عوامل ورود به عالم بقیت اللهی
اصغر طاهرزاده
فهرست کتاب
مقدمه
جلسه ی اول
بداء ناپذیری ظهور توحید ناب
برکات شناخت امام زمان (عجّل الله فرجه)
معنی حقیقت الانسان
معنی بقیت اللّهی بودن
صاحب اصلی عالم بقیت الله
حالِ باقی به بقای الهی
خطر محروم شدن از بَقیّت الله
عامل تقدُّم ظهور
ارتقاء جامعه وظهور
معنی انتظار
ظهور انسانیت
نور مهدی (علیه السلام) وتغییر نقشه ی سیاسی جهان
جلسه ی دوم
1- پایان تاریخ یا بلوغ تاریخ
آخر الزمان، عالَمی جدید
ایران وتکلیف دنیای آینده
2- معنی بقیت الله
3- ظهور امام، اشاره به چه عالَمی دارد؟
گشایش موعود
حقیقت زندگی زمینی
4- خصوصیات انسان در نظام بقیّتُ اللّهی
شرط اُنس با عالَم بقاء
5- عالَم لطف
6- به سراغ آمدن خدایِ لطف
7- خصوصیات پایان تاریخ
ما وراء استضعاف واستکبار
8- مژده ی بزرگ
9- زندگی در جبهه ای روشن
10- راز ظهور وخفای نور بقیت الله (عجّل الله فرجه)
بی رنگی کفر
11- دو نوع رجعت
منابع
مقدمه
باسمه تعالی
1- کتاب «عوامل ورود به عالم بقیت اللّهی» خواننده را متوجه موضوع بسیار حساسی در مباحث معرفتی مهدویت می نماید که لازم است عزیزان اگر می خواهند به واقع نسبت به آخر الزمان وپایان تاریخ تحقیقی همه جانبه داشته باشند با دقت بسیار آن را دنبال کنند. زیرا به جای بحث از «حوادث ظهور» به «قواعد ظهور» پرداخته است، تا معلوم شود حضرت در چه شرایطی قیام خواهند کرد ولذا زمینه ای فراهم می کند که آن شرایط را بشناسیم وتا آن جا که می توانیم آن شرایط را ایجاد نماییم.
2- مؤلف محترم در این کتاب ابتدا معنی حقیقت الانسان یا انسان کامل را گوشزد می کند وسپس روشن می نماید به چه معنی مقام واسطه ی فیض با شخصیت امامان اتحاد وجودی دارد وچگونه می توان امامان (علیهم السلام) را به عنوان مظاهر مقام واسطه ی فیض در نظر داشت.
3- هنر اصلی این کتاب تبیین مقام بقیت الله است که صاحب اصلی آن حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) هستند وسعی دارد متذکر این نکته باشد که تا این مقام درست تبیین نشود وانسان ها در خود چنین مقامی را احیاء نکنند زمانه ی ظهورِ نور بقیت اللّهی مهدی (عجّل الله فرجه) فراهم نمی گردد. توصیه ی اصلی ما این است که خوانندگان محترم از خود بپرسند اگر مهدی (عجّل الله فرجه) همان بقیت الله است ودر حال حاضر غائب است آیا به این معنی نیست که معنی بقیت الله غائب است وتا عالَم بقیت اللّهی در جان ما ظهور نکند مهدی (عجّل الله فرجه) ظهور نمی کند؟
4- در کتاب روشن شده که هرکسی بهره ای از نور بقیت اللّهی دارد که اگر آن را نادیده بگیرد نمی تواند منتظر حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) باشد واز برکات انتظار بهره مند شود، وبرعکس، اگر عالم بقیت اللّهیِ هرکس ظهور کرد شدت انتظار مهدی (عجّل الله فرجه) به اوج خود می رسد وعملاً ظهور محقق می گردد.
5- از عالم بقیت اللّهی وآزادشدن از زمان که رمزالرموز ورود به عالم بقیت اللّهی است سخن به میان آمده وروشن شده چگونه باید از زمان آزاد شد وبه بقای الهی باقی گشت.
6- با تبیین عالم بقیت اللّهی وآزادشدن از «زمان» که ناشی از «حرکت» است، جایگاه وجودی فرهنگ مدرنیته در عالم روشن می شود واین که چرا فرهنگ مدرنیته همان ظلمات آخر الزمان است وچگونه با حرکت های افراطی که در این فرهنگ ایجاد شده انسان ها از باقی ماندن در زیر سایه ی بقای الهی محروم شده اند.
7- بحث از آن است که چگونه عالم بقیت اللّهی به سراغ ما خواهد آمد واین که باید به انقلابی جهانی فکر کرد که به جهانی غیر از جهان موجود نظر دارد وتا روح بقیت اللّهی مدّ نظر ما نباشد هرگز نمی توانیم به جهانی دیگر فکر کنیم ولذا هرگز نمی توانیم به انقلاب جهانیِ حضرت بقیت الله اعظم (عجّل الله فرجه) که ماوراء استضعاف واستکبارِ انسان ها، به قرب الهی رجوع دارد وشیطان را در آن فضا می میراند، بیندیشیم.
8- از راز ظهور وخفای نور بقیت الله (عجّل الله فرجه) سخن به میان آمده تا لحظه لحظه ی تاریخ بشریت وبه خصوص دوران های مختلف انقلاب اسلامی را بر اساس نقش حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) تحلیل کند وروشن شود چرا در بعضی زمان ها حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) ظهور بیشتری داشته ودر بعضی زمان ها در خفا رفته است.
امید است اندیشمندانی که در موضوع مهدویت تدبر می کنند با تأکید بیشتر بر عالم بقیت اللّهی، زمینه ی هرچه بیشترِ ظهور بقیت الله اعظم (عجّل الله فرجه) را فراهم نمایند. ان شاء الله.
گروه فرهنگی المیزان
جلسه ی اول
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلسَّلامُ عَلَی مُحْیِی الْمُؤمِنینَ ومُبیرِ الْکافِرینَ، اَلسَّلامُ عَلَی مَهْدِی الْاُمَم، اَلسَّلامُ عَلَی الْقائِمِ الْمُنْتَظَر وَالْعَدْلِ الْمُشْتَهَر، اَلسَّلامُ عَلَی بَقِیَّةِ اللهِ فی بِلادِهِ(1)
سلام بر امامی که موجب احیاء مؤمنین ونابودی وبی ثمری نقشه ی کافران خواهد شد! سلام بر مهدی امّت، سلام بر قائم منتظَر وعدل مورد نظر...! سلام بر بقیت الله در هرجایی که آن جا شهر خدا خواهد بود!
از خداوند عاجزانه تقاضامندم به ما بصیرتی عطا فرماید که بتوانیم از منتظرین فرج حضرت بقیت الله (عجّل الله فرجه) باشیم واز برکات فرج مولایمان محروم نگردیم.
ابن عباس نقل می کند که رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمودند: «اِنَّ خُلفائی واَوصِیائی لَاِثْنا عَشَرا» خلفا واوصیای من دوازده نفر هستند. «اَوَّلَهُم اَخی وآخِرِهُم وَلَدی» اول آن ها برادرم وآخر آن ها فرزندم می باشد. «قیلَ یا رَسُولَ الله ومَنْ اَخوک» سؤال شد برادرتان چه کسی است؟ «قالَ عَلِیَّ ابْنِ اَبی طالِبْ»، فرمودند: علی فرزند ابی طالب «قیل فَمَنْ وَلَدُک» پرسیده شده فرزندتان چه کسی است؟ «قالَ الْمَهدی اَلَّذی یَمْلَأُها قِسْطاً وعَدْلاً کما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجوراً» فرمودند: فرزندم مهدی است که زمین را در شرایطی که از ظلم وجور پر شده با قسط وعدل پر می کند. در ادامه می فرمایند: «وَالَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ بَشیراً لَوْ لَمْ یَبْقِ مِنَ الدُّنیا اِلّا یَوْمٌ واحدٌ لَطَوَّلَ الله ذلِک الْیَوم حَتّی یَخْرُجَ فیهِ وَلَدی الْمَهدی» قسم به خدایی که مرا به عنوان بشارت دهنده ی به حقّ مبعوث کرد اگر از دنیا نمانده باشد مگر یک روز، خدا آنقدر آن روز را طولانی می کند تا این که فرزندم مهدی در آن روز ظهورکند. «فَیَنْزِلُ روحُ اللهِ عیسَی بنَ مَریَمَ فَیُصَلّی خَلْفَهُ» پس عیسی بن مریم (علیه السلام) نازل شود وپشت سر او نماز گذارد، «وَتُشَرِّقُ الْاَرضُ بِنورِ رَبِّها» ودر آن حال زمین به نور پروردگارش نورانی می شود. «وَیَبْلُغُ سُلطانُهُ الْمَشرِقَ والْمَغْرِبَ»(2) وحاکمیت مهدی مشرق ومغرب را فرا گیرد.
بداء ناپذیری ظهور توحید ناب:
آنچه لازم است عزیزان عنایت داشته باشند این که؛ اولاً: موضوعِ توجه به وجود مقدس امام مهدی (علیه السلام) از صدر اسلام مطرح بوده وشیعه وسنی از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ظهور آن حضرت را در آخر الزمان نقل کرده اند.(3) ثانیاً: می فرمایند که ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) از آن وقایعی است که امکان ندارد محقق نشود ودر مورد آن بداء حاصل گردد. اگر مسلمانانِ صدر اسلام هوشیاری لازم را به خرج می دادند حادثه ی کربلا واقع نمی شد، اما حاکمیت همه جانبه ی امام معصوم که منجر به جاری شدن توحید در همه ی مناسبات بشری خواهد شد، بداءناپذیر است زیرا ذات جهان با چنین حاکمیتی کامل می شود. حضرت باقر (علیه السلام) می فرمایند: «خُرُوجُ الْقَائِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ مَحْتُوم»(4) خروج حضرت قائمِ آل محمد (علیهم السلام) حتمی است.
توجه به حضور وظهور حتمی امام زمان (عجّل الله فرجه) معارف بزرگی به همراه دارد ونکته ای است که نباید ساده گرفته شود، باید بدانیم عدم توجه کافی به این موضوع غفلت از یکی از ابعاد واستعدادهای مهم جهانی است که ما در آن زندگی می کنیم وخداوند با چنین ظرفیتی جهان را آفریده ولذا هر اقدامی در راستای تحقق ظهور حضرت صاحب الامر (علیه السلام) انجام گیرد در مسیر به فعلیت رسیدن جهان انجام گرفته وموجب تحقق توحید ناب در نظام تشریع خواهد شد وبه همین جهت رسول (صلّی الله علیه وآله وسلّم) خدا تأکید می کنند محال است آن حاکمیت محقق نشود وحضرت باقر (علیه السلام) می فرمایند از امور حتمی عالم است که بداء پذیر نیست.
برکات شناخت امام زمان (عجّل الله فرجه):
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) با طرح روایت فوق اندیشه ها را متوجه یکی از سُنن واقعیِ لایتغیر عالم کردند تا معلوم شود جهان به چه سمت وسویی در حرکت است وبشر به کدام جهت باید توجه کند تا مطابق سنت های حقیقیِ عالم به عالم نظر کرده باشد. در همین راستا است که حضرت می فرمایند: «مَنْ مَاتَ ولَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة»(5) چنانچه کسی بمیرد وامام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است. پیام روایت این است که دین پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بدون شناخت جایگاه ومقام امام زمان (عجّل الله فرجه) کارآیی لازم را ندارد که انسان را از مرگ جاهلیت نجات دهد وبه سوی توحید راهنمایی کند. آنچه موجب می شود تا بتوانیم از قرآن وسنت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بهره ی لازم را ببریم شناخت امام زمان وسیره وسخن ایشان است وروایت فوق خبر از آن دارد که با وجود امام زمانِ زنده است که می توان از برکات قرآن وپیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وائمه (علیهم السلام) استفاده کرد ومطابق زمانه از اسلامی که در زندگی نقشی فعّال دارد بهره مند گشت ودر همه ی حوادث روزگارِ خود حاضر ومؤثر بود واز سرمایه ی توحیدی اسلام استفاده ی لازم را نمود. دقت در این روایت روشن می کند که به هیچ پیغمبر وامامی نمی توان متوسل شد مگر از طریق دریچه ی وجود مقدس امامِ حیِّ حاضر. زیرا اگر مقام او مقام واسطه ی فیض الهی است واز طریق وجود آن حضرت است که می توان از رحمت الهی بهره مند شد، برای بهره مندی از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وسایر ائمه (علیهم السلام) نیز باید از واسطه ی فیض الهی بهره مند گشت واز دریچه ی وجود مقدس حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) از انوار سایر معصومین (علیهم السلام) استفاده کرد.
آن قدر شناخت امام زمان (عجّل الله فرجه) - چه از نظر مقام وچه از نظر مصداق- مهم است که پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرمایند: بدون شناخت امام زندگی مسلمانان توحیدی نیست تا مرگ آن ها توحیدی باشد ومعلوم است که کسی نمی تواند عذر آورد که شرایط تاریخی امکان شناخت امام را به او نداده است. زیرا مسئله مهم تر از آن است که شرایط تاریخی آن را به حاشیه براند. به همین جهت حضرت امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: «مَنْ مَاتَ ولَیْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمَوْتُهُ مِیتَةٌ جَاهِلِیَّةٌ ولَا یُعْذَرُ النَّاسُ حَتَّی یَعْرِفُوا إِمَامَهُم»(6) هرکس بدون امام بمیرد مرگ او چون مردنِ مردم جاهلیت است وهرگز عذر مردم در نشناختن امام پذیرفته نیست. حضرت روشن می کنند که هیچ عذری در نشناختن امام قبول نمی باشد؛ بی سواد بودن یا کارهای مهم وحساسی داشتن، روستایی بودن یا شهری بودن هیچ کدام نمی تواند توجیهی باشد تا انسان امام زمانش را نشناسد واز نمونه ی عینی دینداری غافل باشد. آنقدر شناخت امام مهم است که حضرت در ادامه ی روایت می فرمایند اگر انسان در شرایطی که امام خود را شناخته از این دنیا برود دیگر ظهور حضرت جلو بیفتد یا به تأخیر بیفتد ضرری برای آن فرد ندارد، مثل آن است که در کنار حضرت قائم در خیمه ی حضرت زندگی می کند. چون با شناخت امام توانسته جهت گیری خود را در همه ی تاریخ تصحیح کند ودر آن صورت گویا با همه ی اولیاء وانبیاء زندگی کرده. ابوبصیر از حضرت صادق (علیه السلام) از آیه ی «یُؤتِی الْحِکمَةَ مَن یَشَاء وَمَن یُؤْتَ الْحِکمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کثِیرًا»(7) می پرسد که خداوند می فرماید: به هر کس حکمت داده شد، حقیقتاً خیر کثیر داده شده. حضرت مصداق حکمت وخیر کثیر را «مَعْرِفَةَ الْإِمَامِ واجْتِنَابَ الْکبَائِرِ»(8) شناخت امام ودوری از گناهان، معرفی می کنند واز این طریق متذکر برکات شناخت امام می شوند.
یک وقت انسان در شرایطی است که نمی تواند اول وقت نماز بخواند، نماز ظهر را به تأخیر می اندازد وباز از او قبول می شود ولی یک وقت می گوید چون کار داشتم نتوانستم اعتقاد توحیدی خود را درست کنم، این را از او قبول نمی کنند چون جهت گیری کلی او به چنین اعتقادی بستگی دارد. شناخت امام زمان از نوع تصحیح اعتقاد است وبه همین جهت امام باقر (علیه السلام) می فرمایند معذور نیستی که کوتاه بیایی یعنی نمی توانی برای نشناختن امام چیزی را مهم تر بدانی وآن را جلو بیندازی زیرا تا امام زمانت را نشناسی وارد جرگه ی دین داری نشده ای. این تأکیدات نشان می دهد شناخت وارتباط با امام زمان (عجّل الله فرجه) بسیار ارزشمند است وارزش قرآن ونماز وروزه وحج با نظر به مقام وسیره ی امام زمان (عجّل الله فرجه) ظهور می کند وموجب سعادتمندی انسان می شود. اگر امروز عباداتمان برکت لازم را ندارد به جهت در حاشیه بودن وجود مقدس امام زمان (علیه السلام) از امور است ومحروم بودن از آن معرفتی که باید نسبت به آن حضرت داشت. معرفتی که بالاتر از معرفت به یک فرد وتاریخ تولد او است، معرفت به یک حقیقت آسمانی است که با حضور او در زندگی انسان ها، زمین به آسمان متصل می شود وارتباط حضوری با حقایق جای ارتباط حصولی وحسی را می گیرد.
حضرت صادق (علیه السلام) در جواب به ابابصیر می فرمایند: «وَ مَنْ ماتَ وهُوَ عارِفٌ بِإِمامِهِ، لایَضُرُّهُ تَقَدَّمَ هذَا الْاَمْرُ أَوْ تَأَخَّرَ» اگر کسی امام زمان خود را شناخت ومرگش فرا رسید، دیگر جلو وعقب افتادن ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) به او ضرر نمی زند. با این که این قدر ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) برکت دارد که نمی توان تصور کرد وبشر در دوران غیبت حضرت به یک هزارم برکات ظهور هم دسترسی ندارد، با این همه، امام می فرمایند: اگر امام زمانت را شناختی وقبل از ظهور، در زمان غیبتِ حضرت رحلت کردی، به درجه ای از کمال رسیده ای که آن غیبت برای تو محرومیت نیست زیرا آن شناخت بهره هایی برای انسان دارد که آن محرومیت را جبران می کند.
اما نکته ی اصلی اینجاست که می فرمایند: «مَنْ ماتَ عارِفاً لِإمامِهِ» اگر کسی در حالی رحلت کرد که امامش را شناخته است «کانَ کمَنْ هُوَ مَعَ الْقائِمِ فی فُسطاطِهِ»(9) مثل کسی است که در خیمه ی امام زمان (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در کنار حضرت قائم است. ملاحظه می فرمائید تأکید بر روی معرفت داشتن به امام است ومقام وحقوقی که امام در این عالم دارند. چون معرفت به امام، معرفت به یک حقیقت آسمانی است وبا طهارت قلب ممکن است.
معنی حقیقت الانسان:
به گفته ی اهل معرفت «قطب عالم وجود در هر عصری واحد است» همان طور که حقیقت هر چیزی واحد است وبه قول شیخ شهاب الدین سهروردی «صِرفُ الشَّیءِ لا یَتَثَنّی وَلایَتَکرَّرْ» صِرف وحقیقت هر چیز نه تعدّد برمی دارد ونه تکرار می شود - مثل حقیقت تری که فقط آب است، چند نوع تری معنی ندارد - حقیقت انسان نیز یکی بیشتر نیست وفقط انسانیت است ونه چیز دیگر. حقیقت «تری» چیزی جز آب نیست واین که در لیوان باشد یا در دریا فرق نمی کند، چون خودش حقیقت تری است بدون آن که از جهت حقیقتِ خود کثرت بردار باشد ودر نتیجه دو نوع تری داشته باشیم. وجود مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه) به عنوان حقیقت انسان وقطب عالم امکان یک حقیقت واحد است فوق یک شخصِ محدود. حضرت از آن جهت که نسبت به همه ی مخلوقات عالمِ امر وخلق، در تجرد کامل هستند، نسبت به همه ی مخلوقات دارای سعه ی بیشتری می باشند وطبق قاعده ی «هر که مجردتر است حاضرتر است»، دارای حضور کاملی هستند، همان طور که در مرتبه ی بالاتر وقتی می گوئیم خدا در عالم هستی حضور مطلق دارد به جهت آن است که خداوند فوق هر زمان ومکانی دارای تجرد مطلق است. آن هایی که متوجه چنین حضوری برای ذوات مقدس اهل البیت (علیهم السلام) هستند راحت تر به آن ها توسل پیدا می کنند. حقیقت واحد بودن حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) به این معنی است که با حضور همه جانبه ای که در عالم هستی دارند می توانند به جلوات مختلف حاضر بشوند ومشتاقان خود را مدد کنند.
در امام شناسی آن چه از همه مهم تر است تصور صحیح داشتن از مقام واسطه ی فیض بودن ائمه (علیهم السلام) می باشد که منجر می شود تا نظر به مقام نوری آن ذوات مقدس بیندازیم، مقامی که قبل از خلقت عالم وآدم بوده است ورسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در وصف آن می فرمایند: «کنْتُ أَنَا وعَلِیٌّ نُوراً بَیْنَ یَدَیِ الرَّحْمَنِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ عَرْشَهُ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عَام»(10) من وعلی چهارده هزار سال قبل از آفرینش عرش یک نور در پیشگاه پروردگار بودیم. این مورد برای همه ی ائمه (علیهم السلام) از جمله حضرت صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) صدق می کند ودر این رابطه حضرت رضا (علیه السلام) از قول رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرمایند: «إِنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللهُ عَزَّ وجَلَّ أَرْوَاحُنَا فَأَنْطَقَهَا بِتَوْحِیدِهِ وتَحْمِیدِهِ ثُمَّ خَلَقَ الْمَلَائِکة»(11) نخستین چیزی که خدای عز وجل آفرید ارواح ما بود پس به ستایش واقرار به یگانگی اش گویایمان نمود سپس فرشته ها را آفرید. وقتی نظرها به مقام «اولُ ما خَلَقَ الله» بودن آن ها افتاد می توان با آن ها رابطه برقرار کرد وآن ها را به عنوان امام پذیرفت. مردم عادی فکر می کنند همین جسم امام صادق (علیه السلام) واسطه ی فیض وواسطه ی رزق آن ها است ولذا حضرت می فرمایند: «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ الْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ الْغَیْبَ إِلَّا اللهُ عَزَّ وجَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلَانَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ الدَّارِ هِیَ»(12) شگفتا از مردمی که گمان می کنند ما غیب می دانیم!! کسی جز خدای عز وجل غیب نمی داند، من می خواستم فلان کنیزم را بزنم، او از من گریخت ومن ندانستم که در کدام اطاق پنهان شده است. ولی همین امام که در شرایط عادیِ زندگی چنین اند، در رابطه با مقام نوری خود می فرمایند: عِلم کتاب که مقداری در نزد عاصف بن برخیا بود به خدا سوگند تماماً در نزد ما است «وَاللهِ کُلُّهُ عِنْدَنَا عِلْمُ الْکِتَاب»(13) مردم عادی بین این دو مقام تفکیک نمی کنند که در یک مقام امام به عنوان یک انسان عادی زندگی کنند ودر یک مقام، فوق ملائکه اند. وچون مردم نمی توانند این دو مقام را از همدیگر تفکیک کنند در شناخت امام دچار مشکل می شوند. مثل این که تصور کسی این باشد که جهنم یک کوره آتش است مثل کوره ی ذوب آهن وبعد بخواهد آن را قبول کند یا رد کند. در حالی که قبول ورد او هر دو باطل است، ابتدا باید بفهمد جهنم چیست تا بعد قبول وردّ او معنی داشته باشد.
اولین قدم آن است که ما بفهمیم حقیقت الانسان یا انسان کامل که معتقدیم در عالَم هست، به چه معنی است تا وقتی گفته می شود فیض حق به واسطه ی امام به موجودات می رسد، معنی داشته باشد. همین طور که نورِ نزدیک به لامپ از طریق نورهای پایین تر به ما می رسد، اگر انسانِ کامل، کامل ترین مخلوق وبه عنوان «اَوَّلُ مَا خَلَقَ الله» از ملائکه هم بالاتر است، وقتی سایر موجودات از جمله انسان بخواهند از فیض الهی بهره مند شود باید از طریق واسطه ی فیضی که بین خدا وسایر مخلوقات است فیض الهی را دریافت کنند. زیرا علوّ ذات الهی چنین اقتضایی را دارد ومقام پروردگار آن قدر متعالی است که در سیر صعودی که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) همراه با جبرائیل (علیه السلام) در معراج دارند، حضرت جبرائیل از مرتبه ای جلوتر نمی روند وعرض می کنند «لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْتُ»(14) اگر به اندازه ی بند انگشتی نزدیک تر شوم آتش می گیرم. در سفر معراجی رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به خوبی مقام واسطه ی فیض بودن رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) حتی برای ملائکه نمایان شد، به همین جهت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در روایتی که عرض شد می فرمایند: پس از خلقت ما خداوند ملائکه را خلق کرد. عمده آن است که متوجه باشیم واسطه ی فیض یک حقیقتِ وجودی است که در جمال ائمه (علیهم السلام) تجلی کرده ومتحد با جان آن ها شده است. آن هایی که مقام ائمه (علیهم السلام) را می فهمیدند، کفش های آن ها را روی چشم هایشان می گذاشتند. نه به جهت این که این کفش ها کفش یک شخص است بلکه به جهت نوری که در این اشخاص متجلی شده است. آن شخص که می آیدکفش های امام صادق (علیه السلام) را روی چشم هایش می گذارد، خیلی هوشیار است، چون پشت این کفش ها، نوری را می بیند که ملائکه در برابر آن خاضع اند. اگر کسی این حقیقت را متوجه نباشد چون می بیند همه ی مؤمنین کفش های امام را روی چشم هایشان می گذارند او هم می گذارد. بهره ی دومی خیلی فرق می کند با آن کسی که در نظر به کفش های امام نظر به حقیقت انسانیت دارد، چه برسد به وقتی که به حرم ائمه (علیهم السلام) نظر می کند.
شرط توسل، معرفت است وبه تعبیر امام باقر (علیه السلام) «عَارِفَاً لِاِمامِه»(15) هرکس به مقام امامش معرفت داشته باشد به نتایج فوق العاده ای می رسد وبه طور کلی ارتباط با واسطه ی فیض الهی برایش حاصل شده است.
این روایت در متون اهل سنت هم هست که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمودند: «اَلْمَهدی مِنْ عِتْرَتی مِنْ أَولادِ فاطِمه(س)».(16) سعیدبن مسیب می گوید در خدمت امّ سلمه بودم که در مورد مهدی سخن به میان آمد گفت: از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) شنیدم که می فرمود: «الْمَهْدِیُّ مِنْ عِتْرَتِی مِنْ وُلْدِ فَاطِمَة»(17) ونیز رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در مورد جایگاه حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) می فرمایند: «یَرضی عَنْهُ ساکنُ السَّماء وساکنُ الْاَرْض»(18) تمام ساکنان آسمان وساکنان زمین همه از او راضی اند. چون حقیقت حضرت با جان همه ی مخلوقات هماهنگی دارد وبه عنوان تجلی واسطه ی فیض عالم هستی اصلِ وجودِ همه ی مخلوقات است.
با ظهور حضرت آنچنان نور توحید همه گیر می شود که به گفته ی صدر الدین حموی از علمای اهل سنت: «لَمْ یَخْرُجْ الْمَهْدی حَتّی یُسْمَعَ مِن شِراک نَعْلَیه اَسرار التَّوحید».(19) مهدی ظهور نمی کند تا این که از بند کفشش اسرار توحید به گوش می رسد. می خواهد بگوید حق در انتهای تاریخ، به نهایی ترین شکلِ غیبی اش ظاهر می شود وهمه ی اسرار توحید در آن زمان نمایان می گردد وهمه ی آنچه از عالم غیب، امکان ظهور داشته ظاهر می شود. پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به اسم «الظّاهر»، مظهر توحید است، ووجود مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه) به اسم «الباطن» مظهر توحید است. همان طور که ولایت، باطن نبوت است وآخر الزمان با بعثت حضرت شروع می شود که بعد از آن قیامت واقع خواهد شد.(20) بنابراین آخر الزمان شرایط ظهور باطنی ترین حقایق توحیدی است که امکان ظهور در دنیا را دارد.
توحید ناب در جان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) است ورسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) با جمله ی «عَلِیّ نَفسی»(21) علی، جان وباطن من است، از آن خبر دادند تا آن حقیقتِ باطنی با مهدی (عجّل الله فرجه) ظهور کند، چون این جان در شرایطی باید ظاهر بشود که زمینه ی ظهور به کمال خود رسیده باشد ودر واقع ابعاد باطنی پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) که عبارت باشد از توحید ناب، در آخرین منزل عالَم، ظاهر می شود. در مقابل حضرت هم ظلمانی ترین حجاب ها قرار دارند که می خواهند تمام توحید را بپوشانند لذا «اَشْقَی الأشْقِیاء» و«اَسْعَدُ السُّعَداء» رجعت می کنند. حضرت صادق (علیه السلام) در رابطه با این موضوع فرمودند: «إِنَّ الرَّجْعَةَ لَیْسَتْ بِعَامَّةٍ وهِیَ خَاصَّةٌ لَایَرْجِعُ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الشِّرْک مَحْضا»(22) رجعت عمومی نیست بلکه افراد خاصی به دنیا برمی گردند که یا مؤمن خالص ویا مشرک محض باشند. ظلمانی ترین انسان ها می آیند تا جلوی نورانی ترین توحید را بگیرند وهمگی دفع می شوند وجز توحید حاکم نخواهد شد وآن قدر توحید جلوه می کند که از بند کفش وجود مقدس حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) اسرار توحید شنیده می شود.
معنی بقیت اللّهی بودن:
شخصی از حضرت صادق (علیه السلام) پرسید آیا می توان به حضرت قائم (عجّل الله فرجه) با عنوان امیر المؤمنین سلام داد؟ حضرت فرمودند: «لَا ذَلِک اسْمٌ سَمَّاهُ اللهُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَا یُسَمَّی بِهِ أَحَدٌ قَبْلَهُ ولَا بَعْدَهُ إِلَّا کافِرٌ قَالَ فَکیْفَ نُسَلِّمُ عَلَیْهِ قَالَ تَقُولُ السَّلَامُ عَلَیْک یَا بَقِیَّةَ اللهِ قَالَ ثُمَّ قَرَأَ جَعْفَرٌ (علیه السلام) بَقِیَّتُ اللهِ خَیْرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِین»(23) نه، این اسمی است که خداوند به «امیر المؤمنین» (علی (علیه السلام)) داده است وهیچ کس به آن اسم نامیده نشده - چه در قبل وچه در بعد- مگر آن که کافر است. پرسید به هنگام سلام به او چه بگوئیم؟ حضرت فرمودند: بگویید «اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا بَقِیةَ الله» سپس حضرت این آیه را خواندند «بَقِیَّةُ اللهِ خَیْرٌ لَّکمْ إِن کنتُم مُّؤْمِنِینَ»(24) آنچه از خدا باقی است برای شما بهتر است. قرآن در آیه ی 86 سوره ی هود (علیه السلام) از قول حضرت شعیب (علیه السلام) آورده که حضرت به مردم می فرمودند: یک بقیت اللّهی هست که همه ی شما باید آن را داشته باشید وآن برای شما بهتر است از این که به منافع غیر شرعی دل ببندید. به یک معنی حضرت شعیب به مردم فرمودند: باید حالِ شما حالِ بقیت اللّهی شود. آن حال دارای یک حقیقت متعالی است که همان مقام صاحب الأمر یا انسان کامل است که جانِ جانِ همه ی انسان ها است.
حضرت شعیب (علیه السلام) به مردم فرمودند: چرا گران می فروشید؟ چرا ظلم می کنید؟ «وَلا تَعْثَو فِی الْاَرضِ» در روی زمین سر کشی نکنید، «بَقِیَّةُ الله خَیْرٌ لَکم» آن چه از خدا باقی است برای شما بهتر است، کافی است در امور خود نظر به خدا داشته باشید تا بقیت الله نصیب شما شود که آن بهتر است از سودی که در ازاء گران فروشی می برید. جمله ی «بَقِیَّةُ الله خَیْرٌ لَکم» خبر از آن می دهد که در کلیه ی امور می توان متوجه حقیقتی شد که آن بقیت الله است وارتباط با آن بهترین نتیجه را برای انسان در بر خواهد داشت. «بقیت الله» را باید به معنی چیزی گرفت که خداوند در هر امر الهی برای انسان نگه می دارد واز این جهت بر حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) اطلاق می شود که خداوند او را نگه داشته تا امر هدایت بشریت را به انتهایِ بلوغ خود برساند.
حضرت صادق (علیه السلام) در رابطه با قیام حضرت قائم (عجّل الله فرجه) می فرمایند: «فَإِذَا خَرَجَ أَسْنَدَ ظَهْرَهُ إِلَی الْکعْبَةِ واجْتَمَعَ إِلَیْهِ ثَلَاثُمِائَةٍ وثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا فَأَوَّلُ مَا یَنْطِقُ بِهِ هَذِهِ الْآیَةُ «بَقِیَّتُ اللهِ خَیْرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» ثُمَّ یَقُولُ أَنَا بَقِیَّةُ اللهِ وخَلِیفَتُهُ وحُجَّتُهُ عَلَیْکمْ فَلَا یُسَلِّمُ عَلَیْهِ مُسَلِّمٌ إِلَّا قَالَ السَّلَامُ عَلَیْک یَا بَقِیَّةَ اللهِ فِی أَرْضِهِ فَإِذَا اجْتَمَعَ لَهُ الْعَقْدُ عَشَرَةَ آلَافِ رَجُلٍ فَلَا یَبْقَی فِی الْأَرْضِ مَعْبُودٌ دُونَ اللهِ مِنْ صَنَمٍ ولَا وَثَنٍ إِلَّا وَقَعَتْ فِیهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَ ذَلِک بَعْدَ غَیْبَةٍ طَوِیلَةٍ لِیَعْلَمَ اللهُ مَنْ یُطِیعُهُ بِالْغَیْبِ ویُؤْمِنُ بِه»(25) حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در هنگام قیام پشت خود را به کعبه می گذارد و313 نفر یاران مخصوصش پیرامون او اجتماع می کنند پس در اولین سخن این آیه را می خواند که: «بَقِیَّتُ اللهِ خَیْرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ». سپس می گوید: من بقیت الله وخلیفه وحجت او در میان شما هستم، در این هنگام مسلمین بر وی به عنوان «بقیت الله» سلام خواهند کرد، چون ده هزار نفر گرد وی اجتماع کنند (پرچم خود را بلند می کند ودعوت خود را علنی می نماید)، پس در روی زمین هیچ بتی نمی ماند مگر این که در آن آتش می افتد ومی سوزد، واین خروج بعد از غیبتی طولانی خواهد بود تا خداوند بندگان خود را در ایمان به غیبت آزمایش کند. با دقت در این روایات وروایت دیگری که مصداق بقیت الله را حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) می داند روشن می شود که ظاهر معنی سخن حضرت شعیب (علیه السلام) این است که ماوراء طلب دنیا وسودجویی دنیایی، بقیت الله وآن چیزی که خداوند برای شما باقی گذارده بهتر است، ولی باطن این آیه معارف عمیقی را در بر دارد حاکی از آن که بقیت اللّهی در عالم هست که خداوند او را برای شما نگه داشته واو برای شما بهتر است از این که به چیز دیگری فکر کنید، توجه خود را به بقای الهی بیندازید که فوق دنیا ودنیاطلبی است. برای اهل دنیا اگر هم چیزی بماند در حدّ دنیا است، ولی یک حال وبقایی هست که فوق حالِ دنیاداری است. آن حال، حالِ باقی بودن با حق است. می فرماید: حال باقی بودن با حق که خداوند برای شما نگه داشته برای شما بهتر است از باقی بودن با نان وآب وشهوت.
با دقت در آیه ی مورد بحث که حضرت شعیب (علیه السلام) بیان فرموده اند معلوم می شود هر کدام از ما یک حال ومقام بقیت اللّهی داریم که فساد وحبّ دنیا وتجاوز به مردم، آن عالَم را از ما گرفته وباید به سراغش برویم وآن محقق نمی شود مگر آن که از چیزهایی که از آن «حال» و«مقام» محروممان کرده فاصله بگیریم. ابتدا باید متوجه باشیم چنین عالَمی در ما هست وگرنه حضرت شعیب (علیه السلام) نمی فرمودند: «بَقِیَّتُ اللهِ خَیْرٌ لَکمْ»(26) آن چیزی که خدا برایتان نگه داشته برای شما بهتر است. پس اگر بتوانیم نظر خود را به آن بیندازیم آن را می یابیم. برای این که آن حال را در خود پیدا کنیم، باید ابتدا خود را وحقیقت انسانی خود را بیابیم، در آن حال متوجه می شویم مقام بقیت اللّهی که در ما هست یک جنبه ی مطلق دارد که مقام حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) است وهمه ی احوالات بقیت اللّهی ما به او برمی گردد واوست که در واقع به طور کامل در مقام بقاءِ به حق است.
صاحب اصلی عالم بقیت الله:
بقیت الله یعنی مقام باقی به حق، در مقابل باقی بودن به حرص وشهوت ووَهمیات زندگیِ دنیایی. وقتی حضرت صاحب الأمر (علیه السلام) می فرمایند: «اَنَا بَقِیةُ الله» من بقیت الله هستم خبر از آن می دهند که بقیت الله حقیقتی است که همه ی احوالاتی که مؤمنین تحت عنوان بقیت الله دارند به آن حقیقت برمی گردد وحضرت مهدی (عجّل الله فرجه) صاحب اصلی آن مقام اند. همان طور که هر «ما بالعرضی» به «ما بالذات» برمی گردد، احوالات بقیت اللّهی مؤمنین به حضرت بقیت الله (عجّل الله فرجه) برمی گردد. مثل این که هر تری به آب برمی گردد که عین تری است وهمه ی رطوبت ها از آب است. حالت بقیت اللّهی که می تواند نصیب هرکس بشود، یک حقیقت دارد که آن عین بقیت الله است. حضرت شعیب (علیه السلام) فرمودند هر کدامتان می توانید حالت بقیت اللّهی را داشته باشید وآن برای شما بهتر است. پس هرکس به اندازه ای که از دستورات حضرت شعیب (علیه السلام) تبعیت کند از نور بقیت الله بهره مند می شود واین می رساند که باید حقیقت بقیت الله در عالم باشد تا هرکس به اندازه ی استعدادش از آن استفاده نماید.
وقتی متوجه شدیم حالات بقیّت اللّهی که بعضاً عارض بعضی انسان ها می شود دارای یک مقام اعظم به نام حضرت بقیت الله الأعظم «صلوات الله علیه وعلی آبائه» است موضوع عالم بقیت الله به میان می آید واین که صاحب آن، حضرت بقیت الله الاعظم (عجّل الله فرجه) می باشند. اگر کسی عالَم بقیت اللّهی خودش را نشناسد وبه بزرگی آن پی نبرد هیچ وقت سراغ بقیت الله الاعظم را نخواهد گرفت تا هرچه بهتر وارد عالَم حضرت شود ودر ذیل انوار وجودی قطب عالم امکان قرار گیرد وعملاً در ظلمات آخر الزمان باقی خواهد ماند.
مقصد وغایت توحیدیِ هر انسانی، حضرت بقیت الله الأعظم (عجّل الله فرجه) می باشند، انسان کاملی که تمام شریان وجودش حتی بند کفشش آهنگ توحید دارد ودر همین راستا در زیارت آل یس به قیام وقعود حضرت سلام می کنید، چون تمام وجود حضرت باقی به بقای الهی است. توجه به آنچه خداوند در جان هرکس نگه داشته نظرها را متوجه شخصی می کند که چنین عالَمی دارد ودر چنین عالمی که «عالم بقیت الله» است ظهور می کند، عالَمی که در آن عالم، انسان ها وزمین وزمان در شرایطی قرار دارند که باقی به بقای الهی اند وتنها انسان های منتظر مهدی (عجّل الله فرجه) آن عالَم را می شناسند وتمنّای آن را دارند.
با توجه به عالَم بقیت اللّهی است که در روایت ها داریم وقتی بقیت الله الأعظم (عجّل الله فرجه) ظهور کردند در ودیوار نجوای بقای بر الله دارند، حضرت صادق (علیه السلام) در این رابطه می فرمایند: «إِذَا قَامَ الْقَائِمُ لَا یَبْقَی أَرْضٌ إِلَّا نُودِیَ فِیهَا شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله»(27) چون قائم قیام کند هیچ زمینی نمی ماند مگر آن که از آن ندای شهادت بر یگانگی خدا وشهادت بر نبوت حضرت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به گوش می رسد. آنچنان عالم به کمال وبقای الهی منور می شود واز تضادهای عالم ماده پاک می گردد که امیر المؤمنین (علیه السلام) در وصف آن عالم می فرمایند: «وَ لَوْ قَدْ قَامَ قَائِمُنَا لَأَنْزَلَتِ السَّمَاءُ قَطْرَهَا ولَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ نَبَاتَهَا ولَذَهَبَتِ الشَّحْنَاءُ مِنْ قُلُوبِ الْعِبَادِ واصْطَلَحَتِ السِّبَاعُ والْبَهَائِمُ حَتَّی تَمْشِی الْمَرْأَةُ بَیْنَ الْعِرَاقِ إِلَی الشَّامِ لَاتَضَعُ قَدَمَیْهَا إِلَّا عَلَی النَّبَاتِ وعَلَی رَأْسِهَا زِینَتُهَا لَایُهَیِّجُهَا سَبُعٌ ولَاتَخَافُه»(28) اگر قائم ما قیام کند آسمان باران خود را می باراند وزمین روییدنی های خود را می رویاند وکینه از دل مردم می رود، درندگان وچهارپایان با هم آشتی می کنند به طوری که زن فاصله عراق تا شام را می پیماید وقدم خود را جز بر گیاه نمی گذارد وبر سر خود زینت دارد، هیچ درنده ای او را ناراحت نمی کند وچیزی موجب ترس او نمی شود.
در زمان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وائمه (علیهم السلام) زمانه منور به بقای الهی نبود هر چند خود آن ها باقی به بقای الهی بودند ولی اکثر مردم عالَم بقیت الهی را نمی شناختند تا دست به دامن ائمه (علیهم السلام) بزنند. ولی با ظهور مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه) شرایطی ظهور می کند که عالَم وآدم باقی به بقای الهی می شوند.
حالِ باقی به بقای الهی:
موقعی جامعه به سراغ حضرت بقیت الله (عجّل الله فرجه) می رود که عالَم بقیت الله را بشناسند واین در صورتی است که بفهمند با خدابودن به چه معنا است، در غیر این صورت اگر جامعه ای به دنبال بقیت اللّهی شدن نباشد واز آن عالم تصور درستی نداشته باشد ممکن است قرآن بخواند وعبادات مربوطه را انجام دهد ولی منتظر امام زمان (عجّل الله فرجه) نباشد، آن حضرت صادق (علیه السلام) است که آرزوی دیدار مهدی (علیه السلام) را دارند تا با عالَم بقیت الهی مرتبط شوند وعرضه می دارند: «لَوْ اَدْرَکتُهُ لَخَدَمْتُهُ اَیّامِ حَیاتی»(29) اگر او را درک کنم تمام عمر خدمتگزارش می گردم. از آن طرف هم وقتی امام زمان (علیه السلام) وعالم بقیت اللّهی را می شناسیم که قرآن ونمازمان، قرآن ونماز بقیت اللّهی شود ونظر به حضور در بقای الهی داشته باشیم وبدانیم هر قرآن خواندنی قرآن خواندن بقیت اللّهی نیست. قرآن خواندنی قرآن خواندن بقیت اللهی است که نظر به بقای الهی داشته باشد وتلاش کند آزاد از هرگونه زمان زدگی، به بقای الهی باقی باشد ونه به بقای ماهیات وکثرات.
عطار نیشابوری در تذکرة الاولیاء نقل می کند که:
«رابعه ی عدویه» چهار درهم به یکی داد که مرا گلیمی بخر. آن مرد برفت وباز گردید. گفت: یا سیده! چه رنگ بخرم؟ رابعه گفت: چون رنگ به میان آمد به من بده. آن پول بِسِتَد ودر دجله انداخت. یعنی هنوز گلیم نیامده تفرقه پدید آمد.(30)
«رابعه» می خواست روی گلیم بنشیند وبدون نظر به رنگ وجنس آن در بقاء الهی باقی باشد ولی با سؤالی که طرف از رنگ آن نمود ناخودآگاه نشستن بر روی گلیم را برای رابعه به چیز دیگری تبدیل کرد ودر نتیجه او با نشستن بر روی آن گلیم به جای باقی بودن به بقای الهی، نظرش به رنگ وجنس گلیمی که خریده بود مشغول می شد وباقی به رنگ گلیم می گشت وچون «رابعه» باقی بودن به بقای الهی را می شناسد هرگونه حجابی را که چنین حضوری را از او می گیرد دفع می کند.
در عین آن که ظرائف زیادی می خواهد تا به عالَم بقیت اللّهی وارد شویم ولی ملاحظه کنید چه برکاتی در بر دارد وإن شاء الله آن عالم به کمک حضرت بقیت الله الاعظم (عجّل الله فرجه) عملی خواهد شد زیرا حالت بقیت اللّهی داشتن صاحبی دارد که هم اکنون حیّ وحاضر است ومی توان از آن حضرت کمک گرفت تا اولاً: در احوالات فردی از عالم بقیت الله بهره مند گردیم ومنور به بقای الهی باشیم وثانیاً: تلاش کنیم تا با تبیین درست آن عالَم، طلب وتمنّای جامعه نیز چنین عالَمی گردد که منجر به ظهور حضرت در افق جامعه شود.
عالمان واقعی آن هایی هستند که متوجه وجود حضرت وبرکات وجودی او می باشند ومردم را به سوی او دعوت می کنند. حضرت هادی (علیه السلام) می فرمایند اگر عالمانی نبودند که به حضرت قائم (علیه السلام) دعوت می کردند احدی نمی ماند مگر آن که از دین خود برمی گشت(31). این روایت نشان می دهد تا عالم بقیت اللّهی توسط عالمان دین شناخته نشود خطر غلبه ی کفر بر دین، جوامع مسلمان را تهدید می کند وبا شناخت آن عالَم است که می توان ظلمات آخر الزمان را شناخت واز آن رها گشت.
در آخر الزمان، اگر کسی با ملاک های صحیح، ظلمات را نشناسد ممکن است قرآن هم بخواند ولی ناخواسته از بقیت الله فاصله گرفته ودر جبهه ی مقابل حضرت قرار گیرد. حضرت شعیب (علیه السلام) فرمودند: چیزی در جان شما هست به نام «باقی بودن به بقایِ حق» واین برای شما از هر چیزی بهتر است وحضرت از این طریق ذهن ها را متوجه «عالم بقیت اللهی» کردند تا انسان ها بتوانند با انصراف از حرص دنیا به آن حالت روی بیاورند وحالِ باقی به بقای الهی را در خود پیدا کنند. خوشا به حال کسانی که سراسر زندگی را در راستای اُنس با خدا وتحقق حالت بقیت اللّهی ادامه می دهند. این ها در مشرب شعیبی به حضرت بقیت الله اعظم (عجّل الله فرجه) می رسند.
هر انسانی هرطور خواست می تواند زندگی کند، ولی زندگی واقعی برای کسی است که نظر به حضرت بقیت الله وعالم بقیت اللّهی دارد وآن عالم را اصل گرفته است وبر آن اساس زندگی را ادامه می دهد. چنین انسان هایی می دانند باید تمام آرزوهایشان حضرت بقیت الله الأعظم (عجّل الله فرجه) باشد وتمام عبادات را با نظر به آن حضرت انجام دهند. معنی این که بزرگان دین توصیه می کنند عبادات وزیارات خود را به نیابت امام زمان (علیه السلام) انجام بدهید به همین معنی است که افق ما مقام بقیت الله الأعظم (علیه السلام) باشد وبه بقای بقیت الله الأعظم عمل انجام شود تا آن حقیقیت بزرگ در کارهایمان به صورت آرمان درآید. چون ساحت اقدس بقیت الله تمنای هر انسانی است که نظر به کمال حقیقی دارد، زیرا همچنان که عرض شد هر انسانی در عمق جان خود نوری از عالم بقیت الله دارد که پرتو نور حضرت بقیّت الله الأعظم (عجّل الله فرجه) است وغفلت از آن نور غفلت از جنبه ی متعالی خودش است.
خطر محروم شدن از بَقیّت الله:
کسی که عالم بقیت اللّهیِ خود را نادیده بگیرد ودر روزمرّگیها آن را گم کند نمی تواند منتظر بقیت الله اعظم باشد. از آن جایی که بقیت الله اعظم جانِ جانِ ماست باید تلاش کنیم جنبه ی بقیت اللّهی خود را پیدا کنیم وبه عهد الهی خود برگردیم. هر اندازه به دنیا وکثرات آن نظر کنیم از بهترین حال که همان حال بقیّت اللّهی وجودمان است، محروم می شویم ودر نتیجه از بهترین مخلوق که نور چشم همه ی انبیاء واولیاء است محروم شده ایم. این همان تأکیدی است که در روایات داریم که اگر از امام زمانمان محروم شدیم، به مرگ جاهلیت مرده ایم، زیرا در آن حال نه عبادتمان، عبادت است؛ نه زندگیمان، زندگی. وقتی انسان از ذات خود یعنی از بقیت الله گسسته شد درآخر الزمان کاملاً بی هویت می ماند وگرفتار فریب دجّال می شود. منتظر حضرت بقیت الله الاعظم (عجّل الله فرجه)بودن موجب می شود تا آن نوری که شدیداً در این ظلمات به آن نیاز داریم در جان ما طلوع کند وبه نور حضرت صاحب الأمر والزمان (عجّل الله فرجه) به بقای با حق وارد شویم.
قرآن از زبان حضرت شعیب (علیه السلام) به ما خبر می دهد دُرّی در جان شما هست که باید با انصراف از سودپرستی آن را پیدا کنید وبا نظر به بقیت اللّهی که در نزد خود دارید بتوانید به بقیت الله اعظم (عجّل الله فرجه) برسید زیرا اگر نتوانیم به بقیت اللهِ جان خود نظر کنیم نمی توانیم به جام جم که قلب مبارک انسان کامل است نزدیک شویم. در همین رابطه حافظ می فرماید:
چو مستعد نظر نیستی وصال مجوی * * * که جام جم نکند سود وقت بی بصری
کسی که چشم دیدن نور بقیت الله را در جان خود پرورش نداده است نمی تواند به حضرت بقیت الله اعظم (عجّل الله فرجه) نظر کند ومنتظر ظهور باشد واز ظهور بهره مند گردد.
عامل تقدُّم ظهور:
همان طور که یک انسان باید با اختیار خود به انتهای کمال خود - که قرب به حق است - دست یابد، جهان نیز باید به توحیدی ناب برسد تا بیشترین بهره را از خداوند ببرد وهر اندازه در رسیدن به توحید ناب بیشتر تلاش شود حضرت بقیت الله اعظم (علیه السلام) با حجاب کم تر جلوه می کنند وانسان ها به این معنی می توانند ظهور را جلو وعقب بیاندازند. اگر چه تحقق ظهور حتمی است، آنچه نور ظهور را شدت می بخشد، شدت انتظار ما است وتا این اندازه روحیه ی انتظار کارساز وارزشمند است. مگر به سادگی می شود مقام عالَم، مقام اتصال واقعی به توحید ناب گردد وبه مقام ظهور حضرت بقیت الله الاعظم برسد؟ ابتدا باید موانع ظهور را برطرف نمود وبزرگ ترین مانع در درون ما است که عبارت باشد از ضعف های معرفتی واخلاقی. همه ی پیامبران آمدند تا بشر را آماده ی ظهور بقیت الله الاعظم (عجّل الله فرجه) کنند وبا ظهور حضرت است که جهان معنی حقیقی خود را پیدا می کند وزحمات انبیاء واولیاء به ثمر می رسد وبا توجه به عظمت وارزش ظهور حضرت است که حجابِ ظهور سخت آزار دهنده می باشد وبا تمام تلاش باید در رفع آن کوشید ودر دفع موانعِ بیرونیِ ظهور نیز نهایت تلاش را کرد واز تقابل با آن هیچ گونه خستگی به خود راه نداد.
در رابطه با تقویت روحیه ی آمادگی جهت رفع موانع ظهور، حضرت صادق (علیه السلام) می فرمایند: «لَیُعِدَّنَّ أَحَدُکمْ لِخُرُوجِ الْقَائِمِ ولَوْ سَهْماً فَإِنَّ اللهَ تَعَالَی إِذَا عَلِمَ ذَلِک مِنْ نِیَّتِهِ رَجَوْتُ لِأَنْ یُنْسِئَ فِی عُمُرِهِ حَتَّی یُدْرِکهُ فَیَکونَ مِنْ أَعْوَانِهِ وأَنْصَارِه»(32) هریک از شما باید خود را برای خروج قائم آماده کند ولو با یک تیر که چون خدای تعالی بداند که هرکدام از شما چنین نیّتی دارد امیدوارم که عمرش را به تأخیر اندازد تا آن که آن حضرت را درک کند واز اعوان وانصارش گردد. این که در روایت ها داریم حضرت در مقابله با مخالفانشان - که مانع تحقق حاکمیت توحید اند- جز با شمشیر معامله نمی کنند،(33) به جهت اهمیت موضوع است. امام ظهور می کنند تا مظهر بقای الهی باشند وشرایط بقای به حق را در عالم ظاهر کنند ومعلوم است از این جهت مظهر اسم «الواحد القهار» خواهند بود وبه کسی اجازه نمی دهند تا در مقابل حق خود را بنمایاند. در آن شرایط حجاب ها به کلی برطرف می شوند وجلوه ای از قیامت ظهور می کند که خداوند در رابطه با آن می فرماید: «لِّمَنِ الْمُلْک الْیَوْمَ».(34) در این روز ملک از آن کیست؟ وآنچنان نور توحیدِ ناب جلوه گر شده که هیچ ذی وجودی نیست که جواب دهد مگر خود حضرت حق که می فرماید: «للهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»(35) ملک در این روز از آنِ خدای واحدِ قهار است. زمان ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) تا حدّی شبیه این چنین شرایطی است ولی در حدّ نازل تر.
وظیفه ی ماست که با توجه به معنی عالم بقیت اللّهی شاهراه ورود به آن عالم را که رجوع به توحید ناب است، باز کنیم. تمام درس های توحیدی نهج البلاغه، قصه ی رجوع به عالم بقیت الله وورود به عالم باقی وبودن به بقای الهی است. واز آن طرف هر بحثی که ما را از عالَم بقیت اللّهی غافل کند وبه خود مشغول نماید حجاب توحیدی است که باید با نور حضرت بقیت الله (عجّل الله فرجه) ظاهر شود، مگر این که آن درس ها مقدمه باشد. با برگشت به توحید نهج البلاغه وقرآن، عالَم بقیت الله شروع می شود وعطش ظهور حضرت رخ می نمایاند ونور بقیت اللّهی که در جان شما کاشته شده به بار می نشیند وگرنه نه منتظر امام زمان (علیه السلام) خواهید ماند ونه جهت رفع موانعِ ظهورِ حضرت پاکبازی می کنید چون حضرت را به عنوان قطب جانتان نشناخته اید.
ارتقاء جامعه وظهور:
با شناخت «عالَم بقیت اللّهی» است که ظهور محقق می شود وحضرت به صحنه ی جامعه پای می گذارند زیرا علت غیبت حضرت چیزی جز به حجاب رفتن معنی بقیت الله نیست. همین که معنی عالَم بقیت الله پیدا شد واز آن دیدگاه تمنّای ظهور حضرت در جامعه نهادینه گشت وروشن شد نور حضرت سراسر عالَمِ وجود را پر کرده است، غیبت برطرف می شود وجامعه تا مرتبه ی ظهورِ حضرت بقیت الله ارتقاء می یابد.
در زمان غیبتِ بقیت الله مردم وقتی هم که قرآن می خوانند، در حدّ معنی ومفهوم متوقف می شوند! در حالی که حقیقت قرآن همان عالَم بقیت الله وباقی ماندن به بقای الهی است ووسیله ی اتصال با حق. در همین رابطه حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) می فرمایند: «یُعَلِّمُونَ النَّاسَ الْقُرْآنَ کمَا أُنْزِلَ»(36) در زمان ظهور مهدی (عجّل الله فرجه) قرآن را آن طورکه خدا نازل کرده به مردم تعلیم می دهند. معلوم است قرآن در فضایی که حضرت بقیت الله (علیه السلام) ظهور می کنند حقیقت خود را می نمایاند واز این طرف به اندازه ای که نظر به عالم بقیت الله بشود وبا این رویکرد به قرآن رجوع گردد ما به مقصد اصلی می رسیم وعالَم بقیت الله برای ما ظهور می کند. اگر آن عالَم را بشناسیم ظهور محقق می شود. ملت ایران به واقع به این نکته رسیدند که شاه ونظام شاهنشاهی وسیله ی سقوط ملت است، همین امر زمینه ی خروج شاه شد. واگر مردم در همان سال 1342 حضرت امام خمینی (رضوان الله علیه) را یک پارچه شناخته بودند وبه دنبال ایشان حرکت می کردند خیلی زودتر نظام شاهنشاهی سقوط می کرد. مردم همین که در سال 1357 انگیزه ی رهبر خود را شناختند وخود را با انگیزه ی او هماهنگ کردند او آمد.
معنی انتظار:
ما عموماً منتظریم ولی آن طور که شایسته ی فرهنگ انتظار است منتظر نیستیم ودر نتیجه اگر امام زمان (عجّل الله فرجه) تشریف بیاورند همان طور با حضرت برخورد می کنیم که بسیاری از یاران امام حسن مجتبی (علیه السلام) با حضرت برخورد کردند وبه کار حضرت ایراد گرفتند. وقتی جایگاه تکوینی وتشریعی حضرت مهدی (علیه السلام) را نشناسیم هنوز وارد فرهنگ انتظار نشده ایم تا به نتایج آن نایل شویم. ابتدا باید برای ورود به فرهنگ انتظار، معنی بقیت الله را بفهمیم وتا اسیر حسّ وماهیّات هستیم نمی توانیم از حقیقت بقیت اللّهی رفع حجاب کنیم ولذا وقتی حضرت قائم (عجّل الله فرجه) نهضت خود را شروع می کنند ومی فرمایند: ای اهل عالم «اَنَا بَقِیة الله فی ارضه» من آن کسی هستم که از خدا در زمین باقی مانده، نمی دانیم از چه چیز سخن می گویند چون به «وقت بقیت الله» وارد نشده ایم. عرفایی مثل حضرت امام خمینی (رضوان الله علیه) زحمت های زیادی کشیدند تا وارد این «وقت» شدند ونور بقیت اللّهی برایشان تجلی کرد.
دورانی که حضرت بقیت الله (عجّل الله فرجه) ظهور کنند تمام عالم در حالت بقاء قرار می گیرد، حالتی که عرفا تحت عنوان «وقت» از آن یاد می کنند. شناخت «وقت» موجب می شود تا علاوه بر شناخت مقام بقیت اللّهی که در هر کدام از ما هست، به مقام اصلی عالم بقیت الله که مربوط به حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) می باشد آشنا شویم. به اهل ایمان توصیه شده است «وقت» خود را پیدا کنند ودر آن قرار گیرند تا آزاد از حجاب گذشته وآینده در «حال» ودر «حضور» مستقر شوند. «وقت» عبارت است از حالتی که سالک از ماضی ومستقبل آزاد شده وآماده ی تجلی واردات قلبی بر سرّ ضمیر خود می شود. اول باید خود را از گذشته وآینده آزاد کنیم تا «صاحب وقت» شویم ودر این حالت از نیستی به هستی وارد شویم. مولوی در باره ی آن می گوید:
صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق * * * نیست فردا گفتن از شرط طریق
غزالی می گوید:
«هر کس با خدا اُنس گیرد وخداوند دل او را تصرف کند وابن الوقت شود ودائم جمال حق را ببیند، او را به زمان مستقبل التفاتی نماند، پس او را خوف ورجا نباشد، بلکه حالِ او عالی تر از خوف ورجا شود».(37)
پس چنانچه ملاحظه می فرمایید اگر سعی شود از حجاب مفاهیم آزاد شویم ونظر به «وجود» نماییم، «وقت» سراغ انسان می آید که در این صورت وظیفه ی اوست تا آنچه موجب می شود که آن «وقت» برود انجام ندهد وگرنه همچنان که گفته اند: «الوقت سیف»، «وقت» چون شمشیر است وسریعاً می گذرد. از طرف دیگر اگر انسان خود را از گذشته وآینده آزاد کند، صاحب «وقت» می گردد. پس اگر به حق بنگرد، صاحب «وقت» می شود واگر صاحب «وقت» گردد بدون حجاب به حق می نگرد واز برکات آن برخوردار می شود.(38) حقیقت انسان که همان روح او باشد یک حقیقت مجرد است وموجود مجرد، از زمان ومکان آزاد است ولذا هرچه انسان بتواند خود را از زمان آزاد کند، به حقیقت خود نزدیک شده ودر شرایط بی زمانی وبی مکانیِ روشن تری سُکنی خواهد گزید.(39) وبه همین جهت آزادشدن از زمان ومکان امری نیست که ذات انسان از آن بیگانه باشد ونتواند به آن دست یابد ویا اگر بدان دست یابد به چیزی غیر از حقیقت خود دست یافته باشد. بلکه بر عکس؛ هرچه از زمان ومکان آزاد شود به خودِ واقعی خود نزدیک شده، همان خودی که بی واسطه می تواند با خدا روبه رو شود.
صاحب «وقت»شدن یک نحوه گذشتن از خودِ مجازی به سوی خودِ حقیقی است تا در منظر خودِ حقیقی، در مقام جمعِ بین گذشته وآینده، در «حال»، با عالَم بقاء مرتبط شویم ودر این شرایط از نیستی به هستی وارد شده ایم وآنچه را اراده کنیم، اراده به سوی هستی است ونه اراده به سوی ماهیات ونیستی ها. پس وقتِ عمل، وقتی است که انسان از گذشته وآینده آزاد باشد وگرنه عمل او عین پوچی است. حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) می فرمایند: «إنّ ماضِیَ عُمْرک أجَلٌ وآتِیَهُ أمَلٌ والْوَقْتُ عَمَلٌ»(40) گذشته ی عمر تو وعده ای است به سر آمده، وآینده تنها یک «امید» است ودیگر هیچ، فقط «وقت»ی که در آن هستی عمل است.
چون ذات انسان در واقع در «وقت» قرار دارد وذهن انسان است که با تصوراتی از آینده وگذشته او را از «وقت» خارج می کند وگرفتار افکار حصولی ومفاهیم می نماید، پس چنانچه خود را از گذشته وآینده آزاد کنیم، به خودی خود، «وقت» به سراغ ما می آید. اگر عمر ما آزاد از زمان ومکان نباشد عملاً عمرمان در دو امر فانی، از بین رفته است وعملی انجام نداده ایم، هرچند عمر را گذرانده ایم. در رابطه با حفظ وقتِ باقی وفاصله گرفتن از زمان فانی وحذرکردن از اعتماد به آن، حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) می فرمایند: «ماضی یَوْمِک فَائِتٌ وآتِیهِ مُتَّهَمٌ ووَقْتُک مُغْتَنِمٌ فَبادِرْ فِیه فُرْصَةَ الإمکان وإیّاک أنْ تَثِقَ بِالزَّمان»(41) روزی که گذشت، فوت شده، وآینده تهمت زده وغیر قابل اعتماد است، و«وقتِ» تو مغتنم وقابل استفاده است پس مبادرت کن در فرصتی که برایت هست، وبر حذر باش که به زمان اعتماد کنی.
عرفا وقتی می گویند: «دَم غنیمت شمر» به معنی حفظ «وقت» است. در حالی که دم غنیمت شمرِ بشر امروز یک نحوه نیست انگاری است، چون «وقت» ندارد ودر بی عالَمی به سر می برد، چون نه عالَم بقاء را می شناسد ونه سَروری حضرت صاحب العصر والزمان (عجّل الله فرجه) را پذیرفته ونه منتظر اوست تا آماده ی پذیرش او شود ولذا حجابِ نور «بقیت الله» است، چون از زمان باقی که صاحب آن حضرت بقیت الله (عجّل الله فرجه) است بیگانه است، وحتی با او دشمنی می کند، همچنان که آزادی بشر غربی آزادی وجدایی از حضور وقرب است، نه آزادی برای انتخاب قرب الهی. بشر غربی همان طور که آزادی شیطانی دارد، «وقت» او نیز شیطانی است. «وقتِ» او به جای آن که برای او آرامش به همراه آورد، عجله پدید می آورد و«اَلْعَجَلَةُ لِلشّیطان»(42) عجله از شیطان است ولذا اگر به اسم «حضور» وارد یک نوع بی غمی وبی دردی می شود، آن حضور، حضور واتحاد با شیطان است.
بشری که در دیدار، غربزده است هرگز نمی تواند زمانِ باقی را بیابد تا به شوق زمانِ باقی، خود را از زمان فانی آزاد کند، گرفتار زمان یا گرفتار مَکْرِ لَیْل ونَهار است. غرب می کوشد وقت شیطانی خود را به همه ی ملل سرایت دهد تا متون مقدس را با وقت غربی بخوانند واین فاجعه ی دوران ما است وموجب شده تا از متون دینی ونظر به حضرت بقیت الله (عجّل الله فرجه) بهره ی کافی نبریم.
اگر ملاحظه می شود جوانان امروز به دنبال حال وحضور هستند، به جهت آن است که در عمق فطرت خود نور زمانِ باقی و«وقت» را می شناسند ومتأسفانه مصداق آن را با بی غمی های لیبرالیسم ویا فرقه های صوفی زده ی اَلَکی خوشِ حاصل لیبرالیسم اشتباه گرفته وبه همین جهت اگر با عالَم بقیت اللهی آشنا شوند به سوی آن سرعت می گیرند.
قبل از ظهورِ حضرت، یک «وقتِ» جزییِ بقیت اللّهی برای منتظران پیدا می شود وسپس صاحب اصلی آن می آید وتمام عالَم منور به نور بقیت الله می شود وانتظار به انتهای خود می رسد. مگر می شود کسی عالَم بقیت اللّهیِ خود را بشناسد ومنتظر نباشد تا صاحب اصلی آن عالَم بیاید؟ ومگر می شود جامعه ای به واقع منتظر نور عالم بقیت الله بشوند وآن انتظار بی جواب بماند؟
ظهور انسانیت:
در زمان تحقق نور بقیت الله (علیه السلام) است که اصلِ اصلِ انسانیت ظهور می کند وحضرت به عنوان مظهر شخصیت وحقیقت انسان به میدان می آیند، در آن زمان است که اسم اعظم تجلی کامل خواهد کرد، اسمی که انسان حقیقی با ظهور آن محقق می شود. عالم محل ظهور اسم اعظم می گردد. در آن حال دیگر از این حرف ها واز این نقص ها خبری نیست. همه چیز ظرفیت لازمِ خود را پیدا می کند. امام زمان (علیه السلام) که تشریف می آورند یک کلمه می گویند ودر آن یک کلمه همه ی آن هایی که متوجه نور بقیت الله بودند مطلوب خود را می یابند ومی بینید چگونه تمنّای آن ها همین حضرت بقیت الله بود. می گویید: آقا! ما بسیار زحمت کشیدیم! سال ها، نماز شب خواندیم! منِ یهودی! منِ مسیحی! زحمت ها کشیدم! صد بار تورات خواندم! هزار بار انجیل خواندم! دنبال یک بقیت الله بودم! فدای شما بشوم! تو اصل تورات وانجیل وقرآن هستی. مردمی که بقیت الله فهم اند، آن چنان حضرت را می پذیرند که تمنّایی بالاتر از او را تصور هم نمی کنند.
همه ی حرف بنده آن است که آیا مقام بقیت اللّهیِ جانتان را پیدا کرده اید تا منتظر بقیت الله الاعظم (عجّل الله فرجه) باشید؟ عده ای دارند آن مقام را پیدا می کنند، یهودی ونصرانی ومسلمان هم ندارد. از تمام ملل عده ای به دنبال بَقیّت الله اند ومی خواهند از همه ی مظاهر دجّال آزاد شوند ومی دانند این فقط با بقیت الله (علیه السلام) ممکن است ودر راستای ظهور حضرت است که همه ی ارزش های دروغین خنثی می شود وبقیت الله شناسان اعلام می کنند که آن حضرت همان مطلوب اصلی ماست! هیچ فکر وفرهنگ دیگری نمی تواند این چنین راه نجات را بنمایاند، مردم گمشده شان را پیدا می کنند وهمه وهمه می بینند عجب! این آدم پسر هیچ یک ازمردم زمانه ی ما نیست. مادرش هیچ کدام از مادرانی که فعلاً در عالم هستند نیست. شما حساب کنید الآن هرکس زیر این آسمان بیاید، بگوید من بقیت الله هستم، نه منطقش، منطق بقیت اللّهی است، نه نسلش. بنده الان نعوذ بالله ادعا کنم، می گویند برو بابا! ترا که بابایت را می شناسیم! یعنی تمام افراد جهان اگر بخواهند مدعی بقیت الله الاعظم باشند رسوا می شوند، غیر از وجود مقدس حضرت بقیت الله (عجّل الله فرجه)، این از نظر نسل. از نظر رسم هم، چیزی می گویدکه هیچ کس نمی گوید. شما یک کمی از آن حالت را در دوران هشت ساله ی دفاع مقدس تجربه کردید ودل به آن سپردید، چون جنس آن احوالات با بقیه ی احوالات فرق می کرد. در جبهه های دفاع مقدس روح بقیت اللّهی حاکم بود وانسان ها از زمان فانی به زمان باقی وارد شده بودند. باید عنایت داشت که:
فرهنگ امام مهدی (علیه السلام) بیش از آن که یک قدرت نمائی بزرگ باشد، یک حرف بزرگ است که بشر با تمام وجود، آن را از درون خود می شناسد ومی طلبد، هرچند عده ای مستکبر که روح بقیت اللّهی خود را دفن کردند به مقابله با آن فرهنگ می پردازند وطبیعی است که امام در مقابله با چنین حجاب هایی هیچ رحمی به خود راه ندهد زیرا او یک آرزوی بزرگ است که بشریت سال های سال آن را می طلبیده.
نور مهدی (علیه السلام) وتغییر نقشه ی سیاسی جهان:
انقلاب اسلامی در ابتدای امر به گونه ای ظهور کرد که توانست به سرعت موانع تجلی ظهور کامل نور مهدی (عجّل الله فرجه) را یکی بعد از دیگری عقب براند ومی رفت که پایه های ظلمات آخر الزمان را ویران نماید که ما سست شدیم وبه جای عبور از تمدن غربی طالب آن شدیم ودر نتیجه به همان اندازه با شرایطی روبه رو شدیم که امروزه جهانِ استکبار برای ما نقشه می کشد. در حالی که انقلاب اسلامی در ابتدای پیروزیِ خود می رفت که با زیر سؤال بردن حیات ضد قدسی فرهنگ غربی، توان مقابله برای آن باقی نگذارد. در حدّی که در کنفرانس ونیز چند ماه قبل از شروع جنگِ صدام با ما، خانم تاچر نخست وزیر انگلستان وآقای ژیکاردستن رئیس جمهور فرانسه وکارتر رئیس جمهور آمریکا می خواستند کاری بکنند تا از زیر فشاری که انقلاب اسلامی با نور مهدی (عجّل الله فرجه) پیش آورده نجات پیدا کنند وکودتای نوژه وجنگ تحمیلی را برنامه ریزی کردند، ما آن زمان فعّال بودیم وآن ها منفعل ولی رگه های غرب زدگیِ بعضی از مسئولان تا حدّی معادله را به هم زد.
تجربه ی سال های اول انقلاب نشان داد که با نور مهدی (عجّل الله فرجه) می توان نقشه ی سیاسی دنیا را عوض کرد وآن توانایی هنوز در ما هست. عمده آن است که بدانیم باید دوباره زمینه سازی کنیم وتلاش نماییم با فرهنگ انتظار از نفوذ ظلمات آخر الزمان بکاهیم وامید دشمنان را به یأس تبدیل کنیم. مطمئن باشید همین جوانانی که ظاهرشان دشمن را خوشحال می کند با نور مهدی (علیه السلام) وبا ورود به عالم بقیت اللّهی، سربازان اردوگاه مهدی (عجّل الله فرجه) خواهند شد، چیزی که در دوران دفاع مقدسِ هشت ساله تجربه کردیم.
عالَمِ انتظاری که امام خمینی (رضوان الله علیه) گشودند سال های سال یارگیری خواهد کرد وگسترش می یابد ونشان می دهد تنها راه نجات همین عالَمِ انتظارِ حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) است ووقتی همه ی چشم ها به این راه دوخته شد ظهور نهایی حتمی است، از فرهنگ انتظار غفلت کردیم که ظلمات آخر الزمان بر ما غلبه کرد وهر روز غلیظ تر شد وبر همین اساس بنده اصرار می کنم با آماده شدن برای تحقق انقلاب جهانی وتغییر نقشه ی سیاسی جهان از همه ی این مشکلات نجات می یابیم، ولی اگر معنای فرهنگ انتظار فراموش شود ودر راستای تحقق حکومت جهانی تلاش نشود همچنان باید با این مشکلات دست وپنجه نرم کنیم.(43) در غلبه ی فرهنگ ظلمانی غرب، قرآن می خوانیم ولی برای حفظ نظام لیبرال دموکراسی، در حالی که نور قرآن، نور نفی جهان سیاسیِ موجود است. این همان مردن به مرگ جاهلیت است که در اثر نشناختن امام زمان (عجّل الله فرجه) پیش می آید. از طریق انتظارِ امام زمان (عجّل الله فرجه) است که می توان از عبادات خود بهره برد، چون چشم ها ودل ها به جایی فوق رسم زمانه می افتد. براین اساس است که تأکید می کنم وتذکر می دهم اگر با این جهان درگیر نشوید نه تنها فرزندانتان به فساد می گرایند بلکه به کلی جهت زندگیِ ایمانی را از دست می دهید. مگر همین فرزندان شما نبودند که چون با نور امام زمان (علیه السلام) مأنوس بودند حماسه هشت سال دفاع مقدس را آفریدند وحالا با گرایش به فرهنگ لیبرال دموکراسی طمع دشمنان ما را برانگیخته اند؟ باز به سخن حضرت شعیب گوش فرا دهید که فرمود: «بَقیَّةَ الله خَیرٌ لَکُم»، نسبت به آنچه خودتان برای خود پیشه کرده اید، آنچه با رجوع به خدا برایتان می ماند بهتر است وحال حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) می آیند تا بگویند: «انا بقیة الله» منم آن بقیت اللهی که رجوع به آن برای شما از همه چیز بهتر است وتمام مشکلات دنیایی وحجاب های ظلمانی را از جلو شما برطرف می کند تا بتوانید مسیر قرب الی الله را طی کنید.
یا صاحب الزمان! یک نور باقی به بقای حق در ما هست ولی آن نور از خیلی دورها سوسو می زند، داریم فراموشش می کنیم، صاحب آن نور شمائید، با نظر مبارک شما متذکر آن نور می شویم ومی توانیم حقیقت خود را پیدا کنیم پس نظر خود را از ما دریغ مدارید.
«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»
جلسه ی دوم
بسم الله الرحمن الرحیم(44)
سَلَامُ اللهِ الْکامِلُ التَّامُّ الشَّامِلُ الْعَامُّ وصَلَوَاتُهُ الدَّائِمَةُ وَبَرَکاتُهُ الْقَائِمَةُ عَلَی حُجَّةِ اللهِ ووَلِیِّهِ فِی أَرْضِهِ وبِلَادِهِ وَخَلِیفَتِهِ عَلَی خَلْقِهِ وعِبَادِهِ سُلَالَةِ النُّبُوَّةِ وبَقِیَّةِ الْعِتْرَةِ وَالصَّفْوَةِ صَاحِبِ الزَّمَانِ ومُظْهِرِ الْإِیمَانِ ومُعْلِنِ أَحْکامِ الْقُرْآنِ مُطَهِّرِ الْأَرْضِ ونَاشِرِ الْعَدْلِ فِی الطُّولِ والْعَرْضِ الْحُجَّةِ الْقَائِمِ الْمَهْدِیِّ والْإِمَامِ الْمُنْتَظَر(45)
سلام کامل وتمامِ خدای متعال وصلوات دائم وبرکات پایدار او بر حجت خدا وولی او در روی زمین وشهرهای او وبر خلیفه ی او بر خلق وبندگان خدا، بر خلاصه ی نبوت وباقی مانده ی عترت وانتخاب شده، حضرت صاحب الزمان وآشکار کننده ی ایمان ونمایاننده ی احکام قرآن وپاک کننده ی زمین از جور وطغیان وبرافرازنده ی عدل در طول وعرض جهان. حجت قائم ومهدی منتظَر.
با توجه به این که بنا است بنده در خدمت عزیزان بحثی را در رابطه با پایان تاریخ از منظر اندیشه ی اسلامی مطرح کنم وبه فرهنگی بپردازم که متوجه ظهور حضرت بقیت الله (عجّل الله فرجه) در مرحله ی اصلی تاریخ زمین است، بحث خود را در یازده قسمت عرضه می دارم.
1- پایان تاریخ یا بلوغ تاریخ:
در مورد پایان تاریخ از حدود 70 سال پیش در غرب ودر اوج قدرت نمایی فرهنگ مدرنیته، فکری توسط بعضی از نخبگان غرب مثل اشپنگلر(46) وهایدگر(47) مطرح شد که به صورت کلاسیک وبا نگاهی فلسفی متذکر شدند: جهان در ظلمت مدرنیته گرفتار شده است. اسوالد اشپنگلر با جدیت تمام به میدان آمد تا خبر انحطاط غرب را در سال 1918 در کتابی با همین عنوان به جهان خبر دهد وشوکی در مورد پایان مدرنیته به جهان وارد نماید وآرام آرام موضوعِ پایان مدرنیته در کنار بحث پایان تاریخ در ادبیات جدید وارد شد وهایدگر با موضوع پرسش از تکنولوژی واستیلای آن، غفلتِ بزرگ جهان غرب را گوشزد نمود. اندیشه ی نقد تمدن هایی مثل تمدن غربی در مبانی تفکر دینی به صورتی بسیار عالی موجود است، ولی به شکل جدید حدود صد سال پیش در غرب مدوّن شد وموجب گردید تا تفکر دینی در شرایط جدیدِ دنیای مدرن متذکر نقش حساس خود وسرمایه ی عظیمی که در درون خود دارد بشود ومعلوم گردد فرهنگ انتظارِ حضرت بقیت الله (عجّل الله فرجه) برای عبور از ظلمات مدرنیته چه اندازه کارساز است.
حدود صد سال پیش در دنیای مدرن، یک نوع پیش بینی نسبت به پایان تاریخ وافول فرهنگ مدرنیته مطرح شد- که از بسیاری جهات ناپخته وعقیم است- ونهایتاً یک نوع آمادگری را به همراه دارد. این را مقایسه کنید با فرهنگ مهدویت که نگاهی است عمیق برای رجوع به مقصدی که وَلایت ووِلایت در آن متحد است وتکوین در خدمت تشریع قرار می گیرد، واین موضوع از اول مدّ نظر بوده وهست، به طوری که به تعبیر امام باقر (علیه السلام) در آن شرایط زمین گنج های خود را برای مهدی (عجّل الله فرجه) ظاهر می سازد.(48)
آنچه در فرهنگ انتظار مطرح است، رجوع به انسان کاملی است که یک حقیقت آسمانی است وواسطه ی فیضِ بین زمین وآسمان می باشد وتعالی وشکوفایی تمام ابعاد انسان ها را مدّ نظر خود قرار می دهد، در حالی که در مباحث پایان تاریخ که امروزه در دنیا مطرح است چنین مقصدی مدّ نظر نیست ونهایتاً آنچه از افکار امثال اشپنگلر وهایدگر استفاده می شود، در عین آن که در جای خود قابل تقدیر است، یک نوع آمادگری است جهت عبور از مدرنیته که این قابل مقایسه با اعتقاد به مهدویت نیست. هر چند در رابطه با شناساندن ظلمات مدرنیته وایجاد انگیزه جهت عبور از آن فرهنگ، تفکر هایدگر وزبان مخصوصِ آن تفکر بسیار مفید است وطبیعی است هر تفکری زبان مخصوص به خود را دارد وتفکر عبور از غرب بدون زبان مربوط به خود ممکن نخواهد بود وبا طرح تفکر عبور از غرب، زنده بودن فرهنگ انتظار به خوبی روشن می شود چیزی که فرهنگ مدرن سعی دارد آن را کهنه ومرده نشان دهد زیرا تمام توان فرهنگ غربی آن است که القاء کند پایان تاریخ همین تمدن غربی است ودر چنین فضایی غیر منطقی ترین اندیشه، اندیشه ی انتظار است که چیزی غیر از تمدن غربی را انتها وبلوغ تاریخ می داند.
آخر الزمان، عالَمی جدید:
با سلطه واحاطه ی روح غربی بر روان انسان ها اندیشه ی انتظار به حاشیه می رود وبه همان اندازه زبان فرهنگ انتظار برای انسان ها اندیشه ای غریب ومبهم خواهد بود. این اولین مشکل برای کسانی است که بنا دارند جامعه را وارد فرهنگ انتظار نمایند ودر نظر دارند فرهنگ انتظار، فعّال وبا نشاط در صحنه بیاید. گفت:
من گنگ خواب دیده وعالَم، تمام کر * * * من ناتوان ز گفتن وخلق از شنیدنش
یعنی در دل ظلمتکده ی دنیای مدرن، ما نمی دانیم چگونه از فرهنگ مهدویت ومعنیِ حقیقیِ پایان تاریخ با یکدیگر سخن بگوئیم واندیشه ای را به میدان آوریم که تاریخ ساز باشد. اگر متوجه این نقیصه نباشیم یا مجبوریم با روح فرهنگ مدرنیته سخنان خود را مطرح کنیم که جز سخنانی مرده چیز دیگری نخواهد بود ویا سکوت کنیم که در هر دو صورت به نفع فرهنگ مدرنیته تمام شده است، مگر آن که اساس را بر نفی فرهنگ مدرنیته بگذاریم وگفتمان خود را بر این مبنا شروع کنیم.
ما تا متوجه زبان مخصوصِ تفکر نشویم هیچ قدمی در تاریخ بر نمی داریم. فرهنگ غربی طوری بر اندیشه ها احاطه دارد که هرگونه انتقاد به غرب یک نوع بی خردی ونقص عقل به حساب می آید، آیا در چنین فضایی می توان اندیشه ای را مطرح کرد که مقصد اصلی آن عبور از غرب است ویا باید ابتدا اساس اندیشه ی غربی را مورد انتقاد قرار داد؟ استیلای فرهنگ غربی در سیاست، هنر وتکنولوژی کاری کرده که در هوایی هم که استنشاق می کنیم روح غرب موج می زند وهمگی را آرزومند غربی شدن نموده ولذا تا شهامت عبور از غرب شروع نشود کلمات همچنان بی روح اند وهیچ پیامی را به دنبال نمی آورند مگر آن که به عالَمی ماوراء عالَم غربی فکر کنیم وسخن را از آنجا آغاز نمائیم وگرنه ما نیز به جای آن که در وقایع آینده ی جهان توان عمل داشته باشیم قربانی وقایع خواهیم بود.
ایران وتکلیف دنیای آینده:
با عبور از غرب، ما علت وقایع تاریخ خواهیم شد ونه معلول آن، به شرطی که با اندیشه ی انتظار به اهدافی بلندتر از آنچه غرب در مقابل بشر قرار داده، نظر کنیم تا فرهنگ انتظار بر دل ها دست یابد ودل ها را زیر ورو کند وروحیه ها را دگرگون سازد.
سرنوشت ما در تار وپودی قرار گرفته که از یک طرف گرفتار غرب است واز طرف دیگر به انتظارِ فرج نظر دارد واگر عظمت موقعیت خود را درک نکنیم نه اندیشه ی نجات از غرب شروع می شود ونه روح رجوع به مهدی (عجّل الله فرجه) طلوع خواهد کرد. دو قطبِ قوت وضعف، ما را دعوت می کند که از ضعف تاریخ گذشته ی خود آگاه شویم وقوت آینده ای را که می تواند در انتظار ما باشد فراموش نکنیم تا شاید زبان بیداری طلوع کند وبا فرهنگ انتظار که ریشه در گذشته ی ما دارد، آینده ی خود را بسازیم ونگذاریم به آن فرهنگ اَنگ کهنه بودن بزنند. باید سجیه وخصلت انتظار را که به عنوان شیعه همچون نطفه ای در خون خود داریم بیدار کنیم وبپرورانیم.
فرهنگ انتظار به خودی خود جرأت لازم را به ما می دهد. ایران به عنوان مهد فرهنگ انتظارِ حضرت بقیت الله (عجّل الله فرجه) مانند یک جزیره دور افتاده در گوشه جهان نیست. اگر ما نسبت خود را با دنیا مهم ندانیم واگر نسبت خود از فرهنگ غربی را بزرگ ترین معضل خود به حساب نیاوریم فشار چرخ های فرهنگ غربی ما را از نَفَس می اندازند ودر خستگی نمی توان به راه ادامه داد، هر چند هدف مقدس باشد. ایران به جهت فرهنگ انتظار، سرزمینی است که تکلیف دنیای آینده وابسته به آن است واین به شرطی است که معنی انتظار وعالَم بقیت الله فهمیده شود وزبان آن فکر ظهور کند، زبانی که در آن زبان، روح مادی غلبه ندارد ورجوع به معنویت، با وِلایت امامی معصوم مدیریت می شود تا بتوان از چنگال معنویت های سکولار رهایی یافت.
آیا می دانیم آخر الزمان که مورد نظر اسلام است یک عالَمی است که با ارتباطِ انسان ها با آن عالَم، انسان ها معنای حقیقی خود را می یابند واز یوغ غلبه ی عنصر مادی می رهند؟ توجه جدّی به آخر الزمان ساز وکار هایی را می طلبد وتا نظر به عالَم بقیت الله ظهور نکند زبان مخصوصِ آن عالَم نیز طلوع نمی کند وذهن وفکر افراد را بر نمی گیرد وواژه ها اصالت لازم را پیدا نخواهند کرد. به عنوان مثال همه ی شیعیان معتقد به معاد جسمانی اند ولی اگر تفکری در باطن واژه ی جسمانی بودن قرار نداشته باشد جسمانی بودن از مادی بودن تفکیک نمی شود وفکر می کنند همین که گفته می شود معاد جسمانی است یعنی مادی است. غافل از آن که جسم یا مادی است - مثل کوه ودرخت- ویا غیر مادی است - مثل صورت هایی که در خیال ودر عالم مثال هست- ولی وقتی تفکر در میان نباشد با شنیدن جسمانی بودنِ معاد، مادی بودن آن را تصور می کنند واگر علمای بزرگی همچون ملاصدرا وعلامه ی طباطبایی«رحمة الله علیهما» بگویند لازم نیست جسمِ قیامتی مادی باشد، فراریان از تفکر نتیجه می گیرند پس این ها به معاد جسمانی معتقد نیستند؛ چون هنوز بین جسم وجنس تفاوتی نمی بیند وگمان دارند هرجا جسمی هست آن جسم باید جنس مادی داشته باشد. (49) به این جهت علامه طباطبایی (رحمه الله) می فرمایند: حوزه های علمیه هنوز آماده ی طرح معاد نیست. یعنی معادی را که شیعه وسنی باید قبول داشته باشند هنوز در دستگاه تفکر امروز نمی تواند خود را بنمایاند وزمانه باید آماده ی تفکری عمیق شود تا معنی معاد جسمانیِ اسلامی روشن گردد وواژه ی جسمانی بودن، با اندیشه ای دقیق تر فهمیده شود. حضرت سجاد (علیه السلام) می فرمایند: «إِنَّ اللهَ عَزَّ وجَلَّ عَلِمَ أَنَّهُ یَکونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ أَقْوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ فَأَنْزَلَ اللهُ تَعَالَی قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ والْآیَاتِ مِنْ سُورَةِ الْحَدِیدِ إِلَی قَوْلِهِ وهُوَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُور»(50) خداوند می دانست در آخر الزمان اقوام متعمّقی می آیند که برای آن ها سوره توحید وشش آیه اول سوره حدید را نازل کرد. این خبر نشان می دهد برای فهم سوره ی توحید وشش آیه ی اول سوره ی حدید نیاز به روح آخر الزمانی است. نتیجه این که واژه ها هر اندازه هم که مقدس باشند تنها در گرو تفکری که به آن ها رجوع می شود بزرگی وقداست خود را می نمایانند وفکر می کنم ما هنوز در شرایطی نیستیم که واژه های «مهدویت» و«آخر الزمان» و«پایان تاریخ»، معنی خود را درست بنمایانند تا منشأ تفکر شوند، مگر آن که به فرهنگی رجوع شود که این واژه ها در درون آن فرهنگ معنی خود را بیابند ودل ها را زیر ورو کنند.
2- معنی بقیت الله:
تأکید بنده بر روی بی روح شدن واژه ها به این جهت است که احساس می کنم بسیاری از پیش فرض های ما موجب شده تا رابطه مان با مقام بقیت الله که یک حقیقت بزرگ است، قطع شود. در جلسه ی قبل سعی شد روح واژه ی «بقیت الله» را از درون سخن حضرت شعیب پیدا کنیم وراز آن که حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در هنگام ظهور اعلام می کنند: ای اهل عالم منم آن بقیت الله، روشن شود. آیا روح فرهنگ مدرنیته اجازه داد که بحث به نتیجه برسد وروشن شود «بقیت الله» نظر به زمان باقی دارد واز زمان فانی که هیچ بقایی در آن نیست، گذشته است؟ آیا روشن شد «بقیت الله» مقام «جمع» و«حال» و«وجود» است ونه مقام «فرق» و«عدم» و«اعتبار»؟
زمان فانی ساحت عالم ماده است وانسان مادی گرفتار آن می باشد. هم اکنون که این جا هستیم، یک دقیقه قبل فعلاً رفت وزمانِ بعد هم که هنوز نیامده وچون آمد، می رود وما همواره بین قبلی که رفت وبعدی که نیامده مانده ایم، عملاً هرگز «حال» در صحنه نیست، چون هر چه هست یا زمانی است که نیامده ویا زمانی است که رفته وهمین که می خواهید به «حال» نظر کنید، با گذشته روبه روئید، بدون آن که بقایی در میان باشد. در عالم زمان زده همواره قضیه همین طور است وما با هیچ بقایی روبه رو نیستیم مگر این که با عالَمی روبه رو شویم که «عالم بقیت الله» است وحضرت شعیب (علیه السلام) به مردم روزگار خود فرمودند: «بَقِیَّتُ اللهِ خَیْرٌ لَکمْ»(51) آنچه در رابطه با خدا برای شما می ماند از همه ی منافع دنیایی برای شما بهتر است. زیرا در حالت بقیت اللهی به جای نظر به دنیا که عین حرکت وزمان وعدمِ بقاء است، به خدا نظر می شود که عین بقاء وحضور است. در همین راستا حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) خود را «بقیت الله» معرفی می کنند تا رجوعِ انسان ها به عالَمی معطوف شود که ماوراء روزگار زمان زده است وتنها کسانی می توانند به حضرت بقیت الله (عجّل الله فرجه) نظر کنند که با عبور از زمان فانی، بقیت الله را بشناسند ومعنی باقی به بقاء الهی را درک کنند وگرنه با احاطه ی زمان فانی بر روح ها انتظار ظهور حضرت بقیت الله (عجّل الله فرجه) انتظاری مبهم وغیر قابل دسترس خواهد بود چون حقیقتِ مورد انتظار مدّ نظرها نیست. آیا می توان منتظرِ چیزی بود که آن را نمی شناسیم؟ آیا می توان طالب چیزی بود که نمی دانیم آن چیست؟ به قول شاعر:
سَبحه برکف، توبه بر لب،دل پراز شوق گناه * * * معصیت را خنده می آید ز استغفار ما
یعنی تسبیح به دست گرفته ام، توبه هم بر لب دارم، ولی دلم از گناه نبریده است وهنوز طلب زندگیِ جدا شده از گناه را ندارم؛ آیا این استغفار است؟ آیا انتظار بدون فهم عالم بقیت اللّهی ممکن است؟
کسی که هنوز در عالَم زمان زده به سر می برد ونمی تواند در عالَم «بقا» حضور یابد و«وقتِ» محمدی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ندارد و«وقت» او همان «وقت» اهل زمین است، چگونه می خواهد حضرت بقیت الله (علیه السلام) را بفهمد؟ حضرت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرمایند: «لی مع الله وَقتٌ لا یَسَعَنی فیهِ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ ولا نَبِیٌّ مُرسَلٌ»(52) مرا «وقت»ی با خدا بود که در آن «وقت» وآن حال، نه ملکِ مقرب ونه نبیّ مرسل، هیچ کدام جای نمی گرفتند. این «وقت»، وقتِ حضورِ بی واسطه با حق است. اگر کسی از این «وقت»، هیچ آگاهی نداشته باشد نمی تواند به مقام بقیت اللّهی عالَم نظر کند، زیرا بقیت الله یک مقام است وفقط انسان کامل در آن مقام قرار دارد وهرکس به اندازه ای که از نور بقیت الله برخوردار است دارای «وقت» است زیرا از زمان فانی گذشته وامکان تماس با مقام انسانُ الکل برایش فراهم شده است.
آینده ی این عالم به سوی شرایط ظهور بقیت الله است که از ظلمتِ «گذشته وآینده» آزاد شده وبه عالمی که مقام بقاء است نزدیک گشته وبه همین جهت هم بقیت الله است وشرایط ظهور خاص خود را می طلبد وبا حاصل شدن «وقت» برای انسان ها رخ می نمایاند.
شرایط فاصله گرفتن از زمان فانی ونزدیک شدن به زمان باقی در وقتِ ظهور حضرت بقیت الله (عجّل الله فرجه) را امام صادق (علیه السلام) چنین توصیف می کنند؛ «تَطُولُ لَهُ الْأَیَّامُ واللَّیَالِی حَتَّی تَکونَ السَّنَةُ مِنْ سِنِیهِ مِقْدَارَ عَشْرِ سِنِینَ مِنْ سِنِیکم»(53) روزها برای آن جناب طولانی ودراز شود به طوری که هرسال از سال های زمانِ او برابر ده سال از سال های شما باشد. معلوم است هر اندازه عالم از مرتبه ی مادی بودن وزمان فانی فاصله بگیرد وبه بقای حق نزدیک گردد، به همان اندازه از زمانمندی ومکانمندی اش کاسته می شود ودر این رابطه نیز حضرت صادق (علیه السلام) می فرمایند: «فَتَصِیرُ إِلَیْهِ شِیعَتُهُ مِنْ أَطْرَافِ الْأَرْضِ تُطْوَی لَهُمْ طَیّاً حَتَّی یُبَایِعُوه»(54) پس شیعیانِ آن حضرت از اطراف زمین به سویش رهسپار شوند وزمین زیر پایشان به سرعت پیچیده شود تا خدمتش رفته با او بیعت کنند. این نوع روایات می رساند؛ نظامی که شرایط ظهور بقیت الله است، در عین این که مانند قیامت کاملاً از قید زمان ومکان آزاد نیست، ولی شرایطی است که زمین وزمان با هویت کاملاً مادیِ خود حاکمیت ندارند وروح زمانه نسبت به روزگار ما از تنگنای زمین وزمان آزادتر است، به طوری که اهل قبر وبرزخ نیز امکان ورود به آن عالَم را پیدا می کنند وبه اصطلاح «رجعت» می نمایند.
3- ظهور امام، اشاره به چه عالَمی دارد؟
آنچه می خواهیم دنبال کنیم فهم دقیق تر عالَم بقیت اللّهی است تا معلوم شود در انتظارِ خود منتظر چه هستیم، ابتدا باید بدانیم ظهور امام مهدی (عجّل الله فرجه) به چه عالَمی اشاره دارد وچرا در آن «وقت» وآن عالَم، به راحتی هویت ظلماتِ جبهه ی کفر روشن ونابود می شود؟ مگر امکان دارد که شعور عمومی در همین حدّی باشد که امروز هست وحضرت بتوانند جایی در این عالم برای خود باز کنند؟
قرآن در امور فردی می فرماید: «یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا اِنْ تَتَّقُوا اللهَ یَجْعَلْ لَکُم فُرقاناً»(55) ای مؤمنین اگر تقوا پیشه کنید برای شما بصیرتی را قرار می دهیم تا به خوبی خیر را از شرّ وحق را از باطل باز شناسید. گاهی روح زمانه مثل قلب انسانِ متقی دارای بصیرت می شود وبه مقام فرقانِ حق از باطل دست می یابد واین شرایطی است که حضرت بقیت الله (عجّل الله فرجه) می توانند در آن مدیریت کنند تا آن جایی که «الحَجَرُ والشَّجَرُ یَقُولُ: یا مُؤمِنُ تَحتی کافِرًٌ اقتلهُ»(56) سنگ ودرخت می گویند: ای مؤمن! در بطن من کافری هست، او را به قتل برسان! وقتی سنگ ودرخت تا این حدّ احساس یگانگی با یاران حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) دارند وجمادات در این حدّ متعالی شده اند، در نظر بگیرید در آن شرایط انسان ها تا کجا رشد کرده اند. باید توجه را به آن عالم انداخت تا گمشده ی انسان معنی خود را پیدا کند وعلت ضعف ها وپوچیِ کارهایمان شناخته شود.
عالم بقیت الله افقی است برای انسان ها تا آن ها معنی واقعی زندگی را بشناسند وبدانند خداوند آن نوع زندگی را برای بندگان خود پسندیده است. در آشفتگیِ ظلمات آخر الزمان بشر نمی تواند با خود خلوت کند، نمی داند چگونه فکر کند وچگونه در سیر روحانی خود فرایض ونوافل را به جا آورد، این هم از حیله های فرهنگیِ دجّال است که بشرِ امروز در عین بی وَرَعی وبی تقوایی وبا این که نه عالَم بقیت الله را می شناسد ونه «وقت» را وبدون داشتن تفکرِ حضوری که اساس تفکر دینی است، به دنبال امامی است که سبب اتصال بین زمین وآسمان است.
گشایش موعود:
مشکل اساسیِ محرومیت از حضرت بقیت الله (عجّل الله فرجه)، بی عالَمی وماندن در چنگال های زمان فانی است. روح فرهنگ مدرنیته حرکت وسرعتِ هرچه بیشتر است در حالی که در سرعت، عدمِ بقا حاکم است وانسان را گرفتار بی عالَمی وبی «وقت»ی می کند. روح عالَمِ غیب، بقا وثبات است. عالَم بقیت الله، عالَم رجوع به غیبِ جهان وآزادشدن از مکانمندی وبُعد است وبر این اساس عالَمِ جمع شدن گذشته وآینده است، بر عکسِ عالَم دنیا که عالَم حرکت وجداییِ گذشته از آینده است. بیشترین سرعت وپیرو آن غلیظ ترین زمانمندی در فرهنگ مدرنیته ظهور کرده است وبه این دلیل عرض می کنم هر چه بیشتر به فرهنگ مدرنیته نزدیک شوید از عالَم بقیت الله فاصله می گیرید واگر این قاعده درست شناخته شود معنی آخر الزمان وجایگاه حضرت بقیت الله (عجّل الله فرجه) در عالم درست شناخته می شود.
در مباحث معرفتی به اثبات رسیده که هر چه انسان به خدا نزدیک شود از زمان گذشته وآینده آزاد می گردد وراحت تر در حضور قرار می گیرد وهر چه به عالم ماده نزدیک شود، به «زمان فانی» یعنی گذشته وآینده وبه عدم بقاء نزدیک می شود واز آن جایی که در گذشته وآینده، هیچ حضوری نیست، انسان در بی قراری خواهد ماند.
طبق قاعده ی فوق است که عرض می شود فرهنگ مدرنیته به جهت سرعت افراطی اش حجابِ کامل ظهور مقدس حضرت بقیت الله (عجّل الله فرجه) است وهرکس به اندازه ای که به دنیای مدرن نزدیک شود از مقام بقیت الله دور می گردد. فرهنگ مدرنیته نه تنها حجاب نور امام است بلکه همان «حجاب اکبر»ی است که تحت عنوان ظلمات آخر الزمان از آن نام می برند. مدرنیته با تمام ابعادِ فرهنگی اش مقابل عالم بقیت الله قرار گرفته وبی پرده به جنگ انقلاب اسلامی آمده تا هیچ ظهوری از ظهورات حضرت صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) در صحنه نماند ولذا هرگونه مخالفت با فرهنگ مدرنیته با اتهام مخالفت با تجدد وپیشرفت روبه رو می شود واین موضوعِ ظلمات دوران ما است که اگر آن را درست بشناسیم وبه آن فکر کنیم گشایش موعود رخ می نمایاند.
حقیقت زندگی زمینی:
عرض شد عالَم بقیت اللّهی هم اکنون در جان همه ی انسان ها ودر عالم هستی موجود است ولی انسان ها نسبت به آن در حجابند. وجود مقدس پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمودند: «یَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِینَ إِنِّی إِنَّمَا بُعِثْتُ أَنَا والسَّاعَةُ کهَاتَیْنِ قَالَ ثُمَّ ضَمَّ السَّبَّاحَتَیْن»(57) ای مسلمانان بعثت من با قیامت مانند این دو انگشتم توأم است- ودو انگشت سبّابه خود را کنار هم قرار دادند- این روایت روشن می کند حقیقتی توأم با ظهور پیامبرِ آخر الزمان یعنی حضرت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در عالم واقع می شود تا دروازه ی ورود قیامت باشد وآن حقیقت، عالَم بقیت الله است که از جهتی در دنیا واقع می شود واز جهتی شبیه قیامت است وهر جریانی که به چنین عالمی نظر دارد دروازه ی رجوع به عالم بقیت الله است. آیا امام خمینی (رضوان الله علیه) دروازه ی ظهور عالَم بقیت اللّهی نبود؟ وجداشدن از نگاه حضرت امام (رضوان الله علیه)، دورشدن از آن مقامی نیست که خودشان فرمودند: «اَلَیسَ الصُّبحُ بِقَریبٍ»(58) آیا صبحِ ظهور نزدیک نیست؟ از این قاعده غفلت نفرمائید که حقایقِ عالَم، نسبت به مراتب پایین تر موجودات، تقدم ذاتی دارند، ولذا حقیقتِ مراتب پائین ترِ وجود، در مراتب بالاترِ عالمِ وجود قرار دارد. بر این اساس باید متوجه بود که حقیقت زندگی زمینی، زندگی در عالم بقیت الله است که در مرتبه ی بالاترِ عالمِ وجود قرار دارد، هرچند زماناً برای زمین وبعضی از اهل زمین متأخر خواهد بود ودر آینده ظهور می کند ولی نفسِ معرفت وشناخت عالم بقیت الله موجب نزدیکی به آن حقیقت آسمانی می شود. به همین جهت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وائمه ی هدی (علیهم السلام) می توانند به آن مقام نظر کنند واز آن خبر دهند. طبق روایات، ائمه ی هدی (علیهم السلام) که از ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) وچگونگی آن خبر می دهند، آن واقعیت را همراه با تجلیات آن در عالم ارض می بینند واز آن خبر می دهند. آری؛ از آن جایی که شرط دیدن آن عالَم، آزادشدن از زمان و«گذران» ووارد شدن در بقاء است، باید از حجاب هایی که مانع اتصال به عالم بقیت اللّهی است آگاهی کامل پیدا کرد.
4- خصوصیات انسان در نظام بقیّتُ اللّهی:
عرض شد ظلمات آخر الزمانی ظلماتی است که انسان نمی تواند در آن خلوت داشته باشد. چون لازمه خلوت داشتن، آزادشدن انسان از زمان فانی ورجوع به حقیقتِ مجرد نفس ناطقه است که عین اتصال به حضرت حق است وحضرت حق عین بقاست وبقاء با حرکت وسرعتِ موجود در جهانِ امروز ناسازگار است در حالی که انسان برای تفکر حقیقی نیاز به محیطی دارد که محیط بقیت اللّهی است. درست است که ارسطو وفارابی معتقدند انسان موجودی اجتماعی است؛ اما در اجتماعِ دینداران است که انسان به حقیقت خود نزدیک می شود، اجتماعی که در عین جمع بودن، در زیر سایه ی روحی واحد به سر می برند وما به چنین محیطی محیط بقیّتُ اللّهی می گوییم واین غیر از محیط خلوتِ فردیِ عارف عزلت گزین است.
انسانِ حکومتِ بقیت اللّهی، انسانی است که افق نگاه ومحل استقرار او از محل وجودِ شتاب وسرعت های غیر طبیعی بالاتر است وبا عالَم در مقام جمع زندگی می کند ولذا آنچه را فرهنگ مدرنیته ندارد وبا سرعت زیاد می خواهد به آن برسد ونمی رسد، انسان بقیت اللّهی بدون سرعت به آن رسیده واین خصلت ذاتی انسان است زیرا که حقیقت اش کُلِّ ما سِوَی الله است. انسان به جهت روح مجرد ومقام جامعیتِ اسمائی اش، بذاته حکومت بقیت اللّهی را می خواهد واین آرمانی است که فقط با حاکمیت امام معصوم برای انسان هایی که از دجّالِ مدرنیته توانسته اند فاصله بگیرند، محقق می شود. بر این اساس ما باید دو کار انجام دهیم یکی این که خود را آماده کنیم تا به عالم بقیت الله نزدیک شویم ودیگر این که ذهن وفکر جامعه را متوجه آن عالم نمائیم وگرنه در قسمت ظلمانی آخر الزمان زندگی خواهیم کرد ونه در ساحت بقایِ بقیت اللّهی آن وهمچنان بی وقت خواهیم ماند.
در ارتباط با عالم بقیت اللّهی است که انسان متوجه گمشده ی خود خواهد شد وبا رجوع به حقیقت نفس ناطقه، همه چیز معنی خود را می یابد. عمده آن است که طلب وتمنّای بشر طوری عوض شود که بفهمد چگونه عالم بقیت الله با ذات او همخوانی دارد.
اولین چیزی که در رابطه با عالم بقیت اللّهی باید مطرح باشد این است که آیا آنچه می خواهیم همین است که هست واگر چنین نیست آنچه می خواهیم چیست؟ فرهنگ انتظار گمشده ی بشر را حضرت بقیت الله «صلوات الله علیه» می داند ومعلوم می کند هر اندازه که بشر از زمانِ فانی فاصله بگیرد به گمشده ی خود نزدیک می شود وهر اندازه جامعه ی بشری زمان فانی وظلمت غلیظ آخر الزمان را دقیق تر بشناسد ونظر را از آن عالَم برگرداند، عالَم بقیت الله زودتر برایش رخ می نمایاند.
شرط اُنس با عالَم بقاء:
امروز اکثر مردمِ دنیا آنچه را که هست نمی خواهند ولی فکر می کنند با برنامه های دنیای مدرن به آن چیزی که می خواهند می رسند. ایوان ایلیچ در کتاب «عدالت وسرعت» می گوید ما از طریق سرعتی که در تکنولوژی مدرن پیدا شد از خیلی چیزها محروم شدیم وبعد با ایجاد سرعتِ بیشتر می خواهیم آنچه را که از دست داده ایم به دست آوریم واین حیله ی دیگری از فرهنگ مدرنیته است که علت مشکل را وسیله ی رفع مشکل معرفی می کند.
هایدگر در تفکر فلسفی خود پیام می دهد که ما از طریق سرعت، از زمین وطبیعت که خانه ی اَمن ما بود فاصله گرفتیم؛ هواپیما نمی گذارد ما با خاک مأنوس باشیم، تلویزیون نمی گذارد ما بدون واسطه ی شیشه ی تلویزیون، با طبیعت در ارتباط باشیم. درختی که در تلویزیون هست جنسش جنس نور لامپ شیشه ای است اما درخت بیرونی، عین طبیعت است واز جنس ما است، جان ما با خاک مَحرم است وبا آن سخن می گوید؛ گوش شنوایی می خواهد که بتوان پیام طبیعت را شنید. انسان شتابزده هرگز نمی تواند با طبیعت ارتباط پیدا کند وپیام آن را بشنود ودل خود را به آن بدهد.
در دنیای جدید طبیعت آغوشِ ارتباط انسان با خدا نیست تا انسان بتواند با عالَمِ بقاء مأنوس باشد ولذا انسانِ تجددزده نمی تواند «بقیت الله» را بشناسد ونظر به بقیت الله اعظم داشته باشد، چون جنبه ی وجودی وحضوریِ پدیده های عالم را نمی شناسد. وقتی با روحیه ی شتابزده از جنبه ی وجودی وحضوری طبیعت فاصله گرفت به کلی از عالم بقیت اللّهی فاصله می گیرد واز فرهنگ انتظار بیرون می افتد، با ماشین می دَود وبا تلویزیون می بیند ودر نتیجه با دوری از طبیعت از هرگونه آرامشی محروم می شود، آرامشی که دریچه ی اُنس با بقیت الله عالم می باشد. نورِ چشم ائمه (علیهم السلام) حضرت بقیت الله (عجّل الله فرجه) است؛ وهمواره آرزوی دیدار آن مقام وآن شخص را داشته اند، زیرا حضرت مرحله ی نهایی عالَم وآدم می باشند. انسان ها چه از نظر فردی وچه از نظر اجتماعی باید از بسیاری از حجاب ها عبور کنند تا آن حقیقت نهایی برایشان به ظهور آید. آن حقیقت نهایی هم اکنون موجود است واگر طلب وتمنّای بشر عوض شود به ظهور می آید - چه برای فرد وچه برای جامعه - حافظ خطاب به حضرت عرضه می دارد:
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار * * * که در برابر چشمی وغایب از نظری
هزار جان مقدس بسوخت زین غیرت * * * که هر صباح وسما شمع مجلس دگری
سپس به ما توصیه می کند اگر بتوانی خود را از این زمان زدگی آزاد کنی ونظر به بقیت الله را در خود بیابی می توانی با جام جم که قلب عارف کامل یعنی حضرت بقیت الله (عجّل الله فرجه) است مرتبط شوی وبهره ها بگیری. می گوید:
چو مستعد نظر نیستی وصال مجوی * * * که جام جم نکند سود وقت بی بصری
باید بتوانید راز این جمله ی حضرت صادق (علیه السلام) را پیدا کنید که در خطاب به حضرت مهدی عرضه می دارند «سَیِّدِی غَیْبَتُک نَفَتْ رُقَادِی وضَیَّقَتْ عَلَیَّ مِهَادِی وابْتَزَّتْ مِنِّی رَاحَةَ فُؤَادِی»(59) ای آقای من! غیبت تو خواب از دیدگانم ربوده وبسترم را بر من تنگ ساخته وآسایش قلبم را از من سلب نموده است.
شما هیچ کاری نمی خواهد بکنید، کافی است برسید به این که آنچه می طلبید غیر از این است که در حال حاضر روبه روی شماست وآنچه را هم که می خواهید همان عالم بقیت الله است ونه چیز دیگر، در آن صورت در افق جان شما نور بقیت الله شروع به طلوع می کند وانتظار حقیقی که منجر به فرج می شود شروع می گردد. با غفلت از نور بقیت الله ممکن است به قصد این که می خواهید از وضع موجود دور شوید به چیزی دل ببندید که چهره ی دیگری از مدرنیته باشد. امروزه عده ای هستند که می خواهند از فرهنگ مدرنیته عبور کنند ولی همان طور که عده ای با عبور از امویان به بنی عباس رجوع کردند وبه ظلماتی دیگر گرفتار شدند، عده ای هم با غفلت از بقیت الله (عجّل الله فرجه) به زعم خود می خواهند از غرب عبور کنند ولی به چهره ای دیگر از غرب پناه می برند واز مدرنیسم به پست مدرنیسم امیدوار می شوند در صورتی که آن اندیشه ای که انسان را آماده می کند برای نظام بقیت اللّهی، اندیشه ای است که به کلی حجاب ظلمات آخر الزمان را می شکافد تا نور عالم بقیت اللّهی سرازیر شود، این است تمنّای حقیقی انسان ها که امثال امام صادق (علیه السلام) وحضرت علی (علیه السلام) نیز در طلب وتمنای آن هستند.
5- عالَم لطف:
با ظهور حضرت بقیت الله اعظم (عجّل الله فرجه) همه چیز غیر از آن خواهد بود که در دنیای مدرنیته هست. حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) در توصیف آن عالَم می فرمایند: «لَتَعْطِفَنَّ هَذِهِ الدُّنْیَا عَلَی أَهْلِ الْبَیْتِ کمَا تَعْطِفُ الضَّرُوسُ عَلَی وَلَدِهَا»(60) دنیا به ما رو می آورد مانند ماده ی شتر که به فرزند خود روی می آورد، آن ماده ی شتری که کمال حمایت را از فرزند خود دارد.
این روایت حکایت از شرایطی دارد که عالَم، عالَم لطف خواهد شد وخدا با اسم لطف با بشر روبه رو می شود مثل روز عید فطر برای نمازگزاران یا مثل رویارویی خدا با حجاج در مکه ومنی وعرفات، با این تفاوت که در آخر الزمان ودر عالم بقیت الله غلبه با لطف خدا است ولی در عالم موجود که حجابِ بین انسان ها وخدا غلیظ شده غلبه با قهر الهی است، چون انسان ها در عالمی به سر می برند که از بقیت الله جدا هستند وهمه چیز طوری به صحنه آمده که انسان ها را از لطف خدا دور کند. اکثراً گرفتار زمان فانی اند واز «وقت» محمدی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) دور شده اند، در بیشتر مناسبات، قهر وعدم وحدت حکم فرما است، انسانِ منتظر می تواند دریچه های عالَمِ لطفِ بقیت اللّهی را بر روی خود وجامعه بگشاید، مشروط بر آن که در انتظار حقیقتی قرار گیرد وامام زمان خود را بشناسد.
در عالم بقیت اللّهی وشرایط انتظارِ بقیت الله به این دلیل خدایِ لطف به سراغ انسان می آید که انسان حقیقتاً به حق رجوع کرده واز زمان زدگی که عین عدم است، فاصله گرفته وبه مقام بقاء که عین قرارگرفتن در ذیل سایه ی رحمت الهی است، رجوع کرده. هر چقدر انسان به زمان فانی نزدیک شود در بیابانِ دوری از خدا گرفتار خواهد شد وجایی برای تجلی نور لطف ورحمت خدا باقی نمی ماند.
خداوند در قرآن در وصف قیامت می فرماید: «وَالأمْرُ یَومَئذٍ لله»(61) یعنی امر در آن روز از آنِ خداست. از خودتان نمی پرسید مگر هم اکنون امر از آن غیر خداست که می فرماید فردا امر از آنِ خداست؟ آری همیشه امر از آن خدا است ولی در دنیا خداوند بعضی امور را به واسطه ها واسباب واراده ی انسان ها واگذار می کند اما در قیامت واسطه ها واسباب در میان نیست وخداوند در وصف آن عالم می فرماید: «وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأَسْبَابُ»(62) وسیله ها از انسان ها منقطع وبرداشته می شود. با توجه به این نکته است که گفته می شود مقام این عالم، مقام دوری از خداست وهر اندازه حضور خدا شدیدتر شود وحجاب واسطه ها واسباب ومنیت ها رقیق تر گردد، حضور خداوند بیشتر می شود وعالَمِ بُعد به عالمِ قرب تبدیل می گردد. حضرت حق در قیامت ندا می کند «لِمَنِ الْمُلْک الْیوم؟» امروز ملک از آن کیست؟ خودِ خداوند جواب می دهد «للهِ الواحِدِ القَهّار»(63) از آنِ خدای واحد قهار است. به این معنی که در آن شرایط موجودیتی برای کسی نمی ماند تا جواب دهد وبا تجلی واحد قهار هرگونه واسطه ای از میان می رود، برعکسِ این دنیا که اجازه داده انسان ها با اراده های خود عمل کنند ولی باید بدانید به همان اندازه که به خود تکیه کنند از خدا دور می شوند. بر این مبناست که می توان گفت این دنیا از جهتی، مقامش مقام دوری از خداست وظرفیت ظهور مالکیت مطلق خدا را ندارد واین در حالی است که در نظام بقیت اللهی انسان ها خود را به حاکمیت خدا می سپارند وبا حاکمیت امام معصوم (عجّل الله فرجه)، خدا حکومت می کند واز این جهت آن عالم یک نحوه نزدیکی به عالم قیامت دارد ودرجه ی وجودیِ حضور الله در آن عالم نزدیک به درجه ی وجودی قیامت است وبه اعتباری می توان گفت آن عالم مرز بین دنیا وقیامت می باشد.
یکی از شاخصه های قیامت آن است که خداوند در آن عالم ندا سر می دهد «وَامْتازُوا الْیَوْمَ اَیُّهَا الْمُجْرِمُون»(64) ای مجرمین، امروز از مؤمنین فاصله بگیرید. واین نشان می دهد در قیامت نظامی حاکم می شود که نفاق نمی تواند حضور داشته باشد واز آن جهت که نظام بقیت اللّهی نیز نظامی است که در آن نفاق رو سیاه است ومرز بین اشقیا وسُعدا کاملاً جدا است، شبیه قیامت است وبه این معنی حضرت گردن شیطان را می زنند.(65) شیطان امکان اخلال در نظام بقیت اللّهی را ندارد، همان طور که شیطان در برزخ وقیامت فرصت اغوای بندگان را ندارد واز این جهت آخر الزمان یکی از «اَشْراطُ السّاعَة» یعنی از شرط های تحقق قیامت می باشد، هرچند ممکن است میلیون ها سال طول بکشد تا قیامت محقق شود.
آخر الزمان به معنی شکوفائی نهایی همه ی حیات دنیایی با خصوصیات خاص خود می باشد. خداوند در وصف قیامت در قرآن می فرماید: «وَیَوْمَ یَقُولُ کن فَیَکونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَلَهُ الْمُلْک یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّوَرِ»(66) قیامت روزی است که خداوند می گوید: بشو ومی شود واین سخن او حق ومحقق شدنی است، روزی که در صور دمیده می شود مُلک از آن خدا است. یعنی در آن شرایط صورت لطف خدا همه ی عالم را فرا می گیرد. حال عده ای که به جهت زندگی باطلِ دنیایی نمی توانند خود را با آن «وقت» وحال تطبیق دهند خودشان برای خود مشکل ایجاد کرده اند. عالم بقیت اللّهی عالم نزدیکی به قیامت است یعنی عالَم نزدیکی به خدایی که بدون اسباب وبا «کُنْ» کارها را انجام می دهد، حال اگر کسی در عالَم بقیت اللّهی زندگی نکرد، گرفتار واسطه ها است ودر عالَم دوری از خدا به سر می برد، چنین کسی نماز شب خواندنش هم ادامه ی همان دوری از خدا است که با غفلت از عالم بقیت الله برای خود ایجاد کرده است.
آن کس که در ظلمات آخر الزمان به عشق وانتظارِ نظام بقیت اللّهی زندگی می کند روزنه ای از فضای نورانیِ عالم بقیت اللّهی در زندگی خود باز نموده واز نسیم جانفزای آن عالم بهره مند می گردد. در آن حال و«وقت»، فارغ از گذران آینده وگذشته به سر می برد. مگر قیامت تماماً عالَم آزادی از زمان نیست؟ ومگر آخر الزمان شرط نزدیکی به قیامت نمی باشد؟ ومگر ظهور کامل حضرت بقیت الله، در آخر الزمان محقق نمی شود؟ پس چگونه آن کس که «وقت» ندارد می تواند در آخر الزمان در نور بقیت اللّهی به سر برد، در حالی که از ظلمتِ سرعت وشتاب، به نور بقاء سیر نکرده است؟
6- به سراغ آمدن خدایِ لطف:
از خود نمی پرسید چرا در حال حاضر جهان اسلام در نشان دادن حقایق آسمانی این اندازه ضعیف است؟ چرا آن هایی که در آسمان ضعیف نشده اند ودر زمین ضعیفشان کرده اند ومستضعفین فی الارض هستند، حاکمان زمین نیستند تا زمین را به آسمان متصل کنند؟ چه شرایطی باید فراهم شود تا ضعیف شدگانِ در زمین- که در آسمان مورد احترام اند- امکان ظهور حقایقی را داشته باشند که اهل زمین از ظلمات به در آیند واز بی تفاوتی نسبت به حقایق آسمانی دست بردارند؟
خداوند در قرآن می فرماید: «ونُریدُ اَن نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفوا فِی الاَرض ونَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً ونَجْعَلَهُمُ الْوارِثین»(67) اراده کرده ایم تا منت گزاریم برآن هایی که در زمین ضعیف شده اند وآن ها را رهبران مردم ووارثان زحمات همه ی انبیاء قرار دهیم. می فرماید عده ای در زمین هستند که ارزش آن را دارند که در معادلات قدرت نقشی اساسی ایفاء کنند ولی فرهنگی در میان است که این ها را مستضعف کرده وبا این که ضعیف نیستند از دایره ی تصمیم گیری وتأثیرگذاری بر جهان پیرامون خود خارج شان نموده اند، خداوند می فرماید: ما اراده کرده ایم ارزش این انسان ها را به آن ها برگردانیم وآن ها را رهبران جهان قرار دهیم. حضرت علی (علیه السلام) در مورد آیه ی مذکور می فرمایند: «هِی لَنَا وفِینَا»(68) این آیه برای ما ودرباره ی ما است ونیز پس از خواندن آن آیه همچنان که عرض شد فرمودند: «لَتَعْطِفَنَّ هَذِهِ الدُّنْیَا عَلَی أَهْلِ الْبَیْتِ کمَا تَعْطِفُ الضَّرُوسُ عَلَی وَلَدِهَا»(69) دنیا به ما رو می آورد مانند ماده شتری که به فرزند خود روی می آورد، آن ماده شتری که کمال حمایت را از فرزند خود دارد.
خداوند در آیه ی فوق می فرماید: ما اراده کرده ایم در زمان بقیت الله یعنی زمانی که ملاک ها دیگر نزدیک به قیامت است واز زمان زدگی آزاد است، آن هایی که در منظر اهل زمین مستضعفند حاکمان زمین شوند. اعم از حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)و یا آدم های الهی که در عالم بقیت اللّهی زندگی می کنند ومنتظر حضرت هستند ومعنی وافق انتظار را می شناسند وسعی دارند معنی انتظار را به عنوان یک فرهنگ، وارد ادبیات جهان بنمایند. از خودتان نمی پرسید چرا در حال حاضر جاهل ترین افراد بر بشر حکومت می کنند ونقشه ها ی سیاسی وتربیتی جهان را ترسیم می نمایند؟ مبنای چنین سرنوشتی که فعلاً بر بشر جاری شده چیست، چرا خدا با ما قهر کرده است؟ چرا خدای لطف با ما ارتباط ندارد؟ چه کنیم که خدا سراغ ما را بگیرد؟ چه باید کرد تا امام منتَظَر به سراغ آدم ها بیاید؟ در جواب همه ی این حرف ها می خواهم این نکته را عرض کنم که:
تا وقتی زمانِ باقی سراغ انسان نیاید وانسان از زمان فانی، خود را آزاد نکند اصلاً کسی به فکر انقلاب جهانی نمی افتد وتا وقتی کسی به فکر انقلاب جهانی نباشد وضع موجود را می پذیرد ووقتی وضع موجود پذیرفته شد عالم بقیت اللهی به سراغ ما نخواهد آمد وشرایط حاکم شدن مستضعفان در زمین، فراهم نمی گردد.
در کتاب «عالَم انسان دینی» روشن شد انسان به جهت ذات مجردش استعداد آن را دارد که از گذشته وآینده آزاد شود ودر «حال» زندگی کند. همان طور که مایلید در نمازِ خود در «حال» باشید؛ ونه گذشته سراغتان بیاید ونه آینده، فقط خودتان باشید وخدا. چون خدا آزاد از هر زمانی در «حال» قرار دارد؛ همین که سراغ گذشته وآینده رفتید دیگر در محضر خدا نیست. امیر المؤمنین (علیه السلام) می فرمایند:
ما فاتَ مَضی وما سَیَأتِی فَاَیْن * * * قُمْ فَاغْتَنِمِ الفُرصَه بَینَ العَدَمَین
یعنی گذشته که رفت، آینده هم که نیامده است، پس در بین دو عدم بپا خیز وآن را غنیمت شمار واز گذشته ای که رفته وآینده ای که نیامده خودت را نجات بده و«حالِ» بین این دو عدم را از دست نده. این «حال» را مقام بقیت اللّهی می گویند همین طور که انسان فقط در ارتباط با خدا در «حال» واقع می شود واگر در «حال» قرار گیرد خدا را در منظر خود می یابد واگر حال را شناخت دیگر گذشته وآینده گرفتارش نمی کند. مولوی به صورت شکایت از گرفتاری اش در چنگال های گذشته وآینده می گوید:
عمر من شد فدیه ی فردای من * * * وای از این فردای نا پیدای من
می گوید: این فردا فرداگفتن ها عمر من را فانی کرده وهمواره نظرم را از حضور در «حال» به ناکجاآباد مشغول کرده است. وقتی فردا فرداگفتن وارد زندگی ها شد هرگز زندگی به نتیجه ی مطلوب نخواهد رسید. در ادامه می گوید:
هین مگو فردا که فرداها گذشت * * * تا از این هم نگذرد ایام کشت
فردا فرداگفتن بس است، بسیاری از فرداها گذشت وتو هنوز گرفتار فردا هستی. فردا فردا گفتن یا تسویف را رها کن تا بتوانی همین حالا در قیامت وایامِ کشتِ زندگیِ ابدی قرار بگیری. به تعبیر امیر المؤمنین (علیه السلام): «فَارْفُضِ الدُّنْیَا فَإِنَّ حُبَّ الدُّنْیَا یُعْمِی ویُصِمُّ ویُبْکمُ ویُذِلُّ الرِّقَابَ فَتَدَارَک مَا بَقِیَ مِنْ عُمُرِک ولَا تَقُلْ غَداً وبَعْدَ غَدٍ فَإِنَّمَا هَلَک مَنْ کانَ قَبْلَک بِإِقَامَتِهِمْ عَلَی الْأَمَانِیِ والتَّسْوِیفِ»(70) پس دنیا را ترک کن وبدان که محبت دنیا انسان را کور وگنگ وکر می سازد، دوستی دنیا گردن ها را -از سر حقارت- پائین می آورد، پس از عمرِ باقی مانده استفاده کن ونگو فردا وپس فردا، هر کس قبل از شما هلاک شد به خاطر آرزوها وفردا فرداگفتن ها بود.
اگر کسی توانست آرام آرام به مقام «بقاء» فکر کند واز زمان فانی به زمان باقی بر گردد، اولین قدمِ ارتباط با مقام بقیت اللهی وشناختن ظلمت آخر الزمانی را برداشته وزشتی فرهنگ مدرنیته که سراسر گرفتار زمان فانی است برایش روشن می شود وبه همین جهت نمی توان به هر کسی که ادعا دارد با فرهنگ غربی مخالف است اعتماد کرد مگر آن که با عبور از زمان فانی توانسته باشد راهی به مقام بقیت اللّهی در جان خود باز کند. تا کسی نفهمد زمان فانی، عمر او را فانی می کند نمی تواند زشتی مدرنیته را درست بشناسد ودر همان راستا معنی پایان تاریخ را که همان بلوغ بشریت است، نمی فهمد.
7- خصوصیات پایان تاریخ:
درک پایان تاریخ به عنوان شرایط بلوغ بشریت، به معنای شکوفا شدن همه ی استعدادهای عالم وآدم است وهرکس به اندازه ای که در طول تاریخ آن شرایط را بشناسد وبه آن نظر کند به شکوفایی وبلوغ می رسد ودر آن حال با انبیاء واولیاء در طول تاریخ زندگی کرده است. از منظر فرهنگ مدرنیته که متوجه نظام حکیمانه ی خداوند نیست، پایان تاریخ، پایان همه چیز است در حالی که پایان تاریخ، شرایط ظهور همه ی آن چیزهایی است که امکان ظهور در زمین را داشته اند وحجاب زمان مانع ظهور آن ها شده است وبه همین جهت مرحله ی اصلی تاریخ در آخر الزمان ظهور می کند وهرکس به آن نظر کند با اصل زندگی زمینی مرتبط است وبه تعبیر امام باقر (علیه السلام) گویا با مهدی (علیه السلام) زندگی می کند.(71)
تمام آرزوی فردی واجتماعیِ هر انسانی، ظهور وجود مقدس امامی است که شرایط آخر الزمان را به همراه می آورد ومقامش مقام بقیت الله اعظم است وجهان را به حالت بقیت اللهی می کشاند.
عنایت داشته باشید مقام بقیت الله (عجّل الله فرجه) مقامی است که امام صادق (علیه السلام) آرزوی درک آن را دارند ومی فرمایند: «لَوْ أَدْرَکتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیَّامَ حَیَاتِی»(72) اگر او را درک کنم تمام عمر در خدمتش قرار می گیرم. زندگی در پرتو نور بقیت اللّهیِ حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) نهایت اُنس با خدا را فراهم می سازد ودر چنین بستری است که امامان رجعت می کنند وبه نور بقیت الله، عالم را مدیریت می نمایند.
ما وراء استضعاف واستکبار:
تا زمان فانی به زمان باقی تبدیل نشده، مستضعف ومستکبر وجود دارد وسعی بر استعلای نفس امّاره است ولی در نور بقیت الله همه ی تلاش ها برای بروز نفسِ بندگی است.
در زمان باقی وعالم بقیت الله همه چیز نزد شماست لذا انسان در زمان باقی به هیچ وجه طالب قدرت نیست؛ او طالب ارتباط واُنس با خدا می باشد واین با نفی هر گونه استکبارِ روحی حاصل می شود. انسان در زمان فانی تلاش برای توسعه ی «زمان» دارد لذا طالب قدرت می باشد، ولی با رجوع به حضرت بقیت الله (عجّل الله فرجه) وتحقق زمان باقی همه چیز در نزد شما است، قدرت واستعلا به کار نمی آید، به همین جهت خطاب به حضرت بقیت الله اعظم (عجّل الله فرجه) باید گفت:
ای جمال تو جواب هر سؤال * * * مشکل از تو حل شود بی قیل وقال
اگر مقام بقای محمدی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) طلوع کرد، در جمعِ همه ی خوبی ها قرار می گیرید وخواهید گفت:
آن که عمری در پی او می دویدم کو به کو * * * ناگهانش یافتم با دل نشسته روبه رو
در چنان شرایطی سعی در بقاء دارید وبه زمان فانی هیچ نظری نمی کنید وبا تمام وجود به حق که عین بقاء است، خود را متصل می گردانید. قدرت واستعلا برای تغییر است ودر آن شرایط کسی طالب قدرت واستعلا نیست تا مستضعف ومستکبر به وجود آید. با تمام وجود تمنای بقاء دارید واز هرچه شما را از این «وقت» خارج کند فراری می باشید ومی فهمید کبر بر بندگان خدا چه اندازه شما را از حالت بقیت اللّهی محروم می کند، به خود می گوئید:
عشقِ آن زنده گزین کو باقی است * * * کز شراب جان فزایت ساقی است
اگر کسی در عالم بقاء نباشد وبه آن نیز نظر نداشته باشد مسلّم به دنبال قدرت خواهد رفت وسعی می کند قدرتمند دیگری را از مقامش پایین بیاورد تا خودش قدرتمند شود. تا حالا این مستضعف بود وشخص دیگر مستکبر، حالا او مستکبر می شود وشخص دیگر مستضعف، با ادامه ی این معادلات هرگز انقلاب واقعی در عالم صورت نمی گیرد چون عالَم تغییر نمی کند. انقلاب واقعی آن است که با رجوع به عالم بقیت الله دیگر مستکبر ومستضعف در میان نباشد وعدالت طوری حاکم باشد که کسی را پیدا نکنند که زکات به او بدهند، چون در عالم بقیت الله حرص می میرد وهر کس به آن حدی که برایش کافی است راضی می شود.
فقط یک راه برای نجات جهان از استکبار واستضعاف باقی است وآن عبارت است از ورود انسان به زمان باقی، تا انسان سرمایه های وجودی خود را در اتصال با عالم قدس ومعنویت بیابد. در چنین شرایطی انگیزه ای برای مستکبرشدن نمی ماند وشیعه معتقد است زندگیِ زمینی چنین استعدادی را دارد، کافی است رجوع غالب، رجوع به عالم بقیت الله وشخص حضرت بقیت الله اعظم (عجّل الله فرجه) باشد. از حضرت باقر (علیه السلام) روایت داریم: «حَتّی إِذْ قَامَ الْقَائِمُ جَاءَتِ الْمُزَامَلَةُ ویَأْتِی الرَّجُلُ إِلَی کیسِ أَخِیهِ فَیَأْخُذُ حَاجَتَهُ لَایَمْنَعُه»(73) تا آن جا که چون قائم قیام کند رفاقت ودوستی خالصانه رایج گردد واگر مردی دست در جیب برادرش کند وبه اندازه ی نیازش بردارد، او را منع نکند. به این معنی که دیگر فقر معنی نمی دهد وهمه در خدمت همدیگرند، چون عالَم عالَم دیگری شده وبشریت باید تلاش کند به چنین عالمی برسد وبرای تحقق آن انرژی صرف کند وبداند:
تا زمانِ فانی به زمان باقی تبدیل نشود حتماً مستضعف ومستکبر وجود دارد، چون اراده های افراد به سوی قدرت است ونه به سوی عبودیت.
در حال حاضر مستضعفان می خواهند به جای مستکبران باشند این مستضعفان آن مستضعفانی نیستند که قرآن در موردشان فرمود مستضعفینی هستند که فقط در زمین مستضعف اند ونه در آسمان، در این شرایط اگر انقلاب هم بشود یا انقلاب کارگری روسیه است ویا انقلاب کشاورزان چین که ادامه ی ظلمات است به دست عده ای دیگر. چون افق این انقلاب ها نظر به بقیت الله ندارد بلکه با تحقق آن ها فقط جای مستضعف ومستکبر عوض می شود ونباید نام این نوع تحولات را انقلاب نامید، انقلابِ حقیقی وقتی صورت می گیرد که بشر از زمان فانی عبور کند وبه سوی «وجود وبقاء» سیر نماید.
8- مژده ی بزرگ:
حالت استقرار در زمان باقی وبه نشاط آمدن با آن را در بعضی از برهه های انقلاب اسلامی می توانستید احساس کنید، زیرا ذات انقلاب اسلامی دریچه ی رجوع به آن عالم است. به همین جهت هم هرکس معنای عالم بقیت الله را بفهمد به انقلاب اسلامی دل می بندد. انسان در فضای انقلاب اسلامی بهتر می تواند به جایی برسد که از عالمِ ماهیات آزاد شود ودر عالم «وجود» به سر برد واین برای کسانی که می فهمند رجوع به وجود یعنی چه، مژده ی بزرگی است. زندگی در عالم «وجود»، زندگی در بیکرانه ای است که هیچ محدودیتی در آن نیست مگر شدت وضعفِ وجود. دیگر چیستی رخت بربسته و«هستی» به میان آمده.(74)
عرفایی که دل در گرو عالَم بقاء دارند سخت مواظب اند چیستی ها در جان آن ها جای هستی را نگیرد وارتباط حقیقی آن ها با عالم وآدم قطع شود وبه جای آن ارتباط، ارتباط خیالی وذهنی به میان آید. وقتی دل ها متوجه «وجود» و«عالم بقاء» شد هرچیزی دریچه ی نظر به هستی است بدون آن که اشیاء از خود اصالتی داشته باشند. در فلسفه روشن می شود که اشیاء یک چیستی دارند ویک هستی که چیستی یا ماهیت آن ها اصالت ندارد وصرفاً در رابطه با ذهن ما معنی پیدا کرده است. در دنیای امروز هر چه به فرهنگ مدرنیته نزدیک تر شویم به چیستی عالم نزدیک شده ایم وبه آن اصالت می دهیم به همین جهت گفته می شود فرهنگ مدرنیته، فرهنگ توهُّم است وانسان ها را گرفتار مُد ها ونسبت ها می کند، که تفاوت هایی است در ظاهر اشیاء، ولی انسان ها گمان می کنند واقعیت آن اشیاء متفاوت است. انسانِ توهُّم زده در ذهن خود برای ماشین سواری با مدل بالاتر یک واقعیت دیگری قائل است در حالی که فرق آن ها در چیستی آن ها است ونه در هستی شان، این یکی سپرهایش به طرف پایین کج شده وآن دیگر به شکل دیگری انحناء پیدا کرده! بشر هر اندازه که از مقام بقیت اللّهی واز وجود وبقاء دور شد، به همان اندازه گرفتار چیستی ها گشت ومدرنیسم عنان او را بیشتر در دست گرفت. در کتاب «گزینش تکنولوژی از دریچه ی بینش توحیدی» سعی شده روشن شود چگونه انسان در فرهنگ مدرنیته مطلقاً از نظر به واقعیاتِ عالم نابینا می شود ودر کتاب «علل تزلزل تمدن غرب» علت این نابینایی تبیین گشته زیرا با انقطاع از عالم قدس انواع نابینایی ها نسبت به حقیقتِ عالم ظهور می کند وبا انتظار فرج جهت گیری ها تصحیح می گردد ورجوعِ به وجود وبقیت الله شروع می گردد. رابطه ی عجیبی بین انتظار فرج وبصیرت نسبت به «وجود» هست ودر این مسیر انسان به خوبی می فهمد چگونه فریب ماهیات وچیستی ها را می خورد. انتظار فرج بصیرتی به شخصِ منتظر می دهد که دیگر دنبال مدگرایی وچیستی ها نیست وبا پشت کردن به آن ها زندگی را شروع می کند، انسانِِ گرفتار چیستی ها هرگز نمی تواند زندگی کند چون با عدم مأنوس است وبا عدم نمی توان زندگی کرد. راستی انسانی که با عدم زندگی می کند به کجا روی می آورد؟(75)
شاید جوانان کم تر در باره ی انجمن حجتیه سخنی شنیده باشند، آن ها گروهی بودند به ظاهر مذهبی اما به شدت متجدد وبا رویکرد اصالت دادن به فرهنگ غرب، با ادعای ارادت به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه). آدم های سوپر دولوکس ومد زده ای بودند که می گفتند منتظر امام زمان (عجّل الله فرجه) هستند. امام خمینی (رضوان الله علیه) در رابطه با آن ها می فرمایند:
«دیروز مقدس نماهای بی شعور می گفتند دین از سیاست جداست ومبارزه با شاه حرام است، امروز می گویند مسئولین نظام کمونیست شده اند! تا دیروز مشروب فروشی وفساد وفحشا وفسق وحکومت ظالمان برای ظهور امام زمان«ارواحنا فداه» را مفید وراهگشا می دانستند، امروز از این که در گوشه ای خلاف شرعی که هرگز خواست مسئولین نیست رخ می دهد، فریاد «وا اسلاما» سر می دهند! دیروز «حجتیه ای»ها مبارزه را حرام کرده بودند ودر بحبوحه ی مبارزات، تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصابِ چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابی تر از انقلابیون شده اند! «ولایتی»های دیروز که در سکوت وتحجر خود آبروی اسلام ومسلمین را ریخته اند، ودر عمل پشت پیامبر واهل بیت عصمت وطهارت را شکسته اند وعنوان ولایت برایشان جز تکسب وتعیش نبوده است، امروز خود را بانی ووارث ولایت نموده وحسرت ولایت دوران شاه را می خورند!»(76)
آخر این چه انتظاری است که شخص منتظِر از بقیه ی مردم عادی هم بیشتر گرفتار مُد وماهیات وفرهنگ غرب می شود؟ این ها بدون آن که با رجوع به «وجود» نظر به بقیت الله بکنند ادای منتظران را در می آورند ونتیجه ی چنین حجابی آن شد که با انقلاب اسلامی به مقابله برخاستند وحسرت نظام شاهنشاهی را می خورند.
در فرهنگ انتظار ابتدا باید از زمان فانی عبور کرد وبه «وجود» یا «وقت» رسید وبا نظر به زمان باقی راه ورود به عالم بقیت الله را برای خود گشود تا از آن طریق دریچه ی ارتباط با خدا بر قلب ها گشوده شود، هیچ راهی برای ارتباطِ قلبی با خدا، غیر از ارتباط با حضرت بقیت الله (عجّل الله فرجه) وجود ندارد، چون مقام مقام انس با «وجود» وسیر به سوی وجود مطلق است.
در بحث «نحوه ی حضور حضرت حجت (عجّل الله فرجه) در هستی» در کتاب مبانی معرفتی مهدویت عرض شد فقط از طریق ارتباط با انسان کامل می توان از انسانیت بهره مند شد زیرا او عین الانسان است همچنان که برای دست یابی به رطوبت باید با عین تری یعنی آب ارتباط داشت. چون به اصطلاح فلاسفه از آنجایی که هر ما بِالْعَرَضی به ما بِالذّاتی منتهی می شود، انسانیت ما با ارتباط با ذاتی که عین الانسان است به دست می آید وهرکس به هر اندازه که با عین الانسان ارتباط دارد از انسانیت برخوردار است ووارد عالم بقیت الله می شود ودر زمان باقی قرار می گیرد.
9- زندگی در جبهه ای روشن:
امروزه در دنیا بحثی تحت عنوان «فتوریسم» یا اعتقاد درباره ی آخر الزمان مطرح است که آیا این دنیا به انتهایی می رسد یا نه واگر به انتها می رسد در انتها چه خصوصیاتی پیدا می کند، عالم ویران می شود یا به خصوصیات دیگری وارد می گردد؟ «اسکاتولوژی» یا غایت شناسی که شاخه ای از الهیات است، به بررسی پایان جهان می پردازد مثل پرداختن به پایان بدن. می دانید که بدن در آخرین مراحل حیات خود از نظام ارگانیکی اش خارج می شود ودر دل طبیعت تجزیه می گردد. آیا آخر دنیا هم همین طور است یا این که مثل انسان به ساحت دیگری سیر می کند وآخر دنیا یک ظهوری است بعد از ظهور قبلی؟ همین طور که نفس ناطقه ی انسان از طریق فعالیت هایی که با «تنِ» خود انجام می دهد کامل می شود ودر نهایت، تن را رها می کند ودر ساحتی فوق عالم ماده ادامه ی حیات می دهد، عالم هم در نهایتِ کمال وبلوغ خود به عالمی دیگر تبدیل می شود. بدن، ابزار نفسِ ناطقه ی انسان است تا نفس از طریق به کار بردنِ بدن کامل شود زیرا «تن» وسیله ی استکمال «نفس» است ووقتی نفس در استعدادهای انسانی یا حیوانیِ خود کامل شد بدن را رها می کند، حال یا با انتخاب ها واراده های خود، شقاوت خود را کامل کرده ویا سعادت خود را، در هر دو حال نفس ناطقه، بدنِ خود را رها می کند وبه مرگ طبیعی می میرد که البته این غیر از حالتی است که بدن مریض می شود ویا تصادف می کند ونفس ناطقه چون دیگر نمی تواند بدن را تدبیر کند آن را رها می نماید. بحث بر سر مرگ طبیعی انسان است که عرض شد نفس ناطقه یا در شقاوت، کامل می شود ویا در سعادت ودر هر دو حال بدن خود را رها می کند. چون بدن ابزار نفس است، هروقت از نظر تکوینی دیگر به آن نیاز نداشت آن را رها می نماید مثل وقتی که شما با ارّه وچکش یک صندلی می سازید، معلوم است که وقتی صندلی را به صورت کامل ساختید ابزارها را کنار می گذارید. هر انسانی دارای دو بُعدِ حیوانی وانسانی است، اگر بُعد انسانی او کامل شد «تن» را رها می کند همچنان که اگر بُعد حیوانی او کامل شد، تن را رها می نماید. در آخر الزمان نیز جهان آماده ی به کمال رسیدن دو بُعد شقاوت وسعادت در انسان ها است ولذا شقی ترین اشقیاء وسعیدترین سُعداء در دو جبهه ی مختلف مقابل یکدیگر می ایستند. در حال حاضر هنوز جنبه های حیوانی وانسانیِ افراد مخلوط است وحق وباطل به طور کامل از هم جدا نشده اند وفرد فردِ انسان ها نیز در شقاوت به نقطه ی نهایی کمال خود دست نیافته اند، با ظهور نور بقیت الله هر دو جبهه به کمال مربوط به خود می رسند. تا آن جا که از حضرت صادق (علیه السلام) داریم: «وَإِنَّ الرَّجْعَةَ لَیْسَتْ بِعَامَّةٍ وهِیَ خَاصَّةٌ لَا یَرْجِعُ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الشِّرْک مَحْضا»(77) رجعت مربوط به عامه ی مردم نیست بلکه مربوط به مؤمنین محض ومشرکین محض است.
تصور فرمائید این جهان با این هویت در آخر چه خصوصیاتی پیدا خواهد کرد. با عنایت به این که آخر الزمان پایان جهان نیست بلکه به معنی آخرین پله ی سیر عالم است به سوی کمال مطلوب، آخر الزمان یعنی شروع حقیقی عالم. در آخر الزمان ملاحظه خواهید کرد چگونه مظاهر تامّ شهوت وغضب وحیله یک طرف ومظاهر ایمان وعدالت وفرشته منشی طرف دیگرند ودر چنین فضایی تازه جهان شروع می شود. جهان را برای تحقق این شرایط خلق کرده اند وعقل می فهمد باید آخر الزمان با آن خصوصیات ظهور کند تا خلقت عالم به غایت مخصوصش برسد واین غایت، چیزی نیست که از دسترس من وشما دور باشد ونتوانیم وارد آن عالم شویم. عمده آن است که بدانیم در آخر الزمان منتظر چه هستیم تا همواره با آن عالم مرتبط باشیم واز گوهر اصلی انتظار غافل نگردیم تا متوجه آن آخری باشیم که از اول باید منتظر آن بود همان طور که حضرت صادق (علیه السلام) به آن نظر دارند ومی فرمایند: «لَوْ اَدْرَکتُهُ لَخَدَمْتُهُ اَیّامِ حَیاتی»(78) اگر مهدی را درک کنم تمام عمر در خدمتش خواهم بود ویا می فرمایند: «سَیِّدِی غَیْبَتُک نَفَتْ رُقَادِی وضَیَّقَتْ عَلَیَّ مِهَادِی وابْتَزَّتْ مِنِّی رَاحَةَ فُؤَادِی سَیِّدِی غَیْبَتُک أَوْصَلَتْ مُصَابِی بِفَجَائِعِ الْأَبَدِ وفَقْدُ الْوَاحِدِ بَعْدَ الْوَاحِدِ یُفْنِی الْجَمْعَ والْعَدَدَ فَمَا أُحِسُّ بِدَمْعَةٍ تَرْقَی مِنْ عَیْنِی وأَنِینٍ یَفْتُرُ مِنْ صَدْرِی عَنْ دَوَارِجِ الرَّزَایَا وسَوَالِفِ الْبَلَایَا إِلَّا مُثِّلَ بِعَیْنِی عَنْ غَوَابِرِ أَعْظَمِهَا وأَفْضَعِهَا وبَوَاقِی أَشَدِّهَا وأَنْکرِهَا ونَوَائِبَ مَخْلُوطَةٍ بِغَضَبِک ونَوَازِلَ مَعْجُونَةٍ بِسَخَطِک»(79) ای آقای من! غیبت تو خواب از دیدگانم ربوده وبسترم را بر من تنگ ساخته وآسایش قلبم را از من سلب نموده است. ای آقای من! غیبت تو اندوه مرا به فجایع ابدی پیوند داده، واز دست دادنِ یکی پس از دیگری، جمع وشمار را نابود کرده است، من دیگر احساس نمی کنم اشکی را که از دیدگانم بر گریبانم روان است وناله ای را که از مصائب وبلایای گذشته از سینه ام سر می کشد، جز آنچه را که در برابر دیدگانم مجسّم است واز همه ی گرفتاری ها بزرگ تر وجانگدازتر وسخت تر وناآشناتر است، ناملایماتی که با غضب تو در آمیخته ومصائبی که با خشم تو عجین شده است. ملاحظه می کنید که این غیبت چه غیبتی است که خواب را از دیدگان حضرت صادق (علیه السلام) ربوده آیا این همان عالم بقیت اللّهی نیست که سراسر عالم را به نور توحید منور می کند وحضرت مشتاق آن هستند؟
10- راز ظهور وخفای نور بقیت الله (عجّل الله فرجه):
این یک حقیقت مسلّم است که اگر نور عالَم بقیت الله (عجّل الله فرجه) طلوع نمود آن نور آنچنان عظیم است که جایی برای سایر تمدن ها باقی نمی گذارد وآنچنان دل ها را به سوی خود جذب می کند که هیچ توجهی به سایر مکتب ها صورت نمی گیرد. همان طور که در صدر اسلام با ظهور اسلام به سرعت تمدن های رُمی وایرانی از صحنه ی تصمیم گیری برای جهان خارج شدند وبه زباله دان تاریخ افتادند. تمام هویت فرهنگ امانیستیِ رُم وفرهنگ ناسیونالیستی ایران مثل برگی پوسیده از صحنه ی حیات بشری خارج گشت. چون نور اسلام یعنی نورِ بقا آمد وهمه ی اندیشه های وَهمی را نفی کرد. البته بعد از آن که از فرهنگ معاد وفرهنگ بقیت اللّهی غفلت شد دوباره چیزی از آن تمدن های رفته جان گرفت هر چند حضور مجدد آن تمدن ها چیزی نیست که کار آن ها به پایداری وبقاء بینجامد. در طلوع انقلاب اسلامی که در حدّ خود ظهور نور بقیت اللّهی در عالم بود ملاحظه فرمودید چگونه غرب دچار چالش وپوسیدگی شد ومی رفت که زمینه ی ظهورنهایی نور بقیت الله فراهم شود که روشنفکران غرب زده تا حدّی انقلاب را در حجاب بردند وبه همان اندازه غرب جان گرفت ولی هرگز کارش به پایداری وبقاء وبرگشت نمی انجامد بلکه با رجوع به انقلاب اسلامی باز غروبِ فکر غربی شروع شد. همواره تاریخ یا محل انکشاف ویا محل خفای عالَم بقیت الله بوده است وهمین طور که در طول عمرِ انقلاب اسلامی تجربه کرده اید، انقلاب همواره بین خفا وظهورِ نور بقیت اللّهی در حالت شدت وضعف قرار می گیرد، ظهور عالم بقیت الله نیز همین طور است. در حال حاضر عالَم، عالَم بقیت اللّهی است منتها در بسیاری مواقع ودر بسیاری از مکان ها آن نور در خفاست، با ظهور وطلوع انقلاب اسلامی آن نور تا حدّی ظهور کرد هرچند در طول حیات انقلاب اسلامی با شدت گرفتن تجدد غربی در بعضی زمان ها نور بقیت الله در حجاب رفت ولی انقلاب اسلامی حقیقتی از نور بقیت الله را با خود آورده که حجاب غربی را به کلی می شکافد وهرچه شرایط آماده ی ظهور باشد آن حقیقت شدیدتر ظهور می کند. البته وصد البته به صحنه آمدن ظهور کامل، شرایط وآدابی دارد که ما تحت عنوان «عالَم بقیت الله» از آن یاد می کنیم وبسیار باید تلاش کرد تا خود را به آن عالَم برسانیم. به تعبیر حضرت باقر (علیه السلام)؛ «هَیْهَاتَ هَیْهَات ولَا یَکونُ الَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَکمْ حَتَّی تُمَحَّصُوا هَیْهَاتَ ولَا یَکونُ الَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَکمْ حَتَّی تُمَیَّزُوا ولَا یَکونُ الَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَکمْ حَتَّی تُغَرْبَلُوا ولَا یَکونُ الَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَکمْ إِلَّا بَعْدَ إِیَاسٍ ولَا یَکونُ الَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَکمْ حَتَّی یَشْقَی مَنْ شَقِیَ ویَسْعَدَ مَنْ سَعِد».(80) دور است، دور است تا آن چیزی گردن های خود را به سویش می کشید ومنتظر آن هستید به زودی واقع شود تا این که پاکسازی شوید وآنچه گردن های خویش را به سوی آن می کشید واقع نمی گردد تا این که باز شناخته واز یکدیگر جدا شوید وآنچه گردن های خود را به سویش می کشید واقع نخواهد شد تا این که غربال شوید وآنچه گردن های خویش را به جانب آن می کشید واقع نخواهد شد مگر پس از نومیدی وآنچه به جانبش گردن های خود را می کشید واقع نخواهد شد تا کسی که اهل نگون بختی است به سیه روزی وآن که اهل سعادت است به نیک بختی رسد.
بی رنگی کفر:
اگر به جای برقراری جلسات جهت رفع شبهه نسبت به فرهنگ مهدویت، می توانستیم نوری را در صحنه بیاوریم که جوانان متوجه عالَم بقیت الله شوند، بسیاری از شبهات به راحتی رخت بر می بست. کاری که حضرت امام خمینی (رضوان الله علیه) با انقلاب اسلامی وشهداء با مدیریت حضرت روح الله (رضوان الله علیه) به میان آوردند. همه ی این شبهات به خاطر این است که انسان ها گرفتار ظلمات آخر الزمان شده اند واز نور بقیّت اللّهیِ خود غافل اند. تأکید بنده آن است که فکر وفرهنگ دیگری را باید دنبال کرد که در آن فکر وفرهنگ این شک وشبهه ها جا ندارند. گفت:
ای جمال تو جواب هر سؤال * * * مشکل از تو حل شود بی قیل وقال
چرا آن طور که شایسته است منتظر عالَم بقیت اللّهی نیستیم، چرا متوجه نیستیم همه ی ظلمات با ظهور آن عالَم، برطرف می شود؟ ما روی ظهور حضرت بقیت الله (عجّل الله فرجه) کم سرمایه گذاری می کنیم، ما آن طور که شایسته است منتظر حضرت بقیت الله«روحی لتراب مقدمه فداء» نیستیم زیرا عالم بقیت الله را با جان خود احساس نکرده ایم. این یک قاعده ی کلی است که چون روح دین به میان آمد، کفر بیرنگ می شود وچهره ی مدعیان دین ودین داری، ولی شیفته ی فرهنگ غرب، برای همه روشن می شود. پس موضوعِ از بین رفتن کفر با به صحنه آمدن اصل دین، نکته ی بسیار مهم وقابل تأملی است ودر آن شرایط به خوبی مدعیان دین داری که دین ندارند، شناخته می شوند واین است که «در نظام مهدویت دیگر کفر ونفاق نمی تواند رشد کند» وغلبه با انسانی است که عالمِ بقا را شناخته است.
انسان در ظلمات آخر الزمان خود را گم کرده است ودر نتیجه دل در هوای عالم بقاء وعالم بقیت اللّهی ندارد، وبرعکس، سعی دارد آن حقیقت بزرگ را در حجاب ببرد وبا این کار ماهیت ظلمانی خود را شدیدتر نماید ودر آخر الزمان که اشقیایِ کامل نیز رجعت می کنند، این انسان با چنین ماهیتی رجعت می کند. به جهت ظلمات خاص آخر الزمان فرهنگ نفاق در ریزترین رگه های شخصیت مذهبی ما حضور دارد ولی ما به جهت غفلت از نور بقیت الله نمی توانیم آن را بشناسیم وبزرگان دین هم که آن نفاق را می شناسند نمی توانند آن را بگویند، زیرا دینداران بر نمی تابند. چه کسی باور می کرد امثال مهندس مهدی بازرگان ویا انجمن حجتیه ای ها در ظلمت آخر الزمان فرو رفته اند؟ با ظهور انقلاب اسلامی که نوری از نور بقیت الله به همراه داشت، این فکر رسوا شد. با مقابله ی تمام عیار با این انقلاب اسلامی بود که ظلمت آخر الزمانیِ این نماز شب خوان هایِ طالب غرب ظاهر گشت، پس بیشتر به فکر حضور فرهنگ مهدویت وعالم بقیت اللّهی باشید تا رازهای بسیاری در امرِ فهمِ نفاق از یک طرف ودرک نور زمانه از طرف دیگر برای شما نمایان گردد ومشکلات با روشی درست مرتفع گردد.
11- دو نوع رجعت:
در راستای فهم نفاق به کمک نور حضرت بقیت الله (عجّل الله فرجه)، همان طور که از قول حضرت صادق (علیه السلام) عرض شد در آخر الزمان دو نوع رجعت داریم: یکی رجعت سعداء ودیگر رجعت اشقیا، به جهت آن که با ملاک نور بقیت الله می توان فهمید هرکس چه اندازه از حقیقت فاصله دارد. امروزه ما به جهت حجاب ظلمانی آخر الزمان نمی دانیم بدی واقعی چیست؟(81) در رجعتِ انسان های سعید معنی ظهور عالم بقیت الله در جمال اولیاء الهی مشخص می شود. حضرت امام خمینی (رضوان الله علیه) در حین برگشت از پاریس در جواب خبرنگاری که از ایشان پرسید چه احساسی دارید؟ فرمودند: هیچی. این حکایت از عالم بقیت اللّهی حضرت ایشان دارد که از جنس دیگری است ودر آخر الزمان زمینه ی ظهور آن فراهم می شود وبر همین اساس می توان گفت حضرت روح الله (رضوان الله علیه) رجعت می کند تا پرتوهای نوری حضرت بقیت الله (عجّل الله فرجه) در عالم به نمایش در آیند. خوشا به حال آن ها که نور بقیت الله را می شناختند وبر آن اساس حضرت امام را درک کردند واو را آینه ی جمال حضرت بقیت الله (عجّل الله فرجه) دیدند.
ظهور حضرت بقیت الله (عجّل الله فرجه)، ظهور اصل الانسانیت است با تمام استقراری که در مقام اُنسِ با خدا در جان حضرت هست. او مظهر شخصیت وحقیقت انسانیت می باشد. مگر می شود پرتوهای انسانیت هم اکنون در میان باشد وخود او اکنون موجود نباشد ومگر می شود آن حقیقت بزرگ ظهور نکند؟
عرض شد همان طور که ریشه ی هر تری ورطوبت، «عین تری» یعنی آب است، اصل انسانیتِ هر انسانی عین الانسان یعنی حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه) است وخودِ حضرت موضوع را چنین تبیین می کنند که «نَحْنُ صَنَائِعُ رَبِّنَا والْخَلْقُ بَعْدَ صَنَائِعِنَا»(82) ما ساخته وپرداخته ی پروردگارمان هستیم وخلق در مرتبه ی بعد، ساخته ی ما می باشند. ولذا هر انسانی به اندازه ای که منور به نور انسانیت است وخوک وگرگ نیست، به عین الانسان نزدیک است ودر همین راستا است که گفته می شود هرکس امام زمان ندارد در ذات خود هیچ انسانیتی ندارد. که این بحثی دقیق ومنطقی است ودر جای خود بحث شده، تأکید بنده بر این نکته است که بفهمیم چگونه ظهور حضرت بقیت الله به انسانیت انسان وحقیقت او مربوط است.
با تحقق کامل عالم بقیت الله اسم اعظم خداوند تجلی می کند وآن اسمی که در واقع مجلای ظهور انسان کامل است به صحنه می آید وحقیقت «عَلَّمَ آدَمَ الاَسْماءَ کُلَّها»(83) جاری می گردد واز آن جهت که حاکمیت بقیت الله (عجّل الله فرجه) ظهور می کند از همان جهت زمانه محل ظهور اسم الله که اسم اعظم است می شود وعالم هستی به غایت خود دست می یابد ومحل تجلی نور الله می گردد، همان طور که جمال رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) محل تجلی اسم «الله» شد ودر آن رابطه فرمود: «مَن رَآنی فَقَد رَأَی الحَقّ»(84) هرکس مرا بنگرد حق را نگریسته است. همان طور که خداوند در جمال محمدی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) توانست خود را با تمام اسماءاش بنمایاند، در آخر الزمان وبا ظهور بقیت الله خداوند با تمام اسمائش به صحنه می آید ورسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وائمه ی هدی (علیهم السلام) از طریق روایات گوناگون وجهی از آن عالم را می نمایانند که به عنوان مثال تعدادی از آن روایات را خدمت عزیزان عرضه می داریم به امید آن که بتوانیم در دل این روایات فهمی از عالم بقیت اللّهی را درک کنیم: «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) فَإِنَّمَا سُمِّیَ الْمَهْدِیَّ لِأَنَّهُ یَهْدِی لِأَمْرٍ خَفِیٍّ یَسْتَخْرِجُ التَّوْرَاةَ وسَائِرَ کتُبِ اللهِ مِنْ غَارٍ بِأَنْطَاکیَّةَ فَیَحْکمُ بَیْنَ أَهْلِ التَّوْرَاةِ بِالتَّوْرَاةِ وبَیْنَ أَهْلِ الْإِنْجِیلِ بِالْإِنْجِیلِ وبَیْنَ أَهْلِ الزَّبُورِ بِالزَّبُورِ وبَیْنَ أَهْلِ الْفُرْقَانِ بِالْفُرْقَانِ وتُجْمَعُ إِلَیْهِ أَمْوَالُ الدُّنْیَا کلُّهَا مَا فِی بَطْنِ الْأَرْضِ وظَهْرِهَا فَیَقُولُ لِلنَّاسِ تَعَالَوْا إِلَی مَا قَطَعْتُمْ فِیهِ الْأَرْحَامَ وسَفَکتُمْ فِیهِ الدِّمَاءَ ورَکبْتُمْ فِیهِ مَحَارِمَ اللهِ فَیُعْطَی شَیْئاً لَمْ یُعْطَ أَحَدٌ»(85) از حضرت باقر (علیه السلام) هست که آن حضرت را به این خاطر «مهدی» نامیده اند که مردم را به امر مخفی ونهانی هدایت می فرماید، آن جناب تورات وتمام کتب آسمانی دیگر را از غاری که در انطاکیه هست بیرون آورده وبین اهل تورات به تورات وبین اهل انجیل به انجیل وبین اهل زبور به زبور وبین اهل فرقان به فرقان حکم می فرماید، تمام اموال دنیا در خدمتش گرد می آید، اعم از آنچه در دل زمین بوده یا روی آن باشد، سپس به مردم می فرماید: بیایید به سوی آن چیزی که به واسطه اش قطع ارحام نموده وخون ها ریخته وحرام های الهی را مرتکب شده اید. سپس به آن ها آن قدر مال اعطاء کند که قبل از او احدی این مقدار اعطاء نکرده باشد. ملاحظه فرمایید با نور حضرت بقیت الله (عجّل الله فرجه) چگونه از یک طرف حقیقت ادیان ظاهر می شود وهمه در ذیل نور مهدی به دیانت خود متعهد ومتدین می شوند واز طرف دیگر دنیا ومال دنیا از ارزش فرو می افتد.
ابوبصیر از کامل واز امام باقر (علیه السلام) روایت کرده که آن حضرت فرمود: «إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ دَعَا النَّاسَ إِلَی أَمْرٍ جَدِیدٍ کمَا دَعَا إِلَیْهِ رَسُولُ اللهِ (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وإِنَّ الْإِسْلَامَ بَدَأَ غَرِیباً وسَیَعُودُ غَرِیباً کمَا بَدَأَ فَطُوبَی لِلْغُرَبَاء»(86) قائم ما چون قیام کند مردم را به امر نوینی دعوت خواهد نمود همان گونه که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) دعوت فرمود واسلام غریبانه آغاز شد وباز همچنان که شروع شده غریب خواهد گردید، وخوشا به حال غریبان. چون ساحت بقیت اللّهی ساحتی است فوق اسلامی که مردم به شکل عادت پذیرفته اند، ساحت نور بقیت الله آزادی از زمان فانی است واین برای مردم عادی ساحت غریبی است.
راوی از امام صادق (علیه السلام) در مورد روش حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) سؤال می کند حضرت می فرمایند: «یَصْنَعُ کمَا صَنَعَ رَسُولُ اللهِ (صلّی الله علیه وآله وسلّم) یَهْدِمُ مَا کانَ قَبْلَهُ کمَا هَدَمَ رَسُولُ اللهِ (صلّی الله علیه وآله وسلّم) أَمْرَ الْجَاهِلِیَّةِ ویَسْتَأْنِفُ الْإِسْلَامَ جَدِیدا»(87) چنان می کند که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) رفتار می کرد، آنچه قبل از او بوده همه را ویران می کند- همان گونه که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) شالوده ی دوران جاهلیّت را ویران ساخت- واسلام را از نو آغاز می کند. بسیار باید به این موضوع فکر کرد که چه افقی برای بشریت گشوده می شود که شرایط موجود ظرفیت ظهور آن را ندارد.
امام صادق (علیه السلام) می فرمود: «لَا تَذْهَبُ الدُّنْیَا حَتَّی یَخْرُجَ رَجُلٌ مِنِّی یَحْکمُ بِحُکومَةِ آلِ دَاوُدَ ولَا یَسْأَلُ بَیِّنَةً یُعْطِی کلَّ نَفْسٍ حَقَّهَا»(88) دنیا پایان نیابد تا آن که مردی از فرزندان من بیرون آید که طبق حکومت آل داود حکم کند، گواه نخواهد وحقِّ هرکس را به او عطا کند. این روایت خبر از آن می دهد که زمانه امکان توجه به باطن را به میان آورده که وقتی به ظاهر هم حکم شود نظر به باطن شده است. در همین رابطه حضرت صادق (علیه السلام) می فرمایند: «إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ مَدَّ اللهُ عَزَّ وجَلَّ لِشِیعَتِنَا فِی أَسْمَاعِهِمْ وأَبْصَارِهِمْ حَتَّی لَا یَکونَ بَیْنَهُمْ وبَیْنَ الْقَائِمِ بَرِیدٌ یُکلِّمُهُمُ فَیَسْمَعُونَ ویَنْظُرُونَ إِلَیْهِ وهُوَ فِی مَکانِه»(89) هنگامی که قائم ما (علیه السلام) قیام کند خدای عزّ وجلّ در گوش ها ودیدگان شیعیان ما چنان نیروی رسانایی بنهد که دیگر میان آن ها وحضرت قائم (علیه السلام) پیکی نباشد وآن حضرت از فاصله ی دور با آنان سخن بگوید وآنان بشنوند واو را در همان جایی که هست ببینند.
آری موضوع عالم بقیت الله موضوعی است که زمانه ما هنوز آن را آن طور که شایسته است نمی شناسد. باید در جلساتی طولانی وبه روش سلوکی بر روی آن تأمل کرد تا إن شاء الله برای ظهور حضرت بقیت الله (عجّل الله فرجه) زمینه سازی شود.
«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»
منابع
قرآن
نهج الفصاحه
نهج البلاغه
غرر الحکم
مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی
تفسیر المیزان، علامه طباطبایی (رحمه الله)
اسفار اربعه، ملا صدرا (رحمه الله)
بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، چاپ مؤسسه الوفاء، بیروت، لبنان
فصوص الحکم، محی الدین بن عربی
الکافی، ابی جعفر محمد بن یعقوب کلینی، چاپ دار الکتب الاسلامیه
امالی، شیخ صدوق
مصباح الهدایه الی الخلافه والولایه، امام خمینی (رحمه الله)
شرح مقدمة قیصری، سید جلال الدین آشتیانی
ارشاد، محمد بن محمد بن النعمان، چاپ کنگرة شیخ مفید
کمال الدین وتمام النعمه، شیخ صدوق، چاپ دار الکتب الاسلامیه
منهاج النجاح فی ترجمه مفتاح الفلاح، علی بن طیفور بسطامی
المعجم الموضوعی لاحادیث لامام مهدی (عجّل الله فرجه)، الکورانی
الاربعون حدیثا، شهید اول
دیدار فرهی وفتوحات آخر الزمان، سید احمد فردید
علل الشرائع
جامع الأسرار، سید حیدر آملی
صحیفه ی امام خمینی (رحمه الله)
أمالی المفید
غیبت نعمانی، محمد بن ابراهیم نعمانی
پاورقی:
-----------------
1 - مفاتیح الجنان قسمتی از زیارت مخصوص امام زمان (عجّل الله فرجه)، «بحار الانوار»، ج99، ص101.
2 - عقبات الانوار، ج20، ص238. بحار الانوار، ج51، ص71.
3 - باید توجه داشت که حذف اهل البیت (علیهم السلام) وغفلت از غدیر موجب غیبت حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) نبود بلکه همان طور که مقام معظم رهبری «حفظه الله» می فرمایند: «اگر این حادثه - یعنی حاکمیت علی- اتفاق می افتاد که حفظ وگسترش کمّی وگسترش کیفی در این موجود خلق شده ی الهی - یعنی جامعه ی اسلامی نبوی- می توانست به قدر ده، دوازده نسل، پی درپی حراست وحفاظت بشود، آن وقت مسلّم بود که این حرکت در طول تاریخ بشر، شکست ناپذیر می ماند. معنایش این نبود که بشر، دوران انتظاری نخواهد داشت وخود در طول این دوازده نسل، به نهایت مطلوب خود خواهد رسید. اگر آن طوری که پیغمبر معین کرده بود، امیر المؤمنین، بعد امام حسن، بعد امام حسین، بعد ائمه ی دیگر، یکی پس از دیگری می آمدند، باز به گمان بیشتر، بشر نیاز به یک دوران انتظار داشت تا بتواند آن جامعه ی آرمانی را تحقق ببخشد. اما در آن صورت اگر این تعاقب معصومین، این دست های امین وکارآمد، می توانستند این حادثه ی ایجاد شده ی در واقعیت را حفظ کنند، آن وقت مسیر بشر، مسیر دیگری می شد.» (29/10/1384)
4 - الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص371.
5 - احقاق حق، سید نور الله حسینی مرعشی، ج13، ص85 - حافظ الطیالسی در مسندش، ص259، طبع حیدرآباد دکن - حافظ القشیری در صحیح خود ج8، ص107.
6 - بحار الأنوار، ج23، ص77.
7 - سوره ی بقره، آیه ی 269.
8 - بحار الانوار، ج27، ص127.
9 - بحار الانوار، ج23، ص78.
10 - بحار الأنوار، ج25، ص21.
11 - بحار الأنوار، ج54، ص58.
12 - الکافی، ج1، ص257.
13 - همان.
14 - بحار الانوار، ج18، ص382.
15 - بحار الانوار، ج23، ص78.
16 - شرح مقدمه ی قیصری از سید جلال الدین آشتیانی ص509.
17 - بحار الأنوار، ج51، ص75.
18 - شرح مقدمه ی قیصری، سید جلال الدین آشتیانی ص509، بحار الانوار، ج51، ص74.
19 - شرح مقدمه ی قیصری، سید جلال الدین آشتیانی، ص509.
20 - رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرمایند: «یَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِینَ إِنِّی إِنَّمَا بُعِثْتُ أَنَا والسَّاعَةُ کهَاتَیْنِ، قَالَ ثُمَّ ضَمَّ السَّبَّاحَتَیْن» ای مسلمانان بعثت من با قیامت مانند این دو انگشتم توأم است ودو انگشت سبّابه خود را کنار هم قرار داد.
21 - الاربعون حدیثا، شهید اول، ص73.
22 - بحار الأنوار، ج53، ص39.
23 - بحار الأنوار، ج52، ص373.
24 - سوره ی هود، آیه ی 86.
25 - إعلام الوری بأعلام الهدی، شیخ طبرسی، ص463.
26 - سوره ی هود، آیه ی 86.
27 - بحار الأنوار، ج52، ص340.
28 - بحار الأنوار، ج10، ص104.
29 - بحار الانوار، ج51، ص148- غیبت نعمانی، ص245، ح23.
30 - تذکرة الاولیاء، انتشارات بهزاد، چاپ چهارم، ص99.
31 - احتجاج طبرسی،ج2،ص455. بحار الانوار،ج2،ص6.
32 - الغیبة للنعمانی، ص320.
33 - اثبات الهداة، ج3، ص539.
34 - سوره ی غافر، آیه ی 16.
35 - همان.
36 - بحار الأنوار، ج52، ص364.
37 - ترجمه ی احیاء العلوم، ج4، ص266.
38 - رابطه ی رجوع به حق وحضور در «وقت» وبالعکس، به صورت اجمال وتفصیل خواهد بود به طوری که ابتدا انسان به جهت ذات مجرد خود در حالتی بی زمان نظر به حق می کند وبا تجلی نور حق، حالتِ «وقت» قبلی از اجمال به تفصیل می گراید ودر «وقت» جدید به حق رجوع می کند وتجلیات حق را با تفصیل بیشتر می یابد واز آن منظر در «وقتِ» روشن تری قرار می گیرد وهمچنان این حالت ادامه می یابد.
39 - در مورد حقیقت روح انسان که فوق ملائکه است وبی واسطه با خدا مرتبط است، به کتاب «خویشتن پنهان» به بحث «نفس ووسعت آن» از همین مولف رجوع فرمایید
40 - غرر الحکم، ص159.
41 - غرر الحکم، ص473.
42 - نهج الفصاحه، ص395.
43 - امام خمینی (رضوان الله علیه) می فرمایند: «مسلمانان باید بدانند تا زمانی که تعادل قوا در جهان به نفع آنان برقرار نشود همیشه منافع بیگانگان بر منافع آنان مقدم می شود... راستی اگر مسلمانان مسائل خود را به صورت جدّی با جهان خواران حل نکنند ولا أقل خود را به مرز قدرت بزرگ جهان نرسانند آسوده خواهند بود؟»(تیرماه 1367)
44 - این بحث در همایشی که تحت عنوان «پایان تاریخ» در دانشگاه صنعتی اصفهان برگزار شد مطرح گردید.
45 - مفاتیح الجنان، استغاثه به حضرت قائم (عجّل الله فرجه).
46 - اسوالد اشپنگلر از فلاسفه ی بزرگ آلمان در سال 1880 تولد یافت ودر سال 1936 رحلت کرد. مهم ترین آثار او کتاب «انحطاط غرب» وکتاب «سال های تصمیم» است.
47 - مارتین هایدگر از فلاسفه ی مهم قرن بیستم از کشور آلمان است که در سال 1889 به دنیا آمد ودر سال 1976 رحلت کرد وی در آثار متعدد خود تمدن غربی را حجاب حقیقت می داند وزبان نقد تفکر غرب را به بهترین شکل تدوین نمود.
48 - کمال الدین وتمام النعمه، ج1، ص331.
49 - در مورد جسمانی بودن معاد به نوشتار «چگونگی حیات بدن اُخروی» از همین مؤلف رجوع فرمائید.
50 - الکافی، ج1، ص91.
51 - سوره ی هود، آیه ی 86.
52 - منهاج النجاح فی ترجمه مفتاح الفلاح، علی بن طیفور بسطامی، ص274.
53 - الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص381.
54 - الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص379.
55 - سوره ی انفال، آیه ی 29.
56 - معجم احادیث الامام مهدی، ج3، ص122.
57 - أمالی المفید، ص: 188.
58 - سوره ی هود،آیه ی 81، حضرت امام خمینی (رضوان الله علیه) در پیام های خود در راستای وعده ی پیروزی ونزدیکی ظهور حضرت بقیت الله (عجّل الله فرجه) به این آیه ی مبارکه متذکر می شدند.
59 - کمال الدین وتمام النعمة، ج2، ص353.
60 - بحار الأنوار، ج24، ص170.
61 - سوره ی انفطار، آیه ی 19.
62 - سوره ی بقره، آیه ی 166.
63 - سوره ی غافر، آیه ی 16.
64 - سوره ی یس، آیه ی 59.
65 - بحار الانوار، ج60، ص221.
66 - سوره ی انعام، آیه ی 73.
67 - سوره ی قصص،آیه ی 3.
68 - امالی صدوق، ص479.
69 - بحار الأنوار، ج24، ص170.
70 - الکافی، ج2، ص136. بحار الأنوار، ج70، ص75.
71 - بحار الأنوار، ج23، ص78.
72 - الغیبة للنعمانی، ص245.
73 - بحار الأنوار، ج52، ص372.
74 - جهت دنبال کردن این موضوع به کتاب «آن گاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود» از همین مؤلف رجوع فرمایید.
75 - قرآن در این رابطه می فرماید: «فَأنّی تُؤْفَکون» پس به چه باطلی روی می آورید؟(سوره ی انعام، آیه ی 95).
76 - صحیفه ی امام، ج21، ص281.
77 - بحار الانوار، ج53، ص39.
78 - بحار الانوار، ج51 ص148- غیبت نعمانی، ص245، ح23.
79 - کمال الدین وتمام النعمة، ج2، ص353.
80 - غیبت نعمانی، ص208، ج16.
81 - حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) در خطبه ی منافقین به خوبی حجاب تجلی نور امام را روشن می نمایند. امید داریم که با نور خلوص شهدا در حال حاضر آن چیزی را که تا به حال امکان روشن شدنش نبود، روشن شود، در شرح آن خطبه بحث شد که ما باید برسیم به این که در رگ وریشه ی فکر ما چه اندازه نفاق ریشه دارد وبعد ببینیم باز هم می توانیم منتظر بقیت الله (عجّل الله فرجه) باشیم؟
82 - بحار الأنوار، ج53، ص178.
83 - سوره ی بقره، آیه ی 31.
84 - جامع الأسرار، سید حیدر آملی، ص205.
85 - علل الشرائع، ج1، ص161.
86 - الغیبة للنعمانی، ص321.
87 - همان، ص231.
88 - الکافی، ج1، ص398.
89 - همان، ج8، ص241.