بصیرت و انتظار فرج

بصیرت وانتظار فرج

اصغر طاهرزاده

فهرست مطالب

مقدمه
جلسه ی اول: برکات انتظار
قلّه ی بلوغ جهان
زیبایی های انتظار فرج
اولین حجابِ حقیقت
حجاب آخر الزمانی
اولین برکت انتظار
راز امیدواری به آینده
حضور استعدادهای معنوی عالم
خیانت عظیم
برکات رجوع به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)
خدای مهدی (عجّل الله فرجه) وخدای لیبرال دموکراسی
انتظاری حماسی
موانع گذر از ظلمت آخر الزمان
وادی نظر به کیفیات عالم
انقلاب در إغماء
برکات خدای مهدی (عجّل الله فرجه)
جلسه ی دوم: برکات انتظار
فرهنگ انتظار
خدا جهان را رها نکرده
رقیق شدن پرده ی غیب
آفات غفلت از انتظار فرج
روحیه ی مهدوی وتصرف در ناسوت
راه فتوح آخر الزمان
حجاب ظهور
هزینه ی رفع حجاب ظهور
اتحاد وَلایت با وِلایت
ستیز با دجّال آخر الزمان
جلسه ی سوم: بصیرت وانتظار فرج
امام زمان (عجّل الله فرجه) جنبه ی متعالی هر انسان
خاتم ولایت
روحِ منتظر
وعده گاه اولیاء
امام زمان (عجّل الله فرجه) واقعی ترین مخلوق
سقوط آخر الزمانی
نتایج روح غیب اندیش
انتظار وخودآگاهی
تکرار بهشت
مدیحه سراییِ تجدّد
همدلی با طبیعت
غیب زدایی وظلمات آخر الزمان
انتظارِ ظهور، عامل ظهور
دل آگاهیِ پارسایانه
عالم بی اُنسی
شور بندگی
معنی ولایت فقیه
جلسه ی چهارم: فرهنگ انتظار؛ حضور در تاریخ توحیدی
عامل توقف در تغییر سرنوشت
نقش عقل در فهم مقام امام (عجّل الله فرجه)
دلیلی دیگر بر وجود انسان کامل
چگونگی عبور از ظلمات آخر الزمان
ولایت فقیه ودوران گذار
نظر به تاریخ پیوسته
حضور در جبهه مثبت ونورانی تاریخ
فهم نظام بقیت اللّهی؛ شرط ظهور
همتاریخی با همه ی انبیاء واولیاء (علیهم السلام)
بلای بی تاریخی
بلای بی عالَمی
انتظار وزندگی در زمان باقی
انقلاب اسلامی؛ بستر ظهور اسم «الله»

مقدمه
باسمه تعالی

1 انتظار ظهور حاکمیت عالی ترین شخصیت هستی، نشانه ی بلوغ بشریت است. باید تلاش کرد تا این انتظار زنده وبا طراوت بماند واین کتاب در صدد تحقق چنین هدفی است؛ به خصوص که ائمه ی معصومین (علیهم السلام) تأکید کرده اند «أَلَیسَ انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج»(1) آیا انتظار فرج به خودی خود از فرج محسوب نمی شود وبرکات فرج را به همراه ندارد؟
2 نویسنده سعی کرده ذهن ها را متوجه این نکته ی مهم کند که لازمه ی انتظار حقیقی، معرفتی خاص است واگر با معرفتی صحیح همراه شود، برکات فوق العاده ای به همراه دارد ومانع می گردد که انسان ها گرفتار اکنون زدگی شوند وسرنوشت خود را به دوران حاکمیت ظلمات آخر الزمان بسپارند.
3 ما بیش از آن که به آگاهی از «حوادث ظهور» نیازمند باشیم به معرفت نسبت به «قواعد ظهور» محتاجیم تا معلوم شود انتظارِ فرج شرایط تحقق ظهور است. این کتاب تلاش کرده در راستای توجه به «قواعد ظهور» موضوعِ انتظار فرج را بررسی وتحلیل نماید.
4 نکته ی مهم دیگری که در کتاب به آن پرداخته شده، معرفت نسبت به ظلمات آخر الزمان است؛ زیرا نویسنده معتقد است نوع ظلماتی که مانع ظهور حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه) شده باید روشن شود واز آن مهم تر معلوم شود که با چه نوع روح وروحیه ای می تون از آن ظلمات عبور کرد؛ زیرا ممکن است انسان ها منتظر چیزی باشند که آن از جنس ظلمات آخر الزمان است ویک نوع رجوع به دجّال حیله گر است.
5 در این کتاب، روشن می شود علت تحقق انقلاب اسلامی، فرهنگ انتظار بود ودر زیر سایه ی آن فرهنگ، ملّت ایران توانست قدمی جهت نزدیک شدن به هدف نهایی بردارد وسرنوشت تاریخی خود را بهبود بخشد وبه همان اندازه از استعداد های معنوی عالم بهره مند شود. پیروزی انقلاب اسلامی در زمانه ای که بسیاری پذیرفته بودند دوره ی حاکمیت دین گذشته است، نشان داد عقیده به انتظارِ فرج یک عقیده ی واقع بینانه ومنطقی است.
6 حضور تاریخی در اردوگاه وخیمه ی حضرت قائم (عجّل الله فرجه) در اثر انتظارِ حاکمیت امام معصوم، از ظریف ترین نکاتی است که نویسنده به آن پرداخته است وسعی دارد روشن کند به واقع اگر انتظار با معرفتی صحیح انجام گیرد، در همین زمان، جان انسان را به شکوفایی مطلوب می کشاند واز تمام بیست وهفت حرف علمی که در زمان ظهور به صحنه می آید بهره مند می گردد. چون در همین زمان توانسته است از خدای لیبرال دموکراسی به خدای مهدی (عجّل الله فرجه) که خدای حضوری ووجودی است، رجوع کند.
7 کسی می تواند منتظر حاکمیت انسان کامل باشد که متوجه باشد خداوند جهان را رها نکرده تا هرکس با میل خود بر آن حکومت کند بلکه فرصتی به بشر داده تا در این فرصت، تلاش شود حضرت ولی الله اعظم (عجّل الله فرجه) امکان حاکمیت بر عالم وآدم را پیدا کنند. کافی است زمینه های فتوح آخر الزمانی را بشناسیم تا به خوبی با حجاب های ظهور درگیر شویم وإن شاءالله به ظهور تامِّ حاکمیت امام نایل گردیم.
8 وقتی روشن شود امام زمان (عجّل الله فرجه) جنبه ی متعالی هر انسانی است، انتظار معنی خاص خود را پیدا می کند ودر آن حال، نه تنها انسانِ منتظر هم اکنون قلب خود را متوجه قطب عالم امکان می نماید وبا او زندگی می کند بلکه تلاش می نماید تا ظهورِ او در عالم وآدم هر چه بیشتر شدت یابد وافق بشریت به کلّی دگرگون شود واز توجه به خاک، به انس با افلاک تغییر جهت دهد.
9 نویسنده روشن نموده چگونه زندگی بدون ولایت الهی وحاکمیت اولیای الهی همیشه با یأس وشکاکیت واز خود بیگانگی همراه است وسعی دارد درمان چنین بحران های روحی را در رجوع به انسان کامل از یک طرف وتلاش برای حاکمیت او از طرف دیگر نشان دهد، تا شور وشعفِ خاص که در عارفانِ حماسه ساز هست به جامعه برگردد.
10 دل آگاهی پارسایانه حالتی است که با انتظار حاکمیتِ امام معصوم (علیه السلام) نصیب انسانِ منتظر می شود ونه تنها صحنه ی جان انسان از اراده های شیطانی تطهیر می گردد بلکه قلب انسان ظرفیت پذیرش القائات رحمانی را توسط حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه) پیدا می کند واین اساسی ترین برکتی است که در انسانِ منتظر به وقوع می پیوندد.
امید است توانسته باشیم با تقدیم این کتاب به انسان هایی که عزم عبور از ظلمات آخر الزمان را دارند ودر طلب طلوع نور کامل حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) هستند، راهی را نشان دهیم.

گروه فرهنگی المیزان

جلسه ی اول: برکات انتظار
بسم الله الرحمن الرحیم

«سَلَامُ اللهِ الْکامِلُ التَّامُّ الشَّامِلُ الْعَامُّ وصَلَوَاتُهُ الدَّائِمَةُ وَبَرَکاتُهُ الْقَائِمَةُ عَلَی حُجَّةِ اللهِ ووَلِیهِ فِی أَرْضِهِ وبِلَادِهِ وَخَلِیفَتِهِ عَلَی خَلْقِهِ وعِبَادِهِ سُلَالَةِ النُّبُوَّةِ وبَقِیةِ الْعِتْرَةِ وَالصَّفْوَةِ صَاحِبِ الزَّمَانِ ومُظْهِرِ الْإِیمَانِ ومُعْلِنِ أَحْکامِ الْقُرْآنِ مُطَهِّرِ الْأَرْضِ ونَاشِرِ الْعَدْلِ فِی الطُّولِ والْعَرْضِ الْحُجَّةِ الْقَائِمِ الْمَهْدِی والْإِمَامِ الْمُنْتَظَر»(2).
سلام کامل وجامع وعام خداوند وصلوات دائم وبرکات پایدار او بر حجت خدا وولیّ او در زمین وشهرهایش وخلیفه او بر بندگانش. عصاره نبوت وباقی مانده عترت وخلوص، صاحب زمان وآشکار کننده ایمان ونمایاننده احکام قرآن، پاک گرداننده زمین وگستراننده عدل در همه جا، حجت قائم وامام مورد انتظار.
بحث خود را در رابطه با برکات انتظار با این روایت شروع می کنم که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرمایند: «اَفْضَلُ الْعِبادَةِ، اِنتظارُ الْفَرَجِ»(3) برترین عبادت، انتظار فرج است. معلوم است که فرج باید مسأله بسیار مهمی باشد که چنین نتایجی برایش هست وحکایت از آن دارد که در حقیقت «انتظار فرج» یک فرهنگ است ونه یک عمل خاص. بر همین اساس بنا داریم بر روی موضوع انتظار تأمّل کنیم تا روشن شود انتظارِ فرج، چه سبک وسیاقی دارد که بالاترین عبادات محسوب می شود.
قلّه ی بلوغ جهان:
ابتدا باید روشن شود در «انتظار فرج» به کجا باید نظر کرد؛ چون در شرایطی شما منتظر هستید، که چیزی را در افق خود بشناسید، وبه آن افق به امید ظهور آن چیز نظر کنید. از آن جایی که پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) خاتم پیامبران هستند با ایشان تاریخِ زمین به قله ی انتهایی بلوغ خود می رسد ودُور عالَم که با حضرت آدم (علیه السلام) شروع شد. با به صحنه آمدن آخرین پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، بستر ظهور نهایی ترین کمالات می گردد، پس باید ظهور نهایی را بسیار مهم ارزیابی کنیم. آن قدر ظهورِ جنبه ها ی نهایی کمالِ عالم حتمی است که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) از یک طرف می فرمایند: نزدیکی من به قیامت در حد نزدیکی دو انگشت است.(4) واز طرف دیگر می فرمایند: «وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیاً لَوْ لَمْ یبْقَ مِنَ الدُّنْیا إِلَّا یوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللهُ ذَلِک الْیوْمَ حَتَّی یخْرُجَ فِیهِ وَلَدِی الْمَهْدِی»(5) سوگند به آن که مرا به حق مبعوث کرده اگر نماند از دنیا مگر یک روز، هر آینه آن روز را خداوند آن قدر طولانی می کند تا فرزندم مهدی ظهور کند. در چنین شرایطی تمام آنچه لازم بود با ظهور آخرین دین ظاهر شود پیش می آید ولذا با ظهور ایشان همه ی حقایقِ غیبی که امکان ظهور دارند، به صحنه ی ظهور می آیند.
نه تنها رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) عصاره ی همه ی پیامبرانند که مهدی (عجّل الله فرجه) نیز باطن شریعت همه ی انبیاء می باشد. حضرت عیسی (علیه السلام) مأموریتی دارند غیر از آنچه حضرت موسی (علیه السلام) مأمور آن هستند ولی خاتم الرسل (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در مقام ظهور جامعیت اسماء الهی به صحنه آمدند تا عصاره ی کار همه ی انبیاء (علیهم السلام) را به میدان بیاورند وبر همین اساس خداوند با تمام اسمائش در قرآن ظاهر شده، قرآنی که بر قلب پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نازل شده وبا آن متحد گشته است. با توجه به این که اسماء الهی تماماً در آخرین دین ظاهر شده وبا توجه به این که امیر المؤمنین (علیه السلام) می فرمایند: «ما مِنْ عِلْمٍ اِلّا واَنَا اَفْتَحُهُ وما مِنْ سِرٍّ اِلّا والْقائمُ یخْتِمُهُ»(6) هیچ علمی نیست مگر این که من آن را گشودم وهیچ سرّی نیست مگر آن که قائم آن را به انتها رساند. پس همه ی اسرار دین توسط حضرت قائم (عجّل الله فرجه) ظاهر می شود. دُور این جهان، با ظهور مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه) به انتها وکمال خود می رسد. این اولین نکته ای است که بحمدالله همه ی عزیزان به آن اعتقاد دارند.
زیبایی های انتظار فرج:
زیباترین اعتقاد، اعتقاد به این نکته ی مهم است که بدانیم مقصد ومقصود همه ی انبیاء واولیاء، ظهور وجود مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه) است. در این رابطه حضرت صادق (علیه السلام) می فرمایند: «أَمَا تُحِبُّونَ أَنْ یظْهِرَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ الْحَقَّ والْعَدْلَ فِی الْبِلَادِ ویحْسِنَ حَالَ عَامَّةِ الْعِبَادِ ویجْمَعَ اللهُ الْکلِمَةَ ویؤَلِّفَ بَینَ قُلُوبٍ مُخْتَلِفَةٍ ولَا یعْصَی اللهُ عَزَّ وَجَلَّ فِی أَرْضِهِ ویقَامَ حُدُودُ اللهِ فِی خَلْقِهِ ویرُدَّ اللهُ الْحَقَّ إِلَی أَهْلِهِ فَیظْهَرُوهُ حَتَّی لَا یسْتَخْفَی بِشَی ءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ أَمَا واللهِ یا عَمَّارُ لَا یمُوتُ مِنْکمْ مَیتٌ عَلَی الْحَالِ الَّتِی أَنْتُمْ عَلَیهَا إِلَّا کانَ أَفْضَلَ عِنْدَ اللهِ عَزَّ وجَلَّ مِنْ کثِیرٍ مِمَّنْ شَهِدَ بَدْراً وأُحُداً»(7) آیا شما دوست ندارید که حق ظاهر شود وعدالت در شهرها برقرار گردد وحالِ همه ی بندگان خدا نیکو شود وکلمه ی الهی جمع گردد ومیان دل های پریشان الفت پدید آید وخدا در سراسر زمین معصیت نشود وحدود الهی بر خلقش اقامه وحق به صاحبش برگردد تا هیچ حقی از ترس هیچ خلقی زیر پرده نماند؟ به خدا ای عمّار! کسی از شما بر این حالِ انتظاری که دارید نمیرد جز آن که در نزد خدای عز وجل از بسیاری از حاضرین بدر واحد افضل باشد. ملاحظه کنید انتظار آگاهانه به ظهور مهدی (عجّل الله فرجه) شخصیت معنوی انسان را تا کجا متعالی می کند که از بسیاری از حاضران بدر واحد افضل می شود.
باز حضرت صادق (علیه السلام) در رابطه با نظر به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) می فرمایند: «لَوْ اَدْرَکتُهُ لَخَدَمْتُهُ اَیام حَیاتی»(8) اگر او را درک کنم همه ی عمر در خدمتش خواهم بود. زیبایی انتظار به قدری است که امام حسین (علیه السلام) نقل می فرمایند: مردی نزد پدرم آمد واز اوصاف مهدی (عجّل الله فرجه) پرسید. حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) وقتی صفات او را ذکر کردند با حالتی سرشار از عشق وشیدایی «أوْمَأ بِیدِهِ إلی صَدْرِهِ شوقاً إلی رُؤْیتِهِ»(9) به سینه ی خود اشاره کردند وفرمودند مشتاق دیدار او هستم. آن قدر جایگاه حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) ارزشمند است که حضرت موسی (علیه السلام) از خدا تقاضا می کنند: «پروردگارا مرا قائم آل محمد قرار بده وخداوند فرمود: او از نسل احمد است»(10) این ها نشان می دهد افق همه ی انبیاء واولیاء شرایطی است که وجود مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه) در آن ظهور می کنند؛ چون اگر کسی بخواهد با تمام رحمت های ممکنی که خداوند در صحنه ی حیات بشریت ظاهر می کند ملاقات نماید، باید تقاضای حضور در زمان حضرت صاحب (عجّل الله فرجه) را داشته باشد وهمواره تمنّای چنین شرایطی در او شعله ور بماند وانتظار فرج به معنی کامل آن از این قرار است. انسانِ منتظر، نظر به قطبی دارد که تمام اسماء الهی در آن شرایط از باطن به ظاهر می آید وسرّی ترین حقایق عالم آشکار می شود به طوری که در هیچ شرایطی تا آن اندازه زمینه ی نمایش حق فراهم نبوده است.(11)
باید بر این نکته تأمل کرد که راز برکاتی که انتظار فرج در بر دارد در کجاست وچرا این همه برکت در چنین فرهنگی نهفته است؟ اصلی ترین حالتِ روحی که در فرهنگ انتظارِ فرج برای جامعه پدید می آید، فرهنگ گذار از وضع موجود ونظر به وضع مطلوب وزندگی با وضع مطلوب است.
انسان منتظر در فرهنگ انتظاری که شیعه ترسیم کرده، شخصیتی است که نسبت به آن چه بر جهان می گذرد از آن جهت که حجاب حقیقت است، راضی نیست وشرایطی را می شناسد که محل ومجلای حقیقت است.
انسان منتظر نظرش به شرایطی است که در آن شرایط، بسیاری از ابعاد سرّی وغیبی وجود انسان وعالمِ وجود، ظاهر می شوند وحقایقی در آن شرایط ظهور می کند که در حال حاضر هنوز ظاهر نشده وبه همین جهت بسیاری از ابعاد حقیقت، تنها وبی جواب مانده وائمه ی معصومین (علیهم السلام) با نظر به آن شرایط، بر برکات انتظار تأکید فراوانی نموده اند وزمان غیبت حجت الهی را شرایط پروراندن روحیه ی انتظار به حساب آورده وبر پایدارماندن بر عهد انتظار از طریق تبعیت از فقها تأکید دارند، از جمله حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) می فرمایند: «فَأَمَّا مَنْ کانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَی هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یقَلِّدُوهُ وذَلِک لَا یکونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّیعَةِ لَا جَمِیعَهُم»(12) واما هرکس از فقیهان که نفس خود را پاس دارد ودین خود را حفظ کند وبه مخالفت با هواهای نفس خویش برخیزد وفرمان خدای را اطاعت کند، بر مردم است که از او تقلید کنند وچنین خصوصیاتی را بعضی از فقیهان شیعه دارا هستند ونه همه ی آنان. از این طریق دوره ی غیبت امام معصوم دوره ی آمادگی جهت به ظهورآمدن سرّی ترین حقیقت عالم وجود می گردد.(13)
اولین حجابِ حقیقت:
در صدر اسلام افکاری به صحنه آمد که حقیقت اسلام را که رجوع به انسان معصوم بود به حجاب برد. با رحلت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) چهره ی حقیقی اسلام به حاشیه رفت ودیگر در سطح روابط اجتماعی از آن اسلام خبری نبود، اسلامی که مسلمانان به کمک آن در امور معرفتی واخلاقی قدم به قدم بالا بیایند وآماده شوند جهت نیل به عالی ترین معارف قدسی وفضائل اخلاقی. این اولین نکته ای است که باید مدّ نظر عزیزان باشد. چنان که مقام معظم رهبری «حفظه الله» می فرمایند:
«مسئله ی غدیر، صرفاً یک مسئله ای که ما جمع شیعه به آن اعتقاد داریم ویک عده از مسلمان ها هم به آن اعتقاد ندارند، این نیست. در نگاه تاریخی به اسلام ودر تحلیل تاریخی حوادث صدر اسلام، موضوع غدیر - یعنی نصب جانشین- یک ضرورتی بود که اگر آن چنان که تدبیر شده بود - تدبیر رحمانی والهی، وتدبیر نبوی- عمل می شد، بدون تردید مسیر تاریخ بشر عوض می شد وامروز ما در جایگاه بسیار جلوتری از تاریخ طولانی بشریت قرار داشتیم».(14)
آری موانعی پیش آمد که نگذاشت اسلام حقیقت خود را بنمایاند. البته اگر جامعه ی اسلامی با مدیریت ائمه (علیهم السلام) اداره می شد معنایش این نبود که بشر، دوران انتظاری نمی داشت وخود در طول این دوازده نسل، به نهایت مطلوب خود می رسید، بلکه بنا به فرمایش مقام معظم رهبری «حفظه الله»: «بشر نیاز به یک دوران انتظار داشت تا بتواند آن جامعه ی آرمانی را تحقق بخشد».
وقتی اهل البیت (علیهم السلام) از مدیریت جامعه حذف شدند، اسلامی به صحنه آمد که نمی توانست ابعاد الهی انسان ها را قانع کند. امویان وعباسیان جهت رفع نقصِ پیش آمده از یک طرف کتاب های زیادی را از یونان ترجمه ووارد جامعه کردند واز طرف دیگر اسرائیلیات را برای تفسیر دین وارد دین نمودند تا به کمک اندیشه ی یهودی، قرآن را تفسیر کنند. مسلمانان عملاً از اوّلی ترین نتایجی که می توانستند از اسلام بگیرند مثل عدالت وآزادی محروم شدند. در حالی که بنا به تعبیر مقام معظم رهبری «حفظه الله»:
«اگر آن دست به دست شدن امانتِ نبوی وگسترش کمّی وکیفی متناسب ودرست، انجام می گرفت، امروز بشر این نیازها را گذرانده بود. نیازهای فراوان دیگری ممکن بود برای بشر پیش بیاید که امروز ما آن نیازها را حتی نمی شناسیم. آن نیازها ممکن بود باشد؛ اما دیگر این قدر ابتدایی نبود. امروز ما وجامعه ی بشری، همچنان در دوران نیازهای ابتدایی بشری قرار داریم. در دنیا گرسنگی هست، تبعیض هست - کم هم نیست؛ بلکه گسترده است، به یک جا هم تعلق ندارد؛ بلکه همه جا هست - زورگویی هست، ولایت نابحق انسان ها بر انسان ها هست؛ همان چیزهایی که چهار هزار سال پیش، دو هزار سال پیش به شکل های دیگری وجود داشته است. امروز هم بشر گرفتار همین چیزهاست وفقط رنگ ها عوض شده است.»(15)
وقتی نور اهل البیت (علیهم السلام) در حجاب رود چیزهایی جایگزین اسلام می شود که حقیقتاً اسلام نیست. واین اولین حجاب بزرگی بود که اسلام حقیقی را پوشاند. در حالی که اگر چشم ها از غدیر برداشته نشده بود، «غدیر» شروع آن روندی بود که می توانست بشر را از این مرحله خارج کند وبه مرحله ی دیگری وارد کند.
«آن وقت نیازهای لطیف تر وبرتر وخواهش ها وعشق های به مراتب بالاتری، چالش اصلی بشر را تشکیل می داد... این پایه ها را پیغمبر اسلام بنیان گذاری کرد وبرای حفاظت از آن، مسأله ی وصایت ونیابت را قرار داد؛ اما تخلّف شد. اگر تخلّف نمی شد، چیز دیگری پیش می آمد».(16)
حجاب آخر الزمانی:
آنچه موجب شده تا عزیزان در موضوع «مهدویت وانتظار» با دقت فراوان بحث را دنبال کنند، پیچیدگی حجابی است که در آخر الزمان به صحنه می آید، حجابی که به ظاهر نجات بخش است ولی در باطن ظلمت است. در همین رابطه فرموده اند دجّال بسیار جذّاب به صحنه می آید نه مثل چنگیزخان مغول، بلکه راه حل هایی نشان می دهد وبرنامه هایی می ریزد که اکثراً معتقد می شوند آن برنامه ها آن ها را از مشکلات زندگی شان نجات می دهد، به طوری که همه ی مجذوبین دجّال مسخ می شوند واز حقیقت انسانی خارج می گردند، بدون این که بفهمند حیوان شده اند. این که فرموده اند دجّال یک چشم دارد حاکی از یک بُعدی بودن شخصیت او است که نمی تواند به ساحات قدسی عالم وآدم نظر کند.(17) او مجذوبینِ خود را گرفتار ظاهر زندگی می کند، در حدّی که به همان ظاهر قانع می شوند واز فطرت انسانی که به ساحاتی دیگر گرایش دارد فاصله می گیرند. با دقت به این مسائل است که روشن می شود ظلمات آخر الزمانی، سیاه ترین وظلمانی ترین حجاب ها است. چون شرایط طوری است که اکثراً متوجه ریشه های بحران نیستند وبه همین جهت فرموده اند یاران حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) قلیل می باشند واکثر افراد، دجّال زده اند ونمی فهمند که از ارتباط با حقیقت محرومند واز دجّال دفاع می کنند که چرا می گویید او حجاب حقیقت است؟ اگر کسی ظلمات آخر الزمانی را نشناسد ودر زهد وعبادت ومقام اتصال به حق حضور نیابد، رجوع او رجوعِ به دجّال است ویک چشم داشتن. چنین کسی اصلاً نمی فهمد فرهنگ انتظار یعنی چه، هر چند به ادعا بگوید منتظر حضرت است.
اولین طلیعه ی برکت انتظار فرج وقتی شروع می شود که انسانِ منتظر بتواند بفهمد چه نوع ظلمتی جلوی ظهور نورانی امام را گرفته وموجب شده امام همچنان در غیبت باقی بمانند. انسان ها باید در گره زدن جانِ خود به خدا نقشی فعّال داشته باشند واین کار با توجه به امامی معصوم که واسطه ی بین انسان ها وخداوند است انجام می گیرد(18) ودر این حالت است که انتظار با تمام شور وحرارت شروع می شود وانسان ها از جهان مادی وماشینی شده فاصله می گیرند زیرا «ساکنان جهان ماشینی، با همه چیز مثل ماشین رفتار می کنند، آنان طبیعت را سرد وبی عاطفه می یابند وخودشان هم مثل آن می شوند.»(19)
در اوایل انقلاب اسلامی، نور حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه) تا اندازه ای ظاهر شد ودر نتیجه آن ظهور نسبی، شور وشوق آسمانی شدن همراه با آرمان های بلند انسانی، اکثر افراد جامعه را فرا گرفت ولی ما دوباره معصیت کار شدیم ونور امام در غیبت بیشتر رفت، باز بحمدالله به شعارها واهداف انقلاب اسلامی روی آوردیم به امید آن که شرایط ظهور تامّ حضرت فراهم شود. زیرا مهدی (عجّل الله فرجه) در مقام امامت خود یک حقیقت است وچون اکثر مردم ایران ظلمات حاکمیت شاه را فهمیدند وبه امام خمینی«رضوان الله علیه» به عنوان نایب امام زمان (عجّل الله فرجه) روی آوردند، نور حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه) به میان آمد. حال اگر مردم به نحوی نظر خود را به اندیشه ای غیر از اندیشه ی امام خمینی«رضوان الله علیه» بیندازند، نور حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه) ضعیف می شود؛ زیرا غیبت وظهور وفرج وخفای امام (عجّل الله فرجه) شدت وضعف برمی دارد مگر آن که فرج کلی فرا رسد. در همین رابطه حضرت صادق (علیهم السلام)به زُراره می فرمایند: «اَعْرِفْ إِمَامَک فَإِنَّک إِذَا عَرَفْتَهُ لَمْ یضُرَّک تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّر»(20) امام خود را بشناس که اگر او را شناختی، زیانی به تو نخواهد رسید خواه این کار زود بشود یا دیر. این روایت با طرح موضوع تقدم وتأخرِ فرج، ما را متوجه شدت وضعف در نور ظهور می کند ولی چون بحث ما فعلاً در مورد روایاتی است که انتظار فرج را بالاترین عبادت می داند ویا می فرمایند: «اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج» انتظار فرج به خودی خود فرج است، به موضوع شدت وضعف فرج نمی پردازیم.
اولین برکت انتظار:
هر جا چراغی در میان است، خبر از تسلیم انسان در مقابل حق می دهد واین که او به نفس امّاره پشت کرده است. در این صورت، حتماً حامل آن چراغ بر بام انتظار ایستاده است وجلوه ای از زمینه ی ظهور فرج کلّی را با خود دارد. زیرا کسی که در فرهنگ انتظار به سر می برد ظلمات زمانه بر او حاکم نمی شود واین اولین برکت از برکات انتظار است. چنین کسی بدون آن که به غاری پناه ببرد، در جامعه به وظیفه ی خود مشغول است. ولی در عین حال مواظب است تا گرد وغبارِ ظلمانی آخر الزمان بر او ننشیند. زیرا او می داند از یک طرف خداوند چه شرایطی را با حاکمیت امام معصوم، برای بشریت رقم زده است واز طرف دیگر با غیبت امام معصوم (علیهم السلام) چگونه باطل جای حق را گرفته است. چنین انسانی می تواند خودآگاهی ودل آگاهی لازم را به مردم زمانه خود بدهد تا بفهمند چگونه گرفتار ظلمات زمانه شده اند وراه برون رفت چگونه است.
انسانی که منور به نور بصیرت شد می داند مشکل اصلی کدام است وچه نوع زندگی را باید مدّ نظر انسان ها قرار داد. در آن صورت است که معلوم می شود اشکال اساسی وضع موجود جهان چیست وچرا مشکلاتی مثل بیکاری ومواد مخدّر گریبان بشریت را گرفته وچرا هرچه تلاش می شود، هیچ راهی برای برون رفت از آن ها ظاهر نمی شود. اگر عمیقاً روشن شد ظلمات آخر الزمان به چه معنی است، آن افق نورانی شروع به طلوع می کند وانسان وارد فرهنگ انتظار خواهد شد وچنین حالتی یقیناً به ظهور حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) ختم می شود، چون انتظار به معنی حقیقی آن پدیدار شده است. اگر مشکلات اصلی بشر امروز صِرف بیکاری وفساد جوانان ومواد مخدّر وامثال اینهاست، این ها را هر انسان معمولی هم به عنوان یک مشکل می فهمد وهرکسی می خواهد به نحوی جامعه را از این نوع مشکلات برهاند وبه دنبال جامعه ای است که چنین مشکلاتی در آن نباشد ولی آن چیزی که اولیاء الهی می فهمند ومنتظر آن هستند چیز دیگری است، بسیار بالاتر از این نوع مشکلات.
انسان منتظر معنی جامعه ای را که حضرت باقر (علیه السلام) ترسیم نمودند می فهمد که در آن گنج های زمین ظاهر می شود «وَ یظْهِرُ اللهُ عَزَّ وجَلَّ بِهِ دِینهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ»(21) وخدای تعالی به واسطه ی حضرت قائم (عجّل الله فرجه) دین خود را بر همه ی ادیان پیروز می گرداند. چنین انسانی ظلمات آخر الزمان را می شناسد ومی تواند به مردم معرفی کند که جایگاه گرفتاری هایشان کجا است وچرا در چنین وادی هولناکی فرو افتاده اند وراه رهایی از ظلمات عصر غیبت را با ورود در فرهنگ انتظار نشانشان خواهد داد. در همین رابطه باید آن حجابی را که در صدر اسلام روح اسلام را پوشاند بشناسیم تا به آن نحو که مقام معظم رهبری «حفظه الله» ترسیم کردند وارد فرهنگ انتظار شویم وبفهمیم چرا ائمه (علیهم السلام) تلاش کردند تا اسلام را «به همان مسیری که پیغمبر پیش بینی کرده بودند، برگردانند»(22) در این رابطه می توان گفت: هر کس غم فاطمه (علیها السلام) را شناخت، معنی غیبت امام زمان (عجّل الله فرجه) را می فهمد ووارد فرهنگ انتظار می شود واز برکات آن بهره مند می گردد. از طریق پیامی که حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» در آخرین ماه های عمر شریفشان دادند معنی فرهنگ انتظار را فهمیدیم که فرمودند:
«این روشن است که شکستن فرهنگ شرق وغرب، بی شهادت میسر نیست.»(23)
و از این طریق انسانی به واقع منتظر است که در اندیشه ی درهم شکستن فرهنگ شرق وغرب باشد ودر همین پیام است که می فرمایند:
«مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه ی شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجّت«ارواحنا فداه» است که خداوند بر همه ی مسلمانان وجهانیان منت نهد وظهور وفرجش را در عصر حاضر قرار دهد.»(24)
 امام صادق (علیه السلام) می فرمایند؛ «قبل از آن که ولی عصر (عجّل الله فرجه) ظهور کند، «لِیعِدَّنَّ أَحَدُکمْ لِخُرُوجِ الْقَائِمِ (عجّل الله فرجه) ولَوْ سَهْماً»(25) باید هرکدام برای خروج قائم با یک تیر هم که شده، آماده باشید. امام سجاد (علیه السلام) می فرمایند: «وقتی قائم آل محمد (عجّل الله فرجه) قیام کند خداوندY هرگونه نقاهت وبی حالی را از شیعیان ما برطرف می کند ودل هایشان را همچون قطعات آهن سخت ومحکم می گرداند که نیروی هریک از آنان نیروی چهل مرد می باشد وآنان فرمانداران وبزرگان روی زمین اند».(26) وباز امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: «وقتی که امر ما انجام گیرد ومهدی ما آید، هریک از شیعیان ما از شیر دلیرتر واز نیزه چابک تر ومؤثرترند ودشمنان ما را به زیر دو پای خود می آورند وپایمال می کنند...».(27) ریانِ بن الصلت می گوید: به امام رضا (علیه السلام) عرض کردم «آیا شما صاحب الأمر هستید؟» فرمودند: «من صاحب الأمر هستم، اما نه آن صاحب الأمری که زمین را بعد از پرشدن ظلم از عدل سرشار می سازد، با این ضعف بدنی که در من می بینی چگونه می توانم آن صاحب الأمر باشم؟ قائم؛ آن کسی است که وقتی خروج کند، در سن پیران، دارای سیمایی جوان واندامی قدرتمند است به طوری که اگر دست دراز کند، بزرگ ترین درختِ روی زمین را از جا می کَند واگر در بین کوه ها فریادی بکشد، صخره های کوه ها در هم شکسته واز هم می پاشد.»(28) از حضرت صادق (علیه السلام) هست: «فَاِذا قامَ قائِمُنَا سَقَطَتِ التَّقِیة وجَرَّد السَّیف ولَمْ یأخُذْ مِنَ النّاسِ ولَم یعْطِهم اِلّا بالسَّیفِ»(29) چون قائم ما قیام کند، دیگر تقیه تمام می شود وشمشیر را از غلاف بیرون می آورد وحقی را نمی ستاند وبه صاحب حقی نمی رساند مگر با شمشیر.
از آخرین پیام رسمی امام خمینی «رضوان الله علیه» در تاریخ 2/1/1368 چنین برداشت می شود که آن ظلمت نهایی که در آخر الزمان باید با آن درگیر شد، چهره ی خود را در فرهنگ غربِ استکباری نشان داده وهمه ی ظلماتِ ممکن را به صحنه آورده واین غیر از ظلمی است که محمدعلی شاه ویا مظفرالدین شاه انجام دادند؛ نه آن ظلم ها، ظلم آخر الزمانی بود ونه مقابله با آن ها با فرهنگ انتظار وعزم حاکمیت حضرت ولی عصر (عجّل الله فرجه) انجام شد. به همین جهت ملاحظه فرمودید با رفع ظلم قاجار، رضاخان وسلسله ی پهلوی ظهور کرد وفرهنگ عمومی جامعه در ابتدای امر نتوانست متوجه ظلمات او شود زیرا با فرهنگ انتظار به مقابله با سلسله ی قاجار پرداخته نشده بود.
راز امیدواری به آینده:
امام خمینی «رضوان الله علیه» به ما نشان دادند آن چهره ای که باید با تمام وجود با آن مقابله نمائیم وحکومت جهانی حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را جایگزین آن نمائیم در فرهنگ غرب ظهور کرده وآن نورِ حقیقی هم که باید با این ظلمت درگیر شود در دست شما است. در همین رابطه می فرمایند:
«انقلاب مردم ایران نقطه ی شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت (عجّل الله فرجه) است».(30)
انقلاب اسلامی نظر به یک انقلاب جهانی دارد که توسط صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) معنی اصلی خود را ظاهر می کند وبه تعبیر حضرت صادق (عجّل الله فرجه) «إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»(31) چون قائم ما قیام کند زمین به نور پروردگارش روشن شود وتاریکی یکسره از بین می رود. لازمه ی این قیام، انقلابی است که تمام مناسبات فرهنگ استکباری را در هم بریزد. نظام اسلامی در رویارویی با استکبار به افق نور می نگرد ومسالمت آمیزانه کوتاه نمی آید حتی اگر در این جهت گیری کشته هم بدهیم به سوی نور کشته شده ایم، چون می دانیم در نهایتِ این مسیر، اولیایی که معصوم اند بر جهان حاکم می شوند وآن ها خلفای الهی هستند. این آینده را همیشه در جلو خود داشته باشید، آینده ای که خداوند جلوی ما گذاشته وبرای ادامه ی حیات ما حاکمیت اولیای معصوم را رقم زده، در مسیر نگاه به چنین آینده ای، در هر مقطعی قرار بگیرید مثل این است که با امام زمان (عجّل الله فرجه) زندگی می کنید.
عمده آن است که متوجه شویم خداوند چه آینده ای را برای جهان رقم زده که می فرماید: به وسیله ی آخرین وصی رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) زمین را از دشمنانم پاک می گردانم. «وَ لَاُمَکِّنَنَّه مَشَارِقَ الْأَرْضِ ومَغَارِبِهَا» وحتماً او را بر شرق وغربِ زمین تمکّن وسیطره خواهم داد. «وَ لَأُسَخِّرَنَّ لَهُ الرِّیاحَ» بادها را مسخّر او می کنم «وَ لَأُذَلِّلَنَّ لَهُ السَّحَابَ الصِّعَابَ» ابرهای سختی که به راحتی باران نمی دهند را فرمان بردار او می نمایم. «وَ لَأُرَقِّینَّهُ فِی الْأَسْبَابِ» وتمام اسباب ووسایل عالم را برایش نرم وآسان می کنم که بتواند بر آن ها سیطره داشته باشد. «وَ لَأَنْصُرَنَّهُ بِجُنْدِی» با لشکریان خود یاری اش می کنم «لَأَمُدَّنَّهُ بِمَلَائِکتِی» وبه وسیله ی ملائکه ام به او مدد می رسانم. «حَتَّی یعْلِنَ دَعْوَتِی ویجْمَعَ الْخَلْقَ عَلَی تَوْحِیدِی»؛ تا این که دعوتم به دیانت، بر همه جا غالب شود وخلق بر توحید ویگانه پرستی اجتماع کنند، همه ی انسان ها متوجه ی حضور یگانه ی پروردگار شوند وبا رجوعِ به حق امور خود را بگذارانند. «ثُمَّ لَأُدِیمَنَّ مُلْکهُ ولَأُدَاوِلَنَّ الْأَیامَ بَینَ أَوْلِیائِی إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ»(32) سپس حاکمیت او را با همان حالتِ توحیدی، پایدار کرده وروزگار را تا روز قیامت به دست اولیاء خود دست به دست می گردانم. دیگر سلسله ای نمی آید تا حاکمیت توحیدی امام معصوم را سرنگون کند. واین است راز امیدواری ما به آینده.
حضور استعدادهای معنوی عالم:
در شرایطی عالم به بلوغ خود می رسد که از یک جهت حقیقت امام معصومی حاکمِ بر امور است که مقام او مقام «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللهُ» است وتمام مخلوقات هستی در قبضه ی او است، از جهت دیگر نظام تشریع وامور سیاسی، تربیتی واقتصادی با مدیریت او به جلو می رود ودر نتیجه نظام تکوین با نظام تشریع متحد می گردد واز این طریق توانایی ها واستعدادهای عالم به نحو کامل در اختیار بشریت قرار گیرد. معنی این که استعدادهای عالم تکوین در اختیار عالم تشریع وامور اجتماعی، اقتصادی بشر قرار گیرد را با این مثال تصور کنید که گفته اند یک روز که معده ی انسان جهت هضم غذا فعالیت می کند به اندازه ای است که همه ی آزمایشگاه های دنیا فعالیت می کنند ویا آن انرژی که قلب به صورت تکوینی در یک سال به کار می برد به اندازه ای است که یک لکوموتیو به دور کره ی زمین بگردد. در نظر بگیرید وقتی نیروهای تکوینی موجود در طبیعت، در مسیر رفع حوائج بشر قرار گیرد چگونه وعده ی خداوند محقق می شود که می فرماید: «وَلَأُرَقِّینَّهُ فِی الْأَسْبَابِ» همه ی اسباب را رام او نمایم وهمه چیز را فرمانبردار او می کنم. به همان صورتی که بدن در هماهنگی کامل، فرمانبردار روح انسان است. انسان را ملاحظه کنید چگونه براساس برنامه ی نفسِ ناطقه یا روحش راه می رود وبه جهت تدبیر نفس، تمام اعضای بدنش نسبت به هم در هماهنگی کامل می باشد. این همه نظم به جهت حضور روح است، آن وقت عنایت داشته باشید حضرت صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) از نظر تکوین، روح این عالم اند وتمام این عالم با تمام مناسباتش بر اساس مدیریت تکوینی حضرت اداره می شود، حال اگر حضرت مدیریت تشریعی عالم را هم به عهده بگیرند، همه چیز در اوج شکوفایی خود قرار می گیرد. با توجه به این امر است که خداوند می فرماید: بادها را در اختیار او قرار می دهم وابرهای دور دست فرمانبردار او می شوند ولشکریانم وملائکه ام به یاری او می آیند. عمده آن است که بشر زمینه ی چنین مدیریتی را در خود ایجاد کند.
در رابطه با صعود معنوی که انسان ها تحت تجلی انوار حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) قرار می گیرند، حضرت باقر (علیه السلام) می فرمایند: چون قائم ما قیام کند خداوند دست او را بر سر بندگان قرار می دهد ودر نتیجه عقل آن ها جمع می شود.(33) ودر آن روایت که فرازهایی از آن عرض شد خداوند می فرماید: «وَ تَجْمَعَ الْخَلْقُ عَلَی تَوْحِیدِی» ودر آن شرایط مردم به گرد توحید من جمع می شوند وهمچون عارفانی بزرگ متوجه حضور همه جانبه ی حق در عالم می گردند. با تدبّر در این نکته متوجه می شویم هر چه زمانه به حاکمیت امام معصوم (علیهم السلام) نزدیک شود استعدادهای معنوی عالم بیشتر به کمک بشر می آید وامور انسان ها با سلامت بیشتر طی می شود. این به شرطی است که حاکمان متدین در صحنه ی مدیریت جامعه امور مردم را سر وسامان دهند وگرنه با آنچه از منظر علم مدرن تدریس می شود وکارشناسانِ مسائل جامعه از آن اطلاع دارند، نمی توان امور جامعه را به سامان رساند، چون محدوده ی آگاهی آن ها عقل بشری است ونه عقل قدسی همه جانبه نگر.
تفاوت عقل بشری ومدیریت معنوی را در تفاوت حرکات انسان با حرکات رُباط ها می توانید ملاحظه کنید. برای این که یک رباط از چند پله بالا برود صدها برنامه ونرم افزار پیشرفته باید محاسبات درازمدت داشته باشند تا چنین برنامه ای تنظیم شود. لحظه لحظه ی حرکت رباط نیاز به برنامه های مفصل دارد، در حالی که شما با تدبیری که روح مجردتان دارد به راحتی وخیلی بهتر از رباط، بدن خود را تنظیم می کنید وبا پاهای خود از پله ها بالا می روید. عقلِ یک کارشناس مثل برنامه ای است که به رباط می دهند وبا آن عقل می خواهد مناسبات یک جامعه را سر وسامان دهد، هر اندازه هم که جوانب کار را در نظر بگیرد مثل عقل قدسی عمل نمی کند. نتیجه ی کار کارشناسانِ منقطع از عقل قدسی، می شود ورشکستگی بانک های امریکا که در اوج پیروزی، با شکست خود روبه رو شدند. همیشه این طور بوده، چون بشر به خودی خود وجهی را می بیند ووجوهی را نمی بیند وچیزی نمی گذرد که با آثار منفی وجوه پیش بینی نشده روبه رو می شود. همیشه وقتی ملاحظه کردید جریان غیر حقی در حال پیش روی است وبه ظاهر گسترش آن شروع شد، بدانید زمان سقوطش فرا رسیده ومنتظر سقوطش باشید. این درست برعکس جریان حق است که باید به مرور بستر تحقق خود را آماده کند وموانع را یکی بعد از دیگری به صورت منطقی وهمه جانبه پشت سر بگذارد، ولی وقتی شرایط ظهورش فرا رسید وعده ی خداوند تحقق می یابد که فرمود: «لَأُدِیمَنَّ مُلْکهُ» حتماً حاکمیت مهدی را دائمی می گردانم. وقتی حق به معنی واقعی آن حاکم شد، این حق باقی می ماند چون خداوند وعده داد «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ»(34) عاقبت از آنِ متقین است وامام باقر (علیه السلام) در این رابطه فرمودند: «لَیسَ بَعْدَ مُلْکنَا مُلْک»(35) بعد از حاکمیت ما حاکمیتی نیست. بالاخره وقتی فکر من وشما حق نیست باید برود وبه جای آن فکر صحیح بیاید، اما فکر صحیح که آمد دیگر می ماند.
از آن جایی که انقلاب اسلامی ایران، نقطه ی شروع انقلاب حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) است باید با همان روش حضرت بقیة الله (عجّل الله فرجه) با فرهنگ استکباری روبه رو شود که عبارت باشد از نفی فرهنگ کفر ونه مدارا با آن. چون بنا به فرمایش حضرت امام خمینی «رضوان الله علیه» باید به ایجاد حکومت جهانی اسلام فکر کنیم واین با مدارا با فرهنگ کفر ممکن نیست. می فرمایند:
«باید دولت جمهوری اسلامی تمام سعی وتوان خود را در اداره ی هرچه بهترمردم بنماید، ولی این بدان معنا نیست که آنها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانی اسلام است منصرف کند»(36).
خیانت عظیم:
ما قبل از انقلاب اسلامی می خواستیم منتظر بمانیم تا امام زمان (عجّل الله فرجه) تشریف بیاورند وفکر می کردیم حدّ مسلمانی همان قدر است. امام خمینی «رضوان الله علیه» آمدند وروشن فرمودند باید به کلی فرهنگ استکباری را نفی کرده ودر راستای چنین تقابلی از شهیدشدن هراسی به خود راه ندهیم تا در اردوگاه حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) قرار بگیریم. وجود مبارک حضرت امام زمان (عجّل الله فرجه)، جهان را تصرف می کنند چون جهان از آن ایشان است واز کسی هم اجازه نمی گیرند وامام خمینی«رضوان الله علیه» به عنوان نایب امام زمان (عجّل الله فرجه) در همان راستا معتقد به ایجاد یک حکومت جهانی هستند وجهت ورود به فرهنگ انتظار راه را نشان دادند زیرا که فرج در پیمودن چنین راهی است، ایشان در راستای درست پیمودن راه می فرمایند:
«مسائل اقتصادی ومادی، اگر لحظه ای مسئولین را از وظیفه ای که بر عهده دارند، منصرف کند خطری بزرگ وخیانتی سهمگین را به دنبال دارد»(37).
پس غفلت از مقابله با جهان استکباری اولاً: خطری بزرگ پیش می آورد وجهت روحی وتربیتی جامعه را از حماسی بودن به خوشگذرانی ورفاه طلبی تغییر می دهد. ثانیاً: خیانتی عظیم است، چون به هدف اصلی انقلاب اسلامی پشت شده است. توجه دارید که این حرف ها حرف یک جوان احساساتی نیست وبه همین جهت باید حقیقتی پشت این حرف ها باشد.
معلوم است که ملت ایران به عنوان منتظران حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) برای طلوع نور باید کار بزرگی انجام دهند واگر کوتاه بیاییم نه تنها مشکلات همچنان پای بر جا می ماند بلکه خیانت کرده ایم، زیرا با شروع انقلاب اسلامی شرایط جهت نازک کردن پرده ای که بین ما وامام زمان (عجّل الله فرجه) قرار دارد به خوبی فراهم شده، وباید در نفی ظلماتِ روح استکباری وایجاد حکومت جهانی اسلام فعالیت ها را شروع کرد. این به معنی درگیری نظامی با جهان استکبار نیست. کافی است با روحیه ی انتظار، به چیزی بالاتر از آنچه غربِ استکباری زندگی نامید، چشم بدوزیم واز این راه ظلمات زمانه را نفی نمائیم که این بزرگ ترین قدم وسخت ترین آن است وکم هزینه هم نیست.
به خوبی روشن است که هر اندازه به امام خمینی«رضوان الله علیه» ورهنمودهای او نزدیک شویم، پرده ی بین خود وامام عصر (عجّل الله فرجه) را نازک کرده ایم وجامعه از پرتو انوار حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) در جای جای زندگی فردی واجتماعی بهره مند می شود وزمینه ی ظهور فراهم تر می گردد وهر اندازه از امام خمینی «رضوان الله علیه» وراهی که جلوی ما گشودند دور شویم، پرده ی بین خود وحضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) را غلیظ تر می کنیم. ملاحظه فرمودید در هشت سال دفاع مقدس چگونه نور ظهور حضرت امام زمان (عجّل الله فرجه) به نحوی خاص در صحنه بود ولی همین که به اسم سازندگی واصلاحات به ظلمات فرهنگ غرب نزدیک شدیم غیبت ایشان شدیدتر شد. چون آن حضرت به عنوان حقیقتی بزرگ دارای غیبت وظهور تشکیکی هستند وتجلیات نوری حضرت نسبت به جامعه وافراد شدت وضعف برمی دارد تا آن وقت که ظهور تامّ حضرت برسد. نور ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) مثل نور خداوند است، خداوند جلوه ای می کند، اگر قلب آماده باشد جلوه ای دیگر می نماید، باز اگر قلب آماده تر بشود جلوه ی بیشتری می کند، تا آن جا که إن شاءالله قلب انسان با خدای محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) روبه رو شود که محل ظهور نهایی انوار خداوند است. درست است که به اندازه ای که انسان به حقیقت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نزدیک شود به خدای پیامبر نزدیک می شود اما آن نزدیکی وقرب یک نهایت دارد که آن قربِ محمدی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به خدا است. ظهور وفرج حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه) نیز نهایتی دارد که وقوعش در آخر الزمان است، اما نوع ارتباط ها وشرایط اجتماع، ظهور را شدت وضعف می بخشد. در همین رابطه عرض شد که از امام باقر (علیه السلام) داریم: «مَنْ ماتَ وهُوَ عارِفٌ بِاِمامِه، لا یضُرُّهُ تَقَدَّمَ هذَاالْاَمْرُ اَوْ تَأَخَّرَ»(38) اگر کسی بمیرد وعارف به امامش باشد، پیش افتادن ویا عقب افتادن ظهور به او ضرری نمی رساند. طبق این حدیث، ظهور، حالت عقب وجلو رفتن پیدا می کند وظهور وخفای حضرت کم وزیاد می شود.
برکات رجوع به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه):
امام خمینی «رضوان الله علیه» روشن می کنند که برای نازک کردن پرده ی غیبت باید جانانه به صحنه آمد چون اولاً: انقلابی به صحنه آمده که سبک وسیاقش رجوع به حضرت ولی عصر (عجّل الله فرجه) است. ثانیاً: باید به فکر حکومت جهانی باشیم ودر این راه بدانیم که:
«شکستن فرهنگ شرق وغرب، بی شهادت میسّر نیست».
و این است معنی انتظاری که تقدیر شیعه را تا اوج کمال رقم می زند. چون روشن می کند فرهنگی هست که حجاب نور مهدی (عجّل الله فرجه) شده وباید با آن مقابله کرد وشاخصه ی آن ضد قدسی بودن آن است، چه در جلوه ی مارکسیسم به سرکردگی شوروی سابق، چه در جلوه ی لیبرالیسم به سرکردگی آمریکا. عمده شناخت جایگاه تاریخی ومعرفتی آن فرهنگ است که در هر چهره ای که ظاهر شود نور حقیقت را در حجاب می برد. نمونه ی جزئی آن را در بعضی از دولت های بعد از انقلاب مشاهده نمودید که چگونه با تقویت روحیه ی غرب زدگی، نور انقلاب اسلامی را که پرتوی از نور مهدی (عجّل الله فرجه) بود در حجاب بردند. همین قاعده را رشد دهید تا روشن شود چگونه فرهنگ غربی، نور مهدی (عجّل الله فرجه) را در حجاب نگه داشته وذهن مردم جهان را با انواع برنامه های شیطانی در کنترل خود قرار داده است تا هرگز به حاکمیت امام معصوم فکر نکنند؛ اگر هم می خواهند معنویت را در زندگی خود وارد کنند باید حاکمیت آمریکا را در دهکده ی جهانی بپذیرند، چیزی که نهضت آزادی دنبال می کند وآمریکا سخت از آن ها پشتیبانی می نماید. رجوع به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) تماماً چنین حجاب هایی را پس می زند وتاریخ را در حدّ حاکمیت امام معصوم جلو می برد. بسیار مشکل است آدم متوجه شود روح این مسلمانِِ نماز خوان، همان روح فرهنگ غربی است ومانع ظهور نور مهدی (عجّل الله فرجه)، مگر این که جایگاه حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را درست بشناسیم وخود را در انتظار او نگه داریم وبا حاکمیت لیبرال دموکراسی غربی همه چیز را تمام شده ندانیم وگرنه پایان تاریخ را همین چیزی می دانند که آن ها به آن رسیده اند. در چنین شرایطی می توان فهمید هرکس اسلامی را تبلیغ کرد که سر سازش با غرب دارد، نه در فرهنگ انتظار جای می گیرد ونه نسبتی با انقلاب اسلامی دارد که حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» شاخصه ی آن انقلاب را مقابله با فرهنگ غربی تعیین فرمودند؛ زیرا فرهنگ مُدارا با کفر، به کفر رسمیت می بخشد واین کار یک نوع کنار آمدن با شیطان است چون در این روش باید از «حق» صرف نظر کنیم تا مشکل ما با غرب حل شود. آری باید برای تجلی نور مهدی (عجّل الله فرجه) حجاب های ظلمات جهان امروز را کنار زد واین با نفی غرب ونظر به حاکمیت حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) تحقق می یابد، آیا معنی انتظار جز این است؟
با تقویت فرهنگ انتظار نه تنها انقلاب اسلامی از غرب زدگی داخلی آزاد می شود بلکه روحیه ی عبور از غرب در سراسر جهان طنین می اندازد، به شرطی که راه امام خمینی«رضوان الله علیه» که همان معنی واقعی انتظار است گشوده بماند، در آن صورت است که ملت ما از جنگ نرمی که دشمن ایجاد کرده به خوبی می گذرد ودشمن را به صورتی فوق العاده ی مأیوس می کند. می خواهم عرض کنم اگر می خواهید دختران وپسران وهمسرانتان برایتان بمانند ودشمن، آن ها را از شما نگیرد، باید با رویکردِ عبور از غرب به خط امام«رضوان الله علیه» واهداف انقلاب اسلامی نظر نمایید تا شما نیز شامل این روایت باشید که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمودند: «اَفْضَلُ الْعِبادَةِ، اِنتظارُ الْفَرَجِ»(39) برترین عبادت، انتظار فرج است وبدانیم انتظار فرج در حال حاضر به همان معنی است که امام خمینی«رضوان الله علیه» در تبیین آن فرمودند:
«شکستن فرهنگ شرق وغرب، بی شهادت میسر نیست».
در راستای ماندن در اردوگاه منتظران ومنور شدن به برکت فرج، حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» می فرمایند:
«من بار دیگر از مسئولین بالای نظام جمهوری اسلامی می خواهم که از هیچ کس واز هیچ چیز جز خدای بزرگ نترسند ودست از مبارزه علیه فساد وفحشاءِ سرمایه داری غرب وپوچی وتجاوزِ کمونیزم نکشند، که ما هنوز در قدم های اول مبارزه ی جهانی خود علیه غرب وشرقیم.»(40)
چقدر در حال حاضر فهم این نکته آسان شده است که چگونه مسئولان غرب زده از خط امام بیرون بوده اند. آن روز امام خمینی«رضوان الله علیه» فرمودند مسئولان دست از مبارزه با سرمایه داری غرب برندارند که ما در اول مبارزه ی جهانی خود علیه غرب وشرق هستیم در حالی که بعضی این نکته ی مهم را رعایت نکردند ونه تنها از انقلاب بیرون افتادند بلکه از فرهنگ انتظار نیز خارج شدند ودرون وبیرون خود را گرفتار ظلمات غرب نمودند تا آن جا که در جریان فتنه ی سال 1388 به انقلاب اسلامی پشت کردند ودشمنان اسلام را به هیجان آوردند.(41)
خدای مهدی (عجّل الله فرجه) وخدای لیبرال دموکراسی:
ممکن است بحث در مورد فرهنگ انتظار ظاهراً یک بحث سیاسی، اجتماعی قلمداد شود ولی به جهت ریشه ی الهی اش به لطف الهی طوری جلو می رود که با خدایی روبه رو می شوید که در صدر اسلام ظهور کرد واباذرها ومقدادها را ساخت وإن شاءالله خدای مهدی (عجّل الله فرجه) در جان شما به همان شکل ظهور خواهد کرد، با چشم دوختن به او ظهورش رخ می نمایاند. البته اگر از فرهنگ انتظار در آمدید ووضع موجود جهان را پذیرفتید آنچه برایتان می ماند خدای لیبرال دموکراسی است، یعنی خدای نهضت آزادی، خدایی بدون نور هدایت وربوبیت. خدای پیغمبران، خدایی است که همه ی ابعاد زندگی انسان ها را مدیریت می کند وکمال انسان را قرب به خداوند می داند ولی خدای لیبرال دموکراسی جهان را خلق کرده وامور را به دست عقلِ خودبنیاد بشر داده تا جهان را به روش لیبرالیسم مدیریت کند ومسلّم چنین خدایی، خدای مهدی (عجّل الله فرجه) نیست. خدای مهدی شور وعشق ونور وحماسه وعدالت است ونه خدای خالق وبس. خدای پیامبران، هادی ورب عالمیان است وبه انسان درس پاک بازی وایثار می دهد در آن حدّی که مرگ در راه خدا را جهت حاکمیت دین به هیچ می گیرد ومی گوید:
«مگر بیش از این است که ما ظاهراً از جهان خواران شکست می خوریم ونابود می شویم؟»(42)
آری خدای خمینی«رضوان الله علیه» همان خدای مهدی (عجّل الله فرجه) است.
عنایت داشته باشید این سخنان را حضرت روح الله«رضوان الله علیه» در روزهای اول انقلاب نگفتند تا بگوئیم برای تثبیت انقلاب لازم است چنین روحیه ای در میان باشد، این سخنان را دو ماه قبل از رحلتشان در حالی نوشته اند که انقلاب کاملاً تثبیت شده بود، پس معلوم است نظر را به جایگاهی بالاتر از تثبیت انقلاب انداخته اند وراه ورسم رسیدن به مقصد نهایی را گوشزد می نمایند ومی فرماید:
«مگر بیش از این است که ما را در دنیا به خشونت وتحجّر معرفی می کنند؟»
به جهت غفلت از این نکته ی حماسی بود که مقام معظم رهبری «حفظه الله» فرمودند:
«بعضی از مدیریت ها در بخشی از برهه های این سی سال زاویه هایی با مبانی انقلاب داشتند»(43).
انتظاری حماسی:
فکر کردیم اگر در مقابل غرب کوتاه بیاییم آن ها از ادعاهایشان نسبت به انقلاب اسلامی دست برمی دارند در حالی که درست آن موقعی که دولت مردان می خواستند به بهانه ی عدم تشنج با جهان، به غرب روی خوش نشان دهند آن ها گفتند ایران محور شرارت است وحضرت امام «رضوان الله علیه» این مطلب را خوب فهمیده بودند که اگر یک قدم از مواضع حقِّ خود کوتاه بیاییم آن ها چند قدم در مواضع ناحق خود جلو می آیند وبه تعبیر حضرت ایشان:
«تا شما را از هویت اسلامی تان - به خیال خودشان- بیرون نبرند، آرام نخواهند نشست».(44)
می فرمایند:
«مگر بیش از این است که فرزندان عزیز اسلامِ ناب محمدی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در سراسر جهان بر چوبه های دار می روند؟»
در چنین فضایی است که می توان به غرب پشت کرد وپرده های ظلمانی آن را شکافت تا رابطه ی ما با امام زمانمان (عجّل الله فرجه) زلال شود وهمراه حضرت روح الله«رضوان الله علیه» بگوئیم «بگذار دنیای پست مادیت با ما چنین کند ولی ما به وظیفه ی اسلامی خود عمل می کنیم». حضرت روح الله«رضوان الله علیه» به ما پیام می دهند که امروز خدا ما را مسئول کرده است که راه ظهور حضرت را بگشائیم همان طور که به عهده ی امام زمان (عجّل الله فرجه) گذاشته تا در اولین فرصت که زمینه آماده شد ظهور نمایند. دقیقاً امروز خدا بر ما منت گذاشته ونهضت جهانی اش را با امام خمینی عزیز«رضوان الله علیه» شروع کرده تا جهت گیری ما جهت گیری منتظران باشد ودر این راستا به تعبیر ایشان:
«امروز خداوند ما را مسئول کرده است، نباید غفلت نمود. امروز با جمود وسکون وسکوت باید مبارزه کرد وشور وحال وحرکت انقلاب را برپا داشت».(45)
این است معنی انتظار نسبت به انقلاب جهانی حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) زیرا باید از خود بپرسیم حضرت تشریف می آورند تا انقلاب کنند یا تشریف می آورند که جاده وپل احداث نمایند تا ما زودتر به خانه هامان برسیم وچلومرغ مان را بخوریم؟ در راستای روحیه ی انقلابی حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) ویاران ایشان، حضرت صادق (علیه السلام) می فرمایند: «مَنْ مَاتَ مُنْتَظِراً لِهَذَا الْأَمْرِ کانَ کمَنْ کانَ مَعَ الْقَائِمِ فِی فُسْطَاطِهِ لَا بَلْ کانَ کالضَّارِبِ بَینَ یدَی رَسُولِ اللهِ (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بِالسَّیف»؛(46) هرکس با انتظار ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) بمیرد مانند کسی خواهد بود که در خیمه ی قائم با او باشد، نه، بلکه مثل کسی است که در خدمت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) شمشیر زده باشد. این ها همه نشان می دهد که ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) یعنی ظهور انقلابی بزرگ وفرهنگ انتظار نمی تواند از آن حالت حماسی جدا باشد ولذا نباید در حدّ رفاه اجتماعی موضوع را تنزل داد.
در حال حاضر جز راه امام خمینی«رضوان الله علیه» برای منتظرماندن در اردوگاه منتظران مهدی (عجّل الله فرجه) راهی در میان نیست. وتا راه امام خمینی«رضوان الله علیه» درست فهمیده نشود ودر آن پرورش نیابیم هیچ ورودی در فرهنگ انتظار نداشته ایم. راه حضرت امام«رضوان الله علیه» تنها راهی است که ما را با نتایج فوق العاده ای روبه رو می کند ودر نهایت به نتایجی می رسد که همه ی پیغمبرها می خواستند با ظهور حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) بدان دست یابند. آن مقصد نهایی در حدّ محدودی در انقلاب اسلامی ظهور کرد وملت ایران توانستند به کمک آن، راه صد ساله را یک شبه طی کنند. بر همین اساس است که تأکید می کنم اگر فرهنگ انتظار را درست بشناسید وخود را وارد چنین فرهنگی کنید به خوبی احساس می کنید از همه ی جهات تغییر عمده نموده اید، اعم از روحیه ی حماسی که در شما پیدا می شود ویا اندیشه ی عمیقی که در معارف اسلامی برای شما گشوده می گردد. زیرا با فرهنگ انتظار می توان از حجاب ظلمانی آخر الزمانی عبور کرد وبا زندگی دیگری آشنا شد، یعنی زندگی در کنار حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) ودر کنار رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، که روایت آن عرض شد. اگر وارد چنین انتظاری نشویم ظلمات آخر الزمانی با ظاهر دینی اش ما را می فریبد. چنانچه پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرمایند: «بر امت من زمانی پیش می آید که از قرآن جز نقش آن، واز اسلام جز نام آن باقی نمی ماند، مسلمان نامیده می شوند، در حالی که بیش از همه ی مردمان از آن دورند، مساجدشان آباد است، ولی از هدایت خالی است».(47) علت این که امت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به چنین ظلمتی می افتند آن است که به همان زندگی عادی که خارج از حاکمیت امام معصوم است راضی اند وبا روحیه ی انتظارِ حماسی زندگی نمی کنند بلکه قرآن را برای تأیید وضع موجودشان می خوانند ومساجد شان را هماهنگ سلیقه ی ظلمات آخر الزمان مدیریت می کنند.
موانع گذر از ظلمت آخر الزمان:
وقتی متوجه شدیم گذر از ظلمت آخر الزمان بسیار مشکل است به اهمیت فرهنگ انتظار جهت عبور از ظلمات پی می بریم. در فضایی که ظلمات آخر الزمان همه ی زوایای زندگی انسان ها را فرا گرفته کسی نمی داند آن ظلمات چیست وکجاست تا تصمیم بگیرد از آن عبور کند، هرچه افراد فکر کنند در ذیل آن ظلمات به فکر ادامه می دهند وبه همین جهت نمی دانند از چه چیز باید عبور کنند؛ چون تحت تأثیر فرهنگ ظلمانی آخر الزمان چیزی جز همان نوع فکر واقتصاد وسیاست وتربیت را نمی شناسند ووقتی آمریکا کشور ما را جزء لیست شرارت قرار داده حتماً نگران می شوند چون جز ارزش های وضع موجود ارزش دیگری را نمی شناسد. آری! از چنین ظلماتی نمی توان خارج شد مگر آن که عالَم انسان از چنین عالَمی جدا شود وبه افقی دیگر چشم بدوزد واین ممکن نیست مگر آن که وارد فرهنگ انتظار شویم واز افقی دیگر عالم را بنگریم، در آن صورت است که تازه معنی ظلمانی بودن زمانه معلوم می شود وظلمات را می فهمیم ومتوجه می شویم چرا امام«رضوان الله علیه» فرمودند: ردّ یا قبول آمریکا را می خواهیم چه کنیم؟ با پیداشدن چنین نگاهی جامعه وارد جاده ای می شود که به پیروزی حق منجر خواهد شد وافراد جامعه از پیروزی بزرگ زمانه محروم نمی شوند.
در روزگاری که همه ی نگاه ها اسیر نگاه سطحی فرهنگ مدرنیته است ودر چنین نگاهی حقیقت در حجاب است، چرا ما با نظر به مهدی (عجّل الله فرجه) در زمره پیروزمندان عالم وجود نباشیم؟ باید راه برون رفت از این ظلمات را با نور انتظارِ فرج به صحنه ی زندگی ها وارد کرد وپیروزی این دوران را به نام خود رقم زد. در نگاه غربی به عالم، موجودات هر کدام مستقل وپراکنده اند، بدون آن که مظاهر اسماء الهی باشند ولذا در ارتباط با چنین عالمی یک نوع خستگی روحی به انسان دست می دهد، چون عالَم را نه به عنوان آیات الهی بلکه حجاب حق می بیند ودر نتیجه چیزی در عالم نمی ماند که شایسته ی توجه باشد. در حالی که در نگاه دینی به جهان، جهان پر از معنا ومقصود است وهمه چیز آثار خدایی دارد،
«آن هایی که جهان را سرد وبی عاطفه می یابند خودشان هم مثل آن می شوند»(48)
نادیده گرفتن وابستگی عالم به خدا، تفاوت عمده ی فرهنگ مدرنیته با فرهنگ انتظار است وبه همین دلیل تا به مهدی (عجّل الله فرجه) نظر نشود از فرهنگ غربی آزاد نخواهیم شد، چیزی که در انقلاب اسلامی نسبت به کشور خود تجربه کردیم ومعلوم شد باید حاکمیت تغییر کند تا دیدگاه ها شروع به تغییر نمایند وگرنه نظام حاکم، نگاه دینی به عالم را نگاهی خرافی وابتدایی تبلیغ می کند وجایی برای حیات دینی فعّال در کشور باقی نمی گذارد، با این که در نگاه دینی ساحتِ غیبِ جهان بسیار واقعی تر از ساحت ظاهری آن است وراه انسان به آن سویی است که «یاد بگیرد چگونه انسان باشد».
وقتی توحید که اساس همه ی پدیده ها است به معرفتی مرده تبدیل شد، بشر مجاز خواهد بود هر چیزی را مستقل بداند ولذا ظلمات آخر الزمان امکان ادامه یافتن پیدا می کند. پس سلوکی که منجر به حضور در اردوگاه انتظار می شود نیازمند پرورش عقل وقلب ونفس است تا بفهمیم همه ی موجودات عالم زنده اند، در آن صورت شرایطی پدید می آید که؛ « اَلحَجَرُ والشَّجَرُ یقُولُ: یا مُؤمِن تَحتِی کافِر اقتله».(49) سنگ ودرخت می گویند: ای مؤمن! در بطن من کافری هست، او را به قتل برسان! لازمه ی رسیدن به چنین شعوری نزدیکی به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) است. این نگاه با نگاهی که همه ی عالم را اجسام مرده می داند وبه خود اجازه می دهد هرگونه تصرفی در آن بکند، فرق اساسی دارد. آیا می شود متوجه ضعف نگاه فرهنگ غربی نبود وخود را در وادی منتظران قرار داد؟ در نگاه ظلمانی آخر الزمان ما متوجه نیستیم که نمی توان بدون معرفت به خود وخدا، جهان را مورد مطالعه قرار داد، در حالی که همه چیز در بینش توحیدی با تفاوت درجاتی که دارند در وحدت هستند وخداوند همه ی اسماء الهی را به آدم آموخت تا انسان ها با خدا ومخلوقات احساس یگانگی کنند. ولی فرهنگ غربی از این موضوع در جهلِ مرکب است وعلم به اسماء الهی را با انباشتن اطلاعات سطحی از پدیده های عالم یکی می داند.
وادی نظر به کیفیات عالم:
وادی منتظران، وادی نظر به کیفیات عالم است که صورت الهی دارند ونه نظر به کمّیات که راه سلطه بر کثرت ها است. نفی مهدی (عجّل الله فرجه) به عنوان انسان کامل چیزی جز تحمیق عقل انسان نیست وموجب از هم پاشیدگی روانی روح ودل می شود، زیرا با نفی مهدی (عجّل الله فرجه) گوهر انسانیت نفی شده است. انسان ها با نظر به انسان کامل می توانند دلی شایسته پیدا کنند ودر اعماق نفس خود با او مرتبط گردند، چنین ارتباطی نه قابل انتقال به دیگری است ونه با خواندن ومطالعه به دست می آید، باید راه انتظار را پیشه کرد آن هم انتظاری که مهدی (عجّل الله فرجه)، منتظَر آن انتظار باشد. این انتظار با سیر در خود وبا پرورش قلب، وقتی با به فعلیت آوردن فضیلت ها همراه باشد، محقق می شود وعظمت موضوع از آن جهت است که شوقی که با انتظار پدید می آید هم قلب را پرورش می دهد وهم فضیلت ها را به فعلیت می رساند.
بسیاری از ملل می خواهند از وضع موجودِ عالم بگذرند ولی باید بدانند این کار همّتی بلند وسیر وسلوکی عظیم می طلبد که به کمک سه عاملِ ایمان به حقایق وسنن جاری در عالم وبا شهود الهی وقلب مصفا واز همه مهم تر با روحیه ی انتظاری که منتظَر آن مهدی (عجّل الله فرجه) باشد، ممکن است وگرنه در عین طلب عبور از ظلمات فرهنگ غربی، همچنان سرگردان می مانند، چون یا نمی دانند باید به کلی از ظلمات دوران دل برکنند ویا اگر بخواهند دل برکنند نمی دانند تنها با روحیه ی انتظار چنین دل کندنی ممکن است. آن کسی که در ذیل فرهنگ غربی به معنویت رجوع می کند، به نحوی در چنگال سکولاریته گرفتار است ولذا نه زیارت او زیارت است ونه نماز او نماز. چون هنوز راه برون رفت از ظلماتِ مدرنیته را نمی شناسد. او می داند باید از چیزی بیرون بیاید، اما نمی داند آن چیز همین روح جهان مدرن است که مطلوب بشر قرار گرفته ونور امام زمان (عجّل الله فرجه) را در حجاب برده است. چگونه می شود کسی ارزش های غربی را به عنوان یک آرمان بپذیرد وباز در وادی انتظار وارد شود؟
انقلاب در إغماء:
انقلاب اسلامی در بعضی زمان ها از بعضی جهات در اغماء فرو رفت چون گرفتار مذهبی هایی شد که روح مدرنیته را که روح تقابل با مهدی (عجّل الله فرجه) است، نفهمیدند. اینان در عین علاقمندی به انقلاب اسلامی، به جهت اصالت دادن به نگاه غربی به عالم، انقلاب را در اغماء بردند واز این قاعده غفلت کردند که «شکستن فرهنگ شرق وغرب بی شهادت میسر نیست».
حضرت امام خمینی «رضوان الله علیه» با شناخت روح غربی روشن فرمود: روح تشیع، روحی است که هیچ سنخیتی با فرهنگ غرب ندارد وبه همین جهت نظرها را به شرایط حاکمیت امام معصوم (علیهم السلام) انداخت وخودِ ایشان با ورود به عالم انتظار منور به نوری شدند که می توانستند به خوبی حق را از باطل تمیز دهند. در چنین صورتی است که انسان متوجه می شود کدام برنامه، برنامه رجوع به مهدی (عجّل الله فرجه) وکدام برنامه، برنامه حجابِ ظهور مهدی (عجّل الله فرجه) است. انسان با معرفت به فرهنگ اهل البیت (علیهم السلام) در عالَم انتظار قرار می گیرد وبه کمک آن فرهنگ، توجه خود را به افق های بسیار متعالی می اندازد ودل را می شکافد وفرج را محقق می کند. بشر با روحیه ی انتظار، جهانِ موجود را آتش زده واز اصالت خارج می کند؛ زیرا به مجرد آن که نگاه انسان به جایگاه وجودی وتاریخی حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) معطوف شد، در مقابل خود متوجه دنیایی می گردد که با ظهور حضرت محقق می شود واین است راز این که با روحیه ی انتظار جهان موجود آتش می گیرد وحجابِ بین انسان وروز موعود سوزانده می شود. انسان منتظِر دائماً جهتِ جان خود را به سوی امام حاضر وحی می اندازد وهمواره در ایمانی تازه وزنده به سر می برد.
ایمانی که با انتظارِ فرج همراه است، همیشه تازه است، همچنان که خدای چنین ایمانی همواره تازه است ومقامش، مقام «کُلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَأْن»(50) می باشد وهمواره در ایجاد است وهر لحظه جهانی نو خلق می کند. در ایمان به چنین خدایی انتظارِ ایجاد جهانی جدید که در آن مهدی (عجّل الله فرجه) ظهور می کند، بسیار منطقی ودلگرم کننده است. آن کس که نتوانسته با امامِ حی وحاضر به سر برد، ایمانش از حرارت لازم برخوردار نیست تا بدون وقفه او را جلو ببرد، گاهی فیلش هوای هندوستان می کند وچند روزی مسلمان انقلابی می شود ولی دوباره سست می گردد. چنین شخصیتی است که وقتی آمریکا به عراق حمله کرد می گوید: «من می ترسم». در حالی که ایمان به خدای مهدی (عجّل الله فرجه) که هر روز جهانی جدید خلق می کند جای ترس از آمریکا را باقی نمی گذارد. امام زمان (عجّل الله فرجه) با همه ی کفر درگیر می شوند ولذا اگر کسی می ترسد نباید وارد چنین اردوگاهی شود وخود را در جای منتظِران جا بزند. فرهنگ انتظار مخصوص کسانی است که می خواهند انسان را از ظلمت آخر الزمان به سوی نور حقیقی سیر دهند واین سیر بی شهادت میسر نیست ودر همین رابطه حضرت رضا (علیه السلام) می فرمایند: «لَوْ قَدْ خَرَجَ قَائِمُنَا (علیه السلام) لَمْ یکنْ إِلَّا الْعَلَقُ والْعَرَقُ والنَّوْمُ عَلَی السُّرُوج»(51) چون قائم ما قیام کند، جز خون وعرق وخفتن بر روی زین اسب ها، چیز دیگری نیست.
وقتی روشن شد سیر از ظلمت آخر الزمان به سوی نورِ حقیقی فقط با فرهنگ انتظار محقق می شود، متوجه می شویم پس باید به خدایی رجوع کرد که بر پیامبران تجلّی کرده، خدایی که تمام وجود مؤمنان را به شور وحرارت وانقلاب می کشاند. خدای فرهنگ انتظار یعنی خدای انقلابِ بر ضد ظلم وبا رجوعِ به مهدی (عجّل الله فرجه) چنین خدایی بر قلب ها تجلی می کند وتنها چنین خدایی است که انسان ها را از پوچی های زمانه می رهاند وبه حضور حق می برد ویک تنه به مقابله با همه ی کفر می کشاند، همان طور که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) یک بار نگفتند که من تنهایم ومی ترسم. در زمان غیبتِ امام مهدی (عجّل الله فرجه) خدای مهدی (عجّل الله فرجه) نیز از زندگی ها غایب است مگر برای منتظران حضرت که به آن خدا چشم دوخته اند، آن خدا همان خدای خمینی«رضوان الله علیه» است که فرمود:
«انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه ی شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت-ارواحنا فداه- است که خداوند بر همه ی مسلمانان وجهانیان منت نهد وظهور وفرجش را در عصر حاضر قرار دهد.»
برکات خدای مهدی (عجّل الله فرجه):
آن گاه که فرزندانتان می پرسند به چه دلیل خدا وقیامت ونبوت وامام هست؟ باید متوجه ظلماتی بشوید که این حقایق نورانی وبدیهی را به حجاب برده وشور روحانی انسان منتظِر را با غفلت از فرهنگ انتظار، از فرزندانتان گرفته وخانه ی شما را محل تفریح ورفاه غافلانه کرده است. در فضایی که نور امام زمان (عجّل الله فرجه) وشور انقلابی آن در حاشیه باشد برای فرزندانمان صدها سؤال اعتقادی پیش می آید چون خدای حی وحاضر غایب است، خدایی که با حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) وبا انتظار، ظهور می کند.
اعتقاد ونظر به خدای مهدی، بزرگراه ارتباط با فیض اقدس است واکنون آن راه بسته شده وبا رجوع به امام آن نور آخر الزمانی در مقابل ظلمات زمانه طلوع می کند وهمه ی حجاب ها را می شکافد وشرایطی ناگفتنی بین انسان وخدا برقرار می کند واین اصل واساس تشیع است که با حبّ اهل البیت (علیهم السلام) همراه است ودر نمونه هایی مثل اویس قرنی جلوه کرد، اویسی که هرگز پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را ندید ولی با نور محبت حضرت ونظر به مقام نوری آن حضرت زندگی می کرد. رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به ظاهر از منظر اُویس غایب بودند ولی اویس به خوبی با نور رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وخدای محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) زندگی می کرد، مسیری که انسانِ منتظر مهدی (عجّل الله فرجه) می تواند طی کند ودر غیاب مهدی (عجّل الله فرجه) با نور مهدی (عجّل الله فرجه) وخدای او زندگی نماید.
نهضت امام خمینی «رضوان الله علیه» با همه ی خصوصیات روحانی وانقلابی اش، آغاز راه انکشاف نور حضرت بقیة الله (عجّل الله فرجه) است. این راه با ظهور حضرت افتتاح می شود وگشایشی تامّ وتمام پیدا می کند به شرطی که با روحیه ی انتظار، تسلیم ظلمات آخر الزمان نشویم وبا شناخت آثار مخرب آن ظلمات با تمام وجود عزم عبور از آن را داشته باشیم. امام«رضوان الله علیه» به ما آموختند با به صحنه آمدن قلب های ایمانی وروحیه ی انقلابی، همه ی عالمِ کفر عقب خواهد نشست وچنین دینی منجر به انقلابی عمیق در جان ها خواهد شد. انقلابی که ذات اصلی آن رجوع به باطن ونظر به حقیقت غیبی عالم دارد ونظر به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) آسان ترین وشدنی ترین شکل رجوع به حقیقت است. هنوز آن طور که شایسته است برکات انتظار تبیین نشده است امید است در جلسه ی آینده با ادامه ی بحث وجواب سؤال هایی که فرموده اید بتوانیم نتایج ورود به فرهنگ انتظار را خدمت دوستان عرض کنیم. إن شاء الله
خدایا! به حقیقت اسم ظاهر واسم باطن ات، حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را به ملتی باز گردان که طالب اُنس با اسم ظاهر واسم باطن تو هستند.
«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»

جلسه ی دوم: برکات انتظار
بسم الله الرحمن الرحیم
«اَلسَّلامُ عَلَی مُحْیی الْمُؤمِنینَ ومُبیرِ الْکافِرینَ»
«اَلسَّلامُ عَلَی مَهْدِی الْاُمَم...اَلسَّلامُ عَلَی الْقائِمِ الْمُنْتَظَر وَالْعَدْلِ الْمُشْتَهَر»
«اَلسَّلامُ عَلَی بَقِیةِ اللهِ فی بِلادِهِ»(52)

سلام بر آن امامی که موجب احیاء مؤمنین ونابودی وبی ثمری کافران خواهد شد. سلام بر مهدی امّت، سلام بر قائم منتظَر وعدل مورد نظر... سلام بر بقیة الله در هرجایی که آن جا شهر خدا خواهد بود.
انتظار، با توجه شدید به جایگاه حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در نظام عالم وبه آینده ی تاریخ، شروع می شود، امیدواریم بتوانیم با توجه به این دو امر ما نیز در زمره ی منتظران قرار گیریم.
در روایات شیعه به جایگاه حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) وحضور تاریخی ایشان اشاره های خوبی شده است به طوری که با توجه به این دو موضوع، عقل وقلب متوجه انسان کامل می گردد ووارد فرهنگ انتظار می شود. حقایق، بالاتر ونورانی تر از آن هستند که همه ی ابعاد خود را در نگاهِ استدلالی صِرف بنمایانند، مثل توجه به خدا در محدوده ی استدلال که شروع خوبی است وانسان را در ابتدای راه قرار می دهد. بسیارند کسانی که وجود حق را قبول دارند ولی بهره ی لازم را از خدا نمی برند چون او را نمی شناسند واز اسماء وصفات ونحوه ی حضور او در عالم بی خبرند. در رابطه با وجود مقدس حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) به عنوان مقام واسطه ی فیضِ الهی موضوع از همین قرار است، زیرا مقام حضرت یک حقیقت آسمانی است که باید با ارتباط نوری با ایشان - چه در زمان غیبت وچه در زمان ظهور- قلب را از انوار آن حضرت برخوردار نمود. آری اولین مطلبی که باید برای هر انسانی حل بشود، داشتن برهان عقلی به وجود حضرت است تا عقل در اعتقاد به وجود حضرت انکار پیشه نکند. عقل باید به راحتی به این نکته برسد که حقیقت انسانیت که جلواتش در انسان های وارسته نمایان است، همه وهمه مربوط به «عین الانسان» است که دلایل مربوط به آن در بحث «نحوه ی حضور حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) در هستی» مطرح شد(53) ولی نباید به این اندازه قانع باشیم زیرا حقیقت انسانِ کامل نور است، باید با جنبه ی نوری حضرت مرتبط شد واین نیاز به مقدماتِ سلوکی دارد تا انسان بتواند به این عقیده برسد که هم اکنون حقیقت انسانیت در افق هستی به صورت حی وحاضر موجود است.
هر پیامبری که در زندگی بشر، حاضر شد به نحوی برکات حضرت حق را به جامعه رساند تا نوبت به حضور حضرت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) رسید که در نهایت منجر به ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) خواهد شد. وقتی متوجه وجود مقدس حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) در عالم شدیم، باید طوری نگاهمان به آن حقیقت معطوف شود که بتوانیم با نظر به آن حضرت با همه ی برکات هستی به صورتی جامع، ارتباط برقرار کنیم واین با ورود به روحیه ی انتظار محقق می شود که در آن روحیه ی انسان ها متوجه حقایق آسمانی خواهند بود وقلب را به آن طرف سوق می دهند وآماده می شوند تا از نور حقایق بهره مند گردند.
محمد بن فضیل از حضرت رضا (علیه السلام) نقل می کند که از حضرت پرسیدم فرج ما کی فرا می رسد؟ فَقَالَ: «أَ لَیسَ انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج»(54) فرمود: آیا انتظارِ فرج؛ فرج نیست؟ این سخن حکایت از آن دارد که انتظار فرج اگر در فرهنگ مخصوص به خودش عمل شود موجب ورود به همه ی رحمت های الهی می گردد وهمان شوری را پدید می آورد که با ظهور حضرت پیدا می شود وپرده ی غیب از جلو چشم منتظِر فرج مرتفع شده وجامعه آماده ی پذیرش انوار امام معصوم (علیهم السلام) می گردد. حضرت رضا (علیه السلام) در این روایت می فرمایند: شما می توانید قبل از تحقق فرج از طریق انتظار فرجِ حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) به آن چه باید برسید، برسید. این همان برکاتی است که انتظار فرج به دنبال دارد واگر درست وارد آن شویم با هیچ چیزِ دیگر قابل مقایسه نیست.
همان طور که متفکران دنیا مثل افلاطون حیران بودند که چگونه می توان با حقایق عالم ارتباط برقرار کرد وپیامبران آمدند وراه ارتباط را به بشر نمایاندند، انتظار فرج از جنس کار پیامبران است. ارتباط با حقایق عالَم یعنی «مُثُل» آرزوی افلاطون بود.(55) افلاطون متوجه بود حقایقی متعالی، فوق عالم ماده موجود است وباید با آن حقایق ارتباط پیدا کرد ولی در دستگاه فلسفی خود هیچ راهی برای رسیدن به آن ها نداشت. به همین جهت «توماس آکوئیناس» می گوید: آنچه آرزوی فیلسوفان بود پیامبران راه عملی شدن وبرآوردن آن آرزوها را فراهم کردند. ما برای ارتباط با حقیقتِ انسان یعنی انسان کامل، نیازمند به دین هستیم. با فکر می توان متوجه شد که یک عینِ «تری» داریم وهمه ی «ترها ورطوبت ها» از آن ریشه می گیرند، ویک «عین علم» داریم که همه ی علم ها از آن ریشه می گیرند، یک «عین الانسان» هم داریم که انسانیتِ همه ی انسان های وارسته از اوست. زیرا «انسانیت» یک حقیقت است ونه یک مفهوم اعتباری. از طرف دیگر انسانیت نه مَلَک بودن است ونه حیوانیت، حقیقتی است که در هر انسانی تا حدی براساس ظرفیتی که دارد، تجلی می کند، وچون آن حقیقت شدت وضعف برمی دارد از مقوله ی وجود است ونه از مقوله ی ماهیت وبه عنوان یک حقیقت وجودی در عالم، وجود دارد. آری با فکر می توان تا این جاها آمد.
وقتی نحوه ی وجودی انسان کامل از طریق عقلی واستدلالی حل شد، تازه اول کار است وموضوع بعدی آن است که چگونه می توان با وجود مقدس حضرت بقیة الله (عجّل الله فرجه) ارتباط برقرار کرد؟ ائمه (علیهم السلام) این راه را به ما نشان داده اند وفرمودند: «اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنَ اْلَفَرَجِ» یعنی نظر به آن فرج نهایی، به خودی خود فرج خواهد بود وما را در فضایی قرار می دهد که از برکات فرج بهره مند می شویم. اگر بتوان وارد فرهنگ انتظار فرج شد، آن وقت آن گشایش هایی که منتظرش هستیم محقق می شود، می دانیم از کدام راه باید برویم وچگونه زندگی مان را بر اساس آن انتظار تنظیم کنیم.
فرهنگ انتظار:
طبق روایتی که عرض شد اولاً: در متن مکتب تشیع انتظار فرجی خاص مطرح است وامامان شیعه بر آن تأکید دارند. ثانیاً: به قدری آن انتظار مهم است که از نوع خودِ فرج است وباید با روش وسلوک وفرهنگ خاصی بدان دست یافت. در آن حالت است که در زمان غیبت ولی عصر (عجّل الله فرجه) به بهترین اعمال دست یافته ایم، اعمالی که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در وصف آن فرموده اند: «اَفْضَلُ الْاَعْمالِ اِنْتِظارُ الْفَرَجِ»(56) بهترین اعمال انتظار فرج است. حضرت رضا (علیه السلام) با توجه به این امر می فرمایند: حالا که بهترین اعمال، انتظار فرج است، پس تلاش کن فرهنگ انتظارِ فرج را پیدا کنی. خداوند می فرماید: «اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِکری»(57) نماز را به پای دار برای یاد من. از آن طرف در حدیث قدسی می فرماید: «اَنَا جَلیسُ مَنْ ذَکرَنی»(58) من همنشین کسی هستم که به یاد من باشد. نتیجه می گیریم با اقامه ی نماز شرایطی که خداوند همنشین انسان باشد فراهم می شود ولی در عمل برای آن که نماز ما نمازی شود که یاد خدا در آن واقع شود از نظر اخلاقی وعقیدتی مقدمات فراوانی نیاز داریم وما باید وارد فرهنگ خاصی شویم تا نمازمان عامل یاد خدا شود. انتظار فرج هم به همین صورت است که نیاز به برنامه ریزی وفرهنگ خاصی دارد ودر آن صورت است که انتظار فرج یک نحوه فرج در زندگی فردی- اجتماعی ما پدید می آورد آن هم مثل نتیجه ای که با ظهور مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه) به میان می آید. آری هیچ وقت نتیجه های بزرگ با کارهای سطحی به دست نمی آید. هر چند اگر فرهنگ انتظار در زندگی ها وارد شد نتایج آن نسبت به مقدماتش غیر قابل مقایسه است.
در راستای «فرهنگ انتظار» وفرجِ همراه آن، توجه به نحوه ی پیروزی انقلاب اسلامی نمونه ی خوبی است، چون تحقق انقلاب اسلامی نشان داد می توان در بستر انتظار فرج، فرهنگ اسلامی را به میدان آورد آن هم در شرایطی که اکثر باورها پذیرفته بودند دوره ی حاکمیت دین گذشته است. درست در چنین شرایطی فرهنگ انتظار کاری کرد که ذهن ها وقلب ها به حاکمیت دین رجوع کنند واین نشان می دهد دین توسط خداوند ودر بستر فرهنگ انتظار همواره حفظ می شود وحضرت امام خمینی «رضوان الله علیه» هم که جهت این امر به میدان آمدند با نظر به حاکمیت حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) به میدان آمدند وفرمودند:
«انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه ی شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت- ارواحنا فداه- است که خداوند بر همه ی مسلمانان وجهانیان منت نهد وظهور وفرجش را در عصر حاضر قرار دهد.»(59)
توجه به پیروزی انقلاب اسلامی در چنین زمانی موجب می شود که هیچ ناباوری جهت تحقق انقلاب جهانی حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) باقی نماند. آنهایی که قبل از انقلاب با پوست وگوشت خود کفر زمان شاه را چشیده بودند وهمواره منتظر بودند که مردم ایران به نحوی از حاکمیت شاهنشاهی آزاد شوند، نمی دانستند چگونه آن مشکل حل می شود، ولی یک چیز امیدشان را زنده نگهداشته بود وهمین امر نجات شان داد وآن عبارت بود از امیدواری به رحمت ووعده ی خدا وهمین امیدواری بود که آن ها را چند قدم جلو آورد. به همین جهت آنهایی که جایگاه معنوی انقلاب اسلامی را می شناسند ومی دانند چه نعمت بزرگی است هرگز از آن دست بر نمی دارند هرچند به نعمتی بزرگ تر چشم دوخته اند.
پیروزی انقلاب اسلامی نشان داد عقیده به انتظارِ فرج یک عقیده ی واقع بینانه ومنطقی است. توجه حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» به عنوان بنیانگذار انقلاب اسلامی به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) تا حدّی بود که وقتی نام حضرت را می بردند عرضه می داشتند: «رُوحی لِتُرابِ مَقدَمهِ الْفِدَاء» جانم فدای خاک پایش باد وبا چنین توجه وعقیده ای به میدان آمدند وپیروز شدند. ایشان در پرتو انتظار فرج، معتقد بودند مأموریتی دارند که باید زیر نظر حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) آن مأموریت را به انجام برسانند ودر راستای فرهنگ انتظار انقلاب اسلامی را به حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) تقدیم کنند. وقتی انقلاب اسلامی با این هویت، در فرهنگ انتظار ظهور می کند، عملاً وجود وبقای آن انگشت اشاره ای است به فرج نهایی واگر در بستر انقلاب اسلامی بر روی موضوع انتظار وبرکات آن تأمل بیشتر شود فرج کلی خیلی سریع تر محقق می گردد.
خدا جهان را رها نکرده:
مردم با پیروزی انقلاب اسلامی وبه صحنه آمدن اندیشه ی دینی متوجه شدند خدا حافظ دین است واولیائی را در جهان پروریده تا از آن طریق مردم را از سقوط در ظلمات آخر الزمان محفوظ دارند ونگذارند تاریکی کفر ونومیدی بر جهان غلبه کند. همان خدایی که انسان هایی مثل حضرت روح الله«رضوان الله علیه» را پروراند بیش از همه حافظ صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) است تا جهان را از ظلمات ونومیدی نجات دهد وامثال امام خمینی«رضوان الله علیه» خبر می دهند که هرچه دارند از پرتو وجود آن حضرت است. حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند در زمان غیبت مهدی (عجّل الله فرجه) از خدا بخواهید معرفت لازم را نسبت به امام زمانتان به شما بدهد ودعا کنید. «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَک فَإِنَّک إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَک ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی»(60) خدایا حجت خود را به من بشناسان که اگر او را نشناسم در دین خود گمراه می شوم. با چنین تقاضایی می توان توقع فرج داشت ومتوجه بود در صورت نبود فرج، مغلوب ظلمات آخر الزمان خواهیم شد. طبق فرمایش حضرت صادق (علیه السلام) به صراحت می توان گفت که اگر کسی نتوانست مسأله ی معرفت به امام زمانش را درست برای خود حل کند تا نگاهش به وجود مقدس حضرت معطوف شود، باید بگوید: «ضَلَلْتُ عَنْ دینی» از دین خود منحرف شدم. در حالی که هر اندازه نظر به حضرت ومعرفت به او عمیق تر باشد حجاب ها رقیق تر می شود وبرعکس، هر اندازه نسبت به آن حقیقت بزرگ کم توجه شویم حجاب ها غلیظ تر می گرد وفرج به تأخیر می افتد. علمِ به وجود حضرت یک حرف است، معرفت صحیح به چگونگی وجود حضرت وراه ارتباط با آن حقیقت برای جامعه وافراد، حرف دیگری است. افلاطون با توجه به مبانی عقلانی اش متوجه وجود حقیقت انسان بود ولی توجه دینی به موضوع نداشت. او تلاش کرد بگوید خبری در عالَم مُثُل هست وانسان ها باید نور لازم را از آن جایگاه بگیرند وحکیمان باید با مُثُل ارتباط برقرار کنند. اما چطور؟ از طرفی معتقد بود تا کسی با عالَم مُثُل ارتباط برقرار نکند حکیم نمی شود واز طرف دیگر در مکتب فلسفی خود راهی برای چنین ارتباطی ندارد چون تنها به روش دینی وسلوک الهی می توان به حجت الهی معرفت پیدا کرد ومنور به نور حجت الهی شد، همین طور که اگر شما صد دلیل بر وجود خدا داشته باشید باز دل تان متذکر خدا نیست مگر با توجه قلبی.
اگر کسی بخواهد روحش را در راستای قرب الهی تربیت کند اولاً: باید به مظهری متعالی معرفت داشته باشد. ثانیاً: با توجهِ دائمی قلبی به آن حقیقت متعالی با خدا مرتبط باشد وگرنه با تفکر صِرف نسبت به خدا، نمی تواند با خدا مأنوس شد. تفکرِ انتزاعی برای ارتباط با خدا کافی نیست، اُنس با خدا راه ورسم خاصی نیاز دارد که دین خدا وپیامبرانِ او در اختیار بشر می گذارند(61) واز آنجایی که اسلام، یک دین است - نه یک مکتب فلسفی- راه ارتباط با آسمانِ معنویت را برای مؤمنین می گشاید وخبر می دهد «إِنَّ الَّذینَ کذَّبُوا بِآیاتِنا واسْتَکبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ»(62) کسانی که آیات ما را تکذیب کردند ودر برابر آن تکبّر ورزیدند، هرگز درهای آسمان به رویشان گشوده نمی شود. پس اگر کسی به آیات الهی ایمان بیاورد وبندگی خدا پیشه کند به همان اندازه راه ارتباط با آسمانِ معنویت برایش گشوده می شود. اندیشه ی فلسفی تا حدّی می تواند بفهمد حقایقی در عالم هست، ولی روش ارتباط با آن حقایق را دین هموار می کند، پیغمبران واقعی ترین شکل زندگی را - که نظر به باطن این عالم دارد- به انسان ها نشان می دهند. آن ها بشر را راهنمایی می کنند که باید مظاهر مقدس موجود در عالم غیب را بشناسد واز همه مهم تر متوجه انسان کامل به عنوان واسطه ی فیض خدا در عالم باشد وگرنه در عین انجام عبادات دینی به مرگ جاهلیت می میرد.(63) چون ابتدا باید بتوان با مظهر قدسی عالم که افق متعالی انسان است وحی وحاضر در عالم غیب موجود است، مرتبط شد. همین طور که اگر در مورد خدا فقط فکر کنید، هیچ وقت دلتان خدایی نیست، در رابطه با معرفت با امام زمان (عجّل الله فرجه) نیز باید معرفت حضوری وقلبی داشت.
افلاطون متوجه است در مورد ارتباط با مُثُل باید به دنبال راهی باشد که بتوان با مُثُل ارتباط قلبی داشت، غافل از این که در این راه باید ایمان در میان باشد واین کار انبیاء است ونه فیلسوفان که عرض شد آکوئیناس در این رابطه می گوید آن چه آرزوی فیلسوفان بود را پیامبران محقق کردند. ودر این رابطه باید متوجه بود روش دینی روش بسیار ارزش مندی است وبسیاری از موانع به راحتی با حضور دین در زندگی رفع می شود در صورتی که متوجه باشیم شناخت امام زمان (عجّل الله فرجه) وانتظارِ حضور او در مناسبات فردی واجتماعی از اصول اساسی دینداری است.
مشکلاتی که ما داریم به سبب صد سال تفکری است که فرهنگ مدرنیته در زندگی ما وارد کرد وفکر کردیم با فرهنگ غربی می توانیم بر مشکلات زندگی فائق آییم وهمین امر موجب ایجاد حجاب بین ما ودرک حضوری امام زمان (عجّل الله فرجه) شد. باید از خود بپرسیم این ظلمات از کجا پیدا شد که به جای نظر افراد جامعه به حقیقت قدسی امام زمان (عجّل الله فرجه) طوری شده ایم که باید وجود حضرت را برای جوانانمان ثابت کنیم. معلوم است وقتی که نور نرسد، می گوییم نور کو؟ طوری عمل می کنیم که نور امام (عجّل الله فرجه) به جامعه نمی رسد، بعد گفته می شود به چه دلیل امام هست، همین طور که بعضی جوانان در اصل نبوت ومعاد گرفتار شک شده اند. علت این مشکل این نیست که ادله ی کافی در اثبات این موضوعات نداریم علت اصلی آن است که در زندگی خود نظر به جاهایی انداختیم که حجاب بین ما وحقایق قدسی شده است.
رقیق شدن پرده ی غیب:
با توجه قلبی به امام (عجّل الله فرجه) با این رویکرد که مقصد ومقصود جنبه ی روحانی وجود خودمان است، می توانیم رابطه ی خود را با عالم غیب رقیق کنیم همین طور که عدم توجه به امام ونشناختن مقام حضرت موجب می شود تا حجاب های بین ما وعالم غیب غلیظ وشدید شود. زیرا همان طور که می دانید مقام امام زمان (عجّل الله فرجه) یک حقیقت متعالی است که در جمال منوّر یک شخص ظاهر شده، شخصی که در مقام نوری خود واسطه ی فیضِ بین ما وخداوند است وبه این معنی از جبرائیل وعزرائیل نیز بالاتر می باشد وباید با همان دید که به ملائکه ی مقرب می نگریم به حضرت نظر نماییم وفراموش نکنیم که حقایق در مقام ظهورِ خود مانند نور، شدت وضعف دارند ودر همین رابطه فرج حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) شدید وضعیف می شود. در زمان دفاع مقدس، ظهور نور امام زمان (عجّل الله فرجه) از دوران سازندگی شدیدتر بود، البته هر حقیقتی از جهتی تشکیک بردار ودارای شدت وضعف است واز جهت دیگر دارای یک مقام مطلق می باشد، مثل «وجود» که در عین شدت وضعف داشتن در مراتب، دارای مقام «مطلق» است ودر مقام مطلق منشأ همه ی وجودات می باشد. فرج امام زمان (عجّل الله فرجه) هم در عین شدت وضعف در ظهور دارای یک فرج مطلق است وآن وقتی است که می گوییم دور عالم، از دور ظلمانی به دور نورانی تبدیل می شود وتمام مناسبات عالم معکوس می گردد.
ابتدا باید این نکته روشن شود که هر چه به حقیقت حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه) یعنی به مقام واسطه ی فیض بودن حضرت بیشتر توجه شود فرج با شدت بیشتری تجلی می کند ودر این راستا می توان برکات انتظار را مورد بحث قرار داد.
بر اساس تجربه هایی که در طول تاریخ داشته ایم می توان به این نتیجه رسید که هر چه از فرهنگ انتظار فاصله بگیریم از رحمت واسعه ی الهی که از طریق واسطه ی فیض خداوند به ما می رسد فاصله گرفته ایم وعملاً راه های فرج الهی را بر روی خود بسته ایم ودر نتیجه با امثال بنی امیه ورضاخان روبه رو شده ایم زیرا فرج فقط برای این نیست که امام زمان (عجّل الله فرجه) بیایند بلکه موجب می شود تا نظرها متوجه امام خمینی«رضوان الله علیه» وامثال ایشان شود. به عبارت دیگر عاملی است تا دریچه ی لطف خدا بر بندگانش گشوده گردد، همچنان که غفلت از انتظارِ فرج عامل بستن راه هایی است که فرج الهی در آن ها است. کافی است در تاریخ بررسی کنیم که چرا ملت ها در مرحله ای از تاریخ خود گرفتار حاکمانی چون رضاخان ویا بنی امیه شده اند. وقتی ما تصور کردیم با امثال رضاخان درهای اروپایی شدن به سوی ملت گشوده می شود وملت ایران مثل اروپا پیشرفت می کند، درهای فرج را به سوی خود بستیم. با این که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) از روز اول به ما فرمودند: «اَفْضَلُ الْعِبادَةِ، اِنتظارُ الْفَرَجِ»(64) بالاترین عبادت انتظار فرج است. رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) از طریق شریعت الهی مسلمانان را در مسیری قرار دادند که همواره برکات الهی به آن ها می رسید، منتهی در ادامه باید با پایداری بر شریعت الهی منتظر فرج های گوناگون می شدند ونه تنها روحیه ی انتظار فرج الهی را در خود حفظ می کردند بلکه به فرج نهایی که با ظهور مهدی امت (عجّل الله فرجه) محقق می شود، نظر می دوختند ولی فرج خود را در معاویه وبنی امیه دنبال کردند در نتیجه گرفتار یزید شدند وفجایعی بر سر آن ها آمد که لشکریان یزید در مدینه به بار آوردند وتجاوز به ناموس مردم مدینه را بر خود مباح دانستند.
آفات غفلت از انتظار فرج:
با توجه به مطالبی که عرض شد می توان گفت: هر اندازه که مسلمانان در مسیر شریعت محمدی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به حق بنگرند ومنتظر فرج باشند به همان اندازه زمینه ی ظهور وفرج نهایی را فراهم کرده ودر این مسیر به نحوه ای از فرج - هرچند ضعیف- دست می یابند وهر اندازه حجابِ حاکمیت های غیر الهی را عقب بزنند، ظهور نهایی امام (عجّل الله فرجه) را برای خود راحت تر ساخته اند. باید فرج ونجات را فقط در ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) جستجو کرد وخود را منتظر چنین ظهوری نمود تا در هر حال مسیر سعادت خود را مسدود نکرده باشیم. به تعبیر بسیار مهم حضرت صادق (علیه السلام) در زمان غیبت «مَنْ ماتَ مُنْتَظِراً لِهذَاالْاَمْرِ کانَ کمَنْ کانَ مَعَ الْقائمِ فی فُسْطاطِهِ لابَلْ کانَ کالضّارِبِ بَینَ یدَی رسولِ اللهِ بِالسَّیفِ»(65) هرکس بمیرد در حالی که منتظر ظهور حضرت صاحب الأمر باشد، مثل کسی است که در خیمه ی آن حضرت با قائم به سر برد، بلکه مثل کسی است که در کنار رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) با دشمنان آن حضرت مبارزه کند. امید به فرج به آن معنی که حضرت صادق (صلّی الله علیه وآله وسلّم) از آن خبر دادند در زیر سایه ی ظهور انتظار امام زمان (عجّل الله فرجه)، فرجی خواهد شد تا مؤمنین در ظلمات آخر الزمانی فرو نروند وبه امثال رضاخان امید نبندند. وقتی توجه به فرج زیر سایه ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) نباشد، بشر گرفتار امیدهای پوچ ودر نتیجه ناامیدی های جانکاه می گردد زیرا جایگاه امیدواری حقیقی خود را گم کرده است، به وام گرفتن از بانک جهانی امیدوار می شود وبا به نتیجه نرسیدن برنامه های بانک جهانی مأیوس می گردد. مشکل روشنفکران ما آن است که به چیزهایی غیر از فرجی که باید از طرف خدا باشد دل بسته اند وهمین موجب می شود فریب فریبکاران بزرگ را تشخیص ندهند وعموماً در دام آن ها قرار گیرند ودر نتیجه یک جامعه ویک نسل از دست برود. انتظار فرج موجب می شود تا انسان ها وعده های فرهنگ غربی را فریب بزرگ ببینند.
عالمانی که بر مشرب پیامبر وائمه ی معصومین (علیهم السلام) در فرهنگ انتظار به سر می برند، اگر یک چشم بر زمین دارند، با چشم دیگر به آسمان وفرج الهی نظر می دوزند وبه نور وَحی الهی، هر چیزی که در زمین، بوی خدا نمی دهد را نفی می کنند وبا آن نوع فرهنگ در زمین تأثیر می گذارند وحجاب های فریب را می شکافند. امام خمینی «رضوان الله علیه» با روح انتظار فرج در عالمِ جدید تصرف کرد، بی آن که مرعوب فرهنگ غربی شود وفرهنگ مدرنیته بتواند در او تصرف کند ونظر او را از شرایطی که با ظهور امام عصر (عجّل الله فرجه) پدید می آید به خود جلب کند، برعکسِ بعضی از مذهبی های غرب زده که ظلمات آخر الزمانی را نادیده می گیرند وپاسداران ظلماتی هستند که منجر به ادامه ی غیبت امام زمان (عجّل الله فرجه) است.
روحیه ی مهدوی وتصرف در ناسوت:
امام زمان (عجّل الله فرجه) حامل حقیقی ترین حقایق عالم معنا هستند وبر آن اساس در زمین تصرف می کنند ومنشأ تحولی فوق العاده می گردند، چیزی که تا اندازه ای در حرکات حضرت امام خمینی «رضوان الله علیه» مشاهده کردید که چگونه بنیاد حرکت خود در جهان را بر مبنای حقایق عالم ملکوت تنظیم کردند. اگر نمی توانیم تصور درستی از مبنای حرکت امام زمان (عجّل الله فرجه) داشته باشیم لااقل چگونگی تصرف امام خمینی«رضوان الله علیه» در جهان را درست بنگریم تا با مبنای حرکت حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه) آشنا شویم، زیرا همان طور که ملاحظه کردید حضرت روح الله«رضوان الله علیه» فرمودند:
«انقلاب ما شروع انقلاب جهانی حضرت است وما از اصول خودمان که مقابله با مستکبران جهان ودفاع از مستضعفان است، یک لحظه فرو نمی نشینیم».
این کلمات عزم تصرف در عالم را به خوبی نشان می دهد وبر این اساس می گوییم تصرّف در عالم ناسوت از یک طرف وارتباط با عالم ملکوت از طرف دیگر، روحیه ی مهدوی است که در آن نه ارتباط با عالم ملکوت ترک می شود ونه ارتباط با عالَم ناسوت. از این طریق با تجلی روحیه ی مهدوی زمینه ی ظهور نور کلی مهدی (عجّل الله فرجه) فراهم می شود، نوری که به کمک آن سراسر عالم به نور پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، تسخیر می شود ومعنی فرهنگ انتظار جز این نیست.
اگر لحظه ای از جنگ با جهان کفر غافل شدیم، تمام برکات انتظار از زندگی ما بیرون می رود واگر برکات ارتباط با نور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) از جامعه ی شیعه بیرون رفت دیگر دستمان برای ادامه ی حیات خالی خالی خواهد شد ولا محاله به دنیای استکبار پناهنده می شویم، چیزی که در اعمال ورفتار بسیاری از سیاسیون ملاحظه کردید که ابتدا ارتباط خود با عالم ملکوت را به جهت غفلت از انتظار فرج ترک کردند وسپس قبله ی خود را «لوس آنجلس» قرار دادند.
منتظر واقعی به کمک نور مهدی (عجّل الله فرجه) وبدون ترک ملکوت، به تصرف در عالم ناسوت می پردازد وبه هدم کلی فرهنگ ظلمانی آخر الزمان می اندیشد همان چیزی که حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» در توصیه ی خود متذکر شدند که:
«باید یک لحظه از ایجاد حکومت جهانی اسلام منصرف نشویم».
این پیشنهاد، کمک می کند تا در فرهنگ انتظار بمانیم ورشد کنیم وبفهمیم باقی ماندن بر عهد امام خمینی «رضوان الله علیه» با فاصله گرفتن از ظلمت آخر الزمان ممکن است ورسیدن به معرفت به مقام امام، باقی ماندن بر عهدی است که به برکات نهایی زندگی با امام زمان (عجّل الله فرجه) می انجامد. (66)
برای درک آثار دوری از عهد امام خمینی«رضوان الله علیه» به آنهایی نظر کنید که از آن عهد سرباز زدند وتحت عنوان این که حرف های حضرت امام مربوط به سال 1360 بود وحالا تحت عنوان تنش زدایی باید به جهان کفر لبخند بزنیم، به ملت پشت کردند وبا عمل خود دشمنان اسلام را هیجان زده کردند، ملاحظه کنید چگونه همه چیزشان را از دست داده اند، حتی خانواده وفرزندانشان هرکدام در یکی از کشورهای دنیای غرب پرسه می زنند.
راه فتوح آخر الزمان:
کسی که با ظلمات آخر الزمان سرِ جنگ ندارد، هرگز زمینه ای برای فتوح آخر الزمان فراهم نمی کند. او عملاً همراه دشمن به جنگ اسلام ومسلمین آمده واین آن خطری است که بعضی اندیشمندان دینی ممکن است به آن دامن بزنند وبا فرو نشاندن روح ستیز با ظلمت آخر الزمانی از دین غیر سیاسی سخن بگویند وعامل دوری از فرج حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) گردند. آنچه موجب شروع ظهور فرج می گردد تعهد عملی در اثبات دیانت است وتعهد عملی بدون تعهد سیاسی بروز پیدا نمی کند. چون باید بتوانیم حقانیت دین اسلام را اثبات کنیم واثبات حق حتماً با نفی باطل همراه است.
روشنفکران سیاسی با طرح «پلورالیسم دینی» خواستند چنین القاء کنند که همه ی ادیانِ موجود حق اند، تا جایی برای فرهنگ انتظار - که در صدد عبور از فرهنگ مدرنیته است- باقی نماند. اگر از آن هایی که پلورالیسم دینی را مطرح می کنند بپرسید شما به کدام یک از ادیانِ موجود معتقدید در حالی که هیچ کدام از ادیان، دینِ غیر خود را حق نمی دانند، جوابی برای گفتن ندارند مگر این که بگویند ما برای ادیان تکلیف تعیین می کنیم ونه ادیان برای ما. این ها عملاً در تلاش اند تا خودشان جای خدا وپیغمبر بنشینند وبه مردم القاء کنند به چیزی بالاتر از لیبرال دموکراسی موجود دل نبندید. پس در پشت تئوری پلورالیسمِ دینی جریان مقابله با فرهنگ انتظار ونفی روحیه ی انقلابی نهفته است وتن دادن به وضع موجود جهان. این در حالی است که اگر انسان ها نگران حضور ظلمات موجود در جهان نباشند، نه تنها فرجی نصیب شان نمی شود، بلکه ظلمات موجود همه ی زندگی را از آن ها می رباید.
حجاب ظهور:
این نکته را تجربه کرده اید که وقتی انسان ها عقیده ی صحیح خود را از دست می دهند چگونه زندگی شان سیاه می شود. بعضی ها باورشان نمی آمد که چگونه عقیده ی صحیح، آن ها را در عرصه های مختلفِ زندگی نجات می داد وبا از دست دادن آن عقیده با نحوه ای از زندگی روبه رو شدند که حالا می فهمند عقیده ی صحیح چه اندازه کنترل کننده ونجات بخش بود.
از جمله عقاید نجات بخش عقیده ی بزرگ انتظار است که به خودی خود برای انسان فرج است وموجب حفظ او می شود تا آن حدّی که مانع می گردد شیطان زندگی را در دست بگیرد. شیطان در راستای عدوّ مبین بودنش بیکار نمی نشیند تا انسان در زیر سایه ی اعتقادی صحیح راحت جلو برود، شروع می کند به شبهه کردن. اگر نتوانیم از شبهات بگذریم وعملاً عقیده ی انتظار را از دست بدهیم یک مرتبه همه ی عالم برایمان تیره وتار می شود وامید وامیدواری از زندگی مان رخت بر می بندد. ولی اگر توانستیم با روحیه ی انقلابی به شبهاتش جواب دهیم با قدم های بلند تری آینده ی معنوی خود را طی می کنیم. همین طور که در مورد اعتقاد به معاد موضوع همین گونه است که با جوابگویی به شبهات مربوطه متوجه واقعیت بزرگی به نام ابدیت می شویم.
در مورد اعتقاد به وجود حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) وظهور آن حضرت وچگونگی تحقق فرهنگ مهدویت باید بتوانید به شبهات مربوطه جواب دهید تا افق تاریخ برایتان روشن وامیدوار کننده باشد ونه تنها حجاب ظهور مرتفع گردد بلکه هم اکنون زندگی ها همراه با فرج باشد وسایه ی سیاه ظلمات آخر الزمان بر ذهن وروان ما نیفتد. به این امید سؤالات عزیزان را جواب می دهیم که با قدم های بلندتری به سوی فرج حرکت کنیم.
هزینه ی رفع حجاب ظهور:
سؤال: چه کنیم که عصر فرج را نزدیک نماییم وحجاب های بین جامعه وحضرت صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) را بر طرف کنیم؟
جواب: ابتدا باید حجاب هایی را که مانع رسیدن فرج است بشناسیم. حجاب ها وَهمیاتی هستند که حقیقت ندارند ولی مانع می شوند تا قلب ها به سوی نور معنویات توجه کنند. مثل این که اگر من نسبت به شما حسادت بورزم، حجابی بین من وشما ایجاد می شود، حال اگر بخواهم حجاب حسادت را از بین ببرم کافی است متوجه شوم خداوند «رحمةٌ لِلْعالَمین» است، همان طور که توانسته است امکاناتی به شما بدهد اگر مصلحت من بود به من هم می داد. یک مرتبه احساس می کنم آن حسادت در منظر من از بین رفت ومتوجه دروغین بودن آن حجاب می شوم، این نمونه است تا روشن شود حجاب هایی که مانع تجلی نور حقیقت است واقعی نیستند وریشه در وَهمیات ما دارند ولی نورهای معنوی حقیقی اند وریشه در واقعیت دارند. در مورد رفع حجابِ ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) هم باید حجاب ها را پیدا کرد. اگر به لطف الهی برسیم به این که حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) به عنوان انسان کامل، یک حقیقت وجودی در مقام واسطه ی فیض اند، به این فکر فرو می رویم که باید حجاب هایی در بین ما وآن حقیقت باشد که مانع ظهور نور آن حقیقت بر افراد وجامعه می شوند وابتدا باید آن حجاب ها شناخته شوند تا در رفع آن ها موفق شویم. در مثال فوق ملاحظه فرمودید چگونه توجه به «رحمةٌ لِلْعالَمین»بودنِ خداوند، حجاب حسد را فرو ریخت، در مورد حجاب های بین جامعه ی مسلمین وظهور حضرت نیز باید وَهمیاتی که فرهنگ مدرنیته ایجاد کرده، درست شناخته شود وبه دروغ بودن آن ها پی ببریم وحقیقت را در جای دیگری دنبال نمائیم. از سخنان حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» به خوبی برمی آید که حجاب اصلی عدم ظهور را باید در ظلمات فرهنگ غرب جستجو کرد. متأسفانه بعضی از افرادی که در کنار امام «رضوان الله علیه» وارد صحنه ی انقلاب اسلامی شدند پیام اصلی امام خمینی«رضوان الله علیه» را نگرفتند ونتوانستند از غرب بگذرند وعملاً خودشان حجاب حقیقت انقلاب اسلامی شدند وهنوز هم مانع آن می شوند تا انقلاب اسلامی مسیر خود را درست طی کند. در حالی که انقلاب اسلامی با داشتن دو شاخصه ی مهم، عامل فرو ریختن حجاب ظهور است، یکی این که می فرمایند:
«شکستن فرهنگ شرق وغرب بی شهادت نیست»
و از این طریق فرهنگ شرق وغرب را حجاب ظهور حقیقت می دانند که باید فرو ریزد، دیگر این که می فرمایند:
«مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه ی شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت- ارواحنا فداه- است که خداوند بر همه ی مسلمانان وجهانیان منت نهد وظهور وفرجش را در عصر حاضر قرار دهد.»
و از این طریق جهت گیری ما را در راستای عبور از غرب به سوی حاکمیت حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) متذکر می شوند. آن هایی که فکر می کنند انقلاب اسلامی آمده است تا زندگی به شکل غربی را به ملت ایران برگرداند عملاً حجاب ظهورِ نور آن حضرت را غلیظ تر می کنند. حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» آنقدر موضوعِ عبور از ظلمات غرب را مهم می دانند که می فرمایند:
«مگر بیش از این است که فرزندان عزیز اسلامِ ناب محمدی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در سراسر جهان به چوبه های دار می روند، مگر بیش از این است که زنان وفرزندان خردسال حزب الله به اسارت گرفته می شوند؟ بگذار دنیای پست مادیت با ما چنین کند ولی ما به وظیفه ی اسلامی خود عمل کنیم».
ملاحظه می کنید که تا کجا برای این که یک ملت را به فرج برسانند حاضرند هزینه بپردازند، آیا برکتی بالاتر از این هست که یک ملت می تواند برای ظهور حقیقت تا این حدّ پاک بازی کند؟ عده ای ساده اندیش آنقدر با غرب کنار می آیند که حاضرند در مقابلش به سجده بیفتند به امید آن که با رجوع به غرب مشکلاتشان حل شود وعده ای هم حاضرند سر خود را به چوبه ی دار بسپارند ولی در مقابل ظلمات دوران کوتاه نیایند. در کدام تجربه ی تاریخی به یاد دارید که مشکلات مردم با رجوع به غرب حل شده باشد؟ امام خمینی«رضوان الله علیه» چون غرب را خوب می شناختند وهزینه های مقابله با آن را پذیرفته بودند وبه نور الهی، تمام امید خود را از آن فرهنگ بریدند، خداوند راه تحقق انقلاب اسلامی را بر قلبشان متجلی کرد وفرج ملت را نمایاند تا عصر فرج نزدیک شود.
سؤال: زمینه ی ظهور تامّ را چگونه فراهم کنیم؟
جواب: اولاً: باید تلاش کنیم در ظلمات آخر الزمان ارتباط مان با عالم ملکوت قطع نشود واین در حال حاضر با پایداری بر خط امام خمینی «رضوان الله علیه» محقق می شود. ثانیاً: هرگز تقابل با فرهنگی که حجابِ نور ظهور است فراموش نگردد وهمواره به فکر تصرف جهان توسط حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) باشیم زیرا صاحب این جهان حضرت ولی الله (عجّل الله فرجه) می باشند، هیچ کسِ دیگر صاحب جهان نیست در نتیجه باید روشن شود چرا باید جهان را به نفع دین تصرف کرد ونه به نفع شخص یا گروه خاص. تمرکز بر روی این دو موضوع موجب می شود ظهور حضرت (عجّل الله فرجه) وحاکمیت ایشان را امری منطقی وبلکه ضروری بدانیم.
سؤال: چگونه نیاز به ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را تا مغز استخوان جامعه بکشانیم در حالی که احساس می شود اکثراً نمی دانند چقدر به وجود مبارک حضرت نیاز دارند؟
جواب: همین طور که می فرمائید واقعاً آن طور که شایسته است روشن نشده که خداوند برای اداره ی جهان انسان های معصومی را پرورانده تا همه ی استعدادهای عالم وآدم در اوج شکوفائی خود قرار گیرند ولذا نه می دانند از چه شرایطی محروم اند ونه می دانند به چه ظلماتی گرفتار می باشند. این هم از آفات ظلمات آخر الزمان است که مردم در عین گرفتاری در انواع مصیبت ها، نمی دانند باید به کجا نظر بیندازند تا تلاش های آن ها در مسیر اصلاح امور باشد. آن که می فهمد عدم حضور امام زمان (عجّل الله فرجه) در عالَم چه ضایعه ی بزرگی است، در دعای ندبه ناله سر می دهد که: «فَلْیبْک الْباکونَ، واِیاهُمْ فَلْینْدُبِ النّادبون، ولِمِثْلِهِمْ فَلْتُذْرَفِ الدُّمُوع، وَلْیصْرُخِ الصّارِخُون، ویضِجَّ الضّاجُّون، ویعِجُّ الْعاجُّون» در نداشتن ظهور امام در حاکمیت جامعه، جا دارد که گریه کنندگان به جدّ اشک بریزند وناله کنندگان بنالند وضجّه بزنند. وآن که می فهمد وجود مقدس حضرت چه برکاتی دارد، ناله سر می دهد: «اَینَ بابُ اللهِ الَّذی مِنْهُ یؤْتی، اَینَ وَجْهُ اللهِ الَّذی اِلَیهِ یتَوَجَّهُ الْاَوْلِیاء» کجاست آن دریچه ی الهی که از طریق آن می توان به خدا رسید، کجاست آن جمال ووجهِ الهی که اولیاء خدا به سوی او نظر دارند.
سؤال: چگونه بعد از چشیدن نیاز ظهور حضرت زمینه ی فرهنگی ظهور را فراهم کنیم؟ چه حجاب هایی باید زدوده شود؟
جواب: بزرگ ترین حجاب، حجاب مفاهیم واعتباریات ومشهورات است که این ها به جای «وجود» و«حقیقت» می نشینند وطوری به بشر القاء می شود که گمان می کند حقیقتی در عالم نیست ورجوع به وجود را نمی فهمد وگرفتار نومینالیسم می شود وبه باطن اسامی نظر ندارد. تا رجوع به «وجود» وحیات حضوری شروع نشود هنوز غلبه با ظلمات آخر الزمان است ومدارس ما برای دجّال سرباز تربیت می کنند ونسبت به حقیقت انقلاب اسلامی بیگانه اند به طوری که باید در داخل کشور اسلامی با انرژی زیاد از اسلام وانقلاب محافظت کنیم، ولی اگر ساحت علم حضوری بر ساحت علم حصولی غلبه یافت چشم ها به قلبی دوخته می شود که با قرآن متحد است وعملاً انسان ها امام خود را پیدا کرده اند وشوق اُنس با او همه را بی قرار می کند وبه خوبی می فهمند فرهنگ غرب حجاب حقیقت است.
نمونه ی اصالت دادن به فرهنگ غربی را در بین مذهبی ها در بنیان گذاران وطرفداران انجمن حجّتیه ویا نهضت آزادی می توانید ملاحظه نمایید ودیدید که بر خلاف ادعاهایشان، فرج را در هر چه بیشتر غربی شدن جستجو می کنند ونه برگشتِ به «حق» که همان وجود مطلق است. راستی چرا پیروان نهضت آزادی این قدر که به فرهنگ آمریکائی متمایلند یک هزارمش هم به فرهنگی که امام خمینی«رضوان الله علیه» وانقلاب اسلامی متذکر آن است تمایل ندارند؟ راز آن را در نوع رجوعی که آن ها به عالم دارند واصالت دادن به علم حصولی بدون توجه به ساحت حضور- که این عین غرب زدگی است- باید جستجو کرد. مذهب از طریق این آقایان طوری مطرح می شود که مؤید فرهنگ غرب خواهد بود واگر امام زمان (عجّل الله فرجه) هم تشریف بیاورند باید همین برنامه ها را اجرا کنند که آمریکا طلایه دار آن است وگرنه به حضرت حجت (عجّل الله فرجه) اَنگ تروریسم بودن خواهند زد، چون فرهنگ موجود جهان را قبول ندارند. این است حجاب اصلی ظهور که باید زدوده شود ووقتی این حجاب شناخته شد فرج حقیقی شروع می شود. تفاوت جوهری انقلاب اسلامی که با روح حضرت خمینی«رضوان الله علیه» زنده است با فرهنگ غربی ومذهبی هایی مثل نهضت آزادی در رجوع وعدم رجوع آن ها به «وجود» است، چیزی که در فرهنگ غربی در حجاب رفته ورخ نمی نمایاند وفقط با رفع حجابِ غربی وظهور «وجود» است که نور بقیةالله (عجّل الله فرجه) طلوع می کند.(67)
اتحاد وَلایت با وِلایت:
آنچه ما به دنبال آن هستیم اتحاد ویگانگی بین وِِلایت ووَلایت است واین ممکن نیست مگر با حاکمیت امام معصوم. زیرا اولاً: بهترین شرایط برای زندگی صحیح وهمراه با معنویت در صورتی محقق می شود که حکم خدا در تمام مناسبات جامعه حاکم باشد. ثانیاً: کسی بر جامعه حاکم باشد که تجلی تامّ وتمام نور الهی است. حکومت مطلوب با این دو خصوصیت، شرایط مناسب را برای زندگی وشکوفایی به وجود می آورد. «وَلایت» ومحبوبیت انسانِ معصوم موجب می شود تا دل ها مجذوب او باشند وانسان ها مشتاق رعایت دستور او گردند وبه این معنی همه ی انسان ها «وِلایت» وسرپرستی او را بپذیرند، به شدت مایلند او فرمان دهد وآن ها عمل کنند زیرا وجود مقدس امام نمایاننده ی جمال حق است ودل ها با باطن خود طالب یگانگی با او می باشند واز آن جهت که حرف حق را می زند همه با جان ودل سخن او را پذیرا می باشند. خداوند با طرح غدیر نشان داد چنین نظامی را جهت اداره ی جامعه برای بشریت برنامه ریزی کرده وفرهنگی می تواند بشر را نجات بدهد که در آن فرهنگ، وِلایت ووَلایت متحد باشد. در زمان غیبت هم براساس همان فرهنگ، وِلایت حق توسط فقیهی اِعمال می شود که دارای سجایای اخلاقی خاص باشد. به تعبیر امام عسکری (علیه السلام) «فَأَمَّا مَنْ کانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَی هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یقَلِّدُوهُ وذَلِک لَا یکونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّیعَةِ لَا جَمِیعَهُم»؛(68) هرکس از فقیهان که نَفْس خود را پاس دارد ودین خود را حفظ کند وبه مخالفت با هواهای خویش برخیزد وفرمان خدای را اطاعت کند، بر عموم مردم است که از او تقلید کنند. والبته بعضی از فقیهان شیعه چنین خصوصیاتی دارند ونه همه ی آنان. یعنی در عین این که فقیهی که باید امور مسلمین را در دست گیرد معصوم نیست ولی طوری است که می توان به او دل بست وفرهنگ آخر الزمانی که می تواند حجاب ظلمانی آخر الزمانی را از بین ببرد، یعنی ولایت فقیه، از این سنخ است.
اگر فرهنگ اتحاد وِلایت ووَلایت که با تحقق ولایت فقیه طلوع کرده با تمام وجود محافظت نشود ظلمات آخر الزمان با تمام غلظت حاکم خواهد شد ودیگر فرق نمی کند ظاهر اسلامی در میان باشد یا نباشد زیرا در زمان غیبت نیز باید رجوعِ به حق سراسر مناسبات بشر را پر کند تا شرایط حاضر مرحله گذاری باشد برای حاکمیت امام معصوم واتحاد تشریع با تکوین.
ستیز با دجّال آخر الزمان:
ستیز با دجّالِ آخر الزمان در صورتی ممکن است که بفهمیم دجّال چگونه شخصیتی است، آیا یک نوع بی فکری در عین قیافه ی علم واندیشه داشتن نیست؟ اگر ظاهرش هم حکایت از کودنی اش بکند که نمی تواند فریب کاری کند؟ دجّال با توجه به شرایطی که ما داریم هرگز نمی آید با اسلام وولایت فقیه به طور مستقیم مقابله کند بلکه با طرح حاکمیت دو گانه وجدایی «وَلایت» از «وِلایت»، ولایت را به مسئولان اجرایی می سپارد وسعی می کند جامعه را از طریق نهادهایی اداره کند که بالأخره در دل فرهنگ غربی روئیده اند وولی فقیه را هم به امور تشریفاتی می گمارد، به این بهانه که ولی فقیه نباید در امور اجرایی دخالت کند وعملاً طرحی برای کشور ایران می ریزد که از کشور ژاپن الگوگیری شده که یک پادشاه دارد با مسئولیت های تشریفاتی وآمریکا هر طور خواست بر دولت مردان آن کشور إعمال نفوذ می کند. در حالی که فرهنگ انتظار درست برعکس آن را طلب می کند ودرصدد است با اتحاد وِلایت ووَلایت برای فقیه وعبور از فرهنگ غربی، حجاب ظهور حاکمیت امام معصوم را بشکافد وتاریخ جدیدی را شروع کند نه این که ایران به اسم انقلاب اسلامی در ذیل فرهنگ غربی قرار گیرد.
بدون ظهور حضرت بقیة الله (عجّل الله فرجه) بشر قادر نخواهد بود که نه در ظاهر ونه در باطن ونه در اول ونه در آخرِ عالَم تصرف کند، تنها در انتظار چنین شرایطی است که در زمان غیبت نیز می توان عملی انجام داد وولایت فقیه را مقدمه برای تحقق آن آرمان به حساب آورد. رهایی بشر از دست خود با ظهور حضرت وبا طلب وتمنای همگانی نسبت به آن ظهور به انجام می رسد. در آن صورت است که همه چیز به اصل خود برمی گردد، این طور نیست که تصور شود بدون حضور حضرت می توان به نتایج اصلی رسید. با توجه به این امر باید آرزوی همه ی انسان ها ظهور وجود مقدس حضرت باشد، چیزی که در حضرت روح الله«رضوان الله علیه» ملاحظه کردید. حضرت امام خمینی «رضوان الله علیه» با آن همه همّت واراده زمینه را آماده کردند تا کسی ظهور کند که صاحب هستی است ومی تواند در هستی تصرف بکند.
تا وقتی پرده ی ظهور غلیظ است ما به ساحت حضور که زمینه ی ظهور حجت خداست وارد نمی شویم. فرج با رجوع به حقیقت شروع می شود واین با درگیرشدن با حجاب ظهور وارد مرحله ی اصلی خود می گردد وبا فرهنگ سازی ورجوع به فرهنگ حضوری و«وجودی» اهل البیت (علیهم السلام) طلوع می کند.
تا چنین فکری مطرح است که در کنار جهانِ کفر امکان زندگی دینی هست، حجاب ها غلیظ وغلیظ تر می شوند وسرگشتگی ها فراوان تر می گردد. به امید آن که راه ارتباط با ملکوت عالم هرچه بیشتر گشوده شود تا انتظار معنی خود را بیش از پیش پیدا کند.(69) در آخر، استغاثه ی حضرت صادق (علیه السلام) را در طلب رؤیت حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه) خدمت عزیزان عرضه می کنم تا معلوم شود آن کسی که معنی ظهور حضرت را می فهمد چه اندازه مشتاق ظهور خواهد بود.
امام صادق (علیه السلام) عرضه می دارند: «سَیدِی غَیبَتُک نَفَتْ رُقَادِی وضَیقَتْ عَلَی مِهَادِی وابْتَزَّتْ مِنِّی رَاحَةَ فُؤَادِی سَیدِی غَیبَتُک أَوْصَلَتْ مُصَابِی بِفَجَائِعِ الْأَبَدِ وفَقْدُ الْوَاحِدِ بَعْدَ الْوَاحِدِ یفْنِی الْجَمْعَ والْعَدَدَ فَمَا أُحِسُّ بِدَمْعَةٍ تَرْقَی مِنْ عَینِی وأَنِینٍ یفْتُرُ مِنْ صَدْرِی عَنْ دَوَارِجِ الرَّزَایا وسَوَالِفِ الْبَلَایا إِلَّا مُثِّلَ بِعَینِی عَنْ غَوَابِر أَعْظَمِهَا وأَفْضَعِهَا وبَوَاقِی أَشَدِّهَا وأَنْکرِهَا ونَوَائِبَ مَخْلُوطَةٍ بِغَضَبِک ونَوَازِلَ مَعْجُونَةٍ بِسَخَطِک»(70) ای آقای من! غیبت تو خواب از دیدگانم ربوده وراحتی را بر من تنگ ساخته وآسایش قلبم را از من سلب نموده است. ای آقای من! غیبت تو اندوه مرا به سختی های پایدار پیوند داد وفقدان یک سختی بعد از سختی دیگر شمارش آن ها را ناممکن کرده، من دیگر اشکی را که از دیدگانم بر گریبانم روان است وناله ای را که از مصائب وبلایای گذشته از سینه ام سر می کشد احساس نمی کنم، جز آنچه را که در برابر دیدگانم مجسّم است واز همه ی گرفتاری ها بزرگ تر وجانگدازتر وسخت تر وناآشناتر است، ناملایماتی که با غضب تو در آمیخته ومصائبی که با خشم تو عجین شده است.
«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»

جلسه ی سوم: بصیرت وانتظار فرج
بسم الله الرحمن الرحیم
السَّلاَمُ عَلَی مُحْیی الْمُؤْمِنِینَ ومُبِیرِ الْکافِرِینَ
السَّلاَمُ عَلَی مَهْدِی الْأُمَمِ وجَامِعِ الْکلِمِ
السَّلاَمُ عَلَی مُعِزِّ الْأَوْلِیاءِ ومُذِلِّ الْأَعْدَاءِ
السَّلاَمُ عَلَی وَارِثِ الْأَنْبِیاءِ وخَاتِمِ الْأَوْصِیاءِ
السَّلاَمُ عَلَی الْقَائِمِ الْمُنْتَظَرِ والْعَدْلِ الْمُشْتَهَرِ
السَّلاَمُ عَلَی السَّیفِ الشَّاهِرِ والْقَمَرِ الزَّاهِرِ والنُّورِ الْبَاهِرِ
السَّلاَمُ عَلَی شَمْسِ الظَّلاَمِ وبَدْرِ التَّمَامِ
السَّلاَمُ عَلَی رَبِیعِ الْأَنَامِ ونَضْرَةِ الْأَیام(71)

سلام ما بر زنده کننده ی اهل ایمان وهلاک کننده ی کافران. سلام بر مهدی امت ها وجامع تمام کلمات وحی الهی. سلام بر عزّت بخش دوستان خدا وذلیل کننده ی دشمنان خدا. سلام بر وارث انبیاء الهی وبر خاتم اوصیاء پیغمبران. سلام بر قائم منتظَرِ خلق وعدل مشهور. سلام بر شمشیر کشیده وبر ماه تابان ونور درخشان. سلام بر آفتاب شام ظلمانی وماه تمام. سلام بر بهار روزگاران وشادی بخش ایام.
همه می دانیم امام زمان (عجّل الله فرجه) حجت خداوند در عالم اند تا انسان ها انسانی را از جنس خود که نمونه ی کاملِ صعود انسانی است ببینند واز قرب الهی باز نمانند ووسعت خود را بشناسند که چگونه می شود انسان در دریای بیکران لطف الهی تا اوج مقام قربِ ولایت سیر کند وخاتم ولایت گردد، هم چنان که پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) خاتم نبوت شدند.
این مسئله را نباید ساده گرفت که چگونه یک انسان- نه یک مَلک- تکویناً در مقام ختم ولایت قرار می گیرد وچگونه او به عنوان حجت الهی نمایاننده ی مسیر انسان ها می شود. امام نشانه ی کامل دین داری است که خداوند به عنوان حجّت به ما نشان می دهد تا هرکس امیدوار باشد که می تواند از دریافت شعور خدادادی وعلم لدنّی بهره مند گردد. امام کمک می کنند تا سایر انسان ها بدانند این راه بسته نیست، باید قلب را طالب این نحوه از علوم نمود وجهت جان را برای طلب این نوع شعور به طرف حقّ انداخت ودر ذیل نور امام به مقصد رسید.
امام زمان (عجّل الله فرجه) حجّت خداست تا سایر انسان ها ملاحظه کنند چگونه یک انسان ظرفیت آن را دارد که با خدا آن چنان ارتباطی داشته باشد که نه تنها خودش خلوت نشین اُنس با خدا باشد، بلکه بقیه را نیز با نظر مبارکش، در آن اُنس وخلوت متعالی وارد نماید.
نشاط حقیقی هرکس به اُنس با خدا است واستراحت حقیقی روح در چنین اُنسی نهفته است وحجت خدا راهی است تا انسان بداند برای اُنس با خدا تا کجا وسعت دارد وچگونه می توان با تأسی به راه ورسم امام به آن اُنس رسید. زیرا امام در مقام عبودیت محض واُنس محض قرار دارند وصورت فعلیتِ کامل بندگی خدا می باشند وبه همین جهت می فهمیم تأسی به راه ورسم امام راه ورود به آن چنان اُنسی است که امام صاحب اصلی آن است. درس وبحث وکتاب می تواند مُعِدّ باشد ولی راه اصلی جهت اُنس با خدا تأسی به راه ورسم امام است. خلوص وصفا وعبودیت، قلب را برای حاکمیت فرمان خدا آماده می کند ولی نمونه ی خلوص ورزیدن وبندگی کردن را حجّت خدا نمایان می کند وبه همین جهت خداوند به رسول خود در سفر معراجی حجت های خود را معرّفی می کند ومی فرماید: «یا مُحَمَّدُ هَؤُلَاءِ أَوْلِیائِی وأَوْصِیائِی وأَصْفِیائِی وحُجَجِی بَعْدَک عَلَی بَرِیتِی»(72) ای محمّد این دوازده نور، اولیاء واوصیاء واصفیاء وحجّت من بعد از تو بر خلقم هستند.
امام زمان (عجّل الله فرجه) جنبه ی متعالی هر انسان:
جان ولی الله الأعظم (عجّل الله فرجه) همانند آتش گل انداخته، سراسر وجودشان را از نور حقّ گرم کرده ولذا اگر ذغال سردِ وجود ما به آن وجود مقدس نزدیک شود، از انسانی سرد وتاریک، انسانی گرم وامیدوار پدید می آورند.
تمام ابعاد وجودی امام نمایاننده ومُظهِر حقّ است وبه همین جهت در زیارت آل یاسین عرضه می دارید: «السَّلاَمُ عَلَیک حِینَ تَقُومُ السَّلاَمُ عَلَیک حِینَ تَقْعُدُ السَّلاَمُ عَلَیک حِینَ تَقْرَأُ وتُبَینُ. السَّلاَمُ عَلَیک حِینَ تُصَلِّی وتَقْنُتُ السَّلاَمُ عَلَیک حِینَ تَرْکعُ وتَسْجُد» سلام ما بر تو هنگامی که می ایستی ومی نشینی، سلام ما بر تو هنگامی که به نماز وقنوت می پردازی. سلام ما بر تو هنگامی که رکوع وسجود به جای می آوری. شما حتّی به نشستن امام سلام می دهید زیرا نشستن حضرت هم عین بندگی است. با توجّه به این که هدف از خلقت ما بندگی خدا است پس مقصد اعلای ما آن چیزی است که امام در شخصیت خود به نمایش آورده اند. تمام ناامیدی ها واحساس بی معنا بودن هایی که در ما هست به جهت نزدیکی به نقص هایی است که در امامِ ما نیست ولی در ما هست. وقتی معلوم شد مقصد جان انسان، امام است، معلوم می شود گرمای وجود انسان وامید او وقتی رخ می نمایاند وطلوع می کند که به امام نزدیک شود وگرنه سرد ومأیوس خواهد ماند. باید به خوبی روشن شود برای نجات از سردی ویأس، یک راه بیشتر نیست وآن نزدیک شدن به امام است، تا همه ی خلأهایی که نسبت به بندگی خدا داریم وریشه ی یأس وظلمات ما هستند، آرام آرام مرتفع شوند وما از ناخودِ خود به خودِ اصیل خود برگردیم ودیگر خودمان برای خودمان مسئله نباشیم. چقدر نزدیکی به خودِ اصیل که با بندگی خدا حاصل می شود گرم وبا طراوات است وچقدر امام در این رابطه برای جان ما حقیقی وآشناست، او غایتِ رغبت ما است، او همان خودِ پُر رونقِ به ثمر رسیده ی جان ما است، اصلاً او خودِ خود ماست. مگر نه این که حقیقت ما بندگی خدا است، ومگر نه این که امام انسانی است که در مقامِ عین بندگی است؟ پس او همه ی حقیقت ما است، حال بگو مگر می شود کسی با خودش یعنی با امامش غریبه باشد، وامام زمانش را نشناسد، مگر ما سنگ هستیم، مگر ما یخ سرد می باشیم، مگر ما دل نداریم که به دلدار خود که اصلِ رونق گرفته ی خود ما است، نظر نداشته باشیم؟
وجود مبارک ولی الله الأعظم (عجّل الله فرجه) در عالم به عنوان خاتم ولایت، پیامی است تا بشر بداند با عالم غیب چگونه باید مأنوس باشد وچگونه در آن آرامشِ پایدارِ ارتباط با خدا می توان در نشاط بندگی به سر برد ودر غربت زمین سرگردان نماند.
همه ی آن چه برای غلبه ی جنبه ی الهی بر جنبه ی زمینی نیاز هست در مقام امام وراه ورسم او هست وما باید با نزدیکی به او بفهمیم چگونه در غیب وبا غیب می توان زندگی کرد تا در سردی وغربت زمین، سیاه وافسرده نشویم. حیات ویگانگی شخصیت وبا خود بودن، همه وهمه مقام غیبِ وجود انسان است وامام صورت فعلیت یافته ی چنین احوالاتی است ولذا با نزدیکی به امام در آرامشِ پایدارِ ارتباط با خدا، خود را می یابی، ودر ذیل نور امامی که در چنین حالی مستقر است احساس می کنی تنها وغریبه نیستی، با امامی هستی که روح پیشرو توست، همان تویی توست که جلو رفته. به همین جهت کافی است ما بتوانیم نظرها را از الگوهای دروغین برگردانیم وبا معرفت به مقام امام به او نظر کنیم، همین که واقعاً به او نظر کنید او در نظر شما حاضر است. حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) به رمیله فرمودند: «یا رُمَیلَةُ لَیسَ یغِیبُ عَنَّا مُؤْمِنٌ ولَا مُؤْمِنَةٌ فِی مَشَارِقِ الْأَرْضِ ومَغَارِبِهَا إِلَّا وهُوَ مَعَنَا ونَحْنُ مَعَه»(73) ای رمیله! هیچ مؤمنی در شرق وغرب عالم از نظر ما پنهان نیست، مگر این که او با ماست وما با اوییم.
خاتم ولایت:
خاتم ولایت همه ی آن چه را که بشر برای ولی الله شدن نیاز دارد در وجود خود متجلّی ساخته وهمه ی ابعاد باطنی انسان را از بیگانگی به یگانگی می کشاند.
همان طور که نتیجه ی کارِ تمام انبیاء به صورت کامل در مقام خاتم نبوّت جلوه کرده وهمه ی آن چه بشر در رابطه با نبوّت نیاز دارد در خاتم نبوّت موجود است، تمام آن چه انسان برای ولی الله شدن نیاز دارد در وجود مبارک خاتم ولایت متجلّی است. اگر انسان با حقیقتِ خود ارتباط نداشته باشد با جنبه هایی مرتبط می شود که با او بیگانه اند ولذا خوشی هایش خوشی هایی است که دشمن او محسوب می شوند. انسانی که به ولی الله نزدیک نشده وبا نظر به آن حضرت راه نظر به حقیقتِ جان خود را هموار نکرده ناخودآگاه در بیگانگی با خود به سر می برد واز اصلِ اصیلِ خود دور می افتد، چون اصالت های هر انسانی در وجود مبارک امام زمان (عجّل الله فرجه) مجتمع شده، همان چیزهایی که انسان ها با آن چیزها انسان اند وبدون آن ها انسان نیستند. به تعبیر امیر المؤمنین (علیه السلام) شبیه مردان هستند(74) ولی مردانگی در شخصیتشان نیست. هرچه می خواهند باشند، انسانیت در آن ها گمشده ودر نتیجه از خود گمشده اند، زیرا نفهمیدند گمشده ی هر انسانی حجت الهی است ونظر به امام، به معنی پیداکردن خود است. کربلا نشان داد وقتی زندگی مردم از درک حقیقت امام جدا شد هیچ یک از گرایش های آن ها حتی نماز خواندن وقرآن خواندن آن ها فایده ای برای آن ها به بار نمی آورد تا آن جا که امکان ارتکاب بدترین جنایات برای آن ها سهل می شود، یا باید بگوییم اسلامیت آن ها چنین اقتضایی را داشت که مسلمانان با امام خود آن کار را انجام دادند ویا باید بپذیریم اسلامِ منهای امام، هیچ نتیجه ای ندارد وبدون ولایت امام معصوم انسان به هر باطلی تن می دهد.
خداوند طوری دنیا را ساخت تا مسلمانان در چشمه ی ولایتِ ائمه ی هدی (علیهم السلام) به مقام ولی الهی برسند واز اولیا ءالله شوند، ولی آن طور که شایسته بود به امامان نظر نکردند واهدافی که خداوند برای مسلمانان در نظر گرفته بود برای آن ها بی وَجه شد. انسانِ بی امام به چیز دیگری دل می بندد که نیاز اصلی او نیست ونمی فهمد آن چه نزد ائمه (علیهم السلام) است همه ی آن چیزی است که نیاز دارد. راستی وقتی بشریت از ائمه ی خدا (علیهم السلام) روی گرداند جز این می ماند که باید مدتی در کوره ی تاریخ، عذابِ دوری از ولایت اولیاء معصوم را تجربه کند؟ به تعبیر مقام معظم رهبری «حفظه الله»:
«همین محدودیت هایی که امروز به شکل پنهان اراده ی انسان ها را به زنجیر می کشند، این ها یک روز به صورت آشکار بوده است. این تور احاطه کننده ی بر اراده، حرکت وحیات انسان، امروز ریزتر بافته شده، از خیوط ونخ های باریک تری استفاده شده وبا مهارت بیشتری به آب انداخته می شود. آن روز این مهارت ها نبود؛ اما آشکارتر وقلدرمآبانه تر بود. پس نیازهای بشر تفاوتی نکرده است.»
اگر آن دست به دست شدن امانت نبوی وگسترش کمّی وکیفی متناسب ودرست، انجام می گرفت، امروز بشر این نیازها را گذرانده بود (نیازهای فراوان دیگری ممکن بود برای بشر پیش بیاید که امروز ما آن نیازها را حتی نمی شناسیم) آن نیازها ممکن بود باشد؛ امّا دیگر این قدر ابتدایی نبود. امروز ما وجامعه ی بشری، هم چنان در دوران نیازهای ابتدایی بشری قرار داریم. در دنیا گرسنگی هست، تبعیض هست - کم هم نیست؛ بلکه گسترده است، به یک جا هم تعلق ندارد؛ بلکه همه جا هست- زورگویی هست، ولایت نابحق انسان ها بر انسان ها هست؛ همان چیزهایی که چهار هزار سال پیش، دو هزار سال پیش به شکل های دیگری وجود داشته است. امروز هم بشر گرفتار همین چیزهاست وفقط رنگ ها عوض شده است. «غدیر» شروع آن روندی بود که می توانست بشر را از این مرحله خارج کند وبه یک مرحله ی دیگری وارد کند. آن وقت نیازهای لطیف تر وبرتری، وخواهش ها وعشق های به مراتب بالاتری، چالش اصلی بشر را تشکیل می داد.»(75)
انسان خلق شده است تا به مقام قرب الهی برسد وولی الله شود. تا در ابدیت خود مسیر «اِلَیهِ راجِعُون» را به راحتی طی کند. در قرآن به انسان خطاب شده «اَلا اِنَّ اَوْلِیاءَ اللهِ لا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلا هُمْ یحْزَنُونَ»(76) بدانید اولیاء الهی را نه خوفِ از آینده تهدید می کند ونه غمِ برای گذشته. به این معنی که اگر شما از اولیاء الهی بشوید خوف وحزنی به سوی شما نمی آید. سپس می فرماید: کسانی به این مقام می رسند که «آمنوا وکانوا یتَّقُون» ایمان بیاورند واهل تقوی بوده باشند که مصداق کامل تقوی امامان معصوم اند. پس راه ولی الله شدنِ انسان ائمه ی معصومین (علیهم السلام) هستند اما وقتی بشریت مقام امامان را به عنوان مسیر اُنس با خدا نشناخت وعملاً آن ها را از متن زندگی خود به حاشیه راند وبه غیبت فرستاد، دوران غیبت شروع شد. چقدر سخت است که امامِ انسان غایب باشد، وراه ولی الله شدن در حجاب رود. از وقتی که راه متصّل شدنِ انسان ها به آسمان در غیبت فرو رفت سرگردانی بشر شروع شد وبا انواع محرومیت ها روبه روگشت، بدون آن که منشأ آن ها را بشناسد.
در زمان غیبت اگر بشر بفهمد چه چیزی را باید بخواهد وبا پشت کردن به اولیاء الهی چه چیزی را از دست می دهد، به مقام انتظار وآمادگی خواهد رسید. در مقام انتظار است که نه از آن چه باید بیابد چشم برمی دارد، ونه به آن چه هست وحاصل دوری از مقام ولایت است دل خوش می کند.
مقام انتظار مقامی است که انسان می فهمد بدون ولایتِ اولیاء چه اندازه از حقیقت دور است وچگونه از مسیر اُنسِ با عالم غیب بیرون است وبا ظهور ولایت حضرت بقیة الله (عجّل الله فرجه) به چه درجاتی می رسد، واین حداقل تجربه ای است که بشر باید در دوره ی غیبت کسب کرده باشد تا برایش روشن شود به واقع جانِ جانش در پرده ی غیبت است واز این تنگنا به تنگ آمده وآه وفریادش از این غیبت به آسمان بلند است.
روحِ منتظر:
با توجّه به امر فوق است که عرض می کنم، روح منتظر روح بزرگی است با خصوصیات خاصی که انسان منتظِر را در «افضل عبادات» وارد کرده. روح منتظر، روح انسان بصیری است که از همه ی جهات به زمانه آگاه است، نه فریب زرق وبرق وضع موجود را می خورد ونه از مقصد اصلی اش غافل است، خوب می فهمد که ریشه ی انحراف ها کجا است وراه درمان آن چیست.
کسی که معنی ولایت انسان معصوم (علیهم السلام) را می شناسد در فهم وتحلیل مشکلات دارای تحلیلی قدسی است وبه زوایایی از عالم آگاهی دارد که بقیه ی انسان ها به آن زوایا آگاهی ندارند ودر نتیجه ی آن آگاهی از نقطه های ساکت وسطور نانوشته ی عالم خبر می دهد. نه تنها خلأِ عدم حضور امام را به خوبی احساس می کند ودر آتش فراق می سوزد بلکه به خوبی متوجّه است که ریشه ی مشکلات به جهت غیبت امام است ومواظب است علّت های فرعی توجّه به علّت اصلی را در حجاب نبرد.
روح انسانِ منتظر در عین آن که در آتش فراق می سوزد، از آن جهت که با ولی الله مطلق، دل دادگی ها دارد وخودِ گم گشته ی خود را در او می یابد ودر خلوت اُنس با اوست، دارای نشاط وامید خاصّی است.
درست است روح انسانِ منتظر از طولانی شدن غیبت ناآرام است وهیچ چیز نمی تواند او را به خود جذب کند، امّا به جهت شناخت وآشنایی با عالم بقیة اللّهی در حیاتی سراسر پرمعنا وهمراه با شور وامید به سر می برد.(77) این ها همه نصیب کسی می شود که به واقع منتظراست، با همان بصیرت هایی که شخصِ منتظر باید داشته باشد. وقتی انسان جایگاه امام را در هستی شناخت دل دادگی اش شروع می شود وعالَم انتظار، در او طلوع می کند. در آن عالم فقط کافی است انسان به امام نظر بیندازد، به خوبی از نور خورشیدِ وجود او که در پشت ابر غیبت پنهان است نور بگیرد.
کسی که معنی زندگی حقیقی را در حیات زمینی می شناسد نمی تواند منتظر امام عصر (عجّل الله فرجه) نباشد. آن که منتظر نیست به سیاهی روزگار راضی است وزندگی را گم خواهد کرد زیرا زندگی در پهنه ی زمین، در اُنسِ با حقّ به سربردن است وتحت ولایت حقّ آسودن واین بدون حاکمیت ولی الله الأعظم (عجّل الله فرجه) ممکن نیست.
کسی که معنی وجایگاه حیات دنیایی را نمی داند هر نوع زندگی که به او پیشنهاد شود می پذیرد. امّا کسی که می داند مقصود اصلی او در حیات زمینی چیست هر چیزی نمی تواند او را فریب دهد. انسانی که می داند زندگی زمینی برای اثبات بندگی است به خوبی متوجّه است اثبات بندگی با ظهور تامّ بندگی یعنی حاکمیت ولی الله امکان پذیر است. چنین انسانی تلاش می کند تا در صحنه ی ولایت امام معصوم وارد شود واگر آن ولایت موجود نبود منتظر می ماند، در غیر این صورت اثبات بندگی نکرده ومعنی زندگی روی زمین را گم خواهد کرد.
وعده گاه أولیاء:
وعده گاه مؤمنینِ صاحب بصیرت، در سیر باطنی وجهان درون، قلب امام زمان (عجّل الله فرجه) می باشد ودر جهان بیرون وسیر آفاقی، نظردوختن به ظهور مبارک آن حضرت. مؤمنینِ صاحب بصیرت فقط به این دو وعده دل خوشند وبه این دو وعده نظر دارند. تا از یک طرف در باطن خود بتوانند با جانِ جان عالم مأنوس باشند واز طرف دیگر امیدوارند تا هر لحظه در آفاقِ عالم، خورشید وجود او طلوع نماید وسراسر عالم الهی شود. آن زمانی که امام زمان (عجّل الله فرجه) در عالم ظهور کنند همه ی آرزوهای متعالی بشر به فعلیت می رسد ولذا همه ی دل های آگاه به حقیقت به آن زمان نظر دوخته اند. در روایت از حضرت صادق (علیه السلام) داریم: «إِذَا قَامَ الْقَائِمُ لَا یبْقَی أَرْضٌ إِلَّا نُودِی فِیهَا شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله» چون قائم قیام کند هیچ زمینی نمی ماند مگر آن که صدای شهادت به یگانگی خدا ورسالت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) از آن بلند است.(78)
مؤمنینِ با بصیرت نه تنها وعده گاه خود را در قلب امام قرار داده اند بلکه همواره خود را در قلب امام ارزیابی می کنند وبه اندازه ای که هر کس در قلب امام ارزش دارد ارزشمند وقابل آن است که با او یگانه شود.
امام زمان (عجّل الله فرجه) واقعی ترین مخلوق:
اگر همه ی اصالت ها در مقام مبارک امام مستقر است پس وعده ی هرکس اگر در آن جا نباشد در هر جای دیگری باشد در جای خود نیست. محل اصلی حضور ما در بیرون نیز آن زمانی است که امام ظهور کنند.
در کنار حضرت بقیة الله (عجّل الله فرجه) است که در روز فتح وفرج، آسمانِ غیب گشوده می شود، در آن حال انسان در ساحت غیبی خود بیشتر زندگی می کند تا در ساحتِ جسمانی اش.
تا وقتی حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه) در زندگی ها ظاهر نشده اند عموماً انسان ها گرفتار جسمانیت خود هستند ودغدغه ی آن ها امور ظاهری وابتدایی است وگرفتار ولایت غاصبانه انسان ها بر انسان ها هستند. با ظهور حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه) غلبه با ساحات غیبی است وانسان ها بیشتر در غیبِ خود به سر می برند، همان طور که ائمه (علیهم السلام) در امور فردی خود این گونه بودند وآن قدری که با آسمان مرتبط بودند با زمین ارتباط نداشتند.(79) باید در انتظارِ آن وعده ی بزرگ به سر برد تا فرا رسد وحتماً فرا می رسد.
اگر قلبتان اعتماد به تحقّق وعده ی بزرگ خداوند ندارد، قلب معکوسی است وباید تغییر کند. قلبی که وعده ی بزرگ الهی را در افق عالم، حی وحاضر نمی بیند قلب کمیت زده ای است که در حجاب غرب زدگی فرو رفته وتصور کرده است که دوری ونزدیکی وعده ی خدا را باید با زمان فانی اندازه گیری کرد، در حالی که غایات بشر واقعی تر از آن اند که در زنجیره ی زمان محدود باشند. همین طور که وقتی متوجّه شدیم غایت هر انسانی امام اوست دیگر دوری ونزدیکی امام را در غفلت خود از امام می یابیم ونه در دوری ونزدیکی زمان ظهور امام، زیرا او واقعی تر واصیل تر از آن است که در انتهای زمان به دنبالش بگردیم. وقتی امام زمان، امام همه ی زمان هاست، غایت عالم که وقت ظهور حضرت است، امامِ همه ی زمان ها خواهد بود ولذا واقعی تر واصیل تر از همه ی زمان ها می باشد واگر از جهتی غایب است از جهات دیگر حاضر است. در آن حال است که قلب شما قلب حقیقی است ومثل قلب رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ظهور را در افق عالم می نگرد ومی گوید: «لَوْ لَمْ یبْقَ مِنَ الدُّنْیا إِلَّا یوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللهُ ذَلِک الْیوْمَ حَتَّی یبْعَثَ اللهُ فِیهِ رَجُلًا مِنْ وُلْدِی یوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِی یمْلَؤُهَا عَدْلًا وقِسْطاً کمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وجَوْرا»(80) اگر از دنیا یک روز بیشتر نمانده باشد، خداوند آن قدر آن روز را طولانی می کند تا مردی از فرزندان مرا برانگیزد که هم نام من است، وزمین را پر از عدل وداد کند چنان چه پر از ظلم وستم شده باشد. رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) چگونه می نگرند که ظهور مهدی (عجّل الله فرجه) را از ضروریات عالَم وجود می دانند؟
انتظارِ آن وعده ی بزرگ طوری باید باشد که بتواند امروزمان را از تسلیم به سیاهی وپوسیدگی دوران، آزاد کند وگرنه انتظارمان انتظار حقیقی نیست.
مگر می توان متوجّه ی آن غایت اصیل بود وبا تمام وجود چشم بر آن ندوخت؟ این به معنی آن است که انسان به اصیل ترین هدف نیندیشد وگرفتار بی هویتی وبحران هویت شود. چنین انسانی نمی داند چه باشد وچه نباشد، خیلی راحت اسبابِ دست امیال خود ودیگران می شود، حتی خدمت وخیانت را تشخیص نمی دهد. به همین جهت انتظارِ حقیقی، اصیل ترین شخصیت را به انسان می بخشد به طوری که اگر دنیا برگردد او بر نمی گردد.
حضرت سجاد (علیه السلام) در وصف منتظران امام دوازدهم (عجّل الله فرجه) می فرمایند: «تَمْتَدُّ الْغَیبَةُ بِوَلِی اللهِ الثَّانِی عَشَرَ مِنْ أَوْصِیاءِ رَسُولِ اللهِ (صلّی الله علیه وآله وسلّم) والْأَئِمَّةِ بَعْدَهُ یا أَبَا خَالِدٍ إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَیبَتِهِ الْقَائِلُونَ بِإِمَامَتِهِ الْمُنْتَظِرُونَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ أَهْلِ کلِّ زَمَانٍ لِأَنَّ اللهَ تَعَالَی ذِکرُهُ أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ والْأَفْهَامِ والْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَیبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ وجَعَلَهُمْ فِی ذَلِک الزَّمَانِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِینَ بَینَ یدَی رَسُولِ اللهِ (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بِالسَّیفِ أُولَئِک الْمُخْلَصُونَ حَقّاً وشِیعَتُنَا صِدْقاً والدُّعَاةُ إِلَی دِینِ اللهِ سِرّاً وجَهْراً وقَالَ (صلّی الله علیه وآله وسلّم) انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ الْفَرَج»(81) آن غیبت به وسیله ی دوازدهمین از جانشینان رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وامامان بعد از او ممتد می شود. آن هایی که در زمان غیبت او قائل به امامت او ومنتظر ظهور اویند، برترینِ مردم همه ی زمان هایند، چون خداوند به آن ها شعور وفهمی می دهد که غیبت او نزد آن ها همانند مشاهده ی اوست وخداوند این ها را در آن زمان همانند مجاهدان در کنار رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) قرار می دهد، این ها مخلصان حقیقی وشیعیان راستین ما ودعوت گران به سوی دین خدا در نهان وآشکار هستند.
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به علی (علیه السلام) فرمودند: ای علی! بدان که شگفت انگیزترین مردم از جهت ایمان وعظیم ترین آن ها از روی یقین، مردمی هستند که در آخر الزمان خواهند بود، پیامبر را ندیده اند واز امام نیز محجوبند، اما به سیاهی که بر سفیدی نوشته شده ایمان دارند.(82)
سقوط آخر الزمانی:
اوّلین شرطِ دل سپردن به امام، خودآگاهی از بی هویتی وسقوطی است که در ظلمات آخر الزمان برای انسان ها واقع می شود. سقوط در باورهای پوچ وباطل وسقوط در اعمالی سراسر فاسد وجهنّمی. وقتی انسان با آسمانِ معنویت قطع رابطه کرد واز نظر به واسطه ی فیضِ بین زمین وآسمان محروم گشت به دوره ای که به خودی خود دوره ی اعتقادات سیاه وگرفتاری انسان به عقل معاش است وارد می شود، در حالی که پارسایان در زمان غیبتِ امام به دوره ای دیگر می اندیشند ومنوّر به نورِ روحیه ی انتظار هستند.
از خود باید پرسید که در دوره ی غیبتِ امام زمان (عجّل الله فرجه) پارسایانِ واقعی به چه چیز می اندیشند که در افضل اعمال به سر می برند؟ چه رازی در گوهر انتظار نهفته است که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرمایند: «افْضَلُ الْعِبَادَةِ انْتِظَارُ الْفَرَج»(83) بهترین عبادت ها انتظار فرج است. با این وصف کسانی که در عالَمِ انتظار نیستند در کدام سیاه چال فرو رفته اند؟ باید متوجه بود عقیده ی انتظار به وعده ی بزرگ الهی، عقیده ی حقّی است مبتنی بر حکمت الهی. کسی که زمان خود را نمی شناسد نمی تواند به آخر الزمان وظهور وعده ی الهی فکر کند وعملاً خود را در جهنّم زمین رها می کند ودر فضایی دل سردکننده ویأس آور جان خود را به مرگ سیاه تسلیم می نماید. چون ماوراء مرگی سیاه چیزی را نمی شناسد. این است که گفته می شود اوّلین شرط دل سپردن به امام، خودآگاهی از سقوطی است که انسان ها در شرایط بی امامی در آن فرو می روند.
بشر هرچه بیشتر متوجّه ی بی حاصلی ادعای مدعیان دروغینِ اصلاح زندگی زمینی باشد، بهتر به روحیه ی انتظار مشرَّف می شود. عمده ی کار ما توجّه کامل است به این همه بی حاصلی زندگی زمینی هنگامی که از ولایت انسان کامل منقطع است. وقتی این بی حاصلی شناخته شد وامیدها از سرابِ موجود بریده گشت توجّه به نقش حضرت بقیة الله (عجّل الله فرجه) طلوع می کند وجامعه وارد فرهنگ انتظار می گردد.
زندگی صحیح در زمان غیبت از وقتی شروع می شود که انسان ها از همه ی زوایا به این مسئله رسیده باشند که مکتب ها واندیشه های بریده از آسمان هیچ اصلاحی برای بشر انجام نداده اند وظلمات دوران غیبت را غلیظ تر کرده اند. توجّه به ناتوانی بشرِ خودبنیاد، شروع بسیار مبارکی است، در چنین شرایطی است که بانگ بلندِ بشر بر سر مدعیان دروغینِ اصلاح امور، طلسم زمانه را می شکند وبرکات الهی سرازیر می شود. به تعبیر مولوی:

در زمان بشکست ز آوازش طلسم * * * زَر همی ریزید هر سو قِسْم قِسْم
بل زر مضربِ ضرب ایزدی * * * کو نگردد کاسد، آمد سرمدی
آن زری که دل از او گردد غنی * * * غالب آید بر قمر در روشنی

زیرا بشر به زندگی همراه با حقیقت مطلق وارد شده است، آن نوع زندگی که در عمق قلب کشف می شود وجهانِ بیرون نیز متذکّر وهماهنگ با آن خواهد بود. غفلت از ناتوانی بشرِ خودبنیاد جهت امور زندگی زمینی، نافرمانی از تعالیم الهی است، در حالی که هرگز زمین بی حجّت نیست، آن هم حجّت های الهی که هدف شان بازگرداندن زندگی زمینی به پیشگاه خداوند است.
این که بعضی گمان می کنند اسلام می تواند امورشان را اصلاح کند ودر عین حال نظر به ظهور حجت خدا ندارند نشان دهنده ی آن است که از تاریخ غافل اند. از خود نمی پرسند در کدام برهه از تاریخ بوده که انسان های غیر معصوم با اندیشه ی بشری حکومت کردند وآب خوش از گلوی بشر پایین رفت؟ تا همگی متفق نشویم که تئوری های دکارت وروسو ومارکس وفروید برای زندگی بشر هیچ کارآیی ندارند، طلسم نمی شکند وعقل ها پرورش نمی یابد وقلب ها صیقل نمی خورند تا در عالم انتظار وارد شوند وبفهمند با ظهور مهدی (عجّل الله فرجه) است که عقل ها بالفعل می شوند ونسیم هماهنگی انسان با خدا وجهان وزیدن آغاز می کند.
ظهور خودآگاهی انتقادی به فرهنگ دنیای مدرن، زمزمه ی عبور از وضع موجود ونظر به وضع مطلوب را آغاز می کند.
کلید سنّتِ انتظار، چشم بازکردن به ظلمات آخر الزمان است. کسی که چشم خود را به این ظلمات بسته است با شیفتگی تمام به آن نظر می کند واز سرمایه های تعالی بخش محروم می شود.
مگر شرایطی که مردم از امام خود بریده اند وبه سیاهی روزگار وحاکمیتِ غیر امام در جهان بی نور، دل بسته اند، چیزی است بدون انتقاد؟ شیعه ی بی انتقاد به وضع موجود شیعه نیست وبه جهت محرومیت از روح تشیع است که انسان ها شیفته ی تجدّد می گردند واز افق های متعالی که با ظهور امام پیش می آید غافل می شوند. لازمه ی شیعه بودن به سر بردن در تب وتاب وضع مطلوب است ونه شیفته شدن به تجدّد. در همین راستا حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» به آقای میرزا جواد همدانی(حجت) در رابطه با تجدّد توصیه می کنند:« إیاک ثُمَّ إیاک أیهَا الأخُ الروحانی والصدیقُ العَقلانی وهذه الأشباحُ المَنکوسَة المُدَّعون لِلتَّمَدُّن والتَّجَدُّد، وهُم الحُمُر المُسْتَنْفَرة والسِّباع المفترسة والشَّیاطین فی صُورة الإنسان، وهُم أضَلُّ مِنَ الحیوان، وأرذلُ مِنَ الشّیطان، وبَینَهُم- ولَعَمْرِ الحقیقة- والتَّمَدّن بونٌ بعید؛ إن اِستَشرَقُوا اِستَغرَبَ التمدّن، وإن استغربوا استشرق، فَرَّ منهم فرارک مِنَ الأسد فإنّهم أضرّ علی الإنسان مِن الآکلة لِلأبدان»(84) بپرهیز وبر حذر باش- ای برادر روحانی ودوست عقلانی- از این اشباح مدعی تمدن وتجدد که آنان ستوری رمیده وگرگهایی درنده وشیاطینی انسان نما هستند که از حیوان گمراهتر واز شیطان پست ترند، وقسم به جان حقیقت که میان آنان وتمدن آن چنان فاصله دوری است که اگر این ها جلوه کنند تمدن واقعی غروب می کند واگر این ها غروب کنند تمدن واقعی جلوه می کند، وهمانند تو که از شیر می گریزی تمدن از ایشان در فرار است، که ضرر ایشان بر بنی آدم از آدمخوارگان بیش است.
نتایج روح غیب اندیش:
زندگی بدون ولایت الهی وبی توجّه به حاکمیت اولیاء خدا، همیشه با یأس وشکاکیت واز خودبیگانگی همراه خواهد بود، زیرا جایی برای انسان نمی ماند که با اعتمادِ کامل به آن جایگاه تکیه کند واین است که گفته می شود روی آوردن به معنویت وغیب اندیشی در زیر سایه ی ولایت انسانِ کامل تنها راه به شور آمدن انسانی است که در هبوط زمین گرفتار است. امیدواری به وعده ی بزرگ الهی در راستای حاکمیت ولی الله الأعظم (عجّل الله فرجه)، مانع می شود تا چشمه ی معنویت در انسان بخشکد وگرفتار روزمرّگی ها شود.
راز این که در شیعه روح غیب اندیشی همواره با طراوت مانده، گوهر انتظار است. انتظاری که موجب می شود تا انسان جهت قلب خود را از زمین به سوی آسمانِ معنویت بیندازد، آن هم نه معنویتی نازل شده بلکه توجّه به قلّه ی معنویت که مقام ولایت مطلقه ی حضرت بقیة الله (عجّل الله فرجه) است.
این نکته به خوبی تجربه شده که اگر انسان در کثراتِ تو درتوی زمین گرفتار شد زندگی اش کلاف سردرگمی می شود که هیچ راهی برای بیرون رفتن ندارد:

نی صفا می ماندش نی لطف وفَرّ * * * نی به سوی آسمان راه سفر

چون راهِ رجوع به حضرت احدی را گم می کند ودر نتیجه خود را وگرایش فطری خود را گم خواهد کرد واز طریق سیره وسنّتِ انسانی که نمایش کامل انسانیت است متذکّر خدا نمی شود چون با امام خود احساس یگانگی نمی کند تا منتظر او باشد، به شدت از کیستی خود به دور می افتد.
هر اندازه که انسان به ولایت ولی الله الأعظم (عجّل الله فرجه) چشم بدوزد بهتر می تواند با حقیقت عالم آشنا شود واز پهنه ی تنگِ عالم کثرات به صحنه ی بی نهایت عالم معنا سفر کند وبه معنی وحدت دست یابد. مقام حضورِ حقایق غیبی به صورت وحدت که واقعیتی عظیم است.
انسانی که با گوهر وحدانی انسانیت یعنی انسان کامل آشنا شد همه ی عالم را در ارتباط واتحاد با واسطه ی فیضِ هستی می یابد، در آن صورت نه تنها خیره ی پدیدارها وظواهر نمی ماند بلکه همه ی عالم را تجلیات اسماء الهی می بیند وانسان کامل را مقام جامعیت آن اسماء می شناسد.
وقتی پذیرفتیم اگر اشیاء را در متن الوهیت نشناسیم آن ها را نشناخته ایم می پذیریم اگر کسی امام خود را که مقام جامعیت اسماء الهی است، نشناسد هیچ چیز را نخواهد شناخت. ما همانی هستیم که می دانیم واگر کسی از امام زمانِ خود -که مقام جامعیت اسماء الهی است- چیزی نداند، در وهمیات به سر می برد ونه در واقعیات.
فرهنگ مهدویت وانتظار، به اندیشه واندیشیدنی ظریف ربط دارد واگر آن فرهنگ با تلاش مسلمانان احیاء نشود تفکّر اصیل اسلامی از میان می رود. درست همان طورکه «توحید» اصل نخست تفکّر صحیح است، اندیشیدن به انسان کامل اصل اساسی تفکّر توحیدی است وما نابودی تفکّر را در مدرنیته تجربه کرده ایم زیرا پدران آن تفکّر، اندیشه ی توحیدی را نادیده انگاشتند وریشه ی انسانیت را خشکاندند تا انسان ها به انسان کامل فکر نکنند.
اگر شیعیان در حکومت سیاه بنی امیه در طراوت زندگی معنوی باقی ماندند، چون چشم از حضرت علی (علیه السلام) برنداشتند. واگر امروز نیز شیعه بخواهد در حکومت سیاه فرهنگ مدرنیته وتجدّد نابود نشود، باید چشم از امام خود یعنی حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) برندارد، وگرنه دشنه قتاله تجدّد، قلب او را از سینه به در می آورد ودیگر او احساسی نسبت به معنویت ندارد واز اردوگاه منتظران مهدی (عجّل الله فرجه) بیرون می افتد.
هر ملّتی که نتواند انسان کامل را که حی وحاضر در عالم موجود است، مدّنظر داشته باشد، نتوانسته به جنبه ی فعلیت خود وجامعه بنگرد ودر نتیجه از حرکت باز می ایستد وگرفتار روزمرّگی در وضع موجود می شود ودر سیاه چال بالقوّه ی خود خاموش می گردد، بدون جذبه ای به سوی انسانِ فعلیت یافته.
آیا نباید راز بی ثمری ملّت ها را در این موضوع جستجو کرد که با غفلت از انسانِ بالفعل، معنی سلامت در اندیشه وعمل را از دست داده اند؟ مصداق این بیماری در همیشه ی تاریخ، یک چیز بوده وآن اصالت دادن به امیال انسانی که از عالم قدس ومعنا منقطع است واین یعنی باور به این که بدون نظر به انسانی که متّصل به عالم قدس ومعنا است می توان زندگی کرد. ضرورت ارتباط با انسان کاملی که حی وحاضر است باید در جان هر کس کشف گردد تا گوهر انتظار طلوع کند واز این طریق سنّت اسلامی به معنی واقعی آن احیاء شود وآن چه پس از رحلت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) مورد غفلت قرار گرفت با نظر به مهدی (عجّل الله فرجه) بازخوانی گردد، در آن صورت کسی اراده نمی کند تجدّد را جایگزین اسلام کند.
انتظار وخودآگاهی:
انسان های خودآگاهی که در پرتو فرهنگ انتظار، از مدرنیسم وتجدّد روی برگردانده اند خوب می فهمند با استیلای فرهنگ مدرنیته چه چیزی را از دست داده اند وچگونه طوفانِ انسان براندازِ آن فرهنگ، خانه ی ایمان آن ها را از جا کنده وویران کرده ودر نتیجه روز به روز به عظمت وعده ی بزرگ خداوند بیشتر پی می برند وبا انتظار به تحقق آن وعده، تنهایی خود را حیات می بخشند.
اگر ما فشارِ از خودبیگانگی وپوچ انگاری جهان امروز را بر پشت خود حس می کردیم می فهمیدیم چگونه فرهنگ مدرنیته خانه ی ایمان ما را ویران کرده وخلوت مان با خدا را از ما ربوده است. در آن صورت با تمام وجود متوجه ضرورت ظهور حضرت بقیة الله (عجّل الله فرجه) می شدیم وهمه ی زندگی را جهت تحقّق آن وعده ی بزرگِ خداوند به کار می گرفتیم.
تفکّر راستین یعنی دیدن همه ی عالم در ارتباط با انسان کامل واین دقیقاً معنای توحید است. اگر انسان ها همه ی حرکات وافکار خود را تحت سایه ی انسان کامل معنی نکنند در همه ی کارها به پوچی گرفتار می شوند. کلید رجوع به توحید، رجوع به انسانی است که نمایش بالفعل توحید خداوند است وگرنه با توحید نارسائی روبه رو خواهیم بود که بدون داشتن اُسوه ی عملی، در حدّ تئوری ذهنی متوقف است. برای آن که بفهمیم عدم رجوع به انسان کامل چقدر انسان را بی معنی می کند واز توحید واقعی باز می دارد کافی است به معنی زندگی در جهان شناسی مدرن توجه کنیم واین که در آن جهان شناسی فعّالیت های بشر با چه انگیزه ای تعریف می شود. بدبینی، اضطراب، شکاکیت وناامیدی وانبوهی از آثار هنری بی محتوا، بیانگر این حقیقت است که دیگر هیچ چیزِ بزرگی در زندگی بشر مدرن وجود ندارد که شایسته ی توجّه کردن باشد، چون به رازآلودترین مخلوق یعنی انسان کامل نظر نمی کند تا انسانیت را سراسر معنا وخداگونگی ببیند ونه حیوانی مؤدب.
ما در مدرنیسم به جای بقاءِ با حقّ، به تزلزلِ با زمین گرفتار آمدیم ودر نتیجه حکم عالم ماده که در ذات خود عین حرکت است، بر جان ما سرایت کرد. جهت جان را از خدایی که عین بقاء وقرار است تغییر دادیم وبرای تسلّط بر زمینِ متزلزل، ابزارهایی مهیب ساختیم وهمه ی زندگی ما ساختن ابزارهایی شد که خود عین بی قراری است واین اوج سرگردانی است که فعلاً تقدیر ما شده است.
انسان ها با گره زدنِ خود به خدا می توانند نقشی فعّال داشته باشند واین کار با توجّه ومحبت به انسان کامل انجام می شود که آثار خدایی شدن انسان را به او می نمایاند. کسانی که در جهانی زندگی می کنند که حاکم آن انسان کامل است حتماً تعامل آن ها با جهان، انسانی خواهد بود، در حالی که ساکنان جهان ماشینی با همه چیز مثل ماشین رفتار می کنند ودر نتیجه جهان را سرد وبی عاطفه می یابند وخودشان هم مثل آن می شوند. مگر ممکن است «وجود» در مرتبه ای از مراتبش از حیات وشعور بی بهره باشد؟ مگر ممکن است عالمِ وجود در مرتبه ای از مراتبش از مقام اوّلین مخلوق وکامل ترین وجود منقطع باشد وباز بتواند به حیات خود ادامه دهد؟
دوره ی تحقّق نفس مطمئنّه، که عالَمِ توجّه مقرّبان به ساحت قدس است، دوره ی فعلیت یافتن وجوه قدسی آدمی ودوره ی ظهور ولایت حقّ ودوره ی کمال نهایی وبه صحنه آمدن عشق وصلح وشیفتگی به حقیقت است. چنین آرمانی چیزی نیست که بتوان از آن دست شست وبه آن نظر نکرد ودر انتظار آن نماند، بیرون از چنین تاریخی، به انتظار مرگِ خود هر روز در روزی سیاه تر از روز قبل دست وپا می زنیم.
آری، مگر می شود انسان از وجه قدسی خود که در مقام ظهور ولی الله الاعظم به صحنه می آید، دل بکند؟ اگر از آن وجه دل بکند پس به چه وجهی از خود دل ببندد؟ مگر ناخود را خود پنداشتن آرامش بخش است وانسان می تواند در آن حال به خودش معترض نباشد وبرخود عصیان نکند؟ اگر انسان متوجّه مقام ولی الله الأعظم بشود به اصیل ترین وجه خود نظر انداخته، هرچند آن حضرت را در افق های دوردست بنگرد، در حالی که او نه غیر قابل دسترس است ونه بیگانه از جان ها. آن کس که جز از بی اهمیت ترین معانی، از همه ی معانی جهان، یعنی از امام عصر (عجّل الله فرجه) چشم پوشیده بداند از اصیل ترین وجه خود که صورت بالفعل انسان است غافل شده است. چنین کسی هرگز متوجّه ی اهمیت حیات ورحمت الهی در ذرِّه ذرّه ی جهان نخواهد شد زیرا از کیفی ترین حقیقت عالم چشم برداشته است.
ما وقتی کیفیات عالم را می شناسیم که متوجّه ی کیفی ترین حقیقت یعنی حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) باشیم که او روح جهان است. هر کسی که ابعاد متعالی عالم را نادیده گرفت وعالم را از کیفیت ها جدا کرد، باید ریشه ی چنین نگاهی را در غفلت از فرهنگ مهدویت بداند. بدون شناخت انسان کامل کسی نمی تواند به شناخت حقیقی هیچ چیز دست یابد، چون از شناخت خود محروم شده است. آری به آسانی می توان دریافت که با عدم توجّه به حضرت بقیة الله الأعظم (عجّل الله فرجه) از توجّه صحیح به خود محروم می شویم واین شکاف بزرگی بین انسان وخدا است که ما نام آن را ظلمات آخر الزمان می گذاریم.(85)
تکرار بهشت:
فعلیت یافتنِ ولایت باطنی امام بر قلب ها وایجاد زمینه ی قرب با عالم قدس وبه ظهور آمدن وجدان دینی، موجب غلبه ی ساحت ملکوتی وجود آدمی بر ساحت جسمانی او در ظلمات آخر الزمان می شود واین همان برگشت به عالمِ قبل از هبوط است، منتها در عالَم قبل از هبوط، شیطان بود که ما را از عالم قدس بیرون کرد ودر این حال امام عصر (عجّل الله فرجه) است که ما را به ساحت قدس برمی گرداند، در این حال بشر در عالمِ قربِ با حقّ، در بقای اتصال با او به همه ی مقاصد متعالی خود می رسد واین است معنی «عالم بقیة الله» که با انتظار، ظهور می کند وبا ظهور حضرت همه جایی می گردد.
چنان چه ولایت باطنی امام بر قلب انسان ظهور کند با توجّه به وجود سراسر قدسی امام، زمینه ی قربِ هر انسانی با عالم قدس فراهم می شود وانسان در عالمی وارد خواهد شد شبیه عالمی که از آن هبوط کرد ولذا می توان گفت: در پایان زمین ودر دوران بلوغ آن، دوباره قصّه ی ورود آدم ها به بهشتی که از آن هبوط کرده اند تکرار می گردد. آری، ما در بهشت بودیم وبه جهت نزدیکی به شجره ی کثرات، هبوط کردیم ودر پایان با تجلّی نور حضرت بقیة الله (عجّل الله فرجه) که رجوع به حقیقت وحدانی عالم است، دوباره به بهشت برمی گردیم. در آن بهشت، این شیطان بود که با دعوت کردنِ ما به شجره باعث رانده شدن ما از بهشت شد ودر این مقام این امام است که با دعوت ما به توحید ما را وارد مقام قدسی عالم قرب می کند.
ای ساکنان زمین! امروز ما در هبوط خود گرفتار زمین هستیم، اگر به امام فکر نکنیم در این هبوط خواهیم ماند وتنها کسانی که در وادی فرهنگ انتظار وارد شدند وقتی امام ظهور کردند می فهمند راز هبوط بر زمین، رجوع به امام بود تا با نور او به بهشت برگردند وجاودانه بمانند.
ما در بهشت، جهت جان خود را از خدا به «شجره» انداختیم، با این که در عالم قدس حکم خدا در قلب ما چنین به صدا درآمده بود که «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ»(86) به این درخت که پر از شاخه ها ی پراکنده وسراپا کثرت است نزدیک نشوید، وگرنه از خدا که سراپا وحدت ویکپارچگی وبقاء است باز می مانید. ولی ما توجّه مان به خدا کم شد وتوجّه مان به شجره، یعنی مرتبه ی کثرت عالم، معطوف گشت وناگاه خود را سراسر نقص وعیب دیدیم که قرآن در وصف آن می فرماید: «فَبَدَتْ لَهُمْا سَوْاتُهُما وطَفِقا یخْصفانِ عَلَیهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ»(87) در نتیجه زشتی های آن ها برای شان ظاهر شد وشروع به جمع آوری برگهای جنّت کردند جهت پوشاندن آن زشتی ها. در آن عالم قدس ودر آن شیدایی با حقّ ابتدا چیز دیگری مدّ نظر ما نبود که به آن بنگریم ولی وقتی نظرمان به عالم کثرت افتاد وگرفتار انواع نقص ها شدیم حالا باید به برگ جمع کردن مشغول شویم وآن گرفتاری فرصتی برای اُنسِ با حقّ برای مان باقی نگذاشت. عالم بقاء واتصال رفت وگرفتاری در ابزارهای دنیا جای آن نشست وبا رجوع به انواع تکنولوژی ها هبوط عمیق تر گشت وتنها با رجوع به حضرت بقیة الله الأعظم (عجّل الله فرجه) است که می توان باز به بقاء واتصال برگشت نمود.
چقدر وجود امام عصر (عجّل الله فرجه) در این عصر ضروری است تا ما از هبوط در انواع ابزارها به عالم اُنسِ با حقّ وبقای خود برگردیم ودر خانه ی اُنسِ امام با خدا جان خود را آباد کنیم وبه این همه تغییر در زمین افتخار ننماییم ونسبت به پیامدهای زیست محیطی آن، کر وکور باشیم ونتوانیم فراتر از افق های مادی، آینده ی عالم وآدم را بنگریم.
هبوط از آن جا آغاز شد که چیزها جدای از نظر به حقّ دیده شدند ورفتار ما با آن ها رفتاری خنثی گشت، بدون توجّه به کیفیتی که در ذات آن ها واقع است. از وقتی که تصور کردیم آب همان «H2o» است دیگر نتوانستیم به کیفیتی که در سلسله ی وجود دارد بنگریم، کیفیتی که مادربزرگ مان به خوبی در پدیده ها می دید وفرهنگ مدرنیته نمی بیند. ما تصور کردیم نگاه مادربزرگ خرافی وابتدایی است وتا آن جا جلو رفتیم که گویا اعتقادات مادربزرگ نیز خرافی وابتدایی است وانتظار به حاکمیت خدا توسط حضرت بقیة الله الأعظم (عجّل الله فرجه) نیز. آری واین بود قصه ی شروع هبوط ما بر زمین در حالی که همان طور که ساحت غیبِ ما بسیار گسترده تر از ساحت جسم ما است، ساحت غیب عالم بسیار گسترده تر از ساحت قابل تجربه است ونظر به امام غایب، نظر به ساحت غیب عالم است وکیفیت اصلی عالم از آن جا ریشه می گیرد.
مدیحه سراییِ تجدّد:
در دوره ی تجدّد نسبت ما با عالم، نسبتی خودخواهانه ومتکبّرانه بود ودر این امر به شیطان اقتدا می کردیم که ما را به شجره ی ممنوعه نزدیک کرد واز عبودیت بازمان داشت. با نزدیکی به شجره به خود حقّ دادیم هرطور که خواستیم اشیاء را تعریف کنیم ودر آن ها تصرّف نمائیم. در فرهنگ انتظار وبا نظر به ظهور ولایتِ امام عصر (عجّل الله فرجه) این نسبت به کلّی تغییر می کند. در عالم بقیة الله (عجّل الله فرجه) بر مبنای تحقّقِ نفس مطمئنّه وبا نظر به مخلوقیت وعبودیت خود زندگی می کنیم نه بر مبنای نفس امّاره وحاکمیت شیطان، به همین جهت در عالم بقیة اللّهی، علم معنای دیگری به خود خواهد گرفت وبا نظر به جنبه های کیفی عالم، بیش از آن که به زمین بچسبیم به آسمان متّصل خواهیم شد، وبیش از آن که ماهیات حجاب حقّ شوند، «وجود» آینه ی حق نما خواهد شد. آن کس که معنی بقیة الله را بشناسد می فهمد فرهنگ تکنولوژی غربی به مثابه ی شجره ی ممنوعه، چه جایگاهی دارد، ودر آن صورت مدیحه سرای تجدّد نخواهد شد.
ما به هراندازه که به بی ثمری زندگی آگاه شده باشیم، می توانیم به افق متعالی «وجود» که با نور بقیة الله (عجّل الله فرجه) رخ می نمایاند، نظر کنیم. ما باید متوجّه باشیم در ظلمات آخر الزمان نسبت هایی که با خود وبا طبیعت داریم خودمدارانه است ونه خدامدارانه. همه چیز به خودمان ختم می شود وخودمان در خودمان متوقفیم. یعنی در دنیای جدید انتهای کارها بر هوس ها ونیستی ها تکیه دارد ونه بر حقّ وهستی. ما دقیقاً به همان اندازه که معنای انسانیت را در کیفیاتی چون عشق ومهر وحکمت وعفو وعدالت - که در دنیای کثرات یافت نمی شوند ومخصوص خدا وانسان اند- درست دریابیم وارد انتظار شده ایم وبه همان اندازه برتری بُعد غیبی عالم وآدم را بهتر می پذیریم. عشق وعدالت وگذشت، کیفیاتی هستند که با غلبه ی جنبه ی غیبی عالم بر جنبه ی مادی آن ظهور می کند وبرای رسیدن به چنین روحیاتی باید نظرها به غیب عالم بیفتد واین یعنی انتظار حضرت بقیة الله (عجّل الله فرجه) که انتظارِ واقعی ترین واقعیات عالم است. در حالی که آن چه علم مدرن «واقعیت عینی» می خواند همچون ابر، بی دوام وناپایدار وپوچ است. باید به بقیة الله (عجّل الله فرجه) نظر دوخت.
علم تجربی امروز با ساختار روحِ بشری پایه ریزی شده که از آسمان معنویت وبندگی خدا بریده است وبه همین جهت بیشتر استیلاجو وتکنیکی است وتصویری اعتباری از طبیعت به آدمی ارائه می دهد تا بشر بر مبنای نگاه کمّی ریاضی در طبیعت تصرّف کند. دانایی به این علم نه به مراتب وجودِ آدمی می افزاید ونه معرفت باطنی او را افزایش می دهد، بیشتر ابزاری نیرومند برای عینیت بخشیدن به سیطره جویی بشر مدرن است. در حالی که علمِ عالَمِ ولایت حضرت بقیة الله (عجّل الله فرجه) علم هدایت است وبیش از آن که حصولی وبیگانه از جان آدمی باشد از مقوله ی حضور وشهود است وبا قرب وکمال آدمی همراه خواهد بود، بدون آن که ماهیت تکنیکی داشته باشد. علمی است برای تجافی از دار غرور وإنابه به دار خُلود، علمی است در قلمرو حقیقتِ دیانت برای اتصال معنوی انسان به ساحت قدس. در ساحت علمِ حضرت ولی عصر (عجّل الله فرجه)، آدمی حقیقت متعالی خود را باز می یابد وبا کائنات وبا خود، هم سخن وهم دل می گردد.
در فضایی که مدرنیسم برای بشر ساخته انسان هر چیزی را برای خودِ طبیعی خود می خواهد بدون آن که بداند خود را برای چه می خواهد. وقتی هرکس خود را برای خودِ زمینی اش بخواهد ماهیت علم، تکنیکی می شود ودر آن صورت بشر فقط می تواند ابزار بسازد تا خود را در زمین مقیم سازد وراحت تر به این اقامت ادامه دهد. در این فضا دیگر خودِ طبیعی بنا نیست فدای ساحتی برتر از خود شود. یعنی بنا نیست مقصد ومآل انسان، خدای انسان باشد، بلکه مقصد ومآل او، خود اوست، علم تکنیکی برای راحتی همین خود است، این غیر از آن شرایطی است که بشر به کمک علم، نظر به ساحات متعالی عالم داشته باشد وبا آن عوالم متحد گردد. «علم» در عالَمی که انسان به ساحاتی بالاتر از ساحت طبیعی انسان می نگرد، علمی انکشافی است وموجب رفع حجاب است تا انسان ها بیگانه از عالم غیب نمانند وبه بیکرانه ی عالم وجود - ونه موجود- نظر کنند وبا آن به سر برند. این همان علمِ جدایی وتجافی از عالَم غرور وفریب، وورود وبقاء در عالم خلود وشهود است که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در وصف آن به ابن مسعود فرمودند: «یا ابْنَ مَسْعُودٍ فَمَنْ شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَإِنَّ النُّورَ إِذَا وَقَعَ فِی الْقَلْبِ انْشَرَحَ وانْفَسَحَ. فَقِیلَ یا رَسُولَ اللهِ فَهَلْ لِذَلِک مِنْ عَلَامَةٍ؟ فَقَالَ: نَعَمْ التَّجَافِی عَنْ دَارِ الْغُرُورِ والْإِنَابَةُ إِلَی دَارِ الْخُلُودِ والِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِهِ»(88) ای ابن مسعود: هرکه را خداوند برای پذیرش اسلام شرح صدر دهد او بر نوری الهی باشد، که چون آن نور در دل افتد پیوسته گسترش ووسعت گیرد. گفتند: یا رسول الله! این نور علامتی دارد؟ فرمودند: آری! پشت کردن به دنیای فریبنده وروآوردن به جهان ابدی وپاینده، وآمادگی برای مرگ قبل از رسیدن آن.
وقتی فهمیدیم جهانِ واقعی تنها در غیب عالم است وانسان با قلب خود می تواند با آن عالم مرتبط باشد، نه تنها چگونگی تجافی وفاصله گرفتن از دنیا ودار فریب معلوم می گردد بلکه معنی غیبتِ حضرت بقیة الله (عجّل الله فرجه) نیز روشن می شود. زیرا بیش از آن که حضرت از غیب به ظهور آیند باید مردم از دار غرور به عالم واقعی سیر کنند ودر انتظار خود فعّال باشند تا یاد بگیرند چگونه با غیبی ترین واصیل ترین حقیقت عالم مرتبط گردند.
همدلی با طبیعت:
دل بشر هرچه سیاه تر شد ودر هبوطِ بیشتری فرو رفت، علم او بیشتر علم سلطه وغلبه واستیلا بر دیگران شد وبه علم ابزار وتکنیک تغییر ماهیت داد. ونه تنها مانع فهم درست ما از طبیعت شد بلکه مانع از آن گشت تا انسان ها با طبیعت به عنوان آیت الهی همدلی وارتباط داشته باشند وهمدلی انسان ها با یکدیگر وبا خدای خودشان، مورد غفلت قرار گرفت. این روحیه کجا وروحیه ای که با ولایت امام عصر (عجّل الله فرجه) ظهور می کند کجا؟ احوالاتی که انسان در سایه ی وجود مقدس حضرت بقیة الله (عجّل الله فرجه) منوّر به علم حضوری وشهودی وشیفتگی وشیدایی می گردد. بصیرت اولیاء الهی در آن زمان به گونه ای است که صحنه ی عالم وهمه جای جهان مثل کف دست شان است. بنا به فرمایش امام صادق (علیه السلام): «واذا قامَ القائِمُ بَعَثَ فی اَقالیم الاَرض، فی کلّی اَقالیم رَجُلاً، ثم یقُولُ لَهُ، عهدُکَ فی کفّک، فأذا وَرَدَ عَلَیکَ ما لاتفهمَه ولاتعرفُ الْقَضاء فیه، فَانظُر الی کفّک واعمَل بِما فیها»(89) وقتی قائم قیام کند به هر ناحیه از نواحی زمین کسی را می فرستد ومی گوید تعهّد وپیمانت - دستور العمل تو - در کف دست تو است، چون امر مهمّی به تو روی آورد که تو آن را ندانی ودر انجام آن سرگردان شوی به کف دستت بنگر وتصمیم خود را بگیر وعمل کن. ونیز می فرمایند: مؤمن در عصر قائم در حالی که در مشرق قرار گرفته، برادر خویش را که در مغرب است می بیند وهمان گونه که در مغرب قرار دارد، برادر مؤمن خویش را در مشرق می بیند.(90) هنگامی که قائم ما قیام کند، خداوند در دستگاه شنوایی وبینایی شیعیان ما، گستردگی وکشش ویژه ای می بخشد تا میان آنان ومهدی ما واسطه ونامه رسان فاصله نباشد.(91)
ذهنی که هنوز گرفتار ابزارهاست علم امام ویارانش را ابزاری نگاه می کند وتصوّر می کند این که در روایت فرموده: یاران امام از این طرف دنیا آن طرف دنیا را می بینند، از طریق اینترنت این کار را می کنند در حالی که این نوع دیدن با ابزارهای مادی به یاران امام اختصاص ندارد، هر کافری هم این چنین توانایی هایی دارد، آن رؤیت وبصیرت اساساً در مقام دیگری است.
هدف اصلی علم نه دست کاری جهان که فهم جهان وفهم خودمان است تا بتوانیم با کمال انسانیتِ خود هماهنگ شویم واین با حقیقت توحید توسط انسانی که قلبش ظرف مشیت الهی است ممکن است.
وقتی در نگاه مدرنیسم توحید به معرفتی مرده تبدیل شد هیچ علمی برای بشر برجای نمی ماند ونام عقلانیتِ ابزاری را علم می گذارند وفکر می کنند آن دو درجه علمی که از 27 درجه ی آن در زمان حضرت ظهور می کند، همین علوم ابزاری است.
امام محمد باقر (علیه السلام) می فرمایند: «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللهُ یدَهُ عَلَی رُؤُسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وکمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُمْ»(92) چون قائم ما قیام کند، خداوند دست او را بر سر بندگان قرار می دهد، پس در اثر آن، عقل های آن ها جمع می شود ورؤیاهای آن ها کامل می گردد. حضرت صادق (علیه السلام) نقل فرمودند :«الْعِلْمُ سَبْعَةٌ وعِشْرُونَ حَرْفاً فَجَمِیعُ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرْفَانِ فَلَمْ یعْرِفِ النَّاسُ حَتَّی الْیوْمِ غَیرَ الْحَرْفَینِ فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا أَخْرَجَ الْخَمْسَةَ والْعِشْرِینَ حَرْفاً فَبَثَّهَا فِی النَّاسِ وضَمَّ إِلَیهَا الْحَرْفَینِ حَتَّی یبُثَّهَا سَبْعَةً وعِشْرِینَ حَرْفا»(93) علم بیست وهفت حرف است. آن چه پیغمبران آورده اند دو حرف است ومردم هم تا کنون بیش از آن دو حرف ندانسته اند، پس موقعی که قائم ما قیام می کند، بیست وپنج حرفِ دیگر را بیرون می آورد وآن را در میان مردم منتشر می سازد وآن دو حرف را هم به آنها ضمیمه نموده تا آن که بیست وهفت حرف خواهد شد. آیا آن دو حرف از علمی که قبل از مهدی (عجّل الله فرجه) در بین بشر موجود است از جنس علم انبیاء است ویا علم ابزاری؟
شما می دانید جامعه موقعی جامعه ی واقعی وآرمانی است که تمام مراتب وساحات علم وارد فرهنگ ومعرفت بشری بشود وگرنه جهل وباطل جامعه را می گیرد. در شرایط جدید نتایج علم تجربی با تعبیرها وتفسیرهای مادّی والحادی تمام افق روحی بشر را اشغال کرده ولذا است که اندیشمندان معتقدند اگر بخواهیم بشر را از دست منظری که Science یا علم تجربی برای بشر آورده آزاد کنیم، یک انقلاب زیربنایی باید در ساحت های معرفت بشری ایجاد شود تا بشر از این قفس آهنین رها شود وبه علومی دست یابد که موجب سلوک قلبی او گردد.
غیب زدایی وظلمات آخر الزمان:
در دوران های سیاه تاریخ همواره حاکمان در صدد حذف ولایت امامان معصوم (علیهم السلام) بوده اند وهستند - چه در زمان بنی امیه وبنی عباس وچه در دوره ی استیلای فرهنگ مدرنیته- همیشه یک نحوه غیب زدایی حاکم بوده وهست. برعکسِ آن دوران ها، دوران حاکمیت حضرت بقیة الله الأعظم (عجّل الله فرجه) است که توجّه اصلی به عالم غیب ومعنویت می باشد ودر نتیجه شرایط همبستگی فطری آدمیان وهم زبانی انسان ها با ساحات معنوی یکدیگر، ظهور می کند ویگانگی گوهر هستی انسان ها وهم دلی واقعی به صحنه می آید. انسانی به میان می آید که با هدایتِ وحیانی با باطن عالم وآدم در گفتگو است وبا فعلیت یافتن فطرت، در قربِ با حقّ خانه می کند. به طوری که عالم برای بشر مجلای انوار الهی می گردد.
در پرتو ولایت مطلقه ی امام، قلب مردان خدا در اتّحاد ویگانگی با همدیگر قرار می گیرد. ما امروز نمی دانیم که چقدر از مقام اتّحادِ قلب ها دور هستیم، همچنان که نمی دانیم یگانگی ونزدیکی قلب ها چقدر نجات دهنده است، به همین جهت تمام توجّه خود را به مقام ظهور ولایت مطلقه متمرکز نمی کنیم.
در فرهنگی که مُد در آن مطرح است تا انسان ها بر همدیگر فخر کنند، انسان ها ناخودآگاه نسبت به هم کینه ورزی دارند زیرا ریشه ی پدیده ی مُد استعلا ودشمنی وکینه بر دیگران است در داشتن آن چه یکی دارد ودیگران ندارند. وقتی مقام ولایت مطلقه ی انسانِ کامل را نشناسیم به چیزهایی دل خوش خواهیم شد که دل خوشی حقیقی نیست، رفاه واقعی ودل خوشی حقیقی با به سر بردن با خدا در خانه ی ایمان حاصل می شود وبا درک چنین موضوعی معنی آمدن امام را درک خواهیم کرد.
وقتی روشن شد اصل وجود ومبنای اصیل هر انسانی، گرایش های فطری او است ونه گرایش های غریزی، نظر به گرایش های فطری در انسان ظهور می کند، همان گرایشی که هر انسانی با امام خود دارد، در آن حال هرکس خود را در آینه ی وجود دیگری می بیند وبه خود می آید. همان طور که وقتی موجود زنده را می شناسیم که خود زنده باشیم. وقتی گرایش به امام خواهیم داشت که با فطرت خود زندگی کنیم ونه با غرایز، وتنها در آن حالت می توان به امام که تعین فطرت است عشق بورزیم ومسیر عشقِ به خدا را درست طی کنیم وهمه ی امکانات انسان شدن را فراهم آوریم.
در حالی که پارسایان واقعی قلباً وعقلاً در فرهنگ معنوی انتظار به سر می برند، بسیاری از مردم در شیفتگی به فرهنگ تجدد گرفتارند وآن را انتهای راه می دانند. راستی وقتی با بن بست روبه رو شدند چه کسی را ملامت می کنند؟ آیا جز این است که راه انتظار به ساحتی معنوی، که زمین را به آسمان معنویت متّصل می کند، تنها راه رشد ونجات است ومانع می شود تا افق نگاه انسان به اهداف خیالی ووَهمی مشغول شود؟ در فرهنگ انتظارِ عالم بقیة الله نگاه ها به سوی آزادگی وعدالت وقرب دوخته شده ودر نتیجه حجاب هایی را که ریشه در نفس امّاره دارد، به رسمیت نمی شناسد.
این مطلب مهمّی است که «انتظار» علاوه بر این که یک واقع بینی اساسی است تنها مسیری است که به ثمردهی منتهی می شود. انسانِ منتظر چشم از سایه ی زندگی به اصل زندگی دوخته است ودر ازاء آن انتظار همین امروز زندگی خود را به ثمر می رساند واز بی ثمری نجات می دهد. این است معنی فرهنگ معنوی انتظار که پارسایان در زمان غیبت با آن زندگی می کنند وخود را وسایر انسان ها را از خطر سقوط در می یابند. انسانِ منتظر به استعدادهای این عالم پی برده است ومتوجّه است این استعدادها با حاکمیت امامی معصوم ظهور می کند. انسان منتظر می داند که وظیفه ی انتظار را باید در خود زنده نگه دارد تا با ظهور امام معصوم از آن چه باید به دست آورد بیگانه نباشد. «انتظار» یک امر کیفی است برای جستجوی توانایی های عالم وآدم که تماماً می توانند مجلای ظهور هرچه بیشترِ اسماء الهی باشند.
انتظارِ ظهور، عامل ظهور:
دل بستن به زندگی امروزین بین المللی، هم زندگی را آشفته می کند وهم دوری از حقّ وغفلت از خود را عمیق تر می گرداند. در حالی که حضور در فرهنگ انتظار در چنین شرایطی شدیداً نجات بخش است، چه رسد به پایان انتظار وظهور منتظَر. انتظار در عین تحقّقِ معنویت، بر نشاط دین داری انسان می افزاید واو را به مقصد حقیقی اش نزدیک می کند. به امید این که هر لحظه آن وعده ی بزرگ الهی واقع شود.
کسی که به استعدادهای متعالی عالم پی برده نمی تواند نظام بین المللی جهان امروز را بپذیرد وشیفته ی آن شود، شیفتگی به دنیایی که براساس فرهنگ مدرنیته ساخته شده، همه ی جنبه های متعالی انسان را به حجاب می برد ومانع ظهور نوری می شود که در افق تاریخ طلوع خواهد کرد، زیرا وقتی آن وعده ی بزرگ محقّق می شود که ما منتظر باشیم وبه همین معنی می گوییم: «انتظار» ما را به مقصد نزدیک وفاصله را کم می کند. پس اگر ملّتی منتظر ظهور شد ظهور امام حتماً محقّق می شود.
فرهنگ مدرنیته با ایجاد جهانی قابل فهم به خام ترین ساده سازی دست زد وبه فهم ابعاد متعالی انسان وحقایق عالم بی توجّه شد ودر نتیجه در معنی بخشیدن به انسان، فاحش ترین تحریف را انجام داد، انسانی سطحی شده با نفسی فقیر وبی محتوا که به هیچ مرتبه ای از مراتب متعالی در عالم هستی نظر ندارد. آیا چنین انسانی را با انسانی که منتظر حضرت بقیة الله الأعظم (عجّل الله فرجه) است می توان مقایسه کرد؟
فراموش نکنیم که زندگی امروزین جهان با ایجاد انواع شیفتگی های وَهمی، روح انتظار را با همه ی ثمرات وواقع نگری هایی که دارد در انسان خاموش می کند وهیچ کمالی را برای انسان باقی نمی گذارد که به آن نظر کند وطالب آن باشد در حالی که ملاحظه فرمودید «انتظار» فاصله ها را با آن واقعیت بزرگ کم می کند. به ما آموخته اند ظهور امام عصر (عجّل الله فرجه) در نظام اجتماعی بشریت، به انتظار حقیقی وواقعی ما از او بستگی دارد ونحوه ی ظهور حضرت، نسبت به نوع نگاه ما به ظهور حضرت، بی تفاوت نیست. حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) در راستای زنده نگه داشتن روحیه ی انتظار وتقاضای فرج از خدا، به محمد بن عثمان الْعَمری می فرمایند: «أَکثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِیلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِک فَرَجُکم»(94) زیاد دعا کنید برای تعجیل فرج، زیرا دعا کردن در تعجیل فرج، خودْ فرج است! این توصیه حاکی از آن است که عامل ظهور فرج، زنده نگه داشتن روحیه ی انتظار است.
باید انسان ها چشم ها را از افق های ناسوتی ومادّی دنیای امروزی بردارند تا بتوانند به آرمان های معنوی خیره شوند وبه پرورش معنوی خود بیندیشند وبزرگ ترین موفّقیت را قرب به خدا بدانند ودر راستای هر چه بیشترِ قرب الهی روحیه ی قدسی توکل وپارسایی وتقوا را تقویت نمایند وجزء منتظران باشند وبه حکومت موعود دل سپارند وشیفته ی دروغ های فرهنگ تجدّد نشوند.
وقتی ما ستایش گر تکنیک های غربی شدیم آن چیزهایی که به واقع باید برای ما مقدّس باشند وستایش گر آن ها باشیم به حاشیه می روند در حالی که اگر در جان خود به پرورش امور معنوی بپردازیم و«تکنولوژی را از دریچه ی بینش توحیدی» بنگریم شور حیاتِ معنوی شعله ور خواهد شد وإن شاءالله بصیرت تشخیص حقّ از باطل وکذب از صدق آشکار می شود، چنانچه حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) در رابطه با نسبت رشد پارسایی وظهور، برای شیخ مفید می نویسند: «وَلَوْ اَنَّ اَشْیاعَنا وَفَّقَهُمُ اللهُ لِطاعَتِهِ عَلی اِجْتِماعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْیمْنُ بِلِقائِنا وَلَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادةُ بِمُشاهَدَتِنا عَلی حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وصِدْقِها مِنْهُمْ بِنا، فَما یحْبِسُنا عَنْهُمْ اِلّا ما یتَّصِلُ بِنا مِمّا نَکرَهُهُ، ولا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ، وَاللهُ الْمُسْتَعان»(95) اگرشیعیان ما که خداوند به طاعت خودش موفّق شان کند، قلب هایشان در وفای بر توجّه به ما وتوجّه به عهد با ما هم دل بود، برکتِ همراه با ملاقات ما از آن ها به تأخیر نمی افتاد وسعادت دیدارِ همراه با حقّ معرفت وصحیح بودن آن به سوی آن ها می شتافت، پس ما را از آن ها پوشیده نمی دارد مگر همان چیزهایی که از آن ها به ما می رسد که ما آن کارها را دوست نداریم وچنین اعمالی را از شیعیان مان نمی پسندیم که خدا مددکننده است. ملاحظه کنید چگونه امام (عجّل الله فرجه) منتظِر آمادگی ما هستند، منتظر این که دل های ما با رعایت شریعت الهی از پرده ی حجاب درآید ومتوجه حقایق غیبی عالم شود تا زمینه ی تجلی غایب منتظَر فراهم گردد. امام صادق (علیه السلام) در همین رابطه می فرمایند: «مَنْ سُرَّ اَنْ یکون مِنْ اصحابِ الْقائِمِ فَلْینْتَظِر وَلْیعمل بِالْوَرَع ومَحاسِنِ الاخلاق وهُوَ مُنْتَظر»(96) هرکس دوست دارد که از اصحاب قائم باشد، باید منتظر باشد وورع پیشه سازد وبراساس اخلاق نیکو عمل کند، در حالی که منتظر است. ونیز می فرمایند: بی شک حکومت آل محمّد (علیهم السلام) تأسیس خواهد شد، پس هرکس علاقه مند است، از اصحاب قائم ما باشد، باید کاملاً از خود مراقبت کند وتقوا پیشه نماید، خودش را به اخلاق نیک مزین نموده وسپس انتظار فرج قائم آل محمّد را بکشد. هرکس برای ظهور قائم ما چنین آمادگی وانتظاری داشت، ولی توفیق نصیبش نگشت وپیش از ظهور آن حضرت، اجلش فرا رسید، به ثواب یاران آن جناب می رسد.(97) زیرا حجابِ بین او وحقایق غیبی عالم برطرف شده است.
هدف انسانِ منتظِر این است که مقام حضرت بقیةالله الأعظم (عجّل الله فرجه) را بشناسد وبشناساند تا معلوم شود او حقیقتی فراشخصی است واز کلّ وجود، آگاهی کامل دارد ودر عمق وجود انسان منزل گزیده وآدمیان تنها با ارتباط با او می توانند بصیرت لازم را بیابند وجامعه ی خود را خدایی کنند. غایت چنین انتظاری همان حکمتی است که در شخصیت انبیاء واولیاء (علیهم السلام) نمایان بود.
با عبور از ایدئولوژی های مدرن وبا واردشدن در دنیای ذکر واُنس با حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) وبا قناعت وسادگی وپارسایی می توان در عین زندگی در دهکده ی سیاه جهانی، خود را برای وقوع وعده ی بزرگ الهی آماده نگه داشت. آن آمادگی که به خودی خود عبادت است وزندگی زمینی را معنا می بخشد.
ای صاحب الأمرِ ما! تو شاهدی که اگر همه چیزِ انسان بودن در کنار شما نبود واگر همه چیز انسان نگاه از دریچه ی قلب مبارک شما به جهان نمی بود واگر همه چیزِ انسان، بودن در میان انسان ها ولی در اتّصال با شما نبود، ما این همه تأکید نداشتیم که انسان ها به شما برگردند، ای غایت آمال همه ی انسان ها. تأکید ما بر این که انسان ها باید به دنبال ذکرِ امام واُنس با او باشند، تأکید برای واردشدن در عالَمی است که همه چیزِ انسان همان عالَم است. وارد شدن بر آن عالَم با تقلید وبا ایستادن بر شانه های دیگران به دست نمی آید. نوری است که باید در اعماق جان هر کس طلوع کند وبه معنی واقعی کلمه قلبی وشهودی است. چنین عالمی نه قابل انتقال به دیگران است ونه با خواندن ومطالعه به دست می آید، حالتی است که با سیری طولانی وتطهیر باطن در درون انسان های منتظر محقّق می شود.
دل آگاهیِ پارسایانه:
آن کس که به غیر حکومت خدا -که از طریق حاکمیت امام معصوم محقّق می شود- راضی است، حتماً از دل آگاهی پارسایانه محروم می شود وبه القائات نفس امّاره ی خود گرفتار می گردد وهرگز به قرب الهی نایل نمی شود. چنین انسانی افق های حکومت معنوی وفرزانگی وآزادگی را نمی شناسد تا فضای سینه ی خود را آماده ی ظهور آن موعود بزرگ کند. چنین انسانی با محرومیت بزرگی دست به گریبان است.
در حال انتظارِ امام معصوم به سر بردن به این معنی است که انسان صحنه ی جان خود را از حجاب هر اراده ومیلی تطهیر کند، وآن را در محضر القای حکم امام معصوم قرار دهد تا آن حضرت فرمان براند، زیرا در همه ی زمان ها - چه در غیبت وچه در ظهور- تنها او شایسته ی فرمان راندن است. در چنین باوری است که حیات انسان در زمان غیبتِ مولایش از بهره های لازم محروم نمی گردد ودر زندگی حقیقی به سر می برد، زیرا کوچه به کوچه وشهر به شهر در آینده ی تاریخ منتظر حکم حضرت بقیة الله الأعظم (عجّل الله فرجه) می باشد. گفت:

من آن گه خودکسی باشم که در میدان حکم او * * * نه جان باشم، نه دل باشم، نه تن باشم،، نه سر باشم

یکی از ثمرات معرفت به مقام حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) این است که بفهمیم رجوع به خدا ومنتظر حضرت بودن یکی است وجداپنداشتن این دو، چیزی جز تحریف معنای رجوع به خدا نیست وبه غفلت از ربوبیت خداوند در تاریخ می انجامد.
انتظارِ آگاهانه، هم زندگی امروزین را معنویت می بخشد وهم فاصله ی ما تا ظهور را کم می کند وامکان رسیدنِ جامعه را به عالَمی که پر از نسیم ملکوتی واستغنای معنوی است فراهم می سازد وبه آن چه در نظام اَحسن الهی شدنی است قوّت وقدرت می دهد.
انتظارِ آگاهانه، یعنی عزمی محکم که آرزوهای بزرگ انسانی را قربانی هوس های ضعیف ناپایدار نمی کند. وسعت نگاه انسانِ منتظر به وسعت به ظهورآمدن تمام ثمره های عالم است تا درخت تنومند حیات زمینی به میوه بنشیند، به همین جهت چنین انسانی به هر نوع بودنی راضی نیست وتماماً به ثمره های اصلی زندگی می اندیشد وبه زندگی بی ثمر تن نمی دهد، می داند لازمه ی انتظارِ آگاهانه چیست وهرگز از طول انتظار خسته نمی شود. زیرا ظهور امام نه تنها مشروط به رسیدن به معرفت درست است بلکه منوط به فعلیت بخشیدن به منش سالم اخلاقی وپرورش فضیلت می باشد. هدف از طلب ظهور امام، جداشدن از خودخواهی ها وخودبینی ها وهدایت شدن به مسیری است که منجر به ظهور عالی ترین سجایای اخلاقی می شود واین است راز این که انسان منتظر از انتظارِ آگاهانه خسته نمی شود ونشاط او کاسته نمی گردد.
ممکن است شما از این که انتظار فرج چگونه در شخصیت انسان منتظر تحوّلی اساسی ایجاد می کند ومس وجود او را به طلا تبدیل می نماید، غافل باشید، در حالی که بقیه ی انتظارها این چنین نیست، انتظار آگاهانه مثل انتظار برای تحقّق روز بعد نیست. شما چه مؤمن باشید وچه کافر، فردا وپس فردا واقع می شود وفاصله ی زمانی امروز تا فردا وپس فردا برای مؤمن وکافر ثابت است. ولی انتظارِ ظهورِ حضرت بقیة الله الأعظم (عجّل الله فرجه) این گونه نیست، در آن انتظار انسان متوجّه است چیزی بالاتر از آن چه در زمانه جاری است می تواند در میان باشد وآن فقط با انتظار وبا ظهور ولایت مطلقه ی امام معصوم محقّق می شود. این انتظار فاصله ی تا ظهور را پر می کند وظهور را نزدیک می نماید در حالی که انتظار شما برای تحقّق فردا وپس فردا با تفاوت شخصیت شما کم وزیاد نمی گردد. سرعت ظهور حضرت بقیة الله الأعظم (عجّل الله فرجه) وابسته به شناخت صحیح نظام اَحسن الهی وتعالی روحانی منتظران است.
عالم بی اُنسی:
در مقام انتظار باید به هر دو وجهِ این مقام توجّه داشت وروی آن تأمّل وتدبّر کرد. یکی ایمان به ولایت الهی از طریق امام عصر (عجّل الله فرجه) وآثار آن ایمان ودیگری شناخت ظلمات آخر الزمان یعنی شناخت ریشه ی اصلی انحرافی که منجر به عدم حاکمیت امام معصوم شده است. همین امروز اگر کسی در مقام اُنس با امام زمانش نباشد، در بی اُنسی با حقایق به سر می برد، چون در حال حاضر ودر شرایط هبوط هیچ چیزِ دیگری برای انسان ارزشِ مأنوس شدن با خود را ندارد. اُنس با انسانِ کامل به کلّی انسان را از کوته بینی آزاد می کند وبا دیگر اُنس ها قابل مقایسه نیست، به خصوص که اُنس با امام - که قلب عالم هستی است- اُنسی شهودی وحضوری است، اُنسی است که تمام وجود انسان را تحت تأثیر خود قرار می دهد. امام خودشان در شور تامِّ بندگی اند وانسان ها را به شور وشیدایی با خدا می کشانند. زیرا ما همه در ذات خود بنده ی خداییم وفقط شور بندگی برای ما شور حقیقی خواهد بود. وقتی فهمیدیم امام بنده ی محض خداوند است می فهمیم شور امام شور محض بندگی است وهر کس به اندازه ای که از امام، یعنی از عین بندگی فاصله دارد، به همان اندازه از خودِ حقیقی خود فاصله دارد وبه همان اندازه ناخود است واُنس با چنین خودی، اُنس با بیگانه ی به ظاهر آشناست وهرگز شورآفرین وراضی کننده نیست.
رسیدن به شور بندگی واُنس شهودی وحضوری با امام یک راه دارد، فقط کافی است بتوانیم به امام نظر کنیم تا آماده ی تجلّیات نوری حضرت شویم. امید واطمینان ویقین به این که اگر ما ارادتمندانه به امام نظر کنیم امام به ما نظر می کنند، چاره ی کار است. حضرت صادق (علیه السلام) در رابطه با برکات یقین می فرمایند: «الْیقِینُ یوصِلُ الْعَبْدَ إِلَی کلِّ حَالٍ سَنِی ومَقَامٍ عَجِیبٍ کذَلِک أَخْبَرَ رَسُولُ اللهِ (صلّی الله علیه وآله وسلّم) عَنْ عِظَمِ شَأْنِ الْیقِینِ حِینَ ذُکرَ عِنْدَهُ أَنَّ عِیسَی بْنَ مَرْیمَ کانَ یمْشِی عَلَی الْمَاءِ فَقَالَ لَوْ زَادَ یقِینُهُ لَمَشَی فِی الْهَوَاءِ یدُلُّ بِهَذَا أَنَّ الْأَنْبِیاءَ مَعَ جَلَالَةِ مَحَلِّهِمْ مِنَ اللهِ کانَتْ تَتَفَاضَلُ عَلَی حَقِیقَةِ الْیقِینِ لَا غَیرُ ولَا نِهَایةَ بِزِیادَةِ الْیقِینِ عَلَی الْأَبَدِ والْمُؤْمِنُونَ أَیضاً مُتَفَاوِتُونَ فِی قُوَّةِ الْیقِینِ وضَعْفِهِ فَمَنْ قَوِی مِنْهُمْ یقِینُهُ فَعَلَامَتُهُ التَّبَرِّی مِنَ الْحَوْلِ والْقُوَّةِ إِلَّا بِاللهِ والِاسْتِقَامَةُ عَلَی أَمْرِ اللهِ وعِبَادَتُهُ ظَاهِراً وبَاطِناً قَدِ اسْتَوَتْ عِنْدَهُ حَالَةُ الْعَدَمِ والْوُجُودِ والزِّیادَةِ والنُّقْصَانِ والْمَدْحِ والذَّمِّ والْعِزِّ والذُّلِّ لِأَنَّهُ یرَی کلَّهَا مِنْ عَینٍ وَاحِدَةٍ ومَنْ ضَعُفَ یقِینُهُ تَعَلَّقَ بِالْأَسْبَابِ ورَخَّصَ لِنَفْسِهِ بِذَلِک واتَّبَعَ الْعَادَاتِ وأَقَاوِیلَ النَّاسِ بِغَیرِ حَقِیقَةٍ وسَعَی فِی أُمُورِ الدُّنْیا وجَمْعِهَا وإِمْسَاکهَا»(98) یقین گوهر گران بهائی است که انسان را به مراتب بلند ومقامات رفیع وشگفت آور می رساند واین گفتار رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) است که از عظمت وارزش یقین خبر داد هنگامی که نام عیسی بن مریم (علیه السلام) برده شد وگفته شد که آن حضرت بر روی آب راه می رفت. فرمودند: اگر یقین عیسی بن مریم بیشتر بود می توانست در هوا حرکت کند. از این بیانِ رسول خدا (علیه السلام) استفاده می شود که ملاک ومیزان برتری انبیاء بر یکدیگر تفاوت مراتب ودرجات یقین آن ها است ومراتب ازدیاد یقین حد ونهایتی ندارد ومراتب مؤمنان هم با ضعف وشدّت یقین متفاوتند وعلامت ونشانه ی قوّت یقین در مؤمن این است که از هر قدرت ونیروئی به جز قدرت خدا منقطع باشد ودر اجرای امر وفرمان خدا محکم واستوار بوده ودر همه حال در نهان وآشکار در درون وبرون متوجّه ی خدا وعبادت او باشد وحالات گوناگون، بود ونبود، زیادی وکمی ثروت، مدح ونکوهش، عزت وذلت در نظرش یکسان باشد. چون مؤمن تمام این ها را با یک چشم می بیند. ولی آن کس که یقین او ضعیف باشد دلش متوجّه ی اسباب وعوامل ظاهری است وخود را در برابر آن ها کوچک می کند ودنبال عادت ها ومقید به آن ها است وتحت تأثیر مدح وثنا ونکوهش بی پایه واساس مردم قرار می گیرد وجدیت وکوشش خود را در کارهای دنیا وبه دست آوردن واندوختن آن صرف می کند.
پس اگر فقط وفقط با تمام اطمینانِ یقینی به امام نظر کنیم از تجلیات نوری حضرت بهره مند می شویم واین شروع انتظار است. درست است که زحمت وخون دل خوردن دارد ولی راه روشن است ورسیدن ممکن. تا برسیم به جایی که با اطمینانِ تمام ومعرفت روشن وانگیزه ای صحیح به آن مقام مقدّس نظر کنیم ودیگر هیچ، واین یعنی یافتنِ همه چیز.
روایات ائمه (علیهم السلام) به ما کمک می کنند که بفهمیم جهت جان خود را به کدام سو بیندازیم ولی برای واردشدن به عالم انتظار باید هر کس خودش همّت کند. ابتدا باید فهمید مقام واسطه ی فیض، یک حقیقت محض ویک شعور بی کرانه ای است که دارای تجلیات نوری است وبرخی به آن نزدیک وبرخی از آن دورند. معیار قرب به انوار آن حضرت، شرکت در انتظار آگاهانه نسبت به حاکمیت امام معصوم در عالم است واین که در این انتظار باید جان خود را بدون هیچ ابزار وواسطه ای به میان آورد وبا نوری مرتبط شد که تعریف پذیر نیست ولی این نور، پدیدآورنده ی هر شور وشعورِ صحیحی است که انسان بدان نیاز دارد.
شور بندگی:
شور وشعف بندگی، بهترین شور وشعفی است که انسان به دنبال آن است ومرکز اصلی آن شعف، قلب مبارک حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) می باشد وبه همین جهت رسیدن به آن شور فقط با اتصال به قلب آن حضرت امکان پذیر است. اگر امام به کسی نظر کنند او را در شور بندگی وارد می نمایند. راه ورود به این شور بسته نیست ونباید مأیوس بود که برای سایر انسان ها چنین حالی ممکن نیست، چون امام زمان (عجّل الله فرجه) از جنس ملائکه نیستند، انسانی هستند که ولی الله شده اند وسایر انسان ها را نیز به چنین احوالاتی دعوت می کنند. کافی است ما ذغالِ وجود خود را با همّت ونظر، در کنار آتش افروخته ی وجود امام (عجّل الله فرجه) قرار دهیم تا به واسطه ی نور مبارک آن حضرت افروخته شود.
به گفته ی حکماء ممکن نیست حرکت متوجّه ی امر معدوم باشد. در نتیجه، حرکتِ بالقوّه ی هر انسانی به سوی انسانی است که در انسانیت بالفعل شده است ودر عالمی متعالی موجود می باشد. به همین جهت حرکت انسان به سوی تعالی، حرکتی است منطقی وجهت دار وپرفایده، وجداشدن از سیرِ به سوی انسان کامل برابر است با بی راهه رفتن وگم شدن از مسیر انسانی. بر این اساس در دعای خود اظهار می دارید: «اَللَّهُمَّ عَرِّفْنی حُجَّتَک، فَاِنَّک اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی حُجَّتَک ضَلَلْتُ عَنْ دینی» خدایا منظر وتوجّه مرا متوجّه حجّت خودت بگردان تا به مقام او معرفت پیدا کنم که اگر او را نشناسم در دین وروش خود گمراه خواهم شد.
معنی ولایت فقیه:
عرض شد در مقام انتظار دو وجه باید مدّنظر باشد یکی ایمان به ولایت الهی از طریق امام عصر (عجّل الله فرجه) وبهره مندشدن از برکات نظر مبارک آن حضرت بر فرد وجامعه، ودیگر شناخت ظلمات آخر الزمان وشناخت ریشه ی اصلی ناکامی هایی که در اثر عدم حاکمیت امام معصوم در هر جامعه ای ظهور می کند. اگر جامعه ای گرفتار انواع انحراف ها وشهوت پرستی ها ومُدپرستی ها شد، اگر تبلیغات وحیله های معاویه مؤثر افتاد، اگر اسیر تبلیغات فرهنگ مدرنیته شدیم، همه به جهت آن بود که معنی حاکمیت امام معصوم را نفهمیدیم. بشر نفهمید باید چشمش به کجا باشد وعملاً چشمش را به هر اندیشه ی آلوده انداخت وبا چشم آلوده نتوانست متوجّه ی نوری شود که خداوند برای او گذارده بود. این یک حقیقت است که:

چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است * * * بر رخ او نظر از آینه ی پاک انداز

یعنی نظرت را از حاکمیت های ناپاک برگردان تا بتوانی به آن آینه ی پاک نظر بیندازی وآنچه را واقعاً خواستنی است بخواهی. پس باید آن چه خواستنی نیست نخواهی.

دیده آن باشد که باشد شَه شناس * * * تا شناسد شاه را در هر لباس

اگر کسی معنای حاکمیت امام زمان (عجّل الله فرجه) را فهمید، جایگاه حکومت دینی را - به عنوان شرایط گذار از فرهنگ مدرنیته به حاکمیت حضرت بقیة الله الأعظم (عجّل الله فرجه) - می فهمد وبرای لحظه لحظه ی حکومت اسلامی جان وبرای حفظ حاکمیت ولایت فقیه سر می دهد. کسی که معنی حکومت امام معصوم را فهمید متوجّه می شود جایگاه تاریخی ولی فقیه کجاست وچرا ولی فقیه با تمام وجود پرچم تبعیت از امام زمان (عجّل الله فرجه) را به دوش می کشد وسعی می کند نظام اسلامی را از حاکمیت حکم خدا توسط انسان غیر معصوم فراتر ببرد، زیرا جهان، امکان بهره مندشدن از حاکمیت امام معصوم را در ذات خود دارد.(99) تا زمانی که انسان ها متوجّه ی شرایطی نگردند که دارای امکاناتی نامتناهی برای کمال انسان است معنی فرهنگ مهدویت را نفهمیده اند واز متعلَّق طلب خود در فرهنگ انتظار آگاهی کاملی پیدا نکرده اند تا معنای حقیقی ونهایی بلوغ جهان را دریابند. شرایطی که باید یا در فرهنگ انتظار نظرت به آن باشد ویا در آن قرار داشته باشی وگرنه در بیرون تاریخ به سر می بری.
کسانی با ملاک های حقیقی وصحیح فکر می کنند که معنی انسان را در نظام هستی بفهمند، این ها حتماً در زمانِ غیبتِ حضرت به عالم بقیة الله وحاکمیت حضرت نظر می دوزند تا ظلمات دوران غیبت بر آن ها بی اثر باشد. آن ها سیاه بختی انسان های شیفته ی تجدّدزدگی را می بینند ومنفعل تبلیغات فرهنگی آن ها نمی شوند. چون حقّ را می شناسند وحکومت حقّ را می فهمند، هم چنان که می فهمند انسان تا کجا باید صعود کند، ونیز معنی حکومتی که انسان را به مقصد نهایی اش می رساند دریافته اند. این انسان در هر حال - چه در غیبت وچه در ظهور- زیر سایه ی ولایت امام معصوم زندگی می کند وهم اکنون در شیدایی آن حاکمیت به سر می برد وبه کمتر از آن قانع نمی شود. بنابراین هر جستجو وطلبی که مانع شود تا جویندگان، راهی به ژرفای عالم بقیةالله بگشایند، عامل بی ثمری انسان ها است. جستجوهایی که مقصد نهایی آن، نظر به عالم بقیةالله نیست، عامل نقصان روح آدمی است وتلاش های انسانی را به نوعی سرگردانی تبدیل می کند. این عالم بقیة الله است که باید در را بگشاید وافق را روشن نماید. چیزی که حضرت روح الله«رضوان الله تعالی علیه» متوجّه شد ودر نتیجه با اقدام او افق تاریخ گشوده گشت. هر نگاهی که به افق نورانی تاریخ معطوف نباشد یک افسانه ووَهم بزرگ است ونه یک تمدن بزرگ، ودر کنار خود وَهم های کوچک تری را می سازد. نظر به عالم بقیة الله دقیقاً ابعاد ژرف روح انسان را به شکوفایی دعوت می کند وبه ما کمک می کند تا حقّ را آن طور که در عالم جریان دارد مشاهده وادراک کنیم واز جلوات نور پروردگار از پنجره ی وجود مبارک حضرت ولی عصر (عجّل الله فرجه) تغذیه نماییم. آیا چنین انتظاری بصیرت نیست؟
ما به دو چیز نیاز داریم، یکی شیدایی در دین داری که فقط از طریق اُنس وارتباط با حضرت ولی عصر (عجّل الله فرجه) حاصل می شود ودیگر زندگی در کنار هم دیگر که فقط از طریق حاکمیت امام معصوم واجرای حکم الهی توسط آن حضرت محقّق می شود. باید فهمید حاکمیت امام معصوم چه چیزهایی را به بشریت بر می گرداند وما را در کدام خانه سکنی می دهد واین همان بصیرتی است که با انتظار فرج حاصل می شود.

بیش از این گر شرح گویم زِ ابلهی است * * * زِآن که فهم آن ورای آگهی است
لا جرم کوتاه کردم من زبان * * * گر تو خواهی از درون خود بخوان

خداوندا! ما را از برکات انتظار وبصیرت های مربوطه محروم مگردان.
«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»

جلسه ی چهارم: فرهنگ انتظار؛ حضور در تاریخ توحیدی
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلسَّلامُ عَلَی مُحْیی الْمُؤمِنینَ ومُبیرِ الْکافِرینَ
اَلسَّلامُ عَلَی الْمَهْدِی الْاُمَم اَلسَّلامُ عَلَی الْقائِمِ الْمُنْتَظَر والْعَدْلِ الْمُشْتَهَر
اَلسَّلامُ عَلَی بقیت اللهِ فی بِلادِهِ(100)

سلام بر آن امامی که موجب احیاء مؤمنین ونابودی کافران خواهد شد.
سلام بر مهدی امّت ها، سلام بر قائم منتظَر وعدل مورد نظر...
سلام بر بقیة الله در هرجایی، که آن جا شهر خدا خواهد بود.
عامل توقف در تغییر سرنوشت:
عنوان بحث؛ «فرهنگ انتظار وحضور در تاریخ توحیدی» است. پس از سلام وصلوات بر حضرت بقیةالله (عجّل الله فرجه)، بحث بنده شامل دو مقدمه وپنج موضوع ویک نتیجه است که امیدوارم از این طریق بتوانم عرض خود را خدمت عزیزان ارائه دهم ودر انتها توانسته باشم تفاوت «بی تاریخی» و«تاریخ داشتن» یک ملت را تبیین نمایم تا روشن شود چگونه اندیشه ی انتظار، انسان را از بی تاریخی نجات می دهد وموجب گستردگی وجود او ونشاط وامیدی می شود که گویا انسان با همه ی اولیاء وانبیاء همتاریخ شده است.
وقتی متوجه باشیم از نظر تاریخی در شرایطی قرار داریم که فرهنگ مدرنیته با حاکمیت فرهنگ خاص خود ونفی گذشته ی ملت ها، «اکنون» و«آینده»ی ملت ها را از آن ها می گیرد ودر آن حال افراد نمی توانند به آینده ی خود فکر کنند. ووقتی متوجه باشیم در جامعه ی تحت تأثیر فرهنگ مدرنیته «زمانِ پیوسته» ی ملت ها به «زمان گسسته» وقطعاتی جدا از هم تبدیل می شود ودر زمانِ گسسته، هیچ تصمیمی برای تغییر سرنوشت نمی توان گرفت؛ آری وقتی به دو نکته ی فوق توجه کنیم، متوجه می شویم جایگاه فرهنگ مهدویت وانتظار در کجای زندگی ما قرار دارد وچگونه از آن طریق روح جامعه ی منتظر به وسعت تاریخِ همه ی انبیاء واولیاء (علیهم السلام) وسعت می یابد، وامید رهایی از چنگال فرهنگ مدرنیته ممکن می شود.
امیدوارم عزیزان با توجه به نکته ی فوق عنایت کرده باشند که تاریخِ هر قوم با آینده ای که در نظر دارد تعیین می شود وبرای آینده داشتن، تذکر نسبت به گذشته لازم است وتا ما نفهمیم نشاط ملت ها باید حتماً نشاط تاریخی باشد، نمی توانیم زندگی خود را معنی کنیم، چون در حیات گسترده ی تاریخی است که یک ملت می تواند همزبان شود. یکی از مشکلات بزرگی که امروزه به سراغ ما آمده همان است که گفت:

من گنگ خواب دیده وعالم تمام کر * * * من ناتوان ز گفتن وخلق از شنیدنش

علت تنهایی وناهمزبانی خود را باید در گسستگی تاریخی جستجو کرد. ما در شرایطی هستیم که نمی دانیم «تاریخِ پیوسته» یعنی چه، تا نسبت به آن حساس شویم وگسستگی تاریخی امروزمان را درست ریشه یابی کنیم. در گسستگی تاریخی، انسان دیگر نمی داند چه بوده است تا بفهمد حالا چه باید باشد. یک نویسنده کانادایی کتاب کوچکی تحت عنوان «خرسی که می خواست آدم شود» نوشته بود، او در این کتاب می خواست حرف بزرگ زمانه را بزند. خرس به گذشته ی خود که گذشته ی خرس بودنش بود، پشت کرده وآمده بود تا مثل آدم ها زندگی کند. او مثل آدم ها باید ریش هایش را می تراشید وکروات یا پاپیونی می زد وبا کیف ولباس وکفش و... به اداره می رفت، از این نوع زندگی خیلی در زحمت بود می خواست روی صندلی بنشیند، دمش مزاحم بود، از آن طرف خرسی که بخواهد ریش خود را بتراشد بسیار ماجرا دارد. بالاخره متوجه شد که برای خرس، مشکل است که چیزی غیر خودش باشد. پس از مدتی تصمیم گرفت به زندگی خرسی خود برگردد، حالا یادش رفته بود که زندگی قبلی اش چگونه بوده است - از گذشته ی خود گسسته بود- زمستان شد، نزدیک غار آمد، اما نمی داند چه کار کند - خرس ها زمستان خوابی دارند- همان جا زیر برف ها ماند ومرد.
چیزی که بنده در صددِ بیان آن هستم برکات حضور در «زمانِ پیوسته» است، واین که رمز وراز نجات ملت ها در شرایط جدید، حضور در زمان پیوسته ی خودشان می باشد. این همان چیزی است که خرس با این که از زندگی مدرن دل زده شد، ولی نتوانست آن را بیابد. مدرنیته تاریخ همه ی اقوام را با تاریخ غربی می سنجد وهمه ی ملت ها را از گردونه ی تاریخِ خودشان بیرون می کند وآن ها را گرفتار زمانِ گسسته می نماید ودر نتیجه ملت ها راهی جز ادامه ی زندگی مدرن نمی شناسند واشکال اساسی وقتی به وجود می آید که طراحی تاریخ را به عهده ی غرب بگذاریم تا ما را از تاریخ خودمان بیرون بیندازد.
توجه به آفتِ گسسته شدن از زمانِ گذشته حرف جدیدی نیست. دانشمندان بزرگ آن را متذکر شده اند. «اُمه سِزِر»(101) از شاعران وقهرمانان مبارزه با استعمار در آفریقا، در اشعارش می گفت: «ای مردم آفریقا! گذشته وآینده ی ما را مدرنیته از ما گرفته ودر نتیجه ما هیچ تصمیمی نمی توانیم بگیریم». چون به واقع تا ملّتی جایگاه تاریخی خود را نشناسد نمی داند کیست وچه باید بکند. وقتی حضرت اباعبد الله (علیه السلام) در مقابل یزید می فرمایند من می خواهم جامعه را به سیره ی پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) برگشت دهم، از این طریق عملاً راهِ نجات را نشان می دهند، آن هم در مقابل فرهنگ معاویه ای که با استقرار در شام سعی دارد فرهنگ رُمی را جایگزین فرهنگ اسلامی کند وملت اسلام را از ریشه ی تاریخی خود جدا نماید.(102)
موضوعِ انتقاد به غرب یک بحث است وراه برون رفت از آن بحث دیگر. در خودِ غرب بهترین ودقیق ترین انتقادها نسبت به فرهنگ مدرنیته شده است وبسیاری از آن مطالب برای سایر ملت ها نیز قابل استفاده است. ولی آن چیزی که هر ملّتی باید از درون خود بیابد، راهِ برون رفت از غرب زدگی وبی تاریخی است. آن عاملی که نمی گذارد یک ملّت تصمیمی مطابق روح خود بگیرد، جداشدن از حیات تاریخی اش می باشد.
بسیاری از نخبگانِ جهان اسلام، همان طور که حضرت اباعبد الله (علیه السلام) از حاکمیت یزید ناراضی بودند، ناراضی بودند اما راهی برای برون رفت پیشنهاد نمی کردند - آن گونه نارضایتی ها ضرری برای حاکمیت یزید نداشت- حضرت ابا عبد الله (علیه السلام) نگاه ها را به سیره ی رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وحضرت علی (علیه السلام) انداختند وراه برون رفت را در ادامه ی گذشته ی توحیدی مردم نشان دادند. حضرت به خوبی می دانستند در این روش چه برکاتی نهفته است. ایشان وقتی می خواستند از مکه به طرف کربلا بروند، همه به حضرت نصیحت می کردند که آقا! حرف شما در نفی حاکمیت یزید حق است، اما شما در این راه شهید می شوید. آن ها درست می گفتند وامام حسین (علیه السلام) هم در فهم این نکته عقب تر از ابن عباس وعبدالله بن جعفر وفَرَزْدَق وامثال آن ها نبودند ولی آن ها چیزی را نمی فهمیدند که حضرت ابا عبد الله (علیه السلام) می فهمیدند وآن عبارت بود از نشان دادن راه برون رفت از ظلمات معاویه. به قول شهید مطهری «رحمة الله علیه» آن ها می خواستند امام را نگه دارند ولی امام می خواست اسلام را نگه دارد وجهان اسلام را از خطر اضمحلال نجات دهد. حضرت اباعبد الله (علیه السلام) نشان دادند آینده سالم در گرو اتصال به تاریخ توحیدی گذشته است. حضرت در بدو حرکت از مدینه در وصیت خود به محمد حنفیه می فرمایند: «إنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً ولَا بَطِراً ولَا مُفْسِداً ولَا ظَالِماً وإِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وأَنْهَی عَنِ الْمُنْکرِ وأَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وأَبِی»(103) من برای سرکشی وعداوت وفسادکردن وظلم نمودن از مدینه خارج نشدم بلکه نهضت من برای اصلاح امت جدّم می باشد، من در نظر دارم امر به معروف ونهی از منکر نمایم، من می خواهم مطابق سیره جدم رسول خدا وپدرم علی بن ابی طالب «علیهما السلام» رفتار نمایم.
تأکید بنده این است که حضرت سید الشهداء (علیه السلام) راه برون رفت از ظلمات دوران را در دو چیز می دانستند؛ یکی در اتصال به گذشته ی تاریخی امت اسلام، ودیگری در توجه به آرمان بلندی که سیر تاریخِ توحیدی به آن سو نظر دارد.
نقش عقل در فهم مقام امام (عجّل الله فرجه):
در مورد آرمان بلندی که سیر تاریخِ توحیدی به آن نظر دارد باید گفت:
وقتی متوجه باشیم غفلت از معرفت صحیح نسبت به حجت خدا (عجّل الله فرجه) موجبِ در پرده ماندن آن حضرت وعامل ادامه ی سرگردانی بشر است، باید راه نجات را در رویکرد صحیح نسبت به معرفت به مقام آن حضرت، وانتظار آن حضرت جستجو کرد.
همان طور که در مورد خداشناسی، وقتی آلوده به خرافات می شویم که معرفت صحیحی نسبت به خدا نداشته باشیم ودر آن صورت است که این فکر پیدا می شود که ای کاش خدا این جا بود تا موهایش را شانه می کردم ویا اُلاغش می آمد این علف ها را می خورد. در باره ی سایر معارف الهی هم وقتی گرفتار آسیب می شویم که بدون معرفتی صحیح آن ها را پذیرفته باشیم. البته استدلال عقلی موجب جدایی باورهای خرافی از باورهای حقیقی می شود. استدلال؛ به خودی خود ما را به مقصد نمی رساند، قلب باید در صحنه باشد تا زمینه ی ارتباط انسان با حقایق متعالی فراهم شود. استدلال باعث می شود که ما موضوع را درست ببینیم تا پس از آن بتوانیم با روش هایی که شرع مقدس در مقابل ما قرار می دهد با حقایق مرتبط شویم. بر همین اساس در مورد وجود مقدس حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه)؛ هم باید عقلاً واز طریق استدلال مسئله را بشناسیم.
وقتی از شما بپرسند به چه دلیل انسانِ کامل یعنی امام زمان (عجّل الله فرجه) در گستره ی تمام هستی حاضر است؟ باید بتوانید روشن کنید که «انسانیت» یک حقیقت مقول به تشکیک است، یعنی شدت وضعف برمی دارد، مثل نور یا وجود است. ملائکه موجودند، زمین هم موجود است، خدا هم وجود دارد، همه شان وجود دارند امّا تفاوتشان از نظر وجودی در شدت وضعف آن هاست. زمین موجود است با درجه نازله، ملائکه موجودند با درجه بالاتر ولی خدا عین وجود است. عین وجود یعنی خودش وجود است وهمه ی وجودها هم از اوست. در مورد انسانیت هم موضوع از همین قرار است که مقول به تشکیک است ووجودش در آدم های مختلف شدت وضعف دارد. حضرت امام خمینی «رحمة الله علیه» نسبت به دشمنان اسلام انسان ترند وانسانیت در ایشان با شدت بیشتری موجود بود. از طرفی هرچیزی که دارای شدت وضعف است از یک طرف دارای مرتبه ها واز طرف دیگر دارای نهایتی است که اصل وعلت همه ی مرتبه های مادون می باشد. مثل وجود که مرتبه ی نهایی آن عین وجود ووجود مطلق است وهمه ی وجودات به آن ختم می شود، انسانیت هم شدت وضعف دارد، پس حتماً به یک «عین الانسان» ختم می شود. همان طور که وقتی شما در مورد «حیات» صحبت می کنید می گویید؛ انسان حیات دارد، ملائکه هم حیات دارند، گیاهان هم حیات دارند، ولی حیاتِ همه به عین حیات که حضرت رب العالمین است ختم می شود. همین که حیات من وشما در صحنه هست، خبر از وجود عین الحیات می دهد. در مورد انسان هم موضوع از همین قرار است وهمین که انسانیت در صحنه است خبر از وجود «عین الانسان» می دهد. البته لازم است این موضوع را به نحو کامل در کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» پیگیری بفرمایید. خواستم عنایت داشته باشید که چگونه باید در رابطه با وجود مقدس انسان کامل استدلال کرد.
وقتی روشن شد «عین الانسان» در عالم هست، هر اندازه بخواهید انسان باشید باید با عین الانسان مرتبط شوید، همان طور که وقتی «عین تری» داشته باشید، هرقدر تری بخواهید باید از عین تری بگیرید. هرکس ارتباطش را با عین الانسان قطع کند عملاً از مسیر انسانیت خارج شده. در همین رابطه رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرمایند: «مَنْ مَاتَ ولَمْ یعْرِفْ إِمَامَهُ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیة»(104) هرکس بمیرد وامام خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است. پس بدون ارتباط با امام که همان عین الانسان است ممکن نیست کسی وارد مسیر کمال شود - که باز تأکید می کنیم این بحث به طور مفصل در کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» مطرح شده است- نکته ی مهم آن است که بدانیم انسانیت انسان ها را «عین الانسان» تغذیه می کند.
با این فرض که بهترین راه نجات از آسیب های اندیشه ی انتظار، درست مطرح کردنِ مبانی معرفتی مهدویت وانتظار است. وجود دلایلی عقلی در اعتقاد به مهدویت موجب می شود تا خرافات نتوانند جای خود را در عقاید عالیه باز کنند. ابتدا باید عقل متوجه شود عین الانسان به عنوان واسطه فیضِ بین خدا وعالم هستی در صحنه است. چون انسانیت یک حقیقت تشکیکی ودارای شدت وضعف است وهر حقیقت تشکیکی یک وجه کامل وتمام دارد که مراتب پایین ترِ آن، همه جلوه ی آن هستند وهمین که انسانیت با شدت وضعف در همه انسان ها موجود است، دلیل است بر آن که حقیقت انسانیت دارای جنبه ی تامّ وتمامی است که همان انسان کامل است، وبه عنوان کامل ترین مخلوق واسطه بین خداوند وسایر مخلوقات است.
دلیلی دیگر بر وجود انسان کامل:
از آن جایی که خداوند کمال مطلق وجامع جمیع کمالات است، اولین مخلوق او، مخلوقی است که در عین مخلوقیت، جامع همه ی کمالات واسماء الهی می باشد ولذا اولین صادره از خداوند نمی شود ملائکه باشند، چون هرکدام از آن ها مظهر اسمی از اسماء الهی اند.(105) پس اولین صادره از خداوند باید انسانی کامل باشد که همه ی کمالات الهی را به نحو جامع داشته باشد ومعنی واسطه ی فیض بودن ذات مقدس امام عصر (عجّل الله فرجه) به همین معنی است ودر راستای همین قاعده است که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمودند: «اَوَّلُ ما خَلَقَ اللهُ نوری»(106) اولین چیزی که خداوند خلق کرد، نور من بود.
خدا عین کمال است یعنی عین حی وقیوم وسمیع وبصیر و... است. از عین کمال هرگز نمی شود موجودی صادر بشود که پرتو همه ی کمالات او نباشد، همان طور که از نور بی رنگ، نور بی رنگ صادر می شود. فرق نور بی رنگِ پایین با آن نور بی رنگ بالا در شدت وضعف است. نمی شود از نور بی رنگ بالایی، نور سبز یا زرد صادر شود، همان نور بی رنگ صادر می شود منتها در شدت کم تر. از خدا که عین کمال است نمی شود مستقیماً ملک صادر شود، چون هر کدام از ملائکه دارای یک مقام از مقامات الهی هستند. یکی ملکِ «مُحیی» است ویکی ملکِ «مُمیت» است ودیگری ملکِ «رزق». وقتی متوجه شدیم از خدایی که جامع کمالات است محال است مستقیماً ملائکه صادر شوند پس حتماً اولین مخلوقِ او جامع کمالات است، ولی مخلوق است. تنها موجودی که ظرفیت جامعیت کمالات را دارد انسان است وبه عبارت دیگر همان مخلوقِ جامع به صورت انسان خلق شده است، لذا قرآن فرمود: «وَ عَلَّمَ ادَمَ الأسماءَ کُلَّها...»(107) وخداوند همه ی اسماء را به آدم آموخت پس حتماً اولین مخلوق انسان است.
فرمایش پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) که فرمودند: «اَوَّلُ مَا خَلَقَ اللهُ نُوری»(108) اولین چیزی که خداوند خلق کرد، نور من بود، نظر به حقایقی دارد که انسان با برهان واندیشه می تواند متوجه حقانیت آن ها شود. در رابطه با اولین مخلوق بودنِ انسان کامل، رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمودند: «کُنْتُ نَبِیاً وآدَمُ بَینَ الْماءِ وَالطّین»(109) من نبی بودم وآدم هنوز به دنیا نیامده بود وبین آب وگِل بود. این همان نور محمدی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) است که مقدم بر جسم حضرت خلق شده است. آری آن حقیقت؛

در نبی آمد بیان راه کرد * * * در ولی از سرّ حق آگاه کرد

یک حقیقت است که در مظاهر متفاوت ظاهر می شود ودر همین رابطه امیر المؤمنین (علیه السلام) می فرمایند: «کُنْتُ اَنَا ومُحمدٌ نوراً واحداً مِنْ نور الله (عزَّ وجلَّ)»(110) من ومحمّد نور واحدی بودیم از نور خدا. یا به تعبیر مولوی:

گاه پوشد کسوت لیلی، گهی مجنون شود * * * گاه معشوق وگهی عاشق نماید خویش را

جلوات آن حقیقت نوری یک روز حضرت صادق (علیه السلام) ویک روز حضرت کاظم (علیه السلام) است.آن مقام، حقیقتی است که شعور ما باید متوجه آن شود وبه این معنی به ما گفته اند باید به آن مقام به عنوان عین الانسان که مقامش مقام جامعیت اسماء الهی است، ایمان داشته باشید واو را اولین مخلوق وواسطه ی فیض نسبت به سایر مخلوقات بدانید.(111)
چگونگی عبور از ظلمات آخر الزمان:
بعد از مقدمه ی فوق باید عرض کنم؛ در راستای طرحِ صحیح اندیشه ی مهدویت، جهت عبور از ظلمات دوران آخر الزمان، باید یک «لا» ویک «إلّا» در دستور کار قرار گیرد.
برای تحقق زمینه ی «لا» توجه به چند نکته ضرورت دارد:
الف) نفی حاکمیت طاغوت که حاکمیت آن موجب سرکوبی استعدادهای اصیل بشریت می شود، استعدادهایی که باید شکوفا گردند تا انسان ها احساس به ثمررسیدن بکنند.(112) آنچنان با حضور انسان کامل استعدادها شکوفا می شود که در این رابطه همان طور که در جلسه گذشته عرض شد امام محمد باقر (علیه السلام) می فرمایند: «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللهُ یدَهُ عَلَی رُؤُسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وکمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُمْ»(113) چون قائم ما قیام کند، خداوند دست او را بر سر بندگان قرار می دهد، پس در اثر آن، عقل های آن ها جمع می شود ورؤیاهای آن ها کامل می گردد. ونیز از حضرت صادق (علیه السلام) هست که «الْعِلْمُ سَبْعَةٌ وعِشْرُونَ حَرْفاً فَجَمِیعُ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرْفَانِ فَلَمْ یعْرِفِ النَّاسُ حَتَّی الْیوْمِ غَیرَ الْحَرْفَینِ فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا أَخْرَجَ الْخَمْسَةَ والْعِشْرِینَ حَرْفاً فَبَثَّهَا فِی النَّاسِ وضَمَّ إِلَیهَا الْحَرْفَینِ حَتَّی یبُثَّهَا سَبْعَةً وعِشْرِینَ حَرْفا»(114) علم بیست وهفت حرف است. آنچه پیغمبران آورده اند دو حرف است ومردم هم تاکنون بیش از آن دو حرف ندانسته اند، پس موقعی که قائم ما قیام می کند، بیست وپنج حرف دیگر را بیرون می آورد وآن ها را در میان مردم منتشر می سازد وآن دو حرف را هم به آن ها ضمیمه نموده تا آن که بیست وهفت حرف خواهد شد.
ملاحظه می فرمایید که ثمرات وجودی حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه) آن گاه که ظهور کنند گسترده تر از عدل اقتصادی است، با ظهور آن حضرت تحول عظیمی در عرصة علم وفرهنگ به وجود می آید ومعنی عدالت گستری آن حضرت از این زاویه بیشتر مدّ نظر است تا عدالت اقتصادی.
ب) در راستای نفی حاکمیت طاغوت برای کامل شدن زمینه ی «لا»، باید نفی فرهنگ مدرنیته که همان ظلمات آخر الزمان است، در دستور کار قرار گیرد، تا بتوان از آن فرهنگ با همه ی ابعادِ تودرتوی آن، عبور کرد وبه سوی تمدن اسلامی جهت گیری نمود.(115)
برای تحقق زمینه ی «إلّا» نیز چند نکته باید مدّ نظر قرار گیرد:
الف) اعتقاد به حاکمیت خدا از طریق امام معصوم در همه ی مناسبات عالَم وآدم. بحث «انتظارِ فرج وآثار آن» در کتاب «جایگاه ومعنی واسطه ی فیض» به این موضوع پرداخته است تا روشن شود برای دوران عبور از ظلمات باید نظرها به چیزی ماوراء اهدافی باشد که فرهنگ های ظلمانی مدّ نظر انسان ها قرار می دهند ونیز روشن شود خداوند برای بشریت سرنوشتی ماوراء آنچه امروز گرفتار آن است برای او مقدّر فرموده است. خداوند کسانی را برای حاکمیت پرورانده که حامل همه ی اسماء الهی می باشند ودر نتیجه با تمام عالَمِ وجود- که هرکدام مظهر اسمی از اسماء الهی اند- مرتبط ومأنوس اند.(116)
ب) برای ایجاد زمینه ی ظهور، اعتقاد به حاکمیت خدا در زمان غیبت از طریق حاکمیت کارشناس کشف حکم خدا در قرآن وروایات، تحت عنوان «ولایت فقیه» ضروری است. تا روشن شود برای دوران عبور از ظلمات باید نظرها به اهدافی ماوراء آن چیزی باشد که فرهنگ ظلمانی مدّ نظر انسان ها قرار داده است. در این رابطه به بحث «نظام أحسن وآخر الزمان» از کتاب «جایگاه ومعنی واسطه فیض» رجوع فرمایید. در آن جا روشن می شود انقلاب اسلامی با شاخصه های مخصوص به خود، طلوع امید بخشی جهت تحقق ظهور نهایی حق وراه عبور از ظلمات آخر الزمان است وغفلت از جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی، موجب محرومیت از برکات انتظار واقعی است.
ج) نظرکردن به تمدن اسلامی که با تحقق انقلاب اسلامی شروع شد، وبا ایجاد «دولت اسلامی» وسپس «کشور اسلامی»، زمینه برای پدیدآمدن تمدن اسلامی فراهم می شود.(117)
مشخص است که برای سیر به سوی آرمان های بلندِ الهی باید چیزهایی را که حجاب راه اند نفی وچیزهایی را که مقدمه ی رسیدن به مقصداند ایجاد نماییم ومتوجه باشیم آنچه خداوند برای ما پسندیده بسیار عالی تر از شرایطی است که امروز بشر در آن به سر می برد.
اگر فرمودند با ظهورِ انسانِ کامل در صحنه ی زندگی بشر از بیست وهفت حرفِ علم، بیست وپنج حرف در آن شرایط وارد زندگی بشر می شود، لازم است که توجه داشتیم اولاً: این علم به معنی انکشاف حقایق است ونه توانایی های فنی. توانایی های فنی امروز، به معنای کشف حقیقت نیست. البته خوب است که انسان فکر کند وفنونی را برای راحت تر زندگی کردن به دست بیاورد وبر آن اساس وسایلی هم بسازد، ولی این امور را علم نمی گویند. ثانیاً: اگر انسان کامل در تمام مناسبات بشری امکان تصرف داشته باشد، تمام استعدادهای انسان به ثمر می رسد، چون او حامل اسم اعظم است، یعنی تمام کمالات معنوی را به نحو اکمل واعظم دارد؛ هرچیزی در این عالم هست، جلوه ی اسمی از اسماء الهی است ووجود مقدس حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه) همان اسم را به نحو اعظم واکمل داراست ولذا همه چیز را به سوی جنبه ی عالیه ی آن سوق می دهد.(118) اگر معنی این موضوع که اسم اعظم نزد حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) است، کمی روشن بشود ومشخص گردد جایگاه امام (عجّل الله فرجه) در کجای هستی است، می فهمیم خداوند چه نوع زندگی را برای ما مقرر فرموده است وبا ظهور حضرت چگونه تکوین وتشریع به صورتی کامل هماهنگ می شوند. این جاست که حضرت صادق وحضرت سیدالشهداء«علیهماالسلام» می فرمایند: «لَوْ اَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أیامَ حَیاتی»(119) اگر فرزندم مهدی را درک کنم تمام عمر در خدمت او قرار می گیرم. با ظهور حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) مناسبات عالم وآدم آنچنان تغییر می کند که حضرت سیدالشهداء وحضرت صادق«علیهماالسلام» می خواهند خود را فدای آن شرایط کنند.
ابتدا باید روشن شود ما در کجای تاریخ خود هستیم؟ وآیا به سوی هدف آرمانی خود در حرکتیم یا عقب گرد می کنیم؟ بعضی ها به اسم طرفداری از آرمان مهدویت، ظلمات ضد مهدویت را تقویت می کنند ونمی دانند در راستای ظهور حضرت چه چیزی می خواهند وچه چیزی محقق می شود.
در بحث «انتظار فرج وآثار آن» از کتاب «جایگاه ومعنی واسطه ی فیض» مطرح شد که ما یک عالَم صغیر داریم به نام همین عالَمی که من وشما می شناسیم ویک عالَم کبیر داریم به نام مقام حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) وجهان در حالت توحیدی خود مفتخر می شود تا روح عالم کبیر بر عالم صغیر مدیریت کند. وقتی امام معصوم حاکم شود تازه ما می فهمیم که اشک های حضرت زهرا (علیها السلام) چه معنایی داشته وچگونه حضرت متوجه برکات حاکمیت امام معصوم بودند ولی مردمِ هم عصر صدیقه ی طاهره (علیها السلام) فاجعه ی از دست رفتن آن برکات را نمی شناختند. نمی فهمیدند با حذف امام معصوم (علیه السلام) چه چیزی را از دست می دهند وچگونه افق آینده ی بشر تاریک می گردد. حاکمیت امام معصوم (علیه السلام) غیر از این است که یک آدم خوبی حاکم باشد، آن هایی که متوجه موضوع نیستند امروزه می گویند به جای آن که در کشور، اسلام حاکم باشد، انسان مُسْلِم حاکم باشد. شاید شما هم در ابتدای امر تصور کنید فرقی نمی کند، در حالی که وقتی بحث حاکمیت اسلام است، این اسلام است که مناسبات جامعه را تعیین می کند ولی با حاکمیت شخص مُسْلم ضرورتاً لازم نیست که اسلام حاکم باشد.
ولایت فقیه ودوران گذار:
اعتقاد به حاکمیت خدا در زمان غیبت از طریق ولی فقیه از لوازم دوران عبور از ظلمات آخر الزمان به سوی ظهور حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه) است. محال است کسی از نظر علمی معتقد به مهدویت وتحقق نقش حضرت در آینده تاریخ باشد وجایگاه تاریخی ولایت فقیه را نفهمد.
وقتی ما می خواهیم شرایطی پدید آید تا امامی که واسطه ی فیض الهی به عالم هستی است، حاکم شود، آیا از خود نمی پرسیم دوران گذار جهت رسیدن به آن مقصد چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟ یک وقت بدون آن که فکر کنیم می گوییم ما منتظریم، این ما را به تحجر می کشاند واز خداوند می خواهیم ما را نه تنها از دست انسان های بی دین بلکه از دست دین داران بی فکر نیز نجات دهد، زیرا هر دوی آن ها دردِ سرسازند. حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» فرمودند:
«خطر تحجر گرایان ومقدس نمایان احمق در حوزه های علمیه کم نیست.»(120)
چون این ها نمی فهمند برای این که آرمانی بزرگ محقق شود باید شرایط تحقق آن آرمان فراهم گردد وبرای تحقق آرمان های بزرگ حتماً دوره ی گذار لازم می آید. اتفاقاً حساس ترین وسخت ترین قسمت ها برای رسیدن به افقِ عالی معنوی «دوره ی گذار» است. آدم های متحجّر فکر می کنند وقتی موضوعی حق است بدون به وجودآمدن مقدمه ی آن می توان آن را محقق کرد، این به معنای نشناختن راه کارهای رسیدن به نتیجه است. ولذا صاحبان این روحیه ها نتیجه ای که نمی گیرند هیچ، کارها را هم عقب می اندازند. مگر می شود انسانِ کامل برای احیای تمام ابعاد تو در توی انسان به صحنه بیاید وبشریت آماده ی آن شرایط نباشد ودر حالی که بشریت هنوز طعم حیات دینی را در مناسبات اجتماعی خود نچشیده، ناگهان فرهنگ سکولار به فرهنگ الهی تبدیل شود؟(121)
برای تحقق تمدن اسلامی باید مراحل ومنازلی را پشت سر گذاشت؛ عنایت داشته باشید که تا کنون تمدن اسلامی به معنی واقعی آن وجود نداشته است. در تمدن اسلامی حتماً باید امام معصوم حاکم باشد، یا لااقل فرهنگ امام معصوم به عنوان مقدمه ی تحقق آن شرایط، امورات آن جامعه را مدیریت کند. آیا با حاکمیت خلیفه ی عباسی تمدن اسلامی محقق می شود؟ در سال 125 هجری بیت الحکمه را به پا کردند تا بتوانند با ترجمه کتب یونانی، فرهنگ یونان را به صحنه آورند واز آن طریق نظرها را از صاحبان اصلی معارف اسلامی یعنی اهل البیت (علیهم السلام) منصرف کنند. تمام این جریانی که امویان وعباسیان در رابطه با یونانی گرایی راه انداختند برای حذف اهل البیت (علیهم السلام) بود.(122) متأسفانه ما وقتی مسجد اموی در شام را می بینیم؛ می گوئیم این یکی از آثار تمدن اسلامی است! تعدادی سنگ روی ِ هم گذاشتن می شود تمدن اسلامی؟ این که هنرمندانه کار کردند یا نه، بحث دیگری است. باید متوجه باشیم رویکرد تمدن اسلامی به سوی عالم قدس است، شرایطی است که زمین وزمینیان را به عالم عرش وصل می کند.
نظر به تاریخ پیوسته:
بعضی عزیزان ممکن است از خود بپرسند در شرایطی که عموم مردم گرفتار فشارهای اقتصادی هستند، ریشه ی امید به ظهور حاکمیت امام معصوم از کجاست؟ این که حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» این قدر به آینده امیدوار بودند ومی فرمودند:
«این قرن، به خواست خداوند قادر، قرن غلبه مستضعفان بر مستکبران وحق بر باطل است».(123)
ریشه اش چیست؟ آیا ملاک هایی در دست داشتند وجهت تاریخی را می شناختند یا بدون نظر به واقعیاتِ زمانه، مطابق آرزوهایشان حرف می زدند؟ چنانچه عزیزان بر روی موضوعِ سیر مثبتِ تاریخ تأمل بفرمایند متوجه می شوند تاریخ حقیقی عبارت از حادثه های گسسته نیست، بلکه حرکتی است که با اولین پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) شروع شده وهمچنان سیر می کند تا به عالی ترین نحوه ی وجود خود برسد. شما این روایات را زیاد شنیده اید؛ که وجود مقدس پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرمایند: «وَ الَّذی بَعَثَ محمداً (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بالنُّبُوَّةِ وخَصّنَا بِالْإِمامَة اِنَّهُ لَوْ لَم یبْقَ مِنَ الدُّنْیا اِلّا یوْمٌ واحِدٌ، لَطَوَّلَ اللهُ ذلِک الْیوْمَ حَتّی یخْرُجَ فَیمْلَأَ الْاَرْضَ قِسْطاً وعَدْلاً کما مُلِئَت جَوْراً وظُلْماً واِنَّ الله تبارک وتعالی یصْلِحُ اَمْرَهُ فی لیلةٍ کما اَصْلَحَ امْرَ کلیمهِ موسی (علیه السلام) لِیقتَبِسَ لِاَهْلِهِ ناراً فَرَجَع وهُوَ رسولٌ نَبِی. ثُمَّ قالَ: اَفْضَلُ اعمالِ شیعَتِنَا اِنْتِظارُ الْفَرَج»(124) قسم به خدایی که محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را به پیامبری برگزید وامامت را به ما اختصاص داد، اگر از عمر دنیا بیش از یک روز هم باقی نمانده باشد، خدا آن روز را آن قدر طولانی می گرداند تا قائم ما خروج کند وهمان طور که زمین از جور وظلم پر شده آن را از قسط وعدل پر می کند، خدای سبحان کار او را یک شبه اصلاح می کند واوضاع را به نفع او برمی گرداند، چنان که کار موسی (علیه السلام) را یک شبه اصلاح کرد، او برای گرفتن پاره ای آتش برای خانواده اش رفت، ولی هنگام بازگشت به شرافت رسالت وافتخار نبوت نایل شده بود، آنگاه فرمودند: بهترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج وانتظار گشایش امور به دست آن حضرت است.
این سخنان نشان می دهد ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) یک ناموس تاریخی است برای تحقق عالی ترین جلوات ایمان وبرای این که عالم به ثمر برسد.
لازمه ی دوران گذار از ظلمات به سوی نور، تحقق انقلاب اسلامی وحاکمیت ولی فقیه بود تا در دل نظام انقلاب اسلامی، دولت اسلامی شکل بگیرد. دولت اسلامی رویکرد اصلی اش به سوی دیانت است هرچند برای رسیدن به آن باید زمان زیادی بگذرد، چون تحقق اهداف در نظام اجرایی، مقداری زمان بر است. شاخصه ی دولت اسلامی آن است که رویکردش به سکولاریسم نباشد وتحت تأثیر فرهنگ ظلمانی دوران قرار نداشته باشد، متأسفانه پست رفت هایی داشتیم ولی جنس انقلاب اسلامی طوری است که امکان دارد در خفا برود ولی نابود نمی شود ومعنی تأخیر فرج همین است.(125) در مورد ظهور فرج نهایی، انکشاف وإخفا داریم ولی انصراف نداریم ولذا یقین بدانید انقلاب اسلامی پاره ای از مرحله ی تاریخی است که جهت اصلی آن رو به جلو است - هرچند ممکن است در بعضی از برهه ها آن را در خفا برند – در مباحث گذشته به این موضوع اشاره شد که حضرت می فرمایند بار ها ممکن بود ظهور محقق بشود ولی شما شیعیان کاری کردید که به تأخیر افتاد.(126) یعنی طوری عمل کردند که ظهور به خفا رفت ولی باز آن حقیقت رخ می نمایاند. آری به خفا وظهور رفتن آن نور ویا تسریع در تحقق آن بستگی به ما دارد، ولی در هرحال محقق می شود. به فرموده ی امام جواد (علیه السلام) در تحقق قیام قائم آل محمد بداء واقع نمی شود، «قیام قائم وعده ی الهی است ودر آن تخلف نیست».(127) به اصطلاح یکی از اجل های مسمی است که تحقق آن حتمی است.
با ظهور انقلاب اسلامی وپیرو آن، دولت اسلامی، آرام آرام «کشور اسلامی» ظاهر می شود وروح اسلامی روانِ افراد وخانواده ها ونظام اجرایی وتربیتی را تحت تأثیر خود قرار می دهد. بعضی دوستان می گویند چرا شما این قدر امید دارید؟ امید ما بر اساس یک سنت لایتغیر الهی است ولی این که چقدر برنامه ریزی کرده ایم تا هرچه زودتر به نتیجه برسیم بحث دیگری است. ممکن است عمر بنده کفاف ندهد ولی چون به تحقق کشور اسلامی مطمئنیم باید برای آن زمان برنامه ریزی کنیم. بنده بیشترین صحبت ها ونوشته هایم را با توجه به آن افق تنظیم می کنم. ما حتماً کشوری اسلامی در پیش رو خواهیم داشت، کشوری که مفاهیم قدسی دین در تمام مناسبات آن پذیرفته می شود. امروزه در شرایطی هستیم که تصور صحیح از کشور اسلامی نداریم ومتأسفانه کشور اسلامی را با ملاک های غربی تصور می کنیم. به دانش آموزی که پدر ومادرش آدم های ثروتمندی بودند گفتند؛ یک إنشاء در وصف فقرا بنویس. نوشته بود؛ فقرا خودشان فقیرند، نوکرشان فقیر است، کلفتشان هم فقیر است! چون او زندگی بدون نوکر وکلفت را نمی شناخت. قصه ی ما فعلاً، قصه ی آن خرس است که اگر بخواهیم برگردیم، برگشتن را گم کرده ایم. ولی اگر در منظر خود کشور اسلامی را به عنوان یکی از مراحل عبور از ظلمات مدرنیته قرار دادیم در افق جان خود گشایشی را خواهیم یافت ومعنی انتظار را خواهیم شناخت ودر آن حال انرژی وامید فوق العاده ای در ما پیدا می شود، به طوری که آدم نودساله ای مثل حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» در پیام 1/1/1368 همچون آتش فشان، تاریخی ترین شخصیت به حساب می آید. در آن پیام می فرمایند:
«امروز باید با جمود وسکون وسکوت مبارزه کرد وشور وحال حرکت انقلاب را برپا داشت».
می فرمایند:
«هیچ کس نیست که نداند پشت کردن به فرهنگ دنیا وپایه ریزی فرهنگ اسلامی فشار وسختی به دنبال دارد ومردم ما خود این راه را انتخاب کرده اند وبهای آن را هم خواهند پرداخت وبر این امر افتخار می کنند».
 این روحیه که این چنین خود را در آینده ی تاریخ حاضر می بیند حاصل فرهنگ انتظار است.
با ظهور کشور اسلامی زمینه ی تحقق «تمدن اسلامی» فراهم می شود. پس به طور خلاصه باید برای تحقق فرهنگ مهدویت وعبور از ظلمات دوران؛ اولاً: به حاکمیت خدا از طریق امام معصوم معتقد باشیم. ثانیاً: در «دوران گذار» جایگاه ولایت فقیه را بشناسیم ودر تقویت آن بکوشیم. ثالثاً: سیر تاریخی انقلاب اسلامی تا تمدن اسلامی را بفهمیم، تا در عمل درست تصمیم گیری کنیم وبیرون تاریخ قرار نگیریم.
بشر از نظر وجودی فقیر ونیازمند است وخداوند هرگز او را به خود وانگذاشته وسنتِ به خود وانگذاشتن، مستلزم جاری بودنِ حکمت الهی در تاریخ است. حال هر کس وجود چنین حکمتی را در تاریخ شناخت، با نظر به گذشته، به آینده ی تاریخ وظهور آن در شکل ایده آلش، نظر خواهد انداخت، واین معنی انتظار حقیقی ومحققانه است.
حضور در جبهه مثبت ونورانی تاریخ:
نظر به شرایط ظهور انسان کامل وحاکمیت آن حضرت (عجّل الله فرجه) در تمام مناسبات بشری، حضور در جبهه ی مثبت ونورانی تاریخ است که مقابل آن ونتیجه ی غفلت از ظهور آن حضرت، ورود به جبهه ی ظلمانی وبی ثمر تاریخ خواهد بود. لذا امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «مَنْ ماتَ مُنْتَظِراً لِهذَا الْاَمْرِ کانَ کمَنْ کانَ مَعَ الْقائمِ فی فُسْطاطِهِ لا بَلْ کانَ بمنزِلةِ الضّارِبِ بَینَ یدَی رسولِ اللهِ بِالسَّیفِ»(128) هرکس در حالی بمیرد که منتظر این امر باشد، موقعیتش مثل کسی است که در کنار حضرت قائم، در خیمه آن حضرت به سر برده است، بلکه مثل مبارزی است که در کنار رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) مبارزه کرده است. معنی تاریخی این موضوع در مباحث گذشته تا حدّی مطرح شد، امید است از آن غفلت نشود.
پس از تبیین موضوع انتظار وبرکات آن ممکن است سؤال شود چگونه ما منتظر باشیم که انسانِ بزرگی در انتهای تاریخ به صحنه می آید ونتیجه ی چنین انتظاری این باشد که گویا ما در کنار او ودر خیمه ی او در نهضت آن حضرت شریک هستیم. روایت فوق می فرماید: انتظارِ تحقق چنین حاکمیتی، چنین شخصیتی در شما پدید می آورد که گویا در حضور آن حضرت ودر جبهه ای که او گشوده است - که تمام مناسبات بشری قدسی می شود- قرار دارید. این به معنی آن است که انتظارْ جهت تحقق چنان شرایطی، تا این حدّ تاریخ ساز ونشاط آفرین است که گویا انسانِ منتظِر دارد در نهایی ترین وعالی ترین مرحله ی تاریخ زندگی می کند.
حضرت صادق (علیه السلام) برای آن که عمق اهمیت انتظار را خوب روشن کنند در ادامه می فرمایند: «لا بَلْ کانَ بمنزِلةِ الضّارِبِ بَینَ یدَی رسولِ اللهِ بِالسَّیفِ» از آن که در کنار حضرت قائم (عجّل الله فرجه) در کنار او باشید هم بالاتر بلکه جایگاه شخص منتظِر به منزله ی مبارزی است که در کنار رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) جهاد کرده است. حتماً می دانید که نقطه های عطف تاریخی همیشه، تاریخ ساز بوده وتاریخ را به جلو برده وهمیشه در حرکت های تاریخی، شروع اولیه خیلی مهم است. نقش کسانی که با پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) شمشیر زدند تا پایه های اسلام را در مقابل فرهنگ جاهلیت حاکم کنند، مثل ما نبوده است که اسلام را در کنار خود داریم وسنت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به عنوان یک راه تضمین شده روبه روی ما قرار گرفته است. شروع تاریخِ اسلام با سخت ترین اراده ها وتصمیم ها همراه بوده است. حضرت صادق (علیه السلام) در روایت فوق می فرمایند؛ آن کس که با روحیه ی انتظار زندگی کند ودر آن حال بمیرد، نه در کنار حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) - که مهم ترین حرکت تاریخ ساز بعد از صدر اسلام است- بلکه مثل کسی است که با پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بوده است ودر کنار آن حضرت شمشیر زده است یعنی مثل کسی است که تاریخ اسلام را شروع کرده است. همین جا است که باید متذکر شوم چرا اهل البیت (علیهم السلام) وعلماء بزرگ اینقدر برای حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) عظمت قائل اند. عظمت کار حضرت زهرا (علیها السلام) از آن جهت بود که وقتی تاریخِ سیر انبیاء بعد از رحلت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) با حوادثی که پیش آمد، قفل شد، حضرت نگذاشتند خط نور وتوجه به حاکمیت امام معصوم به فراموشی سپرده شود، این کار، کار آسانی نبود. شما خود را در آن صحنه فرض کنید، حضرت مقابل عده ای از صحابه بایستد وبگوید نه، همه را متوجه می کنند آن چه پیش آمده آن تاریخی نیست که به سوی نور ادامه پیدا کند. حضرت فاطمه (علیها السلام) در آن شرایط نظر مسلمانان را متوجه جریانی غیر از جریانی کردند که پیش آمده بود، ایشان با اقداماتی که انجام دادند عملاً جهت الهی تاریخ را از بن بست خارج کردند.(129)
فهم نظام بقیت اللّهی؛ شرط ظهور:
با فهم معنی نظام بقیة اللهی روشن می شود چرا مقصد همه ی انبیاء واولیاء تحقق حاکمیت حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) است. زیرا تا کسی «زمانِ باقی» را درک نکند نمی تواند بقیة الله را درک کند.
فهم عالَم «بقیة الله» کار ساده ای نیست. آن نظام، نظامی است که قدرتِ «زمان» در آن ضعیف می شود. زمان یعنی گذران وفنا، در حالی که نظام بقیة الله، نظام بقاء الهی است. در روایت داریم که راوی از حضرت صادق (علیه السلام) می پرسد؛ یابن رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) حضرت قائم چند سال حکومت می کنند؟ می فرمایند: هفت سال، ولی هرسالی از آن سال ها، ده سال می شود.(130) یعنی جنبه ی حاکمیت زمان وگذران، به بقاء تبدیل می شود، شرایط تا حدّی شبیه قیامت می شود. حتماً مستحضرید که انسان ها هرقدر به عالم معنویت نزدیک شوند وبُعدِ تجرد آن ها شدت یابد، راحت تر در آینده حاضر می شوند، به طوری که می توانند از آینده خبر دهند، چون در عالم تجرد ومعنویت، زمان وگذران نداریم، آن عالَم؛ عالمِ بقاء است. در زمان حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) طوری زمین وزمان تغییر می کند که حکم عالمِ معنویت بر آن جاری می شود. نظام بقیت الله یعنی چنین نظامی که جنبه ی بقاء الهی در آن غالب است، برعکس عالم امروزی که جنبه ی زمان زدگی وعدم بر آن حاکم است. در «زمان» یا به تعبیر دیگر در «زمان فانی» همواره ما گرفتار گذشته وآینده هستیم، «حال» وجود ندارد، همین که می خواهی با «حال» روبه رو شوی، می رود، از طرفی گذشته که گذشت، آینده که نیامده، «حال» هم که رفت، پس ما در شرایطی که «زمان» حاکم است در عدم زندگی می کنیم. بقیة الله که بیاید با خودْ بقاء الهی را به همراه می آورد.
در روایت داریم؛ زمین زیر پای یاران حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) می پیچد وحاکمیت بُعد در آن شرایط ضعیف می شود. حضرت صادق (علیه السلام) در توصیف آن شرایط می فرمایند: «جَبْرَئِیلُ عَنْ یدِهِ الْیمْنَی ینَادِی الْبَیعَةَ للهِ فَتَصِیرُ إِلَیهِ شِیعَتُهُ مِنْ أَطْرَافِ الْأَرْضِ تُطْوَی لَهُمْ طَیاً حَتَّی یبَایعُوهُ فَیمْلَأُ اللهُ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلًا کمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وجَوْرا»(131) جبرئیل در سمت راست او فریاد می زند: بیعت برای خدا! پس شیعیانِ آن حضرت از اطراف زمین به سویش رهسپار شوند، وزمین زیر پایشان به سرعت پیچیده شود تا خدمتش رفته با او بیعت کنند وخدا به وسیله او زمین را از عدل وداد پر کند چنانچه از جور وستم پر شده باشد.
در شرایطی که فعلاً ما قرار داریم، یک کیلومتر، یک کیلومتر است. حال اگر از این که هست کوتاه تر شود به این معنی است که از حالت بُعد امروزی اش در می آید. در حال حاضر که در بُعد گرفتارید وقتی این جا هستید، آن جا نیستید. حالت بقاء؛ ضدِ این شرایط است، یعنی هم این جایید وهم آن جا. وقتی در حال حاضر روی زمین راه می روید این جا که هستید آن جا نیستید، در حالی که مَنِ شما در تن شما این طور نیست، «من» در عین این که در یک عضو حاضر است در عضو دیگر نیز حاضر است. نظام بقیة اللّهی به حالتی که «مَن» در بدن دارد نزدیک می شود. شرایطی است که نه تنها بُعد مکانی وزمانی تا حدّی جمع می شود، بلکه تمام تاریخ جمع می شود. این بحث را در کتاب «معنی عالم بقیة اللّهی» دنبال بفرمایید. آرام آرام با این مقدمات إن شاءالله عزیزان به اصل بحث نزدیک می شوند.
همتاریخی با همه ی انبیاء واولیاء (علیهم السلام):
حضور در تاریخ نورانی از طریق انتظارِ ظهور حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه)، هم عهد وهماهنگ شدن با همه ی انبیاء واولیاء در طول تاریخ است وانسان ها عملاً از آن طریق وارد اردوگاه موحدین تاریخ می شوند، لذا انسان با ورود در فرهنگ انتظار، هم در کنار حضرت امام حسین (علیه السلام) شمشیر می زند وهم در کنار حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در خیمه ی آن حضرت به سر می برد ومعنی «اَفْضَلُ اَعْمالِ شیعَتِنَا اِنْتِظارُ الْفَرَج»(132) بهترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج وانتظار گشایش امور به دست آن حضرت است، تحقق می یابد، وروشن می شود چرا «اِنْتظارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج»(133) نفسِ انتظارِ فرج، خودْ فرج وگشایش است. پس آن کس که در فرهنگ انتظار به سر می برد همواره از ظلمات دورانِ خود آزاد ودر اردوگاه موحدانِ تاریخ به سر می برد، در نتیجه یک لحظه از آرمان های بلند بشری غفلت نخواهد کرد.
شیعه بحمدالله در حال حاضر در مقایسه با سایر ملل، در شرایط بسیار خوبی قرار دارد، چون با فرهنگ انتظار در شرایط روحی اتصال به گذشته وآینده است. در بقیه ی مکتب ها وملت ها چنین روحیه ای که در این حدّ برجسته باشد وجود ندارد.
انتظارِ ظهور مهدی (عجّل الله فرجه) به آن معنایی که شیعه می فهمد، انسان ها را وارد تاریخ «نور» می کند، در آن حال می بینید که امروز در عین این که دارید در کنار امام حسین (علیه السلام) شمشیر می زنید، به افق های دور، که معنویتِ حقیقی بر عالم حاکم می شود، نظر دارید. ومعنی افضل اعمال بودن انتظار از این قرار است. عجیب است امروز با روحیه ی انتظار، هم دارید در کنارحسین (علیه السلام) شمشیر می زنید وهم با مهدی (عجّل الله فرجه) زندگی می کنید. این است که گفته اند:
«تاریخ هر قوم با آینده ای که در نظر دارد تعیین می شود، برای آینده داشتن، تذکر نسبت به گذشته لازم است، هرچند گذشته ی اقوام بدون نظر به آینده، به خودی خود راه آینده را نشان نمی دهد».(134)
عباداتی مثل روزه، عمل خوبی است همچنان که نماز عمل خوبی است ولی می فرمایند انتظارِ فرج چیزی است که از همه ی این ها بالاتر است، چون چنین انتظاری، انسان موحد را ماورائ نماز وروزه، وارد عالم قدس می کند واساس هویت او را قدسی می نماید تا بتواند با تاریخی سراسر نور زندگی کند. در فرهنگ انتظار شما از عالم ماده وزمان زدگی واکنون زدگی آزاد می شوید ودر گذشته وآینده ی تاریخِ معنویت به سر می برید. به قول ارنست یونگر در کتاب «عبور از خط» امروز بشر گرفتار «اکنون زدگی» است. تا ما بلای اکنون زدگی را نفهمیم برکات انتظار را که ما را از این بلا آزاد می کند، درست نمی فهمیم. فرهنگ مهدویت انسان را از ظلمات دوران بیرون می آورد وبه ابدیت تاریخی- که ماوراء گذشته وآینده است- وصل می کند.
پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرمایند صحنه ای در آینده تاریخ هست که چنانچه نظر خود را متوجه آن صحنه کنی، آنچنان وسعت می یابی که ماوراء زمان قرار می گیری واین افضل اعمال امت من است، به خصوص اگر به روایتی که می فرماید: «اِنْتظارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج» کمی عنایت بفرمایید نکات بسیار ظریفی نصیب شما می شود، زیرا این روایت می فرماید اگر وارد فرهنگ فرج وانتظار شدید عملاً همین حالا فرجِ شما شروع شده است واز ظلماتِ دوران آزاد گشته اید.
در فرهنگ انتظار ما حقیقت خود را در آغاز تاریخ وهنگام آمدن آدم ابوالبشر (علیه السلام) به زمین می بینیم واین است آن تاریخ حقیقی که همواره ادامه می یابد واگر یک روز هم به انتهای آن مانده باشد، حتماً به ظهور مهدی (عجّل الله فرجه) ختم می شود، تا یکی از اصیل ترین نوامیس هستی محقق گردد وسیرِ ایمان به زیباترین شکل به نمایش در آید.
بلای بی تاریخی:
اگر ما بفهمیم بی تاریخی یعنی چه؟ می فهمیم که تاریخ یعنی چه. در بی تاریخی، انسان ها حس می کنند که انگار در صحنه نیستند؛ پول دارند، فعالیت می کنند، تفریح می روند اما انگار نیستند. این بلایی است که غرب گرفتار آن است وما هم به اندازه ای که غرب زده شده ایم گرفتاریم. قبل از انقلاب با حاکمیت فرهنگ غرب، نسل دانشجو -که من هم جزء آن بودم- بی تاریخی را با مغز استخوان هایش حس می کرد. مقاله ی «ای امام» که چندسال قبل خدمت عزیزان عرضه داشتم، شرحِ ناله های بی تاریخی آن نسل بود که نمی توانستیم حتی دعوتِ برگشت به تاریخی را که حضرت امام خمینی«رضوان الله علیه» متذکر آن بودند باور کنیم. در آن مقاله عرض کردم:
«چون استخوانی مرده در دهان سگِ روزگار بلعیده می شدیم وبلعیدن خود را طوری باور کرده بودیم که گویا آنْ نوع بلعیده شدن سرنوشتِ حتمی ما است وتو ای امام! ما را از آن سرنوشتِ سیاه رهانیدی».(135)
به لطف الهی انقلاب اسلامی که آمد، زشتی بی تاریخی به خوبی روشن شد. انقلاب اسلامی از منظر کسانی که احساس پوچی دوران مدرنیته را با مغز استخوان هایشان چشیده اند، افق بسیار بزرگی است که در مقابل انسان ها گشوده شد. آری اگر انسان متوجه زشتی «بی تاریخی» بشود آن وقت پیوستن به تاریخ به معنی حقیقی آن، توسط فرهنگ انتظار معنی پیدا می کند.
عرض شد ما حقیقت خود را در آغاز تاریخی می یابیم که از آدم (علیه السلام) شروع می شود وحتماً به ظهور مهدی (عجّل الله فرجه) می رسد. تاریخ، از نبوت نبی خدا یعنی حضرت آدم (علیه السلام)، تا ولایت ولی خدا یعنی حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) معنی می یابد وهرکس خود را در چنین سیری جای ندهد خود را بیرون تاریخ می یابد.(136)
هرکس نتواند خود را در تاریخی قرار دهد که از آدم (علیه السلام) شروع شده وتا مهدی (عجّل الله فرجه) ادامه می یابد، بی تاریخ است، چه دانشمند باشد، چه غیر دانشمند. چنین کسی - بر خلاف آنچه خداوند برای بشر خواسته- خود را در سردترین وبی ثمرترین شکلِ زندگی وارد کرده است. شاید هیچ وجهی از فرهنگ مدرنیته به اندازه ی احساس بی تاریخی آزاردهنده نباشد، همچنان که هیچ وجهی از فرهنگ انتظار برای نسل جوان به اندازه ی احساس حضور در تاریخِ نور نجات دهنده ومفید نمی باشد. باید نسل جدید رمز وراز این بی تاریخی را بشناسد تا پیوستن به تاریخِ حقیقی را بفهمد. در آن صورت او را چه باک که زندگی دنیایی اش چگونه می گذرد، سخت یا آسان.
روحیه ی انتظار - به معنی واقعی آن - در دعای شریف ندبه به اوج خود می رسد، زیرا در آن دعا ابتدا به گذشته توجه می کنید، اما برای ادامه ی حیات در آینده وحضور در جبهه ی حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، انسان از آن طریق «عالَم» دار می شود، آن هم دارای «عالَم بقیة اللّهی».
بلای بی عالَمی:
حتماً از زبان بزرگانی که غرب را نقد کرده اند شنیده اید که یکی از مشکلات دنیای مدرن برای بشر جدید این است که انسان را بی عالَم می کند واو را از هرگونه ثبات وقراری که نشانه ی اتصال به عالَم بقاء است خارج می نماید. انسان مدرن انسان بی عالَم وبی وطن است، مثل دلقک ها حرف می زند، میلش یک لحظه هوای معنویت می کند، هنوز وارد نشده، دل در هوای تفریح دارد، در تفریحِ خود نظرش به سوی ناکجاآباد است وهیچ وقت نمی داند در کجا هست. مصیبت بزرگ این است که بعضی از این آدم های بی عالَم بخواهند ما را نصیحت کنند واز قول پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وائمه (علیهم السلام) برای ما روایت بخوانند، در حالی که اصل این روایات از قلب انسان هایی صادر شده است که با تمام وجود به عالَم بقاء وعالَم قدس متصل بوده اند. این روایت ها از افق جان شخصیت هایی صادر شده که هستی در قبضه ی آن ها است. کسی می تواند این ها را ارائه بدهد که مأنوس با این فرهنگ وفکر باشد. مگر هرکسی که سواد خواندن ونوشتن داشت می تواند از عالَمی خبر دهد که عالم بقاء وثبات است؟
در راستای بی تاریخی از مردم عادی هم که بگذریم حتی نخبگان واندیشمندان در دنیای مدرن، خود را بیرون تاریخ می یابند واین نقیصه فقط با ورود به عالم انتظار ومهدویت جبران می شود.
گاهی در فضای فرهنگ مدرنیته در خود احساس مشکل می کنیم ولی نمی دانیم نام این مشکل را چه بگذاریم واساساً تعریفی از آن نداریم. یکی از مشکلاتی که امروزه بشر گرفتار آن است بی تاریخی است وآن قدر این مشکل نامرئی است که انسان نمی تواند برای آن تعریفی داشته باشد. در بحث «کربلا مبارزه با پوچی ها» ویا از آن دقیق تر در کتاب «آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود» همه ی تلاش این است که روشن شود پوچی، مشکل دورانِ ظلمات مدرنیته است واز جمله آن پوچی ها، «بی تاریخی» است، ولی چون معنی وجایگاه آن را نمی شناسیم متأسفانه به امید فرار از آن به آن نزدیک می شویم. صدسال پیش پیر مردی گوشه ی حجره ای دو رکعت نماز می خواند واحساس می کرد با همه تاریخِ حیات معنوی بشر مرتبط است ولی در حال حاضر اکثر افراد از چنین حضوری محروم شده اند واکثراً خود را بیرون تاریخ می یابند وسخت احساس پوچی وبی محتوایی می کنند.
گسیختگی از تاریخ حقیقی، بیماری بزرگی است که در جان وروان انسان ها در دنیای مدرن افتاده است. این بیماری در جسم افراد نیست، لذا به راحتی قابل شناخت نمی باشد، ولی دائماً موجب آشفتگی وپراکندگی دل ها وخواطر است. در حالی که تاریخ حقیقی، تاریخ قرب وبُعد انسان است نسبت به مبدأ عالم. هر ملتی که توانست در تاریخِ ظهور اسماء الهی زندگی کند ومظهر اسماء الهی شود، در تاریخ است وبا وسعتی به وسعت همه ی انبیاء واولیاء زندگی خواهد کرد، وگرنه مثل جماد ونبات بی تاریخ خواهد ماند.
اگر بنده بتوانم موضوع گسیختگی تاریخی را درست تبیین کنم نه تنها برکات اندیشه ی انتظار را -که موجب حیات تاریخی ما بوده وهست- توانسته ام روشن کنم، بلکه در دل بحث، آسیب های اندیشه ی انتظار نیز روشن خواهد شد ومعلوم می شود آسیبی بالاتر از آن نیست که کسی بخواهد بدون توجه به حضورِ تاریخی فرهنگ انبیاء، جایگاه اندیشه ی انتظار را در آینده ی تاریخ تبیین نماید.
شما باید برای خود روشن بفرمایید چه موقع احساس می کنید هستید؟ زمان شاه می گفتند هرکس یک پلوپز توشیبا دارد خوشبخت است! این طور القاء می کردند که با داشتن آن پلوپز احساسِ بودن کنید، تا این حدّ انسان ها را در پوچی نگه می داشتند. در حالی که انسان از نظر وجودی به اندازه ای که به هستی مطلق متصل است، هست می شود ووجود می یابد، همان طور که در چنگال زمان وگذران، همواره با نیستی وعدم مرتبط است، از طرف مقابل به همان اندازه که نظر به فرهنگ بقیت اللّهی نماید وبه سوی بقاء سیر نماید، احساس وجود می کند. چون در متن چنین فرهنگی انسان ها آزاد از هرگونه وَهمی، در ارتباط با «وجود مطلق» قرار می گیرند وبه معنی واقعی وحضوری، مناسبات انسان ها تحت ظِلّ نور خداوند واقع می شود، تحت ظِلّ خداوندی که هستِ مطلق است.
انتظار وزندگی در زمان باقی:
«هست» در فارسی همان «حقّ» در عربی و«IS» در انگلیسی است. همه یک ریشه دارند ودر همه ی آن زبان ها از طریق این واژه به «بقاء» نظر انداخته می شود. وقتی انسان توانست به بقاء وصل شود وبا حق مرتبط گردد دیگر از گذشته وآینده آزاد است ولذا احساس پوچی وبی ثمری نمی نماید تا خود را لقمه ای در دهان قطعه ای از زمان احساس کند وگرفتار بی تاریخی شود، خود را با حق وهمراه با تاریخِ جاری جهت ظهور حق احساس می کند. در چنین شرایطی دیگر برای انسان فرق نمی کند که در گذشته باشد یا در آینده، چون در تاریخِ بقاء زندگی می کند، نه در تاریخ فنا، وفرهنگ انتظار چنین موقعیتی برای شخص منتِظر ایجاد می کند. در آن حالت تمام صحنه های تاریخ، هست هایی می باشند که به تو وصل اند وشخصیت تو را شکل می دهند.
برای معنی اتصال به عنوان نمونه؛ یک میز را در نظر بگیرید که به عنوان میز یک جایی تمام می شود، بعد هوا هست. هوا نیز از نظر هوا بودن در این اطاق، یک جا تمام می شود، بعد دیوار هست، یعنی هرکدام از این پدیده ها از نظر خودشان تکه های منقطع هستند، اما از نظر «هستْ» انقطاعی در کار نیست، همه در گستره ی هست قرار دارند. میز که هست، هوا هم که هست، دیوار هم که هست. یعنی اگر پای هست یا «وجود» به میان بیاید دیگر انقطاع معنی نمی دهد. گذشته دیگر گذشته نیست، چون نظر به جنبه ی باقی پدیده ها می افتد. حال اگر نظرها به حضرت بقیت الله وظهور آن حضرت بیفتد در آن منظر وجود حضرت آدم (علیه السلام) تا نوح وابراهیم ومحمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وسایر انبیاء (علیهم السلام)، ووجود مقدس حضرت اباعبدلله (علیه السلام) ووجود مقدس حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) همه یک حقیقت خواهند بود وهمه در فرهنگ بقیة الله حاضرند وشما نیز در این خطِ حضور وبقاء حاضر خواهی بود.

بس بلا ورنج بایست ووقوف * * * تا رهد آن روح صافی زین حروف

فروافتادن در کثرت های تاریخی، بدون حضور در خط بقاء، عین بی تاریخی است وزندگی در بیرون تاریخ برابر است با سردی وپوچی. در چنین شرایطی اگر آدم ها با نظر به فرهنگ بقیت اللّهی وورود در عالَم انتظار، وارد تاریخ حقیقی شدند دیگر نه موضوع قرب وبُعد در میان است ونه موضوع بیرون افتادن از تاریخ، بلکه سراسر حضور خواهد بود.
در راستای حضور در تاریخ بقاء به ما فرموده اند در هر صبح جمعه با دعای ندبه زندگی کنید، چون از این طریق در مغز تاریخ ومغز هستی وارد می شویم ووسیع ترین شکلِ احساس حضور واحساسِ بودن برای ما محقق می شود. اگر کسی توانست از طریق دعای ندبه با تمام انبیاء واولیاء الهی - از حضرت آدم (علیه السلام) تا حضرت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وتا حضرت بقیةالله الاعظم (عجّل الله فرجه) - هم عهد شود، آیا دیگر احساس بی تاریخی می کند؟(137) جوانانی که تحت تأثیر فرهنگ مدرنیته هستند، احساس بی تاریخی وپوچی خود را یک سرنوشت غیر قابل تغییر برای خود پنداشته اند، در حالی که اگر وارد فرهنگ بقیة اللّهی وانتظار شوند می فهمند خداوند آن ها را برای حضوری دیگر آفریده که در آن حضور یک دنیا امید ونشاط نهفته است.
تا کارد دنیای مدرن به مغز استخوان ما نرسد نمی فهمیم انتظارِ نظام بقیة اللّهی چقدر در امروز ما حیات بخش است. بنده با این امید این بحث را شروع کردم که ابتدا تئوری فرهنگ انتظار شناخته شود تا آرام آرام با رفع حجاب ها وارد عملِ انتظار شویم. در آن صورت است که روشن می شود اگر وارد آن فکر وفرهنگ شوید هرکدام از شما امیدوارترین شخصیت روزگار خواهید بود. در آن حالت اصلاً برای شما مهم نیست که زندگی مادی را به سختی بگذرانید یا به آسانی. گفت:

آن که از خورشید باشد پشت گرم * * * از تُرش رویی خلقش چه گزند

پس از مقدماتی که گذشت سخن خود را در این جمله می توانم خلاصه کنم:
«آن هایی که در بستر تاریخِ انبیاء نظر به ظهور مهدی (عجّل الله فرجه) دارند، -که محل ظهور همه ی اسماء الهی است- تاریخی ترین ملت ها خواهند بود ودر همه ی تاریخ به سر می برند. واین تنها راهِ برون رفت از ظلمات آخر الزمان ونجات از گسستگی تاریخی فرهنگ مدرنیته است».
چنین انسان هایی نه تنها بیرون تاریخ نیستند بلکه تاریخ ساز می باشند، این ها اجازه نمی دهند فرهنگ مدرنیته طراحی تاریخِ ملل را به عهده بگیرد وبشریت را گرفتار بی تاریخی کند.
پیامبرانِ تاریخ هرکدام مظهر چند اسم از اسماء الهی می باشند، ورسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز حامل همه ی اسماء الهی اند، ولی همه وهمه زمینه ی ظهور اسماء الهی را در بستر ظهور مهدی امت (عجّل الله فرجه) جستجو می کنند ولذا همه ی ائمه (علیهم السلام) افقشان؛ مهدی (عجّل الله فرجه) است، زیرا او مظهر ظهور همه ی اسماء الهی است.
همان طور که مریدِ بصیر متوجه مرشد خود است، همه ی انبیاء واولیاء متوجه ظهور مهدی (عجّل الله فرجه) هستند واز این طریق در عین این که با تمام وجود در مسیر تاریخی خود در فعالیت بودند، نظر به حضرت بقیة الله (عجّل الله فرجه) داشتند واز آن طریق خود را در حیات تاریخ نورانی جای می دهند.
انقلاب اسلامی؛ بستر ظهور اسم «الله»:
انقلاب اسلامی، بستر ظهور اسم جامع «الله» است(138) منتها در موطن نازله ی آن، ولی انقلاب مشروطه بستر ظهور اسم جامع «الله» نبود، چون در آن انقلاب هنوز برای شاه جایی قائل شده بودند. درست است که دل علمای آن دوران از آن وضع خون بود اما بالأخره انقلاب مشروطه، انقلابی بود که با وجود شاه، حجاب ظهور اسم «الله» می شد. در آن شرایط، مجبور بودیم مشروطه را به عنوان مقطعی از تاریخ بپذیریم که محل تجلی همه ی اسماء الهی نبود. اگر محل تجلی همه اسماء بود که نمی شد شاه به عنوان کسی که باید قوانین را امضاء کند، در صحنه باشد ویا مجلس سنا در میان باشد. ولی انقلاب اسلامی به عنوان یک معنای فکری چیز دیگری است، هیچ مانعی جهت ظهور اسم جامع «الله» در مبانی آن مطرح نیست.
اگر شما با افق مهدی (عجّل الله فرجه) به حادثه های معنوی نگاه کنید با همه ی انبیاء معاشقه می کنید، چون وجود آن ها بستر ظهور اسلام ودر نهایت ظهور مهدی (عجّل الله فرجه) بوده است. نه تنها با همه ی پیامبران، که هرکدام وسیله ی ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) شدند معاشقه می کنید، حتی پای هرکسی را که وسیله ی ظهور آن حضرت شود می بوسید، دیگر نه تنها با سایر گروه های مذهبی اختلافی ندارید، بلکه هرکدام از آن جهت که در سیر تاریخی ظهور حضرت بقیة الله (عجّل الله فرجه) قدم برمی دارند محبوب شما هستند. بنده عزیزانی که در این شهر وکشور با دو خصوصیتِ «اسلام جامع» ودر راستای «انقلاب اسلامی» قدم برمی دارند، نه تنها کفش هایشان را با تمام افتخار جفت می کنم، بلکه پاهایشان را می بوسم. چون جایگاهشان را در راستای تاریخ بقیة اللّهی ارزیابی می کنم وهرکدام را وجهی از آن می بینم.
خدا کند ما بتوانیم با همتی که لازمه آن عبادات شرعی وشب زنده داری است با خلوص تمام وارد فرهنگ نورانی انتظار شویم تا همواره با همه ی اولیاء واصفیای تاریخ زندگی کنیم.
«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»

منابع

قرآن
نهج البلاغه
تفسیر المیزان، علامه طباطبایی «رحمة الله علیه»
اسفار اربعه، ملاصدرا «رحمة الله علیه»
بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، چاپ مؤسسه الوفاء، بیروت، لبنان
مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی
فصوص الحکم، محی الدین بن عربی
امام شناسی، آیت الله حسینی تهرانی
الغدیر، آیت الله امینی
الکافی، ابی جعفر محمد بن یعقوب کلینی، چاپ دار الکتب الاسلامیه
شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید
امالی، شیخ صدوق
تفسیر عیاشی، محمد بن مسعود عیاشی، چاپخانه علمیه تهران
کلیات شمس تبریزی، مولانا جلال الدین محمد بلخی
مثنوی معنوی، مولانا جلال الدین محمد بلخی
مرّوج الذهب، مسعودی
مصباح الهدایة الی الخلافة والولایة، امام خمینی «رحمة الله علیه»
شرح مقدمة قیصری، سید جلال الدین آشتیانی
ارشاد، محمد بن محمد بن النعمان، چاپ کنگرة شیخ مفید
کمال الدین وتمام النعمه، شیخ صدوق، چاپ دار الکتب الاسلامیه
تحف العقول، حسن بن شعبه حرانی، چاپ انتشارات جامعه مدرسین
المعجم الموضوعی لاحادیث الامام المهدی (عجّل الله فرجه)، الکورانی
ظهور نور، علی سعادت پرور
نجم الثاقب، میرزا حسین نوری
سیمای حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در قرآن، هاشم بحرانی
استراتژی انتظار، اسماعیل شفیعی سروستانی
امام مهدی (عجّل الله فرجه)، سید محمد صدر
منتخب الاثر، لطف الله صافی گلپایگانی
منتهی الآمال، شیخ عباس قمی
غایة المرام، سید هاشم بحرانی
غیبت نعمانی، محمد ابن ابراهیم نعمانی
ینابیع المودة، قندوزی
الرّیاض النضره، محبّ طبری
صحیفه ی امام خمینی
اوتوپی وعصر تجدد، دکتر رضا داوری
علم جهان وعلم جان، پروفسور ویلیام چیتیک
تحلیل تاریخی نشانه های ظهور، مصطفی صادقی
غیبت نعمانی
منتهی الآمال، شیخ عباس قمی
خورشید مغرب، محمد رضا حکیمی
الاحتجاج علی أهل اللجاج، احمد بن علی طبرسی
مهدی موعود
مکارم الأخلاق، شیخ حسن فرزند شیخ طبرسی
علامه حلی، نهج الحق وکشف الصدق
تاریخ فلسفه ی غرب، فردریک کاپلستن ترجمه سید جلال مجتبوی

پاورقی:

-----------------

(1) بحار الانوار، ج52، ص128.
(2) مفاتیح الجنان، استغاثه به حضرت قائم (عجّل الله فرجه).
(3) کمال الدین وتمام النعمه، شیخ صدوق، ج1، ص287.
(4) امالی شیخ مفید، ص188.
(5) کمال الدین وتمام النعمة، ج1، ص280.
(6) تحف العقول، ص271.
(7) کمال الدین وتمام النعمة، ج2، ص646 تا 647.
(8) غیبت نُعمانی، ص245.
(9) همان، ص212، ح 1.
(10) اثبات الهداة، شیخ حر عاملی، ج3، ص541.
(11) در رابطه با ظهور سری ترین حقایق در آخر الزمان به کتاب «آخر الزمان شرایط ظهور باطنی ترین بعد هستی» از همین مولف رجوع فرمایید.
(12) بحار الأنوار، ج2، ص88.
(13) مقام معظم رهبری «حفظه الله» می فرمایند: «اگر آن طوری که پیغمبر معین کرده بود، امیر المؤمنین، بعد امام حسن، بعد امام حسین، بعد ائمه ی دیگر، یکی پس از دیگری می آمدند، باز به گمان بیشتر، بشر نیاز به یک دوران انتظار داشت تا بتواند آن جامعه ی آرمانی را تحقق بخشد» (عید غدیر، سال 84). ملاحظه می کنید که ایشان زمان غیبت را دورانی می دانند که باید بشریت به یک آمادگی خاص برسد.
(14) فرمایشات رهبر معظم انقلاب در جمع دانشجویان دانشگاه امام صادق (علیه السلام)- غدیر 1384.
(15) همان.
(16) همان.
(17) رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرمایند: «أَنَّهُ خَارِجٌ فِیکمُ الْأَعْوَرُ الدَّجَّالُ وأَنَّ مَعَهُ جِبِالًا مِنْ خُبْز» مردی است یک چشم وکوهی از غذا در همه جا با وی است. (بحار الأنوار، ج51، ص99)
(18) امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «نَحنُ فیما بَینَکُم وبَینَ الله حِجاب» (بحار الأنوار، ج2، ص95)
(19) پروفسور ویلیام چیتیک، علم جهان وعلم جان، ص106.
(20) غیبت نعمانی، ص329.
(21) کمال الدین وتمام النعمة، ج1، ص331.
(22) مقام معظم رهبری «حفظه الله» در غدیر 1384.
(23) صحیفه ی امام، ج21، ص327 (2 فروردین 1368، 14 شعبان 1409).
(24) همان.
(25) بحار الانوار، ج52، ص366.
(26) بحار الانوار، ج52، ص317.
(27) همان، ج52، ص318.
(28) اثبات الهداة، ج3، ص478.
(29) بحار ج24 ص47.
(30) در تاریخ 2/1/68.
(31) الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص381.
(32) بحار الأنوار، ج52، ص312.
(33) اصول کافی، ج1، ص10.
(34) سوره ی اعراف، آیه ی 128.
(35) بحار الأنوار، ج46، ص264.
(36) 2/1/1368.
(37) صحیفه ی امام، ج21، ص328.
(38) بحار الأنوار، ج5، ص17.
(39) کمال الدین وتمام النعمة، شیخ صدوق، ج1، ص287.
(40) صحیفه ی امام، ج21، ص328.
(41) مقام معظم رهبری «حفظه الله» می فرمایند: «دیدید بعضی ها نتوانستند واقعیاتِ جلوی چشم را ببینند، نتوانستند تشخیص بدهند. در فتنه ی طراحی شده ی پیچیده ی سال 88 حقایقی جلوی چشم مردم بود؛ نگذاشتند یک عده ای این حقایق را ببینند، بفهمند؛ ندیدند، نفهمیدند. وقتی در یک کشور فتنه گرانی پیدا می شوند که برای جاه طلبی خودشان، برای دست یافتن به قدرت، برای رسیدن به اهدافی که به صورت آرزو در وجود خودشان متراکم وانباشته کردند، حاضر می شوند به مصلحت یک کشور، به حقانیت یک راه پشت کنند ولگد بزنند؛ کاری می کنند که سردمداران غربی ودشمنان درجه ی یک ملت ایران به هیجان می آیند وسر شوق می آیند واز آنها حمایت می کنند، این یک حقیقت روشن است؛ این چیزی نیست که وقتی نور هست، انسان آن را نبیند؛ اما بعضی ندیدند، بعضی نمی بینند، بعضی درک نمی کنند؛ بعضی به خاطر ظلمت دل، حتّی درک هم می کنند، اما حاضر نیستند به این فهم ترتیب اثر بدهند». (عیدغدیر، 89)
(42) همان.
(43) 12/ 5 / 1388.
(44) صحیفه ی امام، ج21، ص328.
(45) صحیفه ی امام، ج21، ص325.
(46) کمال الدین وتمام النعمة، ج2، ص338.
(47) ثواب الأعمال، شیخ صدوق، ص253.
(48) پروفسور ویلیام چیتک، علم جهان، علم جان، ص106.
(49) معجم احادیث الامام مهدی، ج3، ص122.
(50) سوره ی الرّحمن، آیه ی 29.
(51) غیبت نعمانی، ص285.
(52) مفاتیح الجنان، قسمتی از زیارت مخصوص امام زمان (عجّل الله فرجه)- بحار الأنوار ج99، ص101.
(53) به کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» از همین مؤلف رجوع شود.
(54) بحار الأنوار، ج52، ص128.
(55) به کتاب تاریخ فلسفه ی غرب از «فردریک کاپلستن» ترجمه سید جلال مجتبوی(جلد اول- قسمت اول) ص218 وص 281 به بعد رجوع شود.
(56) بحار الأنوار، ج75، ص208.
(57) سوره ی طه، آیه ی 14.
(58) إرشاد القلوب إلی الصواب، ج1، ص60.
(59) صحیفه ی امام، ج21، ص327 (2 فروردین 1368، 14 شعبان 1409).
(60) الکافی، ج1، ص337.
(61) به کتاب «مبانی نظری وعملی حب اهل البیت (علیهم السلام)» از همین مؤلف رجوع فرمائید.
(62) سوره ی اعراف، آیه ی 40.
(63) رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمودند: «مَنْ مَاتَ ولَمْ یعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیة» (شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ص442)
(64) کمال الدین وتمام النعمة، شیخ صدوق، ج1، ص287.
(65) بحار الأنوار، ج52، ص146.
(66) برای معرفت هرچه بیشتر به مقام امام به کتاب «حقیقت نوری اهل البیت (علیهم السلام)» از همین مؤلف رجوع فرمایید.
(67) در مورد رابطه ی بین «وجود» و«یهدی الی الحق» که فرهنگ اهل البیت (علیهم السلام) است به بحث «امام وایصال الی المطلوب» از کتاب «آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود»، از همین مؤلف رجوع فرمائید.
(68) بحار الأنوار، ج2، ص88.
(69) موضوع معرفت نفس یکی از راه هایی است که معنی ملکوت و«وجود» در آن روشن می گردد وعاملی است در جهت این که تصور صحیح حضور باطنی حضرت در هستی ونحوه ی ظهور آن حضرت مفهوم گردد.
(70) کمال الدین وتمام النعمة، ج2، ص353.
(71) بحار الأنوار، ج99، ص101. مفاتیح الجنان، زیارت حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه).
(72) بحار الأنوار، ج26، ص337.
(73) إرشاد القلوب إلی الصواب، ج2، ص282.
(74) حضرت در رابطه با شخصیت هایی که از امام زمانشان تبعیت ندارند می فرمایند: «یا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ ولَا رِجَالَ حُلُومُ الْأَطْفَالِ وعُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَال» ای مرد نمایان! ای کودک صفتانِ بی خرد که عقل های شما به عروسان پرده نشین شباهت دارد!(نهج البلاغه، خطبه ی 27)
(75) بیانات مقام معظم رهبری«حفظه الله» در تاریخ 29/10/1384.
(76) سوره ی یونس آیه ی 62.
(77) در رابطه با فهم بهترِ «عالَم بقیة الله» به کتاب «عومل ورود به عالَم بقیة اللّهی» از همین مؤلف رجوع فرمایید.
(78) بحار الأنوار، ج52، ص340.
(79) امیر المؤمنین (علیه السلام) می فرمایند: «سَلُونِی عَنْ طُرُقِ السَّمَاءِ فَإِنِّی أَعْرَفُ بِهَا مِنْ طُرُقِ الْأَرْض» از من راه های آسمان را پرسش کنید که بدان ها از راه های زمین آگاه ترم. (علامه حلی، نهج الحق وکشف الصدق، ص: 240)
(80) الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص341.
(81) بحار الأنوار، ج52، ص122.
(82) کمال الدین، ج1، ص538، باب 25، ح 8.
(83) بحار الأنوار، ج52، ص125.
(84) صحیفه امام، ج1، ص: 7.
(85) در رابطه با معنی این نکته که حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) روح جهان هستند می توانید به کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» وکتاب «واسطه ی فیض» از همین مؤلف رجوع کنید.
(86) سوره ی بقره، آیه ی 35.
(87) سوره ی اعراف، آیه ی 22.
(88) مکارم الأخلاق، شیخ حسن فرزند شیخ طبرسی، ص447.
(89) بحار الأنوار، ج52، ص365- محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبه، ص319.
(90) بحار الأنوار ج52 ص391.
(91) مهدی موعود ج2 ص220.
(92) کافی، ج1، ص25، باب عقل وجهل.
(93) بحار الأنوار، ج52، ص336.
(94) الاحتجاج علی أهل اللجاج، احمد بن علی طبرسی، ج2، ص471.
(95) بحار الأنوار، ج53، ص177.
(96) بحار الأنوار، ج52، ص140.
(97) خورشید مغرب، محمدرضاحکیمی، ص273.
(98) بحار الأنوار، ج67، ص179، نقل از مصباح الشریعه.
(99) به کتاب «جایگاه امام وامامت در تکوین وتشریع» از همین مؤلف رجوع فرمایید.
(100) مفاتیح الجنان، قسمتی از زیارت مخصوص امام زمان (عجّل الله فرجه).
(101) امه سزر شاعر متعهد، نویسنده، نمایش نامه نویس وسیاستمدار سیاه پوست فرانسوی. تولد او را در 25 جون 1913 در جزیره ی مارتینک در حاشیه ی کارائیب نوشته اند که در هفدهم اپریل در سن 94 سالگی در شهر فور دو فرانس در جزیره ی مارتینیک چشم از جهان پوشید.
(102) در رابطه با این موضوع می توانید به پاورقی های صفحات 26 تا30 از کتاب «کربلا؛ مبارزه با پوچی ها» از همین مؤلف رجوع فرمایید.
(103) بحار الأنوار، ج44، ص329.
(104) بحار الأنوار، ج65، ص339.
(105) ملائکه می گویند: «وَما مِنّا إلّا لَهُ مَقامٌ معلوم» هیچ کدام از ما نیستیم مگر در مقامی معلوم ومحدود. (سوره ی صافات، آیه ی 164).
(106) بحار الأنوار، ج1، ص97.
(107) سوره ی بقره، آیه ی 31.
(108) بحار الأنوار، ج1، ص97.
(109) بحار الأنوار، ج65، ص27.
(110) بحار الأنوار، ج26، ص7.
(111) به کتاب «حقیقت نوری اهل البیت» از همین مولف رجوع شود.
(112) جهت تفصیل این موضوع به بحث «عصاره ای از فرهنگ مهدویت در ابعاد گوناگون» از کتاب «جایگاه ومعنی واسطه فیض» از همین مولف رجوع فرمایید.
(113) کافی، ج1، ص25.
(114) بحار الأنوار، ج52، ص336.
(115) در رابطه با این امر به کتاب «فرهنگ مدرنیته وتوهّم» وکتاب «تمدن زایی شیعه» از همین مولف رجوع فرمایید.
(116) در رابطه با موضوع حاکمیت امامی که حامل همه ی اسماء الهی است وحقیقت همه ی مخلوقات در اختیار اوست به کتاب «حقیقت نوری اهل البیت (علیهم السلام)» از همین مولف رجوع فرمایید.
(117) در این رابطه به کتاب «تمدن زایی شیعه» وکتاب «دعای ندبه؛ زندگی در فردایی نورانی» از همین مولف رجوع شود.
(118) در مورد اسم اعظم واین که امیر المؤمنین (علیه السلام) می فرمایند: «قَدْ اَعْطانا رَبُّنا عزّ وجلّ عِلْمَنَا لِلْإسْمِ الْأعْظَم» پروردگار ما، علم به اسم اعظم را به ما عنایت فرموده است، در کتاب «حقیقت نوری اهل بیت (علیهم السلام)» از همین مؤلف نکاتی مطرح شده است.
(119) بحار الأنوار، ج51، ص148.
(120) صحیفه امام،ج21،ص278.
(121) در مورد شناخت زمان هر واقعه ای به کتاب «امام وامامت در تکوین وتشریع» مبحث «اهل البیت (علیهم السلام) وزمان شناسی» از همین مولف رجوع شود.
(122) البته بزرگانی مثل فارابی وابن سینا از آن فرصت استفاده کردند وفلسفه ی یونان را روح اسلامی دادند تا نظرها از حقیقت وَحی به جاهای دیگر معطوف نگردد واین انصاف نیست که فلسفه ی اسلامی را به اسم فلسفه ی یونانی رجم وطرد کنیم.
(123) صحیفه امام، ج15،ص171.
(124) بحار الأنوار، ج51، ص156 وص 74.
(125) الغیبه، نعمانی، ص303، باب 16، ج8.
(126) منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج2، ص493.
(127) غیبت نعمانی، ص315، باب 18، ج10 نقل از تحلیل تاریخی نشانه های ظهور از مصطفی صادقی، ص198.
(128) بحار الأنوار، ج52، ص146.
(129) به کتاب «بصیرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)» از همین مؤلف رجوع فرمایید.
(130) رَوَی عَبْدُ الْکرِیمِ الْخَثْعَمِی قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) «کمْ یمْلِک الْقَائِمُ (علیه السلام) قَالَ سَبْعَ سِنِینَ تَطُولُ لَهُ الْأَیامُ واللَّیالِی حَتَّی تَکونَ السَّنَةُ مِنْ سِنِیهِ مِقْدَارَ عَشْرِ سِنِینَ مِنْ سِنِیکمْ فَیکونُ سِنُو مُلْکهِ سَبْعِینَ سَنَةً مِنْ سِنِیکمْ هَذِهِ» (الإرشاد فیمعرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص381 )
(131) ارشاد شیخ مفید، ص379.
(132) بحار الأنوار، ج51، ص156.
(133) بحار الأنوار، ج52، ص131.
(134) دکتر رضا داوری، مقاله ی «مرکز وپیرامون»، سایت دکتر داوری.
(135) جهت اطلاع از مقاله ی «ای امام» می توانید به آخرین مقاله از کتاب «انقلاب اسلامی، عالَم برون رفت از عهد غربی» از همین مؤلف رجوع فرمایید.
(136) جهت تبیین این بحث به بخش «فرج؛ حتمی ترین حادثه در انتهای تاریخ» از کتاب «جایگاه ومعنی واسطه ی فیض» ونوشتار «آخر الزمان؛ شرایط ظهور باطنی ترین بُعد هستی» رجوع فرمایید.
(137) در رابطه با موضوع فوق به کتاب «دعای ندبه؛ زندگی در فردایی نورانی» از همین مؤلف رجوع فرمایید.
(138) امام خمینی می فرمایند: صبحگاه 12 فروردین – که روز نخستسن حکومت الله است– از بزرگترین اعیاد مذهبی وملی ماست. صحیفه امام،ج6، ص453.