب شیطان به چاه نروید:
کمثل الشیطان اذ قال للانسان اکفر فلما کفر فال انی بری منک انی الله رب العالمین تشبیهی در درباره منافقان پرداخته می فرماید داستان آنها نیز همانند داستان شیطان است.به انسان گفت کافر شو تا مشکلات تو را حل کنم اما هنگامی که کافر شد گفت من از تو بیزارم من از خداوندی که پروردگار عالمیان است بیم دارم.
داستان حیرت انگیز برصیصای عابد بنام برصیصا نقل بعضی از مفسران وارباب حدیث در ذیل این آیه روایتی پرمعنی از عابد از بنی اسرائیل کرده اند که می تواند درس عبرت بزرگی برای همه افراد باشد تا هرگز با طناب پوسیده شیطان ومنافقان به چاه نروند که رفتن همان وسرنگون شدن در قعر چاه همان. خلاصه داستان چنین شده است:
در میان بنی اسرائیل عابدی بود بنام برصیصا که زمانی طولانی عبادت کرده بود وبه آن حد از مقام قرب رسیده بود که بیماران روانی را نزد او می آوردند وبا دعای او سلامت خود را باز می یافتند. روزی زن جوانی را از یک خانواده با شخصیت به وسیله برادرانش نزد او آوردند وبنا شد مدتی بماند تا شفا یابد. شیطان در اینجا به وسوسه گری مشغول شد وآنقدر صحنه را در نظر او زینت داد تا آن مرد عابد باور تجاوز کرد. چیزی نگذشت که معلوم شد آن زن باردار شده (واز آنجا که گناه همیشه سرچشمه گناهان عظیم تر است) زن را به قتل رسانید ودر گوشه ای از بیابان دفن کرد. برادرانش از این ماجرا با خبر شدند که مرد عابد دست به چنین جنایت هولناکی زده این خبر در تمام شهر پیچید وبه گوش امیر رسید. او با گروهی از مردم حرکت کرد تا از ماجرا باخبر شود. هنگامی که جنایات عابد مسلم شد او را از عبادتگاهش فرو کشیدند پس از اقرار به گناه دستور داد او را به دار بیاویزند. هنگامی که بر بالای چوبه دار قرار گرفت شیطان در نظرش مجسم شد. گفت من بودم که تو را به این روز افکند واگر آنچه را می گویم اطاعت کنی موجبات نجات تو را فراهم خواهم کرد. عابد گفت: چه کنم. گفت: تنها یک سجده برای من کن کافی است. عابد گفت: در این حالتی که می بینی توانایی ندارم. شیطان گفت اشاره ای کفایت می کند. عابد با گوشه چشم یا با دست خود اشاره ای کرد وسجده شیطان آورد ودر دم جان سپرد وکافر از دنیا رفت. [تفسیر نمونه، ج 23، ص 544].
نماز شب:
وعلیک بصلوة اللیل فان النبی (صلی الله علیه وآله) اوصی علیاً (علیه السلام) فقال علیک بصلوة اللیل ثلاث مرات ومن استخف بصلوة اللیل فلیس منا فاعمل بوصیتی وأمر شیعتی حتی یعملوا علیه آن حضرت نماز شب وصیت می کند به صدوق اول چنانکه حضرت رسول وصیت کرد به علی (علیه السلام) که فرمود یا علی بر تو است نماز شب سه مرتبه فرمود نماز شب بخوان وهر کس نماز شب را سبک بشمارد از ما نیست پس بوصیت من عمل کن وبه شیعیان من امر کن تا اینکه آنها عمل کنند ونماز شب را ترک ننمایند.
در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم:ما من حسنة الا ولها ثواب مبین فی القرآن الا صلوة اللیل فان ان (عز وجل) اسمه لم یبین ثوابها لعظیم خطرها قال فلا تعلم نفس مااخفی من قرة عین هیچ عمل نیکی نیست مگر اینکه ثواب آن را روشن نساخته بخاطر اهمیت آن لذا فرموده است هیچ کس نمی داند چه ثوابهایی که مایه روشنایی چشمان است برای آنها نهفته شده است. [تفسیر نمونه، ج 17، ص 150].
در حدیثی از امام باقر (علیه السلام) چنین می خوانیم که به یکی از یارانش فرمود: الا اخبرک بالاسلام اصله وفرعه وذروة سنامه آیا ریشه وشاخه وبلندترین قله اسلام را بتو معرفی کنم راوی عرض کرد بفرمایید وفدایت شوم فرمود: اما اصله الصلوة وفرعه الزکوة وذروة سنامه الجهاد ریشه اش نماز است وشاخه اش زکات وقله مرتفعش جهاد است. سپس افزود اگر بخواهی تمام ابواب خیر را به تو معرفی کنم. راوی می گوید بفرمایید فدایت شوم. امام فرمود: الصوم جنة والصدقة تذهب بالخطیئة وقیام الرجل فی جوف اللیل بذکر الله ثم قرأ تتجافی جنوبهم عن المضاجع روزه سپری است در مقابل آتش وصدقه محو کننده گناه است وبرخاستن انسان در دل شب او را بیاد خدا می اندازد سپس آیه تتجافی جنوبهم عن المضاجع را تلاوت فرمود. [تفسیر نمونه، ج 17، ص 155].
آیه شریفه تتجافی جنوبهم عن المضاجع یدعون ربهم خوفاً وطمعاً ومما رزقناهم ینفقون یعنی پهلوهایشان از بسترها در دل شب دور می شود (بپا می خیزند ورو به درگاه خدا می آورند) پروردگارا خود را با بیم وامید می خوانند واز آنچه به آنها روی داده ایم انفاق می کنند. [سوره الم سجده، آیه 16].
بررسی روایاتی که در فضیلت نماز شب وارد شده:
1.پیغمبر (صلی الله علیه وآله) می فرماید: خیرکم من اطاب الکلام واطعم الطعام وصلی باللیل والناس نیام بهترین شما کسانی هستند که در سخن گفتن مؤدبند گرسنگان را سیر می کنند ودر شب در آن هنگامی که مردم خوابند نماز می خوانند. [تفسیر نمونه، ج 12، ص 288، به نقل از بحار، ج 87، ص 142 تا 148].
2. امام صادق (علیه السلام) امیر المؤمنین (علیه السلام) می فرماید: قیام اللیل مصحة للبدن ومرضاة للرب (عز وجل) وتعرض للرحمة وتمسک باخلاق النبین قیام شب موجب صحت وخوشنودی پروردگار ودر معرض رحمت او قرار گرفتن وتمسک به اخلاق پیامبران است. [همان مدرک].
3. حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود به یکی از یارانش: لاتدع قیام اللیل فان المغبون من حرم قیام اللیل دست از قیام شب وخواندن نماز شب بر مدار مغبون کسی است که از قیام وخواندن نماز شب وعبادت شب محروم گردد. [مدرک سابق].
4. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) می فرماید: من صلی باللیل حسن وجهه بالنهار کسی که نماز شب بخواند صورت (وسیرتش) در روز نیکو خواهد بود. [مدرک سابق].
5. مردی نزد علی (علیه السلام) آمد وعرض کرد من از نماز شب محروم شدم علی (علیه السلام) فرمود: (أنت رجل قد قیدتک ذنوبک) تو کسی هستی که گناهت تو را به بند کشیده است. [تفسیر نمونه، ج 12، ص 229، به نقل از بحار، ج 87، ص 142].
6. در حدیث دیگری از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم: ان الرجل لیکذب الکذبة ویحرم بها صلوة اللیل فاذا حرم بها الرزق انسان گاهی دروغ می گوید وسبب محرومیتش از نماز شب می شود هنگامی که از نماز شب محروم شد از روزی (ومواهب مادی ومعنوی) نیز محروم می شود. [همان مدرک].
7. با اینکه می دانیم کسی همچون علی (علیه السلام) هرگز ترک نماز شب نمی کرد در عین حال اهمیت موضوع تا آن پایه است که پیامبر در وصایایش به او فرمود: اوصیک فی نفسی بخصال فاحفظها ثم قال اللهم اعنه وعلیک بصلوة اللیل علیک بصلوة اللیل وعلیک بصلوة اللیل تو را به امری سفارش می کنم همه را حفظ کن سپس فرمود خداوندا او را بر انجام وظایف یاری فرما... تا آنجا که فرمود بر تو باد به نماز شب وبر تو باد نماز شب بر تو باد نماز شب. [مدرک سابق].
8. پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) به جبرئیل فرمود مرا پند ده جبرئیل گفت: یا محمد عش ماشئت فانک میت واجب ما شئت فانک مفارقة واعمل ما شئت فانک ملاقیه واعلم ان شرف المؤمن صلوته باللیل وعزه کفه عن أعراض الناس ای محمد هر چه می خواهی عمر کن اما بدان که سرانجام خواهی مرد وبه هر چه می خواهی دل ببند اما بدان سرانجام از آن جدا خواهی شد وهر عملی می خواهی انجام ده وبدان سرانجام عملت را خواهی دید ونیز بدان که شرف مؤمن نماز شب او است وعزتش خودداری از ریختن آبروی مردم است. [تفسیر نمونه، ج 12، ص 229].
9. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: ثلاثة هی فخر المؤمن وزینة فی الدنیا والاخرة الصلوة فی اخر اللیل ویأسه مما فی ایدی الناس وولایة الامام من آل محمد سه چیز است که افتخار وزینت او در دنیا وآخرت است: نماز در آخر شب وبی اعتنایی به آنچه در دست مردم است وولایت امام از اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله). [تفسیر نمونه، ج 12، ص 230].
در تفسیر مجمع البیان از معاذبن جبل چنین نقل شده که در غزوه تبوک در خدمت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بودم؛ گرما همه را سخت ناراحت کرده بود وهر کس به گوشه ای پناه می برد ناگهان دیدم که پیامبر (صلی الله علیه وآله) از همه به من نزدیک تر است. خدمتش رفتم عرض کردم ای رسول خدا (صلی الله علیه وآله)! عملی به من بیاموز که مرا وارد بهشت کند واز آتش دوزخ دور سازد. فرمود: سؤال بزرگی کردی اما پاسخ آن برای کسی که خدا بر او آسان کرده است مشکل نیست سپس افزود: تعبد الله ولا تشرک به شیئاً وتقیم الصلوة المکتوبة تودی الزکوة المفروضة وتصوم شهر رمضان خدا را پرستش کن وچیزی بر او شریک قرار قرار نده نمازهای واجب را انجام ده وزکات واجب وحق مستمندان را اداء کن وماه رمضان را روزه بگیر بعد فرمود واگر بخواهی ابواب خیرات به تو خبر می دهم عرض کردم ای پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) بفرمایید. فرمود: الصوم الجنة من النار والصدقة تکفر الخطیئة وقیام الرجل فی جوف اللیل یبتغی وجه الله ثم قرء هذه الایه تتجافی جنوبهم عن المضاجع روزه سپری است در برابر آتش جهنم وانفاق در راه خدا کفاره گناهان است قیام انسان برای نماز شب در دل شب برای خشنودی خدا سپس آیه تتجافی جنوبهم را قرائت فرمود. [تفسیر نمونه، ج 11، ص 155]. آنها شب هنگام از بستر برمی خیزند.
کانوا قلیقاً من اللیل ما یهجعون (18) وبالاسحار هم یستغفرون آنها کمی از شبها را می خوابیدند در سحرگاهان استغفار می کردند. [سوره ذاریات، آیه 17]. در روایتی در تفسیر دارالمنثور آمده است که پیغمبر (صلی الله علیه وآله) فرمود آخر شب برای تهجد ونماز شب نزد من بهتر ومحبوبتر است از آغاز آن زیرا خداوند می فرماید پرهیزکاران در سحرگاهان استغفار می کنند. مولای متقیان علی (علیه السلام) فرمود هر که در وقت سحر هفتاد مرتبه بگوید (استغفر الله) از جمله آن کسان است که خداوند در حقشان فرموده والمستغفرین بالاسحار وهم فرمود هر که در شب هفتاد آیه از قرآن تلاوت کند جزو غافلین محسوب نخواهد شد. [ارشاد قلوب، ج 2، ص 21].
امام صادق (علیه السلام) فرمود: ان من روح الله تعالی ثلاثة التهجد باللیل وافطار الصائم ولقاء الله سه چیز از عنایات مخصوص الهی است عبادت ونماز شب وافطار دادن به روزه داران وملاقات برادران مسلمان. [تفسیر نمونه، ج 25، ص 173]. در حدیث دیگری آمده که پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: الرکعتان فی جوف اللیل احب الی من الدنیا وما فیها دو رکعت نماز در دل شب از دنیا وآنچه در آن است نزد من محبوب تر است. [تفسیر نمونه، ج 22، ص 327].
روایت شده از حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) که شرافت مؤمن بخواندن نماز شب است وعزت او بی نیازی از مردم است (که طمع به اموال مردم نداشته باشد) وفرمود در قیامت پس از اینکه خداوند جمع فرماید اولین وآخرین را منادی کند وگوید پیش آیند کسانی که نیمه های شب از خواب گاه خود دور می شدند وپروردگار را می خواندند واز خشم وغضبش ترسناک وبه رحمتش امیدوار بودند پس جمعی پیش روند وقبل از مردمان دیگر به جایگاه خود روند وبعد از آنها به حساب مردم رسیدگی نمایند. [ارشاد قلوب، مترجم، ج 2، ص 3].
وروایت شده از آن حضرت که جنات عدن اسبانی است دارای زین های یاقوت وزبرجد ویالهای بلند ونه سرگین می اندازند ونه بول می کنند.بر آنها سوار می شوند اولیاءالله ودر بهشت می گردند پس اهل بهشت گویند ای برادران ما با انصاف با ما رفتار نکردید (که شفاعت کنید تا ما نیز به مقام قرب برسیم) سپس گویند پروردگارا چگونه شده است که اینها به این مقام قرب رسیده اند فرشته ای از وسط عرش جواب گوید که آنان شب ها نمی گرفتید وصدقه می دادند نمی دادید وبخیل بودید وبسیار یاد خدا می نمودند وشما سستی وکاهلی می کردید وهمیشه از خوف خدا می گریستند ونسبت به دیگران مهربانی می کردند. [مدرک سابق].
منقول است حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) هر خانه ای که در آن نماز شب خوانده شود وتلاوت قرآن گردد نوری از آن ساطع شود که روشنایی دهد اهل آسمان ها را هم چنان که ستارگان درخشنده نور می دهند برای اهل زمین بدانید هیچ چیزی مؤمن را به خدا نزدیک نمی کند مگر نماز شب وخواندن قرآن تا طلوع فجر ومتصل نمودن نماز شب به نماز صبح. پس هر که چنین باشد او را بشارت می دهم برزق وسیع که بدون رنج وزحمت وزور بازو بدستش می آید وبه صحت وسلامتی بدنش وبشارت می دهم او را هرگاه از دنیا رفت به نعمت در قبر وروشنی آن بنور نمازش تا روز محشر وبشارت می دهم که خداوند او را بپای حساب نکشاند وامر فرمایید بملائکه در اعلاء علین برندش در همسایگی حضرت رسول واهلبیت طاهرینش صلوةالله علیهم اجمعین. پس خوشا بر کسانیکه فرصت را غنیمت شمارند وچقدر نیکو است عاقبت آن کسی که عبادتش سالم از ریا وعجب باشد وفرمود آن حضرت به امیر المؤمنین (علیه السلام) وصیت می کنم تو را به نماز شب واین را سه مرتبه فرمود. [ارشاد القلوب، مترجم، ج 2، ص 17].
منقول است از عابدی که گفت شبی در خواب دیدم کنار کنار نهری بودم که آب آن از مشگ واطراف آن درختانی از لؤلؤ بود ودختران بی شماری دیدم با لباس های عالی وصورت های همچون ماه ومی گفتند: سبحان الله المسبح بکل لسان سبحانه سبحان الموجود فی کل مکان سبحانه سبحان الدائم فی کل الازمان سبحانه پس سؤال کردم از آنها شما چه کسانید در جواب این شعر را گفتند:
ذرأنا اله الناس رب محمد * * * لقوم علی الاطراف باللیل قوم
یناجون رب العالمین الههم * * * وتسری هموم القوم والناس توم
یعنی خلق فرموده ما را خدای مردم پروردگار محمد (صلی الله علیه وآله) برای مردمی که شب ها را بیدارند وبا خدای خود مناجات می کنند واز ترس او اشگ دیدگانش بر صورتشان جاری است در حالیکه مردم به خواب هستند گفتم خوشا به حال آنان کیانند ایشان گفتند آن کسانی هستند که شب ها را به تهجد ونماز شب مشغولند وتلاوت قرآن می نمایند وخدا را بسیار یاد می کنند در پنهانی وآشکارا وانفاق به فقراء ومساکین می کنند وسحرگاهان استغفار وطلب عفو می نمایند. [ارشاد القلوب، مترجم، ج 2].
در ضمن خبری مفصل که حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) به جماعتی فرمود قصه آن لشگری را که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به جهاد کفار فرستاده بود دشمنان شبیخون زدند آن شب تاریک وسخت ظلمانی بود ومسلمانان در خواب بودند وکسی از ایشان بیدار نبود جز زید بن حارثه وعبد الله بن رواحه وقتادة بن نعمان وقیس بن عاصم منقری که هر کدام در یک جانب ایشان بیدار ومشغول نماز وقرآن خواندن بودند دشمنان مسلمانان را تیرباران کردند وبواسطه تاریکی شب ندیدند مسلمانان دشمنان را تا از آنها احتراز کنند؛ نزدیک بود هلاک شوند که ناگاه از دهان این چند نفر نور ساطع شد که لشگرگاه مسلمانان را روشن کرده وسبب قوت ودلیری ایشان شده پس شمشیر کشیده ودشمنان را کشته وزخمدار واسیر نمودند وچون مراجعت نمودند وبرای شما است در غره ماه شعبان پس یک یک آن عمل را حضرت نقل کردند الخ مفاتیح الجنان [مفاتیح الجنان، ص 330].
حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) فرمود: خدای تعالی بیان داشته که: بنده من با خواندن نمازهای نافله ومستحب در صورت خلوص نیت که قصدش فقط تقرب به من باشد تقربی به من پیدا می کند تا محبوب من می شود واو را دوست می دارم وهرگاه محبوب ودوست من شد از دریچه چشم وگوش خود که من می بینم ومی شنوم، می بیند ومی شنود ونیروی دست او نیروی خدایی را می گردد وچنین بنده هر چه بخواهد ودر خواست کند به او عطا می کنم واگر به من پناه آورد او را پناه می دهم وفرمود آن حضرت هر گاه بنده ای شب از خوابگاه خود برخواست در حالیکه سنگینی خواب در چشمان او باشد وبرای رضای خداوند نماز شب بخواند پروردگار مباهات می کند به ملائکه خود برخواسته وخواب لذیذ را ترک نموده برای خواندن نماز که بر او واجب نکرده ام پس شاهد باشید که او را آمرزیدم. [ارشال القلوب، ج 1، ص 15].
مروی است از نبی اکرم (صلی الله علیه وآله) که فرمود عجب است از اولاد آدم اگر مالش زیاد شود خرسند می گردد واگر کم شود سخت محزون می شود ولیکن شبانه روز که بر او می گذرد وعمرش را کوتاه می کند مهموم ومغموم نمی شود وبی نیاز وراحت نمی گردد کسی که مالش زیاد شود وعمرش کوتاه باشد. [ارشاد القلوب، ج 2، ص 6].
گفته شد به یکی از بزرگان که فلانی در اموالش استفاده شایانی نموده. گفت آیا ایامی غیر از عمرش استفاده کرده که در آن انفاق کند وصرف وخرج نماید وگفته شد ملکیست ندا می کند ومی گوید ای پنجاه سالگان همانند کشت وزرعی هستید که وقت چیدن آن رسیده باشد وای شصت سالگان برای خود چه عمل صالحی انجام داده اید پیش فرستاده اید چقدر اموال واگذارده اید برای کسانیکه برای شما رحم نمی کنند (صدقه وخیرات ومبرات وبرای شما نمی دهند) وای هفتاد سالگان خود را جزو مردگان بشمارید سپس گوید ای کاش مردم خلق نمی شدند وحال که خلق شده اند ایکاش می دانستند برای چه خلق شده اند. [همان مدرک].
بر تو باد صبر کردن:
خداوند متعال مردم صابر وشکیبا را در قرآن کریم به اوصاف عدیده ستوده وتعریف فرموده ومکرراً از صبر یاد کرده وبسیاری از نیکی ها ودرجات را بدان نسبت داده وآنها را نتیجه صبر شمرده.
الله تعالی وجعلنا هم ائمة یهدون بامرنا لما صبروا[آیه 24 سوره سجده].آنان را پیشوایانی قرار داده ایم که همواره در برابر ناروائی ها شکیبایند وصابرند ومردم را به راه ما ودستورات ما رهبری می کنند ایضاً ولنجزین الذین صبروا اجرهم باحسن ما کانوا یعملون [سوره نحل، آیه 96]. ما کسانی را که در راه اطاعت فرمانمان (به خصوص ایستادگی در برابر سوگندها وعهدها) صبر واستقامت می کنند به بهترین اعمالشان پاداش خواهیم داد. ایضاً اولئک یوتون اجرهم مرتین بما صبروا[سوره قصص، آیه 54]. آنها کسانی هستند که اجر وپاداششان را بخاطر صبر وشکیبائیشان دوبار دریافت می دارند.
الله تعالی: بلی تصبروا وتتقوا ویاتوکم من فورهم هذا یمددکم ربکم بخمسة الاف من الملائکة مسومین [سوره آل عمران، آیه 125]. آری امروز هم اگر استقامت بخرج دهید وصبر کنید وبه استقبال سپاه قریش بشتابید وتقوا وپرهیزکاری را پیشه کنید ومانند روز گذشته با فرمان پیغمبر مخالفت ننمائید اگر در این حال مشرکان به سرعت بسوی شما برگردند خداوند بوسیله پنج هزار نفر از فرشتگان که همگی دارای نشانه های مخصوص هستند شما را یاری خواهد کرد این آیه مبارکه اشاره به جنگ بدر است که پنج هزار فرشته با عمامه های سفید برای یاری مسلمانان آمدند حضرت صادق (علیه السلام) فرمود فرشتگان که روز بدر برای کمک مسلمانان آمدند پس از آن به آسمان صعود نکردند وهمچنان صعود نمی کنند تا صاحب امر را یاری نمایند. [حقایق دراخلاق فیض، ص 307].
سید بن طاوس رضی الله عنه روایت کرده است که چون حضرت امیر المؤمنین از جنگ احد مراجعت نمود هشتاد جراحت ببدن مبارک آن حضرت رسیده بود که فتیله داخل آنها می شد پس حضرت رسول به دیدن آن حضرت آمد وبا آن حال بر روی نطعی خوابیده بود چون او را دید گریست وفرمود کسی که در راه خدا این طعب بکشد بر خدا لازم است که ثواب جزیل بی نهایت او را کرامت فرماید پس حضرت امیر گریست وفرمود خدا را شکر می کنم که از تو پشت نگردانیدم ونگریختم ولیکن محزونم که چرا به سعادت شهادت نرسیدم حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) فرمود انشاء الله بعد از این به شهادت فائز خواهی گردید پس حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) فرمود ابوسفیان عده ای به نبرد ما فرستاده است به تهدید ووعید؛ وگفته است وعده ما وشما در حمراء الاسد است. حضرت امیر (علیه السلام) فرمود پدر ومادرم فدای تو باد یا رسول الله از خدمت تو نمیمانم وسبقت می گیرم به این جنگ هر چند باید که مرا بر روی دست بگیرند وببرند پس حق تعالی این آیه را در شأن حضرت فرستاد:
و کاین من نبی قاتل معه ربیون کثیر فما وهنوا لما اصابهم فی سبیل الله وما ضعفوا وما استکانوا والله یحب الصابرین برین [سوره آل عمران، آیه 146].و چه بسیار پیامبرانی که مردان الهی فراوانی به همراه آنها جنگ کردند آنها هیچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنها می رسید سست نشدند وناتوان نگردیدند وتن به تسلیم ندادند وخداوند صبر واستقامت کنندگان را دوست دارد. [حیوة القلوب، ج 2، ص 382].
در کتاب معالم العبر از حلبی از حضرت صادق (علیه السلام) مأثور است که خداوند متعال به داود (سلام الله علیه) وحی فرستاد به درستی که خلاده دختر اویس را به بهشت بشارت بده واو را آگاه کن که در بهشت با تو پیوسته وزوجه خواهد بود حضرت داود (علیه السلام) بسرای او راه گرفت ودر بروی بکوفت خلاده بیرون شد وعرض آیا درباره من آیتی وحکمی نازل شده است فرمود آری عرض کرد آن چیست حضرت داود فرمود یزدان ودود وخداوند متعال بسوی من وحی نمود وخبر به من داده که تو در بهشت قرینه ودقیق من باشی واینکه تو را به بهشت بشارت دهم (خانم) خلاده عرض کرد آیا تواند بود که اسم دیگری بامن توافق کرده باشد فرمود مقصود تو باشی عرض کرد ای پیغمبر خدا من ترا تکذیب نمی کنم وسوگند به خدای در نفس خود این توصیف که فرمودی آشنا نیستم حضرت داود فرمود مرا از ضمیر وسریرت خود بازگوی (یعنی ببینم صاحب چه عملی وچه عمل صالحه انجام دادی که مستحق بهشت شدی با من) عرض کرد اما این را به تو خبر می دهم که هرگز دردی والمی هر چه خواهد باشد مرا در نیافته وزیانی وخسرانی در حاجت ورنجی از گرسنگی بهر طور که خواهد شد بر من چنگ نیانداخته جز اینکه بر آن صبر وشکیبائی گرفته ام واز حضرت یزدان کشف آن ضر ودفع آن بلیت را مسئلت ننموده ام تا خداوند به فضل خود به عافیت تبدیل داده وبه وسعت محول ساخته ومن بدلی برای آن طلب نکرده ام وشکر وحمد خدای را بر آن بگذاشته ام حضرت داود پیغمبر (علیه السلام) فرمود، به همین صبر وشکیبایی ورضای به قضای الهی وشکرگزاری رسیدی به آنجا که رسید آنگاه حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود این است آن دین وکیش وآئین خداوندی که برای صالحان پسندیده می دارد. [ناسخ التواریخ، ج 6، ص 395 دوران امام صادق (علیه السلام)].
صبر عبارت است از ثبات واطمینان نفس ومضطرب وپریشان نگشتن آن در بلایا ومصائب وشدائد. در این باره آیاتی از قرآن مجید دارد که خداوند متعال امر می کند انسان را به صبر کردن [تفسیر نمونه، ج 25، ص 181].
1. واصبر علی ما یقولون واهجرهم هجراً جمیلاً ودر برابر آنچه آنها (دشمنان) می گویند شکیبا باش وبطرزی شایسته از آنها دوری نما مرحوم طبرسی در مجمع البیان در ذیل آیه شریفه می گوید: وفی هذا دلالة علی وجوب البصر علی الاذی لمن یدعو الدین والمعاشرة باحسن الاخلاق واستعمال الرفق لیکونوا اقرب الی الاجابة این آیه دلالت می کند که مبلغین اسلام ودعوت کنندگان بسوی قرآن باید در مقابل ناملایمات شکیبایی پیشه کنند وبا حسن خلق ومدارا با مردم معاشرت نمایند تا سخنان آنها زودتر پذیرفته شود. [تفسیر نمونه، ج 25، ص 181].
2. وان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به ولئن صبرتم لهو خیر الصابرین وهر گاه خواستید مجازات کنید تنها به مقداری که به شما تعدی شده کیفر دهید واگر شکیبایی پیشه کنید این کار برای شکیبایان بهتر است در بعضی از روایات می خوانیم که این آیه در جنگ احد نازل شده هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه وآله) وضع دردناک شهادت عمویش حضرت حمزه بن عبد المطلب را دید (که دشمن بکشتن او قناعت نکرده بلکه سینه وپهلوی او را با قساوت عجیبی دریده وکبد وقلب او را بیرون آورده است وگوش وبینی او را قطع نموده بسیار منقلب شد وفرمود: اللهم لک الحمد والیک المشتکی وانت المستعان علی ما اری خدایا حمد از آن توست وشکایت بتو می آورم وتو در برابر آنچه می بینم یار ومددکار مایی. سپس فرمود: (لئن ظفرت لامثلن لامثلن) اگر من بر آنها چیره شوم آنها را مثله می کنم آنها را مثله می کنم (طبق روایت دیگر فرمود هفتاد نفر آنها را مثله خواهم کرد) ودر این هنگام آیه نازل شد: وان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به الخ بلافاصله پیامبر (صلی الله علیه وآله) عرض کرد (اصبر اصبر) خدایا صبر می کنم خدایا صبر می کنم[تفسیر نمونه، ج 11، ص 457]. اصبرو ما صبرک الا بالله ولا تحزن علیهم ولاتک وضیق مما یمکرون شکیبایی پیشه کن واین شکیبایی تو جز برای خدا وبه توفیق پروردگار نمی تواند باشد بر آنها اندوهگین مباش از توطئه های آنها نگران مباش ومحدود نشو ودر تنگنای قرار مگیر. ان الله مع الذین اتقوا والذین هم محسنون خداوند با کسانی است که تقوی پیشه می کنند وکسانی که نیکوکارند. [سوره نحل، آیات 126- 128].
پیغمبر اسلام (صلی الله علیه وآله) در جنگ بدر گاهی از مقر فرماندهی پایین می آمد مسلمانان را برای نبرد در راه خدا وحمله بر دشمن تحریک وتحریص می نمود یک بار آمد در میان مسلمانان با صدای بلند فرمود: والذی نفس محمد ببد لا تقاتلهم الیوم رجل فیقتل صابراً محتسباً مقبلاً غیر مدبر الا دخله الله الجنه فرمود بخدایی که جان محمد در دست او است هر کس امروز با بردباری نبرد کند نبرد او برای رضای خدا باشد ودر راه خدا کشته شود خداوند او را وارد بهشت می کند سخنان فرمانده کل قوا نبی اکرم (صلی الله علیه وآله) آنچنان تأثیر می کرد که برخی برای اینکه زودتر شهید شوند زره از تن کنده ومشغول جنگ می شدند. [فروغ ابدیت، ج 1، ص 419].
حضرت امام سجاد (علیه السلام) فرمود روز عاشوراء که درگیری شدت یافت وآتش جنگ پیوسته فروزانتر می شد امام حسین (علیه السلام) اصحاب بزرگوار وبا ایمان خود مخاطب ساخت وبا آنان چنین فرمود صبراً بنی اکرم فما الموت الا قنطرة تعبر بکم عن البوس والضراء الی الجنان الواسعة والنعیم الدائمه فایکم یکره ان یقتل من سبحن الی قصرای اولاد کرام وبزرگوار وای فرزندان رشید اسلام شکیبا وصابر باشید که مرگ برای شما همانند پلی است که از محیط رنج وزحمت عبورتان می دهد وبه بهشت وسیع ونعمتهای جاودان می رساند کدامیک از شما بی میل وناراضی است که از تنگنای زندان به کاخ مرفهی منتقل گردد[گفتار فلسفی معاد، ج 1، ص 71].
عن النبی (صلی الله علیه وآله) انه سئل من اصحابه وما انتم فقالوا مؤمنون فقال ما علامة فقالوا نصبر علی البلاء ونشکر عند الرخاء وترضی بمواقع القضا فقال مؤمنون ورب الکعبه از حضرت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) روایت شده که آن بزرگوار از طائفه (جماعتی) از اصحاب خود پرسید که شما چه نوع کسانید عرضه کردند ما اهل ایمانیم فرمود علامت ایمان شما چیست گفتند صابریم در وقت بلا وشاکریم در هنگام نعمت ورخاء وراضی هستیم بموارد قضا حضرت فرمود مؤمنانید قسم به پروردگار کعبه [شرح دعای ابو حمزه ثمالی الجوهره العزیز، ص 99].
(انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب) صابران وشکیبایان اجر وپاداش خود را بی حساب دریافت می دارند تعبیر به یوفی که از ماده وفی وبه معنی اعطاء کامل است از یکسو وتعبیر بغیر حساب از سوی دیگر نشان می دهد که صابران با استقامت برترین اجر وپاداش را در پیشگاه خدا دارند واهمیت هیچ عملی به پایه صبر واستقامت نمی رسد شاهد این سخن حدیث معروفی است که امام صادق (علیه السلام) از رسول الله (صلی الله علیه وآله) نقل می کند اذا نشرت الدواوین ونصبت الموازین ام ینصب لاهل البلاء میزان ولم ینشر لهم دیوان ثم تلاهذه الایه انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب هنگامی که نامه های اعمال گشوده می شود وترازوهای عدالت پروردگار نصب می گردد برای کسانی که گرفتار بلاها وحوادث سخت شدند واستقامت ورزیدند نه میزان سنجش نصب می شود ونه نامه عملی گشوده خواهد شد سپس پیغمبر اسلام (صلی الله علیه وآله) به عنوان شاهد سخنش آیه فوق را تلاوت فرمود که خداوند اجر صابران را بی حساب می دهد. [التفسیر نمونه، ج 19،ص 403 به نقل مجمع البیان].صبر وشکیبائی رمز هر پیروزی است.
در حدیثی می خوانیم که حضرت امام صادق (علیه السلام) به یکی از دوستانش (که شاید در شرایط سخت آن زمان بی تابی می کرد) فرمود علیک بالصبر فی جمیع امورک بر تو لازم است که در تمام کارها صبر ومدارا دستور داد واو صبر کرد تا نسبتهای بسیار ناروا به او دادند تا آنجا که سینه اش تنگ شد خداوند این آیه را بر او نازل کرد ولقد نعلم انک یضیق صدرک بما یقولون فسبح بحمد ربک وکن من الساجدین ما می دانیم که به خاطر سخنان آنها ناراحت می گردی وسینه ات تنگ می شود تسبیح وحمد پروردگارت را بجا آور از سجده کنندگان باش باز او را تکذیب کردند وتیرهای تهمت از هر سو بطرفش پرتاپ نمودند واز این جهت محزون وغمگین شد باز خداوند برای دلداریش این آیه را نازل فرمود قد نعلم انه لیحزنک الذی یقولون فانهم لا ولکن الظالمین بایات الله یجحدون [سوره انعام، آیه 33].
ولقد کذبت رسل من قبلک فصبروا علی ما کذبوا واوذوا حتی اتاهم نصرنا[سوره انعام، آیه 34].
ما می دانیم که سخنان آنها تو را اندوهگین می کند ولی آنها تو را تکذیب نمی کنند بلکه ستمگران آیات خدا را تکذیب کردند وآنها در برابر تکذیبها وآزارها صبر نمودند تا یاری ما به کمکشان آمد سپس حضرت امام صادق (علیه السلام) می افزاید پیامبر (صلی الله علیه وآله) خود را وادار به صبر وشکیبایی کرد اما در این هنگام آنها از حد گذراندند ونام خدا را بردند ونسبت به ساحت مقدسش تکذیب کردند پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود من در برابر ناملایمات خود وخانواده وحیثیتم صبر کردم ولی در برابر بدگوئی به پروردگارم شکیبائی ندارم در اینجا خداوند (عز وجل) این آیه (آیه مورد بحث) را نازل فرمود ولقد خلقنا السموات والارض وما بینهما... ما آسمان وزمین وآنچه در میان این دو است در شش روز آفریدیم (ودر آفرینش جهان شتاب وعجله نکردیم) وتعب ورنج به ما نرسید بنابراین تو هم عجله مکن ودر برابر سخنان آنان صابر باش اینجا بود که پیامبر (صلی الله علیه وآله) صبر وشکیبائی را در تمام حالات پیش گرفت (تا بر دشمنانش پیروز شد)[تفسیر نمونه، ج 22، ص 292 به نقل کافی، ج 3].
حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) فرمود صبر بر سه قسم است صبر در مصیبت وصبر بر طاعت وصبر از گناه پس هر که بر مصیبت صبر کند تا آن را با تسلی خوبی رد کند خدا برایش 300 درجه نویسد که میان هر درجه تا درجه دیگر باندازه فاصله میان آسمان وزمین باشد وهر که بر طاعت صبر کند خدا برایش 600 درجه نویسد که میان هر درجه تا درجه دیگر باندازه قعر زمین تا عرش باشد وهر که از گناه صبر کند خدا برایش 900 درجه نویسد که میان هر درجه باندازه فاصله قعر زمین تا پایان عرش باشد. [کافی، ج 3، ص 145، خبر 15].
از حضرت صادق (علیه السلام) حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) فرمود زمانی برای مردم پیش آید که سلطنت جز به وسیله کشتن وستمگری بدست نیاید وثروت جز با غصب وبخل پیدا نشود ودوستی جز به وسیله بیرون بردن دین وپیروی هوس به دست نیاید پس کسی که به آن زمان برسد وبه فقر صبر کند با آنکه بر ثروت توانایی داشته باشد ودشمنی مردم صبر کند با آن که بر دوستی توانا باشد (یعنی بتواند از راه از دست دادن دین وپیروی هرس جلب دوستی کند ولی نکند) وبر ذلت صبر کند با آنکه بر عزت توانا باشد خدا ثواب پنجاه صدیق از تصدیق کنندگان مرا به او دهد. [کافی، ج 3، ص 144].
قال الباقر (علیه السلام) الکمال کل الکمال التفقه فی الدین والصبر علی النائبه وتقدیر المعیشة فرمود کمال تمام کمال است تفقه وبصیرت پیداکردن در دین وصبر کردن در مصیبت وکار دشوار واندازه آوردن امر معیشت یعنی بسنجد آنچه عاید او می شود در ماه مثلاً [منتهی الامال، ج 2، ص 105]. امام زین العابدین پناه می برد به خدا از ضعف صبر اللهم انی اعوذبک من هیجان الحرص وسورة الغضب وغلبة الحسد ووضعف الصبر وقلة القناعة ای خداوند متعال من پناه می برم به تو از تحریک حرص وطمع واز حدة غضب وغلبة الحسد وضعف صبر وکمی قناعت [صحیفه سجادیه].
حضرت باقر (علیه السلام) فرمود چون وفات پدرم علی بن الحسین (علیهما السلام) فرا رسید مرا به سینه خود چسبانید وفرمود پسر جان تو را به چیزی وصیت وسفارش می کنم که پدرم هنگام وفاتش به من سفارش کرد وگفت پدرش او را به آن وصیت فرموده است ای پسر جان بر حق صبر کن اگر چه تلخ باشد. [کافی، ج 3، ص 145].
حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود بردباریم وشیعیان ما از ما بردبارتر راوی گوید عرضه کردم چگونه شیعیان شما از شما بردبارترند فرمود زیرا ما بر آنچه می دانیم صبر می کنیم وشیعیان ما بر آنچه نمی دانند صبر می کنند. [مترجم، ص 148]. مترجم کافی شرح می دهد یعنی ما بر بلا ومصیبتی را پیش از آمدنش می دانیم ولی بر سر شیعه ناگهان وندانسته وارد می شود از این رو تحملش برای آنها دشوارتر است وبا اینکه ما توانی را که خدا به صابران می دهد وحکمت مصیبت دیدن مردم ورفعت درجه ومقام را به سبب صبر به خوبی می دانیم بدین جهت صبر کردن بر ما گواراتر است تا بر شیعیان ما که این مطالب را چون ما نمی دانند. [منتهی الامال، ج 2، ص 105].
علیک بالصبر وانتظار الفرج قال النبی (صلی الله علیه وآله) افضل اعمال امتی انتظار الفرج لا تزال امتی ولا یزال شیعتنا فی حزن حتی یظهر ولدی الذی بشریه النبی (صلی الله علیه وآله) انه یملاء الارض عدلاً وقسطاً کما ملئت ظلماً وجورا
زیرا که پیغمبر (صلی الله علیه وآله) فرمود بهترین کارهای امت من انتظار فرج بودن او است همواره امت من وپیروان ما در اندوه هستند تا فرزندم که پیغمبر (صلی الله علیه وآله) به ظهور او خبر ونوید داده است آشکار گردد زمین را پر از عدل وداد کند چنانکه پر از ظلم وجور باشد.
روایت در این باره زیاد است:
جابر بن عبد الله انصاری از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) روایت می کند که فرمود حجت خدا از نظر آنها غائب می گردد ونام برده نمی شود تا آنکه خداوند او را ظاهر گرداند پس وقتیکه خداوند او را آشکار ساخت زمین را پر از عدل وداد می کند چنانکه پر از ظلم وستم شده باشد سپس فرمود خوش بحال آنها که در غیب وی پایدارند خوش بحال کسانیکه در راه روشن خود ثابت قدم می مانند اینانند که خداوند درباره شان فرموده است: (والذین یؤمنون بالغیب) [سوره بقره، آیه 6]. وفرموده: اولئک حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون [سوره مجادله، آیه 22]. یعنی اینان طرفداران خدا هستند بدانید که طرفداران خدا رستگارند. [بحار، ج 13، مترجم ص 919]. در دعوات راوندی روایت کرده که پیغمبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: (انتظار الفرج بالصبر عبادة) یعنی انتظار فرج با صبر وبردباری عبادة است. [بحار، ج 13، ص 921].
صدوق در کمال الدین از جابر جعفی از امام هشتم (علیه السلام) روایت نموده که فرمود زمانی بر مردم خواهد گذشت که امام آنها از نظرشان غائب گردد خوش بحال آنها که در آن زمان بر عقیده خود نسبت به ما ثابت می مانند کمترین ثوابی که آنها دارند اینست که خداوند متعال آنها را با این کلام صدا زند بندگان من که ایمان به من آوردید وغیبت مرا تصدیق کردید شما را به ثواب نیکوی خود مژده می دهم شما بندگان وکنیزان حقیقی من هستید عبادت شما را می پذیرم واز تقصیرات شما می گذرم وشما را می آمرزم وبه خاطر شما بندگانم را از باران سیراب می کنم وبلا را از مردم بر طرف می سازم اگر برای خاطر شما نبود عذاب خود را بر آنان (که در بدبینی وغفلت ومعصیت بسر می برند) فرو می فرستادم جابر گوید عرض کردم یا بن رسول الله بهترین کاری که شخص با ایمان در آن زمان می تواند انجام دهد چیست؟ فرمود: حفظ ایمان خود وماندن در خانه. [بحار، ج 13، مترجم، ص 921].
ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) که آن حضرت روزی فرمود آیا شما را خبر ندهم از چیزی که خداوند هیچ عملی را از بندگان بدون آن نمی پذیرد عرض کردم چرا بفرمایید فرمود گواهی دادن بر اینکه معبودی بجز الله نیست واینکه محمد (صلی الله علیه وآله) بنده او وفرستاده او است واقرار نمودن بهر آنچه خداوند به آن امر فرموده است ودوستی از برای ما وبیزاری از دشمنان ما یعنی ما امامان بخصوص وتسلیم شدن به آنان وپرهیز وکوشش واطمینان داشتن وچشم به راه قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بودن سپس فرمود ما را دولتی در پیش است که هر وقت خدا بخواهد آن را پیش خواهد آورد سپس فرمود هر کس از بودنش در شمار یاران امام قائم شادمان است باید بانتظار باشد وبا همین حال انتظار به پرهیز واخلاق نیکو رفتار کند پس اگر اجلش فرا رسید وامام قائم پس از مرگ او قیام کرد پاداش او همانند پاداش کسی است که امام قائم پس از مرگ او قیام کرد پاداش او همانند پاداش کسی است که امام قائم را درک کرده باشد پس کوشا باشید وبانتظار بنشینید گوارا باد بر شما ای گروهی که مشمول رحمت خدائید. [کتاب غیبت نعمانی، ص 235].
در کتاب کمال الدین از أبو بصیر از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود: طوبی شیعة قائمنا المنتظرین بظهور فی غیبته والمطیعین له فی ظهوره اولئک اولیاء الله الذین لا خوف علیهم ولا هم یحزنون خوشا بحال پیروان امام قائم که در غیبتش (با خودسازی) انتظار ظهورش را می کشند وبه ظهورش مطیع فرمان اویند آنها اولیای خدا هستند همانا که نه ترسی دارند ونه غمی. [تفسیر نمونه، ج 8، ص 339].
از کافی از حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) روایت کرده که فرمود: ان اعظم الناس یقیناً قوم یکونون فی آخر الزمان لم یلحقوا النبی وحجب عنهم الحجة فامنوا بسواد فی بیاض همانا بزرگترین مردم از جهت یقین گروهی هستند که در آخر زمان می باشند پیغمبر (صلی الله علیه وآله) را درک نکرده اند وحجت وامام نیز از ایشان در پرده است ایمان آورده اند به سیاهی که در سفیدی است یعنی به قرآن وآثار واخیاری که از نبی اکرم (صلی الله علیه وآله) وائمه اطهار به آنها رسیده. [تفسیر اطیب البیان، ج 1، ص 149].
نیز در بحار ج 13، ص 136 از کافی از حضرت امام سجاد (علیه السلام) روایت شده که فرموده: من ثبت علی ولایتنا فی غیبة قائمنا اعطاه الله اجر الف شهید مثل شهداء احد وبدر کسی که بر ولایت ما در هنگام غائب بودن قائم ما ثابت باشد خداوند اجر هزار شهید مانند شهداء بدر واحد به او اعطاء فرماید. [تفسیر اطیب البیان، ج 1، ص 149].
نیز در بحار ص 136 از کافی از حضرت صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: من مات منکم علی هذا الامر منتظراً له کان کمن فی فسطاط القائم (علیه السلام) کسی که بمیرد از شما بر این امر در حالیکه منتظر ظهور حضرت قائم (علیه السلام) باشد مانند کسی که در خیمه قائم با او باشد. [نفسیر اطیب البیان، ج 1، ص 150].
و نیز در بجار است از که امیر المؤمنین سؤال شد: ای الاعمال احب الی الله (عز وجل) قال انتظار الفرج از امیر المؤمنین (علیه السلام) سؤال شد کدام اعمال وکارها نزد خدای تعالی محبوب تر است فرمود انتظار فرج. [مدرک سابق].
نیز در بحار از ابی حمزه از ابی خالد کابلی از علی بن الحسین (علیه السلام) حدیثی روایت کرده که در آن می فرماید: فان اهل زمان غیبته القائلون بامامته المنتظرون بظهوره افضل اهل کل زمان لان الله تعالی اعطاهم من العقول والافهام والمعرفة ما صارت به الغیبة عندهم بمنزلة المشاهدة وجعلهم فی ذلک الزمان بمزلة المجاهدین بین یدی رسول الله (صلی الله علیه وآله) بالسیف اولئک المخلصون حقاً وشیعتنا صدقاً والدعاة الی دین الله ستراً وجهراً
به درستی که اهل زمان غیبت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) که قائل به امامت او ومنتظر ظهور او هستند بهترین اهل هر زمانی می باشند برای اینکه خدای تعالی از عقل وفهم ومعرفت باندازه ای به آنها اعطاء فرموده که غیبت نزد آنها به منزله حضور ومشاهده شده است وآنان را در این زمان بمنزله مجاهدین با شمشیر در جلو رسول خدا (صلی الله علیه وآله) قرار داده اینان بندگان خالص خدا وبراستی شیعیان ما ودعوت کنندگان بدین خدا در نهان وآشکار هستند. [همان مدرک].در غیبت نعمانی از فضل بن یسار نقل می کند که گفت از امام باقر (علیه السلام) شنیدم می فرمود کسی که بمیرد در حالی که امام خود را می شناخته زیانی نبرده خواه ظهور امام زمان زود واقع شود ویا تأخیر بیافتد وهر کس بمیرد وامام خود را بشناسد مانند کسی است که با مهدی منتظر (عجل الله فرجه) در خیمه اش بوده است. [بحار، ج 13، ص 916 مترجم].
نیز در آن کتاب از عمرو بن ابان روایت کرده که گفت شنیدم امام صادق (علیه السلام) می فرمود علامت (ظهور قائم آل محمد) را بشناس که اگر آنرا بشناسی ضرری به تو نمی رساند خواه این امروز واقع شود یا بتأخیر بیافتد خداوند عالم می فرماید: (یوم تدعو کل اناس بامامهم) یعنی روز قیامت هر دسته ای را با امام خودشان می خوانیم پس هر کس امام خود را بشناسد مانند کسی است که در خیمه منتظر بوده است. [بحار، ج 13، مترجم، ص 917].
(یوم ندعو کل اناس بامامهم) روز قیامت هر گروهی را با امام ورهبرشان می خوانیم. [سوره اسراء، آیه 71].
در حدیثی که شیعه واهل تسنن از امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) به سندهای صحیح نقل کرده اند چنین می خوانیم که آن امام (علیه السلام) از پدرانش از پیامبر (صلی الله علیه وآله) در تفسیر آیه فوق نقل فرموده یدعی کل اناس بامام زمانهم وکتاب ربهم سنة نبیهم در آنروز هر قومی همراه امام زمانشان وکتاب پروردگار وسنت پیامبرشان خوانده می شوند. [تفسیر نمونه، ج 12، ص 203].
نیز از امام صادق (علیه السلام) چنین می خوانیم: الا تحمدون الله اذا کان یوم القیمة فدعا کل قوم الی من یتولونه ودعانا الی رسول الله وفرعتم الینا فالی این ترون یذهب بکم الی الجنة ورب الکعبه قالها ثلاثاً آیا شما حمد وستایش وسپاس خدا را بجا نمی آورید هنگامی که روز قیامت می شود خداوند هر گروهی را با کسی که ولایت او را پذیرفته می خوانند ما را همراه پیامبر (صلی الله علیه وآله) وشما را همراه ما فکر می کنید در این حال شما را بکجا می برند به خداوند کعبه بسوی بهشت سه بار امام (علیه السلام) این جمله را تکرار کرد. [همان مدرک] اعتقاد شیعه به وجود یک امام معصوم در هر زمان فلسفه اش همین است. آن گونه که حضرت علی (علیه السلام) فرمود: اللهم بلی لا تخلو الارض من قائم لله بحجة اما ظاهراً مشهورا واما خائفاً مغموراً لئلا تبطل حجج الله وبیناته آری به خدا سوگند صفحه روی زمین هرگز از رهبری که با حجت الهی قیام خالی نشود خواه ظاهر وآشکار باشند یا (بر اثر نداشتن پیروان کافی) ترسان وپنهان تا نشانه های الهی ودلائل فرمان او از میان نرود. [تفسیر نمونه، ج 12، ص 20].
در نهج البلاغه از علی (علیه السلام) چین آمده است: لتطفن الدنیا علینا بعد شیماسیها عطف الفروس علی ولدها وتلی عقیب ذلک ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثین دنیا پس از چموشی وسرکشی همچون شتری از دادن شیر به دوشنده اش خودداری می کند وبرای بچه اش نگه می دارد به ما روی می آورد سپس آیه شریفه را تلاوت فرمود: نرید ان نمن علی الذین الخ) یعنی می خواهیم بر آنانکه در زمین منت نهیم وآنها را مشمول مواهب خود نمائیم آنها را پیشوایان ووارثین روی زمین قرار دهیم. [نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 20].
از امیر المؤمنین (علیه السلام) روایت نموده اند که گفت رسول خدا فرمود که مهدی (عجل الله فرجه) از ما واز اهل بیت ما خواهد بود وحق تعالی اصلاح کار او را در یک شب خواهد نمود. [حدیقة الشیعه، ج 2، ص 942].و در کشف الغمه از ابن عباس روایت نمود که گفت از رسول خدا شنیدم که فرمود بدرستی که خلفای من واوصیای من که حجت های خالق اند بر خلق بعد از من دوازده اند اول ایشان برادر من وآخر آنها فرزند من است پس یکی از حضار سؤال نموده گفت یا رسول الله برادر شما کیست وفرزند شما کیست رسول خدا در جوابش فرمود که برادر من علی بن ابیطالب (علیه السلام) است وفرزند من مهدی است که در آخر الزمان ظهور کند وزمین را پر از عدل وراستی نماید بعد از آنکه از جور وظلم پر شده باشد به حق آن خدایی که مرا براستی به خلق فرستاده وبشیر ونذیر کرده که اگر باقی نماند از دنیا مگر یک روز که البته حق تعالی دراز گرداند عیسی بن مریم (علیه السلام) را از آسمان وعیسی اقتدا به او نموده در عقب، او نماز کند ومهدی نورانی خواهد ساخت روی زمین را بنور وجود خود وحکم او به مشرق ومغرب عالم خواهد رسید واز شرک اثری باقی نخواهد گذاشت. [حدیقة الشیعه، ج 2، ص 942].
ابن اعثم کوفی در کتاب فتوح از امیر المؤمنین روایت نمود که آن حضرت فرمود که آفرین بر طالقان بدرستی که حق تعالی را در آنجا گنجی است نه طلا ونه نقره ولیکن در آن زمین از مؤمنان وموحدان که حق تعالی را شناسد چنانچه حق شناختن باشد واز مددکاران ومعاونان مهدی (عجل الله فرجه) باشند در آن روزی که مهدی موعود خروج نموده به نور وجود خود جهان را منور ومزین سازد. [حدیقة الشیعه، ج 2، ص 943، چاپ جدید].
از علی بن عقبه مروی است که از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمود چون قائم ما قیام نکند حکم به عدل وراستی خواهد نمود وجور وظلم در عهد او بالکله بر طرف خواهد شد وراهها امنیت خواهد یافت وزمین برکتهای خود ودفینه های خود را بیرون خواهد داد وهر حقی به صاحب حق خواهد رسید وهیچ دینی ومذهبی به غیر از دین اسلام نخواهد ماند واهل هر ملت ومذهب به اسلام میل خواهند نمود واعتراف به ایمان خواهند کرد. نشنیده ای که حق تعالی فرموده: له اسلم من فی السموات والارض طوعاً وکرها والیه ترجعون [سوره آل عمران، آیه 83]. یعنی از برکت وجود آن حضرت اسلام می آورند هر چه در آسمان ها وزمین ها باشد یا به طوع ورغبت یا به جبر واکراه وبازگشت همه مردمان وخلقان به حق تعالی است حکم خواهد کرد.آن حضرت در میان خلق به حکم داود نبی وجدش محمد (صلی الله علیه وآله) واز برکت وجود آن حضرت ارزانی وفراوانی وخوشی روزگار ورفاهیت در عهد او به جایی رسد که مردمان مستحق زکوة ومحل صدقات خود را نیابند وفقیر وبی چیز در زمین نماند وغنا وتوانگری خلق را از سؤال بی نیاز گرداند بعد از اینها فرمود به درستی که دولت ما آخر همه دولت ها است وباقی نخواهد ماند هیچ اهل ملتی که ایشان را دولتی باشد مگر آن که پیش از ما به دولت خود برسند وحکمرانی خود بکنند تا آنکه چون سیرت ما را بینند وسلوک ما را با خلق مشاهده نمایند بگویند که اگر ما را دولتی نصیب می شد وصاحب حکم می شدیم سیرت وسلوک ایشان خواستی بودن واشاره به این است که آنکه حق تعالی می فرماید والعاقبة للمتقین یعنی آخرین دولت ها ومتمم عهدها متقیان وپرهیزکاران است.
خبر ابراهیم کوفی:
صدوق در کمال الدین از ابراهیم کوفی روایت نموده که گفت خدمت حضرت امام صادق (علیه السلام) نشسته بودم دیدم موسی بن جعفر (علیه السلام) که در آن وقت بچه بود وارد گشت ومن جا از برخاستم سر مبارک او را بوسیدم وسپس نشستم حضرت صادق (علیه السلام) فرمود ای ابو ابراهیم این کودک بعد از من امام تو است آگاه باش که قومی درباره او از دین خود منحرف می شوند وجمعی دیگر به سعادت می رسند خداوند قاتل او را لعنت وعذاب او را افزون گرداند آگاه باش که خداوند بعد از کارهای عجیبی که از راه حسد بر وی می گذرد کسی را که در زمان خود بهترین مردم روی زمین باشد از صلب او پدید آورد خداوند آنچه را خواسته است عملی می سازد هر چند اهل شرک ناخوش بدارند خداوند بقیه دوازده امام مهدی (سلام الله علیه) را که به بزرگواری ممتاز گردانیده وجایگاه مقدسی به آنها روزی نموده از وی بوجود آورد کسی که منتظر ظهور امام دوازدهم باشد مانند کسی است که با شمشیر برهنه در رکاب پیغمبر دشمن را از حضرتش دفع می کند. در این وقت مردی از دوستان امیه وارد گشت وحضرت هم سخن خود را قطع فرمود بعد از آن پانزده مرتبه خدمت امام صادق (علیه السلام) رسیدم دیدم حضرت نشسته است در آن حال فرمود ای ابو ابراهیم... او کسی است بعد از تنگی طاقت فرسا وبلا وظلم طولانی شیعیان خود را از غم نجات می دهد پس خوش بحال آنها که آن زمان را درک کنند ای ابو ابراهیم همین قدر بس است ابوابراهیم گفت چنان خوش حال شدم که هیچ گاه بدانگونه از خدمتش برنگشته بودم. [بحار، ج 13، مترجم، ص 900].
شیخ الطائفه در غیبت از رفاعة بن موسی ومعاویه بن وهب از حضرت صادق (علیه السلام) وآن حضرت از پیغمبر (صلی الله علیه وآله) روایت کرده که فرمود خوش بحال کسی که قائم اهل بیت مرا درک می کنند در حالی که پیش از قیامش از وی پیروی می نموده دوست او را دوست می داشته واز دشمنش بیزاری می جسته وتمام ائمه قبل از او را دوست داشته است آنها رفیقان ودوستان من وگرامی ترین امت من می باشند. رفاعه گفت: حضرت فرمود آنها در نزد من گرامی ترین خلق خدا هستند. [بحار، ج 13، مترجم، ص 901].
نیز در غیبت شیخ طوسی از عبد الله بن سنان از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت کرده که رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود: سیأتی قوم من بعدکم الرجل الواحد منهم له اجر خمسین منکم یعنی مردمی بعد از شما خواهند آمد که یک مرد آنها ثواب پنجاه نفر از شما دارند.
اصحاب عرض کردند یا رسول الله ما در جنگ بدر واحد وحنین در رکاب شما پیکار کرده ایم قرآن در میان ما نازل شده است (یعنی چطور می شود که مردمی بیایند که یک نفر آنها ثواب پنجاه نفر ما را داشته باشد) فرمود آنچه را آنها متحمل می گردند اگر شما ببینید نمی توانید مانند آنها صبر کنید. [بحار، ج 13، مترجم، ص 902].
در غیبت نعمانی از حضرت صادق (علیه السلام) روایت می کند که فرمود صاحب الامر را غیبتی است که هر کس در غیبت وی بخواهد دین خود را حفظ کند مثل این است که درخت خاردار قتاد را با دست خود از خار صاف کند سپس حضرت با دست اشاره کرد وفرمود اینطور وفرمود کدام یک از شما با دست خار درخت قتاد را چنگ زده است آنگاه که یک لحظه سکوت نمود وسپس فرمود صاحب این امر (قائم آل محمد) غائب می شود پس به هنگام غیبت او باید بندگان خدا از خدا بترسند ودین خود را از دست ندهند. [بحار، ج 13، مترجم، ص 907].
صدوق (رحمه الله) در کمال الدین از عبد الله بن سنان روایت می کند که حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: عنقریب شبهه ای برای شما پدید می آید که نه علامتی برای یافتن راه (حق) هست ونه امامی که (شما را) راهنمایی کند کسی جز آنها که دعای غریق می خوانند از آن ورطه نجات نمی یابند عرض کردم دعا غریق چگونه است؟ فرمود: می گوئی: یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک عرض کردم یا مقلب القلوب والابصار ثبت قلبی علی دینک فرمود خداوند مقلب القلوب والابصار است ولی اینطور که من می گویم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک [بحار، ج 13، مترجم، ص 925].
و نیز نعمانی در کتاب غیبت از ابوبصیر واز حضرت صادق (علیه السلام) روایت می کند که روزی فرمود آیا شما را از چیزی مطلع نگردانم که خداوند عمل بندگانش را جز به وسیله آن قبول نمی پذیرد من گفتم بفرمایید بدانیم آن چیست. فرمود آن گواهی دادن به یگانگی خدا ورسالت محمد (صلی الله علیه وآله) واعتقاد به آنچه خدا فرموده ودوستی ما وبیزاری از دشمنان ما ائمه وتسلیم در برابر آنها وپارسائی وکوشش در امر دین صبر وانتظار برای ظهور او باشد وپرهیزکاری پیشه سازد ودارای اخلاق نیکو باشد وبدینگونه انتظار آن روز کشد اگر در این حالت بمیرد وبعد از مرگ او قائم نماید ثواب کسی دارد که آن حضرت را درک کرده است پس سعی کنید ومنتظر باشید خوش بحال شما ای مردمی که خداوند شما را مشمول رحمت گردانیده است. [بحار، ج 13، مترجم، ص 913].
قال تعالی نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض نجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثین ونمکن لهم فی الارض ونری فرعون وهامان وجنودهما منهم ما کانوا یحذرون اراده ومشیت ما بر این قرار گرفته است که بر مستضعفین در زمین منت نهیم وآنها را مشمول مواهب خود نمائیم وآنها را پیشوایان ووارثین روی زمین قرار دهیم آنها را نیرومند وقوی وصاحب قدرت وحکومتشان را مستقر وپابرجا سازیم وبه فرعون وهامان ولشگریان آنها آنچه را از سوی مستضعفین بیم داشتند نشان دهیم.
از حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) در تفسیر آیه فوق وارد شده حضرت فرمود: هم آل محمد (صلی الله علیه وآله) یبعث الله مهدیهم بعد جهدهم فیعزهم ویذل عدوهم این گروه آل محمد (صلی الله علیه وآله) هستند خداوند مهدی آنها را بعد از زحمت وفشاری که بر آنان وارد می شود بر می انگیزد وبه آنها عزت می دهد ودشمنان را ذلیل وخوار می کند. [تفسیر نمونه، ج 16، ص 18].
در حدیثی از امام زین العابدین علی بن الحسین می خوانیم: والذی بعث محمداً بالحق بشیراً ونذیراً ان الابرار اهل البیت وشیعتهم بمنزلة موسی وشیعته وان عدونا واشیاعه بمنزلة فرعون واشیاعه سوگند به کسی که محمد (صلی الله علیه وآله) را به حق بشارت دهنده وبیم دهنده قرار داد که نیکان از ما اهل البیت وپیروان آنها به منزله موسی وپیروان او هستند ودشمنان ما وپیروان آنها به منزله فرعون وپیروان او می باشند. (سر انجام ما پیروز می شویم وآنها نابود می شوند وحکومت حق وعدالت از آن ما خواهد بود). [تفسیر نمونه، ج 16، ص 18].
فاصبر یا شیخی وأمر جمیع شیعتی بالصبر فان الارض لله یورثها من یشاء من عباده والعاقبة للمتقین والسلام علیک وعلی جمیع شیعتنا ورحمة الله وبرکاته وحسبناالله ونعم الوکیل ونعم المولی ونعم النصیر پس ای شیخ من صبر کن وهمه پیروان ما را به صبر دستور ده زیرا که زمین برای خداست از بندگانش به هر که بخواهد می دهد وعاقبت برای پرهیزکاران است وسلام بر تو وبر همه پیروان وشیعیان ما وبرکت خدا بر شما باد وخدا ما را بس است ونیکو وکیل است ودوست ویاری کننده خوبی است.
سوره اعراف آیه 128: قال موسی لقومه استعینوا بالله واصبروا ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده والعاقبة للمتقین موسی به قوم خود گفت از خدا یاری جوئید وصبر واستقامت پیشه کنید که زمین از آن خدا است وآن را به هر کس بخواهد (وشایسته بدانند) واگذار می کند وسرانجام نیک برای پرهیزکاران است.
در روایتی که در کتاب کافی از امام باقر (علیه السلام) نقل شده چنین می خوانیم: قال وجدنا فی کتاب علی صلوة الله علیه ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده والعاقبة للمتقین انا وو اهلبیتی الذین اورثنا الله الارض ونحن المتقون در کتاب علی (علیه السلام) چنین یافتیم که پس از تلاوت آیه ان الارض لله یورثها... فرمود من واهل بیتم همان کسانی هستیم که خداوند را به ما منتقل ساخته ومائیم پرهیزکاران. [تفسیر نمونه، ج 6، ص 312].
در کتاب کمال الدین از جابر جعفی واو از جابر بن عبد الله انصاری روایت می کند پیغمبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: المهدی من ولدی اسمه اسمی وکنیته کنیتی اشبه الناس بی خلقاً وخلقاً تکون له غیبة وحیرة تضل فیه الامم وثم یقبل کالشهاب الثاقب فیملاوها عدلاً وقسطاً کما ملئت ظلماً وجوراً
یعنی مهدی از اولاد من است نامش نام من وکنیه اش کنیه من می باشد صورت وسیرتش از همه کس به من شبیه تر است غیبتی کند که مردم دچار حیرت گردند وبسیاری از فرقه ها گمراه شوند. آنگاه مانند ستاره تابانی از پرده غیبت بدر آید وزمین را پر از عدل وداد کند آن که پر از ظلم وجور وستم شده باشد[بحار، ج 13، ص 283]. ونیز در کمال الدین از حضرت باقر (علیه السلام) نقل کرده که پیغمبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: خوش بحال کسی که قائم اهل بیت مرا ببینند در غیبت وپیش از قیامش از وی پیروی کند ودوستانش را دوست ودشمنانش را دشمن بدارد اینان دوستان ورفقای من هستند وروز قیامت نزد من بسیار گرامی می باشند [مدرک سابق].
و نیز در آن کتاب از سعید بن جبیر از ابن عباس روایت نمود که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود علی بن ابیطالب پیشوای امت من است وبعد از من جانشین من خواهد بود قائم منتظر که زمین را از عدل وداد پر گرداند چونانکه از ظلم وجور پر شده از فرزندان او است بخدایی که مرا براستی به پیغمبری برانگیخته کسانی که در زمان غیبت به وجود وظهور او ثابت قدم بمانند از کبریت احمر کمیاب تر می باشند جابر بن عبد الله انصاری برخاست وعرض کرد یا رسول قائم که فرزند شماست غائب می شود فرمود آری والله ولیمحصن الله الذین امنوا ویمحق الکافرین [سوره آل عمران، آیه 140]. خداوند (بدان وسیله) اهل ایمان را امتحان نموده خالص می گرداند وکافران را آزمایش کرده از میان می برد ای جابر این از کارهای عجیب خداوند وسری از اسرار الهی است که بر بندگانش پوشیده است پس از شک در کار خدا بپرهیز که کفر است [بحار، ج 13، مترجم، ص 284].
غیبت نعمانی از حضرت صادق (علیه السلام) روایت می کند که در زمان امیر المؤمنین (علیه السلام) وقتی آب فرات زیاد شد حضرت با دو فرزندش امام حسن وامام حسین (علیهما السلام) سوار شده واز قبیله ثقیف گذشتند مردم گفتند علی آمده است آب را برگرداند حضرت فرمود من واین دو پسرم شهید خواهیم شد وخداوند در آخر الزمان مردی از نسل من برانگیزد که انتقام خون ما را بگیرد واز نظر غائب شود تا اهل باطل شناخته شوند تا آنکه جاهل می گوید: (ما لله فی آل محمد من حاجة) خداوند را به آل محمد حاجتی نیست [بحار، ج 13، ص 337].
هزار حیف نبودم بروز عاشورا... * * * که یاری نمایم بدشت کربلا
ولی تلافی آن می کنم بصبح ومساء * * * لاندبنک فی کل حال یا جداه
روا نبود که طفلان پیاده شمر سوار * * * بروی خار مغیلان روند در شب تار
طناب وغل بگذارند گردن بیمار * * * لاندبنک فی کل حال یا جداه
گهی بخانه خولی تو مهمان بودی * * * گهی بفکر یتیمان بی کسان بود
گهی بنیزه گهی بر سر سینان بودی * * * لاندبنک فی کل حال یا جداه
بی شفاعت امت تو تشنه جان دادی * * * لبان خویش دم چوب خیزران دادی
بشب قریب دو دستت بساربان دادی * * * لاندبنک فی کل حال یا جداه
در حدیثی از امام باقر (علیه السلام) می خوانیم که فرمود: للعارف منکم هذا الأمر المنتظر له المحتسب فیه الخیر کمن جاهدو الله مع قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله) بسیفه ثم قال بل والله کم مع رسول الله (صلی الله علیه وآله) بسیفه ثم قال الثالثة بل والله کم استشهد مع رسول الله (صلی الله علیه وآله) فی فسطاطه وفیکم ایة فی کتاب الله قلت ای ایة جعلت فداک قال قول الله تعالی (عز وجل) والذین امنوا بالله ورسله اولئک هم الصدیقون والشهداء عند ربهم... ثم قال صرتم والله صادقین شهداء عند ربهم
آن کس از شما که به مسأله ولایت آشنا باشد ودر انتظار ظهور مهدی (علیه السلام) به سر برد وخود را آماده (حکومت عدل جهانی او) سازد مانند کسی است که با مهدی آل محمد (صلی الله علیه وآله) با سلاحش جهاد کرده باشد سپس فرمود بلکه به خدا سوگند مانند کسی است که همراه رسول الله (صلی الله علیه وآله) با سلاحش جهاد کرده باشد سپس برای مرتبه سوم افزود بلکه به خدا سوگند همانند کسی است که با رسول الله (صلی الله علیه وآله) ودر خیمه او شهید شده باشد سپس افزود درباره شما آیه ای از قرآن نازل شده است (که او می گوید کدام آیه فدایت شوم فرمود این سخن خداوند که می فرماید: آنها که ایمان به خدا وفرستادگانش آورده اند صدیقین وشهداء نزد پروردگارتان هستید[تفسیر نمونه، ج 23، ص 355].
آیاتی که در روایات اهل بیت تأویل به ظهور حضرت ولی عصر امام زمان (علیه السلام) شده است:
قل ارایتم ان اصبح ماؤکم غوراً فمن یأتیکم بماء معین می فرماید به آنها بگو به من خبر دهید اگر آبهای مورد استفاده شما در زمین فرو رود چه کسی می تواند آب جاری در دسترس شما قرار دهد در روایاتی که از ائمه اهل بیت (علیهم السلام) به ما رسیده آیه شریفه به ظهور مهدی (علیه السلام) وعدل جهان گستر او تفسیر شده است از جمله در حدیثی از امام باقر (علیه السلام) در تفسیر این آیه است: نزلت فی الامام القائم (علیه السلام) یقول ان اصبح امامکم غائباً عنکم لاتدرون این هو فمن یأتیکم بامام ظاهر یأتیکم باخبار السموات والارض وحلال الله وحرامه ثم قال والله ما جاء تأویل هذه الایة ولابدان یجئی تأویلها این آیه درباره امامی نازل شده است که قیام به عدل الهی می کند (حضرت مهدی) می گوید اگر امام شما پنهان گردد ونمی دانید کجاست چه کسی برای شما امامی می فرستند که اخبار آسمان ها وزمین وحلال وحرام خدا را برای شما شرح دهد سپس فرمود بخدا سوگند تأویل این آیه نیامد وسرانجام خواهد آمد[تفسیر نمونه، ج 24، ص 359].
ظاهر آیه شریفه مربوط به آب جاری است که مایه حیات موجودات زنده است وباطن آیه مربوط به وجود مقدس امام وعلم وعدالت جهان گستر او است که آن نیز مایه حیات جامعه انسانی است ویکی از آیات قرآنی درباره امام زمان (علیه السلام) نازل شده آیه هو الذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون یعنی خداوند فرستاده خود را با هدایت ودین حق فرستاد تا بر همه دین ها غالب شود هر چند مشرکین نخواهند. این آیه نیز درباره قائم آل محمد است واو امامی است که خداوند او را بر همه کیش ها غالب گرداند واو زمین را از عدل وداد پر کند همچنان که از ظلم وستم پر شده است این آیه نیز از آیاتی است که گفتیم تأویلش بعد از تنزیل می باشد.
در کتاب غیبت از ابوبصیر روایت نموده که گفت از امام هشتم از آیه (هو الذی ارسل رسوله بالهدی...) سؤال کردم فرمود هنوز موقع تأویل آیه نرسیده است گفتم قربانت گردم کی موقع آن می رسد ان شاء الله هنگامی که قائم قیام کند وچون قیام هر جا کافر ومشرکی باشد ظهور او را ناخوش دارد تا جائیکه اگر کافر در دل سنگی پنهان شود سنگ صدا می زند ای مؤمن کافر ویا مشرکی در من پنهان شده او را بکش خداوند او را بیرون می آورد ویاران قائم (عجل الله فرجه) او را بقتل می رسانند[بحار، ج 13، مترجم، ص 256].
یکی از آیات که تأویل امام زمان ویاران آن بزرگوار شده در سوره حج آیه 41: الذین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلوة واتوا الزکوة وامروا بالمعروف ونهی عن المنکر ولله عاقبة الامور یعنی یاران خدا کسانی هستند که هر گاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم نماز را برپا دارند وزکات را ادا می کنند وامر به معروف ونهی از منکر می نمایند وپایان همه کارها از آن خداست در بعضی روایات اسلامی آیه فوق به حضرت مهدی (علیه السلام) ویارانش یا آل محمد (صلی الله علیه وآله) بطور عموم تفسیر شده است چنانکه از حدیثی از امام باقر (علیه السلام) می خوانیم که در تفسیر آیه (الذین ان مکناهم فی الارض...) فرمود این آیه تا آخر از آن آل محمد ومهدی (علیه السلام) ویاران او است یملکهم الله مشارق الارض ومغاربها ویظهر الدین ویمیت الله به وباصحابه البدع والباطل کما امات الشقاة الحق حتی لا یری این الظلم ویأمرون بالمعروف وینهون عن المنکر خداوند شرق وغرب زمین را در سیطره حکومت آنها قرار می دهد آیینش را آشکار می سازد وبه وسیله حضرت مهدی (علیه السلام) ویارانش بدعت وباطل را نابود می کند آنچنانکه تبهکاران حق را نابود کرده بودند وآنچنان تبهکاران را نابود کرده بودند وآنچنان می شود که بر صفحه زمین اثری از ظلم دیده نمی شود (چرا که) آنها امر بمعروف ونهی از منکر می کنند[تفسیر نمونه، ج 14، ص 121 وبحار، ج 13، ص 252 مترجم].
یکی از آیات قرآن مجید درباره امام زمان (علیه السلام) آیه 14 سوره بقره است. فاستبقوا الخیرات اینما تکونوا یأت بکم الله جمیعاً ان الله علی کل شی قدیر.
در نیکی ها واعمال خیر بر یکدیگر سبقت بجویید هر کجا باشید خداوند شما را (برای پاداش وکیفر در مقابل اعمال نیک وبد در روز رستاخیز) حاضر می کند زیرا او بر هر کار توانا است در غیبت نعمانی از جضرت امام صادق (علیه السلام) روایت نموده که فرمود این آیه درباره قائم آل محمد ویاران او نازل شده وآنها پیش از آنکه موقع آمدنشان معلوم گردد اجتماع می کنند[بحار، ج 13، ص 262].
نیز در غیبت نعمانی از عبد العظیم حسنی روایت نموده که گفت به حضرت امام محمد تقی (علیه السلام) عرض کردم من امیدوارم قائم آل محمد که می آید وزمین را پر از عدل وداد می کند چنانکه پر از ظلم وستم شده باشد شما باشید فرمود ای ابوالقاسم هر یک از ما ائمه برای پیشرفت فرمان خدا قیام کرده ایم وراهنمای دین الهی می باشیم ولی آن قائم که خداوند بوسیله او زمین را از دست کفار ومنکران گرفته وپر از عدل وداد می کند من نیستم او کسی است که ولادتش بر مردم پوشیده خواهد ماند وخودش غائب می شود وافشای نامش حرام است او در نام وکنیه هم نام پیغمبر خدا است واو است که زمین برایش هموار می گردد وهر امر دشواری برایش آسان می شود وسیصد وسیزده تن از یارانش به تعداد نفرات لشگر اسلام در جنگ بدر از نقاط دور زمین در اطرافش گرد آیند چنانکه خداوند در این آیه شریفه می فرماید: اینما تکونوا یأت بکم الله جمیعاً ان الله علی کل شی قدیر
یعنی هر کجا که باشید خداوند شما را حاضر می کند زیرا او بر هر کاری توانا است چون عده ای در نزد وی اجتماع کنند کار او بالا گیرد وبعد از آنکه پیمان وفاداری میان او ویارانش که ده هزار مرد می باشد منعقد گردید به فرمان الهی قیام می نماید چندان از دشمنان خدا را به قتل رساند که خداوند خشنود گردد عرض کردم آقا چگونه بدانیم خداوند خشنود شده است فرمود خداوند رحمتی به دل وی می فرستد واو می داند که دیگر خداوند از کشتن آنهمه دشمنان دین خشنود شده است[بحار الانوار، ج 13، مترجم، ص 387].
کسانی که حضرت ولی عصر امام زمان (علیه السلام) را در غیبت کبری دیده اند.
محمد بن عیسی بحرینی:
مرحوم علامه مجلسی (رحمه الله) در بحار جلد سیزده نقل فرموده: موقعی که شهر بحرین در تصرف فرنگیان بود شخصی از مسلمین را به حکومت آنجا گماشتند تا موجب آبادی بیشتر آنجا شود وبهتر بتواند به وضع اهالی رسیدگی کند این والی مردی ناصبی بود به علاوه وزیری داشت که تعصبش از وی بیشتر بود وزیر نسبت به اهل بحرین که دوست دار اهل بیت بودند اظهار دشمنی می کرد وبرای نابودی وزیان رساندن به آنها حیله ها می انگیخت یک روز وزیر در حالیکه اناری در دست داشت نزد والی رفت وانار را به او داد والی دید بروی پوست انار نوشته است لااله الا الله محمد رسول الله ابوبکر وعمر وعثمان وعلی خلفاء رسول الله وقتی که آن را نگریست دید که این عبارت بطور طبیعی در پوست انار نوشته شده بطوری که گمان نمیرفت ساخته دست بشر باشد واز این حیث در شگفت ماند والی به وزیر گفت این دلیل روشن وبرهان محکمی است بر ابطال مذهب رافضی ها (شیعیان) نظر تو درباره مردم بحرین چیست وزیر گفت این جماعت متعصب می باشند ومنکر دلائل هستند امر کن آنها را حاضر نمایند واین انار را به آنها نشان بده اگر پذیرفتند وبه مذهب ما در آمدند شما ثواب فراوان برده اید وچنانچه نپذیرفتند وهمچنان بر گمراهی خود باقی ماندند آنها را در قبول یکی از سه چیز مخیر گردان یا حاضر شوند با ذلت وخواری مثل یهود ونصاری جزیه بدهند ویا جوابی برای این دلیل روشنی که نمی توان آن را نادیده گرفت بیاورند ویا اینکه مردان آنها کشته شوند وزنان واولادشان اسیر گردند واموالشان را غنیمت گیریم والی رأی وزیر را مورد تحسین قرار داد وفرستاد علماء وفضلاء ونیکان ونجباء وبزرگان شیعه بحرین را احضار نمود وانار را به آنها نشان داد وگفت اگر جوابی کافی وقانع کننده ای نیاورید ویا باید کشته شوید واسیر گردید واموالتان ضبط شود ویا همچون کفار جزیه بپردازید.آنها چون انار را دیدند سخت متحیر گشتند ونتوانستند جواب شایسته ای بدهند رنگ صورتشان پرید وبندهاشان بلرزه افتاد سپس بزرگان آنها به والی گفتند سه روز به ما مهلت بده شاید بتوانیم جوابی که مورد پسند واقع شود بیاوریم وگرنه هر طور که می خواهی میان ما حکم کن والی هم به آنها مهلت داد.
رجال بحرین در حالی که هراسان ومرعوب وتحیر بودند از نزد والی بیرون آمدند مجلس گرفتند وبه مشورت پرداختند. آن گاه بنا گذاشتند که از میان صلحا وزهاد بحرین ده نفر واز میان آن ده نفر هم سه نفر را انتخاب کنند. چون چنین به کردند یکی از آن سه نفر گفتند تو امشب را برو بیابان وتا صبح مشغول عبادت باش از خداوند به وسیله امام زمان (علیه السلام) یاری بخواه. او هم رفت وشب را به صبح آورد چیزی ندید ناچار برگشت وجریان را به آنها اطلاع داد شب دوم هم نفر دوم را فرستادند واو نیز مانند شخص نخست برگشت وخبری نیاورد وبر اضطراب وپریشانی آنها افزود آنگاه نفر سومی را که مردی پاک سرشت ودانشمند بود نامش محمد بن عیسی خواستند واو شب سوم را با سر وپای برهنه روی به بیابان نهاد آن شب، شب تاریکی بود محمد بن عیسی تمام شب را مشغول دعا وگریه وتوسل به خدا بود که شیعیان را از آن بلیه رهایی بخشد وحقیقت مطلب را برای آنها روشن سازد وبرای تأمین منظور متوسل به حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) گردید در آخر شب ناگاه دید مردی او را مخاطب ساخته ومی گوید ای محمد بن عیسی چه شد که تو را بدین حالت می بینم وبرای چه به این بیابان آمده ای گفت ای مرد مرا به حال خود واگذار من برای کار بزرگ من برای کار بزرگ ومطلب مهمی بیرون آمده ام که آن را جز برای امام خود نمی گویم وشکوه آن را نزد کسی می برم که این راز را بر من آشکار سازد گفت ای محمد بن عیسی صاحب الامر من هستم مقصودت را بگو گفت اگر تو صاحب الامر می باشی داستان مرا می دانی ونیازی نداری که من آن را شرح بدهم.
فرمود آری تو بخاطر مشکلی که انار برای شما ایجاد کرده مطلبی که بر آن نوشته شده وتهدیدی که والی نموده است به بیابان آمده ای محمد بن عیسی وقتی این را شنید به طرف او رفت وعرض کرد آری ای آقای من ای آقای من شما می دانید که ما چه حالی داریم شما امام وپناه گاه ما می باشید وقادر هستید که این خطر را از ما برطرف سازید بداد ما برس حضرت فرمود:ای محمد بن عیسی وزیر ملعون درخت اناری در خانه خود دارد قالبی از گل به شکل انار در دو نصف ساخته وتوی هر نصفی از آن قسمتی از آن کلمات را نوشته است آنگاه آن قالب گلی را روی انار نهاده ودر وقتی که انار کوچک بوده توی آن گذاشته وآنرا محکم بسته است آنگاه به مرور که انار بزرگ شده آن نوشته در پوست انار تأثیر بخشیده تا باین صورت در آمده است فردا می روی نزد والی به او می گویی جواب تو را آورده ام ولی حتماً باید در خانه وزیر باشد وقتی به خانه وزیر رفتید به سمت راست خود نگاه کن غرفه ای می بینی آنگاه به والی بگو جواب تو در همین غرفه است وزیر می خواهد از نزدیک شدن به غرفه سرباز زند ولی اصرار کن وسعی کن که از بالا بروی وقتی دیدی وزیر خودش بالا رفت تو هم بالا برو واو را تنها مگذار مبادا از تو جلو بیافتد هنگامی که وارد غرفه شدی در دیوار آن سوراخی می بینی که کیسه سفیدی در آن است آن را بردار که خواهی دید قالب گلی انار که برای این نقشه ساخته است در آن کیسه است سپس آن را جلو والی نهاده وانار معهود را در آن بگذار تا حقیقت مطلب برای او روشن گردد ونیز به والی بگو ما معجزه دیگری داریم وآن اینکه داخل این انار جز خاکستر ودود چیزی نیست اگر می خواهی صحت آن را بدانی به وزیر بگو آن را بشکند.وقتی وزیر آن را شکست دود وخاکستر آن به صورت وریش او می پرد وقتی محمد بن عیسی این سخنان را از امام زمان (علیه السلام) شنید بسیار مسرور گردید ودست مبارک امام را بوسید وبا مژده وشادی مراجعت نمود چون صبح شد رفتند به خانه والی وهمانطور که امام دستور داده بود عمل کردند سپس والی رو کرد به محمد بن عیسی وپرسید چه کسی این را به تو خبر داد گفت امام زمان ما وحجت پروردگار.پرسید امام شما کیست او هم یک یک ائمه (علیهم السلام) را بوی معرفی تا به امام زمان صلوات الله علیه رسید والی گفت دستت را دراز کن تا من گواهی دهم که نیست خدایی مگر خداوند یگانه واینکه محمد بنده وپیامبر اوست خلیفه بلا فاصله بعد از او امیر المؤمنین (علیه السلام) است آنگاه اقرار به تمام ائمه (علیهم السلام) تا آخر آنها نمود وایمانش نیکو گشت سپس دستور داد وزیر را به قتل رساندند واز مردم بحرین معذرت خواست ونسبت به آنها نیکی نمود وآنها را گرامی داشت. ناقل حکایت گفت این حکایت نزد اهل بحرین مشهور وقبر محمد بن عیسی در آنجا معروف است ومردم به زیارت آن می روند[بحار، ج 13، مترجم، ص 940].
لطف وعنایت حضرت بقیة الله (علیه السلام) وعاقبت دادن به ابو راجح حمامی (مرحوم علامه مجلسی (رحمه الله)) در بحار جلد 13 مترجم نقل فرمود سید علی بن عبد الحمید نیلی در کتاب السلطان المفرج عن اهل الایمان در ذکر کسانی که حضرت امام زمان را دیده اند می نویسد واز جمله حکایتی است که مشهور است در همه جا شایع گردیده وخبر آن به همه جا رسیده است مردم این زمان بالعیان دیده اند وآن، حکایت أبو راجح حمامی در حله است. حکایت را جماعتی از دانشمندان سرشناس وافاضل با صدق وصفا نقل کرده اند که از جمله شیخ زاهد عابد محقق شمس الدین محمد بن قارون سلمه الله تعالی است وی نقل می کرد که روزی به حاکم حله که شخصی به نام مرجان صغیر بود گزارش دادند که ابن ابو راجح خلفا را سب می کند حاکم هم ابوراجح را احضار نمود ودستور داد او را چندان زدند که تمام بدنش مجروح گشت وبی حال به زمین افتاد ودندان های ثنایایش ریخت. به دستور حاکم زبان او را در آوردند وسوزن آهنی در آن فرو بردند وبینیش را پاره کردند وریسمانی که از مو زبر تابیده شده بود در سوراخ آن برد وریسمان دیگری به آن بست وبه دست غلامان خود داد که در کوچه وبازار کوفه بگردانند وقتی او را می گردانیدند از هر طرف مردم هجوم آورده او را می زدند به طوری که افتاد روی زمین ومرگ را جلوی روی خود دید چون خبر به حاکم دادند دستور داد او را به قتل رسانند.
مردمی که اطراف او بودند گفتند آن پیرمرد سالخورده ای است وآنچه ببیند دید فعلاً مرده ای بیش نیست او را به همین حال خود رها بگذارید تا خود بمیرد وخون او را بگردن نگیرید. مردم چندان درین خصوص اسرار ورزیدند که حاکم دستور داد او را آزاد کنند در آن موقع صورت وزبان ابوراجح ورم کرده بود کسان او آمدند وآن نیمه جان را به خانه اش بردند وهیچ کس تردید نداشت که همان شب خواهد مرد ولی چون فردا مردم بدیدن او آمدند ایستاده نماز می خواند وحالش کاملاً رضایت بخش بود دندانهایش که افتاده بود به حال اول برگشته وجراحت های بدنش بکلی بهبود یافته واثری از آن باقی نمانده وزخم صورتش هم زایل گشته بود مردم از مشاهده وضع او به شگفت آمدند وماجرا را از او جویا شدند ابوراجح گفت وقتی که من مرگ را به چشم دیدم وزبانی نداشتم که خدا را بخوانم ناچار با زبان دل به دعا پرداختم وآقا ومولای خویش امام زمان (علیه السلام) را به یاری خود طلبیدم.
هنگام شب خانه ام نورانی شد ودر آن میان امام زمان (علیه السلام) را دیدم که دست مبارک روی صورتم کشید وفرمود برخیز وبرای نان خورانت کار کن که خداوند تو را شفا داد چون صبح شد خود را اینطور که می بینید مشاهده نمودم. شمس الدین محمد بن قارون (سابق الذکر) می گفت: بخدا قسم ابوراجح اصولاً مردی ضعیف البنیه لاغر اندام زرد رنگ وزشت رو بود وریش کوتاهی داشت من همه وقت بحمام او می رفتم وهمیشه او را بدین حالت می دیدم ولی چون آن روز صبح در میان جمعیت بدیدن او رفتم دیدم قوی پی وخوش قامت شده محاسنش بلند رویش سرخ وبصورت جوان بیست ساله ای گشته بود وتا زنده بود به همین شکل وهیئت ماند چون این خبر شیوع یافت حاکم او را طلبید حاکم روز قبل او را به آن وضع دیده بود وامروز بدین حالت می دید که درست بعکس دیروز بود. حاکم دید اثری از زخم ها در بدن او نیست ودندان هایش برگشته است از مشاهده این وضع رعب عظیمی به دل حاکم راه یافت حاکم قبلاً در محلی که به نام امام زمان (علیه السلام) معروف بود می نشست وپشت خود را به قبله می کرد ولی بعد از این واقعه روی به قبله نشست وبا مردم (حله) با مدارا ونیکی رفتار می کرد واز تقصیر مجرمین آنها می گذشت وبا نیکان آنان نیکی می نمود ولی اینکار هم سودی به حال او نبخشید وبعد از قلیل مدت در گذشت [بحار، جلد 13، مترجم، ص 814].
داستان جالب:
در خرایج راوندی از احمد بن ابی روح نقل می کند که گفت زنی از اهل دینور مرا خواست چون نزد وی رفتم گفت ای پسر ابی روح تو در دیانت وتقوی از تمام مردمی که در ناحیه ما هستند موثق تری می خواهم امانتی نزد تو بگذارم وآنرا بذمه بگیری وبه صاحبش برسانی گفتم به خواست خدا چنین می کنم گفت مبلغی درهم در این کیسه است مهر کرده است آن را باز مکن ودر آن منگر تا آنکه به کسی بسپاری که قبل از باز کردن بتو بگوید در آن چیست این هم گوشواره من است که مساوی با ده دینار است سه مروارید در آنست که آن نیز مساوی با ده دینار می باشد مرا به امام زمان (علیه السلام) حاجتی است که می خواهم پیش از آنکه از وی سؤال کنم به من خبر دهد گفتم آن حاجت چیست گفت مادرم ده دینار در عروسی من قرض کرده ولی من حالا نمی دانم از کی قرض کرده باید به چه کسی بپردازم.
پس اگر امام زمان (علیه السلام) خبر آن را به تو داد آن کیسه را به آن کس که به تو نشان می دهد تسلیم کن گفتم اگر جعفر بن علی (جعفر کذاب پسر امام علی النقی) آن را از من بخواهد بگویم زن گفت این خود میان من وجعفر امتحانی است (یعنی اگر او امام زمان است ناگفته می داند ومحتاج به توضیح نیست) احمد بن ابی روح می گوید آن مال را با خود برداشتم وبه بغداد آمدم ونزد حاجز بن یزید وشارا رفتم سلام کردم ونشستم حاجز پرسید آیا کاری داری گفتم مالی نزد من است آن را تسلیم نمی کنم مگر اینکه از جانب امام اطلاع دهی مقدار آن چند است وچه کسی آن را به من داده است، اگر اطلاع دادی به شما می سپارم حاجز گفت ای احمد بن ابی روح این مال را بسامره ببر.
من گفتم لا الله الا الله چه کار بزرگی را به عهده گرفته ام پس به تعقیب آن شتافتم به سامره رسید گفتم نخست سری به جعفر کذاب می زنم سپس فکری کردم وگفتم نه اول می روم به خانه امام حسن عسکری (علیه السلام) اگر بوسیله امام زمان (علیه السلام) امتحان آشکار شد فبها وگرنه به نزد جعفر خواهم رفت. چون نزدیک خانه امام حسن عسکری (ع) رسیدم خادمی از خانه بیرون آمد وگفت تو احمد بن ابی روح هستی گفتم آری، گفت این نامه را بخوان نامه را گرفته وخواندم دیدم نوشته است:
بسم الله الرحمن الرحیم ای پسر ابی روح آنکه دختر دیرانی کیسه ای به تو امانت داده که بر خلاف آنچه تو گمان کرده ای هزار درهم در آن است تو امانت را خوب ادا نموده ای نه سر کیسه را باز کردی ونه فهمیدی چه در آنست ولی اکنون بدان که آنچه در کیسه است هزار درهم وپنجاه دینار می باشد ونیز گوشواره ای با تو هست که آن زن گمان کرده مساوی با ده دینار است گمان او درست است ولی با دو نگینی که در آن است ونیز سه دانه مروارید که در آنست که او آنها را ده دینار خریده ومساوی با بیش از ده دینار است این گوشواره را به فلان خدمت کار بده که ما آن را به او بخشیدیم سپس به بغداد مراجعت کن وپول ها را به حاجز بده وآنچه از آن برای مخارج راهت به تو می دهد از او بگیر واما ده دیناری که زن گمان نموده مادرش در عروسی او قرض کرده وحالا نمی داند صاحب آن کیست بدان که او صاحب آن را می شناسد ولی آنچه برایش گران بود که آن پول را به آن زن ناصبی بدهد (ناصبی به کسی می گویند که حضرت علی (علیه السلام) وسایر ائمه اطهار را دشمن بدارد یا مناقب وفضائل آنها را انکار کند) اگر او بخواهد این دینار را میان برادران خود تقسیم کند واز ما اجازه می خواهد مانعی نیست پیش جعفر بروی واز او نیز امتحان کنی زودتر به وطن خود مراجعت کن که دشمنت مرده وخداوند زن ومال او را به تو روزی نموده است پس به بغداد برگشتم وکیسه پول را بحاجز سپردم واو پول ها را شمرد همان طور که امام نوشته بود هزار درهم وپنجاه دینار بود حاجز سی دینار آن را به من داد وگفت امام به من دستور داده این مقدار را برای مخارج راه به تو بدهم من هم سی دینار را گرفتم وبه محلی که منزل نموده بودم برگشتم در آنجا کسی آمد وبه من اطلاع داد که عمویم مرده است واز او سه هزار دینار وصد هزار درهم به من ارث رسیده[بحار، ج 13، مترجم، ص 599].
یکی از بانوان شیعه:
راوی حسین بن علی بن محمد قمی معروف به ابو علی بغدادی گفت در همان سال زنی را در بغداد دیدم که از من پرسید وکیل امام زمان (علیه السلام) کیست بعضی از قمی ها به وی اطلاع دادند که وکیل امام زمان (علیه السلام) حسین بن روح است وبه آن اشاره کردند که این مرد او را می شناسد وقتی من به خدمت حسین بن روح رسیدم زن هم در آنجا بود زن به حسین بن روح گفت ای شیخ در نزد من چیست؟ حسین بن روح گفت آنچه نزد توست در دجله (نهر دجله واقع در شهر بغداد است) بیانداز سپس بیا تا خبر آن را به تو بدهم زن رفت وآنچه با خود آورده بود در دجله انداخت آنگاه به نزد حسین بن روح بازگشت حسین بن روح به زن گفت این همان حقه است که نزد تو بود وآن را در دجله انداختی اکنون بگویم چه در آن است یا خودت می گویی زن گفت شما بفرمایید گفت یک جفت خلخال طلا وحلقه بزرگی است که گوهری در آن است وهم دو حلقه کوچک است که در هر کدام یک دانه گوهر است، نیز دو انگشتر فیروزه ویک انگشتر عقیق است آنچه در حقه بود همان بود که حسین بن روح گفته بود بدون کم وکاست سپس سر حقه را باز کرد وآنچه در آن بود به من نشان داد زن هم نگاهی به من کرد وگفت درست همان چیزی است که من آورده بودم ودر دجله انداختم من وآن زن با مشاهده آنچه از حسین بن روح (نائب امام زمان (علیه السلام)) دیدیم چنان شاد شدیم که نزدیک بود هوش از سر ما برود[بحار ج 13، مترجم، ص 661].
داستان زن نابینا:
واز جمله حکایتی است که شیخ بزرگوار دانشمند فاضل شمس الدین محمد بن قارون نقل می کرد ومی گفت مردی به دهکده معروف به (دقوسا) واقع در کنار فرات بزرگ بود بنام نجم وملقب به اسود وی مردی خیرخواه ونیکوکار بود زنی بنام فاطمه داشت او نیز (صالحه بود دو فرزند یکی پسر بنام علی ودیگری دختر بنام زینب داشت از سوء اتفاق مرد وزن هر دو نابینا شدند وسخت ناتوان گشتند واین قضیه در سال 712 ه.ق اتفاق افتاد زن ومرد مدت مدیدی را بدینگونه گذرانیدند تا اینکه در یکی از شب ها زن حس کرد که دستی روی صورتش کشیده شد وگوینده ای گفت خداوند نابینایی تو را بر طرف ساخت برخیز وبرو نزد شوهرت ابو علی ودر خدمتگزاری او کوتاهی مکن زن هم دیدگان خود را گشود دید خانه پر از نور است ودانست که او قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله) بوده است[بحار، ج 13، مترجم، ص 820].
ملاقات با امام زمان (علیه السلام):
در کتاب کشف الغمه وحبیب السیر ودیگران روایت کرده اند که مردی به نام اسماعیل بن حسن هرقلی که اهل قریه ای از اطراف حله به نام هرقل بود نقل کرده که در جوانی روی ران چپ من غده ای بیرون آمده بود که هر سال فصل بهار دهان باز می کرد وچرک وخون زیادی از آن می ریخت عذاب ودرد آن مرا از اشتغال به کار بازداشته بود پس روزی از هرقل به حله رفتم وخدمت جناب سید بن طاوس رسیدم واز مرض وکسالتم به ایشان شکایت کردم آن سید بزرگوار تمام ابطاء وجراحان حله را جمع کرد وشورای پزشکی تشکیل داد آنها همه گفتند این غده در جایی بیرون آمد که اگر عمل شود به احتمال قوی هلاک شود ولذا ما جرأت نمی کنیم او را عمل کنیم جناب سید بن طاوس فرمود من به بغداد می روم تو هم با من بیا تا تو را به اطباء آنجا نشان بدهم شاید آنها بتوانند تو را معالجه بکنند من اطاعت کردم ودر خدمتش به بغداد رفتیم سید تمام اطباء بغداد را جمع کرد آنها نیز از معالجه آن عارضه اظهار عجز وناتوانی نمودند من خیلی متأثر شدم وگفتم اگر این طور است به سامراء می روم وشفای خود را از ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه) می خواهم به سوی سامراء حرکت کردم وچون به آن مکان شریف رسیدم اول به زیارت حرم مطهر عسکریین (امام هادی وامام حسن عسکری) مشرف شدم وبعد به سرداب مطهر در آمدم از ایزد متعال استعانت نموده از ائمه اطهار (علیهم السلام) در علاج آن درد استمداد نمودم وچندی در آن مکان به سر بردم بعضی از آن شب ها در آن مکان مقدس به قیام گذرانیدم روزی به کنار دجله رفتم وخود را شستشو کردم وغسل زیارت نمودم متوجه حرم مطهر ائمه شدم امام هنوز خارج شهر بودم که چهار سوار را دیدم که شمشیرها بر کمر بسته ویکی از ایشان نیزه در دست دارد به طرف من می آیند وچون اطراف سامرا جمعی از سادات وشرفا خانه داشتند گمان کردم که این چهار نفر از آنها هستند چون به من رسیدند سلام گفتم جواب سلام مرا دادند یکی از آنها که جوان بود وردائی به دوش انداخته بود به من فرمود فردا از اینجا می روی عرض کردم بلی فرمود جلو بیا تا زخمت را ببینم من در دلم گفتم اینها که اهل بادیه هستند از نجاست پرهیزی ندارند منهم تازه غسل کرده ام ولباس هایم هنوز تر است اگر دستشان را به لباس من نمی زدند بهتر بود من هنوز در این فکر بودم که آن شخص خم شد ومرا به طرف خود کشید ودستش را روی زخم گذاشت وفشار داد که احساس درد کردم آن که در دستش نیزه بود به من گفت افلحت یا اسماعیل ای اسماعیل راحت شدی من تعجب کردم که او نام مرا از کجا دانست گفتم افلحنا وافلحتم ان شاءالله باز همان مرد به من گفت هذا هو الامام یعنی این بزرگوار امام زمان است من همین که این جمله را شنیدم پیش دویدم وبخاک افتادم زانوی آن حضرت را بوسیدم وبوسه دادم آنها روان شدند من نیز بدنبال ایشان شتافتم.
حضرت ملتفت من شد وفرمود بازگرد. گفتم هرگز از تو جدا نمی شوم بار دیگر فرمود برگرد که صلاح وقت در این است. گفتم من هرگز از تو جدا نمی شوم. آن پیرمرد گفت اسماعیل شرم نمی کنی که امام دوبار فرمود برگرد وتو اطاعت ننمودی ناچار ایستادم آنها چند قدم از من دور شدند امام عصر (سلام الله علیه) رو به من کرد وفرمود وقتی به بغداد رسیدی مستنصر خلیفه عباسی تو را می طلبد وبه تو عطائی می دهد از او قبول نکن وبه فرزند گرامی ما (سید رضی الدین بین طاوس) بگو که نامه ای به علی بن عوض درباره تو بنویسد ومن به او سفارش می کنم که هر چه بخواهی به تو بدهد این را فرمود... کاروان به راه افتاد ودل دردمند اسماعیل را هم با خود برد جوان مشتاق تا دورترین چشم انداز که سیاهی کاروان را می دید اشک وآه خود را بدرقه راه آنها می کرد تا کاروان از نظر او غایب شد.
ای غایب از نظر به خدا می سپارمت * * * جانم بسوختی وبدل دوست دارمت
اسماعیل می گوید من در همان جا ایستادم آنها به راه افتادند تا از نظر من غایب شدند بعداً از آنجا به سامرا رفتم وجمعی از اهل شهر که مرا دیدند گفتند چرا حالت متغیر شده با کسی دعوا کرده اید گفتم نه ولی شما بگویید که این اسب سواران که بودند گفتند شاید از سادات وبزرگان این منطقه بودند من گفتم بلکه یکی از آنها امام بود گفتند امام صاحب نیز بود با آنکه ردائی به دوش داشت گفتند زخمت را به او نشان دادی گفتم بلی او خودش آن را فشار داد ودرد هم گرفت پای خود را برهنه نمودم اثری از زخم نبود من خودم هم تعجب کردم وبه شک افتادم وگفتم شاید پای دیگرم زخم بوده لذا پای دیگرم را باز کردم باز هم اثری نبود مردم وقتی متوجه شدند که من به برکت حضرت بقیة الله (علیه السلام) شفا یافته ام بر من ازدحام آوردند وپیراهنم را پاره کردند خدمه روضه مقدسه مرا از چنگ خلق خلاص کرده به خزانه در آوردند.
نام ونسب مرا پرسیدند وسؤال کردند که کدام روز از بغداد بیرون آمده ای صورت حال را به درستی بیان نمودم. بالاخره آن شب را در آنجا ماندم پس از نماز صبح به طرف بغداد برگشتم چون به اواناکه دهی است در نزدیکی بغداد رسیدم دیدم جمعیت زیادی سر پل بغداد جمع شده اند وهر که از راه می رسد اسم وخصوصیاتش را سؤال می کنند در انتظار کسی هستند وچون مرا دیدند ونام مرا سؤال کردند ومرا شناختند به سر من هجوم آوردند لباسی که تازه پوشیده بودم پاره کردند وبردند ونزدیک بود زیر دست وپای مردم هلاک شوم که در این اثنی مؤید الدین محمد قمی که وزیری از وزرای خلیفه بود ابن طاوس را طلبیده از وی این خبر را تحقیق نمود وسید رضی الدین با جمعی رسیدند مرا از دست مردم نجات دادند بعدها معلوم شد که ناظر بین النهرین جریان را به بغداد نوشته واو مردم را خبر کرده سید رضی الدین به من فرمود آن مردی که می گویند شفا یافته توئی گفتم بلی از اسب پیاده شد پای مرا باز کرد ودقیق آن را نگاه کرد وچون از زخم اثری ندید بی هوش شد وقتی به هوش آمد به من فرمود وزیر قبل از آمدن تو مرا طلبیده وگفت که از سامراء کسی می آید که خدا به وسیله حضرت بقیة الله (عجل الله فرجه) او را شفا داده واو با تو آشناست زود خبرش را برای من بیاور بالاخره مرا نزد وزیر که از اهل قم بود برد وبه وزیر گفت این مرد از دوستان برادر من است وزیر رو به من کرد وگفت جریان را برای من تعریف کن من جریان را از اول تا به آخر برای او نقل کردم وزیر اطباء را که قبلاً مرا دیده بودند جمع کرد وبه آنها گفت علاج آن منحصر در قطع کردن است در آن خوف موت ومرگ متصور است وزیر پرسید بر فرض که جراحی شود وزنده بماند چه مدت لازم دارد که جای آن بهبود یابد.گفتند لااقل دو ماه مدت لازم است که جای آن زخم خوب شود ولی جای آن سفید وبدون آنکه موئی روی آن روئیده شود باقی می ماند وزیر از آنها پرسید شما چند روز است که زخم او را دیده اید گفتند ده روز قبل او را معاینه کرده ایم وزیر گفت نزدیک بیایید وپای مرا برهنه کرد وبه آنها نشان داد پزشکان تعجب کردند یکی از آنها مسیحی بود گفت هذا عمل المسیح به خدا قسم این معجزه حضرت مسیح است بالاخره این خبر به گوش خلیفه رسید او وزیر را طلبید ودستور داد که مرا نزد او ببرد وزیر مرا نزد خلیفه (مستنصر بالله) برد واو به من گفت که قضیه را نقل کن من جریان را برای او نقل کردم به خادمش دستور داد کیسه ای را که هزار دینار در آن بود به من بدهند من قبول نکردم خلیفه گفت از که می ترسی گفتم از آن که مرا شفا داده زیرا خود آن حضرت به من دستور فرموده است از مستنصر چیزی قبول نکن خلیفه بسیار ناراحت شد وگریه کرد.اربلی صاحب کشف الغمة می گوید من در بعضی از ایام این حکایت را به جمعی که نزد من بودند می گفتم چون سخن تمام شد یکی از آنها گفت من خود فرزند صلبی اسماعیل هستم که صاحب این داستان است ونام من شمس الدین محمد است از آن حس اتفاق متعجب شدم واز وی پرسیدم که تو خود ران پدر خویش را در وقتی که زخم بود دیده بودی گفت من در آن وقت بچه خردسال بودم اما بعد از صحت مشاهده کردم موی بر آن موضع روئیده بود اثر زخم در آن نبود شمس الدین در آن مجلس نقل کرد که بعد از وقوع آن قضیه پدرم در مفارقت وهجران امام عصر (عج الله تعالی فرجه) محزون بود تا آن که در زمستان رخت اقامت در بغداد افکند به این امید که شاید یک بار دیگر سعادت ملاقات آن حضرت نایل شود ولذا در هر چند روز یک نوبت به سامرا می رفت باز به دار السلام (بغداد) مراجعت می نمود. چنان چه در همان زمستان چهل نوبت آمد وشد کرد ولی آرزوی آن سعادت را به گور برد [طرائف، ص 69].مرحوم علامه اربلی در کشف الغمه می گوید این قضیه در حله بسیار معروف است[همان مدرک].
داستان حسین مدلل:
و از جمله حکاتی است که از افراد موثق شنیده ام این حکایت نزد اغلب اهالی نجف اشرف مشهور ومعروف است حکایت این است این خانه که فعلاً یعنی سال 789 من در آن سکنی دارم مال شخصی بود با نام (حسین مدلل) که مرد خیراندیش ونیکوکار بود ومحلی را در آنجا به نام او (ساباط مدلل) (ساباط، به معنی گذر سرپوشیده است) می گفتند این خانه وصل به دیوار حرم مطهر حضرت امیر المؤمنین است ودر نجف مشهور می باشد حسین مدلل مردی عیال وار بود وقتی مبتلا به سکته ناقص می شود به طوری که قادر به ایستادن نبوده ودر موقع ضرورت عیالش او را بلند می کرده او مدت مدیدی را بدین منوال می گذرانید واین موجب شد که فقر وتنگدستی به زن وفرزندانش روی آورد تا جائی که محتاج به مردم شدند ومردم هم بر آنها سخت گرفتند در یکی از شب های سال هفتصد وبیست 720 هجری که یک چهارم از شب گذشته بود همسرش را بیدار کرد وبا بیداری او بقیه هم بیدار شدند.ناگاه دیدند داخل وبالای خانه پرنور شده به طوری که چشم را خیره می کرد زن وفرزندانش پرسیدند چه خبر است گفت هم اکنون امام زمان (علیه السلام) آمد، فرمود حسین برخیز من گفتم آقا می بینی که نمی توانم برخیزم حضرت دست مرا گرفت وبلند کرد دیدم ناراحتی که داشتم برطرف شده واینک حالم خوب واز هر نظر رضایت بخش است.
سپس فرمود من از این گذر سر پوشیده به زیارت جدم می روم وتو هر شب آن را قفل کن گفتم آقا به گوش ودل فرمانبردار خدا وشما هستم آنگاه برخاست وبه زیارت حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) رفت من هم خدا را شکر نمودم که این نعمت را به من روزی کرد گذر مذکور تاکنون مورد احترام مردم است ودر مواقع نیازمندی برای آن نذر می کنند وهیچگاه نذر کننده از برکت وجود امام زمان (علیه السلام) ناامید نمی شود [بحار الانوار، ج 13، مترجم، ص 819].
داستان مادر مردی سنی:
در کتاب السلطان المفرج عن اهل الایمان منسوب به شیخ محترم عالم فاضل شمس الدین محمد بن قارون نامبرده نقل می کرد که یکی از نزدیکان وی به نام معمربن شمس که او را (مذور) می گفتند قریه ای داشت موسوم به (برس) (برس بضم باء وسکون راء دهکده ای واقع در بین کوفه وحله عراق عرب است) وآن را وقف علویین وسادات کرده بود معمر بن شمسی نایبی به نام ابن خطیب وغلامی داشت که متولی اوقاف او بود واو را عثمان می نامیدند ابن خطیب یک نفر شیعه نیکوکار بود ولی (عثمان) به عکس بود روزی آن دو نفر در مسجدالحرام در مقام حضرت ابراهیم (علیه السلام) در حضور جمعی از علیا وعوام الناس نشسته بودند ابن خطیب گفت ای عثمان هم اکنون حق آشکار وروشن می گردد من نام کسانی را که دوست می دارم یعنی علی وحسن وحسین (علیهم السلام) را کف دستم می نویسم وتو هم نام کسانی را که دوست می داری یعنی ابوبکر وعمر وعثمان را کف دست خود بنویس دستها را با هم می بندیم هر دستی که آتش گرفت بر باطل وهر کس دستش سالم ماند بر حق است عثمان از این عمل سر باز زد وحاضر نشد این کار را انجام دهد حضار هم او را مورد سرزنش قرار دادند مادر عثمان در جای بلندی آنها را می دید وسخنان آنها را می شنید وقتی آن منظره را دید بر حاضران که زبان به سرزنش فرزندش گشودند نفرین کرد،آنها را به باد فخاشی وبدگویی وتهدید گرفت فی الحال نابینا شد وقتی احساس کرد که نابینا شده رفقای خود را صدا زد زنهای دوست او رفتند بالا نزد وی ودیدند که چشمش ظاهراً سالم است ولی چیزی نمی بیند پس او را کشیده، پائین آوردند وبه حله بردند وخبر او میان خویشان وهمفکران ودوستانش شایع گشت آنها هم چند نفر طبیب از بغداد وحله برای معالجه او آوردند ولی اطباء نتوانستند کاری برای او انجام دهند موقعی که به کلی از معالجه او مأیوس گشتند جمعی از زنان شیعه که با وی سابقه دوستی داشتند به او گفتند آن کس که تو را نابینا گردانید قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله) است اگر شیعه شوی تولی وتبری داشته باشی ما ضمانت می کنیم که خداوند متعال چشم تو را شفا دهد وجز این راهی برای رهائی از این بلیه نداری زن نابینا هم گفته آن ها را تصدیق کرد وشد که شیعه شود.
زنهای شیعه در شب جمعه او را برداشته وبه داخل قبه شریفه مقام امام زمان (علیه السلام) بردند خودشان دم در نشستند چون پاسی از شب گذشت زن نابینا در حالی که کوری چشمش برطرف شده بود به میان زنان شیعه آمد یک یک آنها را نشانید ولباسها وزینت آلات آنها را شرح می داد وقتی زنها یقین کردند او بینا شده مسرور گردیدند وخدا را شکر کردند وبه وی گفتند چطور شد که بینا شدی گفت وقتی شما مرا در قبه گذاشتید وبیرون رفتید حس کردم که دستی روی دستم گذاشته شد وکسی گفت برو بیرون که خداوند تو را شفا داد وقتی متوجه شدم دیدم کوریم برطرف گردیده وقبه پر نور شده آن مرد را که با من حرف زده بود دیدم از او پرسیدم آقا تو کیستی گفت من محمد بن الحسن هستم سپس از نظرم ناپدید شد.
آنگاه زنها برخاستند وبه خانه های خود رفتند بعد از این ماجرا (عثمان) پسر آن زن نیز شیعه شد وعقیده خودش ومادرش خوب ومحکم گردید. حکایت او در میان اقوامش شهرت گرفت هر کس آن را شنیده، عقیده به وجود مقدس امام زمان (علیه السلام) پیدا کرد. این واقعه در سال 744 روی داد[بحار، جلد 13، مترجم صفحه 816].
داستان مردی که سرش در صفین ضربت دید:
در کتاب کشف الغمه می نویسد واز جمله حکایتی است که از عثمان بزرگ نقل کرده وبه خط مبارک خود چنین نوشته است حکایت می کنم از محی الدین اربلی که گفت روزی در خدمت پدرم بودم دیدم مردی نزد او نشسته وچرت می زند در آن حال عمامه از سرش افتاد وجای زخم بزرگی در سرش نمایان گشت پدرم پرسید این زخم چه بوده گفت این زخم را در جنگ صفین برداشتم به او گفتند تو کجا جنگ صفین کجا گفت وقتی به مصر سفر می کردم ومردی از غزه (غزه شهری واقع در صحرای سیناست) هم با من همراه گردید در بین راه درباره جنگ صفین به گفتگو پرداختیم همسفر من گفت اگر من در جنگ صفین بودم شمشیر خود را از خون علی ویاران او سیراب می کردم من هم گفتم اگر من نیز در جنگ صفین بودم شمشیر خود را از خون معاویه وپیروان او سیراب می نمودم اینکه من وتو از یاران علی (علیه السلام) ومعاویه ملعون هستیم بیا با هم جنگ کنیم، با در آویختم وزد وخورد مفصلی نمودیم یک وقت متوجه شدم که بر اثر زخمی که برداشته ام از هوش می روم در آن اثنا دیدم شخصی مرا با گوشه تیره اش بیدار می کند چون چشم گشوده ام از اسب فرود آمد ودست روی زخم سرم کشید وفی الوقت بهبود یافت آنگاه گفت همین جا بمان وبعد اندکی ناپدید شد وسپس در حالی که سر بریده همسفرم را که با من به نزاع پرداخته بود در دست داشت با چهارپایان او برگشت وگفت این سر دشمن تو است تو بیاری ما برخاستی ما هم تو را یاری کردیم چنانکه خداوند هر کس که او را یاری کند نصرت می دهد پرسیدم شما کیستید گفت من صاحب الامر هستم سپس فرمود منبعد هر کس پرسید این زخم چه بوده بگو ضربتی است که در صفین برداشته ام [بحار، ج 13، صفحه 82].
داستان شفا یافتن عطوه علوی:
حکایت دیگری اینکه صاحب کشف الغمه می گوید که حکایت کرد از برای من سید باقی بن عطوه حسنی که پدرم عطوه زیدی بود واو را مرضی بود که اطباء از علاجش عاجز بودند واو از پسران آزرده بود ومنکر بود ما را به مذهب امامیه ومکرر می گفت که من تصدیق نمی کنم وبه مذهب شما قائل نمی شوم تا صاحب شما مهدی (علیه السلام) نیاید ومرا از این مرض نجات ندهد اتفاقاً شبی در وقت نماز خفتن ما همه یک جا جمع بودیم که فریاد پدر را شنیدیم که می گوید بشتابید چون به تندی نزدش رفتیم گفت بدوید صاحب خود را در یابید که همین لحظه از پیش من بیرون رفت وما هر چند دویدیم کسی را ندیدیم به نزد او برگشتیم پرسیدیم که چه بود گفت شخصی نزد من آمده گفت یا عطوه من گفتم تو کیستی گفت من صاحب پسران توام آمده ام تو را شفا دهم وبعد از آن دست دراز کرد بر موضع الم ودرد من، مالید ومن چون بخود نگاه کردم اثر از آن کوفت ندیدم مدتهای مدیدی زنده بود با قوت وتوانائی زندگانی کرده ومن غیر آن پسر از جمیع کثیری نیز این قصه را پرسیدم همه به همین طریق بی زیاد وکم نقل نمودند[حدیقة الشیعه، چاپ جدید، ج 2، ص 967].
و ابن بابویه در کتاب اکمال الدین واتمام النعمه حکایتی نقل کرده [اکمال الدین واتمام النعمه، ص 453 - 454]. وگفته که از شیخی که اصحاب حدیث ومعتمد علیمه بود ونامش احمد بن فارس الادیب بود شنیدم که گفت به همدان رسیدم وطایفه ای را که مشهور به بنی راشد بودند دیدم وهمه را به مذهب امامیه یافتم آثار رشد وصلاح از ایشان ظاهر بود از سبب تشیع ایشان پرسیدم از آن میان مردی نورانی که آثار زهد وصلاح وتقوی وفلاح از سیمای او هویدا بود گفت سبب تشیع ما آن است که جد بزرگ ما که این به او منسوب اند به حج رفت ودر برگشتن بعد از طی یکی دو منزل از بادیه به قضای حاجت یا به ادای نمازی از رفقایش دور می شود وخوابش می برد. بعد از بیداری اثری از قافله نمی بیند ومی گفت چون خود را تنها وبی کس دیدم سراسیمه در آن صحرا دویدم وچون قوتم نماند به خدا نالیدم ومی گریستم ودر آن حیرت واضطراب زمین سبز وخرم به نظرم در آمد متوجه آن شدم زمینی دیدم که سبزی وطراوت آن دم از بهشت می زد ودر آن قصر رفیعی که از هیچ کس نام ونشان نشنیده ام چطور جایی باشد وکجا تواند بود تا به در قصر رفتم. دو جوان سفید پوش در آن دیدم. سلام کردم جواب به صواب دادند وگفتند بنشین که خدا را با تو نظریست وخیریت تو را خواسته ویکی داخل قصر شده بعد از لحظه ای بیرون آمد وگفت برخیز ومرا بدرون قصر برده.
به هر طرف نگاه کردم به آن خوبی عمارتی ندیده بودم. به در صفه رسیدم پرده ای که آویخته بود برداشته مرا داخل صفه کرد در میان صفه تختی دیدم بر روی تخت جوانی خوش موی خوش لباس خوش محاوره ای تکیه کرده بود وبر بالای سرش شمشیر درازی آویخته واز نور روی او آن خانه چنان روشن بود که گفتنی ماه شب چهارده طالع شده است. سلام کردم از روی لطف ومهربانی جواب داد. فرمود که می دانی من کیستم گفتم والله که نمی دانم ونمی شناسم. فرمود که من قائم آل محمدم که در آخر الزمان خروج خواهم نمود وبا این شمشیر که می بینی زمین را از عدل وراستی پر خواهم کرد چنانچه از جور وظلم پر شده باشد. من چون این کلام را از آن حضرت شنیدم به سجده افتادم وروی خود را بر خاک مالیدم.فرمود که چنین مکن وسر از زمین بردار.چون برداشتم فرمود که نام تو فلان بن فلان است از همدان. گفتم راست فرمودی ای مولای من.
فرمود: که دوست می داری به خانه واهل خودت برسی؟ گفتم بلی یا سیدی. فرمود که خوب است که اهل خود را به هدایت بشارت دهی وآنچه دیده وشنیده ای با ایشان بگویی؟ واشارت به خادم کرد، خادم دست مرا گرفته وکیسه ی زر به من داده مرا از قصر بیرون آورد واندک راهی با من آمد چون نگاه کردم مناره ومسجد ودرختان وخانه ها دیدم از من پرسید که این موضع ومحل را می شناسی گفتم بلی در حوالی شهر ما دهی است که آن را اسد آباد می گویند این به آن می ماند گفت بلی اسد آباد است. به سلامت برو. چون ملتفت شدم رفیق خود را ندیدم وچون کیسه را گشودم چهل دینار یا پنجاه دینار بود واز برکت آن به ما نفعها رسید وتا دیناری از آن زر در خانه ما بود خیر وبرکت با ما بود وتشیع از برکت وجود او در سلسله ماند وتا قیامت قائم (علیه السلام) خواهد ماند!
داستان أبو الادیان خادم امام حسن عسگری (علیه السلام):
صدوق در کمال الدین می گوید أبو الادیان گفت من خادم امام حسن عسگری (علیه السلام) بودم ونامه های حضرتش را به شهرها می بردم.در مرض فوتش به خدمتش رسیدم نامه هایی نوشت وفرمود این را گرفته به این شهرها برو سفرت پانزده روز به طول می انجامد چون روز آخر وارد سامره شوی صدای شیون از خانه من می شنوی وخواهی دید که مرا غسل می دهند، گفتم آقا بعد از شما چه کسی جانشین شما خواهد بود.فرمود آن کس که پاسخ نامه های مرا از تو طلب نماید، او جانشین من است. گفتم بیشتر توضیح دهید فرمود آن کس که بر من نماز می گزارد جانشین من است.
در اینجا هیبت آقا مرا گرفت که سؤال کنم در انبان چیست. بدینگونه نامه ها را برداشته به شهرهایی که فرموده بود بردم وجوابهای آنها را گرفته روز پانزدهم وارد سامراء شدم وهمانطور که فرموده بود دیدم صدای شیون وناله از خانه حضرت بلند است وبرادرش جعفر بن علی (کذاب) دم در خانه است وشیعیان اطراف او را گرفته ودر مرگ آن حضرت تسلیت وبه خاطر مقام امامتش تهنیت می گویند.من پیش خود گفتم اگر این امام باشد منصب امامت از میان رفته است زیرا من او را می شناختم که شراب می خورد وبا قمار بازی وساز وضرب سروکار داشت ولی برای امتحان پیش او رفتم ومثل دیگران وی را تسلیت وتهنیت گفتم ولی او چیزی از من نخواست آنگاه عقید غلام امام حسن عسگری (علیه السلام) آمد وبه او گفت آقا برادرت را کفن کردند برخیز وبر او نماز بگذار جعفر در حالی که شیعیان هم اطراف او را گرفته بودند وسمان (منظور عثمان بن سعید نائب امام زمان است) وحسن بن علی معروف به سلمه که به دستور معتصم خلیفه او را به قتل رساندند در جلو آنها قرار داشتند وارد خانه شدند وقتی آماده نماز شدیم دیدم حضرت را کفن کرده گذارده اند همینکه جعفر خواست تکبیر بگوید بچه گندم گونی که موی سرش سیاه وکوتاه ومیان دندانهایش باز بود بیرون آمد وردای جعفر را کشید وگفت عمو کنار برو که من در نماز گزاردن بر پدرم از تو سزاوارترم.
جعفر عقب رفت ورنگش تغییر کرد بچه هم جلو ایستاد وبر امام نماز گزارد وآن حضرت را پهلوی قبر پدرش امام علی النقی (علیه السلام) مدفون ساختند.آنگاه همان بچه رو کرد به من وگفت جوابهای نامه ها را که آورده ای بیاور من هم به وی تسلیم نمودم وپیش خود گفتم این دو علامت (جانشین امام که یکی نماز گزاردن بر حضرت ودیگری مطالبه جواب نامه ها) ظاهر شد. فعلاً جریان انبان باقی مانده است آن گاه به سراغ جعفر رفتم دیدم در مرگ برادرش ناله می کند. در آن موقع حاوشا آمد وبه جعفر گفت آقا آن بچه کی بود؟ اگر ادعا دارد که پسر امام است لازم بود که از وی دلیل بخواهید.
جعفر گفت به خدا قسم من تاکنون او را ندیده بودم ونشناختم در همان وقت که ما نشسته بودیم جمعی از قم آمدند وسراغ امام حسن عسگری (علیه السلام) را گرفتند به آنها گفتند حضرت رحلت فرمود. پرسیدند پس جانشین او کیست مردم اشاره به جعفر کردند وگفتند این است آنها هم آمدند سلام کردند واو را در مرگ برادرش تسلیت وامامتش را تبریک گفتند نامه ها واموالی نزد ما هست بفرمائید که نامه ها از کیست واموال چقدر است جعفر از جا برخاست ودر حالی که دامن خود را می تکانید گفت اینها از ما می خواهند که غیب بدانیم در این وقت خادمی از اندرون آمد وگفت شما نامه فلانی وفلانی را آورده اید وانبانی دارید که هزار دینار در آنست که سکه ده دینار آن صاف شده است. آنها هم نامه ها واموال را به آن خادم دادند وگفتند کسی که تو را به خاطر این فرستاده، امام است چون جعفر این ماجرا را دید ورفت پیش معتمد خلیفه وجریان را نقل کرد. معتمد هم خدمتکاران خود را فرستاد صیقل کنیز امام حسن عسگری را آوردند وبچه را از وی مطالبه کردند صیقل وجود بچه را منکر شد وگفت من آبستن هستم وهنوز وضع حمل نکرده ام. این را بدین جهت گفت تا امر آن بچه را پوشیده دارد. سپس صیقل را به ابن ابی شوارب قاضی سپردند (که نزد وی بسر برد تا وضع او روشن شود) ولی ناگهان از طرف عبید الله بن یحیی بن خاقان (وزیر) مرد واز طرفی صاحب آلرنج در بصره قیام کرد وآنها مشغول به این امور شدند واز نگهداری صیقل کنیز امام حسن عسگری (علیه السلام) (مادر امام زمان) غفلت نمودند واو از شر آنها آسوده گشت والحمدلله رب العالمین لا شریک له[بحار، جلد 13، مترجم ص 810].
داستان تشرف جماعتی از اهل قم وجبل به خدمت امام زمان (علیه السلام):
در کتاب کمال الدین از احمد بن عبد الله از زید بن عبد الله بغدادی واو از علی بن سنان موصلی از پدرش روایت نموده که چون امام حسن عسگری (علیه السلام) وفات یافت جماعتی از قم وجبل با اموال زیادی که مرسوم بود می آوردند آمدند واز رحلت آن حضرت اطلاع نداشتند وقتی به سامرا رسیدند جویای حال امام حسن عسگری (علیه السلام) شدند به آنها گفتند که حضرت وفات کرده. پرسیدند وارث او کیست گفتند وارث او جعفر پسر امام علی النقی (علیه السلام) است (جعفر کذاب) پرسیدند فعلاً کجا است. گفتند او فعلاً رفته برای تفریح وسوار زورقی شده در دجله تفریح می کند وبه میگساری مشغول وجمعی از خواننده ونوازنده برای او خوانندگی می کنند وقتی آنها این را شنیدند با خود گفتند این اعمال اوصاف امام نیست بعضی از آنها گفتند این اموال را برگردانده به صاحبانش مسترد می داریم ولی ابو العباس احمد بن جعفر حمیری قمی گفت نه ما صبر می کنیم تا این مرد (جعفر کذاب) برگردد وکاملاً از حال او با خبر شویم وقتی جعفر برگشت به وی سلام نموده گفتند ای آقا ما مردمی از اهل قم هستیم وجماعتی از شیعه نیز با ما هست که اموالی برای مولی امام حسن عسگری (علیه السلام) آورده ایم.
جعفر پرسید آن اموال فعلاً در کجا است؟ گفتند نزد ما است گفت آنها را پیش من بیاورید. گفتند این اموال که معمولاً بدینگونه جمع می شود که از عموم شیعیان یک یا دو دینار در کیسه ای نهاده وآنرا مهر وموم می کنند وبه ما می دهند وقتی این اموال را نزد امام حسن عسگری (علیه السلام) می آوردیم آن حضرت می فرمود که تمام آن چقدر است چند دینار از کی وکی است تا آنکه اسامی صاحبان اموال را ذکر می فرمود ونقش مهرهایی را که هر کس روی کیسه خود زده بود قبل از اینکه به آن حضرت نشان دهیم بیان می کرد جعفر (کذاب) گفت شما دروغ می گویید.
شما چیزی به برادرم نسبت می دهید که در وی نبود وقتی آنها سخنان جعفر را شنیدند به یکدیگر نظر افکندند باز جعفر گفت معطل نشوید واین اموال را برای من بیاورید آنها گفتند ما اجیر ووکیل صاحبان این اموال هستیم وآن را جز با نشانه هایی که بوسیله آن امام را می شناختیم به کسی تسلیم نمی کنیم.اگر تو امام هستی آن نشانه ها را بیان کن وگرنه ما آنرا به صاحبانش مسترد می داریم تا هر طور صلاح دیدند عمل کنند جعفر رفت به سامره نزد خلیفه واز آنها شکایت نمود وقتی خلیفه آنها را احضار کرد. گفت اموالی که با خود آورده اید به جعفر بدهید آنها گفتند ما مردمی هستیم اجیر ووکیل صاحبان این اموال می باشیم صاحبان آن هم به ما دستور داده اند فقط به کسی بدهید که با نشانه ودلیل استحقاق خود را از اخذ آن ثابت نماید چنانکه با امام حسن عسگری (علیه السلام) نیز ما به همین گونه عمل می کردیم خلیفه از آنها پرسید علامتی که در حسن عسگری (علیه السلام) بود چیست آنها گفتند امام دینارها وصاحبان آن ومقدار اموال را (قبل از تسلیم ودیدن) بیان می داشت وقتی این نشانه ها را می داد ما هم اموال را به وی تسلیم می نمودیم. بارها به حضورش می رسیدیم وهمین علامت ودلیل را از او می دیدیم. حالا آن حضرت رحلت فرموده اگر این مرد جانشین اوست مانند برادرش علائم ونشانه های این اموال را بگوید تا به او تسلیم نماییم وگرنه به صاحبانش برمی گردانیم چون جعفر این شنید به خلیفه گفت اینان مردمی دروغگو هستند.
به برادرم دروغ می بندند وآنچه آنها درباره او معتقدند علم غیب است (که جز خدا نمی داند) خلیفه گفت اینها فرستادگان مردمند وما علی الرسول الا البلاغ فرستاده فقط مطلب را ابلاغ کند. جعفر از این حرف خلیفه مات ومبهوت شد وجوابی نداد. سپس آنها از خلیفه خواستند کسی را با آنها بفرستد که تا بیرون شهر آنها را بدرقه کند (مبادا کسی به آنها تعرض نماید) خلیفه هم راهنمایی همراه آنها کرد که تا بیرون شهر آنها را مشایعت کند. چون از شهر دور شدند ناگاه جوان زیبایی را دیدند که به نظر خدمتکار می رسید جوان زیبا بانگ زد ای فلانی پسر فلانی وفلانی پسر فلانی دعوت آقای خودتانرا بپذیرید آنها پرسیدند آقای ما تو هستی؟ گفت من خادم مولای شما هستم با من بیایید تا به خدمت او برویم آنها هم با او رفتند تا وارد خانه امام حسن عسگری (علیه السلام) شدند دیدند فرزند او حضرت قائم مانند پاره ماه در حالی که لباس سبز پوشیده روی سریر نشسته است ما به وی سلام کردیم واو هم جواب ما را داد سپس فرمود شما اموالی که آورده اید فلان مقدار وچند دینار است وچه کسانی آنها را آورده اند تا آنکه نشانی همه آن ها را داد آنگاه لباسها وتوشه ها وچارپایانی که داشتیم همه را توصیف فرمود در این وقت همه به شکرانه شناخت مقصود خدا را سجده نمودیم وزمین جلو روی او را بوسه دادیم سپس سؤالاتی که داشتیم نمودیم واموالی را که آورده بودیم تسلیم کردیم او به ما دستور داد که بعد از این دیگر آنچه می آوریم به سامره نبریم وفرمود وکیلی را در بغداد تعیین می کنم که هر چه دارید به او بدهید وتوقیعات ما از پیش او صادر می گردد.سپس از نزد او خارج شدیم حضرت مقدار حنوط کفن به ابوالعباس احمد بن جعفر قمی حمیری مرحمت فرمود وگفت خدا پاداش تو را بزرگ گرداند همراهان گفتند ما هنوز به گردنه همدان نرسیده بودیم که ابوالعباس فوت کرد (رحمه الله). ما بعد از آن روز دیگر آنچه سهم امام داشتیم به بغداد می آوردیم وبه یکی از وکلای حضرت که از جانب امام معین شده بود می سپردیم وجوابهای آنها بوسیله همان شخص وکیل امام صادر گشت[بحار، جلد 13، صفحه 781].
مردی معروف به طی الارض بود:
حکایت دیگر اینکه پدرم (علامه مجلسی اول) (رحمه الله) برایم نقل کرد وگفت مرد شریف ونیکوکاری در زمان ما بود که او را امیر اسحاق استرآبادی می گفتند وی چهل مرتبه پیاده به حج بیت الله الحرام رفته بود ومیان مردم مشهور بود که طی الارض دارد. نامبرده در یکی از سالها به اصفهان آمد من هم نزد وی رفتم وآنچه درباره او شهرت داشت از خودش جویا شدم او گف ت در یکی از سالها با کاروان حج زیارت خانه خدا می رفتم وقتی به محلی رسیدیم که تا مکه هفت منزل یا نه منزل راه بود به عللی از کاروان باز ماندم چندان که کاروان از نظرم ناپدید گشت وراه را گم کردم در نتیجه سرگردان شدم وتشنگی بر من غلبه کرد به طوری که از زندگی خود ناامید گردیدم در آن هنگام صدا زدم یا صالح یا اباصالح یا اباصالح راه را به من نشان بده خدا تو را رحمت کند ناگاه شبحی در آخر بیابان به نظرم رسید چون با دقت نگاه کردم با اندک مدتی نزد من آمد دیدم جوانی خوش سیما وپاکیزه لباس گندم گونی است که به هیئت مردمان شریف بر شتری سوار ومشگ آبی هم با خود دارد من به وی سلام دادم واو هم جواب مرا داد پرسید تشنه هستی گفتم آری او هم مشگ آب را به من داد ومن آب نوشیدم آنگاه گفت می خواهی به کاروان برسی گفتم آری او هم مرا پشت سر خود سوار کرد وبه طرف مکه رهسپار گردید من عادت داشتم هر روز حرز یمانی می خواندم پس شروع به خواندن آن کردم آن جوان در بعضی جاهای آن می گفت این طور بخوان چیزی نگذشت که به من گفت اینجا را می شناسی وقتی نگاه کردم دیدم در ابطح (ابطح محلی در بیرون مکه است) هستم گفت پیاده شو وقتی پیاده شدم او برگشت واز نظرم ناپدید شد. در آن موقع متوجه گردیدم که امام زمان (علیه السلام) بود از گذشته پشیمان شدم وبر مفارقت ونشناختن وی تأسف خوردم بعد از هفت روز کاروان آمد چون آنها از زنده بودن من مأیوس بودند لذا وقتی مرا در مکه دیدند مشهور شدم که طی الارض دارم پدرم (رحمه الله) فرمود من هم حرز یمانی نزد وی خواندم وآن را تصحیح نمودم وبرای قرائت آن از وی اجازه گرفتم والحمدالله [بحار، ج 13، مترجم، ص 936].
التجاء وزیر در حرم حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) به امام عصر (علیه السلام) ولطف وعنایت آن بزرگوار به او:
فرح المهموم لابن طاوس و(بحار) نقل نموده اند از کتاب (دلائل) شیخ ابی جعفر محمد بن جریر طبرسی که او گفت: خبر داد (ابو جعفر محمد بن موسی التلعکبری) واو گفت خبر داد مرا ابوالحسن بن ابی البخل وزیر که گفت میان من وابی منصور بن ابی صالحان مطلبی واقع شد که باعث شد بر اخفاء خود او مرا خواست وتهدید نمود ولی من همچنان پنهان می زیستم وبر خویشتن می ترسیدم تا آنکه یک شب جمعه بطرف مقام قریش رفتم وقصد نمودم که شب را در حرم مطهر کاظمین (علیه السلام) بیتوته کنم آن شب باد وبارانی بود لذا از ابو جعفر قیم کلیدار خواستم که درها را ببندد وسعی کند محلی را خلوت نماید تا من در خلوت به دعا وسؤال از خداوند پرداخته واز داخل شدن آدمی که از او ایمن نبودم ومی ترسیدم مرا ببیند، در امان باشم ابو جعفر کلیدار پذیرفت ودرها را بست تا آنکه شب به نیمه رسید وباد وباران راه آمدن مردم را بحرم مطهر بست ومن با فراغت بال به دعا وزیارت ونماز مشغول گشتم در همان موقع که سرگرم کار خود بودم صدای پایی از طرف قبر مطهر حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) شنیدم وقتی نگاه کردم دیدم مردی زیارت می کند وبر حضرت آدم وبر پیغمبران اوالعزم درود می فرستد سپس بر یک یک امامان درود فرستاد تا به صاحب الزمان (علیه السلام) رسید ولی او را نام نبرد من تعجب نمودم وگفتم شاید فراموش کرد یا اینکه امام زمان را نمی شناسد یا اینکه مذهب او چنین است که امام دوازدهم را قبول نمی کند بعد از زیارت دو رکعت نماز خواند من از او وحشت کردم زیرا او را نمی شناختم ولی دیدم جوانی، علائم مردی در وی کامل است لباس سفیدی پوشیده عمامه ای جنگ دار بر سر وردائی بر دوش دارد در این وقت آن جوان مرا مخاطب ساخت وفرمود یا اباالحسن بن ابی البغل چرا دعای فرج نمی خوانی گفتم آقای من دعای فرج کدام است گفت دو رکعت نماز می خوانی وسپس می گوئی یا من اظهر الجمیل وستر القبیح یا من لم یواخذ بالجریرة ولم یهتک الستر یا عظیم المن یاکریم الصفح یا حسن التجاوز یا باسط الیدین بالرحمة یا منتهی کل نجوی یا غایة کل شکوی یا عون کل مستعین یا مبتدئاً بالنعم قبل استحقاقها پس ده مرتبه بگو یا رباه وده مرتبه یا سیداه وده مرتبه یا مولاه وده مرتبه یا غایتناه وده مرتبه یا منتهی غایة رغبتاه آنگاه بگو اسئلک بحق هذه الاسماء وبحق محمد واله الطاهرین (علیهم السلام) الا ما کشفت کربی ونفست همی وفرجت غمی واصلحت حالی آنگاه هر حاجتی داری از خدا بخواه سپس گونه راست روی زمین بگذار وصد مرتبه بگو یا محمد یا علی یا علی یا محمد اکفیانی فانکما کافیانی وانصرانی فانکما ناصران بعد از آن گونه چپ را به زمین بگذار وصد مرتبه الغوث الغوث آنگاه سر بردار که خداوند با کرم خود حاجت تو را روا خواهد نمود موقعی که من مشغول به نماز ودعا شدم او از حرم بیرون رفت چون فارغ گشتم رفتم که از اطاقی که روغن چراغ در آن گذارده اند بیرون می آید من سراغ آن مرد را از او گرفتم که چگونه داخل حرم شد ابو جعفر گفت چنانکه می بینی درها همه بسته ومن هنوز باز نکرده ام.
من جریان را برای او نقل کردم ابو جعفر گفت این مرد مولی صاحب الزمان صلوات الله علیه بوده مکرر در مثل چنین شبی که حرم خلوت است حضرتش را دیده ام. من بر آنچه از دست داده بودم تأسف خوردم آنگاه نزدیک طلوع فجر از حرم بیرون آمدم وبه جانب محله کرخ وجائی که در آن پنهان بودم رفتم هنوز آفتاب سر نزده بود دیدم که اصحاب ابن صالحان سراغ مرا می گیرند ومحل مرا از دوستانم می پرسند آنها از وزیر برای من امان آورده بودند ونامه ای بخط وی نشان دادند که نوشته بود همه چیز خوب است من با یکی از دوستان موثقم به نزد ابن صالحان رفتم او به احترام من برخواست ومرا کنار خود نشانید وطوری با من رفتار کرد که نظیر آن را از او ندیده بودم سپس گفت کار را بجائی رساندی که شکایت مرا به صاحب الزمان (علیه السلام) نمودی.
گفتم من دعا کردم واز وی سؤال نمودم گفت خوش به حالت دیشب یعنی شب جمعه در خواب دیدم که مولی صاحب الزمان (علیه السلام) مرا به انجام کارهای نیک امر می فرماید وچندان بر من سخت گرفت که هراسناک گشتم گفتم لا اله الا الله گواهی می دهم آنها بر حق وهر حقی به آنها می پیوندد چه که دیشب مولی صاحب الزمان را در بیداری دیدم که به من چنین وچنان می فرمود سپس ماجرای حرم مطهر را شرح دادم واو از این مطلب تعجب می کرد بعدها کاری بزرگ ونیکوی به خاطر این معنی از وی به عمل آمد ومن هم به برکت وجود مقدس امام زمان صلوات الله علیه نزد او بجائی رسیدم که گمانش را نمی کردم[الجا، ج 13، مترجم، ص 611].
یک داستان جالب:
در خرائج می گوید محمد بن یوسف شاسی روایت نمود که چون از عراق برگشتم در شهر مرو مردی نزد ما بود که او را محمد بن حصین کاتب می گفتند وی اموالی برای امام زمان (علیه السلام) جمع نموده بود او از من درباره امام زمان (علیه السلام) پرسش می نمود ومن نشانه هائی که از حضرت دیده بودم برای او نقل کردم محمد بن حصین گفت نزد من اموالی برای غریم است (غریم یعنی بدهکار یا طلبکار از القاب امام زمان (علیه السلام) است) به نظر تو باید آنرا چه کرد گفتم آنرا نزد حاجز (حاجز بن یزید وشا در بغداد از وکلای امام زمان (علیه السلام) بوده است) گفت آیا بالاتر از او کسی نیست گفتم چرا شیخ ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی هست گفت اگر فردای قیامت خداوند در این خصوص از من سؤال نمود بگویم که این دستور را تو به من دادی گفت آری من از وی جداگشتم وچند سال بعد که او را ملاقات نمودم گفت من همان کسی هستم که می خواستم به عراق بروم واموالی برای امام زمان (علیه السلام) داشتم واکنون به تو خبر می دهم که من دویست دینار توسط عابدین یعلی فارسی واحمد بن علی کلثومی فرستادم ونامه ای در این خصوص به حضرت نوشتم والتماس دعا کردم امام در جواب آنچه را فرستاده بودم مرقوم فرمود ونوشته بود که هزار دینار در ذمه من دارد ولی من دویست دینار فرستادم من در باقی شک داشتم مطلب همین بود که حضرت نوشته بود گفتم آیا آنچه نوشته بود درست است گفت آری زیرا من دویست دینار فرستادم ودر مازاد آن شک داشتم وخداوند بدینوسیله شک مرا بر طرف ساخت [بحار، ج 13، مترجم، ص 596].
ولطف وعنایت امام زمان (علیه السلام) به ابو سوره زیدی ایضاً از آنهائی که به خدمت آن حضرت رسیده اند یکی ابو سوره نامی است که از مشایخ زیدیه که پسرش احمد از او نقل کرده که گفت گاهی به زیارت أبا عبد الله الحسین بن علی (علیه السلام) می رفتم وبعضی اوقات آنجا می ماندم شبی آنجا بودم نماز خفتن کردم وبه تلاوت مشغول بودم جوانی خوش لباس دیدم وسوره حمد از او شنیدم وصبح با هم از خانه بیرون آمده به کنار فرات رسیدیم فرمود تو به کوفه می روی گفتم بلی فرمود برو وراه پیش گرفت من بر جدائی او متأسف شدم واز پیش روانه شدم وبه او رسیدم وبعد از لحظه ای خود را عقب نجف اشرف دیدم وبعد از زیارت در خدمت او به مسجد سهله رسیدم فرمود این منزل من است سحر برخاسته دست به زمین زد با دست گودی کند آب ظاهر شد وضو ساخت وسیزده رکعت نماز خواند وبعد از آن نماز به من فرمود تو مردی پریشان وعیال مندی چون به کوفه برسی به در خانه ابوطاهر رازی رو ودر بکوب او از خانه بیرون خواهد آمد ودستش از خون قربانی که ذبح کرده باشد خون آلود خواهد بود با او بگو جوانی که صفتش این واین است فرمود کیسه ای که در زیر تخت مدفون است به من دهی پرسیدم که نام خود را بگو فرمود من محمد بن الحسن (علیه السلام) هستم چون به کوفه به در خانه ابوطاهر رفتم در زدم پرسید کیستی گفتم ابوسوره گفت تو را با من چه ربط وما با تو چکار گفتم پیغامی دارم با دست خون آلود بیرون آمد چون پیغام رساندم سمعاً وطاعة گفت وروی مرا بوسید مرا به درون خانه برد واز زیر پایه کرسی کیسه ای بیرون آورده به من داد ومرا ضیافت نمود دست بر چشم من مالیده گفت آن صاحب العصر والزمان است ومن از برکت او بینا شدم ومذهب زیدیه را گذاشتم احمد گفت پدرم تا بود دینش امامیه بود وبا آن اعتقاد از دنیا رفت وآن کیسه او را غنی ساخت[حدیقة الشیعه، ص 81، ج 2].
و ایضاً از یوسف ابن احمد جعفری روایت کرده اند که در سال 336 به زیارت بیت الله الحرام رفتم وسه سال در مکه مجاور بودم وبعد از آن روانه شام شدم روزی نماز صبح از من فوت شد به آبی رسیدم واز محمل به زیر آمده مهیا فضای نماز شدم که چهار کس بر یک محمل سوار می آیند از روی تعجب بر ایشان نگاه کردم یکی از آن چهار نفر فرمود که از ما تعجب می کنی واز فوت نماز خود تعجب نمی کنی مرا تعجب زیاد شد که از کجا علم به احوال من به هم رسانید فرمود که دوست نمی داری که صاحب زمان خود را ببینی گفتم چون دوست ندارم اشاره به یکی از سه کس کرد گفتم او را دلایل وعلامات بسیار است فرمود کدام را می خواهی از این دو محمل تنها بآسمان رود یا بآنچه بر او است گفتم هر کدام می شود علامت است به یکبار محمل وسواران بلند شده از نظر من غائب شدند. آنکه به او اشاره کرده بودند جوان گندم گون کشیده بینی بود که از رویش نور می تافت [حدیقة الشیعه، ج 2، چاپ جدید، ص 82].
در اینجا به نکته مهم باید توجه کرد آن نکته مهم این که عرض اعمال امت است وانسان اعمال ووظایف را انجام می دهد خداوند ورسول او وائمه اطهار (علیهم السلام) آن را می دانند چنانکه خداوند متعال در قرآن مجید فرمود وقل اعلموا فسیری الله عملکم ورسوله والمؤمنون وستردون الی عالم الغیب والشهادة فینبئکم بما کنتم تعلمون[سوره توبة، آیه 105].یعنی بگو اعمال ووظایف خود را انجام دهید وبدانید هم خدا وهم پیغمبر ورسولش وهم مؤمنان اعمال شما را خواهند دید وشما را به آنچه عمل کرده اید خبر می دهند وبر طبق آن جزا خواهند داد.در میان پیروان مکتب اهل بیت (علیهم السلام) با توجه به اخبار فراوانی که از امامان رسیده عقیده معروف ومشهور بر این است که پیغمبر (صلی الله علیه وآله) وامامان از اعمال همه امت آگاه می شوند یعنی خداوند از طرق خاصه اعمال امت را بر آن ها عرضه می دارد وروایاتی در این باره زیاد است به عنوان نمونه چند قسمت را نقل می کنیم.
از امام صادق (علیه السلام) فرمود: تعرض الاعمال علی رسوله الله اعمال العباد کل صباح ابرارها وفجارها فاحروها وهو قول الله (عز وجل) وقل اعملوا فسیری الله عملکم رسوله وسکت تمام اعمال مردم هر روز صبح به پیامبر عرضه می شود اعمال نیکان وبدان، بنابراین مراقب باشید این مفهوم گفتار خداوند است که می فرماید:(قل اعلموا فسیری الله عملکم ورسوله) این را فرمود وساکت شد[کافی، ج 1، ص 318].
عن سماعة عن ابی عبد الله (علیه السلام) قال سمعته یقول مالکم تسوؤن رسول الله (صلی الله علیه وآله) فقال رجل کیف نستوؤه فقال وما تعلمون ان اعمالکم تعرض علیه فاذا رأی فیها معصیة ساءه ذلک فلا تسؤوا رسول الله وسروه سماعه گوید از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که می فرمود شما را چه می شود که پیغمبر (صلی الله علیه وآله) را ناخوش واندوهگین می کنید. مردی گفت ما او را ناخوش می کنیم فرمود مگر نمی دانید که اعمال شما بر آن حضرت عرضه می شود وچون گناهی در آن ببیند اندوهگینش می کند پس نسبت به پیغمبر (صلی الله علیه وآله) بدی نکنید واو را (با عبادات وطاعات خویش) مسرور سازید[تفسیر نمونه، ج 8، ص 125].
در حدیث دیگری از امام باقر (علیه السلام): ان الاعمال تعرض علی نبیکم کل عشیة الخمیش فلیستح احدکم ان تعرض علی العمل القبیح.تمامی اعمال شما بر پیامبرتان در عصر پنجشنبه عرضه می شود بنابراین باید از اینکه عمل زشتی از شما بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) عرضه شود شرم کنید[تفسیر نمونه، ج 8، ص 125].
باز در روایات دیگری از امام علی بن موسی الرضا (صلی الله علیه وآله) می خوانیم که شخصی به خدمتش عرض کرد برای من وخانواده ام دعائی فرما فرمود مگر من دعا نمی کنم والله ان اعمالکم لتعرض علی فی کل یوم ولیلة بخدا قسم اعمال شما هر شب وروز بر من عرضه می شود.راوی این حدیث می گوید این سخن بر من گران آمد امام متوجه شد وبه من فرمود: اما تقرأ کتاب الله (عز وجل) وقل اعلموا فسیری الله عملکم ورسوله والمؤمنون هو والله علی بن ابیطالب آیا کتاب خداوند (عز وجل) را نمی خوانی که می گوید عمل کنید خدا وپیامبرش ومؤمنان عمل شما را می بینند بخدا سوگند منظور از مؤمنان علی بن ابیطالب (وامامان دیگر از فرزندان او) می باشند[تفسیر نمونه، ج 8، ص 126؛ وکافی، ج 1، ص 319، روایت 4، باب عرض اعمال].
از آیه وروایات مزبور وقصه ها وحکایات گذشته استفاده می شود حضرت امام زمان (علیه السلام) به تمام اعمال خوب وبد ما آگاه وخبردار است واگر کسی العیاذ بالله عمل زشت وبدی انجام دهد آن حضرت را غصه دار واندوهگین می کند پناه به خدا می برم.
زهری امام زمان (علیه السلام) را دید:
در حرائج وغیبت شیخ از کلینی واو با سلسله سند از زهری روایت نموده که گفت بقدر کافی در جستجوی امام زمان گردش کردم ومال زیادی از من در این راه صرف شد سپس بخدمت محمد بن عثمان رسیدم وبه همین منظور مدتی نزد وی به خدمتگزاری پرداختم تا آنکه روزی از صاحب الزمان (علیه السلام) سراغ گرفتم واو گفت نمی توانی حضرت را ببینی من با التماس زیاد مقصود خود را تکرار کردم گفت فردا صبح بیا چون فردا صبح نزد وی رفتم دیدم جوانی که در زیبایی وخوشبویی از همه کس بهتر ولباس تجار بر تن داشت با وی است وبه هیئت تجار چیزی در آستین دست دارد وقتی نظرم به او افتاد نزدیک محمد بن عثمان رفتم ولی او به من اشاره نمود که به طرف آن جوان برگردم من هم به طرف جوان برگشتم وسؤالاتی از وی نمودم وهر چه می خواستم به من جواب داد آنگاه رفت که داخل خانه شود وآن خانه چندان مورد نظر نبود محمد بن عثمان به من گفت اگر می خواهی چیزی بپرسی بپرس که دیگر بعد از این او را نمی بینی من هم به دنبال او رفتم که سؤالاتی بنمایم ولی او گوش نداد وداخل خانه شد ونگفت جزء این دو جمله: ملعون است کسی که نماز عشاء را چندان به تأخیر بیاندازد که ستارگان آسمان همچون تیر بگذرند وملعون است کسی که نماز صبح را چندان به تأخیز بیاندازد که ستارگان آسمان ناپدید شوند چیزی نفرمود سپس داخل خانه شد[بحار، ج 13، ص 737].
و از کسانی که به خدمت حضرت امام زمان (علیه السلام) رسیده ودیده بودند بنام ابومحمد عجلی است که یکی از شیعیان زری به او داد که به جهت صاحب الامر حج کند واین عادت شیعیان بود وابو محمد پیری بود از صلحای شیعه او را دو پسر بود یکی عابد وصالح ودیگری فاسق وبد وابو محمد حصه از آن زر به فاسق هم داد حکایت کرد که چون به عرفات رسیدم جوانی دیدم گندم گون خوش روی خوش لباس که بیش از همه کس به دعا وتضرع مشغول بود چون وقت روانه شدن مردم بود به من ملتفت شده گفت ای شیخ از خدا شرم نداری گفتم در چه باب یا سیدی ومولای فرمود حجیه به تو می دهند از برای آنکه می دانی وتو از آن زر به کسی می دهی که شراب می خورد وصرف فسق می کند ونمی ترسی که چشمت برود واشاره به یک چشم من کرد ومن خجل شده روانه شدم وچون به خود افتادم هر چند نظر کردم او را ندیدم واز آن روز که خجالت یافتم بر آن چشم می ترسیدم شیخ الطائفة محمد بن محمد بن النعمان المفید روایت کرده که چهل روز تمام نشده بود که در همان چشمش قرحه ای پیدا شده ونابینا گشت ودانست که آن جوان حضرت صاحب (علیه السلام) بوده واو را نشناخته[حدیقة الشیعه، ج 2، چاپ جدید، ص 982].
در حدیث معتبر از امام باقر (علیه السلام) منقول است که حق تعالی چهارده نور آفریده قبل از آنکه سایر خلق را بیافریند به چهارده هزار سال پس آنها ارواح ما بودند.گفتند یا رسول الله کیستند آن چهارده نفر فرمود محمد وعلی وفاطمه وحسن وحسین ونه امام (علیهم السلام) از اولادان حسین (علیه السلام) که آخر ایشان قائم (علیه السلام) است که غائب خواهد شد وبعد از غیبت ظاهر خواهد شد ودجال را خواهد کشت وزمین را از جور وستم پاک خواهد کرد[حیوة القلوب، ج 1، ص 5].
از آیاتی که تأویل به امام زمان (علیه السلام) شده است یکی آیه شریفه یریدون لیطفوا نورالله بافواهم والله متم نوره ولوکره الکافرون است یعنی می خواهند با دهانهایشان نور خدا را خاموش نمایند ولی خداوند نور خود را با قائم آل محمد تمام می کند در آن زمان که ظهور کند تا خداوند او را بر همه مذاهب باطل غلبه دهد بطوریکه جز خدای یگانه پرستش نشود این است معنی یملاء الارض قسطاً وعدلاً حکاملنت ظلماً وجوراً[سوره صف، آیه 8. بحار، ج 13، ص 253].
در احادیث اهلبیت (علیهم السلام) وارد شده که مراد از نور ولایت امیر المؤمنین (علیه السلام) است ومراد اتمام نور انتشار ولایت اوست در قلوب اهل ایمان. ابو بصیر گفت من از حضرت صادق (علیه السلام) تفسیر این آیه را پرسیدم حضرت فرمود بخدا قسم که تأویل این آیه هنوز نازل نشده وتحقق نیافته. گفتم قربانت شوم کدام وقت تأویل این آیه تحقق خواهد یافت. فرمود وقتیکه قائم آل محمد صلوات الله علیه ظاهر شود واگر خدایتعالی خواهد پس چون قائم بیرون آید نه می ماند کافری ونه مشرکی مگر آنکه مکروه می دارد خروج آن جضرت را واز همان جهت است که در زیارت آن بزرگوار می گویند السلام علیک یا نورالله الذی لا یطفی سلام بر تو ای نور خدا که خاموش نشود [مقام ولایت، ص 285].
دیگر از آیاتی که تأویل به ظهور امام زمان شد آیه مبارکه دیگر در سوره نور است الله نور السموات والارض مثل نوره کمشکوة فیها مصباح المصابیح فی زجاجة کانها کوکب دری یوقدمن شجرة مبارکة زیتونة لاشرقیه ولاغربیة یکاد زینتها یضی ولو لم تمسه نار نور علی نور یهدی الله ینوره من یشاء الخ می فرماید خداوند نور آسمانها وزمین است مثل نور خداوند همانند چراغدانی است که در آن چراغی (پر فروغ) باشد آن چراغ در حبابی قرار گیرد حبابی شفاف ودرخشنده همچون یک ستاره فروزان واین چراغ افروخته می شود که از درخت پربرکت زیتونی گرفته شده که نه شرقی است ونه غربی آنچنان روغنش صاف وخالص است که گوئی بدون تماس با آتش می خواهد شعله ور شود نوری است بر فراز نور وخدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت می کند[سوره نور، آیه 35].
در کتاب روضه کافی از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم که در تفسیر آیه نور فرمود ان المشکاة قلب محمد (صلی الله علیه وآله) والمصباح النور الذی فیه العلم والزجاجة قلب علی (علیه السلام) او نفسه مشکات قلب محمد (صلی الله علیه وآله) است ومصباح همان نور علم وهدایت وزجاجه اشاره به علی (علیه السلام) یا قلب او است که بعد از رحلت پیامبر این مصباح در آن قرار گرفت[تفسیر نمونه، ج 4، ص 485].
در حدیث دیگری که در توحید صدوق آمده است چنین می خوانیم امام باقر (علیه السلام) فرمود ان المشکاة نور العلم فی صدر النبی (صلی الله علیه وآله) والزجاجة صدر علی (علیه السلام)... ونور علی نور امام مؤید بنور العلم والحکمة فی اثر الامام من آل محمد وذلک من ادن تقوم الساعة فهؤلاء الاوحیاء الدین جعلهم الله (عز وجل) خلفاء فی ارضه وحججه علی خلقه لا تخلوا الارضه فی کل عصر من واحد منهم مشکلات نور علم در سینه پیامبر (صلی الله علیه وآله) است وزجاجه سینه علی (علیه السلام) است و(نور علی نور) امامانی از آل محمد (صلی الله علیه وآله) هستند یکی بعد از دیگری می آیند وبا نور علم وحکمت مؤیدند واین رشته از آغاز خلقت آدم تا پایان جهان ادامه دارد وداشته اینها همان اوصیایی هستند که خداوند آنها را خلفاء زمین قرار داده وحجت خویش بر بندگان، در هیچ عصر وزمانی صفحه روی زمین از آنها خالی نبوده است ونخواهد بود [مدرک سابق].
از آیاتیکه تأویل به ظهور امام زمان (علیه السلام) شده آیه ای از سوره ابراهیم ولقد ارسلنا موسی بایاتنا ان اخرج قومک من الظلمات الی النور وذکرهم بایام الله فی ذلک لایات لکل صبار شکور یعنی موسی را همراه آیات خود فرستادیم تا قوم خود را از ورطه ظلمانی کفر در آورده بواد نورانی ایمان رهبری کند وآن ها را به روزهای خداوند متذکر گرداند که در آن آیاتی است برای هر صبر کننده وشکر گذاری. روزهای خداوند (ایام الله) سه روز است روز ظهور قائم (علیه السلام) ومرگ وروز قیامت [تفسیر علی بن ابراهیم، تفسیر نمونه].
در حدیثی از امام باقر (علیه السلام) می خوانیم که فرموده ایام الله یوم یقول القائم (علیه السلام) ویوم الکرة ویوم القیامة ایام الله روز قیام مهدی موعود (علیه السلام) وروز رجعت وروز قیامت است[تفسیر نمونه، ج 1، ص 275].
گفتگوی حضرت امام صادق (علیه السلام) با أبو حنیفه:
در علل الشرایع است که چون ابو حنیفه بخدمت حضرت صادق (علیه السلام) رسید حضرت از وی پرسید معنی آیه شریفه قل سیروا فیها لیالی وایاماً امنین [سوره سبأ، آیه 18].یعنی بگو شبها وروزهائی در کمال امن در زمین راه روید چیست واین زمان کجاست ابو حنیفه گفت گمان می کنم مقصود ما بین مکه ومدینه باشد حضرت صادق (علیه السلام) رو کرد به اصحاب وفرمود اطلاع دارید که در راه مکه ومدینه جلو مردم را می گیرند واموال آنها را به غارت برده وآنها هم از جان خود ایمن نیستند وکشته می شوند عرض کردند آری وبا این گفتگو ابو حنیفه ساکت شد آنگاه فرمود ای ابو حنیفه بگوید ائم معنی این آیه چیست من دخل کان امناً یعنی هر کس داخل آن شود آسوده است این محل کدام قسمت از زمین است گفت خانه خداست فرمود البته میدانی که حجاج بن یوسف جرثقیل به خانه خدا بست وعبد الله زبیر را که پناه به آنجا برده بود بقتل رسانید آیا او در آنجا آسوده بود ابوحنیفه در اینجا نیز سکوت کرد وقتی ابو حنیفه از خدمت حضرت خارج شد ابوبکر حضرمی بحضرت صادق (علیه السلام) عرض کرد قربانت گردم جواب این دو سؤال که از ابو حنیفه فرمودی چیست فرمود مقصود از آیه اول که می فرماید شبها وروزها در کمال امن در روی زمین راه بروید یعنی قائم ما اهلبیت با کمال امن راه بروید در آیه دوم که می فرماید هر کس داخل آن شود آسوده است یعنی هر کس با قائم ما بیعت کند ودر سلک پیروان وی داخل شود ودست او را بفشارد در کمال امن خواهد بود[بحار، ج 13، ص 1106].
صدوق در خصال از ابو فاخته روایت می کند که امام زین العابدین (علیه السلام) فرمود اذا اقام قائمنا اذهب الله (عز وجل) عن شیعتنا العاهة وجعل قلوبهم کزبر الحدید وجعل قوة الرجل منهم قوة اربعین رجلاً ویکونون حکام الارض وسنامها یعنی هنگامی که قائم ما قیام کند خداوند بیماری را از شیعیان ما برطرف می سازد ودلهای آنان را همچون پاره های آهن می کند وبه هر مردی از آنها نیروی چهل مرد می دهد وآنها حکام زمین ورؤسای اجتماع خواهند بود[بحار، ج 13، ص 1110].
هنگامیکه امام زمان (علیه السلام) در نجف قیام می کند:
در کتاب غیبت از ابان بن تغلب روایت می نماید که حضرت صادق (علیه السلام) فرمود گویا من قائم را در بیرون نجف می بینم که بر اسبی تیره رنگ وابلق که میان پیشانی تا گلویش سفید است سوار شده است. سپس اسبش او را به حرکت در آورد به طوری که مردم هر شهری خیال می کنند که قائم در میان شهرهای آنها است وقتی پرچم پیغمبر برافراشت سیزده هزار وسیزده فرشته از آسمان فرود می آیند وهمه منتظر قائم می باشند این فرشتگان آنها بودند که با نوح در کشتی بودند وهنگامیکه ابراهیم خلیل را در آتش افکندند با او بودند وموقعی که عیسی را به آسمان بالا بردند با او بودند وچهار هزار فرشته صف کشیده وعلامت مخصوص دارند وسیصد وسیزده فرشته بدر هستند وچهار هزار فرشته که آمدند حسین (علیه السلام) را در کربلا یاری کنند ولی اجازه نیافتند آنها بالا رفتند که اجازه بگیرند چون مجدداً از آسمان فرود آمدند امام حسین (علیه السلام) شهید شده بود. از این رو آنها تا قیامت همیشه پژمرده وغبار آلود در کنار قبر امام حسین (علیه السلام) به سر می برند وما بین قبر امام حسین (علیه السلام) تا آسمان محل آمد ورفت فرشتگان است.
توقیعی در جواب سؤالات اسحاق بن یعقوب:
در احتجاج طبرسی از شیخ کلینی واو از اسحاق بن یعقوب نقل می کند که گفت من از محمد بن عثمان (رحمه الله) (نائب دوم امام زمان (علیه السلام) بود) خواهش کردم نامه مرا که مشتمل بر پاره ای از مسائل مشکله است به ناحیه مقدسه تقدیم کند.(بعد از آنکه وی پذیرفت وتقدیم کرد) توقیعی بدین مضمون در جواب سؤالات من به خط مولی صاحب الزمان (علیه السلام) به افتخار صادر گشت. خداوند تو را هدایت کند وبر اعتقاد حق ثابت بدارد اما اینکه پرسیده ای که بعضی از افراد خاندان ما (سادات) وعموزادگان ما منکر وجود من هستند بدان که بین خداوند وهیچ کس قرابت وخویشی نیست هر کس منکر وجود من باشد از من نیست وراهی که او می رود راه پسر نوح است وراهی را که عمویم جعفر واولاد او نسبت به من پیش گرفته اند راه برداران یوسف است اما فقاع (آبجو) نوشیدنش حرام است ولی نوشیدن شلماب اشکالی ندارد واما اموالی که شما به ما می رسانید ما آن را برای پاک شدن شما از گناهان قبول می کنیم بنابراین هر کس می خواهد به ما برساند وهر کس نمی خواهد قطع کند آنچه خداوند به ما داده است از آنچه شما می دهید بهتر است واما ظهور فرج بسته به اراده خداست آنها که وقت آن را تعیین می کنند دروغگو هستند واما کسی که عقیده دارد که حسین (علیه السلام) کشته نشده عقیده وی کفر وتکذیب حقیقت است وضلالت وگمراهی می باشد واما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم وانا حجة الله علیهم یعنی حوادث که برای شما پیش بیاید (برای دانستن حکم آنها) رجوع کنید به راویان حدیث ما زیرا آنها حجت من بر شما هستند ومن حجت خدا بر آنها می باشم واما محمد بن عثمان عمری که خداوند از وی وپیش از وی وپیش از او از پدرش خشنود گردد مورد وثوق من ونوشته او نوشته من است واما محمد بن علی بن مهزیار اهوازی عنقریب خدا دل او را اصلاح می گرداند وشک را از وی برطرف می سازد واما اموالی را که برای ما فرستاده ای نمی تواند مورد قبول ما واقع شود مگر اینکه حرام، پاک وپاکیزه گردد.پول زن خواننده حرام است واما محمد بن شاذان بن نعیم او مردی از دوستان ما اهلبیت است واما ابوالخطاب محمد بن زینب احدع پس او واصحاب او همه ملعون هستند وتو با آنها که عقیده اینان را دارند نشست وبرخاست مکن زیرا من از آنها بیزارم.
پدران من هم از آنها بیزار بودند واما کسانیکه اموال ما را می گیرند اگر چیزی از آنرا برای خود حلال بدانند وبخورند مثل این است آتش خورده اند واما خمس برای شیعیان ما مباح است وبرای ایشان تا هنگام ظهور ما حلال گشته است تا به واسطه آن ولادتشان پاک باشد وپلید نشوند واما مردمی که از فرستادن آن اموال نزد ما پشیمان شدند ودر دین خدا شک کردند هر کس بخواهد آنچه به ما داده به وی می دهیم وما احتیاجی به بخشش مردمی که درباره ما شک دارند نداریم واما علت غیبتی که به وقوع پیوسته خداوند می فرماید یا ایها الذین امنوا لا تسئلوا عن اشیاء ان تبدلکم تسؤکم یعنی ای کسانی که ایمان آورده اید از چیزهایی که برای شما آشکار شود شما را آزرده می کند سؤال ننمایید هر یک از پدران من در زمان خود بیعت یکی از طاغیان روزگار را به گردن ندارم. ما کیفیت انتفاعی که مردم در غیبتم از من می برند همان طوری که ستارگان امان اهل آسمان می باشند پس درهای سؤال را از چیزهایی که مورد لزوم نیست ببندید وخود را برای دانستن چیزهایی که از شما نخواسته اند به مشقت نیاندازید زیاد دعا کنید برای تعجیل فرج زیرا دعا کردن در تعجیل فرج خود فرج است والسلام علیک یا اسحاق بن یعقوب وعلی من التبع الهدی[بحار، ج 13، ص 1250].
در توقیع شریف که حوادث را به راویان ما رجوع کنید این راویان در زمان غیبت منحصر به فقها ومجتهدین ومراجع تقلید شیعه است زیرا آنها در سایه اجتهاد وتسلط به مدارک احکام از هر کس دیگر در استناط احکام شرعی استادتر وبه عبارت دیگر کارشناس این فن هستند وائمه از برای کسانی که مرجع تقلید شیعیان قرار می گیرند علائم وصفاتی قرار دادند تا شیعیان به دنبال افراد ناشایسته نروند هر کس واجد آن صفات کمال باشد او را تقلید نمایند. چنانکه حضرت نروند هر کس واجد آن صفات کمال باشد او را تقلید نمایند. چنانکه حضرت صادق (علیه السلام) در آخر خبر طولانی فرموده است واما من کان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً علی هواد مطیعاً لامر مولاه لامر مولاه فللعوام یقلدوه وذلک لایکو الا فی بعض فقهاء الشیعة لا جمیعهم. کسانیکه از فقهاء نگهدارنده نفس خود ونیز حافظ دین خود ومخالفت هوی وهوس خود هستند وامر مولا را اطاعت وامتثال می نمایند بر عوام است که از چنین کسی تقلید نمایند واین علائم وصفات فقط در بعضی از فقها شیعه می باشند نه در تمام آنها[گروه رستگاران، ج 2، ص 243 به نقل تفسیر برهان، ج 1، ص 118].
در روایت دیگر حضرت باقر (علیه السلام) فرموده انظروا الی من کان منکم قد روی حدیثنا ونظر فی حلالنا وحرامنا عرف احکامنا فارضوا به حکماً فانی قد جعلته علیکم حاکماً فاذا حکم بحکمنا فلم یفعل منه فانما بحکم الله استخف وعلینا رد والراد علینا راد علی وهو فی حد الشرک بالله.نظر کنید به سوی کسی از شما (یعنی شیعه) که روایت می نماید حدیث ما را ونظر می کند در حلال وحرام ما ومی شناسد احکام ما را، پس راضی شوید به حکمیت آنها در احکام دین ما، آنها را به شما حاکم قرار دادیم پس زمانی که حکم کنند به طریقی که ما حکم کرده ایم وقبول ننمایند آن حکم را، جز این نیست که به حکم خدا استخفاف وبه ما رد کرده است وکسی که بر ما رد بنماید خدا را رد نموده است واین عمل به منزله شرک به خداوند است[مدرک سابق].
در روایت دیگر فرمودند مجاری الامور بید العلماء بالله الامنا علی حلاله وحرامه. مجاری امور به ید علماء ربانی است که امین در حلال وحرام خدا می باشند[همان مدرک].
یکی از علماء شیعه که به دین مقدس اسلام خدمت وترویج احکام نمودند وصاحب کرامت بودند مرحوم علامه حلی (قدس سره) بود. قاضی نورالله در مجالس المؤمنین می نویسد که بعضی از نواصب، کتابی در رد شیعه نوشته بود وآن را در مجامع عمومی قرائت می نمود ومردم را گمراه می کرد وکتاب را به احدی نمی داد که قرائت بنماید. علامه (قدس سره) چون دید به هیچ حیله نمی شود کتاب را از او گرفت درسی در نزد او قرار داد وخود را شاگرد او حساب کرد تا هنگامی که استاد از او مطمئن گردید کتاب را مطالعه کرد چون علامه را نمی توانست رد کند گفت من نذر کرده ام که بیش از یک شب این کتاب را در نزد احدی نگذارم علامه آن شب را غنیمت دانست کتاب را گرفت وبه استنساخ او مشغول گردید در آن حال مردی به زی مردم حجاز وارد گردید بعضی نوشته اند که فرمود تو مسطر بکش من می نویسم علامه تا کشیدن مسطر آن عرب یک ورق را تمام می کرد در این حال خواب به چشم علامه غلبه کرده به خواب رفت چون بیدار شد دید تمام کتاب نوشته شده ودر آخر آن رقم شده کتبه المهدی (علیه السلام)[الباب السیوف البارقه ص 464، به نقل مجالس المؤمنین].
در دارالسلامه علامه عراقی می نویسد که جماعتی نقل کردند که علامه در شبی از شبهای جمعه تنها به زیارت می رود ودر حالی که به الاغی سوار است وتازیانه ای برای راندن الاغ در دست دارد در این اثنا شخصی به زی اعراب به ایشان برخورد می کند وبا ایشان در راه رفتن رفاقت وهمراهی می نماید در مسائلی که مدتها در آن متحیر بود از آن متحیر بود از آن عرب جواب شافی وکافی شنید در یک مسئله علامه به خلاف فرمایش عرب تکلم کرد گفت این فتوی بر خلاف اصل وقاعده ومخصص آنها گردد نداریم آن فرمود دلیل بر این حکم حدیثی است که شیخ طوسی در کتاب تهذیب خود نوشته.
علامه گفت که چنین حدیثی در تهذیب نیست ودر خاطر ندارم که دیده باشم که شیخ طوسی یا غیر ایشان ذکر کرده باشد مرد عرب فرمود همان نسخه که خود شما دارید در فلان صفحه همین حدیث مذکور است. علامه دید این علم واطلاع خلاف متعارف است خیال او را گرفت. گفت شاید این امام زمان (علیه السلام) باشد چنان مضطرب شد که تازیانه از دست او افتاد ودر همین حین سؤال می کرد که در غیبت کبری آیا ممکن است کسی خدمت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) مشرف بشود عرب تازیانه را از زمین برداشت ومیان دست علامه نهاد وفرمود چگونه ممکن نیست وحال آنکه دست او میان دست تو است علامه بی اختیار خود را از مرکب به زیر انداخت وبه روی قدمهای آن حضرت افتاده از غایت شوق از هوش برفت چون به هوش آمد کسی را ندید وبا هزار غم وافسردگی وملامت به راه خود رفت چون به منزل مراجعت کرد وکتاب تهذیب را مطالعه کرد دید در همان صفحه که امام زمان (عجل الله فرجه) معین فرموده حدیث موجود است.
و از سید محمد رضا صاحب مفاتیح الاصول ومناهل الفقه فرزند اسماعیل صاحب ریاض نقل است که فرمود من همان تهذیب را که خط علامه بود در حاشیه او زیارت کردم[السیوف البارقه، ص 465].
در کتاب عبقریة الاحسان مفصلاً نقل کرده که خلاصه ومختصر آن این است که شیخ مرتضی انصاری در یکی از زیارات مخصوصه به کربلا مشرف شد در میان حرم مطهر حضرت سید الشهداء (علیه السلام) عربی دست او را بوسید وگفت باالله علیک انت شیخ المرتضی گفت بلی من شیخ مرتضی هستم گفت قواعد وآداب شیعه را به من تعلیم بده. شیخ فرمود تو کیستی واز اهل کجا هستی وچه باعث شده که اعتقادات شیعه را می خواهی؟ عرض کرد شیخنا من اهل سماوه هستم خواهری دارم.
در بعضی قبائل عرب که سه منزل از سماوه دور است من وخواهر رفتیم چون مراجعت کردیم در بین راه شیر نمودار شد اسب من مستسبع شد وبه جای خود گویا خشک شد صدای غرش شیر بلند شد من چاره ندیدم به جز توسل به مشایخ ثلاثه دیدم ثمری نکرد متوسل شدم به علی بن ابی طالب (علیه السلام) در حال دیدم سواری به نزد من حاضر شد وآن شیر آمد،آمد صورت به پای اسب می مالید وآن اسب رم نمی کرد فرمودند همراه من بیا ایشان از پیش به آرامی می رفتند ومن اسب خود را می دوانیدم وبه ایشان نمی رسیدم تا اینکه فرمود دیگر شیر به تو ضرر نمی رساند وراه همین است که می روی عرض کردم یا سیدی شما کیستید؟ فرمود تو به کی متوسل شدی؟ گفتم به امیر المؤمنین علی بن ابیطالب. فرمود من همان علی بن ابیطالب هستم. گفتم یا سیدی راه نجات را به من نشان دهید فرمود عقیده خود را درست بنما. عرض کردم اعتقاد درست کدام است فرمود مذهب شیعه را اختیار بنما.عرض کردم مرا تعلیم دهید فرمود برو نجف اشرف به نزد شیخ مرتضی انصاری هر چه می گوید بشنو اکنون به نزد شما آمدم. شیخ معلمی برای او تعیین کرد وسفارش نمود که از خلاف تقیه خودداری بنماید[مدرک سابق].
و از کرامات شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه در عبقریة الحسان بسند صحیح نقل می کند که دزدی در محله خویش نجف اشرف با رفیق خود گفت برای شیخ انصاری پول زیادی آورده اند. بالاخره با همدیگر به خانه شیخ رفتند یکی از آن دو نفر داخل خانه گردید.پس از زمانی پریشان حال ومضطرب ولرزان مراجعت کرد ودست خود را چندان به دندان می گزید که نزدیک بود خون جاری شود رفیقش از او سبب وعلت آن اضطراب را سؤال کرد. گفت همانا امری عجیب مشاهده کردم که اگر خود مشاهده نکنی تصدیق من نخواهی کرد. گفتم آن چه بود گفت چون داخل حیاط بیرونی شدم واز پله بام بالا رفتم که خود را از سطح بام بیرونی به سطح بام اندرونی بکشم واز آنجا داخل حیاط شوم ومقصود خود را حاصل بنمایم به ناگاه شیری بدیدم که سر خود را پایین کرده به من نگاه می کند از ترس نزدیک بود که جان از تنم بیرون رود ناچار فرار برقرار اختیار کردم وآن دو نفر هر دو توبه کردند ودانستند که این از کرامت شیخ انصاری (قدس سره) است [السیوف البارقه، ص 471].
نیز از کرامات شیخ انصاری رضوان الله تعالی در کتاب مذکور حکایتی را نقل کرده که شیخ محمد کاظمی که یکی از اعیان واکابر علماء ومدرسین بود می فرماید بعد از نماز عشاء داخل حرم شدم ورو به ضریح مطهر تکیه به دیوار داده بودم که شیخ مرتضی انصاری به من رسید وآهسته که کس ندانست کیسه پولی در دست من گذاشت وآهسته به گوش من گفت به طریقی نجوی فرمود که نصف این پول را خود خرج کن ونصف دیگر را در بین شاگردان خود تقسیم بنما.من چون به خانه مراجعت کردم وپولها را حساب کردم دیدم نصف آن مطابق دین من است که باید بپردازم در خاطر خود گفتم که آن نصف دیگر را به مصرف لازم خود برسانم وبه قدر نصف آن برای طلاب کار سازی خواهم کرد تا شام آینده کاری نکردم وبه طریق معهود وارد حرم شدم باز دیدم شیخ مرتضی انصاری به نزدیک من آمد وسر به نزدیک گوش من آورد وفرمود شیخنا شما از همین پول قسمت شاگردان را بدهید من ثانیاً به شما می دهم این بگفت وبرفت من دانستم که از مافی الضمیر واز قلب من خبر داد از آن اراده برگشتم[مدرک سابق، ص 474].
از کرامت بحر العلوم علانوری در دارالسلام از شیخ زین العابدین سلماسی که از تلامذه بحر العلوم ومحرم اسرار او بود نقل می کند که هنگام مجاورت بحر العلوم در مکه معظمه نفقه وخرجی ما تمام شد که قادر بر یک درهم نبودیم من سید را اعلام کردم ولی ایشان چندان قوی القلب بود که در بلد غربت از اهل وعیال دور افتاده اصلاً از بذل وعطا خودداری نمی کرد چون این سخن را از من شنید چیزی نفرمود وعادت ایشان این بود صبح وارد بیت الله الحرام می شد بعد از طواف ونماز می آمد به خانه در حجره مختص به خود ومن برای او غلیانی می آوردم پس از شرب غلیان می رفت به حجره ای که طلاب مذاهب اربعه جمع می شدند وآن جناب برای چهار مذهب درس می گفت روزی که ایشان را خبر از تمام شدن خرجی دادم.
فردای همان روز به عادت وارد حجره مخصویه خود گردید. به ناگاه صدای کوبیدن در بلند شد دیدم سید خودش از جا بلند شد. با کمال اضطراب در را باز کرد شخصی به هیبت اعراب وارد گردید در کمال جلالت در همان حجره مخصوص نشست وسید دم در با کمال فروتنی وذلت ومسکنت بر زمین قرار گرفت ولی معلوم بود که در شدت خلق واضطراب است آن مرد عرب ساعتی نشست وبا هم صحبت کردند پس برخواست وسید با عجله با او برخواست مراجعت کرد در حالیکه رنگ از صورت پریده بود براتی به دست من داد فرمود برو در کوه صفا صرافی است این براتی را به او بده ووجه آن را گرفته بیاور من براتی را گرفته بردم به نزد همان صراف ایشان برات را گرفت وبوسیده گفت برو چهار حمال بیاور چون حمالان حاضر شدند دراهم را حاضر کرد که آنها را ریال فرانسه می گفتند وهر یکی از پنج قران عجم مقداری زیادتر بود پس حمالان کیسه ها را به دوش کشیدند وبر آن ها سنگین بود وبه خانه آوردند من روز دیگر گفتم بروم ببینم این صراف کی بود وحواله از کجا بود چون بدان مکان رسیدم آثاری از آن دکان واز آن صراف اصلاً ندیدم از کسی پرسیدم این صراف که دیروز در اینجا بود کجا رفت جواب گفتند تاکنون معهود نبوده که صرافی در اینجا باشد این وقت دانستم که این از الطاف امام زمان (علیه السلام) است[السیوف البارقه، ص 470].
علماء اسلام به فقرا ویتیمان ودرماندگان رسیدگی می کردند در حالات بحر العلوم می نویسد که شبی علامه سید جواد عاملی صاحب مفتاح الکرامة بر سر خان طعام نشسته بود که به ناگاه دید کسی در را می کوبد چون عقب در آمد دید خادم سید بحر العلوم گفت حضرت بحر العلوم شما را می طلبد.سید جواد به عجله خدمت رسید چون چشم بحر العلوم به سید جواد افتاد فرمود آیا از خدا نمی ترسی آیا حیا نمی کنی. سید جواد بر خود بلرزید. عرض کرد یا سیدنا مگر چه کرده ام چه واقع شده است؟ فرمود این همسایه تو مردی از برادران دینی تو است امروز هفت روز است که از مرد بقالی خرما زاهدی آورده ودر این مدت هفت روز نه نان ونه برنج بدست آنها رسیده است. امروز رفته باز خرما بگیرد بقال گفته حساب شما زیاد شده است.
پس او خجالت کشیده دست خالی به خانه برگشته وامشب بی شام وبی غذا است وشما در نعمت هستی سید جواد عرض کرد یا سیدنا به خدا قسم اصلاً اطلاع نداشتم که به این قسم در فقر وفاقه است.بحر العلوم فرمودند اگر از حال او خبر می داشتی می خواستی امشب تناول کنی وبه سر وقت او نروی. یهودی بودی وغضب من بر تو به واسطه این است که چرا تفتیش حال او نکردی پس فرمود این سینی طعام را خادم من می آورد با شما تا در خانه آن مرد پس او را از خادم بگیر وبه اندرون خانه برو وبه آن مؤمن بگو من میل داشتم که امشب با تو هم غذا بشوم واین کیسه پول را در هنگام نشستن در زیر فرش او بگذار وسینی که در او طعام است همانجا گذار بیرون بیا وتا شما بیایی وخبر ندهی که آن مؤمن غذا خورد وسیر شد من امشب غذا نمی خورم. پس سید جواد سینی طعام را به درون خانه برد وهر چه بحر العلوم تعلیم کرده بود تقریر کرد آن مرد بر آن طعام ملوکانه نظر کرد به سید جواد عرض کرد که این طعام شما نیست وچنین طعامی عرب نمی تواند ترتیب دهد ومن از این غذا تناول نمی کنم تا از امر او مرا خبر دهی پس سید جواد هر چه خواست کتمان کند فایده نداد بالاخره مطلب را بر او شرح داد آن مرد قسم خورد که کسی از همسایگان به حال ما اطلاع پیدا نکرد چه جای کسانیکه ما دورند همانا این سید بزرگوار علامه بحر العلوم مرد عجیبی است[همان مدرک].
له عیضاً بنابر نقل عبقریة الحسان نهاوندی شبی فرمود من فعلاً اشتها به غذا ندارم سپس امر داد غذای زیادی در ظرف ریختند وآن را برداشته آمد تا در یکی از کوچه های نجف تا رسیدند به در خانه دق باب کرد صاحب خانه تازه عروسی کرده بود وآن شب شام نداشتند چون در را باز کرد سید فرمود من میل دارم امشب با شما غذا بخورم.پس آن غذا را سه قسمت کرد یک قسمت را برای عروس بردند وآن دو قسمت را با هم تناول نمودند[مدرک سابق].
از کرامت سید مرتضی، از طرف امیر المؤمنین به لقب علم الهدی ملقب گردید - حاجی نوری در خاتمه مستدرک الوسائل از اربعین نقل می فرماید که ابوسعید محمدبن حسین به عبد الصمد که منصب وزارت داشت به مرض سختی دچار شد شب در عالم رؤیا امیر المؤمنین (علیه السلام) را ملاقات کرد امام (علیه السلام) فرمود قل لعلم الهادی یقرء علیک حتی تبرء. یعنی به علم الهدی بگو که بر تو دعائی بخواند تا شفا یابی. ابو سعید عرض کرد که من علم الهدی یا امیر المؤمنین. فقال (علیه السلام) علی بن الحسین الموسوی. یعنی کیست علم الهدی یا امیر المؤمنین حضرت علی (علیه السلام) فرمود علم الهدی علی ابن الحسین موسوی می باشد ابو سعید وزیر از خواب بیدار شد. نامه ای به عنوان علم الهدی جهت جناب سید شریف مرتضی نوشت سید مرحوم روی هضم نفس وفروتنی در جواب وزیر نوشت الله الله فی امری فان قوبلی لهذا للقب شفاعة علی.
خدا را خدا را در نظر بگیر در امر مرا، که قبول نمودن من این لقب بزرگ (علم الهدی) را برای خود بر من زشت وقبیح باشد وزیر ابوسعید در جواب سید نوشت والله ما کنت الیک الا ما امرنی له امیر المؤمنین علی (علیه السلام). یعنی به خدا سوگند من این لقب را (علم الهدی) به شما ننوشتم مگر آنکه امیر المؤمنین (علیه السلام) به من امر فرمودند. پس از آنکه وزیر به خلیفه القادر بالله گفت که جناب سید از قبول این ابا نمود خلیفه نوشت از برای جناب سید تقبل یا علی بن الحسین مالقبلک به جدک وقبل واسمع الناس. ای علی بن الحسین لازم قول نمایی لقبی را که جدت امیر المؤمنین (علیه السلام) به شما عنایت فرموده پس قبول نمود وبه گوش مردم رسانیده شد[گروه رستگاران، ج 2، ص 128، والسوف البارقه، ص 463].
از جمله کرامات جناب سید مرتضی بنابر آنچه علامه مامقانی ودیگران علماء رجال وتاریخ ثبت نموده اند شیخ مفید رضوان الله علیه که فرمود شبی در خواب دیدم صدیقه کبری فاطمه زهراء (علیهم السلام) تشریف آوردند در حالتی که من در مسجد کرخ نشسته بودم ودست امامین همامین حسن وحسین (علیهم السلام) را بدست گرفته من سلام کردم بی بی فرمودند یا شیخ علیه الصلوه یعنی ای شیخ این دو فرزند من حسن وحسین را علم فقه بیاموز با کمال وحشت از خواب بیدار وبرخاستم وتا صبح از فکر این خواب بیرون نرفتم صبح همان شب که آن خواب عجیبه را دیده بودم در همان مسجد نشسته بودم ناگاه فاطمه دختر ناصر(که از زنان مؤمنه ومتدین وفاضله بود) بر من وارد شد در حالتی که کنیزان اطراف او را گرفته بودند ودر مقابل خود دو فرزندش علی مرتضی ومحمدالرضی بودند از جا برخاستم وبر او سلام نمودم فقالت ایها الشیخ هذان ولدای قد احضرتهما الیک لتعلمها الفقه یعنی آن بانوی محترمه گفت جناب شیخ این دو فرزندم را خدمت شما آورده ام تا که آنها را علم فقه بیاموزید شیخ از آن پیش آمد گریست وقصه خواب خود را برای آن بانو (فاطمه دختر ناصر) نقل نمود وآن خدمت بزرگ را افتخاراً بر عهده گرفت با قدری تعمق در این خواب عجیب تعبیری که عیناً صبح همان روز واقع شد اولاً مقام آن بانوی مؤمنه محترمه ونیز جلالت وعظمت قدر آن دو سید جلیل شریف مرتضی ورضی در نزد صدیقه کبری فاطمه زهرا (علیهم السلام) معلوم ومستفاد می گردد فلذا از همان روز شیخ اجل مفید (قدس سره) کمر همت در تعلیم آن دو بزرگوار بست [گروه راستکاران، ج 2، ص 130].
جانشینان رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) فقها عادلند از روایاتی که دلالتش اشکال نیست. این روایت است قال امیر المؤمنین (علیه السلام) قال رسول الله (صلی الله علیه وآله) اللهم الرحم خلفائی ثلاثه مرات قیل یا رسول الله ومن خلفائک قال الذین یأتون من بعدی یرون حدیثی وسنتی فتعلمها عن الناس من بعدی امیر المؤمنین (علیه السلام) می فرماید: که رسول الله (صلی الله علیه وآله) فرمود: خدایا جانشینان مرا رحمت کن واین سخن را سه بار تکرار کرد پرسید شد که ای پیغمبر خدا جانشینانت چه کسانی هستند فرمود کسانی که بعد از من می آیند وحدیث وسنت مرا نقل می کنند وآن را پس از من به مردم می آموزند[ولایت فقیه، امام خمینی (رحمه الله) ص 73].
عن ابی عبد الله (علیه السلام) قال رسول الله (صلی الله علیه وآله) قال الفقهاء امناء الرسل ما لم یدخلوا الدنیا قیل یا رسول الله وما دخولهم فی الدنیا قال اتباع السلطان فاذا فعلوا ذلک فحذروهم علی دینکم یعنی رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود دانشمندان وعلماء فقیه تا هنگامی که وارد دنیا نشده اند امین پیغمبرانند عرض شد یا رسول الله معنی ورودشان در دنیا چیست فرمود پیروی سلطان پس چون چنین کنند نسبت به دینتان از ایشان بر حذر باشید وپرهیز کنید[اصول کافی، ج 1، ص 58، خبر 5].
روایت شده که گفته شد در حضور پیغمبر (صلی الله علیه وآله) از حال دو نفر مرد که یکی از آنها بعد از اداء نماز واجب می نشست ویاد می داد احکام دین را ودیگری روزها روزه می گرفت وشبها به عبادت مشغول بود.رسول خدا فرمودند فضیلت یاد دهنده فضیلت من است به سایر مردم آیا نمی بینید که مدح فرموده خداوند متعال اسماعیل صادق الوعد را وفرموده انه کان صادق الوعد وکان رسولاً نیاً وکان یأمروا أهله بصلاة وکان عند ربه مرضیاً. [سوره مریم، آیه 55]. یعنی به درستیکه او بسیار در وعده صادق (در عهد استوار) وپیغمبری بزرگوار بود وهمیشه اهلبیت خود را به اداء نماز وزکوة امر می کرد واو در نزد خدا بنده پسندیده ای بوده وفرمود پیغمبر (صلی الله علیه وآله) هدیه نداده است مسلمانی برادر مسلمانش را هدیه ای که بهتر وبالاتر از کلمه موعظه وحکمتی که زیاد کند در شنونده هدایت را یا باز دارد او را از معصیت وهلاکت وباز فرموده است نیکو بخششی است ونیکو هدیه است موعظه وپند واندرز چنانکه خداوند سبحان وحی فرمود به حضرت موسی که ای موسی یاد بگیر خیر وموعظه را ویاد بده کسی را که نمی داند به درستی که من روشن کننده هستم قبر یاد دهنده ویادگیرنده را تا آنکه وحشت نکند در قبرستان[مدرک سابق].
سالم از پدرش از رسول خدا نقل کرده که فرمود دوست ترین مؤمن نزد خدا کسی است که قرار دهد نفس خود را در طاعت حق سبحانه ونصیحت کند امت پیغمبر خود را وتفکر در عیوب خویشتن نماید وبه اصلاح نفس خود پردازد وبه احکام الهی کلاً عمل کند وبه دیگران هم یاد دهد[همان مدرک].
انس بن مالک گوید که فرمود رسول خدا (صلی الله علیه وآله) آیا خبر ندهم به شما از سخی ترین اسخیاء عرض کردند بلی خبر دهید ما را فرمود سخی ترین اسخیاء پروردگار است واز تمام اولاد آدم سخی ترم وسخی از تمام مردم بعد از من کسی است که یاد گیرد علم واحکام را وبه دیگران یاد دهد وهم آن کسی است که در راه خدا بجنگد وکشته شود[همان مدرک].
پیغمبر اکرم فرمود سخت ترین مردم در روز قیامت از جهت حسرت وپشیمانی وعذاب کسانی هستند که علمی را یاد بگیرند واز آن نفع نبرند.(وعمل به علم خود ننمایند) وفرمود یاد بگیرید (از واجبات ومستحب) هر چه را که می خواهید به شرط آنکه عمل کنید زیرا نفع نمی برید از آن علم مگر اینکه عمل نمایید به درستی که علما(حقیقی آنها هستند) که همتشان عمل است وهمت نادانان فقط بگفتار است بدون عمل [مدرک سابق].
حضرت رسول اکرم فرمود کسی که عالم باشد وعمل ننماید به علم خود مانند چراغی است که خود را می سوزاند وروشنی می دهد دیگران را عالم آن کسی است که فرار کننده باشد از دنیا نه آنکه میل بدنیا نماید بجهت اینکه علم او می فهماند به او که دنیا زهریست کشنده پس وامی دارد او را که از هلاکت فرار کند لذا زمانی که رو بدنیا آورد باید مردم او را دروغگو بشناسند در گفتارش[مدرک سابق].
فرمود در قیامت احدی از بندگان قدم از قدم بر ندارد (بسوی بهشت) تا پنج چیز از او سؤال کنند از عمر او که در چه فانی کرده واز جوانی او که در چه تباه کرده واز مال او که از کجا کسب کرده ودر چه صرف کرده واز علم او چرا عمل نکرده به آنچه که می دانست. حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) فرمود شبی که مرا بمعراج بردند جماعتی را دیدم که لبهای آنها را به مقراض های آتشین مقراض می کردند وسپس آنها را در آتش می انداختند. گفتم ای جبرئیل کیانند اینها گفت خطیبهای امت تو هستند که امر می نمایند مردم را بخوبی وفراموش می کنند خود را با اینکه کتاب خدا (قرآن) را می خوانند[ارشادالقلوب، ج 1، ص 27].
یکی از علماء اسلام که عالم وعادل صاحب کشف وکرامت بود میرزای قمی (علیهم السلام) بوده واز فقها امین ومورد اعتماد پیغمبر اکرم وامام زمان (علیه السلام) بوده است ودر قصص العلماء فرمود که میرزای قمی بعد از فراغ از تحصیل تشریف برد به یکی از قرای جاپلاق توطن فرمود اهل آن قریه قدر ایشان را ندانستند وملای آن قریه در مقام استخفاف میرزا برآمد روزی اهل آن قریه مجمعی داشتند ومرحوم میرزا را هم در مجلس دعوت نمودند ملا به اهل قریه گفت نمیرزا بگویید مار بنویسد وایشان بمرحوم میرزا همین تکلیف را نمودند میرزا لفظ مار را نوشت (میم والف ورا) پس شکل مار وصورت او را کشید (سرگنده ودنباله باریک وکشیده) وبه اهل قریه نشان داد که شما ملاحظه کنید مار اینست یا آنچه میرزا نوشته چون اهل قریه سواد نداشتند نوشته ملا را گفتند مار این است نه نوشته میرزا آن مرحوم زیاد متأثر شد تا آنکه کار توهینشان بجائی رسید که دو نفر آمدند خدمت میرزا بقصد توهین ایشان گفتند ما با یکدیگر مرافعه داریم من می گویم از او حدث صادر شده واو می گوید حدثی صادر نشده میرزا چون این توهین را دید گریه کرد ودستها را بدعا بلند کرد وعرض کرد خداوندا بیش از این ذلت مرا مخواه من که طاقت ندارم این بود که از آن قریه بیرون شد آمد به قم ورسید به مقامات عالیه که باید برسد به برکت حضرت معصومه (علیها السلام) [منتخب التواریخ، ص 496].
بلی توقف در دهات این مخدور را دارد وملای رومی خوب گفته:
ده مروده مرد را احمق کند * * * مرد حق را کافر مطلق کند
واز کرامت میرزای قمی منقول از دارالسلام عراقی است وخلاصه اش اینست که مردی برابر سر قبر میرزای قمی دیدند که مشغول خدمت آن مرقد مطهر منور است بدون اینکه کسی او را به این کار گماشته باشد یا مواجبی کسی به او بدهد واین مطلب چون خلاف مرسوم بود از او پرسیدند وسبب سؤال کردند گفت من مردی از اهل شیروان هستم چون ایام حج رسید بعزم زیارت بیت الله حرکت کردم چون به کشتی نشستم بند همیانم که در کمرم بود پاره شد وهمیان به دریا افتاد آه سرد از دل پر درد برکشیدم وقطع امید از آن نمودم حیران بماندم ناچار به مراجعت به منزل کردم واسبابی که داشتم همه را فروختم برای خرجی تا وارد نجف شدم شبی در عالم رؤیا مولی حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) مرا دید فرمودند برو در قم همیان خود را از میرزا ابوالقاسم عالم قمی بخواه چون بیدار شدم حیران ومتعجب بماندم با خود گفتم همیان به قعر دریا فرو رفت در قم نزد میرزا ابوالقاسم چگونه خواهد بود بالاخره گفتم به زیارت حضرت معصومه (علیها السلام) می روم تا ببینم چه می شود چون مشرف شدم روزی منزل میرزای قمی را سراغ گرفتم به در خانه آمدم حاجب گفت آقا فعلاً خواب است ودر اندرون است گفتم کار مختصری دارم با تغیر گفت برو در اندرون بزن من بمحض این که در اندرون را زدم مرحوم میرزا صدایش بلند شد گفت فلانی (نام مرا برد) صبر کن آمدم طولی نکشید تشریف آورد وهمیان من در دست او بود به من تسلیم کرد وسفارش بسیار کرد که تا من زنده هستم این مطلب را به کسی اظهار ننمائی من هم قبول کردم وبه وطن خود مراجعت نمودم بار دیگر بقصد زیارت ایشان آمدم متأسفانه دیدم مرحوم شده فلذا به خدمت مقبره ایشان قیام نمودم وآن مرد در همانجا خدمت می کرد تا اینکه از دنیا رفت ومرحوم شد وهمانجا دفن شد[السیوف البارقه، ص 481].
نامه شیخ جعفر به حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه الشریف):
و ایشان سی سال قبل از رحلتشان که سنه سیصد ونه مشرف شد به زیارت بیت الله الحرام چون در آن سال قرامطه حجرالاسود را می بردند به مکه معظمه که به جای خود نصب کنند شیخ جعفر بن قولویه به آرزوی به لقاء حضرت امام زمان (علیه السلام) قصد حج کرد که وقت نصب حجرالاسود خدمت آن حضرت مشرف شود وچون به بغداد رسید مریض شد لذا نایبی گرفت وبه مکه فرستاد ورقعه نوشت وبه او گفت این رقعه را می دهی به آنکسی که حجر الاسود را نصب کند ودر آن رقعه سؤال کرده بود از مدت عمر خود واز آنکه از این مرض خوب می شود یا نه آن شخص مشرف شد به مکه معظمه روزی که می خواستند حجرالاسود را نصب کنند مردم جمع شده بودند قدری پول به خادم کعبه داد که او را نزدیک رکن جای دهند که ببیند چه کسی حجرالاسود را نصب می کند هر کس که حجر را گذارد اضطراب کرد وافتاد تا آنکه شخصی گندم گون نیکو روئی آمد وحجر را برداشت وبه جای خود گذارد حجر به جای خود مستقر شد صدای مرد بلند شد وآن شخص از همان راهی که آمده بود برگردید من عقب آن آقا رفتم مردم را از خود به زحمت دور می کردم ودنبال او می رفتم ومردم خیال می کردند که من دیوانه شدم لذا راه را برای من باز می کردند وبتعجیل وآن آهسته وبا وقار می رفت معذلک به او نمی رسید تا رسیدم بجائی که کسی نبود آقا روی بر من کرد وفرمود به او بگو که از این علت خوفی بر تو نیست وسی سال دیگر خواهی مرد پس مرا گریه گرفت ودیگر نتوانستم حرکت کنم این را فرمود ورفت پس نائب جناب شیخ از مکه مراجعت کرد این خبر را به شیخ داد چنان شد که آن حضرت خبر داده بود[منتخب التواریخ، ص 541].
توقیعی از ناحیه مقدسه حضرت امام زمان (علیه السلام) بافتخار شیخ مفید رضوان الله تعالی صادر گشت:
احمد بن علی بن ابیطالب طبرسی در کتاب احتجاج می نویسد مکتوبی در اواخر صفر سال 410 (هجری از ناحیه مقدسه امام زمان (علیه السلام)) به شیخ مفید محمدبن محمد بن نعمان (قدس سره) رسید رساننده آن مکتوب گفته است که آن را از ناحیه ای متصل بحجاز آورده مضمون توقیع این است این مکتوبی است برادر باایمان ودوست رشید ابی عبد الله محمد بن محمد بن نعمان شیخ مفید دام الله اعزاه که از جمله پیمانهائی است که بود بیعت نهاده شده واز بندگان خدا اخذ گردیده است.
بسم الله الرحمن الرحیم سلام بر تو ای دوست مخلص در دین که در اعتقاد با علم ویقین امتیاز داری ما شکر وجود تو را به پیشگاه خداوند که جز او خدائی نیست برده واز ذات بی زوالش مسئلت می نمائیم که رحمت پیاپی خود را بر آقا ومولی وپیغمبر ما محمد واولاد طاهرین او فرو فرستد وبه تو که پروردگار توفیقات را برای یاری حق مستدام بدارد وپاداش تو را با سخنانی که از جانب ما می گوئی با صداقت افزون گرداند اعلام می داریم که به ما اجازه داده شد که تو را بشرافت مکاتبه مفتخر سازیم وموظف بداریم که آنچه به تو می نویسم بدوستان ما که نزد تو می باشند برسانی خداوند آنها را بطاعت خود عزیز بدار وبه حفظ وعنایات خود مشکلات آنها را برطرف سازد خداوند تو را با امداد خود بر دشمنانش که از دینش بیرون رفته اند پیروز گرداند ودر رسانیدن بکسانیکه اطمینان به آنها داری بطرزی که انشاء الله می نویسم عمل کن هر چند ما در جایی منزل کرده ام که از محل سکونت ستمگران دور است واین هم بلعتی است خداوند صلاح ما وشیعیان با ایمان ما را تا زمانیکه دولت دنیا از آن فاسقان می باشد در این دیده است ولی در عین حال از اخبار واوضاع شما کاملاً آگاهیم وچیزی از آن بر ما پوشیده نمی ماند ما از لغزشهائی که از بعضی از شیعیان سر می زند از وقتی که بسیاری از آنها میل به بعضی از کارهای ناشایسته ای نموده اند نیکان گذشته از آنها احتراز می نمودند وپیمانی که از آنها برای توجه بخداوند ودوری از زشتی ها گرفته شده وآن را پشت سر انداخته اند اطلاع داریم گویا آنها نمی دانند که ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم ویاد شما را از خاطر نبرده ایم اگر جز این بود از هر سو گرفتاری به شما رو می آورد ودشمنان شما شما را از میان می بردند تقوی وپرهیزگاری پیشه سازید وبه ما اعتماد کنید وچاره این فتنه وامتحان را که به شما رو آورده است از ما بخواهید امتحانی که هر کس مرگش رسیده باشد در آن نابود می گردد وآن کس که به آرزوی خود رسیده باشد از ورطه آن به سلامت می رود آن فتنه وامتحان علامت حرکت ما وامتیاز شما در برابر اطاعت ونافرمانی ما است خداوند هم نور خود را کامل می گرداند هر چند مشرکین نخواهند خود را از دشمنان نگاهدارید واز فروختن آتش جاهلیت بپرهیزید کسانی در این فتنه ها به جاهای پنهان پناه نبرده ودر سرزنش آن راه پسندیده گرفته اند چون ماه جمادی الاول سال جاری فرا رسیده باید از آنچه در آن ماه روی می دهد عبرت بگیرید واز آنچه بعد از آن واقع می شود از خواب غفلت بیدار شوید عنقریب علامت آشکاری از آسمان برای شما پدید می آید ونظیری آن در زمین نیز ظاهر می گردد که مردم را اندوهگین می کند وبه وحشت می اندازد آنگاه مردمی که از اسلام خارج شده اند بر عراق مسلط می گردند وبه واسطه سوء اعمال آنها اهل عراق دچار ضیق معیشت می شوند سپس این محنت با مرگ یکی از اشرار از میان می رود واز مردان او پرهیزکاران خیراندیش خشنود می گردند ومردمی که از اطراف عالم آرزوی حج بیت الله دارند به آرزوی خود می رسند وبحج می روند هر مردی از شما باید آنچه که به وسیله دوستی ما به آن تقرب می جست عمل کند واز آنچه مقام او را پست می گرداند وخوش آیند ما نیست اجتناب نماید زیرا خداوند بطور ناگهانی انسان را برانگیخته می کند آن هم در وقتی که توبه سودی به حال او ندارد وپشیمانی او را از کیفر ما نجات نمی دهد خداوند تو را به رشد وکمال الهام بخشد وبا لطف خود به رحمت واسعه خود توفیق دهد[بحار، جلد سیزده، مترجم، ص 1246].
توقیعی برای جمعی از مردم قم از ناحیه مقدسه:
در کتاب احتجاج از شیخ موثق ابو عمر عامری (رحمه الله) روایت می کند که گفت ابن ابی غائم قزوینی وجماعتی از شیعیان درباره فرزند امام حسن عسگری (علیه السلام) گفتگو نمودند ابن ابی غانم عقیده داشت که حضرت امام حسن عسگری (علیه السلام) رحلت فرمود واولادی نداشت سپس آنها نامه ای در این خصوص نوشتند وبه ناحیه مقدسه فرستادند (تا وکلای حضرت به آستان مقدسش برسانند) ودر آن نامه نوشتند که ما بر سر این موضوع کشمکش نموده ایم جواب نامه آنها بخط آن حضرت (علیه السلام) بدین مضمون صادر گشت.
بسم الله الرحمن الرحیم
خداوند ما وشما را از فتنه ها نگاه دارد وبه ما وشما روح یقین موهبت کند واز سوء عاقبت باز دارد خبر تردیدی که گروهی از شما در امر دین نموده اید وشک وتحیری که درباره صاحبان امر خود به دل آنها راه یافته است به من رسید ما از این موضوع به خاطر شما غمگین شدیم نه به خاطر خودمان زیرا خدا با ما است وجز بخدا به هیچ کس نیازی نداریم وحق با ماست وبنابراین کسی که از اطاعت ما سرباز می زند ما را به وحشت نمی اندازد ما اثر صنع خدائیم ومردم بطفیل وجود ما موجود گشته اند ای مردم چرا دچار تردید گشته ودر حال تحیر مطلب را بر خود مشتبه می سازید آیا نشنیده اید که خداوند می فرماید یا ایها الذین امنوا اطیعوالله واطیعوا الرسول واولی الامر منکم یعنی ای کسانیکه ایمان آورده اید خدا وپیغمبر وصاحبان امر خود را اطاعت کنید نمی دانید در اخبار رسیده است که حوادثی برای ائمه گذشته وآینده شما روی می دهد وآیا ندیده اید که خداوند از زمان حضرت آدم تا زمان امام حسن عسگری (علیه السلام) سنگرهائی برای شما قرار داده که به آنها پناه برید وعلائمی مقرر داشته تا بوسیله آن هدایت شوید بطوریکه هر گاه یکی از آن علامتها پنهان شود علامت دیگری ظاهر می گردد وهر وقت ستاره ای غروب کند ستاره دیگری می درخشد آیا وقتی که امام حسن عسگری (علیه السلام) رحلت فرمود گمان کردید که خداوند دین خود را باطل کرد ورشته واسطه میان خود وبندگانش را قطع نمود نه چنین نبوده وتا روز قیامت ورستخیز وظهور امر خدا که مردم او را نمی خواهند هم چنین نخواهد بود امام گذشته با سعادت رحلت فرمود وهمچنین پدران بزرگوارش از دست مردم رفت وحدیث وعلم وفرزند وجانشین او در میان ما است وجز ظالمان گناهکار کسی ادعای این منصب بزرگ را نمی کند اگر ملاحظه مغلوب شدن امر خدا وآشکار گشتن امر الهی نبود چنان حق ما برای شما ظاهر می گردید که عقلتان حیران گردد وتردیدتان برطرف شود ولی آنچه خداوند خواسته وهر چیز در لوح محفوظ مرقوم است تحقق خواهد یافت پس شما هم بترسید وتسلیم ما شوید وکارها را به ما واگذارید همه گونه خیر وخوبی از ما به مردم می رسد آنچه بر شما پوشیده است برای اطلاع از آن اصرار نورزید وبه چپ وراست میل نکنید مقصد خود را با دوستی ما بر اساس راهی که روشن است به طرف ما قرار دهید من آنچه لازمه نصیحت بود به شما گفتم وخداوند بر من وشما گواه است اگر محبت به شما نداشتم وصلاح شما را نمی دیدم وبه خاطر ترحم وشفقت بر شما نبود گفتگوی با شما را ترک می گفتم وصلی الله علی محمد النبی واله الطاهرین وسلم تسلیماً [بحار، ج 13، مترجم، ص 248].
روایاتی که نشانه های پیش از قیام قائم (علیه السلام) را بیان می کند ودلالت بر آن دارد که ظهور آن حضرت همانطور که ائمه (علیهم السلام) خبر داده اند پس از آنها خواهد شد حضرت ابوعبد الله بن جعفر بن محمد (علیه السلام) فرمود روزی رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در بقیع بود که علی (علیه السلام) آمد واز رسول خدا (صلی الله علیه وآله) جویا شد گفتندش در بقیع است علی (علیه السلام) نزد رسول خدا آمد وسلامش کرد رسول خدایش فرمود بنشین واو را در سمت راست خود نشانید سپس جعفر بن ابیطالب آمد واز رسول خدا (صلی الله علیه وآله) جویا شد به او گفته شد که در بقیع است نزد آن حضرت آمد وسلامش کرد رسول خدا (صلی الله علیه وآله) او را در سمت چپ خود نشانید سپس عباس آمد واز رسول خدا (صلی الله علیه وآله) جویا شد به او گفته شد که در بقیع است به نزد آن حضرت آمد وسلامش کرد رسول خدا در پیش رویش او را نشانید سپس رسول خدا رو به علی کرد وفرمود مژده ات ندهم خبرت ندهم عرض کرد چرا یا رسول الله فرمود جبرئیل اندکی پیش نزد من بود ومرا خبر داد آن قائمی که در آخر زمان خروج می کند وزمین را پر از عدل می کند همانطور که از ظلم وجور پر شده باشد از نسل تو واز فرزندان حسین است علی (علیه السلام) عرض کرد یا رسول الله هیچ خبری از خدا به ما نرسیده است مگر آنکه به دست شما بوده است سپس رسول خدا (صلی الله علیه وآله) رو به جعفر بن ابیطالب کرد وفرمود ای جعفر مژده ات ندهم خبرت ندهم عرض کرد چرا یا رسول الله فرمود اندکی پیش جبرئیل نزد من بود ومرا خبر داد آن کسی که آن را (یعنی پرچم را) بقائم می سپارد از نسل تو است آیا می دانی او کیست عرض کرد نه فرمود او همان است که صورتش همچون دینار (گرد) ودندانهایش همچون اره وشمشیرش همچون شعله آتش است با خواری داخل سیاه می شود وبا عزت از آن بیرون می آید جبرئیل ومیکائیل او را در میان می گیرند سپس به عباس متوجه شد وفرمود ای عمو آنچه را که جبرئیل به من خبر داد تو را خبر ندهم عرض کرد چرا یا رسول الله حضرت فرمود جبرئیل به من گفت وای بر نسل تو از فرزندان عباس پس عباس عرض کرد یا رسول الله از زنان دوری نگزینم حضرت به او فرمود خداوند آنچه شدنی است فارغ شده است[کتاب غیبت، ص 289، باب 14].
عن محمد بن مسلم قال ابو عبد الله جعفر بن محمد (علیهم السلام) فرمود پیشاپیش قیام قائم نشانه هائی خواهد بود گرفتاری از جانب خدا برای بندگان مؤمنین عرض کردم آن چیست فرمود همان است که خدا ال(عز وجل) می فرماید: ولنبلونکم بشی من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات ویسر الصابرین[البقره / 100].
حتماً ما شما را آزمایش خواهیم کرد به چیزی از ترس وگرسنگی وکم بود در مال وجان ومیوجات وبردباران را مژده بده فرمود ما حتماً شما را آزمایش خواهیم کرد یعنی مؤمنین را (بچیزی از ترس) از پادشاهان فلان خانواده در پایان سلطنتشان (وگرسنگی) با گرانی قیمتهاشان (وکمبود ثروتها) تباهی بازرگانی وکم سود بودن تجارتها (وجانها) فرمود یعنی مرگ زودرس (ومیوجات) یعنی کم شدن کشاورزی وکمبود برکت میوه ها (وبردباران را مژده بده) در چنین وقت به خروج حضرت قائم (علیه السلام) سپس مرا فرمود ای محمد این است تأویل این آیه وخداوند می فرماید تأویل آنرا بجز خدا وپایداران در دانش کسی نمی داند[کتاب غیبت، ص 292].
از داود حاجی از ابی جعفر محمد بن علی حضرت امام باقر (علیه السلام) که فرمود از امیر المؤمنین (علیه السلام) معنای آیه شریفه فاختلف الاحزاب من بینهم سوره مریم آیه 37 پرسیده شد فرمود از سه چیز بانتظار فرج باشید عرض شد یا امیر المؤمنین آن سه چیز کدامند فرمود اختلاف داخلی که میان شامیان افتد وپرچم های سیاه از خراسان، وحشتی در ماه رمضان، عرض شد وحشت در ماه رمضان چیست فرمود مگر نشنیده اید فرمایش خدای تعالی را در قرآن ان نشأ ینزل علیهم من السماء ایة فطلت اعناقهم لها خاضعین سوره الشعراء آیه 4 (یعنی اگر بخواهیم از آسمان آیه ونشانه بر آنها نازل می کنیم که گردنهایشان در برابر آن خاضع گردد) آن نشانه ای است که دوشیزگان را از پس پرده هاشان بیرون می کشد وخفتگان را بیدار وبیدار را به وحشت اندازد[مدرک سابق، ص 294].
در تفسیر نمونه ج 15 در صفحه 188 می فرماید قابل توجه اینکه در کتب معروفی مانند ارشاد مفید وروضه کافی وکمال الدین صدوق وتفسیر قمی آمده است که امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه ان نساء ایة من السماء و... فرمود منظور طغیان گران بنی امیه هستند که به هنگام قیام مهدی (علیه السلام) آیه آسمانی می بینند ودر برابر آن ناچار به تسلیم می شوند روشن است که منظور از این روایات بیان مصداقی از مفهوم وسیع آیه است که سرانجام به هنگام ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) رهبر حکومت جهانی،تمام حکومت های ظلم وجور که خط بنی امیه را ادامه می دهند به حکم اجبار در برابر قدرت مهدی (علیه السلام) وحمایتهای الهی او سر تسلیم فرود می آورند[تفسیر نمونه، ج 15، ص 188].
عبد الله بن سنان گفت در محضر ابی عبد الله حضرت امام صادق (علیه السلام) بودم شنیدم که مردی از همدان به آن حضرت عرض می کند ابن عامه (سنیان) ما را سرزنش می کنند وبه ما می گویند شما چنین می پندارید که آواز دهنده ای از آسمان به نام صاحب ابن امر آواز خواهد داد آن حضرت تکیه داده بود خشمگین شد ونشست وسپس فرمود این سخن را از من نقل نکنید واز پدرم نقل کنید وهیچ اشکالی برای شما نخواهد داشت من گواهی می دهم که از پدرم (علیه السلام) شنیدم که می فرمود بخدا قسم که این مطلب در کتاب خدا کاملاً روشن است آنجا که می فرماید ان نشأ تنزل علیهم من السماء ایة فظلت اعناقهم لها خاضعین سوره الشعراء آیه 4 اگر ما بخواهیم نشانه ای از آسمان برای آنان فرو فرستیم که گردنهایشان در برابر آن خضوع کند آن روز در روی زمین کسی نماند مگر آنکه گردن در مقابل آن نشانه کج خواهد کرد همه مردم روی زمین چون بشنوند که صدائی از آسمان بلند است (توجه کنید که حق در علی بن ابیطالب وشیعیان او است) ایمان آوردند چون فردا شود شیطان بر هوا بلند شود تا آن حد که از دیدگاه زمینیان پنهان شود سپس آواز دهد (توجه کنید که حق در عثمان بن عفان وشیعیان او است زیرا او مظلوم کشته شد خونش را مطالبه کنید) فرمود خداوند در آن هنگام مردمان با ایمان را به گفتار ثابت بر حق نگه می دارد وگفتار ثابت همان ندای نخستین است ولی آنان که در دلهایشان بیماری هست به شک می افتند وبیماری دل بخدا قسم کینه ما است که آن هنگام از ما دوری جویند وما را ناسزا گویند ومی گویند که آواز دهنده سحری بوده از سحرهای این خاندان سپس ابو عبد الله (علیه السلام) این آیه شریفه را تلاوت فرمود وان یروا ایة یعرضوا یقولوا سحر مستمر سوره القمر آیه 2. اگر آیه ای را ببیند وگردان شده وگویند که سحر سابقه دار است [کتاب غیبت، ص 304].
شیخ صدوق در کتاب کمال الدین از ابوسعید عقبصاء روایت می کند که چون حضرت امام حسن (علیه السلام) با معاویه لعنة الله صلح علیه کرد مردم نزد وی می آمدند عده ای حضرتش را از صلح با معاویه سرزنش کرد مردم نزد وی می آمدند عده ای حضرتش را از صلح با معاویه از آنچه آفتاب بر آن می تابد وغروب می کند برای شیعیانم بهتر است نمی دانید که من امام شما هستم واطاعت از فرمان من بر شما واجب است وبفرموده پیغمبر (صلی الله علیه وآله) یکی از دو آقای اهل بهشت می باشم گفتند چرا می دانیم فرمود نمی دانید که چون خضر (علیه السلام) کشتی را سوراخ کرد وآن کودک را به قتل رسانید ودیوار را استوار نمود (اشاره به داستان موسی وخضر وآیات 59 تا82 سوره کهف است) باعث خشم موسی بن عمران (علیه السلام) شد که حکمت آن بر او پوشیده بود ولی نزد خداوند عمل خضر کاری موافق حکمت وصحیح بود. نمی دانید (چنین مقدر شده) هر یک از ما ائمه سازش با سلطان زمانش را بگردن می گیرد جز قائم ما که عیسی روح الله پشت سر او نماز می گذارد وخداوند ولادت او را از مردم پوشیده می دارد وجود وی از نظر پنهان خواهد شد تا چون ظهور کند بیعت هیچکس در گردن وی نباشد (ومجبور نشود در برابر سلاطین زمانش سکوت نموده با آنها بیعت وسازش کند) فرزند نهمی برادرم حسین (علیه السلام) پسر فاطمه (علیها السلام) بانوی بانوان است خداوند طول غیبت عمر او را طولانی گرداند آنگاه با قدرت کامله خود بصورت جوانی که کمتر از چهل سال داشته باشد ظاهر سازد تا همه بدانند که خداوند بر همه چیز توانا است[بحار، ج 13، مترجم، ص 1355].
روایت دیگری از امام حسین (علیه السلام) در کمال الدین از امام حسین (علیه السلام) روایت شده که فرمود ما دوازده مهدی داریم اول آنها امیر المؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) وآخر آنها نهمین فرزند من است وامامی است که قیام به حق می نماید خداوند زمین را پس از آنکه (با کفر وبدبینی اهلش) مرده باشد بوسیله او زنده می کند وهم بوسیله او دین حق را (اسلام) بر همه ادیان غالب می گرداند هر چند مشرکان نخواهند او غیبتی دارد که در آن مردم بسیاری از دین برمی گردند وگروهی دیگر بر دین حق (اسلام) ثابت باشند برخی (از روی سرزنش) به آنها می گویند اگر راست می گوئید موقع ظهور امام زمان شما چه وقت است اما الصابر فی غیبته علی الاذی والتکذیب بمنزلة المجاهد بالسیف بین یدی رسول الله (صلی الله علیه وآله) آگاه باشید آنها که در غیبت وی با تحمل رنجها وتکذیب بی دینان بر عقیده خود ثابت می مانند مثل کسانی هستند که با شمشیر در رکاب رسول خدا جهاد کردند[بحار، ج 3 ، ص 356].
اکمال الدین عن ابان بن تغلب قال قال ابوعبد الله (علیه السلام) فان فی الاسلام حلاله من الله (عز وجل) لا یقضی فیهما احد بحکم الله (عز وجل) لا یرید فیه ینبه الرنانی المحصن ومانع الزکوة در اکمال الدین صدوق علیه الرحمه از ابان بن تغلب از حضرت صادق (علیه السلام) نقل می کند که آن حضرت فرمود دو خون در اسلام است که ریختن آنها حلال است کسی که حکم خدا در آن جاری نمی سازد تا موقعی که خداوند قائم خاندان پیغمبر (صلی الله علیه وآله) را بر انگیزد واو حکم خدا را در آن مورد جاری سازد وشاهد طلب نکنید یکی آن کس که با زن شوهر دار زنا کند ودیگری کسی که مانع زکات است وزکات مال خود را نمی دهد که زنا کننده را سنگسار می کند ومانع زکات را گردن می زند[مصلح آینده، ص 32].
حکایت تشرف جناب حاج سید احمد رشتی:
حکایت تشرف جناب حاج سید احمد رشتی بملاقات امام عصر ارواحنا فداه در سفر حج آن حکایت چنین است جناب مستطاب تقی صالح سید احمد بن سید هاشم بن سید حسن رشتی موسوی تا ساکن رشت ایده الله تعالی در هفده سال قبل تقریباً به نجف اشرف مشرف شد با عالم ربانی وفاضل صمدانی شیخ علی رشتی طاب ثراه که در حکایت آینده مذکور خواهد شد اما به منزل حقیر آمدند وچون برخاستند شیخ از صلاح وسداد سید مرقوم (سید احمد رشتی) اشاره کرد وفرمود قضیه عجیبه ودر آن وقت مجال بیان نبود پس از چند روزی ملاقات شد فرمود که سید رفت وقضیه را باالجمله از حالات سید نقل کرد بسیار تأسف خوردم از نشنیدن آنها از خود او اگر چه مقام شیخ (رحمه الله) اجل از آن بود که خلاف در نقل ایشان برود از آن سال تا چند ماه قبل این مطلب در خاطر بود تا در ماه جمادی الاخره این سال از نجف اشرف برگشته بودم در کاظمین سید صالح مذکور (سید احمد رشتی) را ملاقات کردم که از سامره مراجعت کرده عازم عجم بود پس شرح حال او را چنانچه شنیده بودم پرسیدم واز آن جمله قضیه معهوده همه را نقل کرد مطابق آن وآن قضیه چنان است که گفت در سنه هزار ودویست وهشتاد به اراده حج بیت الله الحرام از دارالمرز رشت آمدم به تبریز در خانه حاجی صفر علی تاجر تبریزی معروف منزل کردم چون قافله نبود متحیر ماندم تا آنکه حاج جبار جلودار سدهی اصفهانی بار بردات به جهت طربوزن تنها از او مالی کرایه کردم ورفتم چون به منزل اول رسیدم سه نفر دیگر به تحریص حاجی صفر علی به من ملحق شدند یکی حاجی ملا باقر تبریزی حجه فروش معروف علماء حاجی سید حسن تاجر تبریزی وحاجی علی نامی که خدمت می کرد پس باتفاق روانه شدیم تا رسیدم بارزنة الروم واز آنجا عازم طربوزن ودر یکی از منازل ما بین این دو شهر حاجی جبار جلودار به نزد ما آمد وگفت این منزل که در پیش داریم مخوف است قدری زود بار کنید بهمراه قافله باشید چون در سایر منازل غالباً از عقب قافله به فاصله می رفتیم پس ما هم تخمیناً دو ساعت نیم یا سه ساعت به صبح مانده به اتفاق حرکت کردیم به قدر نیم یا سه ربع فرسخ از منزل خود دور شده بودیم که هوا تاریک شده وبرف مشغول باریدن شد به نحوی که رفقا هر کدام سر خود را پوشانیده تندراندند من نیز آنچه کردم که با آنها بروم ممکن نشد تا اینکه آنها رفتند ومن تنها ماندم پس از اسب پیاده شده در کنار راه نشستم وبه غایت مضطرب بودم چون قریب ششصد تومان برای مخارج همراه داشتم بعد از تأمل وتفکر بنا را بر این گذاشتم در همین موضع بمانم تا فجر طالع شود به آن منزل که از آنجا بیرون آمدیم مراجعت کنم واز آنجا چند نفر مستحظ بهمراه برداشته تا به قافله ملحق شوم در آن حال در مقابل خود باغی دیدم ودر آن باغ باغبانی که بیلی در دست داشت که بر درختان می زد که برگ آنها بریزد پس پیش آمد بمقدار فاصله کمی ایستاد وفرمود تو کیستی عرض کردم رفقاء رفتند ومن ماندم راه را نمی دانم گم کرده ام به زبان فارسی نافله را بخوان تا راه را پیدا کنی من مشغول نافله شدم بعد از فراغ تهجد باز آمد وفرمود نرفتی گفتم والله راه را نمی دانم فرمود جامعه بخوان من جامعه را حفظ نداشتم وتاکنون حفظ ندارم با آنکه مکرر به زیارت عتبات مشرف شدم پس از جای برخاستم وجامعه را بالتمام از حفظ خواندم باز نمایان شد فرمود نرفتی هستی مرا بی اختیار گریه گرفت گفتم هستم راه را نمی دانم فرمود عاشورا بخوان وعاشورا نیز حفظ نداشتم وتاکنون ندارم پس برخاستم مشغول زیارت عاشورا شدم از حفظ تا آنکه لعن وسلام ودعای علقمه را خواندم دیدم باز آمد وفرمود نرفتی هستی گفتم نه هستم تا صبح فرمود حال ترا به قافله می رسانم پس رفت وبر الاغی سوار شد وبیل خود را به دوش گرفت وآمد ردیف من بر الاغی من سوار شو سوار شدم پس عنان اسب خود را کشیدم تمکین نکرد وحرکت ننمود فرمود جلو اسب را به من بده دادم پس بیل را به دوش چپ گذاشت وعنان اسب را به دست راست گرفت وبه راه افتاد اسب در نهایت تمکین متابعت کرد دست خود را بزانوی من گذاشت وفرمود شما چرا نافله نمی خوانید نافله نافله نافله سه مرتبه فرمود وباز فرمود شما چرا عاشورا نمی خوانید عاشورا عاشورا عاشورا را سه مرتبه وبعد فرمود شما چرا جامعه نمی خوانید جامعه جامعه جامعه ودر وقت طی مسافت بنحو استداره سیر می نمود یک دفعه برگشت وفرمود آنست رفقای شما که در لب نهر آبی فرود آمده مشغول وضو به جهت نماز صبح بودند پس من از الاغ پایین آمدم که سوار اسب خود شوم ونتوانستم پس آن جناب پیاده شد وبیل را در برف فرو کرد ومرا سوار کرد سر اسب را به سمت رفقاء برگرداند من در آنحال به خیال افتادم که این شخص کی بود که به زبان فارسی حرف می زد وحال آنکه زبانی جز ترکی ومذهبی غالباً جزء عیسوی در آن حدود نبود وچگونه به این سرعت مرا به رفقای خود رسانید پس در عقب خود نظر کردم احدی را ندیدم واز او آثاری پیدا نکردم پس بر رفقای خود ملحق شدم[نجم الثاقب، ص 342 ومفاتیح الجنان قمی (رحمه الله)، ص 1011].
مؤلف گوید فضائل وفوائد نماز شب خارج حد بیان وتوصیف است جلوتر از این توقیع شریف حضرت امام عسگری (علیه السلام) که در صفحه 81 مذکور شد ودر توقیع شریف بعلی بن الحسین صدوق بابویه علیک بصلوة اللیل فان النبی (صلی الله علیه وآله) اوصی علیاً فقال علیک بصلوة اللیل ثلاث ومن استحف بصلوة اللیل لیس منا امام حسن عسگری (علیه السلام) می فرماید بر تو باد نماز شب پس بدرستی که پیغمبر (صلی الله علیه وآله) وصیت نمود به علی (علیه السلام) نماز شب تأکید فرمود سه مرتبه بر تو باد به نماز شب بر تو باد به نماز شب بر تو باد به نماز شب وهر کس نماز شب را سبک بشمارد از ما نیست الخ مراجعه کنید در اینجا به صفحه 81 الخ وامام زمان (علیه السلام) در قضیه مزبور به سید احمد رشتی هم می فرماید شما چرا نافله ونماز شب نمی خوانید نافله نافله نافله سه مرتبه بعد اما زیارت جامعه پس تصریح جماعتی از علماء احسن واکمل زیارتست علامه مجلسی در مزار بحار بعد از شرحی اجمالی از فقرات آن زیاده از آنچه در سائر زیارات می کرد گفته که ما اندکی بسط دادیم کلام را در شرح این زیارت هر چند وفا ننمودیم حق آن را از ترس طول کشیدن به جهت آنکه این زیارت صحیح ترین زیارات است در سند وعموم موردش از همه بیشتر وفصیح ترین زیارات در لفظ وبدیع ترین زیارات در معنی وبالاترین زیارات در شأن ومقام ووالد ماجدش در شرح من لا یحضر الفقیه فرموده که این زیارت احسن واکمل زیاراتست ومن تا در عتبات عالیات بودم زیارت نکردم ائمه (علیهم السلام) را مگر به این زیارت تا آخر فرمایش صاحب نجم الثاقب اما زیارت عاشورا پس در فضل ومقام آن همان بس که از نسخ سایر زیارات نیست که بظاهر از انشاء واملای معصومی باشد هر چند که از قلوب مطهره ایشان چیزی جز آنچه از علم بالا به آنجا رسید بیرون نیاید بلکه از سنخ احادیث قدسیه است که به همین ترتیب از زیارت ولعن وسلام ودعا از حضرت احدیث جلت عظمته بجبرئیل امین واز او به خاتم النبیین (صلی الله علیه وآله) رسید وبحسب تجربه مداومت به آن در چهل روز یا کمتر در قضای حاجات ونیل مقاصد ودفع اعادی بی نظیر ولکن احسن فواید آن به دست آمده فایده است که در کتاب دارالسلام ذکر کردم واجمال آن که ثقة امین حاجی ملا محمد علی یزدی که مرد فاضل صالح بود در یزد که دائماً مشغول صلاح امر آخرت خود بود وشبها در مقبره خارج یزد که در آن جماعتی از صلحا مدفونند ومعروفست به مزار بسر می برد واو را همسایه بود که در کودکی با هم بزرگ شده ودر نزدیک معلم می رفتند تا آنکه بزرگ شد وشغل عشاری پیش گرفت تا آنکه مرد ودر همان مقبره نزدیک محلی که آن مرد صالح بیتوته می کرد دفن کردند پس او را در خواب دید پس از گذشتن کمتر از ماهی که در هیئت نیکوئیست پس به نزد او رفت گفت من می دانم مبدأ ومنتهی کار تو وظاهر وباطن ترا ونبودی از آنها که احتمال رود نیکی در باطن ایشان وشغل تو مقتضی نبود جز عذاب را پس به کدام عمل به این مقام رسیدی گفت چنان است که گفتی ومن در اشد عذاب بودم از روز وفات تا دیروز که زوجه استاد اشراف حداد فوت شد ودر این مکان او را دفن کردند واشاره کرد بموضعی که قریب صد زرع از او دور بود ودر شب وفات او حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) سه مرتبه او را زیارت کرد ودر مرتبه سیم امر فرمود به رفع عذاب از این مقبره پس حالت ما نیکو شد ودر سعه ونعمت افتادیم پس از خواب متحیرانه بیدار شد وحداد را نمی شناخت ومحله او را نمی دانست پس در بازار حدادان از او تفحص کرد واو را پیدا کرد واز او پرسید برای تو زوجه بود گفت آری دیروز وفات کرد واو را در فلان مکان وموضع را اسم برد دفن کردم گفت او به زیارت ابی عبد الله الحسین (علیه السلام) رفته بود گفت نه گفت ذکر مصائب او می کرد گفت نه گفت مجلس تعزیه داری داشت گفت نه آنگاه پرسید چه می جوئی. خواب را نقل کرد گفت آن زن مواظب داشت به زیارت عاشورا[نجم الثاقب، ص 344].
روایت شده است هر که آب بیاشامد وپس از آن بگوید سلام الله علی الحسین وعلی اولاد الحسین واصحابه لعنة الله علی قاتل الحسین واعدائه حق تعالی هزار گناه از نامه عمل او محو کند وهزار حسنه ثبت کند وهزار درجه در بهشت بجهت او بلند کند وهزار حاجت او را بر آورد.
در ثواب زیارت امام حسین (علیه السلام):
کامل الزیارة باسنادش از زایده روایت کرده که حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) فرمود یا زائده شنیده ام زیارت می کنی قبر امام حسین (علیه السلام) را گاه گاهی گفتم بلی فرمود برای چه زیارت می کنی وترا در نزد سلطانت مکانت است که کسی را نمی گذارد به محبت ما وتفضیل ما واز ذکر فضائل ما وآنچه واجب است با این امت از حق ما گفتم والله قصدم خدا ورسولش است واعتنا ندارم به خشم کسی ودر سینه ام بزرگ نمی شود که به کسی مکروهی برسد به من فرمود این همین طور است والله همین طور است سه مرتبه این فرمایش را فرمود وجواب دادم پس فرمود مژده باز مژده باز مژده خبر می دهم به تو به چیزی که از اسرار مخزونه است وقتی که در طف رسید با آنچه رسید وکشته شد پدرم (علیه السلام) وکشته شد کسانیکه با او بودند از اولاد برادر واصحاب وحرم وزنانش را حمل کردند بر آفتاب وما را به کوفه بردند دیدم آنها (شهداء را) افتاده اند وپوشیده نیستند در سینه ام بزرگتر شد وغم غصه ام در سینه ام شدیدتر شد چنانکه نزدیک بود روحم بیرون آید عمه ام زینب کبری (علیها السلام) متوجه شدند وفرمودند ای باقی مانده جده وپدرم وبرادرم از چه است این حالت گفتم چه طور نباشد وحال آنکه می بینم آقایم وبرادرانم وعمهایم واولاد عمم افتاده اند در خون خود غلطان برهنه شان کرده اند وکفن نمی کنند وکسی به ایشان نزدیک نمی شود گویا که از دیلم وخزر هستند فرمود آنچه می بینی ملولت نکند بخدا این عهدیست از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به جدت وپدرت وعمت وهمانا خداوند پیمان گرفته از جماعتی از این امت که آن ها را فراعنه این امت نمی شناسند وآنها معروف اهل آسمانها هستند وآنها جمع می کنند این عضوهای پاره پاره را ودفن می کنند واین جسمهای خون آلوده را منصوب می کنند به این طف نشانه به قبر پدرت سید الشهداء که مرور شب وروز آسیبش نمی رسد وپیشوایان کفر وضلالت وشیعیانشان سعی ها می کنند که محو ونابود کنند زیاده نمی کنند مگر ظهور وبروز وامرش بلندتر می شود گفتم این عهد واین خبر چیست فرمود حدیث کرد مرا ام ایمن که رسول الله (صلی الله علیه وآله) تشریف فرما شدند به منزل فاطمه (علیها السلام) را روزی حاضر کرد برایش (حریره) وعلی (علیه السلام) طبقی خرما بیاورد وام ایمن گفت آوردم به (عسی) (دیگ بزرگ) که شیر داشت وزبد) ورسول الله (صلی الله علیه وآله) وعلی وفاطمه وحسن وحسین (علیهم السلام) خوردند واز آن شیر آشامیدند واز خرما خوردند وعلی (علیه السلام) آب می ریخت ورسول الله دستهای خود را می شستند پس از فراغ بعلی وفاطمه وحسن وحسین تماشا کردند ودیدیم شادی در جمال مبارکش وپس بطرف آسمان توجه کردند وپس به سمت قبله توجه نمودند ودستهای خود را گشادند ودعا کردند وپس سجده کردند با گریه وگریه آن حضرت بسیار شد وصدایش بلند واشک چشمش جاری شد وسر از سجده برداشتند وبزمین می نگریستند واشک چشم می ریختند مانند باران علی وفاطمه وحسن وحسین (علیه السلام) محزون شدند ومن هم محزون شدم از آنچه از رسول الله (صلی الله علیه وآله) مشاهده کردیم واز پرسیدن تجلیل کردیم تا علی وفاطمه عرض کردند چرا گریه می کنید خداوند چشمهای شما را نگریاند دلهای ما خون شد از آنچه از تو دیدیم فرمود یا اخی (یا حبیبی) شاد شدم به سبب شما چنان شادی که هیچ وقت نشده بودم وشبها تماشا می کردم وحمد خدا می نمودم جبریل آمد وگفت خداوند تعالی از قلب تو آگاه واز سرور توبه برادرت ودخترت وپسرانت عالم است کامل نمود این نعمت را وگوارا فرمود به تو عطیه را با او اینکه ایشان واولاد ایشان ودوستان وشیعیان ایشان را با تو در بهشت هم جلیس قرار داده از تو جدا نشوند وعطا کرده می شود تا اینکه راضی می شوی وزیاده از رضایت در مقابل بلاء بسیاری که در دنیا می رسد به ایشان از امت تو که دور وکنارند از خدا واز تو وآنها کشته می شوند وقبرهایشان از یکدیگر کنار است واین اختیار خداست بایشان وتو حمد کن به خیره خدا وراضی به قضایش حمد کردم وراضی بقضا شدم وپس جبرئیل گفت یا محمد برادرت مقهور است پس از تو مغلوب امت تو است از دشمنانت وپس او را می کشد شریرترین خلق مانند عاقرناقه در شهری که آنجا دار هجرت اوست وآنجا محل شیعه او وشیعه اولاد اوست وبسیار می شود بلائشان وبزرگ می شود مصیبت شان واین پسرت (اشاره نمود به حسین (علیه السلام)) کشته می شود با جمعی از ذریه تو واهل بیت تو وبرگزیده امت تو در کنار فرات آنجا را کربلا می گویند به سبب آن بسیار می شود کرب وبلا به دشمنانت ودشمنان ذریه تو در روزی که تمام نمی شود غصه وحسرت آن روز وآنجا پاکیزه ترین بقعه های زمین است واعظم ترین زمین است کشته می شود آنجا پسرت واصحابش وآنجا از بطحاء بهشت است وروزی که کشته می شود پسرت واهل (و.... واهل کفر ولعنت آنها احاطه می کند زمینها) زلزله وکوهها مضطرب ودریاها موج وآسمانها با اهلش موج می زند برای تو واولاد برای آنچه هتک احترام تو شده وتمامی اینها استیذان می کنند که یاری پسرت بکنند که مستضعف ومظلوم شدند وآنها حجت خداوندند. خداوند به آسمانها وزمینها وکوهها ودریاها وآنچه در آنها هستند وحی می کند انی انا الله الملک القادر قرار کننده فوت نمی شود ومن قادر هستم بیاری وانتقام بعزت وجلالم قسم عذاب می کنم کسانیرا که به رسولم وصفیم ظلم کرده وهتک حرمتش کرده واولادش را کشته وظلم به اهل بیتش کرده چنان عذابی که به کسی نمی کنم در این وقت تمام اشیاء در آسمانها وزمینها ضبحه می کند به لعنت کردن به ظلم کنندگان اهل بنت تو پس زمانی که این جماعت آشکار می شوند در مضجع های خود خداوند (عز وجل) مباشر می شود بقبض روحهای شان فرود می آید جماعتی از ملائکه آسمان هفتم با ایشانست طرق های یاقوت وزمرد پر از آب حیوة وزیورهایی از زیورهای بهشت وعطرهایی از عطرهای بهشت پس می شویند با این آب ومی پوشانند از این زیورها وحنوط می کنند با این طیبها وملائکه صف به صف نماز می خوانند بایشان وسپس برانگیزاند جماعتی از امت ترا که آنها را کفار نمی شناسد.
جسمهای شان را دفع می کنند وبر پا می کنند رسمی به قبر سیدالشهداء در این صحرا که علامت می شود به اهل حق وسبب فوز مؤمنین می شود وپر می شود از ملائکه از هر آسمان هر روز وشب صد هزار ملک نماز می گذارند وطواف می کنند در نزد آن قبر وتسبیح می کنند در نزد آن قبر واستغفار می کنند به کسی که زیارت می کند ومی نویسد نامهای کسانی را که به زیارتش می آیند به تقرب خداوند وبه تقرب بر تو ومی نویسد نامهای پدرانشان را وقبیله شان را وشهرهای شان را وعلامت می گذارند از نور عرش الهی در رویشان (این زائر قبر بهترین شهداء وپسر بهترین انبیاء است) پس روز قیامت از اثر این علامت نور بلند می شود که چشمها خیره می شود که نشان می شود به آن وبه آن شناخته می شود گویا تو یا محمد (صلی الله علیه وآله) میان من ومیکائیل هستی وعلی (علیه السلام) در پیش ما وبا ملائکه خداوند که به شمار نیاید وما اخذ می کنیم این علامت را که در روی شانست از میان مردمان وخدا نجات می دهد آنها را از سؤال این روز وشدائدش واین حکم خداوند است وعطای الهی است به کسی که زیارت بکند قبر تو را یا قبر برادرت را یا قبر این دو پسرت را. اراده نکند غیر از خدا را وسعیها می کند جماعتی که حق شده بر آنها که لعنت الهی وغضب خداوند که محو کنند اثر این قبر را خداوند به ایشان راه نمی دهد سپس فرمود رسول (صلی الله علیه وآله) این مرا به گریه آورد ومحزونم کرد زینب فرمود وقتی ابن ملجم لعنه الله علیه پدرم را مضروب کرد وآثار موت را دیدم گفتم پدر جان ام ایمن مرا حدیث نمود واین را می خواهم از تو بشنوم فرمود دختر جانم حدیث همین است که ام ایمن حدیث کرده وگویا تو وزنان اهل بیت را در این شهر اسیر وذلیل کرده اند صبر کن قسم به خدائیکه دانه را شکافت در روی زمین ولی خداوند غیر از شما نیست وهمانا پیغمبر (صلی الله علیه وآله) وقتی که این خبر را به ما داد وابلیس لعنةالله در این روز از شادی پرواز می کند وروی زمین را تماماً گردش می کند با شیاطین ومی گوید که از اولاد آدم طلب خود را درک نمودیم ورسیدیم بهلاکتشان وایشان را وارث آتش کردیم ودارا می کند ایشان را به عداوت ومغرور می کند مگر آن ها که اعتصام به این عصابه کرده اند تا اینکه ضلالتشان مستحکم باشد ونجات نمی یابند از ایشان وبه تحقیق ابلیس به ایشان راست گفته که منفعت نمی دهد با عداوتشان عمل صالح وضرر نمی رساند با محبت شما وموالات شما گناهی غیر از کبیره زایده گفته علی بن الحسین (علیه السلام) فرمود پس از بیان حدیث اخذ کن این را اگر سرای این یکسال در روی زمین گردش می کردی کم است [الدر المنضود فی شرح زیارت عاشورا، ص 11].
اخباری که وارد شد در فضیلت وثواب زیارت امام حسین (علیه السلام) (وسائل) از حضرت صادق (علیه السلام) روایت است که فرمود روز قیامت منادی ندا می کند که در کجایند زائرین حسین (علیه السلام) پس قائم می شوند جماعتی پس می پرسند از ایشان که چه قصد داشتید در زیارت حسین (علیه السلام) جواب می دهند که آمدیم به زیارتش عجبت رسول الله (صلی الله علیه وآله) وعجبت علی وفاطمه وبجهت رحم به او در مقابل مشقت هائی که کشیده پس می گوید که اینست محمد وعلی وفاطمه وحسن وحسین (علیهم السلام) ملحق شوید بایشان وشما با اینانید در درجاتشان باشید در سایه پرچم رسول (صلی الله علیه وآله) وپرچم در دست علی (علیه السلام) است تا اینکه داخل بهشت می شوید با هم[همان مدرک].
امام صادق (علیه السلام) دعا می کند به زیارت کنندگان قبر شریف پدرش امام حسین (علیه السلام):
معویه بن وهب گفته که اذن خواستم به تشریف خدمت حضرت صادق (علیه السلام) وداخل شدم ودیدم در مصلایش نشستم ومی شنیدم که آن حضرت در مناجاتش می گفت ای خدائی که مخصوص فرموده ما را بکرامت ومخصوص فرموده ما را به وصایت وعده داده به ما شفاعت وگذشته وآینده را بما عطا فرموده قلوب بعضی از خلائق را به ما مایل فرموده بیامرز مرا وبرادران مرا وزیارت کنند قبر پدرم حسین (علیه السلام) را مالهای خود را خرج وبدنهای خود را به زحمت انداختند در محبت ما ودر خوبی به ما وبامید آن چیزی که در نزد توست ودر صله ما وشاد نمودند قلب پیغمبر را وقبول نمودند امر ما را وبخشم آوردند دشمنان ما را ای خدا مکافات فرما از عوض ما به خشنودی ورضوان ومحافظ باش مرا ایشان را در شب وروز پرستار اولاد واهل ایشان باش وهمراه ایشان باش وکفایت کن ایشان را از شر تمام ظلم کنندگان وعنادکننده واز شر تمام ضعفان وقویها واز شیاطین انس وجن وعطا فرما بهترین آن چیزی که از تو امیدوار شدند در غربت ووطن شان ومقدم داشتند ما را از اولاد خویشاوندان خودشان ای خدا دشمنان ما دوری از وطن را عیب گرفتند برایشان واین عیب گیری ایشان را از ما بازداشت نمودند ایشان با کسانیکه با ما مخالفت کردند پس رحم کن آنها روهائیرا که آفتاب تغییرشان داده ورحم کن بآرزوهائیکه بآستانه حضرت اباعبد الله برگردانیده شده ورحم کن به آن چشم هائی که آبهای آنها جاری شده جهت رحمت بما ورحم کن به قلب های سوزان بر ما ورحم کن به آن شیونها که به ما شده ای خدا ودیعه می گذارم آن نفسها وبدنها را بر تو تا برسانی ایشان را در روز عطش بر حوض واینطور بود در حال سجده معاویه بن وهب می گوید وقتی که آن حضرت از دعا فارغ شد عرض کردم که این را از تو شنیدم خیال می کنم آتش به او چیزی نکند والله من آرزو می کردم که من آن حضرت را زیارت می نمودم وحج نمی کردم.
سپس فرمود ای معاویه ترک نکن زیارت را عرض کردم نمی دانستم که امر برسد به این مقام فرموده با معاویه در آسمان کننده به زوارش بسیار از زمین یا معاویه هر کس ترک کند زیارت آن حضرت را بسیار می شود حسرت وندامت او روز قیامت آیا خوشت نمی آید که ببیند خداوند ترا در میان اشخاصی که دعا می کنند به ایشان حضرت رسول الله (صلی الله علیه وآله) وعلی وفاطمه وائمه (علیهم السلام) آیا دوست نمی داری باشی از کسانیکه برگشته باشند آمرزیده از گناهان گذشته وآینده وآیا خوشت نمی آید باشی از کسانیکه مصافحه می کند با ملائکه فردای قیامت ومصافحه می کند با او رسول الله (صلی الله علیه وآله) [الدر المنضود، ص 17].
اسحق بن عمار گفت شنیدم که اباعبد الله می فرمود تمام ساکنین آسمان اذن می خواهند از خدا به زیارت قبر حسین (علیه السلام) دسته دسته نازل می شوند وبه آسمان برمی گردند[مدرک سابق].
فضل هاشمی می گوید که در خدمت حضرت صادق (علیه السلام) بودم مردی از اهل طوس داخل شد وعرض نمود ای پسر پیغمبر (صلی الله علیه وآله) خدا چه چیز است کسی را که زیارت کند قبر اباعبد الله الحسین (علیه السلام) را فرمود هر کس او را امام مفترض الطاعة بداند وزیارت کند قبرش را بیامرزد خداوند گناهان گذشته وآینده او را در حق پنجاه نفر گنه کار قبول می کند وهر حاجتی که در نزد قبرش از خدا بخواهد برآورده می کند از حضرت ابیعبد الله در ثواب الاعمال روایت نموده که کس بیاید به قبر حسین (علیه السلام) عارفاً بحقه می نویسد خداوند او را در اعلی علیین[همان مدرک].
در مجالس وعیون اخبار که حضرت رضا (علیه السلام) بریان بن شبیب فرمود ای شبیب اگر شاد کند ترا اینکه ملاقات کنی بخدا در حالی که گناه نداشته باشی پس زیارت کن قبر حسین (علیه السلام) را ای پسر شبیب اگر شادمانی که برابر باشی با یاران امام حسین (علیه السلام) بگو یا لیتنی کنت معهم فافوز فوزاً عظیماً[مدرک سابق].
کامل زیاره از جابر جعفی روایت نموده که جابر می گویند که داخل به خدمت جعفر بن محمد (علیه السلام) در روز عاشورا فرمود اینها زائرین خدایند وبر مزور حق است اینکه اکرام نماید به زائرانش هر کس در نزد قبر حسین (علیه السلام) بیتوته نماید در شب عاشورا ملاقات می کند بخدا را در روز قیامت به خون آلوده گویا که کشته شده با حسین (علیه السلام) در میدانش (در نسخه فی عصره) وفرمود هر کس زیارت کند امام حسین (علیه السلام) را یعنی روز عاشورا وبیتوته کند در نزد قبرش چنان است که شهید شده در خدمتش [همان مدرک].
(وفیه) از علقمة بن محمد حضرمی واز مالک از حضرت باقر (علیه السلام) روایت نموده اند که آن حضرت فرمود هر کس حسین (علیه السلام) را در روز عاشورا زیارت کند وباشد گریان در نزدش روز قیامت ملاقات می کند بخدا به ثواب هزار هزار حج وهزار هزار عمره وهزار هزار ثواب هر حج وعمره وغزوه مانند ثواب کسی که حج کند عمره کند وجنگ کند بهمراهی رسول الله (صلی الله علیه وآله) وائمه راشدین (علیهم السلام) راوی گوید گفتم فدایت شوم چه چیز است به کسی که دور باشد در شهرها وممکن نباشد رفتن بخدمتش در این روز فرمود این روز برود صحرائی یا بلند شود بنام بلندی در خانه اش واشاره به او سلام وبه قاتلش در نفرین سعی کند وپس دو رکعت نماز بخواند وبکند این را در اول روز از زوال وندبه وگریه کند کسانی که در خانه اش است ایشان را امر کند به گریه واقامه نماید مصیبت او را وتعزیه وتسلیت دهند بعضی بعضی را در مصیبت حسین (علیه السلام) پس من ضامن هستم به ایشان بخدای (عز وجل) به تمام این ثوابها عرض کردم تو ضامنی به ایشان وکفیلی به هر کسی که این کار را بکند فرمود من ضامنم به ایشان وکفیلم به هر کس که این کار را بکند عرض کردم چه طور تعزیت دهند یکدیگر فرمود بگویند عظم الله اجورنا بمصابنا بالحسین (علیه السلام) وجعلنا وایاکم من الطالبین الثاره مع ولیه الامام المهدی من آل محمد
اگر می توانی امروز پی کاری مرو زیرا که روز نحسی است که حاجت امروز روا نمی شود واگر روا باشد مبارک نمی شود وچیزی در این روز برای منزلت ذخیره مکن زیرا که هر کس در این روز ذخیره کند چیزی به منزلش برایش مبارک نمی شود وبه اهلش مبارک نمی شود هر کس این کار بکند نوشته می شود برایش ثواب هزار هزار حج هزار هزار عمره هزار هزار جنگ تماماً با همراهی رسول الله (صلی الله علیه وآله) ومی باشد برایش ثواب مصیبت هر پیغمبر وصدیق وشهید که از اول دنیا تا قیامت مرده شده یا کشته شده. صالح بن عقبه وسیف بن عمیره می گوید: علقمه گفت عرض کردم بحضرت ابی جعفر (علیه السلام) که بیامرزد مرا دعائی که با او دعا کنم در این روز اگر از نزدیک زیارت کنم ودعائی را که از دور اشاره کنم به او از شهرهای دور واز بالای بام خودم به سلام. فرمود: یا علقمه زمانی که دو رکعت نماز بخوانی بعد از اشاره به سلام وگفتی بعد از رکعتین پس دعا کرده به دعائی که دعا می کند با او هر ملائکه که زیارتش می کند ومی نویسد خداوند برایت هزار هزار درجه ومی باشی از کسانیکه شهید شده اند با حسین بن علی (علیه السلام) شرکت می کنی با ایشان در درجاتشان وشناخته نمی شوی مگر در جمله شهیدانی که شهید شده اند ونوشته می شود برایت ثواب هر پیغمبر ورسول وثواب زیارت هر کس که زیارت نموده حسین بن علی (علیه السلام) را از روزی که شهید شده[الدر المنضود، ص 21].
امام زمان (علیه السلام) به اعمال بنده گان خدا آگاه وخبر دارند.خوشا به حال بعضیها که امام آنها را راهنمایی وهدایت می کنند.قطب راوندی در خرایج از حسن مسرق روایت کرده است که گفت روزی در مجلس حسن بن عبد الله بن حمدان ناصر الدوله بودم در آنجا سخن از ناحیه حضرت صاحب الامر (علیه السلام) وغیبت آن حضرت مذکور شد ومن استهزاء می کردم به این سخنان. در این حال عموی من حسین داخل مجلس شد ومن باز همان سخنان را می گفتم گفت ای فرزند، من نیز اعتقاد ترا داشتم در این باب تا آنکه حکومت قم را به من دادند در وقتی که اهل قم بر خلیفه عاصی شده بودند وهر حاکمی که می رفت او را می کشتند واطاعت نمی کردند پس لشکری به من دادند وبه سوی قم فرستادند چون به ناحیه طرز رسیدم به شکار رفتم شکاری از پیش من بدر رفت از پی آن رفتم بسیار دور، تا به شهری رسیدم در میان نهر روان شدم وهر چند می رفتم وسعت آن بیشتر می شد در این حال سواری پیدا شد وبر اسب اشهبی سوار وعمامه خز سبز بر سر داشت وبغیر چشمهایش در زیر آن نمی نمود ودو موزه سرخ بر پا داشت به من گفت ای حسین ومرا امیر نگفت وبکنیت نیز یاد نکرد وبلکه از روی تحقیر نام برد گفت چرا عیب می کنی وسبک می شماری ناحیه ما را وچرا خمس مالت را به اصحاب ونواب ما نمی دهی ومن صاحب وقار وشجاعی بودم که از چیزی نمی ترسیدم از سخن او بلرزیدم وگفتم می نمایم ای سید من آنچه فرمودی گفت هرگاه برسی آن موضعی که متوجه آن گردیدی وبه آسانی بدون مشقت قتال وجدال داخل شهر شوی وکسب کنی آنچه کسب می کنی خمس آن را به مستحقش برسان گفتم شنیدم واطاعت می کنم پس فرمود برو با رشد وصلاح وعنان اسب خود را گردانید وروانه شد واز نظر من غائب شد وندانستم کجا رفت واز جانب چپ وراست او را بسیار طلب کردم ونیافتم ترس ورعب من زیاده شد برگشتم به سوی عسگر خود واین حکایت را نقل نکردم وفراموش کردم از خاطر خود وچون به شهر قم رفتم، رسیدم وگمان داشتم با ایشان محاربه وجنگ خواهم کرد اهل قم به سوی من آمدند وگفتند هر که مخالف ما بود در مذهب وبه سوی ما می آمد با او محاربه می کردیم وچون تو از مائی وبه سوی ما آمده ای میان ما وتو مخالفتی نیست داخل شهر شو وتدبیر شهر به هر نحو که خواهی بکن مدتی در قم ماندم واموال بسیار زیاده از آنچه توقع داشتم جمع کردم پس امرای خلیفه بر من وکثرت اموال من حسد بردند ومذمت من نزد خلیفه کردند تا آنکه مرا عزل کرد وبرگشتم ومردم به دیدن من می آمدند در این حال محمد بن عثمان عمروی آمد واز همه مردم گذشت وبر روی مسند من نشست بر پشتی من تکیه کرد من از این حرکت او بسیار به خشم آمدم وپیوسته مردم می آمدند ومی رفتند واو نشسته بود وحرکت نمی کرد. ساعت به ساعت خشم من بر او زیاده می شد چون مجلس منقضی شد به نزدیک من آمد وگفت میان من وتو سری است بشنو گفتم بگو گفت صاحب اسب اشهب ونهر می گوید ما بوعده خود وفا کردیم پس آن قصه به یادم آمد ولرزید وگفتم می شنوم واطاعت می کنم.و بجان منت می دارم پس برخاستم ودستش را گرفتم وبه اندرون بردم ودر خزینه های خود را گشودم وخمس همه را تسلیم کردم وبعضی از اموال را که من فراموش کرده بودم او به یاد من آورد وخمسش را گرفت وبعد از من در امر حضرت صاحب الامر (علیه السلام) شک نکردم پس حسن ناصرالدوله گفت من نیز تا این قصه را از عم خود شنیدم شک از دل من زائد شد ویقین نمودم امر آن حضرت را[منتهی الامال، ج 2، ص 440].
دین یعنی حساب:
نقشه هارون پنجمین خلیفه دودمان عباسیان تا می توانست برای توسعه ریاست خود می کوشید وتا تیر در ترکش داشت برای سرکوبی مخالفان به کار برده در این مسیر بسیار اوج گرفت هارون به بنی هاشم وعلویین وکسانی که به اهل بیت نبوت بستگی داشت سخت بدبین بود او به خوبی می دانست که این افراد گرچه در ظاهر چون قدرت ندارند دم نمی زنند ولی در باطن تشنه خون او هستند چه آنکه اینان مردان آزاده وغیور بودند وهیچگاه ستمگری های او را امضا نمی کردند.هارون همواره مراقب بود ودر کمین آنان بود وگاه وبیگاه قدرت نمایی می کرد تا زهر چشم آنها بگیرد وتصمیم شورش آنها را در نطفه خفه سازد در این زمینه نقشه ها یکی پس از دیگری طرح کرد تا اینکه این بار نقشه ای دیگری طرح نمود وآن این بود که تصمیم گرفت در موسم حج شرکت کند سپاهیان بی شمار خود را به همراه آورده ودر اجتماع عظیم حج صولت وشکوه خود را به علویین نشان دهد این تصمیم اجرا شد صد هزار سپاه در رکاب خلیفه با شکوه خاصی وارد مکه شدند در این میان گروه بسیاری کاملاً مراقب بودند که در این سفر رسمی به خلیفه جسارت واهانتی نشود وکسی بر او تقدم نداشته باشد تنها او سرور باشد ودیگران چون برده وغلام در برابرش کرنش کنند انجام مناسک حج شروع شد وبخوبی از هر طرف کنترل دقیق بود ولی بر خلاف انتظار با آن همه دقت ومراقبت در کنترل اوضاع دیدند خلیفه هر کاری از مناسک حج را که می خواهد انجام دهد جوانی ناشناس جلوتر انجام می دهد هنگام طواف هنگام اسلام حجرالاسود، هنگام خواندن نماز در مقام ابراهیم (علیه السلام) ودر موارد دیگر آن جوان به اطراف خود نگاه نمی کند ومناسک حج را یکی پس از دیگری جلوتر از هارون انجام می دهد هارون با دیدن آن جوان که با اعمالش تمام نقشه های او را نقش بر آب کرده بود خیلی ناراحت شد مثل مار گزیده به خود می پیچید وهمواره در این فکر بود که این جوان در میان این مردم مخفی نشود او را تحت نظر داشت تا دید جوان در گوشه ای نشست هارون یکی از اطرافیان را نزدش فرستاد تا او را به حضورش آورد ودر این مورد او را گوش مالی دهد مأمور جلب نزد جوان آمده گفت خلیفه شما را خواسته هم اکنون به حضورش بیایید جوان پاسخ گفت من کاری به خلیفه ندارم اگر او کاری دارد نزد من آید موقعی که گفتار محکم این جوان به خلیفه گزارش داده شد هارون از جای برخاست وبحضور جوان آمد وکنار او نشست وبه صورت آمرانه گفت ای جوان بنشین جوان گفت اینجا خانه خداست خانه امن وآزادی است.جایگاه امر ونهی نیست خواستم می نشینم نخواستم نمی نشینم هنگام طواف واستلام حجر وسایر مناسک حج چرا مراعات ادب نکردی چرا احترام رئیس مؤمنان را منظور ننمودی چرا وچرا؟... جواب - مگر تو خود را اهل قرآن نمی دانی مگر قرآن نمی گوید در سوره حج آیه 25 (سواء العاکف فیه والیاد): در این خانه خدا شهری وبادیه نشین مساویند وفخر فروشی واظهار وجود نمودن غدقن است من به دستور قرآن رفتار کرده ام.
همانند شاگرد بنشین:
این پاسخ شکننده هارون را سخت دگرگون کرد. در فکر فرو رفت وبه خیال خام خود پی بهانه ای می گشت تا بلکه آن جوان را تنبیه کند ودر ظاهر خوش آیند باشد سؤالی مطرح کرد وگفت ای جوان جسور مسئله ای از تو می پرسم اگر جوابش را ندهی پاسخ جسارتهای ترا به شدیدترین کیفرها خواهم داد. هارون که با کمال بی ادبی نشسته بود در پاسخ گفت می خواهم چون شاگرد که از استاد خود سؤال می کند سؤال کنم جوان - در این صورت همانند نشستن شاگرد نزد استاد بنشین تو می خواهی از استاد سؤال کنی پس مؤدب بنشین هارون که لحظه به لحظه نقشه هایش خنثی می شد وبهانه جوئی هایش به ضررش تمام می گشت با خود می گفت با این افسانه ها از این جوان دست بر نمی دارم از این رو حفظ ظاهر را رعایت کرد خیلی یواش ومرموزانه پاهای خود را جمع کرد ونشست وپرسید دین چیست حقیقت دین را برایم شرح بده.
یک پنج، هفده....
جوان در پاسخ هارون بقدری بجا وعالی وجامع سخن گفت در ضمن پاسخ جهانیان را با بهترین واساسی ترین پندها موعظه نمود گفت دین عبارتست از یک و5 و17 و34 واز یک دوازدهم (12/1) واز یک چهلم (40/1) ویک در برابر یک ودر تمام عمر یک هارون که به عمق پاسخ توجه نکرده بود قاه قاه خندید وپاسخ آن جوان با کمال را به باد استهزاء گرفت ولی غافل از اینکه آن جوان جواب جالب وعمیق داده است از این رو مجدداً به صورت اعتراض پرسید من درباره دین از تو سؤال می کنم تو اعدادی را ردیف کرده واز ریاضیات می گوئی جوان که خیلی جدی سخن می گفت بی درنگ گفت آیا نمی دانی که دین یعنی حساب آنچه آفریده شده همه وهمه از روی دقت ونظم وحساب است انسانی که دوراندیش نیست ودر اعمال وگفتار خود حسابگر نمی باشد او دین ندارد مگر قرآن نخوانده ای که می گوید: در سوره نساء آیه 48.
اگر مقداری از بدن در جاهای مختلف باشد همه را جمع آوری نموده بار دیگر انسانها را زنده کرده وبه پای حساب می آوریم در این موقع که هارون سخت دگرگون وعصبانی شده بود گفت بین اعدادی را که ردیف کردی شرح بده وگرنه دستور می دهم بین صفا ومروه ترا به قتل برسانند.جوان گفت منظورم از یک آئین مبارک اسلام است ومنظورم از پنج نمازهای پنجگانه است منظورم از هفده، هفده رکعت نماز است منظورم از سی وچهار، سی وچهار سجده ای است که در نمازهای پنجگانه می باشد منظورم از یک دوازده روز ماه مبارک رمضان است که در میان دوازده ماه در این ماه روزه گرفتن شؤون دین است منظورم از یک در چهل زکوة طلا ونقره است منظورم از یک در برابر یک قانون قصاص است منظورم از اینکه در تمام عمر یکبار واجب است حج است که برای مستطیع یکبار در تمام عمر بیشتر واجب نیست جوان در ضمن ردیف کردن، اعدادی به قوانین مختلف عبادی وحقوقی وجزائی واجتماعی اسلام اشاره کرد وبا این پاسخ علمی به هارون ثابت کرد خنده استهزاآمیزش کاملاً بی اساس بوده واز روی جهل سرچشمه گرفته است.
شفاعت:
در این موقع که هارون جا خورده بود وناراحت به نظر می رسید یکی از دربانان که شیفته گفتار شیرین جوان شده بود به هارون گفت خواهش می کنم از این جوان بگذر او را مشمول عفو وعنایت خود قرار بده. جوان بمحض شنیدن این سخنان خنده اش گرفت. هارون علت خنده را پرسید جوان گفت نمی دانم کدامیک از شما احمق تر هستید زیرا اگر اجلم رسیده باشد شفاعت این دربان سودی ندارد واگر اجلم نرسیده باشد تصمیم خلیفه بی نتیجه است هارون نه تنها از جوان گذشت بلکه مجذوب او واقع شده ودستور داد کیسه هایی از دینار ودرهم به او دادند.جوان گفت این درهم را به خاطر جوابی که به سؤال تو دادم می دهی یا برای گفتارم، هارون گفت برای شیرین کلامی تو دادم.
از یک تیر دو نشانه:
در اینجا جوان برای اینکه هم حجت را بر هارون تمام کند وهم به امور فقرا ومحرومان اجتماع رسیدگی کرده باشد به هارون گفت تو از من سؤال کردی واینک نوبت من است که از تو سؤال کنم اگر جوابی را دادی این کیسه ها مال تو باشد وگرنه دستور بده دو برابر این کیسه ها بدهند تا بین فقرای مکه تقسیم کنم وبا آن، بینوایان را به نوائی برسانم هارون گفت بپرس. جوان گفت: آیا حنفساء (سوسک کوچک) با پستان شیر به بچه خود می دهد یا با منقار هارون گفت نمی دانم چنین سؤالی را از خلیفه نمی کنند جوان مگر نشنیده ای که پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرموده است کسی که پیشوای مردم شد باید عقل وفکرش از همه مردم سر آمد باشد تو پیشوا هستی باید بدانی هارون هر چه در این باره فکر کرد جوابی نیافت گفت نمی دانم جوان گفت سوسک کوچک روی خاک راه می رود بوسیله همان خاک غذا در پستانش قرار داده می شود واز پستان خودش غذا می خورد هارون از این جواب متعجب وحیران شد دستور داد دو برابر جایزه او، به او جایزه دادند ودر این موقع که هارون کاملاً دماغش سوخته بود ولی پی در پی در فراز ونشیب این واقعه ضربه خورده بود دیگر سخنی نگفت وجوان هم که از نظر علمی، پیروزی بر هارون به هدف خود رسیده بود وهم اموالی را برای فقرا به دست آورده بود خیلی خوشحال به نظر می رسید از جای برخاست واز هارون جدا شد.هارون به دربانان خود گفت تحقیق کنید ببینید این جوان کیست دربانان پس از تحقیق دریافتند که این جوان فرزند برومند امام صادق (علیه السلام) یعنی حضرت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) است. این جوان زیر سایه رئیس مذهب شیعه بزرگ شده است این خبر را به هارون دادند هارون گفت هذه الورقة من تلک الشجرة این برگ از آن درخت است درختی که ریشه اش پیغمبر (صلی الله علیه وآله) باشد شاخ وبرگش چنین خواهد بود واز پستان وحی شیر خورده ودر زیر سایه الهام وعلم لدنی بزرگ شده است این چنین سخن می گوید!
اعتراف هارون به فضائل علی (علیه السلام):
مروی است که واقدی گفت به نزد هارون الرشید رفتم علمای بغداد همه حاضر بودند هارون خطاب به شافعی کرد که بابن عم چند حدیث در فضایل علی (علیه السلام) از روات ثقات به تو رسیده شافعی گفت یا امیر المؤمنین از پانصد زیاده است پس به جانب محمد بن اسحاق ملتفت شده گفت تو چند حدیث در فضیلت آن حضرت روایت می کنی گفت از هزار متجاوز است بعد از آن رو به طرف محمد بن یوسف کرده که تو بگو گفت از تو واصحاب تو خائفم فرمود که ایمن باش واعلام کن گفت پانزده هزار مسند (حدیثی را گویند که راوی اتصال سلسله سند حدیث را به پیامبر برساند در اصطلاح شیعه آن را گویند به یکی از معصومین (علیهم السلام) با سلسله راویان برسد) ومثل آن مرسل (حدیثی را گویند که همه راویان از سند حذف شود ویا راوی که خود مستقیماً از معصوم (علیه السلام) استماع نکرده نقل نماید) پس متوجه شده پرسید که از تو هم بشنویم گفتم من نیز از آنچه محمد بن یوسف گفت روایت نکنم از آن کمتر نخواهم بود هارون گفت فضیلتی که خود مشاهده کرده ام باعث توبه واستغفار من شده از ظلم وجور وتعدی بر اولاد علی (علیه السلام) بیان کنم.حضار جمیعاً گوشها را پهن کردند والتماس اعلام آن نمودند پس هارون گفت یوسف بن حجاج که نائب من است در دمشق مرا اعلام نمود که در دمشق خطیبی است که زبان به لعن وسب علی (علیه السلام) گشوده است واز منع من ممنوع نمی شود ودر باب او چه حکم است شما را به او نوشتم که او را مقید ساخته به نزد من فرست چون شد از او پرسیدم که تو علی (علیه السلام) را بد می گویی گفت بلی اجداد من در دست او کشته شده اند ومن ترک سب او نخواهم کرد گفتم نمی دانی علی (علیه السلام) هر که را کشته است به امر خدا ورسول بوده توبه کن والا ترا به عقوبت تمام بکشم گفت هر چه خواهی بکن.بفرمودم تا او را در حضور من صد تازیانه زدند ودر حجره می کردند به قصد اینکه او را فراعقوبتی کنم ودر اندیشه بودم که آیا او را چه سیاست کنم چون به خواب رفتم دیدم که درهای آسمان گشوده شد ورسول خدا وامیر المؤمنین (علیه السلام) وجبرئیل نازل شدند با جامی بود رسول خدا جبرئیل را گفت جام را به علی (علیه السلام) بده وشیعیان او را ندا کن جبرئیل جام را به علی (علیه السلام) داد وبه آواز بلند ندا کرد که ای شیعیان علی وآل علی بیایید پس خلق بسیار آمدند واز غلامان ومقربان من چهل کس که من همه ایشان را می شناسم حاضر شدند وعلی (علیه السلام) همه را از آن جام آب داد پس خادمی امر فرمود که دمشقی را بیار چون آورد گفت یا رسول الله از این مرد نمی پرسی که چرا مرا دشنام می دهد رسول خدا از او پرسید که راست می گوید؟ گفت بلی گفت الهی او را مسخ گردان وانتقام علی را از او بستان وبه عذاب علیمش گرفتار کن ومتوجه آسمان شدند ومن ترسان ولرزان از خواب بیدار شدم غلام را گفتم دمشقی را بیاور خبر آورد که بغیر از سگی در آن حجره کسی نیست گفتم سگ را بیاور چون آورد آن دمشقی به صورت سگی شده بود که گوش او بحال خود بود وآب از چشمش می رفت به سر اشاره می کرد چنانکه گوئی عذر می خواهد بفرمودم تا باز به همان خانه اش بردند واکنون در آنجا است پس به التماس بعضی آن سگ را حاضر کردند گوشش چون گوش آدمی بود وباقی اعضاء وجوارح مشابه اعضاء وجوارح سگ بود وزبان می خائید وچون عذر خواهند لب می جنبانید شافعی گفت این مسخ است وما ایمن نیستیم که عقوبت به او برسد بفرما تا او را ببرند به همان خانه اش بردند پسش لحمه ای بیش نگذشت که صدای عظیم هولناکی شنیدیم چون تفحص کردند صاعقه ای بام را سوراخ کرده سگ را سوخته بود هارون گفت گواه باشید من بر قتل وزجر وتعدی بر علویان توبه کردم واز کرده وگذشته پشیمانم ودیگران نیز زبان توبه واستغفار گشودند. الحمدلله رب العالمین[حدیقة الشیعه، ج 2، چاپ جدید، ص 577].
با دقت در آیات مختلف قرآن بخوبی روشن می شود که دو دسته آیه در زمینه علم وغیب وجود دارد نخست آیاتی که علم غیب را مخصوص خدا معرفی کرده واز غیر او نفی می نماید مانند آیه 59 انعام وعنده مفاتیح الغیب لا یعلمها الا هو کلیدهای غیب نزد خدا است که جز او کسی آنها را نمی داند وآیه 65 نمل قل لا یعلم من فی السماوات والارض الغیب الا الله بگو هیچیک از کسانی که در آسمانها وزمین هستند غیب را نمی دانند جز خدا ومانند آنچه درباره پیامبر (صلی الله علیه وآله) در آیه 5 سوره انعام آمده است قل لا اقول لکم عندی خزائن الله ولا اعم الغیب بگو من به شما نمی گویم خزائن خداوند نزد من است ومن غیب را نمی دانم ودر آیه 188 اعراف می خوانیم ولو کنت اعلم الغیب لاستکثرت من الخیر اگر من غیب را می دانستم خیر فراوانی برای خود فراهم می نمودم ودر آیه 20 یونس فرموده (فقل انما الغیب لله) بگو غیب مخصوص خداست وگروه دوم آیاتی است که به روشنی نشان می دهد که اولیای الهی احتمالاً از غیب آگاهی دارند چنانکه آیه 179 آل عمران می خوانیم وما کان الله لیعطلکم علی الغیب ولکن الله یجتبی من رسله من یشاء چنان نبود که خدا شما را از علم غیب آگاه کند ولی خداوند از میان رسولان خود هر کس را بخواهد برمی گزیند (وقسمتی از اسرار غیب را در اختیار او می گذارد) ودر معجزات حضرت مسیح می خوانیم که فرمود: ورسولاً الی بنی اسرائیل انی قدجئتکم بایة من ربکم اتی اخلق لکم من الطین کهیئة الطیر فانفح فیه فیکون طیراً باذن الله وانبئکم بما تأکلون وما تدخرون فی بیوتکم ان فی ذلک لایة لکم ان کنتم مؤمنین او را به عنوان رسول وفرستاده به سوی بنی اسرائیل (قرار داده که به آنها می گوید) من نشانه ای از طرف پروردگار شما برایتان آورده ام من از گل چیزی به شکل پرنده می سازم سپس در آن می دمم وبه فرمان خدا پرنده ای می گردد وکور مادر زاده ومبتلایان برص (پیسی) را بهبودی می بخشم ومردگان را زنده می کنم واز آنچه می خورید ودر خانه خود ذخیره می کنید به شما خبر می دهم مسلماً در اینها نشانه ای برای شما است اگر ایمان داشته باشید ویکی دیگر آیه 26 سوره جن عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احداً 27 الا من ارتضی من رسول فانه یسلک ممن یدیه ومن خلفه رصداً غیب را خدا می داند وهیچکس را بر اسرار غیبش آگاه نمی سازد مگر رسولی که او را برگزیده واز آنان راضی شده سپس مراقبین ونگهبانانی از پیش رو وپشت سر همراه او می فرستند.
احادیث وروایات زیادی داریم که نشان می دهد پیامبر (صلی الله علیه وآله) وامامان معصوم (علیهم السلام) اجمالاً آگاهی از غیب داشتند وگاهی از آن خبر می دادند از باب نمونه:
1 - حضرت صادق (علیه السلام) به گروهی از اصحابش فرمود من به آنچه در آسمان وزمین وبهشت ودوزخ موجود است علم دارم از حوادث گذشته وآینده با اطلاعم آنگاه قدری توقف کرد. دید این مطلب بر شنوندگان گران آمد لذا فرمود تمام این مطالب را از کتاب خدا فهمیده ام زیرا خدا می فرماید (ونزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شی ء) ما قرآن را بر تو نازل کردیم که بیانگر هر چیزی است [بررسی مسائل کلی امامت، صفحه 291].
روشن است کسی که عالم به اسرار چنین کتابی باشد اسرار غیب را بداند واین دلیلی است آشکار بر اینکه ممکن است انسانی از اولیاء الله از اسرار غیب بفرمان خدا آگاه گردد.
2- قال ابو جعفر (علیه السلام) ان القائم (علیه السلام) اذا قام بمکه واراد ان یتوجه الی الکوفة نادی منادیه الالا یحمل احد منکم طعاماً ولا شراباً ویحمل حجره موسی بن عمران وهو وقر بغیر فلا ینزل منزلاً الا انبعث عن منه فمن کان جائعاً شبع ومن کان ظامئاً روی فهو زادهم حتی ینزلوا النجف من ظهر الکوفه امام باقر (علیه السلام) فرمود چون حضرت قائم (علیه السلام) در مکه قیام کند قبل از حرکت به طرف کوفه منادی وی فریاد می کند که کس خوردنی وآشامیدنی همراه خود برندارد وسنگ حضرت موسی که بوزن بار یک شتر است با آن حضرت می باشد ودر منزلی که فرود آیند چشمه آبی از آن سنگ می جوشد که گرسنه را سیر وتشنه را سیر آب کند وهمان سنگ توشه آنها است تا هنگامی که در نجف در پشت کوفه فرود آید[قرآن وولایت، ص 50].
3 - امام باقر (علیه السلام) می فرماید مقدار علم پیغمبر را از حضرت علی (علیه السلام) سؤال کردند فرمود پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) علم جمیع پیغمبران را می دانست واز حوادث گذشته وآینده با اطلاع بود آنگاه فرمود به خدائی که جانم در دست اوست سوگند من همه علوم پیغمبر را می دانم واز گذشته وآینده اطلاع دارم[بررسی مسائل کلی امامت، ص 292].
عبد الا علی وعبیدة بن بشیر از حضرت صادق (علیه السلام) روایت کرده اند که فرمود بخدا سوگند من از موجودات آسمان وزمین وبهشت ودوزخ اطلاع دارم. حوادث گذشته وآینده را می دانم، سپس فرمود: همه را از کتاب خدا فهمیده ام دستش را باز کرد وفرمود این چنین آنها را در دست خودم مشاهده می نمایم سپس فرمود خدا در قرآن می فرماید: (نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکن شی ء) یعنی ما قرآن را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز است [مدرک سابق].
4- ائمه (علیهم السلام) در دل انسان را می دانستند.از ابو هاشم جعفری روایت است که گفت شنیدم از امام حسن عسگری (علیه السلام) که می فرمود از گناهانی که آمرزیده نمی شود قول آدمی است که می گوید کاش مؤاخذه نمی شدم مگر به همین گناه یعنی گناه من همین بود.من در دل خود گفتم که این مطلب دقیقی است وشایسته است از برای آدمی که تفقد کند خود هر چیزی را چون این در دل من گذشت آن حضرت رو کرد به من وفرمود راست گفتی ای ابو هاشم ملازم شو آنچه را که در دل خود گذرانیدی پس بدرستی که شرکت در میان مردم پنهان تر است از جنبیدن مورچه بر سنگ خارا در شب تاریک واز جنبیدن مورچه بر پلاس سیاه[منتهی الامال، ج 2، ص 455].
تعبیر می شود از این قسم گناهان به محقرات وروایت شده که از حضرت صادق (علیه السلام) مرویست که فرمود بدرستی که بپرهیزید از محقرات از گناهان بدرستی که آن آمرزیده نمی شود واز حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) مرویست که فرمود بدرستی که ابلیس راضی شد از شما بمحقرات وفرمود به ابن مسعود (در وصیت خود به او) که ای ابن مسعود حقیر وکوچک مشمار البته گناه را واجتناب کن از گناه کبائر پس بدرستی که بنده چنین نظر افکند روز قیامت به گناهان خود بگرید چشمان او چرک وخون. حق تعالی می فرماید: یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضراً وما عملت من سوء تود لو أن بینهما وبینه امراً بعیداً یعنی روز قیامت هر کس آنچه را از کار نیک انجام داده حاضر می بیند ودوست دارد میان او وآنچه از اعمال بد انجام داده فاصله زمانی زیاد باشد وخداوند شما را از نافرمانی خودش بر حذر می دارد و(در عین حال) خدا به همه بندگان مهربان است وفرمود به ابوذر به درستی که مؤمن می بیند گناه خود را مثل آنکه در زیر سنگ بزرگ سختی است که می ترسد به روی او بیفتد به درستی که کافر می بیند گناه خود را مانند مگسی که بر بینی او عبور می کند[مدرک سابق].
از کلام امیر المؤمنین (علیه السلام) است که شدیدترین گناهان آن گناهی است که صاحبش آن را سبک شمرد روایت شده از حضرت صادق (علیه السلام) که وقتی حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) فرود آمد به زمین بی گیاهی پس فرمود باصحاب خود که بروید هیزم بیاورید عرض کردند یا رسول الله ما در زمین بی گیاه که هیزم در آن یافت نمی شود فرمود بیاورید هر کس هر چه ممکنش می شود پس هیزم آوردند وریختند مقابل آن حضرت روی هم، چون هیزمها جمع شد حضرت فرمود همینطور جمع می شود گناهان معلوم شد که مقصد آن حضرت از امر فرمودن به آوردن هیزم این بود که اصحاب ملتفت شوند همینطور که در آن بیابان خالی از گیاه هیزم به نظر نمی آید وقتی که در طلب جستجوی او شدند مقدار کثیری از هیزم جمع شد وروی هم ریخته شد به همین نحو گناه به نظر نمی آید وچون جستجو وحساب شود گناهان بسیاری جمع شود[همان مدرک].
5- قبل از سؤال جواب می دادند وروی الصدوق باسناد عن عائذ الاحمس قال دخلت علی ابی عبد الله وانا ارید ان اساله عن الصلوة قیدنی فقال اذا لقیت الله بالصلوة الخمس لم یسئلک عما سواهن صدوق از عائذ احمس روایت می کند که گفت بر حضرت صادق (علیه السلام) وارد شدم ومی خواستم راجع به نماز سؤال کنم آن جناب قبل از سؤال من فرمود اگر بنمازهای پنجگانه خدا را ملاقات کنی از چیز دیگر از تو سؤال نمی کنند[قرآن وولایت، ص 66].
6- از ابو هاشم روایت است که گفت شرفیاب شدم حضور مبارک امام حسن عسگری (علیه السلام) دیدم آن حضرت مشغول نوشتن کاغذی است پس رسید وقت نماز اول آن حضرت کاغذ را از دست بر زمین گذاشت ومشغول نماز گشت پس دیدم که قلم می گردد روی کاغذ ومی نویسد تا رسید به آخر کاغذ من چنین دیدم به سجده افتادم پس چون حضرت از نماز خود فارغ شد گرفت قلم را به دست خود واذن داد از برای مردم که داخل شوند[منتهی الامال، ج 2، ص 401].
7- علی (علیه السلام) فضول را سگ کرد.
اصبغ بن نبانه نقل می کند که جمعی بودیم در خدمت مولی امیر المؤمنین (علیه السلام) که پشت سر وی راه می رفتیم مردی از قریش در مقام اعتراض عرض کرد یا امیر المؤمنین شما مردان ما را کشتید وبچه های آنها را یتیم نمودید وکردید آنچه کردید حضرت توجهی به او کرد وفرمود اخساء سگ گم شود ناگهان سگ سیاه شد شروع کرد به پوزش نمودن پناه بردن به آن حضرت پس آن حضرت وی را مورد رحمت خود قرار دادند ولب مبارک را حرکت دادند وگویا کلامی فرمودند که باز آن مرد به صورت اول برگشت مردی عرض کرد شما با این قدرت باشید ومعاویه به شما جسارت می کند فرمود ما بندگان مکرمین خدا می باشیم وبه اذن پروردگار عمل می نمایم[قرآن وولایت، ص 50].
8- ابابصیر که از دوستان حضرت صادق (علیه السلام) است می گوید داخل مدینه شدم وبا کنیز خود نزدیکی کردم به قصد حمام از منزل خارج شدم در بین راه دیدم دوستان وهمراهانم به طرف منزل حضرت صادق (علیه السلام) به قصد شرفیابی می روند ترسیدم اگر با آنها نروم ممکن است امروز نتوانم محضر آقا شرفیاب شوم من هم با ایشان رفتم وداخل شدم همین که مقابل وی ایستادم نظر کرد به من وفرمود ای ابابصیر آیا ندانستی که در خانه های انبیاء واوصیاء داخل نمی شود جنب من خجالت کشیدم وگفتم یابن رسول الله چون یاران خود را دیدم شرفیاب می شوند ترسیدم که زیارت شما از من فوت شود ودیگر این عمل را نخواهم کرد[همان مدرک به نقل کافی].
9- برید کناس می گوید مردی با زنی ازدواج کرد که به اقرار خویش با مادر آن زن ملاعبه می کرد واو را می بوسید ومدعی بود با وی مقاربت ونزدیکی نکرده من حکم آن را از حضرت صادق (علیه السلام) در مدینه پرسیدم حضرت فرمود دروغ گفته یک مرتبه با او نزدیکی کرد باید از آن زن جدا شود من از سفر برگشتم وکلام حضرت را برای آن مرد نقل کردم.بخدا انکار نکرد وگفت امام صادق (علیه السلام) راست گفته من یک مرتبه با آن زن مقاربت ونزدیکی کردم واز آن زن جدا شد[مدرک سابق].
10- شیخ طوسی از رشیق روایت کرده است که معتمد خلیفه فرستاد مرا با دو نفر دیگر طلب نمود وامر کرد که هر یک دو اسب با خود برداریم یکی را سوار شویم ودیگری را به جنبت بکشیم یعنی یدک کنیم وسبکبار به تعجیل برویم به سامره وخانه حضرت امام حسن عسگری (علیه السلام) را به ما نشان داد وگفت به در خانه ای می رسید که غلام سیاهی بر آن نشسته است پس داخل خانه شوید وهر که در آن خانه بیابید سرش را برای من بیاورید چون به خانه حضرت رسیدیم در دهلیز خانه غلام سیاهی نشسته بود وبند زیر جامه در دست داشت ومی بافت.
پرسیدیم که کی در این خانه است گفت صاحبش وهیچ گونه ملتفت نشد به جانب ما واز ما پروا نکرد. چون داخل خانه شدیم خانه ای بسیار پاکیزه ای دیدیم ودر مقابل پرده ای مشاهده کردیم که هرگز از آن بهتر ندیده بودیم که گویا الحال از دست کارگر در آمده است ودر خانه هیچ کس نبود چون پرده را برداشتیم حجره بزرگی به نظر آمد که گویا دریای آبی در میان حجره ایستاده ودر منتهای حجره حصیری به روی آب گسترده است وبر بالای آن حصیر مردی ایستاده است نیکوترین مردم به حسب هیئت ومشغول نماز است وهیچ گونه به جانب ما التفات ننمود.
احمد بن عبد الله پا در حجره گذاشت که داخل شود در میان آب غرق شد واضطراب بسیار کرد تا من دست دراز کردم واو را بیرون آوردم وبی هوش شد بعد از ساعتی به هوش آمد پس رفیق دیگر اراده کرد که داخل شود وحال او بدین منوال گذشت.پس من متحیر ماندم وزبان به عذرخواهی گشودم وگفتم معذرت می طلبم از تو ای مقرب درگاه خدا والله ندانستم که نزد کی می آیم واز حقیقت حال مطلع نبودم واکنون توبه می نمایم به سوی خدا از این کردار.
پس به هیچ وجه متوجه گفتار من نشد ومشغول نماز بود ما را هیبتی عظیم در دل به هم رسید وبرگشتیم ومعتضد انتظار ما می کشید وبه دربانان سفارش کرده بود که هر وقت برگردیم ما را به نزد او برند پس در میان شب رسیدیم وداخل شدیم وتمام قصه را نقل کردیم پرسید که پیش از من با دیگری ملاقات کردید وبا کسی حرفی گفتید؟ گفتیم نه پس سوگندهای عظیم یاد کرده که اگر بشنوم که یک کلمه از این واقعه را به دیگری نقل کرده اید هر آینه همه را گردن بزنم وما این حکایت را نقل نتوانستیم بکنیم مگر بعد از مردن او[منتهی الامال، ج 2، ص 442].
از معجزه های امام جواد (علیه السلام):
11- شیخ مفید وابن شهر آشوب ودیگران روایت کرده اند که چون حضرت جواد (علیه السلام) با ام الفضل زوجه خود از بغداد به مدینه مراجعت می فرمود. چون به شارع کوفه به دار مسیب رسید فرود آمد وآن هنگام غروب آفتاب بود پس داخل مسجد شد ودر صحن آنجا درخت سدری بود که بار نمی داد.
پس حضرت کوزه آبی طلبید ودر زیر آن درخت وضو گرفت وایستاد به نماز مغرب وجماعت گذاشت ودر رکعت اول بعد از حمد سوره نصر ودر ثانی حمد وتوحید خواند وپیش از رکوع قنوت خواند پس از آن رکعت سوم را بجا آورد تشهد وسلام گفت واز نماز فارغ شد پس لحظه ای نشست وذکر خدا به جا آورد وبرخاست چهار رکعت نافله مغرب بجا آورد پس تعقیب نماز خواند ودو سجده شکر بجا آورد وبیرون رفت پس چون مردم نزد درخت آمدند دیدند که بار آورده میوه نیکویی را پس تعجب کردند واز سدر آن خوردند یافتند شیرین است ودانه ندارد مردم با آن حضرت وداع کردند وبه مدینه تشریف برد ودر مدینه بود تا زمان معتصم که آن حضرت را به بغداد طلبید در اول سال دویست وبیست وپنج ودر بغداد توقف فرمود تا آخر ماه ذالقعده همان سال که وفات یافت ودر پشت سر مبارک جدش امام موسی بن جعفر (علیه السلام) مدفون شد واز شیخ مفید نقل شد که فرمود من از میوه آن درخت سدر خوردم ویافتم آن را بی دانه[منتهی الامال، ج 2، ص 332].
12- خبر شقیق بلخی وآنچه مشاهده کرده از دلائل امام موسی بن جعفر (علیه السلام) شیخ اربلی از شقیق بلخی روایت کرده که در سال صد وچهل ونهم به حج می رفتم چون به قادسیه رسیدم نگاه کردم دیدم مردمان بسیاری برای حج حرکت کرده اند وتمامی با زینت واموال بودند پس نظرم افتاد به جوان خوشرویی که ضعیف وگندم گون بود وجامه پشمینه بالای جامه های خویش پوشیده بود وشمله ای در بر کرده بود ونعلین در پای مبارکش بود واز مردم کناره کرده وتنها نشسته بود من با خود گفتم این جوان از طائفه صوفیه است می خواهد بر مردم کل باشد وثقالت خود را بر مردم اندازد ودر این راه به خدا سوگند که نزد او می روم واو را سرزنش می کنم وچون نزدیک رفتم وآن جوان مرا دید فرمود یا شفیق اجتنبوا کثراً من الظن ان بعض الظن اثم یعنی اجتناب کنید از سوء ظن وبدگمانی زیرا بعض سوءظن گناه است ومعصیت.
این بگفت ورفت من با خود گفتم این امر عظیمی بود که این جوان آنچه در دل من گذشته بود بگفت ونام مرا برد نیست این جوان مگر بنده صالح خدا وبروم از او سؤال کنم مرا حلال کند پس به دنبال او رفتم وهر چه سرعت کردم او را نیافتم این گذشت تا به منزل واقعه رسیدیم آنجا آن بزرگوار را دیدم که نماز می خواند واعضایش مضطرب است واشک چشمش جاری است من گفتم این همان صاحب است که در جستجوی او بودم بروم از او استحلال جویم پس صبر کردم تا از نماز فارغ شد به جانب او رفتم چون مرا دید فرمود یا شقیق وانی لغفار لمن تاب وامن وعمل صالحاً ثم اهتدی این بفرمود وبرفت من گفتم باید این جوان از ابدال باشد زیرا که دو مرتبه مکنون مرا گفت پس دیگر او را ندیدم تا به زباله رسیدم. دیدم آن جوان کوزه ای در دست دارد لب چاهی ایستاده ومی خواهد آب بکشد که ناگاه کوزه از دستش در چاه افتاد من نگاه کردم دیدم سر به جانب آسمان کرد وگفت انت ربی اذا ظلمت الی الماء وقوتی اذا اردت طعاما (یعنی تویی سیراب من هر گاه تشنه شوم به سوی آب وتو قوت منی هر وقتی که اراده کنم طعام را.) پس گفت خدای من وسید من من غیر از این کوزه ندارم از من مگیر او را.
شقیق گفت به خدا سوگند دیدم که آب چاه جوشید وبالا آمد آن جوان دست به جانب آب برد وکوزه را بگرفت. پر از آب کرد وضو گرفت وچهار رکعت نماز خواند پس به جانب تل ریگی رفت واز آن ریگها بگرفت ودر کوزه ریخت وحرکت داد وبیاشامید من چون چنین دیدم نزدیک شدم وسلام کردم وجواب شنیدم پس گفتم به من هم مرحمت کن از آنچه خدا به تو نعمت فرموده. فرمود ای شقیق همیشه نعمت خداوند در ظاهر وباطن ما بوده. پس گمان خوب ببر به پروردگارت پس کوزه را به من داد وچون آشامیدم دیدم سویق وشکر است وبه خدا سوگند که هنوز لذیذتر وخوشبوتر از آن نیاشامیده بودم. پس سیر وسیراب شدم به حدی که چند روز میل به طعام وشراب نداشتم پس دیگر آن بزرگوار ندیدم تا وارد مکه شدم نیمه شبی او را دیدم در پهلوی قبةالسراب مشغول به نماز است وپیوسته مشغول به گریه وناله بود وبا خشوع تمام نماز می گذارد.
تا فجر طلوع کرد پس در مصلای خود نشست وتسبیح کرد وبرخاست نماز صبح ادا کرد پس از آن هفت شوط طواف بیت الحرام کرد وبیرون رفت من دنبال او رفتم دیدم او را حاشیه وغلامان است بر خلاف آن وضعی که در بین راه بود یعنی او را جلالت ونبالت تمامی است ومردم اطراف او جمع شدند وبر او سلام می کردند. پس من به شخصی گفتم که این جوان کیست گفتند این موسی بن جعفر بن محمد بن علی ابن الحسین بن علی بن ابیطالب (علیهم السلام) است گفتم این عجائب که من از او دیدم اگر از غیر او بود عجب بود لکن چون از این بزرگوار است عجبی ندارد[منتهی الامال، ج 2، ص 204].
13- در اخبار غیب امام موسی بن جعفر است شیخ کشی از شعیب عقرقوفی روایت کرده که روزی خدمت حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) بودم ناگهان ابتدا از پیش خود مرا فرمود که ای شعیب فردا ملاقات خواهد کرد تو را مردی از اهل مغرب واز حال من از تو سؤال خواهد کرد تو در جواب او بگو او است به خدا سوگند امامی که حضرت صادق (علیه السلام) از برای ما گفته. پس هر چه از تو سؤال کند از مسائل حلال وحرام تو از جانب من جواب او بده گفتم فدایت شوم آن مرد مغربی چه نشانی دارد فرمود مردی به قامت طویل وجسیم است ونام یعقوب است وهر گاه او را ملاقات کنی با کی نیست او را جواب گویی از هر چه می پرسد. چه او یگانه قوم خویش است واگر خواست به نزد من بیاید او را با خود بیاور. شعیب گفت به خدا سوگند روز دیگر من در طواف بودم که مردی طویل وجسیم رو به من کرد گفت می خواهم از تو سؤال کنم از احوال صاحبت. گفتم از کدام صاحب گفت از فلان بن فلان یعنی حضرت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) گفتم چه نام داری گفت یعقوب. گفتم از کجا می باشی گفت از اهل مغرب. گفتم از کجا مرا شناختی.
گفت در خواب دیدم کسی مرا گفت که شعیب را ملاقات کن وآنچه خواهی از او پرس چون بیدار شدم نام تو را پرسیدم تو را به من نشان دادند. گفتم بنشین در این مکان تا من از طواف فارغ شوم به نزد تو بیایم. پس طواف خود نمودم به نزد او رفتم وبا او تکلم کردم ومردی عاقل یافتم او را پس از من طلب کرد او را به خدمت حضرت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) ببرم. پس دست او را گرفتم وبه خانه آن حضرت بردم وطلب رخصت کردم چون رخصت یافتم داخل خانه شدیم. چون امام (علیه السلام) نگاهش به آن مرد افتاد فرمود ای یعقوب تو دیروز اینجا وارد شدی وما بین تو وبرادرت در فلان موضع نزاعی واقع شد وکار بجایی رسید که همدیگر را دشنام دادید واین طریقه ما نیست ودین ما دین پدران ما بر این نیست وما امر نمی کنیم احدی را به این نحو کارها پس از خداوند یگانه بی شریک بپرهیز. همانا به این زودی مرگ مابین تو وبرادرت جدایی خواهد افکند وبرادرت در همین سفر خواهد مرد.
پیش از آنکه به وطن خویش برسد وتو هم از کرده خود پشیمان خواهی شد واین به سبب آن شد که شما قطع رحم کردید خدا عمر شماها را قطع کرد. آن مرد پرسید فدایت شوم اجل من کی خواهد رسید. فرمود همانا اجل تو نیز حاضر شده بود لکن چون در فلان منزل با عمه ات صله کردی ورحم خود را وصل کردی بیست سال بر عمرت افزوده شد. شعیب گفت بعد از این مطلب یک سال آن مرد را در طریق حج دیدم واحوال پرسیدم خبر داد که در آن سفر برادرش به وطن نرسید که وفات یافت ودر بین راه به خاک رفت[منعی الامال، ج 2، ص 306].
عن جابر عن ابی جعفر (علیه السلام) قال، قال رسول الله (صلی الله علیه وآله) اوصی الشاهد من امتی والغائب منهم ومن فی اصلاب الرجال وارحام النساء الی یوم القیمة ان یصل الرحم وان کانت منه علی مسیرة سنة فان ذلک من الدین. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود سفارش می کنم امت حاضر وغائبم را وآنهایی را که در پشت مردان وزهدان زنانند تا روز قیامت که صله رحم کنند اگر چه به فاصله یک سال راه باشد، زیرا صله رحم جزء دین است[کافی، ج 3، ص 321، خبر 5].
مردی خدمت پیغمبر (صلی الله علیه وآله) آمد وعرض کرد یا رسول الله فامیل من تصمیم گرفته اند بر من حمله کنند واز من ببرند ودشنام دهند آیا من حق دارم آنها را ترک کنم. فرمود در آن صورت خدا همه شما را ترک می کند. عرض کرد پس چه کنم فرمود بپیوند به هر آن که از تو ببرد وعطا کن به هر که محرومت کند ودر گذر هر که به تو ستم نماید. زیرا چون چنین کنی خدا تو را بر آنها یاری دهد[همین مدرک، مترجم].
امام رضا (علیه السلام) فرمود مردیکه سه سال از عمرش باقی مانده صله رحم می کند خدا عمرش را 30 سال قرار می دهد وخدا هر چه می خواهد می کند[همان مدرک].
ائمه اطهار (علیهم السلام) در تمام اعمال وافعال شیعیان اطلاع دارند:
14- در اطلاع حضرت صادق (علیه السلام) بر غیب شیخ طوسی از داود بن کثیر رقی روایت کرده که گفت نشسته بودم خدمت حضرت صادق (علیه السلام) که ناگاه ایشان از پیش خود به من فرمود ای داود به تحقیق که عرضه شد بر من علمای شما روز پنجشنبه پس دیدم بین اعمال تو صله واحسان تو را به پسر عمت فلان پس این مطلب مرا خشنود گردانید. همانا صله تو او را سبب می شود که عمر او زود فانی واجل او منقطع شود. داود گفت مرا پسر عمی بود معاند ودشمن اهلبیت ومردی خبیث خبر به من رسید که او وعیالش بد می گذرانند. پس برای نفقه او براتی نوشتم ونزد او فرستادم.پیش از آنکه به سوی مکه توجه کنم چون به مدینه رسیدم خبر داد مرا بدین مطلب حضرت امام صادق (علیه السلام).
صله ارحام واحسان به برادران نعمت وعمر انسان را زیاد می کند عبد الرحمن بن حجاج از امام موسی بن جعفر (علیه السلام) روایت کرده که فرمود در بنی اسرائیل مردی صالح بود همسری مانند خود صالحه داشت. مرد مذبور شبی در خواب دید که شخصی به نزد او آمده وبدو گفت خدای تعالی عمر تو را فلان مقدار مقدر فرمود ومقرر داشته که نیمی از عمر تو در وسعت وفراخی بگذرد ونیم دیگر آن به سختی وفشار وفقر اکنون تو مخیری هر کدام را مقدم داری (اگر می خواهی آن نیمی که در فراخی وثروتی است مقدم بدار ونیم دوم زندگی را در سختی بگذران واگر خواهی سختی وفقری را مقدم بدار ونیمه دوم زندگی را در فراخی ووسعت وثروت بگذران) مرد صالح گفت من زنی صالحه دارم که با من در زندگی شریک است من با وی مشورت می کنم واطلاع می دهم چون صبح شد به زن گفت من چنین خوابی دیده ام زن بدو گفت همان فراخی وثروت ووسعت را در نیمه اول زندگی اختیار کن شاید خدا به ما رحم کند ونعمت را بر ما تمام گرداند چون شب دوم شد همان شخص به نزد وی آمد وبدو گفت کدام را اختیار کردی مرد صالح گفت من همان فراخی را در نیمه اول انتخاب کردم او هم پذیرفت ورفت واز روز دیگر دنیا از هر طرف بدو رو آور شد ونعمت او زیاد گشت زن که چنان دیدید وگفت بوسیله این اموال به خویشان خود ونیازمندان دیگر رسیدگی کن وبه همسایگان وبرادرانت از این اموال بده (وهمچنان پیوسته او را به صله رحم واحسان وکارهای نیک وادار می کرد) تا چون نیمی از عمر او گذشت همان مرد را در خواب دید که به نزد وی آمده گفت خدای تعالی به خاطر قدردانی از رفتاری که تو در این مدت انجام دادی (واحسانی که کردی) همه عمر را در فراخی ونعمت مقرر فرمود تا پایان عمر مقرر داشت که به همین وضع به سر بری[کیفر گناه، ج 2، ص 17].
قطع رحم عمر را کوتاه می کند:
امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود در حدیثی ان الیمین الکاذبة وقطیعة الرحم تذران الدیار بلاقع من اهلها قسم دروغ وقطع رحم خانه ها را ویران (وبی صاحب) وخالی از اهل وخانمان گرداند[کیفر گناه، ج 2، ص 32].
در حدیث دیگری از ابی حمزه ثمالی روایت کرده که امیرمؤمنان (علیه السلام) در خطبه ای فرمود (اعوذ بالله من الذنوب التی تعجل الفناء) پناه می برم به خدا از گناهانی که در نابودی شتاب کند. ابن کوا که در زمره دشمنان آن حضرت واز خوارج بود وهمیشه مترصد ومنتظر بود تا ایراد بر کردار وگفتار آن حضرت بگیرد برخاسته گفت یا علی مگر گناهی هم هست که در نابودی شتاب کند. (فقال (علیه السلام) نعم ویلک قطیعة الرحم) فرمود بلی قطع رحم است[همان مدرک].
امام صادق (علیه السلام) با منصور دوانیقی:
روزی منصور دوانیقی کسی را به سراغ امام صادق (علیه السلام) فرستاد وچون آن حضرت نزد وی آمد دستور داد در پهلوی خودش توشکی گستردند امام (علیه السلام) را در کنار خود نشاند آنگاه چند بار صدا زد محمد (محمد نام پسر منصور ولقبش مهدی بود) را نزد من آرید. مهدی را پیش من آرید وهم چنین پشت سر هم تکرار می کرد بدو گفتند هم اکنون می آید وچون آمد منصور رو به امام صادق (علیه السلام) کرده گفت آن حدیثی که درباره صله رحم نقل کردی تکرار کن تا مهدی هم بشنود. امام (علیه السلام) فرمود آری پدرم از پدرش از جدش امیر المؤمنین (علیه السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) روایت کرد که آن حضرت فرمود ان الرجل لیصل رحمه وقد بقی من عمره ثلاث سنین فیصبرها الله (عز وجل) ثلاثین سنة ویقطعها وقد بقی من عمره ثلاثون سنة فیصبرها الله ثلاث سنین براستی که مرد صله رحم می کند واز عمرش سه سال بیش نمانده ولی خدا بواسطه همان صله رحم عمر سه سال را سی سال می کند واز عمرش سی سال ماند ولی خدا(به همان واسطه) عمر سی سال را سه سال می کند منصور گفت این حدیث نیکو است ولی منظورم این حدیث نیست.
امام (علیه السلام) فرمود آری پدرم از پدرش از جدش از امیر المؤمنین (علیه السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) روایت کرد که فرمود صلة الرحم تعمر الدیار وتزید فی الاعمار وان کان اهلها غیر اخیار صله رحم خانه ها را آباد گرداند وبر عمرها بیفزاید وگرچه انجام دهندگان آن مردمان خوبی نباشند. منصور گفت این هم نیکو حدیثی است ولی منظور من این حدیث هم نیست. امام (علیه السلام) فرمود آری پدرم از پدرش از جدش از امیر المؤمنین (علیه السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) روایت کرد که آن حضرت فرمود ان الرجل صلة الرحم تهون الحساب وتقی میتة السوء صله رحم حساب ها را در روز قیامت آسان واز مرگ بد حفظ کند. منصور گفت آری منظور من همین حدیث بود[کیفر گناه، ج 2، ص 33، به نقل از سفینة، ج 1، ص 516].
قطع رحم در ردیف شرک:
مردی خدمت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) آمد عرض کرد مبغوض ترین اعمال نزد خدای (عز وجل) کدام عمل می باشد. (فقال الشرک بالله) فرمود شرک به خدا (قال ثم ماذا قال الامر بالمنکر والنهی عن المعروف) پرسید پس از آن چه فرمود امر به کار زشت ونهی از کار نیک[سفینة، ج 1، ص 516].
داستانی از کتاب کافی:
یکی از اصحاب امام صادق (علیه السلام) گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم برادران وعموزادگان من خانه را بر من تنگ کرده اند واز همه خانه یک اطاق برای من گذارده اند ومن اگر در این باره اقدام کنم می توانم خانه را از آنها بگیرم امام فرمود صبر کن خداوند برای تو گشایش فراهم خواهد کرد. راوی می گوید من خودداری کردم تا در سال صد وسی ویک وبائی آمد وبه خدا سوگند همه آنها مردند ویک نفر از اهل آنها باقی نماند. فرمود این به واسطه آن رفتاری است که با تو کردند وآزاری که بو تو رساندند وقطع رحم کردند آیا دلت می خواست که زنده باشند وبر تو ننگ گیرند؟ عرض کردم آری به خدا سوگند[کیفر گناه، ج 2، به نقل کافی، ج 4، ص 47].
مرحوم نهاوندی در کتاب عبقری الحسان از عالم جلیل سید بزرگوار آقای سید عبد الله قزوینی نقل می کند که فرمود من در سال 1327 هجری قمری با زن وفرزندم برای زیارت به عتبات عالیات مشرف شدیم روز سه شنبه ای بود که از نجف اشرف به مسجد کوفه رفتیم رفقا خواستند همان روز به نجف برگردند. من گفتم خوب است امشب که شب چهار شنبه است به مسجد سهله برویم واعمال شب چهار شنبه مسجد سهله را بجا آوریم.
اول رفقا قبول کردند ولی بعد پشیمان شدند وگفتند ما شبانه در این بیابان حرکت نمی کنیم ولی من با سه نفر زن که همراهم بودند سوار مرکب شدیم وبه طرف مسجد سهله رفتیم ونماز مغرب وعشاء را با جماعت خواندیم وبعد مشغول دعا واعمال مسجد گردیدیم ناگهان متوجه شدیم که از شب خیلی گذشته وما باید حتماً به طرف کوفه برگردیم ترس عجیبی بر من غالب شده بود با خود می گفتم من چگونه با سه نفر زن به تنهایی با یک عرب چهاروادار در بیابان تاریک به کوفه برگردم. علاوه بر آن سال عطیه تامی با دولت عراق یاقی شده بود وبرای آذوقه به مسافرین شبیخون می زد واین موضوع بیشتر سبب ترس من شده بود.
لذا با نهایت اضطراب در قلب به حضرت ولی عصر ارواحنا فداه متوسل شدم واز آن وجود مقدس کمک خواستم ناگهان چشمم به مقام حضرت ولی عصر (علیه السلام) که در وسط مسجد است افتاد در آنجا روشنایی عجیبی که چشم را خیره می کرد ومثل آن بود که خورشید تمام نورش را در آن محوطه کوچک متمرکز کرده است مشاهده می شود.
فوراً به طرف مقام رفتیم دیدم سید بزرگوار با کمال عظمت وجلال وبزرگواری در میان محراب نشسته وعبادت می کند خدمت دو زانو نشستم ودست مبارکش را بوسیدم خواستم پیشانی او را هم ببوسم خود را عقب کشید ونگذاشت ومن کنار او نشستم ومشغول دعا وزیارت شدم او هم مشغول دعا واذکار خودش بود ولی وقتی من به وجود مقدس حضرت بقیة الله ارواحنا فداه سلام می کردم او جواب می فرمود ومی گفت علیکم السلام من در دل مقداری ناراحت شدم با خود گفتم من به امام زمان سلام می کنم او جواب می دهد آن وجود مقدس رو به من کرد وفرمود با اطمینان دعا وعبادت کنید من به اکبر کبابیان سفارش کرده ام که شما را به مسجد کوفه برساند وشام بدهد من وقتی این را از آن وجود مقدس شنیدم با او مأنوس شدم واز آن حضرت سه حاجت خواستم اول وسعت رزق ورفع تنگدستی که قبول فرمودند دوم اینکه قبر من وقتی مردم در کربلا باشد این را هم قبول فرمودند سوم از آن حضرت فرزند صالحی خواستم که فرمودند این در دست ما نیست من دیگر ساکت شدم واحراز نکردم (زیرا در اول جوانی زن پدری داشتم دختر خوبی داشت واو را به من نمی دادند ومن در حرم حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) از خدا خواسته بودم که آن دختر را به من بدهند دیگر از خدا اولاد نمی خواهم بعدها او را به من داده بودند لذا اصرار نداشتم که دارای فرزند باشم بعد از من زنم خدمت حضرت ولی عصر (سلام الله علیه) واو هم از آن حضرت سه حاجت خواست یکی آنکه قبل از من بمیرد ومن او را کفن ودفن کنم دوم وسعت رزق خواست سوم آنکه یا در کربلا یا در مشهد دفن شود که آن حضرت هر سه آن را قبول فرمودند (بعدها هر سه این حوائج برآورده شد وزنم در مشهد از دنیا رفت ومن خودم او را به خاک سپردم) زن دیگری که همراه من بود او هم جلو آمد واو هم سه حاجت از آن حضرت خواست یکی شفای زن پسرش بود که آن حضرت فرمودند آن را جدم حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) شفا خواهد داد دوم ثروت ومکنت برای پسرش خواست که آن را هم قبول فرمودند.
سوم طول عمر برای خودش خواست که آن را هم قبول فرمودند ومن خودم دیدم که عروسش در کاظمین شفا یافت وپسرش از ثروتمندان گردید وخودش نود وپنج سال عمر کرد. سید عبد الله قزوینی می گوید بعد از دعا وزیارت واین گفتگوها من از مقام بیرون آمدم زنم به من گفت فهمیدی آن آقا که بود گفتم نه. گفت این آقا حضرت ولی عصر (علیه السلام) بودند من وقتی برگشتم وبه داخل مقام نگاه کردم نه نوری وجود داشت ونه آن آقا که تا به حال اینجا بودند فقط یک فانوس در وسط مقام آویزان است وچیز دیگری نیست ظلمت وتاریکی تمام مسجد وهمه جا را فرا گرفته است اینجا متوجه شدم که آن نور از وجود مقدس حضرت بقیة الله ارواحنافداه بوده است وقتی به کنار مسجد آمدم جوانی نزد من آمد وگفت هر وقت مایل باشید من شما را به مسجد کوفه می رسانم گفتم تو کیستی گفت من اکبر بهاری هستم وقتی نام او را شنیدم یاد آمد که حضرت ولی عصر ارواحنافداه فرموده اند که من به اکبر کبابیان می گویم شما را به مسجد کوفه برساند واز طرفی من فکر کردم او می گوید اسم من اکبر بهایی است ولذا ناراحت شدم گفتم چه می گویی گفت اسم من اکبر بهاری است ومن در محله کبابیان همدان می نشینم وچون اهل قریه بهار که در اطراف همدان است می باشم مرا اکبر بهاری می گویند.
آن آقا به من امر فرموده که شما را به مسجد کوفه برسانم. بالاخره آن جوان یعنی اکبر بهاری با چهار نفر که همراه او بودند ما را همراهی کردند ومثل خدمت گذار پروانه وار دور ما می گشتند وما را با کمال محبت به مسجد کوفه رساندند[ملاقات با امام زمان (علیه السلام)، ج 2، ص 236، به نقل کتاب عبقر الحسان].
از ملاقات مذبور ملاحظه شد که سید بزرگوار سید عبد الله قزوینی (رحمه الله) وآن دو نفر زن که همراه ایشان بودند از حضرت ولی عصر (علیه السلام) حوائج دنیا وآخرت ووسعت رزق وثروت خواستند آن حضرت قبول فرمودند وبرآورده شد از این مطلب معلوم شد که مال دنیا از راه حلال کسب کردن واجب ولازم است در آیه 32 سوره اعراف با لحن تندتری با پاسخ آنها که گمان می برند تحریم زینتها وپرهیز از غذاها وروزیهای پاک وحلال نشانه زهد وپارسایی ومایه قرب به پروردگار است می پردازند ومی فرماید قل من حرم زینةالله التی اخرج لعباده والطیبات من الرزق یعنی ای پیامبر بگو چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگانش آفریده وهمچنین مواهب وروزی های پاکیزه را تحریم کرده است.
در حدیث است که یکی از زاهدان ریائی به نام عبادبن کثیر با امام صادق (علیه السلام) روبرو شد در حالی که امام (علیه السلام) لباس نسبتاً زیبایی بر تن داشت به امام صادق (علیه السلام) گفت از خاندان نبوتی وپدرت (علی (علیه السلام)) لباس بسیار ساده می پوشید چرا چنین لباس جالبی بر تن تو است آیا بهتر نبود که لباسی کم اهمیت تر از این می پوشیدی امام فرمود وای بر تو ای عباد من حرم زینةالله التی اخرج لعباده والطیبات من الرزق. چه کسی حرام کرده است زینتهایی را که خداوند برای بندگانش آفریده وروزیهای پاکیزه را[تفسیر نمونه، ج 6، ص 151].
و به عنوان نمونه در تاریخ زندگی امام حسن مجتبی (علیه السلام) می خوانیم هنگامی که به نماز می خواست بهترین لباسهای خود را می پوشید. سؤال کردند چرا بهترین لباس خود را می پوشید. فرمود ان الله جمیل یحب الجمال فاتحمل لربی وهو یقول خذوا زینتکم عند کل مسجدخداوند زیبا است وزیبایی را دوست دارد.به همین جهت من لباس زیبا برای راز ونیاز با پروردگارم می پوشم وهم او دستور داده است که زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد برگیرید[تفسیر نمونه، ج 6، ص 151].
علی (علیه السلام) در حدیثی می فرماید اعلموا عباد الله ان المتقین ذهبوا بعاجل الخیر واجله شارکوا اهل الدنیا فی دنیاهم ولم یشارکهم اهل الدنیا فی اخرتهم قال الله (عز وجل) قل من حرم زینةالله التی اخرج لعباده والطیبات من الرزق [سوره اعراف، آیه 32]. الایه سکنوا باحسن ما سکنت واکلوها باحسن ما اکلت بندگان خدا بدانید که پرهیزکاران دنیاپرستان با آنها شریک نیستند خدای (عز وجل) فرماید بگو زیوری که خدا به بندگانش فراهم کرده روزیهای پاک را چه کسی حرام کرده اهل تقوی در دنیا به نیکوترین وجه سکونت کردند به بهترین وجه خوردند (شرف وحیثیت خود را نگه داشتند تن به ذلت وخیانت وپستی ندادند ودر عین حال گوشه ای مسکن گرفتند رزقی پاک خوردند وعمری به آبرومندی گذراندند [تحف العقول، ص 191].
مقصود امام (علیه السلام) با توجه به آیه شریفه آن است که مردمان با تقوی وپرهیزکار آنهایی هستند که اگر دنیای مشروعی به دستشان رسید چنان نیست که از آن استفاده نکنند بلکه به بهترین وجه از آن بهره مند می گردند واز نعمتهای آخرت آنان نیز چیزی کاسته نگردد ودر نتیجه از نعمتهای دنیا وآخرت از هر دو بهره مند گردند...
علاء بن زیاد وعاصم برادرش:
در حدیث است که دو برادر علاقه مندان علی بن ابیطالب (علیه السلام) به نامهای علاء یا ربیع وعاصم بن زیاد در بصره زندگی می کردند این دو برادر در توجه به دنیا وبی اعتنایی بدان راه افراط وتفریط راه پیموده بود علاء زندگی عریض وطویلی تهیه دیده بود وبیش از اندازه به دنیا توجه پیدا کرده بود عاصم به عکس وی به دنیا ومور مادی پشت پا زده بیشتر وقت خود را در عبادت صرف می کرد علاء در اثر تیری که در جنگ به پیشانیش خورده بود سالی یک بار چند روزی در خانه بستری می شد در یکی از این سالها علی (علیه السلام) به عیادتش آمد وچون زندگی عریض وطویل او را مشاهده کرد بدو فرمود ما کنت تصنع بسعة هذه الدار فی الدنیا اما انت الیها فی الاخرة کنت احوج به این زندگی وخانه وسیع چه احتیاجی داری در صورتی که تو در آخرت بدان محتاج تری سپس به دنبال این جمله فرمود آری اگر منظور تو از این زندگی رسیدن به سعادت معنوی وآخرت باشد وبخواهی بوسیله اینها مهمان نوازی وپذیرائی از مهمان کنی وصله رحم به جا آوری وحقوق خدا را به محلهای تعیین شده اش برسانی حرفی نیست وبا همین وسیله به سعادت آخرت نائل شده ای علاء در پاسخ آن حضرت بدون آنکه از وضع وهدف خودش چیزی بگوید عرض کرد یا امیر المؤمنین اشکو الیک اخی عاصم ابن زیاد قال وماله قال لبس العباء وتخلی من الدنیا ای امیر المؤمنین من شکوه برادرم عاصم بن زیاد را به شما می کنم فرمود چه کرده عرض کرد عباء (جامه پشمینی) پوشیده ویک سره از دنیا دست کشیده حضرت فرمود او را به نزد من آورید وچون عاصم را به نزد آن حضرت آوردند بدو فرمود یا عدی نفسه لقد استهام بک الخبیث اما رحمت اهلک وولدک الله احل لک الطیبات وهو یکره ان تأخذهاای دشمنک جان خود به افکار شیطانی دچار گشته ای چرا به زن وبچه خود ترحم نمی کنی تو گمان می کنی خداوند نعمتهای پاکیزه خود را بر تو حلال کرده وبا این حال خوش ندارد تو از آنها استفاده کنی تو کوته فکرتر وکوچکتر از این هستی.
عاصم که از سخن علی (علیه السلام) دچار شگفت شده بود عرض کرد یا امیر المؤمنین هذا انت فی خشونة ملبسک وخشونة ما یملک... پس چرا خودت ای امیر المؤمنین با لباس خشن ونان جوین زندگی می کنی حضرت علی (علیه السلام) در جوابش فرمود ویحک انی لست کانت ان الله فرض علی ائمة الحق ان یقدروا علی انفسهم بضعفة الناس کی لا یتبیع بالفقیر فقره وای بر تو من مثل تو نیستم خداوند بر زمامداران الهی وپیشوایان بحق واجب کرده که زندگی خود را با زندگی ضعفا وفقرا مردم اندازه گیری کنند (زندگی خود را با زندگی آنها تطبیق دهند) تا فقر وتهیدستی موجب ناراحتی وسرکشی آنها نگردد [کیفر گناه، ج 2، ص 184، به نقل بحار، ج 70، صفحات 118 و121].
داستان:
یکی از شیعیان خالص مولای متقیان حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) به نام حاج محمد حسن در زمان مرحوم آیةالله سید مهدی بحر العلوم (رحمه الله) کنار دجله در شهر بغداد قهوه خانه ای داشت که از آن امرار معاش می کرد یک روز صبح که باران مختصری آمده وهوای لطیفی به وجود آورده بود وحاج محمد حسن تازه مغازه را باز کرده وهنوز کسی از مشتریان به مغازه او نیامده بود سرو کله یک افسر سنی ناصبی پیدا شد او هنوز برای چای خوردن نشسته بود که شروع به فحاشی وجسارت به خاندان عصمت (علیهم السلام) به خصوص علی بن ابیطالب وفاطمه زهرا (علیها السلام) مثل آنکه نمی توانست خود را کنترل کند با خود حرف می زد وبه آن حضرت جسارت می کرد حاج محمد حسن که خونش به جوش آمده بود واز خود بی خود شده بود اطراف خود را خلوت می دید تصمیم گرفت افسر ناصبی را بکشد ولی چطور، او مسلح است وحاج محمد حسن اسلحه ای ندارد. ناگهان فکری به نظرش رسید با خود گفت خوب است از راه دوستی نزد او بروم اسلحه اش را از دستش بگیرم وبعد او را با همان اسلحه بکشم لذا نزد او رفت وبه او یکی دو تا چایی داغ وتازه دم داد وبه او اظهار محبت کرد وگفت سرکار این خنجری که در کمر بسته ای خیلی زیبا به نظر می رسد آن را چند خریده ای وکجا آن را درست کرده اند آن احمق نادان هم مغرورانه خنجر را از کمر باز کرد وبه دست حاج محمد حسن داد وگفت بلی خنجر خوبی است من آن را گران خریده ام حتی نگاه کن در دسته خنجر نامم را حکاکی کرده اند حاج محمد حسن خنجر را از او می گیرد وبا خونسردی غیر قابل وصفی آنرا نگاه می کند وضمناً منتظر است که آن افسر ناصبی غفلت کند تا کار خود را انجام دهد در این بین افسر ناصبی صورت را به طرف دجله برمی گرداند ناگهان حاج محمد حسن با یک حرکت فوری خنجر را تا دسته در قلب او فرو می برد وشکم او را می شکافد تا هنوز کسی به قهوه خانه وارد نشده آن را ترک می کند وبه طرف بصره فرار می نماید.
حاج محمد حسن می گوید من با ترس ولرز راه بغداد تا بصره را پیمودم اول شب بود که وارد بصره شدم نمی دانستم چه به سرم خواهد آمد مگر ممکن است کسی افسر عراقی را در میان مغازه اش بکشد واو را همان جا بیندازد وخنجرش را بر دارد وفرار کند ولی در عین حال از او دست بکشند واو را تعقیب نکنند.به هر حال خود را به امام زمان (علیه السلام) سپردم وگفتم آقا من این کار را برای شما انجام دادم وسپس به طرف مسجدی رفتم که شب را در آن بیتوته نمایم آخر شب خادم مسجد که مرد فقیر نابینایی بود وارد مسجد شد وبا صدای بلند فریاد زد که هر که در مسجد است بیرون برود چون می خواهم در مسجد را ببندم.
کسی جز من در مسجد نبود من هم که نمی خواستم از مسجد بیرون بروم لذا چیزی نگفتم او مطمئن نشد کسی در مسجد نباشد شاید هم با خود فکر می کرد که ممکن است کسی در مسجد خوابش برده باشد به همین جهت با عصا دور مسجد به تجسس برخواست وبا فریادی که هر خوابی را بیدار می کند دور مسجد می گشت ولی من از مقابل او به طوری که او صدای پای مرا نشنود فرار می کردم بالاخره مطمئن شد که کسی در مسجد نیست لذا در مسجد را از داخل بست از پنجره مسجد نور مهتاب به داخل مسجد تابیده بود تا حدودی تشخیص داده می شد او چه می کند. او پس از آنکه در مسجد را از داخل بست ولباسش را کند تشک کوچکی کنار محراب انداخت خودش دو زانو مقابل آن تشک نشست وبا عصا به دیوار محراب زد وخودش جواب داد کیه (مثل اینکه میهمانی برایش آمده واو در می زند واین جواب می دهد) بعد خودش گفت به به رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) تشریف آوردند واز جا بر خواست ودر عالم خیال آن حضرت را وارد مسجد کرد وروی آن تشک نشاند وبه آن حضرت عرض ارادت کرد وپس از چند لحظه باز به همان ترتیب با عصا به دیوار مسجد کوبید وگفت کیه با خودش با صدای متین وسنگین جواب داد ابوبکر صدیق گفت به به حضرت ابوبکر صدیق بفرمایید واو را در عالم خیال خود وارد مسجد کرد ونزد رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) نشاند وبه او عرض ارادت نمود پس از آن عمر وعثمان را به همان ترتیب جداگانه وارد کرد ولی برای عمر احترام بیشتری قائل بود وبه آنها هم اظهار ارادت می نمود.پس از آنها عصای خود را آهسته به دیوار محراب زد مثل کسی که با ترس در می زند سپس گفت کیه خودش با صدای ضعیفی جواب داد من علی بن ابیطالب (علیه السلام) هستم او با بی اعتنایی عجیبی گفت شما را من به عنوان خلیفه قبول ندارم وشروع کرد به جسارت وبی ادبی به امیر المؤمنین (علیه السلام).
بالاخره آن حضرت را راه نداد واز آن حضرت تبری کرد منکه خنجر افسر ناصبی را همراه آورده بودم با خود گفتم که بد نیست این سگ خبیث ناصبی را هم بکشم وبالاخره من که از نظر دشمنان حضرت امیر المؤمنین وفاطمه زهرا (علیها السلام) مجرم شناخته شده ام وآب از سرم گذشته است چه یک متر باشد یا صد متر فرقی نمی کند لذا از جا برخاستم واو را هم کشتم ودر همان نیمه شب در مسجد را که از داخل بسته بود باز کردم وبه طرف کوفه فرار کردم ویک سره به مسجد کوفه رفتم ودر یکی از حجرات مسجد اعتکاف کردم.
دائماً متوسل به حضرت بقیة الله ارواحنا فداه بودم وعرض می کردم آقا من این اعمال را به خاطر محبت به علی بن ابیطالب (علیه السلام) وفاطمه زهرا (علیها السلام) انجام داده ام والان چندین روز است که زن وبچه ام را ندیده ام بالاخره سه روز از ماندن من در مسجد کوفه نگذشته بود که دیدم در اطاق مرا می زنند در را باز کردم شخصی مرا به خدمت سید بحر العلوم، دعوت می کرد ومی گفت آقا شما را می خواهند ببینند من به خدمت سید بحر العلوم که در مسجد کوفه در محراب حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) نشسته بودند رسیدم ایشان به من فرمودند حضرت ولی عصر (علیه السلام) فرموده اند که ما آن خون را از دکان تو برداشتیم تو با کمال اطمینان به مغازه ات برو وبه زندگیت ادامه بده کس مزاحمت نخواهد شد.
گفتم چشم قربان ودست سید بحر العلوم را بوسیدم ویکسره با اطمینانی که از کلام سید در قلبم پیدا شده بود به طرف بغداد رفتم وقتی به بغداد رسیدم دیدم قهوه خانه باز است وجمعیت هم به عنوان مشتری روی صندلی ها برای خوردن چای نشسته اند وشخصی بسیار شبیه به من که حتی برای چند لحظه فکر می کردم که در آینه نگاه می کنم وخود را می بینم مشغول پذیرایی از مشتریان است مردم متوجه من نبودند ومن آرام آرام به طرف قهوه خانه رفتم تا آنکه به قهوه خانه رسیدم دیدم آن فردی که شبیه به من بود به طرف من آمد وسینی چای را به من داد وناپدید شد من هم با آنکه لرزش عجیبی در بدنم پیدا شده بود به روی خودم نیاورده وبه کارها ادامه دادم وتا شب در قهوه خانه بودم ضمناً به یادم آمد روزی که می خواستم از منزل بیرون بیایم زنم به من گفته بود مقداری شکر برای منزل بخر.
لذا آن شب من چند کیلو شکر خریدم وبه منزل رفتم وقتی در زدم زنم در را باز کرد ومن کیسه شکر را به او دادم او گفت باز چرا شکر خریدی گفتم تو چند روز قبل گفته بودی که شکر بخرم گفت تو که همان شب خریدی چرا فراموش می کنی وبدون آنکه زنم از نبودن چند روزه من اظهار اطلاع کند وارد منزل شدم وفهمیدم آن کسی که به شکی وقیافه من در دکان بود شبها هم به منزل می آمده. تا آنکه موقع خوابیدن شد دیدم زنم رختخواب مرا در اطاق دیگر انداخت گفتم چرا جای مرا آنجا می اندازی گفت خودت چند شب است که کمتر با من حرف می زنی وگفته ای که جای مرا در آن اطاق بینداز من به او گفتم درست است ولی امشب دیگر با تو در یک اطاق می خوابم [ملاقات با امام زمان، ج 2،ص 188].
به فریاد می رسد:
اگر کسی به حضرت بقیة الله روحی الفداء از روی اخلاص ویقین متوسل شود آن حضرت به فریاد می رسد آقای حاج عبد الرحیم سرافراز که یکی از متدینین ودانشمند معاصرند وکتابهای علمی وتاریخی نوشته اند که من جمله کتاب مسجد جمکران است نقل می کردند که در روز عید قربان 1400 هجری قمری آقای حاج علی اصغر سیف نقل کردند که یکی از اطبای شیراز زنی از خارج گرفته بود واو را مسلمان کرده بود وبرای اولین بار به سفر حج برده بود ضمناً به او گفته بود که حضرت ولی عصر (علیه السلام) در برنامه اعمال حج شرکت می کنند واگر ما یا کاروان را گم کردی متوسل به آن حضرت بشو تا تو را راهنمایی بفرمایند وبه کاروان مراجعت کنند. اتفاقاً آن خانم در صحرای عرفات گم می شود.
جمعیت کاروان وخود آقای دکتر، شوهر آن خانم ساعتها به جستجوی او برخواستند ولی او را پیدا نکردند پس از دو ساعت که همه خسته در میان خیمه جمع شده بودند ونمی دانستند چه باید بکنند ناگهان دیدند آن زن وارد خیمه شد. از او پرسیدیم کجا بودی. گفت گم شده بودم وهمان گونه که دکتر گفته بود متوسل به حضرت بقیة الله (عجل الله تعالی فرجه) شدم این آقا آمدند با آنکه من نه زبان فارسی بلد بودم ونه زبان عربی در عین حال با من به زبان خودم حرف زدند ومرا به خیمه رساندند ولذا از این آقا تشکر کنید اهل کاروان هر چه به آن طرفی که آن زن اشاره می کرد نگاه کردند کسی را ندیدند بالاخره معلوم شد که حضرت ولی عصر (علیه السلام) را فقط آن زن می بیند ولی سایرین نمی بینند[ملاقات با امام زمان، ج 2، ص 258].