مکیال المکارم در فوائد دعا برای حضرت قائم (علیه السلام) - جلد اول
سید محمد تقی موسوی اصفهانی
ترجمه: سید مهدی حائری قزوینی
فهرست کتاب
سخن ناشر
تقدیم
مقدمه
سخن مترجم
آثار التقوی (شرح حال مؤلف)
خاندان علمی مؤلف
اساتید او
از ولادت تا وفات
توجه به سوی خدا
نسخه نویسی ها وتألیفات او
شعر او
تعریف او در نوشته ها
این کتاب
درگذشت او
مقدمه مؤلف
سبب تألیف کتاب
بخش اول: شناختن امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) واجب است
1- دلیل عقلی
2- دلیل نقلی
بخش دوم: اثبات امامت حضرت حجه بن الحسن العسکری (عجّل الله فرجه)
فصل اول: قسمتی از احادیث متواتره که به طور خاص بر امامت آن حضرت (علیه السلام) دلالت دارد.
فصل دوم: در بیان مقدار کمی از معجزات وکرامات متواتر مولا صاحب الزمان (علیه السلام)
بخش سوم: قسمتی از حقوق ومراحم آن حضرت نسبت به ما
اول: حق وجود وهستی
دوم: حق بقاء در دنیا
سوم: حق قرابت وخویشاوندی پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم)
چهارم وپنجم: حق منعم بر متنعم وحق واسطه نعمت
ششم: حق پدر بر فرزند
هفتم: حق آقا وارباب بر بنده
هشتم: حق عالم بر متعلم
نهم: حق امام بر رعیت
بخش چهارم: ویژگی ها وجهاتی که در امام زمان (عجّل الله فرجه) هست ومایه لزوم دعا برای آن جناب است
حروف الف
1- ایمان به خداوند
2- امر به معروف
3- اجابت دعای ما به برکت آن حضرت (علیه السلام)
4 - احسان به ما
5- اباحه (واجازه تصرف در) حقوقی که از آن حضرت (علیه السلام) در دست ما است
6- استنصار ویاری خواستن آن حضرت (علیه السلام)
7- اغاثه (دادرسی) ستمدیدگان از ما شیعیان
8- امنیت راه ها وشهرها با ظهور آن حضرت (علیه السلام)
9- احیاء وزنده کردن دین خدا واعلای کلمة الله
10- انتقام آن حضرت (علیه السلام) از دشمنان خدا
11- اقامه وبرپا کردن حدود الهی
12- اضطرار وناچاری آن حضرت (علیه السلام)
حرف ب
1- بخشش آن حضرت (علیه السلام)
2- بپا داشتن حجت ها وراهنمایان
3- بلاء آن حضرت (علیه السلام) (ابتلا به مصیبت ها)
4- برکات آن حضرت (علیه السلام)
حرف ت
1- تألیف قلوب
2- لطف آن حضرت (علیه السلام) نسبت به ما
3- تحمل اذیت از دست ما
4- ترک کردن حق خودش برای ما
5- تشییع جنازه مردگان ما
6- تجدید بنای اسلام پس از کهنه وفرسوده شدن آن
7- تمام شدن امر (دین) به آن حضرت (علیه السلام)
8- تعلیم وآموختن قرآنی که امیر المؤمنین (علیه السلام) جمع کرده بود
حرف ث
1- ثواب کارهای نیک وقبولی آن ها به ولایت آن حضرت (علیه السلام) بستگی دارد
2- ثائر خون حسین (علیه السلام) وشهیدانی که با آن حضرت (علیه السلام) بوده اند
حرف ج
1- جمال وزیبایی آن حضرت (علیه السلام)
2- جریان روزی ما بر دست آن حضرت (علیه السلام)
3- جهاد آن حضرت (علیه السلام)
4- جمع کلمه بر توحید واسلام
5- جمع شدن یاران دین از فرشتگان وجنیان وسایر مؤمنان
6- جمع عقول
حرف ح
1- حمایت آن حضرت (علیه السلام) از اسلام
2- حرب جنگ آن حضرت (علیه السلام) با مخالفین
3- حج آن حضرت (علیه السلام)
4- حیات وزندگی زمین به وجود آن حضرت (علیه السلام)
5- حلم آن حضرت (علیه السلام)
6- حیات (زنده شدن) جمعی از اولیای خدا به ظهور آن حضرت (علیه السلام)
7- حب (دوستی) آن حضرت (علیه السلام) نسبت به ما
8- حکم آن حضرت (علیه السلام) به حق
9- حکم آن جناب (علیه السلام) به باطن
حرف خ
1- خلق آن حضرت (علیه السلام)
2- خوف (بیم) آن حضرت (علیه السلام)
3- خلافت آن حضرت (علیه السلام) بر مسلمانان
4- ختم علوم به آن حضرت (علیه السلام)
5- خروج آن حضرت (علیه السلام) با شمشیر پس از ظهور
حرف د
1- دعای آن حضرت (علیه السلام) برای مؤمنین
2- دعوت آن حضرت (علیه السلام) به سوی حق
3- دفع بلا از ما به برکت وجود آن حضرت (علیه السلام)
4- دفع بلا وعذاب از مردم به برکت شیعیان آن حضرت (علیه السلام)
حرف ذ
1- ذب دشمنان از مؤمنان در غیبت وظهور آن حضرت (علیه السلام)
2- ذلت دشمنان به دست آن حضرت (علیه السلام) بعد از ظهور
حرف ر
1- رباط آن حضرت (علیه السلام) در راه خدا
2- راحتی خلایق به ظهور ودر دولت آن جناب (علیه السلام)
حرف ز
1- زحمت آن حضرت (علیه السلام) در راه دین خدا
2- زهد آن حضرت (علیه السلام)
3- زیارت آن حضرت (علیه السلام) از قبر ابی عبد الله الحسین وسایر معصومین (علیه السلام)
حرف س
1- سیره وروش آن حضرت (علیه السلام)
2- سخاوت آن حضرت (علیه السلام)
حرف ش
1- شجاعت آن حضرت (علیه السلام)
2- شفاعت آن حضرت (علیه السلام) برای ما -ان شاء الله تعالی-
3- شهادت آن حضرت (علیه السلام) برای ما
4- شرافت آن حضرت (علیه السلام)
حرف ص
1- صبر آن حضرت (علیه السلام)
حرف ض
1- ضیافت (مهمانی) آن حضرت (علیه السلام)
حرف ط
1- طهارت زمین از ستم به وسیله آن حضرت (علیه السلام)
2- طلب حقوق ائمه (علیهم السلام) ومؤمنین وطلب خون آن ها
حرف ظ
1- ظهور حق بر دست آن حضرت (علیه السلام)
2- ظفر وپیروزی آن حضرت (علیه السلام) بر معاندین
3- ظلم دشمنان برآن حضرت (علیه السلام)
4- ظهور کمالات ائمه (علیهم السلام) وشؤون واخلاق آنان به وجود وظهور آن حضرت (علیه السلام)
حرف ع
1- علم آن حضرت (علیه السلام)
2- عزت اولیا با ظهور حضرت (علیه السلام)
3- عذاب دشمنان آن حضرت (علیه السلام)
4- عدالت آن حضرت (علیه السلام)
5- عطف (وپیرو ساختن) هوای نفس بر هدایت
6- عطا وبخشش آن حضرت (علیه السلام)
7- عزلت وگوشه گیری آن حضرت (علیه السلام) از مردم
8- عبادت آن حضرت (علیه السلام)
حرف غ
1- غیبت آن حضرت (علیه السلام)
2- غربت آن حضرت (علیه السلام)
3- غلبه وپیروزی مسلمین با ظهور آن حضرت (علیه السلام)
4- غنا وبی نیازی مؤمنین به برکت ظهور آن حضرت (علیه السلام)
حرف ف
1- فضل وعنایت آن حضرت (علیه السلام) نسبت به ما
2- فصل وجداسازی آن حضرت (علیه السلام) بین حق وباطل
3- فرج مؤمنین به دست آن حضرت (علیه السلام)
4- فتح شهرها وکشورهای کافرین
5- فتح (گشودن) جفر احمر برای خونخواهی امامان (علیهم السلام)
6- فرح (خوشحالی) مؤمنین با ظهور وقیام آن حضرت (علیه السلام)
حرف ق
1- قتل کافرین به شمشیر آن حضرت (علیه السلام)
2- قتل شیطان رجیم
3- قوت یافتن ابدان ودل های مؤمنین هنگام ظهور
4- قرض مؤمنین را ادا می کند
5- قضای حوائج مؤمنین
6- قضاوت آن حضرت (علیه السلام) به حق
7- قرابت وخویشاوندی آن حضرت با پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)
8 - قسط (دادگری) آن حضرت (علیه السلام)
9 - قتل دجال - که رییس گمراهان است - به دست آن حضرت (علیه السلام)
حرف ک
1- کمالات آن حضرت (علیه السلام)
فصل اول: شباهت آن حضرت (علیه السلام) به پیغمبران (علیه السلام)
فصل دوم: شباهت به ائمه معصومین علیهم صلوات الله
فصل سوم: شباهت به حضرت سید الشهداء امام حسین (علیه السلام)
حرف ل
1- لوای آن حضرت (علیه السلام)
حرف م
1- مرابطه حضرت (علیه السلام) در راه خدا
2- معجزات آن حضرت (علیه السلام)
3- محنت آن حضرت (علیه السلام)
4- مصایب آن حضرت (علیه السلام)
5- محبت متقابل آن حضرت (علیه السلام)
حرف ن
1- نفع آن حضرت (علیه السلام)
2- نور آن حضرت (علیه السلام)
فصل سوم - در بیان اینکه وجود آن حضرت (علیه السلام) نور است:
فصل چهارم - در بیان اشراقات نور آن حضرت در آغاز ظهور وزمان غیبت وحضور: در عالم ملکوت اشراق نور آن حضرت برای ابراهیم (علیه السلام) آشکار گردید:
حرف و
1 - ولایت آن حضرت (علیه السلام)
موضوع اول: ولایت آن حضرت نسبت به خداوند:
موضوع دوم - اینکه دوستی ما مقتضی این است که در دعا کردن برای آن حضرت کوشش وجدیت داشته باشیم:
موضوع سوم - ولایت آن حضرت بر ما:
2- وصال آن حضرت (علیه السلام)
حرف ه
1 - هم آن حضرت (علیه السلام)
2 - هدم بناهای کفر وشقاق ونفاق
3 - هدایت بندگان
4 - هجران آن حضرت (علیه السلام)
حرف ی
1 - ید (نعمت) آن حضرت (علیه السلام) بر ما
2 - یمن آن حضرت (علیه السلام)
بخش پنجم: نتایج دعا برای فرج
1 - بیان فرموده (علیه السلام) در توقیع
2 - زیاد شدن نعمت
3 - اظهار محبت قلبی
4 - نشانه انتظار
5 - زنده کردن امر ائمه اطهار (علیهم السلام)
6 - رنجش ووحشت شیطان
7 - نجات از فتنه های آخر الزمان وایمنی از دام های شیطان
8 - ادا کردن بعضی از حقوق آن حضرت (علیه السلام)
9- تعظیم خدا ودین خدا ورسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)
10 - حضرت صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) در حق او دعا می کند
11 - رستگاری به شفاعت آن حضرت (علیه السلام) در قیامت
چند فایده
پنجم - دعا کردن برای تعجیل فرج مولی صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) مایه رستگاری به شفاعت آن حضرت (علیه السلام) است:
12 - رستگاری به شفاعت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) ونایل شدن به شفاعت بزرگ
13 - وسیله به سوی خداوند متعال
14 - مستجاب شدن دعا
15 - ادای اجر رسالت پیغمبر (علیه السلام)
16 و17 - دفع بلا ووسعت روزی
18 - آمرزش گناهان
19 - تشرف به دیدار آن حضرت (علیه السلام) در بیداری یا خواب
تذکر وتشویق
20 - بازگشت به دنیا در زمان ظهور
21 - برادری پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)
22 - تعجیل در امر فرج صاحب الزمان (علیه السلام)
23 - پیروی از پیغمبران وامامان (علیهم السلام)
24 - وفا به عهد الهی
25 - آثار نیکی به والدین برای دعا کننده
26 - رعایت واداء امانت
27 - اشراق نور امام (علیه السلام) در دل دعا کننده
28 - مایه طول عمر
29 - تعاون در نیکی ها وتقوی
30 - یاری خداوند متعال
31 - هدایت به نور قرآن مجید
32 - شناخته شدن نزد اصحاب اعراف
33 - ثواب تحصیل علم
34 - ایمنی از عقوبت های اخروی
35 - بشارت ومدارا هنگام مرگ
36 - اجابت دعوت خدا ورسول او (صلی الله علیه وآله وسلم)
37 - قرار گرفتن در درجه امیر المؤمنین (علیه السلام)
38 - محبوب ترین خلایق نزد خداوند
39 - گرامی ترین خلایق نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)
40 - داخل شدن به بهشت به ضمانت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)
41 - مشمول دعای رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)
42 - آمرزش گناهان ومبدل شدن سیئات به حسنات
43 - وسیله تأیید خداوند در عبادت
44 - دفع عقوبت اهل زمین
45 - ثواب کمک ویاری مظلوم
46 - آثار تواضع وتجلیل بزرگتر
47 - ثواب خونخواهی امام حسین (علیه السلام)
48 - تحمل احادیث پیچیده ودشوار
49 - درخشندگی نور او در قیامت
50 - شفاعت او درباره هفتاد هزار تن از گناهکاران
51 - دعای امیر مؤمنان (علیه السلام)
52 - بی حساب داخل بهشت شدن
53 - در امان بودن از تشنگی قیامت
54 - جاودانگی در بهشت
55 - خراش صورت ابلیس
56 - تحفه وهدیه ویژه در قیامت
57 - خدمتگزاران بهشتی
58 - سایه گسترده خداوند
59 - ثواب خیر خواهی مؤمن
60 - حضور فرشتگان
61 - مباهات خداوند متعال
62 - استغفار فرشتگان
63 - بهترین مردم بعد از امامان (علیهم السلام)
64 - اطاعت اولی الامر
65 - خرسندی خداوند متعال
66 - مایه خرسندی پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)
67 - محبوب ترین اعمال
68 - حکومت در بهشت
69 - به آسانی به حساب او رسیدگی می شود
70 - مونس مهربان در عالم برزخ وقیام
71 - بهترین اعمال
72 - مایه زوال غم
73 - دعا در عصر غیبت بهتر از زمان ظهور امام زمان (علیه السلام) است.
74- دعای فرشتگان در حق او
75- دعای حضرت سجاد (علیه السلام) برای دعاکنندگان
76 - تمسک به ثقلین
77 - چنگ زدن به ریسمان الهی
78 - کمال ایمان
79 - ثواب عبادت کنندگان
80 - تعظیم شعائر الهی
81- ثواب کسی که در رکاب رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) شهید شده است.
82- ثواب شهادت زیر پرچم حضرت قائم (علیه السلام)
83- ثواب احسان به مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام)
84 - ثواب گرامیداشت واداء حق عالم
85 - ثواب گرامیداشت شخص کریم
86 - محشور شدن در زمره امامان (علیهم السلام)
87 - بالا رفتن درجات در بهشت
88 - ایمنی از سختی حساب در قیامت
89- رستگاری به عالی ترین درجات شهدا
90 - رستگاری به شفاعت فاطمه اطهر (علیها السلام)
دوازده نتیجه
اول - ثواب حج بیت الله الحرام:
دوم - ثواب عمره
سوم - ثواب اعتکاف (ماندن حداقل سه روز در مسجد جامع شهر برای عبادت) دو ماه در مسجد الحرام
چهارم - ثواب روزه دو ماه:
پنجم - قبول شدن شفاعت او در قیامت:
ششم - روا شدن صد هزار حاجت او در قیامت:
هفتم - ثواب ده طواف خانه کعبه:
هشتم - ثواب آزاد کردن بردگان:
نهم - ثواب روانه ساختن هزار است زین ولجام کرده در راه خدای تعالی:
دهم - حمایت هفتاد وپنج هزار فرشته:
یازدهم - ثواب هزار سال خدمت پروردگار:
دوازدهم - ثواب نه هزار سال نماز وروزه:
چند تذکر:
بسمه تعالی
السلام علی القائم المنتظر والعدل المشتهر.
در جهان امروز که با تبلیغ بی دینی وافکار انحرافی توسط مدعیان جهان تک قطبی وحقوق بشر دروغین، جوانان مسلمان ودیگر ادیان را به بیراهه می کشانند، امید به منجی موعود ومهدی منتظر، چراغ هدایت پویندگان راه حق وحقیقت خواهد بود. لذا بر آن شدیم کتاب گران سنگ مکیال المکارم در فوائد دعا برای حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تألیف عالم فاضل مرحوم حضرت آیت الله سید محمد تقی موسوی اصفهانی (رضوان الله تعالی علیه) که توسط حضرت حجة الاسلام والمسلمین حاج سید مهدی حائری قزوینی (زید عزه) ترجمه گردیده است، را به زیور طبع بیاراییم. امید است در عصر کنونی که انقلاب اسلامی ندای رسای منادیان دین حق واسلام ناب محمدی (صلی الله علیه وآله وسلم) را به گوش جهانیان رسانده ومی رساند، انجام وظیفه ای کرده باشیم.
مدیریت انتشارات
مسجد مقدس جمکران
تقدیم
به ختم الأئمه امام امم * * * غیاث همه حجت منتقم
مبید الاعادی مزیل الظلام * * * به مهدی قائم علیه السلام
کنم هدیه این خدمت کمترین * * * مترجم کتابی عظیم ووزین
قبولش اگر افتد این ترجمه * * * ندارم ز دشمن دگر واهمه
مقدمه
بسمه تعالی
دعا برای تعجیل فرج حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وظیفه ای بزرگ بر عهده تمامی شیعیان ودوستان ائمه اطهار (علیهم السلام) است که می بایست این سنت پسندیده بین ایشان به صورت گسترده ای رواج یابد، وهمگان به این برنامه مهم دینی توجه کامل داشته باشند، ویکدیگر را به آن وادار سازند ونجات دنیا وآخرت خود را در آن ببینند.
بسیار اتفاق افتاده که مردم با کمبود باران مواجه شده اند وبر اثر آن به خشکسالی وقحطی وگرانی دچار گردیده اند وخسارت های سنگینی به آنان رسیده است. اما پس از دعا ونیایش به درگاه خداوند، باران سودمندی بر ایشان باریده ورحمت الهی بر مردم فرو ریخته وطراوت وشادابی همه جا را فرا گرفته است.
در احادیث تاکید شده که علت کمبود باران، امور طبیعی ومادی نیست؛ بلکه علت اصلی، بعضی از گناهان مردم است، به خصوص گناهانی که در مقابله با احکام وسنت الهی وروی گرداندن از اولیای حق وبه بازی گرفتن امور معنوی وامدادهای غیبی صورت می گیرد.
خداوند این کمبودها وفشارها را پیش می آورد تا مردم از خواب غفلت بیدار شوند وقدرت کامل دست غیب وقادر متعال را لمس کنند وبا نهایت اشتیاق واخلاص وتواضع به سوی حجت های الهی روی آورند واز گناهان خود توبه کنند وبه عجز ودرماندگی خویش اقرار نمایند.
جز خداوند کیست که آب گوارا وشیرین از آسمان فرو ریزد؟! وتشنگان را سیراب ومزارع را سرسبز وخرم وزمین های خشک را با طراوت وشاداب گرداند وروح تازه ای در اجزای گیتی بدمد؟!
از نماز وتضرع پیامبران وامامان مردمان با ایمان در طلب باران واستجابت دعای ایشان در طول تاریخ، حکایت های خواندنی وشنیدنی فراوانی بر جای مانده ونکته های بسیار ضبط گردیده است که این مقدمه مجال اشاره به آنها را هم ندارد.
البته عده ای هم در چنین مواقعی به یأس وناامیدی دچار می گردند وبه شکل های مختلف، از قبیل خود باختگی، کفر ورزی، انکار ضروریات دینی، تمسخر مردان دینی و... واکنش های منفی از خود نشان می دهند. نظیر همین وضع در مورد فقدان هر یک از نعمت های بزرگ، در هر جامعه ای پیش می آید واز جمله در جریان غیبت های انبیا واولیا (علیهم السلام) همواره پدید آمده است، که بر اثر بعضی از گناهان بزرگ وناسپاسی های مردمان نسبت به نعمت ها وآیت های خاص الهی، خداوند حجت خویش را از دیدگانشان پنهان داشته واز سعادت وتوفیق دیدار پیامبر وامام (علیهم السلام)، عموم افراد جامعه را محروم ساخته است.
و چون مردم به سختی ها وتلخی ها دچار گشتند وراه را بر خود بسته دیدند، افراد هوشمند به فکر چاره افتادند وراه علاج ودرمان درد را تنها به دست خداوند توانا دیدند، پس به درگاه خداوند چاره ساز بنده نواز، دست نیاز بلند کردند وبه آستانه او پناه بردند وبا دعا ونیایش واظهار عجز، راهنمایی ربانی را خواستار شدند. خداوند دعای آنان را به اجابت رسانید وحجت اصلاح گر خویش را آشکار گردانید.
امت مسلمان از این سنت حکیمانه الهی برکنار نیست، بنابراین تنها وسیله رهایی از تنگناهای روزگار کنونی، ویگانه راه بیرون شدن وآزاد گشتن از این حصار جهنمی ظلم وبیداد ومعصیت وفساد، دعای خالصانه عمومی برای آشکار شدن آن حجت بزرگ الهی وتنها مصلح ونجات بخش آسمانی ویکتا بازمانده کاروان مردان ربانی، حضرت بقیة الله الاعظم مولانا صاحب الزمان الحجة بن الحسن العسکری (ارواحنا فداه) می باشد.
و کتاب حاضر - که با عنایت ودلالت ویاری خاص شخص آن بزرگوار (علیه السلام)، تألیف گردیده - بیشتر به تشریح وتوضیح این موضوع مهم پرداخته است وبا دلایل عقلی ونقلی فراوان، لزوم بسیار برای تعجیل فرج منجی عالم بیان شده است.
پس از چند سال که از چاپ اول ترجمه این اثر می گذرد، این حقیر چشم به راه عنایت های تازه ای از امام عزیز وسرور مهربانم به سر می برم وهمچنان این پیمانه ارزش ها را در آرزوی درک فیوضات معنوی به دست گرفته ام واز برکات آن برخوردار هستم، وپیوسته انتظار می کشم که مطالعه کنندگان این ارمغان پرارج روز به روز بیشتر شوند، وبا این گنجینه بی مانند آشنا گردند، تا منتظران وشیفتگان آن امام غایب از نظر، از شمار بیرون رود.
خداوند را بسی شکر گزاریم که توفیق دیگری نصیبم ساخت تا به تصحیح وبازنگری بپردازم، مزایای این چاپ، ویرایش وتصحیح عبارت ها، وتغییر بسیاری از سر فصل ها ومراجعه مجدد به منابع کتاب، وکارهای دیگری است که مجال ذکر همه آنها نیست. در اینجا بر خود لازم می دانم از رادمردی وارسته ودلباخته حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)؛ مرحوم حاج مهدی جعفریان یاد کنم، که مرا در انجام ترجمه این کتاب تشویق کرد، ودر چاپ نخستین آن، ناشر محترم را یاری نمود. همچنین قبولی این کمترین خدمت را برای خودم وتمامی دست اندرکاران چاپ ونشر آن، از درگاه خداوند خواهانم.
بار دیگر به توفیق الهی، این اثر ارزشمند را به کمک برخی از عزیزان مطالعه، مراجعه، تصحیح ومقابله نمودم وسعی کردم تا آنجا که ممکن بود کاستی های گذشته جبران شود.
امیدوارم سبک وطرح نوین چاپ ونشر اخیر - که به اهتمام مرکز انتشارات مسجد جمکران، با دقت بیشتری صورت می گیرد - لطف وعنایت تازه ای از مولایمان حضرت بقیة الله (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را در پی داشته باشد ودر پرورش افکار وتنظیم رفتار عموم بویژه نسل جوان وتوجیه آنان به مسیر سعادت وکمال نقش موثری ایفا کند.
سید مهدی حائری قزوینی
سخن مترجم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا ونبینا محمد وآله الائمه المعصومین الغر المیامین، سیما ناموس الدهر وامام العصر ومنقذ البشر وصاحب الامر الحجه بن الحسن روحی وارواح العالمین له الفداء وعجل الله فرجه
جهان در تب ستمگری ها وگرفتاری ها وجنگ ها وخونریزی ها می سوزد. از هر سوی امواج سهمگین فتنه وبلا، غوغاها بپا کرده وتاریکی های جاهلیت بر همه جا سایه شوم گسترده است. گرگ ظلم بر حلقوم مستضعفان چنگال افکنده است. از هر کوی فریاد از بی عدالتی ها ومحرومیت هاو... به گوش می رسد واز هر سوی ناله مدد خواهی والتماس کمک جویی شنیده می شود.
آیا این شام تیره، روز روشنی در پی ندارد؟! آیا محرومان را دادرسی نیست؟! آیا مظلومان را منتقمی نیست؟! وبالاخره آیا برای جهان مصلحتی نیست که آن را از چنگ ودندان ظلم برهاند وسایه پرعطوفت همای عدالت را بر پهنه آن بگستراند ودرخت تیره ورزی ها را ریشه کن سازد وهمه مستضعفین را با مهر ومودت بنوازد؟!
اصولا برای برقراری حکومت در یک جامعه - اگر بر مبنای زور واستعمار نباشد - به سه شرط اساسی نیاز هست:
1- قانونی که ضامن سعادت آن جامعه باشد.
2- اجرا کننده ای که هم کفایت وشایستگی فهم واجرای آن قانون را داشته باشد وهم معصوم باشد تا مردم تبلور عینی قانون را ببینند.
3- قانون ومجری آن هر دو در جامعه پایگاه مردمی وسیعی داشته باشند.
جامعه ای که قانون کامل ندارد، به خانه ای می ماند که پایه اش ویران ودیوارش در آستانه ریزش ونابودی باشد. قانون، به منزله روح است که هر گونه جنبش وپیشرفت، یا رکود وعقب گرد به آن بستگی دارد. اما باید دانست که قانون کامل مورد نیاز جامعه در هر زمان ومکان هرگز از مغز افراد بشر تراوش نمی کند.
انسان هر روز فکری تازه واندیشه ای جدید وابتکاری نوین به دست می آورد. هیچ بشری نمی تواند تمام جوانب وشئون وویژگی های همه انسانها را در تمام زمان ها ومکان ها دریابد. ونیز هیچ کس نمی تواند خودش را از کلیه تمایلات واغراض وشهوات خالی کند وفقط حقیقت ومصلحت عمومی را در نظر بگیرد وقانون وضع نماید. لذا مراکز ومجامع قانون گذاری در سراسر عالم هر روز قانونی را نسخ ویا کم وزیاد می کنند. چنان عملاً می بینیم هیچ یک از قوانین دست پرورده بشر برای سعادت انسان ارمغانی نیاورده، بلکه بر عکس بر مشکلات وگرفتاری هایش افزوده اند.
بنابراین قانونی می تواند عهده دار سعادت انسان بشود که آفریننده انسان را بنا نهاده وبرایش فرستاده باشد وآن قرآن کریم است که باطل به هیچ وجه در آن راه ندارد. کتابی جامع است که هیچ خشک وتری نیست، مگر آن که در آن آمده است. ولی این قانون محکم وکامل الهی اجرا کننده ای می خواهد که سه شرط اساسی در او بوده باشد:
1 آگاهی واحاطه کامل به علوم وژرفای معانی واسرار آن.
2 عصمت.
3 قدرت وتمکن از اجرای قرآن.
زیرا اگر از قرآن اطلاع وآگاهی کامل وهمه جانبه ای نداشته باشد، در تبلیغ وتفسیر واجرای آن انحراف ها وخطای بزرگی پدید می آورد، واصلاً احکام قرآن را مسخ می کند، به طوری که مردم را به جای نزدیک کردن به قرآن، با آن بیگانه می سازد. چنان که این امر در طول تاریخ اسلام از سوی نااهلان اتفاق افتاده است، نا آشنایان به معارف وحقایق قرآن بر مسند اجرای آن تکیه وآتشی افروختند که نسل های بعد نیز در آن می سوزند.
اگر مجری قرآن معصوم نباشد، باز از جهات دیگری خرابی های بزرگی به بار می آید. مجری قرآن که حافظ ونگهبان آن باید باشد، چگونه می شود خطایی از او سرزند وباز هم نام حافظ قانون بر او گذاشت؟
و نیز احتیاج مردم به اجرا کننده قرآن به خاطر آن است که در علم وعمل قاصرند ودر معرض خطا واشتباه. حال اگر مجری قرآن خود جایز الخطا باشد، چه باید کرد؟ وچه کسی مانع از خطای او خواهد شد؟ آیا باید مردم با او مخالفت کنند وبگویند تو در اینجا اشتباه کردی یا نه؟
بنابراین، مجری قانون الهی باید معصوم باشد، یعنی به هیچ وجه خطا واشتباهی از او سر نزند، چنان که عملاً هم دیده شده که افراد غیر معصوم در طول تاریخ اسلام نتوانسته اند احکام قرآن را در جامعه اجرا کنند.
سومین شرطی که گفتیم؛ یعنی قدرت وتمکن از اجرای قرآن، بیشتر به خود مردم مربوط می شود. در شرایط برقراری یک حکومت اشاره شد که باید قانون ومجری - هر دو - در جامعه پایگاه مردمی وسیعی داشته باشند.
چنین مصلحی که تمام این شرایط در او جمع باشد، را خداوند قرار داده است. او یازدهمین فرزند امیر المؤمنین (علیه السلام) ودوازدهمین جانشین بر حق رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)، حضرت حجة بن الحسن العسکری (علیه السلام) می باشد. این مطلب در جای خودش ثابت شده ودر این مقدمه جای بحث آن نیست.
می پرسید: پس چرا این مصلح نهضتش را آغاز نمی کند وبرای برچیدن بساط ظلم وبرهم زدن دستگاه باطل ونابود کردن ستمگران وسرکشان ومستکبران قیام واقدام نمی نمایند؟! وچرا این خورشید جهان افروز از پشت ابر غیبت بیرون نمی آید؟!
جواب این است که: زمینه آن قیام جهانی وحکومت آسمانی در تمام عالم انسانی فراهم نیست. هنوز آمادگی لازم وشایستگی تمام عیار برای برقراری آن حکومت در میان مردم به وجود نیامده است. این یکی از شرایط وارکان اساسی تربیت است که بدون استعداد وقابلیت وآمادگی، تربیت ممکن نیست.
پس باید قدم اول را در ایجاد استعداد وزمینه لازم برداشت. که چون انسان به این مرحله رسید، خود احساس نیاز می کند وخود به جستجو وطلب می پردازد. ووقتی به مقصود ومرادش رسید، قدر آن را می داند.
پس همان طور که در زمین شوره زار گیاه نمی روید واز آهن بد نمی توان شمشیر نیک ساخت، همچنین در جامعه ای که زمینه صلاح وسامان یافتن نداشته باشد، نمی توان برنامه اصلاحی پیاده کرد که گفته اند:
ملتی که در انتظار مصلح به سر می برند، خود باید صالح باشد.
شمشیر نیک ز آهن بد چون کند کس * * * ناکس به تربیت نشود ای حکیم کس
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست * * * در باغ لاله روید ودر شوره زار خس
البته مراتب استعداد وآمادگی نیز فرق می کند، مثلاً: استعداد ذاتی وآمادگی فطری برای پذیرش عدالت در تمام افراد بشر هست، ولی این مرتبه - با این که ریشه واساس اولیه استعداد است - برای یک حرکت اصلاحی تمام عیار وفراگیر کافی نیست، با توجه به این که امیال وشهوات، روی این مرتبه از استعداد بسیاری از افراد پرده های ضخیمی می افکند ومانع از این می شود که حق وعدالت را بپذیرند.
پس مرتبه مناسبی از استعداد لازم است که توام با معرفت وشناخت آن مصلح وشور وشوق وبلکه سوز وگداز برای او باشد.
هر شخصی که کاملاً در زندگی خود وجهان خلأ را درک کند وضرورت حیاتی پرکردن آن جای خالی را لمس نماید، همچون کودکی که جز پدری دلسوز برای خود نشناسد واو هم در سفر باشد، لحظه ای آرام وقرار نیابد ولختی با آسودگی خیال نیاساید وروزی از گریه واشک وبه زبان آوردن نام پدر باز نماند.
اسلام همچون یعقوب با بی صبری وفریاد، یوسف گم گشته اش را می طلبد. ولی این فرزندان کم استعداد وناقابل باید در طوفان های کوبنده روزگار احساس خطر جدی کنند وبی درنگ یوسفی را که بر اثر کمی استعداد ولیاقت آنها وکارهای ناشایست وکردارهای زننده شان از آن ها دور شده، بجویند ودست تصرع وتذلل به سوی او دراز: مایند که: ﴿یا ایها العزیز مسنا واهلنا الضر وجئنا ببضاعه مزجاه﴾ (سوره یوسف: 88)؛ ای عزیز! به همه ما وخانواده هایمان بیچارگی رسیده وبا کالایی ناچیز به سویت آمده ایم.
آیا هنگام آن نرسیده که فرزندان اسلام به این مرحله از استعداد برسند؟ آیا هنگام آن نشده که از خواب گران برخیزند وجای خالی صاحب وسرپرستشان را حس کنند وبه جستجوی او بپردازند؟! آیا آن زمان نیامده که این قوم در وضع نابسامانشان تجدید نظر کنند، تا خداوند هم سامان دهنده آنان را برساند؟! آیا روز آن نیست که خروش انتظار، دریای رحمت کردگار را به تلاطم آرد وخورشید بهار مستضعفین از افق کعبه سر زند؟!
کتاب حاضر در صدد آن است که این آمادگی را در وجدان بیدار سازد واین بی تفاوتی کشنده وکمی استعداد وقابلیت نسبت به درک حضور کاروان سالار عالم بشریت ویگانه منجی انسان ها وجان عالم، حضرت بقیة الله الاعظم حجة بن الحسن المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را درمان نماید.
در این کتاب با دلایل عقلی ونقلی ثابت شده که دعا برای امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از مهم ترین وسایل برای رسیدن به مراحل عالیه کمال ونیل به درجات برجسته معنوی است، اضافه بر این که آثار دنیوی بسیاری نیز دارد.
البته عمده، استجابت دعا وتحقق یافتن مراد ومقصود اصلی آن است، واین نیز - همان طور که قرآن می گوید - انجام می شود. اگر حقیقت دعا - یعنی خواستن از خدا - بوده باشد، استجابت هم در پی آن هست. زیرا خداوند در قرآن کریم فرموده است: ﴿واذا سالک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان﴾ (سوره بقره: 186)؛ وچنانچه بندگانم درباره من از تو پرسند، پس همانا من نزدیک هستم دعا کننده را. هرگاه مرا بخواند، اجابت می نمایم.
مؤلف این کتاب عالم جلیل القدر مرحوم آیت الله حاج سید محمد تقی موسوی اصفهانی (مشهور به احمد آبادی) می باشد که شرح حال ایشان، به قلم دانشمند محقق، استاد گرانمایه، آقای سید محمد علی روضاتی با اندکی تصرف خواهد آمد.
فرزندان ونوادگان مؤلف:
فرزندان برومند مؤلف - از ذکور واناث - هشت تن ونوادگانش بسیارند:
1. فرزندش حضرت حجه الاسلام والمسلمین حاج سید محمد فقیه از علمای فاضل اصفهان است، آثار قلمی ارزشمندی نیز دارد که بعضی از آنها منتشر شده است.
2. فرزند دیگرش حضرت حجه الاسلام حاج سید عباس، از ائمه جماعت وسخنوران پرهیزگار اصفهان است.
3. داماد محترمش مرحوم آیت الله حاج سید مرتضی موحد ابطحی (م 1412 ق)، از علما ومدرسین اصفهان ودارای مؤلفات ونوشته های ارزنده ای در مسائل علمی است.
4. نواده اش آیت الله حاج سید محمد باقر موحد ابطحی، از شخصیت های علمی برجسته قم است. وکارهای مهمی در زمینه های فقه وحدیث وتفسیر وغیر اینها دارد که از آن ها دو جلد کتاب المدخل الی التفسیر الموضوعی للقرآن الکریم ونیز تحقیق وپاورقی کتاب های بسیاری منتشر شده است.
5. حضرت مستطاب سیدنا الستاد، فقیه بلند پایه آیت الله حاج سید علی موحد ابطحی، از علمای بزرگ عصر ومتبحر در علوم مختلف اسلامی، که تالیفات ارزشمندی در فقه وتفسیر وحدیث ورجال و... دارد وتاکنون پنج جلد تهذیب المقال فی شرح کتاب النجاشی فی الرجال ورساله علمیه فقه شیعه، از آن جمله چاپ شده است.
6. حجه الاسلام والمسلمین حاج سید علی موحد ابطحی، از علمای فاضل قم است.
7. حجه الاسلام والمسلمین سید محمد رضا موحد ابطحی، از فضلای قم است.
8. حجه الاسلام والمسلمین سید حجت موحد ابطحی، از فضلای اصفهان است.
9. حجه الاسلام والمسلمین سید حسن موحد ابطحی.
10. حجه الاسلام والمسلمین سید حسین موحد ابطحی.
خداوند بر این حقیر منت نهاد وافتخار ترجمه این اثر ارزنده را نصیبم فرمود. امید آن که مؤمنین به خصوص اهل فضل با مطالعه این مجموعه معارف - که با عنایت ودستور خاص امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تدوین گردیده است - تحولی عظیم در جهت ایجاد زمینه جهانی مناسب برای حکومت حضرت مهدی (ارواحنا فداه) فراهم سازد، وبه زودی روی کار آمدن حق ونابودی باطل را در سراسر گیتی شاهد باشیم. انهم یرونه بعیدا ونراه قریبا.
سید مهدی حائری قزوینی
آثار التقوی (شرح حال مؤلف)
از: دانشمند محقق سید محمد علی روضاتی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین وصلی علی سیدنا ونبینا محمد وعترته الطیبین الطاهرین الی یوم الدین
این رساله آثار التقوی، در احوال وآثار عالم فاضل محقق مدقق، فانی در ولاء خاندان رسول (صلی الله علیه وآله وسلم)، ومخلص پناهنده به آستان ولی عصر وامام زمان ومهدی آل محمد (عجل الله تعالی فرجه الشریف)؛ یعنی سید پاکیزه پرهیزگار، حاج میرزا محمد تقی موسوی اصفهانی (شهیر به احمد آبادی) - که خداوند تربت پاکیزه اش را قداست بخشد واو را با امامان معصوم (صلوات الله علیهم اجمعین) محشور گرداند - می باشد.
بدین خاطر این را می نگارم که با کتاب مکیال فی فوائد الدعاء للقائم (علیه السلام) بوده باشد، کتابی که نامبرده جلیل القدر تألیف کرده ودر محافل ومجامع علمی مورد قبول افتاده ومکرر چاپ شده واز طرف علما وفضلا مورد استقبال واقع گردیده است.
خاندان علمی مؤلف:
سید مؤلف بزرگوار ما در خاندانی که پشت اندر پشت آرم تقوی وپاکی داشته اند، پرورش یافت. در این خاندان رجال وشخصیت های معروف ومشهوری بوده اند که پیوسته مورد احترام ومراجعه مردم قرار گرفته اند. این خط علم وتقوی هنوز هم در این فامیل اصیل امتداد دارد وعلمای معروف ونامداری در بین آنها هستند که امیدهای درخشان امت مسلمانند. پدرش سید میرزا عبد الرزاق فرزند میرزا عبد الجواد بن حاج سید محمد مهدی موسوی نائب الصدر اصفهانی خراسانی، ملقب به افتخار الدین؛ یکی از علمای معروف به اجتهاد ودرستی بوده ودر مسجد حرم حضرت سید اسماعیل نواده امام سجاد (علیه السلام)(3) اقامه جماعت می کرده، در بین الطلوعین روز جمعه 28 محرم 1319 وفات یافته است.
فرزند برومندش در یکی از تألیفاتش درباره او چنین گفته: عالم ربانی وحبر صمدانی، آنکه هر دو مرتبه علم وعمل را حائر گردیده واز هر نقص وزشتی اجتناب ورزیده، فقیه آل رسول ورئیس علمای فحول... مادر او صبیه مرحوم حاج میرزا حسین نائب الصدر (متوفی به سال 1326) بوده است. در جلد دوم مکیال خوابی نقل می کند که بر حسن حال پدر بزرگش دلالت دارد. وپسر عمه اش سید میرزا اسدالله است که قسمتی از مقدمات را نزد او خوانده، ودایی او سید میر محمد صادق مدرس - از مجتهدین ومدرسین بزرگ اصفهان - که مؤلف بعضی از نظریات تفسیری خود را از او نقل می کند، بوده اند.
اساتید او:
مؤلف بزرگوار (رحمة الله تعالی) نزد عده ای از علما واساتید بزرگ شاگردی کرده وبعضی از آنها را با تحلیل واحترام زیاد ضمن تألیفات خود یاد کرده واز برخی از آنان اجازه اجتهاد وروایت گرفته است. اینک چند تن از آنان را که به دست آورده ایم در این جا نام می بریم:
1. پدرش سید عبد الرزاق موسوی.
2. پسر عمه اش سید میرزا اسدالله، که صرف ونحو را نزد او خوانده است.
3. سید محمود حسینی گلشادی اصفهانی که کتاب مغنی وغیر آن را نزد او خوانده وبعضی از نظریات ادبی او را در تالیفات خود نقل کرده است.
4. سید ابوالقاسم دهکردی، که اجازه اجتهاد وروایت از او گرفته است.
5. شیخ عبد الکریم جزی که اجازه روایت از او گرفته است.
6. حاج آقا منیر الدین بروجردی اصفهانی.
7. حاج میرزا بدیع درب امامی.
8. آقا محمد کاشانی (معروف به آخوند کاشی)
وی به دوست بزرگوار ما استاد محقق مرحوم معلم حبیب آبادی در دو کتابش وظیفه الانام ونور الابصار اجازه حدیث داده وما توسط این دوستمان از ایشان روایت می کنیم.
از ولادت تا وفات:
مؤلف معظم - که رضوان الهی بر او باد - به سال 1301 هجری در اصفهان(4). متولد شد ودر سال 1348 همان جا وفات یافت. یعنی چهل وهفت سال در این دنیا زندگی کرد واز سنین جوانی قدم به مرحله پیری ننهاد. با وجود این آثار ارزنده علمی او در حد کمال وپختگی وژرف نگری وریشه دار است. واین به خاطر خلوص نیت وپاکی قصد ونظر در تحصیل علم وپیمودن مراحل تعلیم می باشد که در عمل، تلاش خالصانه اش در توجه به سوی الله بوده، از غیر او بریده بود.
اضافه بر این ارادت شدیدی نسبت به خاندان رسالت وائمه هدی (علیه السلام) داشت. ودر تمام احوال به آنان توسل می جست. ودر همه افعال واقوالش به ایشان اقتدا می کرد واز آن بزرگواران پیروی می نمود واز تعالیم مقدسه آنها بهره می گرفت.
به خصوص به امام منتظر حجه بن الحسن (عجل الله تعالی فرجه الشریف) توجه ویژه ای داشت ودر معرفت آن حضرت وانجام وظایفی که لازم است اهل ایمان در زمان غیبت انجام دهند، به مراحل ومنازل والا وشامخی نایل آمده بود. به طوری که چند کتاب ورساله مهم وسودمند در این باره تألیف کرده که مهم ترین آنها همین کتاب مکیال المکارم است. که به تفصیل درباره اش سخن خواهیم گفت.
توجه به سوی خدا:
در زندگی این سید بزرگوار مؤلف - اعلی الله مقام الشریف - خصوصیت قابل تقدیری وجود دارد که لازم است به آن توجه شود وآن عبارت است از این که: او به شؤون وزرق وبرق دنیا وقعی نمی نهاد وبه اندکی از امور معیشت وکمی از مادیات قناعت کرده بود. گویی که این فرمایش امیر مؤمنان علی (علیه السلام) همیشه در پیش چشمش مجسم بود: القناعه کنز لا یفنی؛ قناعت گنجی بی پایان است.
در امور مادی جامه قناعت پوشیده، از خلق اعراض نموده وبه طلب علم وکمال پرداخته بود. نه در پی جاه وجلال می رفت ونه در جمع مال ومنال می کوشید. دنیا وآخرت خویش را با ولای خاندان رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) آباد ساخته بود که:
هر که را خیمه به صحرای قناعت زده اند * * * گر بلرزد همه وی را غم ویرانی نیست
با وجود عمر کوتاهش آثار علمی وفرزندان صالحی به یادگار گذارده که بهترین ذخیره ها وارزنده ترین یادگارها است. وهنوز نوادگانش از برکات انفاس قدسیه اش برخوردار وبا تقوی وفضیلت مأنوسند:
و این از فضل خداوند است که به هرکس از بندگان صالح خود بخواهد، عنایت فرماید.
دوران او پر از حوادث ومشکلات بود؛ قتل وغارت، قحطی وگرانی همه جا رواج داشت وفرقه های باطل وروش های گمراه کننده در جامعه راه می یافت. به خصوص شهر اصفهان که در آن هنگام به بدترین محنت ها وبلاها گرفتار بود، با این حال در گوشه ها مردانی بزرگ - از جمله سید بزرگوار ما - به تکمیل ایمان پرداخته وبا دل های پر اطمینان به فراگیری علم وکوشش در عمل توجه نموده اند وحوادث روزگار در آنها تأثیری نگذاشته ومصائب ومحنت ها آنان را متزلزل نساخته است واز تلاش پیگیر دست بر نداشته اند. که اگر ایشان را با دیگران مقایسه کنیم، خواهیم دید تفاوت راه از کجاست تا به کجا وآن هنگام است که با دیده اعجاب وعظمت به آنان خواهیم نگریست.
نسخه نویسی ها وتألیفات او:
از جمله فعالیت های مؤلف که در کنار کارهای ارزنده علمی خود انجام داده، نسخه برداشتن از روی کتاب های گران بهایی است که به مطالعه ودرس آنها نیاز داشته است، از جمله کتاب نصیب الصبیان را به سال 1310 وکتاب المفصل زمخشری را به سال 1319 وکتاب توضیح الالغاز فاضل ایجی را در سال 1317 وشرح الکافیه خبیصی، وکتابی در نحو را در سال 1317 استنساخ کرده است.
و اما مؤلفات او عبارت است از:
- تفسیر قرآن کریم/ عربی.
- تذکره الطالبین فی ترجمه آداب المتعلمین؛ بیش از دویست بیت مثنوی است که بنا به درخواست میرزا احمد ادیب جواهری در سال 1319 آن را به نظم در آورده است(5).
- مکیال المکارم فی الفوائد الدعاء للقائم (علیه السلام)، که همین کتاب است.
- ابواب الجنات فی آداب الجمعات؛ فارسی، آن را به سال 1326 در 25 سالگی تمام کرده است.
- بساتین الجنان فی المعانی والبیان؛ شرح عربی بر ارجوزه آقا محمد است، ودر ماه صفر سال 1319 تألیف آن را به پایان رسانیده است.
- آداب صلاه اللیل؛ عربی است وآن را به درخواست یکی از فضلا تألیف کرده است.
- وظیفه الانان فی زمن غیبه الامام؛ فارسی است ودر دو جزء ودو بار چاپ شده است.
- نور الابصار فی فضیله الانتظار؛ فارسی است.
- کنز الغنائم فی فوائد الدعاء للقائم؛ فارسی است (اخیراً این دو کتاب به نام راز نیایش منتظران چاپ شده است.)
- سراج القبور؛ در آداب نماز شب.
- توضیح الشواهد؛ در توضیح شواهد کتاب جامع الشواهد
- ترغیب الطلاب، در نحو.
- انیس المتادبین؛ در شرح هدایه الطالبین.
- کتاب المنابر؛ در مواعظ.
- دیوان شعر؛ تخلص او تقی است.
- محاسن الادیب فی دقائق الاعاریب؛ در چهارم جمادی الاخره سال 1319 تألیف آن پایان یافته است.
شعر او:
سید بزرگوار ما (رحمة الله تعالی) در ساعت های فراغت قصاید وابیاتی می سروده واشعار خود را به خاندان عصمت وبه ویژه امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اختصاص داده است. اشعار او در لابلای تالیفات ونوشته هایش پراکنده می باشد. وتخلص او تقی واحیانا شرعی زاده بوده است. نمونه ای از اشعار او چنین است:
درباره حضرت حجة بن الحسن (عجل الله تعالی فرجه الشریف):
ای وصل تو غایة المراد دل ما * * * وی ذکر تو زیب وزیور محفل ما
اندر دل ما لشکر غم منزل کرد * * * ز آن روز که دور گشتی از منزل ما
و نیز از سروده های او است:
یارب فرجی که ما اسیریم * * * یارب کرمی که ما فقیریم
ماییم لئیم وتو کریمی * * * ما غرق گناه وتو رحیمی
و در قصیده ای طولانی آورده است:
گر همی جویی وصال یار را * * * کن برون از قلب خود اغیار را
چون که آن یعقوب شیخ المرسلین * * * حب یوسف گشت در قلبش مکین
چونکه غیر آمد به دل دلدار رفت * * * شد مقام ظاهر واسرار رفت
حق تعالی خواست بیدارش کند * * * فارغ از هر چیز جز یارش کند
مبتلایش کرد بر درد فراق * * * ماه روی یوسفش شد در محاق
و در معما چنین گفته:
چیست آن هیئتی که جانش نیست * * * می زند نعره وزبانش نیست
گاه می گرید وندارد چشم * * * گاه می خندید ودهانش نیست
و نیز درباره حضرت حجت (علیه السلام) سروده است:
ز دوری رخت ای پادشاه حسن وجمال * * * رسیده جان به لب عاشقان تعال تعال
بذکر حسن تو کروبیان عالم قدس * * * یسبحون له بالغد ووالاصال
امام مهدی هادی شهنشه دو جهان * * * سمی ختم رسل ما حی رسوم ضلال
تعریف او در نوشته ها:
تا آنجا که من اطلاع دارم، نخستین کسی که بیوگرافی او را نوشته، دوست ما، عالم فاضل کامل، مرحوم میرزا محمد علی معلم حبیب آبادی است (1308 - 1396)، که در سه کتاب از تالیفات خود از او یاد کرده. در کتاب خطی خود الامالی ص 129 گفته است:
از علمای بزرگ وسادات جلیل اصفهان بود. در مسجد مرقد مطهر سید اسماعیل نواده امام زین العابدین (علیه السلام)(6). در جای پدرش مرحوم سید میرزا عبد الرزاق موسوی اقامه جماعت می کرد، مرحوم حاج میرزا حسین نایب الصدر بوده ودایی اش حاج میر محمد صادق مدرس. اشعار متوسطی نیز درباره حضرت حجت (علیه السلام) می سرود وتخلصش (تقی) بود، وخط خوبی داشت.
و نیز در کتاب مقالات مبسوطه نوشته است:
بر اساتید بزرگ اصفهان شاگردی کرد تا جایی که از علمای مبرز وکسانی که اجتهادش مسلم بود، گردید. چند سال پیش از فوتش، بین من واو رابطه دوستی برقرار شد ومکرر در خانه اش در محله یزد آباد - از محله های اصفهان - او را ملاقات کردم. سالها با قناعت وعفاف زندگی کرد وچندین بار به مکه مکرمه وعراق برای حج وزیارت ائمه اطهار (علیهم السلام) به نیابت از بعضی مؤمنین سفر کرد ودر رجب سال 1348 مختصر چیزهایی که داشت فروخت وبه عراق رفت وپس از بازگشت به بیماری دچار شد که به زندگی اش خاتمه داد.
و در کتاب مکارم الاثار ذیل وقایع سال 1301 گفته:
سیدی نجیب وفقیهی ادیب بود، واز علمای برجسته اصفهان بود. خط ملیح وشعر خوبی داشت... مردم در نوشتن عریضه برای امام زمان (علیه السلام) وزیارت عاشورا به او معتقد بودند... بارها به خدمتش مشرف شدم واز او بسیار استفاده نمودم...
شیخ ما آیت الله علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی نیز در کتاب نقباء البشر، ص 258 نوشته است:
عالم فاضل وسخنور توانایی است... از علمای بزرگ بود که به وظایف شرعی وامامت جماعت ووعظ وغیر اینها اشتغال داشت.
همچنین مرحوم شیخ الادباء حاج میرزا حسن خان انصاری معروف به شیخ جابری در کتاب خود تاریخ اصفهان ج 3، ص 53 گفته است:
میرزا سید محمد تقی بن میرزا عبد الرزاق احمد آبادی از معاصرین، ودارای تالیفاتی است...
چندین سال با او دوستی داشتیم، وهمچون پدرش خوش خط بود. ودر جوانی درگذشت. سید فاضل صالح، حاج سید مصلح الدین نیز بیوگرافی مختصری از وی در رجال اصبهان آورده است، مراجعه شود. همچنین زرکلی در الاعلام ج 6، ص 289 وکحاله در معجم المومنین، ج 9، ص 131 ومشاور در مولفین کتب چاپی، ج 2، ص 282 شرح حال ایشان را آوردند وکحاله مدفن وی را به اشتباه همدان ذکر کرده است.
این کتاب:
مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم (علیه السلام)، کتابی ارزنده، ابتکاری ومهم است. مؤلف بسیاری از مطالب مربوط به عقیده مهدویت وموضوع حضرت حجت (علیه السلام) را تحت عنوان: دعا برای آن حضرت وتضرع به درگاه الهی برای حفظ وجود شریفش از ناملایمت وآفات مورد بررسی قرار داده است.
مؤلف در سال 1330 به حج بیت الله الحرام سفر کرد، در مکه مکرمه وبای شدید پیش آمد وبسیاری از حجاج وزائرین را از پای در آورد. پس با خداوند پیمان بست که اگر سالم به وطن بازگردد، به تألیف این کتاب بپردازد. چون به وطن مراجعت کرد، عهد خود را وفا نمود واین صفحه های پر از تحقیقات علمی وتدقیقات لطیف وپر محتوا که مورد نیاز طالبان علم است، را تنظیم کرد.
مؤلف (رحمة الله تعالی) در مقدمه کتاب اشاره کرده که شوق او به دیدار امام زمانش (عجل الله تعالی فرجه الشریف) او را بدانجا رساند که در خواب به زیارت ودیدار آن حضرت شرفیاب شد وبه امر ودستور آن جناب اقدام به تألیف این کتاب کرد وحتی اسم آن را هم خود آن حضرت نهاد.
و به حق باید گفت: این اثر آیینه صاف خوش ذوقی وطبق روان مؤلف واساتید گرامی او است. ونیز نمونه ای از تحقیقات علمی صحیحی است که در آن زمان در حوزه علمیه اصفهان رواج داشته، یعنی اوایل همین قرنی که اواخر آن را می گذرانیم.
این کتاب مشتمل بر بحث های مختلف وبسیار با اهمیت در زمینه های حدیث، فقه، کلام، رجال وحتی فلسفه وادبیات است که با اسلوب بدیع وسبک جالب ونتیجه گیری های درستی توام می باشد.
دلیل بر این معنی اشاره به تذکر مؤلف در ج 2، ص 359 به دو اشتباه از دو شخصیت برجسته علمی است. یکی در کتاب غیبت شیخ الطائفه طوسی است که آن را به غلط نسخه برادران نسبت داده، ودیگری در مشیخه شیخ صدوق که در کتاب مستدرک الوسائل آمده است وپس از این تذکر گفته:
و امثال این امور که عالم را بر کاوش وجستجو وا می دارد، وموجب رسیدن به اموری می شود که از آن غفلت داشته است، پس ای برادران بر شما باد کوشش وجدیت که خداوند هیچ جوینده ای را نومید نمی سازد.
کتاب حاضر هشت بخش دارد به مقدار ابواب بهشت برین (جنة المأوی) وبار اول به همت فرزندان برومندش به سال (1369 ق) در اصفهان به زیور طبع آراسته شد (یک جلد در 587 صفحه) ودیگر بار در دو جلد به طور جالب وممتازی به چاپ می رسد (سال 1398 ق).
درگذشت او:
در ماه رجب سال 1348 ق برای زیارت به عراق رفت وچون بازگشت، شب سه شنبه اواخر ماه شعبان همان سال بیمار شد ودر بستر افتاد، تا این که در 25 ماه رمضان، دو ساعت ونیم بعد از مغرب رخت از جهان برکشید ودر قبرستان تخت فولاد کنار پدر شریفش به خاک سپرده شد.
مقدمه مؤلف
بسم الله الرحمن الرحیم
یا من حارت فی کبریاء هویته دقائق لطائف الاوهام، وانحسرت دون ادراک عظمته خطائف ابصار الأنام. یا من عنت الوجوه لهیبته، وخضعت الرقاب لعظمته، ووجلت القلوب من خیفته. رب انت فی الدارین رجائی، جل قدسک عن ثنائی، سبحانک لا ابلغ حمدک ولا احصی ثنائک، انت کما اثنیت علی نفسک وفوق ما یقول القائلون. احمدک علی تظاهر نعمائک وتکاثر آلآئک، واصلی واسلم علی خاتم انبیآئک وافضل اصفیائک محمد وآله المعصومین حججک وامنائک، ولا سیما المدخر للانتقام من اعدائک الذی بفرجه فرج اولیائک، واللعنه الدائمه المضاعفه علی اعدآئهم اعدائک.
مهم ترین وواجب ترین امور از نظر عقل وشرع عبارت است از: ادا کردن حق کسی که بر عهده تو حقی داشته، ونیز پاداش دادن به کسی که به تو احسانی نموده باشد. وبدون تردید کسی که از تمام مردم حقش بر گردن ما افزون تر است(7)، واز همه بیشتر وبهتر احسانش شامل حال ما می شود ونعمت ها منت ها بر ما دارد، وهم آن کسی که خداوند معرفتش را متمم دین ما وباور به او مکمل یقین ما وانتظار فرجش را بهترین اعمال ما قرار داده است، کسی است که دیدارش نهایت آرزوی ما است. یعنی: صاحب زمان وپرچمدار عدل واحسان وپاک کننده آثار کفر وطغیان، که به متابعت وپیروی از او امر شده ایم. واز بردن نامش(8). نهی گشته ایم. دوازدهمین امام معصوم وآخرین اوصیا وجانشینان پسندیده پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) الامام القائم المنتظر الرضی بن الزکی الحسن العسکری؛ که خداوند فرجش را نزدیک فرماید وبرنامه خروج وقیامش را آسان گرداند ودر دنیا وآخرت بین ما واو جدایی میندازد.
از مؤلف:
بنفسی من من هجره انا ضایل * * * ومن للواء الفتح والنصر حامل
بنفسی اماما قائما شخصه * * * ولیس له فی العالمین مماثل
بنفسی من یحیی شریعه جده * * * ویقضی بحکم لم یرمه الاوائل
ویجتث اصل الظالمین وفرعهم * * * ویحیی به رسم العلی والفضائل
فیا رب عجل فی ظهور امامنا * * * وهذا دعاء للبریه شامل
جان به قربان کسی کز هجر او آواره ام * * * او بود خورشید ومن در عشق او پروانه ام
در کفش باشد ز سوی حق لوای فتح ونصر * * * غایب از انظار خلق است آن در یکدانه ام
دین جدش را کند احیا وباطل را فنا * * * حکم داوودی کند آن صاحب دورانه ام
اصل وفرع ظالمان را جمله می سازد تباه * * * جان فدای آنکه من در عشق او دیوانه ام
بارالها در ظهور حضرتش تعجیل کن * * * کفر وطغیان وفساد ظالمان تعطیل کن
چون نمی توانیم حقوق آن حضرت را ادا نماییم، وشکر وجود وفیوضاتش را آن طور که شایسته است، به جای آوریم، بر ما واجب است آن مقدار از ادای حقوق آن حضرت را که از دستمان ساخته است، انجام دهیم که: اگر اصل تکلیف دشوار ومشقت بار باشد، در صورتی که مقداری از آن میسر وآسان است، همان مقدار را باید انجام داد(9).
بهترین امور در زمان غیبت آن حضرت: انتظار فرج آن بزرگوار ودعا کردن برای تعجیل فرج او واهتمام به آن چه مایه خشنودی آن جناب ومقرب شدن در آستان او است.
در باب هشتم کتاب ابواب الجنات فی آداب الجمعات هشتاد وچند فایده از فواید دنیوی واخروی دعا کردن برای فرج آن حضرت (صلوات الله علیه) را ذکر کرده ام.
سبب تألیف کتاب:
سپس به فکر افتادم کتاب جداگانه ای در این باره بنگارم که آن فواید را در بر گیرد، وبه سبک جالبی آن را به رشته تحریر در آورم. ولی حوادث زمان ورویدادهای دوران وناراحتی های پی درپی، مانع از انجام این کار می شد. تا این که کسی را در خواب دیدم که با قلم وسخن نتوان او را توصیف نمود، یعنی مولا وحبیب دل شکسته ام وامامی که در انتظارش هستیم. او را در خواب دیدم که با بیانی روح انگیز چنین فرمود:
این کتاب را بنویس وعربی هم بنویس ونام او را بگذار: مکیال المکارم فی فوائد الدعا، للقائم (علیه السلام)
همچون تشنه ای از خواب بیدار ودر پی اطاعت امرش شدم، ولی توفیق یاری ام نکرد، تا این که در سال گذشته (1330 ه.ق) به مکه معظمه سفر کردم، وچون آن جا را وبا گرفت، با خداوند -(عزّ وجلّ)- عهد بستم که هرگاه مرا از مهلکه نجات دهد وبازگشتم را به سوی وطن آسان گرداند، تألیف این کتاب را شروع نمایم. پس خداوند بر من منت نهاد ومرا به وطن بازگرداند. همچنان که همیشه مواهب والطافش شامل حال من بوده است، پس به تألیف اقدام نمودم تا به عهدی که با خداوند بسته بودم، عمل کرده باشم. خداوند متعال می فرماید: ﴿واوفوا بعهد الله اذا عاهدتم﴾ (سوره نحل: 91)؛ وبه پیمان خداوندی هرگاه که پیمان می بندید، وفا کنید.
و نیز می فرماید: ﴿اوفوا بالعهد ان العهد کان مسؤولا﴾ (سوره اسراء: 34)؛ به عهد وپیمان وفا کنید که از پیمان (در قیامت) پرسش می شود.
اینک کتابی برگیر که همچون بهشتی بالا بلند وعالی مرتبه است وثمراتش در دسترس ونزدیک به فهم، هیچ سخن بیهوده ای از آن نشنوی، در آن چشمه ها (ی علم ومعرفت) جاری است. هشت باب (بخش) دارد، تا مایه تذکری برای شما قرارش دهیم. والبته گوش شنوای هوشمندان آن را خواهد شنید.
و خاتمه ای برای این کتاب قرار می دهیم که نه دردسری در آن یابند ونه مستی، مهرش مشک است وبرای چنین نعمت وشادمانی باید که عاقلان بر یکدیگر پیشی گیرند، وبرای چنین اثری باید که عاملان کار کنند(10).
بخش اول: شناختن امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) واجب است
ایمان بدون شناخت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تحقق نمی پذیرد؛ در این مطلب هم دلیل عقلی هست وهم دلیل نقلی.
1- دلیل عقلی:
علت ها وفلسفه هایی که برای ضرورت ولزوم وجود پیامبر گفته اند، همان علت ها برای ضرورت وجود جانشین ووصی پیغمبر نیز صادق است که پس از وفات آن حضرت لازم است بوده باشد تا مردم به جانشین پیغمبر در شؤون مختلف زندگی خود مراجعه کنند، همان گونه که به پیغمبر مراجعه می کردند، پس بر خداوند متعال واجب است که او را نصب فرماید وبر مردم نیز واجب است آن امام را بشناسند؛ زیرا که پیروی کردن بدون معرفت وشناخت امکان ندارد.
اگر کسی اشکال کند که: علت برانگیختن پیغمبر با این مورد فرق می کند؛ زیرا که مردم در امور معاش وشؤون زندگی مادی وجنبه های اخروی وامور مربوط به معاد، به پیغمبر نیازمندند تا از جانب خداوند قانونی برای آنان بیاورد ومطابق آن عمل نمایند وچون پیغمبر آن چه مورد نیاز مردم است را برای آنان بیاورد وقواعد واحکامی بر ایشان بیان فرمود ومردم آن ها را شناختند وعمل کردند، دیگر نیاز برطرف می شود وبرای بیان وآموزش قواعد واحکام دین وجود علما کتاب های مربوطه بسنده است، پس وجود وصی وجانشین پیغمبر لازم نیست!
در جواب می گویم: این اشکال به چند جهت نادرست است:
اول: پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) قواعد را به طور کلی بیان فرموده ودستورات دین را به مقدار مورد نیاز عموم در آن زمان تشریح کرده است، واین مطلب برای کسانی که به احادیث پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) مراجعه کنند واضح است. بنابراین احتیاج مردم با آن مقدار از بیان برطرف نشده، بلکه پاره ای از مسائل حتی بر علما ودانشمندان بزرگ پوشیده می ماند - تا چه رسد به دیگران - پس افراد بشر از وجود امام وپیشوای معصوم ناگریز هستند تا به او مراجعه کنند ومطالب مورد نیاز خویش را از او بیاموزند.
البته تردیدی نیست که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) تمام احکام وعلوم را به وصی خود سپرده که پس از آن حضرت (علیه السلام)، رهبری مردم را - از طرف خداوند - به عهده داشته است، وهر امامی به امام بعد از خودش سپرده تا این که نوبت به امام زمان ما (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رسیده است. باری، امامان (علیهم السلام) احکام الهی را که پیغمبر گرفته اند برای مردم بیان می کنند وآنان را با مبانی ومفاهیم دین مقدس آشنا می سازند.
همچنین تردیدی نیست که آن بیانگر احکام دین اگر معصوم نباشد، مردم به گفته های او اطمینان واعتماد نخواهند کرد وهدف از برگزیدن او تحقق نخواهد یافت.
دوم: افراد انسان به خاطر وضع طبیعی که دارند وبا توجه به هواها وخواسته های نفسانی شان، در نزاع وکشمکش واختلاف واقع می شوند، این معنی را با وجدان احساس نموده وبا چشم می بینیم، لذا مقتضای لطف خداوند است که برای از میان رفتن هر گونه نزاع واختلاف، شخصی را تعیین نماید که حقایق وواقعیت ها را کاملاً بداند، تا در هر زمان مردم به چنین شخصی رجوع کنند ودر نزاع ها ومرافعه ها از او کمک بگیرند، ودر نتیجه حق به حق دار برسد وعدالت الهی در میان گسترش یابد. وآن شخص که خداوند او را برای رفع اختلاف ونزاع برگزیده، همان امام علی است که مردم وظیفه دارند از او پیروی کنند ودر شؤون مختلف خود به او مراجعه وبر او اعتماد نمایند.
اگر اشکال کنید که امامان ما (علیه السلام) در زمان حضورشان جز بر مبنای قواعد ظاهری حکم نمی کردند، وبه عبارت دیگر: آنان روی قواعدی که علما در زمان غیبتشان حکم می کنند حکم می کردند. پس چگونه ادعا می شود که مقتضای لطف الهی تعیین ونصب امام است تا بر مبنای حق وواقعیت ها حکم کند؟
می گوییم: این روش به خاطر مانعی بود که از ناحیه مردم وجود داشت، چنان که مانع ظهور امام نیز از طرف مردم است. پس در این صورت هیچ گونه اعتراضی بر آنان وارد نیست وبه هیچ وجه نباید خیال کرد که این امر با لطف الهی متناقض است. دلیل بر این مدعی روایاتی است که از خود ایشان وارد شده وتصریح می کند که چنانچه ریاست وخلافت به طور کامل به آنان واگذار می شد ودر تصرفات، دستشان باز می بود، به حکم آل داوود حکم می کردند واحکام واقعی را برای مردم آشکار می ساختند. از جمله روایتی است که در اصول کافی از ابوعبیده حذاء آمده است که حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) فرمود: ای ابوعبیده! هرگاه قائم آل محمد (علیه السلام) بپاخیزد، به حکم داوود وسلیمان (علیه السلام) حکم می کند واز بینه وشاهد نخواهد پرسید(11).
و در همان کتاب در خبر صحیح از ابان منقول است که گفت: از حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: دنیا تمام نخواهد شد تا این که مردی از تبار من ظهور نماید که به حکم آل داوود حکومت کند واز بینه وشاهد نپرسد، به هر موجودی حقش را می دهد(12).
و نیز در همان کتاب به سند صحیح از عمار ساباطی آمده است که گفت: به حضرت امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: اگر حکومت به دست شما رسد چگونه حکم خواهید کرد؟ فرمود: به حکم الهی وبه حکم داوود؛ پس هرگاه بر ما قضیه ای پیش بیاید که حکم آن نزد ما حاضر نباشد، روح القدس آن را به ما القا خواهد کرد(13).
و نیز به سند خود از جعید همدانی از حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) روایت کرده است که گفت: از آن حضرت پرسیدم: روی چه مبنایی حکم می فرمایید؟ فرمود: به حکم آل داوود؛ واگر کاری بر ما دشوار گردد، روح القدس بر ایمان خواهد آورد(14).
می گویم: در بخش چهارم همین کتاب حرف ح مطالبی در این زمینه خواهد آمد؛ ان شاء الله تعالی.
سوم: اگر فرض کنیم تمام علما ودانشمندان به تمام احکام عمل کنند، باز هم وجود ایشان ما را از وجود امام بی نیاز نمی سازد، زیرا که آنان از سهو واشتباه معصوم نیستند. پس در هر زمان از وجود شخص معصومی که از خطا واشتباه محفوظ باشد ناگریز هستیم. تا مرجع وپناه مردم بوده، حقایق احکام را بر ایشان بیان فرماید. وآن شخص معصوم هیچ کس جز امام نیست.
در این جا اگر کسی بگوید: نبودن امام با بودنش در حالی که از دیدگان مردم پنهان وغایب باشد چه فرق می کند؟ می گویم اولاً: نظر به این که مانع ظهور وآشکار بودن آن حضرت، ناشی از خود مردم است، این مطلب منافاتی با لطف خداوند ندارد. ودلیل نمی شود بر این که احتیاجی به وجود آن حضرت (علیه السلام) نیست، بلکه بر مردم واجب است که موانع ظهور را بر طرف سازند تا از نور مقدسش بهره مند شوند واز انواع علوم ومعارفش استفاده کنند.
ثانیاً: غیبت آن حضرت در همه زمان ها واز همه انسان های مؤمن نیست، بلکه برای بسیاری از بزرگان مؤمنین اتفاق افتاده است که به خدمت حضرتش شرفیاب شده وبه محضر مقدسش راه یافته اند. جریانات آنان در کتاب های علمای بزرگوار ما ضبط است، وبیان آن ها فعلاً از بحث ما خارج است. وحکایات به خاطر این که به طور متواتر نقل شده برای ما موجب یقین است.
ثالثا: منافع وجود مبارک آن حضرت منحصر در بیان علوم نیست، بلکه همه آنچه از مبدأ وسرچشمه فیض الهی به مخلوقات می رسد، از برکات وجود او می باشد که در بخش سوم کتاب این موضوع را بیان خواهیم کرد؛ ان شاء الله تعالی.
2- دلیل نقلی:
روایات بسیاری که در حد تواتر است در این باره وارد شده که ما به خاطر رعایت اختصار به ذکر قسمتی از آن ها که ثقة الاسلام محمد بن یعقوب کلینی در کتاب کافی آورده است، اکتفا می کنیم:
1- خبر صحیح از معاویه بن عمار است که: حضرت صادق (علیه السلام) درباره آیه مبارکه ﴿ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها﴾ (سوره اعراف: 180)؛ وبرای خداوند نیکوترین نام ها است، پس او را با آن ها بخوانید. فرمود: به خدا قسم، ما آن اسماء حسنی (نیکوترین نام ها) هستیم که خداوند هیچ عملی را از بندگان نمی پذیرد، مگر با شناخت ومعرفت ما(15).
می گویم: شاید تعبیر از امامان به اسماء به خاطر این باشد که آنان دلیل وراهنمای مردم به سوی خداوند هستند ونشانه های قدرت وجبروت الهی می باشند، همانطور که اسم نشانه ای است برای صاحب آن که بر او دلالت می کند؛ خدا داناست.
2- خبر صحیح از عبد صالح حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) آمده است که فرمود: حجت خداوند بر خلقش تمام نمی گردد مگر به وسیله امامی که شناخته شود(16).
می گویم: اشاره حضرت به وجوب برپا کردن دلیل وحجت بر خداوند متعال است، وشناخت خداوند ممکن نیست مگر به وجود امام (علیه السلام)، پس شناخت امام بر مردم واجب است وتعیین او بر خداوند لازم.
3- خبر صحیح خطبه ای از حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) روایت شده است که در آن، حال وصفات ائمه (علیهم السلام) را یاد می کند. در آن خطبه چنین آمده است: به راستی که خداوند (عزّ وجلّ) به وسیله امامان بر حق از خاندان پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) از دین خویش پرده برداری کرده وبه وجود آنان راه وروش خود را آشکار ساخته، واز درون چشمه دانش خویش به وسیله ایشان عطا فرموده است. از امت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) هرکه مقام ولایت امامش را درک کند، مزه شیرین ایمان را خواهد چشید، وبرتری وزیبایی اسلام را خواهد دانست؛ ان الله تبارک وتعالی نصب الامام علما لخلقه وجعله حجه علی اهل مواده وعالمه؛ زیرا خداوند تبارک وتعالی امام را نشانه ای برای ره یابی خلق خود قرار داده؛ او را بر اهل طبیعت وجهان خویش حجت ساخته وتاج وقار بر سر او نهاده است. چنان که نور جبروت او را فرا گرفته، با ارتباطی غیبی تا آسمان پیوسته، وفیوضات الهی از او قطع نگشته است، وآنچه پیش اوست جز به وسایل کامله او درک نشود. خداوند جز به معرفت امام اعمال بندگان را نمی پذیرد. هر چه از امور مشتبه ومشکل وسنن پیچیده ونامعلوم وفتنه های غلط انداز بر امام عرضه شود، کاملاً بر آن ها آگاه وداناست. خداوند - تبارک وتعالی - برای همیشه امامان را از فرزندان حسین (علیه السلام) به خاطر هدایت خلق اختیار می کند واز نسل هر امام به منظور به عهده گرفتن منصب راهبری وامامت، یکی را بر می گزیند. آنان را پاک ومعصوم ساخته وبرای خلق خویش تعیین نموده ومورد پسند ورضای خویش قرار داده است. هرگاه یکی از امامان (علیهم السلام) وفات یابد، امام دیگری از نسل وی بر جای بگمارد، تا راهنمایی نشانگر راه راست آشکار، ونوربخش وهدایتگری درخشان، وحجتی آگاه بوده باشد. این امامان از طرف خداوند به پیشوایی مردم نصب شده اند (آنان مردم را) به حق هدایت نموده، بدین سان عدالت را اجرا کنند. حجت های الهی، را عیان وداعیان مردم به سوی اویند، که با راهنمایی های آنان، بندگان خدا دینداری کنند، وسرزمین ها به نورشان آباد گردد واز برکت آنان ثروت ها وذخائر کهن فزونی گیرد. پروردگار، آنان را مایه حیات وزندگی مردم ساخته وبه وسیله ایشان تاریکی ها را روشن نموده، وآنان را کلیدهای سخن وستون های اسلام قرار داده است وبدین ترتیب تقدیر حتمی الهی در مورد ایشان جاری شده است.
پس امام همان شخصی است که خداوند او را پسندیده وبرگزیده ورهبری مردم را به او تفویض نموده ومحرم اسرار غیبی وامید بندگان خویش قرار داده است، که به فرمان او قیام نماید. باری پرودگار او را بدین امور برگزیده ودر عالم ذر او را زیر نظر خود ساخته وپرداخته، وبرای همین امور پرورش داده است. پیش از آفرینش موجودات، نور امام را همچون سایه ای در سمت راست عرش آفرید، ودر علم غیب خویش حکمتش را به او عنایت فرمود. او را به علم خود برگزید وبه خاطر پاکی اش انتخاب کرد.
امام یادگاری از آدم، بهترین فرزند از نوح، برگزیده خاندان ابراهیم، سلاله اسماعیل وزبده از عترت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) است، که همیشه در رعایت وعنایت مخصوص خداست؛ او را حفظ می کند به حمایت خود نگه می دارد؛ دام های شیطان ولشکریانش را از دور می سازد، وحوادث شب هنگام وافسون جادوگران فاسق را از او دفع می نماید؛ بدی ها را از او برگردانده تا از بلاها دور واز آفت ها محفوظ بماند، از لغزش ها وعصوم واز هر گونه زشت کاری وهرزگی مصون باشد.
امام در آغاز کارش به خویشتن داری ونیکوکاری مشهور است ودر انتهای امر به عفاف وعلم وفضل موصوف. امر امامت پدرش به او می رسد ولی در زمان حیات پدر دم نمی زند. هنگامی که دوران امامت وحیات پدرش سپری گشت ومقدرات الهی در حقش تحقق یافت واراده خداوند او را به سر منزل محبت خود برد، یعنی عمر پدر پایان یافت، امر خداوند پس از او به وی می رسد، وخداوند دین خود را به او می سپرد، وی را بر بندگان حجت؛ در جهان قیم وسرپرست؛ به روح خود تایید؛ از علم خود برخوردار وبه حق گویی آگاهش می نماید؛ راز خود را به وی می سپرد وبرای امر بزرگش بپا می دارد واز فضیلت عملش او را مطلع می سازد؛ رهبر خلق وحجت مطلق اهل عالمش می گرداند وروشنایی اهل دین وولی بندگانش قرار می دهد وبرای امامت خلق، او را می پسندد وسر خویش بدو می سپرد، وی را حافظ علم خود می نماید وحکمتش را در او نهاده، زمانداری اهل دینش را از او می خواهد، وبرای امر بزرگش او را مخصوص می گرداند وروش های دین وفرائض وحدود خود را به وجود او احیا می نماید. امام هم با نور درخشنده ودرمان های سودمند، هنگام حیرت های نادانان که به دام اهل جدل گرفتار آمده اند، به عدل اقدام وقیام کرده، با بیان روشن وراهنمایی های واضح از هر سوی مردم را ارشاد می فرماید، ودر همان خط مشی که پدران راستگوی درستکارش رفته اند می رود. پس هرکه حق چنین عالمی را نادیده بگیرد، بدبخت وشقاوتمند وهرکه او را انکار نماید گمراه است، وکسی علیه او کار شکنی نکند مگر این که بر خداوند - جل وعلا - جرات وجسارت کرده باشد(17).
یکی از شرح کنندگان گوید: عالم - یعنی مخلوق - در عبارت: وجعله حجه علی مواده وعالمه...
عطف است بر اهل یا بر مواد، وشاید منظور از این کلمه عقل ها باشد، زیرا که مواد معرفت همان عقل است واین دو اضافه، یعنی مواد وعالم به ضمیر خداوند، به تقدیر لام ملکیت واختصاص است، یعنی خداوند امام را حجت قرار داد بر اهل عقول وغیر اهل عقول، زیرا که امام (علیه السلام) بر همه مخلوقات حجت است وهر چیزی باید که در تسبیح وتقدیس وعبادت ونحوه خضوعش به امام مراجعه کند.
احتمال دیگری نیز هست که منظور از مواد عالم، زمانیات وجسمانیات باشد ومنظور از عالم، عالم مجردات وروحانیات. اما احتمال این که مراد از اهل مواد، اهل محبت باشد بعید است. چنان که عطف را تفسیر وبیان مطلب قبل پنداریم.
می گویم: قول صحیح آن است که مجردی غیر از خداوند متعال نیست، وسخن فوق در این باره - که مجردی غیر خداوند فرض شود - دلیل محکمی ندارد، بلکه دلیل بر خلاف آن هست که در جای خود ثابت شده است واین جا جای گستردن بحث نیست. واما عطف را تفسیر وبیان مطلب قبل دانستن بعید نیست، هر چند که قاعده این است که با عطف، معنی دیگری ذکر شود.
4- به سندی همچون صحیح از حضرت باقر یا حضرت صادق (علیه السلام) روایت است که فرمود:
بنده خدا مؤمن نخواهد بود مگر این که خدا ورسول وهمه امامان (علیهم السلام) را بشناسد ونیز امام زمانش را بشناسد ودر تمام امور خود به او مراجعه کند وتسلیم امر وی باشد. سپس فرمود: چگونه می شود که آخرین امام را بشناسد در صورتی که اولین امام را نشناخته باشد(18).
5- به سند صحیح از زراره روایت است که گفت: به حضرت امام باقر (علیه السلام) گفتم: مرا از شناخت امام از شما خاندان آگاه ساز، آیا شناخت او بر همه مردم واجب است؟ فرمود: خداوند (عزّ وجلّ) حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را بر همه مردم جهان به عنوان رسول وحجت الهی بر همه خلایق در زمین برانگیخت. پس هر آن که به خداوند وحضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) رسول خدا ایمان آورد واز او پیروی نمود ورسالتش را تصدیق کرد، بر او واجب است که امام از ما را باز شناسد وهر آن که به خدا ورسول او ایمان نیاورده، از وی تبعیت نکرده، او را تصدیق ننموده وحق خدا ورسول او را نشناخته، چگونه شناخت امام بر او واجب باشد در حالی که هنوز ایمان به خدا ورسول او نیاورده وحق آن ها را نشناخته است(19)؟
می گویم: منظور این است که وجوب معرفت وشناخت خدا ورسول از نظر رتبه مقدم است بر وجوب شناخت امام، نه این که نفی وجوب امام شده باشد از کسی که خدا ورسول را نمی شناسد. به عبارت دیگر بر هرکس در مرحله اول لازم وواجب است خدا ورسول او را بشناسد ودر مرحله دوم نسبت به امام وپیشوایی که خداوند برای او تعیین فرموده شناخت ومعرفت پیدا کند.
6- در خبر صحیح از محمد بن مسلم روایت است که گفت: شنیدم حضرت باقر (علیه السلام) می فرمود:
هرکه دینداری خدا کند در حالی که خود را در آن به رنج اندازد ولی امام منصوب از طرف خدا برای او نباشد، تلاش او پذیرفته نیست وگمراه وسرگردان است، وخداوند کردار او را بد می شمارد. او به مانند گوسفندی است که از چوپان وگله خود گم شده وشب وروز می جهد ومی دود، می رود، می آید وشب گله خود را براند، آن چوپان وگله را نشناسد وسرگردان بجهد وچوپان وگله خود را بطلبد، وگله ای با چوپانش ببیند وبدان دل نهد وفریفته گردد، وچوپان بر آن بانگ زند که: به چوپان وگله خودت پیوند، زیرا تو گم گشته وسرگردانی واز چوپان وگله ات بر کناری، وآن گوسفند گم شده، هراسان وسرگردان وتنها بجهد وچوپانی ندارد که او را به چراگاه خودش رهبری کند یا برگرداند. در همین اثنا که حیران است، بناگاه گرگ از گم شدنش فرصت جویی کند واو را بخورد. والله یا محمد من اصبح من هذه الامامه لا امام له من الله (عزّ وجلّ) طاهر (ظاهر) عادل اصبح ضالا تائها...؛ به خدا قسم ای محمد! حال کسی که در این امت به دامان امامی که طاهر (یا ظاهر) منصوب از طرف خداوند بوده باشد دست نزند، گم شده وسرگردان است واگر بر این حال بمیرد در کفر یا نفاق مرده است. ای محمد! بدان که رهبران ستم وپیروانش از دین خدا برکنارند، راستی که گمراهند وگمراه کننده وهمه کارهایشان مانند خاکستری است در برابر گردباد روز طوفانی، به هیچ وجه بر آنچه کسب کرده اند دسترسی ندارند. این است همان گمراهی دور(20).
می گوییم: این که می فرماید: من اصبح من هذه الامه لا امام له من الله (عزّ وجلّ) طاهر (ظاهر) عادل...؛ اگر در متن حدیث طاهر باشد، منظور عصمت امام است، یعنی هرکه دست به دامن امام معصومی نزند... واگر ظاهر باشد، یعنی وجود امامی که آشکار است برای مردم با دلایل واضح ونشانه های روشن، هر چند که امام از نظرهای کوتاه بین غایب باشد(21).
7- به سندی که مانند صحیح یا بنا به بعضی وجوه، صحیح است از حضرت باقر (علیه السلام) روایت است که فرمود: البته کسی خدای را می شناسد وعبادت می کند که خداوند را وامام خود را که از خاندان ما است بشناسد، وهر آن که خدای -(عزّ وجلّ)- را شناخته وامام از خاندان ما را نشناخته باشد، غیر از خدا شناخته وعبادت کرده است. به خدا سوگند گمراهی همین است.
8- در خبر صحیح از حضرت باقر (علیه السلام) آمده است که فرمود: قله وبلندی امر وکلید آن وراه اشیا ورضایت پروردگار اطاعت از امام است، بعد از معرفت وشناخت او که خداوند -(عزّ وجلّ)- می فرماید: ﴿من یطع الرسول فقد اطاع الله ومن تولی فما ارسلناک علیهم حفیظا...﴾ (سوره نساء: 80)؛ هر آن که از فرستاده حق پیروی می کند به راستی که خدای را اطاعت کرده است وهرکه سرباز زند پس تو مسؤول او نیستی.
و اگر شخصی شب ها به عبادت برخیزد وروزهایش را روزه بدارد وتمام مالش را صدقه دهد وهمه سال های عمرش حج خانه کعبه را انجام دهد، اما ولایت ولی خدا را نشناسد تا از او پیروی کند وتمام اعمالش با راهنمایی او انجام پذیرد، حق ثواب نزد خداوند برای او نیست واو از اهل ایمان نمی باشد(22).
9- در خبر صحیح از عیسی بن السری ابوالیسع روایت شده است که گفت: به حضرت ابو عبد الله الصادق (علیه السلام) گفتم: پایه های اسلام را که هیچ کس نمی تواند در شناختن آن ها تقصیر کند که اگر در آن ها اخلال نماید دینش فاسد خواهد بود واعمالش در درگاه الهی پذیرفته نیست وهرکه آن ها را بشناسد وبه آن ها عمل کند دینش مورد پسند پروردگار بوده وبه خاطر ندانستن امور دیگر در فشار واقع نخواهد شد برای من بیان فرمایید؟
فرمود: شهادت لا اله الا الله وایمان به این که محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) فرستاده ورسول خدا است واقرار به آنچه آن حضرت از جانب خدا آورده، وحق زکات که در اموال هست وولایتی که خداوند امر فرمود - ولایت آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) - می باشد.
راوی پرسید: هل فی الولایه شیء دون فضل یعرف لمن اخذ به؟؛ آیا در ولایت چیزی کم تر از چیز دیگر هست (مرتبه های مختلف هست) که اقل مراتب آن فهمیده شود؟ فرمود: آری، خداوند متعال می فرماید: ﴿یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الامر منکم﴾ (سوره نساء: 59)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا ورسول واولیای امر خودتان را اطاعت کنید. وپیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرموده: من مات ولم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه؛ هرکس در حالی بمیرد که امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است.
و این امام، پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) وعلی (علیه السلام) بودند، ولی دیگران گفتند معاویه است. سپس حسن (علیه السلام) بود وبعد از او حسین ودیگران گفتند یزید بن معاویه نه! نه! این ها برابر نبودند. آن گاه ساکت شد بعد فرمود: آیا برایت نیفزایم؟ حکم العور یکی از حضار عرضه داشت: چرا، فدایت گردم.
فرمود: سپس علی بن الحسین (علیه السلام) بود، سپس ابو جعفر محمد بن علی (علیه السلام)، وشیعیان پیش از زمان امامت حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) مناسک حج خود را نمی دانستند تا این که مردم نیازشان به اهل بیت (علیهم السلام) شد، بعد از آن که به دیگران نیازمند بودند وبدین ترتیب خواهد گذشت وزمین جز با امام نخواهد بود. وهرکس بمیرد در حالی که امام خود را نشناخته باشد مانند آن است که در دوران جاهلیت مرده باشد، ونیازمندترین وقت برای تو نسبت به آنچه بر آن هستی، هنگامی است که روحت به این جا برسد - به گلویش اشاره کرد - ودنیا از تو جداً شود، خواهی گفت: من بر وضع خوبی بودم ومذهب نیکی داشتم(23).
می گویم: این که راوی پرسید (آیا در ولایت چیزی کم تر از چیزی هست؟) دو احتمال دارد:
الف) آیا حد معینی برای ولایت وجود دارد که کم تر از آن حد جایز نباشد که سائل آن را اخذ کند؟ که امام (علیه السلام) با ذکر دو امر او را پاسخ گفت: اول معرفت امام ودوم اطاعت از او، واستدلال نمود به آیه کریمه اطاعت وبه روایت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) درباره امام (علیه السلام). این وجه را حدیث صحیحی که گذشت تایید می کند.
ب) این که منظور بیان دلیل از قرآن یا سنت پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است که بر وجوب ولایت آل محمد (علیهم السلام) دلالت کند تا بر مخالفین حجت باشد، چون که وقتی حضرت فرمود: ولایتی که خداوند به آن امر فرموده، ولایت آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) است. راوی سؤال کرد: آیا در این باره چیزی هست یعنی دلیلی که نزد مخالفین معتبر باشد که نتوانند آن را رد یا انکار کنند؟ پس آن حضرت دو دلیل ذکر کرد، یکی از قرآن مجید ودیگری از سنت که آنها را مخالفین نمی توانند رد کنند.
توضیح: دلالت آیه وحدیثی که امام (علیه السلام) استدلال فرمود این که: هرکس کم ترین بینشی داشته باشد، اگر عقل خود را وادار سازد اعتراف خواهد کرد که خداوند متعال به بندگان مؤمن خود امر نمی کند از یک نفر فاسق فاخر معصیت کار ستمگر پیروی نمایند، بلکه آن ها را امر می کند که از یک انسان عالم زاهد معصوم پیروی نمایند. همچنین پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) حکم نمی کند که هرکس بمیرد در حالی که یک انسان متجاهر به انواع گناه ومعصیت مثل معاویه ویزید وامثال این ها را نشناخته باشد به مردن جاهلیت مرده است، بلکه واجب است به کسی رجوع شود که جز به وسیله او احکام را نتوان شناخت. ومؤید این احتمال آخر حدیث است که فرمود: وقال الاخرون یزید بن معاویه وحسین بن علی ولا سواء ولا سواء.
روایت صحیح محمد بن مسلم از حارث بن المغیرة آمده که گفت: به حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) گفتم: آیا پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرموده است: من مات ولا یعرف امامه مات میته جاهلیه؟ فرمود: آری.
عرضه داشتم: این کدام جاهلیت است آیا جاهلیت مطلق یا جاهلیت کسی که امامش را نشناخته؟ فرمود: جاهلیت کفر ونفاق وضلال(24).
می گویم: احادیث وارده در این باب بسیار زیاد است.
11- در کمال الدین آمده که: امام ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) فرمود: هرکس در چهار چیز شک کند به همه اموری که خداوند تبارک وتعالی نازل فرموده کافر است، یکی از آن ها معرفت امام در هر زمان به شخص وصفتش می باشد(25).
12- همچنین در آن کتاب از امام صادق (علیه السلام) از پدران بزرگوارش (علیه السلام) آمده که رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: هرکس قائم از فرزندان مرا در زمان غیبتش منکر شود به مرگ جاهلیت مرده است(26).
13- ودر همان کتاب از حضرت صادق (علیه السلام) از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت است که فرمود: هرکس منکر قائم از فرزندانم شود مرا منکر شده است(27).
14- در غیبت نعمانی به سند خود از حضرت صادق (علیه السلام) آورده که آن حضرت فرمودند: هرکس شبی را به صبح آورد در حالی که امام زمانش را نشناسد به مردن جاهلیت می میرد(28).
و اخبار بسیار دیگر که از ائمه اطهار (علیهم السلام) روایت شده است.
اما منظور از معرفت وشناخت چیست؟ در اول باب هشتم خواهد آمد که آنچه واجب است در معرفت دو امر است: یکی شناختن شخص امام با اسم ونسبت او. دوم: شناخت صفات وخصوصیات او که با آن ها از دیگران امتیاز می یابد. ان شاء الله به تفصیل خواهد آمد.
توجه: متأخرین از مجتهدین برآنند که: خبر صحیح آن است که راوی آن در هر طبقه عادل امامی باشد. ولی متقدمین گفته اند: خبر صحیح خبری است که اطمینان حاصل شود که از معصوم صادر شده است. در این باب منظور من از صحیح همان معنی اول است وهرگاه تعبیر کرده ام که این خبر همچون صحیح است یا بنابر بعضی وجوه صحیح، به معنی دوم است.
بخش دوم: اثبات امامت حضرت حجه بن الحسن العسکری (عجّل الله فرجه)
خواننده عزیز! خداوند من وشما را بر اندیشه محکم واستوار به حق در دنیا وآخرت پایدار نماید، وبین ما وخلف منتظر از خاندان عصمت وطهارت جمع فرماید. بدان که هیچ راهی برای اثبات امامت نیست مگر نص ومعجزه. زیرا همان طور که در جای خود ثابت شده از جمله شرایط امام، عصمت است که اگر امام معصوم نباشد، هدف از نصب او تحقق نمی یابد، وبه اصطلاح نقض غرض لازم می آید.
عصمت حالتی است نفسانی ومرتبه ای است که از نظر مردم پوشیده است وکسی آن را نمی داند مگر خداوند وکسانی که خداوند علم آن را به آن ها الهام فرموده باشد. در این رابطه بر خداوند است که امام معصوم را با یکی از دو راه به مردم معرفی کند:
1- به وسیله معجزه ای که به دست او انجام شود، وچون امام برای معین شده بر آن ها واجب است که به او مراجعه کنند واعتماد نمایند که: ﴿وما کان لمومن ولا مومنه اذا قضی الله ورسوله امرا ان یکون لهم الخیره من امرهم ومن یعص الله ورسوله فقد ضل ضلالا مبینا﴾ (سوره أحزاب: 36)؛ وبرای هیچ مرد وزن مؤمنی این حق نیست که هرگاه خدا ورسول او کاری را لازم کنند، ایشان در کارشان اختیار (وگزینشی) داشته باشند. وهر آن که خدا ورسول او را نافرمانی نماید، حقا که گمراهی آشکاری افتاده است.
و شاهد بر آنچه گذشت احادیثی است که از نظر معنی متواتر است:
1- حدیثی است که شیخ ثقه جلیل احمد بن ابی طالب طبرسی(29) در کتاب الاحتجاج آورده است. این حدیث هر چند که طولانی است ولی فواید بسیار وامور مهم دارد. در این حدیث امامت مولای ما (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با نص ومعجزه اثبات شده واین که امت را نشاید برای خود امامی اختیار کند، پس تعجبی ندارد که تمام این حدیث را بیاوریم واز خداوند می خواهیم که ما را اهل پذیرش این حدیث قرار دهد. شیخ طبرسی - که خدایش رحمت کند - چنین گفته است: احتجاج حضرت حجت قائم منتظر صاحب الزمان - درود خداوند بر او وپدرانش باد - سعد بن عبد الله قمی اشعری گفته است: به یک نفر ناصبی که از همه ناصبی که از همه ناصبی ها در مجادله قوی تر بود دچار شدم. روزی هنگام مناظره به من گفت: مرگ بر تو وهم مسلکانت باد. شما رافضی ها، مهاجرین وانصار را مورد طعن قرار می دهید، ومحبت پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را نسبت را به آنان انکار می کنید، وحال آن که صدیق، بالاترین افراد اصحاب است که به اسلام سبقت جسته، مگر نمی دانید که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) او را شب هجرت از ترس بر جان او، با خود به غار برد چنان که بر جان خود ترسان بود. برای آن که می دانست که او خلیفه وجانشین آن حضرت خواهد شد، لذا خواست که جان او را مانند جان خود حفظ کند تا مبادا وضع دین بعد از خودش مختل شود، در همان حال علی را در رختخواب خود قرار داد، چون که می دانست اگر او کشته شود وضع اسلام مختل نمی گردد، زیرا کسانی از اصحاب بودند که جای او را بگیرند، لذا خیلی به کشته شدنش اهمیت نمی داد.
سعد می گوید: من جوابش را دادم، ولی جواب ها دندان شکن نبود.
سپس گفت: شما رافضیان می گویید: اولی ودومی منافق بوده اند وبه ماجرای لیله العقبه استدلال می کنید. آن گفت: بگو ببینم آیا مسلمان شدن آن ها از روی خواست ورغبت بود یا اکراه واجباری در کار بود؟
من در اینجا از جواب خودداری کردم، چون که با خود اندیشیدم اگر بگویم از روی اجبار واکراه مسلمان شدند که در آن هنگام اسلام نیرومند نشده بود تا احتمال این معنی داده شود واگر بگویم از روی خواست ورغبت اسلام آوردند که ایمان آن ها از روی نفاق نخواهد بود.
از این مناظره با دلی پردرد بازگشتم، کاغذی برداشتم وچهل وچند مسأله ای که حل آن ها برایم دشوار بود نوشتم وبا خود چنین گفتم: این نامه را به نماینده مولی ابومحمد حسن بن علی عسکری (علیه السلام) یعنی احمد بن اسحاق که ساکن قم بود - تسلیم کنم، اما وقتی سراغ او رفتم دیدم سفر کرده است، به دنبال او مسافرت کردم تا این که او را یافتم وجریان را با او در میان گذاشتم.
احمد بن اسحاق به من گفت: بیا با هم به سر من رای (سامراء) برویم تا از مولایمان حسن بن علی (علیه السلام) در این باره سؤال کنیم، پس با او به سر من رای رفتیم تا به درب خانه مولایمان رسیدیم واجازه ورود خواستیم، اجاره داده شد داخل خانه شدیم. احمد بن اسحاق کوله باری داشت که با عبای طبری آن را پوشانده بود که در آن صد وشصت کیسه از پول های طلا ونقره بود وبر هر یک از آن ها مهر صاحبش بود وچون چشمانش به جمال حضرت ابومحمد الحسن بن علی (علیه السلام) افتاد، دیدیم که صورتش مانند ماه شب چهارده می درخشد وبر روی رانش کودکی نشسته که در حسن وجمال مانند ستاره مشتری است ودو گیسو بر سر داد ودر پیشگاه آن حضرت انار زرینی قرار داشت که با جواهرات ونگین های قیمتی زینت شده بود، انار را یکی از روسای بصره اهدا کرده بود، امام (علیه السلام) قلمی در دست داشت وبا آن روی کاغذ چیزی می نوشت، وهرگاه کودک دستش را می گرفت آن انار را می افکند تا آن کودک برود وآن را بیاورد ودر این فرصت هرچه می خواست می نوشت. پس احمد بن اسحاق عبا وکوله بار را نزد حضرت هادی (علیه السلام) (یکی از القاب امام حسن عسکری (علیه السلام) است) گشود، پس از آن، حضرت نظری به کودک افکند وگفت: مهر از هدایای شیعیان ودوستانت برگیر. عرضه داشت: ای مولای من! آیا جایز است دست پاک به سوی هدایای نجس واموال پلید دراز شود؟
آن حضرت به احمد بن اسحاق فرمود: آنچه در کوله بار هست بیرون آورد تا حرام وحلال از هم جداً شود. پس او کیسه ای را بیرون آورد، کودک گفت: این مربوط به فلان بن فلان از فلان محله قم است که شصت ودو دینار دارد، از پول منزلی که فروخته وارث از پدرش چهل وپنج دینار است واز پول هفت پیراهن چهارده دینار واجرت سه دکان سه دینار.
مولای ما فرمود: راست گفتی فرزندم، حرام از آن را بیان کن. کودک گفت: در این کیسه دیناری است که در فلان سال در ری سکه خورده، نیمی از نقشش رفته وسه قطعه مقراض شده که وزن آن ها یک دانق ونیم است، حرام در این اموال همین مقدار است که صاحب این کیسه در فلان سال، فلان ماه نزد نساجی که همسایه اش بود یک من وربع پشم ریسیده شده داشت که مدت زیادی بر آن گذشته بود، پس آن را سارقی دزدید، نساج به او ابلاغ کرد، ولی او سخن نساج را نپذیرفت وبه جای آن به مقدار یک من ونیم پشم نرم تر از مال خودش که به سرقت رفته بود تاوان گرفت، سپس داد تا برایش پیراهنی از آن بافتند، این دینار وآن مقراض شده ها از پول آن پیراهن است.
احمد بن اسحاق گره از کیسه گشوده، دینار ومقراض شده ها را همان طور که خبر داده بود در آن دید. سپس کیسه دیگری بیرون آورد. آن کودک فرمود: این مال فلان بن فلان است از فلان محله قم، پنجاه دینار در آن هست، شایسته نیست برای ما که به آن ها دست بزنیم. احمد بن اسحاق گفت: چرا؟ فرمود: به خاطر این که این دینارها از پول گندمی است که صاحب این پول با کشاورزانش قرار داد داشت ولی قسمت خودش را با پیمانه کامل برداشت وقسمت آن را با پیمانه ناقص داد.
حضرت امام حسن (علیه السلام) فرمود: راست گفتی فرزندم. سپس گفت: ای پسر اسحاق! این کیسه را بردار وبه صاحبانش گوشزد کن وآن ها را سفارش نمای که به صاحبان اصلی (کشاورزان) برسانند که ما به آن نیاز نداریم.
آن گاه فرمود: پیراهن آن پیرزن را بیاور. احمد بن اسحاق گفت: آن را - که در ساکی بوده - فراموش کرده ام. آن گاه رفت تا آن را بیاورد که در این هنگام مولایمان حضرت ابومحمد هادی (علیه السلام) به من نظر افکند وفرمود: چه عجب این جا آمدی؟ عرضه داشتم: احمد بن اسحاق مرا تشویش کرد که به دیدار شما بیایم. فرمود: پس سؤالاتی که داشتی چه شد؟ عرضه داشتم: به همان حال است ای مولای من! فرمود: از نور چشمم هرچه می خواهی بپرس. - وبه کودک اشاره کرد- عرضه داشتم: ای سرور ومولی زاده ما! برای ما روایت شده که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) طلاق همسران خود را به امیر المؤمنین (علیه السلام) واگذار کرده بود به طوری که روز جمل به عایشه پیغام داد: تو بر اسلام واهل اسلام هلاکت وارد ساختی (واز مقامت سوء استفاده کردی) وفرزندانت را از روی جهل به نابودی کشاندی، اگر از کارهایت دست بر نداری تو را طلاق خواهم داد. ای مولای من بفرمایید که معنی طلاق در این جا چیست که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) حکم آن را به امیر المؤمنین (علیه السلام) واگذار کرده بود؟
فرمود: خداوند پاک مقام همسران پیغمبر را بزرگ قرار داد وآنان را به شرافت مادران مؤمنین بودن افتخار بخشید، آن گاه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمود: یا أبا الحسن! این شرافت تا وقتی برای آن ها باقی است که بر اطاعت خداوند استوار بمانند، پس هر کدامشان بعد از من خدای را معصیت کرد به این که علیه تو خروج نمود، او را از همسری من بیرون ساز وافتخار مادر مؤمنین بودن را از او بگیر.
پس از آن گفتم: فاحشه مبینه چیست که اگر زن آن را مرتکب شود برای شوهر جایز است هر چند در ایام عده او را از خانه خود بیرون راند؟
فرمود: مساحقه است نه زنا؛ زیرا که اگر زنا کرد حد را بر او جاری می سازند واگر کسی خواست با او ازدواج کند اشکال ندارد وحدی که بر او جاری شده مانع آن نیست. ولی اگر مساحقه کرد، واجب است که سنگسار شود وسنگسار خواری ای است که هرکس را خداوند امر فرموده سنگسار کنند، خوارش کرده، لذا برای کسی روا نیست که به او نزدیک شود.
سپس گفتم: ای زاده پیامبر! قول خدای (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به پیغمبرش موسی (علیه السلام) خبرم ده که می فرماید: ﴿فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی﴾ (سوره طه: 12)؛ کفش هایت را بیرون ساز که در جایگاه مقدس طوی هستی. فقهای فرقین چنین پندارد که نعلین های حضرت موسی (علیه السلام) از پوست مردار بوده؟
فرمود: هرکس این حرف را بزند بر حضرت موسی (علیه السلام) افترا بسته، واو را در نبوتش جاهل پنداشته است؛ زیرا که از دو حال خارج نبود که هر دو خطاست، یا این که نمازش با آن جایز بوده یا نه. اگر نماز جایز بوده پس در آن جایگاه نیز جایز بود که آن را پوشیده باشد هر چند که پاکیزه است واگر نمازش جایز نبوده پس حضرت موسی باید حرام وحلال را نشناخته باشد وندانسته باشد که با چه چیز می توان نماز خواند وبا چه چیز نمی شود واین کفر است.
گفتم: پس ای مولای من! تأویل این آیه را برایم بیان فرمای؟ فرمود: حضرت موسی در وادی مقدس بود که عرضه داشت: پروردگارا! من محبتم را نسبت به تو خالص ساختم ودلم را از غیر تو شستشو دادم، ولی موسی نسبت به خانواده اش سخت علاقه مند بود. پس خداوند متعال فرمود: فاخلع نعلیک؛ یعنی اگر محبت تو نسبت به من خالص ودلت از میل به غیر من خالی است پس محبت خانواده ات را از قلبت بیرون کن.
عرضه داشتم: بفرمایید تأویل ﴿کهیعص﴾ (سوره مریم: 1) چیست؟ فرمود: این حروف از خبرهای غیبی است که خداوند بنده اش زکریا را بر آن مطلع ساخت، سپس بر محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) آن را حکایت فرموده، وآن چنین است که وقتی زکریا از پروردگار خواست که نام های پنج تن را به او تعلیم کند خداوند جبرئیل را بر او نازل فرمود وبه او نام آنان را آموخت، پس هرگاه زکریا، نام محمد وعلی وفاطمه وحسن (علیه السلام) را یاد می کرد هم وغم واندوه از او دور می شد، ولی هر وقت حسین (علیه السلام) را یاد می کرد بغض گلویش را می فشرد وبه نفس زدن می افتاد. روزی به پیشگاه خداوند عرضه داشت: الها! چگونه است که وقتی نام چهار تن از اینان را یاد می کنم تسلی خاطر می یابم وچون حسین را یاد می کنم دیده ام گریان وناله ام بلند می شود؟ خداوند متعال جریان (شهادت) آن حضرت را به اطلاع زکریا رسانید وفرمود: کهیعص پس کاف نام کربلا است وها هلاکت عترت پیغمبر، ویا یزید است که ستم کننده بر حسین (علیه السلام) می باشد، وعین عطش حسین (علیه السلام) وصاد صبر اوست.
هنگامی که زکریا این مطلب را شنید تا سه روز مسجدش را ترک نکرد ومردم را از ملاقات با خود ممنوع ساخت وبه گریه وزاری پرداخت. بر حسین می گریست ومی گفت: خدایا! آیا بهترین خلایقت را به سوگ فرزندش خواهی نشانید؟ پروردگارا! آیا این مصیبت بزرگ را بر او وارد خواهی نمود؟ الهی! آیا جامه عزا بر تن علی وفاطمه خواهی پوشاند؟ آیا غم این مصیبت را به ساحت آن ها خواهی رساند؟ آن گاه می گفت: به من فرزندی روزی کن به چشمم در سن پیری به او روشن ومحبتش در دلم فتنه انگیزد، سپس مرا در غم از دست دادنش بنشان چنان که محمد حبیب خود را در سوگ فرزندش خواهی نشاند. خداوند یحیی را به وی داد، وپس از آن به شهادت او سوگوارش ساخت ومدت حمل یحیی شش ماه بود هم چنان که مدت حمل حسین (علیه السلام).
سپس گفتم: ای مولای من! بفرمایید علت چیست که مردم نمی توانند امام برای خودشان برگزینند؟ فرمود: امام اصلاح گر است یا فسادگر؟ عرضه داشتم: اصلاح گر.
فرمود: آیا امکان دارد که فاسدی را انتخاب کنند در حالی که ندانند که در اندیشه او چه می گذرد، فکر اصلاح دارد یا افساد؟ گفتم: آری. فرمود: همین است علت که با دلیل روشنی برای تو بیان می کنم که عقل تو آن را بپذیرد.
عرضه داشتم: بفرمایید. فرمود: بگو ببینم پیامبرانی که خداوند آنان را برگزیده، وکتاب های آسمانی بر ایشان نازل کرده، وآنان را با وحی وعصمت تایید فرموده وپیشوایان بودند، از جمله موسی وعیسی با علم واندیشه برجسته ای که داشتند، امکان دارد منافقی را انتخاب کنند در حالی که گمان داشته باشند که مؤمن است؟ گفتم: خیر. فرمود: پس حضرت موسی کلیم الله چگونه شد که با آن همه عقل وعلم ونزول وحی بر او، هفتاد نفر از بزرگان قوم ووجوه لشکریانش، کسانی در ایمانشان واخلاصشان تردید نداشت، ولی در واقع منافقین را انتخاب کرده بود. خداوند متعال می فرماید: ﴿واختار موسی قومه سبعین رجلا لمیقاتنا﴾ (سوره اعراف: 155)؛ وموسی هفتاد نفر از قوم خود را برای میقات ما برگزید. ما که می بینیم شخصی که خداوند او را به نبوت برگزیده (موسی (علیه السلام) به جای اصلح، افسد را انتخاب می کند، می فهمیم که انتخاب کردن جایز نیست جز برای آن که اسرار نهان واندیشه های پنهان همه را می داند. ونیز می فهمیم که انتخاب مهاجرین وانصار ارزشی ندارد. بعد از آن که پیغمبران که می خواستند اهل صلاح را برگزینند، انتخاب آنان بر اهل فساد واقع شد.
سپس فرمود: ای سعد! خصم تو ادعا می کند پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) برگزیده این امت را با خود به غار برد، چون که بر جان او می ترسید همان طوری که بر جان خودش می ترسید؛ زیرا می دانست خلیفه بر امت بعد از خودش اوست. چون لازمه مخفی شدن جز این نبود که او را با خود ببرد، اما علی را در جای خود خوابانید، چون که می دانست خللی که با کشته شدن ابوبکر وارد می شود با کشته شدن علی نیست، چون افرادی هستند که بتوانند جای او را پر کنند! چنین پاسخ بده: مگر نه شما معتقدید که پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: بعد از من خلافت سی سال است وخلافت را بر مدت این چهار تن ابوبکر وعمر وعثمان وعلی (علیه السلام) مخصوص گردانید؟ خصم به ناچار جواب دهد: آری، به او بگو اگر این مطلب درست است، پس چرا با یک خلیفه - فقط ابوبکر - به غار رفت وآن سه نفر دیگر را نبرد؟ با این حساب معلوم می شود که پیغمبر آنان را سبک شمرده؛ چون لازم بود که با ایشان همان طور رفتار می کرد که با ابوبکر. پس چون این کار را نکرد در حقوق آنان سهل انگاری نموده، ومهربانی از آنان دریغ داشته با این که واجب بود به ترتیب خلافتشان با ایشان هم مثل ابوبکر رفتار می کرد.
و اما این که خصم به تو گفت: آن دو نفر آیا از روی خواست ورغبت مسلمان شدند یا از روی اکراه؟ چرا نگفتی: بلکه از روی طمع اسلام آوردند؛ زیرا که آنان با یهود معاشرت داشتند واز بر آمدن وپیروزی محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) بر عرب باخبر بودند، یهود از روی کتاب های گذشته وتورات وملاحم، آنان را از نشانه های جریان حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) آگاه می کردند وبه ایشان می گفتند که تسلط او بر عرب نظیر تسلط بخت النصر است بر بنی اسرائیل، با این فرق که او ادعای پیغمبری نیز می کند ولی پیغمبر نیست. پس هنگامی که امر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) ظاهر گشت با او کمک کردند بر شهادت لااله الاالله ومحمد رسول الله، به طمع این که وقتی اوضاع خوب شد وامور منظم گردید، فرمانداری وولایت جایی هم به آن ها برسد وچون از رسیدن به ریاست به دست آن حضرت مایوس شدند با بعضی از همفکران خود همراه شدند تا در شب عقبه شتر پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را رم بدهند وشتر در آن گردنه هولناک، حضرت (صلی الله علیه وآله وسلم) را بیفکند وکشته شود وصورتشان را پوشاندند مثل دیگران. ولی خداوند پیغمبرش را از نیرنگ آنان ایمن قرار داد وحفظ کرد ونتوانستند آسیبی برسانند. آن دو نفر حالشان نظیر طلحه وزبیر است که آمدند وبا علی (علیه السلام) بیعت را شکستند وعلیه آن حضرت قیام کردند، تا این که عاقبت کارشان بدانجا کشید که عاقبت کار افرادی است که بیعت را بشکنند.
سخن که به این جا رسید، مولایمان امام حسن بن علی (علیه السلام) برای نماز برخاست، قائم (علیه السلام) نیز با او برخاست ومن از خدمتشان بازگشتم وبه جستجوی احمد بن اسحاق بر آمدم که دیدم گریان به نزدم آمده، گفتم: چرا معطل شدی؟ وچرا گریه می کنی؟ گفت: پیراهنی که مولایم مطالبه فرمود نیافتم. گفتم: ناراحت مباش، برو به حضرت خبر بده. پس بر حضرت داخل شد وبرگشت در حالی که با تبسم بر محمد وآل محمد درود می فرستاد. گفتم: چه خبر است؟ گفت: دیدم پیراهن زیر پای مولایم گسترده است، پس حمد الهی را بجای آوردیم وپس از آن روز، چند روزی هم به خانه مولایمان می رفتیم ولی آن کودک را نزد حضرت نمی دیدم. چون روز وداع وخداحافظی رسید، من واحمد بن اسحاق وکهلان، همشهری من بر آن حضرت وارد شدیم.
احمد بن اسحاق بپا خاست وعرضه داشت: ای فرزند پیغمبر خدا! رفتن نزدیک وغصه مان زیاد است، از درگاه خداوند می خواهیم که درود خود را بر جدت محمد مصطفی وپدرت حضرت مرتضی ومادرت حضرت سیده النساء ودو سرور جوانان بهشت عمو وپدرت وامامان پاکیزه بعد از ایشان از پدرانت (علیه السلام) ونیز درود وصلوات خود را بر تو وفرزندت قرار دهد، واز خدا می خواهیم که آستانه ات بلند ودشمنانت پست وزبون گردند، وخدا نکند که این آخرین دیدارمان با شما باشد. چون سخن احمد بن اسحاق به این جا رسید، حضرت متأثر شد به طوری که اشک از دیدگانش جاری گشت، سپس فرمود: ای ابن اسحاق! دعای خود را از حد مگذران که تو در این سفر خدای را ملاقات خواهی کرد. احمد بن اسحاق تا این سخن را شنید بیهوش افتاد، وچون به هوش آمد عرضه داشت: تو را به خدا وحرمت جدت قسم می دهم که به پارچه ای مفتخرم نمایی تا آن را کفن خود قرار دهم؟
مولای ما دست زیر مسند خود برد وسیزده درهم بیرون آورد وفرمود: این را بگیر وغیر از این را برای خودت مصرف مکن وآنچه خواستی محروم نخواهی شد، البته خداوند اجر نیکوکاران را ضایع نخواهد کرد.
سعد ادامه می دهد: چون برگشتیم در بین راه سه فرسنگ به حلوان مانده، احمد بن اسحاق تب کرد وبیماری سختی گرفت که از زندگی دست شست وهنگامی که وارد حلوان شدیم، در یکی از کاروانسراهای آن فرود آمدیم. احمد بن اسحاق یکی از همشهریانش را که مقیم حلوان بود نزد خود خواند وسپس به ما گفت: امشب از نزد من بیرون روید ومرا تنها بگذارید. هر کدام از ما به خوابگاه خود رفت، نزدیک صبح فکری به سرم زد، چون چشم گشودم، کافور خادم مولایم ابومحمد (علیه السلام) را دیدم که می گفت: خداوند اجر شما را در این مصیبت زیاد کند، وبرایتان این فاجعه را جبران نماید، ما از غسل وکفن رفیق شما فراغت یافتیم، شما برای دفن او برخیزید، زیرا که او مقامش نزد سرور شما از همه تان گرامی تر است. سپس از چشم ما غایب شد وما با گریه بر جنازه احمد بن اسحاق حاضر شدیم وحق او را ادا کردیم ومراسم او را به پایان رساندیم، خدا رحمتش کند(30).
2- حدیثی است که ثقفه الاسلام کلینی در کافی آورده که امام صادق (علیه السلام) فرمود: آیا گمان می کنید که هر یک از ما به هرکس دلمان بخواهد می تواند وصیت کند؟ نه به خدا قسم، بلکه امامت عهد وپیمانی است از طرف خدا ورسولش برای مردی پس از مردی دیگر تا امر به صاحبش برسد(31).
چون این مطلب را دانستی، باید گفت که امامت مولی وسید ما حجة بن الحسن العسکری صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به هر دو راه (نص ومعجزه) به وسیله روایات متواتره ثابت است که در دو فصل قسمتی از آن را می آوریم تا این کتاب از دلیل خالی نباشد.
فصل اول: قسمتی از احادیث متواتره که به طور خاص بر امامت آن حضرت (علیه السلام) دلالت دارد.
1- روایت صحیحی است که ثقة الاسلام کلینی در کتاب کافی از حضرت امام جواد (علیه السلام) آورده است که فرمود: امیر المؤمنین (علیه السلام) همراه حسن بن علی (علیه السلام) در حالی که به دست سلمان تکیه کرده بود، وارد مسجد الحرام شدند ونشستند که ناگاه مردی خوش قیافه وخوش لباس آمد وبر امیر مؤمنان علی (علیه السلام) سلام کرد وخدمت آن حضرت نشست. آن بزرگوار جواب سلام او را دادند. سپس گفت: یا امیر المؤمنین (علیه السلام)! من سه مسأله از تو می پرسم، اگر پاسخ آن ها را دادی خواهم دانست که این مردم در کار تو خلافی بزرگ مرتکب شده اند که در دنیا وآخرت مسؤول آنند وگرنه می فهمم که تو با آنان مساوی وهیچ امتیازی بر ایشان نداری.
امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمود: هرچه می خواهی سؤال کن. عرضه داشت: بگو ببینم! الف) وقتی انسان می خوابد روحش به کجا می رود؟ ب) فراموشی ویادآوری چگونه به انسان دست می دهد؟ ج) چطور می شود که فرزندان انسان به عموها یا دایی های خود شباهت می یابند؟
پس امیر مؤمنان (علیه السلام) روی به امام حسن (علیه السلام) کرده فرمود: جوابش را بده. امام مجتبی (علیه السلام) جوابش را داد. آن مرد گفت: من شهادت می دهم که جز الله خدایی نیست وهمیشه بر آن گواه بوده ام وگواهی می دهم که محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) رسول خداست وهمیشه بر آن شاهد بوده ام. وشهادت می دهم که تو وصی رسول خدا وقائم به حجت او هستی. - وبه امیر مؤمنان اشاره کرد - وگواهم که تو جانشین وقائم به حجت او هستی - وبه امام حسن (علیه السلام) اشاره کرد - وگواهم که حسین بن علی (علیه السلام) وصی برادر خود وقائم به حجت اوست بعد از او، وعلی بن الحسین (علیه السلام) قائم به امامت حسین است بعد از او، ومحمد بن علی (علیه السلام) قائم به امامت علی بن الحسین است وجعفر بن محمد (علیه السلام) قائم به امامت محمد است، وموسی بن جعفر (علیه السلام) که قائم به امامت جعفر بن محمد است وعلی بن موسی (علیه السلام) که قائم به امامت موسی بن جعفر است ومحمد بن علی (علیه السلام) که قائم به امامت علی بن موسی است وعلی بن محمد (علیه السلام) که قائم به امامت محمد بن علی (علیه السلام) است وحسن بن علی (علیه السلام) که قائم به امامت علی بن محمد است وگواهی می دهم به مردی که فرزند حسن است وبه کنیه ونام تعبیر نشود تا این که امر او ظاهر گردد وزمین را از عدالت پر کند چنان که از ظلم وستم پر شده باشد. درود ورحمت وبرکت خدا بر تو باد ای امیر المؤمنان!
سپس برخاست ورفت، امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمود: ای ابومحمد! در پی این مرد برو ببین کجا می رود. حسن بن علی (علیه السلام) رفت وبرگشت وگفت: جز این نبود که پای خود را از مسجد بیرون گذاشت ومن ندانستم به کجای زمین خدا رفت. امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمود: ابومحمد او را می شناسی؟ امام حسن (علیه السلام) گفت: خدا ورسولش وامیر مؤمنان داناترند. فرمود: او خضر (علیه السلام) بود(32).
2- روایتی است که شیخ صدوق فقیه سدید ابو جعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی در کتاب اکمال الدین واتمام النعمه به سندی همچون صحیح بنابر بعضی وجود به نقل از یونس بن عبد الرحمن آورده است که گفت: به محضر امام هفتم موسی بن جعفر (علیه السلام) مشرف شدم وعرضه داشتم: یابن رسول الله! آیا تو قائم به حق هستی؟ فرمود: من نیز قائم به حق هستم، ولی آن قائم که زمین را از دشمنان خدای -(عزّ وجلّ)- پاک کند وآن را پر از عدالت نماید همچنان که از جور وستم پرشده باشد، پنجمین فرزند من است که غیبتی طولانی دارد، زیرا که بر جان خود می ترسد، در این مدت (که او از نظر غایب است) عده ای از حق برگشته وعده ای دیگر ثابت قدم می مانند، سپس فرمود: خوشا به حال شیعیان ما که در غیبت قائم ما به رشته ولایت ما چسبیده وبه دوستی ما ثابت واستوار ماند واز دشمنان ما بیزار بوده باشند، آنان از مایند وما از آنان هستیم که البته ما را به امامت پسندیده اند وما هم ایشان را به شیعه بودن پسندیده ایم. خوشا به حالشان باز هم خوشا به حالشان، به خدا که ایشان روز قیامت در درجات ما خواهند بود(33).
3- ودر کتاب الخرایج آمده: محمد بن مسلم گوید: خدمت امام ابو عبد الله صادق (علیه السلام) شرفیاب بودم، معلی بن خنیس گریه کنان وارد شد، حضرت فرمود: چرا گریه می کنی؟ گفت: بیرون خانه شما کسانی هستند که می پندارند شما را بر ما فضیلتی نیست وشما وآن ها یکسان هستید.
حضرت صادق (علیه السلام) کمی ساکت ماند، سپس دستور داد که طبقی خرما بیاورند، آن گاه یک دانه خرما برگرفت وآن را دو نیم کرد، سپس آن خرما را تناول فرمود وهسته اش را در زمین کاشت، پس آهسته رشد کرد وخرمای نارس داد، حضرت از آن برگرفت وتناول کرد، آن گاه پوست نوشته ای از آن برآورد وبه معلی داد وفرمود: بخوان! در آن نوشته شده بود: بسم الله الرحمن الرحیم لا اله الا الله محمد رسول الله علی المرتضی والحسن والحسین وعلی بن الحسین و... نام یک به یک امامان تا امام حسن عسکری وفرزندش (مهدی) (علیه السلام) در آن بود(34).
4- شیخ صدوق به روایت صحیح از ریان بن الصلت آورده است که گفت: به حضرت امام رضا (علیه السلام) عرضه داشتم: شما صاحب امر هستید؟ فرمود: من نیز صاحب امر (امامت) هستم، ولی نه آن صاحب امری که زمین را از عدل پر کند همان طور که پر شده باشد از جور وستم، وچگونه او باشم وحال آنکه می بینی که بدنم ضعیف است! امام قائم (علیه السلام) آن است که وقتی ظهور نماید سن پیران وسیمای جوانان دارد، به قدری بدنش نیرومند است که اگر به بزرگ ترین درخت دست اندازد آن را از جای برکند، واگر در میان کوه ها فریاد برآورد سنگ های آن ها فرو ریزد، عصای موسی وانگشتری سلیمان (علیه السلام) با اوست، او چهارمین فرزند من است که خداوند او را هر قدر که مشیتش تعلق گیرد در پشت پرده غیب مستور می سازد، سپس او را آشکار می گرداند تا زمین را از عدل وداد پر کند چنان که از ستم وبیداد پر شده باشد(35).
5- شیخ صدوق نیز در حدیث صحیحی از ابوهاشم داوود بن القاسم جعفری آورده است که گفت: از حضرت ابوالحسن صاحب العسکر (امام هادی) (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: جانشین من بعد از من فرزندم حسن است، ولی شما چه حالی خواهید داشت در جانشین پس از او؟ عرض کردم: چطور مگر قربانت گردم؟ فرمود: زیرا که نه او را می بیند ونه روا است که اسمش را ببرید. پس چطور او را یاد کنیم؟ فرمود: بگویید: الحجه من آل محمد (علیه السلام)؛ یعنی (حجت آل محمد صلی الله علیهم اجمعین)(36).
6- همچنین شیخ صدوق در خبر صحیحی از جناب عثمان بن سعید عمری - که روانش گرامی باد - روایت آورد که گفت: در محضر ابومحمد حسن بن علی (امام عسکری) (علیه السلام) بودم از آن بزرگوار سؤال شد از خبری که از پدرانش روایت شده که: زمین از حجت الهی بر مخلوق خالی نخواهد ماند تا روز قیامت وهرکه بمیرد در حالی که امام زمانش را نشناخته باشد به مرگ جاهلیت مرده است فرمود: البته درست است وحق، همان طور که روز حق است. عرض شد: یابن رسول الله! امام وحجت بعد از شما کیست؟ فرمود: فرزند من محمد که امام وحجت بعد از من است، هرکه بمیرد واو را نشناسد به مردن جاهلیت مرده است. وبدانید که او را غیبتی طولانی است که افراد نادان در آن سرگردان شوند وبه هلاکت افتند، ووقت گزران نسبت به آن دروغ می گویند. سپس خروج خواهد کرد. گویا می بینیم پرچم های سپیدی که در نجف کوفه بالای سرش به اهتراز است.
می گوییم: ثقه جلیل شیخ علی بن محمد بن علی الخزاز قمی (رحمة الله) در کتاب کفایه الاثر فی النص علی الائمه الاثنی عشر، یکصد وهفتاد حدیث از طریق شیعه وسنی روایت کرده که همه آن ها به امامت حضرت قائم منتظر (علیه السلام) تصریح دارد. ما نیز بعضی از آن را در سایر ابواب کتاب خواهیم آورد.
فصل دوم: در بیان مقدار کمی از معجزات وکرامات متواتر مولا صاحب الزمان (علیه السلام)
1- روایتی است که شیخ صدوق از محمد بن عثمان عمری نقل کرده که گفت: هنگامی که حضرت مهدی (علیه السلام) متولد شد، نوری از بالای سرش تا بر فراز آسمان درخشید، سپس روی بر زمین نهاد وبرای پروردگارش - تعالی ذکره - به سجده افتاد وبعد سر برداشت در حالی که می گفت: شهد الله انه لا اله الا هو والملائکه واولوا العلم(37)؛ خداوند به یکتایی خود شهادت دهد، وفرشتگان ودانشمندان نیز به یکتایی او گواهند.
2- روایت شده است که: وقتی آن حضرت متولد شد، پرندگان سفیدی از آسمان فرود آمدند وبال های خود را بر سر وصورت وسایر اعضای بدنش کشیدند، سپس به آسمان پرواز کردند، آن گاه حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمود: آن ها فرشتگان بودند که برای تبرک به این نوزاد فرود آمدند وهرگاه این فرزند ظهور کند آن ها یاران اویند.
این حدیث را شیخ صدوق در کتاب کمال الدین آورده است(38).
3- در خبر صحیحی از محمد بن شاذان بن نعیم آمده که در نیشابور نقل کرده است که: مقدار پانصد درهم بیست درهم کم از مال حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نزد من جمع شد که خوش نداشتم آن را ناقص بفرستم، لذا بیست درهم کسری را از مال خودم تکمیل کردم وپانصد درهم را نزد محمد بن جعفر فرستادم، ولی ننوشتم که بیست درهم از من است. پس محمد بن جعفر قبض آن را از ناحیه مقدسه قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برایم فرستاد که در آن نوشته شده بود: پانصد درهم که بیست درهمش از خودت بود رسید.
می گویم: همین روایت را در کافی از علی بن محمد از محمد بن علی بن شاذان نیشابوری با مختصر تفاوت نقل کرده است(39).
4- همچنین در خبر صحیحی از محمد بن هارون روایت کرده که گفت: پانصد دینار از مال حضرت قائم (علیه السلام) بر عهده من بود، شبی از شب ها که طوفان وتاریکی شدید وبغداد را فرا گرفته بود. در بغداد بودم وبه خاطر وامی که بر عهده داشتم سخت هراسان شدم وبا خود گفتم: چند دکان دارم که آن ها را پانصد وسی دینار خریده ام ولی آن ها را به پانصد دینار به حضرت قائم (علیه السلام) واگذار می کنم. وی گفت: پس از آن شخصی به سراغم آمد وآن دکان ها را به حساب آن حضرت از من تحویل گرفت، در صورتی که به حضرتش ننوشته وبه هیچ کس آن راز را نگفته بودم وحتی بر زبانم هم جاری نشده بود(40).
5- روایتی است از علی بن محمد سمیری (یا سمری) نقل شده این که: به محضر مقدس قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نامه نوشت ودرخواست کفن کرد. جواب آمد که: در سال هشتاد یا هشتاد ویکم به آن نیازمند خواهی شد. پس در همان وقتی که آن حضرت برایش تعیین کرده بود وفات یافت ویک ماه پیش از فوتش کفن برایش فرستاده شد.
این روایت در کمال الدین آمده است(41).
می گویم: واز جمله معجزات آشکار آن حضرت (علیه السلام)، حصول خواسته های مردم است که با افکندن عریضه حاجت در چاه آب یا جاری انجام می پذیرد واین امر کاملاً دیده می شود مجرب است وما آن را در خاتمه کتاب خواهیم آورد ان شاء الله تعالی.
خواننده عزیز! اگر بخواهی بر معجزات آن حضرت مطلع شوی، به کتاب هایی که برای این منظور فراهم شده مراجعه کن تا بیشتر استفاده کنی. از جمله کتاب ها، کمال الدین شیخ صدوف، وکتاب خرایج شیخ سعید بن هبة الله وبحار الانوار فاضل کامل مولانا محمد باقر مجلسی والنجم الثاقب عالم کامل میرزا حسین نوری - که خداوند زحمات همگی آنان را بپذیرد وپاداش های بسیار به ایشان عطا فرماید - را می توان نام برد.
من اگر بیش از این مقدار در این زمینه عنان سخن را رها سازم، از کار اصلی ام باز می مانم. لذا به همین مختصر بسنده می کنم که: در خانه اگر کس است یک حرف بس است.
بخش سوم: قسمتی از حقوق ومراحم آن حضرت نسبت به ما
حقوق آن بزرگوار بر ما بسیار والطاف ومراحمش بیرون از شمار است، بلکه همچون دریای خروشان ومواجی است که غواصی در آن نتوانم کرد، به مقدار کف دستی از آن بر می گیرم ودر پی تقرب به درگاهش ره می پویم، وتوفیق از خداست وبس، بر او توکل دارم وبه سوی او روی آورم.
اول: حق وجود وهستی:
خداوند به برکت وجود آن حضرت (علیه السلام) تو وهر موجودی را آفرید واگر او نبود کس نبود، بلکه اگر او نبود نه زمین وجود می یافت ونه فلک، بر این معنی روایاتی دلالت دارد از جمله:
1- از توقیعات شریفه آن حضرت در کتاب الاحتجاج آمده است که فرمود: ونحن صنائع ربنا والخلق بعد صائعنا...(42).
البته معنی این سخن بر دو وجه وارد است: یکی همان است که در توقیع دیگری در همان کتاب آمده: جماعتی از شیعیان اختلاف کردند در این که آیا خداوند، آفرینش وروزی دادن مخلوق را به ائمه (علیهم السلام) واگذار کرده؟ پس عده ای گفتند: این محال است، زیرا که اجسام را کسی جز خدای نمی تواند خلق کند. ولی عده ای دیگر گفتند: این محال است، زیرا که اجسام را کسی جز خدای نمی تواند خلق کند. ولی عده ای دیگر گفتند: خداوند قدرت خلق را به ائمه (علیهم السلام) واگذار نموده است وآنان آفریده وروزی بخشیده اند ودر این مسأله اختلاف شدیدی بین آن ها درگرفت، تا این که شخصی پیشنهاد کرد که چرا به سراغ ابو جعفر محمد بن عثمان نمی روید که از او سؤال کنید تا حق را برای شما آشکار سازد؟ چون که راه به سوی امام زمان (علیه السلام) اوست، همه به این معنی راضی شدند ونامه ای به ابو جعفر نوشتند. در آن نامه مسأله را توضیح دادند، پس از طرف امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) توقیع آمد که: خداوند تعالی خود اجسام را آفریده وروزی ها را تقسیم کرد، زیرا که نه جسم است ونه در جسمی حلول کرده، هیچ چیز مثل او نیست واوست شنوای بینا، واما امامان؛ از خداوند تعالی درخواست می کنند واو را می آفریند واو روزی می دهد به خاطر اجابت درخواست آن ها وتعظیم حق ایشان(43).
حاصل این وجه این که: امام زمان وپدران بزرگوارش (علیه السلام) واسطه هستند در رساندن فیض های الهی به سایر مخلوقات وبه همین معنی در دعای ندبه اشاره شده که: این السیی المتصل بین الارض والسماء؛ کجاست آن وسیله ای که فیوضات آسمان را به اهل زمین می رساند؟ البته نسبت دادن فعل به سبب وواسطه در لغت وعرف بسیار است.
وجه دوم این که: مقصود از آفرینش تمام آنچه خداوند متعال آفریده، آن حضرت وپدران طاهرینش می باشند، یعنی این ها علت غایی آفرینش هستند وآنچه هست به خاطر این ها آفریده شده است.
موید این وجه روایتی است که از امیر المؤمنین علی (علیه السلام) آمده: نحن صنائع ربنا والخلق بعد صنائع لنا(44) واحادیث فراوانی بر این معنی دلالت دارد، از جمله:
روایت مستندی است که شیخ صدوق در کتاب کمال الدین از حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام)، از پدرش موسی بن جعفر بن محمد، از پدرش محمد بن علی، از پدرش علی بن الحسین، از پدرش حسن بن علی، از پدرش علی بن ابی طالب (علیه السلام) آورده است که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: خداوند مخلوقی از من بهتر نیافریده وآفریده ای نیست که نزد او گرامی تر از من باشد.
علی (علیه السلام) فرماید: عرض کردم: یا رسول الله! تو بهتری یا جبرئیل؟ فرمود: یا علی! خداوند تبارک وتعالی پیغمبران مرسل را بر فرشتگان مقرب خویش برتری داده ومرا بر همه پیغمبران ومرسلین برتری بخشیده. وای علی! بعد از من برتری از آن تو وامامان بعد از توست، زیرا که فرشتگان خدمتگزار ما ودوستان ما هستند. ای علی! آنان که عرش خدا را حمل نموده ویا اطراف آنند، تسبیح به حمد پروردگارشان گویند وبرای آنان که به ولایت ما گرویدند، طلب آمرزش کنند. ای علی اگر ما نبودیم خداوند آدم وحوا وبهشت ودوزخ وآسمان وزمین را نمی آفرید، چگونه ما از فرشتگان برتر نباشیم وحال آن که در توحید وخداشناسی پیشی گرفتیم، ودر معرفت وتسبیح وتقدیس وتهلیل پروردگارشان -(عزّ وجلّ)- بر آن ها سبقت جستیم، زیرا که نخستین چیزی که خداوند آفرید ارواح ما بود، خداوند ما را به توحید وتمجید خود گویا ساخت، سپس فرشتکان را آفرید وچون ارواح ما را یک روح مشاهده کردند امور ما را عظیم شمردند، پس ما تسبیح گفتیم تا فرشتگان بدانند که ما هم مخلوق هستیم وآفریدگار از صفات ما منزه است، از تسبیح ما ملائکه نیز تسبیح گفتند وخدا را از صفات ما منزه دانستند، وچون عظمت مقام ما را مشاهده کردند، ما تهلیل گفتیم تا ملائکه بدانند که الهی به جز الله نیست، پس هنگامی که بزرگی محل (ومقام) ما را دیدند، خداوند را تکبیر گفتیم تا بدانند که خدا بزرگ تر از آن است که درک شود وموقعیت او عظیم است، وما خدایانی نیستیم که واجب باشد در عرض خدا، یا در مرتبه پایین تری عبادت شویم. پس هنگامی که قدرت وقوه ما را دیدند، گفتیم: لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم؛ یعنی هیچ توان ونیرویی جز به خداوند بلند مرتبه بزرگ نیست - تا بدانند که هیچ نیرو وقدرتی نیست جز از ناحیه خداوند، وچون نعمتی را که خداوند به ما داده وطاعت ما را واجب فرموده، مشاهده کردند، الحمدلله گفتیم تا بدانند که حقوق خداوند متعال بر ما از جهت نعمت هایی که به ما ارزانی داشته است چه می باشد - پس فرشتگان نیز الحمدلله گفتند. بنابراین فرشتگان به وسیله ما به معرفت وتسبیح وتهلیل وتمجید خداوند متعال راهنمایی شدند. سپس وقتی خداوند متعال آدم را آفرید، ما را در پشت او سپرد وبه فرشتگان دستور فرمود تا به خاطر تعظیم واحترام ما که در پشت آدم بودیم برای او سجده کنند، در واقع سجده آن ها بندگی خداوند واحترام واطاعت آدم بود که ما در پشتش بودیم، وچگونه از ملائکه افضل نباشیم وحال آن که همه آن ها برای آدم سجده کردند، وهنگامی که مرا به آسمان ها بردند، جبرئیل فصول اذان را به دو به دو ادا کرد ودو به دو اقامه گفت. سپس گفت: ای محمد! جلو بایست (برای نماز). گفتم: ای جبرئیل بر تو پیشی بگیرم؟ گفت: آری زیرا که خدای تبارک وتعالی پیغمبرانش را بر همه فرشتگان برتری داده وتو را به خصوص برتری بخشیده است. من جلو ایستادم وبرای آنان اقامه نماز کردم وبه این کار فخر فروشی ندارم، وچون به حجاب های نور رسیدم، جبرئیل به من گفت: پیش برو. اما خودش همان جا ماند. گفتم: ای جبرئیل! در چنین جایی از من جداً می شوی؟ گفت: خداوند به من دستور داده که از این جا فراتر نروم که اگر از آن بگذرم پرهایم بسوزد؛ زیرا که از حدود پروردگارم تجاوز کرده ام.
پس خداوند مرا به طور ناگفتنی در نور فرو برد وتا آنجا که خدا خواسته بود ودر ملکوتش منتهی شدم. آن گاه ندا رسید: یا محمد! گفتم: لبیک ربی وسعد یک تبارکت وتعالیت. باز ندا شدم: یا محمد! تو بنده من هستی ومن پروردگار توام، مرا عبادت کن وبر من توکل نمای؛ زیرا که تو نور من در بندگانم ورسول من در مخلوقاتم وحجت من در آفریدگانم می باشی، بهشتم را برای کسی که از تو پیروی کند آفریدم ودوزخم را برای آن کس که نافرمانیت نماید قرار دادم؛ وکرامت خود را برای اوصیای تو واجب نمودم وثوابم را برای پیروان تو لازم ساختم.
گفتم: پروردگارا آنان اوصیای پس از منند؟ ندا رسید: ای محمد! آنان بعد از تو اولیا واحبا واصفیا وحجج من هستند واوصیا وخلفای تو وبهترین خلق بعد از تو می باشند. قسم به عزت جلالم که دینم را به وسیله ایشان ظاهر می کنم وکلمه ام را به وجود آنان بلند می نمایم وزمین را به آخرین ایشان از دشمنانم پاک می کنم ومشارق ومغارب زمین را ملک او وبادها را در تصرف وتسخیر او قرار می دهم، وگردن های سخت را برای او رام می گردانم واو را بر وسائل پیروزی مسلط می گردانم وبا لشکریانم کمکش می کنم وبا فرشتگانم مددش می رسانم تا دعوت مرا بلند وخلق مرا بر توحید من جمع سازد. سپس ملک او را استمرار دهم وحکومتش را به دست توانای خود دست به دست تا روز قیامت ادامه دهم.
والحمد لله رب العالمین والصلاه علی نبینا وآله الطیبین الطاهرین وسلم تسلیما(45).
دوم: حق بقاء در دنیا:
باید توجه داشته باشی که اگر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نبود، یک ساعت هم زنده نمی ماندی وبلکه هیچ چیز در این دنیا برقرار نمی بود، دلیل بر این معنی روایتی است که ثقه الاسلام کلینی در کافی به سند صحیحی از حسن بن علی الوشاء آورده است که گفت: از حضرت ابوالحسن امام رضا (علیه السلام) پرسیدم که: آیا زمین به غیر امام باقی می ماند؟ فرمود: نه. گفتم: این طور روایت کرده اند که در حالی زمین (بدون امام) باقی بماند که خداوند بر بندگان خشم گرفته باشد؟ فرمود: خیر، باقی نماند، در این صورت درهم فرو ریزد(46).
2- در روایت دیگری از حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) آمده است: اگر زمین بدون امام بماند، از هم می پاشد(47).
3- شیخ صدوق در کتاب کمال الدین به سند قوی مثل صحیح یا صحیح - بنابر قول صحیح - از ابوحمزه ثمالی از حضرت جعفر بن محمد صادق از پدرش از پدرانش (علیه السلام) روایت کرده که: پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: جبرئیل از پروردگار عالم جل جلاله برایم نقل کرد که فرمود: هر آن که بداند که جز من هیچ خدایی نیست ومحمد بنده ورسول من وعلی بن ابی طالب خلیفه من وامامان از فرزندان او حجت های من می باشند. به رحمت خود، او را به بهشت داخل نمایم وبه عفو وبخشش از آتش نجاتش می دهم واو را در پناه خود جای خواهم داد وکرامت خود را برای او واجب ونعمتم را بر وی تمام نمایم؛ واگر درخواستی داشته باشد بر آورده سازم؛ واگر سکوت کند (با رحمت ونعمت) آغاز کنم اگر بدی کند او را رحم نماید واگر از من فرار کند او را فراخوانم واگر (پس از اعراض) به سوی من بازگردد او را بپذیرم واگر در خانه ام را بکوبد به رویش بگشایم. وهرکس شهادت به لا اله الا الله بدهد، یا آن را شهادت بدهد اما نپذیرد که علی بن ابی طالب (علیه السلام) خلیفه من است، یا به آن اعتراف کند ولی نپذیرد که علی بن ابی طالب (علیه السلام) خلیفه من است، یا به آن اعتراف کند ولی نپذیرد که امامان از فرزندان او حجت های منند، نعمت مرا انکار کرده وعظمت مرا کوچک شمرده وبه آیات وکتب کفر ورزیده است. اگر مرا قصد کند او را باز دارم واگر درخواستی داشته باشد محرومش نمایم، واگر مرا فرا خواند ترتیب اثر ندهم، واگر دعا کند اجابت ننمایم، واگر به من امید بندد نومیدش کنم، این جزایی است که از من به او می رسد ومن به بندگانم ظلم نمی کنم.
در این هنگام جابر بن عبد الله انصاری برخاست وعرضه داشت: یا رسول الله! امامان از فرزندان علی بن ابی طالب کیانند؟ فرمود: حسن وحسین دو سید جوانان اهل بهشت، سپس سید العابدین زمانش علی بن الحسین، سپس باقر محمد بن علی - که ای جابر تو البته او را درک خواهی کرد پس هرگاه او را دیدی سلام مرا به او برسان - سپس صادق جعفر بن محمد، سپس کاظم موسی بن جعفر، سپس رضا علی بن موسی، سپس تقی محمد بن علی، سپس نقی علی بن محمد، سپس زکی حسن بن علی، سپس فرزندش قائم به حق، مهدی امت من که زمین را از عدل وداد پر کند همان طور که از ظلم وستم پر شده باشد. ای جابر! آنان خلفا واوصیا واولاد وعترت منند، هر آن که آنان را اطاعت کند مرا اطاعت کرده وهرکه ایشان را معصیت کند مرا معصیت نموده، وهر آن که منکر یکی یا همه ایشان گردد مرا منکر شده، خداوند آسمان را به آن ها نگه داشته تا بر زمین خراب نشود وزمین را حفظ کرده تا اهلش را نلرزاند(48).
و در غیبت نعمانی از امام صادق (علیه السلام) از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) آمده است که فرمود: وبدانید که زمین از حجت الهی خالی نمی ماند ولیکن خداوند چشم باطن بندگانش را از شناختن امام کور می کند! خاطر ظلم وستم واسراف آنان بر خودشان واگر زمین یک ساعت از حجت الهی خالی بماند اهلش را فرو می برد(49).
و اخبار در این باره بسیار زیاد است.
سوم: حق قرابت وخویشاوندی پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم):
در سوره حمعسق (شوری) آمده: ﴿قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی﴾ (سوره شوری: 23)؛ بگو که من از شما بر تبلیغ رسالت توقع مزدی ندارم جز این که در مورد خویشاوندانم مودت ورزید.
از حضرت ابو جعفر امام محمد باقر (علیه السلام) روایت شده که منظور از (القربی) در این آیه امامان هستند(50).
و در حدیث ندای حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هنگام ظهورش آمده است: واز شما می خواهم شما را به خدا وحق رسول خدا وحق خودم بر شما - که مرا بر شما حق قرابت وخویشاوندی پیغمبر هست -(51).
چهارم وپنجم: حق منعم بر متنعم وحق واسطه نعمت:
در روایتی از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده: هر آن که نسبت به شما نیکی انجام داد، به او پاداش دهید، اگر نمی توانستید برای او دعا کنید تا اطمینان یابید که کار نیک آن شخص را جبران کرده اید.
و این دو حق برای مولایمان حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) جمع شده است، زیرا که تمام بهره ها واستفاده هایی که به مردم می رسد به برکت وجود امام آن زمان است. در زیارت جامعه درباره امامان (علیهم السلام) می خوانیم: واولیاء النعم.
و نیز در کتاب کافی از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: خداوند ما را آفرید وخلقت ما را نیکو قرار داد وما را صورتگری نمود ونیکو صورتگری کرد وما را دیده خود در میان بندگانش قرار داد (تا شاهد وناظر اعمال ورفتار آنان باشیم) وزبان گویای او ودست رحمت ورأفت خود که بر سر بندگانش گسترده است ووجه خود که به وسیله ما به سوی خداوند توجه می شود ودری که (بندگان را به علم وایمان واطاعت او) دلالت کند، وگنج های (علم ومعرفت ورحمت او) در آسمان وزمینش. به برکت ما درخت ها بارور گردیده ومیوه ها رسیده ونهرها جاری شده وباران از آسمان باریده وگیاه از زمین روییده است وبه عبادت ما خداوند عبادت شده است واگر ما نبودیم خداوند پرستش نمی شد(52).
و در کتاب خرایج از حضرت صادق (علیه السلام) آمده که: ای داوود! اگر ما نمی بودیم نه نهرها جاری می شد ونه میوه ها می رسید ونه درخت ها سبز می گشت(53).
و در کافی در حدیث مرفوعی از حضرت ابو جعفر امام باقر (علیه السلام) آمده که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: خداوند آدم را آفرید وزمین را به او واگذار کرد، پس هرچه از آن آدم بود برای رسول خدا است وهرچه برای رسول خدا است از آن ائمه آل محمد (علیه السلام) است(54).
و در حدیث دیگری آمده است: دنیا وهرچه در آن هست از خدای تبارک وتعالی ورسول او وما است، پس هرکه بر چیزی از آن دست یافت، تقوی پیشه کند وحق خداوند (خمس وزکات و...) را ادا نماید وبه برادران ایمانی خود احسان کند، واگر چنین نکند خدا ورسول او وما (خاندان پیغمبر) از او بیزاریم(55).
و در کتاب دارالسلام به نقل از بصائر الدرجات از ابوحمزه ثمالی روایت کرده است که: امام چهارم علی بن الحسین (علیه السلام) به او فرمود: ای ابوحمزه! پیش از طلوع آفتاب هرگز مخواب که برایت خوش ندارم، به تحقیق که خداوند در آن وقت روزی های بندگان را تقسیم می کند وبر دست ما آن ها را جاری می سازد(56).
ششم: حق پدر بر فرزند:
شیعیان از باقیمانده گل خاندان وحی آفریده شده اند، همان طوری که فرزند از پدر به وجود می آید. در کتاب کافی از حضرت رضا (علیه السلام) روایت شده که فرمود: الامام: الانیس الرفیق والوالد الشفیق(57)؛ امام: همدم همراه وپدر مهربان است.
و از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت است که فرمود: من وعلی دو پدر این امت هستیم(58). از حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) روایت شده است که فرمود: خداوند ما را از علیین آفرید وارواح ما را از بلندای آن خلق کرد، وارواح شیعیان ما را از علیین وبدن هایشان را از پایین آن آفرید، از همین روی بین ما وآنان نزدیکی برقرار ودل های ایشان به سوی ما مشتاق است(59).
و از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود: به تحقیق که خداوند ما را از اعلی علیین خلق فرموده ودل های شیعیان ما را از خمیر مایه خلقت ما وتنشان را از پایین تر از آن آفرید، پس دل هایشان در هوای ما است؛ زیرا که از آنچه ما آفریده شدیم آن ها نیز آفریده شده اند(60).
و در کمال الدین از عمر بن صالح السابری روایت شده که گفت: از حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) درباره این آیه ﴿اصلها ثابت وفرعها فی السماء﴾ (سوره ابراهیم: 24)؛ ریشه آن پای برجا وشاخه اش در آسمان است. پرسیدم. فرمود: اصل وریشه آن درخت پاکیزه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وشاخه آن امیر المؤمنین (علیه السلام) است وحسن وحسین (علیه السلام) میوه آن هستند، ونه تن از فرزندان حسین شاخه های کوچک تر آنند وشیعه برگ های آن درخت می باشند، به خدا که وقتی یکی از آن ها (شیعیان) می میرد، یکی از برگ های آن درخت می افتد(61).
و در بحار به نقل از امالی شیخ طوسی از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت است که فرمود: من درختی هستم که فاطمه شاخه وعلی پیوند وحسن وحسین میوه ودوستانشان از امت من برگ های آن درخت می باشند(62).
البته روایات در این باره زیاد است که در کافی وبرهان وغیر این ها آمده، ولی ما از ترس اطاعه سخن وملالت خوانندگان از ذکر همه آن ها خودداری کردیم که دانا را اشاره بس است. وچه خوش گفت آن که گفت:
یا حبذا دوحه فی الخلد نابته * * * ما مثلها نبتت فی الخلد من شجر
المصطفی اصلها والفرع فاطمه * * * ثم اللقاح علی سید البشر
والهاشمیان سبطاها لها ثمر * * * والشیعه الورق الملتف بالثمر
هذا مقال رسول الله جاء به * * * اله الروایات فی العالی من الخبر
انی بحبهم ارجو النجاه غدا * * * والفوز مع زمره من احسن الزمر
وه چه بالنده درختی که در خلد برین روییده * * * که مانندش هیچ درختی در بهشت نروییده است.
محمد مصطفی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ریشه آن وساقه اش فاطمه * * * آن گاه پیوندش سرور مردم علی است.
و آن دو هاشمی دو نواده پیغمبر میوه آن درختند * * * وشیعیان برگ هایی که به دور میوه ها پیچیده اند.
این گفتار رسول خدا است که آن را اهل روایت * * * با سندهای عالی در حدیث آورده اند.
من با محبت آنان امید نجات فردای (قیامت) * * * ورستگاری همراه با گروهی از بهترین گروه ها را دارم.
هفتم: حق آقا وارباب بر بنده:
در زیارت جامعه آمده است: والساده الولاه؛ وسروران سرپرست.
و در حدیثی از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) از طریق مخالفین وارد شده: ما فرزندان عبد المطلب سروران اهل بهشت هستیم؛ من وعلی وجعفر وحسن وحسین ومهدی (علیهم السلام).
می گوییم: بیان سیادت وآقایی امامان (علیهم السلام) نسبت به ما، از آنچه گذشت ظاهر وثابت می شود. ومعنی سیادت آن بزرگواران این که: ایشان از خود ما در تمام امور اولی وشایسته تر هستند، چنان که خداوند متعال فرموده: النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم...؛ پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.
و در کفایة الاثر روایت مسندی از حسن بن علی (علیه السلام) آورده که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به علی (علیه السلام) فرمود: من به مؤمنین از خودشان به خودشان اولی وسزاوارترم. سپس تو ای علی از مؤمنین به خودشان سزاوارتری، آن گاه بعد تو حسن سزاوارتر است به مؤمنین از خودشان، وپس از او حسین سزاوارتر است به مؤمنین از خودشان، سپس علی سزاوارتر است به مؤمنین از خودشان، وبعد از او محمد سزاوارتر است به مؤمنین از خودشان، وبعد از او جعفر سزاوارتر است به مؤمنین از خودشان، وبعد از او موسی سزاوارتر است به مؤمنین از خودشان، وبعد از او علی سزاوارتر است به مؤمنین از خودشان،و بعد از او محمد سزاوارتر است به مؤمنین از خودشان، وبعد از او علی سزاوارتر است به مؤمنین از خودشان، وبعد از او حسن سزاوارتر است به مؤمنین از خودشان، وبعد از او حجت بن الحسن سزاوارتر است به مؤمنین از خودشان، امامان نیکوکار، آن ها با حق وحق با آن ها است(63).
نزدیک به همین مضمون در کافی وکمال الدین نیز روایت شده است(64). واز حضرت ابوالحسن موسی (علیه السلام) روایت شده که فرمود: مردم در اطاعت کردن، بردگان ما هستند.
هشتم: حق عالم بر متعلم:
امام زمان وپدران طاهرینش راسخین در علم هستند، چنان که در چند روایت از امام صادق (علیه السلام) آمده، ونیز خداوند متعال دستور فرموده تا مردم هرچه می خواهند از خاندان وحی بپرسند که ایشان (اهل الذکر)اند: ﴿فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون﴾ (سوره انبیاء: 7)؛ پس از اهل ذکر سؤال کنید اگر نمی دانید.
نهم: حق امام بر رعیت:
در کافی به سند خود از ابوحمزه روایت کرده که گفت: از حضرت ابو جعفر امام باقر (علیه السلام) پرسیدم که حق امام بر مردم چیست؟ فرمود: حق او بر آن ها این است که آنچه می گوید نشنوند واو را اطاعت کنند(65).
و در خطبه ای که در روضه کافی از امیر المؤمنین (علیه السلام) روایت شده، آمده است: اما بعد، به تحقیق خداوند متعال برای من بر شما حقی قرار داد به این که مرا ولی امر وسرپرست شما ساخته، ومنزلتی که خداوند - عزذکره - مرا در آن منزلت برتر از شما جای داده...؛ پس مهم ترین چیزی که خداوند از آن حقوق فرض کرده حق والی وزماندار بر رعیت است(66).
این ها گوشه ای از حقوق امام زمان (علیه السلام) بر مردم است وقسمتی از این ها در بخش آینده برای شما روشن خواهد شد. ان شاء الله تعالی.
بخش چهارم: ویژگی ها وجهاتی که در امام زمان (عجّل الله فرجه) هست ومایه لزوم دعا برای آن جناب است
اموری در این جا بیان می شود که اگر یکی از آن ها در شخصی یافت گردد بر ما واجب ولازم است که برای او دعا کنیم، به حکم عقل یا شرع یا فطرت انسانی؛ بلکه از روی سرشت حیوانی. در صورتی که تمام این امور در وجود مقدس امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) جمع است. من قسمتی از این امور را به ترتیب حروف الفبایی می آوردم واز درگاه خداوند آسمان وزمین خواستارم که مرا یاری فرماید واز پیران وغلامان حضرت خاتم الاوصیاء وپدران بزرگوارش قرار دهد که البته او دعا را مستجاب می کند.
حروف الف:
1- ایمان به خداوند:
شایسته است که مؤمن برای مؤمنین دعا کند که هم کیش وهم عقیده او هستند، واین مطلب به حکم عقل وشرع ثابت است. (پس دعا کردن برای آن بزرگوار که سالار مؤمنین است بر ما لازم می باشد).
چنان که در کافی حدیث مسندی از حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) آمده است که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: هیچ مؤمنی برای مرد یا زن مؤمنی دعا نکند مگر آن که خداوند متعال آنچه که او برای آن ها خواسته است، مانند آن را به سوی او برگرداند، از طرف هر مرد یا زن مؤمنی که از اول روزگار تا روز قیامت آمده یا خواهد آمد. وبسا باشد که روز قیامت بنده مؤمنی را دستور دهند تا به آتش افکنده شود واو را می کشد تا به دوزخ ببرند، ولی مؤمنین ومؤمنات عرضه می دارند: پروردگارا! این همان شخصی است که برای ما دعا می کرد شفاعت ما را درباره او بپذیر. پس خداوند شفاعت آن ها را درباره او قبول می فرماید واو نجات می یابد(67).
در همان کتاب از عیسی بن ابی منصور روایت است که گفت: من وابن ابی یعفور وعبد الله بن طلحه خدمت امام ابو عبد الله صادق (علیه السلام) بودیم که آن حضرت خود آغاز سخن کرد وچنین فرمود: ای پسر ابی یعفور! رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرموده: شش خصلت است که در هرکه باشد در پیشگاه خداوند وطرف راست (عرش) او خواهد بود. ابن ابی یعفور عرضه داشت: فدایت شوم، آن ها چیست؟ فرمود: فرد مسلمان برای برادر دینی خود بخواهد آنچه برای عزیزترین خاندانش می خواهد، وبد بدارد آنچه برای عزیزترین خاندانش بد می دارد، وبا پاکی وخلوص با او دوستی کند. ابن ابی یعفور گریه کرد وگفت: به چه صورتی با او به پاکی وخلوص دوستی کند؟ فرمود: ای پسر ابی یعفور! اگر در دل او اینقدر منزلت داشته باشد که خوبی وبدی را برای او بسان عزیزترین کسان خود بخواهد، انگیزه ای خواهد شد تا در غم وشادی او شریک باشد که در خوشحالی او شاد ودر اندوهش اندوهگین می شود واگر چیزی که مایه فرج وگشایش کار او است در اختیار داشته باشد، حاجت او را بر می آورد وگرنه برایش دعا می کند.
سپس امام صادق (علیه السلام) فرمود: سه تا مربوط به شما است (همان ها که گذشت) وسه تا مربوط به ما است. این که فضلیت ما را بشناسید ودنبال ما گام بردارید ومنتظر عاقبت امر وبرنامه (حکومت) ما باشید، که هرکس چنین بود، در پیشگاه خداوند -(عزّ وجلّ)- خواهد بود وکسانی که در مراتب پایین تر هستند از نور ایشان استفاده می کنند. اما کسانی که در طرف راست (عرش) الهی هستند اگر کسانی که در درجه پایین تر هستند، آن ها را بنگرد زندگی برایشان تلخ وناگوار می شود، زیرا بر درجه آن ها غبطه می خورند.
ابن ابی یعفور پرسید: چگونه است که نمی شود آن را دید با این که در طرف راست (عرش) خداوند هستند؟ فرمود: ای ابن ابی یعفور! چون که آن ها در حجابی از نور الهی هستند (چشم ها از دیدنشان عاجز است) مگر این به تو نرسیده است که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بارها می فرمود: به راستی که خداوند را در سمت راست عرش در پیشگاه الهی در جناح راست او مخلوقاتی است که چهره شان از برف سفیدتر واز آفتاب هنگام ظهر تابان تر است. می پرسند که اینان چه کسانی هستند؟ جواب می رسد: این ها افرادی هستند که در حلال خدا با یکدیگر دوستی ورزیده اند(68).
2- امر به معروف:
در بحث نهی از منکر مطلب مناسبی در این زمینه خواهد آمد، ان شاء الله تعالی.
3- اجابت دعای ما به برکت آن حضرت (علیه السلام):
بدان که از جمله نعمت های بزرگ خداوند متعال بر ما این است که به ما اجازه داده تا او را بخوانیم ودعا کنیم وحاجت های خود را از او بخواهیم وخداوند متعال به لطف وکرمش دعای ما را مستجاب می فرماید. وچون در جای خود ثابت است که تمام نعمت های الهی به برکت وجود امام زمانمان به ما می رسد ونیز پر واضح است که اجابت دعا از بهترین نعمت هاست، بلکه مهم ترین نعمت است. زیرا که به وسیله این نعمت به نعمت های دیگر دست می یابیم؛ اهمیت حق مولایمان امام زمان (علیه السلام) بر ما روشن می شود، زیرا که وجود آن حضرت وسیله تحقق یافتن این نعمت وموهبت بزرگ از جانب خداوند است، پس بر ما واجب است که با دعا ویا کارهای دیگر جبران این لطف را بنماییم.
و از جمله دلایلی که بر این جهت به طور خصوص دلالت دارد - که وجود امام (علیه السلام) واسطه وسبب مستجاب شدن دعای مردم است - روایتی است که صفار در بصائر الدرجات به سند خود از ابو جعفر امام باقر (علیه السلام) آورده است که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود: آنچه بر تو دیکته می کنم بنویس. علی (علیه السلام) عرضه داشت: ای پیامبر خدا! آیا می ترسی فراموش کنم؟ فرمود: نمی ترسم فراموش کنی، من از خداوند خواسته ام که تو را حفظ کند وفراموشت ننماید، ولی برای شریکانت بنویس. عرضه داشت: شرکای من کیانند؟ فرمود: امامان از فرزندان تو که خداوند به سبب آنان بر امت من باران می فرستد وبه سبب آنان دعای ایشان را مستجاب می کند وبه سبب آنان بلا را از آن دور می سازد وبه سبب آنان رحمت از آسمان نازل می شود این نخستین آنان است - به امام حسن (علیه السلام) اشاره کرد - سپس به امام حسین (علیه السلام) اشاره کرد وفرمود: امامان از فرزندان تواند(69).
4 - احسان به ما:
احسان امام زمان (عجل الله تعالی) به ما نحوه های گوناگون دارد که قسمتی از آن ها را بعد از این اشاره خواهیم کرد، ان شاء الله تعالی. واز جمله آن ها دعا کردن آن حضرت در حق ما ودفع شر دشمنان وبرطرف ساختن محنت ها و... می باشد. خداوند متعال می فرماید: ﴿هل جزاء الاحسان الا الاحسان﴾ (سوره الرحمن: 60)؛ آیا پاداش احسان جز احسان است.
البته احسان به حکم عقل وشرع وفطرت احسانی، انگیزه دعا کردن است که:
احسن الی الناس تستعبد قلوبهم * * * فطا لما استبعد الانسان احسان
به مردم احسان کن که دل هایشان را به بند خواهی کشید بسیار می شود که احسان، انسان را به بردگی می کشاند.
5- اباحه (واجازه تصرف در) حقوقی که از آن حضرت (علیه السلام) در دست ما است:
روایتی است که در کافی از مسمع از امام صادق (علیه السلام) که ضمن حدیثی طولانی آمده، امام صادق (علیه السلام) فرمود: ای ابویسار! به تحقیق که تمام زمین برای ما است وهرچه خداوند از آن برآرد، همه از برای ماست - ابویسار - می گوید: به آن حضرت عرض کردم: پس همه مال را برای شما بیاوریم؟ فرمود: ای ابویسار! البته ما آن را بر تو حلال کردیم ومباح گردانیدیم، پس مال خودت را برگیر وهر آنچه از زمین در دست شیعیان ما هست بر آن ها حلال است تا هنگامی که قائم ما بپاخیزد ومالیات آن را از آنان بگیرد وزمین را در دست ایشان واگذارد. اما آنچه در دست غیر شیعیان است هر سودی که از آن ببرند بر آن ها حرام است وهنگامی که قائم ما بپاخیزد زمین را از دستشان بگیرد وآن ها را به خواری از آن بیرون راند(70).
6- استنصار ویاری خواستن آن حضرت (علیه السلام):
در حرف (ظ) وحرف (ک) در شباهت های آن حضرت به جدش ابو عبد الله الحسین (علیه السلام) حرف (ن) در نداهای آن حضرت مطالب مناسبی خواهد آمد، ان شاء الله تعالی.
7- اغاثه (دادرسی) ستمدیدگان از ما شیعیان:
در توقیعی که آن حضرت به شیخ مفید نوشته اند، آمده: ما نظر خود را از شما بر نمی گیریم (که به حال خود وابمانید) وفراموششان نمی کنیم، اگر چنین نبود گرفتاری ها شما را از پای می انداخت ودشمنان، شما را از بین می بردند(71).
خوش دارم که در این جا جریانی را بیاورم که عالم فاضل ربانی حاج میرزا حسین نوری - که خداوند بر نور ودرجه اش در آخرت بیفزاید - در کتاب جنة الماوی در بیان کسانی که سعادت دیدار حضرت حجت یا دیدن معجزات حضرتش در غیبت کبری نصیبشان شده، آورده است.
میرزا حسین نوری می گوید: عالم جلیل ودانشمند بزرگوار، مجمع الفضائل والفواضل الصفی الوفی شیخ علی رشتی که عالمی نیکوکار وزاهدی پرهیزگار از شاگردان سید سند واستاد اعظم حجة الاسلام میرزای بزرگ شیرازی بود وچون مردم نواحی فارس مکرر شکایت وگلایه داشتند از این عالم وروحانی کاملی ندارند، میرزای شیرازی ایشان را بدانجا فرستاد وپیوسته در میان آن ها با کمال احترام زندگی کرد تا وفات یافت، من با او در سفر وحضر مصاحبت داشته ام، کم تر کسی را در اخلاق وفضل نظیرش دیده ام.
وی گفت: در یکی از سفرها که از زیارت حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) به سوی نجف اشرف از راه فرات باز می گشتم، در کشتی کوچکی که بین کربلا وطویریج بود سوار شدم، از طویریج راه محله ونجف جداً می شود، مسافرین که همه اهل حله بودند به بازیگری وبیعاری ومزاح مشغول شدند، به جز یک نفر که با این که با ایشان بود، احیانا همسفرها بر مذهب او خرده می گرفتند واو را سرزنش می کردند، با کمال متانت نشسته بود وهیچ شوخی نمی کرد ونمی خندید. از این وضع در تعجب بودم تا این که به جایی رسیدیم که آب کم بود وناچار صاحب کشتی ما را بیرون فرستاد. در کنار نهر که می رفتیم، به طور اتفاقی با آن شخص همراه شدم، از او پرسیدم: علت کناره گیری اش از وضع همسفری ها وخرده گیری آن ها در مذهب او چیست؟ گفت: این ها از اهل سنت وخویشاوند منند. پدرم نیز از ایشان است، ولی مادرم از اهل ایمان. من نیز مذهب آن ها را داشتم وبه برکت حضرت حجت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شیعه شدم. از علت ونحوه تشیع او سؤال کردم، جواب داد: اسم من یاقوت وشغلم روغن فروشی کنار پل حله است. در یکی از سال ها برای خریدن روغن از شهر حله بیرون رفتم تا از صحرانشینان روغن وارد کنم. چند منزل رفتم تا آنچه می خواستم خریدم وبه اتفاق عده ای از اهالی حله بازگشتم. در یکی از منزل ها که فرود آمدیم وخوابیدیم، وقتی بیدار شدم، دیدم همه رفته اند ومن در صحرای بی آب وعلفی که درندگان زیادی هم داشت تنها، مانده ام، از آن جا تا نزدیک آبادی چند فرسنگ راه بود، برخاستم وبه راه افتادم، ولی راه را گم کردم ومتحیر ماندم. از طرف دیگر از تشنگی ودرندگان ترسان بودم. درمانده درمانده شدم ودر آن حال به خلفا ومشایخ استغاثه کردم واز آن ها کمک وشفاعت خواستم تا خداوند برایم فرج کند، ولی نتیجه ای نداد.
با خود گفتم: از مادرم شنیده ام که می گفت: ما امام زنده ای داریم که کنیه اش اباصالح است، به فریاد گم شدگان می رسد ودرماندگان وضعیفان را کمک می کند، با خداوند پیمان بستم که به او پناهنده شوم اگر نجاتم داد به مذهب مادرم درآیم. پس او را صدا کردم واستغاثه نمودم که یک مرتبه کسی را دیدم عمامه سبزی بر سر داشت مانند این - وبه علف های کنار نهر اشاره کرد - با من راه می رود، به من دستور داد که به مذهب مادرم در آیم وکلماتی فرمود (که مؤلف کتاب آن ها را فراموش کرده است). وفرمود: به زودی به آبادی ای می رسی که آن جا همه شیعه هستند. گفتم: ای آقای من! شما با من به آن آبادی تشریف نمی آورید؟ فرمود: نه، چون هزار نفر در اطراف بلاد به من پناهنده شده اند، می خواهم آنان را خلاص کنم. سپس از نظرم غایب شد.
کمی راه رفتم به آن آبادی رسیدم، مسافت زیادی تا آن جا بود که همسفرهایم روز بعد به آن جا رسیدند، از آن جا به حله برگشتم وبه نزد سیدالفقهاء سید مهدی قزوینی - که قبرش پرنور باد - رفتم، جریان خودم را با او در میان گذاشتم واز او احکام ومسائل دینی را آموختم، واز او پرسیدم: به چه عملی می شود بار دیگر آن حضرت را ببینم؟ فرمود: چهل شب جمعه به زیارت امام حسین (علیه السلام) برو. من هم شب های جمعه به زیارت حضرت سید الشهداء (علیه السلام) می رفتم. یک نوبت از چهل بار باقی مانده بود، روز پنج شنبه از حله به کربلا رفتم، ولی وقتی به دروازه شهر رسیدم، دیدم مامورین ظالم از مردم گذرنامه می خواهند؛ وخیلی هم سخت می گیرند. من نه گذرنامه داشتم ونه قیمت آن را. چند بار خواستم به طور قاچاق از جمعیت بگذرم، ولی نشد. در همین اثنا حضرت صاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را دیدم که در لباس طلبه های ایرانی با عمامه سفیدی بر سر داخل شهر است، به او استغاثه کردم وکمک خواستم؛ بیرون آمد مرا همراه خود داخل شهر کرد. ودیگر او را ندیدم وبا حسرت وتأسف بر فراقش ماندم(72).
8- امنیت راه ها وشهرها با ظهور آن حضرت (علیه السلام):
در بحار به نقل از ارشاد القلوب دیلمی از حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) روایت کرده است که فرمود: هرگاه حضرت قائم (عجل الله تعالی) قیام کند، به عدالت حکم می کند ودر زمان او ستمگری برچیده می شود، به وسیله آن حضرت امنیت در راه ها برقرار می گردد وزمین برکاتش را بر می آورد وهر حقی به حقدار می رسد(73).
و در حدیث دیگری از آن حضرت درباره ظهور حضرت قائم (عجل الله تعالی) آمده: پیرزن ناتوان از مشرق به قصد سفر به مغرب بیرون می رود، هیچ کس او را خشمگین ننماید(74).
و در خبر دیگری در (تأویل) آیه شریفه: ﴿سیروا فیها لیالی وایاما آمنین﴾ (سوره سباء: 18)؛ در این راه های نزدیک به هم، شب ها وروزهایی با امنیت سیر کنید. آمده است: با قائم ما اهل بیت(75).
9- احیاء وزنده کردن دین خدا واعلای کلمة الله:
در دعای ندبه می خوانیم: این محیی معالم الدین واهله؛ کجاست آن که نشانه ها وآثار دین واهل دین را زنده کند؟ ودر حدیث قدسی که در بخش سابق گذشت آمده است: ودینم را به وسیله او اجرا وبر همه برنامه ها چیره خواهم کرد. ونیز در تفسیر آیه ﴿لیظهره علی الدین کله﴾ (سوره فتح: 38)؛ تا او را بر همه (مجموعه های) دین پیروز گرداند.
آمده است: با ظهور حضرت قائم (علیه السلام) این کار انجام خواهد شد(76).
و در بحار ضمن یک حدیث طولانی از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت شده که فرمود: نهمین آن ها قائم خاندان من ومهدی امت من است، او در اندام وگفتار شبیه ترین مردم به من می باشد. البته بعد از غیبتی طولانی ظاهر خواهد شد، دین خدا را آشکار خواهد کرد، با کمک الهی تایید وحمایت وبه وسیله فرشتگان خداوند یاری خواهد شد. پس زمین را از عدل وداد پر کند چنان که از ستم وبیداد پر شده باشد(77).
نیز در بحار در حدیث مفصلی از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آمده: سپس به سوی کوفه باز خواهد گشت. آن گاه سیصد نفر را به تمامی جاها می فرستد؛ بین شانه وسینه هایشان دست می کشد؛ پس در هیچ قضاوتی در نمی مانند، وهیچ سرزمینی نماند مگر این که در آن بانگ شهادت به لا اله الا الله وحده لا شریک له وان محمدا رسول الله بلند شود(78).
و احادیث در این باره بسیار است، خواستیم فقط اشاره ای کرده باشیم.
10- انتقام آن حضرت (علیه السلام) از دشمنان خدا:
از جمله القاب امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) المنتقم است. ودر کتاب کمال الدین به سند خود از امام صادق (علیه السلام)، از پدران بزرگوارش، از امیر المؤمنین (علیه السلام) روایت کرده است که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: هنگامی که به سوی آسمان (به معراج) برده شدم، پروردگار من به من وحی فرمود که: ای محمد! من نظری به سوی زمین افکندم وتو را از آن اختیار نمودم وپیغمبر ساختم واسم تو را از نام خود برگرفتم که من محمودم وتو محمدی، دوباره بر زمین نظری افکندم؛ علی را از آن برگزیدم؛ او را وصی وخلیفه وشوهر دختر تو قرار دادم وبرای او هم، نامی از نام های خود برگرفتم، پس من علی اعلی هستم واو علی است وفاطمه وحسن وحسین را از نور شما خلق کردم.
آن گاه ولایت آنان را بر فرشتگان عرضه کردم تا هرکه پذیرفت در پیشگاه من از مقربین گردد.
ای محمد! اگر بنده ای از بندگانم آن قدر عبادتم کند تا درمانده شود وبدنش مانند مشک پوسیده گردد، ولی در حالی که منکر ولایت آنان باشد به نزد من آید، او را در بهشتم جای نخواهم داد، ودر زیر عرشم سایه نخواهم بخشید. ای محمد! می خواهی آنان را ببینی؟ عرض کردم: آری پروردگارا! خداوند (عزّ وجلّ) فرمود: سرت را بلند کن. پس سرم را بلند کردم ناگاه انوار علی وفاطمه وحسن وحسین وعلی بن الحسین، ومحمد بن علی، وجعفر بن محمد، وموسی بن جعفر، وعلی بن موسی، ومحمد بن علی، وعلی بن محمد، والحسن بن علی، ومحمد بن الحسن را - که در میان ایشان مانند ستاره درخشانی بپاخاسته بود - مشاهده نمودم.
عرض کردم: پروردگارا! این ها کیانند؟ فرمود: این ها امامان هستند، واین قائم است؛ آن که حلال مرا حلال وحرام مرا حرام کند، به وسیله او از دشمنانم انتقام می گیرم، او برای اولیای من مایه راحت است واو است که دل شیعیان وپیروان تو را از ظالمین وکافرین شفا می بخشد ولات وعزی را تر وتازه بیرون می آورد، پس آن ها را خواهد سوزانید. البته فتنه وامتحان مردم به آنان سخت تر از فتنه گوساله وسامری خواهد بود(79).
همچنین در بحار به نقل از علل الشرایع به سند خود از عبد الرحیم قصیر از حضرت ابو جعفر امام باقر (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: هرگاه قائم ما بپاخیزد، حمیرا به سوی او بازگردانده شود تا حد تازیانه به او بزند تا انتقام فاطمه دخت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را از او بگیرد. گفتم: فدایت شوم؛ چرا حد تازیانه به او می زند؟ فرمود: به خاطر تهمتی که بر مادر ابراهیم زد. گفتم: پس چطور شد که این کار (حد زدن) را خداوند برای زمان حضرت قائم تأخیر انداخت؟ فرمود: به تحقیق خداوند - تبارک وتعالی - محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را رحمت فرستاد، ولی قائم (علیه السلام) را به منظور نقمت وکیفر دهی بر می انگیزد(80).
و در همان کتاب بحار از مزار کبیر به سند خود از حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: هرگاه قائم ما بپاخیزد برای خدا ورسول او وهمه ما خاندان پیغمبر انتقام خواهد گرفت(81).
و در همان کتاب به نقل از ارشاد دیلمی از امام صادق (علیه السلام) آمده: ودست بنی شیبه را می برد وبر در کعبه می آویزد وبر آن می نویسد: این ها دزدان کعبه هستند(82).
و در احتیاج از پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در خطبه غدیر چنین نقل شده که فرمود: توجه کنید! خاتم امامان از ما مهدی - صلوات الله عیه - می باشد. آگاه باشید! اوست چیره شونده بر همه دین، اوست انتقام گیرنده از ظالمین، اوست فاتح ومنهدم کننده دژها، اوست که تمام قبائل اهل شرک را نابود می سازد، اوست که خون بهای تمام اولیای حق را می گیرد، اوست که دریای ژرف می نوشاند، اوست که هر کسی را بر اساس فضل وشایستگی سمت می دهد، او برگزیده ومنتخب خداوند است، او وارث همه علوم ومحیط بر همه آن ها است، اوست که از پروردگار خود خبر می دهد وحقایق ایمان به او را مطلع می سازد (برپای می دارد)، او است که صاحب رشاد وسداد در رای وعمل می باشد، امور دین به او واگذار شده وپیغمبران قبل وامامان پیشین به او مژده داده اند، او حجت باقی است وبعد از او حجتی نیست، وحقی نیست مگر با او ونوری نیست جز نزد او، کسی بر او غالب ومنصور نمی شود. او ولی خداوند در زمین وحاکم الهی بر خلایق وامین پروردگار در ظواهر واسرار است.
و در قسمت دیگری از این خطبه آمده است: ای گروه های مردم! نور مخصوص خداوند (عزّ وجلّ) در وجود من است، سپس در وجود علی تجلی خواهد کرد وسپس در نسل او تا قائم مهدی که حق خداوند وهر حقی را که برای ما هست، می گیرد(83).
و در تفسیر قمی درباره آیه: ﴿فمهل الکافرین امهلهم رویدا﴾ (سوره طارق: 17)؛ پس کافران را مهلت بده، آن ها را به اندک مهلتی. چنین آمده است: برای هنگام قیام قائم، پس او از جبارها وطاغوت های قریش وبنی امیه وسایر مردم برای من انتقام می گیرد(84).
11- اقامه وبرپا کردن حدود الهی:
در دعایی که به وسیله عمری از خود آن حضرت روایت شده چنین آمده است: واقم به الحدود المعطله والاحکام المهله؛ وبه وسیله او حدود تعطیل شده واحکام کنار مانده را برپا کن.
و در کتاب کمال الدین از امام صادق (علیه السلام) ضمن تشریح زمان ظهور آن حضرت آمده است: ودر آن زمان حدود الهی برپا می شود(85).
در حدیث دیگری آمده: به درستی که برپا شدن یک حد از حدود الهی پاکیزه تر از چهل شبانه روز بارش باران است(86).
چنان که از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) منقول است ودر بحث حیات وزندگی زمین به وجود آن حضرت، مطالبی که مناسب این موضوع هست خواهد آمد، ان شاء الله تعالی.
و در بحار از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که: دو خون در اسلام از سوی خداوند مباح وروا است، اما هیچ کس درباره این دو خون به آنچه خداوند دستور فرموده حکم وداوری نمی کند تا این که خداوند قائم اهل البیت (علیهم السلام) را برانگیزد، پس در آن ها به حکم الهی حکم خواهد فرمود ودر آن بینه وشاهد نخواهد خواست؛ یکی، زناکار محصن که سنگسارش می کند؛ ودیگری منع کننده زکات که گردنش را می زند(87).
می گویم: حد زانی محصن (مرد زن دار یا زن شوهر داری که مرتکب زنا شده باشد، با شرایطی که در فقه آمده) همان سنگسار است واین که اجرای این حکم را مخصوص به امام زمان (علیه السلام) قرار داده از نظر حکم به مقتضای علم واقعی آن حضرت است، واین که بر خلاف زمان سایر امامان (علیهم السلام) حدود با شبهات دفع نخواهد شد.
12- اضطرار وناچاری آن حضرت (علیه السلام):
در دعای ندبه آمده است: این المضطر الذی یجاب اذا دعا؛ کجاست آن مضطر (ناچار) که هرگاه دعا کند به اجابت می رسد.
و در تفسیر علی بن ابراهیم قمی درباره آیه مبارکه: ﴿امن یجیب المضطر اذا دعاه ویکشف السوء ویجعلکم خلفاء الارض﴾ (سوره نمل: 62). آیا (جز خدا) کیست که دعای مضطر (ناچار) را به اجابت رساند وشما را جانشینان زمین قرار دهد؟ از پدرش از حسن بن علی بن فضال از صالح بن عقبه روایتی نقل کرده است که امام صادق (علیه السلام) فرمود: این آیه درباره قائم آل محمد (علیه السلام) نازل شده است، آن مضطری که هرگاه در مقام (ابراهیم) دو رکعت نماز وخداوند را بخواند ودعا کند، خداوند دعای او را اجابت فرماید واو را خلیفه در زمین قرار دهد(88).
حرف ب:
1- بخشش آن حضرت (علیه السلام):
در بحار از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) در وصف حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) آمده است: وتمام اموال دنیا از برون ودرون زمین در خدمتش جمع می شود، پس به مردم می فرماید: بیایید به سوی آنچه در راه رسیدن به آن رحم هایتان را قطع کردید وخون های حرام ریختند ومحرمات خدای (عزّ وجلّ) را مرتکب شدید، آن گاه آن قدر می بخشد که هیچ کس پیش از او نبخشیده است(89).
و در عنوان سخاوت آن حضرت نیز مطالبی که به این حدیث مربوط است، خواهد آمد.
2- بپا داشتن حجت ها وراهنمایان:
از جمله فیوضات وجود اقدس آن حضرت، برانگیختن حجت هایی برای مردم است تا آنان را راهنمایی وارشاد کنند وامورشان را اصلاح نمایند. در توقیع شریف که در احتیاج روایت شده، آمده است: واما در حوادث وپدیده هایی که رخ می دهد، پس به راویان حدیث ما مراجعه کنید، به درستی که آنان حجت من بر شمایند ومن حجت الله هستم(90).
3- بلاء آن حضرت (علیه السلام) (ابتلا به مصیبت ها):
شیخ صدوق به سند خود از حضرت سیدالساجدین علی بن الحسین (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: در حضرت قائم از هفت پیغمبر نشانه هست، (تا آن جا که فرمود) واما از ایوب، فرج وگشایش پس از ابتلا(91).
4- برکات آن حضرت (علیه السلام):
در بخش سوم گفتیم که تمام نعمت های ظاهری وباطنی، آشکار ونهان که در زمان آن حضرت به بندگان می رسد، از برکات وجود اوست - که درود وصلوات خداوند بر او باد - احادیث در این باره بسیار است، بیش از حد تواتر وبه همین جهت است که در توقیعی که در احتیاج روایت شده، آمده است: واما نحوه بهره وری از من به هنگام غیبتم همانند استفاده از خورشید است موقعی که ابر آن را از دیده ها پنهان کند(92).
حرف ت:
1- تألیف قلوب:
(جمع کردن دل ها ومتحد ساختن آن ها کار ساده ای نیست، بیشتر مردم یکی از دو حال را دارند: یا صلاح واقعی خود را تشخیص نمی دهند، لذا بر اموری که به ضرر آن ها است تن می دهند، ویا این که مصلحت را تشخیص می دهند، ولی به خاطر منافع دنیوی به آن رضایت ندارند، یگانه کسی که بین این دو حالت را جمع می کند واتحاد می بخشد، وجود اطهر امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد. لذا) در دعای ندبه می خوانیم: این مؤلف شمل الصلاح والرضا؛ کجاست آن که میان پراکندگی صلاح ورضا را جمع می کند؟
و در دعای امیر المؤمنین علی (علیه السلام) درباره حضرت آمده: وپراکندگی امت را با او جمع فرمای(93).
و در حدیث دیگری است: به وسیله او میان دل های مختلف وپراکنده الفت واتحاد داده می شود(94).
و در کافی از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: خداوند به وسیله آن حضرت بین دل های پراکنده ومخالف یکدیگر ائتلاف می بخشد(95).
و در بحار در حدیثی که از امیر المؤمنین علی (علیه السلام) روایت شده، چنین آمده است: به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) گفتم: یا رسول الله! آیا مهدی از ما آل محمد است یا از غیر ما؟ فرمود: نه بلکه از ماست. خداوند دین را به دست او ختم می کند، چنان که به وسیله ما افتتاح فرمود. وبه واسطه ما مردم از فتنه ها نجات می یابند همان طور که از شرک نجات یافتند، وبه وسیله ما خداوند پس از دشمنی ها فتنه ها وآزمایش های سخت دل هایشان را با هم الفت می بخشد، چنان که پس از دشمنی شرک، آنان را برادر دینی قرار داد ودل هایشان را به هم الفت بخشید(96).
این حدیث از طریق اهل سنت نیز روایت شده وبحمد الله به صحت آن اعتقاد دارند.
2- لطف آن حضرت (علیه السلام) نسبت به ما:
شاهد بر الطاف ومراحم آن حضرت نسبت به ما توقیعی است که در احتیاج روایت شده ودر آن آمده است: به من رسیده است که گروهی از شما در دین به تردید افتاده ودر دل آن ها نسبت به اولیای امرشان شک وحیرت وارد شده است واین امر مایه غم ما شد. البته به خاطر خود شما نه برای ما، باعث ناراحتی ما از جهت شما گردید نه ما؛ زیرا که خداوند با ما است، پس نیازی به غیر او برای ما نیست وحق با ما است، لذا به هیچ وجه کسانی که از ما دست بردارند ما را به وحشت نمی اندازند. ما صنایع وساخته شدگان خداییم وخلق صنایع ما هستند(97).
روایت دیگری که در بصائر الدرجات نقل شده، نیز بر این مطلب دلالت دارد که به سند خود از زید شحام آورده است: بر حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) وارد شدم، به من فرمود: ای زید! عبادتت را تجدید کن وتوبه بنمای. عرض کردم: فدایت گردم، آیا خبر مرگم به من می رسد؟
حضرت به من فرمود: ای زید آنچه نزد ماست نسبت به تو خیر است وتو از شیعیان ما هستی.
می گوید: گفتم: برای من که از شیعیان شما باشم چه خواهد بود؟ فرمود: تو از شیعیان ما هستی، صراط ومیزان وحساب شیعیان ما مربوط به ما است والبته که ما به شما از خودتان مهربان تریم(98).
3- تحمل اذیت از دست ما:
در توقیعی از آن حضرت روایت است که: جاهلان شیعه واحمق های آنان وکسانی که دینشان (مانند) بال پشه ای ما را اذیت کرده اند(99).
4- ترک کردن حق خودش برای ما:
حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حق دنیا وآخرت خودش را به سود ما ترک ورها فرموده وخواهد فرمود: اما در دنیا؛ سابقا دلایلی آوردیم که آن حضرت آنچه در دست ما است را بر ایمان مباح کرده است.
و اما در آخرت؛ در بحار از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است فرمود: هرگاه روز قیامت شود خداوند حساب شیعیان ما را بر ما قرار می دهد، پس آنچه از گناهان بین آن ها وبین خدا باشد، محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) از درگاه الهی برایشان طلب بخشش می کند وآنچه بین آن ها وبین مردم بوده باشد از مظالم محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) آن را از طرف ایشان ادا خواهد ساخت وآنچه بین آن ها با ما باشد ما به آن ها می بخشیم تا بدون حساب وارد بهشت شوند(100).
می گویم: در تفسیر البرهان چند روایت در این معنی آورده است، به تفسیر آیه: ﴿ان علینا حسابهم﴾ (سوره غاشیه: 26). مراجعه شود(101).
5-تشییع جنازه مردگان ما:
دلیل بر این معنی روایتی است که در بحار به نقل از مناقب ابن شهر آشوب آمده است: شیعیان نیشابور (در زمان امامت حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) جمع شدند وشخصی به نام محمد بن علی نیشابوری را انتخاب کردند تا به مدینه برود وحقوق شرعی وهدایای شیعیان را به خدمت امام زمانشان ببرد، سی هزار دینار وپنجاه هزار درهم پول ومقداری جامه به محمد بن علی دادند. در این میان (یکی از بانوان با ایمان به نام) شطیطه یک درهم تمام عیار ویک تکه پارچه خام که با دست خودش رشته بود وچهار درهم ارزش داشت پیش آورد وگفت: خداوند از حق خجالت نمی کشد (یعنی حقوق امام (علیه السلام) را گرچه کم باشد باید پرداخت).
آن گاه آن جمعیت جزوه ای آوردند که هفتاد ورق بود، در هر صفحه سوالی نوشته بودند وبقیه اش سفید بود تا جواب زیر آن نوشته شود، هر دو صفحه را روی هم گذاشته وبا سه سند که هر بندی یک مهر خورده بود بسته بودند. گفتند: این جزوه را شب هنگام به خدمت امام (علیه السلام) ببر وفردای آن بازگیر، مهرها را نگاه کن اگر نشکسته بود پنج تا از آن ها را بشکن وببین آیا جواب سؤال ها را داده است یا نه، که اگر بدون شکسته شدن مهرها جواب داده بود، او همان امام است ومستحق این اموال وگرنه اموال را به ما بازگردان.
محمد بن علی نیشابوری به مدینه مشرف شد ونزد عبد الله افطح رفت، او را امتحان کرد ودانست که او شایستگی مقام امامت را ندارد، از خانه او بیرون رفت در حالی که می گفت: رب اهدنی الی سواء الصراط؛ خدایا مرا به راه راست هدایت فرمای.
همان طور که در حیرت ایستاده بود کودکی آمد وگفت: کسی را که می خواهی اجابت کن واو را به خانه حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) برد، تا چشم حضرت بر او افتاد، فرمود: ای ابو جعفر چرا ناامید می شوی وچرا به سوی یهود ونصاری پناه می بری؟ به من روی کن که حجت وولی خدا هستم. آیا ابوحمزه در کنار مسجد جدم مرا به تو نشناساند؟ من سؤال هایی که در جزوه بود دیروز جواب دادم آن ها را نزدم بیاور ودرهم شطیطه را هم که در کیسه است ووزن درهمش یک درهم ودو دانق می باشد، برایم بیاور. وآن کیسه چهارصد درهم می باشد که از آن وی است وپارچه او با جامه دو برادر یک جا بسته شده.
می گوید: از سخنان آن حضرت عقلم حیران شد، رفتم وآن چه امر فرموده بود آوردم ودر پیشگاهش قرار دادم، درهم وپارچه شطیطه را بر گرفت وروی به من کرد وفرمود: ان الله لا یستحی من الحق ای ابو جعفر سلام مرا به شطیطه برسان واین کیسه پول را به او بده - در آن کیسه چهل درهم بود - آن گاه فرمود: قطعه ای از کفن هایم را نیز به او هدیه کردم، پنبه این کفن از روستای ما صیدا است، قریه فاطمه (سلام الله علیها) که خواهرم حمیله دخت حضرت ابو عبد الله جعفر بن محمد صادق (علیه السلام) آن را رشته است. به شطیطه بگو: تو از هنگام رسیدن ابو جعفر وپول وقطعه کفن تا نوزده روز بیشتر زنده نمی مانی؛ پس شانزده درهم از این پول را برای خودت خرج کن وبیست وچهار درهم آن را صدقه ولوازم تجهیز برای خودت قرار بده ومن بر جنازه تو نماز خواهم خواند. ای ابو جعفر هرگاه (در آن وقت) مرا دیدی مطلب را مخفی بدار که برای حفظ جانت بهتر است. سپس فرمود: این اموال را به صاحبانشان برگردان ومهر از این جزوه بگشای وببین آیا جواب سؤال ها را پیش از آن که جزوه را بیاوری داده ایم یا نه؟
می گوید: به مهرها نگاه کردم، دیدم دست نخورده است، یکی از مهرها را از وسطشان شکستم دیدم نوشته: عالم (علیه السلام) چه می فرماید درباره مردی که بگوید برای خدا نذر کردم هر برده ای که از قدیم در ملک من بوده آزاد سازم، وچندین برده داشته باشد کدامشان آزادند؟ جواب به خط مبارکشان چنین بود: هر آن که پیش از شش ماه در ملکش بوده باید آزاد کند، دلیل بر صحت این معنی آیه شریفه است: ﴿والقمر قدرناه منازل حتی عاد کالعرجون القدیم﴾ (سوره یس: 39) وگردش ماه را در منازل معین تقدیر کردیم تا مانند شاخه خرما (زرد ولاغر) به منزل اول بازگردد. وجدید آن است که شش ماه نداشته باشد.
مهر دومی را گشودم دیدم نوشته اند: چه می فرماید عالم (علیه السلام) درباره مردی که بگوید: والله مال کثیر (بسیار) صدقه خواهم داد. چقدر باید صدقه بدهید؟ پاسخ به خط آن حضرت زیر آن نوشته بود: شخصی که سوگند خورده اگر گوسفنددار است باید هشتاد وچهار گوسفند صدقه بدهد؛ اگر شتردار است هشتاد وچهار شتر بدهد واگر پول دار است هشتاد وچهار درهم بدهد. دلیل بر آن است آیه: ﴿لقد نصرکم الله فی مواطن کثیره﴾ (سوره توبه: 25)؛ وهمانا خداوند شما را در جاهای بسیار یاری کرد. که جنگ های پیامبر تا هنگام نزول این آیه هشتاد وچهار جای بوده است.
سومین مهر را که گشودم دیدم نوشته: عالم (علیه السلام) چه می فرماید درباره مردی که قبری را شکافته وسر میتی را از تن جداً نموده وکفنش را دزدیده باشد؟ جواب به خط حضرتش مسطور بود: دست دزد به خاطر این که از حرز وجای بسته دزدی کرده بریده شود وصد دینار برای بریدن سر میت بر او لازم است، زیرا که ما میت را به منزله جنین در شکم مادر فرض می کنیم که هنوز روح در او نیامده باشد که دیه نطفه بیست دینار و.. تا آخر مسأله.
هنگامی که ابو جعفر محمد بن علی نیشابوری به خراسان بازگشت، دید کسانی که آن حضرت اموالشان را رد کرده به مذهب فطیحه وارد شده اند، ولی شطیطه بر همان مذهب حق باقی مانده، سلام حضرت کاظم (علیه السلام) را به او رساند وکیسه پول وقطعه کفن را به او داد. پس همان طور که حضرت فرموده بود به مدت نوزده روز شطیطه زنده ماند وچون از دنیا رفت، امام (علیه السلام) سوار بر شتری آمد، پس از پایان مراسم او بر شتر خود سوار شد وراه بیابان پیش گرفت وفرمود: با اصحاب خود مطلب را میان بگذار وسلام مرا به آن ها برسان وبه ایشان بگو که: من وامامان نظیر من باید که پای جنازه های شما شویم در هر جا که از دنیا بروید، پس تقوای خدا را در خود حفظ کنید(102).
6- تجدید بنای اسلام پس از کهنه وفرسوده شدن آن:
در دعایی که به وسیله عمری (رحمة الله) از آن حضرت روایت شده، آمده است: وجدد به ما امتحی من دینک...؛ (پروردگارا) آنچه از دین تو محو شده، به وسیله او تجدید فرمای. ودر دعای دیگری که از حضرت ابوالحسن الرضا (علیه السلام) روایت شده، چنین می خوانیم: وآنچه از کاخ دین تو ویران گشته ویا از احکام شرع تغییر وتبدیل یافته، به وسیله او تجدید فرمای واز نو بنیاد کن تا این که به دست او شرع تازه وآیین جدید وشادابی به سوی مردم بازگردانی(103).
و در بحار به نقل از ارشاد القلوب دیلمی از حضرت صادق (علیه السلام) روایت است که فرمود: هنگامی که قائم بپاخیزد مردم را بار دیگر به اسلام دعوت کند وآن ها را به امری که از بین رفته وعموم مردم از آن جداً گشته وبه گمراهی افتاده اند، هدایت فرماید. برای این جهت حضرت قائم (علیه السلام) را مهدی نامیده اند که به امری که از آن وامانده اند، هدایت می کند، وبدین سبب او را قائم نامیده اند که به حق قیام می کند(104).
و در غیبت نعمانی از امام باقر (علیه السلام) روایت است که درباره شیوه حکومت حضرت قائم (علیه السلام) فرمود: حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با امری جدید وکتابی نوین وقضاوتی تازه که بر عرب شدید است بپا خواهد خاست(105).
و از حضرت امام صادق (علیه السلام) در پاسخ به سؤال کسی که از شیوه وشگرد حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) پرسید، آمده است: همان برنامه ای که پیغمبر اکرم (علیه السلام) پیش گرفت حضرت قائم (علیه السلام) انجام خواهد داد، بنیادهای پیشین را منهدم وویران می سازد چنان که رسول گرامی (صلی الله علیه وآله وسلم) نظام جاهلیت را ریشه کن کرد واسلام را از نو آغاز نمود(106).
در خبر دیگری نظیر همین روایت از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آمده است.
و از همان حضرت امام باقر (علیه السلام) روایت است که فرمود: به تحقیق که وقتی قائم ما بپاخیزد، مردم را به امر جدیدی دعوت خواهد کرد، همان طور که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) دعوت فرمود واسلام غریبانه آغاز شد وبه حال غربت باز خواهد گشت، همان طور که آغاز شد. پس خوشا به حال غریبان(107).
و از حضرت امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: اسلام غریبانه شروع شد وباز هم مانند اول کارش خواهد گشت، پس خوشا به حال غریبان ابوبصیر عرشه داشت: این را برای من توضیح دهید که خداوند کارتان را سامان دهد؛ فرمود: دعوت کننده از ما دعوت نوینی آغاز می کند همان طور که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آغاز کرد(108).
و از همان حضرت است که فرمود: گویا قائم را بالای منبر می بینم که از آستین قبایش نوشته ای که به مهر زرین ممهور باشد، بیرون آورد ومهر از آن برگیرد وآن بر مردم بخواند، پس مانند گوسفند از دور او پراکنده شوند وکسی جز نقیبان باقی نماند، پس آن حضرت سخنانی خواهد گفت. آن گاه آن ها پناهندگی نیابند تا این که به سوی او بازگردند ومن سختی را که او خواهد گفت می دانم(109).
7- تمام شدن امر (دین) به آن حضرت (علیه السلام):
در کتاب توحید شیخ صدوق به سند خود از حضرت رضا (علیه السلام) در تفسیر حروف الفبا آمده: وتاء: تمام شدن امر به قائم آل محمد (علیه السلام) است(110).
8- تعلیم وآموختن قرآنی که امیر المؤمنین (علیه السلام) جمع کرده بود:
در بحار به نقل از نعمانی از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) آمده که فرمود: گویا می بینم شیعیان ما در مسجد کوفه خیمه ها زده اند وقرآن را به همان گونه که نازل شده به مردم می آموزند(111).
ونیز از آن حضرت مروی است که فرمود: گویی عجم را می بینم که خیمه هایشان در مسجد کوفه برپا است وقرآن را همان طور که نازل شده به مردم می آموزند.
اصبغ بن نباته می گوید: عرض کردم: مگر (این قرآن) همان گونه که نازل شده نیست؟ فرمود: نه، هفتاد نفر از قریش به نام خودشان ونام پدرانشان از قرآن محو شده است، وابولهب را جا نگذاشته اند مگر به منظور سرزنش رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)، چون عموی آن حضرت بود(112).
و از حضرت امام صادق (علیه السلام) است که فرمود: گویی شیعیان علی را می بینم که مثانی (قرآن) به دست گرفته اند وبه مردم می آموزند(113).
و نیز از آن حضرت مروی است که فرمود: گویی عجم را می بینم که خیمه هایشان در مسجد کوفه برپا است وقرآن را همانطوری که نازل شده به مردم می آموزند.
اصبغ بن نباته می گوید: عرض کردم: مگر (این قرآن) همان گونه که نازل شده نیست؟ فرمود: نه، هفتاد نفر از قریش به نام خودشان ونام پدرانشان از قرآن محو شده است، وابولهب را جا نگذاشته اند مگر به منظور سرزنش رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)، چون عموی آن حضرت بود(114).
و از حضرت امام صادق (علیه السلام) است که فرمود: گویی شیعیان علی را می بینم که مثانی (قرآن) به دست گرفته اند وبه مردم می آموزند(115).
و از ارشاد القلوب دیلمی از حضرت امام باقر (علیه السلام) روایت است که فرمود: چون قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بپاخیزد، خیمه نصب می شود برای کسانی که قرآن را به همان گونه که خداوند جل جلاله آن را نازل فرموده، به مردم بیاموزند. پس دشوارترین چیزی که خواهد بود برای کسانی است که آن را حفظ کرده اند، زیرا با این تألیف اختلاف دارد(116).
و در کافی به سند خود از سالم بن ابی سلمه روایت کرده است که گفت: من می شنیدم که مردی بر حضرت صادق (علیه السلام) حروفی از قرآن خواند که مانند خواندن متعارف مردم نبود، پس حضرت صادق (علیه السلام) به او فرمود: از این قرائت دست بردار وهمان طور که مردم می خوانند بخوان تا قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قیام کند، که وقتی آن حضرت بپاخیزد کتاب خدا را با حدودش خواهد خواند ومصحفی که علی (علیه السلام) نوشته بیرون می آورد.
سپس فرمود: هنگامی که علی (علیه السلام) آن را نوشت واز جمع آوری اش فراغت یافت، آن را برای مردم آشکار ساخت وفرمود: این کتاب خدای (عزّ وجلّ) است، همان طور که خداوند آن را بر حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) نازل کرده، به درستی که من آن را از دو لوح جمع نموده ام، جواب دادند: اینک مصحف جامعی در دست ماست ونیازی به این نداریم. فرمود: به خدا سوگند که پس از این روز ابداً آن را نخواهید دید، بر من فقط لازم بود که وقتی آن را جمع کردم به شما خبر دهم تا آن را بخوانید(117).
و در احتیاج آمده: هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وفات یافت، علی (علیه السلام) قرآن را جمع کرد وآن را نزد مهاجرین وانصار برد وبر آنان عرضه کرد، زیرا پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) او را به این کار وصیت فرموده بود. پس چون ابوبکر آن را گشود، در اولین صفحه ای که باز کرد رسوایی های قوم آشکار شد، عمر برآشفت وگفت: ای علی! آن را بازگردان که ما را به آن نیازی نیست. پس حضرت امیر (علیه السلام) آن را گرفت ورفت آن گاه زید بن ثابت را که قاری قرآن بود احضار کردند، عمر به او گفت: علی قرآن را نوشته بود، آورد، ولی در آن رسوایی های مهاجرین وانصار بود وما نظرمان بر این است که قرآن را جمع کنیم وفصیحت های مهاجرین وانصار را از آن بیندازیم. زید رای موافق داد، ولی گفت: اگر من قرآن را آنطور که شما می خواهید جمع کردم وبعد از آن علی (علیه السلام) قرآن خودش را آشکار کرد، آیا زحمت های شما هدر نمی رود؟
عمر گفت: چاره ای جز این نیست که او را بکشیم واز او راحت شویم. پس حیله ای بکار بردند تا به دست خالد بن ولید آن حضرت را بکشند، ولی نتوانستند. وچون عمر به خلافت رسید، از علی (علیه السلام) خواست آن قرآن را بیاورد تا میان خودشان آن را تحریف کنند، به آن حضرت گفت: یا ابالحسن! خوب بود قرآنی که نزد ابی بکر آوردی، حالا بیاوری تا بر آن اجتماع کنیم.
علی (علیه السلام) فرمود: هیهات! هیچ راهی به سوی آن نیست، من در آن موقع آن را آوردم تا حجت بر شما تمام کرده، روز قیامت نگویید ما از این قرآن غافل بودیم، یا به من نگویید که تو آن را نیاوردی. البته قرآنی که نزد من است جز پاکیزگان واوصیاء از فرزندان من هیچ کس به آن دست نمی یابد.
عمر گفت: آیا وقت معینی برای آشکار ساختن این قرآن هست؟ فرمود: آری؛ هنگامی که قائم از فرزندان ما قیام کند، آن را ظاهر نماید ومردم را بر آن وا می دارد، پس سنت بر آن جاری می گردد(118).
می گویم: ممکن است سر نامگذاری حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به قرآن عظیم همین باشد، از جهت این که به قرآن امر می کند ومردم را بر خواندن وعمل به آن وا می دارد ومظهر وترویج کننده آن است.
در تفسیر البرهان از احسان عامری نقل شده که گفت: از حضرت امام باقر (علیه السلام) درباره این آیه شریفه پرسیدم که: ﴿ولقد آتیناک سبعا من المثانی والقرآن العظیم﴾ (سوره حجر: 87)؛ (ای پیامبر) ما هفت آیت از مثانی وقرآن عظیم را به تو دادیم. فرمود: تنزیل آن چنین نیست، بلکه چنین است: ﴿ولقد آتیناک السبع من المثانی﴾(119)؛ وهمانا ما به تو آن هفت مثانی را عطا کردیم، که آن ها ما هستیم وقرآن عظیم فرزند فرزند است.
و از قاسم بن العروة از آن حضرت روایت شده که: درباره قول خدای تعالی: ولقد آتیناک سبعا من المثانی فرمود: هفت امام وقائم (علیه السلام)(120).
می گویم: اما تعبیر به هفت امام شاید به اعتبار نام های ایشان است ودر حدیث اول فاطمه (سلام الله علیها) نیز مورد نظر است وقرآن عظیم فرزند فرزند است که همان حضرت قائم (علیه السلام) می باشد، چنان که در بحار از امیر المؤمنین علی (علیه السلام) روایت شده که فرمود: برای او دو نام هست: یکی پنهان ودیگری آشکار، آن اسمی که مخفی می ماند، احمد است واسمی که آشکار می شود محمد(121).
در تایید مطلب مزبور حدیثی است که صاحب بحار الانوار از یونس بن وتعبیر از قرآن به مثانی به مناسبت تکرار نزول آن است که یک بار به طور کامل در شب قدر به بیت المعمور نازل شد. سپس از آن جا به سوی پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) به تدریج در مدت بیست وسه سال فرود آمد(122).
و شاید هم منظور، خصوص سوره فاتحة الکتاب (حمد) باشد - چنان که از امیر المؤمنین (علیه السلام) روایت شده - وتعبیر از آن مثانی یا به خاطر تکرار آن در هر نماز واجب است ویا به علت تکرار نزول آن است. واین که از امامان (علیهم السلام) تعبیر به مثانی گردیده، یا به اعتبار این است که آنان نسبت به پیغمبر، فرزند هستند که در مرتبه دومند نسبت به آن حضرت به حسب جهان بشری ونحوه آفرینش انسانی. چنان که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در مرتبه اول است. ویا به اعتبار این که ایشان نسبت به قرآن کریم در مرتبه دوم هستند، چنان که حدیث ثقلین شاهد بر این معنی است. این حدیث متواتر از طریق خاصه وعامه روایت شده، اما از طریق مخالفین از ابوسعید خدری از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) منقول است که فرمود: ای مردم! من در میان شما دو شیء گرانبها را ترک می گویم که یکی از دیگری بزرگ تر است، کتاب خدای (عزّ وجلّ) وآن ریسمانی است که از جانب آسمان به سوی زمین کشیده شده وعترت من. واین دو از هم نمی شوند تا این که در کنار حوض (کوثر) به من بازگردند(123).
احتمال سوم این است که: چون نسبت به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در مرتبه بعد هستند، با کلمه (مثانی) از آن ها تعبیر شده، ایشان از نظر علوم ربانی ومقامات عقلانی در درجه دوم قرار دارند که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: انا مدینه العلم وعلی بابها(124)؛ من شهر علمم وعلی در آن است. ونیز امیر مؤمنان علی (علیه السلام) فرموده: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) هزار در از علم به من آموخت که از هر دری هزار در دیگر باز می شود(125).
این ها مطالبی است که در حل این اشکال وتحقیق موضوع به نظر رسیده وخداوند به حقایق امور دانا است، البته وجوه دیگری که بعید به نظر می رسد نیز گفته شده که کتاب را با ذکر آن ها طولانی نمی کنیم. کسانی که مایلند از آن وجوه هم اطلاع حاصل کنند به کتاب (مراه الانوار ومشکا الاسرار) شیخ الوالحسن شریف مراجعه نمایند(126).
حرف ث:
1- ثواب کارهای نیک وقبولی آن ها به ولایت آن حضرت (علیه السلام) بستگی دارد:
در بخش اول کتاب شاهد بر این معنی گذشت. در بخش هشتم نیز مطالبی که بر آن دلالت کند خواهد آمد.
در کتاب کمال الدین از حضرت امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: هر آن که به امامت امامان از پدران وفرزندان من اقرار واعتراف داشته باشد، ولی مهدی از فرزندانم را انکار نماید، مثل این است که تمام پیامبران را قبول داشته باشد ولی نبوت حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را انکار کند.
عبد الله بن ابی یعفور می گوید: پرسیدم: مهدی از فرزندان شما کیست؟ فرمود: پنجمین فرزند از امام هفتم، که شخص او از نظر شما غایب می ماند وبردن نام او بر شما حلال نیست(127).
و در این باره روایات زیادی هست که بعضی از آن ها را در بخش هشتم کتاب خواهیم آورد، ان شاء الله تعالی.
2- ثائر خون حسین (علیه السلام) وشهیدانی که با آن حضرت (علیه السلام) بوده اند:
در مجمع البحرین آمده: ثائر کسی است که بر هیچ وضعی قرار وآرام نمی گیرد تا این که خون بهای خویش را بگیرد(128).
و در زیارت عاشورا می خوانیم: از خداوندی که مقام تو را گرامی داشته ومرا به واسطه دوستی تو عزت وکرامت بخشیده درخواست می کنم که: خونخواهی تو را به یاری امامی یاری شده از خاندان محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) به من روزی کند.
و در بحار به نقل از غیبت نعمانی از حضرت امام باقر (علیه السلام) در وصف امام قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) آمده: کار او جز کشتن نیست، کسی (از مخالفین حق) را باقی نمی گذارد(129).
و عیاشی در تفسیر آیه: ﴿ومن قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا فلا یسرف فی القتل انه کان منصورا﴾ (سوره اسراء: 33)؛ وهر آن که مظلوم کشته شود، البته ما برای ولی او تسلط وحکومت قرار داده ایم، پس در کشتن اسراف نکند که او یاری شده است. به روایت سلام بن المستنیر از امام باقر (علیه السلام) آورده است که فرمود: او حسین بن علی (علیه السلام) است که مظلوم کشته شده وما اولیای او هستیم، هنگامی که قائم ما بپاخیزد به خونخواهی حسین (علیه السلام) می پردازد، پس آن قدر می کشد تا جایی که گفته می شود: در کشتن اسراف کرد(130).
و نیز آن حضرت فرمود: مقتول، حسین (علیه السلام) است وولی او قائم (علیه السلام) می باشد واسراف در قتل، آن است که: غیر قاتل او را بکشد (او منصور است)؛ زیرا که از دنیا نمی رود تا این که به وسیله مردی از آل رسول (علیه السلام) نصرت وپیروزی می یابد که زمین را از قسط وعدل پر کند، هم چنان که از ظلم وجور پر شده باشد.
و در روایت دیگری در کافی از حضرت صادق (علیه السلام) راجع به همین آیه آمده است: درباره حسین (علیه السلام) نازل شده، اگر اهل زمین به خاطر او کشته شوند اسراف نیست(131).
و در کتاب علل الشرایع از حضرت باقر (علیه السلام) منقول است که فرمود: هنگامی که جدم حسین (علیه السلام) کشته شد، فرشتگان به درگاه خداوند (عزّ وجلّ) صدا به گریه وناله بلند کردند وعرضه داشتند: الها! صاحب اختیار! آیا غفلت می ورزی از کسی که برگزیده تو وفرزند برگزیده ات وبهترین خلق را به قتل رسانیده است؟
پس خداوند (عزّ وجلّ) به آن ها وحی فرمود: ای ملائکه من! آرام باشید، به عزت وجلالم سوگند که حتماً از آن ها انتقام خواهم گرفت، هرچند پس از مدت ها باشد. سپس خداوند (عزّ وجلّ) برای فرشتگان از روی امامان از فرزندان حسین پرده برداشت، ملائکه خوشحال شدند ومتوجه شدند که یکی از آن ها ایستاده نماز می خواند، خداوند فرمود: به این قائم، از آن ها انتقام می گیرم(132).
و در کافی از حضرت صادق (علیه السلام) روایت است که فرمود: وقتی حسین (علیه السلام) کشته شد، آسمان ها وزمین وآنچه در آن ها است ناله کردند وگفتند: پروردگارا! به ما اجازه بده که خلایق را نابود سازیم وبار دیگر زمین تجدید گردد که حرمت تو را حلال دانسته وبرگزیده است را به قتل رسانیده اند. پس خداوند به آن ها وحی فرمود که: ای فرشتگان؛ وای آسمان های من؛ وای زمین من! آرام گیرید. سپس یکی از حجاب ها را برداشت، به ناگاه پشت آن محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) ودوازده وصی او مشاهده شدند ودست فلانی، قائم از آن ها را گرفت وفرمود: ای فرشتگانم؛ وای آسمان هایم؛ وای زمین من! با این یاری خواهم جست. سه مرتبه این خطاب را فرمود(133).
و در غایة المرام محدث جلیل سید هاشم بحرانی از طریق عامه در حدیث معراج چنین آمده: خداوند تعالی فرمود: ای محمد! آیا دوست داری آنان را ببینی؟ گفتم: آری، پروردگارا. خداوند فرمود: به سمت راست عرش روی گردان. چون روی به آن سوی کردم به ناگاه دیدم علی وفاطمه وحسن وحسین وعلی بن الحسین ومحمد بن علی وجعفر بن محمد وموسی بن جعفر وعلی بن موسی ومحمد بن علی وعلی بن محمد وحسین بن علی ومهدی (علیه السلام) غرق در نور ایستاده، نماز می خوانند، واو - یعنی مهدی (علیه السلام) - در میان آنها همچون ستاره درخشانی بود. خداوند فرمود: اینان حجت ها هستند واو ثائر از عترت تو است، به عزتم سوگند او حجت ثابت برای دوستانم وانتقام گیرنده از دشمنانم است(134).
و در بحار در وصف اصحاب حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از حضرت صادق (علیه السلام) روایت است که فرمود: گویا که دل بسان قطعه ای از آهن است که هیچ گونه شکی درباره خداوند در آن راه ندارد، از سنگ سخت تر، که اگر بر کوه ها حمله برند، آن ها را از جای برکنند، با پرچم های خویش به هیچ شهری روی نیاورند مگر این که آن را خراب کنند، گویی که بر اسب هایشان عقاب ها نشسته اند، به زین اسب امام (علیه السلام) دست می کشند وتبرک می جویند، پیرامون حضرتش حلقه می زنند. در جنگ ها با جانبازی، آن بزرگوار را یاری می کنند وآن چه می خواهد انجام می دهند. در میان آنان مردانی هستند که شب ها خواب ندارند. در نمازشان زمزمه ای دارند همچون زمزمه زنبور عسل. شب را با عبادت به صبح می رسانند وصبحگاهان بر اسب هایشان آماده اند، شب ها پارسا وروزها شیرند. آنان از آن حضرت فرمانبردارند، مانند کنیز نسبت به ارباب خود. همچون چراغ ها روشنند ودل هایشان نورانی است واز خشیت الهی لرزان. از خداوند شهادت درخواست می کنند وآرزو دارند که در راه خدا کشته شوند، شعارهایشان یا لثارات الحسین؛ خونخواهی حسین (علیه السلام) می باشد.
هرگاه به سویی حرکت کنند به مقدار یک ماه رعب وبیم بیشتر از آن ها می رود، به سوی مولای خود می شتابند، خداوند توسط ایشان امام حق را یاری می کند(135).
و نیز از آن حضرت منقول است که فرمود: هرگاه قائم (علیه السلام) خروج کند، نوادگان کشندگان حسین (علیه السلام) را به قتل خواهد رساند(136).
البته در حدیثی از حضرت رضا (علیه السلام) علت این امر را رضایت آن ها نسبت به کارهای پدرانشان دانسته واین که آن ها افتخار هم می کنند وهرکس به چیزی راضی باشد مانند آن است که آن را انجام داده باشد.
و در کتاب المحجه فیما نزل فی القائم الحجه(137). از امام صادق (علیه السلام) درباره آیه: ﴿ومن قتل مظلوما...﴾ (سوره اسراء: 33). آمده که این آیه درباره حسین (علیه السلام) نازل شده، اگر ولی او اهل زمین را بکشد اسراف نکرده است، وولی او قائم (علیه السلام) است(138).
حرف ج:
1- جمال وزیبایی آن حضرت (علیه السلام):
بدان که مولای ما حضرت صاحب الزمان - صلوات الله علیه - زیباترین وخوش صورت ترین مردم است، زیرا که شبیه ترین مردم به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) می باشد؛ چنان که در کتاب المحجة، سید بحرانی وغیر آن از عمار روایت شده که گفت: پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: ای عمار! خداوند - تبارک وتعالی - با من پیمان بسته که از صلب حسین نه امام بیرون آورد، ونهمین آن ها از نظر مردم غایب می شود، وهمین است که خداوند (عزّ وجلّ) فرماید: ﴿قل ارایتم ان اصبح ماوکم غورا فمن یاتیکم بماء معین﴾ (سوره ملک: 30)؛ (به کافران) بگو: اگر آب (که مایه حیات است) همه به زمین فرو برود، کیست که باز آب گوارا برای شما پدید آرد.
غیبتی طولانی برای او خواهد بود که گروهی از عقیده شان بر می گردند وعده دیگری ثابت قدم می مانند؛ پس هرگاه آخر زمان شود خروج می کند ودنیا را پر از قسط وعدل می نماید، تنزیل جهاد نمودم واو همنام وشبیه ترین مردم به من است(139).
و در کمال الدین از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) مروی است که فرمود: مهدی از فرزندان من است، نامش نام من وکنیه اش کنیه من. شبیه ترین مردم به من از لحاظ اخلاق وخلقت است، غیبت وحیرتی خواهد داشت که امت ها در آن گمراه می شوند. مانند ستاره شهاب می آید، پس زمین را از قسط وعدل آکنده می سازد هم چنان که از ظلم وستم پر شده باشد(140).
و نیز در همان کتاب از امام صادق از پدرانش (علیه السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت کرده که فرمود: مهدی از فرزندان من است، نام او نام من وکنیه اش کنیه من است، از نظر خلق وخلق شبیه ترین مردم به من است، غیبت وحیرتی برای او خواهد بود تا جایی که خلایق از ادیان خود گمراه گردند. پس در آن هنگام است که همچون ستاره شهاب می آید وزمین را از قسط وعدل پر می کند، چنان که از ظلم وجور پر شده باشد(141).
ودر همان کتاب به سندی از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) ضمن حدیثی از ابن عباس آمده: واز پشت حسین (علیه السلام) امامانی قرار دارد که به امر من قیام کرده ووصیت مرا حفظ می نمایند، نهمین آن ها قائم اهل بیت (علیهم السلام) مهدی امت من است، در صورت وسیرت وگفتار شبیه ترین مردم است نسبت به من(142).
حالا که دانستی آن حضرت شبیه ترین مردم به رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) است، بدان که به راستی ثابت شده از نص احادیث که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) زیباترین وخوش صورت ترین مردم بوده است. به این روایت توجه کنید: ثقه الاسلام کلینی در کافی از حضرت امام باقر (علیه السلام) آورده است که فرمود: پیامبر خدا رخسارش سپید آمیخته به سرخی وچشمانش سیاه ودرشت وابروانش به هم پیوسته، وکف دست وپایش پرگوشت ودرشت بود، بدان سان که گویی طلا بر انگشتانش ریخته باشد. استخوان دو شانه اش بزرگ بود، چون به کسی روی می کرد به خاطر مهربانی شدیدی که داشت با همه بدن به جانب او توجه می نمود. یک رشته موی از گودی گلو تا نافش روییده، انگار که میانه صفحه نقره خالص خطی کشیده شده باشد، وگردن وشانه هایش بسان گلاب پاش سیمین بود. بینی کشیده ای که هنگام آشامیدن آب، نزدیک بود به آب برسد، هنگام راه رفتن محکم قدم بر می داشت که گویا به سرازیری فرود می آیدم باری، نه قبل ونه بعد از پیغمبر خدا کسی مثل او دیده نشده است(143).
و در بحار از کتاب غیبت شیخ طوسی روایت شده که امیر المؤمنین (علیه السلام) بالای منبر فرمود: رادمردی از فرزندان من در آخر الزمان بپا می خیزد که سفید رنگ پر سرخی است، شکمش فربه وران هایش عریض واستخوان دو شانه اش بزرگ، دو خال در پشتش هست یکی به رنگ پوستش ودیگری مانند خال پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)(144).
و از طریق عامه از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) مروی است که فرمود: مهدی طاووس اهل بهشت است(145).
و از حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده که فرمود: مهدی، مردی از فرزندان من است، رنگ او رنگ مردم عرب وبدن او بدن بنی اسرائیل (قوی ودرشت استخوان)، بر گونه راستش خالی است که مثل ستاره درخشنده است(146).
و نیز از حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل است که فرمود: مهدی از ما، فراخ پیشانی وباریک بینی است(147).
و در کتاب تبصره الولی فیمن رای القائم المهدی (علیه السلام) از ابونعیم محمد بن احمد الانصاری نقل کرده که گفت: عده ای از مفوضه ومقصره، کامل بن ابراهیم مدنی را به خدمت حضرت ابومحمد امام حسن عسکری (علیه السلام) به سامره فرستادند که با آن حضرت مناظره کند. کامل گوید: با خود اندیشیدم که از آن حضرت سؤال خواهم کرد که داخل بهشت نشود جز آن که معرفتش مثل من واعتقادش مانند من باشد. وچون بر سرورم حضرت ابومحمد وارد شدم، دیدم جامه های نرم وسفیدی در تن اوست، با خود گفتم: ولی وحجت الهی جامه های نرم می پوشد، در حالی که به ما امر می کند با برادران دینی مواسات وهمدردی کنیم؛ واز پوشیدن چنین جامه هایی نهی می نماید! که ناگاه با تبسم، آستین خود را بالا زد، دیدم که پلاس زبر سیاهی بر پوست بدنش بود، فرمود: این برای خداست واین برای شما. خجالت کشیدم وکنار دری نشستم که پرده ای بر آن آویخته بود، پس بادی وزید وگوشه ای از آن پرده بالا رفت ونوجوانی دیدم در حدود چهار سالگی، انگار پاره ای از ماه بود، به من فرمود: ای کامل بن ابراهیم! بدنم لرزید وبه دلم افتاد که فوری بگویم: لبیک ای سید من. فرمود: آمدی که از ولی وحجت خدا سؤال کنی که وارد بهشت نمی شود مگر آن که معرفتش مانند تو باشد وسخن تو را بگوید. گفتم: آری به خدا سوگند. فرمود: بنابراین عده کمی وارد بهشت می شوند. به خدا قسم! وارد بهشت می شوند گروهی که آن ها را حقیه می گویند. عرض کردم: ای سرور من! این ها کیستند؟
فرمود: قومی که از روی علاقه ومحبت به امیر المؤمنین (علیه السلام) به حق او قسم می خورند ولی حق وفضل آن حضرت را نمی شناسند.
سپس مقداری سکوت کرد وبعد فرمود: همچنین آمده ای که درباره حرف های مفوضه بپرسی.
آن ها دروغ می گویند. بلکه دل های ما محل مشیت الهی است، پس هرچه خدا بخواهد ما می خواهیم، وما تشاوون الا ان یشاء الله.
آن گاه پرده به حال سابق برگشت، من دیگر نمی توانستم آن را بالا بزنم. پس حضرت ابومحمد (علیه السلام) نگاهی به من افکند وتبسم کنان فرمود: ای کامل بن ابراهیم! چرا نشسته ای؟ در حالی که حجت بعد از من، از آنچه در ذهن تو بود وآمده بودی که از آن سؤال کنی، تو را آگاه ساخت. پس برخاستم وبیرون رفتم وبعد از آن دیگر او را ندیدم(148).
و در جریان محمد بن عبیدالله قمی که در بحار از غیبت شیخ طوسی نقل شده، آمده است: مانند او خوش صورت ومعتدل اندام ندیدم(149).
و اخبار در این معنی جداً زیاد است وشاید بعضی از آن ها را در غیر این بخش ذکر کنیم. وچه خوش گفت آن که گفت:
قمر تکامل فی نهایه حسنه * * * مثل القضیب علی رشاقه قده
فالبدر یطلع من ضیاء جبینه * * * والشمس تغرب فی شقائق خده
ملک الجمال باسره فکانما * * * حسن البریه کلها من عنده
مهی که حسن جمالش زماه نیکوتر * * * قدی ز شاخه شمشاد وسرو رعناتر
ز پرتو رخ نورانی اش قمر طالع * * * درون گونه سرخش غروب مهر نگر
به ملک خویش در آورده هرچه زیبایی * * * که حسن مردم زیبا از او بود یکسر
واما وجه تشبیه آن حضرت به شهاب ثاقب؛ شاید باشد که به طور ناگهانی ظهور می کند، چنان که این معنی در چند روایت آمده، ویا این که مانند ستاره شهاب می درخشد. شاهد بر این احتمال روایاتی است که در باب (نور آن حضرت) خواهد آمد، ویا به خاطر این که شیاطین را طرد ودفع می کند، همان طور که با شهاب ثاقب طرد می شوند. خداوند متعال می فرماید: ﴿إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ﴾ (سوره صافات: 10)؛ جز آن کسی (از شیاطین) بخواهد از علم بالا برباید که شهابی فروزان او را دنبال می کند.
2- جریان روزی ما بر دست آن حضرت (علیه السلام):
در بخش سوم کتاب مطالبی در بیان این معنی گذشت.
3- جهاد آن حضرت (علیه السلام):
در دعایی که حضرت امام رضا (علیه السلام) درباره حضرت حجت (علیه السلام) روایت شده، چنین آمده است: بزرگوار، مجاهد تلاشگر(150).
و در بحار از حضرت امام باقر (علیه السلام) روایت است که فرمود: او خونخواه، با تأسف وغضبناک خروج می کند به خاطر غضب خداوند بر این خلق، پیراهنی که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) روز احد پوشیده بود بر اندام اوست، وعمامه سحاب وزره سابغه وشمشیر ذوالفقار پیغمبر با اوست، شمشیر بر شانه می گذارد وتا شش ماه از کشته پشته می سازد(151).
و از همان حضرت درباره فرموده خداوند متعال: ﴿وقاتلوهم حتی لا تکون فتنه ویکون الدین کله لله﴾ (سوره انفال: 39)؛ وبا آنان بجنگید تا این که فتنه ای نباشد وتمامی دین برای خدا گردد. منقول است که فرمود: تأویل این آیه هنوز نیامده، پس از آن که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) برای احتیاج خود واصحابش آنان را رخصت داده بود، که اگر، تأویل آن آمده بود از آن ها پذیرفته نمی شد، ولی با آن ها جنگ می شود تا این که توحید خداوند (عزّ وجلّ) برقرار وهیچ شرکی باقی نماند(152).
و از بشیر نبال است که گفت: به حضرت باقر (علیه السلام) عرض کردم: آن ها می گویند: هرگاه مهدی (علیه السلام) قیام کند، خود به خود امور برایش درست می شود وبه قدرت یک حجامت هم خون نمی ریزد؟
فرمود: نه، سوگند به آن که جانم به دست اوست! اگر برای کسی امور خود به خود درست می شد برای پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) این امر واقع می گشت که دندان هایش خون آلود وپیشانی اش شکسته شد، نه؛ سوگند به آن که جانم در دست اوست (کار به جایی رسد که) ما وشما عرق وعلق (خون بسته شده) را از چهره پاک کنیم، ودستی به پیشانی کشید(153).
می گویم: علق - که در متن روایت آمده - یعنی: خون، وپاک کردن عرق وخون کنایه از محنت ها ورنج ها است که باعث می شود انسان عرق کند، ویا جراحت هایی که خون ها را جاری می سازد - چنان که مجلسی (رحمة الله تعالی) ذکر کرده -.
و در کمال الدین از عیسی الخشاب روایت است که گفت: به حسین بن علی - صلوات الله علیه - عرض کردم: شما صاحب این امر هستید؟ فرمود: نه، ولی صاحب امر همان طرید وشرید(154) است که به خاطر پدرش موتور وخونخواه است که کنیه عمویش را دارد، شمشیر خود را تا هشت ماه بر شانه می گذارد.
می گویم: این که می فرماید: (کنیه عمویش را دارد)، یکی از کنیه های آن حضرت (ابو جعفر) است، چنان که در روایت دیگری از حسن بن المنذر منقول است که گفت: روزی حمزه بن الی الفتح نزدم آمد وبه من گفت: مژده که دیشب در خانه مولودی برای حضرت ابومحمد متولد شد ودستور داد که آن را مخفی بداریم وامر کرد که برای او سیصد گوسفند عقیقه شود، گفتم: نامش چیست؟ گفت: محمد نامیده می شود کنیه اش ابو جعفر است(155).
و نیز از محمد بن مسلم مروی است که گفت: بر حضرت ابو جعفر محمد بن علی باقر (علیه السلام) داخل شدم در حالی که می خواستم درباره قائم آل محمد (علیه السلام) از او سؤال کنم. آن حضرت خود آغاز سخن کرد وفرمود: ای محمد بن مسلم! در قائم اهل بیت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) به پنج پیغمبر شباهت هست: یونس بن متی، ویوسف بن یعقوب، وموسی وعیسی، ومحمد - صلوات الله علیهم -.
شباهت به یونس بن متی: بازگشت از غیبت در وضع وقیافه جوانی در سن پیری.
و شباهت به یوسف بن یعقوب: غیبت از خاص وعام ومخفی ماندن از برادران ومشکل شدن امر بر پدرش یعقوب، با وجود نزدیکی مسافت بین او وپدرش وخاندان وپیروانش.
و اما شباهت به موسی: ترسیدن مدام وطولانی شدن غیبت ومخفی ماندن ولادت وخستگی شیعیانش پس از او - از اذیت ها وخواری های فراوانی که دیدند تا این که خداوند (عزّ وجلّ) اجازه ظهورش داد وبر دشمن تایید ویاری اش فرمود.
و شباهت به عیسی: اختلافات درباره او، که گروهی گفتند: متولد نشده وگروهی گفتند: مرده وعده ای پنداشتند: کشته واعدام شده است.
و اما شباهت به جدش محمد مصطفی (صلی الله علیه وآله وسلم): شمشیر کشیدن وقیام با سلاح وکشتن دشمنان خداو رسول وجبارها وطاغوت ها واو با شمشیر رعب یاری می شود وهیچ پرچمی از او بر نمی گردد واز جمله نشانه های قیام او: خروج سفیانی از شام وخروج یمانی وصیحه آسمانی در ماه رمضان وآواز دهنده که از سوی آسمان به نام او وپدرش ندا کند(156).
4- جمع کلمه بر توحید وإسلام:
در دعای ندبه آمده است: این جامع الکلمه علی التقوی؛ کجاست آن که سخنان را به تقوا جمع می نماید.
در کتاب المحجه وغیر آن از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) درباره آیه: ﴿لیظهره علی الدین کله﴾ (سوره فتح: 28)؛ برای آن که او را بر همه دین برتری بخشد، آمده که فرمود: تا جایی که هیچ آبادی نماند مگر این که هر صبح وشام بانگ لا اله الا الله ومحمد رسول الله در آن بلند شود(157).
و از ابن عباس (همان کسی که گفته: بیشترین مطالبی که در تفسیر گفته ام از امیر مؤمنان (علیه السلام) گرفته ام) آمده است: این آیه تحقق نمی پذیرد مگر وقتی که یهودی ونصرانی وصاحب کیشی نماند؛ مگر آن که به حق (یعنی اسلام) گرویده شود، تا این که گوسفند وگرگ، گاو وشیر، انسان ومار، از یکدیگر در امان باشند، وتا این که موش انبان را نجود وتا این که جزیه برداشته وصلیب شکسته وخوک کشته شود وهمان است فرموده خداوند متعال که می فرماید: ﴿لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکین﴾ (سوره توبه: 33)؛ برای آن که او را بر همه دین برتری بخشد هر چند که مشرکان خویشایندشان نباشد. واین هنگام قیام قائم (علیه السلام) خواهد بود(158).
و علی بن ابراهیم در تفسیر این آیه گفته است: این آیه درباره قائم آل محمد (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نازل شده است.
و در کتاب المحجه از عیاشی روایت است که در تفسیر خود از حضرت صادق (علیه السلام) درباره آیه: ﴿وله اسلم من فی السماوات والارض طوعا وکرها﴾ (سوره آل عمران: 83)؛ وهر آن؟ در آسمان ها وزمین است خواه وناخواه برای او تسلیم است. آورده که فرمود: هنگامی که قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قیام کند هیچ زمینی باقی نمی ماند مگر این که در آن شهادت لا اله الا الله ومحمد رسول الله اعلام می شود(159).
و احادیث در این زمینه جداً زیاد است که بعضی از آن ها گذشت وبعضی دیگر نیز ان شاء الله خواهد آمد.
5- جمع شدن یاران دین از فرشتگان وجنیان وسایر مؤمنان:
در تفسیر آیه کریمه: ﴿اینما تکونوا یات بکم الله جمیعا﴾ (سوره بقره: 149)؛ هر کجا باشید خداوند همگی شما را خواهد آورد. از حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) آمده: یعنی اصحاب قائم (علیه السلام) سیصد وده وچند نفر، سپس فرمود: آن هایند به خدا امت معدوده؛ والله در یک ساعت جمع می شوند همانند ابرهای پاییزی(160).
و از حضرت علی بن الحسین وفرزندش (علیه السلام) روایت است که فرمودند: مفقودان گروهی هستند که از رختخوابشان مفقود وسپیده دم در مکه حاضر می شوند واین است معنی آیه اینما تکونوا یات بکم الله جمیعا وآن ها اصحاب قائم (علیه السلام) هستند(161).
و از حضرت امام صادق (علیه السلام) روایت است که فرمود: این آیه در حق مفقود شوندگان واصحاب قائم (علیه السلام) نازل شده است که: اینما تکونوا یات بکم الله جمیعا آنان از رختخوابشان مفقود می شوند پس در مکه صبح می کنند وبعضی از ایشان در روز بر ابر می نشینند، در حالی که آنان به نامشان وبه نام پدرشان وحسب ونسب شان شناخته می شوند.
مفصل پرسید: فدایت شوم! کدام یک از آن ها ایمانشان محکم تر است؟ فرمود: آن که در روز بر ابر بنشیند(162).
و از حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) روایت است که فرمود: به خدا قسم وقتی قائم ما بپاخیزد، خداوند از همه شهرها وبلاد، شیعیان ما را به سوی او جمع می نماید(163).
و چه نیکو سروده اند:
لقد جدت یابن الاکرمین بنعمه * * * جمعت بها بین المحبین فی ستر
فلا زلت بالاحسان کهفا وملجا * * * وقد جل ما قد کان منک عن الشکر
البته ای فرزند بهترین ها! نعمتی را بخشیدی که با آن، همه محبانت را در پوششی جمع کردی.
پس پیوسته با احسانت پناه وملجأ باشی که به تحقیق آنچه از تو سر زده از سپاسگزاری بالاتر است.
و در بحار از حضرت امام صادق (علیه السلام) روایت است که فرمود: بر او سی هزار فرشته وسیصد وسیزده فرشته فرود می آیند. ابان بن تغلب عرضه داشت: تمام این فرشتگان؟ فرمود: آری فرشتگانی که با نوح در کشتی بودند وفرشتگانی که با ابراهیم بودند هنگامی که به آتش افکنده شد، وآن هایی که با موسی بودند هنگامی که دریا را برای بنی اسرائیل شکافت، وآن هایی که با عیسی بودند هنگامی که خداوند وی را به سوی خود بالا برد، وچهار هزار فرشته نشانداری که با پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) بودند، وهزار فرشته ای که پی در پی فرود آمدند تا به همراه حسین بن علی (علیه السلام) با دشمنان نبرد کنند، ولی به آن ها اجازه داده نشد، آن ها کنار قبر آن حضرت پریشان وغبار آلود وگریان هستند تا روز قیامت. رئیس آنان فرشته ای است که منصور خوانده می شود، هیچ کس آن حضرت را زیارت نکند مگر این که این ها به استقبال آن می روند ویا هنگام وداع او را مشایعت می کنند، وهیچ بیماری نیست مگر این که به عیادتش می روند، وهیچ کس از دنیا نرود مگر آن که بر بدنش نماز می گزارند وپس از مرگ برای او طلب مغفرت می کنند. وهمه این ها در زمین منتظر قیام قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند تا هنگام ظهورش فرا رسد(164).
و در حدیث مفضل از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: ای مفضل! او تنها ظاهر می شود وبه سوی خانه خدا به تنهایی می رود وتنها وارد کعبه می گردد ودر حال تنهایی شب بر او فرا می رسد، پس چون دیدگان به خواب رود وسیاهی شب سایه افکند، جبرئیل ومیکائیل وفرشتگان در صفوف متشکل بر او فرود می آیند، پس جبرئیل معروض می دارد: یا سیدی قولک مقبول وامرک جائز؛ ای سرور من! فرمانت پذیرفته ودستورات اجرا می شود. پس دست بر صورتش می کشد ومی گوید: ﴿الحمد لله الذی صدقنا وعده واورثنا الارض نتبؤء من الجنه حیث نشاء فنعم اجر العاملین﴾ (سوره زمر: 74)؛ حمد خدای را که به وعده خویش درباره ما وفا کرد وزمین را میراث ما ساخت، هر جای بهشت که می خواهیم منزلگاه خود قرار دهیم، عمل کنندگان چه نیکو است.
آن گاه میان رکن ومقام می ایستد وفریادی می کشد ومی فرماید: ای نقبای من؛ (سرکردگان ارتش آن حضرت) وای وابستگان خاص من؛ وای کسانی که خداوند شما را - پیش از ظهورم - برای یاری من بر روی زمین ذخیره کرده! با خواست ورغبت نزد من آیید.
پس فریاد آن حضرت به گوش آن ها می رسد در حالی که در محراب ها وبر رختخواب های خود در شرق وغرب زمین قرار دارند وهمان یک صدا به گوش همه آنان می رسد، پس به آن حضرت پاسخ مثبت می دهند وبه سوی آن صدا می شتابند ودر عرض یک چشم بر هم زدن در پیشگاه او بین رکن ومقام حاضر می شوند. پس خداوند (عزّ وجلّ) به نور امر می کند که مانند عمودی از زمین تا آسمان کشیده می شود، که از آن نور هر مؤمنی که به روی زمین است استفاده خواهد کرد ونوری از درون خانه اش آشکار می گردد، پس نفوس مؤمنین به آن نور خوشنود می گردد. (تا این که مفصل عرضه داشت): ای سرور من! آیا در مکه مقیم می شود؟
فرمود: نه، ای مفضل! بلکه مردی از خاندانش را در آن جا جانشین خود می سازد، پس هرگاه از مکه حرکت کند به آن مرد حمله می کنند واو را می کشند، پس آن حضرت باز می گردد، ایشان به خدمتش می آیند، در حالی که ترسان وسر به زیر افکنده باشند، گریه وتضرع می کنند وعرضه می دارند: ای مهدی آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) توبه می کنیم. پس آن حضرت آنان را نصیحت وموعظه نموده وهشدار می دهد وبر آن ها جانشین می گمارد ودوباره حرکت می کند. ولی باز هم بر آن جانشین یورش می برند واو را می کشند، پس یاران خودش از جنیان ونقبا را به سوی آن ها می فرستد ومی فرماید: بازگردید به سوی آن ها وکسی را باقی نگذارید، مگر آن که ایمان بیاورد.
و اگر نه این بود که رحمت پروردگار همه را فرا می گیرد، ومن آن رحمت هستم با شما به سوی آن ها باز می گشتم، زیرا که به تحقیق این ها عذرها را بین خود وخدای خودشان ومن قطع کردند.
پس به سوی آنان مراجعت می کنند، به خدا قسم از صد تن یکی باقی نمی ماند، قسم به خدا از هزار یکی باقی نمی ماند.
مفضل می گوید: گفتم: ای سید من! خانه من! خانه مهدی (علیه السلام) کجا خواهد بود ومؤمنان کجا جمع می شوند؟ فرمود: سرای حکومت آن حضرت کوفه ومجلس حکم وفرمانروایی او مسجد جامع آن، وبیت المال ومحل تقسیم غنائم مسلمین مسجد سهله، وجای خلوت های آن حضرت، سرزمین صاف وسفید نجف است.
مفضل عرضه داشت: ای مولای من! آیا همه مؤمنین در کوفه خواهند بود؟ فرمود: آری قسم به خدا! هیچ مؤمنی باقی نمی ماند مگر این که در آن، یا در حوالی آن خواهد بود وکار به جایی می رسد که مقدار از خوابگاه یک اسب به دو هزار درهم می رسد وبیشتر مردم آرزو می کنند: ای کاش یک وجب از زمین سبع را به قیمت یک وجب طلا می خرید وزمین سبع از خطه های همدان است(165).
می گویم: شاید منظور از هیچ مؤمنی باقی نمی ماند مگر این که در آن یا در حوالی آن خواهد بود زیارت ودیدار آن حضرت باشد، نه همیشگی؛ وشاهد بر این، جمله بعدی است که: بیشتر مردم آرزو می کنند واحتمال هم دارد که کلمه حوالیها تصحیف أو حن الیها یعنی به سوی او متمایل ومشتاق می شوند، چنان که در روایتی از بحار وغیر آن از حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) منقول است.
و مؤید معنی اول روایتی است که در بحار از غیبت شیخ طوسی نقل شده که حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) فرمود: هرگاه قائم (علیه السلام) به کوفه وارد می شود، هیچ مؤمنی باقی نمی ماند مگر این که در آن باشد یا به آن سفر کند(166).
و از جمله دلایل بر این که مؤمنین نزد مولایمان صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) جمع می شوند، روایتی است که شیخ صدوق در کمال الدین از حضرت ابوالحسن امام علی بن محمد هادی (علیه السلام) آورده است که: از آن حضرت درباره معنی فرمایش پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) که لا تعادوا الایام فتعادیکم؛ یعنی با روزها دشمنی نکنید که با شما دشمنی خواهند کرد. سؤال شد. فرمود: آری، منظور از ایام ما هستیم، به سبب ما آسمان ها وزمین برپاست، پس سبت (شنبه) نام رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) است؛ وأحد (یکشنبه) نام امیر المؤمنین (علیه السلام)؛ اثنین (دوشنبه) حسن وحسین؛ وثلثاء (سه شنبه) علی بن الحسین (سجاد) ومحمد بن علی (باقر) وجعفر بن محمد (صادق)؛ وأربعاء (چهارشنبه) موسی بن جعفر (کاظم) علی بن موسی (رضا) ومحمد بن علی (جواد) ومن - علی بن محمد (هادی)؛ وخمیس (پنج شنبه) فرزندم حسن (عسکری)؛ وجمعه فرزند فرزندم می باشد وبه سوی اوست که گروه حق جمع می شوند وهمان است که زمین را پر از عدل می کند، چنان که از ظلم وستم پر شده باشد، واین است معنی ایام واین که در دنیا با آن ها دشمنی نکنید که در آخرت با شما دشمنی خواهند کرد(167).
6- جمع عقول(168):
در کمال الدین از حضرت ابو جعفر امام باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود: هرگاه قائم ما بپاخیزد خداوند دستش را بر سر بندگان قرار می دهد، پس عقل هایشان جمع وحلم وبردباری شان کامل می گردد(169).
و در کتاب خرایج به جای جمله آخر، آمده است: واخلاقشان کامل گردد.
و در کافی به سند خود از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) منقول است که فرمود: اذا قام قائمنا وضع الله یده علی روس العباد فجمع بها عقولهم وکملت به احلامهم(170)؛ هرگاه قائم ما قیام کند، خداوند دستش را بر سربندگان قرار دهد، پس عقل هایشان جمع وبردباری شان کامل گردد.
علامه مجلسی در مرآة العقول گفته است: ضمیر دستش یا به خدا بر می گردد ویا به قائم (علیه السلام) وبنابر هر دو فرض؛ کنایه از رحمت وشفقت یا قدرت وپیروزی است، وبنابر فرض اخیر، احتمال حقیقت می رود، نه کنایه واین که فرمود: پس عقل هایشان جمع و... دو وجه محتمل است:
اول: این که آن حضرت عقل هایشان را بر اقرار به حق جمع می کند که دیگر هیچ اختلافی نخواهند داشت.
دوم: این که عقل هر کدام از آن ها جمع می شود، یعنی قوای نفسانی ونیروهای حیوانی تسلیم عقل گردند وبا آن همراهی کنند، که دیگر به خاطر پراکندگی قوای نفسانی، عقل پراکنده نمی شود، بعضی این طور گفته اند. ولی وجه اول صحیح تر به نظر می رسد وضمیر (بها) به (ید) بر می گردد، وضمیر (به) به (وضع) مربوط است، یا به قائم (علیه السلام) بر می گردد واحلام جمع حلم به معنی عقل است(171).
می گویم: پر واضح است که ضمیر در (یده) به قائم (علیه السلام) بر می گردد ودلیل بر این معنی فرمایش امام صادق (علیه السلام) است در حدیث دیگری در کافی آمده که فرمود: این امر به کسی می رسد که دهان برایش می چرخانند، پس هرگاه مشیت وخواست الهی در او تحقق یابد خروج می کند، ومردم می گویند: این چیست که واقع شده؟ پس خداوند دستی از او بر سر رعیتش قرار می دهد.
حرف ح:
1- حمایت آن حضرت (علیه السلام) از إسلام:
حمایت آن بزرگوار از حریم اسلام از مطالبی که راجع به جهاد وجنگ آن حضرت بیان کرده ایم، دانسته می شود ودر بحار از شیخ نعمانی به سند خود از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) روایت است فرمود: گویا می بینم دین شما پیوسته رو به ضعف واز بین رفتن خواهد نهاد ودر خون خود دست وپا خواهد زد وکسی آن را به شما بازنمی گرداند مگر مردی از ما اهل البیت(172).
تمام این حدیث در سخای آن حضرت وکشف علوم خواهد آمد، ان شاء الله.
2- حرب جنگ آن حضرت (علیه السلام) با مخالفین:
فرق میان جنگ وجهاد این است که جهاد نسبت به کافران است، ولی جنگ اعم است که از آن ها وکسانی که کلمه اسلام بر زبان دارند - چنان که آیه مربوط به محارب: ﴿انما جزاء الذین یحاربون الله﴾ (سوره مائده: 33)؛ همانا سزای کسانی که با خداوند جنگ می کنند... وغیر آن بر این معنی دلالت دارد.
به هر حال شاهد بر این مقال، روایتی است که در بحار از نعمانی منقول است که به سند خود از فضیل آورده که گفت: از حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) شنیدم فرمود: به درستی که وقتی قائم ما بپاخیزد بیشتر از آنچه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) از مردم جاهلیت دید به ناراحتی ها برخورد می کند. گفتم: چطور؟ فرمود: پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) به سوی مردم مبعوث شد در حالی که سنگ وچوب وتخته ای به صورت بت می تراشیدند وپرستش می کردند، ولی قائم ما (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در حالی بپاخیزد وبه سوی مردمی می آید، که همگی آن ها علیه او کتاب الله را تأویل نموده واحتجاج می کنند(173).
و در روایت دیگری از همان حضرت آمده: پس علیه آن حضرت، کتاب الله را تأویل بر مبنای آن با آن حضرت مقاتله می کنند(174).
و از همان بزرگوار منقول است که فرمود: سیزده شهر وطایفه است که قائم (علیه السلام) با آن ها جنگ می کند، وآن ها هم با آن حضرت می ستیزند: اهل مکه، اهل مدینه، اهل شام، بنی امیه، اهل بصره، اهل دمسیان، کردها، اعراب، ضبه، غنی، باهله، ازد واهل ری(175).
و در کتاب کمال الدین از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) مروی است که فرمود: در صاحب این امر شیوه وسنتی از موسی وسنتی از عیسی وسنتی از یوسف وسنتی از محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) هست.
اما سنت از موسی، این که ترسان وبرخذر است. واما از یوسف زندان وغیبت است. واما از محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) قیام با شمشیر وروش آن حضرت را پیروی می کند، وآثارش آشکار گردد، آن گاه شمشیر خود را تا هشت ماه با دست راست وبر شانه حمایل می نماید وپیوسته دشمنان را خواهد کشت تا خداوند (عجل الله تعالی فرجه الشریف) راضی گردد.
ابوبصیر گوید: عرضه داشتم: چگونه خواهد دانست که خداوند راضی شده؟
فرمود: خداوند رحم در دلش می افکند(176).
و در حدیث مفضل از حضرت صادق (علیه السلام) است که فرمود: حسنی آن جوانمرد خوشروی که از طرف دیلم خروج می کند وبا بیان فصیحی که دارد، فریاد بر می آورد که: ای آل احمد! اجابت کنید دردمند پریشان حال را؛ وآن که از پیرامون ضریح (شاید مراد کعبه باشد) ندا می کند. پس گنجینه های الهی در طالقان او را اجابت می نمایند، چه گنج هایی که از طلا ونقره نیست، بلکه مردانی همانند قطعه ای آهن بر اسب های چابک سوار وحربه ها به دست وپیوسته ستمگران را به قتل می رساند تا این که وارد کوفه می شود - در حالی که بیشتر جاهای زمین از لوث وجود بی دینان پاک گشته است - آن جا را محل اقامت خود قرار می دهد.
پس خبر ظهور مهدی (علیه السلام) به سید حسنی واصحابش می رسد، اصحاب به او می گویند: ای فرزند پیغمبر! این کیست که در قلمرو ما فرود آمده؟ می گوید: بیایید برویم ببینیم که کیست - در صورتی که به خدا قسم سید حسنی می داند او مهدی است وبدین جهت این سخن را می گوید که به یارانش آن حضرت را بشناساند.
پس حسنی بیرون می آید تا این که به مهدی (علیه السلام) می رسد، آن گاه می گوید: اگر تو مهدی آل محمد (علیه السلام) هستی، پس کو عصای جدت پیغمبر وانگشتر وجامه وزره (فاضل) آن حضرت؟ وعمامه (سحاب) واسب (یربوع) وشتر (غضباء) وقاطر (دلدل) والاغ (یعفور) واسب اصیل رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) (براق) ومصحف امیر مؤمنان (علیه السلام)، این ها کجاست؟
پس آن جناب تمام این ها را به او نشان می دهد، آن گاه عصای پیغمبر را می گیرد ودر سنگ سختی می کارد، فوری برگ می دهد. منظورش از این کار آن است که بزرگواری وفضیلت مهدی (علیه السلام) را به اصحاب خود بنمایاند تا با آن حضرت (علیه السلام) بیعت کنند.
سپس سید حسنی عرضه می دارد: الله اکبر، ای فرزند پیغمبر! دستت را بده تا با شما بیعت کنیم. مهدی (علیه السلام) دستش را دراز می کند، سید حسنی واصحابش بیعت می نمایند، مگر چهل هزار نفر صاحبان مصاحف (قرآن های مکتوب) که به زیدیه معروفند که از بیعت کردن سرباز می زنند ومی گویند: این کار یک سحر بزرگ است.
با این سخن دو لشکر با هم گلاویز می شوند، مهدی (علیه السلام) به طرف طائفه منحرف آمده وآن ها را نصیحت وبه پیروی خودش دعوت می کند، ولی آن ها بر کفر وطغیان خود می افزایند، وآن حضرت دستور به کشتن آن ها می دهد، پس همه را از دم شمشیر می گذرانند.
سپس مهدی (علیه السلام) به اصحاب خود می گوید: قرآن های آنان را نگیرید، بگذارید مایه حسرتشان گردد، همان گونه که آن را تبدیل کرده وتغییر داده وتحریف نموده بودند ومطابق آن عمل نکردند(177).
اخبار در این باره بسیار است که بعضی از آن ها در بحث (قتل کافرین) خواهد آمد، ان شاء الله تعالی.
3- حج آن حضرت (علیه السلام):
شیخ صدوق در کمال الدین به سند صحیحی از محمد بن عثمان عمری روایت کرده است که گفت: صاحب این امر هر سال در مراسم حج حاضر می شود، پس مردم را می بیند، آن ها را می شناسد وآن ها او را می بینند، ولی نمی شناسند(178).
می گویم: از جمله روایاتی که دلالت می کند بر استجابت دعا کردن برای حجاج از جهت حج خانه خدا، حدیثی است که در فقیه از حضرت صادق (علیه السلام) منقول است که فرمود: هنگامی که شامگاه عرفه شود، خداوند متعال دو فرشته را می فرستد که چهره های مردم را جستجو کند، پس هرگاه کسی که خودش را به حج عادت داده بود نیابند، یکی از آن دو فرشته به دیگری می گوید: فلان شخص در چه حال است؟ جواب می دهد: خدا بهتر می داند. پس می گوید: پروردگارا! اگر فقر مانع از آمدنش شده او را غنی گردان واگر قرض دارد از او ادا فرمای واگر بیماری سبب نیامدنش شده او را شفا بخش واگر از دنیا رفته او را بیامرز ورحمتش فرمای(179).
این حدیث دلالت می کند بر استجاب دعا کردن برای کسی که خودش را به حج عادت داده باشد، چنان که مخفی نیست. ودر بحث شباهت آن حضرت به خضر مطلبی که به این معنی مربوط است خواهد آمد، ان شاء الله تعالی.
4- حیات وزندگی زمین به وجود آن حضرت (علیه السلام):
شیخ صدوق در کمال الدین به سند خود از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) درباره آیه شریفه: ﴿اعلموا أن الله یحیی الأرض بعد موتها﴾ (سوره حدید: 17)؛ بدانید که خداوند زمین را پس از مرگ آن زنده خواهد کرد.
فرمود: یعنی خداوند زمین را به قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) اصلاح فرماید، یعنی پس از جور وستم اهل زمین، قد بینا لکم الآیات؛ به راستی که ما آیات ونشانه ها را - به قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) - برای شما بیان نمودیم، باشد که تعقل کنید. لعلکم تعقلون(180).
و حضرت ابوابراهیم موسی بن جعفر (علیه السلام) درباره آیه یحیی الارض بعد موتها؛ فرمود: نه به وسیله باران، بلکه خداوند (عزّ وجلّ) مردانی بر می انگیزاند، پس زمین احیا می شود به خاطر برپایی وزنده شدن عدالت، واقامه حد در آن از چهل روز باران سودمندتر است(181).
و در جواهر از سدیر روایت است که گفت: حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) فرمود: یک حد که در زمین برپا شود، پاکیزه تر است از چهل شب وروز باران(182).
و در کتاب المحجة از حلبی روایت است که از حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) درباره فرموده خداوند متعال: اعلموا ان الله یحیی الارض بعد موتها؛ پرسید حضرت در پاسخ فرمود: یعنی به وسیله عدالت پس از جور وستم(183).
5- حلم آن حضرت (علیه السلام):
در ضمن بیان خلق وخوی آن جناب خواهد آمد، ان شاء الله تعالی.
6- حیات (زنده شدن) جمعی از اولیای خدا به ظهور آن حضرت (علیه السلام):
در بحث نفع آن حضرت (عجل الله تعالی) در حرف نون خواهد آمد، ان شاء الله تعالی.
7- حب (دوستی) آن حضرت (علیه السلام) نسبت به ما:
از بحثی که درباره لطف آن حضرت نسبت به ما در حرف تاءگذشت، دوستی آن جناب نیز واضح می شود، زیرا که لطف میوه محبت است. همچنین در بخش سوم، حق پدر بر فرزند وتشییع مردگان ما؛ ما در این زمینه مطالبی گذشت.
به هر حال همه احسان آن حضرت در حق ما ثمره ونتیجه محبتش نسبت به ما است ان شاء الله تعالی. ولی یک نکته را که نباید غافل باشی این که محبت او در حق ما جز از جهت ایمان واطاعت ما نسبت به خداوند (عزّ وجلّ) نیست، پس اگر محبت آن بزرگوار را می خواهی، بر تو باد اطاعت خدای تعالی. ومبادا که با مخالفت کردن با خداوند او را اذیت وبا وی دشمنی کنی که از کسانی خواهی بود که خداوند درباره آن ها فرموده است: ﴿ان الذین یوذون الله ورسوله لعنهم الله فی الدنیا والاخره واعد لهم عذابا مهینا﴾ (سوره احزاب: 57)؛ البته آنان که خدا ورسولش را می آزارند، خداوند در دنیا وآخرت لعنشان کرده است وبر ایشان عذاب خوار کننده ای آماده نموده است.
و در دارالسلام از باقر (علیه السلام) روایت شده که به جابر جعفی فرمود: بنده جز با اطاعت، به خداوند - تبارک وتعالی - نزدیک نمی شود، دوری از آتش با ما نیست، آن که مطیع وفرمانبردار خدا باشد، دوست وولی ماست. وهرکه خداوند را معصیت کند، دشمن ماست. وولایت ما جز با عمل ودوری از گناه به دست نمی آید(184).
اخبار در این زمینه زیاد است. البته همان طور که اطاعت خداوند متعال موجب محبت می شود، همچنین معصیت مایه زوال آن است. چنان که در کافی از حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود: هیچ بنده ای نیست مگر این که چهل سپر بر او هست تا این که چهل گناه کبیره مرتکب شود، پس هرگاه چهل معصیت کبیره مرتکب شد سپرها از او برداشته می شود. آن گاه خداوند متعال به فرشتگان وحی می کند که بنده مرا با بال های خود بپوشانید. پس فرشتگان می گویند: خداوندا! این بنده تو، هیچ نهی وزشتی را رها نکرد تا این که مرتکب شد وما خجالت می کشیم از آنچه انجام می دهد. پس خداوند (عزّ وجلّ) وحی می کند که بال های خود را از او بردارید. وهرگاه چنین وضعی انجام شد، آن شخص شروع می کند به دشمنی با ما اهل بیت (علیهم السلام). پس در این هنگام پوشش او در آسمان پاره می شود وفرشتگان عرضه می دارند: پروردگارا! این بنده تو بدون پوشش ماند؟ پس خداوند (عزّ وجلّ) به آن ها وحی می کند: اگر خدای را در او نیازی بود شما را امر نمی کرد که بال هایتان را از او برگیرید(185).
8- حکم آن حضرت (علیه السلام) به حق:
در کمال الدین به سند خود از ابان بن تغلب روایت کرده که گفت: حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) فرمود: در مسجد شما - یعنی مسجد مکه - سیصد وسیزده مرد خواهد آمد که اهل مکه می دانند آن ها از پدران واجدادشان نیستند، با آن ها شمشیرهایی است که بر هر شمشیر کلمه ای نوشته شده که هزار کلمه می گشاید، پس خداوند - تبارک وتعالی - بادی می فرستد که به هر وادی ندا می کند: این مهدی است که به قضاوت داوود وسلیمان (علیه السلام) قضاوت می کند؛ وبر آن بینه وشاهد نمی طلبد(186).
و نیز در همان کتاب از او نقل شده که گفت: ابو عبد الله امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمود: هرگاه قائم (علیه السلام) بپاخیزد، هیچ یک از بندگان خداوند رحمان به پیشگاهش برنخیزد مگر این که او را می شناسد که آیا صالح است یا ناصالح وناشایسته. ودر او آیتی برای نشانداران وهوشمندان است. این آیت برقرار وراهی برای بصیرت وعبرت می باشد(187).
و در بحار الانوار از کتاب غیبت سید علی بن عبد الحمید به سند خود از ابوبصیر از امام ابو جعفر باقر (علیه السلام) منقول است که فرمود: در قضایایی حضرت قائم (علیه السلام) قضاوت می کند، بعضی از کسانی که در خدمتش شمشیر زده اند، آن را رد وانکار می نمایند وآن قضاوت آدم است. پس دستور می دهد آن ها را بیاورند وگردنشان را می زنند. سپس دوباره قضاوتی می کند که قضاوت داوود است وعده ای از کسانی که همراه آن حضرت شمشیر زده اند، اعتراض وانکار می کنند که آن ها را پیش می آورد وگردنشان را می زند. سپس بار سوم قضاوتی می کند وآن قضاوت ابراهیم (علیه السلام) است، گروه دیگری از کسانی که در پیشاپیش آن حضرت شمشیر زده اند، اشکال ورد می کنند. پس آن ها را جلو می آورد وگردنشان را می زند. آن گاه مرتبه چهارم قضاوتی می کند که قضاوت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) می باشد، پس هیچ کس علیه او انکار نمی نماید(188).
9- حکم آن جناب (علیه السلام) به باطن:
آن حضرت - صلوات الله علیه - به مقتضای علمش حکم به باطن می کند، چنان که در بحار از نعمانی از حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: در همان حال که مرد به خدمت حضرت قائم ایستاده، وآن حضرت به او امر ونهی می کند، ناگاه فرمان می دهد: او را بازگردانند، پس او را به پیش روی آن جناب برمی گردانند. دستور می دهد گردنش را بزنند. پس در شرق وغرب کسی نماند جز این که از آن حضرت بیمناک گردد.
و از ارشاد دیلمی از حضرت امام صادق (علیه السلام) روایت است که فرمود: چون قائم آل محمد (علیه السلام) قیام کند، در میان مردم به حکم حضرت داوود حکم می فرماید، نیازی به شاهد وبینه ندارد، خدای تعالی او را الهام می کند؛ پس به علم خود داوری فرماید وهر قومی را به آنچه در باطن مخفی داشته اند، خبر می دهد ودوست خود را از دشمن به نشانه تشخیص می دهد. خداوند سبحان می فرماید: ﴿ان فی ذلک لایات للمتوسمین * وانها لبسبیل مقیم﴾ (سوره حجر: 75-76)؛ البته در این امر برای اشارت دانان نشانه های عبرت آمیزی هست، وآن بر سر راهی پایدار است(189).
و از عبد الله بن المغیره روایت شده که امام صادق (علیه السلام) فرمود: هنگامی که قائم (علیه السلام) بپاخیزد، پانصد نفر از قریش را بپا می دارد وگردنشان را می زند، سپس پانصد نفر دیگر را به همان ترتیب بپا می دارد وگردنشان را می زند، تا شش بار این کار را انجام می دهد. پرسیدم: آیا در آن هنگام شماره این ها این قدر است؟ فرمود: آری، از خودشان وپیروانشان(190).
و از آن حضرت منقول است که فرمود: هرگاه قائم (علیه السلام) بپاخیزد مسجدالحرام را تا به حد بنای اصلی منهدم می کند ومقام ابراهیم را به جایی که سابقا در آن بوده، باز می گرداند ودست بنی شیبه را قطع می نماید، بالای کعبه می آویزد وبر آن می نویسد: این ها دزدان کعبه اند(191).
می گویم: مطالبی در این زمینه سابقا گذشت وان شاء الله تعالی در بخش های قتل کافران وهدم بناهای کفر ونفاق نیز مطالبی خواهد آمد.
حرف خ:
1- خلق آن حضرت (علیه السلام):
در بحار الانوار از نعمانی به سند خود از ابووائل آمده که گفت: امیر مؤمنان علی (علیه السلام) به حسین (علیه السلام) نگاهی افکند وفرمود: این فرزندم سید است هم چنان که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) او را سید نامید وخداوند از صلب ونسل او مردی را خواهد آفرید که همنام پیامبر شماست، در خلقت وخوی شبیه اوست، به هنگام غفلت از ناحیه مردم ومیراندن حق وآشکار نمودن ستم خروج می کند. به خدا اگر خروج نکند گردنش زده می شود(192). با خروج او اهل وساکنان آسمان ها خوشحال می شوند واو مردی است پیشانی فراخ وباریک بینی و...(193)
و از طریق مخالفین از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده که فرمود: اگر جز یک روز از دنیا نمانده باشد، خداوند مردی را بر می انگیزد که نامش نام من وخلق وخویش مانند من است.
و بعضی از اخبار در بخش جمال آن حضرت گذشت، به آن جا مراجعه شود.
و خلق: - چنان که در کتاب های لغت آمده - به معنی سجیه وصفت است. بنابراین منظور از این که خلق آن حضرت مانند خلق پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است شباهت آن حضرت به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در عموم صفات وخوهای پسندیده است نه در خصوص حسن معاشرت وامثال آن. مؤید این مطلب نقل مؤلف کشف الغمه از محمد بن یوسف شامی است که در کتاب کفایه الطالب(194). بعد از آوردن این حدیث گفته: فرمایش رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) که (خلق وخویش مانند من است) از بهترین کنایه ها از انتقام مهدی (علیه السلام) برای دین خدا از کفار است، همان طور که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) بوده است. خداوند متعال فرمود: ﴿وانک لعلی خلق عظیم﴾ (سوره قلم: 4)؛ وتو در حقیقت بر نیک خلقی عظیمی آراسته ای.
سپس افزوده: محتاج ونیازمند به درگاه خداوند متعال علی بن عیسی - که خداوند مورد گذشت قرارش دهد - گوید: این که گفته از بهترین کنایه ها... جای تعجب است؛ معلوم نیست چگونه در معنی خلق وامانده وآن را به انتقام منحصر نموده وحال آن که عام است وتمام اخلاق پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) را شامل می شود، از کرم وعلم وحلم وشجاعت و... از اخلاقیاتی که در اول این کتاب شمارش نموده ام، عجیب تر آن که آیه را دلیل بر گفتار خودش آورده است(195).
2- خوف (بیم) آن حضرت (علیه السلام):
در کافی به سند خود از زراه روایت کرده که گفت: شنیدم امام صادق (علیه السلام) می فرمود: قائم (علیه السلام) را پیش از قیام غیبتی است. عرضه داشتم: چرا؟ فرمود: او می ترسد - واشاره به شکم خود کرد - یعنی از کشته شدن می ترسد(196).
و در حدیث دیگری از زراه آمده که گفت: شنیدم حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: برای آن جوان پیش از قیامش غیبتی خواهد بود. گفتم: چرا؟ فرمود: می ترسد - وبه شکمش اشاره کرد - سپس فرمود: ای زراره! واوست منتظر واو است که در ولادتش شک می کنند. پس بعضی می گویند: پدرش بدون بازمانده از دنیا رفت. وبعضی از آن ها می گویند: در حالی که در شکم مادر بود پدرش فوت کرد، وبعضی می گویند: دو سال پیش از فوت پدرش متولد شد، مگر این که خداوند (عزّ وجلّ) دوست دارد که شیعه را امتحان کند، پس در آن هنگام است که تشکیک وتوهم اهل باطل آغاز می شود.
زراره گوید: پرسیدم اگر آن زمان را درک کردم چه عملی انجام دهم؟ فرمود: ای زراره! اگر آن زمان را درک کردی این دعا را بخوان: اللهم عرفنی نفسک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک؛ اللهم عرفنی رسولک، فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک؛ اللهم عرفنی حجتک، فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی(197)؛ پروردگارا! تو مرا به خود برسان، اگر خودت را به من نشناسانده بودی پیامبرت را نمی شناختم. پروردگارا! تو رسولت را به من بشناسان که اگر رسول خود را به من معرفی نمی کردی حجت تو را نمی شناختم. پرودگارا! حجت خودت را به من بشناسان که اگر حجتت را به من نمی شناساندی از دین خود گمراه بودم.
می گویم: در حدیث دیری این دعا به این صورت آمده: اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرفک؛ اللهم عرفنی نبیک، فانک ان لم تعرفنی نبیک لم اعرفه قط؛ اللهم عرفنی حجتک، فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی(198)؛ خدایا! خودت را به من بشناسان که اگر خودت را به من نشناسانده بودی، تو را نشناخته بودم. خدایا! پیامبرت را به من بشناسان که اگر پیامبرت را به من نشناسانده بودی هرگز او را نمی شناختم. خدایا! حجت خودت را به من بشناسان که اگر تو را به من نمی شناساندی از دینم گمراه می شدم.
و در کافی ضمن خطبه ای از امیر المؤمنین (علیه السلام) آمده: وتو ای پروردگار! زمینت را از حجتت بر آفریدگانت خالی نمی گذاری، چه ظاهر باشد که اطاعت نشود یا ترسان گمنام تا حجت تو باطل نگردد ودوستانت پس از هدایت گمراه نگردند.
در بخش دوم از امام موسی بن جعفر (علیه السلام) روایتی گذشت که فرمود: او پنجمین فرزند من است؛ او را غیبتی است طولانی به خاطر ترس بر خودش.
و در کمال الدین به سند خود، از حضرت امام سجاد (علیه السلام) آمده که فرمود: در حضرت قائم (علیه السلام) از هفت پیغمبر شیوه وروش هست: شیوه ای از پدرمان آدم وشیوه ای از ابراهیم وشیوه ای از موسی وشیوه ای از عیسی وشیوه ای از ایوب وشیوه ای از محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)؛ اما از آدم ونوح طول عمر، واما از ابراهیم مخفی بودن ولادت ودوری از مردم، واز موسی ترس وغیبت، واما از عیسی به اختلاف افتادن مردم درباره او، واما از ایوب فرج بعد از ابتلاء وامتحان، واما از محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) خروج وقیام با شمشیر(199).
و در همان کتاب از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) منقول است که فرمود: در صاحب این امر چهار سنت از چهار پیغمبر هست. سنتی از موسی وسنتی از عیسی وسنتی از یوسف وسنتی از محمد (صلی الله علیه وآله وسلم). اما از موسی ترسان بودن، واما از یوسف زندان (غیبت)، واز عیسی این که گفته می شود مرده - در حالی که نمرده باشد -، واما از محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) خروج وقیام شمشیر(200).
و در همان کتاب از حضرت صادق از پدرش (علیه السلام) روایت شده که فرمود: هرگاه قائم (علیه السلام) بپاخیزد خواهد گفت: ﴿ففررت منکم لما خفتکم فوهب لی ربی حکما وجعلنی من المرسلین﴾ (سوره شعراء: 21)؛ پس آن هنگام از شما فرار کردم وقتی که از شما ترسیدم، پس خداوند به من حکمت آموخت ومرا از فرستادگان قرار داد.
نیز در کتاب به سند خود زراره آمده که گفت: شنیدم حضرت صادق جعفر بن محمد (علیه السلام) می فرمود: برای قائم (علیه السلام) پیش از آن که قیام کند غیبتی هست. عرضه داشتم: قربانت گردم چرا؟ فرمود: می ترسد - وبه شکم وگردن خود اشاره کرد -(201).
و درکتاب المحجة، در تفسیر آیه شریفه: ﴿وعد الله الذین آمنوا منکم وعملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم ولیمکنن لهم دینهم الذی ازتضی لهم ولیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننی لا یشرکون بی شیئا﴾ (سوره نور: 55)؛ خداوند به کسانی از شما که ایمان دارند وعمل صالح بجای آورند وعده داد که در زمین خلافت دهد، چنان که امم صالح پیامبران گذشته جانشین پیشینیان خود شدند، ودینی که برای آنان پسندیده بر همه جا مسلط ونافذ گرداند، وبر همه مؤمنان پس از ترس وهراس از دشمنان، ایمنی کامل عطا فرماید که مرا عبادت کنند وبدون هیچ گونه شرک پرستش نمایند. از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: یعنی قائم واصحاب او(202).
3- خلافت آن حضرت (علیه السلام) بر مسلمانان:
در بخش سوم مطالبی که بر این معنی دلالت کند، ونیز روایتی که در کتاب کفایه الاثر از طریق عامه از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل شده بر این معنی دلالت دارد که فرمود: خلفای بعد از من دوازده نفرند، نه تن آنان از نسل حسین هستند، نهمین ایشان قائم ومهدی آنان است، پس خوشا به حال دوستان ووای به حال دشمنانشان(203).
و در همان کتاب از آن حضرت (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده که فرمود: قیامت برپا نمی شود تا این که قائم بر حق از ما بپاخیزد وآن هنگامی است که خداوند (عزّ وجلّ) اجازه فرماید، پس هرکس از او پیروی کند نجات یابد وهرکه تخلف نماید هلاک گردد. پس خدا را! ای بندگان خدا! به سوی او بیایید هر چند روی یخ وبرف باشد، زیرا که او خلیفه الله است(204).
و روایتی که در بحار الانوار از کشف الغمه از طریق عامه از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل شده بر آن دلالت می کند فرمود: مهدی خروج می کند در حالی که بر سرش ابری هست که در آن منادی ندا می کند: این مهدی خلیفه الله است از او پیروی کنید(205).
نیز از طریق عامه از حضرت رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت است که فرمود: در کنار گنج شما سه تن کشته می شوند که هر یک فرزند خلیفه است، آن منصب به هیچ یک از آنان نمی رسد تا آن هنگام که پرچم های سیاه از سمت مشرق پدید آید وشما را به طوری بکشند که هیچ قومی را بدان وضع نکشته باشند، سپس خلیفه خدا مهدی خواهد آمد، هرگاه خبر او را شنیدید بروید با او بیعت کنید، به تحقیق که او خلیفه هدایتگر الهی است(206).
4- ختم علوم به آن حضرت (علیه السلام):
در حدیث کمیل که دارالسلام روایت شده امیر المؤمنین علی (علیه السلام) فرمود: یا کمیل! ما من علم الا وانا افتحه، وما من شیء الا والقائم یختمه(207)؛ ای کمیل! هیچ علمی نیست مگر این که من افتتاح کننده آنم وهیچ چیزی نیست مگر این که قائم آن را به پایان می رساند وخاتمه می دهد.
می گویم: منظور از چیزی، در این روایت یا علم است به قرینه اول حدیث ویا تمام کمالات واخلاق نیک وعلوم ومعارف حقه است که سایر امامان (علیهم السلام) بعضی از آن ها را به مقتضای صلاح زمان خودشان آشکار کرده اند. ولی حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) همه آن ها را آشکار می کند. پس همه فضائل و... با ظهورش آشکار می گردد.
مؤید این مطلب روایتی است که شیخ صدوق از ابو عبد الله صادق (علیه السلام) از پدرانش - صلوات الله علیهم - نقل کرده که: پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: خداوند (عزّ وجلّ) از روزها جمعه را، واز ماه ها ماه رمضان واز شب ها شب قدر را برگزید ومرا از تمام پیغمبران برگزید وعلی را برگزیده از من ساخت. واو را بر تمام اوصیا برتری بخشید واز علی حسن وحسین را اختیار فرمود واز حسین اوصیای از فرزندانش را که قرآن، تحریف غلو کنندگان وزیاد کردن باطل جویان وتأویلات گمراه کنندگان را دور می سازند، نهمین آنان قائمشان می باشد واوست ظاهر آن ها واوست باطن آن ها(208).
و در کافی ضمن حدیث راهبی که به دست مولای ما حضرت کاظم (علیه السلام) مسلمان شد آمده: سپس راهب گفت: مرا خبر از هشت حرفی(209) که نازل شده وچهار عدد از آن ها در زمین آشکار گردیده وچهار تای دیگر در فضا مانده، این چهاری که در فضا مانده است برای چه کسی نازل می شود وچه کسی آن ها را تفسیر می نماید؟
فرمود: او قائم ماست، پس خداوند آن را بر او نازل می فرماید، واو آن ها را تفسیر می کند، وبر او نازل می شود چیزهایی که بر صدیقین وفرستادگان وهدایت شدگان نازل نشده باشد(210).
و در بحث کشف علوم مطالبی که دلالت بر این معنی می کند خواهد آمد، ان شاء الله تعالی.
5- خروج آن حضرت (علیه السلام) با شمشیر پس از ظهور:
البته قیام مسلحانه با شمشیر بر آن حضرت - که جان های ما فدایش باد - واجب است به خاطر اطاعت فرمان خدا ودفع دشمنانش وبرای حفظ خودش چنان که در بخش خلق آن جناب در حدیث امیر المؤمنین علی (علیه السلام) دانستی که اگر خروج نکند گردنش را میزنند. در اخبار غیبت ونداهای آن حضرت مطالب مناسبی خواهد آمد، ان شاء الله تعالی.
حرف د:
1- دعای آن حضرت (علیه السلام) برای مؤمنین:
در توقیع شریفی که در آخر احتجاج روایت شده، از آن حضرت (علیه السلام) آمده است: زیرا که ما در پی حفظ آنان هستیم، با دعایی که از خداوند زمین وآسمان پوشیده نیست، پس با این امر دل های اولیا ودستان ما مطمئن وآرام باشد(211).
سید اجل علی بن طاووس - خدایش رحمت کند - در کتاب مهج الدعوات گفته: ومن در سر من رأی (سامرا) بودم، پس سحرگاهان دعای آن بزرگوار را شنیدم، این مقدار از آن که راجع به زندگان ومردگانی است که از آن ها یادی به میان آورد حفظ کردم: وابقهم - اوقال - واحیهم فی عزنا وملکنا وسلطاننا ودولتنا؛ وآنان را باقی بدار - یا فرمود - زنده بدار در (روزگار) عزت ما وملک ما وحکومت ما ودولت ما.
این جریان در شب چهارشنبه سیزدهم ماه ذی القعده سال ششصد وسی وهشت واقع شد.
و در کافی به سند خود از حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت کرده که آن حضرت در خطبه ای که در مسجد خیف القا کرد، فرمود: سه چیز است که قلب هیچ مسلمانی در آن ها خیانت ندارد:
1- اخلاص عمل برای خدا.
2- نصیحت وخیراندیشی برای امامان وپیشوایان مسلمان.
3- ملازمت جماعت آن ها؛ زیرا که دعوت آنان فراگیرنده است، هر آن که را به دنبال ایشان باشد(212).
می گویم: مقصود، دعوت ودعای امامان (علیهم السلام) است.
و در کافی نیز به سند خود از مردی از قریش از اهل مکه روایت کرده که: سفیان ثوری به او گفت: مرا به خدمت جعفر بن محمد (علیه السلام) ببر. می گوید: با او به خدمت آن جناب رفتیم، ولی وقتی رسیدیم که سوار مرکبش شده بود. سفیان عرضه داشت: ای اباعبد الله! خطبه ای که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در مسجد خیف انشاء فرموده بر ایمان بازگو کن. فرمود: بگذار فعلا دنبال کار خود بروم، بعد که برگشتم برایت بیان می کنم، چون سوار شده ام. عرضه داشت: تو را به خویشاوندی ات با رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) سوگند که این مطلب را برایم حدیث فرما. پس آن جناب پیاده شد وسفیان گفت: دستور فرمایید تا دوات وکاغذ برایم بیاورند تا آن را از زبان شما بنویسم. آن حضرت دوات وکاغذ فراخواند وفرمود: بنویس:
بسم الله الرحمن الرحیم. خطبه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در مسجد خیف: خداوند خرم بدارد بنده ای را که سخن مرا بشنود وآن را در دل جای دهد وبه کسی که آن را نشنیده برساند. ای مردم! باید حاضرین به غائبین برسانند، بسا کسی که فقه دارد ولی فقیه ودرک کننده نیست وبسا کسی که معارف ودستورات فقهی را به فقیه تر وداناتر از خویش نقل می کند، سه چیز هست که قلب هیچ فرد مسلمانی در آن ها خیانت نکند: اخلاص عمل برای خدا، نصیحت وخیراندیشی برای ائمه مسلمین وملازمت جماعت ایشان. زیرا که دعوتشان (دعایشان) تمام کسانی را که پشت سر آن هایند فرا می گیرد، مؤمنین برادرند وخونشان برابر، آنان بر دیگران از غیر خودشان هم دست اند، کوچکترینشان برای اجرای پیمانشان کوشا است.
سفیان این حدیث را نوشت وبر آن حضرت بازخواند. آن گاه حضرت صادق (علیه السلام) سوار شد ورفت. من وسفیان نیز آمدیم. در میان راه به من گفت: به جای خود باش تا من در این حدیث نظری بیفکنم ودقتی کنم. به او گفتم: به خدا قسم! ابو عبد الله (علیه السلام) با بیان این حدیث بر گردن تو حقی انداخت که هرگز از گردنت نرود. گفت: کدام حق؟ گفتم: در این عبارت که سه چیز است که دل مسلمان در آن ها خیانت نکند: اول اخلاص عمل برای خدا که ما آن را فهمیدیم. ولی دومی که نصیحت وخیراندیشی برای ائمه مسلمین است، این ها کدام ائمه هستند که خیراندیشی برای آن ها بر ما لازم است؟ معاویه بن ابی سفیان ویزید بن معاویه ومروان بن حکم؟ وکسانی که شهادتشان نزد ما قبول نیست ونماز پشت سر آن ها جایز نمی باشد! وسومی که ملازمت جماعت آن ها است، منظور کدام جماعت است؟ آیا جماعت مرجئه که می گویند: هرکه نماز نخواند روزه هم نگیرد غسل جنابت هم نکند خانه کعبه را هم خراب کند ومادرش را هم نکاح نماید، تنها با نام مسلمانی که بر خود نهاده در ایمان به درجه جبرئیل ومیکائیل است! یا مقصود قدری ها هستند که معتقدند آنچه خدا بخواهد نمی شود وآنچه ابلیس بخواهد می شود؟ یا جماعت حروری ها وخوارج که از علی بن ابی طالب بیزاری می جویند واو را کافر می دانند؟ یا جماعت جهمی که قائل اند: ایمان، تنها خداشناسی است بس!
سفیان گفت: وای بر تو! در معنی این دو جمله از حدیث چه می گویند؟ گفتم: می گویند منظور از امامی که نصیحت وخیراندیشی او بر ما واجب است علی بن ابی طالب (علیه السلام) است ومقصود از جماعتی که ملازمت آن ها واجب است خاندان اوست. راوی می گوید: دیدم آن نوشته را گرفت وپاره کرد. سپس به من گفت: از این مطلب به کسی خبر مده(213).
و بدان که امام هر زمانی برای شیعیانش دعا می کند(214) نیز دلالت دارد روایتی که در بحار به نقل از مناقب ابن شهر آشوب از موسی بن سیار آمده که گفت: با حضرت رضا (علیه السلام) بودم در حالی که به دروازه های شهر طوس رسیده بودیم صدای گریه ای شنیدم، در جستجوی آن برآمدم، ناگاه جنازه ای دیدم چون چشمم به آن افتاد، دیدم آقایم حضرت رضا (علیه السلام) با شتاب از اسب پیاده شد، سپس به سوی جنازه رفت وآن را به دوش گرفت، در حالی که از جنازه جداً نمی شد همانگونه که بزغاله از مادرش جداً نمی شود، سپس به من رو کرد وفرمود: ای موسی بن سیار، هرکس جنازه یکی از دوستان ما را تشییع کند از گناهان خود بیرون می رود، همچون روزی که از مادر زاده شده وهیچ گناهی بر او نیست.
و چون جنازه آن مرد کنار قبرش بر زمین گذاشته شد، آقایم را دیدم که مردم را از کنار آن عقب زد ودست بر سینه او نهاد وگفت: ای فلان بن فلان! مژده باد تو را به بهشت که پس از این ساعت بر تو ترسی نیست. به امام رضا (علیه السلام) عرض کردم: فدایت گردم، آیا این مرد را می شناسی؟ چون این جا سرزمینی است که تاکنون قدم بر آن ننهاده بودی؟ فرمود: ای موسی بن سیار! مگر نمی دانی که بر ما امامان، اعمال شیعیانمان هر صبح وشام عرضه می شود، پس هر تقصیری که در اعمال آن ها باشد از خداوند متعال گذشت از آن را خواهیم خواست، وهر کار خوب وپیشرفت در برنامه های دینی باشد از خداوند پاداش برای صاحب آن عمل خواهیم خواست(215).
و نیز دلیل بر این معنی روایتی است که از امیر المؤمنین (علیه السلام) ضمن حدیث زمیله (یا رمیله) آمده است که آن حضرت به وی فرمود: ای زمیله! هیچ مؤمنی نیست که بیمار شود مگر این که به مرض او مریض می شویم واندوهگین نشود مؤمنی مگر این که به خاطر اندوه او اندوهگین گردیم ودعایی نکند مگر این که برای او آمین گوییم وساکت نماند مگر این که برایش دعا کنیم(216).
البته تمام حدیث در بخش پنجم خواهد آمد، ان شاء الله تعالی.
و اگر توقیعات شریف آن جناب را که در احتیاج روایت شده ملاحظه کنی در این باره برایت بسنده است وخداوند هدایت کننده انسان به سوی درستی است.
همچنین بر این مقصود دلالت می کند روایتی که محمد بن الحسن الصفار در بصائر الدرجات به سند خود از ابوالربیع شامی آورده که گفت: به حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: از عمروبن اسحاق حدیثی به من رسید، فرمود: آن را عرضه کن. گفتم: وی بر امیر المؤمنین علی (علیه السلام) داخل شد، پس آن حضرت آثار زردی بر صورتش دید، فرمود: این زردی چیست؟ او بیماری خود را توضیح داد. آن حضرت به او فرمود: ما خوشحال می شویم به خوشحالی شما؛ اندوهگین می شویم به حزن شما؛ بیمار می شویم به بیماری شما ودعا می کنیم برای شما، وشما که دعا می کنید ما آمین می گوییم. عمرو به امیر المؤمنین (علیه السلام) عرض کرد: آنچه فرمودی دانستم، ولی چگونه ما دعا می کنیم شما آمین می گویید؟ آن حضرت فرمود: حاضر ودور بر ما یکسان است. امام ابو عبد الله صادق (علیه السلام) فرمود: عمرو راست گفته است(217).
2- دعوت آن حضرت (علیه السلام) به سوی حق:
در زیارت آن جناب آمده: سلام بر تو ای دعوتگر الهی! وای مظهر وآئینه صفات ربانی(218)!
و نیز در زیارت جامعه آمده است: سلام بر امامان دعوتگر به سوی خدا وزمامداران هدایتگر.
و در حدیثی از عبد العزیز بن مسلم در کافی وکمال الدین منقول است که، حضرت ابوالحسن امام رضا (علیه السلام) فرمود: امام، امین خداوند در خلق اوست وحجت او است بر بندگانش، وخلیفه او در بلادش، ودعوتگر به سوی او، ومدافع از حقوق اوست(219).
و در بحار از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: چون خداوند اذن فرماید که قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خروج کند، آن حضرت منبر می رود ومردم را به سوی خودش دعوت می کند وآن ها را به حق خدا سوگند می دهد وبه حق خویش دعوت می نماید واین که در میان آنان به شیوه وسیره رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) رفتار خواهد کرد وهمان عمل او را انجام خواهد داد.
پس خداوند - جل جلاله - جبرئیل را می فرستد تا نزد آن حضرت بیاید، که بر حطیم نازل شود وبه آن جناب عرض کند: به سوی چه چیز دعوت می نمایی؟ پس قائم او را خبر می دهد. آن گاه جبرئیل می گوید: من نخستین کسی هستم که با تو بیعت می کنم، دستت را بده. پس بر دست او مسح می کند در حالی که سیصد وده واندی مرد (سیصد وسیزده تن) خدمتش حاضر شده اند، با آن حضرت بیعت می کنند ودر مکه می ماند تا وقتی که اصحابش به ده هزار نفر برسند، سپس از آن جا به سوی مدینه می رود(220).
و از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) در خبر طولانی آمده: سپس می رود مردم را به کتاب خدا وسنت پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) وولایت علی بن ابی طالب (علیه السلام) وبیزاری از دشمنان دعوت می کند(221).
و از همان حضرت روایت است فرمود: هنگامی که قائم ما بپاخیزد مردم را به سوی امر جدید دعوت خواهد کرد، چنان که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) این کار را کرد واسلام غریبانه آغاز شد وبه حال غربت باز خواهد گشت، پس خوشا به حال غریبان(222).
و از ابوبصیر از حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) روایت است که فرمود: اسلام غریبانه آغاز شد وبه همان حال هم باز خواهد گشت، پس خوشا به حال غریبان. ابوبصیر می گوید: عرض کردم: اصلحک الله، این سخن را برایم شرح فرمای. فرمود: دعوت کننده از ما دعوت تازه ای آغاز می کند، هم چنان که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) دعوت کرد(223).
3- دفع بلا از ما به برکت وجود آن حضرت (علیه السلام):
بعضی از مطالب مربوط به این معنی در حرف الف گذشت ونیز روایتی که در خرائج آمده بر آن دلالت می کند. علان از ظریف از نصر خادم نقل کرده که گفت: بر صاحب الزمان (علیه السلام) وارد شدم در حالی که در گهواره بود، پس به من فرمود: صندل سرخ برایم بیاور، برایش بردم. آن گاه به من فرمود: آیا مرا می شناسی. عرضه داشتم. آری، آقای من وفرزند سرورم هستی. فرمود: از این نپرسیدم. گفتم: برایم تفسیر فرمای. فرمود: من خاتم اوصیا هستم وتنها به وسیله من بلا از خانواده وشیعیانم دفع می شود(224).
این روایت را شیخ صدوق در کمال الدین(225). با اندک تفاوتی آورده است ودر غایة المرام به نقل از مسند احمد بن حنبل به سند خود از علی (علیه السلام) آورده، فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: ستارگان برای اهل آسمان امان هستند که اگر ستارگان از بین بروند آن ها هم از بین می روند وخاندان من برای اهل زمین امان هستند، که اگر اهل بیت من بروند اهل زمین هم می روند(226).
و در آن کتاب از حموینی که یکی از اعیان علمای عامه است به سند خود از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت کرده که فرمود: ستارگان ایمنی اهل آسمان هستند وخاندان من ایمنی امت من می باشند(227).
و در کتاب کفایة الاثر به سند خود از ابوسعید خدری روایت کرده که گفت: شنیدم که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: خاندان من برای اهل زمین امان هستند هم چنان که ستارگان برای اهل آسمان امان می باشند. گفته شد: یا رسول الله! پس امامان بعد از تو از خاندانت می باشند؟ فرمود: آری، بعد از من دوازده امام هستند، نه تن آن ها از نسل حسین اند امینان معصوم، از ماست مهدی این امت، آگاه باشید که آن ها اهل بیت وعترت من اند از گوشت وخون من، چه می شود اقوامی را که مرا در امر آن ها اذیت می کنند، خداوند شفاعتم را به آن اقوام نخواهد رساند(228).
و در همان کتاب از حضرت حسین بن علی (علیه السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت نموده که فرمود: اولین چیزی که خداوند آفرید حجاب هایش بود، پس بر حواشی آن ها نوشت: لا اله الا الله محمد رسول الله، علی وصیه؛ سپس عرش را آفرید وبر اطراف آن ها نوشت: لا اله الا الله محمد رسول الله علی وصیه. سپس لوح را آفرید وبر پیرامون وحدود آن نوشت: لا اله الا الله محمد رسول الله، علی وصیه. وهر آن کس که پندارد پیغمبر را دوست دارد اما وصی را دوست ندارد، دروغ گفته است. وهرکس گمان برد که پیامبر را می شناسد اما وصی را نمی شناسد، کفر ورزیده است. سپس فرمود: آگاه باشید که اهل بیت من امان هستند برای شما، پس آن ها را دوست بدارید به دوستی من وبه آنان متمسک شوید که هیچ گاه گمراه نخواهید گشت.
گفته شد: اهل بیت کیانند ای پیامبر خدا؟ فرمود: علی ودو سبط (نواده) من ونه تن از فرزندان حسین (علیه السلام) امامان ابرار امینان معصوم، آگاه باشید! اینان اهل بیت من وعترت من هستند واز گوشت وخون من اند(229).
و درغایه المرام به سند خود از جابر جعفی نقل کرده که گفت: به حضرت محمد بن علی باقر (علیه السلام) عرضه داشتم: برای چیست که به پیغمبر وامام احتیاج هست؟ فرمود: برای باقی ماندن جهان بر صلاح خودش، وآن که خداوند (عزّ وجلّ) در صورتی که پیغمبر یا امام بین اهل زمین باشد، عذاب را از آنان بر می دارد. خداوند (عزّ وجلّ) می فرماید: ﴿وما کان الله لیعذبهم وانت فیهم﴾ (سوره انفال: 33)؛ وتا وقتی که تو در میان آن هایی، خداوند آن ها را عذاب نمی کند.
و پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: ستارگان مایه ایمنی اهل آسمانند واهل بیت من ایمنی اهل زمین اند، پس اگر ستارگان از بین بروند برای اهل آسمان ناگواری پیش می آید واگر اهل بیت من از میان بروند برای اهل زمین ناگواری ها پیش خواهد آمد(230).
و در کمال الدین وامالی به سند خود از سیدالعابدین امام سجاد (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: ما امامان مسلمین وحجت های الهی بر عالمیان وسادات وآقایان مؤمنین وامیر روسفیدان ونیکویان جهان وسرور اهل ایمان ومایه ایمنی اهل زمین هستیم، چنان که ستارگان برای اهل آسمان ها امان هستند. خداوند به ما آسمان را نگه داشته تا بر زمین نیفتد مگر به اذن او، وبه ما زمین را نگه داشته تا اهلش را نلرزاند مگر به اذن او، به ما باران فرو می فرستد وبه ما رحمت را منتشر می سازد وبرکات زمین را بیرون می آورد، واگر در زمین حجت ما نباشد زمین اهلش را فرو می برد.
سپس فرمود: از روزی که خداوند آدم را آفریده زمین از حجت الهی خالی نبوده که یا ظاهر است ومشهود ویا غایب است و(در پرده) مستور، وتا روز قیامت نیز از حجت الهی خالی نخواهد ماند وگرنه خداوند پرستش نمی شود.
سلیمان بن مهران می گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: مردم چگونه از امام غایب در پرده بهره مند می شوند؟ فرمود: همان طوری که به آفتاب در پشت ابر بهره مند می شوند(231).
می گویم: وجه تشبیه آن حضرت به آفتاب، در بحث نفع آن جناب خواهد آمد ان شاء الله تعالی.
و از سید العابدین امام سجاد (علیه السلام) روایت است فرمود: هنگامی که قائم بپاخیزد خداوند از (عزّ وجلّ) شیعیان ما آفت وبیماری را دور می گرداند ودل هایشان را مانند قطعه آهن قرار می دهد(232).
در حرف ق تمام این حدیث خواهد آمد، ان شاء الله تعالی.
4- دفع بلا وعذاب از مردم به برکت شیعیان آن حضرت (علیه السلام):
این نیز از آثار وبرکات وجود وکمال جود شخص آن جناب است، چنان که در کمال الدین از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) روایت شده که: زمانی بر مردم فرا می رسد که امام آن ها از نظرشان غایب می شود. خوشا به حال آن کسانی که در آن زمان بر امر ما ثابت بمانند، کم ترین چیزی که از ثواب به آن ها می رسد این که خداوند جل جلاله آنان را ندا می کند ومی فرماید: ای بندگان وکنیزان من به سر من ایمان آوردید وغیب مرا باور داشتید، پس بشارت باد شما را به نیکی وثواب از من که شما به حق، بندگان وکنیزان من هستید، از شما می پذیرم وشما را عفو می کنم، وگناهانتان را می آمرزم، وبه سبب شما باران به بندگانم می رسانم، وبلا را از ایشان دفع می کنم، اگر شما نبودید عذاب خود را بر آنان نازل می کردم(233).
حرف ذ:
1- ذب(234) دشمنان از مؤمنان در غیبت وظهور آن حضرت (علیه السلام):
در زمان غیبت آن حضرت به دعای آن حضرت خواهد بود چنان که گذشت. واما در حضور آن بزرگوار که در بحث جهاد وجنگ آن حضرت با دشمنان بیان گردید، ونیز از قتل وکشتن کافرین به شمشیر او ذلت دشمنان به دست با کفایتش مطالبی در این رابطه بیان خواهد شد.
ان شاء الله.
2- ذلت دشمنان به دست آن حضرت (علیه السلام) بعد از ظهور:
در کافی از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود: هرگاه قائم بپاخیزد، ایمان را بر هر ناصبی عرضه می کند، پس اگر به طور حقیقی آن را پذیرفت (که هیچ) وگرنه گردنش را می زند، یا باید جزیه بدهد؛ چنان که امروزه اهل ذمه جزیه می دهند وهمیان بر کمر می بندد وآن ها را از شهرها به سوی شهرهای بزرگ می راند(235).
می گویم: در حرف الف مطالبی که بر این معنی دلالت می کرد، گذشت.
و در کافی از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) منقول است فرمود: حق را دولتی وباطل را دولتی است، هر کدام از آن ها در دولت دیگری ذلیل وخوار است(236).
و در بحار از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) است که درباره آیه ﴿ترهقهم ذله ذلک الیوم الذی کانوا یوعدون﴾ (سوره معارج: 44)؛ ذلت آنان را فراگیرد، این همان روزی است که (رسولان حق) به آنان وعده می دادند. فرمود: یعنی روز خروج قائم (علیه السلام)(237).
و در تفسیر علی بن ابراهیم از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) درباره آیه ﴿فان له معیشه ضنکا﴾ (سوره طه: 134)؛ پس به راستی که معشیت تنگی خواهد داشت. آمده که فرمود: این وضع، قسم به خدا برای ناصبیان است. معاویه بن عمار عرضه داشت: فدایت شوم! روزگار دراز وطولانی آن ها را دیده ایم که در کفایت ووسعت به سر برده، تا مرده اند. حضرت فرمود: وضع سخت - قسم به خدا - برای آن ها در رجعت خواهد بود که عذره خواهند خورد(238).
حرف ر:
1- رباط آن حضرت (علیه السلام) در راه خدا:
در حرف میم تحت عنوان مرابطه در راه خدا مطالب مناسبی به خواست خدا خواهد آمد.
2- راحتی خلایق به ظهور ودر دولت آن جناب (علیه السلام):
در بحار از ابن عباس درباره آیه شریفه: ﴿لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون﴾ (سوره توبه: 33)؛ تا این که او را بر همه (روش های) دین پیروز گرداند، هرچند که مشرکان ناخشنود باشند، آمده که گفت: این معنی تحقق نمی یابد تا موقعی که یهودی باقی بماند ونه نصرانی ونه صاحب کیشی، مگر این که داخل اسلام شود. تا گوسفند وگرگ، گاو وشیر وانسان ومار، از یکدیگر ایمن باشند، وموش انبان را سوراخ نکند. (تا این که گفته:) وآن وضع هنگام قیام قائم (علیه السلام) خواهد بود(239).
و نیز در بحار از امیر المؤمنین (علیه السلام) وصف آن حضرت آمده: در ملک او درندگان صلح می کنند وزمین گیاهش را بیرون می دهد وآسمان، برکتش را فرو می ریزد(240).
و در همان کتاب از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده که فرمود: مهدی مردی از فرزندان من است، رنگ بدن او رنگ نژاد عربی است، واندامش بنی اسرائیل (قوی وبا صلابت) می باشد، در گونه راستش خالی هست که مانند ستاره ای تابناک می درخشد، زمین را پر از عدل می کند هم چنان که از ستم وبیداد پرشده باشد، ساکنان زمین وآسمان وپرندگان هوا در خلافت او راضی خواهند بود(241).
و در حدیث دیگری از آن حضرت (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده: ساکنین زمین وآسمان از حکومت او راضی خواهند بود واموال را به طور صحاح میان مردم تقسیم می کند. مردی پرسید: صحاح یعنی چه؟ فرمود: یعنی به طور مساوی(242).
و در همان کتاب از سعدالسعود از صحف ادریس نقل شده که:... ودر آن زمان، امامت را در زمین تحقق بخشم، پس چیزی به چیز دیگری ضرر نداشته باشد وهیچ چیز از (جانداران) از هیچ چیز نترسد، آن گاه جانوران وچهارپایان در میان مردم باشند وبه یکدیگر اذیتی نرسانند، نیش هر نیش دار از جانوران را بگیرم وسم آن ها را بی اثر نمایم، وبرکات را از آسمان وزمین برآرم وزمین با گیاهان زیبایش نزهت یابد وتمام میوه هایش را بر آورد، انواع عطرها را برون دهد ورافت ورحمت ومهربانی را در میان آن ها برقرار سازم(243).
و از امیر المؤمنین علی (علیه السلام) روایت شده که فرمود: اگر قائم ما بپاخیزد، آسمان بازانش را فرو می ریزد وزمین گیاهانش را بیرون می دهد، وکینه ها وکدورت ها از دل های بندگان زایل می گردد، ودرندگان وبهائم با هم سازگار می شوند تا به حدی که یک زن، راه عراق وشام را طی می کند در حالی که جز بر سبزه وگیاه پا نگذارد وزینت های خود (یا زنبیل خود) را بر سر دارد وهیچ درنده ای او را به وحشت نمی اندازد(244).
در حرف الف مطالبی که بر این معنی دلالت دارد، گذشت.
حرف ز:
1- زحمت آن حضرت (علیه السلام) در راه دین خدا:
از مطالبی که درباره جهاد وجنگ آن حضرت با دشمنان وکافرین گذشت، این معنی به دست می آید، ونیز امور دیگر که بر این معنی دلالت کند، در باب صبر آن حضرت، وقتل کافرین وغیر این ها خواهد آمد، ان شاء الله تعالی.
2- زهد آن حضرت (علیه السلام):
در کافی به سند خود از حماد بن عثمان روایت کرده که گفت: در محضر منور حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) بودم، مردی به آن جناب عرضه داشت: اصلحک الله! یاد کرده ای که علی بن ابی طالب (علیه السلام) لباس نو در بر تو می بینم؟ فرمود: علی بن ابی طالب (علیه السلام) در زمانی آن طور لباس می پوشید که انگشت نما می شود. پس بهترین لباس هر زمان لباس همان زمان است مگر این که وقتی قائم ما اهل البیت (علیهم السلام) بپاخیزد لباس های علی (علیه السلام) را دربر می کند وروش او را پیش می گیرد(245).
می گویم: شاید منظور امیر المؤمنین علی (علیه السلام) همین باشد، در عبارتی که به ابو عبد الله جدلی فرموده است که: آیا خبر ندهم تو را به أنف وعین مهدی؟ عرضه داشت: آری! پس آن حضرت دست به سینه خود زد وفرمود: من.
زیرا که أنف به معنی سید وآقا در امور است، وعین به معنی آن است که مثل خود شیء باشد. پس آن حضرت أنف مهدی است یعنی مقتدای او در افعالش وعین او، انگار خود اوست در زهد وعبادت وشیوه وشجاعت وسایر خصوصیات وویژگی های آن حضرت. واین استعمال شایع ومتعارف است که در محاورات وگفتگوهای معمولی نیز راه دارد. مثلاً به چیزی که شباهت کاملی به چیز دیگر دارد، می گویند: این عین آن است. واما این که که انف در لغت عرب به معنی سید ومقتدی باشد در گفته شاعر شاهد دارد که گفته:
قوم هم الانف والاذناب غیرهم...؛ قومی که انف ومقتدا هستند ودنباله گان غیر آنان می باشند.
و در همان کتاب نیز از معلی بن خنیس روایت شده که گفت: روزی به حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) گفتم: قربانت شوم، آل فلان (یعنی بنی العباس) را بیاد آوردم وآن نعمت بودیم وزندگی خوبی داشتیم. فرمود: هیهات ای معلی! قسم به خداوند که اگر زمام امور در دست ما بود، جز بیداری شب ها وگشت وگذار وفعالیت روزها وجامه زبر پوشیدن وغذای سخت خوردن، چیز دیگری نبود. پس این امر از ما برکنار شد، آیا جز این مورد هرگز دیده ای که خداوند متعال بردن حقی را نعمت قرار دهد(246)؟
و در بحار از شیخ طوسی به سند خود از ابونصر از حضرت امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: برای خروج قائم (علیه السلام) چرا عجله می کنید؟ به خدا قسم لباسش جز زبر وغذایش غیر از جو سبوس دار نیست. (خروج) او جز با شمشیر ومرگ در سایه شمشیر نخواهد بود(247).
و از همان کتاب از حضرت رضا (علیه السلام) منقول است که فرمود: شما امروزه راحتی بیشتری دارید از آن هنگام. راوی عرضه داشت: چطور؟ فرمود: اگر قائم (علیه السلام) بپاخیزد جز خون وعرق ورنج چیزی نیست. مردم سوار بر اسب ها هر سوی خواهند تاخت. لباس قائم (علیه السلام) زبر وغذایش سخت خواهد بود(248).
3- زیارت آن حضرت (علیه السلام) از قبر ابی عبد الله الحسین وسایر معصومین (علیه السلام):
شاهد بر این معنی مطلبی است که در بحار ضمن بیان واقعه جزیره خضراء آمده که: سید شمس الدین در پاسخ راوی که پرسید: آیا امام (عجل الله تعالی) حج انجام می دهد؟ فرمود: دنیا برای مؤمن یک گام است، آن وقت نسبت به کسی که دنیا جز به وجود او وپدرانش برپا نیست، چطور؟ آری! او هر ساله حج بجا می آورد وپدرانش را در مدینه وعراق وطوس زیارت می کند(249).
و اما رجحان دعا برای زوار قبور ائمه معصومین (علیه السلام) بر کسی که به نور اسلام روشنی یافته باشد، پوشیده نیست. روایتی که معاویه بن وهب از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده نیز بر این معنی دلالت دارد، که آن حضرت برای زائرین حسین (علیه السلام) با دعایی طولانی دعا کرد، وبرای آنان ثواب جزیل از درگاه خداوند درخواست نمود وایشان را به نیکی ستود. آن گاه فرمود: ای معاویه! کسانی که در آسمان برای زائرین آن جناب دعا می کنند، بیشترند از کسانی که در زمین برای ایشان دعا دارند(250).
گفتنی است که این حدیث به طور کامل در بخش هشتم خواهد آمد، ان شاء الله.
حرف س:
1- سیره وروش آن حضرت (علیه السلام):
از آنچه درباره زهد آن حضرت گذشت، شیوه او نیز معلوم می شود. اضافه بر آن در بحار از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) در وصف امام قائم (علیه السلام) آمده که: هرگاه قیام کند، شیوه پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را پیش خواهد گرفت(251).
و در دعوت آن حضرت به سوی حق مطالبی که دلالت بر این معنی داشت گذشت.
همچنین در بحار از شیخ نعمانی به سند خود از عبد الله بن عطا روایت کرده که گفت: از حضرت امام باقر (علیه السلام) پرسیدم: هرگاه قائم بپاخیزد، با چه شیوه ای در میان مردم عمل خواهد کرد؟ فرمود: اساس پیش از خود را ویران می سازد، همان طور که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) انجام داد واسلام را از نو شروع می کند(252).
و در کتاب بصائر الدرجات به سند خود از عبد الملک بن اعین آمده که گقت: حضرت امام باقر (علیه السلام) بعضی از کتاب های علی (علیه السلام) را به من نشان داد، سپس فرمود: برای چه این کتاب ها نوشته شده؟ عرض کردم: چقدر مطلب روشن وواضح است. فرمود: بگو. عرض کردم: چون می دانست که قائم شما روزی قیام خواهد کرد، دوست داشت که به این ها عمل کند. فرمود: راست گفتی(253).
2- سخاوت آن حضرت (علیه السلام):
از آنچه در خلق آن حضرت گذشت وآنچه در نداها می آید می توان مطلب را درک کرد. ونیز در بحار از شیخ نعمانی از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود: گویا می بینم که این دین شما از شما روی گردان ودر خون خود غوطه ور است، وهیچ کس نتواند آن را به شما بازگرداند مگر مردی از اهل البیت (علیهم السلام) که هر سال دو بار بر شما بخشش خواهد کرد وهر ماه دو نوع روزی به شما خواهد داد. در زمان او به شما حکمت عطا می شود به حدی که زن در خانه خودش نشسته باشد واز روی کتاب خدا وسنت پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) حکم نماید.
و در حدیث دیگری از آن حضرت (علیه السلام) آمده: تمام اموال دنیا از ظاهر وباطن زمین نزد آن جناب جمع می گردد وبه مردم گفته می شود: بیایید این چیزی است که شما به خاطر آن خویشاوندی تان را قطع کردید وخون های به ناحق ریختید ودر راه به دست آوردن آن حرام ها مرتکب شدید.
پس آن حضرت ثروتی به آن ها می بخشد که هیچ کس بیش از او چنین نبخشیده باشد(254).
و از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) روایتی از طریق عامه منقول است که فرمود: مردی نزد مهدی می آید ومی گوید: به من عطایی فرمای. پس به مقداری که آن شخص بتواند حمل نماید، لباسش را پر می کند(255).
و در حدیث دیگری از طریق آن ها آمده که: پول ها در آن هنگام انباشته است که شخصی بر می خیزد ومی گوید: ای مهدی! به من چیزی بده. می فرماید: برگیر(256).
و در غایه المرام از طریق آن ها از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت است که در حدیث ابوسعید خدری آمده: پول ها واموال در آن روز انباشته خواهد بود. کسی که به نزد او می آید ودرخواستی دارد، آن قدر که بتواند حمل کند، به او می دهد(257).
و در حدیث دیگری از ابوهریره آمده که گفت: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: در آخر الزمان خلیفه ای خواهد بود که بی شماره بخشش می کند(258).
می گویم: در بحث کرم آن جناب مطالبی مناسب با این خواهد آمد، ان شاء الله تعالی وچه خوش گفته اند:
بنت المکارم وسط کفک منزلا * * * فجمیع مالم للانام مباح
و اذا المکارم اقفلت أبوابها * * * یوما فانت لقفلها مفتاح
مکارم اخلاق میان کف دست منزل گرفته اند، (گویی) همه مال تو برای مردم مباح است.
و اگر روزی مکارم درهای خود را قفل کند، پس تو برای آن قفل ها کلید هستی.
و دیگری گفته:
هو البحر من ای النواحی اتیته * * * ولجته المعروف والبر ساحله
تعود بسط الکف حتی لو انه * * * اراد انقباضا لم تطعه انامله
فلو لم یکن فی کفه غیر نفسه * * * لجاد بها فلیتق الله سائله
او دریا است از هر طرف (که خواهی) به سوی او آیی، وامواجش نیکی وکرانه اش احسان است.
به گشاده دست بودن عادت کرده، به طوری که اگر بخواهد دست خود را ببندد انگشتانش یاری نمی کنند.
و اگر هر آینه در کفش چیزی جز روانش نباشد، همان را خواهد بخشید، پس در خواست کننده اش باید از خدا بترسد (وپروا کند که هر چیزی از او نخواهد).
و نگارنده این کتاب - که خداوند او را مورد عفو قرار دهد - به تضمین این شعر سروده است:
ان الذی خلق المکارم حازها * * * فی ذات آدم للامام القائم
همانا آن که نیکی ها را آفرید، همه آن ها را در ذات آدم (علیه السلام) برای امام قائم (عجل الله تعالی) فراهم آورد.
حرف ش
1- شجاعت آن حضرت (علیه السلام):
از آنچه در بحث جنگ وجهاد آن جناب آوردیم، ونیز در بحث های علم آن حضرت وقتل کافرین بیان خواهیم داشت، این مطلب نیز واضح می گردد.
2- شفاعت آن حضرت (علیه السلام) برای ما -ان شاء الله تعالی-:
در غایة المرام از طریق عامه از امیر المؤمنین (علیه السلام) روایت است که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: من آورنده (ورساننده) شما به حوض (کوثر) هستم وتو ای علی! ساقی هستی وحسن حمایت کننده، وحسین فرمان دهنده، وعلی بن الحسین تقسیم کننده، ومحمد بن علی نشر دهنده، وجعفر بن محمد بسیج کننده، وموسی بن جعفر شمارنده محبان ومبغضان وبازدارنده منافقان، وعلی بن موسی زینت بخش مؤمنین، ومحمد بن علی فرود آورنده اهل بهشت به منزلگاه هایشان ودرجاتشان، وعلی بن محمد خطیب وسخنور شیعیانش وتزویج کننده آن ها با حورالعین، وحسن بن علی چراغ اهل بهشت است که از آن روشنی می گیرند، ومهدی شفاعت کننده آن ها است روز قیامت، روزی که خداوند اجازه نمی دهد شفاعت را جز به کسی که شفاعت او را بخواهد وبه او راضی باشد(259).
می گویم: سر این که شفاعت به مولای ما حضرت حجت (علیه السلام) اختصاص داده شده - با این که همه آن ها (علیه السلام) روز قیامت شفیع هستند - این است که شفاعت ایشان شامل کسانی که منکر مولای ما صاحب الزمان باشند نمی گردد. پس برای آن ها نه شفاعت کننده ای هست ونه دوست دلسوز وصمیمی(260). هرچند که به امامت سایر امامان (علیهم السلام) معتقد باشند. به همین جهت است که در حدیثی در کمال الدین از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: هرکس به امامت پدران وفرزندانم اقرار داشته باشد ولی مهدی از فرزندان مرا انکار نماید، مانند آن است که به همه پیغمبران اقرار واعتقاد داشته باشد ومحمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را انکار کند(261).
به همین مضمون روایات دیگری نیز هست که آن چه آورده ایم برای اهل بصیرت وعبرت بس است.
3- شهادت آن حضرت (علیه السلام) برای ما:
در کافی در تفسیر آیه شریفه: ﴿فکیف اذا جئنا من کل امه بشهید وجئنا بک علی هولاء شهیدا﴾ (سوره نساء: 41)؛
پس چگونه است حال، آن گاه که از هر طایفه ای گواهی آریم وتو را بر ایشان گواه آوریم. از حضرت امام صادق (علیه السلام) منقول است که فرمود: تنها درباره امت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) نازل شده، در هر قرنی امامی از ما بر این امت شاهد وناظر است ومحمد (صلی الله علیه وآله وسلم) گواه بر ما است(262).
و نیز از آن حضرت منقول است فرمود: ما شاهدان بر مردم هستیم، پس هر آن که ما را تصدیق کند روز قیامت تصدیقش نماییم وهر آن که ما را تکذیب کند روز قیامت تکذیبش نماییم(263).
و از امام ابو جعفر باقر (علیه السلام) روایت است که درباره آیه: ﴿وکذلک جعلنا امه وسطا﴾ (سوره بقره: 143)؛ وچنین است که شما را امتی میانه قرار دادیم. فرمودند: ما امت میانه هستیم وماییم گواهان خداوند - تبارک وتعالی - بر خلق او وحجت های الهی در زمین او(264).
و از امیر المؤمنین علی (علیه السلام) آمده که فرمود: خداوند تبارک وتعالی ما را پاکیزه گردانید وما را معصوم نمود وشاهدان بر خلقش قرار داد وحجت خود در زمین ساخت وما را همراه قرآن وقرآن را همراه ما کرد که نه ما از آن جداً شویم ونه آن از ما جداً گردد(265).
4- شرافت آن حضرت (علیه السلام):
در بحار از نعمانی به سند خود آورده که از حضرت امام صادق (علیه السلام) سؤال شد: آیه قائم (علیه السلام) متولد شده است؟ فرمود: خیر، البته اگر زمان او را درک می کردم در طول زندگی همراهی اش می نمودم(266).
می گویم: ای خواننده خردمند در این فرمایش دقت وتأمل کن وبا این تأدیب تربیت شو تا مبادا وخدای ناکرده - به جای خدمت وهمراهی در طول زندگی، آن حضرت (علیه السلام) را با کردارهای ناپسند وگفتارهای شمشیر مانند اذیت کنی وآزار دهی.
حرف ص
1- صبر آن حضرت (علیه السلام):
در حدیث لوح که در کمال الدین وغیر آن به طرق مختلفی روایت شده، در وصف حضرت قائم (عجّل الله فرجه) آمده: کمال موسی ودرخشندگی عیسی، وصبر ایوب، در وجود اوست.
و در بحث بلای آن حضرت مطالبی در این زمینه گذشت وچه خوش گفته اند:
فحزنی ما یعقوب بت اقله * * * وکل بلا ایوب بعض بلیتی
اندوهی که من دارم کم ترین مقدارش را یعقوب نداشت، وهمه بلای ایوب قسمتی از ابتلای من است.
زیرا که انواع بلا بر آن حضرت جمع شده وطولانی شدن آن موجب شدت مصیبت وابتلا می باشد. ساعتی بیندیشید، حقیقت مطلب برایتان روشن می شود. پس بر شما باد که برای دل پرخون آن حضرت دعا کنید وفرجش را از خداوند متعال بخواهید.
حرف ض
1- ضیافت (مهمانی) آن حضرت (علیه السلام)
در دارالسلام از قصص الانبیاء نقل کرده که ابراهیم (علیه السلام) را ابوالضیفان کنیه داده بودند، او چنان بود که ناهار وشام جز با مهمان نمی خورد، وچه بسا یک فرسنگ یا دو فرسنگ ویا بیشتر راه می رفت تا مهمانی بیابد، وضیافت او تا روز قیامت برپا است وهمین شجره مبارکه ای که خداوند تعالی می فرماید: ﴿یوقد من شجره مبارکه﴾ (سوره نور: 35)؛ از درخت مبارکی روشنی می یابد.
می گویم: این ضیافت ومهمانی، ضیافت به وسیله علوم وسنت ها است(267) که به وجود پیغمبر وامام تا روز قیامت برپا است، ودر زیارت روز جمعه چنین می خوانیم: وانا یا مولای فیه ضیفک وجارک؛ ومن ای آقایم در این روز مهمان تو ودر پناه تو هستم.
و در بخش سوم آنچه مناسب این معنی بود گذشت. سید بن طاووس (رحمة الله تعالی) در جمال الاسبوع گفته:
نزیلک حیث ما اتجهت رکابی * * * وضیفک حیث کنت من البلاد
هرجا که فرود آیم وراحله ام به هر سوی که روان شود، بر تو وارد می شوم، ودر هرکجا که از شهرها باشم، مهمان تو هستم.
در این جا خوش دارم حدیثی که بی مناسبت با بحث ما نیست بیاورم. در کتاب دارالسلام به نقل از مشکات طبرسی آمده: مردی به حضرت ابوالحسن امام هادی (علیه السلام) عرضه داشت: چگونه است که ابودلف چهار هزار ویک قریه دارد؟ فرمود: شبی یک مؤمن نزد او مهمان شد، او ظرف بزرگی خرما - که تعداد خرماهای آن چهار هزار ویک دانه بود - نیز به آن مهمان بخشید، پس خداوند متعال به هر دانه خرما یک قریه به او عطا فرمود(268).
حرف ط
1- طهارت زمین از ستم به وسیله آن حضرت (علیه السلام)
در کمال الدین از امام صادق (علیه السلام) روایت است که فرمود: خداوند - تبارک وتعالی - چهارده نور را، چهارده هزار سال پیش از خلقت خلق آفرید که آن ها ارواح ما هستند. عرض شد: یابن رسول الله! این چهارده نور کیانند؟ فرمود: محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین، وامامان از فرزندان حسین وآخرین آن ها قائم است که پس از غیبت بپا می خیزد، آن گاه دجال را می کشد وزمین را از هرگونه ستم وظلمی پاک می کند(269).
2- طلب حقوق ائمه (علیهم السلام) ومؤمنین وطلب خون آن ها
در بحار از امیر المؤمنین (علیه السلام) آمده فرمود: قسم به خدا که البته من واین دو فرزندم کشته می شویم وحتماً خداوند مردی از فرزندانم را در آخر الزمان بر می انگیزد که خون های ما را مطالبه می کند، البته او از نظر مردم غایب می شود تا اهل ضلالت از آنان جداً شوند، به طوری که جاهلان بگویند: خدای را در آل محمد (علیه السلام) نیازی نیست(270).
می گویم: در حرف الف مناسب این معنی گذشت، بعداً نیز مطالبی که بر آن دلالت کند خواهد آمد، ان شاء الله تعالی.
حرف ظ
1- ظهور حق بر دست آن حضرت (علیه السلام)
از مطالبی که در حیات زمین به وسیله آن جناب وقتل کافرین وتجدید بنای اسلام آوردیم این مطلب نیز معلوم می شود.
2- ظفر وپیروزی آن حضرت (علیه السلام) بر معاندین
در کافی از حضرت امام صادق (علیه السلام) منقول است فرمود: به درستی که از ما امام پیروز مخفی هست که هرگاه خداوند (عزّ وجلّ) بخواهد امرش را آشکار سازد، در دلش نکته ای وارد می شود پس ظاهر گردد وبه امر خدای - تبارک وتعالی - قیام نماید(271).
و در المحجه از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) درباره آیه: ﴿لو لا اخرتنا الی اجل قریب﴾ (سوره نساء: 77)؛ چرا تا مهلتی نزدیک این امر را به تأخیر نینداختی. آمده که فرمود: تا زمان ظهور قائم که نصرت وپیروزی با اوست(272).
و در بحث علم آن حضرت آنچه بر این معنی دلالت کند خواهد آمد.
3- ظلم دشمنان برآن حضرت (علیه السلام)
علی بن ابراهیم در تفسیرش به سند خود از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) درباره آیه شریفه: ﴿ولمن انتصر بعد ظلمه﴾ (سوره شوری: 41)؛ وهر آن که پس از ظلمی که بر او رفته انتقام جویی کند. روایت کرده است، یعنی: قائم واصحاب آن جناب، زیرا که آن هایند کسانی که هیچ راهی علیه ایشان نیست، وهرگاه قائم (علیه السلام) بپاخیزد، از بنی امیه وتکذیب کنندگان وناصبیان، - او واصحابش - انتقام خواهند گرفت(273).
و در کتاب المحجه همین خبر را از محمد بن العباس به سند خود به طریق دیگری از آن حضرت آورده است(274).
و در تفسیر علی بن ابراهیم از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) درباره ﴿اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا وان الله علی نصرهم لقدیر﴾ (سوره حج: 39)؛ به کسانی که در معرض جنگ قرار گرفته اند، اذن جهاد عطا شده است چون که مورد ستم واقع هستند وخداوند بر یاری شان توانا است. آورده که فرمود: عامه می گویند: این آیه درباره پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نازل شد هنگامی که کفار قریش آن حضرت را از مکه بیرون کردند، وحال آن که او قائم (علیه السلام) است چون خروج کند برای حسین (علیه السلام) خونخواهی نماید، واین است (معنی) فرمایش او که: ما اولیای خون وطالبان دیه هستیم(275).
مرحوم سید بحرانی نیز در البرهان از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آورده که این آیه درباره قائم (علیه السلام) واصحاب او است(276).
و در کتاب های المحجه وبحار از حضرت باقر (علیه السلام) منقول است که فرمود: قائم (علیه السلام) هنگامی که ظهور می کند به بیت الله الحرام به پشت تکیه می زند ودر حالی که پناهنده به آن شده باشد، ندا می کند...تا آن جا که می گوید: وشما را به حق خدا وبه حق رسول او وحق من که حق قرابت وخویشاوندی با پیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) است سوگند می دهم که ما را کمک کنید، وکسانی را که به ما ستم نمایند از ما دور سازید، زیرا که ما ترسانیده شدیم وبه ما ستم نمودند واز شهر وفرزندانمان دربدر شدیم ومورد سرکشی قرار گرفته ایم(277).
تمام این خبر در نداهای آن حضرت خواهد آمد، ان شاء الله تعالی.
و در بحار، از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) روایت مرفوعه آمده که فرمود: قائم (علیه السلام) پیش می آید، در حالی که اصحاب آن حضرت ومردم با وی هستند به نجف می رسد، آن گاه ارتش سفیانی علیه آن جناب از کوفه خروج می کند وآن روز چهارشنبه است، پس آن ها را دعوت وحقش را مطالبه می نمایند وبه آنان اعلام می کند که مظلوم است ومی گوید: هر آن که مظلوم است ومی گوید: هر آن که درباره خدا با من محاجه دارد من نزدیک ترین افراد به خدا هستم(278).
و در کمال الدین به سندخود از امام حسین (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: قائم این امت نهمین نسل از فرزندانم من است واوست صاحب غیبت وهم اوست که در حالی که زنده باشد میراثش تقسیم می گردد(279).
و در همان کتاب ضمن حدیث ابوخالد کابلی از حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) آمده فرمود: گویا می بینم جعفر کذاب، سرکش زمانش را بر تفتیش امر ولی الله وغایب در حفظ خدا وسرپرست حرم پدرش وادار نماید، از روی جهل به ولادت او، وحرص برکشتن او در صورت دسترسی به او، به خاطر طمع در ارث او که به ناحق آن را برای خود بگیرد(280).
این روایت به طور کامل در بخش هشتم کتاب خواهد آمد.
و از غیبت شیخ طوسی از رشیق روایت شده که گفت: معتضد، ما را - که سه نفر بودیم - احضار کرد ودستور داد هر کدام دو اسب با خود برداریم، بر یکی سوار شویم ودیگری را یدک بکشیم وسبکبار با عجله به سامره برویم، وبرای ما محله وخانه ای را کاملا نشانی داد وگفت: به آن خانه که رسیدند، خدمتکار سیاهی خواهید دید، پس داخل خانه شوید وهرکس را در آن دیدید سرش را برایم بیاورید. پس به سامره رسیدیم، وهمان طور که معتضد گفته بود به آن خانه رفتیم ودر دالان، خدمتکار سیاهی بود که بند زیر جامه ای می بافت، از او پرسیدم: در این خانه کیست؟
گفت: صاحب آن وبه خدا هیچ التفاتی به ما نکرد وبی اعتنایی نمود، پس همان طور که دستور داشتیم وارد خانه شدیم، خانه بسیار پاکیزه بود ودر مقابل پرده ای داشت که بهتر از آن چشمی ندیده بود، گویی همین حالا از ساختن آن فراغت یافته اند. هیچ کس در خانه نبود، پرده را برداشتیم، دیدیم اتاق بزرگی است که در آن دریایی از آب هست، ودر انتهای آن حصیری افتاده که دانستیم آن هم روی آب است. روی آن حصیر مردی که از خوش قیافه ترین مردم بود، ایستاده نماز می خواند، نه به ما ونه به وسایلی که با خود داشتیم اصلا اعتنایی نکرد. در این هنگام احمد بن عبد الله، یکی از ما سه نفر، پای در آب گذاشت تا به اتاق داخل شود که در آب فرو رفت وبه حال غرق شدن ودست وپا زدن افتاد، آن قدر دست وپا زد تا دستم را دراز کردم واو را خلاص نمودم، ساعتی بیهوش افتاد. بار دیگر دومین همراه من، خواست داخل اتاق شود وپای در آب گذاشت، او نیز به همان حال افتاد، من بهت زده ومتحیر ماندم، سپس به صاحب خانه عرضه داشتم: به درگاه خداوند واز تو معذرت می خواهم، سوگند به خدا که نمی دانستم حقیقت چیست وبه سوی چه کسی می آیم وحالا من به سوی خداوند توبه می کنم.
اما او هیچ التفاتی به آنچه گفتم نکرد واز حال خودش هم بیرون نیامد، از این روی هیبتی عظیم به ما دست داد. از آن جا بیرون شدیم. معتضد در انتظار ما بود، به دربان ها سفارش کرده بود که هر وقت ما رسیدیم بگذارند فوری بر او وارد شویم. در دل شب (به بغداد) رسیدیم ونزد او رفتیم. جریان را پرسید، ما هم آنچه دیده بودیم بازگو کردیم. فریاد زد: وای بر شما! آیا پیش از من کسی شما را دید؟ واین سخن را از شما شنید؟ گفتم: نه. گفت: من فرزند جدم نیستم - وسوگندهای عظیمی یاد کرد - که اگر این خبر را بشنوم همه شما را گردن نزنم. ما هم تا او زنده بود جرأت نکردیم این مطلب را به کسی بگوییم(281).
4- ظهور کمالات ائمه (علیهم السلام) وشؤون واخلاق آنان به وجود وظهور آن حضرت (علیه السلام)
در حرف خ قسمت ختم علوم به آن حضرت روایتی از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در وصف حضرت قائم (علیه السلام) گذشت که او ظاهر وباطن آن ها (امامان) است، ومعنی آن - والله العالم - این است که: آن حضرت آشکار کننده علوم ظاهر وباطن است که خداوند متعال به پیغمبر وامامان (علیهم السلام) عطا فرموده ومظهر تمام کمالات وشؤون آنان است.
و مؤید این معنی خبری است که در بحار به نقل از اختصاص آمده این که: امیر مؤمنان (علیه السلام) در مسجد نشسته بود وعده ای از اصحاب در خدمتش بودند، به آن حضرت عرضه داشتند: یا امیر المؤمنین! برای ما سخن بگو. به آنان فرمود: سخنم دشوار است ودشوار شمرده می شود، جز دانایان کسی آن را درک نمی کند.
اصحاب اصرار کردند که لازم است برای ما سخن بگویی. پس آن حضرت (علیه السلام) به آنان فرمود: برخیزید. وداخل خانه شد وفرمود: من آنم که برتری یافتم آن گاه مقهور ساختم، منم آنکه زنده می کنم ومی میرانم، منم اول وآخر وظاهر وباطن.
اصحاب خشمگین شدند وگفتند: کفر ورزید. برخاستند. علی (علیه السلام) به درب فرمود: ای در! بر آن ها بسته باش. در بسته ماند. پس آن حضرت (علیه السلام) فرمود: نگفتم که سخنم دشوار است وسخت شمرده می شود وجز دانایان کسی آن را درک نمی کند؟ بیایید تا برایتان تفسیر کنم. این که گفتم: من برتری یافتم ومقهور ساختم، من با این شمشیر بر شما برتری یافتم ومقهورتان نمودم تا این که به خدا ورسولش ایمان آوردید، واین که گفتم: من زنده می کنم ومی میرانم؛ سنت را زنده می کنم وبدعت را می میرانم، این که گفتم: من اولم، من اولین کسی هستم که به خداوند ایمان آورد ومسلمان شد، واین که گفتم: من آخرم، من آن آخرین کسی هستم که جامه بر پیغمبر افکند واو را دفن کرد، واین که گفتم: ظاهر وباطن منم، علم ظاهر وباطن نزد من است(282).
اگر آنچه در فصل های مختلف این بخش آورده ایم، ملاحظه کنید، مطلب برایتان روشن خواهد شد وخواهید دانست که حضرت قائم (عجل الله تعالی) مظهر همه صفات امامان پاک (علیه السلام) است. واین مقدار که یاد آورده ایم برای خردمندان بسنده است.
حرف ع:
1- علم آن حضرت (علیه السلام)
در بحث حکم آن حضرت به حق، مطالبی که بر این معنی دلالت داشت، گذشت. ودر کمال الدین از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) منقول است که فرمود: علم به کتاب خدای (عزّ وجلّ) وسنت رسول او، در قلب مهدی ما رشد می کند، هم چنان که گیاه به بهترین وجه می روید. پس هر کدام از شما باقی بماند تا او را دیدار نماید، هنگام دیدنش عرضه بدارد: اسلام بر شما ای اهل خانه رحمت ونبوت وکانون علم وجایگاه رسالت(283)!
و در بحار از نعمانی به سند خود از حضرت جعفر بن محمد صادق از پدرش از حضرت حسین بن علی (علیه السلام) روایت کرده که: مردی به حضرت امیر المؤمنین علی (علیه السلام) عرضه داشت: یا امیر المؤمنین! ما را از مهدی خودتان آگاه سازید. فرمود: هرگاه قرن ها ونسل های متمادی منقرض ومؤمنین کم شوند ویاران حق از میان بروند، پس همان جا است.
عرض کرد: یا امیر المؤمنین! این مرد از کدام طایفه است؟ فرمود: از بنی هاشم، از برترین قله های نژاد عرب ودریایی که به هنگام ورود توفنده است، وجفا شده از طرف اهلش، وهنگام بی صفایی اوکان صفاست، هرگاه مرگ هجوم آورد او را ترسی نیست؛ واگر به مؤمنین صدمه ای رسد او نمی گذرد، ودر میدان نبرد ورزم قهرمان، عقب نشینی نمی کند، دامن همت بر کمر می زند، شیری که دشمنان را دور کند، زخم زننده نیرومند به مخالفین، وشمشیری از شمشیرهای خداوند، بزرگی پرخیز که در خاندان با عظمت ریشه دارد. پس مبادا کسی که فتنه جوست - که اگر سخن گوید بدترین گوینده وهرگاه سکوت کند، فسادها در خاطر می پرواند - چنین کسی مبادا تو را از پیروی (بیعت) او را باز دارد.
(سپس به توصیف مهدی (علیه السلام) پرداخت وفرمود:) از شما پناه دهنده تر است (یا بخشنده تر است) علمش از شما بیشتر ودر صله رحم وپیوند خویشاوندی از همه تان کوشاتر است.
بار خدایا! با تحقق بخشیدن بیعت او غم واندوه را از میان بردار وپراکندگی امت را به سبب او جمع گردان، پس اگر خداوند راه دیدارش را برایت گشود، تصمیم خود را قطعی کن واگر توفیق لقایش نصیب گردید دیگر به سوی هیچ روی مکن، وچون به دامنش دست فکندی دیگر از دست مده. آن گاه اشاره به سینه خود کرد وبا آه کشیدن، شدت اشتیاق خود را بازگو نمود(284).
می گویم: بعضی دلایل بر این مطالب در فصل های پیشین گذشت، وبعضی دیگر ان شاء الله در کشف علوم خواهد آمد.
2- عزت اولیا با ظهور حضرت (علیه السلام)
در دعای ندبه می خوانیم: این معز الاولیاء ومذل الاعداء؛ کجاست عزیز کننده اولیا وخوار سازنده دشمنان.
و در کمال الدین از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) مروی است که فرمود: گویی یاران قائم (علیه السلام) را می بینم که سراسر بین شرق وغرب عالم را پر کرده باشد. همه چیز حتی حیوانات درنده وپرندگان وحشی از آنان اطاعت خواهند کرد، ودر هر چیزی رضایت ایشان را می جویند تا آن جا که سرزمینی بر سرزمین دیگر فخر می فروشد ومی گوید: امروز یکی از یاران قائم (علیه السلام) بر من گذشت(285).
3- عذاب دشمنان آن حضرت (علیه السلام)
از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) درباره آیه: ﴿ولئن اخرنا عنهم العذاب الی امه معدوده﴾ (سوره هود: 8)؛ وچنانچه عذاب را از آنان به تأخیر اندازیم تا به دست گروه معدود. فرمود: عذاب، خروج قائم؛ وامت معدوده، اهل بدر واصحاب آن حضرت (علیه السلام) می باشند(286).
و علی بن ابراهیم در ذیل آیه: ﴿سال سائل بعذاب واقع﴾ (سوره معارج: 1)؛ سؤال کننده ای از عذاب حتمی الوقوع پرسید. گفته است: از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) درباره معنی این آیه سؤال شد، فرمود: آتشی است که از سوی مغرب بر می آید وپادشاهی از پشت سر، آن را را بسیج می کند تا این که به خانه بنی سعد بن همام نزد مسجدشان برسد، پس خانه ای برای بنی امیه باقی نمی گذارد مگر این که آن را واهل آن را می سوزاند، وخانه ای که در آن خونی از آل محمد (علیه السلام) (ستمگری نسبت به آل محمد) باشد، رها نمی کند مگر این که آن را می سوزاند واو مهدی (علیه السلام) است(287).
می گویم: آنچه دلالت بر این معنی کند در حرف قاف خواهد آمد.
4- عدالت آن حضرت (علیه السلام):
بارزترین صفات نیکویش عدالت است، لذا به عدل ملقب گردیده، چنان که در دعایی که از خود آن حضرت برای شب های ماه رمضان روایت شده (معروف به دعای افتتاح) آمده است: اللهم وصل علی ولی امرک القائم المومل والعدل المنتظر؛ پروردگارا ودرود بفرست بر ولی امرت که قیام کننده وامید مردم وعدل منتظر است.
و در حدیث ابی که در کمال الدین روایت شده از رسول اکرم (علیه السلام) در وصف امام قائم (علیه السلام) آمده: اول العدل وآخره...؛ اول وآخر عدل است...
و کم تر حدیثی درباره آن حضرت آمده که عدلش در آن یادآوری نشده باشد.
در کمال الدین از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) منقول است که فرمود: به درستی که خلفا واوصیای من وحجت های الهی بر خلق بعد از من دوازده نفرند، اولشان برادرم وآخرشان پسرم است. عرض شد: یا رسول الله! برادرت کیست؟ فرمود: علی بن ابی طالب. گفته شد: پسرت کیست؟ فرمود: همان مهدی که زمین را از قسط وعدل پرکند، هم چنان که مالامال از ستم وظلم شده باشد. سوگند به آن که مرا به حق بشارت دهنده فرستاد! اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نماند، هر آینه خداوند آن یک روز را آن قدر طولانی کند، تا در آن روز خروج نماید. آن گاه عیسی بن مریم روح الله فرود می آید وپشت سر او نماز می گزارد، وزمین به نور او روشن می شود وسلطنت وفرمانروایی اش به مشرق ومغرب همه جا می رسد.
و از حضرت سید الشهداء (علیه السلام) روایت شده که فرمود: اگر از عمر دنیا باقی نماند مگر یک روز، خداوند (عزّ وجلّ) آن روز را آن قدر طولانی می کند تا این که مردی از فرزندانم خروج کند، سپس زمین را پر از عدل وقسط سازد، هم چنان که از ستم وبیداد پرشده باشد، شنیدم که پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) این را می فرمود(288).
می گویم: اخبار در این باره جداً متواتر است، بعضی از آن ها را ان شاء الله تعالی ذکر خواهیم کرد. واز تتبع وبررسی موارد استعمال چنین به دست آورده ام که عدل اعم از قسط است، زیرا که قسط در مورد ایفای حق غیر به کار می رود، مانند اداء شهادت، قضاوت، کیل ووزن امثال این ها؛ ولی عدل هم شامل خود انسان می شود وهم دیگری. بنابراین عدل به طور مطلق موافقت با حق است، ولی قسط موافقت با حق است در مورد خلایق، برای این که کاملا صدق این گفتار روشن شود به آیات شریفه قرآن که در آن ها قسط وعدل یاد شده مراجعه فرمایید. وجور، ضد قسط؛ وظلم، ضد عدل است. ظلم آن است که از حریم حق تجاوز شود ولی جور تجاوز از حق است نسبت به غیر.
و احادیثی که به این مضمون وارد شده دلالت می کند که حکام ورؤسا وقضاوت در آخرالزمان بر مردم ستم می کنند وبه اصطلاح جائر هستند، بر خودشان نیز ظلم می کنند. پس هرگاه حضرت قائم (علیه السلام) ظهور کند، جور را برطرف می کند ودر حکومت بین مردم عدالت را حکم فرما می سازد وریشه وشاخه ظالمین را قطع می کند تا جایی که عدلش همه عالم را فراگیرد واحدی بر دیگری ظلم نخواهد کرد.
لذا حضرت صادق (علیه السلام) در حدیثی که در بحار وغیبت نعمانی از آن حضرت نقل شده می فرماید: قسم به خدا، عدل او داخل خانه های شان می شود، هم چنان که گرما وسرما داخل می شود(289).
بعضی از اخباری که درباره عدالت آن حضرت تصریح دارد خواهد آمد.
5- عطف (وپیرو ساختن) هوای نفس بر هدایت
در سخنان امیر المؤمنین علی (علیه السلام) در وصف امام قائم (علیه السلام) آمده: او هوای نفس را مطیع وتابع هدایت می کند، هرگاه مردم هدایت را معطوف هوی وهوس نمایند، ورأی ونظر را پیرو قرآن می گرداند در حالی که مردم قرآن را تابع هوای نفس قرار داده باشند(290).
6- عطا وبخشش آن حضرت (علیه السلام)
در بحار وغایة المرام از طریق عامه از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت شده که فرمود: هنگام جدایی های زمانه وآشکار شدن فتنه ها وآشوب ها، مردی خواهد بود که بخشش هایش گوارا است(291).
می گویم: این که بخشش های آن حضرت گوارا خواهد بود، به خاطر آن است که مؤمنین قبل از ظهورش در تنگنا وفشار واقع می شوند وبه انواع سختی ها ومصیبت ها دچار می گردند، چنان که در تفسیر آیه: ﴿ولنبلونکم بشیء من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات﴾ (سوره بقره: 155)؛ والبته شما را به چیزهایی از (قبیل) ترس وگرسنگی وکمبود اموال وجان ها وآفات زراعت ها می آزماییم. از امام صادق (علیه السلام) آمده که این ها برای مؤمنین پیش از قیام قائم (علیه السلام) است(292). تمامی حدیث در بخش هشتم خواهد آمد، ان شاء الله تعالی.
و در حدیث ابراهیم کرخی که در کتاب کمال الدین از حضرت صادق (علیه السلام) روایت شده در وصف حضرت قائم (علیه السلام) آمده که فرمود: ای ابراهیم! اوست که گرفتاری شیعیان را پس از سختی شدید وبلای طولانی وترس وجزع، فرج بخشد(293).
که ان شاء الله تعالی تمام آن در حرف ف خواهد آمد.
و در تفسیر آیه ﴿حمعسق﴾ (سوره شوری: 1). از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آمده که فرمود: (حم) حتمی بودن و(ع) عذاب و(س) سنون؛ سال خشکی وقحطی است مانند قحط سالی زمان یوسف و(ق) قذف وپرتاب ها ومسخ که در آخر الزمان واقع می شود(294).
مخفی مباد که: فرج وگشایش امر بعد از شدت، وبخشش پس از فشار ومشقت، گواراتر است از غیر آن، از همین روی در اول آن حدیث، حضرت (علیه السلام) اشاره فرمود به این بیان که هنگام جدایی های زمانه وآشکار شدن فتنه ها وآشوب ها...و احتمال هم دارد که از این جهت بخشش های آن حضرت (عجل الله تعالی) گوارا باشد که توأم با منت نیست. چنان که شیوه بسیاری از مردم است که اگر چیزی به کسی بدهند کم می دهند ومنت زیادی می گذارند. ویا از این جهت که آن حضرت کریم ترین مردم وبرترین آن هاست در شأن وعظمت. وتردیدی نیست که عطا وبخشش کریم گوراتر از غیر اوست ویا از جهت کثرت بخشش آن جناب است، که از طریق عامه از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در وصف قائم (علیه السلام) آمده: در آخرالزمان خلیفه ای خواهد بود که مال را بی شماره می دهد(295).
و در حدیث دیگری از آن حضرت است که: ومال در آن زمان وروزگار بسیار است. مردی می گوید: ای مهدی! به من بده. پس می فرماید: برگیر(296).
این دو روایت را در غایة المرام آورده ودر بخش سخاوت آن حضرت مطالب مناسبی گذشت ودر کرم آن جناب هم ان شاء الله مطالبی خواهد آمد.
7- عزلت وگوشه گیری آن حضرت (علیه السلام) از مردم:
در بحث خوف آن حضرت، آنچه دلالت بر این معنی نیز داشت، آوردیم ودر خبر صحیحی از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: به ناچار صاحب این امر را غیبتی خواهد بود، هنگام غیبت ناچار از عزلت وگوشه گیری است، وچه خوش منزل است (مدینه) طیبه، وبا سی (نفر همراه) وحشتی نیست(297).
و در قضیه علی بن مهزیار که در کتاب کمال الدین وغیر آن رویت شده، از آن حضرت آمده است که فرمود: پدرم - صلوات الله علیه - از من پیمان گرفته که جز در سرزمین های پنهان ودور منزل نگیرم، تا مخفی بمانم وجایگاهم از نیرنگ های اهل ضلالت وسرکشان امت های تازه به دوران رسیده مصون باشد...(298).
8- عبادت آن حضرت (علیه السلام):
در روایتی از حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) در وصف آن حضرت آمده که: بر رنگ گندم گونش، از بیداری شب ها زردی نیز عارض می شود.
می گویم: واین است معنی فرمایش پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) که در وصفش فرمود: وجهه کالدینار(299)؛ چهره اش مانند طلا است.
و فاضل محدث نوری گفته: یعنی مانند دینار طلا در صفا ودرخشندگی(300)، والله العالم.
مصنف گوید: حدیث اول در کتاب های فلاح السائل وبحار(301). از امام کاظم (علیه السلام) روایت شده ودر دنباله آن چنین آمده: پدرم فدای آن که شبش را با مراقبت ستارگان ودر حال رکوع وسجود می گذراند.
و تمام حدیث را در بخش ششم خواهیم آورد. بنابراین نسبت دادن این حدیث به حضرت صادق (علیه السلام) چنان که مؤلف النجم الثاقب(302). انجام داده شاید اشتباه باشد وشاید هم حدیث دیگری از آن حضرت به همین مضمون دیده است.
حرف غ
1- غیبت آن حضرت (علیه السلام)
این غیبت از دیدگان به حکم پروردگار واقع شده وپیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وائمه اطهار (علیهم السلام) از وقوع این غیبت خبر داده اند.
در کمال الدین از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده که فرمود: مهدی از فرزندان من است، نام او نام من وکنیه اش کنیه من است، شبیه ترین مردم از لحاظ خلق به من است، او را غیبت وحیرتی است که در آن امت ها گمراه می شوند، سپس او مانند ستاره ای درخشان خواهد آمد زمین را از قسط وعدل پر می کند چنان که از ستم وظلم پر شده باشد(303).
و نیز از آن حضرت (صلی الله علیه وآله وسلم) است که فرمود: مهدی از فرزندان من است، برای او غیبت وحیرتی است که در آن امت ها گمراه می شوند، ذخیره پیغمبران را می آورد، آن گاه زمین را پر از عدل وقسط می کند چنان که از ستم وظلم پرگشته است(304).
و از آن حضرت (صلی الله علیه وآله وسلم) است که فرمود: خوشا به حال کسی که قائم اهل بیت مرا درک کند در حالی که هنگام غیبت وپیش از قیامش به او اقتدا کند ودوستانش را دوست بدارد واز دشمنانش بیزاری جوید، که از او همراهان ودوستان من وگرامی ترین امتم در روز قیامت خواهد بود(305).
و از امیر المؤمنین علی (علیه السلام) منقول است که به فرزندش حسین (علیه السلام) فرمود: نهمین فرزند تو ای حسین! همان قائم به حق وآشکار کننده دین وگسترش دهنده عدل است. حسین گفت: یا امیر المؤمنین! آیا این شدنی است؟ فرمود: آری! سوگند به آن که محمد را به پیامبری برانگیخت واو را بر تمام مردم برگزید؛ ولی بعد از غیبت وحیرتی که در آن هیچ کس بر دین خود ثابت وپایدار نمی ماند مگر مخلصان که با روح یقین مباشرند. کسانی که خدای (عزّ وجلّ) بر ولایت ما از آنان پیمان گرفته وایمان را در دل هایشان نگاشته وبه روح القدس تأییدشان فرموده است(306).
و از اصبغ بن نباته روایت شده که گفت: خدمت امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) رفتم، دیدم آن حضرت به فکر فرو رفته است، وانگشت به زمین می کوبد. عرضه داشتم: یا امیر المؤمنین! آیا در خلافت رغبت کرده ای؟ فرمود: خیر، به خدا سوگند نه در آن ونه در امور دنیا هیچ روزی رغبت نداشته ام، ولی در فکر مولودی هستم که در پشت من است، یازدهمین فرزندم، هم اوست مهدی، زمین را پر از عدل می کند، چنان که از ستم وظلم آکنده باشد. برای او حیرت وغیبتی است که در آن اقوامی گمراه واقوام دیگری هدایت می شوند. پس گفتم: یا امیر المؤمنین! آیا این شدنی است؟ فرمود: آری! چنان که او آفریده شده است(307).
و از آن حضرت (علیه السلام) است که فرمود: از برای قائم ما غیبتی است که مدتش طولانی خواهد بود، گویی شیعیان را می بینم که مانند چهارپایان دنبال چراگاه می گردند وآن را نمی یابند. آگاه باشید! که هرکس از آن ها بر دین خود ثابت بماند وقلبش به خاطر طول کشیدن غیبت امامش قساوت نگیرد، چنین کسی در درجه ام همراه من خواهد بود. سپس فرمود: هنگامی که قائم ما بپاخیزد برای هیچ کس در گردن او بیعتی نیست، لذا ولادتش مخفی وخودش غایب می گردد(308).
و نیز از آن حضرت منقول است: هنگامی که در محضرش از حضرت قائم (علیه السلام) یاد شد، فرمود: اما البته او غایب می شود تا این که فرد جاهل بگوید: خداوند را در آل محمد (علیه السلام) نیازی نیست(309).
و از حضرت حسن بن علی (علیه السلام) روایت است فرمود: هیچ یک از ما نیست مگر این که برای طاغوت سرکش زمانش بیعتی در گردن دارد، به جز قائم، آن که روح الله عیسی بن مریم پشت سرش نماز خواهد خواند، به درستی که خداوند (عزّ وجلّ) ولادت او را مخفی وشخص او را غایب می سازد تا هنگام خروج برای هیچ کس در گردن او بیعتی نباشد. او نهمین فرزند از اولاد برادرم حسین است، فرزند بهترین کنیزان، خداوند عمر او را در دوران غیبت طولانی می کند، سپس او را به قدرت خود قیافه جوانی کمال الدین:تر از چهل سال ظاهر می سازد تا دانسته شود که خداوند بر هر چیزی تواناست(310).
و از حضرت حسین بن علی (علیه السلام) روایت شده که فرمود: قائم این امت همانا نهمین نسل از فرزندان من است واوست صاحب غیبت وهم اوست که ارثش در حالی که زنده است تقسیم می شود.
و از حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) روایت شده که فرمود: برای قائم ما دو غیبت است که یکی از دیگری طولانی تر است، اما اولی شش روز(311) یا شش ماه ویا شش سال است واما دومی مدتش آن قدر طولانی می شود تا این که بیشتر آن هایی که معتقد به این امر هستند از آن برگردند، پس بر این امر ثابت نمی ماند، مگر کسی که یقینش قوی ومعرفتش صحیح باشد ودر دلش از آنچه ما قضاوت کردیم ناراحتی پیش نیاید وتسلیم ما اهل بیت باشد(312).
و درباره آیه: ﴿فلا اقسم بالخنس الجوار الکنس﴾ (سوره تکویر: 15 و16)؛ سوگند به ستارگان بازگردنده که به گردش در آیند ودر جای خود رخ پنهان سازند. از امام باقر (علیه السلام) منقول است که فرمود: این مولودی است در آخرالزمان، او مهدی از این عترت است، برای حیرت وغیبتی خواهد بود که گروه هایی در آن گمراه وگروهی هدایت می شوند(313).
و در حدیثی که ابن ابی یعفور از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است آمده: هرکس اقرار کند به امامان از پدران ومن وفرزندان من، ولی مهدی از فرزندانم را انکار نماید، مثل آن است که اقرار به تمام پیغمبران داشته باشد، ولی نبوت حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را انکار کند. راوی گوید: پرسیدم: ای آقای من! مهدی از فرزندان تو کیست؟ فرمود: پنجمین فرزند از هفتمین امامان، واز نظرتان غایب می شود وبردن نام او برایتان حلال نخواهد بود(314).
و نیز از امام صادق (علیه السلام) مروی است که فرمود: نزدیک ترین وپسندیده ترین وضع بندگان نسبت به خداوند آن وقت است که حجت خدا را نیابند وبرای آن ها آشکار نشود، واز دیدگان ایشان پوشیده بماند که جایش را ندانند، ودر عین حال بدانند که حجت ها وبینات الهی باطل نشده، پس در آن هنگام هر صبح وشام منتظر فرج باشند، که شدیدترین خشم وغضب خداوند بر دشمنانش موقعی است که اولیای او در تردید واقع نمی شوند، واگر می دانست که آن ها در شک می افتند، یک چشم برهم زدن حجت خود را از آنان نهان نمی ساخت(315).
و از آن حضرت (علیه السلام) نقل شده که فرمود: غیبت بر ششمین فرزندم واقع خواهد شد واو دوازدهمین امام از ائمه هدایتگر بعد از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) است، اول آن ها امیر المؤمنین علی بن ابی طالب وآخرینشان قائم به حق، بقیة الله در زمین وصاحب زمان می باشد. قسم به خدا! اگر به مقداری که نوح در قومش ماند در غیبت بسر برد، از دنیا نرود تا ظهور نماید وزمین را پر از قسط وعدل کند، چنان که از ستم وظلم پر شده باشد(316).
و از علی بن جعفر از برادرش موسی بن جعفر (علیه السلام) مروی است که فرمود من هرگاه پنجمین فرزند هفتمین امام غایب شود، خدا را خدا را در دینتان، کسی شما را از آن بازگرداند. ای فرزندم! به تحقیق که به ناچار صاحب این امر را غیبتی است تا این که هرکس معتقد به این امر است از آن بازگردد. این محنتی از جانب خداوند (عزّ وجلّ) است که به وسیله آن آفریدگانش را امتحان می کند واگر پدران شما دینی درست تر از این می دانستند از آن پیروی می کردند(317).
و از حسین بن خالد منقول است که گفت: علی بن موسی الرضا (علیه السلام) فرمود: هرکه پرهیزکاری ندارد دین ندارد، وهر آن که تقیه ندارد ایمان ندارد؛ وبه تحقیق که گرامی ترین شما نزد خداوند آن است که بیشتر تقیه کند. به آن حضرت عرض شد: تا کی باید تقیه کرد؟ فرمود: تا روز قیامت معلوم وآن روز خروج قائم ما اهل البیت است، پس هرکس پیش از ظهور قائم ما تقیه را رها کند از ما نیست.
عرض شد: یابن رسول الله! قائم از شما اهل البیت (علیهم السلام) کیست؟ فرمود: چهارمین فرزند من است، زاده بهترین کنیزان. خداوند به وسیله او زمین را از هرگونه جور وستمی پاک واز هر ظلمی دور خواهد کرد؛ اوست همان کسی که مردم در ولادتش شک کنند، واوست صاحب غیبت پیش از خروجش. وچون بپاخیزد زمین به نورش درخشان شود ومیزان عدالت در میان مردم بپاسازد هیچ کس بر دیگری ظلم نکند؛ اوست آن کسی که زمین برای او به هم پیچیده شود وسایه ای ندارد؛ واوست آن که منادی از سوی آسمان به نام او بانگ برآورد که همه اهل زمین آن را بشنوند که به آن جناب دعوت می شوند. منادی می گوید: آگاه باشید! که حجت خداوند کنار خانه خدا آشکار گشت، از او پیروی کنید که حق با او ودر وجود اوست، وهمین است معنی قول خداوند (عزّ وجلّ) که: ﴿ان نشأ ننزل علیهم من السماء آیة فظلت اعناقهم لها خاضعین﴾ (سوره شعراء: 4)؛ اگر بخواهیم از سوی آسمان آیتی (ونشانه ای) بر آنان فرستیم که همگی برای آن گردن نهند.
و از عبد العظیم بن عبد الله حسنی روایت شده که گفت: به حضرت محمد بن علی بن موسی (علیه السلام) گفتم: من امیدوارم که تو قائم از آل بیت محمد (علیه السلام) باشی، آن که زمین را پر از قسط وعدل می کند، چنان که پر شده باشد از جور وظلم. فرمود: ای ابوالقاسم هیچ یک از ما امامان نیست جز قائم به امر خداوند (عزّ وجلّ) وهادی به سوی دین خدا، ولی آن قائم که خداوند (عزّ وجلّ) زمین را به وسیله او از اهل کفر وانکار پاک می کند وآن را پر از عدل وقسط می سازد، کسی است که ولادتش بر مردم پوشیده می ماند، وشخص او از نظرشان غایب می گردد، وبردن نام او بر آن ها حرام است. او همنام وهم کنیه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می باشد واوست که زمین برایش پیچیده می گردد وهر سختی برایش آسان شود واز یارانش به تعداد اهل بدر سیصد وسیزده نفر از نقاط دور دست زمین فراهم آیند، واین است (معنی) فرموده خداوند (عزّ وجلّ) که: ﴿اینما تکونوا یات بکم الله جمیعا ان الله علی کل شیء قدیر﴾ (سوره بقره: 148)؛ هرکجا باشید خداوند همگی شما را خواهد آورد، خداوند بر هر کاری توانا است. پس هرگاه این تعداد نفر از اهل اخلاص به خدمتش مجتمع شوند، خداوند امر او را ظاهر می سازد وچون شماره یارانش به یک عقد کامل - که ده هزار نفر است - رسید، به اذن خداوند (عزّ وجلّ) خروج می کند وپیوسته از دشمنان خدا خواهد کشت تا خداوند متعال راضی شود.
عبد العظیم گوید به آن حضرت گفتم: ای آقای من! او چگونه خواهد دانست که خدای (عزّ وجلّ) راضی شده؟
فرمود: در دلش رحمت می اندازد، پس هنگامی که به مدینه داخل شود لات وعزی را بیرون می آورد ومی سوزاند(318).
و از علی بن مهزیار است که گفت: به حضرت ابوالحسن صاحب العسکر امام هادی (علیه السلام) نامه نوشتم واز او درباره فرج پرسیدم، در جواب نوشت: هرگاه صاحب شما از سرزمین ظالمین غیبت کرد، متوقع فرج باشید(319).
و از احمد بن اصحاق بن سعد الاشعری منقول است که گفت: بر حضرت ابومحمد حسن بن علی عسکری (علیه السلام) داخل شدم وتصمیم داشتم درباره جانشین بعد از خودش سؤال کنم، پس خود آن حضرت سخن را آغاز کرد وفرمود: ای احمد بن اسحاق! به درستی که خداوند - تبارک وتعالی - از هنگام خلقت آدم ونیز تا هنگام برپایی قیامت زمین را هیچ گاه از حجت خود بر خلق خالی نگذاشته ونخواهد گذاشت، به حجت الهی بلا را از اهل زمین دور می سازد وبه (برکت) او باران فرو می بارد وبه او برکات زمین را بر می آورد.
پرسیدم: یابن رسول الله! پس امام وخلیفه بعد از شما کیست؟ برخاست وبا عجله به اندرون خانه رفت، سپس بیرون آمد در حالی که کودکی سه ساله که صورتش مانند ماه شب چهارده بود بر شانه داشت، آن گاه فرمود: ای احمد بن اسحاق! اگر بر خداوند (عزّ وجلّ) وحجت هایش عزیز نبودی این فرزند را به تو نشان نمی دادم، او همنام رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) هم کنیه آن جناب است که زمین را پر از قسط وعدل کند در حالی که پرشده باشد از جور وظلم. ای احمد بن اسحاق! مثل او در این امت مثل خضر وذوالقرنین است به خدا سوگند! او غیبتی خواهد داشت که در آن از هلاکت نجات نمی یابد مگر آن که خداوند (عزّ وجلّ) او را به اقرار واعتقاد به امامتش ثابت بدارد، وبه دعا کردن برای تعجیل فرجش توفیق دهد.
احمد بن اسحاق می گوید: عرضه داشتم: آیا نشانه ای هست که قلبم به آن اطمینان وآرامش یابد؟ پس آن کودک با زبان عربی فصیح سخن گفت وفرمود: من بقیة الله در زمین او وانتقام گیرنده از دشمنان او هستم، پس از دیدن عین دنبال اثر ونشانه مگرد، ای احمد بن اسحاق!
احمد بن اسحاق گوید: پس خوشحال ومسرور بیرون آمدم. چون روز بعد شد، دوباره به خدمت آن حضرت رسیدم وعرض کردم: یابن رسول الله! من به آنچه بر من منت گذاشتی خیلی خوشحالم، پس روشی که در او از خضر ذی القرنین جاری است کدام است؟ فرمود: ای احمد! طول غیبت. گفتم: یابن رسول الله! حتماً غیبت او طولانی خواهد شد؟ فرمود: آری، سوگند به پروردگارم تا جایی که بیشتر کسانی که معتقد! این امر هستند از آن برگردند وباقی نمی ماند مگر کسی که خداوند (عزّ وجلّ) از او برای ولایت ما پیمان گرفته باشد وایمان را در قلبش بنویسد واو را به روحی از جانب خود تایید فرماید. ای احمد بن اسحاق! این امری از امور الهی وسری از اسرار خداوند وغیبی از غیب الله است، پس بگیر آنچه به تو آموختم وآن را مخفی بدار واز شاکرین باش که فردای قیامت با ما، در علیین خواهی بود(320).
و از ابومحمد حسن بن محمد المکتب منقول است که گفت: آن سال که شیخ ابوالحسن علی بن محمد سمری (قدس السره الشریف) در گذشت، من در مدینة السلام (بغداد) بودم، چند روز قبل از فوتش به حضورش رفتم، دیدم برای مردم توقیعی بیرون آورد که صورت آن چنین است:
بسم الله الرحمن الرحیم
ای علی بن محمد سمری! خداوند اجر برادرانت را در حق تو زیاد گرداند، که تو تا شش روز دیگر خواهی مرد، پس امر خودت را جمع آوری کن وبه جانشینی بعد از خودت وصیت مکن که غیبت تامه واقع شده، وظهور نیست مگر به اذن خداوند (عزّ وجلّ) وآن بعد از طول مدت وقساوت دل ها وپر شدن زمین از ستم خواهد بود. واز شیعیان من کسانی خواهند آمد که ادعای مشاهدت کنند، آگاه باشید! که هرکس پیش از خروج سفیانی وصیحه آسمانی ادعای مشاهدت کند؛ دروغگوی افترا زننده است. ولا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم.
می گوید: آن گاه ما از توقیع نسخه برداشتیم واز نزد او بیرون رفتیم وچون روز ششم نزد او بازگشتم، در حال احتضار بود. از او پرسیدم: چه کسی وصی بعد از توست؟ در جواب فرمود: لله امر هو بالغه؛ خداوند را امری است که خود آن را خواهد رسانید. واز دنیا رفت - که خدا از او راضی بود - وآن آخرین سخنی بود که از او شنیده شد(321).
می گویم: این قسمتی از اخبار ائمه اطهار (علیهم السلام) است درباره غیبت امام غایب (عجّل الله فرجه) که با سلسله سندی که من دارم ودر خاتمه کتاب خواهد آمد، از شیخ صدوق در کتاب کمال الدین نقل کردم. مطالبی هم قبلا ذکر شده ومطالبی نیز بعداً خواهد آمد.
در این جا چند نکته را شایسته است ذکر کنیم:
نکته اول: سبب غیبت آن حضرت (علیه السلام)، که آن دو قسم است: قسم یکم آن است که: برای ما بیان شده وپس از ظهور برای ما فاش خواهد شد. شیخ صدوق به سند خود از عبد الله بن الفضل هاشمی روایت کرده که گفت: شنیدم امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمود: به تحقیق که صاحب این امر را غیبتی طولانی است وگریزی از آن نیست که در زمان غیبت هر فرد باطل جویی به تردید می افتد.
عرض کردم: چرا؟ فدایت شوم! فرمود: به خاطر امر که فاش کردن آن به ما اذن داده نشده است.
عرضه داشتم: پس وجه حکمت در غیبت او چیست؟ فرمود: همان وجه حکمتی که در غیبت های حجت های الهی پیش از آن جناب بوده است. البته وجه حکمت در غیبت آن حضرت جز بعد از ظهورش معلوم نمی شود همان طوری که وجه حکمت کارهای خضر (علیه السلام) از سوراخ کردن کشتی وکشتن نوجوان وبپاداشتن دیوار برای موسی (علیه السلام) کشف نشد مگر هنگام مفارقت وجدایی آن ها از یکدیگر. ای پسر فضل! این امر (غیبت) از امر خداوند متعال واز سر خدا واز غیب خدا است وچون دانستیم که خداوند حکیم است، گواهی می دهیم به این که همه کارها گفتارهای او موافق حکمت است هرچند که وجه آن بر ما روشن نشده باشد(322).
و در توقیعی که در احتجاج از حضرت حجت (عجّل الله فرجه) روایت شده آمده است: واما علت غیبت من، خداوند (عزّ وجلّ) می فرماید: ﴿یا ایها الذین آمنوا لا تسألوا عن اشیاء ان تبد لکم تسوکم﴾ (سوره مائده: 101)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید از چیزهایی میپرسید که هرگاه برایتان فاش گردد شما را بد آید.
هیچ یک از پدرانم نبود مگر این که در گردن او بیعتی برای سرکش زمانش واقع شد، ولی من در حالی خروج می کنم که بیعتی برای احدی از طاغوت ها برگردنم نیست(323).
قسم دوم: آن است که ائمه معصومین (علیه السلام) برای ما بیان فرموده اند که چند وجه است:
1- ترس از کشته شدن: چنان که در بحث خوف وترس آن حضرت گذشت. واین یکی از علل خروج آن حضرت وقیام باشمشیر نیز هست، همان طور که در حدیث امیر المؤمنین علی (علیه السلام) آوردیم که فرمود: اگر خروج نکند گردنش را می زنند، یعنی واجب است برای حفظ خودش با شمشیر واسلحه بپاخیزد، زیرا که ظهور اعم است از قیام ونهضت وغیر آن. وچه بسا امام ظاهر است، ولی با شمشیر قیام نمی کند مانند سایر امامان به جز حضرت امام حسین (علیه السلام)، بنابراین اگر قیام ننماید دشمنان، آن حضرت را می کشند، همان طور که پدران طاهرینش را از روی ظلم وکفر وطغیان به قتل رسانیدند.
2- هیچ کدام از طاغوت ها بر گردن آن حضرت بیعتی نداشته باشند:
که این وجه در توقیع گذشته ودر حدیث امام حسن مجتبی (علیه السلام) ذکر گردیده است.
3 - امتحان وآزمایش بندگان:
﴿ولیمحص الله الذین آمنوا ویمحق الکافرین﴾ (سوره آل عمران: 140)؛ تا اهل ایمان را از هر عیب ونقص پاک گرداند وکافران را هلاک نماید. چنان که در حدیث امام موسی بن جعفر وامام جعفر صادق (علیه السلام) است ودر خوف آن حضرت آوردیم.
و از حضرت رضا (علیه السلام) مروی است که فرمود: سوگند به خدا! آنچه چشم بدان دوخته اید نخواهد شد تا این که آزمایش شوید ومؤمن ومنافق از هم جداً گردید، وتا این که از شما باقی نماند مگر نادرترین پس نادرترین.
و از نعمانی به سند خود از امام صادق (علیه السلام) منقول است که فرمود: در دوران امیر المؤمنین علی (علیه السلام) آب فرات طغیان کرد. پس آن حضرت به همراهی دو فرزندش حسن وحسین (علیهم السلام) سوار شدند، هنگامی که به طائفه ثقیف گذارشان افتاد، آن ها گفتند: علی (علیه السلام) آمده که آب را برگرداند، امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود: به خدا قسم! که من واین دو فرزندم مسلماً کشته خواهیم شد وحتماً خداوند مردی را در آخرالزمان از اولاد من به خونخواهی ما بر می انگیزاند، والبته او از نظر آنان غایب خواهد بود تا گمراهان مشخص گردند، تا آن جا که یک فرد نادان خواهد گفت: خدا را در آل محمد (علیه السلام) نیازی نیست(324).
4- سنن پیغمبران الهی را در آن حضرت جاری گرداند:
چنان که در حدیث سدیر از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: قائم ما را غیبتی است که مدت آن به طول می انجامد. عرضه داشتم: چرا یابن رسول الله؟ فرمود: زیرا که خداوند (عزّ وجلّ) می خواهد سنت های پیغمبران را در غیبت هایشان بر او نیز جاری سازد، وای سدیر ناگزیر است از این که مدت های غیبت آنان را پایان برد، خداوند تعالی می فرماید: ﴿لترکبن طبقا عن طبق﴾ (سوره انشقاق: 19)؛ که البته شما از حالی به حال دیگر درآیید. یعنی سنت های آنانی که پیش از شما بوده اند(325).
5- ودایع خداوند ضایع نشود:
یعنی مؤمنانی که از پشت کافران متولد می شوند چنان که در کتاب های علل الشرایع وکمال الدین از حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) روایت شده از ابن ابی عمیر از کسی که او را یاد کرد که گفت: به آن حضرت (یعنی امام ششم) عرضه داشتم: چرا امیر المؤمنین علی (علیه السلام) با مخالفین خودش در ابتدای امر جنگ نکرد؟ فرمود: به خاطر آیه ای که در کتاب خدای (عزّ وجلّ) آمده: ﴿لو تزیلوا لعذبنا الذین کفروا منهم عذابا الیما﴾ (سوره فتح: 25)؛ چنانچه (کافران از مؤمنان) جداً می شدند، به راستی که کافران از آنان را عذابی دردناک می نمودیم. عرضه داشتم: منظور از (تزیل پاک وجداً شدن) چیست؟ فرمود: مؤمنانی که به امانت در اصلاب وپشت های کافران بودند. وهمین طور است قائم (علیه السلام) که ظهور نمی کند تا این که ودایع خداوند (عزّ وجلّ) از پشت کافرین آیند که چون خارج گردند بر دشمنان خداوند (عزّ وجلّ) چیره خواهد شد وآن ها را می کشد(326).
6- قبایح وزشتی های اعمال ما:
کارهای خلاف ومعصیت که ما مرتکب می شویم مانع از ظهور آن حضرت است برای عقوبت ما، چنان که از امیر المؤمنین علی (علیهم السلام) آمده فرمود: وبدانید که زمین از حجت خدا خالی نمی ماند ولی خداوند به خاطر ظلم وستم واسراف مردم بر خودشان آن ها را از دیدار او نابینا خواهد ساخت(327).
و در توقیع حضرت حجت (عجّل الله فرجه) به شیخ مفید چنین آمده: واگر شیعیان ما - که خداوند در اطاعتش آنان را یاری دهد - در وفای پیمانی که از ایشان گرفته شده، مصمم وجدی باشند، نعمت لقای ما از آنان به تأخیر نمی افتد وسعادت دیدار ما با معرفت کامل وراستین نسبت به ما تعجیل می گشت، تنها چیزی که ما را از آنان پوشیده می دارد همانا چیزهای ناخوشایندی است که از ایشان به ما می رسد واز آنان انتظار نمی رود(328).
نکته دوم: بدان که آن حضرت را دو غیبت است: یکی کوچک تر (صغری) ودیگری بزرگ تر (کبری). مدت غیبت صغری از هنگام وفات پدر آن حضرت تا در گذشت سمری بوده است که وفات حضرت امام حسن عسکری (علیهم السلام) هشتم ربیع الاول سال دویست وشصت هجری قمری بوده، ودرگذشت سمری نیمه شعبان سال سیصد بیست وهشت که با این حساب غیبت صغری شصت وهشت سال می شود. ولی اگر ابتدای غیبت را از هنگام ولادت آن حضرت بگیریم، مدت غیبت صغری هفتاد وسه سال خواهد بود، زیرا که ولادیت آن جناب نیمه شعبان سال دویست وپنجاه وپنج بوده است، چنان که در کافی ذکر گردیده.
و در همان کتاب به سند خود از احمد بن محمد منقول است که گفته: هنگامی که زبیری کشته شد، توقیعی از ناحیه حضرت ابو محمد (امام عسکری (علیهم السلام) صادر شد: این است جزای کسی که بر خداوند درباره اولیای او افترا بندد، می پنداشت مرا خواهد کشت وبرای ما بازمانده ای نیست! قدرت خدا را چگونه دید؟ وبرای آن حضرت فرزندی متولد شد که نامش را (م ح م د) نهاد، سال دویست وپنجاه وشش(329).
می گویم: در این روایت وروایت قبل می توان جمع کرد به این که ظرف را به (خرج) متعلق بدانیم، یعنی توقیع سال دویست پنجاه شش بیرون آمد، یا یکی را بر تاریخ شمسی ودیگری را بر قمری حمل نماییم، چنان که فاضل مجلسی این در توجیه را در بحار یاد کرده است(330).
نکته سوم: برای غیبت کبری - که ابتدای آن وفات سمری است - وقت وانتهای معینی نیست، بلکه فرمان وحکم ظهور واشراق نور آن حضرت (عجّل الله فرجه) به دست خداوند است. اخبار زیادی بر این معنی دلالت دارد، از جمله در بحار از غیبت شیخ طوسی به سند خود از فضیل روایت کرده که گفت: از حضرت ابو جعفر باقر (علیهم السلام)پرسیدم: آیا برای این امر وقتی هست؟ فرمود: کذب القاتون،کذب القاتون کذب القاتون(331)؛ کسانی که وقت آن را تعیین می کنند دروغ گفتند، دروغ گفتند، دروغ گفتند.
و از حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیهم السلام) آمده که فرمود: کسانی که وقت ظهور را تعیین می کنند دروغ گویند، ما نه در گذشته وقت را تعیین کرده ایم ونه در آینده وقت را تعیین خواهیم کرد(332).
و در کتاب المحجه از مفضل بن عمر منقول است که گفت: از امام صادق (علیهم السلام) پرسیدم: آیا برای ظهور امید منتظر مهدی وقت معینی هست که مردم آن را بدانند؟ فرمود: حاش لله که ما وقتی برای آن تعیین کنیم. عرضه داشتم: ای مولای من! علت چیست؟ فرمود: زیرا که آن است ساعت، که خداوند تعالی می فرماید: ﴿ویسئلونک عن الساعه ایان مرسیها قل انما علمها عند ربی لا یجلیها لوقتها إلّا هو﴾ (سوره اعراف: 187)؛ از تو می پرسند هنگام ساعت را که چه وقت خواهد بود، بگو البته علم آن نزد پروردگار من است، کسی جز او آن ساعت را روشن وظاهر نتواند کرد(333).
و در خبر صحیحی از محمد بن مسلم از حضرت ابو عبد الله صادق (علیهم السلام) مروی است که فرمود: هرکس از مردم وقتی را برای تو معین کرد، مترس وهیبت او تو را نگیرد که تکذیبش کنی، زیرا که ما هیچ گاه برای کسی وقت تعیین نمی کنیم(334).
و در حدیث محمد بن حنیقه است که وقتی از امیر المؤمنین (علیهم السلام) سؤال کرد: آیا برای آن (دولت مهدی) وقتی هست؟ فرمود: خیر، زیرا که علم خداوند بر علم وقت گذاران غالب است، خداوند به موسی وعده سی شب میقات را داد، بعد ده شب افزوده شد، نه موسی آن ده شب را می دانست ونه بنی اسرائیل دانستند، وچون وقت (سی شب) گذشت، بنی اسرائیل گفتند: موسی ما را فریب داد، لذا گوساله پرستیدند. ولی موقعی که فقر ونیازمندی در میان مردم زیاد شد، ویکدیگر را قبول نداشته وانکار کردند، در آن هنگام هر صبح وشام در انتظار امر الهی بوده باشید(335).
و در خبر صحیح از ابوحمزه ثمالی روایت است که گفت: به حضرت ابو جعفر باقر (علیهم السلام) گفتم: علی (علیهم السلام) فرموده است: تا هفتاد سال بلا است وبعد از بلا راحتی خواهد بود وحال آن که هفتاد سال گذشت وآسایشی ندیدیم؟ امام باقر (علیهم السلام) فرمود: ای ثابت! خداوند تعالی این امر را تا هفتاد سال قرار داده بود، ولی چون حسین (علیهم السلام) کشته شد، غضب خداوند بر اهل زمین شدت یافت وآن را تا صد وچهل سال به تأخیر انداخت، ما این مطلب را به شما گفتیم، شما آن را فاش ساختید وپرده از این راز برداشتید، خداوند هم آن را به تأخیر انداخت ودیگر وقتی برای آن نزد ما قرار نداد که: یمحو الله ما سشاءو یثبت وعنده ام الکتاب؛ خداوند هرچه را خواهد محو کند وهرچه را خواهد پاینده سازد وام الکتاب (لوح محفوض) نزد اوست. ابوحمزه می گوید: این گفت وشنود را به حضرت صادق (علیه السلام) نیز اظهار داشتم، فرمود: مطب همان طور است(336).
و ابوبصیر از حضرت امام صادق (علیهم السلام) روایت کرده که گفت: به آن حضرت عرض کردم: فدایت شوم! خروج قائم (علیهم السلام) چه وقت است؟ فرمود: ای ابومحمد! ما خاندانی هستیم که وقت تعیین نمی کنیم وبه تحقیق که حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: کذب الوقاتون؛ وقت گزاران دروغ می گویند. ای ابامحمد! پیش از این امر پنج علامت هست: اولی شان ندا در ماه رمضان، وخروج سفیانی، وخروج خراسانی، وکشته شدن نفس زکیه، وفرورفتگی زمین در بیداء(337).
و در توقیع شریعی که در بحار مروی است آمده: واما رسیدن فرج، موکول به خدا است، وکسانی که وقت تعیین کنند دروغ می گویند(338).
نکته چهارم: این که امامان (علیهم السلام) هر دو غیبت (صغری وکبری) آن حضرت را خبر داده اند.
در بحار از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) پس از شمردن ائمه (علیهم السلام) فرمود: سپس امامشان از نظرشان غایب می شود تا وقتی که خدا بخواهد او را در غبیت خواهد برد که یکی از دیگری طولانی تر است. راوی می گوید: آن گاه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) به سوی ما متوجه شد ودر حالی که صدایش را بلند کرده بود فرمود: هشدار! هنگامی که پنجمین از هفتمین فرزندم ناپدید شود. علی (علیهم السلام) گوید: من پرسیدم: یا رسول الله! هنگام غیبت چه وضعی دارد؟ فرمود: صبر می کند تا خداوند به او اجازه خروج بدهد، سپس از قریه ای که به آن (کرعه) می گویند خروج می کند در حالی که عمامه مرا بر سر وزره مرا در بر وشمشیر ذوالفقار را با خود داشته باشد ومنادی ندا می کند که: این مهدی خلیفه الله است از او پیروی کنید(339).
و از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آمده که فرمود: البته صاحب این امر را دو غیبت است(340).
و در حدیث دیگری از آن حضرت مروی است که: قائم (علیه السلام) را دو غیبت است که در یکی از آن ها درباره اش گفته می شود: هلاک شده است، ومعلوم نشود که در کدام بیابان رفته است(341).
و از حضرت امام صادق (علیهم السلام) روایت شده که به حازم بن حبیب فرمود: ای حازم! برای صاحب این امر دو غیبت است که در دومین آن ظاهر می شود، اگر کسی نزد تو آمد وگفت: دست خود را از خاک قبرش تکانیده، او تصدیق مکن (از او نپذیر)(342).
و در حدیث دیگر از آن حضرت آمده: برای قائم (علیهم السلام) دو غیبت هست: یکی کوتاه ودیگری طولانی، در نخستین آن ها کسی جایگاهش را نمی داند جز پیروان مخصوص او در دین(343).
نکته پنجم: این که آن حضرت در زمان غیبت مردم را می بیند وناظر آنان است، ولی آن ها او را نمی بینند، چنان که در بحار از نعمانی به سند خود از سدیر صیرفی آمده که گفت: شنیدم حضرت ابو عبد الله صادق (علیهم السلام) فرمود: در صاحب این امر شباهتی از یوسف است. عرض کردم: گویا شما از غیبت یا حیرتی به ما خبر می دهید؟ فرمود: این افراد ملعون شبیه خوک چرا این سخن را انکار می کنند؟ برادران یوسف افراد عاقل وچیز فهم بودند بر یوسف وارد شدند وبا او سخن گفتند وبا او معامله کردند ورفت وآمد نمودند، واو برادر آنان بود، با وجود این تا خودش را به آنان معرفی نکرد او نشناختند، ووقتی گفت: من یوسف هستم پس او را شناختند. بنابراین امت سرگردان چه انکار می کنند که خداوند (عزّ وجلّ) در وقتی از اوقات بخواهد حجت خودش را به آنان مخفی بدارد. یوسف پادشاهی مصر را داشت وفاصله بین او وپدرش هجده روز راه بود. اگر خداوند می خواست جای او را به پدرش بفهماند، می توانست. پس چه انکار می کند این امت که خداوند با حجت خویش همان کند که با یوسف کرد، واین که پیشوای مظلوم شما که حقش غصب شده صاحب این امر در میان آن ها رفت وآمد کند، ودر بازارهایشان را برود وبر فرش هایشان پا بگذارد، ولی او نشناسند؟ تا هنگامی که خداوند او را اذن دهد که خودش را معرفی کند. چنان که به یوسف اجازه داد، وقتی که برادرانش گفتند: تو یوسفی؟ گفت: من همان یوسفم(344).
و از حضرت امام صادق (علیهم السلام) روایت است که فرمود: مردم امامشان رانخواهند یافت، پس او با آنان به موسم حج حاضر می شود وایشان را می بیند، ولی آن ها او را نمی بینند(345).
نکته ششم: این که غیبت آن حضرت (علیهم السلام) با لطف الهی که موجب آشکار کردن امام است منافات ندارد، اما نسبت به مجرمین به خاطر این که خودشان سبب مخفی شدنش هستند - همان طور که در وجه ششم دانستی - واما نسبت به صالحان برای دو وجه:
1 - این که خداوند متعال آن قدر عقل وفهم به آنان عطا فرموده که غیبت برای ایشان مانند مشاهده ودیدار است. چنان که امام زین العابدین (علیهم السلام) در حدیث ابو خالد کابلی به این معنی تصریح فرموده است. این حدیث ان شاء الله در بخش هشتم خواهد آمد.
و در حدیث محمد بن النعمان از امام صادق (علیهم السلام) آمده که فرمود: والبته خداوند می دانست که اولیائش به تردید نمی افتند واگر می دانست که آن ها به تردید نمی افتند واگر می دانست که آن ها به تردید می افتند حجت خود را از آنان یک چشم بر هم زدنی مخفی نمی داشت(346).
این حدیث را قبلا نیز در اخبار آن حضرت راجع به غیبت آوردیم. ودر حدیث مفضل از آن: حضرت آمده که فرمود: سوگند به خدا!امر ما از این آفتاب روشن تر وواضح تر است(347).
که در بخش هشتم خواهیم آورد.
2 - این که دیدار آن حضرت (علیه السلام) برای بعضی از صالحان ممنوع نیست، چنان که فرمایش خود آن جناب در توقیعی که در وجه ششم از علل غیبت آوردیم، این معنی را می رساند. ونیز قضیه علی بن مهزیار که در آن چنین آمده: سپس فرمود: ای ابوالحسن! چه می خواهی؟ گفتم: امامی که از عالم پوشیده ومحجوب است: فرمود: او از شما محجوب وپوشیده نیست، ولی او را بدی اعمالتان پوشانده است(348).
و این خبر در کتاب تبصرة الولی وغیر آن ذکر شده که اگر تفصیل آن را مایلی به آن جا مراجعه کن که به فراخی سینه وصلاح حال مفید خواهد بود.
اضافه بر این که بهترین دلیل بر امکان یک شیء وقوع وتحقق آن است ومسلم است جمعی از گذشتگان صالح ما به فیض دیدار آن حضرت - صلوات الله علیه - نایل شده اند، که بیان تفصیل آن قضایا از محدوده بحث ما خارج است که شاید خدای (عزّ وجلّ) به من توفیق دهد که گوشه ای از آن ها را در خاتمه کتاب یادآور شوم واگر بخواهید به حد کافی بر این امر واقف شوید به کتاب های (نجم الثاقب) و(جنة الماوی) - که هر دو از تألیفات عالم ربانی ومشرف به فیض قدسی، حاج میرزا حسین نوری طبرسی (رحمة الله) می باشد - مراجعه کنید.
و سید اجل مرتضی علم الهدی (رحمة الله) در کتاب (الغیبة) گفته است: اگر گفته شود چه فرق است بین این که امام (علیه السلام) وجود داشته باشد، ولی غایب باشد وکسی به نزد او نرسد وبشری از وی نفعی نبرد، وبین این که اصلا وجود نداشته باشد وبه اصطلاح (معدوم) باشد، وآیا روا نیست که در نیستی بماند تا هنگامی که خدای می داند که رعیت نسبت به او تمکین کنند واز او بپذیرند، چنان که جایز می دانید که او را مستور وغایب گرداند تا وقتی که اطاعت وتمکین مردم را نسبت به او بداند که در آن موقع او را آشکار سازد؟
در جواب گفته می شود: اولا: ما جایز وممکن می دانیم که عده کثیری از اولیا ودوستانش ومعتقدان به امامتش به خدمتش برسند واز فیض وجودش نفع برند وکسانی هم که از دوستان وشیعیان آن جناب به خدمتش نمی رسند، همان نفع را می برند که در تکلیف هست؛ زیرا که آن ها با توجه به این که به وجود آن حضرت یقین دارند واطاعتش را بر خودشان قطعی ولازم می دانند، حتماً در ارتکاب زشتی ها وخلاف ها از او ترس وواهمه دارند، وبیمناک هستند که مبادا آن ها را تادیب وتنیه ومواخذه کند، از این رو زشتی ها را کم تر مرتکب می شوند.
همچنین عالم عابد زاهد سید علی بن طاووس (رحمة الله) درکتاب کشف المحجه خطاب به فرزندش می گوید: راه به سوی امام تو باز است برای کسی که خداوند - جل شأنه - عنایت آن حضرت را نسبت به او بخواهد واحسان را در حق او کامل فرماید(349).
خلاصه اگربخواهم سخنان علمای صالحین را در این باره بیاورم کتاب پر حجم، وخوانندگان خسته ورنجور خواهند شد.
اگر اشکال کنید: هرگاه ثابت نمایید که دیدار آن حضرت ممکن است وواقع هم شده، پس با توقیعی که برای سمری صادر شد - که قبلا آوردیم - چه باید کرد؟ کدام را باید پذیرفت، این که با این ادله امکان لقای آن حضرت ثابت است؟ یا آن توقیع که صیحاً ادعای مشاهده را تکذیب می کند؟
می گویم: علمای ما درباره آن توقیع وجوهی ذکر کرده اند که موجه ترین ودلپذیرین آنها آن است که مجلسی در بحار آورده وپس از نقل آن توقیع گفته: شاید این معنی حمل شود بر این که کسی ادعای نیابت را هم با مشاهده ودیدار داشته باشد، که به صورت سفرا، اخباری را از ناحیه آن حضرت به شیعیان برساند تا با اخباری که قبلا ذکر شد واخباری که بعداً می آید منافات نداشته باشد. والله یعلم(350).
2- غربت آن حضرت (علیه السلام)
بدان که غربت دو معنی دارد:
1- دوری از خاندان ووطن وشهر ودیار.
2- کمی یاران واعوان.
و آن حضرت - که جانم فدایش باد - به هر دو معنی غریب است. پس ای بندگان خدا! یاری اش نمایید، ای بندگان خدا! او را کمک کنید.
و مطالبی که در عزلت آن حضرت (علیه السلام) آوردیم بر معنی نخستین غربت نیز دلالت می کند وآنچه در حدیث امام جواد (علیه السلام) گذشت که فرمود: هرگاه این تعداد یعنی سیصد وسیزده نفر از اهل اخلاص برایش جمع شدند، خداوند امر او را ظاهر می سازد... بر معنی دوم غربت دلالت می کند. پس ای انسان خردمند! کمی تأمل کن وببین که چگونه سال ها وقرن ها گذشته واین تعداد برای آن حضرت میسر وجمع نشده است که این قویترین شاهد بر غربت اوست.
دلیل دیگر بر این معنی روایتی است که در بحار از غیبت شیخ طوسی نقل شده این که: نفس زکیه جوانی است از آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)، نامش محمد بن الحسن که بی جرم وگناه کشته می شود وچون او را بکشند نه در آسمان عذر خواهی خواهند داشت ونه در زمین یاوری. در آن هنگام خداوند قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را با گروهی بر می انگیزد که در نظر مردم از سرمه نرم ترند. وقتی خروج نمایند مردم به حال آن ها گریه کنند، چون می پندارند که ایشان به سرعت به دست دشمنانشان نابود خواهند شد، ولی خداوند مشارق ومغارب مین را برای آنان می گشاید، بدانید که آن ها مؤمنان حقیقی هستند. آگاه باشید! که بهترین جهادها در آخرالزمان خواهد بود(351).
می گویم: تشبیه یاران آن حضرت به سرمه، به خاطر کمی آن هاست ودلیل بر آن این است که فرمود: می پندارند که ایشان به سرعت به دست دشمنانشان نابود خواهند شد. ونیز دلیل ومؤید این معنی روایتی است که در بحار از امیر المؤمنان علی (علیه السلام) آمده: اضحاب مخدی (علیه السلام) خوانان هستند، بزرگسال در میان آن ها نیست مگر همچون سرمه چشم ونمک در غذا - که کم ترین چیزها در غذا نمک است -(352).
و بر هر دو معنی غربت دلالت می کند فرمایش امیر المؤمنین علی (علیه السلام) در حدیثی که در کمال الدین روایت شده فرمود: صاحب این امر همان رانده شده فراری یگانه وتنهاست(353).
و در همان کتاب از داوود بن کثیر رقی آمده است که گفت: از حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) راجع به صاحب این امر پرسیدم. فرمود: او همان رانده شده یکتای غریب پنهان از خاندانش می باشد که خونخواه پدرش خواهد بود(354).
3- غلبه وپیروزی مسلمین با ظهور آن حضرت (علیه السلام)
در بحث های حیات زمین به وجود آن حضرت واحیای دین خدا واعلای کلمه الهی ومطالبی که بر این معنی دلالت داشت، گذشت ودر بحث قتل کافرین نیز مطالبی خواهد آمد.
و در کتاب المحجه از زراره روایت شده که گفت: حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) راجع به آیه: ﴿وقاتلوا المشرکین کافه کما یقاتلونکم کافه﴾ (سوره توبه: 36)؛ وبکشید همه مشرکین را هم چنان که آن ها همگی با شما جنگ می کنند. فرمود: تا این که هیچ گونه شرکی باقی نماند. ﴿ویکون الدین کله الله﴾ (سوره انفال: 39)؛ وتمام دین برای خداوند باشد. فرمود: هنوز تأویل این آیه نرسیده است، وهرگاه قائم ما بپاخیزد، آن که زمان او دریابد آنچه از پی تأویل این آیه خواهد بود درک می کند ودین محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) تا هر کجا که شب سایه افکند خواهد رسید، تا جایی که هیچ گونه شرکی بر روی زمین نخواهد ماند، هم چنان که خداوند فرموده است(355).
4- غنا وبی نیازی مؤمنین به برکت ظهور آن حضرت (علیه السلام)
از امام صادق (علیه السلام) در حدیثی آمده: ویک مرد از شما در جستجوی کسی خواهد شد که از مال خودش به او احسان کند واز زکات مالش به او بدهد، احدی را نخواهد یافت که از او بپذیرد. مردم به آنچه خداوند از راه تفضل به آنان روزی فرموده بی نیاز می شوند....
تمام این حدیث در حرف (ن) بحث نور خواهد آمد.
حرف ف
1- فضل وعنایت آن حضرت (علیه السلام) نسبت به ما
مطالبی در این زمینه در بخش سوم کتاب ودر همین بخش آوردیم که برای خردمندان کفایت می کند.
2- فصل وجداسازی آن حضرت (علیه السلام) بین حق وباطل
دلیل بر این معنی روایتی ایت که در بحار از تفسیر عیاشی به نقل از عجلان ابوصالح آمده که می گفت: حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) فرمود: روزها وشب ها به پایان نمی رسد تا این که منادی از جانب آسمان ندا می کند: ای اهل حق! جداً شوید. ای اهل باطل! جدا شوید. پس هر کدام از دیگری جدا می شوند. راوی می گوید: عرض کردم: اصلحک الله! آیا پس از این ندا باز هم این ها به هم مخلوط خواهند شد؟ فرمود: خیر، خداوند در کتاب خود می فرماید: ﴿ما کان الله لیذر المومنین علی ما انتم علیه حتی یمیز الحبیث من الطیب﴾ (سوره آل عمران: 179)؛ چنین نباشد که خداوند مؤمنان را بر این حال که هستید واگذارد تا این که پلید را از پاکیزه جدا سازد(356).
و در همان کتاب از امیر المؤمنین (علیه السلام) ضمن حدیثی طولانی درباره وقایع زمان ظهور وخروج قائم (علیه السلام) آمده: ومنادی در ماه رمضان از ناحیه مشرق، هنگام سپیده دم ندا می کند: ای اهل هدایت! جمع شوید. وفردای آن، هنگام ظهر رنگ خورشید تغییر می کند وزرد می شود، سپس سیاه وظلمانی می گردد، ودر روز سوم خداوند حق وباطل را از هم جدا می کند و(دابة الارض) خروج می نماید ورومیان تا (کهف جوانمردان) پیش می آیند، پس خداوند آن ها را از کهفشان با سگشان بر می انگیزاند، یکی از آن ها ملیخا نام دارد ویکی دیگر خملاها، واین ها دو شاهدی هستند که تسلیم حضرت قائم (علیه السلام) می باشند(357).
و از غیبت نعمانی از ابان بن تغلب روایت شده که گفت: شنیدم حضرت ابو عبد الله جعفر بن محمد (علیه السلام) می فرمود: دنیا به آخر نمی رسد تا این که منادی از طرف آسمان ندا می کند: ای اهل حق جمع شوید، پس آن ها در یک زمین قرار می گیرند. سپس بار دیگر ندا می کند: ای اهل باطل اجتماع کنید، پس در یک زمین دیگر قرار می گیرند.
عرض کردم: آیا می توانند این طایفه در طایفه دیگر داخل شوند؟ فرمود: نه والله! واین است فرموده خدای (عزّ وجلّ) ﴿ما کان الله لیذر المومنین علی ما انتم علیه حتی یمیز الخبیث من الطیب﴾ (سوره آل عمران: 179)(358).
می گویم: به عبارت دیگری نیز بین حق وباطل جدا می کنند، به این که آن حضرت آنان را از چهره هایشان می شناسد. آن گاه دشمنانش را از دم شمشیر می گذراند. مطالبی مناسب در (قتل کافرین به شمشیر آن جناب) خواهد آمد، ان شاء الله تعالی.
3- فرج مؤمنین به دست آن حضرت (علیه السلام):
دلیل بر این، عبارتی است که در توقیع شریف مروی در کتاب احتجاج آمده که: واکثروا الدعاء بتعجیل الفرج، فان ذلک فرجکم(359)؛ وبسیار دعا کنید برای تعجیل فرج، زیرا که آن فرج شماست. که ظاهراً اشاره (ذلک) به فرج بر می گردد، یعنی که فرج شما بر اثر فرج ظهور آن حضرت (علیه السلام) خواهد بود.
و نیز در زیارت روز جمعه می خوانیم: وهذا یوم الجمعه وهو یومک الموتوقع فیه ظهورک والفرج فیه للمؤمنین علی یدیک وقتل الکافرین بسیفک ؛ وامروز روز جمعه است که آن روز توست، وظهور تو وفرج مؤمنان بر دست تو وکشته شدن کافران به شمشیر تو در این روز انتظار می رود.
و در کتاب کمال الدین به سند خود از ابراهیم کرخی روایت کرده که گفت: به خدمت حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) رفته بودم، در اثنای که در محضرش نشسته بودم ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) که آن هنگام نوباوه ای بود وارد شدت به احترام او برخاستم، او را بوسیدم ونشستم.
حضرت صادق (علیه السلام) به من فرمود: ای ابراهیم! این صاحب تو است بعد از من، اما گروه هایی به سبب بی اعتقادی به او هلاک می شوند وگروه های دیگر با گرویدن به او سعادتمند می گردند، پس خدا قاتل او را لعنت کند وعذابش را بر وی افزون فرماید. البته خداوند از صلب او بهترین اهل زمین در زمانش رابیرون می آورد، همنام جدش ووارث علم واحکامش، کانون امامت وسر حکمت، او را جبار بنی فلان - پس از شگفتی هایی که از او صادر می شود - از راه حسادت به قتل می رساند، ولی خداوند (عزّ وجلّ) امر خود را به آخر می رساند هر چند که مشرکین ناخشنود باشند. وخداوند (عزّ وجلّ) از پشت او فرزندانی بر آورد تا به دوازدهمین امام مهدی، کامل شود که خداوند آنان را با کرامت خود مخصوص گردانیده وایشان را در جایگاه قدس خویش قرار داده است. هرکس منتظر ومعتقد به دوازدهمین آن ها باشد مانند کسی است که پیشاپیش پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) شمشیر زده واز آن حضرت دفاع کرده باشد.
راوی گوید: در این هنگام یکی از هواداران بنی امیه وارد گشت وسخن آن حضرت بریده شد، پس از آن یازده بار به حضرت صادق (علیه السلام) مراجعه کردم. می خواستم آن حضرت سخنش را تمام کند اما نتوانستم، پس چون سال دوم شد (باز هم به مدینه رفتم) وبر آن حضرت وارد شدم در حالی که نشسته بود به من فرمود: ای ابراهیم او پس از سختی بسیار وآزمایش های طولانی وهراس وترس، غم ها را از شیعیان بر طرف می سازد. پس خوشا به حال آن که زمان را درک نماید، ای ابراهیم همین مقدار برای تو بس است.
ابراهیم گوید: هیچ سخنی این چنین مرا خوشدل ننموده ودیدگانم را روشن نساخته است(360).
و از حضرت امیر المؤمنین علی (علیه السلام) مروی است که در صف حال مؤمنین در زمان جبارها فرمود: تا آن جا که احدی از شما جای پایی برای خودش نخواهد شد وهمان طور که شما در آن حال هستید (ناگهان یاری خداوند وآن پیروزی بیاید) واین است فرموده خداوند (عزّ وجلّ) که در کتابش می فرماید: ﴿حتی اذا استیاس الرسل وظنوا انهم قد کذبوا جاءهم نصرنا﴾ (سوره یوسف: 110)؛ تا آن جا که پیغمبران مأیوس شدند و(مردم) گمان کردند که وعده ما خلاف خواهد شد، نصرت ویاری ما برای آن ها آمد.
و در بحار از غیبت شیخ طوسی روایت است که از وهب بن منبه از ابن عباس در خبری طولانی آمده: ابن عباس گفت: ای وهب! سپس مهدی (علیه السلام) خروج می کند. پرسیدم: از فرزندان تو؟ گفت: نه، سوگند به خدا که او از اولاد من نیست، ولی از فرزندان علی (علیه السلام) است، خوشا به حال کسی که زمان او را دریابد، به وجود او خداوند بر امت فرج می دهد تا این که زمین را از قسط وعدل پر کند(361).
و دعای امام صادق (علیه السلام) درباره آن حضرت در روز بیست ویکم ماه رمضان که در کتاب اقبال منقول است آمده: واین که اجازه دهی به فرج کسی که با فرج او برای اولیا وبرگزیدگانت هم فرج حاصل شود(362).
ان شاء الله این دعا را خواهیم آورد.
4- فتح شهرها وکشورهای کافرین:
در کتاب کمال الدین از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)مروی است که فرمود: امامان بعد از من دوازده نفرند، اولشان تو هستی یاعلی وآخرینشان قائم است که خداوند (عزّ وجلّ) به دست او شرق وغرب زمین را فتح می کند(363).
و در مجلد نهم بحار از امالی شیخ طوسی از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) مروی است که در حدیثی به جابر فرمود:... پس خداوند نبوت را به من ختم فرمود، وعلی متولد شد، پس وصیت را به او پایان داد، سپس هر دو نطفه از من وعلی به هم پیوست واز ما جهر وجهیر (حسینین (علیهم السلام)) ولادت یافتند، وخداوند به آن دو اسباط، نبوت را ختم فرمود، وذریه مرا از ایشان قرار داد ونیز آن کسی را که شهر - یا فرمود: شهرهای - کفر را فتح خواهد کرد وزمین خدای را پر از عدل می سازد، پس از آن که از جور وستم پر شده از ایشان خواهد بود(364).
می گویم: جهر وجهیر به معنی زیبای خوش سیما است، چنان که اهل لغت ذکر کرده اند(365).
و در مجلد سیزدهم بحار از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) روایت است که فرمود: قائم سیصد ونه سال حکومت می کند، همان مقدار که اهل کهف در غار ماندند، زمین را پر می کند از عدل وقسط، چنان که از ظلم وستم پر شده باشد. خداوند برای او شرق وغرب زمین را می گشاید ومردم را میکشد تا اینکه جز دین محمد (صل الله علیه وآله وسلم) باقی نماند، وبه شیوه سلیمان بن داوود سلوک نماید، آفتاب وماه را صدا می کند، او را جواب می دهند، وزمین برای او نوردیده شود وبه او وحی می رسد، پس امر الهی به وحی عمل می کند(366).
و در کتاب غایة المرام وغیر آن از طریق عامه از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) مروی است که فرمود: مهدی از فرزندان من است در چهره چهل سالگی، گویی صورتش ستاره درخشان است در گونه راستش خال سیاهی است وبر او دو عبای پنبه ای همچون یکی از رجال بنی اسرائیل است، گنجینه ها را بیرون می آورد وکشورهای شرک را می گشاید(367).
و نیز از آن حضرت (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده است که فرمود: قیامت به پا نشود تا این که مردی از خاندان من حکومت کند، قسطنطنیه وجبل الدیلم را فتح نماید واگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نماند، خداوند متعال آن روز را آن قدر طولانی کند تا آن را فتح فرماید(368).
در بحار از امام صادق (علیه السلام) منقول است که فرمود: هرگاه قائم (علیه السلام) بپاخیزد در هر اقلیم از اقالیم زمین مردی را قرار می دهد وبه او می گوید: اگر موضوعی بر تو وارد شد که آن را نفهمیدی وندانستی که در آن چگونه قضاوت کنی به کف دستت نگاه کن وبه آنچه در آن است عمل نمای.
و لشکری به قسطنطنیه می فرستد، چون به خلیج رسند چیزی به پاهای خود می نویسند وروی آب راه می روند. (مردمان قسطنطنیه) گویند: اینان یاران او هستند که بر روی آب راه می روند، پس خود او دارای چه کمالاتی می باشد! در آن هنگام در شهر را به روی آنها می گشایند، آها وارد شهر می شوند وبه آنچه می خواهند فرمان می دهند(369).
5- فتح (گشودن) جفر احمر برای خونخواهی امامان (علیهم السلام):
در کافی از امام صادق (علیه السلام) مروی است که به ابن ابی یعفور فرمود: ونزد من است جفر احمر.
عرضه داشتم: در جفر احمر چیست؟ فرمود: سلاح وبه جهت خونخواهی گشوده می شود، آن را صاحب شمشیر برای کشتن می گشاید(370).
6- فرح (خوشحالی) مؤمنین با ظهور وقیام آن حضرت (علیه السلام)
در این باره در حرف ن بحث نفع آن حضرت مطالب مناسبی خواهیم آورد، ان شاء الله تعالی.
حرف ق:
1- قتل کافرین به شمشیر آن حضرت (علیه السلام):
دلیل بر آن، اخبار مستفیض بلکه متواتری است که در این باره آمده، چنان که در بحار وغیر آن از کتاب الاختصاص از معاویه دهنی از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) درباره آیه: ﴿یعرف المجرمون بسیما هم فیوخذ بالنواصی والاقدام﴾ (سوره الرحمن: 41)؛ مجرمان از چهره هایشان شناخته می شوند که از موهای پیشانی وپاهای آنان گرفته (وبه دوزخ) افکنده شوند. فرمود:ای معاویه! در این باره چه می گویند؟ گفتم: می پندارند که خداوند تبارک وتعالی در قیامت، مجرمین را به چهره هایشان می شناسد، پس امر می کند از پیشانی وپاهایشان آنان را می گیرند، وبه آتش می افکنند. فرمود: چگونه خداوند جبار - تبارک وتعالی - به شناختن خلایقی که آن ها را آفریده نیاز دارد؟ گفتم: فدایت شوم پس (معنی) این (آیه) چیست؟ فرمود: هرگاه قائم ما بپاخیزد خداوند شناخت چهره ها را به آن حضرت عطا فرماید. آن گاه امر می کند کافران را با پیشانی هایشان وقدم هایشان بگیرند. سپس از دم شمشیر می گذراند(371).
و در کتاب المحجه از ابوبصیر از حضرت صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: این آیه درباره قائم ما (عجّل الله فرجه) نازل شده واوست که آن ها را به چهره هایشان می شناسد، پس او واصحابش آن ها را از دم شمشیر می گذرانند(372).
و از عیاشی به سند خود از ابن بکیر روایت شده که گفت: از حضرت ابوالحسن (علیه السلام) از تفسیر آیه: ﴿وله اسلم من فی سماوات والارض طوعا وکرها﴾ (سوره آل عمران: 83)؛ وحال آن که هر آن کس که در آسمان ها وزمین است، خواه وناخواه فرمانبردار اویند. پرسیدم. فرمود: درباره قائم (علیه السلام) نازل شده، هنگامی که علیه یهود ونصاری وصائبین وزنادقه واهل ارتداد وکفر در شرق وغرب زمین قیام می کند. واسلام را به آن ها پیشنهاد می نماید. هرکس با طوع ورغبت مسلمان شود، او را دستور می دهد که نماز بخواند وزکات بپردازد وآنچه بر هر مسلمان واجب است انجام دهد وهرکس مسلمان نشد گردنش را می زند تا این که در مشارق ومغارب یک نفر غیر موحد باقی نماند. عرض کردم: قربانت شوم! در روی زمین مردم بسیارند، قائم (علیه السلام) چگونه می تواند همه آن ها را مسلمان کند یا گردن بزند؟ فرمود: هرگاه خداوند چیزی را بخواهد اندک را زیاد وزیاد را کم گرداند(373).
و از ابوبصیر است که گفت: از حضرت امام صادق (علیه السلام) از تفسیر: ﴿هو الذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون﴾ (سوره توبه: 33)؛ او (خدایی) است که پیامبرش را به هدایت ودین حق فرستاده است تا او را بر همه دین نمودار (وپیروز) گرداند، هر چند که مشرکان ناخوش داشته باشند.
پرسیدم. فرمود: به خدا سوگند هنوز تأویل آن نازل نشده. عرض کردم: فدایت شوم، چه وقت تأویل آن نازل می شود؟ فرمود: وقتی که قائم ان شاء الله بپاخیزد، که هرگاه خروج کند هیچ کافر یا مشرکی باقی نماند مگر این که از خروج آن حضرت ناراحت باشد، حتی این که اگر کافر یا مشرکی در دل سنگ باشد آن سنگ باشد آن سنگ خواهد گفت:ای مؤمن! در شکم من کافر یا مشرکی هست او را بکش. پس خداوند آن را کنار می زند و(مؤمن) او را می کشد(374).
و از مفضل بن عمر آمده که گفت: از حضرت امام صادق (علیه السلام) درباره فرموده خداوند (عزّ وجلّ) ﴿ولنذیقنهم من العذاب الادنی دون العذاب الاکبر﴾ (سوره سجده: 21)؛ وبه آنان از عذاب نزدیک تر پیش از عذاب بزرگ می چشانیم. پرسید، فرمود: عذاب ادنی (نزدیک تر) عذاب سقر است، وعذاب اکبر قیام مهدی (علیه السلام) با شمشیر است(375).
و از کشف البیان از امام صادق (علیه السلام) در معنی همین آیه چنین آمده: عذاب ادنی، قحطی وخشکسالی است وعذاب اکبر، خروج قائم مهدی (علیه السلام) با شمشیر در آخر الزمان.
و در بحار از الاختصاص در حدیث مرفوعی از امام صادق روایت شده که فرمود: هرگاه قائم (عجّل الله فرجه) بپاخیزد، به میدان کوفه می آید وباپای خود بر زمین می کوبد وبه دست به جایی اشاره می کند؛ سپس می گوید: این جا را حفر نمایید. پس آن جا را حفر می کنند ودوازده هزار زره ودوازده هزار شمشیر ودوازده هزار کلاه خود دورو بیرون می آورد. آن گاه دوازده هزار نفر از پیروان - یا غلامان - وعجم را فرا می خواند وآن ها را بر آنان می پوشاند. سپس می فرماید: هرکس آنچه بر شماست، بر او نبود، او را بکشید(376).
و از نعمانی به سند خود از حضرت امام باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود: اگر مردم می دانستند که قائم (علیه السلام) هنگامی که قیام می نماید چه ها می کند، بیشترشان مایل می شدند که او را نبینند از آنچه مردم را می کشد. البته آن حضرت جز از قریش آغاز نمی کند، پس جز شمشیر میانشان رد وبدل نمی شود، تا آن جا که بسیاری از مردم خواهند گفت: این از آل محمد (علیه السلام) نیست که اگر از ایشان می بود هر آینه رحم می کرد.
و از ارشاد دیلمی از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود: هرگاه قائم (علیه السلام) قیام کند، به سوی کوفه می رود، پس از آن، ده ها هزار نفر که (بتریه) نامیده می شوند واسلحه پوشیده اند، بیرون آمده، به آن حضرت عرضه می دارند: از همان جا که آمده ای باز گرد، که ما را در بنی فاطمه نیازی نیست. پس آن حضرت شمشیر در میان آن ها می نهد تا همگی ایشان را از میان بردارد. سپس داخل کوفه می شود وهر منافق تردید کننده را می کشد وکاخ های آنان را خراب می کند وجنگجویان آن دیار به قتل می رساند، تا خداوند (عزّ وجلّ) خشنود گردد(377).
می گویم: اخبار در این باره جداً زیاد است به خاطر پرهیزکار از اطاله سخن از ذکر آن ها خودداری کردیم.
2- قتل شیطان رجیم:
در بحار از کتاب (الانوار المضیئه) ضمن حدیث مرفوعی از اسحاق بن عمار آورده که گفت: از آن حضرت پرسیدم: این که خداوند به شیطان تا وقت معلوم مهلت داد ودر کتاب خود فرمود: ﴿فانک من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم﴾ (سوره حجر: 37 و38؛ سوره ص، آیه 80 و81)؛ البته تو از مهلت یافتگانی تا روز هنگام معین چه وقت است؟ فرمود: وقت معلوم روز قیام آل محمد (علیه السلام) است، هرگاه خداوند او را بر انگیزد در مسجد کوفه باشد که ابلیس با خواری وزبونی می آید ومی گوید:ای وای از این روزگار! آن گاه از پیشانی اش گرفته وگردنش زده می شود. آن هنگام روز وقت معلوم است که مهلت او به پایان می رسد(378).
می گویم: یحرانی این روایت را در برهان(379) از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده وروایات دیگری نیز به همین معنی آمده وبین این روایات وروایت دیگری که در بحار وبرهان منقول است که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) ابلیس را می کشد، منافاتی نیست. زیرا که فعل در روایات اول به صیغه مجهول است وفاعل تصریح نشده است. ومنظور از روز در این روایت زمان ودوران ظهور است، نه روز در اصطلاح متعارف که بر اهل اطلاع پوشیده نیست.
3- قوت یافتن ابدان ودل های مؤمنین هنگام ظهور:
بر این معنی دلالت دارد روایتی که در بحار از خصال به سند خود حضرت سید الساجدین علی بن الحسین (علیه السلام) آورده که فرمود: هنگامی که قائم ما (عجّل الله فرجه) بپاخیزد، خداوند (عزّ وجلّ) از شیعیان ما آفات را دور می سازد ودلهایشان را مانند قطعه ای از آهن قرار می دهد ونیروی هر یک از مردانشان را به مقدار چهل مرد می گرداند وآن ها حکام وسران زمین خواهند بود(380).
و از بصائر در حدیثی از حضرت امام باقر (علیه السلام) منقول است که فرمود: هرگاه امر ما واقع شود ومهدی ما بیاید، هر مردی از شیعیان ما از شیر قوی تر خواهد بود. دشمنان ما را با پاهای خود لگد می کند وآن ها را با دست خود می زند. در این هنگام است نزول رحمت وفرج خداوند بر بندگان(381).
و در کمال الدین از حضرت امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: این که لوط به قومش گفت: ﴿لو ان لی بکم قوه او آوی الی رکن شدید﴾ (سوره هود: 80)؛ کاش نیرویی داشتم که در برابر شما ایستادگی کنم یا به پناهگاه محکمی پناه می بردم. مقصودش جز این نبود که نیروی قائم (علیه السلام) را تمنا کند ورکن شدید (پناهگاه محکم) یاران او هستند که یک مرد از آن ها قوت چهل مرد را دارد ودلش از کوه آهنین محکم تر است واگر به کوه های آهن برسند، آن ها را می پیمایند، وشمشیرها را کنار نگذارند مگر وقتی که خداوند (عزّ وجلّ) راضی شده باشد(382).
و در بحار از حضرت امام باقر (علیه السلام) آمده که فرمود: هرگاه چنان شود، هر مرد از شماها نیروی چهل مرد را یابد ودل هایشان همچون قطعه ای آهن گردد که اگر با آن دل های محکم به کوه ها حمله کنید آن ها را خواهید شکافت(383).
و در روضه کافی از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) روایت است فرمود: هنگامی که قائم (علیه السلام) بپاخیزد، خداوند نیروی گوش ها وچشم های شیعیان ما را افزون می گرداند تا این که میان آن ها با قائم پیکی نخواهد بود، آن حضرت با ایشان سخن می گوید وآنان می شنوند واو همانجا هست(384).
و در حدیث دیگری از آن حضرت آمده که فرمود: در زمان قائم (عجّل الله فرجه) مؤمنی که در مشرق است برادر خود را که در مغرب است می بیند وهمچنین آن که در مغرب است برادر خود را که در مشرق است می بیند(385).
4- قرض مؤمنین را ادا می کند:
در کافی از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: هر مؤمن یا مسلمانی از دنیا برود وقرضی بعد از خودش ترک گوید که در راه فساد یا اسراف نباشد بر امام است که آن را ادا کند. پس اگر ادا نکند مسئولیت آن به عهده او است(386).
و در کتاب های المحجه وبحار از امام باقر (علیه السلام) در حدیثی طولانی آمده که فرمود: سپس به سوی کوفه می آید، منزلش در آن جا خواهد بود. پس هیچ برده مسلمانی را نخواهد گذاشت مگر این که او را بخرد وآزاد سازد، وهیچ قرض داری نماند مگر این که قرضش را ادا کند، وهیچ حق ضایع شده از کسی را وانگذارد تا این که به صاحبش برگرداند، وهیچ برده ای از ناحیه آن حضرت کشته نشود مگر این که دیه اش را به خاندانش بسپارد، وهیچ شخصی کشته نشود مگر این که قرضش را ادا نماید، وعائله اش را در عطای مستمری وارد سازد تا این که زمین را از قسط وعدل پر کند، هم چنان که از ظلم وستم وعدوان پر شده باشد واو با خاندانش در رحبه سکونت خواهد کرد، ورحبه منزلگاه نوح بوده، وآن زمینی پاکیزه وخوب است، وهیچ مردی از آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) سکونت نکند وکشته نشود مگر در سرزمینی پاکیزه وخوب، که آنان اوصیای پاکیزه هستند(387).
و در بحار از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: اولین کاری که مهدی (علیه السلام) انجام می دهد، این که در همه جای عالم ندا می کند: توجه کنید! هرکس بر عهده یکی از شیعیان ما قرضی داشته باشد آن را بگوید، تا این که دانه سیر وخدل را هم به صاحبان آن ها برساند، چه رسد به طلاها ونقره ها واملاک زیاد که همه را ادا می کند(388).
5- قضای حوائج مؤمنین:
مطالبی که بر این معنی دلالت داشت، گذشت ودر نداهای آن حضرت مطالبی خواهد آمد ودر این جا به بیان دو واقعه اکتفا می کنیم:
واقعه اول: برای این بنده گناه کار محمدتقی موسوی اصفهانی - مؤلف کتاب - واقع شد، این که: سه سال پیش از تألیف کتاب، قرض های زیادی بر عهده جمع شد، پس در یکی از شب های ماه رمضان به آن حضرت وپدرانش (علیه السلام) متوسل شدم وحاجتم را ذکر کردم وبعد از طلوع آفتاب که از مسجد مراجعت نمودم وخوابیدم، آن حضرت در خواب به من فرمود: قدری باید صبر کنی تا از مال دوستان خاص خود بگیریم وبه تو برسانیم. خوشحال ومسرور از خواب بیدار شدم وشکر خدای را به جای آوردم وچون مدت کوتاهی گذشت، یکی از برادران که او را به صلاح وخوبی می شناختم واز وی نسیم دل انگیز می شنیدم نزد من آمد. مبلغی داد وگفت: این از سهم امام (علیه السلام) است. پس خیلی مسرور گشتم وبا خود گفتم: ﴿هذا تأویل روایای من قبل قد جعلها ربی حقا﴾ (سوره یوسف: 100)؛ این تعبیر خواب پیشین من است خداوند آن را به حقیقت رسانید.
ای برادر دینی! شما را سفارش می کنم که: حوائج خودتان را بر آن حضرت عرضه کنید، هرچند که هیچ امری بر وی پوشیده نیست. چنان که در کافی از حضرت امام صادق (علیه السلام) روایت آمده که فرمود: امام در شکم مادر می شنود وچون متولد شود بین دو شانه اش نوشته شده: (وتمت کلمه ربک صدقا وعدلا لا مبدل لکلماته وهو السمیع العلیم﴾ (سوره انعام: 115)؛ وسخن (وعده) پروردگارت به درستی وعدل به انجام رسیده است، کلمه او را دگرگون کننده ای نیست واو شنوای داناست. وهنگامی که امر (امامت) به او واگذار می شود خداوند عمودی از نور برای او قرار می دهد که به وسیله آن، آنچه اهل هر شهر انجام می دهند، ببیند(389).
و در کتاب جنة المأوی به نقل از کشف المحجه از شیخ کلینی نقل کرده که: در کتاب الوسائل از شخصی که نامش را برده چنین آورده است: به حضرت ابوالحسن (علیه السلام) نوشتم: شخصی مایل است حاجات خصوصی واسراری را با امام خویش در میان گذارد همان گونه که دوست دارد با پروردگارش باز گوید؟ آن حضرت در جواب نوشت: اگر حاجتی داشتی پس لب هایت را به شکل گفتن آن حرکت بده که همانا جواب به تو خواهد رسید(390).
می گویم: اخبار در این باره بسیار است که هرکس بخواهد به مظان آن ها مراجعه کند.
واقعه دوم: در جنة المأوی تألیف عالم جلیل حاج میرزا حسین نوری - که خداوند بر نورش بیفزاید - چنین آمده:
در ماه جمادی الاولی سال هزار ودویست ونود نه، مردی به نام (آقا محمد مهدی) به کاظمین آمد. وی از ساکنین بندر ملومین - یکی از بنادر ماجین وممالک برمه که هم اکنون در تصرف واستعمار انگلیس است - بود، که از کلکته پایتخت هند تا آنجا از راه دریا با کشتی های دودی شش روز راه است، پدرش اهل شیراز است ولی او در بندر یاد شده متولد وپرورش یافته است، سه سال پیش از تاریخ مزبور به بیماری سختی مبتلا شده بود که پی از بهبودی لال وکر مانده بود، برای شفا یافتن به زیارت امامان عراق (علیه السلام) توسل جست وبه کاظمین نزد فامیل هایش که از تجار معروف بودند آمد وبیست روز آن جا منزل کرد تا این که آب رود بالا آمده یک کشتی دودی عازم سامراء شد، بستگانش او را به کنار کشتی آوردند وبه مسافرتی که اهل بغداد وکربلا بودند، سپردند وخواهش کردند که از او مراقب ومواظبت نمایند وکارهای او را انجام دهند، ونیز به بعضی از مجاورین سامراء نوشتند که در امور او توجه کنند.
هنگامی که به آن سرزمین پاک ومقدس وارد شد، بعدازظهر جمعه دهم جمادی الثانیه همان سال به سرداب منور وارد شد در حالی که جمعی از مقدسین وافراد مورد اطمینان در آن بودند، با تضرع وتوسل به جایگاه مخصوص نزدیک شد، شرح حال خود را بر روی دیوار می نوشت واز مردم درخواست دعا می کرد، خودش هم مدتی طولانی دعا وتوسل داشت. هنوز دعایش تمام نشده بود که خداوند به معجزه حضرت حجت (علیه السلام) او را شفا داد وبا زبان فصیح از آن جایگاه مقدس بیرون آمد.
روز شنبه او را به محضر درس حضرت سید الفقهاء وشیخ العلماء، رئیس الشیعه وتاج الشریعه آقای میرزا محمد حسن شیرازی آوردند ودر خدمت معظم له سوره حمد را از باب تبرک خواند. آن روز همه جا غرق در شادی وسرور شد وشب هاب یکشنبه ودوشنبه، علما وفضلا در صحن مطهر عسکریین (علیه السلام) جشن گرفتند وچراغانی کردند وجریان را به نظم در آوردند ودر بلاد منتشر ساختند.
از کسانی که با شخص مزبور در کشتی بوده که هم موقع مرض وهم موقع شفا یافتنش را دیده وآن قضیه را به نظم آورده، مداح خاندان عصمت (علیه السلام) فاضل دانشمند حاج ملا عباس زنوزی بغدادی است که در قصیده ای طولانی چنین گفت:
وفی عامها جئت والزائرین * * * الی بلده سر من قد رآها
رایت من الصین فیها فتی * * * وکان سمی امام هداها
یشیر اذا ما اراد الکلام * * * وللنفس منه براها
و قد قید السقم منه اللسان * * * والیق من مقلتبه دماها
فوافی الی باب سرداب من * * * به الناس طرا تنال مناها
یروم بغیر لسان یزور * * * وللنفس منه دهت بعناها
و قد صار یکتب فوق الجدار * * * ما فیه للروح منه شفاها
ازوم الزیاره بعد الدعاء * * * ممن رای اسطری وتلاها
لعل لسانی یعود الفصیح * * * وعلی ازور وادعو الالها
اذا هو فی رجل مقبل * * * تراه وری البعض من اتقیها
تابط خیر کتاب له * * * وقد جاء من حیث غاب ابن طه
فاومی الیه ادع ما قد کتب * * * وجاء فلما تلاه دعاها
و اوصی به سیدا جالسا * * * ان ادعوا له بالشفاء شفاها
فقام وادخله غیبه * * * الامام المغیب من اوصیا
و جاء الی حفره الصفه التی * * * هی للعین نور ضیاها
و اسرج آخر فیها السراج * * * وادناه من فمه لیرها
هناک دعی الله امستغفرا * * * وعیناه مشغوله ببکاها
و مذ عاد منها یرید الصلاه * * * قد عاود النفس منه شفاها
و قد اطلق الله منه اللسان * * * وتلک الصلاه اتم اداها
در سال آن واقعه من با زائران به شهری که هرکس آن را می بیند مسرور شود، آمدم.
دیدم جوانی از چین در آن جا است، که همنام امام هدایت کننده (مهدی (علیه السلام)) است.
این جوان هرگاه می خواهد سخن بگوید اشاره می کند، وآنچه در دل دارد به همین وسیله اظهار می نماید.
بیماری، زبانش را به بند کشیده بود واز دیدگانش اشک ها روان ساخته بود.
جوان به کنار در سرداب کسی آمد که همه مردم از آن در به امیدشان می رسند.
با بی زبانی می خواست زیارت کند ولی دلش تاب نمی آورد.
شروع کرد شرح حال خودش را روی دیوار نوشتن که: من شفا می خواهم.
من التماس دعا وزیارت دارم از هرکس این نوشته مرا می خواند.
شاید زبانم به حالت اول برگردد وبا زبانم زیارت ودعا بجای آورم.
که ناگاه مردی را در حال آمدن دید که بعضی از افراد با تقوا او را می بینند.
بهترین کتاب ها را زیر بغل دارد واز همان جایگاه غیبت برون آمد.
جوان اشاره کرد که دعا کن آنچه نوشته ام وآن آقا هم دعا کرد.
سپس به یک سیدی که نشسته بود سفارش کرد که برای این جوان دعا کنید.
آن سید از جای برخاست ودست جوان را گرفت واو را به جایگاه غایب شدن امام زمان (عجّل الله فرجه) برد.
و به صفه ای (جایگاهی بلندتر از زمین واتاق گونه) که ورشنایی چشم است آمد.
و دیگری چراغی روشن کرد وآن را به کنار دهان جوان آورد تا بداند که زبانش به حرکت آمده است.
پس آن جا جوان به دعا واستغفار مشغول شد در حالی که چشمانش غرق در اشک بود.
آن گاه به قصد خواندن نماز شد در حالی که قلبش از شفا یافتن مطمئن بود.
آری خداوند زبانش را باز کرده بود! وآن نماز را با تمام شرایط خواند.
مؤلف گوید: امثال این واقعه بسیار است از بیم طولانی شدن مطلب آن ها را نیاوردم، شاید جاهای دیگری بعضی از آن ها را یاد کنم.
6- قضاوت آن حضرت (علیه السلام) به حق:
مطالبی در این باره در حرف ح گذشت ودر بحار از دعوات راوندی از حسن بن طریف روایت است که گفت: به حضرت ابومحمد امام حسن عسکری (علیه السلام) نوشتم ودرباره قائم (علیه السلام) پرسیدم که چون بپاخیزد در میان مردم به چه چیز قضاوت می کند؟ ومی خواستم درباره علاج تب نوبه نیز از آن حضرت سؤال کنم، ولی غفلت کردم. پس جواب آمد که: سؤال کردی از امام؛ پس هرگاه بپاخیزد، به علم خودش بین مردم قضاوت می کند. مانند قضاوت داوود، از بینه نمی پرسد(391).
و در همان کتاب به نقل از کتاب الغیبه سید عبد الحمید به سند خودش از حضرت امام باقر (علیه السلام) آمده که فرمود: نخست قائم (علیه السلام) از انطاکیه آغاز می کند. تورات را از عاری که در آن عصای موسی وانگشتری سلیمان هست بیرون می آورد وفرمود: سعادت مندترین مردم به واسطه آن حضرت اهل کوفه خواهند بود. ونیز فرمود: بدین جهت مهدی نامیده شد که به امری پنهان هدایت می کند، تا جایی که در پی کسی می فرستد که مردم گناهی برایش نمی دانند، پس او را می کشد، وحتی این که کسی در خانه اش سخن می گوید: می ترسد که دیوار علیه او شهادت دهد(392).
می گویم: این معنی را ضمن ابیاتی که در اول کتاب آوردم به نظم در آوردم:
بنفسی من یحیی شریعه جده * * * ویقضی بحکم لم یرمه الاوائل
و در این معنی روایات زیادی هست. البته این روایت حاکی از آن است که آن حضرت از انطاکیه خروج می کند، ولی در روایت دیگری - که در بحار وغیر آن از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل شده - آمده که از قریه ای به مام کرعه خروج می نماید، ودر بعضی روایات محل خروج آن حضرت مکه ودر بعضی دیگر مدینه بیان شده است، جمع بین این روایات - چنان که بعضی از احدیث ائمه اطهار (علیهم السلام) بر آن دلالت دارد - به این است که: ظهورهای حضرت متعدد است ودر کدام از آن ها در جاهای مناسب بیان می گردد.
7- قرابت وخویشاوندی آن حضرت با پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)
که مقتضی دعا کردن برای آن حضرت است، زیرا که دعا بر اقسام مودت است وخداوند متعال فرمود: ﴿قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی﴾ (سوره شوری: 23)؛ بگو: برای رسالت از شما مزدی نمی طلبم مگر دوستی نمودن در حق نزدیکان (اهل بیتم).
ان شاء الله تحقیق بیشتری در این باره در بخش پنجم خواهد آمد.
و نیز شیخ صدوق در کتاب خصال از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت کرده که فرمود: چهار نفر (وگروه) را روز قیامت من شفاعت می کنم، هر چند که به گناهان اهل زمین نزدم بیایند: کمک کننده به اهل بیت من، وبر آورنده حوائج آن ها هنگامی که به آن ناچار باشند، ودوست دارنده آن ها به دست وزبانش، وکسی که با دستش رنجی را از آنان دفع کرده باشد(393).
می گویم: این خدیث به غیر این طریق هم روایت شده که ان شاء الله در بخش پنجم خواهد آمد.
8 - قسط (دادگری) آن حضرت (علیه السلام)
معنی قسط ومطالبی مربوط به آن در بحث عدل آن حضرت گذشت. در این جا چند روایت دیگر را می افزاییم که عنوان مطلب خالی نماند.
از جمله در غایة المرام از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) منقول است فرمود: بشارت میدهم شما را به مهدی که در امت من هنگام اختلاف مردم ووقوع زلزله ها، بر انگیخته شود. پس زمین را پر می کند از قسط وعدل، چنان که از جور وظلم پر شده باشد. بنابراین ساکنان آسمان وزمین از او راضی می شوند.
و در حدیث دیگری از آن حضرت است که فرمود: اگر از عمر دنیا جز یک شب باقی نماند، خداوند آن شب را طولانی خواهد کرد تا مردی از اهل بیت من زمامداری کند، که اسمش اسم من واسم پدرش اسم پدر من است. زمین را پر از قسط وعدل می کند هم چنان که از ظلم وجور پر شده باشد.
اگر اشکال کنید که: در این جا تصریح شده که نام پدر آن مصلح الهی، اسم پدر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) است واین منافات دارد با این که حضرت قائم (علیه السلام) فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) است، در جواب از این اشکال محمد بن طلحه شافعی - که از علمای برجسته عامه است - چنین گفته:
1- این زیادتی از یکی از راویان حدیث - زائده - صورت گرفته که عادتش دست بردن در احادیث است. شاهد بر آن، این که این زیادت در روایت ابو داوود وترمذی - که در صحیح خود آن را نقل کرده اند - نیامده است.
2- بر فرض این که این کلمه اضافه نشده باشد، این احتمال هست که کلمه (ابنی) به کلمه (أبی) تصحیف شده باشد که نظایر آن زیاد است.
3- باز بر فرض این که عبارت به همان طور درست باشد، تأویلش این است که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) کنیه را اسم وجد را پدر خوانده است. در این صورت منظور پدرش حسین (علیه السلام) است که کنیه اش ابو عبد الله است، واین دو تعبیر در لغت وعرف شایع ومتداول است.
می گویم: برای اثبات این که حضرت حجة بن الحسن - صلوات الله علیه - همان قائم موعود است، بر این حدیث اعتماد نمی کنیم، بلکه اعتماد بر روایات بسیار ومتواتر وصریح می باشد - که قسمتی از آن ها گذشت - واین که این حدیث را با جواب های این فاضل خردمند در این جا آوردم، برای این منظور بود که اگر کسی آن را یافت دچار اشتباه نشود ومتوجه باشد که عادت بعضی روات آن ها دست بردن در احادیث بوده است، به خصوص راجع به این حدیث عده ای تصریح کرده اند که یکی از راویان آن، از کسانی است که عادت وشیوه اش دست بردن وزیاد کردن احادیث است، وبرای این که بدانید این که قائم همان حجة بن الحسن العسکری (علیه السلام) است، نزد آن ها هم مسلم است، به حدی که این فاضل بر خود لازم دانست که این حدیث را - بر فرض صحت آن - تأویل نماید، وحمد خدای را که نور خود را به اتمام رسانید.
در این جا خوش دارم که روایت آگاه شدن وهدایت شدن سید حمیری را بیاورم، زیرا که در آن به نام حضرت حجة بن الحسن العسکری (علیه السلام) تصریح شده، وآمده است که آن حضرت زمین را پر از قسط وعدل خواهد ساخت.
شیخ صدوق (رحمة الله) در کتاب کمال الدین به سند خود از سید حمیری نقل کرده که گفت: من (در دین) غلو داشتم، ومعتقد به غایت بودن محمد ابن الحنفیه بودم، مدتی در این وضع گمراهی به سر می بردم، تا این که خداوند بر من منت نهاد وبه وسیله جعفر بن محمد صادق (علیه السلام) از آتش نجاتم داد وبه راه راست هدایتم کرد، وچون با دلایل، امامت آن حضرت بر من ثابت شد ودانستم که او بر من وهمه خلق حجت است، واو است آن امامی که خداوند اطاعتش را واجب دانسته. از او پرسیدم: یابن رسول الله! اخباری از پدران تو درباره غیبت به ما رسیده که به صحت مقرون است، به من بگو که این غیبت بر که واقع می شود؟ فرمود: غیبت در ششمین فرزند من که دوازدهمین امام است خواهد بود. امامان هدایتگر بعد از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) که اولین آن ها امیر المؤمنین علی بن ابی طالب وآخرشان قائم بالحق، بقیة الله در زمین وصاحب زمان می باشد، به خدا که اگر به قدر نوح در قوم خودش باقی بماند، از دنیا نرود تا ظهور کند وزمین را پر از قسط وعدل نماید، چنان که از ستم وظلم پر شده باشد.
سید حمیری می گوید: هنگامی که این مطلب را از مولایم امام صادق جعفر بن محمد (علیه السلام) شنیدم به دست او توبه کردم واین قصیده را سرودم:
فلما رایت الناس فی الدین قد غووا * * * تجعفرت باسم الله فیمن تجعفروا
ونادیت باسم الله والله اکبر * * * وایقنت ان الله یعفو ویعفر
ودنت بدین غیر ما کنت دینا * * * به ونهانی سید الناس جعفر
فقلت فهبنی قد تهودت برهة * * * والا فدینی دین من یتنصر
وانی الی الرحمن من ذاک تائب * * * وانی قد اسلمت والله اکبر
فلست بغال ما حییت وراجع * * * الی ما علیه کنت اخفی واظهر
ولا قائل حی برضوی محمد * * * وان عاب جهال مقالی فاکثروا
ولکنه مما مضی لسبیله * * * علی احسن الحالات یقفی ویخبر
مع الطیبین الطاهرین الاولی لهم * * * من المصطفی فرع زکی وعنصر(394).
پس چون دیدم مردم در امر دین، راه انحراف پیش گرفتند، در میان جعفریان به نام خدا مذهب جعفری را پذیرفتم.
و به نام خداوند، فریاد برآوردم که: (الله اکبر)، ویقین دارم که خداوند بخشنده وعفو کننده است.
و به دینی ایمان آوردم غیر از آنچه قبلا داشتم، چون سرور مردمان جعفر (علیه السلام) از آن مرا نهی کرد.
با خود گفتم: گیرم که مدتی یهودی می شدم، یا به دین نصرانیت در می آمدم.
من به درگاه خداوند رحمن، از آن گمراهی توبه می کنم ومن مسلمان شدم والله اکبر می گویم.
تا زنده ام دیگر غلو نکنم وبر نمی گردم به آنچه در نهان وآشکار بدان عقیده داشتم.
دیگر نخواهم گفت که محمد (ابن الحنیفه) در کوه رضوی زنده است، هرچند که جاهلان گفتارم را عیب کنند.
ولی می گویم او از کسانی است که عمرش را با بهترین حالت وپیروی از حق سپری نمود.
با پاکیزگان ونیکانی که از حضرت مصطفی (صلی الله علیه وآله وسلم) شاخه پاکیزه ای هستند... تا آخر قصیده که طولانی است ونیز قصیده دیگری پس از آن سرودم:
ایا راکبا نحو المدینه جسره * * * عذافره یطوی بها کل سبسب
اذا ما هداک الله عناینت جعفرا * * * فقل لولی الله وابن المهذب
الایا امین الله وابن امینه * * * اتوب الی الرحمن ثم تاوبی
الیک یا امین الله وابن امینه * * * احارب فیه جاهد اکل معرب
وما کان قولی فی ابن خوله مبطنا * * * معانده منی لنسل المطیب
ولکن روینا عن وصی محمد * * * وما کان فینا قال بالمتکذب
بان ولی الله یفقد لا یری * * * سنین کفعل الخائف المترقب
فیقسم اموال الفقید کانما * * * تغیبه بین الصفیح المنصب
فیمکث حینا ثم ینبع نبعه * * * کنبعه جدی من الافق کوکب(395)
یسیر بنصر الله من بیت ربه * * * علی سودد منه وامر مسبب
سیر الی اعدائه بلوائه * * * فیقتلهم قتلا کحران مغضب
فلما روی ان ابن خوله غائب * * * صرفنا الیه قولنا لم نکذب
وقلنا هو المهدی والقائم الذی * * * یعیش به من عدله کل مجدب
فان قلت لا فالحق قولک والذی * * * امرت فحتم غیر ما متعصب
واشهد ربی ان قولک حجه * * * علی الخلق طرا من مطیع ومذنب
بان ولی الامر. القائم الذی * * * تطلع نفسی نحوه بتطرب
له غیبه لابد من ان یغیبها * * * فصلی علیه الله من متغیب
فیمکث حینا ثم یظهر حینه * * * فیملا عدلا کل شرق ومغرب
بذاک ادین الله سرا وجهره * * * ولست وان عوتبت فیه بمعتب
ای کسی که بر شتر نیرومند به سوی مدینه رهسپاری، شتران تندرو که بیابان های دور ودراز با آن ها پیموده می شود.
اگر خداوند هدایتت کرد وجعفر بن محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را ملاقات کردی، به ولی خدا وزاده امام پاکت چنین عرض کن:
ای امین خدا، وفرزند امین خدا! من به درگاه خداوند رحمان توبه کردم وبه سوی تو روی آوردم.
از آن عقیده ای که در آن بودم وبر آن پافشاری می کردم، وبا مخالفین آن سرجنگ داشتم ودر راه آن عقیده، مبارزه می نمودم.
عقیده من درباره محمد فرزند خوله (حنفیه) از روی دشمنی وعناد با خاندان پاک پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) نبود.
ولی از گفته وصی محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) برای ما چنین نقل شده بود، ونقل کنندگان هم دروغگو نبودند.
که ولی خدا غایب وپنهان می شود، چندین سال همچون افراد ترسان ومنتظر.
و دارایی واموال آن امام غایب در زمان حیاتش تقسیم می شود، مانند کسی که مرده وزیر خاک دفن شده باشد.
او مدتی در این حال (غیبت) به سر می برد وبه ناگاه ظهور می کند، مانند ستاره درخشانی که از افق سر بر آرد.
به نصرت ویاری خداوند از خانه پروردگارش حرکت می کند، با عظمت وجلال ووسائل آماده.
بر دشمنانش حمله می کند با پرچم پیروزی وهمچون دلاور خشمناکی بر آن ها می تازد.
چون برای ما روایت شده که فرزند خوله (محمد بن الحنفیه) غایب است، ما این عقیده را بر او تطبیق نمودیم، وتکذیب نکردیم.
و چنین پنداشتیم که او مهدی وقائم بر حقی است که به برکت عدالتش هر قحطی زده ای به خوشی زندگی می نماید.
اکنون اگر بگویی که او آن قائم نیست، البته سخنت درست است، وبه آنچه امر فرمایی حتم است وتعصبی در کار نیست.
خدا را شاهد می گیرم که قول تو حجت است بر تمام بندگان، از فرمانبردار ومعصیت کار.
آن امام وولی امر وقائمی که جانم در اشتیاق او در طرب است.
به ناچار غیبتی خواهد داشت که آن دوران را سپری کند. درود خداوند بر چنان غائبی باد.
مدتی در پس پرده غیبت باقی می ماند، سپس در وقت خودش ظهور می کند، آن گاه بر همه اهل شرق وغرب حکمرانی می نماید.
با این عقیده برای خدا در نهان وآشکار دینداری کنم، وهر قدر در این باره سرزنش شوم اعتنایی ندارم.
و دربحار، از مناقب از داوود رقی آمده است که گفت: به سید حمیری خبر رسید که نزد امام صادق (علیه السلام) یاد شده وآن حضرت فرموده اند: سید کافر است، به خدمت آن حضرت رفت وعرض کرد:ای آقای من! با شدت محبتی که به شما دارم ودشمنی ای که با دشمنان شما می کنم باز هم کافرم؟ فرمود: چه فایده ای که تو حجت دهر وزمان، کفر می ورزی، سپس دست او را گرفت وبه اتاقی برد که در آن قبری بود. پس آن حضرت دو رکعت نماز خواند، سپس دستش را به قبر زد، قبر قطعه قطعه شد ومردی از آن بیرون آمد، در حالی که خاک ها رااز سر وریش خود می تکاند. امام صادق (علیه السلام) به او فرمود: تو که هستی؟ گفت: من محمد بن علی مسمی به ابن الحنفیه هستم. سپس فرمود: من کیستم؟ گفت: جعفر بن محمد، حجت دهر وزمان. سید حمیری از خدمت آن حضرت بیرون آمد در حالی که این اشعار را بر لب داشت: (تحعفرت لاسم الله فیمن تجعفرا)(396).
و نیز از عباد بن صهیب روایت است که گفت: در محضر جعفر بن محمد صادق (علیه السلام) بودم که خبر مرگ حمیری را به حضرت دادند، برای او دعا کرد وطلب رحمت نمود. شخصی به آن حضرت عرضه داشت: یابن رسول الله! با این که او شراب می خورد ومعتقد به رجعت بود؟ فرمود: پدرم مرا از جدم حدیث گفت: که دوستان آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) نمی میرند مگر این که توبه کنند واو توبه کرد در این حال جانماز خود را برداشت واز زیر آن نوشته ای از سید بیرون آورد که در آن توبه ودرخواست دعا کرده بود(397).
9 - قتل دجال - که رییس گمراهان است - به دست آن حضرت (علیه السلام)
دلیل بر آن، روایتی است که صدوق در کمال الدین به سند خود از امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: خداوند تبارک وتعالی چهارده نور را چهارده هزار سال پیش از آفرینش خلق آفرید که آن ها ارواح ما بودند. به آن حضرت عرض شد: یابن رسول الله! این چهارده نور کیانند؟ فرمود: محمد وعلی وفاطمه وحسن وحسین وامامانی از ذریه حسین (علیه السلام) آخرین آن ها قائم است که پس از غیبت بپاخیزد ودجال را بکشد وزمین را از هرگونه جور وظلمی پاک گرداند(398).
و در همان کتاب به سند خود از نزال بن سبره آمده که گفت: امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) برای ما سخنرانی کرد، حمد وثنای خدای (عزّ وجلّ) را بجای آورد وبر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) درود فرستاد. سپس سه مرتبه فرمود: سلونی ایها الناس قبل ان تفقدونی؛ای مردم! بپرسید از من پیش از آن که مرا نیابید. صعصعة بن صوحان از جای برخاست وعرضه داشت: یا امیر المؤمنین! دجال کی خروج می کند؟ فرمود: بنشین که خداوند سخن تو را شنید ومنظور تو را دانست. به خدا قسم آن که پرسیده شد از سؤال کننده داناتر نیست، ولیکن نشانه هایی دارد وآمادگی هایی که مانند دو تای کفش پی در پی واقع می شوند. اگر بخواهی از آن ها تو را خبر دهم؟
عرضه داشت: آری، یا امیر المؤمنین. فرمود: این نشانه ها را حفظ کن؛ هرگاه مردم نماز را بمیرانند، وامانت را خیانت کنند ودروغ را جایز بشمارند، ربا بخورند، رشوه بگیرند، ساختمانها را محکم بسازند، دین را به دنیا بفروشند، سفیهان را به کارها بگمارند، با زنان مشورت کنند، رحم ها را قطع نمایند، دنبال هوس بروند، وخونریزی را آسان وسبک شمارند، علم (یاعدل) ضعیف شود وظلم افتخار باشد، امرا فاجر، وزرا ستمگر، کد خدایان خائن، قرآن خوانان فاسق گردند؛ شهادت دروغ رایج وزنا وتهمت وگناه وطغیان علنی شود؛ قرآن ها به زیور آراسته، مساجد زینت یافته، مناره های بلند ساخته، واشرار احترام شوند؛ در صف ها ازدحام، در دل ها اختلاف ودر پیمان ها شکستن واقع گردد، موعود نزدیک شود، از روی حرص دنیا زن ها در تجارت با شوهرانشان مشارکت کنند، صدای بی دین ها بلند گردد وبه آن ها گوش فرا داده شود، بدترین افراد هر قومی سرپرست آن ها بشوند، واز افراد فاجر - از ترس اذیت آن ها - تقیه کنند، دروغگو به راستگویی وخائن به امانت داری شناخته شوند، زن های آوازه خوان ونوازندگان به کار گرفته شوند، وآخرین این امت اولشان را لعنت نماید، زنان بر زین سوار شوند(399)، زنان خود را به مردان، ومردان خویش را به زنان شبیه گردانند، شاهد نادیده (یا نخواسته) گواهی دهد وشاهد دیگری برای طرفداری گواهی دهد - بدون اطلاع از جریان -، برای غیر خدا فقه بیاموزند، کار دنیا را بر کار آخرت ترجیح دهند وبر دل های گرگ صفت لباس میش پوشانند؛ دل هایشان از مردار گندیده تر واز صبر تلخ تر باشد، پس در آن هنگام، زود، زود! وشتاب، شتاب! در آن روز بهترین جاها بیت المقدس باشد که زمانی بر مردم فرا می رسد که هر کدام تمنا می کنند از ساکنان آن باشند.
اصبغ بن نباته از جای برخاست وعرضه داشت: یا امیر المؤمنین! دجال کیست؟ فرمود: دجال، صاید بن صاید (صید) است. بدبخت کسی است که او را تصدیق کند ونیک بخت آن است که او را تکذیب نماید. از شهری که آن را اصفهان می نامند، از روستایی که یهودیه خوانده می شود بیرون آید، چشم راستش ممسوح است وچشم دیگرش در پیشانی مانند ستاره صبح می درخشد، ودر آن لکه ای باشد که گویی به خون آمیخته است. میان دو چشمش نوشته: این کافر است، که هر باسواد وبی سواد آن را می خواند. به دریاها فرو می رود وآفتاب با او می گردد، در مقابلش کوهی از دود، وپشت سرش کوهی سفید می باشد که مردم می پندارند نان است. در زمان قحطی شدیدی خروج می کند، وبر خر سفیدی سوار است که هر گامش یک میل است، وآبگاه به آبگاه زمین برایش نوردیده می شود، وبه هیچ آبی نگذرد مگر این که تا روز قیامت فرو رود، باصدای بلندی که شرق وغرب بشنوند فریاد بزند: به سوی من آیید دوستان من! منم آن که آفریدم ودرست کردم وتقدیر وهدایت نمودم. انا ربکم الاعلی! آن دشمن خدا دروغ می گوید، او یک چشم است، غذا می خورد ودر بازارها راه می رود، به راستی که پروردگارتان نه یک چشم است، نه راه می رود ونه زوال دارد.تعالی الله علوا کبیرا؛ خداوند از آن پندارها بسی برتر است. بدانید که بیشتر پیروانش اولاد زنا ودارای پوستین های سبز هستند. خداوند (عزّ وجلّ) او را در شام، بر سر گردنه ای به نام (افیق) خواهد کشت، او سه ساعت از روز جمعه گذشته، به دست کسی که حضرت مسیح عیسی بن مریم پشت سرش نماز می خواند کشته می شود، همانا که بعد از آن طامه کبری (درهم کوبنده بزرگ) خواهد بود.
عرض کردیم: آن چیست یا امیر المؤمنین؟ فرمود: خروج (دابة الارض) از کنار کوه صفا که انگشتری سلیمان وعصای موسی با او باشد. انگشتری را به روی هر مؤمنی بگذارد، نقش می گیرد: این به حق مؤمن است. وبر روی هر کافری بگذارد نوشته می شود: این به حق کافر است. تا جایی که مؤمن بانگ بزند که: وای بر تو ای کافر! وکافر فریاد بر آرد: خوشا به حال تو ای مؤمن! که من دوست می داشتم همانند تو باشم ورستگار شوم. سپس دابه سر بر دارد، آن گاه به اذن خداوند شرق وغرب را به او ببینند، واین امر بعد از طلوع آفتاب از مغرب خواهد بود، وتوبه برداشته خواهد شد، دیگر نه توبه قبول می شود ونه عملی مفید: ﴿یوم لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل او کسبت فی ایمانها خیرا﴾ (سوره انعام: 158)؛ آن روز برای کسی که از پیش ایمان نیاورده باشد، یا با ایمانش خیر صالح ننموده، ایمان آوردنش سودی ندارد. سپس فرمود: از من نپرسید که پس از آن چه خواهد شد؟ زیرا که حبیب من رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) از من عهد گرفته که آن را جز به خاندانم نگویم.
نزال بن سبره می گوید: به صعصعة بن صوحان گفتم:ای صعصعه! منظور امیر المؤمنین از این سخن چیست؟ گفت:ای پسر سبره! آن که عیسی بن مریم پشت سرش نماز خواهد خواند، دوازدهمین تن از عترت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) ونهمین فرزند حسین (علیه السلام) است واوست آفتابی که از مغرب خود بر آید، کنار رکن ومقام ظاهر می شود، وزمین را پاک می کند، ومیزان عدل برقرار می سازد. پس آن هنگام هیچ کس به دیگری ظلم نخواهد کرد. امیر المؤمنین (علیه السلام) ما را خبر داد که حبیب او رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) با او عهد کرده که با امامان از عترتش به احدی نگوید که بعداً چه خواهد شد(400).
می گویم: تردیدی نیست که دعا کردن برای قاتل این کافر عنید ویاری وتأییدش را از خدا خواستن به حکم عقل وشرع پسندیده است.
و اما این خبر - هر چند که وجود چند مجهول الحال در سندش، ضعیف است، ولی - مضامین آن با اخبار دیگری که از ائمه اطهار (علیهم السلام) رسیده تقویت می شود.
در این جا چند فایده را شایسته است تذکر دهیم:
1 - این که آن حضرت فرمود: (به خدا قسم آن که پرسیده شده، از سؤال کننده داناتر نیست...) دلالت می کند که این یکی از امور بدائیه است که احتمال تقدیم وتأخیر (جلو وعقب افتادن) دارد، ووقت معینی برای آن نیست، همان طور که ظهور مولای غایب ما (علیه السلام) نیز چنین است که در نکات بحث غیبت در حرف (غ) گذشت.
2 - دجال - علیه اللعنه - ساحر خواهد بود، واین که مردم خیال می کنند آفتاب با او راه می رود برای همین است. ودلیل بر آن، فرمایش آن حضرت که: (مردم خیال می کنند نان است) می باشد، واین که می فرماید: (زمین زیر پایش نور دیده می شود)، به خاطر عظمت مرکب اوست! واین کنایه از سرعت سیر است.
3 - خروج دابة الارض در زمان ظهور مهدی (عجّل الله فرجه) می باشد. وروایات متعددی وارد شده که منظور از آن، امیر المؤمنین (علیه السلام) است. از جمله، در بحار، به سند هود از ابو عبد الله جدلی آورده که گفت: بر علی بن ابی طالب (علیه السلام) وارد شدم، به من فرمود: آیا سه مطلب را به تو خبر ندهم پیش از آن که بر من وتو کسی وارد شود؟ عرض کردم: چرا. فرمود: من بنده خدایم، ومن دابة الارض هستم وراستگوی زمین وعدل آن، وبرادر پیامبرش می باشم؛ آیا خبر دهم تو را به انف وعین مهدی؟ عرض کردم: آری، پس آن حضرت دست به سینه خود زد وفرمود: من(401).
مؤلف کتاب، محمد تقی موسوی اصفهانی - عفی عنه - می گوید: معنی این گفته آن حضرت که خبر دهم تو را به انف وعین مهدی...، در حرف (ز) گذشت، مراجعه شود.
و اما ابو عبد الله جدلی - راوی حدیث - نامش عبید بن عبد است، وسید بزرگوار مورد اعتماد، سید مصطفی، در کتاب نقد الرجال(402) از خلاصه نقل کرده که او یکی از دوستان خواص امیر المؤمنین (علیه السلام) بوده است.
و در روایت دیگری از او آمده که گفت: بر حضرت علی (علیه السلام) وارد شدم، به من فرمود: هفت سخن برای تو بیان می کنم، مگر این که کسی بر ما داخل شود. عرض کردم: بیان کن فدایت شوم. فرمود: آیا انف مهدی وعین اش را می شناسی؟ گوید: گفتم: آیا ای امیر مؤمنان شما هستید؟ فرمود: گمراهی را آن دو نفر (اولی ودومی) پوشیده داشتند ودر آخر الزمان (دابة)، خواری آن دو را آشکار می سازد. گوید: عرضه داشتم: به خدا سوگند ای امیر مؤمنان! گمان می کنم همانا آن دو، فلانی وفلانی باشند. پس فرمود: دابه، وه چه دابه ای است! وعدل وراستگویی او، وزمان برانگیخته شدن آن! وخداوند هرکه به او ظلم کند را هلاک می سازد.
و در بحار به نقل از معانی الاخبار به سند خود از عبایه اسدی روایتی آمده که مطلب فوق را تایید وتأکید می کند. عبایه گوید: امیر المؤمنین (علیه السلام) کسالتی داشت ومن در بالینش حاضر بودم. به من فرمود: در مصر منبری خواهم ساخت، ودمشق را خراب می کنم، ویهود ونصاری را از هر گروه زیاد عرب خارج می نمایم، وعرب را به این عصایم پیش می برم. عرض کردم: یا امیر المؤمنین! مثل این که تو خبر می دهی که بعد از مرگ زنده می شوی؟
فرمود: نه، ای عبایه! آن طور نیست که پنداشته ای، مردی از من این کار را انجام می دهد.
صدوق گوید: امیر المؤمنین (علیه السلام) از عبایه اسدی تقیه کرده است(403).
و در بحار از حضرت امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: مردی به عمار بن یاسر گفت: ای ابوالیقظان! آیه ای در کتاب خدا هست که قلبم را تباه کرده ومرا به شک انداخته است. عمار گفت: کدام آیه؟ آن مرد گفت: آن جا که خداوند متعال فرماید: ﴿واذا وقع القول علیهم اخرجنا لهم دابه من الارض تکلمهم ان الناس کانوا بآیاتنا لا یوقنون﴾ (سوره نمل: 82)؛ وهنگامی که وعده عذاب ما بر آنان تحقق یافت، برایشان دابة الارض (جنبنده ای از زمین) برآوریم که با آنان سخن گوید که مردم به آیات ما یقین نمی داشتند.
این کدام دابه است؟ عمار گفت: به خدا قسم نمی نشینم ونه غذا می خورم ونه چیزی می آشامم تا این که آن را به تو نشان دهم. سپس با آن مرد به سوی امیر المؤمنین (علیه السلام) شتافت. آن حضرت خرما وکره تناول می کرد، به عمار فرمود: پیش بیا ای ابوالیقظان! عمار نشست وشروع به خوردن کرد. آن مرد تعجب کرد ووقتی عمار برخاست، به او گفت: سبحان الله، ای ابوالیقظان! تو سوگند خوردی که چیزی نخوری ونیاشامی وننشینی تا آن (دابة الارض) را به من نشان دهی! عمار گفت: اگر تعقل کنی متوجه می شوی که آن را به تو نشان دادم(404).
و از آن حضرت منقول است که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به امیر المؤمنین (علیه السلام) رسید در حالی که در مسجد خوابیده، شنها را جمع کرده وبر آن ها سرنهاده بود، پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) با پا او را حرکت داد، وفرمود: ای دابة الله برخیز! یکی از اصحاب که شاهد ماجرا بود، عرض کرد: یا رسول الله! آیا ما یکدیگر را به این نام بخوانیم؟ فرمود: نه، والله این فقط به او (علی) اختصاص دارد، واوست دابه ای که خداوند در کتاب خود از آن یاد کرده است(405).
همین مقدار از روایات ان شاء الله در این زمینه کفایت می کند.
4 - این که در صدر حدیث سابق الذکر حضرت فرمود: (پس از آن هنگام توبه بر داشته خواهد شد...) دلالت دارد بر این که حضرت حجت (عجّل الله فرجه) توبه وایمان را از کسانی که پیش از خروج دابة الارض به کفر وطغیان آلوده بوده اند، می پذیرد. وهرگاه دابة الارض خروج کند توبه برداشته شود، وکسی که پیش تر ایمان نداشته ایمان آوردن به کارش نمی آید.
و این چنین روایات مختلفی که در این باب آمده جمع شود؛ در بعضی از این روایات آمده امام عصر - ارواحنا فداه - توبه را قبول می کند، که در بحث قتل کافرین آوردیم، وحاصل آن ها چنین است که آن حضرت اسلام را بر آن ها عرضه می کند. هرکس اطاعت نمود نجات یابد وهرکس نپذیرفت کشته می شود، وبعضی دیگر از روایات دلالت می کند بر این که آن حضرت اسلام را از کسانی که پیش از آن مسلمان نبوده اند نمی پذیرد وتوبه کسی را قبول نمی کند، چنان که شیخ صدوق رحمة الله در کتاب کمال الدین از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) درباره قول خداوند (عزّ وجلّ) ﴿یوم یاتی بعض آیات ربک لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل﴾ (سوره انعام: 158)؛ آن روز که بعضی از آیات پروردگارت رسد برای کسی که از پیش ایمان نیاورده یا با ایمانش خیری حاصل ننموده باشد، ایمان آوردنش سودی ندارد. فرمود: الایات هم الائمه المشطره والایه المنتظر القائم (علیه السلام)؛ آیات، امامان (مشطره)(406) هستند وآیه منتظره قائم (علیه السلام) است، پس آن روز نفعی ندارد کسی را ایمانش، اگر پیش از آن که آن حضرت با شمشیر قیام کند ایمان نیاورده باشد - هرچند که به پدران او ایمان داشته است -(407).
و در حدیثی مروی در بحار در وصف آن حضرت از امام ابو جعفر باقر (علیه السلام) چنین آمده: کسی را توبه نمی دهد ودر راه خدا ملامت احدی او را نمی گیرد...(408). وروایت دیگری که به ظاهر با هم تعارض دارند، وبا این وجه، خلاصه مطلب چنین است که آن حضرت پیش از خروج دابة الارض توبه وایمان را از مخالفین می پذیرد وپس از آن دیگر قبول نیست.
اگر بگویید: با توجه به روایتی که در تفسیر برهان درباره آیه: ﴿یوم یأتی بعض آیات ربک...﴾ (سوره انعام: 158).
آمده، این وجه بعید به نظر می رسد، روایت چنین است: از امام ابو عبد الله صادق (علیه السلام) که فرمود: پیوسته خداوند را در زمین حجتی بوده که حلال وحرام را بداند ومردم را به راه خدا دعوت کند، وحجت از زمین قطع نمی شود مگر چهل روز پیش از روز قیامت، پس هنگامی که حجت رفع شود در توبه هم مسدود می گردد. ولم ینفع نفسا ایمانهالم تکن آمنت من قبل ان ترفع الحجه...(409)؛ وفایده نمی بخشد کسی را ایمانش، اگر ایمان نیاورده باشد پیش از آن که حجت برداشته شود.
در جواب می گویم: البته مردم در زمان ظهور امام (علیه السلام) از گناهان معصوم نخواهند شد، ومنظور از این خبر این است که مکلف اگر معصیت کند وپیش از آن وقت معین توبه نماید، توبه اش قبول می شود، وهنگامی که حجت مرتفع گردد، در تئبه نیز بسته می شود. بنابراین منافاتی بین این روایت وآن وجه نیست.
و به وجه دیگری نیز می شود بین این اخبار جمع کرد که شاید بهترین وجوه باشد؛ وآن این که حضرت مهدی (علیه السلام) توبه کسانی را که بداند ایمان آن ها از روی حقیقت واخلاص است، می پذیرد، ولی از کسانی که به زبان وظاهر مؤمن باشند نمی پذیرد ودیگر کار از کار گذشته است. شاهد بر این مطلب را قبلا آوردیم که آن حضرت حکم به باطن می کند - که اختصاص به او دارد - این راه حلی است که به خاطر حقیر رسیده. واما سید جلیل سید نعمت الله جزائری رحمة الله در کتاب انوار النعمانیه چنین گفت: در این اخبار بسیار فکر می کردم ووجه جمع بین آن ها را می خواستم بدانم تا این که خداوند توفیقم داد وبر حدیثی دست یافتم که بین این اخبار را جمع می کند، وحاصل آن حدیث این که: هنگامی که حضرت مهدی (علیه السلام) قیام می کند خداوند متعال عده ای از کسانی را که کافر محض مرده اند، زنده می کند - چنان که بیان این مطلب خواهد آمد - وآن حضرت از این افراد، دیگر تویه را نمی پذیرد که قبلا مرده وعذاب الهی را به عیان دیده اند واز روی ناچاری می خواهند ایمان بیاورند، زیرا که توبه آن ها در آن حال مانند توبه فرعون است که چون به غرق شدن افتاد، گفت: توبه کردم. وخداوند در جوابش فرمود: الان وقد عصیت قبل؛ حالا ایمان می آوری وحال آن که پیش از این به معصیت گذراندی، وتوبه اش را قبول نکرد، ویا مثل کسی است که روح به گلویش رسیده وجایگاهش را در آتش دیده که اگر توبه کند توبه اش پذیرفته نیست؛ اما کسانی که در زمان ظهور زنده باشند وپیش از آن نمرده اند، یا باید ایمان داشته باشند یا کشته شوند(410).
می گویم: این مطلب به خودی خود صحیح است، ولی اخبار آینده این جمع را نمی پذیرد، زیرا که ظاهر آن ها بیان وضع زندگان است - که بر تأمل کننده پوشیده نیست - ظاهرا مرحوم سید رحمة الله وقتی بر این حدیث دست یافت آن را به سلیقه خود، وجه جمع بین آن اخبار قرار داد. به هر حال وجه وجیه در این مبحث همان اول یا دوم است که ذکر کردیم.
5 - از این که آن حضرت در حدیث دجال فرمود! (چشم راستش مسح شده...) وجه نامیده شدنش به (مسیح) معلوم می شود؛ درهم های اطلسی که مسکوک نیست، از همین جهت مسیح نام داشته وزمین مسطح را (مسحاء) گویند.
و از سخن صاحب قاموس وجه دیگری استفاده می شود وآن این که: به خاطر شوم بودن، دجال را مسیح نامند. وی در معنی تمسیح چنین گفته است: این که خداوند چیزی را مبارک یا ملعون بیافریند، از اضداد است. ومسیح عیسی را به خاطر برکتش بدین اسم نامیده اند، ودر اشتقاق این کلمه پنجاه قول را در شرحی که بر مشارق الانوار نگاشته ام - یادآور شده ام.
6 - صاحب قاموس در واژه دجل چنین گفته است: دجیل بر وزن زبیر؛ ثمامه قطران، ودجل البعیر: شتر را قطران (شیره دخت ابهل وارز) مالید یا همه اندام شتر را قطران مالید؛ واز همین باب است دجال چون همه زمین را فرا گیرد، یا از دجل به معنی: دروغ گفت وسوزاند وجماع کرد ونواحی زمین را پیمود، ویا از دجل تدجیلا گرفته شده است به معنی پوشاندن ومطلا کردن - به خاطر نیرنگ او به باطل ویا از دجال به معنی طلا یا آب طلا اخذ شده، چون گنجینه ها در پی او در حرکت است. یا از دجال یعنی دسته شمشیر، یا از دجاله برای رفیقان انبوه، یا از دجال بر وزن سحاب به معنی سرگین - چون زمین را نجس می کند، یا از دجال مردم برای به دست آوردن گمشده ها، چون مردم از او پیروی می کنند(411).
7 - سید جزائری در کتب الانوار النعمانیه گفته است: واما دجال؛ از حدیث شیخ صدوق دانستی از اصفهان خروج می کند ودر اخبار بسیاری آمده که او از سیستان خروج می نماید. ومی شود این اخبار را به این صورت جمع کرد که مکرر خروج خواهد داشت، چنان که مختلفی دارد، لعنت خدا وفرشتگان وتمام مردمان بر او باد(412).
8 - شیخ ما امین الدین فضل بن الحسن الطبرسی در کتاب مجمع البیان در خبر مرسلی از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آورده که فرمود: هرکه سوره کهف را تا هشت روز بخواند از هرگونه فتنه ای محفوظ می ماند، واگر دجال در آن هشت روز خروج نماید، خداوند او را از فتنه دجال مصون می گرداند(413).
و در همان کتاب در حدیث دیگری از آن حضرت آورده که فرمود: هر آن که ده آیه از سوره کهف را از حفظ بخواند فتنه دجال به او ضرری نخواهد رساند وهرکه تمام سوره را بخواند داخل بهشت می شود(414).
و در خبر دیگری از آن حضرت آمده که فرمود: آیا شما را دلالت نکنم بر سوره ای که هنگام نزولش هفتاد هزار فرشته آن را مشیعت کردند که عظمت آن ها بین آسمان وزمین را پر کرده بود؟ گفتند: چرا؛ فرمود: سوره اصحاب کهف، هرکس روز جمعه آن را بخواند خداوند تا جمعه دیگر به اضافه سه روز او را می آمرزد، ونوری بخشیده می شود که تا آسمان می رسد واز فتنه دجال محفوظ خواهد ماند(415).
و در حدیث دیگری از آن حضرت منقول است که فرمود: شخصی که ده آیه از اول سوره کهف حفظ کند سپس دجال را درک نماید به او ضرری نمی رساند، وهرکه اواخر سوره کهف را حفظ کند روز قیامت برای او نوری خواهد بود(416).
حرف ک:
1- کمالات آن حضرت (علیه السلام):
اگر بشنوی که کمال یا کمالاتی دارد، به ناراحتی یا ناراحتی هایی دچار شده، عقل تو را وا می دارد که به یاری اش برخیزی وبرای خلاصی او اقدام کنی. واگر نتوانی این کار را انجام دهی مبادرت به دعا نمایی که برای او فرج وخلاص حاصل آید، وشفقت واخلاص هم در وجود تو نسبت به او پیدا می شود. اکنون که این مطلب را توجه کردی می گویم: مولای ما حضرت صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) تمام مرزهای کمال را احاطه کرده وبه برترین مراتب جمال وجلال دست یافته است، با این همه او مبتلا به اهل ضلالت وگمراهی است ودور مانده از اهل وعیال وخانه ووطن، واین معنی برای اهل بینش کاملا روشن است. اما عظمت مصیبت آن حضرت به مقدار عظمت خود او است. واما کمالاتش، زبان از بیان آن الکن واندیشه ها از پرواز به قله های رفیع ناتوان می باشد. شاید با مطالعه این کتاب گوشه هایی از این مطلب را به دست آوری واز سرچشمه زلال آن سیراب شوی ودر این جا نیز مطالبی می افزاییم که بدانی آن حضرت مجموعه ای از کمالات پیامبران وامامان ومظهر آنان است.
در روایتی که شیخ اجل محمد بن الحسن الحر عاملی در کتاب (اثبات الهداة بالنصوص والمعجزات) از کتاب (اثبات الرجعة) فضل بن شاذان به سند صحیح آورده چنین می خوانیم: از امام صادق (علیه السلام) است که فرمود: هیچ معجزه ای از معجزات انبیا واوصیا نیست مگر این که خداوند تبارک وتعالی مثل آن را به دست قائم ظاهر می گرداند تا بر دشمنان اتمام حجت کند(417).
و چه خوش گفته اند: آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری.
و نیز فاضل علامه مجلسی در بحار حدیثی از مفضل بن عمر از امام ابو عبد الله صادق (علیه السلام) نقل کرده که فرمود: ودر آن هنگام آقای ما قائم به خانه خدابه پشت خود تکیه زده می گوید: ای مردم! هر آن که می خواهد آدم وشیث را ببیند، بداند که من آدم وشیث هستم، وهرکه می خواهد نوح وفرزندش سام را ببیند، بداند که من عمان نوح وسامم. وهر شخصی که مایل است ابراهیم واسماعیل را ببیند، بداند که من همان ابراهیم واسماعیل می باشم. وهرکه می خواهد موسی ویوشع را ببیند، من همان موسی ویوشع هستم. وهرکس می خواهد عیسی وشمعون را ببیند، من همان عیسی وشمعون هستم. وهرکس می خواهد محمد وامیر المؤمنین علی (علیه السلام) را ببیند، بداند که من همان محمد وعلی (علیهما السلام) هستم. وهرکه می خواهد حسن وحسین را ببیند، بداند که من همان حسن وحسین (علیه السلام) هستم. وهرکه می خواهد امامان از ذریه حسین (علیه السلام) را ببیند، بداند که من همان ائمه اطهار (علیهم السلام) هستم. دعوتم را بپذیرید وبه نزدم جمع شوید که هرچه گفته اند وهرچه نگفته اند را به شما خبر می دهم(418).
می گویم: این حدیث دلالت دارد بر این که تمام صفات انبیای عظام ومکارم ائمه اطهار (علیهم السلام) در وجود امام زمان ما - ارواحنا فداه - جمع است واز آن حضرت آشکار می گردد. ونیز روایتی که قبلا از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آوردیم که: (نهمین آن ها قائمشان است واو ظاهر وباطن آن ها است) بر این معنی دلالت می کند.
همچنین شیخ صدوق در کتاب کمال الدین به سند هود از ابوبصیر روایت کرده که گفت: شنیدم حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) فرمود: سنت های پیغمبران (علیه السلام) وآنچه از غیبت ها برایشان واقع شد، در قائم ما اهل بیت نیز به طور کامل وصد در صد واقع خواهد شد. ابوبصیر گوید: عرض کردم: یا بن رسول الله! قائم شما اهل بیت کیست؟ فرمود: ای ابوبصیر! او پنجمین از نسل فرزند موسی است، او فرزند بهترین کنیزان است، غیبتی خواهد داشت که در آن باطل کیشان به تردید می افتند، سپس خداوند (عزّ وجلّ) او را آشکار می کند وبر دست او شرق وغرب زمین را فتح می نماید وحضرت روح الله، عیسی بن مریم از آسمان فرود می آید وپشت سرش نماز می خواند(419).
حال که سخن به این جا رسید خوب است این مطلب را در سه فصل بیان نماییم. فصل اول: شباهت آن حضرت به پیغمبران (علیه السلام) ؛ فصل دوم: شباهت آن حضرت به ائمه معصومین (علیه السلام)؛ فصل سوم: شباهت آن حضرت به امام حسین (علیه السلام).
فصل اول: شباهت آن حضرت (علیه السلام) به پیغمبران (علیه السلام)
شباهت به آدم (علیه السلام):
خداوند آدم را خلیفه خود در تمام زمین قرار داد واو را وارث آن ساخت وچنین فرمود: ﴿انی جاعل فی الارض خلیفه﴾ (سوره بقره: 30)؛ همانا در زمین جانشینی قرار می دهم. وخداوند حضرت حجت (علیه السلام) را نیز وارث زمین، وخلیفه خود در زمین قرار خواهد داد، چنان که از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) مروی است که در تفسیر آیه: ﴿وعد الله الذین آمنوا منکم وعملوا الصالحات لیستخلفهم فی الارض﴾ (سوره نور: 55)؛ خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده اند وکارهای شایسته انجام داده اند وعده داده که آنان را در زمین خلافت بخشد. فرمود: او قائم واصحابش می باشند وهنگام ظهورش در مکه در حالی که دست بر صورت می کشد، می گوید: ﴿الحمد لله الذی صدقنا وعده واورثنا الارض...﴾ (سوره زمر: 74)؛ سپس خداوندی که وعده اش را درباره ما راست گردانید وزمین را به میراث ما در آورد(420).
و در حدیث مفضل آمده که: خروج می کند در حالی که ابری بالای سرش سایه افکنده ودر آن منادی ندا می کند: این مهدی خلیفه خدا است، از او پیروی کنید.
گریه آدم (علیه السلام): از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده که فرموده: آدم (علیه السلام) آن قدر بر فراق بهشت گریست تا این که اشک از دو گونه اش مانند آبراه جاری شد(421). از امام صادق (علیه السلام) نیز همان معنی روایت شده است(422).
حضرت قائم (علیه السلام) نیز - مانند آدم - گریه بسیار دارد، چنان که در زیارت ناحیه از آن حضرت است که - خطاب به جدش حسین (علیه السلام) - شب وروز برایت ندبه می کنم وبه جای اشک بر تو خون می گریم.
درباره آدم (علیه السلام) آیه نازل شده که: خداوند تمام اسم ها را به آدم تعلیم فرمود(423). واما قائم (عجّل الله فرجه) خداوند آنچه به آدم آموخت به او نیز آموخته واضافه بر آن هم مطلب دیگری آموخته است، چه این که آدم بیست پنج حرف از اسم اعظم را آموخته بود - چنان که در حدیث آمده - وپیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) هفتاد ودو حرف از آن را آموخت، وتمام اموری که خداوند متعال به پیامبرش داده، به اوصیای آن حضرت نیز داده شده تا به مولای ما حضرت قائم (عجّل الله فرجه).
و در خبر صحیحی ثقه الاسلام کلینی از حضرت امام صادق (علیه السلام) آورده فرمود: آن علمی که بر آدم (علیه السلام) نازل شد دیگر برداشته نشد، وهیچ عالمی نمرده مگر این که علمش را به ارث گذاشته است، زمین بدون عالم باقی نمی ماند(424).
آدم (علیه السلام) زمین را به عبادت خدا زنده کرد، پس از آن که جنیان با کفر وطغیانشان آن را میرانده بودند. قائم (علیه السلام) نیز زمین را با دین خدا وعبادت وعدالت وبر پایی حدودش زنده خواهد کرد، بعد از مردن آن به کفر ومعصیت اهل زمین.
در بحار از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) درباره آیه: ﴿یحیی الارض بعد موتها﴾ (سوره روم: 19)؛ زمین را پس از مرگ آن زنده می سازد.
آمده که فرمود: خداوند (عزّ وجلّ) به وسیله قائم (علیه السلام) زمین را بعد از مرگش زنده گرداند ومنظور از مرگ آن، کفر اهل آن می باشد که کافر در حقیقت مرده است(425).
و در وسائل درباره آیه: یحیی الارض بعد موتها آمده که حضرت ابوابراهیم موسی بن جعفر (علیه السلام) فرمود: به وسیله باران احیا نمی کند، بلکه خداوند مردانی بر انگیزد که عدالت را زنده می کنند، وزمین به خاطر احیای عدالت، زنده می شود، وبه درستی که اگر یک حد در زمین برپا شود، سودمندتر از چهل روز باران است(426).
و در همان کتاب از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) منقول است که فرمود: یک ساعت امام عادل بهتر است از عبادت هفتاد سال، ویک حد که برای خدا در زمین بر پا شود سودمندتر است از چهل روز باران.
با این همه تا کی وتا چند، آدم وقائم را با هم مقایسه کنم در حالی که آدم به خاطر قائم خلق شد.
ان الذی خلق المکارم حزها * * * فی صلب آدم للامام القائم
آن که مکارم اخلاق را آفرید همه را در صلب آدم قرار داد برای امام قائم (علیه السلام) (عجّل الله فرجه).
شباهت به هابیل (علیه السلام):
نزدیک ترین وخویشاوندترین افراد، هابیل را کشت - یعنی برادرش قابیل - خداوند متعال در کتاب عزیز خود می فرماید: ﴿واتل علیهم نبا ابنی آدم بالحق اذا قربا قربانا فتقبل من احدهما ولم یتقبل من الاخر قال لاقتلک قال انما یتقبل الله من المتقین﴾ (سوره مائده: 27)؛ وبر آنان، داستان دو پسر آدم را به حق تلاوت کن، که چون قربانی ای تقدیم داشتند، از یکی از آنان پذیرفته شد واز دیگری پذیرفته نشد، (قابیل وهابیل) گفت: تو را خواهم کشت. گفت: خداوند تنها از تقوی پیشگان می پذیرد.
همچنین نزدیک ترین وخویشاوندترین افراد، قصد کشتن امام قائم - ارواحنا العالمین فداه - را نمود واو عموی آن حضرت، جعفر کذاب بود، که از امام زین العابدین (علیه السلام) آمده است که فرمود: گویا جعفر کذاب را می بینم که سرکش زمانش را بر تفتیش امر ولی خدا وآن که در غیب الهی محفوظ وبر حرم پدرش موکل است وادار کند، به خاطر جهل او به ولادتش وحرص بر کشتنش - اگر بر او دست یابد - از روی طمع در میراث پدرش تا آن را به ناحق بگیرد(427).
شباهت به شیث (علیه السلام):
هبة الله شیث، اجازه نیافت که علم خودش را آشکار کند، چنان که در روضه کافی روایت شده حضرت ابو جعفرباقر (علیه السلام) در خبری طولانی چنین فرمود وقتی هبة الله، پدرش آدم را دفن کرد، قابیل به نزدش آمد وگفت: ای هبة الله من دیدم که پدرم آدم تو را از علم آنقدر عطا کرد که به من عطا نکرد، وآن همان علمی است که برادرت هابیل به آن دعا کرد وقربانی اش قبول شد وشما فرزند کسی هستید که قربانی او قبول نشد.و تو اگر علمی را که پدرم به تو اختصاص داده آشکار کنی تو را هم می کشم همان طور که برادرم هابیل را کشتم. پس هبة الله وفرزندانش او را مخفی می کردند آنچه از علم وایمان نزد آنها بود....
حضرت قائم (علیه السلام) نیز اجازه نیافته که علم خود را آشکار کند تا روز وقت معین؛ چنان که درباره حضرتش روایت شده: هنگام ولادت بر زانو قرار گرفت ودو انگشت سبابه اش را به سوی آسمان بلند کرد، وعطسه ای زد وگفت الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله ستمگران پنداشته اند که حجت الهی باطل ونابود است، وحال آنکه اگر در سخن گفتن به ما اجازه داده شود شک از بین می رود(428).
این خبر را رئیس المحدثین شیخ المحدثین شیخ صدوق در کمال الدین آورده است.
شباهت به نوح (علیه السلام):
نوح، شیخ الانبیا است. از امام صادق وامام هادی (علیه السلام) روایت است که حضرت نوح (علیه السلام) دو هزار وپانصد سال عمر کرد. وحضرت قائم (علیه السلام) شیخ الاوصیا است؛ (بنا به روایت کافی)، در نیمه شعبان سال دویست وپنجاه هجری متولد شد(429). پس عمر آن حضرت تاکنون - روز یک شنبه دهم ذی القعده الحرام سال هزار وسیصد وسی یک هجری - هزار وهشتاد وپنج سال می شود.
و از امام زین العابدین (علیه السلام) روایت است که فرمود: در قائم، روشی از آدم ونوح است وآن طول عمر می باشد(430). تمام این خبر قبلا گذشت.
نوح (علیه السلام) زمین را با سخن خود از کافرین پاک کرد وگفت: پروردگارا! بر روی زمین دیار البشری از کافران بر جای مگذار(431). قائم (عجّل الله فرجه) نیز زمین را با شمشیر از لوث وجود کافرین پاک می گرداند تا جایی که هیچ اثری از آن ها باقی نماند - چنان که گذشت.
نوح (علیه السلام) نهصد وپنجاه سال صبر کرد، چنان که خداوند می فرماید: ﴿فلبث فیهم الف سنه الا خمسین عاما فاخذهم الطوفان وهم ظالمون﴾ (سوره نوح: 26)؛ پس در میان آنان هزار سال منهای پنجاه سال به سر برد، آن گاه طوفان آنان را فرو گرفت، در حالی که ایشان ستمکار بودند. قائم (عجّل الله فرجه) نیز از اول امامتش تاکنون صبر کرده، ونمی دانم تا کی صبر خواهد کرد.
هرکه از نوح (علیه السلام) تخلف جست هلاک شد. هرکه از قائم (عجّل الله فرجه) تخلف جوید نیز هلاک می شود - چنان که در حدیث آمده(432)-.
فرج نوح (علیه السلام) واصحابش را خداوند آن قدر به تأخیر انداخت تا این که بیشتر معتقدین به آن حضرت از او برگشتند. فرج قائم (عجّل الله فرجه) را نیز خداوند آن قدر به تأخیر می اندازد که بیشتر معتقدین به آن حضرت از او بر می گردند - چنان که در حدیثی از امام عسکری (علیه السلام) آمده است(433).
ادریس (علیه السلام) به ظهور نوح (علیه السلام) بشارت داد، وبه ظهور قائم (عجّل الله فرجه) خداوند تعالی فرشتگان را بشارت داد وپیغمبر وامامان (علیهم السلام) بلکه پیغمبران گذشته ظهورش را بشارت دادند - که اگر بخواهیم آن ها را ذکر کنیم کتاب طولانی می شود -.
نداهای نوح (علیه السلام) به شرق وغرب عالم می رسید واین یکی از معجزات آن حضرت (علیه السلام) بود - چنان که در کتاب زبدة التصانیف آمده. قائم (علیه السلام) نیز هنگام ظهور، بین رکن ومقام می ایستد وفریادی بر می آورد ومی گوید: ای نقبا وسرداران من؛ وای خواص من؛ وای کسانی که خداوند پیش از ظهور، آنان را بر روی زمین برای یاری من ذخیره کرده! با خواست ورغبت به سوی من آیید. پس صدای آن حضرت (علیه السلام) به آن ها می رسد در حالی که در محراب ها وبر فرش ها ورختخواب هایشان باشند وبا یک فریاد، همه صدای او را می شنوند وهر یک از آن ها به گوشش می رسد، وبه سوی آن صدا اجابت می کنند، ویک چشم بر هم زدن نمی گذرد که همگی آن ها بین رکن ومقام قرار می گیرند، چنان که در حدیث مفضل از امام صادق (علیه السلام) آمده است(434).
شباهت به ادریس (علیه السلام):
ادریس (علیه السلام) جد پدر نوح (علیه السلام) است که نامش اخنوخ بوده، خداوند او را به جایگاه بلندی بالا برد؛گفته می شود: به آسمان چهارم بالا رفت. وگفته می شود که به آسمان ششم برده شد.
در مجمع البیان از مجاهد نقل کرده که گفت: ادریس به آسمان بالا برده شد، همان گونه که عیسی به آسمان برده شد، واو زنده است ونمرده. ودیگران گفته اند: بین آسمان چهارم وپنجم قبض روح شده است. این معنی از امام باقر (علیه السلام) نیز روایت شده است(435). قائم (علیه السلام) را نیز خداوند به جایگاه والایی به آسمان برد.
ادریس (علیه السلام) را خداوند بر بال فرشته ای نشانید که در فضای آسمان او را به پرواز در آورد، چنان که علی بن ابراهیم قمی از پدرش از محمد بن ابی عبیر از کسی که برای او حدیث گفته بود، نقل کرده که گفت: امام ابو عبد الله صادق (علیه السلام) فرمود: خداوند تبارک وتعالی بر فرشته ای از فرشتگان غضب کرد وبال هایش را برید، واو را در یکی از جزیره های دریا افکند. پس زمانی طولانی، که خدا می داند - در آن دریا ماند. وچون خداوند ادریس را به رسالت بر انگیخت، آن فرشته نزد وی آمد وگفت: ای پیغمبر اکرم (صلی الله علی وآله! دعا کن خداوند از من راضی شود وبال هایم را بر گرداند. ادریس فرمود: آری، (چنین خواهد کرد). آن گاه از پروردگار درخواست نمود، وخداوند بال های آن فرشته را باز گرداند واز او راضی شد. سپس آن فرشته به ادریس گفت: آیا حاجتی داری؟ فرمود: آری؟ دوست دارم مرا به آسمان بالا ببری تا به مملک الموت نگاه کنم، چون با یاد او زندگی ندارم. پس فرشته او را برگرفت وبر بال های خود به آسمان ها برد تا به آسمان چهارم رسید که ناگهان دید ملک الموت سر خود را از روی تعجب حرکت می دهد.
ادریس بر ملک الموت سلام کرد وبه او گفت: چرا سرت را تکان می دهی؟ گفت: چون خداوند به من امر فرمود که تو را بین آسمان چهارم وپنجم قبض روح کنم. گفتم: پروردگارا! چگونه این کار را انجام دهم وحال آن که غلظت آسمان چهارم به مقدار پانصد سال راه است واز آسمان چهارم وآسمان سوم مقدار پانصد سال است وغلظت آسمان سوم پانصد سال است، وهر آسمان از مابین آن به همین ترتیب است، این چگونه شدنی است؟ سپس آن را بین آسمان چهارم وپنجم قبض روح نمود. وهمین است که خداوند می فرماید: ﴿ورفعناه مکانا علیا﴾ (سوره مریم: 57)؛ وما او را به جایگاه بلندی رساندیم. وبدین جهت او را ادریس نامیدند که کتاب های بسیار درس می گفت(436). وگفته می شود که او در بهشت زنده است، واین قول مروی از ابن عباس است.
قائم (علیه السلام) را هم روح القدس بر بال خود گرفت وبه آسمان ها برد. در حدیثی که در کتاب کمال الدین از حکیمه نقل شده، در باب میلاد حضرت قائم (علیه السلام) آمده است: پس امام حسن عسکری (علیه السلام) فرزندش را گرفت، در حالی که کبوترها بالای سرش پرواز می کردند، آن گاه امام به یکی از کبوترها بانگ زد که: او را بردار وحفظ کن وهر چهل روز به ما بر گردان. آن کبوتر او را برگرفت وبه سوی آسمان پرواز کرد؛ بقیه کبوترها نیز پیروی کردند. آن گاه شندیم که حضرت ابو محمد (امام عسکری علیه السلام) می فرمود: تو را به کسی می سپارم که مادر موسی فرزندش را به او سپرد. نرجس گریه کرد، آن حضرت به او فرمود: آرام باشد که شیر جز از پستان های تو بر او حرام است وبه زوید به تو باز خواهد گشت، چنان که موسی به مادرش باز گردانده شد. خدای (عزّ وجلّ) می فرماید: ﴿فرددناه الی امه کی تقر عینا ولا تحزن﴾ (سوره قصص: 13)؛ سر انجام ما او را به مادرش بازگرداندیم تا دیده اش روشنی یابد، وغمگین نشود.
حکیمه می گوید: عرض کردم: این پرنده چیست؟ فرمود: این روح القدس است که موکل به امامان است. آن ها را تسدید وتوفیق می دهد وبه علم وتربیت می کند...(437).
ادریس (علیه السلام) از قومش غایب شد، هنگامی که می خواستند او را بکشند - چنان که در حدیثی از حضرت باقر (علیه السلام) آمده است -. قائم (علیه السلام) نیز همین طور، هنگامی که دشمنان می خواستند حضرت را بکشند، غایب شد. چنان که در بحث ظلم دشمنان بر آن حضرت در حرف (ظ) گذشت.
غیبت ادریس (علیه السلام) به طول انجامید به حدی که شیعیان وپیروان او در سختی وشدت وفشار واقع شدند. قائم (علیه السلام) (عجّل الله فرجه) نیز غیبتش طولانی است تا جایی که شیعیانش به منتهای سختی وفشار ومشقت واقع شوند. در بحار از پیغمبراکرم (صلی الله علیه وآله) روایت شده که فرمود: پیوسته وضع شما چنین خواهد بود تا این که در میان فتنه وجور، کسی متولد شود که مردم او را نشناسند. آن گاه زمین به حدی از ظلم وستم پر شود که هیچ کس نتواند (الله) بگوید (ونام حق ببرد) سپس خداوند (عزّ وجلّ) مردی از من واز عترت من بر انگیزد که او زمین را پر از عدل وداد سازد وهم چنان که قبل از او آن را پر از ظلم وجور کرده باشند(438).
و از امیر المؤمنین (علیه السلام) مروی است که فرمود: البته زمین پر از ظلم وجور می شود، تا جایی که کسی - جز مخفیانه - الله نگوید. سپس خداوند قومی صالح را می آورد که آن را پر از قسط وعدل سازد، چنان که ظلم وجور پر شده است. ودر حرف (ف) بعضی دلایل گذشت.
وقتی غیبت ادریس (علیه السلام) به طول انجامید، مردم بر توبه اتفاق کردند وبه سوی خدا بازگشتند؛ خداوند متعال هم او را ظاهر ساخت وشدت وبدی را از آنان دور کرد. قائم (عجّل الله فرجه) نیز همین طور است که مردم بر توبه اتفاق کنند وتصمیم قطعی بر یاری اش داشته باشند، خدای تعالی او را ظاهر خواهد ساخت. که ان شاء الله در بخش هشتم مطالبی در این باره خواهد بود.
هنگامی که ادریس (علیه السلام) ظهور کرد، پادشاه ستمگر ومردم برای او تسلیم شدند. قائم (عجّل الله فرجه) نیز چنین است: هرگاه ظاهر شود، پادشاهان وامرای جبار ومردم عالم به آن حضرت می گروند وسر فرود می آورند. اگر بخواهید بیش از این بر احوال ادریس اطلاع یابید به کتاب های مفصلی مانند کمال الدین، بحار الانوار، وحیات القلوب مراجعه کنید، ما اگر بیش از این در این باره مطالبی ذکر کنیم از منظور اصلی مان می مانیم، لذا به همین مقدار اکتفا می کنیم، امید آن که خداوند ما را با اولیای خود محشور گرداند.
شباهت به هود (علیه السلام):
نام هود (علیه السلام) عابر است، ونوح (علیه السلام) ظهورش را بشارت داد. در کتاب کمال الدین از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: هنگامی که وفات نوح نزدیک شد، شیعیان وپیروان خود را فراخواند وگفت: بدانید که پس از من غیبتی خواهد بود که طاغوت ها ظاهر می شوند، والبته خداوند (عزّ وجلّ) به وسیله قیام کننده ای از فرزندانم که هود نامیده می شود بر شما گشایشی می رساند. او هیبت وسکینه ووقار دارد. در خلقت واخلاق شبیه من است، وخداوند هنگام ظهور او دشمنان شما را به وسیله باد هلاک می کند. پس پیوسته منتظر ومراقب ظهور وقیام هود بودند، تا این که مدت بر آن ها طولانی شد ودل بیشتر شان را قساوت گرفت. سپس خداوند متعال پیغمبرش، هود را فرستاد، بعد از آن که نومید شده بودند وبلا وگرفتاری وجودشان را پر کرده بود، ودشمنان به وسیله باد وبدون نفع هلاک شدند، بادی که خداوند متعال آن را در قرآن چنین توصیف کرده است: ﴿ما تذر من شیء اتت علیه الا جعلته کالمریم﴾ (سوره ذریات: 41)؛ بر هیچ چیزی نگذشت مگر این که آن را همچون استخوان خاک شده ساخت. آن گاه غیبت بر او واقع شد تا این که هود (علیه السلام) ظاهر گشت(439). قائم (علیه السلام) را نیز با تمام خصوصیات پدران بزرگوارش مژده داده اند، وغیبت وظهورش را بیان فرموده اند، که پاره ای از آن ها گذشت.
هود (علیه السلام)؛ خداوند (عزّ وجلّ) کافرین را به وسیله او هلاک کرد، وباد عظیم را بر آن ها فرستاد، چنان که خداوند می فرماید: ﴿اذا ارسلنا علیهم الریح العقیم * ما تذر من شیء اتت علیه الا جعلته کالرمیم﴾ (سوره ذاریات: 41-42)؛ بر آنان تند بادی بی باران فرستادیم که بر هیچ چیزی نگذشت مگر این که آن را همچون استخوان خاک شده ساخت. قائم (علیه السلام) نیز چنان است که خداوند متعال به وجود او جمعی از کافرین را به وسیله باد سیاهی نابود می کند. - چنان که در روایت مفضل گذشت، ودر بحث نداهای آن حضرت ان شاء الله خواهد آمد -.
شباهت به صالح (علیه السلام):
صالح (علیه السلام) از قومش غایب شد وپس از آن که به سوی آن ها بازگشت، عده کثیری او را انکار کردند، چنان که در کمال الدین از امام ابو عبد الله صادق (علیه السلام) مروی است فرمود: صالح مدتی از قومش غایب شد، روزی که از آنان غیبت یافت، میانسال وخوش هیکل وخوش اندام بود، ریش انبوه وشکم خفته ای داشت، گونه هایش سبک ودر میان مردمان میان بالا بود. هنگامی که به قومش بازگشت او را به صورتش نشناختند، وآن ها را بر سه طایفه دید: یک طایفه منکر وکافر، وطایفه دیگر اهل شک وتردید بودند، وطایفه سوم یقین وایمان داشتند.
اول، آن طایفه که اهل شک وتردید بودند را دعوت کرد، وبه آنان گفت: من صالح هستم. آن ها او را تکذیب کردند، ودشنام دادند وراندند، وگفتند: خداوند از تو بیزار است، صالح به صورت تو نبود. سپس نزد منکرین وکافرین آمد، وآن ها را دعوت فرمود، ولی از او نپذیرفتند وبه بدترین وجهی از او رمیدند. آن گاه نزد طایفه سوم آمد وگفت: من صالح هستم. گفتند: نشانه ای بگو که بدانیم تو صالح هستی، چون ما تردید نداریم که خداوند تعالی آفریدگار است، هرکس را به هر شکل که بخواهد در می آورد، ما در میان خودمان نشانه های قائم را به یکدیگر اطلاع داده وبررسی کرده ایم تا این که هرگاه بیاید برای ما معلوم باشد وصحت آن به وسیله یک خبر آسمانی بر ما محقق گردد. صالح (علیه السلام) فرمود: من همان صالح هستم که شتر را برای شما بر آوردم.
گفتند: راست می گویی؛ همین مطلب را ما با هم بررسی می کردیم. نشانه های آن چیست؟ فرمود: یک روز او آب می آشامید وروز دیگر شما. گفتند: ما به خداوند وآنچه تو از جانب او آورده ای ایمان داریم. این جا است که خداوند تبارک وتعالی می فرماید: ﴿ان صالحا مرسل من ربه﴾ (سوره اعراف: 75)؛ همانا صالح از سوی پروردگارش فرستاده شده است. واهل یقین وایمان گفتند: ﴿انا بما أرسل به مؤمنون﴾ (سوره اعراف: 75)؛ ما به آنچه او فرستاده ایمان داریم. وکسانی که تکبر کردند - شک کنندگان - گفتند: ﴿انا بالذی آمنتم به کافرون﴾ (سوره اعراف: 76). ما به آنچه شما ایمان آورده اید، کفر ورزیده ایم.
راوی گوید: آیا آن زمان، میان آن ها عالمی هم بود که به صالح آگاه باشد؟ فرمود: خداوند عادل تر از آن است که زمین را بدون عالمی بگذارد که مردم را به سوی خداوند رهبری کند، آن مردم تنها هفت روز پس از خروج صالح از میان آن ها، در حال حیرت که امامی را نمی شناختند به سر بردند، که در همان حال هم دین خدای (عزّ وجلّ) را در اختیار داشتند، وبا هم متحد بودند، وچون صالح (علیه السلام) ظاهر شد، پیارمونش جمع شدند، وهمانا مثل قائم (علیه السلام) نیز مثل صالح است(440).
آری، قائم (علیه السلام) هم مانند صالح (علیه السلام) خواهد بود. آنچه بر صالح جاری شده بی کم وکاست بر او جاری می شود. با آن که در سن پیری وپس از عمری طولانی ظهور می کند، به صورت جوانی کم تر از چهل سال است.
مردم نیز به سه دسته خواهند بود: اهل یقین؛ شک؛ وانکار. اهل شک وانکار را دعوت می کند، وچون منکر شوند ونفی کنند، آن ها را می کشند. واهل یقین از او نشانه می خواهند که به آن ها ارائه می دهد، پس با او بیعت می کنند. ودر تمام این ها روایاتی هست که بعضی از آن ها را پیش تر آوردیم وبعضی دیگر را بعداً خواهیم آورد - ان شاء الله تعالی -.
شباهت به ابراهیم (علیه السلام):
ابراهیم (علیه السلام) دوران حمل وولادتش مخفیانه بود. قائم (علیه السلام) نیز حمل وولادتش مخفی بود.
ابراهیم (علیه السلام) در یک روز به قدری رشد می کرد که دیگران در یک هفته رشد می کنند، ودر یک هفته آن قدر رشد داشت که دیگران در یک ماه رشد می نمایند، ودر یک ماه به مقداری که دیگران در یک سال رشد دارند. - چنان که از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است(441) - قائم (علیه السلام) نیز چنین بود، چنان که در خبر حکیمه (علیه السلام) آمده: پس از گذشت چهل روز به خانه حضرت ابو محمد (امام عسکری (علیه السلام)) وارد شدم که ناگاه مولایم صاحب الزمان را دیدم که در خانه راه می رود، از او زیباروی تر وفصیح تر ندیدم. حضرت ابومحمد (علیه السلام) به من فرمود: این است مولود گرامی نزد خداوند (عزّ وجلّ) عرض کردم: ای آقای من چهل روز است ومن این وضع را در او می بینم؟ فرمود: ای عمه من! مگر ندانستی که ما گروه اوصیا در یک روز به مقدار یک هفته دیگران ودر یک هفته به مقدار یک ماه دیگران ودر یک ماه به مقدار یک سال دیگران رشد می کنیم(442).
ابراهیم (علیه السلام) از مردم عزلت گزید، خداوند (عزّ وجلّ) به نقل از او فرمود: ﴿وَأَعْتَزِلُكُمْ وَما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ﴾ (سوره مریم: 48)؛ واز شما وآنچه غیر خداوند می پرستید، کناره می گیرم. قائم (علیه السلام) نیز از او مردم اعتزال جسته که در حرف (ع) گذشت.
ابراهیم (علیه السلام) دو غیبت داشته است. قائم (عجّل الله فرجه) نیز دو غیبت دارد.
ابراهیم (علیه السلام) هنگامی که در آتش افکنده شد، جبرئیل برایش جامعه ای از بهشت آورد. قائم (عجّل الله فرجه) نیز همان جامه را هنگامی که قیام کند خواهد پوشید. در کتاب کمال الدین از مفضل از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: آیا می دانی جامه یوسف چه بود؟ گفتم: نه. فرمود: وقتی برای ابراهیم (علیه السلام) آتش افروختند، جبرئیل (علیه السلام) یکی از جامعه های بهشتی را آورد وبر او پوشانید، پس با آن جامه گرمی وسردی به او اثر نمی کرد. وچون هنگام وفاتش رسید، آن را در بازوبندی قرار داد وبر اسحاق آویخت، واسحاق هم بعداً آن را بر یعقوب آویخت، وهنگامی که یوسف متولد شد یعقوب آن را بر او آویخت، واین در بازوی او بود تا بر او گذشت آنچه گذشت، وهنگامی که یوسف (علیه السلام) آن پیراهن را از بازوبند بیرون ساخت، یعقوب بوی آن را شنید، همین است که خداوند به حکایت از او فرمود: ﴿انی لاجد ریح یوسف لولا آن تفندون﴾ (سوره یوسف: 94)؛ همانا من بوی یوسف را می شنوم اگر مرا به کم عقلی نسبت ندهید. این همان پیراهنی است که از بهشت نازل شده بود.
عرض کردم: فدایت شوم! این پیراهن به که می رسد؟ فرمود: به اهل آن وپیراهن همراه قائم ماست هنگامی که خروج نماید. سپس فرمود: هر پیغمبری که علمی یا چیزی را وارث بود، به محمد (صلی الله علیه وآله) رسیده است(443).
می گویم: این خبر با حدیثی که فاضل علامه مجلسی در بحار از نعمانی نقل کرده منافاتی ندارد. حدیث چنین است: به سند خود، از یعقوب بن شعیب، از حضرت امام صادق (علیه السلام) که فرمود: آیا جامعه قائم (علیه السلام) (عجّل الله فرجه) را که در آن بپاخیزد به تو نشان دهم؟ عرص کردم: آری. پس آن حضرت جعبه ای را خواست وآن را گشود، واز آن پیراهن کرباسی بیرون آورد، وآن را باز کرد. دیدم آستین چپش خون آلود است. سپس فرمود: این همان پیراهن رسول خدا (صلی الله علیه وآله) است روزی که دندان های جلویش ضربت دید آن را پوشیده بود وحضرت قائم (علیه السلام) همین پیراهن را بر تن دارد وقیام می کند. من آن خون را بوسیدم وبر صورت نهادم. سپس آن حضرت، آن را تا کرد وبرداشت(444). زیرا که احتمال دارد هر یک از این دو پیراهن را در بعضی اوقات بپوشد، ومتحمل است که پیراهن ابراهیم (علیه السلام) را با خود داشته، وبر بازویش بسته باشد یا مانند آن؛ زیرا که در حدیث اول صراحت ندارد که آن حضرت آن را پوشیده باشد. والله العالم.
ابراهیم (علیه السلام) خانه کعبه را بنا نمود وحجر الاسود را در جایش نصب کرد. خداوند (عزّ وجلّ) می فرماید: ﴿واذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت واسماعیل ربنا تقبل منا انک السمیع العلیم﴾ (سوره بقره: 127)؛ و(به یاد آور) هنگامی که ابراهیم ونیز اسماعیل پایه های خانه (کعبه) را بالا بردند وگفتند: پروردگارا! از ما بپذیر که همانا تو شنوای دانا هستی. ودر برهان وغیر آن، از عقبه بن بشیر، از یکی از دو امام (باقر وصادق علیه السلام) روایت است که فرمود: خداوند (عزّ وجلّ) به ابراهیم دستور داد که خانه کعبه را بسازد وپایه های آن را بنا نماید، وبه مردم محل عبادت ومناسکشان را ارائه دهد. پس ابراهیم واسماعیل خانه کعبه را هر روز به مقدار یک ساق می ساختند تا به جایگاه حجرالاسود رسیدند.
حضرت باقر (علیه السلام) فرمود: پس در این جا کوه ابوقبیس او را ندا کرد که تو نزد من امانتی داری، آن گاه حجرالاسود را به ابراهیم داد وآن حضرت آن را در جای خودش نصب کرد(445).
قائم (علیه السلام) نیز مانند آن را دارد. در بحار از حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) مروی است که فرمود: هرگاه قائم (علیه السلام) بپاخیزد، مسجدالحرام را منهدم می کند تا به اساس آن برساند ومقام ابراهیم را به جایی که در آن بوده باز می گرداند...(446).
و در خرایج، از ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه مروی است که گفت: در سال سیصد سی وهفت به قصد تشرف به حج به بغداد رسیدم، آن سال بنا بود قرامطه حجرالاسود را به جایگاهش باز گردانند، وبیشترین کوشش من برای آن بود که به کسی که حجرالاسود را در جای خودش نصب می کند دست یابم، زیرا که در کتاب ها خوانده بودم که آن را جز حجت زمان کسی نمی تواند به جای خود نصب نماید - چنان که در زمان حجاج امام زین العابدین (علیه السلام) آن را در جای خود قرار داد - ولی به بیماری شدیدی دچار شدم که از آن بر خود ترسیدم، وبا آن حال نتوانستم به سفر خود ادامه دهم، ومی دانستم که ابن هشام به مکه سفر می کند، لذا نامه ای نوشتم ومهر کرده، به او سپردم. در آن نامه از مدت عمرم پرسیده بودم که آیا مرگ من در این بیماری است یا نه؟ وبه ابن هشام گفتم: سعی من بر این است که این نامه به دست کسی که حجرالاسود را به جای خودش نصب می کند برسد، من تو را برای این کار فرا خواندم.
ابن هشام گوید: وقتی به مکه رسیدم وموقع جای گذاری حجرالاسود فرا رسید، به خدام حرم پولی دادم که در آن وقت معین بگذارند جایی باشم که ببینم نصب کننده آن کیست، وآن ها را با خود همراه کردم تا ازدحام جمعیت را از من دور سازند، دیدم هرکس خواست حجر را در جایش نصب کند نمی توانست وحجر الاسود نمی یافت ومی افتاد.
پس جوانی گندمگون وخوش صورت آمد، آن را گرفت ودر جایش قرار داد، آن چنان بند شد که انگار اصلا از آن جا کنده نشده بود. فریادهای مردم به خاطر آن بلند شد وآن جوان رفت که از در خارج شود، من از جای خود برخاستم به دنبالش رفتم، مردم را از راست وچپ کنار می زدم که خیال کردند دیوانه ام. مردم برای او راه می گشودند ومن چشم از او نمی گرفتم تا از مردم جداً شد. من به سرعت می رفتم واو با تأنی وآرامش می رفت، وچون به جایی رسید که غیر از من کسی او را نمی دید، به سمت من برگشت وفرمود: آنچه با خود داری پیش آور. من نامه را تقدیم کردم، بدون این که به آن نگاهی کند فرمود: به او بگو که از این بیماری ترسی برتو نیست ومرگی که ناچار از آن است پس از سی سال می رسد. اشک در چشمم حلقه زد، ونتوانستم از جا حرکت کنم، مرا به حال خود گذاشت ورفت.
ابوالقاسم می گوید: این جریان را ابن هشام برایم گفت.
راوی می افزاید: پس از سی سال از آن ماجرا ابولقاسم بیمار شد، به امور خود رسیدگی کرد، وصیت نامه اش را نوشت، وجدیت عجیبی در این کار داشت. به او گفتند: این ترس چیست؟ امیدوارم خداوند به سلامت تو منت بگذارد؟ جواب داد: این همان سالی است که هشدار داده شدم ودر همان بیماری در گذشت. خداوند رحمتش کند(447).
ابراهیم (علیه السلام) را خداوند از آتش نجات داد، خدای (عزّ وجلّ) در کتاب خود می فرماید: ﴿قلنا یا نار کونی بردا وسلام علی ابراهیم﴾ (سوره انبیاء: 69)؛ ای آتش بر ابراهیم! سرد وسلامت باش. قائم (علیه السلام) نیز به همین ترتیب خواهد شد، چنان که در بعضی از کتاب ها از محمد بن زید کوفی از امام صادق (علیه السلام) منقول است فرمود: هنگامی که قائم (علیه السلام) خروج می کند، شخصی از اصفهان نزد آن حضرت می آید، ومعجره حضرت ابراهیم خلیل الله را تقاضا می کند؛ پس آن جناب دستور می دهد که آتش عظیمی بر افروزند واین آیه را می خواند: ﴿فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیء والیه ترجعون﴾ (سوره یس: 83)؛ پس منزه است خداوندی که مالکیت وزمام همه چیز در دست اوست؛ وبه سوی او باز گردانده می شوید. سپس داخل آتش می شود وآن گاه به سلامت از آن بیرون می آید. آن مرد ملعون این معجزه را انکار می کند ومی گوید: این سحر است. پس آن حضرت (علیه السلام) به آتش دستور می دهد، مرد را می گیرد ومی سوزاند، ومی فرماید: این سزای کسی است که صاحب الزمان وحجت الرحمن را انکار نماید.
ابراهیم (علیه السلام) مردم را به سوی خداوند فرا خواند. خداوند فرماید: ﴿واذن فی الناس بالحج﴾ (سوره یس: 83)؛ ودر مردم به حج اعلام ودعوت عمومی کن. ودر برهان از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) است که فرمود: ابراهیم در میان مردم به حج بانگ زد وگفت: ای مردم! من ابراهیم خلیل الله هستم، خداوند شما را امر کرده که حج این خانه را بجای آورید، پس شما حج را انجام دهید. وهرکس به حج می رود - تا روز قیامت - ابراهیم را اجابت کرده است(448). قائم (علیه السلام) نیز مردم را به سوی خدا دعوت می کند، چنان که قبلا مطلبی در حرف (د) گذشت. مطالب دیگری نیز ان شاء الله خواهد آمد.
شباهت به اسماعیل (علیه السلام):
اسماعیل (علیه السلام)؛ خداوند به ولادت او بشارت داد، چنان که فرمود: ﴿فبشر ناه بغلام حلیم﴾ (سوره صافات: 101)؛ پس او را به پسر بردبار مژده دادیم. خداوند به ولادت وقیام قائم (علیه السلام) نیز بشارت داده است، چنان که در بخش سوم گذشت. همچنین پیغمبر وائمه معصومین (علیه السلام) بشارت داده اند، ونیز بر این معنی دلالت می کند آنچه در کتاب های تبصرة الولی وبحار از اسماعیل بن علی نوبختی رحمة الله آمده که گفت: روزی در مرض فوت امام حسن عسکری (علیه السلام) در خدمتش بودم. آن حضرت به خادم خود عقید - غلام سیاه چهره ای که اهل نوبه وپیش از آن هم خدمتگزار امام علی النقی (علیه السلام) بود وامام حسن عسکری (علیه السلام) را بزرگ کرده بود - فرمود: ای عقید! قدری آب مصطکی برای من بجوشان. عقید اطاعت کرد وپس از فراهم شدن آب مصطکی، صیقل، مادر امام زمان (عجّل الله فرجه) آن را به خدمت آن حضرت آورد.
حضرت ظرف را گرفت وخواست بیاشامد، ولی دست مبارکش لرزید وبه دندان نازنینش خورد، آن گاه آن را زمین نهاد وبه عقید فرمود: داخل اتاق شو، خواهی دید کودکی در سجده است، او را نزد من بیاور.
ابوسهل (نوبختی) گوید: عقید گفت: هنگامی که برای آوردن آن کودک به اندرون اتاق رفتم، دیدم کودکی در حال سجده است وانگشت سبابه خود را به سوی آسمان گرفته است. من سلام کردم، او نمازش را کوتاه کرد. عرض کردم: آقا شما را می طلبد که به خدمتش درآیی. در این موقع مادرش صیقل آمد، دستش را گرفت واو را نزد پدرش آورد.
ابوسهل گوید: موقعی که خدمت آن حضرت رسید، سلام کرد، دیدم رنگش بسان در سفید، موهای سرش کوتاه ومیان دندانهایش گشاده بود. چون چشم امام حسن عسکری (علیه السلام) بر او افتاد گریه کرد وگفت: ای آقای خاندانم، این آب را به من بده که به سوی پروردگارم می روم. آقازاده اطاعت کرد وظرف آب مصطکی را برداشت وبه دهان پدرش نزدیک برد تا آن را نوشید. سپس امام عسکری (علیه السلام) فرمود: مرا برای نماز آماده سازید. آن کودک حوله ای در دامان امام گسترد، پس آن کودک پدر را وضو داد وآن حضرت سر ودو پایش را مسح کشید، آن گاه فرمود: ای فرزند! به تو مژده می دهم که صاحب الزمان وحجت خدا در روی زمین تویی، تو فرزند وجانشین منی، از من متولد شده ای وتو (م ح م د) فرزند حسن فرزند علی فرزند محمد فرزند علی فرزند موسی فرزند جعفر فرزند محمد فرزند علی فرزند حسین فرزند علی بن ابی طالب (علیه السلام) می باشی از نسل پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وخاتم ائمه طاهرین هستی، وپیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله) به تو بشارت داده ونام کنیه تو را گفته. این مطلب را پدرم از پدران طاهرین تو به من خبر داده است، درود خداوند بر اهل البیت باد، پروردگارمان ستوده با عظمت است. این سخن را فرمود: وهمان موقع امام حسن بن علی عسکری (علیه السلام) بدرود حیات گفت. صلوات الله علیهم اجمعین(449).
مؤلف گوید: وفات آن حضرت که بر اثر مسموم شدن صورت گرفت، هشتم ربیع الاول سال دویست وشصت واقع شد وعمر شریفش بیست وهشت سال بود، صلوات الله علیه.
اسماعیل (علیه السلام) چشمه زمزم از زمین برایش جوشید. قائم (علیه السلام) نیز آب از سنگ سخت برایش خواهد جوشید - چنان که در بحث شباهت آن حضرت به موسی (علیه السلام) خواهد آمد - وچندین بار نیز آب از زمین برای آن بزرگوار جوشیده است. چنان که در بحار از کتاب تنبیه الخاطر از شیخ اجل علی بن ابراهیم عریضی علوی حسینی (علیه السلام) از علی بن علی بن نما منقول است که گفت: حسن بن علی بن حمزه اقساسی در خانه شریف علی بن جعفر بن علی مداینی علوی برای ما تعریف کرد که: پیرمردی رخت شوی در کوفه به زهد وپارسایی وعبادت وعزلت موصوف بود، وپیوسته در پی آثار واخبار نیکان می رفت. در یکی از روزها که من در مجلس پدرم بودم، دیدم این پیرمرد برای پدرم سخن می گوید وپدرم خوب گوش می دهد.
پیرمرد می گفت: شبی در مسجد جعفی - که مسجدی قدیمی ودر بیرون کوفه است - بودم، شب به نیمه رسیده بود، من در آن جا برای عبادت خلوت داشتم که ناگاه سه نفر داخل مسجد شدند وچون به وسط حیاط رسیدند یکی از آن ها به زمین نشست، سپس دست خود را به چپ وراست روی زمین کشید که آبی جوشید واز آن جا بیرون زد. آن گاه وضو گرفت وبه آن دو نفر هم اشاره کرد، آن ها نیز وضو گرفتند، سپس جلو ایستاد وآن دو نفر به او اقتدا کردند، من هم رفتم به او اقتدا کردم ونماز خواندم.
وضع او مرا مبهوت کرد وآب بیرون آوردنش را بزرگ شمردم، پس از آن که نماز را سلام داد، از یکی از آن دو نفر که سمت راست من بود پرسیدم: این کیست؟ به من گفت: این صاحب الامر فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) است. پیش رفتم ودست های مبارک حضرت را بوسیدم وعرضه داشتم: یابن رسول الله! درباره شریف عمر فرزند حمزه چه می فرمایی آیا او بر حق است؟ فرمود: خیر، ولی بسا که هدایت شود وپیش از مرگ مرا می بیند.
راوی می گوید: این حدیث جالب را نگاشتیم، ومدتی از این قضیه گذشت تا این که شریف عمر فرزند حمزه وفات یافت وشنیده نشد که او امام زمان (علیه السلام) را دیده باشد. روزی با آن پیرمرد زاهد در جایی ملاقات نمودم وجریانی که گفته بود به یادش انداختم واز او - به طور ایراد - پرسیدم: مگر شما نگفتید شریف قبل از مرگش حضرت صاحب الامر را - که به او اشاره نمودی - خواهد دید؟ پیرمرد گفت: از کجا دانستی که او آن حضرت را ندیده است؟ بعد از آن روزی شریف ابوالمناقب پسر شریف عمر فرزند حمزه را دیدم، ودرباره پدرش با او گفتگو کردم.
شریف ابوالمناقب گفت: در یکی از شب هایی که پدرم در بستر مرگ قرار داشت، نزد او بودم، آخر شب نیروی بدنی پدرم تحلیل رفته، صدایش ضعیف شده ودرها به روی ما بسته بود. ناگهان مردی بر ما وارد شد که هیبت او ما را گرفت، وآمدنش را با وجود بسته بودن درها مهم تلقی کردیم، ولی توجهی نداشتیم که از وی سؤال کنیم. آن مرد کنار پدرم نشست، ومدتی آهسته با وی گفتگو کرد وپدرم می گریست. سپس برخاست ورفت وچون از دیدگان ما غایب شد، پدرم به سختی تکان خورد وگفت: مرا بنشانید، ماهم او را نشاندیم چشمهای خود را باز کرد وگفت: این شخص که نزد من بود کجاست؟ گفتم از همانجا که آمده بود بازگشت. گفت: به دنبالش بروید. رفتیم ولی او را دیگر نیافتیم، درها بسته بود. نزد پدرم بازگشتیم وجریان را به او گفتیم، سپس از او پرسیدیم: این شخص که بود؟ گفت: این صاحب الامر (علیه السلام) بود، پس از آن سختی بیماری اش عود کرد وبیهوش شد(450).
می گویم: در حرف (ظ) مناسب این معنی گذشت، مراجعه شود.
اسماعیل (علیه السلام) گوسفند چرانی می کرد. قائم (علیه السلام) نیز این برنامه را خواهد داشت، در حدیث مفضل از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: وقسم به خدا ای مفضل! گویا می نگرم او را که داخل مکه شده وجامه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) را پوشیده وعمامه زردی به سر نهاده، ونعلین وصله شده پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به پا کرده، وعصای آن حضرت را به دست گرفته، چند بز لاغر را می راند وبا این وضع می رود تا به خانه کعبه می رسد. در آن هنگام کسی نیست که او را بشناسد، او در سن جوانی آشکار می گردد(451).
اسماعیل (علیه السلام) تسلیم امر خدای (عزّ وجلّ) بود، او گفت: ﴿یا ابت افعل ما تومر ستجدنی ان شاء الله من الصابرین﴾ (سوره صافات: 102).
ای پدر! آنچه امر می شوی انجام ده ان شاء الله مرا از صابرین خواهی یافت. قائم (علیه السلام) نیز تسلیم امر الهی است.
شباهت به اسحاق (علیه السلام):
اسحاق (علیه السلام)؛ خداوند تعالی - پس از آن که ساره از بچه دار شدن مأیوس شده بود - ولادت او را بشارت داد. خدای (عزّ وجلّ) چنین فرموده: ﴿وامرأته قائمه فضحکت فبشرناها باسحاق ومن وراء اسحاق یعقوب، قالت یا ویلتی أالد وانا عجوز وهذا بعلی شیخا ان هذا الشیء عجیب﴾ (سوره هود: 71-72)؛ زنش در حالی که ایستاده بود (از خوشحالی) بخندید، پس او را به اسحاق وبعد از او به یعقوب بشارت دادیم. (سارا) گفت: آیا می شود من بزایم در حالی که پیرزنی هستم واین شوهرم پیرمردی است! همانا این چیز شگفتی است.
قائم (علیه السلام) نیز بعد از آن که مردم از ولادت او مأیوس شدند، ولادتش بشارت داده شد، چنان که در حرایج از عیسی بن صبیح (یا مسیح) روایت شده که گفت: امام حسن عسکری (علیه السلام) با ما وارد زندان شد، من در حق او معرفت داشتم، به من فرمود: تو شصت وپنج سال ویک ماه ودو روز عمر داری. کتاب دعایی همراه من بود که در آن تاریخ ولادتم نوشته شده بود، وقتی به آن نگریستم دیدم همان طور است که آن حضرت فرمود، سپس فرمود: آیا اولاد داری؟ عرض کردم: نه. دست به دعا برداشت که: خدایا! فرزندی به او روزی کن تا بازوی او باشد که فرزند چه خوب بازویی است. سپس به این بیت از شعر متمثل شد وگفت:
من کان ذاعضد بدرک ظلامته * * * ان الذلیل الذی لیست له عضد
هرکه بازویی داشته باشد حقوق پایمال شده خود را به دست می آورد، ذلیل آن است که بازویی نداشته باشد.
به آن حضرت عرض کردم: آیا شما فرزند داری؟ فرمود: آری، به خدا سوگند! برای من فرزندی خواهد بود که زمین را از قسط وعدل پر می کند، اما الان فرزندی ندارم، سپس باز (به این اشعار) متمثل شد، فرمود:
لعلک یوما ان ترانی کانما * * * بنی حوالی الاسود اللوابد
فان تمیما قبل ان یلد الحصی * * * اقام زمانا وهو فی الناس واحد
شاید روزی فرا رسد تو ببینی که فرزندانم همچون شیرانی پیرامونم هستند.
پس به راستی که تمیم، پیش از آن که فرزندان زیادی را به دنیا آورد روزگاری دراز در میان مردم تنها بود(452).
شباهت به لوط (علیه السلام):
فرشتگان برای یاری اش نازل شدند: ﴿قالوا یا لوط انا رسل ربک لن یصلوا الیک﴾ (سوره هود: 81)؛ گفتند: ای لوط همانا ما فرستادگان پروردگارت هستیم، هرگز آنان به تو نمی رسند (که آزارت دهند.) قائم (علیه السلام) نیز، فرشتگان برای یاری اش فرود خواهند آمد، چنان که مطالبی در این زمینه گذشت، ودر خبر کنیز حضرت ابومحمد امام عسکری (علیه السلام) آمده که: وقتی سید - یعنی حضرت حجت (علیه السلام) - متولد شد نور درخشنده ای دید که از آن حضرت آشکار شد وتا افق آسمان رفت وپرندگان سفیدی را دید که از آسمان فرود می آیند، بال های خود را بر سر وصورت وبدنش می کشند، سپس پرواز می کنند. وقتی به حضرت ابومحمد امام عسکری (علیه السلام) این مطلب را گفتم خندید وفرمود: این ها فرشتگانی هستند، فرود آمده اند تا به این مولود تبرک جویند، واین ها یاران او خواهند بود هنگامی که خروج می کند(453).
در بحث قوت مؤمنین نیز مطالب مناسبی گذشت.
و نیز از شباهت های حضرت قائم (علیه السلام) به لوط (علیه السلام) از بلاد فاسقین بیرون رفت، حضرت قائم (علیه السلام) نیز از بلاد فاسقین بیرون رفته است.
شباهت به یعقوب (علیه السلام):
یعقوب (علیه السلام)؛ خداوند - پس از مدتی طولانی - پراکندگی او را جمع فرمود وفراهم آورد. قائم (علیه السلام) نیز، خداوند پریشانی وپراکندگی او را پس از مدتی درازتر جمع خواهد ساخت.
یعقوب (علیه السلام) برای یوسف آن قدر گریست که چشمانش از اندوه سفید شد در حالی که خشم خود را فرو می برد(454). قائم (علیه السلام) نیز برای جدش حسین (علیه السلام) گریسته (ومی گرید) ودر زیارت ناحیه فرموده است: ولا بکین علیک بدل الدموع دما؛ به جای اشک بر تو خون می گریم(455).
یعقوب (علیه السلام) منتظر فرج بود ومی گفت: ﴿لا تیاسوا من روح الله انه لا ییاس من روح الله الا القوم الکافرون﴾ (سوره یوسف: 87)؛ از رحمت خداوند ناامید نشوید که همانا کسی، جز گروه کافران از رحمت خداوند مأیوس نشود. قائم (علیه السلام) نیز منتظر فرج است، چنان که روایات شاهد بر این معنی است.
شباهت به یوسف (علیه السلام):
یوسف (علیه السلام) زیباترین اهل زمان خود بود. قائم (علیه السلام) نیز زیباترین اهل زمان خود می باشد، چنان که در بحث جمال آن حضرت گذشت.
یوسف (علیه السلام) مدتی طولانی غایب شد تا این که برادران بر خود داخل شدند پس آنان را شناخت در حالی که آن ها او را نشناختند(456).
قائم (علیه السلام) نیز از خلق غایب شده، در عین حالی که در میان آن ها راه می رود وآنان را می شناسد ولی آن ها او را نمی شناسند، که در بحث غیبت آن حضرت در حرف (غ) گذشت.
یوسف (علیه السلام)، خداوند امرش را یک شبه اصلاح فرمود، که پادشاه مصر آن خواب را دید.
قائم (علیه السلام) نیز، خداوند متعال امرش را در یک شب اصلاح می فرماید، پس در آن یک شب امر او را اصلاح می فرماید، پس در آن یک شب یاران آن حضرت را از بلاد دور جمع می کند.
شیخ صدوق در کمال الدین از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: در صاحب این امر شباهتی از یوسف (علیه السلام) هست وآن این که خداوند (عزّ وجلّ) در یک شب امر او را اصلاح می فرماید(457). واز پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) مروی است که فرمود: مهدی از ما اهل البیت است، خداوند امر او را در یک شب اصلاح می کند(458).
یوسف (علیه السلام) دچار زندان شد، وی گفت: ﴿رب السجن احب الی مما یدعونی الیه﴾ (سوره یوسف: 33)؛ پروردگارا! زندان برایم خوش تر از چیزی است که اینان مرا به آن فرا می خوانند. قائم (علیه السلام) نیز، در حدیثی که از حضرت امام باقر (علیه السلام) آوردیم چنین آمده که فرمود: در صاحب این امر سنتی از موسی وسنتی از عیسی وسنتی از یوسف وسنتی از محمد (علیه السلام) هست - تا آن جا که فرمود - واما سنت از یوسف، زندان وغیبت است(459).
می گویم: ای دوست پیرو خاندان عصمت از این بیان عبرت بگیر ودر عظمت مصیبت ومحنت مولایت، اندیشه کن که دنیا با همه فراخی وزمین با همه پهناوری اش برای او زندان شده، به طوری که از ستم معاندین ومخالفتشان ایمن نیست. از درگاه خداوند متعال می خواهیم که فرجش را تعجیل وخروجش را سهل وآسان گرداند.
یوسف (علیه السلام) چند سالی در زندان ماند. واما قائم (علیه السلام)، ای کاش می دانستم که چقدر در این زندان غیبت به سر خواهد بود وکی بیرون خواهد آمد!
یوسف (علیه السلام) از خاص وعام غایب شد واز برادرانش مخفی ماند، وامر او بر پدرش یعقوب مشکل شد با این که مسافت میان او وخاندان وشیعیانش نزدیک بود - چنان که در حدیث آمده -.
قائم (علیه السلام) نیز - چنان که در حدیث دیگری آمده - همین طور است. در کمال الدین از حضرت امام باقر (علیه السلام) در بیان شباهت حضرت قائم (علیه السلام) به جمعی از پیغمبران چنین است: وامام شباهت او به یوسف بن یعقوب (علیه السلام)، غیبت از خاص وعام، مخفی بودن از برادران وپوشیده شدن امر او از پدرش یعقوب پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) با وجود نزدیک بودن مسافت بین آن حضرت با پدر وخاندان وپیروانش...(460).
می گویم: اخباری که دلالت می کند بر این که آن حضرت (عجّل الله فرجه) با ما است وبر احوال ما آگاه می باشد، بسیار است که شاید بعضی از آن ها را در این کتاب بیاوریم، ان شاء الله تعالی.
شباهت به خضر (علیه السلام):
خضر (علیه السلام)؛ خداوند عمرش را طولانی نموده، واین موضوع نزد شیعه وسنی مسلم است وروایات بسیاری برآن دلالت دارد، از جمله:
در بحار به نقل از مناقب از داوود رقی روایت شده که گفت: دو تن از برادرانم به قصد زیارت مسافرت کردند، یکی از آن دو از شدت تشنگی بی تاب شد به طوری که از الاغ خود به زمین افتاد ودیگری نیز دچار زحمت گردید، ولی از جای برخاست ونماز خواند وبه درگاه خدا وپیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وامیر المؤمنین وامامان (علیهم السلام) استغاثه کرد ویک یک آن ها را نام برد تا به نام جعفر بن محمد (علیه السلام) رسید وشروع کرد التماس کردن وآن حضرت را صدا زدن، که ناگاه مردی را دید به بالینش ایستاده، می گوید: جریان تو چیست؟ ماجرای خود را برایش باز گو کرد. آن مرد قطعه چوبی به او داد وگفت: این را بین دو لب او (دوست از حال رفته) بگذار. همین کار را کرد ناگهان دید او چشمش را گشود وبرخاست نشست واصلا تشنگی احساس نمی کند، رفتند وقبر مطهر را زیارت کردند.
و چون به سوی کوفه مراجعت کردند، آن کسی که دعا کرده بود، به مدینه سفر کرد وبر امام صادق (علیه السلام) وارد شد، آن حضرت فرمود: بنشین، حال برادرت چگونه است؟ آن چوب کجاست؟ عرض کرد: ای آقای من! وقتی برادرم به آن حال افتاد خیلی غمناک شدم وهنگامی که خداوند روح او را باز گرداند از خوشحالی چوب را فراموش کردم. حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: ساعتی که تو در غم برادرت فرو رفتی برادرم خضر نزد من آمد، به دست او برای تو قطعه چوبی از درخت طوبی فرستادم. سپس آن حضرت به خادم خود رو کرد وگفت: برو آن عطردان را بیاور، خادم رفت وآن را آورد. حضرت آن را گشود وهمان قطعه چوب را بیرون آورد وبه آن شخص نشان داد تا آن را شناخت. سپس دوباره آن را جای خود را بازگرداند(461).
قائم (علیه السلام) نیز، خداوند عمرش را طولانی قرار داده، بلکه از بعضی روایات استفاده می شود که حکمت این که عمر خضر طولانی شده این است که دلیل بر طول عمر قائم (علیه السلام) باشد. شیخ صدوق (ره) در کتاب کمال الدین در حدیثی طولانی که در باب هشتم ان شاء الله تعالی خواهیم آورد، از حضرت امام صادق (علیه السلام) نقل کرد که فرمود: واما بنده صالح خضر (علیه السلام) را خداوند عمر طولانی عنایت فرمود نه به خاطر نبوتی که برایش تقدیر کرده باشد یا کتابی که بر او نازل فرماید ونه آیینی که شرایع دیگر را نسخ نماید، ونه برای امامتی که بندگان خود را به اقتدای او ملزم سازد ونه اطاعتی که بر او فرض فرماید، بلکه چون در علم خداوند تبارک وتعالی گذشته بود که عمر قائم (علیه السلام) در دوران غیبت طولانی خواهد شد تا آن جا که بندگان او باور نکنند وآن عمر طولانی را انکار نمایند. خداوند عمر بنده صالح (خضر) را بدون سبب طولانی ساخت مگر به علت استدلال به وسیله آن بر عمر قائم (علیه السلام) وتا این که دلیل وبرهان معاندین را قطع نماید که مردم را بر خداوند حجتی نباشد(462).
و نیز در کتاب کمال الدین از امام رضا (علیه السلام) روایت شده که فرمود: خضر (علیه السلام) از آب حیات آشامیده پس او زنده است ونمی میرد تا در صور دمیده شود والبته او نزد ما می آید وبر ما سلام می کند، صدایش شنیده می شود ولی خودش دیده نمی گردد، واو هرجا که نامش به میان آید حاضر می شود، پس هرکه از شما او را یاد کرد بر او سلام کند، او هر سال در مراسم حج حاضر است، تمام مناسک را انجام میدهد، در عرفه وقوف دارد، پس بر دعای مؤمنین آمین می گوید، خداوند وحشت قائم ما را هنگام غیبتش به وسیله او به انس مبدل می سازد، وتنهایی اش را به او برطرف می نماید(463).
نام خضر (علیه السلام) بلیا است وبعضی اسم های دیگری گفته اند. علت این که خضر نامیده شده - چنان که از شیخ صدوق آمده - این است که بر چوب خشکی نمی نشست مگر اینکه سبز می شد، ونیز گفته شده که هرگاه نماز بگزارد اطرافش سبز می شود(464). وگفته اند: برای این که او در سرزمین سفیدی بود که به یکباره تکان خورد واز پی او سبز شد.
و در تلفظ خضر سه لهجه هست: 1- فتح خاء وسکون ضاد (خضر) 2- کسر خاء وسکون ضاد (خضر) 3- فتح خاء وکسر ضاد (خضر).
در نجم الثاقب روایت کرده که حضرت قائم (علیه السلام) به هر سرزمینی که بگذرد، سبز وپرگیاه می شود وآب از آن جا می جوشد، وچون از آن جا برود آب فرو می رود وزمین به حال خود بر می گردد(465).
می گویم: این خبر شواهد دیگری نیزدارد که آوردن آن ها با این مختصر سازگار نیست.
خضر (علیه السلام)؛ خداوند متعال به او قدرت ونیرویی عنایت فرموده که به هر شکل که بخواهد، در می آید؛ چنان که علی بن ابراهیم در تفسیرش از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده(466). قائم (علیه السلام) را نیز خداوند همین قدرت عنایت فرموده، روایات وحکایاتی که بر این معنی دلالت می کند، بسیار است که قسمتی از آن ها را در این کتاب آورده ایم.
خضر (علیه السلام) مأمور به علم باطن بود، چنان که به موسی (علیه السلام) گفت: ﴿انک لن تستطیع معی صبرا وکیف تصبر علی ما لم تحط به خبرا﴾ (سوره کهف: 67) همانا تو هرگز همراه من صبر نتوانی کرد وچگونه صبر نمایی بر آنچه نسبت به آن علم واحاطه نداری؟ قائم (علیه السلام) نیز، مأمور به علم باطن است، چنان که در علم وحکم آن حضرت گذشت.
خضر (علیه السلام)؛ وجه کارهایش آشکار نشد مگر بعد از آن که خودش فاش کرد. قائم (علیه السلام) نیز، وجه غیبتش آن طور که باید مکشوف نمی شود مگر بعد از ظهور، چنان که در بحث غیبت آن حضرت در حرف غ گذشت.
خضر (علیه السلام)؛ هر سال در مراسم حج شرکت می کند وتمام مناسک را انجام می دهد. قائم (علیه السلام) نیز، هر سال در مراسم حج شرکت می کند وتمام مناسک را بجای می آورد. چنان که در بحث حج آن حضرت گذشت.
در این جا خوش دارم حکایت لطیف وروایت شریفی را بنگارم که فواید وعواید بسیاری در آن هست.
شیخ صدوق در کتاب کمال الدین به سند خود از ابو نعیم انصاری ونیز علامه مجلسی در بحار از کتاب غیبت شیخ اجل محمد بن الحسن طوسی به سند خود از احمد بن محمد انصاری روایت کرده است، که گفت:
همراه با جماعتی از زهاد که تعدادشان به سی نفر می رسید ودر میان آن ها فرد مخلصی جز محمد بن القاسم علوی عقیقی نبود، در مکه کنار مستجار بودم که روز ششم ذی الحجه سال دویست ونود وسه ناگهان جوانی از میان طواف بر ما برآمد که با دو پارچه احرام بسته بود ونعلینی در دست داشت، چون چشم ما به او افتاد همگی از هیبتش برخاستیم وهیچ یک از ما باقی نماند مگر این که از جای برخاست وبر او سلام کرد.
سپس نشست وبه سمت راست وچپ متوجه شد، آن گاه فرمود: آیا می دانید حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) در دعای الحاح چه می گفت؟ پرسیدیم: چه می گفت؟ فرمود: او چنین می گفت:
اللهم انی اسئلک باسمک الدی به تقوم السماء وبه تقوم الارض وبه تفرق بین الحق والباطل وبه تتجمع بین امتفرق وبه تفرق بین المجتمع وبه احصیت عدد الرمال وزنه الجبال وکیل البحار ان تصلی علی محمد وآل محمد وان تجعل لی من امری فرجا ومخرجا؛
پروردگارا! من از تو می خواهم به حق اسم تو که آسمان به آن برپا وزمین به آن برجاست وبه وسیله آن، بین حق وباطل جدا می کنی وبه آن پراکنده را جمع می نمایی، وبه آن جمع شده را پراکنده می کنی، وبا آن عدد شنها ووزن کوه ها وپیمانه دریاها را شماره کردی. از تو می خواهم که بر محمد وآل محمد درود فرستی وبه امر من فرج وراه خلاصی قرار دهی.
سپس برخاست ودر طواف داخل شد، ما هم برخاستیم؛ ایستادیم تا رفت، ولی فراموش کردیم که از او بپرسیم که کیست، تا فردا همان وقت که از میان طواف به سوی ما آمد، ما نیز - همانند روز قبل - به احترام او از جای برخاستیم، او در وسط نشست، وبه راست وچپ نگاهی انداخت وفرمود: آیا می دانید که امیر مؤمنان (علیه السلام) بعد از نماز فریضه چه می گفت؟ گفتیم: چه می گفت؟ فرمود: چنین می گفت:
اللهم الیک رفعت الاصوات ودعیت الدعوات ولک عنت الوجوه ولک خضعت الرقاب والیک التحاکم فی الاعمال، یا خیر مسول وخیر من اعطی، یا صادق یا باری یا من لا یخلف المیعاد یا من امر بالدعاء وتکفل بالاجابه، یا من قال: ادعونی استجب لکم، یا من قال: واذا سالک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان فلیستجیبوا لی ولیومنوا بی لعلهم یرشدون، یا من قال: یا عبادی الدین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا منرحمد الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الرحیم، لبیک وسعدیک ها انا ذا بین یدیک، المسرف وانت القائل: لا تقنطوا من رحمد الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا؛
پروردگارا! صداها به سوی تو بلند ودعاها به جانب تو خوانده می شود، وچهره ها (سرها) برای تو فرود آمده وگردن ها در برابر تو خضوع یافته وداوری اعمال به دست تو است. ای بهترین خوانده شدگان، وبهترین عطاء کنندگان! ای راستین؛ ای پدید آورنده! ای آن که خلف وعده نمی کنی! ای آن که به دعا کردن فرمان داده ای واجابت را عهده دار شده ای! ای خدایی که فرمودی: مرا بخوانید شما را اجابت کنم! ای آن که فرموده ای: وهرگاه بندگانم از من بپرسند، پس همانا من نزدیکم، دعای خواهنده را هرگاه مرا بخواند اجابت نمایم! پس باید که مرا اجابت کنند، وبه من ایمان آورند، باشد که راه رشد یابند. ای آن که فرموده ای: ای بندگانم که بر خود زیاده روی کرده اید! از رحمت خداوند ناامید نشوید که البته خداوند همه گناهان را می آمرزد. همانا اوست بسیار آمرزنده مهربان! تو را اجبات می کنم وبسیار یاری ات نمایم، اینک منم در پیشگاه تو که زیاده روی کننده ام. وتویی آن خدایی که فرموده ای، از رحمت خدا ناامید نشوید که خداوند همه گناهان را می آمرزد.
آن گاه بار دیگر پس از این دعا به سمت راست وچپ نگریست، سپس فرمود: آیا می دانید امیر مؤمنان (علیه السلام) در سجده شکر چه می گفت؟ گفتیم: چه می گفت؟ فرمود: او می گفت:
یا من لا یزیده الحاح الملحین الا جودا وکرما، یا من له خزائن السموات والارض، یا من له خزائن ما دق وجل لا تمنعک اسائتی من احسانک الی، انی اسئلک ان تفعل بی ما انت اهله، فانت اهل الجود والکرم والعفو، یا رباه یا الله افعل بی ما انت اهله فانت قادر علی العقوبه وقد استحفظتها لا حجه لی ولا عذر لی عندک ابوء الیک بذنوبی کلها واعترف بها کی تعفو عنی وانت اعلم بها منی بوت (ابوء لک - خ ل) الیک بکل ذنب اذنبته وبکل خطیئه اخطاتها وبکل سیئه عملتها یا رب اغفر لی وارحم وتجاوز عما تعلم انک أنت الاعز الاکرم؛
ای آن که اصرار الحاح کنندگان جزبخشندگی ودهش او را نیفزاید، ای آن که گنجینه های آسمان وزمین را داری، ای خدایی که گنج های هر ریز وکلان از آن تو است، بدی من از نیکی نمودنت نسبت به من تو را باز نمی داری، من از تو درخواست می کنم که با من آنچه تو را سزد رفتار نمایی، که تو اهل بخشندگی وبزرگواری وگذشت هستی. ای پروردگارا! ای خداوند! با من چنان کن که تو را سزد، تو بر کیفر توانایی ومن آن را سزاوارم وهیچ دلیل وعذری به درگاه تو برایم نیست، با تمام گناهانم به سوی تو روی می آورم وبه آن ها اقرار می کنم تا از من بگذری در حالی که تو بهتر از من آن ها را می دانی. به تو روی آوردم (روی آورم) با هر گناهی که مرتکب شده ام وهر خطایی که انجام داده ام وهر بدی که کرده ام. پروردگارا! مرا بیامرز ورحم آور واز آنچه می دانی بگذر که همانا تو ارجمندترین وگرامی ترین هستی.
آن گاه برخاست وارد طواف شد ما نیز به احترام او برخاستیم، فردا همان وقت بازگشت وما - همچون روزهای قبل - از او تعجیل کردیم. در میان ما نشست وبه راست وچپ نظری افکند، سپس فرمود: علی بن الحسین سید العابدین (علیه السلام) در سجده خود در این جا - اشاره به حجر اسماعیل زیر ناودان - چنین می گفت:
عبیدک بفنائک، فقیرک بفنائک، سائلک بفنائک، یسالک ما لا یقدر علیه غیرک(467)؛ بنده کوچکت در پیشگاه تو است. نیازمند تو به پیشگاه تو است، درخواست کننده ات بر آستانه تو است، از تو درخواست می کند آنچه را که جز تو کسی نتواند آن را انجام دهد.
سپس به سمت راست وچپ نگریست وبه محمد بن القاسم علوی از میان ما نظری افکند وگفت: ای محمد بن القاسم! تو ان شاء الله بر وضع خیری هستی.
سپس برخاست ودر طواف وارد شد، کسی از ما باقی نماند مگر این که دعاهایی که فرموده بود حفظ شد، ولی فراموش کردیم که درباره او گفتگو کنیم تا آخرین روز.
محمودی به ما گفت: آیا این شخص را می شناسید؟ گفتیم: نه. گفت: والله! این صاحب الزمان شما است. گفتیم: ای ابوعلی! چگونه دانستی؟ یادآور شد که او هفت سال است از خدای (عزّ وجلّ) می خواهد ودعا می کند که صاحب الزمان را ببیند.
می گوید: عصر روز عرفه ناگهان همان مرد را دیدم که دعایی می خواند که آن را درک وحفظ کردم. از او پرسیدم: از کجا هستی؟ فرمود: از مردم. گفتم: از کدام نژاد مردم؟ گفت: از عرب آن ها. گفتم: از کدام تیره عرب؟ فرمود: از شریف ترین وبزرگوارترین آن ها. عرض کردم: شریف ترین وبزرگوارترین آن ها کیانند؟ فرمود: بنی هاشم. گفتم: از کدام خاندان بنی هاشم؟ فرمود: از صاحب برترین مقام ها وعالی ترین مراتب. عرض کردم: آن ها کدامین از بنی هاشمند؟ فرمود: از آن ها که سرها را شکافتند ومردم را طعام کردند ودر دل شب که مردم در خوابند نماز خواندند.
با خود گفتم که او علوی است وبه همین خاطر که علوی بود او را دوست داشتم ولی یکباره از دیدگانم غایب شد وندانستم که به آسمان بالا رفت یا در زمین فرو شد. از کسانی که در اطرافم بودند، پرسیدم: آیا این علوی را می شناسید؟ گفتند: آری، هر سال با ما پیاده به حج می آید.
گفتم: سبحان الله، به خدا قسم! آثار راه رفتن در او نمی بینم، سپس با اندوه وغم فراوان به سوی مزدلفه رفتم ودر آن شب خوابیدم که در خواب رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را دیدم به من فرمود: ای محمد! مطلوب خود را دیدی؟ عرض کردم: او کیست ای آقای من؟ فرمود: آن که امشب دیدی صاحب زمان شما بود.
وقتی این مطلب را به ما گفت: او را سرزنش کردیم که چرا زودتر به مانگفت. جواب داد که تا آن وقت اصلا فراموش کرده بودم(468).
می گویم: بین روایت شیخ صدوق در کمال الدین وروایت فاضل مجلسی در بحار به نقل از غیبت شیخ طوسی، مختصر تفاوتی در بعضی الفاظ بود به طوری که در معنی تأثیری نمی گذاشت، ما بین این دو روایت جمع کردیم. توفیق از خداست.
شباهت به الیاس (علیه السلام):
الیاس (علیه السلام)، خداوند عمرش را - همچون خضر (علیه السلام) - طولانی ساخت. قائم (علیه السلام) نیز خداوند تعالی عمرش را طولانی نموده است.
الیاس (علیه السلام) نیز - مانند خضر (علیه السلام) - هر سال به حج می رود در آن جا با هم مالاقات می کنند، دلیل بر این معنی این که در تفسیر امام حسن عسکری (علیه السلام) آمده که: پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به زید بن ارقم فرمود: اگر می خواهی شر آن ها (کفار ومنافقین) به تو نرسد ونیرنگشان در تو کارگر نیفتد، هرگاه صبح کردی بگو: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم؛ به خداوند پناه می بریم از شیطان رانده شده، به درستی که خداوند تو را از شر آن ها حفظ می کند که آن ها شیطان هستند (که بعضی از آن ها به بعضی دیگر سخنانی مخفیانه القا می کنند).
و اگر می خواهی خداوند تو را از غرق شدن وسوختن ودزد، در امان بدارد، هرگاه صبح کردی بگو:بسم الله ما شاء الله لا یصرف السوء الا الله، بسم الله ما شاء الله لا یسوق الخیر الا الله، بسم الله ما شاء الله ما یکون من نعمه فمن الله، بسم الله ما شاء الله لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم، بسم الله ما شاء الله وصلی الله علی محمد واله الطیبین.
که هرکس هنگامی که صبح کند سه مرتبه این را بگوید، از غرق شدن وسوختن ودزد محفوظ می ماند وهر آن که سه مرتبه در شب این کلمات را بخواند، تا صبح از غرق شدن وسوختگی ودزد ایمن خواهد بود. وخضر والیاس هر سال در مراسم حج همدیگر را ملاقات می کنند ووقتی از هم می شوند با این کلمات جداً می شوند، واین شعار شیعیان من است وبا این دشمنان من از دوستانم جداً می شوند، هنگامی خروج قائم (علیه السلام) آن ها(469). قائم (علیه السلام)، نیز هر سال به حج می رود - چنان که در باب شباهتش به خضر (علیه السلام) گذشت - ودر بخش پنجم نیز مطالب مناسبی(470) خواهد آمد، ان شاء الله تعالی.
الیاس، (علیه السلام) از قونش فرار کرد واز نظرشان غایب شد هنگامی که می خواستند او را بکشند. قائم (علیه السلام) نیز از قوم خود فرار کرد واز دیده مردم غایب شد هنگامی که می خواستند آن حضرت را بکشند.
الیاس (علیه السلام)، هفت سال غایب شد. قائم (علیه السلام)، نمی دانم تا کی غیبتش ادامه خواهد یافت.
الیاس (علیه السلام)، در کوه دشواری سکونت کرد. قائم (علیه السلام)، در حدیث علی بن مهزیار اهوازی مروی در کمال الدین وبحار وتبصرة الولی وغیر این ها آمده که فرمود: پدرم ابومحمد (علیه السلام) به من سفارش کرد که مجاورت نکنم قومی را که خداوند بر آن ها غضب کرده ولعنتشان نموده وبرای آنان در دنیا وآخرت ننگ وخواری است وبرای آن ها عذاب دردناکی است. ومرا دستور فرمود: که از کوهساران جز دشوار آن ها واز بلاد، جز جاهای پست را برنگزینم وخداوند - مولای شما - تقیه را آشکار فرمود، وآن را بر من گماشت، پس من در تقیه ام تا روزی که اجازه داده شود خروج نمایم.
عرض کردم: ای آقای من! این امر کی خواهد بود؟ فرمود: هرگاه بین شما وراه کعبه فاصله وجدایی افتاد وآفتاب وماه جمع شدند، وکواکب وستارگان آن ها را در میان گرفتند...(471).
الیاس (علیه السلام)، خداوند متعال به دعایش یونس پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) را در حالی که کودک بود بعد از چهارده روز از فوتش زنده کرد - چنان که در حدیث آمده(472) - قائم (علیه السلام) نیز، خداوند متعال به برکتش وبه دعایش مردگان بسیاری را زنده خواهد کرد پس از گذشت سال ها از مرگشان، از جمله اصحاب کهف، وبیست وپنج نفر از قوم موسی - که به حق قضاوت می کنند وبا آن عدالت می نمایند - ویوشع بن نون وصی حضرت موسی، ومؤمن آل فرعون وسلمان فارسی وابودجانه انصاری، ومالک اشتر، که در بحار وغیر آن از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است(473).
وان شاء الله در حرف ن مطالبی در این باره خواهد آمد، ونیز خواهد آمد که الیاس هم از یاران حضرت قائم (علیه السلام) است. الیاس (علیه السلام) را خداوند به آسمان بالا برد، چنان که از ابن عباس روایت شده است. قائم (علیه السلام) را نیز خداوند متعال به آسمان برد، که در شباهت آن حضرت به ادریس گذشت.
الیاس (علیه السلام): گفته می شود: به فریاد دردمندان می رسد وگمشدگان مضطر را در بیابان ها ودشت ها راهنمایی می کند، وخضر آن ها را در جزایر دریاها فریادرسی می نماید. این مطلب را مجلسی رحمة الله در کتاب حیات القلوب نقل کرده است. قائم (علیه السلام) نیز به دردمندان رسیدگی می کند وگمشدگان را هدایت می نماید ودر خشکی ودریا - بلکه در زمین وآسمان - به فریاد بیچارگان می رسد. واین است فضل الهی که به هرکه بخواهد عنایت می کند.
الیاس (علیه السلام)؛ به اذن خدای تعالی برایش از آسمان مائده آمده چنان که در تفسیر برهان وغیر آن از انس روایت شده که گفت: پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) از قله کوهی صدایی شنید که می گفت: خدایا! مرا از امت رحمت شده آمرزیده شده قرار ده. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به آن جا رفت، ناگاه دید پیرمرد فرتوتی هست که قامتش سیصد ذراع می باشد، هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را دید با او معانقه کرد سپس گفت: من هر سال یکبار غذا می خورم وحالا وقت آن است که ناگاه مائده ای از آسمان فرود آمد، وهر دو از آن خوردند. او الیاس (علیه السلام) بود(474). قائم (علیه السلام) نیز، برایش مائده از آسمان نازل شد، ما در این جا به آوردن یک واقعه شریف اکتفا می کنیم که مجلسی وغیر او از ابومحمد عیسی بن مهدی جوهری نقل کرده اند که گفت: در سال دویست وشصت وهشت به سوی حج بیرون رفتم، مقصدم مدینه بود زیرا که برای ما خبر صحیحی رسیده بود که حضرت صاحب الزمان (صلی الله علیه وآله) (در آن جا) ظاهر شده است. در بین راه بیمار شدم، از فید(475) که بیرون آمدیم، دل من هوس ماهی وخرما وماست می کرد، هنگامی که به مدینه رسیدم برادران ایمانی مرا بشارت دادند که آن حضرت در صابر آشکار شده، به صابر رفتم وچون به بیابان آن مشرف شدم بزهای لاغری دیدم که به ساختمانی که در آن جا بود رفتند، من منتظر خواسته خود ماندم تا وقت نماز مغرب وعشا فرا رسید، نماز خواندم ودعا وتضرع والتماس کردم که ناگاه دیدم بدر خادم مرا می خواند: ای عیسی بن مهدی جوهری! وارد شو. من تکبیر وتهلیل گفتم وحمد وسپاس الهی بسیار بجای آوردم. وچون به حیاط ساختمان رسیدم، سفره گسترده ای دیدم. خادم مرا به کنار آن سفره برد ومرا بر آن نشانید، او به من گفت: مولایت تو را فرمان می دهد که آنچه در هنگام بیماری، وقتی از فید بیرون آمده بودی اشتها داشتی، بخور. گفتم: همین برهان مرا بس، اما چگونه بخورم در حالی که مولایم را ندیده ام. پس حضرت (علیه السلام) بانگ برداشت که: ای عیسی! غذایت را بخور که مرا خواهی دید. بر سفره نشستم دیدم ماهی داغ داغ در آن سفره هست، کنار آن خرمای شبیه ترین خرماها به خرمای ما ودر کنارش دوغ. با خود گفتم: مریض وماهی وخرما ودوغ؟! که آن حضرت (علیه السلام) فریاد زد: ای عیسی! آیا در امر ما شک می کنی؟ آیا تو بهتر می دانی که چه چیز به تو نفع می رساند وچرا برایت ضرر دارد؟ من گریستم واز خداوند متعال طلب مغفرت کردم واز همه غذاهای موجود خوردم. وقتی دست برداشتم، جای دستم معلوم نبود، آن غذا را خوشمزه ترین غذاهای دنیا یافتم واز آن زیاد خوردم تا جایی که دیگر خجالت کشیدم. آن حضرت (علیه السلام) مرا صدا زد که: ای عیسی! خجالت نکش که این از غذاهای بهشتی است وآن را دست مخلوقی درست نکرده، من باز هم خوردم ولی هرچه می خوردم دلم نمی آمد که از آن دست بردارم، عاقبت عرضه داشتم: ای مولای من! کافی است.
در این هنگام آن حضرت مرا نزد خود فراخواند وفرمود: بیا نزد من. پیش خود گفتم: مولایم مرا صدا می زند در حالی که هنوز دستم را نشسته ام. آن حضرت بار دیگر صدا زد: ای عیسی! آیا غذایی که خورده ای احتیاج به شستن دست دارد؟ من دستم را بوییدم دیدم که از مشک وکافور خوشبوتر است، به خدمتش رفتم، نوری از او آشکار شد که دیدگانم را خیره کرد، وبه طوری سراسیمه شدم که تصور کردم اختلال حواس برایم عارض شده. فرمود: ای عیسی! اگر تکذیب کنندگانی نبودند که بگویند او کجاست وکی بوده ودر کجا متولد شده وچه کسی او را دیده وچه چیزی از ناحیه او برای شما ظاهر شده وبه چه چیزی شما را خبر داده وچه معجزه ای از او برایتان ثابت شده؟ برای تو روا نبود که مرا ببینی، به خدا سوگند! مردم، امیر المؤمنین (علیه السلام) را برکنار کردند وعلیه او توطئه نموده وبالاخره او را کشتند. وهمچنین پدرانم را، وآن ها را تصدیق نکردند وبه آن ها نسبت سحر وتسخیر جن دادند، با آن همه اموری که می دیدند وروایت می کردند وای عیسی! دوستان ما را به آن چه دیده ای خبر ده، ولی مبادا به دشمنان ما بگویی. عرضه داشتم: ای مولای من! دعا کن که در عقیده ام ثابت وپایدار بمانم. فرمود: اگر خداوند تو را ثابت قدم نمی داشت مرا نمی دیدی، برو با پیروزی ورستگاری. از خدمتش بیرون آمدم در حالی که حمد وشکر بیشتری برای خداوند بجای می آورم(476).
شباهت به ذوالقرنین (علیه السلام):
ذوالقرنین پیغمبر نبود ولی مردم را به سوی خدا دعوت کرد وبه تقوی وخداترسی می خواند. قائم (علیه السلام) نیز پیغمبر نیست، زیرا که بعد از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) دیگر پیغمبری نیست، ولی آن حضرت نیز به سوی خدای تعالی وتقوی وپرهیزکاری دعوت می کند.
ذوالقرنین بر مردم حجت بود(477). قائم (علیه السلام) نیز بر همه اهل عالم حجت است.
ذوالقرنین؛ خداوند او را به آسمان دنیا بالا برد واز زمین برای او پرده برداری شد وهمه جای زمین از کوهساران ودشت ها ودره ها واز مشرق واز مغرب همه را مشاهده کرد وخداوند به او از هر چیزی علمی عنایت فرمود: که با آن، حق وباطل را بشناسد، ودر دو شاخ او قطعه ابری قرار داد که در آن تاریکی ها ورعد وبرق بود تا تأیید شود، سپس به زمین فرستاد شد وبه او وحی شد که در دو ناحیه غرب وشرق زمین سیر کن. این را علامه مجلسی در مجلد پنجم بحار(478) ضمن حدیثی طولانی از امیر المؤمنین (علیه السلام) آورده است. قائم (علیه السلام) نیز خداوند تعالی او را به بالاتر از آسمان اول برد، سپس به زمین بازگردانده شد - چنان که گذشت -.
ذوالقرنین از قومش غیبتی طولانی داشت. قائم (علیه السلام) نیز غیبتش طولانی است، ودر حدیث احمد بن اسحاق از امام عسکری (علیه السلام) آمده که احمد گفت: چه سنتی از خضر وذوالقرنین در او جاری است؟ فرمود: طول غیبت ای احمد...! این خبر به طور کامل در حرف (غ) در باب غیبت آن حضرت گذشت.
ذوالقرنین؛ بنابر آنچه در قرآن کریم آمده به خاور وباختر زمین رسید. قائم (علیه السلام) نیز، همین طور خواهد بود. در کتاب کمال الدین به سند خود از جابر انصاری روایت کرده که گفت: شنیدم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرمود: ذوالقرنین بنده صالحی بود که خداوند او را بر بندگان حجت قرار داده بود، پس قوم خود را به سوی خدا وتقوی فراخواند، آن ها بر شاخ او زدند که از نظرشان مدتی غایب شد تا این که دریباره اش گفتند: هلاک شد یا در کدام بیابان رفت؟ سپس ظاهر شد وبه سوی قومش بازگشت، ولی آن ها بر شاخ دیگرش زدند، ورد میان شما (امت مسلمان) نیز کسی هست که بر سنت وروش او است، وبه درستی که خداوند (عزّ وجلّ) ذوالقرنین را در زمین مکنت داد وبرای او از هر چیزی سببی عنایت فرمود تا به مشرق وغرب زمین رسید. خداوند - تبارک وتعالی - سنت او را در قائم از فرزندانم نیز جاری خواهد ساخت، تا به شرق وغرب زمین دست یابد، تا جایی که هیچ آبگاه وجایگاهی از آن - هموار وناهموار، کوه ودشت - باقی نماند مگر این که زیر پاهای او قرار دهد، وخداوند (عزّ وجلّ) گنجینه های زمین ومعادن آن را برایش آشکار می سازد، واو را به وسیله رعب یاری می کند، وزمین را به او پر از عدل وقسط می نماید چنان که از ظلم وجور پر شده باشد(479).
ذوالقرنین؛ ما بین مشرق ومغرب را گرفت وتصرف کرد. قائم (علیه السلام) نیز، مشرق ومغرب زمین را به تصرف در خواهد آورد.
ذوالقرنین پیغمبر نبود ولی به او وحی شد - چنان که در حدیث آمده - قائم (علیه السلام) همچنین پیغمبر نیست ولی - چنان که در حدیثی نقل شده - به او وحی می شود.
ذوالقرنین بر ابر سوار شد. قائم (علیه السلام) نیز، بر ابر می نشیند. دلیل بر آن روایتی است که مرحوم مجلسی در بحار از بصائر واختصاص نقل کرده که به سند خود از عبد الرحیم از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آورده اند که فرمود: ذوالقرنین میان دو ابر مخیر شد، ولی او ابر رام را انتخاب کرد، وابر سخت برای صاحب شما ذخیره گردید. راوی گوید: عرض کردم: سخت کدام است؟ فرمود: هر آن ابری که در آن رعد وصاعقه یا برق باشد، صاحب شما بر آن سوار می شود، باری، او سوار ابر می شود وبه سبب ها می رسد، سبب های آسمان های هفتگانه وزمین های هفتگانه، پنج معمور ودو بخش ویران(480).
و در بصائر الدرجات به سند خود از سوره از امام باقر (علیه السلام) مثل همین روایت را آورده است(481).
و به سند آن دو (بصائر واختصاص) از حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) روایت است که فرمود: خداوند به ذوالقرنین اختیار داد که او دو ابر رام وسخت یکی انتخاب کند، او رام را برگزید، وآن ابری است که برق ورعدی در آن نیست، واگر سخت را اختیار می کرد، برایش میسر نمی شد، زیرا که خداوند آن را برای قائم (علیه السلام) ذخیره فرموده است(482).
شباهت به شعیب پیغمبر (علیه السلام):
شعیب (علیه السلام) قوم خود را به سوی خدا دعوت کرد تا این که عمرش طولانی واستخوان هایش کوفته شد، سپس از نظرشان غایب گشت - تا آن جا که خدا خواسته بود - ودوباره به صورت جوانی به آن ها بازگشت، این را فاضل مجلسی رحمة الله در مجلد پنجم بحار از امیر المؤمنین (علیه السلام) روایت کرده است(483).
قائم (علیه السلام) نیز با وجود طول عمر به صورت جوانی ظاهر می شود که کم تر از چهل سال دارد، در بحار از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آمده: آن که از چهل سال بیشتر داشته باشد، صاحب این امر نیست(484). واخبار متعددی به همین مضمون رسیده است.
شعیب (علیه السلام)، چنان که در حدیث نبوی (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده، از محبت خداوند آن قدر گریست که دیدگانش از بین رفت، خدای (عزّ وجلّ) چشمانش را باز گرداند. دوباره گریست تا آن که نابینا شد، باز خداوند دیدگانش را بینا کرد باز هم گریست تاکور شد، بار دیگر خداوند بینایی را به او بازگرداند(485). قائم (علیه السلام) در زیارت ناحیه (خطاب به جدش حسین علیه السلام) چنین گفته است:ولابکین علیک بدل الدموع دما ؛ وبه جای اشک بر تو خون می گریم.
شعیب (علیه السلام) در قوم خود گفت: ﴿بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین﴾ (سوره هود: 86)؛ آنچه خداوند باقی گذارده برایتان بهتر است اگر ایمان داشته باشید. قائم (علیه السلام) نیز، در کمال الدین آمده که حضرت امام باقر (علیه السلام) فرمود: هنگامی که قائم (علیه السلام) خروج کند به کعبه تکیه می زند، وسیصد وسیزده مرد نزدش حاضر می شوند، پس اولین سخنی که به زبان می آورد این آیه است: بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین سپس می گوید: من بقیة الله در زمین وخلیفه خدا وحجت او بر شما هستم. پس هیچ مسلمانی بر او سلام نمی کند، مگر این که چنین می گوید: اسلام علیک یا بقیة الله فی ارضه وچون شماره یارانش به یک عقد که ده هزار نفر است رسید، خروج می کند. پس در زمین هیچ معبودی جز خداوند (عزّ وجلّ) باقی نمی ماند، بت ها واصنام وغیر این ها نابود می شود وآتش در آن ها می افتند، واین امر پس از غیبتی طولانی خواهد بود تا خداوند معلوم سازد چه کسی در غیبت ایمان می آورد واطاعت می کند(486).
شعیب (علیه السلام)؛ تکذیب کنندگانش به آتشی که از ابری که در آن ها سایه افکنده بود بیرون آمد، سوختند، چنان که خداوند (عزّ وجلّ) می فرماید: ﴿فکذبوه فاخذهم عذاب یوم الظله انه کان عذاب یوم عظیم﴾ (سوره شعراء: 189)؛ پس او را تکذیب کردند وآن گاه عذاب روز سایبان (ابر صاعقه خیز) آنان را فرو گرفت که همانا آن عذاب روز بزرگی بود. قائم (علیه السلام) نیز، تمام بت ها ومعبودهای غیر خدا در زمان ظهورش خواهد سوخت، چنان که در حدیث گذشته دانستی.
شباهت به موسی (علیه السلام):
موسی (علیه السلام)؛ دوران حملش مخفی بود. قائم (علیه السلام) نیز همین طور، دوران حملش مخفی بود.
موسی (علیه السلام)؛ ولادتش مخفیانه صورت گرفت. قائم (علیه السلام) نیز، ولادتش مخفیانه انجام شد.
موسی (علیه السلام) از قومش دو غیبت داشت که یکی از دیگری طولانی تر بود، غیبت اول از مصر بود وغیبت دوم هنگامی که به سوی میقات پروردگارش رفت، مدت غیبت نخستین بیست وهشت سال بود، چنان که در روایت شیخ در کمال الدین به سند خود از عبد الله بن سنان آمده که گفت: شنیدم، حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) می فرمود: در قائم (علیه السلام) سنتی از موسی بن عمران هست. عرضه داشتم: سنتی که از موسی هست. عرضه داشتم: سنتی که از موسی بن عمران در او هست چیست؟ فرمود: مخفی بودن ولادتش وغیبت از قومش. گفتم: موسی بن عمران (علیه السلام) چند وقت از قوم واهلش غایب بود؟ فرمود: بیست هشت سال(487). ومدت دومین غیبت چهل شب بود، خداوند متعال فرمود: ﴿فتم میقات ربه اربعین لیله﴾ (اعراف: 142)؛ که میقات (وعده گاه) پروردگارش چهل شب به پایان رسید. قائم (علیه السلام) نیز، دو غیبت داشته یکی از دیگری طولانی تر - چنان که گذشت - موسی (علیه السلام)؛ خداوند تعالی با او سخن گفت وچنین فرمود: ﴿انی اصطفیتک علی الناس برسالاتی وبکلامی فخذ ما آتیتک وکن من الشاکرین﴾ (سوره اعراف: 144)؛ همانا من به وسیله رسالت ها وکلام خودم تو را بر مردم برتری دادم، پس آنچه به تو دادم بگیر واز سپاسگزاران باش.
قائم (علیه السلام) نیز همین طور، خداوند متعال با او سخن گفت هنگامی که آن حضرت را به سراپرده عرش بالا بردند، چنان که در بحار از حضرت ابو محمد عسکری (علیه السلام) آمده که فرمود: هنگامی که پروردگار من مهدی این امت را به من موهبت فرمود، دو فرشته فرستاد او را به سرا پرده عرش بردند تا این که او را در پیشگاه خداوند (عزّ وجلّ) نگهداشتند، از جانب خداوند (عزّ وجلّ) خطاب آمد: مرحبا به تو ای بنده من، برای یاری دینم وآشکار نمودن امر وراهنمایی بندگانم، (برگزیده شده ای) سوگند خورده ام که به (خاطر) تو بگیرم وبه (راه) تو بدهم وبه تو ببخشایم وبه تو عذاب کنم(488).
موسی (علیه السلام)؛ از قوم خود ودیگران از ترس دشمنانش غایب شد، خداوند (عزّ وجلّ) می فرماید: ﴿فخرج منها خائفا یترقب﴾ (سوره قصص: 21)؛ پس از آن (دیار) ترسان ونگران بیرون رفت. قائم (علیه السلام) نیز از ترس دشمنانش از قومش وغیر آن ها غایب شد.
موسی - علی نبینا وآله وعلیه السلام - وقتی غایب شد، قومش در منتهای رنج وفشار ومشقت وذلت واقع شدند، که دشمنانشان پسران آن ها را می کشتند وزنانشان را زنده می گذاشتند. قائم (علیه السلام)، نیز شیعیانش ودوستانش در زمان غیبتش در منهای سختی وفشار وذلت می افتند (تا خداوند کسانی را که ایمان آورده اند پاک کند وکافرین را هلاک سازد) (سوره آل عمران: 141).
در کمال الدین از حضرت باقر (علیه السلام) در بیان شباهت حضرت قائم (علیه السلام) به جمعی از پیغمبران آمده است که فرمود: واما روش موسی (علیه السلام) ترس مداوم وطول غیبت وپنهان بودن ولادت ورنج وزحمت شیعیان بعد از او بر اثر آزار وخواری که از دشمنان ببینند تا آن گاه که خدای (عزّ وجلّ) ظهور حضرتش را اجازه دهد واو را یاری کند وبر دشمنش تأیید نماید(489).
و در بحار از شیخ نعمانی به سند خود از امیر المؤمنین (علیه السلام) روایت شده که فرمود: بر این شیعه روزی بیاید که مانند بزهایی باشند که شیر درنده نداند روی کدام یک از آن ها دست بگذارد، عزت آن ها از دست رفته واحترامی برایشان نمانده وتکیه گاهی نداشته باشند(490).
و در همان کتاب از امالی شیخ از امیر المؤمنین (علیه السلام) آمده که فرمود: زمین پر از ظلم وستم خواهد شد تا جایی که احدی کلمه الله را جز مخفیانه نگوید، پس خداوند متعال قوم صالحی را خواهد آورد که آن را پر از قسط وعدل نمایند، چنان که پر از ظلم وستم شده باشد(491).
و در همان کتاب در علامات زمان غیبت در حدیثی طولانی از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: ومؤمن را اندوهناک، ذلیل وخوار خواهی دید وببینی که مؤمن جز در دلش نتواند باطل را انکار نماید، وببینی که دوستان ما را به دروغ نسبت دهند وشهادتشان را نپذیرند، وببینی که حکمران به خاطر کافر، مؤمن را خوار نماید.
از امیر المؤمنین (علیه السلام) در بیان حال شیعیان در آن زمان آمده: والله! آنچه آرزو دارید نخواهد شد، تا این که باطل جویان هلاک وجاهلان از غم گسیخته می شوند وتقوی پیشگان در امان بمانند(492) - که بسیار کمند - تا جایی که برای هر یک از شما جای پایی نماند، وتا آن جا که از مردار نزد صاحبش هم در نظر مردم بی ارزش تر شوید(493).
و در حدیث دیگری آمده که در آن روزگار مؤمن هر شب وروز تمنای مرگ خواهد کرد(494). واخبار در این باره بسیار است، ولی بدترین احوال، زمان خروج سفیانی است، که در بحار از کتاب غیبت شیخ طوسی به سند خود از عمر بن ابان کلبی از حضرت صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: گویا سفیانی - یا نماینده سفیانی - را می بینم که در رحبه کوفه رحل اقامت افکنده، وسخنگوی او در میان مردم اعلام کند: هرکس یکی از شیعیان علی (علیه السلام) را بیاورد، هزار درهم جایزه دارد. پس همسایه بر همسایه خود حمله می برد ومی گوید: این از آن ها است، وسر از بدنش جدا می کند وهزار درهم می گیرد، والبته امارت وحکومت شما در آن روز جز به دست زنازادگان نخواهد بود، وگویا من آن نقابدار را می بینم، عرض کردم: نقابدار کیست؟ فرمود: مردی از شما است که معتقدات شما را قائل است، نقاب می پوشد وشماها را شناسایی می کند، به یک یک شما اشاره می کند تا دستگیر شوید او نیست مگر زاده حرام(495).
می گویم: خروج سفیانی از جمله علائم حتمی پیش از ظهور حضرت قائم (عجّل الله فرجه) می باشد، چنان که روایات بسیاری در این باره آمده است، او از نوادگان بنی امیه - لعنهم الله تعالی - می باشد ونامش عثمان بن عیینه (عنبسه) است.
و از امام صادق (علیه السلام) است که فرمود: اگر سفیانی را ببینی خبیث ترین مردم را دیده باشی، رنگش زرد وسرخ، وچشمش کبود است(496).
و از امیر المؤمنین (علیه السلام) روایت است که فرمود: پسر هند جگر خوار از واری یابس خروج می کند، او مردی میان بالا، با صورت وحشتناک وجمجمه ضخیم وآبله رو می باشد(497).
تفصیل مطالب در بحار وغیر آن مذکور است.
موسی (علیه السلام)؛ هنگامی که قومش در بیابان سرگردان وگم شدند ودر آن حال سال ها بسر بردند، هرگاه فرزندی برایشان متولد می شد، پیراهنی بر او بود به قامت خودش، مانند پوست بدن - این را طبرسی در مجمع البیان نقل کرده است(498). قائم (علیه السلام) نیز، بری شیعیانش در عصر ظهور همین امر خواهد بود، چنان که در کتاب المحجة از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: وقتی قائم (علیه السلام) ما بپاخیزد، زمین به نور پروردگارش روشن می گردد، وبندگان از نور خورشید بی نیاز می شوند وشب وروز یکسان می گردد، ومرد در زمان آن حضرت هزار سال عمر کند، هر سال برایش پسری متولد شود، ودختری برایش متولد نگردد، پیراهنی به قامتش او را می پوشاند وهرچه بزرگ تر می شود آن پوشش نیز بزرگ تر می گردد، وبه هر رنگی که بخواهد می شود(499).
موسی (علیه السلام)؛ بنی اسرائیل منتظر قیامش بودند، چون به آن ها خبر داده شده بود که فرج آن ها به دست او است. قائم (علیه السلام) نیز، شیعیانش منتظر هستند، زیرا که به آن ها خبر داده اند که فرجشان بر دست آن حضرت است، ودر حرف (ف) مطالبی که بر این معنی دلالت داشت، گذشت. خداوند تعالی ما را از شیعیان ومنتظران ومدافعان وفدائیان آن حضرت قرار دهد.
مؤلف می گوید:
فیارب عجل فی ظهور امامنا * * * وهذا دعاء للبریه شامل
پروردگارا! در ظهور امام ما تعجیل فرمای * * * واین دعا به سود همه بندگان است
موسی (علیه السلام)؛ خداوند متعال درباره اش می فرماید: ﴿ولقد آتینا موسی الکتاب فاختلف فیه﴾ (سوره هود: 110)؛ ما به موسی کتاب را دادیم پس در آن اختلاف شد. طبرسی در مجمع البیان گفته: منظور این است که قومش در آن اختلاف کردند، یعنی در صحت کتابی که بر او فرود آمد(500). قائم (علیه السلام) نیز همان طور، در کتابی که با او است - که امیر المؤمنین (علیه السلام) جمع کرد، یعنی همان قرآنی که نزد حضرت حجت (علیه السلام) هست - اختلاف می شود، دلیل بر آن روایتی است که در روضه کافی به سند خود از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) درباره آیه: ﴿ولقد آتینا موسی الکتاب فاختلف فیه﴾ (سوره هود: 110)؛ ما به موسی کتاب را دادیم پس در آن اختلاف شد. آمده که آن حضرت فرمود: در آن اختلاف کردند هم چنان که این امت در کتاب اختلاف شد. آمده که آن حضرت فرمود: در آن اختلاف کردند هم چنان که این امت در کتاب اختلاف نمودند، ودر کتابی که با قائم هست نیز اختلاف خواهند کرد تا جایی که مردم بسیاری آن را منکر خواهد شد، که آن ها را پیش می کشد وگردنشان را می زند(501).
و در بحار از شیخ طوسی به سند خود از حضرت امام صادق (علیه السلام) مروی است که فرمود: اصحاب موسی به نهری آزمایش شدند واین همان است که خداوند تعالی می فرماید: ﴿ان الله مبتلیکم بنهر﴾ (سوره بقره: 249)؛ همانا خداوند شما را به نهر آبی خواهد آزمود. اصحاب قائم (علیه السلام) نیز به مانند آن مبتلا خواهند شد(502).
موسی (علیه السلام)؛ خداوند متعال او را عصایی عنایت فرمود، وآن را معجزه آن جناب قرار داد. قائم (علیه السلام)، به همان عصا اختصاص یافته است، چنان که در کمال الدین از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آمده که فرمود: عصای موسی از آن آدم بود، سپس به شعیب رسید وآن گاه به موسی بن عمران رسید، آن عصا نزد ما است ومن آن را پیش تر دیده ام، سبز رنگ است به همان وضعی که از درختش گرفته شده، واگر استنطاق شود سخن می گوید، برای قائم ما (علیه السلام) آماده شده، به وسیله آن همان کارها را انجام دهد که موسی انجام می داد، وهرچه مأمور شود انجام می دهد، وهر کجا افکنده شود با زبان خود نیرنگ های دشمنان را بر می گیرد(503).
و فاضل مجلسی در مجلد سیزدهم بحار به نقل از کتاب بصائر الدرجات همین روایت را آورده ودر آن آمده است: برای قائم ما (علیه السلام) آماده شده تا هر آن چه موسی (علیه السلام) انجام می داد با آن عصا انجام دهد، وآن می ترساند وآنچه نیرنگ وجادو کنند می بلعد وآنچه امر شود انجام می دهد وبر هر سوی که رو کند خدعه ها را می گیرد (وخنثی می کند) دو لب - یا دو سر - دارد یکی در زمین ودیگری بالا که بین آن ها چهل زراع است، با زبان خود نیرنگ های دشمنان را بر می گیرد(504).
نظیر همین روایت را ثقه الاسلام کلینی در کافی آورده است(505).
و در کتاب تذکرة الائمه منسوب به فاضل مجلسی - که هنوز نسبتش برایم ثابت نشده - از محمد بن زید کوفی روایت است که امام صادق (علیه السلام) فرمود: مردی از اهل فارس به نزد حضرت قائم (علیه السلام) می آید واز او معجزه موسی (علیه السلام) را درخواست می کند، پس آن حضرت عصا را می افکند وبه صورت اژدها در می آید، آن مرد می گوید: این سحر است. پس عصا - به امری شبیه امر موسی (علیه السلام) - آن مرد را می بلعد.
تذکر: این جا مناسب است درباره آن عصا واوصاف آن مطالبی بیاوریم، عالم فاضل بزرگوار مجلسی در مجلد پنجم بحار از کتاب عرایس المجالس ثعلبی نقل کرده که گفت: در نام عصا اختلاف است، ابن جبیر گفته: اسمش ما شاء الله است، ومقاتل گفته: نامش نفعه است وبعضی: عیاث، وبعضی دیگر: علیق گفته اند.
و اما وصف آن وحوائجی که در آن برای موسی (علیه السلام) بود، آگاهان به علم گذشتگان چنین گفته اند: عصای موسی دو سر داشت که بیخ هر یک از آن ها کژی داشت ونیزه آهنینی در انتهایش بود، پس هرگاه موسی (علیه السلام) شب هنگام به بیابانی وارد می شد ومهتاب نبود، دو سر عصا تا آن جا که چشم کار می کرد روشنایی می داد، هرگاه با کمبود آب مواجه می شد، آن را در چاه وارد می کرد که تا ژرفای چاه امتداد می یافت، وسر آن مانند دلو می شد، وهر وقت به غذا نیاز داشت، با عصای خود به زمین می کوفت خوردنی ها از آن بیرون می آمد وچنان بود که هرگاه میوه ای اشتها می کرد آن را در زمین می نشاند، پس غنچه های همان درختی که موسی اشتها کرده بود در آن ظاهر می شد وهمان موقع میوه می داد. وگفته می شود که عصای موسی از چوب بادام بود، هرگاه گرسنه می شد آن را در زمین می نشاند برگ ومیوه می داد، واز آن بادام می خورد، وهرگاه با دشمن خود مقاتله می کرد بر دو شاخه عصا ومار آشکار می شد که با هم نبرد می کردند، عصا را بر کوه سخت ناهموار می زد ونیز به درخت ها وخارها وگیاهان می زد راه باز می شد، وهر وقت می خواست از رودی بدون کشتی عبور کند عصا را بر آن می زد، راه وسیعی برایش باز می شد که در آن می رفت.
و آن حضرت - که درود خداوند بر او باد - گاهی از یک شاخه عصا شیر می نوشید واز دیگرش عسل، وچون در راه خسته می شد بر آن می نشست که به هر کجا می خواست بدون دویدن وپا زدن او را می رساند، ونیز راه را نشانش می داد وبا دشمنانش مقابله می کرد، هنگامی که موسی (علیه السلام) به بوی خوش نیازمند می شد، از آن عصا بوی خوشی بیرون می زد تا جایی که لباس های او را خوشبو می کرد، اگر در راهی بود که دزدانی داشت که مردم از آن ها ترس داشتند، عصا با او تکلم می کرد وبه او می گفت: به فلان سمت راهت را تغییر ده. به وسیله آن برگ های درختان را بر گوسفندان خود فرو می ریخت، با آن درندگان ومارها وحشرات را از خود دفع می کرد. چون به سفر می رفت آن را بر گرده می نهاد ووسائل ولباس وغذا وآب و... را به آن می آویخت(506). تا آخر آنچه ذکر کرده که آوردن آن ها لزومی ندارد، واین مقدار را که آوردیم برای این بود که این عصا در این زمان متعلق ومخصوص به مولا وآقای ما حضرت مهدی - صلوات الله علیه - می باشد، چنان که اخبار حاکی از این امر می باشد.
و در مجلد سیزدهم بحار به نقل از نعمانی به سند خود از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: عصای موسی چوب (آس) واز درخت بهشتی است که وقتی خواست به مدین برود جبرئیل آن را برایش آورد، وآن عصا با تابوت آدم در دریاچه طبریه است، نه می پوسند ونه تغییر می یابند، تا آن که قائم (علیه السلام) آن ها را هنگام قیامش بیرون آورد(507).
موسی (علیه السلام) با ترس از مصر فرار کرد، خداوند (عزّ وجلّ) به نقل از او می فرماید: ﴿ففررت منکم لما خفتکم﴾ (سوره شعرا: 21) پس آن گاه که از (کیفر) شما بیمناک شدم از شما گریختم. قائم (علیه السلام) نیز، از ترس اشرار از شهرها گریخت ودر بیابان های بی آب وعلف مسکن گزید، با وجود این نزد مردم می آید، ودر میان آن ها راه می رود واز احوالشان باخبر می شود، در حالی که آن ها حضرتش را نمی شناسند - چنان که گذشت -. هنگام ظهورش نیز به خاطر ترس از سفیانی از مدینه فرار خواهد کرد. دلیل بر آن، روایتی است که در بحار وغیر آن از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) منقول است که درباره سفیانی - لعنه الله - فرمود: وسفیانی گروهی را به مدینه می فرستد، پس مهدی (علیه السلام) از آن جا به سوی مکه فرار می کند، به امیر ارتش سفیانی خبر می رسد که مهدی (علیه السلام) به سوی مکه رفته، لشکری در تعقیب آن حضرت می فرستد ولی به آن جناب نمی رسند، تا این که قائم (علیه السلام) هراسان وترسان - به روش موسی بن عمران - وارد مکه می شود وامیر ارتش سفیانی در بیابان بیداء فرود می آید، وجارچی از سوی آسمان به آن بیابان خطاب می کند که (یا بیداء! أبیدی القوم)؛ ای صحرای بیداء! این گروه را نابود کن، پس زمین آن ها را فرو می برد وفقط سه نفر از آن ها باقی می مانند که خداوند چهره هایشان را به پشت باز می گرداند وآن ها از قبیله کلب هستند، ودرباره آن ها این آیه نازل شده: ﴿یا أیها الذین أوتوا الکتاب آمنوا بما نزلنا مصدقا لما معکم من قبل ان نطمس وجوها فنردها علی ادبارها﴾ (سوره نساء: 47). ای کسانی که کتاب به ایشان داده شده، به آنچه فرو فرستاده ایم وتصدیق کننده نشانه هایی است که همراه شما است ایمان آوردید پیش از آن که چهره هایی را محو کنیم آن گاه به پشت سر بازگردانیم(508).
موسی (علیه السلام)؛ خداوند دشمنش - قارون - را به زمین فرو برد، چنان که خداوند (عزّ وجلّ) می فرماید: ﴿فخسفنا به وبداره الارض﴾ (سوره قصص: 81). پس او وخانه اش را در زمین فرو بردیم. قائم (علیه السلام) نیز، - چنان که گذشت - خداوند متعال دشمنانش - لشکر سفیانی - را به زمین فرو خواهد برد.
موسی (علیه السلام)؛ چون دستش را برمی آورد می درخشید وسفیدی آن بینندگان را خیره می ساخت...(509). قائم (علیه السلام) نیز، نورش می درخشد تا جایی که مردم از نور آفتاب وماه بی نیاز شوند که ان شاء الله تعالی در بحث نور آن حضرت مطالبی در این باره خواهد آمد.
موسی (علیه السلام)؛ از سنگ برایش دوازده چشمه جوشید. قائم (علیه السلام) نیز، در بحار به نقل از نعمانی به سند خود از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آمده که فرمود: هرگاه قائم (علیه السلام) ظهور نماید با پرچم رسول منادی آن حضرت اعلام کند: هیچ کس از شما آب وغذا وعلوفه برندارد. اصحاب آن حضرت می گویند: می خواهد ما وچهارپایانمان را از گرسنگی وتشنگی بکشد! پس آن حضرت حرکت می کند، اصحاب هم در خدمتش حرکت می کنند، واولین منزلی که فرود می آید به سنگ می زند از آن غذا وآب وعلوفه بیرون می آید، پس از آن می خورند ومی آشامند وچهارپایان را نیز علوفه می دهند تا در پشت کوفه به نجف برسند(510).
و در کمال الدین از آن حضرت (امام باقر (علیه السلام) آمده که فرمود: چون قائم (علیه السلام) از مکه خروج نماید، سخنگوی آن حضرت بانگ می زند: احدی خوردنی وآشامیدنی با خود برندارد، وبا خود سنگ موسی بن عمران را برمی دارد که بار شتری است وهیچ منزلی فرود نیایند مگر آن که از آن سنگ چشمه ها برآید، پس هرکه گرسنه باشد سیر وهرکه تشنه باشد سیراب خواهد شد، چهارپایانشان هم سیر وسیراب می شود تا این که به نجف در پشت کوفه فرود آیند(511).
می گویم: ثقة الاسلام کلینی (رحمة الله) علیه در اصول کافی نظیر همین روایت را از امام صادق از پدرش (علیهما السلام) با اندک تفاوتی آورده است(512).
و در خرایج از امام صادق از پدرش (علیهما السلام) آورده که فرمود: چون قائم (علیه السلام) در مکه قیام کند وبخواهد به کوفه برود، سخنگوی آن حضرت ندا می کند: کسی از شما خوردنی وآشامیدنی برندارد، وآن حضرت سنگ موسی بن عمران را - که از آن دوازده چشمه جوشید - با خود برمی دارد، پس به هیچ منزلی فرود نیاید مگر این که آن را نصب فرماید وچشمه ها از آن جوشد، پس هرکه گرسنه باشد سیر وهرکه تشنه باشد سیراب می گردد وهمین توشه آن ها خواهد بود تا به نجف برسند - پیش تر از کوفه - وچون به آن جا فرود آیند آب وشیر از آن پیوسته جاری خواهد بود، هرکه گرسنه باشد سیر وهرکه تشنه باشد سیراب می گردند(513).
موسی (علیه السلام)؛ فرعون برای رسیدن به او افراد بسیاری را کشت، ولی آنچه خدا خواست همان شد. قائم (علیه السلام) نیز، فرعون های زمان ائمه اطهار (علیهم السلام) به منظور قتل حضرتش چه بسیار از فرزندان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را کشتند، چنان که در کمال الدین از امام صادق (علیه السلام) ضمن حدیثی طولانی در بیان شباهت آن حضرت به موسی (علیه السلام) چنین آمده: وقتی فرعون مطلع شد که زوال ونابوی حکومتش بر دست او (موسی) است دستور داد کاهنان را حاضر کنند، پس آن ها او را بر نسب بر اندازنده حکومتش دلالت کردند، واین که آن شخص از بنی اسرائیل است، پس پیوسته دستور می داد که شکم زنان باردار بنی اسرائیل را پاره کنند تا آن جا که بیست وچند هزار نوزاد را کشت ولی نتوانست به موسی دست یابد، زیرا که خداوند - تبارک وتعالی - او را حفظ کرد، وهمین طور بنی امیه وبنی العباس وقتی دانستند که سقوط سلطنت وریاست امرا وجبارانشان به دست قائم ما خواهد بود، به دشمنی ما پرداختند وشمشیرهای خود را در کشتن آل رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) ونابود کردن نسل آن حضرت به کار گرفتند به طمع این که به قتل قائم (علیه السلام) دست یابند. البته خداوند (عزّ وجلّ) نمی پذیرد که امر خود را برای یکی از ستمکاران فاش نماید، مگر این که نور خود را به کمال رساند هر چند که مشرکین را خوش نیاید(514) این حدیث طولانی در بخش هشتم خواهد آمد. موسی (علیه السلام)؛ خداوند در یک شب امرش را اصلاح فرمود. قائم (علیه السلام) نیز، خداوند در یک شب امرش را اصلاح خواهد کرد، چنان که در کمال الدین از حضرت امام جواد (علیه السلام) در وصف حضرت قائم (علیه السلام) روایت شده فرمود: وبه تحقیق که خداوند تبارک وتعالی امر او را در یک شب اصلاح خواهد کرد، هم چنان که امر کلیم خود موسی (علیه السلام) را در یک شب اصلاح فرمود که برای برگرفتن آتش برای خانواده اش رفت ولی در حالی که به پیغمبری ورسالت مبعوث شده بود، بازگشت(515). وان شاء الله این حدیث به طور کامل در بخش هشتم خواهد آمد.
موسی (علیه السلام)؛ خداوند متعال به منظور امتحان قومش ظهور آن حضرت را تأخیر انداخت، تا کسانی که گوساله پرستیدند از کسانی که خدای (عزّ وجلّ) را پرستیدند، جداً شوند. قائم (علیه السلام) نیز، خداوند به همین منظور ظهورش را به تأخیر انداخته است، که مطالبی در این باره گذشت.
شباهت به هارون (علیه السلام):
هارون (علیه السلام) را خداوند متعال به آسمان بالا برد، سپس بار دیگر به زمین بازگرداند، چنان که در مجلد پنجم بحار در روایت مسندی از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: موسی به هارون گفت: بیا با هم به کوه طور سینا برویم. چون با هم رفتند ناگاه خانه ای دیدند که بر در آن درختی بود بر روی آن دو پیراهن، موسی به هارون گفت: جامه هایت را بر افکن وداخل این خانه شو واین دو حله را ببر کن وبر تخت بخواب. هارون همین کار را کرد، چون بر تخت آرمید، خداوند او را به سوی خود قبض کرد وخانه ودرخت برداشته شد، موسی به بنی اسرائیل بازگشت وبه آن ها خبر داد که خداوند هارون را قبض روح کرد وبه سوی خود بالا برد. گفتند: دروغ می گویی تو او را کشته ای، موسی به درگاه الهی شکوه کرد، خداوند متعال به فرشتگان امر فرمود تا هارون را بر تختی ما بین زمین وآسمان فرود آوردند تا این که بنی اسرائیل او را دیدند ودانستند که مرده است(516). نزدیک به همین روایت از صاحب الکامل نقل شده است. قائم (علیه السلام) را نیز، خداوند بعد از ولادت به آسمان بالا برد، سپس به سوی زمین بازگرداند - چنان که در شباهت آن حضرت به موسی (علیه السلام) گذشت - هارون (علیه السلام) از راه دور سخن موسی را می شنید هم چنان که موسی سخن هارون را از دور می شنید، این نکته را صاحب کتاب بدایع الزهور آورده. قائم (علیه السلام) نیز، در روضة کافی از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: هنگامی که قائم ما بپاخیزد خداوند (عزّ وجلّ) در گوش ها وچشم های شیعیان ما خواهد افزود به طوری که بین آن ها وحضرت قائم (علیه السلام) پیکی نخواهد بود، با آن ها سخن می گوید وآن ها می شنوند، وبه او نگاه می کنند در حالی که در جای خودش باشد(517).
شباهت به یوشع (علیه السلام):
یوشع (علیه السلام)؛ پس از وفات موسی (علیه السلام) منافقان امت آن حضرت با او جنگ کردند. قائم (علیه السلام) نیز، منافقان این امت با او جنگ خواهند کرد - چنان که در حرف (خ) مطالبی در این زمینه گذشت - یوشع (علیه السلام)؛ خورشید برایش بازگشت. قائم (علیه السلام) نیز، با مهر وماه سخن می گوید وآن ها را صدا می زند، وآن ها به او پاسخ می دهند - چنان که علامه مجلسی در بحار از حضرت امام باقر (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: قائم (علیه السلام) سیصد ونه سال زمامداری می کند - همان قدر که اهل کهف در غارشان به سر بردند - زمین را پر از عدل وقسط خواهد کرد چنان که از ظلم وستم پر شده باشد، پس خداوند برای او شرق وغرب زمین را فتح خواهد نمود، ومردم را خواهد کشت تا این که جز دین محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) باقی نماند، شیوه سلیمان بن داوود را پیش خواهد گرفت وخورشید وماه را صدا می زند واو را پاسخ می دهند، وزمین برای او نور دیده شود وبه او وحی می آید که به امر خداوند به وحی عمل می کند(518).
مؤلف گوید: من این معنی را به نظم آورده ام:
و انما الوارد فی نص الخبر * * * بانه یدعو لشمس وقمر
و منهما یستمع الإجابة * * * ولیس فی ذلک من غرابة
اذ فضل یوشع بجنب الحجة * * * کابرة انغمست فی لجة
فیما لهذا العز والکمال * * * ویا لهذا المجد والجلال
و یا لهذا الفضل والکرامة * * * ویا لهذا الشأن والفخامة
البته آنچه در متن غیر قابل توجیه خبر آمده، به این که او خورشید وماه را می خواند واز آن دو جواب می شنود، ودر این امر هیچ گونه شگفتی نیست، چه این که فضل یوشع در کنار حضرت حجت، مانند سوزنی است که به دریا فرو شود، پس چه خوش است این عزت وکمال، خوشا این مجد وجلالت قدر! خوشا این فضل وبزرگواری، واین شأن وعظمت!
شباهت به حزقیل (علیه السلام):
حزقل نیز گفته شده - بر وزن زبرج - حزقیل (علیه السلام)؛ خداوند متعال مردگانی را برایش زنده کرد، چنان که در روضه کافی از حضرت ابو جعفر باقر وابو عبد الله صادق (علیهما السلام) درباره آیه ﴿الم تر الی الذین خرجوا من دیارهم وهم الوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم احیاهم﴾ (سوره بقره: 243) آیا ننگری به کسانی که شمارشان هزاران تن بود واز بیم مرگ از دیار خود بیرون رفتند، پس خداوند به آن ها فرمود: بمیرید (که مردند) سپس آنان را زنده کرد. فرمودند: این ها هفتاد هزار خانوار از اهل یکی از شهرهای شام بودند، گاه به گاه طاعون در آن ها می افتاد، پس هرگاه احساس می کردند طاعون آمده ثروتمندان از شهر بیرون می رفتند ولی فقرا - که توانایی سفر نداشتند - در شهر باقی می ماندند. لذا مرگ در میان آن هایی که در شهر مانده بودند بسیار ومیان آن هایی که از شهر بیرون رفته بودند کم تر واقع می شد، پس کسانی که بیرون رفته بودند می گفتند: اگر مانده بودیم مرگ بیشتر ما را می گرفت. پس نظر همگی آن ها چنین شد که هرگاه طاعون در میانشان واقع شد همگی از شهر خارج شوند، وچون دانستند که طاعون آمده همگی از شهر خارج واز ترس مرگ از آن جا دور شدند ودر شهرهای مختلف تا آن جا که خدا خواسته بود سیر کردند. سپس به شهر گذرشان افتاد که خراب شده بود ومردمش را طاعون از پای در آورده بود، وقتی در این شهر فرود آمدند وقرار گرفتند خداوند (عزّ وجلّ) به آن ها فرمود: همگی بمیرید. همان ساعت همگی مردند وخاک شدند که برای بینندگان آشکار بود که این ها در میان راه مرده بودند، لذا عابرین ومسافرین در آن جا منزل کردند وخاک هایشان را جاروب ویک جا جمع نمودند، پس پیغمبری از پیامبران بنی اسرائیل که نامش حزقیل بود بر آن ها گذشت، وهنگامی که آن استخوان ها را دید گریه کرد وگفت: پروردگارا! اگر اراده فرمایی آن ها را همان طور که یک جا میرانده ای همین حالا زنده کنی که شهرها وبلاد تو را معمور سازند، وفرزندانی که بندگی تو را با دیگر خلایقت انجام دهند از آن ها متولد شوند، خداوند متعال به او وحی فرمود که: آیا تو این را دوست داری؟ عرض کرد: آری! پروردگارا آن ها را زنده کن.
حضرت فرمود: پس خداوند (عزّ وجلّ) وحی فرمود که: چنین وچنان بگو. وچون آنچه خداوند (عزّ وجلّ) به او فرموده بود که بگوید گفت - امام صادق (علیه السلام) فرمود: آن اسم اعظم بود - وقتی حزقیل آن سخن را به زبان آورد، به استخوان ها نگریست که به یکدیگر می پرند وبار دیگر زنده می شدند به هم نگاه می کردند وسبحان الله، الله اکبر، ولا اله الا الله می گفتند. در این هنگام حزقیل گفت: شهادت می دهم که به تحقیق خداوند بر هر چیزی توانا است(519).
قائم (علیه السلام) نیز، خداوند متعال برای او مردگانی را از مؤمنین ومنافقین وکافرین زنده خواهد کرد واخباری که بر این معنی دلالت دارد بسیار بلکه متواتر است، از جمله: در روضه کافی از ابوبصیر روایت شده که گفت: به حضرت امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: این که خداوند تبارک وتعالی می فرماید: واقسموا بالله جهد ایمانهم لا یبعث الله من یموت بلی وعدا علیه حقا ولکن اکثر الناس لا یعلمون آنان به شدت به خداوند سوگندها یاد کردند که خداوند هرگز کسی را که بمیرد برنمی انگیزد، آری این وعده حتمی خداوند است ولی بیشتر مردمان نمی دانند. منظور چیست؟ فرمود: ای ابو بصیر! در این باره چه می گویند؟ عرض کردم: مشرکین می پندارند وقسم می خورند برای رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) که خداوند مردگان را زنده نمی کند. حضرت فرمود: مرگ بر کسی که چنین سخنی می گوید، از آن ها بپرس که آیا مشرکین به الله قسم می خوردند یا به لات وعزی؟ ابوبصیر می گوید: گفتم: فدایت شوم پس برایم بیان فرمای. فرمود: ای ابوبصیر! هنگامی که قائم ما بپاخیزد خداوند گروهی از شیعیان ما را برای او بر می انگیزد وزنده کند که گیره های شمشیرهایشان بر روی شانه هایشان است. چون این خبر به قومی از شیعیان ما که نمرده باشند برسد به یکدیگر گویند: فلان وفلان وفلان از قبرهایشان برانگیخته شدند وآن ها با قائم (علیه السلام) هستند، این سخن به گوش گروهی از دشمنان ما برسد. می گویند: ای گروه شیعیان چقدر درغگو هستید! این دولت وحکومت شما است وشما دروغ می گویید! نه والله! این ها که شما می گویید زنده نشده وزنده نخواهند شد تا روز قیامت، پس خداوند گفتار آن ها را حکایت کرده می فرماید: واقسموا بالله جهد ایمانهم لا یبعث الله من یموت(520).
و در همان کتاب از حسن بن شاذان واسطی مروی است که گفت: به حضرت ابوالحسن امام رضا (علیه السلام) نامه ای نوشتم که در آن از جفای اهالی واسط گلایه کردم، چون در این شهر گروهی از عثمانی ها بودند که مرا اذیت می کردند. جواب به خطا آن حضرت (علیه السلام) چنین آمد: خداوند تبارک وتعالی از دوستان ما پیمان گرفته بر صبر کردن در دولت باطل. پس به حکم پروردگارت صبر کن، که هرگاه آقای خلق بپاخیزد، خواهند گفت: ای وای بر ما چه کسی ما را از آرامگاهمان برانگیخت. این است آنچه خداوند رحمان وعده داده وفرستادگان، راست گفتند(521).
ودر بحار از عبد الکریم خثعمی روایت است که گفت: به حضرت امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: چند وقت قائم (علیه السلام) حکومت می کند؟ فرمود: هفت سال، روزها وشب ها طولانی می شود تا آن جا که هر سال از سالهایش به مقدار ده سال از سال های شما خواهد شد، پس سال های حکومت او هفتاد سال از این سال های شما خواهد بود؛ وچون هنگام قیامش برسد در ماه جمادی الآخرة وده روز از ماه رجب بارانی خواهد بارید که خلایق مانند آن را ندیده باشند، پس خداوند متعال با آن گوشت های مؤمنین وبدن هایشان را در قبرهایشان خواهد رویانید، وگویا آن ها را می بینم که از سوی جهینه پیش می آیند در حالی که موهای خود را از خاک می تکانند(522).
و در همان کتاب به نقل از خصایص از امیرمؤمنین (علیه السلام) ضمن حدیثی طولانی آمده که فرمود:...ای شگفتا وچگونه تعجب نکنم از مردگانی که خداوند آن ها را زنده برانگیزد، گروه گروه با تلبیه وپاسخگویی به دعوت کننده الهی به کوچه های کوفه وارد شوند...(523).
و از آن حضرت است که درباره آیه شریفه: ﴿ربما یود الذین کفروا لو کانوا مسلمین﴾ (سوره حجر: 2). بسا که کافران (هنگام دیدن عذاب) آرزو کنند ای کاش مسلمان می بودند. فرمود: هرگاه من وشیعیانم (از قبر) بیرون آییم وعثمان بن عفان وپیروانش بیرون آیند، وقریش وبنی امیه را بکشیم، در آن هنگام دوست می دارند آن ها که کفر ورزیده اند که مسلمان می بودند(524).
و در تفسیر علی بن ابراهیم درباره آیه شریفه: ﴿فمهل الکافرین امهلهم رویدا﴾ (سوره طارق: 17) پس مهلت ده کافران را مهلت اندکی. آمده است که: مهلت بدهم تا هنگام قیام قائم، پس برای من از جباران وطاغوت های قریش وبنی امیه وسایر مردم انتقام بگیرد(525).
می گویم: مطالبی در این باره گذشت وان شاء الله در حرف ن نیز مطالبی خواهد آمد.
شباهت به داوود (علیه السلام):
داوود (علیه السلام) را، خداوند (عزّ وجلّ) در زمین خلیفه ساخت وفرمود: ﴿یا داوود انا جعلناک خلیفه فی الارض﴾ (سوره ص: 17)؛ ای داوود ما تو را در زمین خلاف دادیم. قائم (علیه السلام) را نیز، خداوند خلیفه خود در زمین نمود وفرمود: ﴿امن یجیب المضطر اذا دعاه ویکشف السوء ویجعلکم خلفاء الارض﴾ (سوره نمل: 62)؛ آیا چه کسی (جز خداوند) دعای مضطر را به اجابت می رساند، وگرفتاری را برطرف می سازد، وشما را خلفای زمین قرار می دهد. ودر دعایی از حضرت امام رضا (علیه السلام) چنین آمده است: ادفع عن ولیک وخلیفتک...(526). ودر حرف الف وحرف خ مطالبی در این باره گذشت.
داوود (علیه السلام)؛ خداوند آهن را برای نرم کرد که در قرآن آمده: ﴿وألنا له الحدید﴾ (سوره سبأ: 10) آهن را برایش نرم ساختیم. قائم (علیه السلام) نیز، خداوند آهن را برایش نرم کرده است، چنان که در بعضی از کتاب ها از محمد بن زید کوفی از امام صادق (علیه السلام) مروی است که فرمود: مردی از عمان به خدمت حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) می آید وعرض می کند: آهن برای داوود نرم شد اگر تو هم مانند او (معجزه) بیاوری تصدیقت می کنیم. پس آن حضرت معجزه داوود را به او نشان می دهد؛ ولی آن شخص منکر می شود، پس قائم (عجّل الله فرجه) عمود آهنینی به گردن او می اندازد که هلاک می شود ومی فرماید: این سزای کسی است که آیات خدا را دروغ انگارد.
داوود (علیه السلام)؛ سنگ با او سخن گفت وصدا زد: ای داوود! مرا بگیر وجالوت را با من به قتل برسان. قائم (علیه السلام) نیز، علم وشمشیرش او را صدا می کنند ومی گویند: ای ولی خدا! خروج کن ودشمنان خدا را به قتل برسان.
تمام این روایات را شیخ صدوق در کتاب کمال الدین وتمام النعمة آورده است ونیز در روایت آمده که: سنگ در زمان ظهور آن حضرت هنگامی که کافری زیر آن پنهان می شود، مؤمن را صدا می زند ومی گوید: ای مؤمن! زیر من کافری هست او را بکش، پس مؤمن می آید وآن کافر را می کشد.
داوود (علیه السلام)؛ جالوت را کشت. قائم (علیه السلام)، دجال را - که از جالوت بدتر است - می کشد.
داوود (علیه السلام)؛ به الهام در میان مردم حکم می کرد. قائم (علیه السلام)، - چنان که در حرف (ح) در حکم آن حضرت گذشت - به حکم داوود قضاوت خواهد کرد واز بینه وشاهد نمی پرسد، ونیازی به آن ندارد.
داوود (علیه السلام)؛ نوشته ای از آسمان بر او نازل شد که مهری از طلا بر آن بود، در آن نوشته سیزده ساله بود که خداوند متعال به داوود وحی کرد: این ها را از پسرت سلیمان بپرس، اگر آن ها را پاسخ داد او خلیفه بعد از تو است. پس داوود هفتاد کشیش وهفتاد حبر را فرا خواند وآن ها را نشاند، سلیمان را نیز در حضور آن ها نشاند وگفت: ای پسرم! به من بگو نزدیک ترین اشیاء کدام است؟ ودورترین اشیاء کدام است؟ ومأنوس ترین اشیاء چیست؟ وموحش ترین اشیاء کدام؟ وزیباترین اشیاء چیست؟ وزشت ترین اشیاء کدام است؟ وکم ترین اشیاء چیست؟ وبیشترین اشیاء کدام؟ ودو برپای مانده وقائم چیست؟ ودو مختلف چیست؟ ودو متنباغض وکینه توز کدام است؟ وآن چیست که هرگاه مرد بر آن نشیند آخرش پسندیده است؟ وآن چیست که هرگاه مرد بر آن نشیند آخرش مذموم است؟
سلیمان گفت: نزدیک ترین اشیاء آخرت، دورترین اشیاء هرچه از امور دنیا از دست برود، مأنوس ترین اشیاء بدنی است که در آن روحی ناطق باشد، موحش ترین اشیاء جسد بدون روح است، بهترین اشیاء ایمان بعد از کفر است، زشت ترین اشیاء کفر بعد از ایمان است، کم ترین اشیاء یقین وبیشترین اشیاء شک است، آن دو بر پای مانده آسمان وزمین است، دو مختلف شب وروز است، ودو متباغض مرگ وزندگی است، آنچه هرگاه مرد بر آن سوار شود عاقبتش نیک وپسندیده است حلم وبردباری بر غضب است، آنچه هرگاه انسان بر آن نشیند عاقبتش مذموم است تندی وغضب است. (راوی گوید:) چون مهر از نوشته برداشت تمام این پاسخ ها مطابق در آمد. پس کشیش ها واحبار پرسیدند: آن چیست که اگر صالح شود همه چیز انسان صالح می شود واگر فاسد شود همه چیز انسان فاسد می گردد؟ فرمود: دل. پس به خلافتش رضا دادند.
قائم (علیه السلام)، نیز نوشته ای با مهر طلایی به همراه دارد، که در کمال الدین از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: گویی قائم (علیه السلام) را بر منبر کوفه می نگرم که یارانش سیصد وسیزده تن - به عدد اصحاب بدر - پیرامونش هستند، وآن هایند صاحبان پرچم ها وآن هایند حکمروایان الهی در زمینش بر خلایقش، تا این که از قبای خود نوشته ای بیرون آورد که با مهری زرین ممهور باشد، پیمانی از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)، پس مانند گوسفندان بی زبان از دور وبرش پراکنده می شوند وکسی از آن ها باقی نماند مگر وزیر ویازده نقیب - چنان که با موسی بن عمران (علیهما السلام) باقی ماندند - پس در زمین می گردند، ولی راهی جز او نمی یابند، پس به خدمتش باز می گردند(527).
این حدیث با تفاوت اندکی از طریق دیگری به نقل از بحار گذشت.
شباهت به سلیمان (علیه السلام):
سلیمان (علیه السلام)؛ داوود او را جانشین وخلیفه خود قرار داد در حالی که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، که در حدیثی از امام نهم حضرت جواد (علیه السلام) آمده که فرمود: خداوند تبارک وتعالی به داوود وحی فرمود که سلیمان را خلیفه خود سازد، در حالی که کودک بود وچوپانی گوسفندان می کرد. عباد وعلمای بنی اسرائیل این مطلب را انکار کردند، پس خداوند تعالی وحی فرمود: عصاهای آن افراد را بگیرد وعصای سلیمان را نیز بگیر وآن ها را در اتاقی بگذار ودر آن اتاق را به مهر خودشان مهر کن، وچون فردا شود عصای هرکس برگ برآورده ومیوه داده بود او خلیفه است، پس داوود این مطلب را به آنها خبر داد، گفتند: ما راضی وتسلیم شدیم(528). قائم (علیه السلام) را خداوند (عزّ وجلّ) خلیفه قرار داد وحال آن که کودکی تقریباً پنج ساله بود، ودر زمان حیات پدرش به سوالات سعد بن عبد الله قمی پاسخ گفت - چنان که گذشت -.
سلیمان (علیه السلام) گفت: ﴿هب لی ملکا لا ینبغی لأحد من بعدی﴾ (سوره ص: 35) پروردگارا به من ملکی عنایت کن که برای هیچ کس بعد از من شایسته نباشد. از نظر کیفیت وچگونگی، چه این که سلاطین جهان - همان طور که متعارف است حکومتشان آمیخته به جور وفساد است، ولی سلیمان می خواست حکومتش آن طور نباشد، ونیز سلطنت وحکومت پادشاهان وامرای زمین تنها بر انسان ها است ولی حکومت سلیمان بر جن وانس وپرندگان بود. خداوند (عزّ وجلّ) می فرماید: ﴿وحشر لسلیمان جنوده من الجن والانس والطیر فهم یوزعون﴾ (سوره نمل: 17) ولشکریان سلیمان از جن وانس وپرندگان برایش گرد آمدند. قائم (علیه السلام)، خداوند متعال ملک وحکومتی به او عنایت خواهد فرمود که برای احدی از اولین وآخرین - از نظر کمیت وکیفیت - مانندش نبوده. اما کمیت: برای این که آن حضرت شرق وغرب را می گیرد - چنان که در حدیث آمده - واما کیفیت: برای این که محض عدالت وعدالت خالص است، وچون که حکومتش تمام اهل آسمان ها وزمین ها را شامل می گردد، - چنان که گذشت -.
سلیمان (علیه السلام)؛ خداوند باد را در تسخیر او قرار داده بود، خدای (عزّ وجلّ) می فرماید: ﴿فسخرنا له الریح تجری بأمره رخاء حیث أصاب﴾ (سوره ص: 46) پس باد را به تسخیر او در آوردیم تا به نرمی هر کجا خواهد به فرمان او جریان یابد. قائم (علیه السلام) نیز، خداوند بار را در خدمتش قرار می دهد، چنان که در حدیثی که در کمال الدین روایت شده امام صادق (علیه السلام) فرموده: پس خداوند تبارک وتعالی بادی برانگیزد که در هر بیابان ندا کند: این مهدی است که به قضاوت داوود وسلیمان (علیهما السلام) قضاوت می کند وبینه نمی خواهد(529).
سلیمان (علیه السلام)؛ مدتی از قومش غایب شد، چنان که رئیس المحدیثین شیخ صدوق در کتاب کمال الدین ضمن حدیثی روایت کرده است. قائم (علیه السلام)، غیبتش طولانی تر از سلیمان است.
سلیمان (علیه السلام)؛ آفتاب برایش بازگشت. قائم (علیه السلام)، آفتاب وماه را می خواند وآن ها او را پاسخ می دهند.
سلیمان (علیه السلام) حشمة الله بوده، قائم (علیه السلام) نیز حشمة الله است.
شباهت به آصف (علیه السلام):
آصف (علیه السلام) علمی از کتاب را داشت. قائم (علیه السلام) علوم کتاب نزدش هست. آصف (علیه السلام)؛ خداوند او را مدتی طولانی از قومش غایب کرد، چنان که در کمال الدین مروی است. قائم (علیه السلام) نیز، خداوند متعال او را مدتی طولانی از نشرها غایب ساخته است.
آصف (علیه السلام)؛ با غیبتش ابتلا وگرفتاری بنی اسرائیل سخت وشدید شد. قائم (علیه السلام) نیز، - چنان که گذشت - با غیبتش گرفتاری وابتلای مؤمنین شدت یافته است.
شباهت به دانیال (علیه السلام):
دانیال (علیه السلام) از بنی اسرائیل مدتی غایب بود، ودر چاهی بزرگ او را با شیری درنده زندانی کرده بودند تا آن شیر او را طعمه خود سازد، پس خداوند تعالی او را حفظ کرد وبه یکی از پیغمبران بنی اسرائیل دستور داد که غذا وآبش را ببرد، وگرفتاری پیروان وشیعیانش شدید شد. قائم (علیه السلام) از نظر ما غایب مانده وبا غیبتش گرفتاری ما بسیار شده وچنان که قبلا آوردیم، دشمنان آن حضرت قصد کشتنش را داشتند ولی خداوند او را حفظ وحراست فرمود.
شباهت به عزیر (علیه السلام):
عزیر (علیه السلام)؛ وقتی به سوی قومش بازگشت ودر میان آن ها ظاهر شد تورات را آن طور که بر موسی بن عمران (علیه السلام) نازل شده بود خواند. قائم (علیه السلام)، هنگامی که ظاهر شود برای اهل زمین قرآن را آن چنان که بر حضرت خاتم النبییین (صلی الله علیه وآله وسلم) نازل شده، خواهد خواند.
شباهت به جرجیس (علیه السلام):
جرجیس (علیه السلام)؛ خداوند مردگانی را به دعایش زنده کرد، چنان که در بحار آمده: زنی به خدمتش آمد وگفت: ای بنده صالح! گاوی داشتیم که با آن امرار معاش می کردیم. آن مرده است. جرجیس به او گفت: این عصا را بگیر وآن را بر گاوت قرار ده وبگو که جرجیس می گوید: به اذن خداوند برخیز. پس چون آن زن این کار را کرد؛ آن گاو زنده شد وآن زن به خداوند ایمان آورد(530). قائم (علیه السلام) نیز، خداوند متعال مردگان را به دعایش زنده خواهد کرد - چنان که گذشت -.
شباهت به ایوب (علیه السلام):
ایوب (علیه السلام)؛ هفت سال بر بلا صبر کرد - چنان که از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) روایت شده(531)- خداوند متعال می فرماید: ﴿انا وجدناه صابرا نعم انه اواب﴾ (سوره ص: 44)؛ همانا ما او را صبر کننده یافتیم، خوب بنده ای است. بسیار توجه کننده به سوی خدا. قائم (علیه السلام)، از هنگام وفات پدرش تاکنون صبر کرده، ونمی دانم تا کی این صبر ادامه خواهد داشت مطالب مناسبی در حرف ب گذشت.
ایوب (علیه السلام)؛ یک یا دو چشمه از زمین برایش جوشید، خداوند متعال می فرماید: (ارکض برجلک هذا مغتسل بارد وشراب﴾ (سوره ص: 44)؛ پای خود را بر زمین بزن که این چشمه آبی برای شستشو ونوشیدن است. قائم (علیه السلام) نیز، برایش چشمه از زمین جوشیده است، که بعضی از روایات وحکایات در این باره گذشت. اضافه بر آن ها خلاصه ای از آنچه قطب راوندی در کتاب الخرایج وفاضل مجلسی در بحار از کتاب غیبت شیخ طوسی نقل کرده اند می آوریم: شیخ طوسی به سند خود از ابوسوره روایت کرده این که: وی حضرت حجت (علیه السلام) را هنگام مراجعت را کربلا در زیارت عرفه ملاقات کرد. ابوسوره می گوید: آن شب راه می رفتیم ناگاه بر قبرهای مسجد سهله رسیدیم، فرمود: این منزل من است. سپس فرمود: تو نزد ابن الزراری علی بن یحیی برو وبگو آن مالی که چنین وچنان علامت دارد ودر... قرار دارد وبا... پوشانده شده به تو بدهد. عرض کردم: تو کیستی؟ فرمود: من محمد بن الحسن هستم، سپس راه رفتیم تا هنگام سحر به نواویس رسیدیم، نشست وبا دست زمین را کند، ناگاه آب بیرون آمد، وضو گرفت وسیزده رکعت نماز خواند. پس از آن نزد ابن الزراری رفتم، در را کوبیدم. گفت: تو کیستی؟ گفتم: ابوسوره هستم. شنیدم با خود می گفت: مرا با ابوسوره چه کار؟ وقتی بیرون آمد جریان را برایش گفتم، با من مصافحه کرد وصورتم را بوسید ودستم را بر صورتش کشید، سپس مرا داخل خانه برد واز پایین پای تخت، کیسه را بیرون آورد. وابوسوره حق را شناخت وبعد از این جریان شیعه شد، زیرا او زیدی بود(532).
ایوب (علیه السلام)؛ خداوند! (عزّ وجلّ)! مردگانی را برایش زنده کرد، خداوند چنین فرمود: ﴿وآتیناه أهله ومثلهم معهم رحمة من عندنا وذکری للعابدین﴾ (سوره انبیاء: 84) وخاندانش را باز آوردیم وهمانندشان را با آن ها به او دادیم، رحمتی از سوی ما ویادآوری برای عبادت کنندگان. قائم (علیه السلام) نیز، خداوند مردگانی را برایش زنده می کند. در این باره مطالبی گذشت. در باب شناخت آن حضرت به عیسی نیز مطالبی خواهد آمد، ان شاء الله تعالی.
شباهت به یونس (علیه السلام):
شیخ صدوق (رحمة الله) به سند خود از محمد بن مسلم روایت کرده که گفت: بر حضرت ابو جعفر محمد بن علی باقر (علیه السلام) وارد شدم می خواستم از قائم آل محمد (علیهم السلام) از آن حضرت سؤال کنم که خود، آغاز سخن کرد وفرمود: ای محمد بن مسلم! به درستی که در قائم آل محمد (علیهم السلام) از پنج پیغمبر شباهت هست: یونس بن متی، ویوسف بن یعقوب، وموسی وعیسی ومحمد! (صلوات الله علیهم) -. اما شباهت از یونس بن متی این که پس از غیبت، در قیافه جوانی در سن پیری به سوی قومش بازگشت(533).
شباهت به زکریا (علیه السلام):
زکریا (علیه السلام)؛ فرشتگان او را ندا کردند در حالی که به نماز ایستاده بود. قائم (علیه السلام) نیز، - چنان که گذشت - خداوند او را مورد خطاب قرار داد، همچنین فرشتگان در هر شب قدر او را ندا می کنند، وجبرئیل هم هنگامی که با آن حضرت بیعت می کند، دست بر دست آن حضرت می نهد ومی گوید: بیعت برای خدا. این خبر را راوندی در خرایج از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آورده است. ودر حدیث مفصل که در بحار از امام صادق (علیه السلام) روایت شده آمده است: جبرئیل به آن حضرت عرض می کند: ای سرور من! فرمانت پذیرفته ودستورت اجرا می شود.
زکریا (علیه السلام)؛ در مصیبت حضرت ابی عبد الله الحسین (علیه السلام) سه روز گریه کرد، چنان که در خبر احمد بن اسحاق در بخش دوم گذشت. قائم (علیه السلام) نیز، تمام عمر ودر همه زمانش بر آن حضرت می گرید، چنان که در زیارت ناحیه آمده: لاندبنک صباحا ومساء ولا بکین علیک بدل الدموع دما(534) شب وروز بر تو ندبه می کنم وبه جای اشک بر تو خون می گریم.
شباهت به یحیی (علیه السلام):
یحیی (علیه السلام)؛ پیش از ولادت به او بشارت ومژده داده شد. قائم (علیه السلام) نیز، بشارت ومژده اش پیش از ولادت داده شد.
یحیی (علیه السلام)، در شکم مادر سخن گفت، چنان که در حدیث از امام عسکری (علیه السلام) آمده که فرمود: روزی مریم بر مادر یحیی - همسر زکریا - وارد شد، ولی او برایش برنخاست، یحیی (در شکم مادر) ندا کرد: بهترین زنان عالم در حالی که بهترین مردان جهان را با خود دارد بر تو وارد می شود برایش بر نمی خیزی؟ پس مادرش متنبه شده، از جای برخاست(535). قائم (علیه السلام) نیز، - چنان که در روایت حکیمه آمده - در شکم مادر سخن گفت وسوره قدر را قرائت کرد(536).
یحیی (علیه السلام)؛ زاهدترین وعابدترین مردم زمانش بود. قائم (علیه السلام) نیز، عابدترین وزاهدترین مردم زمانش می باشد.
شباهت به عیسی (علیه السلام):
عیسی (علیه السلام)؛ فرزند بهترین زنان زمانش می باشد. قائم (علیه السلام) نیز، فرزند بهترین زنان زمانش می باشد.
عیسی (علیه السلام)؛ در شکم مادر تکلم کرده، تسبیح می گفت، چنان که فاضل مجلسی در حاشیه مجلد پنجم بحار از ثعلبی از طریق عامه روایت کرده است. قائم (علیه السلام) نیز، - چنان که گذشت - در شکم مادر سخن گفته است.
عیسی (علیه السلام)؛ در کودکی در گهواره سخن گفت، قائم (علیه السلام) نیز، در کودکی در گهواره سخن گفت، که چند روایت بر آن دلالت می کند از جمله در کمال الدین صدوق از حکمیه دختر امام محمد بن علی جواد (علیه السلام) آمده که: حضرت حجت (علیه السلام) بعد از ولادتش تکلم کرد وگفت: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له وان محمد رسول الله صلی الله علی وآله سپس بر امیر المؤمنین وامامان (علیهم السلام) یک به یک درود فرستاد تا به پدرش رسید، آن گاه لب فرو بست تا این که روز هفتم به توحید سخن گفت وبر محمد وامامان (علیهم السلام) درود فرستاد سپس این آیه را تلاوت کرد: ﴿ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض﴾ (سوره قصص: 5)؛ وما می خواهیم بر آنان که در زمین به ضعف کشانده شدند احسان کنیم...(537).
و نیز در همان کتاب در روایت دیگری چنین آمده که: آن حضرت هنگامی که متولد شد به سجده افتاد ودر حالی که زانو زده ودو انگشت سبابه اش را بلند کرده بود می گفت: اشهد ان لا اله الا الله وان جدی محمد رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) وان ابی امیر المؤمنین سپس امامان را یکایک شمرد تا به خودش رسید، آن گاه گفت: خدایا! وعده ام را تحقق بخش وامرم را به انجام برسان وگام هایم را استوار کن وزمین را به وسیله من پر از عدل وقسط فرمای(538).
همچنین در همان مدرک از دو کنیز، نسیم وماریه نقل شده که: صاحب الزمان (علیه السلام) از شکم مادر در حالی متولد شد که دو زانو ودو انگشت سبابه اش را به سمت آسمان کرده بود، سپس عطسه زد وگفت: الحمدلله رب العالمین صلی الله علی محمد وآله، ظالمان پنداشته اند که حجت الهی باطل شدنی است، اگر در سخن گفتن به ما اجازه داده شود شک وتردید زایل می گردد(539).
و نیز در همان منبع از نسیم خادم، مروی است که گفت: یک شب پس از تولد صاحب الزمان، (علیه السلام) بر او داخل شدم، پس عطسه زدم به من فرمود: (رحمک الله)؛ خداوند بر تو رحمت آرد. نسیم می گوید: به این امر خوشحال شدم، آن حضرت فرمود: آیا درباره عطسه، او را مژده ندهم؟ عرض کردم: چرا. فرمود: تا سه روز ایمنی از مرگ است(540).
عیسی (علیه السلام)؛ خداوند حکمت وویژگی های نبوت را در کودکی به او عنایت فرمود:. قائم (علیه السلام) نیز، خداوند حکمت وویژگی امامت را در کودکی به حضرت عنایت کرد. - چنان که قبلا بیان شد. - عیسی (علیه السلام) را؛ خداوند متعال به سوی خود بالا برد قائم (علیه السلام) را نیز، خداوند به سوی خود بالا برد، چنان که مکرر اشاره شد.
عیسی (علیه السلام)؛ مردم درباره اش اختلاف کردند.
قائم (علیه السلام) نیز، مردم درباره اش اختلاف کردند. وان شاء الله در بخش هشتم خواهد آمد که: امام صادق (علیه السلام) در بیان شباهت حضرت حجت (علیه السلام) به حضرت عیسی (علیه السلام) فرمود: یهود ونصاری اتفاق کردند بر این که عیسی کشته شد، ولی خداوند (عزّ وجلّ) آن ها را تکذیب کرد وفرمود: ﴿وما قتلوه وما صلبوه ولکن شبه لهم﴾ (سوره نساء: 157). او را نکشتند وبه دار نیاویختند ولی امر بر آنان مشتبه شد.
غیبت قائم (علیه السلام) نیر همین طور این که عاقبت، این امت آن را انکار خواهد کرد به خاطر طولانی شدن آن، بعضی هدایت نشوند وخواهند گفت: اصلا متولد نشده. وبعضی دیگر خواهند گفت: متولد شده ومرده وکسانی کفر می ورزند وچون می گویند: یازدهمین نفر از ما عقیم بوده. وبرخی سرکش خواهند شد به این که: امامت را به سیزده نفر وبیشتر سرایت دهند.
و دیگرانی خدای (عزّ وجلّ) را معصیت کنند به این که بگویند: روح قائم (علیه السلام) در کالبد دیگری وارد شده واو سخن از زبان آن حضرت می گوید.
عیسی (علیه السلام) به اذن خداوند متعال مرده زنده می کرد. خداوند (عزّ وجلّ) از زبان او در قرآن چنین آورده: ﴿واحیی الموتی باذن الله﴾ (سوره آل عمران: 49)؛ وبه اذن خداوند مردگان را زنده می کنم. وخطاب به او فرمود: ﴿واذ تخرج الموتی باذنی﴾ (سوره مائده: 11)؛ وآن گاه که تو مردگان را به اذن من از خاک بر آوری.
در این جا خوش دارم روایت لطیفی که بر مواعظ جالبی مشتمل است وجمعی از گذشتگان صالح ما آن را ذکر کرده اند، بیاورم. شیخ بهایی از کسانی است که این حدیث را در کتاب الاربعین خود از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده که فرمود: عیسی بن مریم (علیه السلام) بر روستایی گذشت که اهالی وچهار پایان وپرندگان آن، همه یکجا مرده بودند، فرمود: جز این نیست که این ها به کیفر الهی مرده اند. اگر به طور پراکنده مرده بودند یکدیگر را دفن می کردند. حواریین گفتند: ای روح وکلمه خداوند! دعا کن خداوند ایشان را برای ما زنده کند تا به ما خبر دهند که کارهایشان چه بوده از آن ها دوری کنیم. پس عیسی (علیه السلام) به درگاه پروردگار دعا کرد. آن گاه از جانب آسمان ندا شنید که: آن ها را صدا کن. شب هنگام عیسی بر زمین بلندی بالا رفت وگفت: ای اهل این قریه! یکی از میان آن ها پاسخ داد: (لبیک یا روح الله وکلمته).
فرمود: وای بر شما! کارهایتان چه بوده؟ گفت: پرستش (وفرمانبری) طاغوت ومحبت دنیا، با ترسی اندک وآرزوی دراز وبی خبری در بازی وسرگرمی. فرمود: محبت شما نسبت به دنیا چگونه بود؟ گفت: مانند محبت کودک نسبت به مادرش، هرگاه به ما روی می آورد خوشحال ومسرور می شدیم ووقتی از ما روی می گرداند گریه می کردیم واندوهگین می شدیم. حضرت عیسی (علیه السلام) فرمود: عبادت شما نسبت به طاغوت چگونه بود؟ گفت: اطاعت از اهل معصیت.
فرمود: سرانجام کارتان چگونه شد؟ گفت: شبی با عافیت آرمیدیم ودر (هاویه) صبح کردیم.
فرمود: (هاویه) چیست؟ گفت: سجین. فرمود: سجین کدام است؟ عرض کرد: کوه هایی از آتش سرخ که تا روز قیامت ما را می گدازد.
فرمود: چه گفتید وبه شما چه گفته شد؟ عرض کرد: گفتیم ما را به دنیا باز گردان که در آن زهد خواهیم کرد. به ما گفته شد: دروغ می گویید. فرمود: خدا بیامرز! چگونه است که کسی غیر از تو با من حرف نزد؟ عرضه داشت: ای روح الله آن ها با لجامهای آتشین به دست فرشتگان غلاظ شداد دهانشان بسته است، من در میان آن ها بودم ولی از خودشان نبودم. هنگامی که عذاب نازل گشت مرا نیز شامل شد، من بر کنار جهنم به یک تار موی آویزان هستم، نمی دانم در آن خواهم افتاد یا نجات خواهم یافت؟ پس از این گفتگو عیسی (علیه السلام) به حواریین فرمود: ای اولیای خدا! خوردن نان خشک با نمک زبر وخوابیدن در زباله دان ها با عافیت دنیا وآخرت بسیار خوب است.
قائم (علیه السلام) نیز، مردگان را زنده می کند به اذن خدای تعالی، ودلیل بر آن روایت بسیاری است که بعضی از کتاب ها از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که: هرگاه قائم (علیه السلام) ظهور کند مردی از آذربایجان، استخوان پوسیده ای در دست به خدمت آن جناب می آید ومی گوید: اگر تو حجت خدا هستی، دستور بده این استخوان به نطق در آید. پس به دستور حضرت استخوان به نطق آمده، می گوید: من هزار سال است که در عذاب هستم، وامیدوارم با دعای تو، خداوند متعال مرا از عذاب خلاص فرماید. پس آن مرد خواهد گفت: این سحر است. آن گاه به فرمان آن حضرت به دار آویخته می شود وتا هفت روز بالای دار فریاد می زند: این جزای کسی است که معجزه امام را به سحر نسبت دهد، سپس می میرد.
عیسی (علیه السلام) فرمود: ﴿انبئکم بما تاکلون وما تدخرون فی بیوتکم﴾ (سوره آل عمران: 49)؛ من به شما خبر می دهم آنچه در خانه هایتان ذخیره می کنید. قائم (علیه السلام) نیز، بر تمام اخبار وروایات بسیاری است که درباره علم ائمه معصومین (علیه السلام) وارد شده، ولی من در این جا به ذکر چند روایت تبرک می جویم:
1 - روایتی است که در خرایج از ابوبصیر نقل شده که گفت: با حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) به مسجد رفتم، مردم می آمدند ومی رفتند. آن حضرت به من فرمود: از مردم بپرس آیا مرا می بینند؟ من هم به هرکس بر می خوردم سؤال می کردم: آیا ابو جعفر (علیه السلام) را ندیدی؟ گفت: نه، من در حالی که آن حضرت ایستاده بود. تا اینکه ابو هارون مکفوف (نابینا) وارد شد، حضرت فرمود: از این هم بپرس. به او گفتم: آیا ابو جعفر (علیه السلام) را ندیدی؟ گفت: مگر این نیست که ایستاده؟ گفتم: از کجا دانستی؟ گفت: چگونه ندانم وحال آن که او نور درخشنده است(541).
2 - همین ابوبصیر می گوید: شنیدم که آن حضرت امام باقر (علیه السلام) به مردی از اهل آفریقا می فرماید: ابو راشد چه می کند؟ آن مرد عرضه داشت: او را زنده ودر حال صلاح یافتم، سلام شما را می رساند. فرمود: خدا رحمتش کند! عرض کرد: او مرد؟ فرمود: آری. عرض کرد: چه موقع؟ فرمود: دو روز بعد از بیرون آمدن تو. گفت: والله! نه بیماری داشت ونه علتی! من عرض کردم: آن شخص که بود؟ فرمود: مردی بود از دوستان ومحبان ما. سپس فرمود: اگر چنین عقیده داشته باشید که چشمان بینا وگوش های شنوایی از ما به شماها نیست بد عقیده پیدا کرده اید، به خدا قسم چیزی از کارهای شما بر ما پوشیده نیست، همگی ما را حاضر بدانید وخودتان را به کارهای نیک عادت دهید، واز اهل خیر باشید، به آن شناخته شوید که من فرزندان وشیعیانم را به این امر دستور می دهم(542).
3 - ونیز در خرایج از امام صادق (علیه السلام) آمده: عده ای بر او داخل شدند وپرسیدند: تعریف امام چیست؟ فرمود: تعریف او عظیم است. اگر بر او داخل شدید او را تعظیم واحترام کنید، وبه آنچه (از معارف) به شما می دهد ایمان آورید، وبر اوست که شما را هدایت کند، ودر او صفتی هست این که هرگاه بر او وارد می شوید کسی نمی تواند چشم خود را از دیدار او پر کند به خاطر هیبت وجلالتی که در امام هست، زیرا که پیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز چنان بود، امام هم مانند اوست.
گفتند: آیا شیعیانش را می شناسد؟ فرمود: آری، همه شان را می بیند. گفتند: پس آیا ما شیعه تو هستیم؟ فرمود: آری همه شما. گفتند: نشانی آن را به ما بفرمای. فرمود: نام شماها ونام قبیله هایتان را می گویم. عرض کردند: بفرمایید، پس نام خود وقبایلشان را بیان کرد. عرضه داشتند: راست گفتی. فرمود: وخبر می دهم شما را از آنچه می خواستید بپرسید درباره آیه شریفه ﴿کشجره طیبه اصلها ثابت وفرعها فی السماء﴾ (سوره ابراهیم: 24)؛ همچون درخت پاکیزه ای که ریشه اش پایدار است وشاخه در آسمان دارد. عرض کردند: راست گفتی. فرمود: ما آنقدر که بخواهیم از علم به شیعیانمان می دهیم. سپس فرمود: به این مقدار قانع می شوید؟ گفتند: به کم تر از این قانع می شویم(543).
2 - در کمال الدین از حسن بن وجناء نصیبی آمده که گفت: در پنجاه وچهارمین حج خود، زیر ناودان کعبه پس از نماز عشاء در حال سجده بودم ودر دعا، ناله وزاری می کردم که ناگاه کسی مرا جنباند وگفت: ای حسن بن وجناء برخیز. گوید: برخاستم دیدم کنیزکی است زردرنگ ولاغراندام. گمان کنم بیش از چهل سال داشت، جلو من به راه افتاد، ومن بدون سؤال در پی او راه افتادم تا به خانه حضرت خدیجه (صلی الله علیه وآله وسلم) رسید، در آن خانه اتاقی بود که در آن وسط حیاط باز می شد وپله هایی از چوب ساج داشت که بالا می رفت، کنیزک بالا رفت، آن گاه صدای شخصی را شنیدم که: ای حسن! بیا بالا. پس بالا رفتم وبر در اتاق ایستادم که حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) فرمود: ای حسن! گمان می کنی که از من پنهانی؟ به خدا قسم! هر بار به حج آمدی با تو بودم. سپس احوال مرا بیان فرمود، پس بیهوش به رو افتادم، پس احساس کردم دستی به من خورد از جای برخاستم، به من فرمود: در مدینه در خانه جعفر بن محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) اقامت کن ودر فکر آب وغذا ولباس مباش، سپس دفتری به من داد که در آن دعای فرج وذکر صلواتی بر آن حضرت نوشته شده بود، وفرمود: این دعا را بخوان واین طور بر من صلوات بفرست، واین دفتر را جز به کسانی که سزاوار هستند از دوستانم نشان مده، که خداوند جل جلاله تو از موفق خواهد داشت.
عرض کردم: ای آقای من! پس از این دیگر شما را نمی بینم؟ فرمود: ای حسن! هر وقت خدا بخواهد (خواهی دید).
حسن می گوید: از حج که فراغت یافتم به مدینه رفتم ودر خانه جعفر بن محمد (علیه السلام) اقامت گزیدم، پیوسته به مسجد می رفتم وجز برای سه امر به خانه باز نمی گشتم: تجدید وضو، خواب واستراحت، وهنگام افطار. موقع افطار که وارد اتاقم می شدم می دیدم یک کاسه چهار دانگ پر از آب ویک قرص نان بر روی آن است وغذایی که در روز دلم خواسته بود آماده می باشد، آن را می خوردم به حد کافی بود، لباس زمستانی در فصل زمستان می رسید ولباس تابستانی در تابستان وروز که می شد کوزه آبی از بیرون می آوردم ودر خانه می پاشیدم وآن را خالی می گذاشتم، وغذایی می آوردم - با این که نیازی به آن نداشته ام - وشبانگاه آن را صدقه می دادم تا کسی که با من است از حالم مطلع نشود.
شباهت به خاتم النبیین (صلی الله علیه وآله وسلم):
سخن جامع در این باب فرمایش رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) می باشد که فرمود: مهدی از فرزندان من است، اسم او اسم من، وکنیه اش کنیه من، از نظر خلق وخلق شبیه ترین مردم به من است...
می گویم: از این سخن مبارک درهای بسیاری گشوده می شود که شایسته است در آن تدبر نمایی ان شاء الله صبرت زیاد وسینه ات فراخ گردد.
فصل دوم: شباهت به ائمه معصومین علیهم صلوات الله:
نظر به این که بیان کردن هر یک از این ویژگی ها وصفات واحوال ومعجزات پدران پاک آن حضرت وتطبیق آن ها با صفات وحالات ومعجزات آن جناب، شرحی طولانی ومیدان وسیعی می خواهد، وما را از منظور اصلیمان باز می دارد، به ناچار در ذکر هر یک از امامان (علیهم السلام) به آشکارترین ومشهورترین اوصاف اکتفا می کنیم:
شباهت به امیر المؤمنین (علیه السلام):
اظهار صفاتش علم وزهد وشجاعت می باشد، وتمام آن ها در حضرت قائم (علیه السلام) نمودار است، که در حروف ج وح وز وع گذشت.
شباهت به امام حسن (علیه السلام):
بارزترین صفاتش حلم وبردباری است، واز حمله آثار این صفت: سکون وآرامش داشتن وسبکسری نکردن در مواقعی است که شخص از دیگران نارواها ببیند، وچه خوش گفته اند:
تحلم علی الادنین واستبق ودهم * * * فلن تستطیع الحلم حتی تحلما
بر آزارهای افراد پست، خودت را به بردباری بزن ومحبتشان را باقی بدار؛ که بردبار نتوانی بود تا این که خودت را به بردباری بزنی.
و اگر در ناراحتیها وابتلاهای شدید مولا حضرت حجت - صلوات الله علیه - از دست رعیتش تأمل کنی، حلم وبردباری آن بزرگوار برایت روشن می شود، به طوری که از احدی به این کیفیت، این صفت ظاهر نگردیده است.
شباهت به امام حسین (علیه السلام):
شباهت به آن حضرت در فصل آینده خواهد آمد ان شاء الله تعالی.
شباهت به حضرت علی بن الحسین (علیه السلام):
بارزترین صفاتش عبادت می باشد که به (زین العابدین) و(سید العابدین) و(ذوالثفنات) نامیده شد، وجه نامیده شدنش به (ذوالثفنات) این بود که بینی از حضرت ساییده، وپیشانی وزانوها وکف دست هایش از اثر عبادت مداوم بر آمدگی پیدا کرده بود (پینه بسته بود)، چنان که در خبری از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) از فاطمه بنت علی بن ابی طالب (علیه السلام) آمده که از یکی از کنیزان امام سجاد (علیه السلام) راجع به حالات آن حضرت پرسید، در جواب گفت: مختصر کنم یا مفصل بگویم؟ گفت: مختصر کن، گفت: هیچ گاه در روز برایش غذا نبرده ودر شب رختخواب نگستردم(544).
و اخبار بسیاری که درباره کثرت وشدت اهتمام آن حضرت در عبادت وارد شده است که مولای ما حضرت حجت (عجّل الله فرجه) از جد بزرگوارش سید العابدین (علیه السلام) الگوی خوبی دارد، که از حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) آمده، در وصف حضرت قائم - روحی فدا - فرمود: با آن چهره گند مگون، زردی بی خوابی شب نیز آمیخته است، پدرم فدای آن کس که شبش را در حال سجود ورکوع وستاره شماری (کنایه از بیداری) خواهد گذراند...(545).
تمام این حدیث را در بخش هشتم خواهیم آورد ان شاء الله تعالی.
شباهت به حضرت ابو جعفر محمد بن علی باقر (علیه السلام):
بارزترین صفاتش، شبهات به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بود. لذا جابر انصاری هنگامی که نگاهش به آن حضرت افتاد گفت: به پروردگار کعبه قسم شمائل پیغمبر است - چنان که در چند روایت از او نقل شده -(546).
با این که جابر پیش از امام باقر، حسن وحسین وعلی بن الحسین (علیه السلام) را دیده، ولی چنین سخنی درباره آن ها نگفته بود، مولای ما حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) نیز شبیه به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) است بلکه شباهتش به پیغمبر بیشتر وکامل تر می باشد. به دلیل روایات بسیاری از طرق خاصه وعامه از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در وصف امام قائم (علیه السلام) نقل شده که آن حضرت فرمود: شبیه ترین مردم به من است در شمائل واقوال وافعالش. که مقداری از این روایات در حرف ج گذشت.
شباهت به حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام):
بارزترین صفاتش، کشف علوم وبیان احکام برای مردم بود به طوری که برای امامان پس از آن حضرت این امر میسر نشد، یکی از اهل حدیث گفته: چهار هزار نفر از افراد مورد اعتماد از آن حضرت روایت کرده اند(547).
می گویم: با این حال تمام علومی که نزد آن حضرت بود کشف نشده وبرای ظهور قائم (علیه السلام) به تأخیر افتاده که آن حضرت تمام احکام را بیان خواهد ساخت وآنچه گذشتگان از امامان وپیغمبران اهلیت شایسته آن را در مردم ندیدند فاش خواهد کرد. امیر المؤمنین (علیه السلام) گاهی به سینه خود اشاره می کرد ومی فرمود: ان هیهنا لهلما علما حمالو اصلت له حمله در این جا علم بسیاری هست اگر برای آن حاملانی بیابم.... ودر کشف علوم شاهد این معنی خواهد آمد ان شاء الله تعالی.
شباهت به حضرت ابو ابراهیم موسی بن جعفر (علیه السلام):
آن حضرت (علیه السلام) دچار تقیه وشدت ترس از دشمنان بود - بیش از آنچه پدران گرامی اش بدان دچار بودند - واین مطلب برای کسی که در احوال زندگی آن حضرت دقت کند واضح است. مولای ما حضرت قائم (علیه السلام) نیز همین طور است، - چنان که در حرف (خ) به آن اشاره شد -.
شباهت به حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا (علیه السلام):
خداوند ریاست ومقام ظاهری را برای آن حضرت قرار داد به طوری که برای پدران طاهرینش واقع نشده بود، وتقیه وترس در زمان آن حضرت تا حدودی برداشته شد، قائم (علیه السلام) نیز خداوند متعال ترسش را به امنیت بدل خواهد ساخت واو را در زمین اقتدار وتسلطی خواهد داد که برای احدی از پیشینیان میسر نشده است، وغلبه آن حضرت برتمام جهان مانند غلبه سلطان روز است بر سلطان شب تار(548).
علی بن ابراهیم به سند صحیحی از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) درباره آیه ﴿والنهار اذا تجلی﴾ (سوره لیل: 4)؛ سوگند به روز آن گاه که تجلی نماید. آورده که فرمود: روز همان قائم (علیه السلام) ما اهل البیت است که هرگاه بپاخیزد، بر دولت باطل پیروز می شود...(549).
شباهت به حضرت ابو جعفر محمد بن علی تقی (علیه السلام):
وقتی امامت به آن حضرت رسید که به سن مردان نرسیده وعمرش از هشت بهار نگذشته بود، حضرت حجت (علیه السلام) نیز همین طور بود، که در سنین طفولیت لوای امامت را به دست گرفت - چنان که گذشت -.
شباهت به حضرت ابوالحسن علی بن محمد هادی (علیه السلام):
هیبتی داشته که نظیر آن را احدی نداشته به طوری که دشمنان آن حضرت احترام ها وتعظیم هایی برای آن جناب انجام می دادند که برای هیچ کس آن احترام ها را انجام نمی دادند، که این امر بر اثر هیبت آن حضرت بود نه از روی محبت وعلاقه به آن بزرگوار، قائم (علیه السلام) نیز همین طور است که - به ویژه در دل دشمنان - هیبت ورعب خاصی دارد، ودر بحث شباهت آن حضرت به ذوالقرنین مطالب مناسبی گذشت.
شباهت به حضرت ابو محمد امام حسن عسکری (علیه السلام):
آن حضرت (علیه السلام) نیز، همین صفت را داشته است که بجا است این بحث را با بیان روایت شریفی که در مجلد دوازدهم بحار آمده به پایان بریم.
مرحوم مجلسی (رحمة الله) به سند خود آورده که: عباسیان وصالح بن علی وگروهی از منحرفین از مسیر اهل بیت (علیهم السلام) بر صالح بن وصیف، هنگامی که امام حسن عسکری (علیه السلام) نزد او زندانی بود بر او وارد شدند وبه او گفتند: بر آن حضرت سخت بگیر ودر وضع او رفاه وآسایشی فراهم مکن. در جواب گفت: با او چکار کنم در حالی که از بدترین افرادی که توانسته ام بر او گماشته ام ولی آنان در نماز وعبادت به جایگاه بلندی رسیده اند. سپس آن دو نفر گماشته را احضار کرد وبه آن ها گفت: وای بر شما! درباره این شخص چه فکر کرده اید؟ گفتند: چه بگوییم درباره مردی که روزش را روزه دار وشبش به عبادت می گذرد، نه سخن می گوید ونه غیر عبادت به کاری مشغول می شود، هرگاه به ما نظری بیفکند لرزه بر اندام ما افتد، وبه طوری هیبت او در دلمان واقع شود که خودداری نتوانیم کرد. هنگامی که عباسیان این گفتار را شنیدند با خواری وسرافکندگی رفتند(550).
و در بحث شباهت به امام حسین (علیه السلام) مطالب مناسبی خواهد آمد. البته در گوشه ها مطالب نهفته بسیار بود که از آوردن آن ها خودداری گردید تا مبادا کتاب طولانی شود، توفیق از خداوند می خواهیم.
فصل سوم: شباهت به حضرت سید الشهداء امام حسین (علیه السلام)
در امور بسیاری این شباهت وجود دارد، از جمله:
1 - شدت اهتمام در یاد کردن آن ها در قرآن کریم وسنت پیغمبران وکتاب های آسمانی؛ چنان که بر پژوهشگران پوشیده نیست، واگر بخواهید بر قسمتی از آن ها اطلاع یابید به کتاب های المحجه فیما نزل من القرآن فی الحجه (علیه السلام)(551). ومجلد دهم بحار وتفاسیر وغیر این ها مراجعه کنید.
2 - اهتمام پیغمبران گذشته بر گریستن برای حضرت امام حسین (علیه السلام) وبر پا نمودن مجالس سوگواری ومرثیه پیش از شهادت آن جناب؛ که نظیر اهتمام امامان گذشته است در دعا کردن برای فرج مولی حجة بن الحسن (عجّل الله فرجه) وطلب ظهور آن بزرگوار پیش از وقوع غیبت.
3 - شدت اهتمام هر دو (امام حسین وامام عصر 8) در امر به معروف ونهی از منکر؛ چنان که سالار شهیدان حسین بن علی (علیه السلام) در این امر ملاحظه تقیه را نکرد واین از ویژگی های آن حضرت است، مولی حضرت حجت (علیه السلام) نیز همین طور است که در حرف نون مطالب مناسبی خواهد آمد ان شاء الله.
4 - نبودن بیعت طاغوت زمان بر آن دو؛ که در اوصاف امام حسین (علیه السلام) آمده که روز عاشورا به آن حضرت عرض شد: به حکم وحکومت عمو زادگانت سر فرود آور. فرمود: لا والله لا اعطیکن بیدی اعطاء الذلیل ولا افر فرار العبید؛ به خدا قسم که هرگز دستم را از روی خواری وذلت به شما ندهم ومانند بردگان فرار نمیکنم وآن گاه باصدای بلند فرمود: ای بندگان خدا! من به پروردگار خود وپروردگار شما پناه بردم اگر قصد آزار وسنگسار مرا دارید، وبه پروردگار خود وشما پناه می برم از هر متکبری که به روز حساب ایمان نداشته باشد. ونیز، آن حضرت فرمود: مرگ در حال عزت بهتر از زندگی با ذلت است.
در بحث علل غیبت حضرت حجت (علیه السلام) نیز مطالبی که دلالت بر مقصود داشت، گذشت.
5 - بالا بردن به سوی آسمان؛ فرشتگان هر دو بزرگوار امام حسین وامام قائم (علیه السلام) را به اذن خداوند متعال به آسمان بالا بردند، چنان که در شباهت حضرت قائم (عجّل الله فرجه) به ادریس گذشت.
6 - آرزوی اینکه ای کاش روز عاشورا بودیم وتصمیم به یاری کردن آن حضرت داشتن، ثواب شهید شدن با آن حضرت را دارد؛ آرزوی بودن با امام قائم (علیه السلام) در زمان ظهور وقصد یاری کردن آن حضرت وجهاد با دشمنانش در رکابش نیز ثواب شهادت را دارد، چنان که درباره هر دو روایت آمده است که ان شاء الله تعالی در بخش هشتم خواهد آمد.
7 - حسین (علیه السلام) ترسان از مدینه بیرون رفت ودر مکه نزول کرد، سپس به سوی کوفه حرکت فرمود: حضرت حجت (علیه السلام) نیز نظیر همین برایش اتفاق می افتد که در خبر صحیحی از امام ابو جعفر باقر (علیه السلام) آمده: پس سفیانی عده ای را به مدینه می فرستد، ومهدی (علیه السلام) از آن جا به سوی مکه کوچ می کند، به ارتش سفیانی خبر می رسد که حضرت مهدی (علیه السلام) به مکه رفت، لشکری در تعقیل آن حضرت می فرستد، ولی به او نمی رسند تا این که ترسان وارد مکه شود - به همان روش موسی بن عمران (علیه السلام) - لشکر سفیانی در بیداء فرود می آید، پس منادی از جانب آسمان ندا می کند: یا بیداء ابیدی القوم؛ ای بیداء! این گروه را نابود کن. پس زمین آن ها را فرو می برد، وفقط سه نفر از آن ها باقی می ماند که خداوند صورت هایشان را به عقب بر می گرداند، وآن ها از قبیله کلب هستند(552).
8 - مصیبت آن دو بزرگوار سخت ترین مصیبت ها است. اما مصیبت امام حسین (علیه السلام) که در گفتگوی آدم وجبرئیل آمده که گفت: ای آدم این فرزند تو به مصیبتی دچار می گردد که مصیبت ها در کنار آن کوچک خواهد بود(553). واما قائم (علیه السلام) از این جهت که مصیبتش طولانی ومحنتش شدید است.
امام حسین (علیه السلام)، هنگامی که می خواست از مکه به سوی عراق خروج کند یاری خواست وفرمود: هر آن که حاضر است جان خود را در راه ما بخشد وخودش را مهیای لقاء الله نماید، با ما بیاید که ان شاء الله من فردا حرکت می کنم.
امام قائم (علیه السلام) حجة بن الحسن (عجّل الله فرجه) نیز، هنگامی که در مکه ظهور می کند، یاری می طلبد، چنان که از امام پنجم حضرت باقر (علیه السلام) در حدیثی طولانی وصحیح چنین آمده:...در آن روز قائم (علیه السلام) در مکه است، پشت خود را به بیت الله الحرام تکیه زده وبه آن پناه برده، بانگ می زند: ای مردم! ما از خداوند یاری می جوییم، هرکه می خواهد ما را اجابت کند که ما خاندان پیغمبر شما هستیم، ونزدیک ترین مردم به خدا ومحمد (صلی الله علیه وآله وسلم). هرکس درباره آدم با من بیعت دارد (بیاید) که من نزدیک ترین افراد به آدم هستم وهرکه درباره نوح با من محاجه دارد، من نزدیک ترین کسان به نوح هستم، وهرکه درباره ابراهیم با من بیعت دارد، من نزدیک ترین افراد به ابراهیم هستم، وهر آن که درباره محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)با من گفتگو دارد من نزدیک ترین افراد به محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) هستم، وهرکه درباره پیغمبران بحث دارد بیاید که من نزدیک ترین مردم به پیغمبران هستم، مگر نه خداوند در کتاب محکم خود می فرماید: ﴿ان الله اصطفی آدم ونوحا وآل ابراهیم وآل عمران علی العالمین ذریه بعضها من بعض والله سمیع علیم﴾ (سوره آل عمران: 33)؛ البته خداوند آدم ونوح وخاندان ابراهیم وخاندان عمران را بر جهانیان بر گزید، فرزندانی هستند برخی از نسل برخی دیگر وخداوند شنوای داناست.
پس من باقیمانده از آدم وذخیره از نوح وبرگزیده از ابراهیم وپاکیزه وخالص از محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) می باشم. هر آن که درباره کتاب خدا با من محاجه کند من نزدیک ترین مردم به کتاب خدا هستم، وهرکه درباره سنت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) با من بیعت کند من به سنت رسول خدا از همه نزدیک ترم. کسانی که سخن امروز مرا شنیدند آنان را به خدای سوگند می دهم که به کسانی که غایب بوده اند برسانند، واز شما می خواهم که به حق خدا وبه حق رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وبه حق خودم بر شما - که حق قرابت به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می باشد - این که ما را کمک کنید وکسانی که به ما ظلم می کنند از ما منع نمایید، که ترسانیده شدیم وبه ما ظلم شده واز شهر وفرزندانمان رانده شدیم وبر ما سرکشی کردند واز حقمان کنارمان زدند واهل باطل بر ما افترا بستند، خدا را درباره ما، که ما را وامگذارید ویاری مان نمایید که خداوند شما را یاری کند(554).
می گویم: اگر گوش دلت را بگشایی وسینه ات به نور پروردگارت فراخ گردد، ندای امام زمانت را در این زمان خواهی شنید که از اهل ایمان یاری می طلبد، آیا کسی هست که ندای آن حضرت را پاسخ گوید؟ وآیا کمک کننده ای هست؟ آیا یاری کننده ای هست؟ البته یاری کردن در هر زمان به اقتضای همان زمان است، یاری آن حضرت یاری خدا است، یاری رسول خدا است، یاری اولیای خدا است، یاری اسلام وایمان است، یاری غریب وکمک مظلوم ومضطر وعالم است، یاری ولی نعمت وپدر مهربان است و...عنواین دیگری که بر یاری کردن آن حضرت صادق است.
و بدان که از جمله اقدام یاری اعانت آن حضرت به مصرف رساندن مال در راه او، چاپ کردن کتاب هایی که مربوط به آن حضرت است وبه فرزندان وشیعیان ائمه (علیهم السلام) انفاق نمودن می باشد، ونیز کمک کردن یاران آن جناب، به مقداری که از مال وجاه وشفاعت (وساطت). حضرت خوش زبانی وامثال این ها از مصادیق یاری کردن آن حضرت است.
2- کرم آن حضرت (علیه السلام)
دوست داشتن افراد کریم، در نهاد انسان ها نهفته وبا فطرت آن ها آمیخته است، وخردمندان بر رجحان بلکه لزوم دعا کردن متفق ومتحدند.
فرق بین سخی وکریم این است که سخی بعد از درخواست از او، چیزی می بخشد، ولی کریم پیش از درخواست می بخشد که در احوالات حضرت امام حسن (علیه السلام) آمده که یکی از اعراب به خدمت آن حضرت آمد، هنوز هیچ سخنی بر زبان نیاورده امام مجتبی (علیه السلام) فرمود: هرچه در خزانه هست به او بدهید. بیست هزار دینار (یا درهم) در آن بود، آن ها را به آن شخص داد، آن اعرابی عرضه داشت: ای مولای من نگذاشتی حاجت خودم را بگویم ومدج تو را بر زبان آوردم؟ امام حسن (علیه السلام) این ابیات را بر او خواند:
نحن اناس نوالنا خضل * * * برتع فیه الرجال والامل
تجود قبل السوال انفسنا * * * خوفا علی ماء وجه من یسل
لو علم البحر فضل نائلانا * * * لفاض من بعد فیضه خجل
ما مردمانی هستیم که بخششمان با خرمی وطراوت است؛ که مردان وآرزوهای افراد از آن برخوردار می باشند.
پیش از آن که از ما درخواستی شود می بخشیم؛ تا مبادا آبروی سؤال کننده برود.
اگر دریا بازمانده بخشندگی ما را بداند؛ از پس امواج پرتلاطمش خجالت وشرم جاری می سازد.
و احادیثی که بر کمال این صفت در حضرت قائم (علیه السلام) دلالت می کند بسیار است، چه احادیثی که به لفظ عام آمده یا در خصوص آن حضرت وارد شده باشد، از جمله این که امام هر عصر، کریم ترین وسخاوتمندترین افراد زمان است، واین که خلق وخوی امام قائم (علیه السلام) وخلق وخوی پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) است واین که آن حضرت خمس چیزهایی که در دست مخالفان است - از غنایم وامثال این ها، در صورتی که از مخالفین خریداری شود - برای مؤمنین حلال ومباح گردانیده است تا ولادت واموالشان پاکیزه گردد.
و در بحار از امام ابو جعفر باقر (علیه السلام) آمده که: چون حضرت قائم (علیه السلام) بپاخیزد وبه کوفه وارد شود، خداوند متعال از پشت کوفه هفتاد هزار صدیق بر انگیزد که از یاران آن حضرت باشند، وسرزمین های فتح شده عراق را به اهلش - که آن ها هستند - باز گرداند ودر سال دوباره به مردم عطایایی می دهد، وهر ماه دو نوع روزی به آنان می بخشد ومیان مردم به مساوات عطا می کند تا این که نیازمند به زکات نخواهی یافت، کسانی که زکات را در کیسه هاقرار داده وبه در خانه های آنان می برند ولی آن ها از خانه خارج شده می گویند: ما را نیازی به درهم های شما نیست.
(مجلسی گفته: حدیث ادامه دارد تا آن جا که امام فرموده:) واموال اهل دنیا نزدش جمع می شود، تمام اموال از درون وبرون زمین، پس به مردم می فرماید: بیایید به سوی آنچه به خاطرش رحم ها را قطع کردید وخون های حرام را ریختند ومحرمات را مرتکب شدید، پس عطا وبخششی می نماید که هیچ کس پیش از او انجام نداده باشد(555).
می گویم: در بحث سخاوت آن حضرت مطالب مناسبی گذشت.
3- کشف علوم برای مؤمنین
این کشف وپرده برداری بی سابقه از علوم معارف جز در زمان ظهور نخواهد بود، در بصائر به سند خود از سعد بن طریف از اصبغ بن نباته آورده که گفت: امیر المؤمنین (علیه السلام) چنان بود که هرگاه مردی در پیشگاه حضرتش قرار می گرفت به او می فرمود: فلانی، آماده سفر آخرت باش وبرای خودت هرچه می خواهی مهیا کن که در فلان روز، فلان ساعت بیماری تو فرا می رسد وسبب بیماری تو چنین وچنان است، ودر فلان ماه وفلان روز، فلان ساعت خواهی مرد، سعد می گوید: این سخن را برای امام باقر (علیه السلام) تعریف کردن فرمود: همین طور است. عرض کردم: فدایت شوم پس چرا شما برای ما این خبرها را نمی فرمایید تا ما آماده سفر آخرت شویم؟ فرمود: این درب را علی بن الحسین (علیه السلام) بست تا زمانی که قائم (علیه السلام) بپاخیزد(556).
و در بحار از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: علم بیست وهفت حرف است، تمام آنچه پیغمبران آورده اند دو حرف است که مردم تا به امروز جز دو حرف ندانسته اند وچون قائم ما بپاخیزد بیست وپنج حرف دیگر را بر آورد؛ وبه ضمیمه آن دو حرف دیگر در میان افراد بشر آشکار وپراکنده سازد(557).
در همان کتاب از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) در وصف امام قائم (علیه السلام) وروش آن حضرت در زمان ظهور ضمن حدیثی طولانی آمده:...سپس به کوفه باز می گردد وآن سیصد وسیزده نفر را به تمام آفاق وکشورها می فرستد، دست خود را میان شانه ها وبر سینه هایشان می کشد، پس در هیچ قضاوتی در نمی مانند، وهیچ زمینی نمی ماند مگر این که در آن صدا به شهادت: الا اله الا الله محمد رسول الله بلند شود وهمان است فرموده خداوند: ﴿وله اسلم من فی السماوات والارض طوعا وکرها والیه یرجعون﴾ (سوره آل عمران: 83)؛ وهرکه در آسمان ها وزمین است خواه وناخواه مطیع وتسلیم او (خدا) است ویه سوی او بازگردانده شوند. وصاحب این امر آن طور نیست که جزیه را بپذیرد مانند پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) که جزیه را پذیرفت وهمین است منظور از فرموده خداوند: ﴿وقاتلوهم حتی لا تکون فتنه ویکون الدین کله لله﴾ (سوره انفال: 39)؛ وبا آنان نبرد کنید تا فتنه ای نباشد وتمام دین برای خدا گردد(558).
و در حدیث دیگری از آن حضرت آمده که فرمود: ودر زمان او حکمت به شما داده می شود تا آن جا که زن در خانه اش به کتاب خدا وسنت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) حکم می کند(559).
و در خبر دیگری از آن حضرت آمده که فرمود: هرگاه قائم (علیه السلام) بپاخیزد در تمام اقالیم زمین، هر اقلیم مردی را قرار می دهد وبه او فرماید: دستور کار تو، کف دستت می باشد، پس هرگاه چیزی بر تو وارد شود که آن را ندانی وقضاوت در آن را نشناسی به کف دستت بنگر وبه آنچه در آن هست عمل کن...(560).
و در کتاب خرایج از آن جناب از حضرت سید الشهداء (علیه السلام) آمده که فرمود: سپس خداوند به شیعیان ما کرامتی می بخشد که چیزی بر آنها پوشیده نمی ماند تا جایی که یک مرد از آن ها می خواهد بداند خاندانش چه می دانند، آنان را از آنچه می دانند خبر می دهد(561).
و در بحار ضمن حدیثی طولانی از امیر المؤمنان (علیه السلام) آمده که فرمود:...و علم در دل های مؤمنین واقع می شود، پس هیچ مؤمنی به علمی که نزد برادرش هست احتیاج نخواهد داشت، وتأویل این آیه: ﴿یغنی الله کلا من سعته﴾ (سوره نساء: 130)؛ خداوند هر یک را به رحمت واسعه خویش بی نیاز فرماید، آن روز است، وزمین گنجنیه های خود را برای آنان بیرون می آورد، وقائم (علیه السلام) می فرماید: ﴿کلوا واشربوا هنیا بما اسلفتم فی الایام الخالیه﴾ (سوره حاقه: 24)؛ بخورید وبیاشامید که گوارایتان باد، پاداش آنچه در روزگاران گذشته پیش فرستاده اید(562).
4- کشف وبر طرف کردن ناراحتی ها از مؤمنین
امام عصر (عجّل الله فرجه) با دعا کردن برای مؤمنین به طور عموم از آن ها بدی ها وناراحتی ها را دور می سازد، وبه طور خصوص نیز افرادی که به آن حضرت توسل جسته وبه آن بزرگوار پناهنده شده اند واز شر بدی ها وتلخی ها رهایی یافته اند، بیش از شماره اند. از جمله:
جریان اول: عالم کامل مجلسی (رحمة الله) در مجلد نوزدهم بحار به چند طریق از ابوالوفاء شیرازی نقل کرده که گفت: در کرمان به دست ابن الیاس اسیر بودم، او مرا به زنجیر کشیده بود که خبر دار شدیم تصمیم گرفته مرا به دار آویزد، پس امام زین العابدین علی بن الحسین (علیه السلام) را به درگاه خداوند (عزّ وجلّ) شفیع بردم. به خواب رفتم، رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را در خواب دیدم که به من فرمود: در هیچ کدام از رویدادهای دنیا به من ودخترم وفرزندانم متوسل مشو، بلکه برای آخرت وآنچه از ثواب از درگاه خداوند می خواهی به ما متوسل شو، اما برادرم ابوالحسن برای تو انتقام می گیرد از کسی که به تو ظلم کرده.
عرض کردم: یا رسول الله! مگر نه این است که به فاطمه ظلم شد واو صبر کرد وحق خودش را نیز غصب کردند صبر کرد، پس چطور برای من از کسی که به من ظلم کرده انتقام می گیرد؟
فرمود: این پیمانی بود که من با او عهد کرده بودم ودستور من بود که به ناچار آن را می بایست عمل می کرد که حق آن را هم ادا نمود ولی حالا، وای بر کسی که به دوستانش متعرض شود، واما علی بن الحسین؛ برای نجات از چنگال پادشاهان وسلاطین ومفسده شیاطین. ومحمد بن علی وجعفر بن محمد؛ برای آخرت. وموسی بن جعفر؛ عافیت را از او بخواه. وعلی بن موسی؛ برای ایمن بودن در سفرهای دریا وخشکی به او متوسل شو. ومحمد بن علی؛ روزی را به وسیله او از درگاه خداوند متعال بخواه. وعلی بن محمد؛ برای انجام دادن مستحبات ونیکی به برادران ایمانی. وحسن به علی؛ برای آخرت. واما حضرت حجت؛ هنگامی که شمشیر دم حلقت رسید - در این هنگام آن حضرت (علیه السلام) به گلوی خود اشاره کرد - پس به او استغاثه کن وپناهنده شو که او به فریادت می رسد، واو پناهگاه است برای کسی که به او پناهنده شود.
پس گفتم: ای مولای من؛ ای صاحب الزمان من! به تو پناهنده ام، ناگاه شخصی را دیدم از آسمان فرود آمد بر اسبی سوار وبه دستش حربه ای آهنین (یا نورانی) بود، عرض کردم: ای مولای من! شر کسی که مرا اذیت می کند از من دفع فرمای. فرمود: دفع کردم، من درباره تو به درگاه خداوند (عزّ وجلّ) دعا نمودم وخداوند دعایم را مستجاب کرد. چون صبح فرا رسید، ابن الیاس مرا فراخواند وزنجیر از من برداشت وخلعت عطا کرد وگفت: به چه کسی توسل جستی؟ گفتن: به کسی استغاثه کردم که پناه پناهندگان است، تا این که او از پروردگارش برای من درخواست خلاصی کرد، والحمد لله رب العالمین(563).
جریان دیگر: در مجلد سیزدهم بحار از پدرش عالم عادل مولانا محمد تقی معروف به مجلسی اول نقل کرده که گفت: در زمان ما مرد شریف صالحی بود که امیر اسحاق استر آبادی نام داشت. او چهل حج را پیاده بجای آورده بود، ودر مردم شهرت داشت که زمین برای او نور دیده می شود. در یکی از سال ها به شهر اصفهان وارد شد، من نزد او رفتم واز شهرتی که درباره او بود از وی سؤال کردم. به من گفت: سبب این شایعه آن است که یکی از سال ها که من با جاجیان به سمت بیت الله الحرام در حرکت بودم، وقتی به جایی رسیدیم که از آن جا تا مکه هفت یا نه منزل راه بود برای بعضی امور از قافله عقب افتادم تا این که کاروان از نظرم ناپدید شد، راه را گم کردم حیرت زده، تشنگی هم بر من غالب گشت تا جایی که از زندگی دست شستم، فریاد زدم:یا صالح، یا ابا صالح! ارشد ونا الی الطریق یرحمکم الله؛ ای صالح ای ابا صالح ما را راهنمایی کنید خداوند شما را رحمت کند.
ناگهان در آخر صحرا شبحی نمودار شد تا دقت کردم در مدت کوتاهی کنارم رسید، دیدم جوانی خوش صورت، پاکیزه لباس، گندمگون، در قیافه شریفان است، سوار شتر بود وظرف آبی در دست داشت. بر او سلام کردم، جواب سلامم را داد وفرمود: تو تشنه ای؟ عرض کردم: آری، پشت سر خودش سوارم کرد. به سوی مکه حرکت فرمود، عادت من این بود که هر روز حرزیمانی را می خواندم، آن وقت هم به خواندن آن پرداختم، در بعضی جاها می فرمود: چنین بخوان.
دیری نگذشت که به من فرمود: این جا را می شناسی؟ نگاه کردم، دیدم در ابطح هستم، فرمود: پیاده شو، چون پیاده شدم پشت کردم، او از نظرم غایب شد، در آن هنگام دانستم که او قائم (علیه السلام) بوده، بر مفارقتش تأسف خوردم واز این که او را نشناختم متأثر شدم پس چون هفت روز گذشت، کاروان ما به مکه رسید مرا آن جا دیدند - با این که از زنده بودنم ناامید شده بودند - لذا به داشتن (طی الارض) مشهور شدم.
مجلسی در بحار می گوید: پدرم فرمود: حرز یمانی را نزد او خواندم وآن را تصحیح کردم، وشکر خدای را که به من اجازه هم داد(564).
جریان دیگر: عالم عامل میرزا حسین نوری در کتاب جنة المأوی به نقل از کتاب کنوز النجاح شیخ جلیل امین الاسلام فضل بن الحسن طبرسی روایت کرد که گفت: دعایی است که حضرت صاحب الزمان - علیه صلوات الله الملک المنان - به ابوالحسن محمد بن احمد بن ابی لیث (رحمة الله) تعلیم فرمود: ابوالحسن از ترس کشته شدن به قبرستان قریش در بغداد فرار کرده بود که به برکت این دعا نجات یافت. ابوالحسن می گوید: آن حضرت - صلوات الله علیه - به من آموخت که چنین بگویم:
اللهم عظم البلاء، وبرح الخفاء، وانقطع الرجاء، وانکشف الغطاء، وضافت الارض ومنعت السماء، وانت المستعان والیک المشتکی، وعلیک المعلول فی الشده والرخاء. اللهم صل علی محمد وآل محمد، اولی الامر الذین فرضت علینا طاعتهم: وعرفتنا بذلک منزلتهم، ففرج عنا بحقهم فرجا عاجلا قریبا، کلمح البصر، او هو اقرب یا محمد یا علی، یا علی یا محمد، اکفیانی فانکما کافیان، وانصرانی فانکما ناصران. یا مولای، یا صاحب الزمان، الغوث الغوث الغوث، ادرکنی ادرکنی ادرکنی، الساعه الساعه، العجل العجل العجل...؛
پروردگارا! بلا وگرفتاری بزرگ شد، و(با آزمایش هایی که پیش آمد) امور مخفی آشکار گشت، وامید قطع گردید، وپرده ها بالا رفت، وزمین بر ما تنگ شد، وآسمان رحمتش را برید، وشکوه به درگاه تو داریم ای پروردگار، ودر سختی ها وآسانی ها تکیه بر تو است. بارالاها! پس بر محمد درود بفرست، اولوالامر (وسرپرستانی) که اطاعتشان را واجب ساخته ای، وبدین وسیله مقام ومنزلشان را به من شناسانده ای، پس تو را به حق آنان کهما را گشایشی عطا کنی، گشایش سریع وزودرسی همچون یک چشم بر هم زدن یا نزدیک تر، ای محمد، ای علی، ای علی، ای محمد، مرا کفایت کنید که شما کفایت کننده هستید، ومرا یاری کنید که شما یاری کننده اید. ای آقای من، ای صاحب الزمان پناه، پناه، پناه، مرا دریاب، مرا دریاب، مرا دریایب، همین ساعت، همین ساعت، همین ساعت، به زودی، به زودی، به زودی...
راوی گوید: آن حضرت (علیه السلام) هنگامی که می گفت: یا صاحب الزمان به سینه خود اشاره می کرد(565).
می گویم: اگر خواسته باشید گوشه ای از این مطلب را دریابید کتاب (النجم الثاقب) را مطالعه کنید، خدای تعالی مؤلفش را بهترین پاداش دهد.
حرف ل
1- لوای آن حضرت (علیه السلام)
از جمله امور مهم، دعا کردن برای بر افراشته شدن پرچم ولوای آن حضرت است که به خاطر آن، دل ها مسرور وتمام غصه ها دور می گردد، چنان که در کتاب کمال الدین از حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) آمده که بالای منبر چنین فرمود: مردی از فرزندانم در آخر الزمان ظهور می کند، رنگش سفید آمیخته به سرخی، شکمش بر آمده، ران هایش بزرگ وگرده شانه هایش قوی است، بر پشتش دو خال هست یکی به رنگ پوستش ودیگری همانند مهر نبوت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)، او دو نام دارد یکی محرمانه ومخفی است ودیگری آشکار، نام مخفی اش احمد ونام آشکارش محمد است، هرگاه پرچم خود را به اهتزاز در آورد شرق وغرب را روشن سازد، دست بر سر بندگان خدا کشد، پس هیچ مؤمنی باقی نماند مگر این که دلش از کوه آهنین هم محکم تر گردد وخداوند متعال قوت چهل مرد به او بدهد، هیچ میتی نماند مگر آن که در قبر اثری از خوشحالی ظهور به او برسد که مؤمنین در قبر از هم دیدن کنند وبه ظهور قائم - صلوات الله علیه - یکدیگر را مژده دهند(566).
می گویم: منظور از قبر، منزل روح مؤمنین است در عالم برزخ، شاهد بر آن روایاتی است که بعضی از بزرگان در این باره آورده اند.
و نیز در کمال الدین روایت شده که در پرچم مهدی (علیه السلام) است که: بیعت (رفعت وبرتری) از آن خداوند (عزّ وجلّ) است(567).
در همان کتاب از امیر المؤمنین (علیه السلام) روایت شده که فرمود: ما را پرچمی هست که هرکه از آن پیشی بگیرد سرکش وهرکه از آن عقب بیفتد هلاک شده وهر آن که از آن پیروی کند به مقصد رسیده است(568).
و از امام صادق (علیه السلام) است که فرمود: گویا قائم (علیه السلام) را می نگرم که بر پشت نجف رسیده، چون بر پشت نجف قرار می گیرد بر اسب تیره رنگ ابلقی می نشیند که میان دو چشمش سفیدی باریکی هست، آن گاه اسب او را به جنبش آورد، پس هیچ شهری نماند که گمان نبرند قائم (علیه السلام) در آن شهر با آن ها است. وچون پرچم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را بگشاید، سیزده هزار وسیزده فرشته از آسمان بر او فرود آید که همه در انتظار فرمان قائم (علیه السلام) باشند(569).
و از ابوحمزه ثمالی منقول است که گفت: حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) به من فرمود: گویی قائم (علیه السلام) را می نگرم که در کوفه پشت نجف آشکار شده، وچون بر نجف بر آید پرچم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را برافرازد، وعمود آن از عمودهای عرش خدای تعالی وبقیه اش از نصرت خدای (عزّ وجلّ) می باشد، آنرا بر کسی فرود نیاورد مگر این که خداوند متعال او را نابود سازد.
راوی می گوید: عرضه داشتم: آیا این پرچم با او هست یا برایش می آورند؟ فرمود: بلکه برایش می آورند، جبرئیل (علیه السلام) آن را می آورد(570).
و باز در همان کتاب از نبی اکرم (علیه السلام) در حدیثی طولانی آمده: برای او علمی هست که هرگاه وقت خروجش برسد، آن علم خود به خود بر افراشته گردد، وخداوند تبارک وتعالی آن را به نطق آورد، واو را ندا کند: ای ولی خدا! خروج کن که برای او روا نیست که از دشمنان خدا آرام بنشینی...(571).
و در بحار از ابوبصیر آمده که گفت: حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) فرمود: هنگامی که امیر المؤمنین (علیه السلام) با اهل بصره برخورد کرد وپرچم برافراشت. پرچم پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) را گشود، لذا متزلزل شدند وهنوز شعاع خورشید زرد نگردیده بود که فریاد زدند: ای پسر ابی طالب! ما را هلاک کردی. در این هنگام آن حضرت دستور داد که: اسیران را نکشید وبر زخمی ها حمله نکنید وفراریان از جبهه را دنبال ننمایید، وهرکه اسلحه خود بر زمین گذارد ایمن است، وهر آن که درب خانه اش را ببندد در امان است.
در جنگ صفین (یاران آن حضرت) خواهش کردند که آن پرچم را دوباره بگشاید، ولی آن جناب نپذیرفت، حسن وحسین (علیه السلام) وعمار یاسر رحمة الله را واسطه قرار دادند، آن حضرت به حسین (علیه السلام) فرمود: فرزندم برای این مردم مدتی تعیین شده که به آن خواهند رسید، واین پرچمی است که پس از من کسی جز قائم (علیه السلام) آن را نخواهد گشود(572).
و در حدیث دیگری از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) در وصف پرچم آن حضرت آمده که فرمود: به خدا سوگند آن پرچم از پنبه وکتان وابریشم ودیبا نیست. راوی می گوید: عرض کردم: پس از چیست؟ فرمود: از برگ درخت بهشت است. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) روز بدر آن را بر افراشت. سپس به هم پیچید وآن را به علی (علیه السلام) داد، پیوسته نزد آن جناب بود تا جنگ بصره فرا رسید، پس امیر المؤمنین (علیه السلام) آنرا برافراشت وخداوند پیروزی را برایش قرار داد، سپس آن را پیچید، وآن مغرب باقی نماند مگر این که آن را ببیند، وبه مسافت یک ماه راه، رعب پیشاپیش آن واز سمت راست واز سمت چپ پیش می رود.
سپس فرمود: او به خونخواهی پدرانش قیام می کند، خشمگین واسفناک برای غضب خداوند بر خلایق، پیراهن پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) را - که روز احد پوشیده بود - در بر دارد وعمامه سحاب وزره آن جناب را پوشیده وشمشیر ذوالفقار رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را نیز با خود دارد، آن گاه شمشیر می کشد وتا هشت ماه از کشته پشته می سازد(573).
می گویم: این احادیث دلالت دارد که آن حضرت پرچمهای متعددی دارد، اخبار دیگری نیز بر این معنی دلالت می کند که در این مختصر از ذکر آن ها خودداری شد.
حرف م:
1- مرابطه حضرت (علیه السلام) در راه خدا:
(مترجم گوید: مرابطه عبارت است از مراقبت از مرزها، زیرا که سربازان ومرکب ها ووسایل جنگی را در آن محل نگهداری می کنند).
معنی وفضل مرابطه را در بخش هشتم ان شاء الله تعالی خواهیم آورد، امام خوبی وفضیلت دعا کردن برای مرابطین به دلالت عقل ونقل ثابت است.
دلیل عقلی این که: مرابطین حامیان اسلام ودیده بانان مسلمین هستند، عقل به خوبی دعا کردن برای چنین افرادی حکم می کند. دلیل نقلی، دعای امام ومولای ما حضرت سید العابدین (علیه السلام) در صحیفه سجادیه - دعای بیست وهفتم - در این باره بس است.
و اما این که حضرت حجت (علیه السلام) مرابط در راه خداوند (عزّ وجلّ) است چند روایت بر آن دلالت دارد، از جمله:
1 - در توقیعی که برای شیخ ابو عبد الله محمد بن النعمان معروف به شیخ مفید آمده چنین فرموده است:من عبد الله امرابط فی سبیله الی ملهم الحق ودلیله...(574)؛ از طرف بنده خدای مرابط در راه او، به الهام شده وراهنمای حق.
2 - در کتاب غیبت شیخ نعمانی به سند خود از حضرت ابو جعفر محمد بن علی باقر (علیه السلام) از پدرش حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) مروی است که: ابن عباس شخصی را فرستاد تا از آن حضرت درباره آیه: ﴿یا ایها الذین آمنو اصبروا وصابروا ورابطوا﴾ (سوره آل عمران: 200)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید شکیبایی کنید ویکدیگر را به صبر واستقامت سفارش نمایید ومرابطه کنید. سؤال کند، حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) غضبناک شد وفرمود: دوست داشتم آن که تو را امر کرده، شخصاً این پرسش را می نمود، سپس فرمود: این آیه درباره پدرم وما نازل شد وآن ربطی که به ما دستور داده شده هنوز نرسیده وآن در نسل مرابط ما خواهد بود...(575).
3 - در البرهان از عیاشی در خبر مرسلی از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) درباره این آیه شریفه آمده که فرمود: درباره ما نازل شده وهنوز وقت رباطی که مأمور شده ایم نرسیده است، وآن در نسل مرابط ما خواهد بود(576).
می گویم: پوشیده نیست که منظور از مرابط یاد شده همان مولای ما حضرت ولی عصر امام زمان (علیه السلام) است. با دلالت توقیع مذکور، ودر حرف (ل) نیز شاهد بر این معنی گذشت واز این جا معلوم می شود که این امر از عبادت های مخصوص آن بزرگوار است، هم چنان که حج خانه خدا هم از ویژگی های آن حضرت است - که در حرف (ح) گفتیم - ونیز طول عمر آن حضرت ومواظبت بر ندبه بر جد بزرگوارش حضرت سید الشهدا (علیه السلام) از مختصات او است که برای پدانش نبوده است. در زیارت معروف به ناخیه منسوب به آن حضرت آمده، پس اگر دهرها مرا به تأخیر انداخته واز یاری تو ناتوانی ام جلو گرفته، وبا کسانی که با تو جنگ کردند نجنگیدم، وبا آن که به تو دشمنی نمود ستیز ننمودم پی هر صبح وشام بر تو ندبه می کنم...(577).
این زیارت را فاضل مجلسی در بحار به نقل از المزار الکبیر آورده است.
2- معجزات آن حضرت (علیه السلام):
شدت اهتمام وکوشش آن حضرت در ترویج دین خدا وهدایت بندگان الهی، باعث ابراز معجزات می شود. دعا کردن برای چنین کسی که در ترویج دین وارشاد بندگان کوشش وسعی بلیغ دارد، عقلا ونقلا ممدوح ومطلوب است. از همین جا است که فرشتگان برای طالبان علم دعا می کنند. به اضافه این که خدایت بندگان از سودمندترین امور برای آن ها واحسان به ایشان است وپس لازم است درباره کسی که مردم را به سوی حق هدایت وراهنمایی می کند، دعا نمود. واما معجزات آن حضرت (علیه السلام): محدث بزرگوار شیخ حر عاملی در کتاب ((اثبات الهداة به نقل از کتاب فضل بن شاذان به سند خود از عبد الله بن ابی یعفور آورده است که گفت: امام ابو عبد الله جعفر بن محمد - صلوات الله وسلامه علیهما وعلی آبائهما - فرمود: هیچ معجزه ای از معجزات پیغمبران واوصیا نیست مگر این که خداوند تبارک وتعالی مثل آن را بر دست قائم ما آشکار خواهد کرد، برای اتمام حجت بر دشمنان(578).
تفصیل معجزاتی که از آن حضرت (تاکنون) بروز کرده از کتاب های مفصل مانند بحار مطالعه شود.
3- محنت آن حضرت (علیه السلام):
در کتاب غیبت نعمانی به سند خود از حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: هرگاه قائم (عجّل الله فرجه) بپاخیزد از جاهلان مردم، بیشتر از آنچه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) از جاهلان جاهلیت صدمه کشید، محنت می بیند. فضیل گوید: عرض کردم: این چگونه است؟ فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در حالی به سوی مردم آمد که سنگ وکلوخ وچوب های تراشیده را می پرستیدند، ولی هنگامی که قائم (علیه السلام) ما بپاخیزد، در حالی با مردم مواجه می شود که همه آنان کتاب خدا را علیه او تأویل می کنند وبا آن بر او احتجاج می نمایند(579).
روایات دیگری هم در این باره هست که در این مختصر از آوردن آن ها خودداری می گردد.
این از محنت زمان ظهور آن حضرت، واما محنت هایی که در عصر غیبت دارد بر کسی پوشیده نیست.
4- مصایب آن حضرت (علیه السلام):
مصیبت های آن حضرت (علیه السلام) بسیار است، همانند مصایب پدران واجداد بزرگوارش - به ویژه حضرت سید الشهداء (علیه السلام) - بر او نیز وارد است، که ولی خون آن ها است - چنان که در تفسیر آمده -. ودعا کردن برای مصیبت دیده مستحب است، چنان که در اخبار واحادیثی که از ائمه اطهار (علیهم السلام) وارد شده منقول است.
5- محبت متقابل آن حضرت (علیه السلام):
محبت آن حضرت (علیه السلام) به مؤمنان ومحبت مؤمنان به آن حضرت از مهم ترین انگیزه های دعا کردن برای آن حضرت ودرخواست تعجیل فرج آن جناب از پرورگار متعال است.
و اما محبت آن حضرت (علیه السلام) نسبت به مؤمنین: دسته های مختلفی از اخبار بر آن دلالت دارد از جمله:
1- احادیثی که دلالت می کند: امام نسبت به مؤمنین به منزله والد مهربان وپدر شفیق، بلکه برای آن ها از پدر هم مهربان تر است.
2- اخباری که دلالت دارد: شیعیان به منزله برگ هایی برای درخت امامت هستند.
3- روایاتی آمده که: امام به خاطر حزن شیعیانش محزون ودر مصایب آن ها متأثر ودر بیماری آن ها متألم می گردد.
4- احادیثی که دلالت می کند: امام (علیه السلام) برای شیعیانش ودر حق آنان دعا می کند.
5- روایاتی دلالت دارد که: امام (علیه السلام) انفال ومانند آن را برای شیعیانش در زمان غیبت مباح نموده است.
6- اخباری دلالت می کند که: امام (علیه السلام) برای دوستانش دادرسی می کند، در موارد بسیار نیز این امر اتفاق افتاد که بعضی از آن ها را در این کتاب آورده ایم.
7- آنچه دلالت می کند که امام (علیه السلام) در تشییع جنازه مؤمن حاضر می شود.
8- احادیثی که حاکی از گریستن امامان (علیهم السلام) هنگام گرفتاری دوستانشان وهنگام وفاتشان وغیر این ها می باشد که ان شاء الله بر پژوهنده پوشیده نمی ماند.
البته محبت مؤمن نسبت به آن جناب از واجباتی است که حقیقت اسلام وقبولی اعمال با آن حاصل می شود، بلکه برای محبت آن حضرت تأثیر خاصی هست که ان شاء الله تعالی در بخش هشتم کتاب خواهیم گفت، پس ای دوستان ومشتاقان آن حضرت! برای حبیب خویش دعا کنید واز خداوند بخواهید که دیدارش را نصیب شما گرداند.
حرف ن:
1- نفع آن حضرت (علیه السلام):
بدان که منافع وجود مبارک آن جناب بر چند گونه است:
قسم اول: منافع آن حضرت چه غایب باشد وچه ظاهر، وآن بر دو نوع است:
نوع اول: تمام خلایق در آن شریک هستند مانند: زندگی وبقای در جهان و...که همه اش از برکات وفیوضات وجود شریف آن حضرت است - چنان که در بخش دوم وسوم کتاب آوردیم - لذا در توقیع شریف فرمود: واما وجه بهره وری از من در زمان غیبتم مانند استفاده از خورشید است هنگامی که ابر از دیده ها پنهانش سازد. ومن برای اهل زمین امان هستم، هم چنان که ستارگان مایه ایمنی اهل آسمان هستند...(580).
و به همین مضمون روایات دیگری از ائمه اطهار (علیهم السلام) نیز وارد شده که در خاتمه کتاب، فصلی برای بیان مبانی وتحقیق واشارات آن منعقد خواهیم کرد ان شاء الله تعالی.
نوع دوم: افاضات علمی وعنایات ربانی که به مؤمنین اختصاص دارد، مانند: واضح نمودن وقت نمازهای یومیه ومانند آن است، چنان که در وسائل به سند خود از حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: هیچ روز ابری نیست که وقت زوال بر مردم مخفی باشد مگر این که امام (علیه السلام) خورشید را نهیب زند تا آشکار گردد، پس بر اهل هر آبادی کسی که به وقت اهتمام داشته باشد وآن که ضایع نماید احتجاج کند(581).
قسم دوم: منافع زمان غیبت آن حضرت (علیه السلام): آن هم بر دو نوع است:
نوع اول: مخصوص به مؤمنین است وآن بسیار است، از جمله: ثواب بسیاری است که بر انتظار زمان ظهور آن جناب مترتب است وان شاء الله در بخش هشتم خواهد آمد، ونیز آنچه از ثواب ها بر صبر وشکیبایی آنان در عصر غیبت مترتب است که در همان بخش خواهیم آورد، وباز دو برابر شدن ثواب کارهای نیک آن ها در چنین زمانی چنان که در کتاب اصول کافی وغیر آن از عمار ساباطی روایت شده که گفت: به حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) گفتم: کدام بهتر است عبادت مخفیانه با امام از شما خاندان که در دولت باطل پنهان باشد یا عبادت در زمان ظهور حق ودولت امام ظاهر از شما؟ فرمود: ای عمار! صدقه در سر والله بهتر است از صدقه علنی، همین طور است به خدا عبادت شما با امامتان که در زمان دولت باطل مخفی باشد، وترسیدن شما از دشمنان در دولت باطل وهنگام متارکه، بهتر است از کسی که خداوند (عزّ وجلّ) را در ظهور امام حق آشکار در دولت حق عبادت نماید، وعبادت در حال ترس در دولت باطل مانند عبادت وامنیت در دولت حق نیست. وبدانید که هر یک را شما امروزه نماز واجب خودش را عبادت وامنیت در دولت حق نیست. وبدانید که هر یک از شما امروزه نماز واجب خودش را جماعت بخواند در حالی که از دشمن مخفی باشد وبا تمام شرایط در وقتش آن را ادا نماید، خداوند (عزّ وجلّ) ثواب پنجاه نماز فریضه با جماعت برای او می نویسد، وهر آن که از شما نماز واجبی را فرادی ومخفیانه از دشمن در وقتش با تمام شرایط بخواند، خداوند (عزّ وجلّ) برای او ثواب بیست وپنج نماز فرادی می نویسد، وهر یک از شما نماز نافله اش را در وقتش با شرایط بجای آورد، خداوند برای او ده نماز نافله می نویسد، وهر کدام از شما حسنه ای انجام دهد خداوند برای او بیست حسنه می نویسد، وخداوند (عزّ وجلّ) حسنات مؤمن از شما را می افزاید اگر اعمالش را نیکو گرداند وبه تقیه، دین وامام وخودش را مواظبت کند وزبانش را حفظ نماید، چندین برابر می افزاید، خداوند (عزّ وجلّ) کریم است...(582).
و از جمله: ثواب های زیاد واجرهای عظیمی است که بر بعضی از اعمال مخصوص به زمان آن حضرت - صلی الله علیه - مترتب است، وان شاء الله در بخش هشتم کتاب خواهیم آورد.
نوع دوم: مخصوص کافرین ومنافقین است، وآن مهلت دادن وتأخیر عذاب آن ها است، چنان که در تفسیر علی بن ابراهیم قمی رحمة الله درباره آیه شریفه: ﴿فمهل الکافرین امهلهم رویدا﴾ (سوره طارق: 17).
پس کافران را مهلت ده مهلت اندکی. فرمود: در وقت بر انگیخته شدن قائم (علیه السلام) انتقام مرا از اجبار وطاغوت ها، از قریش وبنی امیه وسایر مردم خواهد گرفت(583).
قسم سوم: منافع زمان ظهور او: وآن بر دو نوع است:
نوع اول: شامل خلایق وموجودات می شود مثل انتشار نور، وظهور عدل، وامنیت راه های بلاد، وظهور برکات زمین، وصلح وآشتی درندگان وچارپایان، وآزار نرساندن هیچ نیشداری به کسی، وبرکت فراوان، ومنافع بی کران دیگر...چنان که در بحار در وصف حضرت قائم (علیه السلام) از امیر المؤمنین (علیه السلام) منقول است که فرمود: وآسمان بارانش، ودرختان میوه ها، وزمین گیاهان را بر می آورند، وبرای اهل آن زینت می کند، ودرندگان ایمن شوند تا جایی که مانند چارپایانشان در اطراف زمین چرا می کنند...(584).
نوع دوم: مخصوص مؤمنین است، وآن بر دو گونه است:
گونه اول: برای زندگان آن ها، وآن انتفاع وبهره وری از شرف حضور آن حضرت واستفاده از نور آن جناب وفرا گرفتن از علوم آن بزرگوار وبر طرف شدن بیماری ها وگرفتاری ها وبلاها از بدن های ایشان است. چنان که در بحار وغیر آن از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: هرگاه قائم (علیه السلام) بپاخیزد، خداوند از هر مؤمن ناگواری ها را دور می سازد ونیرویش را به او باز گرداند(585).
و از آن منافع، زیاد شدن نیروی آن ها است که در حرف (ق) گذشت، وطولانی شدن عمرشان، ومشاهده کردن نحوه انتقام حضرت قائم (علیه السلام) از دشمنانشان، ومنافع فراوان دیگر...
گونه دوم: برای مردگان ایشان، از جمله: خوشحالی وفرح ظهور آن حضرت به قبرهایشان داخل می شود چنان که در کتاب المحجة از امام صادق (علیه السلام) آمده که در آیه شریفه: ﴿ویومئذ یفرح المؤمنون بنصر الله﴾ (سوره روم: 4)؛ ودر آن روز مؤمنان به یاری خداوند خشنود می شوند. امام فرمود: در قبرهایشان به ظهور قائم (علیه السلام)(586). ودر حرف (ل) مطالبی که بر این معنی دلالت داشت گذشت.
و از جمله منافع زمان ظهور آن حضرت برای اموات مؤمنین، زنده شدن آن ها است بعد از مرگشان. چنان که از بحار از امام صادق (علیه السلام) روایت شده فرمود: وچون هنگام قیامش فرا رسد در ماه جمادی الثانیه وده روز از رجب بارانی بر مردم خواهد بارید که خلایق نظیر آن را ندیده باشند، پس خداوند به وسیله آن، گوشت ها وبدن های مؤمنین را در قبورشان می رویاند، وگویی آن ها را می نگرم که از سوی (جهینه) می آیند در حالی که موهای خود را از خاک تمیز می کنند...(587). در حرف (ک) نیز مطلب مناسب گذشت ودر بخش پنجم نیز خواهد آمد که هر کس برای فرج آن حضرت دعا کند در زمان ظهور زنده می شود تا به خدمت آن جناب شرفیاب گردد، ان شاء الله تعالی.
2- نور آن حضرت (علیه السلام):
از مهم ترین اموری که انگیزه دعا کردن برای آن حضرت می شود نور اوست، دلیل بر آن عقل است به بیان این که: اگر در شب تاریکی در راه پر پیچ وخمی بودید، ودر آن راه لغزندگی های هولناک وسگ های آزار دهنده ای هم بود که دچار آن ها شدید، وخلاصی از آن ها جز به وسیله چراغی که راه را روشن کندمیسر نبود، آن گاه کسی برای شما چراغی آورد که به وسیله آن خلاص شدید واز گمراهی رهایی یافتید، عقل بلکه - طبع وفطرت - شما را بر می انگیزد که برای او دعا کنید، بدون این که تأمل نمایید در این که او مرد بود یا زن، عالم بود یا جاهل، برده بود یا آزاد، چون محض همین کار سبب خلاصی ورهایی شما شد وباعث دعای شما گردید.
اکنون که این مطلب را فهمیدی بدان که تحقیق سخن در این جا به چند فصل نیاز دارد:
اول: معنی نور.
دوم: این که نورانیت نشانه شرف وکمال آن دلیل کمال دارنده آن است.
سوم: در بیان این که آن حضرت (عجّل الله فرجه) وجودش نور است.
چهارم: در بیان اشراقات نور آن حضرت در غیبت وحضور.
فصل اول - معنی نور: بدان که (نور) اسم است برای چیزی که خودش ظاهر است واشیاء غیر خودش را ظاهر کند، چه ظهور وروشنی خودش از خودش باشد یا از غیر خود، آن را کسب کرده باشد. تعریف دیگری هم که شده به این معنی بر می گردد که گفته اند: نور چیزی است که اشیاء به وسیله آن ظاهر می شود، چون ظاهر شدن اشیاء به وسیله آن فرع بر ظهور خودش می باشد، زیرا که فاقد شیء معطی آن نیست.
و اما این که در تعریف نور گفته شده: الظاهر بنفسه المظهر لغیره؛ به خودی خود ظاهر است ومظهر غیر خودش. اگر منظور همین بیان ما باشد، تعریف درستی است ولی اگر مقصود این باشد که ظهور نور از خودش هست وبه غیر خودش تکیه ندارد، وظهور اشیاء دیگر مستند به آن است - چنان که باء سببیت در الظاهر بنفسه این معنی را می رساند - ناتمام وممنوع است، زیرا که لازمه اش آن است که کلمه (نور) را بر غیر خداوند نتوان به طور حقیقی اطلاق کرد، پس این تعریف جامع افراد نیست.
نور - بنابر همه این تعاریف - کلی مشککی است که افراد آن متفاوت است، حد اعلای آن ذات اقدس خداوند است که به خودی خود ظاهر است وغیر خودش را ظاهر کرده، واز حد ومرز ممکنات خارج است وآفریننده تمام انوار. چه خوش گفته اند:
یا من هو اختفی لفرط نوره * * * الظاهر الباطن فی ظهوره
ای آن که بر اثر شدت نورش مخفی شده ای؛ ظاهری که در ظهور وآشکاری اش باطن است.
این نور نه جوهر است ونه عرض، بلکه آشکار کننده تمام جواهرها وعرض ها است، با این بیان اطلاق نور بر خداوند متعال در آیه: ﴿الله نور السماوات والارض﴾ (سوره نور: 35)؛ خداوند نور آسمان ها وزمین است.
هیچ نیازی به تکلف ومجاز شمردن وامثال این ها ندارد، وهمین گونه است دعایی که در کتاب مهج الدعوات از نبی اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت شده که: (بسم الله النور بسم الله نور علی نور...)(588). و شرح این کلام جای دیگری دارد.
قسم دیگری از نور تحت عنوان جوهر واقع می شود که مصداق اعلای آن وجود مقدس پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وحبیب ما حضرت محمد بن عبد الله (صلی الله علیه وآله وسلم). باشد که خداوند متعال آن حضرت را مثل نور خود قرار داده است. وجود مقدس امام (علیه السلام) نیز از همین قسم است، - چنان که خواهد آمد - واز اقسام نور جوهر، عالم است واقسام دیگری که درجات مختلفی دارند.
قسم دیگری از نور در عنوان عرض وارد است، مانند: نور برق وچراغ وامثال این ها. باید توجه داشت که اطلاق نور بر همه این ها حقیقت است، وبا این بیان واضح می شود که در میان روایاتی که در تفسیر آیه نور هست اختلافی نیست، زیرا که هر یک از آن ها بیان یکی از مصادیق نور است، واگر ترس طولانی شدن مطلب نبود حق تحقیق را در این جا ادا می کردم.
فصل دوم - نورانیت نشانه شرافت است: وچون دانستی که نور اقسام فراوانی دارد که درجات فوق یکدیگر دارند، تردیدی نیست که نورانیت نشانه شرافت صاحب خویش است، وکمال آن دلیل کمال شرافت است.
این امر کاملا واضح وهیچ پرده ابهامی بر آن نیست، ودلیل بر آن - به اضافه عقل - آیات وروایات بسیار است، از جمله:
1- آیه نور؛ خداوند متعال در این آیه خود را با این صفت متعالی وصف فرموده که برای اثبات مطلوب ما بس است.
2- آیاتی که در مقام امتنان بر مردم به خاطر آفرینش خورشید وماه وارد شده است، خداوند (عزّ وجلّ) می فرماید: ﴿وجعل القمر فیهن نورا وجعل الشمس سراجا﴾ (سوره نوح: 16). وماه را در آسمان ها نور وخورشید را چراغ قرار داد.
3- آیاتی که به ماه وخورشید سوگند یاد می کند، مانند این آیه: ﴿والشمس وضحاها * والقمر اذا تلاها﴾ (سوره شمس: 1-2)؛ سوگند به خورشید وهنگام چاشت آن، وسوگند به ماه هنگامی که پی آن درآید.
و اما روایات، جداً زیاد است، از جمله روایاتی است که درباره نور پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وارد شده، چنان که در بحار - مجلد ششم - از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: محمد وعلی - (صلی الله علیه وآله وسلم) - از دو هزار سال پیش از آفرینش خلق، در پیشگاه خداوند (عزّ وجلّ) نور بودند، هنگامی که فرشتگان آن نور را دیدند، ریشه وشاخه درخشنده ای برایش مشاهده کردند، پس گفتند: پروردگار وخدای ما این نور چیست؟ خداوند (عزّ وجلّ) به آن ها وحی فرمود: این نوری از نور من است، اصل آن نبوت وشاخه آن امامت است، نبوت برای محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) بنده وپیغمبر من، وامامت برای علی حجت وولی من خواهد بود، واگر این دو نبودند آفریدگانم را خلق نمی کردم(589).
و در همان کتاب از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده که فرمود: خداوند من وعلی وفاطمه وحسن وحسین را پیش از خلقت آدم آفرید، هنگامی که نه آسمان بنا شده ای بود ونه زمین گسترده ای، نه ظلمتی، نه نوری، نه آفتاب ونه ماهی، ونه بهشتی ونه دوزخی وجود داشت. عباس عرض کرد: پس ابتدای آفرینش شما چگونه بود یا رسول الله؟ فرمود: ای عمو! وقتی خداوند اراده کرد ما را خلق کند، با کلمه ای سخن گفت، از آن نوری آفرید، سپس به کلمه دیگری تکلم کرد وبا آن روحی خلق کرد، سپس نور را با روح ممزوج گردانید، آن گاه من وعلی وفاطمه وحسن وحسین را خلق کرد، ما او را تسبیح می گفتیم، گاهی که تسبیحی نبود وتقدیسش می کردیم، هنگامی که تقدیسی نبود.
و چون خداوند متعال اراده کرد که خلق را بیافریند، نور مرا شکفت، پس عرش را از آن آفرید، عرش از نور من است ونور من از عرش افضل است، سپس نور برادرم علی را شکفت واز آن ملائکه را آفرید، پس فرشتگان از نور علی هستند ونور علی از نور خداست، وعلی افضل از ملائکه است، آن گاه نور دخترم را شکفت واز آن آسمان ها وزمین را آفرید، پس آسمان ها وزمین از نور دخترم فاطمه است، ونور دخترم فاطمه از خداست ودخترم فاطمه از آسمان ها وزمین افضل است. پس از آن نور حسن را شکافت واز آن نور خورشید وماه آفرید، پس خورشید وماه از نور فرزندم حسن است ونور حسن از نور خداوند است وحسن از خورشید وماه برتر است. سپس نور فرزندم حسین را شکافت واز آن بهشت وحور العین را آفرید، که بهشت وحورالعین از نور فرزندم حسین است ونور فرزندم حسین از نور خداوند است، فرزندم حسین از بهشت وحورالعین افضل است(590).
و از جمله روایات، آنهایی است که دلالت دارد بر درخشندگی نور حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) در آسمان برای فرشتگان پس از آنکه خداوند متعال، ظلمت را بر آن ها قرار داد، ودر دنیا در مواقع نمازها که از محراب آن حضرت نور او برای فرشتگان آسمان پرتو می افکند.
و هر دو حدیث در مجلد دهم بحار مذکور است که به خاطر اختصار از آوردن آن ها خودداری شد.
و نیز از جمله روایات: آن هایی است که دلالت می کند بر تفاوت مراتب ودرجات نور مؤمنین در روز قیامت به حسب تفدن ایمان آن ها، چنان که در مجلد سوم بحار از ابوذر غفاری از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وارد می شود پس بر می خیزم ودست او را می گیرم آن گاه صورت او وصورت های اصحابش سفید می شود. به آن ها می گویم: در مورد ثقلین بعد از من چگونه رفتار کردید؟ خواهند گفت: از ثقل اکبر پیروی کردیم، واو را تصدیق نمودیم وثقل اصغر را یاری کردیم، ودر خدمت او مبارزه نمودیم، پس می گویم: تا آن جا که سیراب شوید بیاشامید، وایشان می آشامند تا سیراب شوند به طوری که پس از آن تشنه نخواهند شد، چهره امامشان همچون خورشید برآمده وچهره های خودشان همچون ماه شب چهارده وبسان درخشنده ترین ستاره آسمان می درخشد(591).
فصل سوم - در بیان اینکه وجود آن حضرت (علیه السلام) نور است:
این جا درباره دو مطلب سخن می گویم:
مطلب اول: این که امام (علیه السلام) نور است.
مطلب دوم: این که وجود امام عصر (عجّل الله فرجه) به طور مخصوص - نور است.
مطلب اول: چون دانسته شد که نور چیزی است که خودش ظاهر باشد وغیر خود را ظاهر کند، وتردیدی نیست که امام (علیه السلام) به حسب کمالات ودلالاتی که دارد آشکارترین وظاهرترین مخلوقات است. لذا حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) به محمد بن مسلم - در حدیثی که در بخش اول کتاب آوردیم - چنین فرمود:... هرکس از این امت صبح کند در حالی که امام منصوب از سوی خداوند (عزّ وجلّ) ظاهر عادل نداشته باشد، گمراه سرگردان خواهد شد....
بنابراین ظهور امام (علیه السلام) به موجب کمالات ودلالات او است.
البته شاخص امام گاهی ممکن است از گروهی غایب شود وممکن است برای آن ها ظاهر گردد، ولی او در عین حال که غایب است در منتهای ظهور وآشکاری است، همان طور که امام صادق (علیه السلام) به مفضل بن عمر فرمود: هنگامی که از آن حضرت شنید که شبهه ها زیاد می شود، وپرچم های مشتبه در زمان غیبت افراشته می گردد گریه کرد - آن حضرت به او فرمود: این آفتاب را می بینی؟ عرض کرد: آری. فرمود: والله! امر ما از این آفتاب روشن تر است.
تمام این خبر ان شاء الله تعالی در بخش هشتم، در فضیلت گریستن در زمان غیبت حضرت حجت به خاطر غیبت آن حضرت (صلی الله علیه وآله وسلم) خواهد آمد.
و در کتاب کمال الدین از امیر المؤمنین (علیه السلام) مروی است که بر منبر در مسجد کوفه چنین فرمود:
بارالها! برای زمین تو، به ناچار حجتی از تو بر خلقت هست که آن ها را به سوی دین خودت راهنمایی کند، وعلمت را به آن ها بیاموزد تا دلائلت باطل نشود وپیروان آنان - پس از آن که آن ها را به وسیله او هدایت فرمودی - گمراه نگردند، آن حجت تو یا آشکار است که اطاعت نمی شود، یا مخفی است که در انتظارش به سر می برند، اگر شخص او هنگامی که مردم هدایت شده (یا در زمان صلح وآرامش) باشند از نظر آنان غایب شود علم او از آن ها مخفی نخواهد ماند، وآداب او در دل های مؤمنین ثابت ونقش بسته است وایشان به آن عمل می کنند(592).
و اما ظهور ممکنات به وجود امام (علیه السلام)، مطالبی که در همین بخش ونیز در بخش سوم ذکر کردیم، بر آن دلالت دارد، این جا تکرار نمی کنیم. از این ها گذشته، کشف علوم جز به وجود امامان (علیهم السلام) نبوده، چنان که در حرف ک مطالبی در این زمینه گفتیم، روایات صریحی نیز در این باره هست که بعضی از آن ها را می آوریم:
1 - شیخ کلینی (رحمة الله) در اصول کافی از ابو خالد کابلی روایت کرده که گفت: از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) درباره آیه شریفه: ﴿فامنوا بالله ورسوله والنور الذی انزلنا﴾ (سوره تغابن: 8)؛ پس به خداوند وپیامبرش ونوری که ما نازل کردیم ایمان آورید. پرسیدم، فرمود: ای ابوخالد، نور به خدا قسم نور امامان از آل محمد (علیه السلام) است تا روز قیامت، آنان - به خدا سوگند!- نوری هستند که نزول یافته، به خدا قسم که نور خدا در آسمان ها وزمین آن ها هستند.
2 - همچنین از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آورده که راجع به فرموده خداوند متعال: ﴿واتبعوا النور الذی انزل معه اولئک هم المفلحون﴾ (سوره اعراف: 157)؛ واز نوری که با او نزول یافت، پیروی کردند، آنان رستگارند. فرمود: نور در این جا امیر المؤمنین وامامان (علیهم السلام) هستند(593).
3 - ونیز از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) روایت کرده که درباره آیه: ﴿ویجعل لکم نورا تمشون به﴾ (سوره حدید: 28)؛ وبرای شما نوری قرار دهد که با آن در میان مردم زندگی کنید. فرمود: یعنی امامی که به او اقتدا نمایید...(594).
4 - واز حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) نقل کرده که درباره آیه شریفه: ﴿ومن لم یجعل الله له نورا﴾ (سوره نور: 40)؛ وهر آن که خداوند نوری برایش قرار ندهد. فرمود: یعنی امامی از فرزندان فاطمه (علیه السلام)(595). واحادیث دیگری که در جای خود مراجعه شود.
مطلب دوم: در بیان این که وجود حضرت بقیة الله - ارواحنا فداه - به طور خصوص نور است.
دلیل: بر این مطلب - اضافه بر آنچه در فصل چهارم خواهد آمد - چند روایت است از جمله:
1 - در بعضی از زیارت های جامعه در وصف آن حضرت چنین آمده: نور انوار آن که به همین زودی زمین به وسیله او تابناک می شود....
2 - در زیارت دیگر می خوانیم: ونور او (خدا) در آسمان وزمین(596).
3 - ودر زیارت روز جمعه آن حضرت آمده: سلام بر تو ای نور خداوند که هدایت جویان به وسیله او هدایت می شوند(597).
4 - ودر دعای شب نیمه شعبان در وصف حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) چنین می خوانیم: نورک المتألق وضیآؤک المشرق....
متألق: یا به معنی درخشندگی است که با ظهور نور واشراق وجود شریفش به طور مخصوصی می تابد. ویا به معنی: (زینت کرده) است. چون با زیور مخصوص والطاف خاصی را آراسته است. ویا به معنی: (آماده شده برای مخاصمه) است، چون آن حضرت خون بهای نیکان واخیار را طلب می کند - چنان که در اخبار واحادیث بسیار آمده است -.
5 - روایتی است که سید ابن طاووس در فلاح السائل ومجلسی در بحار آورده اند که عباد بن محمد مدائنی گفت: بر حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) در مدینه وارد شدم هنگامی که از نماز ظهر فراغت یافته، دست هایش را به سوی آسمان برداشته بود ومی گفت: أی سامع کل صوت تا آخر دعایی که ان شاء الله تعالی در بخش هفتم کتاب خواهیم آورد.
راوی گوید: عرض کردم: فدایت گردم آیا برای خودت دعا نکردی؟ فرمود: برای نور آل محمد وسابق آن ها وانتقام گیرنده به امر خداوند از دشمنانشان دعا کردم. عرضه داشتم: خروج او کی خواهد بود، خداوند مرا فدای شما گرداند؟ فرمود: هر وقت آن که خلق وامر از آن او است، بخواهد. گفتم: پیش از خروج نشانه ای هست؟ فرمود: آری، نشانه های مختلفی هست. عرض کرد: مثل چه؟ فرمود: خروج دابه ای از مشرق وپرچمی از مغرب وفتنه ای که اهل زوراء (بغداد یا تهران) را بپوشاند، وخروج یکی از فرزندان عمویم زید در یمن، ویغما بردن پرده خانه کعبه وآنچه خدا بخواهد می کند(598).
6- در تفسیر البرهان وغیر آن از جابر عبد الله انصاری روایت شده که فرمود: داخل مسجد کوفه شدم دیدم امیر المؤمنین (صلی الله علیه وآله وسلم) با انگشت چیزی می نویسد وتبسم می کند. عرض کردم: یا امیر المؤمنین چه موجب خنده شما شده؟ فرمود: در شگفتم از کسی که این آیه را می خواند ولی به معنی آن به طوری که شایسته است معرفت ندارد، عرض کردم: کدام آیه یا امیر المؤمنین؟ فرمود: الله نور السموات والارض مثل نوره کمشکوة - مشکوة محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) است - فیها مصباح - مصابح من هستم امیر المؤمنین - فی زجاجة - حسن وحسین می باشند - کانه کوکب دری - علی بن الحسین است - یوقد من شجره مبارکة - محمد بن علی است - زیتونة - جعفر بن محمد است - لا شرقیة - موسی بن جعفر است - ولا غربیة - علی بن موسی است - یکاد زیتها یضیء - محمد بن علی است - ولو لم تمسسه نار - علی بن محمد است - نور علی نور - حسن بن علی است - یهدی الله لنوره ممن یشاء - قائم مهدی است - ویضرب الله الامثال للناس والله بکل شیء علیم(599).
نکته جالب این که: همانگونه که وجود آن حضرت نور است واو از نور است وبه نور هدایت می کند وپیروانش در نور هستند، تاریخ ولادتش هم نور است - چنان که قبلا گفتیم، تاریخ ولادتش نیمه شعبان المعظم سال دویست وپنچاه وشش بوده واین تاریخ با کلمه (نور) از نظر عدد حروف به حساب ابجد مطابق است(600). خداوند ما را از یاران وشیعیانش قرار دهد.
فصل چهارم - در بیان اشراقات نور آن حضرت در آغاز ظهور وزمان غیبت وحضور: در عالم ملکوت اشراق نور آن حضرت برای ابراهیم(علیه السلام) آشکار گردید:
هنگامی که ملکوت آسمان ها برای ابراهیم (علیه السلام) کشف شد، که حدیث آن در بخش هشتم ضمن دلایل جواز نام بردن از امام عصر - ارواحنا فداه - خواهد آمد. ونیز نور آن حضرت برای فرشتگان آشکار شد هنگامی که امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسید.
همچنین شب معراج برای حضرت خاتم الانبیاء (صلی الله علیه وآله وسلم) آشکار شد، چنان که در غایة المرام از طریق عامه در حدیثی طولانی از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در وصف معراج آمده: ای محمد! دوست داری آن ها (اوصیای خودت) را ببینی؟ گفتم: آری ای پروردگار! فرمود: به سمت راست عرش توجه کن. چون متوجه شدم ناگاه علی وفاطمه وحسن وحسین وعلی بن الحسین ومحمد بن علی وجعفر بن محمد وموسی بن جعفر وعلی بن موسی ومحمد بن علی وعلی بن محمد وحسن بن علی ومهدی را دیدم که در رودی از نور ایستاده نماز می گزارند واو - یعنی مهدی - در وسط آن ها مانند ستاره ای درخشان بود(601).
در همان کتاب از طریق شیعه در وصف شب معراج از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) چنین آمده: ای محمد! می خواهی آن ها را ببینی؟ گفتم: آری پروردگارا؟ پس خداوند فرمود: به پیش رویت برخیز.
برخاستم پیش رفتم ناگاه علی بن ابی طالب وحسن بن علی وحسین بن علی وعلی بن الحسین ومحمد بن علی وجعفر بن محمد وموسی بن جعفر بن محمد وموسی بن جعفر وعلی بن موسی ومحمد بن علی وعلی بن محمد وحسن بن علی ومهدی را دیدم که در رودی از نور ایستاده نماز می گزارند واو - یعنی مهدی - در وسط آن ها مانند ستاره ای درخشان بود(602). ان شاء الله تعالی در بخش هشتم تمام این حدیث خواهد آمد.
می گویم: نور مولی حجة بن الحسن (عجّل الله فرجه) به موجب این دو حدیث دو ویژگی خاص دارد، اول: این که در میان انوار، همانند ستاره درخشان است، بدین خاطر که ظهور آن حضرت در عالم امکان تمام تر وکامل تر از سایر معصومین (علیه السلام) است، که غلبه وپیروزی کامل دین وشوکت وعظمت اهل ایمان به دست آن حضرت انجام می گردد، چنان که ان شاء الله تعالی واضح خواهد شد.
دوم: اینکه نور آن جناب در وسط انوار واقع شده، پنج وجه برای حکمت آن به نظر رسیده است: یک: این دلیل ونشانه شرافت ورفعت وبلندی مقام ومنزلت است، چنان که از شیوه بزرگان معلوم است، بلکه در تمام اصناف این روش دیده می شود، هرگاه زرگری بخواهد زیوری بسازد که گوهرهای متعددی بر آن نصب نماید، گرانبهاترین وزیباترین گوهرها را وسط قرار می دهد، این برنامه هر صنعتگر ماهر است.
و در تفسیر مجمع البیان از کتاب العین حکایت کرده که: وسط هر چیز، بهترین وعادلانه ترین جاهای آن است(603).
ودر اوصاف پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده که آن حضرت وسط اصحاب خود می نشست ودر کتاب مکارم الاخلاق از ابوذر روایت شده که گفت: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در میان اصحاب خود می نشست که وقتی شخص غریبی می آمد نمی دانست پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) کدام است، تا این که می پرسید...(604).
مؤید این معنی این که: خداوند متعال بیت المعمور را که اشرف جاهای آسمانی است در وسط آسمان ها قرارداده ونیز کعبه را در وسط زمین وقلب انسان را - که اشرف اعضا است - وسط، ومردمک چشم را وسط چشم، وخورشید - که عظیم ترین ونورانی ترین سیارات است - در وسط آن ها وفردوس در وسط بهشت قرار دارد.
در ریاض السالکین تألیف عالم ربانی سید علیخان مدنی روایت شده که: در بهشت صد درجه هست که فاصله میان هر دو درجه فاصله میان هر دو درجه فاصله بین آسمان وزمین است، وبالاترین درجات آن فردوس است که عرش بر آن قرار دارد وآن وسطترین جاهای بهشت است ونهرهای بهشت از آن جا سرچشمه می گیرد، پس اگر دعا کردید از درگاه خداوند فردوس را بخواهید(605).
و در بحار از امیر المؤمنین (علیه السلام) مروی است که فرمود: واما منزل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) در بهشت، بهشت عدن است(606). وآن در وسط بهشت قرار دارد ونزدیک ترین جای به عرش خداوند رحمان جل جلاله است (وسخن تا این جا رسیده که فرمود:) وآن ها که با او در بهشت سکنی دارند، امامان دوازده گانه می باشند(607).
مؤید همین وجه نیز این که: خداوند متعال بندگان خود را امر می کند که بر صلاة وسطی (نماز میانه) محافظت ومواظبت داشته باشند، با توجه به این که اول به طور کلی مواظبت بر نمازها را گوشزد فرموده است، ونیز در قرآن آمده: ﴿وکذلک جعلناکم امه وسطا﴾ (سوره بقره: 143)؛ واین چنین شما را امتی میانه قرار دادیم.
همچنین خداوند متعال نیمه هر ماه را شرافتی خاص بخشیده، لذا روزه ایام بیض (سه روز نیمه ماه) ترغیب شده ومستحب است. ودر حدیث مشهور از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده که: خیز الامور اوسطها(608)؛ بهترین امور وسطهای آن ها است.
و شواهد بسیار دیگر...
دو: این که اشاره به کمال ظهور وانتشار نور آن حضرت است، هم چنان که وقتی خورشید به وسط آسمان می رسد نورش برای تمام دیدگان در همه شهرها آشکار می گردد وروشنایی آن به حد اعلی می رسد که پر واضح است.
سه: هر چیزی که وسط واقع شود انتظار به سوی آن متوجه می گردد، وچون پیوسته انظار ائمه اطهار (علیهم السلام) به سوی امام غایب بوده - چون خداوند متعال ظهورش را وعده داده وانتقام از دشمنانشان را به دست آن حضرت تضمین فرمود: خداوند (عزّ وجلّ) نور مبارکش را در وسط انوار آن ها قرار داده است.
چهار: شاید اشاره به این باشد که کمالات وعلوم ائمه معصومین وپیغمبران پیشین (علیه السلام) به آن حضرت منتهی می شود - چنان که در حرف (ک) بیان کردیم - به طوری که خطوط مختلفی که اطراف دایره ای باشد به وسط آن منتهی می شود که علمای هیئت آن را مرکز می نامند.
پنج: اشاره به این که مولی صاحب الزمان (علیه السلام) - به حسب زمان - در وسط امامان واقع است، چون رجعت امامان نزد شیعیان از جمله ضروریات است که قرآن وسنت بر آن دلالت دارد.
درخشندگی نور آن حضرت در دنیا
درخشندگی نور شریف آن حضرت در دنیا چند قسم است:
اول: هنگام ولادت.
دوم: در زمان ظهور وغیبت.
سوم: زمان غیبت به طور خصوص.
چهارم: زمان حضور به طور خصوص.
قسم اول: هنگامی ولادت، نور آن حضرت به طوری بود که تا آسمان رسید. چنان که در کتاب کمال الدین از محمد بن عثمان عمری - قدس الله روحه - روایت شده که گفت: هنگامی که خلف مهدی - صلوات الله علیه - متولد شد نوری از بالای سرش تا بر فراز آسمان ساطع گشت، سپس به رو به سجده افتاد وبرای پروردگار متعال سجده بجای آورد، آن گاه سر برداشت در حالی که می گفت شهد الله انه لا اله الا هو... وولادت او (علیه السلام) روز جمعه بود(609).
و در روایت دیگری از امام ابو محمد عسکری (علیه السلام) روایت شده که: وقتی سید (علیه السلام) متولد شد، نوری از آن حضرت دید که تا افق آسمان ساطع است، وپرندگان سفیدی دید که از آسمان فرود می آیند وبال های خود را بر سر وصورت وسایر قسمت های بدنش می کشند، سپس پرواز می کنند. وقتی به جناب ابو محمد این مطلب را خبر دادیم، خندید وفرمود: آن ها ملائکه بودند، به خاطر تبرک به این نوزاد فرود آمدند، وآن ها یاران او هستند هنگامی که خروج نماید(610).
در روایت دیگری از حکیمه آمده که گفت: ناگاه او (نرجس) را دیدم که اثر نور بر او هست تا جایی که چشمم را گرفت(611).
که در کمال الدین وبحار وغیر این ها ذکر گردیده است.
قسم دوم: درخشندگی نور آن حضرت در هر دو زمان حضور وغیبت. این درخشندگی دو نحوه است:
1- اشراق بدون واسطه برای جمعی از مؤمنین تشرف به دیدار آن اشراق حاصل گردیده است. از جمله در کتاب کمال الدین از محمد بن الحسن کرخی روایت شده که گفت: ابوهارون - مردی از هم مسلکان ما - می گفت: حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) را دیدم در حالی که صورتش مانند ماه شب چهارده می درخشید(612).
و نیز محدث بزرگوار محمد بن الحسن حر عاملی در کتاب اثبات الهداة بالنصوص والمعجزات به نقل از کتاب اثبات الرجعة شیخ اجل فضل بن شاذان آورده که گفت: ابراهیم بن محمد بن فارس نیشابوری گفت: هنگامی که عمرو بن عوف قصد کشتن مرا کرد، ترس شدیدی بر من عارض گردید، با خانواده ام خداحافظی کردم، می خواستم فرار کنم، به خانه حضرت ابو محمد امام عسکری (علیه السلام) رفتم، وقتی بر آن جناب وارد شدم نوجوانی دیدم که در کنارش نشسته بود، چهره اش مانند ماه شب چهارده می درخشید، از آن نور وروشنایی تعجب کردم، ونزدیک بود وضع وحال خودم را هم فراموش نمایم که به من فرمود: ای ابراهیم! فرار مکن که خداوند شر او را از تو دور خواهد ساخت. بر حیرتم افزود، به امام ابومحمد (علیه السلام) عرض کردم: ای فرزند پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)، مولای من! این کیست که از باطن من خبر داد؟ فرمود: او پسر وخلیفه من است(613).
و از کسانی که درخشندگی نور حضرتش را دیده اند، احمد بن اسحاق قمی است که در حرف غین بخش چهارم حدیثش را آوردیم.
2 - اشراق نور آن حضرت با واسطه است، بدان که درخشندگی تمام نورها در شب وروز، ماه وخورشید وغیر این ها از اشراقات نور آن حضرت وفیوضات وجود شریف آن جناب است در غیبت وحضور.
توضیح وبیان ابن معنی به چند وجه تقریر می گردد:
اول: این که خورشید. ماه وغیر این ها از نور آن حضرت - صلی الله علیه - آفریده شده است - چنان که روایاتی بر این معنی دلالت می کند - واین منافاتی ندارد با حدیثی که قبلا ذکر شده که خورشید وماه از نور از امام حسن (علیه السلام) خلق شده، چون باز در روایات آمده که نور وارواح وطینت خاندان عصمت (علیه السلام) یکی است، یعنی از یک اصل آفریده شده اند، بنابر این صحیح است که گفته شود: ماه از نور پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) خلق شده یا نور امیر المؤمنین یا حضرت قائم (علیه السلام) یا امامان دیگر (علیه السلام). نظیر این معنی را عالم ربانی شیخ جعفر شوشتری (رحمة الله) در کتاب خصائص الحسین (علیه السلام) آورده، وی ضمن بیان این که نور حسین (علیه السلام) اولین مخلوقات است گفته: چون نور او از نور آن حضرت وفیوضات وجود شریف آن جناب است گفته: چون نور او از نور پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) است ورسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: أول ما خلق الله نوری ؛ نخستین چیزی که خداوند آفرید نور من بود(614).
دوم: روایاتی که دلالت می کند بر این که تمام مخلوقات به عنوان مقدمه خلقت وجود آن حضرت وپدران بزرگوارش آفریده شده اند، پس علت غایی خلقت موجودات هستند، بنابراین وجود خورشید ونور وروشنایی آن بواسطه حضرت حجت وپدران معصوم آن حضرت است.
سوم: اخباری که دلالت می کند بر این که بقای عالم وآنچه در آن است - از خورشید وماه وغیر این ها، به سبب وجود حضرت قائم (علیه السلام) است، بنابر این درخشندگی نور آفتاب وماه از آثار نور آن حضرت است در غیبت وحضور. گفتنی است که در بخش سوم کتاب، استدلال بر این معنی گذشت.
قسم سوم: اشراق نور آن حضرت در زمان غیبت - به طور خصوص - آن نیز بر دو قسم است: باطنی وظاهری.
اشراق باطنی: اشراق باطنی در دل مؤمنین است که امام خود را با حقایق ایمان مشاهده می کنند، گویا که جلو چشمشان است در هر زمان ومکان. این معنی را ضمن ابیاتی آورده ام:
بنیت بقلبی منزلا لجنابکم * * * اقمت بها مذ کنت فی غایه الحب
اما والذی لو شاء ما خلق النوی * * * لئن عبت عن عینی فما عبت عن قلبی
یوهمنیک الشوق حتی کانما * * * اناجیک من قرب وان لم تکن قربی
در قلبم برای جناب شما منزلی ساخته ام که در منتهای محبت از اول پیدایش در آن سکنی گزیده ام.
سوگند به آن که اگر می خواست هسته را نمی آفرید؛ اگر از چشمم غایب شده ای از دلم غایب نیستی.
آن چنان شوق تو خیالت را برای من مجسم می کند که گویی از نزدیک با تو آهسته سخن می گویم، هر چند که تو نزدیک من نباشی.
و دیگری چنین سروده:
احبا بنا ان غبتم عن ناظری * * * فعن الفواد وخاطری ما عبتم
ای دوستان! اگر از چشمم پنهان ماندید * * * از دل وخاطرم غایب وپنهان نیستند.
روایات بسیاری نیز بر این معنی دلالت می کند که بعضی را در فصل سوم آوردیم، از جمله:
ثقة الاسلام کلینی در اصول کافی از ابوخالد کابلی از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: والله، ای ابوخالد! نور امام در دل مؤمنین از خورشید تابان در روز نورانی تر است، وآنان (امامان) به خدا سوگند دل های مؤمنین را نورانی می کنند، وخداوند (عزّ وجلّ) نور ایشان را از هرکه بخواهد منع می کند که دلشان تاریک گردد، به خدا، ای ابوخالد! هیچ بنده ای نیست که محبت وولایت ما را داشته باشد مگر این که خداوند قلبش را پاکیزه گرداند، وخداوند قلب بنده ای را تا تسلیم امر ما نباشد پاکیزه نگرداند، پس اگر تسلیم ما شود خداوند از حساب شدید او را به سلامت بدارد واز هول بزرگ روز قیامت ایمن نماید(615).
همچنین شیخ صدوق در کمال الدین از جابر انصاری حدیثی روایت کرده که رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) امامان دوازده گانه را صریحاً اسم برده تا آن جا که فرمودند:...سپس همنام وهم کنیه من حجت خدا در زمین وبقیة الله در بندگانش فرزند حسن بن علی، آن که خداوند متعال مشارق ومغارب زمین را به دست او فتح خواهد کرد، آن که از شیعیان ودوستانش غایب خواهد شد، که در زمان غیبت بر اعتقاد به امامت او ثابت نمی ماند مگر کسی که خداوند دلش را برای ایمان آزموده باشد.
جابر گفت: عرض کردم: یا رسول الله! آیا در غیبت او برای شیعیانش سودی از او می رسد؟ فرمود: آری سوگند به آن که مرا به پیغمبری برگزید، آن ها در زمان غیبت به نور او روشنی کسب کرده وبه ولایت او نفع می برند، مانند استفاده مردم از آفتاب هر چند که آن را ابر بپوشاند. ای جابر! این از اسرار الهی وعلم مخزون خدایی است، از غیر اهلش پنهان کن...(616).
اشراق ظاهری: اشراق ظاهری نور آن حضرت برای بعضی از اخبار اتفاق افتاده که این امر به برخی از خواص وپاکبازان اهل اخلاص اختصاص دارد که ما به ذکر سه جریان بسنده می کنیم:
حکایت اول: در بحار از سید علی بن عبد الحمید در کتاب السلطان المفرج عن أهل الایمان آورده که گفت: از کسانی که امام قائم (علیه السلام) را دیده اند، جریانی است که مشهور ومعروف وهمه جا خبرش منتشر شده ومردم روزگار آن را بالعیان دیدند، وآن قصد ابوراجح حمامی است که در حله اتفاق افتاد. این حکایت را عده ای از بزرگان وفضلای برجسته وراستگو نقل کردند از جمله شیخ زاهد عابد محقق شمس الدین محمد بن قارون - سلمه الله تعالی - که گفت: حاکم حله شخصی بود به نام مرجان الصغیر، به او گزارش دادند که ابوراجح مزبور خلفا را دشنام می دهد، او را احضار کرد ودستور داد او را به شدت وبه قصد کشت کتک زدند، به طوری که دندان های جلوی او افتاد، وزبانش را بیرون آوردند وبر آن حلقه آهنی زدند وبینی او را سوراخ کردند وریسمانی که از مو درست شده بود در آن وارد کردند وبه آن ریسمان بستند، حاکم او را با این وضع به دست گروهی از اطرافیان خود سپرد ودستور داد که در کوچه های حله بگردانند، همین کار را کردند، تماشاچیان هم از هر طرف او را می زدند تا جایی که روی زمین افتاد ومرگش را پیش روی خود دید.
وقتی به حاکم اطلاع دادند دستور داد او را بکشند، ولی حاضرین پادرمیانی کردند وگفتند: او پیرمرد سالخورده ای است، وآنچه بر سرش آمده برایش بس است واو را از پای در می آورد، او را رها کن که خواهد مرد ودیگر خونش را بر گردن مگیر، آنقدر اصرار کردند تا حاکم از کشتن او صرف نظر کرد.
صورت وزبانش باد کرده بود، بستگانش آمدند واو را در حال مرگ به خانه بردند وکسی تردید نداشت که او همان شب خواهد مرد.
بر خلاف انتظار فردای آن شب که مردم برای اطلاع از وضع او رفتند دیدند در بهترین حال ووضع نماز می خواند، دندانهایش به حال سابق برگشته وجراحت هایش التیام یافته واثری از آن ها باقی نمانده، وپارگی صورتش رفع گردیده است، مردم تعجب کردند وماجرایش را پرسیدند وگفت: من مرگ را دیدم، زبان سخن گفتن هم نداشتم که از درگاه خداوند متعال حاجتی بخواهم، لذا در دل دعا کردم وبه مولی وآقایم حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) استغاثه نمودم. چون شب فرا رسید ناگهان دیدم خانه ام پر نور شد وناگاه دیدم مولایم صاحب الزمان (علیه السلام) دست مبارکش را بر صورتم کشید وبه من فرمود: بیرون برو، وبرای عائله ات کار کن که خداوند متعال تو را عافیت داد، پس به این وضعی که می بینید شدم.
شیخ شمس الدین محمد بن قارون - نامبرده - گفت: به خدای متعال قسم که این ابوراجح خیلی لاغر وکم بنیه وزردرو وزشت وکوتاه ریش بود، من همیشه به حمامی که او در آن بود می رفتم، وپیوسته او را به این حال می دیدم، ولی پس از آن جریان از کسانی بودم که بر او وارد شدم دیدم نیرویش زیاد شده وقامتش راست گردیده وریشش بلند وصورتش سرخ شده وانگار به سن بیست سالگی برگشته، وپیوسته در این حال بودم تا این که وفات یافت...(617).
حکایت دوم: همچنین در بحار از همان کتاب نقل کرده که مؤلف گفته: یکی از افراد مورد اطمینان این جریان را برایم گفت: البته این خبر نزد بیشتر اهل نجف اشرف مشهور است، قضیه چنین است:
خانه ای که در این وقت - یعنی سال هفتصد وهشتاد وهفت - من در آن ساکن هستم ملک مردی از اهل خیر وصلاح به نام حسین مدلل بوده است، ومحلی که گذر سرپوشیده ای تا صحن دارد به نام (ساباط المدلل) معروف است، این خانه متصل به دیوار صحن مطهر است که در نجف مشهور می باشد، این مرد که صاحب عیال وفرزندانی بود، فلج شد ومدتی به این حال ماند که برای حاجت های ضروری اش عیالش او را از جا بلند می کردند، از این روی صدمه شدیدی بر زن وبچه اش وارد شد وبه مردم احتیاج پیدا کردند.
تا این که در سال هفتصد وبیست هجری یکی از شب ها پاسی از شب گذشته بود که عیالش را از خواب بیدار کرد، وقتی بیدار شدند خانه وبام را پر نور دیدند که چشم ها را خیره می کرد، گفتند: جریان چیست؟ گفت: امام (علیه السلام) آمد وبه من فرمود: برخیز ای حسین؟ عرض کردم: ای آقای من می بینی آیا می توانم برخیزم؟ پس دستم را گرفت وبلندم کرد وآنچه در من بود رفع شد، اکنون من بهترین حال را دارم، آن حضرت به من فرمود: این گذر، راه من به سوی زیارت جدم (علیه السلام) می باشد، هر شب آن را قفل کن، عرض کردم: سمعا وطاعه لله ولک یا مولای؛ انجام می دهم وفرمانبر شما وخداوند هستم سرور من.
سپس آن مرد برخاست وبه حرم شریف امیر المؤمنین (علیه السلام) رفت، وامام (علیه السلام) را زیارت کرد وحمد الهی را بر آن نعمت بجای آورد. تا به حال برای گذر مزبور نذر می شود وبه برکت امام زمان -عجل الله فرجه الشریف - اتفاق نمی افتد که نذر کننده نومید گردد(618).
حکایت سوم: عالم ربانی حاج میرزا حسین نوری رحمة الله در کتاب جنة المأوی گفته: جمعی از ابرار اهل تقوی - از جمله: سید سند ودانشمند متعهد عالم وفقیه آگاه کامل سید محمد فرزند عالم یگانه سید احمد فرزند سید حیدر کاظمی - أیده الله تعالی - که از شاگردان برجسته استاد اعظم محقق انصاری وپناه طلاب وزائرین ومجاورین کاظمین می باشد، وخاندان او در عراق معروف به صلاح وپاکدامنی وعلم وفضل هستند وبه بیت السید حیدر شهرت دارند، برایم - هم نوشت وهم شفاهی - تعریف کرد که: محمد بن احمد بن حیدر حسنی حسینی می گوید: وقتی در نجف اشرف برای تحصیل علوم دینی مجاور بودم - یعنی حدود سال هزار دویست وهفتاد وپنج هجری - می شنیدم که گروهی از اهل علم ودیگر افراد متدین، شخصی را که قاطر ومانند آن را می فروخت تعریف می کنند که خدمت مولی صاحب الزمان (علیه السلام) مشرف شده، تحقیق کردم تا آن شخص را شناختم، او را فردی صالح ومتدین یافتم، وخیلی دوست داشتم او را جای خلوتی ببینم تا دیدارش با حضرت حجت - روحی فداه - پرسش نمایم.
با او طرح دوستی ریختم، زیاد بر او سلام می کردم، واحیانا چیزی از او می خریدم، تا این که نوعی مودت بین من واو برقرار شد، همه این ها مقدمه بود که خبر مورد نظر را از او بشنوم، تا این که یک بار برای عبادت ونماز ودعا شب چهارشنبه ای به قصد مسجد سهله حرکت کردم، وچون به در مسجد رسیدم نامبرده را در آن جا دیدم، فرصت را غنیمت شمردم واز او خواستم که آن شب را با من بماند، قبول کرد ووقتی از اعمال مسجد سهله فراغت یافتیم، با هم طبق معمول آن زمان که مسجد سهله جای ماندن نداشت به سوی مسجد اعظم - مسجد کوفه - روی آوردیم، هنگامی که به آن جا رسیدیم واعمال آن مسجد را نیز بجای آوردیم، از جریانش سؤال کردم ودر خواست نمودم که قصه اش را به تفصیل برایم بیان کند، مضمون گفته هایش چنین است:
من از اهل معرفت ودیانت زیاد شنیده بودم که هرکس چهل شب چهارشنبه متوالی در مسجد سهله به نیت دیدن حضرت قائم (علیه السلام) بماند، این توفیق برایش حاصل می شود واین امر مکرر تجربه شده، من هم به این امر اشتیاق یافتم ونیت کردم که هر شب چهارشنبه این عمل را انجام دهم وهیچ گرما وسرما وباران وغیر این ها مانع از کارم نمی شد، تا این که نزدیک به یک سال از مداومت گذشت که پس از انجام عمل مسجد سهله مطابق معمول برای ماندن به مسجد کوفه می رفتم. عصر روز سه شنبه ای بود که به حسب عادت پیاده راه افتادم، ایام زمستان بود وهوا خیلی تاریک، ابرهای تیره آسمان را پوشانده بود وباران نم نم می بارید.
من با اطمینان به این که مردم به عادت همیشگی خواهند آمد حرکت کردم، ولی هنگامی که به در مسجد رسیدم آفتاب غروب کرده وهوا تاریک شده ورعد وبرق شدت یافته بود. ترس زیادی مرا گرفت، چون اصلا هیچ کس نبود، حتی خادمی که هر شب چهارشنبه می آمد هم نبود، خیلی وحشت کردم ولی بعد با خود گفتم لازم است نماز مغرب را بخوانم ومراسم مخصوص را بجای آوردم وزودتر به مسجد کوفه بروم، خودم را دلداری دادم وبرای نماز مغرب برخاستم، پس از نماز مغرب شروع به انجام مراسم مخصوص نمودم که از حفظ بودم، در اثنای نماز به مقام شریف معروف به مقام صاحب الزمان (علیه السلام) - که در قبله جایگاه نمازم بود - ملتفت شدم، روشنایی کاملی در آن دیدم وقرائت نماز گزاری را شنیدم، دلم خوش وخاطرم کاملا آسوده ومطمئن گشت، وچنین گمان کردم که در آن مقام شریف افرادی از زائرین بوده اند ومن هنگام آمدن به مسجد مطلع نشده ام پس برنامه ام را با کمال اطمینان به پایان رساندم.
سپس به سوی مقام شریف رفتم، هنگامی که داخل شدم روشنایی عظیمی دیدم ولی هیچ چراغی به چشمم نخورد، اما از اندیشدن در این باره غفلت داشتم. سید جلیل با هیتبتی در لباس اهل علم دیدم که ایستاده نماز می خواند، دلم به وجود او آسایش یافت، پنداشتم از زائرین غریب باشد، چون با اندک تأملی چنین دانستم که او از ساکنان نجف اشرف است.
به زیارت مولی حضرت حجت (علیه السلام) مشغول شدم ونماز زیارت را خواندم وقتی فراغت یافتم خواستم درباره رفتن به مسجد کوفه با او سخن بگویم، ولی هیبت وبزرگی او مرا گرفت، به بیرون مقام نگاه می کردم وتاریکی شدید وصدای رعد وبرق را می دیدم ومی شنیدم، چهره گرامی اش را با رأفت وتبسم به سویم گرداند وبه من فرمود: دوست داری به مسجد کوفه بروی؟ عرض کردم: آری سرورم! عادت ما اهل نجف این است که هرگاه مراسم این مسجد را انجام می دهیم به مسجد کوفه می رویم وشب را در آن می مانیم چون ساکنین وخادم وآب دارد.
برخاست وفرمود: برخیز با هم به مسجد کوفه برویم، با او بیرون رفتم در حالی که به او ونیکی صحبتش خوشحال بودم، در روشنایی وهوای خوش وزمین خشک راه می رفتیم، ومن از وضع باران وتاریکی که پیش تر دیده بودم غفلت داشتم، تا اینکه به آن مسجد رسیدیم وآن حضرت - روحی فداه - با من بود ومن در نهایت خوشحالی وایمنی در خدمتش نه تاریکی دیدم نه باران.
درب خروجی مسجد را که قفل بود کوبیدم. خادم گفت: کیست کوبنده در؟ گفتم: درب را باز کن. گفت: در این تاریکی وباران شدید از کجا آمدی؟ گفتم: از مسجد سهله، وقتی خادم درب را گشود به سوی آن سید جلیل ملتفت شدم ولی او را ندیدم وناگهان همه جا تاریکی شدید بود وباران خوردم، شروع کردم صدا کردن: آقای ما مولانا بفرمایید درب باز شد، وبه پشت سر در جستجوی او برگشتم وصدا می زدم، ولی اصلا کسی را ندیدم ودر همان مقدار کم هوای سرد وباران ناراحتم کرد.
داخل مسجد شدم، آن وقت از غفلت بیرون آمدم گویی خواب بودم وبیدار شدم، خودم را ملامت کردم بر عدم تنبه با آنچه از معجزات می دیدم واز آن غفلتی که مرا فرا گرفته بود، آن روشنایی عظیم را که در مقام شریف دیدم با این که چراغی نبود که اگر بیت چراغ هم بود آن روشنایی را نداشت، ویادم آمد که آن سید جلیل مرا به اسم خواند با این که من او را نمی شناختم وقبلا نیده بودم، ونیز به یاد آوردم که من در مقام که بودم به فضای مسجد نگاه می کردم تاریکی شدیدی می دیدم وصدای باران ورعد می شنیدم، ولی وقتی در مصاحبت با او از آن جا بیرون آمدم در روشنایی راه می رفتم به طوری که جای پایم را می دیدم وزمین خشک بود وهوا خوش، تا این که به درب مسجد رسیدیم، واز وقتی که او از من جدا شد تاریکی وباران وسختی هوا را دیدم وامور عجیب بسیار دیگری که برایم یقین آورد که او حضرت حجت صاحب الزمان (علیه السلام) است که از فضل الهی تمنا داشتم به دیدارش مشرف شوم ومشقت های انجام مراسم را در شدت گرما وسرما متحمل شدم به خاطر لقای طلعتش، پس شکر خداوند متعال را بر این توفیق بزرگ بجای آوردم، والحمد لله(619).
قسم چهارم: اشراق نور آن حضرت در زمان ظهور، این قسم نیز بر دو گونه است: باطنی وظاهری. بر نحوه اول آنچه در قسم سوم گذشت دلالت می کند، وبر قسم دوم دلالت دارد روایتی که شیخ جلیل علی بن ابراهیم قمی (قدس سره) در تفسیر خود مسنداً از مفضل بن عمر روایت کرده که گفت: از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) شنیدم که درباره آیه شریفه: ﴿وأشرقت الارض بنور ربها﴾ (سوره زمر: 69).
؛ وزمین به نور پروردگارش روشنی یافت. می فرمود: رب الارض یعنی امام الارض؛ پروردگار (مربی) زمین یعنی امام زمین. عرض کردم: هرگاه ظهور کند چه می شود؟ فرمود: آن هنگام مردم از نور آفتاب ونور ماه بی نیاز می شوند وبه نور امام اکتفا می کنند(620).
و نیز سید جلیل سید هاشم بحرانی در کتاب المحجة مسنداً از مفضل آورده که گفت: شنیدم که امام صادق (علیه السلام) می فرمود: وقتی قائم بپاخیزد، زمین به نور پروردگارش درخشان می شود وبندگان از نور خورشید بی نیاز می گردند وشب وروز یکی می شود ومرد در زمان او هزار سال عمر می کند هر سال برایش یک پسر متولد می شود ودختر متولد نمی گردد، جامه ای به قامت خودش بر او هست که هرچه قدش بلندتر می شود آن لباس هم بزرگ تر می گردد، به هر رنگی که بخواهد(621).
همچنین عالم کامل مجلسی (رحمة الله) در بحار از مفضل نیز روایت کرده که گفت: شنیدم حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) فرمود: هرگاه قائم بپاخیزد زمین به نور پروردگارش درخشان گردد، وبندگان از نور خورشید بی نیاز شوند وظلمت برطرف گردد(622).
در همان کتاب از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) منقول است که فرمود: اگر جز یک روز از عمر دنیا باقی نماند خداوند آن روز را طولانی خواهد کرد تا این که فرزندم مهدی در آن روز قیام کند. پس روح الله عیسی بن مریم فرود می آید وپشت سرش نماز می خواند، وزمین به نور پروردگارش تابناک گردد وحکومت او مشرق ومغرب را فرا می گیرد(623).
و اما اشراق نور آن حضرت در آخرت: روایتی که ثقة الاسلام محمد بن یعقوب کلینی در اصول کافی آورده بر آن دلالت می کند. روایت چنین است: از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) است که درباره آیه شریفه: ﴿یسعی نورهم بین أیدیهم وبأیمانهم﴾ (سوره حدید: 12) نور آنان پیشاپیش ودر سمت راستشان در حرکت است. فرمود: ائمه معصومین روز قیامت پیشاپیش وسمت راست مؤمنین می روند تا به منازل اهل بهشت آنان را منزل دهند(624).
و نیز سید بحرینی در البرهان از امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: نورهم یسعی بین أیدیهم؛ نور ائمه مؤمنین روز قیامت پیشاپیش وسمت راست مؤمنین می رود تا این که آن ها را در منازلشان در بهشت فرود آورند(625).
3 - نعمت های آن حضرت (علیه السلام)
در بخش سوم کتاب معلوم شد که آنچه از نعمت ها که بندگان در آن غوطه ورند از نعمت های ظاهری وباطنی همه به برکت وجود شریف حضرت حجت (علیه السلام) است، واین امر از عظیم ترین چیزهایی است که موجب دعا کردن برای آن حضرت است، توضیح بیشتری در بخش پنجم ان شاء الله خواهد آمد.
دلیل بر آن! اضافه بر آنچه قبلا اشاره شد! روایتی است که در البرهان در تفسیر آیه شریفه: ﴿ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم﴾ (سوره تکاثر: 9)؛ آن گاه در آن روز از آن نعمت ویژه بازپرسی می شوید.
از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: این امت، از نعمت هایی بازخواست می شود که خدا به واسطه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) واهل بیتش به ایشان ارزانی داشته است(626). ونیز از آن حضرت است که درباره آیه مبارکه ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم؛ آن گاه در آن روز از آن نعمت (ویژه) بازپرسی می شوید. فرمود: ان نعیم (نعمت/نعمت خاص) ما هستیم(627).
شبیه همین روایت از امیر المؤمنین (علیه السلام) نقل شده است.
و از ابوخالد کابلی است که گفت: بر حضرت محمد بن علی (علیه السلام) وارد شدم، غذایی برایم آورد که از آن خوشمزه تر نخورده بودم. به من فرمود: ای ابوخالد! غذای ما را چگونه دیدی؟ عرض کردم: فدایت شدم چه خوشمزه است، ولی من آیه ای از کتاب خدا یادم افتاد. خشمگین شد وپرسید کدام آیه؟ عرض کردم: ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم. فرمود: والله از این غذا هرگز سؤال نمی شوی. سپس خندید تا این که دندان آشکار شد وفرمود: آیا می دانی نعیم چیست؟ عرضه داشتم: نه. فرمود: ما نعیم هستیم(628). واخباری در این باره زیاد است که در البرهان وغیر آن مذکور است.
اگر بگویند: در بعضی از روایات، نعیم به امنیت وصحت ورطب وآب سرد تقسیر شده، چگونه می شود بین این روایات جمع کرد؟
می گویم: منافاتی بین این روایات نیست، زیرا که امامان (علیهم السلام) در هر حدیثی بعضی از مصادیق نعیم را بیان کرده اند، واین دلالت ندارد بر منحصر بودن نعیم در آنچه ذکر شده. وشاهد بر این معنی روایتی است که در البرهان از امام صادق (علیه السلام) در حدیثی آمده که فرمود: ما از نعیم هستیم. البته وجود امام (علیه السلام) عظیم ترین نعمت های الهی است، زیرا که اصل سایر نعمت های ظاهری وباطنی است، از این جا است که در روایات آمده که همه مردم روز قیامت درباره نعیم مورد سؤال قرار می گیرند(629).
اما غذای خوشمزه وآب سرد وامثال این ها را خداوند متعال از بنده مؤمن خود نمی پرسد - چنان که در چند روایت آمده - خلاصه این که همه افراد از این نعمت عظیم یعنی پیغمبر وامامان (علیهم السلام) سؤال می شوند، هرکه شکرانه این نعمت عظیم را بجای آورده باشد واز پیروان ودوستان معصومین (علیه السلام) بوده است، از رستگاران خواهد بود، واز نعمت های دیگر سؤال نمی گردد.
امام اگر از مخالفین وکافرین باشد از همه نعمت ها - کوچک وبزرگ - از او سؤال می شود او را کاملا پای حساب خواهند کشید، که گاهی به عنوان (سوء الحساب) از آن تعبیر می گردد.
و با این بیان بین روایاتی که ظاهرشان با هم متعارض است می توان جمع کرد که بعضی از روایات دلالت دارد که خداوند متعال برتر از آن است که بنده اش را بر آنچه از غذا وآشامیدنی وامثال این ها به او انعام کرده پای حساب بکشد، ولی در روایات دیگری آمده که در خلال دنیا حساب هست.
توضیح این معنی چنین است که تحقق حساب روز قیامت حق است وقرآن مجید بر آن دلالت دارد، ولی مردم بر چند دسته هستند:
1- عده ای به کلی از حساب معاف می باشند، واین با آیات قرآن راجع به حسابرسی قیامت منافاتی ندارد، زیرا که آیات مطلق هستند ومی شود آن ها را تخصیص وتقیید زد. چنان که در تفسیر قمی از امام صادق (علیه السلام) روایت است که فرمود: هر امتی را امام زمانش محاسبه می کند، امامان، دوستان ودشمنانشان را از صورتشان می شناسند، وهمین است فرموده خدای تعالی: ﴿وعلی الاعراف رجال﴾ (سوره اعراف: 46)؛ وبر فراز اعراف مردانی هستند که ائمه اند. ﴿یعرفون کلا بسیماهم﴾ (سوره اعراف: 46)؛ هر یک را از چهره هایشان می شناسند. نامه های دوستانشان را به دست راستشان می دهند، پس بدون حساب به سوی بهشت می روند، ونامه اعمال دشمنانشان را به دست چپشان می دهند، پس بدون حساب راهی جهنم می شوند(630).
و در همان کتاب از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) درباره آیه مبارکه: ﴿للذین احسنوا الحسنی وزیاده﴾ (سوره یونس: 26)؛ برای آنان که نیکی نمودند بهترین پاداش (حسنی) وزیاده بر آن است. فرمود: حسنی بهشت است وزیاده دنیا است، که هر چند خداوند در دنیا به ایشان می دهد در آخرت به خاطر آن ها پای حساب نمی کشد(631).
مثل همین روایت را در بحار از امیر المؤمنین (علیه السلام) روایت کرده است.
این دسته همان مؤمنین هستند که نعمت های خداوند را در راه سخط وغضب او صرف نکرده اند، شاهد بر آن کلمه (احسنوا) در آیه مبارکه است. این ها شکرانه نعمت امام را بجای آورده وحق ولایت را رعایت کرده اند.
2 - دسته دوم آن هایی هستند که محاسبه می شوند ولی خداوند آنان را عفو می کند وگناهانشان را می بخشد، واز ایشان به طوری حساب می کشد که احدی از خلایق مطلع نگردد، یا امام زمان آن ها ایشان را آن طور محاسبه می نماید. این دسته مؤمنانی هستند که نعمت عظمای ولایت را شناخته اند ولی نعمت های دیگر الهی یا بعضی از آن ها را در راه غضب وناخشنودی خداوند صرفف کرده اند که این ها را خداوند پای حساب می کشد ولی سر انجام آنان را عفو می کند.
شاهد بر این روایتی است که در مجلد سوم بحار از امالی شیخ صدوق منقول است که به سند خود از امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: چون روز قیامت شود دو بنده مؤمن را که هر دو اهل بهشت هستند برای حسابی نگاه می دارند، یکی در دنیا فقیر بوده اند ودیگری غنی. فقیر می گوید: پروردگارا! من برای چه بایستم؟ من متصدی مقامی نبوده ام که به عدل یا ستم رفتار کرده باشم، وثروتی هم به من نداده بودی که از ادای حق آن بپرسی، روزی ام به مقدار کفایت بوده که چنان که خود می دانی ومقدر کرده بودی. پس خداوند (عزّ وجلّ) می فرماید: بنده من راست گفت، او را رها کنید تا به بهشت رود.
دیگری می ماند تا این که آن قدر عرق از او می ریزد که اگر چهل شتر از آن بخورند کفایت می کند، سپس داخل بهشت می شود، آن فقیر از او می پرسد: چه چیزی تو را بازداشت؟ جواب می دهد: طول حساب، پیوسته چیزی پیش می کشیدند تا این که آمرزیده می شدم، سپس از چیز دیگری سؤال می شدم تا این که خداوند (عزّ وجلّ) مرا در رحمت خود غوطه ور ساخت وبه تو به کنندگان ملحق نمود. تو کیستی؟ می گوید: من همان فقیری هستم که با تو پای حساب بودم. می گوید: در این مدت، نعمت، تو را عوض کرده که تو را نشناختم(632).
و در همان کتاب از امالی شیخ طوسی از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) درباره آیه شریفه: ﴿فاولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات وکان الله غفورا رحیما﴾ (سوره فرقان: 70)؛ آن هایند که خداوند زشتی های آنان را به زیبایی بدل کند، وخداوند بسیار آمرزنده مهربان است. فرمود: مؤمن گنهکار را روز قیامت می آورند تا در جایگاه حساب نگاه می دارند. پس خداوند متعال خود متصدی حساب او می شود واحدی از مردم را از گناهانش مطلع نمی سازد، وگناهانش را به او توجه می دهد تا این که گناهانش را اقرار می کند. آنگاه خداوند (عزّ وجلّ) به نویسندگان می فرماید: آن ها را به حسنه تبدیل کنید وبرای مردم آشکار سازید که مردم می گویند: این بنده یک گناه هم نداشته، پس خداوند امر می کند او را به بهشت ببرند. این است تأویل آیه، وآن برای خصوص گناهکاران از شیعیان ما است.
در همان کتاب از عیون اخبار الرضا (علیه السلام) به سند خود از ابراهیم بن عباس صولی روایت است که گفت: روزی در خدمت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) بودیم، فرمود: در دنیا نعمت حقیقی نیست. یکی از فقها که حاضر بود گفت: خداوند (عزّ وجلّ) می فرماید: ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم. مگر نه این نعیم در دنیا هست که آب خنک باشد؟ حضرت رضا (علیه السلام) در حالی که صدای خود را بلند کرده بود فرمود: شما چنین تفسیر کرده اید، وبه اقسام مختلف نعیم را معنی می نمایید. عده ای گفته اند: آب سرد است. دیگران گفته اند: غذای خوب است، برخی دیگر گفته اند: خواب خوش است وبه درستی که پدرم از پدرش ابو عبد الله (علیه السلام) برایم نقل کرد که این اقوال شما درباره این آیه: ﴿ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم﴾ (سوره تکاثر: 7)، نزد او ذکر شد، خشمگین گشت وفرمود: خداوند (عزّ وجلّ) از آنچه بر بندگانش تفضل وعنایت فرموده سؤال نمی کند ومنت نمی گذارد، منت گذاری از خلایق قبیح است چگونه به خلق چیزی نسبت داده شود که برای بندگانش نمی پذیرد؟ ولی نعیم محبت وولایت ما اهل البیت می باشد، خداوند بعد از توحید ونبوت از آن می پرسد، زیرا که اگر بنده، حق آن را درست ادا کند او را به نعیم بهشت که همیشگی است می رساند. وبه تحقیق که پدرم از پدرش از محمد بن علی از پدرش علی بن الحسین از پدرش حسین بن علی از پدرش علی (علیه السلام) برایم حدیث کرد که گفت: رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: یاعلی! اولین چیزی که هر بنده پس از مرگش از آن سؤال می شود شهادت به لا اله الا الله ومحمد رسول الله است واین که تو ولی مؤمنین هستی، بدین جهت که خداوند آن ولایت را برای تو قرار داده ومن آن را برای تو قرار دادم، پس هر بنده ای که به آن اقرار کند ومعتقد به آن باشد، به آن نعیمی که همیشگی است خواهد رسید(633).
و در تفسیر البرهان از امام صادق (علیه السلام) است که فرمود: خداوند تبارک وتعالی هرگاه بخواهد مؤمن را محاسبه نماید پرونده اش را به دست راستش می دهد وبین خودش واو محاسبه اش می نماید ومی گوید: بنده من! تو چنین وچنان کردی واین طور وآن طور عمل نمودی؟ عرضه می دارد: آری، پروردگارا این کارها را کرده ام، پس خداوند می فرماید: تو را آمرزیدم وآن گناهان را به حسنات عوض کردم...(634).
3 - دسته سوم آن هایی هستند که از امام، آنچه بر آن ها نعمت داده شده - بزرگ یا کوچک - حتی رطب وآب سرد وامثال این ها از ایشان سؤال می شود، چنان که از امیر المؤمنین (علیه السلام) در روایتی آمده که: مورد آمرزش وگذشت قرار نمی گیرند، این ها کسانی هستند که در ادای شکر آن نعمت عظیم که ولایت امام ووجود او است خداوند متعال را اجابت نکرده اند، خداوند (عزّ وجلّ) در سوره رعد می فرماید: ﴿للذین استجابوا لربهم الحسنی والذین لم یستجیبوا له لو ان لهم ما فی الارض جمیعا ومثله معه لافتدوا به اولئک لهم سوء الحساب وماویهم جهنم وبئس المهاد﴾ (سوره رعد: 18)؛ برای آنان که دعوت پروردگارشان را اجابت کردند بهترین پاداش است، وآنان که اجابت نکنند اگر مالک همه زمین ویک برابر آن باشند، وبخواهند فدیه دهند تا از گرفتاری حساب در امان بمانند (فایده ندارد) آنان را حسابرسی سخت است وجایگاهشان جهنم که بد جایگاهی است.
و در بحار از عیاشی به سند خود از امام صادق (علیه السلام) درباره: ﴿ویخافون سوء الحساب﴾ (سوره رعد: 21). فرمود: یعنی دقت وفراگیری که گناهان را علیه آنان حساب کنند ولی حسنات را برای آنان به شمار نیاورند(635).
می گویم: این به خاطر کفر آن ها به نعمت عظیم الهی است، نعمتی که سبب قبولی حسنات است.
4 - دسته چهارم: آن هایی هستند که حضرت سید الساحدین (علیه السلام) در خطبه روز جمعه درباره آن ها چنین فرمود: وبدانید که اهل شرک برایشان ترازوها نصب نمی گردد، وپرونده ها برایشان گشوده نمی شود بلکه دسته جمعی به سوی جهنم محشور می گردند...(636).
و هرکس در اخبار، درست تتبع وتحقیق کند، این بررسی را خواهد پذیرفت.
ما در این جا مطلب را - با این که از بحث ما بیرون بود - به تفصیل آوردیم، باشد که شکرانه بعضی نعمت های آن حضرت را بجای آورده باشیم. البته نعمت های آن حضرت - صلی الله علیه - در زمان ظهورش ویژگی خاصی دارد، چنان که اخباری در این باره وارد شده است، از جمله در بحار از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) منقول است که فرمود: امت من در زمان مهی به نعمتی متنعم خواهند شد که هیچ گاه به مثل آن متنعم نگشته اند، آسمان باران رحمتش را بر آن ها می بارد وزمین هیچ گیاهی را رها نمی کند مگر این که آن را بر آورد(637).
و نیز در آن کتاب ضمن حدیث مفضل بن عمر از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود:...مهدی به کوفه باز خواهد گشت، آسمان در آن جا ملخ های زرین خواهد بارید - چنان که خداوند در بنی اسرائیل بر ایوب بارید - وبر اصحابش گنجینه های زمین را از طلا وجواهرات و...تقسیم خواهد کرد(638).
4 - نصرت اسلام ونهی از منکر وامر به معروف آن حضرت (علیه السلام)
هر کدام از این امور به حکم عقل وشرع موجب دعا کردن برای انجام دهنده آن ها می باشد، چون آمران به معروف وناهیان از منکر پاسداران دین ودژهای مسلمین هستند، وآیات وروایات در انگیزش به امر به معروف ونهی از منکر راه انبیا وروش صلحا است، فریضه مهمی است که به وسیله آن فرائض برپا، وگرایش ها ایمن وکسب ها حلال می شود، ومظالم دفع می گردد، وزمین آباد، واز دشمنان - به طریق انصاف - انتقام گرفته می شود، وامر دین استقامت می یابد، پس با دل هایتان انکار کنید وبه زبان آورید وبه روی اهل گناه بزنید ودر راه خدا از ملامت وسرزنش کسی نترسید(639).
و در لئالی الاخبار از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده که فرمود: مادامی که مردم امر به معروف ونهی از منکر نمایند وبر کار نیک معاونت کنند پیوسته در خوشی وخیر باشند، پس اگر این کار را نکنند برکت ها از آنان سلب می شود وبر یکدیگر مسلط گردند ونه در زمین یاوری بار آن ها باقی می ماند، نه در آسمان(640).
و از آن حضرت مروی است که فرمود: اگر مردم به معروف امر نکنند واز منکر نهی ننمایند واز اخبار اهل بیت من پیروی نداشته باشند، خداوند بدها وشرارشان را بر آن ها مسلط گرداند، آن گاه خوب ها دعا کنند دعایشان مستجاب نشود(641).
و اخبار در این باره جداً زیاد است ودر بحث شباهت مولی حضرت حجت (علیه السلام) به جدش حضرت سید الشهداء (علیه السلام) دانستی که سعی وکوشش آن جناب در امر به معروف ونهی از منکر آن چنان است که هیچ کس مانندش نیست، زیرا که امام عصر (علیه السلام) از جانب خداوند متعال مأمور است که تمام منکرات را از همه جای دنیا بردارد، به طوری که دیگر احدی باقی نماند که برای فعل منکر خود پناهی داشته باشد.
و در کتاب المحجه در تفسیر آیه شریفه: ﴿الذین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلاه وآتوا الزکاه وامروا بالمعروف ونهوا عن المنکر ولله عاقبه الامور﴾ (سوره حج: 41)؛ کسانی که هرگاه در زمین، آنان را توانایی دهیم، نماز را بپادارند، وزکات (به مستحق) برسانند، وامر به معروف ونهی از منکر نمایند، وعاقبت کارها به دست خدا است. از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده که فرمود: این برای آل محمد است، مهدی واصحاب او، خداوند متعال مشارق ومغارب زمین را به تصرف آن ها در آورد، ودین را آشکار سازد وخداوند متعال به وسیله او ویارانش بدعت ها وباطل را از بین می برد، همچنان که سفیهان حق را میرانده باشند، تا جایی که اثری از ظلم دیده نشود وامر به معروف ونهی از منکر خواهند نمود، وآخر کارها به دست خدا است.
حال که این مطلب را دانستی می گویم: می توان رجحان بلکه لزوم دعا کردن برای امر به معروف وناهی از منکر را بر هر مسلمان به دو وجه بیان نمود:
اول: این که عقل وشرع بر حسن دعا وکمک کردن به آمر به معروف وناهی از منکر حکم می کنند، زیرا که یاران دین خدا وحافظان حدود او هستند، وچون خود امر به معروف ونهی از منکر احسان به مسلمین ورعایت دین است، واین معنی کاملا واضح است.
دوم: این که نخستین درجات نهی از منکر، انکار قلبی است، واین امر هر چند که مخفی وباطنی است، ولی آثار بسیار مهم وارزنده ای دارد که از اعضا وجوارح آشکار می گردد، دلیل بر آن روایتی است که در کافی به سند موثقی مثل صحیح از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود: پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) ما را امر کرد با صورت های متغیر وبر آشفته با گناهکاران برخورد نماییم(642).
در همان کتاب به سند مرسلی از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) مروی است که فرمود: خداوند (عزّ وجلّ) دو فرشته را به شهری فرستاد که آن را زیر ورو کنند، وقتی به آن شهر رسیدند دیدند مردی خدا را می خواند وبه درگاه او تضرع می کند، یکی از دو فرشته به دیگری گفت: این دعا کننده را نمی بینی؟ گفت: چرا ولی آنچه خدا امر فرمود انجام بده، گفت: نه، کاری نمی کنم تا این که از پروردگارم بار دیگر کسب تکلیف نمایم. سپس به سوی خداوند تبارک وتعالی بازگشت، وعرض کرد: پروردگارا! من به آن شهر رفتم فلان بنده ات را دیدم که تو را می خواند وبه درگاه تو تضرع دارد، خداوند فرمود: برو برای انجام آنچه دستورت دادم که این شخصی است که هیچ گاه چهره اش از خشم برای من بر آشفته نگردیده است(643).
و اخبار بسیار دیگر، که منظور این است که مؤمن اگر منکری دید که نتوانست از آن نهی کند وباز دارد، با دل آن را انکار نماید واز خداوند متعال بخواهد که شخصی توانای بر دفع منکر را برانگیزد. همچنین باید برای کسی که نهی از منکر می کند دعا نماید، واین حالت برای مؤمنین ومؤمنات فطری است که در نهاد آنان هست. وچون می دانیم که بر طرف کننده تمام منکرات وریشه کن سازنده تمام بدی ها وخلاف ها همان قائم مهدی (عجّل الله فرجه) می باشد، بر ما لازم است از خداوند (عزّ وجلّ) بخواهیم که به خاطر دفع منکرات ومنهیات گوناگون، فرجش را نزدیک گرداند واو را یاری وتأیید فرماید.
5 - ندای آن حضرت (علیه السلام):
عقل وشرع بر ما لازم می کنند که به موجب یاری خواستن آن حضرت از ما، برایش دعا کنیم، ندای آن حضرت در توقیع شریف در احتجاج وغیر آن آمده که فرمود: واکثروا الدعاء بتعجیل الفرج فان ذلک فرجکم(644)؛ وبرای تعجیل فرج بسیار دعا کنید که آن فرج شما است. بیان این فرمایش در بخش پنجم خواهد آمد، ان شاء الله تعالی.
این نکته که ندای آن حضرت (صلی الله علیه وآله وسلم) به حکم عقل موجب دعا کردن باشد نیازی به توضیح ندارد، چون هر عاقل باانصافی اگر متوجه شود که یک شخصیت او را صدا کرده وبه یاری طلبیده آیا عقل او را به اجابت ندای آن شخصیت وسرعت در پیروی از آن دعوت، بر نمی انگیزد؟ چرا به خدا قسم! به خصوص اگر انسان اهل محبت وولایت باشد. ودر بخش سوم کتاب مطالبی مناسبی در این زمینه گذشت.
و اما دلالت شرع در این امر در روایات فراوانی به چشم می خورد، از جمله: در اصول کافی از امام صادق (علیه السلام) روایت است که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: هر آن که صبح کند در حالی که به امور مسلمین اهتمام نورزد از آن ها نیست، وهرکه بشنود که مردی بانگ می زند: ای مسلمانان! واو را اجابت نکند مسلمان نیست(645).
می گویم: آیا ندای مولی ورهبرت را می شنوی؟ وآیا او را اجابت می کنی؟ وحاجتش را بر می آوری؟ که با زبان حال ومقال تو را به یاری می طلبد، پس ای خردمندان! او را یاری نمایید.
حالا که سخن بدین جا کشید، بی مناسبت نیست که قسمتی از نداهای آن حضرت، قبل وبعد از ظهورش را بیاوریم، ونداهای دیگر را نیز ذکر نماییم که باز ارتباط به آن حضرت دارد:
1 - در بحار به نقل از نعمانی به سند خود از ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: قائم (علیه السلام) خروج نمی کند تا این که از درون آسمان به نام او، شب جمعه بیست وسوم (ماه رمضان) ندا شود. عرض کردم: به چه چیز ندا می شود؟ فرمود: به نام او ونام پدرش ندا می شود که فلان بن فلان قائم آل محمد (علیه السلام) است سخنش را بشنوید واو را اطاعت کنید. آن گاه هیچ جا نداری باقی نماند مگر این که آن صدا را بشنود، پس خواب را بیدار می کند که به حیاط خانه اش می آید ودوشیزه را از پشت پرده اش بیرون می کشد، وقائم (علیه السلام) از آنچه می شنود قیام می کند، این صیحه وفریاد جبرئیل است(646).
و در کمال الدین از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمود: منادی از آسمان ندا می دهد که فلانی فرمود: فلانی امام است، وبه نامش ندا می دهد، وابلیس - که خدای لعنتش کند - از زمین ندا می دهد، هم چنان که در شب عقبه علیه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) ندا داد(647).
2 - در همان کتاب از ابوحمزه ثمالی آمده که گفت: به حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) گفتم: ابو جعفر امام باقر (علیه السلام) می فرمود: خروج سفیانی از امور حتمی است. فرمود: آری واختلاف بنی العباس وقتل نفس زکیه وخروج قائم (علیه السلام) از امور حتمی است؟ عرض کردم: آن ندا چگونه است؟ فرمود: منادی اول روز از آسمان ندا می کند: به تحقیق حق با علی وشیعیان اوست، سپس ابلیس لعنة الله در آخر روز بانگ می زند که: به تحقیق حق با عثمان وپیروان او است، ودر آن هنگام باطل جویان به تردید دچار خواهند شد(648).
3 - در بحار از عیاشی از عجلان ابوصالح روایت است که گفت: شنیدم ابو عبد الله صادق (علیه السلام) می فرمود: روزها وشب ها پایان نمی یابد تا این که منادی از آسمان بانگ زند: ای اهل حق جدا شوید. ای اهل باطل جدا شوید. پس ایشان از یکدیگر جداً خواهند شد. راوی می گوید: عرض کردم: أصلحک الله، آیا پس از این ندا باز هم این ها با آن ها مخلوط می شوند؟ فرمود: خیر، خداوند در قرآن می فرماید: ﴿ما کان الله لیذر المومنین علی ما انتم علیه حتی یمیز الخبیث من الطیب﴾ (سوره آل عمران: 179)؛ خداوند مؤمنان را به حالی که شما در آن هستید وانگذارد تا این که پلید را از پاکیزه جدا سازد(649).
4 - ونیز در آن کتاب ضمن حدیثی طولانی از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آمده که فرمود: پس قائم (علیه السلام) بین رکن ومقام بپاخیزد ونماز گزارد، وزیرش هم با او است. سپس می گوید: ای مردم! ما خداوند را به یاری می طلبیم بر کسانی که به ما ظلم کردند وحق ما را غصب نمودند، هر آن که درباره خدا با ما محاجه دارد من شایسته ترین افراد نسبت به خداوند هستم، وهرکه درباره آدم با ما گفتگو نماید من نزدیک ترین مردم به آدم هستم، وهرکه درباره نوح با ما محاجه کند، من نزدیک ترین افراد به نوح هستم، وهرکه درباره ابراهیم با ما محاجه دارد، من نزدیک ترین افراد به ابراهیم هستم، وهر آن که درباره محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) با ما محاجه کند، من نزدیک ترین افراد به محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) هستم، وهرکه درباره پیغمبران با ما محاجه کند، ما شایسته ترین مردم نسبت به انبیاء هستیم، وهرکس درباره پیغمبران با ما محاجه کند، من نزدیک ترین مردم به کتاب خداییم، ما وهر مسلمان امروز شهادت می دهیم که بر ما ظلم رسیده ورانده شده ایم، وبه ما ستم کرده اند واز شهر واموال وخاندان خود بیرون شده ایم، ما امروز خداوند وتمام مسلمانان را به یاری می طلبیم. به خدا سوگند! سیصد وچند مرد که در میان آن ها پنجاه زن وجود دارد، می آیند ودر مکه جمع می شوند بدون وعده گذاری قبلی همچون ابرهای پاییزی پی در پی، در همین است که خداوند می فرماید: ﴿اینما تکونوا یات بکم الله جمیعا ان الله علی کل شیء قدیر﴾ (سوره بقره: 148)؛ هر کجا باشید خداوند همگی شما را می آورد، به راستی که خداوند بر هر چیزی توانا است. آن گاه مردی از خاندان پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می گوید: این است آن آبادی که اهل آن ستمکارند، سپس او از مکه خارج می شود در حالی که کسانی که با او هستند همان سیصد وسیزده نفرند که بین رکن ومقام پس از دیدن فرمان پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وپرچم وسلاح حضرتش با او بیعت می کنند، واین در حالی است که وزیرش همراه اوست، پس منادی در مکه به نام وامر (ولایت) او از آسمان ندا می دهد تا این که اهل زمین صدایش را می شنوند(650).
5 - ودر غیبت نعمانی از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود: هرگاه از جانب مشرق آتشی شبیه به هردی (بسیار زرد) مشاهده کردید که سه یا هفت روز روشن باشد، منتظر فرج آل محمد (علیهم السلام) باشید ان شاء الله تعالی که خداوند شکست ناپذیر وحکیم است.
سپس فرمود: صیحه جز در ماه رمضان - ماه خدا - نخواهد بود، وآن صیحه جبرئیل است بر این مردم. آن گاه فرمود: منادی از سوی آسمان به نام حضرت قائم (علیه السلام) بانگ می زند که هر آن که در مشرق وهر آن که در مغرب است آن را می شنود، خوابیده ای نماند مگر آنکه بیدار شود، وایستاده ای نماند مگر این که به زانو در آید، وهیچ نشسته ای نماند مگر این که بپاخیزد از وحشت آن صدا، پس خدا رحمت کند کسی که از آن صدا عبرت بگیرد وپاسخ بگیرد وپاسخ گوی آن شود، که آن صدای جبرئیل روح الامین است، وفرمود: این صدا در شب جمعه بیست وسوم ماه رمضان خواهد بود، در آن شک نکنید وبشنوید واطاعت نمایید ودر آخر روز صدای ابلیس لعین بلند می شود که ندا می کند: فلانی مظلوم کشته شد تا مردم را به شک وتردید اندازد وگرفتارشان کند...(651).
6 - ودر همان کتاب از عبد الله بن سنان آمده که گفت: در خدمت حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) بودم که شنیدم شخصی از (قبیله) همدان می گفت: این سنیان ما را سرزنش می کنند وبه ما می گویند: شما می پندارید که آواز دهنده ای از آسمان به نام صاحب این امر بانگ خواهد زد، آن حضرت تکیه داده بود، خشمگین شد وراست نشست، سپس فرمود: این سخن را از من نقل نکنید واز پدرم نقل کنید که هیچ اشکالی برای شما نخواهد داشت، من شهادت می دهم؟ که از پدرم (علیه السلام) شنیدم می فرمود: والله این مطلب در کتاب خدا کاملا روشن است که می فرماید: ﴿ان نشا ننزل علیهم من السماء آیه فظلت اعناقهم لها خاضعین﴾ (سوره شعرا: 4)؛ هرگاه بخواهیم از آسمان آیتی فرود آوریم که گردن هایشان در برابر آن خاضع بماند. پس آن روز احدی در زمین باقی نمی ماند مگر این که در مقابل آن نشانه گردن کج کند وهمه اهل زمین وقتی بشنوند صدایی از آسمان بلند است که: آگاه باشید که حق با علی بن ابی طالب وشیعیان او است، ایمان می آورند.
و چون فردای آن روز شود ابلیس بر هوا رود تا جایی که از چشم زمینیان مخفی گردد، آن گاه بانگ می آورد که: توجه کنید حق با عثمان بن عفان وپیروان او است زیرا که او مظلوم کشته شد خونش را مطالبه کنید.
حضرت فرمود: پس در آن هنگام خداوند مؤمنان را با قول ثابت بر حق استوار می سازد که همان ندای اول است، ولی آن ها که در دلشان مرض هست - که مرض به خدا قسم دشمنی ما است - در شک می افتند، در آن هنگام از ما دوری جویند وما را اهانت می کنند ومی گویند: منادی اول سحری بود از سحرهای این خاندان. سپس حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) این آیه را تلاوت کرد: ﴿وان یروا آیه یعرضوا ویقولوا سحر مستمر﴾ (سوره قمر: 2)؛ وچون آیتی ببیند روی برتابند ومی گویند: سحرهای پی در پی است(652).
7 - ودر همان کتاب از زراره مروی است که گفت: شنیدم حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) می فرمود: از آسمان گوینده ای ندا خواهد کرد که فلانی امیر است وگوینده ای ندا می کند، به تحقیق علی وشیعیانش رستگارند(653).
8 - ونیز آمده که ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده که فرمود: به نام حضرت قائم (علیه السلام) ندا می شود که: ای فلان فرزند فلان بپاخیز(654).
9 - ندای خود آن حضرت، در شباهت های آن حضرت به جدش حضرت ابی عبد الله الحسین (علیه السلام) ودر جاهای دیگر گذشت.
10 - در غیبت نعمانی به روایت حذیفة بن منصور از حضرت امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: خداوند را سفره ای است (در روایتی مأدبه وروایت دیگر مائده است) در جایی به نام قرقیسیا، که کسی از آسمان سر بر آورد وبانگ زند: ای پرندگان هوا ودرندگان زمین بیایید وشکم خود را از گوشت های ستمکاران پرکنید(655).
11 - ونیز در حدیثی طولانی مروی است که حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) فرمود: وامیر ارتش سفیانی در بیداء فرود می آید، پس منادی از آسمان ندا می کند که: ای بیداء! آن ها را نابود کن. آن گاه زمین آن ها را فرو می برد واز آن ها جز سه نفر کسی جان سالم به در نمی برد، که از قبیله کلب هستند خداوند صورت هایشان را به پشت باز می گرداند(656).
12 - ودر بحار در حدیثی طولانی از امیر المؤمنین (علیه السلام) مروی است که فرمود: ودر ماه رمضان از سمت مشرق هنگام سپیده دم آواز دهنده ای فریاد می زند: ای اهل هدایت جمع شوید، وپس از شفق آواز دهنده ای بانگ می زند: ای اهل باطل جمع شوید(657).
13 - ودر کمال الدین از حضرت امام صدق (علیه السلام) آمده که فرمود: نخستین کسی که با قائم (علیه السلام) بیعت می کند، جبرئیل است که به صورت پرنده سفیدی نازل می شود وبیعت می کند، سپس یک پای بر بیت الله الحرام وپای دیگر بر بیت المقدس می گذارد، آن گاه با صدای تیزی که خلایق می شنوند فریاد خواهد زد: ﴿اتی امر الله فلا تستعجلوه﴾ (سوره نحل: 1)؛ امر الهی آمد پس آن را زود مشمارید(658).
14 - ودر بحار از حضرت امام باقر (علیه السلام) منقول است که فرمود: گویی قائم را روز عاشورا روز شنبه می بینم که بین رکن ومقام ایستاده وجبرئیل در پیشگاهش بانگ می زند: بیعت برای خدا. پس زمین را پر از عدل کند چنان که پر شده است از ظلم وجور(659).
15 - ودر غیبت نعمانی از عبید بن زراره از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) مروی است که فرمود: به نام قائم (علیه السلام) ندا زده می شود، آن گاه نزد او می آیند در حالی که پشت مقام است، به آن حضرت گفته می شود: نام شما اعلام شد، منتظر چه هستید؟ سپس دستش را می گیرند وبا او بیعت می کنند. راوی گوید: زراره به من گفت: الحمدلله، ما می شنیدیم که قائم (علیه السلام) به اکراه بیعت خواهد کرد ولی وجه کراهتش را نمی دانستیم، حالا دانستیم که در این استکراه باکی نیست(660).
16 - ودر همان کتاب از عبد الله بن سنان آمده که گفت: شنیدم حضرت امام صادق (علیه السلام) می فرمود: مردم را مرگ وکشتار فرا می گیرد تا این که در آن هنگام مردم به حرم پناهنده می شوند. پس منادی صادقی از شدت کشتار ندا می کند: برای چه قتل وکشتار می کنید صاحب شما فلانی است(661).
17 - ودر بحار از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت شده که فرمود: مهدی ظهور می کند در حالی که ابری بالای سرش هست که در آن آواز دهنده ای فریاد می زند: ای مهدی خلیفه الهی است از او پیروی کنید(662).
و در خبر دیگری چنین آمده: بالای سرش ابری سفید است که سایبانی است از آفتاب، به زبان فصیحی که جن وانس وشرق وغرب بشنوند ندا می کند: او مهدی آل محمد (علیه السلام) است زمین را از عدل پر می کند چنان که از ستم پرشده است(663).
18 - در غیبت نعمانی به روایت حسن به محبوب از حضرت رضا (علیه السلام) آمده که فرمود: گویی او را می بینم که دل مردم را شاد کند، آوازی بلند می شود که دور ونزدیک آن را بشنوند وآن آواز برای مؤمنین رحمت وبرای کافرین عذاب است. عرض کردم: پدر ومادرم فدایت، آن چیست؟
فرمود: سه آواز در ماه رجب برآید؛ اول: الا لعنه الله علی الظامین؛ ای لعنت خداوند بر ستمکاران. دوم: أزفت الزفه یا معشر المؤمنین؛ آنچه می بایست نزدیک می شد، نزدیک شده است ای گروه مؤمنان. سوم: بدنی دیده شود که در پیشاپیش آفتاب آشکار گردد وآواز دهد: خداوند برای بر اندازی ستمگران فلانی را بر انگیخت. در آن هنگام فرج مؤمنین فرا می رسد، وخداوند سینه های آنان را شفا بخشد، وعقده های دلشان بر طرف گردد(664).
19 - ندای شمشیر وپرچم آن حضرت، که در حدیث مفصلی در کتاب کمال الدین از امام نهم از پدرانش از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده که فرمود: او را پرچمی است که چون هنگام خروجش فرا رسد آن پرچم خود بر خود برافراشته گردد، وخداوند (عزّ وجلّ) آنرا به نطق آورد وآن پرچم به او بگوید: ای ولی خدا! قیام کن ودشمنان خدا را به قتل رسان. وبرای او دو پرچم ودو علامت هست وبرای او شمشیری است در نیام که هرگاه هنگام قیام رسد آن شمشیر به خودی خود از نیام بر آید وخداوند (عزّ وجلّ) آن را به نطق آورد وآن حضرت را ندا کند که: ای ولی خدا! خروج کن که دیگر برای تو حلال نیست که از دشمنان خدا ساکت بنشینی. پس خروج می کند ودشمنان خدا را می کشد(665).
20 - در بحار ضمن حدیث مرفوعی از حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) درباره امام قائم (علیه السلام) آمده: پس زیر درخت اقاقیایی می نشیند، جبرئیل به صورت مردی از قبیله کلب نزد او می آید ومی گوید: ای بنده خدا! چرا این جا نشسته ای؟ می فرماید: ای بنده خدا! من منتظرم تا شب فرا رسد که به مکه بروم ودر این گرما خوش ندارم بروم. پس جبرئیل می خندد، وچون می خندد آن حضرت او را می شناسد؟ جبرئیل است. پس جبرئیل دست او را می گیرد وبا او مصافحه می نماید، وسلام می کند وبه او عرضه می دارد که: برخیز. واسبی که به آن براق گفته می شود، برایش می آورد. پس آن حضرت سوار می شود سپس به کوه رضوی می آید.
آن گاه حضرت محمد وحضرت علی - علیهما الصلوة والسلام - می آیند وبرای او فرمان سر گشاده ای می نویسند که بر مردم می خواند سپس به سوی مکه بیرون می رود که مردم در آن جا اجتماع کرده اند. امام سجاد (علیه السلام) فرمود: پس مردی از سوی آن حضرت بپاخیزد وندا کند: ای مردم! این خواسته شما است، آمده شما را دعوت کند به آنچه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به آن فرا می خواند. پس از جای خود بر می خیزند، آن گاه خود آن حضرت بر می خیزد ومی فرماید: ای مردم! من فلان فرزند فلان هستم، من فرزند پیغمبر خدایم، شما را می خوانم، به آنچه پیغمبر خدا به آن فرا می خواند.
پس عده ای بپا می خیزند که او را بکشند، که سیصد - یا سیصد چند نفر - از جای بر می خیزند واز این کار جلوگیری می کنند، پنجاه نفر از اهل کوفه وبقیه از سایر مردم، همدیگر را نمی شناسند وبدون قرار قبلی آن جا جمع شده باشند(666).
21 - ندای جارچی آن حضرت که: توجه کنید! هیچ کس غذایی با خود برندارد، که در شباهت آن حضرت به موسی (علیه السلام) گذشت.
22 - در بحار از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: وقتی قائم بپاخیزد، هیچ زمینی نماند مگر این که شهادت لا اله الا الله ومحمد رسول الله در آن ندا شود(667).
23 - در غیبت شیخ نعمانی از ابان بن تغلب روایت است که گفت: با حضرت جعفر بن محمد (علیه السلام) در مسجد مکه بودم ودر حالی که آن حضرت دستم را گرفته بود، فرمود: ای ابان! خداوند سیصد وسیزده مرد را در این مسجد شما خواهد آورد، اهل مکه می دانند که هنوز پدران واجداد آن ها خلق نشده اند، شمشیرهایی در بر آن ها است که بر هر شمشیر نام آن مرد ونام پدرش خصوصیات ونسبش نوشته شده، سپس دستور می دهد آواز دهنده ای ندا کند: این مهدی است به قضاوت داوود وسلیمان حکم می کند واز بنیه نپرسد(668).
24 - ودر همان کتاب از آن حضرت است که: وخداوند باد را از هر بیابان بر انگیزد که بگوید: این مهدی است به حکم داوود قضاوت کند وبینه نخواهد(669).
نزدیک به همین مضمون در کمال الدین روایت شده است.
25 - ودر همان کتاب از امام صادق (علیه السلام) در حدیثی که قسمتی از آن در بحث لوای آن حضرت گذشت آمده: اولین برنامه ای که آغاز می نماید این که دست بنی شیبه را می برد وبالای کعبه می آویزد وجارچی آن حضرت ندا می کند: این ها دزدان اموال خدا هستند(670).
26 - در بحار از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) روایت است که فرمود: نخستین برنامه عدالت که قائم (علیه السلام) اجرا می کند این است که: جارچی آن حضرت ندا کند: آنان که حج وطواف مستحبی می خواهند انجام دهند کنار بروند تا کسانی که حج وطواف واجب بر عهده دارند، حجر الاسود را استلام نموده وطواف بجای آورند(671).
27 - ودر حدیث مفصل آمده: وبین رکن ومقام می ایستد پس فریاد می زند ومی گوید: ای گروه نقیبان ونزدیکان من، ای کسانی که خداوند آن ها را برای یاری من پیش از ظهورم بر روی زمین ذخیره کرده، از روی میل به سوی من آیید. پس در حالی که در محراب ها وبر رختخواب های خود هستند در مشرق ومغرب زمین ندای آن حضرت به آن ها می رسد، ودر یک صدا به گوش فرد به فرد آن ها می رسد، وبیش از یک چشم برهم زدنی نمی گذرد تا این که همگی در پیشگاه آن حضرت بین رکن ومقام قرار می گیرند، پس خداوند (عزّ وجلّ) به نور امر می کند عمودی می شود از زمین از آن استفاده می نماید.
درون خانه اش از آن نور وارد می شود، ونفوس مؤمنین به آن نور خوشحال می گردد، در حالی که آن ها ظهور قائم ما اهل بیت (علیهم السلام) را نمی دانند، سپس به خدمت آن حضرت ایستاده صبح می کنند، وآن ها سیصد وسیزده نفرند به عدد اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) روز بدر(672).
28 - در همان کتاب است که: جارچی مهدی (علیه السلام) ندا می کند که هرکس دو مصاحب وهم قبر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را دوست می دارد یک طرف برود، پس مردم دو دسته اند دسته ای دوست ودسته دیگر بیزار از آن ها. پس مهدی (علیه السلام) بیزاری از آن دو را بر موالیانشان عرضه می کند. می گویند: ای مهدی آل رسول (علیه السلام) ما آن وقت نمی دانستیم این منزلت را نزد خدا وتو دارند وفضیلتی که آشکار شد ندیده بودیم، از آن ها بیزاری نجستیم، آیا اکنون از آن ها بیزاری جوییم با این که تر وتازه بودن بدن آن ها وزنده شدن درخت خشک را به وسیله آن ها دیدیم؟
بلکه به خدا قسم از تو واز کسانی که به تو ایمان آورده اند بیزاری می جوییم واز کسانی که به آن ها ایمان نمی آورند وکسی که او آن ها را به دار آویخت واز قبر بیرون آورد واین کارها را با آن ها کرد بیزاری جوییم. پس مهدی (علیه السلام) امر می کند باد سیاهی بر آن ها می وزد ومانند نخل های خشکیده بر خاک هلاک می افکند...(673).
29 - ونیز در آن کتاب آمده: امام صادق (علیه السلام) فرمود: نخستین برنامه ای که مهدی (علیه السلام) آغاز می کند این که در سراسر جهان اعلام می کند: توجه کنید! هر آنکه از یکی از شیعیان طلبی دارد تذکر دهد، تا این که حتی سیرچه وخردل کوچک را ادا کنند تا چه رسد به طلاها ونقره ها واملاک...(674).
30 - در بحار در حدیثی از طریق عامه از نبی اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده که فرمود:...تا این که آن حضرت (علیه السلام) فرمان دهد آواز دهنده ای ندا کند، هرکس نیازی به مال داشته باشد بیاید، پس جز یک نفر هیچ کس از جای بر نمی خیزد. می گوید: من نیازمندم. می فرماید: نزد خازن (مسئول بیت المال) برو به او بگو: مهدی به تو امر می کند که به من مالی بدهی، هنگامی که آن مرد نزد خازن می رود، او می گوید: جامه هایت را برگیر. وچون پول ها را به دامنش می ریزد، آن شخص پشیمان می شود وبا خود می گوید: من طمعکارترین افراد امت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) هستم، آن گاه پول ها را بر می گرداند، ولی از او پذیرفته نمی شود وبه او می گویند: ما آنچه داده ایم دوباره نمی گیریم(675).
6 - نصیحت آن حضرت (علیه السلام) برای خدا ورسول وبرای مؤمنین
تمام این عناوین به حکم عقل وشرع موجب دعا برای آن حضرت است وبر این معنی دلالت می کند، تمام روایاتی که درباره تلاش آن حضرت در احیای دین خدا واعلای کلمه الله، وکشتن دشمنان خدا وامنیت بلاد، وهدایت مردم به حق وارد شده، اضافه بر آنچه در زیارت آن حضرت آمده که السلام علیک ایها الولی الناصح؛ سلام بر تو ای سرپرست خیر خواه.
و نیز در دعای بعد از زیارتی که از آن جناب روایت شده همین مضمون آمده است.
و در یکی از توقیعات شریف آن حضرت چنین است: پس تقوای خدا را پیشه کنید وبه ما تسلیم شوید، وامر را به ما واگذارید که بازگشت به سوی ما است هم چنان که وارد شدن (به امر دین) نیز از ما آغاز شد، وتلاش نکنید آنچه از شما پوشیده مانده کشف نمایید وپرده بردارید، وتمایل به راست وانحراف به چپ نداشته باشید، وما را مقصد خود سازید با دوستی بر مبنای سنت روشن، که من شما را نصیحت وخیر خواهی کردم وخداوند بر من وشما شاهد وگواه است(676).
در این سخن حکمت های لطیفی نهفته است که برای صلاح حال دنیا وآخرتت کافی است.
حرف و:
1 - ولایت آن حضرت (علیه السلام):
ولایت آن حضرت برای خداوند، وولای ما نسبت به آن حضرت، ونیز ولایت آن حضرت بر ما، از مهم ترین اموری است که به دلیل عقلی وشرعی موجب وانگیزه دعا برای آن حضرت است. در این جا سه موضوع بحث می شود:
موضوع اول: ولایت آن حضرت نسبت به خداوند:
ولایت در این جا - به فتح واو - به معنی محبت است پس هرکه خداوند رادوست می دارد ولی خداست، بنابراین همه مؤمنین شایسته وصالح، اولیای خداوند (عزّ وجلّ) می باشند ودلیل بر این معنی است از آیات قرآن: ﴿الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم ولا هم یحزنون الذین آمنوا وکانوا یتقون﴾ (سوره یونس: 62-63)؛ آگاه باشید که اولیای خدا نه ترس بر آنان است ونه اندوهگین شوند، آنان که ایمان آورده وتقوی پیشه ساختند. بنابر این که الذین آمنوا وکانوا یتقون بیان وتفسیر اولیاء باشد.
و از روایات: ثقه الاسلام کلینی به سند خود از مفضل بن عمر روایت کرده که گفت: ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) فرمود: هرگاه روز قیامت شود منادی ندا کند، کجایند آن ها که از اولیای من جلوگیری کرده اند؟ پس گروهی که بر صورت هایشان گوشت نیست بپاخیزند. آن گاه اعلام می شود: این ها کسانی هستند که مؤمنین را اذیت کرده اند وبا آنان دشمنی ومخالفت نمودند، ودر دینشان تکبر ورزیدند. پس امر می شود تا آن گروه را به جهنم ببرند(677).
و در همان کتاب به روایت ابان بن تغلب از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آمده که فرمود: وقتی پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) به معراج برده شد، گفت: پروردگارا! حال مؤمن نزد تو چگونه است؟ خداوند فرمود: ای محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)! هرکس یکی از اولیای مرا اهانت کند آشکارا با من جنگ کرده ومن برای یاری اولیای خودم بیشترین شتاب را دارم(678).
و نیز در آن کتاب به سند صحیحی از امام صادق (علیه السلام) مروی است که فرمود: مؤمن دوست خداوند است او را یاری می کند، وجز خلق بر او چیزی نمی گوید واز غیر او نمی ترسد.
و در همان کتاب به سند خود از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: پروردگارم مرا به معراج برد واز پشت حجاب به من وحی کرد آنچه وحی کرد وبه من فرمود: ای محمد! هر آن که یکی از دوستان مرا خوار کند به جنگ من سنگر گرفته، وهرکه با من جنگ کند با او جنگ نمایم. گفتن: پروردگارا! این ولی تو کیست؟ فرمود: او کسی است که برای تو ووصی تو وذریه شما به ولایت بر تو پیمان گرفته ام(679).
چون این را دانستی می گویم: در وجوب محبت ودوستی اولیای خدا ووجوب بغض ودشمنی با دشمنان خدا تردیدی نیست بلکه از ضروریات مذهب ما است، عقل ونقل نیز بر آن دلالت دارند.
اما عقل: شاید نیاز به بیان نداشته باشد.
و اما نقل: متواتر است ولی ما - از باب تیمن - به ذکر روایت اکتفا می کنیم:
1 - در کافی به سند صحیحی از حضرت ابو جعفر ثانی امام جواد (علیه السلام) از پدرش از جدش مروی است که امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: خداوند اسلام را آفرید وبرای آن میدان نور ودژ ویاوری قرار داد، عرصه میدان اسلام قرآن ونور آن حکمت، ودژ آن نیکی ومعروف است، اما انصار ویاران آن من وخاندانم وشیعیان ما هستیم. پس خاندان من وشیعیانشان را دوست بدارید که: وقتی در معراج به آسمان دنیا برده شدم، جبرئیل مرا به اهل ایمان معرفی کرد، خداوند محبت من ومحبت خاندانم وشیعیانشان را در دل فرشتگان به ودیعت سپرد، که این محبت تا روز قیامت نزد آن ها امانت است، سپس مرا به سمت اهل زمین فرود آورد، ومرا به اهل زمین معرفی نمود، پس خداوند (عزّ وجلّ) محبت من وخاندان من وشیعیانشان را در دلهای مؤمنین امتم قرار داد بنابراین مؤمنان امت من امانت مرا تا روز قیامت حفظ می کنند. آگاه باشنید که اگر کسی از امت من در تمام عمرش - که همه دوران ها را پر کند - خداوند (عزّ وجلّ) را عبادت کند ولی خداوند (عزّ وجلّ) را در حالی که بغض خاندانم وشیعیانم را در دل داشته باشد ملاقات نماید، خداوند سینه اش را جز به نفاق نگشاید(680).
2 - همچنین در اصول کافی به سند خود از یعقوب بن الضحاک از یکی از اصحاب ما - که حیره بود، من وعده ای از دوستانش را برای انجام کاری فرستاد - تا آن جا که گوید: بازگشتم و- سخن از قومی به میان آمد، عرض کردم: فدایت شوم! ما از آن ها بیزاری می جوییم، چون آن اعتقادی که ما داریم آن ها ندارند، شما از آن ها بیزاری می جویید؟ عرض کردم: آری. فرمود: پس نزد ما هم چیزهایی هست که شما نمی دانید، شایسته است که از شما بیزاری بجوییم؟ عرض کردم: فدایت شوم، خیر. فرمود: وهمچنین مطالبی نزد خداوند هست که نزد ما نیست پس باید خداوند ما را دور بیندازد؟ عرض کردم: نه سوگند به خدا قربانت گردم. فرمود: پس آن ها را دوست بدارید واز آن ها بیزاری مجویید، بعضی از مسلمان ها یک سهم وبعضی دو سهم از ایمان دارند(681).
این خبر طولانی است ودر باب درجات ایمان اصول کافی آمده است.
3 - در باب (الحب فی الله) در کتاب مذکور از حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: از محکم ترین گیره های ایمان این که (شخص) در راه خدا محبت کند، ودر راه خدا حکم گیرد، ودر راه خدا ببخشد، ودر راه خدا منع کند(682).
4 - ونیز در همان باب از کتاب مزبور روایت از آن حضرت از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده که فرمود: کدام یک از گیره های ایمان محکم تر است؟ اصحاب گفتند: خدا ورسولش بهتر می دانند، وبعضی گفتند: نماز. بعضی گفتند: زکات. برخی گفتند: روزه. وبعضی گفتند: حج وعمره. وبعضی گفتند جهاد. آن گاه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: برای هر یک از آنچه گفتید فضیلتی هست ولی این ها نیست، واما محکم ترین گیره های ایمان محبت در راه خدا وبغض در راه خدا ودوستی دوستان خدا وبیزاری از دشمنان خدا است.
5 - واز حضرت صادق (علیه السلام) مروی است هرکس دوستی در راه دین وخشم به خاطر دین نداشته باشد، دین ندارد(683).
می گویم: این ها قسمتی از اخبار است که بر وجوب محبت اولیا ودوستان خدا دلالت دارد، وچون این مطلب روشن شد، می گویم: تردیدی نیست که هرچه ایمان کامل تر باشد، محبت نسبت به اهل ایمان هم شدیدتر هواهد بود، وهرچه مؤمن کامل تر باشد شایسته است که محبت نسبت به او شدید تر وبیشتر باشد، زیرا که این محبت به سبب ارتباطی ایمانی است که بین مؤمنی وجود دارد.
با این بیان واجب است که محبت تو نسبت به امام زمانت که اصل وگیره ایمان وکوه ولایت وقله آن است شدیدتر وقوی تر از محبت نسبت به تمام مؤمنین باشد، بلکه باید آن حضرت را از پدر وفرزند وبلکه از خودت هم بیشتر دوست بداری چنان که آیه شریفه: ﴿قل ان کان اباوکم وابناوکم واخوانکم وازواجکم وعشیرتکم واموال اقترفتموها وتجاره تخشون کسادها ومساکن ترضونها احب الیکم من الله ورسوله وجهاد فی سبیله فتربصوا حتی یاتی الله بامره﴾ (سوره توبه: 24)؛ بگو چنانچه پدران وفرزندان وبرادران وهمسران وخویشاوندان واموالی که جمع کرده اید وتجارتی که از کسادی آن می ترسید، ومنزل هایی که خوشایند شما است را، از خدا ورسول او وجهاد در راه او بیشتر دوست دارید، پس منتظر باشید تا خداوند امر حتمی ونافذش را جاری سازد. بر آن دلالت دارد، ونیز حدیثی که در دارالسلام وغیر آن از علل الشرایع منقول است که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: هیچ بنده ای ایمان نمی آورد تا این که من نزد او از خودش محبوب تر باشم، وبه عترت من از عترت وبستگان خودش بیشتر محبت داشته باشد، وخاندان مرا از خاندان خودش بیشتر دوست بدارد، وذات من نزد او از ذات خودش محبوب تر باشد(684).
نکته: پوشیده نیست که محبت امری است قلبی وکیفیتی است نفسانی، ولی آثار ونشانه های آشکاری دارد که به وسیله آن ها درجات ومراتب محبت تو نسبت به محبوب شناخته می شود، از جمله آن نشانه ها این که: اگر از نظرت غایب شود در دعا کردن برای او اهتمام بورزی، واگر مصیبتی برایش رخ دهد برای او غمگین شوی، مگر نمی بینی که هرگاه فرزند شایسته خوشروی وارسته ای داشته باشی وآن فرزند به سفری برود که جایش را ندانی، هیچ ساعتی از شب وروزت از فکر او بیرون نمی روی وپیوسته برایش دعا می کنی، از مؤمنین وصالحین تقاضا می کنی که برای او دعا کنند، آیا این کار جز به خاطر محبت وعلاقه شدید است؟ بنابر این ای کسی که مدعی محبت مولای خودت هستی آیا روزی بر شما می گذرد که او را فراموش نکنی؟ پس در غیبت او برایش دعا بسیار کنید وفرصت را غنیمت بشمارید.
موضوع دوم - اینکه دوستی ما مقتضی این است که در دعا کردن برای آن حضرت کوشش وجدیت داشته باشیم:
دعا کردن برای محبوب در نهاد افراد بشر نهفته وبا سرشت آنان آمیخته است، واین امر کاملا واضح است، ولی منظور دیگری را در این جا دنبال می کنیم این که: لازم است دعای برای آن حضرت را برای آن حضرت را بر هر دعایی مقدم بداریم. توضیح این مطلب نیاز به مقدمه ای دارد که می آوریم، انگیره ها واسباب محبت سه چیز است: لذت ونفع ونیکی. مهم ترین وکاملترین این انگیزه ها سومین آن ها است(685)، بلکه می توان گفت: آن دو سبب اول ودوم هم به این سبب بر می گردد.
منظور از نیکی وخیر این است که وجود چیزی به وجهی از وجوه خیر ونیک باشد، که هرگاه انسان بداند وجود چیزی یا شخصی مایه نیکی وخیر است از روی طبع آن را دوست می دارد هر چند که از آن، خیر به او نرسد وهرچه خیرش بیشتر باشد علاقه ومحبت انسان نسبت به او زیادتر می گردد، البته بر حسب درجات معرفت وشناخت خیرهای وجود او. حال که این مقدمه را دانستی بدان که تمام انگیزه های موجب محبت در وجود مولای ما حضرت حجت (عجّل الله فرجه) جمع است.
اما لذت، کدام لذت برای مؤمن شیرین تر وبالاتر از زیارت جمال مبارک آن حضرت وتشرف به وصال او است؟ که لذت های ظاهری وباطنی آن به مقدار زیاد است که نمی توانیم بشماریم، لذا امیر المؤمنین (علیه السلام) از روی شوق دیدارش آه می کشید - چنان که در حدیثی در غیبت نعمانی آمده است(686)-.
و اما نفع: همان طور که در بخش سوم کتاب دانستی تمام منافع وبهره ها به برکت وجود آن حضرت به خلایق می رسد، اضافه بر منافع وآثار مخصوصی که متوقف بر ظهور آن حضرت است، وچه خوش گفته اند به عربی:
لقد جمعت فیه المحاسن کلها؛ به راستی که همه خوبی ها در او جمع گردیده است.
و به فارسی سروده اند:
رخ یوسف کف موسی دم عیسی داری * * * آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری
و اما خیرات وجودش: عقل های ما کوتاه واندیشه های ما پایین تر است از این که آن ها را درک کنیم، که جز اندکی از علم داده نشده ایم، ولی هرکس به قدر فهم وهر مؤمنی به اندازه سهم خود مطلب را در می یابد. هرکه معرفتش نسبت به خیرات وجود شریف آن جناب بیشتر باشد، دعا کردن در نظر او مهم تر است، زیرا که اهتمام وکوشش در دعا از کمال محبت ودوستی سرچشمه می گیرد، وکمال محبت از کمال معرفت حاصل می شود واین یکی از وجوه شدت اهتمام ائمه (علیهم السلام) در دعا کردن برای آن جناب ودرخواست تعجیل فرجش از درگاه خداوند می باشد. بعضی از وجوه دیگر هم در اول بخش هفتم با توضیح بیشتری خواهد آمد.
نتیجه این که: دوستی ومحبت وولای ما نسبت به آن حضرت موجب اهتمام وکوشش ما در دعا برای فرجش می باشد، که بیشتر وپیش تر از دعا کردن برای خودمان وآنچه مربوط به ما است لازم است برای آن جناب دعا کنیم ان شاء الله تعالی.
موضوع سوم - ولایت آن حضرت بر ما:
ولایت در این جا - به کسر واو - به معنی سلطه واستیلاء وسرپرستی است، ومنظور از ولایت آن حضرت بر ما همان است که در آیه شریفه: ﴿النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم﴾ (سوره أحزاب: 6)؛ پیامبر نسبت به مؤمنان از آنان نسبت به خودشان سزاوارتر است. به آن تصریح شده، چنان که حدیثی را در بخش سوم در حق آقا بر بنده آوریم، بدانجا مراجعه شود.
و هرگاه یقین وباور داشته باشیم که آن حضرت در تمام آنچه متعلق به ما است، از خود ما شایسته تر واولی است، بر خود لازم خواهیم دانست که در همه چیزهایی که مورد علاقه ما است آن حضرت را اولی وشایسته بدانیم ومقدم بداریم. واحتمال دارد که در عبارت زیارت جامعه همین معنی منظور باشد که می خوانیم: ومقدمکم امام طلبتی وحوائجی وارادتی فی کل احوالی واموری؛ وشما ر ا برخواسته ها ونیازها وتصمیم های خودم مقدم می دارم.
پس ولایت آن حضرت موجب این است که ما در تمام امور آن جناب را مقدم بداریم، ودر حدیث نبوی نیز دلالت بر این معنی گذشت. واز مهم ترین امور دعا است که کلید هر خیر وصلاح هر پرهیزکار می باشد، پس شایسته است که آن حضرت را بر خود وهرکه مورد علاقه ماست در دعای برای فرج وعافیت سزاوارتر بدانیم.
و در این سه موضوع به حد کافی دلایل قوی بیان نمودیم.
2- وصال آن حضرت (علیه السلام):
اهم حوائج دوستان وآخرین آرزوی مشتاقان، ونهایت خواسته عارفان است که بیشترین دعاهای آنان ومهم ترین حوائج ایشان پیرامون مسأله تعجیل در وصال امام زمان حجت بن الحسن (عجّل الله فرجه) دور می زند، چه خوش گفته اند:
فوادی وطرفی یاسفان علیکم * * * وعندکم روحی وذکرکم عندی
و لست الذ العیش حتی اراکم * * * ولو کنت فی الفردوس او جنه الخلد
دل ودیده ام بر شما اسفبار است، وجان ودلم پیش شما ویاد شما نزد من است.
من از زندگی لذت نمی برم تا این که شما را ببینم، هر چند که در فردوس یا بهشت جاودان باشم.
و از ابیات نوین خواندنی که به خاطر رسیده وبا عجله در اشتیاق به زمان وصال ویاد آوردن مولایم در هر حال، آن ها را نوشته ام این ابیات است:
تولی شبابی فی الفراق فاسرعا * * * واذن عمری بالرحیل فودعا
حییت بشوق الوصل دهرا ولم اکن * * * بشیء سوی تذکاره متمتعا
قد اشتد شوقی فیک یا غایه المنی * * * ویا خیر من صلی ویا خیر من دعا
و یا خیر مقصود ویا خیر موئل * * * ویا خیر من لی ویا خیر من سعی
و قد طال صبری فی النوی اذ ترکتنی * * * کئیبا غریبا باکیا متوجعا
فیا مهجتی یا روح قلبی وراحتی * * * اغثنی فقلبی کاد ان یتصدعا
نظرت بابواب الملوک فلم اجد * * * سوی بابک العالی ملاذا ومفزعا
و اد نزل لمعروف والعدل والسخا * * * فما اختار الا فی فنائک موضعا
اغثنی بفیض من نداک فانه * * * لقد صار منه البر والبحر مترعا
فلولاک ساخ الارض بالخلق کلهم * * * وصار بطون الارض للناس مضجعا
ولولاک اندک الجبال جمیعا * * * ولوداک ارکان السماء تزعزعا
و ما نبتت فی الارض لفولاک حبه * * * ولا شجر لولا وجودک اینعا
و لا اشرقت شمس ولا نیر بدا * * * ولا نبعت عین ولا البرامصعا
و صیرنا الاعداء لولاک طعمه * * * وکان علینا الذل ثوبا ملفعا
و ما فاز ناج بالنجاه وبغیرکم * * * ومن امها من غیرکم کان الکعا
حبیبی حبیبی طال همی وکربتی * * * اغثنی سریعا قبل ان اتضیعا
تعالیت عن مدحی ومدح الخلایق * * * وما قیل فی علیاک قد کنت ارفعا
جوانی ام در فراق به سرعت گذشت وعمر در انتظار به سر آمد.
من به شوق وصال زیستم وبه جز یاد او از چیزی لذت نبرده ام.
ای منتهای آرزو، ای بهترین نمازگزاران ودعاکنندگان شوقم نسبت به تو شدید است.
ای بهترین مقصودها وبهترین پناه دهندگان، وای بهترین تلبیه گویان وسعی کنندگان.
کاسه صبرم در دوری تو لبریز شد که اندوهناک وغریب وگریان ودردمند رهایم ساخته ای.
ای روح وجانم وای راحت روانم به فریادم برس که نزدیک است دلم از غصه آب شود.
به هر آستانی که نگاه کردم جز آستانه والای تو پناهگاهی ندیدم.
از آن روزی که معروف وعدل وسخاوت در جهان پدید آمده، جز درگاه تو جا ومنزلی نگرفته است.
از فیض بخشش خود مرا پناه ده، که همه عالم، از خشکی ودریا، به آن طراوت یافته است.
اگر تو نبودی زمین همه را در خود فرو می برد، ودل خاک خوابگاه مردمان می شد.
و اگر تو نبودی تمام کوه ها از هم پاشیده می شد، واگر تو نبودی ارکان آسمان متزلزل می گشت.
اگر تو نبودی هیچ گیاهی از زمین نمی رویید، وهیچ درختی شادابی نمی یافت.
و خورشید وستارگان نور نمی افشاندند، وهیچ چشمه ای نمی جوشید وبرقی نمی زد.
و اگر تو نبودی دشمنان ما را طعمه خود می ساختند، ولباس ننگ ومذلت بر ما پوشانده می شد.
هیچ کس به غیر شما نجات نیافته، وهرکه از غیر شما نجات خواهد ابله است.
ای حبیب من غصه وناراحتی ام طولانی شد، زود به فریادم برس پیش از آن که وابمانم.
تو بالاتر از آنی که مدح تو گوییم، هرچه در ثنای تو گفته شود تو برتری.
حرف ه:
1 - هم آن حضرت (علیه السلام):
هم واندوه آن جناب به خاطر ضعف وناتوانی اهل اسلام وبه تردید افتادن دل های مردم وگناهانی که مرتکب می شویم واصراری که بر معاصی داریم می باشد، چنان که این امر از بعضی توقیعات آن حضرت معلوم می شود، که موجب لزوم دعا برای بر طرف شدن اندوه آن بزرگوار بر خاص وعام می باشد.
دلیل بر این مطلب، علاوه بر این که روش اهل محبت است، روایتی است که در اول حرف (الف) در همین بخش از امام صادق (علیه السلام) آوردیم، دیگر اعاده نمی کنیم.
2 - هدم بناهای کفر وشقاق ونفاق
از جمله موجبات دعا کردن برای آن حضرت می باشد، زیرا که از لوازم بغض دشمنان است که در بحث ولایت، وجوب آن را بیان داشتیم.
دلیل بر این که مولی صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) دستور تخریب وویران سازی بناهای اهل کفر وسرکشان ومنافقان را صادر می کند، چند دعا وروایت است از جمله:
1 - در دعای ندبه - که از امام صادق (علیه السلام) مروی است - آمده: کجاست ویران کننده بناهای شرک ونفاق.
2 - به روایت مفضل، امام صادق (علیه السلام) فرمود: قائم (علیه السلام) پس از آن که شرق وغرب زمین را زیر پا می گذارد، به کوفه ومسجد آن می آید ومسجدی که یزید بن معاویه - لعنة الله علیه - پس از کشتن حسین بن علی (علیه السلام) بنا کرده، ویران می سازد، ونیز مسجدی که برای خدا نیست هرکه آن را بسازد ملعون است ملعون(687).
3 - روایت علی بن ابراهیم بن مهزیار که در کتاب المحجة سید هاشم بحرینی از مولای ما صاحب الزمان (علیه السلام) نقل شده آمده است: ای فرزند مهزیار! اگر استغفار شما برای یکدیگر نبود جز خواص شیعه که سخنانشان شبیه افعالشان است - هرکه روی زمین است هلاک می شد.
سپس فرمود: ای فرزند مهزیار! ودستش را دراز کرد آیا تو را از خبر آگاه نسازم؟ هرگاه کودک بنشیند، ومغربی حرکت کند، ویمانی راه بیفتد، وبا سفیانی بیعت شود، خداوند به من اجازه قیام خواهد داد، پس بین صفا ومروه با سیصد وسیزده مرد خروج می کنم، آن گاه به کوفه می آیم ومسجد آن را منهدم می سازم وبر اساس بنای نخستین آن بنا می نمایم، وآنچه از ساختمان های جباران پیرامون آن هست نیز ویران می کنم، وبا مردم حجة الاسلام را بجای می آورم وبه یثرب (مدینه) می روم، پس حجره را خراب می کنم وآنچه در آن است - یعنی آن دو - را تازه بیرون می آورم ودستور می دهم در سمت بقیع بر دو چوب خشک آن ها را به دار آویزند، پس آن دو چوب خشک از زیر آن ها برگ می دهد، آن گاه مردم به فتنه ای شدیدتر از فتنه اول دچار می گردند، که آواز دهنده ای از سوی آسمان بانگ می زند: فرو ببر ای زمین وبگیر این ها را، سپس بر روی زمین باقی نمی ماند جز مؤمنی که دلش را برای ایمان خالص کرده باشد. گفتم: ای آقای من! پس از آن چه می شود؟ فرمود: بازگشت، بازگشت، رجعت، رجعت. سپس این آیه را تلاوت کرد: ﴿ثم رددنا لکم الکره علیهم وامددناکم باموال وبنین وجعلناکم اکثر نفیرا﴾ (سوره اسراء: 6)؛ سپس شما را بر آنان غلبه دهیم وبه اموال وپسرانی مدد نماییم وتعداد شما را بیشتر سازیم.
4 - در بحار به روایت ابو بصیر؛ امام صادق (علیه السلام) فرمود: هرگاه قائم بپاخیزد مسجد الحرام را خراب می کند تا به وضع سابقش در آورد، ومقام را به جایی که در آن بوده بازگرداند(688).
5 - در حدیث دیگری از آن حضرت آمده: قائم (علیه السلام) مسجد الحرام را خراب خواهد کرد تا به پایه اصلی خودش بازگرداند ومسجد الرسول (صلی الله علیه وآله وسلم) را نیز به اصل خودش باز گرداند وخانه کعبه را به موضع خود بر می گرداند وبر همان اساس بپا می دارد(689).
6 - ودر همان کتاب از غیبت شیخ طوسی به سند خود از امیر المؤمنین (علیه السلام) آمده که: ضمن سخنانی از مسجد کوفه یاد کرد که از سفال وخشت وگل ساخته شده بود، فرمود: وای به حال آن که تو را منهدم سازد ووای به حال آن که خراب کردنت را آسان نماید، ووای بر آن که با پخته شده (آجر) تو را بنا کند که قبله نوح را تغییر دهد، خوشا به حال کسی که با منهدم کننده ات، قائم خاندانم بوده باشد که آنان خوبان امت هستند(690).
7 - ودر همان کتاب، از ابوبصیر ضمن حدیثی که آن را مختصر کرده گفته است: هرگاه قائم بپاخیزد وارد کوفه شود، دستور می دهد مساجد چهارگانه منهدم گردد تا به اساس آن ها برسد وآن ها را مانند سایبان موسی (علیه السلام) خواهد ساخت، وتمام مساجد را وسعت داده بلندی ها (یا طبقه ها) را از بین می برد، به همان ترتیبی که در زمان پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بوده، قرار می دهد، وبزرگراه ها را وسعت می دهد که شصت ذراع خواهد شد، وهر مسجدی که بر سر راه باشد خراب می کند، وهر منفذی که به سمت راه عبور مردم، وهر بالکن وفاضلاب وناودانی را که به طرف راه عمومی است می بندد، وخداوند فلک را در زمان او دستور کند چرخیدن می دهد، تا آن جا که یک روز در زمان او همچون ده روز، ویک ماه مانند ده ماه ویک سال همچون ده سال از سال های شما می شود.
سپس چندی نمی گذرد که سرکشان موالی(691) در رمیلة الدسکره خروج می کنند، ده هزار نفر شعارشان یا عثمان است، پس آن حضرت یکی از موالی را فرا می خواند وشمشیرش را به او می دهد، آن گاه او به سویشان می رود وآن ها را می کشد واحدی از آنان را باقی نمی گذارد. آن گاه به سوی کابل شاه می رود وآن شهری است که هیچ کس پیش از او آن را فتح نکرده، پس آن را فتح می نماید، سپس به کوفه روان می شود ودر آن فرود می آید که منزلش در آن خواهد بود وهفتاد قبیله از قبائل عرب را آواره می سازد(692).
3 - هدایت بندگان:
هدایت وراهنمایی بندگان خدا به راه صحیح وروش استوار، از عظیم ترین حقوقی است که موجب دعا برای آن حضرت می باشد، زیرا که این امر از مهم ترین انواع احیاء وزنده کردن بندگان است، چنان که در حدیثی که در مجلد اول بحار از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) روایت شده این معنی تصریح گشته است(693).
و در همان کتاب به نقل از کتاب عوالی اللثالی مرسلا از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت است که فرمود: هرکس یک مسأله به شخصی بیاموزد مالک گردان او شده واو را برده خود ساخته است. گفتند: یا رسول الله! آیا او را می فروشد؟ فرمود: نه، ولی به او امر ونهی می کند(694).
می گویم: از آنچه در بحث نور امام عصر (عجّل الله فرجه) آوردیم دانستی که هدایت تمام اهل ایمان از پرتو حضرت صاحب الزمان است، اضافه بر آنچه از انواع مختلف احکام به مردم آموخته که در احتجاج وبحار وکمال در توقیعات آن جناب آمده است. بنابراین دعا کردن برای آن حضرت به خاطر ادای حق او لازم می باشد.
4 - هجران آن حضرت (علیه السلام):
هجران، از شدیدترین انواع شکنجه وفشار برای دوستان مخلص آن جناب است، از همین روی برای صبر وتحمل این فشار در زمان غیبت، پاداش بسیار وعده فرموده اند. روایاتی که در این باب وارد است، در بخش هشتم خواهیم آورد. البته تردیدی نیست که جدیت واهتمام در دعا برای برطرف شدن عذاب وناراحتی، فطری خردمندان است. ودر بعضی از احادیث آمده که: دل مؤمن از آنچه در زمان غیبت می بیند، آب می شود.
یکی از دوستان مناسب این معنی خوش سروده:
قد ذاب من الفراق لحمی ودمی * * * واشتد من الشوق الیکم المی
کم اشرب عصتی بدمعی ودمی * * * کم اصبر یا لیت وجودی عدمی
گوشت وخونم از فراق آب شد، واز شوق شما دردم شدید شد.
چقدر اندوه وغصه ام را با اشک وخون بخورم، تا کی صبر کنم ای کاش نیست می شدم.
و از جمله ابیاتی که در بعضی از این سحرها به خاطرم افتاد در خطاب به حضرت صاحب الامر (علیه السلام) از درد هجران چنین است:
من هجرک با حبیب قلبی قد ذاب * * * انظر نظرا ال یابن الاطیاب
ان غبت لذنبنا ففتبنا تبنا * * * او خفت من العدی فما للاحباب
الجور فشا علی المحبین فقم * * * یا منتقما بامر رب الارباب
از هجران تو ای حبیب دلم آب شد، ای فرزند پاکان به من نگاه کن.
اگر به خاطر گناهان ما غایب شده ای که توبه می کنیم، توبه! یا از دشمنان ترسانی پس دوستان چه کنند؟!
ستم بر دوستان شیوع یافت، بپاخیز ای انتقام گیرنده! به فرمان پروردگار همه.
حرف ی
1 - ید (نعمت) آن حضرت (علیه السلام) بر ما:
استعمال کلمه ید به معنی نعمت در زبان عربی بسیار زیاد است، شاعر می گوید:
ولن اذکر النعمان الا بصالح * * * فان له عندی یدیا وانعما
و نعمان را جز به نیکی یاد نکنم، که او را بر من احسان هاو نعمت ها است.
و یدی بر وزن امیر جمع ید می باشد، مثل عبید جمع عبد، چنان که شیخ طبرسی در مجمع البیان گفته است(695).
و چون تمام نعمت ها به برکت وجود مولی صاحب الزمان - (صلی الله علیه وآله وسلم) - به ما می رسد، بر ما لازم است شکرانه وجود حضرتش را با دعا کردن ومانند آن بجای آوریم. چون واسطه نعمت مانند شکر صاحب نعمت واجب است - چنان که این معنی در روایات آمده - در بخش سوم کتاب ودر حرف (ن) از همین بخش نیز مطلبی آوردیم. در بخش پنجم نیز ان شاء الله توضیح بیشتری خواهد آمد.
در این جا مناسب است حدیثی که در خرایج وبحار روایت شده بیاوریم: عن ابی جعفر (علیه السلام) قال: ادا قام قائمنا وضع یده علی رووس العباد فجمع له فعولهم والمل به اخلاقهم(696)؛ حضرت باقر (علیه السلام) فرمود: چون قائم ما بپاخیزد دست خود را بر سر بندگان می نهد، پس به وسیله آن عقل هایشان جمع واخلاقشان کامل می شود.
یکی از علما (رحمة الله) گفته: منظور همین دست ظاهری است که به طور معجزه آسا بر سر تمام بندگان قرار می دهد.
می گویم: احتمال دارد که منظور از ید قدرت یا حکومت باشد که معنی چنین شود: هرگاه آن حضرت بپاخیزد بر همه بندگان مستولی گردد وسلطه یابد، وحکومت آن حضرت بر همه جا سایه افکند، وبه این وسیله عقول را جمع واخلاق را کامل گرداند، زیرا که اهل فسق وفجور وکفر والحاد از بین می روند.
2 - یمن آن حضرت (علیه السلام):
میمنت وجود امام عصر (عجّل الله فرجه) از آنچه در این کتاب آوردیم معلوم می گردد.
بهتر آن است که این بخش را با چند بیت که شبی از شب ها به خاطرم رسیده وبر زبانم جاری گردیده، ختم کنم. هر چند که آن حضرت از مدح من وامثال من بالاتر است. ولی هدیه ای است از کوچک به بزرگ که آن را برای اصلاح حالم ورسیدن به آرزوهایم در دنیا وآخرت به شفاعت مولی وآقایم تقدیم می نمایم:
قد هاج حزنی وقلبی صار منکمدا * * * لهجر من حسنه للعالمین بدا
خیر الوری نسبا، شمس الهدی حسبا * * * وافضل الخلق اعوانا ومحتشدا
قد حار ذواللب فی ادراک رتبته * * * والعقل فی نعته اعیی وانخمدا
بیمنه تجد الاجبال ثابته * * * لولا کرامته الفیتها بددا
لم یرزق الناس لولا فیض نائله * * * وما بقوا ساعه فی دهر هم ابدا
شمائل المصطفی کانت شمائله * * * ومحکم الذکر فی اوصافه وردا
تکامل العلم والاخلاق اکملها * * * قی اته القدس طرا حین ادا ولدا
باهی به الله سکان السماء وقد * * * ضجواالی الله اذ قتل احسین بدا
ان اسکنوا انتقم حتماً بقائمهم * * * من کل من حارب المظلوم او طردا
اندوهم شعله ور ودلم پر از درد شده، از هجران کسی که زیبایی اش جهان را چیره کرده است.
بهترین مردم در نسب وخورشید هدایت در حسب، ووالاترین خلایق از جهت یاران وپیروان.
آن که خردمندان از درک رتبه اش مات ومبهوت، وعقل در توصیف جلالش درمانده وبی تحرک است.
از یمن وجود او کوه ها بر جای مانده، اگر کرامت او نبود آن ها را از هم پاشیده می دیدی.
از نور او خورشید وماه تابناکند، واز فضل او دل ها وزمین های مرده پرورش یابند.
اگر فیض دستش نبود مردم روزی نمی خوردند، وحتی یک ساعت در زمین زنده نمی ماندند.
شمایل او همچون شمایل پیامبر است، ودر قرآن محکمی درباره اش آمده است.
علم واخلاق در وجود او به مرحله کمال هستند، از همان هنگام که از مادر متولد شد در ذات مقدسش قرار داشته اند.
خداوند به وجود او نسبت به ساکنان آسمان مباهات فرمود، آن گاه که از کشته شدن حسین (علیه السلام) به درگاهش لا به نمودند.
(فرمود) که آرام گیرید! من حتماً به وسیله قائم از این ها انتقام خواهد گرفت، از تمام ستمکاران وجنگ کنندگان با مظلوم انتقام می گیرم.
مقصود اصلی تألیف کتاب نیز بیان همین موضوع بوده است وشایسته است پیش از شروع مقصود چند نکته را تذکر دهیم:
1 - بدان که هدف این است که هر چند خوبی وثمره وفایده مهم بر مسأله تعجیل فرج مولی صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) مترتب است، این جا بیاوریم، خواه آن فایده منحصر در این عمل شریف باشد وخواه ضمن عمل دیگری که از ناحیه شرع مقدس رسیده، باشد.
و منظور این نیست که تمام آثار وفوایدی که ذکر می کنیم مربوط به این عمل دعا بدانیم، ونیز نمی توان گفت؟ فواید این دعا منحصر در همین مطالبی است که می آوریم، بلکه چه بسا کسی که در احادیث وروایات جستجو کند اضافه بر آنچه آورده ام مطالبی بیابد، که آنچه ندانسته ام بیشتر از آن است که دانسته ام وآنچه نگاشته ام از برکات آقا ومولایم حضرت صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) می باشد.
هو العلم الهادی بلاشراق نوره * * * وان عاب عن عینی کوقت ظهوره
ام تر ان الشمس ینشر ضوءها * * * اذا هی تحت القزع حین عبوره
اوست آن نشانه که با اشراق نورش هدایت کند، اگرچه از چشمانم غایب است، هممچون زمان ظهورش هدایتگر است.
مگر نمی بینی که خورشید نورش همه جا پراکنده می شود، با اینکه در پس ابرهای عبور کننده قرار می گیرد.
این دو بیت را با الهام از مضامین توقیع شریف آن حضرت که در بخش سابق، در نفع آن حضرت گذشت، سروده ام.
2 - ممکن است برای بعضی توهم شود که چون امام زمان (علیه السلام) وسیله رسیدن برکات به مخلوقات است، بنابراین از مردم بی نیاز ومستغنی است، بنابراین چه نیازی به دعای مردم هست؟
به این توهم به چند وجه پاسخ می دهیم:
الف) این که دعای ما برای آن حضرت از باب هدیه شخص حقیر فقیری به رادمرد بزرگواری است، وتردیدی نیست که این نشانه نیاز این فقیر به بخشش آن بزرگ است، واین شیوه بندگان نسبت به ارباب می باشد، چه خوش گفته اند:
اهدت سلیمان یوم العید قبره * * * برجله من جراد کان فی فیها
ترمنت بلطیف القول ناطقه * * * ان الهدایا علی مقدار مهدیها
به عیدی مورچه ران جرادی * * * نمودی هدیه از بهر سلیمان
چه خوش گفتا که قدر خویش هرکس * * * نماید هدیه ای تقدیم سلطان
ب) آنچه از روایات به دست می آید، ظاهرا این است که وقت ظهور امام زمان (علیه السلام) از امور بدائیه است که امکان پیش افتادنش هست - چنان که در حرف (علیه السلام) اشاره شد - بنابراین شاید جلو افتادن آن به جدیت واهتمام ایمان در دعا کردن برای تعجیل فرج آن حضرت مشروط باشد.
دلیل بر آن حدیثی است که به نقل مجلسی در بحار از تفسیر عیاشی به روایت فضل بن ابی قره از امام صادق (علیه السلام) آمده، راوی می گوید: شنیدم که حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) می فرمود: خداوند به ابراهیم وحی فرستاد که برایش فرزندی متولد خواهد شد، آن جناب این خبر را به ساره داد وساره گفت: آیا من فرزندی خواهم زایید در حالی که پیرزنم؟ پس خداوند به ابراهیم وحی فرستاد که او (ساره) خواهد زایید وفرزندانش چهار صد سال عذاب خواهند شد به خاطر این که سخن مرا جواب گفت.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: وقتی عذاب وسختی بر بنی اسرائیل طول کشید، به درگاه خداوند چهل روز گریه وناله کردند، پس خداوند به موسی وهارون وحی فرستاد که بنی اسرائیل را خلاص کنند، واز صد وهفتاد سال صرف نظر کرد. حضرت صادق (علیه السلام) افزود: شما نیز همین طور اگر این کار را بکنید خداوند از ما فرج می کند، ولی اگر چنین نباشید این امر تا آخرین حد خواهد رسید(697).
ج) تردیدی نیست که امامان (علیهم السلام) - به مقتضای وضع انسانی خود - به بیماری ها وغم ها واندوه ها دچار می شوند که برای رفع آن ها وسائلی هست که برخی از آن وسائل از اهل ایمان ساخته است، واز مهم ترین وسائل دفع بلا وگرفتاری، جدیت واهتمام در دعا کردن واز خدا خواستن است، چنان که روایات بر آن معنی دلالت می کنند، از جمله:
در اصول کافی به سند صحیحی از حماد بن عثمان مروی است که گفت: شنیدم آن حضرت می فرمود: به درستی که دعا فضا را بر می گرداند وپیچیدگی آن را می گشاید، چنان که رشته نخ بازتاب شود با این که به سختی تابیده شده باشد(698).
و نیز در خبر صحیح دیگری از زراره آمده که گفت: حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) به من فرمود: آیا تو را راهنمایی نکنم به چیزی که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در آن استثنایی نزده؟ عرض کردم: چرا. فرمود: دعا، که قضای پیچیده سخت را بر می گرداند - وانگشتانش را به هم می فشرد(699)-. ونیز احادیث دیگری که در جای خود ذکر شده. بنابراین هرگاه مؤمن احتمال دهد ابتلای مولای خودش را - که از جانش عزیزتر است - احتمال دهد که امام او به یکی از امور یاد شده دچار گردیده، کوشش وجدیت خواهد کرد که به وسیله دعا آن را از او دور گرداند، همان طور که با وسایل از او دفاع می نماید.
د) با توجه به این که ما هدف ارزنده ای داریم که موانعی همت وجدیت کنیم، وچون تأخیر ظهور مولای ما صاحب الزمان (علیه السلام) به سبب موانعی است که از ناحیه خود ما سرچشمه گرفته، بر ما است که از خداوند متعال بر طرف کردن آن موانع را بخواهیم پس دعا کردن برای تعجیل فرج امام عصر (علیه السلام) در حقیقت دعا برای خودمان وسودمند به حالمان می باشد.
خود آن حضرت هم به این معنی اشاره فرموده در توقیعی که در کتاب های کمال الدین واحتجاج وبحار آمده است: وبسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که آن فرج شما است(700). واین اشاره به بی نیازی آن حضرت (علیه السلام) از ما می باشد.
ه) فضل ورحمت ولطف وعنایت الهی حد ومرز وپایانی ندارد، همچنین در وجود امام (علیه السلام) کمبود ونقصانی که مانع پذیرش فیض الهی باشد، نیست. بنابراین هیچ مانعی ندارد که با دعای مؤمنین برای مولا وآقایشان، عنایت ولطف مخصوصی به حضرتش برسد.
و این که گفته اند: چون امامان (علیهم السلام) وسیله وواسطه رسیدن فیض به بندگان هستند، منافات دارد با این که به وسیله بندگان به درجه ای نایل شوند، جز تعجب چیزی نیست، وهیچ گونه منافاتی ندارد که امامان (علیهم السلام) علت غایی وهدف از آفرینش مخلوقات باشند، وفیض خداوند به وسیله ایشان به مخلوقات برسد، در عین حال از لوازم وویژگی های بشری نیز برخوردار، وبرای زندگی ظاهری خود به آنچه از زمین می روید، نیازمند باشند - همان طور که سایر مردم محتاج هستند-.
از آنچه گفتیم این معنی نیز معلوم شد که نتیجه وثمره صلوات مؤمنین بر پیغمبر وآل پیغمبر (علیهم السلام)، هم به خود درود فرستندگان بر می گردد وهم به کسانی که بر آن ها درود فرستاده شده، نه از این جهت که احتیاجی به صلوات ودرود فرستادن مؤمنین باشد تا اشکالات یاد شده وارد گردد، بلکه از این جهت که آن ها پیغمبر وآل او (علیهم السلام)، قابلیت وشایستگی دارند، زیرا خداوند بلند مرتبه بدانان فیض هایی که حد ونهایت ندارد، ارزانی داشته است، چرا که، همیشگی واستمرار وتازه شدن این فیوضات، از لوازم قدرت کامل وتمام وهمگانی وهمیشگی خداوند می باشد.
3 - امکان دارد که میان فرمان به دعا برای تعجیل فرج وظهور مولایمان صاحب الزمان واحادیثی که از شتابزدگی نسبت به ظهور نهی کرده، تناقضی احساس شود - ما ان شاء الله این احادیث را در باب هشتم بیان خواهیم داشت - ولی این گمان نادر است، زیرا شتابی که از آن نهی شده است، سه گونه می باشد:
اول: آن شتابی که موجب یأس وناامیدی از ظهور قائم (علیه السلام) شود، زیرا فرد به خاطر کم صبری وناشکیبایی می گوید: اگر ظهور شدنی بود، هم اکنون واقع می شد وبه تأخیر افتادن آن، فرد را به سوی انکار صاحب الزمان سوق می دهد.
دوم: آن شتابی که منافی تسلیم فرمان خدا ورضا به قضاء وحکم خدا باشد، واینگونه شتاب برای ظهور، اگر ظهور به عقب افتد، فرد را به سوی انکار حکمت آفریدگار بلند مرتبه می کشاند. از این روی، در دعایی که توسط جناب عثمان بن سعید عمری روایت شده، چنین می خوانیم: فصبرنی علی ذلک حتی لا أحب تعجیل ما أخرت، ولا تأخیر ما عجلت، ولا أکشف عما سترت، ولا أبحث عما کتمت، ولا أناز عک فی تدبیرک، ولا أقول لم؟ وما بال ولی الامر لا یظهر؟ وقد امتلئت الارض من الجور؟!(701)؛ پروردگارا! مرا بدان (غیبت آن حضرت) صبر وتحمل ده تا دوست ندارم آنچه به تأخیر انداخته ای جلو بیفتد، ونه آنچه را تعجیل بخواهی من به تأخیرش مایل باشم، وهرچه تو در پرده قرار داده ای افشایش را نطلبم، ودر آنچه نهان ساخته ای کاوش ننمایم، ودر تدبیر امور جهان با تو (که همه مصالح را می دانی) به نزاع نپردازم، ونگویم که چرا وچگونه واز چه جهت ولی امر غایب آشکار نمی شود وظهور نمی کند در حالی که زمین پر از ستم گردیده است؟!...
اگر اشکال کنید: بودن شک دعا کردن برای تعجیل ظهور از محبت وشوق سرچشمه می گیرد، واین منافات دارد با فرمایش حضرت که: تا دوست ندارم آنچه با تأخیر انداخته ای جلو بیفتد....
در جواب می گویم: در گذشته بیان نمودیم که از احادیث به دست می آید: زمان فرج وظهور از اموری است که بداء در آن راه دارد، بنابراین وقتی یک فرد دلباخته امام عصر (عجّل الله فرجه) نزدیک شدن وقت دیدار وظهور آن حضرت را ممکن بداند که با کوشش واهتمام در دعا کردن، این مقصود تحقق پذیر است، تمام تلاش وجدیت خود را در این راه مبذول خواهد داشت، واین کار با تسلیم بودن به آنچه در علم الهی تقدیر شده است هیچ گونه منافاتی ندارد.
البته اگر بر فرض، آن وقت معین را که خداوند حتم نموده، وقضای غیر قابل تغییر وتبدیل الهی بر آن تعلق گرفته، اگر آنوقت را دقیقا بدانید، دیگر جایی برای دعا کردن نمی ماند وباید به امر پروردگار تسلیم باشد.
سوم: عجله ای که سبب پیروی از گمراهان وگمراه کنندگان وشیاطین بدعت گذار شود، که پیش از ظاهر شدن علامت های حتمی که از پیشوایان معصوم (علیه السلام) روایت شده، اقدام به فریب دادن افراد می نمایند - چنان که برای بسیاری از جاهلان اتفاق افتاد - خداوند ما وتمام مؤمنین را از نیرنگ های شیاطین محفوظ بدارد.
در بخش هشتم در این باره به تفصیل سخن خواهیم گفت وروایات مربوط به آن را می آوریم، در این جا فقط اشاره ای شد.
بیان دیگری در حل این اشکال به نظر رسیده این که: عجله کردن بر دو قسم است: ممدوح ومذموم. عجله مذموم: آن است که انسان خواستار انجام گرفتن چیزی پیش از رسیدن وقت آن بوده باشد، که از جهت عقل ونقل زشت وناپسند است.
و عجله ممدوح: آن است که شخص در اولین فرصت امکان، تحقق یافتن امری را بخواهد.
و چون ظهور حضرت صاحب الامر (علیه السلام)اموری است که - به خواست خدا - ممکن است جلو بیفتد ومنافع آن نیز بی شمار است، هر مؤمنی که بر این باور باشد بر خود واجب می داند که جدیت کند تا در اولین زمانی که صلاحیت ظهور در آن باشد، خداوند آن را برساند، در عین حال صبر کند وتسلیم باشد تا آن هنگام فرا رسد. ان شاء الله توضیح بیشتری در این باره خواهد آمد.
اکنون به بیان آثار وفواید وویژگی هایی که بر دعا کردن برای تعجیل فرج مرتبت است، می پردازیم. ابتدا فهرست وار باتفصیل وتوضیح بیشتر به مقتضای حال بیان می کنیم:
1 - فرمایش حضرت ولی عصر (عجّل الله فرجه): وبسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که آن فرج شما است.
2 - این دعا سبب زیاد شدن نعمت ها است.
3 - واظهار محبت قلبی.
4 - ونشانه انتظار.
5 - وزنده کردن امر ائمه اطهار (علیهم السلام).
6 - ومایه ناراحتی ووحشت شیطان لعین.
7 - ونجات یافتن از فتنه های آخر الزمان.
8 - وادا کردن قسمتی از حقوق آن حضرت است - که ادا کردن حق هر حقداری واجب ترین امور است -
9 - وتعظیم خداوند ودین خداوند است.
10 - حضرت صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) در حق او دعا می کند.
11 - وشفاعت آن حضرت (علیه السلام) در قیامت شامل حال او می شود.
12 - وشفاعت پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ان شاء الله شامل حالش می شود.
13 - واین دعا فرمانبری امر الهی وطلب فضل وعنایت او است.
14 - ومایه استجابت دعا می شود.
15 - وادا کردن اجر ومزد رسالت است.
16 - ومایه دفع بلا است.
17 - وسبب وسعت روزی است ان شاء الله.
18 - وباعث آمرزش گناهان می شود.
19 - وتشرف به دیدار آن حضرت در بیداری یا خواب.
20 - ورجعت به دنیا در زمان ظهور آن حضرت.
21 - واز برادران پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) خواهد بود.
22 - وفرج مولای ما حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) زودتر واقع می شود.
23 - وپیروی از پیغمبر وامامان (علیهم السلام) خواهد بود.
24 - ووفای به عهد وپیمان خداوندی است.
25 - وآثار نیکی به والدین برای دعا کننده حاصل می گردد.
26 - وفضیلت رعایت وادای امانت برایش حاصل می شود.
27 - وزیاد شدن اشراق نور امام (علیه السلام) در دل او.
28 - وطولانی شدن عمر ان شاء الله.
29 - وتعاون وهمکاری در کارهای نیک وتقوی.
30 - ورسیدن به نصرت ویاری خداوند وپیروزی بر دشمنان به کمک خداوند.
31 - وهدایت به نور قرآن مجید.
32 - ونزد اصحاب اعراف معروف می گردد.
33 - وبه ثواب طلب علم نایل می شود ان شاء الله.
34 - واز عقوبت های اخروی ایمن می ماند ان شاء الله.
35 - وهنگام مرگ به او مژده می رسد وبا او به نرمی رفتار می شود.
36 - واین دعا اجابت دعوت خدا ورسول (صلی الله علیه وآله وسلم) است.
37 - وبا امیر المؤمنین (علیه السلام) در درجه آن حضرت خواهد بود.
38 - ومحبوب ترین افراد نزد خداوند خواهد بود.
39 - وعزیزترین وگرامی ترین افراد نزد پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می شود.
40 - واز اهل بهشت خواهد شد ان شاء الله.
41 - ودعای پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) شامل حالش می گردد.
42 - وکردارهای بد او به کردارهای نیک مبدل شود.
43 - وخداوند متعال در عبادت او را تایید فرماید.
44 - وبا این دعا عقوبت از اهل زمین دور می شود ان شاء الله.
45 - وثواب کمک به مظلوم را دارد.
46 - وثواب احترام به بزرگ تر وتواضع نسبت به او را دارد.
47 - وپاداش خونخواهی مولای مظلوم حضرت ابی عبد الله الحسین (علیه السلام) را دارد.
48 - وشایستگی دریافت احادیث ائمه اطهار (علیهم السلام) را می یابد.
49 - ونور او برای دیگران نیز - روز قیامت - درخشان می گردد.
50 - وهفتاد هزار نفر از گناهکاران را شفاعت می کند.
51 - ودعای امیر المؤمنین (علیه السلام) درباره او روز قیامت.
52 - وبی حساب داخل بهشت شدن.
53 - وایمن بودن از تشنگی روز قیامت.
54 - وجاودانه بودن در بهشت.
55 - ومایه خراش روی ابلیس ومجروح شدن دل او است.
56 - وروز قیامت هدیه های ویژه ای دریافت می دارد.
57 - وخداوند (عزّ وجلّ) از خدمتگزاران بهشت نصیبش فرماید.
58 - ودر سایه گسترده خداوند قرار گرفته ورحمت بر او نازل می شود - مادامی که مشغول آن دعا باشد.
59 - وپاداش نصیحت مؤمن را دارد.
60 - ومجلسی که در آن برای حضرت قائم (علیه السلام) دعا شود، محل حضور فرشتگان گردد.
61 - ودعا کننده مورد مباهات خداوند شود.
62 - وفرشتگان برای او طلب آمرزش می کنند.
63 - واز نیکان مردم پس از ائمه اطهار (علیهم السلام) می شود.
64 - واین دعا اطاعت از اولی الامر است که حضرت اطاعتشان را واجب ساخته است.
65 - ومایه خرسندی خداوند (عزّ وجلّ) می شود.
66 - ومایه خشنودی پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می گردد.
67 - واین دعا خوشایندترین اعمال نزد خداوند است.
68 - واز کسانی خواهد بود که خداوند در بهشت به او حکومت دهد ان شاء الله.
69 - وحساب او آسان می شود.
70 - واین دعا در عالم برزح وقیامت مونس مهربانی خواهد بود.
71 - واین عمل بهترین اعمال است.
72 - ومایه دوری غصه ها می شود.
73 - ودعای هنگام غیبت بهتر از دعای هنگام ظهور است.
74 - وفرشتگان درباره اش دعا می کنند.
75 - ودعای حضرت سید الساجدین (علیه السلام) که نکات وفواید متعددی دارد شامل حالش می شود.
76 - واین دعا تمسک به ثقلین کتاب وعترت است.
77 - وچنگ زدن به ریسمان الهی است.
78 - وسبب کامل شدن ایمان است.
79 - ومانند ثواب همه بندگان به او می رسد.
80 - وتعظیم شعائر خداوند است.
81 - واین دعا ثواب شهید با پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم)را دارد.
82 - وثواب شهید زیر پرچم حضرت قائم (علیه السلام) را دارد.
83 - وثواب احسان به مولای ما حضرت صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) را دارد.
84 - ودر این دعا ثواب گرامی داشتن عالم هست.
85 - وپاداش گرامی داشتن شخص کریم را دارد.
86 - ودر میان گروه ائمه اطهار (علیهم السلام) محشور می شود.
87 - ودرجات او در بهشت بالا می رود.
88 - واز بدی حساب در روز قیامت ایمن باشد.
89 - ونایل شدن به بالاترین درجات شهدا روز قیامت.
90 - ورستگاری به شفاعت فاطمه زهرا (علیها السلام).
و در آخر، فصلی قرار می دهیم که متضمن بیان ده خصوصیت است که بر قضاء حاجت مؤمن مترتب است، واز آثار این دعا می باشد.
و حال می پردازیم به توضیح شرح اموری که فهرست آن ها از نظرتان گذشت. خداوند یار ونگهدار است.
1 - بیان فرموده (علیه السلام) در توقیع:
در توقیع شریفی که از آن حضرت روایت شده، چنین آمده است: وبسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که آن فرج شما است(702).
می گویم: با دقت در قسمت پیشین این فرمایش تردیدی نمی ماند که منظور از فرج، ظهور آن حضرت است نه تعجیل فرج وگشایش خود مردم.
ما قبل این گفتار چنین است: واما علت آنچه از غیبت واقع شده، پس خداوند (عزّ وجلّ) می فرماید: ﴿یا ایها الذین آمنوا لا تسئلوا عن اشیاء ان تبد لکم تسؤکم﴾ (سوره مائده: 101)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید سؤال نکنید از چیزهایی که اگر برایتان افشا شود به ضرر شما است. به درستی که هیچ یک از پدرانم نبود مگر این که بیعتی از طاغوت بر گردنم بیعتی ندارد. واما نحوه بهره وری از من در دوران غیبتم همانند بهره وری از خورشید است هنگامی که ابر آن را از دیدگان پوشانده باشد. ومن البته مایه ایمنی اهل زمین هستم هم چنان که ستارگان مایه ایمنی اهل آسمانند، پس از آنچه برای شما فایده ای ندارد مپرسید، وبرای آگاه شدن از آنچه تکلیف ندارید خود را به زحمت میندازید، وبسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که آن فرج شما است، وسلام بر تو ای اسحاق بن یعقوب وبر هرکه پیرو راه حق باشد(703).
اسحاق بن یعقوب - که این توقیع خطاب به او صادر شده - علمای ما چیزی درباره اش نگفته اند، مگر این که اعتماد واطمینان کلینی وسایر بزرگان ومشایخ بر او بر خوبی وجلالت قدرش دلالت دارد. همچنین سلام کردن مولی صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) بر او - در این توقیع - بهترین دلیل بر عظمت وشخصیت والای او است.
و اما مشار الیه این جمله: آن فرج شما است یکی از چند احتمال است:
احتمال یکم: این که منظور فرج خود آن حضرت وبیان علت امر به دعا کردن برای فرج باشد، به عبارت دیگر: آن حضرت تأکید می فرماید: که فرج شماها بستگی به ظهور من دارد، نزدیک بودن اسم اشاره (ذلک آن) به کلمه فرج مؤید این احتمال است.
همچنین تمام روایاتی که بیانگر آنند که با فرج آن حضرت برای اولیای خدا فرج حاصل می گردد، نیز مؤید این احتمالند. قسمتی از این روایات در حرف ف گذشت.
احتمال دوم: این که منظور فرج آن حضرت است، وبیان علت این که فرموده: بسیار دعا کنید. (یعنی: بسیار دعا کردن فرج است).
احتمال سوم: این که مقصود از آن، همین دعا برای تعجیل فرج باشد، یعنی: با دعا کردن برای تعجیل فرج وظهور من، فرج شما حاصل می شود.
احتمال چهارم: این که منظور بیان اثر بسیار دعا کردن است، یعنی: با بسیار دعا کردن برای تعجیل فرج وظهور من، فرج شما حاصل می گردد.
این ها احتمالاتی است که در خاطرم می گذشت وخداوند حقایق امور وواقعیت های مستوره را می داند.
با توجه به این که کلمه ذلک - چنان که در علم نحو ثابت است - برای اشاره به دور می باشد، دو احتمال اخیر نزدیک تر به واقع به نظر می آید، ونیز در تأیید این دو احتمال مضمون روایتی است که ان شاء الله خواهد آمد که: فرشتگان برای کسی که در حق برادر مؤمن خود در حال غیاب او دعا کند، چندین برابر آنچه دعا کرده از درگاه خداوند درخواست می نمایند ونیز در بعضی روایات دلالت بر مقصود هست.
اگر بگویید: معنی حاصل شدن فرج برای دعا کننده چیست؟
می گویم: حاصل شدن فرج برای دعا کننده به یکی از چند نحوه است:
1 - این که به آرزوهای دنیایی وحوائج وخواسته های مختلفی که در راه آن ها تلاش می کند، به برکت این دعا خواهد رسید زیرا که این دعا وسیله هرگونه خیر وصلاح است.
2 - این که خداوند به برکت این دعا به جای امیدی که دارد، از او هم وغم را دور می سازد وحاجتش را بر می آورد، زیرا که کمک به مظلوم سبب یاری خداوند به کمک کننده است - چنان که تفصیل این معنی خواهد آمد ان شاء الله.
3 - این که خداوند متعال صبر واستقامت ومحنت ها وسختی ها را به او عنایت فرماید، ودر نرسیدن به مقصود به او تحمل وخویشتن داری دهد، ودشواری ها را بر او آسان گرداند، هم چنان که آهن را برای داوود (علیه السلام) نرم کرد.
البته تمام این ها بر فرض آن است که حکمت الهی بر آن نباشد که فرج کلی واقع شود، وآن نباشد که فرج کلی واقع شود، وآن صاحب دعوت نبوی وصولت حیدری وشجاعت حسینی ظهور یابد، که اگر آن فرج واقع شود مقصود نهایی ومنظور اصلی تحقق یافته است.
و باید گفت که ظاهرا این امر بر استحباب دلالت دارد، وندیده ام که کسی از علمای ما به وجوب آن فتوی داده باشد. وشاهد بر مستحب بودنش علت آوردن در جمله بعد است، اضافه بر اینکه در فرمایشات امامان (علیهم السلام) اوامر بسیاری هست که بر استحباب دلالت دارد، ونیز اگر واجب بود بیشتر اهل ایمان بلکه همه ایشان آنرا می شناختند، چون عام البلوی است، همان طور که سایر واجبات را می شناسند.
و این که امر با واژه: (أکثروا: بسیار دعا کنید) آمده بر آنچه از احتمالات اختیار کردیم دلالت دارد.
2 - زیاد شدن نعمت:
سخن در این باره در چند فصل بیان می گردد:
الف) این که وجود آن حضرت (علیه السلام) نعمت است.
ب) شکر نعمت واجب است.
ج) شکر نعمت مایه فزونی آن است.
د) معنی شکر.
ه) دعا کردن از اقسام شکر است؛ واشاره به اقسام دیگر.
الف) وجود آن حضرت (عجّل الله فرجه) نعمت است: عقل ونقل هر دو بر این معنی دلالت دارند.
دلیل عقلی: تردیدی نیست که مهم ترین وارزنده ترین نعمت ها آن است که مایه رستگاری به شناختن معارف ربانی وعلوم سودمند، ورسیدن به درجات والا ونعمت های جاودانه اخروی می شود، واین نعمت همان امام است که به او خداوند شناخته می شود وعبادت می گردد، وبندگان به سبب او به آنچه بخواهند از مقامات عالیه وعنایات خاصه نایل می آیند، چنان که در روایات بسیاری که قسمتی از آن ها را در بخش اول کتاب آوردیم دلالت بر این معنی هست.
و اما دلیل نقلی: روایات بسیار زیادی وارد شده که قسمتی از آن ها را می آوریم:
1 - در اصول کافی به سند خود از حضرت امیر المؤمنین علی (علیه السلام) آورده که در تفسیر آیه: ﴿الم تر الی الذین بدلوا نعمة الله کفرا﴾ (سوره ابراهیم: 28)؛ آیا ندیدی آنان که نعمت الهی را به کفر بدل ساختند. فرمود: ما آن نعمت هستیم که خداوند بر بندگانش عنایت کرده، وبه سبب ما رستگار شوند آنان که رستگار می شوند روز قیامت(704).
2 - در غایة المرام از دو تفسیر عیاشی وقمی از امیر مؤمنان (علیه السلام) آمده درباره آیه: ﴿ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم﴾ (سوره تکاثر: 9)؛ فرمود: ما نعیم هستیم(705). مثل همین حدیث از امام صادق (علیه السلام) نیز رسیده است.
3 - واز حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) منقول است که فرمود: ما نعمت مؤمن وعلقم کافر هستیم(706).
علقم: حنظل است، یعنی خربزه ابوجهل که در تلخی به آن مثل می زنند. البته کافر به خیال فاسد خودش امام را تلخ می پندارد چون از امام منزجر است، یا این که منظور قیامت است که مؤمن به خاطر ایمانشان به امامان معصوم (علیه السلام) به انواع نعمت های ابدی متنعم است وکافر به سبب کفرش به امامان (علیهم السلام) دچار عذاب های همیشگی وعقوبت های دائمی می شود.
4 - ودر مجمع البیان، از عیاشی به سند خود از حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: ما خاندان پیامبر، همان نعیم هستیم که خداوند بر بندگانش به (وجود) ما عنایت فرموده، وبه ما بندگان الفت گرفتند، پس از آن که پراکنده بودند، وبه (وسیله) ما خداوند متعال دل هایشان را مأنوس نمود، وآنان را برادر ساخت پس از آن که دشمن بودند، وبه ما آنان را به اسلام هدایت کرد. وهمین است نعمتی که قطع نمی شود، وخداوند از حق نعمتی که بر مردم عنایت فرموده - وآن پیغمبر وخاندان او (علیه السلام) است - از آنان سؤال می نماید(707).
5 - در کفایة الأثر وکمال الدین از محمدبن زیاد ازدی روایت کرده اند که گفت: از مولایم موسی بن جعفر (علیه السلام) درباره آیه: ﴿واسبغ علیکم نعمه ظاهره وباطنه﴾ (سوره لقمان: 20)؛ وخداوند نعمت های ظاهر وباطن خویش رابر شما عنایت کرد. سؤال کردم. فرمود: نعمت ظاهر امام ظاهر ونعمت باطن امام غایب است. راوی می گوید: پرسیدم: آیا از امامان کسی هست که غایب شود؟ فرمود: آری، شخص او از دیدگان مردم غایب می گردد، ولی یادش از دل های مؤمنین پوشیده نمی ماند. واو دوازدهمین تن از ما است، خداوند متعال برای او هر سخت را آسان وهر سرکشی را رام گرداند، وگنجینه های زمین را برایش آشکار می سازد، وهر دوری را برایش نزدیک می نماید، وهر سرکش خیره سری را هلاک، وبه دست او هر شیطان پلیدی را نابود سازد، او فرزند بهترین کنیزان است که ولادتش بر مردم مخفی می ماند، وبردن نامش بر آن ها حلال نیست، تا این که خداوند او را آشکار گرداند، پس زمین را از قسط وعدل پر کند همچنان که از ستم وظلم پر شده باشد.
ب) شکر نعمت واجب است: گذشته از این که عقل سلیم به وجوب شکر نعمت حکم می کند، آیاتی از قرآن نیز بر این معنی دلالت دارد از جمله: ﴿فاذکرونی اذکرکم واشکروا لی ولا تکفرون﴾ (سوره بقره: 152)؛ پس مرا یاد کنید شما را یاد کنم وبرای من شکر گزارید و(نعمت های مرا) کفران مکنید.
﴿واذ تاذن ربکم لئن شکرتم لازیدتکم ولئن کفرتم ان عذابی لشدید﴾ (سوره ابراهیم: 7)؛ وبیاد آرید که پروردگارتان اعلام کرد: اگر شکر گزارید شما را می افزایم واگر کفران ورزید هر آینه عذابم شدید است.
﴿واشکروا لله ان کنتم ایاه تعبدون﴾ (سوره بقره: 172). وشکر خدای را بجای آورید اگر او را عبادت می کنید.
﴿واشکروا نعمه الله ان کنتم ایاه تعبدون﴾ (سوره نحل: 114). وشکر نعمت خدای را بجای آورید اگر به حقیقت او را می پرستید.
﴿واشکروا له الیه ترجعون﴾ (سوره عنکبوت: 17). واو (خداوند) را شکر گزارید که به سوی او باز می گردید.
و آیات بسیار دیگر... که ذکر همین مقدار ان شاء الله کافی است.
ج) شکر نعمت مایه فزونی آن است: اضافه بر آیه شریفه (سوره ابراهیم، آیه 7) روایات بسیار ومتواتری بر این معنی دلالت می کند، از جمله:
1- در کافی به سندی همچون صحیح از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) است که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمودند: خداوند بر هیچ بنده ای دری از شکر نگشوده که در فزونی بر او بسته باشد(708).
2- در همان کتاب از حضرت صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: در تورات نوشته شده: هرکه تو را نعمتی داد سپاسگزاری کن، وبه هرکه تو را سپاس گفت انعام بنمای، که اگر نعمت ها شکرگزاری شوند از بین نمی روند، واگر ناسپاسی گردند پایدار نمانند، شکر مایه فزونی نعمت ها وایمنی از دگرگونی ها است(709).
3- ونیز به روایت معاویة بن وهب از حضرت صادق (علیه السلام) است که فرمود: به هرکس شکر داده شود فزونی به او عطا گردیده، خداوند می فرماید: لئن شکرتم لأزیدنکم(710).
د) معنی شکر: بدان که شکر، احسان نمودن در مقابل احسان است وکفر، بد کردن در مقابل احسان می باشد، واین تعریف را به فضل وکرم الهی الهام شدم، وتمام تعریف هایی که درباره شکر گفته شده به همین تعریف بر می گردد ونیز اقسام آن که در روایات آمده به همین معنی راجع است، وتأمل وبررسی کامل آیات وروایاتی که از امامان معصوم (علیهم السلام) در این باره روایت شده به این معنی راهنمایی می کنند، مانند اخباری که می گوید: مؤمن مکفر است. واین که: شاکرترین مردم نسبت به خداوند شاکرترین آنها نسبت به مردم است وروایت دیگر. بنابراین نسبت شکر به خداوند حقیقت است همچنان که نسبت آن به خلق نیز حقیقت است.
و این تعریف درست تر ومختصرتر از آن تعریفی است که درباره شکر گفته اند: صرف کردن وبه کار بردن نعمت های الهی است در آنچه به خاطرش آفریده شده اند. چون این تعریف که آوردیم شامل شکر خالق ومخلوق هر دو می شود.
ه) اقسام شکر واینکه دعا کردن از اقسام شکر است: وچون معلوم شد که شکر احسان نمودن در مقابل احسان است، مخفی نیست که انواع واقسام مختلفی دارد، وریشه آنها، شکر قلبی وشکر زبانی وشکر با اعضاء بدن است.
شکر قلبی: با شناختن نعمت ودانستن این که از سوی خداوند است تحقق می پذیرد، چنانکه از امام صادق (علیه السلام) روایت شده فرمود: هرکه خداوند نعمتی به او داد پس به قلب ودل خود آن را شناخت، شکرش را ادا کرده است(711).
مجلسی (رحمة الله) گفته: شناختن به قلب ودل یعنی قدر آن نعمت را بداند ومتوجه باشد که نعمت دهنده خداوند است(712).
می گویم: از آثار این شناخت، درصدد تعظیم آن نعمت بودن، وآشکار نمودن مقصود به زبان وبدن - که دو قسم دیگر از اقسام شکرند - می باشد، واز آثار شکر به زبان، حمد وثنا گفتن وبازگو نمودن نعمت ودعا کردن برای پایداری آن است. واز آثار شکر بدنی، جدیت واهتمام به اطاعت وعبادت می باشد.
چنان که در کافی از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آمده که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در شبی که نوبت عایشه بود نزد او ماند، عایشه عرضه داشت: یا رسول الله! چرا این قدر خود را به زحمت می اندازی در حالی که خداوند گناهان متقدم ومتأخر تو را بخشیده است؟ فرمود: ای عایشه! آیا بنده شکرگزاری نباشم(713)؟!
و نیز از امام صادق (علیه السلام) است که فرمود: شکرانه نعمت، دوری از محرمات است وتمام شکر آن است که کسی بگوید: الحمد لله رب العالمین.
می گویم: از ظاهر این حدیث چنین بر می آید که اصل شکر با دوری از محرمات حاصل می شود وحمد به زبان آن را کامل می کند.
واز آثار بدنی شکر انفاق در راه خدا است، چنان که بعضی از روایات بر آن دلالت دارد. ودیگر از آثار بدنی، سجده شکر است. ودیگر از آثار آن، تعظیم نعمت وبزرگ شمردن آن است، مثل برگرفتن تکه نان از زمین وخوردن آن، وآثار دیگر...
حال که این را دانستی، می گویم: چون وجود مولای ما حضرت حجت - صلوات الله علیه - از مهم ترین نعمت های الهی بر ما است، ومعرفت داشتن ما نسبت به این نعمت خود نعمت بزرگی است، بلکه نعمتی است که هیچ نعمتی با آن مقایسه نمی شود، زیرا که جزء تکمیل کننده ایمان وعلت تامه آن می باشد، وبیان کردیم که تمام نعمت های ظاهری وباطنی از شاخه های این نعمت بزرگ - یعنی وجود امام - است، پس بر ما واجب است که بیشترین کوشش واهتمام را در اداء شکر این نعمت به کار بندیم، تا به نعمت های بزرگ دیگر هم نایل شویم، که خداوند (عزّ وجلّ) وعده داده که هرکه شکر نعمت بجای آورد نعمتش افزون کند، ووعده الهی تخلف ناپذیر است.
البته ادا کردن تمام حقوق این بزرگ نعمت الهی به حکم عقل سلیم برای ما مقدور نیست:
از دست وزبان که بر آید - کز عهده شکرش به در آید
ولی آنچه از دست ما ساخته است باید انجام دهیم که به چند امر حاصل می شود:
1- شناخت قلبی ومعرفت این نعمت والای الهی.
2- بیان کردن فضایل ونشر دلایل آن بزرگوار.
3- صدقه دادن برای سلامتی وجود آن حضرت.
4- روی آوردن به سوی او، با انجام دادن کارهایی که مورد پسند ومایه نزدیک شدن به درگاهش می باشد.
5- درخواست معرفت او از درگاه الهی تا از اهل شکر واقبال به سوی او گردیم.
6- اهتمام به دعاهای خالصانه برای تعجیل فرج آن حضرت وبرچیده شدن پرده ابتلای غیبت.
و این یکی از اقسام شکر نعمت است، وشاهد بر آن چند امر می باشد:
اول: این که این کار تجلیل وتعظیم آن حضرت است، چنان که معلوم است که هر آن که بخواهد بزرگی را تعظیم کند او را به نام دعا می کند، ودر میان دوستانش یاد او را زنده می دارد، وقبلا گفتیم که تعظیم نعمت از اقسام احسان است وشکر هم احسان در برابر احسان انجام دادن.
دوم: با دعا کردن برای آن حضرت کمال توجه به سوی او حاصل می شود، وباز قبلا گفته شد که توجه نمودن به نعمت از اقسام شکر؛ وروی گرداندن از آن از اقسام کفران است.
و دلیل بر این معنی از آیات قرآن در سوره سبأ که پس از بیان (عبرت آمیز) موت حضرت سلیمان (علیه السلام) چنین می خوانیم: ﴿لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ فِی مَسْكَنِهِمْ آیةٌ جَنَّتانِ عَنْ یمِینٍ وَشِمالٍ كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَاشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَیبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ * فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَیهِمْ سَیلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَیهِمْ جَنَّتَینِ ذَواتَی أُكُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَیءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِیلٍ * ذلِكَ جَزَیناهُمْ بِما كَفَرُوا وَهَلْ نُجازِی إِلَّا الْكَفُورَ﴾ (سوره سبا: 15-17)؛ به تحقیق که برای سبأ در مسکنشان آیتی بود، دو بوستان از راست وچپ، بخورید از روزی پروردگارتان وشکر او را بجای آورید، شهری پاکیزه وپروردگاری آمرزنده، پس روی گردانیدند که بر آنها سیل باران سختی فرستادیم، ودو وستان آنان را مبدل ساختیم به دو باغ میوه تلخ وشوره گز واندکی از درخت سدر، بدین جهت که کفر ورزیدند آن ها را چنین کیفر دادیم وآیا جز کفران کننده را کیفر می دهیم. در این آیات از روی گرداندن آن ها تعبیر به کفران شده است.
سوم: در بعضی از کتاب های معتبر از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت آمده که فرمود: هرکس نسبت به شما نیکی کرد به او پاداش دهید، اگر پاداشی نداشتید در حق او دعا کنیم تا از خود بدانید که نیکی او را پاداش داده اید(714).
و از امام چهارم زین العابدین (علیه السلام) در رسالة الحقوق آمده: واما حق کسی که درباره ات نیکی نماید آن است که او را سپاس گویی وکار نیکش را بازگو نمایی وجایگاهش را والا شماری وبا اخلاص بین خود وخدایت در حقش دعا کنی، پس اگر این کار را کردی شکر او را در سر وعلن بجای آورده ای، واگر روزی توانستی پاداشش را بده(715).
چهارم: قبلا بیان کردیم که شکر عملی آن است که بنده هر یک از نعمت های الهی را در همان هدفی که خداوند برای آن آفریده صرف نماید، واگر این کار را نکند در مقابل احسان وبدی کرده است، ومعنی کفران نعمت همین است.
و بدون شک دعا برای تعجیل فرج مولایمان حضرت صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) از جمله اموری است که زبان به خاطر آن خلق شده، وبا این شکر نعمت زبان به انجام رسد، ومقصود ما با بیانی رسا واضح گردید، از خداوند توفیق می خواهیم.
و دلیل بر آنچه گفتیم که: این دعا از چیزهایی است که زبان به خاطر آن آفریده شده، اخبار ودعاهایی است که از خاندان وحی (علیه السلام) برای این مهم وارد است، دعاهای افتتاح، روز عرفه، روز دحوالارض، دعا یونس بن عبد الرحمن، دعای عمری که از امام زمان (علیه السلام) رسیده، دعای بعد از نماز شب، ودر حال سجده، ودعایی که در کافی روایت شده، ودعای صبح روز جمعه وبعد از ظهر وعصر، وقنوت روز جمعه که در جمال الاسبوع روایت شده، ودعای شب نیمه شعبان، ودعای روز بیست ویکم ماه رمضان، ودعای مولای ما حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) بعد از نماز عصر، وروز جمعه بعد از نماز جعفر (علیه السلام)، وقنوت حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)، ودعاهای بسیار دیگر...که اشاره به نام آن هادر این جا کافی است، ودر بخش هفتم کتاب در این باره به تفصیل سخن خواهیم گفت.
3 - اظهار محبت قلبی:
بدان که محبت، گرچه امری پوشیده ومخفی است وفعلی باطنی وقلبی، ولی آثار ودلایل آشکار وشاخه های بسیار دارد. محبت به سان درخت پربرگ وباری است که بر شاخه هایش گل های رنگارنگ نشسته، بعضی از آثار آن در زبان، وبعضی در اعضاء وجوارح انسان آشکار می گردد وهمان طور که نمی توان درخت را از بروز دادن گل هایش منع کرد، نشاید که صاحب محبت را از اظهار آثار آن جلو گرفت.
گویند که در سینه غم عشق نهان ساز * * * در پنبه چسان آتش سوزنده بپوشم؟
یکی از دلباختگان چه خوش سروده است:
اذا هممت بکتمان الهوی نطقت * * * مدامیعی بالذی اخفی من الالم
فان ابح افتضح من غیر منفعه * * * وان کتمت فدمعی غیر منکتم
لکن الی الله اشکو ما اکابده * * * من طول وجد ودمع غیر منصرم
اگر تلاش کنم که عشقم را مخفی بدارم، اشک هایم از درهای پوشیده ام سخن می گوید.
هرگاه آن را افشا کنم بدون این که سودی برده باشم رسوا می شوم، وچون کتمان نمایم اشک هایم پنهان نمی ماند.
ولی به درگاه خدا شکوه می برم آنچه می کشم، از طولانی بودن اندوه وسرشک بی پایان.
و همان طور که درخت هرچه بیشتر رشد کند وپرورش یابد، گل ها وشکوفه هایش فزون تر می شود، همچنین هرچه محبت ودوستی نیرومند گردد، آثار ونشانه های آن بیشتر می شود.
و از آثار محبت در چشم، بی خوابی واشکباری است. یکی از اهل اشتیاق در آثار حال فراق گفته:
لو ان عینا فی الفراق بکت دما * * * لرایت فی عینی دما لا یجمد
اگر چشمی در فراق خون می گریست، در دیدگانم خون خشک ناشدنی می دیدی.
و ابوالعباس مبرد در آغاز قصیده ای چنین می گوید:
بکیت حتی بکی من رحمتی الطلل * * * ومن بکائی اعدای اذ رحلوا
آن قدر گریستم که ویرانه ها هم به حالم گریستند، واز گریه ام دشمنانم هم گریه کردند وقتی یارانم رفتند.
و از نشانه های محبت در زبان، یاد کردن محبوب است همیشه وهمه جا. وشاهد بر این مدعی فرموده خدای تعالی در حدیث قدسی به موسی بن عمران (علیه السلام) است که: یاد من به هر حال ووضعی خوب است.
می گویم: حال اهل توجه همین گونه است. خداوند متعال در قرآن مجید فرموده: ﴿ان فی خلق السماوات والارض واختلاف اللیل والنهار لآیات لأولی الالباب الذین یذکرون الله قیاما وقعودا وعلی جنوبهم﴾ (سوره آل عمران: 190)؛ همانا در خلقت آسمان ها وزمین وآمد ورفت پیاپی شب وروز نشانه هایی برای خردمندان است، آنان که خدای را هنگام ایستادن ونشستن وخفتشان یاد می کنند.
می گویم: این از آثار نهایت شوق آنان نسبت به محبوبشان می باشد.
و نیز از نشانه های زبانی محبت، یادآوری خوبی ها وزیبایی های محبوب است - به هرگونه که خوشایند باشد - از همین روی روایات متعددی در فضیلت شعر گفتن در مدح ائمه اطهار (علیهم السلام) وارد شده که ما در این جا به یک حدیث اکتفا می کنیم:
در بحار ووسائل از امام هشتم حضرت رضا (علیه السلام) رسیده که فرمود: هیچ مؤمنی در مدح ما شعری نگوید مگر این که خداوند متعال برای او در بهشت شهری بنا کند که هفت بار از دنیا وسیع تر باشد، در آن شهر هر فرشته مقرب وهر پیغمبر مرسلی به دیدار او روند(716).
و دیگر از نشانه های محبت در زبان، دعا کردن وخواستن تمام خوبی ها برای محبوب می باشد، ومعنی کاملا برای خردمندان روشن است وجز افراد نادان کسی آن را انکار نمی کند.
دلیل بر خوبی اظهار محبت به زبان، بلکه قرار دادن آن از ارکان شکر این که: دومین مرتبه ایمان می باشد، در صورتی که حقیقت ایمان همان اعتقاد وباور است که در دل وباطن انسان قرار دارد، چنان که در قرآن مجید آمده: ﴿الا من اکره وقلبه مطمئن بالایمان﴾ (سوره نحل: 106)؛ مگر کسی که مورد اکراه واقع شود وحال آن که دلش به ایمان مطمئن باشد.
و نیز آمده: ﴿قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا ولما یدخل الایمان فی قلوبکم﴾ (سوره حجرات: 14)؛ اعراب (بادیه نشینان) گفتند: ایمان آورده ایم. بگو: ایمان نیاورده اید ولی بگویید اسلام آورده ایم که هنوز ایمان در دل هایتان وارد نشده است.
بنابراین ایمان در حقیقت جز محبت به خدا ورسول وولی او نیست. با وجود این لازم است آنچه در دل معتقدیم به زبان آوریم وگرنه آثار ایمان بر آن مترتب نخواهد شد.
نتیجه: دعا کردن برای فرج مولی صاحب الزمان - صلوات الله علیه - نشانگر حقیقت ایمان است، همان طور که شعر گفتن در مدح ائمه اطهار (علیهم السلام) اظهار محبت وعلامت ایمان است - چنان که متذکر شدیم-.
و نیز روایاتی که درباره فضیلت اظهار محبت امیر مؤمنان علی (علیه السلام) به زبان وارد شده بر این معنی هم دلالت دارد، چون که منظور ابراز محبت قلبی است، وبدون تردید دعا کردن برای تعجیل فرج از مصادیق حتمی این عنوان می باشد، چنان که توضیح آن خواهد آمد.
این بیت که یکی از اهل عرفان سروده مناسب این جا است:
عبارتنا شتی وحسنک واحد * * * وکل الی ذاک الجمال یشیر
عبارت های ما گوناگون وحسن تو یکی است، وهر کدام از آن ها به آن جمال اشاره می کند.
البته منظور آن است که او در جهات حسن یکتا است، نه این که حسن او در یک جهت منحصر است. این نکته را بدان واین فایده را مغتنم شمار.
و نیز از دلایل فضیلت اظهار محبت به زبان، روایاتی است که در آداب معاشرت با برادران دینی وارد شده، در حدیث صحیحی در کتاب کافی از امام صادق (علیه السلام) آمده که هشام بن سالم فرمود: اگر کسی را دوست داشتی او را از این امر مطلع ساز که دوستی بین شما را محکم تر می گرداند(717).
و نیز در حدیث صحیحی - به اصطلاح قدما - از نصر بن قابوس الجلیل آمه که گفت: امام صادق (علیه السلام) به من فرمود: اگر کسی از بردارانت را دوست داشتی او را از این امر باخبر کن. که حضرت ابراهیم (علیه السلام) گفت: پروردگارا! به من بنمایان چگونه مردگان را زنده می کنی. (خداوند) فرمود: مگر ایمان نیاورده ای؟ گفت: چرا ولی برای این که دلم اطمینان یابد (این درخواست را می کنم(718)).
مجلسی درکتاب مرآة العقول در شرح این حدیث گفته: واین حدیث با روایتی که در کتاب عیون اخبار الرضا در تفسیر آیه وارد شده کاملا منطبق است، ومراد آن است که دلم بر دوستی وخلیل قرار دادن من اطمینان یابد(719).
می گویم: منظور از آگاه ساختن ومطلع نمودن برادر دینی از محبت، هرکاری که دلالت بر آن دارد می باشد. نه با زبان تنها. شاهد بر این معنی آن است که: ابراهیم (علیه السلام) اجابت دعای خویش را علامت خلیل گرفتنش از سوی خداوند قرار داد. بنابراین اهتمام ورزیدن به دعا برای تعجیل فرج امام (علیه السلام) اظهار محبت نسبت به آن جناب است، وسبب می شود که آن حضرت نیز نسبت به دعا کننده دوستی بیشتری پیدا کند، بلکه موجب محبت پدران بزرگوارش هم می شود، چون دعا کردن برای امام عصر (عجّل الله فرجه) ابراز دوستی نسبت به تمام این خاندان است. لذا مایه جلب عنایت ومحبت آنان می گردد، اگر جز این اثر نیک بر دعا کردن نبود، همین مکرمت بزرگ بس بود.
4 - نشانه انتظار:
دعا کردن برای تعجیل فرج نشانه انتظار است که در بسیاری از روایات به آن دستور داده شده، ودر بخش هشتم کتاب آثار وخصوصیات آن خواهد آمد ان شاء الله تعالی.
5 - زنده کردن امر ائمه اطهار (علیهم السلام):
این دعا زنده کردن امر امامان معصوم (علیه السلام) است، واین مکرمت برای اهل یقین کافی است که به این دعا اهتمام ورزند. از جمله روایاتی که بر این معنی دلالت می کند:
1 - در اصول کافی به سند صحیحی از خثیمه آمده که گفت: برای خداحافظی به خدمت امام ابو جعفر باقر (علیه السلام) شرفیاب شدم، آن حضرت فرمود: ای خثیمه! از دوستانمان هرکه را دیدی سلام برسان؛ وآنان را به تقوی وخداپرستی سفارش کن واین که: اغنیا از فقرا وقدرتمندان از ضعفا تفقد کنند، وزنده ها در تشییع جنازه مردگان شرکت نمایند، ودر خانه هایشان یکدیگر را ملاقات ودیدار کنند، که همین دیدار یکدیگر زنده کردن امر ما است، خداوند رحمت کند بنده ای راکه امر ما را احیا نماید. ای خثیمه! به دوستان ما ابلاغ کن که ما از (عذاب) خداوند چیزی از آن ها دور نمی کنیم جز با عمل، وآن ها به ولایت ما نمی رسند مگر با پرهیز از گناه، وحسرت دارترین مردمان روز قیامت کسی است که عدل وداد را بستاید اما مخالف آن عمل کند(720).
2 - در بحار از امالی شیخ صدوق از امام هشتم حضرت رضا (علیه السلام) منقول است که فرمود: هرکس در مجلسی که امر ما در آن احیا می شود بنشیند، روزی که دل ها می میرد دل او نخواهد مرد(721).
3 - در لئالی از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: یکدیگر را ملاقات کنید وعلم را برای یکدیگر بازگو نمایید که با حدیث دل های زنگار گرفته جلا می یابد، وبا حدیث گفتن، امر ما احیا می شود وهرکه امر ما را احیا کند خدایش بیامرزد(722).
6 - رنجش ووحشت شیطان:
دعا کردن برای تعجیل فرج، مایه آشفتگی وناراحتی شیطان لعین ودوری او از دعا کننده می شود. دلیل بر این مدعا بر دو وجه است:
اول، دلیل عقل: توضیح این که بدون تردید این عمل شریف عبادت ارزنده ای است که - چنان که ان شاء الله خواهد آمد - موجب کمال ایمان وتقرب به درگاه پروردگار سبحان است، وپر واضع است که هرچه مؤمن به درگاه خداوند نزدیک تر شود شیطان از او دورتر وبیزارتر می گردد، زیرا هر چیزی که در این عالم هست به سنخ وجنس خودش تمایل دارد.
باری؛ انسان هر اندازه در مراتب عبادت اطاعت کامل تر شود ودر کسب اخلاق وصفات پسندیده بیشتر کوشد، به عالم ملکوت نزدیک تر گردد، وبرای او حقایق بسیاری کشف شود. لذا در حدیث آمده: اگر شیاطین اطراف دلهای بنی آدم نمی گشتند، آن ها ملکوت آسمان را می نگریستند(723).
و همین طور از وسوسه های شیطانی وهوس های نفسانی وشهوت های حیوانی دور گشته واز موارد هلاکت فاصله گرفته تا به درجه ای برسد که در حدیث قدسی از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که خداوند متعال فرمود: هیچ بنده ای به من تقرب نمی جوید به چیزی که خوشایندتر از واجباتی باشد که بر او فرض کرده ام، واو به وسیله بجای آوردن نافله به من تقرب می جوید تا آن جا که او را دوست بدارم. وقتی او را دوست داشتم گوش او خواهم شد که به آن می شنود، وچشم او که به آن می بیند، وزبان او که به آن نطق می کند، ودست او که به آن تلاش می نماید. اگر از من مسألت کند به او می دهم وهرگاه مرا بخواند اجابتش نمایم(724).
می گویم: در توضیح این حدیث شریف دو وجه به نظر می رسد:
1 - این که وقتی بنده به آن درجه والا ومرتبه اعلی نایل گشت، دیگر هیچ هدفی جز خدای متعال نخواهد داشت وغیر از او همه چیز را فراموش خواهد کرد، گوش وچشم وزبان به طور مثال است، یعنی: چیزی خدا نخواهد، پس خدا گوش او وخدا چشم او و...خواهد بود.
و امام چهارم سید الساجدین وامام العارفین علی بن الحسین (علیه السلام) به همین معنی اشاره نموده که در مناجات با خداوند می گویید: همتم به درگاه تو متوقف ماند، وتمام خواسته هایم به سوی تو مصروف گشت. تنها تو، نه کسی جز تو، مراد من هستی، وتنها برای تو، نه برای غیر تو، بی خوابی وبیداری من است...
2 - ویا این که منظور آن است که هرگاه بنده به آن منزلت والا رسید، آنچه بخواهد می شود، وهیچ دری به او بسته نمی ماند. پس معنی این که خداوند متعال گوش وچشم ودست او می شود آن است که او می شنود آنچه ممکن است شنیده شود، ومی بیند آنچه را ممکن است دیده شود، وآنچه بخواهد انجام دهد، پس او می شنود ومی بیند وانجام می دهد آنچه را که دیگران نمی شنوند ونمی بینند وانجام نمی دهند. واین از صفات ربانی است که خداوند متعال به جهت دوست داشتن او به وی عطا می فرماید. لذا گفته اند: اگر بنده، خدا را اطاعت کند همه چیز از او اطاعت می نماید. مؤید این وجه آن است که خداوند (عزّ وجلّ) در حدیث قدسی فرمود: اگر از من مسألت کند به او می دهم وهرگاه مرا بخواند اجابتش می نمایم.
و در کتاب لئالی حکایت است که ابراهیم بن ادهم گفت: از کنار چوپانی می گذشتم، به او گفتم آیا آب یا شیری نداری به من بدهی؟ گفت: کدام را بیشتر خوش داری؟ گفتم: آب. پس با عصای خود به سنگ سختی که هیچ شکافی نداشت زد، آب از آن جوشید، از آن نوشیدم از برف خنک تر واز عسل شیرین تر بود، به حیرت ماندم چوپان گفت: تعجب مکن که بنده اگر مولایش را اطاعت کند همه چیز به فرمانش در آید.
و پس از آنکه به فضل وفیض الهی به این دو وجه الخام شدم به شرح الاربعین محقق عرف شیخ بهای وشرح اصول کافی عالم ربانی ملا صالح مازندرانی ومرآة العقول علامه مجلسی مراجعه کردم، در سخنان آن دو بزرگوار اول، مطالبی یافتم که به وجه اول بر می گردد، ودر سخنان مجلسی مطالبی بود که به وجه دوم باز می گشت. ونیز وجوه دیگری در گفته های مجلسی هست که باز به آن دو وجه بر می گردد - هر چند که روش ها مختلف است -.
مخفی نماند که این مبحث از اموری است که گام ها در آن می لغزد وخداوند نگهدار وحافظ است.
و از مطالب گذشته معنی آیه شریفه: ﴿إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَذِكْرُ اللهِ أَكْبَرُ﴾ (سوره عنکبوت: 45)؛ راستی که نماز از زشتی ها وگناهان باز می دارد، والبته یاد خدا بودن بزرگ تر است.
نیز معلوم گشت که ظاهرا - البته خدا دانا است - این سخن بیانگر دو امر است که دومی از اولی بالاتر است:
امر اول: با توجه به این که نماز معراج مؤمن وسبب نزدیک شدن بنده به درگاه خداوند است، اگر بنده آن را به همان گونه که خداوند آن را امر فرموده ادا نماید، این نماز سبب دوری شیطان از بجای آورنده آن می شود، ولازمه اش این است که از فحشا ومنکرات اجتناب کند. روایات متعددی نیز بر این دلالت دارد از جمله:
در تفسیر مجمع البیان از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) مروی است که فرمود: کسی که نمازش او را از زشتی ها ومنکرات باز ندارد، جز دوری از خدا حاصلی نخواهد داشت(725).
می گویم: یعنی حق نماز را کاملا ادا نکرده لذا اثر نماز بر او آشکار نشده است، والله العالم.
در وسائل از حضرت رضا از پدرانش (علیه السلام) آمده که: پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: شیطان پیوسته از مؤمن هراسان می ماند، مادامی که بر اوقات نمازهای پنج گانه مواظبت کند، پس اگر آنها را ضایع نماید، شیطان بر او جرأت می کند، واو را در گناهان بزرگ وارد می سازد(726).
می گویم: هر عبادتی همین طور است که اگر مؤمن آن را به همان گونه که خداوند متعال امر فرموده بجای آورد - نظر به اقتضای عبادت - او را به خداوند نزدیک می نماید، ولازمه آن دوری شیطان می باشد، وهر عبادتی که به نظر شارع مهم تر وعظیم تر باشد، آن اقتضا در آن بیشتر است وآن خاصیت در آن کامل تر، مثل: نماز وزکات وولایت وقرائت قرآن ودعا برای تعجیل فرج مولی صاحب الزمان وغیر این ها. وهر عبادتی که شرایط قبولی در آن زیادتر جمع باشد، زودتر وکامل تر این نتیجه را می دهد. با این بیان سبب بودن دعا برای تعجیل فرج حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) برای دوری شیطان، با دلیل وبرهان معلوم شد.
امردوم: که در آیه شریفه بیان شده واز اولی بالاتر است این که: نماز محض ذکر الله وذکر الله محض است، وغافل ماندن از آنچه در آسمان ها وزمین است، واین امر حاصل می شود به این که بنده تمام لحظات عمرش را در عبادت خداوند صرف کند، واز آنچه جز اوست چشم بپوشد، وهیچ التافی به غیر ننماید. وهمین معنی باز از فرمایش گذشته امام چهارم (علیه السلام) واز سایر کلمات آن حضرت استفاده می شود. بنابراین اگر بنده نمازش را به طور تمام وکمال وآن طور که باید وشاید بجای آورد شیطان از او دور می گردد به طوری که نزدیکش نمی آید.
روزی یکی از علما درباره معنی حدیثی - وارد شده: نماز چهار هزار حد دارد با من مذاکره کرد. به او گفتم: شماره گناهان - به طوری که بعضی از علما گفته اند - چهار هزار است. ممکن است منظور این باشد که این ها حدود است که نماز گزار حقیقی از آن ها تجاوز نمی کند. یعنی دلیل ونشانگر این که نماز را درست انجام داده، پرهیز از تمام بدی ها است، پس هرکه از گناهان اجتناب ننماید، حقیقت نماز را بجای نیاورده، واز حدود الهی تجاوز کرده است. آن عالم این توجیه را پسندید. شاهد بر این وجه حدیثی است که در مجمع البیان از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) رسیده که قبلا آوردیم(727).
و نیز از ابن مسعود از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) منقول است که فرمود: نماز نیست برای کسی که نماز را اطاعت نکند، واطاعت نماز آن است که از فحشاء ومنکر اجتناب نمایی.
شیخ طبرسی گفته: یعنی چون نماز نهی کننده از گناهان است، پس اگر کسی آن را بجای آورد ولی از گناهان دست بر ندارد، نمازش به آن صفتی که خداوند توصیف کرده نخواهد بود، واگر پس از مدتی توبه کند واز گناهان دست بردارد، معلوم می گردد که نمازش برای او سودمند بوده است.
و نیز گفته: انس روایت کرده که یکی از جوان های انصار با رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نماز می خواند ولی زشتی ها را هم مرتکب می شد، این رفتار به عرض پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) رسید، فرمود: روزی نمازش او را از زشتی ها باز خواهد داشت.
و از جابر مروی است که گفت: به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) عرض شد: فلانی روزها نماز می خواند وشب ها دزدی می کند فرمود: نمازش او را باز خواهد داشت.
و اصحاب ما روایت کرده اند از امام صادق (علیه السلام) که فرمود: آن که مایل است بداند که آیا نمازش قبول شده یا نه، نگاه کند آیا نمازش او را از زشتی ها باز داشته؟ که به هر قدر بازداشته باشد به همان قدر نمازش قبول شده است(728).
می گویم: این که همه این سخنان را نقل کردم برای آن است که کسی نگوید: اگر دعا کردن برای تعجیل فرج سبب دوری شیطان می شود، پس از بسیاری از افراد نباشد گناهی صادر گردد؟ چون در جواب می گوییم: این عمل شریف نظیر نماز است، وهرچه در این باره گفتیم این جا نیز وارد است تو اشاره برای اهل ادراک کافی است.
دوم: دلیل نقل: در امالی شیخ صدوق از امام صادق (علیه السلام) از پدرانش از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده که به اصحاب خود فرمود: آیا خبر دهم شما را به چیزی که اگر آن را انجام دهید شیطان از شما دور می شود، (همچون) دوری مشرق از مغرب؟ گفتند: آری. فرمود: روزه، رویش را سیاه می کند وصدقه کمرش را می شکند، ودوستی کردن در راه خدا، وهمکاری در کار نیک دنباله اش را قطع می نماید، واستغفار رگ حیاتش را می برد وهر چیزی زکاتی دارد، وزکات بدن ها هم روزه است(729).
می گویم: وجه دلالت این حدیث شریف، بر این معنی متوقف بر بیان مقدمه ای است که: محبت دارای درجات ومراتبی است وهر مرتبه آن اثر وفایده خاصی دارد، نخستین درجه محبت، محبت قلبی است که به فارسی به دوست داشتن از آن تعبیر می کنند. ایمان، بر این مرتبه از محبت متوقف است وبرای رستگاری به رحمت پروردگار ودخول به بهشت این درجه لازم است. پس اگر بنده ای نتواند محبت ودوستی را که نسبت به خدا واولیای او دارد آشکار نماید، همین مقدار کافی است به نص قرآن که می گوید: ﴿الا من أکره وقلبه مطمئن بالایمان﴾ (سوره نحل: 106)؛ مگر کسی که تحت فشار واقع شود، در حالی که دلش به ایمان محکم باشد. وآثار مختلفی از این مرتبه بر می آید که افراد مرتبه دوم می باشند.
مرتبه دوم به فارسی، دوستی کردن وبه عربی تحابب ومواده نام دارد، وگاهی به آن (حب فی الله) گفته می شود.
و در فضیلت دوستی کردن، احادیث متعددی آمده که آوردن آنها موجب طولانی شدن سخن است. از جمله آثار آن چنان که در این حدیث ذکر شده، دوری شیطان از انسان می باشد واین از بهترین عنایات الهی است.
اکنون که این مقدمه را دانستی باید گفت: منظور از حب فی الله (دوستی کردن در راه خدا) به قرینه اول حدیث که فرمود: اگر آن را انجام دهید - که ظهور در افعال بدنی انسان دارد - همان تحابب، یعنی اظهار محبت به وسیله افعال بدنی نسبت به بزرگان وبرادران دینی است. بدون تردید عظیم ترین اهل ایمان یعنی مولای ما حضرت صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) از تمام افراد انسان به اظهار محبت شایسته تر است، وثمره دوستی کردن به آن حضرت - که دوری شیطان است - با دعا برای تعجیل فرج آن جناب زودتر از دوستی کردن به دیگران حاصل می شود. وهمچنین دوستی کردن با کارهای دیگر غیر از دعا همین ویژگی را دارد، ونیز دوستی کردن نسبت به پیغمبر وخاندان گرامی آن حضرت - علیهم الصلوة والسلام - ومؤمنین به درجات مختلف آثار ارزنده ای به بار می آورد.
7 - نجات از فتنه های آخر الزمان وایمنی از دام های شیطان:
دلیل بر این معنی - اضافه بر آنچه خواهد آمد که این دعا مایه کمال ایمان است، وآنچه گذشته که سبب دوری شیطان می باشد - روایتی است که رئیس المحدثین شیخ صدوق در کتاب کمال الدین از علی بن عبد الله وراق آورده که سعد بن عبد الله از احمد بن اسحاق بن سعد اشعری نقل کرد که گفت: بر حضرت ابومحمد حسین بن علی امام عسکری (علیه السلام) وارد شدم، می خواستم از جانشین بعد از وفات آن حضرت سؤال کنم، آن جناب خود آغاز سخن کرد وفرمود: ای احمد بن اسحاق خداوند تبارک وتعالی هنگامی که آدم (علیه السلام) را آفرید، زمین را از حجت الهی خالی نگذاشته وتا قیام قیامت هم آن را خالی نخواهد گذاشت، به سبب او خداوند بلا را از اهل زمین برطرف می کند وبه او باران می بارد وبه او برکت های زمین را بیرون می آورد.
احمد بن اسحاق می گوید: عرض کردم: ای فرزند پیغمبر! پس امام وخلیفه بعد از تو کیست؟ به سرعت برخاست وبه اندرون خانه رفت، سپس بیرون آمد در حالی که کودکی که صورتش مانند ماه شب چهارده می درخشید وسه ساله بود بر شانه داشت، فرمود: ای احمد بن اسحاق! اگر نزد خداوند (عزّ وجلّ) وحجت های او گرامی نبودی این فرزندم را به تو نشان نمی دادم، این همنام وهم کنیه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) است که زمین را پر از قسط وعدل نماید چنان که از ستم وظلم پر شده باشد. ای احمد بن اسحاق! او در این امت بسان خضر وبسان ذوالقرنین است، به خدا قسم غایب می شود غایب شدنی که در آن زمان از هلاکت نجات نمی یابد مگر کسی که خداوند (عزّ وجلّ) او را بر اعتقاد وامامتش ثابت بدارد ودر دعا کردن برای تعجیل فرجش توفیق دهد. تمام این حدیث در بحث غیبت آن حضرت در حرف غ گذشت.
8 - ادا کردن بعضی از حقوق آن حضرت (علیه السلام):
سخن در این زمینه در چند قسمت بیان می شود:
اول: به حکم عقل ادای حقوق کسانی که حق برگردن انسان دارند از مهم ترین امور است واین واضح است.
دم: به حکم شرع نیز ادای حقوق از مهم ترین امور می باشد، چند روایت بر این معنی دلالت دارد، از جمله:
ثقله الاسلام کلینی رحمة الله در اصول کافی به سند صحیحی از حضرت ابی عبد الله جعفر بن محمد صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: خداوند به چیزی بهتر از ادای حق مؤمن عبادت نشده است(730).
و در بحار از امیر المؤمنین (علیه السلام) روایت شده که فرمود: ادای حقوق برادران دینی بهترین اعمال متقین است.
سوم: این که آن حضرت حقوق بسیار بزرگی بر عهده ما دارد که در بخش سوم کتاب قسمت اندکی از آن ها گذشت. در این جا سخن را به درازا نمی کشیم چون شمارش حقوق آن بزرگوار از ما بر نمی آید، خدا می داند که حقوق آن حضرت چقدر است. دلیل بر این، روایتی است در بحار از امام جعفر صادق (علیه السلام) که فرمود: هیچ کس نمی تواند خداوند را توصیف کند وبه کنه قدرت وعظمتش پی ببرد وهمین طور که کسی نمی تواند به کنه ووصف خداوند برسد ونهایت قدرت وعظمتش را درک کند، هم چنان احدی نمی تواند به وصف رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وفضیلت ما دست یابد.
کسی نمی تواند دریابد که خداوند چه به ما داده وچه حقوقی از ما را واجب کرده، وهمان گونه که هیچ کس نمی تواند فضیلت ما وآنچه خداوند از حقوق ما واجب نموده را دریابد، همچنین کسی نمی تواند حق مؤمن را توصیف کند وآن را انجام دهد...(731).
می گویم: پوشیده نماند که تمام حقوق مؤمن از شاخه های حقوق وفضیلت ائمه (علیهم السلام) است.
چهارم: اهتمام وکوشش برای ادای حقوق، مایه رفعت وبزرگی در الهی است، وهرکس در این راه کوشش واهتمامش بیشتر وتمام تر باشد در پیشگاه خداوند عزیزتر وگرامی تر خواهد بود. دلیل بر این معنی روایتی است که در احتجاج از امام یازدهم حضرت ابو محمد حسن عسکری (علیه السلام) آمده که فرمود: آن که بیشتر حقوق برادرانش را می شناسد وبیشتر در ادای آن ها کوشش می کند در پیشگاه خداوند منزلتش بالاتر است(732).
پنجم: از جمله حقوق مؤمن دیگر دعا کردن برای او است. دلیل بر آن - اظافه بر آنچه در اول بخش چهارم آوردیم ودر بحث قبولی اعمال خواهد آمد که از راه های حاصل شدن وادای حق واسطه نعمت، دعا کردن برای او است - روایتی است که علامه مجلسی در بحار از فقه الرضا (علیه السلام) آورده که فرمود: بدان که، خداوند تو را رحمت کند، حق برادران واجب وفرض است - تا این که فرمود: - وتوجه به سوی خدا به وسیله دعا کردن برای آن ها...(733).
و روایتی است که ثقة الاسلام کلینی از معلی بن خنیس از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آورده که گفت: به آن حضرت عرض کردم: حق مسلمان بر مسلمان چیست؟ فرمود: هفت حق واجب دارد هیچ کدام غیر واجب نیست. اگر از این حقوق چیزی را ضایع کند از ولایت وطاعت خداوند خارج شده است، وخدای را در او قسمتی نخواهد بود. گوید: عرض کردم: فدایت شوم! این حقوق چیست؟ فرمود: ای معلی! من به تو مهربان هستم، می ترسم آن ها را تضییع نموده ورعایت نکنی، وبدانی وعمل ننمایی. عرض کردم: لا قوة الا بالله! به خواست وقوه الهی عمل خواهم کرد.
فرمود: آسان ترین حق آن است آنچه برای خودت دوست می داری برای برادرت دوست بداری وآنچه برای خودت بد می دانی برای او هم نپسندی.
حق دوم: این که از خشمگین ساختن او اجتناب ورزی وموجبات خرسندی اش را فراهم آوری وامرش را اطاعت نمایی.
حق سوم: این که او را با جان ومال وزبان ودست وپایت کمک نمایی.
حق چهارم: این که چشم او وراهنما وآینه او باشی.
حق پنجم: این که سیر نشوی در حالی که او گرسنه بماند وسیراب نگردی در حالی که او تشنه باشد ونپوشی در حالی که او برهنه ونپوشیده باشد.
حق ششم: این گونه اگر خدمتگزاری داشتی وبرادرت نداشت، واجب است خادمت را بفرستی که لباس هایش را بشویید، وغذا برایش فراهم سازد، وجایش را آماده سازد.
حق هفتم: این که سوگندش را باور کنی، ودعوتش را اجابت نمایی، ودر بیماری اش به عیادتش روی، ودر تشییع جنازه اش حاضر شوی، واگر بدانی که حاجتی دارد به انجام آن مبادرت ورزی ونگذاری ناچار شود که از تو درخواست کند، بلکه پیش از آن که به تو اظهار نماید به انجامش سرعت کنی. اگر این کارها را انجام دهی ولایتت به ولایت او، ونیز ولای او به ولایت تو متصل گردیده است(734).
می گویم: ظاهرا منظور از واجب در این حدیث معنای لغوی آن است که شامل واجب ومستحب شرعی - هر دو - می شود شاهد بر این معنی چند روایت است که آوردن آن ها مایه طولانی شدن مطلب است.
علامه مجلسی رحمة الله در بحار فرموده است: ممکن است کلمه وجوب را اعم از معنی اصطلاحی شرعی ومستحب مؤکد دانست، چون گمان نمی کنم که احدی (از علما) بیشتر این امور را واجب دانسته باشد، اضافه بر این که بسیار دشوار هم هست(735).
و در مرآة العقول گفته است: ظاهرا این حقوق نسبت به مؤمنین کامل است یا برادری که در راه خدا با او قرار برادری گذاشته، وگرنه رعایت تمام این امور نسبت به همه شیعه بسیار مشکل بلکه ممتنع است. مگر این که گفته شود: مقید به توانایی یا آسان بودن انجام آن ها است به طوری که صدمه ای به حالش نرساند.
حال که این مطلب را دانستی، می گویم: بدون تردید این حقوق برای مولای ما حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) بر تمام اهل ایمان ثابت است. به هر تقدیر این حقوق برای امام (علیه السلام) مسلم می باشد، زیرا که ایمان اما از هر مسلمانی کامل تر است، ودعای در حق او اطاعت امر وکمک کردن او به زبان است، چنان که توضیح خواهیم داد.
9- تعظیم خدا ودین خدا ورسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم):
اصل دین که دعا کردن برای آن حضرت تعظیم است در مکرمت دوم بیان گردید، اما اینکه عمل تعظیم خدا است نیاز به توضیح ندارد، زیرا که تعظیم هر مؤمن تنها برای ایمان، جز تعظیم خدا چیز دیگری نیست.
و اما حسن وتعظیم دین خدا از امور بدیهی است که عقل آن را درک می کند ونیازی به خبر منقولی در این باره نیست. اضافه بر این که بسیاری از واجبات وسنتها برای این جهت تشریع ووضع شده است مانند: غسلهای مستحبی، نماز تحیت مسجد، استحباب طهارت برای دخول به مساجد، وقرائت قرآن، وغیر این ها....
مناسب است در این جا حکایتی را بیاورم که مایه عبرت وتوجه است. در کتاب اعلام الناس بما جری الرامکه مع بنی العباس آمده: محمد بن یزید مبرد حکایت کند که: یک یهودی نزد ابوعثمان مازنی آمد واز او درخواست کرد که کتاب سیبویه را به او بیاموزد، وصد دینار به او پرداخت. ولی ابوعثمان از گرفتن پول وآموختن کتاب به آن یهودی خودداری نمود. مبرد می گوید: به او گفتم: سبحان الله! صد دینار را رد می کنی وحال آن که به یک درهم آن نیاز داری؟ گفت: آری، ای ابوالعباس! بدان که کتاب سیبویه مشتمل بر سیصد آیه از کتاب خداست ونخواستم که آن ها را در اختیار کافری بگذارم. مبرد سکوت کرد ودیگر هیچ نگفت. مبرد گوید: دیری نگذشت که روزی واثق به منظور شرابخواری مجلس آراست، ندیمانش در کنار، وکنیزکی به آواز خوانی پرداخت واین بیت را خواند:
اظلوم ان مصابکم رجلا * * * اهدی السلام تحیه ظلم
ای ظلوم! به تحقیق که صدمه زدن شما به مردی که به عنوان تحیت سلام فرستاده ظلم است.
کنیز کلمه (رجلا) را به نصب خواند، یکی از ندیمان آن را نادرست دانست وگفت: صحیح آن است که به رفع (رجل) خوانده شود، چون خبر ان است. کنیزک گفت: من از معلم خود جز به این وجه نیاموخته ام وآن گاه بین حاضرین نزاع افتاد بعضی گفتند: ندیم درست می گوید. وبعضی دیگر حق را به کنیزک می دادند.
واثق پرسید: در عراق چه کسی هست که در عربیت به او رجوع می شود؟ گفت: ابو عثمان مازنی در بصره است که در این علم یگانه دوران است. واثق گفت: به والی ما دربصره رسید. والی امر کرد ابوعثمان حرکت کند، واو را با قاطرهای پستی روانه ساخت. وقتی به مقصد رسید بر واثق داخل شد، واثق وی را بسیار احترام کرد وآن بیت را بر او عرضه نمود، مازنی گفت: حق با کنیز است، وجز به نصب (اصلا) خواندن جایز نیست. چونکه مصاب مصدر به معنی اصابه است ورجلا را نصب داده ومعنی آن چنین است: آزار رساندن شما بر مردی که سلام به عنوان تحیت هدیه کرده ظلم است، که ظلم خبر ان است. واثق سخن ابو عثمان را فهمید ودانست که کنیز دست گفته واز ابو عثمان خوشش آمد. وآن کسی که به کنیزک اعتراض کرده بود محکوم شد. سپس واثق دستور داد که به ابوعثمان مازنی هزار دینار بدهند وتحفه ها وهدیه هایی نیز به وی داد، کنیز هم به او هدیه هایی عطا کرد، باز با کمال احترام او را به شهرش روانه ساخت. وقتی به بصره رسید مبرد به دیدنش آمد، مازنی به او گفت: ای ابو العباس! چطور است صد دینار برای خدا رد کردم، به جای آن هزار دینار به من داد.
می گویم: صد دینار را برای تعظیم قرآن رها کرد، وتعظیم قرآن تعظیم خداوند است. پس توجه کن وکوشش نما که آن را تعظیم کنی ونیز حضرت صاحب الزمان را تعظیم بنمای که او همتا وشریک قرآن است به هر عنوانی که تصور شود.
قرآن ریسمان محکم الهی است، حضرت قائم (عجّل الله فرجه) نیز ریسمان محکم خدا است.
قرآن را خداوند به پیغمبر عطا کرد در مقابل تمام چیزهایی که به اهل دنیا عطا فرموده است. حضرت قائم (علیه السلام) نیز همان طور است.
قرآن را خداوند درباره اش فرمود: ﴿انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون﴾ (سوره حجر: 9)؛ ما به تحقیق ذکر (قرآن) را نازل نمودیم وما حافظ ونگهدار آنیم. قائم (علیه السلام) نیز در حفظ ومراقبت الهی است.
در قرآن بیان همه چیز هست، قائم (علیه السلام) نیز بیان کننده همه چیز است.
خداوند قرآن را نازل کرد تا مردم را از تاریکی ها به سوی نور بیرون برد، قائم (علیه السلام) را خداوند ظاهر خواهد ساخت تا مردم را از ظلمات برهاند وبه نور ظاهری وباطنی برساند.
تمام قرآن (از جهت معانی وحقایق) از جهانیان غایب ودر پرده است.
عروس حضرت قرآن نقاب آنگه براندازد * * * که دارالملک ایمان را مجرد بیند از غوغا
صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) نیز از نظر اهل عالم غایب ودر پشت پرده است.
با قرآن اصلی اسرار نهانی آشکار می گردد، به ظهور قائم (علیه السلام) نیز اسرار نهانی ظاهر می شود.
قرآن شفای مؤمنین است، قائم (علیه السلام) هم شفای مؤمنین است.
قرآن برای کافران جز زیان وکفر وطغیان چیزی نیفزاید، قائم (علیه السلام) نیز همین طور است.
قرآن برای عده ای هدایت ورحمت وبرای عده ای دیگر نقمت وهلاکت است، قائم (علیه السلام) نیز همین طور است.
قرآن حجت باقی وپایدار الهی است، قائم (علیه السلام) نیز بقیة الله وحجت پایدار حق است.
خداوند رسیدن دست های نجس را به قرآن منع کرده، قائم (علیه السلام) نیز همین طور رسیدن دست های نجس را به او باز داشته است.
قرآن؛ هر آن که معتقد به آن باشد به تمام کتاب های آسمانی اقرار کرده، وهرکه به آن اقرار ننماید اعتقادش به سایر کتاب های آسمانی سودی ندارد، قائم (علیه السلام) نیز هرکه به او ایمان داشته باشد، همه امامان را قبول کرده، وهر آن که به امامت آن حضرت اعتقاد نداشته باشد، تصدیق امامان دیگر برایش سودمند نیست.
قرآن برای خوانندگان، روز قیامت شفاعت می کند، قائم (علیه السلام) هم برای پیروان خود شفاعت می کند.
در خاتمه کتاب با بیان واضحی این مطلب را خواهیم آورد، از خداوند یاری می جوییم وبر او تکیه وتوکل داریم.
10 - حضرت صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) در حق او دعا می کند:
چون مقتضای شکر احسان همین است، ودلیل بر آن فرمایش مولی صاحب الزمان (علیه السلام) در دعایی است که در مهج الدعوات می باشد، وکسانی که برای یاری دین تو از من پیروی می کنند نیرومند کن وآنان را جهادگر در راه خودت قرار ده، وبر بدخواهان من وایشان پیروزشان گردان...(736).
بدون شک دعا کردن برای آن حضرت وبرای تعجیل آن جناب، تبیعت ونصرت است، چون یکی از اقسام نصرت ویاری ایمان وحضرت صاحب الزمان (علیه السلام)، یاری کردن به زبان است، ودعا برای آن حضرت یکی از انواع یاری کردن به زبان می باشد.
و نیز دلیل بر این معنی است که در تفسیر علی بن ابراهیم قمی ذیل آیه شریفه: ﴿واذا حییتم بتحیه فحیوا باحسن منها او ردوها﴾ (سوره نساء: 86)؛ وهرگاه مورد تحیت (بدرود وستایش) واقع شدید، به بهتر یا نظیر آن پاسخ دهید. گفته: سلام وکارهای نیک دیگر(737).
واضح است که دعا از بهترین انواع نیکی است، پس اگر مؤمن برای مولای خود خالصانه دعا کند مولایش هم برای او خالصانه دعا می نماید، ودعای آن حضرت کلید هر خیر وداس هر شر است وشاهد ومؤید این مدعا روایتی است که قطب راوندی در خرایج آورده که گفت: جمعی از اهل اصفهان از جمله ابوالعباس احمد بن النصر ابو جعفر محمد علویه نقل کردند که: شخصی به نام عبد الرحمن مقیم اصفهان شیعه بود. از او پرسیدند: چرا به امامت حضرت علی النقی (علیه السلام) معتقد شدی؟ گفت: چیزی دیدم که موجب شد من این چنین معتقد شوم، من مردی فقیر ولی زبان دار وپرجرأت بودم، در یکی از سال ها اهل اصفهان مرا با جمعی دیگر برای شکایت به دربار متوکل بردند، در حالی که در آن دربار بودیم دستوری از سوی او بیرون آمد که علی بن محمد بن الرضا (علیه السلام) احضار شود. به یکی از حاضران گفتم: این مرد کیست که دستور احضارش داده شده؟ گفت: او مردی علوی است که رافضیان معتقد به امامتش هستند. سپس گفت: چنین می دانم که متوکل او را برای کشتن احضار می کند. گفتم: از این جا نمی روم تا این مرد را ببینم چگونه شخصی است؟ گوید: آن گاه او سوار بر اسب آمد ومردم از سمت راست وچپ راه، در دو صف ایستاده به او نگاه می کردند. هنگامی که او را دیدم، محبتش در دلم افتاد، بنا کردم در دل برای او دعا کردن که خداوند شر متوکل را از او دفع نماید، او در بین مردم پیش می آمد وبه کاکل اسبش نگاه می کرد، وبه چپ وراست نظر نمی افکند. من در دل پیوسته برایش دعا می کردم. هنگامی که کنارم رسید صورتش را به سویم گردانید، آن گاه فرمود: خداوند دعایت را مستجاب کند، وعمرت را طولانی ومال وفرزندت را زیاد سازد.
از هیبت او به خود لرزیدم ودر میان رفقایم افتادم، پرسیدند: چه شد؟ گفتم: خیر است وبه هیچ مخلوقی نگفتم. پس از این ماجرا به اصفهان بازگشتیم، خداوند به برکت دعای او راه هایی از مال بر من گشود به طوری که امروز من تنها هزار هزار درهم ثروت در خانه دارم غیر از مالی که خارج از خانه ملک من است، وده فرزند دارا شدم، وهفتاد وچند سال از عمرم می گذرد، من به امامت این شخص قائلم که آنچه در دلم بود دانست خداوند دعایش را درباره ام مستجاب کرد(738).
می گویم: ای خردمند نگاه کن چگونه امام هادی (علیه السلام) دعای این مرد را پاداش داد به این که در حق او دعا کرد به آنچه دانستی. با این که در آن هنگام او از اهل ایمان نبود، پس آیا چگونه درباره حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) فکر می کنی؟ به گمانت اگر برایش دعا نمایی او دعای خیر در حقت نمی کند، با این که تو از اهل ایمان هستی؟ نه سوگند به آن که انس وجن را آفرید، بلکه آن جناب اهل ایمان دعا می کند، هر چند که خودشان از این جهت غافل باشند، زیرا که او ولی احسان است. وآنچه در بخش چهارم کتاب آوردیم - در حرف د - برای استدلال کافی است.
در تأیید آنچه در این جا ذکر شد یکی از برادران صالح برایم نقل کرد که آن حضرت (علیه السلام) را در خواب دیده، آن حضرت به او فرمود: من برای هر مؤمنی که پس از ذکر مصائب سید الشهداء در مجالس عزاداری دعا نماید؛ دعا می کنم.
از خداوند توفیق انجام این کار را خواهانیم که البته او مستجاب کننده دعاها است.
11 - رستگاری به شفاعت آن حضرت (علیه السلام) در قیامت:
تحقیق وبررسی این مطلب نیاز به بیان چند نکته دارد:
اول: معنی شفاعت
دوم: اثبات شفاعت
سوم: اشاره به شفعای روز قیامت
چهارم: چه کسانی مستحق شفاعتند؟
پنجم: این که دعا کردن برای تعجیل فرج مولی صاحب الزمان (علیه السلام) مایه رستگاری به شفاعت آن حضرت است، اکنون به توفیق خدا به بیان این امور می پردازیم:
اول - معنی شفاعت: شفاعت آن است که شخص از کسی که مافوق اوست خیر ونیکی را برای پایین تر از خودش درخواست کند، یا اسقاط عقوبت یا زیاد نمودن ثواب وبالا رفتن درجات آن ها است، واگر برای اهل گناه وزشتی باشد منظور از شفاعت، طلب عفو ومغفرت از لغزش ها وگناهان آن ها، واسقاط عقوبت یا عذاب، ورستگاری به منافع می باشد. واین بیانی که در معنی شفاعت آوردیم نظریه ومذهب حق است.
و در این موضوع، دو فرقه مخالفت کرده اند: تفضیلیه ووعیدیه - به طوری که از آن ها حکایت شده -.
فرقه اول گفته اند: شفاعت به دفع ضرر وزیان اختصاص دارد، واین که عقوبت از مؤمنین گنهکاران ساقط می گردد جمعی از علمای ما نیز همین رأی را دارند.
و فرقه دوم معتقدند: شفاعت در جهت زیاد کردن منافع وپاداش ها برای اطاعت کنندگان وتوبه کنندگان است نه معصیت کاران.
محقق طوسی - که خدا درجاتش را عالی قرار دهد - گفته: حق آن است که شفاعت در هر دو - فزونی منفعت واسقاط زیان وضرر - صدق می کند، وقسم دوم آن برای پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) ثابت است که فرمود: شفاعت من برای اهل کبائر (گناهان بزرگ) از امتم ذخیره است.
می گویم: حق آن است - هر دو قسم شفاعت برای آن حضرت (علیه السلام) ثابت است وتحقیق آن در نکته چهارم خواهد آمد ان شاء الله تعالی.
دوم - اثبات شفاعت: در این که شفاعت امری ممکن است، از نظر عقل تردیدی نیست واما دلیل بر این وقوع وتحقق یافتن آن - اضافه بر این که از ضروریات مذهب بلکه دین است چنان که مجلسی در کتاب حق الیقین تصریح کرده - قرآن وسنت واجماع است که هر یک به تنهایی برای کسانی که گوش شنوا داشته باشند، کافی است.
از آیات قرآن: ﴿من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه﴾ (سوره بقره: 255)؛ چه کسی جز به اجازه او در پیشگاهش شفاعت کند.
﴿لا یملکون الشفاعه الا من اتخذ عند الرحمن عهدا﴾ (سوره مریم: 87)؛ مالک شفاعت نیستند مگر برای کسی که نزد خداوند عهدی داشته باشد.
﴿یومئذ لا تنفع الشفاعه الا لمن اذن له الرحمن ورضی له قولا﴾ (سوره طه: 109)؛ در آن روز شفاعت سودی ندارد جز آن را که خداوند داده وقول (وعقیده اش) را پسندیده باشد.
﴿لا یشفعون الا لمن ارتضی﴾ (سوره انبیاء: 28)؛ شفاعت نمی کنند مگر برای کسی که خدایش پسندیده باشد.
﴿ولا تنفع الشفاعه عنده الا من اذن له﴾ (سوره سبا: 23)؛ وشفاعت نزد او سود نمی بخشد مگر برای آن کس که اذن داده باشد.
و از اخبار: به حد تواتر است وما به آوردن قسمتی از آن ها که در مجلد سوم بحار نقل شده اکتفا می کنیم:
1 - از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) است که فرمود: برای هر پیغمبری دعایی هست که از درگاه الهی خواسته است، من دعایم را برای شفاعت امتم روز قیامت نگهداشته ام(739).
2 - واز آن حضرت (علیه السلام) است که فرمود: سه طایفه روز قیامت به شفاعت بر می خیزند، پس به آن ها شفاعت داده می شود: پیغمبران، سپس علما وسپس شهدا(740).
3 - از آن حضرت (علیه السلام) آمده که فرمود: هرکس به حوض من ایمان نیاورد خداوند او را بر حوضم وارد نسازد وهر آن که به شفاعت من ایمان نیاورد، او را به شفاعت من نایل ننماید. سپس فرمود: البته شفاعتم برای اهل گناهان کبیره از امتم می باشد، اما نیکوکاران بر آن ها باکی نیست(741).
می گویم: منظور از شفاعت در این حدیث: درخواست عفو وبخشش نسبت به بدکاران است نه این که شفاعت منحصر در آن باشد.
4 - واز آن حضرت (علیه السلام) مروی است که: من شفاعت کننده برای امتم نزد پروردگارم در قیامت هستم(742).
5 - ونیز از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) است که: هرگاه در مقام محمود بپاخیزم، برای صاحبان کبیره از امتم شفاعت می کنم. پس خداوند در حق آن ها به من شفاعت می دهد، به خدا قسم درباره کسی که ذریه ام را اذیت کرده باشد شفاعت نکنم(743).
6 - در حدیثی آمده: غلامی مربوط به همسر علی بن الحسین (علیه السلام) به نام ابوایمن بر حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) وارد شد وعرض کرد: ای ابو جعفر مردم را فریب می دهید ومی گویید: شفاعت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)! پس حضرت ابو جعفر (علیه السلام) غضبناک شد به طوری که صورتش متغیر گشت.
سپس فرمود: خدایت بیامرزد ای ابوایمن، آیا پاکی شکم وعفت فرجت، تو را مغرور ساخته! به خدا سوگند! اگر صحنه های ترسناک قیامت را ببینی محتاج شفاعت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) خواهی بود. وای بر تو! آیا جز برای کسی که آتش بر او واجب شده شفاعت می کند؟ آن گاه فرمود: هیچ کس از اولین وآخرین نیست مگر این که روز قیامت به شفاعت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) محتاج باشد. پس از آن فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را شفاعت درباره اهلش می باشد، وبرای ما شفاعت درباره شیعیانمان است، وبرای شیعیانمان شفاعت در خاندانشان هست. آن گاه فرمود: وهر آینه مؤمن در حق همچون ربیعه ومضر (دو قبیله پرجمعیت عرب) شفاعت خواهد کرد، ومؤمن حتی برای خادمش هم شفاعت می کند ومی گوید: پروردگارا! حق خدمتم او از گرما وسرما مرا حفظ می نمود(744).
سوم اشاره به شفعای روز قیامت: بدان که مقام شفاعت بزرگ از ویژگی های رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می باشد. در خصال وغیر آن از آن حضرت آمده فرمود: پنج چیز به من داده شده که به احدی پیش از من داده نشده است: زمین برایم سجدگاه وپاکیزه شده، وبه وسیله رعب یاری شدم، وغنیمت برایم حلال گردید، وجوامع کلم (سخنان کوتاه وپر معنی)، وشفاعت به من داده شده است(745).
و شفاعت دیگران، از شاخههای شفاعت بزرگ آن جناب است، زیرا که به آن منتهی می شود واز جمله شفیعان، امامان معصوم (علیه السلام) می باشند - چنان که دانستی - ونیز روایاتی بر این معنی دلالت دارد.
از حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) درباره آیه شریفه: ﴿فما لنا من شافعین ولا صدیق حمسیم﴾ (سوره شعرا: 100)؛ (کافران گویند:) پس برای ما نه شفیعانی هست ونه دوستانی صمیمی. فرمود: شفیعان ائمه هستند ودوستان از مؤمنین(746). ودرباره آیه شریفه: ﴿مَنْ ذَا الَّذِی یشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾ (سوره بقره: 255)؛ چه کسی نزد او شفاعت کند جز به اذن او. امام صادق (علیه السلام) فرمود: ما آن شفاعت کنندگان هستیم.
و از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده: تعداد شفیعان پنج است: قرآن، رحم، امانت، پیغمبر شما خاندان پیغمبر شما(747).
و از معاویه بن وهب روایت است که گفته: از حضرت صادق (علیه السلام) درباره آیه: ﴿لا یتکلمون الا من اذن له الرحمن وقال صوابا﴾ (سوره نبا: 38) سخن نمی گویند مگر آن ها که پروردگار رحمان اجازه شان دهد وسخن صواب گویند. سؤال کردم. فرمود: به خدا قسم! ما هستیم کسانی که به آن ها اجازه داده شده وسخن صواب گویند. عرض کردم: فدایت شوم چه می گویید؟ فرمود: پروردگارمان را ثنا گوییم وبر پیامبران (صلی الله علیه وآله وسلم) درود فرستیم وبرای شیعیانمان شفاعت کنیم وخداوند ما را رد نمی کند(748).
و از جمله شفیعان، ذریه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)می باشند. در امالی شیخ صدوق وبحار از امام صادق آمده که فرمود: چون روز قیامت شود خداوند اولین وآخرین را بر پهنه دشتی جمع گرداند، پس تاریکی شدیدی آنان را فرا می گیرد، ایشان به درگاه خداوند ضجه وناله می زنند ومی گویند: پروردگارا! این تاریکی را از ما دور گردان. پس عده ای می آیند که نور پیشاپیش آنان در حرکت است وزمین قیامت را روشن نموده است. اهل قیامت می گویند: اینان پیغمبران هستند. پس ندا از سوی خداوند می رسد که: اینان پیغمبر نیستند.
اهل جمع می گویند: پس این ها فرشتگان هستند. ندا از سوی خداوند می آید: این ها فرشتگان نیستند.
می گویند: پس ایشان شهدا هستند. از سوی خداوند ندا می رسد: ایشان شهدا نیستند.
می گویند: این ها کیستند؟ ندا می آید که از خوشان بپرسید کیستند. اهل جمع از آنان می پرسند: شما کیستید؟
می گویند: ما علویان هستیم، ما ذریه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می باشیم. ما فرزندان علی ولی خدا هستیم. ماییم که به گرامی داشت پروردگار اختصاص یافته ایم، ایمن وبااطمینان هستیم. پس به آنان از سوی پروردگار (عزّ وجلّ) ندا می رسد که: دوستان ومحبان وپیروانتان را شفاعت کنید. آن گاه شفاعت می نمایند(749).
و از جمله شفیعان، مؤمنین هستند که بعضی دلایل آن پیش تر گذشت، بعد از این نیز بعضی دلایل خواهد آمد. همچنین در بحار از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت آمده فرمود: فقرای از شیعیان علی وخاندان علی (علیه السلام) را پس از او سبک مشمارید که هر یک از آنان عده ای همچون قبایل ربیعه ومضر را شفاعت می کنند(750).
و از جمله شفیعان، علمای عامل می باشند. حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود: چون روز قیامت شود خداوند عالم وعابد را برانگیزد، پس هنگامی که در پیشگاه خداوند (عزّ وجلّ) می ایستند، به عابد گفته می شود، به سوی (رحمت) خدا روان شود. وبه عالم می گویند: بایست وبرای مردم شفاعت کن به پاداش این که آنان را نیکو تربیت کردی(751).
و از جمله شفیعان، زائران قبر امام حسین (علیه السلام) هستند.
در خصائص الحسین وغیز آن از سیف تمار از حضرت صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: زیارت کننده قبر حسین (علیه السلام) روز قیامت برای صد هزار مرد شفاعت داده می شود که همه آنان آتش (دوزخ) واجب بوده است.
و در بحار از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: روز قیامت آواز دهنده ای ندا می کند: شیعیان آل محمد (علیه السلام) کجایند؟ پس عده ای که جز خدا کسی شمارششان نتواند کرد بپاخیزند ودر یک سمت قرار می گیرند، آن گاه منادی ندا می کند: زوار قبر حسین (علیه السلام) کجایند؟ عده بسیاری بپاخیزند. به آنان گفته می شود: دست هرکه را دوست دارید بگیرید وآن ها را به بهشت ببرید. پس هر کدام دست هرکه را که دوست دارد می گیرد به طوری که شخصی به یکی از ایشان می گوید: فلانی! آیا مرا نمی شناسی من همانم که فلان روز وفلان جا به احترام تو از جای برخاستم. پس او را داخل بهشت می نماید واز این کار جلوگیری نمی شود(752).
چهارم - چه کسانی مستحق شفاعتند؟ بدان که - خداوند شفاعت شافعان را به من وتو روزی گرداند - جز اهل ایمان کسی شایستگی واستحقاق شفاعت ندارد، چنان که خداوند متعال می فرماید: ﴿لا یشفعون الا لمن ارتضی﴾ (سوره انبیاء: 28)؛ شفاعت نمی کنند مگر برای آن که خدا پسندد. که در تفسیر البرهان وغیر آن از امام کاظم وامام رضا (علیه السلام) آمده: یعنی شفاعت نکنند مگر برای آن که خداوند دینش را پسندیده است(753).
اضافه بر این که خلاف این مطلب را در بین علمای امامیه ندیده ام، روایاتی نیز بر آن دلالت دارد:
در بحار از حضرت صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: مؤمن برای رفیق خودش شفاعت می کند، مگر این که ناصبی باشد، که اگر هر پیامبر مرسل وفرشته مقرب برای یک نفر ناصبی شفاعت کنند شفاعت داده نمی شوند(754).
و در حدیث دیگری از آن حضرت است: همسایه برای همسایه اش ودوست برای دوستش شفاعت می کند، وچنانچه فرشتگان مقرب وپیامبران مرسل در حق یک ناصبی شفاعت کنند شفاعتشان پذیرفته نیست(755).
و در تفسیر علی بن ابراهیم قمی از امام صادق (علیه السلام) درباره آیه شریفه: ﴿لا یملکون الشفاعه الا من اتخذ عند الرحمن عهدا﴾ (سوره مریم: 87).
شفاعت ندارند مگر آن که نزد پروردگار رحمان پیمانی بسته باشد. فرمود: شفاعتشان پذیرفته نیست وشفاعت نمی شود برای آن ها، وشفاعت نمی کنند مگر برای کسی که نزد خداوند پیمانی بسته می باشد، مگر برای کسی که به جهت ولایت امیر مؤمنان علی وامامان بعد از او (علیه السلام) اجازه داده شود، که پیمان نزد خداوند همین است...(756).
و پر واضح است که مؤمنین دو دسته هستند: یکی صالحان واطاعت کنندگان ودیگر معصیت کاران. حال این سؤال پیش می آید که آیا شفاعت شامل حال نیکوکاران ومعصیت کاران دارد؟ چند قول است، وحق همان قول اول است، یعنی شمول وفراگیری شفاعت نسبت به هر دو طایفه نیکوکاران هر دو می شود شفاعت موجب زیاد شدن ثواب وبالا رفتن درجات است ونسبت به معصیت کاران، مایه رهایی از عقوبت ودفع ضررها یا به اضافه رستگاری به منافع. دلیل بر این - گذشته از آن که شفاعت بر هر دو نوع صادق است - چند روایت است از جمله:
1 - ثقة الاسلام کلینی در اصول کافی ضمن خدیثی طولانی از امام محمد باقر (علیه السلام) آورده که فرمود: قرآن صاحب خود را به پیشگاه پروردگار متعال می برد ومی گوید: پروردگارا! بنده تو است، وتو بهتر از همه علم به او داری، او پیوسته مرا مواظبت می کرد، به خاطر من دشمنی می نمود، ودر راه من دوست می داشت، ودر راه من دشمنی می ورزید. پس خداوند (عزّ وجلّ) می فرماید: بنده مرا به بهشت وارد کنید واز جامه های بهشت بر او بپوشانید، وتاجی بر سرش قرار دهید، هنگامی که این امور را برایش فراهم سازند بر قرآن عرضه شود، به قرآن می گویند: آیا راضی شدی به آنچه نسبت به دوستت انجام شد؟ می گوید: پروردگارا من این را برای او اندک می بینم، پس تمام خیز او را فزونی بخش.
آن گاه خداوند (عزّ وجلّ) می فرماید: به عزت وجلالم سوگند که امروز پنج چیز - بافزونی - برای او وکسانی که در مرتبه او هستند هدیه می کنم: اینان جوانانی باشند که پیر نشوند وسالم بمانند که بیمار نگردند، وبی نیازانی که فقیر نشوند، وخوشحالانی که محزون نگردند، وزندگانی که هیچ نمیرند. سپس امام باقر (علیه السلام) این آیه را تلاوت کرد: ﴿لا یذوقون فیها الموت الا الموته الاولی﴾ (سوره دخان: 56)؛ وجز آن مرگ نخستین دیگر هیچ طعم مرگ را نچشند. این حدیث در وقوع شفاعت با درخواست برداشتن عقاب وفزونی ثواب، نص است (که تأویل وتوجیه در آن راه ندارد).
2 - از روایت ابو ایمن - که در نکته دوم گذشت که: هیچ کس از اولین وآخرین نیست مگر این که روز قیامت شفاعت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) است - نیز این استفاده می شود که همه مؤمنین - حتی اطاعت کنندگان - بلکه پیغمبران گذشته وصالحان از امت های پیشین نیز محتاج به شفاعت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) می باشند، چون عبارت حدیث عام است وهمه را شامل می شود. البته معلوم است که نیاز صلحا به شفاعت آن حضرت نه برای برداشته شدن عذاب است چون زمینه وجایی برای عذاب آنان نیست، بلکه این شفاعت برای بالا رفتن درجات وفزونی عنایات است.
در تقویت این روایت، خبری است که در بحار از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: هیچ احدی از اولین وآخرین نیست مگر این که روز قیامت، محتاج شفاعت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) است(757).
3 - در بحار والبرهان از عیاشی از عیص بن القاسم از حضرت امام صادق (علیه السلام) مروی است که فرمود: روز قیامت جن وانس در یک دست بازداشت می شوند، وچون توقعشان به طول می انجامد در خواست شفاعت می کنند، پس به هم می گویند: به سوی چه کسی برویم؟ آن گاه به نزد نوح (علیه السلام) می آیند واز او تقاضای شفاعت می نمایند، می گوید: هیهات قد رفعت حاجتی؛ دور است (من) حاجتم را به دیگری واگذاشتم. پس اهل محشر به هم گویند: نزد چه کسی برویم؟ گفته می شود که: نزد ابراهیم (علیه السلام). پس به سوی او می روند ودرخواست شفاعت می کنند. می گوید دور است حاجتم بالا رفته. باز به هم می گویند: نزد چه کسی رویم؟ گفته می شود: نزد موسی (علیه السلام) بروید. به موسی مراجعه می کنند واز او شفاعت می خواهند می گوید: هیهات! حاجتم بالا رفته. بار دیگر به هم می گویند: به سوی چه کسی برویم؟ گفته می شود: نزد عیسی (علیه السلام) بروید، نزد وی می روند وتقاضای شفاعت می کنند. می گوید: هیهات، حاجتم بالا رفته. پس (از هم) می پرسند: به سوی چه کسی برویم؟ گفته شود: نزد محمد (صلی الله علیه وآله وسلم). آن گاه نزد آن حضرت روند وخواستار شفاعت شوند. پس آن جناب با اطمینان بپاخیزد تا در بهشت رود، حلقه در را می گیرد وآن را می کوبد. گفته می شود: این کیست؟ جواب آید که: این احمد است، پس خوش آمد گویند ودرب را باز کنند.
چون به بهشت نظر افکند به سجده افتد وپروردگار خود را به عظمت تمجید کند. فرشته ای می آید ومی گوید: سرت را بردار وحاجت بخواه که عطا می شوی، شفاعت کن که شفاعتت پذیرفته است. پس بر می خیزد وساعتی در بهشت راه می رود، سپس به سجده می افتد وپروردگار را به مجد وعظمت می خواند، که فرشته ای به نزدش می آید ومی گوید: سر بردار وحاجت بخواه که به تو عطا می شود، وشفاعت کن که شفاعتت پذیرفته است. پس بر می خیزد وهیچ چیزی در خواست نکند مگر این که خداوند به او عطا نماید(758).
مجلسی رحمة الله گفته: قد رفعت حاجتی؛ حاجتم بالا رفته، یعنی: به سوی دیگری. خلاصه این که من نیز از غیر خودم شفاعت می خواهم پس نمی توانم شما را شفاعت کنم.
می گویم: بدون تردید نیاز به غیر خودشان به خاطر نجاتشان از عذاب نیست زیرا که آن ها معصومند، وعملی که مقتضی عذاب باشد از آن ها سر نزده بلکه نیازشان به جهت رسیدن به درجات برجسته ای است که به آن ها نمی رسند مگر به واسطه کسی که مقامش از آن ها بالاتر است یعنی محمد وخاندان معصوم او -صلی الله علیه وعلیهم.
اگر بگویید: این حدیث ونظایر آن با آنچه گذشت که پیغمبران از جمله شفعای روز قیامت هستند، منافات دارد.
می گویم: منافاتی بین این دو نیست، چون مانعی ندارد که آن ها به برکت مافوق خودشان به درجات ومنافعی برسند، ومادون آن ها به برکت ایشان به درجات ومنافعی نایل گردند وبه شفاعتشان عذاب از آنان ساقط گردد - چنان که شفاعت امامان برای مؤمنین وشفاعت مؤمنین برای خانواده هایشان اشاره گردید -.
و در بیان چگونگی شفاعت صدیقه طاهره فاطمه زهرا (علیها السلام) برای شیعیان ودوستان خود وشفاعت آنان برای دوستانشان مطالبی خواهد آمد که این استبعاد را بر طرف می سازد.
4 - در لئالی از امام باقر (علیه السلام) آمده که فرمود: دو مؤمنی که در راه خدا با هم بوده اند در بهشت یکی از آن ها درجه اش بالاتر از دیگری می شود، پس عرضه می دارد: خدایا! این برادر وهم صحبت من است که مرا به اطاعت تو امر می کرد وبه ترک گناهم سوق می داد وبه آنچه نزد تو هست ترغیب می نمود، پس بین من واو در این درجه جمع کن. آن گاه خداوند آن دو را در آن درجه قرار می دهد.
5 - در دارالسلام به نقل از کافی از امیر المؤمنین (علیه السلام) روایتی منقول است که در آن آمده:..دو رفیق مؤمنی که در زندگیشان در راه اطاعت خداوند تبارک وتعالی باهم دوستی کرده وبه خاطر آن از خود گذشتگی هایی داشته اند یکی از آن ها پیش از دیگری می میرد. پس خداوند متعال منزلگاه او را در بهشت به وی می نمایاند. او برای دوستش شفاعت می کند ومی گوید: دوست من، فلانی مرا به طاعت تو امر می کرد ودر انجام آن یاری ام می نمود واز معصیت تو مرا نهی می کرد. خدایا! او را بر آنچه از هدایت می پسندی پایدار گردان تا آنچه به من نمایاندی به او نیز بنمایانی. پس خداوند در خواستش را اجابت می کند تا این که در پیشگاه خداوند (عزّ وجلّ) یکدیگر را ملاقات کنند، هر یک به دوستش بگوید: خداوند تو را از دوستی ات خیری عطا فرماید که مرا به طاعت خدا امر می کردی واز معصیت او نهی می نمودی....
این روایات دلالت می کند که شفاعت شافعان برای افراد صالح از مؤمنین به منظور افزایش ثواب واقع می شود، هم چنان که شفاعت برای معصیت کاران واقع می گردد، به علاوه قائلین به اختصاص شفاعت به درخواست اسقاط عذاب، لازم است که قائل شوند به این که: در حق غاصبان نیز طلب ثواب باید باشد، به توضیح این که: هرکس قائل است که نجات معصیت کاران از آتش جهنم به شفاعت شافعان حاصل می شود هنچنین قائل است که به سبب آن شفاعت داخل بهشت می گردند، که اگر شفاعت فقط طلب برداشتن عقوبت بود می بایست گفته شود: هرکس برایش شفاعت گردد نه داخل بهشت می گردد ونه جهنم، چون زمینه بهشت رفتن برایش نیست وشفاعت مانع از افتادنش به جهنم است.
ممکن است مناقشه بشود به این که: سبب داخل شدن به بهشت، ایمان است ووقتی عقاب بر اثر شفاعت برداشته شد دیگر مقتضی تحقق می یابد پس شفاعت برای طلب ثواب نیست.
به این مناقشه به دو وجه می توان پاسخ داد:
وجه اول: این که بعضی از روایات صراحت دارد که داخل شدن به بهشت نیز با شفاعت است، چنان که در امالی در بحار از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده که فرمود: هر آن زن که شبانه روز پنج نماز بخواند، وماه رمضان روزه بگیرد، وحج بیت الله الحرام را بجای آورد، وزکات مالش را بپردازد، وشوهرش را اطاعت کند، وبعد از من از علی پیروی نماید، به شفاعت دخترم فاطمه (علیه السلام) داخل بهشت می شود(759).
و در بحار در حدیث شفاعت فاطمه (علیه السلام) ودوستانش آمده؛ پس خداوند می گوید: ای دوستان من! باز گردید وبنگرید هرکه به محبت فاطمه (علیه السلام) شما را دوست داشته، وهر آن که شما را به خاطر محبت فاطمه (علیها السلام) غذا داده، وهرکه به محبت فاطمه (علیه السلام) شما را پوشانیده، وهرکه در راه محبت فاطمه (علیها السلام) جرعه ای نوشانیده، هرکس به راه محبت فاطمه غیبتی از شما رد کرده، دستش را بگیرید واو را داخل بهشت نمایید...(760).
و در حدیث دیگری از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) است که فرمود: مؤمن برای همسایه اش شفاعت می کند در حالی که هیچ حسنه ندارد. عرضه می دارد: پروردگارا! همسایه من آزارها را از من دفع می کرد. پس در حق او شفاعت داده می شود، خدای تبارک وتعالی فرماید: من پروردگار توام ودر پاداش دادن به او شایسته تر من هستم. پس او را داخل بهشت گرداند وحال آن که برای او حسنه نیست، وکم ترین مؤمنین از حیث شفاعت، برای سی تن شفاعت می کند، در این هنگام اهل آتش می گویند: ﴿فما لنا من شافعین ولا صدیق حمیم﴾ (سوره شعراء: 100)؛ پس برای ما شفاعت کنندگان ویا دوستان صمیمی نیست(761).
و در بحار والبرهان از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)منقول است که فرمود: چون مردم روز قیامت محشور شوند، آواز دهنده ای مرا ندا کند: ای رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) ! خداوند - جل اسمه - برای تو جزا دادن به دوستانت ودوستان اهل بیتت که در راه تو به آن ها دوستی ورزیده وبه خاطر تو به طرفداری از آن ها با دشمنانشان دشمنی کرده اند، پاداش دادن به این ها را به دست تو قرار داده، پس تو به آنچه می خواهی به ایشان پاداش ده. آن گاه می گویم: پروردگارا! بهشت. سپس هر کجای بهشت که بخواهم آن ها را جای دهم، وآن مقام محمودی است که به آن وعده شده ام(762).
وجه دوم: درست است که اخبار دلالت دارد که ایمان سبب داخل شدن به بهشت می شود، وثواب بر ایمان مترتب است، ولی نه انی که بی واسطه وسبب باشد. پس شاید مقصود از این اخبار آن است که هرکس مؤمن نباشد داخل بهشت نمی شود، اما این که احتجاج به شفاعت ندارد، دلیلی بر اثباتش نیست.
نتیجه این که: هر دو قسم شفاعت محقق وثابت است، واشکال رفع گردید.
گفتنی است که خداوند تعالی برای تحقیق این مطلب به برکت خاندان پیامبر اهل ذکر (علیه السلام) مرا توفیق داد، با این که کلامی بزرگانی که گفته هایشان را دیده ام از تشریح آن خالی است.
اما کسانی که شفاعت را در طلب فزونی ثواب برای اهل طاعت مصر دانسته اند به ظواهر بعضی از آیات، استدلال کرده از جمله: ﴿ما للظالمین من حمیم ولا شفیع یطاع﴾ (سوره غافر: 18)؛ برای ستمگران هیچ دوستی نیست وشفاعت کننده ای که اطاعت شود هم ندارند. ومعصیت کار ستمگر است: ﴿وما للظالمین من انصار﴾ (سوره بقره: 27)؛ پس شفاعت شافعان سودی به حال آنان ندارد.
و جواب از همه این ها این که: منظور از ظالمین وستمگران در این آیات وامثال این ها کفار وناصبیان وکسانی که امامان برحق را از مقاماتی - خداوند متعال برای آنان قرار داده پایین تر دانسته ودیگران را بر ایشان مقدم داشته اند، وکسانی که در حال جهل به امام زمانیان می میرند ونظایر این ها می باشد، که سرانجام امرشان به عدم ایمان منتهی می شود. ودلیل بر این معنی علاوه بر آنچه گذشت وخواهد آمد - اخبار بسیار بلکه متواتری است که این جا جای ذکر آن ها نیست، ومقتضای جمع بین ادله نیز همین است.
و اما آنان که شفاعت را در خصوص درخواست اسقاط عقوبت از مستحقین آن می دانند به دو امر استدلال واستناد کرده اند:
اول؛ گفته اند: اگر شفاعت فقط در فزونی ثواب باشد ابطال می کند. ومی توان از این استدلال جواب داد به این که: ما قبول نداریم که لازمی در مقدم وتالی یاد شده باشد. چون شفاعت را چنین معنی کردیم که شخص از کسی که مافوق او است خیر ونیکی را برای پایین تر از خودش درخواست کند. حال آن که در این جا شفاعت، مطلق طلب فزونی معنی شده، واین مغالطه واضحی است.
حاصل این که: مطلب ما نظیر عنوان طلب است که افراد واقسام مختلفی دارد، یکی امر وفرمان، ویکی سؤال، ویکی استدعا، که اگر طلب از مافوق به پایین تر باشد آن را امر می نامند، واگر پایین تر از مافوق چیزی طلب کند آن را سؤال خوانند، واگر از مساوی چیزی طلب کرده آن را استدعا گویند. مطلب ما هم همین طور است، اگر طلب منفعت وثواب از شخصی برای پایین تر از خودش باشد شفاعت است مانند - شفاعت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) که فزونی ثواب ها وبالا رفتن درجات را برای امت خود بخواهد وهرگاه این مطلب از پایین تر وبرای شخص بالاتر شد دعا می شود مثل صلوات ودرود فرستادن امت بر پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ودعاهای آنان برای آن حضرت.
دوم: استدلال دوم اینها احادیثی است که بر اختصاص شفاعت به گنهکاران دلالت دارد از جمله: پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)فرمود: شفاعت من برای اهل کبائر از امتم ذخیره است. ونیز آن حضرت (علیه السلام) فرمود: شفاعت من برای کسانی از امتم می باشد که گناهان کبیره مرتکب شده اند واما نیکوکاران پس بر آن ها باکی نیست. وهمچنین از آن حضرت آمده: واما شفاعت من در صاحبان کبائر (گناهان بزرگ) - به استثنای شرک وظلم - می باشد.
جواب از این استدلال این که: منظور از این روایات بیان مصداق بارزتر وقسمت کامل تر شفاعت است نه منحصر کردن شفاعت در یکی از دو قسم، وشاهد بر آن دلایلی است که قبلا آوردیم.
چند فایده:
فایده اول: شفاعتی که شامل کفار نمی شود در رهایی آن ها از آتش است، اما در جهت تخفیف عذاب ظاهرا از بعضی روایات بر می آید که شامل حالشان می شود. در بحار از حنان است که امام باقر (علیه السلام) فرمود: از آن ها (کافران) چیزی نخواهید که بر ما تکلیف می آورید که روز قیامت حوائجشان را بر آوریم(763).
و نیز به سند دیگری از آن حضرت است که فرمود: از آن حوائجی نخواهید (به آن ها در کاری مراجعه نکنید) که روز قیامت وسیله آن ها به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می شوید(764).
می گویم: این مطلب شواهد متعددی هم در اخبار دارد مانند آنچه در این باره وارد شده که محبت ائمه اطهار (علیهم السلام) برای هر کسی حتی کفار سودمنداست.
اگر بگویید: این سخن منافات دارد با آنچه بعضی از آیات می گوید، مانند: ﴿لا یخفف عنهم العذاب ولا هم ینظرون﴾ (سوره بقره: 162)؛ نه عذاب از آن ها تخفیف می شود ونه مهلت به آن ها داده می شود.
می گویم: به یکی از دو وجه می توان بین این دو معنی را جمع کرد:
یک: این که منظور از تخفیفی که بر آن ها ممنوع است تخفیف زمانی است که قسمتی از اوقات عذاب از آن ها برداشته شود، به دلیل فرموده خداوند در سوره مؤمن: ﴿وقال الذین فی النار لخزنه جهنم ادعوا ربکم یخفف عنا یوما من العذاب﴾ (سوره مؤمن: 49)؛ وکافران به خازنان جهنم گویند از خداوند بخواهید که روزی، عذاب را بر ما تخفیف دهد. واین منافات ندارد که عذاب بعضی از آن ها از لحاظ چگونگی سبک گردد.
دو: این که عدم تخفیف عذاب را درباره کسی بدانیم که شفاعت کننده ای در این جهت نداشته باشد. والله العالم.
فایده دوم: فرمایش پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) که: پنج چیز به من داده شده که به احدی از پیغمبران پیش از من داده نشده...، به ظاهر دلالت می کند که شفاعت از ویژگی های آن حضرت است، واین منافات دارد با آن روایاتی که دلالت می کند شافعان بسیاری روز قیامت هستند، ومی توان بین این دو قسم روایات را به چند وجه جمع کرد:
اول: این که منظور از اعطاء شفاعت به آن حضرت - به طور خصوص - وعده واجازه شفاعت در دنیا باشد، که به پیغمبران وشافعان دیگر این وعده واجازه داده نشده. این وجه در تفسیر قمی درباره آیه شریفه: ﴿ولا تنفع الشفاعه عنده الا لمن اذن له﴾ (سوره سبأ: 23)؛ وشفاعت سود نمی بخشد مگر برای کسی که خداوند اجازه دهد، مگر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) که خداوند پیش از روز قیامت به او اجازه شفاعت داده، وشفاعت برای او است وبرای امامان از اولاد او، بعد از آن برای پیامبران (علیه السلام).
دوم: این که منظور شفاعت عام وفراگیر باشد که هیچ یک از اولین وآخرین نیست نگرانی که به شفاعت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) احتیاج دارد - چنان که در حدیث گذشت - ودیگران برای قوم وعشیره یا طایفه مخصوصی شفاعت می کنند، پس شفاعت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) اعم واتم شفاعت ها است چون همه خلایق به آن نیاز دارند، وآن حضرت به کسی جز خالق متعال نیاز ندارد.
سوم: این که شفاعت جایز نیست مگر پس از آن که خداوند اذن واجازه دهد. خداوند فرموده: ﴿من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه﴾ (سوره بقره: 255)؛ چه کسی نزد او شفاعت می کند مگر به اجازه او.
و نیز فرموده: ﴿ما من شفیع الا من بعد اذنه﴾ (سوره یونس: 3)؛ هیچ شفاعت کننده ای نیست مگر پس از اجازه او.
و فرموده: ﴿الا من اذن له الرحمن﴾ (سوره نبا: 38)؛ مگر آن را که پروردگار رحمان اجازه داده باشد.
و فرموده: ﴿الا من بعد ان یاذن الله لمن یشاء ویرضی﴾ (سوره نجم: 26)؛ مگر پس از آن که به هرکس که بخواهد، خداوند اذن فرماید ورضا دهد.
و فرموده: ﴿لا یسبقونه بالقول﴾ (سوره انبیاء: 27)؛ در گفتن، از او (خداوند) پیشی نمی گیرند.
بنابراین ممکن است اجازه خداوند متعال برای پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) باشد - چنان که در خبر عیص که پیش تر گذشت واخبار دیگری این معنی وارد است - وشفاعت سایر شافعان به اجازه آن حضرت انجام گردد. پس تمام شفاعت ها به شفاعت آن حضرت بر می گردد واز شاخه های این شفاعت کلی وبزرگ ترنی شفاعت می باشد. وغرض از سوق دادن خلایق در وهله اول به پیغمبران دیگر - به طوری که در خبر عیص واخبار دیگری آمده - اظهارشان وعظمت خاتم الانبیا (صلی الله علیه وآله وسلم) برای تمام اهل محشر در روز قیامت است.
فایده سوم: در بخش چهارم کتاب - حرف شین - حدیثی از طریق عامه از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) گذشت که در بیان مناصب امامان آمده:... ومهدی شفاعت کننده آن ها است روز قیامت، آن گاه که خداوند اجازه نمی دهد مگر به کسی که بخواهد ورضا دهد.
در همان جا گفتیم که سر اختصاص دادن شفاعت به مولای ما حضرت حجت (عجّل الله فرجه) آن است که کسی از شافعان در حق منکر صاحب الامر (علیه السلام) شفاعت نمی کند هر چند به کسانی که پیش از آن حضرت بوده اند پیغمبر وامامان (علیهم السلام) اعتقاد واقرار داشته باشد، پس در حقیقت شفاعت مربوط به اعتقاد به امام عصر (عجّل الله فرجه) می شود.
پنجم - دعا کردن برای تعجیل فرج مولی صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) مایه رستگاری به شفاعت آن حضرت (علیه السلام) است:
بیان این مطلب: برای رستگاری به شفاعت شافعان روز قیامت لازم است رابطه ای میان شفاعت کننده ومشفوع له در دنیا بوده باشد، مثل این که خدمت یا کمک یا بر آوردن حاجت یا دعا کردن یا اظهار محبت خالصانه یا دفع اذیت نسبت به وی انجام گردد، چنان که در حدیث شفاعت مؤمنین در ابتدای بخش چهارم این مطلب دانسته شد، ونیز در حدیث شفاعت مؤمن - که در نکته دوم گذشت - ودر حدیث شفاعت زائر امام حسین (علیه السلام) - در نکته سوم - دلالت بر این معنی هست. به اضافه روایات بسیاری که بر این امر دلالت می کند، از جمله:
در بحار، از تفسیر امام حسن عسکری (علیه السلام)، از امیر المؤمنین (علیه السلام) آمده که فرمود: خداوند نسبت به بندگانش مهربان است واز جمله مهربانی هایی که در حق آن ها دارد این که صد رحمت خلق کرده ویک رحمت را در میان تمامی خلایق قرار داده که به سبب آن مردم بر یکدیگر رحم آرند وبه آن، مادر فرزندش را رحم کند ومادرهای حیوانات بر فرزندانشان مهر ورزند، پس چون روز قیامت شود این رحمت را به نود نه رحمت دیگر بیفزاید وبه آن، امت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را رحم کند وبه آن ها در حق هرکس که بخواهند - از اهل آیین اسلام - شفاعت دهد، تا جایی که یک نفر نزد مؤمن شیعه می آید ومی گوید: برای من شفاعت کن. می گوید: چه حقی بر من داری؟ جواب می دهد: یک روز به تو آب نوشاندم. پس یادش می آید ودرباره اش شفاعت می کند. ویکی دیگر می آید می گوید: در یک روز گرم ساعتی از سایه دیوار من استفاده کردی. پس برایش شفاعت می نمایم، وپیوسته شفاعت می کند تا این که درباره همسایگان ودوستان وآشنایانش شفاعت می نماید، مؤمن از آنچه شما گمان می کنید نزد خدا گرامی تر است(765).
و نیز از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: به درستی که مؤمن از شما روز قیامت، مردی که در دنیا با او آشنا بوده از کنارش می گذرانند، در حالی که امر شده که به آتش ببرند، فرشته او را می برد، او به این مؤمن می گوید: به فریادم برس که در دنیا به تو نیکی می کردم ودر حوائجی که به من رجوع می کردی یاریت می نمودم، آیا امروز پاداشی برای من داری؟ پس مؤمن به فرشته گماشته او می گوید: او را رها کن. امام صادق (علیه السلام) فرمود: پس خداوند سخن مؤمن را می شنود، به آن فرشته امر می کند که فرمان مؤمن را بپذیرد، وآن شخص را آزاد می سازد(766).
می گویم: وقتی وضع مؤمن با کسی که رابطه جزئی با او دارد چنین باشد، بدون تردید مولای ما حضرت صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) شفاعت می کند در حق کسی که پیوسته برای آن حضرت دعا نماید، واو را روز قیامت در عذاب رها نمی سازد، زیرا که دعا از روابط مهم وریسمان های محکم است که نشانه محبت ومایه مسرت واز اقسام یاری وانواع خدمت آن حضرت است(767).
خداوند توفیق دعا برای تعجیل فرج آن حضرت ورستگاری به شفاعتش را به ما عنایت فرماید.
12 - رستگاری به شفاعت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) ونایل شدن به شفاعت بزرگ:
دلیل بر این معنی - اضافه بر آنچه تاکنون گذشت زیرا که توسل به امام عصر (عجّل الله فرجه) در حقیقت توسل به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) است - روایتی است که رئیس المحدثین در خصال آورده به سند خود از حضرت رضا (علیه السلام) از پدران بزرگوارش از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) که: رسول خدا (علیه السلام) فرمود: چهار طایفه اند در روز قیامت من شفیع آنان هستم، هر چند که با گناهان اهل زمین بر من وارد شوند: کمک کننده به خاندانم، وبر آورنده حوائج هنگامی که به او ناچار شوند، ودوست دارنده آن ها به دل وزبانش، ودفاع کننده از آن ها با دست خودش(768).
و علامه حلی (رحمة الله) از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) مرسلا آورده که فرمود: من برای چهار گروه شفاعت می کنم هر چند که با گناهان اهل دنیا بیایند: مردی که ذریه ام را یاری کرده باشد، ومردی که مال خودش را هنگام سختی به ذریه ام بذل نماید، ومردی که ذریه مرا با زبان ودل دوست بدارد، ومردی که در نیازها ذریه ام اهتمام ورزد هنگامی که رانده وفراری شوند(769).
و در بحار به سند خود از حضرت رضا (علیه السلام) از پدران طاهرینش از امیر المؤمنین (علیه السلام) آورده که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: چهار تن را روز قیامت شفاعت کنم: آن که ذریه ام را گرامی بدارد، وآن که حوائج آنان را برآورده سازد، وکسی که در هنگام اضطرارشان به او در انجام امورشان اهتمام ورزد، وآن که قلب وزبان، آنان را دوست بدارد(770).
می گویم: مخفی نماند که سه عنوان از این ها بر دعا برای تعجیل فرج مولی صاحب الامر (عجّل الله فرجه) صدق می کند، زیرا که نوعی از یاری کردن، ومحبت زبانی، وبر آوردن حاجت است، چنان که بیان آن خواهد آمد، ان شاء الله تعالی.
و از اموری که بر این مقصود دلالت می کند از علامه حلی در توصیه به فرزندش آمده که امام صادق (علیه السلام) فرمود: هرگاه روز قیامت شود، آواز دهنده ای ندا می کند: ای خلایق! ساکت وآرام باشید که محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) با شما سخن می گوید، پس همه خلایق ساکت وآرام می شوند، وپیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) بپاخیزد وفرماید: ای گروه خلایق! هرکه را نزد من احسان یا منت یا نیکی هست برخیزد تا او را پاداش دهیم. می گویند: پدران ومادرانمان قربانت، کدام احسان یا منت یا نیکی، بلکه همه احسان ها ومنت ها برای خدا ورسول او (صلی الله علیه وآله وسلم) است بر تمام خلایق می فرماید: آری، هر آن که یکی از خاندان مرا پناه داده، یا به آن ها نیکی کرده یا از برهنگی پوشانده یا گرسنه شان را سیر نموده، برخیزد تا او را پاداش دهم.
آن گاه عده ای که از این کارها انجام داده اند بر می خیزند، پس از سوی خداوند ندا می رسد: ای محمد؛ ای حبیب من! پاداش آن ها را به عهده خودت قرار دادم، هر جای بهشت که بخواهی آن ها را منزل ده، پس آن ها را در وسیله منزل می دهد به طوری که از محمد واهل بیت او - (صلی الله علیه وآله وسلم) در پرده نخواهند بود(771).
می گویم: بدون تردید دعای خیر از اقسام نیکی است، پس بر اثر آن، دعا کننده استحقاق شفاعت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) را روز محشر خواهد یافت، واین حدیث نیز بر فزونی ثواب به شفاعت دلالت دارد هم چنان که در رفع عقاب ثابت است.
و از دلایل دیگر نیز روایتی است که صدوق در امالی خود از امام باقر (علیه السلام) ازپدرانش از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آورده که فرمود: هرکس می خواهد به من توسل جوید ونزد من حقی داشته باشد که به من برای او روز قیامت شفاعت کنم، باید با خاندانم پیوند متصلی داشته باشد، وآنان را خرسند نماید(772).
می گویم: شکی در این نیست که اهل بیت (علیهم السلام) همگی با دعا کردن برای تعجیل فرج حضرت حجت بن الحسن (علیه السلام) خرسند می شوند، بلکه ممکن است از اقسام پیوند با آنان با آنان نیز باشد. (دقت کنید)
13 - وسیله به سوی خداوند متعال:
خدای (عزّ وجلّ) فرمان داده که به سوی او وسیله گرفته شود آن جا که فرمود: ﴿یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله وابتغوا الیه الوسیله وجاهدوا فی سبیله لعلکم تفلحون﴾ (سوره مائده: 35)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید تقوای الهی پیشه کنید وبه سوی او وسیله برگیرید ودر راه او جهاد کنید باشد که رستگار شوید. در این آیه سه چیز سبب رستگاری ونجات معرفی شده که هر سه در دعا برای حضرت صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) جمع است، زیرا که اولین مراتب تقوی ایمان است وبدون تردید دعا برای آن حضرت نشانه ایمان وسبب کمال آن است، ونیز از اقسام جهاد با زبان است، همچنین وسیله به سوی پروردگار رحمان می باشد که به دو وجه توضیح داده می شود:
اول: معنی وسیله - به طوری که در مجمع البیان آمده(773) - رشته ارتباط ونزدیک شدن است، وشکی در این نیست که این دعا رشته ارتباط ونزدیک شدن به خداوند متعال است، همچون سایر عبادت ها که با آن ها قرب ونزدیکی حاصل می شود، والبته این دعا از مهم ترین وسایل تقرب ونزدیک ترین راه های ارتباط وارزنده ترین آن ها است، چنان که در این کتاب به یاری پروردگار معلوم خواهد شد.
دوم: این که منظور از وسیله - به طور خصوص در آیه شریفه - همان امام (علیه السلام) است، چنان که در تفسیر علی بن ابراهیم قمی درباره این آیه آمده که فرمود: به وسیله امام به او تقرب جویید(774).
که ظاهرا این گفته مستند به روایت از امام (علیه السلام) است.
و در البرهان از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) آورده که در مورد آیه: وابتغوا الیه الوسیله فرمود: من وسیله او هستم(775).
و در مرآة الانوار از کتاب الواحدة از طارق بن شهاب است که گفت: در حدیثی امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود: امامان از آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) وسیله به سوی خداوند ورشته اتصال به عفو وگذشت او هستند(776).
و نیز از کتاب ریاض الجنان از جابر نقل کرده که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در حدیثی که فضیلت خود وامامان را بیان می کرد فرمود: ما وسیله به سوی خدا هستیم(777). ودر بعضی از زیارت ها آمده: وآنان را وسیله به سوی رضوانت قرار دادی.
و در دعای ندبه است: وآنان را مایه رسیدن به قرب خویش ووسیله به سوی رضوانت ساختی.
و در دعای سید العابدین (علیه السلام) روز عرفه می خوانیم: وآنان را وسیله به سوی خود وراه به سوی بهشت خویش قرار دادی(778).
از این ها به دست آمد که منظور از وسیله همان امام است، بنابراین وسیله برگرفتن به سوی خداوند، انجام دادن اموری است که مایه رضایت ونزدیکی به درگاه آن حضرت است، وچون خداوند (عزّ وجلّ) برای هر قوم هدایت کننده ای وبرای هر امت امامی قرار داده چنان که فرمود: ﴿ولکل قوم هاد﴾ (رعد: 7). وبرای هر قوم هدایت کننده ای هست. امام (علیه السلام) را وسیله ای برای آنان به سوی خویش تعیین کرده. پس بر هر قومی لازم است هادی ووسیله خود را بشناسند وهر آنچه موجب نزدیک شدن به او ومایه رضایتش هست انجام دهند، زیرا که بدون شناخت او تقرب سودی ندارد. از همین روی در حدیثی که مورد قبول شیعه وسنی است از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده: من مات ولم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه(779)؛ هرکس بمیرد در حالی که امام زمانش را نشناخته باشد به مرگ جاهلیت مرده است.
بنابراین آن که امام زمانش را نشناخته باشد، مثل کسی است که هیچ یک از امامان را نشناخته باشد، ودلیل بر این معنی روایات متواتری است که بعضی از آن ها را می آوریم.
در مرآة الانوار وغیر آن از امام صادق (علیه السلام) آمده فرمود: امام حسین (علیه السلام) بر اصحاب خود بیرون آمد وفرمود: ای مردم! خداوند (عزّ وجلّ) بندگان را نیافرید مگر برای این که معرفت یابند، پس اگر او را شناختند وعبادت کردند از عبادت غیر او بی نیاز شوند. مردی به آن حضرت عرض کرد: ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) ! پدر ومادرم به فدایت! معرفت خدا چیست؟ فرمود: در هر زمان شناخت خداوند به شناختن امامی است که بر مردم اطاعتشان واجب است(780).
آن گاه مؤلف کتاب از استادش علامه مجلسی حکایت کرده که در بحار گفته است: به این جهت معرفت خداوند به معرفت امام (علیه السلام) تفسیر شده که معرفت الله جز از ناحیه امام حاصل نمی شود. ویا این که: بهره گرفتن از معرفت الهی مشروط به معرفت امام (علیه السلام) است.
اکنون که این مطلب معلوم شد، می گویم: بی تردید دعا برای تعجیل فرج مولی صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) از اهم وسایلی است که خداوند متعال، وسیله به سوی خودش قرار داده، نه تنها به سوی خداوند که به سوی تمام امامان بلکه تمام انبیا واوصیا است که وسایل ربانی وپدران روحانی می باشند، واین دعا مایه سرور وخرسندی آنان وطلب هدف ومقصود ایشان است، اضافه بر همه این ها اطاعت اولی الامر است که خداوند (عزّ وجلّ) اطاعت آنان را فرض کرده وفرموده: ﴿اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الامر منکم﴾ (سوره نساء: 59)؛ اطاعت کنید از خدا واطاعت کنید از رسول واولی الامر. زیرا که خود آن حضرت امر فرموده: برای تعجیل فرج او زیاد دعا کنیم.
و شاهد بر آنچه گفته شد: در البرهان وغیر آن از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) درباره فرموده: خداوند: ﴿فاذا قضیت الصلاه فانتشروا فی الارض وابتغوا من فضل الله﴾ (سوره جمعه: 10)؛ پس چون نماز پایان یافت در زمین پراکنده شوید واز فضل الهی طلب نمایید. آمده که فرمود: منظور از نماز (صلاة) بیعت امیر المؤمنین (علیه السلام) ومراد از زمین اوصیا هستند که خداوند به طاعت وولایت آنان امر فرموده: هم چنان که به اطاعت پیغمبر وامیر مؤمنان (علیه السلام) فرمان داده، واز آنان به کنایه نام برده است. ودرباره: از فضل الهی طلب نمایید. فرمود: وفضل الهی را بر اوصیا طلب کنید(781).
می گویم: تشبیه امام (علیه السلام) به زمین به خاطر چند وجه است، از جمله:
1 - خداوند متعال زمین را محل قرار وسکونت خلایق قرار داده که در آن زندگی می کنند وآرامش وراحت می یابند، ودر بخش های سوم وچهارم کتاب گذشت که سکون وبرقراری زمین به وجود امام (علیه السلام) است، پس آرامش واستراحت تمام موجودات زمین به وجود امام (علیه السلام) بستگی دارد.
2 - زمین واسطه رسیدن برکت های آسمانی به اهل عالم است، چنان که خداوند فرماید: ﴿وتری الارض هامده فاذا انزلنا علیها الماء اهتزت وربت وانبتت من کل زوج بهیج﴾ (سوره حج: 5)؛ وزمین را خشک وبی گیاه می نگری پس چون باران بر آن فرو ریزیم سبز وخرم شده نمو می کند واز هر نوع گیاه زیبا برویاند.
امام (علیه السلام) نیز واسطه رسیدن برکت الهی به اهل عالم است - چنان که گذشت -.
3 - خداوند متعال انواع مختلفی از نعمت ها را از زمین رویانیده، میوه ها وعلف ها وکلاء وغیر این ها را بر حسب نیاز خلق از آن بر آورده تا انسان وحیوان وحشره متناسب حال خویش از آن ها برخوردار شوند، خداوند می فرماید: ﴿ثم شققنا الارض شقا * فانبتنا فیها حبا * وعنبا وقضبا * وزیتونا ونخلا * وحدائق غلبا * وفاکهه وابا * متاعا لکم ولانعامکم﴾ (سوره عبس: 26-33)؛ پس خاک زمین را شکافتیم واز آن حبوبات وانگور ونباتاتی که چند بار بدروند وزیتون وخرما وباغهای پردرخت (جنگلها) ومیوه ها وعلفها رویاندیم، بهره جستنی برای شما وچهارپایانتان.
از وجود امام (علیه السلام) نیز انواع بسیاری از علوم واحکام بر حسب نیازهای خلق ومصالح آنان ظاهر گردیده تا به دیگری نیازمند نشوند. وجوه دیگری نیز با دقت وتدبر به دست می آید که عجالتا این چند وجه به خاطر رسید، وتوفیق از خدا است.
توضیح: شیخ طبرسی در مجمع البیان گفته: قضب، یونجه تازه است که چند بار چیده می شود برای علوفه چهار پایان. (این گفتار) ابن عباس وحسن است، وأب: چراگاه علف وسایر گیاهان برای چهارپایان است(782).
و در قاموس گفته: قضب: هر درخت دراز وگسترده شاخ وبرگ است، وأب: جای پرگیاه یا چراگاه یا آنچه از گیاه وغیر آن از زمین می روید.
14 - مستجاب شدن دعا:
یعنی این که هرگاه دعا کننده دعایش را با دعا برای مولی صاحب الزمان (علیه السلام) مقرون گرداند به سبب دعا برای آن حضرت، دعای خودش نیز مستجاب می شود.
دلایل این معنی - از عقل ونقل - چند وجه است:
وجه اول: بدون شک دعای بنده برایش مولایش صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) مستجاب است، زیرا که مقتضی موجود ومانع مفقود می باشد، وهر دو معنی واضح است، وتأخیر در اجابت اصل آن را نفی نمی کند، پس اگر شخص آغاز وفرجام دعایش را به حضرت صاحب الامر (علیه السلام) اختصاص دهد، مقتضای کرم خداوند اکرم الاکرمین آن است که ما بین آن ها را نیز به هدف اجابت برساند، ونیز خداوند در میان بندگان مقرر ساخته که هرکس کالاهای مختلفی را با یک معامله خریداری کند که قسمتی از آن ها معیوب باشد، باید یا همه را رد کند یا همه را بپذیرد ونمی شود تنها معیوب را رد کند.
وجه دوم: قسمتی از گناهان وزشتی ها مانع از اجابت دعاها است. پس اگر انسان دعایش را با دعا برای مولایش صاحب الزمان (علیه السلام) مقرون سازد، آن گناهان که مانع از استجابت دعا است آمرزیده می شود ودعایش بدون مانع می گردد، وخداوند آن را مستجاب می نماید. ودر مکرمت هجدهم خواهد آمد که دعا برای آن حضرت زمینه ساز آمرزش گناهان است.
وجه سوم: سابقا گفتیم که از فواید دعا برای امام زمان (علیه السلام) آن است که آن حضرت در حق دعا کننده دعا نمایند، وبدون تردید دعای آن حضرت برای بر آورده شدن حاجت های آن دعا کننده، مقتضی استجابت هر دعایی است که او از درگاه الهی مسالت نموده است.
وجه چهارم: در اصول کافی در فضیلت صلوات بر محمد وآل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) مرسلا از امام صادق (علیه السلام) آمده فرمود: هرکس به درگاه خداوند حاجتی داشته باشد، باید اول با درود بر محمد وآل محمد آغاز کند سپس حاجت خود را بطلبد، وآن گاه با درود بر محمد وآل او دعایش را پایان برد که خداوند گرامی تر از آن است که دو طرف را بپذیرد ووسط آن را رها کند، زیرا که از استجابت صلوات ودرود بر محمد وآل او هیچ مانعی نیست(783).
می گویم: جهت دلالت این حدیث بر مطلب این که: علت یاد شده عام است وشامل هر دعایی است که بین دو دعای مستجاب واقع می شود، زیرا که خداوند متعال کریم تر از آن است که هر دو طرف را اجابت کند وآنچه در میانه هست رد نماید، ودر وجه اول بیان کردیم که دعای مؤمن برای فرج مولایش حتماً مستجاب است، پس این دلیل نقلی، شاهدی بر آن دلیل عقلی، نیز هست.
وجه پنجم: خواهد آمد که هرگاه مؤمنی برای مؤمن دیگری که غایب است دعا کند فرشتگان چندین برابر آنچه خواسته است برای خودش درخواست می نمایند، ومعلوم است که دعای فرشتگان مستجاب است چون بدون مانع می باشد.
وجه ششم: در اصول کافی به سند معتبری از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: قال رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم): اذا دعا احد کم فلیعم، فانه اوجب للدعاء وفی بعض انسخ:فلیعم فی الدعاء فانه اوجب للدعاء(784)؛ رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: هرگاه یکی از شما دعا کند. عمومیت دهد، که دعا را لازم تر وثابت تر می نماید. (ودر نسخه دیگری است) پس دعا را تعمیم دهد که دعا را لازم تر وثابت تر می کند.
می گویم: این که حضرت رسول (علیه السلام) فرموده: فانه اوجب للدعاء؛ یعنی دعا برای عموم کردن ثابت تر ولازم تر است برای دعا کننده از این که فقط برای خودش دعا کند، بدون این که مؤمنین را هم در نظر بگیرد، که حاصل فرمایش آن حضرت این است که دعا برای عموم نمودن سبب استجابت دعا ورسیدن به مقصود است، وتوضیح مطلب ودلالت این حدیث بر مراد این که عمومیت در دعا به دو وجه تصور می شود:
یکی این که: دعا کننده تمام مؤمنین ومؤمنات را در دعایش شریک گرداند وخودش را در آن ها داخل نماید، یعنی برای خود وتمام مؤمنین ومؤمنات یک دعای دسته جمعی کند مثلاً بگوید: خدایا! مؤمنین ومؤمنات را بیامرز وحوائج مؤمنین ومؤمنات را برآور، وبگوید: پروردگارا ما را بیامرز وحوائجمان را بر آورده ساز، که خودش وسایر مؤمنین ومومنات را در نظر بگیرد.
دوم این که: دعای او به گونه ای باشد که نفعش شامل تمام مؤمنین ومؤمنات گردد - هر چند که تصریح نکند - مانند: دعا کردن برای امنیت، ونزول برکت های آسمانی، وروییدن برکت های زمینی، ودور شدن بلا وامثال این ها که سودش همه را در بر می گیرد. این نیز عمومیت داده در دعا است، ودعا برای فرج مولای ما صاحب الزمان (علیه السلام) از این قبیل است، لذا از مصادیق این دلیل می باشد، چنان که بر عارفان پوشیده نیست.
بر فرض اگر کسی انکار کند که این قسم عمومیت دادن در دعا باشد، می گویم: اگر دعا کننده نیتش عموم مؤمنین ومؤمنات باشد یا به این معنی تصریح کند، دیگر هیچ شبهه ای باقی نمی ماند.
و اما این که دعا برای ظهور مولای ما حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) از اموری است - نفعش عام است نیازی به بیان واستدلال ندارد پس از آن که در بخش چهارم کتاب ذکر گردید که به ظهور آن جناب فرج هر مؤمن وخوشحالی هر معتقد وآشکار شدن هرگونه عدل وزوال همه انواع جهل، وکشف علوم وبر طرف شدن غصه ها ودور شدن بیماری ها وگسترش برکت ها وپیروزی مؤمنین ونابودی ظالمین وامنیت بلاد وسلامتی عباد و...می باشد.
و اما فرموده رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) که: اذا دعا احد کم فلیعم؛ هرگاه یکی از شما دعا کند عمومیت دهد. چند معنی محتمل است؛
1 - مراد این باشد: مؤمن هرگاه دعا می کند این دعایش را عام قرار دهد برای مؤمنین وخودش را در بین آن ها داخل کند که اگر این کار را کرد وبرای همه آن ها دعا نمود، این دعا واجب تر یعنی ثابت تر است، یعنی زودتر به اجابت می رسد وبیشتر کاربرد دارد تا دعای بر خودش تنها.
بنابراین دعابرای عموم، مقتضی آن است زودتر مستجاب شود.
حاصل این که اگر بگویی: خدایا! مؤمنین ومؤمنات را بیامرز. آمرزش تو مسلم تر می شود از این که بگویی: خدایا! مرا بیامرز. واگر بگویی: خدایا! فرج مولای ما صاحب الزمان (علیه السلام) را تعجیل فرما. فرج وگشایش برای خودت ثابت تر است از اینکه بگویی خدایا برای من فرج عنایت کن، زیرا که دعا برای فرج امام عصر (عجّل الله فرجه) در حقیقت دعا برای فرج همه مؤمنین ومؤمنات است.
2 - یا منظور - از باب مشارفت ونزدیکی به مقصود - این باشد: هرگاه خواستی برای خودت دعا کنی اول برای عموم دعا را آغاز کن که دعایت را ثابت تر گرداند، یعنی دعای تو برای عموم مؤمنین مایه استجابت دعای تو ورسیدن به مقصود وثبوت مراد تو می باشد، که این سخن از قبیل آیه شریفه ﴿اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهکم﴾ (سوره مائده: 6)؛ هرگاه برای نماز برخاستید پس صورتهایتان را بشویید. (یعنی پیش از نماز ونزدیک به انجام آن وضو بگیرید).
و نیز آیه شریفه: ﴿فاذا قرأت القرآن فاستعذ بالله﴾ (سوره نحل: 98)؛ پس هرگاه قرآن خواندی به خداوند پناه ببر. (یعنی هرگاه خواستی قرآن بخوانی).
حاصل این وجه این که: معنی فرمایش رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم): هرگاه یکی از شما دعا کند عمومیت دهد. این است که: هرگاه می خواهد برای خودش دعا کند، اول یک دعای عمومی برای مؤمنین ومؤمنات بنماید سپس برای خودش دعا کند که این برنامه دعای خودش را محکم ولازم تر می سازد، زیرا که مقدم داشتن اهل ایمان در دعا تأثیر تامی در استجابت دعای انسان دارد، چنان که در چند روایت از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: هرکس چهل نفر از برادرانش را مقدم بدارد وبرای آن ها دعا کند سپس برای خودش دعا نماید، در حق آن ها وخودش مستجاب می شود(785).
3 - این که منظور مقارنه عرفی باشد، یعنی هر زمان که برای خودت دعا کردی، قبل یا بعد از آن برای عموم برادرانت هم دعا کن. این نوع از استعمال در لغت عربی ومجاورات عرفی زیاد دیده می شود که بر عارف دانا پوشیده نیست.
وجه هفتم: روایتی است که ثقة الاسلام کلینی در اصول کافی آورده: از محمد بن یحیی عطار از احم بن محمد بن عیسیاز علی بن الحکم از سیق بن عمیره از عمرو بن شمر از جابر بن یزید جعفی از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) که درباره فرموده خدای تبارک وتعالی: ﴿ویستجیب الذین آمنوا وعملوا الصالحات ویزیدهم من فضله﴾ (سوره شوری: 26). ودعای آنان را که ایمان آورده وعمل صالح انجام دهند مستجاب گرداند واز فضل خویش بر ثوابشان می افزاید. فرمود: آن مؤمن است که برای برادر خود در غیاب او دعا کند، پس فرشته به دعای او آمین می گوید. وخداوند عزیز جبار فرماید دو برابر آنچه خواستی برای خودت خواهد بود وآنچه خواستی عطاشدی به خاطر محبتی که به او داری(786).
می گویم: به نظر سندش صحیح است ولی علامه مجلسی در مرآة العقول آن را ضعیف شمرده وظاهراً به خاطر عمرو بن شمر است چون در وجیزه خود، تمام راویان این خبر - جز عمرو بن شمر - را توثیق کرده، ولی به نظر من به پیروی از عالم محقق نوری در مستدرک الوسائل؛ او ثقه ومورد اعتماد است چون جمعی از بزرگان از او روایت کرده اند، ونشانه های دیگر نیز بر توثیق او هست ونسبت غلو به او ثابت نیست.
به هر حال دلالت این حدیث بر مطلب ما روشن است واین که فرمود: دو برابر آنچه خواستی برای خودت خواهد بود. ظهور دارد که آنچه برای برادرش خواسته با فزونی در حق خودش مستجاب می شود واین که فرمود: وآنچه طلب کردی عطا شدی به خاطر محبتی که به او داری دلالت دارد که به برکت دعا برای برادر غایبش آنچه برای خودش خواسته نیز مستجاب می گردد. احتمال بعیدی هم هست که: أعطیت: عطا کردم. به صیغه متکلم باشد، یعنی آنچه برای برادر غایب خود خواستی عطا کردم وخدا دانا است.
پس ای خاستار رسیدن به مقاصد، آیا مؤمنی را می شناسی که ایمانش کامل تر ویقینش تمام تر ونزد خدا محبوب تر ونزدیک تر وبلند مرتبه تر از مولایت صاحب الزمان (علیه السلام) باشد؟ سپس برای اربابت بیشتر دعا کن تا به برکت آن دعایت مقرون به اجابت گردد.
وجه هشتم: این که گذشت وخواهد آمد که از فواید دعا برای ظهور وتعجیل فرج آن حضرت کامل شدن ایمان ونیرو گرفتن یقین ونجات یافتن از وسوسه های مشککین وگمراه کنندگان است. واین از اسباب وعوامل مقتضی اجابت دعا است، هم چنان که ضعف ویقین وشک در اصول دین مانع از اجابت است. پس هرگاه بنده در دعا برای مولایش صاحب الزمان (علیه السلام) مواظبت نماید، یقینش قوی وایمانش کامل گردد، وچون این حالت یافت، خداوند استجابت دعا را نصیب او فرماید.
در دلالت بر این معنی روایت موثق همچون صحیحی است که ثقة الااسلام کلینی از محمد بن مسلم از یکی از دو امام حضرت باقر وحضرت صادق (علیه السلام) آورده که گفت: عرض کردم: کسی را می بینی که عبادت وکوشش وخضوعی دارد ولی مذهب حق را قبول ندارد، آیا برای او سودمند است؟ فرمود: ای محمد! خاندان پیامبر همانند خاندانی هستند در بنی اسرائیل که هیچ یک از آنان چهل شب عبادت نمی کرد مگر این که دعایش مستجاب می شد، ولی مردی از آن ها چهل شب در عبادت کوشید، سپس دعا کرد اما مستجاب می شد، ولی مردی از آن ها، پس به نزد عیسی بن مریم (علیه السلام) آمد واز وضع خود شکایت کرد ودرخواست دعا نمود. عیسی (علیه السلام) تطهیر کرد ونماز خواند سپس به درگاه خداوند دعا نمود. خداوند (عزّ وجلّ) به او وحی فرمود: ای عیسی! بنده من از راه دیگری غیر از آن که به سویم توجه می شود آمد، او در حالی که درباره تو شک داشت مرا دعا کرد، پس اگر آن قدر دعا کند تا گردنش قطع شود وبنده های انگشتش از هم جداً گردد او را اجابت ننمایم.
حضرت فرمود: آن گاه عیسی (علیه السلام) به آن شخص ملتفت شد وفرمود: آیا خدایت را می خوانی در حالی که از پیغمبرش شک داری؟ عرض کرد: ای روح خدا وکلمه او! به خدا همین طور بود که گفتی، پس از خداوند بخواه که این حالت را از من دور سازد. عیسی (علیه السلام) برای او دعا کرد، خداوند توبه او را پذیرفت ودعایش را اجابت نمود ودوباره به حد اهل بیت وخاندان خود رسید(787).
وجه نهم: مجلسی (رحمة الله) در مرآة العقول درباره سر محجوب ماندن دعایی که بدون صلوات بر محمد وآل محمد باشد گفته: مقصود از آفرینش جن وانس وسایر موجودات از بدو ایجاد تا بی نهایت، رسول خدا واهل بیت او - صلوات الله علیهم اجمعین - می باشند که شفاعت بزرگ در این دنیا ودر آخرت برای آنان است، وبه واسطه ایشان رحمت ها بر تمام خلایق فرود می آید، زیرا که در مبدأ هیچ بخلی نیست بلکه نقص از قابل است، وآنان (علیه السلام) شایستگی تمام فیض های قدسی ورحمت های الهی را دارند، پس هرگاه بر ایشان فیض می شود به طفیل وجودشان بر سایر موجودات هم می رسد. بنابراین اگر دعا کننده می خواهد رحمتی از سوی خداوند به او برسد بر آنان درود بفرستد که این دعا رد نمی شود چون مبدأ فیاض ومحل قابل است، وبه برکت آن ها بر دعا کننده بلکه بر همه خلق فیض می رسد، هم چنان که اگر یک چادرنشین یا بیابان گردی که اهلیت گرامی داشتن را ندارد به در خانه زمامداری برود، وآن زمامدار برای او سفره رنگین وعطاهای بسیار بدهد، عقلا او را به سبک مغزی وپست نظری نسبت می دهند، بر خلاف این که برای یکی از امرا یا وزرا یا سفرای زمامداران دیگر دستور دهد چنان چه سفره ای بگسترانند، در این حال آن شخص بیابان نشین هم بر سر آن سفره حاضر شود، پسندیده است، بلکه اگر او را از سر آن سفره برانند قبیح وزشت به نظر می رسد(788).
می گویم: مخفی نیست که این وجه کاملا بر دعا برای مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) منطبق است، وبرای اهل بصیرت کاملا روشن وواضح است.
وجه دهم: نیز همان است که علامه مجلسی گفته: خاندان رسول خداو بین پروردگارمان واسطه هستند که حکمت ها واحکام را از سوی او به ما می رسانند، زیرا که ما را به ساحت قدس وبارگاه جبروت وحریم ملکوت او راهی نیست، پس به ناچار سفیرانی باید که بین ما وپروردگارمان رابط باشند، ووسایطی که هم جهات قدسی داشته باشند وهم حالات بشری متناسب با خلق با ایشان در تماس باشند، تا آنچه از پروردگارشان گرفته اند به آن ها برسانند.
لذا خداوند سفرا وانبیای خویش را به ظاهر از نوع بشر ودر باطن جهت اخلاق ورفتار وقابلیت ها ونفوس مباین با آن ها قرار داد. ایشان به مردم می گویند: ما بشری مثل شما هستیم، تا از آن ها نفرت نکنند وقبول نمایند وبا آنان مأنوس باشند، در افاضه سایر فیوضات وکمالات نیز اینان بین پروردگار وسایر موجودات واسطه اند. پس هر فیضی اول به آن ها می رسد، سپس بر سایر خلایق تقسیم می گردد، وصلوات بر آن ها درخواست رحمت از کانون رحمت است به محل تقسیم آن تا بر همه خلایق بر حسب استعدادها وقابلیت ها تقسیم شود(789).
می گویم: این وجه نیز در مورد بحث ما جاری است، وبه این ده وجه بیان شد که اجابت دعا کننده به سبب دعا برای مولای قائم ما (عجّل الله فرجه) تحقق می یابد.
15 - ادای اجر رسالت پیغمبر (علیه السلام):
تا حدودی دعا برای تعجیل فرج ادای مزد رسالت ودلیل بر این معنی فرموده خداوند متعال است که در سوره حمعسق (شوری) آمده: ﴿قل لا اسلکم علیه اجر الا الموده فی القربی﴾ (سوره شوری: 23)؛ (ای پیامبر) بگو من از شما بر انجام آن (رسالت) چیزی در خواست نمی کنم مگر مودت ودوستی خاندانم.
و اثبات این مطلب به ذکر چند مقدمه مربوط به بحث بستگی دارد:
اول: هرچه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) بطلبد امر است، هر چند به لفظ درخواست باشد.
دوم: طلب وامر آن حضرت (علیه السلام) به طور اطلاق بر وجوب دلالت می کند مگر این که دلیلی بر خلاف آن باشد.
سوم: این که پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) حق نبوت بر این امت دارد، پس بر آن ها واجب است آن قدر که می توانند حق آن جناب را ادا کنند.
چهارم: این که خداوند متعال اجر ومزد نبوت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) را مودت خاندان وقربی (نزدیکان) آن حضرت قرار داده است، به حکم آیات وروایات اهل بیت عصمت.
پنجم: بیان معنی قربی واین که جز ذریه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) نمی باشد، ورد اقوال عامه.
ششم: در بیان معنی مودت واقسام آن.
مقدمه اول: بدان که امر - به طوری که اهل تحقیق اختیار کرده اند - طلب ایجاد فعل است از عالی به دانی، خواه به لفظ امرت (امر کردم) یا صیغه افعل (انجام ده) یا لفظ مسالت ودرخواست وامثال آن، وخواه بودن لفظ باشد مانند اشاره ونوشتن وامثال این ها.
دلیل بر آنچه ذکر گردید آن است که: تبادر (زود به ذهن رسیدن) معنی امر از اقسام گذشته می باشد، نمی بینید اگر طلب از ناحیه شخص بزرگی صادر گشت به هر لفظی که باشد می گویند: فلانی به چنین چیزی امر کرد. واگر شخص دانی بگوید: من به فلان کار امر می کنم، عقلا او را به سبک مغزی نسبت می دهند، زیرا که امر به عالی اختصاص دارد هم چنان که دعا ومسألت ودرخواست به دانی، واستدعا به مساوی اختصاص دارند، وبررسی موارد استعمال این حقیقت را روشن می سازد.
و اما این که خداوند متعال به حکایت از فرعون خطاب به قومش فرموده: ﴿فماذا تامرون﴾ (سوره شعرا: 35)؛ پس چه امر می کنید.
با این که از آن ها بالاتر است به آن هانسبت امر داده است؟ تنها یکی از دو وجه را محتمل است:
یکی این که: مفعول محذوف باشد، یعنی: لشکریان را چه امر می کنید؟ بنابراین امر در معنای حقیقی خود به کار رفته است، چون امرا نسبت به لشکریان بالاترند.
دوم این که: فرض شده که این ها بالا هستند وبه طور مجاز - به خاطر جهاتی - اینطور به آن ها خطاب کرده است، والله العالم.
و با این مقدمه ثابت شد که طلب هرگاه از پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) صادر شود، به هر لفظی که باشد - هر چند مسألت ودرخواست چنان که در آیه مورد بحث هست - امر است، چون گاهی برای تواضع تعبیر به سؤال می کند که برنامه آن حضرت واساس کلماتش بوده، چنان که در حدیث نبوی معروف آمده: بعثت لاتمم مکارم الاخلاق(790)؛ من بر انگیخته شده ام تا مکارم اخلاق را به آخر برسانم.
و یا برای مدارا با مردم وملاطفت با آنان، تا به فرمان او توجه نمایند، آن ها را به منزله عالی ومرتبه بالا فرض می کند.
این در صورتی است که قائل شویم: وجوب مودت از جمله: از شما چیزی در خواست نم کنم مگر مودت ودوستی خاندانم استفاده می شود، یعنی: مطلوب وخواسته من که به من بر می گردد منحصر در این است.
و می توان وجوب مودت را از بخش دیگر آیه استفاده کرد وآن، خطاب خداوند (عزّ وجلّ) به پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است که: ای پیامبر بگو از شما چیزی در خواست نمی کنم که ظهور دارد در وجوب طلب کردن این حق از آن ها بر آن حضرت که اگر اداء این حق بر آن ها واجب نبود لزومی نداشت که از آن ها مطالبه کند چنان که پوشیده نیست.
مقدمه دوم: در اصول فقه تحقیق کرده ایم که امر با اطلاقی که دارد ظاهر در طلب حتمی است.
به عبارت دیگر: امر در طلب حقیقت است، یعنی: از امر جز طلب حتمی چیزی مفهوم نیست، وطلب خالی از قرائن حالی یا مقالی، داخلی یا خارجی در عرف به طلب حتمی بر می گردد ودر آن ظهور دارد. ونشانه این معنی آن است که می بینیم اوامری که از سوی بزرگ ترها به پایین ترها صادر می شود، کسانی که این اوامر به آن ها متوجه می گردد هیچ تأملی ندارند که اطاعت این اوامر حتمی است بلکه در نهادشان هست که بر انگیخته شوند وآنچه مأمور گشته اند ایجاد نمایند، وهیچ تردید نمی کنند که آیا این امر حتمی است یا نه؟ ونیز می بینیم که اگر آن اوامر را انجام ندهند، در معرض ملامت ونکوهش ومذمت قرار می گیرند، واین نیست مگر از آن جهت که گفتیم: طلب مطلق - نزد اهل عرف - در طلب حتمی ظهور دارد، بدون این که نیاز به قرائن یا قرار دادن نشانه داشته باشد، بلکه اگر خلاف آن منظور باشد احتیاج به قرینه حالیه یا مقالیه یا دلیل خارجی دارد. به همین جهت اوامری که در شرع آمده بر وجوب حمل می شود - در صورتی که قرینه ای بر استحباب نباشد -.
البته اگر امر به چیزی وارد شود بر ما لازم است که بررسی وجستجو کنیم که در سایر اخباری که از ائمه اطهار (علیهم السلام) به ما رسیده قرینه ای بر خلاف وجوب هست یا نه. زیرا که بسیار است که قرائن وشواهدی نسبت به اخبار دیگر در آن ها آمده وبیان کننده یکدیگرند، اما این نه از جهت تأمل در ظهور طلب بر وجوب است، بلکه به جهت فراوانی قرائن وشواهد در سایر ابواب می باشد، چنان که علمای اصول به وجوب کاوش از مخصص پیش از عمل به عام، حکم کرده اند، به خاطر کثرت ورود مخصص در هر باب، نه از جهت تأمل داشتن در ظهور عام که پوشیده نیست، پس اگر شاهدی بر این یافتیم که امری برای استحباب است بنابر آن شاهد، لفظ را از ظاهرش بر می گردانیم، وگرنه چاره ای جز این نیست که لفظ امر را بر وجوب حمل نماییم.
با این مقدمه معلوم شد که طلبی که از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در این باب صادر شده - به امر خداوند متعال - طلب حتمی است وبر وجوب دلالت دارد، وشاهد بر آن روایاتی است که از ائمه معصومین (علیه السلام) آمده که برای اثبات وجوب، این آیه را گواه آورده اند، چنان که در تفسیر البرهان وغایة المرام از حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) است که در خطبه اش فرمود: وما خاندانی هستیم که خداوند مودتشان را بر هر مسلمان فرض وواجب کرده آن جا که فرموده: ﴿قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی﴾ (سوره شعرا: 23)(791). ودر همان دو کتاب از امام صادق از پدران بزرگوارش (علیه السلام) آمده که: وقتی این آیه بر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نازل گشت: قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) بپاخاست وفرمود: ای مردم! خداوند - تبارک وتعالی - بر شما امری را فرض کرده آیا آن را ادا می کنید؟ پس هیچ یک از آنان جواب ندادند. وچون فردای آن روز شد بپاخاست، ونظیر آن سخن را فرمود. ولی از هیچ کس جوابی برنخاست، سپس همان سخن را روز سوم گفت، وکسی پاسخ نداد. پس فرمود: ای مردم! این امر طلا ونقره وخوردنی وآشامیدنی نیست. گفتند: پس آن را به ما بگو. فرمود: خدای تبارک وتعالی بر من نازل کرده: بگو از شما بر انجام آن (رسالت) چیزی درخواست نمی کنم مگر مودت ودوستی خاندانم. گفتند: آری، ان را ادا می کنیم.
حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: به خدا قسم! به آن وفا نکردند مگر هفت نفر: سلمان وابوذر وعمار ومقداد بن الاسود کندی وجابر بن عبد الله انصاری وغلامی از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به نام بست (یاکبیت) وزید بن ارقم(792).
و در مقدمات آینده نیز مطالبی که بر مقصود دلالت کند خواهد آمد، ان شاء الله تعالی.
مقدمه سوم: پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) حق پیامبری ونبوت بر این امت دارد، پس واجب است به مقداری که می توانند حق آن حضرت را ادا نمایند: وهرکه این حق را ادا نمایند، وهرکه این حق را ادا نکند ستم نموده است. واین مطلب نیازی به توضیح ندارد زیرا که نزد عقلا روشن وبدیهی است که ادای حق کسی که صاحب حقی باشد واجب است، ونیز تردید ندارند که عظیم ترین حقوق از آن پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) است که سبب آزادی شان از آتش دوزخ می باشد، پس باید کوشش آنها در ادای حق آن حضرت بیشتر وموکدتر از کسان دیگر باشد.
در این مورد تنها به ذکر خبر شریفی که در غایة المرام از طریق عامه نقل شده اکتفا می کنیم: پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) به علی (علیه السلام) فرمود: (به سوی مردم) بیرون رو، ندا کن: توجه کنید! هرکه به مزد اجیری ظلم کند لعنت خدا بر او باد. توجه کنید! هرکه غیر از موالیان خود ولی برگیرد لعنت خدا بر او باد. توجه کنید! هرکه ابوین خود را دشنام دهد لعنت خدا بر او باد. پس امیر مؤمنان (علیه السلام) این جملات را ندا کرد واعلام نمود.
عمر وجماعتی بر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وارد شدند وپرسیدند: آیا برای آنچه ندا کرد تفسیری هست؟
فرمود: آری، خداوند می فرماید: ﴿قل لا اسئلکم علیه اجر الا الموده فی القربی﴾ (سوره شوری: 23)؛ پس هرکه به ما ظلم کند لعنت خدا بر او باد. ومی فرماید: ﴿النبی اولی بالمومنین من انفسهم﴾ (سوره أحزاب: 6) پیغمبر نسبت به مؤمنین از خودشان شایسته تر وولایتش محکم تر است، وهرکه من مولای او هستم علی مولای اوست، پس هرکه غیر او وذریه اش را برای خود ولی برگیرد لعنت خدا بر او باد. وشما را گواه می گیرم که من وعلی ابوین (دو پدر) مؤمنین هستیم، پس هرکه یکی از ما را دشنام دهد لعنت خدا بر او باد!
چون بیرون رفتند، عمر گفت: ای اصحاب محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)! پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) نه در غدیر خم ونه در غیر آن از امروز شدیدتر برای علی تأکید نکرد، حسان (خباب) بن الارت گوید: این قضیه نوزده روز پیش از وفات رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) صورت گرفت(793).
مقدمه چهارم: خداوند متعال مزد نبوت را - که در حقیقت به خود بندگان بر می گردد - مودت قربی قرار داده به مقتضای آیه یاد شده وروایاتی از جمله: در مجلسی 79 از امالی صدوق به سند صحیحی از حضرت رضا (علیه السلام) حدیثی طولانی ذکر گردیده که در آن آیات اصطفاء (برگزیدن) که دوازده آیه است بیان شده، در این حدیث آمده:... ششم، فرموده خدای خدای جل جلاله: قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی. واین خصوصیتی برای پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) روز قیامت وخصوصیتی برای آل او است نه غیر آنها زیرا که خداوند در جریان نوح (علیه السلام) در کتاب خود فرموده: ای قوم! من بر این رسالت مالی از شما نمی طلبم که مزد من بر خدا است، آنان را که ایمان آورده اند، من از خود نمی رانم، اینان به لقای پروردگارشان خواهند رسید، ولی من شما را افرادی می بینم که جهل می ورزید(794).
و از هود حکایت کرده که گفت: بر این رسالت اجرتی از شما نمی طلبم، اجرت من جز بر خداوندی که مرا آفریده نیست، آیا تعلق نمی کنید(795).
و خدای (عزّ وجلّ) به پیغمبرش (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: بگو (ای محمد) از شما چیزی درخواست نمی کنم بر رسالت، مگر مودت خاندانم. وخداوند مودت آن ها را فرض ننمود مگر آن که می دانست که آن ها هرگز از دین جدا نمی شوند وهیچ گاه به گمراهی رجوع نمی کنند.
و دیگر این که: هرگاه مردی با دیگری دوست باشد، اما یکی از خاندانش با وی دشمن باشد، دل او نسبت به آن شخص باصفا وسالم نمی ماند، خداوند (عزّ وجلّ) دوست داشته که در دل رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نسبت به مؤمنین چیزی نباشد، پس مودت خاندانش را بر آن ها فرض فرمود: بنابراین هرکس این فریضه را بجای آورد ورسول خدا را دوست بدارد وخاندانش رانیز دوست بدارد، رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نمی تواند او را مبغوض بدارد، وهرکه آن را ترک کند واین فریضه را بجای نیاورد، وخاندان پیغمبر را دشمن بدارد، پس بر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) است که او را دشمن بدارد، زیرا که او یکی از واجبات الهی را ترک کرده، وکدام شرافت وفضیلت مقدم ویا نزدیک به این فضیلت است.
پس خداوند این آیه را بر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نازل فرمود: قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی، آن گاه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در جمع اصحابش بپاخاست وحمد وثنای الهی را بجای آورد وفرمود: ای مردم! خداوند برای من وشما چیزی فرض وواجب کرده است، آیا آن را ادا می کنید؟ هیچ کس جوابش را نداد، بار دیگر فرمود: ای مردم! این طلا ونقره نیست، خوردنی وآشامیدنی نیست. گفتند: پس آن را بیان کن. آن گاه این آیه را بر آن ها تلاوت کرد. گفتند: این را آری، ادا می کنیم. ولی بیشترشان ادا نکردند وبه قول خود وفادار نماندند.
و خداوند هیچ پیامبری را مبعوث ننمود مگر این که به او وحی کرد که از قومش اجرتی نخواهد، زیرا که خداوند (عزّ وجلّ) اجر پیامبران را ادا می کند، ولی نسبت به حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) خدای (عزّ وجلّ) مودت نزدیکانش را واجب به او دستور داد که امر خویش را در آن ها قرار دهد تا با شناختن فضیلت ومقامی که خداوند به ایشان عنایت فرموده مودتشان را در دل گیرند، که مودت به مقدار معرفت وشناخت فضیلت است.
و چون پروردگار، این را واجب ساخت بر بسیاری گران آمد زیرا که وجوب اطاعت سنگین است. وعده ای که پیمان وفاداری با خداوند بسته بودند به آن تمسک جستند واهل شقاق ونفاق وعناد ورزیدند وبه آن ملحد شدند، واز حدودی که خداوند برای قربی تعیین کرده بود آن را تغییر دادند، پس گفتند: قرابت، همه عرب می باشند. به هر دو حال یقین می دانیم که مودت نسبت به قرابت ونزدیکان پیغمبر است، پس هر کدام به پیغبر نزدیک تر باشند به مودت شایسته ترند. به هر نسبت که قرب بیشتری باشد، مودت به همان مقدار باید بیشتر گردد.
ولی در حق پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) با آن همه مهربانی وعطوفتی که نسبت به آن ها داشت، وآن همه نعمت واحسانی که خداوند به امت او نموده، که زبان ها از شکر گزاری آن عاجز است - انصاف را رعایت نکردند ودر مورد خویشاوندان وذریه وخاندانش مودت ننمودند، وآنان را همچون چشمی که در سر است قرار ندادند، که دوستی وحفظ حریم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را نسبت به فرزندانش منظور دارند، چگونه این حق را نکردند وحال آن که قرآن بدان سخن گفته وبه آن دعوت نموده! واخبار ثابت کرده که آن ها اهل مودت هستند که خداوند دوستی آنان را فرض نموده وبر آن وعده پاداش داده است وبه درستی که هیچ کس با ایمان واخلاص این مودت را وفا نکند مگر این که بهشت برایش واجب می شود به جهت فرموده خدای (عزّ وجلّ) در این آیه: ﴿والذین آمنوا وعملوا الصالحات فی روضات الجنات لهم ما یشاوون عند ربهم ذلک هو الفضل الکبیر * ذلک الذی یبشر الله عباده الذین آمنوا وعملوا الصالحات قل لا اسئلکم علیه اجر الا الموده فی القربی﴾ (سوره شوری: 22-23)؛ وآنان که ایمان آورده وکارهای نیک انجام دادند در باغ های بهشت منزل یافته ونزد خداوند هرچه بخواهند برایشان مهیا است واین فضل ورحمت بزرگ الهی است. همان است که خداوند بندگانش را بشارت می دهد آنان را که ایمان آورده وعمل صالح انجام داده اند. بگو ای پیامبر! بر رسالت، اجری نخواهم مگر مودت خاندانم را. با تفسیر وبیانی که شده...(796).
و با این خبر درهایی از علم باز می شود، پس تأمل کنید تا به راه درستی ارشاد گردید وبا این مقدمه روشن شد که مودت خاندان رسول اجر رسالت است پس ادای آن بر همه امت واجب است.
مقدمه پنجم: در این جا بیانی می کنیم که منظور از قربی کیانند که این ویژگی بزرگ به آنان اختصاص یافته؟ وتنها به ذکر چند روایت که در غایة المرام از طریق عامه نقل شده اکتفا می کنیم تا در استدلال، قوی تر وبرای بستن راه عذر، رساتر ومحکم تر باشد.
در مسند احمد بن حنبل به سند خود از ابن عباس آورده که گفت: وقتی آیه قل لا اسئلکم علیه اجر الا الموده فی القربی نازل شد، گفتند: ای رسول خدا! نزدیکان تو کیانند که مودتشان بر ما واجب گردیده؟ فرمود: علی وفاطمه ودو فرزند ایشان(797).
در تفسیر ثعلبی مثل همین را روایت کرده، ودر صحیح بخاری از سعید بن جبیر آمده که: قربی، آل محمد می باشند.
مثل همین را در صحیح مسلم والجمع بین الصحاح الستة آورده اند.
و از حموینی به سند خود از ابن عباس آمده که گفت وقتی آیه قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی نازل گشت، گفتند: ای رسول خدا! ایشان کیستند که خداوند مودتشان را به ما امر می کند؟ فرمود: علی وفاطمه وفرزند ایشان (فرزندانشان).
و مثل همین از ابو نعیم روایت شده، الا این که به جای (ولدهما - یا ولدهما -)، (اولادهما فرزند ایشان، فرزندانشان) ذکر گردیده است(798).
و از این مقدمه به دست آمد که قربی ذریه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) می باشند. ودر روایات ما چنین است مراد از قربی امامان (علیهم السلام) می باشند.
و می توان بین این روایات را به دو وجه جمع کرد:
یکی: این که ذکر امامان از باب ذکر مصداق کامل است، چنان که در بسیاری از تفاسیر نظیر این معنی هست.
دوم: این که منظور از مودت واجب نسبت به امامان (علیهم السلام)، معرفت وولایت آنان می باشد، یعنی فقط ایشان را اولیای حق بدانند، چنان که از حدیثی که از حضرت رضا (علیه السلام) در مقدمه چهارم گذشت این معنی به دست می آید.
به هر صورت تردیدی نیست که نزدیک ترین ذی القربی در زمان ما جز حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) کسی نیست. پس مودت آن جناب بر همگان واجب است وباید که مودت آن جناب شدیدتر وبیشتر باشد از مودت نسبت به دیگر نزدیکان پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) - چنان که در بیان حضرت رضا (علیه السلام) گذشت -.
مقدمه ششم - در بیان معنی واقسام مودت: می گویم: منظور از مودت همان محبت قلبی است، با همه آثار ظاهری که دارد ونشانه محبت قلبی می باشد. لذا در تفسیر قمی مودت به همان آثاری که لازمه محبتند تفسیر شده است، وی گفته: اجر نبوت آن است که آنان را اذیت مکنید وبا ایشان قطع رابطه ننمایید وحق ایشان را به ناحق مگیرید، وبا آنان پیوند وارتباط داشته باشید وپیمانی الهی را در حق آن ها مشکنید...(799).
البته واضح است که از آثار مودت قلبی، دوستی به زبان است واقسامی دارد از جمله:
دعا کردن برای محبوب که خوبی ها را برایش بخواهد، واین از مهم ترین آثار ونتایج محبت ظاهری است. هم چنان که در روش پدران نسبت به فرزندانشان می بینیم که محبت قلبی، آنان را وا می دارد که برای فرزندانشان دعای خیر کنند.
نتیجه ای که از این مقدمات به دست می آید، این که: مودت خاندان رسول، اجر رسالت است ومهم ترین خاندان ونزدیک ترین ایشان در زمان مولای ما حضرت حجه بن الحسن (عجّل الله فرجه) می باشد، ودعا کردن برای آن حضرت از اقسام مودت است وبه وسیله آن اندکی از اجر رسالت ادا می گردد. وچون ادای اجر رسالت بر همه امت واجب است، پس بر واجب است که نسبت به حضرت حجت (عجّل الله فرجه) مودت داشته باشند وبه هر مقدار که می توانند آثار آن را رعایت نمایند.
16 و17 - دفع بلا ووسعت روزی:
روایت بسیاری بر این دو معنی دلالت دارد، از جمله:
1 - در کافی به سند صحیحی از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: دعای مرد برای برادرش در غیاب او روزی را فراوان وناگواری ها را دور می سازد(800).
2 - در وسائل مسند از حمران بن اعین است که حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) در حدیثی فرمود: بر تو باد که در غیاب برادران دینی خود برایشان دعا کنی که روزی را بر تو سرازیر می کند - سه بار این را فرمود(801)-.
3 - ونیز به روایت مسعدة بن صدقه از حضرت صادق (علیه السلام) مسندا آمده است که فرمود: به درستی که دعای مؤمن برای برادرش در غیاب او مستجاب است وروزی را سرازیر می کند وناگواری ها را دفع می نماید(802).
4 - از معاویه بن عمار از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: دعا برای برادرت در غیاب او روزی را به سوی دعا کننده سوق می دهد وبلا را از او بر می گرداند وفرشته به او می گوید: مثل همین برای تو است(803).
می گویم: این احادیث دلالت می کنند که این دو فایده برای دعا کننده در حق هر مؤمن غایبی حاصل می گردد. ای خردمند! آیا مؤمنی که ایمانش کامل تر از مولایت صاحب الزمان (علیه السلام) باشد می شناسی؟ آن که معرفتش علت تامه حصول ایمان است، پس در دعا برای حضرتش بشتاب، وهر لحظه برای تعجیل ظهورش دعا کن.
18 - آمرزش گناهان:
دلیل بر این - اضافه بر این که مقتضای شفاعت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وآخرین جانشینان آن حضرت است - روایتی است که در تفسیر امام (علیه السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده که فرمود: سوگند به آن که مرا به حق، به پیامبری بر انگیخت که مردی از پیروان ما گناهان وخطاهایی دارد که از کوه های احد واز زمین وآسمان چندین برابر بزرگ تر است، به مجرد این که توبه می کند وبر خودش ولایت ما را تجدید می نماید، گناهانش به زمین زده می شود شدیدتر از کوبیدن عمار، این صخره را بر زمین است(804).
می گویم: ظاهرا منظور از تجدید ولایت، اظهار اموری است که بر التزام انسان به ولایت ائمه معصومین (علیه السلام) وتوجه او نسبت به آنان وتسلیم نسبت به اوامرشان دلالت کند، وتردید نیست که این امر با دعا برای فرج مولی صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) حاصل می شود، زیرا که نشانه انتظار فرج آن ها وعلامت التزام به ولایت ایشان است، وگرنه اصل عقیده قلبی نیازی به تجدید ندارد، هر چند که قابل زیاد شدن می باشد. وآنچه بیان داشتیم برای هوشمندان روشن است.
19 - تشرف به دیدار آن حضرت (علیه السلام) در بیداری یا خواب:
در این مکرمت به طور خصوص خبری وارد است که: مجلسی در بحار به نقل از کتاب الاختیار سید علی بن حسین بن باقی از امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: هرکس بعد از هر نماز واجب این دعا را بخواند، امام (م ح م د) بن الحسن (علیه السلام) را در خواب یا بیداری خواهد دید، بسم الله الرحمن الرحیم اللهم بلغ.... که ان شاء الله تعالی در بخش آینده تمام این دعا را خواهیم آورد که مشتمل بر دعا برای فرج آن حضرت است.
و نیز از کتاب جنة الامان از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده که فرمود: هرکس بعد از نماز صبح وبعد از نماز ظهر بگوید: اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم، نمی میرد تا این که قائم آل محمد (علیه السلام) را درک کند(805).
و شیخ جلیل حسن بن فضل طبرسی در کتاب مکارم الاخلاق مرسلا نقل کرده که: هرکس این دعا را بعد از هر نماز بخواند وبر آن مواظب نماید، آن قدر زنده بماند که از زندگی ملول گردد، وبه دیدار صاحب الامر (عجّل الله فرجه) مشرف شود، اول دعا این است: اللهم صل علی محمد وآل محمد. اللهم ان رسولک الصادق المصدق(806).
این دعا نیز مشتمل بر دعا برای تعجیل فرج مولای ما حضرت حجت (علیه السلام) است که با چند طریق وروایت آن را در بخش آینده کتاب خواهیم آورد ان شاء الله تعالی.
تذکر وتشویق:
بدان که من از آغاز دوران تکلیف وبلوغ بر این دعا مواظبت داشته ام، وتاکنون سه بار در خواب به دیدار حضرتش مشرف گشته ام به طوری که برایم یقین حاصل شد که او مولایم صاحب الزمان (علیه السلام) است.
یکی از آن سه بار این که: شبی در خواب دیدم در حالی که یکی از پیغمبران بنی اسرائیل با آن حضرت بود به خانه ای که در آن ساکن هستم وارد شد، ودر آن اتاق من که به سمت قبله است تشریف آورد، وبه من امر فرمود: که مصائب مولای شهیدمان حضرت اباعبد الله الحسین (علیه السلام) را بخوانم، امر مطاعش را امتثال کردم وآن جناب روبروی من به حال استماع نشست، وچون ذکر مصیبت را به پایان بردم به زیارت حضرت سید الشهداء (علیه السلام) پرداختم به سوی کربلا، سپس زیارت حضرت ابوالحسن امام رضا (علیه السلام) را خواندم به سمت طوس، آن گاه روبه سوی حضرتش زیارت مولایم حضرت حجت (عجّل الله فرجه) را خواندم وچون تمام این ها را به پایان بردم وآن حضرت خواست تشریف ببرد آن پیغمبری که با آن جناب بود از سوی آن بزرگوار وجهی به من داد که مبلغ آن را نمی دانم واز نظرم غایب شدند.
فردای آن شب که از روز بهتر بود واز خورشید درخشنده تر، یکی از علمای بزرگوار را ملاقات کردم، او به من مبلغ خوبی داد که همچون باران بهاری پربرکت بود. پس گفتم: این است تأویل خوابی که پیش تر دیدم. خداوند آن را تحقق بخشید وصحت خوابم را آشکار نمود تا شوقم فزون تر گردد.
اضافه بر این پس از این خواب آن قدر برکت های باطنی وعلوم کامل پنهانی ومعارف ایمانی والطاف ربانی به من عنایت شد که زبان خامه از بیان آن ناتوان است، ودر سبب تألیف کتاب خواب دیگری ذکر کردم ودر جای دیگری از همین کتاب سومین خواب نیز آمده که برای جویندگان بصیرت، مایه عبرت وبینش است.
20 - بازگشت به دنیا در زمان ظهور:
و این بالاترین آرزوی مؤمنان مشتاق است که اگر - خدای نکرده - ظهور حضرت صاحب الامر (علیه السلام) از این زمان ها به تأخیر افتد، وبه این نزدیکی به فیض دیدارش نایل نشویم، ودر زمان حیاتمان دولت حقه آن جناب را نبینیم، واجلمان فرا برسد، بار دیگر در زمان ظهورش به دنیا باز گردیم.
و دلیل بر این روایت است که عالم عامل وفقیه کامل ملا احمد اردبیلی در کتاب حدیقه الشیعه از امام صادق (علیه السلام) آورده که مضمون آن چنین است: هر مؤمنی آرزوی خدمتش را داشته باشد وبرای تعجیل فرجش دعا کند، کسی بر قبر او می آید واو را به نامش صدا می زند که: فلانی! مولایت صاحب الزمان (علیه السلام) ظهور کرده، اگر می خواهی بپاخیزد وبه خدمت امام شرفیاب شو، واگر می خواهی تا روز قیامت بیارام. پس عده بسیاری به دنیا باز می گردند وفرزندانی از آن ها متولد می شود.
می گویم: این حدیث در کتاب حدیقه به فارسی ترجمه شده بود ومن عباراتش را به عربی نقل کردم، ونیز در خصوص این فضیلت - بازگشت به دنیا در زمان ظهور - حدیثی که در مورد دعای عهد هست دلالت صریح دارد، چنان که در بحار ونیز الانوار النعمانیه والمقباس وزاد المعاد ومؤلفات دیگر به حذف سند از امام صادق (علیه السلام) روایت شده. عبارت الانوار النعمانیه چنین است: هرکس تا چهل صبح این دعا را بخواند، از یاران قائم (علیه السلام) خواهد شد، واگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد، خداوند متعال او را زنده می کند تا در خدمتش جهاد نماید، وبه شماره هر کلمه از این دعا هزار حسنه برایش نوشته می شود وهزار سیئه از وی محو می گردد وآن دعا این است: بسم الله الرحمن الرحیم اللهم رب النور العظیم ورب الکرسی الرفیع(807). که در بخش آینده ان شاء الله تعالی خواهد آمد، واین دعا شریفی است که مشتمل بر دعا برای تعجیل فرج مولایمان صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) می باشد.
21 - برادری پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم):
دلیل بر این در بصائر الدرجات از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آمده که فرمود: روزی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در حالی که جمعی از اصحابش در خدمتش بودند عرض کردند: ما برادران تو نیستیم یا رسول الله؟ فرمود: نه؛ شما اصحاب من هستید وبرادرانم قومی در آخر الزمان می باشند که به من ایمان آورند در حالی که مرا ندیده باشند، خداوند نام های آنان ونام های پدرانشان را به من شناسانده پیش از آن که آنان را از پشت پدران ورحم مادرانشان بیرون آورده باشد. هر یک از آنان نگهداری اش از دین خود بیشتر وشدیدتر از دست کشیدن بر بوته خار در شب تاریکی ویا به دست گرفتن آتش فروزان می باشد، آنان چراغ های در تاریکی هستند، خداوند آنان را را هر فتنه وآشوب تیره ظلمانی نجات می دهد(808).
مجلسی مثل همین را در مجلد سیزدهم بحار روایت کرده است.
و نیز در بحار در حدیث دیگری از عوف بن مالک آمده که گفت: روزی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: ای کاش برادرانم را ملاقات می کردم، ابوبکر وعمر عرضه داشتند: مگر ما برادرانت نیستیم، به تو ایمان آوردیم وبا تو هجرت کردیم؟ فرمود: ایمان آوردید وهجرت کردند؟ فرمود: ایمان آوردید وهجرت کردید وای کاش برادرانم را می دیدم. بار دیگر سخنانشان را تکرار کردند. پس پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: شما اصحاب من هستید ولی برادرانم کسانی هستند که پس از شما می آیند، در حالی که مرا ندیده باشند، به من ایمان آوردند ومرا دوست دارند ویاری ام نمایند، وتصدیقم کنند. پس ای کاش برادرانم را ملاقات کنم(809).
در این جا سخن در دو مورد واقع می شود:
اول: در بیان دلالت این دو حدیث بر مقصود. می گویم: پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در حدیث اول برادری را شاخه وفرع کمال ایمان معرفی کرد. وقبلا ذکر کردیم که دعا برای حضرت صاحب الزمان (علیه السلام)، نشانه ومایه کمال ایمان در انسان است - که ایمان شخص دعا کننده فزونی می یابد - ودر حدیث دوم برادران را به اوصافی که بر سایر مؤمنین امتیازاتی می یابند معرفی نمود، که عبارت است از محبت ویاری وایمان بدون این که آن حضرت را دیده باشند. وتردیدی نیست که تمام این امور در دعا برای فرج مولای ما صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) جمع است، زیرا که این عمل یاری پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) ومحبت آن سرور وایمان وتصدیق به آن حضرت می باشد، واین ها شواهد مختلفی در روایات دارد.
دوم: در بیان معنی برادری یاد شده به طوری که از روایات استفاده کرده ایم، پس می گویم: احتمال دارد یکی از این امور باشد:
1 - منظور صداقت ودوستی واقعی باشد که لازمه آن محبت ویاری دوست نسبت به دوستش باشد در غیاب وحضور او که برادر به معنی دوست باشد - واین یکی از معانی برادری است - چنان که در قاموس ذکر شده، واین استعمال در عرف ولغت شایع است. شاهد بر این روایتی است که در بحار از غیبت شیخ طوسی از معاویه بن وهب از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)فرمود: خوشا به حال آن که قائم خاندانم را درک کند در حالی که پیش از قیامش از او پیروی نماید، دوست او را دوست بدارد واز دشمنش بیزاری جوید، ولایت امامان هدایت کننده پیش از وی را نیز داشته باشد، آنان رفقای من واهل دوستی ومودت من، وگرامی ترین امتم نزد من می باشند(810).
2 - مراد اخوت وبرادری ایمانی است که بین اهل ایمان هست، وبرادری حاصل نمی شود مگر در وقتی که؛ برادر در یک جهت ونسبت خاصی با هم مشترک باشند، وتردیدی نیست که این امر جز بر اثر ایمان پایدار وواقعی تحقق نمی یابد، پس اگر ایمان به این نحو ثابت گردد، برادری با پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز به ثبوت می رسد، خدای (عزّ وجلّ) می فرماید: ﴿آمن الرسول بما انزل الیه من ربه والمومنون کل آمن بالله وملائکته وکتبه ورسله﴾ (سوره بقره: 285)؛ پیامبر ایمان آورد به آنچه از پروردگارش بر وی نازل شده ومؤمنان هر یک به خدا وفرشتگان وکتاب ها وپیامبران ایمان آورده اند.
از همین روی در خبر عبد العزیز مسلم از حضرت رضا (علیه السلام) وارد شده که فرمود: امام برادر مهربان است.
و بدون شک این مقام تنها بر اثر صحابه پیغمبر یا امام بودن حاصل نمی گردد، بلکه باید ایمان ثابت قطعی تام بوده باشد، که اگر این امر تحقق یافت دیگر فرقی نمی کند که یک برادر دیگری را ملاقات نماید یا نه، هم چنان که رابطه برادری بین دو برادر نسبی - در حال جدا بودن زمان یا مکان آن ها - از هم گسسته نمی شود، واگر این حالت برای کسی نباشد مصاحبت وهمزمان بودن با پیغمبر یا امام برایش سودی ندارد ونسبت برادری ایمان به او دادن درست نیست.
و چون بسیاری از اصحاب خاتم الانبیا (علیه السلام) از این صفت محروم بودند، واز ایمان جز تصدیق زبانی نداشتند، آن حضرت مرتبه برادری را از آن ها نفی کرده، واز شواهد این وجه این که در حدیث دوم سؤال کنندگان، معلوم الحال بوده اند که از ایمان بهره ای نداشتند.
و از بیان گذشته روشن شد که آنچه عامه به آن تمسک جسته اند ضعیف است - برای اثبات فضیلت اولی به این آیه شریفه استدلال کرده اند: ﴿ثانی اثنین اذ هما فی الغار یقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا﴾ (سوره توبه: 40)؛ دومین دو نفر که در غار بودند آن هنگام که به مصاحب خود می گفت: اندوهگین مباش به تحقیق خدا با ما است. وهم صحبت او را با پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) دلیل برتری اش پنداشته اند ودر این جا دوست دارم سخنان شیخ مفید ابی عبد الله محمد بن محمد النعمان - طاب ثراه - را بیاورم: شیخ جلیل احمد بن ابی طالب طبرسی در کتاب الاحتجاج به نقل از شیخ ابو علی حسن بن معمر رقی آورده که در رمله، ماه شوال، سال چهار صد وبیست وسه حکایت نمود از شیخ مفید محمد بن محمد النعمان که گفت: یکی از سال ها شبی در خواب دیدم از کنار راهی می گذشتم که عده ای حلقه زده بودند. پرسیدم: جریان چیست؟ گفتند: این جا حلقه ای است که مردی داستان می گوید. گفتم: او کیست؟ گفتند: عمر بن الخطاب است. مردم را پراکنده ساختم وپیش رفتم، دیدم مردی سخنانی می گوید که چیزی از آن سخنان دستگیرم نمی شود. سخنش را قطع کردم وگفتم: ای شیخ! مرا آگاه کن، چه دلیلی بر فضیلت دوستت ابو بکر عتیق بن ابی قحافه از آیه شریفه: ثانی اثنین اذ هما فی الغارهست؟ جواب داد: توجیه دلالت بر فضیلت ابوبکر از این آیه در شش موضع است:
اول: این که خداوند متعال پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)را یاد کرده، ابوبکر را نیز یاد نموده واو را دومین نفر قرار داده که فرمود:ثانی اثنین.
دوم: این که آن دو را به عنوان این که در یک جا با هم بوده اند، توصیف کرده والفت داده است که فرمود: اذ هما فی الغار.
سوم: این که ابوبکر را به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) اضافه نموده به این که مصاحبش را ذکر کرده تا بین آن دو را این رتبه جمع فرموده باشد که: اذ یقول الصحابه.
چهارم: این که از مهر وعطوفت پیغمبر نسبت به او یاد شده، چون مرتبه اش اقتضای این عنایت را دارد که فرمود: لا تحزن.
پنجم: این که او را خبر داد که خداوند به طور مساوی با آن دو است، یار ومدافع ایشان که فرمود: ان الله معنا.
ششم: این که خبر داده که آرامش بر ابوبکر نازل شد، زیرا که هیچ گاه آرامش از پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) جدا نمی شود، وفرمود: فانزل الله سکینته علیه.
این ها شش موضع است که از آیه غار بر فضل ابوبکر دلالت دارد، که نه تو ونه غیر تو نمی تواند کسی در آن ها طعن نماید.
به او گفتم: سخنت در استدلال برای دوستت بیان شد، ومن به یاری خداوند تمام آنچه آوردی همچون خاکستری که روز طوفانی باد بر آن بوزد، خواهم ساخت.
این که گفتی: خداوند متعال پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)را یاد کرد وابوبکر را دومی نسبت به آن حضرت قرار داد، این خبر دادن از شماره است که دو نفر بوده اند، واین فضیلتی نیست وما به طور بدیهی می بینیم که یک مؤمن با مؤمن دیگر یا یک مؤمن با یک کافر می شود دو تا، وذکر شماره هیچ گونه ارزشی ندارد که بر آن تکیه کردی.
و اما این که گفتی: خداوند آن دو را چنین توصیف کرده که در یک جا (در غار) با هم جمع شده اند این نیز مانند سابق هیچ فضیلتی را دلالت ندارد، زیرا که همانند شمارش که می توان مؤمن وکافر را شماره جمع کرد، همچنین ممکن است مؤمن وکافر یک جا جمع گردند، ونیز مسجد پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) از غار با شرافت تر است، با وجود این، مؤمنین ومنافقین وکافرین احیانا در آن جمع می شدند، ودر همین باره خداوند می فرماید: ﴿فمال الذین کفروا قبلک مهطعین * عن الیمین وعن الشمال عزین﴾ (سوره معراج: 36-37)؛ (ای رسول ما) چه شده که کافران به سرعت به جانبت می شتابند واز راست وچپ پراکنده می شوند.
و نیز کشتی نوح (علیه السلام)، پیغمبر وشیطان وچهار پایان را در بر داشت، بنابراین مکان بر فضیلتی که گفتی دلالت ندارد.
و این که گفتی: با ذکر مصاحبت، ابوبکر را به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) اضافه نمود، از دو فضیلت سابق هم ضعیف تر است، زیرا که عنوان صحبت بر مؤمنان وکافران صدق می کند، ودلیل بر این فرموده خدای تعالی است که: ﴿قال له صاحبه وهو یحاوره اکفرت بالذی خلقک من تراب ثم من نطفه ثم سواک رجلا﴾ (سوره کهف: 37)؛ رفیقش در مقام محاوره به او گفت: آیا کفر ورزیده ای به کسی که تو را از خاک، سپس از نطفه آفرید آن گاه تو را مردی کامل ساخت.
و نیز عنوان صحبت بر انسان وحیوان هر دو اطلاق می شود، دلیل بر این، گفتار عرب است - که قرآن به زبان آن ها نازل شده وخداوند (عزّ وجلّ) می فرماید: ﴿وما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه﴾ (سوره ابراهیم: 4)؛ وما هیچ پیامبری را نفرستادیم جز به زبان قوم خودش - این - الاغ را صاحب خوانده اند، شاعر گوید:
ان الحمار مع الحمار مطیعه - فاذا خلوت به فبئس الصاحب
حقا که الاغ با الاغ دیگر همسفر خوبی است، ولی هنگامی که من با الاغ تنها می مانم بد رفیقی است.
و نیز جماد را با موجود زنده صاحب خوانده اند، مثلاً درباره شمشیر گفته اند:
زرت هندا وذاک غیر اختیان - ومعی صاحب کتوم اللسان
به دیدار (معشوقه ام) هند رفتم در حالی که هیچ بیمناک نبودم، وحال آن که با من همراهی بود زبان بسته (اشاره به خنجر یا حربه دیگر است).
پس وقتی عنوان صحبت بین مؤمن وکافر وبین عاقل وحیوان وبین حیوان وجماد واقع می شود، چگونه دلیلی برای دوست تو در آن هست؟
و اما این که گفتی پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: اندوهگین مباش. این نه تنها فضیلت نیست که وبال ومنقصت او، ودلیل خطا کاری اش می باشد، زیرا که فرمایش آن حضرت: (لا تحزن) اندوهگین مباش، نهی است وجز این نیست که اندوهگین شدن ابو بکر یا طاعت بوده یا معصیت، اگر طاعت می بود که پیامبر از طاعت ها نهی نمی کند، وبلکه به آن ها امر ودعوت می نماید، واگر معصیت بوده که پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) او را نهی کرده واین آیه شاهدی بر معصیت او است به دلیل این که او را نهی نموده است.
و اما این که گفتی: آن حضرت فرمود: (ان الله معنا)، به تحقیق که خدا با ما است، پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) خبر داده که خدا با او است واز خودش به لفظ جمع تعبیر کرد، چنان که خداوند فرمود: ﴿انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون﴾ (سوره حجر: 9). ما ذکر (قرآن) را نازل کردیم وما نگهدار آن هستیم.
در این باره سخن دیگری نیز هست که ابوبکر گفت: یا رسول الله! اندوه من برای برادرت علی بن ابی طالب است که چه شد. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: اندوهگین مباش! که خداوند با ما است - یعنی با من وبا برادرم علی بن ابی طالب (علیه السلام) -.
و اما این که گفتی: آرامش ابوبکر نازل شد، این ترک ظاهر آیه است، چون همان که آرامش بر وی نازل شده خداوند (عزّ وجلّ) با لشکریانش او را تأیید فرموده، ظاهر آیه شریفه شاهد بر این است که می فرماید: فانزل الله سکینته علیه وایده بجنود لم تروها؛ پس خداوند آرامش خویش را بر او نازل ساخته واو را با لشکریانی که ندیدید تأیید کرد. پس اگر ابوبکر صاحب آرامش است لشکریان هم به تأیید او آمده اند وحال آن که این سخن دور کردن نبوت از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می باشد.
به اضافه اگر این جا به طرفداری از دوستت نمی گفتی بهتر بود، زیرا که خداوند متعال در دو جای دیگر که آرامش را بر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) نازل کرده چون عده ای مؤمن هم با آن حضرت بوده اند آن ها را نیز شرکت داده در یکجا فرموده: ﴿فانزل الله علی رسوله وعلی المومنین والزمهم کلمه التقوی﴾ (سوره فتح: 26)؛ پس خداوند اطمینان وآرامش را بر پیامبرش ومؤمنین نازل کرد وآنان را با کلمه تقوی ملازم ساخت. ودر جای دیگر فرمود: ﴿ثم انزل الله علی رسوله وعلی المومنین وانزل جنودا لم تروها﴾ (سوره توبه: 27)؛ پس خداوند آرامش خویش را بر پیامبرش وبر مؤمنین نازل ساخت ولشکریانی که آن ها را ندیدید نازل نمود. ولی در این جا آرامش را به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) اختصاص داد وفرمود: فانزل الله سکینته علیه.
پس اگر مؤمنی با او بود او را هم در آرامش شرکت می داد، هم چنان که در آن دو آیه دیدیم که مؤمنین را نیز در این جهت شرکت داد. بنابر این خارج نمودن او از عنوان آرامش دلیل بر خروج او از ایمان است. عمر دیگر نتوانست جواب بدهد ومردم از کنارش پراکنده گشتند ومن از خواب بیدار شدم(811).
3 - این که مقصود از برادری؛ اخوت از لحاظ خلقت اصلی وطینت اولی باشد، یعنی این مؤمنانی که صفات یاد شده را دارند از بازمانده گل پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وامامان (علیهم السلام) خلق شده اند. پس به لحاظ طینت اصلی برادرند. چنان که مجلسی در مرآة العقول از معانی الاخبار شیخ صدوق به سند خود از ابوبصیر آورده که گفت: بر حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) وارد شدم در حالی که یکی از هم کیشانمان با من بود. به آن حضرت عرض کردم: فدایت شوم ای فرزند پیغمبر، من اندوهگین ومحزون می شوم بدون این که سببی برای آن بدانم؟ فرمود: آن حزن وفرح از ناحیه ما به شما می رسد، زیرا که اگر بر ما خوشحالی یا اندوهی وارد شود بر شما نیز داخل می گردد. زیرا که ما وشما از نور خدای تعالی آفریده شده ایم، پی ما وطینت ما، وطینت شما را یکی قرار داد، واگر طینت شما همان طور که گرفته شده بود رها می شد ما وشما مساوی می بودیم، ولی طینت شما با طینت دشمنانتان ممزوج گردید. واگر آن نبود ابدا گناهی نمی کردید.
راوی گوید: عرش کردم: فدایت شوم! طینت ونور ما به همانگونه که آغاز شد باز می گردد؟
حضرت فرمود: آری به خدا، ای بنده خدا بگو ببینم این شعاعی که از قرص خورشید پراکنده می شود آیا به آن متصل است یا از آن جدا؟
عرضه داشتم: فدایت گردم بلکه از آن جدا است. فرمود: مگر نه این است که وقتی خورشید غروب می کند، این شعاع به قرص خورشید باز می گردد هم چنان که از آن آغاز شده بود؟ عرض کردم: آری. فرمود: به خدا شیعیان ما نیز همین طوراند. از نور خدا آفریده شده اند، وبه سوی او باز می گردند. وبه خدا قسم شما روز قیامت به ما ملحق می شوید، ما شفاعت می کنیم وشفاعتمان پذیرفته می شود، شما شفاعت می کنید وشفاعت داده می شوید، وهیچ یک از شما نیست مگر این که آتشی از سمت چپ او وبهشتی از سمت راست او بلند می گردد، پس دوستانش را به بهشت ودشمنانش را به آتش داخل می کند.
مجلسی گفته: در این حدیث تأمل وتدبر کن که در آن اسرار شگفت انگیزی هست.
22 - تعجیل در امر فرج صاحب الزمان (علیه السلام):
اهتمام ومداومت در دعا برای تعجیل فرج مولای ما صاحب الزمان (علیه السلام) با شرایط آن به قدر امکان، سبب می شود که این امر زودتر واقع گردد وظهور سریع تر تحقق یابد، وپیش تر آن مهر تابان طلوع کند.
دلیل بر این معنی حدیثی است که در بحار وغیر آن از عیاشی از فضل بن ابی قره آمده که گفت: شنیدم از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) که فرمود: خداوند به ابراهیم وحی نمود که برای او فرزندی متولد خواهد شد. پس آن حضرت این موضوع را با ساره در میان گذاشت، ولی ساره گفت: آیا من خواهم زایید وحال آن که پیر زن هستم؟ پس خداوند به آن حضرت وحی کرد که: ساره خواهد زایید واولاد او چهارصد سال به زحمت ورنج می افتند به خاطر این که سخن مرا جواب گفت. امام صادق (علیه السلام) فرمود: پس هنگامی که فشارها وشکنجه ها بر بنی اسرائیل طول کشید، چهل روز به درگاه خداوند ضجه وناله کردند. خداوند به موسی وهارون وحی فرمود: که آن ها را از فرعون خلاص نمایند پس صد وهفتاد سال را از آن ها برداشت.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: هکذا انتم لو لفرج الله عنا فاما اذ لم تکونوا فان الامر ینتهی الی منتهاه؛ همچنین شما اگر انجام دهید هر آینه خداوند بر ما فرج خواهد داد ولی اگر چنین نباشید البته این امر تا آخرین مرحله را طی خواهد کرد(812).
تذکر: بدان که از این حدیث شریف چند امر استفاده می شود:
1 - رسیدن جزای عمل به اولاد:
عملی که از شخص سر می زند- اطاعت باشد یا معصیت - جزای آن به اولاد ونوادگانش می رسد، چنان که از امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه: ﴿واما الجدار فکان لغلامین یتیمین فی المدینه وکان تحته کنز لهما وکان ابوهما صالحا فاراد ربک ان یبلغا اشدهما ویستخرجا کنزهما﴾ (سوره کهف: 82)؛ واما دیوار، پس از آن دو پسر بچه یتیم بود که در شهر هستند، وزیر آن گنجی متعلق به ایشان، وپدرشان نیکوکار بود، پس پروردگارت خواست که آن دو به قوت رسند وگنجشان را بر آورند.
فرمود: آن دو یتیم با آن پدر صالح هفت پشت فاصله داشتند.
و این به خاطر حکمت ها ومصالح عظیمی است که بسیاری از آن ها بر ما پوشیده ومخفی است وبعضی از آن ها در روایات از ائمه معصومین (علیه السلام) برایمان روشن شده است.
اگر بگویید: بدون تردید، رساندن خیرها ونعمت ها به اولاد شخص در حقیقت به خودش برگشته وتفضلی نسبت به او انجام گرفته، به جهت کمال مودت ومهری که بین انسان واولادش هست، بلکه چه بسا خیر رساندن به اولاد برای انسان - بلکه مطلق حیوانات - لذیذتر است از متنعم شدن خود شخص، خواه در زمان حیات وزندگی او باشد یا پس از مردن. هم چنان که در خبر آمده: ارواح مؤمنانی که برای دیدن اولادشان می آیند اگر آن را در وضع خوب ونیکی ببینند، خوشحال می شوند، واگر در فشار وسختی ببینند، اندوهگین می گردند. وروایات دیگری که بر موضوع مورد بحث دلالت دارد. ولی عذاب کردن وبه مشقت انداختن اولاد به خاطر کارهایی که از پدران ومادران سرزده، نه عقل آن را امضا کرده ونه قرآن. عقل این را ظلم می داند، وظلم بر خداوند (عزّ وجلّ) قبیح است، در قرآن مجید نیز آمده: ﴿ولا تزر وازره وزر اخری﴾ (سوره انعام: 164؛ سوره فاطر: 18)؛ وبردارنده ای بار گناه دیگری را متحمل نمی شود.
می گویم: دچار شدن مردم به آفات وبلیات، گاهی کفاره گناهان وخطاهای آنان است وگاهی برای بالا رفتن درجات وفزونی ثواب ها می باشد. پس ممکن است خداوند متعال بعضی از بندگانش را به بعضی از مصیبت ها ومحنت ها عذاب نماید واین را کفاره گناهان پدران ومادران قرار دهد، چون به خاطر مصیبت هایی که به فرزندانشان می رسد متأثر وناراحت می شوند، آن گاه به این بنده که به آن مصیبت ها دچار گشته انواع نعمت ها وثواب ها را عنایت می کند، چون در دنیا به آن ناراحتی ها مبتلا شده است. واین مبادله خوب وبرنامه نیکی است وهیچ خلاف عدل واحسان هم در آن نیست بلکه خود نوعی احسان به انسان می باشد.
و بر این معنی دلالت می کند فرموده: امام صادق (علیه السلام) در جواب مفضل بن عمر - که از خواص اصحاب گرامی آن حضرت است - که پس از بیان خوبی ها ومنافع حواس انسان وزیان های فقدان آن ها، مفضل عرضه داشت: پس چرا بعضی از مردم برخی از این اعضا را ندارند که این زیان هایی که فرمودی به آن ها برسد؟ امام صادق (علیه السلام) فرمود: برای تأدیب وموعظه کسی که این وضع برایش پیش می آید، ودیگران به سبب او پند گیرند، چنان که زمامداران گاهی افرادی را برای مجازات وعبرت تأدیب می کنند. (عقلا) بر آن ها اشکال نمی گیرند، بلکه رأیشان را تعریف می کنند وتدبیرشان را تصحیح می شمارند. به علاوه برای کسانی که این امور برایشان پیش می آید اگر شکیبایی کنند وشکر الهی بجای آورند پس از مرگشان آن قدر ثواب ها هست که این ناراحتی ها را در مقابل آن همه ثواب، کوچک وناچیز خواهند دید، تا جایی که اگر به آن ها اختیار می دادند که به دنیا باز گردند ودر آن بلاها زندگی کنند آن را انتخاب می نمودند.
و می توان به نحو دیگری جواب داد که: خداوند (عزّ وجلّ) به مقتضای حکمتی تقدیر کرده، مصائب وبلاهایی برسد، ولی دفع وبرطرف شدن آن مصائب وبلاها را مشروط ومتوقف بر صدور افعال خاصی از پدران ومادران یا خود آن ها قرار داده است، وچون آن شرط محقق نشد تقدیر الهی جاری می گردد.
بنابراین ابتلای آن ها درحقیقت به عنوان مجازات آن ها به سبب کارهای پدران ومادرانشان نیست تا اشکالی وارد شود بلکه بر مبنای مصالح واقعی است که در هر امر مقدری وجود دارد.
و این وجه را از یکی از دوستان خاص خود استفاده نمودم.
2 - مسأله بداء: دومین مطلبی که از حدیث مورد بحث استفاده می شود؛ وقوع بداء در بعضی از مقدرات است، بسیاری از روایات نیز بر این مسأله دلالت دارد بلکه از ضروریات مذهب امامیه است که مخالفین، آن ها را به این عنوان (اعتقاد به بداء) می شناسند. البته تشریح وتفصیل این مطلب از محل بحث کتاب خارج است لذا به طور خلاصه این مطلب را بر اساس استفاده از اخبار وسخنان علما می آوریم.
می گویم: منظور از بداء آن است که خداوند (عزّ وجلّ) چیزی را تقدیر کند، وسپس خلاف آن را مقدر نماید. واین از نظر عقل ممکن واز جهت نقل واقع شده است، به خاطر عموم ودوام قدرت خداوند، وبه جهت دلالت آیات قرآن واحادیث متواتره بر آن. وعلت این که مخالفین آن را انکار کرده اند این که: به گمانشان این امر مستلزم آن است که خداوند (عزّ وجلّ) نسبت به امر دوم جاهل باشد واز مصلحت آن غافل، ﴿تعالی الله عن ذلک علوا کبیرا﴾(813)؛ خداوند بسی برتر از این پندار جاهلانه است. لذا در رد این گمانشان در حدیث صحیحی از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: در هیچ چیزی برای خداوند بداء نمی شود مگر این که پیش از این که بداء بشود، در علم او بوده است. وبه همین معنی اخبار متعددی در اصول کافی وتوحید صدوق وبحار وغیر این ها آمده است(814).
و تحقیق مطلب به گونه ای که پرده های پندار را از روی فهم ها بردارد این که: به طوری که در اخبار وارد شده، امور بر دو قسم است: محتوم وموقوف. محتوم چیزی است که تحقیق یافتن آن - از لحاظ وجود یا عدم - متوقف ووابسته به چیزی نباشد، بله خداوند آن را امضا وختم نموده وبه قلم قضا نوشته است. ومنظور از موقوف اموری است که وجود یا عدم آن ها در علم الهی مربوط ومتوقف بر حصول یا انتفاء چیزی باشد. موقوف نیز بر دو گونه است:
گونه اول: آن که خداوند متعال برای پیغمبران یا فرشتگان یا اولیای خود موقوف بودنش را بیان کرده باشد.
گونه دوم: آن که برای آن ها بیان نکرده باشد، بلکه به نظر آن ها محتوم است در صورتی که در علم خداوند (عزّ وجلّ) موقوف می باشد.
بدائی که ما به آن معتقدیم وروایات نقل شده از ائمه اطهار (علیهم السلام) بر آن دلالت دارد مربوط به همین گونه است نه قسم اول، وهمان طور که می بینید مستلزم جهلی برای خداوند نیست.
مثال این مطلب چنین است که خداوند سبحان مقدر فرماید که فلان آدم بیست سال زنده بماند اگر صله رحم بجای آورد سی سال عمر کند. در این جا خداوند عمر این شخص را بیست سال تقدیر فرموده واگر به شرطی که قرار داده باشد عمل نماید ده سال به عمرش افزوده می شود. پس زیاد شدن ده سال بداء در آن مقدر - یعنی بیست سال - است، وخداوند متعال هم از ازل این را می دانست، ولی در این متوقف کردن به شرط خاص حکمت های ارزنده ای هست، ومقدر الهی - که مربوط به شرطی بوده - هنگامی ظاهر می شود که شرطش محقق شده باشد در حالی که قبلا بر ما مخفی بوده است.
و با این بیان نحوه جمع بین دسته های مختلف اخبار معلوم شد که:
دسته ای از آن ها دلالت دارد که بداء در آنچه علم آن به پیغمبران رسیده واقع نمی شود. چنان که در اصول کافی از فضیل بن یسار آمده که گفت: شنیدم حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) می فرمود: علم بر دو گونه است: علمی نزد خداوند مخزون است که احدی از مخلوق را از آن مطلع نساخته، وعلمی دیگر را به فرشتگان وپیغمبرانش را تکذیب نمی نماید، وآن علمی که نزد خودش مخزون است آنچه می خواهد پیش می آورد وآن چه بخواهد تأخیر می اندازد وآنچه بخواهد ثابت می کند(815).
و دسته ای دیگر بر وقوع بداء در آنچه علم آن به پیغمبران وفرشتگان رسیده هم دلالت دارد مانند خبر دادن عیسی (علیه السلام) به مردن عروسی که به خانه شوهرش می بردند ولی نمرد وخلاف آن ظاهر شد، وخبر دادن ملک الموت به داوود (علیه السلام) به مرگ جوانی که نزد او نشسته بود پس از هفت روز، ولی نمرد وخداوند سی سال مرگش را به تأخیر انداخت به خاطر این که داوود (علیه السلام) او را رحم کرد، وخبر دادن خداوند متعال به حضرت نوح (علیه السلام) چند بار هلاکت قومش را، سپس تأخیر افتادن آن وخبر دادن خداوند (عجّل الله فرجه) به یونس (علیه السلام) که؛ روز معین قومش هلاک خواهند شد، سپس خداوند توبه آن ها را پذیرفت وغیر این ها.
وجه جمع بین این دو دسته از روایات این که: منظور در روایت سابق آن است که خداوند (عزّ وجلّ) پیغمبرش را از واقع شدن امری مطلع سازد وبه او خبر دهد که این امر حتمی وغیر قابل تغییر است، مثل اخباری که درباره خروج سفیانی - لعنه الله - پیش از قیام حضرت قائم (عجّل الله فرجه) وارد شده است.
و مراد از دسته دوم آن است که خدای تعالی پیامبرش را مثلاً از امری باخبر سازد، اما برای او بیان نکند که محتوم است یا موقوف، که ظاهر این امر آن است که محتوم باشد، چون موقوف بودن آن بیان نشده، پس ممکن است در آن بداء واقع گردد، زیرا که نزد خداوند (عزّ وجلّ) بر امری متوقف است که آن را برای پیغمبر بیان ننموده، بلکه نزد خودش مخزون است واین مستلزم دروغ یا تکذیبی هم نیست.
شیخ طوسی - رحمته الله - به این وجه بین آن اخبار را جمع کرده، ومجلسی - رحمة الله - نیز در دو کتابش مرآة العقول وبحار الانوار همین نظر را نزدیک به واقع دانسته است.
می گویم: چند روایت هم بر جمع یاد شده دلالت دارد از جمله:
در الاحتجاج از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) است که فرمود: اگر یک آیه در کتاب خدا نبود از آنچه خواهد بود وآنچه شدنی است تا روز قیامت شما را خبر می دادم، آن آیه این است: ﴿یمحوا الله ما یشاء ویثبت وعنده أم الکتاب﴾ (سوره رعد: 39)؛ خداوند آنچه را خواهد اثبات کند ونزد او است اصل کتاب (لوح محفوظ(816)).
در روایت دیگری از حضرت رضا (علیه السلام) است که فرمود: ابو عبد الله (صادق) وابو جعفر (باقر) وعلی بن الحسین وحسین بن علی وعلی بن ابی طالب (علیهم السلام) گفته اند: اگر یک آیه در کتاب خدا نبود به آنچه تا روز قیامت خواهد بود شما را خبر می دادیم: یمحو الله ما یشاء ویثبت...(817).
و با این بیان نحوه جمع بین دو دسته دیگر از اخبار نیز معلوم می شود که دسته ای می گوید: بداء در امر محتوم واقع نمی شود - چنان که گفتیم - همان طور که در بحار از عیاشی از فضیل آمده که گفت: شنیدم حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) می فرمود: از جمله امور، اموری حتمی است که ناگزیر خواهد آمد، واز جمله امور اموری هست که نزد خداوند موقوف است، آنچه از آن ها را می خواهد جلو می اندازد، وآنچه را بخواهد محو می کند وآنچه می خواهد ثبت می نماید، احدی را از آن - یعنی موقوف - مطلع نساخته است، واما آنچه را که پیامبران خبر آورده اند شدنی است، نه خودش را تکذیب می کند ونه پیغمبرش ونه فرشتگانش را(818).
و دسته دیگر دلالت می کند که؛ محتوم نیز بداء واقع می گردد، مانند حدیثی که در غیبت شیخ نعمانی به سند خود از ابوهاشم داوود بن قاسم جعفری آورده که گفت: در خدمت حضرت ابو جعفر محمد بن علی الرضا (علیه السلام) بدیم. سخن از سفیانی به میان آمد واین که در روایت است که امر او از محتوم است. من به حضرت ابو جعفر (علیه السلام) عرض کردم: آیا برای خداوند در امر محتوم بداء می شود؟ فرمود: آری! عرض کردیم: پس می ترسیم در قائم (علیه السلام) نیز برای خداوند بداء حاصل شود. فرمود. قائم از میعاد است وخداوند برخلاف وعده اش کاری نمی کند(819).
وجه جمع این که، دسته اول ناظر به اموری است که خداوند متعال حتمی بودن آن را خبر داده، پس تغییر دادن آن ها تکذیب خودش وفرشتگان وپیامبرانش می باشد. ودسته دوم ناظر به اموری است که خداوند حتمی بودن یا موقوف است ظهور در حتمی بودن آن دارد، از آن ها به محتوم تعبیر شده است. ودر این حدیث اشاره ای هم به این معنی هست، امام جواد (علیه السلام) علت واقع نشدن بداء را در امر قائم (علیه السلام) چنین فرمود: قائم از میعاد است وخداوند بر خلاف وعده اش کاری نمی کند.
خلاصه این که: مراد از محتوم در این خبر آن است که به حسب ظاهر اخبار حتمی باشد چون متوقف بودنش بر چیزی بیان نشده پس تغییر دادن آن ضرری ندارد، ومنظور از محتومی که در آن بداء واقع نمی شود، آن است که حتمی بودنش تصریح شده واین تغییر وتبدیلی ندارد، زیرا که تبدیل آن، تکذیب خود وپیغمبران وفرشتگان خداوند است. واین مطلب را خداوند سبحان به برکت مولایم صاحب الزمان (علیه السلام) به من الهام فرمود وندیده ام کسی پیش از من این نکته را گفته باشد.
و یکی از محدثین بین این خبر واخبار دیگری که دلالت می کند، بداء در محتوم واقع نمی شود، نحوه دیگری جمع کرده که به نظر من خالی از اشکال نیست، بهتر آن است که تمام سخن وی را نقل کنیم سپس اشکالاتی که به نظر قاصر رسیده بیان نمایم.
محدث مزبور - که خداوند مقامش را عالی تر گرداند - در اواخر باب یازدهم کتابش - النجم الثاقب - چنین گفته: غیر ظهور وخروج حضرت حجة بن الحسن بن علی المهدی - صلوات الله علیه - (که حال از عمر شریفش هزار وچهل سال وچیزی می گذرد) که خواهد شد وتبدیل وخلفی در او نخواهد شد، مابقی آنچه رسیده از آیات وعلامات پیش از ظهور ومقارن آن، همه قابل تغییر وتبدیل وتقدیم وتأخیر وتأویل به چیز دیگر که از اهل بیت عصمت (علیهم السلام) رسیده باشد، هست. حتی آن ها که در شمار محتوم ذکر شده، چه ظاهراً مراد از محتوم در آن اخبار نه آن است که هیچ قابل تغییر نباشد، وظاهر همان را که فرمودند به همان نحو بیاید، بلکه مراد (والله یعلم) مرتبه ای است از تأکید در آن، که منافاتی با تغییر در مرحله ای از انحای آن وجود نداشته باشد، مؤید این مقال است: آنچه شیخ نعمانی در غیبت خود از ابی هاشم داوود بن قاسم جعفری روایت کرده...(820). - سپس ترجمه روایت یاد شده را آورده است -.
می گویم: این سخن از چند جهت قابل بحث ومناقشه است:
اول این که جزم کردن به این که تمام علائم ظهور قابل تغییر است با روایات بسیار بلکه متواتری که تصریح دارند بعضی از آنها محتوم است که تغییر وتبدیلی در آن نیست، منافات دارد، از جمله این روایات آن که: نعمانی از عبد الملک بن اعین آورده که گفت: نزد حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) بودم. پس ذکر قائم (علیه السلام) به میان آمد، به آن حضرت عرض کردم: امیدوارم که این امر به زودی واقع شود وسفیانی هم نباشد فرمود: خیر، به خدا این از محتوم است که ناگزیر باید بشود(821).
و نیز نعمانی به سند خود از حمران بن اعین از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) درباره آیه شریفه: ﴿قضی أجلا وأجل مسمی عنده﴾ (سوره انعام: 2)؛ اجلی تقدیر کرد واجلی نام برده شده نزد او. فرمود: این ها دو اجل هستند یک اجل محتوم، واجل دیگر موقوف است. حمران به آن حضرت عرضه داشت: محتوم چیست؟ فرمود: آن است که غیر از آن نمی شود. عرض کرد: موقوف چیست؟ فرمود: آن است که خداوند را در آن مشیت هست. حمران گفت: من امیدوارم اجل سفیانی از موقوف باشد. امام باقر (علیه السلام) فرمود: خیر، به خدا این از محتوم است(822).
و از فضیل بن یسار از حضرت امام باقر (علیه السلام) آورده که فرمود: به تحقیق که اموری موقوف هست واموری محتوم، والبته سفیانی از امور محتوم است که ناگزیر باید بیاید(823).
همچنین به سند خود از خلاد صائغ آورده که حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود: سفیانی، ناگزیر خواهد آمد.
و صدوق در کمال الدین به سند خود از ابوحمزه ثمالی آورده که گفت: به حضرت صادق (علیه السلام) عرض کردم: حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) می فرمود: خروج سفیانی از محتوم است. فرمود: آری. عرض کردم: از محتوم است؟ فرمود: آری.
و اختلاف بنی العباس از محتوم است وقتل نفس زکیه نیز از محتوم است وخروج قائم (علیه السلام) نیز از محتوم است(824).
و در بحار از قرب الاسناد به سند خود از علی بن اسباط است که گفت: به حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) عرض کردم: فدایت شوم، ثعلبة بن میمون از علی بن المغیره از زید عمی برایم گفت که حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) فرموده است: قائم ما در یکی از سال ها برای ادای کامل حقوق مردم قیام خواهد کرد. امام کاظم (علیه السلام) فرمود: قائم بدون سفیانی قیام کند؟ عرض کردم: فدایت شوم، پس در این سال است؟ فرمود: هرچه خدا خواهد، گفتم: آیا در دوران عمر من به حکومت می رسد؟ فرمود: خدا هرچه خواهد انجام دهد(825).
و نیز در بحار از غیبت شیخ طوسی به سند خود از محمد بن مسلم آورده که گفت: شنیدم حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) فرمود: سفیانی پس از آن که بر مناطق پنج گانه مسلط می شود، به مقدار حمل یک زن زمامداری می کند، سپس فرمود: استغفرالله به مقدار حمل یک شتر حکومت خواهد کرد، وماجرای او از محتوم است(826).
و اخبار دیگر که تصریح دارد به این که سفیانی وبعضی دیگر از علائم ظهور محتوم است که تغییر وتبدیلی در آن ها نیست. پس حکم کردن به این که تمام علامت هایی که روایت شده قابل تغییر وتبدیل است ویا تأویل کردن آن روایات، اجتهاد در مقابل نص است.
دوم: تغییر تمام علائم مستلزم نقض غرض است، وآن بر خداوند متعال محال می باشد، زیرا که غرض ومنظور از قرار دادن علائم ونشانه ها آن است که مردم به وسیله آن ها، امام غایب خود را بشناسند، واز هر کسی که به دروغ ادعای امامت کند پیروی ننمایند. پس هرگاه تمام نشانه ها تغییر کند، وهیچ یک از آن ها برای مردم آشکار نگردد نقض غرض لازم می آید، واین بر خداوند محال است. ودلیل بر این که قرار دادن علائم برای شناختن امام قائم (علیه السلام) است - اضافه براین که غرض عقلایی از نصب علائم همین است وگرنه نصب علائم لغو می شود - اخبار بسیاری است از جمله: فرموده امام صادق (علیه السلام) که: ساکن باشید تا وقتی که آسمان وزمین آرام هستند(827).
و فرموده حضرت رضا (علیه السلام) که: منظور حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) که تا آسمان ساکن است یعنی از ندا کردن به نام صاحب تو، وتا زمین ساکن است یعنی از فرو بردن لشکر سفیانی(828). و... اخبار دیگری که ذکر آن ها موجب طولانی شدن مطلب است، وروایات در غیبت نعمانی وکمال الدین وبحار وغیر این ها آمده است.
سوم: تغییر علامت هایی که حتمی بودن آن ها تصریح شده سبب گمراهی وبه اشتباه انداختن مردم است - چنان که مخفی نیست - زیرا که دانستی که این ها نشانه هایی برای شناخت قائم (علیه السلام) قرار داده شده اند.
اگر بگوییم: می توان از این اشکال جواب داد به این که گمراهی در وقتی است که راه شناخت امام (علیه السلام) منحصر در همین نشانه ها باشد وحال آن که چنین نیست بله می توان با دیدن نشانه های شخصی ودیدن معجزات ودلایلی که جز از امام صادر نمی شود آن حضرت را شناخت ومؤید این معنی روایتی است که در اصول کافی به سند خود از مفضل بن عمر آمده که گفت: شنیدم حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) می فرمود: برای صاحب این امر دو غیبت هست که در یکی به خاندانش بر می گردد، ودر دیگری گفته می شود: هلاک شد، در کدام بیابان رفت؟! راوی گوید: عرضه داشتم: اگر چنین شد چکار کنیم؟ فرمود: اگر کسی آن را ادعا کرد، از او چیزهایی بپرسید که چنان کسی باید جواب دهد(829).
و شیخ نعمانی چنین روایت کرده که: اگر کسی آن را ادعا کرد، از آن امور مهم از او بپرسید که مثل او می بایست جواب دهد(830).
می گویم: شناخت امام (علیه السلام) به گونه یاد شده برای همه اهل جهان میسر نیست - مانند بسیاری از زنان وکسانی که در شهرهای دور هستند - با این که از روایات بسیار به دست می آید که مسأله ظهور قائم (علیه السلام) از اموری است که خداوند وعده داده آن ها را برای همه اهل عالم ظاهر وآشکار سازد، به طوری که کسی بی خبر نماند. اگر بعضی از نشانه های عام که بر تمام مردم جهان آشکار گردد نباشد، بر بسیاری از مردم مخفی می ماند مگر پس از مدتی مدید که به نحوی مطلع گردند.
چهارم: تغییر ویا منتفی شدن علامت هایی که محتوم بودنشان تصریح شده، مستلزم آن است که خداوند خود وفرشتگان وپیغمبران واولیائش را تکذیب کند - چنان که در حدیث آمده بود - وقبح آن بر کسی پوشیده نیست.
پنجم: آنچه در مورد تغییر علائم حتمیه گفتیم که نقض غرض لازم می آید در تأویل آن ها نیز همین محذور هست، چون بودن شک، مقصود - یعنی معرفت امام - با نصب نمودن نشانه های آشکاری که همه افراد بر آن مطلع گردند حاصل می شود، واین که آن نشانه ها همان طور ظاهر شود که بیان شده (تا هر که هلاک می شود با تشخیص ودانستن هلاک گردد، وهر که زنده می شود از روی بینه زنده گردد(831)) پس بیان علامت اگر طوری باشد که اهل زبان چیزی از آن بفهمند آن گاه غیر از آنچه ظاهر آن است اراده گردد، به جهل انداختن مردم وگمراهی آن ها چیزی نیست، بلکه از اموری است که عقل آن را زشت وقبیح می شمارد.
البته ممکن است که متکلم غیر از آنچه از ظاهر لفظ فهمیده می شود اراده کند ولی به شرط این که برای مخاطبین منظورش را بیان نماید، یا قرینه واضحی بیاورد که در فهمیدن منظورش را آن قرینه تأملی ننمایند.
ولی بین این معنی وبین حمل کردن تام علائم ظهوری که روایت شده - حتی آن هایی که حتمی بودنشان تصریح گردید با توجه به نبودن دلالت روشن یا قرینه آشکاری بر خلاف ظاهر آن ها - حمل کردن این ها بر قبول تأویل نمودنشان، تفاوت از زمین تا آسمان است! بلکه اگر این در باز بشود برای اهل ضلال وگمراه کنندگان بهترین سوژه ووسیع ترین میدان است که آنچه از ائمه (علیهم السلام) در علائم رسیده به هر نحوی که دلشان بخواهد تأویل ببرند. خداوند ما وهمه مؤمنین را از تمام لغزش ها محفوظ بدارد.
ششم: حمل کردن محتوم بر آنچه نوعی تأکید دارد وآن را از معنای حقیقی اش منصرف نمودن، آن طور که در سخنان این عالم محترم آمده، هیچ شاهد ومؤیدی ندارد، چون اگر شاهدی داشت بیان می نمود. وبدین خاطر این مبحث را پیش کشیدم تا مبادا کسی که کتاب ما را مطالعه می کند در شبهه بیفتد زیرا که این جا محل لغزندگی گام ها است.
3 - ظهور قابل تقدیم وتأخیر است: از حدیث یاد شده استفاده می شود که: ظهور مولای ما حضرت صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) از اموری است که قابل تقدیم وتأخیر است که به سبب بعضی از علل وجهات، زودتر یا دیرتر واقع می شود. واز جمله اسبابی که زمینه جلو افتادنش را فراهم می سازد؛ اهتمام مؤمنین در دعا برای تعجیل ظهور وفرج است. وقسمتی از دلایل این معنی را در حرف (غ) از بخش چهارم کتاب بیان کردیم.
و چه بسا کسی که اهل تحصیل نیست در این باره استبعاد کند، واز این که به سبب اهتمام در دعا ظهور وفرج پیش می افتد تعجب نماید، واین طور به نظرش برسد که اگر چنین بود می بایست تاکنون فرج واقع می شد چون اهل ایمان در هر زمان ومکان برای این امر بسیار دعا کرده ومی کنند.
ولی این استبعاد ناپسندی است، وگفتار شخص کند ذهنی است، زیرا که هیچ بعید نیست که برای ظهور آن حضرت در علم خداوند دو وقت باشد که یکی نزدیکتر از دیگری است وظهور آن حضرت در وقت نزدیک تر به اهتمام مؤمنین در امر دعا بستگی داشته باشد، واین است معنی این که ظهور آن حضرت از امور بدائیه است که قابلیت جلو وعقب شدن را دارد. ودلالت روایاتی که از ائمه اطهار (علیهم السلام) در این موضوع هست بر پژوهشگران پوشیده نیست، واین که آن وقت نزدیک تر تاکنون نرسیده. بنابراین انکار تأثیر دعا طبق دلیل مردود است، چون صریح قرآن بر آن دلالت دارد، ونیز امکان نزدیک تر شدن ظهور حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) از احادیثی که از خاندان عصمت (علیه السلام) نقل شده به دست می آید.
23 - پیروی از پیغمبران وامامان (علیهم السلام):
دعا برای تعجیل فرج مولای غایب ما حضرت ولی عصر (عجّل الله فرجه) تاسی جستن به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وامامان (علیهم السلام) می باشد، با آنچه در بخش ششم وهفتم - ان شاء الله تعالی - از اخبار خواهد آمد، این مطلب روشن می شود. در این جا فقط به یک حدیث اکتفا می کنیم:
شیخ نعمانی در کتاب الغیبه به سند خود از یونس بن ظبیان از حضرت امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: چون شب جمعه شود پروردگار متعال فرشته ای را به آسمان دنیا می فرستد، وقتی فجر طالع گشت آن فرشته روی عرش بر فراز بیت المعمور می نشیند، وبرای محمد وعلی وحسن وحسین (علیه السلام) منبرهایی از نور نصب می شود که بر آن ها بالا می روند، وفرشتگان وپیامبران ومؤمنین برای آن ها جمع می گردند، ودرهای آسمان گشوده می شود، هنگامی که خورشید به وقت زوال می رسد رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می گوید: پروردگارا! وعده ات را که در کتاب خود آن را آورده ای وفا کن وآن این آیه است: ﴿وعد الله الذین آمنوا منکم وعملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم ولیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم ولیبدلنهم من بعد خوفهم آمنا﴾ (سوره نور: 55)؛ خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده وعمل صالح انجام داده باشند، وعده کرده که در زمین خلافت دهد، هم چنان که به کسانی که پیش از شما بوده اند خلافت بخشید ودینشان را که پسندیده، تمکین وتسلط خواهد داد وترسشان را به امنیت مبدل خواهد ساخت. فرشتگان وپیغمبران هم همین را می گویند سپس محمد وعلی وحسن وحسین (علیه السلام) به سجده می افتند ومی گویند: پرورگارا! غضب کن که به تحقیق حرمتت در هم شکسته وبرگزیدگانت کشته شده وبندگان صالحت خوار گردیده اند، پس خداوند آنچه بخواهد می کند وآن روز معلوم است(832).
توجه: جمعی از علما نظر داده اند که یونس بن ظبیان ضعیف ودروغگوی غلو کننده ای است، وبعضی دیگر درباره او توقف کرده اند. ولی حق آن است که - به تبع عالم محقق نوری - او مورد اطمینان وبزرگوار است، بلکه آن طور که از تعدادی اخبار بر می آید او از اصحاب اسرار بوده است، واگر تفصیل بحث درباره نامبرده را می خواهید به کتاب مستدرک اوسائل ومستنبط المسائل، مجلد سوم مراجعه کنید.
در این جا اشکالی هست که احیانا به ذهن برخی خطور می کند این که: تردیدی نیست که شرایط اجابت در دعای پیغمبر وامامان وفرشتگان وانبیا (علیه السلام) موجود است، پس اگر آن ها هر جمعه دعا می کنند که ظهور منتقم از دشمنانشان زودتر واقع شود، سبب تأخیر افتادن آن چیست؟ وبر دعای آنان چه فایده ای مترتب است؟ به چند وجه از این اشکال جواب داده می شود:
اول: آنچه در مکرمت پیشین گفتیم که هیچ بعید نیست که برای ظهور امام عصر (عجّل الله فرجه) دو وقت باشد، یکی نزدیک تر از دیگری، ووقوع آن در وقت نزدیک تر بستگی به اهتمام در دعا برای آن داشته باشد، که ترک دعا موجب تأخیرش گردد.
دوم: این که گفته شود: خداوند (عزّ وجلّ) دعای آنان را مستجاب نموده ولی بدون شک تحقق یافتن این امر - بر حسب حکمت های الهی - بر تحقق یافتن امور معین وبر طرف شدن امور دیگری متوقف است که این ها به تدریج انجام می شود. بنابراین تأخیر ظهور تا زمان ما وبعد از این، دلیل بر مستجاب نشدن دعا نیست.
سوم: ممکن است به سبب دعای آنان (علیه السلام) وقوع فرج در زمان نزدیکی تقدیر گردد، ولی بر اثر کارهای بندگان موانعی پیش بیاید که مایه تأخیر آن شود، واین است معنی این که این امر از امور بدائیه است، ونظیر این در احادیث کم نیست. مثل این که وارد شده که: بنده ای دعا می کند پس دعایش در وقت معینی، به اجابت می رسد. سپس معصیت می کند، خداوند به فرشتگان به این مضمون می گوید: قضای حاجت او را به تأخیر اندازید زیرا که معرض سخط وخشم من قرار گرفته ومستوجب محرومیتش شده است.
و در چند کتاب از قبیل غیبت نعمانی وطوسی وبحار از ابوحمزه ثمالی آمد که گفت: به حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) عرض کردم: علی (علیه السلام) می فرمود: تا سال هفتاد بلا هست، ونیز می فرمود: بعد از بلا راحتی ورفاه است، وحال آن که سال هفتاد گذشته ولی ما رفاهی ندیدیم! امام باقر (علیه السلام) فرمود: ای ثابت! خداوند متعال این امر را در سال هفتاد وقت گذاشته بود، وچون حسین (علیه السلام) کشته شد خشم خداوند بر اهل زمین شدت یافت وآن را تا سال صد وچهار به تأخیر انداخت، پس این مطلب را برای شما گفتیم وشما سخن را فاش کردید واز آن پرده برداشتید، پس خداوند آن را به تأخیر انداخت، وبرای آن وقتی نزد ما تعیین ننمود وخداوند آنچه را بخواهد محو وهرچه را بخواهد اثبات می کند ونزد او است ام الکتاب(833).
24 - وفا به عهد الهی:
دعا کردن برای فرج مولای ما حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) وفا نمودن به عهد وپیمان الهی است که از اهل ایمان گرفته شده. وبررسی این مطلب درچند قسمت بیان می گردد:
اول: تردیدی نیست که وفای به عهد خداوند واجب است، به مقتضای قرآن کریم وبه حکم عقل سلیم این امر مسلم است، خداوند (عزّ وجلّ) می فرماید: ﴿اوفوا بعهدی اوف بعهدکم﴾ (سوره بقره: 40)؛ به عهد من وفا کنید به عهد شما وفا نمایم.
و فرموده خدای متعال: ﴿واوفوا بالعهد ان العهد کان مسوولا﴾ (سوره اسراء: 34)؛ وفای به عهد کنید که از عهد پرسیده می شود.
و فرموده: ﴿افمن یعلم انما انزل الیک من ربک الحق کمن هو اعمی انما یتذکر اولوا الالباب * الذین یوفون بعهد الله ولا ینقضون المیثاق﴾ (سوره رعد: 19-20)؛ آیا کسی که یقین می داند که آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده، حق است، مساوی ویکسان است با کسی که کور است (وکافر)، تنها خردمندان متذکر این حقیقت می شوند، آنان که عهد خدا را وفا می کنند وپیمان را نمی شکنند.
و باز فرموده: ﴿والذین ینقضون عهد الله من بعد میثاقه ویقطون ما امر الله به ان یوصل ویفسدون فی الارض اولئک لهم اللعنه ولهم سوء الدار﴾ (سوره رعد: 25)؛ وآنان که پس از پیمان بستن، عهد خدا را شکستند، وهم آن چه را که خداوند به پیوند آن امر کرده گسستند ودر زمین فساد نمودند، آن ها را لعنت خدا ومنزلگاه دوزخ نصیب است.
دوم: در روایات متعددی که از ائمه اطهار (علیهم السلام) روایت شده عهد، به ولایت امامان تفسیر گردیده است، چنان که در کافی از حضرت امام صادق (علیه السلام) آمده اند که فرمود: وما ذمه وحرمت خدا هستیم وما عهد الهی هستیم، پس هرکه به پیمان ما وفا کند عهد الهی را وفا نموده، وهرکس آن را بشکند حرمت وعهد الهی را شکسته است(834).
و در مرآة الانوار از امام صادق (علیه السلام) درباره آیه شریفه: ﴿الا من اتخذ عند الرحمن عهدا﴾ (سوره مریم: 87).
؛ مگر آن کس که نزد خداوند عهدی گرفته باشد. فرمود: یعنی آن که به ولایت علی وامامان بعد از او (علیه السلام) برای خدا دینداری کند که همان است عهد او نزد خداوند(835).
و نیز از کنز الفوائد از امام صادق (علیه السلام) درباره فرموده خداوند: ﴿واوفوا بالعهد ان العهد کان مسوولا﴾ (سوره اسراء: 34)؛ وبه عهد وفا کنید که حتماً از عهد سؤال می شود. آمده که فرمود: عهد آن است که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) بر مودت ما واطاعت امیر المؤمنین (علیه السلام) از مردم گرفته است؛ واخبار بسیار دیگر.
و ظاهرا بیان این مطلب به خصوص از باب ذکر اهم افراد واعظم مصادیق است، نه این که پیمان وعهد منحصر در همین باشد، والله العالم.
سوم: وفای به عهد یاد شده با شش امر حاصل می گردد:
1 - یقین قلبی به امامت وولایت آن ها وتسلیم به آنچه از آن ها وارد شده است.
2 - مودت قلبی نسبت به آنان.
3 - بغض دشمنانشان وکسانی که بر آنان جلو افتادند (وخلافت را غصب کردند).
4 - اطاعت وپیروی از آنان در تمام اوامر ونواهی ایشان.
5 - اظهار اعتقاد قلبی به آنان به وسیله زبان واعضای بدن به مقدار توانایی واستطاعت -.
6 - یاری کردن آن ها در هر حال به مقتضای آن.
و این عناوین شش گانه در دعا برای مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) ودرخواست تعجیل فرج آن حضرت از خداوند تحقق می یابد واین مطلب روشن است ونیازی به بیان ندارد.
25 - آثار نیکی به والدین برای دعا کننده:
تمام آثار ونتایج دنیوی واخروی که بر نیکی به والدین هست، دعا کننده برای حضرت قائم (علیه السلام) خواهد داشت، چنان که در بخش سوم کتاب متذکر شدیم که امام (علیه السلام) پدر حقیقی تمام مردم است، پس هرکه بر او ظلم کند عاق پدر حقیقی خویش گشته، وهرکه به او نیکی نماید به تمام آنچه بر نیکی کردن بر پدر ظاهری مترتب است رستگار می شود. وتردیدی نیست که والد حقیقی حقش عظیم تر ومقامش بالاتر است، واز پدر ظاهری نسبی انسان شایسته تر است که به او احسان گردد.
دلیل بر این معنی - اضافه بر دلالت عقل سلیم بر آن - در حدیثی طولانی از تفسیر امام عسکری (علیه السلام) روایت شده که فرمود: والبته حق ما بر شما عظیم تر است از حق پدر ومادری که از آن ها متولد شده اید، که ما - اگر اطاعتمان کنید - شما را از آتش به سوی خانه آرام وجاویدان نجات می دهیم...(836).
کما این که بدون شک دعا برای پدر - به خصوص با امر او به آن - از روشن ترین انواع نیکی ومهم ترین وسودمندترین آن ها است.
و اما آثار وفواید نیکی به والدین - از انواع مختلف خیر دنیا گرفته تا ثواب های اخروی - از موضوع بحث ما در این کتاب خارج است. طالبین به کتاب های علمای بزرگ ما از قبیل کافی وبحار مراجعه نمایند.
26 - رعایت واداء امانت:
امام (علیه السلام) امانت الهی است، چنان که در زیارت جامعه آمده: شمایید روشن ترین مسیر واستوارترین راه وشهدای دار فانی (دنیا) وشفعای دار باقی (آخرت) ورحمت پیوسته وآیت مخزون وامانت حفاظت شده(837).
شیخ ابوالحسن شریف در کتاب مرآة الانوار ومشکاة الاسرار گفته: امانت، به خود امامان وولایت وامامت ایشان تأویل گردیده است، که هر جایی - با رعایت تناسب - تأویل خاص خود را دارد. در بعضی از اخبار است که امامان امانت سپرده شده هستند، که خداوند آنان را به اولیای مؤمن خویش در زمین سپرده است.
و در بعضی از زیارت ها آمده: شهادت می دهم...و اینکه شما امانت محفوظ هستید.
و ظاهرا منظور وجوب رعایت وپیروی واطاعت آنان وپرهیز از آنچه مایه ناخشنودی ایشان است، چنان که در حدیث ثقلین که بین خاصه وعامه مشهور است این معنی وارد شده است(838).
و در زیارت دیگری آمده: شما امانت های نبوت هستید، یعنی امانت های پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم).
و در تفسیر فرات از امام صادق (علیه السلام) چنین است: خداوند (عزّ وجلّ) ارواح امامان را بر آسمان ها وزمین وکوه ها عرضه شد...(839).
می گویم: مضمون روایت دیگری از امام صادق (علیه السلام) چنین است: خداوند (عزّ وجلّ) ارواح امامان را بر آسمان ها وزمین وکوه ها عرضه نمود ودر فضیلت آنان گفت، آنچه گفت...(840).
جان کلام این که باید گفت: بی تردید رعایت امانت ها - به حکم عقل وآیات وروایات - واجب است. ونیز تردیدی در این نیست که رعایت ها وحفاظت ها نسبت به انواع واصناف گوناگون امانت ها مختلف می باشد. بنابراین هر امانتی به نحوه خاص خودش رعایت می گردد، ورعایت این امانت الهی به اظهار محبت وجدیت در نصرت واطاعت است. وچون این عناوین با مداومت وجدیت در دعا برای تعجیل فرج مولای ما صاحب الزمان (علیه السلام) تحقق می یابند، به طور حتم با این عمل رعایت این امانت انجام می گیرد. واگر تفصیل این مطلب را خواسته باشی، با تمسک به عنایت پروردگار علام وتوسل به امامان معصوم (علیه السلام) بیان می نماییم.
سخن در این جا در چند امر واقع می شود:
اول در معنی امانت محفوظ.
دوم: در بیان وجوب حفظ امانت ورعایت آن وادا کردن آن به اهلش - از جهات عقل ونقل -.
سوم: در بیان چگونگی رعایت آن امانت الهی.
چهارم: در بیان این که دعا برای مولایمان حضرت صاحب الزمان ودرخواست تعجیل فرج آن جناب از درگاه خداوند، از جمله مصادیق رعایت وحفظ امانت الهی است.
امر اول - معنی امانت محفوظ: بدان که این عبارت دوازده وجه را محتمل است که همه آن ها - به جز یازدهمین وجه - به این معنی بر می گردد که: امامان (علیهم السلام) ودیعه وامانت الهی هستند که خداوند متعال در حفظ ورعایت خویش قرار داده - به انحاء مختلف حفظ ورعایتی که حکمت الهی بر آن تعلق گرفته است.
اول: حفظ شده در تمام عوالم، تا این که در آخر الزمان ظاهر گردد. به عبارت دیگر: این است آن امانتی که خداوند تعالی در عالم انوار وارواح واظله واشباح ودر عالم دنیا از هنگام خلقت آدم تا دوران حضرت خاتم آن را حفظ فرموده، با آن همه معاندان ومبغضان وحسودانی که همواره در صدد از بین بردن آن وبه فکر خاموش کردن نور حق بوده اند، ولی خداوند جز این نخواسته که نور خویش را تمام (ومحفوظ) بدارد هر چند که کافران را خوش نیاید.
خلاصه این که: امامان (علیهم السلام) امانت الهی هستند که پروردگار متعال از غیب قدس خویش برای بندگانش بر آورده تا از نور آن برخوردار شوند. ودر حفظ وحمایت خویش قرار داده که دست بدان نرسد وقصد یورش بر آن نشود، در تمام حالات ومقامات آنان، به طوری که احدی از معاندین وبد خواهانشان نتوانند نورشان را خاموش نموده وایشان را از بین ببرند، تا این که در آخر زمان آنان آشکار گردانید.
دوم: حفظ شده؛ یعنی خدای (عزّ وجلّ) این امانت را از پلیدی های جاهلیت وکثافت ها ونجاست های ضلالت نگهداری کرده به این که آنان را جز در صلب پاکیزه ورحم های مطهره به ودیعت نسپرده است. زیرا که اجماع علمای شیعه - بلکه ضرورت مذهب - بر این است که پدران ائمه (علیهم السلام) که امانت الهی در آنان به ودیعه نهاده شده بود - از خاتم انبیا تا آدم (علیه السلام) - همگی مؤمن وپاکیزه بوده اند وحتی یک چشم بر هم زدن هم به خداوند شرک نورزیده اند. همچنین مادران ایشان که این امانت به ایشان سپرده می شد، چنان که در زیارت آمده: لم تنجسک الجاهلیه بانجاسها ولم تلبسک من مدلهات ثیابها؛ پلیدی های جاهلیت تو را نیالود واز جامه های تیره وتارش بر تو نپوشید.
و از امام صادق (علیه السلام) است که فرمود: همانا خدا بود وهیچ چیز نبود، سپس کون ومکان را خلق کرد، ونور الانوار را آفرید که تمامی نورها از او نور گرفت، ودر آن (نور الانوار) از نور خویش جاری ساخت که همه نورها از آن نور یافت، وآن نوری است که محمد وعلی را از آن خلق کرد، پس محمد وعلی دو نور نخستین بودند، زیرا پیش از آن ها چیزی پدید نیامده بود، وآن دو همواره طاهر ومطهر در صلب های پاک جریان داشتند تا آن که در پاکترین آن ها - یعنی عبد الله وابوطالب - از یکدیگر جدا گشتند(841).
و در احتجاج در پاسخ امام صادق (علیه السلام) به سوالات واشکالات زندیق آمده که آن حضرت فرمود: وخداوند از آدم نسلی پاکیزه وطاهر بیرون آورد، از او پیغمبران ورسولان را به وجود آورد، آنان برگزیده پروردگار وگوهر خالص اند، در صلب های پاکیزه ودر رحم ها محفوظ بوده اند، بی عفتی های جاهلیت به ایشان نرسیده ونسب هایشان آلودگی نیافته، زیرا که خداوند متعال آنان را در جایگاهی قرار داده که درجه وشرافتی بالاتر از آن نیست، هر آن - گنجینه دار علم الهی، وامین غیب ومرکز سر وحجت بر خلق او، وترجمان وزبان او باشد، جز این نخواهد بود، پس حجت جز از نسل اینان نیست که در میان خلق به جای پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) بپاخیزد...(842).
و اگر بخواهیم آنچه در این باره وارد شده بیاوریم مطلب به طول می انجامد.
شیخ صدوق رحمة الله در کتاب اعتقاد درباره پدران پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) چنین گفته: اعتقاد ما درباره آنان چنین است که آن ها از آدم تا پدرش عبد الله مسلمان بوده اند واین که ابوطالب مسلمان بوده ومادر پیغمبر آمنه بنت وهب مسلمان بوده است، وپیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: من از ازدواج متولد شده ام واز زنا نبوده ام، از زمان آدم (علیه السلام). وروایت شده که عبد المطلب حجت خدا بود وابوطالب جانشینی او را به عهده داشت(843).
سوم: یعنی محفوظ از گناهان وزشتی ها، زیرا که امامان (علیهم السلام) معصوم هستند که خداوند متعال آنان را در تمام عمر از گناهان وسیئات مصون ومحفوظ داشته است واین امر از ضروریات مذهب امامیه است.
چهارم: حفظ شده از تهمت ونسبت خطا ونقصان به آن ها، به طوری که هیچ یک از دشمنان نتوانسته منقصتی به آنان نسبت دهد یا فضیلتی از ایشان انکار کند، بلکه - با همه حسادت ودشمنی که نسبت به امامان (علیهم السلام) داشته اند - جلالت وعظمتشان را اعتراف کرده اند.
پنجم: حفظ شده به طوری که احدی از خلق به آن دست نیابد چنان که در قرآن آمده: ﴿فی لوح محفوظ﴾ (سوره بروج: 22)؛ وبنابراین معنی، مراد آن است که احدی از خلایق به آخرین مرحله شناخت امامان ودرک حقیقت ذات وصفات آنان نرسد، چرا که آن ها که در رتبه پایین تری از ایشان قرار دارند چون نسبت به ایشان ناقص اند نمی تواند به حقیقت پدر وصفات وخصوصیات او دست یابد چون قصور ونقصان در او هست. همین طور بقیه خلایق نمی توانند به حقیقت امامان (علیهم السلام) وصفات وویژگی های آنان برسند. چنان که در زیارت جامعه آمده است: موالی لا احصی ثنائکم ولا ابلغ من المدح کنهکم ومن الوصف قدرکم؛ ای سروران من! نتوانم شما را ستایش کنم، ونه به آخرین حد مدح شما رسم، ونه به وصف قدر شما دست یابم.
و در حدیث نبوی است که: یاعلی! خداوند را نشناخت جز من وتو، ومرا نشناخت جز خدا وتو، وتو را نشناخت جز خدا ومن(844).
و در اصول کافی در حدیثی از حضرت امام باقر (علیه السلام) است که فرمود: به تحقیق که نمی توان خدا را توصیف کرد، وهمانطور که نمی شود وصف خدا گفت بر توصیف ما هم توانایی نیست(845).
و نیز به سند صحیحی از زراره از آن حضرت (علیه السلام) آمده که گفت: شنیدم آن حضرت می فرمود: خداوند (عزّ وجلّ) وصف نمی شود، وچگونه وصف شود وحال آن که در کتاب خویش فرمود: ﴿وما قدروا الله حق قدره﴾ (سوره انعام: 91)؛ وخدای را آنچنان که شایسته است نشناختند. پس هر قدر که توصیف شود بزرگ تر از آن است، وپیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وصف ناشدنی است. چگونه می توان توصیف کرد بنده ای را که خداوند به هفت حجابش پوشیده واطاعت او را در زمین همچون اطاعت خودش قرار داده وفرموده است: ﴿ما آتاکم الرسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا﴾ (سوره حشر: 7)؛ هرچه پیامبر برایتان آورد بگیرید وهرچه نهیتان نمود باز ایستید. وهرکس از این پیغمبر اطاعت کند مرا اطاعت کرده وهرکه نافرمانی نماید مرا معصیت نموده است وکار را به او واگذار کرد. وما (امامان) نیز وصف نشویم، چگونه وصف شوند جمعی که خداوند پلیدی را - که شک است - از ایشان برداشته است.
و مؤمن هم وصف نشود، وبه تحقیق که مؤمن برادر خویش را دیدار نماید وبا او مصافحه کند، پیوسته خداوند به آن دو توجه نماید وگناهان از رخسارشان همچون برگ از درخت می ریزد(846).
می گویم: این حدیث از احادیث دشوار است، وآنچه پس از تأمل در آن برایم ظاهر شد، این که: منظور بیان محال بودن احاطه خلایق به صفات خداوند ومحال بودن احاطه غیر از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) به صفات ومقامات وحقیقت آن حضرت ومحال بودن احاطه غیر امامان (علیهم السلام) به صفات وشؤون وحقیقت ایشان، ومحال بودن احاطه غیر مؤمن بر صفت وشأن مؤمن است، زیرا که ناقص نمی تواند به کنه کامل برسد که از درک مقام او قاصر است، لذا در حدیث آمده: اگر ابوذر آنچه در دل سلمان است می دانست او را می کشت(847). ودر حدیث دیگری است: او را تکفیر می کرد(848).
و بیان این مطلب نسبت به معرفت خداوند متعال واضح است؛ اما نسبت به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: کیف یوصف عبد احتجب الله (عزّ وجلّ) بسبع؛ می توان توصیف کرد بنده ای را که خداوند به هفت حجابش پوشیده...ممکن است مراد این باشد که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) به حجاب های هفت گانه ایمان پوشیده شده. چنان که در روایاتی از اصول کافی آمده، یعنی: چون پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در درجات ایمان به خداوند کامل است به طوری که هیچ کس در ایمان بالاتر از او نیست، برای غیر او توصیفش واحاطه به کنه وشأنش امکان ندارد، چون کوتاه تر از درک آن است.
و ممکن است منظور از کلمه سبع (هفت)، آسمان های هفت گانه باشد، یعنی: چگونه وصف شود بنده ای که از شأن بلند ومقام شامخ وبرجسته اش این که: خداوند او را به جایگاهی بالا برد که احدی از خلقش را به آن جا نرسانده است وبنابر هر دو معنی، مفعول به محذوف است یعنی: کیف یوصف عبدا حتجب الله ایاه ولفظ عبد قرینه بر محذوف می باشد وحذف مفعول به جداً بسیار است، از آن جمله فرموده خدای (عزّ وجلّ) ﴿الله یبسط الرزق لمن یشاء ویقدر﴾ (سوره رعد: 26)؛ خداوند روزی هرکس را بخواهد فراخ ویا تنگ نماید.
و در معنی این جمله: کیف یوصف عبدا حتجب الله (عزّ وجلّ) بسبع وجوه بعیدی نیز گفته شده، کسانی که مایل باشند از آن ها مطلع شوند به مجلد دوم کتاب مراة العقول مراجعه کنند.
سپس حضرت فرمود: وما (امامان) نیز وصف نشویم، چگونه وصف شوند جمعی که خداوند پلیدی را - که شک است - از ایشان برداشته است.
می گویم: این بیان بلندی شأن مقام آن ها است که غیر آن ها پایین تر از آنند که به کنه معرفتشان دست یابند، زیرا که هر مؤمن موقن به جز امام (علیه السلام) به مرتبه علم الیقین نمی رسد مگر بعد از طی مراحل پایین تر، وتمام آن مراتب وبا شک ملازم است، به خلاف امام (علیه السلام) که معرفتش - از همان آغاز که خداوند او را آفریده - در مرتبه عین الیقین است وکسی که چنین وصفی داشته باشد، کسانی که از مرتبه اش پایین ترند مقامش را درک کنند.
و نیز امامان (علیهم السلام) مظاهر صفات خداوند (عزّ وجلّ) می باشند، پس هر آن که چنین صفتی داشته باشد، هیچ گونه شائبه شک یا وسوسه در وجودش نیست، بر خلاف غیر او. پس امکان ندارد کسی که پایین تر از او است به کنه معرفت وحقیقت ذات او دست یابد.
و اما مؤمن، نسبت به سایر افراد همین طور است، یعنی غیر مؤمن به درجه ایمان نرسیده تا مقام مؤمن را درک نماید، وهمچنین مؤمنین نسبت به یکدیگر آن هایی که مقامشان پایین تر است مانند ابوذر نسبت به سلمان، یا آن که در درجه اول ایمان قرار دارد نسبت به کسی که در درجه دوم آن است، نمی تواند بر ایمان کسی که بالاتر از او است احاطه پیدا کند ومقام او را درک نماید.
و این که حضرت فرمود: وبه تحقیق که مؤمن برادر خویش را دیدار نماید...، اشاره به بلندی مقام مؤمن است نه بیان سبب وعلت قصور غیر او از درک مقامش - چنان که مخفی نیست - (تأمل کنید).
ششم: این که منظور از امانت محفوظ، آن باشد که: نگهبانان این امانت بزرگ الهی آن را در هر زمان حفظ کرده اند، یعنی: اجداد پیغمبر گرامی (صلی الله علیه وآله وسلم) تا حضرت آدم (علیه السلام) حقوق این امانت را شناخته ورعایت کردند که آن را جز به اهلش یعنی رحم های پاکیزه ومبرای از پلیدی های شرک وآلودگی های کفر، به چنین رحم هایی سپردند. علیرغم معاندین ومخالفین که در طول تاریخ با این درخت ربانی در ستیز بوده اند، چنان که بر مطالعه کنندگان تاریخ زندگانی پدران پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) پوشیده نیست.
هفتم: منظور از حفظ شده، حفظ کردن مؤمنین باشد که این امانت را در دل قرار دادند ومعرفت وشؤون امامان (علیهم السلام) را به سینه ها سپردند، واین امانت را از اذیت معاندین حفظ کردند با به کار بستن دستوراتشان در خفا وتقیه پسندیده در مقابل دشمنان که هم از مقاصد واغراض فاسد وپلید بد خواهان وهم از فراموشی آثار ارزنده، آنان را حفظ نمودند، وبا جسم وجان واموال وفرزندان، از ایشان پاسداری ومحافظت کردند. واینان هستند که امام صادق (علیه السلام) درباره شان فرموده: فرد بسیار روایت کننده حدیث ما که دل های شیعیان ما را استوار می سازد از هزار عابد بهتر است(849).
و ان شاء الله تعالی در بخش هشتم کتاب به حد کافی اخبار این باب را خواهیم آورد.
هشتم: این که مراد از امانت محفوظ یعنی: آن که خداوند در حفظ ورعایت خویش قرار داده است که هیچ کس نمی تواند قدرشان را پایین آورد، یا از آن منزلت های رفیع وبرجسته ای که خداوند برای آنان اختصاص داده، ایشان را بر کنار سازد، ویا شؤون ومقاماتشان را سلب نماید، که هرچه جباران وستمگران کوشش کردند که نور الهی را خاموش سازند خداوند درخشندگی اش را بیشتر کرد.
و فرق بین این معنی ومعنی اول وچهارم این که: در وجه اول مقصود حفظ بودن از معدوم ومنتفی شدن ونابودی است که دشمنان وکاهنان بارها قصد نابودی آنان را داشتند، ودر پی کشتن ایشان بر آمدند. ومراد از معنی چهارم، محفوظ ماندن از زیان معاندین وغاصبین است، زیرا که امامان ما (علیه السلام) با همه دشمنانی که همراه داشته وبر اطراف زمین مسلط بوده اند، دشمنان نتوانسته اند نسبت بدی به ایشان بدهند یا با دروغ پردازی هایشان برای امامان (علیهم السلام) منقصتی بسازند.
البته، گروهی از ناصبی ها - لعنهم الله تعالی - به آنان دشنام می داده وسب وشتم می کرده اند، ولی کار ناروایی به آن ها نسبت نداده اند، واین مطلب با آنچه ذکر گردید منافاتی ندارد، بلکه دشمنان هم به فضل وبرتری وعظمت وبزرگواری امامان (علیهم السلام) اذعان واعتراف کرده اند، بلکه کتب علمای مخالفین از فضایل ائمه اطهار (علیهم السلام) آکنده است.
و منظور از این معنی هشتم آن است که خداوند متعال امامان (علیهم السلام) را حفظ فرموده از پایین آوردن مقام آن ها توسط افرادی از قبیل زید بن الحسن وعبد الله افطح ومحمد بن عبد الله که ادعای مهدویت نمود، وجعفر کذاب که در صدد نشستن بر جایگاه رفیع امامت گردید، وامثال این ها که مقامی را که خداوند به امامان (علیهم السلام) اختصاص داده مدعی شدند، وخداوند دروغ آنان را آشکار ساخت ومعجزات وعلوم وبرتری مقام امامان بر حق (علیه السلام) را بر مردم ثابت نمود، وبدین ترتیب بینی مفتریان ومدعیان دروغگو را به خاک مالید.
نهم: این که معنی محفوظ، مخصوص باشد، چنان که در قاموس گفته: برای خود حفظ کرد یعنی: مخصوص خود گردانید(850)، پس معنی عبارت امانت محفوظ بنابراین وجه چنین است، خداوند (عزّ وجلّ) امامان (علیهم السلام) را برای خویش ساخته وآنان را به کرامت خود اختصاص بخشیده ودر دنیا ایشان را نزد خلق به امانت نهاده است.
مؤید این وجه روایتی است که از امیر المؤمنین علی (علیه السلام) آمده که: نحن صنایع ربنا والخلق بعد صنایع لنا(851)؛ ما ساخته شدگان پروردگارمان هستیم وآفریدگان، دست پرورده ما می باشند.
و در توقیع شریف روایت شده در احتجاج(852) صنایعنا می باشد - بدون لام - چنان که در بخش سوم کتاب معنایش گذشت.
و نیز مؤید این وجه است حدیثی قدسی که در بعضی از کتاب های معتبر، مروی است که خداوند (عزّ وجلّ) خطاب به پیغمبرش (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: اشیاء را به خاطر تو آفریدم وتو را برای خودم خلق کردم(853).
می گویم: آنچه در معنی این حدیث به خاطر می رسد چند وجه است:
1 - این که غرض اولی اصلی، وجود حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) بوده، که مقصود بالاصاله آن حضرت است نه سایر مخلوقات، پس اگر خداوند متعال او را نمی آفرید غیر او را هم خلق نمی کرد.
2 - خداوند (عزّ وجلّ) محمد وآل او (علیه السلام) را آفرید تا کمال قدرت وعملش ظاهر گردد، چون کمال مصنوع دلیل صانع آن است. پس آشکار شدن قدرت وعلم خداوند به نحو کمال، با خلقت محمد وآل او (علیه السلام) تحقق یافته است، سپس سایر مخلوقات را آفرید تا شؤون وکمالات ومنزلت آن ها را در تمام عوالم آشکار گرداند.
3 - این که خداوند متعال محمد وآل محمد (علیه السلام) را آفرید وآنان را واسطه تمام فیوضات وافاضات قرار داد - چنان که عبارت زیارت جامعه واخبار بسیار بر این معنی دلالت دارد - وهیچ فیضی به هیچ چیز نمی رسد مگر به واسطه وبه برکت ایشان (علیه السلام) وچون وجود وهستی، عالی ترین انواع فیض است، پس خداوند (عزّ وجلّ) تمام غیر آن ها را به برکتشان ایجاد نموده واگر نبودند، خداوند تعالی هم احدی را خلق نمی کرد.
احتمال می رود معنی فرمایش امام صادق (علیه السلام) نیز همین باشد آن جا که فرمود: خداوند مشیت را به خود مشیت آفرید سپس اشیاء را به مشیت خلق کرد. این که: مراد از مشیت حقیقت محمدی (علیه السلام) باشد که وجود آن حضرت مطلوب بالاصاله است، وسایر مخلوقات را خداوند به برکت وواسطه آن جناب آفریده است.
و بدان که معانی نه گانه یاد شده مبتنی بر آن است که منظور از امانت، امانت الهیه است، یعنی خداوند متعال آنان را نزد خلق خویش امانت سپرده است، وتعدد معانی به جهت انواع متعدد حفظ ومحفوظیت می باشد، واین از قبیل استعمال لفظ در چند معنی نیست، زیرا که حفظ امری است کلی که بر اصناف واقسام گوناگونی منطبق می شود. بنابراین تمام معانی به این امر بر می گردد که امامان (علیهم السلام) امانت الهی هستند که خداوند (عزّ وجلّ) به انواع حفظ خود آنان را نگهداشته است.
دهم: این که منظور از امانت، امانت نبوی باشد، یعنی این که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) امامان (علیهم السلام) را نزد امت خود امانت سپرد تا روز قیامت، ومراد از حفظ آن، امر کردن آن حضرت است به حفظ ورعایت حقوق ایشان. وشاهد بر این وجه حدیثی است که مورد اتفاق شیعه وسنی است این که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: من میان شما دو شیء گرانبها ترک می گویم: کتاب خدا وعترتم را....
و این وجوه ده گانه را خداوند متعال به برکت عترت طاهره (علیه السلام) به من الهام فرمود.
یازدهم: یکی از علما فرموده: منظور از امانت، ولایت کلیه ومرتبه والا ورفیعی است که خداوند متعال برای امامان بر حق (علیه السلام) قرار داده وبه ایشان مخصوص گردانیده است. چنان که در چند روایت آمده، وامامان (علیهم السلام) حاملان آن امانت هستند، که تعبیر از آن ها به امانت - بنابراین وجه - مجاز است به قرینه حال ومحل.
دوازدهم: یکی از هم کیشان ما احتمال داده که: منظور از امانت، خود امامان (علیهم السلام) می باشند ومنظور از محفوظ بودنش: حفظ از تغییر وفنا. یعنی خداوند (عزّ وجلّ) ارواح آنان (علیه السلام) را - از میان ارواح - به این ویژگی مخصوص گردانید که از تغییر وفنا محفوظ بمانند.
می گویم: موید این احتمال فرمود: خداوند متعال است: ﴿کل من علیها فان * ویبقی وجه ربک ذو الجلال والاکرام﴾ (سوره الرحمن: 26-27)؛ هرکس به روی زمین است فانی است ووجه پروردگار صاحب جلال واکرام باقی می ماند.
به ضمیمه اخباری که تصریح دارد به این که امامان (علیهم السلام) وجه الله هستند از جمله:
در تفسیر البرهان به نقل از کافی به سند خود از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آمده که فرمود: وماییم وجه خداوند که در زمین میان شما آمد وشد می کنیم(854).
و نیز از همان کتاب مروی است که امام صادق (علیه السلام) فرمود: خداوند ما را آفرید، وآفرینش ما را نیکو ساخت، وما را صورتگری نمود وچه خوب صورتگری کرد، وما را دیده خود میان بندگانش قرار داد (که شاهد کردار خلق باشیم) وزبان ناطق خویش گردانید، ودست گسترده بر سر بندگانش قرارمان داد که مایه رأفت ورحم بر آن ها باشیم، وما را وجه خویش نمود که به زمینش گردانید، به برکت ما درختان بارور شوند، ومیوه ها می رسند، ونهرها جاری گردند، واز یمن وجود ما باران از آسمان فرو ریزد، وگیاه از زمین همی روید، وبه عبادت ما خدای عبادت شده است، که اگر ما نبودیم خداوند عبادت نمی گشت(855).
می گویم: این که حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: به عبادت ما خدای عبادت شده است، دو معنی محتمل است، اول: اینکه هیچ کدام از خلایق آن طور که شایسته است خدای (عزّ وجلّ) را همانند عبادت ایشان عبادت نکرده است، زیرا که معرفتشان به خدای متعال کامل تر از معرفت دیگران است، پس عبادتشان هم همین طور مس باشد که کمال عبادت، فرع کمال معرفت است. بنابراین اگر ایشان (علیه السلام) نبودند خداوند عبادت نمی شد، حاصل این که عبادت کامل برای خداوند متعال منحصر در عبادت آنان است.
دوم: امامان (علیهم السلام) راه اطاعت را در تمام عوالم به بندگان آموختند وچگونگی عبادت را تعلیم کردند، تا جایی که فرشتگان تسبیح وتهلیل را از ایشان یاد گرفتند - چنان که در بخش سوم در حدیث نبوی گذشت - پس عبادت آنان سبب عبادت دیگران است، بنابراین به عبادت ایشان خدای عبادت شد، وبا راهنمایی آنان خداوند شناخته شد. مؤید این معنی روایتی است که شیخ صدوق در کتاب توحید از امام صادق (علیه السلام) که به ابن ابی یعفور فرمود: ای پسر ابو یعفور! ماییم حجت خداوند در بندگان وگواهان بر خلق وامنای وحی وگنجینه داران علم خدا ووجه او - که از آن روی به سویش توجه شود - وچشم او در خلایقش، وزبان ناطق او، وقلب آگاه او، ودری که از آن به او دلالت شوند، ماییم عاملان به امر خدا وداعیان به راه او. به ما خداوند شناخته شد، وبه ما عبادت گردید. ماییم دلالت کنندگان بر خداوند، واگر ما نبودیم خداوند عبادت نمی شد(856).
دنباله ای از بحث: ظاهر فرموده خدای تعالی: ﴿کل شیء هالک الا وجهه﴾ (سوره قصص: 88)؛ همه چیز هلاک شونده است جز وجه او. به ضمیمه اخباری که تصریح دارد: منظور از وجه الله محمد وآل محمد (علیه السلام) هستند (آن است که ایشان فنا ندارند). اخبار دیگری نیز دلالت می کند که هنگام دمیده شدن صور، همه انبیاء فانی می شوند حتی ارواح، مگر ارواح محمد وآل معصوم او - صلوات الله علیهم اجمعین - وبعضی از علمای ما همین را اختیار کرده وبدان قائل گشته اند.
و علامه مجلسی در بحار قول به فنای تمام مخلوقات را هنگام انقضای عالم به جماعتی از متکلمین نسبت داده است(857).
و عده ای دیگر قائلند که همه ارواح زنده می مانند.
احوط آن است که علم این مطلب را به ائمه اطهار (علیهم السلام) واگذاریم، چون از مسائل اصولی است ودلیل قطعی هم بر هیچ کدام از دو قول نداریم.
و از جمله روایاتی که بر قول اول دلالت دارد، در احتجاج ضمن جواب های امام صادق (علیه السلام) به سوالات واشکالات زندیق چنین آمده است: زندیق پرسید: آیا روح پس از بیرون شدن از قالب وکالبد خود متلاشی می شود یا باقی می ماند؟ امام صادق (علیه السلام) فرمود: بلکه باقی است تا هنگامی که در صور دمیده شود، پس در آن وقت اشیاء باطل وفانی شوند که نه حس خواهد بود ونه محسوس. سپس دوباره اشیاء بازگردانده شوند هم چنان که مدبر آن ها آغازشان کرد، وآن بعد از چهار صد سال است که خلق در آن ایام بیارامند وآن ما بین دو دمیدن در صور می باشد(858).
و در نهج البلاغه در یکی از خطبه های امیر المؤمنین (علیه السلام) آمده: وخدای سبحان پس از فدای اشیاء به وحدت ویکتایی باز می گردد که هیچ چیز با او نباشد، هم چنان که که پیش از آفرینش مخلوقات چنان بود، وبعد از فنای آن ها خواهد بود بدون وقت ومکان وهنگام وزمان. در آن هنگام اجل ها ووقت ها معدوم باشند، وسال ها وساعت ها زایل گردیده اند، که هیچ نخواهد بود به جز ذات واحد قهار او...(859).
امر دوم - در وجوب حفظ امانت ها: حفظ امانت از نظر عقل ونقل واجب است ونیز باید به اهلش ادا گردد. اما عقل: دلالت دارد که ترک امانت داری وسهل انگاری در ادای آن ظلم است وزشتی وظلم بر هیچ کس پوشیده نیست.
و اما در قرآن کریم خداوند می فرماید: ﴿إِنَّ اللهَ یأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها﴾ (سوره نساء: 58)؛ خداوند شما را امر می کند که امانت ها را به اهل آن ها ادا نمایید. ﴿والذین هم لاماناتهم وعهدهم راعون﴾ (سوره مومنون: 8)؛ وکسانی که به امانت ها وعهدهایشان وفا کننده اند. ونیز فرموده: ﴿لا تخونوا الله والرسول وتخونوا اماناتکم﴾ (سوره انفال: 27)؛ به خدا ورسول خیانت نکنید، امانت هایتان را هم خیانت ننمایید.
و اما اخبار در این باره بسیار است که در مظان خود مذکور می باشد.
امر سوم - در چگونگی رعایت آن امانت الهی: در این باره گفت: این کار به چند امر حاصل می شود از جمله:
1 - محبت امامان (علیهم السلام) در دل واعتقاد به ولایت آنان ووجوب اطاعتشان، واین رعایت قلبی را به هر حال باید انجام داد واحدی را در ترک آن عذر نیست.
2 - تمسک به ملازمت وپیروی آنان (علیه السلام) در تمام اوامر ونواهی ایشان وتأسی جستن به ایشان که غرض از نصب امام (علیه السلام) همین است.
3 - تلاش کامل در جهت دور کردن آزار واذیت از آنان (علیه السلام). واین مقدمه حفظ خود واسرار وخاندان ومال وفرزندان وشیعیان ایشان است، وهمین است که تقیه برایش تشریع گردیده، واوامر مؤکدی درباره آن وارد شده است.
4 - تمام سعی در رساندن منافع به آنان - به آنچه خداوند واجب یا مستحب نموده است.
5 - بیان حقانیت وامامت ایشان وبازگو کردن فضایل ومناقبت آنان، وآشکار کردن گمراهی مخالفینشان - البته برای کسی که اهلیت داشته باشد وگرنه در آن باید با او تقیه کرد این امور باید مکتوم بماند.
6 - اظهار محبت قلبی به وسیله زبان ودست وغیر این ها...و اقسام دیگر نصرت ویاری ورعایت این امانت الهی.
امر چهارم - اینکه دعا برای تعجیل فرج از مصادیق رعایت امانت است: البته این امر واضح است ونیازی به بیان ندارد، زیرا که دعا برای حضرت قائم (علیه السلام) ودر خواست تعجیل فرج وظهور آن حضرت، تأسی جستن به حجت های برگزیده الهی ویاری کردن آن حضرت به زبان وتمسک به شیوه اولیای خدا است. وهمین مقدار اشاره به آن که گوش شنوا دارد کافی است.
27 - اشراق نور امام (علیه السلام) در دل دعا کننده:
این مطلب با بیان سه نکته روشن می شود:
اول: این که بدون تردید، حالت ها وتغییرات مختلفی به سبب اعمالی که از انسان صادر می شود در دل او حاصل می گردد، واین معنی را با وجدانمان درک می کنیم. اضافه بر این آیاتی از قرآن واحادیثی از خاندان عصمت (علیه السلام) بر آن دلالت داد. خداوند متعال در وصف ایمان فرمود: ﴿الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم﴾ (سوره انفال: 2)؛ آنان که چون خداوند یاد شود دل هایشان را ترس می گیرد. ودرباره اهل کفر وطغیان فرموده: ﴿ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجاره﴾ (سوره بقره: 74)؛ سپس با آن همه آیات دل هایتان قساوت گرفت که همچون سنگ یا سخت تر از آن شد. وآیات دیگر...
و از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده که فرمود: یکدیگر را دیدار کنید ومذاکره وگفتگو نمایید که حدیث کردن مایه جلای دل است، وبه تحقیق که دل ها سیاه می شوند همچنان که شمشیر سیاه می گردد. واخبار در این باره بسیار است، خواستیم اشاره کنیم.
دوم: هر قدر که عمل صالح نزد خداوند ارزنده تر وعظیم تر باشد، تأثیرش هم در روشنایی دل بیشتر وتمام تر است. لذا بعد از معرفت خداوند ومعرفت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) چیزی مهم تر از محبت وولایت امیر المؤمنین واولاد طاهرینش (علیه السلام) نیست. به همین جهت مولای ما حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) به ابوخالد کابلی فرمود: ای ابوخالد! به خدا سوگند! که نور امام در دلهای مؤمنین از آفتاب درخشنده در روز، روشن تر است وآن ها (امامان) به خدا قسم! دل های مؤمنین را نورانی می کنند. خداوند (عزّ وجلّ) نورشان را از هرکه بخواهد باز می دارد، پس دل های آن کسان تاریک می گردد والله ای ابوخالد! هیچ بنده ای ما را دوست ندارد وبه ما تولی نجوید تا آن که خداوند دلش را پاک سازد، وخداوند دل هیچ بنده ای را پاک نمی نماید تا این که تسلیم ما شود وبا ما سازگاری کند، پس هرگاه چنین شد که با ما سازگاری نمود، خداوند او را از سختی حساب نگه دارد واز هراس بزرگ روز قیامت ایمنی بخشد(860).
و از اموری که شاهد بر این معنی است، روایتی است در خرایج از ابو بصیر که گفت: با حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) داخل مسجد شدم در حالی که وارد وخارج می شدند. پس آن حضرت به من فرمود: از مردم بپرس آیا مرا می بینند؟ ومن هرکه را دیدم گفتم: آیا ابو جعفر (علیه السلام) را دیدی؟ می گفت: نه - با این که آن حضرت کناری ایستاده بود - تا این که ابوهارون مکفوف (نابینا) وارد شد. حضرت فرمود: از این مپرس. به او گفتم: ابو جعفر را دیدی؟ گفت: مگر این نیست که ایستاده؟! گفتم: از کجا دانستی؟ گفت: چگونه ندانم وحال آن که او نور درخشنده است(861).
سوم: از تمامی مطالبی که قبل وبعد از این که در کتاب آورده ایم، عظمت واهمیت این عمل شریف، یعنی مداومت واهتمام در دعا برای مولای غایب از دیدگان - (علیه السلام) - نزد خداوند معلوم می شود، وبا توجه به آیات واخبار فواید وآثار آن به دست می آید که پس از این همه برای کسی تردیدی نمی ماند که این عمل ارزنده مایه زیاد شدن اشراق نور امام (علیه السلام) در دل دعا کننده خواهد شد به خاطر کمال ایمان او که بر اثر این عبادت واحسان او به مولای خودی به مقدار توانش حاصل می گردد، وموجب توجه امام بر حق - (علیه السلام) - به او واشراق نور حضرتش در دل او خواهد شد، ان شاء الله تعالی.
28 - مایه طول عمر:
اهتمام ومداومت در دعا برای حضرت قائم (علیه السلام) وتعجیل فرج وظهور شریفش، مایه طول عمر، ونیز سایر آثار وفواید صله رحم است. ان شاء الله تعالی.
و دلیل بر این معنی به طور خصوص روایتی است که در فضیلت دعای منصوصی در مکارم الاخلاق مروی است - هرکه این دعا را پس از هر نماز واجب بخواند وبر آن مواظبت کند آن قدر زنده خواهد ماند که از زندگانی سیر وملول شود وبه دیدار مولی صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) مشرف گردد. دعا چنین است: اللهم صل علی محمد وآل محمد تاللهم ان رسولک الصادق المصدق صلواتک علیه وآله قال انک قلت: ما ترددت فی شیء انا فاعله کترددی فی قبض روح عبدی المومن یکره الموت وانا اکره مساء ته، اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل لا ولیائک الفرج والنصر والعافیه، ولا تسونی فی نفسی ولا فی فلان، به جای کلمه فلان نام هرکس را بخواهد می برد(862).
اگر بگویید: چه جهت دارد که دلالت این دعا برای تعجیل فرج حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) باشد؟
می گویم: وجه استدلال به این دعا در بخش چهارم کتاب در حرف ف گذشت که با فرج آن حضرت، فرج تمام اولیای خدا حاصل می گردد، ونیز عافیت ونصرت آنان در زمان ظهور تحقق خواهد یافت، اضافه بر این - در بعضی از روایات این عبارت چنین است: وعجل لولیک الفرج.
که برای کاوشگران در روایات واخباری که از امامان بر حق (علیه السلام) رسیده ودعاهایی که از ایشان نقل شده تردیدی نیست که: منظور از ولی - در آن جا که به طور مطلق بیاید مثل همین مورد - خصوص مولی صاحب الزمان (علیه السلام) است، برای روشن شدن صحت مطلب به دعای مولای ما حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا (علیه السلام) ودعایی که بعد از نماز شب روایت شده، وزیارت روز جمعه و...مراجعه شود.
اگر بگویید: احتمال دارد که ولی در این جا به معنی مؤمن باشد، چون اطلاق ولی بر آن نیز در روایت شایع است.
می گویم: این احتمال بعید وتوجیه بی پایه ای است، زیرا که آنچه ما ذکر کردیم به چند وجه نیز تأیید می شود، از جمله:
1 - آنچه در فضیلت این دعا روایت گردیده که موجب تشرف به دیدار حضرت صاحب الامر (علیه السلام) می شود، بر آگاهان به شیوه ها وسبک ها وویژگی ها دعاها پوشیده نیست که مترتب شدن این اثر بدین جهت است که این دعا در حق صاحب الزمان (عجّل الله فرجه)می باشد.
2 - آنچه از بعضی از دعاها - مثل دعای روز عرفه از صحیفه سجادیه - وبعضی از روایات استفاده می شود که از آداب دعا مقدم داشتن دعا در حق صاحب الزمان - روحی فداه - پس از حمد خداوند وصلوات بر پیغمبر وآل او (علیه السلام) می باشد، که پیش از دعا برای خودش برای آن حضرت دعا کند، ودعای مورد بحث به همین ترتیب است.
3 - غالبا دعا برای فرج وپیروزی وعافیت در دعاهایی که از امامان (علیهم السلام) رسیده مخصوص به حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) است، وپس از تمام این مطالب کسی که با کلمات ائمه (علیهم السلام) انس دارد، اطمینان می یابد، بلکه قطع ویقین پیدا می کند که منظور از (ولی) در این جا خصوص مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) است. اضافه بر این که دعا برای آن حضرت (عجّل الله فرجه)که در تعقیب نمازهای امامان (علیهم السلام) واقع بوده نیز مؤید آن است که بگوییم منظور از ولی - در این دعا - همان حضرت است.
تمام این بحث در صورتی است که روایت (لولیک) باشد، اما بر مبنای روایت (لاولیائک)، باز دعا برای تعجیل فرج ظهور آن حضرت است، چون به فرج آن حضرت، فرج حقیقی کلی برای همه اولیای خدا حاصل می گردد - چنان که بیان کرده ایم -.
و اما شرح وتوجیه این عبارت: ما ترددت فی شیء انا فاعله، در بخش آینده کتاب خواهد آمد ان شاء الله تعالی ونیز سند این دعا را همان جا بررسی وبیان خواهیم نمود.
و دلیل بر مطلب مورد بحث: آنچه به طور عام در فضیلت صله رحم واحسان به نزدیکان رسیده که مایه طول عمر است، می باشد. به ضمیمه آنچه در روایات آمده که صله نزدیکان پیغمبر وامیر المؤمنین - (علیه السلام) - از صله خویشاوندان نسبی بهتر است. پس هرگاه صله رحم ومحترم شمردن پسوندهای نسبی موجب طول عمر با شدت احسان به نزدیکان پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به طریق اولی این اثر را دارد، ودر نزدیکان پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وامیر مؤمنان - (علیه السلام) - کسی بهتر از مولای ما صاحب الزمان (علیه السلام) نیست. بنابراین آن حضرت از مهم ترین مصادیق این عنوان است.
و در این جا درباره چند موضوع بحث می کنیم:
اول: در بیان ابن که صله رحم مایه طول عمر است.
دوم: بیان این که صله رحم پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) مؤکدتر وبهتر است.
سوم: بیان این که دعا کردن، وصله احسان است.
موضوع اول: صله رحم مایه طول عمر است: دلیل بر این موضوع به سند صحیحی از محمد بن عبیدالله منقول است که گفت: حضرت ابوالحسن الرضا (علیه السلام) فرمود: بسا مردی که سه سال از عمرش باقی مانده رحمش را صله می کند، پس خداوند عمرش را سی سال قرار می دهد وخدا هرچه که بخواهد می کند(863).
و نیز از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آمده که فرمود: صله ارحام، اعمال را پاک واموار را افزون وبلا را دور می سازد، وحساب را آسان نموده واجل را به تأخیر می اندازد(864).
و از همان حضرت (علیه السلام) است که فرمود: صله ارحام، خلق وخوی را خوش ودست ودل را باز ونفس را پاکیزه وروزی را فراخ می نماید، ودر خانواده به او محبوبیت می دهد(865).
و از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: صله رحم وخوشرفتاری با همسایگان، شهرها را معمور وعمرها را زیاد گردانند(866).
و به سند دیگری نیز از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرموده: هر آن که مایل باشد مرگش به تأخیر افتد وروزی اش وسعت یابد صله رحم نماید(867).
و به سند دیگری نیز از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بسا قومی فاجر وبدکار که افراد خوبی نیستند، چون صله رحم بجای آورند، اموالشان برکت یابد وعمرهایشان طولانی شود، تا چه رسد به این که نیکوکار باشند(868).
و اخبار بسیار دیگر که آوردن آن ها کتاب را طولانی می کند. غرض این بود که اشاره ای بشود.
موضوع دوم: صله رحم پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) مؤکدتر وبهتر است: دلیل بر آن، در کافی به سند صحیحی از عمر بن زید روایت است که گفت: به حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) عرض کردم: ﴿والذین یصلون ما امر الله به ان یوصل﴾ (سوره رعد: 21)؛ وکسانی که آنچه را خداوند به پیوندش امر فرموده، پیوند آن را رعایت کنند. فرمود: در رحم آل محمد (علیه السلام) می باشد، درباره رحم ونزدیکان تو نیز هست.
سپس فرمود: از آنان مباش که موضوعی را تنها به یک مورد اختصاص می دهند(869).
و در همان کتاب از حضرت رضا (علیه السلام) آمده که فرمود: همانا رحم آل محمد، امامان (علیهم السلام) به عرش آویخته می گوید: خدایا! پیوسته دار آن که مرا پیوندد وبریده ساز هرکه از من ببرد، سپس همین امر در ارحام مؤمنین جاری است. آن گاه این آیه را تلاوت کرد: ﴿واتقوا الله الذی تسائلون به والارحام﴾ (سوره نساء: 1). وتقوای خدای را پیشه کنید که هنگامی که از یکدیگر چیزی می خواهید نام او را می بریم واز (قطع) خویشاوندانتان بپرهیزید.
و در تفسیر امام ومولای ما حضرت ابو محمد حسن العسکری (علیه السلام) است که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: هر آن که حق نزدیکان پدر ومادرش را رعایت کند در بهشت هزاران درجه به او داده می شود که فاصله هر دو درجه آن مقدار دویدن اسب سریع تربیت شده به مدت صد هزار سال است، یکی از درجات از نقره، دیگری از طلا ودیگری از مروارید ودیگری از مرد ودیگری از مشک ودیگری از عنبر ودیگری از کافور. وآن درجات از این اصناف است وهرکه حق نزدیکان محمد وعلی (علیهما السلام) - را رعایت نماید درجات وثواب های فزون تری خواهد یافت به قدر بالاتر بودن وافضلیت محمد وعلی (علیهما السلام) بر والدین خودش.
و فاطمه سلام الله علیها به یکی از زن ها فرمود: دو پدر دین خود - محمد وعلی - را خشنود بدار با خشم وناخشنودی والدین نسبی ات.اما والدین نسبی خود را با خشم ابوین دینت خشنود مکن، که اگر ابوین نسبی تو خشنود گردند، محمد وعلی (علیهما السلام) آنان را با ثواب یک جزء از صد میلیون جزء از ثواب یک ساعت عبادتشان، راضی وخشنود خواهد کرد. واگر ابوین دینت ناخشنود شوند پدر ومادر نسبی تو نمی توانند آنان را راضی کنند، چون ثواب طاعت اهل دنیا هم با خشم ایشان یکسان نیست.
و حسن بن علی (علیه السلام) فرمود: بر تو باد که بستگان ابوین دینت محمد وعلی احسان نمایی، هر چند که (لازمه اش) تضییع حقوق نزدیکان پدر ومادر نسبی تو باشد. ومبادا که حقوق بستگان والدین دینت را با رعایت حقوق بستگان خود تضییع نمایی، زیرا که شکرگزاری آن ها نزد ابوین دینت - محمد وعلی - ثمر بخش تر است برای تو از شکر گزاری این ها نزد پدر ومادر نسبی تو، به درستی که نزدیکان ابو ین دینت - محمد وعلی - اگر مقدار بسیار اندکی نزد ایشان از تو سپاس گزاری کنند، پس نظر وتوجه آن دو به تو گناهانت را می ریزد هر چند که از زمین تا عرش را پر کرده باشد. ولی اگر نزدیکان ابوین نسبی تو نزد ایشان از تو تشکر نمایند در صورتی که خویشاوندان ابوین دینت را تضییع کرده باشی هیچ برایت نمی توانند انجام دهند.
و علی بن الحسین (علیه السلام) فرمود: به درستی که حق نزدیکان ابوین دینمان محمد وعلی (علیهما السلام) از قرابت های ابوین نسبی ما برتر وسزاوارتر است. ابوین دینمان ابوین نسبی ما را راضی خواهند کرد، ولی ابوین نسبی ما نمی توانند دینمان را از ما راضی نمایند.
و محمد بن علی (امام باقر) (علیهما السلام) فرمود: هر آن کس ابوین دینش محمد وعلی ونزدیکان آن ها نزد او گرامی تر ومحبوب تر باشند از ابوین خودش ونزدیکانشان، خداوند متعال به او خواهد گفت: آن که بهتر بود برتر داشتی وآن که شایسته تر بود ایثار کردی، حتماً تو را در بهشت جاویدانم وهمدمی اولیائم پیش تر قرار می دهم.
و جعفر بن محمد (علیهما السلام) فرمود: هرکس از قضاء حوائج نزدیکان ابوین دینش ونزدیکان ابوین نسبی اش عاجز بماند که با یکدیگر مخالفت داشته باشند، پس اقربای ابوین دینش را مقدم بدارد وبر نزدیکان ابوین نسبی ترجیح دهد، خداوند (عزّ وجلّ) روز قیامت می فرماید: همچنان که خویشاوندی ابوین دینش را مقدم داشت شما (ای فرشتگان) نیز او را در بهشت مقدم بدارید، پس در آن درجات بالاتر از آنچه خداوند برایش آماده کرده بود هزارهزار برابر فزونی یابد.
و موسی بن جعفر (علیهما السلام) در حالی که به آن حضرت عرض شد: فلانی پولی داشت به مبلغ هزار درهم، دو کالا بر او عرضه شد که آن ها را بخرد ولی پولش به مقدار خرید هر دو نبود، پرسید: کدام یک برای من سودمندتر است؟ گفتند: این یکی هزار برابر سودش بیشتر است. حضرت فرمود: آیا به عقل او لازم نیست که آن بهتر را اختیار کند؟ عرض کردند: چرا. فرمود: پس این چنین است ایثار کردن خویشان ابوین دینت محمد وعلی، ثوابش بهتر وچندین برابر آن است، چون فضل آن به مقدار فضل وبرتری محمد وعلی (علیهما السلام) بر ابوین نسبی او است.
و به حضرت رضا (علیه السلام) گفته شد: آیا خبر ندهیم به شما که زیان دیده وامانده کیست؟ فرمود: چه کسی است؟ گفتند: فلانی دینارهای خود را در مقابل درهم هایی که گرفته، فروخته است. پس ثروت او از ده هزار دینار به ده هزار درهم برگشته است. حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: اگر کسی یک بدره زر به هزار درهم تقلبی بفروشد، آیا عقب مانده تر وحسرتمندتر از این نیست؟ گفتند: آری. فرمود: آیا خبرتان ندهم از این هم وامانده تر وحسرتمندتر کیست؟ گفتند: چرا، فرمود: آن که در نیکی واحسان، خویشان ابوین نسبی خود را بر خویشان ابوین دینش محمد وعلی (علیهما السلام) ترجیح دهد، زیرا که ارزش وفضیلت خویشان محمد وعلی، ابوین دین او بر خویشان ابوین نسبی اش از فضل وارزش وفضیلت خویشان محمد وعلی ابوین دین او بر خویشان ابوین نسبی اش از فضل وارزش هزار کوه طلا بر هزار نخود طلای تقلبی برتر است.
و محمد بن علی (امام جواد) (علیهما السلام) فرمود: هرکس خویشاوندان دو پدر دینش محمد وعلی (علیهما السلام) را بر خویشاوندان ابوین نسبی اش برگزینند، خداوند متعال به طور علنی روز قیامت او را برگزیند وبه خلعتهای گرامی خویش او را شهرت دهد، وبر بندگان، شرافت وبرتری بخشد مگر بر کسی که با او در فضایل یا مرتبه ومقام مساوی باشد.
و علی بن محمد (علیه السلام) فرمود: از گونه های بزرگداشت جلال خداوند، ترجیح دادن نزدیکان ابوین دینت محمد وعلی بر نزدیکان ابوین نسبی ات می باشد، واز کوچک شماری جلال الهی ایثار کردن خویشان ابوین نسبی ات بر ابوین دینت محمد وعلی (علیهما السلام) می باشد.
و حسین بن علی (علیه السلام) فرمود: مردی که عیالش گرسنه شده بودند از خانه بیرون رفت ودر طلب غذایی برای آن ها کوشش نمود، پس درهمی کسب کرد وبا آن، نان وخورشی خرید، بین راه به یک مرد وزن از نزدیکان محمد وعلی (علیهما السلام) رسید وآن ها را گرسنه یافت. با خود گفت: این ها از بستگان خودم شایسته ترند. پس آنچه داشت به آن ها داد، وندانست که چه عذری در منزلش بیاورد، سپس راه رفت وفکر می کرد که چه علتی برای خانواده اش بگوید وچه جوابی بدهد که چیزی برایشان نبرده است.
در همین حال که متحیرانه قدم می زد، قاصدی در پی او آمده بود که راهنمایی اش کردند ونامه ای از مصر با پانصد دینار به او داد وگفت: این مقدار از ثروت پسر عموی تو است که در مصر از دنیا رفت وصد هزار دینار در دست تجار وبازرگانان مکه ومدین است وچندین برابر هم املاک واموال در مصر ترک گفته است.
پس آن پانصد دینار را گرفت ودر خانواده اش وسعتی داد. شب هنگام در خواب رسول خدا وعلی (علیهما السلام) را دید، فرمودند: چگونه می بینی ثروتی را که به تو رسیده به خاطر ایثار خویشاوندانمان بر خویشان خودت.
سپس در مکه ومدینه کسی نماند که از آن صد هزار دینار چیزی بر ذمه اش بود مگر این که محمد وعلی (علیهما السلام) در خوابش آمدند وبه او فرمودند: آیا فردا اقدام به پرداخت حق فلانی از ارث پسر عمویش می کنی یا تو را هلاک ونابود کنیم ونعمت ها وحشمت ها را از تو بگیریم؟
پس همگی آنچه بر ذمه داشتند برای آن شخص فرستادند تا این که صد هزار دینار نزد وی جمع گردید، ونیز در مصر احدی باقی نماند از کسانی که از اموال او چیزی بر عهده شان بود مگر این که محمد وعلی (علیهما السلام) به خوابش آمدند واو را با تهدید، امر فرمودند که به سرعت اقدام به پرداخت مال آن شخص نماید، ومحمد وعلی (علیهما السلام) بار دیگر به خواب آن شخص آمدند وبه او فرمودند: چگونه یافتی کارسازی خدا را نسبت به تو؟ وما دستور دهیم کسانی را که در مصر بودند که به سرعت اموال تو را بفرستند وحاکم آن را دستور دهیم که املاک ومستغلات را بفروشد وتوسط پیکی پول هایش را برایت بفرستد تا در مدینه به جای آن ها املاکی خریداری نمایی. عرض کرد: آری.
پس محمد وعلی (علیهما السلام) به خواب حاکم مصر رفتند وبه او فرمودند که: املاک مزبور را بفروشد وتوسط پیکی قیمت آن ها را برای آن شخص بفرستد. آن گاه سیصد هزار دینار برایش ارسال شد وثروتمندترین افراد مدینه گردید، سپس رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به خوابش آمد وفرمود: ای بنده خدا این پاداش تو در دنیا است به خاطر ایثار نزدیکانم بر نزدیکان خودت، ودر آخرت به جای هر دانه از این مال در بهشت هزار قصر به تو بدهم که کوچکترین آن ها از دنیا بزرگ تر باشد ویک سر سوزنش از دنیا وآنچه در آن است بهتر است(870).
موضوع سوم - اینکه دعا، صله واحسان است: به بیان این که: احسان وصله به دو امر حاصل می شود:
یکی: منفعت رساندن به دیگری.
دوم: دفع زیان از غیر، واین هر دو با دعا کردن حاصل می گردد.
چون از منافع بزرگ وارزشمند، احترام است، وبدون تردید دعا کردن نوعی احترام است، همچنین قبلا گذشت ودعا برای تعجیل ظهور حضرت صاحب الزمان (عجّل الله فرجه)با شروطی که مقرر شده، سبب جلو افتادن آن است وبه آن، همه گونه خیر وبرکت آشکار می گردد وهمه ضررها از بین می رود. ونیز از جمله آثار دعا مسرت وخرسندی کسی است که برایش دعا می شود، وسرور آن حضرت خود منفعتی عظیم است.
و دیگر این که: دانستیم دعا برای جلو افتادن ظهور حضرت قائم (عجّل الله فرجه)تأثیر دارد، وبا ظهورش از خود وشیعیانش غم واندوه بر طرف می شود وهم وغم وسختی ومشقت دور می گردد، بلکه خود دعا در رفع هم وغم مؤثر می باشد.
و از دلایل این که اعانت واحترام به زبان مصادیق صله واحسان است، روایتی است که در مجلد یازدهم بحار مسندا از جابر از حضرت باقر (علیه السلام) آمده که گفت: بر آن حضرت داخل شدم ونیازمندی ام را شکایت کردم. حضرت فرمود: ای جابر نزد ما درهمی نیست، دیری نگذشت که کمیت بر آن حضرت وارد شد وعرضه داشت: فدایت شوم اگر اجازه دهید قصیده ای برایتان بخوانم؟ فرمود: بخوان. کمیت قصیده ای خواند. حضرت فرمود: ای جوان! از آن اتاق بدره ای بیرون بیاور به کمیت بده.
سپس کمیت عرضه داشت: فدایت شوم! اگر بخواهید اجازه دهید سومین قصیده را بخوانم؟ فرمود: بخوان بعد از خاندن کمیت، امام فرمود: ای جوان! از آن اتاق بدره ای بیرون آور به کمیت بده، جابر می گوید: پس بدره ای بیرون آورد وبه کمیت داد.
کمیت گفت: فدایت شوم، به خدا قسم! من شما را به خاطر دنیا دوست نمی دارم واز این اشعار جز صله رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وحقوقی که خداوند بر من قرار داده چیزی نخواستم. گوید: حضرت باقر (علیه السلام) برای او دعا کرد سپس فرمود: ای جوان این بدره ها را به جای خود بازگردان. جابر گوید: در دلم گفتم: به من فرمود: درهمی ندارم. وبرای کمیت سی هزار درهم امر فرمود!
گوید: آن گاه کمیت برخاست ورفت وبه آن حضرت عرض کردم: فدایت شوم! فرمودی: نزد من درهمی نیست با این حال برای کمیت سی هزار درهم امر کردی؟ فرمود: ای جابر! برخیز وبه آن اتاق برو. جابر گفت: بر خاستم وبه آن اتاق رفتم هیچ اثری از آن درهم ها نیافتم، به خدمت آن حضرت برگشتم. فرمود: ای جابر! آنچه از شما مخفی داشته ایم بیش از آن است که برای شما آشکار کرده ایم. سپس برخاست، دستم را گرفت وبه آن اتاق برد وبا پایش به زمین زد ناگاه چیزی شبیه گردن شتر از طلا بیرون آمد. سپس فرمود: ای جابر! این را بنگر وبه کسی - جز افراد مورد اطمینان از برادرانت - مگوی، خداوند بر آنچه بخواهیم ما را توانا ساخته، واگر بخواهیم زمین را برانیم این کار می کنیم(871).
وجه دلالت این حدیث این که: کمیت مدح با زبان را صله پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) دانست وامام (علیه السلام) نیز این معنی را امضا وتصدیق کرد. دعا برای امام (علیه السلام) نیز همین طور است زیرا که آن نیز احسان واحترام است.
29 - تعاون در نیکی ها وتقوی:
دعا کردن برای تعجیل فرج حضرت قائم (علیه السلام) کمک وتعاون بر نیکی وتقوی است که خداوند متعال به آن امر فرموده است: ﴿تعاونوا علی البر والتقوی﴾ (سوره مائده: 2)؛ در نیکی وتقوی یکدیگر را یاری کنید.
30 - یاری خداوند متعال:
این دعا موجب ویاری خداوند تعالی برای دعا کننده، وپیروزی او بر دشمنانش می باشد، دلیل بر این فرموده خدای تعالی: ﴿ولینصرن الله من ینصره﴾ (سوره حج: 40)؛ وبه تحقیق هرکه خدا را یاری کند او را کمک خواهد کرد. ونیز فرمود: ﴿ان تنصروا الله ینصرکم﴾ (سوره محمد: 7)؛ اگر خدا را یاری کنید او هم شما را یاری خواهد فرمود.
توضیح این که: بی تردید خداوند - تبارک وتعالی - نیازی به یاری احدی از خلایق ندارد، پس مراد به یاری ونصرتی که امر فرموده، آن است که اولیای او را یاری کنند. وچون دعا برای تعجیل ظهور صاحب الزمان (علیه السلام) از اقسام نصرت ویاری به زبان است از مصادیق این عنوان می باشد.
شاهد این مطلب احادیث بسیاری است، از جمله:
1 - در فوائد المشاهد از مولای مظلوم ما حضرت ابی عبد الله الحسین (علیه السلام) آمده که در شب عاشورا فرمود: جدم به من خبر داد که: فرزندم حسین (علیه السلام) در تف کربلا غریب، تنها وتشنه کشته می شود، پس هرکه او را یاری کند مرا یاری کرده وفرزندش قائم (علیه السلام) را نیز یاری نموده است، وهرکس با زبان ما را یاری کند روز قیامت در حزب ما خواهد بود.
2 - فرموده حضرت رضا (علیه السلام) به دعبل: مرحبا بناصرنا بیده ولسانه؛ آفرین به یاری کننده ما به دست وزبانش(872).
3 - در وصیت مولای ما حضرت جعفر بن محمد صادق (علیه السلام) به عبد الله بن جندب آمده: ای پسر جندب! برای خداوند - تبارک وتعالی - دژی از نور است که آن زبرجد وحریر احاطه کرده، وبا دیبا وسندس بالا رفته است، این دژ در میان دوستان ودشمنان ما می زند، پس چون مغز سر می جوشد ودل ها به حنجره ها می رسد وکبدها از طولانی شدن موقف قیامت می پزد، اولیای خدا را به این دژ داخل می کنند که در امن وپناه الهی خواهند بود. داخل آن آنچه دل ها اشتها کند وچشم ها لذت برد برای آن هاست در حالی که دشمنان خدا را عرق تا دهان رسیده وپراکندگی آنان را فراگرفته وبه آنچه خداوند برای آن ها (از عذاب) مهیا نموده است نگاه می کنند ومی گویند: ﴿ما لنا لا نری رجالا کنا نعدهم من الاشرار﴾ (سوره ص: 62)؛ چه شده که امروز مردان مؤمنی که از اشرار می شمردیم نمی بینیم. پس اولیای خدا به آن ها می نگرند وبه آن ها می خندند، وهمین است فرموده خدای تعالی که: ﴿اتخذناهم سخریا ام زاغت عنهم الابصار﴾ (سوره ص: 63)؛ (اهل عذاب گویند:) ما مؤمنان را (در دنیا) به مسخره می گرفتیم (آیا در دوزخ نیستند) یا چشمان ما آن ها را نمی بیند. ونیز فرموده: ﴿فالیوم الذین آمنوا من الکفار یضحکون علی الارائک ینظرون﴾ (سوره مطففین: 34-35)؛ پس در این روز (قیامت) آن ها که ایمان آورده اند از حال کافران می خندند، بر تخت ها تماشا می کنند. آن گاه کسی که مؤمنی از دوستان ما را به کلمه ای کمک کرده باشد باقی نماند مگر این که خداوند او را بی حساب وارد بهشت نماید. وشاهد مطلب در آخر حدیث مشهود است.
31 - هدایت به نور قرآن مجید:
چنان که گفته ایم: دعا برای حضرت قائم (علیه السلام) موجب فزونی اشراق انوار الهی در دل می گردد، وچون زمین دل به نور پروردگارش روشن ودرخشان شود، انسان به نور کلام مجید خداوند هدایت وراهنمایی گردد. به طوری که به راه دیگری نرود، واز قرآن چیزهایی خواهد فهمید که دیگران نمی فهمند، وقرآن بر درهای دلش شفا ورحمت خواهد بود.
و نیز، شکی نیست که هر قدر ایمان کامل تر وتمام تر باشد، استفاده شخص از قرآن وبهره وری اش از آثار آن بیشتر وبهتر است، همان طور که اگر کسی مزاجش سالم باشد از غذاهای لذیذ وخوشمزه بهره مند می شود ولذت می برد، ولی اگر مزاجش فاسد باشد نه تنها از آن ها لذت نمی برد که برای بدنش زیانبار واذیت کننده نیز هست تا وقتی که خودش را معالجه نماید وآن را مداوا کند وریشه بیماری برد. پس هرچه سوء مزاج کم بشود آثار غذاهای پاکیزه ولذیذ ومنافع آن ها در بدن ظاهر می شود.
دل نیز همین طور است، اگر مهر شک وزنگار به وسیله نور ایمان از آن برداشته شود، آثار هدایت قرآن در آن آشکار می گردد.
و هر قدر که ایمان کامل تر شود، صاحبش بینش وعلم وانتفاع وهدایت بیشتری یابد، خداوند (عزّ وجلّ) در بیان این امر فرموده: ﴿قل هو للذین آمنوا هدی وشفاء والذین لا یومنون فی اذانهم وقر وهو علیهم عمی﴾ (سوره فصلت: 44)؛ بگو: این قرآن برای آن ها که ایمان آورده اند هدایت وشفا است، وکسانی که ایمان نمی آورند گوشهایشان سنگین است واین موجب کوری وجهل آنان است.
و چون در گذشته بیان داشتیم که اهتمام در دعا برای مولایمان حضرت صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) از اموری است که مایه کمال است، پس هدایت شدن کامل به قرآن بر آن مترتب می باشد. وشاهد بر این فرموده خدای (عزّ وجلّ) است که: ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین؛ آن کتاب هیچ تردیدی در آن نیست که روشنگر راه تقوی پیشگان است.
و در کمال الدین درباره آیه شریفه: ﴿الذین یومنون بالغیب﴾ (سوره بقره: 3)؛ آنان که به غیب ایمان می آورند، از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: آن که قیام قائم (علیه السلام) ایمان آورده که حق است.
و نیز در روایات دیگری از آن حضرت است که فرمود: غیب، حجت غایب است. وشاهد آن فرموده خداوند (عزّ وجلّ) می باشد که: ﴿ویقولون لولا انزل علیه آیه من ربه فقل انما الغیب لله فانتظروا انی معکم من المنتظرین﴾ (سوره یونس: 20)؛ و(کافران) می گویند: چرا آیتی از پروردگارش بر او نازل نمی شود؟ پس بگو! منتظر باشید که من نیز از منتظران هستم.
وجه استشهاد این که: دعا کننده مصداق ایمان آورنده به حقانیت قیام قائم (علیه السلام) است ودلیل بر آن دعای او است. ودر کتاب ابواب الجنات در این باره مطالبی بیان نموده ام که شبهه ها را زایل می سازد.
32 - شناخته شدن نزد اصحاب اعراف:
چون با دعا کردن برای مولایمان صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) اصحاب اعراف را یاری کرده ونزد آنان شناخته شده است، پس در حق او شفاعت می کنند وبه شفاعت آن ها وارد بهشت گردد. خداوند (عزّ وجلّ) فرمود: ﴿وعلی الاعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم﴾ (سوره اعراف: 46)؛ وبر اعراف رجالی هستند که هر یک را به چهره هایشان می شناسند.
سخن در این جا پیرامون سه امر می باشد:
اول، معنی اعراف: علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود به سند صحیحی از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: اعراف بلندی ای است بین بهشت وجهنم، ورجال امامان (علیهم السلام) می باشند...(873).
دوم، رجال اعراف کیانند؟: چنان که در حدیث فوق - در روایت علی بن ابراهیم - دانسته شد آن ها امامان (علیهم السلام) هستند.
و نیز در مجمع البیان از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) است که فرمود: آنان آل محمد (علیه السلام) هستند، داخل بهشت نشود مگر کسی که ایشان را شناخته وآن ها او را شناخته باشند، وبه جهنم داخل نشود مگر آن کس که آنان را انکار کند وآنان او را انکار نمایند(874).
و در تفسیر البرهان از آن حضرت آمده که فرمود: ماییم آن رجال. امامان از ما، می شناسند چه کسی داخل جهنم وچه کسی داخل بهشت می شود، همان طور که شما در قبایلتان مرد را می شناسید که خوب است یا بد(875).
و نیز در همان تفسیر مسندا از امام باقر وامام صادق (علیه السلام) درباره فرموده خدای (عزّ وجلّ): وعلی الاعراف رجال یعرفون کلا بسیما هم پرسیدم. فرمود: آنان امامان هستند.
و نیز به سند صحیحی از برید بن معاویه عجلی آمده که گفت: از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) درباره فرموده خدای تعالی: وعلی الاعراف رجال یعرفون کلا بسیما هم پرسیدم. فرمود: درباره این امت نازل شد، ورجال: امامان از آل محمد (علیه السلام) هستند. عرض کردم: اعراف چیست؟ فرمود: پلی بین بهشت وجهنم است، پس امام از ما برای هر کدام از مؤمنین گنهکار شفاعت کند نجات یابد، وهرکه را که شفاعت نکند سقوط می نماید(876).
و روایات در این باره بسیار است وبین این خبر روایت علی بن ابراهیم قمی در معنی اعراف منافاتی نیست.
سوم: دعا برای صاحب الزمان (علیه السلام) مایه شفاعت اصحاب اعراف است. در مجمع البیان مرفوعا از اصبغ بن نباته روایت است که گفت: در حضور علی (علیه السلام) نشسته بودم که ابن الکوا به خدمتش آمد ودرباره این آیه (وعلی الاعراف...) از آن حضرت پرسید. فرمود: خدا بر تو رحم آرد ای ابن الکوا! ما روز قیامت بین بهشت وجهنم می ایستیم، پس هرکه ما را (در دنیا) یاری کرده از چهره اش می شناسیم واو را وارد بهشت می کنیم وهرکه ما را دشمن داشته از چهره اش می شناسیم وبه جهنم روانه می سازیم(877).
وجه دلالت این حدیث است که سابقا گفتیم: دعا برای مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) از اقسام یاری آن حضرت به زبان است، وچون یاری کردن - دراین روایت - وسیله رستگاری به شفات وشناخته شدن نزد اصحاب اعراف شمرده شده، پس دعا کننده مشمول آن می گردد.
33 - ثواب تحصیل علم:
هرگاه دعا کننده برای تعجیل فرج وظهور مولی صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) قصدش این باشد که با ظهور آن حضرت، علوم برایش کشف وروشن گردد - که علوم حقه وحقیقی جز با ظهورش آشکار نمی شود - ثواب های بسیاری که برای طالب علم بیان شده است به او عطا خواهد شد، چنان که در حرف (ک) از بخش چهارم کتاب اشاره گردید.
34 - ایمنی از عقوبت های اخروی:
از آثار دعا برای تعجیل فرج حضرت قائم (علیه السلام) ایمنی از عقوبت های اخروی واهوال روز قیامت است. شاهد بر این معنی چند آیه است:
1 - خداوند (عزّ وجلّ) می فرماید: ﴿ان الذین آمنوا والذین هادوا والنصاری والصابئین من آمن بالله والیوم الاخر وعمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم ولا خوف علیهم ولا هم یحزنون﴾ (سوره بقره: 62)؛ به تحقیق آنان که ایمان آورده اند وکسانی که یهودی شدند ونصاری وصابئین، هرکس به خداوند وروز آخر ایمان آورده وعمل صالح انجام دهد، پاداش آن ها نزد پروردگارشان محفوظ است ونه ترسی بر آنان هست ونه اندوهگین می شوند. بنابر این که مراد از روز آخر، زمان دولت حضرت قائم (علیه السلام) باشد. چنان که در اصول کافی درباره آیه: من کان یرید حرث الاخرة...، از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: من کان یرید حرث الاخرة...، هرکس کشت آخرت خواهد، فرمود: یعنی معرفت امیر مؤمنان وائمه (علیهم السلام). نزد له فی حرثه...؛ در کشتش بیفزاییم. فرمود: معرفتش را فزون سازیم تا بهره خویش را از دولت امامان دریافت نماید. ﴿ومن کان یرید حرث الدنیا نؤته منها وما له فی الاخره من نصیب﴾ (سوره شوری: 20)؛ وهر کس کشت دنیا را بخواهد، چیزی از آن به او می دهیم ودر آخرت او را بهره ای نیست. فرمود: یعنی برای او در دولت حق با امام قائم (علیه السلام) بهره ای نیست(878). یا این که منظور از عمل صالح معرفت امامان (علیهم السلام) باشد، چنان که در تفسیر عیاشی از امام صادق (علیه السلام) آمده که درباره فرموده خدای تعالی: ﴿فلیعمل عملاً صالحا﴾ (سوره کهف: 110)؛ پس لازم است عمل صالحی انجام دهد. فرمود: منظور از عمل صالح معرفت امامان (علیهم السلام) است(879).
و از امام باقر (علیه السلام) درباره فرموده خدای تعالی: ﴿والذین آمنوا وعملوا الصالحات﴾ (سوره بقره: 82). آنان که ایمان آورده وکارهای نیک انجام دادند. آمده که فرمود: یعنی آنان که ایمان آورده اند به خدا به رسول او وامامان اولی الامر (علیه السلام) وایشان را اطاعت کردند که آن، ایمان وعمل صالح است...(880).
وجه استشهاد این که: دعا کننده برای تعجیل ظهور حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) در هر دو عنوان داخل است.
2 - فرموده خدای تعالی در سوره بقره: ﴿بلی من اسلم وجهه لله وهو محسن فله اجره عند ربه ولا خوف علیهم ولا هم یحزنون﴾ (سوره بقره: 112)؛ آری کسی که در برابر (الله) تسلیم گردید در حالی که نیکوکار باشد، پس اجر او نزد پروردگارش محفوظ است ونه ترسی بر آن ها است ونه غمگین شوند. بنابر این که منظور از محسن، نیکوکار پیرو علی (علیه السلام) باشد، چنان که در مشکاة الاسرار به نقل از تفسیر عیاشی وغیر آن آمده که امام باقر (علیه السلام) درباره فرموده خدای تعالی: ﴿ان الله یامر بالعدل والاحسان وایتاء ذی القربی﴾ (سوره نحل: 90)؛ خداوند امر می کند به عدل واحسان وعطای خویشاوند. فرمود: عدل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) است که هرکس اطاعتش کند عدالت کرده، واحسان علی (علیه السلام) است که هرکس از او پیروی کند احسان نماید ومحسن در بهشت است، والیتاء ذی القربی از جهت خویشاوندی ما. خداوند بندگان را به مودت وتوجه به سوی ما امر فرموده است(881).
وجه استشهاد این که: دعا برای مولایمان حضرت قائم (علیه السلام) از تولای قلبی نسبت به امیر مؤمنان (علیه السلام) برخاسته، بلکه از واضح ترین اقسام تولای زبانی نسبت به آن حضرت است، پس هرکه برای آن حضرت دعا کند درحقیقت به ولای امیر المؤمنین (علیه السلام) تمسک جسته وموالی آن جناب محسن است ودر عداد افرادی که آیه شریفه بر آن ها دلالت دارد. ان شاء الله تعالی.
3 - فرموده خدای تعالی: ﴿ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون * فرحین بما آتاهم الله من فضله ویستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم الا خوف علیهم ولا هم یحزنون﴾ (سوره آل عمران: 169)؛ والبته مپندار آن را که در راه خدا کشته شده اند مرده باشند، بلکه زنده اند، نزد پروردگارشان متنعم اند. آنان به فضل الهی شادمانند وبه آن مؤمنانی که هنوز به آنان ملحق نشده اند بشارت دهند که نه ترسی بر آن ها هست ونه اندوهگین شوند.
به جهت آنچه خواهد آمد که دعا کننده برای حضرت قائم (علیه السلام) داخل در شهیدان است با پیغمبر وامیر المؤمنین (علیه السلام)، پس به آنچه ایشان رسیده اند او نیز نایل خواهد شد واز جمله آثاری است که در آیه شریفه یاد شده است.
4 - فرموده خداوند متعال: ﴿الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم ولا هم یحزنون﴾ (سوره یونس: 62)؛ آگاه باشید که اولیای خدا نه ترسی بر ایشان هست ونه محزون می شوند.
به ضمیمه روایتی که در کمال الدین آمده، امام صادق (علیه السلام) فرمود: خوشا به حال شیعیان قائم ما که در زمان غیبتش منتظر ظهورش باشند ودر زمان ظهور فرمانبردار ومطیع او، آنان هستند اولیای خدا که نه ترسی بر ایشان هست ونه محزون می شوند(882).
وجه استدلال این که: دعا کردن نشانه انتظار است چنان که بر اهل بینش پوشیده نیست.
5 - آیه شریفه در سوره احقاف: ﴿ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف علیهم ولا هم یحزنون﴾ (سوره احقاف: 13)؛ به تحقیق آنان که گفتند: پروردگار ما (الله) است، آن گاه استقامت کردند، پس هیچ ترسی بر آن ها نیست ونه اندوهگین شوند.
به جهت روایتی که در اصول کافی از محمد بن مسلم آمده که گفت: از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) درباره فرموده خدای (عزّ وجلّ): الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا پرسیدم. فرمود: در اعتقاد به امامان یکی پس از دیگری استقامت نمایند(883).
تردیدی نیست که دعا کردن برای تعجیل فرج ظهور مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) دلیل ونشانه استقامت دعا کننده بر اعتقاد به امامان (علیهم السلام) است. از آیات دیگری نیز می توان این مکرمت ارزنده را استفاده کرد که از ترس اطاله سخن از ذکر آن ها صرف نظر کردیم، وهمچنین از روایات متعددی این مطلب به دست می آید. از جمله: شیخ ثقه جلیل علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود به سند صحیحی درباره آیه شریفه: ﴿وعلی الاعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم﴾ (سوره اعراف: 46)؛ وبر اعراف مردانی هستند که هر یک را به چهره هایشان می شناسند. از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمودند: اعراف: توده ریگی بین بهشت وجهنم است. ومردان: امامان (علیهم السلام) هستند که بر اعراف با پیروانشان می ایستند، در حالی که مؤمنین بدون حساب به سوی بهشت سبقت جسته اند وامامان (علیهم السلام) به پیروان گناهکار خود می گویند: بنگرید! برادرانتان را در بهشت که بدون حساب به سوی آن رفته اند. واین است فرموده خداوند - تبارک وتعالی -: ﴿سلام علیک لم یدخلوها وهم یطمعون﴾ (سوره اعراف: 46)؛ سلام بر شما داخل بهشت نشده اند ولی در انتظار وامید آن هستند. سپس به آن ها گفته می شود: دشمنانتان را در جهنم بنگرید، وهمین است فرموده خدای تعالی: ﴿واذا صرفت ابصارهم تلقاء اصحاب النار قالوا ربنا لا تجعلنا مع القوم الظالمین * ونادی اصحاب الاعراف رجالا یعرفونهم بسیماهم قالوا ما اغنی عنکم جمعکم وما کنتم تستکبرون﴾ (سوره اعراف: 47-48)؛ وچون نظر آن ها (گنه کاران اصحاب اعراف) به سوی اهل جهنم معطوف گردد، گویند: پروردگارا! ما را با ستم کاران قرار مده، واصحاب اعراف مردانی را که به سیمایشان می شناسند و- در آتشند - آواز دهند وگویند: (دیدید که) جمع شما - در دنیا - وتکبری که داشتید هیچ خطری از شما دور نساخت.
آن گاه ائمه (علیهم السلام) به کسانی که در جهنم هستند از دشمنانشان می گویند، این ها شیعیان وبرادرانمان هستند که شما در دنیا سوگند می خورید که خداوند رحمتی به آن ها نمی رساند. سپس امامان به شیعیان خود می گویند: داخل بهشت شوید نه ترسی بر شما هست ونه محزون خواهید گشت(884).
می گویم: حدیثی که در مکرمت سی ودوم از امیر المؤمنین (علیه السلام) آوردیم دلالت می کند بر شفاعت امامان (علیهم السلام) برای هرکس که آن ها را یاری کند وو نیز در همانجا گفتیم که دعا کننده برای مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) در آن عنوان داخل است، پس به شفاعت امامان در عداد کسانی خواهد بود که نه ترسی بر آنان هست ونه اندوهگین می شوند.
35 - بشارت ومدارا هنگام مرگ:
چند روایت شاهد این مطلب است از جمله: حدیث شریفی است که در تفسیر امام عسکری (علیه السلام) آمده که فرمود: مؤمن دوستار محمد وآل او، که علی را بعد از محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) امام خویش دانسته که الگوی او باشد وسرور خود که سخنانش را تصدیق وافعالش را صحیح دانسته واو را اطاعت کند، وبه اطاعت آن کس که به اطاعتشان در امور دین وسیاست (اداره امورش) دعوت نموده است. هرگاه (چنین مؤمنی را) اجل حتمی که باز گردانده نشود وقضای الهی که مانعی جلویش نمی ایستد فرا رسد، وملک الموت واعوانش نزد او حاضر شوند، محمد رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را از یک سوی وعلی - سید الوصیین - را از سوی دیگر بالای سرش می بیند، ودر کنار پاهایش از یک سمت حسن - نواده سید الانبیاء - واز سوی دیگر حسن - سید الشهداء - را مشاهده می کند وپیرامونش پشت سرشان خواص ودوستانشان که سادات این امت هستند در مرتبه بعد از آقایانشان آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) قرار دارند، پس بیمار مؤمن به آنان نظر می کند وخطاب می نماید به طوری که خداوند صدای او را از گوش های حاضران محجوب می دارد، هم چنان که دیدن ما اهل البیت را نیز از آن ها مخفی می نماید تا ایمانشان به آن ثواب بیشتری داشته باشد به خاطر محنت شدیدی که بر آن ها وارد می شود.
مؤمن می گوید: پدر ومادرم فدای تو، ای رسول خداوند رب العزه! پدر ومادرم فدای تو، ای وصی پیغمبر رحمت! پدر ومادرم فدای شما دو شیر بچگان محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) وای نوادگان وفرزندان او؛ ای دو سید جوانان اهل بهشت که به رحمت ورضوان خداوند نزدیک هستند! وخوش آمدید شماها خوبان اصحاب محمد وعلی وفرزندانشان (علیه السلام). چقدر اشتیاق دیدارتان را داشتم واکنون به شدت از دیدارتان خوشحالم وای رسول خدا! اینک ملک الموت به بالینم حاضر است وتردید ندارم که در دل او بزرگ هستم به خاطر موقعیت شما وموقعیت برادرتان، پس رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید: همین طور است.
سپس رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به سوی ملک الموت متوجه می شود ومی فرماید: ای ملک الموت! سفارش خداوندی را در احسان به پیرو ما وخادم ما ومحبت ما وایثارگر ما (بر هر چیز دیگر) رعایت کن. ملک الموت گوید: ای رسول خدا! به او بفرمایید که به آنچه خداوند برایش در بهشت مهیا کرده نظری افکند. رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به او فرماید: به بلندی نگاه کن، پس نظر می افکند بر آنچه اندیشه ها آن را در نیابند وبه حد وحساب نیایند. آن گاه ملک الموت می گوید: چگونه آسمان نگیرم بر کسی که آن ثواب او است واین محمد (وعترت او) دیدار کنندگانش. ای رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)! اگر خداوند مرگ را گردنده ای قرار نداده بود که به بهشت نرسد مگر آن که از آن بگذرد، روح او را نمی گرفتم. ولی خادم ودوستت تأسی جوید به تو وبه سایر پیغمبران ورسولان واولیای خدا که به حکم الهی مرگ را چشیدند.
سپس محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید: ای ملک الموت! بگیر برادرمان را که به تو تسلیم کردیم وسفارش خیر را درباره اش بپذیر.
آن گاه آن حضرت وهمراهانش به سوی باغ های بهشت بالا روند در صورتی که حجاب وپرده از چشم آن مؤمن بیمار کنار رفته باشد، پس آن ها را در جایگاه خودشان می بیند پس از آن که پیرامون رختخوابش بودند، می گوید: ای ملک الموت بشتاب بشتاب روح مرا بگیر واین جا امر مگذار که از دوری محمد وعترت او صبر ندارم، مرا به آن ها ملحق ساز. در این هنگام ملک الموت روح او را می گیرد، وهمچون مویی که از آرد بر کشند چون او را از کالبد بر آورد. واگر شما او را در شدت می بینید در حقیقت او در سختی نیست، بلکه در راحتی ولذت است وچون او را در قبر گذارند افراد ما را آن جا می یابد.
و هنگامی که منکر ونکیر به سراغش بیایند، به یکدیگر گویند: محمد وعلی وحسن وحسین (علیه السلام) ونیکان اصحابشان نزد این شخص حاضرند، باید برای آن ها کوچکی کنیم. سپس می آیند بر محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) جداگانه یک سلام می کنند وبر علی (علیه السلام) جداگانه یک سلام می کنند، سپس بر حسنین (علیه السلام) با همه یک سلام می کنند وآن گاه سلامی بر تمام یارانی که همراه ما می باشند، می نمایند.
بعد از آن گویند: دانستیم ای رسول خدا که از خادم وپیرو خودت دیدن کردی، واگر چنین نبود که خداوند می خواهد فضیلت او را برای فرشتگانی که حضور دارند وفرشتگان که بعد از جریان را خواهند شنید آشکار سازد، از او سؤال نمی کردیم، ولی امر الهی را باید امتثال کرد.
آن گاه از او می پرسند: خدای تو کیست؟ دین تو چیست؟ وپیغمبر تو کیست؟ وامام تو کسیت؟ وقبله ات کدام است؟ وبرادرانت کیانند؟ می گوید: الله، پروردگار من است ومحمد (صلی الله علیه وآله وسلم) پیغمبر من است وعلی (علیه السلام) جانشین محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) امام من وکعبه، قبله ام ومؤمنان، پیروان محمد وعلی وآل آن ها، دوستان ایشانند ودشمنان معاندان ایشان برادران منند وشهادت می دهم که جز خدای یکتا معبودی نیست. وخداوند شریک ندارد وگواهی می دهم که محمد بنده وفرستاده او است، واین که برادرش علی ولی خدا است، وآن ها که از پاکیزگان عترتش برای امامت نصب کرد، خلفای امت ووالیان بر حق وقیام کنندگان به عدل می باشند. پس (نکیر ومنکر) گویند: بر این باور زندی کردی، وبر همین مردی وبر همین عقیده - ان شاء الله - بر انگیخته خواهی شد وبا آن کس که ولایتش را داشته ای در منزلگاه کرامت وقرارگاه رحمت الهی خواهی بود.
می گویم: وجه استشهاد به این روایت شریف که نکات جالبی دارد این که مؤمن به آن مکرمت ها وسعادت ها ونعمت های بزرگ می رسد به سبب چهار امر: مولات وپیروی پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وائمه اطهار (علیهم السلام) وخدمت به آن ها ومحبت به ایشان ومقدم داشتن آن ها بر دیگران. چنان که از فرموده حضرت که: در احسان به پیرو ما، وخادم ما، ومحب ما، وایثارگر ما (بر هر چیز دیگر) رعایت کن... استفاده می شود.
و تردیدی نیست که این چهار صفت در دعا کننده برای مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) جمع است، زیرا که دعا برای آن جناب نوعی از پیروی وخدمت ومحبت به امامان است ونیز ایثار کردن ایشان در دعا بر سایر افراد می باشد.
و نیز بر این مطلب دلالت می کند تمام آنچه در بشارت ها برای مؤمن در اخبار بسیار وارد شده که در فروع کافی - باب ما یعاین المؤمن والکافر عند موته -(885). ومجلد سوم بحار(886) وغیر این ها آمده. وما به یک حدیث از کافی اکتفا می کنیم که برای عارف سالک بس است وهرکه مایل باشد به کتاب های مزبرو مراجعه نماید.
در کافی از محمد بن یحیی، از احمد بن محمد، از ابن سنان(887)، از عمار بن مروان است که گفت: شخصی که از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) شنیده بود، برایم نقل کرد که آن حضرت فرمود: به خدا سوگند! از شما قبول می کند وسوگند به خدا که شما را می آمرزد، میان هر یک از شما وجایگاهی که بر آن مورد غبطه است وخوشی وروشنی چشم در آن است جز اینقدر فاصله نیست که جانش بر این جا رسد - وبا دست به گلویش اشاره کرد - آن گاه فرمود: وقتی چنین شود وبه احتضار برسد، رسول خدا وعلی وجبرئیل وملک الموت (علیه السلام) نزد او حاضر گردند. آن گاه می داشت پس او را دوست بدار. ورسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به جبرئیل می فرماید: این شخص خدا ورسول او وخاندانش را دوست می داشته پس او را دوست بدار. وجبرئیل به ملک الموت می گوید: این کسی است که خداو رسول وخاندانش را دوست داشته است پس او را دوست بدار وبر او آسان بگیر، پس ملک الموت به او نزدیک می شود ومی گوید: ای بنده خدا! آزادی گردنیت را گرفتی؟ تذکره تبرئه خود را گرفتی؟ در زندگی دنیا به عصمت کبری متمسک شدی؟ فرمود: پس خداوند او را توفیق می دهد که می گوید: آری. سؤال می کند: آن چیست؟ می گوید: ولایت علی بن ابی طالب (علیه السلام). ملک الموت گوید: راست گفتی، واز آنچه حذر داشتی خداوند تو را از آن ایمن نمود، وبه آنچه امیدارو بودی رسیدی، مژده باد تو را به سلف صالح مرافقت با رسول خدا وعلی وفاطمه (علیه السلام).
سپس به آسانی روحش را می گیرد، وبعد کفنش از بهشت وحنوطش از مشک اذفر از بهشت نازل می گردد، که به آن کفن وحنوط تجهیز، وآن گاه با حله زردی از حله های بهشتی پوشانده می شود، وچون در قبرش قرار دهند دری از درهای بهشت برایش گشوده می شود که از نسیم ملایم وبوی گل های آن بر او برسد.
سپس به مقدار یک ماه، راه از پیش رویش واز سمت راست وسمت چپش وسعت داده می شود، آن گاه به او گفته شود: همچون عروسی که بر بر رختخوابش آرام گیرد، آسوده بخواب. بشارت باد تو را به آسایش واستراحت وبهشت ونعمت، وپروردگاری که (بر تو) غضبناک نیست. آن گاه آل محمد (علیه السلام) را در جنان رضوی دیدار می کند، با ایشان از غذایشان می خورد واز آبشان می آشامد، وبا آنان در مجالسشان سخن می گوید، تا آن هنگام که قائم ما اهل البیت بپاخیزد وچون قائم (علیه السلام) ما بپاخیزد، خداوند تعالی آنان را بر انگیزد، پس لبیک گویان گروه گروه به سویش می آیند. در آن هنگام باطل جویان به تردید افتند وهتک کنندگان حرمت های الهی از هم پایشیده شوند - که اندک خواهند بود - عجله کنندگان هلاک گردند وآن ها که فرج را نزدیک دانند نجات یابند. از این جهت است که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به علی (علیه السلام) فرمود: تو برادر منی ووعده من وتو وادی الاسلام باشد(888).
وجه استشهاد به این روایت این که، پیش تر اشاره کرده ایم، ونیز بیان خواهیم کرد که دعا برای حضرت قائم (علیه السلام) وتعجیل فرج آن حضرت مایه کمال ایمان وثبوت آن تا هنگام مرگ باشد. پس سبب غیر مستقیم است برای رستگاری به این فضیلت، اضافه بر این که خود این دعا تمسک به عصمت کبری - یعنی ولایت علی بن ابی طالب (علیه السلام) - است، پس سبب رسیدن به این مقام می باشد. ونیز از دلایل این موضوع روایتی است که در اصول کافی به سند صحیحی از ابن ابی عمیر از حکم مسکین از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: هرکس به مؤمنی سروری رساند خداوند (عزّ وجلّ) از آن سرور مخلوقی می آفریند که هنگام مرگ دیدارش کند وبه او گوید: مژده باد تو را ای دوست خدا به کرامت ورضوان او. وهم چنان با او خواهد بود تا این که داخل قبرش شود، باز همان سخن را گوید وچون از قبرش بر خیزد بار آن سخن را تکرار نماید. سپس همواره با او بماند ودر مواقع ترس او را مژده دهد وهمان سخن را بگوید. مؤمن از او پرسد: تو کیستی خدایت رحمت کند؟ می گوید: من آن سرور وشادمانی هستم که بر فلانی وارد ساختی(889).
می گویم: وجه دلالت این که: بدون تردید مولایمان صاحب الزمان وپدران گرامی اش (علیه السلام) از این دعا خرسند ومسرور می شوند، پس این ثواب به نحو اتم بر آن مترتب است.
36 - اجابت دعوت خدا ورسول او (صلی الله علیه وآله وسلم):
خداوند (عزّ وجلّ) می فرماید: ﴿یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله وللرسول اذا دعاکم لما یحییکم﴾ (سوره انفال: 24)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! اجابت کنید خدا ورسول را، هرگاه شما را فراخوانند بدانچه شما را زنده می کند. بدون شک منظور از زندگی در این آیه، زندگی ابدی ومعیشت خوش وخرم است که با پیروی کردن از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) حاصل می گردد، وقبلا بیان کرده ایم که تمام آنچه جانشینان معصوم پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) امر نموده یا انجام داده اند، امر وفرمان خدا ورسول است واز مباحث گذشته وآینده اهتمام بنده در این امر بزرگ اجابت دعوت خدا ورسول او (صلی الله علیه وآله وسلم)می باشد.
این معنی تحت عناوین دیگری نیز در آیات قرآن آمده است، از جمله فرموده خدای تعالی: ﴿یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الامر منکم﴾ (سوره نساء: 59)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید!
اطاعت کنید خدا را واطاعت کنید رسول واولی الامر از خودتان را.
و نیز تمام آیاتی که به انجام کارهای نیک امر می کند وتأسی جستن وپیروی واظهار محبت نسبت به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) را دستور می دهد.
37 - قرار گرفتن در درجه امیر المؤمنین (علیه السلام):
دلیل بر این که دعا کننده برای تعجیل فرج وظهور مولی صاحب الزمان (علیه السلام) روز قیامت همراه امیر مؤمنان (علیه السلام) در درجه اش خواهد بود، روایتی است که در کمال الدین از آن حضرت آمده فرمود: قائم (علیه السلام) ما را غیبتی است که مدتش طول می کشد، گویی شیعه را می بینم که در دوران غیبت او بسان گوسفندی که دنبال چراگاه می گردد، دنبال چراگاهند اما آن را نمی یابند. توجه کنید که هر یک از آنان بر دین خود ثابت بماند ودلش بر اثر طول غیبت امامش قساوت نگیرد، روز قیامت با من در درجه ام خواهد بود. سپس فرمود: به درستی که چون قائم ما (علیه السلام) بپاخیزد، برای احدی در گردنش بیعتی نخواهد بود، به همین جهت ولادتش مخفیانه انجام می گیرد وخودش از انظار غایب می شود(890).
بیان استدلال به دو وجه است:
یکم: این که دعا برای تعجیل فرج وظهور مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) نشانه پایداری وثبات ایمان ودین است. چون اگر - العیاذ بالله - در این امر تردید داشت برای تحقق یافتن آن تضرع ودعا نمی کرد، بنابراین در عداد کسانی است که بر دین خود ثابت مانده اند وامیر مؤمنان (علیه السلام) به ایشان آن ثواب بزرگ را وعده داده است.
دوم: این که این دعا سبب کامل شدن ایمان وثبوت آن برای انسان می شود، به این گونه که از فتنه های آخر الزمان نجات می یابد. همان طور که مولای ما ابو محمد امام حسن عسکری (علیه السلام) به احمد بن اسحاق قمی فرمود: به خدا سوگند! غیبتی طولانی خواهد داشت که در آن دوران از هلاک نجات نمی یابد مگر کسی که خداوند او را بر اقرار به امامتش ثابت بدارد، وبه دعا کردن برای تعجیل فرجش توفیق دهد. که تمام این حدیث در بخش چهارم کتاب گذشت.
پس دعا برای آن حضرت سبب آن است که دعا کننده در درجه امیر المؤمنین (علیه السلام) باشد، چون سبب ثابت ماندن ایمان در زمان غیبت صاحب الزمان (علیه السلام) است.
مؤید این که این دعا سبب کمال ایمان است آن که: این عمل خیر اندیشی برای اهل بیت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) می باشد که مایه کامل شدن ایمان است. چنان که صدوق (رحمة الله) در مجالس خود از مولای ما حضرت کاظم (علیه السلام) از پدرانش از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آورده که فرمود: هرکس وضویش را کامل گیرد ونمازش را خوب بخواند، وزکات دارایی اش را بپردازد، وزبانش را حفظ نماید وخشمش را فرو نشاند، وبرای گناهش استغفار کند، وخیر خواهی اش را نسبت به خاندان پیامبرش (صلی الله علیه وآله وسلم) انجام دهد، حقایق ایمان را کامل گردانیده ودرهای بهشت برایش گشوده است(891).
38 - محبوب ترین خلایق نزد خداوند:
دعا کننده برای مولای ما صاحب الزمان (علیه السلام) وبرای تعجیل فرج وظهور آن جناب محبوب ترین افراد نزد خدای تعالی است، زیرا که او به عموم مؤمنین نفع رسانیده، ونیز شادمانی وسرور را بر ائمه اطهار وخاندان رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وارد ساخته است.
شیخ اقدم ثقة الاسلام محمد بن یعقوب کلینی (رحمة الله) در اصول کافی به سند موثقی از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) روایت کرده که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: خلایق عیال خداوند هستند، پس محبوب ترین افراد نزد خداوند آن است که به عیال خداوند نفع رساند وخاندانی را مسرور نماید(892).
و نیز به سند مرسلی از حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) سؤال شد: محبوب ترین مردم نزد خداوند چه کسی است؟ فرمود: سودمندترین افراد به حال مردم(893).
می گویم: سرور وشادمانی پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وامامان (علیهم السلام) به دعاکردن برای حضرت قائم (عجّل الله فرجه)امری روشن وواضح است. واما سودمندی این دعا به تمام مؤمنین بلکه همه اهل عالم، به دو وجه بیان می شود:
اول: آنچه در بخش چهارم - حرف نون - گذشت که تمام اهل عالم به ظهور آن حضرت نفع می برند، پس دعا برای تعجیل آن، سود رسانی به اهل جهان است.
دوم: در مکرمت چهل وچهارم آمد که خداوند متعال به برکت دعا کنندگان برای فرج وظهور آن حضرت، عقوبت را از اهل زمین دور می سازد، ان شاء الله تعالی.
39 - گرامی ترین خلایق نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم):
از آنچه در مکرمت بیست ویکم گفته شد که دعا کننده برای مولی صاحب الزمان (علیه السلام) از برادران پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می باشد، این مکرمت نیز استفاده می شود، چون واضح است که برادران آن حضرت، گرامی ترین افراد نزدش می باشند.
و نیز مؤید این معنی روایتی است که در بحار به سند خود از رفاعة بن موسی ومعاویه بن وهب از حضرت امام صادق (علیه السلام) آورده که: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: خوشا به حال کسی که قائم اهل بیتم ا دریابد در حالی که پیش از قیامتش به او اقتدا کرده باشد، دوست او را دوست بدارد واز دشمنش بیزاری جوید وولایت امامان (علیهم السلام) هدایت کننده پیش از او را داشته باشد. آن ها رفقای من واهل دوستی ومودت من وگرامی ترین افراد امتم بر من می باشد (به روایت رفاعه) وگرامی ترین خلق خدا نزد من(894).
چون دعا برای فرج وظهور آن حضرت از اقسام اقتدا کردن به او است، چنان که در حدیث ولادتش آمده که خودش برای این امر دعا کرد وگفت: اللهم انجزلی وعدی، واتمم لی امری وثبت وطاتی واملا الارض بی عدلا وقسطا؛ پروردگارا! وعده مرا تنفیذ کن وامر (قیام) مرا به اتمام رسان وگام هایمان را استوار گردان وزمین را به واسطه من پر از عدل وداد بنمای(895).
و در کمال الدین از عبد الله بن جعفر حمیری است که گفت: از محمد بن عثمان عمری پرسیدم: آیا صاحب این امر را دیده ای؟ گفت: آری. وآخرین باری که او را دیدم، کنار بیت الله الحرام بود، در حالی که گفت: بار خدایا! آنچه به من وعده داده ای، تنفیذ کن(896).
و نیز در همان کتاب از عبد الله بن جعفر حمیری است که گفت: از محمد بن عثمان عمری می گفت: آن حضرت (علیه السلام) را دیدم که به دامن کعبه - رکن مستجار - چنگ زده بود ومی گفت: خدایا! از دشمنانم انتقام بگیر(897).
40 - داخل شدن به بهشت به ضمانت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم):
دلیل بر این - اضافه بر آنچه قبلا گذشت که این دعا مایه شفاعت است - روایتی است که صدوق در خصال مسندا آورده که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: هرکس پنج چیز را برای من ضامن شود، بهشت را برای او ضمانت کنم. گفته شد: یا رسول الله! آن ها چیست؟ فرمود: نصیحت برای خداوند (عزّ وجلّ) ونصیحت (وخیر خواهی) برای رسول او، ونصیحت برای کتاب خدا، ونصیحت برای جامعه مسلمین(898).
می گویم: نصیحت، خیر خواهی است. وتردیدی نیست که تمام اقسام پنج گانه فوق با دعا کردن برای تعجیل فرج مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) حاصل می شود، زیرا که با ظهور آن حضرت غم وناراحتی از اولیای خدا بر طرف شده ورسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) مسرور گشته واحکام کتاب الهی آشکار شده. ودین خدا بر جهان، غالب وفرج برای جامعه مسلمین حاصل خواهد گشت.
41 - مشمول دعای رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم):
در احتجاج آمده که رسول اکرم (علیه السلام) پس از یاد کردن ائمه اطهار (علیهم السلام) دست های خود را به دعا برداشت وگفت: خدایا! دوست بدار هرکس خلفای مرا دوست بدارد وولای امامان امتم را پس از من داشته باشد، ودشمن بدار هر آن که با آن ها دشمنی کند، وهرکه آن ها را یاری کند یاری اش کن وهرکس خواریشان را بخواهد خوارش گردان...(899).
و بدون شک دعا برای مولی صاحب الزمان (علیه السلام) موالات ویاری آن حضرت وتمام امامان بر حق (علیه السلام) است.(وچنین کسی مشمول دعای خیر رسول الله خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می شود). مطالب دیگری که دلالت بر این معنی دارد نیز خواهد آمد، ان شاء الله تعالی.
42 - آمرزش گناهان ومبدل شدن سیئات به حسنات:
بر این امر دلالت می کند روایتی که شیخ احمد بن فهد حلی (رحمة الله) در کتاب عدة الداعی از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آورده که فرمود: هیج قومی به ذکر خدای (عزّ وجلّ) ننشینند مگر این که فرشته ای از آسمان ها آنان را آواز دهد که: برخیزید! به تحقیق که سیئات شما مبذل به حسنات شد وهمگی تان آمرزیده شدید(900).
وجه دلالت این که: دعا برای مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) از اقسام ذکر خداوند است، پی در هر جلسه ای که مؤمن برای مولایش دعا کند به این مکرمت نائل گردید است. دلیل بر این که یاد آن حضرت از اقسام ذکر خدا است، روایتی است که در وسائل وکافی از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: هر آن گروه که در جلسه ای گرد هم آیند وذکر خدا نکنند واز ما یاد ننمایند، جز این نیست که آن مجلس روز قیامت مایه حسرت آن ها خواهد بود.
سپس فرمود: ابو جعفر (علیه السلام) می فرمود: ذکر ما از (اقسام) ذکر خدا است ویاد دشمنان ما را (مصادیق) یاد شیطان می باشد(901).
43 - وسیله تأیید خداوند در عبادت:
مداومت در دعا برای مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) سبب می شود که خداوند متعال انسان را در عبادت تأیید می نماید، دلیل بر آن روایتی است در عدة الداعی از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده فرمود: خداوند سبحان فرمود: هرگاه بدانم که اشتغال به من در بنده ام غالب است، شهوتش را در سؤال ومناجات خودم قرار می دهم، وهرگاه بنده ام چنین شد، پس اگر خواست اشتباه کند بین او واشتباه کردنش حایل شوم. حقا که آنان اولیای من هستند، حقا که آنان قهرمانان اند(902).
بیان دلالت این که: همان طور که آیات وروایات دلالت دارند، دعا از مهم ترین اقسام عبادت ها می باشد وشکی نیست که ارزنده ترین وعظیم ترین انواع دعا آن است که برای کسی باشد که خداوند حقش را بر تمام خلایق واجب ساخته، وبه برکت وجود او فیض به همه موجودات رسیده است. ونیز بدون تردید مراد از اشتغال به خداوند، مشغول بودن به عبادت او است، وهمان است که مداومت بر آن سبب می شود که خداوند انسان را در عبادت تأیید ومدد نماید واو را از اولیای خود قرار دهد. نتیجه این که: مواظبت ومداومت در دعا برای مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) ودرخواست فرج وظهور آن حضرت از خداوند موجب حصول این فایده عظیم می گردد. بنابراین بر اهل ایمان لازم است که در هر زمان ومکان به این امر اهتمام ورزند.
و از اموری که مناسب ومؤید این مطلب است این که: برادر عزیز ایمانی فاضل مؤید به تأیید سبحانی، آقا میرزا محمد باقر اصفهانی(903) - که خداوند بر بزرگی اش بیفزاید وآنچه آرزومند است به او عنایت فرماید - همین روزها برایم نقل کرده که: شبی از شب ها در خواب - یا بین خواب وبیداری - مولایم امام همام حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) را دیدم که نزدیک به این تعبیر، فرمود: بر منبرها به مردم بگویید وبه آن ها امر کنید که توبه کننده وبرای فرج وتعجیل ظهور حضرت حجت (علیه السلام) دعا نمایند، واین دعا مثل نماز میت نیست که واجب کفایی باشد وبا انجام دادن آن از سوی بعضی از مکلفین از سایرین ساقط گردد، بلکه مانند نمازهای یومیه است که بر تمام مکلفین واجب است آن را انجام دهند.
44 - دفع عقوبت اهل زمین:
خداوند متعال به برکت دعا کنندگان برای مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) عذاب وعقوبت را از اهل زمین دفع می نماید. تقریر این مطلب دو گونه است:
اول: در آخر حدیث قدسی که از عدة الداعی قبلا آوردیم چنین است:... آن هایند که اگر خواسته باشم رمین را به کیفر وعقوبت هلاک گردانم، به خاطر آن قهرمانان از آن ها (اهل زمین) دفع نمایم(904).
دوم: در کمال الدین به سند خود از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آورده که فرمود: زمانی بر مردم خواهد رسید که امام آن ها از ایشان غایب شود، خوشا به حال آنان که در آن زمان بر امر ما پایدار بمانند. کم ترین چیز از ثواب که به آن ها رسد این که: خداوند متعال به آن ها ندا کند: بندگان وکنیزان من! به سر من وایمان آوردید وغیب مرا تصدیق کردید. پس بشارت باد شما را به ثواب نیک از من. ای بندگان وکنیزانم! حقا که از شما قبول می کنم وشما را عفو می نمایم وشما را می آمرزم. وبه شما، بندگانم را از باران سیراب گردانم وبلا را از آن ها دفع نمایم. اگر شما نبودید عذابم را بر آن ها نازل می کردم...(905).
وجه استشهاد برای بیان مقصود این که: اهتمام ومداومت در دعا برای حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) سبب پایدار ماندن بر سنت وشیوه امامان (علیهم السلام) است، وبدین ترتیب وسیله ای می شود برای رسیدن به این مکرمت ارزنده.
45 - ثواب کمک ویاری مظلوم:
این که امام عصر - ارواحنا فداه - مظلوم است، بر کسی پوشیده نیست.
و اما حسن نصرت ویاری مظلوم، به دلالت عقل ونقل ثابت است. چنان که در بحار وغیر آن از امام صادق (علیه السلام) آمده فرمود: خداوند (عزّ وجلّ) یار مؤمن است تا وقتی که مؤمن در یاری برادر مؤمنش باشد(906).
و از آن حضرت است که فرمود: هیج مؤمنی مظلومی را یاری نکند مگر این که بهتر است از روزه یک ماه واعتکاف آن در مسجد الحرام. وهر مؤمنی برادرش را یاری کند در حالی که قدرت بر یاری اش داشته باشد، خداوند او را در دنیا وآخرت یاری نماید(907).
و از آن حضرت منقول است که فرمود: هرکس به فریاد برادر مؤمن ستمدیده خود برسد - به قدر توانش - غم او را بر طرف سازد واو را در برآورده شدن حاجتش یاری نماید. بدین کار نزد خداوند هفتاد ودو رحمت برای او خواهد بود، یکی از آن ها را به زودی به او رساند که زندگی اش را سامان دهد، وهفتاد ویک رحمت را برای احوال وصحنه های ترسناک قیامت ذخیره نماید(908). ودر روایات دیگری که ذکر آن ها مایه طولانی شدن مطلب است. وهمین مقدار که آوردیم برای خردمندان کافی است.
و اما این که دعا برای حضرت صاحب الامر وتعجیل فرج وظهور آن جناب، اعانت وکمک به او می باشد، سابقا گفتیم: دعا برای صاحب الزمان (علیه السلام) از اقسام یاری آن حضرت به زبان است. توضیح این که: منظور از اعانت ویاری آن است که اقدام به امری بشود که در حقیقت سبب - یا جزئی از سبب - باشد، ویا در نظر یاری کننده برای دفع زیان یا جلب منفعت یا قضاء حاجت از برای کسی که یاری می شود. واین عنوان در دعا برای مولای ما صاحب الزمان (علیه السلام) ثابت است، زیرا که مؤثر بودن دعا در هر یک از امور یاد شده به روایات بسیاری که در کتاب های معتبر آمده ثابت شده است چنان که در باب فضل دعا کتاب های کافی، وسائل وبحار، احادیث در این باره رسیده است پس چون مؤمن در دعا برای زدودن هم وغم واندوه از قلب امام بزرگوارش کوشش کند وتعجیل ظهور او را از درگاه خداوند بخواهد - با شرایطی که در جای خود گفته شده - اثر آن به مقتضای وعده الهی حاصل می گردد.
با بیان گذشته معلوم شد که دعا، کمک ویاری امام است، به اضافه امر مطاع آن حضرت که در توقیع شریف آمده: وبسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که همانا، آن فرج شما است...(909).
آن حضرت از دوستان خود حاجتی را خواسته که آن ها می توانند به آن اقدام نمایند وآن زیاد دعا کردن برای تعجیل فرج است. در مکرمت بیست ودوم مطالب مناسبی شاهد بر این موضوع گذشت، در مکرمت چهل ونهم نیز به طور واضحی بیان خواهد گشت.
و در حدیثی که در کافی روایت شده، از عیسی بن ابی منصور آمده: امام صادق (علیه السلام) بی مقدمه به عبد الله بن ابی یعفور فرمود: ای پسر یعفور! رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: شش خسلت است که هرکس باشد در پیشگاه خداوند (عزّ وجلّ) وجانب راست او باشد. ابن ابی یعفور گفت: فدایت گردم آن ها چیست؟ فرمود: مرد مسلمان دوست بدارد برای برادرش آنچه را که برای عزیزترین خاندانش دوست می دارد وناخوش دارد برای برادرش آنچه را که برای عزیزترین خاندانش صمیمیت کند؟ امام صادق (علیه السلام) فرمود: هرگاه به آن مرتبه برسد همه آنچه در دل دارد به او می گوید، پس اگر خوشحال شد او هم مسرور می گردد، وهرگاه اندوهگین باشد او نیز محزون می شود، واگر بتواند ناراحتی هایش را بر طرف می سازد وگرنه برای او به درگاه خداوند دعا می کند...(910).
در این حدیث، امام صادق (علیه السلام) دعا کردن را برای کسی که به گونه دیگری نمی تواند کمک نماید، کمک وگره گشایی دانسته است. تمام این حدیث با شرح بعضی از قسمت های آن - به خواست خدا - خواهد آمد.
و شاهد بر موضوع مورد بحث ومؤید آن، قسمتی از دعای حضرت سید الساجدین (علیه السلام) برای رزمندگان ومرابطین است. در این دعا آمده: پروردگارا! وهر آن بنده مسلمانی که رزمنده یا مرزبانی را در امور خانه اش جانشین شود، یا در غیاب او متعهد نگهداری خانواده اش گردد، یا او را با مقداری از دارایی خود کمک رساند، یا رد ابزارهای جنگی وی را مدد نماید، یا او را به جهاد بر انگیزاند، یا او را نسبت به راهی که پیش رو دارد دعا کند، یا حرمتش را پشت سرش حفظ نماید، پس (خدایا) برای او نیز سنگ به سنگ ووزن به وزن ومثل به مثل آن (رزمنده یا مرزبان) پاداش ده...(911).
چنان که می بینید امام سجاد (علیه السلام) دعا برای رزمندگان ومرزبانان را از اقسام اعانت وکمک آن ها توصیف کرده وبرای دعا کنندگان، مقدار اجرشان خواسته شده است.
و باید گفت: از اقسام اعانت ویاری به وسیله دعا، دعا برای هلاکت ونابودی دشمنان وظلم کنندگان آن حضرت است، که تردیدی نیست دعای مؤمن برای نابودی ظالمین - در صورتی که با شرایط بیان شده در روایات ائمه اطهار (علیهم السلام) مقرون باشد - مؤثر است. پس هرگاه مؤمن نتواند دشمنان امام خود را به وسیله ابزارهای جنگی از قبیل نیزه وشمشیر به قتل برساند، ولی با دعا می تواند این کار را انجام دهد، بر او واجب است که به همین وسیله در عداد یاران وانصار آن حضرت قرار گیرد. لذا از امامان (علیهم السلام) بر انگیختن بر لعنت ونفرین دشمنانشان ودعا برای هلاکت آن ها رسیده است، چنان که دعاهایی که امامان (علیهم السلام) بیان داشته اند ودر بخش های ششم وهفتم خواهد آمد - این امر به وضوح مشاهده می شود.
46 - آثار تواضع وتجلیل بزرگتر:
آثار وفواید تجلیل واحترام بزرگ وتواضع نسبت به او، بر این دعا مترتب است. در این باره چند موضوع را مورد بررسی قرار می دهیم:
اول: بیان آثار وفواید تواضع
دوم: معنی تواضع
سوم: بیان انواع تواضع وچگونگی حصول آن به دعا کردن برای خاتم اوصیا، آخرین امام (عجّل الله فرجه).
موضوع اول - آثار وفواید تواضع: آنچه من استفاده کرده وبه دست آورده ام، شش فایده است. شاید کسی جستجو کند وآثار وفواید دیگری نیز از اخبار به دست آورد. آثار مزبور بدین شرح است:
1 - تجلیل خدای تعالی: در کافی به سند مرسلی همچون صحیح است از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: از (گونه های) تجلیل خداوند، احترام به مسلمان سفید موی می باشد(912).
و در وسائل به سند صحیحی از آن حضرت است که فرمود: همانا از جمله (اقسام) تجلیل خداوند (عزّ وجلّ) اجلال پیر سالخورده است(913).
و نیز از همان جناب آمده که فرمود: از اقسام تجلیل خداوند (عزّ وجلّ) احترام مؤمن محاسن سفید است، وهرکس مؤمنی را گرامی بدارد به کرامت خداوند آغاز کرده است، وهر آن که مؤمن موسفیدی را سبک کند، خداوند کسی را به سوی او فرستد که پیش از مرگش او را سبک(914) شمارد.
و در آن کتاب به سند مرفوعی از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل شده که فرمود: سالخوردگان را احترام کنید که از تجلیل خداوند، احترام به سالخوردگان است(915).
می گویم: چون شرافت وعظمت اسلام از هر شرفی بالاتر وبزرگ تر است، آنان که سابقه بیشتری در آن دارند تعظیم واحترامشان نزد خداوند شایسته است، وبدون شک احترام آن ها، تعظیم وتجلیل خداوند (عزّ وجلّ) می باشد، زیرا که در عبادت وطاعت سابقه وقدمت دارند.
2 - ایمنی از ترس روز قیامت: در وسائل به سند موثقی همچون صحیح از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: هرکس امتیاز وبرتری شخص بزرگی را به خاطر سنش بشناسد واو را احترام کند، خداوند وی را از ترس روز قیامت ایمن نماید(916).
و به سند مرفوعی از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) است که فرمود: هرکس فضل پیر سالخورده ای را بشناسد وبه خاطر سنش او را احترام نماید، خداوند او را از ترس روز قیامت در امان دارد(917).
3 - تقرب به درگاه خداوند متعال: در اصول کافی به سند خود از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: از جمله چیزهای که خداوند به داوود (علیه السلام) وحی فرمود: این بود که: ای داوود! همان طور که نزدیک ترین مردم نزد خداوند متواضعان هستند، همچنین دورترین مردم از خداوند متکبران می باشند(918).
4 - اداء قسمتی از حقوق آن حضرت (علیه السلام): در دارالسلام به نقل از کتاب من لا یحضره الفقیه از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده که فرمود: مؤمن را بر مؤمن دیگر هفت حق از سوی خداوند واجب است: تجلیل او در هنگام عایت بودنش و...(919).
می گویم: شاید منظور از وجوب در این جا به معنی لغوی آن باشد، یعنی ثبوت. یعنی این حقوق را خدای تعالی برای مؤمن بر مؤمن دیگر قرار داده است، چون مراتب تجلیل - در غیاب یا حضور شخص - مختلف است. بعضی واجب است مثل: رد غیبت او. وبعضی مستحب مانند: دعا کردن برای او ومدح او در غیاب، وباید دانست وقتی این حقوق برای مؤمن ثابت باشد، برای امام مؤمنین به طریق اولی وبه نحو اعلی واتم ثابت می باشد.
5 - حصول محبت: دعا کننده با این کار نزد مولایش مورد مهر ومحبت قرار می گیرد، زیرا که این عمل احسان واظهار محبت است وهر دو مایه محبت می باشند، اضافه بر تعظیم وتکریمی که در آن هست، که آن نیز بذر محبت را در دل کسی که برایش تواضع کرده می افشاند. بلکه اصولا صفت تواضع در میان مردم ایجاد محبت می کند. واین امری است محسوس ودر روایات متعددی از ائمه اطهار (علیهم السلام) نیز آمده است.
در دارالسلام از حضرت امیر مؤمنان (علیه السلام) است که فرمود: سه چیز محبت است: حسن خلق، خوب مدارا کردن وتواضع. واز حضرت باقر (علیه السلام) است که فرمود: سه چیز مایه محبت است: قرض دادن، تواضع وبخشش(920).
6 - رفعت وبزرگی در پیشگاه خداوند: در اصول کافی از حضرت امام صادق (علیه السلام) ضمن حدیثی طولانی از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده که فرمود: همانا صدقه صاحبش را فزونی بخشد، پس صدقه دهید - خداوند شما را رحمت کند - وبه تحقیق تواضع به صاحبش رفعت وبلندی بیشتری دهد، پس تواضع کنید که خداوند شما را رفعت بخشد، وهمانا گذشت، عزت صاحبش را زیاد کند، پس عفو کنید تا خداوند به شما عزت دهد(921).
و نیز در همان کتاب به سند صحیحی از حضرت صادق (علیه السلام) آمده فرمود: همانا دو فرشته در آسمان بر بندگان گماشته شده اند تا هرکه برای خدا تواضع کند او را بالا برند، وهر آن کس که تکبر کند او را به پستی کشانند(922).
و نیز به سند صحیحی از آن حضرت است از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) که فرمود: هرکه تواضع کند خداوند او را بالا برد، وهرکس کبر ورزد خداوند او را پایین آورد(923).
و در کتاب من لا یحضره الفقیه از وصایای پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به علی (علیه السلام) است: یا علی! به خدا اگر فروتن در عمق چاهی باشد، خداوند (عزّ وجلّ) بادی بر انگیزد که او در دولت اشرار بالاتر از اختیار قرار دهد(924).
و در اصول کافی در حدیث مرفوعی از حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) است فرمود: خداوند به کوه ها وحی فرمود: که من کشتی بنده ام نوح را روی یکی از شما قرار می دهم، پس کوه ها گردن کشیدند وسر افرازی کردند ولی کوه جودی تواضع کرد - وآن کوهی است در منطقه شما - پس کشتی سینه بر آن کوه نهاد(925).
و شیخ جلیل ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه قمی (رحمة الله) در کتاب کامل الزیارات به سند خود از صفوان جمال روایت کرده که گفت: شنیدم حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) می فرمود: خداوند - تبارک وتعالی - بعضی از زمین ها وآب ها را بر بعضی دیگر برتری داد، پس برخی از آن ها فخر فروشی کردند وبعضی سرکشی نمودند، وهیچ آب یا زمینی نماند مگر این که عقوبت شد به خاطر ترک تواضع برای خدا، تا جایی که خداوند مشرکین را بر کعبه مسلط گردانید، وآب نمک آلودی بر زمزم فرستاد که طعمش را به هم زد.
و همانا کربلا وآب فرات اولین زمین وآبی بودند که خداوند را تقدیس نمودند، پس خداوند به زمین کربلا فرمود: آنچه خداوند به تو فضیلت داده بازگوی؟ گفت: وقتی زمین ها وآب ها بر یکدیگر فخر فروشی کردند، من گفتم: زمین مقدس مبارک خدا هستم، شفا در تربیت وآب من است، ولی افتخار نمی کنم بلکه خاضع وذلیل هستم برای کسی که این صفت را به من داد وبر پایین تر از خودم فخر نمی فروشم، بلکه خدا را شکر می کنم. پس خداوند بر کرامت وبرتری آن افزود به خاطر تواضع وسپاسش برای خدا به واسطه حسین واصحاب او (علیه السلام). سپس امام صادق (علیه السلام) فرمود: هرکس برای خدا تواضع کند، خداوند او را بالا برد وهر آن که تکبر کند، خداوند او را پست گرداند(926).
و در مجلد چهاردهم بحار الانوار از مکارم الاخلاق آورده که: ابن خولی ظرفی که عسل وشیر در آن بود به خدمت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آورد. پس آن حضرت از خوردن آن خودداری کرد وچنین فرمود: دو نوشیدنی در یک بار، دو ظرف در یک ظرف! سپس فرمود: من آن را تحریم نمی کنم ولی فخر کردن وفردای قیامت پای حساب کشیده شدن برای زیادتی از دنیا را خوش ندارم، وتواضع را دوست می دارم که هرکس برای خدا توضع کند خداوند او را بالا برد(927).
و نیز به نقل از کتاب الزهد سند صحیح خود از حضرت امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) پنج شنبه برای افطار در مسجد قبا بود، فرمود: آیا آشامیدنی هست؟ اوس بن خوله انصاری قدحی از شیر آمیخته به عسل برای حضرت آورد. ولی وقتی آن را چشید قدح را کنار زد آن گاه فرمود: دو آشامیدنی که می شود به هر یک از آن دو اکتافا کرد، آن را نمی آشامم، تحریم هم نمی کنم، ولی برای خدا تواضع می نمایم که هرکس برای خدا تواضع کند خداوند او را رفعت دهد وهرکه تکبر نماید خدایش پایین آورد، وهرکس در زندگی میانه روی کند خداوند روزی اش دهد، وهر آن که تبذیر کند محرومش سازد، وهرکس زیاد به یاد خدا باشد خداوند او را دوست دارد(928).
موضوع دوم - معنی تواضع: بدان که تواضع وتکبر از صفات وکیفیت های نفسانی است که از هر یک، آثار بسیاری ظاهر می شود. وتواضع این که: شخص پیش خودش نسبت به غیر حقیر باشد. وتکبر این که: شخص در پیش خود نسبت به دیگری بزرگ جلوه کند ودیگری را نسبت به خودش حقیر بداند. با این قید فرق بین تکبر وعجب معلوم می شود، زیرا که عجب آن است که شخص در نظر خودش از لحاظ جمال یا کمال یا اعمال یا نسبت، یا همه این ها پسندیده وخوب باشد - یا صرف نظر از دیگری - در صورتی که تکبر آن است که نسبت به دیگری خودش را برتر وبهتر بداند. تکبر از جهل سرچشمه می گیرد که شخص، بدی های خودش وخوبی های دیگران را نشناسد یا از آن ها غفلت ورزد.
همان طور که به این صفت نفسانی تکبر گفته می شود، آثار آن را نیز به همین عنوان می نامند. مثل: راه رفتن متکبرانه، وکشیدن جامه بر زمین، وترک جواب سلام، وامثال این ها. همین طور تواضع بر آن صفت نفسانی یاد شده ونیز به آثار آن گفته می شود. از قبیل: احترام بزرگان، ونشستن با فقرا ومستمندان، واجابت دعوت آنان، وپیش سلام بودن وامثال این ها.
و بدان که تکبر از صفات ناپسند ومایه هلاکت دین است. در مذمت آن، آیات وروایات بسیاری وارد شده است. از جمله: ثقة الاسلام کلینی در اصول کافی به سند خود از حضرت امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: ریشه ها کفر سه چیز است: حرص وتکبر وحسد(929).
در همان کتاب از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که: ابو جعفر (علیه السلام) فرمود: عزت، رداء خداوند وبزرگ منشی، ازار او است، پس هرکس به آن ها دست بیازد، خداوند او را به رو به جهنم افکند(930).
و نیز به سند خود از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آورده که فرمود: کبر، ردای الهی است ومتکبر در آن با خداوند کشمکش دارد(931).
و به سند خود از حضرت امام صادق (علیه السلام) روایت کرده فرمود: کبر ردای الهی است، پس هر آن که در چیزی از آن با خداوند منازعه کند، خداوند او را در جهنم سرنگون سازد(932).
و به سند موثق همچون صحیحی از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: در جهنم دره ای هست برای متکبرین که (سقر) نامیده می شود، از شدت حرارت خود به خدای (عزّ وجلّ) شکایت کرد واز خدا خواست که به او اجازه تنفس دهد، پس چون نفس کشید جهنم را سوزان ساخت(933).
و به سند خود از امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: متکبران روز قیامت به صورت مور در آیند، مردم آن ها را پایمال کنند تا خداوند از حساب فراغت یابد(934).
و بین این اخبار وخبر دیگری که در کافی روایت شده منافاتی نیست. در آن خبر صحیح از محمد بن مسلم، از یکی از دو امام باقر وصادق (علیه السلام) آمد که فرمود: داخل بهشت نشود کسی که در دلش به مقدار خردلی تکبر باشد. راوی می گوید: من گفتم: انا لله وانا الیه راجعون. فرمود: چرا استرجاع گفتی؟ عرض کردم: به خاطر آنچه از شما شنیدم. فرمود: نه چنان است که پنداشته ای، مقصود من انکار است وجز انکار نیست(935).
زیرا که این حدیث عقوبت محروم ماندن از بهشت را به انکار وسرکشی از عبادت واطاعت خداوند یا اطاعت پیغمبران واولیائش اختصاص می دهد، مانند ابلیس وامثال او وحزب ودار ودسته اش از کافران وغاصبان مناصب امامان (علیهم السلام). روایات سابق بر این دلالت داشت که متکبر اهل آتش است. - خواه منکر خدا باشد یا نه - ولی داخل نشدنش را به بهشت متعرض نشده اند. واما این حدیث دلالت دارد که داخل نشدن به بهشت به این صفت از متکبرین (منکرین) اختصاص دارد، نه این تکبر به معنی انکار خدا باشد.
خلاصه این که: تواضع کلید هر خیر، وتکبر کلید هر شر است. زیرا که تکبر صاحب خود را از تحصیل فضایل ودوری از رذایل باز می دارد. تفصیل مطلب جای دیگری دارد که اگر خداوند توفیقم دهد کتاب مستقلی در این باره خواهم نگاشت. ان شاء الله تعالی.
موضوع سوم - اقسام تواضع: بدان که تواضع امری است اضافی که بر حسب آنچه به آن اضافه می شود اقسامش مختلف می گردد. مثل تواضع برای خدای تعالی، وتواضع برای پیغمبران واولیای او، وتواضع برای سالخوردگان، وتواضع نسبت به والدین ومعلم ومتعلم ومؤمنین وشرافت مندان وعلما، وتواضع در مسکن وجای نشستن ودر غذا ولباس وتزویج، تواضع در راه رفتن وسخن گفتن، واقسام بسیار دیگر. وهر یک از این اقسام فواید ارزنده ای دارد که ذکر آن ها مایه طول کلام ودور شدن از مقصود اصلی است.
و اما این که دعا برای خاتم اوصیا حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) از اقسام تواضع است، آن که: دعاهایی که از انسان وسایر دعا کنندگان صادر می شود اقسام مختلفی دارد، از جمله:
- دعای مهر ورحمت، مانند: دعای پدر برای فرزند، ودعای برادر برای برادران خود ودعای فرشتگان برای زائرین قبر امام حسین (علیه السلام) وامثال این ها.
- دعای جزا وپاداش، مانند: دعای کسی که به او احسان شده، یا بدی از او دور گردیده برای احسان کننده یا دفع کننده بدی، ودعای متعلم برای معلم خود ونظایر این ها.
- دعای در حق دیگری به امید احسان او، وفرق بین این گونه دعا وقسم سابق این که: قسم قبلی دعا برای امری است که واقع شده، ولی این گونه دعا برای خیری است که انتظار می رود حاصل گردد.
- دعای تعظیم وتواضع، مانند: دعای مردم برای بزرگان وعلما که غالبا دعا در حق ایشان برای احترام وتجلیل وتواضع است، بلکه دعا در مجالس بر منابر توهین به آنان شمرده می شود.
اکنون که این مطلب را دانستی، می گویم: دعا برای مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) ودر خواست تعجیل فرج وظهور آن حضرت از خداوند متعال، تمام عناوین فوق در بر می گیرد وبر هر یک از آن عنواین آثار وفواید مهمی مترتب است.
عنوان اول - یعنی دعا مهر وشفقع ورحمت - تمام موجبات مهر ورزیدن وشفقت داشتن نسبت آن جناب در وجود شریفش جمع است، که به بعضی از آن ها اشاره می کنیم:
1 - او پدر حقیقی مؤمنین است.
2 - وبرادر واقعی مؤمنین.
3 - غربت وکمی یاران.
4 - غیبت ودوری از دوستان.
5 - مظلومیت به سبب غصب حقوق آن حضرت (علیه السلام).
6 - مظلومیت به خاطر این که خون بهای پدر واجداد وارحام وبستگانش گرفته نشده.
7 - ایمان.
8 - بسیار دشمنان وناتوانی دوستان آن حضرت.
9 - بسیاری هم وغم واندوه آن حضرت به خاطر ناراحتی هایی که در زمان غیبت بر دوستان وشیعیانش می رسد.
10 - طولانی بودن زمان ابتلا ومحنت آن جناب.
11 - مجهول بودن قدر آن حضرت در میان مردم وانحراف آنان از روش او.
12 - تقصیر مؤمنین در متابعت وپیروی از آن حضرت وخدمت او.
و امور دیگری که با تأمل در جهات احوال آن حضرت - که فدایش شویم - روشن می شود.
پس مؤمن مخلص با دعا کردن برای آن حضرت فواید وآثار جهاتی که اشاره گردید به دست می آورد که در این دعا ثواب نیکی به پدر، ورعایت حق برادر، وکمک به غریب ومظلوم، نصرت مؤمن واقعی، ودلجویی از مغموم واندوهگین، ورعایت حال گرفتار، وترحم بر عالم مجهول القدر را متضمن است.
و اما عنوان دوم - یعنی دعا کردن به عنوان پاداش احسان دیگری - در بخش سوم وچهارم کتاب گفتیم: تمام نعمت ها ومنافعی که در آن ها غوطه وریم به توسط وبرکت وجود شریف آن حضرت است، به اضافه انواع احسان های آن جناب در حق ما، از دعا کردنش برای ما ودفع دشمنانمان وبردباری اش نسبت به ما، وفیوضات علمی وشفاعتش برای ما وانواع دیگر احسان که زبان از بیان آن ها عاجز است وخامه از تقریر آن قاصر. وخداوند (عزّ وجلّ) در سوره الرحمن فرموده: ﴿هل جزاء الاحسان الا الاحسان * فبای الاء ربکما تکذبان﴾ (سوره الرحمن: 60-61)؛ آیا جزای احسان به جز احسان است، پس ای جن وانس کدامین نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید.
پس ای کسی که از پاداش نعمت های مولای احسان کننده ات عاجز هستی، آیا نمی توانی ساعتی از ساعت های شب یا روزت را - که بدون اختیارات می گذرد - به دعا برای صاحب الزمان (علیه السلام) اختصاص دهی؟ نمی توان ساعتی از شبانه روزت را به دعا کردن برای کسی که به عناوین مختلف وانواع گوناگون بر تو انعام واحسان نموده، صرف نمایی؟ چقدر جفا کاری، باز هم چقدر جفا کاری! اگر از آنچه گفتیم دلت تکانی نخورد وزبانت به دعا گویی برای مولایت به حرکت نیامد. پس از خواب بی خبری بیدارشو واز دیدگان، پرده غفلت را بر انداز وبدان که جوینده خیر به اهلش دروغ نمی گوید وبرای ما جز پیغام رسانی تکلیفی نیست.
و اما عنوان سوم - دعا کردن برای دیگری به امید احسان او - در بخش چهارم کتاب بیان داشتیم که بیشترین نعمت ها وفراوان ترین عطاها وگرامی ترین مواهب با ظهور خاتم امامان (عجّل الله فرجه) برای مؤمنین حاصل می گردد. بنابراین شایسته است در دعا برای تعجیل فرج وظهور حضرتش اهتمام ورزند تا از برکت وعنایات آن جناب برخوردار شوند.
و اما عنوان چهارم - دعا برای دیگری به عنوان تعظیم وتجلیل او - می گویم: آیا کسی از آن جناب عظیم تر وگرامی تر وبرجسته تر ومسن تر وعالم تر وبا فضیلت تر وزیباتر می شناسید؟ اگر کسی بگوید: آری. می گویم تو احمق گمراهی هستی. واگر بگوید: نه. می گویم: پس چرا خداوند را تعظیم نمی کنید؟! مگر فرموده رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را نشنیدی که: از (گونه های) تجلیل خداوند، احترام به مسلمان سفید موی می باشد واحادیث دیگر.
پس هرگاه احترام نمودن بزرگسالان ومعمرین مسلمان این چنین باشد، چگونه می توان فضل وثواب عملی را بیان کرد که با آن تجلیل واحترام بهترین مشایخ وبزرگان مسلمین انجام می گیرد، وامام وسرور واعلم افراد بشر که قلم را توصیفش عاجز است، تعظیم وتکریم می شود (پس آیا قرآن را تدبر نمی کنند یا بر دل هایشان قفل ها زده شده است(936)).
اکنون که این بحث را دانستی، می گویم: دعا برای تعجیل فرج وظهور مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) توقیر وتعظیم واحترام آن حضرت در غیاب وحضور است، زیرا که به ظاهر از انظار مردم غایب است ولی در دل های مؤمنین حاضر، وبر خلایق در همه جا شاهد وناظر می باشد، همچون کسی که در خانه با آنها همنشین باشد. واگر در این مطلب تردید داری در کتاب های احادیث نظر کن تا حقیقت امر کاملا برایت روشن گردد.
از جمله اخباری که دلالت دارد بر این که امام (علیه السلام) بر افعال واعمال ودل ها واحوال مردم آگاه است وآن ها را می بیند. روایت است که در بصائر الدرجات از رمیله است که گفت: در زمان امیر مؤمنان (علیه السلام) حالم سخت وبیماری ام شدید گشت، روز جمعه دیدم حالم سبک شده است، با خود گفتم: بهتر از این نمی بینم که آبی بر خود بریزم وپشت سر امیر مؤمنان (علیه السلام) نماز بخوانم. پی همین کار را کردم. آن گاه به مسجد رفتم، وچون امیر المؤمنین (علیه السلام) بالای منبر رفت آن حال سخت بر من بازگشت، هنگامی که آن حضرت از مسجد بیرون رفت وداخل اقامت گاه خود شد با آن جناب رفتم، فرمود: ای رمیله! دیدم به خود می پیچدی! عرض کردم: آری. وجریان را برای آن حضرت گفتم وانگیزه خودم را از حضور در نماز بیان داشتم.
فرمود: ای رمیله! هیچ مؤمن مریض نشود مگر این که ما نیز مریض شویم، واندوهگین نگردد مگر این که ما هم اندوهگین شویم، ودعا نکند مگر این که بر دعایش آمین گوییم، وساکت نماند مگر این که ما هم اندوهگین شویم وساکت نماند مگر این که برای او دعا کنیم. عرض کردم: ای امیر مؤمنان! فدایت شوم! این مربوط به کسانی است که با شما در اقامتگاه هستند، یا کسانی را که در اطراف زمین هستند می بینید؟ فرمود: ای رمیله، هیچ مؤمنی در شرق وغرب زمین از ما غایب نیست(937).
و در همان کتاب به سند خود از حضرت امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: دنیا برای امام (علیه السلام) در شکل نیمه گردو تمثل یافت، پس متعرض آن حضرت نشد، واو از اطراف تناول می کند همچنان که یکی از شماها از سر خوان خودش آنچه مایل است تناول می نماید، پس چیزی از دنیا از امام (علیه السلام) پوشیده نمی ماند(938).
و نیز به سند خود از حضرت امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: همانا امام، صدا را در شکم مادرش می شنود، وچون به چهارماهگی رسید بر بازوی راستش نوشته شود: ﴿وتمت کلمه ربک صدقا وعدلا لا مبدل لکلماته﴾ (سوره انعام: 115)؛ وکلمه پروردگارت از روی صدق وعدل به حد تمام وکمال رسید، هیچ کس کلمات او را تبدیل نتواند کرد. وچون از مادرش متولد شد، نوری مابین زمین وآسمان از او ساطع گردد. وچون راه افتد عمودی از نور برایش قرار داده شود که آن بین مشرق ومغرب را ببیند(939).
و در همان کتاب از احمد بن محمد، از علی بن حدید، از جمیل بن دراج آورده که گفت: چند تن از اصحاب ما روایت کرده اند که فرمود: درباره امام سخن مگویید که امام (علیه السلام) سخن را می شنود، در حالی که جنین در شکم مادرش باشد. پس چون ولادت یافت فرشته بین دو دیده اش می نویسد: وتمت ربک صدقا وعدلا لا مبدل لکلماته؛ وهنگامی که سنگینی امامت را به دوش گیرد برای او در هر بلدی جای روشنی قرار داده شود که با آن به اعمال بندگان نظر می نماید(940).
و در روایت دیگری از حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) آمده که فرمود: همانا امام در زمین به منزله ماه در آسمان ودر جای آن است، او بر همه اشیا مطلع وآگاه می باشد(941).
و به سند خود از مفضل بن عمر آورده که گفت: از حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) درباره علم امام نسبت به آنچه در أقطار زمین هست، پرسیدم که: آیا در حالی؟ در خانه نشسته وپرده اش را افکنده از آن ها آگاه است؟ آن حضرت فرمود: ای مفضل! خدای تبارک وتعالی برای پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) پنج روح قرار داد: روح زندگی که با آن راه رفت وحرکت نمود، وروح نیرو که با آن بپاخاست وجهاد کرد، وروح شهوت که با آن خورد وآشامید وبا زنان از راه حلال آمیزش کرد، وروح ایمان که با آن امر کرد وعدالت نمود، وروح القدس که با آن سنگینی نبوت راتحمل کرد. وچون پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) وفات یافت، روح القدس از او منتقل شد ودر امام (علیه السلام) قرار گرفت، وروح القدس نه می خوابد ونه غفلت وسرگرمی دارند ولی روح القدس ثابت است، توسط آن، آنچه در شرق وغرب زمین، خشکی ودریا هست، دیده می شود.
عرض کردم: فدایت شوم! آنچه در بغداد است در دسترس امام است؟ فرمود: آری، وهر آنچه زیر عرش هست(942).
و شیخ صدوق - که خدایش رحمت کند - در کتاب فضایل ماه رمضان به سند صحیحی از حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا (علیه السلام) آورده که فرمود: هرکس با شیعیان ما دشمنی کند با من دشمنی کرده وهرکس با ایشان دوستی نماید با من دوستی نموده، زیرا که آنان از خمیر مایه گل ما آفریده شده اند، پس هرکه آن ها را دوست بدارد از ما است، وهرکه دشمنشان بدارد از ما نیست. شیعیان ما به نور خدا نظر می کنند، ودر رحمت خدا واقع می شوند، وبه کرامت الهی رستگار می گردند، هیچ کدام از شیعیان ما مریض نشود مگر اینکه به مرض او مریض شویم، وغمناک نشود مگر این که به خاطر غم او غمناک گردیم، وخوشحال نشود مگر این که به خوشحالی اش شاد شویم، وهیچ یک از شیعیان ما از نظرمان غایب نمی ماند، هر کجا از شرق وغرب زمین باشد.
و هرکه از شیعیان قرضدار بمیرد، پرداخت آن بر ما است وهرکه از آنان ثروتی بر جای گذارد برای ورثه او است، شیعیان ما آن هایند که نماز را بر پای دارند وزکات را ادا کنند، وبه حج خانه خدا روند، وماه رمضان را روزه بدارند، ونسبت به اهل البیت دوستی کنند، واز دشمنانشان بیزاری جویند، وآنهایند اهل ایمان وتقوی وپرهیزکاری، هرکه آن ها را رد کند، خداوند را رد کرده، وهرکه بر ایشان طعن زند بر خداوند طعن زده، زیرا که ایشان شفاعت می کند درباره عده زیادی همچون (دو قبیله) ربیعه ومضر، پس خداوند شفاعتش را درباره آنان می پذیرد به جهت این که نزد خدای (عزّ وجلّ) گرامی است.
می گویم: اخباری که بر موضوع مورد بحث دلالت کند جداً بسیار است ودر کتب احادیث مذکور می باشد.
و نیز مؤید این معنی است احادیثی که دلالت دارد بر این که امامان (علیهم السلام) شهیدان بر خلقند، که در اصول کافی وغیر آن مذکور است. چون که معنی شهید، حاضر آگاه بر واقعه است، چنان که پوشیده نیست.
خلاصه این که: همان طور که دعا برای بزرگان در محضر ایشان تعظیم وتواضع نسبت به آنان است، همچنین دعا برای بزرگ بزرگان واشرف شریفان در این زمان حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) در محضرش، تعظیم وفروتنی نسبت - آن جناب است، وچون تمام اقطار عالم در محضر مقدس آن بزرگوار - صلوات الله علیه - است، پس برای مؤمن شایسته است که به سوی او رو کند، ودر هر کجا که باشد آن ولی اعظم پروردگار را با دعای خود تعضیم واحترام نماید.
تواضع قلبی وبدنی: وبدان که تواضع برای امام (علیه السلام) بر دو گونه است: قلبی وبدنی. تواضع قلبی آن است که مؤمن معتقد باشد که امام (علیه السلام) از خودش واز تمام ماسوی الله بعد از حضرت خاتم النبیین (صلی الله علیه وآله وسلم) افضل واشرف است، از فرشتگان وپیغمبران گرفته تا دیگران. ونیز باور داشته باشد که خدای (عزّ وجلّ) مخلوقی برتر از رسول خدا وخاندان طاهرینش نیافریده، این اعتقاد ما است، بر آن زنده می مانم وبر آن می میرم وان شاء الله بر همین باور بر انگیخته شده وبه قیامت خواهم آمد. بر این معنی اخبار بسیار متواتره قطعیه دلالت دارد، واگر بخواهم آن ها را بیاورم کتاب مفصلی می شود، واگر خداوند تعالی به من توفیق دهد در این باره تألیفی خواهم ساخت که مایه تذکر وبصیرت اهل خرد گردد.
و از سید جزایری - که خدای تعالی رحمتش کند - آمده که گفته است: اخباری که بر این معنی دلالت دارد جداً زیاد است، وآنچه ما به دست آورده ایم، حدود هزار حدیث می شود(943).
و از شیخ صدوق است - در اعتقادات خود فرموده است:... وواجب است معتقد باشد که خدای (عزّ وجلّ) مخلوقی برتر از محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)، وامامان (علیهم السلام) نیافرده است(944).
و مجلسی در اعتقادات خود گوید: سپس باید که درباره پیغمبر وامامان (علیهم السلام) معتقد باشی که آنان اشرف تمام مخلوقات هستند، وآنان از همه پیغمبران (صلی الله علیه وآله وسلم) وهمه فرشتگان برتر می باشند(945).
و از آنچه بر این موضوع از اخبار بسیار دلالت می کند، روایتی است که ثقة الاسلام کلینی در اصول کافی به سند خود از امیر المؤمنین (علیه السلام) ضمن حدیثی آورده که فرمود: خداوند تبارک وتعالی اگر می خواست خودش را به بندگان می شناسانید، ولی ما را ابواب خود، وراه ووسیله ووجه خویش قرار داد که مردم به سویش توجه کنند، پس هر آن که از ولایت ما عدول نماید یا غیر ما را بر ما برتری دهد، چنین کسانی از صراط، دور افتاده اند...(946).
نیز بر این معنی دلالت دارد تمام روایاتی که نص در این است که امامان (علیهم السلام) در همه چیز غیر از ماقم نبوت همانند پیامبر هستند. از جمله: در اصول کافی به سند خود از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: ما در امر وفهم وحلال وحرام در یک جریان هستیم، اما رسول خدا وعلی (علیه السلام) فضل خود را دارند(947).
و همچنین بر این مطلب دلالت دارد روایاتی که می گوید: هفتاد ودو اسم از اسم اعظم نزد امامان (علیهم السلام) است، واین مقدار نزد هیچ یک از پیغمبران بزرگ نبوده است(948).
و امور دیگری که بر پژوهشگران اخبار پوشیده نیست.
و اما تواضع بدنی برای امام (علیه السلام) بر دو قسم است: واجب ومستحب.
1 - واجب آن است که ترک آن مایه هتک حرمت امام (علیه السلام) واستخفاف به ساحت مقدس آن جناب است. مانند ترک بپا ایستادن هنگام ذکر نام قائم (علیه السلام) در مجلس عمومی به قصد استخفاف وسبک شمردن - العیاذ بالله - با وجود بپاخاستن اهل مجلس. زیرا که سبک شمردن امام مستلزم سبک شمردن خدای (عزّ وجلّ) می باشد. در وسائل از امام صادق (علیه السلام) در حدیثی آورده که فرمود: ومعنی کفر، هر معصیتی است که به جهت جحد وانکار واستخفاف وسهل انگاری، در هر ریز ودرشتی که نسبت به خداوند انجام گیرد، وفاعل آن کافر است...(949).
2 - واما تواضع مستحب غیر از آن است، مانند: دعا برای آن حضرت وبپاخاستن هنگام ذکر نام مقدسش ودرود فرستادن بر او، وامور دیگری که تحت این عنوان قرار می گیرد وتواضع بر آن صدق می کند.
47 - ثواب خونخواهی امام حسین (علیه السلام):
از جمله اموری که با دعا کردن برای تعجیل فرج مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) حاصل می شود: ثواب خونخواهی مولای مظلوم غریب شهیدمان حضرت سید الشهداء حسین بن علی (علیه السلام) است، واین امری است که احدی جز خدا ثواب آن را نمی تواند شماره کند. زیرا که عظمت شأن خون به مقدار عظمت صاحب آن است. پس همانطور که کسی جز خدا نمی تواند بر شؤون حسینی احاطه یابد، همچنین کسی غیر او نمی تواند ثواب خونخواهی اش را احصا نماید، زیرا که حسین احصا نماید زیرا که حسین (علیه السلام) همان است که در زیارتش آمده:السلام علیک یا ثارالله وابن ثاره؛ سلام بر تو ای آن که خونخواه او خداوند است، وفرزند کسی که خونخواهش خدا است.
و اگر در دعا برای تعجیل فرج مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) جز این ثواب نبود، همین در فضیلت وشرافت آن کافی بود، وحال آن که فضل وثواب بی شماری در آن هست.
و اما بیان این که با این دعا ثواب خونخواهی امام حسین (علیه السلام) حاصل می شود: خونخواهی آن حضرت وظیفه هر مؤمن است، زیرا که آن جناب پدر حقیقی آنان می باشد - چنان که در بخش سوم آوردیم که امام (علیه السلام) پدر حقیقی است - ونیز مؤید این معنی در تفسیر آیه: ﴿ووصینا الانسان بوالدیه احسانا﴾ (سوره احقاف: 15)؛ وانسان را به احسان نسبت به والدینش سفارش کردیم.
والدین به حسنین (علیه السلام) تفسیر شده است - چنان که در تفسیر قمی(950). وغیر آن آمده - لذا صحیح است که مؤمن خونخواهی آن حضرت را مربوط به خود بداند، وهر یک از مؤمنین خودش را ولی خون آن جناب به حساب آورد. چنان که در زیارت عاشورا می خوانیم: وان یرزقنی طلب ثاری مع امام مهدی ظاهر ناطق بالحق منکم...؛ واز خداوند خواهانم که به من روزی نماید خونخواهی خودم را با امام هدایت شده آشکار وحق گوی از شما(951). ونیز رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) به امت خود امر فرمود که نسبت به قربی مودت بورزند، وروایات متعددی گذشت که دلالت داشت: منظور از قربی، امامان (علیهم السلام) هستند. بر فرض که به ظاهر لفظ تمسک کنیم، وقربی را بر مطلق خویشان یا ذریه رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) حمل نماییم، بدون تردید امامان بهترین وکامل ترین مصادیق آن ها می باشند، ونیز تردیدی نیست که خونخواهی برای آنان ومطالبه حقوقشان از بارزترین مصادیق مودت وبرجسته ترین اقسام اظهار محبت است.
اکنون که این مطلب معلوم شد می گویم: خونخواهی مراتب متعدد ودرجات چهارگانه دارد: اول: این که ولی خون قوت ونیرو وحکومت واستیلا داشته باشد، که به زیر دستانش دستور می دهد قاتل را بکشند، وبدین ترتیب خون بهای مظلوم را می گیرد.
دوم: این که خودش قاتل آن مظلوم را بکشد. وبا این دو قسم خداوند متعال برای مولای شهید مظلوممان حضرت حسین بن علی (علیه السلام) خونخواهی می کند، چون در حقیقت او صاحب خون آن حضرت است، لذا در زیارت های متعددی این عبارت آمده: السلام علیک یا ثارالله؛ سلام بر تو ای آن که خونخواه او خداوند است.
اما قسم اول: چون خداوند (عزّ وجلّ) مولای ما حضرت قائم (علیه السلام) را امر فرموده که خون بهای حسین (علیه السلام) را طلب نماید - چنان که در روایات متعددی این معنی هست، وقسمتی از آن ها را در حرف ثاء بخش چهارم کتاب آوردیم - ودر کامل الزیارات به سند خود از امام صادق (علیه السلام) درباره فرموده خدای تعالی: ﴿ومن قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا فلا یسرف فی القتل﴾ (سوره اسراء: 33)؛ وهر آن کس که مظلوم کشته شده پس برای ولی او سلطه قرار دادیم پس در کشتن اسراف نکند. آمده که فرمود: او قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) است که خروج می کند، وبه خونخواهی حسین بن علی (علیه السلام) می کشد، پس اگر اهل زمین را به قتل رساند اسراف نیست، وفرموده خدای تعالی: فلا یسرف فی القتل؛ برای او نیست که کاری بکند که اسراف باشد. سپس امام صادق (علیه السلام) فرمود: به خدا قسم ذراری ونوادگان کشندگان حسین (علیه السلام) را به خاطر کار پدرانشان به قتل می رساند(952).
و در کتاب نور الانوار فاضل بروجردی است، ودر خبری وارد است که چون مردم، آن حضرت را به بیرحمی وقتل نفس متهم سازند آن جناب از منبر بالا رود ویک تای نعلین حضرت گلگون قبای دشت نینوا ویکه تاز عرصه کربلا سید الشهداء - علیه آلاف التحیة واثناء وروحی له الفداء - را بیرون آورد وفرماید: اگر همه دشمنان را بکشم مقابل خون این بند نعلین نخواهد بود.
و در خبر دیگر است که می فرماید: اگر همه اهل عالم را بکشم در عوض این بند نعلین نمی شود.
و اما قسم دوم: با توجه به فرموده خدای تعالی: ﴿الله یتوفی الانفس حین موتها﴾ (سوره زمر: 42). خداوند روح خلق را می گیرد وهنگام مرگ آنان، هیچ روحی از کالبد بدن بیرون نیاید جز به اذن خداوند متعال. وهمان طور که خداوند قادر منتقم - جل شأنه - به این دو قسم خونخواهی می کند، حضرت قائم (علیه السلام) نیز برای جدش حسین (علیه السلام) به این دو قسم خونخواهی می نماید، البته به اعتبار دیگری. زیرا که کشندگان اجدادش (علیه السلام) وکسانی که به کار آن ها راضی بوده اند به قتل می رساند وشیعیان ویارانش را نیز دستور میدهد که آن ها را بکشند.
سوم: این که کسی که خونخواه است ضعیف باشد، ونتواند خونخواهی کند مگر با تظلم وشکایت نزد سلطان وزمامدار مقتدری که حق او را از ظالمش بگیرد، واین نیز واضح است که نوعی خونخواهی محسوب می گردد.
چهارم: این که به خاطر ضعیف بودن نتواند خونخواهی کند مگر با کمک گرفتن از دیگرانی که قدرتی دارند که با یاری یکدیگر این کار را انجام دهند. به عبارت دیگر: کمک کردن در آمادگی وسائل خونخواهی نوعی از خونخواهی می باشد.
و چون ما در این زمان قدرت نداریم برای مولایمان حسین (علیه السلام) خونخواهی کنیم جز به این دو قسم اخیر، لازم است - به حکم وظیفه ای که بر ما هست - به همین دو قسم مبادرت ورزیم. واین دو با دعا برای تعجیل فرج وظهور مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) حاصل گردد، که خدای قادر منتقم از هر سلطانی قدرتمندتر، وانتقام گیرنده از هر ظالم وستمگر است. زیرا که با اخبار متواتری دانستیم که خداوند قادر متعال مولای ما صاحب الامر (علیه السلام) را برای این خونخواهی ذخیره نموده است. پس بر ما لازم است که شب وروز به درگاه الهی تضرع واستغاثه کنیم که ظهور وفرج آن حضرت را تعجیل فرماید تا خونخواهی نماید واز جباران کافر انتقام بگیرد، زیرا که در زمان غیبت آن حضرت راه دیگری به جز این قسم از خونخواهی نداریم.
و اما داخل بودن این دعا در قسم چهارم خونخواهی، چنان که در مکرمت بیست ودوم بیان کردیم که اهتمام مؤمنین به دعا برای تعجیل فرج وظهور مولی صاحب الزمان (علیه السلام) از اسباب جلو افتادن فرج وظهور آن حضرت می باشد، پس دعا برای این جهت در امر گرفتن خون بهای امامان (علیهم السلام) کمک آن حضرت است.
و بر آنچه ذکر گردید ارشاد می کند، مطالبی که در توقیع شریف به شیخ مفید آمده که: اگر شیعیان ما - که خداوند آنان را به اطاعتش توفیق دهد - در وفا به عهد وپیمانی که بر آنان هست یکدل بودند، هر آینه میمنت دیدار ما از ایشان به تأخیر نمی افتاد وسعادت دیدار ما زودتر به آنان می رسید، با حق معرفت ودرستی شناخت نسبت به ما، پس مانع ما از آن ها جز امور ناخوشایندی که از آنان به ما می رسد وبرایشان نمی پسندیم نیست.والله امستعان وهو حسبنا ونعم الوکیل(953).
و نیز مؤید آنچه گفتیم خوابی است که برای یکی از بانوان شایسته ومورد اعتماد واز نزدیکان ما در همین روز اتفاق افتاده که به خاطر تسلط کفار بر بلاد اسلام هم وغم، خاص وعام را فرا گرفته است. حاصل آن خواب این که: شنیده است شخصی می گوید: اگر مؤمن پس از نمازهایش در دعا برای تعجیل ظهور مولایش مواظبت می کرد، هم چنان که در دعا برای خودش - هرگاه مریض یا قرضدار باشد - مواظبت دارد، به طوری که فراق آن حضرت (علیه السلام) مایه اندوه وغصه او وموجب دلشکستگی وپریشانی وناراحتی او باشد، در آن صورت دعایش سبب یکی از دو امر می شود: یا مولایش زودتر ظهور می کند، ویا این که حزن واندوهش مبدل به سرور می گردد ومحنت ها وناراحتی ها بر طرف شده واز بلاها وفتنه ها نجات می یابد.
و می توان این معنی را - که دعا برای تعجیل ظهور مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) از مصادیق خونخواهی برای مولای غریب مظلوممان حضرت ابی عبد الله الحسین (علیه السلام) است - به وجه دیگری بیان نمود، این که: هرگاه مؤمن دانست که از آثار وفواید این دعا - چنان که در مکرمت بیستم گذشت - باز گشت به دنیا در زمان ظهور آن جناب است، لذا برای این که امر زودتر واقع گردد، وخودش برای مولای شهید مظلوممان حسین (علیه السلام) از دشمنان ونوادگان کشندگان آن حضرت که از کارهای پدرانشان راضی باشند، خونخواهی کند. چنین مؤمنی در عداد طلب کنندگان ثار آن جناب خواهد بود، پس یا عمرش طولانی می شود تا این که آن زمان را درک کند، ویا این که پس از مردن به دنیا باز می گردد، واز دشمنان انتقام می گیرد، واین از آثار آن دعا است.
این وجه را برادر ودوست روحانی ام که به تأییدات سبحانی مؤید است بیان نمود، آن را در این جا ثبت می کنم تا برای او زبان راستینی در جهان باقی بماند.
و از آنچه در این جا بیان گردید، معلوم شد که دعا کننده برای تعجیل ظهور مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) ثواب خونخواهی برای سایر امامان بر حق وپیروان ایشان وشهدایی که در خدمت آنان بودنده اند را نیز درک می نماید، زیرا که حضرت قائم (علیه السلام) خون بهای همه آنان را می گیرد واز دشمنانشان انتقام می کشد، چنان که قسمتی از دلایل این مطلب را در حرف الف - بخش چهارم کتاب - آوردیم.
48 - تحمل احادیث پیچیده ودشوار:
در این جا مکرمت شریفی ذکر می گردد که مشتمل بر دو مکرمت ارزنده است:
یکی: این که دعا برای تعجیل ظهور مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) از مصادیق تحمل صعب مستصعب از احادیث ائمه اطهار (علیهم السلام) می باشد.
دوم: این که سبب می شود سایر احادیث آنان که مستصعب ودشوار واسرارشان که خشن وناهموار است را نیز متحمل وپذیرا گردد، واین مقام والا ومرتبه رفیعی است که قسمتی از مراتب آن با مطالبی که می آوریم بیان می شود. در این جا لازم است برای توضیح مقصود چند فایده را ذکر کنیم:
فایده اول: قسمتی از روایات که در آن ها آمده: حدیث امامان صعب مستصعب است. در اصول کافی به سند خود از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) است که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: حدیث آل محمد (علیهم السلام) صعب ومستصعب است که جز فرشته مقرب یا پیغمبر مرسل یا بنده ای که خداوند دلش را به ایمان آزموده باشد، به آن ایمان نیاورد. پس هر آنچه از حدیث آل محمد (علیه السلام) به شما رسید، ودلتان بر آن نرم شد، وآن را شناختید، آن را بپذیرید، وآنچه که دلتان از آن رمید ونا آشنا بود، آن را به خدا ورسول وعالم از آل محمد (علیه السلام) رد کنید، همانا کسی هلاک شونده است که چیزی از آن را برایش بازگو کنند وتحمل ننماید وبگوید: به خدا چنین نیست، به خدا چنین نیست وانکار، همان کفر است(954).
و نیز به سند مرفوعی از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: به درستی که حدیث ما صعب مستصعب است که آن را تحمل نکند مگر سینه های نورانی یا دل های سالم ویا اخلاق نیکو. همانا خداوند از شیعیان ما (به ولایت ما) پیمان گرفته هم چنان که از بنی آدم با ﴿الست بربکم﴾ (سوره اعراف: 172)؛ آیا پروردگار شما نیستم، (به ربوبیت خویش) پیمان بست. پس هر آن که (پیمان ما را) وفا نمود خداوند او را به بهشت وفا کند، وهرکس با ما دشمنی ورزد وحقمان را به ما ادا ننماید، در آتش جهنم همیشه خواهد سوخت(955).
همچنین از امام صادق (علیه السلام)، از حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) است که فرمود: به تحقیق که علم علما صعب ومستصعب است که آن را تحمل نکند مگر پیغمبر مرسل یا فرشته مقرب ویا بنده مؤمنی که خداوند دلش را برای ایمان آزموده باشد...(956).
این حدیث را صفار نیز در بصائر الدرجات آورده ونیز به سند خود از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: حدیث ما صعب مستصعب است که متحمل نشود مگر فرشته مقرب یا پیغمبر مرسل یا مؤمن امتحان شده ویا شهری که دژ محکم داشته باشد. پس هنگامی که امر ما واقع گردد ومهدی ما بیاید، مرد از شیعیان ما از شیر، جری تر واز نیزه برنده تر خواهد بود، دشمن ما را زیر پاهایش لگد می کند وبا پنجه های دستش او را می زند، واین در موقعی است که رحمت وفرج خداوند بر بندگان نازل گردد(957).
و به سند دیگری از ابوحمزه ثمالی از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آورده که گفت: شنیدم آن حضرت می فرمود: حقا که حدیث ما صعب مستصعب است که جز سه طایفه آن را متحمل نگردد: پیغمبر مرسل یا فرشته مقرب یا بنده مؤمنی که خداوند دلش را برای ایمان آزموده باشد. سپس فرمود: ای ابوحمزه! مگر نمی بینی که خداوند از فرشتگان مقرب واز پیغمبران مرسل، واز مؤمنان آزمایش شده برای (پذیرش) امر ما اختیار نموده است(958).
و به سند دیگری از آن حضرت است که فرمود: حدیث آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) صعب مستصعب، سنگین، مقنع، اجرد وذکوان است، آن راتحمل نمی کند مگر فرشته مقرب یا پیغمبر مرسل، یا بنده ای که خداوند دلش را برای ایمان آزموده، یا شهری که حصار داشته باشد، پس هرگاه قائم (علیه السلام) ما بپاخیزد، نطق کند وقرآن تصدیقش نماید(959).
و به سند دیگری نیز از آن حضرت است که فرمود: حدیث ما صعب مستصعب است، به آن ایمان نیاورد مگر فرشته مقرب یا پیغمبر مرسل یا بنده ای که خداوند قلبش را برای ایمان آزموده باشد، پس هرچه را دل هایتان شناخت برگیرید، وهر آنچه برایتان نا آشنا بود به ما رد کنید(960).
به سند دیگری نیز مثل همین حدیث را روایت کرده است.
و از مفضل آورده که گفت: شنیدم حضرت امام صادق (علیه السلام) می فرمود: حدیث ما صعب مستصعب است، آن را متحمل نمی شود مگر فرشته مقرب مرسل یا مؤمنی که خداوند قلبش رابرای ایمان آزموده باشد(961).
و به سند خود از اسماعیل بن عبد العزیز آورده که گفت: شنیدم حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) فرمود: حدیث ما صعب مستصعب است، گوید: عرضه داشتم: فدایت شوم برای من تفسیر کن. فرمود: ذکوان: (یعنی) همیشه فروزان است. گفتم أجرد؟ فرمود: (یعنی) پیوسته شاداب است. عرض کردم: مقنع؟ فرمود: مستور وپوشیده است(962).
و به سند خود از اصبغ بن نباته آورده که گفت: از امیر المؤمنین (علیه السلام) شنیدم که فرمود: همانا حدیث ما صعب مستصعب است، خشن مخشوش است، پس اندکی به سوی مردم بر افکنید، هرکس آن را شناخت او را بیفزایید، وهرکه انکار کرد خودداری نمایید. آن را تحمل نکند مگر سه طایفه: فرشته ای مقرب، یا پیغمبری مرسل، یا بنده مؤمنی که خداوند دلش را برای ایمان آزموده باشد(963).
و به سند دیگری از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آورده که فرمود: همانا حدیث ما صعب مستصعب، اجرد، ذکوان، وعر، شریف وکریم است، پس هرگاه چیزی از آن شنیدید ودل هایتان برایش نرم شد، آن را برگیرید وحمد الهی را بر آن بجای آورید، واگر تحمل نتوانستید وتوانش را نداشتید، پس آن را به امام عالم از آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) بر گردانید، که بدبخت هلاک شده کسی است که بگوید: به خدا چنین نبوده. سپس فرمود: ای جابر! همانا انکار همان کفر ورزیدن به خدای عظیم است(964).
فایده دوم: در بیان معنی حدیث که در فرمایشات امامان (علیهم السلام) آمده: حدیث ما صعب مستصعب است.
احتمال دارد که منظور تمام آنچه از ایشان رسیده، بوده باشد ودشواری آن چنین توجیه شود که: تحمل آن دشوار است. ومعنی تحمل: بیان ونشر آن در جاهای مناسب وبنابر مقتضای حال باشد، چون مؤمن کامل، مواقع بیان را می شناسد ونیز می داند که در چه مواردی باید آن را مخفی کند، لذا در هر مقامی به آنچه صلاح او است - به نور ایمان - عمل می نماید.
ولی آنچه به نظر قاصر من به واقع نزدیک تر می نماید - بلکه به نظر هوشمند ماهر این معنی متعین است - این که: منظور احادیثی است که در فضائل آن ها بیان شده از اسرار غریب وآثار عجیب ومقامات والایی که اندیشه ها بدان راه نیابد وشؤون بدیعی که خردمندان از بیان آن ها عاجزند. بنابراین اضافه برای تخصیص است، یعنی: حدیث مخصوص ما که در فضل ومقامات وارد است صعب مستصعب است، یعنی: حدیث مخصوص ما که در فضل ومقامات وارد است صعب مستصعب است، چون نسبت حدیث به ایشان به دو گونه متصور است:
اول: مطلق آنچه به آن خبر داده اند، که احتمال اول بر این معنی تطبیق می شود.
دوم: آنچه به ایشان اختصاص دارد ودر بیان شؤون ومقامات وعلوم وکرامات ایشان است.
بنابراین اضافه حدیث به آن ها، دلالت بر عموم دارد، ودیگر نیازی نیست که گفته شود: منظور بعضی از احادیث است که مضاف را تقدیر کنیم، ویا بگوییم: از باب مجاز لغوی است که عام ذکر گردیده وخاص اراده شده، بلکه متعین آن است که بر حقیقت حمل کنیم، واضافه را برای اختصاص بدانیم.
و ممکن است مراد از حدیث در آن روایات شأن وصفت باشد، چنان که در بعضی از گفته های یکی از بزرگان آمده، یا این که حدیث مرادف با ذکر یا امر باشد که همه به یک معنی بر می گردد.
و بر آنچه ما اختیار وتأیید کردیم اخبار متعددی دلالت می کند که به ذکر قسمتی از آن ها تبرک می جوییم. ان شاء الله تعالی، از جمله:
- اخباری است که چنین وارد شده: امر امامان (علیهم السلام) صعب مستصعب است. مانند: روایت صفار در بصائر از ابوالربیع شامی از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) که گفت: در خدمت آن حضرت نشسته بودم، پس دیدم حضرت ابو جعفر (علیه السلام) به خواب رفت، سپس سر بر داشت وفرمود: ای ابوالربیع! حدیثی است که شیعیان در دهان می گردانند وحقیقت را نمی دانند. عرض کردم: قربانت گردم آن چیست؟ فرمود: گفته علی بن ابی طالب (علیه السلام): ان امرنا صعب مستصعب لا یحتمله ال ملک مقرب او نبی مرسل او مؤمن امتحن الله قلبه للایمان؛ ای ابوالربیع؛ مگر نمی بینی که فرشته ای هست ولی مقرب نیست، و(حدیث ما را) متحمل نمی شود جز مقرب؛ وگاهی پیغمبر هست ولی مرسل نیست، وآن را متحمل نمی شود جز مرسل، وگاهی مؤمن است ولی آزموده نشده، ومتحمل آن نگردد مگر. مؤمنی که خداوند دلش را برای ایمان آزموده باشد(965).
و نیز به سند خود از ابو بصیر ومحمد بن مسلم آورده که حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) فرمود: با مردم از آنچه می شناسند گفتگو کنید، واز آنچه ناآشنایند درگذرید، وما وخودتان را به زحمت میندازید، به درستی که امر ما صعب مستصعب است که تحمل نمی کند آن را مگر فرشته مقرب یا پیغمبر مرسل ویا بنده مؤمنی که خداوند قلبش را برای ایمان آزموده باشد.
و به سند خود از سدیر صیرفی آورده که گفت: در پیشگاه حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) شرفیاب بودم ومسائلی که اصحاب ما داده بودند بر آن جناب عرضه می کردم. ناگهان سوالی به دلم افتاد، عرض کردم: فدایت شوم! مسأله ای دارم که همین حالا به قلبم خطور کرد. فرمود: مگر در بین آن مسائل نیست؟ عرض کردم: خیر. فرمود: چیست؟ گفتم: فرموده امیر مؤمنان (علیه السلام): همانا امر ما صعب مستصعب است، آن را نمی شناسد مگر فرشته مقرب یا پیغمبر مرسل یا بنده مؤمنی که خداوند دلش را برای ایمان آزموده باشد. امام صادق (علیه السلام) فرمود: آری، فرشتگان مقرب وغیر مقرب دارند، ودر پیغمبران نیز مرسل وغیر مرسل هست، ومؤمنین آزموده وغیر آزموده دارند، وبه راستی که این امر شما بر فرشتگان عرضه شد، پس جز مقربین به آن اقرار نکردند، وبر پیغمبران عرضه شد وجز مرسلین به آن اقرار ننمودند، وبر مؤمنین عرضه شد وجز آزمودگان آن را اقرار نداشتند(966).
و از ابو بصیر آورده که گفت: حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) فرمود: امر ما صعب مستصعب است که متحمل آن نشود مگر کسی که خداوند ایمان را در دلش نوشته باشد(967).
و نیز در همان کتاب به سند خود از امیر مؤمنان (علیه السلام) آورده که فرمود: امر ما اهل البیت صعب مستصعب است، آن را نشناسد وبه آن اقرار نکند جز فرشته مقرب با پیغمبر مرسل یا مؤمن نجیبی که خداوند دلش را برای ایمان آزموده باشد(968).
و نیز به سند خود از زیاد بن سوقه آورده که گفت: نزد محمد بن عمرو بن الحسن بودیم، واز مصایب خاندان پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) سخن گفتیم، پس او گریه کرد تا این که از محاسنش از اشک چشمش تر شد، سپس گفت: همانا امر آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) بزرگ ونقابدار است ونمی توان آن را بازگو کرد، وچون قائم ما بپاخیزد آن را به زیان آورد وقرآن او را تصدیق خواهد کرد(969).
می گویم: ظاهرا امر در این احادیث وامثال این ها مرادف با شأن است، پس مقصود دشواری شؤونی است که خداوند متعال برای آنان قرار داده وبه ایشان مخصوص گردانیده، چه از امور دنیوی باشد یا اخروی یا معجزات شگفت انگیز ویا دلایل آشکار یا علوم کامله یا مواهب شامله یا اسرار غریب یا ویژگی های عجیب، یا حقوق مالی یا صفات حالی و...که جز خدا ویا کسی که خداوند به او تعلیم کرده باشد - یعنی رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وائمه معصومین (علیه السلام) - کسی نمی تواند آن ها را بشمارد، وبرای این معنی شواهد متعددی در اخبار هست که بر پژوهنده مخفی نیست.
فایده سوم: در بیان معنی صعب ومستعب وسایر الفاظی که در آن روایات هست. صعب نقیض ذلول است، ذلول آن است که برای همه رام می باشد، بر خلاف صعب.
در مجمع البحرین گفته: صعب نقیض ذلول است. گویند: صعب الشیء - بضم العین - صعوبا: دشوار وبا مشقت شد(970).
مؤید این معنی در بخش چهارم کتاب در شباهت مولی صاحب الزمان (علیه السلام) به ذوالقرنین گذشت، ومراد در این جا مقامی است که برای غیر آن ها رام نمی باشد، واحدی از خلایق نمی تواند به آن دست یابد وشؤونی را که خداوند تعالی به ایشان اختصاص داده درک نماید، به طوری که دست هیچ یک از فرشتگان مقرب وپیغمبران مرسل نیز به آن نرسد.
و دلیل وشاهد بر این، روایتی است که در بصائر الدرجات از مفضل آورده که گفت: حضرت ابو جعفر صادق (علیه السلام) فرمود: همانا حدیث ما صعب مستصعب، ذکوان واجرد است - آن را متحمل نشود فرشته مقرب ونه پیغمبر مرسل ونه بنده ای که خداوند دلش را برای ایمان آزموده باشد. اما صعب: آن است که هنوز سوار نشده، واما مستعصب: آن است که وقتی دیده شود از آن فرار کنند(971).
ان شاء الله تمام این حدیث را با بیانی معنی آن وجمع بین آن وبین اخبار سابق در یکی از فواید آینده خواهیم آورد.
و شاهد بر این که مراد از صعب: مقامی است که خداوند به آنان اختصاص داده، در تفسیر امام حسن عسکری (علیه السلام) درباره فرموده خدای تعالی: ﴿ولا تقربا هذه الشجره﴾ (سوره بقره: 35)؛ (خطاب به آدم وحوا) وبه این درخت نزدیک نشوید، آمده: درخت علم محمد وآل محمد (علیه السلام) که خدای (عزّ وجلّ) تنها به ایشان اختصاص داده از میان سایر خلقش، پس خدای تعالی فرمود: ولا تقربا هذه الشجره، شجره علم که مخصوص محمد وآل او است به امر الهی کسی غیر از آن ها از آن تناول نمی نماید.
و از آن بود که پیغمبر وعلی وفاطمه وحسن وحسین (علیه السلام) بعد از اطعام به مسکین ویتیم واسیر تناول فرمودند تا این که گرسنگی وتشنگی وخستگی پس از آن ندیدند، وآن درختی است که از سایر درخت های بهشتی امتیاز دارد، از جهت این که: سایر درخت های بهشتی هر کدام نوعی میوه وخوردنی داشتند، ولی این درخت وجنس آن گندم وانگور وانجیر وعناب وسایر انواع میوه ها وخوردنی ها را داشت. لذا کسانی که وصف آن درخت را حکایت کرده اند اختلاف دارند، بعضی گفته اند: عناب بوده است. خدایا تعالی فرمود: ولا تقربا هذه الشجره به این درخت نزدیک نشوید که بخواهید درجه وفضل محمد را دریابید، که خداوند تعالی این درجه را به ایشان اختصاص داده، واین درختی است که هرکس به اذن خدای (عزّ وجلّ) از آن تناول کند، علم اولین وآخرین را بدون تعلم الهام می گردد، وهرکس بدون اجازه خداوند از آن تناول نماید به مقصد نرسیده وپروردگارش را عصیان می نماید...(972).
و نیز شاهد بر این معنی در تفسیر البرهان از ابن بابویه (رحمة الله) به سند خود از امام صادق (علیه السلام) در حدیثی طولانی آورده که فرمود: پس هنگامی که خداوند (عزّ وجلّ) آدم وهمسرش را در بهشت اسکان داد به آن دو فرمود: ﴿کلا منها رغد حیث شئتما ولا تقربا هذه الشجره﴾ (سوره بقره: 35)؛ بخورید از غذاهای بهشت هرچه می خواهید وبه این درخت - یعنی: درخت گندم - نزدیک نشوید، که از ظالمان خواهید شد.
به منزلت محمد وعلی وفاطمه وحسن وحسین وامامان - صلوات الله علیهم - بعد از این ها نگاه کردند، دیدند برترین منازل بهشت است، گفتند: پروردگارا! این منازل برای کیست؟ خدای - جل جلاله - فرمود: سرهایتان را بلند کنید به ساق عرش بنگرید، پس سرها بلند کردند، نام های محمد وعلی وفاطمه وحسن وحسین وامامان - صلوات الله علیهم - را دیدند که به نوری از نور پروردگار جبار جل جلاله بر ساق عرش نوشته شده. پس گفتند: پروردگارا، چقدر اهل این منزلت نزد تو گرامی هستند وچقدر نزد تو محبوب هستند وچقدر نزد تو شرافت مندند؟! خدای - جل جلاله - فرمود: اگر این ها نبودند شما را نمی آفریدم، اینان گنجینه داران علم من، وامنای سر من می باشند، مبادا که به دیده حسد به ایشان نگاه کنید ومنزلت ایشان را نزد من آرزو نمایید ومحل والای اینان را تمنا کنید. تا این که امام صادق (علیه السلام) فرمود:...پس هنگامی که خدای (عزّ وجلّ) خواست بر آن ها توبه کند، جبرئیل نزد ایشان آمد وگفت: شما بر خودتان ستم کرده اید به جهت تمنی منزلت کسانی که بر شما برتری یافته اند، پس جزای شما همین بود که از جوار خداوند (عزّ وجلّ) به زمین او فرستاده شدید...(973).
و اما مستصعب: منظور آن چیزی است - شنونده آن را دشوار می بیند. در حدیث بصائر به همین اشاره بود که امام (علیه السلام) فرمود: مستصعب آن است که هرگاه دیده شود از آن فرار می گردد.
و اما خشن: ضد لین ونرم است، چون تحمل آن برای غیر ممتحین دشوار است.
و اما مخشوش: شتری است که در بینی اش خشاش - به کسر - قرار می دهند، وآن چوبی است که در بینی شتر قرار داده می شود وزمام او را می بندند تا بیشتر رام وتسلیم گردد. گویی امام (علیه السلام) حدیثشان را به آن تشبیه نمود، برای دلالت بر امر به حفظ وصیانت آن از کسی که آن را تحمل نمی کند وبه آن ایمان ندارد. وامامان (علیهم السلام) آن را برای کسانی که اهلیت نداشته اند بیان نمی کردند.
پس بر مؤمن واجب است که اسرار وصفات خاصه ایشان را بیان نکند مگر برای کسی که طاقت وظرفیت آن را دارد. واین است معنی این که حدیث به خشاش مقید شده است، ودلیل بر این معنی این که: در حدیثی که روایت کردیم آمده: پس به سوی مردم اندکی برافکنید، هرکه شناخت او را بیفزایید وهرکه انکار نمود دیگر چیزی نگویید.
و اما وعر: - به سکون عین - ضد سهل می باشد که تأکید صعب مستصعب می باشد.
فایده چهارم: در معنی فرمایش امام (علیه السلام): به راستی که این امر شما بر فرشتگان عرضه شد، وغیر مقربین به آن اقرار نکردند، وبر پیغمبران عرضه شد وجز مرسلین به آن اقرار ننمودند، وبر مؤمنین عرضه شد وجز آزمودگان آن را اقرار نداشتند ظاهرش منافات دارد با اخبار بسیاری که دلالت می کند بر این که تمام فرشتگان وپیغمبران به ولایت خاندان رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) به درگاه الهی تقرب می جویند ودینداری می کنند، وشؤونی که خداوند (عزّ وجلّ) برای ایشان قرار داده اقرار دارند. از جمله اخبار:
در بصائر الدرجات به سند خود از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: فرشتگان به جوار قدس ونزدیکی به خداوند تبارک وتعالی نرسیده اند مگر با آنچه شما بر آنید، وبه تحقیق که فرشتگان توصیف می کنند آنچه شما وصف کنید، ومی جویند آنچه شما می جویید، وهر آینه از فرشتگان عده ای هستند که می گویند: (خدایا) سخن ما را درباره آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) هم چنان است که تو آنان را قرار داده ای.
و نیز در آن کتاب به سند خود از حماد بن عیسی آورده که گفت: شخصی از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) سؤال کرد: فرشتگان بیشترند یا فرزندان آدم؟ فرمود: سوگند به آن که جانم به دست او است که ملائکه خداوند از تعداد خاک بیشتر است، ودر آسمان هیچ جای پایی نیست مگر این که در آن فرشته ای هست که تقدیس وتسبیح خدا می کند، ودر زمین هیچ درخت وحتی همچون جای نوک سوزنی نیست مگر این که در آن فرشته ای متوکل است که هر روز می آید آن را می آموزد، خداوند آن ها را می داند، هیچ یک از آنان نیست مگر این که با ولایت ما اهل البیت به خداوند تقرب می جوید وبرای دوستانمان طلب مغفرت می کند، ودشمنانمان را لعنت می نماید، واز خداوند می خواهد که عذاب ویژای را بر آن ها بفرستد(974).
و نیز به سند خود از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آورده که فرمود: نبوت برای هیچ پیغمبری در عالم اظله کمال نیافت تا این که ولایت من وولایت خاندانم بر او عرضه شد، وبرای او مجسم شدند، وپیغمبران به طاعت وولایت ایشان اقرار کردند(975).
و به سند خود از امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: هیچ پیامبری به نبوت نرسید مگر به معرفت حق ما وبرتری ما بر دیگران(976).
و در روایت دیگر از آن حضرت است که فرمود: نه هیچ پیغمبری به نبوت رسید ونه رسولی فرستاده شد مگر به ولایت ما وبه برتریمان از غیر خودمان(977).
و از حضرت امام باقر (علیه السلام) است که فرمود: ولایت خداوند است که خداوند هیچ پیغمبری را جز به آن مبعوث نکرده است(978). وروایات دیگر.
و می توان به چند وجه بین این دو را جمع کرد:
اول: این که منظور در این اخبار اذعان واقرار به ولایت وافضلیت ایشان به نحو اجمال است، ودر حدیث اول اذعان واقرار تفصیلی مراد است که از شناخت خصوصیات وشؤون ایشان به طور تفصیل بر می آید.
دوم: این که مراد در آن اخبار فقط تصدیق قلبی است ودر حدیث اول منظور تصدیق قلبی وزبانی هر دو است.
سوم: این که منظور در حدیث نخستین سبقت گرفتن در عالم ارواح به اقرار به آنچه خداوند برای محمد وآل او (علیه السلام) قرار داده می باشد، که سبقت گیرندگان به آن، پیغمبران مرسل وفرشتگان مقرب ومؤمنان آزموده بوده اند وسایر انبیاء وفرشتگان ومؤمنین از آن ها پیروی کردند: ﴿والسابقون السابقون * اولئک المقربون﴾ (سوره واقعه: 10-11)؛ وپیشتازان پیشروان، آنان مقرب هستند.
این است آنچه در این باره به خاطر رسیده وبر هر یک از این وجوه بعضی از اخبار شاهد است، وذکر آن ها با اختصاری که در نظر داریم منافات دارد. والله العالم وهو العاصم.
و بعید نیست که مراد از فرموده امام (علیه السلام): امر شما...، به قرینه بعضی از روایات، خصوص آنچه مربوط به قیام حضرت قائم (علیه السلام) باشد، زیرا که از اسراری است که در تصدیق واعتقاد به آن جز عده بسیار نادر وکم باقی نمی مانند وشاهد بر این چند روایت است از جمله:
1 - در اصول کافی به سند خود از منصور آورده که گفت: حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) به من فرمود: ای منصور! این امر بر شما نمی رسد مگر پس از ناامیدی، ونه به خدا تا این که (خوب از بد)شوید، ونه به خدا تا بررسی گردید، ونه به خدا تا برکنار شوید، آن که می بایست شقاوتمند شود به شقاوت برسد وآن که می بایست سعادتمند گردد به سعادت برسد(979).
2 - ونیز از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) است که فرمود: همانا دل های مردم از این حدیث شما اعتقاد به غیبت امام قائم (علیه السلام) می رمد، پس هرکه به آن اقرار کرد، او را بفزایید وهرکس انکار نمود رهایش کنید. به تحقیق که ناچار فتنه ای پیش خواهد آمد که هر پشتیبان وبرگزیده ای نیز در آن سقوط کند، تا آن جا که شخصی که (به خاطر کمال دقت) مو را دو نیم می کند هم سقوط می نماید، به حدی که جز ما وشیعیانمان باقی نماند(980).
3 - در غیبت نعمانی به سند خود از صفوان بن یحیی آورده که گفت: حضرت ابوالحسن الرضا (علیه السلام) فرمود: به خدا آنچه دیدگانتان را به سویش خیره کرده اید، نخواهد بود تا این که از هم جدا شوید وآزمایش گردید، وتا این که از شما باقی نماند جز اندک اندک(981).
4 - واز حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آورده که فرمود: ای شیعه آل محمد (علیهم السلام)! همچون سرمه در چشم، آزموده وکم می شوید، وراستی که صاحب سرمه می داند چه وقت در چشمش واقع می شود ولی نمی داند چه موقع از چشمش بیرون می رود، همین طور مرد به روشی از امر ما صبح می کند ولی شب بر او می رسد در حالی که از آن خارج شده باشد، وشب بر روشی از امر ما است، وصبح می کند در حالی که از آن خارج شده باشد(982).
و روایات متعدد به همین معنی رسیده است.
و نیز شاهد بر مطلب فوق در بصائر الدرجات واصول کافی از حضرت امام باقر (علیه السلام) آمده که فرمود: همانا خداوند تبارک وتعالی که خلق را آفرید، آب گوارایی خلق کرد وآبی شور وتلخ آفرید، پس این دو آب به هم مخلوط شد، آن گاه گلی از صفحه زمین بر گرفت وآن را به شدت مالش داد، سپس به اصحاب یمین - در حالی که آن ها را میانشان همچون مور به حرکت آمده بودند - فرمود: به سلامت به سوی بهشت! وبه اصحاب شمال فرمود: به سوی آتش! وباکی ندارم. سپس فرمود: آیا پروردگارتان نیستم؟ گفتند: چرا. تا روز قیامت نگویند: ما از این غافل بودیم(983).
سپس از پیامبران پیمان گرفت که فرمود: مگر من پروردگار شما نیستم؟ سپس فرمود: وآیا این محمد رسول من نیست واین علی امیر مؤمنان نمی باشد؟ گفتند: چرا، پس نبوت بر ایشان ثابت گشت. واز پیغمبران الوالعزم پیمان گرفت که: همانا من پروردگارتان هستم ومحمد رسول من وعلی امیر مؤمنان وجانشینان بعد از او والیان امر من وگنجینه داران علم من هستند. ومهدی کسی است که به وسیله او برای دینم یاری می گیرم ودولتم را به او آشکار می سازم وبه او از دشمنانم انتقام گیرم وبه وسیله او - به طوع یا کراهت - عبادت شوم. گفتند: خدایا! اقرار کردیم وشهادت دادیم، ولی آدم نه اقرار کرد ونه انکار نمود، پس منصب اولوالعزمی برای آن پنج تن - از جهت مهدی (علیه السلام) - ثابت شد، وبرای آدم عزمی بر اقرار به آن نبود. وهمین است فرموه خدای (عزّ وجلّ): ﴿ولقد عهدنا الی آدم من قبل فنسی ولم نجد له عزما﴾ (سوره طه: 115)؛ وبه تحقیق که از پیش با آدم پیمانی افکندیم او نسیان کرد وبرایش تصمیمی نیافتیم، فرمود: همانا یعنی ترک کرد...(984).
فایده پنجم: ظاهرا منظور از مؤمن آزموده شده شخصی است که دلش به سبب هجوم اسباب شک وتردید به باطل تمایل نکند، ومقصود از شهری که دژ محکم دارد، آن است که ملکه حفظ اسرار وقبول وتسلیم در برابر فضایل خاندان رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) را داشته باشد، هر چند که در عداد آزمودگان نباشد.
فایده ششم: در بیان منظور از تحمل کردن که در آن اخبار ذکر گردیده.
شیخ نعمانی در کتاب غیبت به سند خود از عبد الاعلی آورده که گفت: حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) به من فرمود: ای عبد الاعلی! تحمل امر ما، معرفت وپذیرش آن نیست، همانا تحمل امر ما حفظ ونگهداری وپوشاندن آن است که از کسی که اهلیت ندارد. پس به آن ها (شیعیان) سلام ورحمت خدا برسان وبگو به شما فرموده: خدای رحمت کند بنده ای را که دوستی مردم را به سوی خودش وما جلب کند، به این که برای مردم آنچه را که آشنا هستند آشکار سازد، واز آنچه منکرند نسبت به ایشان لب فرو بندد(985).
و در بعضی از نسخه ها چنین است: والله کسانی که با ما سر جنگ دارند سنگینی بیشتری ندارند از کسانی که آنچه خوش نداریم از سوی ما فاش کند...(986).
و به سند دیگری از حضرت ابی عبد الله جعفر بن محمد (علیه السلام) آورده که فرمود: این امر تنها معرفت وپیروی از آن نیست تا این که آن را از نااهل بپوشانی، وهمین بس است که بگویید: نگفته ایم. واز آنچه ما سکوت کرده ایم خاموش بمانید، که اگر شما آنچه ما گفته ایم بگویید، ودر آنچه ساکت مانده ایم تسلیم ما باشید، ایمان آورده اید، هم چنان که ما ایمان آورده ایم. خدای تعالی فرموده: ﴿فان آمنوا بمثل ما آمنتم به فقد اهتدوا﴾ (سوره بقره: 137)؛ اگر ایمان آورند به مانند آنچه شما ایمان آورده اید، پس هدایت شده اند.
علی بن الحسین (علیه السلام) فرموده است: برای مردم با آنچه می شناسید حدیث گویید، وآنچه را طاقت ندارند بر ایشان بار ننمایید، که آن ها را به ما مغرور سازید(987).
و به سند دیگری آورده که حضرت ابوعبد الله جعفر بن محمد (علیه السلام) فرمود: تحمل امر ما تنها تصدیق وقبول آن نیست، همانا بخشی از تحمل امر ما ستر وپوشاندن آن غیر اهلش می باشد، پس به آن ها (شیعیان) سلام ورحمت الهی را برسان وبه آن ها بگو (امام) به شما می گوید: خدا رحمت کند بنده ای را که مودت مردم را به سوی من وخودش جلب نماید، به آنچه می شناسند برایشان سخن بگوید وآنچه منکرند از ایشان بپوشاند. سپس فرمود: به خدا قسم آنان که علیه ما جنگ بپا دارند زحمتشان بر ما بیشتر نیست از کسی که آنچه را خوش نداریم به زبان آورد(988).
و در روایت دیگری از امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: هرکه حدیث دشوار ما را پوشیده دارد خداوند آن را نوری بین دیدگانش قرار دهد ودر بین مردم عزتش بخشد، وهرکس حدیث کوچک ما را فاش کند نمی میرد تا این که اسلحه او را بگزد یا با حیرت خواهد مرد.
و در تحف العقول از امام صادق (علیه السلام) در سفارش هایش به محمد بن النعمان احول معروف به مؤمن الطاق آمده که فرمود: ای پسر نعمان! همانا افشا کننده مانند کشنده ما به شمشیرش نیست بلکه گناهانش سنگین تر است، بلکه گناهش سنگین تر است، بلکه گناهش سنگین تر است، ای پسر نعمان! همانا هرکه علیه ما حدیثی روایت کند، از کسانی است که به عمد ما را کشته وبه خطا نکشته است... تا این که فرمود: ای پسر نعمان! عالم نمی تواند تو را خبر دهد به تمام آنچه می داند، زیرا که آن سر الهی است که خداوند به عنوان راز به جبرئیل گفته، وجبرئیل راز آن را به محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) گفته، ومحمد به عبی وعبی به حسن وحسن به حسین وحسین به علی وعلی به محمد ومحمد (علیهم السلام) به من سپرده است ومن به آن که خواهم سپرد، راز به یکدیگر سپرده اند، پس عجله نکنید، به خدا قسم این امر سه مرتبه نزدیک شد پس آن را شایع کردید وخداوند آن را به تأخیر انداخت، به خدا! سری ندارید مگر این که دشمنانتان به آن از شما آگاه ترند.
ای پسر نعمان! خودت را حفظ کن که مرا نافرمانی کردی، سر مرا فاش مکن، همانا مغیرة بن سعید بر پدرم دروغ گفت وسر او را فاش کرد، پس خداوند حرارت آهن را بر او چشانید، وابوالخطاب بر من دروغ بست وسر مرا فاش کرد، پس خداوند حرارت آهن را به او چشانید، وهرکس امر ما را پوشیده بدارد خداوند او را به وسیله آن در دنیا وآخرت زینت بخشد وقسمتش را خواهد داد، واو را از حرارت آهن وتنگی زندان ها حفظ خواهد کرد.
بنی اسرائیل دچار قحطی شدند تا جایی که حیوانات وفرزندانشان هلاک گشتند، پس موسی بن عمران به درگاه خداوند دعا کرد، خداوند فرمود: ای موسی! این ها زنا وربا را آشکار کردند وکلیساها را معمور وزکات را تضییع نمودند. موسی گفت: خدایا! به رحمت خود بر آن ها مهر بورز که تعقل ندارند. پس خداوند به او وحی فرمود: من باران خواهم فرستاد وپس از چهل روز آنان را آزمایش خواهم کرد. پس این معنی را شایع وافشا کردند، باران چهل سال از آن ها قطع شده، شما هم امرتان نزدیک شد، پس آن را در مجالستان شایع نمودید...تا این که امام صادق (علیه السلام) فرمود: ای پسر نعمان! هیچ بنده ای مؤمن نخواهد بود تا این که در او سه سنت باشد: سنتی از خداوند وسنتی از رسول او، وسنتی از امام.
اما سنتی که از خدای (عزّ وجلّ) باید داشته باشد، این که باید اسرار را کتمان نماید، خداوند جل ذکره می فرماید: ﴿عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا﴾ (سوره جن: 26)؛ او است دانای غیب، پس احدی را بر غیب خویش آگاه نسازد....
و اما صفتی که از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) باید دارا باشد، این که با مردم به رفتار واخلاق اسلامی مدارا کند.
و اما سنتی که از امام (علیه السلام) لازم است در او باشد، صبر در سختی ها وناراحتی ها است تا این که خداوند برای او فرج برساند...(989).
حاصل از این اخبار وروایات دیگر این که تحمل مورد بحث که در فرمایشات امامان (علیهم السلام) آمده با سه امر تحقق می پذیرد:
1 - شناخت امور وفضیلت امامان (علیهم السلام).
2 - پذیرفتن وتسلیم بودن نسبت به آن.
3 - نگهداری آن از غیر اهلش.
و چون بعضی از فرشتگان وپیغمبران به حسب مراتبشان از شناخت بعضی از خصوصیات وفضایل والای ایشان قاصرند، فرمودند: تحمل نمی کند آن را جز فرشته مقرب...، که تحمل نکردن ایشان از جهت قصورشان از شناخت قسمتی از ویژگی هایی است که خداوند به محمد وآل معصومش (علیه السلام) اختصاص داده نه از جهت تسلیم نبودن، چون که این کفر ورزیدن به خداوند است - چنان که در روایت آخر فایده اول گذشت - بلکه اسرار وعلومی دارند که فرشتگان مقرب وانبیای مرسل نیز تحمل نتوانند کرد. چنان که در بصائر به سند خود از ابی الصامت آورده که گفت: شنیدم حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) فرمود: از حدیث ما است که تحمل نکند آن را نه فرشته مقرب ونه پیغمبر مرسل ونه بنده مؤمنی. عرضه داشتم: پس چه کسی آن را تحمل کند؟ فرمود: ما آن را تحمل داریم(990).
فایده هفتم: در بیان این که دعا برای حضرت قائم مصداق تحمل امر امامان (علیهم السلام) می باشد.
به توضیح این که امر حضرت قائم (علیه السلام) به حسب آنچه خداوند از ویژگی ها در زمان غیبت وظهورش قرار داده، از اسرار عجیب وامور دشواری است که برای هیچ یک از انبیا ومرسلین واولیا واوصیا اتفاق نیفتاده، واین امری است وجدانی که نیازی به دلیل وبرهان ندارد.
و در روایتی که از خاندان وحی واهل ذکر رسیده نیز این معنی بیان شده هم چنان که مولای ما امام ابو محمد حسن عسکری (علیه السلام) به احمد بن اسحاق! این امری از خداوند وسری از اسرار الهی وغیبی وغیب او است. آنچه برایت گفتم بگیر وکتمان کن واز شکر گزاران باش که فردای قیامت در علیین خواهی بود - این حدیث را در حرف (غ) بخش چهارم کتاب به طور کامل آوردیم-.
لذا امامان (علیهم السلام) امر او را مخفی می داشتند واز ذکر نام او در مجالس نهی می نمودند، بلکه امر او آن قدر صعب است که - در آخر فایده چهارم در حدیثی از امام باقر (علیه السلام) گذشت -: آدم (علیه السلام) آن را نه انکار کرد ونه اقرار نمود وقرائن وشواهد دیگری که سبب قطع ویقین می شود که امر حضرت مهدی (علیه السلام) از امور صعب واسرار عجیبی است که آن را تحمل نمی کند مگر فرشته مقرب یا پیغمبر مرسل یا مؤمنی که خداوند دلش را برای ایمان آزموده باشد.
و چون دعا برای آن حضرت (علیه السلام) حاکی از معرفت به آن حضرت وتسلیم بودن به امر او می باشد، صحیح است که بگوییم: دعا کنده برای آن جناب از مصادیق آن عنوان است.
فایده هشتم: در بیان این که دعا برای تعجیل فرج مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) سبب توانایی مؤمن بر تحمل سایر احادیث امامان (علیهم السلام) وامور صعب مستصعب آنان است به توضیح این که سابقا گذشت که مداومت بر دعا برای آن حضرت (علیه السلام) مایه کمال ایمان وپایدار ماندن مؤمن بر عقیده ویقین است. وبا احادیث گذشت معلوم شد که تحمل امور واحادیث صعب مستصعب امامان (علیهم السلام) از آثار این امر می باشد. یعنی: دعای خالصانه برای مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) سبب خلوص ایمان است، وخلوص ایمان موجب نائل شدن به این مرتبه والا است، نتیجه این که: دعا برای حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) سبب رستگاری به این مرتبه ارزنده می باشد.
49 - درخشندگی نور او در قیامت:
بیان این مطلب به دو وجه تقریر می شود:
یکم: این که مؤمن روز قیامت نورش درخشان می گردد. قبلا گذشت که دعا برای مولایمان صاحب الزمان سبب ثبوت ایمان کامل آن است، ودلیل از آیات قرآن، فرموده خدای تعالی است: ﴿یوم یقول المنافقون والمنافقات للذین آمنوا انظرونا نقتبش من نورکم﴾ (سوره حدید: 13)؛ روزی که مردان وزنان منافق به کسانی که ایمان آورده اند گویند: مهلت دهید تا از نورتان برگیریم.
و از اخبار، روایات بسیاری بر این امر دلالت دارد. از جمله: در بحار از مولایمان حضرت جعفر بن محمد صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: برای مردم به مقدار ایمانشان در قیامت نور تقسیم می گردد، وبه منافق هم تقسیم می شود پس نور او بر ابهام پای چپش خواهد بود، نورش خاموش می شود و(به مؤمنین) می گوید: به جای خود باشید تااز نورتان بهره گیرم. گفته شود: باز گردید پشت سر ونوری درخواست کنید. یعنی از همانجا که نور تقسیم شده. پس وقتی بر می گردند بین آنان حجابی قرار داده می شود(991).
و نیز از امام صادق (علیه السلام) از پدرش از جدش (علیه السلام) آمده که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: یا علی! تو وشیعیانت از قبرهایتان بیرون می آیید در حالی که صورت هایتان همچون ماه شب چهارده می درخشد، وسختی ها از شما دور شده ومحنت ها بر طرف گردیده، زیر عرش سایه می گیرید.
مردم می ترسند ولی شما ترسی ندارید، ومردم اندوهگین هستند اما شما اندوهی ندارید، ودر حالی که مردم پای حساب هستند برایتان مائده ای گسترده می شود(992).
دوم: آنچه از حدیثی که در اصول کافی روایت شده استفاده می شود، در باب حق المؤمن علی أخیه، به سند خود از عیسی بن ابی یعفور وعبد الله بن طلحه در خدمت حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) بودیم، آن حضرت بی مقدمه فرمود: ای پسر ابی یعفور! رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: شش خصلت است که هرکس در او باشد در پیشگاه خداوند ودر سمت راست او خداهد بود. ابن ابی یعفور عرضه داشت: فدایت شوم آن ها چیست؟ فرمود: مرد مسلمان دوست بدارد برای برادرش آنچه را که برای عزیزترین خاندانش خوش ندارد، ودر دوستی با او صمیمیت داشته باشد.
ابن ابی یعفور گریه کرد وگفت: چگونه با او صمیمیت کند؟ امام صادق (علیه السلام) فرمود: هرگاه به آن مرتبه برسد همه آنچه در دل دارد به او می گوید، پس اگر خوشحال باشد او هم مسرور می گردد، وهرگاه اندوهگین باشد او نیز محزون می شود واگر بتواند ناراحتی هایش را بر طرف می سازد، وگرنه برای او به درگاه خداوند دعا کند.
سپس امام صادق (علیه السلام) فرمود: سه چیز از آن شما وسه چیز از آن ما است، وآن شناختن فضیلت ما وگام برداشتن در پی ما وانتطار داشتن عاقبت ما می باشد. پس هرکس چنین باشد در پیشگاه خدای (عزّ وجلّ) خواهد بود، وکسانی که درجه شان پایین تر از ایشان است از نور اینان پرتو گیرند. اما کسانی که در جانب راست خداوند هستند، اگر کسانی که درجه شان پایین تر از آن ها است ایشان را ببینند، خوشی زندگی بر آن ها تلخ وناگوار می شود به جهت فضیلتی که برای آن ها می بینند. ابن ابی یعفور گفت: با آن که در جانب راست خدایند چگونه نمی بینند؟ فرمود: ای پسر ابی یعفور گفت: با آن که در جانب راست خدایند چگونه نمی بینند؟ فرمود: ای پسر ابی یعفور! آن ها به نور الهی پوشیده شده اند. آیا این حدیث را نشنیده ای که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرمود: برای خدا مخلوقی است در جانب راست عرش، در پیشگاه خداوند وجانب راست او صورتشان از برف سفیدتر واز خورشید فروزان تابناک تر است. کسی سؤال می کند: این ها کیانند؟ گفته می شود: این ها کسانی هستند که در جلال خداوند با یکدیگر دوستی کرده اند(993).
می گویم: وجه استشهاد این که: امام صادق (علیه السلام) فرمود: پس هرکس چنین باشد - یعنی خصلت های سه گانه ای را که متعلق به امامان (علیهم السلام) است داشته باشد - در پیشگاه خداوند (عزّ وجلّ) خواهد بود، وکسانی که درجه شان پایین تر از ایشان است از نور اینان پرتو گیرند. ومخفی نیست که دعا کننده در حق مولایش صاحب الزمان (علیه السلام) که فرج وظهورش نزدیک شود، مصداق این سه عنوان است، زیرا که دعا در حق آن حضرت (علیه السلام) نشانه معرفت او وپدران گرامی اش می باشد، وعلامت پیروی از آن ها در این امرار زنده ودلیل انتظار عاقبت امر ایشان وانتظار دولت ایشان است. واز توهمات غریبی که برای یکی از اعلام(994). واقع شده این که: در بیان فرموده امام (علیه السلام) که: هرکس چنین باشد...، گفته: یعنی تمام خصلت های شش گانه در او باشد.
و حال آن که توجه دارید که معنایی که ما ذکر کردیم ظاهر است، به خصوص با دقت در فرموده حضرت که: واما کسانی که در جانب راست خداوند هستند...، واین که پیش از آن فرموده: سه چیز از آن ما است. تمام این ها توضیح می دهد که این ثواب بر خصلت های سه گانه مترتب می باشد، ودر جانب راست خداوند بودن ثواب بیشتری است برای کسی که تمام صفات شش گانه را دارا باشد.
و احتمال دارد که منظور از: در پیشگاه خداوند ودر جانب راست او بودن، نهایت درجه قرب معنوی باشد، هم چنان که نزدیک ترین افراد نزد سلطان در پیشگاه وی ودر سمت راست او است. واحتمال هم می رود که منظور در جانب راست عرش خداوند باشد، مؤید این احتمال شاهد آوردن آن حضرت است فرموده رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را که: خداوند را مخلوقی است در جانب راست عرش....
50 - شفاعت او درباره هفتاد هزار تن از گناهکاران:
و بر این امر دلالت می کند روایتی که در بحار به سند خود از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) از پدرش از جدش از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) که فرمود: بهشت را هشت در است، از یک در پیغمبران وصدیقین داخل می شوند، واز در دیگر شهدا وصالحین واز پنج در شیعیان ودوستان ما داخل می شوند، پیوسته بر صراط خواهم ایستاد. دعا می کنم ومی گویم: پروردگارا! شیعیان ودوستان ویاران مرا وکسانی که در دنیا از من پیروی کردند به سلامت بدار. پس از باطن عرش ندا می رسد: دعایت را مستجاب کردم ودرباره شیعیانت شفاعت دادم. پس هر مرد از شیعیانم وکسانی که از من پیروی کرده اند ومرا یاری نموده وبا آنها که با من پیروی کرده است در حق هفتاد هزار تن از همسایگان ونزدیکانش شفاعت می کند. واز در دیگر سایر مسلمانان - کسانی که شهادت لا اله الا الله را می گفته اند ودر دلشان ذره ای بغض ما اهل البیت نبوده - داخل می شوند(995).
می گویم: وجه دلالت این که هرکس ولایت امیر المؤمنین (علیه السلام) را داشته باشد وآن حضرت را یاری کند وبا جنگ کننده با آن حضرت - با فعل وقول - جنگ نماید، شفاعتش در حق هفتاد هزار نفر قبول می شود، ومخفی نیست که دعا کردن در حق مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) وخواستن فرج آن جناب از اقسام نصرت ویاری امیر مؤمنان (علیه السلام) به زبان است. زیرا که یاری حضرت حجت (علیه السلام) یاری پدر بزرگوارش می باشد، وچون حضرت صاحب الزمان (عجل الله فرجه الشریف) انتقام گیرنده از دشمنان وستمگران نسبت به امیر المؤمنین (علیه السلام) است، پس هر آنچه در گرفتن این انتقام مؤثر باشد در اقسام نصرت آن حضرت داخل است، که از آن جمله دعا است - با توضیحی که قبلا آوردیم که دعا سبب زودتر واقع شدن فرج وظهور آن حضرت است -.
51 - دعای امیر مؤمنان (علیه السلام):
همان طور که در مکرمت گذشته آوردیم امیر مؤمنان علی (علیه السلام) روز قیامت در حق او دعا می کند ومی گوید: پروردگارا! شیعیان ودوستان ویاران مرا...به سلامت بدار....
52 - بی حساب داخل بهشت شدن:
و بر این معنی دلالت دارد روایتی که در تحف العقول آمده، در آخر وصایای امام صادق (علیه السلام) به عبد الله بن جندب فرمود: پس باقی نمی ماند احدی از کسانی که مؤمنی از دوستان ما را به یک کلمه کمک کرده باشد مگر این که خداوند او را بدون حساب داخل بهشت گرداند(996). به توضیح این که: مکرر گفته ایم که دعا از جمله اقسام یاری کردن به زبان است، بنابراین دعا برای تعجیل فرج مولای ما صاحب الزمان (علیه السلام) در کامل ترین افراد این عنوان داخل می باشد.
53 - در امان بودن از تشنگی قیامت:
چون از کسانی خواهد بود که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آنان را سیراب می نماید، چنان که در حدیث پرچم هایی که روز قیامت بر آن حضرت وارد می شود، چنین آمده: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: سپس پرچمی بر من وارد می شود که (افراد آن) رخسارشان از نور برق می زد، به آن ها می گویم: شما کیستید؟ می گویند: ما اهل کلمه توحید وتقوی از امت محمد مصطفی (صلی الله علیه وآله وسلم) هستیم، وماییم بازماندگان اهل حق، کتاب پروردگارمان را بر گرفتیم وحلال وحرامش را تحریم نمودیم، وذریه پیغمبرمان (صلی الله علیه وآله وسلم) را دوست داشتیم، وآنان را با همه وسائلی که برای خودمان به کار بردیم یاری کردیم، ودر خدمت آنان با دشمنانشان جنگ نمودیم. پس به آن ها خواهم گفت: بشارت باد شما را که منم پیامبر شما محمد وبه تحقیق که در دنیا همین طور بودیم که گفتید. سپس از حوض خودم به آنان آب می دهم. آن گاه سیراب می روند وبه یکدیگر اظهار سرور وبشارت می کنند، بعد از آن داخل بهشت می شوند وتا ابد در آن جاودان خواهند ماند.
می گویم: وجه دلالت این که سابقا ذکر کردیم که دعا از اقسام نصرت ویاری است، ونیز این حدیث بر مکرمت دیگری - که خلود در بهشت است - نیز دلالت دارد.
54 - جاودانگی در بهشت:
هما طور که در حدیث سابق دانسته شد، ونیز به وجه دیگری گفته می شود: این دعا سبب کمال وپایداری ایمان است، وبدون تردید ایمان سبب جاودانگی در بهشت است، پس این دعا مایه رسیدن به آن می باشد.
55 - خراش صورت ابلیس:
شاهد بر این مطلب روایتی است که در اصول کافی به سند خود از اسحاق بن عمار آورده که گفت: حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) فرمود: ای اسحاق! تا می توانی به دوستانم نیکی کن که هیچ مؤمنی به مؤمن دیگر احسان یا کمک نکند مگر این که صورت ابلیس را خراشیده وبه دلش زخم زده است(997).
می گویم: این حدیث دلالت دارد بر این که کمک به مؤمن واحسان به او دو سبب برای خراش صورت ابلیس وزخم زدن به دل او است. وما مکرر گفته ایم که دعا برای تعجیل فرج مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) کمک واحسان است، وآن حضرت اصل ایمان ورئیس اهل دین است، پس این فایده بر اعانت واحسان به آن حضرت به نحو اکمل حاصل می گردد.
56 - تحفه وهدیه ویژه در قیامت:
در اصول کافی به سند خود، به روایت مفضل از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) است که فرمود: همانا مؤمن به برادرش تحفه می دهد. عرض کردم: تحفه چیست؟ فرمود: از قبیل جای نشستن ومتکا وغذا وپوشاک وسلام، پس بهشت برای پاداش او وگردن می کشد، وخدای (عزّ وجلّ) به بهشت وحی فرماید: من خوراک تو را بر اهل دنیا حرام کردم مگر بر پیغمبر ووصی پیغمبر. وچون روز قیامت شود، خداوند به بهشت وحی فرماید که دوستانم را در برابر تحفه هایشان پاداش ده. آن گاه حوران وغلامانی از آن بیرون آیند در حالی که طبق هایی که از مروارید سرپوش دارد با خود دارند. پس چون جهنم وصحنه هولناکش را بنگرند وبه بهشت وآنچه در آن است نگاه کنند عقلشان بپرد، واز خوردن امتناع ورزند. سپس منادی از زیر عرش بانگ می زند: همان خداوند (عزّ وجلّ) جهنم را بر کسی که از غذای بهشت خورده باشد تحریم فرموده است. آن گاه دست دراز کنند وبخورند(998).
می گویم: وجه دلالت این که: منظور از تحفه دادن به برادرش احسان به او است به هر نحوی که انسان می تواند احسان کند، هر چند که با زبان باشد، به قرینه این که امام (علیه السلام) سلام کردن را نیز مثال زد. بنابراین مطلق احسان ونیکی مراد است.
و ثوابی که در حدیث فوق بیان شده بر دعا کردن برای تعجیل فرج وظهور مولا صاحب الزمان (علیه السلام) مترتب می باشد، بلکه نحوه آن کامل تر وتمام تر خواهد بود چنان که پوشیده نیست.
57 - خدمتگزاران بهشتی:
خداوند تبارک وتعالی از خدمتگزاران بهشت به خدمتش می گمارد، زیرا که دعا نیکی واحسان است، ودر اصول کافی به سند خود از زید بن ارقم آمده که گفت: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: هر بنده ای در امت من نسبت به برادرش در راه خدا مهربانی ولطفی انجام دهد، خداوند از خدمتگزاران بهشتی به خدمتش خواهد گمارد(999).
و منظور از لطف، نیکی واحسان است چه به زبان باشد یا غیر آن. بنابراین دعا به خیر وفرج برای مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) را به طریق اولی شامل می گردد.
58 - سایه گسترده خداوند:
دعا کننده برای فرج مولی صاحب الزمان (علیه السلام) زیر سایه گسترده خداوند قرار می گیرد وتا مادامی که به دعا گویی آن حضرت مشغول باشد، رحمت بر او نازل می گردد.
دلیل بر این معنی روایتی است که در اصول کافی به سند خود از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: هرکس برادر مسلمانش را با کلمه ای گرامی بدارد که به وسیله آن کلمه به او لطف کند وغصه اش را بر طرف سازد، پیوسته در سایه گسترده خداوند خواهد بود تا وقتی که در آن حال باشد، رحمت بر او فرود می آید(1000).
می گویم: سابقا بیان کردیم که دعا برای بزرگان وشخصیت ها از انواع تکریم وتعظیم آنان به شمار می رود وهمچنین مهربانی واظهار محبت وبرطرف کردن غصه تکریم وگرامی داشتن به شمار می رود وهمچنین مهربانی واظهار محبت وبرطرف کردن غصه تکریم وگرامی داشتن به شمار می آید. بنابراین اگر مؤمن برای مولایش در زمان غیبت آن حضرت دعا کند، ونتواند به وسیله دیگری غصه آن جناب را کم کند، به ثواب یاد شده خواهد رسید. بیان این مطلب به دو وجه انجام می گیرد:
اول: این که به عقل ونقل دانستی که بین امام وشیعیانش برادری برقرار است. این حدیث دلالت دارد که آن ثواب با دعای مؤمن برای برادرش ثبوت می یابد، زیرا که دعا در بر طرف کردن غم ها ودفع شداید وبلاها موثر است، ونیز اظهار محبت مؤمن نسبت به برادر دینی خویش است. وقبلا دانسته شد که دعا در تعجیل فرج مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) مؤثر می باشد.
دوم: با توجه به مسأله قطعی، آن ثواب با دعا کردن برای مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) به طریق اولی تحقق می یابد.
59 - ثواب خیر خواهی مؤمن:
شایسته است ابتدا قسمتی از روایات را که در این باره رسیده ذکر کنیم، سپس حصول خیر خواهی را با دعا برای تعجیل فرج مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) بیان نماییم.
در اصول کافی به سند صحیحی از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: بر مؤمن واجب است که در حضور وغیاب، خیر خواه مؤمن باشد(1001).
و به سند موثقی از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) است که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: عظیم ترین مردم از لحاظ منزلت نزد خداوند در روز قیامت کسی است که برای نصیحت وخیر خواهی آفریدگان در زمین بیشتر تلاش نماید(1002).
و به سند خود از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: بر شما باد که برای رضای خدا به خیر خواهی در خلق او بپردازید، که به عملی بهتر از آن او را ملاقات نکنی(1003).
اکنون می گویم: یکی از شارحین گفته: نصیحت (خیر خواهی) عمل یا سخنی است که به منظور خیر رسانیدن به منصوح (کسی که خیر او خاسته شده) انجام گیرد. علامه مجلسی نیز در مرآة العقول همین را گفته است. سپس مجلسی فرموده: منظور از نصیحت وخیر خواهی مؤمن برای مؤمن، ارشاد وراهنمایی او به مصالح دین ودنیایش می باشد، وآموختن به او، در صورتی که جاهل باشد وآگاه ساختن او، در صورتی که غافل باشد، ودفاع از او وآبرویش در صورتی که ضعیف باشد، واحترام او در کوچکی وبزرگی اش، وترک حسد وفریب دادنش، ودفع ضرر از او وجلب منفعت به سوی او، وهرگاه نصیحتش را نپذیرد آن قدر با او مدارا کند تا قبول نصیحت نماید، واگر مربوط به امر دین باشد، از راه امر به معروف ونهی از منکر وارد شود.
وی گفته: ومی توان خیر خواهی برای رسول خدا وامامان (علیهم السلام) را نیز از همین قبیل بدانیم، زیرا که ایشان افضل مؤمنین می باشند.
و در شرح فرموده: امام (علیه السلام) که: در حضور وغیاب...، گفته: یعنی در وقت حضور او همان گونه که گفته شد رفتار کند، ودر غیابش به وسیله نامه وپیغام وحفظ آبرو، ودفع غیبت، وخلاصه حفظ تمام منافع برای او، دفع مفاسد از او هر طور که باشد.
بدین جهت همه گفتارش را نقل کردم که مؤید مطالبی است که ان شاء الله تعالی خواهد آمد. واز تمام مطالب گذشته برای عارف سالک روشن گردید که دعای خیر برای مؤمن از مصادیق بارز نصیحت وخیر خواهی است، چه در حضور وچه در غیاب او، که به وسیله دعا ناراحتی ها برطرف می شود ومنفعت جلب می گردد، ودعا گرامیداشت واحسان نسبت به کسی است که برای او دعا شده است.
اکنون که این مطلب را دانستی، می گویم: درخواست تعجیل فرج وظهور برای مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) اخلاص وخیر خواهی برای بهترین مؤمنین ونیز برای همه آن ها است، زیرا که:
اولا: امام (علیه السلام) بهترین مؤمنین می باشد، ودعا در حق او، درخواست خیر برای آن حضرت است، که دعا سخنی است که به منظور خیر خواهی گفته شده باشد.
ثانیا: قبلا گفتیم که فرج وخوشحالی ونصرت وپیروزی برای عموم مؤمنین ودفع بلاها وبیماری ها وهموم وغموم آن ها به برکت ظهور آن حضرت حاصل می گردد. بنابراین درخواست ظهور آن جناب از خدای تعالی نصیحت وخیر خواهی برای تمامی آن ها است.
60 - حضور فرشتگان:
مجلسی که در آن برای حضرت قائم (علیه السلام) دعا شود، جایگاهی برای حضور فرشتگان گردد، وهمچنین است تمام مجالس دعا، فرشتگان اهل ان مجالس را در دعا یاری می دهند. دلیل بر این معنی چند روایت است، از جمله: در مجلد اول بحار از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) مروی است که فرمود: اگر به بوستان های بهشت گذرتان افتاد در آن ها به گردش وتنعم بپردازید. عرض کردند: یا رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم)! بوستان های بهشت چیست؟ فرمود: حلقه های ذکر، که خداوند را کاروان هایی از فرشتگان است که در پی حلقه های ذکر می گردند. پس هنگامی که به آن ها برسند پیرامونشان را می گیرند(1004).
می گویم: از این حدیث شریف چند نکته استفاده می شود:
اول: این که مجالس ذکر از بوستان های بهشتی است، واین یا از باب نامگذاری سبب به نام مسبب است، به جهت این که نشستن در آن مجلس سبب دخول در بهشت می باشد، ویا از این جهت که آن مجلس در حقیقت بهشت است، یعنی: منظور از بهشت دارالقرب وجایگاه ابرار ونیکان باشد، مؤید این احتمال علت آوردن آن حضرت است، این که: خداوند را کاروانهایی از فرشتگان است که در پی حلقه های ذکر میگردند....
و به عبارت دیگر، بهشت محل الطاف خداوند ومنزلگاه کرامت او است.
پس اگر بنده ای اهل کرامت باشد، هم در دنیا وهم در برزخ وهم در قیامت وبعد از آن در بهشت خواهد بود.
و نیز مؤید این معنی است آنچه در روایت آمده: قبر یا یکی از بوستان های بهشت است ویا گودالی از گودال های جهنم. زیرا که مخفی نیست قبر که در زمین واقع است غیر از آن بهشت موعود می باشد که در آسمان واقع است - چنان که در اخبار وارد شده -.
و ممکن است منظور از بهشت همان بهشت موعود، وتعبیر از حلقه های ذکربه بهشت، از باب استعاره باشد، ووجه شباهت همان باشد که گفته شد یعنی: سرای نزدیک به حق، ومنزلگاه نیکان بودن. والله العالم.
دوم: از اموری که از خبر شریف استفاده می شود، استحباب جمع شدن وگرد هم آیی مؤمنین برای ذکر ودعا می باشد، وشاهد بر این مطلب چند روایت است از جمله:
در اصول کافی: به سند خود از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: هیچ سه نفر به بالا از مؤمنین جمع نشوند مگر این که به مثل آن ها از فرشتگان حاضر گردند. پس اگر دعای خیر کنند، آمین گویند، واگر از شری به خدا پناه ببرند، فرشتگان از خداوند می خواهند که آن شر را از آنان دور نماید واگر حاجتی بخواهند، به درگاه الهی شفاعت کنند وقضای آن را تقاضا نمایند...(1005).
و نیز از آن حضرت است که فرمود: هیچ گاه چهار نفر با هم در یک امر مجتمع نشوند که به درگاه خدا دعا کنند مگر این که با اجابت آن دعا متفرق گردند(1006).
همچنین از امام صادق (علیه السلام) است که فرمود: هرگاه پدرم را چیزی اندوهگین می کرد، زنان وکودکان را جمع می نمود، سپس دعا می کرد وآن ها آمین می گفتند(1007).
می گویم: روایت اول - از این سه روایت - از جمله دلایل این است که مجلس دعا محل حاضر شدن ملائکه است.
سوم: از اموری که از حدیث شریف استفاده می شود این که: شرکت کردن وحضور در مجلس ذکر ودعا مستحب است هر چند که به آن اشتغال نورزد. شاهد بر این مطلب روایتی است که در بحار به نقل از عوالی اللئالی آمده که: عده ای از مشایخ به طریق صحیحی از حضرت رضا (علیه السلام) روایت کرده اند که فرمود: هنگامی که اهل مجالس ذکر وعلم به منزل هایشان باز می گردند، خدای (عزّ وجلّ) به فرشتگانش می فرماید: ثواب آنچه از کارهای اینان دیدید بنویسید. پس برای هر کدام ثواب عملش را می نویسند، وبعضی از افراد را که با آن ها حاضر بوده اند رها می کنند، پس خداوند (عزّ وجلّ) می فرماید: چرا فلانی را ننوشتید مگر با ایشان نبود ودر جمعشان حضور نداشت؟ می گویند: پروردگارا! او با آن ها شرکت نداشت وکلمه ای هم سخن نگفت. خداوند جلیل جل جلاله می فرماید: مگر همنشین آن ها نبود؟ عرضه می دارند: چرا پروردگارا! پس می فرماید: او را با آنها بنویسید، آنان قومی هستند که همنشین آنان به سبب ایشان بدبخت نشود، پس او را با آن ها می نویسند، وخداوند تعالی می فرماید: برای او ثوابی مثل ثواب یکی از آن ها بنگارید(1008).
بیان: علامه مجلسی گفته: این که حضرت فرمود: لا یشقی به جلیسهم؛ همنشینشان بدبخت نشود.
یعنی به برکت آن ها همنشین ایشان نومید نمی شود که منتهی به بدبختی وی گردد، یا این که مصاحبت آنان در همنشین مؤثر است، پس به سبب آن شایسته ثواب وسعادت شده است.
و نیز در بحار به نقل از عیون اخبار الرضا به سند خود از حضرت رضا (علیه السلام) آورده که فرمود: هرکس در مجلسی که امر ما در آن احیا می شود بنشیند، روزی که دل ها می میرد دل او نخواهد مرد(1009).
می گویم: ونظیر این مصاحبت با زائران قبر مولای شهیدمان حضرت ابی عبد الله الحسین (علیه السلام) وبودن با آن ها ونیز ورود به جمع ایشان می باشد.
چهارم: از اموری که از حدیث شریف استفاده می شود این که: نشستن در مجالس ذکر مایه صفای دل می باشد، بدین جهت است که فرشتگان با اهل آن مجالس انس می گیرند وخداوند ما را موفق بدارد ودر دنیا وآخرت از آنان قرار دهد.
تذکر: منظور از حلقه های ذکر، مجالسی است که اهل ایمان در آن ها جمع می شوند تا قرآن بخوانند، یا برای مولی صاحب الزمان (علیه السلام) دعا کنند، یا نامهای خدای تعالی وصفات او را یاد نمایند، یا از پیغمبر وامامان (علیهم السلام) یاد می آورند - که در خبر آمده: ذکر آن ها ذکر الله است - ویا مصائب آنان، یا سایر شؤونی که متعلق به ایشان است، بازگو شود.
و نیز از جمله مجالس ذکر: سایر مجالس دعا، ومجلس مذاکره ومباحثه علم شرعی ودرس گرفتن آن می باشد، البته به طور خالصانه ودور از هر گونه ریا وشهرت طلبی باز می مانیم، لذا به همین مقدار اکتفا می کنیم.
61 - مباهات خداوند متعال:
خداوند متعال به این عمل ارزنده (دعا برای حضرت بقیة الله (عجّل الله فرجه)) به فرشتگان مباهات می کند.
62 - استغفار فرشتگان:
و دلیل بر این دو مکرمت روایتی است که در مجلد اول بحار مسندا از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آمده که به داوود بن سرحان فرمود: ای داوود! سلام مرا به دوستان وپیروانم برسان ونماینده که سومی آنان فرشته خواهد بود که برای آن دو طلب مغفرت کند، وهیچ گاه دو نفری بر یاد ما جمع نشوند مگر این که: خدای تعالی به جهت (اجتماع) آنان به فرشتگان مباهات می نماید. پس هرگاه اجتماع کردید به یادآوری وگفت وشنود امر ما بپردازید، که در جمع شدن ومذاکره شما احیای امر ما است وبهترین مردم بعد از ما کسی است که امر ما را مذاکره کند وبه یاد ما دعوت نماید(1010).
می گویم: وجه دلالت این که پرداختن به دعا برای مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) از بارزترین مصادیق ذکر وارزنده افراد است، خداوند ما وسایر مؤمنین را به آن توفیق دهد.
63 - بهترین مردم بعد از امامان (علیهم السلام):
از اموری که از حدیث سابق استفاده می شود این که: دعا کننده برای این موضوع ارزنده در عداد بهترین مردم قرار خواهد گرفت، زیرا که از کسانی خواهد بود که امر امامان (علیهم السلام) را مذاکره می کند. چون منظور از مذاکره امر ایشان، یادآوری آنان وذکر آنچه متعلق به ایشان ودعوتشان می باشد، به جهت جاوید ماندن نام وآثار آن ها که بدون تردید بقای دین جز به این امر نیست، واز این معنی به دست می آید که این عمل از سایر اعمال مستحبی بهتر است، مخصوصا در زمان غیبت.
و ناگفته نماند که: از بارزترین وبهترین انواع ذکر امامان (علیهم السلام)، یادآوری صفات وویژگی های مولای غایب ما (علیه السلام) وبیان علائم وآثار آن حضرت است که مایه بینش اهل نظر می باشد.
و بدان که این سه مکرمتی که ذکر گردید، در صورتی برای مؤمن حاصل می شود که در مجمع مؤمنین باشد که در اجتماع وگردهم آیی آنان خصوصیاتی است که جز به آن حاصل نمی گردد. از جمله آن خصوصیات احیاء امر واعلاء کلمه امامان بر حق (علیه السلام) ونشر حقایق ومعارف ایشان همبستگی مؤمنین در جهت یاری آنان، ودعا برای تعجیل فرج آنان (علیه السلام) می باشد.
64 - اطاعت اولی الامر:
این دعا اطاعت اولی الامر است، وآن بهترین چیزی است که بندگان به وسیله آن به درگاه خداوند تقرب جویند. خدای (عزّ وجلّ) می فرماید: ﴿یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله واطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الامر منکم﴾ (سوره نساء: 59)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، اطاعت کنید خدا را اطاعت کنید خدا را واطاعت کنید پیغمبر واولی الامر از خودتان را.
در این جا چند مطلب مورد بررسی قرار می گیرد:
اول: منظور از اولی الامر در آیه مبارکه، ائمه اطهار (علیهم السلام) می باشد.
دوم: وجوب اطاعت اولی الامر.
سوم: این که این امر بهترین چیزی است که بندگان به سوی خداوند (عزّ وجلّ) بدان تقرب جویند.
چهارم: این که دعا برای تعجیل فرج مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) از مصادیق اطاعت آنان است.
مطلب اول - اولی الامر ائمه اطهار (علیهم السلام) هستند: اخباری بسیاری از طریق خاصه وعامه بر این معنی دلالت دارد که در کتاب های: کافی، غیبت نعمانی، کمال الدین، غایة المرام، تفسیر البرهان، بحار، مناقب وغیر این ها آمده است. ما در این جا به ذکر بعضی از آن ها به نقل از تفسیر البرهان وبه حذف سند اکتفا می کنیم:
از جابر بن عبد الله انصاری است که گفت: هنگامی که خداوند (عزّ وجلّ) بر پیامبرش حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) این آیه را نازل کرد: یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الامر منکم، عرض کردم: یا رسول الله! خدا ورسولش را شناختیم، اولی الامر که خداوند طاعتشان را به طاعت تو مقرون ساخته کیانند؟ فرمود: آنان خلفای من هستند جابر! وامامان مسلمین پس از من می باشند. اولشان علی بن ابی طالب، سپس حسن وسپس حسین، سپس علی بن الحسین، سپس محمد بن علی - که در تورات به باقر معروف است وتو ای جابر! او را درک خواهی کرد، پس هرگاه او را ملاقات کردی سلام مرا به او برسان -، سپس صادق جعفر بن محمد، سپس موسی بن جعفر، سپس علی بن موسی، سپس محمد بن علی، سپس علی بن محمد، سپس حسن بن علی، سپس همنام وهم کنیه ام حجت خدا در زمین وبقیة الله در بندگانش، فرزند حسن به علی، آن که خدای تعالی بر دست های او مشارق ومغارب زمین فتح خواهد کرد. آن که از شیعیان ودوستانش غیبتی خواهد داشت که در زمان غیبتش بر اعتقاد به امامتش ثابت نمی ماند مگر کسی که خداوند دلش را برای ایمان آزموده باشد.
جابر می گوید: عرضه داشتم: یا رسول الله! آیا برای شیعیانش در زمان غیبت نفعی از او هست؟ فرمود: آری سوگند به آن که مرا به پیغمبری مبعوث ساخت، آن ها به نور او روشنایی می گیرند وبه ولایت او در عصر غیبت نفع می برند، هم چنان که مردم از نور خورشید سود می برند هر چند که ابری آن را بپوشاند. ای جابر! این از مکنون سر الهی ومخزون علم اوست. آن را جز از اهلش مخفی بدار(1011).
و نیز از ابو بصیر از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) درباره فرموده خدای (عزّ وجلّ): یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الامر منکم، آمده است که فرمود: امامان از فرزندان علی وفاطمه (علیه السلام) تا روز قیامت(1012).
و از حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) در مورد فرموده خدای تعالی: یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الامر منکم، آمده: فرمود: خصوص ما منظور هستیم(1013).
مطلب دوم - وجوب اطاعت اولی الامر: در وجوب اطاعت از اولی الامر همین آیه شریفه: یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الامر منکم، بس است، واخبار در این زمینه بسیار است.
مطلب سوم - اطاعت اول الامر بهترین چیزی است که بندگان بسوی خدا بدان تقرب جویند: پس از اطاعت خداوند واطاعت از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) اطاعت از اولی الامر بهترین وسیله ای است که با آن به سوی خداوند تقرب جسته شود. دلیل بر این معنی روایتی است که در اصول کافی به سند خود از محمد بن فضیل آمده که گفت: از امام (علیه السلام) درباره بهترین چیزی که به وسیله آن بندگان به خداوند (عزّ وجلّ) تقرب جویند، اطاعت خداوند واطاعت فرستاده او واطاعت اولی الامر است(1014).
مطلب چهارم - دعا در حق مولای ما صاحب الزمان (علیه السلام) از مصادیق اطاعت است: تمام روایاتی که از امامان (علیهم السلام) در امر به دعا برای حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) رسیده - که قسمتی از آن ها در بخش های ششم وهفتم خواهد آمد - بر این مطلب دلالت دارد. به اضافه توقیع شریفی که در اول همین بخش ذکر کردیم که: بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که آن فرج شما است.
65 - خرسندی خداوند متعال:
این دعا از موجبات سرور ورضای الهی است، زیرا که وقتی مؤمن در حق امام خود دعا کند امام خویش را مسرور نموده است، وخرسندی امام (علیه السلام) مایه سرور خدا ورسول اوست، چنان که در اصول کافی به سند صحیحی از ابوحمزه ثمالی آمده است که گفت: شنیدم حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: هرکس مؤمنی را مسرور سازد، به راستی که مرا مسرور کرده، وهرکه مرا مسرور کند، در حقیقت خدای را مسرور نموده است(1015).
66 - مایه خرسندی پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم):
دلیل بر این معنی - اضافه بر آنچه گذشت - فرموده امام صادق (علیه السلام) به مفضل بن عمر می باشد که فرمود: چنین نداند کسی از شما اگر بر مؤمنی سروری داخل کرد که تنها او را مسرور نموده، بلکه به خدا قسم بر ما سرور وارد کرده، بلکه به خدا قسم بر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وارد کرده است(1016).
و نیز دلالت می کند بر این معنی فرمایش آن حضرت به ابوبصیر که در اصول کافی روایت گردیده: والله هر آینه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) از روا شدن حاجت مؤمن از خود مؤمن خوشحال تر می شود(1017).
می گویم: وجه دلالت این که: حاجت چیزی است که انسان برای جلب منفعت یا دفع مضرتی از شخص دیگری طلب نماید. ودر اول این بخش گفتیم که مولایمان صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) از عموم اهل ایمان حاجتی خواسته که در هر زمان بر انجام آن توانایی دارند. آن حضرت چنین فرموده: وبسیار دعا کنید برای تعجیل فرج... سپس نهایت لطف ومهربانی خودش را نسبت به آنان بیان کرده که: همان فرج شما است، تا دلالت کند بر این که درخواست این حاجت برای خود مردم است وعوایدش به خودشان باز می گردد.
خلاصه این که: تمام آنچه بر قضای حاجت مؤمن مترتب است - از ثواب های گوناگون وآثار ارزنده - بر بسیار دعا کردن برای تعجیل فرج مولای ما صاحب الزمان (علیه السلام) به طریق اولی مترتب می باشد.
67 - محبوب ترین اعمال:
این دعا بهترین اعمال به سوی خدای تعالی است، زیرا که موجب خوشحالی امام وپیشوای مؤمنین وافضل آنان می باشد. ودر اصول کافی روایت شده که حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) فرمود: خداوند به هیچ چیزی عبادت نشد که نزد او خوشایندتر باشد از خوشحالی رساندن به مؤمن(1018).
و نیز در همان کتاب است که از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) روایت شده از پدرش از علی بن الحسین (علیه السلام) که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: همانا محبوب ترین کارها نزد خداوند (عزّ وجلّ) خوشی رساندن به مؤمنین می باشد(1019).
68 - حکومت در بهشت:
در کافی از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) روایت آمده که فرمود: از جمله چیزهایی که خداوند (عزّ وجلّ) به بنده اش موسی (علیه السلام) مناجات کرد این بود که فرمود: همان بندگانی برای من هستند که بهشت خود را بر آن ها مباح نمایم ودر آن ایشان را حکومت دهم.
موسی گفت: پروردگارا! این ها کیانند که بهشت را بر آن ها مباح نمایی ودر آن حکومتشان دهی؟ فرمود: هرکس به مؤمنی خوشحالی برساند...(1020).
و نیز به سند صحیحی از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) است که فرمود: خدای (عزّ وجلّ) به داوود وحی فرمود: همانا بنده ای از بندگانم حسنه ای انجام دهد که بهشت خود را بر وی مباح سازم. خوشحالی وارد نماید، هر چند به وسیله یک دانه خرما. داوود عرضه داشت: پروردگارا! شایسته است آن که تو را نشناسد امیدش را از تو نبرد(1021).
69 - به آسانی به حساب او رسیدگی می شود:
70 - مونس مهربان در عالم برزخ وقیام:
و بر این دو مکرمت دلالت می کند روایتی که در اصول کافی به سند صحیحی از سدیر صیرفی آمده که گفت: حضرت ابوعبد الله صادق (علیه السلام) ضمن حدیث طولانی فرمود: هنگامی که خداوند مؤمن را از قبرش بر انگیزد، صورتی با او خارج می شود که پیشاپیش وی راه رود، که هرگاه مؤمن یکی از اهوال قیامت را بنگرد آن مثال به او گوید: هراسان وغمگین مباش، مژده باد تو را به خوشی وکرامت خدای (عزّ وجلّ) تا اینکه در پیشگاه خدای (عزّ وجلّ) بایستد پس به آسانی او را محاسبه نماید وبه سوی بهشتش فرمان دهد، در حالی که آن صورت پیش روی اوست. مؤمن به آن گوید: خدایت رحمت کند چه خوب کسی بودی که از قبر همراهم در آمدی وهمواره مرا به شادمانی وسروری هستم که در دنیا بر برادر مؤمنت وارد کردی. خدای (عزّ وجلّ) مرا از آن سرور آفرید تا تو را مژده دهم(1022).
می گویم: توضیح استدلال این که مکرر بیان کرده ایم که بدون تردید مولای ما صاحب الزمان (علیه السلام) خوشحال ومسرور می شوند. بنابراین به نحو تامی تمام آثاری که بر خرسند کردن مؤمنین مترتب است بر این دعای شریف مترتب می گردد. وهمین طور است سایر اموری که موجب سرور وشادمانی آن حضرت می شود. در مکرمت سی وپنجم روایت دیگری که به گونه کامل تری بر این معنی دلالت دارد آوردیم.
71 - بهترین اعمال:
چون این عمل موجب سرور بهترین اهل ایمان است، وشادمان نمودن مؤمن - بعد از نماز - بهترین اعمال می باشد. دلیل بر این معنی روایتی است که در جلد دهم بحار، به نقل از کتاب مناقب از حضرت حسین بن علی (علیه السلام) روایت شده که فرمود: به یقین جدم پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: بهترین اعمال بعد از نماز، ادخال سرور بر دل مؤمن است به چیزی که گناه در آن نباشد، که من غلامی را دیدم با سگی هم غذایی می کند. درباره این کار از او پرسیدم، گفت: ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)! من غمناک هستم وبا خوشحال کردن این سگ خوشحالی می کنم، زیرا که صاحبم یهودی است می خواهم از او جدا شوم. پس حسین (علیه السلام) نزد صاحب او رفت ودویست دینار قیمت غلام را نزد او برد، یهوی عرضه داشت: غلام فدای قدمت! واین باغ برای او باشد وپول را به شما بازگردانم. امام (علیه السلام) فرمود: من هم پول را به تو بخشیدم. عرض کرد: پول را قبول کردم وآن را به غلام بخشیدم. حسین (علیه السلام) فرمود: غلام را آزاد کردم وتمام این ها را به او بخشیدم. آن گاه همسرش گفت: من مسلمان شدم ومهریه ام را به شوهرم بخشیدم، یهودی گفت: من نیز مسلمان شدم واین خانه را به همسرم بخشیدم(1023).
72 - مایه زوال غم:
از حدیث شریف فوق مکرمت دیگری نیز استفاده می شود وآن این که خوشحال کردن مؤمن مایه زایل شدن غم واندوه او نیز می گردد، واز جهت دیگری شادمانی ونشاط هم حاصل می شود. شاهد بر این، تقریر وامضای امام (علیه السلام) وکوشش کامل به خاطر آن است. - که در حدیث فوق آمده است - به اضافه مقتضای عدل الهی وپاداش کار نیک نسبت به برادر دینی همین است.
73 - دعا در عصر غیبت بهتر از زمان ظهور امام زمان (علیه السلام) است.
دلیل بر این معنی روایتی است که در اصول کافی وغیر آن از عمار ساباطی آمده که گفت: به حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: کدام یک بهتر است، عبادت پنهانی با امام پنهان شده شما در دولت باطل، یا عبادت در دوران ظهور حق ودولت آن با امام آشکار از شما؟ فرمود: ای عمار! به خدا! که صدقه در سر از صدقه آشکارا بهتر است. همین طور به خدا قسم! عبادت شما در پنهانی با امام پنهانشان در زمان دولت باطل وبا ترس از دشمنانتان ویا صلح با او، بهتر است از کسی که خدای (عزّ وجلّ) را در زمان ظهور حق با امام بر حق ظاهر در دولت حق عبادت نماید. وعبادت توام با ترس از دولت باطل همچون عبادت وامنیت در دولت حق نیست.
و بدانید که هرکس از شما در این زمان نماز واجب خود را در وقتش به جماعت وبه طور کامل بجای آورد واز دشمنش کتمان نماید، خداوند ثواب پنجاه نماز واجب به جماعت وبه طور کامل بجای آورد واز دشمنش کتمان نماید، خداوند ثواب پنجاه نماز واجب به جماعت گزارده شده را برای او بنویسد. وهرکس از شما که در این زمان نماز واجبش را فرادی ودر وقت خود به طور کامل ودرست ادا نماید، خداوند (عزّ وجلّ) ثواب بیست وپنج نماز واجب فرادی برای وی بنویسد. وهر کدام از شما که یک نافله را در وقتش به طور کامل بجای آورد، خداوند برایش ثواب ده نماز نافله بنویسد. وهرکس از شما کار نیکی انجام دهد، خدای (عزّ وجلّ) چند برابر خواهد ساخت، به شرط این که حسن عمل داشته باشد ونسبت به دین وامام وجان خود تقیه را به کار بندد وزبانش را حفظ کند، همانا خدای (عزّ وجلّ) کریم است.
عرضه داشتم: فدایت شوم، به خدای قسم! مرا بر عمل تشویق فرمودی وبرانگیختی، ولی دوست دارم بدانم چگونه است که ما اعمالمان از اعمال اصحاب امامی که ظاهر باشد در دولت حق بهتر است وحال آن که همه یک دین داریم؟ فرمود: شما در گرویدن به دین خدای (عزّ وجلّ) وبه نماز وروزه وحج، وبه هر کار نیکی ودانشی، وبه عبادت خدای - عز ذکره - پنهانی از ترس دشمنتان از آنان پیشی گرفته اید، با امام پنهان شده خود ومطیع او هستید، ومانند او صبر می کنید، وبه انتظار دولت حق به سر می برید، در حالی که بر امامتان وبر جانتان از زمامداران ستمگر می ترسید، حق امامتان وحقوق خودتان را در دست ستمگران می بینید که از دست شما گرفته، وبه کشت دنیا وکسب معاش وادارتان نموده اند، با وجود صبر شما نسبت به دین وعبادتتان واطاعت امامتان وترس از دشمنتان، پس برای این جهات است که خداوند (عزّ وجلّ) ثواب اعمالتان را چند برابر قرار داده است که گوارایتان باد.
عرض کردم: قربانت گردم، بنابراین آرزو نکنیم (به نظر شما) این که از اصحاب قائم باشیم وحق آشکار گردد، با این حال که ما امروز در زمان امامت وبا اطاعت شما ثواب اعمالمان بهتر از اصحاب حق وعدل می باشد؟ فرمود: سبحان الله! آیا دوست نمی دارید که خداوند تبارک وتعالی حق وعدل را در بلاد ظاهر کند، وخداوند وحدت کلمه پدید آورد، خداوند بین دل های مختلف وپراکنده الفت دهد، وخدای (عزّ وجلّ) در زمینش معصیت نشود، وحدودش در خلقش اجرا گردد، وخداوند حق را به اهلش بازگرداند؟ پس حق آشکار شود تا هیچ قسمتی از حق از ترس احدی از خلق مخفی نماند، به خدا قسم! ای عمار! هیچ کس از شما در این حال که شما دارید نمیرد مگر این که نزد خداوند از بسیاری از شهدای بدر واحد بهتر باشد پس شما را مژده باد(1024).
می گویم: بدین جهت تمام این حدیث را آوردیم که بر فواید بسیار وامور مهمی مشتمل است. ووجه دلالت فرموده امام (علیه السلام) است که: همین طور به خدا قسم! عبادت شما در پنهانی.... زیرا که دعا از بهترین ومهم ترین عبادت ها است(1025).
به خصوص دعا در حق صاحب الزمان -عجل الله فرجه الشریف - چنان که برای دقت کنندگان در قسمت های مختلف این کتاب معلوم می گردد.
74- دعای فرشتگان در حق او:
و دلیل بر این معنی روایاتی است، از جمله:
در اصول کافی به سند خود از حضرت ابی جعفر باقر (علیه السلام) آورده که فرمود: نزدیک ترین دعایی که زود به اجابت برسد دعای برادر دینی برای برادر خویش در غیاب او است، این که با دعا برای برادرش آغاز کند، پس فرشته ای که موکل بر او است بگوید: آمین وبرای تو دو چندان آن باشد(1026).
و در همان کتاب از علی بن ابراهیم از پدرش آورده که گفت: عبد الله بن جندب را در موقف عرفات دیدم، پس وقوفی بهتر از آن وقوف ندیده ام، پیوسته دست هایش را به سوی آسمان بلند کرده، واشک هایش بر گونه هایش روان بود، تا به زمین می رسید، پس از آن که مردم (از عرفات) بازگشتند، به او گفتم: ای ابو محمد! وقوفی بهتر از وقوف تو ندیدم؟ گفت: به خدا سوگند! جز برای برادرانم دعا نکردم، بدین جهت که حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) خبرم داد که هرکس برای برادر (دینی)اش در غیاب او دعا کند از سوی عرش ندا می شود که: وبرای تو صد هزار برابر آن باشد، پس من خوش نداشتم که صد هزار دعای مستجاب را برای یک دعایی که ندانم مستجاب می شود یا نه رها سازم(1027).
و نیز از حضرت سید الساجدین (علیه السلام) به سند صحیحی آورده که فرمود: همانا فرشتگان اگر بشنوند که مؤمن برای برادر مؤمنش در غیاب او دعا می کند یا به خوبی یادش می نماید، گویند: خوب برادری هستی برای برادرت، برایش به نیکی دعا می کنی در حالی که از تو غایب است، واز او به خوبی یاد می آوری، خدای (عزّ وجلّ) دو برابر آنچه برایش خواستی به تو عنایت فرماید، ودو چندان که او را به نیکی یاد کردی بر تو ثنا گوید...(1028).
و در وسائل از محمد بن الحسن طوسی رحمة الله آورده که در امالی به سند خود از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: چهار طایفه اند که دعایی از آنان رد نمی شود: امام عادل درباره دعیتش وبرادر دینی برای برادر خود در غیاب وی، خداوند فرشته ای را موکل گرداند که به او بگوید: وبرای تو است مثل آنچه برای برادرت دعا کردی، ودعای پدر برای فرزندش، ودعای مظلوم. خداوند (عزّ وجلّ) می فرماید: به عزت وجلالم قسم حتماً برای تو انتقام می گیرم هر چند که پس از مدتی باشد(1029).
می گویم: این اثر دعا در غیاب برادر ایمانی است. پس اثر دعا در غیاب مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) که معرفتش از ارکان ایمان است، چگونه می باشد؟ از خداوند توفیق انجام آن را در هر آن خواهانیم.
75- دعای حضرت سجاد (علیه السلام) برای دعاکنندگان:
این دعا بر فواید متعدد وآثار چندی مشتمل است:
اول: دعا وطلب صلوات بر آنان از سوی خدای (عزّ وجلّ) در هر صبح وشام.
دوم: سلام بر آنان از سوی خدای تعالی.
سوم: جمع شدن امر آنان بر تقوی.
چهارم: اصلاح وسامان دادن به امور وشؤون آنان.
پنجم: پذیرفتن توبه آنان وآمرزش گناهان ایشان.
ششم: اسکان دادن آنان در بهشت، در مجاورت امامان بر حق (علیه السلام).
دلیل بر این امور گفتار امام سجاد (علیه السلام) در دعای روز عرفه است که پس از دعا کردن درباره مولایمان صاحب الزمان(عجّل الله فرجه) چنین دعا کرده است:
اللهم وصل علی اولیائهم، المعترفین بمقامهم، المتبعین منهجهم، المقنفین آثار هم، المستمسکین بعروتهم، امتمسکین بولایتهم، الموتمین بامامتهم، المسلمین لامرهم، المجتهدین فی طاعتهم، المنتظرین ایامهم، المادین الیهم اعینهم، الصلوات المبارکات الزکیات النامیات الغادیات الرایحات، وسلم علیهم وعلی الرواحهم واجمع علی التقوی امرهم، واصلح لهم شانهم وتب علیهم اغنیک انت التواب الرحیم. وخیز الغافرین، واجعلنا معهم فی دارالسلام، برحمتک یا ارحم الراحمین. ؛ بارالها! درود وصلوات فرست بر دوستان آنان که مقامشان را اعتراف دارند، واز روش ایشان تبعیت نمایند، واز آثارشان پیروی کنند، وبه آنان دست یازند، وبه ولایتشان تمسک جویند، وبه امامتشان اقتدا کنند، وتسلیم امرشان باشند، ودر اطاعتشان کوشش نمایند، ومنتظر روزگار حکومتشان باشند، ودیده ها به سوی ایشان بدوزند، صلوات های مبارک پاکیزه نمو کننده در هر صبح وشام، بر آنان وارواح ایشان سلام فرست، وامرشان را بر تقوی جمع گردان، ووضعشان را به سامان برسان، وتوبه ایشان را بپذیر ومهربان، وبهترین آمرزندگان، وما را در دارالسلام (سرای سلامت بهشت) با آنان قرار ده، به رحمت خودت ای مهربان ترین مهربانان.
می گویم: وجه دلالت این دعا بر مقصود ما این که: بدون شبهه دعای آن حضرت (علیه السلام) مستجاب است، وبه شش دعا که به آن ها اشاره کردیم، برای مؤمنانی که ده صفت داشته باشند دعا کرده است وهرگاه مؤمن با شرایطی که در آخر این بخش خواهد آمد، برای تعجیل فرج مولایش دعا کند از مصادیق یاد شدگان در این دعا می شود، واین دعا درباره اش به اجابت می رسد.
در این جا لازم است برای توضیح مقصود، سه مطلب بیان شود:
اول: شرح دعاهای یاد شده، که می گویم: شاید منظور از صلوات، رحمت باشد، چنان که یکی از تفسیرهای روایت شده در این کلمه است.
و ممکن است که مراد ثناگویی خداوند بر بنده در ملأ اعلی باشد، چنان که در مورد کسانی مباهات کردن خداوند به فرشتگان رسیده است. ومنظور از صلوات های مبارک، بسیاری منافع وآثار دنیوی، وپاکیزه: خالی بودن از شائبه خشم وعقوبت الهی. ونمو کننده: افزون شدن وچند برابر گشتن آثار ونتایج اخروی آن ها است. ومنظور از جمع شدن امر آنان بر تقوی، این است که: تمام کارهایشان موافق با تقوی وخالی از آمیختگی با هوی وهوس باشد، که عملی برخلاف دستورات خداوند تعالی از آنان سرنزند. واحتمال می رود که منظور هماهنگی آنان وجمع شدنشان بر کلمه تقوی باشد، ولی احتمال اول اظهر است. وسامان دادن وضع آنان: یعنی اصلاح امور دنیوی ایشان.
دوم: شرح صفات ده گانه یاد شده، به طوری که از کلمات عترت پاک پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) استفاده می شود، پس می گویم:
صفت اول: اعتقاد به شؤونی است که خداوند آنها را به امامان معصوم (علیه السلام) اختصاص داده است. این اعتقاد به طور اجمال باشد یا تفصیل، وبه این صفت اشاره فرمود با عبارت: المعترفین بمقامهم که مقامشان را اعتراف دارند.
صفت دوم: پیروی کردن از آنان در مقابلشان ودینداری نمودن به آنچه ایشان دینداری کرده اند، وهمین است مراد از: المتبعین منهجهم؛ از روش ایشان تبعیت نمایند.
صفت سوم: اقتدا کردن به آنان در آداب وافعالی که از ایشان صادر شده، در هر جنبه از جوانب زندگی که امام (علیه السلام) به همین اشاره فرموده: المقتقین آثارهم؛ از آثارشان پیروی کنند.
صفت چهارم: این که دست آویز خود را همان چیزی قرار دهند که آنان برای او پسندیده اند، واین امر با عمل کردن مطابق امر ونهیی که از آنان (علیه السلام) رسیده حاصل می گردد، واز همین معنی است که تعبیر آمد: المستمسکین بعروتهم؛ وبه آنان دست یازند.
صفت پنجم: در مهمات ورویدادها توسل وتمسک به ریسمان ولایت ایشان. وامام سجاد (علیه السلام) به آن چنین اشاره کرده: المتمسکین بولایتهم؛ وبه ولایتشان تمسک جویند.
صفت ششم: این که فقط آنان (علیه السلام) را امام بداند، ومانند زیدیه وپیروانشان دیگری را امام نداند.
صفت هفتم: تسلیم بودن نسبت به امر ایشان. در اصول کافی به سند صحیحی از عبد الله کاهلی آمده که گفت: حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) فرمود: اگر مردمی خدای یکتای بی شریک را عبادت کرده، ونماز را بپای داشته وزکات را عطا کرده وحج خانه خدا را بجای آورده، وماه رمضان را روزه گرفته باشند، سپس به کاری که خداوند یا رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) انجام داده اند بگویند: چرا برخلاف این نکرد؟ یا این را در دل احساس کنند، به همین امر مشرک باشند، سپس این آیه را تلاوت کرد: ﴿فَلا وَرَبِّكَ لا یؤْمِنُونَ حَتَّی یحَكِّمُوكَ فِیما شَجَرَ بَینَهُمْ ثُمَّ لا یجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیتَ وَیسَلِّمُوا تَسْلِیماً﴾ (سوره نساء: 65)؛ پس نه، به پروردگارت سوگند! ایمان نیاورند تا این که تو را در اختلافاتی که بین آنان پیش آید حاکم سازند، سپس در دلهای خویش از آنچه حکم فرموده ای چیزی از ناراحتی اندیشه نباشد وبه طور کامل تسلیم شوند. سپس حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: بر شما باد به تسلیم(1030).
و نیز به سند صحیحی از آن حضرت است که فرمود: مردم سه تکلیف دارند: شناختن امامان، وتسلیم بودن نسبت به آنچه از آنان رسیده وارجاع نمودن اختلافات به آنان(1031).
صفت هشتم: به کار بردن کوشش تمام در اطاعت ایشان. وبه همین اشاره فرموده: المجتهدین فی طاعتهم؛ ودر اطاعتشان کوشش نمایند.
صفت نهم: انتظار ظهور دولت ایشان. چنان که فرمود: امنتظرین ایامهم ومنتظر روزگار حکومتشان باشند، وروایاتی که در این باره آمده در بخش هشتم کتاب ذکر خواهیم کرد.
صفت دهم: این که امام خودش را در پیش چشمش بداند، وخودش را در حضور امام ببیند که در تمام احوال واشغال امام (علیه السلام) او را می بیند وصدایش را می شنود به طوری که از نظر او پنهان نمی باشد، واگر پرده از روی دیده اش برداشته می شد امام (علیه السلام) را مشاهده می نمود، ودر این هنگام در رعایت ادب واحترام نسبت به ساحت مقدس امام که جدیت را خواهد داشت. واین است معنی فرموده امام سجاد (علیه السلام): المادین الیهم اعینهم؛ دیده ها به سوی ایشان بدوزند. وبر آنچه گفتیم روایات بسیاری دلالت دارد، از جمله:
در خرایج از ابو بصیر است که گفت: با حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) داخل مسجد شدم در حالی که مردم آمد وشد می کردند. پس آن حضرت به من فرمود: از مردم بپرس آیا مرا می بینند؟ هرکس را دیدم پرسیدم: آیا ابو جعفر (علیه السلام) را ندیدی؟ می گفت خیر. وحال آن که آن حضرت همانجا ایستاده بود، تا این که ابوهارون مکفوف (نابینا) آمد، فرمود: از این بپرس.
پس به او گفتم ابو جعفر را ندیدی؟ گفت: مگر نه همین است که ایستاده؟ گفتم: از کجا دانستی؟ گفت: چگونه ندانم وحال آن که او نوری درخشان است. گوید: وشنیدم که آن حضرت به مردی از اهل آفریقا می فرمود: حال راشد چگونه است؟ گفت: او را زنده ونیکو عقیده ترک گفتم که سلامت می رسانید. حضرت فرمود: خدایش رحمت کند. عرضه داشت: او مرد؟ فرمود: آری. عرض کرد: چه موقع؟ فرمود: دو روز پس از بیرون آمدن تو. گفت: به خدا سوگند بیماری نداشت وعلتی در او نبود، وکسی از مرض یا علتی می میرد. من پرسیدم: آن کرد که بود؟ فرمود: مردی از پیروان ما بود که ما را دوست داشت. سپس فرمود: اگر چنین بدانید که برای ما با شما دیدگانی بینا وگوش هایی شنوا نیست بد نظر داشته اید، به خدا سوگند! که چیزی از کارهای شما بر ما پوشیده نیست. وخودتان را به کارهای خوب عادت دهید واز اهل خیر باشید تا به آن شناخته شوید، که من این را به فرزندان وشیعیانم سفارش می کنم(1032).
می گویم: قسمتی از دلایل این مطلب را در مکرمت چهل ششم آوردیم.
سوم: در بیان مترتب بودن این فواید بر دعا برای تعجیل فرج آن حضرت (علیه السلام) که می گویم: بدون شک دعا کننده برای مولایمان صاحب الزمان وتعجیل فرج آن بزرگوار، مصداق عناوین مذکوره خواهد بود، در صورتی که ملازم تقوی هم باشد ونفس خود را از هوی پرستی حفظ نماید، وآن را از موجبات بدبختی وفریبندگی های دنیوی دور سازد، که خواهد آمد اینکه تمام فوایدی که در این کتاب آورده شده، شرط کمال آن ها تقوی وتهذیب نفس است. پس هرگاه دعا کننده چنین بود به آنچه بیان گشت نایل می آید. زیرا که دعا: دوستی کردن با امامان بر حق است، واعتراف به مقام ایشان، وپیروی از شیوه آنان، وتبعیت از آثارشان، ودست یازیدن به آنان، وتمسک جستن به ولایتشان، واقتدا کردن به امامتشان، وتسلیم بودن به امرشان، وکوشش در اطاعتشان می باشد، ونیز نشانه انتظار روزگار حکومت آن بزرگان است. که تمام این امور با اندک تأملی برای دوستان این خاندان معلوم می گردد.
76 - تمسک به ثقلین:
دعا برای تعجیل ظهور حضرت صاحب الزمان (عجّل الله فرجه) تمسک به ثقلین است دو گوهر گرانبهایی که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در امت خویش ترک گفت. رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) تمسک به ثقلین را امر فرموده، واین را خاصه وعامه از آن حضرت روایت کرده اند، واین به روایات در کتاب غایة المرام ذکر شده است(1033). واز جمله آمده: از امیر المؤمنین علی (علیه السلام) درباره معنی فرموده پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم): انی مخلف فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی؛ من در میان شما ثقلین - دو شیء نفیس - را ترک می گویم: کتاب خدا وعترتم را. سؤال شد که: عترت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) کیانند؟ امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمود: من وحسن وحسین وامامان (علیهم السلام) نه گانه از فرزندانم حسن، نهمین آن ها مهدی وقائم ایشان است. از کتاب خداوند جدا نشوند وآن نیز از ایشان جدا نشود تا این که بر کنار حوض (کوثر) بر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) بازگردند.
می گویم: وجه استشهاد به این حدیث این که: تمسک به عترت با متابعت از ایشان حاصل می گردد، وچون دعا کردن برای تعجیل فرج مولایمان صاحب الزمان متابعت با زبان از ایشان است واز اعتقاد به آنان بر آن سرچشمه می گیرد، دعا کننده از مصادیق این عنوان خواهد بود.
77 - چنگ زدن به ریسمان الهی:
این دعای شریف، چنگ زدن به ریسمان الهی است که در کتاب خود فرموده: ﴿واعتصموا بحبل الله جمیعا﴾ (سوره آل عمران: 103)؛ وهمگی به ریسمان خداوند دست یازید.
در کتاب غایة المرام از تفسیر ثعلبی به سند خود از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: ماییم ریسمان خداوند که خدای تعالی فرمود: واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا؛ همگی به ریسمان خداوند یازید وپراکنده نشوید(1034).
78 - کمال ایمان:
نظر به این که دعا برای تعجیل فرج حضرت ولی عصر (عجّل الله فرجه) اظهر محبت زبانی نسبت به امیر المؤمنین (علیه السلام) است، مایه کمال ایمان می باشد ودر روایات متعددی آمده این که؛ هرکس آن حضرت را به زبان دوست بدارد، یک سرم ایمان در او کامل می گردد. این احادیث در تفسیر البرهان(1035).
مذکور می باشند.
اضافه براین، روایاتی که در مجلد نهم بحار از حضرت ابوالحسن الرضا (علیه السلام) از پدرانش آورده دلالت می کند، آن حضرت از جد بزرگوارش علی (علیه السلام) نقل کرده که فرمود: برادرم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به من فرمود: هر آن کس دوست دارد خدای (عزّ وجلّ) را در حالی ملاقات کند که به او روی را ملاقات نماید در حالی که از او راضی باشد، فرزندت حسن را دوست بدارد، وهرکس می خواهد - او را در حالی ملاقات کند که بر او ترسی نباشد، دوستدار فرزندت حسین گردد، وهر آن که مایل است در حالی خداوند را ملاقات نماید که گناهانش آمزریده شده باشد، دوستدار علی بن الحسین سجاد (علیه السلام) گردد. وهرکس دوست می دارد که خدای تعالی را در حالی ملاقات کند که پرونده او را به دست راستش دهند، دوستدار جعفر بن محمد صادق باشد، وهرکس دوست دارد خدای تعالی را پاک وپاکیزه ملاقات کند، موسی کاظم را دوستدار (وپیرو) باشد، وهرکه مایل است خندان ومژده دهنده خدای را ملاقات کند، باید که علی بن موسی الرضا را دوست بدارد، وهرکس دوست دارد خدای تعالی را در حالی ملاقات کند که درجاتش بالا رفته وسیئاتش به حسنات تبدیل گشته باشد، محمد جواد را دوست همی دارد، وهرکس دوست می دارد که خداوند را ملاقات کند واز او به آسانی حساب کشد، علی هادی را دوستدار باشد، وهرکس دوست دارد خداوند را در حالی ملاقات نماید که از رستگاران باشد، دوستدار حسن عسکری شود، وهرکس دوست می دارد خداوند را در حالی ملاقات کند که ایمانش کامل واسلامش نیکو باشد، ولای حجت صاحب الزمان منتظر را پیشه کند. اینان چراغ های تاریکی، وامامان هدایت، ونشانه های تقوی می باشند. هر آن که آنان را دوست بدارد وولایتشان را دارا شود، برای او از خدای تعالی ضمانت بهشت کنم(1036).
می گویم: جهت دلالت آن است که مراد از تولی هر یک از امامان (علیهم السلام) - که در این حدیث آمده - اظهار محبت با اعمال بدنی وکارهای پسندیده است، زیرا که ولایت قلبی نسبت به تمامی آن ها واجب است واظهار محبت نسبت به هر یک از ایشان اثر ویژه ای دارد که در این حدیث بیان گردیده، وبدون تردید دعا در حق مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) وخواستن فرج وظهور آن جناب از درگاه خداوند اظهار محبتی است که در دل ها نهفته. پس این اثر بر آن مرتبت می گردد، وجهت این که این تأثیر در دوستی کردن نسبت به مولایمان حضرت حجت (علیه السلام) قرار دارد، آن است که ایمان جز با معرفت تمام امامان بر حق (علیه السلام) کمال نمی یابد، وچون جزء آخر علت تامه است، پس ایمان جز با ولایت ودوستی کردن با خاتم الائمه، وبر طرف کننده غم از این امت - که خدای تعالی فرجش را نزدیک فرماید - تمام نخواهد شد.
79 - ثواب عبادت کنندگان:
دلیل بر این که دعا کننده برای تعجیل فرج حضرت قائم (علیه السلام) همچون ثواب عبادت تمام بندگان را درک می کند، روایتی است که در تفسیر البرهان وغیر آن مسنداً از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده که: به علی بن ابی طالب (علیه السلام) فرمود: همانا مثل تو همچون (قل هو الله احد) است، که هرکس آن را یک بار بخواند مانند آن است که یک سوم قرآن را خوانده باشد، وهرکه آن را دو بار بخواند مثل این است که دو سوم قرآن را خوانده باشد، وهرکه آن را سه بار بخواند، مانند کسی است که تمام قرآن را خوانده باشد. تو نیز چنین هستی که هرکس در دل، دوستت بدارد یک سوم ثواب بندگان را خواهد داشت، وهرکه به دل وزبانش دوستت بدارد، دو سوم ثواب تمام بندگان برای او خواهد بود(1037).
می گویم: وجه استشهاد این که منظور از محبت ودوستی به زبان آن است که محبت قلبی با زبان اظهار گردد، ومنظور از محبت با دست اظهار محبت قلبی به وسیله دست می باشد، با هر کاری که از او ساخته است، پس هر آن که برای مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) در خواست یاری وفرج کند به خاطر محبت نسبت به امیر مؤمنان (علیه السلام)، دست هایش را به سوی آسمان بردارد، واز درگاه خداوند این حاجت بزرگ را تقاضا نماید، در حق او مصداق می یابد که دوستدار امیر المؤمنین (علیه السلام) است، ودوستی آن جناب را با دست وزبان ابراز می دارد. چنان که هرگاه کسی شخصی را دوست بدارد وبداند که آن شخص فرزندی است زندانی یا بیمار، وبدین جهت آن شخص بی نهایت اندوهگین است، محبت او را وا می دارد که درباره فرزندش دعا کند، وبدین وسیله دوستی خویش را نسبت به آن شخص اظهار می نماید.
و باید دانست که اظهار محبت با دست اقسامی دارد، از جمله: یاری کردن محبوب ودفع آزار از او، یا از کسانی که مورد علاقه محبوب هستند به هر وسیله وابزاری که می تواند از ابزارهای جنگی وغیر این ها.
و از جمله: نصرت ویاری محبوب با دعا کردن درباره او، ودست ها را به هنگام دعا به سوی آسمان بلند نمودند.
و از جمله: نوشتن فضایل محبوب وامور دیگری که در این زمینه باشد، وبا آن محبت قلبی آشکار گردد، چنان که پوشیده نیست.
80 - تعظیم شعائر الهی:
خداوند متعال می فرماید: ﴿ومن یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب﴾ (سوره حج: 32)؛ وهرکس شعائر خداوند را تعظیم کند، همانا از تقوای دل ها است.
طبرسی رحمة الله فرموده: وهرکس شعائر خداوند را تعظیم کند یعنی: معالم دین خدا وعلامت هایی که برای اطاعت خویش قرار داده است(1038).
می گویم: چون وجود امام (علیه السلام) از مهم ترین آن علامت ها ونشانه ها است، بدون تردید تعظیم آن حضرت بهترین اقسام آن می باشد. واز جمله اقسام تعظیم: دعا برای آن حضرت است.
81- ثواب کسی که در رکاب رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) شهید شده است.
82- ثواب شهادت زیر پرچم حضرت قائم (علیه السلام):
دلیل بر دو مکرمت فوق روایتی است که در مجمع البیان از حارث بن المغیره آمده که گفت: در محضر ابو جعفر باقر (علیه السلام) بودیم. فرمود: آن که از شما این امر را شناخته ومنتظر آن باشد وخوبی را در آن ببیند، مانند کسی است که به خدا قسم در رکاب قائم آل محمد (علیه السلام) با شمشیر خود جهاد کرده باشد. سپس فرمود: بلکه والله مثل کسی است که در خدمت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) با شمشیرش جهاد کرده باشد، وبار سوم فرمود: بلکه به خدا قسم همچون کسی است که در خیمه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) شهید شده باشد(1039).
می گویم: وجه استشهاد این که: دعا کننده برای تعجیل فرج مولی صاحب الزمان (علیه السلام) از جمله مصادیق این عنوان است، چون از آثار انتظار، دعا کردن به زبان می باشد.
و نیز در تفسیر البرهان از حسن بن ابی حمزه از پدرش ابوحمزه است که گفت: به حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) عرضه داشتم، فدایت شوم! سنم بالا رفته واستخوانم سست گشته ومرگم نزدیک شده است ومی ترسم پیش از آن که این امر (حکومت شما) را دریابم مرگم فرا رسد. فرمود: ای ابوحمزه! هرکه به ما ایمان آورد وحدیث ما را تصدیق کرد، وبه انتظار دوران ما نشست مانند کسی است که زیر پرچم قائم (علیه السلام) کشته شود، بلکه به خدا سوگند! زیر پرچم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) (به شهادت رسد(1040)).
می گویم: پوشیده نیست که هرکس با نیت پاک برای تعجیل ظهور مولایش دعا کند ونصرت حضرتش را بر دشمنان خواستار باشد، مصداق این عنوان خواهد بود، وبه این فایده بزرگ نایل خواهد شد.
83- ثواب احسان به مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام):
این مطلب به چند جهت بیان می گردد:
یکی این که: دعا - چنان که پیش تر توضیح دادیم - تعظیم وگرامیداشت افراد واز اقسام احسان ونیکی است، که پر واضح است.
دوم: این که دعا کردن در پیش افتادن فرج وظهور، تأثیر ومدخلیت دارد. چنان که در حدیثی این معنی گذشت وآن را توضیح دادیم، واهتمام ورزیدن به تمام آنچه در این امر عظیم مؤثر است احسان به مولای خائف وغایب از نظرمان می باشد.
سوم: این که این دعا اطاعت از امر آن حضرت است، وفرمانبرداری نسبت به مولی به هرگونه که باشد احسان به او است.
بلکه می گویم: دعا برای آن حضرت احسان به خاتم انبیا وامامان معصوم، وتمام پیغمبران ورسولان وهمه مؤمنان است. زیرا که فرج آن جناب در واقع فرج تمام اولیای خدا است. چنان که امام صادق (علیه السلام) در دعای خود بعد از نماز ظهر بیست ویکم ماه رمضان به این مطلب تصریح کرده. پس طلب کردن آن از واضح ترین اقسام احسان است.
84 - ثواب گرامیداشت واداء حق عالم:
با توجه به این که دعا کردن تجلیل واحترام ونوعی گرامیداشت است، چنان که در بحار از امام صادق (علیه السلام) روایت است که فرمود: هرکس فقیه مسلمانی را گرامی بدارد، روز قیامت در حالی خدای تعالی را ملاقات خواهد کرد که از او راضی باشد(1041).
و نیز در بیان حق عالم از امیر المؤمنین (علیه السلام) است که فرمود: باید که در حضور وغیاب احترام او حفظ شود، وحق او شناخته گردد، که عالم از روزه داری که شب ها را به عبادت به سر برد، ودر راه خدا جهاد کند اجرش بیشتر است(1042).
می گویم: پوشیده نیست که مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) کاملترین مصادیق این عنوان بلکه عالم حقیقی است، چنان که در خصال از حضرت امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: مردم بر سه گونه اند: عالم ومتعلم وخاشاک، پس ما علماییم، وشیعیانمان متعلمند، وسایر مردم خاشاک می باشند(1043).
می گویم: چون دعا کردن حفظ حرمت آن حضرت است در حضور وغیاب، بر مؤمن لازم است که به آن اهتمام ورزد، زیرا که آن جناب از دیدگان غایب، ونزد اهل بیتش حاضر است، وبه فارسی در این باره سروده ام:
ای غایب از نظر نظری سوی ما فکن * * * آشفته بین ز غیبت روی تو مرد وزن
پوشیده نیست حالت افکار ما ز تو * * * حاضر میان جمعی وغایب ز انجمن
پیش از این نیز مطالبی مناسب این موضوع آورده ایم.
85 - ثواب گرامیداشت شخص کریم:
با توجه به مطالب مختلفی که در این کتاب آمده معنی فوق نیازی به بیان وتوضیح ندارد.
86 - محشور شدن در زمره امامان (علیهم السلام):
نظر به این که دعا برای مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) از اقسام یاری آن جناب به وسیله زبان است، این اثر بر آن مترتب می باشد. چنان که در حدیث شریف نبوی که حضرت سید الشهداء (علیه السلام) شب عاشورا برای اصحاب خود بیان فرمود: چنین آمده به تحقیق که جدم خبرم داد که فرزندم حسین در تف کربلا غریب، تنها وتشنه کشته خواهد شد، پس هرکه او را یاری کند مرا یاری کرده وفرزندش قائم را یاری کرده، وهرکس به زبانش ما را یاری نماید روز قیامت در حزب ما خواهد بود(1044).
87 - بالا رفتن درجات در بهشت:
دلیل بر این، روایتی است که در تفسیر امام عسکری (علیه السلام) آمده، در حدیثی طولانی از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) که فرمود: اگر می خواهید محمد وعلی (علیهم السلام) نزد خداوند منزلت های شما را والا سازند، پس شیعیان محمد وعلی را دوست بدارید ودر برآوردن حوائج مؤمنین جدیت نمایید، که هرگاه خدای تعالی شما گروه های شیعیان ودوستان ما را داخل بهشت گرداند، منادر او در بهشت بانگ زند: ای بندگان من! به رحمت من داخل بهشت شده اید، پس آن را به مقدار محبت خود نسبت به شیعیان محمد وعلی وبرآوردن حقوق برادران ایمانی خویش بین خود تقسیم نمایید، آن گاه هر کدام که محبتش نسبت به شیعه بیشتر ودر ادای حقوق برادران مؤمن پیش قدم تر بوده، درجاتش در بهشت بالاتر خواهد بود تا آن جا که در بین آنان کسی باشد که از دیگری به مقدار پانصد سال راه در کاخ ها وبهشت های بالاتری قرار گیرد(1045).
می گویم: پیش تر یادآور شدیم که دعا ودر حق مولایمان حضرت حجت (علیه السلام) بر آوردن بعضی از حقوق بزرگ وبسیار آن حضرت بر ما است. اضافه بر این که برآوردن حاجت آن جناب نیز هست که مؤمنین را در توقیع شرف امر فرمود: وبسیار دعا کنید برای تعجیل فرج.... ونیز زیاد دعا کردن در این باره از شدت محبت به آن حضرت وشیعیانش سرچشمه می گیرد، زیرا که گشایش وضع مؤمنین به ظهور وفرج آن جناب بستگی دارد، چنان که مکرر بیان کرده ایم.
88 - ایمنی از سختی حساب در قیامت:
زیرا که این دعا صله رحم آل محمد (علیهم السلام) می باشد، وخدای تعالی فرموده: ﴿والذین یصلون ما أمر الله به أن یوصل ویخشون ربهم ویخافون سوء الحساب﴾ (سوره رعد: 21) وآنان که پیوندی که خداوند به آن امر فرموده می پیوندند واز (عذاب) پروردگارشان وسختی حساب می ترسند.
و شیخ کلینی در اصول کافی به سند صحیحی از صفوان جمال آورده که گفت: میان حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) وعبد الله بن الحسن سخنی درگرفت تا کار به جنجال کشید ومردم جمع شدند، پس شب هنگام را به همان گونه از هم جدا شدند، صبح که در پی کاری می رفتم ناگاه حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) را بر در خانه عبد الله دیدم در حالی که می فرمود: ای کنیزک! به ابو محمد عبد الله بن الحسن بگو بیرون بیاید. راوی گوید: پس بیرون آمد وعرضه داشت: ای ابو عبد الله! چه سبب شده که اول صبح آمده ای؟ فرمود: دیشب آیه ای در کتاب خدای (عزّ وجلّ) تلاوت کردم که مرا پریشان ساخت. عبد الله گفت: کدام آیه؟ فرمود: فرموده خداوند - که یادش بلند وگرامی است -: والذین یصلون ما أمر الله به أن یوصل ویخشون ربهم ویخافون سوء الحساب. عبد الله گفت: راست گفتی، گویا من این آیه را هرگز در کتاب خدای (عزّ وجلّ) نخوانده بودم. سپس دست به گردن یکدیگر افکندند وگریستند(1046).
و در همان کتاب به سند صحیحی از عمر بن یزید - که مورد وثوق است - آمده: به حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: والذین یصلون ما أمر الله به أن یوصل. فرمود: در مورد رحم آل محمد (علیهم السلام) نازل شده، ودر خویشاوندان تو نیز می باشد. سپس آن حضرت فرمود: از کسانی مباش که نسبت به چیزی گویند: درباره یک مورد است(1047).
و در تفسیر البرهان به سند خود از محمد بن الفضیل از حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) آمده که فرمود: همانا خویشاوندی آل محمد (علیهم السلام) به عرش آویخته، می گوید: خداوندا! پیوند ده آن که مرا پیوسته دارد، وقطع کن آن را که از من ببرد. واین در هر خویشاوندی جاری است، واین آیه در مورد آل محمد وهرکسی که با آنان بر این امر هم پیمان شود نازل شده است(1048).
و نیز به نقل از عیاشی از عمر بن مریم آورده که گفت: از حضرت صادق (علیه السلام) درباره فرموده خداوند: والذین یصلون ما أمر الله بن أن یوصل سؤال کردم. فرمود: از جمله آن صله رحم است، ونهایت تأویل آن این که پیوند با ما داشته باشی(1049).
می گویم: از این اخبار وغیر اینها - که در صورت آوردن آنها کتاب طولانی می شود - روشن شد که پیوند با امام (علیه السلام) مایه ایمنی از سختی حساب است.
در اینجا دو مطلب باقی می ماند:
یکی: توضیح این که پیوند با دعا انجام می شود.
دوم: بیان منظور از سختی حساب.
دلیل مطلب اول این که: مقصود از پیوند وصله، مطلق نیکی واحسان است به هر گونه که باشد، خواه با زبان یا به نحوه دیگر، ودعا از بهترین انواع احسان به وسیله زبان است. وشاهد بر این روایتی است که در اصول کافی به سند خود از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آمده که امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود: ارحام خود را هر چند با سلام کردن باشد پیوسته دارید(1050).
و نیز به سند صحیحی از اسحاق بن عمار است که گفت: شنیدم حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) فرمود: همانا صله رحم ونیکی، حساب را آسان نموده واز گناهان محفوظ می دارند، پس ارحامتان را بپیوندید وبه برادران خود نیکی کنید هر چند که با سلام گرم وجواب سلام خوب باشد(1051).
و اما منظور از سختی حساب، رسیدگی کامل ودقیق به آن است. چنان که در البرهان به سند صحیحی از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آمده که به مردی فرمود: فلانی! با برادر خود چه (مشکل) داری؟ عرض کرد: فدایت شوم حسابی با او داشتم که حقم را از او به طور کامل رسیدگی کردم. امام ابو عبد الله صادق (علیه السلام) فرمود: برایم بگو از گفتار خداوند که: ویخافون سوء الحساب آیا چنین می پنداری که می ترسند (خداوند) به آنها ستم کند وظلم نماید! نه به خدا سوگند! آنها از رسیدگی کامل وهمه جانبه می ترسند(1052).
در کافی نیز به سند دیگری مثل همین آمده، ودر آن هست: نه به خدا! جز از رسیدگی کامل نترسیدند، پس خدای (عزّ وجلّ) آن را سختی حساب نامید، وهرکه حسابرسی کامل کند بد کرده است(1053).
از عیاشی نیز مثل این روایت شده است.
و معنی استقصاء (حسابرسی ورسیدگی کامل) که در تفسیر این آیه شریفه آمده: در البرهان از عیاشی است از هشام بن سالم که حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) درباره فرموده خدای تعالی:
و یخافون سوء الحساب فرمود: این که بدی های آنان شمارش شود، وحسنات آنان به حساب نیاید، واستقصاء همین است(1054).
می گویم: این حدیث وامثال آن دلالت دارند بر این که اثر بعضی از گناهان منع از قبولی کارهای نیک وحسنات است، مانند احادیثی که درباره عقوبت ترک نماز وخودداری از پرداخت زکات، وعقوق والدین وارد شده است واین به هیچ وجه ظلم نیست.
89- رستگاری به عالی ترین درجات شهدا:
از آثار این دعا نایل آمدن به عالی ترین درجات شهدا در قیامت است، چنان که در منهج الرشاد از حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) ضمن حدیثی آمده: از برترین درجه داران شهدا روز قیامت کسی است که خدا ورسول او در غیاب یاری نموده، واز خدا ورسول او دفاع کرده باشد.
می گویم: وجه شاهد آوردن این حدیث آن است که مکرر گفته ایم که دعا برای تعجیل فرج حضرت قائم (علیه السلام) ویاری کردن او، یاری خدا ورسول او (صلی الله علیه وآله وسلم) می باشد.
90 - رستگاری به شفاعت فاطمه اطهر (علیها السلام):
دلیل بر این روایتی است که در مجلد سوم بحار به نقل از تفسیر فرات بن ابراهیم در حدیثی طولانی از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده که پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: سپس جبرئیل می گوید: ای فاطمه! حاجت خود را بخواه. پس می گویی: پروردگارا! شیعیان فرزندانم. خداوند فرماید: البته آنان را آمرزیدم. پس خواهی گفت: پروردگارا! پیروان شیعیانم. آن گاه خداوند خواهد فرمود: برو که هرکه به تو پناه جسته با تو در بهشت باشد. در آن هنگام است که خلایق آرزو کنند که فاطمی می بودند...(1055).
و بدون تردید دعا درباره مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) از واضح ترین اقسام پناه جستن به سیده زنان است اضافه بر این که از نشانه های تشیع ومحبت می باشد، پس سبقب نایل آمدن به این مکرمت ارزنده خواهد شد. ان شاء الله تعالی.
دوازده نتیجه:
بدان که بر آوردن حاجت مؤمن از بهترین اعمال، وپسندیده ترین آن ها نزد خداوند قادر متعال است. ودر احادیث رسیده از ائمه اطهار (علیهم السلام) آثار وفواید بسیاری برای آن بیان گردیده است.
و مخفی نیست که هرچه مؤمن بالاتر ومهم تر باشد ثواب بر آوردن حاجت او نیز مهم تر وکامل تر است. ومنظور از حاجت چیزی است که آن مؤمن درخواست می کند از اموری مشروع از قبیل وسیله ای که با آن دفع ضرر کند یا منفعتی دینی یا دنیوی را جلب نماید.
و چون دعا برای تعجیل فرج مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) از اموری است که آن حضرت از مؤمنین خواسته اند - در توقیع شریفی که در آغاز این بخش آوردیم - که فرمودند: واکثر والدعاء بتعجیل الفرج؛ وبرای تعجیل فرج بسیار دعا کنید. به طور قطع ویقین فواید ونتایج برآوردن حاجت مؤمن بر انجام این عمل ارزنده به گونه بهتری مترتب است، چون که فرقی نیست بین این که امام (علیه السلام) به کسی بفرماید: به من آب بده، یا فلان کار را اصلاح کن، واین که بفرماید: برای فلان کار دعا کن. هر ونوع طلب حاجت است، واین واضح است. ولی ما دوازده فایده از فواید ونتایج ارزنده این عمل را می آوریم که به ضمیمه مکرمت ها وآثار گذشته جمعا صد ودو بشود.
اول - ثواب حج بیت الله الحرام:
بر این امر دلالت می کند روایتی که در اصول کافی به سند صحیحی از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) است لکه فرمود: هرکس در بر آوردن حاجت برادر مسلمان خود گام بر دارد ودر آن جدیت کند، وخداوند بر آورده شدن آن حاجت را به دست او قرار دهد، خدای (عزّ وجلّ) برایش ثواب یک حج ویک عمره واعتکاف دو ماه در مسجد الحرام وروزه آن ها را می نویسد، واگر در آن تلاش کند ولی خداوند بر آورده شدن این حاجت را بر دست او قرار ندهد، خدای (عزّ وجلّ) یک حج ویک عمره برای او خواهد نوشت(1056).
و نیز از آن حضرت است که فرمود: راستی که بر آوردن حاجت یک مؤمن نزد من از بیست حج خوشایندتر است که در راه هر حج صاحب آن صد هزار دینار یا درهم خرج کرده باشد(1057).
می گویم: شاید اختلاف در ثواب از جهت اختلاف درجات حاجت یا در خواست کننده آن باشد.
دوم - ثواب عمره:
سوم - ثواب اعتکاف (ماندن حداقل سه روز در مسجد جامع شهر برای عبادت) دو ماه در مسجد الحرام
چهارم - ثواب روزه دو ماه:
و بر این ها حدیث فوق وروایات دیگر دلالت می کند.
پنجم - قبول شدن شفاعت او در قیامت:
چنان که ثقة الاسلام کلینی در اصول کافی به سند خود از مفضل از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: ای مفضل! بشنو چه می گویم وبدان که حق است وآن را انجام ده وبرادران بزرگوارت را از آن خبر کن. عرض کردم: فدایت شوم برادران بزرگوارم کیانند؟ فرمود: آنان که در روا ساختن حوائج برادران خود راغب هستند. سپس فرمود: وهرکس برای برادر مؤمن خود حاجتی روا سازد خدای (عزّ وجلّ) بر او روز قیامت صد هزار حاجت بر آورده سازد، از جمله اولین آن ها بهشت است واز جمله این که خویشاوندان وآشنایان وبرادرانش را - به شرط اینکه ناصبی نباشند - داخل بهشت گرداند...(1058).
ششم - روا شدن صد هزار حاجت او در قیامت:
که حدیث یاد شده بر آن دلالت دارد.
هفتم - ثواب ده طواف خانه کعبه:
چنان که در اصول کافی به سند صحیحی از ابان بن تغلب آمده که گفت: شنیدم حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) می فرمود: هرکس هفت شوط خانه کعبه را طواف کند، خداوند (عزّ وجلّ) برایش شش هزار حسنه می نویسد وشش هزار سیئه از او محو می سازد، اسحاق بن عمار افزوده: وشش هزار حاجت او را بر آورد وی گفت: سپس امام فرمود: بر آوردن حاجت مؤمن بهتر است از طوافی وطوافی دیگر - تا ده طواف بر شمرد(1059).
هشتم - ثواب آزاد کردن بردگان:
چنان که در کتاب مزبور به سند خود از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: برای من گام برداشتن در راه حاجت برادر مسلمانم خوش است که هزار برده آزاد کنم، ودر راه خدا هزار اسب زین ولجام کرده فرستم(1060).
و در همان کتاب به سند خود از محمد بن مروان از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) است که فرمود: برای گام برداشتن مرد در راه روا ساختن حاجت برادر مؤمنش، ده حسنه نوشته می شود وده سیئه محو می گردد وده درجه بالا می رود. وجز این نمی دانم که فرمود: واین کار برابر آزاد کردن ده برده وبهتر از اعتکاف ده ماه در مسجد الحرام می باشد(1061).
می گویم: مخفی نماند که مترتب بودن این ثواب بر گام برداشتن در جهت روا ساختن حاجت مؤمن به خاطر آن است که مقدمه بر آورده ساختن آن است. پس در حقیقت ثواب برای همان می باشد وبنابراین پاداش مزبور در روا ساختن حاجت مترتب می شود هر چند که بر گام برداشتن متوقف نباشد.
و اما اختلاف داشتن این حدیث با حدیث قبلی - که ثواب طواف در آن آمده بود - می تواند بر تفاوت مراتب نیاز وحاجت حمل گردد، یا از جهت تفاوت مراتب مؤمنین باشد، یا تفاوت حسنات یا سیئات ویا این که بگوییم: ثواب مذکور در حدیث مزبور بر مقدمات روا ساختن حاجت مترتب می شود: هر چند که منظور خواهنده حاجت انجام نگردد، وثوابی که در حدیث سابق آمده بود بر ذی المقدمه یعنی بر آوردن حاجت مترتب است والله تعالی هو العالم.
نهم - ثواب روانه ساختن هزار است زین ولجام کرده در راه خدای تعالی:
چنان که در حدیث سابق گذشت.
دهم - حمایت هفتاد وپنج هزار فرشته:
در اصول کافی به سند خود از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آمده که فرمود: هرکس در راه روا ساختن حاجت برادر مسلمانش قدم بردارد، خداوند او را با هفتاد وپنج هزار فرشته سایه می دهد، وهیچ گامی بر نمی دارد مگر این که به خاطر آن حسنه ای برایش نوشته شود، وگناهی از او دور گردد، ودرجه ای بالا رود، پس هرگاه از انجام حاجت او فراغت یافت خدای (عزّ وجلّ) برای او به خاطر آن پاداش یک حج ویک عمره می نویسد(1062).
یازدهم - ثواب هزار سال خدمت پروردگار:
روایتی که شیخ صدوق به سند خود از امیر المؤمنین (علیه السلام) از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آورده که فرمود: هرکس در جهت روا ساختن برادر مؤمن خویش که رضای خدای (عزّ وجلّ) در آن باشد وبرای او مصلحتی در آن هست، تلاش کند، مثل آن است که خدای (عزّ وجلّ) را هزار سال خدمت کرده که یک چشم بر هم زدن در معصیت او نیفتاده باشد(1063).
دوازدهم - ثواب نه هزار سال نماز وروزه:
روایتی است که شیخ مهدی فتونی در نتایج الاخبار ونوافج الازهار از شیخ طوسی آورده که به سند از میمون بن مهران حدیث کرده که گفت: در محضر مولایم حضرت حسن بن علی (علیهم السلام) بودم که مردی آمد وعرضه داشت: ای پسر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)! فلانی از من پولی طلبکار است ومی خواهد مرا زندان کند. فرمود: به خدا سوگند! مالی ندارم که از سوی تو بپردازم. عرضه داشت: پس با او سخن بگوی. فرمود: من که با او دوستی وانسی ندارم ولیکن از پدرش شنیدم که از جدم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) حدیث گفت که آن جناب فرمودند: هرکس در روا ساختن حاجت برادر مؤمن خود سعی کند چنان است که نه هزار سال خداوند را عبادت کرده، روزها روزه دار وشبها به نماز اشتغال داشته باشد(1064).
در این جا به توفیق خدای وهاب این بخش از کتاب را به پایان رساندیم. وشایسته است که چند نکته تذکر دهیم.
چند تذکر:
اول: فواید یاد شده ومکارم مزبوره با دعا کردن به هر زبان وبه هر گونه که باشد حاصل می گردد، چون عموم واطلاق دلایلی که در مورد آنها هست تخصیص نگرفته است، وهمه انواع را شامل می شود.
دوم: بیشتر این مکرمت ها با بسیار دعا کردن برای تعجیل فرج مولای قائم ما (عجّل الله فرجه) حاصل می گردد، چون که آن حضرت فرموده: وبرای تعجیل فرج بسیار دعا کنید.
سوم: کمال این آثار با تحصیل ملکه تقوی وپاکسازی نفس از بدی ها وزشتی ها امکان می پذیرد. وگستردن سخن در این باره با اراده اختصار ما سازگار نیست، پس به همین مقدار اشاره کافی است واز درگاه خدای تعالی خواهانیم که در فرج مولای غائب از نظر ما تعجیل دهد، وبا لطف وعنایت خود ما را در عداد یارانش به شمار آورد.
پایان
پاورقی:
-----------------
(1) بدان که این یکی از ویژگیهایی است که خداوند به آن حضرت اختصاص داده، به طوری که اگر دست خود را بر سر مؤمن بگذارد، خداوند عقل او را جمع وحلم او را کامل میگرداند. بعضی از معاصرین ارجمند در معنی حدیث چنین گفتهاند: جمع عقل به قوه علمیه برمی گردد، به اینکه لشکریان عقل در او جمع شود تا امور باطنی را درک کند، وکمال حلم مربوط به کمال قوه تدبیر ونظم بخشیدن به امور معاش وزندگی مادی است. (مؤلف)
(2) ذب، به معنی دور کردن وراندن است، ودفع، به معنی بازگردان وجلوگیری از تاثیر میباشند. (مترجم)
(3) نواده حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) واز اجداد مرحوم آیة الله بروجردی ومرحوم آیة الله حکیم بوده است. (مترجم)
(4) شیخ آقا بزرگ تهرانی در کتاب نقباء البشر (258/1) ولادت ایشان را شب جمعه پنجم جمادی الاولی سال 1301 نوشته است. ولی ظاهرا جمعه با این تاریخ مطابقت ندارد وبرای روشن شدن مطلب باید به تقویم آن سال رجوع کرد
(5) به طوری که در امالی حبیب آبادی آمده، ولی در فهرست مشار آمده: به سال 1317 در تهران چاپ شده ودر نقباء البشر گفته است: مؤلف، آن را در شانزده سالگی به نظم درآورده ودر سال 1317 چاپ شده است.
(6) بلکه نواده حضرت امام حسین مجتبی (علیه السلام) واز اجداد عالی سادات محترم طباطبایی. (مترجم)
(7) در کافی از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) روایت است که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) از دنیا نرفت تا اینکه این امت را نسبت به حق ما ملزم ساخت... (مؤلف)
(8) بردن نام آن حضرت (م.ح.م.د) در عصر غیبت ودر مجامع عمومی به نظر بسیاری از فقها وعلمای بزرگوار - از جمله مؤلف - حرام است وبعضی مکروه وبرخی جایز می دانند. اقوال دیگری نیز هست که در جلد دوم کتاب به تفصیل آمده. (مترجم)
(9) ودر حدیث آمده: لا یترک المیسور بالمعسور عوالی اللئالی، 4/58 (مترجم)
(10) آنچه بین گیومه است ترجمه ویا مضمون آیه ای است که مؤلف معظم به طرز جالبی در آخر مقدمه اش آورده است. این آیات در سوره های: حاقه، غاشیه، واقعه، مطففین، وصافات می باشد. (مترجم)
(11) اصول کافی: 2/397.
(12) اصول کافی 2/397.
(13) اصول کافی: 2/248.
(14) اصول کافی: 2/249.
(15) اصول کافی: 2/249.
(16) اصول کافی: 1/143.
(17) اصول کافی: 1/203.
(18) اصول کافی: 1/180.
(19) اصول کافی: 1/180.
(20) اصول کافی: 1/374.
(21) موید این مطلب روایتی است که ثقه الاسلام کلینی در کافی (2/336 حدیث 3) از مفصل بن عمر نقل می کند که گفت: از حضرت ابو عبد الله (امام صادق (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: مبادا فاش کنید، به خدا قسم امام شما سالیانی از روزگار غایب خواهد شد وشما در امتحان سخت واقع خواهید شد. تا اینکه درباره او سخنان مختلف گفته می شود: مرده، کشته شده، در کدام وادی رفته است؟ البته دیدگان مؤمنین بر او گریان خواهد بود ودر امواج حوادث واژگون خواهند شد؛ همانطور که کشتی در امواج دریا واژگون می شود. پس کسی نجات نمی یابد مگر آن که خداوند از او پیمان گرفته، ودر دلش ایمان ثبت گردیده، واو را به وحی از جانب خود تایید نموده باشد، ودوازده پرچم اشتباه انداز برپا خواهد شد که باید رد شود، که نمی دانند به کدام سو رو کنند. راوی گوید: آنگاه گریه کردم وگفتم: پس چه باید کرد؟ آن حضرت نگاهی به آفتاب افکند که به ایوان تاییده بود وفرمود: ای اباعبد الله این آفتاب را می بینی؟ گفتم: آری. فرمود: به خدا سوگند امر ما از آفتاب روشن تر است. (مؤلف)
(22) اصول کافی: 1/185.
(23) اصول کافی: 2/19.
(24) کمال الدین: 2/413.
(25) کمال الدین: 2/413.
(26) کمال الدین: 2/412.
(27) کمال الدین: 2/412.
(28) الغیبه، شیخ نعمانی: 63.
(29) در علمای ما - شیعه امامیه - سه نفر به طبرسی معروف بوده اند: یکی مؤلف همین کتاب الاحتجاج علی اهل اللجاج، دوم شیخ جلیل امین، فضل بن الحسن طبرسی مؤلف تفسیر مجمع البیان، وسوم فرزند برومندش شیخ حسن بن فضل مؤلف کتاب مکارم الاخلاق. (مؤلف)
(30) الاحتجاج: 2/268: گفتنی است که حلوان شهری بزرگ در مرز ایران وعراق بوده که اثری از آن بر جای نمانده، وشهر سرپل ذهاب - که آرامگاه احمد بن اسحاق در آن زیارتگاه مردم - در محل آن احداث گردیده است. (مراقد المعارف 1/116. (مترجم)
(31) اصول کافی: 1/277.
(32) در کتاب کمال الدین جواب سوالات را چنین آورده است:
اما این که پرسیدی وقتی شخصی می خوابد روحش کجا می رود؟ جوابش این است که روحش وابسته به باد وباد وابسته به هواست تا وقتی که صاحبش برای بیدار شدن نجنبد. پس اگر خداوند اجازه دهد که روح به صاحبش برگردد، روح آن باد را می کشد وباد هوا را، پس روح باز می گردد ودر پیکر صاحبش استقرار می یابد، ولی اگر خداوند متعال اجازه بازگشت روح را ندهد، هوا باد را وباد روح را خواهد کشید وخواهد برد تا روز محشر به صاحبش بازنگردد.
و اما راجع به یاد وفراموشی آن: دل هرکس در محفظه ای است که بر آن سرپوشی نهاده شده، هرگاه در آن حال بر محمد وآل محمد صلوات فرستد آن سرپوش از آن محفظه برداشته خواهد شد ودل پرتو می یابد وآن چه فراموش کرده بود به یاد می آورد.
ولی اگر بر محمد وآل او صلوات نفرستد یا از آن کم نهد، سرپوش بر آن محفظه محکم شود دلش تار، وآنچه در نظر داشت فراموش گردد.
و اما آنچه راجع به نوزاد پرسیدی که مانند عموها یا دایی های خود می شود، بدان که: هرگاه مرد در حال آرامش با همسر خود در آمیزد نطفه در رحم واقع شده وفرزند مانند پدر ومادر بر آید، ولی اگر در حالی که آرامش ندارد ورگ ها آسوده نیست آمیزش کند، نطفه پریشان گردیده ومی لغزد، پس اگر بر رگی افتد که از عمو برآید، واگر بر رگی که از دایی است واقع شود شباهت به دایی خواهد یافت. (مترجم)
(33) کمال الدین، 2/361.
(34) الخرایج راوندی: 98.
(35) کمال الدین: 2/376.
(36) کمال الدین، 2/381.
(37) کمال الدین: 2/443؛ وآیه ای که امام مهدی (علیه السلام) تلاوت کرد. (سوره آل عمران، آیه 18)
(38) کمال الدین: 2/431.
(39) کمال الدین، 2/485؛ واصول کافی: 1/523.
(40) کمال الدین: 2/492.
(41) کمال الدین: 2/501.
(42) الاحتجاج: 2/278.
(43) الاحتجاج: 2/284.
(44) در نهج البلاغه، نامه 28 چنین آمده: فانا صنائع ربنا والناس بعد صنائع لنا یعنی: پس همانا ما ساخته شده پروردگارمان هستیم ومردم برای ما ساخته شده اند. (مترجم)
(45) کمال الدین: 1/254.
(46) اصول کافی، 1/179.
(47) اصول کافی: 1/179.
(48) کمال الدین: 1/258.
(49) الغیبه، نعمانی: 141.
(50) تفسیر برهان، 1/121.
(51) الغیبه، نعمانی: 149.
(52) اصول کافی: 1/144.
(53) الخرایج، سعید بن هبه الله راوندی:
(54) اصول کافی: 1/409.
(55) اصول کافی: 1/408.
(56) دارالسلام: 3/42.
(57) اصول کافی: 1/200.
(58) بحار الانوار: 36/11.
(59) اصول کافی: 1/389.
(60) اصول کافی: 1/390.
(61) کمال الدین، شیخ صدوق: 1/258.
(62) امالی، شیخ طوسی: 1/18؛ بحار الانوار: 37/39.
(63) کفایه الاثر: 211.
(64) اصول کافی: 1/187؛ وکمال الدین: 1/270.
(65) اصول کافی: 1/405.
(66) روضه کافی: 35.
(67) اصول کافی: 2/507.
(68) اصول کافی: 2/172.
(69) بصائر الدرجات: 167.
(70) اصول کافی: 1/407.
(71) الاحتجاج: 2/323.
(72) جنة الماوی، محدث نوری: 292.
(73) بحار الانوار: 52/338.
(74) بحار الانوار: 52/345.
(75) المحجه: 175.
(76) الکافی: 1/432.
(77) بحار الانوار: 52/379.
(78) بحار الانوار: 52/345.
(79) کمال الدین: 1/252.
(80) بحار الانوار: 52/314؛ وعلل الشرایع: 2/267.
(81) بحار الانوار: 52/367.
(82) بحار الانوار: 52/338.
(83) الاحتجاج، 1/80.
(84) تفسیر القمی: 721.
(85) کمال الدین: 2/647.
(86) فروع کافی: 2/174.
(87) بحار الانوار: 2/325.
(88) تفسیر القمی: 497.
(89) بحار الانوار: 52/351.
(90) الاحتجاج: 2/283.
(91) کمال الدین: 1/332.
(92) الاحتجاج: 284.
(93) بحار الانوار: 51/115.
(94) کمال الدین: 2/647.
(95) الکافی: 1/332.
(96) بحار الانوار: 51/84.
(97) الاحتجاج: 3/278.
(98) بصائر الدرجات: 256.
(99) الاحتجاج: 2/289.
(100) بحار الانوار: 7/274.
(101) البرهان: 4/455.
(102) بحار الانوار: 48/73؛ گفتی است که قبر این بانوی سعادتمند همچنان در شهر نیشابور زیارتگاه ارادتمندان به خاندان پیامبر وشیعیان آن ها است وبه نام بی بی شطیطه معروف است. (مترجم)
(103) جمال الاسبوع: 509.
(104) بحار الانوار: 51/30.
(105) غیبت نعمانی: 122.
(106) غیبت نعمانی: 121.
(107) غیبت نعمانی: 173.
(108) غیبت نعمانی: 173.
(109) بحار الانوار، 52/352.
(110) التوحید: 233.
(111) محمد بن ابراهیم بن جعفر نعمانی، چنانکه در المل الامل (2/232-233) آمده، از شیوع عظیم القدر وشریف وصحیح العقیده وکثیر الحدیث اصحاب ماست، به بغداد هجرت کرده واز آستانه شام رفته ودر آنجا وفات یافته است. علامه حلی (رجال العلامه الحلی: 162) ونجاشی (رجال النجاشی: 297) شرح حال او را چنین ذکر کرده اند. نجاشی پس از بیان فوق گفته: او از شاگردان کلینی است واز تالیفاتش تفسیر قرآن است که قسمتی از آن را دیده ام وکتاب غیبت او را نیز دیده ام، تألیف خوب وجامعی است (مؤلف)
(112) غیبت نعمانی، 125.
(113) غیبت نعمانی: 218.
(114) غیبت نعمانی: 125.
(115) غیبت نعمانی: 218.
(116) بحار الانوار: 52/339؛ گفتنی است که این روایت ونیز بسیاری از روایات که مرحوم علامه مجلسی به نقل از ارشاد شیخ مفید آورده، مرحوم مؤلف آن ها را به ارشاد دیلمی نسبت داده است. (مترجم)
(117) کافی: 2/633.
(118) الاحتجاج: 1/225.
(119) تفسیر البرهان: 2/354.
(120) البرهان: 2/354.
(121) بحار الانوار: 51/35.
(122) چنانکه در کافی به سند خود از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) روایت شده وطبرسی در مجم البیان گفته: بدین جهت مثانی نامیده شده، که بعضی از قصه ها واخبار واحکام وموعظه ها در آن تکرار شده وبه گونه ای مختلف ذکر گردیده ونیز تلاوت آن تکرار می شود وخسته کننده نیست (مؤلف).
(123) سید جلیل سید هاشم بحرانی در کتاب غایه المرام: 223، آورده، از امیر المؤمنین علی (علیه السلام) درباره حدیثی که در بالا ذکر شده پرسیدند که عترت کیانند؟ فرمود: من وحسن وامامان نه گانه از فرزندان حسین (علیه السلام)، نهمین آن ها مهدی قائمشان است. (مؤلف)
(124) غایه المرام: 524.
(125) غایه المرام: 517.
(126) مراه الانوار: 181.
(127) کمال الدین: 1/338.
(128) مجمع البحرین: 3/234.
(129) بحار الانوار: 52/231.
(130) تفسیر العیاشی: 2/290.
(131) روضه کافی: 8/255.
(132) علل الشرایع: 160.
(133) کافی: 1/534.
(134) غایه المرام: 194.
(135) بحار الانوار: 52/308.
(136) بحار الانوار: 52/313.
(137) این کتاب به قلم همین مترجم به نام سیمای حضرت مهدی (علیه السلام) در قرآن بارها منتشر شده است.
(138) المحجه: 127.
(139) المحجه: 228-229.
(140) کمال الدین: 1/287.
(141) کمال الدین: 1/286.
(142) کمال الدین: 1/257.
(143) کافی: 1/443.
(144) بحار الانوار: 51/35.
(145) بحار الانوار: 51/91.
(146) بحار الانوار: 51/95.
(147) بحار الانوار: 54/80.
(148) تبصره الولی: 765.
(149) بحار الانوار: 52/3.
(150) بحار الانوار: 95/333.
(151) بحار الانوار: 52/361.
(152) کافی: 8/201.
(153) بحار الانوار: 52/57.
(154) طرید وشرید دو لقب از القاب مولای ما حضرت حجت (علیه السلام) است، وهمین طور موتور، ومنظور از پدر - در این حدیث - حسین بن علی (علیه السلام) است یا تمام پدران امام زمان (عزّ وجلّ) (محمد الموسوی).
(155) کمال الدین: 2/432؛ شایان ذکر است که عموی آن حضرت (عزّ وجلّ) امامزاده بزرگوار جناب ابو جعفر سید محمد فرزند امام هادی (علیه السلام) است که قبر شریفش در نزدیکی سامره زیارتگاه خاص وعام است. (مترجم)
(156) کمال الدین: 1/327.
(157) المحجه: 86.
(158) المحجه: 87.
(159) المحجه: 50.
(160) البرهان: 1/163.
(161) البرهان: 1/162.
(162) البرهان: 1/162.
(163) البرهان: 1/164.
(164) بحار الانوار: 52/328.
(165) بحار الانوار: 53/7.
(166) بحار الانوار: 52/330.
(167) کمال الدین: 2/393.
(168) بدان که این یکی از ویژگی هایی است که خداوند به آن حضرت اختصاص داده، به طوری که اگر دست خود را بر سر مؤمن بگذارد، خداوند عقل او را جمع وحلم او را کامل می گرداند. بعضی از معاصرین ارجمند در معنی حدیث چنین گفته اند: جمع عقل به قوه علمیه برمی گردد، به اینکه لشکریان عقل در او جمع شود تا امور باطنی را درک کند، وکمال حلم مربوط به کمال قوه تدبیر ونظم بخشیدن به امور معاش وزندگی مادی است. (مؤلف)
(169) کمال الدین: 2/67.
(170) کافی: 1/25.
(171) مرآة العقول: 1/80.
(172) بحار الانوار: 52/352؛ وغیبت نعمانی: 125.
(173) بحار الانوار: 52/363.
(174) بحار الانوار: 52/363.
(175) بحار الانوار: 52/363.
(176) کمال الدین: 1/329.
(177) بحار الانوار: 53/15.
(178) کمال الدین: 2/440.
(179) من لا یحضره الفقیه: 2/12.
(180) کمال الدین: 2/668.
(181) المحجه: 222.
(182) اصل حدیث در کافی: 7/174.
(183) المحجه: 222.
(184) دارالسلام: 3/239.
(185) کافی: 2/279.
(186) کمال الدین: 2/671.
(187) کمال الدین: 2/671.
(188) بحار الانوار: 52/389.
(189) بحار الانوار: 52/339.
(190) بحار الانوار: 52/338.
(191) بحار الانوار: 52/338.
(192) چون ظهور اعم است از خروج با شمشیر وغیر آن، حضرت یکی از وجوه قیام امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را بیان فرمود که برای پرهیز از کشته شدن وبرای حفظ نفس به ناچار هنگام ظهور با شمشیر خروج می نماید وگرنه دشمنان، آن حضرت را به قتل می رسانند، خداوند متعال دانا است. (مؤلف)
(193) بحار الانوار: 51/39.
(194) کفایه الطالب: 520.
(195) کشف الغمه: 3/275-276.
(196) کافی: 1/337.
(197) کافی: 1/337.
(198) بحار الانوار: 53/187.
(199) کمال الدین: 1/322.
(200) کمال الدین: 1/326.
(201) کمال الدین: 1/326.
(202) المحجه: 148.
(203) کفایه الاثر: 292.
(204) مدرک سابق: 301.
(205) بحار الانوار: 51/81.
(206) بحار الانوار: 51/83.
(207) بحار الانوار: 77/269: عبارت چنین است: ما من علم الا وانا افتحه، وما من سر الا والقائم یختمه البته توجیه وبیان مرحوم مؤلف بر این فرض نیز صادق است. (مترجم)
(208) کمال الدین، 1/281.
(209) حرف - در اینجا - به معنی جمله است. چنانکه درباره فصول اذان واقامه نیز از ائمه (علیهم السلام) تفسیر به حروف شده که (سی وچهار حرف گفته اند) وحروف چهارگانه ای که در این حدیث - به روایت کافی - بیان شده، چنین است: اول: لا اله الا الله وحده لا شریک له باقیا. دوم: محمد رسول الله مخلصا. سوم: نحن اهل البیت. چهارم: شیعتنا منا ونحن من رسول الله ورسول الله من الله بسبب. (محمد الموسوی)
(210) کافی: 1/483.
(211) احتیاج: 2/324.
(212) کافی: 1/403.
(213) کافی: 1/403.
(214) واضح است که دعای امام (علیه السلام) در حق مؤمن از کاملترین افاضات وزیباترین عنایات او است، زیرا که سایر عنایات او ناحیه امام متوقف بر این عنایت است که شخص را سعادتمند می نماید. (محمد الموسوی)
(215) بحار الانوار: 49/98؛ از مناقب ابن شهر آشوب: 4/341.
(216) مشارق الانوار: 452.
(217) بصائر الدرجات: 260.
(218) احتیاج: 1/277.
(219) کافی: 1/200؛ کمال الدین: 2/678.
(220) بحار الانوار: 52/337.
(221) بحار الانوار: 52/342.
(222) بحار الانوار: 42/366.
(223) بحار الانوار: 42/366.
(224) الخرایج: 67.
(225) کمال الدین: 2/205.
(226) غایه المرام: 274.
(227) غایه المرام: 274.
(228) کفایه الاثر: 292.
(229) کفایه المرام: 274.
(230) غایه المرام: 257.
(231) کمال الدین: 1/207؛ وامالی صدوق: 112. سند این حدیث چنین است: ابن بابویه از محمد بن احمد السانی از احمد بن یحیی زکریا القطان از بکر بن عبد الله بن حبیب، از فضل بن صقر العبدی، از ابومعاویه، از سلیمان بن مهران اعمش از حضرت صادق جعفر بن محمد، از پدرش محمد بن علی بن الحسین (علیه السلام) که فرمود. (مؤلف)
(232) بحار الانوار: 52/346.
(233) کمال الدین: 1/330.
(234) ذب، به معنی دور کردن وراندن است، ودفع، به معنی بازگردان وجلوگیری از تاثیر می باشند. (مترجم)
(235) روضه کافی: 8/227.
(236) غیبت نعمانی: 319.
(237) بحار الانوار: 51/61.
(238) تفسیر القمی: 424.
(239) بحار الانوار: 51/61.
(240) بحار الانوار: 52/280.
(241) بحار الانوار: 51/80.
(242) بحار الانوار: 51/81.
(243) بحار الانوار: 52/384، سعد السعود: 34-35.
(244) بحار الانوار: 52/316.
(245) کافی: 1/411.
(246) کافی: 1/410.
(247) بحار الانوار: 52/354.
(248) بحار الانوار: 52/358.
(249) بحار الانوار: 52/174.
(250) کامل الزیارات: 116.
(251) بحار الانوار: 52/347.
(252) بحار الانوار: 52/354: غیبت نعمانی: 121.
(253) بصائر الدرجات: 162.
(254) بحار الانوار: 52/390.
(255) بحار الانوار: 51/88.
(256) بحار الانوار: 51/88.
(257) غایه المرام: 698.
(258) غایه المرام: 698.
(259) غایه المرام: 692.
(260) مضمون آیه 100 و101 سوره شعراء: فما لنا من شافعین ولا صدیق حمیم.
(261) کمال الدین: 1/335.
(262) کافی: 1/190.
(263) کافی: 1/190.
(264) کافی: 1/190.
(265) کافی: 191/1.
(266) بحار الانوار: 51/148.
(267) شاید هم ضیافت مادی وهم ضیافت معنوی باشد که هرچه به ما می رسد به فیض وجود آن حضرت است. (مترجم)
(268) دار السلام: 3/427.
(269) کمال الدین: 2/335.
(270) بحار الانوار: 2/112.
(271) کافی: 1/343.
(272) المحجه: 60.
(273) تفسیر القمی: 604.
(274) المحجه: 196.
(275) تفسیر القمی: 3/93.
(276) تفسیر البرهان: 3/93.
(277) بحار الانوار: 52/238.
(278) بحار الانوار: 52/387.
(279) کمال الدین: 1/317.
(280) کمال الدین: 1/320.
(281) غیبت طوسی: 149.
(282) بحار الانوار: 42/189؛ الاختصاص: 163.
(283) کمال الدین: 2/653.
(284) بحار الانوار: 51/115: مترجم گوید: مؤلف بزرگوار بعضی از واژه های این حدیث را - به نقل از مجلسی - توضیح داده که با منظور کردن آن معانی در ترجمه خود حدیث نیاز به ترجمه جداگانه آن توضیحات دیده نشد.
(285) کمال الدین: 2/673.
(286) الغیبه، نعمانی: 127.
(287) تفسیر القمی: 2/385.
(288) کمال الدین: 1/280.
(289) بحار الانوار: 52/363.
(290) بحار الانوار: 52/130.
(291) بحار الانوار: 52/82.
(292) البرهان: 1/167.
(293) کمال الدین: 2/335.
(294) المحجه: 19.
(295) بحار الانوار: 51/105.
(296) غایه المرام: 702.
(297) بحار الانوار: 52/157.
(298) کمال الدین: 2/447.
(299) بحار الانوار: 51/77.
(300) النجم الثاقب: 70.
(301) فلاح السائل: 200؛ بحار الانوار: 86/81.
(302) نجم الثاقب: 70.
(303) کمال الدین: 1/286.
(304) کمال الدین: 1/287.
(305) کمال الدین: 1/286.
(306) کمال الدین: 1/304.
(307) کمال الدین: 1/287.
(308) کمال الدین: 1/303.
(309) کمال الدین: 1/303.
(310) کمال الدین: 1/316.
(311) علامه مجلسی (رحمة الله تعالی) می گوید: شش روزشاید اشاره به اختلاف احوال حضرتش در زمان غیبت باشد، چه اینکه در طول شش روز هیچ کس بر ولادت حضرتش مطلع نشد مگر افراد بسیار مخصوصی از نزدیکانم. آن گاه پس از شش ماه دیگرانی از خواص بر این امر مطلع شدند، سپس بعد از شش سال، هنگام وفات پدرش، امر حضرت بر بسیاری از خلایق آشکار شد. یا اشاره است به اینکه: پس از امامت حضرت تا شش روز تنها یک نفر از ایشان مطلع شد، آن گاه پس از شش ماه امر ایشان منتشر گردید، وبعد از شش سال امر سفراء ونواب خاص ظاهر وآشکار گشت.
و احتمال قوی تر این است که این عبارت اشاره به زمان های مختلفی است که برای غیبت حضرت (علیه السلام) اندازه گیری شده وبداءپذیر است (مؤلف).
(312) کمال الدین: 1/323.
(313) کمال الدین: 1/330.
(314) کمال الدین: 1/338.
(315) کمال الدین: 1/339.
(316) کمال الدین: 2/342.
(317) کمال الدین: 2/359.
(318) کمال الدین: 2/337.
(319) کمال الدین: 2/380.
(320) کمال الدین: 2/384.
(321) کمال الدین: 2/516.
(322) علل الشرایع: 1/245.
(323) احتیاج: 2/284.
(324) غیبت نعمانی: 140.
(325) بحار الانوار: 52/142.
(326) علل الشرایع: 147.
(327) بحار الانوار: 51/113.
(328) احتجاج: 2/325.
(329) کافی: 1/514.
(330) بحار الانوار: 52/177.
(331) غیبت شیخ طوسی: 262.
(332) غیبت شیخ طوسی: 262.
(333) المحجه: 204.
(334) غیبت شیخ طوسی: 262.
(335) غیبت شیخ طوسی: 262.
(336) غیبت شیخ طوسی: 262.
(337) غیبت نعمانی: 289.
(338) بحار الانوار: 52/111.
(339) بحار الانوار: 52/380.
(340) بحار الانوار، 52/155.
(341) بحار الانوار: 52/156.
(342) بحار الانوار: 52/154.
(343) بحار الانوار: 52/155.
(344) بحار الانوار: 52/154.
(345) بحار الانوار: 52/151.
(346) کمال الدین: 339.
(347) کافی: 1/336.
(348) تبصرة الولی - که با غایة المرام چاپ شده.- 778.
(349) کشف المحجه: 154.
(350) بحار الانوار: 52/151.
(351) بحار الانوار: 52/217.
(352) بحار الانوار: 52/333.
(353) کمال الدین: 1/303.
(354) کمال الدین: 2/361.
(355) المحجه: 168.
(356) بحار الانوار: 52/222؛ تفسیر عیاشی: 1/207.
(357) بحار الانوار: 52/274.
(358) غیبت نعمانی: 320.
(359) احتجاج: 2/284.
(360) کمال الدین: 1/334.
(361) بحار الانوار: 52/76.
(362) اقبال: 201.
(363) کمال الدین: 1/282.
(364) بحار الانوار: 37/46؛ امالی شیخ طوسی: 2/114.
(365) منتهی الارب: 1/206.
(366) بحار الانوار: 52/290.
(367) غایه المرام: 693.
(368) غایه المرام: 695.
(369) بحار الانوار: 52/365.
(370) کافی: 1/240.
(371) بحار الانوار: 52/320.
(372) المحجه: 217.
(373) تفسیر العیاشی: 1/183.
(374) بحار الانوار: 51/60.
(375) تفسیر البرهان: 3/288.
(376) بحار الانوار: 52/337.
(377) بحار الانوار: 52/33.
(378) بحار الانوار: 52/376.
(379) البرهان: 2/343.
(380) بحار الانوار: 52/316.
(381) بصائر الدرجات: 24.
(382) کمال الدین: 2/673.
(383) بحار الانوار: 52/335.
(384) روضه کافی: 240.
(385) بحار الانوار: 52/391.
(386) بحار الانوار: 52/224.
(387) بحار الانوار: 52/224.
(388) بحار الانوار: 53/34.
(389) کافی: 1/287.
(390) کشف المحجه: 153.
(391) بحار الانوار: 52/320.
(392) بحار الانوار: 52/390.
(393) الخصال: 1/196.
(394) کمال الدین: 1/34؛ دیوان السید الحمیری: 203، با اندکی تفاوت.
(395) این مصرع سکته دارد، وبعضی از نسخه ها ونیز کتب دیگر به جای این بیت آمده:
فیمکث حینا ثم یشرف شخصه * * * مضیئا بنور العدل اشراق کوکب
(مترجم)
(396) بحار الانوار: 47/320.
(397) بحار الانوار: 47/320.
(398) کمال الدین: 2/335.
(399) معلوم اسن که منظور زین اسب وامثال آن نیست، زیرا که در آن زمان هم رایج بوده، بکلخ شاید منظور رانندگی در این زمان باشد، والله العالم.
(400) کمال الدین: 2/525.
(401) بحار الانوار: 39/243.
(402) نقد الرجال: 213 - 214.
(403) معانی الاخبار: 406.
(404) بحار الانوار، 53/53.
(405) بحار الانوار: 53/52.
(406) کمال الدین: 2/336.
(407) این کلمه در کمال الدین آمده ولی در تفسیر برهان موجود نیست، به هر حال این کلمه یا از شطر به معنی اتصال گرفته شده، یعنی امامانی که سلسله آن ها به هم متصل است، ویا از شطیر به معنی غریب گرفته شده، اشاره به غربت آن ها واینکه یارانی نداشتند تا حق خود را بگیرند، ودر این امر منتظر حضرت حجت (عجّل الله فرجه) می باشند.
(408) بحار الانوار: 53/254.
(409) تفسیر البرهان: 1/564.
(410) الان از النعمانیه: 2/72.
(411) قاموس: 3/374 (چاپ بیروت).
(412) الانوار النعمانیه: 2/110.
(413) مجمع البیان: 6/447.
(414) مجمع البیان: 6/447.
(415) مجمع البیان: 6/447.
(416) بحار الانوار: 53/9.
(417) اثبات الهدا: 7/357.
(418) بحار الانوار: 53/9.
(419) کمال الدین: 2/345.
(420) تفسیر البرهان: 7/146.
(421) بحار الانوار: 11/204.
(422) سوره بقره: آیه 31.
(423) سوره بقره، آیه 31.
(424) کافی 1/223.
(425) بحار الانوار: 51/54.
(426) وسائل الشیعه: 18/308.
(427) کمال الدین: 1/320.
(428) کمال الدین: 2/430.
(429) اصول کافی: 1/514.
(430) کمال الدین: 1/322.
(431) سوره نوح، آیه 26.
(432) در بحار الانوار از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) مروی است که فرمود: قیامت برپا نخواهد شد مگر اینکه قائم از ما بپاخیزد، وآن هنگامی است که خداوند به او اجازه دهد، هرکس از او پیروی کند نجات یابد وهر آن که از او تخلف جوید هلاک گردد. ای بندگان خدا! خدا را خدا را! که به سوی او بیایید هرچند بر روی برف ویخبندان باشد که او خلیفه خدا وخلیفه من است. (مؤلف)
(433) کمال الدین: 2/385.
(434) بحار الانوار: 53/7.
(435) مجمع البیان: 6/519.
(436) تفسیر القمی: 2/51.
(437) کمال الدین: 2/428.
(438) بحار الانوار: 51/68.
(439) کمال الدین: 1/145.
(440) کمال الدین: 1/136.
(441) بحار الانوار: 12/19.
(442) بحار الانوار: 51/27.
(443) کمال الدین: 1/142.
(444) بحار الانوار: 52/355. وغیبت نعمانی: 128.
(445) البرهان 1/153.
(446) بحار الانوار: 52/638.
(447) الخرایج: باب 13.
(448) البرهان: 1/154؛ وکافی: 4/205.
(449) بحار الانوار: 52/16.
(450) بحار الانوار: 52/55.
(451) بحار الانوار: 53/6.
(452) الخرایج: 72.
(453) کمال الدین: 1/431.
(454) سوره یوسف، آیه 84.
(455) بحار الانوار: 101/320.
(456) کمال الدین: 1/329.
(457) کمال الدین: 1/329.
(458) بحار الانوار: 52/280.
(459) کمال الدین: 1/329.
(460) کمال الدین: 1/327.
(461) بحار الانوار: 47/138.
(462) کمال الدین: 2/357.
(463) کمال الدین: 2 /390.
(464) کمال الدین: 2 /391.
(465) نجم الثاقب: 84.
(466) تفسیر القمی: 404.
(467) دعا در کمال الدین چنین است: عبیدک بفنائک، مسکینک ببابک، فقیرک ببابک، اسالک ما لایقدر علیه سواک. (مؤلف)
(468) کمال الدین: 2/470؛ بحار الانوار: 52/9.
(469) تفسیر العسکری: 5. (چاپ جدید: 19)
(470) در بیان اینکه از آثار نیکی که به وسیله دعا حاصل می شود تاسی به آن حضرت است، وعمری آن جناب را کنار بیت الله الحرام دیده بود که چنین دعا می کرد:اللهم انجز لی ما وعدتنی؛ خدایا وعده ای که من داده ای تحقق بخش. ودر تایید این مطلب روایتی است که در کمال الدین از عبید بن زراره که گفت: شنیدم امام صادق (علیه السلام) می فرمود: مردم امامشان را نمی یابند، پس او به موسم حج حاضر می شود وآنان را می بیند، ولی آن ها او را نمی بینند.
(471) تبصره الولی: 781.
(472) وگفته اند: انکه خداوند به دعاب الیاس رنده اش کرد، الیسع بوده، والله العالم.
(473) بحار الانوار: 53/90.
(474) البرهان: 4/33.
(475) فید: گویند منزلی است در راه شام وگفته اند: شهرکی در نجد راه حجاج عراقی است. این دو قول را مؤلف مجمع البحرین آورده است.
(476) بحار الانوار: 52/68.
(477) در حدیث است که نامش عیاش ودر حدیث دیگر است که نامش عیاشا بوده، ومجلسی رحمة الله گفته اند: از اخبار بر می آید که این خبر از اسکندر است واو در زمان ابراهیم واولین پادشاهان بعد از نوح بوده است.
(478) بحار الانوار: 12/198.
(479) کمال الدین: 2/394.
(480) بحار الانوار: 12/182، الاختصاص: 194.
(481) بصائر الدرجات: 308.
(482) بحار الانوار: 12/183.
(483) بحار الانوار: 12/385.
(484) بحار الانوار: 52/319.
(485) بحار الانوار: 12/380.
(486) کمال الدین: 1/331.
(487) کمال الدین: 1/340.
(488) بحار الانوار: 51/27.
(489) کمال الدین: 1/327.
(490) بحار الانوار: 51/114.
(491) بحار الانوار: 51/117.
(492) منظور از هلاکت وامان در اینجا در امر دین است نه دنیا.(مترجم)
(493) الزام الناصب: 229؛ چاپ جدید: 2/303.
(494) الزام الناصب: 229، چاپ جدید: 2/303.
(495) بحار الانوار: 52/205.
(496) بحار الانوار: 52/205.
(497) بحار الانوار: 52/205.
(498) مجمع البیان: 1/117.
(499) المحجه: 184 - 185.
(500) مجمع البیان: 5/198.
(501) روضه البیان: 5/198.
(502) بحار الانوار: 52/332.
(503) کمال الدین: 2/673.
(504) بحار الانوار: 52/318.
(505) کافی: 1/231.
(506) بحار الانوار: 13/60.
(507) بحار الانوار: 52/351؛ غیبت نعمانی: 238.
(508) بحار الانوار: 52/328.
(509) سوره اعراف، آیه 108.
(510) بحار الانوار: 52/351؛ غیبت نعمانی: 238.
(511) کمال الدین: 2/670.
(512) کافی: 1/231.
(513) الخرایج: 110.
(514) کمال الدین: 2/453.
(515) کمال الدین 2: 377.
(516) بحار الانوار 13: 368.
(517) روضة کافی، 240.
(518) بحار الانوار: 52/390.
(519) روضه کافی: 198.
(520) روضه کافی: 50.
(521) روضه کافی: 247؛ وسوره یس، آیه 51.
(522) بحار الانوار: 52/337.
(523) بحار الانوار: 52/47.
(524) بحار الانوار: 53/64.
(525) تفسیر قمی: 2/416.
(526) البلد الامین: 81.
(527) کمال الدین: 2/672.
(528) کمال الدین: 1/156.
(529) کمال الدین، 2/671.
(530) بحار الانوار: 14/447.
(531) بحار الانوار: 12/347.
(532) الخرایج: 70.
(533) کمال الدین: 1/327.
(534) بحار الانوار: 101 -320.
(535) بحار الانوار: 14/187.
(536) کمال الدین: 2/428.
(537) کمال الدین: 2/425.
(538) کمال الدین: 2/428.
(539) کمال الدین: 2/430.
(540) کمال الدین: 2/430.
(541) الخرایج: 92.
(542) الخرایج: 92.
(543) الخرایج: 92.
(544) بحار الانوار: 46/62.
(545) بحار الانوار: 86/81.
(546) بحار الانوار: 46/223.
(547) مناقب این شهر آشوب: 3/372.
(548) می گویم: شاید نکته اینکه از آن حضرت به روز تعبیر شد، آن است که وقتی سلطان روز آشکار می شود، تاریکی شب را مقهور ومغلوب می نماید. قائم (علیه السلام) نیز همین طور است که چون ظاهر شود، دولت باطل را مقهور ساخته وبر آن پیروز گردد. ونیز هنگامی که روز فرا می رسد جهانی به نور خورشید روشن می شد، همچنین قائم (علیه السلام) وقتی زهور کند تمام حهان به نور آن حضرت روشن گردد یه طوری که مردم از نور خورشید وماه بی نیاز شوند - چنان که در حدیث آمده - ونیز خورشید استفاده می کنند. قائم (علیه السلام) هم هنگامی که ظهور می نماید تمام مخلوقات از نور آن حضرت بهره می برنند وهر کی به قدر ظرفیت واستعداد خود از وجود اقدسش استفاده می کنند.(مؤلف)
(549) تفسیر القمی: 2/425.
(550) بحار النوار: 50/380.
(551) سیمای حضرت مهدی در قرآن به قلم مترجم بارها منتشر شده است.
(552) بحار الانوار: 52/238.
(553) بحار الانوار: 44/245.
(554) بحار الانوار: 52/238؛ این حدیث در کتاب های متعددی روایت شده، از جمله سید بحرانی در کتاب المحجة از کتاب الغیبة محمد بن ابراهیم نقل کرده، نعمانی نیز به سندهای متعددی این حدیث را آورده از جمله از محمد بن یعقوب کلینی از علی بن ابراهیم بن هاشم از پدرش از حسن بن محبوب از عمروبن ابی المقدام از جابر بن یزید جعفی از امام پنجم حضرت ابو جعفر محمد بن علی باقر (علیه السلام).
می گویم: محمد بن یعقوب وعلی بن ابراهیم وحسن بن محبوب، جلالت وبزرگواریشان نیازی به بیان ندارد وتمام علما فضیلت ایشان را اعتراف دارند، واما ابراهیم بن هاشم وعمرو بن ابی المقدام وجابر بن یزید نیز حق آن است که از راویان جلیل ومورد اعتماد هستند. به کتاب مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل تألیف عالم ربانی میرزا حسین نوری مراجعه شود.(مؤلف)
(555) بحار الانوار: 52/390.
(556) بصائر الدرجات: 6/262.
(557) بحار الانوار: 52/336.
(558) بحار الانوار: 52/345.
(559) بحار الانوار: 52/352.
(560) بحار الانوار: 52/365.
(561) خرایج: 138.
(562) بحار الانوار: 53/86.
(563) بحار الانوار: 94/35.
(564) بحار الانوار: 52/175.
(565) جنه الماوی: 275: حکایت چهلم.
(566) کمال الدین: 2/653.
(567) کمال الدین: 2/654.
(568) کمال الدین: 2/654.
(569) کمال الدین: 2/672.
(570) کمال الدین 2/672.
(571) کمال الدین: 1/268.
(572) بحار الانوار: 52/367.
(573) بحار الانوار: 52/360.
(574) بحار الانوار: 53/176.
(575) الغیبه النعمانی: 132.
(576) تفسیر البرهان: 1/345.
(577) بحار الانوار: 101/320.
(578) اثبات الهداه: 7/357.
(579) الغیبه النعمانی: 296.
(580) بحار الانوار: 53/181.
(581) وسائل الشیعه: 3/79.
(582) کافی: 1/333.
(583) تفسیر القمی: 3/416.
(584) بحار الانوار: 53/85.
(585) بحار الانوار: 52.
(586) المحجه: 172.
(587) بحار الانوار: 52/337.
(588) مهج الدعئات: 7.
(589) بحار الانوار: 15/11.
(590) بحار الانوار: 15/10.
(591) بحار الانوار: 8/24.
(592) کمال الدین: 1/302.
(593) کافی: 1/195.
(594) کافی: 1/195.
(595) کافی: 1/195.
(596) بحار الانوار: 102/227.
(597) بحار الانوار: 102/215.
(598) بحار الانوار: 86/62.
(599) تفسیر برهان: 3/136؛ سوره نور، آیه 35.
(600) در حساب ابجد: عدد (ن) پنجاه، وعدد (و) شش، وعدد (ر) دویست می باشد. (مترجم).
(601) غایه المرام: 194.
(602) غایه المرام: 189.
(603) مجمع البیان: 1/224.
(604) مکارم الاخلاق: 16 چاپ بیروت.
(605) ریاض السالکین: 6/70.
(606) احتمال دارد که این بهشت دو نام داشته باشد. لذا در خبر اول (فردوس) نامیده شده ودر این خبر (بهشت عدن) والله تعلی هو العالم.
(607) بحار الانوار: 10/22.
(608) وسائل الشیعه: 8/346.
(609) کمال الدین: 2/433. این روایت با روایت دیگری که می گوید: آن حضرت در شب متولد شد، منافاتی ندارد، زیرا که ولادت آن حضرت هنگام سپیده دم بوده، لذا هم می توان گفت در روز متولد شده وهم می شود بگوییم شب متولد گردیده است.
(610) کمال الدین 2/431.
(611) کمال الدین: 2/428.
(612) کمال الدین: 2/434.
(613) اثبات الهداه: 7/356.
(614) الخصائص الحسینیه: 15.
(615) کافی: 1/194.
(616) کمال الدین: 1/253.
(617) بحار الانوار: 52/70.
(618) بحار الانوار: 52/73.
(619) جنة المأوی: 309.
(620) تفسیر القمی: 2/253.
(621) المحجة: 184.
(622) بحار الانوار: 52/330.
(623) بحار الانوار: 51/71.
(624) کافی 1/195.
(625) تفسیر البرهان: 4/289.
(626) تفسیر البرهان: 4/502.
(627) تفسیر البرهان: 4/503.
(628) تفسیر البرهان: 4/503.
(629) غایه المرام: 258.
(630) تفسیر القمی: 694.
(631) تفسیر قمی: 1/311.
(632) بحار الانوار: 7/259.
(633) بحار الانوار: 7/272.
(634) تفسیر البرهان: 3/175.
(635) بحار الانوار: 7/266.
(636) روضه کافی: 75.
(637) بحار الانوار: 51/83.
(638) بحار الانوار: 53/34.
(639) فروع کافی: 5/56.
(640) لئالی الاخبار: 5/261.
(641) لئالی الاخبار: 5/261.
(642) کافی: 5/58.
(643) کافی: 5/58.
(644) احتجاج، 2/284.
(645) کافی: 2/164.
(646) بحار الانوار: 52/119.
(647) کمال الدین: 2/650.
(648) کمال الدین: 2/452.
(649) بحار الانوار: 52/222.
(650) بحار الانوار: 52/223.
(651) الغیبه النعمانی: 253.
(652) الغیبه النعمانی: 73.
(653) الغیبة نعمانی: 264.
(654) الغیبه النعمانی: 73.
(655) الغیبه النعمانی: 148.
(656) الغیبه النعمانی: 280.
(657) بحار الانوار: 52/274.
(658) کمال الدین: 2/671.
(659) بحار الانوار: 52/290.
(660) الغیبه النعمانی: 263.
(661) الغیبه النعمانی: 267.
(662) بحار الانوار: 51/81.
(663) بحار الانوار: 52/378.
(664) الغیبه النعمانی: 181.
(665) کمال الدین: 1/268.
(666) بحار الانوار: 52/306.
(667) بحار الانوار: 52/340.
(668) الغیبه النعمانی: 313.
(669) الغیبه النعمانی: 315.
(670) بحار الانوار: 52/361.
(671) بحار الانوار: 52/374.
(672) بحار الانوار: 53/7.
(673) بحار الانوار: 53/13.
(674) بحار الانوار: 53/34.
(675) بحار الانوار: 51/92.
(676) احتجاج: 2/279.
(677) کافی: 2/351.
(678) کافی: 2/352.
(679) کافی: 2/353.
(680) کافی: 2/46.
(681) کافی: 2/43.
(682) کافی: 2/125.
(683) کافی: 2/127.
(684) علل الشرایع: 140.
(685) زیرا که غالبا آن دو سبب نخستین در معرض زوال واز بین رفتن است که محبت نیز از بین می رود، ولی وجود مولای ما حضرت صاحب الزمان - صلی الله علیه - منافع وجودش پیوسته موجود است ولذت مؤمن به وجود آن حضرت پایدار است.(مؤلف)
(686) الغیبه نعمانی: 214.
(687) بحار الانوار: 53/34.
(688) بحار الانوار: 52/338.
(689) بحار الانوار: 52/332.
(690) بحار الانوار: 52/332.
(691) شاید منظور از موالی غیر عرب های باشند که در بلاد عربی سکونت گزیده اند، ودسکره نام ده ومعبد نصاری وزمین هموار وخانه های عجمیان که در آن ها شراب وملاهی است می باشد، معنی بعضی کلمات این حدیث به طور تفصیل معلوم نیست. والله العالم.
(692) بحار الانوار: 52/333.
(693) بحار الانوار: 2/20.
(694) بحار الانوار: 2/42؛ عوالی اللثالی: 4/71.
(695) مجمع البیان: 3/218.
(696) بحار الانوار: 52/328.
(697) بحار الانوار: 52/131.
(698) کافی: 2/469.
(699) کافی: 2/470.
(700) کمال الدین: 2/485؛ احتجاج: 2/284. بحار الانوار: 53/181.
(701) کمال الدین: 2/512.
(702) کمال الدین: 2/485؛ واحتجاج: 2/284.
(703) کمال الدین: 2/485؛ وبحار الانوار: 52/92.
(704) کافی: 1/217.
(705) غایه المرام: 259.
(706) تأویل الایات الظاهره: 2/851.
(707) مجمع البیان: 10/535.
(708) کافی: 2/94.
(709) کافی: 2/94.
(710) کافی: 2/95.
(711) کافی: 2/96.
(712) مرآة العقول: 8/157.
(713) گویا عایشه تصور کرده که خود را به مشقت انداختن در طاعات برای محو سیئات است، که آن حضرت پاسخ فرمودند که در این جهت منحصر نیست، بلکه برای رفع درجات وشکر نعمتهای مادی ومعنوی و... می باشد، بلکه عبادت نزد اهل طاعت از لذت بخش ترین امور است. گفتنی است که: در توجیه این حدیث مطالب بسیاری گفته اند، طالبین به مرآة العقول وغیره مراجعه نمایند. (مترجم).
(714) وسائل الشیعه: 11/537.
(715) امالی صدوق: 304، المجلس التاسع والخمسون - چاپ بیروت -.
(716) وسائل الشیعه: 10/467.
(717) کافی: 2/644.
(718) کافی: 2/644 واین قسمت آیه ای است از قرآن مجید، سوره بقره، آیه 260.
(719) مرآة العقول: 12/539.
(720) کافی: 2/175.
(721) بحار الانوار: 44/278.
(722) لئالی الاخبار: 2/251.
(723) بحار الانوار: 70/59.
(724) کافی: 2/352.
(725) مجمع البیان: 8/285.
(726) وسائل الشیعه 3/81.
(727) مجمع البیان: 8/285.
(728) بحار الانوار: 82/192.
(729) امالی صدوق: 59، مجلس 15، ح1 - چاپ بیروت -.
(730) کافی: 2/170.
(731) بحار الانوار: 67/65.
(732) احتجاج 2/267.
(733) بحار الانوار: 74/226.
(734) کافی: 2/169.
(735) بحار الانوار: 74/238.
(736) مهج الدعوات: 302.
(737) تفسیر القمی: 1/145.
(738) الخرایج: 53.
(739) بحار الانوار: 8/34.
(740) بحار الانوار: 8/34.
(741) بحار الانوار: 8/34.
(742) بحار الانوار: 8/34.
(743) بحار الانوار: 8/37.
(744) محاسن: 183.
(745) خصال: 1/183.
(746) بحار الانوار: 8/42.
(747) بحار الانوار: 8/43.
(748) بحار الانوار: 8/41.
(749) بحار الانوار: 8/36.
(750) بحار الانوار: 8/59.
(751) بحار الانوار: 8/59.
(752) بحار الانوار: 101/27.
(753) البرهان: 3/57.
(754) بحار الانوار: 8/41.
(755) بحار الانوار: 8/42.
(756) سوره مریم، آیه 87.
(757) بحار الانوار: 8/42.
(758) بحار الانوار: 8/47.
(759) بحار الانوار: 8/59.
(760) بحار الانوار: 8/52.
(761) بحار الانوار: 8/56.
(762) بحار الانوار: 8/39.
(763) بحار الانوار: 8/55.
(764) بحار الانوار: 8/55.
(765) بحار الانوار: 8/44.
(766) بحار الانوار: 8/41.
(767) در مکرمت سی ودوم وجه رستگاری دعا کننده به شفاعت آن حضرت وشفاعت پدرانش به وجه واستدلال دیگری خواهد آمد. حاصل اینکه در تفسیر آیه شریفه: وعلی الأعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم، آمده که مراد از رجال، امامان (علیهم السلام) می باشند، وآنان یاران خود را می شناسند وبرایشان شفاعت می کنند. به ضمیمه بحث واثبات اینکه دعا از اقسام یاری کردن امام است. از این دو مقدمه به این نتیجه می رسیم که دعا کننده، ناصر المام است وامام برای ناصر خود شفاعت می کند، پس برای دعاکننده نیز شفاعت خواهد نمود. ان شاء الله تعالی. (مؤلف).
(768) الخصال: 1/196.
(769) المنتهی: 1/544.
(770) بحار الانوار: 8/49.
(771) المنتهی: 1/544.
(772) امالی صدوق: 310، المجلس الستون - چاپ بیروت -.
(773) مجمع البیان: 3/189.
(774) تفسیر القمی: 1/168.
(775) البرهان: 1/469.
(776) مراه الانوار: 331.
(777) مراه الانوار: 331.
(778) صحیفه سجادیه، دعای 47.
(779) غیبت نعمانی: 180.
(780) مراه الانوار: 58.
(781) البرهان: 4/335.
(782) مجمع البیان:10/440.
(783) کافی: 2/497.
(784) کافی: 2/487.
(785) کافی: 2/509.
(786) کافی 2/507.
(787) کافی: 2/200.
(788) مراه العقول: 12/87.
(789) مراه العقول: 12/88.
(790) مستدرک سفینه البحار: 3/345.
(791) البرهان، 4/124؛ غایه المرام: 309.
(792) البرهان: 4/124: غایه المرام: 309.
(793) غایه المرام، 306؛ در نسخه غایه المرام به همین نحو که آوردیم: حسان بن الارت می باشد، ولی شاید صحیح آن به جای حسان، خباب باشد، والله العالم. (مؤلف)
(794) سوره هود، آیه 29.
(795) سوره هود، آیه 51.
(796) امالی صدوق: 424، مجلس 79، چاپ بیروت.
(797) غایه المرام: 306، المقصد الثانی، باب 5، ح1.
(798) غایه المرام: 307، المقصد الثانی، باب 5، ح1.
(799) تفسیر القمی: 602.
(800) کافی: 2/507.
(801) وسائل الشیعه: 4/1146، ح7.
(802) وسائل الشیعه: 4/1147، ح11.
(803) وسائل الشیعه: 4/1148، ح13.
(804) تفسیر امام عسکری: 518؛ وحکایت صخره (سنگ بزرگی که عمار یاسر به پیشنهاد یهود وبه اعجاز پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آن را برداشت ومحکم بر زمین زد) به تفصیل در آن آمده است.(مترجم)
(805) بحار الانوار: 86/77.
(806) مکارم الاخلاق: 284.
(807) بحار الانوار: 86/61 وزاد المعاد: 489؛ والانوار النعمانیه: 2/104 و105.
(808) بحار الانوار: 54/123؛ بصار الدرجات: 84.
(809) بحار الانوار: 52/132.
(810) بحار الانوار: 52/129-130.
(811) احتجاج: 2/326، 327-328.
(812) بحار الانوار: 52/131.
(813) مضمون این عبارت در بعضی از آیات قرآن آمده است، سوره اسراء، آیه 43 ومترجم.
(814) کافی: 1/148؛ توحید صدوق.
(815) کافی: 1/147.
(816) احتجاج: 1/384.
(817) قرب الاسناد: 155.
(818) تفسیر العیاشی: 2/217.
(819) غیبت نعمانی: 162.
(820) النجم الثاقب: 477.
(821) غیبت نعمانی: 161.
(822) غیبت نعمانی: 161.
(823) غیبت نعمانی: 161.
(824) کمال الدین: 2/652.
(825) بحار الانوار: 52/182.
(826) بحار الانوار: 52/315.
(827) بحار الانوار: 52/25.
(828) بحار الانوار: 52/25.
(829) کافی: 1/340.
(830) غیبت نعمانی: 90.
(831) مضمون آیه کریمه 42، سوره انفال.
(832) غیبت نعمانی: 147.
(833) غیبت طوسی: 263.
(834) کافی: 1/221.
(835) مراه الانوار: 234.
(836) وموید این معنی روایتی است که در جامع الاخبار: 16: از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده، که فرمود: حق علی بن ابی طالب بر مسلمین همچون حق پدر بر فرزندانش می باشد. گفتنی است که بر روایات ثابت شده که آنچه برای یکی از امامان (علیهم السلام) باشد برای همه امامان جاری است، یعنی اگر برای یکی از آن ها حقی بر ما ثابت شد برای همه آن ها ثابت است.
(837) بحار الانوار: 102/129.
(838) عبارت حدیث ثقلین - بنابر یکی از روایات - چنین است: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا ولن یفترقا حتی یردا علی الحوض؛ من دو شیء گرانبها در میان شما ترک می گویم که اگر به هر دو تمسک جویید؛ هیچ گاه پس از من گمراه نخواهید شد، کتاب خدا وعترتم را واین دو از هم جداً نخواهند شد تا اینکه کنار حوض (کوثر) بر من بازگردند. این حدیث را اغلب علمای عامه وخاصه در اعصار مختلف روایت کرده اند، برای تفصیل مطلب به جوامع مهم حدیث مراجعه شود. (مترجم).
(839) تفسیر فرات: 14.
(840) معانی الاخبار: 108؛ مراه الانوار: 85.
(841) کافی: 1/441.
(842) احتجاج: 2/78.
(843) اعتقادات صدوق: باب 11، ص 105.
(844) مشارق الانوار: 114.
(845) کافی: 2/190.
(846) کافی: 2/182.
(847) کافی: 1/401.
(848) مشارق الانوار: 193.
(849) این حدیث را کلینی (رحمة الله) در اصول کافی (1/33، باب صفه العلم وفضله) به سند حسن کالصحیح از معاویه بن عمار آورده که گفت: به حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) عرض کردم: مردی از شما بسیار نقل می کند، بین مردم نشر می دهد وآن ها را در دل های آنان ودل های شیعیانتان استوار می سازد، وعابدی از شیعیان شما که در روایت همچون او نیست کدام یک بهترند؟ فرمود: فرد بسیار روایت کننده حدیث ما که دل های شیعیان ما را استوار می سازد از هزار عابد بهتر است. ونیز به سند صحیحی از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) است که فرمود: عالمی که از علم او استفاده می شود از هفتاد هزار عابد بهتر است.
و شاید اختلاف در برتری به اعتبار اختلاف مراتب ودرجات علما وعباد باشد وموید این معنی اینکه در این حدیث نسبت بین عالم وعابد بیان شده در صورتی که در حدیث سابق نسبت بین راوی وعابد است که از این ها به دست می آید که اگر راوی حدیث عالم هم باشد وبه علم خود عمل کند بهتر است از آنکه عالم نباشد.(مؤلف).
(850) القاموس المحیط: 2/409.
(851) نهج البلاغه، بخش نامه ها.
(852) احتجاج: 2/278.
(853) مشارق الانوار: 179.
(854) البرهان: 3/240.
(855) البرهان: 3/240.
(856) التوحید: 152.
(857) بحار الانوار: 6/338.
(858) احتجاج: 2/97.
(859) نهج البلاغه: خطبه 184، (خطبه 228، ص 742 فیض).
(860) کافی: 1/194.
(861) خرایج: 92.
(862) مکارم الاخلاق: 284.
(863) کافی: 2/150.
(864) کافی: 2/150.
(865) کافی: 2/152.
(866) کافی: 2/152.
(867) کافی: 2/152.
(868) کافی: 2/152.
(869) کافی: 2/156.
(870) تفسیر امام حسن عسکری (علیه السلام): 113.
(871) بحار الانوار: 46/239.
(872) بحار الانوار: 45/257.
(873) تفسیر قمی: 1/231.
(874) مجمع البیان: 4/423.
(875) البرهان: 2/18.
(876) البرهان: 2/18.
(877) مجمع البیان: 2/423.
(878) کافی: 1/436.
(879) تفسیر عیاشی: 2/353.
(880) مراه الانوار: 208.
(881) تفسیر عیاشی: 2/268.
(882) کمال الدین: 2/357.
(883) کافی: 1/220.
(884) تفسیر قمی: 1/231.
(885) الکافی: 3/128.
(886) بحار الانوار: 6/173.
(887) منظور از ابن سنان در اینجا محمد بن احمد بن سنان است که از عمار بن مروان روایت می کند - چنانکه در رجال کبیر ومنتهی المقال تصریح شده است - می گویم: اقوی - به پیروی از عده ای از محققین - آن است که به روایت محمد بن سنان اعتماد شود واو مورد وثوق واطمینان است چنانکه سیداجل علی بن طاووس ودیگران گفته اند، ومحمد بن یحیی همان معروف به عطار است واحمد بن محمد همان ابن عیسی اشعری قمی می باشد وعمار مروان مولی (وابسته) بنی ثوبان است وهمگی آن ها - چنانکه علمای رجال گفته اند - ثقه هستند.(مؤلف)
(888) فروع کافی: 3/128.
(889) کافی: 2/191.
(890) کمال الدین: 1/303.
(891) امالی صدوق: 1/274، مجلس 54.
(892) کافی: 2/164.
(893) کافی: 2/164.
(894) بحار الانوار: 52/129.
(895) بحار الانوار: 51/13.
(896) کمال الدین: 2/440.
(897) کمال الدین: 2/440.
(898) خصال صدوق: 1/294.
(899) احتجاج: 1/98.
(900) عده الداعی: 238.
(901) وسائل الشیعه: 4/1180؛ وکافی: 2/296.
(902) عده الداعی:235.
(903) فقیه ایمانی مؤلف کتاب الفوز الاکبر فیما یتعلق بامام العصر (علیه السلام). (از آثار ارزشمندی است که به زبان فارسی تألیف ودر این سال های اخیر منتشر شده است.مترجم).
(904) عده الداعی: 235.
(905) کمال الدین: 1/330.
(906) بحار الانوار: 75/20.
(907) بحار الانوار: 75/20.
(908) بحار الانوار: 75/21.
(909) بحار الانوار: 52/21.
(910) کافی: 2/172.
(911) صحیفه سجادیه، دعای بیست وهفتم.
(912) کافی: 2/165.
(913) وسائل الشیعه: 8/466.
(914) وسائل الشیعه: 8/468.
(915) وسائل الشیعه: 8/468.
(916) وسائل الشیعه: 8/467.
(917) وسائل الشیعه: 8/468.
(918) کافی: 2/123.
(919) دارالسلام: 3/346؛ من لا یحضره الفقیه: 4/398.
(920) دارالاسلام: 3/397.
(921) کافی: 2/121.
(922) کافی: 2/122.
(923) کافی: 2/122.
(924) من لا یحضره الفقیه: 4/398.
(925) کافی: 2/124.
(926) کامل الزیارات: 271.
(927) بحار الانوار: 66/324.
(928) بحار الانوار: 66/324.
(929) کافی: 2/289.
(930) کافی: 2/309.
(931) کافی: 2/309.
(932) کافی: 2/310.
(933) کافی: 2/310.
(934) کافی: 2/310.
(935) کافی: 2/310.
(936) سوره محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)، آیه 24؛ أفلا یتدبرون القرآن أم علی قلوب أقفالها.
(937) بصائر الدرجات: 259.
(938) بصائر الدرجات: 408.
(939) بصائر الدرجات: 434.
(940) بصائر الدرجات: 435.
(941) بصائر الدرجات: 435.
(942) بصائر الدرجات: 454.
(943) انوار انعمانیه: 1/33.
(944) اعتقادات صدوق، چاپ شده با باب حادی عشر: 97.
(945) اعتقادات مجلسی: 78.
(946) کافی: 1/184.
(947) کافی: 1/275.
(948) در اصول کافی: 1/222؛ حدیث 6؛ از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) است که فرمود: آب کم راکد را می مکند ونهر عظیم را رها می کنند! به آن حضرت عرض شد، نهر عظیم چیست؟ فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وعلمی که خداوند به او عطا کرده خداوند (عزّ وجلّ) برای محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) سنن پیامبران را جمع کرد از آدم تا خاتم. گفته شد: این ها چیست؟ فرمود: علم پیامبران را سراسر، وهمانا رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) تمام آن را امیر مؤمنان (علیه السلام) قرار داد. پس شخصی به آن حضرت عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! آیا امیر المؤمنین اعلم است با بعضی از پیامبران؟ حضرت ابو جعفر (علیه السلام) - روی به سایرین - فرمود: بشنوید چه می گوید: خداوند گوش های هرکس را بخواهد می گشاید، من برای او می گویم که خداوند برای محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) علم پیامبران را جمع کرده وآن حضرت تمام آن را نزد امیر المؤمنین قرار داده واو می پرسد: آیا آن حضرت اعلم است یا بعضی پیامبران.
(949) وسائل الشیعه: 1/24.
(950) تفسیر قمی: 2/297.
(951) بحار الانوار: 101/292.
(952) کامل الزیارات: 63.
(953) احتجاج: 2/325.
(954) کافی: 1/401.
(955) کافی: 1/401.
(956) کافی: 1/401.
(957) بصائر الدرجات: 24.
(958) کافی: 1/1-4.
(959) بصائر الدرجات: 24.
(960) بصائر الدرجات: 24.
(961) بصائر الدرجات: 24.
(962) بصائر الدرجات: 24.
(963) بصائر الدرجات: 24.
(964) بصائر الدرجات: 22.
(965) بصائر الدرجات: 26.
(966) بصائر الدرجات: 26.
(967) بصائر الدرجات: 26.
(968) بصائر الدرجات: 26.
(969) بصائر الدرجات: 26.
(970) مجمع البحرین: 2/100، کتاب الباء.
(971) بصائر الدرجات: 24.
(972) تفسیر امام حسن عسکری (علیه السلام): 74.
(973) تفسیر البرهان: 1/82.
(974) بصائر الدرجات: 68.
(975) بصائر الدرجات: 68.
(976) بصائر الدرجات: 68.
(977) بصائر الدرجات: 68.
(978) بصائر الدرجات: 68.
(979) کافی: 1/370.
(980) کافی: 1/370.
(981) غیبت نعمانی: 111.
(982) غیبت نعمانی: 110.
(983) سوره اعراف، آیه 172.
(984) بصائر الدرجات: 70 کافی: 2/8.
(985) غیبت نعمانی: 13.
(986) غیبت نعمانی: 13.
(987) غیبت نعمانی: 14.
(988) غیبت نعمانی: 14.
(989) تحف العقول: 228.
(990) بصائر الدرجات: 23.
(991) بحار الانوار: 7/181.
(992) بحار الانوار: 7/142.
(993) کافی: 2/172.
(994) او مرحوم علامه مجلسی است که در مراه العقول چنین مطلبی گفته.
(995) بحار الانوار: 8/121.
(996) تحف العقول: 226.
(997) کافی: 2/207.
(998) کافی: 2/207.
(999) کافی: 2/206.
(1000) کافی: 2/206.
(1001) کافی: 2/206.
(1002) کافی: 2/206.
(1003) کافی: 2/206.
(1004) بحار الانوار: 1/205.
(1005) کافی: 2/206.
(1006) کافی: 2/206.
(1007) کافی: 2/206.
(1008) بحار الانوار: 1/202؛ وعوالی اللئالی: 4/68.
(1009) بحار الانوار: 1/200.
(1010) بحار الانوار:1/200.
(1011) تفسیر البرهان: 1/381.
(1012) تفسیر برهان: 1/383.
(1013) تفسیر البرهان: 1/384.
(1014) کافی: 1/187.
(1015) کافی: 1/188.
(1016) کافی: 1/188.
(1017) کافی: 1/195.
(1018) کافی: 1/188.
(1019) کافی: 1/189.
(1020) کافی: 1/188.
(1021) کافی: 1/189.
(1022) کافی: 1/190.
(1023) بحار الانوار: 44/194؛ ومناقب: 3/229.
(1024) کافی: 1/333.
(1025) کلینی در اصول کافی: 2/466، باب فضیلت دعا وتأکید بر آن، به سند صحیحی از زراره از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آورده که فرمود: خدای (عزّ وجلّ) می فرماید: ان الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین ؛ همانا آنان که از پرستش من سر برافرازند، زود است که با سرافکندگی داخل جهنم شوند. فرمود: (منظور از پرستش) دعاست وبهترین عبادت دعا است. عرض کردم: کلمه اواه در فرموده خداوند ان ابراهیم لاواه علیم، معنایش چیست؟ فرمود: اواه یعنی بسیار دعا کننده. (مؤلف).
(1026) کافی: 2/507.
(1027) کافی: 2/508.
(1028) کافی: 2/508.
(1029) وسائل الشیعه: 4/1147.
(1030) کافی: 1/390.
(1031) کافی: 1/390.
(1032) الخرایج: 92.
(1033) غایه المرام: 218.
(1034) غایه المرام: 242.
(1035) البرهان: 4/521 - 522.
(1036) بحار الانوار: 36/296.
(1037) تفسیر البرهان: 4/521؛ چنانکه محبت امیر المؤمنین (علیه السلام) نشانه حلال زاده بودن است که از اصحاب رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در کتب شیعه وسنی مشهور است که می گفتند: ما فرزندان خود را به محبت علی بن ابی طالب آزمایش می کردیم، از درگاه خداوند خواهانیم که ما را بر دوستی وولایت آن حضرت زنده بدارد وبمیراند ودر دنیا وآخرت دست ما را از دامان حضراتش کوتاه نگرداند. (مترجم)
(1038) مجمع البیان: 7/83.
(1039) مجمع البیان: 9/238.
(1040) البرهان: 4/293.
(1041) بحار الانوار: 2/44.
(1042) بحار الانوار 2/43.
(1043) خصال 1/123.
(1044) معالی السبطین، به نقل از ارشاد القلوب از کتاب نور العین.
(1045) تفسیر امام عسکری: 155؛ چاپ جدید: 441.
(1046) کافی 2/155.
(1047) کافی: 2/156.
(1048) تفسیر برهان: 2/288.
(1049) تفسیر برهان: 2/289.
(1050) کافی: 2/155.
(1051) کافی: 2/157.
(1052) تفسیر برهان: 2/289.
(1053) کافی: 2/100.
(1054) تفسیر برهان: 2/289.
(1055) بحار الانوار: 8/54.
(1056) کافی: 2/198.
(1057) کافی: 2/193.
(1058) کافی: 2/192.
(1059) کافی: 2/194.
(1060) کافی: 2/197.
(1061) کافی: 2/196.
(1062) کافی: 2/197.
(1063) کمال الدین: 2/541.
(1064) بحار الانوار، 74/315.