جایگاه ومعنی واسطه فیض
اصغر طاهرزاده
فهرست کتاب
مقدمه
روش ما در ویراستاری کتاب
مقدمه مؤلف
عصاره ای از فرهنگ مهدویت در ابعاد گوناگون
انسان کامل، غایت هر انسان
جایگاه امام معصوم بعد از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم)
نقش امام زمان (عجّل الله فرجه) در زمان غیبت
امام؛ عامل تبیین مقصد قرآن
شب قدر وحضور حضرت ولی عصر (عجّل الله فرجه)
امام (علیه السلام) مقصد خلقت
معرفت به امام زمان (عجّل الله فرجه) شرط بهره گیری از معارف دین
انتظاری حیات بخش
زیباترین زندگی در عصر غیبت
امامان معصوم (علیهم السلام) حاکمان آینده جهان
یگانگی عالم کبیر با عالم صغیر
ریشه سرگردانی ها
انحراف از انتظار حقیقی
تأثیر نظر امام عصر (عجّل الله فرجه) در اصلاح انسان
مقام واسطه فیض
نحوه حضور حضرت حجت (عجّل الله فرجه)
تصرّف در ابعاد غیبی انسان ها
مافوق فهم صورت گِرا
چگونگی تأثیرپذیری روح وقلب
انسان کامل ونظر به لوح جانِ انسان ها
دین در صحنه معرفت بشری
اسماء خدا در وجود آدم
طالب نظر امام زمان (عجّل الله فرجه) بودن
روح سرطانی
تأثیر نظر امام بر قلب انسان
عوض کردن مبادی میل
غم غیبت امام زمان (عجّل الله فرجه)
انقلاب جهانی جهت تعالی عقل وخیال
بازگشت دینداری به نظام تصمیم گیری بشر
توجه به دروازه نور
راهِ آسمانی شدنِ انسان زمینی
سر رشته عزّت حقیقی
انتظار فرج وآثار آن
برکات تأثیر نظر امام عصر (عجّل الله فرجه)
اصلاحی، فوق کتاب ودرس
امام (عجّل الله فرجه) عامل به ثمر رسیدن هر انسان
عوامل جلب نظر امام عصر (عجّل الله فرجه)
معنی وجایگاه فرج
فرج وطلوع تمام نورها
عوامل محرومیت از فرج
دعای ندبه، زمینه تحقق فرهنگ امام زمان (عجّل الله فرجه)
سنت گزینش اولیاء
موانع ظهور حق در جامعه
زندگی زیبا در پرتو خواستن های امام زمانی
منطقی ترین آرمان
آرزوی حقیقی
دولت الهی
ارتباط با امام عصر (عجّل الله فرجه)
چگونگی ارتباط با مقام امام عصر (عجّل الله فرجه)
برای چه می خواهی امام را ببینی؟
غفلت از فضای ارتباط با امام عصر (عجّل الله فرجه)
همیشگی فرج برای اهلش
نظر امام عصر در هر صبح
نور وجود امام (عجّل الله فرجه)؛ بستر اقامه حق
فرج حتمی ترین حادثه در انتهای تاریخ
کشف اسرار عالم در فهم چگونگی ظهور
مقابله با حوادث حتمی الوقوع، محال است
تحقق ظهور وتحقق هدف خلقت
معنی عدالت وامنیت در آخر الزمان
معنی تاریخ
هدف خلقت؛ نمایش انسان کامل است
آخر الزمان؛ ابتدای تاریخ حقیقی بشر
زنده ترین مکتب ها وزنده ترین انسان ها
تقدّم وتأخّر ظهور
امام زمان (عجّل الله فرجه) همیشه باید حاضر باشند
شناخت امام زمان (عجّل الله فرجه) دریچه ارتباط با پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وسایر ائمه (علیهم السلام)
غایب؛ امّا فعّال
یگانه شدن عالَم کبیر با عالَم صغیر
نظام احسن وآخر الزمان
لوازم اعتقاد به حکمت خداوند
امامت، بستر ظهور اسرار شریعت
ادامه رحمتِ هدایت توسط امام معصوم
شرط ظهور چهره نهایی اسلام
لازمه نظام اَحسن الهی
ظرفیت زمین وعالی ترین آرمان
معنی وجایگاه انتظار فرج
شرط تحقق جامعه آرمانی
نظام اَحسن الهی وانتظار جامعه آرمانی
حاکمیت آرمانی، لازمه نظام اَحسن الهی
مدرنیته؛ ظلمات آخر الزمان
نجات از هوش شیطانی
شرایط رفع همه حجاب ها
انقلاب اسلامی، طلوعی امیدبخش
توجه به موعود، عامل نجات
راه عبور از ظلمات آخر الزمان
اهمیت شناخت روح زمانه
انتظارهای غلط از انقلاب اسلامی
شرایط زندگی قدسی
سؤال وجواب های مربوط به بحث نظام احسن وآخر الزمان
یک قدم تا ظهور
چگونه امام شناخته می شود؟
ملاقات با امام زمان (عجّل الله فرجه)، خطرها وغفلت ها
امام زمان (عجّل الله فرجه)، عین انسانیت
ظهور حقیقت انسانیت در افراد مختلف
اهمیت درک «چگونگی حضور حضرت حجت در هستی»
عالِم به موضوعی وجاهل به موضوعی
امام زمان (عجّل الله فرجه)؛ ظهور نهایی اسرار غیب
امام زمان (عجّل الله فرجه)؛ تنها راه تکمیل همه ابعاد انسانی
امام زمان (عجّل الله فرجه)؛ تنها راه رسیدن به خدا
امام زمان (عجّل الله فرجه)، عین تعادل در انسانیت
آفات وهّابی گری
چگونگی بهره بردن از «تنها واسطه فیض»
امام زمان (عجّل الله فرجه) منطقی ترین مقصد
ما امام زمان (عجّل الله فرجه) را ببینیم یا امام زمان (عجّل الله فرجه) ما را؟
چگونگی ملاقات با امام زمان (عجّل الله فرجه)
نظر امام (علیه السلام) بر موطن «قلب»، «خیال» و«حسّ»
محرومیتی خودخواسته
هدف از ملاقات امام (علیه السلام)
رؤیت امام (علیه السلام) از جمالِ عین رکوع وعین سجود
رعایت کامل شریعت، عامل ارتباط با امام (علیه السلام)
دیدن امام را در خواب
احتمال تمثّل شیطان یا نفس امّاره
جایگاه رؤیت امام (علیه السلام) در خواب
انتظار واقعی
اوّلین قدم، شناخت نقص های نظام سیاسی جهان
امام زمان (عجّل الله فرجه) ونوع اسلحه ها در آخر الزمان
صبر در انتظار وناامیدی از خود؛ مقدمه جلب نظر امام زمان (عجّل الله فرجه)
منابع
مقدمه
باسمه تعالی
1- گفتگو از حضرت صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) به نحو صحیح وبا تصور واقعی، موجب آمادگی برای انتظار حقیقی وتحقق آن ودر نتیجه ظهور با برکت حضرت می شود ولذا بر هر مسلمان معتقد به وجود وظهور آن حضرت لازم است که در راستای معرفی صحیح فرهنگ مهدویت وانتظار، هیچ گونه کوتاهی به خود راه ندهد.
2- فروپاشی کمونیسم وسقوط لیبرالیسم در دره ابتذال وخودکامگی امپریالیسم، دفتر تمامی تئوری های سیاسی اجتماعی را که مدعی اصلاح آینده بشر هستند فرو بست وبه همین جهت قرن اخیر را قرن فقر تئوری ها می دانند ومعتقدند هرگز بشر تا این اندازه دچار ضعف تئوری نبوده است، زیرا دیگر حرفی برای گفتن ندارد، واین است که به خوبی احساس می شود اگر بشریت به خود آید زمینه برای ظهور حجت خدا (عجّل الله فرجه) فراهم است. غفلت از معرفت وتصور صحیح از حجّت حی خداوند (عجّل الله فرجه)، موجب در پرده شدن آن حضرت وعامل ادامه سرگردانی جهان خواهد بود. حال چه این غفلت به جهت ضعف تئوریک باشد، وچه به جهت انحراف از موضوع، وتقلیل دادن مطلب در حدّ جشن پانزده شعبان. وبه واقع اگر تا این حدّ از نظر معرفتی از موضوع مهدویت وانتظار غفلت نمی شد، وضع مسلمین تا این اندازه بحرانی نبود وتنها چاره نجات جهان در حال حاضر روی آوردن وآویختن به دامن حجّتی است که به تمامی در برابر حجّت های غیر الهی وغیر حقیقی می ایستد، واز تمامیت فرهنگ معنوی حمایت می کند.
3- کتاب حاضر سعی دارد با توجه به نکات فوق؛ اولاً: به کمک متونِ آیات وروایات مربوطه تصور صحیحی نسبت به نقش حضرت حجت (عجّل الله فرجه) ارائه دهد. ثانیاً: با نظر به انقلاب اسلامی به عنوان دوره گذار از وضع موجود جهان به وضع مطلوب، نظرها را متوجه تمدن اسلامی نماید تا مسئله انتظارِ فرج هرچه کاربردی تر وارد زندگی امروزین مسلمانان گردد وفعالیت نسل جوان به جای فروافتادن در ظلمات روزمرّگی آخر الزمان، به زندگی فعّال منتظران پیوند بخورد.
4- سخنران محترم در دو مبحث از این کتاب به شرح وتبیین فرازهایی از دعای ندبه پرداخته تا بتواند نمونه هایی از فرهنگ انتظار ونتایج آن را در حین بحثِ خود روشن کند واین کار غیر از کاری است که در شرح بر دعای ندبه تحت عنوان «دعای ندبه؛ نظر به فردایی نورانی» انجام داده، زیرا که در شرح دعای ندبه موضوعْ از زاویه دیگری مورد بررسی وپیگیری قرار گرفته وسعی در رعایت انسجام کلی دعا وتوجه به پیام کلی آن می باشد.
5- پس از تدوین کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» در رابطه با «براهین وجود وچگونگی حضور وظهور حضرت حجت (عجّل الله فرجه) در هستی» مجموعه مباحثی که در این کتاب پیش رو دارید سخنرانی های استاد در رابطه با«تبیین مقام واسطه فیض بودن وجود مقدس حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه)» است که از نوار پیاده شده وپس از تکمیل مباحث توسط خود ایشان، به صورت کتاب حاضر خدمت عزیزان عرضه می داریم، باشد که إن شاء الله درآینده بتوانیم در موضوع مهدویت از زاوایای دیگر کتاب هایی را خدمت عزیزان عرضه نماییم.
روش ما در ویراستاری کتاب:
شاید در ابتدا انتظار عزیزان این باشد که مباحث کتاب به صورت یک مقاله علمی که عموماً هم معمول است، ارائه شود. ولی همچنان که ملاحظه می نمایید به دلایل زیر تلاش شده است در ویراستاری متنِ کتاب فضای گفتاری آن حفظ شود.
1- فرق متون دینی با مقاله های صرفاً علمی این است که متون دینی - از جمله این کتاب- باید علاوه بر آن که جنبه اطلاع رسانی داشته باشد، جنبه حضوری وبازی گرانه مخاطب خود را نیز حفظ کند، زیرا هدف دین تربیت انسان است ونه آموزش او، وجایگاه باورهای دینی قلب انسان است ونه ذهن او. در این روش است که انسان، متذکر ومتأثر می گردد ومطالب دینی، او را در تغییر رفتار یاری می کند، ولذا باید ارتباط حضوری متون دینی با مخاطب خود حفظ شود وآنچه توسط سخنران در حالت حضور بیان شده است با همان حال وهوا به صورت نوشتار در آید تا همان سیر وسفر حضوری در قلب خواننده محقق گردد.
2- در دریافت حصولی از واقعیات به هیچ وجه پیوندی میان ما وواقعیات برقرار نمی شود وآن هایی که عادت کرده اند در حدّ آگاهی از واقعیات، متوقف شوند انتظار دارند در موضوعات مورد بحث یک مقاله شُسته ورُفته خدمتشان عرضه شود، ولی ما تلاش می کنیم عقل وقلبِ مخاطب، در محضر خودِ حقیقت قرار گیرد واز پرتو مقدس آن بهره مند گردد واین کار با علم حصولی نسبت به حقایق مقدس، ممکن نیست. آری «زِگوهر سخن گفتن آسان بود» ولی آن را یافتن ودر حضور آن قرارگرفتن واز تَلَؤلؤِ آن بهره مندگشتن راه دیگری می خواهد، آن هم راهی که بس طولانی است، راه سیر از مفهومِ وجود، به سوی خودِ وجود، راهی که عارف در وصف آن می گوید:
رهرو منزل عشقیم وزسر حدّ عدم * * * تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم
3- خصوصیات متون دینی می طلبدکه یک نحوه «از خویش برون آمدن» را درپی داشته باشد، تا عزم عمل در خواننده شعله ور شود که گفت:
شهر خالی است زعشاق، بود کز طرفی * * * مردی از خویش برون آید وکاری بکند
4- متون بزرگ دینی که منشأ تحول در اقوام وملل شده ومی شود چیزی جز مخاطبه ومحاوره گوینده با خواننده نیست، آن هم با ارائه انبوه مثال ها. مسلّم مولوی بنا ندارد در مثنوی ویا در دیوان شمس تبریزی اطلاعات خود را با خواننده در میان بگذارد، بلکه تلاش او این است که راهی در مقابل مخاطب خود بگشاید ولذا نمی تواند به نحوه دیگری غیر از نحوه ای که مثنوی یا دیوان شمس را ارائه داده است، سخن بگوید واگر حسام الدین چلپی آن سخنان را می نویسد، حالت مخاطبه ومحاوره آن را نیز حفظ می کند، وبه همان اندازه که انسان دارای ابعاد گوناگون وتو در توست، باید مولوی هم که انسان را مخاطب خود قرار داده است تو در تو حرف بزند، هرچند تصور بعضی در ابتدای امر این باشد که مثنوی نظم ندارد ومولوی پراکنده سخن گفته است؛ مگر انسان سنگ است که یک وجه داشته باشد وعقل وخیال وعاطفه وفطرت او هرکدام بر دیگری تنیده نباشد؟
حتماً مستحضرید که تفسیر قیّم المیزان نیز حاصل محاوره ومخاطبه علامه طباطبایی (رحمه الله) با شاگردان خاص ایشان در شب های جمعه در منزلشان وروزهای چهارشنبه در مدرسه حجت بود وحضرت علامه (رحمه الله) حاصل آن مخاطبه ومحاوره را با وسعت بیشتر تدوین نمودند وهمین موجب می شود که در خواندن آن تفسیر گرانقدر حالت حیات و«از خویش برون آمدن» در خواننده ایجاد شود.
از همه مهم تر خود قرآن است که سراسر محاوره ومخاطبه با خواننده خود است وآن هم محاوره ای با ابعاد گوناگون وشخصیتِ تو در توی انسان، انسانی که عقل وخیال وعاطفه وفطرت او تماماً بر هم تنیده شده است، به طوری که هرکس می خواهد با قرآن به عنوان یک کتاب علمی صِرف برخورد کند - ونه کتابِ به باورکشیدن روح وقلب انسان- ممکن است سؤال کند که چرا مثلاً داستان حضرت موسی (علیه السلام) را این همه پراکنده وهر وَجه آن را در جایی گفته است؟ از نظر چنین فردی شاید قرآن نظم یک مقاله علمی را نداشته باشد، ولی اگر متوجه شد قرآن کتاب تربیت است وهرلحظه با تمام ابعاد انسان سخن می گوید ودر مثال حضرت موسی (علیه السلام) در هر موقعیتی وجهی را پیش می کشد که مربوط به همان وجه مخاطَب قرآن است وبقیه وجوه در فضای محاوره ومخاطبه ای دیگر باید به میان آید، می فهمد که قرآن به اندازه انسان منظم است.
5- این کتاب مجموعه ای از سخنرانی های استاد طاهرزاده است که به صورت نوشتار درآمده وایشان پس از بررسی، حذف واضافاتی را اِعمال نموده تا خوانندگان محترم بتوانند بیشترین استفاده را ببرند ولذا چون بعضاً مطالب مفصلی به بحث اضافه شده است ممکن است در هنگام مطالعه کتاب احساس شود حالت سخنرانی بودن بحث تغییر کرده است، که از آن گریزی نیست. ولی به طور کلی چون معتقدیم هدف متون دینی تربیت انسان است ونه صرفاً آموزش او وجایگاه تربیت قلب است ونه ذهن، سعی شده است تا حدّ امکان فضای محاوره ای آن محفوظ بماند.
گروه فرهنگی المیزان
مقدمه مؤلف:
1- انسان های هوشیار ومتوجه سنن الهی به کمک ابواب گشوده خداوند وواسطه های فیض ربّانی، از بندهای پیچیده شده بر قلب وذهن وزبان خود می رهند ووارد مجلس اُنس با خدا می شوند واز پایگاه بصیرت توحیدی، زندگی وتاریخ را تحلیل نموده وعمل خود را بر آن اساس شکل می دهند وتاریخ جدید جهان را شروع می نمایند، ولذا ضرورت توجه به واسطه فیض عالَم، یعنی حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه)، ضرورتی است که غفلت از آن، غفلت از همه زندگی در ابعاد فردی واجتماعی است.
2- در مورد فرهنگ مهدویت؛ انسان از غنای منابع وفقر تدبّر وتأمل در آن آثار، در شگفت می ماند. به واقع فرهنگ مهدویت که گوهر اصلی دین داری در عصر غیبت است وشیعه افتخار توجه به آن را به نحو خاص برای خود حفظ کرده، می طلبد که با آن با دقت وتعمق برخورد شود واز این طریق برکات فوق العاده ای برای امروز وفردای خود به دست آورد وپایه های تمدن اسلامی را بنیان نهاد.
3- معرفت به مقام امامی که تجلی جامع اسماء حُسنای الهی وآیت غیب الغیوب پروردگار وخاتم اوصیاء وکعبه آمال همه انبیاء واولیاء وواسطه فیض خدا است، وبدون او هستی در هم می ریزد(1) وزمین اهلش را فرو می برد، چرا باید این چنین ساده مطرح باشد که مجبور باشیم برای طرح چنین عقیده ای بزرگ در موضع دفاعی قرار گیریم؟ ودشمنان این عقیده تصور نمایند حرفی برای گفتن دارند.
4- گویا شیطان همه سواره نظام وپیاده نظام خود را بسیج کرده تا این حقیقت بزرگ به فراموشی سپرده شود، چرا که مرگِ او با ظهور حضرت (عجّل الله فرجه) رقم خورده است. شیطان از خداوند تا روز قیامت مهلت می خواهد، ولی خداوند تا روز «معلوم» به او مهلت می دهد. «قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ * قَالَ فَإِنَّک مِنَ الْمُنظَرِینَ * إِلَی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»(2) امام صادق (علیه السلام)؛ «یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» را عصر ظهور معرفی می کنند.(3) پس عصر ظهور، عصرِ شکستن شیشه عمر شیطان است. از همین رو؛ شیطان سرسخت ترین دشمن امام زمان (عجّل الله فرجه) به شمار می رود وتمام تلاش او برای تخریب این حقیقت بزرگ وبه تأخیر انداختن ظهور آن حضرت است، ولذا شیعیان باید برای مقابله با شیطان واعوان وانصار او به منطق عقل ونقل معتبر مجهز گردند تا به خوبی شرایط ظهور آن وعده بزرگ خدا را محقق نمایند.
5- در موضوع مهدویت یک کار؛ طرحِ متون روایی بسیار ارزشمندی است که وجود مقدس حضرت ولی عصر (عجّل الله فرجه) را مطرح می کند - اعم از روایات مربوط به وجود مقدس آن حضرت، یا روایات مربوط به چگونگی وشرایط ظهور آن حضرت - وکار دیگر؛ تحلیل در مورد آن متون وروشن نمودن جایگاه حضرت از نظر روایات است، که این کتاب در عین نظر به کار اول، بیشتر کار دوم را به عهده گرفته است، زیرا تدبّر وتحلیل در متون روایی وادعیه مربوطه موجب می شود حقانیت وعظمت جایگاه معرفتی آن ادعیه وروایات هر چه بیشتر برای ما روشن شود وبا امیدواری بیشتر به آن ها تکیه کنیم.
6- بیش از سه دهه است که غرب با استعداد شیطانی خود متوجه مسأله مهدویت شده است وبرای به انحراف کشیدن آن از طریق منابع وروایات مسیحی ویهودی واز جمله مطالعات اسلامی، تلاش پی گیر نموده است، وعملاً با تأسیس صدها سایت وساخت فیلم وانتشار کتاب، در صدد است موضوع مهدویت را به حجاب ببرد وبا بازداری مردم برای رسیدن به بلوغ معنوی، برای ادامه حیات شیطانی خود، ظهور حضرت را به تأخیر می اندازد واین جاست که منتظران واقعی باید همه همت خود را جهت خنثی کردن آن حیله ها به کار گیرند وبه کمک ائمه معصومین (علیهم السلام)، تصور صحیح ومؤثری از مهدویت وفرهنگ انتظار داشته باشند تا إن شاء الله در عین دفع ظلمات آخر الزمان، هرچه زودتر از برکات ظهور آن حقیقت بزرگ برخوردار شویم.
7- توجه درست ودقیق به حجّتِ حی خداوند (عجّل الله فرجه) به خودی خود احیاء فرهنگی است که می تواند مبانی وصورت فرهنگ مدرنیته را به نقد بکشد وجایگاه تاریخی آن را به خوبی نمایان کند واین کار از هیچ یک از عناصر فرهنگی گذشته وحال به جز فرهنگ انتظار ومهدویت بر نمی آید ولذا است که با طرح درست مهدویت می توان با سرعتی غیر قابل تصور از حجاب ظلمات مدرنیته گذشت وجبهه ظهور مقدس حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه) را گشود.
8- اگر روزی جامعه ما به درجه ای از خودآگاهی تاریخی برسد که از عمق جان تمنّای تجدید حیات فرهنگ ناب محمدی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در آن شعله ور شود، فرهنگ مهدویت وتوجه به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) - به عنوان جان مایه تفکر دینی وشیعی- تنها نقطه اتکاء ما برای برگشت به هویت اصیل مان می باشد ولذا است که عاقلانه ترین کار برای نجات جامعه، احیاء هرچه دقیق تر فرهنگ مهدویت است وامید فراوان داریم در این راستا توفیق برداشتن قدمی - هرچند کوچک - نصیب ما بشود. إن شاء الله
طاهرزاده
عصاره ای از فرهنگ مهدویت در ابعاد گوناگون:
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿اَلسَّلامُ عَلَی مُحْیِی الْمُؤمِنینَ ومُبیرِ الْکافِرینَ. اَلسَّلامُ عَلَی مَهْدِی الْاُمَم﴾
﴿اَلسَّلامُ عَلَی الْقائِمِ الْمُنْتَظَر وَالْعَدْلِ الْمُشْتَهَر. اَلسَّلامُ عَلَی بَقِیَّة اللهِ فی بِلادِهِ﴾(4)
سلام بر امامی که موجب احیاء مؤمنین ونابودی وبی ثمری نقشه کافران خواهد شد!
سلام بر مهدی امّت، سلام بر قائم منتظَر وعدل مورد نظر...!
سلام بر بقیه الله در هرجایی که آن جا شهر خدا خواهد بود!
بحث ما در رابطه با مهدویت وحقیقت این اعتقاد است که آیا این اعتقاد یک مبنای استدلالی وعقلی دارد وتوجه دین مبین اسلام وسایر ادیان الهی به مسئله مهدویت بر اساس یک حقیقت بنا شده است یا نه، وآیا اعتقاد به این که انتهای عالَم با ظهور آن وجود مقدس، نورانیت پیدا می کند وحیات زمینی معنای حقیقی خود را نشان می دهد، ریشه در یک واقعیت حتمی الوجود دارد؟ یا یک آرمان خیالی است؟ خلاصه این که آیا اعتقاد به وجود مقدس حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) مبنای عقلی دارد ویا بیشتر آرزوی زیبایی است که انسان ها دوست دارند چنین باشد، بدون آن که دلیلی بر واقعیت آن داشته باشند.
در بحث های گذشته(5) بیشترین تأکید ما برای روشن شدن مبانی استدلالی وجود مقدس حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) بود وموضوع را به روش فلسفی که بیشتر اِقناعی است ونه اسکاتی، مطرح کردیم. حال در این جا می خواهیم إن شاء الله بیشتر به نحوه تأثیر آن حضرت در عالم وآدم وچگونگی بهره گیری از انوار مقدس ایشان بپردازیم. در بحث حاضر جهت متذکرشدن قلب ها، ابتدا سعی می شود با یادآوری مبانی استدلالی - چه به روش فلسفی وچه به روش کلامی- نظری گذرا به دلایل وجود مقدس حضرت (عجّل الله فرجه) انداخته شود وسپس در رابطه با نقش امروزین وفردایی حضرت در جهان نکاتی را گوشزد کنیم. چون اساس موضوع مهدویت؛ شناخت جایگاه امام وامامت در هستی واز جمله در تاریخ است. پس ابتدا باید تا آن جا که ممکن است در مسئله شناخت امام وامامت تأمل بفرمایید تا در نتیجه آن، خود به خود چشم دل به سوی امام زمان (عجّل الله فرجه) که نور چشم همه پیامبران وائمه معصومین (علیهم السلام) است باز شود.
اگر متوجه زیبایی های عالم نباشیم وعالَم را یک صحنه سیاه بدانیم، ممکن است تصور کنیم خدای عالم می خواهد این سیاهی وظلم همواره باشد، ولی اگر عالَمی را که ساخته اراده حضرت حق است از منظر دیگر بنگریم، معتقد می شویم خدای عالَم زیباترین نحوه زندگی را - چه در دنیا وچه در آخرت- برای انسان ها اراده کرده است وانسان ها باید به کم تر از آن قانع نباشند. به هرحال اگر در موضوع مهدویت عقل را به حرکت درآوریم، متوجه می شویم اوّلاً؛ مهدویت یک موضوع عقلی است وعقل متوجه واقعیت آن می باشد، ثانیاً؛ قسمتی از زیبایی های عالمِ وجود است که خداوند برای بشریت اراده کرده است وانسان ها باید تلاش کنند هر چه زودتر به آن دست یابند.
ابتدا مسأله را به طور مختصر از بُعد اعتقادی مطرح می کنیم ومسائل بعدی آن إن شاء الله آرام آرام خودش را نشان می دهد. البته مستحضر هستید که مبانی معرفتی مهدویت را در کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» به طور نسبتاً مفصل عرض کرده ایم.
انسان کامل، غایت هر إنسان:
اعتقاد ما این است که عالَم همواره دارای یک انسان کامل است که تمام بشریت از او بهره می گیرند، حال چه آن انسانِ کامل ظاهر باشد، چه غایب.(6) انبیاء وائمه یازده گانه (علیهم السلام) انسان های کاملی در زمان حیات خود بودند ووجود مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه) انسان کاملی است که فعلاً غایب است، ولی در عین حال موجود است وغایت ومقصد همه انسان ها است، به طوری که همه انسان ها در ذات وفطرت خود می خواهند در انسانیت کامل شوند وبه عبارت دیگر می خواهند به انسان کامل نزدیک گردند.
در اصطلاح فیلسوفان؛ غایت هر شیء موجود است وآن شیء باید آرام آرام به آن غایت برسد وچون غایت همه انسان ها، انسان کامل است، پس انسان کامل موجود است وکمال ونقص بقیه انسان ها در نزدیکی ودوری به آن مقام عظمی است. البته برای تبیین این بحث، خوب است مباحث نبوت وامامت را کار کنید تا اوّل مشخص شود که بشر شدیداً نیاز به نبی دارد تا از طریق پیامبرِ خدا مفتخر به هدایت باطنی وظاهری گردد وخدای حکیم که در نظام اَحسنِ خود هیچ میلی را بی جواب نمی گذارد، نیاز بشر به پیامبر را نیز همواره در طول تاریخ برآورده کرده است. لذا هیچ روزی نیست که بشر بدون پیامبر باشد، وبه همین جهت است که اوّلین انسان - یعنی حضرت آدم (علیه السلام) - خودش پیامبر است. چون اوّلین انسان هم مثل انسان های بعد از خود برای زندگی روی زمین باید توسط خدا هدایت شود، حالا که خودش اوّلین انسان است وکسی نیست که او را هدایت کند، خودش به اراده خداوند برای خودش پیامبر می شود، زیرا ما در زندگی زمینی نیاز داریم هم رفتار وکردار صحیح داشته باشیم وهم عقاید صحیح، وامکان تحقق این دو توسط دین الهی ممکن است. چون عقل بشر توانایی آن را ندارد که تمام حقایق را به طور جامع بیابد، چرا که ما جزیی از این عالم وجود هستیم ولذا احاطه به تمام ابعاد عالَم وآدم نداریم، پس نیاز است که خالق ما به ما بفهماند که چه چیز حق است وچه چیز باطل است. البته عقل ما اوّلاً؛ می فهمد که برای احاطه به همه عالم ناقص است ونیاز به وَحی دارد، ثانیاً؛ می تواند در کلام الهی تدبّر کند واز مقصود خدا بهتر آگاه شود، ونیز تصدیق می کند خالق هستی خلاف عقل، چیزی را به بشر پیشنهاد نمی کند. عقل می خواهد حق را بیابد، حضرت حق هم که حق را می گوید، پس عقل وشرع نه تنها با هم تضادی نمی یابند، بلکه انعکاس کمالات همدیگرند برای تعالی انسان.
ما می خواهیم بدانیم در این عالم چه کار کنیم که در انتهای حیاتمان، یعنی بعد از مرگ، اعمالمان خلاف جانمان نباشد وزندگی این دنیایی مان موافق حیات ابدیمان باشد، از طرفی در همین دنیا نیز کارهایی بکنیم که زندگی این دنیایی مان هم سخت وآزاردهنده نباشد. پس با توجه به محدودیتی که در فهم همه حقایق عالم داریم وعقل هم این محدودیت را تصدیق می کند، ما نیازمند به پیغمبر هستیم. پیغمبر برای ما دین می آورد ووقتی رحلت می کند، برای این که از تفسیر صحیح دین واز هدایت های باطنی که پیامبر اِعمال می فرمود محروم نشویم، باید بعد از پیامبر، یک انسان کاملی باشد که این دو مهم، توسط او عملی گردد، اولاً؛ انسانی که حقیقت دین را بداند همواره در صحنه باشد تا دین را برای ما درست تفسیر کند، ثانیاً؛ از طریق هدایت های باطنی، قلبمان را تحت تأثیر خود قرار دهد وبه سوی کمال انسانی بکشاند.
جایگاه امام معصوم بعد از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم):
بحث امامت باید هم از نظر عقلی وهم از نظر قرآنی برای ما خوب روشن شود. وقتی قرآن می فرماید: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اَطِیعُوا الله واَطِیعُوا الرَّسُول واُولِی الْاَمْرِ مِنْکمْ»(7) یعنی؛ ای مؤمنین! از خدا اطاعت کنید ونیز از رسول خدا واز «اولی الامر» اطاعت کنید. طبق این آیه علاوه بر خدا ورسول او، کسانی هستند که باید از آنها نیز اطاعت کرد، از طرفی طبق فرمان خدا اگر اولی الامر معصوم نباشد وما به او رجوع واز او اطاعت کنیم، مسلماً ما را گمراه می کند وخدا هم ما را به کسی که گمراه کند ارجاع نمی دهد. پس باید این اولی الامر معصوم باشد، واز طرفی او غیر از پیغمبر است، چون فرمود از پیغمبر واز اولی الامر اطاعت کنید. پس خود قرآن انگشت اشاره اش را بر این موضوع گذارده است که بعد از نبی کسانی هستند که هم باید معصوم باشند وهم باید از آن ها اطاعت شود وبرای کامل کردن هدایت ما در جهت پیداکردن مصداق همان «اولی الامر» که حتماً باید معصوم باشند، خود قرآن فرموده است که «اهل بیت» معصوم اند. پس در واقع از یک طرف می فرماید از کسانی اطاعت کنید که شما را گمراه نکنند، واز طرف دیگر می فرماید: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکمْ تَطْهِیرًا»(8) یعنی؛ خداوند اراده کرده است اهل بیت را از هرگونه آلودگی پاک نماید. پس مشخص است که بعد از نبی باید از چه کسانی اطاعت شود زیرا مسلمانان جهت درست فهمیدن دین واستفاده از کمالات معنوی آن، به آن ها نیازمندند وآن ها هم با تمام وجود به انسان ها کمک می کنند وشما مؤمنین نیز باید از آن ها اطاعت کنید تا زمینه راهنمایی آن ها در جامعه فراهم گردد.
منظور این که در بحث امام شناسی به شکل مفصل مشخص می شود که بعد از نبی، عده ای هستند که حقیقت قرآن را می دانند وما برای هدایت خود نیازمندیم که به آن ها رجوع کنیم. در سوره واقعه می فرماید: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کرِیمٌ، فِی کتَابٍ مَّکنُونٍ، لا یَمَسُّهُ إِلّا الْمُطَهَّرُونَ»(9) یعنی؛ آن قرآن، قرآن کریمی است در کتاب مکنون ودر کتابی پنهان وکسی نمی تواند به آن دست پیدا کند مگر مطهرون، آن هایی که عین طهارت اند که طبق آیه 33 احزاب، همان اهل البیت (علیهم السلام) می باشند وتنها این ها می توانند با حقیقت قرآن تماس بگیرند. پس حال که پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) رحلت فرموده اند، ودیگر مردم نمی توانند با آن حضرت که حقیقت قرآن نزد اوست، ارتباط داشته باشند، عده ای هستند که این مهم را به عهده می گیرند وخود خداوند به پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرموده آن ها را معرفی نماید.
حال که حتماً در این عالم علاوه بر پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) مطهّرونی هستند که با حقیقت قرآن تماس می گیرند، واز طرف دیگر طبق آیه 59 سوره نساء اولی الامرهایی هستند که ما باید از آن ها اطاعت کنیم وباید آن ها معصوم باشند، پس هیچ راهی برای نجات، جز راهی که ما را به ائمه معصومین (علیهم السلام) برساند، باقی نمی ماند وپیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در همین راستا در فرصت های متفاوت مسلمانان را بعد از خودشان به اهل البیت خودشان می خواندند. از طرفی غیر از اهل البیت پیامبر (علیهم السلام)، هیچ یک از خلفا وصحابه پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نه ادعای معصوم بودن دارند ونه ادعای ارتباط با حقیقت قرآن، پس آن ها نمی توانند از جمله اولی الامر باشند. تنها اهل البیت هستند که می گویند ما همان اولی الامری هستیم که باید از ما اطاعت کنید وهیچ دلیل مخالفی که خلاف ادعای آن ها را ثابت کند، وجود ندارد وهمه چیز دالّ بر تأیید این ها بوده است.
نقش امام زمان (عجّل الله فرجه) در زمان غیبت:
حاصل قضیه این که امامت یک مسئله بسیار عالی ویک فرهنگ فوق العاده زیبایی است که باید ما بر روی آن وقت بگذاریم ومتوجه زیبایی های عالم وجود بشویم. پس از اثبات وجود ونقش ائمه اطهار (علیهم السلام) بعد از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وتببین دین توسط آن ذوات مقدسه، این سؤال مطرح می شود که بعد از امام یازدهم (علیه السلام) که وجود مقدس امام مهدی (علیه السلام) آرام آرام در پرده غیبت می روند - اوّل غیبت صغری وبعد غیبت کبری- آیا در زمان غیبت امام، حضور ونقش امام (علیه السلام) در هستی از بین می رود؟ آیا در حال حاضر واقعاً امام در جهان ودر زندگی ما حاضر نیستند؟ آیا غیبت امام به همین سادگی است که از صحنه زندگی بشر غایب وخارج شده اند؟ یا نه، تمام ابعاد عقل وقرآن به اندیشه ما کمک می کند که ما متوجه وجود ایشان ونقش آفرینی آن حضرت باشیم، منتها نوع وشکل مأموریتشان از ظهور به غیبت تغییر کرده است؟ مسلّم غایب بودن امامی که باید عنان مدیریت جهان را به دست گیرد، برای مردم جهان محرومیت بزرگی است، ولی نباید غیبت آن حضرت را برابر حذف نقش آن حضرت به حساب آورد.
مجدداً آن قاعده فلسفی را یادآور می شوم که «غایت هر شیء، در افق برتری نسبت به آن شیء موجود است وآن شئ با سیر کمالی می تواند به آن برسد» با توجه به این قاعده جایگاه حضور حضرت را در زمان غیبت آن حضرت می توانیم بشناسیم. شما وقتی می خواهید به خانه تان بروید، غایت شما در این حرکت خانه است، حال باید خانه ای باشد تا شما به سوی آن غایت حرکت کنید وآرام آرام به آن برسید، این مثال برای غایت در حرکت مکانی است. در رابطه با حرکات کمالی هم بر اساس همین قاعده می گوییم باید همین حالا انسان کاملی باشد تا کمال انسان ها معنی بدهد وانسان ها در جهت کمال انسانی خود به سوی او سیر کنند واز پرتو وجود او بهره بگیرند، مثل کودکی که به سوی جوانیِ خود سیر می کند ودر جواب کسانی که می گویند امام مهدی (علیه السلام) بعداً می آید، می گوییم نه تنها در بلوغ تاریخ ظهور می کند، بلکه به عنوان غایت عالم وآدم، همین حالا موجود هستند، منتها نحوه وجود حضرت، نحوه معنوی وغیبی است، پس الآن جلوی چشم ما نیستند - وگرنه غایب نبودند- ولی در خارج، یک نوع حضور دارند وعالم وآدم اگر آمادگی پیدا کردند وخود را در افق برتری وارد نمودند، می توانند به آن حضرت برسند وآن حضرت برای آن ها حاضر می شوند.
ما باید از نظر معرفتی واخلاقی آمادگی ارتباط با آن حقیقت غیبی را پیدا کنیم تا حجابِ بین جهان وآن حضرت کنار رود. مثل کاری که یک عارف انجام می دهد وبا تغییر درجه وجودی خود، حجاب بین خود وحقایق غیبی را پشت سر می گذارد، همچنان که در کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» در بحث «نحوه حضور حضرت حجّت (عجّل الله فرجه)»عرض شد.
ارسطو در رابطه با موجودبودنِ غایت اشیاء مثالی می زند، او می گوید: کمالات وخصوصیات مرد بودن برای یک جوان، در همان حالت جوانی در جوان موجود نیست، امّا نه این که مرتبه مردی در عالم نیست، مسلّم آن حالت هست ولی این جوان باید به آن برسد، واز همین جا بحث می شود که محال است شیء به سوی غایتِ مفقود حرکت کند. که بحث آن در جای دیگر مطرح است. توجه به حضور انسان کامل در هستی، مبانی بسیار محکمی دارد. از جمله آن دلایل این که می گویند همان لطف خدا که باعث شد پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به سوی بشر فرستاده شود، خداوند آن لطف را هرگز تعطیل نمی کند، چون آن نیاز همیشه هست - هر چند شکل آن در مراحل مختلفِ هدایت فرق می کند- وهمیشه ما نیاز به یک هادی کامل داریم. به همین دلیل هم بعد از رحلت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) اگر ما به امام معصومی که خدا معین کند، نیاز نداشتیم وخود مردم می توانستند به کمک قرآن دین داری خود را ادامه دهند، این قدر اختلاف بین امت اسلام پیش نمی آمد وجامعه اسلامی این چنین دچار تشتت نمی شد.(10)
امام؛ عامل تبیین مقصد قرآن:
پس معلوم است که در کنار قرآن، به شخصی که قلبش در افق قرآن باشد هم نیاز است، تا مقصد اصلی آیات را بفهمد وبرای مردم روشن نماید. همان کاری که پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) علاوه بر آوردن قرآن به عهده داشتند وخداوند در این رابطه می فرماید: «... وَأَنزَلْنَا إِلَیْک الذِّکرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکرُونَ» (11) یعنی؛ ما قرآن را نازل کردیم تا تو برای مردم آنچه را به سویشان فرستادیم، روشن وتبیین کنی، وبعد از رحلت پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وکامل شدن قرآن، باز نیاز به تبیین قرآن باقی است ولذا به جانشینی که خدا تعیین کند، نیاز داشتیم وخدا هم آن نیاز را برآورده کرد، لکن عده ای نتوانستند این حقیقت را بفهمند وبه دنبال چیزهای دیگری رفتند ودر واقع از آن حقیقیت محروم شدند. مثل خود قرآن که نیاز بشر است وخدا هم آن را برای رفع این نیاز فرستاده است، عده ای آن را رها کردند وبرایشان مشکل پیش آمد. پس نمی شود گفت چون عده ای قرآن را نگرفته اند، نیازی به قرآن نبوده است. امامت به همان علت که جهت تبیین قرآن ادامه راه پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) است مورد نیاز جامعه بشری است، وچون بشر به آن نیازمند است وخداوند لطف خود را قطع نمی نماید، این لطف منقطع نمی شود، بلکه شخص حامل آن لطف عوض می شود وچون نیاز به تبیین قرآن دائمی است، جواب دادن به آن هم دائمی است وهمواره بشر نیازمند انسان معصومی است که به باطن قرآن آگاهی داشته باشد ومقاصد قرآن را بر اساس اسرار باطنی اش برای بشریت تبیین وروشن کند. حالا به جهت شرایطی که پیش آمده، آن امام غایب است، چون بشر آمادگی لازم جهت ارتباط با آن مقام را ندارد، ولی هر کس به اندازه ای که می خواهد انسان شود، باید به آن عین انسان یا انسان کامل مرتبط گردد وحجاب های بین خود وآن حقیقت را کنار بزند، چه در امور شخصی وچه در امور اجتماعی.
در مباحث گذشته عرض شد، همان طور که آب عین تری است وهرکس رطوبت وتری بخواهد، باید از آب بگیرد، هر جامعه ای هم هر چقدر اراده کند تا حضور انسانیت را در روابط خود پیاده کند، باید به حقیقت انسانیت رجوع کند وبا تعالی خود، حجاب های ظهور او را در روابط خود کنار بزند که غلیظ ترین این حجاب ها، حجاب امیدواری به حاکمانی است که با برنامه ای غیر از برنامه معصوم مدیریت می کنند.
انسان ها همواره هستند وآن حقیقت انسان یا انسان کامل هم همواره هست وظهور او در زندگی فردی واجتماعی منجر به کمالات انسانی در افراد واجتماع می شود. یک روز آن حقیقت در جمال امام صادق (علیه السلام) ظاهر می شود وهرکس به اندازه ای که متوجه مقام آن حضرت شود، از آن حضرت استفاده می کند وبرای رسیدن به ابعاد کمالی انسانیِ خود دست به دامن مبارک امام صادق (علیه السلام) می زند ویک روز آن حقیقت در جمال امام کاظم (علیه السلام) ظاهر می شود وتنها کسانی از وجود مبارک آن حضرت بهره گرفتند که متوجه مقام آن حضرت شدند.
انسان کامل یا حقیقت انسانیت ممکن نیست که نباشد، زیرا همین که انسانیت در عالم هست، اصل انسان که انسان کامل باشد، در صحنه است، همین طور که اگر رطوبتی در عالم هست به جهت آن است که عین تری در عالم هست. انسانیت؛ یک حقیقت وجودی است ودر نتیجه شدت وضعف برمی دارد وچیزی که شدت وضعف بردارد، یک مقام اصلی دارد که بقیه مقامات پرتو آن مقام هستند، مثل «وجود» که حقیقت اصلی آن همان «عین وجود» یا «کمال مطلق» است وهمه وجودات پرتو عین وجوداند. در مورد انسانیت هم هرکس تا حدّی که با انسان کامل مرتبط باشد، از انسانیت برخوردار است. مثلاً امام خمینی (رحمه الله) از انسانیت بهره ای دارند که یک مسلمان معمولی به آن اندازه بهره ندارد. یک بسیجی هم از حقیقت انسانیت، بهره های خوبی دارد، امّا نه به اندازه امام خمینی (رحمه الله)، پس هر چیزی که شدت وضعف برمی دارد، مثل «انسانیت»، یک حقیقت مطلق دارد وپرتوهایی از انسانیت که جلوه های شدید وضعیف آن حقیقت است در سایر انسان ها متجلی است. همان طور که یک حقیقت علمی داریم که همان علیمِ مطلق، یعنی خداست وعلم تمام عالمان پرتوی از آن حقیقت است، انسانیت هم که شدت وضعف برمی دارد، یک حقیقتی دارد به نام انسان کامل. بالاخره تکرار این نکات برای این است که اصل عقیده به وجود مقدس آن حضرت همواره در جان شما زنده بماند ومسئله طوری شود که به مجرد تصور موضوع، تصدیق کنید.
شب قدر وحضور حضرت ولی عصر (عجّل الله فرجه):
توجه به مسئله نزول روح وملائکه در شب قدر در «کلّ امر» به شما کمک می کند که فکرتان برای بحث در موضوع حضور دائمی حضرت ولی عصر (عجّل الله فرجه) آماده شود واز زوایه دیگری به موقعیت وجود انسان کامل توجه بفرمایید؛ خداوند در سوره قدر می فرماید: «تَنَزَّلُ الْمَلَائِکه وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کلِّ أَمْرٍ»؛(12) یعنی، در شب قدر ملائکه وروح به اذن پروردگارشان در هر امری نازل می شوند. حتماً خودتان مستحضرید که اوّلاً؛ ملائکه وروح بر قلب انسان نازل می شود، ثانیاً؛ وقتی در «هر امری» نازل می شوند، یعنی همه حقایق را نازل می کنند ولذا باید قلبی باشد که ظرفیت پذیرش همه حقایق را داشته باشد، ومسلّم آن قلب، قلب انسان کامل است. در همین رابطه از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) داریم که ایشان از اصحاب پرسیدند: آیا بعد از من هم شب قدری هست؟ عرض کردند: بله یا رسول الله، سؤال فرمودند: ملائکه وروح در آن شب بر چه کسی نازل می شوند؟ گفتند: خدا ورسولش آگاه ترند. رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، اشاره به حضرت علی (علیه السلام) کردند.(13)حالا سؤال این است که مگر بعد از امیر المؤمنین (علیه السلام) باز شب قدر ادامه ندارد؟ پس باید همواره انسان کاملی باشد که قلب او ظرف پذیرش همه حقایقی که ملائکه وروح نازل می کنند باشد وبقیه مردم از پرتو قلب مبارک او از آنچه ملائکه وروح نازل می کنند برخوردار شوند. همین که در هر سال شب قدر داریم، پس باید تا قیام قیامت یک امام زمان داشته باشیم. شاهد این موضوع را در سوره بقره داریم که خدا می فرماید: «اِنّی جَاعِلٌ فِی الْاَرْضِ خَلِیفَه...»؛ من در زمین همواره خلیفه ای قرار می دهم. پس هیچ وقت زمین بدون خلیفه خدا نیست وخلیفه خدا یعنی کسی که اوّلاً؛ ظرفیت پذیرش همه اسماء الهی را داشته باشد، ثانیاً؛ مظهر آن حقایق باشد، حال چه بگوییم آن «حقایق» اسمایی است که خداوند به آدم تعلیم فرمود وقرآن در رابطه با آن می فرماید: «...وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأسْماءَ کلَّها»؛(14) وچه بگوییم آن «حقایق» که ملائکه وروح در همه امور در شب قدر بر قلب حضرت نازل می کنند، حقیقت قرآن است، ولذا حضرت دارای قلبی است که می تواند قرآن را بپذیرد، پس جهان همواره باید یک انسان کامل با این خصوصیات داشته باشد.
باز به عنوان شاهد بر این که همیشه جهان دارای انسان کامل یا امام زمان است. این روایت که راویان اهل سنّت نیز بالاتفاق در جوامع روائی خود ذکر کرده اند، قابل توجه است وتکرار آن در این بحث اولاً: موجب می شود از افقی که این روایات به ما نشان می دهد غافل نمانیم، ثانیاً: دائماً با رویکردی دقیق تر به آن توجه شود.
حضرت رسول (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمودند: «مَنْ ماتَ ولَمْ یَعْرِف ْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِیْتَه جاهِلِیَّه»(15)؛ یعنی، اگر کسی بمیرد وامام زمان خودش را درک نکند به مرگ جاهلیت مرده است. پیام این حدیث این است که تنها با قرآن نمی توان مسلمان بود وبه عنوان مسلمان از این دنیا رفت، بلکه باید امام زمان خود را بشناسید، وگرنه به مرگ جاهلیت -که همان بت پرستی باشد- مرده اید ومسلّم است شناخت امام زمان (عجّل الله فرجه) که در این روایت مدّ نظر دارد، شناختی است که بهره های معرفتی واخلاقی برای ما دارد ونیز امام زمان (عجّل الله فرجه) باید مقامی باشد که شناخت آن، شناخت حقیقتی بزرگ به حساب آید، که بحث آن با تفصیل در جای خودش شده است. در این جا فقط به عنوان شاهدی بر این که همواره یک انسان کاملی در هستی، هست مطرح کردیم. روایت روشن می کند که در صورت نشناختن امام زمان، قرآن وسنّت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به تنهایی به دردتان نخورده است. در زمان وجود مقدس پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم)امام زمان، خود پیغمبرند، زیرا پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) علاوه بر مقام نبوت، مقام امامت را نیز داشته اند، چون آن حضرت فرزند ابراهیم (علیه السلام) هستند ودر قرآن می فرماید: پس از آن که ابراهیم (علیه السلام) را به مقام امامت رساندیم آن حضرت به خداوند عرضه داشت، آیا به ذریّه وفرزندان من این امامت می رسد؟! خداوند فرمود: «... لَایَنَالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ»(16) امامت عهد من است وبه فرزندانی از تو می رسد که هیچ گونه ظلمی نداشته باشند، یعنی معصوم باشند. حال که طبق آیه قرآن، پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) معصوم است واز طرفی ذریه وفرزند حضرت ابراهیم (علیه السلام) می باشد، پس در زمان خودشان علاوه بر مقام نبوت، دارای مقام امامت نیز بودند وامام زمان محسوب می شدند. حالا در این روایت آمده است که هرکس بمیرد وامام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است. پس پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) علاوه بر جنبه نبوت، جنبه دیگری دارند که شناخت آن جنبه نیز ضروری است، همان جنبه ای که در سایر ائمه هست، بدون آن که آن ها پیامبر باشند. از طرفی باز فکر کنید که مقام امام زمان وشناخت آن مقام چقدر مهم است که نشناختن آن مقام مساوی با مرگ جاهلیت است، چون اگر مقام او را در هستی نشناسیم، خیلی از چیزها را نشناخته ایم، چیزهایی که ما را از روحیه بت پرستی نجات می دهد. انسان ها باید بدانند حقیقتی در عالم هست که واسطه فیض بین خدا وبقیه مخلوق است وباید راه ارتباط با آن حقیقت را به طور صحیح پیدا کنند.
بسیاری از اهل سنّت می گویند: قبول داریم آخر الزمان یک انسان کاملی ظاهر می شود وبشر را هدایت می کند، ولی حرف آنها این است که او بعداً متولد می شود، ولی با دقت در این روایت وآیات قرآن نمی توان حرف آن ها را پذیرفت. عنایت داشته باشید که خداوند فرمود: «اِنّی جَاعِلٌ فِی الْاَرْضِ خَلِیفَه...» کلمه جاعل اسم فاعل است واسم فاعل، استمرار را می رساند، یعنی؛ من همواره در زمین خلیفه قرار می دهم.
امام (علیه السلام) مقصد خلقت:
قرآن می فرماید: «هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکم مَّا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً»(17) یعنی؛ ای انسان ها! خداوند، زمین وآنچه در آن است را برای شما خلق کرده است. آیا این ها را برای انسانی خلق کرده که فقط بخورد وبچرد، یا منظور این است که شرایطی برایش فراهم کرده اند تا به کمالات لازمه اش برسد؟! مسلّم زمین وآنچه در آن است خلق شده است تا انسان به کمال لازمه خود برسد، ولذا در خلقت جهان نظر به انسان کامل بوده است، انسانی که تمام توجه قلبش به خدا است وهیچ شریکی برای خدا در قلب او جای ندارد، ودر همین رابطه به بقیه مردم می فرماید: «الَّذِی جَعَلَ لَکمُ الأَرْضَ فِرَاشاً وَالسَّمَاء بِنَاء وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَّکمْ فَلاَ تَجْعَلُواْ للهِ أَندَاداً وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ»(18) خداوند برای شما زمین را گستراند وآسمان را برافراشت واز آسمان باران فرود آورد وبه کمک باران میوه هایی را از زمین خارج کرد تا رزق شما باشد، پس برای خداوند شریکی قرار ندهید واو را عبادت کنید. در حالی که می دانید همه کاره عالم خداست. می فرماید: درست است «فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَّکمْ»؛ برای شما در زمین رزق قرار دادیم، امّا این برخورداری های مادّی برای این است که بتوانید جهت خود را به سوی آن کمال محض نشان دهید. علت برخورداری های دنیایی را چنین تبیین می فرماید: «لِیَبْلُوَکمْ أَیُّکمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»(19) برای این شما را خلق کرد واز امکانات دنیایی برخوردار کرد، تا امتحانتان کند که کدام یک از شما بهترین عمل را از خود نشان می دهید.
پس طبق آیاتی که عرض شد، عالم وزمین وآسمان خلق شده است برای این که عالی ترین نمایش انسانیت وبندگی یعنی انسان کامل، که سراسر وجودش ظهور بندگی است، به صحنه بیاید. خلقت عالم برای این است که انسانی را نشان دهد که نمایش بندگی است، چون چنین انسانی مقصد خلقت است، پس همواره باید این انسان در صحنه باشد تا خلقت معنا بدهد واگر چنین انسانی در میان نباشد وخلقت بی هدف باشد، خلقت واقع نمی شود.
در روایت از امام صادق (علیه السلام) آمده است که: «اَلْحُجَّه قَبْلَ الْخَلْقِ ومَعَ الْخَلْقِ وبَعْدَ الْخَلْقِ»(20) یعنی؛ حجّت خدا قبل از خلق وهمراه خلق وبعد از خلق، موجود است. یا در روایت دیگر داریم: «لَوْ بَقِیَتِ الْاَرْضُ بِغَیْرِ اِمامٍ لَساخَت»(21) اگر حجت خدا نباشد زمین از بین می رود.
با توجه به نکات عرض شده روشن شد که اگر امام زمان (عجّل الله فرجه) لحظه ای در عالم نباشند، عالم نابود می شود، چون امام زمان (عجّل الله فرجه) مقصد خلقت است، پس با ختم نبوت، وجود امام وامامت که مظهر دیگری از ظهور حجّت خدا بر زمین است حتمی است، زیراکه فلسفه وجودی آسمان وزمین به حضور انسان کامل است، لذا این انسان کامل همواره به عنوان ظهور کامل بندگی در صحنه عالم موجود است وبه یک اعتبار خلیفه خداست در نشان دادن راه خدا به انسان ها، «اَدِلّاءَ عَلَی صِراطِهِ»(22).
خداوند در قرآن می فرماید: «یَوْمَ نَدْعُو کلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُوْلَئِک یَقْرَؤُونَ کتَابَهُمْ وَلاَ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً»(23) قیامت روزی است که هرکس - اعم از انسان مؤمن وکافر- با امامش می آید، انسان مؤمن با امام خودش، انسان کافر هم با امام خودش، پس حالا که باید هر انسانی با امامش بیاید، معلوم می شود همه امام دارند، امام انسان های کافر که مشخص است، از شیطان بگیر تا چنگیز وغیره، حال برای انسان های مؤمن باید امامی باشد که قلّه انسانیت باشد واو باید امام معصومی باشد که امام مؤمنین محسوب شود. پس باید همواره امام معصومِ حاضری در عالم باشد که انسان بتواند در این دنیا به دنبال او راه بیفتد، وروز قیامت صورت این پیروی را بیابد.
حاصل همه این عرائض این است که همواره امامی معصوم در عالم وجود دارد تا راه حق را به ما بنمایاند، چه به صورت ظاهر که «اَلْمُظْهِرِینَ لِاَمْرِ اللهِ ونَهْیِهِ»(24) ظاهرکننده امر ونهی الهی، وچه به صورت باطن که «حَفَظَه لِسِرِّهِ، وخَزَنَه لِعِلْمِهِ»(25) که اسرار الهی در نزد آنان است وخزینه علم حضرت حق اند، وهر قلبی را که آن ذوات مقدس مستعد دیدند، از آن اسرار وعلوم برخوردار می کنند ودر راستای حضور دائمی امام در هستی است که امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «لایُتْرَک الْاَرْضُ بِغَیْرِ اِمامٍ یُحِلّ حَلالَ الله ویَحْرِمُ حَرَامَه»(26) هیچ روزی زمین بدون امام نیست امامی که حلال وحرام خدا را مشخص می کند.
پس با وجود چنین نکته ای که اوّلاً؛ عالم همواره دارای حجّت الله است، ثانیاً؛ این حجّت الهی نمایش حکم خدا در زمین است، نمی توانیم بدون شناخت امام در عالم درست زندگی کنیم، زیرا عملاً مسیر نمایش حق را گم می کنیم وبه جهت همین ضرورتِ همیشگیِ حضور امام است که در دوران غیبت آن حضرت هم نقش آن حضرت تعطیل نمی شود.
جابر بن عبد الله انصاری از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) خواست تا «اولی الامر» را به او معرفی کنند، آن حضرت یکایک ائمه (علیهم السلام) را به اسم معرفی فرمود ودرباره امام زمان (عجّل الله فرجه) فرمود: او غیبتی طولانی دارد. جابر سؤال کرد: آیا در زمان غیبت، شیعه از آن حضرت نفعی می برد؟ «هَلْ یَنْتَفِعُ الشیعه بِالْقَائم (علیه السلام) فی غَیبَتِهِ؟» جواب فرمودند: آری! به خدایی که مرا به نبوت برگزید در زمان غیبت، از او بهره می برند واز نور هدایتش روشنایی می گیرند چنان که مردم از آفتابِ پشت ابر بهره مند می شوند «اِی، وَالَّذی بَعَثَنِی بِالنُّبُوه اِنَّهُمْ لَیَنْتَفِعُونَ بِهِ ویَسْتَضِیؤُنَ بِنُور وِلایتِهِ فِی غَیْبَتِهِ کانْتِفاعِ النّاس بالشَّمسِ وإنْ جَلَّلَها السَّحاب».(27) خورشید پشت ابر هم که باشد، نورش را می دهد، امّا نه به آن آشکاری که وقتی ابر نیست ومی توانیم آن را ببینیم واستفاده کنیم. وقتی متوجه حضور امام (علیه السلام) شدیم ونقش وحضور فعال آن حضرت را پذیرفتیم، خود را در شرایطی قرار می دهیم که از تأثیرات وجود مقدس آن حضرت محروم نباشیم وجایگاه زیاراتی که در رابطه با امام هست از این زاویه است، چون دانستن وجود مقدس امام یک بحث است، ارتباط برقرار کردن با آن حضرت بحث دیگری است واز طریق ارتباط برقرار کردن با امام است که قلب انسان، گمشده اش را پیدا می کند ومی فهمد که بودن این امام چه برکت بزرگی است.(28)
معرفت به امام زمان (عجّل الله فرجه) شرط بهره گیری از معارف دین:
وقتی این روایت را که می فرماید: «مَنْ مَاتَ ولَمْ یَعْرِفْ اِمَامَ زَمَانِهِ، مَاتَ مِیته جَاهِلِیَّه»؛(29) با تأمل از نظر بگذرانید از خود سؤال می کنید معنی مرگ جاهلیت چه مرگی است، قرآن می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ للهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکم لِمَا یُحْیِیکمْ...»(30) اجابت کنید خدا ورسول را که با دعوت شما، شما را زنده می گرداند. پس معلوم است مرگ جاهلی، یعنی مرگی که با کفر ونفاق همراه است. ولذا با توجه به روایت به این نتیجه می رسید که اگر حالا شما بخواهید با پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) هم ارتباط برقرار کنید، باید امام زمانتان را بشناسید واز دریچه معرفت به مقام امام زمان (عجّل الله فرجه) این زیارت وارتباط عملی می شود، زیرا کسی که با نشناختن امام زمانش روح وروانش، روح وروان جاهلیت است، امکان ارتباط با پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وبا قرآن برای قلب او موجود نیست. ما در زیارت هایی که در حرم ائمه می خوانیم، می گوییم: ای امام! اکنون سلام ما را می شنوی وجواب می دهی، همه این ها درست است، امّا اگر خواستی امام صادق (علیه السلام) هم با تو حرف بزند وجواب سلام تو را بدهد، باید امام زمانت را بشناسی، یعنی از دریچه معرفت وجود منوّر امام زمان (عجّل الله فرجه) است که می شود با سایر امامان (علیهم السلام) ارتباط برقرار کرد، چون وقتی بدون شناخت امام زمان (عجّل الله فرجه) به زیارت پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می روی، پیامبری را زیارت کرده ای که تو را متوجه مقام امامت بعد از خودش نکرده است، پس در این حال پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را زیارت نکرده ای وکسی را که زیارت می کنی، غیر از آن پیامبری است که مأمور شده است امامان بعد از خود را معرفی کند.
قرآن خواندن وعبادت کردن در افقی از معرفت، که در آن افق امام زمانی که هم اکنون حیّ وحاضر وحامل حقیقت دین است، وجود ندارد، قرآن خواندن وعبادت کردن واقعی نیست، چون دل، دلی نبود که بتواند از طریق قرآن ونماز با خدا مرتبط شود، زیرا آن دل به اصل قرآن واصل عبادت، که انسان کامل است نظر ندارد. از طریق امام زمان (عجّل الله فرجه) وا عتقاد به ایشان وتوجه به نور مقدسشان وگرفتن برکات از آن نور مقدس، می توان با قرآن وپیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ارتباط حقیقی برقرار کرد، وبا اعتقاد به وجود مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه) به عنوان امامی حیّ وحاضر است که قرآن وسنّت پیامبر وائمه هدی (علیهم السلام) نورشان را به ما می رسانند. تا این عقیده بسیار مهم - که در اول بحث روی آن تأکید شد- در ما نباشد، ظرفیت پذیرش آن انوار در ما نیست. پس اوّلین چیزی که باید برای خودمان حل کنیم، معرفت به امام زمان (عجّل الله فرجه) است، بفهمیم آن حضرت تجلی اسم «الله» است وهمان طور که هر اسمی از اسماء الهی، ظهور وتجلّی خاص خود را دارد، مثلاً اسم حیّ را در گیاهان می یابید وآن ها مظهر اسم حیّ هستند. اسم «الله» هم مظهری دارد که آن مظهر، ظرفیت پذیرش همه اسماء را به اسم «الله» دارد و«الله» رب العالمین است وآن اسم بر تمام اسماء، دولت وبرتری دارد وتمام اسماءِ جلالیه وجمالیه در آن جمع است وچون انسان کامل مظهر اسم «الله» است، لذا او ولایت تکوینی بر تمام موجودات دارد. حال اگر کسی متوجه چنین مقامی در عالم نباشد، دریچه فهم حقایق را به روی خود بسته است ومعنی واسطه فیض بودن را درست نفهمیده وبه همان اندازه هم از استفاده لازم محروم است.
مسلمانانی که مقام امیر المؤمنین (علیه السلام) را نفهمیدند، چقدر توانستند از آن حضرت استفاده کنند؟ چون امیر المؤمنین (علیه السلام) را به آن معنایی که دارای مقام ولایت مطلقه وجان ونفس پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) واولی الامر به معنای انسان معصوم می باشد، درنیافتند، با اندک حادثه ای دست از آن حضرت برداشتند وخود وجهان اسلام را به ورطه هلاکت کشاندند ودر زمانی که حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) ظاهر بودند از وجود مقدسشان استفاده نکردند. پس این که ما بفهمیم امام زمان (عجّل الله فرجه) هست ولی اعتقادمان صحیح وهمه جانبه نباشد، باز هم نمی توانیم استفاده بکنیم وچون حضرت ظهور کنند، از او استفاده لازم را نمی کنیم وتا برای ایجاد شعورِ درک مقام آن حضرت زمینه سازی نشود، ظهور نمی کنند. او منتظر آمادگی ما است، منتظر آن است که دل های ما با معرفت واخلاقِ نیکو آماده شود تا او از پرده غیب درآید. وقتی که ما اماممان را درست نشناسیم، همان مشکلاتی را برای امام عصر (عجّل الله فرجه) ایجاد می کنیم که شیعیان برای امیر المؤمنین وسایر ائمه (علیهم السلام) ایجاد کردند. عنایت داشته باشید؛ اعتقاد درست، بسیار نتیجه بخش است وجهت جان را از وَهمیات دروغ به سوی واقعیاتِ اثربخش سیر می دهد. وقتی متوجه امام زمان (عجّل الله فرجه) شدیم، یعنی وقتی اعتقادمان درست شد، خیلی سریع زمینه ارتباط با ایشان پیدا می شود.
انتظاری حیات بخش:
وقتی با داشتن معرفت صحیح تا حدّ ممکن با آن حضرت توانستیم ارتباط برقرار کنیم، دیگر غیبت آن حضرت برای ما معنی دیگری می دهد وجایگاه ظهور آن حضرت در آینده تاریخ، تمام افق زندگی ما را نورانی می کند وبه تعبیری؛ ظهور جزئی وفردی، زمینه ظهور کلّی وعمومی می شود. با توجه به این نکات است که انتظار فرج معنی خود را روشن می کند وبه واقع همان که فرمودند: «اَفْضَلُ الْعِبادَه اِنْتِظارُ الْفَرَجِ»(31) انتظار فرج، افضل عبادات است معنی پیدا می کند. ونیز می فرماید: «اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنْ اَعْظَمِ الْفَرَج»(32) منتظر فرج بودن از بالاترین گشایش ها است. ویا می فرمایند: «اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج»(33) یعنی؛ نفس انتظارِ فرج خودش یک نحوه فرج وگشایشی را به وجود می آورد، چون زندگیِ معنی دار؛ زندگی ای است که زیباترین قسمتش در انتهای آن باشد ولذا انتظاری همراه با محبت کامل به بزرگ ترین انسان در آرمانی ترین جامعه، بهترین زندگی است وتوجه به این امر در زمان غیبت امام زمان (عجّل الله فرجه) افق زندگی را به جایی می برد که آرمان همه انبیاء واولیاء در طول تاریخ به آن جا بوده است ولذا همراه آن ها به چنین آینده ای فکر می کنیم، ودر واقع در آن عالَم زندگی می کنیم ولذا همچنان که امام معصوم می فرماید: «اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج»؛ انتظار وقوع فرج نهایی، در همین حالا موجب فرج وگشایش خواهد بود، به طوری که امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «مَنْ ماتَ مُنْتَظِراً لِهذَاالْاَمْرِ کانَ کمَنْ کانَ مَعَ الْقائمِ فی فُسْطاطِهِ لا بَلْ کانَ بمنزِله الضّارِبِ بَیْنَ یَدَیْ رسولِ اللهِ بِالسَّیْفِ»(34) هر کس در حالی بمیرد که منتظر این امر باشد، موقعیتش مثل کسی است که در کنار حضرت قائم، در خیمه آن حضرت به سر برده است، بلکه مثل مبارزی است که در کنار رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) مبارزه کرده است.
حالا که ملاحظه فرمودید توجه به ظهور امام وتلاش برای تحقق آن، چقدر برکت دارد، پس باید همه تلاشمان را برای ظهور وجود مقدس آن حضرت وایجاد زمینه ظهور صرف کنیم ودر این حالت است که می توانیم در عالَمِ انتظار فرج به سر ببریم وفرمودند به سربردن در چنین عالمی، یک نوع فرج است، یعنی برکاتی که ظهور حضرت برای جمیع افراد جامعه ایجاد می کند، برای شما هم ایجاد می شود، وبه واقع معرفت به امام زمان (عجّل الله فرجه) وتوجه به چگونگی ظهور آن حضرت، انسان را وارد فرهنگ دیگری غیر از فرهنگ سیاه وضع موجود جهان می کند.
یکی از بهترین متونی که می تواند ما را وارد فرهنگ انتظار کند، دعای ندبه است. البته به شرطی که درست تجزیه وتحلیل شود. فرهنگی که بر اساس آن دعای ندبه مطرح شده، به قدری کارساز است که بنده امیدوارم إن شاء الله ما را به اهداف اصلی مان برساند.
زیباترین زندگی در عصر غیبت:
علمای بزرگی که وارد فرهنگ مهدویت وانتظار شدند وبی سروصدا به نتایج عالی رسیدند، به دلیل فهم درست انتظار بود یعنی به این معرفت رسیدند که محال است خدای حکیم نسبت به زندگی بشر در زمین، زیباترین برنامه ریزی را نکرده باشد، وزیباترین برنامه عبارت است از حاکمیت اسلام از طریق امامی که قلب او همان اسلام وقرآن باشد، وبا چنین افق فکری، هیچ کدام از حیله های حاکمان ظالم، علماء را به خود جلب نکرد، چون دغدغه آن ها دغدغه دیگری بود وچشم ودل آن ها به جای دیگر افتاده بود. کسانی که دنیا را با همین حاکمان فرهنگِ غیر دینی پذیرفتند، الگویشان، حاکمانشان شد، زیرا «اَلنّاسُ عَلَی دِینِ مُلُوکهِم»؛ مردم در دین وروش حاکمانشان هستند، وارزش های تبلیغ شده توسط دستگاه حاکم، زندگی آن ها را شکل می دهد ودر نتیجه به پستی در این دنیا راضی می شوند، این ها دیگر نقطه کمالی پیدا نمی کنند تا در راستای رسیدن به آن برنامه ریزی کنند، این ها در واقع درهای کمال را به روی خود بسته اند. در نقطه مقابلِ این نوع زندگی، زندگی کسی است که در فرهنگ انتظار وارد می شود ودیگر وضع موجود جهانِ ظلمت نمی تواند او را فریب دهد ودر نتیجه افق زندگی خود را یک افق واقعی انتخاب می کند که هم عقلی وعلمی است وهم روایی وقرآنی است، ولذا با جدّیت برای رسیدن به آن افق، نسبت به آن زندگی در نشاط وامیدواری است. مثل کسی که هم تشنگی خود را می شناسد وهم متوجه وجود آب است، چنین انسانی گرفتار تشنگی مبهم وآزاردهنده نخواهد بود، پس باید با همّت خودتان ظهور مقدس حضرت را نزدیک کنید.
آری؛ درست است که معتقدید امام زمان (عجّل الله فرجه) حیّ وحاضراند، امّا ظهور حضرت به همّت ماست. ما باید وضع موجود جهان را درست بشناسیم ومتوجه ضررهای بزرگی که به زندگی ما می زند، باشیم ولذا وضع موجود را نخواهیم ومتوجه وجود مقدس وتأثیر گذار ونقش آفرین آن حضرت باشیم، این توجه وانتظار به خودی خود زندگی آفرین است. در همین راستا است که امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «لَوْ اَدْرَکتُهُ لَخَدَمْتُهُ اَیّام حَیاتی»(35) یعنی؛ اگر او را درک کردم، خدمتگزارش می شوم، چون می فهمند حضور آن حضرت یعنی چه، با ظهور آن حضرت، همه زیبایی های عالم در تمام روابط انسانی، ظاهر می شود.
وقتی امام صادق (علیه السلام) با آن همه کمالاتی که در خود دارند، چنین تمنّایی دارند، شما حساب کنید چنین تمنّایی برای بقیه چقدر کارساز است ولذا همه تلاش ما باید این باشد که ظهور آن حضرت را هر اندازه که ممکن است نزدیک تر کنیم وبرای آن جنبه از ظهور که تحقق اش به دست ما است، برنامه ریزی کنیم. با به صحنه آوردن اعتقاد صحیح وشناخت درست امام زمان (عجّل الله فرجه)، ورشد فضائل اخلاقی که شیعیان آن حضرت باید در خود به وجود آورند این کار عملی است، حضرت صادق (علیه السلام) در رابطه با آن فضائل می فرمایند:
«مَنْ سُرَّ اَنْ یَکونَ مِنْ اَصْحابِ الْقائِمِ فَلْیَنْتَظِرْ ولْیَعْمَلْ بِالْوَرَعِ ومَحاسِنِ الْاَخْلاقِ وهُوَ مُنْتَظِر»(36)
هرکس دوست دارد که از اصحاب قائم باشد، باید منتظر باشد وورع پیشه سازد وبر اساس اخلاق نیکو عمل کند، در حالی که منتظر است.
خود حضرت برای شیخ مفید می نویسند که:
«وَلَوْ اَنَّ اَشْیاعَنا وَفَّقَهُمُ اللهُ لِطاعَتِهِ عَلی اِجْتِماعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنُ بِلِقائِنا وَلَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعاده بِمُشاهَدَتِنا عَلی حَقِّ الْمَعْرِفَه وصِدْقِها مِنْهُمْ بِنا، فَما یَحْبِسُنا عَنْهُمْ اِلّا ما یَتَّصِلُ بِنا مِمّا نَکرَهُهُ، ولا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ، وَاللهُ الْمُسْتَعان»(37)
اگرشیعیان ما، که خداوند به طاعت خودش، موفقشان کند، قلب هایشان در وفای بر توجّه به ما وتوجّه به عهد با ما همدل بود، برکتِ همراه با ملاقات ما، از آنها به تأخیر نمی افتاد وسعادت دیدار، همراه با حق معرفت وصحیح بودن آن به سوی آنها می شتافت، پس ما را از آن ها پوشیده نمی دارد، مگر همان چیزهایی که از آن ها به ما می رسد که ما آن کارها را دوست نداریم وچنین اعمالی را از شیعیانمان نمی پسندیم که خدا مددکننده است.
ظهور آن حضرت آن قدر برکت دارد که هر کاری در راستای تحقق آن انجام دهیم، موجب جهت گیری امروز زندگی ما می شود. آیا می شود همین امروز به دنبال آن عدالت ومعنویت نهایی نباشیم وامروز بهره ای از عدالت ومعنویت داشته باشیم؟
امامان معصوم (علیهم السلام) حاکمان آینده جهان:
خداوند در قرآن می فرماید: «وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّه وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ»(38)
ما اراده کردیم که بهره های با ارزشی را به کسانی که در زمین ودر عرف اهل دنیا وبر اساس ملاک های جهان کفر مستضعفند- نه در آسمان- بدهیم وآن ها را فرمانده زمین قرار داده ووارثان حقیقی زمین بگردانیم، وامیر المؤمنین (علیه السلام) می فرمایند: «فِینَا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَه»؛(39) یعنی این آیه درباره ما نازل شده است، باز در روایت داریم که مفضّل می گوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که:
«اِنَّ رَسُولَ الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نَظَرَ اِلَی عَلِیٍّ والْحَسَنِ والْحُسَیْن (علیهم السلام) فَبَکی وقَالَ: اَنْتُمُ الْمُسْتَضْعَفُونَ بَعْدِی، قالَ المُفَضَّل: فَقُلْتُ لَه: مَا مَعْنَی ذَلِک یَابْنَ رَسُولِ الله؟ قَالَ: مَعْنَاهُ اَنَّکمُ الْأَئِمَه بَعْدی، اِنَّ اللهَ (عزّ وجلّ) یَقُول: «وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّه وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ»؛(40) فَهَذِهِ الْآیَه جَارِیَه فِینَا اِلَی یَوْمِ الْقِیَامَه»(41)
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به حضرت علی (علیه السلام) وامام حسن وحسین (علیهما السلام) نظر کردند وگریستند وفرمودند: شمایید مستضعفون بعد از من. مفضّل می گوید از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: معنی آن چیست ای فرزند رسول خدا؟! فرمود: معنی سخن رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) این است که ائمه بعد از آن حضرت ما هستیم، چنانچه می فرماید: آن مستضعفون را امامان زمین قرار می دهم، واین آیه تا روز قیامت در رابطه با ما جریان دارد.
عزیزان عنایت دارند؛ مستضعفینی که در آیه مورد بحث مدّنظر است، شایستگی حاکمیت وفرماندهی بر زمین را دارند ولذا نمی شود انسان های معمولی باشند. مسئله هم روشن است که بشریت بیش از پیش آماده پذیرش فرهنگی است که توسط امام معصوم تدوین ومدیریت شود، هر چند ظلمات فرهنگ مدرنیته آن فرهنگ را در حال حاضر به چیزی نمی گیرد. واین آیه به معنی کاملش وقتی عملی می شود که وجود مقدس حضرت امام زمان (عجّل الله فرجه) ظاهر شوند، لذا در قرآن می فرماید:
«وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکونَ بِی شَیْئًا وَمَن کفَرَ بَعْدَ ذَلِک فَأُوْلَئِک هُمُ الْفَاسِقُونَ»(42).
که معنی آن بنا به تفسیر المیزان عبارت است از:
«خداوند به آن هایی که ایمان آورده وعمل صالح انجام می دهند، وعده داده که حتماً آن ها را مانند قبلی ها از مؤمنین، در زمین خلافت می دهد وبر آن زمین که به آن ها ارث داده مسلط می گرداند، این ها کسانی اند که خود را برای خدا خالص کنند، پس خدا آن ها را از حاکمیت ظالمان وفرهنگ کفر نجات می دهد ودر نتیجه جامعه صالحی خواهند داشت ودین آن ها را با ثبات وبدون تزلزل خواهد کرد، به طوری که در اثر تمکین دین، به خوبی می توان آن را در جامعه عمل نمود وهیچ کفری مانع آن نیست وآنچه مورد اعتقاد همه است، دین آن هاست، چون بر اساس فطرت انسان ها است، وخداوند مجتمع آن ها را مجتمعی ایمن می سازد تا در آن جز خدا هیچ چیزی پرستش نشود وبه هیچ ربّی غیر از خدا قائل نباشند وآنچنان دین در همه ابعاد روحی واخلاقی واجتماعی حاکم می شود که هیچ هراسی از دشمنان خود ندارند واخلاص وعبودیت عمومیت یافته وبنیان هر کرامتی غیر از کرامت تقوی منهدم گردد، چنین اجتماع طیّب وطاهر وبا صفایی که از فضیلت وقداست برخوردار است، هرگز تاکنون در دنیا منعقد نشده ودنیا از روزی که پیامبر خدا، حضرت محمّد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به رسالت مبعوث گشته، تاکنون چنین جامعه ای به خود ندیده است، لاجرم اگر بخواهد مصداقی پیدا کند، در روزگار مهدی (عجّل الله فرجه) خواهد بود که اخبار وارده از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وائمه (علیهم السلام) از انعقاد چنین جامعه ای خبر می دهد».
ودر روایت داریم که حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: این آیه درباره حضرت قائم (عجّل الله فرجه) واصحاب او - نازل گشته- است.(43)
وعده ای که در آیه فوق می دهد، همان وعده ای است که در آیه 105 سوره انبیاء از آن خبر می دهد ومی فرماید: «وَلَقَدْ کتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ»(44) در زبور نوشته شده، بعد از آن که ذکر وتوجه به حقیقت محقق شد، زمین از بندگان صالح پر می شود.
چنانچه ملاحظه می فرمایید خداوند به مؤمنین واقعی که عملشان مطابق دستورات خدا باشد، وعده حاکمیت حتمی روی زمین داده که آن ها را وارث وخلیفه زمین قرار دهد. پس طبق این آیه، باید اسلام ناب محمّدی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) حاکم شود وحرکت تاریخ طبق وعده ای که خدا داده، به سوی آن انتهایی است که فضای امنیت برای دینداران واقعی محقق شود، به همین جهت عیاشی می گوید: وقتی امام سجّاد (علیه السلام) این آیه را تلاوت کرد، فرمود: «این مؤمنین که در این آیه اشاره می کند، به خدا سوگند شیعیان ما اهل بیت هستند، که خداوند وعده خود را در حق ایشان به وسیله مردی از ما عملی می کند واو مهدی این امت است واو همان کسی است که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در موردش فرمود: «اگر از دنیا جز یک روز نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولانی می کند تا مردی از عترت من قیام کند که نامش نام من است، او زمین را پر از عدل وداد کند، آنچنان که پر از ظلم وجور شده است»(45).
یگانگی عالم کبیر با عالم صغیر:
چنانچه ملاحظه می فرمایید امر الهی در عصر ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) ظاهر می شود وانسان ها در آن شرایط به حیات طیّب می رسند. حال در شرایطی که حیات طیّب جریان یابد، آرمان های انسان ها متعالی خواهد بود وافراد جامعه بر اساس آرمان های قدسی با یکدیگر رابطه دارند وامنیت واقعی که در آن روح ها وقلب ها نسبت به همدیگر هیچ دغدغه ای نداشته باشند، در آن شرایط رخ می نماید، وعدالت در آن شرایط تجلیات فعل ولیّ خداست وانسان ها اعمال وافکار خود را با حرکات وسکنات آن حضرت تنظیم می کنند وبه تعادل واقعی می رسند. دوره پُر شدن ظلم وجور در همه جا، دوره ای است که تناسبات استکبار در همه روابط بین انسان ها حاکم است، اعم از حقوق زنان وسیاست واقتصاد وعلم وهمه چیز. حال در مقابل این دوره، دوره ظهور ولیّ الله اعظم (عجّل الله فرجه) است که همه اعمال وروابط با محوریت وجود ولیّ الله (علیه السلام) جریان دارد واین عین عدالت است. امنیت در حیات طیّبه، امنیت از خطراتِ بسیار مهم تر از خطرات جسمانی است ونور ولایت ولیّ الله (علیه السلام) همه آن خطرات را نفی می کند، چراکه خطر اصلی، سیل وزلزله نیست، خطر اصلی شیطان است که نفی آن از طریق دولت اَمن ولیّ الله (علیه السلام) که حول محور کلمه توحید می گردد، عملی می شود.
اگر جوانان ما متوجه چنین آینده ای از زندگی باشند، هرگز به وعده های خیالی که فرهنگ مدرنیته ارائه می دهد دل خوش نمی کنند. چون ما زندگی مقدس با مهدی (علیه السلام) را از آرمان های نسل جوان خود زدوده ایم، آن ها گرفتار تمنیّات دروغین شده اند، ودر انتظار زندگی وَهمی، همه عمر خود را چون فرو رفتن آبی در شنزار نابود می کنند، چون در تمنّای هدف مقدسی قرار ندارند. هر جریانی که ما را به عدالت مهدی (علیه السلام) وبه معنویتی که مهدی (عجّل الله فرجه) برای ما می آورد، هدایت نکند وما را مشغول دنیا کند، دشمن ماست وما را به سوی ناکجاآباد دعوت می کند که امروزه تجسّم عینی اش غرب است، غربی که به گفته هایدگر، همه امکانات خود را به فعلیت رسانده ودیگر چیزی در قوّه ندارد، وپایان تاریخ غرب فرا رسیده است ولذا غرب دیگر آینده ندارد، یعنی غرب همه موانع شکوفایی خود را از جلوی راهش برداشته ونهایتش این است که شما می بینید. در حالی که اسلام آینده اش مهدی (علیه السلام) است، که پس از رفع موانع شکوفایی اش، آینده ای بسیار عظیم وحقیقی است. زیرا در آن حالت، عالم کبیر وعالم صغیر یگانه شده اند، ووقتی عالم صغیر یعنی انسان کامل، بر عالم کبیر احاطه پیدا کند، روح بر جسد احاطه کامل یافته است وکمال عالم به نحوه کامل محقق شده است واین آینده، آینده حتمی عالَم است تا خلقت خداوند به بلوغ خود برسد واوامر ونواهی الهی به نحو کامل در آن جریان یابد ولذا هر حاکمیتی که در جهت آن حاکمیتِ کل قدم برندارد، دشمن ماست. با اعتقاد به مهدویت است که افق هر کس معلوم می شود وهر کس در هر زمان می تواند در بهترین جایگاه تاریخی خود زندگی کند واگر چشم دل بشر از افق حقیقی تاریخ به جای دیگر دوخته شود، بشریت سرگردان خواهد شد.
ریشه سرگردانی ها:
اگر مقصد شما در زندگی مشخص نباشد، هر پیشنهادی را می پذیرید وچون افق هایی را به شما پیشنهاد می کنند که آنچنان جدی نیست تا تمام جهت خود را به سوی آن افق معطوف دارید همواره از هدفی به سوی هدفی دیگر تغییر جهت می دهید ودر سرگردانی می مانید. پس افق هر انسانی فقط باید شرایط تحقق ولایتِ امام معصوم باشد، چه در مسائل فردی وچه در مسائل اجتماعی. اگر کسی معنی مهدویت را درست نشناسد، نه اسلام را شناخته ونه پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را، ولذا همواره سرگردان خواهد بود، چون به افقی که اسلام وپیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) اشاره می کنند، چشم ندوخته است. کسانی که از دشمن فریب می خوردند واز اسلام وقرآن جدا می شوند مگر جز این است که به نظر خود به دنبال آینده ای هستند که جواب گوی همه ابعاد وجودی آن ها باشد؟ حالا شما ببینیدآن هایی که ولایت امام معصوم را نمی خواهند، به کدام یک از حوائج خود می رسند؟ جز این است که با منصرف شدن از حاکمیت امام معصوم وچشم دوختن به افق های خیالی، طعمه فریب دشمن خود می شوند ودر راستای فریب دشمن، نظام ولایت فقیه را که به معنی حاکمیت سخنان وپیشنهادات امام معصوم توسط کارشناس دین است، رها می کنند وبه سوی هیچ، آری! به سوی هیچ نظر می اندازند. بالأخره قرآن وسنّت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وسخنان ورهنمودهای یازده امام در حال حاضر به ما کمک می کند که ما به تحقق فرهنگ ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) نزدیک بشویم. اگر کسی بفهمد حاکمیت امام زمان (عجّل الله فرجه) یعنی چه، جایگاه تاریخی حاکمیت ولی فقیه را درست می فهمد. البته در بُعد آسیب شناسیِ توجه به فرهنگ مهدویت باید بین فهم درست مهدویت با فهم خیالی آن تفکیک قائل شد، وگرنه به اسم طرفداری از فرهنگ مهدویت با نظام ولایت فقیه مقابله می کنیم، همان کاری را که انجمن حجتیّه ای ها کردند.
انحراف از انتظار حقیقی:
فرهنگ مهدویت، یعنی این که معتقد باشی باید ولایت امام معصوم در همه ابعاد زندگی بشر حاکم باشد، حال که امام معصوم (علیه السلام) غایب است، لااقل زمینه حاکمیت او را باید فراهم کنیم، حاکمیت فرهنگ ائمه وقرآن در زمان غیبت از طریق ولایت فقیه ممکن است. به اسم منتظرِ امام بودن نمی شود بنشینیم ونظام سیاسی کفر جهانی را بر سرنوشت خود بپذیریم. صورت منطقی دادن به فرهنگ غرب یک فریب کاری بزرگ است، وقتی تاریخ غرب به پایان رسیده، یعنی همه چیز آن به پایان رسیده است، اعم از فلسفه وتکنولوژی وتعلیم وتربیت، دیگر چگونه می توان برای ادامه راه خود به برنامه های فرهنگ مدرنیته امیدوار بود؟ انجمن حجتیه ای ها آنقدر که در زمان حاکمیت شاه، شاه را قبول داشتند، در زمان حاکمیت امام خمینی (رحمه الله)، ایشان را به عنوان حاکم نظام اسلامی قبول نداشتند، زیرا در عین ظاهر اسلامی، ملاک ارزشیابی هرچیز را ملاک های فرهنگ مدرنیته قرار داده بودند.
در روایت داریم آن هایی که قبل از ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) زمینه ساز ظهور آن حضرت به حساب می آیند، آنچنان از نظر جسمی وروحی آماده برای مبارزه هستند که چون پاره های آهن می باشند. حالا یک عده ای بیایند بگویند ما منتظر امام زمانیم، ولی تمام نظام ستم را قبله خود قرار دهند، این معلوم است که انحراف از انتظار واز معارف مهدویت است.
بنای ما در این بحث این بود که به طور خلاصه شمایی از معارف مهدویت را در زوایای گوناگون طرح کنیم که افق بحث باز شود ودر سلسله مباحث بعدی راحت تر جلو برویم. اگر همّت بفرمایید ومطالب را با حوصله پیگیری کنید، مطمئن باشید خود امام زمان (عجّل الله فرجه) کمک می کنند ودر شخصیت شما روحیه ای به دست می آید که در مبارزه با ظلمات دنیای امروز، چه از جهت جسمی وچه از جهت فکری واقعاً همان می شود که در روایت فرمود: یاران آن حضرت مثل پاره های آهن اند، با داشتن معارف عالیه، قلبشان را هیچ چیز نمی لرزاند. پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) می فرمایند: آخر الزمان فرزندان ما بدون این که ما را دیده باشند می آیند وبا تمام وجود از دین ما حمایت می کنند، چون یاران حضرت معنی فرهنگ مهدویت را در جهان سراسر ظلمت فهمیده اند. لذا رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در مورد آن ها فرمودند: «اولئِک حِزبُ الله، اَلا اِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْمُفْلِحُون».(46)
توجه به سنّت خداوند که در شرایط بلوغ زمین، چه بزرگی هایی به صحنه می آید، خود به خود ما را در جنبه مثبت تاریخ وارد می کند ودر ساختن آن شریک می کند، ولذا از ظلمت آخر الزمان بری خواهیم شد وبرای آینده ای بزرگ زندگی خواهیم کرد. اوّلین کاری که به عهده ماست وبنده در کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» تا حدّی بر آن تأکید کردم ودر این بحث هم باب آن را باز نمودم، امام شناسی است وتا این مسئله به خوبی روشن نشود، توجه به حضور امام معصوم در آینده تاریخ برایمان یک آرزوی خیالی ویک تمنّای غیرواقعی جلوه می کند. همچنان که در ابتدای بحث عرض شد؛ وقتی جایگاه امام وامامت در هستی شناخته شد، خود به خود چشم دل به سوی امام زمان (عجّل الله فرجه) که نور چشم همه پیامبران (علیهم السلام) واز جمله ائمه (علیهم السلام) است، باز می شود وخود حضرت به شدت کمک می کند، إن شاء الله.
«اللهمَّ اِنّا نَرْغَبُ اِلَیْک فِی دَولَه کرِیمَه تُعِزُّ بِهَاالاسْلامَ واَهْلَهُ وتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ واَهْلَهُ وتَجْعَلُنَا فِیهَا مِنَ الدُّعاه اِلَی طاعَتِک والْقَادَه اِلی سَبیلِک»(47)
خدایا! ما طالب دولت کریمه ای هستیم که در آن، اسلام ومسلمین عزیز شوند ونفاق ومنافقین ذلیل گردند وما در آن دولت در طاعت تو ودر طاعت رهبران به راه تو باشیم.
باید غفلت نکنیم خود این دعا وامثال آن ظرفیت فرد وجامعه را برای اظهار لطف الهی آماده می کند.
لازمه انتظار هر چیزی، معرفت به آن چیز است وهرچه مُنتَظَر عظیم تر باشد، ومعرفت به آن دقیق تر، لذا انتظار آن شدیدتر وواقعی تر است.
«والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته»
تأثیر نظر امام عصر (عجّل الله فرجه) در اصلاح إنسان:
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿اَلسَّلامُ عَلَیْک یا حُجَّهاللهِ فِی اَرْضِهِ. اَلسَّلامُ عَلَیْک یا عَیْنَ اللهِ فِی خَلْقِهِ﴾
﴿اَلسَّلامُ عَلَیْک یا نوُرَاللهِ الَّذی یَهْتَدیِ بِهِ الْمُهْتَدوُنَ ویُفَرَّجُ عَنِ الْمُؤْمِنینَ...﴾(48)
سلام بر تو ای حجّت خدا در زمین
سلام بر تو ای دیدبان الهی در بین خلق
سلام بر تو ای نور خدایی که هدایت طلبان به وسیله آن نور، هدایت می یابند وبه کمک آن نور، برای مؤمنین فرج حاصل می شود...
سلام بر امام مهدی (عجّل الله فرجه) که وسیله هدایت الهی در سراسر زمین است وهیچ هدایت خواهی را تنها نمی گذارد.
تولد قطب دایره امکان، بقیه الله الاعظم، واسطه فیض، ولایت کلیّه، مقام ظهور اسماء کلیّه الهیّه، حضرت امام زمان را تبریک عرض می کنم. یکی از شب های قدر، شب پانزده شعبان است ویکی از اعمال شب های قدر مذاکره علمی است. شب قدر مثل نور است که شدت وضعف دارد. درست است که نورها به یک نور کلی وصل می شود ولی به خودیِ خود شدت وضعف دارد. یکی از زمان های نورانی عالَم، شب های قدر است ولذا متکثّربودن شب قدر بدین معنی است که انسان از شب نیمه شعبان آمادگی خود را شروع کند تا شب بیست وسوم ماه مبارک رمضان بتواند همه نورانیّت شب قدر را نصیب جان خود کند ودر شب بیست وهفتم ماه رمضان آن را به انتها برساند. وإن شاء الله به کمک چنین شب هایی بتوانیم در احوال عبادی وبندگی خود واُنس با حق، به کمالاتی دست یابیم.
مقام واسطه فیض:
در بحث هایی که در رابطه با مقام حضرت حجت (عجّل الله فرجه) داشته ایم(49) وشاید اساسی ترین نکته در شناخت امام زمان (عجّل الله فرجه) باشد، مسئله واسطه فیض بودن امام زمان (عجّل الله فرجه) است ولذا در دعای ندبه عرض می کنیم: «اَیْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الاَرْضِ وَالسَّماءِ» کجاست آن وجود مقدسی که سبب اتصال بین زمین وآسمان است وآسمان وزمین به واسطه او به همدیگر متصل اند. یعنی او واسطه است تا انسان های زمینی آسمانی شوند.
مقام واسطه فیض یعنی مقامی که عامل ظهور حقایق عالم اعلی بر جان انسان ها است. حضور انسان کامل یعنی حضرت حجت (عجّل الله فرجه) در هستی، به عنوان واسطه فیض هستی، مثل نحوه حضور جان در بدن است. نفس یا «منِ» شما در«بدنِ»تان علاوه بر این که عامل حیات شماست، در همه جای بدن شما حاضر است، ونیز دارای تعیّن خاص است، یعنی موجب شده که شما به عنوان یک شخص خاص معلوم باشید ونه به عنوان یک معنی کلی. حضور همه جایی امام، حضوری نیست که موجب غیبتی در جایی بشود. به عنوان مثال یک صندلی این جا که هست بقیه جاها نیست، یعنی تعیّنی دارد که به جهت آن تعیّن، بودنِ آن در جایی، آن را از بودن در جاهای دیگر باز می دارد ولذا انجام کاری آن را از انجام کار دیگری باز می دارد. حضور وظهور حضرت مثل حضور وظهور نفس در بدن است، چون او انسانُ الْکُلّ یا انسان کامل است ومقام جامعیت همه اسماء الهی است ولذا تمام مراتب مادون هستی در نزد او ودر قبضه وجود او ومستغرقِ در اوست. حضرت صادق (علیه السلام) می فرمایند: «نَحْنُ السَّبَبُ بَینَکُمْ وبَینَ الله»(50) یعنی؛ ماییم سبب وطریق بین شما وخدای. یا در دعای عدیله اظهار می داری: «بِبَقائِه بَقِیَتِ الدُّنْیا وبِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَری، وبِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الارْضُ والسَّماءُ».(51) یعنی؛ به بقای او دنیا باقی است وبه دست او مخلوقات رزق می گیرند وبه وجود او زمین وآسمان ثابت وپای برجایند. که البته فهم درست واسطه فیض بودن آن مقام، فهم حساس ودقیقی است.
عمده مشکلات ما در امام شناسی، مثل مشکلات ما در خداشناسی است، همان طورکه در ابتدای امر می خواهیم یک کیفیت محدود از خدا را بشناسیم وبه همان قانع شویم، وهمین موجب محرومیّت ما از شناخت خدای واقعی می شود، عین این مشکل را در رابطه با امام شناسی داریم که یک تصورمحدودی از حضرت حجت (عجّل الله فرجه) داریم، در حدی که مقام عظمای واسطه فیض او را درحدّ بدن آن حضرت محدود می کنیم واز آن همه معارفی که می توانیم در این رابطه به دست آوریم خود را محروم می نماییم، البته امام (علیه السلام) بدن دارند ولی مقام امام محدود به بدن نیست، حتی فوق ملائکه است.
نحوه حضور حضرت حجت (عجّل الله فرجه)(52):
پیامبرخدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرماید: «لَوْ بَقِیتِ الاَرْضُ بِغَیرِ اِمامٍ لَساخَت»(53) یعنی اگر امام زمانی در عالم نبود، زمین نابود می شد. دو نوع نگاه ممکن است در شناخت امام (علیه السلام) مشکل داشته باشند. یک نگاه، نگاهی است که امام (علیه السلام) را در حد آدم عادی ومحدود به یک بدن می داند که عملاً این نگاه بخواهد ونخواهد منکر روایت فوق می شود. چون این روایت؛ امام (علیه السلام) را عامل بقای زمین می داند ولذا باید فوق زمین وبدن باشد. ویک نگاه هم، نگاهی است که امام (علیه السلام) را طوری می بیند که دیگر یک انسان نیست، بلکه یک مَلَک است، این هم مقام جامعیت امام را نفهمیده است. وقتی می گوییم امام (علیه السلام) واسطه فیض است یعنی ملائکه مقرّب هم مادون امام (علیه السلام) هستند.
حال باید دقت کنید که نحوه حضور ملائکه مقرّب مثل میکائیل وجبرائیل واسرافیل وعزرائیل (علیهم السلام) در هستی چگونه است. وقتی حضرت جبرائیل (علیه السلام) برای پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ظهور می کند به تعبیر خود پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، جبرائیل (علیه السلام) تمام افق را پر کرده است یعنی جبرائیل (علیه السلام) علاوه بر این که یک حضور بیرونی دارد، جان ودرون پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را هم از وَحی پر کرده وتمام قلب پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را سرشار از معنا نموده است. قلب حضرت از نحوه حضور جبرائیل (علیه السلام) آنچنان در شعف قرار می گیرد که تمام معارف عالیه عالم بر قلب پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) جاری می شود. حالا وقتی می گوییم امام زمان (عجّل الله فرجه) فوق جبرائیل ومیکائیل است باید قدری در نحوه حضور امام زمان (عجّل الله فرجه) فکر کرد، این چه نحوه حضوری است که از جبرائیل ومیکائیل (علیهما السلام) هم بالاتر است. حالا در نظر بگیرید که آن مقام با آن همه وسعت، امام ما وشماست.
تصرّف در ابعاد غیبی انسان ها:
درصدر اسلام شخصی آمد وگفت این چه پیامبری است که سوار الاغ می شود؟ کسی که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را در حدی بداند که نباید سوار الاغ بشود عملاً انتظار دارد پیامبرخدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) یک آدم ثروتمندی باشد، پس در واقع این آدم اصلاً دنبال پیامبر خدا نیست، دنبال یک آدم ثروتمند است. پیامبرِ من وشما پیامبری است که فرمود: «کُنْتُ نَبِیّاً وآدَمُ بَیْنَ المَاءِ والطّینِ»(54) یعنی من پیامبر بودم در حالی که آدم هنوز در آب وگل بود. پس طبق این روایت مرتبه وجودی حضرت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فوق حضور حضرت آدم (علیه السلام) در هستی است واز طرفی معلوم است که حقیقت جان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، دارای مقام پیامبری است، دست وپای پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) که پیامبر نیست. البته وقتی روحی نورانی در صحنه بدنی ظاهر بشود، بدنش هم به جهت متأثّر بودن از آن روح، ارزشمند می شود، اما این قداست بدن هم به اعتبار آن جانِ نورانی است. این جا هم وقتی می گوییم امام زمان (عجّل الله فرجه) واسطه فیض است باید ما عمق مطلب را متوجه بشویم وبالا برویم، نه این که مطلب را پایین بیاوریم وآن را از حقیقت ساقط کنیم. اگر نحوه حضور ملائکه مقرب را در هستی بشناسیم، نحوه حضور حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه) ونحوه تصرف آن حضرت را در ابعاد غیبی انسان تا حدی خواهیم فهمید، چون بیش از آن که ظهور بیرونی حضرت حجت (علیه السلام) مطرح باشد، حضور غیبیِ فعّال حضرت در تمام هستی مطرح است. مردمی که هنوز اسیر کمیّت ها وصورت ها هستند جسم وصورت امام زمان (عجّل الله فرجه) را به رسمیت می شناسند ولی امام زمانِ حی حاضرِ واسطه فیض در هستی را نمی فهمند.
مافوق فهم صورت گِرا:
حضرت موسی (علیه السلام) با مردمی روبه رو شد که گفتند: اگر تو خدایی داری، برای خدایت یک شکل وشمایلی درست کن تا ما اورا بپرستیم.(55) این نوع تقاضا، از پیامبر خدا نشان می دهد مردمی که در شناخت خدا اسیر صورت ها هستند، نمی توانند پیامبر وامام زمانشان را هم بفهمند. به همین جهت به ما دستور داده اند در زمان غیبت امام زمان (عجّل الله فرجه) بگوییم:
«اَللّهُمَّ عَرِّفْنی نَفْسَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی نَفْسَکَ لَمْ اَعْرِف نَبِیِّکَ، اَللّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَکَ، اَللّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فِاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دینی»56
خدایا! خودت را به من بشناسان که اگر خودت را به من نشناسانی پیامبرت را نخواهم شناخت، خدایا! رسولت را به من بشناسان که اگر رسولت را به من نشناسانی، حجتت را نخواهم شناخت. خدایا! حجّتت را به من بشناسان که اگر حجتت را نشناسم، در دین خود به گمراهی می افتم.
پس معلوم است برای پیامبر شناسی وامام شناسی یک نحوه ارتباط ویک نحوه شعور مثل شعور خداشناسی نیاز داریم، که در این فراز از دعا تقاضا می کنی خدایا! اگر تو را نشناسم، پیامبر وامام خود را نخواهم شناخت. گفت:
گوش سر بفروش ودیگر گوش خر * * * گوش سر را در نیابد این سخن
پیامبرشناسی یک شعور مافوق فهم صورت گرا می خواهد. آدم های عادی وقتی کتابی از یک نفر می خوانند، با این که شخصیت حقیقی نویسنده همین فکرش است که در کتاب با آن روبه رو هستند، می پرسند نویسنده چه شکل وقیافه ای دارد؟! یعنی این ها نمی توانند شخصیت حقیقی نویسنده را که افکار اوست، بشناسند وبپذیرند. این ها هنوز اسیر شکل ها وصورت ها وقیافه ها هستند تا شکل او را نبینند قانع نیستند که او را می شناسند.
اول باید در امام زمان شناسی وتوسل به مقام عظمای حضرت، نگاه خودمان را درست کنیم. این که روایت می فرماید: اگر چهل روز با نیت خالص عبادت کنی، امام (علیه السلام) را می بینی، یعنی چهل روز خودمان را عوض کنیم ونگاهمان را به سوی معنویت جهت دهیم، زیرا امام که غایب نیست، ما غایبیم. به همین جهت هم وقتی ما تغییر رتبه دادیم، امام (علیه السلام) را می یابیم. به چه نحوی؟ نحوه هایش فرق می کند.
هیچ کس نیست که روح آماده داشته باشد وبی امام بشود. پس این نکته را التفات بفرمایید که بیش از آن که دنبال تصرف بیرونی امام (علیه السلام) باشیم، تصرف درونی امام (علیه السلام) را تقاضا کنیم. بیش از آن که دنبال صورت امام (علیه السلام) باشیم، دنبال حقیقت امام باشیم. خودمان را عوض کنیم تا نحوه حضور حضرت برایمان روشن شود.
چگونگی تأثیرپذیری روح وقلب:
یکی از بحث های خوب فلسفی که فارابی هم در فصوص الحکمِ منسوب به او، مفصل بحث کرده، این است که می فرماید: «لوح جان انسان از درون وبیرون تاثیر می پذیرد»، جان انسان همچون لوح است حالا اگر جهت جان خود را متوجه معنویات کرد، از عالم بالا معانی وحقایق را در آن می نگارند ویا تحت تأثیر صورت های حسی از پایین، قرار می گیرد، وآن صورت ها در نفس وجانش ثبت می شوند. بنده وجنابعالی وقتی به این گُل نگاه می کنیم ناخودآگاه صفحه روحمان تحت تأثیر این گل قرار می گیرد. اگر بنده به حرف های شما هم گوش بدهم ناخودآگاه صفحه روحم تحت تأثیر معانی حرف های شما قرار می گیرد. اگر عبادت کنم وروحم را به لطف الهی آماده پذیرش حقایق معنوی کنم، صفحه روحم تحت تأثیر نسیم ملائکه قرار می گیرد ومعانی جدیدی بر قلبم وارد می شود. پس جنس روح انسان جنس قبول وانفعال است.
انسان در ذات خود فقیر است، «فقر» یعنی نداشتنی که باید داشت. این دیوار چشم ندارد، ولی نیازمند چشم هم نیست، چون اصلاً استعداد آن را ندارد. اما انسان فقیر است چون دارای نداشتنی است که می تواند داشته باشد. قرآن هم در این رابطه می فرماید: «یا اَیَّها النَّاسُ اَنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلَی اللهِ وَاللهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمیِدُ»(57) ای مردم! شما فقیرانی هستید که می توانید از خدای غنی حمید برخوردار بشوید. لوح جان انسان دارای فقر است، ولی فقر ونداشتنی که آماده پذیرش غناست. به قول فیلسوفان دارای «عدم مَلَکه» است. انسان می تواند در لوح جانش متأثر از صورت ها ومعانی ای بشود که این صورت ها ومعانی خلأهای او را پر کند. حال سؤال این است که چه معانی وصورت هایی است که اگر انسان بگیرد واقعاً غنی می شود؟ اگر درون برکه آبی سنگ وریگ بریزید، این برکه از بین نرفته است ولی پر می شود آن هم از چیزی که برکه بودن آن را از آن می گیرد. اگر یک انسانی هم از غیر انسانیت پر شود، پر شده است ولی انسانیتش ضایع شده است. مقام انسان، مقام قبول وانفعال است، ولی از چه چیزی باید پر شود، وجانش آن را قبول کند؟ مسلّم از انسانیت. فیض انسانیت را از چه کسی بگیرد؟ از عین الانسان. عین الانسان چه کسی است؟ امام زمان (عجّل الله فرجه).
انسان کامل ونظر به لوح جانِ انسان ها:
در بحث های گذشته به خوبی ثابت شد؛(58) همچنان که هر وجودی به مطلق وجود ختم می شود - مثل هر شوری که به شوری مطلق ختم می شود- هر انسانی به عین الانسان ختم می شود. یعنی دربحث های قبل روشن شد در جهان هستی «عین الانسان» وجود دارد. آن جا بحث شد که انسانیت دارای تشکیک است وشدت وضعف دارد وهر چیزی که شدت وضعف دارد، یک درجه شدید ِمطلق دارد. مثل علم که مقوله ای وجودی است ودارای شدت وضعف است. به طوری که می توان گفت آن فرد دارای علم شدید ویا علم ضعیف است. وهمین که علم دارای شدت وضعف است، دارای درجه شدید ویا علم مطلق هم هست، پس مطلقِ علم داریم، که همان علیم مطلق، یعنی حضرت حق است. انسانیت هم ذاتی است که مَقُولِ به تشکیک است ومی توان گفت: فلانی انسانیتش شدید تر است پس همین که انسانیت، شدت وضعف بردار است، یک انسان مطلق یا انسان کامل داریم. آیا انسان کامل گوشت کامل است؟ خیر، چون انسانیت یک مقام معنوی است. پس انسان کامل هم یک مقام معنوی است. انبیاء واولیاء (علیهم السلام) حقیقت آن را فهمیدند وبه ما خبر دادند. فیلسوفان هم وجود مفهومی این حقایق را مستدل کردند. مقام انسان کامل مقامی است که برکه اش از انسانیت پر است. خلأهایی که انسانیتش را ناقص کند، ندارد. انسان کامل، مقامی است که اگر نظر کند به لوح جان بقیه انسان ها، آن ها هم انسان می شوند.
دین در صحنه معرفت بشری:
حیف که بشرِ سطحی شده امروز جهان از فهم معارف بلند وعمیق شیعه خود را محروم کرده است. ما در دعای عزیز ندبه می خوانیم که: «اَیْنَ الْمُؤَمَّلُ لِاِحْیاءِ الْکِتابِ وَحُدُودِه، اَیْنَ مُحیی مَعالِمِ الدّینِ وَاَهْلِه» کجاست آن عزیزی که مورد آرزو است برای احیای کتاب خدا وحدود الهی. کجاست آن آرمان عزیزی که عامل حیات نشانه های دین واحیای اهل دیانت است.(59) تقاضا می کنی که ای امام! چرا نمی آیی تا معارف عالیه دین در صحنه معرفت بشریت ظاهر شود. ما امروز مبتلا به غیبت امام زمان (عجّل الله فرجه) هستیم. یعنی معارف حقیقی در دسترس ما نیست واز بسیاری ازآن ها محرومیم. از امام زمان (عجّل الله فرجه) محروم بودن یعنی از همه معارف، محروم بودن. امام زمان (عجّل الله فرجه) در غیبت است یعنی همه معارف در غیبت است، فقط می توان گفت: «آن قدر هست که بانگ جرسی می آید». ما نمی فهمیم که چقدر محرومیم، نمی دانیم چه خبر است. اگر امام زمان (عجّل الله فرجه) ظاهر بشوند، یک آدم خوب ظاهر نشده، بلکه تمام میراث انبیاء به نحو اتمّ واکمل ظاهر شده است. گاهی نمی دانیم که چطوری حرف بزنیم. همیشه ما محدود بوده ایم. می خواهیم از معرفت به مقام امام زمان (عجّل الله فرجه) حرف بزنیم، از بحث در مورد دعاهایی که در رابطه با آن حضرت است محروم شده ایم، می خواهیم از دعا بگوییم، اصل مسئله هنوز مانده است. این دعا را کسی باید بخواند که مبانی معرفتی دعاها را گذرانده باشد.
اسماء خدا در وجود آدم:
گفتیم لوح جان انسان، لوح قبول است. امام زمان (عجّل الله فرجه) مقام انسانیت کُلّ یا عین الانسان است. برکه انسان ها اگر توسط امام زمان (عجّل الله فرجه) پر نشود، از آب زلال انسانیت پر نشده است، بلکه از سنگ پر شده است ولذا از برکه بودن می افتد. اگر امام زمان (عجّل الله فرجه) به روح کسی نظر نکند، آن فرد هر کاری هم انجام بدهد، او دیگر آدم نیست، تمام علوم را هم بداند، تمام عبادات ممکنه را هم انجام دهد، ولی آن عبادات را در دستگاه انسان کامل انجام ندهد، به هیچ نتیجه ای نمی رسد. شیطان هم عالم وعابد بود، اما به آدم سجده نکرد، یعنی در مقابل انسان کامل جانش منفعل ومتأثر نشد. به او گفتند به آدم سجده کن. آدم یعنی؛ مقامِ «عَلَّمَ آدَمَ الْاَسْماءَ کُلَّها».(60) آدم در این آیه یعنی مقام آدمیّت مطلق که دارای جامعیت اسماء است. آدم مقام انسان کامل است. سجده کردن ملائکه به آدم، یعنی پذیرش فرمان وحکومت «اسماء کلیّه که در وجود جامع انسان است». همان شیطانی که آن همه عبادت کرد وآن همه علم داشت ومی گویند برای ملائکه منبر می رفت ودرس می گفت؛ تعجب نکنید مشکلش جای دیگر بود، این بیچاره نتوانست جانش را پذیرای نور عظمای انسان کامل بگرداند ولذا به آدم سجده نکرد. در نتیجه با همه آن عبادات وعلوم، شیطان شد. چون برکه جانش پذیرای نظر مبارک انسان کامل نبود، شما ومن هم ممکن است با عبادات وعلوم به چیزهایی برسیم ولی آدم نمی شویم، بزرگِ دروغین می شویم، عالِم می شویم ولی آدم نمی شویم. در روایات به ما گفتند: اگر ولایت نداری هیچ نداری، این کمترین حرف است که زده اند. در ابتدا فکر می کنیم که این حرف ها حرف های سختی است ومشکل می توان باور کرد. اگر وارد دستگاه دین شدی می بینی که نمی شود این ها را رد کنی، انسان کامل اگر به ما نظر کند، ما انسان می شویم. غیر انسان کامل هر کس به ما نظر کند، ما انسان نمی شویم. شما این مرتاض ها را می شناسید. عارفی که در موطن ولایت کلیه امام عصرِ خودش قرار نگیرد، عابد مرتاضِ نادان است. البته کم می شناسیم عارفی که مقام عظمای ولایت امام زمان (عجّل الله فرجه) را نپذیرفته باشد. خیلی از عرفا هستند که از نظر فقهی سنی اند ولی از نظر کلامی وعقیدتی شیعه اند. یعنی از نظر فهم وپذیرشِ مقام عظمای ولایت نسبت به شیعه های ظاهری، ولایت امام را بیشتر قبول دارند. جملاتی که مولوی در رابطه با امام زمان دارد کمتر جایی داریم. می گوید: امامِ منتظَر، یعنی امامی که عالَم منتظِر اوست، سلطان قلب هاست وتنها ملاک پذیرش هر عملی نزدیکی آن عمل بر قلب سلطان قلب هاست.(61)
عطّار هم امام زمان (عجّل الله فرجه) را خوب می فهمد که در دیوان او آثاری از این معرفت پیداست. محی الدّین می گوید: «هر کس در عالَم است به کلْ جاهل است واز بعضی آگاه، به جز انسان کامل، زیرا خداوند به او تمامی اسماء را آموخته است وکلمات جامع را به او آموخته است. از این رو صورت او کامل است واو برزخ بین حق وعالَم است. آینه ای است نصب شده، تا حق صورت خود را در آینه انسان ببیند وخلق نیز صورت خویش را در او ببیند واین بالاترین کمال است»(62).
بعضی عرفا از نظر فقهی شیعه نیستند، ولی از نظر کلامی وعقیدتی شیعه اند مثل این که ممکن است ما مراجع فقهی مان فرق بکند. ولی به هرحال هرکس به جایی رسید در ارتباط با مقام ولایت کلیه یعنی امام زمان (عجّل الله فرجه) به جایی رسید.
طالب نظر امام زمان (عجّل الله فرجه) بودن:
امام (علیه السلام) مقامش مقام واسطه فیض است، فیض را از حق می گیرد وبه عالَم وآدم می دهد. اگر انسان قلبش را آماده کند که فیض را از امام زمانش بگیرد وامام زمان (عجّل الله فرجه) هم او را شایسته دید، این انسان میلش میل انسانی می شود. شیطان در عینی که شیطان بود میل عبادی داشت. شما گاهی دوست دارید عبادت کنید وبه فقراء کمک کنید حتی دوست دارید حج بروید ولی به صرف این احوالات خوشحال نباشید. اگر هرکدام از این اعمال وعبادات را زیر نظرامام زمانتان انجام دهید ودر منظرتان امام زمان قرار داشته باشد، این ها جای خودش قرار می گیرد ودر رسیدن کمال انسانی به شما کمک می کند. انسان کامل غضب وشهوت دارد اما هر کدام در جای خودش، انفاق وامساک دارد ولی در جای خودش. در مقام انسان کامل، همه چیز جای خودش است. اما غیر انسان کامل، همه این اعمال را در موضع افراط وتفریط انجام می دهند. این ها به جایی نمی رسند. باید کاری کرد که امام زمان (عجّل الله فرجه) به ما نظر بکند. باید انسان ها امام زمان (عجّل الله فرجه) را طالب باشند وطالبِ نظر امام زمان (عجّل الله فرجه)بودن، اولین قدم انسان شدن است.
در این دعاهای شیعه دقت دارید، شما به خدا نمی گویید به من نظر کن، به خدا نمی گویید از قلب من راضی باش. می گویید خدایا کمک کن تا قلب امام زمان (عجّل الله فرجه) از من راضی شود، می گویید: «وَامْنُنْ عَلَیْنا بِرِضاهُ»(63) یعنی؛ خدایا! با رضایت او از ما، بر ما منت بگذار. چون می دانی اگر خدا بخواهد به شما مددی کند باید از طریق امام زمان (عجّل الله فرجه) انجام گیرد، تا او با نور انسانیتش مرا انسان کند وبه تعادل انسانی برساند. مثل این که اگر خداوند خواست شما را سیراب کند از طریق آب سیراب می کند.
روح سرطانی:
شما می دانید یک گوسفند ویا هر حیوان دیگر، هر کدام ربّی دارند. مثلاً یک گوسفند اگر فقط غذاهایی را بخورد که انسان می خورد، انسان نمی شود. چون گوسفند در تدبیر ربّ خودش است وخدا ربّ العالمین است یعنی ربّ همه آن ربّ هاست. اگر یک مورچه خیلی هم غذا بخورد، اندازه یک شتر نمی شود. چون در تدبیر ربّ خودش است، این ربّ از طریق نفس حیوان آن را تدبیر ومدد می کند. مثلاً دیده اید که چگونه یک مورچه راه خودش را پیدا می کند، تمام این ربّ های جزیی، تشعشع ربّ العالمینی ذات احدی اند.(64) انسان از طریق چه کسی اگر مدد شود، آدم می شود؟ با مدد انسان کامل. وقتی کسی بیماری سرطان پیدا کرد عضوی از اعضاء بدن او از مرز طبیعی اش، یعنی از تدبیر نظام فیزیولوژیک خودش خارج می شود حالا روحی هم که از تشعشع امام زمانش خارج شود، سرطانی شده واز تعادل انسانی خارج شده است، یک باره می بینید در بعضی از عباداتش پیش رفته ودر بعضی از کارها عقب افتاده است.
من بارها به دوستان این نکته را عرض کرده ام که فضای حوزه وروحانیتِ شیعه در مجموع، فضایی است که زیر نظر امام زمان (عجّل الله فرجه) است. اگر شما گروه های مختلف از عرفا، سالکان وفرقه های دیگر دنیا را بررسی کنید وبه فضای حاکم بر آن ها دقت کنید وبا حوزه های علمیه ما مقایسه نمایید، می بینید که فضای روحانیت حوزوی ما در یک مقام انضباط انسانی قرار دارد. البته کسی که خودش را در ظاهرِ روحانی جا بزند وزیر فرمان امام زمان (عجّل الله فرجه) نرود مورد بحث ما نیست. شما به زندگی مرحوم شیخ عبد الکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم وزندگی آیت الله بروجردی وآیت الله اراکی وامام خمینی«رحمه الله علیهم» وبزرگانی که در قید حیات هستند دقت کنید، ببینید در چه تعادلی قرار دارند. زندگی امام خمینی (رحمه الله) را نگاه کنید؛ آیا شما این ها را معجزه قرن نمی دانید که یک کسی در قله یک انقلاب سیاسی این قدر با صفا است واین قدر دلش در عرفان بیدار است. ولی نه آن طور که هوشیاری سیاسی اش را از دست بدهد. این نحوه زندگیِ متعادل را احاطه امام زمانی، برقلب این افراد می گویند. پس به کمک نظر مبارک امام زمان (عجّل الله فرجه) آدمیّت در انسان احیا می شود. شما به فرقه های مدعی عرفان توجه کنید، می بینید که این ها شب وروز ریاضت می کشند ولی نمی فهمند که یک خبیثی مثل رئیس جمهور آمریکا در این دنیا هست وچه ظلم هایی می کند. عده ای هم آنچنان سیاسی می شوند که اصلاً اشک در چشمشان می میرد.
پس «طالب نظر امام زمان (عجّل الله فرجه) بودن، اولین قدمِ آدم شدن است».
تأثیر نظر امام بر قلب إنسان:
حافظ می گوید:
مشکل خویش بر پیرِمغان بُردم دوش * * * کو به تأیید نظر حل معما می کرد
به مسأله «تأیید نظر» دقت کنید. تأیید نظر یعنی چه؟ عرفای بزرگ وقتی می خواهند به شاگردانشان کمکی بکنند، آنها را نمی نشانند وحرف یادشان بدهند. قلبشان را به قلب خود وصل می کنند در نتیجه معارف شان به قلب مرید منتقل می شود. کاری که در اصل پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بر قلب امیر المؤمنین (علیه السلام) انجام می دادند. پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در آخرین لحظات عمرشان، امیر المؤمنین (علیه السلام) را مدتی درآغوش گرفتند. امام الموحّدین (علیه السلام) در رابطه با آن قضیه می فرماید: پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) علوم اولین وآخرین را به من دادند(65). این چه نوع انتقال علم است؟ پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) قلب خودشان را به قلب امیر المؤمنین (علیه السلام) وصل کردند، در این حالت، قلب پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) معلّم است وقلب امام علی (علیه السلام) شاگرد است. «تأیید نظر» یعنی همین، یعنی جان تو را در مسائل معنوی وشعور به حقایق، قوت می دهد واز این رو، در نتیجه آن «تأیید نظر» برای انسان حل معما می شود وزندگی انسان عوض می گردد. حافظ گفت: «کو به تأییدنظر حل معما می کرد»، «تأیید نظر» یعنی به نظر وبینش انسان، قوت می بخشد. می گوید پیرِ من؛ به نظر وبینش من قوت بخشید ولذا همه چیز برایم حل شد. حالا ببینید وقتی امام زمان (عجّل الله فرجه) به قلب شما نظر کنند چه می شود؟ اگر ما بتوانیم نظر امام زمان (عجّل الله فرجه) را جلب کنیم همه چیزمان عوض می شود. آقای حجه الاسلام والمسلمین فاطمی نیا که از مربوطین به آیت الله بهاءالدینی (رحمه الله) بودند می فرمایند: آیت الله بهاءالدینی بیش ازپنجاه بارخدمت امام عصر (عجّل الله فرجه) رسیده اند. در زمانی که امام خمینی (رحمه الله) پس از پیروزی انقلاب به قم تشریف آوردند وپس از مدتی به تهران برگشتند. آیت الله بهاءالدینی (رحمه الله) گفته بودند: «امام خمینی (رحمه الله) قبل از برگشت به تهران، آمدند اینجا، به ایشان گفتم تهران نروید وقم بمانید، ایشان گفتند من مأمورم». ملاحظه می کنید که این دو بزرگوار این طور با هم ارتباط داشتند که امام خمینی (رحمه الله) برای ایشان راز خود را می گفتند وایشان هم خوب مطلب را گرفته بودند وآیت الله بهاءالدینی از همان زاویه می گفتند که امام خمینی (رحمه الله) مؤید به تأیید امام زمان (عجّل الله فرجه) هستند.
عوض کردن مبادی میل:
باز جمله آیت الله بهاءالدینی (رحمه الله) را در نظر آورید که می فرمودند: «اگر امام زمان (عجّل الله فرجه) به جان کسی نظرکنند، مبادی میل آن فرد تغییر می کند» تا معنی «تأیید نظر» روشن شود. گاهی دیده اید که کارحقّی را می خواهیم انجام دهیم ولی دل همراه نمی شود. مثلاً می گوییم شب زود می خوابیم یا کمتر غذا می خوریم تا نیمه شب بیدار شویم ویا مقدمات را برای بیداری واستفاده بیشتر از شب قدر یا شب پانزده شعبان فراهم می کنیم، همان شب خواب آنچنان به جانمان می افتد که از شب های معمولی هم بدتر می شود، ما همه این ها را روی حساب می دانیم. خدا می خواهد بگوید تو با اعتماد به کارهایت هیچ وقت به جایی نمی رسی. گاهی هم می بینید احوالاتی را می خواستید وهر چه هم تلاش می کردید به دست نمی آوردید ولی یک مرتبه ملاحظه می کنید در یک لحظه آن را دارید. یکی ازدوستان می گفت: یک بار در رکعتی از نماز، در ماه رجب، آن چنان نمازی خواندم که همه آنچه را می دانستم ومی خواستم در ارتباط با حق برایم محقق شود ونمی شد، محقق شد. چون در حالت عادی، وقتی حواسم را به معنی نماز جمع می کردم، شعور وشور نماز از دستم می رفت، وقتی قلب خود را صرف شور وشعور می کردم، این که هدف از خلقت عبادت است از دست می رفت، اما درآن یک رکعت همه این ها را به من دادند وچنان سرمست شدم که گفتم، همه چیز تمام شد وبه حمدالله به مقصد رسیدم. بعد هم آن را گرفتند وما را فعلاً می دوانند ومی دوانند. این احوالات با کتاب ودرس ومدرسه به دست نمی آید.
یکی از عرفا در دریا درحال غرق شدن بود به او گفتند می خواهی نجاتت بدهیم؟ گفت: نه. گفتند: می خواهی غرق بشوی؟ گفت: نه. گفتند: عجب آدمی نه می خواهد نجات یابد ونه می خواهد غرق شود. گفتند پس چه می خواهی؟ گفت: «من که باشم که من بخواهم، آنچه خدا بخواهد می خواهم». اگرکسی بتواند به کمک دعای ندبه، کاری کند که نظر امام زمان (عجّل الله فرجه) بر جانش جلب بشود، مبادی میلش عوض می شود، یعنی؛ آنچه را باید بخواهد، می خواهد وآنچه را نباید بخواهد، نمی خواهد. ودر این جاست که به مدد امام زمان (عجّل الله فرجه) آنچه می خواهد تحقق می یابد. با دعای ندبه که یک ذخیره الهی است می شود این کار را کرد. در این دعا حرف ها واسرار زیادی را می توان با امام زمان (عجّل الله فرجه) در میان نهاد. گفت:
برسرموی مرا با تو هزاران کار است * * * ما کجاییم وملامت گر بیکار کجاست
من امیدوارم که دوستان از مرحله شک در وجود مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه) گذشته باشند وإن شاء الله به مرحله نجوای با آن حضرت رسیده باشند. کسی که هنوز شک دارد جهان مغزی دارد ومغزجهان هم انسان است ومغز انسانیت، انسان کامل یا امام زمان (عجّل الله فرجه) است، هنوز در دبستان دین هم وارد نشده است، وباید این مسئله را برای خود حل کند تا بتواند از برکت نجوا با امام زمان (عجّل الله فرجه) استفاده کند. إن شاء الله.
غم غیبت امام زمان (عجّل الله فرجه):
حالا که متوجه شدید امام زمان (عجّل الله فرجه) هست ومعنای حضور آن حضرت را هم در هستی متوجه شدید، مواظب باشید آن حضرت نظر مبارک خود را از شما دریغ نفرمایند.
برای جلب نظر صاحب الامر (عجّل الله فرجه) راه های گوناگونی به ما آموخته اند. از آن جمله، راه هایی که دردعای شریف ندبه است. در این دعا با خدا در مورد حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) نجوا می کنی وغم غیبت آن حضرت را با خدا در میان می گذاری. بنده برای توجه دادن عزیزان به نوع برخوردی که باید به موضوع مهدویت ووجود مقدس حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه) داشت از فرازهایی از دعای ندبه کمک می گیرم تا بتوانم مسئله را تبیین کنم، از وسط دعای ندبه به بعد؛ می گویی:
«اَیْنَ بَقِیَّة اللهِ الَّتی لا تَخْلُو مِنَ العِتْرَه الْهادِیَه؟»
کجاست آن بقیه اللهی که ازجمع عترت هدایت گران یعنی از جمع اهل بیت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، خالی نیست وجزء اهل البیت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) است.(66)
در این فراز توجه خود را به وجود منوّر آن حضرت در افق عالم غیب می اندازی وجای آن حضرت را در دنیا خالی می بینی ولذا از خداوند تقاضای طلب ظهور آن حضرت را می نمایی ومی گویی؛ کجاست آن حضرت «بقیه الله» که از عترت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بوده ومقرر شده زندگی زمینی را به بلوغ لازم خود برساند. ودر ضمن توجه دارید به مقام «بقیه اللّهی» آن حضرت، که مقام آزاد از زمان وروزمرّگی ها است.(67) در دعای ندبه می گویی:
«اَیْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَه، اَیْنَ الْمُنتَظَرُ لِاِقامَه الْاَمْتِ وَالْعِوَجِ»
کجاست آن کسی که برای نابودی نسل ستمکاران پروریده شده است؟ کجاست آن منتظَرِ مورد انتظاری که عامل راست کردن هر انحراف وکجی است؟
لازم است نسبت به این فراز فکر کنید، چرا که شرایط مناسب برای زندگی صحیح والهی، با حاکمیت ظالمان وفرهنگ های منحرف بسیار سخت وبه واقع غیر ممکن است، در شرایطی که ظالمان حاکم اند وفرهنگ های منحرف میدان دارند، نه تنها انسان ها شرایط مناسبی برای توجه به حقایق عالم قدس ندارد، بلکه هر روز گرفتار مسائل ومصائبی هستند که فرهنگ کفر وحاکم ظالم برای جامعه پدید می آورد، ویک لحظه افراد جامعه نمی توانند به فلسفه بودنِ خود بیندیشند. در واقع زندگی از وقتی شروع می شود که امام زمان (عجّل الله فرجه) به صحنه حیات وفرهنگ بشر پای گذارند. چون در چنین شرایطی اولاً: دل سوزترین انسان ها مسؤلیت امور مردم را به عهده دارند، ثانیاً: با نوری که در قلب وجود مقدس امام عصر (عجّل الله فرجه) هست، افق روحی وقلبی بشر به سویی از عالم معنویت سوق داده می شود که همه حقیقت در آنجاست. در آن حالت است که بشر با یک حالت حضوری وبه کمک هدایت های امام معصوم (علیه السلام) در عالم بقیه اللّهی به سر می برد وبر زمان ومکان حکومت می کند ودر مقام اُنس با حق خواهد بود. تعبیر حضرت رسول (صلّی الله علیه وآله وسلّم) برای توصیف آن شرایط این است که می فرمایند: «وَتُشْرِقَ الاَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»(68) در آن شرایط که فرزندم مهدی به صحنه می آید، زمین به نور پروردگارش نورانی می شود ولذا بستر تعالی حقیقی انسان ها فراهم می گردد.
به بایزید گفتند: چندسال داری؟ گفت: چهار سال. گفتند: تو که حدود هفتادسال سن داری، چرا می گویی چهارسال؟ گفت: من چهارسال است که می فهمم زندگی یعنی چه، چون در این چهارسال با خدا ارتباط قلبی پیدا کرده ام. پس ملاحظه می کنید با این حساب اکثر ما هنوز زندگی را شروع نکرده ایم. اگر می نشستیم فکر می کردیم زندگی که انسان در آن با امام زمان (عجّل الله فرجه) ارتباط ندارد، یعنی چه، آن وقت آن اشک هایی راکه دعای ندبه از آن خبر می دهد ومی گوید هر دل بیدار به جهت فقدان امام زمان (عجّل الله فرجه)، باید که اشک بریزد، ما هم از آن اشک ها می ریختیم.(69) خدا می داند اگر آن نوع زندگی را که در زیر ولایت ولیّ الله شکل می گیرد، با امروز خودمان مقایسه کنیم، متوجه می شویم در حال حاضر اصلاً ما زندگی نمی کنیم. ما وقتی نوع فکر وزندگی خودمان را در قبل وبعد از انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (رحمه الله) مقایسه می کنیم، می فهمیم حضورِ رهبر روحانی - آن هم در حدّ امام خمینی (رحمه الله) ونه در حدّ امام معصوم - در صحنه جامعه چقدر مهم وتأثیرگذار است. با این که قبل از انقلاب اسلامی هم، اهل مطالعه وجلسات مذهبی بودیم وکتب مذهبی را هم نسبتاً خوب مطالعه می کردیم، ولی امام خمینی (رحمه الله) با ملت ما کاری کرد که بیشتر از یک میلیون کتاب شعور پیدا کردند. حالا در نظر بگیرید با ظهور ولیّ الله الاعظم (عجّل الله فرجه) چه می شود.
انقلاب جهانی جهت تعالی عقل وخیال:
امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللهُ یَدَهُ عَلَی رُؤُسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولُهُمْ وکمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُمْ».(70) چون قائم ما قیام کند، خداوند دست او را بر سر بندگان قرار می دهد، پس در اثر آن، عقل های آن ها جمع می شود ورؤیاهای آن ها کامل می گردد.
ملاحظه می فرمایید که ثمرات وجودی حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه) آن گاه که ظهور کنند گسترده تر از عدل اقتصادی است. در روایت داریم: علم؛ بیست وهفت حرف است وتا قبل از ظهور آن حضرت دو حرف از آن ظاهر می شود وبیست وپنج حرف دیگر آن در زمان ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) ظاهر می شود.(71) پس معلوم است که با ظهور آن حضرت تحول عظیمی در عرصه علم وفرهنگ به وجود می آید ومعنیِ عدالت گستری آن حضرت از این زاویه نیز مدّ نظر است.
شما می دانید جامعه موقعی جامعه واقعی وآرمانی است که تمام مراتب وساحات علم وارد فرهنگ ومعرفت بشری بشود وگرنه جهل وباطل جامعه را می گیرد. مسلّم علم تجربی ویا Science بیش از یکی از حروف بیست وهفت گانه علم نیست وتازه آن هم به شرطی که با تعبیرها وتفسیرهای مادی به نتایج آن علوم تجربی نگاه نشود، ولی در شرایط جدید نتایج علم تجربی با تعبیرها وتفسیرهای مادّی والحادی تمام افق روحی بشر را اشغال کرده ولذا است که اندیشمندان معتقدند اگر بخواهیم بشر را از دست منظری که Science یا علم تجربی برای بشر آورده آزاد کنیم، یک انقلاب زیربنایی باید در ساحت های معرفت بشری ایجاد شود تا بشر از این قفس آهنین رها شود.
انسانی که اهل قلب نباشد فضای علم تجربی بر او احاطه دارد وراه شهود او را به سوی معارف عالیه می بندد وباید با یک انقلاب فراگیر جهانی که افق روحی بشر را از محدوده علوم تجربی بسیار بالاتر ببرد، از این مشکل نجات یافت. علم موجود - چون حجاب بقیه راه های معرفتی شده- ظلمتی گشته که انسان را به اسارت خود در آورده است ولذا به خودی خود ضرورت یک انقلاب جهانی را که در اثر آن عقل ها متعالی ورؤیاها وخواب ها کامل گردند، به وجود آورده است.
شما می دانید که انسان ها در خواب با خیالات خود به سر می برند، حال اگر این خیالات آسمانی ونورانی ومعنوی وواقعی باشند وتحت تأثیر حقایق عالَم بالا شکل گرفته باشند، در واقع خواب دریچه ای به سوی آن خیالات معنوی خواهد بود. مولوی در همین رابطه می گوید:
آدمی را فربهی هست از خیال * * * گر خیالاتش بود صاحب جمال
یعنی؛ اگر خیالات انسان، صاحب جمال باشد وتحت تأثیر عالم قدس به وجود آمده باشد، انسان به نشاط حقیقی دست می یابد. ولی اگر خیالاتش تحت تأثیر افکار غلط وحرص وشهوت باشد، نه تنها رؤیاهایش صادق نیست، بلکه سخت آزاردهنده است ودر واقع خوابش ادامه زندگی دروغ وپوچ ِ بیداری اش است. بشر امروز کجا می تواند رؤیای روحانی ورحمانی داشته باشد، در حالی که ظرف خیالش، پایمال هرج ومرج معرفتی است وبا هیچ حقیقتی روبه رو نیست. لذا است که یکی از شاخصه های انقلاب جهانی حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) اصلاح مبانی عقلی وخیالی بشر است وهمچنان که عرض شد چون حضرت قیام کنند خداوند دست ایشان را بر سر بندگانش می گذارد که در اثر آن، عقلِ بشر جمع ورؤیاهایش کامل می گردد. وبه عبارت دیگر مبانی عقلی وخیالی انسان به تکامل می رسد چنانچه امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «هنگامی که قائم ما قیام کند، خداوند در دستگاه شنوایی وبینایی شیعیان ما، گستردگی وکشش ویژه ای می بخشد تا میان آنان ومهدی ما واسطه ونامه رسان فاصله نباشد».(72)
ما قبل از انقلاب در نظام معرفتی، از جوانب مختلف مشکل داشتیم. خدا رحمت کند شهیدمطهری را که حداقل یک سال زحمت کشید وکتاب «خدمات متقابل اسلام وایران» را نوشت تا ثابت کند ایران واسلام درکنار هم بوده اند وروشن کند این تهمت است که بگوییم اسلام یک دین عربی است. ملاحظه می کنید که در چه هرج ومرج معرفتی بودیم که دین اسلامی را که خداوند برای بشریت آورده است وخود اسلام به خوبی حقانیت خود را ثابت می کند، به عنوان دین عربی معرفی می کردند تا مردم را از آن منصرف کنند وآن شهید بزرگوار مجبور می شود یک کتاب قطور با اسناد معتبر برای نفی آن تهمت بنویسد. ولی با انقلاب اسلامی چیزهایی ثابت شد که اگر می خواستیم با کتاب ودرس وسخنرانی اثبات کنیم شاید غیر ممکن بود. حالا شما حساب کنید اگر امام زمان (عجّل الله فرجه) بیاید چه می شود!
وقتی برکات ظهور مقدس حضرت را درک می کنیم که متوجه شویم چه اندازه معارف بزرگی در عالم هست وبشر از آن ها محروم است. می فرماید: چون حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) بیاید، «یَجْمَعُ الْخَلْقُ عَلَی التَّوْحید» مردم بر توحید جمع می شوند ونگاه ومنظرشان بر اساس توحید خواهد بود. به همین دلیل است که در دعای ندبه در ادامه ندا سر می دهی:
«اَیْنَ الْمُرتَجَی لِإِزالَه الْجَورِ والعُدْوَانِ»
کجاست آن امید یگانه ای که عامل نابودی ظلم ودشمنی می شود.
ما ظلم را فقط این می دانیم که آمریکا به ما ظلم می کند، در حالی که چون امام زمان (عجّل الله فرجه) نداریم وچون مصداق های ظلم وعدل را درست نمی شناسیم، بدون آن که بدانیم، خودمان به خودمان ظلم می کنیم. می فرماید: کو آن امیدی که جور وتجاوز را به کلی از بین می برد؟
وقتی انسان بصیرت کامل نداشته باشد ممکن است به قصد خدمت کردن، ظلم کند، واساساً هرکس به اندازه بصیرتِ توحیدی که دارد می تواند منشأ خیر باشد ولذا شرایط رفع ظلم در زمانی به نحو کامل عملی می شود که امام زمان (عجّل الله فرجه) با آن مقام بصیرت کامل توحیدی در میدانِ برنامه ریزی جامعه حضور داشته باشند.
بازگشت دینداری به نظام تصمیم گیری بشر:
در دعای ندبه ندا سر می دهی:
«اَیْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْدیدِ الْفَرائِضِ والسُّنَنِ؟»
کجاست آن ذخیره الهی که روش ها ووظایف صحیح را زنده کند؟
زیرا که فقط در آن شرایط است که انسان ها به بلوغ لازم انسانی خود دست می یابند وآهنگ جانشان، هماهنگ نظام هستی خواهد بود وتکوین وتشریع هماهنگ می شوند، زیرا عالَمِ کبیر وعالَم صغیر یگانه شده اند. آیا راه برون رفت از شرایط موجود که راه رهایی را در سکولارکردن همه چیز می داند، احتیاج به یک تحول بزرگ جهانی در ساختار ارزشی جهان ندارد؟ پس خدایا! کجاست آن ذخیره الهی که برای چنین کاری ذخیره کرده ای؟
«اَیْنَ الْمُتَخَیَّرُ لِإِعادَه الْمِلَّه والشَّریعَه»
کجاست آن برگزیده شده برای احیاء دین ودینداری.
این نکات را با معرفت به عمق آن، باید مکرراً اظهار کرد تا بلکه امام عصر (عجّل الله فرجه) به قلب ما نظر کنند.
آری! کجاست آن انتخاب شده ای که شریعت ودینداری را به نظام تصمیم گیری بشریت بر می گرداند؟
غفلت از شرایط ویژه تاریخی عصر حاضر؛ یعنی غفلت از وضع فرهنگی عارض شده بر مناسبات انسان ها در جهان وغفلت از دشمنی هایی که عده خاص با بشریت دارند از یک طرف، وغفلت از راهی که خداوند برای رهایی بشر از این مشکلات قرار داده از طرف دیگر، همه وهمه موجب تقویت ظلمات آخر الزمان شده است وشما با اظهار این فراز ماوراء این غفلت ها متوجه افقی بلند وکارساز هستید.
«اَیْنَ الْمُؤَمَّلُ لِاِحْیاءِ الْکِتابِ وَحُدُودِه»
کجاست آن کسی که آرزوی ماست، برای این که کتاب الهی وحدود وقوانین آن را احیاء کند؟
در این فراز اولاً: متوجه موانعی هستیم که در جهت احیاء کتاب الهی وحدود دین در صحنه است ووجود مقدس آن حضرت رفع آن را در ید قدرت خود دارند. ثانیاً: معتقدیم چنین وجود مقدسی هست ومأمور چنین کار بزرگی است. آن قدر آن کار بزرگ است که چیزی مثل انقلاب اسلامی در حدّ زمینه ظهور آن می باشد ولذا امام خمینی (رحمه الله) می فرمایند: ما می خواهیم این انقلاب را به صاحب اصلی اش تقدیم کنیم.
تا کسی در مسأله مهدویت از حدّ عاطفه واحساسات جلوتر نیاید وآن را به عنوان یک استراتژی بزرگ، جهت اصلاح اساسی امور بشر ننگرد، نمی تواند درست فکر کند ولذا در صدد نیست، چنین امکان بالقوه ای را به صحنه زندگی بشر بیاورد.
«اَیْنَ مُحیی مَعالِمِ الدّینِ وَاَهْلِه؟»
کجاست آن وجود مبارکی که موجب به نمایش درآمدن دین خدا ودینداری بندگان خدا می شود وارزش های غیر دینی بشر را به ارزش های دینی تبدیل می کند؟
ما خودمان نمی دانیم که در حال حاضر در ظلمتکده ضد ارزش ها به سر می بریم، اگر به این موضوع رسیده بودیم، متوجه می شدیم، باید فریاد بزنیم؛ کجاست آن کس که علامت های دینداری واهل دیانت را زنده می کند.
بشر امروز گرفتار تفکر سیاه سکولاریسم است ودر نظام فرهنگی امروز دنیا این طور القاء می شود که بدون حضور نورانی دین وامامی که حامل دین است، می توان امور بشر را سامان داد. ولی این فراز به همه این حرف ها پشت می کند وتوجه ها را برای اصلاح امور به سوی کسی می اندازد که احیاء کننده ملاک های دین ودینداری است. اول باید سیاهی روزگار را شناخت که همه چیز را بر اساس ذائقه سکولار شکل می دهد، از اقتصاد وسیاست بگیر تا تربیت وفرهنگ. اگر عمق سیاهی ظاهر نشود، اگر روشن نشود چگونه روح کودکان ما با ظلمت سکولار سیاه می شود واین سیاهی ادامه می یابد، نمی توانیم با تمام وجود خود را آماده ظهور احیاء کننده دین ودین داری کنیم، نمی توان اصلاح امور را از فکر وفرهنگی انتظار داشت که سبب همه این ناهنجاری ها بوده است. فقط با فرهنگ مهدویت است که امکان نجات از استحاله فرهنگی برای بشر ممکن است وهمه حیله ها را خنثی می کند، چون توجه به فرهنگ مهدویت توجه به «حق» در هر زمان است ونظامنامه ای برای صحیح زیستن در هر عصر است، واین انتظار؛ فرهنگ ساز است، چرا که همه فضائل عالی انسانی را در خود مجتمع ساخته است.
توجه به دروازه نور:
«اَیْنَ قاصِمُ شَوْکَه الْمُعْتَدینَ، اَیْنَ هادِمُ اَبْنِیَه الشِّرکِ وَالنِّفاقِ، اَیْنَ مُبیدُ اَهلِ الْفُسُوقِ والْعِصیانِ، اَیْنَ حاصِدُ فُروعِ الْغَیّ والشِّقاقِ»
کجاست آن کسی که شوکت تجاوزکاران را می شکند وبناهای شرک ونفاق را منهدم می نماید. کجاست نابودکننده اهل فسق وسرکشی. کجاست آن که شاخه های گناه ونفاق را درو وریشه کن می کند؟
انسان منتظِر اگر هم در دوران حاکمیت شرک ونفاق وعصیان وتجاوز وانحراف قرار بگیرد، به وضع موجودش راضی نیست وچشم دلش را به دروازه نور دوخته است، لذا چنین آدمی با این چنین دورنگری، در روزمرّگی ها پوسیده نمی شود. آدمی که چشم دلش به امام زمانی دوخته شده است که فرزند علی (علیه السلام) وجوانمرد اهل البیت، ومنتقم خون حسین (علیه السلام) وریشه کن کننده پیکره فرهنگ کفر ونفاق ونیرنگ است، دل زنده می ماند، منتظر امامی است که چون شهابِ ثاقب می آید(73) وآرزوی مانده در سینه ها را مبدل به واقعیتی انکار ناپذیر می کند،(74) وامروز تنها زندگی واقعی، همان چشم به امام زمان (عجّل الله فرجه) دوختن است ولی اگر توجه بشر به آن انسانِ قدسی نباشد، او ظهور هم که بکند، نقش آفرین نخواهد شد. همان طور که پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) با آن همه صفا وپاکی در بین عده ای بودند که نتوانستند به واقع آن حضرت را ببینند. اگر مهدی (عجّل الله فرجه) از افق جامعه حذف شود، عامل حرکت آن جامعه حذف شده است ولذا خداوند این تنها نقطه مدد آسمانی را برای بشر ذخیره کرده است تا بشر بر او چشم بدوزد وظهور او را از خداوند طلب نماید.
در راستای توجه به چنین افق حیات بخش وتحرک آفرینی که شیعه می شناسد ودائم به آن نظر دارد، ادامه می دهی:
«اَیْنَ جامِعُ الْکَلِمَه عَلَی التَّقْوی، اَیْنَ بابُ اللهِ الَّذی مِنْهُ یُؤْتی»
کجاست آن وجود مقدسی که سنّت وفرهنگ تقوا را در جامعه فراهم می آورد، کجاست آن دریچه الهی که از طریق او، خدا با بندگانش ارتباط دارد.
امام (عجّل الله فرجه) به عنوان راه ارتباط با خدا به سوی مردم آمده است. باید چشم ها را از همه راه حل ها برداشت وبه سوی او دوخت.
وقتی ملتی فرهنگ مدرنیته را تقدیرِ مقدّرشده انسان نشناسد، وبفهمد باید از آن گذر کند، بسیار مواظب است به راهی جز راهی که از طرف خدا مقدّر شده، نظر نیندازد وجز به شخصی که جامع کلمه تقوا است، به هیچ رهبر دیگری در این راه دل نسپارد وجایگاه عقد قلبی خود را جز حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) کس دیگری قرار ندهد، وگرنه بحران زندگی بشر همچنان ادامه می یابد، وشیعه با توجه به چنین کلماتی تمنّای بسیار بلندی را در افق روح جامعه قرار می دهد وزندگی خود را به سوی آن افقِ بلند سوق می دهد ومی داند خداوند مظاهری دارد که از طریق ارتباط با آن مظاهر، ارتباط با خدا عملی می شود که آن مظاهر را «وَجْهُ الله» می گویند. لذا در ادامه می گویی:
«اَیْنَ وَجْهُ اللهِ الَّذی اِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ اَلاوْلِیاءُ»
کجاست آن «وَجْهُ الّلهی» که اولیاء خدا به آن متوجه می شوند. تا با خدا ارتباط پیدا کنند.
اولیاء خدا با توجه به امام زمان (عجّل الله فرجه) وَجْهِ اِلهی را می طلبند ومتوجه اند خداوند از طریق وجود مقدس آن حضرت با انسان های فرهیخته، در معرفت وتقوی، گفتگو می کند. انسان های کوچک، صاحب همّت وآرزوهای کوچک اند، با دنیایی حقیر وتمنّاهایی پست. اما انسان های بزرگ؛ دارای تمنّایی بلند وهمتی متعالی هستند ومسلّم بزرگ ترین تمنّا برای هرکس خداوند است وتوجه به وَجه حضرت الله، که همان امام زمان (عجّل الله فرجه) می باشند، افق آینده چنین انسان هایی را امام زمان (عجّل الله فرجه) پُرکرده است.
یک مقام وشعور بالایی نیاز است که متوجه باشیم باید از حدّ خدای ذهنی خارج شویم ودر قلب خود با خدای واقعی ارتباط پیدا کنیم، وقتی از نظر معرفت شناسی متوجه این مسئله شدیم، می فهمیم باید واسطه ای در میدان ارتباط انسان با خدا باشد تا خداوند از طریق تجلّی تامّ وتمام در مقام آن واسطه، امکان ارتباط قلبی با خودش را فراهم کند. لذا می گویی:
راهِ آسمانی شدنِ انسان زمینی:
«اَیْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْاَرضِ وَالسَّماءِ، اَیْنَ صاحِبُ یَوْمِ الْفَتحِ وناشِرُ رَایَه الهُدی».
کجاست آن سبب متصل بین بندگان وآسمانِ غیبِ الهی، هم او که صاحب روز فتح وپیروزی وگستراننده پرچم هدایت است.
از طریق این کلمات در دعای ندبه نظر خود را به جدّی ترین بُعد زندگی معطوف می دارید، تا روزمرّگی های من درآوریِ انسان های بی هدف، زندگی شما را اشغال نکند.
بسیاری از نابسامانی ها وآشفتگی های زندگی بشر به جهت مبهم بودن موضوع هدایت است واگر انسانی در صحنه نباشد که مصداق های هدایت را در زندگی بشر تبیین کند، همواره بشر به قصد هدایت، ولی به سوی ناکجاآبادهای ذهنی، عمر خود را بدون دست آوردی واقعی به پایان می رساند. آن هایی که متوجه واسطه فیض در نظام هدایت الهی نیستند، با ساده لوحی تمام، با ذهنیّات خود زندگی می کنند، بدون آن که متوجه مصداق مجسم هدایت الهی باشند. ما به لطف الهی در همین کتاب بحث مبسوطی درباره معنی وجایگاه واسطه فیض خواهیم داشت ولذا اجازه دهید به خاطر رعایت اختصار به همین اندازه اکتفا کنیم، ولی موضوع بسیار مهم وقابل توجه است.(75)
شیعه در این فراز اولاً: متوجه وجود واسطه فیض بین خدا وبشریت شده است، ثانیاً: او را صاحب روز فتح وگستراننده پرچم هدایت می داند، وبه تعبیری به توسعه فرهنگی واقعی در سایه وجود مقدس آن حضرت امیدوار است، ولذا نمی گذارد به اسم توسعه فرهنگی در جامعه، غارت معنویت شکل گیرد وتوسعه ابزار های فرهنگ غرب به نام توسعه فرهنگی، غرب را حاکم کند.
بنده خودم هم راضی نیستم دعای عزیز ندبه را به این شکل زودگذر طرح کنم وبه واقع جا دارد که با آمادگی بیشتر وبا حوصله زیاد ودر جلسات طولانی به آن پرداخته شود، حدّاقل لازم است یک سال برای شرح آن وقت بگذاریم. ابتدا باید دعا را به فرازهای مختلف تقسیم کنیم، وعنوان هر فراز را مشخص نماییم ومطلبی را که در مورد آن فراز تحقیق کرده ایم، ذیل آن یادداشت کنیم، تا زمینه کار فراهم شود ومعلوم شود این دعا به عنوان شناسنامه تفکر شیعه، چقدر منطقی ومستند به اسنادی است که فریقین قبول دارند وچه اندازه نجات دهنده است.(76)
بالاخره وقتی متوجه شدیم که جایگاه وجود حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه) در نظام هستی کجاست ومعنی «السَبَبُ الْمُتَّّصِلُ بَیْنَ الْاَرضِ وَالسَّماءِ» روشن شد، بی شک «صاحِبُ یَوْمِ الْفَتْح»بودن آن حضرت تصدیق می شود وجان انسان برای ارتباط با آن حضرت از یک طرف، وبرای ظهور ایشان از طرف دیگر، بی تاب می گرد د وناله سر می دهد:
امام زمان (عجّل الله فرجه)؛ تمنّای بزرگ بشریت
«بِنَفْسی اَنْتَ اُمْنِیَّه شَائِقٍ یَتَمَنّی مِنْ مُؤْمِنٍ ومُؤْمِنَه ذَکَرا فَحَنّا»
جانم فدایت، تو آن آرزو وآرمان قلبیِ هر زن ومرد مشتاقی، که از عمق دل تو را آرزو می کند.
در دعای ندبه از این به بعد با انسان کامل که تشعشع وجود مقدسش سراسر وجود هر انسانی را نورانی می کند، سخن می گویی. خطاب به آن حضرت، عرض می کنی؛ جانم فدای تو، چون جان حقیقی انسان ها امام زمان (عجّل الله فرجه) است. جان اصلی ما این نفس حیوانی که فعلاً گرفتار آنیم نیست، امام زمان (عجّل الله فرجه) مرتبه برتر انسانیت ما است. او مَنِ برین هر انسانی است. تمام آرزوها وآرمان های فردی واجتماعی تمام بشریت در وجود وظهور او محقق است. که در بحث های آینده به این موضوع بیشتر پرداخته می شود. می گویی: «ذَکَرا فَحَنّا» هر زن ومرد مؤمنی؛ یاد تو می کند وناله وشیون سر می دهد. چون اولاً: می خواهند با توجه به آن حضرت در شوق حضورِ با حقّ به سر ببرند ونور آن حضرت چنین امکانی را برایشان فراهم می کند. ثانیاً: می خواهند در نظامی زندگی کنند که تمام روابط آن الهی باشد ونه تنها روابط انسان ها با یکدیگر موجب غفلت نگردد که سراسر آن روابط موجب ارتباط با خداوند شود. صدرالدین حموی می گوید: «لَمْ یَخْرُجِ الْمَهْدی حَتّی یُسْمَع مِن شِراک نَعْلَیه اَسرارُ التَّوحید».(77) مهدی خروج نمی کند مگر این که از بند کفش او اسرار توحید به گوش می رسد. حال وقتی کسی فهمید حضور مهدی در جامعه یعنی چه، می تواند ارتباط با او را وظهور او را همه تمنّا وآرزوی خود قرار دهد. لذا می گوید:
سر رشته عزّت حقیقی:
«بِنَفْسی اَنْتَ مِنْ عَقیدِ عِزٍّ لا یُسامی»
تو آن سر رشته عزت هستی که کسی با تو برابری نمی کند.
من چه می توانم در شرح این فراز بگویم، در حالی که در ظلمات افتخارات وعزّت های واهی ووَهمی فرو رفته ام ومعنی عزّت را که تجلی عزّت حق است نمی شناسم. خداوند می فرماید: «مَن کانَ یُرِیدُ الْعِزَّه فَلِلَّهِ الْعِزَّه جَمِیعًا...»(78) ای انسان ها! هرکس طالب عزّت است، تمام عزّت از آن خدا است. پس هرکس خدایی است، به نور عزّت حق در عزّت به سر می برد، واین یک حالت حضوری است که در جان آن کس که قلبش تحت تأثیر نور خدا است، حاصل می شود. حال که کسی فهمید مقام عزّت از آن حق است، به دنبال رشته ای می گردد تا این عزّت را در جان خود پدید آورد ودر نتیجه متوجّه وجود مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه) می شود. این عزّت غیر از عزّت های اعتباریِ موجود در اجتماع است. عزّت خدا، عزّت حضوری است ووجود مقدس حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه) در مقام انسانی صاحب آن عزّت اند وواسطه افاضه آن عزّت به بندگان شایسته می باشند.
در این فرازهای اخیر چنانچه ملاحظه فرمودید؛ شما امام زمان (عجّل الله فرجه) را با حقیقی ترین صفات که یک انسان کامل دارا است، مورد خطاب قرار می دهید وهدف بنده هم از طرح مطالب اخیر همین بود. کسی که بنشیند وبا امام زمانش حرف بزند این دیگر کسی نیست که دنیا بتواند جذبش کند وبتواند از احوالات آن حضرت چشم بردارد. حیف که اهل البیت (علیهم السلام) همیشه مظلوم بوده اند، هنوز هم مظلومند، ظاهراً بناست تا زمین زمین است وتا زمان زمان، مظلوم بمانند، چون هنوز که هنوز است آن طور که باید وشاید فرهنگ این خانواده مورد توجه نیست. ولی شیعه متفکرِ بیدار ومعنویت شناس، خوب راهی را شناخته است. ما باید کاری بکنیم که فرهنگ امام زمانی را بشناسیم وخود را در معرض نظر مبارک آن حضرت قرار دهیم وجامعه مان را هم آماده ظهور آن حضرت بنماییم. خودتان در مورد آن حضرت می گویید «ذخیره هستی» است، پس باید به این ذخیره هستی نزدیک شد.
امیدوارم عرایض بنده مقدمه ای باشد برای آمادگی درک معارفی که آن معارف منجر به فهم امام زمان (عجّل الله فرجه) شود. إن شاالله
«والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته»
انتظار فرج وآثار آن:
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿سَلامٌ عَلَی آلِ یس، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا داعِیَ اللهِ ورَبّانِیَّ آیاتِهِ﴾
﴿اَلسَّلامُ عَلَیْک یا بابَ اللهِ ودَیّانَ دینِهِ﴾
﴿اَلسَّلامُ عَلَیْک یا خَلیفَه اللهِ وناصِرَ حَقِّه اَلسَّلامُ عَلَیْک یا حُجَّه اللهِ﴾(79)
سلام بر همه خانواده حضرت محمّد (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، سلام بر تو ای دعوت کننده به خدا وتربیت شده آیات او، سلام بر تو ای دریچه ارتباط با خدا ودین شناسِ دین او، سلام بر تو ای خلیفه خدا ومددکار حقّ او، سلام بر تو ای حجّت خدا.
پس از طرح سلسله مباحث «مبانی معرفتی مهدویت» که بیشتر در رابطه با دلایل وجود امام عصر (عجّل الله فرجه) ونحوه وجود وظهور آن حضرت بحث شد، بنا را بر این گذاشتیم که در مجموعه ای از مباحث به نحوه ارتباط خود با آن حضرت ویا به تعبیر دیگر به یک نوع همسوشدن با آن حضرت (علیه السلام) بپردازیم.
در بحث اخیر یعنی بحث «انتظار فرج وآثار آن» محور اصلیِ عرض بنده، بررسی شرایطی است که منجر به جلب نظر مبارک امام عصر (عجّل الله فرجه) به قلب ما انسان ها می شود واین موضوع را تا آخر بحث دنبال می کنیم. در حین بحث باید چند موضوع روشن شود؛ یکی این که نقش مبارک امام عصر (عجّل الله فرجه) بر قلب انسان ها ومعنی فرج در این رابطه چیست، ودیگر این که چگونه می توان نظر آن حضرت را به سوی قلب خود جلب نمود. برای راهنمایی در قسمت دوم باید مواظب بود راه های انحرافی ومن درآوری مسیر ما را منحرف نکند، لذا فرازهایی از دعای شریف ندبه را مطرح می کنیم، تا روشن شود خود را در چه شرایط روحی، اجتماعی باید قرار دهیم که طلب وتقاضای ما «امام زمانی» شود ودر راستای طلب وتقاضایی که هماهنگ با نور مقدس آن حضرت است، بتوانیم نظر مبارک آن حضرت را بر قلب خود جلب کنیم.
البته ما از دعای ندبه فقط در حدّ همان چند فراز وبرای هدف فوق در این بحث استفاده می کنیم، ولی آن دعا در این حدّ محدود نمی شود، زیرا عبارت است از ناموس تشیع در عهد غیبت، ولذا از جهات مختلف باید به آن پرداخته شود وما هم در جلسات بعد باز به آن رجوع می کنیم تا در راستای ارتباط با وجود مقدس حضرت، مطمئن ترین راه را طی کرده باشیم وچون می دانیم همان طور که ما منتظر امام زمان (عجّل الله فرجه) هستیم، آن حضرت هم منتظر تحقق برنامه هایشان در سطح جهان هستند، ما باید کاری کنیم تا زمینه پدید آمدن نقش آن حضرت در فرد وجامعه ایجاد گردد ولذا با همین دید که ما هم باید کاری بکنیم، بحث را دنبال می کنیم.
برکات تأثیر نظر امام عصر (عجّل الله فرجه):
در مورد این بحث تذکری که مقدمتاً باید عرض کنم این است که همه ما می دانیم باید مشکلات خودمان را با امام زمانمان حل کنیم، اما چطور؟ در روایت داریم که شخصی خدمت رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) آمد وعرض کرده یا رسول الله! شما می فرمایید که باید روی پهلوی راست بخوابیم ولی من هرچه تلاش می کنم که روی پهلوی راست بخوابم، سریعاً روی پهلوی چپم می غلطم، شما می فرمایید چه کار کنم؟ حضرت او را در آغوش گرفتند وکمی فشار دادند وفرمودند برو از این به بعد روی پهلوی راست بخواب. آن شخص می گوید از آن به بعد هر چه تلاش می کنم که به پهلوی چپ بخوابم میل به خوابیدن روی پهلوی راست دارم. از نقل این روایت می خواهیم نتیجه بگیریم که وجود مقدس پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) با یک توجه به آن شخص، میل او را تغییر دادند. حضرت با یک نظر، میلِ به پهلوی چپ خوابیدن وی را عوض کردند.آری! گاهی میل ها کج است وبا نظر پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) این میل ها عوض می شود. همه ما انسان ها غیر از امام معصوم، میل هایمان کج است، تنها کافی است امام معصوم به ما نظری کند تا میل های ما راست شود وعمل هایی که منطبق با میل های راست است از ما صادر شود، چون اولاً: آن ذوات مقدس مقامشان مقام واسطه فیض است وسبب متصل بین ارض وسماء می باشند ولذا در تمام مراتب وجود قدرتِ تصرف دارند. ثانیاً: جان آن ها عین عصمت است، ولذا به هر کجی که برخورد کنند آن را راست می کنند.
اصلاحی، فوق کتاب ودرس:
هر عملی که از انسان سر می زند یک مبادی وپایه ای دارد، مثلاً این که شما به این جلسه آمده اید، به دلیل میل وگرایشی است که شما داشته اید وآن میل؛ پایه ومبنای عمل شما قرار گرفت ولذا قدم به قدم حرکت کردید واین جا آمدید. ابتدا در شما یک میل وگرایش بود، بعد وقتی خواست آن میل صورت عمل به خود بگیرد در قدم های شما ظاهر شد. این قدم ها، ظهور آن میل است وآن میلِ باطنی پایه این قدم های ظاهری اند.
از طرفی عموم ما بعضی از کارها را قبول داریم ومایلیم انجام دهیم، اما انجام نمی دهیم وبعضی از کارها را قبول نداریم ومی خواهیم انجام ندهیم، اما انجام می دهیم، چرا؟ وچه باید کرد؟ مثلا همه می دانیم که عقل ودین ومعرفت دستور به راز ونیاز وعبادات نیمه شب می دهد ولی مع الاسف عامل به آن نیستیم، یا بنا به توصیه های دین، دوست نداریم نسبت به مؤمنان کینه داشته باشیم، یا مایل نیستیم نسبت به دنیا حرص داشته باشیم، ولی کم وزیاد این صفات را داریم. از طرفی هم مشخص است که با کتاب ودرس اخلاق هم این مشکلات حل نمی شوند. چون در کتاب نهایتاً نوشته شده دنیا را نخواهید، ما خودمان می دانیم که نباید حب دنیا داشته باشیم اما طالب دنیا هستیم. در دستورات اخلاقی توصیه شده است که باید در عبادات حضور قلب داشته باشید، این ها را همه می خوانیم ومی دانیم، ولی این «دانایی ها» نسبت به این مطالب، غیر از «دارایی» است که بتوانیم دارای چنین صفاتی شویم. آری اکثراً به خوبی ها دانا هستیم اما دارای خوبی ها نیستیم. همه می دانیم که خدا خوب است ولی این «خدادانی» است، «خداداری» چیز دیگری است. این جا است که باید متوجه شد راه دیگری غیر از کتاب ودرس برای اصلاح خود نیاز داریم. باید راهی باشد که از طریق آن، انسان معصومی -که نمایش بالفعل همه خوبی هاست- به کمک نظر مبارکش کار ما را درست کند. نظر امام زمان (عجّل الله فرجه) می تواند آن را ه باشد، قدرت وعظمت امام (عجّل الله فرجه) در این است که اگر به قلب انسان نظر کند، آن قلب، تحت تأثیر قلب امام معصوم قرار می گیرد ولذا کجی هایش راست می شود. در همین راستاست که آیت الله بهاءالدینی (رحمه الله) بزرگترین برکت وجود مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه) را برای مؤمنین، تغییر مبادی میل مؤمنان می دانستند، به این معنی که نظر مبارک حضرت، می تواند میل های حیوانی را به میل های انسانی والهی تبدیل کند. در آن صورت است که می توان گفت:
خاک بودیم این چنین موزون شدیم * * * خاک ما زرگشت، سیمین جان شدیم
امام (عجّل الله فرجه) عامل به ثمر رسیدن هر إنسان:
برای این که بحث درست فهمیده شود ابتدا باید در شناخت وجود مقدس امام عصر (عجّل الله فرجه) کمی تأمّل کنیم ودر جایگاه آن حضرت در هستی کمی بیندیشیم. امام زمان (عجّل الله فرجه) علاوه بر این که یک حقیقت متعالی اند، آن حقیقت، «عین الانسان» یا «صِرفُ الانسان» است، مثل نور که صرف روشنایی است، چون ذاتش همان روشنایی است. علاوه بر آن امام زمان (عجّل الله فرجه) به عنوان «صِرف الانسان» یک نظر است مثل نور، یک مقام حقیقی ومتعالی است، قطب عالم امکان است، این مقام را نباید تنها در حدّ امور ومقام های اعتباری ودر حدّ یک بدن مادی منحصر کنیم. وقتی متوجه شدیم که امام (عجّل الله فرجه) «صرف الانسان» است یعنی این که امام (عجّل الله فرجه) یک «نظر» است واین نظر قدرت تصرف بر تمام مراتب وجود را دارد، آنگاه معلوم می شود که تصرف آن حضرت در عالم وآدم به چه معنی است. آری امام می تواند نظرها بکند ونور عصمت خود را بر قلب ها بیفشاند. فرمودند؛ اگر امام زمان (عجّل الله فرجه) به کسی نظر کند، مبادی میلش را عوض می کند، یعنی آن شخص پس از نظر مبارک امام زمان (عجّل الله فرجه) از عالم حیوانی خارج می شود، وچون نور انسانِ کامل بر قلبش خورد، دیگر انسان گونه زندگی می کند ودر آن حال دیگر خواستن ها ونخواستن هایش انسانی است، دوست داشتن ها ودوست نداشتن هایش آدمی است، دیگر براساس غضب وشهوت وحرص ورقابت و... تصمیم نمی گیرد.
بر اساس همین مبانی است که عرض می کنم دلی که بتواند نظر امام زمان (عجّل الله فرجه) را جلب کند این دل اعمال ورفتارش راست می شود. اگر ما مزه نظر حضرت را بچشیم تمام تقاضاهایی که راجع به ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) داریم معنی خودش را پیدا می کند. یعنی اگر هرکسی - مسلمان یا غیر مسلمان، شیعه یا غیرشیعه - به جایی رسید، براساس نظر مبارک انسان کامل به آن مقام رسیده است، نظر امام، باعث نزدیک شدن انسان ها به انسانیت می شود، چون امام «انسانیّت کلّ» و«آدمیّت کل» است وهرقدر به هرکس نظر کند او به آدمیّت نزدیک می شود. بدون نظر انسان کامل، در رسیدن به اهداف انسانی خود به بیراهه می رویم وآدم نمی شویم. آدم شدن یعنی همه قوا را در جهت قرب به حق متعادل نمودن. انسان شدن بسیار مهم است ودر انسان شدن است که ما احساس می کنیم به مقصد خود رسیده ایم.
عوامل جلب نظر امام عصر (عجّل الله فرجه):
بنابراین اگر برای آدم شدن خواهان جلب نظر حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه) هستیم باید در ابتدا موانع جلب نظر حضرت را از خود دور کرده تا زمینه های جلب نظر مبارک حضرت در ما به وجود آید. «عقاید باطل»، «اخلاق رذیله» مثل خودخواهی وحبّ دنیا، وتجمّلات واعمالی که منجر به تضییع حق مردم شود، مانع توجه وتجلی نظر مبارک امام (عجّل الله فرجه) است واز همه مهم تر عقاید باطل است، باید در توحید ومعاد ونبوت وامامت عقایدمان کاملاً درست باشد. اعتقادات ومیل ها وگرایش هایی که ما شیعیان در دعای عزیز ندبه به آن ها توجه می کنیم، از اعتقاد به سیر تاریخی انبیاء گرفته تا اعتقاد به حقانیت ولایت علی (علیه السلام) ودر عطش حاکمیت امام معصوم سوختن ونکات دقیق مطرح شده در آن دعا، از عوامل جلب نظر امام (عجّل الله فرجه) است.
پس در یک کلمه اگرآن چه را که امام زمان (عجّل الله فرجه) حق می دانند، ما هم حق بدانیم وآنچه را می خواهند، بخواهیم باعث جلب نظر آن حضرت ودر نتیجه موجب آدم شدن ما می شود، وهمین طور اگر چیزهایی را که حضرت نمی خواهند ما نیز نخواهیم ومیلمان با میل وگرایش آن حضرت منطبق گردد، باعث جلب نظر حضرت ودر نتیجه موجب آدم شدن ما می گردد. پس ملاحظه فرمودید که باید امام (علیه السلام) به جان ما نظر کنند والّا به صِرف کتاب ودرس وبحث به جایی که آن جایگاه در خور حقیقت انسانی ما باشد نمی رسیم. باید بدانیم در مقام امام (علیه السلام) نشاطی فوق همه نشاط های دنیایی هست، امام به حق شاد است، چون تمام وجود مبارکش غرق در حق است، اگر او با چنین حالی به ما نظر بکند ما هم به نشاط حقیقی رسیده وغرق در حق می شویم. پس ابتدا باید از نشاط های دروغین دل برکنیم وبه امید نشاط حقیقی، راه جلب نظر مبارک امام (علیه السلام) را -که دارای نشاط اصلی است- پیدا کنیم ومسلّم این راه چیزی جز شریعت مقدس اسلام در همه ابعادش نیست ونتیجه آن جز «فرج» به معنی واقعی نخواهد بود.
معنی وجایگاه فرج:
نبی اکرم می فرماید: «اَفضَلُ العِبادَه اِنتِظارُ الفَرَجِ»(80) بالاترین عبادت، انتظار فرج است. «افضل» یعنی آن جنبه ای که بالاتر از آن چیزی نیست، حالا می فرماید افضل عبادت، انتظار فرج است. توجه کنید روایت نگفته است انتظار ظهور. منظور از فرج در روایت، صِرفاً ظهور نیست، چون ظهور مقدس حضرت برای هرکس موجب فرج نیست. به عنوان مثال؛ ابوسفیان چندین سال کنار پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) زندگی می کرد وآن حضرت برای او ظهور داشتند ولی چه بهره وفرجی از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) گرفت؟ فرج یعنی «گشایش جان به سوی عالم غیب». پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ظاهر بودند ولی ابوسفیان از وجود مقدس حضرت استفاده نکرد. حال اگر امام زمان (عجّل الله فرجه) ظهور کند، از کسی که به فرج فکر نکرده باشد مشکلی حل نمی شود. فرج مؤمنین به جهت وجود مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه) به خودی خود ربطی به غیبت وظهور حضرت ندارد. فرج در ابتدای امر به این است که آماده شوی، موانع را رفع وزمینه ها را ایجاد کنی تا امام (علیه السلام) نظر کنند وبه آدمیّت نزدیک شوی. در روایات داریم که؛ امام صادق (علیه السلام) انتظارِ فرج امام زمان (عجّل الله فرجه) را می کشیدند.(81) آیا امام صادق (علیه السلام) نمی دانستند که ظهور حضرت حجت (علیه السلام) چندین نسل بعد از خودشان واقع می گردد وبا این حال انتظار فرج به معنی ظهور جسمانی آن حضرت را می خواستند؟ مسلّم می دانستند، ولی فرجی را که حضرت می خواستند وانتظار آن را می کشیدند، با تجلی وجود مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه) - به عنوان نور چشم همه انبیاء واولیاء- برای امام صادق (علیه السلام) محقق می شد، هر چند ظهور جسمانی آن حضرت محقق نشده باشد. بنابراین «ظهور» یک بحث است و«فرج» بحث دیگری.
در این جا می خواهیم در مورد «فرج» مطالبی را بیان کنیم تا خود این بحث ها إن شاء الله وسیله تسریع ظهور آن حضرت بشود وما در ظهور ایشان به عالی ترین فرج نایل شویم، عمده آن است که فرج را با ظهور یکی ندانیم، هر چند کامل ترین فرج برای مؤمنین، ظهور مبارک آن حضرت است.
فرج وطلوع تمام نورها:
شما قلب خود را مثل یک عارف متعالی، با توجه کامل به عالم اعلا وبا برخورداری از معارف حقیقی، آماده کنید، آن گاه امام (علیه السلام) نظری به قلب شما می کنند ودر نتیجه گشایشی حاصل می شود وآن گاه در اثر آن فرج وگشایش، تمام خورشیدهای عالم در قلب شما ظاهر می گردد وانسان در اثر آن فرج، عالم را طور دیگری می بیند. آری باز دیوار وکوچه وگل وباغ می بیند، امّا طور دیگری می بیند وجایگاه آن ها را در هستی، به نحو دیگری ارزیابی می کند. نگاهی که انسان بتواند تمام نورها وچشمه های عالم را در خودش زنده ببیند با فرج امام زمان (عجّل الله فرجه) حاصل می شود. واین فرج، با «انتظارِ به فرج» حل می شود وانتظار در فرهنگ مهدویت، یعنی انصراف قلب از عوامل عادی به عوامل متعالی. چون قلب ودلِ مشغول به دنیا وبه اسباب دنیا، از امام (علیه السلام) نظر وتوجه نمی گیرد، تا در اثر آن نظر، فرج برایش حاصل گردد. اگر موانعِ فرج را دفع نکنید، مزه فرج را نمی چشید، اگر إن شاء الله امام (علیه السلام) به اندازه وُسع ما نظری به قلب ما بفرمایند فرجی مناسب وُسع ما، در جان ما ایجاد می شود وغیب برای ما روشن می گردد وزندگی ما معنای حقیقی اش را پیدا می کند. البته آن نظر واین فرج کم وزیاد دارد اما هرکس به اندازه وسع خود می تواند نظر امامش را جلب کند.
فرج را شناختن ودر راه تحقق آن، تلاش کردن کار بسیار عالی است. در روایتی که عرض شد می فرماید: بالاترین عبادات، انتظار فرج است وخود این انتظار فرج، یک نحوه گشایش ونزدیک شدن به حقیقت است وبه همین جهت در روایت دیگر موضوع را به خوبی روشن می کند ومی فرماید: «اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج».(82) انتظار فرج، خودش یک نحوه فرج وگشایش است. روایت بسیار عمیق ودقیقی است، می فرماید صِرف انتظار فرج خودش یک نحوه گشایش است. همه امامان (علیه السلام) به عشق فرج امام زمان (عجّل الله فرجه) می گریستند، وخود این عشق به فرج، موجب سیر به سوی حقایقی بود که به دنبال آن بودند. روایت اول می فرماید: «اَفضَلُ العِبادَه اِنتِظارُ الفَرَجِ»(83) بالاترین عبادت، انتظار فرج است وعرض شد بین ظهور وفرج حضرت باید فرق گذاشته شود واگر این تفاوت بین این دو عبارت مشخص نگردد که همیشه فرج حضرت (علیه السلام) به معنی ظهور حضرت نیست، معنی ومقصد بعضی از روایات روشن نمی شود. درست است که وقت ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه)، برای شیعیان فرج است امّا برای عدّه ای هم مصیبت است، چون امام آن ها را به قتل می رسانند. پس با کمی دقت مشخص می شود که ظهور حضرت برای همه انسان ها فرج وگشایش نیست، بلکه برای بعضی، اوّلِ مصیبت وبدبختی است، بنابراین اگر برسیم به این که انتظار فرج بهترین عبادت است آن وقت است که آماده می شویم وکاری می کنیم که در ازاء انتظار فرج - که بالاترین عبادت محسوب می شود - إن شاء الله فرجی وگشایشی حاصل شود.
تمام کار امام خمینی (رحمه الله) وشهدا، در راستای انتظار فرج بود، چون می دانستند فرجی در پیش است ومنتظر آن فرج بودند در نتیجه وظیفه خود را آن طور که باید وشاید انجام دادند ولذا فرج خداوند هم رسید وانقلاب اسلامی پیروز شد، در مسائل فردی هم موضوع به همین شکل است. مثلاً قبل از اذان به مسجد می آییم، دو رکعت نماز تحیت مسجد می خوانیم، بعد منتظر می مانیم تا فرج وگشایشی در قلب ما حاصل شود ودر واقع نظر مبارک امام زمان (عجّل الله فرجه) به قلبمان بیفتد. إن شاء الله امام (علیه السلام) که ظهورکردند کسی که انتظار فرج را کشیده ومنتظر فرج بوده است وفرج را می شناسد، حتماً یار امام (علیه السلام) می شود وگرنه کسی که فرج را نمی فهمد وانتظار آن را نکشیده، امامش را نشناخته است که به دنبال او برود. آن ها که در دلشان مزه فرج امام را چشیده اند، وقتی که آن حضرت را ببینند می شناسند.
در دل هر امتی کز حق مزه است * * * جان وگفتار پیمبر معجزه است
چون پیمبر از برون بانگی زند * * * جان امت در درون سجده کند
چون این ها مزه حق را چشیده اند ولذا چون پیامبر خدا بیاید او را می شناسند، چون حق را به اجمال می شناختند ومی فهمند که این شخص حامل پیام حق است. در فرج هم، چهره جان، چهره حقیقی می شود وزندگی نیز حقیقی می گردد، وچون نظرش به سوی سرورش افتاده، انسان از خمودی ودل مردگی نجات پیدا می کند. به گفته مولوی:
این که بینی مرده وافسرده ای * * * زان بود که ترک سرور کرده ای
باید همین حالا نظر انسان به سوی سرورش باشد تا بتواند نظر مبارک مولایش را جلب کند واز افسردگی، به نشاط حقیقی دست پیدا کند. اگر معنی فرج را فهمیدید بی شک مشتاق فرج خواهید شد، وچون شرط تحقق فرج، اصلاح عقاید واخلاق است در اصلاح آن ها تلاش می کنید.
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: بی شک حکومت آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) تأسیس خواهد شد. پس هرکس علاقه مند است از اصحاب قائم ما باشد، باید کاملاً از خود مراقبت کند وتقوی پیشه نماید، خودش را به اخلاق نیکو مزیّن نماید وسپس انتظار فرج قائم آل محمد را بکشد.(84)
پس ملاحظه می فرمایید که رابطه ای بین تقوا وفرج هست وچون تقوا یک مسأله درونی است، باید ابتدا منتظر فرج درونی باشیم که جان ما را نورانی می کند.
عوامل محرومیت از فرج:
قبول دارم هنوز موضوع مبهم است، ولی عنایت بفرمایید آرام آرام روشن می شود. مولوی در آن شعر گفت: ریشه افسردگی ها آن است که سرور ومولای خود را پیدا نکرده ای. سرور ما مسلّم انسان کامل یعنی امام زمان (عجّل الله فرجه) است. اگر می بینی در این زندگی دنیایی، نگران این هستی که کجا قبول شوی، کدام مدرک را بگیری وچقدر پول داشته باشی که فقیر نباشی، چه کسی به تو توجه کند وچه کسی نکند، اگر می بینی به این شکل نگرانی داری، بدان! به جهت نداشتن نور سروری حضرت امام زمان (عجّل الله فرجه) است چون کسی که امام زمان (عجّل الله فرجه) دارد، تمام دریاهای رحمت ونشاط بر قلب او جاری است. وقتی امام زمان (عجّل الله فرجه) به معنی انسان کامل، در مقام انسانیت کامل است، به هرکس هم نظر کنند او را به چنین حالتی وارد می کند ولذا دیگر احساس نقص نمی کند تا افسرده باشد.
پس انتظار فرج عبارت است از برنامه ریزی اساسی در عقاید ورفتار، جهت جلب نظر امام زمان (عجّل الله فرجه)، به لطف وکرم خداوند، که در نتیجه نظر آن حضرت، تمایل انسان به سوی خواسته هایی که عامل انسان شدن او است، سیر می کند. بنابراین هرکاری که مانع جلب نظر امام (عجّل الله فرجه) به قلب انسان شود وشور ونشاط قلب را نسبت به انسان شدن از بین ببرد، آن کار، کار شیطانی است. مثلاً در دستورات اسلام داریم که روی کردن به تجمّلات دنیا باعث می شود که نفاق در قلب انسان رخنه کند ولذا چنین قلبی طالب اسلام نیست، ومسلّم انسان در آن حالت از آن انتظار فرجی که موجب تجلی نور امام زمان (عجّل الله فرجه) شود محروم می گردد. چرا ائمه معصومین (علیهم السلام) می گویند دنیا را برای خود زیبا نکنید، وبر سفره های رنگین ننشینید؟ چون از چیز بزرگی به نام طلب وانتظار فرج محروم می شویم. انسانی که به فرج رسیده تمام آفاق را آیت خدا می بیند ودیگر چنین انسانی گرفتار دنیا وتجمّلات وزیبایی های ظاهری آن نیست، بلکه به ملکوت عالم نظر می کند وهمه چیز را در اتصال به باطن ملکوتی اش، زیبا می بیند. شروع باید از ما باشد، ودر طلب چنین فرجی، باید از دنیا فاصله بگیریم تا به پیرو آن، از تجلیات عالیه عالم ملکوت که لطفی است از طرف خدا برخوردار شویم. امّا انسانی که گرفتار زینت های زندگی دنیوی است، هرگز فرجی نصیب او نمی گردد، چون با مشغول کردن قلب خود به ظاهر دنیا، راه فرج را به روی خود بسته است، زیرا توجه او به جای جنبه نورانی عالم، به جنبه ظلمانی عالم دوخته شده است.
شأن ما نیست که خودمان را به دنیا مشغول کنیم تا از انتظار فرج خارج شویم وروحیه انتظار، با آن همه برکاتش در ما از بین برود. بنابراین باید اولاً: از یاد خدا در خلوت هایمان محروم نمانیم وخلوت هایمان را با دنیا ویاد آن پر نکنیم، بگذاریم این خلوت ها که جای تجلیّات فرج امام زمان (عجّل الله فرجه) است، با انتظار فرج، برای آن تجلیّات باقی بماند ثانیاً: از معارفی که انسان را برای نظر امام (عجّل الله فرجه) مهیّا می کند غافل نشویم. بالاخره معارف قرآنی وتدبّر در قرآن وروایات، در مستعد کردن قلب برای تجلیات انوار وجود مقدس حضرت حجت (عجّل الله فرجه) بسیار کارساز است.
دعای ندبه، زمینه تحقق فرهنگ امام زمان (عجّل الله فرجه):
عرض کردیم؛ دعای ندبه یکی از بهترین متون مقدسی است که فرهنگ امام زمانی را به ما اعطاء می کند تا فرج ما محقق شود. این دعا یک دایره المعارف کامل از معارف شیعه می باشد. در این دعا پس از مقدمات دقیق آن که تا حدّی در جای دیگر مورد بحث قرار گرفته است،(85) مطلب به این جا می رسد که می گویی: «أَیْنَ الْحَسَنُ أَیْنَ الْحُسَیْنُ؟» با طرح این فراز؛ جهت روح خود را در فضایی می بری که باید به دنبال حاکمیت امامان معصوم در جامعه باشی. می گویی سنت خدا این بود که باید امثال حضرت علی (علیه السلام)، امام حسن وامام حسین (علیهما السلام) حاکم جامعه اسلامی می شدند. این مطلب را اظهار می کنی برای این که قلب خود را از طریق ارتباط با امام زمان (عجّل الله فرجه) وچگونگی انتظاری که آن قلب باید داشته باشد، جهت دهی. خیلی هم کار می برد. از دویست سیصدسال پیش که جذب فرهنگ مدرنیته شدیم، شیعه بودنمان را گم کرده ایم، همه چیزمان را، از جمله چگونگی ارتباط با امثال دعای ندبه را نیز گم کرده ایم. شیعه بودن عبارت است از یک دنیا شور ونشاط وبرخورداری از فرج های گوناگون الهی، یک شعف کامل ویک زندگی آرمانی ومنطقی، چون اولاً؛ متوجه هستی که تاریخ جهت دارد ویک جریان کور وبی هدف نیست. ثانیاً؛ خود را در جهت مثبت تاریخ قرار می دهی تا در عین حفظ خود، از جنبه های ظلمانی آن، به نتایج ظهور حق نیز دست بیابی.
سنت گزینش اولیاء:
در ابتدای دعای ندبه، متذکر یکی از سنت های خاص خدا می شوی. یعنی سنت گزینش اولیای خاص، واعطای کمالات خاص به آن ها برای خالص کردن بشریت. ولذا می گویی:
«الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وصَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ وآلِهِ وسَلَّمَ تَسْلِیما اللَّهُمَّ لَک الْحَمْدُ عَلَی مَا جَرَی بِهِ قَضَاؤُک فِی أَوْلِیَائِک الَّذِینَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِک ودِینِک...».
حمد بر پروردگار عالَم وصلوات بر محمد وآل او، خدایا! حمد تو را به جهت برنامه ای که در بین اولیاء خودت جاری نمودی، اولیایی که برای خود ودین خود برگزیدی.
این فراز سنت گزینش انبیاء واولیاء را که از حضرت آدم (علیه السلام) شروع می شود وتا نوح وابراهیم وموسی وعیسی (علیهم السلام) ادامه می یابد، ودر انتها به پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می رسد، متذکر می شود وسپس جایگاه امیر المؤمنین (علیه السلام) را در این سنت به خوبی ترسیم کرده، به خصوص ولایت آن حضرت را در کنار رسالت نبی الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، بسیار عالی ترسیم می کند وبعد از طرح مسأله ولایت، جریان انحراف از مسیر اصلی ولایت را گوشزد می نماید که چگونه ظلم جای عدالت را گرفت وافق تاریخ را تیره وتار کرد، ومتذکر می شود که این تیرگی پایدار نیست ولذا شیعه در آن دعا به این فراز می رسد که عرضه می دارد:
«أَیْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دَابِرِ الظَّلَمَه»
کجاست آن کسی که زمینه نابودی ریشه ظالمان را فراهم می کند، وآماده شده است برای ریشه کن کردن ظلم.
پس یکی از برنامه های حضرت در عالم، درگیرشدن با ظلم است وآن هم با همه ابعاد ظلم، واین نوع نگاه به افق تاریخ، زیباترین وواقعی ترین نگاهی است که مانع گرفتارشدن انسان ها در جنبه ظلمانی تاریخ می شود. سپس در دعا ادامه می دهی:
«أَیْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقَامَه الْأَمْتِ والْعِوَجِ»؛
کجاست آن کس که انتظارش کشیده می شود، تا بیاید وهمه کج رفتاری ها وانحرافات را به راستی ودرستی برگرداند؟
ملاحظه می فرمایید یکی از کارهای حضرت؛ برگرداندن همه کجی ها وانحراف ها به طرف راستی ودرستی است، می آید تا چنین فضایی را ایجاد کند، حال اگر راست شدن همه کجی ها وانحرافات خواست شما نیست، پس شخصیت وقلبی که طالب امام زمان (عجّل الله فرجه) باشد ندارید، لذا آن حضرت به شما نظر نمی کنند، چون خواست امام زمان (عجّل الله فرجه)، چیز هایی است که شما در دعای ندبه متذکر آن هستید. اگر خواست اصلی ما این ها نیست وآرزویمان در این حدّ است که مثلا نان وگوشت ارزان شود و...، ما هماهنگ با خواست واراده آن حضرت نیستیم وامثال این نوع خواست های سطحی موجب جلب نظر امام زمان (عجّل الله فرجه) نمی شود واز طرفی اگر امام (علیه السلام) به ما نظر نکردند ما آدم نمی شویم، ودر آن حال برای ما خوردن ها وپوشیدن هایمان هم ضرر بوده وهست. از طرفی؛ اگر کسی با غفلت از خواست وتمناهایی که در دعای ندبه مطرح است وخواست وتمنای امام زمان (عجّل الله فرجه) است، به امام زمانش نظر نداشته باشد، به حقیقتِ آدمیّت خودش نظر ندارد، در نتیجه در مقام آدم به معنی واقعی آن نیست.
از این روایت - که جا دارد از ابعاد گوناگون بر روی آن تأمل کرد - غفلت نکنید که می فرماید: «مَنْ مَاتَ ولَمْ یَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِیْتَه جاهِلِیَّه»(86) هرکس بمیرد وامام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است. بر اساس این روایت، اسم امام زمان (عجّل الله فرجه) را دانستن که مهم نیست، بلکه امام زمان شناسی مورد نظر است، امام زمانی که یکی از وجوه مقدس آن حضرت «راست کردن انحرافات وکجی ها» است. پس هرکس امام زمانش را نشناسد وبمیرد بت پرست مرده، که همان زندگی به روش جاهلیت است ویک وجه شناخت ومعرفت امام زمان (عجّل الله فرجه) شناخت تمنیّات ایشان است.
شما عنایت بفرمایید که خداوند می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ للهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکم لِمَا یُحْیِیکمْ...»(87) ای مؤمنین از خدا ورسول خدا پیروی کنید، آن وقتی که شما را دعوت می کنند تا زنده تان بگردانند. پس یک نوع زنده بودنی غیر از زنده بودنی که کافران دارند، در زندگی ایمانی هست. ودر نظر رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) کسی که معرفت به امام زمان خود نداشته باشد از آن نحوه زندگی محروم است. واین نشان می دهد مقصود از شناخت امام، تنها شناخت ذهنی نیست، بلکه امام یک حقیقت متعالی ویک انسانیت برتر است که معرفت به او وشناخت آرمان های او واطاعت از او، موجب حیات واقعی در وجود انسان می گردد.
تأکید بنده در این فراز این است که اگر می خواهیم امام زمان (عجّل الله فرجه) به قلبمان نظر کنند باید خواسته هایمان این هایی بشود که در دعای ندبه در رابطه با وجود مقدس حضرت مدّ نظراست. انسان متأسف می شود که کسی بگوید؛ سی سال دعای ندبه خواندم وهیچ بهره ای از نظر مبارک امام زمانم نبرده ام. مگر می شود خواسته های کسی خواسته های امام زمان (عجّل الله فرجه) باشد وامام به او نظر نکنند؟ مگر آخر همین دعا نداریم «عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أَرَی الْخَلْقَ ولا تُرَی ولا أَسْمَعَ لَک حَسِیسا ولا نَجْوَی»
یعنی؛ ای پسر زهرا (سلام الله عليها) برای من سخت است که مردم را می بینم وتو را نمی بینم، واز تو نه صدایی ونه نجوایی، نمی شنوم.
حضرت؛ با انسان ها سخن ها ونجواها دارند ولذا به واقع زندگی سخت وسیاهی است که قلب انسان هیچ ارتباطی با انسان کامل وحقیقت الانسان نداشته باشد. اگر خواسته هرکس این هایی باشد که در دعای ندبه مطرح است امام (عجّل الله فرجه) به او نظر می کنند واو را مفتخر به فرج وگشایش واقعی می نمایند. البته چگونگی نظرکردن حضرت برای نوع انسان ها متفاوت است. یک مرتبه می بینید در حالتی قرار گرفته اید که غصّه می خورید چرا صله رحم نمی کنید، غافل از این که از طریق این غصّه، نور امام زمان (عجّل الله فرجه) عوامل سعادتتان را به قلبتان متذکر می شود. یا یک مرتبه می بینید آن همه حرص وجوش های دنیایی، اضطراب ها، آن دل نگرانی ها از آینده فرزندان در قلبتان فروکش کرد وآرامش خاصی در شما پیدا شده است، همه این نگرانی ها با نظر مبارک امام (عجّل الله فرجه) در قلب شما مرتفع می شود.
موانع ظهور حق در جامعه:
در ادامه دعای ندبه عرضه می داری:
«أَیْنَ الْمُرْتَجَی لِإِزَالَه الْجَوْرِ والْعُدْوَانِ»
کجاست همو که امید است ظلم وستم ودشمنی را از بین ببرد؟
شاید برایتان سؤال باشد، چرا اصرار ومأموریت اصلی امام زمان (عجّل الله فرجه) این است که دشمنی وظلم را از متن جامعه انسانی از بین ببرند؟ چون باید در جامعه انسان ها، حق پیدا شود. زیرا انسان ها حق را دوست دارند، آرمان اصلی هر دلِ پاکی تجلی حق است در همه ابعاد. حق در دو جا تجلی پیدا می کند: یکی در قلب انسانی که از معصیت خدا فاصله گرفته ومفتخر به اُنس با محبوب خود شده است ویکی هم در جامعه ای که عاری از ظلم وپُر از عدالت شده است. همان طور که گناه از موانع ظهور حق در قلب است، افراد ظالم هم از موانع ظهور حق در جامعه هستند. امام (عجّل الله فرجه) علاوه بر این که با نظر مبارکشان - چنانچه انسان آمادگی لازم را در خود ایجاد کرده باشد- موانع ظهور حق را در قلب برطرف می کنند، موانع ظهور حق در جامعه را نیز برطرف می کنند، ومگر می شود اجتماع بشری وجامعه انسانی به تجلی کامل حق یعنی به بلوغ حقیقی خود نرسد؟(88) ولذا در راستای چنین شعور وبصیرتی است که ناله سر می دهی: «أَیْنَ الْمُرْتَجَی لِإِزَالَه الْجَوْرِ والْعُدْوَانِ» کجاست آن امیدی که باید بیاید وموانع ظهور حق را در جامعه از بین ببرد؟
ودر ادامه دعا در وصف همان آرمان است که می گویی:
«أَیْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْدِیدِ الْفَرَائِضِ والسُّنَنِ»
کجاست آن ذخیره ای که بناست بیاید ووظایف دینی وسنن الهی ونبوی را در جامعه احیاء کند؟
آیا شما نمی خواهید سنت های الهی آن طور که شایسته است، احیاء شود وسنت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در جامعه حاکم گردد؟ اگر که خواست شما امام زمانی شد وطالب احیاء دستورات خدا وسنن الهی شدید، همین حالا امام زمان (عجّل الله فرجه) به شما نظر دارند. باید خواست وآرزو وآرمان ما، احیاءِ حکم خدا شود، ودر ادامه ناله سر می دهی که:
«أَیْنَ الْمُتَخَیَّرُ لِإِعَادَه الْمِلَّه والشَّرِیعَه»
کجاست آن برگزیده شده برای برگشت دادن دین ودیانت.
نباید ساده از کنار این مطالب بگذریم. دعای عجیبی است، می فرماید: کجاست آن کسی که انتخاب شده است برای این که دین رفته را برگرداند. هرکس امید برگشتن دین را به مسیر اصلی خود ندارد، چنین شخصی امام زمانی نیست وامام زمان (عجّل الله فرجه) به این شخص نظرهم نمی کنند. مگر می شود بازگشت دین خدا به جامعه را، آن هم به همان صورتی که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) آورده اند، طلب نکرد؟ کسی که بگوید؛ دوره دین ودینداری گذشته وحرف های دین قدیمی شده است ودین برای چه می خواهیم؟! این آدم؛ امام زمانی نیست وهمچنان که روشن شد زندگی او هم زندگی آدمی نیست، بلکه دارای زندگی حیوانی است. کسی که فکر کند نظام اجتماع بشری بستر وزمینه حاکمیت حق نمی شود، چنین شخصی امام زمانی نیست، یعنی نه خواستنش امام زمانی است، نه امیدش امید به فوران لطف الهی به جامعه بشری است ولذا در امیدهای پوچ خود سرگردان است. امید به حاکمیت حق در جامعه بشری زیباترین وواقعی ترین امیدها است. به همین جهت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرمایند: «اَفْضَلُ اَعْمالِ اُمَّتی اِنْتِظارُ الْفَرَج»(89) برترین اعمال امت من انتظار فرج است. وامیدواربودن به تحقق بستری که به نور اسلام در آن بستر، تمام مناسبات اجتماعی انسان ها با مدیریت امام معصوم که واسطه فیض بین آسمان وزمین است، اداره می شود.
زندگی زیبا در پرتو خواستن های امام زمانی:
کسی که به ظهور حق در آرمانی ترین شکل آن در متن تاریخ، معتقد نباشد، نه تنها معنی حقیقی دین داری را، بلکه معنی زندگی را نیز گم کرده است ولذا نمی تواند به آینده درخشان بشر فکر کند وهرگز زندگی امروزین خود را به آن آرمان بزرگ متصل نمی بیند. وچون به وعده بزرگ الهی نظر نینداخته وحرارت زندگی را در راستای توجه به آن آرمان نمی جوید، دلش تحت تأثیر ظلمات فرهنگ غرب است وغرب را ربّ عالَم می داند. وقتی کتاب های به ظاهر اسلامی این افراد را مطالعه می کنی، وستایش از زندگی غربی را در نوشتار آن ها می یابی، مشخص می شود که این ها خواستشان امام زمانی نبوده ونیست ولذا ستایش گر دنیای کفر شده اند، فکر می کردند اگر چند کتاب بنویسند وچند سخنرانی بکنند جامعه؛ اسلامی می شود، بعد می بینند غربی ها بر روی مردم بیشتر تاثیر گذاشتند. لذا در اولین منزل، اهداف عالیه معنوی را فراموش کرده واز فرج وظهور مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه) ناامید می شوند. در نتیجه همین ضعف بینش است که می گویند: دیگر دین توان حل مشکلات بشر را ندارد وانتهای تاریخ را همین غرب موجود می دانند. در نتیجه به جای این که به امام زمان (عجّل الله فرجه) دل ببندند، با آن همه رحمتی که در پرتو وجود آن حضرت از طریق همین انتظارِ فرج به صحنه زندگی فردی واجتماعی شان می آید، با تمام بی هویتی ونابودیِ استعدادهای معنوی بشری، به غرب دل بسته اند. پس عملاً انسان ها با غفلت از فرج امام زمان (عجّل الله فرجه) معنی بودنشان را از دست می دهند ودیگر نمی توانند به اهداف انسانی دل ببندند، تا انسان بمانند.
اگر التفات بفرمایید می بینید که فرازهای موجود در دعای ندبه، همین حالا شما را به امام زمانتان نزدیک می کند. اگرکسی بگوید: این همه دعای ندبه خواندیم ولی امام زمان (عجّل الله فرجه) نیامد. باید به او پاسخ داد آیا با توجه به آرمان های موجود در دعای ندبه وتوجه به آن اهداف پاک وحقیقی که آن دعا متذکر می شود، بسیاری از راه های کمال وحقیقت را طی نکرده ای؟ آیا نقش نورانی وجود مقدس امام (علیه السلام) را در زندگی خود نمی یابی، آیا نسبت تو با حقیقت، در مقایسه با کسی که در این وادی ها قدم نمی زند وهمواره این آرمان ها را در خود زنده نگه نداشته، مساوی است؟ آیا برای شما واو یک نوع زندگی در میان است؟ مشکل ما این است که عموماً نمی دانیم زندگی امام زمانی وبا امام زمان زندگی کردن چقدر زیبا است. همچنان که نمی دانیم چه طور می شود به این زندگی دست یافت؟ در حالی که روشن است که باید خواست ما همین فرازهای دعای ندبه باشد. وبا دقت کامل متوجه شویم کسی که با غفلت از این خواست ها وتمنیات همین حالا با امام زمان (عجّل الله فرجه) زندگی نمی کند، با ظلمات غرب زندگی می کند، چون امامش را گم کرده است ودر نتیجه در یک بی آرمانیِ پوچ وخسته کننده به سر می برد.
منطقی ترین آرمان:
در راستای توجه به آرمان بلند بشری است که ناله سر می دهی:
«أَیْنَ الْمُؤَمَّلُ لِإِحْیَاءِ الْکتَابِ وحُدُودِهِ»
کجاست آن آرمان وآرزوی انسان ها که بیاید وکتاب خدا وحدود الهی را احیاء کند.
ما به جهت شناخت خدا وشناخت سنن او، منتظر احیاء فرهنگ اسلام هستیم وبه تحقق این موضوع مطمئنیم وخواستمان هم همین است که اجرای کتاب الهی وقوانین خدا به ظهور نهایی برسد واز این خواستمان یک لحظه هم منصرف نمی شویم، چون در آن صورت از خودِ آرمانی مان منصرف شده ایم، وانتظارمان هم تحقق شرایط احیاء کتاب وحدود الهی است، ومتوجه هستیم که تحقق چنین شرایطی بدون ظهور امام معصوم وحجت خدا عملی نیست. حالا اگر شما منتظرید که امامتان بیاید وقرآن وشریعت را زنده کند، او حتماً می آید، برای شما که طالب او هستید می آید وبرای دیگران که نمی خواهند، نمی آید ودر واقع برای شما فرج حاصل می شود. البته این؛ فرج فردی وشخصی است وإن شاء الله وقتی عده ای پا به رکاب در سطح جامعه پیدا شدند وفرازهای دعای ندبه خواسته وطلب اکثر افراد جامعه شد، برای همه می آید وفرج همگانی حاصل می شود.
«أَیْنَ مُحْیِی مَعَالِمِ الدِّینِ وأَهْلِهِ»
کجاست آن کسی که عامل احیاء آثار دین وحیات اهل دین ومؤمنان است.
«معالم» یعنی وسیله ای که شخصیت چیزی را نشان می دهد. در این فراز می گویی کجاست آن آقایی که معالم ومشخصه های دین ودینداران را زنده می گرداند وفضایی به وجود می آورد که در آن فضا، نفاق نمی تواند خود را زیر پوشش دین پنهان کند. شاخصه های دین آن چنان شفاف می شود وآن چنان حرکات معنوی دقیق می گردد که جز دل های متّقی، کس دیگری نمی تواند خود را در آن شاخصه ها وحرکات وارد کند، وبه همین جهت شرایط احیاء معنوی واقعی فراهم می شود.(90)
باز در وصف آن حضرت ناله سر می دهی که:
«أَیْنَ قَاصِمُ شَوْکه الْمُعْتَدِینَ»
کجاست آن کسی که شوکت تجاوزکاران را درهم می شکند.
اولاً: طلب ما چنین طلبی است وبا چنین طلبی به امام زمانمان نزدیک می شویم، ثانیاً: به اندازه ای که با چنین طلبی به امام زمان (عجّل الله فرجه) نزدیک شویم. آن حضرت در همین امروزِ ما نقش خود را ظاهر می کنند، یعنی همین حالا شوکت ستم کاران را برای ما می شکنند. در ظهور حضرت نوعی اشراق مطرح است که اگر فهمیده شود نور آن حضرت با همان شکستنِ شکوه ستم کاران، به قلب انسان جریان می یابد ومبانی میل انسان اصلاح می شود. همین حالا اگر شرایطش فراهم شد وامام (علیه السلام) نظر کرد، آرزویتان این است که در حد وسع خود شوکت دروغین تجاوزکاران را از بین ببرید. وقتی میلمان این شد، نظر مبارک امام زمانمان را در نزد خود داریم وإن شاء الله وقتی هم که ظاهر شدند، یارِ پا به رکاب حضرتش هستیم. در واقع توجه به این فرازهای دعای ندبه، توجه به بودن حقیقی خودمان است، تا در منجلاب روزمرّگی ها فرو نرویم ونور فرج مقدس آن حضرت را در قلب وجامعه خود جاری نماییم. چنین انتظاری، انسان را در زمره بزرگ ترین انسان های تاریخ وبرترین انسان های زمانه قرار می دهد. در همین راستا حضرت سجاد (علیه السلام) در وصف منتظران امام دوازدهم (علیه السلام) می فرمایند: آن هایی که در زمان غیبت او قائل به امامت او ومنتظر ظهور اویند، برترین مردم همه زمان هایند، چون خداوند به آن ها شعور وفهمی می دهد که غیبت او نزد آن ها همانند مشاهده اوست وخداوند این ها را در آن زمان همانند مجاهدان در کنار رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) قرار می دهد، این ها مخلصان حقیقی وشیعیان راستین ما ودعوت گرانِ به سوی دین خدا در نهان وآشکار هستند.(91)
آرزوی حقیقی:
«أَیْنَ هَادِمُ أَبْنِیَه الشِّرْک والنِّفَاقِ»
کجاست منهدم کننده بناهای شرک ونفاق؟
باید میل وخواسته دل ما این باشد که؛ آن دل، منتظر آقایی است که پایه ها وستون های شرک ونفاق را منهدم می سازد وریشه شرک ونفاق را از بُن می کند ونباید از این میل یک لحظه غفلت شود.(92) بعضی ها طوری زندگی می کنند، که اگر احکام توحید وایمان به معنی حقیقی آن در جامعه جاری شود، ضرر می کنند. پس معلوم می شود که این ها نظر به امام زمان (عجّل الله فرجه) ندارند چون ظهور امام (علیه السلام) همراه با نابودی شرک ونفاق است وبه واقع این حالت برای بعضی ها بسیار سخت است. امّا انسان مؤمن طوری میل های خود را تربیت کرده است که با تمام وجود ندا سر می دهد، کجاست آن که بناهای شرک ونفاق را نابود می کند؟ وانسان مؤمن به واقع نسبت به تحقق چنان شرایطی بی قرار است، چنین چیزی باید آرزوی حقیقی انسان مؤمن باشد تا برکات آن آرزو همین حالا وارد زندگی ما شود. راستی از شرک ونفاق متنفر نبودن، چگونه با دین داری همخوانی دارد؟ واز آن طرف؛ آن که تمام وجودش ظهور توحید وتجلّی موحدان است، چگونه هم اکنون از توجه نظر مبارک آن موحّد محض بی بهره است؟ شرط حقیقی ایمان، طلبِ توحید کامل است که در وجود مقدس امام عصر (عجّل الله فرجه) متجلی است.
صدر الدین حموی می گوید: «لَمْ یَخْرُجِ الْمَهدی حَتّی یُسْمَعَ مِنْ شِراک نَعْلَیْهِ اَسْرارُ التّوحید»(93) یعنی؛ مهدی (علیه السلام) ظهور نمی کند مگر این که از بند کفش او اسراری از توحید شنیده می شود. حالا می شود کسی موحد باشد وطالب چنین کسی نباشد کسی که با نور توحید بناهای شرک ونفاق را در هم می ریزد؟
«أَیْنَ مُبِیدُ أَهْلِ الْفُسُوقِ والْعِصْیَانِ والطُّغْیَانِ»
کجاست او که اهل فسق وتجاوز، واهل طغیان، در مقابل حکم خدا را، محو ونابود می کند؟ تا بستر تعالی بشر فراهم شود.
عملاً با اعتقاد به این جمله اولاً: فسق وعصیان وطغیان بشر امروز نمی تواند رنگ خود را به شما بزند وبه رسمیت شناخته شود. ثانیاً: صِرف توجه به چنین آینده ای که در آن فسق وعصیان در مقابل حکم خدا ریشه کن خواهد شد، موجب تجلی انوار آن شرایط در زندگی ما خواهد گشت. آیا چنین انسانی دیگر به مجالس آنچنانی که سراسر فسق وعصیان است، می تواند وارد شود؟ آیا مظاهر این تمدنِ سراسر فسق وعصیان می تواند حجاب او نسبت به امیدواری به فرج حجت خدا (عجّل الله فرجه) گردد؟ اگر سید الشهداء (علیه السلام) به تحقق فرج مطمئن نبودند، چگونه این چنین امیدوارانه در ظهر عاشورا، یکه وتنها با انبوه دشمن می جنگیدند؟ در راستای همین امیدواری است که در ادامه دعا می گویی:
«أَیْنَ حَاصِدُ فُرُوعِ الْغَیِّ والشِّقَاقِ»
کجاست آن کسی که شاخه های گمراهی وسرکشی واختلاف را دِرو وریشه کن می کند؟
شقاق به معنی تکه تکه کردن دین وجامعه دینداران وشقیّ هم چون خود را از دین جدا وشقه می کند بدبخت می شود. انسانی که در افق آینده، کسی را می بیند که عامل نابودی شاخه های سرکشی وشقاق است، هرگز حجاب های روزمرّگی نمی تواند او را در خود هضم کند، او اگر جسم امام (علیه السلام) را نمی بیند، ولی یاد او را همواره دارد واز او بهره ها می گیرد. امام کاظم (علیه السلام) در همین رابطه فرمودند: «یَغیِبُ عَنْ اَبْصارِ النّاسِ شَخْصُهُ ولاَ یَغیبُ عَنْ قُلُوبِ الْمُؤمِنینَ ذِکرُهُ»(94) یعنی؛ شخص آن حضرت از چشم مردم غایب است ولی یاد او از قلب مؤمنین غایب نیست.
دولت الهی:
«أَیْنَ طَامِسُ آثَارِ الزَّیْغِ والْأَهْوَاءِ»
کجاست آن که آثار انحراف وهواهای نفسانی را نابود می کند؟
در معنی طامِس وطَمْس گفته اند: سکه هایی که در دست مردم خیلی گشته وآثارِ برجسته روی آن از بین رفته، آثارِ روی سکه طَمْس شده. امام (علیه السلام) وقتی که بیایند آثار کج اندیشی ها وهوس ها را به آن شکل که آثار سکه ها از بین می رود، از بین می برند وشما با دین خالی از انحراف وبا شرایط پاک از هوس ها، روبه رو می شوید وتا چنین شرایطی به وجود نیاید بسیاری از استعدادهای بشری به رشد حقیقی خود نمی رسد. انسان باید از انحراف در دین واز رونقِ بازار هوس، متنفر باشد وشما با این جمله از دعا عملاً تنفر خودتان را اظهار می دارید. کسی که بگوید خوب است دولت کمی هم به هوس اهل دنیا برسد وبا میل های آنها کنار بیاید، امام زمانی نیست، دولتی که بخواهد هوس مردم را برآورده کند، دولت امام زمانی نمی شود. باید از دولت اسلامی انتظار داشته باشیم زمینه هوس های آلوده به گناه مردم را از بین ببرد تا به جای آن، اطاعت خدا قرار بگیرد. اگر غیر از این باشد، دولت اسلامی نیست وامام زمان (عجّل الله فرجه) را کمک نمی کند. امام زمان (عجّل الله فرجه) می آیند که ما را الهی کنند، دولت هم باید دولت الهی باشد تا عملاً بستر ظهورآن حضرت فراهم گردد واز مددها وبرکات نور مقدس آن حضرت بهره بگیرد.
ارتباط با امام عصر (عجّل الله فرجه):
«أَیْنَ قَاطِعُ حَبَائِلِ الْکذْبِ والافْتِرَاءِ»
کجاست قطع کننده ریسمان های دروغ وافترا؟
می گوید: خدایا من شرایطی بالاتر از شرایط موجودِ فعلی در عالم را انتظار می کشم وضع موجودِ فرهنگ بشری سراسر عبارت است از اعتقادات دروغ ونسبت های غیر واقعی، چیزهایی را گمان می کنند وجود داردکه اصلاً موجود نیست وکسانی را بزرگ می شمارند که اصلاً بزرگ نیستند. باید کسی بیاید ودسیسه های دروغ وتهمت وافتراء را در فرهنگ بشر از ریشه قطع کند. منظور از دروغ وتهمت در این عبارت نه این است که به یکدیگر دروغ می گوییم بلکه یعنی چیزهایی به اسم دینْ ارزش ومرسوم شده که نه ارزش اند ونه مربوط به دین هستند، وبا نور مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه) دروغ وافترا بودن آن ها روشن می شود. چیزهایی را به اسم دین می شناسیم، درحالی که دروغ اند ومربوط به دین نیستند. ما باید اسلام ناب را بخواهیم، تا امام زمانی شویم، تا در راستای طلب اسلامِ عاری از کذب وافترا، فرج امام زمان (عجّل الله فرجه) بر امت وبر فردفرد ما برسد.
نکته دیگر این که امام زمان «داری» غیر از امام زمان«دانی» است. این که ما بدانیم امام زمان (عجّل الله فرجه) حی وحاضر هستند، این دانایی به وجود مقدس حضرت است واین غیر از این است که قلب شما در شرایطی قرار بگیرد که نور وجود مقدس امامِ حی وحاضر بر آن بتابد، برای این که نور امام زمان (عجّل الله فرجه) به قلبمان بتابد، بعد از مرحله دانایی، باید با تزکیه ودعا وتوسل با امام زمان (عجّل الله فرجه) ارتباط برقرار کنیم وتماس بگیریم، تا مزه فرج امام زمان (عجّل الله فرجه) را با تمام جان بچشیم ولذا طلب هایی که در دعای ندبه اظهار می دارید، در آن طلب ها، طالب وجود مقدسی هستید که انحراف را نابود وکذب وافترا را قطع کند، این طلب ها قلب را آماده تجلی آن نور مقدس می نماید.
شما در دعای عزیز ندبه می خوانید:
«عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أَرَی الْخَلْقَ ولا تُرَی»
خیلی برای من سخت است که مردم را می بینم وشما را نمی بینم.
«وَلا أَسْمَعَ لَک حَسِیسا ولا نَجْوَی»
برای من خیلی سخت است که هیچ صدایی وهیچ نجوایی از شما نمی شنوم.
از طرح چنین تقاضایی دراین دعا نتیجه می گیریم که می شود جامعه انسانی بالاخره صدای حضرت را بشنوند وحضرت را ببینند، در واقع دارند حرف دهان ما می گذارند وما را متوجه چنین تقاضایی می کنند. کسی که تقاضایش از امام زمان (عجّل الله فرجه) نجوا با حضرت ورؤیت امام شده درواقع آرمانی ترین نوع زندگی را برای خود وجامعه انسانی رقم زده است، البته دیدن امام زمان (عجّل الله فرجه) برای فرد، معنی خاص دارد، یعنی با حقیقت آدمیت ارتباط پیدا کنیم، تاآدم بشویم. ابتدا باید بحث های معرفتی ونظری که در باره وجود حضرت است، برای همه ما حل شود، وسپس نظرها به سوی آن حضرت جلب گردد وبا آمادگی های عقیدتی واخلاقی زمینه ارتباط برقرار شود. چرا که اطلاع از بودن حضرت که خیلی مشکل نیست، مشکل ارتباط با حضرت است، که در راستای این ارتباط، انسان می خواهد تمام قوه های کمالش به فعلیت تبدیل شود.(95) والبته سیاق این قسمت از دعا سیاقی است که طلب حضور حضرت را در سطح جامعه دارد، حضوری که موجب قطع ریسمان های دروغ وافترا گردد.
چگونگی ارتباط با مقام امام عصر (عجّل الله فرجه):
امام زمان (عجّل الله فرجه) مقامشان مقام عصمت است وکسی می تواند با آن مقام تماس بگیرد که انتخاب هایش در راستای مقام عصمت باشد، البته نگویید که ما معصوم نیستیم ونمی توانیم با امام زمان (عجّل الله فرجه) ارتباط برقرار کنیم. آری! اولاً: باید در راستای عصمت باشید، یعنی عزم وهمت تان این باشد که می خواهید تمام نقص ها وضعف هایی که موجب عدم رضایت پروردگار است، از خود دور کنید. ثانیاً: عنایت داشته باشید از هر بعدی که معصوم شویم وبه هر اندازه ای که در راه عصمت قدم برداریم، به همان اندازه می توانیم با نظری از نظرات مبارک حضرت تماس بگیریم ولی هرگز با کل مقام امام (علیه السلام) به راحتی نمی توان تماس گرفت. آری؛ به اندازه ای که گناهانمان را زیر پا بگذاریم ومعرفت امام زمانی پیدا کنیم؛ یعنی معرفتمان از باطل، ودلمان از هوس پاک شود، در همان حد می توانیم با انسان کامل ارتباط برقرار کنیم. ما باید خیلی بالاتر از این که بخواهیم جسم امام (علیه السلام) را ببینیم، در خواست داشته باشیم، باید افق دیدمان بالاتر از یک رؤیت ساده باشد، تا جایی باید جلو رفت که إن شاء الله جان شما به نور نظر مبارک امام (عجّل الله فرجه) نزدیک شود.(96)
وقتی می گویید: «عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أَرَی الْخَلْقَ ولا تُرَی ولا أَسْمَعَ لَک حَسِیسا ولا نَجْوَی» یعنی؛ من هنوز از قلبم، یک صدای کوچک هم از ناحیه شما نمی شنوم. «و لا نجوی» یعنی من نجوای شما را در جانم نمی شنوم. الحمدلله شیعه بی خبر نمی ماند، گاهی به خود می آیید که عجب در فلان مجلس چه اشتباهی کردید، مثلاً پشت سر مسلمانی غیبت کردید. این تذکر واین که ناگهان بیدار می شوید وبه خود می آیید، به نظر شما این چه نجوایی است؟ این که تا دیروز پشت سر مسلمانان غیبت می کردید وبرایتان مهم هم نبود، حالا چه شده است که غیبت می کنید وپشیمان می شوید وبه فکر جبران این گناه هستید. این نجواهای امامی است که راست است ومی خواهد من وشما را راست کند، وإن شاء الله - به تدریج- این نجواها واین تذکرها بیشتر می شود وپررنگ تر می گردد.
گوشم شنید قصه محبوب ومست شد * * * کوقسم چشم، صورت ِمحبوبم آرزوست
ولی عنایت داشته باشید که بستر طبیعی تقاضای رویت امام زمان (عجّل الله فرجه) به ظهور آن حضرت وتغییر مناسبات جهانی به سوی عدالت در همه ابعاد انسانی آن، برمی گردد.
برای چه می خواهی امام را ببینی؟
سپس شروع می کنی سختی های دوری جامعه از امام (عجّل الله فرجه) را ارائه می دهی وبعد با جمله:
«بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ مُغَیَّبٍ لَمْ یَخْلُ مِنَّا»
جانم فدایت، تو آن غایبی هستی که از ما فاصله نگرفته است.
از این جا معاشقه با امام شروع می شود وفرازهایی را که با «بِنَفْسی» شروع می شود، پیش می کشی وسپس همدردی با امام (عجّل الله فرجه) به میان می آید، مبنی بر این که برای من بدون تو در جهان به سربردن سخت است،آیا راهی برای ملاقات با تو هست؟ چه موقع از آب گوارای رؤیت تو سیراب شوم. وهمچنان این فرازها را که در نهایت اشتیاقِ رؤیت ودر سوز وگداز است، تکرار می کنی که بحث آن را به وقت دیگر باید موکول کرد، تا می رسی به این فراز که دست نیاز به سوی حضرت پروردگار دراز می کنی ومی گویی:
«فَأَغِثْ یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ عُبَیْدَک الْمُبْتَلَی»
ای خدایی که فریادرس هر تقاضامندی، به فریاد بنده گرفتارت برس.
چون گوینده این قسمت از دعا متوجه است که گرفتارِ عدمِ ارتباط با امام خویش است. می گوید: خدایا کمکم کن چون بنده ای هستم گرفتار عدم ارتباط با امام زمانم.
«وَأَرِهِ سَیِّدَهُ یَا شَدِیدَ الْقُوَی»
خدایا! ای قدرت مطلق ! به بنده ات آقایش را نشان بده.
ملاحظه کنید که این ناله، ناله کسی است که اول به مقام امام ونقش امام (عجّل الله فرجه) در هستی معرفت دارد ومی داند که خود وجامعه می توانند از رؤیت امام (عجّل الله فرجه) بهره های فوق العاده ببرند، لذا است که اول باید نوع تفکر ونگرش ما درست شود تا رؤیت، همه جانبه گردد ونتیجه اش بی نهایت باشد. حالا امام (علیه السلام) را می خواهی ببینی، یعنی چه؟ یعنی شکل حضرت را ببینی؟ این داستان را شنیده اید که؛ بنده خدای کشاورزی که نزدیک مسجد سهله زندگی می کرد، شنیده بود، هرکس چهل بار جهت زیارت امام زمان (عجّل الله فرجه) به مسجد سهله برود، آن حضرت را می بیند. با خود می گوید: کاری ندارد، چهل بار زیارت می رویم تا آقا را ببینیم. روز چهلم که به زیارت می رفت، شخصی از او پرسید کجا می روی؟ جواب داد، به زیارت می روم. پرسید: زیارت برای چه کاری؟ جواب داد: برای چهلمین بار می روم زیارت تا امامم را ببینم. دوباره سوال کرد امامت را برای چه می خواهی ببینی؟ گفت: کارش دارم. فرمود: فرض کن من امام تو هستم، بگو ببینم چه کارم داری؟ گفت اگر راست می گویی که تو امام من هستی این بیل من را پارو بکن.آن آقا هم فرمود: بیل تو پارو شود. نگاه کرد دید بیلش پارو شد، سر را بالا آورد دیدآن آقا نیست! نمی خواهم بگویم آن کشاورزِ ساده، مستقیما با وجود مقدس امام (عجّل الله فرجه) روبه رو شده است، عموما این ها با عوامل حضرت روبه رو می شوند، ولی عرض بنده این است که اگر معرفت نباشد، با رؤیت شکل وشمائل خود امام، یا رؤیت عوامل امام (علیه السلام)، ما طَرْفی نمی بندیم، تازه بیلش هم پارو شد، در حالی که پارو ارزان تر از بیل بود.
پس اول باید بفهمیم که در رابطه با وجود مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه)، چه کاری می خواهیم انجام دهیم وچه بهره هایی می توانیم از ایشان ببریم. مسلّم زندگی بدون امام زمان (عجّل الله فرجه) به هیچ دردی نمی خورد، اما برای امام زمان شناسی، ابتدا امام شناسی نیاز است، به این معنی که مقام وجایگاه آن حضرت ونقش آن حضرت را در هستی بشناسیم. تا آن وقت این ناله های مطرح شده در دعای ندبه، معنی خود را پیدا کند.
غفلت از فضای ارتباط با امام عصر (عجّل الله فرجه):
وقتی می گویی: «وَأَرِهِ سَیِّدَهُ یَا شَدِیدَ الْقُوَی» خدایا امام وسرور این بنده مبتلا به دوری امامش را به او نشان بده. در واقع تقاضا می کنی؛ اولاً: نجوای امامش را به آن بنده برسان، تا کجی هایش راست شود، ثانیاً: کمی شدیدتر، سخن امامش را به این بنده مبتلا به دوری از امام، برسان تا قلبش پر از نور معرفت به امام شود. ثالثاً: بتواند ارتباط معنوی با حضرت برقرار کند وبعد از این،آری جمال پرجلالشان را هم در ظاهر ببیند وهوالمطلوب وتمام این ها را در بستر جامعه ای می طلبد که امام (عجّل الله فرجه) حاکم آن جامعه باشند. ولی اگر قصد شما از رؤیت امام، رؤیت ظاهر ایشان باشد، از خیلی چیزها غافل می شوید وواقعاً هم بنای امام (عجّل الله فرجه) این نیست که تقاضاهایی را که صِرف رؤیت ظاهری آن حضرت است برآورده کنند، چون اولاً: برای طرف خیلی کار ساز نیست. ثانیاً: ممکن است عُجْب وغرور برای طرف به همراه بیاورد. ثالثاً: از معرفت به امام غفلت می شود وسطحی نگری رواج می یابد. مثلاً کسی بگوید: من برای امام زمان فقط چراغانی می کنم وهمین را کافی بداند، باید به او گفت: شما کار اشتباهی نکرده اید ولی چون به ظاهر چسبیده اید در واقع طالب ظاهر امام (علیه السلام) هستید واز برکات عالی ترِ وجود مقدس امام در جامعه خود را محروم کرده اید. گاهی اوقات بیش از حدّ مشغول ظواهر می شویم، ودر نتیجه با دست خود، فضای ارتباط با امام زمان (عجّل الله فرجه) را در یک نظام اجتماعی از بین می بریم.
همیشگی فرج برای اهلش:
در روایت داریم؛ امام برای فرجشان دعا می کنند، همچنین داریم که به ما فرموده اند دعا کنید(97) که فرجشان برسد. یعنی؛ امام می خواهند ما آماده شویم که به ما نظر کنند، ومی خواهند ما آماده ارتباط با آن حضرت شویم، ولی متأسفانه ما باطناً نمی خواهیم. آیا امام نمی خواهند که این جامعه مشغول تجملات دنیا نشود، آن وقت نظر کنند وباز بیشتر نظر کنند واین قدر این نظرها را ادامه دهند، تا إن شاء الله آن نظر نهایی که همان ظهور تامّ است واقع گردد؟ مسلّم امام، طالب چنین زمینه ای هستند وسیر تحقق شرایط ظهور امام (علیه السلام) می تواند واقع شود وچرا نشود؟ بنده نگرانم از این که کسی بگوید: آمدیم واین کارها را کردیم که امام زمان (عجّل الله فرجه) ظهور کنند، حالا چرا ظهور نکردند؟ باید به این فرد گفت: یعنی چه ظهور نکردند؟ امام زمان (عجّل الله فرجه) فرجشان همواره نزدیک است. اولاً: ما باید زمینه آن ظهور را فراهم کنیم. ثانیاً: تصور صحیحی از ظهور داشته باشیم.
آری حضرت یک ظهور تامّ نهایی دارند که إن شاء الله هرچه زودتر به لطف خداوند امیدواریم محقق شود. ولی شما درِ قلبتان را باز کنید امام زمان (عجّل الله فرجه) را همین حالا در قلب خود دارید واین فرجی است که همیشه برای اهلش موجود است. مؤمنین عادی معنی فرج را درست نفهمیده اند، مردمی که همیشه دنبال دنیا وظواهر دنیا هستند، فقط یک بُعد از فرج را می فهمند، آن بُعد، وقت ظهور محقق می شود که آن فرج تامّه است وعموماً هم مردم از ائمه (علیهم السلام) که در مورد فرج سؤال می کردند، منظورشان همان فرج تامّه بود، ولی ائمه (علیهم السلام) ذهن آن ها را متوجه نفسِ انتظار فرج می کردند ومی فرمودند: «اِنْتظارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج»(98) یعنی؛ همین انتظار فرج، به خودی خود یک نوع فرج وگشایش می تواند در بر داشته باشد. باز التفات بفرمایید تا مسئله ظهور که فرج تامّه است، ما را از مسائلی که در مورد فرج به معنای عامش مطرح است، ودر مورد آن بحث کردیم، غافل نکند واز ابعاد دیگر مسئله فرج که بیان شد غافل نمانیم.
نظر امام عصر در هر صبح:
در دعای ندبه پس از آن که از خدا تقاضا می کنی امام (عجّل الله فرجه) را به تو نشان دهند، می گویی:
«وَأَزِلْ عَنْهُ بِهِ الْأَسَی والْجَوَی وبَرِّدْ غَلِیلَهُ یَا مَنْ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی ومَنْ إِلَیْهِ الرُّجْعَی والْمُنْتَهَی»
خدایا! کاری کن تا غم اساسی بنده ات، با نظر به امام زمان (عجّل الله فرجه)، از آن بنده برداشته شود.
وقتی امام (علیه السلام) به عنوان یک دلِ سراسرعشقِ به حق، به انسانی نظر کند، شور وشعفی غیر قابل توصیف در قلب انسان به پا می شود. گفت؛ «شرابخانه عالم شده است سینه ما». بعد در تقاضایت از خدا ادامه می دهی: ای صاحب احاطه کلی بر هستی، «یَا مَنْ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی». آن خنکی ونسیمی را که با دیدن امام زمان (عجّل الله فرجه) بر جان هرانسانی می نشیند، از ما دریغ مدار. «بَرِّدْ غَلِیلَهُ» به این معنی که ما درگرمای عطش عمیقی نسبت به رؤیت آن حضرت هستیم واز صاحب عرش تقاضامندیم با رؤیت آن حضرت، آن عطش را فرو نشاند وآن را به خنکیِ رؤیت تبدیل کند. تمام حرفی که می توان بر زبان آورد همین است، بقیه اش گفتنی نیست، چشیدنی است.
با دعاهایی که شیعه به برکت اهل بیت دارد همواره عطش قلبش را نسبت به وجود مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه) زنده نگه می دارد، این است که هر روز بعد از نماز صبح زیارت حضرت را می خوانید. درآخر دعایی که در مفاتیح قبل از دعای عهد آمده واز نظر مضامین خیلی شبیه دعای عهد است این نکته آمده است که یا صاحب الزمان این تعهّد وبیعت با شما تا روز قیامت برگردن من است؛ من آماده ام که براساس برنامه های شما همه خواسته های خود را زیر پا بگذارم، می گویی: «هَذِهِ بَیْعَه لَهُ فِی عُنُقِی اِلَی یَوْمِ الْقِیَامَه» یعنی؛ من تا آخر در میدان وفاداری به شما وپایداریِ در یاد شما هستم وپا به رکاب هم هستم. چنین آدمی که هر روز صبح بر این عهد، آن هم با معرفت لازم مداومت کند، آیا می شود امام زمان (عجّل الله فرجه) همین حالا به او توجه نکنند؟ مشخص است که حضرت همین حالا به او توجه خواهند داشت، حالا این که نظر مبارک حضرت، آن هم هر روز صبح با انسان چه می کند وانسان چه می شود، به بحث جداگانه ای نیاز دارد ومطالبی که خدمتتان عرض کرده ام هنوز کافی نیست. به جهت برکات یاد وعهد با آن حضرت است که تاکید شده آن زیارت یا دعای عهد را هر روز صبح بخوانیم.
باید عواملی که مانع توجه وظهور فرج امام زمان (عجّل الله فرجه) به قلب مان می شود وما را به دنیا نزدیک می کند، برطرف کنیم واز آن عوامل فاصله بگیریم وعوامل جلب نظر حضرت را در خود به وجود آوریم، باید خلوت داشته باشیم، همیشه برای فرج - اعم از فرج شخصی وفرج عمومی- منتظر باشیم وانتظار بکشیم. هنر ما این است که کاری کنیم تا خود امام زمان (عجّل الله فرجه) بر ما نظر کنند؛ یعنی بتوانیم نظرامام زمان (عجّل الله فرجه) را به قلب خود بتابانیم واز خود حضرت نور بگیریم. آن وقت است که متوجه چیزهایی می شویم که با کتاب ودرس وجلسه حاصل نمی شود ودر نتیجه آن، زندگیْ سراسر شور ونشاط می شود وان شاء الله زمینه ظهور اجتماعی آن حضرت فراهم می گردد.
نور وجود امام (عجّل الله فرجه)؛ بستر اقامه حق:
پس از آن که نکات بسیار عمیقی را در دعای ندبه مطرح فرمود وجایگاه فرج آن حضرت را به قلب هر انسانی نشان داد، در فرازهای آخرِ دعای ندبه عرضه می داری:
«اَللَّهُمَّ وأَقِمْ بِهِ الْحَقَّ وأَدْحِضْ بِهِ الْبَاطِلَ»
خدایا! به وسیله امام زمان (عجّل الله فرجه) حق را اقامه وباطل را نابود گردان.
قیام به حق ونابودی باطل وقتی به معنی تمام کلمه محقق می شودکه آن عزیز درصحنه باشد وانوار خاص آن حضرت کمک رسان گردد. با نور وجود آن حضرت، بستر تحقق دین فراهم می شود. همان طور که عکس آن را در فرهنگ غرب می بینیم، به طوری که کارشناسان آن فرهنگ بستر تحقق آن فرهنگ را با آشپزخانه اُپن(99) وسالن پذیرایی مختلط فراهم می کنند. همان طور که تمدن غربی محصول اقامه بی دینی است، بر عکسِ آن تمدن توحیدی است که وقتی نور وجود امام (عجّل الله فرجه) در جامعه حاکم شد به زیباییِ تمام، موجب تحقق بسترِ اقامه حق ونابودی باطل می شود. سپس می گویی:
«وَأَدِلْ بِهِ أَوْلِیَاءَک وأَذْلِلْ بِهِ أَعْدَاءَک وصِلِ اللَّهُمَّ بَیْنَنَا وبَیْنَهُ وُصْلَه تُؤَدِّی إِلَی مُرَافَقَه سَلَفِهِ واجْعَلْنَا مِمَّنْ یَأْخُذُ بِحُجْزَتِهِمْ»
خدایا! دوستان خود را به سوی او راهنمایی کن واز طریق آن حضرت آن ها را به سرچشمه حقیقت برسان ودشمنان خود را به کمک آن حضرت خوار نما، وپیوندی بین ما واو برقرارکن، پیوندی که ما را به رفاقتِ با انبیاء واولیاء گذشته برساند وبه ما کمک کن که بتوانیم دامنشان را بگیریم.
از آن جایی که امام (علیه السلام)؛ مقصد ومقصود همه انبیاء واولیاست واگر انسان به آن حضرت وصل شد، با همه انبیاء واولیاء هم نوا شده است، هوشیاری وتقوا وتوفیق بسیار می خواهد که انسان بتواند به آن حضرت متوسل شود واز طریق او به حقایق دست یابد.
اگر پیامبرخدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرمایند: «آدمُ ومَنْ دُونَه تَحْتَ لِوایی یوم القیامه»(100) آدم وسایر پیامبران در زیر پرچم من هستند، بنابراین روحانیت آن حضرت، همراه با روحانیت هر نبی ورسولی موجود است. ونیز وقتی حضرت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به علی (علیه السلام) می فرمایند: تو با بقیه پیامبران سرّاً بوده ای وبرای من جهراً وآشکارا.(101) ووقتی علی (علیه السلام) به کمیل می فرمایند: «ما مِنْ عِلْمٍ اِلّا واَنَا اَفْتَحُهُ وما مِنْ سِرٍّ اِلّا وَالْقائم یَخْتِمُه»(102) ای کمیل! هیچ علمی نیست جز آن که من آن علم را آغاز می کنم وهیچ سرّی نیست جز این که قائم ما آن را به پایان رساند.، معلوم می شود چرا می گوییم با ارتباط با حضرت قائم آل محمّد (عجّل الله فرجه) با نور همه انبیاء واولیاء مرتبط می شویم ودر این فراز تقاضا می کنی بین ما وآن حضرت پیوندی برقرار شود که موجب ارتباط با همه انبیاء واولیاء گذشته گردد. سپس تقاضا می کنی:
«وَیَمْکثُ فِی ظِلِّهِمْ وأَعِنَّا عَلَی تَأْدِیَه حُقُوقِهِ إِلَیْهِ والاجْتِهَادِ فِی طَاعَتِهِ واجْتِنَابِ مَعْصِیَتِهِ وامْنُنْ عَلَیْنَا بِرِضَاهُ»
ومرا از جمله کسانی قرار ده که آن ها را در زیر سایه آن حضرت قرار می دهی، ویاریم کن در ادای حقِّ آن حضرت، وتلاش مجدانه در اطاعتش، ودوری از انجام معصیتش، وخدایا منّت بر سر ما بگذار وقلب آن حضرت را از ما راضی گردان.
شرح این قسمت حاوی نکات دقیق وعمیقی است که در جای دیگر مورد بحث قرار گرفته است.(103) تأکید ما در این جا توجه به خواست هایی است که منجر به جلب نظر امام (علیه السلام) می شود، لذا در ادامه می گویی:
«وَهَبْ لَنَا رَأْفَتَهُ ورَحْمَتَهُ ودُعَاءَهُ وخَیْرَهُ»
خدایا! بار پروردگارا! بر ما منت بگذار وشایستگی ای به ما عطا کن، که رأفت ورحمت ودعای خیر آن حضرت در حق ما مستجاب شود وشامل حال ما گردد.
لازم است این فرازهای دعا تقاضای حقیقی ما بشود تا با امام زمان خود هم افق شویم ودر نتیجه بتوانیم به مقام منتظران فرج نایل شویم واز آن طریق شایستگی جلب نظر مبارک آن حضرت را پیدا کنیم، وآن شویم که باید بشویم. «إن شاء الله»
پس عنایت فرمودید که در این جلسه موارد زیر مورد بحث قرار گرفت:
1- برکات تأثیر نظر مبارک امام عصر (عجّل الله فرجه) واین که چون آن حضرت معصوم هستند ومیل هایشان تماماً در راستای انسانیت انسان است، نظر آن حضرت موجب تصحیح مبانی میل ما می شود وچون برای رسیدن به چنین مرحله ای باید گرایش های قلب انسان جهت صحیح به خود بگیرد، کتاب ومدرسه به تنهایی کارساز نیست، بلکه نیاز است صاحب قلبی، آن هم صاحب قلب معصومی به قلب ما نظر بفرماید.
2- در این بحث، موضوع عوامل جلب نظر امام عصر (عجّل الله فرجه) مورد بررسی قرار گرفت. چون وقتی روشن شد نظر مبارک آن امام چقدر کارساز وضروری است، موضوع عوامل جلب نظر مبارک حضرت به میان می آید. عرض شد چه چیزهایی را باید از خود دور کنیم که آن چیزها مانع رسیدن نور آن حضرت به قلب ما است وچه خصوصیاتی عامل جلب نظر مبارک آن حضرت است. روشن شد؛ عقاید باطل واخلاق رذیله واعمال فاسد، مانع جلوه نور آن حضرت است وعقاید حقه واخلاق کریمه واعمال صالحه وانتظار فرج، عامل جلب نظر مبارک آن حضرت خواهد شد.
3- در راستای موضوع جلب نظر مبارک آن حضرت، مسأله فرج پیش آمد وتا حدّی به ابعاد آن پرداختیم، وروشن شد «فرج» موضوع جدایی از ظهور است، هرچند عالی ترین فرج، در ظهور مقدس آن حضرت محقق می شود. سعی شد «فرج» شناخته شود وانواع فرج که ممکن است برای ما به وجود آید، مورد بررسی قرار گرفت. در راستای نایل شدن به انوار فرج آن حضرت از دعای شریف ندبه کمک گرفتیم وروشن شد چه خصوصیات وروحیاتی باید به دست بیاوریم که خواست وتقاضای ما امام زمانی شود وبا جلب نظر آن حضرت وارد جرگه کسانی شویم که منتظر فرج هستند وهمین انتظار فرج، برای آن ها موجب فرج شده است که فرمودند: «اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج».(104)
باید زحمت کشید، هم متوجه نیازهای خودمان شویم، وهم متوجه عظمت های حضرت باشیم. از خداوند عاجزانه تقاضا می کنیم ما را متوجه این دو امر اخیر بگرداند.
«والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته»
فرج حتمی ترین حادثه در انتهای تاریخ:
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿اَلسَّلامُ عَلَیْک یا حُجَّه اللهِ فِی اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا عَیْنَ اللهِ فِی خَلْقِه﴾
﴿اَلسَّلامُ عَلَیْک یا نُورَ اللهِ الَّذی یَهْتَدی بِهِ الْمُهْتَدوُنَ ویُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنین﴾
﴿اَلسَّلامُ عَلَیْک عَجَّلَ اللهُ ما وَعَدَک مِنَ النَّصْرِ وظُهُورِ الْاَمْرِ﴾(105)
سلام بر تو ای حجت خدا بر زمین وای چشم خدا در بین خلق.
سلام بر تو ای نور الهی که هدایت شده ها به وسیله آن، هدایت می شوند ومؤمنین به کمک آن به گشایش می رسند.
سلام بر تو که خداوند به کمک تو تعجیل کند بر فرجی که به تو وعده آن را داده وتعجیل کند بر ظهور آن امر الهی.
در آستانه تولد وجود مقدس حضرت بقیه الله الاعظم، امام زمان (عجّل الله فرجه) برای همه عزیزان آرزوی تأثیر پذیری از آن ذات متعالی را دارم وبه شما تبریک عرض می کنم به این معنا که آماده باشید از برکت وجود آن ذات مقدس بیشترین بهره را بگیرید.
یک بحث این است که اقرار به وجود مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه) عقیده ما بشود، ویک بحث هم اعتقاد به ظهور آن حضرت است وبرکاتی که پیرو آن ظهور حاصل می شود. اعتقاد به وجود مقدس آن حضرت عقیده ارزانی نیست که بدون تلاش به دست آید! اولین نکته ای که باید با عقل واستدلال به آن برسیم این است که متوجه وجود مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه) ونحوه وجود آن حضرت بشویم وبفهمیم الآن امام (عجّل الله فرجه) چگونه در عالم هستند.
نکته دیگری که باید به آن عقیده پیدا کنیم «ظهور انتهایی» آن حضرت است. یعنی در عین این که حضرت به عنوان حجّت خدا یک «حضور طولانی» در طول تاریخ اسلام داشته اند، ظهور هم خواهند داشت وبالاخره بشریت در کامل ترین مرحله تاریخ، شاهد «ظهور» آن حضور خواهد بود. پس ظهور آن امامِ حیِّ حاضر هم باید جزء عقیده ما بشود. یعنی به کمک عقل ونقلی که به آن مطمئن هستیم وکمک می کند که تعقل کنیم، به ظهور آن وجود غیبی برسیم. وقتی «اعتقاد به ظهور» به باور قلبی تبدیل شد، به چگونگی ظهور می رسیم، که خودِ آن نکات ارزشمندی را درپی خواهد داشت.(106)
کشف اسرار عالم در فهم چگونگی ظهور:
اگر ما بفهمیم که غیبتِ حضرت چگونه به ظهور انتهایی کشیده می شود، به اسرار ارزشمندی پی خواهیم برد. همان طور که اسلام حامل اَسرارِهمه ادیان وهمه افکارِ عالم است، فهم امام زمان (عجّل الله فرجه) وظهور آن حضرت در انتهایی ترین مرتبه عالم، کلید فهم بسیاری از حقایق عالم است. این طور نیست که شما فقط یک عقیده ساده پیدا کرده باشید؛ بلکه اسرار عالم را إن شاء الله در ازاء این عقیده به دست می آورید.
در همین راستا، به اختصار عرض می شود که چگونه شیعه به کمک بصیرترین، دقیق ترین وعمیق ترین انسان ها یعنی ائمه معصومین (علیهم السلام) به عقیده ظهورِ حتمی انسان کامل در آخر الزمان رسیده است. البته اصل برکات ظهور وبصیرتی را که انتظار ظهور به وجود می آورد در نوشتار «بصیرت وانتظار فرج» دنبال بفرمایید. ولی در این جا معنی حتمی بودن حادثه ظهور مورد نظر ما است واین که ما باید در مقابل آن، چه موضعی بگیریم ومواظب باشیم سرنوشت خود را از آن جدا نکنیم ونسبت به آن بی تفاوت نباشیم.
مقابله با حوادث حتمی الوقوع، محال است:
مسعودی؛ در تاریخ «مُرُوج الذّهب» نکته قابل توجهی را مطرح می کند که شاهپور ذوالاکتاف؛ قبل از ظهور اسلام، عرب ها را یا به قتل می رساند ویا کتف هایشان را سوراخ می کرد وبا طناب به یکدیگر می بست، چون کاهن های آن زمان پیش بینی کرده بودند پیامبری از نژاد عرب ظهور می کند وآنچنان قدرتی به دست می آورد که ایران را تحت تأثیر خود قرار می دهد.(107) شاهپور فکر می کرد می تواند جلوی تأثیر وحاکمیت اسلام را بر ایران بگیرد ولذا برای ممانعت از تحقّق این پیش بینی چاره ای اندیشید وگفت اعراب را می کشیم واذیت می کنیم تا امکان ظهور آن پیامبر محقق نشود که عنایت دارید تلاش او بی فایده بود. اما در این قضیه، تذکری برای ما وجود دارد که از آنچه حتمی الوقوع است واز سنن الهی است نمی توان جلوگیری کرد، ولی می توان با آن هماهنگ شد وبه برکات هماهنگی با سنن الهی نایل گشت، ویا با آن هماهنگ نشد وعملاً اراده های خود را در مسیری که نباید صرف کرد ضایع کنیم وبه پوچی وبی ثمری برسیم. به ادلّه عقلی ونقلی؛ ظهور حضرت حجت (عجّل الله فرجه) از سنخ سنن حتمی الوقوع است، مثل قیامت. نمی توان کاری کرد که قیامت واقع نشود، اما می توان قبل از وقوع قیامت، هماهنگ با قیامت فکر کرد وعمل نمود تا هنگامی که قیامت واقع می شود وما با آن روبه رو می گردیم، آن موقعیت برای ما مطلوب باشد وعملاً در آن شرایط جزء انسان های بهشتی شویم، واز طرفی هم می توان قیامتی فکر نکرد، که در این صورت در هنگام وقوع قیامت، چون زندگی خود را براساس وقوع قیامت تنظیم نکرده ایم، جهنمی می گردیم.
آنچه با تدبّر در روایاتِ مربوط به ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) به دست می آید این است که این ظهور از حوادث حتمی الوقوع است وبه اصطلاح در وقوع آن «بَدا»(108) حاصل نمی شود، چرا که در وقوع بعضی از حوادث ممکن است «بَدا» حاصل شود وآن حادثه به وقوع نپیوندد، چنانچه در مورد بعضی از حوادث آخر الزمان مطرح است.
ابوحمزه ثمالی گوید: روزی نزد امام باقر (علیه السلام) بودم که فرمود: ای اباحمزه؛ یکی از امور یقینی که خداوند آن را حتمی ساخته است، قیام قائم ما اهل البیت است واگر کسی در آن چه که می گویم تردید کند، خداوند را در حالی ملاقات خواهد کرد که به او کافر شده وانکارکننده اوست. سپس فرمود: پدر ومادرم فدای او که هم نام من وهم کنیه من وهفتمین فرد پس از من می باشد(109).
به هر حال؛ در جوامع روایی در مورد آخر الزمان یک فصل مجزّا در مورد نشانه های حتمی آخر الزمان مطرح است که اصلی ترین مسئله آن قیام حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) است.(110)
ابوهاشم جعفری می گوید: نزد امام جواد (علیه السلام) از سفیانی وحتمی بودن خروج او سخن به میان آمد، گفتم آیا در امر حتمی هم بدا پیش می آید؟ فرمودند: آری، گفتم می ترسم درباره قائم هم بدا حاصل شود، فرمودند: نه، قائم وعده الهی است ودر آن تخلف نیست.(111) ویا امیر المؤمنین (علیه السلام) خطاب به کمیل می فرمایند: «...ای کمیل! گذشتگان شما بی تردید به این عالم بازمی گردند(اشاره به رجعت) وآیندگان شما بدون شک در کنار مهدی (عجّل الله فرجه) بر دشمنان پیروز خواهند شد»(112).
تحقق ظهور وتحقق هدف خلقت:
با دقت در روایات ملاحظه می فرمایید که ممکن است بعضی از حوادثی که از وقوع آن در آخر الزمان خبر داده اند، به جهت تغییر شرایط، محقق نشود، ولی یکی از حوادثی که معنی حقیقی حیات زمینی است، ومحال است محقق نشود، ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) است. چرا که با ظهور آن حضرت، هدف حقیقی خلقتِ زمین روشن می شود وعبودیت وعدالت به ظهور نهایی خود می رسد، ولذا وقوع چنین شرایطی حتمی است وجزء لاینفک زندگی زمینی بشر است.
در راستای حتمی بودن ظهور امام مهدی (عجّل الله فرجه) است که از پیامبرخدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نقل شده که ایشان فرمودند: «اِنَّ خُلفائی واَوصِیائی وحُجَج الله علی الخلقِ بَعدی إثْنیٰ عَشَر» خلفا واوصیای من دوازده تا هستند. «اَوَّلُهُم اَخی وآخِرُهُم وَلَدی» اولشان برادرم است وآخرشان فرزندم. «قیلَ یا رَسُولَ الله ومَنْ اَخوک» سؤال شد برادرتان چه کسی است؟ «قالَ عَلِیُّ ابْنُ اَبیطالِبْ»، گفتند: علی فرزند ابیطالب «قیل فَمَنْ وَلَدُک» سؤال شد؛ فرزندتان چه کسی است؟ «قالَ الْمَهدی اَلَّذی یَمْلَأُ ها قِسْطاً وعَدْلاً کما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجوراً» فرزندم یعنی مهدی که زمین را در شرایطی که ظلم وجور، پر کرده است، به قسط وعدل پر می کند. ادامه روایت را دقت کنید؛ می فرمایند: «وَالَّذی بَعَثْنی بِالْحَقِّ بَشیراً،لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنیا اِلّا یَوْمٌ واحدٌ لَطَوَّلَ الله ذالِک الْیَوم حَتّی یَخْرُجَ فیهِ وَلَدی الْمَهدی» قسم به خدایی که مرا مبعوث کرد تا از خوبی ها خبر بدهم اگر از دنیا نمانده باشد مگر یک روز، خدا آن قدر آن روز را طولانی می کند تا این که مهدی که فرزند من است، ظهورکند. «فَیَنْزِلُ روحُ اللهِ عیسَی بنُ مَریَمَ فَیُصَلّی خَلْفَهُ» عیسی بن مریم (علیه السلام) از آسمان نازل می شود وپشت سر فرزندم نماز می خواند، «وَتُشْرِقُ الْاَرضُ بِنورِ رَبِّها»، زمین به نور ربش نورانی می شود. «وَیَبْلُغُ سُلطانُهُ الْمَشرِقَ والْمَغْرِبَ» حاکمیت فرزندم که حاکمیت اسلام نهایی است، مشرق ومغرب را فرا می گیرد.(113)
ونیز می فرمایند: «زمین پر از ظلم ودشمنی می شود وسپس مردی از اهل بیت من قیام می کند وآن را از عدل وقسط پُر می نماید، همان طور که از ظلم ودشمنی پُر بود».(114) همه این ها به جهت آن است که مسیر خلقت زمین باید به آن نقطه نهایی اش برسد تا خلقتش معنی پیدا کند ومصداق آیه «والعاقبه لِلْمُتّقین» ظاهر گردد».(115)
معنی عدالت وامنیت در آخر الزمان:
عقل ونقل گواه است که ظهور کامل امر الهی حتمی است وآن در عصر حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) ظاهر می شود وانسان ها در آن شرایط به حیات طیّبه می رسند، وآن عبارت است از تحقق روابط عالی معنوی که عدالت اقتصادی یکی از شئون آن است، عدالت تناسبات فعلِ ولیّ الله (علیه السلام) در مقابل ولایت کفر واستکبار در آن شرایط، محقّق است.
دوره امتلاء وفراگیرشدن ظلم وجور، یعنی دوره ای که تناسبات کلمه استکبار همه جا را اشغال کرده است، واستکبار در مورد حقوق بشر وحقوق بانوان واقتصاد وسیاست وعلم و... می خواهد جامعه جهانی واحدی بر محور کفر ایجاد کند که این شرایط، شرایط امتلاءِ ظلمت است ورسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) آن را پیش بینی کردند. حضرت در مقابل چنین شرایطی، دوره ظهور را این طور وصف کردند: «حَتّی یَمْلَأَها قِسْطاً وعَدْلاً» که همه اعمال با محوریت ولایت ولیّ الله انجام می شود وانسان ها در آن زمان تمام تناسباتشان با نور ولایت آن حضرت متناسب است واز این جهت است که آن عدالت حتمی الوقوع است وتا چنین عدالتی واقع نشود، عالَم وآدم به ثمره خود نرسیده اند.
شرایطی که حضرت علی (علیه السلام) در مورد آن می فرمایند: «لَوْ قَدْ قامَ قائمنا.... لَذَهبَتِ الشَّحناءُ مِن قلوبِ العباد».(116) چون قائم ما قیام کند، کینه ها از دل ها بیرون رود. یا این که حضرت امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «اذا قام القائم لا تَبْقَی ارْضٌ الّا نودِیَ فیها شهاده أن لا اله الّا الله واَنَّ محمّد رسول الله».(117) چون قائم ما قیام کند هیچ زمینی نمی ماند مگر این که ندای شهادت به لا اله الّا الله ومحمد رسول الله در آن بلند است.
در آیه 55 سوره نور می فرماید: «وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ اَمْناً...» شرایط خوف ونگرانی مؤمنین تمام می شود وامنیت جای آن را می گیرد. آن وقت عنایت داشته باشید که امنیت در حیات طیّبه مهدویّت، امنیت از خطراتی بسیار مهم تر از خطرات جسمانی است. نور ولایت ولیّ الله (علیه السلام) جهان را از مخاطرات ولایت شیطانی وکفر واستکبار، مصون می دارد ودولت اَمن که همان کلمه توحید است حاکم می شود، واین است آن امنیت که حتماً باید جهان به آن برسد وگرنه عالَم وآدم به ثمره خود نرسیده است.
در راستای موضوع ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) سه نکته را باید متوجه بود:
1- اگر محققانه وعمیق مطالعه کنیم که در این صورت به راحتی به اعتقاد به ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) دست می یابیم ورسیدن به آن هم بسیار قیمتی وارزشمند است. چرا که تحقیق محققانه نسبت به این موضوع ما را متوجه تاریخ هدفمندی می کند که همواره تحت تدبیر پروردگار است ودر جهت انتهای شکوهمند آن تاریخ، برنامه ریزی شده است. ودر راستای عقیده به تحقق ظهور حتمی وحاکمیت ولیّ الله، جایگاه تاریخی خود وحوادث زمان خود را تحلیل وتعیین می کنیم.
2- اگر نسبت به ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) یعنی انسان کامل در آخر الزمان حساس نباشیم؛ این عدم حساسیت، موجب می شود زندگی خود را طوری بگذرانیم که حتماً به زباله دان تاریخ بیفتیم واصلاً نقشی برای حیات خود در دنیا وآخرت ایفا نکنیم. همان طور که عرض شد؛ مسئله ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) عین تحقق قیامت است، قیامت چیزی نیست که بشود نسبت به ظهور آن در زندگی حساس نباشیم. چون قیامت، مقام ابدیت انسان است. اگر کسی زندگی خود را در دنیا نسبت به حیات ابدی خود تنظیم نکرده باشد، آیا می تواند درست زندگی کند ودرست بمیرد وبعد از مرگ درست ادامه حیات دهد؟ حساسیت نسبت به ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) در آخر الزمان هم همین طور است که سراسر زندگی ما را معنی می بخشد.
3- در راستای ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) موضع گیری دیگر این است که نسبت به ظهور امام (علیه السلام) موضع مقابله ودشمنی داشته باشیم ومثل شاهپور ذوالاکتاف بخواهیم جلو تحقق آن را بگیریم که معلوم است چه نتیجه ای نصیب ما می شود. واز همه خطرناک تر خود را از واقعیتی بزرگ که منجر به معنی زندگی وحیات امروزین ما می شود محروم کرده ایم. امیدوارم عزیزان نه تنها جزء سومی ها نباشند، جزء دومی ها هم نباشند که در آن صورت نیز خسارت زیادی نصیبشان می شود.
معنی تاریخ:
ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) تمام معنی تاریخ است. همین طور که معنی مسجد به این است که طوری ساخته شود که بتوانیم در آن نماز بخوانیم، زیرا معنی مسجد بودن یک مکان وقتی است که از نظر وجودی بتواند به انتهایش برسد وانتهایش محقق شدن شرایط نماز است. معنی عالم هم به ظهور مدیریتِ با معنی ترین انسان در همه ابعاد انسانی در نهایت تاریخ است وعلاوه بر روایاتی که در این باره وجود دارد والبته بالاترین معارف هم در همین روایات است، عقلمان هم به این جا می رسد که مسلّم خداوند عالی ترین نحوه نمایش انسان وانسانیت را به صحنه می آورد تا تاریخ بشر را به معنای حقیقی خود برساند.
حالا با وجود مقدس امام باقر (علیه السلام) وامام صادق (علیه السلام) وبه جهت تنگناهای زمانه، آن عالی ترین شرایط ظهور محقق نشد، ونگذاشتند واقع شود، پس برای رسیدن به آخرین منزلِ تاریخِ زمین، هنوز راه ادامه دارد. در روایت هست که بعد از صلح امام حسن (علیه السلام) اصحاب خدمت آن حضرت می روند که پس وعده خدا برای پیروزی مؤمنین چه شد؟ امام حسن (علیه السلام) می فرمایند: حواستان کجاست؟ من بزرگترین خدمت را به شما کردم که بی خود کشته نشوید وبی ثمر نمانید. بعد می فرمایند: «هر امامی از ما ناچار است که ازجهاتی در مقابل ستمگران کوتاه بیاید الّا قائم (عجّل الله فرجه)».(118) می فرمایند که هیچ امامی از ما نیست که آخرش مقابل ستمگران یک طوری به ناچار کوتاه نیاید(119) والّا اصل اسلام ازدست می رود. ائمه (علیهم السلام) ستمگران را تأیید نمی کردند، وحتی کاری می کردند که خلفا بسیار از دست آن ها عصبانی بودند، ولی این طور هم نبود که مستقیماً به روی خلفا شمشیر بکشند، به جز امام زمان (عجّل الله فرجه) که آن جا دیگر قضیه فرق می کند.
امام (علیه السلام) وقتی می آیند که برعکس پدران بزرگوارش که بالاخره بیعت طاغوت زمان خود را بر گردن داشتند، بیعت هیچ طاغوتی از طواغیت بر گردنشان نخواهد بود وچنین شرایطی زمان می برد. لذا در جواب نامه اسحاق بن یعقوب که توسط محمد بن عثمان عَمری به آن حضرت رسید، نوشتند: «واَمّا علّه مَا وَقع مِنَ الْغیبه فَاِنَّ الله (عزّ وجلّ) یقول: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَسْأَلُواْ عَنْ أَشْیَاء إِن تُبْدَ لَکمْ تَسُؤْکمْ»،(120) «اِنَّهُ لَمْ یَکنْ اَحَدٌ مِنْ آبائی اِلّا وَقَدْ وَقَعَتْ فِی عُنُقِه بَیْعَه لِطاغیه زمانه، واِنّی اَخرج حین أخْرج ولا بیعه لِأحدٍ مِن الطواغیتِ فی عُنُقِی»(121) ودر آخر نامه فرمودند: «وَاکثِروا الدّعاءَ بِتَعْجِیلِ الْفَرَجِ فَاِنَّ ذلک فَرَجُکمْ».(122) یعنی واما علت آن چه از غیبت واقع شده بر اساس همان فرمایش پروردگار است که فرمود: «ای مؤمنان! چیزی را نپرسید که اگر برای شما روشن شود ناراحت می شوید». وحال آن که هیچ یک از پدران من نبودند مگر آن که بیعتی از طاغوت زمانشان بر گردنشان بود ومن در شرایطی خروج می کنم که بیعت هیچ طاغوتی بر عهده ام نیست، پس شما با دعایی که جهت فرج می کنید آن شرایط را فراهم کنید که فرج شما به آن دعاها وآن شرایط است.
با توجه به نکته فوق روشن می شود که باید شرایطی پیش آید که امام معصوم (علیه السلام) مقید به رعایت هیچ چیزی جز آن چه خودشان تشخیص می دهند نباشند واین است معنی به ثمررسیدن کار همه انبیاء واولیاء، واین است معنی بلوغ تاریخ وبه انتهارسیدن فلسفه خلقت آدم وعالَم. واز ما خواسته اند طلب وتمنّای شما چیزی کمتر از تحقق آن شرایط نباشد.
هدف خلقت؛ نمایش انسان کامل است:
درست است که امام باقر وامام صادق وسایر ائمه (علیهم السلام) عالی ترین انسان ها هستند ولی شرایط ظهورِ مراتب عالیه آن ذوات مقدس در زمان حیات آنها فراهم نبود، از طرفی مراتب این ذوات مقدس باید با عالی ترین ابعاد خود ظهور کند تا خدای حکیم هدف نهایی خلقت را نمایش دهد. هدف خلقت نمایش ستمگرانی چون چنگیز نیست! هدف خلقت، ظهور عالی ترین نحوه عبودیت است. الآن وجود مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه) عالی ترین نحوه عبودیت را دارند، ولی این عبودیت، ظهور ندارد. کمال هر چیزی در ظهور آن است. مثلا شما می خواهید نماز صبح بخوانید، نمی شودکه بخوابید ودر ذهنتان نماز بخوانید، بلکه باید آن را در عمل ظاهر کنید. کمال این عالَم هم به ظهور عبودیت «الله» در روح انسان ها وظهور عدالت در اجتماع انسان ها است. حکمت خداوند اقتضا می کند که هم عالی ترین نحوه بندگی ظهور کند که مسلّماً این فقط در شرایط آخر الزمان محقق می شود وهم جهان باید زیباترین چهره اش را نشان دهد که حاکمیت عدل کامل امام زمان (عجّل الله فرجه) است که فعلاً بحث ما بر سر این موضوع نیست. بحث برسر این است که «ظهور» امام زمان (عجّل الله فرجه) امر حتمی الوقوع است واین که وقتی حتمی الوقوع بودنش روشن شد، تکلیف ما نسبت به آن در حال حاضر چیست.(123)
پس تا این جا عرض بنده این بود که سه نوع موضع گیری می توان نسبت به وجود وظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) داشت. یکی این که نسبت به آن حساس نباشیم، وموضوع را ساده بگیریم، مثل بسیاری از ادیان الهی؛ از جمله اهل سنت که مخالف ومنکر ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) در آخر تاریخ نیستند، ولی هرگز در حدّی که شیعه آن هم با راهنمایی ائمه معصومین (علیهم السلام) روی آن موضوع حساس است، آن ها حساس نیستند. انصافاً شعور شیعه خیلی خوب بوده که می فهمد بعد از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) آن لطف خدا که از طریق پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در بین بشریت جاری شد متوقف شدنی نیست! همان طور که بعد از حضرت موسی (علیه السلام) لطف خدا متوقف نشد وبه حضرت عیسی (علیه السلام) ختم شد که کامل کننده وجامع دین موسی (علیه السلام) است. بعد از حضرت عیسی (علیه السلام) هم نوبت اسلام رسید که جامع تر از آن دوتا است. هر چه جلوتربیاییم همیشه دین بعدی کامل تر از دین قبلی است. حالا آیا می شود پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بیاید وپس از او، آن نوری که پایه گذاری کرد، آرام آرام از طریق وجود ائمه (علیهم السلام) کامل وکامل تر در عالم جلوه نکند؟ درست است که ائمه (علیهم السلام)، دین جدیدی ارائه نمی دهند ولی در بستر تاریخ، آرام آرام باطن دین را به صحنه زندگی بشر می نمایانند. وروز به روز اسلام با ظهوری دقیق تر عرضه می شود. این لطف باید ادامه پیدا کند تا به انتهایی ترین جلوه نابش که با ظهور پربرکت امام زمان (عجّل الله فرجه) همراه خواهد بود، برسد.
حضرت امام صادق (علیه السلام) مکرر به این بیت مترنم بود که:
لِکلِّ اُناسٍ دَوْلَه یَرْقَبُونَها * * * وَدُولَتنا فِی اخِرِ الدَّهْرِ تَظْهَرُ(124)
هر گروهی را دولتی است که منتظر آن هستند، ودولت ما در آخرین مرحله از روزگار ظاهر می شود.
آخر الزمان؛ ابتدای تاریخ حقیقی بشر:
طبق روایات در آخر الزمان فقط چهل وچهار هزارسال امیر المؤمنین (علیه السلام) حکومت می کنند(125). پس آخر الزمان ابتدای نمایش زیباترین جلوه حیات زمینی است. آخر الزمان نه آخر عمر زمین، بلکه به معنی آخرین مرحله تکاملی حیات زمینی انسان می باشد که مسلّم عالی ترین شکل حیات نیز هست، چرا که خداوند در آن شرایط به دور از هر شرکی پرستیده می شود.
عرض شد عده ای بی تفاوت از موضوع ظهور حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) می گذرند، هر چند منکر آن نیستند ولی نسبت به آن، حساس هم نیستند. این ها خیلی ضرر می کنند؛ درست است که منکرها بیشتر ضرر می کنند ولی این ها هم خیلی ضرر می کنند که از این نور بزرگ معرفتی، ساده می گذرند. می گویند بگذار بیاید ببینیم چه می شود. این ضرر بزرگی است.
این روایت را که قبلاً بحث شد عنایت داشته باشید که می فرماید: «اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج» انتظار فرج، خودش یک نوع فرج وگشایش است. مگر فرج وگشایشِ امروزین حیات ما این نیست که از همه چیز آزاد شویم وبا امام خود زندگی کنیم؟ این بهترین نوع از زندگی را فرج می گویند. طبق این روایت انتظار فرج خودش یک نوع زندگیِ پر برکتی را برای ما به وجود می آورد. می فرماید: همانند آن است که با امام (علیه السلام) ودر زیر خیمه حضرت با آن حضرت زندگی می کنید.(126) حالا آیا می شود به این نوع زندگی علاقمند نبود ودر موضع گیری نسبت به ظهور امام (عجّل الله فرجه) بی تفاوت بود وباز زندگیِ با برکتی داشت؟
کسی که نسبت به فرج امام زمان (عجّل الله فرجه) وقت نمی گذارد وعمیقاً فکر نمی کند، خیلی از نظر ارتباط با حقایق غیبی عقب می افتد، وبرعکس، کسی که نسبت به امام زمان (عجّل الله فرجه) وفرج ایشان همین الآن وقت بگذارد وحساس باشد چه امام (علیه السلام) ظهور کنند وچه ظهور نکنند، این در واقع از نور همراهی با امام (علیه السلام) برخوردار است، وتعبیر امام صادق (علیه السلام) این است که او با حالت انتظاری که دارد، مثل کسی است که در خیمه امام زمان (عجّل الله فرجه) زندگی کرده است ویا مثل کسی است که در مقابل رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در راه خدا شهید شده است، واین حالت واقعاً برکت دارد.
در روایت دیگر از امام باقر (علیه السلام) هست: «مَا ضَرَّ مَنْ مَاتَ مُنْتظِراً لِاَمْرِنَا اَلّاٰ یَمُوتَ فِی وَسَطِ فُسْطاطِ الْمهدی وعَسْکرِهِ».(127) ضرر نکرده کسی که در حال انتظار امر ما رحلت کرده، از این که میان خیمه مهدی ولشکر او نمرده است. چون در طول زندگی افق خود را در شرایط ظهور آن حضرت قرار داده است.
پس آن کسانی که ظهور حضرت را منکر نیستند ولی آن را ساده می گیرند وتوجه به این مسئله را در زندگی خود وارد نمی کنند، خیلی ضرر کرده اند، زیرا برکات توجه به وجود مقدس امامِ حیِّ حاضر، خیلی زیاد است واین بی توجهی باعث از دست رفتن این برکات می شود.
عده ای هم بدون این که روی موضوع فکر کرده باشند، منکر ظهور امام اند. شما یک نمونه در زیر این آسمان بیاورید که کسی از روی عقل بتواند منکر وجود وظهور آن حضرت باشد ودر انکارش منطق ودلیل داشته باشد. منطق ودلیل ما، چه دلایل عقلی وچه دلایل نقلیِ قابل اطمینان، در کتاب های علمای ما مشخص است، پس منکرها از سر میل وهوس وعدم تحقیق، منکرند ولذا در ظلمت محض هستند.
عده ای هم هستند که دائم به فرج وظهور امام (علیه السلام) فکر می کنند وهمواره جهت اندیشه امروزین خود را با حضور وظهور حضرت (عجّل الله فرجه) هماهنگ می نمایند، برکاتی که این ها به دست می آورند «لایُدرَک وَلایُوصَف» است. به خاطر غلبه نور ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) در روح وزندگی امروزین این افراد، گویا هم اکنون در شرایط ظهور آن حضرت زندگی می کنند. دائم حضور امام (علیه السلام) وامید ظهور را در خودشان زنده نگه می دارند. این ها می فهمند که در حقیقت، غیبتِ حجّت خدا فرصتی برای اثبات دوستی ودلدادگی با آن حضرت، وسرافراز بیرون آمدن از امتحان بزرگ الهی است.
البته چون نمی خواهم وارد این بحث شوم وعرضم معنی کردنِ حتمی بودن این ظهور در آخر الزمان است، توجه به حضور وامید به ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) را ارجاع می دهم به بحث هایی که قبلا در این زمینه ارائه شده است؛ خودتان هم دنبال کنید، از بحث های حیاتی است.(128) همین اندازه بدانید که امام باقر (علیه السلام) در این رابطه می گویند:
«طُوبی لِشیعَتِنَا الْمُتَمَسّکینَ بِحُبِّنا فی غَیْبَه قائِمِنَا الثّابِتینَ عَلی مُوٰالاتِنا والْبَراءه مِنْ أعْدائِنا أولئِک مِنّا ونَحْنُ مِنْهُم قَدْ رَضُوا بِنا أئِمَّه ورَضینا بِهِمْ شیعه وطُوبی لَهُمْ هُمْ وَالله مَعَنا فِی دَرَجَتِنا یَوْمَ الْقِیامَه»(129)
چقدر شرایط خوبی است برای شیعیان ما، آن هایی که در غیبت قائم ما به محبت ما متمسک اند وبر ولایت ما ودوری وبرائت از دشمنان ما ثابت قدم اند. این ها از ما هستند وما از آن ها، آن ها از این که ما امامان آن ها هستیم، راضی اند وما از این که چنین افرادی شیعه ما هستند، راضی هستیم، خوشا به حال آن ها، به خدا سوگند در قیامت این ها در درجه ما قرار دارند.
زنده ترین مکتب ها وزنده ترین انسان ها:
تنها کسانی زنده وبه واقع موفقند، که دائم خودشان را در حضور امام ودر آرزوی ظهور امام قرار بدهند. کسی که مزه حضور وامید ظهور امام را چشیده است آیا می پذیرد تمام مقامات روحانی را به او بدهند واحساس حضور در محضر امام زمان (عجّل الله فرجه) را وامید ظهور آن حضرت را از او بگیرند؟ مطمئن باشید خواهد گفت؛ حاضر نیستم این مقام را با تمام آن مقامات معاوضه کنم. یعنی این مقام از تمام مقاماتی که یک انسان می تواند به آن برسد بالاتر است، اما رسیدن به آن کار می برد. چطور شما در یک دوره ای زحمت کشیدید تا خودتان را رساندید به این که خدا هست؟ وحالا دیگر مسئله ای در رابطه با این که خدا هست یا نیست یا معاد هست یا نیست در قلب خود ندارید، در مورد حضور وظهور حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه) هم باید همان طور زحمت کشید. درست است که در مورد عقیده به توحید ومعاد ابتدا موضوع برایتان مبهم بود، ولی الحمدلله به حقانیت آن رسیدید. حالا بدانید یک مسئله بالاتر دیگری نیز هست که آن عبارت است از فهمِ جایگاه نبی ونبوت در عالم هستی ودر زندگی شما واین دُرّ گرانمایه ای است، وپس از آن رسیدن به حقانیت ائمه معصومین (علیهم السلام) است که این دُرِّ دُرّ است وبالاتر از آن هم مسئله دیگری است که آن دُرِّ دُرِّ دُرّ است وآن عبارت است از رسیدن قلبی به حضور وظهور حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه).
دُرِّ اول توجه قلبی به وجود حضرت حق وتوجه به معاد یا ظهور حضرت حق در انتهای عالم است، یعنی توجه به مبدء ومعاد، دُرِّ دوم توجه به وجود نبی ونبوت است، دُرِّ سوم توجه قلبی به مقام ووجود ائمه (علیهم السلام) است ودُرِّ چهارم وجان همه این ها، توجه قلبی وامید به ظهور عالی ترین نمایش هدایتگری خدا در وجود مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه) است. البته باید خودتان را به چنین مقامی برسانید. تمام این دستوراتِ اخلاقی که بعد از معارف به حقایق، به ما داده اند مثل صله رحم، سکوت وکم حرفی، عبادات طولانی و... فقط برای این است که انسان إن شاء الله به چنین مقامی برسد. اگر به کمتر از این برسد، مانند میوه ای است که هنوز کال ونارس است وبه ثمره لازم خود نرسیده است. اگر کسی تمام دلش توجه به حضور امام معصوم نباشد وتمام آرزویش به ظهور امام معصوم - به آن صورتی که در معارف شیعه است- نباشد، هنوز در نیمه راه است. خود ائمه هم امیدشان به ظهور نهایی حضرت بقیه الله اعظم (عجّل الله فرجه) است. امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «لَوْ اَدْرَکتُهُ لَخَدَمْتُهُ اَیّامَ حَیاتی»(130) یعنی اگر او را درک کنم تمام عمر در خدمتش خواهم بود.
انتظار؛ نشانه حیات است وعامل ادامه راه، امام وامت هر دو منتظرند، امام در انتظار به سر می برد وچشم به راه فرشته حق است که سر برسد ودستور قیام بدهد واو را به ظهور فرا خواند وانقلابی عظیم در زندگی بشر به وجود آورد، وامت نیز منتظر چنین قیامی است که جواب نیاز اساسی فطرت خود را بدهد وبه افق های گمشده خود دست یابد وفقط با ظهور امام (علیه السلام) است که بسیاری از این فریب هایی که بشر را گرفتار کرده، فرو می ریزد. اگر با اعتقاد به مهدویّت به این تمدن ها بنگریم، می بینیم که فریبی بیش نیستند ومی بینیم این ها آرمان ما نبوده است واصلاً ما جزء این فرهنگ ها نیستیم ونباید مسئله نزدیک بودن ظهور را بعید بدانیم وفکر کنیم شرایط دنیا طوری است که به حضرت اجازه ظهور نمی دهد. حضرت جوادالائمه (علیهم السلام) می فرمایند: خدای سبحان کار او را یک شبه اصلاح می کند واوضاع به نفع او برمی گردد، چنان چه کار موسی (علیه السلام) را یک شبه اصلاح کرد.
«حضرت عبد العظیم حسنی می گوید: بر سرورم حضرت جوادالائمه (علیهم السلام) وارد شدم. تصمیم داشتم از او بپرسم که آیا «قائم» شما همان مهدی است یا غیر او؟ - چون یک بحث، بحث قائم بودن کسی است که در این خاندان باید قیام کند، ویک بحث، بحث مهدی این امت است که باید نهایت فرهنگ اهل البیت را بنمایاند - می گوید: قبل از آن که شروع به سخن کنم خود حضرت جواد (علیه السلام) آغاز به سخن کرده، فرمودند: ای اباالقاسم! قائم ما همان مهدی است که باید در عصر غیبت منتظرش بود ودر عصر ظهور اطاعتش کرد وسومین فرزند من است. وسپس ادامه دادند: «وَالَّذی بَعَثَ محمداً (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بالنُّبُوَّه وخَصَّنَا بِالْإِمامَه اِنَّهُ لَوْ لَم یَبْقَ مِنَ الدُّنْیا اِلّا یَوْم واحِدٌ، لَطَوَّلَ اللهُ ذلِک الْیَوْمُ حَتّی یَخْرُج فَیَمْلَأَ الْاَرْضَ قِسْطاً وعَدْلاً کما مُلِئَت جَوْراً وظُلْماً واِنَّ الله تبارَک وتَعالی یُصْلِحُ اَمْرَهُ فی لَیْلَه کما اَصْلَحَ اَمْرَ کلیمِه موسی (علیه السلام) لِیَقْتَبِسَ لِاَهْلِهِ ناراً فَرَجَعَ وهُوَ رَسُولٌ نَبِیٌّ. ثُمَّ قالَ (علیه السلام) «اَفْضَلُ اَعْمالِ شیعَتِنَا اِنْتِظارُ الْفَرَج»(131) قسم به خدایی که محمد را به پیامبری برگزید وامامت را به ما اختصاص داد، اگر از عمر دنیا بیش از یک روز هم باقی نماند، خدا آن روز را آن قدر طولانی می گرداند تا قائم ما خروج کند وهمان طور که زمین از جور وظلم پر شد از قسط وعدل پر شود، خدای سبحان کار او را یک شبه اصلاح می کند واوضاع را به نفع او می گرداند، چنان که کار موسی (علیه السلام) را یک شبه اصلاح کرد، او برای گرفتن پاره ای آتش برای خانواده اش رفت، ولی هنگام بازگشت به شرافت رسالت وافتخار نبوت نایل شده بود، آنگاه فرمود: بهترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج وانتظار گشایش امور به دست آن حضرت است.
خود حضرت می فرمایند: «هر یک از شما باید آنچه موجب دوستی ما می شود پیشه کنید واز آن چه موجب ناخشنودی ما می گردد دوری کنید، زیرا فرمان یک باره وناگهانی می رسد ودر آن زمان توبه برای کسی سودی ندارد».(132)
تقدّم وتأخّر ظهور:
حالا نکته ای که باید خیلی دلتان به آن محکم باشد وإن شاء الله به آن برسید، این است که این ظهورِ حتمی، عقب وجلو می افتد وتقدم وتأخر دارد اما منتفی نمی شود. اشتباه بعضی ها همین جاست که این تقدّم وتأخّر را می خواهند دلیل بر عدم تحقق آن بگیرند ویا تلاش وتحرک تمدن کفر برای عقب انداختن ظهور را نشانه منتفی شدن ظهور بدانند. این موضوع خودش نیازمند یک بحث طولانی است. چطور بعضی ها در قضیه لبنان وفلسطین فکر می کنند که با زور وقدرت اسلحه ها وتبلیغات می توان جلوی آنچه را که به عنوان وعده خدا به ملت مظلوم ومقاوم است، گرفت. وبا این که هر روز با شکست برنامه هایشان روبه رو می شوند ولی باز فکر می کنند نهایت کار می توانند جلو پیروزی مظلومان را بگیرند، در مورد ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) هم همین اشتباه را می کنند. ملتی را که مظلوم واقع شد وبدون دلیل مورد ستم قرار گرفت، وخدا را فراموش نکرد، وشعارش «الله اکبر» است، حتماً خدا به آن کمک می کند. شما این نکته را هم در لبنان وهم در فلسطین دیدید. خود اسرائیلی ها می گویند که ما بیش از سه سال با فلسطینی ها در مقابل حرکت انتفاضه جنگیدیم وآن قدر که می توانستیم از آن ها کشتیم، اما نتوانستیم آن ها را از هدفشان باز داریم. بعد از سه سال خستگی وکوفتگی، حالا می بینیم آنچه را فلسطینی ها می خواستند بشود، در حال انجام شدن است ولی آنچه را که ما می خواستیم انجام شود، از اولش هم بدتر شد. آیا الآن روحیه لبنانی ها وفلسطینی ها سرزنده تر است یا سه سال پیش؟ اگر سه سال پیش اختلاف داشتند که مقاومت وانتفاضه پیروز می شود یا نه، الآن دیگر هیچ کدام شک ندارند که پیروزی با مقاومت است، تازه فلسطینی ها به فکر فرو رفته اند برای به انفعال کشیدن دولت اسرائیل بهترین تاکتیک، چه تاکتیکی است. یعنی فلسطینی که یک روز همه تلاشش این بود که نابود نشود، حالا برای آینده خود در حال برنامه ریزی است، چون سنت خدا کمک کردن به مظلوم است وکسی نمی تواند این سنت را متوقف کند وهرکس خواست سنت های الهی را متوقف کند، خود را مغلوب می کند.
می خواهم بگویم؛ مواظب باشید که یک موقع در مورد ظهور فرج، مثل صاحبان اسلحه وتبلیغات فکر نکنید وتصور نمایید که می شود مسیر ظهور فرج را منتفی نمود. طبق دلایلی که هست، فرج حتمی الوقوع است. حالا یک آدمی مثل شاهپور ذوالاکتاف می خواهد جلوی ظهور پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را بگیرد که این کار واقع نشود. دیدید که فایده نداشت، چون ظهور پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) یکی از چیزهایی است که شدنی است! در مورد ظهور حضرت در آخر الزمان هم موضوع همین طور است.
وقتی متوجه شدیم چنین حقیقت بزرگی در انتهای تاریخ واقع می شود - که در واقع باید گفت در آن زمان که ابتدای تاریخ است واقع خواهد شد- باید تکلیف خودمان را نسبت به آن ظهور عظیم روشن کنیم، نه این که به فکر جلوگیری آن باشیم. مثل آمریکایی ها که با طرح فیلم پیش بینی های مستر آداموس در مورد حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) می خواستند به بیننده خود القاء کنند که درست است مسترآداموس واقعه ظهور مهدی (علیه السلام) را پیش بینی کرده است، ولی می توان ظهور آن حادثه را تغییر داد، این ها یک نوع به سربردن در آرزوهای خیالی کودکانه است.
البته مسئله تقدم وتأخر ظهور حضرت (علیه السلام) مسئله دیگری است وبه اندازه ای که جامعه آماده پذیرش حضرت باشد، ظهور زودتر محقق می شود ویا چنان چه جامعه شایستگی لازم را در خود به وجود نیاورد، ظهور به تأخیر می افتد. چنان چه خود حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه) از شیعیان خود گله مند اند که کارهای آن ها موجب تأخیر ظهور منور آن حضرت شد.
حضرت برای شیخ مفید می نویسند که:
«وَلَوْ اَنَّ اَشْیاعَنا وَفَّقَهُمُ اللهُ لِطاعَتِهِ عَلی اِجْتِماعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَما تَأََخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنُ بِلِقائِنا وَلَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعاده بِمُشاهَدَتِنا عَلی حَقِّ الْمَعْرِفَه وصِدْقِها مِنْهُمْ بِنا، فَما یَحْبِسُنا عَنْهُمْ اِلّا ما یَتَّصِلُ بِنا مِمّا نَکرَهُهُ، ولا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ، وَاللهُ الْمُسْتَعان»(133)
اگر شیعیان ما، که خداوند به طاعت خودش، موفقشان کند، قلب هایشان در وفای بر توجّه به ما وتوجّه به عهد با ما همدل بود، آن برکت همراه با ملاقات ما، از آنها به تأخیر نمی افتاد وسعادت دیدار، همراه با حق معرفت وصحیح بودن آن به سوی آنها می شتافت، پس ما را از آن ها پوشیده نمی دارد، مگر همان چیزهایی که از آن ها به ما می رسد که ما آن کارها را دوست نداریم وچنین اعمالی را از شیعیانمان نمی پسندیم که خدا مددکننده است.
او منتظر آمادگی ما است، منتظر این که دل های ما از پرده غیب در آید.
قال الصادق (علیه السلام): «مَنْ سُرَّ اَنْ یکون مِنْ اصحابِ الْقائِمِ فَلْیَنْتَظِر وَلْیَعْمَلْ بِالْوَرَع ومَحاسِنِ الاخلاق وهُوَ مُنْتَظِرٌ»(134) هرکس دوست دارد که از اصحاب قائم باشد، باید منتظر باشد وورع پیشه سازد وبر اساس اخلاق نیکو عمل کند، در حالی که منتظر است.
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: بی شک؛ حکومت آل محمد تأسیس خواهد شد، پس هرکس علاقه مند است، از اصحاب قائم ما باشد، باید کاملاً از خود مراقبت کند وتقوا پیشه نماید، خودش را به اخلاق نیک مزین کند وسپس انتظار فرج قائم آل محمد را بکشد. هرکس برای ظهور قائم ما چنین آمادگی وانتظاری داشت، ولی توفیق نصیبش نگشت وپیش از ظهور آن حضرت، اجلش فرا رسید، به ثواب یاران آن جناب می رسد.(135)
چنانچه ملاحظه می فرمایید شرط تقدم ظهور، همدلی شیعیان نسبت به عهد با اهل البیت (علیهم السلام) است.
یا در روایت دیگری امام باقر (علیه السلام) بحث تقدم وتأخر ظهور حضرت را به میان می کشند ومی فرماید:
«مَنْ مَاتَ ولَیْسَ لَهُ إمامٌ فَمَوْتُهُ مِیْتَه جَاهِلِیَّه ولا یُعْذَرُ النّاسُ حَتّی یَعْرِفُوا اِمامَهُم ومَنْ ماتَ وهُوَ عارِفٌ لِإمامِهِ، لا یَضُرُّهُ تَقَدُّمُ هذَا الْاَمْرِ أَوْ تَأَخُّرُهُ ومَنْ مَاتَ عَارِفًا لإمَامِهِ کانَ کمَنْ هُوَ مَعَ الْقائِمِ فی فُسطاطِهِ (صلوات الله علیه وعلی آبائه)»(136).
حضرت باقر (علیه السلام) می فرمایند: هرکس بمیرد وبرای او امامی نباشد به مرگ جاهلیت مرده است وهیچ عذری ندارد، هیچ چیز از او در عدم شناخت امام قبول نمی شود، واگر کسی بمیرد وامام زمان خود را بشناسد جلو وعقب افتادن ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) به او دیگر ضرر نمی زند، واگر کسی توانست امامش را بشناسد ولی مرگش قبل از ظهور حضرت فرا رسید، مثل کسی است که در خیمه امام زمان (عجّل الله فرجه) نشسته است.
چنانچه ملاحظه می فرمایید در این روایت بحث «تَقَدُّمُ هذَا الْاَمْرُ أَوْ تَأَخُّرُهُ» یعنی بحث تقدم وتأخر ظهور مطرح است- که طبق روایات قبل به آمادگی امت بستگی دارد - وبحث حتمی بودن ظهور، بحث دیگری است. ولذا امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «بی شک حکومت آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) تأسیس خواهد شد، پس هرکس علاقه مند است از اصحاب قائم باشد، باید کاملاً مراقبت کند وتقوا پیشه نماید...».(137) این که حضرت می فرمایند: بی شک حکومت آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) تأسیس خواهد شد، یعنی حتمی الوقوع است، مثل مرگ هر انسان که حتمی الوقوع است، هرچند اعمالی می تواند آن را عقب یا جلو بیندازد، حتی بعضی مواقع لطف خدا وآمادگی مردم آنچنان زمینه را آماده می کند که پرده غیبت بسیار نازک می شود وچیزی نمی ماند که ظهور نهایی محقق شود وهمین امر است که جای امیدواری را صدچندان می کند.
امربن حِمَق نقل می کند که بر امیر المؤمنین (علیه السلام) وارد شدم در آن زمان که بر حضرت در کوفه ضربت زده بودند، عرض کردم بر شما باکی نیست که این خراشی است در نزد شما، فرمود: به جان خودم سوگند که از شما مفارقت خواهم کرد، آنگاه فرمود: تا سال هفتاد بلا هست، واین را سه مرتبه فرمود. پس گفتم: آیا پس از بلا رخایی هست؟ که فرمود: آری؛ به درستی که «یَمْحوالله ما یشاء ویُثْبِتُ وعِنْدهُ اُمُّ الْکتاب»، خداوند محو می کند هرچه خواست وتثبیت می کند هرچه خواست واُمُّ الکتاب نزد اوست. سپس ابی حمزه از حضرت باقر (علیه السلام) می پرسد علی (علیه السلام) فرمود تا سال هفتاد بلا هست وسپس رخا خواهد بود، در حالی که سال هفتاد گذشت ورخایی ندیدیم. حضرت فرمودند: خداوند وقت این امر را سال هفتاد قرار داده بود، چون حسین (علیه السلام) کشته شد، غضب خداوند بر اهل زمین شدید شد وآن را تا سال صدوچهل به تأخیر انداخت، پس شما را خبر دادیم وشما خبر ما را نشر کردید وپرده سرّ را افشاء نمودید، پس خدای تعالی آن را به تأخیر انداخت وپس از آن در نزد ما وقت وزمانی برای آن قرار نداد.(138)
ملاحظه می فرمایید همان که امکان به تأخیرافتادن آن امر هست، امکان جلو افتادن آن نیز هست ومعلوم هم می شود که یک حقیقت تشکیکی است وامکان دارد جلوه هایی از آن تجلی کند، ولی جلوه تامّ وتمام آن به تأخیر بیفتد.
امام زمان (عجّل الله فرجه) همیشه باید حاضر باشند:
فکر می کنم در هر جلسه ای که بحث امام زمان (عجّل الله فرجه) می شود لازم است نسبت به مسئله شناخت آن حضرت زاویه ای باز شود وگرنه از امام زمانی بحث می کنیم که نسبت به آن حضرت معرفت لازم را نداریم. شما هرگز از این روایت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) که اهل سنت نیز آن را نقل کرده اند وبنده عموماً در هر جلسه ای از زاویه ای خاص متذکر آن می شوم، غافل نباشید وآن را سرسری نگیرید که حضرت می فرمایند:
«مَنْ ماتَ ولَمْ یَعْرِف ْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِیْتَه جاهِلِیَّه»(139)
اگر کسی بمیرد وامام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است.
ملاحظه می کنید که موقعی این سخن را وجود مقدس پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرمایند که قرآن وسنت در صحنه است ومسلمان ها دارند به آن عمل می کنند. در چنین شرایطی می فرماید: ای مسلمانانی که دارید به دستورات قرآن وبر اساس سنت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) عمل می کنید! اگر امام زمانتان را نشناسید وبمیرید به مرگ جاهلیت مرده اید. یعنی بدون شناخت امام، از قرآن وسنت رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نتیجه ای که بتوانید از زندگی جاهلیت خارج شوید نمی گیرید. ودر روایتی که خدمتتان عرض شد، حضرت فرمودند: «لا یُعْذَرُ النّاسُ حَتّی یَعْرِفُوا اِمامَهُم»(140) یعنی؛ مردم نمی توانند در شناخت امامِ خود عذری برای خود بتراشند وعلت نشناختن امام خود را توجیه کنند. چون مسئله شناخت امام یک مسئله اساسی زندگی است وموجب جهت گیری صحیح می شود ووسعت انسان را به او می نمایاند.
به یکی از برادران اهل سنت که دانشجوی بنده بود وپدرشان هم از روحانیون اهل سنت بودند، گفتم؛ طبق این روایت که خودتان هم قبول دارید، این امام زمان (عجّل الله فرجه) چه کسی می تواند باشد؟ گفت؛ همین حاکمان کشورهای اسلامی. گفتم یعنی این ها این قدر مهم اند که اگر کسی این ها را نشناسد، با داشتن اعتقاد به قرآن وعمل به دستورات آن، واقامه نماز ورعایت دستورات دین، باز هم به مرگ جاهلیت مرده است؟ تو خودت این را قبول داری؟ یا باید شناخت امام زمان (عجّل الله فرجه) خیلی مهم تر از شناخت این افراد باشد وآیا این روایت خبر از شناخت مقامی نمی دهد که منجر به تغییر روحیه وورود به معارف بسیار مهمی خواهد شد؟ البته او بحث را دنبال نکرد.
مستحضر باشید که این روایت حداقل ما را به دو نکته اساسی راهنمایی می کند. اولاً: باید تا قیام قیامت امام زمانی باشد. ثانیاً: این امام زمان (عجّل الله فرجه) باید جدای از شخصیت فردی اش، یک مقامی داشته باشد که با شناخت آن مقام، دین داریِ ما برای ما معنای واقعی پیدا می کند وبدون توجه به مقامِ واسطه فیضیِ امام (علیه السلام)، که فوق موضوع بدن ومکان آن حضرت است، انسان در سیر مقامات معنوی راه به جایی نمی برد. پس طبق این روایت انسان باید به جایگاه امام زنده وظاهر در نظام هستی معرفت پیدا کند، تا معنی ظهور حتمی الوقوع آن حضرت برایش روشن تر شود.
شناخت امام زمان (عجّل الله فرجه) دریچه ارتباط با پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وسایر ائمه (علیهم السلام):
بنا به دلایل قرآنی؛ رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) علاوه بر مقام پیامبری، امام هم بودند. چون فرزندان معصومِ حضرت ابراهیم (علیه السلام) امام هستند.(141) پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) علاوه بر این که فرزند حضرت ابراهیم (علیه السلام) بودند، وهیچ سخنی را از پیش خود نمی زدند بلکه سراسرِ منطق او براساس وحی الهی بود(142)، معصوم بودند، پس پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در زمان خودشان امام هم بودند وطبق این حدیث که همیشه باید یک امام زمانی باشد، در زمان حیات رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) خود حضرت، مقام امام زمانی هم داشتند، ولی همواره امامت، همراهِ نبوت نیست. یعنی ممکن است انسانی فقط امام باشد بدون آن که نبی باشد، مثل ائمه معصومین شیعه (علیهم السلام) واین روایت می خواهد بگوید:
«باید به امام زنده وحاضر معرفت پیدا کنیم تا از مرگ جاهلیت برهیم. چون که امام زنده صاحب ولایت مطلقه فعلیه است وقادر بر افاضات انوار ملکوتی بر قلب مومنین است وهم اوست که مُصَیطِر عالَم است وپیروی از دستورات وسنن پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ویا امامی که شهید شده باشد، بدون امامی که حی وحاضر باشد مثمر ثمر نیست».
در واقع طبق این حدیث؛ پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرمایند که تا من هستم از من بهره می برید ولی اگر من رفتم وامام زمان خودتان را نشناختید، از من هم دیگر نمی توانید بهره بگیرید. نمی شود بر سر مقبره پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بروی وبگویی یا رسول الله لطفی به من بکنید. می گویند: برو معرفت به امام زمانت را بردار وبیاور تا بتوانی از من فیض بگیری. اگر امام زمانمان در صحنه عقیده مان تجلّی پیدا نکند ومعرفت به آن مقام عظما پیدا نکنیم، هیچ یک از امامان قبلی (علیهم السلام) وحتی خود شخص پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، هیچ نوری به ما نخواهند داد. «باید از دریچه حیات امامِ حی، الطاف ورحمت های سایر معصومین (علیهم السلام) را بگیریم».
پس هنگامی که شما به مشهد مقدس مشرف می شوید امام رضا (علیه السلام) به شرطی به شما نظر می کنند که معرفت به امام زمان (عجّل الله فرجه) را به عنوان یک عقیده با خود برده باشید. امام رضا (علیه السلام) در صورتی ما را تربیت می کنند که امام زمان (عجّل الله فرجه) را بشناسیم، زیرا خود پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمودند: اگر قرآن وپیامبر ونماز داشته باشید ولی امام زمان نداشته باشید مانند بت پرست های دوران جاهلیت مرده اید.
«پیروی از دستورات پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وامامِ معصوم، اگر امام زمان (عجّل الله فرجه) در صحنه عقیده نباشد، می تواند پیروی از خواسته های نفس باشد. ولی متابعت از امام زنده حقیقتاً تبعیت از حق است وعلاوه بر این اصلاً خود امام زنده در روح شیعیانشان تصرف می کنند. پس اگر امام نباشند، هم خطر برداشتِ غلط از دین هست وهم محرومیت از نور قدسی ولایت انسان کامل، ولذا شفاعت وتوسلات به معصومین (علیهم السلام) از طریق امام حی حاضر، عملی می شود».
اگر امام زنده ای نباشد که به او رجوع کنیم، لامحاله به نظر خودمان از قرآن وسخنان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وامامان (علیهم السلام) یک برداشتی می کنیم وانواع نظرها ومکتب ها پیدا می شود، یا اشعری می شویم ویا معتزلی، یا زیدی می شویم ویا واقفی. یکی می آید از همین قرآن وسنت برداشتی می کند وحنفی می شود ویکی دیگر مالکی می شود. در زمان امام صادق (علیه السلام) شیعه از قرآن وپیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) پیروی می کرد. ونقش امام صادق (علیه السلام) این بود که راه رسیدن به قرآن وسنت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را نشان می دادند. پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرمایند که اگر در زمان امام صادق (علیه السلام) معرفت به امام صادق (علیه السلام) را نداشته باشی منحرف می شوی. حنبلی وحنفی ومالکی واشعری در حالی که می دانستند معصوم نیستند چرا در برداشت خودشان از قرآن وسنت اصرار کردند؟
درست است که شیعه با داشتن قرآن وسنت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ورهنمودهای یازده معصوم (علیهم السلام)، در زمان غیبت به کمک اجتهاد مجتهدین به نحوی راه خود را ادامه می دهد، ولی فراموش نفرمایید که نسبت به ظهور امام (عجّل الله فرجه) خیلی محرومیم. باید این محرومیتِ خودمان را با پوست وگوشت واستخوانمان حس کنیم. ما الآن فَقْد امام داریم. درست است که امام آنقدر بزرگ وعزیز ومفید است که در زمان غیبت هم خیلی لطف وتأثیر دارند، اما ظهورشان چیز دیگری است، همه چیز عوض می شود ومناسبات جهان دگرگون می گردد. با این همه در زمان غیبت هم فهم جایگاه امام زمان (عجّل الله فرجه) در هستی یک نوع نگاه وبصیرتی به ما می دهد که نمی گذارد در راه گم شویم ونفسِ انتظار، جهت گیری ما را از فروافتادن در انحرافات باز می دارد.
غایب؛ امّا فعّال:
شما در قرآن می خوانید که در زمان حضرت موسی (علیه السلام)؛ ولیِّ غایبی به نام حضرت خضر (علیه السلام) در صحنه بود، که در قرآن با عنوان عبد صالح از او نام برده شده است. خدا به حضرت موسی (علیه السلام) می گوید که یک ولیِّ غایبی هست وچیزهایی به او تعلیم داده ایم که به تو نگفته ایم، «وَعَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْماً»(143) واز طرف خود به او علم خاصی تعلیم داده ایم. حضرت موسی (علیه السلام) هم آمدند وبه او گفتند: آیا حاضری که من از تو پیروی کنم تا آنچه از علم آموخته ای، به من بیاموزی؟ «قالَ لَهُ مُوسی هَلْ اَتَّبِعُک عَلی اَنْ تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمْتَ رُشْداً».(144) پس ملاحظه می کنید که گاهی ولیِّ غیبی، غیر از نبی ظاهری است ومی شود که وَلیِّ غیبی از جهت داشتن علمی خاص بالاتر از نبی ظاهری باشد. چرا که خداوند فرمود برو از او چیز یاد بگیر. عرضم این جاست: از شواهد بر می آید که حضرت موسی (علیه السلام) شاید یک روز هم با این ولیّ غیبی نبوده است. ولی ببینید که در این یک روز این ولیّ غیبی چه کارهایی کرده است! یک کشتی را از دست پادشاه ظالم، نجات داده است، بچه ای که برای خانواده اش خطر داشته، کشته است، آن دیوار را ساخته است.... پس اولیاء غیبی که رئیس وقطب واصل همه آنها امام زمان (عجّل الله فرجه) هستند، طوری در عالم هستند که عدم حضور ظاهری آن ها مساوی عدم فعالیت آن ها نیست. ببینید ایشان یک روزه چه کارهایی می کرده است بدون آن که به عنوان یک مسئول حیّ وظاهر در نظام اجتماعی جامعه نقش داشته باشد وعوامل وادارات در اختیارش باشد. بعد هم حضرت خضر (علیه السلام) فرمودند: همه این ها را به دستور خدا کردم.
درست است که وقتی به وجود غیبی امام زمان (عجّل الله فرجه) نظر می کنیم، یقیناً حضرت دارند دنیا را می گردانند، هیچ شکی هم نیست، وبرکت واعتقاد وتوجه به امام زمانِ غایب هم فوق العاده زیاد است وموجب می شود راه گم نشود. اما آخرش باید بدانیم که در حال حاضر در یک خسارت بزرگی به سر می بریم که حضرت بقیه الله (عجّل الله فرجه) این امام عزیز، ظاهر نیستند. برای همین در دعای ندبه به عنوان یک دعای زنده ودارای شعور فوق العاده، شیعه می گوید ما یک چیز بالاتر از این وضعی که در آن هستیم می خواهیم. می خواهیم بتوانیم با اماممان ارتباط قوی داشته باشیم. در یکی از فرازهای آن دعا داریم: «عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ ولا تُری» یعنی برای ما بسیار سنگین وناگوار است که مردم را ببینیم وشما را که امام ما وامام مردم هستید، نبینیم.
با ظهور آن حضرت زمانِ فانی به زمان باقی تبدیل می شود وانسان ها صاحبِ «وقت» می شوند واز ظلمات زمانِ فانی که همه قرار را از انسان ها گرفته است، آزاد می گردند.
«بنابراین افرادی که در زمان غیبت زندگی می کنند از اکثر فضائل محرومند وبرای رهایی از این محرومیت وبرای رهایی از مرگِ به صورت جاهلی، باید مقدمات ظهور را فراهم کنیم. چون علت غیبت؛ مردمند ونه امام».
به همین جهت عرض شد که حضرت برای شیخ مفید می نویسند:
اگر شیعیان ما، که خداوند به طاعت خودش، موفقشان کند قلب هایشان در وفای توجه به ما وتوجه به عهد با ما همدل بود، آن برکت ملاقات ما، از آن ها به تأخیر نمی افتاد وسعادت دیدار، همراه با معرفت ما به سوی آن ها می شتافت، پس ما را از آن ها پوشیده نمی دارد، مگر همان چیزهایی که از آن ها به ما می رسد که ما آن کارها را دوست نداریم وچنین اعمالی را از شیعیانمان نمی پسندیم.(145)
پس ایجاد شرایط ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) خیلی هم سخت نیست. مگر نباید قلب ما نسبت به عهد با امام یک دست ویگانه شود؟ اصلاً این جلسات برای همین است. اگر این عقیده خوب جا بیفتد، لقای وجود مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه) محقق می شود. خود وجود مقدس امام (علیه السلام) برکاتی دارند که تا خودشان نیایند، آن برکات محقق نمی شود.
برای مثال در زمان شاه همه ما نماز می خواندیم ودینداری می کردیم؛ ولی آیا این دینداری که مردم زیر سایه نظام اسلامی انجام می دهند، با دینداری قبل از انقلاب یکی است؟ مسلّم نه! چرا که وقتی شرایط از همه جهات برای دینداری آماده شد، همه ابعاد روحانی انسان به فعلیت در می آید ودینداری در آن حالت دارای جامعیت است، هم نماز می خواندیم وهم به شاه فاسق وخانواده فاسدش دل بسته بودیم وهم آمریکا را قبله خود قرار داده بودیم، ولی نظام اسلامی جهتِ دل ها را عوض کرد. حالا شما ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) را با انقلاب اسلامی مقایسه کنید ببینید در شرایط ظهور امام معصوم (علیهم السلام) که امید همه انبیاء واولیاء است، چه می شود.
ما نمی دانیم که آمدن امام زمان (عجّل الله فرجه) یعنی چه. اگر کسی بگوید من در زمان شاه نماز می خواندم، الآن هم نماز می خوانم، معلوم است که معنی نماز وعبادت وزندگی دینی را هرگز نفهمیده است. اصلاً تصورش هم برای انسان محال است که حتی یک روز بدون این انقلاب بتوان به عنوان یک مسلمان نفس کشید وبه فکر تغییر حاکمیت طاغوت نبود وباز هم خود را مسلمان دانست، حتی تصورش هم محال است، چه رسد به زندگی کردنش. حالا این انقلاب را با انقلاب مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه) مقایسه کنید ببینید در آن انقلاب جهانی چه برکاتی حاصل می شود. آری شرایطی به وجود می آید که انسان ها دارای «وقت» می شوند ودیگر از ظلماتِ زمان فانی به برکات زمان باقی سیر می کنند، چون حضرت بقیه الله یعنی صاحب عصر وزمان مدیریت همه مناسبات انسان ها را به عهده خواهد گرفت.
البته لازم است روی این موضوع بسیار مطالعه شود تا حرف های بنده احساسی تلقی نشود. وقتی مقدمات استدلالی آن طی شود شور واحساساتِ بعد از معرفت، بسیار با برکت خواهد بود.
حاصل قضیه این که از صدر اسلام یک بیماری بزرگی به وجود آمد که باید مواظب بود این بیماری به جان ما نیفتد. وجود مقدس پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در حال رحلت بودند، حضرت می دانستند که باید رمز نجات امت را به یک نحوی به امت بفهمانند. در حال احتضار، حضرت فرمودند که یک قلم وکاغذی بیاورید تا چیزی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید.(146) خلیفه دوم گفت این مرد هذیان می گوید و«حَسْبُنا کِتابُ الله»(147) یعنی؛ کتاب خدا ما را کفایت می کند. وقتی پیامبرخدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) با این حرف او روبه رو شدند از این کار منصرف گشتند.(148) چون وقتی هنوز آن حضرت زنده اند متهم می شوند که هذیان می گویند، بعد هم خواهند گفت: این مطلب را در حال هذیان گفته است. وبا پیامبری که خدا در موردش فرمود: «ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی»(149) او هیچ سخنی را از سر میل خود نمی گوید وسخن او، سخن خدا است، چنین برخورد شد.
نتیجه این حرف چه شد؟ جز این شد که ملت های مسلمان از آن نوری که باید از طریق حاکمیت امام معصوم بگیرند محروم شدند؟
پس اولاً: حیات حقیقی ما در رابطه با وجود مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه) محقق می شود. حالا در زمان غیبت باید هر چه بیشتر بتوانیم با اماممان ارتباط برقرار کنیم، ومواظب باشیم آن ارتباط را از دست ندهیم. ثانیاً: یک ارتباط نابی فوق این ارتباط های عادی هست که باید آن را به لطف خدا با ظهور حضرت به دست آوریم. این که در آخردعای ندبه می گویید: «مَتی تَرانا ونَراک» چه موقع ما شما را ببینیم وشما نظر مبارک خودتان را به ما بیندازید. یعنی من می خواهم از طریق ارتباط با شما چیزهایی به دست آورم که لازمه اش ظهور مقدس شما در جامعه است.
در این باره حرف زیاد است. گاهی از بس حرف زیاد است، آدم با خودش می گوید که خوب است حرف نزنیم. همین قدر بدانید که اعتقاد به مهدویت خیلی برکت دارد. ظهور امام (عجّل الله فرجه) بزرگترین هدیه خدا به همه بشریت است واین بزرگترین هدیه خدا تحققش حتمی است، وآن فرج عظیم الهی است. من خودم در ایامی که مطالعاتم را روی این موضوع متمرکز می کنم، انگار که وارد بهشت می شوم، واقعاً وضعم خیلی بهتر است تا آن موقعی که بحث های دیگر را مطالعه می کنم. مطالعه بر روی موضوع مبارک مهدویّت، شبیه تفکر وتدبّر بر روی موضوع عاشورا است که در آن مدت انگار که در حال وهوای دیگری هستیم.
مهدویت خیلی بالاتر از این حرف هاست. روی این کتاب های استدلالی وروایی وقت بگذارید. شما روحتان را در این موضوع وارد کنید، خودِ قلب وعقلتان مسئله را کشف می کند. شما خودتان را وارد کنید، متوجه خواهید شد که عجب دریای بیکرانی است، وبه راستی جهان بدون ظهور حجّتِ خدا گویا اصلاً معنی بودن خود را گُم کرده است.
یگانه شدن عالَم کبیر با عالَم صغیر:
حاکمیت امام زمان (عجّل الله فرجه) بر جهان، یعنی یگانه شدن عالَم کبیر یا جهان هستی با عالم صغیر یعنی انسان کامل ودر چنین شرایطی است که هدف خلقت هستی، به فعلیت خودش دست می یابد.
همچنان که عالَم تکوین بدون انسان، صورت کامل «الله» نیست، جهان تشریع وجامعه بشری بدون حاکمیت انسان کامل صورت حضور «الله» در روابط اجتماعی بشر نخواهد بود. عالَم کبیر در کثرت است وعالَم صغیر در وحدت، وقتی عالم صغیر یعنی انسان کامل، بر عالم کبیر، یعنی جهان، احاطه کامل پیدا کند، روح جهان، بر جسد جهان، به تمامه احاطه یافته است وزندگی زمینی معنی خود را یافته وچنین تحققی حتمی است.
عالَم کبیر منتظر است تا خداوند روح خود را بر آن بدمد، چون طالب کمال وطالب غایت خودش می باشد، وکمال عالَم کبیر به احاطه کامل عالَم صغیر بر اوست وتحقق چنین کمالی حتمی است وگرنه عالَم وآدم به ثمره لازم خود دست نمی یابند وخدای حکیم هیچ میلی - علی الخصوص چنین میل اصیلی- را بی جواب نخواهد گذاشت. البته این نکته اخیر نیاز به شرح بیشتری دارد که باید در فرصت دیگر به آن پرداخته شود.
خداوندا! به حقیقت همه اسماء حُسنایت، فرج حتمی وَلیّ ات را تسریع بفرما
«والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته»
نظام احسن وآخر الزمان:
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿اَلسَّلامُ عَلَی مُحْیِی الْمُؤمِنینَ ومُبیرِ الْکافِرینَ. اَلسَّلامُ عَلَی مَهْدِی الْاُمَم﴾
﴿اَلسَّلامُ عَلَی الْقائِمِ الْمُنْتَظَر وَالْعَدْلِ الْمُشْتَهَر. اَلسَّلامُ عَلَی بَقِیَّة اللهِ فی بِلادِهِ﴾(150)
سلام بر آن امامی که موجب احیاء مؤمنین ونابودی نقشه های کافران خواهد شد! سلام بر مهدی امّت! سلام بر قائم منتَظر وعدل مورد نظر...! سلام بر بقیه الله در هرجایی که آن جا شهر خدا خواهد بود!
ای لقای تو جواب هر سؤال * * * مشکل از تو حل شود بی قیل وقال
اعتقاد به انقلاب حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در آخر الزمان وتحقق نظام موعود، بر اساس مبانی دقیق عقلی ودینی، همراه با امید بزرگی است که همواره زندگی بشر را از پوسیدگی وفرسایش نجات داده است. فرض ما این است که عزیزان مقداری از راه دینداری را طی کرده اند ولذا این بحث را تذکری می دانم برای این که از ادامه راه باز نمانیم.
لوازم اعتقاد به حکمت خداوند:
قدم اوّل در راه دینداری، این است که انسان متوجه شود عالَم؛ خدای حکیمی دارد، وحکمت او اقتضاء می کند مخلوقاتش بی هدف نباشند. حال اگر کسی این قدم را درست برداشت، سؤالی برایش به وجود می آید که اگر خدای حکیم بخواهد ما را به هدف مورد نیازمان برساند وراهنمایی کند، چگونه این کار را انجام می دهد؟ این جاست که خداوند؛ انبیاء (علیهم السلام) را به انسان معرفی می کند. پس شناخت خدای حکیم، موجب می شود تا انسان ثمره این اعتقاد را به دست آورد وآن توجه به وجود مقدس انبیاء«علی نبیّناوعلیهم صلواه الله» است. حال اگر کسی به واقع رسید به این که خدای عالَم انبیاء را برای تربیت نفوس مستعد می فرستد تا لطف خودش را که در جلوه ربوبیت به بندگان می رساند کامل کند، آن گاه سوال می کند که آیا خداوند این لطفی را که از طریق انبیاء به ما کرد، بعد از ارسال انبیاء متوقف می کند؟ مگر خودش نفرمود که «وَرَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْء»(151) رحمت من تمام ابعاد عالم را پر کرده است. آیا با به پایان رسیدن نبوّت، عالم از رحمتِ هدایت الهی خالی می ماند؟
انسانِ معتقد به خدای حکیم، با خدا به مصاحبه می نشیند که ای خدا! تو در کتاب خودت با ما سخن گفتی که بعد از انبیاء «اِتَّقُوااللهَ وکُونُوا مَعَ الصّادِقِین»(152) تقوا پیشه کنید وهمواره با صادقین باشید. با عده ای همراه باشید که اینان مظهر حقیقت بینی وحقیقت گویی هستند، وبه ما گفتی: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللهِ وَالرَّسُولِ إِن کنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِک خَیْرٌ واَحْسَنُ تَأْوِیلاً»(153) ای مؤمنین! بعد از وَحی وتوجه به دستورات آن که همان اطاعت خدا است، اطاعت از رسول خدا واولی الامر را نیز پیشه خود سازید. پس علاوه بر وَحی وسنّت رسول الله، ذخیره هایی را برای شما گذاشتم که باید آن ها را نیز بر اساس ادب بندگی وسلوک الهی، اطاعت کنید ومسلّم منظور از «اولی الامر» در آیه فوق، رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نمی تواند باشد، چون فرمود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکمْ» و«اولی الامر» را در کنار رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) آورد ودستورِ اطاعت از هر دو را به ما داد، پس علاوه بر این که «اولی الامر» غیر از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) است، مسلّم آن اولی الامر، معصوم خواهد بود، زیرا خداوند هادی است وخدایِ هادی ما را به اطاعت کسی که از حقیقت کامل در علم وعمل برخوردار نباشد، دعوت نمی کند.
پس خدایا! تو در کتاب خودت با ما به گفتگو نشستی که بعد از نبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) سلسله ای از معصومین (علیهم السلام) هستند که باید همواره با آن ها باشید وآن ها را باید اطاعت کنید. بنابراین میوه خدایابی، نبوّت یابی خواهد بود ومیوه نبیّ یابی، امام یابی است. حالا می خواهیم با این مقدمه بسیار مختصر، در باره ثمر ومیوه امام یابی با یکدیگر به گفتگو بنشینیم.
امامت، بستر ظهور اسرار شریعت:
فرض من این است که بحث کلامیِ حکمت خدا ووجود نبی وامام برای عزیزان حل شده است ومطالعات قبلی، شما را به این مطالب معتقد نموده است، هرچند ممکن است درجه اعتقادتان نسبت به خدا وپیامبر وامام شدت وضعف داشته باشد. مستحضرید که مؤمنان عادی خدا را قبول دارند، یک عارف حقیقی هم خدا را قبول دارد، ولی درجه وشدت ایمان این ها با یکدیگر فرق دارد. عرفا نه تنها متوجه حضور دائمی خدا در عالَم هستند، بلکه در اسماء الهی نیز سیر می کنند. امّا یک مؤمن عادی فقط به بودن خدا قانع است. در مورد سایر حقایق هم موضوع به این شکل است، یعنی ایمان به وجود مقدس نبیّ الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ووسعت نبوت وجایگاه نبوت وتأثیر نبوت در افراد متفاوت است، ومسئله هرچه جلوتر بیاید، دقیق تر می شود، به خصوص در مسئله امامت وولایت که مغز دینداری است، می طلبد تا با دقت زیاد مطالعه کنیم وبه برکات غیرقابل تصور آن دست یابیم. این که ائمه (علیهم السلام) می فرمایند: «هرکس عارف به حق ما باشد وبه زیارت ما بیاید مثل این است که در راه خدا در خون خودش غلطیده است»،(154) مشخص می کند که سیر در معرفت به مقام امام، مقام فنای انسان را پدید می آورد که همان شهادت حقیقی است.
به هر حال عنایت داشته باشید که مقام حضرت حق، مقام فیض دائم است، مگر می شود حالا که لازم نیست این فیض به صورت نبوّت ظاهر شود، متوقف گردد؟! ومگر می شود خداوند این فیض را اوّلاً؛ ادامه وثانیاً؛ رشد ندهد؟ خداوند با ظهور نبوّتِ حضرت آدم (علیه السلام) اوّلین سخن هایش را به بشریت اعلام فرمود. سخن های بعدی را با نبیِّ بعدی مطرح فرمود، وبهترین وعالی ترین سخن ها را به وسیله پیامبران اولوالعزم بیان کرد، چراکه طبق قاعده وآیه «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْن»(155) که می فرماید: همواره خدا در ایجاد است ویک لحظه فیض دادن او قطع نمی شود، پس همواره هر رحمتی که مرحمت می کند، برای رحمت برتر زمینه می شود، ورحمت دوم، زمینه برای رحمت سوم می شود. پس خدایی که «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْن» است، همواره در حال ایجاد رحمتِ بعد از رحمت است، چون در ذاتش بخل نیست، ذاتش رحمت وفیض است، مگر می شود که این رحمت همواره بیشتر وبیشتر نشود، وبه یک غایت انتهایی نرسد؟
خداوند لطفِ هدایت خلق را از حضرت آدم (علیه السلام) شروع فرمود، ولی همان لطف را پس از به وجود آمدنِ زمینه های قبلی، به حضرت نوح (علیه السلام) با گسترش بیشتر عنایت فرمود. در مسئله هدایت این یک قاعده است، وقتی معلم با شاگردانش صحبت می کند، اوّل یک مطالبی را می گوید تا برای مطالب بعدی آماده شوند، چنین نیست که فضلِ مطلقِ حضرت حق به حضرت ابراهیم وموسی وعیسی (علیهم السلام) که رسید متوقف بشود، بلکه همچنان که ملاحظه می فرمایید رحمت حق از طریق حضرت محمّد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) همچنان ادامه دارد ودر مقام شریعت محمدی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بیشتر وبیشتر هم می شود.
حال اگر اساساً نبوّت نیاز بشر است واگر نبوّت بعدی به عنوان یک نیاز، بعد از نبوّت قبلی نیاز بشر است که هست، از طرفی اگر با آمدن شریعت اسلام، هدایت به صورت نبوت، دیگر به کمال خود رسید، پس رحمتِ بعد از نبوّت در لباس هدایت از طریق امام معصوم ظهور می کند وبا توجه به زمینه ای که نبوتِ آن نبیّ به وجود آورده، رحمت های ظریف تر وعمیق تری را به بشر می رساند. هیچ گاه رحمت هدایت متوقف نمی شود وهمچنان ادامه می یابد تا تمام اسراری که باید در عالم ظاهر شود، به صحنه بیاید. التفات بفرمایید که اگر روایات می فرماید امام زمان (عجّل الله فرجه) ظهور می کنند تا عدالت برقرار شود وظلم منتفی شود، این مقصد متوسط ظهور مقدس حضرت (علیه السلام) است، مقصد نهایی چیز دیگری است. امیر المؤمنین (علیه السلام) می فرمایند: «یا کمیل! «ما مِنْ عِلْمٍ اِلّا واَنَا اَفْتَحُهُ وما مِنْ سِرٍّ اِلّا وَالْقائم یَخْتِمُه»(156) ای کمیل! هیچ علمی نیست جز آن که من آن علم را آغاز می کنم وهیچ سرّی نیست جز این که قائمِ ما آن را به پایان رساند. پس اگر علومی هست که علی (علیه السلام) آن را آغاز می کنند واسراری هست که حضرت قائم (عجّل الله فرجه) آن را به پایان می رسانند، پیامبر چه نقشی دارند؟ آری؛ پیامبر به عنوان نبوّتشان، مکتب می آورند وامام به اعتبار امامتشان، باطن مکتب را ظاهر می کنند، امامت؛ باطن نبوت است. در همین رابطه از پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) روایت داریم که فرمودند: «عَلِیٌّ نَفْسی»، یعنی علی (علیه السلام) حکم جان وباطن من را دارد، چنانچه سلمان از پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) روایت کرده که فرمود: «برای هر پیامبری، صاحب سرّی است وصاحب سرّ من علی بن ابی طالب است.(157) در جریان مباهله آیه آمد که «فَمَنْ حَآجَّک فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وأَبْنَاءَکمْ ونِسَاءَنَا ونِسَاءَکمْ وأَنفُسَنَا وأَنفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَه اللهِ عَلَی الْکاذِبِینَ»(158) ای پیامبر! حال پس از آن که برای مسیحیان نجران پیامبربودن تو روشن شد، اگر باز آن ها بر حرف خود اصرار دارند، بگو: بیایید ما فرزندان خود را بیاوریم وشما نیز فرزندان خود را بخوانید وما زنان خود را بیاوریم وشما نیز زنان خود را بیاورید وما جان ها ونَفْس های خود را بیاوریم وشما نیز جان ها ونفس های خود را بیاورید وسپس به همدیگر نفرین کنیم ودر راستای آن، لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم. که حتماً مستحضرید رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در ازاء فرزندان، امام حسن وامام حسین«علیهما السلام» را آوردند ودر ازاء زنان، فقط حضرت زهرا (سلام الله عليها) را آوردند ودر ازاء جان ها یا اَنْفُس، فقط حضرت علی (علیه السلام) را آوردند، که ظرائف ودقایق زیادی در رابطه با این آیه مورد بحث وقابل استفاده است. در رابطه با عرض بنده که گفتم امامت باطنِ نبوت ومکتب است، دو نکته قابل طرح است؛ یکی این که پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) مصداق جان وباطن خود را حضرت علی (علیه السلام) قرار دادند، دیگر این که نشان دادند در آن زمان هیچ کسِ دیگر از اصحاب، در حدّ جان وباطن رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نبود، چون آیه به صورت جمع فرموده: جان هایتان را بیاورید، لذا اگر کس دیگری هم در حدّ جان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بود، باید می آوردند وگرنه فرمان خداوند را اطاعت نکرده بودند.
پس عنایت فرمودید که دین باید در تمام ابعادش ظاهر بشود، از جمله باید حقایق علمی دین ظاهر شود، حقایق علمی دین با مقام امامت که باطن نبوت است ظاهر می شود ولذا حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: «ای کمیل! هیچ علمی نیست جز آن که من آن علم را آغاز کنم وهیچ سرّی نیست جز این که قائم ما آن را به پایان می رساند»(159). در بحث «آخر الزمان، شرایط ظهور باطنی ترین بعد هستی» روشن شد که در زمان امام زمان (عجّل الله فرجه) اسرار غیبی دین که عمیق ترین وباطنی ترین اسرار دین است، ظاهر می شود، زیرا رحمت واسعه الهی که از طریق انبیاء«علی نبیِّناوعلیهم صلوات الله» ظاهر شد، باید ادامه پیدا کند، رحمت خدا که تعطیل نمی شود، خدا عین کمال است ولذا عین رحمت است، عین رحمت که نمی شود بخل بورزد ویک روز رحمتش متوقف شود، پس فقط صورتِ رحمتش بر اساس شرایط جدید متفاوت می شود. آری؛ به گفته شیخ محمود شبستری:
در نبیّ آمد بیان راه کرد * * * در ولیّ از سرّ حق آگاه کرد
پس اگر شرایط طوری بود که دیگر نبوّت به عنوان آوردن دین جدید پس از آمدن آخرین دین، نیاز بشر نیست وخداوند در آخرین کتاب آسمانی فرمود: «وَتَمَّتْ کلِمَه رَبِّک صِدْقًا وعَدْلاً لا مُبَدِّلِ لِکلِمَاتِهِ»(160) ای پیامبر! کلمه وسخن پروردگارت در حالی که صدق وعدل بود به انتها رسید، حال ادامه این رحمت در لباس هدایت خاص، توسط امامت معصوم ظهور می کند وخداوند هم فرمود، هدایت از طریق مقام امام، علاوه بر هدایت تشریعی، هدایت به اَمر است، یعنی یک نحوه هدایت باطنی وتکوینی است. می فرماید: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّه یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»(161) یعنی؛ ما آن ها را امام قرار دادیم - انسان های معصومی که فرزندان ابراهیم (علیه السلام) بودند-(162) هدایت می کنند به «امر ما» که طبق آیه 82 سوره یس؛ روش «امر»، روشِ «کنْ فَیَکون» است، می فرماید: «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کنْ فَیَکونُ»، «امر» خدا این است که چون پدیدآمدن چیزی را اراده کند مثل این است که بگوید بشُو، ومی شود، وچون هدایت امام، هدایت به «امر» است. با یک اراده در قلب انسان ها تصرف می کند. عرض بنده این است که بعد از سیر نبوت، رحمت هدایت خداوند متوقف نمی شود، بلکه نوع آن تغییر می کند. حال آیا می شود بعد از ختم نبوت، رحمت هدایت کم تر ظهور کند؟ یا همان طور که عرض شد، هدایت عمیق تر می شود، چون ظاهر دین وچهارچوب اصلی دین از طریق نبیّ الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) با تمام ظرائفش ارائه شد. پس؛ از این به بعد باید از طریق امام معصوم بواطن وحقایق دین، در عین حفظ احکام وظاهر دین، ظاهر شود.
ادامه رحمتِ هدایت توسط امام معصوم:
نمونه هایی که شاهد هدایت باطنی وولایت تکوینی امامان است نه تنها در متون شیعه، بلکه در متون اهل سنّت نیز هست. در تاریخ بغداد از خطیب بغدادی در قسمت جنگ صفین(163) هست که وقتی حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) در مسیر جنگ با معاویه به نزدیک صفین رسیدند وآب نوشیدنی لشکر تمام شد، حضرت فرمودند بروید چهار طرف منطقه را بگردید ببینید آب هست یا نه؟ مأمورانِ جستجوی آب، از چهار طرف راه زیادی رفتند دیدند آب نیست. بعد حضرت راه را کج کردند، یعنی از مسیر صفین نرفتند، از بیراهه رفتند، لشکر هم به دنبالشان حرکت کرد. در وسط بیابانِ بی آب وعلف به یک دیری رسیدند، فریاد زدند که: ای صاحب دیر! آب داری؟ گفت: نه! گفتند: پس این جا بدون آب چه کار می کنی؟! گفت: ما آب یک ماهمان را از راه دور می آوریم، ومن هم این جا تنها هستم، اگر به شما آب بدهم، خودم تلف می شوم، مختصری هم آب دارم که برای خودم کافی است. حضرت به لشکر فرمودند: خاک های حاشیه دیر را کنار بزنید، خاک را کنار زدند وبه یک سنگ بزرگ رسیدند، فرمودند: این سنگ بر روی آب است، سعی کنید سنگ را از جا بکنید! افراد وپهلوانان سپاه تمام نیرویشان را جمع کردند، اصلاً سنگ جابجا نشد، چند نفر با همدیگر سعی کردند آن را جابجا کنند، ولی نشد. تاریخ می گوید حضرت همان طور که روی قاطر نشسته بودند، آستین را بالا زدند، یک پا را روی زمین گذاشتند ویک پا روی قاطر، وسنگ را از جا کندند وآن را چندین ذراع آن طرف تر پرتاب کردند - راهب آن دیر هم در حال نگاه کردن صحنه است- یک مرتبه آب زلالی که لشکریان می گویند ما تا حالا آبی به آن زلالی ندیده بودیم، بیرون آمد. همه از آن آب خوردیم وبه حیواناتمان هم دادیم، بعد حضرت فرمودند: سنگ را بیاورید سر جایش بگذارید، می گویند: همه رفتیم که سنگ را بیاوریم، سنگ را نتوانستیم بلند کنیم. خود حضرت دوباره رفتند سنگ را بلند کردند وسر جایش گذاشتند، وگفتند با خاک آن را بپوشانید، راهب از آن بالا در حالی که تا آن موقع در حال نگاه کردن بود، صدا زد «اَیُّهَاالنّاسُ اَنْزِلُونی» ای مردم! مرا پایین بیاورید! او را پایین آوردند، راهب به حضرت علی (علیه السلام) گفت: شما نبیّ هستی، یا وصیِّ نبیّ؟ حضرت فرمودند: «اَنَا وَصِیُّ رَسُولِ الله محمد بن عبد الله خاتم النبیّن» من وصیّ نبیّ رسول خدا، محمد بن عبد الله که خاتم پیامبران است هستم، راهب سریعاً اسلام آورد. بعد به راهب گفتند: قضیه چیست؟ گفت ما در این جا پشت در پشت چندین راهب بودیم که این محل را برای چنین روزی ساختیم، ما فقط می دانستیم یک سنگی این جا هست که یک نبیّ یا وصیِّ نبیّ می تواند این سنگ را پیدا کند ومی دانستیم غیر نبیّ یا وصیِّ نبیّ هم نمی تواند آن را بلند کند، وراهب قبلی به من گفت: آن حادثه نزدیک است. خیلی هم تلاش کرد شما را پیدا کند ولی موفق نشد ومن حالا شما را پیدا وتصدیق کردم ومی خواهم مسلمان شوم وبا شما بیایم وشهید شوم. چون امیر المؤمنین (علیه السلام) آنچه را راهب گفت، شنید، به قدری گریست که محاسنش تر شد وگفت: «اَلْحمدُ للهِ الَّذی لَمْ اَکنْ عِنْدَهُ مَنْسِیّاً. اَلْحمدُ للهِ الَّذی کنْتُ فِی کتُبِهِ مَذْکوراً» یعنی؛ حمد خدای را که من در نزد او فراموش شده نبوده ام، حمد خدا را که من در کتاب های او یادآورده شده بودم. تاریخ می گوید: آن راهب آمد ودر همان جنگ هم شهید شد. حضرت هم بر او نماز خواندند واو را به خاک سپردند وفرمودند که او ولایت من را فهمیده وپذیرفته است.(164)
می خواهم در دل این قضیه بگویم که آن راهب عاقل بود وسنن الهی را می شناخت ومی فهمید در راه دینداریِ واقعی نمی توان بدون ادامه رحمت واسعه خدا، وصرفاً به کمک کتاب خداوند، موفق شد، ونمی شود رحمت هدایت که از طریق اولین پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) شروع شد، از طریق چشمه پیامبران دیگر ویا وصیّ آن پیامبران، یعنی امام معصوم ادامه نیابد، زیرا که آن رحمت واسعه که در واقع جنبه های باطن شریعت است وتوجه بیشتر به عمق شریعت، چیزی نیست که غیر از امام معصوم کس دیگری بتواند آن را دریافت کند وارائه دهد. (اساس بحث های امامت در اثبات وتبیین همین نکته است که توصیه می کنم برای روشن شدن بیشتر به آن مباحث رجوع کنید).
شرط ظهور چهره نهایی إسلام:
پس تا این جا می توانیم بفهمیم که اگر اکنون با حضور قرآن، نبوّت جدید نیاز نیست، رحمت خدا در لباس امامتِ امام معصوم ادامه می یابد ولذا حتماً باید امام معصوم همواره باشد تا رحمت هدایت حضرت ربّ العالمین را به بشریت - با نحوه خاصی که مخصوص امامت است- برساند. آری؛ مسلّم ظهور رحمت کامل خدا در زمین، همان اسلام است آن هم وقتی در تمام ابعاد ظاهر شود، وتمام ابعاد هدایت آن به بشریت برسد، ولی اسلام در ابتدای ظهورش در تمام ابعاد امکان ظهور نداشت، پس حالا باید بعد از طرح تئوریک اسلام، اسلام آرام آرام توانایی ها وبواطن خود را نشان دهد تا چهره نهایی آن ظاهر گردد، پس باید زمان بگذرد وتازه اگر بخواهد خودش را در تمام ابعاد نشان دهد، سه چیز نیاز است؛ اوّلاً: خود اسلام به عنوان دستور العمل با تمام کلماتش در صحنه باشد، که بحمدالله هست. ثانیاً: حاکمیت امام معصوم واقع شود، چون در حاکمیت امام معصوم که آگاه به ظاهر وباطن قرآن است، اسلام خودش را نشان می دهد. ثالثاً: مردم آمادگی وظرفیت پذیرش رحمت برتر را داشته باشند ودر شرایطی که عقل ها آمادگی رشد فوق العاده ای داشته باشد، امکان ظهور وجود مقدس امام (علیه السلام) فراهم است.
در روایت داریم امام زمان (عجّل الله فرجه) دستشان را بر سر مردم می گذارند وعقل آن ها کامل می شود. می فرماید: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللهُ یَدَهُ عَلَی رُؤُسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وکمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُمْ.(165) چون قائم ما قیام کند، خداوند دست او را بر سر مردمان می گذارد ودر نتیجه عقل هایشان کامل ورؤیاهایشان بی نقص می شود. پس در آن شرایط؛ هر عقلی به اندازه هزاران عقل می شود، تا زمینه فهم سخنان باطنی امام زمان (عجّل الله فرجه) برایشان فراهم گردد ودر آن شرایط است که تجلی آن رحمت، در لباس اسلام وبا حاکمیت امام معصوم، بدون هیچ مانعی واقع می شود. الآن موانع متعدد وآن هم از زوایای متعددی در صحنه هست، این قدر موانع فرهنگی هست که اصلاً معنی ومقام حضرت بقیه الله فهمیده نمی شود، چه رسد به این که بخواهیم منتظر آن حضرت باشیم، وتوجه داشته باشید که انتظار مجهول، انتظار حقیقی نیست. ابتدا باید معلوم شود منتظر چه شرایطی وچه شخصی هستیم. یک نفر بگوید من منتظر کسی هستم که نمی دانم کیست، در این صورت، انتظار اصلاً محقق نمی شود، شرط انتظارْ معرفت به منتظَر است، معرفت به منتظَر یک درک وشعور درونی است. به هر حال عنایت داشته باشید که موانع متعدد واز زوایای متعدد در صحنه هست وعرض شد باید فرهنگ جامعه معنی وجایگاه حقیقی امام زمان (عجّل الله فرجه) را بشناسد وهر چه در مقدمات معرفت دقیق تر شویم، جای امیدواری برای تسریع ظهور بیشتر خواهد بود. فراموش نکنیم که امامت، باطن شریعت است وکسی که نبوت وشریعت را خوب فهمیده باشد، می تواند منتظر رحمت عمیق تری در دل آن شریعت باشد وتوسط فرهنگ انتظار، آن رحمت عمیق تر در او وجامعه نهادینه گردد.
لازمه نظام اَحسن الهی:
نظام اَحسن، یعنی نظامی که حکیمی قادر آن را ایجاد کند ولذا هیچ نیازی را در آن نظام بی جواب نمی گذارد وتمام ابعاد مسئله را از قبل در نظر گرفته است. مثلاً بنده ممکن است به سلولزهای این درخت علم داشته باشم، امّا تمام جوانب آن را نمی توانم بشناسم، نهایتاً از نظر تجربی می توانم بگویم که آرایش اتمی آن حلقوی است، امّا چرا آن سلولزها در این جا به این شکل درآمده واین نوع آرایش اتمی چه نقشی در تعامل با سایر بافت ها می تواند داشته باشد، این ها دیگر حدّ فهم من نیست. امّا خالق علیمِ حکیم، تمام جوانب مخلوق را در نظر خواهد گرفت. پس چون خدا علیمِ حکیم است، حتماً عالَمی را که خلق می کند در همه ابعادش اَحسن است.
شما با تعمق وتفکر به خوبی به این نکته می رسید که خدای عالم، خدای حکیمِ مطلق وقادر وتوانا است، پس آنچه را انجام می دهد اولاً؛ بهترین نوع تحقق است، ثانیاً؛ چون او قادر است وهیچ مانعی در مقابل اراده اش نیست، وتوان انجامش را دارد، پس آنچه از طرف خدا صادر وایجاد شود حتماً اَحسن است. حال عنایت بفرمایید؛ این نظام اَحسن چه لوازم ومقتضیاتی دارد؟ لازمه نظام اَحسن این است که آرمان های بزرگی که زمین ظرفیت تحقق آن ها را در خود دارد، در آن محقق بشود، وگرنه آن نظام، نظام اَحسن نخواهد بود. حال با توجه به این که نظام عالم، نظام اَحسن است، مسلّم بر روی زمین عمیق ترین وسرّی ترین حقایق آرمانی به صحنه می آید. به عبارت دیگر در نظام اَحسن، حتماً زمینه ظهور عالی ترین فکر وعالی ترین انسان وعالی ترین نحوه اداره جامعه، برنامه ریزی شده است. وآن عبارت است از جامعه ای که در آن؛ هم عدالتِ همه جانبه حاکم باشد، وهم علم وحکمت به بهترین نحو در بین انسان ها مطرح گردد، هم زمینه ارتباط انسان ها با خدای مطلق به عالی ترین شکل آن تأمین شود. حال برای تحقق چنین شرایطی باید اوّلاً؛ امامِ معصوم حیّ وحاضر موجود باشد، ثانیاً؛ حاکمیت وتدبیر جامعه در اختیار او باشد، ثالثاً؛ کامل ترین دین، یعنی اسلام هم از طرف خداوند به بشر رسیده باشد.
ظرفیت زمین وعالی ترین آرمان:
در نظام اَحسن که توسط قادری حکیم ایجاد شده است، حتماً زمین ظرفیتی برای عالی ترین آرمان ها دارد ولذا انتظاری که شیعه می گوید، یک انتظار خیالاتی نیست، بلکه یک سخن دقیق وعمیق ومنطقی است. اگر جامعه ای فقط همین قدر با ما هماهنگ باشد وعقل خود را تا این جا رشد داده باشد که خالق هستی؛ خالقی است که عین وجود است وچون عین وجود است، عین کمال است، ودر نتیجه تمام کمالات را دارد. از جمله کمالات؛ حکمت است، پس خالقِ عالَم، حکیم است، ودر نتیجه نظامی که ایجاد می کند، نظام اَحسن است.(166) این نظام اَحسن باید ظرفیت چند خصوصیت را داشته باشد. یکی این که عالی ترین انسان بتواند در آن حاکم شود، دیگر این که امکان تحقق عالی ترین جامعه در آن باشد، سوم این که عالی ترین تفکر هم بتواند در آن مطرح بشود. این ها را خداوند با حکیم بودن خود به ما متذکر می شود وبه عبارت دیگر این ها را به ما پیشنهاد کرده است. مثل نماز که خدا به ما پیشنهاد کرده است. یعنی بهترین نحوه بودن وهماهنگ شدن با نظام اَحسن، این است که انسانِ مختار اوّلاً؛ خداوند را نیایش کند، ثانیاً؛ به زیباترین نحو نیایش کند.
خداوند برای این که ما با نظام اَحسن هماهنگ شویم، اسلام را به ما پیشنهاد کرده است. خداوند مردبودن یا زن بودن را به ما پیشنهاد نکرده است چون این مربوط به تکوین ماست. امّا در نظام اَحسن، اسلامی شدن، عالی ترین تفکر را دنبال کردن، عالی ترین جامعه را دنبال کردن، عالی ترین نحوه حیات را دنبال کردن وامثال این ها را به ما پیشنهاد کرده است، برای همین می فرماید: «لاَ یُکلِّفُ اللهُ نَفْسًا إِلّا وُسْعَهَا»(167) خداوند هیچ چیزی را بر انسان پیشنهاد نمی کند، مگر آن که جان او ظرفیت آن را داشته باشد وزمینه پذیرش آن را در جانش قرار داده باشد. ولی در ادامه می فرماید: «لَهَا مَا کسَبَتْ وعَلَیْهَا مَا اکتَسَبَتْ» هرکس هر طور که می خواهد، خودش مختار است که آن را بپذیرد یا نپذیرد، ولی اگر به دین خدا پشت کرد وچیز دیگری را پذیرفت، وَبال آنچه پذیرفته است بر دوش خودش می باشد، «وَعَلَیْهَا مَا اکتَسَبَتْ» بعد باید مکافاتش را تحمل کند. اوّلش فرمود: «لاَ یُکلِّفُ اللهُ نَفْسًا إِلّا وُسْعَهَا» یعنی؛ ما چیزی فوق طاقت او به او پیشنهاد نکردیم وبه زور هم به او تحمیل نکردیم، می تواند کافر بشود ویا دین خدا را بپذیرد، ولی نظام اَحسن الهی نسبت به نپذیرفتن عالی ترین پیشنهاد، بی تفاوت نیست وهرکس وَبال عمل بد خود را با خود می برد ولازمه کفرش را باید بپذیرد.
ممکن است کسی بگوید این که خودش یک نوع زور است، نه! این زور نیست، در عالمی که خدای حکیم ایجاد کرده است، یک نظام مندی دقیقی وجود دارد، که از جواب لوازم انتخاب انسان ها گریزی نیست وطبیعی است که بشریت باید در ازاء پذیرفتن یا نپذیرفتن پیشنهاد خدا، انتظار جواب مناسب را داشته باشد.
پس خداوند آن نظامِ آرمانی را که در زمین باید مستقر شود، به بشر پیشنهاد می کند، حالا اگر بشر آن را بطلبد وانتظار تحققش را بکشد، محقق می شود. خداوند به جهان ظرفیت تحقق آن نظام آرمانی را داده است وآن را نیز به بشر پیشنهاد کرده است، حالا بشر اگر بخواهد ودر جهت تحقق آن تلاش کند، نظام اَحسن الهی را به فعلیت می آورد، مثل نمازی که به شما پیشنهاد می شود. لازمه نظام اَحسن آن است که اوّلاً؛ انسانْ مختار باشد ونه مجبور، ثانیاً؛ بهترین نیایش را به او پیشنهاد کنند، تا اگر خواست بتواند آن را انجام دهد، ولی این طور نیست که اگر به خاطر مختار بودنش به پیشنهاد خدا پشت کرد، خداوند ونظام الهی نسبت به این پشت کردن بی تفاوت باشند ولازمه این پشت کردن را با او همراه نکنند. در همین راستا خداوند به انسانِ مختار زیباترین وآرمانی ترین شکل زندگی را پیشنهاد می کند وبه چگونگی تحقق آن آگاهش می نماید تا آن را بطلبد، حال اگر آن را دنبال کرد ودر تحقق آن کوشید، درهای رحمت واسعه الهی به سوی او باز می شود ونظام اَحسن در تمام ابعاد به فعلیت می رسد، ولی اگر آن را طلب نکند، این طور نیست که گرفتار لوازم پشت کردن به پیشنهاد خدا نشود. لذا خود حضرت بقیه الله در جواب نامه اسحاق بن یعقوب می فرمایند: «... واَکثِرُوا الدُّعاءَ بِتَعْجیلِ الْفَرَج، فَإِنَّ ذَلِک فَرَجُکمْ»(168) دعا جهت تعجیل فرج را زیاد کنید که همین موجب فرج شما خواهد شد. چون اوّلاً؛ متوجه آن پیشنهاد آرمانی خداوند شده اید، ثانیاً؛ در طلب آن تلاش می کنید، چون می دانید نظام اَحسن ظرفیت تحقق آن را دارد.
معنی وجایگاه انتظار فرج:
آری؛ خداوند قومی را که شایسته پذیرش پیشنهاد ایده آل الهی است، می پروراند، تا ظرفیت پذیرش وسپس ظهور حقایق نظام اَحسن در آن قوم از حالت بالقوّه به بالفعل درآید، حال اگر آن قوم شایستگی خود را نشان داد وپیشنهاد ایده آل وآرمانی انسانی را پذیرفت، تازه نور خاصی از آن زندگی که مناسب قیامت باشد، به آن ها می دهد. انسان باید در نظام اَحسنِ الهی بی مقصد ومقصود نباشد ولذا خدا ما را بی نبوّت وهدایت نمی گذارد، خود خداوند جهت را به سوی رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می کشاند ولذا سلمان را از اصفهان تا مدینه هدایت می کند، برای این که آن پیغمبری را که به دنبالش بود، پیدا کند. پس سلمان (رحمه الله) اوّل فکر کرد ومتوجه خدای حکیم ونظام اَحسن عالم شد ودید شایسته چنین خدایی نیست که انسان ها را به عالی ترین شکل زندگی - که تمام ابعاد روحانی انسان هدایت شود- نرساند ولذا باید از خدا چنین انتظاری داشت ومنتظر بود تا زیباترین شکل زندگی را پیشنهاد کند واین را انتظار فرج می گویند.
فرج وگشایش برای کسی که انتظار فرج از خدا دارد، یک سنّت الهی است، پس اگر شما به مقام طلب وانتظار جامعه آرمانی رسیدید، دیگر بقیه اش را خود خدا شروع می کند. فرج را خدا محقق می کند، امّا انتظار آن فرج مربوط به انسانی است که در ازاء طلب جامعه آرمانی، انتظارش از خدا آن چنان باشد که جامعه را نیز طوری پرورش دهد که ظرف تحقق آن فرج الهی شود، واصل انتظارِ نظام آرمانی از خداوند، موجب تحقق آن نظام می شود وابتدا خداوند به کمک انبیاء واولیاء جامعه را آماده برای پذیرش فرج می کند، وسپس فرج را برای آن جامعه محقق می نماید، عمده توجه به خدای حکیم، واَحسن بودن نظام، ومقتضیات نظام اَحسن است. گفت:
جستجویی در دلم انداخت أو * * * تا ز جستجو رَوم در جوی او
خاک را هایی وهویی کی بُدی؟ * * * گر نبودی جذب های وهوی او
شرط تحقق جامعه آرمانی:
تحقق جامعه آرمانی دو شرط دارد:
یکی ایمان داشتن به خدای حکیمی که او نظام اَحسنی را ایجاد می کند که عالی ترین فکر وعالی ترین اجتماع را دربردارد. مسلّم کسی که به خدا پشت کرده است، خدای حکیم با او سخن نمی گوید، خدای حکیمی که منشأ نظام اَحسن است، انتظار دارد که ما او را حکیم بدانیم. می گوید: بنده من! من دوست دارم تو مرا حکیم بدانی تا من هم با اسم حکیم جواب تو را بدهم.
مگر خدا حق نیست؟ ومگر این حق نیست که خداوند حکیم است؟ آیا حق، حق را دوست دارد یا نه؟ بلی خداوند حق را دوست دارد وحق این است که خدا حکیم است. شما که فکر می کنید خداوند حکیم است، این فکر، فکر حقی است. حق، حق را دوست دارد، پس خداوند این که ما او را حکیم بدانیم دوست دارد. شما خودتان را دوست داشته باشید بد است، ولی این که خدا خودش واسماء حسنای خود را دوست داشته باشد، خوب است. چون شما اگر خودتان را دوست داشته باشید، متکبّرید، یعنی به دروغْ خود را بزرگ می پندارید. ولی خدا متکبّر باشد،دروغ نیست، پس حق نیست که شما متکبّر باشید، امّا حق است که خدا متکبّر باشد، به همین دلیل خود را در قرآن «مُتَکبِّر» معرفی می کند ومی فرماید: «هُوَ اللهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِک الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکبِّرُ سُبْحَانَ اللهِ عَمَّا یُشْرِکونَ»(169)
پس شرط اوّلِ تحقق جامعه آرمانی، ایمان به خدای حکیمی است که بر اساس حکمتش نظامی اَحسن را به وجود می آورد تا در دل آن نظام، جامعه ای را به وجود آورد که آرمانی ترین زندگی را در آن بپروراند، ولذا می توان گفت کسانی که به چنین خدایی ایمان ندارند، در واقع به خدای واقعی ایمان ندارند.
شرط دوم برای تحقق فرج وظهور جامعه آرمانی این است که باید به اعمالی که جهت آماده شدنِ بستر آن جامعه است، دست بزنید، یعنی وقتی شما فهمیدید امکان چنین آرمان هایی برای بشر در این نظام هست وروی آن فکر کردید وفهمیدید آن جامعه آرمانی چه خصوصیاتی دارد وبه عبارت دیگر وقتی به خصوصیات جامعه بقیه اللهی وعالَم بقیه اللهی آگاهی یافتید وفهمیدید باید در راستای انتظار فرج، به دنبال چه باشید، باید بستر ظهور آن جامعه را فراهم کنید وبه واقع به دنبال این باشید که عالَم شما بقیه اللهی شود.(170) این دو شرط، دو شرط منطقی وطبیعی وحق است ولذا برکات آن فوق العاده وغیرقابل تصور است.
گاهی شما خدمت یک استاد سیر وسلوک می روید وایشان هم پس از تذکرات مختصر به ظاهر دستورات ساده ای به شما می دهد، ولی وقتی انجام می دهید می بینید نتیجه فوق العاده ای دارد، چون او جایگاه آن دستورات را در قلب شما روشن نمود، وباور شما را رشد داد تا با پذیرش کامل تری به آن دستورات عمل کنید. تمام دستوراتی که دین می دهد، چون از طریق خدایی آمده که رحمت مطلق است، خیلی آسان است، ولی نتیجه هایش فوق العاده است. این دو شرطی که عرض کردم، چیز عجیب وغریبی نیست، ولی اگر آن ها را باور کردیم ودر حدّ خودش به آن عمل کردیم وخود را در انتظار عالی ترین فرج قرار دادیم، به نتایج غیرقابل تصوری خواهیم رسید.
حالا که تحقق جامعه آرمانی برای قومی که می خواهد به آن جامعه برسد، این دو شرط است، ما به عنوان شیعه وبا پیشینه اعتقاداتمان نسبت به حضور حتمی امام زمان (عجّل الله فرجه) تا این جاها را فکر می کنیم. پس این طور نیست که اعتقاد به جامعه آرمانی را بر اساس چند روایت به دست آورده باشیم تا مخالفان ما بگویند ممکن است آن روایات ساختگی باشد، آری؛ پس از آن که اندیشه ما، ما را متوجه حتمی الوقوع بودن چنین آرمانی کرد، روایات شواهد خوبی هستند. ولی ما دچار آرزوزدگی نشده ایم که مانند کودکان در ذهن خود خیالاتی را بسازیم وبعد امید تحقق آن ها را داشته باشیم، همان طور که ملاحظه فرمودید، این انتظار ابتدا از اعتقاد وایمان به خدای حکیم شروع شد وبه این جا رسید.
نظام اَحسن الهی وانتظار جامعه آرمانی:
وقتی به نور علم تا این جا آمدید که خالق هستی خدای حکیم است وخدای حکیم هیچ گرایش ومیلی را بی جواب نمی گذارد ونمی خواهد میل های ما سرکوب شود، ویکی از اساسی ترین میل های ما، اطمینان پیدا کردن به خودِ خداوند است، پس اگر ما چنین انتظاری را از خدا داشتیم که خودش، خودش را به ما بشناساند وگفتیم: (اَللّهُمَّ عَرّفْنی نَفْسَک)، این انتظارِ منطقی حتماً به فرج مخصوص به همین انتظار می رسد ولذا نور خودش را در قلب ما متجلی می کند. چون چنین میلی را داریم وخداوند هیچ میل منطقی وحقّی را لغو نمی گذارد، پس خودش، خودش را به ما می نمایاند. عمده آن است که به جای تکیه بر خود، به خدا تکیه کنیم، وگرنه گرفتار اَنانیّت شده ایم. به قول ملاصدرا (رحمه الله): طایفه معتزله که گفتند: «ما آنچه عقل مان بیابد می پذیریم ولذا وجود صراط وسؤال در قبر را نمی پذیریم واین حرف ها را پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) برای ترساندن عوام گفته اند»، در واقع آن ها جایگاه عقل ومحدودیت های آن را نشناختند وآنچه را که باید از خدا انتظار می داشتند از عقل خود انتظار داشتند ولذا از یافتن معارف بلندی محروم شدند.
البته ما عقل را در جای خودش ودر حدّ خودش قبول داریم. عقل به ما می فهماند که خدای حکیمی در این عالم هست. خداوند ما را از طریق همین عقل توانا کرده است تا بفهمیم خدای حکیمی در این عالم هست وحکمت او اقتضا می کند مخلوق او، اَحسن باشد ولذا اَحسن بودن نظام عالَم، انتظاراتی را برای ما به همراه می آورد وحالا باید منتظر آن چیزهایی باشیم که لازمه نظام اَحسن است که از جمله آن ها، جامعه آرمانی است با آن خصوصیاتی که بحث آن گذشت. وقتی متوجه شدیم خالق نظام اَحسن در نظام اَحسن هیچ میلی را باطل نمی گذارد وپاسخ مناسبی به آن می دهد، مثلاً میل به آب را در شما قرار داده ولذا آب را خلق کرده است، میل شناخت خالق خود وجهان را در شما قرار داده ولذا عقل را به شما داده است تا جواب این میلِ شما را داده باشد، میل اُنس با خودش را داده است ولذا قلبی به شما داده که محل اُنس با خدا باشد وفرمود: «اَنَا جَلیسُ مَنْ ذَکرَنِی» من همنشین کسی هستم که یاد من کند. میل داشتید راه ورسم ارتباط با او را بدانید، انبیاء را برای شما فرستاد. میل داشتید متذکر عمق وباطن دین شوید، امام وامامت را جهت این کار قرار داد، حالا هم که میل دارید جامعه ایده آلی داشته باشید تا پاک ترین انسان به کمک کامل ترین دین، تمام روابط انسانی را تنظیم کند، می فرماید این را هم در متن تاریخ شما گذارده ام، باید برنامه تحقق آن را پی ریزی کنید.
پس عرض بنده با توجه به مقدماتی که عرض شد به سه نکته منجر می شود:
الف: اگر از خدا انتظار داریم تا بیشتر خودش را به ما بنمایاند وبیشتر در قلب ما ظاهر شود، تا ایمان ما نسبت به حقایق عالم یقینی تر شود، چون این انتظار، انتظاری منطقی ومطابق نظام اَحسن است، خداوند زمینه تحقق آن را در عالم فراهم کرده است. با توجه به همین قاعده وامکان تحقق یقین به حقایق است که در دعاها از خداوند طلب یقین می کنید، در واقع از این طریق می گویید: ای خدایی که می توانی بیشتر برای ما جلوه کنی تا قلب وجان ما تو را راحت ببیند، بر ما جلوه کن. این را بدانید خدایی که هنوز خودش را خوب به ما نشان نداده است، چون ما از او ظهور بیشتر او را نخواسته ایم، در واقع با ما قهر است. اگر دیدید جامعه ای، خانواده ای ویا قلبی، هنوز به یقینِ لازم نرسیده است، معلوم می شود خدا با او نجوا ندارد، چون او با خدای خودش درست حرف نزده واز او انتظار یقین نداشته است. آری؛ ما خدایی را می شناسیم که می توانیم از او تقاضا کنیم؛ خدایا! بیشتر خودت را در آثار وآیاتت به ما نشان بده تا ما بتوانیم بیشتر تو را ببینیم.
عقل برای آن است که متوجه خدا والطاف بی کران او شویم. امّا عقل به ما می گوید وقتی فهمیدی که خدا هست، تازه اول کار است، از حالا باید انتظارات خود را با او در میان بگذاری وبهره ها بگیری، آری؛
تا به دریا، سِیر اسب وزین بُوَد * * * بعد از آنَش مرکب چوبین بُوَد
یعنی تا لب دریا باید با اسب رفت، امّا برای ادامه راه، کشتی می خواهد، اسب که نمی تواند تا آخر برود، ادامه راه، باید در دریا باشد نه در خاک، وکشتی می خواهد نه اسب. شما بعد از مدتی از عقل می پرسید تو گفتی راه دیگری هست که به جای استدلال به وجود خدا، خود خداوند برای من ظاهر شود، تا کی او پشت پرده باشد ومن فقط بگویم او هست، باید ببینم که او هست، تا نسبت به حقایق یقین پیدا کنم. پس همان طور که عرض کردم ما بر اساس پیشینه اعتقادی مان، منطقی است که از خدا انتظار داشته باشیم ما را در مرحله یقین جلو ببرد.
ب: دومین نکته ای که پیشینه اعتقادی ما به ما می دهد، این است که: اگر به وضع امروز جهان - از جهت عدالت واخلاق ومعنویت- معترضیم، چون از خالق حکیمِ نظام اَحسن، بیش از وضع موجودی که فعلاً در جهان حاکم است، انتظار داریم واز طریق این انتظارِ منطقی، طالب عدالت واخلاق ومعنویتِ آرمانی خود هستیم، چون اگر متوجه شدیم که خداوند، علیم وحکیم وقادرِ مطلق است وچنین خدایی، نظام اَحسن را خلق می کند واگر نظام اَحسن نظامی است که در آن اخلاق، عدالت ومعنویت به عالی ترین شکل محقق می شود، پس ما منتظریم که خدای نظام اَحسن چیزی غیر از این که هست، به ما لطف کند. پس نمی توانیم آن چه فعلاً در جهان موجود است را بپذیریم. هرکس در این جهان به غیر از عدالت تامّه وبه غیر از انسانیت تامّه وصفای تامّه واخلاق تامّه به چیز دیگری دل بسته است، به خدای نظام اَحسن، کافر است.
حاکمیت آرمانی، لازمه نظام اَحسن الهی:
ج: سومین نکته ای که پیشینه اعتقادی ما، ما را بدان راهنمایی می کند این است که: وقتی می دانیم ظالمان جهان را نمی توانیم با اخلاق فردی ونصیحت، کنترل کنیم ونظام جهان با چنین وضعی – که حاکمان ظالم فرمان می رانند- اَحسن نیست وباید در زمین حاکمیتی آرمانی وایده آل باشد، تا ظالمان جهان با اسلحه های مخوفشان اینچنین جولان ندهند، از خالق جهان انتظار حاکمیت امام معصوم را داریم ولذا در این راستا هر خداشناسِ واقعی وارد فرهنگ انتظار می شود.
یا باید بگوییم خداوند از تدبیر وحکمت خود بازنشسته شده است، یا اگر خداوند حکیم، نظام عالم را به صورت اَحسن ایجاد کرده است با اخلاق فردی وبا نصیحت نمی توانیم اسلحه هایی را که در دست ظالمان جهان است، کنترل کنیم. به بیان دیگر، وقتی دانستیم نظام سیاسیِ موجود جهانِ امروز اَحسن نیست، واز طرفی ظرفیت نظام اَحسن آنچنان است که امکان حاکمیت آرمانی ترین شرایط سیاسی را دارد، پس باید در زمین به فکر تحقق حاکمیتی آرمانی وایده آل باشیم واز خالق جهان چنین حاکمیتی را انتظار داشته باشیم، ودر این راستا هر انسانِ خداشناسی که می فهمد نظام اَحسن، ظرفیت ظهور حاکمیت معصوم را دارد، وارد فرهنگ انتظار می شود، واین جاست که می توان عرض کرد؛ انتظارِ حاکمیت امام معصوم در بلوغ تاریخ، منطقی ترین تفکّر است.
مگر می شود کسی منتظر چنان شرایطی نباشد ونفهمد خداوند چیزی بالاتر از آنچه امروز هست را برای بشر اراده کرده، وباز مدعی خداشناسی باشد. چطور شما متوجه هستید خداوند قلبی به شما داده که در آن ظرفیت مناجات با خود را قرار داده است، به همان اندازه هم باید متوجه باشید خداوند نظامی را آفریده که در آن ظرفیت حاکمیت عدل ومعنویت قرار داده است وچون لازمه چنین نظامی وجود امام مصوم است، پس باید منتظر آن امام برای تحقق آن شرایط باشیم.
گسیل نیروهای نظامی برای مقابله با دشمن، که توسط حضرت صاحب الامر (علیه السلام) صورت می گیرد وروایات ما از آن خبر می دهند، ویا تسخیر منطقه ای خاص مثل مکه یا کوفه توسط آن حضرت(171) دلیل روشنی است که نمی شود اسلام را با حاکمیت هرکسی محقق کرد وجامع بودن اسلام می طلبد که تمام شرایط ظهور اسلام فراهم شود. در شرایطی که ساختارهای فرهنگیِ شرک آلود، در تربیت انسان ها میدان داری می کنند، شرایط آرمانی اسلام را نمی توان پدید آورد ولذا اگر تمامیت اسلام پذیرفته شود، شرایط تحقق مدینه آرمانی اسلام فراهم می گردد ودر این حالت است که طلب وتقاضای ظهور امام معصوم (علیه السلام) به اوج خود می رسد ودر آن صورت صبح طلوع می کند وبه واقع تحقق این صبح دور نیست، یک قدم با ما فاصله دارد، باید برای برداشتن این یک قدم همّت کرد. لذا می فرماید: «اَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیب؟» به گفته حافظ:
غم زمانه که هیچش کران نمی بینم * * * دَواش جز میِّ چون ارغوان نمی بینم
مدرنیته؛ ظلمات آخر الزمان:
همچنان که مستحضرید وروایات متعدد گواه اند؛ در آخر الزمان یک ظلمت شدید در صحنه است ویک نور فوق العاده. شرایطی که فرهنگ مدرنیته به وجود آورده همان ظلمات آخر الزمان است، به طوری که توسط این فرهنگ، ظلمْ جهان گیر شده وتمام نحوه های ظلم به فعلیت رسیده است، که خود این مسأله نشانه های اُفول این فرهنگ وظهور عصر دیگری است، چون ظلم فضای خود را گسترش داده وغالب شده است. آری! به ادلّه ای که در بحث معنی وعوامل ورود به «عالَم بقیه الله» عرض شد، معتقدیم دنیای امروز که توسط فرهنگ مدرنیته مهندسی شده است، همان ظلمت آخر الزمان است، به طوری که همه حجاب هایی که در مقابل حقیقت باید در صحنه باشد، با خود دارد، دیگر فرهنگی از این بدتر نخواهد آمد. وبه این جهت بدترین فرهنگِ ظلمانی تاریخ است چون در این فرهنگ انسان با همه میل هایش جای خدا نشسته است، وبه اصطلاح؛ زمانه زمانه ای است که فرهنگ اومانیستی حاکم است که در آن انسان محور حق وباطل است وخداوند واحکام الهی در حجاب است(172) ولذا این فرهنگ همان ظلمت آخر الزمان است وچون ظلم وظلمات، فضای خویش را گسترش داده وغالب شده است، بدیهی است که منتظر باشیم عدل نیز در بستر مناسب خود، با حضوری گسترده ظاهر شود وخداوند شرایط چنین ظهوری را فراهم کرده است. برای طلوع این حیات آرمانی، اولاً؛ باور به چنین موضوعی، ثانیاً؛ یک همّت برای تحقق آن کافی است. باید در نفی فرهنگ مدرنیته ودر تحقق شرایط ظهورِ آن وعده بزرگ، همّت کرد، حجاب ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) همین فرهنگ مدرنیته است وتا نتوانیم آن را نفی کنیم آن وعده بزرگ، در افق جان ما طلوع نخواهد کرد. تحمل سختی هایی که در راستای طلوع وعده خدا می کشید، خود به خود افق را روشن می کند، گفت:
ای منتظِر! غمگین مشو، قدری تحمل بیشتر * * * گَردی به پا شد در افق، گویی سواری می رسد
گردی که در افق پیدا شده، همین درگیریِ جهان اسلام با ظلمات مدرنیته است. عرض شد که؛ در آخر الزمان دو جبهه در نهایتِ تقابل، ظاهر می شوند؛ تقابل «نور محض» با «ظلمت محض».
نجات از هوش شیطانی:
ابتدا به نکته ای که مطرح می کنم عنایت بفرمایید تا شرح آن را خدمتتان عرضه کنم.
«همچنان که فرهنگ ظلمتِ آخر الزمانی، انسان ها را به افرادی تبدیل می کند که به هیچ اتفاق وحیات جدیدی نمی اندیشند وانسان در آن شرایط به پوچی وبی ثمری می رسد، فرهنگ انتظار - از طریق اسلام نسخ نشده-(173) انسان ها را از هوش شیطانی به حرکتی معنوی وانقلاب ساز تبدیل می نماید، تا همه حجاب ها را بدراند، وبا نظر به وضعِ آرمانی موعود -که بزرگ ترین هدیه خداست- از حجاب وضع موجود که پیشنهاد شیطان است، خود وجامعه خود را خارج می کند».
اگر فرهنگ موجود که بر جهان غلبه دارد، ظلمت است، آن جریانی که بتواند با تمام این ظلمت بجنگد، چیزی جز تمام نور، یعنی حضرت بقیه الله اعظم (عجّل الله فرجه) نمی باشد.
همچنان که فرهنگ ظلماتِ آخر الزمانی انسان ها را به رباط هایی انسان نما تبدیل می کند که به هیچ اتفاق وحیات جدیدی نمی اندیشند ودر نتیجه انسان را به پوچ ترین موجود تبدیل می کند، فرهنگ «بقیه الله» انسان ها را به افق های بلندِ حیات دعوت می نماید.
ابتدا آدم باید عمیقاً فرهنگ مدرنیته را بشناسد ومتوجه شود چگونه تمام ساحات انسانی در این نظام از بین می رود، تا بفهمد که چه چیزی توان رفع این ظلمات را دارد، چون با هر فرهنگی نمی توان ظلمات مدرنیته را دفع کرد واز نظر تاریخی نیز به راحتی نمی توان به این نکته مهم رسید که به واقع «با هر فرهنگی نمی توان ظلمات مدرنیته را دفع کرد». اگر کسی واقعاً به یک خودآگاهی ودل آگاهی نسبت به پوچیِ مطلقی که انسان مدرنیته گرفتار شده، نرسیده است، او نمی تواند فرهنگ مقابله با آن را بشناسد ولذا نه منتظر حضرت بقیه الله اعظم (عجّل الله فرجه) می تواند باشد، ونه به واقع می تواند با مدرنیته مقابله کند، بلکه عملاً چه مخالف مدرنیته باشد وچه نباشد، کارش بسط مدرنیته است وهمان افق های مدرنیته نقطه آرمانی اوست ونهایتاً پیشنهادهایی در راستای بهترکردن مدرنیته دارد.
اگر به لطف خدا وبا یک خودآگاهی دقیقِ تاریخی رسیدی که نظام موجود جهانی، نظامی است که انسان را به پوچی مطلق می کشاند، واگر رسیدی که در شرایط آخر الزمان ظلمت ونور هر دو مطلقند واگر رسیدی که این ظلمت همان ظلمت کامل است، می رسی به این که برای مقابله با آن، باید نظر به کدام افق دوخت. آری؛ در آن صورت، فرهنگ انتظار از طریق اسلامِ نسخ نایافته می تواند دفع این حجاب را به عهده گیرد. اسلامِ نسخ نایافته عرض کردم، چرا که اوّلاً؛ به غیر از اسلام برای مقابله با مدرنیته، به هیچ مکتبی نمی شود امید داشت وفرهنگ انتظار از طریق اسلام فقط محقق می شود، چون بقیه ادیان نسخ شده اند، ثانیاً؛ از طریق اسلامی که نسخ نایافته باشد می توان به این مهم دست یافت، وآن اسلامی است که ما آن را اسلامِ امام خمینی (رحمه الله) می دانیم. چنین اسلامی انسان ها را از هوش شیطانی به هوش معنویِ انقلاب ساز تبدیل می کند.
مگر می شود انسان؛ نظام اَحسن را وظرفیت های بالقوّه آن را در نظر داشته باشد وشور انقلاب ومبارزه علیه ظلم وظلمت در او نباشد. پس به این دلیل است که امروزه؛ اسلامِ نسخ نایافته، انسان ها را به تحرک انقلابی بر اساس فرهنگ بقیه اللهی دعوت می کند واین تحرک جهت دار إن شاء الله ادامه دارد تا با ظهور حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه) همه حجاب های ظلمات آخر الزمان از بین برود.
شرایط رفع همه حجاب ها:
هیچ وقت در طول تاریخ، ظلمات این چنین غلیظ در صحنه نبوده است ودر قبل از ظهور فرهنگ مدرنیته، مبارزان اسلامِ نسخ نایافته با اندک نوری آن را می دراندند. ما در بسیاری از مقاطع تاریخ با ظلمات مبارزه کرده ایم، ما سر به داران بودیم وحجاب هایی را از بین بردیم، هر چند همه حجاب ها دریده نشده است، اما همه ظلمات هم در دل آن روزگار سیطره نداشته است، مردم با قلب ایمانی خود زندگی می کردند ونهایتاً ظلم وظلمات شاهان بود که در بعضی از ارکان جامعه دخالت می کرد ولذا مانع کامل نور حضرت بقیه الله اعظم (عجّل الله فرجه) نبود، چون شرایطِ ظُلُماتٌ فِی الظُّلُمات حاکم نبود. ولی در حال حاضر همه حجاب ها به صحنه آمده است وفقط در فرهنگ آخر الزمان وانتظار آخر الزمان همه حجاب ها دریده می شود واین به جهت آن است که بشریت در این دوران به شرایط رفع همه حجاب ها می اندیشد، یعنی با توجه به وضع موعود می تواند از این ظلمات خود را برهاند.
حال ممکن است برای شما سؤال شود که چگونه انتظار به وضع موعود -که بزرگ ترین هدیه خدا است- از حجابِ وضع موجود -که پیشنهاد شیطان است- خود وجامعه را خارج می کند؟! این جاست که شما وظیفه دارید روی طرح وتئوری مهدویت مطالعه کنید ووقت بگذارید. مگر دانشمندانی مثل جان لاک، ژان ژاک روسو، هانتینگتن،... طرح وتئوری برای اداره جهان نمی دادند ونمی دهند وما روی آن ها وقت می گذاریم وآن ها را بررسی می کنیم وزوایای موفقیت وعدم موفقیت آن ها را می شکافیم؟ تئوری انتظار وضع موعود هم لااقل یک طرح است که باید آن را با دقت بررسی کرد. ما معتقدیم فرهنگ بقیه اللهی همه مبانی اش درست است وبا کلّ نظام اَحسن هماهنگ است وبا ذات وابعاد عالیه انسانیِ انسان هماهنگی دارد. اگر اینچنین است، مگر می شود نسبت به آن بی تفاوت گذشت وفقط ناظر بر آن بود؟ از خود بپرسید از فرهنگِ توجه به وضع موعود چه اندازه کار برمی آید وبه عنوان یک پیشنهاد کاربردی چه قدر نقش آفرین است؟ واز آن طرف توجه ودلبستگی به وضع موجود چه قدر خطرناک است؟
انقلاب اسلامی، طلوعی امیدبخش:
«آن کسی که به واقع وضع موعود را می شناسد - ونه چون کودک آرزو زده آرمان گرا، که از واقعیاتِ وضع موجودِ اطراف خود غافل است- آری؛ آن کس که وضع موعود را به واقع می شناسد، نمی تواند به انقلاب اسلامی به عنوان دریچه طلوع وضع موعود دل نبندد، وگرنه در ظلماتِ وضع موجود، حیران می شود ومعنی زندگی را گم می کند».
بعضی ها چون تصور صحیحی نه از وضع موجود دارند ونه از وضع موعود، در برخورد با کوچک ترین مشکل، آرزوی ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) را می کنند ودر رابطه با سالگرد تولد حضرت (علیه السلام) همین قدر می فهمند که بگویند: مهدی جان تولدت مبارک! ما این ها را همچون کودکِ آرزو زده می دانیم. اصلاً در تصور خود چیزی را آرزو می کنند که نه به آن شکلی که آن ها تصور می کنند، شدنی است ونه به درد می خورد.
یکی از اصحاب؛ خدمت امام معصوم (علیه السلام) می آید ومی گوید، «آقا! إن شاء الله دولت حق بیاید تا شما اندکی از این سختی ها راحت شوید وما هم به یک نان ونوایی برسیم». حضرت می فرمایند: «امروز؛ روزهای راحتی ما است»، «لا یکونَ ذلکَ حتّی تَمْسَحوا العَرَق والعَلَق»(174) آن نهضت به نتیجه نمی رسد مگر این که در میدانِ مبارزه عرق بریزیم وخون ها ریخته شود. منظور عرضم این است که «فرهنگ انتظار» یک آرزوی کودکانه نیست، یک فرهنگ عمیق ودقیقی است که برای شناخت آن باید برنامه ریزی کرد وخود را برای تحول اساسی در مبانی جهانِ موجود آماده نمود ومعلوم است که این کار با سختی های جانکاه همراه است، هرچند آن سختی ها زیبا است. آری؛ سختی در راه تحقق عالَم بقیه اللهی فقط زیبایی است، مثل زندگی جوانان جبهه. شما می دیدید آن ها تا حدّ تکه تکه شدن جلو می رفتند ولی از سختیِ آن هیچ نمی هراسیدند. آن هایی که شهید نشدند ولی مزه شهادت را چشیدند از این که شهادت برایشان پیش نیامده است، دارند دق می کنند، می دیدید جوانان جبهه نه راحتی بدنی داشتند نه رفاه غذایی، ولی چون می دانستند چگونه در حال تغییر مناسبات جهانی هستند، آن سختی ها برایشان شیرین بود، پس قضیه انتظارِ ظهور حضرت یک مسأله آرزو زدگی نیست، بلکه دقیقاً علمی وقابل اطمینان وجدّی است.
آن کس که به واقع ادامه وضع موعود را می شناسد وفلسفه تحقق آن را می داند، نه تنها آدمِ آرزو زده ای نیست، بلکه متوجه واقعیات مهمّ تاریخ است ودر راستای همین واقع بینی است که به انقلاب اسلامی به عنوان دریچه رسیدن به وضع موعود دل می بندد ونه تنها به شعارها واهداف انقلاب اسلامی امیدوار است، بلکه می داند ظرفیت نظام عالم بسیار بیشتر از این ها است. واگر از چنین آینده روشنی غفلت کند، در ظلمت وضع موجود تمام امکانات تعالی خود را از دست می دهد. وقتی که از انقلاب اسلامی حرف می زنیم، متأسفانه به جهت ظلمات فرهنگ مدرنیته، از حرف ما صرفاً برداشت سیاسی می شود وافق های دینی وتاریخی آن مدّنظر قرار نمی گیرد ولذا از افق واقعی آن در تاریخ حال وآینده دور می شویم. ما یک عمر با ادلّه ای محکم گفته ایم که؛ «امام معصوم هست وجهان، ظرفیت جاری شدن حکم امام را در همه جریان های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی وتربیتی دارد» واز همان زاویه هم انقلاب اسلامی را می بینیم. این که چقدر انقلاب اسلامی در متن روابط وزندگی اجتماعی انسان ها حاکم است، بحث دیگری است وعدم حضور کامل اهداف آن در روابط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی منجر نمی شود که ما از آن منصرف شویم، همان طور که غیبت وجود مقدس صاحب الامر (علیه السلام) ما را از او منصرف نمی کند.
شما عنایت داشته باشید که از چه زاویه ای رسالت وجایگاه تاریخی انقلاب اسلامی را تحلیل می کنیم، ودر همین راستا؛ محال است کسی نظر به وضع موعود عالم داشته باشد ودریچه ظهور وضع موعود را، انقلاب اسلامی نشناسد. یک حقیقتی در باطنِ عالم وجود دارد به نام «حقیقتِ حضرت بقیه الله (علیه السلام)» که عبارت باشد از حضور انسانِ تامّ وتمام در متن عالَم وجود که نقش واسطه فیض بودن بین ارض وسماء را دارد وبه اندازه ای که زمین وزمینیان آماده باشند، در روابط اجتماعی وفردی انسان ها ظهور می کند ودر راستای چنین معرفتی عرض می کنم، واقعه ای که در سال های اخیر به نام انقلاب اسلامی در این کشور اتفاق افتاد، محل ومدخلِ انکشاف وضع عالَم بقیه الله است، که اگر شما این واقعه را درست نشناسید وجایگاه دینی وتاریخی آن را نیابید، آخر الزمان را گم می کنید ومحال است شما به وضع تحقق نور آخر الزمان برسید. البته لازم است به مقدماتی که عرض شد التفات بفرمائید وببینید از چه جایگاهی این حرف گفته می شود، وگرنه هرگز ما رفتارهای غیرعاقلانه کسانی را که به ظاهر طرفدار انقلابند ولی حقیقت انقلاب را به حجاب می برند، تأیید نمی کنیم ونه تنها تأیید نمی کنیم که بسیاری از این کارها را عامل به حجاب بردن انقلاب وعقب انداختن ظهور حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه) می دانیم، حالا این ها با حجاب مدرنیته یا با حجاب تعصب کور موجب به تأخیرانداختن ظهور حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه) می شوند، فرقی نمی کند. به گونه ای انقلاب اسلامی را ببینید که امام خمینی (رحمه الله) آن را می دید که فرمود: «می خواهیم این انقلاب را به صاحب اصلی اش تقدیم کنیم». شما به دلیل اعتقاد به مهدویت باید به انقلاب اسلامی توجه داشته باشید. متأسفانه چون جنبه سیاسی زدگیِ مدرنیته بر ذهن ها سایه انداخته است، هر چه بخواهیم در مورد انقلاب اسلامی بحث مبنایی انجام دهیم، ذهن ها روی جنبه های سیاسی صِرف می رود وباز انقلاب در حجاب مدرنیته گُم می شود، ولی با مقدماتی که عرض شد بیشتر عنایت بفرمایید تا معلوم شود در این انقلاب دنبال چه هستید. اگر این عالم براساس این که خدایش حکیم است وبه انسان ها نظام اَحسن را پیشنهاد می کند، نگریسته شود واگر متوجه شویم این عالَم به موعودی می اندیشد که شرایط خاصی دارد وبه وجه آرمانی زندگی زمینی تعلّق دارد، انکشافی خاص برایتان حاصل می شود که در نور آن می توانید همه چیز را درست بررسی کنید، هم ظلمات مدرنیته را وهم نور انقلاب اسلامی را به عنوان مرحله گذار از وضع موجود به وضع موعود.
توجه به موعود، عامل نجات:
«هر کس به وضع موعود نیندیشد وبه سوی آن شتاب نگیرد، چه بخواهد وچه نخواهد تمام زندگی خود را وارد اردوگاه پذیرش وضع ظلمانیِ امروز جهان کرده است، چه به ظاهر مسلمان باشد وچه سکولار وچه بی دین مطلق».
شور زندگی وحیات ما همیشه در رابطه با توجه به افقی بوده است که آن افق ما را به دنیایی وسیع تر می خواند، هر گاه قومی، اتکاء وباور خود را نسبت به آرزوهای سترگ از دست داد وانسان مطلوب او انسان کامل نبود، مسلّم آن قوم به راحتی مهیای نابودی شده است.
نشناختن وضع موجود یک خطر است، ونفهمیدن وضع موعود خطر دیگر. شما حتماً بعضی از رزمندگان ویا افراد انقلابی را می شناسید که در حال حاضر نه تنها دیگر آن شور انقلابی را ندارند، بلکه ممکن است نسبت به اسلام وانقلاب به انحراف هم افتاده باشند. علت انحراف آن است که وضع موجود جهان را به عنوان یک آرمان پذیرفته اند. وقتی آرمان بزرگ، که حضور انسان کاملی در صحنه زندگی است، از دست رفت، دیگر باید منتظر هر سقوطی در ابعاد معنوی وتربیتی بود.
لازم است عزیزان در رابطه با مسأله تأثیرِ نجات دهندگیِ توجه به وضع موعودِ منطقی وواقعی، خوب فکر کنید وبرکاتش را از آن جهت بررسی کنید؛ در قومی که این آرمانِ بزرگ گم شود، تمام نشاط انسانی خود را همین الآن از دست می دهد. بی خود نیست که حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه) فرموده اند: «اِنّی لَأَمانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ کمَا اَنَّ النُّجُومَ اَمَانٌ لِأَهْلِ السَّماء»(175) من اَمانِ اهل زمین هستم، همان طور که ستارگان، اَمان اهل آسمان اند. آیا معنی این که حضرت امان اهل زمین هستند، از آن جهت نیست که توجه به ظهور آن حضرت ما را از سقوطِ ابعاد انسانی مان به انواع انحرافات، نجات می دهد؟! شما می توانید غفلت از ظهورِ موعود وآثار منفی آن را در تمدن ها، به عنوان یک موضوع تاریخی، بررسی کنید. بررسی این پدیده در رابطه با ارتباط وعدم ارتباط با انقلاب اسلامی، نمونه های بسیار خوبی را به شما نشان می دهد.
ما در انقلاب اسلامی کسانی را داشتیم که اهل جنگ وجبهه، مبارزه وزندان قبل از انقلاب بودند ودر راستای درست نگریستن به آن ودر جهت تحقق آن سر از پا نمی شناختند ودر همین راستا زندگی برایشان معنی بسیار زیبایی داشت، ولی به جهت جایگزینی اهداف انقلاب اسلامی با اهداف دنیایی، الآن به روسیاهی افتاده اند وقبله آن ها دشمنان اسلام ومسلمانان شده است، می دانم این ها خیلی کم هستند، ولی می خواهم شما از این موضوع یک قاعده کلّی را به دست آورید. اگر روی این افراد مطالعه کنید، می بینید در ابتدا اهداف معنویِ انقلاب اسلامی را، حقایق وواقعیات عالمِ وجود می دانستند ولذا افق جان آن ها به آن اهداف نظر داشت ودر راستای ارتباط با آن حقایقِ معنوی، تلاش وتحرک داشتند، ولی به جهت عمل زدگی وغفلت از ارتباط فعّال با حقایق معنوی، آرام آرام اهداف حسّی ودنیایی در نظرشان بیشتر جلوه کرد ولذا اهداف انقلاب اسلامی را وسیله ای برای دست یابی به دنیای بیشتر تصور کردند. کمی که جلوتر آمدند، دیدند برای به دست آوردن دنیای بیشتر نه تنها نیاز به دین ودینداری نیست، حتّی نیاز به انقلاب اسلامی هم نیست ولذا این شدند که می بینید. در حالی که جنبه های وضع موعود ومعنوی انقلاب برای عده ای دیگر نه تنها بی رنگ نشد، بلکه روز به روز پر رنگ تر شد ودر آن حدّ واقعیتش را نشان داد که حاضر شدند برای حفظ انقلاب اسلامی همه دنیای خود را بدهند ودر رابطه با همین تشخیص، شهادت را انتخاب کردند.
راه عبور از ظلمات آخر الزمان:
عرض بنده در این مقایسه برای روشن شدن نقش نجات دهندگیِ توجه به وضع موعود است که چگونه شخص را تا آرمانی ترین نحوه زندگی جلو می برد. این که شما ملاحظه می کنید فلان شخص، مسائل اخلاقی را رعایت نمی کند ویا حرام وحلال خدا را به چیزی نمی گیرد، ریشه واساسی دارد، اوّل در نظر خود نحوه ای از زندگی را پذیرفته است که دین در آن زندگی جای اساسی ندارد ولذا تحت تأثیر وضع موجودِ ظلمات مدرنیته قرار می گیرد. اگر کسی وضع موجود را درست نشناسد ونفهمد چگونه فرهنگ مدرنیته هر فرهنگی، غیر از فرهنگ خود را نفی می کند، اگر در زبان هم بگوید اهل انتظار است، انتظارش انتظار لغوی است، چون لازمه انتظارِ هر چیزی، معرفت نسبت به آن چیز است ووقتی منتظَر، یعنی آن چیزی که مورد انتظار است، بسیار عظیم می باشد، معرفت نسبت به آن نیز باید بسیار دقیق باشد. هرکس به میزان معرفتش نسبت به منتظَر از خطرات وضع موجود رهیده است وانتظار دقیق وشدید با معرفت دقیق به وضع موعود باید همراه باشد، با انتظارهای ضعیف نمی توان از گردنه های ظلمانی وغلیظ آخر الزمان به راحتی عبور کرد ولذا نمی توان به اهداف بلند دست یافت. گاهی نمازهای ما فقط به این درد می خورد که جهنم نرویم. امّا چنین نیست که بتواند افق های آینده را برای ما روشن کند وتحلیل هایمان را از زندگی زنده کند، در حالی که نماز، همین حالا زنده است وباید با ما حرف بزند وهمین حالا افق های جلوی ما را روشن کند وما را از مهالک ظلمانی که در جلوی ما هست، نجات دهد. حال اگر فقط در حدّ کمی از آن اعمال عبادی خود انتظار داشته باشیم وآن ها را انجام دهیم که جهنم نرویم، از برکات زیادی خود را محروم کرده ایم. در مسئله توجه به وضع موعود هم موضوع به همین شکل است. انتظارِ ظهور مهدی (عجّل الله فرجه) را داشتن، یک نوع همسو شدن با آن حضرت است، آن حضرت منتظر مردم اند که کاری کنند تا حکومت جهانی آن حضرت ممکن شود ومردم نجات امروز وفردای خود وفرزندانشان را در همین به وجودآوردن زمینه فرج فراهم کنند، همان طور که خود حضرت در آخر جواب نامه اسحاق بن یعقوب فرمودند: «وَاکثِرُوا الدُّعاءَ بِتَعْجِیل الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِک فَرَجُکمْ»(176) جهت تعجیل در فرج من زیاد دعا کنید که فرج شما در همین است، چون جهت جان انسان از تسلیم به وضع موجود، به توجه به وضع موعود می افتد ونظر به چنین آرمانِ مبارک ومنطقی وواقعی، همین امروز ما را وجوانان ما را نجات می دهد.
پدیده تحت تأثیر قرار گرفتن جوانان ما نسبت به فرهنگ غرب در حالی است که ابتدا بسیاری از آن جوانان وارد انقلاب اسلامی شدند ولی نتوانستند از دریچه انقلاب اسلامی وضع موعود را بشناسند ودر راستای آن هدف بزرگ، زندگی وتحرک خود را تنظیم کنند ولذا وضع موجود جهان را پذیرفتند وبه این مشکلات افتادند.
گاهی مشاهده می کنید که بعضی از افرادی که اجمالاً اسلام را پذیرفته اند، به جای توجه به وضع موعود، دل در وضع موجود سپرده اند، وچگونه برای حفظ وضع موجود از اساسی ترین ابعاد اسلام روی می گردانند. به عنوان مثال؛ آقای رجب طیب اردوغان، نخست وزیر ترکیه شخصاً فرد مذهبی است واجازه نداد همسرش در جشن ملی کشورش بدون حجاب بیاید ولذا همسرش بر خلاف عرف همه دیپلمات های ترکیه در جشن ملی ترکیه حاضر نشد، ونام حزبش هم حزب «توسعه وعدالت اسلامی» است، ولی آمد ودر تلویزیون گفت: «مردم محترم ترکیه! برای این که اروپا ما را به عنوان یک کشور اروپایی بپذیرد، باید مجلس ترکیه حرمت زنا را لغو کند، وشما اجازه بدهید تا مجازات زنا از قوانین لغو شود!!» چرا بر خلاف اعتقاد خود وبر خلاف اعتقاد اکثریت مردم ترکیه دست به چنین کاری می زند؟ چون وضع موجود را مدّنظر خود دارد وبه چیز بالاتری در حیات نظام عالم نمی نگرد. اگر این حرف را شخص آقای بُلند اِجویت می زد، با مرام او هماهنگی داشت، چون او ادعای ملّیت دارد ونه اسلامیت، ولی رئیس حزب عدالت وتوسعه اسلامی ترکیه فردی است که هشتاد درصد مذهبی های ترکیه با امیدواری به احیاء اسلام به او رأی دادند. علت اصلی این سقوط، غفلت از وضع موعود واصالت دادن به وضع موجود است.
پس ملاحظه فرمودید که توجه به وضع موعودی که نظام اَحسن الهی ظرفیت تحقق آن را دارد، همین حالا بسیار نجات دهنده است ونمی گذارد ما از اهداف مورد قبول خود عدول کنیم. نمونه اش را شما در کشور خودتان ودر بسیاری از جوانانتان می بینید که چگونه با توجه به فرهنگ مهدویت در این ظلمات آخر الزمان نورانیت خود را حفظ کرده اند. چند سال پیش که مسئولین آموزش وپرورش سراسر کشور خدمت مقام معظم رهبری«حفظه الله تعالی» رسیدند، ایشان آن روز فرمودند: با به کارگیری فرهنگ مهدویت در نظام آموزشی، خطرها وتهدیدهایی که نسل جوان ما را تهدید می کند، از بین ببرید. رهبر انقلاب اسلامی تئوری وراهکار را می دهد، مردم اگر خواستند ومتوجه نتایج آن شدند، باید خودشان عمل کنند ودر راستای آن برنامه ریزی کنند. در مسائل تربیتی با زور وشمشیر نمی شود چیزی را به روح انسان ها تحمیل کرد. ایشان چقدر خوب مسئولان نظام آموزشی، تربیتی کشور را متوجه این نکته مهم در جهان امروز نمودند، ومشخص است که اگر پیشنهاد ایشان در راستای توجه به فرهنگ مهدویت ووضع موعود، به عنوان یک تئوریِ دقیقِ تربیتی در جهان معاصر درست تدوین بشود، خیلی کارساز خواهد بود، البته به همان اندازه که موضوع دقیق وظریف ومهم است، امکان سوء استفاده از آن نیز هست. یکی از دوستان می فرمودند: شما که در مورد ولایت فقیه معتقدید خداوند حکیم در زمان غیبت ولی عصر (عجّل الله فرجه) فقیه اَشْجَع واَتْقَی واَعْلَم را برای برآوردن نیازهای دینی جامعه می پروراند، آیا این به آن معنا است که آن فقیه معصوم است؟ عرض کردم: نه! معصوم نیست، ولی به لطف خدا سخنان حکیمانه ای می گوید که معلوم است این سخن ها را صرفاً به جهت باسوادبودن نمی توان گفت. بلکه خبر از ظهور مدد خداوند است به ملتی که به وضع موعود نظر دارند.
اهمیت شناخت روح زمانه:
«با شروع انقلاب اسلامی به عنوان دروازه ورود به وضع موعود، تکلیف هر کس معلوم شد ودر این شرایط اگر انسان ها هر چه زودتر تصمیم نگیرند وبا واردشدن در اهداف انقلاب اسلامی، سراسر زندگی شان را در جهت وضع موعود مهدی (عجّل الله فرجه) نکشانند، بخواهند ونخواهند به اردوگاه حفظ وضع موجود می افتند وگرفتار وضع ظلمانی آن خواهند شد».
با ظهور انقلاب اسلامی شرایطی در زمان وزمین ایجاد شده است که یک انسان متدینِ واقعی، دیگر نمی تواند نسبت به آن بی تفاوت باشد ودر دینداری خود دچار مشکل وتضاد مهمی نشود، همان طور که در مقیاس وسیع تر آن نمی توان ناظر صحنه کربلا بود وموضع خود را در آن شرایط تاریخی مشخص ننمود. شرایط طوری است که اگر انقلاب اسلامی وتوجه به آرمان های بلند تاریخی آن در زندگی وخانواده ما حضور نیابد وقلب وعقل فرزندانمان نسبت به آن بی تفاوت باشد، بخواهید ونخواهید طعمه ظلمات مدرنیته خواهند شد، هر چند به ظاهر آن فسادی که شما آن را فساد می دانید، در آن ها ظاهر نباشد، ومعنی بسیجی بودن که بنده عزیزان را به آن دعوت می کنم، به همین معنا است که با شناخت جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی وبا معرفت به انقلاب جهانی حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) خود را در یک حالت انقلابی حفظ کنید. اگر شما شخصیت تمام مذهبی های این کشور را بررسی کنید، هر کدام که روحِ انقلابی بودن را با همان استحکام معرفتی ومنطقی حفظ کرده اند، خود وخانواده شان از همه ظلمات دوران رهیده اند، ودر غیر این صورت اگر هنوز هم فرزندانشان فاسد نشده اند، چون جبهه مقابله با ظلمات را انتخاب نکرده اند، بدانید فرو افتادن در آن فساد برای آن ها هنوز دیر نشده است. این هنر نیست که وقتی همه کارها خراب شد بگویید حالا چه کنیم! هنر آن است که از ابتدا رمز وراز نجات از فساد آخر الزمان را بشناسید.
عاقلان اوّل به سر بر می زنند * * * جاهلان آخر همی شیون کنند
با شروع انقلاب اسلامی به عنوان دروازه ورود به وضع موعود، تکلیف هر کس معلوم شده است واگر انسان هر چه زودتر تصمیم نگیرد که از طریق این انقلاب، سراسر زندگیش را با وضع موعود امام زمان (عجّل الله فرجه) هماهنگ کند، بخواهد ونخواهد به اردوگاه حفظ وضع موجود افتاده است وارزش های فرهنگ مدرنیته برایش عزیز می شود ودر نتیجه مدیحه سرای فرهنگ مدرنیته خواهد شد ولذا تمام لوازم آن فرهنگ که از نظر زندگیِ دینی فاسد است، در زندگی او ظاهر می گردد.
بعضی ها بدون آن که بدانند چه می گویند، آینده ای را برای خود ترسیم کرده اند که سخت از آن گریزانند، می گویند ما نه در زمان طاغوت خیلی طاغوتی بودیم ونه حالا در زمان انقلاب، خیلی انقلابی هستیم! این ها باید منتظر آینده بدی برای خود وخانواده شان باشند وبحران های آینده این موضع گیری را خواهند دید. آن هایی که در بحبوحه دفاع مقدس هشت ساله این حرف ها را می زدند، حالا ببینید خودشان وفرزندان وهمسرانشان چه وضعی دارند، از همه جهات در بحران قرار گرفته اند، چون هوشیاری فهم ظلمات آخر الزمان ودریچه خروج از آن را درست نشناختند. این نکته ای که بر آن اصرار دارم، یک رمز اساسی است که در مباحث فلسفه تاریخ عمیقاً مورد بررسی قرار می گیرد. این جا بنده به عنوان یک معلم فلسفه با شما صحبت می کنم، نه به عنوان یک معلم دینیِ طرفدار انقلاب.
باید قواعد وسنن زمانه را شناخت وسنت های الهی را که در متن تاریخ قرار گرفته است، درک کرد تا متناسب با روح زمانه بتوانیم موضع گیری کنیم واز هدیه هایی که خداوند در هر دورانی به بشریت می دهد، غفلت نکنیم. یک هوشیاری وروشنفکری واقعی نیاز است که انسان اوّلاً؛ سنت حضور وضع موعود را بشناسد، ثانیاً؛ شرایط ظهور آن را بررسی کند، ثالثاً؛ مقدماتی را که خداوند برای ظهور وضع موعود در تاریخ قرار داده است، درک کند. رسیدن به وضع موعود وراضی نشدن به وضع موجود یک برنامه ریزی وروشنفکری عمیقی را می طلبد، فهم این مطلب از لوازم تفکر عمیق است.
انتظارهای غلط از انقلاب اسلامی:
بعضی از تحصیل کرده های ما که در عین مسلمان بودن، بیشتر تحت تأثیر فرهنگ غرب بودند، نتوانستند جایگاه تاریخی این انقلاب را بفهمند وبا ملاک وارزش های غربی خواستند انقلاب اسلامی را بررسی کنند ولذا انتظار داشتند انقلاب اسلامی یک نحوه تأیید وضع موجود باشد واز خدای حکیم همین قدر انتظار داشتند که ما هم در حدّ ژاپن رشد کنیم، غافل از این که در آن صورت نه تنها انقلاب اسلامی دریچه طلوع وضع موعود مهدی (عجّل الله فرجه) نخواهد بود، بلکه حجاب وضع موعود می شود. آیا گروه ها واحزاب وروشنفکرانی که در کنار امام (رحمه الله) ومردم به نحوی وارد انقلاب شدند، می دانستند می خواهند چه کار بکنند؟ چه هدفی را باید از طریق این انقلاب دنبال کنند؟ مسلّم نه، عده ای از آن ها فکر می کردند ما از طریق انقلاب می خواهیم فرهنگ مدرنیته را در کشورمان توسعه دهیم تا از اروپا عقب نباشیم، گویا فراموش کردند که از خدای حکیم چه انتظار بزرگی می توان داشت. این افراد با این که در ابتدا با انقلاب به عنوان مقابله با دیکتاتوری شاه، همراهی کردند، ولی هر چه انقلاب بیشتر به سوی اهداف اصلی خود جهت گرفت، این ها آرام آرام از انقلاب فاصله گرفتند وعده ای از آن ها روبه روی انقلاب ایستادند وعده ای دیگر از همین افراد بعداً مقابله بیشتری با انقلاب می کنند، چون تمام ارزش ها را همان چیزهایی می دانند که فرهنگ مدرنیته ارزش می داند. هنوز عده ای از کسانی که به ظاهر طرفدار انقلابند، چون نه وضع موعود را می فهمند ونه از وضع موجود آن طور که باید وشاید متنفرند، دیر یا زود با انقلاب درگیر می شوند، یعنی همان طور که رهبری فرمودند انقلاب هم رُویِش دارد، هم ریزش. هنوز عده ای تکلیفشان را با انقلاب مشخص نکرده اند وبه ظاهر درون اردوگاه انقلاب هستند، امّا دل در هوای جای دیگری دارند ولذا هر چه انقلاب به اهداف اصلی خود نزدیک تر شود، فاصله این ها بیشتر می گردد. هنوز انقلاب، روح بقیه اللهی اش را نشان نداده است وآن هایی که هنوز عالَم بقیه اللهی را نشناخته اند، در طرفداری از این انقلاب جدّی نیستند وبه جهت نوع بینشی که دارند، نمی توانند جدّی باشند. انقلاب اسلامی، دریچه انکشاف یک عالَم است. کسی که هنوز در «زمان» گرفتار است وکسی که هنوز در بند گذشته وآینده است ونه در عالَم اُنس با حقیقت، انقلاب وجایگاه تاریخی آن را نمی فهمد.
در کتاب ارشاد مفید در فصل 3 فی اخبارالمهدی (عجّل الله فرجه) از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که: «روزهای آن حضرت طولانی شود به طوری که هرسال از سال های زمان او برابر ده سال از سال های شما است».(177) همچنان که در روایت دیگر داریم: «زمین زیر پای اصحاب مهدی (عجّل الله فرجه) به سرعت پیچیده شود».(178) از این روایات استفاده می شود که در شرایط ظهور بقیه الله، در عین این که آن شرایط مانند قیامت کاملاً از قید زمان ومکان آزاد نیست، ولی زمین وزمان با هویت کاملاً مادیِ خود حاکمیت ندارند وروح زمانه نسبت به روزگار ما از تنگنای زمین وزمان آزادتر است، به طوری که اهل قبر وبرزخ نیز امکان ورود به آن عالَم را پیدا می کنند وبه اصطلاح به این عالم «رجعت» می نمایند.
طبق آن روایت که هر سالی ده سال می شود؛ دنیا در آخر الزمان با حالت تفرُّق کم تری در صحنه است. همان طور که اگر شما در یک حالت معنوی قرار بگیرید، گذر زمان را کم تر احساس می کنید، چون جنبه معنوی وبی زمانی بر شما غالب شده است، شرایط آخر الزمان شبیه همین حالت است.
عالم بقیه الله یعنی عالمی که حالت بقاء بر حالت گذرانِ زمان زده، غلبه دارد، عالم از جنس روح انبیاء واولیاء می شود. در اخبار داریم پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) با فردی وعده کرده بودند. شش روز سر وعده ایستادند. در روایت دیگر داریم اسماعیل صادق الوعد (علیه السلام) شش سال سر وعده ایستاد.(179) قرآن در مورد اسماعیل صادق الوعد به پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرمایند: «وَاذْکرْ فِی الْکتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکانَ رَسُولًا نَّبِیًّا»(180) در قرآن خود یاد کن آن اسماعیل را که صادق الوعد وپیامبر بود. انسانی که حاکم بر «زمان» بشود، در عالَم بقیه اللهی به سر می برد. بقیه الله یعنی مقامی که نه به گذشته محدود است ونه به آینده، همچنان که در مکان هم محدود نیست. در روایت داریم که یاران حضرت مهدی (علیه السلام) شب در خانه خود در اقصی نقاط جهان هستند وصبح در مکه در کنار حضرت جمع می شوند. یا همچنان که عرض شد؛ می فرمایند: زمین زیر پاهای یاران امام می پیچد، یعنی از مکان آزادند. خود شما هم در ماه مبارک رمضان اگر توانسته باشید خوب روزه بگیرید، از نیمه ماه به بعد، گذران زمان را به اندازه روزهای اوّل ماه حس نمی کنید، یک حالت بقاء در شما ایجاد می شود. همان طور که شما در قیامت در حالت بقاء صِرف قرار می گیرید، چون قیامت فقط روز است، شب ندارد وآخر الزمان بعضی حالات قیامت را دارا است، در قیامت همواره در روز هستید، ولی در دنیا با گذران روبه رو هستند. مثلاً دیروزتان کو؟ رفت، فردایتان هم که نیامده ونیست. حالا هم که نیست، چون حالا رفت، پس همواره با گذشته ای که رفت وآینده ای که نیامده است روبه رویید ودر واقع در عدمِ بقاء به سر می برید. عموماً ما در عدم ونیستی به سر می بریم، خوشا به حال آن ها که با اتصال به خدای باقی وحضرت بقیه الله اعظم (عجّل الله فرجه) از زندگی در نیستی ها به هستی ها وبقاء وارد شده اند.
عرض ما این بود که انقلاب اسلامی در اهداف واقعی اش، دریچه طلوع عالمِ بقیه اللهی است واگر کسی اهداف اصلی انقلاب اسلامی را نفهمد، می خواهد آن را با پیشرفت های کشور ژاپن مقایسه کند، در حالی که پیشرفت های امثال ژاپن یعنی پیشرفت در سرعت، وسرعت مقابل بقاء است. پس این مسلمانِ به ظاهر انقلابی اگر معنی وضع موعود را نشناسد ودر طلب آن نباشد ودر انقلاب اسلامی هم آن چیزهایی را دنبال کند که دنیای مدرن برای خود اصل وهدف گرفته است، اگر تا حالا هم ضد انقلاب نشده است، فردا می شود، چون هرکس بقیه الله اعظم (عجّل الله فرجه) را نفهمد، روبه روی نظامی که متذکر عالم بقیه الله است، می ایستد.
شرایط زندگی قدسی:
«آن کس که کارهای خداوند حکیم را حکیمانه می بیند وانتظار وجود نظامی اَحسن - در تکوین وتشریع- از خدا را شرط خداشناسی خود می داند، به راحتی منتظر است که همواره بشر از طریق پیامبرخدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وامامانی معصوم به عالی ترین نحوه زندگی دست یابد، وبر این پیام خداوند گوش فرا می دهد که فرمود: «وَمَا قَدَرُواْ اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ...»(181) آن هایی که می گویند خداوند دین وشریعتی را بر بشر نازل نکرده است، خدا را آن طور که باید وشاید نشناخته اند. آری؛ اگر خداوند حکیم را بشناسیم، همواره انتظار داریم از طریق بشری معصوم، کامل ترین نحوه زندگی، به بشر پیشنهاد شود، همچنان که در جای دیگر می فرماید: «مَا قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ»(182) یعنی؛ این که عده ای تصور می کنند چنین چیزی نمی شود تا حق وعدالت سراسر جهان را فرا گیرد، چون آن طور که باید وشاید خدا را نمی شناسند، در حالی که خداوند قوی ودارای احاطه کامل است».
حقیقتاً قضیه از این قرار است که آن هایی که می گویند انسان نمی تواند در سراسر زندگی ودر روابط اجتماعی وفردی قدسی شود وقدسی زندگی کند، وبا خدا در همه روابط خود ارتباط پیدا کند، خدا را آن طور که باید وشاید نمی شناسند وجایگاه خدا را در حدّ خدای خالق می دانند وبس، این ها جایگاه پیامبران را هم درست نمی شناسند. همچنان که آن هایی هم که نمی فهمند این جهان استعداد داشتن آینده ای بسیار برتر از آنچه که فعلاً در آن قرار دارد، در خود دارد، خدا را نمی شناسند. می گویند مگر می شود یک آدم این قدر متعالی شود که قلبش محلّ تمام اسرار عالم هستی شود وبتواند بر روابط فردی واجتماعی تمام عالم تأثیر بگذارد؟! می گویند مگر می شود زمانی فرا برسد که در آن زمان شرایط ظهورِ آرزوی تمام انبیاء واولیاء فراهم گردد، وبه تعبیر امام باقر (علیه السلام): «خداوند او را با پنج هزار ملائکه نشان دار کمک می کند»؟(183) این ها چون خدا را درست نمی شناسند منتظر چنین شرایطی نیستند که در آن شرایط تمام ملائکه ای که کنار انبیاء سراسر تاریخ بودند کنار امام زمان (عجّل الله فرجه) بیایند، آن زمان چه زمانی می شود! وآن زمین، چه زمینی خواهد بود! شما در روز عید فطر دقت کرده اید، پس از آن که یک ماه روزه می گیرید، وجهت اقامه نماز عید می روید، در قنوت نماز عید می خوانید: «اَلّلهُمَّ اَهْلَ الْکبْرِیاءِ والْعَظَمَه واَهْلَ الْجُودِ والْجَبَرُوتِ واَهْلَ الْعَفْوِ والرَّحْمَه...» در این قنوت وبا گفتن آن اذکار، در واقع دارید ظهور کبریایی وعظمت وبخشش وعفو ورحمت خدا را می بینید ومتوجه شده اید خداوند پس از یک ماه روزه داری، زمینه ظهور چنین اسمائی را در شما دیده ولذا با این اسمائش بر قلب شما تجلی کرده است وشما هم با این اسماء او را می خوانید. این همان خدای اوّل ماه مبارک رمضان است، ولی چون شما آماده شدید، حالا با جلوات خاصی به صحنه جان شما آمده است. خدای مهدی (علیه السلام) خدایی است که ظهورش از ظهور خدایی که در هزاران هزار ماه رمضان تجلی می کند، شدیدتر است، شرایطی که در آن شرایط عالَم بقیه اللهی نصیب مردم می شود.
حضرت عبد العظیم حسنی می گوید: بر سرورم حضرت جوادالائمه (علیهم السلام) وارد شدم. تصمیم داشتم از او بپرسم که آیا «قائم» شما همان مهدی است یا غیر او؟ - چون یک بحث، بحث قائم بودن کسی است که در این خاندان باید قیام کند، ویک بحث، بحث مهدی این امّت است که باید نهایت فرهنگ اهل البیت را بنمایاند - می گوید: قبل از آن که شروع به سخن کنم، خود حضرت جواد (علیه السلام) آغاز به سخن کرده، فرمودند: ای اباالقاسم! قائم ما همان مهدی است که باید در عصر غیبت منتظرش بود ودر عصر ظهور اطاعتش کرد وسومین فرزند من است. وسپس ادامه دادند: «وَالَّذی بَعَثَ محمداً (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بالنُّبُوَّه وخَصِّنَا بِالْإِمامَه اِنَّهُ لَوْ لَم یَبْقَ مِنَ الدُّنْیا اِلّا یَوْمٌ واحِدٌ، لَطَوَّلَ اللهُ ذلِک الْیَوْمَ حَتّی یَخْرُجَ فَیَمْلَاَ الْاَرْضَ قِسْطاً وعَدْلاً کما مُلِئَت جَوْراً وظُلْماً واِنَّ الله تبارک وتعالی یُصْلِحُ اَمْرَهُ فی لیله کما اَصْلَحَ امْرَ کلیمهِ موسی (علیه السلام) لِیَقْتَبِسَ لِاَهْلِهِ ناراً فَرَجَع وهُوَ رسول نَبِیٌّ. ثُمَّ قالَ (علیه السلام) اَفْضَلُ اعمالِ شیعَتِنَا اِنْتِظارُ الْفَرَج»(184) قسم به خدایی که محمد را به پیامبری برگزید وامامت را به ما اختصاص داد، اگر از عمر دنیا بیش از یک روز هم باقی نماند، خدا آن روز را آن قدر طولانی می گرداند، تا قائم ما خروج کند وهمان طور که زمین از جور وظلم پر شده، از قسط وعدل پر می کند، خدای سبحان کار او را یک شبه اصلاح می کند واوضاع را به نفع او برمی گرداند، چنان که کار موسی (علیه السلام) را یک شبه اصلاح کرد، او برای گرفتن پاره ای آتش برای خانواده اش رفت، ولی هنگام بازگشت به شرافت رسالت وافتخار نبوت نایل شده بود، آنگاه فرمود: بهترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج وانتظار گشایش امور به دست آن حضرت است.
در جمع بندی این بحث باید گفت؛ عمده ترین مطلب فهمیدن خدای حکیم است وآن زمینه ای که خدای حکیم برای بشر در نظام اَحسنِ خود، فراهم کرده، ومعنی انتظار نیز همین است. آری؛ آن کس که خدای حکیم را حکیمانه می شناسد، سخت مواظب است از توجه به نور وضع موعود غافل نشود، وگرنه تمام آلودگی های عقیدتی واخلاقی ظلمت آخر الزمان او را فرا می گیرد واز بهترین نتایج زندگی محروم می گردد وحرف من همین بود.
«والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته»
سؤال وجواب های مربوط به بحث نظام احسن وآخر الزمان:
سؤال: شما می فرمایید برای رسیدن به وضع موعود، باید از دریچه ای به نام انقلاب اسلامی گذشت. حال از کجا معلوم است که انقلاب مردم ایران همان انقلابی است که دریچه طلوع انقلاب مهدی (علیه السلام) است؟
یک قدم تا ظهور:
جواب: وقتی پذیرفتیم که ما باید از دریچه انقلابی که انکشاف انقلاب حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) است، به وضع موعود برسیم، می بینیم شرایطی که به عنوان مقدمه، آرزوی ائمه وپیامبران (علیهم السلام) بوده است، در اساسِ تئوریک این انقلاب محقق است وبرای مطمئن شدن به عرض بنده لازم است به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی نظر بفرمایید که با واقعه غدیر شروع شد وخداوند فرمود: «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْک مِن رَّبِّک وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ یَعْصِمُک مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ»(185) ای پیامبر! آنچه را به تو رسیده است رابه مردم برسان، واگر این کار را انجام ندهی، رسالت خدای خود را انجام نداده ای، ودر این راستا خداوند تو را از خطراتی که مردم پیش می آورند حفظ می کند ونمی گذارد نقشه کافران به نتیجه برسد.
پس غدیر به معنی حاکمیت امام معصوم در ادامه اسلام، به دستور خدا در 18 ذیحجه سال دهم هجری بنیان گذاری شد ولی جریانی قدرتمند وبا برنامه ریزیِ به ظاهر همه جانبه(186) به زعم خود، غدیر را در سقیفه دفن کرد ونه تنها علی (علیه السلام) را از صحنه تصمیم گیری جامعه خارج نمود، جریان اُموی با مدیریت معاویه حدود صدسال جهان اسلام را قبضه کرد ومردم را مجبور کرد تا آن حضرت را لعنت کنند، وهرکس را احتمال می دادند شیعه علی (علیه السلام) است می کشتند تا هیچ جای پایی در تاریخ اسلام از آن حضرت نماند، زیرا نگران حضور علی (علیه السلام) وغدیر در آینده تاریخ بودند، ولی با این همه، غدیر در نهضت حسین (علیه السلام) به صحنه آمد، وباز فرهنگ سقیفه نه تنها حسین (علیه السلام) را که متذکر برگشت به غدیر بود، شهید کردند، بر جسد مبارک آن حضرت اسب ها تازاندند تا حتی بدن او نمانَد، چون نگران حضور غدیر در آینده تاریخ بودند.
ولی همواره حضور غدیر با روش خاص ائمه (علیهم السلام) وبه صورت های مختلف در تاریخ ادامه یافت ومکتب امام صادق 4000 دانشمند صاحب نظر در امور اسلامی تربیت نمود وحضور غدیر را در تاریخ به نمایش گذارد، وباز عباسیان بدتر از اُمویان امام کاظم (علیه السلام) را گرفتار زندان های طویل المدت کردند، تا غدیر نماند، ولی بنا به وعده خداوند غدیر همواره جای خود را در تاریخ می گشاید وجلو می رود، به طوری که مأمون خلیفه حیله گر عباسی مجبور می شود فرزند غدیر یعنی امام رضا (علیه السلام) را به عنوان ولیعهد خود تعیین کند تا از فشار شیعیان آسوده بماند، ولی باز مجبور شدند برای دفن غدیر، به آن حضرت (علیه السلام) زهر بخورانند وبقیه امامان بعد از حضرت رضا (علیه السلام) را در حصر نگه دارند، به امید آن که برای همیشه غدیر را از صحنه تاریخ خارج کرده باشند، که ناگهان در پهنه امپراطوری عثمانی نه تنها صدای شیعه بلندتر از قبل به گوش ها رسید، بلکه با ظهور سلسله صفویه دولت شیعه پا به عرصه تاریخ گذاشت وباز دولت عثمانی از طریق نادرشاه خواست رسمیت تشیع را در کشور ایران نفی کند ولی ملت ایران نادرشاه را نفی کرد وعنوان «سردار ملی» او را به «فاجعه ملی» تغییر داد،(187) وباز غدیر خود را ادامه داد تا در نظام مشروطه نه تنها دیگر شاه عباس صفوی نیست که به فقیه اجازه حکم کردن بدهد، بلکه طبق قانون اساسی مشروطه، فقهِ آل محمد (علیهم السلام) است که باید حقانیت قوانین مجلس شورای ملی را تأیید کند. وباز خواستند از طریق رضاخان حرکت غدیر را نفی نمایند، ولی باز غدیر؛ تاریخ را شکافت وانقلاب اسلامی به صحنه آمد، حالا در انقلاب اسلامی دیگر نه تنها شاه عباس نیست که به فقیه اجازه حکم دادن می دهد، بلکه مثل انقلاب مشروطه هم نیست که پادشاه کنار مجلس باشد وبخواهد در قوانینی که مجتهدان تأیید می کنند دخل وتصرف کند، بلکه حالا فقه آل محمد (علیهم السلام) یعنی ولی فقیه است که حکم ریاست جمهور را تنفیذ می کند، وبا انقلاب اسلامی سیرتاریخی غدیر در زمان غیبت به تمامیت خود رسید ویک قدم دیگر تا تحقق کامل غدیر باقی نمانده است وآن ظهور وجود مقدس امام معصوم یعنی حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) بر رأس امور است، وعملی شدن قول رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به فاطمه (سلام الله عليها) که فرمود: نگران مباش مهدی این امت از فرزندان تو است.(188) یعنی نهایت اسلام با فکری که تو شروع کردی شکل می گیرد.
چنانچه ملاحظه می فرمایید انقلاب اسلامی به عنوان زمینه طلوع انقلاب مهدی (عجّل الله فرجه) از نظر تئوری محقق شده است ولذا اوّلین قدم اساسی برداشته شده است، حال با تحقق دولت اسلامی وسپس کشور اسلامی، شرایط آماده تر می شود. مگر در زمان غیبت امام معصوم (عجّل الله فرجه) بهترین شکل سازمان سیاسی این نیست که سخنان خدا وپیامبر وامام معصوم از طریق کارشناس کشف حکم خدا وکشف سخنان معصومین (علیهم السلام) ارائه بشود وهم او حاکم باشد؟ به غیر از آن صورتِ آرمانی که امام معصوم حاکم باشد، صورتی آرمانی تر از انقلاب اسلامی که مقدمه آن انقلاب موعود باشد، نمی توانیم تصور کنیم. ممکن است بگویید از کجا که این فقیه اشتباه نکند؟ مگر معصوم است؟ آری او معصوم نیست وواقعاً ممکن است اشتباه کند، امّا عنایت داشته باشید که سعی شده است تا شرایطی فراهم شود که او قلیل الاشتباه باشد، یعنی از طریق خبرگانِ فقیهِ فقیه شناس، کسی حاکم شده است که احتمال کم ترین اشتباه در او باشد، یعنی آنچه ممکن بوده در عمل دقت لازم به کار رفته تا عقلاً به بهترین نتیجه برسیم. به همین دلیل در زمان غیبت امام زمان (عجّل الله فرجه) شرایط سیاسی برای اداره جامعه اسلامی، بهتر از این که واقع شده، نداریم. مثلاً در زمان مشروطه علما می دانستند شاه نباید نظر نهایی را بدهد، چون شاه یک فرد است ونه یک مکتب، ولی حرفشان این بود که فعلاً چاره ای نداریم. ولی حالا می گوییم از نظر تئوری هیچ اشکالی نیست. مشکل فقط در این است که بتوانیم آن را در روابط اجتماعی جامعه پیاده کنیم.
ابتدا باید اندیشه ای در قالب تئوری ارائه شود وسپس به مرور در روابط اجتماعی نهادینه گردد، هر چند دشمنان، موانع ایجاد کنند تا در نهادینه کردن آن تئوری موفق نشویم، ولی وقتی به حقّانیت اندیشه خود مطمئن هستیم وخدای حکیم زمینه تحقق آن را در نظام اَحسن فراهم کرده است، اگر پشتکار لازم را به خرج دهیم، موفق می شویم.
چگونه امام شناخته می شود؟
سؤال: وقتی موعد ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) فرا می رسد ما چگونه واز کجا بفهمیم آن دوره فرا رسیده است آن هم در این زمانه که همه چیز مبهم است؟
جواب: گفت:
دیده آن باشد که باشد شه شناس * * * تا شناسد شاه را در هر لباس
شما همین حالا هم اگر واقعاً بنا داشته باشید حق را بفهمید، حق به راحتی خودش را نشان می دهد. در روایت داریم که حضرت بانگ می زند که «من مهدی ام!» تمام انسان های منتظر می فهمند.
حضرت امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: «پس ندا می کند منادی از آسمان به اسم قائم (علیه السلام)، پس می شنود کسی که در مشرق ودر مغرب است، نمی ماند خوابیده ای مگر آن که بیدار شود، ونه ایستاده ای مگر آن که می نشیند ونه نشسته ای مگر آن که می ایستد، از خوف آن صدا» وحضرت فرمودند: «آن صدا از جبرئیل است در ماه رمضان، در شبِ جمعه بیست وسوم»(189). وشواهد نشان می دهد شعور برای فهم حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در منتظران آن حضرت آن چنان بالا است که به خوبی او را می شناسند، همین حالا هم اگر شما سیاهیِ وضع موجود را در تمام ابعادش بررسی کنید وببینید اصلاً بویی از عالَم بقیه الله که عالم بقاء وقرارِ با حق است، نمی دهد ومنتظر واقعی شوید، شعار شما هم این می شود که «چون یافتمت جانا، بشناختمت جانا».
اگر کسی خر دجّال را نشناسد، به طرفش می رود. در روایات داریم: خر دجّال یک چشم دارد. ظاهراً یعنی یک بُعدی است ولذا انسان هایی هم که ابعاد روحانی خود را از دست داده اند وفقط بُعد حسّی خود را رشد داده اند، تحت تأثیرش قرار می گیرند وجالب است که می گویند این آدم ها پشگل های او را می خورند، شاید معنی اش این باشد که سخن های او را می پذیرند، در حالی که ظاهر انسانی دارد، ولی باطناً الاغ است وهر چند با دهانش سخن می گوید، ولی آن دهان، دهان نیست، نطقش، نطق کثیف است، ولی عده ای هستند که همان ها را با تمام وجود می پذیرند.
زراره می گوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم؛ نداکننده ای از آسمان ندا می کند که «فقط فلانی امیر است، ودیگری ندا می کند فقط علی وپیروان او رستگارند». گفتم: پس چه کسی پس از این با مهدی می جنگد؟ فرمود: شیطان در مورد فردی از بنی امیه ندا می دهد: «همانا فلانی وپیروانش رستگارانند». گفتم: پس چه کسی می تواند راست گو را از دروغ گو تمیز دهد؟ فرمود: کسانی آن ها را از هم تمیز می دهند که همواره حدیث ما را نقل می کنند وپیش از آن که آن اتفاق واقع شود، می گویند که واقع خواهد شد ومی دانند که آنان همان بر حقان راست گویند.(190) پس تنها راه شناخت اُنس با کلام اهل البیت است، با فهمی عمیق «کانوا یروون حدیثنا» وپیش از فرارسیدن ووقوع این حادثه بزرگ از آن سخن گفتن وآن را به گفتمان غالب مبدل ساختن«یقولون».
اکثر روایت های آخر الزمان به تأویل نیاز دارد ونظر به جنبه باطن وقایع دارد. حالا اگر کسی امروز نتوانسته باشد خر دجّال را بشناسد وتحت تأثیر او باشد، منتظر چیز بالاتری نیست، کسی که منتظر شرایط عالی زندگی زمینی نیست امام (علیه السلام) را نمی تواند بشناسد. اگر کسی سیاهی ظلمت آخر الزمان را شناخت، منتظر افق نورانی الهی است، واگر کسی آمد وگفت الحمدالله با وجود اینترنت، شرایط ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) فراهم شده است واز این طرفِ دنیا می شود آن طرف را دید، گرفتار حجاب مدرنیته است، او متوجه نیست که اگر بنا شد امام (علیه السلام) فوق این عالَم باشد، زمین زیر پای یارانش می پیچد. امام در مکه سخن می گویند، در همان لحظه سریعاً با ده هزار لشکر به کوفه می آیند، زره پیغمبر را می پوشند، زره را نجنبانده سوار بر اسب در همه شهرها حاضر هستند وبرنامه شان را پیاده می کنند.
همان طور که عرض شد در شرایط ظهور؛ یک ارتباط فوق زمان ومکان در صحنه است. یک حیات برتر در صحنه است، چون ما هنوز از این عالمِ سراسر مادّی درنیامده ایم، شرایط آن حضرت را نیز در این فکر وفرهنگ بررسی می کنیم. عرض شد که می فرمایند: یاران امام شب ها در خانه خوابیده اند وصبح در کنار امام (علیه السلام) در مکه هستند وبه اصطلاح در سمینار مربوطه شرکت می کنند، حرکت های آن ها به صورت طیّ الارض است.
سؤال: چگونه می توان برای ظهور حضرت تلاش کرد وهمواره به یاد ایشان بود؟
جواب: فکر می کنم با عنایت به نکاتی که از اول بحث تا این جا عرض شد، بتوان در جواب این سؤال این طور جمع بندی کرد که اساسی ترین وظیفه ما در حال حاضر از یک طرف عبارت است از شناختِ آنچه وضعیت موجود جهان از بشر گرفته وفرهنگ مدرنیته مانع تحقق آن گشته، واز طرف دیگر سعی در تقویت انقلاب اسلامی به عنوان زمینه ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) است. امروزه بر عهده ما است که با روشی دقیق جایگاه وریشه های فکری فرهنگ مدرنیته را بشناسیم وبشناسانیم وروشن کنیم آنچه امروزه با لعابی به نام علم به صحنه زندگی بشر آمده است، ظلماتی است بزرگ که انسان را از ارتباط با عالم قدس به کلی محروم می کند، در این حالت است که در تعادل لازم برای ادامه زندگی صحیح قرار گرفته اید. إن شاء الله
سؤال: در مباحث دینی مطرح می شود که عموماً دنیا وجذبه هایش علیه ما است وزندگی دنیایی همواره با ناکامی همراه است، آیا در آخر الزمان هم همین طور است؟
جواب: از یک جهت آری واز یک جهت خیر! از آن جهت که دنیا را هدف خود قرار دهیم وقلب خود را مشغول دنیا کنیم، همیشه این کار بد است وهرکس گرفتار این نوع گرایش نسبت به دنیا شد، ناکام خواهد شد، ولی از این جهت که در ظلمات آخر الزمان؛ فضای بین انسان ها فضای تقوا نیست، شرایط زمانِ ظهور حضرت درست عکس این شرایطی است که اکنون هست، چون در عالم بقیه الله همه عالم جیره خوار نظام مهدویت اند. نظامی که تجسم تقوای واقعی است. خداوند می فرماید: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَکن کذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا کانُواْ یَکسِبُونَ»(191) یعنی؛ اگر مردم ایمان می آوردند وتقوا پیشه می کردند، حتماً برکات آسمان وزمین را بر آن ها می گشادیم. ومصداق کامل این آیه در زمان مهدی (علیه السلام) محقق می شود، به همین جهت در روایات داریم؛ زمین بسیاری از برکاتش را در آخر الزمان ظاهر می کند.
سؤال: آیا در زمان حضور حضرت اثری از علوم جدید مانند فیزیک وشیمی وامثال این ها خواهد بود؟
جواب: به نظر بنده خیر! به طور مختصر در بین بحث دلایل مسئله را عرض کردم، فکر می کنم اصلاً آن عالَم، عالَمی است که تمنای آن با تمنای بشر جدید فرق اساسی می کند. تمنای بشر جدید طوری است که از طریق درگیری با طبیعت حاصل می شود وتکنیک موجود را بر اساس همان هدف درست کرده است واین تمدن با تمدنی که می خواهد با طبیعت رفیق باشد، فرق می کند ولذا ابزارهایش هم ابزارهای دیگری است. تکنیک موجود، تکنیک رفاقت با طبیعت نیست، با ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) یکی از اصول فرهنگی آن حضرت، فرهنگ تعامل با طبیعت است، مثل فرهنگ سایر انبیاء در رابطه با طبیعت که موجب انکشاف هر چه بیشتر استعدادهای طبیعت است، نه سرکوبی آن.(192)
شواهدی که در روایات آمده است، حکایت گر تمدن دیگری است که می فرماید: سپرها وکلاه خودها وزره های اصحاب امام زمان (عجّل الله فرجه) در یکی از بیابان های کوفه دفن است، حضرت می آیند آن را درمی آورند واستفاده می کنند، البته ممکن است ظاهر این روایات منظور نباشد، ولی روی هم رفته بنده این قدر می دانم که امام، نظامی را محقق می کند که با آنچه بشر امروز می شناسد، تفاوت اساسی دارد، لازم است با دقت بیشتر به روایاتی که در این مورد وارد شده رجوع بفرمایید. شاید تا حدی بشود شواهدی در راستای این مطلب در کتاب «علل تزلزل تمدن غرب» و«بحث بصیرت وانتظار فرج» که ضمیمه آن کتاب است، پیدا کرد ویا در بحث «ملاقات با امام زمان (عجّل الله فرجه)» کمی در این مورد بحث شده است.
ملاقات با امام زمان (عجّل الله فرجه)، خطرها وغفلت ها:
بسم الله الرّحمن الرّحیم(193)
﴿اَلسَّلامُ عَلَی مُحْیِی الْمُؤمِنینَ ومُبیرِ الْکافِرینَ. اَلسَّلامُ عَلَی مَهْدِی الْاُمَم﴾
﴿اَلسَّلامُ عَلَی الْقائِمِ الْمُنْتَظَر وَالْعَدْلِ الْمُشْتَهَر. اَلسَّلامُ عَلَی بَقِیَّة اللهِ فی بِلادِهِ﴾(194)
سلام بر آن امامی که موجب احیاء مؤمنین ونابودی وبی ثمری کافران خواهد شد. سلام بر مهدی امّت، سلام بر قائم منتظر وعدل مورد نظر. سلام بر بقیه الله در هرجایی که آن جا شهر خدا خواهد بود.
امام زمان (عجّل الله فرجه)، عین انسانیت:
از خدا با تمام وجود تقاضامندم که کمک کند تا درباره ملاقات هایی که با سرّی ترین سرّ عالَم وجود - یعنی وجود مقدّس حضرت بقیه الله (عجّل الله فرجه)- صورت گرفته است، مختصری طرحِ موضوع کنیم وروشن شود که به این ملاقات ها چقدر باید بها بدهیم واز کجا به آن ها مطمئن شویم وبه طور کلّی چگونه به صحت وسقم آن ها پی ببریم.
در مورد امام زمان (عجّل الله فرجه) سه محوری که عموماً باید مورد بحث قرار گیرد، عبارت است از اوّلاً؛ «هَل هُوَ؟» آیا موضوع مورد بحث، وجود خارجی دارد؟ آیا وجود مقدّس امام، واقعاً هست؟ دوم این که «ما هُوَ؟» چگونه هست ونحوه وجود مقدس حضرت (علیه السلام) در عالم به چه نحوه ای است؟ سوم این که «لِمَ هُوَ؟» او برای چیست؟ آیا می شود جهان بدون حجت خدا محقق شود وادامه وجود دهد؟
در کتاب «مبانی معرفتی مهدویت»، در بحث «نحوه حضور حضرت حجّت (علیه السلام) در هستی» این سه موضوع مورد بحث قرار گرفته است. با این که در اثبات وجود امام زمان (عجّل الله فرجه) روایات کافی در بین شیعه وسنی وجود دارد وبه واقع روایت در جای خودش خیلی ارزش دارد، در آن کتاب بحث را به روایت متکی نکرده ایم تا کسی نگوید: «ما هنوز در مقدماتِ بحث مشکل داریم، چرا شما موضوع را به روایات مستند کرده اید؟!». در آن بحث روشن شده که وقتی «انسانیت» یک وجود تشکیکی یعنی دارای شدت وضعف است وهر چیزی که تشکیکی است یک حدّ تامّ دارد وحد ّتامّ انسانیت لامحاله باید «انسان کامل» یعنی امام زمان (عجّل الله فرجه) باشد». به عنوان مثال «علم» شدت وضعف دارد وبه اصطلاح فیلسوفان، تشکیکی است؛ یعنی یک نفر ممکن است به حقیقتی عالِم باشد ودیگری به همان حقیقت، عالِم تر باشد واز آن جایی که «علم» شدت وضعف دارد، پس باید یک «عینُ العلم» وجود داشته باشد که او علیمِ مطلق یعنی حضرت «الله» است. مثل این که هر «تَر»ی به «عین تری» ختم می شود وبه اصطلاح فیلسوفان: «کُلُّ ما بِالعَرَضِ، لابُدَّ أنْ یَنْتَهی إلَی ما بِالذّات»؛ یعنی، هر چیزی که عَرَضی است- مثل تریِ پارچه- به چیزی که ذاتی است، مثل آب یا عین تری ختم می شود، ولی هیچ وقت درباره این ستون نمی گوییم: «ستونی هم هست که از این ستون، ستون تر است!». چون ذات وواقعیتی به نام ستون بودن در خارج نداریم، بلکه اعتبار ما است. شما می توانید بگویید: «این شخص از آن شخص عالِم تر است». امّا نمی توانید بگویید: «این ستون، از آن ستون «ستون تر» است!»، چون علم یک حقیقت وذاتی است که در خارج واقعیت دارد ودر عین داشتن یک حدّ تام که همان علیم مطلق است در انسان های مختلف جلوه هایی از آن وجود دارد. امّا ستون یک حقیقت یا یک ذاتِ «وجود»ی نیست، بلکه به اصطلاح فیلسوفان، «ماهیت» است. انسانیت هم مثل علم، به دلیل این که شدت وضعف برمی دارد، ذاتی است «وجود»ی، مثل «علم» است که حقیقت خارجی دارد ولذا شدت وضعف برمی دارد وبه همین جهت هم ما می توانیم بگوییم: «این شخص از آن شخص انسان تر است».
حال با توجّه به این مقدمه که انسانیت تشکیکی است وشدت وضعف برمی دارد، روشن می شود باید یک «عین الانسان» که درجه شدید انسانیت است، در عالم باشد وهمه انسان ها که در انسانیت دارای شدّت وضعف هستند، از نظر انسانیت به آن عین انسانیت ختم می شوند. إن شاء الله بحثش را به صورت مفصّل در آن کتاب دنبال فرمایید. همان طور که عرض شد، اوّل باید به «هل هُو» پرداخته شود که آیا انسان کامل در این عالم هست؟ واین اوّلین چیزی است که در مورد امام زمان (عجّل الله فرجه) از نظر «استدلال» باید در نظر داشته باشیم.
گاهی دل انسان یک هوشیاری نسبت به وجود مقدّس امام زمان (عجّل الله فرجه) دارد، آن خودش چیز خوبی است. امّا ما باید پشتوانه عقلیِ اعتقاداتمان را هم داشته باشیم تا از این طریق هم اعتقاداتمان صحیح باشد وهم راهی باشد برای تقویت همان شناخت قلبی. در عین این که با مجهزشدن به استدلال های عقلی در مورد وجود مقدس حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) جواب منکران وجود حضرت را هم می دهیم.
همان طور که ملاحظه می فرمایید در مورد اثبات وجود انسان کامل در هستی، بحثْ خیلی سریع به نتیجه می رسد؛ بدین صورت که همه انسان ها یک چیزی به نام انسانیت را کم وزیاد دارند، مثلاً در نظر بگیرید که همه آب هایی که در ظروف مختلف در جلو شما هستند، یک کمی شیرینی دارند، یکی بیشتر، یکی کمتر. پس نتیجه می گیریم؛ چیزی که «شیرینی محض» است به نام شکر، در همه آب های شیرین یک نحوه حضور دارد، که به اصطلاح به آن شیرینی کامل یعنی شکر، «صورت تامّه» شیرینی می گویند.
ظهور حقیقت انسانیت در افراد مختلف:
بالأخره انسانیت موجود در هر انسان، غیر از چشم وگوش وجسم اوست، مردبودن وزن بودن یک چیز است، انسانیت چیز دیگری است، حتی باسواد وبی سوادبودن یک چیز است، ولی انسانیت چیز دیگری است.
همچنان که منصف بودن با باسوادبودن فرق می کند، منصف بودن یکی از ابعاد انسانیت انسان ها است، ولی با سوادبودن یک نحوه آگاهی است به اعتباراتی که بشر برای خود گذارده ولذا می شود با سواد نبود ولی انسان بود. انسانیت یک حقیقتی است که «انکشاف مطلق»ش برای انسان بسیار سخت است، امّا ظهورش در سایر انسان ها چیز قابل درک وپذیرفتنی است.
لطیفه روح هر زن ومرد ریشه در یک حقیقت دارد. مولوی در وصف انسان کامل که حقیقت انسانیتِ آن ها به او ختم می شود می گوید:
ای رهیده جان تو از ما ومن * * * ای لطیفه روح، اندر مرد وزن
مرد وزن چون یک شود،آن یک تویی * * * چون که یک جامحو شد، آنَک تویی
وهر چه انسان ها الهی تر باشند، به آن حقیقت وآن لطیفه روح انسانی بیشتر متصل اند وبه اعتبار دیگر انسان تر ند، وبه آن حقیقت الانسان نزدیک ترند واز او بهره بیشتری برده اند ولذا حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) در آخر توقیع شریف می فرمایند: «...وَ نَحْنُ صَنائِعُ رَبِّنا والْخَلْقُ بَعْدُ صَنائِعُنا»؛(195) ما امامان - به عنوان عین الانسان - ساخته وپرداخته پروردگارمان هستیم؛ وخلق، در مرتبه بعد، ساخته وپرداخته ما هستند.
شما ممکن است بگویید: «فلانی به واقع انسانیت دارد»، امّا می دانید که آن انسانیت قابل اشاره نیست. یعنی یک کشفی است که شما در شخصیت فلانی کردید. حقایق قدسی عموماً این گونه اند؛ همه جا هستند، ولی محدود به هیچ جا هم نیستند، از طرفی ظاهرند واز طرفی، در حجابند. ظاهرند، چون «پری رو، تاب مستوری ندارد»، از طرفی همین که می خواهی به آن اشاره کنی، می بینی در حجاب رفت، به طوری که نمی توانی به افراد اشاره کنی وانسانیتشان را نشان دهی. گفت:
زد خنده که من به عکس خوبان جهان * * * با پرده، عیان باشم وبی پرده نهان
حقیقت انسانیت مثل سایر حقایق قدسی همین طور است، هم در مظاهرش که انسان ها باشند، ظاهر است وهم همان مظاهر، حجاب آن حقیقت هستند، هر چند بالأخره حقیقت انسانیت یک ظهور تامّ وکامل دارد که در وجود مقدّس حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) ظاهر است، امّا از طرف دیگر وجود مقدّس حضرت، ظهورش به جمال مؤمنینی است که انسانیت خود را حفظ کرده اند. یعنی واقعاً این طور نیست که شما اگر علمای بزرگِ اهلِ سلوک را ببینید، هیچ بهره ای از وجود مقدّس انسان کامل را ندیده اید. امّا باز همین که می خواهید آن حقیقت را در چهره آن عالم ببینید، در حجاب می رود.
دوباره عرض می کنم که «هَل هُوَ؟» را که همان اثبات وجود مقدّس حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) باشد، ما اینجا خیلی بحث نمی کنیم، ولی اساسی ترین قسمت بحث همین است؛ که تا انسان نداند آن حقیقت هست، به طرف آن، جهت نمی گیرد. یعنی تازه وقتی فهمید که او هست، حالا همواره به او نظر می کند تا حجاب ها عقب برود وارتباط برقرار بشود ووقتی درست فهمید که آن حضرت هست، به چگونگی بودن آن حضرت هم تا حدّی پی می برد ولذا جایگاه ملاقات با آن حضرت ومعنی ملاقات با آن ذات مقدس برایش تا حدّی روشن می شود ودیگر به خطا نمی افتد.
اهمیت درک «چگونگی حضور حضرت حجت در هستی»:
بعد از این که انسان فهمید آن حقیقت، دارای وجود خارجی است، موضوع بعدی عبارت است از این که «چگونه هست؟» وبه نظر بنده عمده مشکلات افراد در رابطه با همین نکته است؛ یعنی متوجّه مقام وچگونگی وجود حضرت در هستی نشده اند، لذا یا بسیار مسئله را سطحی می کنند! یا به کلی منکر می شوند!! شخص عالِمی به فرد جاهلی که بر خداشناسی خود در مقابل شخص منکر خدا اصرار داشت، گفته بود: «این خدایی که تو معتقدی، اصلاً وجود ندارد. آن خدایی هم که او منکر است، به واقع باید منکر بود، چون خدایی را منکر است که واقعاً وجود ندارد. ما به خدای محمّد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) معتقدیم که نه خدایی است که تو قبول داری ونه خدایی است که او منکر است»؛ واقعاً خدایی را که بعضی ها منکرند، چون او را در زیر تیغ جراحی نمی یابند، ما هم منکریم. خدایی را هم که ما می شناسیم، قول می دهیم که اگر کسی بیاید بنشیند بحث کند، می بیند که نمی توان منکر چنین خدایی شد. این قدر پیداست که جایی برای انکار باقی نمی گذارد. گاهی یک خدایی می سازند، وبعد هم این خدایی را که ساخته اند قبول می کنند. حالا این ها ساخته ذهنشان را قبول کرده اند! یک عده ای هم آن را رد می کنند، آن ها هم ساخته ذهن خودشان را رد می کنند، چه فرقی می کند؟! قبول وردّ چنین خدایی مساوی است. اعتقاد وانکار امام زمان (عجّل الله فرجه) بعضاً همین طور است؛ آن کسی که وجود امام زمان (عجّل الله فرجه) را قبول دارد ولی نمی داند چطور عالَم در دست قدرت آن حضرت است ومعنی وجود وجایگاه آن حضرت را در هستی نمی داند، مثل همان کسی است که می گوید: «اصلاً «امام زمان» وجود ندارد». این چنین «امام زمان» را که وجود خارجی ندارد، چه قبول کنید وچه رد کنید، هیچ فرقی ندارد.
چگونه بودنِ وجود مقدّس حضرت به آسانی قابل درک نیست. هیچ وقت از این فکرها نکنید که به راحتی ودر ابتدای امر می توانید بفهمید وجود آن حضرت در هستی «چگونه هست؟». اصلاً موضوعی است که در واقع سرِّ سرّ است وملک مقرّب یا نبیّ مرسل یا بنده ای که خداوند قلب او را به ایمان آزموده، متوجه آن می شود!!(196) دائماً باید اندیشه وقلب را اصلاح کرد تا إن شاء الله به لطف خدا تا حدّی «نحوه وجود مقدّس حضرت» روشن بشود. باید با تمام وجود از حضرت پروردگار تقاضا کرد: «اَلّلهُمَّ عَرِّفْنی حُجَّتَک، فَإِنَّک إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی حُجَّتَک، ضَلَلْتُ عَنْ دینی»؛(197) خدایا! حجّت خود را بر من بشناسان، چراکه اگر حجّت خودت را بر من نشناسانی، در دین ودینداری گمراه می شوم. پس معلوم است موضوع چگونگی وجود حضرت بقیه الله (عجّل الله فرجه) یک حقیقت بزرگی است که نشناختن آن مساوی است با گمراهی در دینداری وبرای شناسایی آن هم باید از خدا کمک گرفت تا استعداد شناخت آن حضرت را به ما مرحمت فرماید.
عالِم به موضوعی وجاهل به موضوعی:
در ضمن از این نکته نباید غفلت کرد که ممکن است کسی در موضوعی دانشمند باشد ولی در شناخت مقام امام (علیه السلام) عوام محسوب شود. غفلت از این نکته موجب می شود که تصوّر کنید هر کسی که از جهتی در دین عالم است در مسئله امام شناسی وامام زمان شناسی هم حتماً علم دارد. در حالی که ممکن است آن فرد در مسئله «امام زمان» شناسی عامیِ عامی باشد! «امام زمان»ی که ما در متونی مثل دعای عزیز «ندبه» داریم، یک مقامی است که در رابطه با آن مقام می گوییم: خدایا! «وَاجْعَلْ اَرْزاقَنا بِهِ مَبْسُوطَه» به وجود ایشان رزق ما را بسط بده وجاری کن، «وَاجْعَلْ صَلاتَنا بِهِ مَقْبُولَه» به وجود مقدّس ایشان نماز ما را قبول کن، این یک مقامی است که برای فهم آن، معارف بلندی را باید به دست آورد. اصطلاحی که شیعه به کار می برد تحت عنوان «واسطه فیض»، یا «قطب عالَم امکان» فوق العاده ارزشمند وقابل توجه است ولازم است روی آن فکر کنید. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «نَحْنُ السَّبَبُ بَیْنَکمْ وبَیْنَ الله عَزَّ وجَلَّ»؛(198) ماییم سبب بین شما وخدای. یا در دعای عزیز ندبه می گویید: «اَیْنَ السَّبَبُ المُتَّصِلُ بَیْنَ الْأَرْضِ والسَّمَاء»؛ کجاست آن سبب وواسطه بین زمین وآسمان؟ تمام این جملات، از پشتوانه معرفتی عمیقی برخوردار است. بحث واسطه فیض بودن امامان به این معنی است که آن ها بالاترین مخلوق اند واز ملائکه هم بالاترند، حالا در نظر بگیرید باید چه تصوری از وجود آن ها داشت. بزرگان؛ تعبیر دقیقی از مقام حضرت (علیه السلام) دارند؛ می گویند: امام زمان (عجّل الله فرجه) «کُلِّ ما سِوَی الله» است؛ یعنی هر چه مقام وکمال در هستی هست به غیر از مقام خود خدا، یک جا وبه صورت واحد، در حضرت جمع است. این تعبیر را شما در نظر بگیرید، بعد می بینید عده ای می آیند مسئله را آن قدر ساده می کنند که گویا حضرت یک آدم خوبی است که ما باید صرفاً برای آن حضرت دل بسوزانیم.(199)
امام زمان (عجّل الله فرجه)؛ ظهور نهایی اسرار غیب:
سومین قسمت بحث که شاید خیلی مشکل نباشد ولی اثر وفایده اش زیاد است، این است که: چرا چنین وجود مقدّسی در عالم هست؟ گفت:
چو آدم را فرستادیم بیرون * * * جمال خویش بر صحرا نهادیم
یعنی آدمِ مطلق، که همه جنبه های کمالی را دارد، جلوه جمال حضرت حق در موطن جامعیت است؛ خداوند خواست خودش را به نحو جامعیت بنمایاند، لذا انسان کامل را آفرید. انسان کامل همان است که درباره اش فرمود: «عَلَّمَ آدَمَ الأسماءَ کُلَّها».(200) یعنی خداوند همه اسماء را به آدم تعلیم فرموده است وقلب وجان او محل تجلی جمیع اسماء الهی گشت، از طرفی نور رحمانی حق بر قلب آن حضرت تجلی کرد واز طرف دیگر نور رحیمی وصمدی وسایر اسماء، همه وهمه به نحو تامّ وکامل بر آن قلب تجلی نمود. آن وقت عنایت داشته باشید که مظهر تامِّ تمام آن مقام، مقامِ پیامبر وآل او (علیهم السلام) است که قلب آن ها ظرف قرآن است که کامل ترین کتاب الهی است ولذا مقامشان هم مقام تامّ وتمام «عَلَّمَ آدَمَ الأسماءَ کُلَّها» است. ودر مباحث گذشته بحث شد که «اَلنّهایات، تَرْجَعُ إلَی البدایات»؛(201) یعنی آن چیزی که در آخر، در «عالم عین» ظاهرمی شود، در «عالم غیب» در ابتدا محقق شده وبه اوّلی ترین حقیقت در عالم غیب وصل است. وقتی وجود مقدّس حضرت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرمایند: «اَوَّلُ ما خَلَقَ اللهُ، نوری».(202) پس در عالم غیب، آن چیزی که اول خلق می شود، نور وجود مقدّس پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) است. در همان راستا آخرین پیامبر نیز همان حضرت هستند، یعنی همان کسی که اول است در غیب، آخر است در عین، ولذا سرّی ترین اسرار عالم غیب را با خود دارد وجامع ترین حقیقتِ در عالَم است، آن حقیقت یک ظهور به اعتبار «نبوّت» دارد که همان آخرین پیامبر بودن آن مقام است ویک ظهور به اعتبار «امامت وولایت» دارد ولذا در عین این که خود آخرین پیامبر است، در باطن خود حامل امامت وولایت نیز هست، امامت وولایت، ظهور باطن نبوت می شود که در حال حاضر امام زمان اند. در روایت داریم که حضرت رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمودند: «یَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِینَ! اِنَّمَا بُعِثْتُ اَنَا والسَّاعَه کهَاتَیْنِ. قَالَ: ثُمَّ ضَمَّ السّبَّاحَتَیْنَ»(203) ای مسلمانان! من مبعوث شدم در حالی که بعثت من وآخر الزمان همانند این دو است وسپس دو انگشتشان را پهلوی هم گذاشتند وفرمودند: «کهَاتَیْن»؛ من با آخر الزمان این چنین نزدیکم! در واقع پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می خواهند بفرمایند: وقتی من آمدم، دیگر آخر الزمان شروع می شود. چون ظهور آن سرّ اوّلین مخلوق که در غیب اوّل بود، با وجود مقدّس پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) شروع شد، نه این که به انتها رسید. تا قبل از ظهور پیامبر آخر الزمان یعنی رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وجود نهایی عالَم غیب اصلاً ظهور نکرده بود - سایر پیامبران جلوه ای از آن حقیقت اوّلیه بودند- حالا آن حقیقت اوّل ما خلق الله در عالم غیب، در انتها ودر عالم عین، ظهور کرد، این ظهور، شروع ظهورِ نهایی است؛ پس با پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) آخر الزمان شروع شد. وآخر الزمان که مورد بحث ما است در مورد ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) - یعنی آخر دورانِ آخر الزمان- وآن ظهورِ تامّ آن چیزی است که با پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) شروع شده است. برای همین هم در روایت داریم که امیر المؤمنین (علیه السلام) می فرمایند: «یا کمِیْل! ما مِنْ عِلْمٍ اِلّا واَنَا اَفْتَحُهُ وما مِنْ سِرٍّ اِلّا والْقائِمُ یخْتِمُهُ»؛(204) ای کمیل! هیچ علمی نیست مگر این که من باب آن را باز می کنم وهیچ سرّی نیست مگر این که «قائم» آن را به انتها می رساند.
این حرف ها، حرف های عمیق ومبنایی است! حتی اگر ائمه (علیهم السلام) هم چنین سخنانی نگفته بودند، ما باید دنبال یک مکتبی باشیم که این ها را گفته باشد. شما وقتی رسیدید به این که «سه زاویه مثلث، مساوی دو زاویه قائمه است». حالا اگر کسی هم نگفته بود، بالأخره باید گفته بشود. این که می گویند: «امامت، جزء اصول دین است»، یعنی این که اندیشه انسان ها این حقیقت را می طلبد، پس باید مکتبی که این اندیشه را جواب می دهد، موجود باشد. چون این حرف، حرف حقّی است.
موضوع این که نبی الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ظاهر حقیقت را تحت عنوان شریعت مطرح می فرماید وعلاوه بر این ظاهر، باطن آن شریعت در جان آن پیامبر هست، یک موضوع علمی ومنطقی است، چراکه وقتی حقیقت دین بر قلب رسول الهی وَحی می شود، تمام آن حقیقت بر آن قلب مبارک تجلی می کند - اَعم از حقیقت آن وَحی ومعنای آن ووَجه خیالی آن ولفظ مناسب آن معنی وآن حقیقت- ولی همه افراد نمی توانند با جان پیامبر ارتباط پیدا کنند واز حقیقت واسرار وَحی بهره گیرند، مگر افراد خاص، ولذا پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در مورد علی (علیه السلام) می فرمایند: «عَلِیٌّ نَفْسِی»؛(205) علی (علیه السلام) در مقام جان وباطن من است ویا فرمودند: «یَا عَلِی! کنْتَ مَعَ الْاَنْبِیَاءِ سِرّاً ومَعِیَ جَهْراً»؛(206) ای علی! تو با بقیه انبیاء در باطن وسرّ آن ها بودی وبرای من در ظاهر هستی ودر کنار من، ویا می فرمایند: «لِکلِّ نَبِیٍّ صَاحِبُ سِرٍّ وصَاحِبُ سِرّی عَلِیِّ بْنِ اَبیطالِب»؛(207) برای هر پیامبری صاحب سرّی است وصاحب سرّ من علی بن ابی طالب است. این روایات همه حکایت از این دارد که اگر نبی الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) مأمور به اظهار شریعت هستند وپس از خود آن شریعت را برای مردم باقی گذاردند، علی (علیه السلام) وائمه معصومین (علیهم السلام) نیز صاحب سرّ وباطن آن شریعت می باشند که به مرور وبر اساس ظرفیت زمانه باید اسرار آن شریعت را ظاهر نمایند واز فرمایش حضرت علی (علیه السلام) به کمیل روشن می شود که با ظهور حضرت قائم (عجّل الله فرجه) اسرار شریعت تماماً ظاهر می شود ودر واقع اسلام عزیز در همه ابعاد خود - اعم از ظاهر وباطن- در بلوغ حقیقی خود ظهور می یابد ودر واقع آنچه در ابتدا به عنوان «اَوَّلُ ما خَلَقَ اللهُ، نوری» غیب کامل بود، در انتها با ظهور ابعاد باطنی شریعت محمّدی (صلوات الله علیه)، ظهور وتعیّن خود را می نمایاند وآن باید توسط کسی باشد که حامل همه ابعاد ظاهری وباطنی شریعت می باشد.
امام زمان (عجّل الله فرجه)؛ تنها راه تکمیل همه ابعاد انسانی:
در قسمت سومِ بحث که موضوع برکات واثرات وجود مبارک امام زمان (عجّل الله فرجه) است، متوجّه می شویم برای تدبیر همه ابعاد انسانیمان، نیاز به مدبّر جامعی داریم که همه مبادی باطنی جان ما را به شکوفایی وکمال برساند، لذا می گوییم:
«حقیقت جامع یعنی انسان کامل - که مدبّر روح انسان است- با توجّه وبه تناسبی که انسان ها باید در خود ایجاد کنند، با ما ارتباط برقرار می کند وما را به جامعیت می رساند».
اگر شما رسیدید به این که یک حقیقت غیبیِ جامعِ معنوی در عالَم هست که قلب او حامل جمیع اسماء الهی است، می رسید به این که برای پرورش دادن همه ابعاد خود باید زمینه تدبیر آن حقیقت غیبیِ معنوی را در جان خود به وجود بیاورید ویا به تعبیری، جان خود را در اختیار تدبیر ودستورات او قرار دهید تا در کمال انسانی به جامعیت برسید. مثلاً شما ملاحظه کنید: غضب، صفت اصلی گرگ است ومی توان گفت او عین غضب است وشهوت، صفت خوک است. امّا همین شهوت وغضب در انسان غضب وشهوت انسانی می شود ودر انسان کامل به اوج انسانی خود می رسد. غضب محمّدی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) عین انسانیت است؛ یعنی این غضب، بهترین غضب دنیاست. نه تنها بهترین غضب دنیا، بلکه آن حضرت (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در عین داشتن آن غضب، بهترین نحوه بودنِ انسان در دنیاست.
این که شما گاهی دل سرد وافسرده اید ونمی توانید با زندگی دنیا کناربیایید، به جهت آن است که بُعدی از ابعاد وجودی تان را رشد داده اید، ولی بقیه ابعادتان معطّل مانده است ودل را به «امیر در میخانه عالم وجود» نسپرده اید. باید او را پیدا کنیم وبگوییم: «امروز امیر در میخانه تویی، تو!» یعنی انسانی در این دنیا هست که امیر ورئیس انسانیت انسان ها است. اگر نشود با او ارتباط پیدا کرد، دنیا در همه ابعادش با ما هماهنگی ندارد، چون فقط انسان کامل است که واسطه فیض است وبه واقع به مدد الهی، مدبّر عالم است. بر این اساس می گویند: راه ارتباط با انسان کامل را باید پیدا کرد. راه که پیدا شد، خود انسان کامل مقامش، مقام «یَهْدُونَ بِاَمْرِنَا»(208) است وبه جهت مقام جامعیتش هدایتِ جامعیت ما را به عهده می گیرد ومعنی به ثمر رسیدن زندگی برای ما مشخص می شود.
امام زمان (عجّل الله فرجه)؛ تنها راه رسیدن به خدا:
در بحث های قبل مطرح شده است که تنها وتنها از طریق انسان کامل که «عین الانسان» است می توانید ابعاد انسانی تان را رشد دهید وبه ثمر برسانید. همان طوری که شما اگر آب بخواهید، فقط از «عین تری» می توانید آب بگیرید، اگر بخواهید در انسانیت کامل شوید، فقط از طریق انسان کامل، می توانید به چنین کمالی دست یابید. ولذا این نکته ظریفی است که شما در دعای ندبه خدا را واسطه می کنید ومی گویید: «خدایا! «وَامْنُنْ عَلَیْنا بِرِضاه»؛(209) خدایا! با ایجاد رضایت قلب امام زمان (عجّل الله فرجه) از ما، بر ما منّت بگذار، که بر قلب ما نظر کند، تا با تجلی نظر مبارک او، تمام ابعاد وجود ما به تعادل لازمه برسد. اگر کسی این علم را نداشته باشد که فقط از طریق انسان کامل می توان به رشد انسانی رسید، تعجّب می کند ومی پرسد چگونه وقتی خود خدا امام زمان (عجّل الله فرجه) را آفریده است، ما از خدا می خواهیم که قلب امام زمان (عجّل الله فرجه) را از ما راضی گرداند، تا از طریق رضایت قلب آن حضرت به مقام قرب الهی نایل شویم. چرا نمی گوییم خدایا خودت از ما راضی باش؟! جوابش این است که خداوند از یک وَجه، از همه چیز به ما نزدیک تر است واز یک وجه آن قدر مقامش بالاست که سال ها باید عبادت کرد وریاضت کشید تا به آن مقام نزدیک شد، لذا از آن وجهی که او از همه چیز به ما نزدیک تر است، از او کمک می گیریم وتقاضا می کنیم تا قلب امام زمان (عجّل الله فرجه) را از ما راضی گرداند، تا از طریق رضایت قلب مبارک آن حضرت، قرب نهایی ما به حضرت رب، برای ما ممکن شود. از طرفی شما در سلوک کامل خود نمی خواهید فقط به سمیع مطلق یا بصیر مطلق برسید، می خواهید به «الله»، یعنی «جامع همه کمالات» نزدیک شوید وفقط امام زمان - که مقامشان مقام جامعیت اسماء است- مقام ارتباط با «الله» را داراست.
در قرآن هر وقت پای اهل البیت (علیهم السلام) در میان است، عموماً موضوع را به صورت حصر مطرح می کند ومی گوید «فقط» آن ها را در کمالات منحصر کردیم، مثلاً می فرماید: «إنّما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ البَیْت»؛(210) یعنی، خداوند اراده کرد فقط شما خانواده را از هر گونه رجس وآلودگی پاک کند. یا می فرماید: «إنَّهُ لَقُرآنٌ کَریمٌ، فی کِتابٍ مَکْنُونٍ، لایَمَسُّهُ إلَّا الْمُطَهَّرُون»؛(211) یعنی با آن قرآن باطنی، هیچ کس نمی تواند تماس داشته باشد مگر مطهرون -که همان اهل البیت باشند- پس این منحصر کردن کمالات در ذوات خاص، یک دقت قرآنی است ولذا امروز هم صِرفاً رئیس میکده ارتباط با قرآن، وجود مقدّس حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) است. بنابراین هیچ راه دیگری نیست.
این عاقلانه ترین برخورد است که می گویید: «خدایا! کمک کن قلب امام زمان (عجّل الله فرجه) از ما راضی بشود»، برای این که جامعیت پیدا کنی وشهوت وخشمت، شهوت وخشم مقدّس شود وبر تو نشورد ولذا باید تمام ابعاد خود را در معرض تدبیر انسان کامل قرار دهی. متأسفانه بعضاً ما وقتی می خواهیم مقدّس شویم، فکرمی کنیم باید غضب وشهوتمان را بازنشسته کنیم، در حالی که باید این دو قوا در حیطه مقام انسانی وارد شود تا نه تنها مزاحم کمالات ما نشود، بلکه منشأ کمالات ما بگردد، همچنان که عبادت هم باید در حیطه مقام انسانی بیاید، وگرنه شش هزارسال عبادت می کنیم وشیطانیم! عبادت شیطان هم منشأ مقاماتی بوده که او را تا مقام ملائکه بالا برده است، ولی عبادت او یک بُعدی بوده است، عبادتی بوده که نهایتش در کنار ملائکه است، ولی خودش را به ولایت انسان کاملی که جامع همه اسماء است نسپرد وبر آن کمالات سجده نکرد.
امام زمان (عجّل الله فرجه)، عین تعادل در انسانیت:
مزه انسانیت را چشیدن خیلی کار می خواهد. اگر فهمیدیم انسانیت یعنی چه، تمام جانمان توجّه به انسان کامل می شود. ما در زیارت «آل یاسین» به تمام ابعاد وجودی امام زمان (عجّل الله فرجه) سلام می کنیم؛ به نشستن وبرخاستن آن حضرت سلام می کنیم ومی گوییم: «اَلسَّلامُ عَلَیْک حینَ تَقُوم، اَلَّسلامُ عَلَیْک حینَ تَقْعُد...»؛ چون تمام حرکات وسکنات انسان کامل عین تعادل وحقّانیت است. انسانیت یک حقیقتی است که وقتی در انسان محقّق شود، آدم به جایی می رسد که بودنش «قرب به حق» می شود!! حالا برای این که ما به چنین مرحله ای برسیم، فقط این راه هست وآن عبارت است از ارتباط با «عین الانسان»، هرکس به اندازه ای که توانست از تجلّی آن حقیقت مبارک، در جان خود بهره بگیرد، در شور ونشاطِ زندگی قرار گرفته است. گفت:
چوبرشکست صبا زلف عنبر افشانش * * * به هرشکسته که پیوست تازه شدجانش
کجاست هم نَفَسی تاکه شرح غصه دهم * * * که دل چه هاکشد از روزگار هجرانش
در بحث علّت وجود حضرت (علیه السلام) باید بیشتر تأمّل کرد، ومتوجّه بود که مطلوب حقیقی ما «انسان کامل» است! در آن فرازِ دعای «ندبه» که شما می گویید: «فَلْیَبْک الْباکون»، باید اهل گریه اشک بریزند، باید آن هایی که می توانند شیون بزنند، شیون کنند، تا آن جا که می گویید: «اَینَ الحَسَنُ اَینَ الحُسَین»؛ یعنی شما می گویید: من شیون می زنم برای این که در صحنه زندگی وفرهنگ جامعه ام «ارتباط» با انسان کامل حاکم نیست؛ حضور مقدّس حضرت (علیه السلام) در عالم ظاهر نیست. چراکه شیون زدن، کار منطقیِ انسانی است که می خواهد با حقیقت عالم یعنی امام زمان (عجّل الله فرجه)، ارتباط پیدا کند. حقیقت امروز تاریخ شما «امام زمان (عجّل الله فرجه)» است، به همین جهت در دعای ندبه به این مضمون می گویید:
هوای کوی تو از دل نمی رود، آری * * * غریب را دل سرگشته با وطن باشد
آفات وهّابی گری:
شما اگر کمی روی مسئله فوق تأمل بفرمایید هرگز معارف دقیق به شما اجازه نمی دهد که مثل وهّابی ها بگویید: «ما با خودِ خدا ارتباط پیدامی کنیم ونیازی هم به واسطه نداریم». ضعف این عقیده را در بحث های «حبّ اهل البیت» به عرض رساندیم که این بدترین محرومیتی است که نصیب انسان می شود. مثل این است که کسی بگوید: «چون خدا ساقی است من آب نمی خورم واز طریق ارتباط با خود خدا- که آب خلق می کند- تشنگی ام را برطرف می کنم»، نتیجه چنین عقیده ای این است که آن شخص از تشنگی می میرد، چون اسم ساقیِ حضرت پروردگار در آب تجلی کرده است، پس اگر می خواهید از سقایت حضرت حق بهره ببرید، باید به آب رجوع کنید که در این حالت به حق رجوع کرده اید، ولی در تعیّن ومظهر اسم سقایت تشنگی ام را برطرف می کنم. حقیقتِ انسانیتِ شما امام زمان (عجّل الله فرجه) است، کسی که به امام زمان (عجّل الله فرجه) متوسّل می شود از امام زمان (عجّل الله فرجه) یک حقیقت مستقل نمی سازد. ما می گوییم: چون امام زمان عبد محض خدا است ومن هم در راستای معرفت به همه اسماء الهی وفلسفه وجودی خود که باید عبد خدا باشم، در منظر عبد مطلق خداست که می توانم بندگیِ خدا را به دست آورم، پس به امام زمان (عجّل الله فرجه) متوسل می شوم. این، یک نکته خیلی علمی ومنطقی است، به طوری که وقتی درست طرح شود آنچنان محکم به قلبتان می نشیند، که تنفّستان عین این اعتقاد می شود؛ متوجه می شوید شما فقط از طریق وجود مقدّس حضرت امام زمان (عجّل الله فرجه) می توانید با خدا ارتباط پیداکنید. چون او حقیقت انسانی شماست، همان طور که حقیقت تریِ هر موجودِ مرطوبی، عین تری یعنی آب است. درست است که وجود همه موجودات را خداوند افاضه می کند، ولی هر موجودی برای رسیدن به کمال خاص خود باید با تعیّن ومظهر تامّ آن کمال که آینه نمایش آن کمال است، ارتباط داشته باشد. همان خداوندی که وجود هر موجودی را عطا کرده مبادی کمال هر موجودی را تعیین فرموده است. وملائکه هر کدامشان مبادی خاصّی از وقایع عالم اند، مثلاً جبرئیل (علیه السلام) مبدأ ظهور علم خداست وبرای برخوردار شدن از علم الهی نیاز به تجلّی نور جبرئیل داریم، برای انسانیت خود نیز نیاز به تجلّی نور انسان کامل (علیه السلام) که مقام جامعیت اسماء الهی است، داریم.
این ها موضوعاتی است که در مورد امام زمان (عجّل الله فرجه) باید به خوبی بحث بشود. حیف است به اسم جلسات امام زمان (عجّل الله فرجه) وبه نام کانون های ارادت به حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) از موضوع معرفت به مقام آن حضرت به راحتی وسادگی رد شویم. هر قدر بتوانیم روی این موضوع بحث کنیم باز هم کم است، چون دریایی از معارف حقیقی را به دنبال خود دارد. همین که پشت در بایستی ودائم با داشتن این گونه معارف در را بکوبی، آخر خودش برکت می آورد ودر باز می شود.
چگونگی بهره بردن از «تنها واسطه فیض»:
حالا عرض بنده این جاست که چگونه با وجودهای غیبی وحقایق عالم وجود، می شود ارتباط پیداکرد؟ جواب اصلی این است که باید موانع رفع بشود، چرا که وجود غیبی، در مکانی نیست تا برویم به او برسیم، او حاضر وناظر است، موانع وجودیِ ما عامل عدم تجلّی انوار غیب است؛ یعنی وقتی خودت می بینی حضرت عین بندگی است، پس باید به نحوی تکلیف «کِبر» خود را معلوم کنی. فضای بین انسان کامل که مظهر رحمه للعالَمین است با شما فضای رحمت است؛ یعنی نمی خواهد بگویی: «من اگر تماماً در همه زوایای وجودم منطبق بر انسان کامل نشوم، امکان هیچ ارتباطی با وجود مقدس آن حضرت برای من نیست»، این حرف ها مالِ وقتی است که فضا فضای رحمت نباشد. امّا بالأخره برای مدد گرفتن از امام زمان (عجّل الله فرجه)، یک نحوه شایستگی ضروری است؛ یعنی شما باید یک سنخیتی را ایجاد کنید. اوّلین سنخیت این است که توجّه به چنین وجودی داشته باشید، دیگر این که امید به ارتباط را در خود تقویت نمایید وسوم این که خود را به مقام انتظار برسانید، انتظار بالاترین عامل پُر برکتی است که در شخصیت مؤمن می تواند ایجاد بشود. اگر شما مسلمان شدید واسلام را پذیرفتید وبه این مرحله رسیدید که در زندگیِ اسلامی، برکاتی نصیب شما می شود ونیز در این مسلمانی پایداری کردید تا آن فرج برسد، خود این کار، بزرگ ترین عبادت است. در دل اعتقاد به اسلام، از «انتظار» خیلی کار می آید. این که امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: «اَفْضَلُ العِبادَه، اِنْتِظارُ الفَرَجِ»،(212) یعنی بالاترین عبادت، انتظار فرج وانتظار گشایش است. منظور از این فرمایش، فقط انتظار ظهور تامّ حضرت نیست که حضرت ظهور کامل کنند. نه؛ این نکته خیلی توسعه دارد؛ می فرماید: هر روز منتظر باش، هر روز هم فرج محقّق می شود وچهره ای از آن حقیقتی که در غدیر پایه گذاری شد ظاهر می گردد. یک روز شیعه علی (علیه السلام) بودن مساوی اعدام بود، ولی همچنان پایداری بر شیعه علی (علیه السلام) بودن، توسط شیعیان، فرج ها را به وجود آورد که بالأخره با آن همه تلاشِ بنی امیه برای پاک کردن پیام غدیر از صحنه تاریخ، در دل امپراطوری عثمانی، در زمان صفویه کشوری شیعه پایه گذاری شد وحالا این سیر با تمام موانعی که در مقابل آن ایجاد کردند ورضاخان ها را بر این ملت تحمیل کردند که حتی با روحانیون وبا چادر زنان که نشانه تقیّد به اسلام بود مبارزه کند، حکومت فقه آل محمّد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به صحنه آمد وفردا إن شاء الله حکومتِ فرزند غدیر بر سراسر جهان ظهور خواهد کرد که بحث آن مربوط به جای دیگر است. بحث ما فعلاً وجوهی است که موجب شایستگی برای ارتباط می شود. آری؛ باید مؤدّب به آداب شریعت بود وحلال وحرام خدا را به خوبی رعایت کرد، بعد هم در حیطه «انتظار فرج» خود را پایدار نگهداشت.
پرده های دیده را داروی صبر * * * هم بسوزد هم نماید شرح صدر
یعنی انتظار وپایداری وصبرِ در دینداری، هم حجاب ها را برطرف می کند وهم با به وجود آوردن شرح صدر، آمادگی برای گرفتن کمال بیشتر فراهم می نماید، پایداری در دینداری، آثار وبرکات بسیار بزرگی دارد. دیانت زمینه می شود تا با پایداری ما بر دیانت، آن برکات به صحنه زندگی بیاید. بنابراین اگر از دینتان انتظار داشته باشید که بدون انتظار فرج، مشکل شما را حل کند، به خودتان ظلم کرده اید. شما وقتی می گویید: «ایّاکَ نَعبُدُ وایّاکَ نَسْتَعینُ»، در دل این جمله لازم است به این مطلب امید داشته باشید که وارد عالَم عبودیت بشوید که آن عالَم، برکاتش خیلی زیاد است، یعنی بعد از گفتن این جمله وهمراه با روحیه انتظار فرج، باید منتظر برکات غیرقابل تصوّر بود.
امام زمان (عجّل الله فرجه) منطقی ترین مقصد:
عقل، متوجّه وجود مقدّس آن حضرت می شود، ودل، او را مطلوبِ خود می یابد وعقل عملی سعی در برنامه ریزی برای ارتباط با آن حضرت دارد، چراکه هیچ چیزِ دیگر دل را قانع نمی کند مگر تعلق به انسان کامل که مقامش عین عبودیت وعین اتصال به حق است. شما هیچ وقت از بودنتان قانع نمی شوید، الّا این که برسید به جایی که بودنتان «وصل به حق» شود. آدم ابتدا می گوید: «اگر این مدرک را بگیرم، اضطراب روحی ام آرامش می یابد»؛ چون فکرمی کند با گرفتن این مدرک، بودنی به مقصد رسیده پیدامی کند. شما بروید از کسانی که چنین مدرکی دارند بپرسید، آیا شما چنین احساسی دارید؟! می گویند: «نه»! باز انسان ممکن است بگوید: «اگر یک زندگی تشکیل بدهم وخانه ووسیله ای که می خواهم به دست آورم، بودنی برای من خواهد بود که همراه است با اتّصال به مقصد». از کسانی که به جاهایی که شما می خواهید برسید، رسیده اند، سؤال کنید آیا احساس به مقصد رسیدن می کنید، واز بودنتان قانع هستید؟ جواب می شنوید: نه، چنین خبری نشده است! باز می گوید: «اگر فرزندانم را به دانشگاه بفرستم وآن ها هم ازدواج کنند، دیگر آن بودنی که می خواستم، پیدامی شود». از کسانی که به این مرحله رسیده اند بپرسید آیا به صِرف رسیدن به این مراحل، بودن همراه با اتّصال به هدف برایشان حاصل شده است؟ یا این که ممکن است برای بعضی ها تازه اول دعواها باشد! امروز یکی از مشکلاتی که در جهان هست ودر کشور ما هم دارد شروع می شود، این است که همسرهایی که فرزندانشان به دنبال زندگی مستقل خود رفته اند وزن وشوهر تنها شده اند، کارشان به دعوا وطلاق می رسد، چرا در آخر عمر جنگ ودعوا شروع می شود؟ برای این که تا حالا فکرمی کردند به این مرحله که برسند بودنشان، بودن مطلوبی است، امّا حالا می بینند که در انتهای زندگی هیچ خبری از آنچه به دنبال آن بودند نیست! شخصی به خانمش گفته بود: «تو خودت را زودتر بازنشسته نکن؛ چون من هم بازنشسته می شوم، بعد دوتایی در خانه دعوایمان می شود»! ببینید: ابتدا انسان چه بودنی را طلب می کند، بعد به جهت درست انتخاب نکردن زندگی، به چه بودنی می رسد؟! فاصله گرفتن از شریعت وغفلت از جلب نظر مبارک امام زمان (عجّل الله فرجه)، به همین جاها ختم می شود! آیا فاجعه ای از این بالاتر می خواهید که آدم در آخر عمر، اول دعواهای خانوادگی اش شروع شود؟! یعنی آدم در انتهای مقصد خود می بیند که وضعش از اوّل هم بدتر است! وما انسان ها این را نمی فهمیم. به قول مولوی؛ می گوید: اگر گاوها می دانستند انتهای این علف خوردن ها، سلاخ خانه است، این قدر با طمع علف نمی خوردند!
گاو اگر واقف ز قصّابان بُدی * * * کی پی ایشان بدان دکان شدی
یا بخوردی از کف ایشان سبوس * * * یا بدادی شیرشان از چاپلوس
ور بخوردی،کی علف هضمش شدی * * * گر ز مقصود علف واقف شدی
می گوید اگر به فکر پشیمانیِ انتهای این نوع زندگی باشی، این چنین با حرص وشوق به دنبال مقاصد وَهمی نمی دوی که انتهایش پشیمانی وهلاکت است.
ترک این فکر وپشیمانی بگو * * * حال وکار ویار نیکوتر بجو
حال ویار نیکوتر بجو تا وقتی به آن حال ویار نزدیک شدی، واقعاً به مقصد حقیقی خود نزدیک شده باشی. مقصد همه ما انسان شدن است ولاغیر، وراه رسیدن به این مقصد جواب دل را به صورت منطقی دادن است، حالا که مشخص شد مقصد ما ارتباط با انسان کامل است، باید متوجّه باشیم این موضوع برای خود راه ورسمی دارد وگرنه «برخیال راست، کج را می خرید».
ما امام زمان (عجّل الله فرجه) را ببینیم یا امام زمان (عجّل الله فرجه) ما را؟
باید پرسید برای ارتباط با امام زمان (عجّل الله فرجه) کدام راه صحیح است؟! «به حضور رفتن» یا «به حضورآوردن»؟ با این مقدمه ای که عرض شد، کدام یک از این دو باید مقصد ما باشد؟ در همین رابطه جملاتی را از حضرت آیت الله جوادی آملی«حفظه الله تعالی» خدمتتان می خوانم وکمی شرح می دهم إن شاء الله راه گشا است. ایشان می فرمایند:
«تلاش ما این نباشد که امام را ببینیم؛ خیلی ها پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را دیدند، ولی به جایی نرسیدند! تلاش کنید امام (علیه السلام) شما را ببینند»، بعد می فرمایند: «ما در قرآن داریم که «وَلا یُکلِّمُهُمُ اللهُ ولا یَنْظُرُ إلَیْهِم یَوْمَ الْقِیامَه»؛(213) یعنی خداوند در روز قیامت هیچ محلی به کفّار نمی گذارد. نه با آن ها سخن می گوید ونه به آن ها نگاه می کند».
پس چنانچه ملاحظه می کنید بزرگ ترین محرومیت برای کفّار این است که خدا به آن ها نظر نمی کند ولذا مصیبت برای ما در این دنیا هم این است که وجودهای قدسی یعنی ائمه معصومین (علیهم السلام) وبه خصوص امام زمان (عجّل الله فرجه) به ما نظر نکنند، چون اگر آن ها به ما نظرنکنند، یعنی اگر نورشان جان ما را در برنگیرد، ما یک حیوانیم. حالا یا گرفتار قوه غضبیه وشهویه خود هستیم ویا در اثر ریاضت های سرگردان، یک جادوگر یا مرتاضیم، هر چیز دیگری هم که باشیم، فرقی نمی کند. من یک صوفی را دیدم که دستش را در دیگ آشِ در حال جوش می کرد واز آن می خورد! این شخص تازه مثل بعضی از حیوان های آتش خوار شده است. این توانایی ها را برای چه می خواهیم؟! به گفته مولوی:
مارگیری اژدها آورده است * * * در شکارش خون دل ها خورده است
از برای آن که گویندش زهی * * * بسته است بر گردن جانش زِهی
مارگیر برای این که مردم به او آفرین بگویند، خود را گرفتار کرده است. این کارها کجا وبه دست آوردن صلاحیتی که بتوانیم افق وجودی مقدّس خود یعنی امام زمان (عجّل الله فرجه) را بشناسیم، کجا! إن شاء الله بعد از این شناخت، صلاحیتی در خود ایجاد کنیم تا نظر مبارک حضرت به ما بیفتد. واقعاً وقتی یقین وعلم به برکتِ نظر آن حضرت پیدا کردیم، وقتی فهمیدیم نظر مبارک ایشان با جان انسان چه کارها می کند، نسبت به محرومیت از آن نظر، باید شیون بزنیم وبنا بر فرمایش دعای ندبه: «فَلْیَبْکِ الْباکُون»؛ باید گریه کنندگان از این فَقْد ونبودن امام زمان (عجّل الله فرجه)، گریه کنند! چون وقتی عظمت مسأله را فهمیدیم، می بینیم در راستای نداشتن نظر امام (علیه السلام) به خودمان، عاقلانه ترین کار شیون زدن است! چون در آن صورت هیچ چیز نداریم، همه چیزمان رفته است! مادر وقتی بچه اش جلوی چشمش زیر ماشین می رود وتلف می شود، شیون می زند. یعنی خلأ فرزند خود را احساس می کند وشیون می زند، چون متعلَّق محبّتش از جلو چشمش رفت، محبّت هست ولی متعلَّق آن از بین رفته است. اگر نتوانیم نظر مبارک امام زمانِ خود را جلب کنیم، عملاً قلب ما بی قبله شده است ونوری از آن قبله به ما نمی رسد واین مصیبت بزرگی است. پس بنا به فرمایش حضرت آیت الله جوادی«حفظه الله تعالی» باید بیشتر برای ایجاد رضایت قلب امام زمان (عجّل الله فرجه) تلاش کرد تا ایشان به ما نظر بفرمایند. آیت الله جوادی«حفظه الله تعالی» در دیداری که اعضای مؤسسه انتظار نور با ایشان داشتند، فرمودند:
«منکران مهدویّت پس از آن که در نفی آن ناتوان می شوند، آن را تخریب می کنند... باید پژوهشگران ومحققان با دقّت وژرف اندیشی، آنچه در مورد حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) هست را از هم تفکیک کنند تا مدعیان رؤیت امام (عجّل الله فرجه) بساطشان را جمع کنند، زیرا مردم به شدت به حضرت علاقمندند. اگر کسی ادعای رؤیت کند وظاهر الصلاح هم باشد، ممکن است مقبول مردم واقع شود ومشکلاتی را به وجود آورد... اگر کسی در حالتی شخصی را دید که او را از بیراهه کمک می کند ویا شفا می دهد، گمان نکند وجود خود حضرت است. حضرت شاگردان فراوانی دارند که به وسیله اولیاء خود، شخص را کمک می کنند یا به او امر می کنند از جانب خداوند کاری را صورت دهد، نه این که آن شخص خود حضرت است. ولذا اگر کسی هم واقعاً شرفیاب شد وبازگو کرد، نباید قبول کنیم، نه این که بگوییم دروغ می گوید، بلکه ما نباید قبول کنیم وگرنه سنگ روی سنگ بند نمی شود... تکذیب به معنای این که شما دروغ می گویید وحضرت غیرقابل دیدن است، نیست» (214)
یکی از نزدیکان آیت الله کشمیری (رحمه الله) در رابطه با موضع گیری ایشان نسبت به کسانی که ادعای تشرف داشتند می فرماید:
«ایشان نه تنها در این مورد ادعایی نداشتند، بلکه به ندرت هم پیش می آمد که قضیه تشرف فردی را تأیید کنند، حتی در مورد گذشتگان هم خیلی با احتیاط صحبت می کردند. ما چند بار خود شاهد بودیم در مورد کسانی که می آمدند وادعای رؤیت می کردند، ایشان ابتدا تأملی می کردند، یعنی در درون خود به کند وکاوی می پرداختند، بعد می فرمودند: «این مسائل را جدی نگیرید!»(215)
ونیز در همین رابطه از قول ایشان نقل می کنند:
«ایشان با این موضوع که شخصی حضرت را ببیند وادعا کند مخالف بود. از خود ایشان نیز کسی یک کلمه در این مورد نشنید، چراکه عقیده شان این بود که امام زمان (عجّل الله فرجه) سرّ خدا است وملاقات با آن بزرگوار هم باز سرّ است واگر کسی مدعی این قضیه بشود، این معنای سرّ بودن از بین خواهد رفت. این اشاره هم در صحبت های ایشان بود که تشرف، یک حالی، یک هدیه ای برای انسان می آورد که ادعا کردن، آن را از بین خواهد برد»(216).
علامه طباطبایی (رحمه الله) در همین رابطه می فرمایند:
«غرض که گمان نویسنده این است که به جهت جلوگیری از این دعاوی باطله ودکان شیاطین مجسمه، حضرت نوشتند از برای سفیری که سفیر چهارم بود که دیگر نایبی برای خود نصب نکن... وهر کس بعد از این، ادعای رؤیت نماید، او را تکذیب نماید... وحضرت به لفظ ادعا تعبیر فرموده:«مَنِ ادَّعَی الرّؤیَه»؛ یعنی، کسی که ادعا نمود که خدمت امام می رسم، او را تکذیب کنید که خود این ادعا، دلالت بر کذبش می باشد، زیرا اگر خدمت امام می رسید واو را مشاهده می نمود واخذ فیوضات می کرد، هرگز ادعایی نداشت واظهار چنین موهبت وسرّی را نمی کرد، پس آن کسانی که خدمت حضرت رسیده اند، ابداً ادعایی نداشته اند، بلکه همین قدر می گویند در فلان مرحله یا فلان گرفتاری، شخصی نمایان شد وما را نجات داد، یا این که به ایماء واشاره می رسانند که دعا وکلامی از ناحیه ای به ما رسیده، یا آن که رفقا از حالات وحرکات وکلماتش گمان برند که او خدمت حضرت رسیده»(217)
به هر حال آنچه باید مورد توجه قرار گیرد، حضور آن حضرت است به نحوی که از قلب های مؤمن غایب نیست وهرکس به اندازه ای که وارد وادی ایمان شده است می تواند با چشم قلبِ خود از وجود با برکت حضرت بهره ببرد. از امام کاظم (عجّل الله فرجه) در وصف امام زمان (عجّل الله فرجه) داریم که می فرمود: «یَغیبُ عَن اَبْصار النّاس شَخْصُهُ ولا یَغیبُ عن قلوب المؤمنین ذِکرُهُ»(218)؛ شخص او از چشم مردم غایب است، ولی یاد او از قلوب مؤمنین غایب نیست. باز امام رضا (عجّل الله فرجه) در وصف آن حضرت می فرمایند: «لا یُرَی جِسْمُهُ».(219)
با توجه به مسائلی که عرض شد؛ سعی می کنیم سؤالاتی که فرموده اید را در حدّ ممکن جواب دهیم تا إن شاء الله مسئله بیشتر روشن شود.
چگونگی ملاقات با امام زمان (عجّل الله فرجه):
سؤال: رؤیت قلبی امام، با رؤیت بصری امام چه تفاوتی دارد؟
جواب: ابتدا به این نکته باید توجه داشته باشید که آن هایی که می گویند امام (عجّل الله فرجه) را دیده اند، دو گونه اند: یکی کسانی که یاران امام را دیده اند، ویکی هم کسانی که به رؤیت قلبی واتحاد با حقیقت امام رسیده اند.
الف: ملاقات با یاران امام زمان (عجّل الله فرجه): یک وقت شخصی در بیابانی مثل صحرای عرفات، چادر محلّ استراحتش را گم کرده است ومتوسل به وجود مقدس حضرت می شود تا راهنمایی اش کنند. حالا به کمک یاران حضرت بقیه الله (عجّل الله فرجه) به چادرش راهنمایی می شود. اساتید ما در رابطه با این نوع ملاقات مثال زیبایی می زدند؛ می گفتند: وقتی چوپان گله گوسفدان را به چرا می برد، آن گوسفندِ ضعیفی را که در آخر گله است ونمی تواند همراه با گله بیاید، بغل می کند وجلوی گله می گذارد. حالا این گوسفند ضعیف به آن قوچ هایی که خودشان جلوی گله دارند می روند نباید افتخار بکند که چوپان مرا آورد وجلوی شما گذاشت؛ آری رحمت وجود مقدّس امام (علیه السلام) این قدر زیاد است که اگر بیچاره ای استغاثه کند که «ای امام زمان! من را کمک کن تا به چادر محلّ سکونتم برسم»، ایشان هم همان طور که آیت الله جوادی«حفظه الله» فرمودند از طریق یکی از یارانشان به او کمک می کنند. این حادثه ها را در حدّ ملاقات با امام زمان (عجّل الله فرجه) نباید قلمداد کرد به طوری که بخواهیم امام (علیه السلام) را در این نحوه کار ها بنگریم؛ آری این حادثه ها برای این که بفهمیم مددرسانی غیبی در عالم هست که درمانده ها را مدد می کند، خوب است ولی حدّ امام زمان (عجّل الله فرجه) خیلی بالاتر از این حرف ها است وبرای اثبات وجود مقدّس حضرت در عالم راه های فوق العاده پر ثمرتری هست که اگر کمی مسأله را درست روشن کنید، مطمئن باشید آدم تعجب می کند! «چطور می شود کسی بگوید: «امام زمان (عجّل الله فرجه) نیست؟!»
پیشنهادم این است که وقتتان را روی این چیزها نگذارید که بخواهید راهنماشدگان در بیابان ها را دلیل وجود امام ونمونه ارتباط با امام زمان (عجّل الله فرجه) بدانید. آری؛ این ها هست، دروغ هم نیست، پذیرفتن مسأله هم خیلی راحت است. ولی مطالب وحقایق دیگری هست که این مسائل نزد آن ها هیچ است. همان طور که فرمودند: «اصلاً وقتت را صرف نکن که امام زمان (عجّل الله فرجه) را ببینی. سعی کن آن حضرت به شما توجّهی بکند»؛ چراکه او به وسعت هستی است. شما کسی را که به وسعت هستی است چگونه می خواهی ببینی؟! در چه حد پایین بیاید که تو او را ببینی؟! تو کاری کن که افق جانت را به چنین وجود مقدّسی وصل بکنی، او به اذن الهی مدیر هستی وواسطه فیض است. در مورد واسطه فیض بودن حضرت (علیه السلام) یک چیزی می گوییم، یک چیزی می شنویم. وقتی که فهمیدید مقام حضرت یعنی چه، کاری می کنید که آن جامعیتِ اسماء الهی، یعنی امام زمان (عجّل الله فرجه)، به شما نظرکند، تا تمام وجودتان نوری در جهت عبودیت شود. آری! این مسئله به معنی آن نیست که آن مقام دارای تعین شخصی نمی باشند واز طریق تعین شخصی با افراد مرتبط نیستند.
ب: رؤیت قلبی واتحاد با حقیقت امام (علیه السلام): در مورد رؤیت قلبی قضیه از این قرار است که عدّه ای تلاش می کنند کاری کنند که امام (علیه السلام) به آن ها نظر بکند. واگر درست عمل کنند موفق هم می شوند. گاهی حرکات وسکنات وکلمات علمای بزرگ ویا این جوانان مخلص را ملاحظه کنید، اصلاً نمی شود این عزیزان بدون نظارت امام (علیه السلام)، این حالات قلبی وعبادی را داشته باشند. یک جامعیتی همراه با شعور وحکمت، در شخصیت این ها نمایان است. معلوم است دلشان متأثر از نور امام (علیه السلام) است. بعضی ها از این بالاتر می آیند؛ آن نظر را حس هم می کنند؛ متوجّه می شوند این حالت چیز جدیدی است. بعضی از اولیاء هستند - حالا یا به اشاره چیزی می گویند یا نمی گویند- که امام (علیه السلام) به آن ها نظر می کند ومی فهمند که این حالت باید از طرف امام باشد واین نوع رؤیت، رؤیت قلبی است وبرکاتش هم بسیار زیاد است، چون در این نوع رؤیت، نور وجود مقدس امام معصوم (علیه السلام) جان وقلب انسان را متأثر کرده وجهت داده است.
نظر امام (علیه السلام) بر موطن «قلب»، «خیال» و«حسّ»:
نظرکردن امام به این عزیزان، در سه موطن ممکن است؛ یا درموطنِ قلب، یا در موطنِ خیال ویا در موطن حس. بزرگانی که مفتخر به جلب نظر مبارک حضرت بر قلبشان می شوند خیلی به وَجْد می آیند؛ می بینند این حالت قلبیِ جامع، دارای آثار خاصی است که حاصل نظر مبارک امام (علیه السلام) است. وقتی با حالات قبلی خود مقایسه وجمع بندی می کنند، می بینند این یک شعور الهی فوق العاده جامعی است. این حالت در این افراد به جهت نظر مبارک امام (علیه السلام) در موطن قلب سالکانِ واصل است؛ البته ممکن است این نظر در عین این که در قلب محقّق می شود وقلب به یک شعور جامع دست می یابد، به خیال هم سیر کند ودر نتیجه رؤیت قلبی همراه با رؤیت با چشم باطنی خواهد بود وممکن است که تا خیال او سیر نکند، بلکه امام (علیه السلام) در همان موطن قلب به او نظر داشته باشند واو هم از همان موطن قلب به امام (علیه السلام) نظر کند، همان طور که ما گاهی در موضوعی تعقّل می کنیم ولی خیال ما تحت تأثیر موضوع دیگری است. البته کسی که نظر امام (علیه السلام) را به صورت جامع در قلب وخیال دارد مقامش بالاتر از کسی است که فقط در موطن قلب از نظر امام (علیه السلام) بهره می گیرد. حالت جامعیت در قلب وخیال برای انسان شیرین تر است وشعف بیشتری پیش می آورد. گفت:
گوشم شنیدقصه محبوب ومست شد * * * کوقِسمِ چشم؟!دیدنِ محبوبم آرزوست
یک مرتبه از رؤیت آن است که نور امام (علیه السلام) فقط در موطن خیال برای سالک تجلّی کند، مرحله بسیار شیرینی است، انسان با نور امام (علیه السلام) همراه با صورتی مبارک روبه رو می شود ومراتبی از معارف برایش حاصل می گردد. برای مقایسه حالت اوّل با حالت دوم، حالت اولیایی را که در بهشت مقامشان مقام «عِنْدَ مَلیک مُقْتَدِر» است با مقام کسانی که در بهشت مقامشان مقام «فی جَنّاتٍ ونَهر» است در نظر بگیرید، مقام کسی که در موطن قلب با امام (علیه السلام) ارتباط دارد شبیه مقام کسی است که در مقام «عِنْدَ مَلیک مُقْتَدِر» است ومقام کسی که در موطن خیال از نظر مبارک امام (علیه السلام) بهره برداری می کند، مقام کسی است که در بهشت در موطن «فی جَنّاتٍ ونَهر» است ومقام کسی که نظر امام (علیه السلام) را در جامعیت قلب وخیال دارد، مثل کسی است که در بهشت هر دو مقام را دارد، که البته در بهشت کسی که در مقام «عِنْدَ مَلیک مُقْتَدِر» است، مقام «فی جَنّاتٍ ونَهر» را هم دارد، ولی در عالم دنیا امکان جدایی این دو هست.
یک رؤیت هم در عالم حس داریم، یعنی یک صورتِ صرف، که در موطن خیال ویا در موطن عالم مادّه برای فرد تجلّی می کند. وعموماً برای رفع حوائج جزئیّه است که دیگر آن نورانیتِ معارف که در آن دو موطن بود در این جا نیست. اکثر کسانی که فکر می کنند امام (علیه السلام) را در عالم حسّ دیده اند، با یکی از اولیای ایشان روبه رو شده اند وتازه اکثر این رؤیت ها در موطن خیالشان برایشان ظاهر می شود، امّا نمی فهمند که دارند در عالم خیال هدایت می شوند، چون اکثراً می گویند: امام را دیدیم، بعد برگشتیم، دیدیم نیستند. حالا آیا امام پشت یک دیوار مخفی شدند؟ یا از ابتدا یکی از یاران حضرت در منظر خیال آن فرد نزول کرد وپس از راهنمایی لازم، صعود کرد واز منظر خیال آن فرد خارج شد. البته مسئله دیگری هم در رابطه با خود حضرت مطرح است که ایشان می توانند هر وقت به هر شکل وبا هر بدن ظاهر شوند وهر وقت خواستند بدن خود را از ظهور به غیب ببرند، سربازان خلیفه رفته بودند در سرداب سامرا دنبال حضرت می گشتند! فکر می کردند امام (علیه السلام) این قدر ناتوان است که حالا که در صورت جسمانی نازل شده اند نمی توانند آن صورت جسمانی را صعود دهند وبه حالت غیبی ومعنوی درآورند. در بحث «نحوه حضور حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) در هستی»(220) عرض شد؛ امام دارای ظهور وبطون اند؛ یعنی هر جا خواستند وبه هر تعداد از بدن که خواستند ظاهر می شوند وبعد بدن وجسم خودشان را جمع می کنند وبه عالم غیب صعود می دهند، بعد دوباره هر جا خواستند خودشان را ظاهر می کنند. حضرت حجّت (علیه السلام) واسطه فیض هستی وصاحب تمام عالم است، ولذا هرقدر خواست بدن برای خودش ایجاد می کند، موقعیت ومقام آن حضرت در هستی با ما فرق می کند واین غیر از آن است که بعضاً یکی از یاران حضرت بر خیال ودرون کسی ظاهر شود ومددهای جزئیه ای که لازم است به او بکنند وبعد هم از خیال او خارج شوند واو فکر کند یک مرتبه غیب شدند.
چه کسی رؤیت شده؟ رؤیت قلبی ورؤیت بصری اگر از آن وجه باشد که امام (علیه السلام) نظر می کنند، همه اش خوب است، امّا شما روی این نکته عنایت داشته باشید که شخص رؤیت شده آیا خود امام (علیه السلام) بوده اند یا حضرت خضر ویا یکی از ابدال واوتاد؟! بحث دراین موضوع تازه اوّل بحث است؛ مثلاً اگر یکی از نیرو های رزمنده در جبهه گم شد، بعد کسی آمد راه را به او یاد داد، آیا درست است که سریعاً نتیجه بگیریم که وجود مقدّس امام زمان (عجّل الله فرجه) بوده اند؟ می دانید که امام (علیه السلام) ابدال واوتاد دارند. فرزندآیت الله امینی خودشان ناظر یکی از مأموران حضرت بوده اند، در کتاب «کراماتی از علماء» قضیه اش هست که چگونه آن روحانیِ مدرسه علمیه تبریز جانشین یکی از ابدالی می شوند که به تازگی فوت شده بوده است، وفرزند علامه امینی، خودشان ناظرند که چگونه آن روحانیِ مدرسه غیب شد. بالأخره عده ای هستند که مأموران امام اند وبرای دست گیری می آیند، حالا به هر دلیلی، چون سعه شخص آنقدر نیست که بتواند نور خود امام (علیه السلام) را تحمّل کند، می آیند وکمکش می کنند. آن رزمنده بسیجی می گفت: چند روز نان وآب به من می دادند، وبعد هم کمکم کردند ومرا به نیروهای اسلام رساندند. در این گونه موارد عموماً یکی از ابدال است که آمده وکمک کرده است. این ها همه از نوع رؤیت صادق است، بحث رؤیت های کاذب جدا است وعرض خواهیم کرد.
برگردم به بحث؛ آن دو نوع رؤیت که عرض کردیم را عنایت داشته باشید: «رؤیت قلبی، یک نوع اتّحاد قلب با حقیقت امام (علیه السلام) است»، وانسان برای مفتخرشدن به این نوع رؤیت، باید بالا رود. و«رؤیت در خیال، نزول امام است در موطن خیال». رؤیت در خیال «شور» خوبی می آورد، امّا بالأخره یک نحوه «نزول» است. بعضی ها به لطف وکرم الهی از طریق قلبشان با نور امام (علیه السلام) مراوده می کنند، چراکه قلب، ظرفیت فوق العاده ای برای درک انسان کامل دارد، در حالی که خیال دارای محدودیت است وحس هم که ظرفیتش بسیار محدود است.
حالا در مورد رؤیت امام (علیه السلام) در موطن حس عنایت داشته باشید که همین حالا هم که شما این میز را می بینید عملاً صورتی مناسب این میز در ذهن خود دارید که شما به آن علم دارید واین طور نیست که میزی که به آن علم دارید ودر ذهن شماست از نظر جنس ووزن همان میز موجود در بیرون ذهن شما است، بلکه به جهت آن که صورت علمی این میز در ذهن شما وآن صورت علمیِ همین میز خارجی است، به این عمل، رؤیت حسّی می گویید. حالا اگر یکی از یاران امام (علیه السلام) در همین حد برای کسی ظاهر شدند ما آن را رؤیت حسّی می گوییم وآن فرد هم به واقع همان احساسی را در مورد واقعی بودن او دارد که نسبت به میز خارجی دارد وبرای آن فرد هم که به این رؤیت مفتخر شده مشکل است تشخیص دهد که امام (علیه السلام) را دیده یا یکی از یاران حضرت را دیده است، مگر این که خودش فکر کند مگر می شود به این راحتی ها مقام عظمای امام (علیه السلام) برای او ظهور کنند!(221) بلی یک وقت حضرت صاحب (علیه السلام) می خواهند پیامی به شیعیانشان بدهند که آن فرد یا افراد باید قلبی آماده وظرفیتی کامل برای آن پیام داشته باشند، آن جا موضوع فرق می کند مثل رؤیت نوّاب چهارگانه حضرت که رؤیت آن ها، رؤیت حسّی خودِ وجودِ مقدّس امام (علیه السلام) بوده است.
سؤال: دغدغه منتظر حقیقی چه چیزی باید باشد؟
جواب: به نظرم در حین بحث، جواب این سؤال را تا حدّی عرض کردم؛ که بالأخره ما «امام» می خواهیم، وامامی هم می خواهیم که جامعیت اسماء را به ما بدهد، تا ما در ثمردهی به همه ابعادمان موفق بشویم وهمه ابعادمان در بندگی خدا قرار گیرد. این است که عرض می کنم: اصلاً به دیدگاه هایی که آرزوی جوانان را در حدّ رؤیت جسمی امام (علیه السلام) پایین می آورند، بدون این که آن ها را متوجّه مقام امام (علیه السلام) بگردانند، دل نبندید. این طور به ذهن می آید که بعضی از این جریان ها در رابطه با ملاقات با امام زمان (عجّل الله فرجه) بیش از آن که کارشان ارائه معارف باشد، به بهانه این که چه کسی امام زمان (عجّل الله فرجه) را دیده است، بیشتر منظورشان مطرح کردن اشخاص است وملاقات با امام زمان (عجّل الله فرجه) به یک دکان وکسب وکار شبیه شده است تا به یک مکتب معرفتی. نباید جوانان را به چنین آرزوهایی مشغول کنیم که: «عده ای امام زمان (عجّل الله فرجه) را دیده اند، ای کاش ما هم آن حضرت را ببینیم!»! از طرف دین کجا چنین دستوری داریم؟! واز این نوع رؤیت ها به فرض هم که صادق باشد، چه کاری می آید؟! شما به امام زمان عزیز (علیه السلام) بگو من می خواهم با تمام وجود قلبی ام با شما ارتباط پیدا کنم، تا من را آدم کنید.
فرمایش آیت الله بهاءالدینی (رحمه الله) را با حرف های دیگر مقایسه کنید، ببینید ایشان چه می گویند وبقیه چه می گویند! ایشان می فرمایند که: اگر امام زمان (عجّل الله فرجه) به شما نظر کند، «مبادیِ میل شما تغییرمی کند». نمی دانم، غصّه ای از این بالاتر هست که میل هایمان به جهت آلوده بودن مبادی اش، زندگی ما را از جهت اصلی خود منحرف کرده است. کسی که بفهمد ریشه دوری از حق وحقیقت کجا است، می فهمد تغییر مبادیِ میلِ آلوده به مبادی میلِ سالم، چقدر قیمتی است وچگونه انسان را از ظلمات وارد نور می کند. همه مشکل ما این است که: میل هایمان در کنترل هوسمان است. ای چشم! تو با چه مبنا وبرنامه ای می بینی؟! ای گوش! تو بر اساس چه انگیزه وبرنامه ای می خواهی بشنوی وشنیدن خود را دنبال کنی؟! ای دل! ای عقل! ای شکم! ای شهوت! با انگیزه های غیرالهی وبا مبادی غیرسالم، من را بیچاره کرده اید! حضرت آیت الله بهاءالدینی (رحمه الله) می گوید: یک راه بسیار پربرکت هست که مبادی میل، الهی بشوند وآن نظر امام زمان (عجّل الله فرجه) به قلب ما است وما در رابطه با امام زمان (عجّل الله فرجه) این را می خواهیم. این شخصی که در صحرای عرفات گم شده بود، آدم ساده وضعیفی بوده، چون در شرایطی که بقیه گم نشده اند او گم شده است، حالا اگر توسل کند که «ای امام زمان! من را نجات بده». بالأخره به کمک امام (علیه السلام) نجات پیدا می کند، آیا کرم امام این قدر نیست که او را نجات بدهد؟! مسلّم به او کمک می کنند، ولی وقتی هم که او راه را پیدا کرد وبه محل اسکان رسید، همان آدم قبلی است! این رؤیت، رؤیتی نبود که این شخص را حامل معارف عالیه امام (علیه السلام) کرده باشد، چون از امام (علیه السلام) خواست که مرا به محل اسکانم برسان، او از امام (علیه السلام) نخواست که «به من نظر بکنید». در حالی که اگر امام زمان (عجّل الله فرجه) به کسی نظربکند، مبادی میلش عوض می شود. این که میل های آدم در تعادل قرار گیرند ومیلی بر میلی غلبه نکند، بسیار پر برکت است. میل فکری، میل قلبی، میل جسمی، میل روحی، جای این میل ها کجاست؟ فقط با «خدا، خدا گفتن» مسأله حل نمی شود، چون خدا وسیله ای برای متقی شدن وبه قرب الهی نایل شدن، گذاشته؛ وفرموده است: «یا اَیّهَاالَّذینَ آمَنُوا إتَّقُو اللهَ، وابْتَغُوا إلَیهِ الوَسیلَه».(222) ای مؤمنان! تقوا پیشه کنید ودر راه رسیدن به او وسیله ای مناسب جستجو نمایید. این آیه می فرماید: «حالا که می خواهی متّقی بشوی، به دنبال وسیله برو»؛ پس برای تقوا یک وسیله خاص می خواهیم؛ «إبْتَغُوا إلَیهِ الوَسیله»؛ «به سوی او به دنبال وسیله مناسب باشید» نه یعنی «برو فرش بخر»، بلکه برو وسیله متّقی شدن را پیدا کن. وقتی میل ها تصحیح شد، تقوا واقع می شود وتصحیح میل ها را هم که جز توجه ونظر مبارک انسان کامل پدید نمی آورد زیرا او حجّت خدا است تا در مسیر بندگی خدا ما تنها وبی حجت نباشیم.
حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: «در زمان مهدی (علیه السلام)، یَعْطِفُ الْهَوَی عَلَی الْهُدَی إِذَا عَطَفُوا الْهُدَی عَلَی الْهَوَی ویَعْطِفُ الرَّأْیَ عَلَی الْقُرْآنِ إِذَا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَی الرَّأْیِ»،(223) در زمان ظهور آن حضرت، میل های نفسانی به هدایت الهی برگردانده می شود، در حالی که در آن هنگام هدایت الهی را تابع میل های خود کرده بودند وآن حضرت اندیشه های مردم را به سوی قرآن معطوف دارد، در حالی که در آن هنگام قرآن را بر اساس اندیشه های خود تفسیر می کنند. به عبارت دیگر با ظهور مبارک آن حضرت، فرهنگ حاکم بر جامعه ومناسبات بین انسان ها سراسر الهی می شود، حال همین حالت، یعنی تغییر جهت میل ها واندیشه ها به طرف هدایت الهی، وقتی هم امام زمان (عجّل الله فرجه) بر قلب انسان نظر کنند، در جان انسان به وجود می آید.
محرومیتی خودخواسته:
سؤال: آیا برای دیدنِ حضرت، حدّ خاصی لازم است؟
جواب: به نظر من اگر صلاح ما باشد که رؤیت بصری حضرت نصیبمان شود، خود حضرت اراده می فرمایند وعملی می شود، ولی حرف من این است که شما با رؤیت بصریِ حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) دنبال چه چیزی هستید؟ اگر به دنبال این هستید که به جان شما نظرکنند تا مبادی میلتان عوض شود وآن میل ها الهی شوند، بسیار خوب است. امّا یک وقت متوسل به آن حضرت می شوید؛ که «من می خواهم شما را ببینم»، حالا اگر آمادگی نداشتید ودعایتان مستجاب نشد مأیوس می شوید وفکر می کنید آدم بدی هستید که به شما توجّه نکردند، در حالی که ممکن است آدم بدی هم نباشید، منتها ظرفیت رؤیت امام (علیه السلام) را نداشته باشید ویا مصلحت شما نباشد. ما سرّ برخوردهای متفاوت اهل البیت (علیهم السلام) را با خودمان نمی دانیم. ولی می دانیم که انتظارشان از ما چیز دیگری است. همه تأکید من این است که شما ببینید با این تقاضاهای عوامانه چه چیزی را به دست می آورید وچه چیزی را از دست می دهید. این جاست که با این تقاضاها، وسعتِ شناخت حقیقی امام زمان (عجّل الله فرجه) وارتباط با او را نمی بینید وشخصیت تان را جهت ارتباط کامل با نور جامع انسان کامل تنظیم نمی کنید ومتوجّه نیستید چه کمالاتی از دست شما می رود.
به نظر بنده امام خمینی (رحمه الله) به لطف الهی در پرتو نور جامعیت نظر مبارک حضرت امام زمان (عجّل الله فرجه) بودند واین همه جامعیت وتعادل که در ایشان بود، بدون نظر انسان کامل که جامع اسماء الهی است، ممکن نبود. امام خمینی (رحمه الله) فقیهی است عارف وسیاستمداری است فیلسوف، وچنین جامعیتی بسیار نادر است. حالا شما ببینید ایشان در کتاب ها وسخنرانی هایشان چگونه تلاش می کنند وارد اندیشه امام زمان شناسی وهماهنگی با امام زمان (عجّل الله فرجه) شوند، نمونه اش کتاب ارزشمند «مصباح الهدایه الی الخلافه والولایه» است که چگونه ما را متوجه معارف بلندی از امام شناسی ومقام امام (علیه السلام) در هستی می نماید.
یک قضیه ای خدمتتان عرض کنم تا ببینید امام خمینی (رحمه الله) در رابطه با امام زمان (عجّل الله فرجه) کجاها را می نگریستند. یکی از روحانیون رده بالای سپاه می گفتند: دو نفر از بسیجی ها در جبهه ادعای رؤیت امام زمان (عجّل الله فرجه) کردند، طوری هم رؤیت خود را نقل می کردند که همه اطرافیان ادّعای آن ها را قبول کرده بودند. خود آن مسئول محترم هم که آدم دقیقی است، می گفت: ما هم دیگر قبول کردیم که یک خبرهایی هست، حتّی از همدیگر هم که جدایشان می کردیم، باز می دیدیم هر دو در یک شب می گفتند: امام زمان (عجّل الله فرجه) را دیدیم. ما هم می دیدیم حرف هایشان با هم یک ارتباط وهماهنگی دارد! یک مرتبه با این که از هم جدا بودند آمدند وگفتند: دیشب امام زمان (رحمه الله) تشریف آوردند وپیامی دادند وما باید آن پیام را به آقای «خمینی» برسانیم. او می گفت: ما دیگر باورمان آمده بود که این ها در عین این که جدا هستند واین طور متقن ومحکم یک حرف را می زنند باید خبری باشد. رفتیم خدمت امام خمینی (رحمه الله)، ووقایع را برایشان تعریف کردیم وعرض کردیم از طرف امام زمان (عجّل الله فرجه) برای شما پیام دارند. آن مسئول محترم سپاه می گفت: امام چیزی نگفتند واصلاً محل نگذاشتند. فهمیدیم که انگار نخواستند چیزی بگویند. لذا به جبهه برگشتیم ودوباره دیدیم این ها شب خواب دیدند که امام زمان (عجّل الله فرجه) به ما گفته اند که: «حتماً باید این پیام را خودتان به آقای خمینی برسانید»، آن آقا می گفت: ما ترسیدیم نکند حرف مهمّی باشد، خدمت امام خمینی (رحمه الله) رفتیم وعرض کردیم این ها می گویند که از طرف امام زمان (عجّل الله فرجه) برای شما پیامی دارند، شواهد هم نشان می دهد که این ها یک چیزی دیده اند، اجازه بدهید بیایند. ولی امام (رحمه الله) دوباره بی محلی کردند وما دوباره اصرارکردیم، نهایتاً ایشان گفتند: بروید به این ها بگویید: به امام زمان بگویند که کتاب شعر من که گم شده است کجاست؟! آن برادر مسئول می گفت: ما رفتیم وهمین جمله امام (رحمه الله) را به این ها گفتیم، این ها هم چیزی نگفتند، ولی دیگر از آن به بعد امام زمان دیدن تمام شد. هنوز هم ما نمی دانیم قضیه چی بود، امّا بنده یک نکته در این واقعه می فهمم وآن این که چرا امام خمینی (رحمه الله) اصلاً کاری با این کارها وحرف ها ندارند؟! چون مسئله وجود مقدّس امام زمان (عجّل الله فرجه) وارتباط آن حضرت با ما در فرهنگ وسبک وسیاقی است غیر از این امام زمان دیدن ها که در عوام مطرح می شود. ما باید در ارتباط با امام زمانمان به دنبال آن سبک وسیاقی باشیم که امام خمینی (رحمه الله) نمونه خوبی از آن ارتباط هستند واز طریق آن نوع برخورد، موجب شخصیت جامعی برای خود ومنشأ خدماتی برای دیگران گشتند. دقت کنید ونگویید: «امام خمینی (رحمه الله) خودشان با امام زمان (عجّل الله فرجه) میزگرد دارند ودیگر به این ملاقات هایی که آن دو بسیجی داشتند، نیازی ندارند». اصلاً ارتباط با امام زمان (عجّل الله فرجه) این گونه نیست که بنشینند با هم گفتگو کنند. بلکه تشعشع است، نور است، معرفت وبصیرت اجمالی است، خود فردی که مورد توجه امام (علیه السلام) قرار گرفته است این بصیرت اجمالی را باید تفصیل دهد. وآنجا هم که دارای تفصیل است خود شخص باید تفسیر کند. البته این شخص در چگونگی تفصیل وتفسیرِ آن تشعشع، دائماً در حال خوف ورجاست، هر کس که باشد.
هر کدام از اعاظم بزرگ که یک نحوه مورد نظر مبارک امام زمان (عجّل الله فرجه) هستند جای خود، ولی آن جامعیتی که نیاز جهان امروز است همانی است که امام زمان (عجّل الله فرجه) لطف کرده وامام خمینی (رحمه الله) گرفته است. وفرهنگ امام خمینی (رحمه الله) هم این گونه نبود که دنبال رؤیت بصری امام زمان (عجّل الله فرجه) باشند. این حرف هایی که امروزه در جامعه وتوسط بعضی از مدّاحان در رابطه با رؤیت امام زمان (عجّل الله فرجه) مطرح است، در فرهنگ اولیاء اصلاً وجود ندارد. امام خمینی (رحمه الله) با این برخوردی که با آن دو نفر کردند می خواهند عملاً بفرمایند حضور وارتباط امام زمان (عجّل الله فرجه) با افراد به این شکل ها نیست، وامام زمانی که این ها می شناسند واز طرف او برای من پیام آورده اند، نمی داند کتاب شعر من کجاست. حالا این ها آمده اند پیام او را به من بدهند! ما امام زمانی می خواهیم که کارهای دیگری می تواند بکند، کاری که بشود به کمک انوار الهیِ آن حضرت این قرآن را به بشریت عرضه کرد. این امام زمان (عجّل الله فرجه) کجا واین که این ها دائم خوابش را می بینند کجا!(224)
هدف از ملاقات امام (علیه السلام):
سؤال: آیا برای مشرف شدن به رؤیت امام (علیه السلام) باید به مقامی دست یافت وآیا دعاها ودستوراتی که عمل می شود عامل رسیدن به این مقام است یا هر کس در حدّ معرفت خویش می تواند امام (علیه السلام) را رؤیت کند، منتها اگر معرفت او ضعیف باشد، جلوه نازله ای از امام را می تواند بیابد؟
جواب: دو نکته را عنایت کنید تا إن شاء الله جواب سؤالتان روشن شود. اوّلاً؛ این ذوات مقدّسه یعنی ائمه معصومین (علیهم السلام) نورند ولذا جلوه نازله شان هم نور است ومسلّم است که ارتباط با ذوات نورانی، دلِ نورانی می خواهد. ثانیاً؛ به اعتبار آن که خداوند ارحم الراحمین است وبنده های مخلَص خداوند یعنی ائمه معصومین (علیهم السلام) هم مظهر همان اسم رحمان هستند وبا رحمتشان با افراد برخورد می کنند، اقتضا می کند با اندک آمادگیِ واقعیِ افراد، امام (علیه السلام) عنایت ونظر بفرمایند، حالا کسی که دنبال بهره کامل از نظر مبارک امام (علیه السلام) نیست، مربوط به خودش است. می گویند کشاورزی که نزدیکی های مسجد سهله مشغول کار بود گفته بود: حالا که برای من سخت نیست، اعمال مسجد سهله را برای ملاقات امام زمان (عجّل الله فرجه) در کنار کار کشاورزی ام انجام می دهم تا ان شاء الله آن حضرت را ملاقات کنم، به قول معروف سنگ مفت وگنجشگْ مفت. با چهل روز رفتن به مسجد سهله وزیارت کردنِ مقام امام (علیه السلام)، امام زمان را می بینم، اتفاقاً روز آخر که داشت به طرف مسجد سهله می رفت، کسی آمد وبه او گفت: کجا می روی؟ گفت: می روم زیارت. پرسید: برای چی؟ گفت: می خواهم امام زمان (عجّل الله فرجه) را ببینم! چه کارش داری؟، کارش دارم! حالا فرض کن من امام زمان بگو، با امام زمان چه کار داری؟ گفت: اگر تو امام زمان هستی، بگو این بیل من پارو شود - می دانید که؛ قدیم ها بیل که از جنس فلز بود گران بود، ولی پارو که از جنس چوب بود ارزان بود- ایشان هم گفته بودند: بیلت پارو. آن کشاورز برگشت دید بیلش پارو شده است، یک مرتبه جا خورد که در ملاقات با امام زمان (عجّل الله فرجه) عجب ضرری کرده است. البته من نمی دانم امام زمان (عجّل الله فرجه) این کار را کردند یا نه، منظور عرضم این است که نمی داند برای چه باید امام زمان (عجّل الله فرجه) را ببیند، گویا ملاقات وجود مقدس قطب عالم امکان«روحی لتراب مقدمه فدا» یک تفریح وتفنّن است! برای مردم عادی موضوع اصلی در این نوع ملاقات ها گم شده است! این همه ارتباط های آسمانیِ مملو از برکت را در رابطه با امام زمان (عجّل الله فرجه) رها کرده اند وفقط می خواهند امام را ببینند. عرض کردم؛ یک وقت نور مقدّس حضرت (عجّل الله فرجه) به افق قلب شما، از بالا تجلی می کند، آن نور نشاط می آورد واز این جهت ما باید طالب تجلی وطلوع صورت غیبیه امام (علیه السلام) در باطن جان خود باشیم، این یک طلب فوق العاده خوبی است که نور مقدّس حضرت از بالا تا پایین بر تمام ابعاد وجود ما تجلی وجلوه نماید، یعنی از آن حقیقت معنوی خود که تجلی می کند، بر قلب وعقل ما تا صورت غیبی ایشان بر جان ما بتابد. تأکید بنده این است که شما در رابطه با وجود مقدس انسان کامل کارهای خیلی بالاتری را می توانید دنبال بکنید.
رؤیت امام (علیه السلام) از جمالِ عین رکوع وعین سجود:
گاهی اوقات بعضی از عزیزان می گویند: ما تلاش می کنیم که امام زمان (عجّل الله فرجه) به ما نظری بفرمایند، امّا امام به ما محل نمی گذارند ولذا ما مأیوس شده ایم. مشکل این عزیزان این است که معلوم نیست دنبال چه کسی هستند ونمی دانند نقش وتأثیر نظر مبارک حضرت (علیه السلام) چه اندازه است که حالا می گویند ما طالب نظر حضرت (علیه السلام) بودیم ولی به ما محل نگذاشتند. می دانید که بنا به روایات، محمد بن عثمان عَمْری می گوید: «وَالله اِنَّ صَاحِبَ هَذَا الْأمْر لَیَحْضُرَ الْمُوسِمَ کلِّ سَنَه فَیَرَی النّاسَ ویَعْرِفُهُمْ ویَرَونَهُ ولایَعْرِفُونَه»؛(225) سوگند به خدا که حضرت صاحب الأمر در هر مراسمی از مراسم سالیانه حاضرند ومردم را زیر نظر دارند وآن ها را می شناسند ومردم هم آن حضرت را می بینند ونمی شناسند. در عرفات یقیناً امام زمان (عجّل الله فرجه) با همه افراد در حال وقوف ارتباط پیدا می کنند. در روایت هم داریم که اگر کسی در عرفات خودش را آمرزیده نبیند، سوءظن به خدا دارد، چراکه «الدُّخُول فِیهَا دُخُولٌ فِی رَحْمَه الله، والْخُرُوج مِنْهَا خُرُوج مِنَ الذُنُوب»؛(226) وارد شدن در آن جا، وارد شدن در رحمت خداست وخارج شدن از آن جا، خارج شدن از گناهان است. وهمه هم در عرفات امامشان را می بینند. در سفر حج به لطف الهی پس از انجام اعمال صحرای عرفات باید به مشعر ومنا می رفتیم، یک جوان خیلی خوب ایرانیِ مقیم اروپا که زحمت هم روی خودش کشیده بود با ما در یک کاروان قرار داشت ودر آن دنیای سراسر کفر غرب، مثل گُل خود را نگه داشته بود! در موقع برگشت از عرفات وحرکت به سوی مشعر او را دیدم که خیلی غمناک است. این جوان آمد وپهلوی من نشست، وگفت: من خیلی گشتم ولی امام (علیه السلام) را ندیدم! با توجه به روایتی که امام کاظم (علیه السلام) می فرمایند: «یَغیبُ عَن اَبْصار النّاس شَخْصُهُ ولا یَغیبُ عن قلوب المؤمنین ذِکرُهُ».(227) شخص او از چشم ها غایب است ولی یاد وذکر او از قلوب مؤمنین غایب نیست. آن جوان را نسبت به امامی که باید به دنبالش می گشت کمی دقت دادم؛ - ودر آن شرایط که به لطف الهی یک حال روحانی فوق العاده ای بر انسان حاکم است- از او پرسیدم: «تو معنیِ سجده واقعی را تا حالا می دانستی؟» گفت: نه، گفتم: آیا حالا احساس خوبی نسبت به معنی سجده در خود حس نمی کنی؟ گفت: بلی، کمی راجع به سجده برایش صحبت کردم. گفت: آنچه را راجع به سجده می گویی در خودم حس می کنم. گفتم: آیا حالا می فهمی: «نهایت سجده یعنی چه وسجده باید به کجا ختم بشود؟ رکوع باید به کجا ختم بشود؟» - موقعیت خوبی بود؛ قلبش هنوز تر وتازه بود- گفت: بله. گفتم: مگر امام زمان (عجّل الله فرجه) عین سجده نیست؟! مگر رکوع به معنای تامّ وتمام، نماز به معنای تامّ وتمام، معنی مقام امام زمان (عجّل الله فرجه) نیست که در زیارت آل یاسین می گویی: «اَلسَّلامُ عَلَیْک حینَ تَرْکعُ وتَسْجُدْ»،(228) یعنی سلام بر تو موقع رکوع وسجودت. بعد گفتم: «بی انصاف! تو همه این ها را دیدی، معنی نماز وبندگی را با قلبت دیدی، وحالا می توانی از آن عین رکوع وسجده که دیدی پیروی کنی، دیگر چه چیزی می خواستی ببینی؟!» بحمدالله بیدار شد. البته خودش زمینه داشت وزحمت کشیده بود. دنبال چیزی بود که به او داده بودند ونمی دانست.
بی دلی در همه ایّام خدا با او بود * * * او نمی دیدش واز دور خدایا می کرد
سرزمین عرفات در موسم عرفات، که نقطه اوج حیات انسانی است، ظهور کامل آن حیات انسانی برای شما به چیست؟ آیا به این است که چهره مقدّس حضرت (عجّل الله فرجه) را ببینی وفقط در آن صورت امام (عجّل الله فرجه) را دیده ای؟ یا اگر عین رکوع بودنِ امام را با قلب خود ببینی، به واقع امام (علیه السلام) را دیده ای؟! مگر امام عین عبودیت نیست؟! پس اگر عین عبودیت را دیدی، واقعاً او را دیده ای؛ یعنی قلبت دیده است. شما خودت را - نه جسمت را- چطوری می بینی؟ واقعاً دیدن خودتان هم یک نوع رؤیت است، منتها رؤیت خودتان با چشم قلب انجام می شود. من نمی خواهم بگویم: «رؤیت صوری، محقَّق نیست». ولی تقاضای رؤیت صوری امام (علیه السلام)، تمنّای کمی است؛ آدم در عرفات به جای این که دنبال دیدن مقام انسانیت امام (علیه السلام) باشد، دنبال شکل امام (علیه السلام) باشد، تمنّای کمی است.
رعایت کامل شریعت، عامل ارتباط با امام (علیه السلام):
سؤال: آیا ممکن است کسی دارای کمالات همه جانبه نباشد وباز امام را ببیند؟
جواب: در مباحث قبلی در حدّی جواب این سؤال را عرض کردم، اوّلاً؛ رؤیت مراتبِ عالی امام (علیه السلام) وارتباط با مقام امام (علیه السلام) یک شایستگی های قابل قبولی می خواهد. ثانیاً؛ عرض کردم گوسفند کوچک تازه متولّد شده را چوپان برمی دارد ومی برد جلوی گله می گذارد، ولی همان طور که عرض شد اساتید می فرمایند: این که فکر کنیم افرادی هم که از کمالات عالیه برخوردار نیستند با امام (علیه السلام) ارتباط برقرار کرده اند، درست نیست. اگر شما یک صورت غیبی دیدید که کمک تان کرد وحالا زود به امام زمان (عجّل الله فرجه) نسبت بدهید، معلوم نیست درست نسبت داده باشید ولی کمکی است که به لطف امام (علیه السلام) از طریق شاگردان حضرت رسیده است، البته این غیر از صورت های وَهمی است که عموماً خیال انسان آن صورت ها را در شرایط تنهایی - مثل بیابان ها - می سازد ویا بعضاً از طریق ریاضت های غیرشرعی در نفس خود آن خیال ها را ایجاد می کند.
آری؛ وقتی انسان با رعایت کاملِ حرام وحلال خداوند خود را شایسته نزدیکی به امام زمان (عجّل الله فرجه) کرد - که تعیّن کامل شریعت الهی هستند- همان طور که حضرت به قلب او نظر می کنند وبه او در راه ورسم بندگی بهتر کمک می کنند، برای او ظاهر هم می شوند وشعف او را کامل می گردانند تا مزد او را در همه ابعاد وجودی اش داده باشند. بعضی از بزرگان از قول علامه طباطبایی (رحمه الله) نقل می کنند که چون حضرت علامه (رحمه الله) از نجف به تبریز برگشتند، خواستند خانه پدری را جهت سُکنی تعمیر کنند، بنّا وعمله ای را جهت آن امر دعوت کردند. ایشان ملاحظه می کنند آن شخص عمله در مواقعی که استاد بنّا دستوری به او نمی دهد، بیکار نمی ایستد. سعی می کند کاری پیدا کند وانجام دهد وظهر هم که شد نماز با طُمأنینه ای خواند وتکه نانی خورد وقبل از این که استاد بنّا بیاید برای کار، خودش بلند شد ومشغول کار شد، تا این که عصر نیاز به نردبان پیدا کردند، علامه طباطبایی (رحمه الله) آدرس می دهند که در کوچه آن طرفی برود ونردبان را بگیرد وبیاورد، می بینند برعکس صبح تا عصر که هر کاری را خیلی زود انجام می داد، آوردن نردبان را خیلی طول داد. در آخر روز که علامه (رحمه الله) می خواستند مزد بنّا وعمله را بدهند، وقتی استاد بنّا رفت، به آن عمله می گویند: من سؤالی برایم پیش آمده، اگر اجازه دهید بپرسم. می گوید: بفرمایید! می پرسند: کار صبح تا عصر شما با آوردن نردبان شما خیلی فرق داشت، چه شد که در آوردن نردبان این قدر طول دادید، در حالی که از صبح تا عصر هر کاری که به شما می گفتند خیلی زود انجام می دادید؟! آن شخص در جواب می گوید: نردبان خیلی بلند بود وکوچه های شما هم خیلی باریک بود وهر لحظه امکان داشت سر نردبان به دیوارهای کوچه بخورد ومقداری از کاهگل های دیوار مردم بریزد ومن مسئول باشم، لذا بسیار با احتیاط نردبان را آوردم واین بود که خیلی طول کشید. علامه طباطبایی (رحمه الله) که خودشان اهل این مسائل هستند، یک مرتبه از طرف می پرسند: این روزها آقا را ملاقات کرده اید؟ او هم می فرماید: بلی! علامه می پرسند: در چه لباسی؟ او می گوید: در لباس جُنْدی؛ یعنی نظامی.
عرض بنده از طرح این قضیه این بود که این نوع ملاقات ها با این سبک وسیاق یک چیز دیگری است وبرای مقصد ومقصود خاص وعملاً آن آقا هم می فهمد برای چه کسی اسرار را بازگو کند وعلامه طباطبایی (رحمه الله) هم می فهمند قضیه از چه قرار است که یک مرتبه آن سؤال را از او می کنند، چون تا این حدّ رعایت حرام وحلال الهی را کردن زمینه ارتباط با تعین کامل شریعت یعنی حضرت امام زمان (عجّل الله فرجه) خواهد شد.
دیدن امام را در خواب:
سؤال: آیا ممکن است کسی در خواب تحت عنوان «امام» کسی را ببیند ولی امام نباشد؟
جواب: بله، آیت الله جوادی«حفظه الله تعالی» در شرح آن روایتی که می فرماید: «شیطان نمی تواند خود را به صورت معصوم درآورد وبه خواب انسان ها بیاید» ولذا اگر کسی خواب امام وپیامبر را دید حتماً راست است، می فرمودند: آری اگر کسی امام را قبلاً دیده باشد وشیطان بخواهد به شکل دیگری بیاید وبگوید مثلاً «من امام حسین ام»، شیطان چنین کاری نمی تواند بکند، چون شیطان نمی تواند به صورت امام یا پیامبر خود را درآورد وآن فرد هم شکل امام را قبلاً دیده است ولذا حیله شیطان برای او خنثی می شود. ولی اگر کسی امام یا پیامبر را قبلاً ندیده باشد، در این حالت شیطان می تواند به صورتی دیگر به خواب او بیاید وبگوید من امام یا پیامبرم واو را فریب دهد. مگر شیطان در عالم واقع ودر عالم بیداری به صورت انسان هایی نمی آید ومی گوید: «من پیغمبرم»؟ مگر مُسَیلمه کذّاب ها نیامدند وگفتند: ما پیغمبریم!. حالا یکی هم ممکن است در عالم خواب همین حالت را ببیند؛ شیطان بلد است در خواب بیاید بگوید: «من امامم». وانسان را فریب دهد، مثل حالت بیداری که کسانی به تحریک شیطان گفتند ما پیغمبریم. البته کسی که می فهمد آن کس که در رؤیا دیده، امام است وشواهدی در خواب جهت صدق رؤیایش می یابد، آن رؤیا برای خود آن فرد تا حدّی می تواند حجّت باشد. امّا اوّلاً؛ فقط برای خودش حجت است، ثانیاً؛ باز باید دائماً مطالب مطرح شده در خواب را با سخن معصوم منطبق کند. گاهی کار خاصی انجام داده، بعد در همان رابطه این خواب واقع می شود، وپیامش هم در رابطه با همان کار است ونباید آن را به بقیه امور تعمیم داد.(229)
احتمال تمثّل شیطان یا نفس امّاره:
یک کسی آمده بود، کارهای نسبتاً عجیب وغریب وبه ظاهر دینی هم انجام می داد. می گفت مثلاً خدمت امام رضا (علیه السلام) می روم ومی گویم: «امام رضا! اگر من واقعاً پذیرفته شده ام، یک شاهدی نشانم بده، بعد می بینم امام برایم ظاهر می شوند، ولب هایم هم بدون اختیار شروع می کند به سلام گفتن وقرآن خواندن!» خیلی از این حرف ها می زد، می گفت: «مثلاً دارم می روم، می بینم نزدیک است که یک ماشین به من بزند، یک مرتبه می گویم: «یا زهرا»، می بینم ماشین کج می شود وبه جدول می خورد». خیلی از وقتش را صرف این کارها کرده بود، شواهد هم زیاد می آورد. می گفت:«مثلاً می گویم: یا امام حسین! اگر من حق ام، این یک ذره تربت را زیر زبان این مریض می گذارم، تو شفایش بده، مریضی که صددرصد همه می گویند: «دیگر می میرد، همان موقع بلند می شود». آمده بود می گفت: من بالأخره تکلیفم چیست؟ گفتم: من هنوز شک دارم شیطان ونفس امّاره در کار تو نباشد. به همان اندازه که این کارها تصرّفات قابل توجهی است، احتمالش زیاد می شود که پای قدرت نفس ویا شیطان در میان باشد. بعد هر چه هم فکرکردم، مطمئن تر شدم که شیطان او را از طریق خیالات در درون وایجاد حوادث در بیرون، بازی می دهد، چون کار اولیاء از این سنخ کارها نیست. البته آن بنده خدا خودش هم ترسیده بود که نکند شیطان او را بازی می دهد، می گفت: «مثلاً می گویم: اگر راه من واقعاً از راه اهل البَیت منحرف است، خودتان بگویید، بعد بدون کنترل خودم لب هایم شروع می کند آیاتی راجع به اهل البیت می خواند. بعد نتیجه می گیرم که پس راهم درست است». او برای خودش استدلالی داشت؛ می گفت: خدای مهربان که می خواهد من خوب باشم، من را رها نمی کند. پس حتماً راه من هم راه حقی است. گفتم: ممکن است همین تصور را هم شیطان برایت استدلال کند. شیطان رئیس مغالطه گران است. آخرش تو باید تکلیف خود را در جای دیگری پیدا کنی، چون گاهی به کمک قوّت نفس وتمرکزی که انجام می دهی، حوادثی را در بیرون به وجود می آوری ولی فکر می کنی توسط ائمه (علیهم السلام) به وجود آمده است.(230)
به هر حال اگر کسی خودش را در این راه ها انداخت ویک سادگی هایی هم داشت، شیطان ویا نفسِ خودش بر اساس همان اعتقادات ساده اش او را بازی می دهد. این آدمی که به قول خودش امام زمان (عجّل الله فرجه) را دیده است، اوّل باید بررسی کند آیا در راستای آن ملاقات، عبودیت خداوند در او تقویت می شود یا گرفتار عُجب می شود؟ احساس ذلّت در مقابل خدا می کند یا احساس قدرت؟ اگر در خود احساس عبودیت وذلّت کرد، تازه احتمال بدهد که آن توانایی ها به جهت جلوه ای از جلوات یاران حضرت باشد وهمواره هم نگران بازی خوردن توسط نفس خود ویا شیطان باشد. باید خیلی خودش را هیچی ببیند! اگر مواظب نباشد، یک مرتبه برای خودش یک کمالی قائل است. هر کس به جایی رسید، یقین بدانید خودش را فَقیر الْفُقَراء واذَلُّ الْمُذِلّین حس می کند. به قول بزرگان: «اگر کسی خود را از کید شیطان در امان دید، دلیل بر آن است که فریب او را خورده است».
پس ما نمی توانیم به راحتی بگوییم حالا که به نظر خودمان شما امام (علیه السلام) را دیده اید، حتماً آن رؤیت شده، امام بوده اند. شما هم چنین اجازه ای ندارید که بر احساس خود اصرار کنید، حتّی اگر برای خود شواهدی داشته باشید، امّا همین که به دیگران می گویید، اولین خطر شیطانی بودنِ کار شروع می شود. یکی از جوانان رفته بود خدمت یکی از علماء اهل معنی وبا یک حرارتی عرض کرده بود: آقا من خواب امام زمان (عجّل الله فرجه) را دیده ام. آن عالم هم بدون هیچ احتیاطی فرموده بودند: بله حضرت شیطان را خواب دیده اید.
جایگاه رؤیت امام (علیه السلام) در خواب:
سؤال: بالأخره ما به خواب هایی که در مورد ائمه (علیهم السلام) می بینیم، اوّلا؛ اعتماد کنیم یا نه؟ ثانیاً؛ چنین خواب هایی می تواند برای ما نشانه کمال روح باشد یا نه؟
جواب: نه به آن خواب ها اعتماد کنید ونه نشانه کمال است. چگونگی خواب در کتاب «شرح ده نکته از معرفت نفس» ونیز در تفسیر آیه 42 سوره زمر بحث شده است، اگر به آن مباحث رجوع بفرمایید ملاحظه می کنید اساساً نباید برای خواب زاویه ای اساسی در زندگی ودر تجزیه وتحلیل های خود باز کنید. قصّه ای خدمتتان عرض کنم شاید تا حدّی به جواب سؤالتان نزدیک شوید: متوکّل عباسی، تعبیرکنندگان خواب وکاهن های دربار را جمع کرده بود وبا تهدید گفته بود باید بگویید: «من چند سال دیگر حکومت می کنم؟» این بیچاره ها از کجا بدانند؟! یکی از آنها با اطمینان کامل گفته بود: قربان! 33 سال دیگر حکومت می کنید. متوکّل از او می پرسد از کجا می گویی؟ گفته بود: چون شما امشب 33 دُرّ را در خواب می بینید. همه معبّرین از جواب قاطع او خیلی تعجب کردند که چطور می شود با توجّه به علم تعبیر خواب، چنین چیزی گفت. فردا صبح که متوکل از خواب بیدارشده بود به آن شخص گفته بود: بارک الله! تو راست گفتی من 33 دُرّ را خواب دیدم، پس حتماً 33 سال دیگر حکومت می کنم. بعداً معبّرین از همکار خود پرسیدند: از کجا گفتی؟ گفت: من به او القا کردم که 33 دُرّ خواب می بینی، روحش 33 دُرّ را در حالت خواب در خیال خود ایجاد کرد، وهیچ خبری هم از ادامه حکومت 33ساله او نیست. به همین ترتیب اگر کسی خیلی به خودش القا کند که امام زمان (عجّل الله فرجه) را در خواب می بیند، ممکن است واقعاً در خواب ببیند. امّا چه کسی را در خواب دیده است؟ آن امام زمان ساخته ذهن خودش را که در بیداری تصورمی کرد ودوست می داشت که در خواب هم ببیند.
بر روی چگونگی«خواب» وقت بگذارید، این همه روایت داریم که خواب حجّت نیست. نمی خواهم بگویم که ممکن نیست درِ غیب در خواب به روی شما باز شود، آری؛ گاهی ممکن است در منظر صورت خیالیه شما، یک نور بَصَری از امام (علیه السلام) برای شما ظاهر شود، ولی می خواهم بگویم: خود امام به ما یاد داده اند که خواب حجت نیست. وشما حق ندارید برای خوابتان در تصمیم گیری هایتان زاویه بازکنید. باید متوجه باشید که خیالات رهزن است وما را بازی می دهد، به طوری که واقعاً خیالاتمان را می شنویم وفکر می کنیم از خارج صدایی شنیده ایم ویا خیالاتمان را می بینیم وفکر می کنیم در بیرون داریم می بینیم، چون اگر کسی خود را در این وادی ها انداخت ومسیر طبیعی را رها کرد، خیالاتش آنقدر قوی می شود که نمی تواند بین بیرون ودرون را تفکیک کند، حتی برای عزیزانی که در صدق وصفا هستند چنین خطر واشتباهاتی هست.(231)
انتظار واقعی:
سؤال: انتظار واقعی چیست؟
جواب: برای جواب به این سؤال باید چند وجه را در نظر گرفت:
الف) انتظار در بُعد فردی: منتظر واقعی باید یک تعادلی از نظر عقیده واخلاق وعمل در شخصیت خود به وجود آورده باشد وبه تعادلی برسد که نظر مبارک امام (علیه السلام) به او جلب شود. وبرسد به این که هیچ راهی برای جمع بندی شخصیتش نیست الّا این که حضرت به قلبش نظرکنند، واو هم باید فقط منتظر این نظر باشد وخود را برای آن آماده کند که تفصیل این بحث را تا حدّی در مباحث قبلی عرض کردیم. فقط نظر شما را به این روایت جلب می کنم که می فرماید: امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «مَنْ سُرَّ اَنْ یکون مِنْ اصحابِ الْقائِمِ فَلْیَنْتَظِر وَلْیَعمل بِالْوَرَع ومَحاسِنِ الاخلاق وهُوَ مُنْتَظِر»؛(232) هرکس دوست دارد که از اصحاب قائم باشد، باید منتظر باشد وورع پیشه سازد وبر اساس اخلاق نیکو عمل کند، در حالی که منتظر است.
ب) انتظار در بعد اجتماعی: وجه اجتماعی انتظار بسیار مهم است؛ منتظر واقعی در این راستا کسی است که معتقد باشد بالأخره اجتماع بشری باید بستر ظهور حکم امام زمان (عجّل الله فرجه) گردد، ولذا جهت فعالیت های اجتماعی را با توجّه به چنین اعتقادی تنظیم می کند. این خیلی مهم است! یعنی شما می دانید؛ که تا امام زمان (عجّل الله فرجه) حکومت نکنند، سروسامانی که به واقع سروسامان به حساب آید، به زندگی بشر وارد نمی شود. در زمان غیبت امام عصر (عجّل الله فرجه) اگر شما آدم خوبی شدید، وفهمیدید انسان ها تا کجا راه کمال را در جلو خود دارند وشرایط موجود جهان، زمینه رسیدن به آن کمال را ندارد، تازه اول غصه تان است؛ باید در آیینه جهان شرایط ظهورِ حقیقت آسمانی نور مهدی (عجّل الله فرجه) را ببینیم؛ به طوری که در ودیوار عالَم وتمام نظام حاکم بر آن، مزّه حکومت حق بدهد. به همین جهت عرض می کنم: «از دعای ندبه کار می آید»، دعای «ندبه» صدای شعور انسانی است که می فهمد نبودنِ امام در نظام حیات بشری، چقدر خسارت بار است! این جاست که منتظر واقعی باید زمینه فکری جامعه را برای فهم وپذیرش کامل حکم خدا آماده کند، وبتواند وضع موجود جهان را خوب تحلیل کند که بشر چقدر دارد در حال حاضر خسارت می بیند که حکم خدا از طریق امام معصوم ْ در سراسر مناسبات اجتماعی جهان حاکم نیست.
شما ملاحظه بفرمایید که چگونه بشرِ امروز در ساده ترین مسائل اجتماعی اش مشکل دارد؛ من نمی دانم مردم ما چقدر متوجّه اهمیت «ولایت فقیه» در زمان غیبت، امام معصوم هستند. ولایت فقیه یعنی حاکمیت حکم خدا در زمان غیبت که حقیقی ترین حیات دینی در شرایط حاضر است. در حالی که این موضوع هنوز برای مردم ما به خوبی روشن نیست وجایگاهش را نمی دانند وسعی کامل در پیاده کردن آن ندارند. حالا حساب کنید که حضور حکم خدا توسط شخص امام معصوم (عجّل الله فرجه)، چقدر از زندگی مردم فاصله دارد. بشر هنوز به حاکمیت نفس امّاره خود مشغول است. امام خمینی (رحمه الله) در کتاب «ولایت فقیه» می فرمایند: «اگر کسی لازمه انکار ولایت فقیه را بداند وآن را انکار کند، مرتدّ است»، یعنی عملاً اصل دین را قبول نکرده واز اصل دین خارج شده است. مگر می شود بدون فهم جایگاه ولایت فقیه، ولایت معصوم را فهمید؟! بعضی ها جایگاه تاریخی ودینی ولایت فقیه را گم کرده اند، ما باید در مسائل فرهنگی خیلی تلاش کنیم تا مردم بفهمند که چه خسارت هایی از جانب دوری از حاکمیت حکم خدا می بینند. منتظران واقعی به نظر من مردان جنگ وجبهه بودند که مقدمات استحکام نظام اسلامی را فراهم کردند، وامروز منتظران واقعی کسانی اند که می توانند ولایت فقیه را درست وعمیق تحلیل کنند واحکام آن را در جامعه استحکام بخشند وشرایط گذار از فرهنگ مدرنیته به سوی تمدن اسلامی را فراهم نمایند.(233)
اوّلین قدم، شناخت نقص های نظام سیاسی جهان:
سؤال: با توجّه به این که هر فردی به اندازه ظرفیتش می تواند از امام زمان (عجّل الله فرجه) استفاده کند، چگونه این ظرفیت را وسعت دهیم؟
جواب: همین که بعد از معرفت نسبت به مقام ونفس آن حضرت در هستی، بفهمیم ما بدون ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه)، چه اندازه نقص وکمبود داریم، شروع بزرگی است! شما وقتی با شخصیت فردیِ خودتان روبه رو شدید وفهمیدید که نمی توانید نقص هایتان را به معنای واقعی برطرف کنید، نظرتان به عین انسان یا انسان کامل می افتد، تا او نقص های شما را برطرف کند. همین برخورد را باید در رابطه با اهداف جامعه داشته باشیم ومطمئن شویم بدون توجه به آن حضرت هر چه جهان جلو برود، فقط بحران هایش اضافه می شود، باید جهت گیری جامعه به سوی حاکمیت امام معصوم (عجّل الله فرجه) باشد ودر آن راستا تلاش کند وبرنامه هایش را به نتیجه برساند.
شما امام خمینی (رحمه الله) را مقایسه کنید با کسی که فقط می خواهد آدم خوبی باشد، ولی نقص ها ووجوه خالی خودش را نمی شناسد؛ این دو نفر برای زندگی خود یک طرح وبرنامه ندارند وطالب یک نوع زندگی اجتماعی نیستند. بعضی ها فکرمی کنند می شود آدم خوبی باشند، بدون این که نسبت به حق بودن حاکمیت جامعه حساس باشند! معلوم است این افراد، به فکر ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) نیستند. واساساً این طور نظر کردن به زندگی، تفکری را به همراه نمی آورد که وجود امام زمان (عجّل الله فرجه) را در زندگی فردی واجتماعی فرد ضروری بکند ولذا ارتباط با حضرت را هم برای صاحبش به وجود نمی آورد، چون سنخیت با اهداف آن حضرت را برای آن فرد به همراه نیاورده است. امام زمان (عجّل الله فرجه) همواره در غم حاکمیت حق در جهان بشری هستند واین فرد فکر می کند بدون امام زمان (عجّل الله فرجه) هم می توان خوب بود، آیا این ها یک سنخ اند، تا بتوانند با حضرت ارتباط برقرار کنند وخود را منتظر واقعی به شمار آورند؟ در روایت داریم: اگر کسی شب بخوابد بدون آن که به فکر حاکمیت حق باشد وبدون این که خود را برای مبارزه در راه حاکمیت حق آماده کند، وآن گاه بمیرد، «ماتَ عَلَی شُعبَه مِنَ النِّفاق»،(234) این آدم منافق مرده است؛ یعنی دروغ می گوید مسلمان است. حالا عکسش مربوط به انسانی می شود که می خواهد ظرفیتش را وسعت دهد تا از وجود مقدّس امام زمان (عجّل الله فرجه) بیشتر استفاده کند. آدم باید زمینه را آماده کند، منتظر واقعی باید در نظام فردی، خلأهای فردی اش را بشناسد تا بتواند جهت رفع آن نقص ها با امام (علیه السلام) ارتباط برقرارکند، وشناختن این خلأها در نظام اجتماعی وتلاش برای رفع آن ها به کمک ظهور امام (عجّل الله فرجه) خیلی مهم تر است ونتیجه اش هم خیلی بیشتر.
امام زمان (عجّل الله فرجه) ونوع اسلحه ها در آخر الزمان:
سؤال: آیا حضرت برای جهانی کردنِ حکومتشان از اسلحه های روز استفاده می کنند؟
جواب: من بعید می دانم، یک مجموعه از دلایل روایی مرا به این نظر رسانده است، امّا باز موضوع مبهم است. در روایت داریم که امام معصوم کسی را کنار کوفه بردند، خاک ها را عقب زدند وسلاح هایی را که زیر خاک بود به او نشان دادند وگفتند: این ها برای لشگریان حضرت صاحب الأمر (علیه السلام) است. این روایت ها نشان می دهد که شاید به اسلحه های امروز دنیا در آن شرایط نیاز نباشد. مثلاً درباره توانایی های آن 313 نفر از یاران اصلی حضرت روایت هست که شب در خانه هایشان در اقصی نقاط جهان می خوابند، ولی فرداصبح با امام (علیه السلام) در مکه جلسه دارند. امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: مؤمن در عصر قائم در حالی که در مشرق قرار گرفته، برادر خویش را که در مغرب است می بیند وهمان گونه که در مغرب قرار دارد، برادر مؤمن خویش را در مشرق می بیند.(235) یا باز در روایات داریم: امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: در عصر مهدی، به شما حکومت بیاموزند. یعنی اندیشه ها رشد خاصی پیدا می کند. روای می گوید: «سَمِعْتُ أبا جعفرٍ محمد بنِ علیٍ الباقر (علیه السلام) یَقُولُ: القائِمُ مِنّا مَنْصُورٌ بِالرُّعْبِ، مُؤَیَّدٌ بِالنَّصْرِ، تُطْوَی لَهُ الأرْضُ وتَظْهَرُ لَهُ الْکنُوزُ، یَبْلُغُ سُلْطانُهُ الْمَشْرِقَ والْمَغْرِبَ، ویُظْهِرُ اللهُ( بِه دِینَهُ عَلَی الّدِینِ کلِّهِ ولَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ»؛(236)محمد بن مسلم گوید: از امام باقر (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: قائم ما منصور به رُعب است ومؤیَّد به نصر، زمین برای او در نَوَردیده شود وگنج های خود را ظاهر سازد، وسلطنتش شرق وغرب عالم را فرا گیرد وخدای تعالی به واسطه او دینش را بر همه ادیان چیره گرداند، گرچه مشرکان را ناخوش آید.
این روایات نشان می دهد که حضرت ویارانشان از توانایی های معنوی بیشتر استفاده می کنند وظاهراً اصحاب دارای طی الارض هستند. البته این توانایی ها مربوط به یاران خاص حضرت است ونه همه مردم. پس این توانایی ها غیر از کاری است که امروزه تلویزیون یا اینترنت انجام می دهد که هر غیر مؤمنی هم می تواند از آن استفاده کند ودر دو نقطه دنیا با همدیگر ارتباط برقرار کنند. به هر صورت با دقّت بر روی روایاتی که شرایط آخر الزمان را ترسیم می فرماید ظاهراً نوع حرکت شکل دیگری است ولازم نیست از این اسلحه های پیشرفته استفاده کنند، گویا طبیعت در اختیار آن هاست، چراکه در روایت داریم: «زمینی که یاران حضرت بر آن عبور می کنند بر زمین پهلویی فخر می کند که امروز یکی از یاران قائم (عجّل الله فرجه) از من عبور کرد»(237). یا روایت داریم: «اگر دشمنی از دشمنان حضرت پشت تخته سنگی خود را پنهان کند، آن تخته سنگ به یاران حضرت خبر می دهد»(238) می فرماید: «سنگ می گوید: ای مؤمن! در بطن من کافری هست، او را به قتل برسان»(239) پس زمین وزمان در خدمت حضرت ویارانشان هستند واین اسلحه ها ظاهراً در آخر الزمان توانایی ندارند. آخر الزمان اولین نمودش این است که توانایی های این اسلحه ها به بن بست می رسد - البته جای بحث دارد- نمونه اش در عراق که اسلحه های مخوف آمریکا به کارشان نمی آید، ولی اسلحه های ساده حزب الله به جهت ایمانی که از نور امام زمان (عجّل الله فرجه) بر قلب آن ها تابیده بود، بسیار کارآمد شد.
آنچه از ظاهر روایات برمی اید شرایط خاصی است غیر از آنچه فعلاً هست. لذا امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «...فَإِذا جائَ صاحِبُ السَّیفِ، جاءَ بِأمْرٍ غَیرِالَّذی کانَ»(240) چون صاحب سیف [حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)] بیاید، با امری غیر از آنچه تا آن زمان بوده می آید.
صبر در انتظار وناامیدی از خود؛ مقدمه جلب نظر امام زمان (عجّل الله فرجه):
سؤال: چگونه نظر امام زمان (عجّل الله فرجه) به انسان جلب می شود؟
جواب: مقدماتی که عرض شد، جواب این سؤال را روشن می کرد، اجازه دهید دیگر آن ها را تکرار نکنم. عمده آن است که متوجه باشیم که به ما فرموده اند: صبر در انتظار، خیلی مهم است واین که بدانید شما کاره ای نیستید؛ شما باید به معنی حقیقی آماده بشوید. آن ها باید خودشان هر وقت صلاح دانستند نظر خودشان را به ما وبه جامعه ما بیندازند. جواب این سؤال را در بحث «برکات انتظار» یا در کتاب «دعای ندبه، نظر به فردایی نورانی» دنبال بفرمایید. آن جا بحمدلله روشن شد که اگر کسی خود را در فرهنگ انتظار قرار دهد - آن انتظاری که در فرهنگ شیعه واقعی مطرح است - فوق العاده پویایی در خود وجامعه ایجاد می کند واز پوسیدگی وپوچی که غذای امروز اکثر مردم جهان است آزاد می شود. با آوردن جمله ای که در کتاب «دعای ندبه، نظر به فردایی نورانی» نوشته شده، إن شاء الله جواب سؤالتان را به صورت مختصر داده ام.
«دل جوان منتظرِ امام زمان (عجّل الله فرجه)، هم کجی ها وانحراف ها را می شناسد - چون با زمانه غافل از امام معصوم آشتی نکرده وتحت تأثیر آن قرار نگرفته- وهم خود را عضو فعّال مدیریت بزرگ الهی برای حاکمیت حق در متن تاریخ می بیند وتماماً خود را عضو چنین اردوگاهی حس می کند».
انسانی که احساس حضور در اردوگاه حاکمیت حق، در دوران بلوغ تاریخ را دارد، هم اکنون خودش یک اَبَرمرد است، او خودش را سرباز کسی می داند که عصاره همه رهبری های با شکوه وحق گرای تاریخ می باشد ومی آید تا همه نظام کفر را سرنگون کند.
این است آن انتظاری که دنیا وآخرت ما را اصلاح می کند وهمان طور که عرض شد بیایید بیش از آن که بخواهیم ما اماممان را ببینیم، کاری کنیم که او به ما نظر کند. إن شاء الله
«والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته»
تفسیر المیزان
بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، چاپ مؤسسه الوفاء، بیروت، لبنان
مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی
اسفار اربعه، ملاصدرا
فصوص الحکم، محی الدین بن عربی
امام شناسی، آیت الله حسینی تهرانی
الغدیر، آیت الله امینی
الکافی، ابی جعفر محمد بن یعقوب کلینی، چاپ دار الکتب الاسلامیه
شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید
امالی، شیخ صدوق
تفسیر عیاشی، محمد بن مسعود عیاشی، چاپخانه علمیه تهران
کلیات شمس تبریزی، مولانا جلال الدین محمد بلخی
مثنوی معنوی، مولانا جلال الدین محمد بلخی
دیوان حافظ
مرّوج الذهب، مسعودی
مصباح الهدایه الی الخلافه والولایه، امام خمینی (رحمه الله)
شرح مقدمه قیصری، سید جلال الدین آشتیانی
جهان بینی اسلامی، امامت وولایت، مراکز تربیت معلم
ارشاد، محمد بن محمد بن النعمان، چاپ کنگره شیخ مفید
کمال الدین وتمام النعمه، شیخ صدوق، چاپ دار الکتب الاسلامیه
تحف العقول، حسن بن شعبه حرانی، چاپ انتشارات جامعه مدرسین
شرحی بر دعای ندبه، علوی طالقانی
آیه الحق، محمد حسن قاضی
المعجم الموضوعی لاحادیث لامام مهدی (عجّل الله فرجه)، الکورانی
ظهور نور، علی سعادت پرور
سفینه الصادقین، سید حسین یعقوبی
نجم الثاقب، میرزا حسین نوری
سیمای حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در قرآن، هاشم بحرانی
استراتژی انتظار، اسماعیل شفیعی سروستانی
امام مهدی (عجّل الله فرجه)، سید محمد صدر
منتخب الاثر، لطف الله صافی گلپایگانی
مجله انتظار
منتهی الآمال، شیخ عباس قمی
مجله موعود
غایه المرام، سید هاشم بحرانی
شواهد التنزیل، حاکم حَسْکانی
فرائد السَّمَطین، حَمُّویی
تاریخ دمشق (تاریخ امیر المؤمنین (علیه السلام))، ابن عساکر
فصول المهمه، ابن صبّاغ
تذکره سبط، ابن جوزی
غیبت نعمانی، محمد ابن ابراهیم نعمانی
اسد الغالب، ابن اثیر
ینابیع الموده، قندوزی
مناقب، محمد ابن شهر آشوب
الرّیاض النضره، محبّ طبری
تاریخ تحولات سیاسی ایران، دکتر موسی نجفی- موسی حقانی
پاورقی:
-----------------
1 - «لو بقیت الارض بغیر امام لساخت»، کافی، ج 1، ص 179، باب ان الارض لا تخل من حجه، ح 10- بحار الانوار: ج 23، ص 28.
2 - سوره حجر، آیات 37 تا 39.
3 - سیمای حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در قرآن، هاشم بحرانی، ص 36.
4 - مفاتیح الجنان قسمتی از زیارت مخصوص امام زمان (عجّل الله فرجه)، بحار الانوار: ج99، ص 101.
5 - کتاب «مبانی معرفتی مهدویت»
6 - برای بررسی موضوع حضور همیشگی حجّت خدا در زمین به کتاب کمال الدین وتمام النعمه از شیخ صدوق«رحمه الله علیه» ج1، باب 11 رجوع فرمایید.
7 - سوره نساء، آیه 59.
8- سوره احزاب، آیه33.
9- سوره واقعه، آیات 77 - 79.
10 - شیخ مفید در ارشاد نقل می کند که یونس بن یعقوب روایت کرده که در محضر امام صادق (علیه السلام) شرفیاب بودم که مردی از اهل شام بر آن حضرت وارد شده به او عرض کرد، من مردی هستم دارای علم کلام وفقه وعالم به احکام دین، وآمده ام با اصحاب تو مناظره کنم. پس از صحبت هایی که رد وبدل شد حضرت به مرد شامی فرمودند: با این جوان نورس یعنی هشام بن حکم گفتگو کن. گفت: حاضرم، پس مرد شامی به هشام گفت: در باره امامت این مرد یعنی حضرت صادق (علیه السلام) با من گفتگو کن. هشام چنان خشمناک شد که بر خود بلرزید، آنگاه رو به شامی کرد وگفت: ای مرد بگو بدانم آیا خدای تو برای بندگانش خیر اندیش تر است یا خودشان برای خود؟ شامی گفت: بلکه پروردگار من خیر اندیش تر است. هشام گفت: در مقام خیراندیشی برای بندگانش در باره دین شان چه کرده است؟ شامی گفت: ایشان را تکلیف فرموده وبرای آنان در باره آنچه به ایشان تکلیف کرده برهان ودلیل برپاداشته وبدین وسیله شبهات ایشان را برطرف ساخته. هشام گفت: آن دلیل وبرهانی که برای ایشان به پا داشته چیست؟ شامی گفت: او رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) است. هشام گفت: بعد از رسول خدا کیست؟ شامی گفت: کتاب خدا وسنت. هشام گفت: آیا امروز کتاب وسنت در باره آنچه ما در آن اختلاف کنیم به ما سود بخشد به طوری که اختلاف را از میان ما بردارد واتفاق در میان ما برقرار سازد؟ شامی گفت: آری. هشام گفت: پس چرا ما وتو اختلاف کرده ایم وتو از شام به نزد ما آمد ه ای وگمان می کنی که به رأی خویش عمل کردن، راه دین است، در حالی که ما در یک رأی نیستیم ونتوانسته ایم در یک رأی باشیم؟ مرد شامی خاموش شد ودر فکر فرو رفت. امام صادق (علیه السلام) به او فرمود: چرا سخن نمی گویی؟ شامی گفت: اگر بگویم ما اختلاف نداریم، به دروغ سخن گفته ام، واگر بگویم کتاب وسنت اختلاف را از میان برمی دارد بیهوده سخن گفته ام، زیرا کتاب وسنت از نظر مدلول ومفهوم توجیهاتی مختلف دارند، ولی من همانند همین پرسش ها را از او می کنم. حضرت فرمودند: از او بپرس. پس آن مرد شامی به هشام گفت: چه کسی خیراندیش تر از برای مردم است، خدای ایشان یا خودشان؟ هشام گفت: خدای ایشان. شامی گفت: آیا خداوند برای ایشان کسی را برپا داشته که ایشان را متحد گرداند واختلاف از میان شان بردارد وحق را از برای آنان از باطل آشکار کند؟ هشام گفت: آری. شامی گفت: آن کیست؟ هشام گفت: اما در آغازِ شریعت آن کس رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بوده، واما پس از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) دیگری است. شامی گفت: آن کس دیگر که در حجت جانشین پیغمبر است کیست؟ هشام گفت: در این زمان یا پیش از آن؟ شامی گفت: در این زمان؟ هشام گفت: اینکه نشسته است- یعنی امام صادق (علیه السلام) - کسی که مردم از اطراف جهان به سویش رهسپار گردند واز روی دانشی که به ارث از پدر وجدّش به او رسیده از خبرهای آسمان ما را آگاه می کند. شامی گفت: من از کجا می توانم این حقیقت را بدانم؟ هشام گفت: هر چه می خواهی از او بپرس. شامی گفت: جای عذری برای من باقی نگذاشتی وبر من است که از او بپرسم. حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: ای مرد شامی من زحمت پرسش کردن را برای تو آسان می کنم وبه تو خبر می دهم از جریان آمدنت وسفری که کردی. تو در فلان روز از خانه بیرون آمدی وریز، ریز سفرش را فرمودند. مرد شامی گفت: همه را راست گفتید وبه حضرت ایمان آورد.
11 - سوره نحل، آیه44.
12 - سوره قدر، آیه 4.
13 - «کافی»، ج1، ص480، باب فی شان نزول انا انزلناه، ح5. بحار الانوار: ج25، ص71.
14 - سوره بقره، آیه 31.
15 - «مسند»، احمد حنبل، ج 4، ص 96- «مجمع الزوائد»، ج5، ص224 و235- «صحیح مسلم»، ج6، ص 22 (نقل از ترجمه الغدیر ج20 ص242).
16 - سوره بقره، آیه 124.
17 - سوره بقره، آیه29.
18 - سوره بقره، آیه22.
19 - سوره ملک، آیه2.
20 - «کافی»،ج1،ص177،باب ان الحجه لا تقوم الا بامام،ح1. بحار الانوار: ج23، ص38.
21 - «کافی»،ج1،ص179،باب ان الارض لا تخلو من حجه،ح10. بحار الانوار: ج34، ص28.
22 - زیارت جامعه کبیره.
23 - سوره اسراء، آیه71.
24 - زیارت جامعه کبیره.
25 - زیارت جامعه کبیره.
26 - بحار الانوار: ج8، ص12.
27 - بحار الانوار: ج52، ص93.
28 - برای روشن شدن جایگاه زیارت وملاقات امام زمان (عجّل الله فرجه) به کتاب «زیارت آل یس، نظر به مقصد جان هر انسان» رجوع فرمایید.
29 - «مسند» احمد حنبل، ج 4، ص 96- صحیح مسلم، ج 6، ص 29.
30 - سوره انفال،آیه 24.
31 - بحار الانوار: ج 52، ص 125.
32 - بحار الانوار: ج 36، ص 386.
33 - بحار الانوار: ج 52، ص 131.
34 - بحار الانوار: ج 52، ص 146.
35 - بحار الانوار: ج51، ص 148.
36 - بحار الانوار: ج52، ص140.
37 - بحار الانوار: ج 53، ص 177.
38 - سوره قصص، آیه5.
39 - بحار الانوار: ج24، ص171.
40 - سوره قصص، آیه5.
41 - بحار الانوار: ج24، ص168.
42 - سوره نور، آیه55.
43 - «سیمای حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در قرآن»، سید هاشم حسینی بحرانی، ص318.
44 - سوره انبیاء، آیه105.
45 - «تفسیر صافی»، ج2 ص444، ذیل آیه مذکور - «المیزان»، ج2، ص229.
46 - به کتاب «سیمای حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در قرآن» ص 43 رجوع فرمایید.
47 - مفاتیح الجنان، اعمال ماه رمضان، دعای افتتاح. «کافی»، ج3، ص424.
48 - مفاتیح الجنان، زیارت حضرت صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) در روز جمعه.
2- به کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» رجوع شود.
50 - بحار الانوار، ج 23، ص 101.
51 - مفاتیح الجنان، دعای عدیله.
52 - به بحث نحوه حضور حضرت حجت (عجّل الله فرجه) از کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» رجوع شود.
53 - «کافی»، ج 1، ص179، باب ان الارض لا تخلو من حجه، ح10.
54 - پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرمایند: «إِنَّ اللهَ خَلَقَنِی مِنْ نُورٍ وخَلَقَ ذَلِک النُّورَ قَبْلَ آدَمَ بِأَلْفَیْ أَلْفِ سَنَه»، خداوند مرا از نور آفرید واین نور را دو هزار سال قبل از آدم خلق کرد. ویا می فرمایند: «آدَمُ ومَنْ دُونَهُ تَحْتَ لِوَائِی یَوْمَ الْقِیَامَه»، آدم وهمه آنچه غیر آدم است، همه وهمه در روز قیامت زیر پرچم من هستند. ونیز می فرماید: «کنْتُ نَبِیّاً وآدم (علیه السلام) مَنْخُولٌ فِی طِینَتِه«من پیامبر بودم وآدم (علیه السلام) هنوز در حالت خاک بود. بحار الانوار، ج 16، ص 402.
55 - «وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَآئِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْاْ عَلَی قَوْمٍ یَعْکفُونَ عَلَی أَصْنَامٍ لَّهُمْ قَالُواْ یَا مُوسَی اجْعَل لَّنَا إِلَهًا کمَا لَهُمْ آلِهَه قَالَ إِنَّکمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ» (سوره اعراف،آیه 138).
56 - «کافی»، ج1، ص 337، باب فی الغیبه، ح5؛ عَنْ زُرَارَه قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) یَقُولُ إِنَّ لِلْغُلَامِ غَیْبَه قَبْلَ أَنْ یَقُومَ قَالَ قُلْتُ ولِمَ؟ قَالَ یَخَافُ وأَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَی بَطْنِهِ ثُمَّ قَالَ یَا زُرَارَه وهُوَ الْمُنْتَظَرُ وهُوَ الَّذِی یُشَک فِی وِلَادَتِهِ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ مَاتَ أَبُوهُ بِلَا خَلَفٍ ومِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ حَمْلٌ ومِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ إِنَّهُ وُلِدَ قَبْلَ مَوْتِ أَبِیهِ بِسَنَتَیْنِ وهُوَ الْمُنْتَظَرُ غَیْرَ أَنَّ اللهَ عَزَّ وجَلَّ یُحِبُّ أَنْ یَمْتَحِنَ الشِّیعَه فَعِنْدَ ذَلِک یَرْتَابُ الْمُبْطِلُونَ یَا زُرَارَه قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاک إِنْ أَدْرَکتُ ذَلِک الزَّمَانَ أَیَّ شَیْ ءٍ أَعْمَلُ قَالَ یَا زُرَارَه إِذَا أَدْرَکتَ هَذَا الزَّمَانَ فَادْعُ بِهَذَا الدُّعَاءِ «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَک فَإِنَّک إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَک لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّک اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَک فَإِنَّک إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَک لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَک اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَک فَإِنَّک إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَک ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی».
57 - سوره فاطر، آیه 15.
58 - به کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» رجوع فرمایید.
59 - از امیر المؤمنین (علیه السلام) داریم: «وَیُحْیِی مَیِّتَ الْکِتابِ وَالسُنَّه». یعنی مهدی (علیه السلام)، کتاب وسنّت را که مرده است، زنده می کند. (نهج البلاغه خطبه 138)
60 - سوره بقره، آیه 31.
61 - به بحث «امام زمان (عجّل الله فرجه) قلب عالم هستی» در کتابِ «مبانی معرفتی مهدویّت» رجوع کنید.
62 - «فتوحات»، ج 2، ص 31 وج 3، ص 398، نقل از کتاب عوالم خیال از ویلیام چیتیک ص 178. ویا به کتاب «احیاگر عرفان» از آقای محمدبدیعی صفحه 55، ویا به فصل نهم آن کتاب صفحات 247 تا 266 رجوع بفرمایید.
63 - آخر دعای ندبه.
64 - در فرهنگ دینی واژه اسماء مدبّره را به جای ربّ های جزئی به کار می برند واز منظر دین تمام عالم تحت تدبیر اسم ربّ می باشد.
65 - بحار الانوار: ج 40، ص 216.
66 - برای بررسی بیشتر به کتاب «دعای ندبه، زندگی در فردایی نورانی» مراجعه کنید.
67 - برای بررسی معنی مقام «بقیه اللهیِ» حضرت ولی عصر (عجّل الله فرجه) به بحث «معنی وعوامل ورود به عالَم بقیه اللهی» یا به همین فراز در شرح دعای ندبه رجوع فرمایید.
68 - بحار الانوار: ج51، ص71.
69 - فَعَلَی الْأَطَائِبِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ وعَلِیٍّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِمَا وآلِهِمَا فَلیَبْکِ الْباکوُنَ واِیّاهُمْ فَلْیَنْدُبِ النّادِبوُنَ ولِمِثْلِهِمْ فَلْتَذْرَفِ الدُّموُعُ. جا دارد که در رابطه با فقدان چنین شرایطی، گریه کنندگان، گریه کنند وزاری کنندگان، دلسوزانه شیون سر دهند واشک ها روان گردد.
70 - «کافی»، ج1، ص 25، کتاب عقل وجهل، حدیث شماره 21.
71 - بحار الانوار: ج 52، ص 336.
72 - مهدی موعود، ج2، ص220.
73 - رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمودند: «... ثُمَّ یقْبَلُ کَالشَّهابِ الثّاقب»، چون شهاب ثاقب پیش می آید وزمین را پر از عدل وداد می کند.بحار الانوار: ج51، ص72.
74 - حضرت امام جواد (علیه السلام) به حضرت عبد العظیم حسنی می فرمایند: خدای سبحان کار او را - مهدی را - یک شبه اصلاح می کند واوضاع را به نفع او برمی گرداند، چنان که کار موسی را یک شبه اصلاح کرد، او برای گرفتن پاره ای آتش برای خانواده اش رفت، ولی هنگام بازگشت به شرافت رسالت وافتخار نبوت نایل شده بود. آن گاه حضرت جواد (علیه السلام) فرمودند: بهترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج وانتظار گشایش امور به دست آن حضرت است.(بحار الانوار: ج51، ص156).
75 - در کتاب «دعای ندبه، زندگی در فردایی نورانی» در این فراز از دعا نکات قابل توجهی مطرح شده است.
76 - برای پیگیری منظور فوق می توانید به کتاب «دعای ندبه؛ زندگی در فردایی نورانی» رجوع فرمایید. البته نویسنده در آن کتاب سعی نموده دعای ندبه را طوری طرح کند تا عزیزانی که مایل اند دعا را تدریس کنند تا حدّی مواد لازم را در اختیار داشته باشند.
77 - «شرح مقدمه قیصری»، سیدجلال الدین آشتیانی، ص 509.
78 - سوره فاطر، آیه 10.
79 - مفاتیح الجنان، زیارت آل یاسین.
80 - بحار الانوار: ج52، ص125.
81 - حضرت صادق (علیه السلام) می فرمایند: «لَوْ اَدْرَکتُهُ لَخَدَمْتُهُ اَیّامَ حَیاتی» اگر مهدی را ادراک کردم در تمام عمر خدمت گذارش می شوم (بحار الانوار ج51 ص148).
82 - بحار الانوار: ج52، ص131.
83 - بحار الانوار: ج52، ص 125.
84 - «خورشید مغرب»، محمد رضا حکیمی، ص273، چاپ 23.
85 - به کتاب «دعای ندبه، زندگی در فردایی نورانی» رجوع فرمایید.
86 - «مجمع الزوائد»، ج5، ص224 و235- «مسند حنبل»، ج4، ص96 - «صحیح مسلم»، ج6، ص22- نقل از «ترجمه الغدیر»، ج20، ص242 به بعد وبحار الانوار: ج32، ص331.
87 - سوره انفال، آیه 24.
88 - برای بررسی این نکته به فصل«آخر الزمان وجایگاه انقلاب اسلامی در نظام اَحسن» در همین کتاب رجوع شود.
89 - بحار الانوار: ج50، ص318.
90 - امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: چون قائم قیام کند، کسی که گمان می رفت اهل این امر باشد (از منتظرین حضرت باشد) از آن خارج می شود ودر مقابل، افرادی که مانند خورشید وماه پرستان هستند به آن می پیوندند.
91 - بحار الانوار: ج52، ص122.
92 - از حضرت صادق (علیه السلام) هست: «فَاِذا قامَ قائِمُنَا سَقَطَتِ التَّقِیه وجَرَّد السَّیفَ ولَمْ یَأخذ مِنَ النّاسِ ولَم یُعْطِهم اِلّا بالسَّیْفِ» یعنی؛ چون قائم ما قیام کند، دیگر تقیه تمام می شود وشمشیر را از غلاف بیرون می آورد وحقی را نمی ستاند وبه صاحب حقی نمی رساند مگر با شمشیر. بحار الانوار: ج24، ص47.
93 - «شرح مقدمه قیصری»، سید جلال الدین آشتیانی، ص 509.
94 - بحار الانوار: ج51، ص150.
95 - برای پیگیری بحث معرفت به نحوه حضور وظهور حضرت حجت (عجّل الله فرجه)، به کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» رجوع فرمایید وبرای روشن شدن موضوع رؤیت حضرت (عجّل الله فرجه)، به بحث «ملاقات امام زمان (عجّل الله فرجه)، خطرات وغفلت ها» در همین کتاب رجوع فرمایید.
96 - برای بررسی بیشتر موضوع ملاقات امام زمان به فصل آخر همین کتاب رجوع فرمایید.
97 - خود حضرت در نامه ای که اسحاق بن یعقوب از طریق محمد بن عثمان فرستادند در انتهای نامه می فرمایند: «وَاکثِروا الدّعاءَ بِتَعْجِیْلِ الْفَرَجَ فَإنَّ ذلِک فَرَجُکمْ» یعنی؛ جهت فرج زیاد دعا کنید، چرا که فرج شما در همین مسئله نهفته است. بحار الانوار: ج52، ص92.
98 - بحار الانوار: ج52، ص131.
99 - Open
100 - بحار الانوار: ج 16، ص 402. «فتوحات مکیّه»، باب دهم.
101 - «القطره من بحار مناقب النبی والعتره»، ج1، ص188.
102 - «تحف العقول»، ص 171. بحار الانوار: ج 74، ص 269.
103 - به کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» ص 190 وبه کتاب «دعای ندبه؛ زندگی در فردایی نورانی» رجوع شود.
104 - بحار الانوار: ج52، ص131.
105 - مفاتیح الجنان، زیارت حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه)، روز جمعه.
106 - چگونگی ظهور را نیز تا حدی می توانید در کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» ونوشتار «آخر الزمان؛ شرایط ظهور باطنی ترین بُعد هستی» دنبال بفرمایید.
107 - «مُروج الذهب»، ج 1، ص 279.
108 - «بَداء» یعنی محو حادثه اول قبل از وقوع آن، واثبات حادثه ثانی، وبندگان ممکن است وقوع چیزی را طبق قرائن وشواهد طوری تصور کنند که در لوح محفوظ غیر آن باشد ویا «بداء» حاصل شود. برای تحقیق در بَداء به تفاسیر مربوط به آیه 39 سوره رعد رجوع فرمایید. به هرحال بحث این است که طبق روایات، ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) از موضوعاتی نیست که در آن بَداء واقع شود.
109 - بحار الانوار: ج24، ص241.
110 - برای بررسی روایات مربوط به نشانه های ظهور ونقد وبررسی آن روایات به کتاب تحقیقی «تحلیل تاریخی نشانه های ظهور»، مصطفی صادقی، رجوع فرمایید.
111 - بحار الانوار: ج52، ص250.
112 - «اثبات الهداه»، ج3، ص529.
113 - بحار الانوار: ج51، ص71.
114 - «نهج الفصاحه»، حدیث شماره 2221 و«منتخب الاثر»، لطف الله صافی، ص101.
115 - امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «لیس بعد ملکنا ملک، لانا اهل العاقبه، یقول الله (عزّ وجلّ)، والعاقبه للمتّقین». بعد از حاکمیت ما، حاکمیت دیگری که بیاید وحاکمیت ما را ساقط کند نخواهد بود، چرا که خداوند فرمود: عاقبت کار از آن متقین است.(کافی، ج 1، ص 471)
116 - بحار الانوار: ج52، ص316 از خصال، ج2، ص626.
117 - بحار الانوار: ج52، ص340. تفسیر عیاشی، ج1، ص 183.
118 - همچنان که خود حضرت امام زمان (عجّل الله فرجه) می فرمایند: «اِنَّهُ لَمْ یَکنْ اَحَدٌ مِنْ آبائی اِلّا وَقَدْ وَقَعَتْ فِی عُنُقِه بَیْعَه لِطاغیه زمانه، واِنّی اَخرُجُ حین أخْرج ولا بیعه لِأحدٍ مِن الطواغیتِ فی عُنُقِی» (بحار الانوار، ج52، ص92 از «احتجاج»، ج2، ص471).
119 - کمال الدین، ج 1، ص 316، باب 29، ح 2.
120 - سوره مائده، آیه 101.
121 - بحار الانوار، ج52، ص92 از «احتجاج»، ج2، ص471.
122 - همان.
123 - حضرت صادق (علیه السلام) می فرمایند: «اَیّامُ اللهِ ثَلاثَه، یَوْمُ الْقائِم (علیه السلام) ویَوْمُ الْکرَّه ویَوْمُ الْقِیامَه» (بحار الانوار: ج 53، ص 63) یعنی؛ «ایّام الله» سه روز است، روز قیام حضرت قائم (عجّل الله فرجه) وروز برگشت وروز قیامت. که در این روایت؛ رجعت را به عنوان «یوم الْکرَّه» روز برگشتِ انسان ها به دنیا، از ایّام الله شمرده اند. ونیز می فرمایند: یکی از روزهای «ایام الله» روز امام زمان (عجّل الله فرجه) است، چون در آن شرایط حقایق غیبی در عالم شهادت ظهور فوق العاده می کند.
124 - بحار الانوار: ج51، ص143.
125 - بحار الانوار: ج 53، ص 103، روایت 130.
126 - امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «مَنْ ماتَ مُنْتَظِراً لِهذَا الْاَمْرِ کانَ کمَنْ کانَ مَعَ الْقائمِ فی فُسْطاطِهِ لا بَلْ کانَ کالضّارِبِ بَیْنَ یَدَیْ رسولِ اللهِ بِالسَّیْفِ» (بحار الانوار: ج 52، ص 146).
127 - الکافی، ج 1، ص 372.
128 - به مبحث «برکات انتظار» نیز می توانید رجوع فرمایید.
129 - بحار الانوار: ج 51، ص 151.
130 - بحار الانوار: ج51، ص 148.
131 - بحار الانوار: ج 51، ص 156.
132 - بحار الانوار، ج 52، ص 176.
133 - بحار الانوار: ج 53، ص 177.
134 - بحار الانوار: ج52، ص140.
135 - خورشید مغرب، محمد رضا حکیمی ص273 چاپ 23.
136 - بحار الانوار: ج23، ص 77.
137 - «خورشید مغرب»، محمد رضا حکیمی، ص 273، چاپ 23.
138 - «منتهی الآمال»، ج2، ص486. در کتاب غیبت نعمانی، ص292، باب 16، ح8، از امام صادق (علیه السلام) حدیثی با همین مضمون نقل شده است.
139 - «مسند»، احمد حنبل، ج 4، ص 96، «مجمع الزوائد»، ج5، ص224 و235، «صحیح مسلم»، ج6، ص 22 (نقل از ترجمه الغدیر ج20 ص242) وبحار الانوار: ج32، ص321.
140 - بحار الانوار:، ج 23، ص 89 از «کمال الدین»، ج 2، ص 412.
141 - سوره بقره، آیه 124 که می فرماید: «وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُک لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» (و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود ووی آن همه را به انجام رسانید [خدا به او] فرمود من تو را پیشوای مردم قرار دادم [ابراهیم] پرسید از فرزندانم [چطور]؟ فرمود: پیمان من به ظالمان نمی رسد.) برای تحقیق بیشتر به تفسیر المیزان ذیل همین آیه یا به نوشتار «مبانیِ نظری نبوت وامامت» رجوع کنید.
142 - ﴿وَما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی، إِنْ هُوَ إِلّا وَحْیٌ یُوحی﴾، سوره نجم، آیه 3و4.
143 - سوره کهف، آیه 65.
144 - سوره کهف، آیه 66.
145 - بحار الانوار: ج53، ص177.
146 - این قضیه در جوامع روایی مشهور به واقعه یوم الخمیس یا حدیث قرطاس است.
147 - ر. ک. صحیح بخاری، کتاب العلم، باب کتابه العلم ج 1 ص 23- 22 یا شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 12، ص 21 یا تاریخ طبری، ج 3، ص 193.
148 - ابن ابی الحدید به نقل از کتاب «تاریخ بغداد» اثر احمد بن ابی طیفور به طور مسند چنین نقل می کند که ابن عباس گفت: زمانی در آغاز خلافتِ عمر بر وی وارد شدم. او به خوردن خرما مشغول بود ومرا دعوت به خوردن کرد ومن خرمایی برداشته خوردم، از من پرسید عبد الله از کجا می آیی؟ گفتم از مسجد. گفت: پسر عمت را چگونه ترک کردی؟ من گمان کردم مقصودش عبد الله بن جعفر است، اما او گفت که مقصودش «عظیم اهل البیت» است. من گفتم مشغول آبیاری نخل های بنی فلان بود ودر همان حال قرآن می خواند. پرسید: آیا در سر او هنوز در باره خلافت اندیشه ای هست؟ گفتم: آری. گفت: آیا بر این باور است که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) او را منصوب کرده؟ گفتم: آری، به علاوه من از پدرم (عباس) در این باره پرسیدم، او نیز تأیید کرد. عمر گفت: آری از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در باره وی مطلبی بود که حجت نتواند بود. آن حضرت هنگام بیماری، سر آن داشت تا به اسم او تصریح کند، اما من به خاطر اسلام از این کار ممانعت کردم، زیرا هیچ گاه قریش بر او «اجتماع» نمی کردند، واگر بر سر کار می آمد عرب از سراسر نقاط به مخالفت با او می پرداخت. رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) از تصمیم درونی من آگاه شد واز این کار خودداری کرد. (ابن ابی الحدید، ج 12، ص21)
149 - سوره نجم، آیه 3.
150 - مفاتیح الجنان قسمتی از زیارت مخصوص امام زمان (عجّل الله فرجه)، بحار الانوار: ج99، ص 101.
151 - سوره اعراف، آیه156.
152 - سوره توبه، آیه119.
153 - سوره نساء، آیه59.
154 - مفاتیح الجنان، در آداب مخصوص زیارت امام حسین (علیه السلام).
155 - سوره الرحمن، آیه 29.
156 - «تحف العقول»، ص271، بحار الانوار: ج74، ص 269.
157 - بحار الانوار: ج38، ص 300.
158 - سوره آل عمران، آیه61.
159 - «تحف العقول»، ص271، بحار الانوار: ج74، ص 269.
160 - سوره انعام، آیه115.
161 - سوره انبیاء، آیه73.
162 - برای بررسی این موضوع به تفسیر آیه مذکور در تفسیر المیزان، یا به نوشتار «مبانی نظری نبوت وامامت» رجوع فرمایید.
163 - «تاریخ بغداد»، ج 12، ص30 (نقل از امام شناسی، ج13، ص122).
164 - بحار الانوار: ج41، ص 260-262 از ارشاد، ج1، ص334-337. (نقل از امام شناسی، ج12، ص126).
165 - «کافی» ج1، ص 25، کتاب عقل وجهل، ح21.
166 - برای بررسی بیشتر این موضوع که چرا خالق هستی کمال مطلق ودر نتیجه حکیم مطلق است، می توانید به «برهان صدیقین» در کتاب «از برهان تا عرفان» رجوع فرمایید.
167 - سوره بقره، آیه286.
168 - بحار الانوار: ج52، ص92.
169 - سوره حشر، آیه23.
170 - عنایت داشته باشید که؛ بقیه الله یک عالَم است نه یک شخص، یک شخصیت است وظهور تامّ این حقیقت در وجود مقدس حضرت مهدی (علیه السلام) است. برای بررسی بیشتر به بحث «معنی وعوامل ورود به عالَم بقیه الله» رجوع شود.
171 - به بحار الانوار، ج 52، ص 343 به بعد رجوع شود.
172 - به کتاب «فرهنگ مدرنیته وتوهّم» رجوع شود.
173 - اسلامِ نسخ نایافته، تعبیر جناب آقای دکتر فردید در کتاب «دیدار فرهی» است.
174 - بحار الانوار، ج 52، ص 358.
175 - بحار الانوار: ج 52، ص 92.
176 - بحار الانوار: ج52، ص92.
177 - بحار الانوار: ج52، ص 337. از ارشاد، ج2، ص381.
178 - «ارشاد»، ج 2، ص 379.
179 - حضرت اسماعیلِ صادق الوعدکه در سوره مریم (سلام الله عليها) از آن یاد می برد، غیر از حضرت اسماعیل فرزند ابراهیم«علیهما السلام» است.
180 - سوره مریم، آیه54.
181 - سوره انعام، آیه91.
182 - سوره حج، آیه74.
183 - «معجم احادیث المهدی (علیه السلام)»، آقای کورانی، ج5، ص251.
184 - بحار الانوار، ج 51، ص 156.
185 - سوره مائده آیه 67.
186 - جریان صحیفه یا پیمان نامه در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 4 ص 454 آمده است که پس از ماجرای غدیر خم گروهی به این نتیجه رسیدند پس از رحلت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) با تمام قدرت بر ضد حکومت علی (علیه السلام) مبارزه کنند وپیمان نامه ای با امضاء 34 نفر تهیه وآن را به ابوعبیده جرّاح دادند مبنی بر این که محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) رسالت خود را انجام داد وکسی را جانشین خود قرار نداد واختیار حکومت را به عهده ملت گذارد تا رهبری ملت موروثی نشود...». همچنین علامه مجلسی در بحار الانوار، ج 28، ص 102 به بعد آورده اند.
187 - تاریخ تحولات سیاسی ایران، دکتر موسی نجفی- موسی حقانی، فصل سوم، دوران گذار.
188 - منتهی الآمال، ج2، فصل 3 در اثبات وجود مهدی (عجّل الله فرجه)
189 - بحار الانوار، ج52، ص230.
190 - بحار الانوار، ج52، ص294، از غیبت نعمانی.
191 - سوره اعراف، آیه96.
192 - برای بررسی بیشتر این بحث به کتاب «فرهنگ مدرنیته وتوهّم» رجوع بفرمایید.
193 - بحثی که در پیش رو دارید حاصل سخنرانی استاد طاهرزاده در جمع دانشجویان است، محور اصلی بحث، تحلیل موضوع ملاقات های مطرح شده با امام زمان (عجّل الله فرجه) است وخطرها وغفلت هایی که ممکن است در این راستا برای افراد پیش آید. بحمد الله در طی بحث، زوایای خوبی در این رابطه برای عزیزان روشن شد وچون احساس کردیم مباحث مطرح شده می تواند برای اکثر برادران وخواهران متدین که در این وادی تلاش می نمایند مفید باشد، پس از تکمیل بحث توسط استاد، در اختیار عزیزان قرار می گیرد.
مسئله ملاقات با وجود مقدس حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) نه آنچنان است که بتوان از آن دست برداشت ونه آنچنان است که فکر کنیم به راحتی ممکن است واین است که باید با دقت وبا داشتن معارف عمیق نسبت به مقام امامت، موضوع را دنبال کرد واز همه مهم تر باید متوجه رؤیت قلبی وجود مقدس حضرت امام زمان (عجّل الله فرجه)شد، چیزی که در این بحث سعی شده زوایای آن تا حدّ ممکن روشن شود. استاد پس از مقدمه ای دقیق نسبت به مبانی معرفتی مهدویت، با حوصله زیاد به جواب سؤالات دانشجویان درباره موضوع مذکور پرداختند که دقت در جواب ها به خودی خود موجب طرح سرفصل های قابل توجهی نسبت به امر فوق خواهد شد.
امید است عزیزان علاقه مند به این گونه مباحث بتوانند بهره کافی ببرند. إن شاء الله «گروه فرهنگی المیزان»
194 - مفاتیح الجنان، قسمتی از زیارت مخصوص امام زمان (عجّل الله فرجه).
195- بحار الانوار، ج53، ص 178.
196 - امیر المؤمنین (علیه السلام) می فرمایند: «... اِنَّ اَمْرَنا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، لا یَحْتَمِلُهُ اِلّا مَلَک مُقَرَّبٌ اَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ اَوْ عَبْدٌ اِمْتَحَنَ اللهُ قَلْبَهُ لِلْایمان» یعنی امر ومقام ما سختِ پیچیده به سختی است که آن را نمی تواند درک وحمل کند مگر ملک مقرّب ویا نبی مرسل ویا بنده ای که خداوند قلب او را به جهت ایمان آزموده باشد.(بحار الانوار، ج2، ص183)
197 - «کافی»، ج1، ص337، باب فی الغیبه، ح5. بحار الانوار، ج52، ص147.
198 - بحار الانوار، ج23، ص101.
199 - برای بررسی بیشترمقام امام، به قسمت واسطه فیض از کتاب «دعای ندبه؛ زندگی در فردایی نورانی» رجوع شود.
200 - سوره بقره، آیه31.
201 - به بحث «آخر الزمان، ظهور باطنی ترین بعد هستی» رجوع فرمایید.
202 - بحار الانوار، ج 1، ص 97.
203 - بحار الانوار، ج2، ص263.
204 - «تحف العقول»، ص271، بحار الانوار: ج74، ص 269.
205 - کتاب «امامت وولایت»، تربیت معلم، ص24، نقل از ابن نجار. علی (علیه السلام) در قضیه شورا به همین فضیلت اشاره فرمودند وحاضران به آن اعتراف کردند.
206 - القطره من بحار مناقب النبی والعتره، ج1 ص188.
207 - ینابیع الموده، ص235.
208 - سوره انبیاء، آیه 73.
209 - دعای ندبه.
210 - سوره احزاب، آیه 33.
211 - سوره واقعه، آیات 79-77.
212 - بحار الانوار: ج 52، ص 125.
213 - سوره آل عمران، آیه 77.
214 - مجله موعود، شماره 48 ص13 و14.
215 - کتاب شیدا، از انتشارات مؤسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس، ص193 نقل از آقای محمد علی مجاهدی.
216 - همان، ص195، نقل از حجت الاسلام والمسلمین آقای ناصری.
217 - همان، نقل از میردامادی، سید بحر العلوم، مهریار، ص120.
218 - بحار الانوار، ج 51، ص 150.
219 - بحار الانوار، ج 51، ص 33 از کمال الدین، ج2، ص370، باب 35، ح2.
220 - کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» ص45 به بعد.
221 -در مقدمه کتاب «آیت الحق» مرحوم حسین غفاری بنا به گفته آیت الله تهرانی (رحمه الله) از قول آیت الله قاضی یا شاگردشان مرحوم سیدهاشم حدّاد می گوید: غالب ادّعاهای رؤیت امام زمان (عجّل الله فرجه) در طول تاریخ به جز چند مورد محدود، امور خیالی ونفسانی بوده وحدّاکثر از قبیل مکاشفات روحیه است که صاحب آن ها، آن را امر عینی وحقیقی می پندارد ونیز فرمودند از جمله داستان های صحیح راجع به ملاقات یا رؤیت حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) یکی تشرّفات مرحوم سید بحر العلوم است، ویکی داستان حاجی بغدادی که در مفاتیح نیز ذکر شده وبقیه اکثراً امور توهّمی ویا به نحو مکاشفات است (کتاب آیت الحق، ص102).
مؤلف محترم کتاب مهر تابان حضرت آیت الله طهرانی (رحمه الله) نقل می کنند: مرحوم آیت الله حاج شیخ محمّد تقی آملی از شاگردان مرحوم قاضی از استاد خود به اصرار دستوری برای حصول تشرّف به خدمت حضرت صاحب الأمر (علیه السلام) می خواسته است واستاد امتناع می کردند تا بالأخره موفق می شود از مرحوم قاضی دستور العملی را جهت تشرّف خدمت صاحب الأمر بگیرد، در مسجد سهله مشغول دعا وذکر می شود در آن حین ناگهان آن حضرت را در میانه نوری بسیار قوی می بیند که به او نزدیک می شدند وچنان ابّهت وعظمت آن نور او را می گیرد که نزدیک بوده است قبض روح شود ولذا آن حضرت را به اسماء جلالیه خدا قسم می دهد که دیگر به او نزدیک نگردند.
مرحوم قاضی (رحمه الله) روز بعد به این شاگرد می گویند: آقاجان! شما که آمادگی ندارید چرا اصرار بر تشرّف می ورزید. البته بعد از دو هفته در حینی که مرحوم شیخ محمّد تقی آملی مشغول ذکر بودند، حضرت بر او ظاهر شدند ومراد خود را می یابد وبه شرف ملاقات می رسد.(مهر تابان، ص332 نقل از کتاب آیه الحق ص 103).
222 - سوره مائده، آیه 35.
223 - نهج البلاغه، خطبه 138.
224 - حجت الاسلام حاج آقا سید حسین یعقوبی در کتاب «سفینه الصادقین» صفحه 508 نقل می کنند: روزی اخوی آقای حاج سید ابوالحسن دستغیب از آیت الله انصاری همدانی (رحمه الله) پرسید: آیا ممکن است امام معصوم (علیه السلام) وعده ای بدهند وبه آن عمل نکنند؟ فرمودند: نه! سپس سؤال کرد: حاج ملا آقاجان چه جور آدمی است، آیا اهل دروغ است؟ فرمودند: نه، متشرع است. آنگاه گفت: حاجتی دنیوی داشتم به ایشان متوسل شدم، ایشان پس از تشرّف به حرم مطهّر کاظمین (علیهما السلام) به من گفت: حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) فرمودند: حاجتش را دادیم. با این حال چرا حاجت من برآورده نشد؟
استاد بزرگوار آیت الله انصاری (رحمه الله) فرمودند: در نفس انسان امام هست، پیغمبر هست، بلکه بالاتر از آن هم هست. مقصودشان این بود که نه وعده امام تخلّف می پذیرد ونه ایشان دروغ گفته است، بلکه او از مُدرَک خود خبر داده است [واز آن چیزی که در درون خود ساخته، خبر گرفته است ونه از امام].
225 - بحار الانوار، ج 52، ص 152.کمال الدین، ص440، باب 43، ح8.
226 - کافی، ج4، ص527، باب دخول الکعبه، ح2.
227 - بحار الانوار، ج 51، ص 150.
228 - برای بررسی بیشتر به کتاب «زیارت آل یاسین، نظر به مقصد جان هر انسان» رجوع شود.
229 - برای بررسی بحث خواب وچگونگی آن به مباحث خواب در تفسیر سوره زمر جلسات31-34 وبه نکته دوم از کتاب «ده نکته از معرفت نفس» مراجعه فرمایید.
230 - بزرگان برای شاگردانشان که بنا داشتند در سیر وسلوک به کمالاتی برسند واز طرفی آن شاگردان با این که از طریق قوّت نفس، توانایی هایی داشتند که جنبه شیطانی نداشت، سعی می کردند آن توانایی های غیر طبیعی را از آن ها بگیرند وبعد آن ها را وارد سیر وسلوک کنند تا سلوکشان با مشکل روبه رو نشود. به عنوان نمونه فرزند آیت الله قاضی«ره» از جناب حاج شیخ عباس قوچانی نقل می کند: یکی از کسانی که خدمت مرحوم قاضی رسید واز ایشان دستور می گرفت آقامیرزا ابراهیم عرب بود که پس از سالیان دراز وریاضت های سخت به مطلوب اصلی نرسیده بود، برای وصول به کمال، خدمت مرحوم قاضی«ره» رسید. گفتگوی وی با مرحوم قاضی در حالی که از کوفه به مسجد سهله می رفتند کنار شطّ فرات ادامه داشت، مرحوم قاضی از وی پرسید از چه راهی زندگی ات را می گذارانی، او که مجبور بود سرّ خود را نزد استادش فاش کند گفت: من به هر چه میل پیدا کنم، فوراً برایم حاضر می شود. مثلاً اگر از شطّ ماهی بخواهم فوراً یک ماهی خودش را از شط بیرون می افکند. این طور، وبا دست خود اشاره به شط نمود، فوراً یک ماهی خودش را از درون آب به روی خاک پرتاب کرد.
حالا که خودش را در اختیار مرحوم قاضی (رحمه الله) قرار داده بود، به او فرمود: اینک یک ماهی دیگر بیرون بینداز، او دیگر هر چه اراده کرد نتوانست. مرحوم قاضی (رحمه الله) به او فرمود: باید دنبال کسب بروی واز طریق کار وفعالیت، روزی خود را تهیه کنی. او تمام دستورات را گرفت وبه کاظمین مراجعت کرد وبه شغل الکتریکی پرداخت وحالات توحیدی او بسیار قوی وشایان تمجید شد.(نقل از کتاب آیت الحق از سید محمد حسن قاضی ص97).
231 - در مقدمه کتاب «آیه الحق» مرحوم حسین غفاری از قول حاج شیخ عباس قوچانی (وصیّ مرحوم سید علی آقا قاضی (رحمه الله)) نقل می کنند که یکی از افراد مشهور به کرامت به در منزل مرحوم قاضی آمد وگفت: من حالی داشتم که تمام گیاهان، خواص وآثار خود را به من نشان می دادند، مدتی است حجابی حاصل شده ودیگر به من نمی نمایانند، از شما تقاضا دارم که عنایتی بفرمایید تا آن حال به من بازگردد. مرحوم قاضی (رحمه الله) به او فرمود: دست من خالی است. او رفت وپس از زیارت عتبات، به نجف برگشت، یک روز که جمیع شاگردان نزد مرحوم قاضی گرد آمده بودند، در منزل ایشان آمد واز بیرون در، سرش را داخل نموده، گفت: آنچه را که از شما می خواستم وبه من ندادید، از حضرت صاحب الأمر گرفتم وحضرت فرمود: به قاضی بگو بیاید نزد من، با او کاری دارم. مرحوم قاضی سر خود را بلند کرد وگفت: بگو قاضی نمی آید.
نویسنده در ادامه می گوید: اوّلاً میان راه توحید وطریق معرفت نفس که روش تربیتی عرفای بالله است با راه تقویت نفس که شیوه ارباب ریاضات واصحاب مکاشفات وکرامات است، فرق هست. وقتی گفته می شود که اصحاب کرامات ومکاشفات وریاضات به دنبال تقویت نفس هستند ونه عبور از آن، چه بسا به ذهن افرادِ خام، از کلمه تقویت نفس، خدای ناکرده اشتغال به امور لهو ولعب متبادر شده واز این جهت انتساب بسیاری از بزرگانِ صاحب کرامت ودعاوی باطنی را به این طریقه، غیرقابل قبول بشمارند، ولی خوب نظر کن که فرد مذکور یکی از اصحاب مکاشفه بوده ودر چاره گشایی امور مادی ومعنوی خلایق اشتهار داشته وحتی در این سال های اخیر، بعضی وی را در زمره عرفای عظام شمرده، وعبرت بگیر که چنین شخصی غایت خواسته اش که عمر گرانبها را صرف آن کرده واز این شهر به آن شهر واز این امام به آن امام واز مرحوم قاضی تا صاحب الأمر را مورد سؤال قرار داده، بازگشت حالی است از حالات نفس وقوایی از قوای باطن که مثلاً بتواند کشف خواص دارویی گیاهان بکند. وبدان که لذّت بهره مندی از این قوای نفسانی ولذت استفاده وبروز کرامات، گاه آنچنان قوی است که صدها برابر لذّات ظاهریِ حسّی است وشخص واجد این حالات ابداً نمی تواند از آن ها عبور نماید والبته با محمل های کمک به خلق ودستگیری وغیره، آن ها را برای خود توجیه می کند، ولی مهم این است که همه این ها کمالات وآثار نفس است وهدف عرفان، فنای تمامی آثار وشوائب نفسانی از پایین ترین درجات تا بالاترین مراحل آن، که با نورانیت بسیار شدید توأم است.
ثانیاً؛ بنگر به کلام قاضی که به آسانی وسردی می گوید: دست ما خالی است، آری نه دست او که دل وجان او از هر گونه خواست وقوای منتسب به اِنّیَت نفس خالی است. ثالثاً؛ بنگر به گفتار آن شخص در اخذ خواست خود از امام زمان (عجّل الله فرجه) وپیام معاتبه آمیز از جانب حضرت به مرحوم قاضی که به قاضی بگو: بیاید با او کار دارم، که حکایت دارد که آن شخص به زعم خود به شرف ملاقات امام عصر (علیه السلام) نائل شده وحضرت خواسته او را برآورده ساخته اند وگفته اند به قاضی هم بگو بیاید. ودیدی که قاضی هم گفت: بگو قاضی نمی آید! که این جواب قاضی، نشان تشخیص قاضی است از سستیِ توهمات ودعاوی کثیره مدعیان ملاقات با امام زمان (عجّل الله فرجه). این پاسخ قاضی یعنی امامِ زمان مورد ادعای شما، چیزی جز امر خیالی ونفسانی وتوهّمی وساخته نفس شما یا شیطان نیست.
در ادامه می فرماید: در محضر آیت الله طهرانی (رحمه الله) به مناسبتی سخن از همین دعاوی مربوط به رؤیت حضرت صاحب الأمر (علیه السلام) شد. ایشان از قول حضرت آقای هاشم حدّاد مستقلاً یا از ایشان به نقل از حضرت آقای قاضی (قدس سرهما). فرمودند که «غالب این ادعاهای رؤیت در طول تاریخ به جز چند موردِ محدود ومعدود، امور خیالی ونفسانی بوده وحداکثر از قبیل مکاشفات روحیه است که صاحب آن ها آن را امر عینی وحقیقی می پندارد... مؤلف محترم از قول مرحوم آیت الله قاضی نقل می کند که شیخ احمد احسایی روزی به شاگردان خود گفت: من هر وقت به حرم مشرف می شوم به حضرت سلام می کنم، حضرت بلند جواب می دهند، به طوری که اگر شما هم آنجا باشید می شنوید، یک مرتبه با من بیایید تا بفهمید. روزی شاگردان وی به حرم مشرف شدند، شیخ سلام کرد، بعد رو کرد به شاگردان وگفت: جواب شنیدید؟ گفتند: نه! دومرتبه سلام کرد وگفت: شنیدید؟ گفتند: نه! پس شاگردان وخود او دانستند که شیخ در این موضوع اشتباه کرده است (صدایی را که نفس خودش ایجاد کرده است، می شنیده وتصور می کرده آن صدا از خارج است)» نقل از کتاب آیه الحق، تألیف سید محمد حسن قاضی، صفحات100-102.
232 - بحار الانوار، ج52، ص140.
233 - در این راستا می توانید به مباحث «شیعه وتمدن زایی» رجوع فرمایید.
234 - تحفه الملوک، ج 1، ص 77.
235 - بحار الانوار، ج52، ص391.
236 - بحار الانوار، ج52، ص191.کمال الدین، ج1، ص331، باب 32، ح16.
237 - بحار الانوار، ج52، ص327.
238 - بحار الانوار، ج 52، ص 324. کمال الدین، ج 2، ص 670، باب 58، ح16.
239 - معجم احادیث الامام مهدی، ج 3، ص 316.
240 - کافی، ج 1، ص 536. بحار الانوار، ج28، ص189.