تاریخ عصر غیبت

تاریخ عصر غیبت

سید مجید پور طباطبائی

فهرست کتاب

فصل اول: آشنایی وبررسی منابع تاریخ عصر غیبت
مقدمه:
الف - کتابهایی که درباره موضوع غیبت نوشته شده است:
1 - کتابهای که در طول زندگی یازده امام (علیه السلام) وقبل از سال 260 ه ق نوشته شده است:
اول: علی بن مهزیار اهوازی
دوم: حسن بن محبوب
سوم: فضل بن شاذان:
2 - کتابهای که در طول غیبت صغری نگارش یافته اند:
اول: الغیبة تالیف ابراهیم بن اسحاق نهاوندی:
دوم: الغیبة والحیرة تالیف عبد الله بن جعفر حمیری
سوم: الامامة والتبصرة من الحیره:
چهارم: الکافی تالیف ثقة الاسلام کلینی
3 - کتابهای که در موضوع غیبت بعد از سال 329 ه ق نوشته شده است.
اول: الغیبة تالیف نعمانی متوفای 360 ه ق، 970 م.
دوم: کمال الدین وتمام النعمة، تالیف شیخ صدوق 381 ه ق، 991 م.
سوم: الفصول العشرة فی الغیبة تالیف شیخ مفید متوفای 413 ه ق، 1022 م.
چهارم: الارشاد شیخ مفید:
پنجم: الغیبة تالیف شیخ طوسی متوفای 460 ه ق، 1067 م.
ب - کتابهای رجال
ج - کتابهای تاریخ
فصل دوم: آشنایی مختصر با زندگانی امام دوازدهم (عجّل الله فرجه)
1 - میلاد
نام
مادر
پنهان بودن ولادت
سیرت امام مهدی (علیه السلام)
6 - آثار امام مهدی (علیه السلام)
فصل سوم: بررسی وضعیت سیاسی - اجتماعی وفکری عصر عباسیان در آستانه غیبت صغری
1 - ضرورت بررسی:
عصر عباسیان
وضعیت سیاسی اجتماعی وفکری این دوره
الف - وضعیت سیاسی
4 - انتقال مرکز خلافت از بغداد به سامراء
5 - نفوذ وتسلط ترکان
6 - نفوذ زنان
7 - ستمگری وزرا وامرا
8 - فتنه ها وآشوب های داخلی:
1 - 5 - آشوب های بغداد
اول: در سال 294 ه ق
دوم: در سال 252 ه ق
2 - 5 - آشوب های سامراء
3 - 5 - فتنه خوارج
9 - شورش صاحب زنج
10 - قیام های علویان
11 - خود مختاری مناطق نفوذ
12 - تغییر ماهیت واهداف فتوحات
ب - وضعیت اجتماعی
1 - عیاشی
2 - قصرها
3 - جشن ها
4 - بزم ها
5 - بخشش ها
طعام ها
ج - وضعیت فکری
فصل چهارم وضعیت فکری وسیاسی، اجتماعی شیعه در آستانه عصر غیبت
مقدمه
الف - وضعیت فکری
ب - وضعیت سیاسی
1 - انتقال عسکریین از مدینه به سامراء وکنترل شدید آنان
2 - شیوه های مبارزات سیاسی عسکریین (علیهما السلام)
ج - وضعیت اجتماعی
1 - وضعیت شیعیان
ارتباط حداقل با امام
فشار
اخراج از سمت
گرفتن امکانات اقتصادی
پایگاه اجتماعی ونفوذ رهبری شیعه
الف - نفوذ امام هادی (علیه السلام)
1 - دربار
2 - در میان علویان و....
4 - در میان مدینه
5 - در میان اهل کتاب
6 - در نزد شیعیان سامراء
ب - امام عسکری (علیه السلام)
1 - در نزد خلفا
در نزد وزرا
3 - در نزد امرا
4 - در نزد طبیب متوکل
5 - در نزد علمای آن عصر
6 - در نزد اهل کتاب
7 - در نزد مردم
8 - در نزد شیعیان
فصل پنجم: زمینه سازی برای ورود شیعه به عصر غیبت
اخبار پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) وائمه (علیهم السلام) نسبت به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) وغیبت او
1 - پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله)
2 - امام علی (علیه السلام)
3 - حضرت فاطمه (علیه السلام)
4 - امام حسن مجتبی (علیه السلام)
5 - امام حسین (علیه السلام)
6 - امام سجاد (علیه السلام)
7 - امام باقر (علیه السلام)
8 - امام صادق (علیه السلام)
9 - امام کاظم (علیه السلام)
10 - امام رضا (علیه السلام)
11 - امام جواد (علیه السلام)
12 - امام هادی وامام عسکری (علیهما السلام)
تبیین مسأله مهدی (عجّل الله فرجه) وغیبت او
تقلیل ارتباط مستقیم با شیعه
تقویت نهاد وکالت
الف - تعریف لغوی واصطلاحی واژه وکالت ومعرفی اجمالی نهاد وکالت
ب - علل تشکیل نهاد وکالت واستمرار فعالیت آن تا انتهای عصر غیبت
1 - لزوم ارتباط بین رهبری وپیروان
2 - جو خفقان عباسی ولزوم حفظ امام، شیعیان ومکتب
3 - آماده سازی شیعه برای عصر غیبت
4 - رفع بلاتکلیفی شیعه در عصر غیبت
ج - محدوده زمانی ومکانی فعالیت نهاد وکالت
1 - حجاز (مدینه)
2 - عراق
3 - ایران
4 - مصر
د - وظایف وشؤون نهاد وکالت
1 - دریافت وجوهات شرعی
2 - رسیدگی به اوقاف
3 - راهنمایی وارشاد شیعیان ومناظره با مخالفان
4 - نقش سیاسی نهاد وکالت
5 - نقش ارتباطی نهاد وکالت
6 - کمک به مظلومان ونیازمندان شیعه
ه - ویژگیهای نهاد وکالت
1 - شرایط اعضای نهاد وکالت:
2 - سایر ویژگیهای نهاد وکالت
رهبری
وکیل ارشد یا سر وکیل
وکلای مقیم وسیار
اصل اختفاء ونهان کاری
وسایل ارتباطی لازم
اخلاص در عمل به امام (علیه السلام) و...
و - معرفی وکلای ائمه (علیهم السلام)
فصل ششم تاریخ عصر غیبت صغری (260 - 329 ه.ق)
وضعیت سیاسی، اجتماعی وفکری عصر غیبت صغری
الف: وضعیت سیاسی
1 - انتقال خلافت از سامراء به بغداد
2 - ظهور قرامطه
3 - کاهش قیامهای علویان وپیدایش جو اختناق بیشتر نسبت به شیعه:
4 - ظهوری مهدی در شمال آفریقا وتأسیس دولت فاطمی در مصر:
5 - ظهور دولت مستقل وخود مختار
ب - وضعیت اجتماعی
1 - اختلاف مذهبی وفرقه ای
2 - اختلافات قومی وقبیله ای
3 - اختلافی طبقاتی
عیاشی وخوشگذرانی
اسراف وتبذیرهای گسترده
ج - وضعیت فکری
1 - پیدایش مکتب فکری اشعری
2 - تدوین مکتب روایی
ویژگیهای دوره غیبت صغری
اختلافات فرقه ای پس از شهادت امام عسکری (علیه السلام)
زمینه پیدایش فرقه های جدید شیعی بعد از شهادت امام عسکری (علیه السلام)
الف - اعتقاد به امامت جعفر کذاب
ب - اعتقاد به امامت فرزند امام عسکری (علیه السلام) (به جز امام مهدی (عجّل الله فرجه))
ج - اعتقاد به استمرار امامت امام حسن عسکری (علیه السلام)
د - اعتقاد به امامت محمد بن علی برادر امام حسن عسکری (علیه السلام)
ه قائل به توقف در امامت
و - قائل به دوره فترت
نصب نواب اربعه
الف - نواب اربعه
1 - ابو عمرو، عثمان بن سعید عمری
محمد بن عثمان بن سعید عمری
3 - أبو القاسم، حسین بن روح نوبختی
4 - أبو الحسن علی بن محمد سمری
ب - ملاک در نصب نواب اربعه
ج - کیفیت ارتباط نواب اربعه با شیعیان
1 - ارتباط با واسطه وغیر مستقیم
2 - ارتباط مستقیم وبی واسطه
د - وظایف ومسؤولیت های نواب اربعه
نصب وکلای عام در عصر غیبت صغری
وکلای خائن ومدعیان دروغین وکالت
الف - خیانت وفساد در نهاد وکالت
1 - هشام بن ابراهیم عباسی همدانی
2 - فارس بن حاتم بن ماهویه قزوینی
3 - عروة بن یحیی، سوزاندن ودزدی اموال امام عسکری (علیه السلام)
4 - أبوجعفر محمد بن علی الشلمغانی، ابن أبی العزاقر
ب - مدعیان دورغین وکالت وبابیت
1 - ابو عبد الله احمد بن محمد السیاری
2 - الحسن بن محمد بن بابا القمی
3 - ابو محمد الشریعی
4 - محمد بن نصیر النمیری الفهری
5 - حسین بن منصور الحلاج
وضعیت فکری، سیاسی واجتماعی شیعه
الف - وضعیت فکری
ب - وضعیت سیاسی
ج - وضعیت اجتماعی
فصل هفتم: عصر غیبت کبری
تاریخ شیعه نهضت ها ودولتهای شیعی در غیبت کبری
1 - تاریخ شیعه
الف - شیعه قبل از غیبت کبری
ب - شیعه در غیبت کبری
2 - نهضت ها ودولت های شیعی در عصر غیبت کبری
مبارزات فکری وسیاسی علمای شیعه در غیبت کبری
1 - مبارزه فکری وسیاسی پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وائمه (علیهم السلام)
2 - مبارزه فکری وسیاسی دانشمندان شیعه
3 - مبارزات فکری علمای شیعه در عصر غیبت
4 - فقاهت شیعه ومراکز آن در عصر غیبت
5 - مراحل تکامل فقه وفقاهت شیعه
الف: فقه وفقاهت در دوران حضور ائمه
ب: فقه وفقاهت شیعه در دوران غیبت صغری
ج: فقه وفقاهت شیعه در دوران غیبت کبری
6 - حوزه علمیه ومراکز فقاهت شیعه در دوران غیبت کبری
7 - مبارزات سیاسی علمای شیعه در عصر غیبت کبری
اول: زمینه های فعالیت سیاسی
دوم: مراحل مبارزه وفعالیتهای سیاسی
دوره های مرجعیت دینی شیعه در غیبت کبری
1 - مرحله تقیه وپنهان کاری در زمینه (ارتباط دینی وسیاسی) که پیش از شروع غیبت کبری این مرحله شروع می شود وبه تناسب شرایط سیاسی هر منطقه درجه تقیه تنظیم
2 - مرحله تلاش برای تصدی حکومت؛
3 - مرحله تصدی برای حکومت؛ از قرن پانزدهم وآغاز پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در ایران شروع می گردد ویک فقیه جامع الشرایط خود مستقیماً مسئولیت
مدعیان مهدویت وبابیت

فصل اول: آشنایی وبررسی منابع تاریخ عصر غیبت

مقدمه:
رخداد غیبت امام دوازدهم از دو دیدگاه اعتقادی وتاریخی قابل بررسی است. از نیمه اول قرن چهارم بسیاری از علماء، غیبت آن حضرت را تنها از دیدگاه اعتقادی بررسی کرده اند.
در حالیکه بدون تردید این رویداد جنبه تاریخی نیز دارد. ظاهراً ارتباط نزدیک بین غیبت وامامت باعث جای گرفتن این موضوع در مباحث کلامی شیعه ونادیده انگاشتن تدریجی جنبه های تاریخی آن شده است.
آنچه ما در صدد آن هستیم، دیدگاه تاریخی است. آشنایی با زمینه های تاریخی غیبت امام دوازدهم وبررسی سازمان مخفی وکالت وتکوین وسیر تکاملی آن، ونقش آن در زمان غیبت صغری، از عمده ترین مباحث این دیدگاه است.
برای بررسی تاریخ امام دوازدهم (علیه السلام)، وتاریخ عصر غیبت می توان از کتابهای زیر سود برد:
الف - کتابهایی که درباره موضوع غیبت نوشته شده است:
ب - کتابهای رجال
ج - کتابهای تاریخ
الف - کتابهایی که درباره موضوع غیبت نوشته شده است:
در نگاهی کلی می توان کتابهای را که درباره غیبت نوشته شده است از لحاظ تاریخ نگارش به سه گروه تقسیم کرد.
1 - کتابهای که در طول زندگی یازده امام (علیه السلام) وقبل از سال 260 ه ق نوشته شده است:
اصحاب وشاگردان ائمه (علیهم السلام) تا سال 260 ه ق 874 م. (زمان شهادت امام عسکری (علیه السلام) در حدود 400 کتاب نوشته اند که به اصول چهار صدگانه (الاصول الاربعمائة)(1) مشهورند. این اصول وکتابها در قرنهای چهارم وپنجم اساس جوامع روائی شیعه را تشکیل می دادند. در برخی از این نوشته ها، احادیثی از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) وائمه (علیهم السلام) نقل شده است که در آنها از غیبت امام مهدی (علیه السلام) بحث وگفتگو شده است. به عنوان نمونه از کتابهای شیعه امامیه می توان به آثاری از علی بن مهزیار وکیل امام نهم ودهم (علیه السلام) وحسن بن محبوب وفضل بن شاذان به شرح زیر اشاره نمود:
اول: علی بن مهزیار اهوازی:
علی بن مهزیار اهوازی دستیار نزدیک امام جواد (علیه السلام) بود. او در دوران امام نهم وامام دهم (علیه السلام) نماینده ووکیل آن بزرگواران در اهواز بود. از او کتاب با نامهای: الملاحم والقائم باقی مانده است. در این دو کتاب غیبت امام وقیام امام با شمشیر مورد بحث قرار می گیرند.(2)
ثقه الاسلام کلینی وشیخ صدوق به استناد نوشته های ابراهیم ومحمد فرزندان علی بن مهزیار که وکلای امام دوازدهم (علیه السلام) در اهواز بودند، اطلاعات مهمی را درباره روشهای ارتباطی مورد استفاده در فعالیتهای مخفی امامیه مطرح کرده اند.(3)
دوم: حسن بن محبوب:
حسن بن محبوب متوفای 224 ه ق، 838 م. در موضوع غیبت کتابی به نام المشیخه نوشته است. او در این کتاب چند حکایت را که اغلب به ائمه (علیهم السلام) منسوب است ثبت کرده است. این اثر از میان رفته، ولی نقل قول هایی از آن در منابع موجود امامیه در دست است.(4)
سوم: فضل بن شاذان:
فضل بن شاذان نیشابوری که یکی از علمای معروف امامیه بود که مورد احترام وتکریم امام یازدهم (علیه السلام) قرار داشت، کتابی تحت عنوان الغیبة گرد آوری نمود است.(5) به نظر می رسد اکثر مطالب آن از نوشته حسن بن محبوب نقل شده باشد.(6) چون فضل بن شاذان دو ماه قبل از رحلت امام عسکری (علیه السلام) در سال 260 ه ق در گذشته است. بسیاری از نویسندگان بعدی چون شیخ طوسی در کتاب الغیبة بر کتاب فضل بن شاذان تکیه کرده اند. بهاء الدین تیلی متوفای 790 ه ق، 1388 م. نیز اثری تحت عنوان الغیبة با تلخیص نوشته فضل بن شاذان گردآوری کرده است. (7) به نظر می رسد آثاری چون:
کفایة المهدی فی معرفة المهدی نوشته میرلوحی. (8)
کشف الاستار نوشته میرزا حسن نوری. (9)
رونویسی از کتاب الغیبة فضل بن شاذان نیشابوری باشند.(10)
2 - کتابهای که در طول غیبت صغری نگارش یافته اند:
آثار ونوشته های دوره غیبت صغری ونزدیک به آن (239 - 260 ه ق)غالباً بر مبنای آثار دوره قبل نوشته شده است. نویسندگان این آثار از فقها یا مبلغینی بودند که در فعالیتهای مخفی نهاد وکالت که توسط امام مهدی (علیه السلام) رهبری می شد شرکت داشتند. این نویسندگان اطلاعات مهمی را ثبت کرده اند که نمی توان این اطلاعات را در کتابهای تاریخی که در آن ایام تالیف شده اند یافت؛ به عنوان نمونه می توان به کتابهای زیر اشاره نمود:
اول: الغیبة تالیف ابراهیم بن اسحاق نهاوندی:
ابراهیم بن اسحاق نهاوندی متوفای 286 ه ق، 899 م. در سال 262 ه ق، 876 م. مدعی نیابت امام دوازدهم (علیه السلام) در بغداد شد. (11) وی درباره غیبت کتابی نوشت که دیدگاه غلات را منعکس می کند. بعدها نعمانی متوفای 360 ه ق، 970 م، اطلاعات کتاب نهاوندی را در کتاب معروف خود الغیبة به صورت گسترده ای در آورد.(12)
دوم: الغیبة والحیرة تالیف عبد الله بن جعفر حمیری:
حمیری متوفای بعد از 293 ه ق، 905 م. است. اهمیت اثر او در این نکته نهفته شده است که او یکی از دستیاران نزدیک امام دهم وامام یازدهم (علیه السلام) بود او در زمان غیبت صغری کارگزار نواب اول ودوم امام مهدی (علیه السلام) بود متاسفانه این اثر از بین رفته است.
سوم: الامامة والتبصرة من الحیره:
این کتاب تالیف ابن بابویه متوفای 329 ه ق، 940 م. است. در کتاب مزبور نیز از میان رفته است، ولی شیخ صدوق ابن بابویه که متوفای 382 ه ق، 991 م، است وشیخ طوسی متوفای 460 ه ق، 1067 م. از این آثار بهره زیادی برده اند. (13)
چهارم: الکافی تالیف ثقة الاسلام کلینی:
ثقة الاسلام کلینی متوفای 329 ه ق، 940 م.(14) بخش قابل توجهی از کتاب شریف کافی را تحت عنوان الحجه به مساله غیبت اختصاص داده است. ثقه الاسلام کلینی مطالب خود درباره غیبت را بر اطلاعات مهمی که از وضعیت کلی وعمومی امامت در بین سالهای 260 - 329 ه ق داشته است وبا تاکید خاص بر نقش سفرای امام دوازدهم (علیه السلام) در این دوران استوار ساخته است.
ثقة الاسلام کلینی در کتاب گران سنگ کافی احادیث متعددی را که منسوب به ائمه (علیهم السلام) است، درباره غیبت امام دوازدهم (علیه السلام) ثبت کرده است. کلینی این مباحث را از نویسندگان قدیمی واقفیه وامامیه چون:
حسن بن محبوب متوفای 224 ه ق، 837 م.
عبد الله بن یعقوب عصفری متوفای 250 ه ق، 864 م.
حسن بن سماعه متوفای 263 ه ق، 877 م.
روایت می کند. لازم به ذکر است که وکلای امام دوازدهم (علیه السلام) مأخذ اصلی اطلاعات ارائه شده توسط ثقة الاسلام کلینی در کتاب کافی است.
3 - کتابهای که در موضوع غیبت بعد از سال 329 ه ق نوشته شده است:
رخداد غیبت کبری در سال 329 ه ق. سر فصل جدیدی را در تاریخ شیعه امامیه پایه گزارد.
غیبت حضرت بقیة لله (عجّل الله فرجه) به دلیل طولانی شدن، ونیاز پاسخ گویی به شبهات جدید، آثار ونوشته های دیگری، متفاوت با آثار را می طلبید. از این رو فقهاء وعلمای شیعه به این مهم پرداختند وآثاری گران سنگ از خود به یادگار گذاشتند.
آثار این دوره را می توان اساس عقاید بعدی شیعه امامیه در موضوع غیبت دانست، 5 اثر این دوره عبارتند از:
اول: الغیبة تالیف نعمانی متوفای 360 ه ق، 970 م:
محمد بن ابراهیم بن جعفر معروف به این ابی زینب ونعمانی از اهالی شهر نعمانیه یکی از روستاهای شهر واسط بود. نعمانی به بغداد هجرت کرد ودر آنجا حدیث را تحت سرپرستی ثقة الاسلام کلینی وابن عقدة متوفای 333ه ق، 944 م. آموخت نعمانی در هنگام حیرت پس از شهادت امام عسکری (علیه السلام) کتابی تحت عنوان الغییة نوشت. وی در این کتاب کوشید تا ضرورت غیبت امام مهدی (علیه السلام) را با نقل احادیثی از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) وائمه (علیهم السلام) که غیبت آن بزرگوار را پیش بینی کرده اند، اثبات کند. نعمانی اکثر اطلاعات خود را از نویسندگان قدیمی که در این باره کتاب نوشته اند، بدون در نظر گرفتن دیدگاه های عقیدتی وآئینی ایشان کسب نمود.
سهم ارزنده نعمانی در این است که پس از مسعودی متوفای 345 ه ق، 956 م. نخستین کسی بود که تفسیر احادیث منسوب به ائمه (علیهم السلام) را از کتاب کلینی گرد آوری کرد. احادیث مذکر وبر این مهم دلالت دارد که قائم (عجّل الله فرجه) وغیبت در پی خواهد داشت. نعمانی این نکته را بیان می دارد تکه نخستین غیبت، که کوتاه است، دوران چهار نایب امام دوازدهم (علیه السلام) است که تا سال 329 ه ق ادامه داشته است. غیبت دوم نیز در سال فوق پس از رحلت سفیر چهارم آغاز شد. (15) تفسیر نعمانی از غیبت اساس آثار بعدی شیعه امامیه در موضوع غیبت قرار گرفت. (16)
دوم: کمال الدین وتمام النعمة، تالیف شیخ صدوق 381 ه ق، 991 م:
محمد بن علی بن بابویه معروف به شیخ صدق کتاب مزبور را در مساله غیبت نوشت. محتوای این کتاب ارزشمند است زیرا بر مآخذ اصلی شیعه که قبل از سال 260ه ق تالیف شده است، متکی است.(17)
شیخ صدوق بخاطر آنکه پدرش از فقهای عالیقدر ووکیل امام در قم بوده است، توانست اطلاعات موثقی را درباره ارتباطات پنهانی بین وکلا وامام (علیه السلام) به وسیله چهار سفیر ارائه دهد. شیخ صدوق در بخشی از انگیزه خود در نوشتن این کتاب اظهار داشته است.
شبی در خواب دیدم، امام زمان (عجّل الله فرجه) در کنار در کعبه ایستاده است. سلام کردم، حضرت جواب دادند وفرمودند:
 - چرا کتابی درباره غیبت نمی نویسی، تا نارحتی ات برطرف شود؟
عرض کردم:
 - یا بن رسول لله (صلّی الله علیه وآله) من درباره غیبت شما کتابها نوشته ام.
حضرت فرمودند:
 - نه، آن موضوعات را نمی گویم؛ کتابی راجع به غیبت من بنویس وغیتب های پیامبران را در آن نقل کن.
سپس از نظرم غایب شد. من با اضطراب از خواب بیدار شدم وتا طلوع فجر به گریه وزاری پرداختم. چون صبح شد، به منظور (اطاعت) انجام امر ولی لله وحجت خدا، آغاز به نوشتن این کتاب کردم.(18)
کمال الدین وتمام النعمة یک دائره المعارف روایی است با دسته بندی وترتیبی مناسب پیرامون موضوعات مربوط به امام دوازدهم (عجّل الله فرجه).
سوم: الفصول العشرة فی الغیبة تالیف شیخ مفید متوفای 413 ه ق، 1022 م:
محمد بن محمد بن نعمان، معروف به شیخ مفید مرجع تقلید شیعیان امامیه بود. در همان زمان بود که تعمق در مباحث کلامی غیبت آغاز شد. بر همین اساس، وی پنج مقاله در دفاع از غیبت امام دوازدهم (علیه السلام) نوشت. شیخ مفید اثر جداگانه ای را تحت عنوان الفصول العشره فی الغیبة گردآوری کرد. این اثر اطلاعات ارزشمندی را درباره شرایط تاریخی که بر زندگی پنهانی امام دوازدهم (علیه السلام) قبل از سال 260 ه ق احاطه یافته بود، به دست می دهد.
چهارم: الارشاد شیخ مفید:
شیخ مفید در کتاب ارشاد روش کلینی نعمانی را در نقل حدیث دنبال می کند. وی قبل از هر چیز وجود امام دوازدهم (علیه السلام) را اثبات می نماید وسپس طولانی بودن عمر آن حضرت را که از طول عمر اشخاص معمولی فراتر رفته را توجیه می کند.
لازم به ذکر است که کتاب ارشاد علاوه برامام دوازدهم (علیه السلام) به سایر ائمه (علیهم السلام) نیز پرداخته است.
پنجم: الغیبة تالیف شیخ طوسی متوفای 460 ه ق، 1067 م:
عالم برجسته ومشهور شیعه، محمد بن حسن طوسی معروف به شیخ الطائفه وشیخ طوسی در آثار خود مسأله غیبت امام مهدی (علیه السلام) را مطرح نموده است. مهمترین اثر او در این باره کتاب الغیبة است که در آن هم از احادیث وهم از دلایل عقلی در راه اثبات وجوب غیبت امام دوازدهم (علیه السلام) استفاده شده است.
شیخ طوسی، اطلاعات تاریخی موثقی را با استفاده از کتاب مفقود شده اخبار الوکلاء الأربعه نوشته احمد بن نوح بصری درباره فعالیتهای مخفی چهار نماینده امام دوازدهم (علیه السلام) در کتاب خود مطرح نموده است.
اثر شیخ طوسی منبع اساسی نویسندگان بعدی امامیه درباره غیبت امام دوازدهم (علیه السلام) است. مرحوم مجلسی متوفای 1111 ه ق، 1699 م. بیشترین استفاده را از کتاب شیخ طوسی به عمل آورده است.
ب - کتابهای رجال:
کتابهای رجالی به لحاظ اینکه از زندگینامه علمی راویان وگرد آوردندگان احادیث وگرایش های اعتقادی وسیاسی هر یک برای تعیین میزان وثاقت آن گفتگو می کند، یکی از منابع اصلی برای تحقیق در تاریخ سیاسی امام دوازدهم (عجّل الله فرجه) می باشد. این کتابها ومنابع، خواننده را قادر می سازد تا روابط بین ائمه (علیهم السلام) ووکلای آنها وپیروان ایشان، وبه ویژه رابطه امام (علیه السلام) با وکلاء، ووکلا با علمای امامیه را، در عصر غیبت صغری کشف کند. علمای امامیه 4 کتاب رجال مربوط به محدوده بحث حاضر در قرون چهارم وپنجم هجری گرد آوری کرده اند. این کتابها عبارتند از:
1 - معرفة الناقلین عن الائمة الصادقین تالیف محمد بن عمر کشی
2 - الفهرست تالیف شیخ طوسی
3 - الرجال تالیف شیخ طوسی
4 - فهرست اسماء مصنفی الشیعه تالیف احمد بن علی نجاشی متوفای 450 ه ق، 1058 م.
ج - کتابهای تاریخ:
طبری متوفای 310 ه ق، 922 م. در دوران غیبت صغری می زیست. اثر معروف او تاریخ الرسل والملوک که به تاریخ طبری شهرت دارد. عاری از هر گونه اطلاعاتی درباره فعالیتهای وکلای امام دوازدهم (علیه السلام) است. تهی بودن تاریخ طبری از اینگونه اطلاعات می تواند مشعر به پنهانی بودن فعالیتهای وکلای امام دوازدهم (علیه السلام) باشد ودر حالیکه طبری فعالیتهای مبارزاتی دیگر گروه های شیعه مانند قرامطه واسماعیلیه را تاتشکیل حکومت آنان در سال 296 ه ق، 908 م. دنبال می کند. طبری همچنین کاربرد حدیث نبوی را درباره قائم مهدی به وسیله این گروه ها، در تلاش آنان برای دستیابی به قدرت در طول زمان غیبت صغری پیگیری می نماید.
مسعودی متوفای 346 ه ق در دوره غیبت کبری می زیست واطلاعات مهمی را در رابطه با رفتار خشونت آمیز عباسیان نسبت به امامان وپیروان آنها وتاثیر این سیاست را بر وقوع غیبت به دست می دهد. این نکات را می توان از کتابهای او موسوم به: مروج الذهب؛ التنبیه والاشراف واثبات الوصیه دریافت.
ابن اثیر متوفای 630 ه ق، 1232 م. در آثار خود، الکامل فی التاریخ گزارش مفیدی مربوط به شکاف واختلافات میان وکلای امام دوازدهم (علیه السلام) ونقش غلات را در ایجاد اختلافات به ویژه شلمغانی بر می شمارد.
از این منابع ومآخذ اصیل ودست اول که بگذریم در دوران معاصر ودهه های اخیر نیز کتاب های تحقیقی ودر خور ستایشی پیرامون غیبت وتاریخ آن وزندگی سیاسی امام دوازدهم نوشته شده که می تواند نقش بسزایی در روشن نمودن تاریخ سیاسی آن حضرت وسازمان مخفی وکلا وپرده برداشتن از حقایق تاریخی آن عصر، داشته باشد. در ادامه به برخی از آنها اشاره می شود:
1 - منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر تالیف آیة لله صافی گلپایگانی
2 - تاریخ الغیبة الصغری تالیف سید محمد صدر
3 - تاریخ الغیبة الکبری تالیف سید محمد صدر.(19)
4 - تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (عجّل الله فرجه)تحقیق وتالیف: دکتر جاسم حسین، ترجمه: دکتر محمد تقی آیت اللهی... این کتاب در نوع خود بهترین است.
5 - حیاة الامام محمد المهدی (علیه السلام). تالیف باقر شریف قرشی.
در کتاب حاضر (تاریخ عصر غیبت) بسیاری دیگر از آثار تاریخی وکتب حدیثی و... مورد استفاده قرار گرفته شده است.

فصل دوم: آشنایی مختصر با زندگانی امام دوازدهم (عجّل الله فرجه)

1 - میلاد:
دوازدهمین امام شیعیان، فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) در سپیده دم جمعه(20) نیمه شعبان (21) سال 255 ه ق،(22) 869 م. در سامراء چشم به جهان گشود. اصل ولادت مهدی جزء مسلمات تاریخ است وبسیاری از مورخان ومحدثان اهل سنت بر این امر تصریح کرده اند. (23)
نام:
نام آن حضرت محمد همان نام جدش رسول لله (صلّی الله علیه وآله) است.(24) تمامی مورخان ومحدثان معتقدند که پیامبر خود این نام را بر او نهاده بود.(25) این هم نامی بی دلیل نیست که گویای این حقیقت است هم چنانکه پیامبر با طلوع خود، جهانیان را از گمراهی وجهل نجات داد، دوازدهمین فرزندش نیز با ظهور خود بشریت را از تاریکی وضلال خواهد رهانید(26) آن حضرت به القاب متعددی از جمله مهدی، قائم، بقیة لله مشهور هستند.(27)
مادر:
درباره مادر آن حضرت، روایات گوناگونی وارد شده است. مسعودی آن بزرگوار را کنیزی به نام نرجس می داند(28) شهید اول نام او را مریم دختر زید علویه ذکر می کند(29) سید محمد صدر در کتاب خود در مورد تعدد نامهای آن حضرت تحلیلی جامع ومناسب ارائه می دهد(30) درباره ملیت مادر امام دوازدهم نیز اقوال مختلفی موجود است.(31) آن هم در دوران غیبت صغری، مورد مطاله قرارگیرد.
نکته دیگری که حائز اهمیت است، آمیخته نکردن دو بحث بسیار نزدیک به هم در این زمینه است.
شخصیت واخلاق کریمه وفضیلتها ومناقب آن حضرت که مجمع کمالات است، با سیره مبارکه هم تفاوت، وهم ارتباط دارد.
علم، زهد، صبر، عبادت، شجاعت وسخاونت که از فضایل وصفات تشکیل دهنده شخصیت آن بزرگوار می باشند در نزد برخی از مورخین(32) تحت عنوان سیره آن حضرت مطرح شده اند در حالی که در سیره باید نوع رفتار مستمر وهمیشگی آن حضرت مطمح نظر باشد.
به هر جهت سیره مبارکه آن حضرت در چهار زمینه زیر، قابل مطاله است:
1 - سیره آن حضرت نسبت به شریعت ورسالت پیامبر خاتم (صلّی الله علیه وآله وسلّم):
2 - سیره آن حضرت نسبت به رهبری امت اسلامی وتطبیق احکام الهی
3 - سیره آن حضرت نسبت به مسلمانان وکلیه مخاطبان در دعوت وقیام آینده آن حضرت
4 - سیره مبارکه آن حضرت نسبت به شیعیان وپیروان خود.
از طرفی گفتنی است که مهمترین شاخصهای سیره آن حضرت در دوران ظهور، طبق آنچه در روایات معصومین (علیه السلام) آمده است به شرح زیر است:
1 - سیره فرهنگی
2 - سیره اجتماعی
3 - سیره مدیریتی
4 - سیره سیاسی
5 - سیره اقتصادی ومالی
از آنجائی که این کتاب، کتاب درسی است ودر مدت معینی باید تدریس وتفهیم شود، لذا موارد فوق را فقط فهرست وار آن هم به منظور تقریب به اذهان بیان کردیم. برای مطاله بیشتر به کتابهای مفصل که درباره زندگی، تاریخی وسیره حضرت مهدی (علیه السلام) نوشته شده است، مراجعه نمائید.
پنهان بودن ولادت:
در د.ران امامت، امام هادی وامام حسن عسکری (علیه السلام)، در میان حکام بنی عباس نگرانی عمیقی مربوط به بشارت تولد فرزندی از امام عسکری (علیه السلام) سخت تحت نظر بودند. دستگاه خلافت تلاش می کرد تا از تولد این فرزند جلوگیری به عمل آورد. پس از ولادت نیز جزء اصحاب ویاران خاص امام عسکری (علیه السلام) کسی فرزندش مهدی (علیه السلام) رانمی دید. از جمله کسانی که آن بزگوار را در ایام کودکی مشاهده کرده اند توان از: محمد بن ایوب بن نوح، معاویة بن حکیم ومحمد بن عثمان عمری نام برد.(33)
سیرت امام مهدی (علیه السلام):
سیره حضرت تقیة لله الاعظم (عجّل الله فرجه) را در سه بخش می توان مورد مطاله قرار داد:
الف - در دوران حضور از تولد تا شهادت پدر
ب - در دوران غیبت از شهادت پدر وآغاز امامت آن حضرت تا ظهور وقیام
ج - در دوران ظهور
اگر از لابلای اسناد تاریخی بخواهیم این سیره را به دست بیاوریم باید به روایات وارده مراجعه نمائیم.
یافتن یک مدرک تاریخی روشن که بر سیره آن حضرت در دوران غیبت دلالت کند، بسیار مشکل است، زیرا رابطه رسمی مردم با آن حضرت مطرح نبوده است.
در این راستا باید مظنونات تاریخی راکه در لابلای سیره علمای بزرگوار ونایبان عام آن حضرت نهفته است یا آنچه در روایات وارده از آن حضرت آمده است، مورد بررسی قرار دهیم.
6 - آثار امام مهدی (علیه السلام):
با توجه به مجموعه محدود یتهائی که شیعیان در ملاقات با امام عصر (علیه السلام) چه در دوران حضور وچه در دوران غیبت داشته اند نباید انتظار داشته باشیم که مطالب زیادی به دست ما برسد.
مجموعه دعاهای وارده از امام زمان (علیه السلام) وزیارت نامه ای مخصوص آن حضرت بخشی از آثار مبارک را تشکیل می دهند وهمچنین نامه ها وتوقیعات مبارک نیز بخشی دیگر را که مجموعه ای از معارف فقهی وغیر فقهی اعتقادی واخلاقی ورفتاری وپیشگویی هایی را به برخی از این کلمات، راهنمائی ها وارشادات ویژه یا جوابهای سئولالت یا خواسته های عرضه شده به پیشگاه آن حضرت آمده است. آثار وارده از آن حضرت را به چند نوع تقسیم کرده اند:
1 - دعاها
2 - زیارت نامه ها
3 - توقیعات
4 - مطالب گوناکون
به سبب آنکه این مباحث در برخی از درسهای دیگر به صورت مفصل ومشروح مورد بررسی ودقت قرار گرفته شده است، در اینجا به ذکر همین مختصر اکتفاء می کنیم(34).

فصل سوم: بررسی وضعیت سیاسی - اجتماعی وفکری عصر عباسیان در آستانه غیبت صغری

1 - ضرورت بررسی:
برای شناخت هرچه بهتر تاریخ سیاسی عصر صغری ودست یافتن به تحلیلی صحیح وجامع در مورد این دوره، وپی بردن به علل وزمینه های غیبت امام دوازدهم (عجّل الله فرجه) ودر نهایت عمق موضع گیریهای امام، بررسی ووضعیت سیاسی - اجتماعی وفکری این عصر در آستانه غیبت امام (علیه السلام) ضروری است.
عصر عباسیان:
خلافت عباسیان بیش از پنج قرن از 132 ه ق، 656 م. تا 794 ه ق، 1258 م. به طول انجامید.(35) مورخان، تاریخ خلافت عباسیان را به 4 دوره تقسیم کرده اند:(36)
1 - عصر عباسیان اول (37) یا دوره نفوذ فارسان (132 ه ق، 749 م. - 232 ه ق، 847 م.)
2 - عصر عباسیان دوم(38) یا دوره نفوذ ترکان (232ه ق، 846 م. - 334 ه ق، 945 م.)
3 - عصر عباسیان سوم یا دوره آل بویه از فارسان (334 ه ق، 945 م. - 447 ه ق، 1055 م.)
4 - عصر عباسیان چهارم یا دوره دوره نفوذ ترکان سلجوقی (447 ه ق، 1055 م. - 656 ه ق، 1258 م.)
آنچه که در این فصل مورد نظر ما است بررسی عصر عباسیان دوم، یعنی از ابتدای خلافت متوکل (232 ه ق) - عصر نفوذ ترکان - واحیاناً قبل از آن از ابتدای ورود ترکان به دستگاه خلافت در عصر خلافت معتصم (218 ه ق) وتغییر مرکز خلافت از بغداد به سامراء تا شروع غیبت صغری (260 ه ق) است.
وضعیت سیاسی اجتماعی وفکری این دوره:
برای این دوره میتوان ویژگیها وخصائصی را به طور خلاصه برشمرد. این ویژگیها را در سه قسمت زیر:
الف - وضعیت سیاسی
ب - وضعیت اجتماعی
ج - وضعیت فکری
الف - وضعیت سیاسی:
در بخش وضعیت سیاسی ابتدا از بررسی انتقال مرکز خلافت از بغداد به سامراء شروع می نمائیم.
4 - انتقال مرکز خلافت از بغداد به سامراء:
شهر سامراء(39) یا سرمن رای، در سال 220 ه ق توسط معتصم عباسی به عنوان پایتخت جدید انتخاب(40) ودر سال 221 ه ق، 387 م. به دستور وی ساخته شد.(41) او در همان سال به این شهر منتقل وآن را مرکز خلافت خود قرار داد.
از این تاریخ به بعد مرکزیت خلافت عباسی به مدت 59 سال یعنی تا سال 297 ه ق از بغداد به سامراء منتقل شد. سامراء در طول این سال هایی که مرکز خلافت بود، رشد زیادی کرد به طوری که به نقل تاریخ سامراء طول بناء در این شهر به بیش از هشت فرسخ می رسیده است.(42) اما پس از انتقال خلافت عباسی از آنجا به بغداد، وپس از پایان خلافت معتصم (289 ه ق) به سرعت رو به خرابی گذاشت وبه خرابه ای شبیه شد وفقط قبر دو امام هادی وعسکری (علیه السلام) ومکان غیبت امام مهدی (عجّل الله فرجه) آباد باقی مانده است.
یاقوت حموی متوفای اوائل قرن هفتم هجری خرابه های سامراء را پس از مشاهده این گونه توصیف می کند:
 - به غیر سرداب حضرت مهدی ومحله کرخ سامراء که دورتر از آن است، تمامی نقاط آن شهر خرابه ای بیش نیست به گونه ای که بیننده از دیدن آن وحشت می کند آن هم پس از آنکه در هیچ کجای روی زمین بهتر وزیباتر وبزرگتر از آن وجود نداشت.(43)
سامراء در این مدت (220 - 279 ه ق) هشت نفر از خلفای عباسی را پشت سر گذاشته است:
1 - معتصم (218 - 227 ه ق)
2 - واثق (227 - 232 ه ق)
3 - متوکل (232 - 247 ه ق)
4 - منتصر (247 - 248 ه ق)
5 - مستعین (248 - 252 ه ق)
6 - معتز (252 - 255 ه ق)
7 - مهتدی (255 - 256 ه ق)
8 - معتمد (256 - 279 ه ق)
در سال 279 ه ق پس از معتمد، معتضد به خلافت نشست. در عصر او مرکز خلافت دوباره به بغداد منتقل شد ودیگر هرگز به سامراء برنگشت.
5 - نفوذ وتسلط ترکان:
از مهم ترین ویژگی های این دوره نفوذ وتسلط ترکان در همه شئون حکومت وکارهای کلیدی وبه خصوص امور لشکری است. تا آنجا که عصر عباسیان دوم را عصر نفوذ ترکان می دانند.
امتیاز ترکان در جنگجویی وسلحشوری بود ودر امور مملکت داری وسیاست سر رشته ای - نداشتند.(44) بی کفایتی وعیاشی خلفا باعث قدرت ونفوذ هر چه بیشتر ترکان می شد. آنها تمامی امور را در قبضه خود گرفته بودند.(45)
ابن طباطبا می گوید:
ترکان پس از کشتن متوکل کاملاً بر مملکت مسلط شدند ومدام بر قدرتشان افزوده می شد؛ به طوری که خلیفه در دست آنان همچون اسیری بود که هرگاه اراده می کردند او را عزل ویا نصب کرده ویا می کشتند.(46)
6 - نفوذ زنان:
از نشانه های ضعف وتزلزل یک نظام سیاسی، عزل ونصب های پی در پی وبی مورد دولتمردان ومسئولین آن نظام است. البته از نقش همسران ومادران خلفا در برخی از این عزل ونصب ها وبه طور کلی از نفوذ زنان خودکامه وهوسران خلفا بر آنان نباید غافل بود. همچنانکه نقش همسر متوکل (و مادر معتز) در عزل مستعین وروی کار آوردن فرزندش معتز بر کسی پوشیده نیست.(47) دکتر ابراهیم حسن در کتاب خود نمونه های متعددی از نفوذ زیاد زنان بر خلفا ودخالت آنان را در کارها وعزل ونصب ها ارائه می دهد.(48)
7 - ستمگری وزرا وامرا:
بیشتر وزرا وامرای عباسیان افرادی بی کفایت وستمگر بودند ودر تحقیر، ضرب وشتم وشکنجه مردم واز بین بردن حقوق آنان وچپاول اموالشان، مبالغتی تمام داشته واز هیچ کاری دریغ نداشتند. در زمان منتصر عباسی (متوفای 247/ 248 ه ق) وزیرش احمد بن الخصیب سواره از خانه خارج شد. مردی به دادخواهی نزدش آمد واو همچنان که بر اسب نشسته بود پایش را از رکاب درآورده وآن چنان بر سینه او کوفت که آن مرد در دم جان سپرد.(49)
در زمان واثق (227/232 ه ق)، وزیرش محمد بن عبد الملک الزیات، تنوری ساخته ودر آن میخ هایی کار گذاشته بود ومردم را در آن شکنجه می داد. جالب اینکه خود او در همان تنور شکنجه وکشته شد.(50)
8 - فتنه ها وآشوب های داخلی:
در این دوره فتنه ها وآشوب های متعددی به وقوع پیوست که به تعدادی از آنها مرور خواهیم کرد:
1 - 5 - آشوب های بغداد:
اگر چه بغداد در آن روزگار مرکز خلافت نبود اما با این حال شاهد فتنه ها وآشوب های متعددی بود.
اول: در سال 294 ه ق:
در این سال، سپاهیان وشاکریه(51) در بغداد سر به شورش گذاشتند؛ گروهی از مردم هم به آنها پیوستند وفتنه ای در بغداد بر پا کردند. شورشیان با فریاد وجنجال به زندان ها هجوم بردند وزندانیان را آزاد ساختند. یکی از دو پل معروف بغداد منهدم شد ودیگری را نیز به آتش کشیدند. یکی از علت های این شورش مقابله واعتراض علیه ترک ها بود؛ زیرا آنها متوکل را کشته وبر امور کشور مسلط شده بودند.(52)
دوم: در سال 252 ه ق:
این شورش نیز توسط ارتش در بغداد صورت گرفت. ارتشیان برای مطالبه حقوق خود شورش کردند. آنها پل بغداد را به تصرف در آوردند. مغازه های اطراف آن را غارت کردند وتعدادی را نیز به آتش کشیدند. همچنین اداره شرطه (پلیس) نیز غارت شد.(53)
2 - 5 - آشوب های سامراء:
در سامراء در طی این سال ها دو بار شورش در گرفت. شورش اول در سال 249 ه ق وشورش دوم در سال 251 ه ق انجام شد.
در شورش اول گروهی از مردم که معلوم نبود چه کسانی بودند، به زندان ها هجوم بردند وزندانیان را آزاد ساختند. عده ای از موالی(54) وغلامان به آنان حمله بردند، ولی مردم به کمک شورشیان شتافته وآنان را پراکنده ساختند.(55) در شورش دوم، مردم در سامراء شورش کردند وبازار زرگران ودیگر جاها را غارت کردند. حاکم شهر نیز توانایی مقابله با شورشیان را نداشت.(56)
3 - 5 - فتنه خوارج:
فعالیت های چشمگیر خوارج در این دوره از سال 252 ه ق شروع شد. رهبر این اشرار مساوربن عبد الحمید بن مساور شادی بجلی موصلی بود. فتنه این گروه بیش از یازده سال از سال 252 تا 263 ه ق طول کشید.(57)
9 - شورش صاحب زنج:
بدون تردید شورش وقیام صاحب زنج یکی از خطرناکترین ومؤثرترین حوادث این دوره، یعنی دوره دوم خلافت سامرا وهنگام ضعف واز هم پاشیدن آن در زمان مهتدی ومعتمد، است.(58) تا آنجا که خیلی ها خطر آن را برای کیان خلافت عباسی بیش از ترکها می دانند.(59)
این شورش از بصره شروع شد وتا دروازه های بغداد به پیش رفت وبر قسمت بزرگی از عراق مسلط شد.(60) در تمام مدت این شورش، همواره اساس خلافت عباسی در معرض تهدید وزوال بود.(61)
در این فتنه دهها هزار نفر کشته وعرض وناموس هزاران نفر مردم از بین رفت ودهها شهر به آتش کشیده شد.(62)
صاحب زنج، رهبر این شورش در سال (255 ه) در بصره قیام کرد. نام او علی بن محمد از بنی عبد القیس بود بعضی دیگر اسم اصلی او را بهبهود واو را ایرانی واهل قریه ورزنین از قرای ری می دانند.(63) او برای جلب انظار وگرد آوری توده ها وتأیید قیام، به دروغ ادعای انتساب به علویان را کرده وخود را از نواده های شهید جاودانه اسلام زید بن علی بن الحسین ع وانمود ساخت. نسبت داشتن به این خاندان گرامی که سر آغاز حوادث سرنوشت سازی در عالم اسلام بود تضمینی برای پیروزی قیام ورمزی از شورش وانقلاب بر ضد ستم وظلم به شمار می رفت.
امام حسن عسکری (علیه السلام) ادعای علوی بودن او را رد کرده وفرمود: صاحب الزنج لیس منا اهل البیت(64) صاحب زنج از ما اهل بیت نیست.
این شخص حدود پانزده سال (چهارده سال وچهار ماه) مدام در بین مردم فساد ایجاد می کرد تا بالاخره در سال (270 ه) کشته شد. او در شورش خود علاوه بر ادعای انتسابش به علویان به مهمترین چیزی که برای تحریک وتشویش بردگان وپیوستن آنها به او، تکیه داشت این بود که خود را رهبر بردگان مملوک معرفی می کرد وندای آزادی آنان را سر می داد هم آنانی که زیر ظلم وستم وشکنجه های اربابان خود له شده وزیر فشارهای دولت، انواع بدبختی وخواری را دیده بودند. به همین جهت بود که وی صاحب زنج یعنی رهبر بردگان نامیده شد. او علاوه بر شعار آزادی بردگان برای جلب بیشتر بردگان، تشکیل حکومت وحق داشتن اموال وکنیز وعبید! را نیز در سر لوحه اهداف خود قرار داده بود.(65) بعضی از مورخین بر این اعتقادند که عقاید او ریشه در تفکرات فرقه ازارقه از خوارج دارد وبر این اعتقاد خود شواهد خوبی ارائه می دهند.(66)
او دعوتش را در آغاز از بردگان بصره شروع کرد وآنها را به خود دعوت کرد تا آنها را از قید بردگی وشکنجه نجات وخلاصی بخشد. از این رو عده زیادی گرد او جمع شدند. پس برای آنها خطبه خواند ووعده داد که آنها را آزاد وثروتمند سازد وبرای آنان قسم یاد کرد که نسبت به آنها هرگز دست به حیله نزند.(67)
بردگان گروه گروه در دسته های پنجاه تا پانصد نفری به او نی پیوستند او علاوه بر بردگان، کشاورزان وروستائیان ودیگر مخالفان عباسیان را نیز به سوی خود دعوت می کرد.(68)
صاحبان واربابان بردگان در ابتدا حاضر شدند در برابر هر برده پنج دینار به او بدهند تا بردگان آنها را به آنان باز گرداند. او پس از شنیدن درخواست آنان، به بردگانی که در آنجا حاضر بودند دستور داد تا به هر کدام از اربابان ویا نماینده آنان پانصد تازیانه بزنند.
این آغاز فتنه بود. بردگان با این اقدام نیرو وشور زائد الوصفی پیدا کردند وطوری که قصد اشغال بصره را نمودند. مردم بصره در برابر یورش آنان تا سه روز مقاومت کرده وبا آنها جنگیدند ولی بالاخره با حیله ومکر، علیرغم امانی که به آنها داده بودند به جز عده کمی که فرار کرده بودند همه را کشتند، آنگاه مسجد جامع شهر وبیشتر نقاط شهر را به آتش کشیدند. هر که ثروتی داشت ابتدا ثروتش را ضبط وبعد او را کشتند وهر که نداشت هماندم او را به قتل می رساندند ونسبت به شهرهای آبادان، اهواز، آبله وابی الخصب، عیناً همین عمل را انجام دادند.
دامنه این فتنه وآشوب به آبادان، اهواز، دشت میشان، واسط ورامهرمز وشهرها ومناطق بین راه این شهرها کشیده شد.
حکومت وقت چند نفر از سران ارتش خود از جمله موسی بن بغا را به جنگ آنها فرستاد ولی همه آنها شکست خورده وکاری از پیش نبردند. تنها کسی که در جنگ با او به پیروزی رسید ابو احمد موفق طلحة بن متوکل بود که به کمک فرزند معتضد ولؤلؤ غلام احمد بن طولون که از ارباب خود جدا وبه موفق پناهنده گردیده بود، توانست سپاه صاحب زنج را شکست دهد. این موفقیت اثر فراوانی در موقعیت وقدرت موفق گذاشت تا آنجا که برای برادرش معتمد از مقام خلافت جز نامی باقی نماند. موفق تا هنگام مرگش (278 ه) بر همین قدرت باقی بود وپس از مرگش، سران ارتش با فرزندش أبو العباس ولیعهد بیعت کردند ولقب المعتضد بالله به او دادند. ناگفته نماند که معتضد نیز این سیطره وقدرت را از خلال جنگهایی که با صاحب زنج داشت بدست آورده بود. او همان کسی است که پس از انتقال خلافت به بغداد اولین خلیفه بغداد شد.(69)
10 - قیام های علویان:
در این دوره قیامهای متعددی توسط علویان وبا شعار وطرفداری رضای آل محمد (صلوات الله علیهم) در اطراف واکناف کشور اسلامی بوقوع پیوست که در حقیقت فریاد اعتراضی بود به ظلم وستم خلفا به توده مردم عموماً وبه آنها خصوصاً.
متوکل رسماً اظهار انزجار وتنفر از ذریه علی (علیه السلام) وعلویین می کرد. آل ابی طالب در زمان او مصائبی را متحمل شدند که در عهد هیچ یک از خلفای ستمگر پیشین ندیده بودند. او علویان را در محاصره اقتصادی قرار داد ورسماً هرگونه احسان ونیکی در حق آنان را منع کرد ومتخلفان را به سختی کیفر می داد،(70) مردم نیز از ترس کیفرهای او از هر نوع کمک ویاری به آنان خودداری می کردند فقر وتهیدستی آنان به حدی رسید که در اختیار گروهی از زنان علوی، تنها یک پیراهن بود وآنان به ترتیب آن را به تن کرده ونماز می خواندند وسپس به دیگری می دادند وخود عریان پشت دستگاه نخ ریسی می نشستند.(71)
در همان زمان متوکل میلیونها دینار خرج عیاشی های خود می کرد واموال بی حسابی به رقاصه ها ودلقکها وآوازه خوانان می داد.
متوکل به حاکم خود در مصر دستور داد با علویان بر اساس قواعد زیر برخورد کند:
الف - به هیچ یک از علویان هیچ گونه ملکی داده نشود، نیز اجازه اسب سواری وحرکت از فسطاط به شهرهای دیگر داده نشود.
ب - به هیچ یک از علویان جواز داشتن بیش از یک برد داده نشود.
ج - چنانچه دعوایی ما بین یک علوی وغیر علوی صورت گرفت قاضی نخست به سخن غیر علوی گوش فرا دهد وپس از آن بدون گفتگو با علوی آن را بپذیرد.(72)
متوکل، علویان را از زیارت قبر امام حسین (علیه السلام) ونزدیک شدن به کوفه باز داشت. او همچنین شیعیان آنها را، از رفتن در این مشاهد مشرفه ممنوع نمود ودستور داد مزار امام حسین (علیه السلام) را نابود واثری از آن را باقی نگذارند به دستور او آنجا را با گاوآهن شخم زدند وکشت نمودند.(73)
او قبر امام حسین (علیه السلام) را به آب بست لیکن آب به گرد قبر حلقه زد وآنجا را فرا نگرفت لذا از آن پس حائر نامیده شد.(74)
هر کسی را که به او نسبت طرفداری ودوستداری علی (علیه السلام) وخاندان او می دادند، نابود کرد ومالش را مصادره می کرد.(75)
کینه وحسادت او نسبت به امام امیر المؤمنین (علیه السلام) تا آن حد بود که یکی از ندیمانش در مجلس او متکایی روی شکم خود زیر لباسش می بست وسر خود را که موهایش ریخته بود برهنه می کرد ودر برابر متوکل به رقص می پرداخت وآوازه خوانان هم صدا چنین می خواندند: این طاس شکم گنده آمده تا خلیفه مسلمانان شود ومقصودشان از این جمله علی (علیه السلام) بود. متوکل نیز شراب می خورد وخنده مستانه سر می داد.(76)
از متوکل که بگذریم دیگر خلفای عباسی نیز علاوه بر ظلم های فراوان به علویان وشیعیان، تا خون ائمه شیعه را نریختند آرام نگرفتند.
ما در این مختصر از نقش ائمه در برخی از این نهضت ها برای ایجاد تزلزل در پایه های خلافت عباسی ویا کاهش فشار وظلم آنان به علویان ودیگر توده های مردم ونیز دستاوردها وثمرات این قیامها ویا دیگر مسائلی که مربوط به این نهضت ها وقیامها است می گذریم(77) وتنها به فهرستی از قیامها ونام رهبران آن، از آغاز خلافت معتصم تا آخر خلافت معتمد که بیش از نیم قرن به طول کشیده اکتفا می کنیم.
1 - قیام محمد بن قاسم (بن علی بن عمر بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (علیه السلام)). کینه او ابو جعفر ودر نزد مردم مشهور وملقب به صوفی بود زیرا همیشه جامه ای از پشم سفید می پوشید. وی اهل علم، فقه، دین، زهد واخلاقی پسندیده بود. در گفتار همیشه جانب عدل وتوحید را می گرفت وطرفدار فکر زیدیه جارودیه(78) بود.
در ایام معتصم در طالقان قیام کرد وپس از وقایعی که بین او وعبد الله بن ظاهر(79) پیش آمد در سال 219 عبد الله بن طاهر او را گرفت وبه نزد معتصم فرستاد. او مردم را به رضای آل محمد (صلوات الله علیهم) دعوت می کرد.(80) عده ای از پیروان او معتقدند او با سم کشته شده وعده ای دیگر از زیدیه معتقد به امامت او شدند وبسیاری از همانها معتقدند او نمرده بلکه زنده وروزی خروج خواهد کرد وجهان را پر از عدل می کند همچنانکه پر از جور شده واو مهدی این امت است.(81)
2 - قیام محمد بن صالح (بن عبد الله بن موسی بن عبد الله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) کینه او ابو عبد الله واز جوانمردان وجنگجویان وشجاعان شعرای آل ابی طالب است. وی در محلی به نام سویقه (مکانی نزدیک مدینه که علی بن ابی طالب آنجا سکونت داشتند) بر متوکل خروج کرد. متوکل ابوساج را با سپاهی بزرگ به جنگ او فرستاد. ابو ساج او را شکست داد وسویقه را خراب وبسیاری از اهل آنجا را کشت وتعدادی را نیز اسیر کرد ومحمد بن صالح را به سامراء فرستاد. وی در آنجا به دستور متوکل زندانی شد.(82)
3 - قیام یحیی بن عمر (بن یحیی بن حسین بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب (علیه السلام). کنیه او أبو الحسن بود. او در سال (250 ه) در ایام خلافت مستعین در کوفه قیام کرد مردی زاهد، متقی، عابد وعالم(83) وبسیار شجاع، جنگجو ودارای بدنی محکم وقلبی قوی بود.(84) او قبل از قیام به زیارت قبر امام حسین (علیه السلام) رفت وزوار را از قصد خود آگاه کرد وآنگاه داخل کوفه شد وقیام خود را علنی نمود.(85)
برخی از مورخین علت قیام او را تنگدستی ومشقتی می دانند که از جانب متوکل وترکها به وی رسیده بود.(86) در حالیکه أبو الفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین خبری را از او نقل می کند که به روشنی نشان می دهد او فقط برای رضای خداوند سبحان قیام کرده است وجز آن هدفی نداشته است.(87) او در کوفه مردم را به رضای آل محمد (علیه السلام) دعوت می کرد عده زیادی به او پیوستند وبه او بسیار علاقه مند بودند. توده مردم بغداد او را به عنوان (ولی) برگزیدند در حالیکه سابقه ندارد مردم بغداد غیر او کس دیگری را به ولایت قبول داشته باشند. جمعی از اهالی سرشناس کوفه که خردمند وبا تدبیر بودند، با او بیعت کردند.
حسین بن اسماعیل با وی جنگید واین مرد بزرگ علوی را کشت وسرش را به سامراء برای مستعین فرستاد. او هم پس از مدتی آنرا به بغداد فرستاد، تا در آنجا نصب شود ومردم مشاهده کنند اما از ترس مردم چنین کاری صورت نگرفت.(88)
مردم در اثر عشق وعلاقه ای که به او داشتند در مرگش ضجه می زدند وبزرگ وکوچک برایش اشک می ریختند ودر مصیبت او اشعار زیادی سرودند.(89) تا آنجا که أبو الفرج اصفهانی می گوید: من نشنیده ام که برای احدی از علویین که در دولت عباسیان کشته شد، به اندازه ای که برای یحیی عزاداری شد، عزاداری شده باشد ویا بیش از آن اندازه که شعر در مصیبت او سروده شد، درباره دیگری سروده شده باشد.(90)
4 - قیام حسن بن زید (بن محمد بن اسماعیل بن حسن بن زیدبن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام). او در سال (250) در طبرستان قیام کرد وآنجا را به تصرف خود درآورد وسپس به آمل وری حمله برد وآنها را نیز به تصرف خود درآورد وسپس در سال (257 ه) از طبرستان به گرگان حمله برد وآنجا را بعد از جنگهای زیاد کشتارهای فراوان گرفت وهمانطور تا هنگام مرگش در سال (270 ه) در دستش بود. پس از او برادرش محمد بن زید جانشین او شد، او هم در سال (277 ه) دیلم را گرفت. این دو برادر هر دو مردم را به رضای آل محمد (صلّی الله علیه وآله) دعوت می کردند. حسن بن زید مردی فقیه، ادیب، بسیار بخشنده وکریم بود.(91)
5 - قیام حسن بن علی حسنی معروف به اطروش. وی پس از محمد بن زید بر طبرستان حکومت کرد وپس از او فرزندش وسپس حسن بن قاسم که به دست اسفار در طبرستان کشته شد این سه تن به رضای آل محمد (صلّی الله علیه وآله) دعوت می کردند.(92)
6 - قیام محمد بن جعفربن حسن. وی در سال (250 ه) در ری قیام کرد ومردم را به حسن بن زید حاکم طبرستان دعوت نمود. وی در جنگی که با اهل خراسان کرد شکست خورد واسیر شد. او را به نیشابور به نزد محمد بن عبد لله بن طاهر بردند. او هم وی را به زندان انداخت ودر زندان بود تا در گذشت.(93)
7 - قیام احمد بن عیسی (بن علی بن حسن بن علی بن حسین علی بن ابی طالب (علیه السلام) وی به اتفاق یکی دیگر از علویین به نام ادریس بن موسی (بن عبد لله بن موسی بن عبد الله بن حسن بن حسن علی بن ابی طالب (علیه السلام) پس از محمد بن جعفر - سابق الذکر - در روز عرقه سال (250ه) پس از نماز عید در ری قیام کرد ومردم را به رضای آل محمد (صلّی الله علیه وآله) دعوت نمود از با سپاه محمد بن طاهر جنگید واو را شکست داد وبر وی استیلاء یافت.(94)
8 - قیام حسن بن اسماعیل (بن محمد بن عبد الله بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) مشهور به کرکی یاکوکبی وی در سال (250 ه) در قزوین وزنجان قیام کرد وعمال حکومت را از آنجا راند(95) وی سپس در سال (252 ه) به اتفاق صاحب دیلم وعیسی بن احمد بن علوی به ری حمله کردند وبر آنجا تسلط پیدا کردند. اهل ری به دو میلیون در هم با آنها مصالحه کردند که دست از آنجا بردارند وآنها هم پذیرفتند(96) وبالاخره در سال (253ه)موسی بن بغا در قزوین با او جنگید واو را شکست داد وکرکی به دیلم گریخت.(97)
9 - قیام حسین بن محمد (بن حمزة بن عبد الله بن حسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) وی در سال (251ه) در کوفه قیام کرد وحاکم خلیفه را از آنجا تبعید نمود مستعین، مزاحم بن خاقان را برای سرکوبی وی فرستاد او بر مردم کوفه غالب آمد ودستور داد آن شهر را آتش بزنند. هفت بازار در آن شهر سوخت.
مسعودی می گوید: چون طرفدارانش او را تنها گذاشتند وی مخفی شد.(98)
10 - قیام محمد بن جعفر (بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام). او جانشین حسین بن محمد - سابق الذکر - است که پس از وی در کوفه قیام کرد. محمد بن طاهر با وی خدعه کرد واو را به عنوان حاکم کوفه برگزید. اما همینکه بر او قدرت یافت جانشین أبو الساج او را گرفت وبه سامراء فرستاد وتا هنگام مرگ در زندان بود(99)
11 - قیام یک شخص علوی (نام او معلوم نیست). او در سال (251ه) در محل نینوی از سرزمین عراق قیام کرد.
هشام بن ابی دلف در ماه رمضان با وی جنگید گروهی از پیروان علوی کشته شدند وخود او نیز به کوفه گریخت.(100)
12 - قیام اسماعیل بن یوسف (بن ابراهیم بن عبد الله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام)او در سال (251ه) در مکه قیام کرد. او در همان سال مرد وبرادرش محمد بن یوسف که بیست سال بزرگوار از لو بود جانشین او شد. مردم مکه به واسطه او به مشقت وسختیهای زیادی گرفتار شدند. معتز، ابو الساروج را به جنگ محمد بن یوسف فرستاد. جمعیت زیادی از سپاه محمد بن یوسف کشته شدند وخود وی از مکه گریخت وبه یمامه وبحرین رفت وبر آنجا تسلط یافت.(101)
در جنگی که بین اسماعیل بن یوسف واهل مکه رخ داد برادر اسماعیل، حسن بن یوسف ونیز جعفر بن عیسی بن اسماعیل بن جعفر بن ابراهیم بن محمد بن علی بن عبد الله بن جعفر بن ابی طالب (علیه السلام) کشته شدند.(102)
13 - قیام موسی بن عبد الله (بن موسی بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) وی پس از اسماعیل بن یوسف در مدینه قیام کرد.(103)
14 - قیام علی بن عبد الله طالبی، معروف به مرعشی واو در سال (251ه) در آمل قیام کرد واسدبن جندان با او جنگ پرداخت واو را شکست داد وداخل شهر آمل شد.(104)
15 - قیام احمد بن محمد(بن عبد الله بن ابراهیم بن طباطبا) وی در سال (255ه) در محلی بین برقه واسکندریه قیام کرد وادعای خلافت نمود. احمد بن طولون (امیر مصر) برای سرکوبی او لشکر فرستاد وبین آن دو جنگی در گرفت وپیروان ابن طباطبا منهزم شدند. وی پس از پایداری ودلیری زیاد کشته شد وسر او را به مصر، نزد ابن طولون بردند.(105) او هم سر را برای معتمد فرستاد.(106)
16 - قیام علی بن زید وعیسی بن جعفر علوی. این دو (به اتفاق هم) در سال (255 ه) در کوفه قیام کردند. معتز لشکری بزرگ را به جنگ آنها فرستاد. آن دو به علت پراکنده شدن اصحابشان از گرد آنان شکست خوردند.(107)
17 - قیام علی بن زید (بن حسین بن عیسی بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) وی (مجدداًبه تنهایی) در سال (256 ه) در کوفه قیام کرد وآنجا را تصرف نمود ونایب خلیفه را از آنجا بیرون راند وآنگاه خود در آنجا مستقر شد. معتمد خلیفه وقت، سپاهی گران به سوی او روانه کرد. اما آن سپاه شکست خورد. پس از آن معتمد سپاهی دیگر به جنگ او فرستاد این سپاه بالاخره پس از مدتی که در تعقیب این علوی بود او را یافته وبا او جنگید واو را شکست داد. علوی کشته شد وتعدادی از سپاه او نیز کشته وتعدادی اسیر شدند.(108)
18 - قیام ابراهیم بن محمد (بن یحیی بن عبد الله بن محمد بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) معروف به ابن صوفی. وی در سال (256ه) در مصر قیام کرد وشهر اسنا را اشغال وغارت نمود. فتنه او دیگر شهرها را در بر گرفت. سپس احمد بن طولون (حاکم مصر) لشکری به جنگ او فرستاد. اما ابن صوفی آن شکست داد. ابن طولون لشگری دیگری به طرف او فرستاد و. جنگ شدیدی بین طرفین واقع شد این بار ابن صوفی شکست خورد وعده زیادی از یارانش کشته شدند. وی فرار کرد وداخل بیشه ها وجنگلها خود را مخفی نمود.(109) ودر آنجا بود تا سال (259 ه) که دوباره در مصر قیام کرد ومردم را به سوی خود دعوت نمود. جمع زیادی به او پیوستند. ابن طولون این بار نیز سپاهی را به جنگ او فرستاد واو را شکست داد. او به مکه گریخت والی مکه او را دستگیر کرد وبه نزد ابن طولون فرستاد. ابن طولون هم تو را در شهر گرداند وسپس مدتی زندانیش کرد. بعدها او را آزاد کرد وابن صوفی پس از آزادی از زندان به مدینه رفت وتا هنگام مرگش در همانجا ماند.(110)
11 - خود مختاری مناطق نفوذ:
آنچه تا کنون از وضعیت سیاسی عباسیان آورده شد مربوط به اوضاع داخلی آنان بود. در رابطه با وضعیت سیاسی آنان در کشورها ومناطق تحت نفوذ آنان نیز می توان به دو ویژگی اشاره کرد. یکی از آن دو خود مختاری مناطق وکشورهای تحت نفوذ خلفای عباسی است. به طوری که بسیاری از اعمال دولت وسیع اسلامی مقید به ارتباط ووابستگی به پایتخت وحکومت مرکزی نبودند وچنانچه مایل بودند مطیع، وگرنه دم از استقلال می زدند وبا دیگران به جنگ پرداختند واین موضوع بستگی به میزان خواست وعلاقه آنها در کشور گشایی وتوسعه شهرها داشت.(111)
در اینجا به منظور پرهیز از طولانی شدن کلام، تنها به ذکر نام این مناطق بسنده می کنیم؛ این مناطق عبارتند از:
اول: اندلس
دوم: شمال آفریقا (تونس ومناطق دیگر)
سوم: ایران
چهارم: مصر
پنجم: سوریه
ششم: موصل
12 - تغییر ماهیت واهداف فتوحات:
بدون تردید هدف از فتوحات در اسلام، رحمت وشفقت برای بلاد مفتوحه ورهایی مردم آن از زیر یوغ بردگی وبیدادگری وپیاده کردن نظام صحیح اسلامی در آنجا است. نه کشتار وانتقام ورسیدن به غنایم از اینرو بر ارتش اسلامی لازم است که قبل از جنگ، مردم را به اسلام دعوت کرده ومحاسن اسلام را بر آنها عرضه بدارد وجهاد در اسلام اهداف وآداب خاصی دارد که در جای خود مضبوط است.(112) ولی این اهداف وآداب در هچکدام از فتوحات این عصر به چشم نمی خورد.
صحنه های فتوحات از اهداف وروش های فتوحات اصیل اسلامی فاصله گرفتند. نه قبل از جنگ ونه بعد از آن، دعوتی به اسلام نبود با اینکه وجوب این دعوت از واضحات شریعت اسلام به شمار می آید. همانطور که اسرار را بر خلاف موازین اسلامی می کشتند ویا درختان وشهرها را بی جهت به آتش می کشیدند ویک نمونه دیگر از به آتش کشید شهرها در جریان جنگ تفلیس قبلاً اشاره شد.
ابن اثیر در یک نمونه دیگر نقل می کند که: منتصر خلیفه عباسی در سال (248ه) وصیف ترک را به جنگ رومیان فرستاد این کار به اشاره واصراراحمد بن حضیب وزیر منتصر صورت گرفت وعلت آن کینه واختلافی بود که بین احمد بن حضیب ووصیف بود. از این رو احمد، منتصر هم او را به عنوان مرزبانی به همراه دوازده هزار سپاهی به مدت چهار سال فرستاد ودستور داد که همین طور با رومیان بجنگد تا فرمان بعدی.(113)
به طور خلاصه باید گفته شود که میزان وملاک حرکت وجنگها، فتح اسلامی نبوده بلکه در حول محورهای دیگری همچون درگیری های سیاسی وبغض وکینه های شخصی ویا... دور می زند.
ب - وضعیت اجتماعی:
مقصود از وضعیت اجتماعی، بیان طبقات مختلف یک جامعه به لحاظ دین، نژاد، منزلت اجتماعی، سمت، قدرت، مکنت و... ارتباط آن طبقات با یکدیگر ونیز بیان آداب ورسوم، اعیاد وجشن ها، قصه ها، خانه ها، اثاث، لباس، اطعمه واشربه وهر آنچه که به مظاهر یک جامعه باز می گردد؛ می باشد.(114)
ما در این مختصر نه به این مجموعه (115) که تنها به یکی از مهمترین ویژگیهای اجتماعی این دوره که همانا شکاف عمیق طبقاتی است وبعضی از نمودها ونمونه های آن می پردازیم. در این دوره به علت بی کفایتی خلفا وغرق بودن آنها در عیاشی وزن بارگی وشب نشینی های آنچنانی ولخرجیهای بی حد وحصر، رفازدگی ودنیازدگی جامعه عملاً به دو قشر ودو قطب بزرگ تقسیم شده بود، فقیر فقیر وغنی غنی، اکثریت محروم واقلیت برخوردار.(116) شکاف وفاصله طبقاتی بین خلفا وکارگزاران آنان با توده مردم به اوج خود رسیده بود. در اینجا مروری خواهیم داشت به عیاشی ها وقصرها ولخرجیهای خلفا در اعیاد وجشن ها ویا بخشش های بی حساب وبی رویه آنان چه به خویشان وهمسران وچه در بزمهای ننگین شبانه به آوازه خوانان ورقاصه ها ودلقکهای ویا لباسهای فاخر وزربفت وسفره های رنگین آنان. همچنین اشاره ای خواهیم داشت به وضع زندگی ودر آمد واختلاسهای برخی از وزرا ویا دیگر کارگزاران حکومت واز آنجا که ارائه همه موارد سخن را به درازا می کشاند به ناچار تنها به نمونه هایی اکتفا می شود.
1 - عیاشی:
عیاشی سیره مشترک همه خلفای عباسی بود.(117) داستانهای خوشگذرانی وبساطهای عیاشی وبزمهای شبانه خلفای عباسی رسواتر از آنست که احتیاجی به استشها ونمونه داشته باشد وزیرا کتب تاریخ وادب(118) مشحون از این گونه شواهد است(119) خلفای عباسی بیشتر دوران زندگی ننگین خود را میان جامهای شراب وآغوش کنیزان زیبا به سر می بردند. بهترین هدیه برای آنان شراب ناب بود وکنیزان ماهرو.(120)
او خیره سری ووقاحت را تا آنجا رساند که امام هادی (علیه السلام) را نیمه شب به اجبار به بزم شبانه خود کشاند ودر حالی که مشغول باده گساری بود جامی که در دست داشت به حضرتش تعارف کرد. امام عذر آورد وفرمود که گوشت وخون من هرگز به شراب آلوده نشده مرامعاف بدار ومتوکل از خواسته خود دست کشید اما از امام به اصرار خواست که شعری خواند که متوکل وهمه اهل مجلس را به گریه واداشت وبزم عیش را به سوگ کشاند.(121)
2 - قصرها:
خلفای عباسی وبه تبع آنان امرا ووزرا ودیگر دولتمردان علاقه شدیدی به ساختن قصرهای زیبا وپر زرق وبرق داشتند(122) قصرهای خلفای در این دوره به لحاظ وسعت شبیه به یک شهر بزرگ ودارای باغ ها وبوستانها ونهرها وساختمانهای متعدد بود.(123) متوکل دارای کاخهای متعدد بود به طور یکه هر وقت بک قصرش تمام می شد به ساختن قصر دیگری می پرداخت. خرج این قصرها بالغ بر /000/000/274 در هم بود.(124)
3 - جشن ها:
خلفای عباسی چه در عصر اول وچه در عصر دوم،اهتمام زیادی در بپا نمودن مجالس وجشن های پر زرق وبرق داشتند.(125) ولخرجی های آنان حد وحصری نداشت به نمونهایی از هر دو عصر می پردازیم.
مهدی عباسی (158 - 169 ه) در مراسم تزویج بانو زبیده برای پسرش هارون پنجاه میلیون در هم صرف کرد ووقتی که شب زفاف رسیده، زبیده پیراهنی پوشیده بود که تمامش از درهای شاهوار بود وکسی تا آن روز نظیر آن را ندیده بود وبه خاطر ارزش زیاد آن، کسی از اهل خبره نمی توانست بهایی برایش تعیین کند وهمسر هشام بن عبد الملک جامه بی آستینی بر تن کرده بود که تمام آن پیراهن از طلا بود وهیچ دوخت ودوزی در آن به کار نرفته بود. جز دو بند، بقیه زربفت بود وآن را به قدری با زر وزیور آراسته بودند که به علت زیادی جواهرات قدرت راه رفتن نداشت.(126)
وباز از نمونه ولخرجیهای مهدی عباسی وحیف ومیل بیت المال، آن بود که یک دانه باقوت سرخ وسرسام آوری به راه انداخت که مورخان به تفصیل نوشته اند وهزینه مخارج این جشن ختنه کنان بالغ بر هشتاد وشش میلیون در هم شده بود (127)
دکتر شوقی ضیف پس از نقل این واقعه می گوید: به این ترتیب میلیونها دینار ودرهم بی حساب صرف می شد وبدون هیچ کنترلی در مهمانی ها وجشنهای کاخ خرج می شد در حالی که مردم در سختی وفقر به سر می بردند وعرق زحمت، مدام از سر ورویشان می ریخت وغم نومیدی ومحرومیت را می خوردند تا متوکل ودیگران اموال ایشان را در راههای بیهوده صرف کنند وبا آنها کاخهای عظیمی را بسازند ودینارها را میلیون میلیون حرام کنند وبا آنها کاخها را به میخانه هایی بدل کنند که کاسه ها وجامهای شراب در آن جا دوربزند وکیسه های زر وسیم خرج نمایند.(128)
مسعودی به حق می نویسد: در هیچ برهه ای از زمان وتاریخ به مانند دوران خلافت متوکل ولخرجی نمی شد.(129)
4 - بزم ها:
بزمهای شبانه عباسیان ودلدادگی وبخشش های بی حساب آنها به رقاصه ها وآوازه خوانان ومطربان در حالت خلسه ومستی شهره افاق ویادآور داستانهای هزار ویک شب است. این بزمها مملو از لهو ولعب ومسخرگی بود.(130) قصرهای خلفا پایگاه عیش ونوش ومجالش شراب بود(131) وخلفا نیز بیشتر اوقات را در مستی وطرب می گذارندند.(132) ونه تنها قصرهای خلفا، که قصرهای وزرا وامرا نیز پایگاه شراب ورقص وغنا بود.(133) که الناس علی دین ملوکهم.
متوکل نیز دست کمی از دنیای خود نداشت. طبری نقل می کند که وقتی متوکل قصر جعفری خود را تمام کرد، مطربان ودلقکان را فراخواند وپس از انجام کارشان به آنها دو میلیون درهم داد.(134)
5 - بخشش ها:
بخشش های بی حساب خلفاء از بیت المال مسلمین منحصر به رقاصه ها وآوازه خوانان در بزمهایشان نبود که مادران وهمسران ودیگر بستگان آنها را هم در بر می گرفت ومتوکل به مادرش شجاع سالی 000/600 دینار می داد آنچه که پس از مرگ این زن باقی ماند 000/000/5 دینار پول نقد وجواهراتی به ارزش 000/000/1 دینار وزمینهایی که ارزش غلات سالانه آن 000/4000 دینار بود.(135)
ام قبیحه (136) همسر متوکل ومادر معتز نیز از همین بخششها ودست ودلو ازیهای همسر وپسرش به ثروتهای هنگفتی دست یافته بود. به طوری که پس از کشته شدن پسرش معتز آن هم به خاطر اینکه از تهیه پنجاه هزار دینار برای مخارج سپاه خود عاجز بود، در نزد او یک میلیون وهشتصد هزار دینار پول نقد وسه جعبه جواهرات از مرد ویا قوت ودرهای گرانبها که نظیرشان نبود، یافتند.(137) قیمت آنها دو میلیون دینار بود.(138) از اینها که بگذریم بخشش های خلفا به شعرای درباری ویا هر کسی که در مدح وستایش آنان شعری بگوید ویا حکومت آنان را به حق جلوه دهد وآنان را از ائمه به پیامبر نزدیکتر نشان دهد ویا زبان گزنده خود را متوجه علویان ساخته وبر آنان بتازد؛ نیز جالب توجه است.
ابن اثیر از قول أبو الشمط نقل می کند که گفت: من برای متوکل شعری خواندم که در آن هجا وناسزای رافضه بود. او مرا امیر بحرین ویمامه کرد وچهار خلعت بمن داد منتصر هم به من یک خلعت داد وسپس متوکل دستور داد انجام دادند. (139) بعد از آن متوکل برای شعر دیگری هم مانند آنچه گفته بودم ده هزار درهم بر من نثار کرد.(140)
از بخششهای متوکل تنها شاعران برخوردار نبودند بلکه خنیاگران ودلقکان ومسخرگان نیز جوایز بزرگی دریافت می کردند.
طعام ها:
از ویژگیهای خلفای عباسی وبه تبع آنان وزرا وامرا، حرص واسراف آنان در تهیه انواع واقسام اطعمه واشربه وشرینی جات وچیدن سفره های رنگین با ظروف طلا ونقره(141) بود.
خرج روزانه مأمون شش هزار دینار بود که بیشتر این مبلغ صرف خرج آشپزخانه او می شد.(142)
هارون الرشید نیز در هر روز سی نوع طعام بر سر سفره اش چیده می شد وده هزار درهم خرج غذایش می شد.(143)
برخی دیگر از آنها از شعرای خود می خواستند تا درباره این سفره های رنگین شعر بسرانید.(144)
دکتر ابراهیم حسن در کتاب تاریخ الاسلام ودکتر شوقی ضیف در العصر العباسی الثانی نمونه هایی شنیدنی از این اسراف وشکم بارگی را ذکر می کنند.(145)
دکتر زهرانی نیز در کتاب النفقات واداراتها فی الدولة العباسیة مخارج گزاف روزانه غذا وآشپزخانه هر یک از خلفای عباسی را آورده واسراف وولخرجی آنها را نشان می دهد.(146)
از مخارج شکم بارگی خلفا واسراف آنان در طعام که بگذاریم مخارج سنگین همسران خلفا وفرزندان آنها ومبلغ گزاف خرید ونگهداری کنیزکان زیبا ولباسهای فاخر و... واز همه مهمتر ولخرجی ها ورشوه های فراوان که در هنگام رسیدن به خلافت برای بیعت با آنان می پرداختند، هر کدام رقم سنگین وسر سام آوری را تشکیل می داد که فشار آن تنها بر دوش توده مردم مسلمان بود.(147) آن هم توده مردمی که خرج ماهیانه یک خانواده متوسط آنان در همان دوره، بیش از بیست وپنج در هم نبود. یعنی به طور متوسط از روزی یک در هم تجاوز نمی کرد.(148) در حالی که مخارج متوکل فقط برای مصارف شخصی اش در سال رقمی بالغ بر 500/502/76 در هم بود.(149)
مناسب است در بخش پایانی اشاره ای هم به فقر وسیه روزی توده مردم یعنی کشاورزان وکارگران وفرهنگیان وخدمتکاران وصاحبان حرف وصنایع کوچک داشته باشیم همانانی که در حقیقت آنچه طبقه مرفه داشت از کد یمین وعرق جبین آنها بود وآنچه مرفهین بی درد به یغما می بردند در واقع چیزی نبود جز دسترنج اینان.(150) گرچه در خلال آنچه آورده شد به وضوح وضعیت توده عموم مردم روشن گشت ودیدیم که بسیاری از قیامها وشورشهای این دوره بخصوص صاحب زنج وبعدها نیز قرامطه، فریاد وعکس العملی در برابر این همه ظلم وچپاول طبقه حاکمه وفقر وفلاکت توده های پابرهنه بود.(151)
ثروت های جهان اسلام به سوی دربار سرازیر بود تا خرج رقاصه ها وآوازه خوانان ودلقکان ومسخرگان وکنیزکان زیبا شود وبزم های شبانه پر از گناه ونکبت عباسیان پر رونق گردد.(152)
ج - وضعیت فکری:
آنچه که به لحاظ وضعیت فکری(153) در این دوره در خور توجه وتأمل است تغییر خط مشی فکری متوکل از اعتزال(154)، مذهب رسمی دولت، به مذهب اهل حدیث وچرخش آشکار سیاست سرکوبی معتزله وشیعیان وحمایت از اهل حدیث - که غالب اهل سنت(155) را تشکیل می داد - است.
در مورد اعتزال وزمان پیدایش آن اقوال متعددی است(156) برخی از محققین پیدایش آنرا در اواخر قرن اول هجری ودر دوره امویان وجدایی واصل بن عطا از استاد خود حسن بصری (121 - 110 ه) می دانند.(157) به گفته آنان جایگاه پیدایش ورشد ونمو اعتزال در عراق بوده ومتشکل از پنج اصل است.(158)
تکیه این مکتب بر عقل گرایی مفرط است به طوری که بعضی آنرا از این نظر شبیه مکتب عقلگرایی اروپا در عصر رنسانس می دانند.(159)
این مذهب تا دوره مأمون از مناقشات ودخالت در مسائل سیاسی کاملاً به دور بود.(160) اما در دوره مأمون (198 - 218 ه) عقیده رسمی دولت قرار گرفت وبا حمایت های او به اوج شکوفایی خود رسید. برخی از محققین با ارائه شواهد تاریخی بر این عقیده اند که هدف اصلی مأمون از این اقدام مبارزه با امامت شیعه ودر رأس آن مبارزه با امام رضا (علیه السلام) ومحکوم کردن وشکست آن حضرت بود. تا بدینوسیله بزرگترین مانع وخطر را از سر راه خود ودیگر خلفای عباسی بردارد.(161)
همچنانکه با اجبار امام به پذیرش مقام ولایتعهدی از یک طرف وترجمه کتابهای یونانی در فلسفه ومنطق از طرف دیگر، برای تحقق اهداف خود تلاش می نمود.
او با اجبار امام به پذیرش مقام ولایتعهدی یکی از اهدافش این بود که به رغم خود نشان دهد که امام (علیه السلام) زاهد نیست وطالب مقامات دنیوی است،(162) وبا شروع نهضت ترجمه(163) بنای شکست امام وبستن درب خانه اهل بیت را داشت(164) اما با برخوردهای پیچیده ودقیق امام وبرخورداری حضرت از موهبت عصمت وعلم الهی، تمامی نقشه های شوم او نقش بر آب شد تا آنجا که چاره ای جز کشتن امام ندید.
اباصلت می گوید: مأمون از شهرهای مختلف متکلمان را احضار می کرد به این امید که شاید یکی از آنان در مباحثه، امام (علیه السلام) را شکست دهد تا منزلت او نزد علماء پایین بیاید وبه وسیله آنان، نقصان وشکست امام در میان مردم منتشر وشایع شود. ولی هیچ دشمنی از یهود ونصاری ومجوس وصائبیان وبراهمه وبی دینان ومادیان ونه هیچ دشمنی از فرقه های مسلمین با آن حضرت سخن نمی گفت مگر آنکه با دلیل وبرهان، محکوم وساکت می گشت.
تا اینکه می گوید: چون این نیرنگ مأمون به نتیجه نرسید به آن حضرت سوء قصد کرد وبا خوراندن سم او را کشت.(165)
مأمون پس از پذیرش این مذهب مردم را وادار به قبول مخلوق بودن قرآن که یکی از نظریات معتزله است، نمود.
وی در سال (218 ه) نامه ای به حاکم بغداد نوشت واز او خواست که قضات ومحدثین را در مورد مسأله مخلوق بودن قرآن بیازماید تا چنانچه مخالف این نظر هستند آنان را از سمت خود عزل کند. همچنین دستور داد که از قضات تعهد بگیرد که شهادت کسانی که قائل به مخلوق بودن قرآن هستند نپذیرد وهر کسی که به این مسئله معتقد نیست مجازات نماید.(166) این کار که در واقع نوعی تفتیش عقاید بود در تاریخ به عنوان محنة القرآن(167) مشهور شده است.
از جمله وصایای مأمون به ولیعهد خود (معتصم) وادار کردن مردم به پذیرش این مسأله بود. معتصم هم با اینکه بهره ای از علم نداشت بر هر کدام از علما که قائل به این مسأله نبودند بسیار سخت می گرفت وهر عالم وقاضی که بر این رأی معتزله نبود در معرض ضرب وتازیانه وشکنجه قرار می گرفت.(168)
واثق (227 - 232 ه) نیز به پذیرش معتصم اقتدا نمود واز معتزله حمایت می کرد. او تا آنجا به مردم برای پذیرش عقاید آنان سخت گرفت که باعث رنجش خاطر مردم بغداد شد.(169) وی افراط را به آنجا رساند که در مبادله اسرای مسلمین با رومیان، ملاک مسلمانی را پذیرش مخلوق بودن قرآن قرار داد. بطوری که هر کدام از اسراء که قائل به این مسئله نبودند به اعتبار اینکه مسلمان نیست مورد مبادله قرار نمی داد.(170)
در هر حال سختگیریهای خلفای عباسی به جایی رسید که مخالفان مورد شکنجه وآزار قرار گرفتند وزندانها از آنها پر گردید.(171) احمد بن حنبل به جرم مخالفت با این نظریه تازیانه خورد ومدتها زندانی شد(172) ودر زمان حکومت واثق، اهل بغداد به خاطر اعتراض به این مسأله به رهبری احمد بن نصر خزاعی قیام کردند وخواستار عزل واثق شدند. این قیام بوسیله واثق شکست خورد ورهبر آن بدست وی کشته شد.(173) یوسف بن یحیی بویطی نیز که از شاگردان شافعی بود مورد شکنجه قرار گرفت ودر زندان درگذشت.(174) بدون تردید اینگونه اقدامات ونظایر آن باعث نفرت هر چه بیشتر مردم نسبت به معتزله می شد.(175)
بالاخره با درگذشت واثق وروی کار آمدن متوکل (232 - 247 ه) وی با یک چرخش آشکار، سیاست حمایت از اهل حدیث وسرکوبی معتزله وشیعیان(176) را در پیش گرفت.(177) وبدینوسیله توانست رضایت توده مردم را که بخاطر سخت گیریهای معتزله وحمایتهای بی دریغ خلفاء از آنان، به ستوه آمده بودند، فراهم آورد.(178) تا آنجا که مردم در ستایش او به سبب این کار مبالغه کرده واو را یکی از سه خلیفه واحیاء کننده سنت واز بین برنده بدعت نامیدند.(179)
وعلاوه بر آن با این اقدام خود موفق شد علویان را که اکثر آنها گرایش معتزلی وسیعی داشتند ودر واقع عناصر تندرو جامعه را تشکیل می دادند، شکست عمده ای بدهد.(180)
متوکل با این چرخش فکری برای رسیدن به اهداف سیاسی خود ونابودی هر چه بیشتر معتزله وشیعه روشهای خاصی را اتخاذ کرد.
نخست، تفتیش عقاید مذهبی (المحنة) علیه راویان عامه که از سوی مأمون وبا حمایت معتزله اعمال می شد را ممنوع ساخت وایشان وهوادارانشان را به پذیرش شعارهای ضد شیعی ترغیب کرد.
دوم، متوکل، ابن زیات وزیر وهمکارانش را از مشاغل خود برکنار کرد وبه جای او جر جرائی وابن خاقان را، که گرایشهای افراطی به اتخاذ سیاستهای ضد شیعی داشتند منصوب کرد.
سوم: وی دست به ایجاد ارتش نوینی موسوم به شاکریه زد. بدین منظور افرادی را از مناطقی که در بینش ضد علوی معروف بودند بویژه از سوریه، الجزیره، جبل، حجاز وحتی از عبنا، که علیه تفتیش عقاید مذهبی (محنة القران) قیام کرده بودند استخدام کرد.(181)
متوکل علاوه بر این اقدامات دست به یک رشته عملیات بر علیه مخالفان خود از شیعیان وعلویان زد.(182) که به برخی از آنها همچون خراب کردن قبر امام حسین (علیه السلام) و... قبلاً اشاره شد.
از دیگر رویدادهای قابل ذکر در این ایام شکل گیری وتدوین برخی از جوامع روایی وصحاح اهل سنت همچون مصنف ابن ابی شیبه (متوفای 235 ه) وصحیح بخاری (متوفای 256 ه) وصحیح مسلم (متوفای 261 ه) است.

فصل چهارم وضعیت فکری وسیاسی، اجتماعی شیعه در آستانه عصر غیبت

مقدمه:
در این دوره، شیعه به لحاظ فکری از شاگردانی مبرز برخوردار است. شاگردان واصحابی که بوسیله ائمه (علیهم السلام) پرورش یافته واصول به آنها القاء شده ودر کتابهای چهار صدگانه (اصول اربعمأة) نگارش وتدوین یافته است، مبانی اعتقادی وفقهی شیعه توسط ائمه تبیین وبا سفارش واصرار همانها در کتابها جمع آوری وتدوین گشته است.
به لحاظ سیاسی وضع خیلی حساس وبحرانی است. امامان شیعه در محاصره قرار می گیرند وعلیرغم تقیه شدید، برای کنترل بیشتر از مدینه به سامراء آورده می شوند. دسترسی شیعیان به امام بسیار سخت وخطرآفرین است. در این مرحله که مبارزه بسیار حساس وپیچیده شده، طرح مبارزاتی شیعه در سازمان مخفی وکالت شکل می گیرد، سازمانی که پایه های آن از دوره امام صادق (علیه السلام) ریخته شد ودر دوره عسکریین به اوج نفوذ خود رسیده است. سازمان مخفی وکالت سازمانی تشکیلاتی وبسیار پیچیده است که جز با مطالعه دقیق وبررسی وغور در زوایای پنهان آن نمی توان به عمق وپیچیدگی ونقش ارزنده آن در این مرحله حساس پی برد.
امام در این مرحله با تماسهای حساب شده وپنهانی به بسط وتوسعه این سازمان ودر نتیجه حفظ وتقویت وگسترش شیعه می پردازد.
تأیید وحمایت برخی از قیامهای علویان برای ایجاد ضعف در پایه های حکومت عباسی ویا کم کردن ظلم وبیداد آنان از دیگر اقدامات ائمه شیعه در این مرحله تاریخ ساز از مبارزات است.
به لحاظ اجتماعی توده شیعه تحت فشار وظلم شدید خلفاست. اموال آنان مصادره وجان آنان در معرض خطر است. آنها را از پست ها وسمتهای مهم اخراج وتا آنجا که ممکن باشد در تنگنا وفشار قرار می دهند. تعدادی از آنان با سیاست تقیه در دربار وپست های حساس نفوذ کرده تا در مواضع ضروری بتوانند اقدامات مفیدی انجام دهند.
رهبری شیعه در این دوره گر چه محصور است ولی همچون دیگر ائمه از نفوذ فوق العاده ای در میان همه اقشار مردم برخوردار است.
الف - وضعیت فکری:
شیعه در این دوره به لحاظ فکری عقیدتی از جایگاهی شایسته برخوردار است. چه اینکه طرح مذهب بوسیله صادقین (علیه السلام) ریخته شد واحادیث در شکل اصول وجوامع نگهداری شده اند(183) ومعیار شناسایی احادیث وتهذیب آنها توسط ائمه دیگر به دست آمده همانطور که شیوخ وشاگردان واصحابی تربیت شده اند(184) تا هم کارگشای حوادث باشند وهم از کیان اعتقادی وفقهی شیعه در برابر فرقه ها وگروههای مختلف، بخصوص اهل سنت که از حمایت وپشتیبانی خلفا نیز برخوردار بودند؛ دفاع کنند.
حفظ اسلام وفرهنگ وحی ونگهداری آن از دستبرد حوادث ومنحرفان از جمله وظایف امام است. روشنگریها وموضع گیریهای بجای عسکریین در برابر انحرافات فکری جامعه از صوفیه وواقفیه گرفته تا مفوضه وثنویه وغلات(185) و... وپاسخگویی به مسائل فقهی ومشکلات فکری ودور کردن شیعیان از در افتادن در وادیهای بیهوده وتوان سوز (المحنة)، از ویژگیهای بارز این دوره است.
از دیگر اقدامات مهم عسکریین (علیهما السلام) در این دوره ایجاد آمادگی فکری در شیعیان برای ورود به عصر غیبت بود، از جمله این اقدامات، روایات فراوان آنها در مورد فرا رسیدن غیبت وبشارت به ولادت حضرت حجت(186) وارجاع شیعیان به وکلاء(187) وتأیید برخی از کتب فقهی واصول روایی(188) وبالاخره کم کردن تماس مستقیم شیعیان با آنها بود به طوریکه حتی در شهر سامراء به مراجعات ومسائل شیعیان از طریق نامه یا توسط نمایندگان خویش پاسخ می دادند وبدین ترتیب آنان را برای تحمل اوضاع وشرائط وتکالیف عصر غیبت وارتباط غیر مستقیم با امام آماده می ساختند.(189) همچنانکه خواهیم دید که این همان روش است که بعداً امام دوازدهم در زمان غیبت صغری در پیش گرفت وشیعیان را به تدریج برای دوران غیبت کبری آماده کرد.
ب - وضعیت سیاسی:
1 - انتقال عسکریین از مدینه به سامراء وکنترل شدید آنان:
سیاست عباسیان در این دوره در برابر عسکریین همان سیاستی بود که مأمون در برابر امام رضا (علیه السلام) وامام جواد (علیه السلام) بکار برد ومتوکل به صورت یک سنت شوم در برابر امام هادی (علیه السلام) اعمال کرد وآن عبارت بود از نزدیک ساختن امام (علیه السلام) به دربار ومحدود کردن امام (علیه السلام) در حاشیه حکومت، تا بتوانند کاملاً مراقب امام باشند وبر تمام کارهای او اطلاع داشته وبین آن حضرت وشیعیان جدایی وفاصله بیندازند. همین سیاست در مورد امام عسکری (علیه السلام) هم اجرا شد. از این رو آن حضرت مانند پدر گرامیش در سامراء تحت نظر بود ومجبور بود هر هفته، روزهای دوشنبه وپنجشنبه خود را در کاخ خلیفه معرفی کند.(190)
2 - شیوه های مبارزات سیاسی عسکریین (علیهما السلام):
مبارزات سیاسی عسکریین همچون مبارزات فکری وعقیدتی آنان، شیوه ها وابعاد مختلف ومتعددی دارد. از سیاست تقیه گرفته تا نفوذ دادن برخی از شیعیان در کارهای حکومت(191) تا حفظ ونگهداری شیعیان(192) ورسیدگی به وضعیت آنان(193) تا تأیید وحمایت برخی از گروههای انقلابی (194) ومهمتر از همه تقویت وگسترش سازمان مخفی وکلاء است. سازمانی که در دوره امام صادق (علیه السلام) پی ریزی شد ودر دوره عسکریین با شتاب بیشتری رو به توسعه وگسترش گذاشت. درباره این سازمان وعوامل گسترش آن در آن عصر واهمیت وویژگیها وسیر تاریخی آن در فصل بعدی به طور مفصل گفتگو خواهیم کرد.
ج - وضعیت اجتماعی:
در این قسمت به بررسی وضعیت اجتماعی شیعیان وپایگاه اجتماعی ونفوذ رهبری شیعه می پردازیم.
1 - وضعیت شیعیان:
وضعیت اجتماعی شیعه را در این دوره علیرغم اینکه بسیاری شهرها از مرکز شیعه نشین است (195) می توان در فقر وفشار واخراج از پستها واز همه مهمتر محرومیت از موهبت هم نشینی وانس ومجالست با امام ودر حقیقت به حداقل رساندن ارتباط با امام (علیه السلام) دانست.
ارتباط حداقل با إمام:
امام گرچه در این دوره به صورتهای مختلف با شیعیان خود تماس می گرفت. امام کنترل شدید امام از یک طرف وشکنجه وآزار کسانی که با امام تماس می گرفتند از طرف دیگر، باعث می شد که ارتباط امام با پیروان خود به حداقل برسد وهمین امر سبب پی آمدهایی در شیعه می شد. گرچه با تدبیر امام این آفات با اقل خود می رسید امام به هر حال خالی از پی آمدها ومشکلات خاص خود نبود.
فشار:
در این دوره شیعیان از جانب خلفای عباسی به شدت تحت فشار واختناق بودند قبلاً به برخی از جنایات متوکل در مورد شیعیان وعلویان از تشکیل سپاه شاکریه گرفته تا خراب نمودن قبر امام حسین (علیه السلام) و... اشاره کردیم. او برای فشار هر چه بیشتر بر شیعیان به حاکم مصر دستور داد تا طالبیون را به عراق نفی بلد کند. حاکم مصر نیز چنین کرد. آنگاه متوکل در سال 236 ه آنان را به مدینه که محل تبعید علویان بود راند.(196)
وی همچنین به ساکنین حجاز هشدار داد تا هیچگونه ارتباطی با علویان برقرار نسازند وآنها را از نظر مالی حمایت نکنند. بسیاری از افراد بدین خاطر به شدت مجازات شدند. بنا به نوشته اصفهانی، متوکل در نتیجه اعمال این شیوه ها علویان را با رفتارهای خشونت آمیزی در مدینه مواجه کرد. مدینه جایی بود که علویان از دیگر مردم کلاً جدا شده بودند واز حداقل احتیاجات زندگی نیز محروم ماندند(197)
اخراج از سمت:
مسعودی می نویسد: متوکل اسحاق بن ابراهیم حاکم سامراء وسیروان در استان جبل را به خاطر شیعه بودن از سمت خود برکنار کرد.(198) بسیاری دیگر از مردم نیز موقعیتهای خود را به همان دلیل از دست دادند.(199) بعضی از آنها تصریح می کردند که علت اخراج ومحرومیت آنها ارتباط با امام است.(200)
گرفتن امکانات اقتصادی:
متوکل، ملک فدک را که دارایی حسینیان بود مصادره کرد. درآمد ملک فدک بنا به نوشته سید ابن طاووس در آن زمان بالغ بر 24000 دینار بود. متوکل فدک را به عبد الله بن عمر بزیار، از هواداران خود اعطا کرد.(201) وهمانگونه که در بالا اشاره کردیم به ساکنین حجاز هشدار داد تا هیچگونه ارتباطی با علویان برقرار نسازند وآنها را از نظر مالی حمایت نکنند.
أبو الفرج اصفهانی می نویسد: متوکل، علویان را در تنگنای اقتصادی قرار داد ورسماً هر گونه کمک ونیکی در حق آنان را ممنوع کرد ومتخلفان را مجازاتی سخت وکیفری سنگین می داد.(202)
پایگاه اجتماعی ونفوذ رهبری شیعه:
نفوذ معنوی امامان شیعه علیرغم همه موانعی که از جانب حکومت برای آنها پیش می آوردند، روز به روز فرونی می یافت تا آنجا که قصر خلفا را هم در بر گرفته بود بسیاری از مردم شیفته آنان بودند وحتی برخی از وزرا وامرا در دل به حقانیت آنان معترف وخلافت را تنها شایسته آنها می دانستند، گرچه در ظاهر آن را پنهان می داشتند. در اینجا مروری خواهیم داشت به نمونه هایی از پایگاه اجتماعی امام هادی وامام عسکری (علیهما السلام).
الف - نفوذ امام هادی (علیه السلام):
در این بخش اشاره ای خواهیم داشت به نفوذ حضرت در دربار ودر میان علویان واهل کتاب ومردم مدینه وشیعیان آن حضرت.
1 - دربار:
1 - 1 متوکل بواسطه دمل بسیار بزرگی که درآورده بود سخت بیمار شد به طوریکه از شدت درد رو به مرگ بود وهیچکس را جرئت نیشتر زدن نبود. مادر متوکل - شجاع - نذر کرد چنانچه پسرش از این بیماری بهبود یابد مال زیادی را از افراد نزد خلیفه (203) - به متوکل گفت خوب است کسی را به نزد أبو الحسن هادی نفرستی واز او در مورد علاج این بیماری پرسش کنی، زیرا چه بسا او دستوری دهد ومعالجه ای برای این بیماری بداند. متوکل گفت: کسی را نزدش بفرستید، پس فرستاده متوکل رفت وبه همراه دستور العملی برای معالجه برگشت که در اثر آن متوکل معالجه شد...(204)
2 - 1 متوکل در پی سعادت هایی که از امام هادی (علیه السلام) در مدینه می شد، حضرت را بوسیله یحیی بن هرثمه به سامراء فراخواند امام همراه افراد خانواده خود به طرف سامراء به راه افتادند. یحیی خود خدمتگذاری امام را به عهده گرفت واز تقوای حضرت شگفت زده شده بود کاروان صحرا را در نور دید تا آنکه به بغداد رسید.
یعقوبی نقل می کند همینکه امام به یاسریه رسید اسحاق بن ابراهیم حاکم بغداد به دیدار امام آمد وچون علاقه وشیفتگی مردم را به ایشان دید از حضرت خواست شب را در بغداد به سر برد.(205)
یحیی، حاکم بغداد را در جریان امر گذاشت، حاکم بغداد گفت: این مردم - امام هادی (علیه السلام) - زاده رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) است وتو انحراف متوکل را از اهل بیت می دانی پس اگر به او کلمه ای علیه امام بگویی او را خواهد کشت وروز قیامت پیامبر خصم تو خواهد بود... یحیی پاسخ داد: به خدا سوگند جز نیکی از او ندیدم وچیزی که نپسندم از او نیافتم... سپس بغداد ترا ترک کرده وراه سامراء را در پیش گرفتند.همینکه به مقصد رسیدند، یحیی خود را شتابان به وصیف ترکی که از سران حکومت بشمار می رفت رساند واو را از رسیدن حضرت آگاه ساخت. وصیف نیز او را از نقل سخنانی که موجب رسیدن گزندی به امام گردد بر حذر داشت وگفت: ای یحیی! به خدا سوگند اگر سر مویی از امام کم شود تنها تو مسئول آن خواهی بود... ویحیی از یکی بودن سخنان اسحاق ووصیف درباره محافظت از امام وسلامتی او متحیر شد.(206)
3 - 1 نفوذ امام تا آنجا بود که هنگام آمدن آن حضرت به نزد متوکل تمامی درباریان ونگهبانان قصر بی اختیار به احترام امام قیام می کردند وبدون کمترین بهانه جویی وبه انتطار گذاشتن، بی درنگ درها را می گشودند وپرده ها را کنار می زدند.(207)
2 - در میان علویان و....
1 - 3 محمد بن حسن اشتر علوی می گوید: همراه پدرم با جمعی از مردم عباسی، طالبی وجمعی از لشکریان ودیگران بر درگاه متوکل عباسی بودیم که ناگهان ابو الحسن - امام هادی (علیه السلام) - وارد شد وآهنگ قصر خلیفه را نمود. تمامی حاضران بدون استثاء از مرکب از آن جمع از این تجلیل وگرامی داشت به خشم آمد ولب به اعتراض گشود وگفت: این همه تشریفات واحترام برای کیست؟!چرا برای این جوان این همه احترام بگذاریم؟ او نه از ما بالاتر است ونه بزرگسال تر. به خدا قسم هنگام خارج شدن دیگر برای او بپا نخواهم خواست واز اسب فرود نخواهیم آمد...
ابوهاشم جعفری به او چنین پاسخ داد: به خدا سوگند با ذلت وکوچکی به تو احترام خواهی گذاشت... لحظاتی بعد امام از قصر خارج شد. بانگ تکبیر برخاست وهمه مردم به احترام امام بپا خاستند، ابوهاشم مردم را مخاطب ساخته گفت: مگر شما نبودید که تصمیم داشتید به حضرت احترام نگذارید؟
گفتند: به خدا قسم نتوانستیم خود را کنترل کنیم وبی اختیار از اسب فرود آمده به ایشان احترام گذاشتیم.(208)
2 - 3 - سادات وبزرگان در احترام وبزرگداشت امام هم صدا بودند وهمگی رهبری وفضل امام را پذیرفته بودند. از جمله این علویان زید بن موسی بن جعفر - معروف به زید النار - بود که عمری پدر حضرت به شمار می رفت ودر آن وقت مردی معمر وکهنسال بود. روزی زید به قصد دیدار امام بر در خانه آمد واز عمربن فرج که نگهبان در بود خواست تا برایش از امام اجازه ورود بگیرد امام اجازه داد. زید وارد شد ودر مقابل امام که در صدر مجلس بود با ادب تمام واحترام دو زانو نشست وبدینسان به امامت حضرت اعتراف کرد.
روز دیگر که زید به حضور امام شرفیاب شد امام در مجلس حاضر نبود وزید در صدر مجلس نشست اندکی بعد امام وارد شد وهمینکه زید حضرت را دید به سرعت از جای خود بر خاسته امام را بسیار جوان وزید مردی مسن بود لیکن حرکت زید به عنوان اعتراف به امامت حضرت وفضیلت ایشان بود وتمامی قائلین به امامت ایشان چنین می کردند(209)
4 - در میان مدینه:
وقتی که مردم مدینه از مأموریت یحیی بن هرثمه فرستاده متوکل برای بردن امام هادی (علیه السلام) به سامراء اطلاع پیدا کردند از شدت علاقه به امام (علیه السلام) آنچنان ناله وشیون سردادند که یحیی می گوید: من همانند آن را ندیده ونشنیده بودم بطور یکه مجبور شدم آنها را تسکین داده وتا سوگند نخورم که هیچ آزار واذیتی به امام نخواهم رسید آرام نگرفتند.(210)
5 - در میان اهل کتاب:
نفوذ امام، منحصر به مسلمانان وشیعیان نبود که اهل کتاب را هم شامل می شد. آنها به حضرت بسیار احترام می گذاشتند ودر گرفتاریها ودشواریها به امام متوسل می شدند وحتی به آن حضرت هدایای نیز تقدیم می کردند.
هبة الله بن ابی منصور موصلی چنین نقل می کند: یوسف بن یعقوب مسیحی از دوستان پدرم بود وی روزی به عنوان مهمان به خانه ما در بغداد آمد. پدرم از او انگیزه آمدنش را پرسید.
یوسف جواب داد: متوکل عباسی مرا احضار کرده است ولی علتش را نمی دانم. من نیز خودم را به یکصد دینار بیمه کرده ام که آنها را با خود آورده ام تا برای علی بن محمد بن علی الرضا (علیه السلام) هدیه ببرم (211)
6 - در نزد شیعیان سامراء:
متوکل در سامراء همواره مانع دیدار مردم با امام هادی (علیه السلام) می شد یک روز حضرت در قصر متوکل بود وجماعت زیادی از شیعیان در پشت در اجتماع کرده بودند. راوی می گوید: از آنها پرسیدم برای چه اجتماع نموده اید؟ گفتند: منتظر بازگشت مولایمان هستیم تا او را ببینم وبر او سلام کنیم وآنگاه برویم پرسیدم: آیا او را می شناسید؟ گفتند: بلی همه او را می شناسیم.(212)
ب - امام عسکری (علیه السلام):
در این فراز نیز مروری خلاصه خواهیم داشت به پایگاه اجتماعی حضرت عسکری (علیه السلام) از دربار وخلفا ووزرا گرفته تا اهل کتاب وعلما وشیعیان و...
1 - در نزد خلفا:
برخی از خلفای آن دوره همچون معتمد در حوائج مهم خود به آن حضرت متوسل می شدند واز حضرت در خواست دعا می کردند(213) ویا در شرایط بحرانی وحساس آنها را به کمک می طلبیدند، همچنانکه معتمد یکبار که حضرت در زندان بود دستور داد حضرت را آزاد کنند تا در مقابل انحراف منحرفین ایستاده وشک وتزلزلی که بوسیله آنها در میان مردم ایجاد شده آنرا بزداید. معتمد خطاب به حضرت گفت: دین جدت را دریاب.(214)
همو در کلام دیگرش خطاب به جعفر برادر امام عسکری هنگامی که از وی درخواست اعطای مقام برادرش را داشت گفت: مقام برادرت به دست ما نبود که از جانب خداوند بود وعلیرغم تلاش فراوان ما در پایین آوردن منزلت برادرت، وی به خاطر علم وعبادتش مداوم بر نفوذش افزوده می شد...(215)
در نزد وزرا:
1 - 2 عبید بن خاقان از وزرای خلفای عباسی همدوره امام (علیه السلام) است وی می گوید:
اگر خلافت از میان خلفای بنی عباسی جدا شود کسی از هاشمیان به غیر از او - امام حسن عسکری - سزاوار آن نخواهد بود. تنها این مرد است که با علم، عفت، هدایت، خویشتن داری، زهد، عبادت، اخلاق زیبا وصلاح نفس، شایسته خلافت می باشد پدرش نیز همچون او مردی بزرگ وبخشنده، دانشمند وخیرخواه بود.(216)
2 - 2 - احمد بن عبیدالله بن خاقان که مردی ناصبی واز منحرفان ومخالفان اهل بیت (علیهم السلام) بود، پایگاه اجتماعی ونفوذ امام عسکری (علیه السلام) را اینگونه توضیح می دهد: در سامراء در بین علویان مردی را مانند حسن بن علی بن محمد بن علی الرضا در رفتار وعفت وبزرگواری وبخشش ومورد احترام در نزد فامیل وخلیفه وهمه بنی هاشم ندیدم نه تنها آنها که تمام وزرا ومنشیان وفرماندهان لشگر ودیگر مردمان، حضرت را بر همه بزرگان مقدم می داشتند. (217)
همو باز می گوید: من از هیچیک از بنی هاشم وفرماندهان ومنشیان وقضاوت وفقها وسایر مردم در مورد او - امام حسن عسکری (علیه السلام) - نپرسیدم مگر اینکه دیدم وی در نزد آنان در نهایت بزرگی وعظمت ومنزلت جای داشت واو را بر تمامی خاندان وبزرگان وهمگان مقدم می داشتند وهمه بالاتفاق می گفتند: او امام رافضیان است واز آنجا که همه در مورد او سخن به نیکویی می گفتند واو را بزرگ می داشتند در نزد من نیز مقام ومنزلتش بسیار بالا بود.(218)
3 - در نزد امرا:
یکی از فرمانداران وامرا همینکه امام عسکری (علیه السلام) را دید بلافاصله به احترام حضرت از مرکب پیاده شد وادای احترام نمود حضرت به او فرمود: به جای خود بازگرد. وی در حالیکه به حضرت احترام می گذاشت بازگشت.
4 - در نزد طبیب متوکل:
بختیشوع پزشک مخصوص متوکل واز برجسته ترین طبیبان دوران امام (علیه السلام) بود وی به یکی شاگردان خود که عازم فصد کردن حضرت بود گفت: ابن الرضا از من خواسته است تا کسی را برای فصد او بفرستم پس تو برای این کار روانه شو وبدان که او داناترین کسی است که در آسمان زندگی می کند. پس مبادا درباره دستورات او اهمال کنی یا بر او اعتراض نمایی.(219)
5 - در نزد علمای آن عصر:
امام مقامی بس بلند ورفیع در نزد علمای عصرش داشت جاحظ از نویسندگان بزرگ آن عصر با اینکه در بصره زندگی می کرد وامام (علیه السلام) را در سنین جوانی - حدود 22 سالگی - درک کرده وپنج سال قبل از شهادت حضرت درگذشته بود درباره حضرتش می گوید: برای هیچیک از خاندانهای عرب وغیر عرب به جز طالبیان اتفاق نیفتاده که همگی آنان دانشمند، پارسا، پرهیزکار، دلیر، بخشنده، پاک وپاک نهاد، برخی از آنان جانشین پیامبر وبرخی دیگر نامزد جانشینی او باشند، اینها پدر به پدر عبارتند از: حسن بن علی، بن محمد، بن علی، بن موسی، بن جعفر بن، بن محمد، بن علی، بن حسین، بن علی. (220)
6 - در نزد اهل کتاب:
برخی از بزرگان وعلمای اهل کتاب معترف به مقام ومنزلت حضرت بودند بطوریکه حضرت در مورد بعضی از آنها می فرمود: حمد خدای را، که نصاری را نسبت به بعضی از مسلمین به حق ما آگاهتر قرار داد.(221)
از همانها، کسانی به امام ایمان آورده وبدست آن حضرت مسلمان شدند از جمله می توان از انوش نصرانی وراهب دیر عاقول نام برد.(222)
7 - در نزد مردم:
مردم از هر نقطه به زیارت حضرت می شتافتند ورد آن روزی که بنا بود حضرت برای معرفی خود به دیار مراجعه کند جمعیت زیادی از مشتاقان حضرت با چشمانی اشکبار به امید دیدار حضرت در مسیر امام اجتماع می کردند. آنچنانکه راه بند می آمد وکسی را توان گذشتن نبود. صدای شیون وضجه مردم از همه جا را فرا می گرفت وهمه محو تماشای هیبت باشکوه امام می شدند وبرای امام راه می گشودند وتا هنگام بازگشت امام، مردم همانطور در انتظارش می ایستادند.(223)
شیخ صدوق از قول احمد بن عبید الله بن خاقان عامل خلیفه در قم که از ناصبی ها ودشمنان اهل بیت است نقل می کند که او گفت: در هنگام شهادت امام عسکری (علیه السلام) تمام بازار تعطیل شد وبنی هاشم ولشگریان ومنشیان وسایر مردمان به همراه پدرم (عبید الله بن خاقان وزیر معتمد عباسی) به تشییع حضرت شتافتند. آن روز سامراء از کثرت ازدحام وجمعیت وشیون همچون صحنه قیامت بود(224)
8 - در نزد شیعیان:
اشعار أبو هاشم جعفری از بزرگان اصحاب امام هادی وعسکری (علیه السلام) در وصف امام عسکری (علیه السلام) به خوبی گویای مقام شامخ امامت شیعه در نزد شیعیان آن حضرت است.
خداوند تمام معجزات امامت را به او - امام حسن عسکری - بخشید همانگونه که به موسی (علیه السلام) معجزات شکافتن دریا وید بیضا وعصا بخشیده بود.
پروردگار حجت ومعجزی به پیامبران عطا نکرد مگر آنکه مانند آن را به صیاد بخشید.
واگر در این مورد تردید داری پی جویی دلیل وبرهان بر توست.

فصل پنجم: زمینه سازی برای ورود شیعه به عصر غیبت

اخبار پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) وائمه (علیهم السلام) نسبت به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) وغیبت او:
مسأله غیبت ومهدویت در بین مسلمانان وبه خصوص شیعیان، دارای سابقه ای بس دیرین است واذعان مسلمین به وسیله روایات نبوی وعلوی، آشنا با این حقیقت بوده است.
منابع ما مشحون از روایاتی است که طی آنها، پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) وائمه هدی (علیه السلام) خبر از وقوع غیبت ومسائل مربوط به آن داده اند. شیخ طوسی در این باره می گوید:
... اخبار شایع ورایج رسیده از پدران مهدی (علیه السلام)، که مدت ها قبل از وقوع غیبت، صادر شده اند، دلالت بر امامت وی دارند. اخباری که دلالت بر آن دارند که صاحب این امر غیبتی خواهد داشت که یکی از آنها طولانی تر از دیگری خواهد بود واینکه عیبت اول خبرش معلوم وروشن است وغیبت دوم نامعلوم است....(225)
شیخ طوسی در ادامه به ذکر برخی از اخبار رسیده از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) وائمه (علیهم السلام) درباره مهدی (عجّل الله فرجه) وغیبت او می پردازد، همینگونه در منابعی همچون کمال الدین وتمام النعمة از شیخ صدوق، وکتاب الغیبة از ابن ابی زینب نعمانی، روایات متعددی از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) وائمه (علیهم السلام) در این باره نقل شده است در منابع اهل سنت نیز در این مورد روایات فراوانی داریم. با توجه به این روایات، همچنانکه محققین نیز گفته اند، می توان ادعاء کرد که مسأله مهدی (علیه السلام) وغیبت او در منابع شیعی وسنی از مسائل معروف ورایج وانکارناپذیر بوده است. از اینرو، شیعه با یک آمادگی دیرینه وبا سابقه ای 260 ساله وارد در عصر غیبت می شد. ذهنیت شیعه در مساله غیبت ومهدودیت نه تنها مربوط به اصل مسأله می شد بلکه خصوصیات ودقایق وجزئیات آنرا هم که توسط پیامبر (صلّی الله علیه وآله) وائمه (علیهم السلام) بیان شده بود. در بر می گرفت برای روشن شدن بیشتر این مسأله برخی از این روایات، از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) تا امام جواد (علیه السلام)، را مرور می کنیم وروایات عسکریین (علیهما السلام) در این مورد را به همراه دیگر اقدامات آندو، به لحاظ نزدیک بودن به دوران غیبت ووسعت اقدامات، بطور مستقل مورد بحث قرار می دهیم، ضمناً متذکر می شود که در این قسمت صرفاً به سه کتاب مهم شیعی، یعنی کتاب الغیبة از نعمانی وکتاب الغیبة به منابع متعدد دیگر شیعی وهمینطور منابع اهل سنت، در مورد احادیث مهدی، به خوانندگان گرامی توصیه می شود.
1 - پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله):
عبد الرحمن بن عباس گوید: پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) فرمود: خداوند متعال نظری بر زمین نمود ومرا به عنوان نبی خود اختیار کرد، سپس نظری دیگر نمود وعلی (علیه السلام) را به عنوان امام اختیار نمود ومرا امر فرمود که او را برادر وولی ووصی وخلیفه ووزیر خود قرار دهم، پس علی از من است واوست همسر دخترم وپدر دو سبطم حسن وحسین، بدانید که خداوند، من وآنان را حجتهایی بر بندگان قرار داده واز صلب حسین امامانی قرار داده که قائم به امر من خواهد بود ووصیت مرا حفظ می کنند ونهم از آنان قائم اهل بیت من ومهدی امت من است وشبیه ترین مردم به من از نظر شمائل واقوال وافعال است وبعد ازغیبتی طولانی وحیرتی گمراه کننده ظاهر شده وامر الهی را اعلان وآشکار کرده ودین الهی را ظاهر کرده وبا نصرت خدا وملائکه اش تأیید می شود وزمین را پس از آنکه پر از ظلم وجور شده، مملو از عدل وداد خواهد نمود.(226)
2 - امام علی (علیه السلام):
عبد العظیم حسنی از امام جواد (علیه السلام) وآن حضرت از پدرانش از امام علی (علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
برای قائم از ما غیبتی است طولانی وگویا شیعه را می بینم که در غیبت قائم (عجّل الله فرجه) همانند کله گوسفند به دنبال چوپان خود هستند واو را نمی یابند.
بدانید هر کس که در غیبت قائم، ثابت در دین باشد وقلبش به خاطر طولانی شدن زمان غیبت امامش دچار قسوت نگردد، پس او در قیامت با من ودر در جه من است
سپس فرمود:
همانا رمانی که قائم ما قیام کند بیعت احدی در گردن او نیست واز این رو ولادتش مخفیانه وخودش غایب خواهد شد.(227)
3 - حضرت فاطمه (علیه السلام):
جابر بن عبد الله انصاری طی روایتی که به طرق مختلف نقل شده است از صحیفه ای خبر داده است که آنرا در دست حضرت فاطمه (علیه السلام) مشاهده نموده که درخشندگی عجیبی داشته ودر آن، اسماء دوازدهم امام (علیه السلام) همراه نام مادرانشان ذکر وآخرین نام، قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله) بوده است.(228)
4 - امام حسن مجتبی (علیه السلام):
أبو سعید عقیصاد نقل نموده که: پس از صلح امام حسن (علیه السلام) با معاویة، مردم بر آن حضرت وارد شدند وبعضی از آنان، حضرت را بخاطر صلح مورد ملامت قرار دادند، پس فرمود: وای بر شما، نمی دانید که چه کاری کردم، آنچه کردم برای شیعه ام بهتر است از آنچه خورشید بر آن تابیده است با غروب کرده، آیا نمی دانید که من، طبق فرموده رسول خدا (صلّی الله علیه وآله)، امام مفترض الطاعه شما ویکی از دو سید جوانان اهل بهشتم؟ گفتند: بلی. فرمود: آیا نمی دانید که خضر (علیه السلام) وقتی کشتی را سوراخ نمود ودیوار را بر پا داشت وبچه راکشت، این امر موجب غضب موسی (علیه السلام) شد چرا که حکمت ابن امور بر او مخفی بود در حالیکه این امر نزد خداوند دارای حکمت وصواب بود؟ آیا نمی دانید که هیچیک از ما نیست مگر آنکه در گرون او بیعتی برای طاغیه زمانش واقع می شود مگر قائم (علیه السلام) که روح الله عیسی بن مریم (علیه السلام) به او اقتدا می کند وخداوند ولادتش را مخفی داشته وشخصش را غایب می سازد برای آنکه تبه هنگام قیام، برای احدی بر گردن او بیعتی نباشد؟ این شخص، نهم از فرزندان برادرم حسین (علیه السلام) است که فرزندان برادرم حسین (علیه السلام) است که فرزند سیده زنان است. خداوند عمرش را در دوران غیبتش طولانی کرده وسپس او را با قدرت خود، بصورت جوانی با سنی کمتر از چهل سال، آشکار می سازند. این برای آن است که دانسته شود خداوند بر هر امری قادر است.(229)
5 - امام حسین (علیه السلام):
عبد الرحمن بن حجاج از امام صادق (علیه السلام) وآن حضرت از پدرانش از امام حسین (علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
 - در نهم از فرزندان من سنتی از یوسف وسنتی از موسی بن عمران است واو قائم ما اهل بیت است که خداوند امر او را تنها در یک شب اصلاح می نماید.(230)
مردی همدانی گوید: شنیدم که حسین بن علی (علیه السلام) می فرمود:
 - قائم این امت نهم از اولاد من است واوست صاحب غیبت وکسی که میراثش در حالیکه زنده است تقسیم می شود.
6 - امام سجاد (علیه السلام):
ابو خالد کابلی گوید:
 - بر آقایم امام سجاد (علیه السلام) وارد شده وعرض کردم: مولای من مرا نسبت به کسانی که خداوند طاعتشان را واجب نموده خبر ده، فرمود: اینان که خداوند طاعتشان را واجب وآنها را بر مردم امام قرار داده امیر مومنان، علی بن ابی طالب، سپس حسن وسپس حسین، دو فرزند علی بن ابی طالب هستند وسپس امر به ما منتهی شد در این هنگام حضرت ساکت شدند
ابو خالد گوید: عرض کردم: آقای من، از امیر مومنان (علیه السلام) روایت شده که زمین از حجت الهی خالی نخواهد شد حجت امام پس از تو کیست؟ فرمود: فرزندم محمد سپس جعفر سپس حضرت اشاره به روایتی از پیامبر اکرم (علیه السلام) نمود که فرمود است: هنگامی که فرزندم جعفر متولد شد او را صادق نام گذارید چرا که پنجم از اولاد او فرزندی خواهد داشت که نامش جعفر است تکه مدعی امامت خواهد بود پس او نزد خدا جعفر کذاب مفتری بر خدا خواهد بود... واوست کسی که قصد کنار زدن پرده الهی به هنگام غیبت ولی خدا را خواهد داشت.
سپس امام سجاد (علیه السلام) شدیداً گریسته وفرمود: گویا جعفر را می بینم که طاغیه زمان را تحریک بر تفتیش امر ولی خدا کرده... سپس فرمود: غیبت ولی خدا ودوازدهم از اوصیاء رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) امتداد خواهد یافت. ای اباخالد همانا اهل زمان غیبت او که قائل ومعتقد به امامت او ومنتظر ظهور او هستند افضل از اهل هر زمانی هستند چرا که بخاطر کثرت فهم وعقل، غیبت نزدشان بمنزله مشاهده است وخداوند آنان را در این زمان به منزله مجاهدین در پیشگاه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) قرار داده است. آنان بحق مخلص وشیعیان راستین هستند ودعوت گران به سوی دین خدایند وفرمود: انتظار فرج از برترین گشایشهاست.(231)
7 - امام باقر (علیه السلام):
روایاتی که در مورد مهدی وغیبت وظهور او وعلامات ظهور وحوادث پس از ظهور، از طریق دو امام باقر وصادق (علیه السلام) نقل شده قابل قیاس با سایر روایات از طرق سایر ائمه (علیهم السلام) نیست. خصوصیت وامتیاز این روایات آن است که علاوه بر بیان اصل مسأله، به بیان بعضی از خصوصیات نیز پرداخته اند. توجه به پاره ای از این روایات اثبات کننده این مدعا می تواند باشد.
ابراهیم عمر کناسی گوید: از امام باقر (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: همانا برای صاحب این امر دو غیبت خواهد بود وقائم قیام می کند در حالیکه بیعت احدی بر گردنش نیست.(232)
ابو بصیر از ابو جعفر محمد بن علی الباقر (علیه السلام) نقل کرده که فرمود: بعد از حسین (علیه السلام) 9 امام می آیند، نهم از آنان قائم ایشان است.
جابر جعفی از امام باقر (علیه السلام) نقل نموده که فرمود: زمانی بر مردم خواهد آمد که در آن زمان امامشان غایب خواهد شد. پس خوشا به حال کسانی که ثابت بر امر ما باشند. همانا کمترین پاداش ایشان آن است که خداوند خطاب به آنان فرماید: بندگان وکنیزان من، نسبت به سر من ایمان آوردید وغیبت مرا تصدیق نمودید پس بر شما بشارت باد به بهترین پاداش از سوی من. شمائید بندگان وکنیزان من. از شما می پذیرم وعفو می نمایم وبه وسیله شما رحمت وباران بر بندگانم نازل می کنم وبه شماست که از بندگانم دفع بلا وعذاب می کنم...(233)
8 - امام صادق (علیه السلام):
در قیاس با روایات رسیده از امام باقر (علیه السلام) روایات امام صادق (علیه السلام) در این باره بیشتر است. در این روایات به خصوصیات وجزئیات بیشتری اشاره شده است. به پاره ای از این روایات توجه می کنیم:
صفوان بن مهران از امام جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام) نقل کرده که فرمود: هر آن کسی که به جمیع ائمه (علیهم السلام) اقرار کند ولی مهدی را انکار نماید همانند کسی است که نسبت به همه انبیاء اقرار نماید ولی محمد (صلّی الله علیه وآله) را انکار کند. از حضرت سؤال شد که یا بن رسول الله، مهدی کدامیک از فرزندان توست؟ فرمود: پنجمین فرزند از اولاد هفتمی (امام کاظم (علیه السلام). شخص او از شما غایب خواهد شد وبر شما جایز نیست نام او را بر زبان آورید.(234)
در بعضی روایات، حضرت، شیعه را نسبت به انکار مهدی در زمان غیبت هشدار می داد وبدین وسیله اذهان شیعیان را برای پذیرش مسأله غیبت آماده تر می سازد:
ابو بصیر از امام صادق (علیه السلام) نقل نموده که فرمود: اگر صاحبتان غیبت نمود مبادا او را انکار نمائید.(235)
عبید بن زرارة گوید: شنیدم که امام صادق (علیه السلام) می فرمود: مردم امامشان را گم می کنند پس او در موسم حج حاضر می شود ومردم را می بیند ولی آنان او را نمی بینند.(236)
در بعضی از روایات، آن بزرگوار اشاره به وجود دو غیبت صغری وکبری نموده است.
روایاتی به این مضمون به طرق مختلف در منابع ما از جمله در کتاب الغیبة از نعمانی نقل شده است ونعمانی پس از نقل این روایات فرموده است:
این احادیث که دلالت بر دو نوع غیبت دارند احادیثی صحیحند وخداوند صدق کلام ائمه (علیهم السلام) را آشکار ساخت ودو نوع غیبت واقع شد در غیبت اول سفیرانی بین امام (علیه السلام) وخلق وجود داشت که به دست آنان شفاء وپاسخ سؤالات وغیر آنها صادر می شد وغیبت دوم غیبتی است که سفراء ووسائط در میان نبودند بخاطر مصلحتی که خداوند آنرا اراده کرده است...(237)
9 - امام کاظم (علیه السلام):
محمد بن یعقوب کلینی با سند خود از علی بن جعفر واو از برادرش امام کاظم (علیه السلام) نقل کرد که فرمود: هنگامی که پنجمین از فرزندان هفتمین (امام کاظم (علیه السلام) غائب شد مواظب دینتان باشید همانا صاحب این امر را غیبتی است بنحوی که معتقدین به امامت او از این عقیده باز می گردند واین امتحانیست از جانب خداوند...(238)
داود بن کثیر رقی گوید: از أبو الحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) درباره صاحب این امر (مهدی) سؤال کردم، فرمود او زنده شده (از نزد مردم) وتنهای غریب وغایب از اهلش وتنها فرزند پدرش است.(239)
10 - امام رضا (علیه السلام):
عبد السلام بن صالح هروی گوید از دعبل بن علی خزاعی شنیدم که می گفت: برای مولایم امام رضا (علیه السلام) این قصیده را انشاء نمودم که ابتدای آن چنین است:

مدارس آیات خلت من تلاوة * * * ومنزل وحی مقز العرصات

تا رسیدم به این دو بیت که:

خروج امام لا محالة خارج * * * یقوم علی اسم الله والبرکات
یمیز فینا کل حق وباطل * * * ویجزی علی النعماء والنقمات

در این هنگام حضرت به شدت گریست. سپس سر برداشته وفرمود: ای خزاعی این روح القدس بود که این دو بیت را بر زبان تو جاری نمود آیا می دانی این امام (که در این دو بیت به او وخروجش اشاره کردی) کیست وچه زمانی خروج می کند؟ گفتم: خیر، ای مولای من، الا اینکه شنیده ام امامی از شما خروج می کند که زمین را از فساد پاک کرده وآنرا پر از عدل می سازد. فرمود: ای دعبل، امام بعد از من محمد فرزندم وبعد از محمد فرزندش علی وبعد از علی فرزندش حسن وبعد از حسن فرزندش حجت قائم منتظر است که در زمان غیبتش مورد انتظار ودر هنگام ظهورش مورد اطاعت است. اگر باقی نماند از دنیا مگر یک روز، همانا خداوند این روز را طولانی می کند تا اینکه او خروج کند وزمین را پر از عدل کند پس از آنکه پر از جور شده است واما اینکه چه زمانی قیام می کند این اخبار از وقت است همانا پدرم از پدرش از پدرانش نقل کردند که به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) گفته شد: ای رسول خدا چه زمانی قائم از ذریه تو قیام می کند؟ فرمود: مثل آن مثل قیامت است که خداوند درباره آن فرموده:
﴿لا یجلیها لوقتها الا هو ثقلت فی السموات والارض لا یأتیکم الاه بغتة﴾.(240)
11 - امام جواد (علیه السلام):
حضرت عبد العظیم حسنی گوید: بر آقایم محمد بن علی الجواد (علیه السلام) وارد شدم وقصد داشتم که از او درباره قائم سؤال کنم که آیا اوست یا غیر او. پس آن حضرت ابتدا به سخن نموده وفرمود: ای أبو القاسم همانا قائم از ما همان مهدی است که واجب است به هنگام غیبتش مردم انتظارش را بکشند وبه هنگام ظهورش اطاعتش کنند واو سومین از فرزندان من است وقسم به آن که محمد (صلّی الله علیه وآله) را مبعوث فرمود وما را مخصوص به امامت قرار داد اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد خداوند آن را طولانی کند تا اینکه مهدی در آن روز خروج کند وزمین را پر از قسط وعدل نماید همانگونه که از ظلم وجور پر شده باشد وخداوند امر او را در یک شب اصلاح فرماید همانگونه که امر کلیمش موسی (علیه السلام) را در یک شب اصلاح فرمود زمانی که برای آوردن آتش برای اهلش رفت وبه هنگام بازگشت رسول ونبی بود. سپس فرمود: برترین اعمال شیعه ما انتظار فرج است.(241)
12 - امام هادی وامام عسکری (علیهما السلام):
همانگونه که در قسمت قبل روشن شد. مسأله آماده سازی شیعه برای ورود به عصر غیبت وپیدایش ذهنیت لازم برای قبول مسأله غیبت ودوری از امام معصوم ومحرومیت از ارتباط مستقیم با او، امری بود که از عصر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) بطور وسیع شروع شده ودر عصر هر یک از امامان شیعه بطور مستمر ادامه یافت.
امام وقتی به عصر امام هادی وامام عسکری (علیهما السلام) وارد می شویم برهه ای جدید رخ می نماید که در آن، اقدامات وسیعتری برای تمهید وزمینه سازی ورود شیعه به عصر غیبت انجام می گیرد. روی هم رفته، اقدامات دو امام هادی وعسکری (علیه السلام) را می توان در اموری از این قبیل خلاصه کرد: اولین اقدام آن دو بزرگوار در راستای عملکرد پیامبر (صلّی الله علیه وآله) وائمه (علیهم السلام) در این باره بود یعنی اخبار وپیشگوئی نسبت به مهدی (عجّل الله فرجه) وغیبت او وبیان خصوصیات غیبت وظهور وآنچه که لازمست شیعیان در رابطه با این مسأله بدان توجه داشته باشند.
علاوه بر این بعد، اقدام دیگری که از ناحیه این دو امام صورت گرفت وبعضاً تعمدی وگاهی جبری بود تقلیل ارتباط مستقیم ومشافهی با شیعیان بود. چرا که شیعه بنا بود وارد عصری شود که در آن عصر، امکان ارتباط با امام جز از راه مکاتبه وواسطه وجود نداشت ولذا لازم بود دو امام هادی وعسکری (علیه السلام) عملاً شیعه را به این وضع عادت دهند.
سومین اقدام مهم دو امام هادی وعسکری (علیه السلام) در تمهید زمینه غیبت، تقویت نهاد وکالت، به عنوان رکنی اساسی در ارتباط امام با شیعیان در عصر حضور وغیبت امام بود.
هر یک از این نکات سه گانه نیازمند توضیح بیشتری است که ذیلاً به آنها می پردازیم:
تبیین مسأله مهدی (عجّل الله فرجه) وغیبت او:
همانگونه که گذشت، اصل مسأله مهدویت وغیبت مهدی (عجّل الله فرجه) توسط پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) وائمه هدی (علیه السلام) تبیین شده بود ولذا دو امام هادی وعسکری (علیه السلام) عمدتاً بر نزدیکی آن زمان موعود تأکید می کردند وشیعه را از فرو غلتیدن در دامان تحیر وضلالت 0 وارتداد نهی می کردند. در روایات متعددی امام هادی (علیه السلام) تصریح به این نکته دارد که مهدی فرزند فرزند اوست وغیبت او نزدیک است:
صقر بن ابی دلف گوید: از امام علی بن محمدالهادی (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: همانا امام پس از من فرزندم حسن وپس از او فرزندش قائم است که زمین را پر از قسط وعدل خواهد ساخت همانگونه که از ظلم وجور پر شده باشد.(242)
در بعضی روایات منقول از حضرت، شیعه از این امر مطلع می شوند که مهدی آن کسی است که ولادتش از دیگران مخفی باشد. این گونه کلام های امام هادی (علیه السلام) هشداری است برای شیعیان که مبادا مخفی بودن ولادت حضرت مهدی، در دلهایشان ایجاد تردید کند. وقتی امام دهم (علیه السلام) به شهادت رسیدند، وظیفه امام عسکری (علیه السلام) در آماده کردن زمینه غیبت به مراتب سنگین تر از قبل شد. در دوره امامت امام عسکری (علیه السلام)، مهدی (عجّل الله فرجه) به دنیا آمده وزمان کوتاهی تا شروع عصر غیبت باقی مانده بود. لذا امام عسکری (علیه السلام) علاوه بر تبیین اصل مسأله مهدی وغیبت او، وظیفه اثبات وجود مهدی (عجّل الله فرجه) وتبیین تولد او را نیز بر دوش داشت به همین سبب بود که آن حضرت بر بعضی از شیعیان خاص ومقرب که مورد اعتماد بودند منت نهاده وآنها را به رویت جمال فرزندش مهدی (علیه السلام) مفتخر می نمود.
در بعضی موارد، امام عسکری (علیه السلام) زمان دقیق غیبت را مشخص فرموده است.
أبو غانم گوید: از ابو محمد حسن بن علی العسگری (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: در سال 260 شیعه من دچار جدایی وافتراق خواهند شد.(243)
در بعضی روایات، حضرت تصریح به اختلاف شیعه پس از شروع عصر غیبت فرموده است.
موسی بن جعفر بن وهب بغدادی گوید: شنیدم که ابو محمد حسن بن علی العسگری (علیه السلام) می فرمود: گویا می بینم که پس از من در مورد جانشینم دچار اختلاف شده اید... بدانید که برای فرزندم غیبتی است که در آن، مردم دچار تردید می شوند مگر آن کسی که خدا او را حفظ نماید.(244)
و در بعضی روایات، شیعه را امر به صبر وانتظار فرج در زمان غیبت نموده است که از جمله این موارد، نامه آن حضرت به أبو الحسن علی بن الحسین بن بابویه قمی است که در آن چنین فرموده است: بر تو باد صبر وانتظار فرج. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) فرموده است: برترین اعمال امت من انتظار فرج است وشیعه ما دائماً در حزن واندوهند تا زمانی که فرزندم که پیامبر (صلّی الله علیه وآله) بشارت او را داده، ظاهر شود وزمین را پر از عدل وداد نماید. پس ای شیخ من ای أبو الحسن علی، صبر کن وهمه شیعیانم را به صبر دعوت کن چرا که زمین از آن خداست وآن را به هر کس از بندگانش که بخواهد به ارث خواهد داد وعاقبت از آن متقین است.(245)
تقلیل ارتباط مستقیم با شیعه:
دیگر از اقداماتی که دو امام عسکری (علیه السلام) برای آماده سازی زمینه غیبت مهدی (عجّل الله فرجه) انجام دادند احتجاب تدریجی از شیعیان بود. این واقعیت با توجه به کلامی که مورخ معروف، مسعودی، در اثبات الوصیة آورده بخوبی روشن می شود، آنجا که می گوید:
امام هادی (علیه السلام) از بسیاری از موالیان خود بجز معدودی از خواص، دوری می گزید وزمانی که امر امامت به امام حسن عسکری (علیه السلام) منتهی شد آن حضرت از پس پرده به خواص وغیر آنان سخن می گفت، مگر در اوقاتی که به قصد خانه سلطان سوار می شد.(246)
این دو امام بزرگوار، هم به لحاظ آنکه در پادگان نظامی سامراء تحت کنترل حکام عباسی بودند وهم به لحاظ آنکه در عصری قریب به عصر غیبت می زیستند جبراً یا اختیاراً، غالباً در احتجاب نسبت به شیعه بودند وغالب امور آنان وارتباطاتشان با شیعیان از طریق مکاتبات وتوقیعات ووکلاء بود وبه دلیل همین کثرت مکاتبات بود که مثلاً احمد بن اسحاق قمی از امام عسکری (علیه السلام) طلب دست خطی می کند تا بدان وسیله خط حضرت را از غیر آن باز شناسد.(247)
واز اینرو جماعت شیعیان، دیدن آن حضرت وملاقات با او در مسیر رفت وآمد هفتگی آن بزرگوار به منزل خلیفه را مغتنم شمرده ودر راه می نشستند ومنتظر آن حضرت می ماندند.
تقویت نهاد وکالت:
یکی دیگر از زمینه سازی های دو امام عسکری (علیه السلام) برای ورود شیعه به عصر غیبت، تقویت نهاد وکالت بود. شناخت هر چه بیشتر این نهاد وکیفیت سیر تکاملی آن ووضعیت آن در عصر دو امام عسکری (علیه السلام) وعصر غیبت مستلزم توجهی مستقل به این نهاد مهم وشناخت سیر پیادیش وتکوین وتکامل آن وسایر ویژگی ها ووظایف آن است ومباحث زیر متکفل این مهم می باشد:
الف - تعریف لغوی واصطلاحی واژه وکالت ومعرفی اجمالی نهاد وکالت.
ب - علل تشکیل نهاد وکالت واستمرار فعالیت آن تا انتهای عصر غیبت.
ج - تحدید زمانی ومکانی فعالیت نهاد وکالت
د وظایف وشؤون نهاد وکالت
ه - ویژگی های نهاد وکالت
ومعرفی وکلای ائمه (علیهم السلام) وشخصیت آنان
الف - تعریف لغوی واصطلاحی واژه وکالت ومعرفی اجمالی نهاد وکالت:
در تعریف لغوی وکالت گفته اند: الوکالة ان یعهد الی غیره آن یعمل له عملاً وهو اظهار العجز فی الامر والاعتماد علی غیرک وسمی الوکیل وکیلاً لانه یوکل الیه الامر. وکیل کاردان - آنکه بر وی کار گذارند - نگاهبانان - نایب - جانشین.(248)
در کتب فقهی وکالت چنین تعریف شده: الوکالة هی تولیة الغیر فی امضاء امر او استنابته فی التصرف فی ما کان له ذلک - الوکالة هی التفویض وشرعاً الاستنابة المخصوصة - الوکالة هی تفویض امر الی الغیر لیعمل له حال حیاته، او ارجاع تمشیة أمر من الامور الیه له حالها. (249)
با دقت در تعریف لغوی واصطلاحی واژه وکالت، چنین استنباط می شود که در ریشه لغوی ای واژه، عجز از انجام مستقیم کار نهفته است. یعنی موکل زمانی به تعیین وکیل اقدام می نماید که خود، به خاطر علل واسباب ومقتضیاتی، قادر به انجام مستقیم کاری نباشد گرچه مجاز به انجام آن کار هست واختیار انجام آن کار، با تعیین وکیل، از او ساقط نمی شود چنانکه در تعریف فقهی وکالت نیز قید فی ماکان که ذلک ناظر به همین معناست. از این رو، اگر ائمه شیعه (علیه السلام) نیز اقدام به تعیین وکیل می نمودند به خاطر آن بوده است که ایشان به صورت مستقیم واز روش های عادی قادر به برقراری ارتباط با شیعیان در نقاط دوردست عالم اسلامی نبودند.
اصطلاح نهاد یا سازمان وکالت نزد محققان، مربوط به دوران حضور ائمه (علیهم السلام) وعصر غیبت صغری است. اینکه بر این مجموعه عنوان نهاد یا سازمان وکالت اطلاق می شود ناشی از وجود نهادینه ومنسجم ومنظم در این مجموعه است.
تشکیل این نهاد مربوط به عصر امام صادق (علیه السلام) در این عصر، حضرت تعدادی وکیل نماینده به شهرهای شیعه نشین دور ونزدیک ارسال نمود تا نقش ارتباطی بین امام وشیعیان را ایفاء کنند ووظایف محول را انجام دهند. در عصر امام کاظم (علیه السلام) این نهاد شکلی وسیعتر ومنسجم تر یافت ودر اواخر عصر اما رضا (علیه السلام) وسپس در عصر امام جواد (علیه السلام) سامان مند شد وفعالیت وسیعی را آغاز کرد. این وضع در عصر امام هادی وامام عسکری (علیهما السلام) نیز ادامه داشت تا آنکه در عصر غیبت مواجه با اوج فعالیت این نهاد می شویم چرا که در این عصر تنها وسیله ارتباطی شیعه با امام (علیه السلام) این نهاد بود. بدین ترتیب، نهاد وکالت با این سیر حرکتی، فعالیت خود را آغاز کرد وتا انتهای عصر غیبت صغری ادامه حیات داد. وکلای ائمه (علیهم السلام) اعضای این نهاد بودند، آنان برای احراز این مقام، لازم بود شرایط خاصی را دارا باشند. پس از احراز مقام وکالت امام (علیه السلام) وظایف خاصی بر دوش آنان نهاده می شد، ولی در این میان بعضی از آنها راه خطا وفساد وکذب را در پیش می گرفتند وبعضی از افرادی که غیر وکیل بودند بخاطر انگیزه هایی، ادعای دروغین وکالت را سر می دادند وبناچار ائمه (علیهم السلام) بایستی با آنان مقابله می نمودند. هر یک از این مباحث بایستی مستقلاً مورد توجه واقع شدند تا شناخت تفصیلی نسبت به این نهاد حاصل شود. مباحث آتی در پی انجام چنین مهمی است.
ب - علل تشکیل نهاد وکالت واستمرار فعالیت آن تا انتهای عصر غیبت:
یکی از مسائل ریشه ای در این بحث، بررسی این نکته که چرا ائمه (علیهم السلام) به تشکیل واستمرار فعالیت چنین نهادی اقبال نمودند وچه عوامل ومقتضیاتی در میان بود که موجب می شد ائمه هدی (علیه السلام) بطور جدی نسبت به این نهاد واعضای آن وحفظ وتوسعه آن همت بگمارند. این عوامل را می توان تحت عناوین زیر ذکر نمود.
1 - لزوم ارتباط بین رهبری وپیروان:
بنظر می رسد یکی از عوامل اساسی ایجاد این نهاد، لزوم ارتباط بین امامان معصوم (علیه السلام) وپیروان آنهاست. در هر نظام دینی، سیاسی واجتماعی ارتباط بین رهبری واعضای آن نظام اجتناب ناپذیر است. بنابراین، می بایست کسانی از سوی امامان شیعه (علیه السلام) تعیین می شدند که به عنوان وکلای آنان نقش ارتباطی بین شیعه وآنها را ایفاء می کردند. این مسأله زمانی روشن تر می شود که به گستردگی عالم اسلامی در آن عصر وپراکندگی شیعیان در نقاط مختلف، اعم از عراق، حجاز، ایران، یمن، مصر ومغرب توجه کنیم وطبیع است که همه شیعیان قادر به سفر به مدینه یا سایر مراکز سکونت امامان (علیه السلام) نبودند. پس لازم بود کسانی به عنوان نمایندگان امامان (علیه السلام) وافراد مورد اعتماد وشناخته شده به این مناطق دور ونزدیک اعزام ورابط بین رهبری وپیروانش باشند.
2 - جو خفقان عباسی ولزوم حفظ امام، شیعیان ومکتب:
هر چند وجود جو خفقان را نمی توان علت اصلی تشکیل نهاد وکالت دانست ولی به طور واقع، وجود چنین جوی می تواند علت تشدید فعالیت این نهاد وگسترش وتوسعه آن باشد. از این رو در عصر امام کاظم (علیه السلام) ودر عصر امام هادی (علیه السلام) مواجه با اوج فعالیت این نهاد هستیم.
3 - آماده سازی شیعه برای عصر غیبت:
بدون تردید، یکی از وجوه روی آوری ائمه (علیهم السلام) به این نهاد، آماده سازی شیعه برای پذیرش وضعیت جدید در عصر غیبت بوده است. عصری که در آن، شیعه جز از طریق سفرا ووکلای امام (علیه السلام) امکان ارتباط با امام ورهبر خویش را ندارند. با توجه به همین حقیقت بود که هر چه شیعه به عصر غیبت نزدیک تر می شد طریق ارتباط مستقیم او با امام (علیه السلام) نیز محدودتر می گشت ونهاد وکالت نیز تقویت می شد تا حدی که در عصر دو امام هادی (علیه السلام) وامام عسکری (علیه السلام) غالب امور شیعه با این دو امام بزرگوار به طریق مکاتبه واز طریق وکلاء ووسایط صورت می گرفت. از اینرو می توان گفت که حداقل در عصر امامین عسکریین (علیهما السلام) تقویت نهاد وکالت بخاطر تمهید وزمینه چینی برای ورود شیعه به عصر غیبت بوده است.
4 - رفع بلاتکلیفی شیعه در عصر غیبت:
وقتی به عصر غیبت صغری می رسیم با توجه به اختفای کامل امام (علیه السلام) وغیبت او از انظار، ضرورت وجود این نهاد بیشتر رخ می نماید چرا که تنها راه ارتباطی شیعه با امام (علیه السلام)، سفرا ووکلاء بودند. در این عصر، وکلاء وسفرای خاص وعام امام (علیه السلام) به عنوان تنها مرجع برای شیعه در مشکلات سیاسی، فکری، اجتماعی، اقتصادی ودینی بودند. همینطور در عصر بعضی از ائمه (علیهم السلام) مثل امام کاظم (علیه السلام) یا امامین عسکریین (علیهما السلام) که شیعه دسترسی به امام (علیه السلام) نداشت، وکلاء مرجع مطمئنی برای شیعیان بودند.
ج - محدوده زمانی ومکانی فعالیت نهاد وکالت:
با توجه به شواهد وقرائن، نقطه شروع فعالیت نهاد وکالت را عصر امام صادق (علیه السلام) بدانیم. این نهاد بطور مستمر با افت وخیزهایی به فعالیت خود ادامه داد، به این معنی که کار آن در عصر هیچیک از ائمه بعدی (علیه السلام) به تعطیل کشیده نشد. در عصر غیبت صغری یکی از حساسترین ومهمترین دوران فعالیت این نهاد پیش آمد چرا که با غیبت امام معصوم (علیه السلام) تنها ملجأ ومرجع شیعیان، وکلاء ونواب آن حضرت بودند بنابراین، نهاد وکالت با قدرت ودر مقیاس وسیع به کار خود ادامه داد. این فعالیت تا سال 329 ه که مقارن با تاریخ وفات چهارمین سفیر ونایب حضرت حجت (عجّل الله فرجه) است ادامه داشت در این سال با شروع دوران غیبت کبری وقطع ارتباط با حضرت به واسطه سفرای خاص، کار نهاد وکالت به یک معنی به اتمام رسید چرا که این نهاد تا این زمان متشکل از کسانی بود که بطور مستقیم توسط خود امام معصوم (علیه السلام) به عنوان وکیل امام (علیه السلام) انتخاب می شدند ولی با شروع عصر غیبت کبری وظایف وکلاء بر دوش فقهای جامع الشرایط سپرده شد وچنین نبود که فقیه یا فقهای خاصی توسط امام عصر (عجّل الله فرجه) به عنوان وکیل یا وکلای آن حضرت تعیین شوند. لذا اگر چه وکالت امام (علیه السلام) به معنای عام، برای فقهاء در عصر غیبت وجود دارد ولی این دیگر در تحت مباحث مربوط به نهاد وکالت نمی گنجد. پس می توان از نظر زمانی، محدوده فعالیت این نهاد را از عصر امام صادق (علیه السلام) تا نتهای عصر غیبت دانست.
واما از نظر محدوده مکانی فعالیت این نهاد، با توجه به اینکه شیعیان در دوران فعالیت این نهاد در نقاط مختلف عالم اسلامی پراکنده بودند.
با قطع نظر از شواهد تاریخی، بایستی انتظار داشته باشیم که این نهاد دامنه فعالیت خود را در گستره تمامی مراکز تجمع شیعیان ومناطق شیعه نشین گسترده باشد. وقتی به نصوص تاریخی مربوط مراجعه می کنیم، گزارش هایی که این حدس وگمان ما را تأیید کند، می یابیم.
زیرا در منابع اولیه تاریخی وکتب رجال شیعه از وکلایی سخن به میان آمده است که هر یک در ناحیه خود به فعالیت مشغول بوده اند. این نواحی عبارتند از:(250)
1 - حجاز (مدینه)(251):
2 - عراق:
الف - کوفه (252)
ب - بغداد (253)
ج - سامراء
د - واسط (254)
3 - ایران:
الف - خراسان بزرگ (255)
ب - قم (256)
ج - ری (257)
د - قزوین (258)
ه همدان (259)
و - آذربایجان (260)
ز - قرمیسین (261)
ح - اهواز (262)
ط - سیستان - بست (263)
4 - مصر(264):
د - وظایف وشؤون نهاد وکالت:
با بررسی شواهد تاریخی چنین به دست می آید که نهاد وکالت از شروع تأسیس تا انتهای فعالیت، آن، دارای وظایف وعملکردهای متعددی بوده است.
1 - دریافت وجوهات شرعی:
از بدو تأسیس این نهاد شاهد اقدام وکلاء برای جمع وتوزیع وجوهات شرعی هستیم. از (معلی بن خنیس از بدو تأسیس این نهاد شاهد اقدام وکلاء برای جمع وتوزیع وجوهات شرعی هستیم. از معلی بن خنیس به عنوان وکیل وقیم مالی امام صادق (علیه السلام) در مدینه یاد شده است. فعالیت او در جمع وجوهات از شیعیان سبب سوءظن عباسیان وشهادت وی شد. منصور خلیفه عباسی، وی را متهم به جمع اموال برای کمک به قیام محمد بن عبد الله، نفس زکیه، می نمود.(265)
در عصر امام کاظم (علیه السلام) با توجه به گسترش دامنه فعالیت نهاد وکالت، وگسترش مناطق شیعه نشین، مجموع وجوهات مالی که به دست وکلای آن بزرگوار می رسید به مراتب بیشتر از عصر امام صادق (علیه السلام) بود. وهمین فزونی اموال در دست بعضی از وکلای آن امام (علیه السلام) سبب شد که برخی از آنان پس از شهادت آن جناب، راه خیانت در پیش گیرند وبا سردادن داعیه وقف ومهدویت آن امام وانکار امامت امام رضا (علیه السلام) سعی در تصرف این اموال نمایند(266) در اعصار بعدی نیز با توجه به سامان مندتر شدن این نهاد، وجوه مالی بطور منظم اخذ وتوزیع می شود.
این وجوه مالی تحت عناوینی همچون زکات، هدایای مالی، صدقات، نذورات، موقوفات واحیاناً اخماس می گنجیدند.(267)
گویا در عصر امام عسکری (علیه السلام) مقداری سستی در پرداخت خمس توسط برخی از شیعیان بروز نمود.
در عصر غیبت صغری، مواجه با تشدید در پرداخت خمس وسایر وجوه مالی از سوی شیعیان هستیم. در مورد سبب این سخت گیری در پرداخت وجوهات، صاحب وسایل چنین فرموده:
علت تشدید در پرداخت خمس در این عصر، وجود وکلایی است که ایصال وپرداخت وجوهات شرعیه به آنان لازم بود وهمینطور افراد محتاجی وجود داشتند که از جمله سادات بوده وکفایت وسرپرستی آنان بر امام (علیه السلام) واجب بود ولو از نصیب خودش.(268)
کیفیت قبض وجوه شرعی توسط وکلاء، در عصر غیبت گاهی همراه با خرق عادت بود. این بدان جهت بود که اطمینان کافی نسبت به حقانیت این وکلاء ونواب حاصل شود. از جمله نمونه قابل طرح برای این سخن، تحویل مال هنگفتی به فرستاده امام (علیه السلام) توسط محمد بن ابراهیم بن مهزیار است. پس از آنکه آن فرستاده از او صاف وخصوصیات پنهان آن مال خبر داد. ونظیر این را در مورد احمد بن محمد دینوری (269) وحسین بن روح نوبختی (270) نیز نقل کرده اند.
در برهه ای از دوران غیبت صغری، دریافت اموال بدون پرداخت قبض ورسید، صورت می گرفت که به نظر می رسد به خاطر وجود جو خفقان عباسی بوده است.(271)
اموالی که نزد ائمه هدی (علیه السلام) ارسال می شد در راه های مختلف به مصرف می رسیدند از جمله:
الف - مصارف بیت امامت
ب - کمک به نیازمندان از سادات وبنی هاشم
ج صرف در جهت مصالح عمومی شیعیان
د رفع اختلافات مالی شیعیان
ه کمک به نیازمندان
2 - رسیدگی به اوقاف:
حسن بن محمد قطاة صیدلانی وکیل در رسیدگی به امور وقفی در واسط بود.(272) برخی از وکلاء چون احمد بن اسحاق قمی وکیل همین امور در قم بود.(273) املاک وزمین های وقف شده در نقاط مختلف از جمله ایران، عراق وغیره پراکنده بودند.
3 - راهنمایی وارشاد شیعیان ومناظره با مخالفان:
یکی از شؤون مهم این نهاد، راهنمایی وارشاد شیعیان به وظایف واصول صحیح مکتبی بوده است تردیدی نیست وقتی کسی به عنوان وکیل عام ومطلق یک امام معصوم (علیه السلام) به اهالی یک شهر یا یک منطقه معرفی می شود از نظر شناخت وآگاهی برتر از سایر افراد است. به خصوص در شناخت امام مفترض الطاعة این وکلاء بودند که غالباً توسط شیعیان مورد سؤال واقع می شدند.
همانگونه که پس از شهادت امام رضا (علیه السلام) حدود 80 تن از رهبران امامیه، که عبد الرحمن بن الحجاج سروکیل عراق، وعده ای بسیار از وکلای دیگر نیز در میان آنها بودند، در بغداد اجتماع نمودند تا پیرامون امامت حضرت جواد (علیه السلام) به بحث بنشینند چرا که حداثت وکمی سن آن حضرت موجب استبعاد بعضی، نسبت به امامت آن بزرگوار شده بود.(274)
در عصر غیبت صغری، که شیعه به ناگاه با وضعیت جدیدی مواجه گشت وخود را با فاجعه عدم امکان دسترسی مستقیم به امام معصوم (علیه السلام) روبرو دید طبیعی است که جو حیرت وسردرگمی به مراتب فراگیرتر از اعصار قبلی (به هنگام وفات یک امام) بوده باشد. در چنین تحریری باز این نهاد وکالت بود که مرجع وملجأ افراد نیازمند به ارشاد وراهنمایی بود. به عنوان مثال، پس از رحلت نایب اول حضرت حجت (عجّل الله فرجه)، که مردم نسبت به جانشین وی سردرگم بودند، این ابو جعفر عمری، نایب دوم، بود که وظیفه ارشاد ورفع تحریر شیعیان را بر دوش داشت. جریان مربوط به أبو العباس احمد دینوری سراج، مؤید این سخن است.(275)
شواهد فراوانی حاکی از احاله شیعه نزد وکلاء توسط ائمه (علیهم السلام) برای شناخت حق به هنگام عدم دسترسی به امام است ویکی از بارزترین این شواهد موردی است که امام هادی (علیه السلام)، احمد بن اسحاق قمی را مأمور به مراجعه نزد عثمان بن سعید، به هنگام عدم امکان دسترسی به امام (علیه السلام)، می کند.(276)
در مسائل کلامی واعتقادی، بخصوص در عصر غیبت، وکلاء ونواب امام (علیه السلام) مرجع تعیین کننده حقانیت عقاید یا انحرافی بودن آنها بودند. به عنوان مثال، وقتی جامعه شیعه از عمری، نایب حضرت حجت (عجّل الله فرجه)، درباره مفوضه وعقاید شان استفسار نمودند وی در پاسخ، نقطه نظرات مفوضه در نسبت دادن خلق ورزق به ائمه (علیهم السلام) را تکذیب کرده وآنرا مربوط به ذات مقدس باریتعالی دانست.(277) با این کلام، موضع رسمی نواب ائمه (علیهم السلام) که همان نقطه نظر توده علاقمندان به اهل بیت (علیهم السلام) وجامعه شیعه در این موضوع است تأیید شد. همینطور حسین بن روح نوبختی وقتی با سؤال یکی از شیعیان درباره علت تسلط دشمنان بر امام حسین (علیه السلام) مواجه می شود پاسخی تفصیلی وقانع کننده ارائه می کند بنحوی که راوی این جریان گوید: من در اینکه او این پاسخها را از جانب خود بگوید تردید نمودم ولی بدون آنکه کلامی سخن بگویم او رو به من کرده وگفت اینها از (اصل حجت (علیه السلام) شنیده شده است.(278)
مکالمه ومناظره با مخالفین، گرچه منحصر به وکلای ائمه (علیهم السلام) نبوده ولی این مأموریت گاه به وکلاء ارجاع می شده است. به عنوان نمونه، عبد الرحمن بن الحجاج، که وکیل ارشد امام صادق (علیه السلام) وسه امام بعدی بود، از جانب امام صادق (علیه السلام) مأمور مکالمه با اهل مدینه می شود ونقل شده که حضرت به او می فرمود: یا عبد الرحمن، کلم اهل المدینة فانی احب أن یری فی رجال الشیعة مقلک.(279)
گاهی وکلای ائمه (علیهم السلام) محدثان معتبر شیعی را برای رفع شبهات وتردیدها به کمک می گرفتند. به عنوان نمونه، حسین بن روح نوبختی کتابی را که از نظر اعتبار مشکوک بود برای محدثین قم فرستاد تا در آن نظر کنند واگر چیزی بر خلاف نظرات خود یافتند به او بگویند. ارشاد شیعیان به حق، توسط وکلاء، منحصر به جهات فکری واعتقادی نبود وگاه موارد شخصی را نیز شامل می شد.(280)
4 - نقش سیاسی نهاد وکالت:
گرچه این نهاد به ظاهر برای جمع وجوهات مالیه تشکیل شده بود ولی نمی توان نقش سیاسی آن را انکار نمود. حتی با صرف نظر از هرگونه فعالیت سیاسی مجزا از جمع وجوهات، خود مساله جمع اموال از اطراف واکناف برای امامان شیعه (علیه السلام) از دید حکام بنی عباس به عنوان فعالیتی سیاسی تلقی می گردید.(281) متهم نمودن منصور امام هادی (علیه السلام)توسط متوکل عباسی نیز به چشم می خورد. وی پس از اطلاع یافتن از فعالیت وسیع وکلای امام هادی (علیه السلام) در صدد قلع وقمع این نهاد ودستگیری اعضای آن بر آمد وحتی بعضی از یاران آن حضرت را نیز دستگیر کرد وبه شهادت رساند یا تحت شکنجه قرار داد.(282)
اهتمام حاکمیت عباسی در عصر غیبت برای شناخت اعضای نهاد وکالت، یکی دیگر از قرائن وجود نقش سیاسی برای شناخت اعضای نهاد است.(283)
5 - نقش ارتباطی نهاد وکالت:
در مبحث علل تشکیل نهاد وکالت گذشت که یکی از اصلی ترین علل،نقش ارتباطی این نهاد بوده است. بدیهی است شیعیان که در نقاط دوردست می زیستند وگاه حتی برای یک مورد نیز موفق به دیدار امام خویش نمی شدند برای رفع نیازهای شرعی ومالی وغیره به وکلاء - یعنی رابطین امام در شهرهای مختلف - روی می آورند. پرداخت وجوهات مالی به وکلاء سؤال از مسائل شرعی وکلامی واعتقادی، وعرضه نمودن مکاتبات ونامه ها به - محضر امام (علیه السلام) به واسطه وکلاء ودریافت پاسخ، ارسال پیام های شفاهی ودریافت پاسخ آنها وامور دیگر از جمله مواردی بود که وکلاء به عنوان رابطین بین امام شیعیان انجام می دادند. پیداست اگر نهاد وکالت در میان مردم نبود این امور تعطیل می شدند وشیعیان بلا تکلیف می ماندند. در دورهای نزدیک به زمان غیبت صغری ودر طول این دوره، یکی از مقولات رایج، که به عنوان یکی از مهم ترین وظایف وکلاء تلقی می شود، (اخراج توقیعات) است. (توقیع اصطلاحاً به معنی کلمات قصاری است که بزرگان در ذیل وحاشیه رسائل وعریضه ها ونحو آن، در پاسخ سؤالی یا برای حل مشکلی ویا برای تعبیر از یک نظر وعقیده معین، مرقوم می داشتند. گرچه غالباً توقیعات در پاسخ سؤالات بودند ولی مواردی نیز بوده که امام (علیه السلام) خود ابتدا به اخراج واصدار توقیع می نمود بدون آنکه سؤال وشکلی مطرح شده باشد، نظیر توقیعی که حضرت مهدی (علیه السلام) برای ابراز ترحم نسبت به سفیر اول(پس از وفات او)،یا برای انتهای وکالت وسفارت سفیر چهارم صادر فرمود. معمولاً پس از عرصه داشتن سؤالات، توقیعات در فاصله دو یا سه ویا چند روز صادر می شدند. ولی گاهی با خرق عادت، در فاصله بسیار کوتاهی پاسخ حاضر بود. مضمون توقیعات شامل اموری از قبیل پاسخ به سؤالات شرعی، دستور العمل های مختلف به وکلاء رسید وجوهات شرعیه، اعلام لعن وغزل وطرد وکلای خائن وفاسد یا مدعیان دروغین وکالت، معرفی شخصیت بعضی از وکلاء ورفع اتهام از دامان آنها، حل مشکلات شخصی افراد، ورفع اختلاف وتردیدها وشبهات بود.(284)
6 - کمک به مظلومان ونیازمندان شیعه:
به عنوان مثال علی بن یقطین، وکیل امام کاظم (علیه السلام) یکی از کسانی بود که با نفوذ به دستگاه خلافت عباسی در صدد رفع ظلم از شیعیان برآمد ودر این موفق بود. امام (علیه السلام) هنگامی که نارضایتی او را از همکاری با دستگاه ظلم بنی عباس(ولوتا این حد) ملاحظه کرد به او فرمود: (ان لله مع کل طاغیة وزیرا من اولیائه یدفع به عنهم وانت منهم یا علی.(285)
همینطور گاهی بعضی از وکلاء مأمور رساندن کمکهایی از سوی ائمه (علیهم السلام) به نیارمندان شیعه می شدند نظیر (محمد بن عیسی بن عبید بن یقطین اسدی) که مأمور انجام حج به نیابت از امام رضا(علیه السلام) ورساندن کمک مالی به نیازمندان مدینه واهل بیت آن حضرت شد.(286)
وگاه، وکلای ائمه (علیهم السلام) مأمور دفع مخاصمات موجود بین بعضی از شیعیان می شدند ودر این راه اگر لازم می شد وجوه مالی را نیز خرج می کردند. به عنوان مثال مفضل بن عمر جعفی، وکیل وامین امام صادق (علیه السلام) مأمور پرداخت 400 درهم از سوی امام (علیه السلام) به ابوحنیفه سائق الحاج وداماد او می شود که در مورد ارث، با هم مشاجره داشتند. واین نشانگر میزان اهتمام ائمه (علیهم السلام) به حفظ وحدت شیعیان است.(287)
ه - ویژگیهای نهاد وکالت:
1 - شرایط اعضای نهاد وکالت:
اول: وثاقت (288)
دوم:راز داری وپنهان کاری (289)
سوم: زیرکی
چهارم: نظم در امور
پنجم: امانت داری وزهد
ششم: دوری از دل بستگی به دنیا وغرور وتک روی
هفتم: دور بودن از حسادت، شهرت طلبی، خیانت، غلو، جهل، تعصب باطل گرایش به باطل وظلم
هشتم: احترام به خاندان پیامبر اکرم (علیه السلام)
نهم: علم به کتاب خدا وسنت وحقوق ائمه (علیهم السلام)
دهم: قدرت بر اعجاز وکرامت در بعضی زمان ها به وقت ومقتضای لازم
2 - سایر ویژگیهای نهاد وکالت:
این نهاد، علاوه بر مشخصاتی که قبلاً در مورد وظایف آن وشرایط اعضای آن ذکر شد، دارای ویژگیهای دیگری است که از این قرار است:
رهبری:
که همان امام معصوم (علیه السلام) بود وبر کار وکلاء نظارت دقیق داشت، واموری نظیر تعیین وکلای نواحی، وبررسی عملکرد آنان، معرفی وکلای نواحی به شیعیان، وشناساندن فضایل وشخصیت آنان، عزل وکلای فاسد وخائن وجایگزینی وکلای جدید، معرفی جریانات دروغین وکالت وبا بیت وبرخورد با آنان، راهنمایی وکلاء به وظایفشان وکیفیت برخورد با حکومت عباسی، تأمین مالی وکلاء ورد اتهامات نادرست علیه آنان بر عهده امام (علیه السلام) بود.(290)
وکیل ارشد یا سر وکیل:
در نهاد وکالت، مناطق مختلف تقسیم بندی خاص می شدند ونهایة برای هر یک از این مناطق وسیع یک وکیل ارشد نصب می شد که وظیفه نظارت بر کار وکلای اعزامی به مناطق تحت قلمرو را به عهده داشت ووکلای جزء نیز مأمور وموظف به مراجعه نزد سر وکیلها بودند. بنا دکتر جاسم حسین، طبق شواهد تاریخی، وکلاء، شیعیان را بر مبنای نواحی گوناگون به چهار گروه تقسیم کردند: نخستین ناحیه بغداد، مدائن، سواد وکوفه را شامل می شد.ناحیه دوم شامل بصره واهواز بود. ناحیه سوم قم وهمدان، وبالاخره ناحیه چهارم حجاز، یمن ومصر بود. هر ناحیه به یک وکیل مستقل واگذار می شد که تحت نظر او کار گزاران محلی منصوب می شدند.(291)
وکلای مقیم وسیار:
گرچه غالباً وکلای اعزامی به نواحی، وکلای مقیم در آن مناطق بودند ولی طبق برخی شواهد تاریخی، بعضی از وکیلان وظیفه سرکشی به مناطق مختلف را ارتباط تا از سویی بر کار وکلای مقیم کنند واز سوی دیگر وسیله ای جهت ارتباط آنان با امام (علیه السلام) باشند وهمچنین وجوهات واموالی که نزد آنان جمع شده را به نزد امام (علیه السلام) انتقال دهند.
اصل اختفاء ونهان کاری:
یکی از مهمترین ویژگیهای نهاد وکالت در طول دوران حیاتش، اصل پنهان کاری است. بدیهی است که اختفاء وسریت وپنهان کاری در عملکرد این نهاد، معلول وجود خطرات ناشی از حکومت عباسیان است. با توجه به نظارت دقیق ومستمر حکام عباسی بر فعالیتهای ائمه هدی (علیه السلام) وشیعیان آنها، ضروری بود که فعالیت وکلاء در نهایت اختفاء صورت پذیرد وهمین طرز عملکرد بود که سلامت نهاد وکالت را در طول دوران حیاتش تضمین نمود وبجز مواردی اندک ومعدود، اعضای نهاد وخود آن از خطر افشاء شدن اصل نهاد سالم بماند وخطر منعطف به بعضی از اعضای آن شود. به عنوان مثال (معلی بن خنیس وکیل امام صادق (علیه السلام)، حتی پس از تهدید به قتل، در پاسخ داود بن علی که از وی خواسته بود اسامی اصحاب امام (علیه السلام) را فاش نماید گفت: (مرا تهدید به قتل می کنی، بخدا قسم اگر زیر پایم باشند پایم را بر نمی دارم).(292)
در عصر غیبت صغری، وقتی عبیدلله بن سلیمان، وزیر عباسی، از فعالیت مخفی وکلاء مطلع شد با مشورت خلیفه تصمیم به شناسایی وکلاء گرفت. لذا افرادی را به عنوان شیعیانی که قصد پرداخت وجوهات دارند به نزد کسانی که وکالتشان احتمال می رفت فرستاد ولی در یک اقدام متقابل، توقیعی از سوی ناحیه مقدسه صادر وهمه وکلاء از اخذ هر گونه وجهی از هر کسی منع شدند. از جمله این وکلاء (محمد بن احمد) بود که وقتی یکی از جاسوسان حکومتی به نزد او آمده ومدعی شد که قصد تحویل وجوهات مالی را دارد در پاسخ گفت: (اشتباه آمده ای من با این امور سروکاری ندارم وتا زمان رفع کامل خطر، وکلاء بدین منوال عمل می کردند.(293)
وسایل ارتباطی لازم:
دیگر از مشخصه های این نهاد وجود وسایل لازم ارتباطی بود، از قبیل نامه نگاری واخراج توقیعات، فریضه حج وکلای سیار، مراجعه مستقیم به امام (علیه السلام) و...
اخلاص در عمل به امام (علیه السلام) و...
اخلاص در عمل وعلاقه به رهبری وتلاش در جهت اجرای منویات ائمه (علیهم السلام) وانجام دستورهای آنان وسعی در جهت گسترده تر نمودن محدوده فعالیت نهاد وحفظ مجموعه از خطرات، ولو به قیمت فدا شدن جان خود وکیل، وایجاد زمینه های لازم ارتباط بین شیعه وامام (علیه السلام) از دیگر ویژگیهای بارز موجود در این نهاد مقدس بوده اند.
و - معرفی وکلای ائمه (علیهم السلام):
در بررسی منابع اولیه رجالی - روایی وتاریخی به اسامی تعداد زیادی از وکلای ائمه (علیهم السلام) بر می خوریم که در حقیقت همان اعضای نهاد وکالت بوده اند که پیرامون آن سخن راندیم. گرچه مدعی نمی توان شد که اسامی تمامی وکلای ائمه (علیهم السلام) در کتب تاریخی ورجالی ودر منابع روایی ثبت است ولی در استقصاء نسبتاً تام از این منابع به اسامی بسیاری از آنان برخورد نمودیم که توانست راهگشای شناخت بیشتر این نهاد وویژگی های آنان شود. بررسی تفصیلی شخصیت همه این وکلاء فراتر از گنجایش این کتاب است، لذا فهرست وار برخی از ایشان را نام می بریم ودر پی نوشت منابع لازم جهت شناسایی آنان چ می کنیم:
1 - عبد الرحمن بن الحجاج(294)
2 - محمد بن سنان(295)
3 - معلی بن خنیس(296)
4 - نصر بن قابوس لخمی(297)
5 - مفصل بن عمر جمعفی(298)
6 - علی بن یقطین(299)
7 - عبد الله بن جندب(300)
8 - ابراهیم بن سلام نیشابوری(301)
9 - علی بن مهزیار اهوازی(302)
10 - زکریا بن آدم قمی(303)
11 - ابراهیم بن مهزیار(304)
12 - احمد بن اسحاق قمی(305)

فصل ششم تاریخ عصر غیبت صغری (260 - 329 ه.ق)

این عصر ودوره از زمان رحلت امام حسن عسکری (علیه السلام) در هشتم ربیع الاول سال 260 هجری قمری که اما مهدی (عجّل الله فرجه) متولی امر ولایت وامامت شده است، آغار می گردد ودر تاریخ پانزدهم شعبان سال 329 ه ق با ارتحال چهارمین وآخرین سفیر ونایب خاص آن حضرت، أبو الحسن علی بن محمد سمری به پایان می رسد.
وضعیت سیاسی، اجتماعی وفکری عصر غیبت صغری:
الف: وضعیت سیاسی:
این دوره هفتاد ساله مقارن است با زمامداری شش تن از خلفای عباسی از پانزدهمین خلیفه عباسی تا بیستمین آن:
خصائص وضعیت سیاسی جاری در این دوره به مانند ویژگیهای دوره گذشته بود. همان خصایصی که در دوره قبل از غیبت امام مهدی (عجّل الله فرجه) در جهان اسلام جریان داشت. مانند غلبه واستیلای موالیان به ویژه ترکان بر اوضاع سیاسی جهان اسلام. اینها چه به عنوان وزرا ووالیان وچه به عنوان فرمانده هان نظامی، روز به روز بیشتر قدرت می گرفت وبر اوضاع جهان اسلام مسلط می شدند.
به موازات این استیلای رو به تصاعد موالی وترکان، حکومت مرکزی روز به روز ضعیف تر می شد. هر چه زمان می گذشت خلیفه بیشتر در اداره امور مملکت ناتوان می شد وکارها را دیگران در دست می گرفتند وحکومت مرکزی در اداره مملکت به ویژه در کنترل مرزها بیش از گذشته ناتوان بود.
با همه ضعفهایی که ذکر شد، خلفای عباسی بر ظلمهای خود نسبت به مردم مسلمان افزودند. آنان برای حکومت خود از هیچ جنایتی فروگذار نمی کردند. چو اختناق ووحشت با شدت تمام در سراسر این دوره حاکم بود. به ویژه در دوره معتضد (279 - 289 ه. ق) که به تعبیر شیخ طوسی، در این دوره بسیار سخت ودشوار، از شمشیرها خون می چکید.(306)
آنچه که ذکر شد مربوط به ویژگیها ووضعیتی بود که از عصر قبل از غیبت صغری در این دوره جریان داشت ودر این دوره نیز برقرار بود.
اینکه حوادثی که در این دوره یافت شد را مورد مطالعه قرار می دهیم.
1 - انتقال خلافت از سامراء به بغداد:
همانگونه که در فصل سوم ذکر شد در سال 220 ه. ق معتصم عباسی مرکز خلافت را از بغداد به سامراء منتقل کرد. تا شاید از این طریق بر مشکلات چیره شود وضعف دستگاه خلافت بر طرف گردد.
اما این تغیر پایتخت به حال دستگاه خلافت رو به ضعف نهاد(عجّل الله فرجه) تأثیری نداشت بلکه خود منشأ مشکلاتی برای آنان شد، تا اینکه در سال 279 ه. ق با معتضد عباسی در بغداد بیعت کردند ومرکز خلافت به بغداد منتقل شد.
المکتفی خواست پایتخت را به سامراء برگرداند ولی وزیرش به بهانه هزینه سنگین انتقال، با آن مخالفت نمود ووی را از این فکر منصرف کرد. بعد از این سامراء متروک شد وبه صورت ویرانه ای باقی ماند.(307)
2 - ظهور قرامطه:
در عصر غیبت صغری یکی از مشکلاتی که برای جهان اسلام پدید آمد، فتنه قرامطه بود.(308)
قرامطه در سال 277 ه ق سر به طغیان نهاده وبیش از سی سال در جهان اسلام بر مردم ستم کردند. اینها به قدری خشن وسفاک بودند که هیچ سپاهی جرأت روبرو شدن با آنان را نداشت. احتمال هجوم قرامطه به منطقه ای کافی بود که در میان مردم رعب ووحشت حکمفرما گردد.
3 - کاهش قیامهای علویان وپیدایش جو اختناق بیشتر نسبت به شیعه:
با ظهور غائله قرامطه وهم چنین غائله صاحب زنج که هر دو جنایات بی شماری را مرتکب شدند وهر دو غائله در آن اجتماع به شیعه نسبت داده شد، این دو حرکت بهانه ومستمسکی شد در دست خلفای عباسی بر ضد شیعیان گردید واز سوی دیگر شیعیان را در رو آوردن به قیامهای مسلحانه ناامید کرد.(309)
با این وجود قیامهای علویان به کلی فروکش نکرد در همین دوره نیز در چند مورد آنان پرچم مبارزه را در دست گرفتند ودر برخی از آن موقیتهایی نیز داشتند.
اینک نمونه های از قیام علویان را که در این دوره رخ داد، ذکر می کنیم:
- قیام ابن الرضا: محسن بن جعفر در ولایت دمشق به سال 300 هجری قمری مسعودی در این باره می نویسد: در سال سیصد هجری میان او با أبو العباس احمد بن کیغلغ جنگ شد وگردن او را زدند وبه قولی در اثنای جنگ کشته شد وپسرش را به مدینه السلام بغداد بدند وسر پل جدید در سمت غربی به دار آویختند(310)
قیام حسن بن یحیی: او در یمن ودر سال 278 ه ق بر ضد عباسیان قیام نمود.(311)
قیام اطروش:حسن بن علی در سال 301 ه ق در منطقه طبرستان ودیلم قیام کرد.
قیام حسن بن قاسم: معروف بهحسن داعی؛ وی در سال 317 ه ق در بخش هایی از ایران قیام کرد.
قیام احمد بن محمد طالبی: او رد مصر بر ضد سپاه احمد بن طولون جنگید وکشته شد
4 - ظهوری مهدی در شمال آفریقا وتأسیس دولت فاطمی در مصر:
در سال 296 ه ق شخصی در شمال آفریقا ادعا کرد که وی مهدی موعود است. آغاز حکومت وی، در شهر مدینه المهدی که در مغرب بنا شده بود، در روز شنبه 5 ذیقعده سال 303 ه ق بود او در سال 322 ه ق مرد وفرزندش محمد ملقب بهقائم جانشین او شد.(312)
5 - ظهور دولت مستقل وخود مختار:
به دلیل وجود ضعف های روز افزون وفراوان خلاقت عباسیان، والیان وفرمانروایان مناطق ونواحی از این ضعف ها سوء استفاده نمود واعلان استقلال یا خود مختاری می کردند در بعضی از موارد نیز بر اثر قیام های مردمی، حاکم وفرامانروای عباسی را عزل واخراج می کردند ویا می کشتند ودولت انقلابی مستقل از مرکز خلافت تشکیل می داند.
قبل از دوره غیبت صغری، 4 دولت مستقل با عناوین زیر در قلمرو خلافت عباسیان حکمفرانی می کردند:
1 - دولت مستقل طولونیه در مصر وشام.(313)
2 - دولت مستقل انقلابی اغالبه یاآل اغلب در تونس ونواحی اطراف آن.(314)
3 - دولت مستقل وانقلابی ادریسیان در مراکش.(315)
4 - دولت مستقل امویان (316) در قرطبه.(317)
گذشت از این دولت های مستقل که از دوره قبل پابرجا مانده بود، در زمان غیبت صغری دولت های مستقل دیگری بر آنان افزوده شد وبیش از پیش حکومت مرکزی وخلافت عباسی را در تنگنا قرار داد. این دولت ها عبارتند از:
1 - دوت مستقل صفاریان در خراسان وشرق ایران.(318)
2 - دولت مستقل سامانیان در ماوراء النهر وخراسان وبخشی از ایران مرکزی. (319)
3 - دولت فاطمی در مصر وبلاد مغرب.(320)
4 - دولت انقلابی آل بویه در طبرستان،ری، همدان، اصفهان، نواحی اطراف ایران جنوبی وقسمتی از عراق.(321)
5 - دولت خود مختار ومستقل آل حمدان در موصل وحلب.(322)
6 - دولت اخشیدیه در شام ومصر.(323)
در عصر غیبت صغری در جهان اسلام سه نظامی سیاسی اسلامی به نام نظام خلافت تشکیل شده بود ودر زمان واحد سه نفر به عنوان خلیفه ادعای رهبری سیاسی بر کل جهان اسلام را داشتند:
اول: حکومت عباسیان در بغداد.
دوم: حکومت امویان در اندلس وقرطه
سوم: حکومت فاطمیان در مصر
ب - وضعیت اجتماعی:
در این دوره هفتاد ساله وضعیت اجتماعی به مانند دوره گذشته بود. همان اموری که در اوره قبل وخود داشت در این دوره نیز جریان پیدا کرد اینک به بیان برخی از آن حوادثی که گویای وضع ناهنجار آن زمان است، می پردازیم:
1 - اختلاف مذهبی وفرقه ای:
در این زمان در جوامع اسلامی اختلافات فرقه ای ومذهبی همانند دوره های گذشته رواج داشت این اختلافات ببه اختلافات مذهبی بین شیعه وسنی محدود نمی شد بلکه در میان مذاهب اهل سنت نیز درگیری هایی وجود داشت.
2 - اختلافات قومی وقبیله ای:
در این برهه از زمان به جز عباسیان وترکان، دیگر اقوام وقبایل نقش چندانی در حکومت عباسیان نداشتند همان گونه که ذکر شد، در این عصر در سرزمین های اسلامی حدود 10 دولت مستقل ونیمه مستقل تشکیل شد، این حرکت های خود مختارانه واستقلال طلبانه ریشه های وانگیزه های متعددی داشت که یکی از آن ها همین اختلافات قبیله ای وبها ندادن به اقوام وقبیله های گوناگون از سوی حکومت مرکزی بود.
3 - اختلافی طبقاتی:
به جهت تغییر در ماهیت واهداف فتوحات، جنگهای مسلمانان به جای آن که مایه رهایی مردم تحت ستم بشود، خود عاملی برای ستم بر آنان شد. سپاهیان خلفای عباسی با انگیزه های غیر اسلامی، می جنگیدند، مردم را به اسارت می گرفتند، بر خلاف مقررات اسلامی با آنان بر خورد می کردند، حقوق مسلم شرعی وانسانی آنان را رعایت نمی کردند این امر موجب شد که تا بسیاری از ارزشهای اسلامی در جامعه آن زمان به فراموشی سپرده شود به نوشته دکتر حسن ابراهیم حسن، در این عصر اختلافات طبقاتی حاکم بود. از جمله طبقات، طبقه بندگان وغلامان وکنیزان بود، مصر وشمال آفریقا وشمال جزیره العرب بازار غلامان سیاه بود، آشوب زنگیان بازتاب این جو نامساعد اجتماعی بود که مصیبتهای بسیاری را بر جامعه آن زمان تحمیل نمود به جهت مسخ ارزشها، کنیزکان نغمه گر، بازار خوبی داشتند وآنان را با قیمتهای گزاف می خریدند ابن رائق در سال 325 ه ق کنیز گندمگونی را که خوش نغمه بود، به ارزش 4000 دینار خرید(324)
عیاشی وخوشگذرانی:
عیش ونوش به ویژه در نزد خلفا، وزرا امرا واشراف رواج داشت وجزء سنتهای اجتماعی آنان شده بود این وضع در گذشته رواج داشت ودر این دوره هم پابرجا بود.(325) تنها به گفته سیوطی القاهر بالله، خلیفه عباسی مطربی وبساط عیش ونوش را قدغن کرد ودستور او کنیزکان آوازه خوان را دستگیر می کردند وابزارهای طرب را می شکستند.(326)
این وضع تنها در بغداد ویا سامراء ومرکز خلافت نبود بلکه در حوزه فعالیت والیان وحکومتهای خود مختار نیز وجود داشت در مصر امرای طولونیه غرق در بساط عیش ونوش بود خمارویه حاکم طولونی مصر خانه ای از طلا ساخت وآن را به برپایی بساط طرب وعیش ونوش اختصاص داد.(327)
اسراف وتبذیرهای گسترده:
اسراف وتبذیرهایی را که در زندگی حاکمان عباسی نقل کرده اند، به قدری زیاد وگسترده است که تصدیق آن بر اذهان سنگینی می کند. ما برای نمونه در فصل سوم به مواردی از این اسراف وتبذیرها اشاره کردیم ولذا به منظور پرهیز از اطاله کلام در اینجا به تکرار آن ها نمی پردازیم.
ج - وضعیت فکری:
ما در وضعیت فکری این دوره تنها به ذکر 2 نکته اکتفاء می کنیم:
1 - پیدایش مکتب فکری اشعری:
در نیمه اول قرن دوم هجری دو مکتب وجریان فکری در جهان اسلام پیدا شد. در یک جریان فکری عقل بی ارزش بود ودر فهم مسائل ومعارف اسلامی به ظواهر آیات وروایات بسنده می شد، حتی اگر ظاهر آیات وروایات بر خلاف حکم عقل باشد، این گروه بدون غور ودقت عقلی به ظاهر آیه وحدیث تمسک می کردند وبه آن معتقد وپای بند می شدند مانند اینکه در قرآن آمده است که یدالله فوق ایدیهم (دست خدا بالای دستهای شماست) آنان بدون اینکه دقتی در معنای واژه ید بکنند، گفتند خدا هم دست دارد. در حالی که این آیه قدرت خداوندی را بیان می دارد. خداوند جسم نیست تا دست واعضا وجوارح داشته باشد. این گروه را اهل حدیث می گفتند.
گروه دیگری در برابر این گروه ایستادند که به عقل بهای زیادی دادند. آنان در زمان خلافت مأمون عباسی، قدرت زیادی یافتند وبر گروه اهل حدیث پیروز شدند. به این گروه دوم معتزله یا مذهب اعتزال می گفتند که بحث این جریان فکری در بحث مربوط به وضعیت عصر قبل از غیبت در فصل سوم بیان شد.
در دوره قبل از غیبت صغری بین این دو مذهب ومکتب فکری یعنی اهل حدیث واعتزال درگیریهای زیادی رخ می داد. گاهی با حمایت برخی از حکام عباسی مذهب اعتزال پیروز می شد وگاهی وضع تغییر می کرد وخلیفه دیگری حاکم می شد واو از مکتب اهل حدیث حمایت می کرد واعتزال شکست می خورد. در دوره قبل از غیبت این وضع ادامه داشت تا این که در نیمه اول قرن چهارم أبو الحسن اشعری(328) ظهور نمود. او که تا چهل سالگی پیرو مکتب اعتزال بود، از این به بعد از اعتزال روی گردان شد وبر شالوده های مکتب اهل حدیث مکتب جدیدی بنا نهاد، که این مکتب جدید به نام بنیانگذارش، أبو الحسن اشعری، (مکتب اشعری یا اشاعره) معروف شد. شکل گیری این مکتب با حمایت مقتدر خلیفه عباسی بود که در دوره بیست وپنج ساله زمامداریش از سالهای 295 ه ق تا 320 ه ق با مکتب اعتزال به ستیز برخاست واز مکتب اهل حدیث واشاعره حمایت کرد.(329) از این تاریخ به بعد مکتب اعتزال به صورت یک مکتب فکری مغلوب واز بین رفته درآمد ومکتب اشعری بی رقیب ماند.(330)
2 - تدوین مکتب روایی:
در قرن اول به دستور خلیفه دوم، عمر، نویسندگی وتدوین کتاب درباره تاریخ حدیث اسلامی ممنوع شده بود.(331) در تمامی قرن اول این سیاست ادامه داشت. در آغاز قرن دوم عمربن عبد العزیز خلیفه اموی این قانون را لغو نمود وبه حاکم مدینه ابوبکربن حزم نامه ای نوشت تا این که علما برای ثبت وضبط احادیث وحوادث تاریخ اسلام بکوشند وآنها را بنویسند.(332) در نیمه اول قرن دوم این سیاست جدید رواج پیدا نکرد، در عصر اول عباسیان به ویژه در زمان مأمون، نهضت نویسندگی وتدوین کتب رواج یافت وکتابهای فراوانی در این دوره نوشته شد.
در دوره غیبت صغری این کار ادامه پیدا کرد وکتابهای بیشتری در این عصر نوشته شد. چهار کتاب از شش کتاب مهم اهل سنت معروف به صحاب سته در این عصر نوشته شد.
1 - سنن توسط محمد بن یزید ابن ماجه قزوینی (207 - 273 یا 275 ه ق)
2 - سنن توسط ابو داود سلیمان بن اشعث سجستانی (متوفای 275 ه ق)
3 - الجامع الصحیح، معروف به سنن ترمذی، به توسط محمد بن عیسی بن سوره ترمذی (209 - 297 ه ق)
4 - سنن نسایی، توسط احمد بن شعیب نسایی (214 یا 215 - 303 ه ق)
افزون بر این کتابها ده ها بلکه صدها کتاب پر ارزش در همین دوره تدوین شد که از آن جمله کتابهای فتوح البلدان وانساب الاشراف توسط بلاذری متوفای 289 ه ق، اخبار الطوال توسط دینوری متوفای 282 ه ق تاریخ یعقوبی توسط احمد بن واضح یعقوبی، متوفای 284 ه تاریخ طبری وتفسیر طبری توسط ابن حریر طبری متوفای 310 ه ق الفتوح توسط احمد بن اعثم کوفی متوفای 314 ه ق الکافی (اصول، فروع وروضه) توسط محمد بن یعقوب کلینی متوفای 329 ه ق بصائر الدرجات توسط محمد بن حسن بن صفار متوفای 290 ه ق والمحاسن، توسط ابو عبد الله احمد بن محمد خالد برقی متوفای 274 یا 280 ه ق است.
ویژگیهای دوره غیبت صغری:
همان گونه که قبلاً بیان شد برای امام مهدی (عجّل الله فرجه) بعد از دوره اختفاء ورحلت امام عسکری (علیه السلام) دو نوع غیبت وجود دارد:
1 - غیبت صغری (260 - 329 ه ق)
2 - غیبت کبری (از 329 ه ق به بعد)
ویژگی های دوره غیبت صغری عبارت است از:
اول: زمان غیبت صغری محدود است؛ ولی مدت غیبت کبری را غیر از خداوند سبحان کسی نمی داند.
دوم: در دوره غیبت صغری امام (علیه السلام) به طور کلی از دیده ها پنهان نبود.
سوم: در دوره غیبت صغری امام مهدی (عجّل الله فرجه) چهار وکیل یا نماینده خاص داشت که به صورت معین آن بزرگوار برای تک تک آنان حکم وکالت صادر نموده بود.
چهارم: در دوره غیبت صغری ممکن بود برخی از افراد آن حضرت را ببینند وایشان را بشناسند ولی در دوره غیبت کبری کسی او را نمی بیند واگر هم ببیند او را نمی شناسد.(333)
اگر هم برخی از خواص حضرت را ببینند وبشناسند اجازه ندارند آن را برای دیگران مطرح نمایند.(334)
اختلافات فرقه ای پس از شهادت امام عسکری (علیه السلام):
زمینه پیدایش فرقه های جدید شیعی بعد از شهادت امام عسکری (علیه السلام):
حکام عباسی به دلیل ویژگی هایی که در مورد آنان بر شمردیم، روز به روز محبوبیت خود را در افکار عمومی از دست می دادند.
حاکمان عباسی پیوسته از پایگاه اجتماعی تهی، ولی ائمه اهل بیت (علیهم السلام) پیوسته به پایگاه اجتماعی قوی تر وبیشتری نایل می شدند.
این روند به تزاید مقبولیت ائمه (علیهم السلام) خلفای عباسی را به سخت گیری نسبت به آن بزرگواران تحریص وتشویق می نمود. آنان همواره بر ائمه شیعه ستم روا می داشتند تا جائی که خانه امام حسن عسکری (علیه السلام) در کنترل حکومت عباسیان قرار داشت وشیعیان نمی توانستند آزادانه با آن حضرت در ارتباط باشند.
آنان در صدد بودند تا اگر از امام ابو محمد عسکری (علیه السلام) فرزندی متولد شود، او را به شهادت برسانند.به سبب این جو اختناق وفشار، امام عسکری (علیه السلام) را مجبور می ساخت تا سیاست تقیه را در حد بسیار بالایی رعایت نماید. امام حسن عسکری (علیه السلام) بیش از سایر ائمه (علیهم السلام) به کتمان امور پرداختند. از جمله این اقدامات احتیاطآمیز، مخفی نگه داشتن امر ولادت حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) بود.
اختفای ولادت آن حضرت باعث شد برخی از شیعیان در آغاز شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) در امر امامت دو امام یازدهم ودوازدهم (علیه السلام) دچار شک وتردید شوند. به طوری که در برخی کتاب ها آمده است که پس از شهادت امام یازدهم، پیروان ایشان به 14 یا 15 منشعب شدند،(335) بلکه امثال مسعودی از تقسیم پیروان آل حضرت به 20 گروه نیز گزارش داده اند.(336)
در عصر حاضر برای این فرقه ها هیچ پیروی وجود ندارد وتنها در کتاب ها به عنوان یک رویداد تاریخی از آن سخن به میان می آید. حتی در زمان شیخ مفید (رحمه الله)(337) نیز این فرقه ها وجود خارجی نداشتند.(338) اینک بر سبیل اختصار به بیان وتوضیح این فرقه ها می پردازیم:
الف - اعتقاد به امامت جعفر کذاب(339):
این گروه خود به 4 دسته تقسیم می شدند:
1 - جعفر امام است چون امام عسکری (علیه السلام) پسری نداشت.
2 - جعفر امام است چون امام عسکری (علیه السلام) وصیت کرد واو را جانشین خود قرار داد.
3 - جعفر امام است واو این امامت را از پدرش امام هادی (علیه السلام) به ارث برده است.
4 - جعفر امام است واین منصب را از برادرش محمد به ارث برده است.
ب - اعتقاد به امامت فرزند امام عسکری (علیه السلام) (به جز امام مهدی (عجّل الله فرجه)):
آن گروه نیز به 4 دسته تقسیم می شده اند:
1 - امام عسکری (علیه السلام) پسری به نام علی داشت واو امام دوازدهم است.
2 - از امام عسکری (علیه السلام)، 8 ماه پس از شهادتش پسری متولد شد که او امام دوازدهم است.
3 - پسر امام عسکری (علیه السلام) هنوز متولد نشد ودر رحم مادر قرار دارد.
4 - امام عسکری (علیه السلام) فرزندی به نام محمد داشت که در روزگار خود زندگی کرد وسپس مرد وبعداً زنده خواهد شد وقیام خواهد نمود واو امام منتظر است.
ج - اعتقاد به استمرار امامت امام حسن عسکری (علیه السلام):
این گروه به 2 دست تقسیم شده اند:
1 - حسن بن علی (علیه السلام) نمرده است، بلکه او زنده است. او مهدی منتظر وقائم است.
حسن بن علی (علیه السلام) رحلت نمود وسپس زنده شد وزندگی خویش را از سر گرفت، او مهدی قائم است.
د - اعتقاد به امامت محمد بن علی برادر امام حسن عسکری (علیه السلام):
برخی گفتند بعد از امام دهم (علیه السلام)، پسرش محمد امام است. او زنده است وپیشوای وی را باید پذیرفت.
ه قائل به توقف در امامت:
گروهی می گفتند بعد از رحلت امام عسکری (علیه السلام)، امر امامت بر ما مشتبه شده است وما نمی دانیم که آیا جعفر امام است ویا فردی دیگر. نمی دانیم امامت از پشت حسن است یا از پشت برادران او؛ کار بر ما مشتبه شده است.
و - قائل به دوره فترت:
گروهی گفتند بعد از امام یازدهم، حسن بن علی (علیه السلام) دوره فترت است؛ در این دوره زمین از حجت خالی است.(340)
نصب نواب اربعه(341):
امام مهدی (عجّل الله فرجه) در دوره غیبت صغری 4 تن را به عنوان نواب خاص خود به شیعیان معرفی نمود. این 4 تن، از اصحاب با سابقه ائمه پیشین واز عالمان بزرگ وپارسای شیعه بودند. نواب اربعه عبارتند از:
1 - ابو عمرو، عثمان بن سعید عمری
2 - ابو جعفر، محمد بن عثمان بن سعید عمری
3 - أبو القاسم، حسین بن روح نوبختی
4 - أبو الحسن علی بن محمد سمری
امامیه بیشترین اطلاعات خود را درباره زندگی وفعالیت های این 4 سفیر ونائب خاص حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، از کتاب الغیبة تألیف شیخ طوسی نقل می کنند. درباره این 4 بزرگوار مطالبی تحت 4 عنوان زیر بیان می داریم:
الف - نواب اربعه
ب - ملاک نصب نواب اربعه
ج - کیفیت ارتباط نواب اربعه با شیعه
د - وظایف ومسؤولیت های نواب اربعه
الف - نواب اربعه:
1 - ابو عمرو، عثمان بن سعید عمری:
او اولین نایب خاص وسفیر امام مهدی (عجّل الله فرجه) است. عثمان بن سعید در نزد شیعیان مقامی والا دارد. عثمان بن سعید عمری از دوره نوجوانی در بیت عصمت وامامت، افتخار خدمت داشت. او خدمتگزار چند امام بود. وی علاوه بر داشتن سمت وکالت از طرف امام هادی (علیه السلام) در 10 سال آخر زندگی آن بزرگوار رهبری سازمان زیر زمینی وکالت را بر عهده داشت(342) وسپس وکیل ویژه ویا نایب خاص امام مهدی (عجّل الله فرجه) شد.
شیخ طوسی می نویسد: عثمان بن سعید عمری، به دستور حضرت عسکری (علیه السلام) اموالی را که جمعی از شیعیان یمن آورده بودند، از آنان تحویل گرفت وامام عسکری (علیه السلام) در برابر اظهارات حاضران مبنی بر این که با این اقدام، آنان بیشتر عثمان بن سعید عمری را مورد اعتماد می دانند واعتماد واحترام وی افزایش یافته است، فرمود: بله، گواه باشید که عثمان بن سعید عمری وکیل من است وپسرش محمد نیز وکیل پسرم مهدی خواهد بود.(343)
بنا به روایت دیگری امام عسکری (علیه السلام) جانشین خود را به چهل نفر از شیعیان مورد اعتماد نظیر حسین بن ایوب، علی بن بلال، احمد بن هلال وعثمان بن سعید معرفی کرد. آن حضرت به این گروه چهل نفره فرمود: دیگر قادر به رؤیت او نیستند. آن گاه دستور داد تا در طول غیبت امام مهدی (عجّل الله فرجه) از عثمان، نماینده او، اطاعت کنند.(344)
پس از رحلت امام حسن عسکری (علیه السلام)، همین عثمان بن سعید عمری بود که مراسم تغسیل وتکفین وتدفین آن حضرت را عهده دار شد؛ این خود بر مقام والای عثمان بن سعید دلالت می کند وسپس توقیعات امام مهدی (عجّل الله فرجه)، توسط وی به دست شیعیان می رسید.
عثمان بن سعید بعد از رحلت امام عسکری (علیه السلام) از سامراء به بغداد رفت ودر منطقه کرخ(345) ساکن شد ودر آن جا تا پایان زندگی امور دفتر نیابت را سرپرستی می کرد. او به شیوه دوران امامت امام عسکری (علیه السلام) نامه ها ووجوهات شرعیه ای را که شیعیان برای ناحیه مقدسه ارسال می داشتند، دریافت می نمود.(346)
با وجودی که عثمان بن سعید عمری نقش مهمی در تاریخ شیعه دارد، ولی هیچ کس تاریخ مرگ او را ارائه نداد، مورخان متأخر کوشیده اند تا تاریخهای قابل توجهی را ارائه دهند. هاشم معروف الحسنی می نویسد: سفارت عثمان بن سعید تا سال 265 ه ق ادامه داشت. ولی هیچ مأخذی را ذکر نمی کند. جواد علی می نویسد: بیست سال پس از غیبت امام دوازدهم (علیه السلام) نخستین سفیر در سال 280 ه درگذشت.(347)
برخی گفته اند: درگذشت ابو عمرو عثمان بن سعید عمری، بعد از رحلت امام ابو محمد عسکری (علیه السلام) وقبل از سال 267 ه ق روی داد، چرا که احمد بن هلال که یکی از مدعیان دورغین نیابت است؛ در زمان محمد بن عثمان (که بعد از سفیر اول به مقام سفارت نایل شد،) با محمد بن عثمان مخالفت کرد ونیابت او را نپذیرفت. احمد بن هلال در سال 267 ه ق فوت کرد. پس قطعاً عثمان بن سعید عمری قبل از این تاریخ در گذشته بود.(348)
محمد بن عثمان بن سعید عمری:
دومین سفیر ونایب ویژه امام مهدی (عجّل الله فرجه) اباجعفر، محمد بن عثمان بن سعید عمری اسدی است که بعد از وفات عثمان بن سعید عمری فرزندش محمد بن عثمان به جای پدر نشست وبه وکالت ونیابت خاص از ناحیه مقدس منصوب شد. او به مدت دو ماه قبل از مرگش با راهنمایی امام مهدی (عجّل الله فرجه) زمان مرگ خود را بیان داشت. از این رو برای خود قبری حفر کرد ودر روز موعود چشم از دنیا فرو بست.(349)
3 - أبو القاسم، حسین بن روح نوبختی(350):
سومین نایب وسفیر خاص وبرگزیده امام مهدی (عجّل الله فرجه) شیخ بزرگوار أبو القاسم حسین بن روح نوبختی است. او در زمان حیات محمد بن عثمان عمری از ناحیه مقدسه به عنوان جانشین محمد وسومین نایب ویژه حضرت منصوب شد وتوسط محمد بن عثمان بن سعید عمری به خواص شیعیان ووکیلان حضرت معرفی شد ومحمد بن سعید در چند سال آخر زندگانیش برای این کار تمهیداتی فراهم نمود تا شیعیان بعد از وی در امر نیابت ووکالت با مشکلی مواجه نشوند. حسین بن روح نوبختی بعد از درگذشت محمد بن عثمان در آخر جمادی الاولی سال سیصد وپنج هجری قمری، مسؤولیت امر نیابت را بر عهده گرفت.
حسین بن روح از سال 305 ه ق تا سال 326 ه ق به مدت بیست ویک سال منصب سفارت از ناحیه مقدسه را بر عهده داشت ودر تاریخ هیجدهم شعبان همین سال چشم از دنیا فرو بست وبه دیار باقی شتافت. پیکر این سفیر گرامی حضرت را در بغداد در سوق الشورجه به خاک سپردند ومقبره اش زیارتگاه شیعیان است ومردم به زیارت او تبرک می جویند.(351)
بنا به وصیت وی وبه دستور امام مهدی (عجّل الله فرجه) مقام نیابت خاص به أبو الحسن علی بن محمد سمری رسید.(352)
4 - أبو الحسن علی بن محمد سمری(353):
چهارمین وآخرین نایب خاص امام مهدی (عجّل الله فرجه) أبو الحسن علی بن محمد سمری است. او بعد از درگذشت حسین بن روح نوبختی، به دستور حضرت صاحب الامر (علیه السلام)، امر نیابت را عهده دار شد. وی از تاریخ هیجدهم شعبان 326 ه ق تا پانزدهم شعبان سال 329 ه ق ویا به نقلی دیگر تا پانزدهم شعبان سال 328 ه ق سازمان وکالت ونیابت را رهبری نمود.
أبو الحسن علی بن محمد سمری شوهر خواهر وزیر عباسیان، جعفر بن محمد، بود. این رابطه او را قادر ساخت تا سمت مهمی در دستگاه عباسیان بدست آورد.(354)
او از خاندانی متدین وشعیه بود که در سازمان وکالت امامیه به حسن خدمتگزاری شهرت داشت. همین گذشته نیکوی وی وحسن اعتماد وامانتداری او، موجب شد که تا در پذیرش امر سفارت خود از سوی شیعیان وبه ویژه از سوی کارگزاران در سازمان وکالت با مشکلی روبرو نشود. وکلا وخواص شیعه او را به عنوان سفیر راستین امام مهدی (عجّل الله فرجه) به رسمیت شناختند ووجوهات شرعی خود را به وی تحویل می دادند تا او آن را به ناحیه مقدس برساند.(355)
ب - ملاک در نصب نواب اربعه:
همان گونه که در مباحث گذشته، مطرح شد، ائمه اهل بیت (علیهم السلام) افراد متعددی را به عنوان وکیل خود برگزیده بودند. در زمان امام یازدهم (علیه السلام) ده ها نفر در سازمان وکالت فعالیت می کردند، از آن همه افراد خوب ومورد اعتماد چگونه شد که تنها 4 نفر به مقام نیابت خاصه، در دوره غیبت صغری نایل شدند؟ در پاسخ سؤال فوق باید گفته شود که:
سفیران خاص امام زمان (علیه السلام) علاوه بر شرایط عام:
1 - ایمان
2 - تقوی
3 - درایت
4 - بندگی خداوند سبحان
از چند ملاک ویژه به شرح زیر بهره مند بودند:
1 - تقیه وراز داری در حد اعلی.
حسین بن روح نوبختی در حد بسیار بالایی از تقیه وراز داری در آن شرایط سخت ودشوار استفاده می کرد. به گونه ای که علمای مذاهب اسلامی هر یک حسین بن روح را به خود منتسب می کردند. او در جهت رعایت وحفظ تقیه یکی از خدمتگزاران خود را تنها به این دلیل که معاویه را لعن نمود عزل واخراج کرد.(356)
حسین بن روح در مجلسی به جهت تقیه، نسبت به خلفای راشدین به نیکی یاد می کرد، این سخن موجب شگفتی یکی از دوستانش شد وناخواسته از این سخن تبسمی کرد، ابن روح به این دوست اخطار کرد که چرا در مجلس خندیدی! چه بسا این گونه برخورد کردن روش رعایت کامل تقیه را به خطر می اندازد.(357)
سفیر اول امام مهدی (عجّل الله فرجه)، عثمان بن سعید، به جهت رعایت تقیه می کوشید تا خود را از بازرسیهای رژیم عباسی دور نگهدارد. او بدین منظور در هیچ بحث ومجادله مذهبی ویا سیاسی به صورت آشکار درگیر نمی شد.(358)
2 - صبر ومقاومت در حد عالی وممتاز، چون که کار بسیار مهم بود ودشمن در جهت دستیابی به امام مهدی (عجّل الله فرجه) می کوشید، هرگونه ضعف وسستی از سوی نایب سفیر خاص امام (علیه السلام) موجب شد که این حرکت واکنشی، با بن بست روبرو شود. بنابراین باید سفیران امام (علیه السلام) از دیگران مقاومتر وبردبارتر باشند.
عده ای از ابوسهل نوبختی پرسیدند که چرا تو نایب خاص حضرت نشدی وبه جای تو أبو القاسم حسین بن روح از ناحیه مقدسه متصدی منصب سفارت شد، او در پاسخ گفت: آنان (امامان (علیه السلام) بهتر از همه می دانند که چه کسی لایق این مقام است. من آدمی هستم که با دشمنان رفت وآمد دارم وبا آنان مناظره می کنم. اگر آن چه را که أبو القاسم، حسین بن روح درباره امام مهدی (عجّل الله فرجه) می داند، من می دانستم، شاید در بحثهایم با دشمنان، آن گاه که جدال ولجاجت آنان را می دیدم، می کوشیدم تا دلایل بنیادی را بر وجود امام ارائه دهم ودر نتیجه محل اقامت او را بر ملا سازم. اما اگر أبو القاسم حسین بن روح امام را زیر عبای خود پنهان داشته باشد، اگر بدنش، را با قیچی قطعه قطعه کنند تا امام مهدی (عجّل الله فرجه) را نشان بدهد، هرگز عبای خود را کنار نمی زند وامام را نشان نخواهد داد.(359)
این جمله ابو سهل نوبختی به خوبی نشان می دهد که حسن بن روح تا چه حد صابر ومقاوم بود.
3 - باید نسبت به دیگران فهمیده تر، عاقلتر وبا درایت تر باشد.
شیخ طوسی در کتاب گرانستگش، الغیبة روایتی را نقل می کند که درباره اعقل بودن سفیران ونائبان خاص حضرت حجت (علیه السلام) دلالت دارد.(360)
4 - امام مهدی (عجّل الله فرجه) در انتخاب نائبان خاص خود از افرادی استفاده می کرد که در دستگاه ظلمه عباسیان نسبت به آنها حساسیتی نباشد. چون که کاری است بسیار مخفی ومهم، به تعبیر امروزی بالاتر از محرمانه، سری ویا فوق سری. مثلاً اولین سفیر حضرت ابو عمرو عثمان بن سعید عمری، معروف به زیات وسمان بود، ابو عمرو با روغن فروشی کارهای امام مهدی (عجّل الله فرجه) را انجام می داد واصلاً حکومت به خیالش نمی آمد که وی سفیر خاص حضرت باشد ودومین سفیر، ابو جعفر بن محمد بن عثمان هم به مانند پدرش سمان وروغن فروش بود ونایب سوم که از خاندان نوبخت بود وبا دربار ارتباط داشت واز نفوذ خوبی بهره مند بود، آنان هرگز چنین تصوری نمی کردند که وی با امام مهدی (عجّل الله فرجه) در ارتباط باشد.
ج - کیفیت ارتباط نواب اربعه با شیعیان:
شیعیان با نواب اربعه دو نوع ارتباط داشتند یکی با واسطه وبه شکل هرمی ودیگر ارتباط بی واسطه ومستقیم.
1 - ارتباط با واسطه وغیر مستقیم:
این یک اصل در سازمان وکالت بود، چون که این سازمان به جهت ظلم عباسیان نمی توانست آشکار وآزادانه فعالیت کند بنابراین، باید در ارتباط با مردم از راههای استتاری بهره می گرفت واین در شکل ارتباط غیر مستقیم سازگاری دارد. در این ارتباط وکلا نقش واسطه را عهده دار بودند، مردم خواسته های خود را با وکلا در میان می گذاشتند ویا وجوهات شرعی خود را به آنان می پرداختند ووکلا آنها را به سفیر ونائب امام منتقل می کردند وبا واسطه سفیر از ناحیه مقدسه پاسخ آن را دریافت می داشتند. در این ارتباط سفیر به منزله رأس هرم، وکلا وخواص وسط وبدنه هرم ومردم به منزله قاعده هرم با هم در ارتباط بودند.
این ارتباط هرمی در آغاز تقریباً در بین شیعیان بغداد برقرار بود وسپس فراگیر شد. ابی جعفر بن عثمان در بغداد ده وکیل داشت که از جمله آنان حسین بن روح بود، این عده به ظاهر وکیل شخصی ابو جعفر محمد بن عثمان در امور تجارتی بودند ولی در واقع وکیل در اموال امام مهدی (عجّل الله فرجه) بودند وبرای سازمان وکالت شیعی فعالیت می کردند.
در آغاز کار حتی عالمان برجسته شهرستانها از جانشینی امام ابومحمد (علیه السلام) اطلاعی نداشتند مثلاً بنا به نقل مجلسی در بحار وشیخ طوسی در کتاب الغیبة محمد بن ابراهیم مهزیار اهوازی بعد از رحلت امام عسکری (علیه السلام) امام زمان، حضرت حجت (علیه السلام) را نمی شناخت، او بعد از چند سال که از رحلت امام یازدهم (علیه السلام) گذشته بود به منظور
شناخت جانشین آن حضرت به عراق مسافرت نمود(361)
در دینور مردم بعد از یکی دو سال از رحلت امام عسکری (علیه السلام) متحیر بودند که وجوهات شرعی را به چه کسی بدهند به نزد احمد بن محمد دینوری رفتند واو گفت یا قوم هذه حیرة ولا نعرف الباب فی هذا الوقت، ای مردم، الان وضع معلوم نیست، نمی دانیم سفیر ونایب خاص حضرت در این وقت چه کسی است.(362)
2 - ارتباط مستقیم وبی واسطه:
این ارتباط در آغاز فعالیت نواب اربعه در دوره غیبت صغری وجود نداشت؛ چون که بنا بود مساله نیابت خاصه مخفی بماند واصلاً فلسفه وجودی این جریان معلوم ظلم حکام است ویا بازتاب وواکنش آن فعالیت استتاری سازمان وکالت است.
کم کم شیعیان به صورت پنهانی نام ونشانی سفیر را از وکلاء وخواص گرفتند وتوانستند با آنان مستقیماً تماس برقرار کنند. این کار عمداً در زمان سفارت دومین سفیر به بعد شروع شد.
شیخ طوسی درباره این نوع ارتباط می نویسد که عده ای از افراد مورد اعتماد پیش سفرای امام مهدی (عجّل الله فرجه) می رفتند وبا دادن نامه ویا بیان داشتن خواسته های خود پاسخ آن را از ناحیه مقدسه وبه توسط سفرا دریافت می کردند.(363) در این ارتباط مستقیم گاهی پاسخ هایی که دریافت می کردند به صورت کتبی بود نامه می دادند وبعد از چند روز پاسخ آن را می کردند.
وگاهی هم به صورت شفاهی پاسخ داده می شد مانند این که حسین بن روح به برخی از سائلین گفت که شما مأموریت دارید که به حائز بروید.(364)
د - وظایف ومسؤولیت های نواب اربعه:
وظایف ومحور کلی فعالیت های نواب اربعه بدین قرار است:
1 - زدودن شک وحیرت مردم درباره وجود امام مهدی (عجّل الله فرجه)
2 - حفظ امام (علیه السلام) از راه پنهان داشتن نام ومکان آن حضرت.
3 - سازمان دهی وسرپرستی سازمان وکالت.
4 - پاسخ گویی به پرسش های فقهی ومشکلات عقیدتی.
5 - اخذ وتوزیع اموال متعلق به امام (علیه السلام)
6 - مبارزه با غلات ومدعیان دروغین نیابت، بابیت وافشای ادعاهای باطل آنان.
7 - مبارزه با وکلای خائن.
8 - آماده سازی مردم برای پذیرش عیبت کبری.
نصب وکلای عام در عصر غیبت صغری:
در عصر غیبت صغری، علاوه بر سفراء ونواب اربعه، که به عنوان وکلای خاص حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) مطرح می باشند، وکلای متعددی در نقاط مختلف عالم اسلامی پراکنده بودند کسانی که مأمور بودند وظایف وکالت را همانند وکلای پیشین ائمه (علیهم السلام) انجام دهند ونهایتاً برای کسب تکلیف به نزد وکلای خاص یا نواب اربعه مراجعه نمایند. همانگونه که ذکر شد این وکلاء در نقاط مختلف عالم اسلامی وحتی طبق بعضی قرائن، در بغداد،یعنی محل اقامت نواب اربعه، مشغول فعالیت بودند. طبیعی است که در عصر غیبت صغری با توجه به غیبت امام (علیه السلام) واز سویی بیشتر شدن تعداد شیعیان ومناطق شیعه نشین، لازم بود وکلاء ونمایندگان نهاد وکالتت بعنوان دستیاران نواب خاص حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) وظیفه ارتباط شیعیان با بغداد را به عهده گیرند وقرائن موجود دال برکثرت این وکلاء است وهمانگونه که در فصل پیشین در مبحث نقش سیاسی نهاد وکالت ومبحث نهان گرایی نهاد وکالت اشاره شد فعالیت این وکلاء موجب حساسیت حکام عباسی بود ولذا گاهی با فرستادن جاسوسهای خود در صدد شناسایی آنان بودند با اینکه قطعاً تعداد این وکلاء در مناطق شیعه نشین زیاد بوده ولی متأسفانه اسامی آنان بطور کامل در منابع رجالی وروایی وتاریخی ما ضبط نشده. شیخ طوسی در کتاب غیبت خود درباره وکلای عام عصر غیبت صغری چنین تعبیر فرموده:
وقد کان فی زمان السفراء المحمودین أقوام ثقات ترد علیهم التوقیعات من قبل المنصوبین للسفاره من الاصل. (365)
وسپس به ذکر نام تنها چند تن از آنان اکتفا نموده با اینکه در عبارت فوق تعبیر أقوام بکار برده که نشانه کثرت این وکلاء است.
بهر حال، با توجه این وکلاء در این عصر نیز، همچون اعصار پیشین، برای پیشبرد اهداف نهاد وکالت ضروری بوده امام (علیه السلام) اقدام به تعیین ونصب آنان می نموده است وقرائن موجود حاکی که موید این سخن است نصب محمد بن ابراهیم بن مهزیار اهوازی توسط حضرت حجت (علیه السلام) به عنوان وکالت در ناحیه اهواز به جای پدرش است در این انتخاب حضرت طی پیامی به وی فرمود: (قد اقمناک مقام ابیک (366) یعنی ترا به عنوان وکالت به جای پدرت نصب نمودیم.
همانگونه که گذشت، اسامی این وکلاء به طور کامل در منابع شیعی وجود ندارد، ولی در پی مطالعه ای که در منابع رجالی صورت گرفت نام تعدادی از آنان به شرح زیر دست آمد:
1 - أبو الحسن محمد بن جعفر الاسدی الکوفی الرازی (367)
2 - ابو عبد الله بن هارون بن عمران الهمدانی(368)
3 - ابو محمد حسن بن محمد بن هارون بن عمران الهمدانی (369)
4 - محمد بن صالح بن محمد الهمدانی(370)
5 - ابو اسحاق محمد بن ابراهیم بن مهزیار الاهوازی (371)
6 - القاسم بن العلاء(372)
7 - حسن بن محمد بن قطاة صیدلانی (373)
8 - محمد بن شاذان بن نعیم الشاذانی النیشابوری (374)
9 - العزیزبن زهیر(375)
10 - قاسم بن محمد بن علی بن ابراهیم همدانی (376)
11 - ابو علی بسطام بن علی (377)
12 - علی بن الحسین بن علی الطبری (378)
14 - الحسن بن النضر القمی (379)
15 - محمد بن حفص بن عمرودبن العمری (380)
16 - احمد بن اسحاق الاشعری القمی (381)
علاوه بر این تعداد، نام عده ای دیگر از وکلای عام در عصر غیبت صغری در منابع رجالی ذکر شده که در اینجا به همین مقدار اکتفاء می کنیم.
وکلای خائن ومدعیان دروغین وکالت:
همانگونه که در فصل پیشین اشاره شد، ما در دستگاه وکالت شاهد بروز بعضی از جریانات انحرافی هستیم که ناشی از انگیزه های مختلف بوده اند. این جریانات را می توان به دو گروه عمده تقسیم کرد: نوعی انحراف در میان کسانی مشاهده می شود که قبلاً توسط یک امام (علیه السلام) بعنوان وکیل منصوب، ولی بعداً به فساد وخیانت گرائیده اند ونوع دیگر انحراف در میان کسانی است که اصلاً سابقه وکالت، نیابت وبابیت نداشته اند ولی بخاطر انگیزه هایی، به دروغ خود را وکیل ونایب امام (علیه السلام) خوانده ومدتی عده ای را به دور خود جمع کرده وسرانجام رسوا شده اند. این دو جریان هم در عصر غیبت صغری وهم در ادوار پیشین از حیات نهاد وکالت بچشم می خورد گرچه بنظر می رسد در عصر غیبت صغری دامنه وسیعتری یافته است وشاید علت آن، عدم حضور امام (علیه السلام) واحاله امر به وکلاء ونواب در این عصر بود که زمینه را برای فرصت طلبی این دسته از افراد آماده می ساخت.
شناخت تفصیلی مربوط به این دو جریان مستلزم شناخت چهره های است که سردمدار این دو جریان انحرافی در حیات نهاد وکالت بوده اند لذا ابتدا به ذکر جریان اول، یعنی خیانت وفساد در بین وکلای ائمه (علیهم السلام) وشناخت شخصیتهای مربوط به انگیزه آنان وسرانجامشان می پردازیم ودر قسمت بعد به حول وقوه الهی جریان دوم را بررسی می نمائیم.
الف - خیانت وفساد در نهاد وکالت:
هر چند که ائمه هدی (علیه السلام) برای تعیین وکلای خود، به لحاظ اهمیت وحساسیت این وظیفه، نهایت دقت را مبذول می داشتند وکسانی را که مورد اعتماد تو دارای شرایط لازم بودند انتخاب می کردند ولی با توجه به اینکه انسان در صورت عدم تهذیب نفس وعدم کسب شرایط لازم برای نجات از دامهای شیطانی، در هر لحظه وهر زمینه مناسبی امکان لغزش برایش وجود دارد، در بین وکلای ائمه (علیهم السلام) نیز شاهد بروز وظهور کسانی هستیم که با وجود داشتن شرایط لازم برای وکالت در ابتدای امر، به علت قرار گرفتن در وضعیتی جدید ومهیا شدن زمینه های خیانت ووجود ریشه های مقتضی برای خیانت در وجودشان، دست به خیانت یا امور موجب فسق زند ونتیجه این کار لعن وعزل وطرد آنان توسط ائمه هدی (علیه السلام) بود.
البته نمی توان ریشه همه این خیانت ها وفسق می توان به امور متفاوتی بر خورد نمود گرچه به اعتباری می توان همه را به مهذب نبودن آنان باز گرداند. از جمله این خائنین می توان از واقفیه نام برد. معرفی واقفیه از حوصله این کتاب خارج است وبرای شناختن آنها باید به کتب تفصیلی تاریخ ورجال مراجعه نمو.
از جمله این وکلای خائن می توان از افراد زیر نام برد:
1 - هشام بن ابراهیم عباسی همدانی:
وی در ابتدای امر وکیل امام رضا (علیه السلام) بود ولی بتدریج به جهت دنیاطلبی آلت دست مأمون وفضل بن سهل گردید وعلیه امام رضا (علیه السلام) جاسوسی می کرد.(382)
2 - فارس بن حاتم بن ماهویه قزوینی:
ایشان یکی از دستیاران اصلی امام هادی (علیه السلام) در سامراء بود بعدها او آن چنان به مقام امامت وشیعه خیانت کرد که امام هادی (علیه السلام) دستور قتل او را صادر فرمودند.(383)
3 - عروة بن یحیی، سوزاندن ودزدی اموال امام عسکری (علیه السلام):
وی وکیل ارشد امام هادی (علیه السلام) وامام عسکری (علیه السلام) در بغداد بوده است. در ابتدای امر آنچنان مورد نیز وثوق آن بزرگواران بوده که امام عسکری (علیه السلام) ضمن توقیعی از وی بعنوان وکیلنا وثقتنا والذی یقبض من موالینا یاد می کند در عصر امام عسکری (علیه السلام) وی نیز همانند فارس بن حاتم به اختلاس اموال امام (علیه السلام) پرداخت ودر این راه حتی از دروغ بستن به ساحت مقدس امام هادی (علیه السلام) نیز دریغ نورزید. او در مسیر انحرافی خود کار را بدانجا رسانید که نسبت به اموال امام عسکری (علیه السلام) ابتدا بخشی از آنها را سرقت نمود وبخشی دیگر را نیز به آتش کشید وبا این عمل زشت خود، امام (علیه السلام) را علیه خود به خود به غضب آورد، بنحوی که همان شب مشمول نفرین حضرت واقع وفردای آن روز به هلاکت رسید.(384)
4 - أبوجعفر محمد بن علی الشلمغانی، ابن أبی العزاقر:
نسبت وی به شلمغان از آن روست که وی اهل قریه ای به این نام در واسط بوده است. او ابتدا دانشمندی صحیح الاعتقاد وفردی صالح بود وکتبی نظیر کتاب التکلیف وکتاب العصمة وکتاب الزاهر بالحجج العقلیه کتاب المباهلة وکتاب الاوصیاء وغیر آنها به او منسوب است.(385) وی تا جایی مورد اعتماد بود که حسین بن روح، سفیر سوم حضرت حجت (علیه السلام) به هنگام استتارش از مقتدر عباسی، وی را بجای خود به عنوان وکیل وجانشین نصب نمود ودر این ایام، شیعیان در حوائج ومهمات خود به نزد وی مراجعه کرده وتوقیعاتی نیز به دست او از جانب امام مهدی(عجّل الله فرجه) خارج می شد.
ولی حسادت وی نسبت به أبو القاسم حسین بن روح موجب شد مذهب حق را ترک وداخل در مذاهب مردود شود وسخنان نا صحیح بر زبانش جاری شود ورفته رفته به غلو وکفر وارتداد وقول به تناسخ وحلول ألوهیت در خودش، گرایش پیدا کرد. او به پیروانش می گفت: روح رسول (صلّی الله علیه وآله) به ابو جعفر محمد بن عثمان عمری منتقل شده وروح أمیرالمومنین علی (علیه السلام) به بدن أبو القاسم حسین بن روح وروح فاطمه (علیه السلام) به بدن أم کلثوم دختر ابو جعفر عمری منتقل شده است واظهار می کرد که این سری است عظیم که نباید فاش شود وی نزد بنی بسطام جایگاه ومنزلتی داشت وبه هنگام ارتدادش هرگونه کذب وکفری را به حسین بن روح استناد داده وبرای بنی بسطام نقل می نمود وامر به لعن وتبری از وی نمود ولی بنی بسطام بخاطر ظاهر فریبی شلمغانی به پیروی خود از او ادامه دادند.(386) ولذا ابن روح مجدداً طی نامه ای به بنی بسطام، لعن وتبری از وی را ابلاغ نمود.(387)
چنانکه گذشت، از جمله عقاید فاسده او آن بود که روح زهرا (علیه السلام) به بدن ام کلثوم دختر ابو جعفر عمری حلول نموده است. این امر باعث انحراف وسیعی در بنی بسطام شده بود تا جائیکه حسین بن روح مجبور شد در میان شیعیان، بخصوص بنی نوبخت، خبر لعن وانحراف شلمغانی را منتشر کند وآنان را به لعن وتبری از وی امر کند سپس توقیعی از جانب حضرت 0حجت (علیه السلام) در لعن شلمغانی وتبری از وی وپیروانش صادر شد.(388) این توقیع به دست ابن روح، زمانی صادر شد که وی در خانه مقتدر زندانی بود وتوقیع را توسط یکی از اصحابش به نام علی بن همام توزیع نمود وهمه سران شیعه از مضمون آن اطلاع یافتند وهمگی بر لعن تبری از شلمغانی اتفاق نمودند.
وقتی شلمغانی از مقابله ابن روح با خودش مطلع وجماعت شیعه را بر لعن وتبری از خود متفق یافت برای مقابله با این جو در مجلس ابن مقله (وزیر الراضی بالله) در سال 322 ه در بین جماعت شیعه، که همگی از ابن روح لعن وتبری از وی را نقل می کرند، گفت: بین من واو را بسوزاند همه آنچه گفته، حق است وبا این سخن ابن روح را دعوت به مباهله نمود. ولی وقتی خبر این سخن به گوش خلیفه وقت عباسی، الرضی بالله، رسید دستور دستگیری وی را صادر کرد وسپس وی را کشت وجماعت شیعه از دست او راحت شدند واین واقعه در سال 323 ه ق روی داد.(389)
ب - مدعیان دورغین وکالت وبابیت:
وکالت برای امام معصوم (علیه السلام) نزد شیعه دارای جایگاهی والا بود. کسی که به عنوان وکیل یا باب امام معصوم نزد شیعه مطرح می شد مورد احترام شیعیان ومحل مراجعه آن ها ودارای منزلت اجتماعی بزرگی می شد وعلاوه بر این، با توجه به اینکه یکی از مهمترین وجوه فعالیت وکلاء دریافت وجوه شرعی متعلق به امام (علیه السلام) بود لذا وکلاء همواره به عنوان امناء امام وشیعه، دسترسی به این اموال داشتند.
همین امر در کنار بعضی دیگر از انگیزه های فاسد دنیوی، سبب می شد کسانی به دروغ خود را منسوب به این نهاد مقدس کنند وداعیه دروغین وکالت وبابیت سر دهند وهمان گونه که گفته شد این ادعاها عمدتاً ناشی از ریاست وجاه طلبی وطمع در اموال وگاه ناشی از عقاید فاسد وانحرافی بود. در اینجا به برخی از جریانات دروغین وکالت وبابیت در زمان های پیشین اشاره می نمائیم:
1 - ابو عبد الله احمد بن محمد السیاری:
وی در زمان امام جواد (علیه السلام) به دروغ، ادعای وکالت وبابیت آن جناب را نمود ولذا توسط حضرت مورد تکذیب واقع شد.(390)
2 - الحسن بن محمد بن بابا القمی:
وی نیز از غالیان عصر امام هادی وامام عسکری (علیهما السلام) بوده است وطبق نقل کشی، حضرت عسکری (علیه السلام) ادعای نبوت وبابیت را به او نسبت داد وبه یکی از پیروانش به نام عبیدی کتابت فرمود که:
من از فهری وحسن بن محمد بن بابای قمی به خدا پناه می برم وتو را وهمه موالی خود را نیز از آن دو بر حذر می دارم ومن آندو را لعن می کنم که لعنت خدا بر آندو باد این دو به وسیله ما قصد سود جوئی از مردم را دارند وافرادی موذی واهل فتنه هستند که خداوند آنها را اذیت وداخل در فتنه کند ابن بابا گمان می کند که من او را به پیامبری مبعوث نموده ام واینکه او باب است، لعنت خدا بر او که تحت سلطه شیطان واقع شده است. (391)
ودر ادامه این نامه، حضرت دستور کشتن آنها را صادر می فرماید.
همینطور کشی از سهل بن محمد نقل نموده که گفته: به امام هادی (علیه السلام) عرض کردم: ای سید من، بر گروهی از موالی شما امر حسن بن محمد بن بابا مشتبه شده، چه امری می فرمایی آیا نسبت به وی تولی یا تبری داشته باشیم، یا از وی دوری کنیم؟ حضرت به خط مبارک چنین نوشت: او وفارس بن حاتم ملعونند از آندو تبری جوئید خداوند آن دو را لعنت کند ودر مورد فارس آنرا افزون فرماید.(392)
3 - ابو محمد الشریعی:
وی اولین کسی است که در عصر غیبت صغری به دروغ مقام نیابت وبابیت را به خود نسبت داد. شیخ طوسی نامش را حسن وکنیه اش را ابو محمد ذکر نموده است. وی از اصحاب ابو الحسن الهادی وابو محمد العسگری (علیه السلام) بوده است در عصر غیبت او اولین کسی بود که مقامی را به خود نسبت داد که اهلیت آن را نداشت ولذا مورد لعن وبرائت او وی صادر شد وسپس اقوال کفرآمیز والحادی از او شنیده شد(393) وتاریخ بیش از این درباره وی سخن نگفته است.
4 - محمد بن نصیر النمیری الفهری:
وی بنا به نقل شیخ طوسی، ابتدا از اصحاب ابو محمد الحسن العسگری (علیه السلام) بود پس از وفات آن جناب ودر عصر نیابت نائب دوم، به معارضه با او برخاست ومقام نیابت وبابیت را برای خودش ادعا نمود ولی خداوند وی را بخاطر سخنان کفرآمیز والحادی رسوا نمود ونایب دوم نیز او را لعن کرد واز او دوری گزید وجماعت شیعیان نیز به همین ترتیب عمل کردند وحتی نقل شده که پس از لعن او توسط ابو جعفر عمری، محمد بن نصیر خواست به نزد وی رفته وتلطف ونظری وی را جلب کند ولی اجازه ورود نیافت.
از جمله عقاید وی آن بود که امام هادی (علیه السلام) (نعوذبالله) خداست واو را به پیامبری مبعوث نموده! وهمچنین قائل به تناسخ بود ودرباره أبو الحسن امام هادی (علیه السلام) غلو می نمود.(394) همینطور، قائل به اباحه محارم بود ونکاح مردان نسبت به یکدیگر را جایز می شمرد وگمان می کرد که این، از تواضع مفعول حکایت می کند وخداوند این امور را تحریم ننموده است! ومحمد بن موسی بن الحسن بن الفرات (که بعدها وزیر مقتدر، خلیفه عباسی، شد) وی را تأیید ومورد کمک ومساعدت قرار می داد واین، نشانگر وضعیت خلافت وحکومت در آن عصر است.
5 - حسین بن منصور الحلاج:
وی همان صوفی مشهور است که پیرامون وی وزندگانی وشرح حال او سخن بسیار گفته شده برخی وی را توثیق وجزو اولیاء الهی برشمرده اند، ولی آنچه از منابع اولیه شیعی قابل استفاده است آنست که وی از کذابین معروف است که ذم بسیار درباره او وارد شده است.
شیخ مفید کتابی تحت عنوان الرد علی اصحاب الحلاج نوشته است. وآنچه شیخ طوسی درباره ملاقات او با حسین بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی (والد شیخ صدوق)(395) وهمچنین ابو سهل بن اسماعیل بن علی النوبختی (396) نقل نموده دلالت بر نهایت انحراف ورسوایی وی نزد بزرگان شیعه دارد.
وی ضمن توقیعی که در آن، امثال ونظیر هلالی وبلالی مورد لعن واقع شدند توسط ناحیه مقدسه لعن شد وهمین امر نیز از جمله قرائن دال بر مذمومیت وی است.(397)
او نهایتاً توسط حاکمیت عباسی، بخاطر ابراز عقاید غلو آمیز وانحرافی دستگیر وکشته شد. شیخ بهایی در کشکول خود درباره وی چنین آورده: اهل بغداد بر من در نظر آورید ریختن خون من حرام است ولی اهل بغداد اباحه خونش را نوشته وتأیید کردند ونهایتاً وی به زندان مقتدر عباسی منتقل شد. مقتدر به صاحب شراطه امر نمود که او را هزار ضربه شلاق بزنند اگر نمرد هزار ضربه دیگر بزنند سپس گردن او را قطع کنند. وزیر او نیز به صاحب شرطه امر کرد اگر نمرد دو دست ودو پا وسرش را قطع وجسدش را بسوزان وصاحب شرطه نیز این واقعه در سال 309 ه واقع شد.(398)
وضعیت فکری، سیاسی واجتماعی شیعه:
الف - وضعیت فکری:
در عصر غیبت صغری از نظر پایگاه فکری، شیعه در وضعیت بهتری قرار داشت. شیعیان توانستند در این دوره علمای بزرگی در رشته های مختلف فکری وعلمی اسلامی، به جهان اسلام تحویل دهند. چون که شیعیان با غیبت امام مهدی (عجّل الله فرجه) مواجه شدند ودریافتند که بیش از دوره های گذشته به حفظ وحراست از میراث فرهنگی وروایات پیامبر (صلّی الله علیه وآله) واهل بیت آن حضرت نیازمندند. به همین جهت در این دوره هفتاد ساله غیبت صغری کتابهای پرارزشی را به نگارش درآوردند
در این عصر قم وکوفه دو مرکز مهم علم وحدیث شیعی بود. عالمان بزرگ شیعی مانند اشعریها، حمیریها، ابن بابویه ها، فرات بن ابراهیم واحمد بن محمد خالد برقی، در این دو شهر دانش اندوختند وکتابهای با ارزش متعددی نوشتند.
اینک به طور مختصر به ذکر برخی از نویسندگان شیعی این دوره وکتابهای آنان می پردازیم:
1 - ابی القاسم فرات بن ابراهیم بن فرات کوفی (از اعلام غیبت صغری) نویسنده کتاب تفسیر عیاشی.
2 - محمد بن مسعودی بن عیاشی تمیمی کوفی سمرقندی (از علمای اواخر قرن سوم هجری) نویسنده کتاب تفسیر عیاشی.
3 - محمد بن یعقوب کلینی متوفای سال 329 هجری نویسنده کتابهای همانند اصول کافی، فروغ کافی، روضه کافی وچند اثر دیگر.
4 - ابو علی محمد بن ابی بکر همام (258 - 323 یا 336 ه) نویسنده کتابهایی همانند کتاب الانوار فی تاریخ الائمه (علیهم السلام) وکتاب التمحیص فی بیان موجبات تمحیث ذنوب الموئمنین و...(399)
5 - احمد ابن واضح یعقوبی متوفای 284 ه ق نویسنده کتاب تاریخ مشهور به تاریخ یعقوبی.
6 - محمد بن حسن بن فروخ صفار متوفای 290 ه ق نویسنده کتاب بصائر الدرجات
7 - احمد بن محمد بن خالد برقی متوفای 274 یا 280 هجری قمری نویسنده کتاب المحاسن
8 - علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی پدر شیخ صدوق (260 - 328 ه ق) ابن ندیم می نویسد: فرزندش ابی جعفر محمد بن علی نوشته است که پدرش حدود 200 کتاب نوشته است نجاشی در الفهرست اسم هجده کتابش را ذکر کرد.(400)
9 - سعد بن عبد الله بن ابی خلف اشعری قمی متوفای 300 هجری قمری او کتابهای متعددی نوشته است. مانند کتاب الرحمة ومناقب شیعه.(401)
10 - ابو العباس حمیری قمی، محمد بن عبد الله بن جعفر از اعلام غیبت صغری کتابهای زیادی نوشت از جمله کتاب قرب الاسناد.
11 - ابو جعفر حمیری قمی، محمد بن عبد الله بن جعفر برخی نوشته ان که کتاب قرب الاسناد راابو جعفر حمیری نوشته است.
12 - ابو زینب محمد بن جعفر نعمانی، از شاگردان ثقه الاسلام محمد بن یعقوب کلینی، نویسنده کتاب الغیبة
ب - وضعیت سیاسی:
در بغداد مرکز خلافت عباسی، در عصر غیبت صغری (مانند دوره گذشته)، شیعه ازپایگاه سیاسی محروم بود. حکومت در دست عباسیان قرار داشت وآنان نسبت به آل ابو طالب به ویژه آل علی (علیه السلام) وشیعیان آن حضرت حساسیت خاصی داشتند.
این حساسیت وضدیت با شیعیان در برخی از موارد به اوج خود می رسید وگاهی نیز فروکش می کرد. در زمان خلافت معتضد عباسی (279 - 289 ه ق) دشمنی او نسبت به شیعیان بیش از دیگر خلفای این دوره بود.
او در این دوره در ساله خلافت خود با ایجاد جو اختناق بر ضد شیعیان به نحو گسترده ای اقدام نمود وبه تعبیر شیخ طوسی در زمان او از شمشیرها خون می چکید(402)
اما این وضع در زمان خلافت مقتدر عباسی (259 - 230 ه ق) تا حدودی دگرگون شد ودر برخی موارد چرخش سیاست به نفع شیعه شد وشیعیان توانستند در مرکز خلافت در تشکیلات سیاسی نفوذ ونقشی داشته باشند
این دگرگونی با نفوذ خاندان بنو فرات شیعی در دستگاه خلافت آغاز شد(403) ابو الحسن علی بن محمد، ابن فرات، سه بار به مقام وزارت رسید:
1 - از سال 296 - 299 ه ق
2 - از سال 304 - 306 ه ق
3 - از سال 311 - 312ه ق
در خلافت سال های وزارت علی بن فرات شیعی، برای شیعیان آزادی نسبی به وجود آمد وآنان از این فرصت پیش آمده در جهت احیای مرام شیعی بهره بردند.
این دوره که با سفارت حسین بن روح نوبختی همزمان بود، فرصت خوبی شد تا او بتواند بهتر سازمان مخفی سفارت ووکالت را رهبری کند.حسین بن روح در زمان ابن فرات در میان رجال سیاسی از موقعیت خوبی بهره مند شد واز این فرصت برای بهبود وضع شیعیان استفاده کرد.
ج - وضعیت اجتماعی:
در مرکز خلافت عباسیان ونیز در مناطقی که حکومتهای عباسی نفوذ وحضور اجتماعی گسترده ای داشت، شیعه از نظر پایگاه اجتماعی در این دوره واین مناطق مؤثر بود.
1 - سیاست ضد شیعی حاکمان عباسی
2 - پیروزی وغلبه مکتب اشعری بر عدلیه (معتزله وشیعه)
3 - جنایت وحشیانه قرامطه وزنگیان که با تبلیغات گسترده، مسؤولیت اینها را متوجه شیعیان نمودند وجوی زهرآگین بر ضد شیعیان به وجود آورند.
به همین جهت وقتی که قرامطیان در سال 311 ه ق به کاروان زائران خانه خدا حمله کردند وجنایات وحشتناکی مرتکب شدند وبا تبلیغات کوشیدند که تا شیعیان را مسبب این جنایات قرار دهند، مردم بغداد بر ضد وزیر وشیعی، علی ابن فرات شعار دادند. ودنبال این، ابن فرات وزیر وپسرش از وزارت ومقام اداری خلق شدند وسپس آنان را دستگیر ومحاکمه واعدام کردند
در همین ارتباط حسین بن روح نوبختی، سومین نایب خاص امام مهدی (عجّل الله فرجه)، نیز دستگیر وروانه زندان شد.
اما در خارج از قلمرو حکومت عباسیان، در مناطق خود مختار ویا مستقل، به ویژه در مناطقی که حکومتهای انقلابی شیعی برقرار بود، شیعیان در وضعیت اجتماعی بهتری قرار داشتند.

فصل هفتم: عصر غیبت کبری

تاریخ شیعه نهضت ها ودولتهای شیعی در غیبت کبری:
1 - تاریخ شیعه:
مناسب است قبل از پرداختن به تاریخ شیعه در عصر غیبت کبری، در بدو امر مروری هر چند خلاصه بر تاریخ شیعه در عصر غیبت صغری بنماییم.
الف - شیعه قبل از غیبت کبری:
در تعریف شیعه مرحوم علامه طباطبایی (رحمه الله) نوشته اند:
شیعه امامیه به کسانی گفته می شود که خلافت وجانشینی پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ومرجعیت علمی ودینی ر حق خالص ومنحصر به فرد علی (علیه السلام) می دانسته اند ومراجعه علمی ومعنوی را تنها به آن بزرگوار و11 فرزندش روا می دانند.(404)
علی (علیه السلام) ویاران او پس از اعتراض به منظور رعایت مصلحت اسلام ومسلمین ونداشتن نیروی کافی دست به قیام خونین نزده ولی تسلیم عقیده اکثریت هم نشدند. اعتقاد شیعه بر آن بود که آنچه برای جامعه در درجه اول اهمیت قرار دارد، روشن شدن تعالیم اصیل اسلام، ودر درجه دوم جریان کامل آن تعالیم در جامعه می باشد وفقط یک رهبر معصوم توانائی تحقق این دو هدف را دارد. در غیر این صورت حکومت به یک سلطنت استبدادی تبدیل گشته ومعارف پاک دینی دستخوش تحریف می گردد.
تاریخ اسلام صحت ابن اعتقاد را به اثبات رساند، وشیعه نیز در عقیده خود استوارتر گشت، هر چند که برای پیشرفت وحفظ قدرت اسلام مخالفت علنی نمی کردند، بلکه دوش به دوش اکثریت به جهاد می رفتند ودر امور عامه دخالت می کردند(405)
در اواخر سال 35 هجری وپس از 25 سال انحراف پی در پی، حکومت انقلابی علی (علیه السلام) درگیر مبارزه با مخالفان مصلحت پرست ومنحرف شد وپس از 4 سال و5 ماه امیر مومنان علی (علیه السلام) بدست خوارج به شهادت رسید ومعاویه با دسیسه های گوناگون بر خلافت استیلا یافت وآن را به سلطنتی موروثی تبدیل نمود وسخت ترین روزگار برای شیعه در زمان حکومت بیست ساله معاویه بود.
شهادت امام حسن مجتبی ویاران صدیق علی (علیه السلام) وتراژدی فجیح کربلا، بیدادگری وبی بند وباری بنی امیه، در برابر، مظلومیت وطهارت اهل بیت عصمت، شیعه را روز به روز در عقیده استوارتر می ساخت وشهادت اباعبد الله الحسن (علیه السلام) در توسعه یافتن تشیع به ویژه در مناطق دور از مرکز حکومت بنی امیه چون عراق ویمن وایران کمک بسزائی کرد(406)
لذا در پایان قرن اول، حکومت بنی امیه رو به ضعف گراییده وشیعه از اطراف کشور اسلامی چون سیل به دور امام باقر (علیه السلام) گرد آمده ومعارف اسلامی را از خرمن او چیده، وشهر قم بنیان نهاده وشیعه نشین شد ولی شیعه در حال تقیه بود وبر اثر فشارهای حکومت بنی امیه، سادات علوی قیامهای مکرر داشته، هر چند که با شکست روبرو شده وجانهای خود را در این راه مقدس گذاشتند.
بنی عباس به نام اهل بیت، خلافت را ربودند ودر آغاز، چند روزی روی خوش نشان دادند وبنی امیه را قتل عام کردند ولی دیری نگذشت که شیوه ظالمانه بنی امیه را پیش گرفتند، ودر بیدادگری وبی بندوباری از آنان نیز گذاشتند. لذا وضع شیعه با روی کار آمدن بنی عباس کوچک ترین تغییری پیدا نکرد.
ب - شیعه در غیبت کبری:
فساد وبیدادگری بنی عباس ونهضت های پی در پی علویان ارکان حکومت عباسیان را سست نموده وزمینه را برای ظهور دولت هایی انقلابی وشیعی مهیا کرد وبرای شیعه آزادی تبلیغ مذهب را به همراه داشت.
در قرن چهارم، شیعیان بسیاری در سراسر دنیای اسلام زندگی می کردند در مدت 5 قرن (407) شیعه به گسترش خود ادامه داده ودولت هایی شیعی نیز بر سر کار آمد در این مدت اتفاقات زیر روی داد:
1 - منحرفان شیعه، یعنی اسماعیلیان در اواخر قرن پنجم در ایران در حال استقلال کامل می زیستند(408)
2 - سادات مرعشی در مازندران تا قزوین از نیمه قرن هشتم تا پس از قرن نهم سلطنت کردند. (409)
3 - نفوذ علامه حلی وفرزندش در دربار سلطان محمد خدابنده باعث تشیع او وترویج ورشد آن مذهب حق شد.(410)
4 - آق قویونلوها در تبریز حکومت کرده وقلمرو آنان تا فارس وکرمان هم کشیده شد.(411)
5 - شهید اول (محمد بن مکی عاملی)، صاحب لمعه که یکی از نوابغ علمی شیعه بود در سال 786 در دمشق به جرم تشیع به شهادت رسید.
به طور کلی شیعه در این 5 قرن از لحظ رشد جمعیت در افزایش واز لحاظ قدرت وآزادی مذهبی تابع مذهب وقدرت سلاطین وقت بودند. در این برهه در هیچ یک از مناطق اسلامی، شیعه، مذهب رسمی اعلام نشد.
در آغاز قرن دهم ه ق شاه اسماعیل صفوی که شیعه مذهب بود، قیام خود را از اردبیل شروع کرد وایران را به شکل یک کشور واحد در آورد او مذهب شیعه را در قلمرو حکومت خود رسمیت بخشید.
هم اکنون در جهان بیشتر از 100 میلیون شیعه وجود دارد. بر اساس آماری که در سال 1346 هش علامه طباطبایی اعلام کرده است در آن تاریخ جمعیت شیعه جهان حدود 100 میلیون نفر بوده است. طبیعی است که در مدت این 31 سال اخیر این تعداد رشد روز افزون وچشمگیری داشته است.
در طلیعه قرن پانزدهم هجری وپس از مبارزه طولانی با استبداد داخلی واستعمار فرهنگی سیاسی واقتصادی خارجی یک حکومت اسلامی تمام عیار بر اساس نظریه مترقی ولایت فقیه جامع الشرایط - با تدارک کلیه نقاط ضعف انقلابهای گذشته در مبارزه بی امان با استبداد واستعمار - در ایران شیعه نشین بوجود آمد وآثار وبرکات معنوی ومادی این انقلاب به شرق وغرب جهان اسلام گسترش پیدا کرد وچون خاری در چشم دشمنان اسلام از کلیه نهضتهای اسلامی در جهان حمایت نموده ومایه امیدواری وعاملی بزرگ در پیروزی این نهضتها به شمار می رود جهان را به عنصری جدید وارد نموده وکلیه ابرقدرتها نیز برای مبارزه با مذهب شیعه اثنی عشری بسیج شده اند در حالی که مبانی ونظریات شیعه به سرعت در تمام جهان اسلام ودر شرق وغرب جهان رو به گسترش می باشد.
2 - نهضت ها ودولت های شیعی در عصر غیبت کبری:
نهضت های شیعی از همان آغاز به وجود آمدن انحراف در سطح زمان داری ورهبری دولت اسلامی پس از وفات پیامبر (صلّی الله علیه وآله) تلاش انقلابی خود از آغاز نموده وبا حرکتی بی امان در مرکز جهان اسلام وسایر مراکز کلیدی ودر سراسر دوران ائمه اطهار (علیه السلام) وبا راهنمائی آن بزرگواران پرچم مبارزه را بر علیه طاغوت وطاغوتیان برداشته ویک سلسله متصل وپیوسته از نهضت ها را تا دوران غیبت کبری وتا عصر حاضر با گذاشتن از فراز ونشیب های گوناگون مبارزه وانقلاب به راه خود ادامه داده وگاهی این نهضت ها شکست خورده وگاهی نیز به ثمر نشسته ودولتهای انقلابی در گوشه وکنار جهان اسلام وگاهی نیز در مراکز مهم وحیاتی جهان اسلام به وجود آورده ودر این شش قرن اخیر شیعه همواره در مرکز تشیع ودر ایران اسلامی از قدرت مذهبی وسیاسی خوبی برخوردار بوده وپیام خود را به جهانیان ابلاغ نموده است. بسیاری از نهضتهای شیعی در عراق (412) وحجاز(413) بوده ودر برابر قدرت خلفا نیز دولت هائی در شرق وغرب مرکز خلافت به پا داشته وهیچگاه سنگر مبارزه را رها ننموده وهمواره شعار عدالت وامامت را به عنوان اصیل ترین وحی به دوش کشیده است وتا تحقیق نهایی این دو اصل، مبارزه با تمام قدرتهای ظالم را بر خود فرض دیده وبخش اجتناب ناپذیر ایمان می داند در اکثر قیامها، شیعه پیشتاز بود وشیعیان در صفوف مقدم، ولی این نهضتها هرگز جنبه گروهی ومذهبی نداشت وبه آن معنی نبود که پیروان اهل بیت جدا از مردم به این حرکتها دست می یازیدند وبا آنها همکاری می کردند. زیرا که مخالف شیعه با اساس حکومت امویان وعباسیان از اعماق قلوب توده های وسیع مردم مسلمان سرچشمه می گرفت. ولی ستیزه گری مسلحانه وخونبار شیعه به کمک افکار عمومی جوامع ستمدیده ریشه در دفاع مقدس به منظور حفظ هویت اسلامی خود وپاسداری از حریم اسلام وتشیع داشت.
چهره انقلابی پیروان اهل بیت (علیهم السلام) را نباید فقط در میدانهای شهادت جستجو کرد بلکه این چهره را می توان در قالب انقلاب فرهنگی در شکل آرام تبلیغ نیز مشاهده کرد. ادریس بن حسن مثنی کشور مغرب را با تبلیغ فتح نمود وهمچنین اندونزی وشرق دور جهان اسلام با تبلیغ گشوده شد، ودر قرن پنجم هجری انبوهی از مردم هند توسط دو نفر شیعی مسلمان شدند، در حالی که عباسیان سیصد سال بود که به زور شمشیر زیر شعار دروغین دعوت به اسلام کشور گشائی می کردند.
نهضت های انقلابی شیعی در سراسر جهان روح حماسه وانقلاب را زنده نگه داشته وعلیرغم شکستهای پی در پی در قرنهای اول تا سوم هجری، توانست در نیمه قرن سوم تا قرن چهارم به بعد به نتایج قابل توجهی دست یابد وبه شکل گیری یک سلسله دولت های انقلابی در سرتاسر جهان اسلام بینجامد وبارقه امیدی بر دلهای یأس گرفته بتاباند وعاملی برای کاهش ستمگری ها وطغیانهای بیشتر حاکمان ستمگر باشد.
آل بویه فرهنگ اسلام وتعالیم ائمه اهل بیت (علیهم السلام) را نیز بنای حکومت خویش قرار دادند، وبا وجود این که شیعی مذهب بودند رد باره پیروان مذاهب دیگر وعلمای آنان رفتاری نیکو وبردبارانه داشتند واز تکریم وانعام آنان فروگذار نبودند. این ویژگی تنها منحصر به آل بویه نبود وتمامی دولت های شیعی از آن برخوردار بوده اند
به همین جهت قرن چهارم هجری - که قرن دولت های انقلابی شیعه در سراسر جهان اسلام به شمار می رود(414) - اوج تمدن اسلامی واعتلای فرهنگ جهان اسلام دانسته شده(415) وهیچ عاملی جز آزادی فکر وعقیده که در پرتو دولت های شیعی همراه با تشویق وتکریم علم ودانشمندان بوده نمی یابیم، وآرمانی بودن این دولت ها با انگیزه های والای مؤسسان آن دولت ها بزرگترین عامل این ترقی وتمدن بوده است، وفساد آلوده شدن حکام به تدریج، ودرو شدن از آرمانهای اصلی خود، عامل تباهی واضمحلال این دولت ها گردید.
با فروپاشی دولت های انقلابی، در نتیجه اختلاف میان رهبران، وآلوده شدن کارگزاران به فساد قدرت ودوری از آرمانهای انقلابی واصیل، جهان اسلام در قرن ششم وهفتم هجری شاهد سقوط دولت عباسی وتجزیه قدرت سیاسی وشکل گیری دولت های کوچک وکشمکشها وبرادر کشی ها ورقابتهای ابلهانه بر سر تصاحب قدرت بود.
در سال 489 هجری اولین دوره جنگهای صلیبی به صورت سازمان یافته آغاز گردید در حالی که در مرکز خلافت، اندیشه ای جز خوشگذرانی وجمع آوری اموال خبری نبود. در چنین شرایطی تهاجم بنیان کن مغول بر جهان اسلام آغاز شد وحکومت اسلامی پیش پای مغولان فرو ریخت ونابود گردید.
واگر اسلام توانست همچنان سرفراز بماند به خاطر حرکت اندیشمندانه جمعی پیشتاز گمنام وبه دور از قدرت سیاسی بود که توانستند مغولهای پیروزمند را در برابر اسلام خاضع گردانند ودلهای آنان را به روی اسلام بگشایند وآن را پیروز سازند.(416)
واگر هلاکو خان پس از قتل عام 00 هزار تن بی گناه از اهالی بغداد قبل از بازگشت از بغداد دستور می دهد که مسجد خلیفه وضریح ومرقد حضرت کاظم (علیه السلام) را تجدید بنا کنید(417) به خاطر حرکت شجاعانه وبازدارنده ای بود که مؤید الدین ابن علقمه وخواجه نصیر الدین الطوسی (دو شخصیت ممتاز شیعی) افتخار آن را از آن خود کردند هر چند که این بزرگواران آماج تهمت های زشت وزننده ای شدند.
هدف خواجه نصیر، جلوگیری از خون ریزی وخسارات های معنوی بود واو توانست با نفوذ در تشکیلات مغول ها باعث نجات جان بسیاری از علمای جهان اسلام از تیغ خون ریز مغول شود آن بزرگ مرد، متجاوز از 60کتاب ارزنده در علوم وفنون مختلف به رشته تحریر در آورد؛ در عین حال چند شهر را نیز از نابودی نجات بخشید وسخت ترین دشمنان اسلام را در برابر اسلام وشعائر تشیع مجبور به تواضع وایمان نمود.(418)
نهضت انقلابی بازدارنده علمای شیعه توانست دین مردمی را که زیر پای مغولان شکسته ونابود شده بود را، بر دل وجان همان مغول ها حاکم گرداند آن ها را به صورت ابزاری برای پیشرفت دین درآورد.
در قرن های 8 و9. شمال وشرق ایران شاهد به قدرت رسیدن دولتهای انقلابی سربداران در خراسان وجنبش ضد منکرات در هرات ونهضت حروفیه در برابر تیموریان وسادات مرعشی در مازندران بود.
با توجه به تعصب شدید عثمانی ها وحملات مکرر آنان به خاک ایران، در اوج مبارزه عثمانی ها با اروپای مهاجم در شروع قرن دهم ه ق، نهضت قزلباش، صفویه را به قدرت رسانید واز پشت سر به عثمانی ها حمله کرد وفرزندان شیخ صفی الدین اردبیلی شیعه مذهب با استفاده از روح فتوت وشهامت وبهره گیری از مایه های انقلابی تشیع که در عمق وجدان جامعه ایرانی ریشه دوانده بود، به منظور استقلال حاصل از مجموعه نفرتهای ده قرن نسبت به حکومتهای ستمگر تسنن که بر روی هم انباشته شده بود، نظام سیاسی شیعی خود را بر اعماق روح ووجدان اندیشه توده ها بنا کردند وتشیع در قالب نظام سیاسی مقتدر صفویه توانست در مقابل جبهه نیرومند اکثریت عظیم تسنن وامپراطوری عثمانی با صلابت، استقلال خود را خفظ نماید. وروابط به ظاهر حسنه علمای تشیع با شاهان صفوی از این واقعیت نشأت می گرفت که آنان وجود یک قدرت سیاسی ودولت با کفایتی را برای حفظ میراث تشیع وپاسداری از ایران شیعه وجلوگیری از تهاجم تسننی که ثواب شیعه کستن را برتر از هر عبادت می شمرد، ضرورتی اجتناب ناپذیر می دانستند.(419)
دولت صفویه با تمام ضعفهایش مروج شعائر مذهب بود واهل تسنن نیز عموماً تحت فشار نبودند ونسبت به مسیحیان ویهودیان وزردشتیان نیز روش مدارا اعمال می شد در حالی که اکثر کشورهای غربی حتی با آزادی نسبی ادیان، بیگانه بودند.(420) رونق کشاورزی ورشد اقتصادی ورفاه نسبی عمومی، رضایت طبقه متوسط را نسبت به سیاست اقتصادی دولت صفویه جلب نمود وبیشتر شاهان صفوی را از حمایت مردمی برخوردار کرده بود.
توسعه فرهنگی وگسترش مراکز علمی وحمایت همه جانبه از علما ومؤلفان از بر جسته ترین امتیازات دوران صفویه است وابتکار بهره گیری از هنر وصنعت ومعماری در خدمت فرهنگ ومعارف اسلامی از خصوصیات دیگر این دوره است.
ایجاد تحول در سیستم سیاسی واداری حکومت ووجود زمینه برای ایفای نقش بیشتری برای علما در امور سیاسی، قضایی، فرهنگی از دیگر خصوصیات این دوره است.(421)
بازگرداندن استقلال وهویت شیعی ورهایی از بیگانه ترسی وحمایت کامل از موجودیت دین موجب گردید که علمای شیعه بر مشروعیت قدرت سیاسی پادشاهان صفویه صحه بگذارند.(422)
پس از صفویه، افشاریه وزندیه روی کار آمدند. آنها نیز در تقویت تشیع کوشیدند، نادرشاه افشار در جهت تقریب بین شیعه واهل تسنن گام هایی برداشت، ونظریات ویژه ای را در این زمینه مطرح نمود.(423)
با پیروزی کریم خان زند در سال 1164 ه ق مایه های مذهبی ومردمی رو به افزایش نهاد وروحانیون از حکومت کریم خان حمایت کردند. هجوم استعمار سیاسی اقتصادی، فرهنگی نظامی غرب به جهان اسلام در بیداری مشرق زمین نقش آگاه کننده داشت وبه نهضتهای اسلامی سرعت وعمق بیشتری بخشید واستبداد داخلی نیز در کشورهای اسلامی نقش قابل توجهی در ملموس تر شدن دردها ورو آمدن مشکلات ومردمی شدن مبارزات داشت.
با پیوندی که بین نهضت های اسلامی در سراسر جهان اسلام در یک قرن اخیر به وجود آمد،(424) سرانجام همه آنها به یک حرکت انقلابی در نیمه دوم قرن سیزدهم هجری تبدیل شده ومناطق وسیعی از جهان اسلام زیر پوشش این موج عظیم بیداری ومبارزه قرار گرفت، وکشورهائی چون مصر، سوریه، لبنان، عراق، ترکیه، افغانستان، پاکستان، الجزایر، تونس، مراکش، حجاز، اندونزی، هندوستان وایران را در برگرفت ومفهوم جدیدی از اندیشه های سیاسی ومبانی عدالت اجتماعی اسلام را به دنبال چند قرن رکود وستم وتسلیم مطرح نمود.(425)
در اکثر کشورهای اسلامی خصلت تاریخی - مردمی بودن روحانیت، رسالت رهبری حرکتها وجنبشها را در یکصد سال اخیر بر دوش رهبران دینی نهاد ونهضت اسلامی امام خمینی اوج کلیه جنبشهای اسلامی تاریخ اسلام وتشیع بشمار می رود وهمه آرمانهای انقلابی نهضت های اسلامی در سراسر جهان در این نهضت تبلور یافت.
با نگاهی سریع ومروری اجمالی بر وصیت نامه سیاسی الهی قائد اعظم انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، یعنی امام خمینی ره وقانون اساسی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران وتاریخ پر فروغ این انقلاب تا تشکیل دولت ورهایی از توطئه های پی در پی، این تبلور را به خوبی می توانیم از نزدیک لمس نمائیم.(426)
مبارزات فکری وسیاسی علمای شیعه در غیبت کبری:
1 - مبارزه فکری وسیاسی پیامبر (ص) وائمه (علیهم السلام):
اسلام دین تفکر(427) وتعقل وتکامل علمی (428) ومعنوی (429) است.
سراسر آیات قرآن واحادیث پیامبر اسلام وجانشینان راستین آن حضرت علم ومعرفت وراهنمائی وراهگشائی است.
دین مبین اسلام رابطه صحیح انسان با خدا وخود وجامعه وطبیعت را تبیین وترسیم می کند، وبرای تضمین رشد وتعالی معنوی انسان بهترین نظام آموزشی وتربیتی واجتماعی وسیاسی را به انسان معرفی می کند، وتمام زمینه های رشد را از راه آگاهی وگواهی در انسان بارور می کند وتمام موانع رشد را چه در درون وجود انسان وچه خارج از وجود او به او می شناساند وتمام امکانات او را در جهت رفع این موانع بسیج می کند.
به همین دلیل عوامل درونی انسان چون: عقل وفطرت وسایر ابزار کسب معرفت مورد عنایت ویژه واز اولین درجه اهمیت برخوردار بوده وسپس عوامل برونی چون خانواده وجامعه ومحیط زندگی مورد توجه کامل بوده وبر همین اساس نظام های معرفتی، اجتماعی وسیاسی پی ریزی شده اند.
در زمان حضور خاتم پیغمبران، هدایت فکری وسیاسی بر عهده آن حضرت وپس از رحلت آن بزرگوار، امامت وهدایت ومرجعیت فکری وسیاسی بر عهده ائمه اهل بیت (علیهم السلام) بود. در عصر غیبت این تکلیف بر دوش علمای لایق وشایسته است تا این دو رکن اساسی وپر اهمیت امامت ومرجعیت ویا به تعبیر دیگر هدایت فکری وسیاسی جامعه را بر عهده گیرند.
2 - مبارزه فکری وسیاسی دانشمندان شیعه:
رسالت سنگین امامان معصوم وآگاهی آنان از دوران غیبت کبری ومستلزمات آن، باب جدیدی را برای تضمین تداوم هدایت فکری وسیاسی در سطحی شایسته ومطلوب پس از عصر حضور باز نموده، وبخش وسیعی از تلاشهای آنان در جهت تربیت کادرهای رهبری آینده جهان اسلام قرار گرفته، وبر همین اساس شیعه وپیروان امامان معصوم مؤسس وپایه گذار تمام علوم اسلامی به شمار رفته (430) وبیشترین نقش را در بارور نمودن علوم اسلامی داشته (431) واولین مدافعان از اسلام ناب محمدی - در برابر اسلام تحریف شده ودر برابر زندقه والحاد وجریانهای فکری منحرف کننده وجریانهای ضد اخلاقی وانحرافات سیاسی - از دانشمندان شیعه بوده، وبرخی از آنان برای پاسداری از اصول راستین اسلام وتشیع جان خود را تقدیم دین وآیین خود نموده شربت گوارای شهادت را نوشیدند.(432)
مبارزه دانشمندان شیعه در زمینه سیاسی در سطوح مختلف وبا شیوه های مختلف بوده است. از مبارزه سیاسی مسلحانه وغیر مسلحانه با دشمنان خارجی دولت ونظام وامت اسلامی گرفته تا مبارزه با دشمنان داخلی که در انحرافات فکری وسیاسی واخلاقی حاکمان ستمگر وغاصب تبلور یافته - اعم از مبارزه منفی ومثبت - تا مبارزه برای تصدی رهبری حکومت اسلامی وزمامداری دولت های انقلابی، همه این زمینه ها جولانگاه مبارزات سیاسی دانشمندان والا مقام شیعه در قرون مختلف غیبت کبری بوده است.(433)
3 - مبارزات فکری علمای شیعه در عصر غیبت:
بهترین وکوتاهترین سخن در نقش علمای شیعه از لحاظ علمی وفکری در دوران غیبت کبری با قلم وبیان علامه عصر استاد سید محمد حسن طباطبائی می باشد. ایشان پس از بیان روش شیعه در علوم اسلامی که بحثی بسیار جالب ومهم وشاید منحصر به فرد باشد.(434) به مقدار موفقیت شیعه در پیشبرد علوم اسلامی پرداخته اند که اینک مطلع این بخش از نظر شما می گذرد:
شیعیان در حدیث وکلام وفقه - نظر به اینکه دائماً گرفتار مشاجره های مذهبی با مخالفین خود بوده واز جهت انجام وظایف دینی هم نیاز روزانه به فقه وحدیث داشته اند - با تمام قوا در حدیث وکلام وفقه کوشیده واین علوم وعلوم مربوط به آنها را مانند، درایه، رجال واصول به سرحد کمال می رسانیدند وآخرین نظریات دقیقه وقت را ضبط می کردند وقرنها با همین رویه پیش می رفتند.(435)
البته این نظر نامبرده منهای تألیفات ایشان وامثال ایشان در عصر حاضر بوده وهمچنین وضعیت موجود را تا پیش از استقرار حکومت اسلامی بیان داشته اند.
تفسیر بسیار پر ارج ایشان (المیزان) ومجموعه معارف وعلوم (قرآنی وعقلی ونقلی) که در این سفر عظیم نهفته است آن را از دیگر تفاسیر اهل سنت وشیعه ممتاز گردانیده ودر سطح وافقی بسیار بالا قرار داده است، وآثار قلمی ومتفکرینی چون شهید صدر وشاگردان مکتب علامه طباطبائی در پیشرفت علوم اسلامی نقش بسزائی داشته ودارند.(436)
استقرار حکومت اسلامی وباز شدن فضای سیاسی وفرهنگی وآماده شدن زمینه های تحقیقات علمی کلان وهمه جانبه ومتناسب با نیازهای گسترده یک حکومت اسلامی در جهان معاصر، جامعه علمی شیعه را به سوی افقی بسیار مطلوب وایده آل رهنمون می سازد، وپر رونق شدن علوم ومعارف مختلف را در پی خواهد داشت.
کتابهای تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام (437) والذریعة الی تصانیف الشیعه(438) واعیان الشیعه(439) به طور ملموسی ادعاهای مطرح شده را تأیید واثبات می نماید ودورنمائی از این حقیقت را در کتاب خدمات متقابل اسلام وایران (440) می یابیم.
4 - فقاهت شیعه ومراکز آن در عصر غیبت:
فقه وفقاهت مهم ترین رشته علوم اسلامی است که مرجعیت دینی بر اساس آن استوار می باشد به همین جهت علیرغم فراز ونشیب حاصل در رشته های دیگر در طول قرن های گذشته، رشته فقه عموماً روز به روز - گسترده تر ونیرومندتر بوده ویک مسیر تکاملی روشنی را طی کرده است.
5 - مراحل تکامل فقه وفقاهت شیعه:
الف: فقه وفقاهت در دوران حضور ائمه:
از عصر امامت حضرت علی (علیه السلام) تا شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) با توجه به فرهنگی بودن نهضت اسلامی وتعهد اهل بیت (علیهم السلام) به نگهداری وصیانت شریعت اسلامی با به وجود آمدن حرکت ارتجاعی والتقاطی نسبت به فرهنگ اصیل اسلامی، وپیش بینی توطئه های پی در پی سران جاهلیت وشهادتهای پی در پی سروران دین ومعصومین از اهل بیت (علیهم السلام) مجموعه امامان معصوم یک حرکت علمی ویک جریان فکری قوی در جامعه اسلامی به وجود آوردند تا پشتوانه واقعی مرجعیت دینی در دوران غیبت قرار بگیرد.
به همین جهت در دوران حضور ائمه شالوده یک مکتب فکری ویک مدرسه ویژه خط اهل بیت پیامبر که پاسدار مفاهیم ناب اسلامی بوده پی ریزی می شود وچون بذری آبیاری می گردد تا در دوران غیبت، درختی تنومند وقوی گردد.
مجموعه مواد اولیه لازم برای این مدرسه ومکتب که در سه یا چهار عنصر خلاصه می شوند فراهم می گردد:
1 - موارد علمی وفکری.
2 - شیوه آموزش وپرورش وتحقیق وتکامل.
3 - شخصیت های حامل این بار علمی وفکری اعم از اساتید وطلاب که مربیان اصلی ومعلمان واقعی در این مکتب، امامان معصوم بوده وپرورش یافتگان آنان شخصیت هایی چون زراره ومحمد بن مسلم وآبان وابوحمزه ثمالی ویونس بن عبد الرحمان... بوده اند.
مجموعه متون لازم برای این مکتب ومدرسه خاص اعم از تفسیر، فقه، اصول وسایر معارف اسلامی توسط امامان معصوم به راویان واصحاب آنان منتقل گشته واصحاب ائمه اهل بیت (علیهم السلام) نیز با - راهنمائی ائمه (علیهم السلام) کلیه روایات را تدوین وثبت وضبط نموده وبه مرور زمان کتابهای زیادی در حدیث گرد آوری شده وبر همین معارف تعداد زیادی از یاران وپیروان اهل بیت (علیهم السلام) پرورش یافتند وشخصیت های علمی وبرجسته ای در جهان اسلام قد علم نمودند ومدرسه فقهای پیرو اهل بیت حضوری جدی در جامعه اسلامی پیدا کرد که با تمام امکانات لازم برای رشد وتکامل مجهز گردیده بود.
ب: فقه وفقاهت شیعه در دوران غیبت صغری:
در این دوره کتاب های حدیث بسیار زیادی که در معرض تلف وگم شدن قرار گرفته ودوران تقیه وفشار بر شیعه شمرده می شد تلاشی جدی در جهت جمع آوری این متون در یک متن واحد انجام گرفت واولین مجموعه حدیثی مهم شیعه را ثقة الاسلام محمد بن یعقوب کلینی در کتاب شریف کافی جمع آوری نمود که 4 برابر صحاح ششگانه اهل سنت در آن حدیث از ائمه اهل بیت (علیهم السلام) نقل شده است.
ضمناً راویان حدیث طبقه بندی شده ودرجه اعتبار هر کدام مورد بررسی وتحقیق قرار گرفته تا فقها با دور شدن از عصر حضور امام بتوانند به اطلاعات دقیق وصحیح نائل گردند.
وهمچنین فهرستهایی برای ثبت وضبط مجموعه تألیفات اصحاب ائمه (علیهم السلام) نیز تهیه گردید ومتون فقهی گوناگون آماده شد. ومرحله فقه استدلالی نیز آغاز گردید وشیوه استنباط وفقاهت نیز کم کم شکل روشن خود را یافت. وتعدادی از مراکز علمی وآموزشی وتحقیقی نیز تأسیس گردید.
دو مکتب فقهی عمده در این 2 دوران شکل گرفته بود:
1 - مکتب فقهی راویان حدیث با مرکزیت قم.
2 - مکتب فقهی متکلمان یا عقل گرایان با مرکزیت بغداد.
ج: فقه وفقاهت شیعه در دوران غیبت کبری:
مکتب شیخ مفید تولد یافته این دو مکتب فقهی است که جامع امتیازات وکمالات هر دو مکتب بوده از آغاز کبری تاکنون سیر تکاملی خود را طی کرده وروز بروز بارورتر ومحکم تر وریشه دارتر می گردد.(441)
پس از شیخ مفید شاگردان برومندش سید مرتضی وسپس شیخ طوسی پایه گزاران (مکتب فقهاء اصولی) بوده اند، شیخ طوسی فقه شیعه را وارد مرحله ای جدید نمود، ودر تمام زمینه های علمی مربوط به فقاهت از نوآوری وابتکار برخوردار بود، ودر تمام زمینه ها آثار علمی وبسیار گرانبهائی را برای ما به ارث گذاشت.
شیخ مفید وسید مرتضی وشیخ طوسی مرجعیت شیعه را از انزوا در آورده وبا تسلط بر فقه وکلام وتفسیر مبانی علمی اهل تسنن توانستند کرسی استادی کلام وفقه را در بغداد در انحصار خود در آورند وعلمای سایر مذاهب را نیز به شاگردی خود قبول کنند.
البته طولی نکشید که جریانات فرقه ای واوضاع سیاسی، شیخ طوسی را مجبور به مهاجرت نمود واز این تاریخ به بعد نجف اشرف مرکز فقاهت شیعه شد.
مرجعیت دینی در این عصر عهده دار اداره علمی ومالی مؤسسات آموزشی شیعه بوده وبالاترین سطح آموزشی به عهده مرجع وقت بود. تعیین وکلا وقضات نیز از وظایف مرجعیت بشمار رفته است.
البته افتاء وجواب دادن به سؤالات وارده نیز بر عهده مرجع بوده است.
فقه شیعه در عصر حاضر نیز تداوم همان مکتب پویا ومتکامل شیخ مفید است از همان پویائی وشکوفائی ورشد برخوردار است.
6 - حوزه علمیه ومراکز فقاهت شیعه در دوران غیبت کبری:
در ابتدای غیبت کبری بغداد مرکز فقه وفقاهت بود با هجرت شیخ طوسی به نجف در سال 448 ه ق حدود یک قرن مرکز عمه فقاهت نجف اشرف قرار گرفت.
همزمان با نجف (حلب) نیز توسط یکی دیگر از شاگردان سید مرتضی به نام سلار مرکزیتی پیدا کرد، وتا حدود نیمه قرن هشتم این مرکزیت را دارا بود.
از بزرگان معروف این حوزه می توان از سید أبو المکارم ابن زهره صاحب کتاب غنیه نام برد.
با رو به ضعف نهادن حرکت علمی در حوزه نجف اشرف پس از یک قرن پیروی از آراء قوی شیخ طوسی وکند شدن حرکت اجتهاد، ابن ادریس حلی در حله نهضت فقهی خود را آغاز نمود ومرکزیت علمی فقه شیعه به شهر حله (در عراق) منتقل گردید وفقهای نامداری چون محقق حلی وعلامه حلی که پایه گذاران مرحله جدید فقاهت شیعه پس از شیخ طوسی به شمار می روند در این مرکز مطرح بوده است وفقه شیعه را از حالت رکود علمی به یک وضعیت پویا ومتکامل منتقل کرده وتداوم خط فقهی شیخ مفید را تضمین نمودند.
پس از حله مرکزیت فقاهت شیعه به جبل عامل ومنطقه شام منتقل شد وشهید اول شاگرد فخر المحققین فرزند علامه حلی وسپس شهید ثانی از فقهای نامدار این مرکز بوده اند وهمان مکتب فقهی شیخ مفید را با کمال اقتدار علمی جامع مزایای مراکز علمی (بغداد ونجف وحله) در جبل عامل در آوردند وحوزه ای قوی وبا نشاط وپر تحرک پدید آمد که منشأ برکات زیادی برای دولت شیعی صفوی وحوزه علمیه اصفهان وحوزه علمیه نجف اشرف بود.
طرح فقه سیاسی شیعه توسط شهید اول وسپس شهید ثانی وشاگردان دو فقیه سترگ، حرکت نوینی در کالبد جهان تشیع به وجود آورد. شهید اول برای رئیس دولت شیعی سربداران متن (لمعه) را نوشته وارسال نمود تا بر اساس آن عمل کنند. ویکی از علل به شهادت رسیدن این فقیه بزرگ همین نظریه فقهی سیاسی او بشمار رفته است.(442)
شهید مطهری درباره نقش فقهاء جبل عامل در خط مشی دولت شیعی صفوی وحوزه علمیه ایران چنین می نویسد:
فقهاء جبل عامل نقش مهمی در خط مشی ایران صفویه داشته اند. چنانکه می دانیم صفویه درویش بودند، راهی که ابتدا آنها بر اساس سنت خاص درویشی خود طی کرده اند، اگر با روش فقهی وعمیق فقهاء جبل عامل تعدیل نمی شد واگر به وسیله آن فقهاء حوزه فقهی عمیقی در ایران پایه گذاری نمی شد به چیزی منتهی می شد نظیر آنچه در علویهای ترکیه وشام هست. این جهت تأثیر زیادی داشت در اینکه: اولاً روش عمومی دولت وملت ایران از آنگونه انحرافات مصون بماند، وثانیاً عرفان وتصوف شیعی نیز راه معتدل تری را طی کند. از اینرو فقهای جبل عامل از قبیل محقق کرکی وشیخ بهایی ودیگران با تأسیس حوزه فقهی اصفهان حق بزرگی بر گردن مردم این مرز وبوم دارند.(443)
در همان زمان حوزه نجف به وسیله مقدس اردبیلی ودیگر اکابر احیاء شد که تا امروز ادامه دارد از شهرهای ایران تنها شهر قم است که در قرون اول اسلامی در همان زمان که بغداد مرکز فقاهت اسلامی بود، وسیله فقهائی نظیر ابن بابویه ومحمد بن قولویه به صورت یکی از مراکز فقهی درآمد. همچنانکه در دوره قاجار وسیله میرزا أبو القاسم قمی صاحب قوانین نیز احیاء شد ودر سال 1340 ه ق به وسیله مرحوم مغفور حاج شیخ عبد الکریم حائری یزدی بار دیگر احیاء شد واکنون یکی از دو مرکز بزرگ فقهی شیعه است.(444)
البته با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران وتهاجم متوالی وپی در پی بعثیان عراقی به حوزه علمیه نجف اشرف وبه شهادت رساندن بزرگان آن حوزه (445) وهجرت دادن عمده فضلا وطلاب حوزه نجف اشرف به ایران برای بار دیگر مرکز فقاهت شیعه به صورت علمی وجدی در قم تجلی پیدا کرده است واگر چه دانشمندان ارجمند در حوزه نجف وجود دارند لیکن نشاط، حرکت، پویائی علمی وفقهی در حال حاضر مخصوص حوزه علمیه قم است.
7 - مبارزات سیاسی علمای شیعه در عصر غیبت کبری:
مجموعه مبارزات سیاسی علمای شیعه در عصر غیبت کبری را می توانیم در 2 مطلب خلاصه کنیم.
1 - زمینه های فعالیت های سیاسی.
2 - مراحل فعالیت های سیاسی.
اول: زمینه های فعالیت سیاسی:
الف: در داخل مرزهای دولت اسلامی ودر برابر استبداد سیاسی حاکمان مسلمان یا غیر مسلمان. در قالب:
1 - کشاندن امت اسلامی ونگه داشتن شیعیان در صحنه سیاست از راه تبلیغ وتربیت وتأسیس وهدایت حرکتهای اسلامی برای مبارزه با استبداد وستمگری حاکمان مسلمان ومبارزه با تز (جدائی دین از سیاست)، ومطالبه حقوق سیاسی پایمال شده امت اسلامی.
2 - مبارزه مستقیم وغیر مستقیم با انحراف حاکمان از راه کشف انحرافات وپی آمدهای فکری واخلاقی وعملی (فردی واجتماعی) غصب خلافت وتسلط طاغوتها بر امت اسلامی، وهدایت وحمایت نهضتها وحرکات اسلامی مبارز.
3 - حفظ وحدت کلمه امت اسلامی وجامع شیعی از راه تبلیغ اهمیت این وحدت ومبارزه با هرگونه تفرقه گرائی توسط گروههای افراطی متعصب ومتحجر.
4 - حفظ هویت اسلامی جامعه واصالت فکری مسلمانان وشیعیان با تربیت علما ودانشمندان ومحققان وترویج علم ومعرفت وتأسیس حوزه های علمیه در سایر نقاط جهان اسلام.
5 - مبارزه با انحرافات فکری واخلاقی که توجیه گر سیاست های حاکمان منحرف بوده است.
ب: در خارج از مرزهای دولت اسلامی ودر برابر قدرتهای خارجی واستعمارگران در قالب:
1 - مبارزه با نفوذ وتهاجم فرهنگی غرب.
2 - رهبری وهدایت وشرکت فعال در مبارزات مسلحانه (446) برای رفع تهاجم نظامی استعمارگران.
3 - مبارزه بی امان با سلطه سیاسی واقتصادی دو ابر قدرت شرق وغرب.
4 - مبارزه با تضعیف وایجاد نفاق در میان امت اسلامی وتجزیه کشورهای جهان اسلام.
5 - مبارزه با ابرقدرت استکبار جهانی وبه خاک مالیدن جبروت وباطل کردن افسانه شکست ناپذیر بودن ابرقدرت ها.
دوم: مراحل مبارزه وفعالیتهای سیاسی:
شیعه در طول چهارده قرن مبارزه سیاسی پی در پی برای رساندن اسلام به مرحله حاکمیت واستقرار نظام سیاسی اسلامی در قرن های گذشته وبا یک دید کلی از سه مرحله کلی گذر کرده است:
1 - مرحله تقیه وایجاد تشکیلات سیاسی سری برای مبارزه با طاغوتها وطاغوتچه ها.
2 - مرحله مبارزه سیاسی علنی منهای تشکیل نظام سیاسی اسلامی.
3 - مرحله مبارزه سیاسی علنی با تشکیل نظام سیاسی اسلامی.
در هر یک از مراحل سه گانه حرکات سیاسی گاهی مسلحانه وگاهی غیر مسلحانه عمل می کرده اند. وگاهی مبارزه مثبت وگاهی مبارزه منفی را پیشه خود می کرده اند.
مبارزات غیر مسلحانه چون احتجاج ومناظره وتبلیغ وکشف واقعیتهای تلخ وپرده برداشتن از انحرافات وخطاهای کارگزاران ومسؤولان نظام یا انحرافات مهاجمان وسلطه گران. همچنین عضوگیری وکادرسازی برای گسترش نیرو، تعمیم فرهنگ اعتراض ومبارزه وتأیید غیر مستقیم فعالیتهای مسلحانه نیز می تواند در این نوع مبارزات قرار گیرد.
فعالیتهای مسلحانه چون: تأسیس یک نهضت انقلابی مسلح وهمچنین رهبری آن یا تأیید وحمایت از آن به طور مستقیم می باشد.
دوره های مرجعیت دینی شیعه در غیبت کبری:
در عصر غیبت کبری با توجه به شرایط عینی جامعه اسلامی وجامعه شیعه وبا توجه به اهداف کلی دین وامکانات وتجربیات فقها ومراجع، می توانیم برای نهاد مرجعیت مراحلی را ترسیم نماییم که در این مراحل حرکت بالنده این نهاد مجسم می شود.
با توجه به اهداف حرکتی وانقلابی دین، اصول وشیوه های مبارزه برای رسیدن به حاکمیت دین، سه مقطع تاریخی به نظر می رسد که مورد توجه مورخین برای نهاد مرجعیت بوده ومی باشد.
1 - مرحله تقیه وپنهان کاری در زمینه (ارتباط دینی وسیاسی) که پیش از شروع غیبت کبری این مرحله شروع می شود وبه تناسب شرایط سیاسی هر منطقه درجه تقیه تنظیم می گشته ورابطه مردم با فقها ومراجع خود تحقق می یافته ودولتهای انقلابی شیعی در این دوره زمینه را برای ظهور - البته به تناسب قدرت وفضای جغرافیای آن دولت - مهیا می نموده است ویک حالت یکنواخت برای تمام مناطق نمی یابیم.
2 - مرحله تلاش برای تصدی حکومت؛
با توجه به این که فقها خودشان زمام امور را مستقیماً بدست نگرفته بودند می توانیم قرن دهم به بعد را به مرحله دوم از دورانهای سه گانه مرجعیت اختصاص دهیم.
3 - مرحله تصدی برای حکومت؛ از قرن پانزدهم وآغاز پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در ایران شروع می گردد ویک فقیه جامع الشرایط خود مستقیماً مسئولیت:
ولایت ورهبری سیاسی را بر دوش گرفته وبا توجه به تجربیات تلخ گذشته که فقها به دیگران اعتماد می نمودند وبه تدریج دولت وحاکمان دچار انحراف فکری ویا عملی می شدند وبه فساد قدرت کشیده می شدند وزمام امور وحاصل خونهای پاک شهیدان را به هدر می داند. در این تجربه اخیر امام خمینی (رحمه الله) با استفاده از تمام تجربیات گذشته نهاد ولایت فقیه را قانوناً وعملاً در رأس امور قرار داده وتمام شؤون دولت را به این نهاد (مرجعیت فقیه جامع الشرایط) در مسائل سیاسی کشور وابسته کرده وزمینه غلطیدن قدرت به سوی ابرقدرت ها ویا دست نشانده های آنان را از بین برده است.(447)
مدعیان مهدویت وبابیت:
مهدویت به معنای مهدی موعود وامام منتظر بودن. وبابیت در لغت به معنای دربان بودن ودر اصطلاح به معنای سفیر، وکیل ویا نائب خاص امام مهدی بودن است.
طبق معتقدات مذهب شیعه امامیه ونیز طبق روایت بسیاری که از کتابهای اهل سنت وجماعت وارد شده است، در آخرالزمان مهدی از آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) ظهور خواهد کرد مانند این روایت که پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
لو لم یبق من الدهر الا یوم لبعث الله رجلاً من اهل بیتی یملوها عدلاً کما ملئت جورا.
اگر تنها یک روز از عمر دنیا باقی بماند، خداوند متعال در آن روز از خاندان من مردی را برانگیزاند وجهان را پر از عدل وداد می کند چنان که پر از ظلم وستم شده بود.(448)
و نیز فرمود: لو لم یبق من الدنیا الا یوم لطول الله ذلک الیوم حتی یبعث الله فیه رجلا منی او من اهل بیتی یواطی اسمه اسمی.
اگر تنها از عمر دنیا یک روز باقی بماند خداوند آن روز را به درازا خواهد کشاند تا این که از خاندان من مردی بپا خیزد. اسم او اسم من است و...(449)
روایات مربوط به مهدی موعود که از پیامبر واهل بیت آن حضرت صادر شده ودر کتابهای شیعه وسنی مدون است، به قدری زیاد وگسترده است که نمی توان آن را انکار کرد ویا در وجود آن شک وتردید نمود.
این کثرت وفراوانی روایات مهدویت که از پیامبر وعترت به ما رسیده است، موجب شد که تا اعتقاد به مهدویت در بین تمام مذاهب وفرقه های اسلامی فراگیر بشود وهمه به آن معتقد گردند.
آن گونه که روایات ویژگیهای مهدی موعود را بیان کرده است، آن شخص موعود فرزند امام حسن عسکری است، او به عنوان دوازدهمین امام از اهل بیت رسول الله وصاحب دو غیبت صغری وکبری است.
لیکن برخی از افراد وپیروان مذاهب وفرقه های اسلامی از این باور فراگیر مهدویت سوء استفاده کرده اند یا برای خود فردی را به عنوان مهدی موعود ادعا نموده اند ویا برخی افراد فرصت طلب خود به دروغ ادعای مهدویت کرده اند.
افراد بافضیلتی چون:
1 - محمد حنفیه فرزند علی (علیه السلام)
2 - محمد بن عبد الله بن حسن فرزند امام حسن (علیه السلام)
3 - زید بن علی بن الحسین فرزند امام سجاد (علیه السلام)
4 - امام جعفر صادق (علیه السلام)
5 - امام موسی کاظم (علیه السلام)
6 - اسماعیل بن جعفر فرزند دیگر امام صادق (علیه السلام)
7 - امام حسن عسکری (علیه السلام)
را برخی افراد جاهل ونادان مهدی موعود پنداشته اند.
ونیز برخی از افراد خون آشام وستمگری مانند مهدی عباسی، ابومسلم خراسانی را برخی از شیادان به عنوان مهدی موعود معرفی کردند.(450)
واز سوی دیگر برخی از افراد جاه طلب وحیله گر، از اعتقادات سوء استفاده کرده وبه دروغ خود را مهدی موعود معرفی نموده اند که ما نام آنها را ذکر می نمائیم. برای اطلاع بیشتر از آنها به کتب مفصل درباره موضوع مراجعه شود (شایان ذکر است که در هر مورد منابعی برای مطالعه در بخش پی نوشت مشخص شده است.)
1 - عبیدالله بن محمد فاطمی (259 - 322 ه ق)(451)
2 - حاکم بامرالله از خلفای عبیدیان مصر (386 ه ق)(452)
3 - محمد بن تومرت (485 - 524 ه ق)(453)
4 - متمهدی تهامی (1159 ه ق)(454)
5 - متمهدی بابا اسحاق (637 ه ق مطابق با 1239 م.)(455)
6 - عباس الریفی (690 - 700 ه ق)(456)
7 - مهدی سودانی (1260 - 1304 ه ق)
8 - میرزا محمد علی باب (1235 - 1266 ه ق)
9 - میرزا غلام احمد قادیانی (1255 - 1326 ه ق)

پاورقی:

-----------------

(1) ر.ک: الذریعه الی تصانیف الشیعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج2 ص125 - 167، کلیات فی علم الرجال، جعفر سبحانی، ص465 - 468، المبادی العامه - للفقه الجعفری، هاشم معروف الحسنی، ص72 - 76.
(2) ر.ک: رجال نجاشی، ص191، الفهرست، شیخ طوسی، ص226
(3) ر.ک: تاریخ سیاسی امام دوازدهم (عجّل الله فرجه)، جاسم حسین، ص22
(4) ر.ک: همان ص23
(5) ر.ک: رجال نجاشی، ص235.
(6) ر.ک: منتخب الاثر، ص467
(7) ر.ک: الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج20، ص201
(8) متوفای قرن دوازدهم هجری قمری
(9) متوفای 1320 ه ق
(10) ر.ک: منتخب الاثر، ص476، الذریعة...، ج16، ص82، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (عجّل الله فرجه)، ص23
(11) ر.ک: بحار الانوار، ج51، ص300
(12) ر.ک: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (عجّل الله فرجه)، ص24
(13) همان
(14) در صاول نسخ چاپی الکافی در مورد زمان وفات کلینی بین سال 328 و329 ه ق تردید شده است.
(15) الغیبة، نعمانی، صص 91 - 92
(16) ر.ک: منبع ردیف 12، ص25
(17) ر.ک: کمال الدین وتمام النعمة، ص19.
(18) ر.ک: همان مقدمه
(19) هر دو کتاب اخیراً به فارسی ترجمه شده است.
(20) کمال الدین وتمام النعمة، ص427 - 428.
(21) بیشتر منابع شیعی در تعیین این روز اتفاق دارند.
(22) ارشاد، شیخ مفید، ص336، کافی، ج1، ص514، الغیبة، شیخ طوسی ص141 - 143، کمال الدین...، شیخ صدق، ص430، اعیان الشیعه، ج2، ص44، حیاة الامام المهدی، باقر شریف القرشی ص29، اریخ ابن خلکان وفیات الاعیان)، ج3، ص316، الاتحاف بحب الاشراف، ص178، ینابیع المودة ص452، تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج3، ص193.
(23) ر.ک: خورشید مغرب، محمدرضا حکیمی، ص18 - 20.
(24) ر.ک: منتخب الاثر، صافی گلپایگانی، ص182 - 184، بحار الانوار، ج51 ص2 و5 و15 وص 37 - 38.
(25) حیاة الامام محمد المهدی (علیه السلام)، باقر شریف القرشی. ص27 به نقل از عقدالدرر.
(26) ارشاد، ج2، ص384 بحار الانوار، ج52، ص338.
(27) ر.ک: اعیان الشیعه، ج2، ص44، حیاة الامام محمد المهدی (علیه السلام)، ص27، بحار الانوار، ج51، ص28 - 43.
(28) ر.ک: اثبات الوصیة، ص248.
(29) ر.ک: بحار الانوار، ج51، ص2ص 28 (به نقل از الدروس) شایان ذکر است که شهید اول این قول را به صورت قیل آورده است.
(30) ر.ک: تاریخ الغیبة الصغری.
(31) ر.ک: کمال الدین، ص317، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (عجّل الله فرجه)، ص114 - 115، کافی، ج1، ص323، الغیبة، نعمانی، ص84 - 85 وص 120، الغیبة، شیخ طوسی، ص244، بحار الانوار، ج51، ص22، ارشاد، شیخ مفید، ص39.
(32) ر.ک: منتخب الاثر، فصل دوم، باب 25 و34.
(33) ر.ک: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (عجّل الله فرجه)، دراسة وتحلیل تالیف: باقرشریف القرشی، ص38 - 45.
(34) این بخش به دلیل فهرست وار بودن نیاز به خلاصه مباحث ندارد.
(35) یعنی از سال خلافت أبو العباس تا زوال آن به دست تاتارها در بغداد.
(36) التاریخ العباسی، دکتر ابراهیم ایوب، ص26 - 27. برخی از تاریخ نویسان عصر عباسیان را به دو دوره عباسیان اول وعباسیان دوم تقسیم می کند وعصر دوم را شامل سه دوره نفوذ ترک ها، آل بویه وسلجوقیان می دانند ر.ک: مطلع العصر العباسی الثانی، تألیف دکتر نادیة حسنی صقر، ص46 - 47.
(37) خلفای این عصر عبارتند از:
1 - سفاح (132 - 136 ه ق)
2 - منصور (136 - 158 ه ق)
3 - مهدی (158 - 169 ه ق)
4 - هادی (169 - 170 ه ق)
5 - رشید (170 - 193 ه ق)
6 - امین (193 - 198 ه ق)
7 - مأمون (198 - 218 ه ق)
8 - معتصم (218 - 227 ه ق)
9 - واثق (227 - 232 ه ق)
ر.ک: تاریخ الاسلام، دکتر ابراهیم حسن، ج2، ص20؛ التاریخ العباسی، دکتر ابراهیم ایوب، ص100.
(38) ر.ک: تاریخ الاسلام، ص2؛ التاریخ العباسی، ص141، خلفای این عصر عبارتند از:
1 - متوکل (232 - 247 ه ق)
2 - منتصر (247 - 247 ه ق)
3 - مستعین (148 - 252 ه ق)
4 - معتز (252 - 255 ه ق)
5 - مهتدی (255 - 279 ه ق)
6 - معتمد(256 - 279 ه ق)
7 - معتضد (279 - 285 ه ق)
8 - مکتفی (289 - 295 ه ق)
9 - مقتدر (295 - 320 ه ق)
10 - قاهر (320 - 322 ه ق)
11 - راضی (322 - 329 ه ق)
12 - متقی (329 - 333 ه ق)
(39) در علت نامیده شدن این شهر به سامراء اقوال متعددی است. ر.ک: تاریخ الاسلام، تألیف: دکتر حسن ابراهیم حسن، ج2، ص381 - 382؛ معجم البلدان، ج3، ص173.
(40) ر.ک: تاریخ الخلفاء، ص335؛ مروج الذهب، ج4، ص54.
(41) ر.ک: الکامل، ابن اثیر، ج6، ص452؛ مروج الذهب، ج4، ص55؛ معجم البلدان، ج3، ص173.
(42) ر.ک: تاریخ سامراء ص56؛ معجم البلدان، ج3، ص176. (لازم به یادآوری است که این وسعت گرچه اغراق آمیز به نظر می آید، اما به هر حال حکایت از رشد زیاد می کند.)
(43) ر.ک: معجم البلدان، ج3، ص176 تاریخ الاسلام، ج2، ص382.
(44) ر.ک: العصر العباسی الثانی، ص5 و10؛ تاریخ عصر الخلافة العباسیة، ص101.
(45) از اینها می توان بغای بزرگ وپسرش موسی بن بغا وبرادر موسی محمد بن بغا وکیغلغ وبای کیال واسارتکین وسیمای طویل ومارکوج وطبای غو واذکو تکین وبغای شراپی کوچک وصیف بن باغر ترکی را نام برد.
(46) ر.ک: الفخری فی الاداب السلطانیة، ص181.
(47) ر.ک: تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج3، ص447.
(48) ر.ک: همان، ج2ص 430 - 434 وج 3، ص446 و451.
(49) ر.ک: محاضرات فی تاریخ الامم الاسلامیة، ص270 (به نقل از زندگانی امام هادی (علیه السلام)، باقر شریف قرشی، ترجمه: سید حسن اسلامی، ص223.
(50) مروج الذهب، ج4، ص88؛ کامل، ج7، ص37؛ طبری، ج11، ص28 و67 (به نقل از تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج3، ص255) برای اطلاع بیشتر از بی کفایتی وظلم وچپاول وزرای عباسی، ر.ک: الفخری، ابن طباطبا؛ الوزراء والکتاب، جهشیاری؛ مآثر الانافة فی معالم الخلافة، تلقشندی تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج3، ص255 - 260؛ مطلع العصر العباسی الثانی، دکتر نادیة حسنی صقر، ص93 - 105.
(51) شاکریه، عنوان ارتش ویژه ای بود که متوکل ایجاد کرده بود. او برای تشکیل این ارتش، افرادی را از مناطقی که در بینش ضد علوی معروف بودند به ویژه از سوریه، الجزیره، جبل، مجاز وعبنا استخدام کرد. (تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص82).
دکتر فاروق عمر در کتاب العباسیون الاوائل، ج1، ص90 می نویسد:
 - اما الشاکریه فکانت فرقة اغلبها من الموالی والغلمان وکانت کلمة (شاکریه) تعنی الخدم باللغة الفارسیة وربما کان اغلب هولاء الشاکریة من عجم خراسان
(52) ر.ک: الکامل، ج7، ص122.
(53) ر.ک: الکامل، ج7؛ تاریخ الغیبة الصغری، محمد صدر.
(54) موالی به بروگانی گفه می شد که از نقاط مختلف خریداری می شدند ودر اثر لیاقت خود ارتقاء می یافتند ودر مناصب لشگری وکشوری گماشته می شدند.
(55) کامل، ج7، ص122.
(56) همان، ص149.
(57) همان، ص188 - 310.
(58) تاریخ الغیبة الصغری، ص
(59) تاریخ عصر الخلافة العباسیة، یوسف العش، ص121.
(60) همان، ص121.
(61) ثورة الزنج وقائدها علی بن محمد، احمد علبی، ص60 (به نقل از فی التاریخ العباسی والفاطمی، دکتر احمد مختار العبادی، ص125)
(62) گفته شده که تنها در هجوم به بصره توسط سپاهیان صاحب الزنج، سیصد هزار نفر کشته وتعداد زیادی از زنان وکودکان را به اسارت رفته تا آنجا که هر کدام از سپاهیان، ده زن به رقیت گرفتند. (تاریخ عصر الخلافة العباسیة یوسف العش، ص127؛ العصر العباسی الثانی، دکتر شوقی ضیف، ص30) ونیز گفته شده که در طول این قیام حدود یک ونیم میلیون کشته وقربانی شدند. (العصر العباسی الثانی ص33) یقال انه ذهب ضحیتها نحو میلیون ونصف.
(63) العصر العباسی الثانی، دکتر شوقی ضیف، ص27، تاریخ عصر الخلافة العباسیة: یوسف العش، ص122.
(64) مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص428؛ سفینة البحار، ج1، ص559. دکتر شوقی ضیف دلائل خوبی در عدم انتساب او به علویان ذکر می کند. ر.ک: العصر العباسی الثانی، ص28.
(65) تاریخ عصر الخلافة العباسیة، یوسف العش، ص122 و123.
بر خلاف آنچه که برخی می پندارند در دعوت او هیچ نشانی از تفکر اشتراکی نیست. زیرا آزادی یک شعار عام است وربطی به تفکر اشتراکی ندارد. اموال نیز بین آنان به صورت اشتراکی تقسیم نمی شد بلکه هر کس مالک اموال خود بود. شگفت اینکه در این صورت بردگی مشروع بود وچه بسا یک زنجی تا ده یا بیشتر زن عرب را در رقیت خود داشت! ر.ک: تاریخ عصر الخلافة العباسیة ص123.
(66) ر.ک: مروج الذهب، ج4، ص108 و109؛ العصر العباسی الثانی، دکتر شوقی ضیف، ص28 و29؛ تاریخ عصر الخلافة ص123. برای اطلاع از فرقه ازارقه از خوارج ر.ک: دراسة عن الفراق فی تاریخ المسلمین الخوارج والشیعه، دکتر احمد محمد احمد جلی، ص66.
(67) تاریخ عصر الخلافة العباسیة، یوسف العش، ص123 و124.
(68) همان.
(69) برای اطلاع بیشتر در مورد قیام صاحب الزنج ومدارک آنچه در این قسمت آورده شد. ر.ک:کامل، ج7، ص205 - 406 (وقایع سالهای 255 - 270 ه)؛ تاریخ اسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج3، 209 - 213؛ تاریخ الغیبة الصغری ص؛ حیاة الامام العسگری، محمد جواد طبسی، ص227 - 283؛ العصر العباسی الثانی، دکتر شوقی ضیف، ص3326؛ تاریخ عصر الخلافة العباسیة، یوسف العش، ص121 - 130. (در این کتاب به معرفی شخصیت صاحب الزنج وعلل وانگیزه های قیام وجنگ وشیوه های جنگی او ودر نهایت به نتایج وآثار این جنگها می پردازد)؛ 10 ثورات فی الاسلام، دکتر علی حسنی الخر بوطلی، ص172 - 190 (در این کتاب بیشتر به علل این قیام می پردازد وتا شش علت برای آن بر می شمارد)؛ الخلافة العباسیة فی عصر الفوضی العسکریة (247/334 ه 861 - 946 م)، دکتر فاروق عمر، ص143 - 161؛ نهضت صاحب الزنج (یا قیام خونین بردگان سیاه در عراق)، دکتر حسینعلی ممتحن.
(70) مقاتل الطالبین، ص478 - 479.
(71) همان، ص479.
(72) ر.ک: آل بویه، ص415؛ تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (عجّل الله فرجه)، ص84؛ مآثرالانافة فی معالم الخلافة، ج1، ص228.
(73) مقاتل الطالبیین، ص479، مآثرالانافة فی معالم الخلافة، ج1 ص231؛ مروج الذهب، ج4، ص135؛ تاریخ طبری ج11، ص44؛ کامل ج7، ص55 (شیخ عباس قمی در تتمة المنتهی در تاریخ خلفا ص327 می نویسد: متوکل هفده مرتبه این قبر شریف را خراب کرد وباز به صورت اولی برگشت.)
(74) زندگانی امام حسن عسکری (علیه السلام)، باقر شریف قرشی، ص245.
(75) مقاتل الطالبیین ص224.
(76) کامل، ج7، ص55 - 56؛ مآثرالانافة فی معالم الخلافة، ج1، ص230 - 213. ناگفته نماند که همین عمل او باعث اعتراض وقتل او به وسیله پسرش منتصر شد. همان ونیز ر.ک: الفخری ص215 (و لا ریب انه کان شدید الانحراف عن هذه الطائفة - آل علی واهل البیت (علیهم السلام) - ولذلک قتله ابنه غیرة وحمیة).
(77) ر.ک: تاریخ الغیبة الصغری، ص.
(78) جارودیه پیروان أبو الجارود زیادبن منذر عبدی را گویند. آنها بر این عقیده اند که پیامبر (علیه السلام)، نص بر امامت امام علی (علیه السلام) فرموده است به وصف ونه به اسم. ونیز معتقدند که صحابه با بیعت نکردن خود با امام (علیه السلام) کافر شده اند. وبه اینها زیدیه می گویند زیرا قائل به امامت زیدبن علی بن الحسن بن علی بن ابی طالب هستند. (الفرق بین الفرق، ص22 والملل والنحل ج1، ص212)
(79) عبد الله بن طاهر از طرف معتصم در خراسان هم والی وهم سپهسالار بود در آن ایام عراق وری وطبرستان وکرمان هم ضمیمه خراسان بود. خراج ومالیات آن ولایات در هنگام وفات او بالغ بر 48 میلیون درهم بود. او در سال 230 ه در سن چهل وهشت سالگی درگذشت.
کامل، ج7، ص13 و14.
(80) مقاتل الطالبیین، ص464 و465. کامل، ج6، ص442.
(81) مروج الذهب، ج4، ص52. (در مقاتل الطالبیین ص464 - 473 توضیح بیشتری در مورد وی آورده شده.)
(82) معجم البلدان ج3، ص286 (ذیل کلمه سویقة)؛ مقاتل الطالبیین ص480. صاحب معجم البلدان معتقد است وی در زندان متوکل بود تا مرد ولی صاحب مقاتل الطالبیین می نویسد او دو سال قبل از مرگش از زندان متوکل آزاد شد.)
(83) مروج الذهب، ج4، ص148. (مسعودی سال 248 ه را به عنوان سال قیام او ذکر کرده است.)
(84) مقاتل الطالبیین، ص506.
(85) کامل، ج7، ص127 - 128.
(86) مروج الذهب، ج4، ص149.
(87) مقاتل الطالبیین، ص511. معروفترین این اشعار، قصیده علی بن عباس بن رومی است که طلیعه آن چنین است:
امامک فانظر نهجیک تنهج - طریقان شتی مستقیم واعوج
(جلوی خود را بنگر وببین که در چه راهی می روی زیرا دو راه مختلف وجود دارد راه راست وراه کج)
أبو الفرج اصفهانی این قصیده طولانی ونیز برخی دیگر از اشعاری که در رثای او گفته شده در کتاب خود آورد (ر.ک: مقاتل الطالبیین، ص511 - 520 ونیز مروج الذهب ج4، ص149 - 1514 وکامل ج7، ص129 - 130.)
(88) مروج الذهب، ج4، ص153؛ کامل ج7، ص130 و132 و133 و248 و407؛ مقاتل الطالبیین، ص490.
(89) مروج الذهب ج4، ص153.
(90) همان؛ کامل ج7، ص133؛ مقاتل الطالبیین ص490.
(91) مروج الذهب، ج4، ص154؛ کامل، ج7، ص134، مقاتل الطالبیین ص490.
(92) مروج الذهب ج4، ص154؛ مقاتل الطالبیین، ص490؛ کامل ج7، ص165. (در کامل اسم او اینگونه آمده: حسین بن احمد بن اسماعیل بن محمد بن اسماعیل الارقط بن محمد بن علی بن حسین بن علی). مسعودی به هر دو صورت نقل کرده است.
(93) کامل ج7، ص177.
(94) همان، ص184.
(95) همان؛ کامل ج7، ص164 - 165. مقاتل الطالبیین، ص521.
(96) مقاتل الطالبیین ص522.
(97) کامل، ج7، ص165.
(98) همان ص165و 177؛ مروج الذهب ج4، ص176 و177 و180 (مسعودی سال این قیام را 252 ه ذکر کرده)؛ مقاتل الطالبیین، ص524.
(99) مقاتل الطالبیین، ص524 و525.
(100) مروج الذهب ج4، ص180.
(101) کامل ج7، ص163.
(102) کامل ج7، ص217.
(103) مقاتل الطالبیین، ص536.
(104) مروج الذهب ج4، ص180؛البدایة والنهایة ج11، ص16.
(105) کامل، ج7، ص239 و240؛ مقاتل الطالبیین، ص528.
(106) کامل، ج7، ص238 و239.
(107) همان ص263 و264.
(108) تاریخ الغیبة الصغری، سید محمد صدر، ص.
(109) ر.ک: وسائل الشیعه، ج11.
(110) ر.ک: کامل، ج7، ص61.
(111) ر.ک: تاریخ الاسلام، دکترحسن ابراهیم حسن، ج2، ص395.
(112) برای اطلاع کامل از وضعیت اجتماعی این دوره خلفای عباسی ر.ک: العصر العباسی الثانی، دکتر شوقی ضعیف، ص53 - 114 وتاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن ج3، ص422 - 462.
(113) گرچه دکتر شوقی ضعیف علاوه بر این دو طبقه به طبقه متوسطی هم قائل است (العصر العباسی الثانی، ص53 وص 62 - 64) اما خود او هم اعتراف دارد که جامعه به لحاظ اقتصادی عملاً به دو طبقه فقیر وغنی تقسیم شده است (همان، ص69) ما از این طبقه به لحاظ اندک بودن آن صرف نظر کردیم جامعه را عملاًبه دو قشر عمده محروم وبر خوردار تقسیم کردیم.
(114) شاید تنها بتوان المهدی بالله (255 - 256 ه) را از این روش مستثنا کرد. او می گفت: در میان خلفای اموی لااقل یک فرد پاکدامن (عمر بن عبد العزیز) وجود داشت برای من بسیار شرم آور است که در میان ما کسی مانند او نباشد. تاریخ الخلفاء سیوطی، ص361.
مسعودی در مروج الذهب ج4، ص189، لز قول او نقل می کند که همواره می گفت (کان یقول): یا بنی هاشم دعونی حتی اسلک مسلک عمربن عبد العزیز فاکون فیکم مثل عمر بن عبد العزیز فی بنی امیه دکتر شوقی ضعیف می گوید: گویا همین سیره خوب او باعث رنجش ترکها بوده از این رو او را خلع وبرادرش معتمد را روی کار آوردند.(العصر العباسی الثانی، ص17).
(115) ر.ک: الاغانی، در شرح حال شعرای این دوره به خصوص ابونواس (145 - 198 ه)؛ تاریخ الادب العربی (العصر العباسی الثانی) دکتر شوقی ضعیف، ص443 - 472؛ تاریخ ادبیات زبان عربی حناالفاخوری، ترجمه دکتر عبد المحمد آیتی ص296 - 315 ونیز ص327 در شرح حال حسین بن ضحاک(162 - 250 ه)
(116) ر.ک: کامل ج6 و7، تاریخ الاسلام دکتر حسن ابراهیم حسن ج2، 3 وتاریخ الخلفا، سیوطی.
(117) ر.ک: تحلیلی از زندگی امام هادی (علیه السلام) باقر شریف قرشی، ترجمعه محمد رضا عطایی، ص477 و478.
(118) همان ص476.
(119) همان ص477 - 478.
(120) مروج الذهب ج4، ص122؛ تاریخ الخلفاء ص349 - 350.
(121) مروج الذهب، ج4، ص94. مرآةالجنان ج2، ص159، مآثر الانافة فی معالم الخلافة ج1، ص231، تاریخ ابن خلکان ج2، ص434.
(122) تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج3، ص407.
(123) همان ص435؛ العصر العباسی الثانی، ص56.
(124) العصر العباسی الثانی، دکتر شوقی ضعیف، ص55؛ الدیارات شابشتی، ص159.
(125) تاریخ الاسلام دکتر حسن ابراهیم حسن، ج3، ص456 - 457.
(126) بین الخلفاء والخلعاؤ ص25 - 26 (به نقل از تحلیلی از زندگانی امام کاظم (علیه السلام)، باقر شریف قرشی، ترجمعه محمد رضا عطایی، ج1، ص494)
(127) بین الخلفاء والخلعاء، دکتر منجد صلاح الدین، ص33 - 35؛ العصر العباسی الثانی، دکتر شوقی ضیف، ص67 - 68.
(128) مروج الذهب ج4، ص122. برای اطلاع بیشتر از این اسراف کاریها وریخت وپاشهای بی حد وحصر ر.ک: العصر العباسی الثانی، ص67 - 79: تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج3، ص456 - 459.
(129) مروج الذهب، ج4، ص4 (به نقل از العصر العباسی الثانی، ص77)
(130) العصر العباسی الثانی، ص92و
(131) همان
(132) همان ونیز ر.ک: تاریخ الاسلام، حسن ابراهیم حسن، ج3 ص430.
(133) طبری ج9، ص212 (به نقل از العصر العباسی الثانی، ص69)
(134) النفقات وادارتها فی الدولة العباسیه، ص164.
(135) متوکل بخاطر زیبایی وجمال او، (از باب تشیعه معکوس) وی را قبیحه نامید وچنانچه به سیاه می گویند وکافور. (کامل ج7، ص200)
(136) کامل، ج7، ص200، النفقات واداراتها فی الدولة العباسیة، ص165؛ تاریخ الاسلام دکتر حسین ابراهیم حسن، ج3، ص447.
(137) نساء الخلفا، ابن الساعی، ص106 (به نقل از العصر العباسی الثانی، ص73).
(138) کامل، ج7، ص101 شعری که گفته بود چنین است:
1. ملک الخلیفه جعفر - للدین والدنیا سلامه
2. لکم ثراث محمد - وبعد لکم تنفی الظلامه
3. یرجو التراث بنو البنا - ت ومالهم فیها قلامه
4. والصهر لیس بوارث - والبنت لاترث الامامه
5. ما للذین تنحلوا - میراثکم الا الندامه
6. اخذالوارثة اهلها - فعلام لو مکم علامه
7. لو کان حقکم لما - قامت علی الناس القیامه
8. لیس التراث لغیرکم - لا والاله ولا کرامه
9. اصبحت بین محبکم - والمبغصین لکم علامه
1. سلطنت خلیفه که جعفر باشد برای دنیا ودین سلامت است.
2. میراث محمد برای شماست با عدالت شما ظلم از بین می رود.
3. فرزندان دختر بنی فاطمه آرزوی میراث را می کنند وحال آنکه به اندازه سرناخن از آن بهره ندارند.
4. داماد وارث نمی شود ودختر وارث امانت نمی گیردد.
5. آنانکه ادعای میراث شما را می کنند بهره ای جز پشیمانی ندارد.
6. ارث را وارثین واهل آن بدست آورده اند پس برای چه ملامت می کنید.
7. اگر این حق (خلافت) برای شما(بنی فاطمه بود) نسبت به شما این همه شور ونشور نبود.
8. این میراث برای غیر از شما (بنی العباس) نخواهد بود نه به خدا قسم دیگران گرامی وکریم نخواهند بود.
9. تو خود میان دوستان وبدخواهان یک علامت هستی.
ناگفته نماند که در همین دوره شاعرانی نیز بودند که تن به این رذالتها وحقارتها نمی دادند. شاعرانی همچمون دعبل خزاعی (148 - 146 ه) شاعر شیعی که از محبان اهل بیت (علیهم السلام) بود تا آنجا که بالاخره زبانش سرش را به باد داد ودر زمان متوکل کشته شد. او به کسی که وی را از عواقب ناگوار هجوهایش هشدار می داد گفت: پنجاه سال است که دار خود را بر دوش می کشم وهنوز کسی را نیافته ام که مرا بردار کند.
1. ملوک بنی العباس فی الکتب سبعة - ولم تأتنا عن ثامن لهم کتب
2. کذالک اهل الکهف فی الکهف سبة - خیار اذا عدوا وثامنهم کلب
3. وانی لا علی کلبهم عنک رتبة - لانک ذو ذنب ولیس له ذنب
1.پادشاهان بنی عباس در نوشته ها، هفت تن هستند وهنوز از هشتمی آنها نامی در نوشته ها ندیده ایم.
2. اصحاب کهف نیز چنین بودند، هفت تن برگزیده وهشتمی سگشان بود.
3. ولی من سگشان را بر تو برتری می دهم، زیرا تو گناهکاری وآن را گناهی نبود.
ر.ک: تاریخ ادبیات زبان عربی، حنا الفا خوری، ترجمعه عبد المحمد آیتی، ص373.
(139) کامل، ج7، ص101.
(140) العصر العباسی الثانی، دکتر شوقی ضیف، ص74.
(141) الفخری ص207 (به نقل از تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج2، ص425.)
(142) تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج2، ص424.
(143) همان ج3، ص439.
(144) ر.ک: تاریخ الاسلام، ج2، ص424 - 427 وج 3، ص439 - 440؛ العصر العباسی الثانی، ص74 - 75.
(145) النفقات واداراته فی الدولة العباسیة، دکتر ضیف الله یحیی الزهرانی.
(146) ر.ک: همان، ص162 - 171. (در مورد لباسهای فاخر ر.ک: العصر العباسی الثانی، ص72 - 73).
(147) مصارع العشاق ص159 (به نقل از العصر العباسی الثانی، دکتر شوقی ضعیف، ص62)شایان ذکر است که در آن زمان در هم ارزش قابل ملاحظه ای داشت وبا یک در هم می شد گوسفندی با کوزه عسلی ویا کوزه ای روغن خرید وبا دیناری می شد شتری به چنگ آورد. (زندگی امام حسن عسکری (علیه السلام)، باقر شریف قرشی، ترجمعه سید حسن اسلامی ص182).
(148) النفقات وادارتها فی الدولة العباسیة، دکتر ضیف الله یحیی الزهرانی ص150 (برای اطلاع از مخارج روزانه هر یک از خلفای عباسی رجوع کنید به همین کتاب فصل سوم - نفقات دارالخلافة - ص141 - 247).
(149) ر.ک: العصر العباسی الثانی، دکتر شوقی ضیف، ص20 و21 و22 و56.
(150) ر.ک: همان، ص26 و62.
(151) ر.ک: زندگانی الامام علی الهادی (علیه السلام)، باقر شریف قرشی، ترجمه سید حسن اسلامی، ص372. برای اطلاع بیشتر از اشعار دیگر شاعرانی که از فقر وسیه روزی خود که در حقیقت بیانگر وضعیت عمومی آن دوره است؛ به فغان آمده اند. ر.ک: زندگانی امام حسن عسکری (علیه السلام)، باقر شریف قرشی، ترجمه سید حسن اسلامی، ص197 - 207.
(152) برای اطلاع کامل از وضعیت فکری وفرهنگی در این دوره ر.ک: العصر العباسی الثانی، دکتر شوق ضیف، ص115 - 179 وتاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج3، ص332 - 406 ومطلع العصر العباسی الثانی، دکتر نادیة حسن صقر، ص192 - 224. ودولة بنی العباس، دکتر شاکر مصطفی، ج2.
(153) راجع به پیدایش معتزله وعقاید آنان ونقش آنان در دوره خلفای عباسی ر.ک: تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن ج1، ص418 - 426 وج 2، ص155 - 162 وج 3، ص213 - 218؛ العصر العباسی الاول والعصر العباسی الثانی، ص170 - 179، دکتر شوقی ضیف؛ بحوث فی الملل والنحل، جعفر سبحانی، ج3، ص165 - 470.
(154) بین اهل حدیث واهل سنت باید تفاوت قائل شد. اهل حدیث تنها به گفته های پیامبر تمسک می کنند در حالیکه اهل سنت علاوه بر آن به اعمال وکردار تقریر وامام هم قائلند (تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج2، ص162) ونیز برای اطلاع بیشتر از اصطلاح اهل سنت وتاریخ پیدایش ونظم آن در عهد عباسیان ونیز فرق آن ر.ک: همان ج2، ص162 - 163 و468 - 470 وج 3، ص218 - 219.
(155) ر.ک: بحوث فی الملل والنحل، جعفر سبحانی، ج3، ص174 - 183.
(156) تاریخ الاسلام، حسن ابراهیم حسن، ج1، ص418. (در این مسئله وجوه دیگری نیز ذکر شده. همان ص419) ونیز ر.ک: بحوث فی الملل والنحل، جعفر سبحانی، ج3، ص165 - 470.
(157) همان ص419 و420. این اصول عبارتند از: توحید، عدل، وعید، قائل شدن به حد واسطی بنام فسق بین ایمان وکفر، امر به معروف ونهی از منکر. برای توضیح هر یک ر.ک: همان وبحوث فی الملل والنحل، جعفر سبحانی، ج3.
(158) همان، ص421.
(159) همان.
(160) ر.ک: زندگانی سیاسی امام رضا (علیه السلام)، جعفر مرتضی عاملی، ترجمه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ص357 - 360؛ زندگانی سیاسی امام جواد (علیه السلام)، جعفر مرتضی عاملی، ترجمه سید محمد حسینی، ص63 - 65.
(161) زندگانی سیاسی امام رضا (علیه السلام) ص233 - 234 وزندگانی سیاسی امام جواد (علیه السلام) ص65. (شایان ذکر است که جعفر مرتضی عاملی در کتاب تحقیقی خود پیرامون زندگانی سیاسی امام رضا (علیه السلام) ص203 - 233، یازده هدف برای مأمون بخاطر اعطا مقام ولایتعهدی به امام رضا (علیه السلام) بر می شمارد.)
(162) ر.ک: تاریخ الاسلام، حسن ابراهیم حسن، ج2، ص344 - 347 وج 3، ص380.
(163) برای اطلاع از اهداف مأمون از ترجمه کتابهای فلسفه ومنطق ر.ک: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص498 - 508.
(164) عیون اخبار الرضا، ج2، ص239؛ بحار الانوار ج49، ص290؛ شرح میمیه ابی فراس ص204 (به نقل از زندگانی سیاسی امام جواد (علیه السلام)، جعفر مرتضی عاملی، ترجمه سید محمد حسینی، ص65)
(165) تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج2، ص160؛ کامل ج6، ص423؛ تاریخ الخلفاء ص308.
(166) محنة به معنای آزمایش است. (لسان العرب می گوید: المحنة: الخبرة) ونیز می گوید: (المخته: ما یمتحن به الانسان من بلیة) سختی وبلیه ای است که انسان با آن امتحان وآزمایش می شود.
(167) تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج2، ص161.
(168) همان، ج2، ص161 و80.
(169) همان ص162؛ وج 3، ص213؛ تاریخ یعقوبی، ج3، ص215. برای اطلاع از موضع ائمه به خصوص امام هادی (علیه السلام) با مسئله مخلوق بودن قرآن ر.ک: سیره پیشوایان، ص609 - 610؛ توحید صدوق، ص224.
(170) الولاة والقضاة ص451 (به نقل از مطلع العصر العباسی الثانی، دکتر نادیة حسنی صقر، ص199.)
(171) مطلع العصر العباسی الثانی، دکتر نادیة حسنی صقر، ص206.
(172) مروج الذهب ج4، ص76؛ تاریخ الخلفاء، ص340: کامل ج7، ص22؛ طبری ج7، ص329.
(173) کامل ج7، ص26.
(174) طبری، ج7، ص329 (به نقل از مطلع العصر العباسی الثانی، دکتر نادیة حسنی صقر، ص200)
(175) در مورد تأثیر شیعه امامیه بر معتزله ووجوه اشتراک این دو، ر.ک: تاریخ الاسلام، حسن ابراهیم حسن، ج2، ص155 - 162؛ تأثیر الاراء الکلامیة الشیعة علی المعتزلة، قاسم جوادی (مجله الفکر الاسلامی، شماره 16، ص161 - 207)
(176) طبری ج7، ص368؛ مروج الذهب ج4، ص86 (قال المسعودی: ولما افضت الخلافة الی المتوکل امر بتوک النظر والمباحثة فی الجدال والترک لما کان علیه الناس فی ایام المعتصم والواثق والمامون وامر الناس بالتسلیم والتقلید وامر شیوخ المحدثین بالتحدیث واظهار السنة والجماعة).
(177) ضحی الاسلام، احمد امین، ج3، ص198 (به نقل از مطلع العصر العباسی الثانی، دکتر نادیة حسنی صقر، ص203).
(178) تاریخ بغداد، ج5، ص170؛ تایخ الخلفاء، ص346 (بالغوا فی الثناء علیه والتعظیم له، حتی قال قائلهم: الخلفاء ثلاتة: ابوبکر فی قتل اهل الردة وعمربن عبد العزیز فی رد المظالم، والمتوکل فی احیاء السنة وامامة التجهم.) در تاریخ بغداد به جای امامة النجهم، محا البدع آمده است.
(179) ر.ک: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (عجّل الله فرجه)، ص82.
(180) به نقل از همان ص82.
(181) برای اطلاع از این رشته عملیات ر.ک: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (عجّل الله فرجه) ص82 - 85.
(182) ر.ک: دولة بنی العباس، دکتر شاکر مصطفی، ج2، ص164.
(183) محمد بن معروف هلالی می گوید: به حیره نزد جعفربن محمد صادق (علیه السلام) رفتم از کثرت مردمی که دور آن حضرت جمع بودند نمی توانستم خدمت ایشان برسم تا اینکه روز چهارم مرا دیدند وبه خود نزدیک کردند. پس از اینکه مردم متفرق شدند به قصد زیارت قبر امیرالمؤمنین رفتند ومن هم به دنبال ایشان رفتم وسخنشان را شنیدم (تاریخ فقه وفقهاء، دکتر گرجی، ص115 به نقل از رجال نجاشی)
حسن بن علی بن زیاد وشاء به این عیسی می گفت: من در این مسجد (کوفه) نهصد شیخ را دیدم همه می گفتند: حدثنی جعفر بن محمد (علیه السلام). (همان)
حافظ أبو العباس بن عقده همدانی کوفی (333 ه) کتابی در نامهای کسانی که از حضرت صادق (علیه السلام) حدیث روایت کرده اند تصنیف کرده که در آن چهار هزار نفر معرفی شده اند. (همان)
در دوره صادقین (علیه السلام) نقل روایت وتدوین حدیث در بین شیعه آنچنان وسعت یافت که در هیچ عصر ودوره ودر هیچ مذهبی این طور وسعت نیافته است. (ر.ک: تاریخ التشریع الاسلامی، دکتر عبد الهادی الفضلی، ص203 - 204) این عصر را عصر انتشار علوم آل محمد (علیه السلام) نامیده اند. (همان ص95).
(184) برای اطلاع از تعداد واسامی شاگردان واصحاب عسکریین (علیهما السلام) ر.ک: تاریخ التشریع الاسلامی، دکتر عبد الهادی الفضلی، ص183 - 211.
شیخ طوسی تعداد شاگردان امام هادی (علیه السلام) را در زمینه های مختلف علوم اسلامی 185 نفر می داند. در میان این گروه شخصیت های برجسته ای مانند: فضل بن شاذان، حسین بن سعید اهوازی، ایوب بن نوح، ابوعلی (حسن بن راشد)، حسن بن علی ناصر کبیر، عبد العظیم حسنی وعثمان بن سعید اهوازی به چشم می خورند که برخی از آنان دارای آثار وتألیفات ارزشمندی در زمینه های مختلف علوم اسلامی هستند. (رجال طوسی، ص409 - 429) ونیز ر.ک: حیاة الامام الهادی، باقر شریف قرشی، ص170 - 230.
برخی از محققین تعداد اصحاب وروات امام عسکری (علیه السلام) را تا 213 نفر بر شمرده اند ر.ک: حیاة الامام العسگری، محمد جواد طبسی، ص345 - 413.
صاحب اعیان الشیعه نیز می گوید: فقد روی عنه (الامام العسگری) من انواع العلوم ما ملا بطون الدفاتر. علوم ودانشهای گوناگونی که از آن حضرت نقل شده صفحات کتابها را پر ساخته است. اعیان الشیعه، ج1، ص40.
(185) ر.ک: حیاة الامام العسگری، محمد جواد طبسی، ص287 - 295.
(186) ر.ک: همان، ص324.
(187) ر.ک: همان، ص325.
(188) همان.
(189) همان، ص324.
(190) الغیبة، شیخ طوسی، ص139 (به نقل از تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص87)؛ بحار الانوار، ج50، ص251؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص432؛ دلائل الامامة، ص226.
(191) دکتر جاسم حسن می نویسد: سازمان امامیه (وکلاء) به هواداران خود اجازه می داد در دستگاه خلافت عباسی کار کنند. از این رو، محمد بن اسماعیل بن بزی واحمد بن حمزه قمی مقامات والایی در وزارت اشغال کردند. (رجال نجاشی، ص254). نوح بن دراج، قاضی بغداد وپس از آن قاضی کوبه بود چون بستگان او از کارگزاران امام جواد (علیه السلام) بودند، وی عقیده خود را در طول اشتغال به این سمت پنهان داشت (همان ص80 - 98) بعضی دیگر از امامیه مانند حسین بن عبد الله نیشابوری حاکم بست وسیستان شد وحکم بن علیا اسدی به حکومت بحرین رسید. هر دو نفر به امام جواد (علیه السلام) خمس می پرداختند که حاکی از بیعت پنهانی ایشان با امام نهم است (کافی، ج5، ص11 واستبصار، ج2، ص58). تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص79.
(192) ر.ک: بحار الانوار، ج5، ص140 و269 و254 و289 و270.
(193) ر.ک: همان، ص304 و259 ونیز ر.ک: حیاة الامام العسگری، محمد جواد طبسی، ص261 - 266.
(194) ر.ک: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، دکتر جاسم حسین، ص85 - 89 (بسیاری از مورخین مانند اصفهانی روایت می کنند که قیامهای علویان در سال (250 و251 ه) در نواحی کوفه، طبرستان، ری، قزوین، مصر وحجاز آغاز شد. امکان دارد این قیامها از سوی یک گروه یا دقیق تر بگوییم توسط یک رهبر، هدایت شده باشد. علیرغم جبهه زیدی قیام، بسیاری از امامیه مخلص نیز شرکت داشتند. بنا به گفته این عقده، پرچم دار قیام در مکه محمد بن معروف حلی (متوفای 250 ه) بود که از برجستگان امامیه در حجاز به شمار می آمد (رجال نجاشی، ص280) علاوه بر آن رهبر قیام کنندگان کوفه، یحیی بن عمر بود که در سال 250 ه مورد سوء قصد قرار گرفت ومورد ستایش أبو القاسم جعفری، وکلیل امام هادی (علیه السلام) قرار داشت وهمدردی او را به خود جلب کرد.(طبری، 3، ص1522).
علاوه بر آن بنا به گزارش مسعودی، علی بن موسی بن اسماعیل بن موسی کاظم در قیام ری شرکت داشت وخلیفه معتز او را دستگیر کرد. چون این شخص نوه اسماعیل بن موسی کاظم، مبلغ آیین امامیه در مصر بود بسیار محتمل به نظر می رسد که قیام وی اصولاً امامی بوده باشد (مروج الذهب، ج7، ص404) بعلاوه، طبری اطلاعات لازم را درباره فعالیتهای مخفی امامیه ونقش ایشان در قیام می دهد. مقامات دولتی، قیام را بیشتر زیدی می دانستند تا امامی. وی همچنین گزارش می دهد که جاسوسان عباسی مکاتباتی را بین رهبر قیام کنندگان در طبرستان موسوم به حسن بن زید وبرادر زاده اش موسوم به محمد بن علی بن خلف العطار را کشف کردند این هر دو نفر از هواداران امام دهم حضرت هادی (علیه السلام) بوده اند (طبری ج3، ص1362 و1683 واختیار، ص68)
... امامیه ادعای هر علوی که خود را قائم مهدی موعود از سوی پیامبر (صلّی الله علیه وآله) بداند تکذیب کردند ولی با بعضی از قیامهای علویان که به ایشان وفادار بودند همدردی نشان می دادند. همین مططلب ما را به این نکته رهنمون می سازد که ائمه دو روش را برای وصل به اهداف حقه خود طرح ریزی کرده بودند.
(195) ر.ک: حیاةالامام العسگری، محمد جواد طبسی، ص223 - 232 (الفصل الثانی، الشیعه ومراکز فی عصره (علیه السلام) از جمله این شهرها می توان کوفه، بغداد، نیشابور، قم، آبه، مداین، خراسان، یمن، ری، آذربایجان، سامرا، جرجان، بصره ودهها شهر دیگر را نام برد. (همان)
(196) ولاة مصر، کندی، ص177 (به نقل از تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص83 - 84).
(197) مقاتل الطالبیین، ص396 (به نقل از همان ص84).
(198) مروج الذهب، ج4، ص106؛ کافی، ج1، ص500.
(199) ر.ک: اصول کافی، ج1، ص500، ح5.
(200) مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص411؛ بحار الانوار، ج50، ص127 (الفخام عن المنصوری، عن عم ابیه قال: قصدت الامام(الهادی) (علیه السلام) یوماً فقلت: یا سیدی ان هذا الرجال (المتوکل) قد اطرحنی وقطع رزقی ومللنی وما اتهم ف ذالک الا عمله بملازمتی لک...)
(201) کشف المحجه، سید بن طاووس، ص124.
(202) مقاتل الطالبیین، ص599، (به نقل از زندگانی امام علی الهادی (علیه السلام)، باقر شریف قرشی، ترجمه سید حسن اسلامی، ص326).
(203) مروج الذهب، ج4، ص86 (و کان الفتح بن خاقان الترکی مولاه اغلب الناس علیه واقربهم منه واکثر هم تقدماً عند... وکان له نصیب من العلم، ومنزلة من الادب والف کتاباً فی انواع من الادب ترجمه بکتاب البستان ابن ندیم نیز می گوید: اما الفتح بن خاقان، فکان من کبار رجال دارالخلافه وکان یحضر لمجالسة المتوکل... (الفهرست ص116 - 117).
(204) کافی، ج1، ص499؛ ارشاد شیخ مفید، ج2، ص302.
(205) تاریخ یعقوبی، ج3، ص109،(به نقل از زندگانی امام علی الهادی، باقر شریف قرشی، ترجمه سید حسن اسلامی، ص263).
(206) مرآة الزمان، ج9، ص553؛ تذکرة الخواص، ص359 (به نقل از زندگانی امام علی الهادی (علیه السلام) باقر شریف قرشی، ترجمه سید حسن اسلامی، ص263) بحار، صج 50، ص207 - 208.
(207) مناقب، ج4، ص407؛ اعلام الوری، ص343؛ بحار، ج50، ص137.
(208) مناقب، ج4، ص407؛ اعلام الوری، ص343؛ بحار، ج50، ص137.
(209) مآثر الکبراء، ج3، ص94،(به نقل از زندگانی امام علی الهادی (علیه السلام)، باقر شریف قرشی، ترجمه سید حسن اسلامی، ص25 - 26).
(210) بحار، ج50، ص207، تذکر الخواص، ابن جوزی، ص22 (به نقل از بحار، ج50، ص201).
(211) بحار الانوار، ج50، ص144 - 145. ادامه داستان چنین است:
(پدرم او را تشویق کرد واو چندی بعد بغداد را ترک کرده متوجه سامراء گشت. چند روز بعد یوسف با خوشحالی فراوان وارد خانه مع شد پدرم از آنچه بر او گذشته بود پرسید.او گفت: برای اولین باری بود که سامراء را می دیدم وقبلاً به آن شهر نرفته بودم. دوست داشتم قبل از رفتن نزد متوکل، صد دینار هدیه را به ابن الرضا(امام هادی (علیه السلام) برسانم اما فهمیدم که متوکل مانع خروج حضرت از خانه است وایشان همیشه در خانه است با خود گفتم چه کنم؟ اگر از خانه حضرت سراغ بگیرم چه بسا موجب درد سر بیشتری برای خود بشوم، مدتی به دنبال راه حلی می گشتم که ناگهان به قلبم خطور کرد که بر مرکب خود نشسته واو را رها کنم تا در شهر گشتی بزند، شاید بدون پرسش منزل حضرت را بیابم. پس بر مرکب سوار شده واو را دها کردم تاکوی ها وبازارها را یکی یکی پشت سر گذاشت تا رسیدم به در خانه ای که مرکبم از حرکت ایستاد وهر چه کردم نرفت، حس کردم منزل امام است. لذا به غلام خود گفتم: الله اکبر به خدا قسم چه دلیل آشکاری! ناگهان غلامی سیاه از خانه خارج شد ورو به من کرده وگفت: یوسف بن یعقوب توهستی؟ گفتم آری
گفت: پیاده شو، من هم از مرکب پیاده شدم، او مرا وارد راهرو خانه کرد وخود داخل شد با خود گفتم او مرا به نام صدا زد در حالیکه در این شهر کسی مرا نمی شناسد، این هم نشانه ای دیگر. آنقدری نگذشت که غلام بیرون آمد وگفت: آن یکصد دینار که در آستینت پنهان کرده ای بده آنرا دادم وبا خود گفتم این هم سو مین نشانه او آنها را به امام رساند وبرگشت وبه من اجازه ورود داد، داخل شدم وامام را دیدم که تنها نشسته است با مهر ومحبت نگاهی به من کرد وگفت: آیا وقت آن نرسیده است که به راه راست بیایی وهدایت شوی؟ گفتم مولای من به اندازه کافی براهین ودلایل روشن برای اینکه هدایت شوم دیده ام اما امام فرمود: افسوس تو اسلام نخواهی آورد ولی فرزندت بزودی مسلمان شده ویکی از شیعیان ما خواهد شد ای یوسف! اقوامی گمان دارند محبت وولای ما سودی به حال کسانی مانند تو ندارد به خدا قسم دروغ می گویند به دیدار متوکل برو که مرادت بر آورده خواهد شد
هبة الله می فزاید: پس از مرگ یوسف فرزندانش را ملاقات کردم، وی مسلمان وشیعه ای کاملاً معتقد بود. من گفت: پدرش بر کیش مسیحیت مرد واو پس از مرگ پدرش مسلمان شد واز دوستان حقیقی اهل بیت گشت وی همیشه می گفت: من بشارت مولایم - علی الهادی (علیه السلام) - هستم)
(212) بحار، ج5، ص148.
(213) مناقب، ج4، ص430؛ بحار، ج50، ص309؛ ارشاد ص324.
(214) الفصول المهمه، ص269.
(215) کمال الدین، ص479.
(216) کمال الدین، صدوق، ص41؛ بحار، ج50، ص327 (به نقل از کمال الدین) برای اطلاع بیشتر از سخن همو به جعفر برادر حضرت عسکری (علیه السلام) در بزرگداشت امام (علیه السلام) ر.ک: کمال الدین، ص44 وبحار، ج50، ص329.
(217) کمال الدین، ص42؛ بحار، ج50، ص327
(218) همان. مدینه المعاجز، ص570 (به نقل از حیاة الامام العسگری، شیخ محمد جواد طبسی ص97.)
(219) آثار جاحظ، ج5، ص261 (به نقل از الحیاة السیاسیة اللامام الرضا(علیه السلام)، ص403).
(220) سفیة البحار، ج1، ص260 از حیلة الابرار، ج2، ص498 (به نقل از حیاة الامام العسگری، شیخ محمد جواد طبسی، ص98)
(221) بحار، ج50، ص261 (به نقل از همان) برای اطلاع بیشتر از این دو واقعه وبرخورد امام عسکری (علیه السلام) با آنها به همان منابع رجوع کنید.
(222) الغیبة، شیخ طوسی، ص128، دلائل الامامة، ص226.
(223) کمال الدین، ص43؛ بحار، ج50، ص328.
(224) اعلام الوری، ص372،(به نقل از زندگی امام حسن عسکری (علیه السلام)، باقر شریف قرشی، ترجمه سید حسن اسلامی، ص64).
(225) ر.ک: کتاب الغیة، شیخ طوسی ص101.
(226) ر.ک: کمال الدین وتمام النعمة، ج1، ص287، کتاب الغیبة شیخ طوسی، ص95.
(227) ر.ک: همان، ج1، ص303، ح14.
(228) همان، ج1، ص305 باب 27 - الغیبة شیخ طوسی، ص92).
(229) کمال الدین وتمام النعمه، ج1، ص315، در همین باب صدوق روایتی را از امام جواد (علیه السلام) نقل نموده که طی آن حضرت، از جریان پاسخگویی امام حسن (علیه السلام) به حضرت خضر (علیه السلام) نسبت به سه سؤال وی، خبر می دهد وپس از پاسخ، حضرت خضر (علیه السلام) شهادت به وحدانیت خدا ورسالت پیامبر وامامت امام علی (علیه السلام) حسن (علیه السلام) امام حسین (علیه السلام) وسایر ائمه (علیهم السلام) تا امام مهدی (علیه السلام) داده وخبر از عدل گستری آن حضرت می دهد.
(230) همان، ج1، ص316، باب 30، ج1
(231) کمال الدین وتمام النعمة، ج1، 320، ح2 مجموع روایاتی که صدوق از امام سجاد (علیه السلام) در این باره نقل می کند، نه روایت است که ما به جهت اختصار تنها به روایت ابو خالد کابلی اکتفاء نمودیم، طالبین به منبع مزبور مراجعه نمایند.
(232) الغیبة، نعمانی، ص113.
(233) کمال الدین وتمام النعمة، ج1، ص330، ح15 روایات رسیده از امام باقر (علیه السلام) درباره حضرت مهدی (علیه السلام) وغیبت او وخصوصیات مربوط به غیبت وظهور، در باب سی ودوم کتاب کمال الدین، شیخ صدوق، وص 92 به بعد از کتاب الغیبة از شیخ طوسی، وص 97 - 113 از کتاب الغیبة، نعمانی نقل شده است.
(234) کمال الدین وتمام النعمة، ج1، ص333، ب33، ح1.
(235) الغیبة، شیخ طوسی، ص102.
(236) همان.
(237) الغیبة، نعمانی، ص114.
(238) همان، ص100.
(239) کمال الدین وتمام النعمة، ج2، ص361، ح4.
(240) همان، ج2، ص372، ب35، ح6.
(241) همان، ج1.
(242) کمال الدین...، ج2، ص383، ب37، ح10.
(243) همان، ح6.
(244) همان، ح8.
(245) همان، ح8.
(246) ر.ک: مناقب، ج3، ص527؛ تاریخ الغیبة الصغری، ص217.
(247) ر.ک: تاریخ الغیبة الصغری، ص222 (به نقل از اثبات الوصیة.)
(248) ر.ک: مناقب، ج3، ص533؛ تاریخ الغیبة الصغری، ص224.
(249) ر.ک: معجم مقائیس اللغة، ج6، ص136؛ المعجم الوسیط، ص1053؛ لغت نامه دهخدا، ج14، ص20542.
(250) ر.ک: وسیلة النجاة، ج2، ص103؛ جواهر الکلام، ج27، ص347، تحریر الوسیلة، ج2، ص39.
(251) به منظور پرهیز از طولانی شدن کلام تنها نام مناطق ونواحی را می آوریم ولی بر روی هم یک از این نام ها پی نوشت مناسب برای ارجاع دانش پژوهان محترم به منابع مفصل را ارائه می نمائیم.
(252) ر.ک: الغیبة، شیخ طوسی، ص210؛ تنقیح المقال، ج3، شماره 12451؛ رجال شیخ، ص324؛ بحار الانوار، ج47، ص342 ترجمه یونس بن یعقوب ومفضل بن عمر جعفی؛ رجال کشی، ص511، ح988 ترجمه ابو علی محمد بن احمد بن حماد مروزی محمودی.
(253) ر.ک: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (عجّل الله فرجه)، ص78 و134؛ رجال کشی، ص493، ح946 ورجال نجاشی، ص74.
(254) همان، ص134. همچنین این نکته از نامه امام (علیه السلام) خطاب به موالی مقیم این مناطق قابل استفاده است که در آن، جانشینی علی بن راشد را بجای علی بن الحسین اعلام نموده وآنها را مأمور مراجعه نزد او کرده است. این اقدام حضرت در پی دستگیریهایی بود که توسط متوکل عباسی نسبت به شیعیان صورت گرفت در این باره، ر.ک به تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص9 - 136، در ضمن مراد از قراء سواد مناطق اطراف کوفه است واینکه بر آنها اطلاق شواد شده احتمالاً منظره این مناطق از دور بوده است چرا که این مناطق، نقاطی حاصلخیز بوده وکشاورزی در آنها متداول بوده است وزمین از دور به رنگ سیاه جلوه می نموده است.
(255) کمال الدین...، ص504، ح35؛ بحار الانوار، ج51، ص336.
(256) تنقیح المقال، ج2، ش 6470 ترجمه فضل بن سنان؛ رجال کشی، ص580 ح1089 حضرت طی نامه ای به عبد الله بن حمدویه چنین فرمود: وبعد، فقد نصبت لکم ابراهیم بن عبده لیدفع النواحی واهل ناحیتک حقوقی الواجبة علیکم الیه وجعلته ثقتی وأمینی عند موالی هناک. وباز هم رجالی کشی، ص542، ح1027 ترجمه ایوب بن الناب وی بخاطر گرایش به مذهب ارتفاع وغلو وتفویض، از سوی فضل بن شاذان یکی از بزرگان نیشابور، مورد بی مهری واقع شد وحضرت با توقیعی به غائله خاتمه دادند. وتنقیح المقال، ج3، ش 10843 ترجمه محمد بن شاذان بن نعییم شاذاتی وهمان، ج2، ش 2820 ترجمه علی بن الحسین بن علی الطبری وبحار الانوار، ج51، ص339 وکمال الدین...، ص509 ورجال کشی، ص533، ح1017 وبحار الانوار، ج51، ص341 وی در عصر حسین بن روح، سفیر سوم حضرت مهدی (علیه السلام) می زیسته وبه نزد وی مراجعه می کرده است.
(257) ر.ک: رجال کشی، ص483، ح910؛ بحار الانوار، ج2، ص251؛ وتنقیح المقال، ج3، ش 10304؛ مستدرک الوسائل، ج1، ص374؛ جامع الرواة، ج1، ص41؛ اعیان الشیعه، ج2، ص48.
(258) شیخ طوسی در کتاب غیبت خود درباره ری چنین آورده: وکان فی زمان السفراء المحمودین أقوام ثقات ترد علیهم التوقیعات من قبل المنصوبین للسفارة من الاصل، منهم أبو الحسین محمد بن حعفر الاسدی وباز طبق نقل شیخ طوسی، شخصی به نام صالح بن أبی صالح در سال 290 ه از سوی ناحیه مقدسه مأمور می شود که وجوهات شرعیه را از مردم اخذ ودر ری به أبو الحسین اسدی تحویل دهد. به کتاب غیبت شیخ، ص257، مراجعه شود. همینطور به تنقیح المقال، ج2 ص92 - جامع الرواة، ج2، ص83 کمال الدین، ص509، ح38 وص 522 مراجعه شود.
(259) ر.ک: ضیافة الاخوان، ص66.
(260) ر.ک: رجال کشی، ص611، ح1136، رجال نجاشی، ص242، تنقیح المقال، ج2، ش 9607، ج1، ش 2752، کمال الدین...، ص483، ح2 بحار الانوار، ج51، ص297 وص 303 وج 97، ص45.
(261) ر.ک: وسائل الشیعه، ج20، ص91.
(262) ر.ک: بحار الانوار، ج51، ص300؛ المسالک والممالک، ص41 و198.
(263) ر.ک: تنقیح المقال، ج2، ش 6792؛ رجال کشی، ص549، ح1038 وح 1039 وح 1040؛ رجال نجاشی، ص177؛ وسائل الشیعه، ج12، ص342؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص211.
(264) ر.ک: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (عجّل الله فرجه)، ص78.
(265) ر.ک: همان، ص71؛ الغیبة، شیخ طوسی ص43؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص432؛ بحار الانوار ج5، ص285.
(266) ر.ک تنقیح المقال ج3، ش 11994.
(267) اینان که سردمداران مذهب واقفیه بودند، توسط امام رضا (علیه السلام) مورد لعن وطرد واقع شدند ومطرود جامعه شیعی آن عصر گشتند. از جمله آنان می توان از علی بن ابی حمزه بطائنی، حیان سراج وعثمان بن عیسی رواسی نام برد. ر.ک: رجال کشی، ص493، ح946 والغیبة، شیخ طوسی، ص42.
(268) ر.ک: مکتب در فرایند تکامل، ص19، رجال کشی، ص434، ح819.
(269) ر.ک: وسائل الشیعه، ج6، ح378.
(270) ر.ک: الغیبة، شیخ طوسی، ص171؛ بحار الانوار، ج51، ص303 (جریان مربوط به محمد بن ابراهیم بن مهزیار اهوازی).
(271) ر.ک: الغیبة، شیخ طوسی، ص195.
(272) همان، ص225.
(273) ر.ک: کمال الدین...، ص504 ح35؛ بحار الانوار، ج51، ص336.
(274) ر.ک: رجال نجاشی، ص66؛ تنقیح المقال، ج1، ص50؛ جامع الرواة، ج1، ص41.
(275) ر.ک: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (عجّل الله فرجه)، ص78
(276) وی به عنوان وکیل ومورد اعتماد مردم، اموالی را از سوی مردم دینور ونیز احمد بن الحسن الماروائی(وکیل در قرمیسین) به سمت بغداد می برد ولی مواجعه با اداعای نیابت توسط بعضی از رقبای درو غین نایب دوم، بعنی ابو جعفر عمری می شود ووقتی این مدعیان دوغین را عاجز از اقامه حجت بر صدق دعوی می باید وابو جعفر عمری حجت لازم را ارائه می کند واز او اوصاف اموال خبر می دهد، حق را باز شناخته وبه سمت دیار خود حرکت می کند. تقصیل این جریان را می توانید در بحار الانوار، ج51، ص300، مطاله کنید.
(277) ر.ک: معجم رجال الحدیث، ج11، ص112.
(278) ر.ک: غیب شیخ، ص178 - مکتب در فرایند تکامل، ص58.
(279) کمال الدین، ص507، ح37.
(280) رجال کشی، ص422، ح830.
(281) در یک مورد در شبهه ای گه برای یکی از شیعیان در مورد انتساب فرزندش به او، پیش آمده بود کسی را نزد حسین بن روح فرستاد تا واقع را به او بنماید وابن روح تو را نزد ابو عبد الله بزوفری می فرستد واو نیز در پاسخ می گوید فرزند، فرزند اوست ومواقعه در تاریخ فلان واقع شده ونام فرزند را محمد بگذارد.(ر.ک: غیبت شیخ، ص185).
(282) این سخن زمانی بیشتر تأیید می شود که به اتهام منصور نسبت به امام صادق (علیه السلام) توجه کنیم که طی آن، حضرت را متهم نمودن که وکیلش معلی بن خنیس را برای جمع کمک برای نهضت محمد بن عبد الله، نفس زکیه، به سوی شیعیانش فرستاده است. وهمین اتهام موجب شد که منصور، حضرت را به بغداد فرا بخواند. نظیر همین اتهام را هارون به امام کاظم (علیه السلام) نسبت داد. به تنفیح المقال، ج3، ش 11993، مراجعه شود.
(283) متوکل عباسی بخاطر همین حساسیت نسبت به وکلای امام هادی (علیه السلام)، ایوب بن نوح، وکیل ناحیه کوفه را تحت تعقیب قرار داد(تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص81) وعلی بن جعفر همانی را محبوس نمود وتصمیم به قتل وی گرفت ودر پاسخ وساطت وزیرش، عبیدالله بن یحیی بن خاقان، گفت: خودت را برای وساطت نسبت به او وامثالش به زحمت مینداز، چرا که عمویش مرا خبرداده که او رافضی ووکبل علی بن محمد است.(رجال کشی ص607 ح1129و ح1130 - بحار الانوار ج50، ص183) وهمینطور، متوکل سروکیل مناطق بغداد ومدائن وقراءسواد یعنی ابو علی بن راشد، را به شهادت رسانید وبعضی دیگر نظیر عیسی بن جعفر بن عاصم را با ضرب عمود کشت واین ابتدا را از ابتدا سیصد تازیانه زد سپس در دجله انداخت (رجال کشی ص603 ح1122).
(284) عبد الله بن سلیمان، وزیر عباسی، وقتی از وجود وکلایی برای ناحیه مقدس مطلع می شود کسانی را به عنوان جاسوس وبه ظاهر برای تحویل وجوهات، نزد وکلای متعددی که مورد سوء ظن واقع شده بودند می فرستند تا وکالت آنها را احراز کند ولی با ارشاد حضرت، هیچیک از وکلاء اقدام به قبول وجهی نکردند تا زمانی که خطر کاملاً رفع شد.(بحار الانوار، ج51، ص310، ح30.)
(285) در این باره ر.ک: تاریخ الغیبة الصغری ص472 - مکتب در فرایند تکامل (صلّی الله علیه وآله) 131 - کمال الدین ص483، ح4 تنقیح المقال ج2 ش 10222 - رحال کشی ح1005 - بحار الانوار ج82 ص50 - غیبت شیخ ص185.
(286) رجال کشی، ص433، ح817.
(287) تنقیح المقال ج3 ش 11211.
(288) ر.ک: تنقیح المقال: ج3 ش 12084
(289) ر.ک: مکتب در فرایند تکامل ص22 - معجم رجال الحدیث، ج4 ص74 ووسائل الشیعة، ج20 ص114 وج 18 ص100 - تنفیح المقال، ج2 ص281و ج1 ش 200 وج 2ش 106.
(290) از اینروست که امام صادق (علیه السلام) معلی بن خنیس را بخاطر افشاء بعضی اسرار، که منجر به قتلش نیز شد مورد نکوهش قرار داده وفرمود (خداوند معلی را بیامرزد من این را توقع داشتم چرا که او سر ما سر ما را فاش نمود و... هر کس که سر ما را نزد غیر اهلش فاش کند مبتلابه سلاح یا طناب دار می شود) (بحار الانوار، ج75 ص85)، کمال الدین، ص501 ح28.
(291) درباره تعیین وکلای نواحی به عنوان نمونه می توان به نصب ابو علی بن راشد بجای علی بن حسین بن عبدریه توسط امام هادی (علیه السلام) (ر.ک: به رجال کشی، ص513، ح991) ودرباره بررسی عملکرد وکلاء به جریان حسابرسی از یکی از وکلاء به شیعیان، به معرفی عثمان بن سعید عمری به گروهی از شیعیان یمن توسط امام عسکری (علیه السلام) (بحار الانوار، ج51، ص345) - ودر مورد عزل وکلای خائن، به جریان لعن وعزل فارس بن حاتم قزوینی توسط امام هادی (علیه السلام) ودستور کشتن وی توسط آن حضرت.(رجال کشی، ص522، ح1003 تا ح1011) ودر مورد معرفی جریانات دروغین وکالت وبابیت به نامه امام هادی (علیه السلام) به یکی از شیعیان واعلام بیزاری از محمد بن نصیر نمیری وحسن بن محمد بن بابای قمی.رجال کشی،ص 520، ح999) ودر مورد تعیین وظایف، به نامه امام عسکری (علیه السلام) مبنی بر نصب ابراهیم بن عبده وتعیین وظایف او توجه شود.(رجال کشی، ص509 ح982).
(292) ر.ک: (تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (عجّل الله فرجه)، ص137.
(293) ر.ک: (تنقیح المقال، ج3 ش 11994؛(معجم رجال الحدیث، ج18، ص237؛(بحار الانوار)،ج 47ص 81 وص 342.
(294) ر.ک: (بحار الانوار)، ج51، ص310، ح30.
(295) ر.ک: (العیبة)،(شیخ طوسی، ص210،(بحار الانوار)، ج47،ص 343؛(تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (عجّل الله فرجه) ص134؛(معجم رجال الحدیث)،ج 9،ص 322؛(مکتب در فرایند تکامل)، ص20؛(تنقیح المقال)،ج 2 ش 6356.
(296) ر.ک: (مناقب)، ج4 ص225؛ (معجم رجال الحدیث، ج18 ص237؛(تنقیح المقال، ج3 ش 1245؛ (رجال شیخ) ص324.
(297) ر.ک: (مناقب،ج 4 ص225؛(معجم رجال الحدیث، ج18 ص237؛ (تنقیح المقال، ج3، ش 1245؛(رجال شیخ، ص324.
(298) ر.ک: (الغیبة)،(شیخ طوسی ص210؛(معجم رجال الحدیث) ج19 ص42؛ (تنقیح المقال) ج3 ش 1245؛ (رجال شیخ طوسی)، ص324؛ (ارشاد)، (شیخ مفید) باب ذکر الامام القائم بعد ابی الحسن (علیه السلام) ص304.
(299) ر.ک: (تنقیح المقال ج3 ش 12084؛ (الغیبة)(شیخ طوسی ص210 (بحار الانوار) ج47، ص342.
(300) ر.ک: (رجال کشی ص433 ح817 - 820
(301) ر.ک: (الغیبة)(شیخ طوسی ص210؛(تنفیح المقال ج2 ش 6794
(302) ر.ک: (تنقیح المقال) ج1 ش 106
(303) ر.ک: (کمال الدین ص465(پاوری)
(304) ر.ک: (مکتب در روند تکامل ص21 (اعیان الشیعهج 7 ص62.
(305) ر.ک: (رجال کشی ص531 ح1015 (اعیان الشیعه ج2 ص123.
(306) الغیبة، شیخ طوسی، ص179.
(307) تاریخ الغیبة الصغری، سید محمد صدر، ص349 - 350.
(308) قرامطه فرقه ای از اسماعیلیه هستند (ر.ک: فرق الشیعه، نوبختی.)
(309) الغیبة الصغری، سید محمد صدر، ص362.
(310) مروج الذهب، مسعودی، ج2، ص363.
(311) همان
(312) الکامل، ابن اثیر، ج8، ص186 - 189.
(313) مروج الذهب ص663
(314) تاریخ الغیبة الضغری، ص353 - 355.
(315) تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج3، ص126.
(316) همان، ص157.
(317) همان، ص162 به بعد.
(318) یکی از شهرهای قدیمی اسپانیا.
(319) تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج3، ص126.
(320) همان، ص65
(321) همان، ص73.
(322) همان، ص146 به بعد.
(323) تاریخ الاسلام، ج3، ص103.
(324) ر.ک: دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج1، ص668 - 629.
(325) تاریخ الاسلام، ج3، ص103 به بعد
(326) تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج3، ص424؛ العصر العباسی الثانی، دکتر شوقی ضیف،ص 83.
(327) العصر العباسی الثانی، دکتر شوقی ضعیف، ص92.
(328) تاریخ الخلفا، ص386؛ تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج3، ص433.
(329) تاریخ الاسلام، همان، ص433.
(330) أبو الحسن علی بن اسماعیل بن اسحاق بن سالم بن اسماعیل بن عبد الله بن موسی بن بلال بن ابی بردةبن ابی موسی اشعری، (260 - 324 ه) برای اطلاع درباره زندگی وی رجوع کنید به بحوث فی الملل والنحل، جعفر سبحانی، ج2، ص10 تا 17.
(331) همان، ص31.
(332) برای توضیح درباره مکتب اشعری ر.ک: بحوث فی الملل والنحل، جعفر سبحانی، ج2.
(333) اضواء علی السنة المحمدیه، محمود ابوریه، ص43.
(334) صحیح بخاری، به شرح کرمانی، ج2، ص6؛ سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص326.
(335) پژوهشی پیرامون زندگانی نواب خاص امام زمان (عجّل الله فرجه)، علی غفارزاده، ص33.
(336) ر.ک: مجله حوزه ش 70 - 71 (ویژه بقیةالله الاعظم عج ص72 - 122.
(337) ر.ک: فرق الشیعه نوبختی؛ بحار الانوار، ج37؛ الفصول المختاره، شیخ مفید.
(338) ر.ک: مروج الذهب، مسعودی، چاپ: الشرکة العالمیه، ج2، ص572.
(339) قرن چهارم ه ق.
(340) الفصول المختاره، شیخ مفید، ص321.
(341) برادر امام حسن عسکری (علیه السلام).
(342) دوره فترت به دوره ای می گویند که در آن دوره، پیامبر ویا امامی نباشد.
(343) این 4 تن در بین شیعیان به عناوینی چون: نواب خاص امام زمان (عجّل الله فرجه)، سفرای حضرت، وکلای خاص، نواب اربعه، سفرای اربعه خوانده می شوند.
(344) ر.ک: رجال کشی؛ رجال شیخ طوسی
(345) ر.ک: الغیبة، شیخ طوسی، ص215؛ بحار الانوار، ج51، ص345.
(346) ر.ک: همان، ص216؛ منتخب الاثر، ص394.
(347) محل سکونت شیعیان.
(348) مکتب در فرایند تکامل، مدرسی طباطبایی، ص129 و130.
(349) اقتباس از کتاب دکتر جاسم حسین، ص155.
(350) ر.ک: رجال نجاشی، ج1، ص218.
(351) تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (عجّل الله فرجه)، ص170.
(352) ر.ک: همان ص192.
(353) حیاةالامام محمد المهدی، باقر شریف قرشی، ص130.
(354) ر.ک: کمال الدین...، ص517.
(355) ر.ک: معجم البلدان، ج3، ص264.
(356) ر.ک: اثبات الوصیه، مسعودی، ج3، ص266 - 267؛ تاریخ سیاسی - غیبت امام دوازدهم (عجّل الله فرجه)، ص210.
(357) ر.ک: کمال الدین...، ص517.
(358) ر.ک: الغیبة، شیخ طوسی ص237.
(359) همان.
(360) ر.ک: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (عجّل الله فرجه)
(361) منبع ردیف 53،ص 240 بحار الانوار، ج51، ص359.
(362) ر.ک: الغیبة، شیخ طوسی، ص236.
(363) ر.ک: بحار الانوار، ج51، ص310؛ الغیبة، شیخ طوسی ص195.
(364) همان
(365) الغیبة، شیخ طوسی ص257
(366) همان ص188.
(367) همان، ص257.
(368) (تنقیح المقال)، ج1 ش 218.
(369) ر.ک: رجال شیخ طوسی، ص496
(370) ر.ک: الغیبة، شیخ طوسی، ص257؛ تنقیح المقال ج3 ش 12757.
(371) ر.ک: رجال نجاشی ص243
(372) ر.ک: تنقیح المقال ج1 ش 2752؛ رجال شیخ طوسی ص436؛ کمال الدین.. ص483
(373) ر.ک: تنقیح المقال ج2 ش 10222
(374) ر.ک: همان ش 9588
(375) ر.ک: کمال الدین... ص504؛بحار الانوار ج51 ص336.
(376) ر.ک: تنقیح المقال ج3 ش 1843
(377) همان ج2 ش 7902
(378) همان ج2 ش 9607
(379) همان ج1 ش 1286
(380) همان ج1 ش 1286.
(381) همان ج2 ش 8239.
(382) ر.ک: تنقیح المقال ح1 ش 294؛ رجال کشی ص556 ح1051 - 1053
(383) ر.ک: مکتب در فرایند تکامل ص83 کتاب الواقفیه ج1 ص211 - 219؛ رجال کشی ص404 ح795.
(384) ر.ک: مکتب در فرایند تکامل، ص100 رجال کشی ص523.
(385) ر.ک: معجم رجال الحدیث ج16 ص204 وج 11، ص150؛ وسائل الشیعه ج20 ص90.(چاپ 20 جلدی)؛ رجال کشی ص573 ح1086 تنقیح المقال ج2 ش ص7887؛ رجال شیخ طوسی ص420 و433.
(386) ر.ک: بحار الانوار، ج50 ص284؛ مناقب جص433.
(387) هنگامی که خبر لعن، او توسط ابن روح به گوشش رسید بانفاقی عجیب شروع به گریستن کرد وگفت این سخن را با طنی است عظیم، وآن اینست که لعنت یعنی ابعاد ومعنی کلام ابن روح که گفته: لعنة لله یعنی با عده لله من العذاب والنار واکنون به مقام ومنزلت خود پی بردم. سپس صورت خود را بر زمین مالید وسجد کرد وبنی بسطام را توصیه به کتمان این سخنان نمود.(ر.ک: الغیبة، شیخ طوسی ص248)
(388) شیخ طوسی در غیبت خود، از ام کلثوم بنت ابو جعفر عمری نقل می کند که:
روزی وارد بر مادر ابو جعفر محمد بن بسطام(از بنی بسطام) شدم. وی با کمال احترام با من رفتار نمود ومرا گرامی داشت وحتی شروع به بوسیدن پای من نمود. وقتی سبب را جویا شدم گفت: شیخ ابوجعفر محمد بن علی (شلمغانی) سری را برای ما فاش ساخته است وما را امر به کتمان ان نموده واگر آنرا فاش کنیم عقاب خواهیم شد! وقتی من اصرار شدید نمودم ووعده دادم که این سر را فاش نکنم (در حالیکه در درونم أبو القاسم حسین بن روح را استثناء کردم) گفت: شلمغانی به ما گفته که روح رسول لله (صلّی الله علیه وآله) به بدن شیخ أبو القاسم حسین بن روح، وروح فاطمه (علیه السلام) به بدن تو (ام کلثوم) منتقل شده است پس چگونه تو را اعظام واکرام نکنم؟وقتی من این عقاید را تکذیب نمودم گفت: اینها سری عظیمند واگر تو مرا وادار به افشاء آنها نکرده بودی آنها را باز نمی گفتم.
ام کلثوم گوید: هنگامی که این جریان را به ابن روح گفتم گفت: دخترم، مبادا دیگر هیچگونه ارتباطی با این زن برقرار کنی! این سخنان، کفر به خدا والحاد است که این ملعون در قلوب این جماعت جایگزین کرده تا اینکه راه را برای قول به حلول خدا در خودش باز کند همانگونه که نصاری در حق مسیح (علیه السلام) گفتند وحلاج گفت...(الغتیبة شیخ طوسی، ص249)
(389) همان، ص253؛ تاریخ الغیبة الصغری، ص520.
(390) ر.ک: رجال کشی، ص606، ح1128.
(391) همان، ص516.
(392) همان، ص520.
(393) ر.ک: تنقیح المقال، ج1، ش 2723.
(394) ر.ک: الغیبة، شیخ طوسی، ص245.
(395) همان
(396) هنگامی که حلاج وارد قم شد وطی نامه ای علی بن باوریه قمی که از اجلاء علماء قم وجزء محدثین معروف است را به سوی مذهب خود فراخواند، توسط علی بن بابویة بشدت مورد نکوهش وبی حرمتی واقع رانده شد تفصیل این جریان را در کتاب الغیبة، شیخ طوسی، ص247 وتنقیح المقال ج1، ص2079 وتاریخ الغیبة الصغری، ص531 مطالعه کنید.
(397) وقتی حلاج وارد بغداد شد به قصد اینکه أبوسهل نوبختی، که از بزرگان ومتکلمین شیعه بود، را به سوی خود جلب کند ادعای سفارت ونیابت را تکرار کرد ولی ابوسهل نوبختی از او طلب آیه ودلیل نمود از جمله گفت: اگر موی سوم را بر من بازگرداند ومحاسنم را بدون نیاز به خضاب سیاه گرداند بااو ایمان می آورم وهمین امر موجب رسوائی ومضحکه حلاج، نزد جماعت شیعه شد تفصیل این جریان را در العیبة، شیخ طوسی ص247 وتاریخ العیبة الصغری، ص529 مطالعه کنید.
(398) تنقیح المقال، ج3، ش 11095.
(399) ر.ک: تنقیح المقال، ج1، ش 2079.
(400) بحار الانوار، ج50، ص226 - 232.
(401) همان، ص186 - 187.
(402) الغیبة، شیخ طوسی، ص179.
(403) ر.ک: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج4، ص382 - 329.
(404) ر.ک: شیعه در اسلام، علامه طباطبایی ص28 (چاپ انتشارات اسلامی، 1362).
(405) همان، ص28 - 30.
(406) همان، ص56.
(407) از قرن پنجم تا قرن نهم ه ق
(408) انقلاب اسلامی وریشه های آن، عباسعلی عمید زنجانی ص208 - 215.
(409) همان
(410) شیعه در اسلام ص56.
(411) در قرن اول ودوم هجری قیامهای: توابین، مختار، زیدبن علی فرزند امام سجاد، ابراهیم بن عبد الله بن حسن، عیسی فرزند زید بن علی ومحمد بن ابراهیم حسنی در مناطق مختلف عراق بوده است.
(412) قیام سرور آزادگان حسین بن علی (علیه السلام) وقیام اهل مدینه پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) وقیام محمد بن عبد الله حسن مثنی وقیام حسین بن علی صاحب فخ در حجاز بوده است، قیام یحیی فرزند زید بن علی نیز در گرگان وقیام محمد بن قاسم در خراسان بوده است.
ابو الفرج اصفهانی مورخ مشهور جهان اسلام تا سال 313 هجری شهادت تعداد 218 نفر از فرزندان علی را به ثبت رسانده وگفته است که در اطراف یمن ومحدوده طبرستان گروهی از این تبار به قیامهای پیروزمند ویا شکست خورده ای دست زده اند که از آن ماجراها اطلاعی در دست نیست. به کتاب انقلاب اسلامی وریشه های آن، ص145 مراجعه شود.
(413) ادریسیان در مغرب، علویان در طبرسان، آل بویه در عراق وایران، فاطمیان در مصر وشمال آفریقا، حمدانیان وبنی مرداس وبنی عمار در شامات.
(414) به تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری تألیف آدام متز، جلدهای 1 و2 مراجعه شود.
(415) انقلاب اسلامی وریشه های آن، ص186.
(416) البدایة النهایة تألیف ابن کثیر، ج13، ص302 وتاریخ الاسلام السیاسی، ج4، ص161.
(417) انقلاب اسلامی وریشه های آن، ص188 - 190.
(418) همان: ص227 به نقل از اسناد ونامه های تاریخی واجتماعی دوران صفوی تألیف ثابتیان، صفحه وتاریخ ایران ترجمه کریم کشاورز:511
(419) ر.ک: به تاریخ ایران ترجمه کریم کشاورز، ص522.
(420) ر.ک: علامه مجلسی، حسن طارمی، انتشارات طرح نو حجةالاسلام طارمی که به تازگی قائم مقامی آقای دکتر حداد عادل در دانشنامه ایران واسلام را پذیرفته است در کتاب علامه مجلسی با استفاده از ابزار علمی روز، به تبیین علت وچرایی همکاری امثال علامه مجلسی وشیخ بهائی، باحکومت صفویان پرداخته ونقش این بزرگان وعلمای معتبر وگران سنگ عالم تشیع در قوام فرهنگی این سلسله را باز شناسانده است. نویسنده در این کتاب با استناد به آمار وکتب تاریخ، اشتباهات مرحوم دکتر شریعتی ومستشرق خائن به آرمان اسلام وتشیع یعنی ادوار براون را پاسخ داده است بدون آنکه به جنجال آفرینی های مرسوم وشایع روی آورده باشد.
(421) ر.ک: همان.
(422) ر.ک: نادر شاه ومسأله تقریب (مقاله)، رسول جعفریان منتشره در نشریه گران سنگ واندیشمند کیهان اندیشه شماره 62 (مهر وآبان 1374)
(423) این پیوند را بسیاری از مورخان به سید جمال الدین اسد آبادی نسبت داده هر چند که غیر از او از دانشمندان بزرگوار شیعه مواضع بسیار ارزنده در این زمینه داشته اند به انقلاب اسلامی وریشه های آن ص238 - 243 مراجعه شود.
(424) انقلاب اسلامی وریشه های آن ص241.
(425) ر.ک: وصیت نامه سیاسی - الهی امام خمینی (رحمه الله).
(426) ر.ک: تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام سید حسن صدر.
(427) همان.
(428) به کتاب شهداء الفضیلة از علامه امینی مراجعه شود که شهدای دانشمندان شیعه را در طول چهارده قرن مورد توجه قرار داده است.
(429) به کتاب انقلاب اسلامی وریشه های آن چه در بخش نهضتها وچه در بخش دولتها مراجعه فرمایید.
(430) به دو کتاب ایشان: شیعه در اسلام ومجموعه مذاکرات با آقای هانری کربن مراجعه شود.
(431) مجموعه مذاکرات با آقای هانری کربن مستشرق فرانسوی که سخت به فرقه شیخیه علاقمند است.
(432) آثار شهید صدر در کلام جدید ونظام اقتصادی، ونظریه اقتصادی اسلام وبانک بدون ریا وپایه های منطقی استقراء وتجدید در حوزه علم اصول وتفسیر موضوعی قابل مطالعه می باشد وهمچنین آثار پر برکت شهید مطهری در عرضه بسیار خوب مطالب پیچیده فلسفی وتجدید طرح مباحث کلامی بسیار حائز اهمیت است وتمامی آثار قلمی استاد علامه طباطبائی که استاد اساتید نسل حاضر ومجدد علمی در قرن حاضر بشمار می روند باید در این بحث بسیار ظریف مورد توجه قرار گیرند.
(433) از سید حسن صدر.
(434) از آثار بزرگ تهرانی.
(435) از سید محسن امین عاملی.
(436) از استاد شهید آیت الله علامه مرتضی مطهری (رحمه الله).
(437) برای توضیح بیشتر مراجعه کنید به مقدمه ای بر فقه شیعه از دکتر سید حسین مدرسی وتاریخ التشریع الاسلامی از دکتر عبد الهادی الفضلی.
(438) متوفای 463 ه ق.
(439) به (المحنه): وسخنرانی شهید صدر مراجعه شود.
(440) خدمات متقابل اسلام وایران، ج2 ص125 - 126.
(441) همان ج2، ص125، تألیف این کتاب پیش از انقلاب اسلامی ایران بوده است.
(442) که هنوز هم ادامه دارد وآخرین مسافر کاروان شهادت مرحوم آیت الله غروی بودند که در تیر ماه سال جاری (1377 ه ش) توسط صدامیان به شهادت رسیدند.
(443) چون شرکت مرحوم آیت الله کاشانی در مبارزه مردم عراق علیه انگلیسی ها.
(444) ر.ک: الاجتهاد والتقلید، شیخ محمد مهدی آصفی.
(445) ر.ک: بحار الانوار، ج51، ص85 - 104؛ سنن ابی داود، ج2، ص310، ح4283.
(446) سنن ابی داود، ح4282.
(447) ر.ک: الملل والنحل، شهرستانی؛ فرق الشیعه، نوبختی.
(448) ر.ک: تاریخ الاسلام، ج3، ص146 به بعد.
(449) ر.ک: تاریخ ادیان ومذاهب جهان، مبلغی، ج3، ص1114.
(450) ر.ک: لغت نامه دهخدا، ص1937.
(451) ر.ک: حیاة الامام محمد المهدی، باقر شریف قرشی، ص144.
(452) ر.ک: منبع ردیف 46، ص1118.
(453) همان، ص1115.
(454) ر.ک: حیاة الامام محمد المهدی، ص139 - 143.
(455) ر.ک: دائرة المعارف، مصاحب، ص356.
(456) همان، ص1985 - 1986.