مکیال المکارم در فوائد دعا برای حضرت قائم (علیه السلام) - جلد دوم

مکیال المکارم در فوائد دعا برای حضرت قائم (علیه السلام) - جلد دوم

سید محمد تقی موسوی اصفهانی
ترجمه: سید مهدی حائری قزوینی

فهرست کتاب

سخن مترجم
بخش ششم: اوقات وحالات تأکید شده برای دعا
1- بعد از هر نماز واجب
2- بعد از نماز ظهر
3- بعد از نماز عصر
4- بعد از نماز صبح
5- بعد از هر دو رکعت از نماز شب
6- در قنوت نماز
7- در حال سجده
8- در سجده شکر
9- هر صبح وشام
10- آخرین ساعت از هر روز
11- روز پنج شنبه
12- شب جمعه
13- روز جمعه
الف) بعد از نماز صبح:
ب) هنگام زوال ظهر:
ج) هنگام رفتن به مسجد:
د) بعد از نماز عصر:
ه) در قنوت ظهر ونماز جمعه:
و) در خطبه نماز جمعه:
ز) آخرین ساعت روز جمعه:
تکمیل:
14- روز نوروز
15- روز عرفه
16- روز عید فطر
17- روز اضحی (قربان)
18- روز دحو الارض (گسترده شدن زمین)
19- روز عاشورا
20- شب نیمه شعبان
21- روز نیمه شعبان
22- تمام ماه رمضان
23- شب ششم ماه رمضان
24- روز هشتم ماه رمضان
25- شب دوازدهم ماه رمضان
26- روز سیزدهم ماه رمضان
27- روز هیجدهم وشب نوزدهم ماه رمضان
28- روز بیست ویکم ماه رمضان
29- بعد از ذکر مصیبت سید الشهداء (علیه السلام)
30- بعد از زیارت آن حضرت (علیه السلام)
31- پس از گریستن از ترس خدای تعالی
32- پس از تجدید هر نعمت وزوال هر محنت
33- هنگام وارد شدن غم واندوه
34- در سختی ها وگرفتاری ها
35- پس از نماز تسبیح
36- پیش از دعا برای خود وخانواده خود
37- روز غدیر
38- مطلق اوقات شریفه وشبها وروزهای متبرکه
39- هنگام حضور در مجلس مخالفین وغاصبین حقوق امامان
40- چهل روز مداومت به دعا برای فرج
اما به طور عام:
و اما بطور خاص:
41- ماه محرم
مکان هایی که دعا در آنها بیشتر تأکید شده
1- مسجد الحرام
2- عرفات
3- سرداب
4- جاهای منسوب به آن حضرت (علیه السلام)
5- حرم حضرت سید الشهداء (علیه السلام)
6- حرم مولایمان حضرت رضا (علیه السلام)
7- حرم عسکریین (علیهما السلام)
8- حرم هر یک از امامان (علیهم السلام)
بخش هفتم: چگونگی دعا برای تعجیل فرج امام عصر (عجل الله فرجه الشریف)
مقصد اول: تذکر چند مطلب
مقصد دوم: در چگونگی دعا برای تعجیل فرج وظهور آن حضرت (علیه السلام) آشکارا یا به کنایه
مقصد سوم: در ذکر بعضی از دعاهای روایت شده از امامان معصوم (علیهم السلام) در این باره
1- دعای صلوات
2- دعای امام رضا (علیه السلام)
3- دعای عصر غیبت
4- دعای قنوت
5- دعای ندبه
توضیح ودفع اشکال:
6- دعای دیگر
بخش هشتم: تکالیف بندگان نسبت به آن حضرت (علیه السلام)
اول: تحصیل شناخت صفات وآداب وویژگی های آن جناب
اما دلیل عقل:
و اما دلیل نقل:
دوم: رعایت ادب نسبت به یاد او
سوم: از وظایف بندگان نسبت به آن حضرت (علیه السلام) محبت او به طور خاص
چهارم: محبوب نمودن او در میان مردم
پنجم: انتظار فرج وظهور آن حضرت (علیه السلام)
مبحث یکم - فضیلت انتظار وثواب منتظر وانتظار پیغمبران وامامان نسبت به این امر:
مبحث دوم - در وجوب انتظار حضرت قائم (علیه السلام) بر همه افراد:
مبحث سوم - معنی انتظاری که در این اخبار به آن امر گردیده است:
مبحث چهارم - آیا در انتظار قصد قربت شرط است یا نه؟
مقدمه اول: در بیان آنچه نیت در آن شرط است
مقدمه دوم: در بیان منظور از قصد قربت که در عبادت شرط است
مبحث پنجم - در بیان حکم ضد انتظار یعنی ناامیدی:
ششم: اظهار اشتیاق به دیدار آن بزرگوار
هفتم: ذکر مناقب وفضایل آن حضرت (علیه السلام)
هشتم: اندوهگین بودن مؤمن از فراق آن حضرت (علیه السلام)
نهم: حضور در مجالس فضایل ومناقب آن حضرت (علیه السلام)
دهم: تشکیل مجالس ذکر مناقب وفضایل آن حضرت (علیه السلام)
یازدهم ودوازدهم: سرودن وخواندن شعر در فضایل ومناقب آن حضرت (علیه السلام)
سیزدهم: قیام، هنگام یاد شدن نام یا القاب آن حضرت (علیه السلام)
چهاردهم وپانزدهم وشانزدهم: گریستن وگریانیدن وخود را به گریه کنندگان شبیه نمودن بر فراق آن حضرت (علیه السلام)
هفدهم: درخواست معرفت امام عصر (علیه السلام) از خداوند (عزَّ وجلَّ)
هجدهم: تداوم درخواست معرفت آن حضرت (علیه السلام)
نوزدهم: مداومت به خواندن دعای غریق
بیستم: دعا در زمان غیبت آن حضرت (علیه السلام)
بیست ویکم: شناختن علامت های ظهور آن حضرت (علیه السلام)
دلیل عقل:
دلیل نقل:
تصدیق بعضی نشانه ها:
بیست ودوم: تسلیم بودن وعجله نکردن
بخش اول: در بیان قسمتی از روایات رسیده از امامان
بخش دوم: در بیان گونه های عجله مذموم وآنچه از مفاسد بر آن مترتب می شود واینکه سبب کفر والحاد است
بیست وسوم: صدقه دادن به نیابت از آن حضرت (علیه السلام)
بیست وچهارم: صدقه دادن به قصد سلامتی آن حضرت (عجل الله فرجه)
بیست وپنجم وبیست وششم : حج رفتن به نیابت از آن حضرت وفرستادن نایب که از طرف آن جناب حج کند
بیست وهفتم وبیست وهشتم: طواف بیت الله الحرام به نیابت از امام (علیه السلام) ونایب ساختن دیگری تا از طرف آن حضرت طواف نماید
بیست ونهم: زیارت مشاهد رسول خدا وائمه معصومین (علیهم السلام) به نیابت از مولایمان صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
سی ام: استحباب اعزام نایب برای زیارت از سوی آن حضرت (علیه السلام)
سی ویکم: سعی در خدمت کردن به آن حضرت (علیه السلام)
سی ودوم: اهتمام ورزیدن به یاری آن جناب (علیه السلام)
سی وسوم: تصمیم قلبی بر یاری کردن آن جناب در زمان حضور وظهور او (عجل الله فرجه)
سی وچهارم: تجدید بیعت با آن حضرت (علیه السلام) بعد از فرائض همه روزه وهر جمعه
مبحث اول: معنی بیعت در لغت وشرع
مبحث دوم: در حکم بیعت
تجدید بیعت در هر روز:
دعای عهد:
تجدید بیعت در هر جمعه:
حکم بیعت به معنی دوم:
روشنگری دیگری راجع به بیعت :
سی وپنجم: صله آن حضرت (علیه السلام) به وسیله مال
سی وششم: صله شیعیان ودوستان صالح امامان (علیهم السلام) به وسیله مال
سی وهفتم: خوشحال کردن مؤمنین
سی وهشتم: خیر خواهی برای آن حضرت (علیه السلام)
سی ونهم: زیارت کردن آن حضرت (علیه السلام)
چهلم: دیدار مؤمنین صالح وسلام کردن بر آنان
چهل ویکم: درود فرستادن بر آن حضرت (علیه السلام)
چهل ودوم: هدیه کردن ثواب نماز به آن جناب (علیه السلام)
چهل وسوم: هدیه نماز مخصوص
نماز هدیه به امیر المؤمنین علی (علیه السلام):
هدیه به فاطمه زهرا (علیها السلام):
هدیه به امام حسن (علیه السلام)،
هدیه به امام حسین (علیه السلام)
هدیه به امام علی بن الحسین (زین العابدین) (علیه السلام):
هدیه به امام محمد باقر (علیه السلام):
هدیه به امام جعفر بن محمد (صادق) (علیه السلام)
هدیه به امام موسی بن جعفر (کاظم) (علیه السلام)
هدیه به امام علی بن موسی (رضا) (علیه السلام)
هدیه به امام محمد بن علی (جواد) وامام علی بن محمد (هادی) وامام حسن بن علی (عسکری) (علیهم السلام)
چهل وچهارم: نماز هدیه به آن حضرت به گونه مخصوص در وقت معین
چهل وپنجم: اهداء قرائت قرآن به آن حضرت (علیه السلام)
چهل وششم: توسل وطلب شفاعت از خداوند به وسیله آن حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
چهل وهفتم: دادخواهی وتوجه نمودن وعرض حاجت بر آن حضرت (علیه السلام)
چهل وهشتم: دعوت کردن مردم به آن حضرت (علیه السلام)
چهل ونهم: رعایت حقوق آن حضرت ومواظبت بر ادای آن ها ورعایت وظایف نسبت به آن بزرگوار (علیه السلام)
پنجاهم: خشوع دل هنگام یاد آن حضرت (علیه السلام)
پنجاه ویکم: عالم باید علمش را آشکار سازد
پنجاه ودوم: تقیه کردن از اشرار ومخفی داشتن راز از اغیار
پنجاه وسوم: صبر کردن بر اذیت وتکذیب وسایر محنت ها
پنجاه وچهارم: درخواست صبر از خدای تعالی
پنجاه وپنجم: سفارش یکدیگر به صبر در زمان غیبت حضرت قائم (عجل الله فرجه)
پنجاه وششم: پرهیز از مجالسی که نام آن حضرت (علیه السلام) در آن ها مورد تمسخر باشد
پنجاه وهفتم: تظاهر با ستمگران واهل باطل
پنجاه وهشتم: ناشناس ماندن وپرهیز از شهرت یافتن
پنجاه ونهم: تهذیب نفس
شصتم: اتفاق واجتماع بر نصرت آن حضرت (علیه السلام)
شصت ویکم: متفق شدن بر توبه واقعی وبازگرداندن حقوق به صاحبان آن ها
شصت ودوم وشصت وسوم: پیوسته به یاد آن حضرت بودن وبه ادابش عمل کردن
شصت وچهارم: دعا به درگاه برای جلوگیری از نسیان یاد آن حضرت (علیه السلام)
شصت وپنجم: اینکه بدنت نسبت به آن جناب عجل الله فرجه خاشع باشد
شصت وششم: مقدم داشتن خواسته آن حضرت بر خواسته خود
شصت وهفتم: احترام کردن نزدیکان ومنسوبین به آن حضرت (علیه السلام)
شصت وهشتم: بزرگداشت اماکنی که به قدوم آن حضرت (علیه السلام) زینت یافته اند
مبحث اول: ماییم شعائر واصحاب
توجه وتحقیق در معنی فرموده امیر المؤمنین (علیه السلام) ماییم شعائر واصحاب:
مبحث دوم: در بیان چگونگی تعظیم آن مواقف ومشاهد
شصت ونهم وهفتادم: وقت ظهور را تعیین نکردن وتکذیب وقتگذاران
هفتاد ویکم: تکذیب کردن مدعیان نیابت خاصه از آن حضرت (علیه السلام) در زمان غیبت کبری
هفتاد ودوم: درخواست دیدار آن حضرت با عافیت وایمان
هفتاد وسوم: اقتدا وتأسی جستن به اخلاق واعمال آن حضرت (علیه السلام)
هفتاد وچهارم: حفظ زبان از غیر خداوند ومانند آن
هفتاد وپنجم: نماز آن حضرت (عجل الله فرجه)
هفتاد وششم: گریستن در مصیبت مولایمان شهید مظلوم حضرت ابی عبد الله الحسین (علیه السلام)
هفتاد وهفتم: زیارت قبر مولایمان امام حسین (علیه السلام)
هفتاد وهشتم: بسیار لعنت کردن بر بنی امیه در آشکار وپنهان
هفتاد ونهم: اهتمام در ادای حقوق برادران دینی
هشتادم: مهیا کردن سلاح واسب در انتظار ظهور آن جناب (علیه السلام)

سخن مترجم
بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین والصلوة والسلام علی محمد وآله الطاهرین سیما مولانا صاحب الزمان وخلیفة الرحمن الحجة بن الحسن روحی له الفداء.
از روزی که خداوند، عالم وآدم را آفرید وبه ممکنات جامه هستی پوشانید، قلم تکلیف در میان نهاد وآن را معیار آزمون خلایق قرار داد، تا هر کدام بهتر عمل کرد وخوب تر فرمان برد، مقامش بالاتر رود وتقرب بیشتری یابد. در این هنگامه گذشت اعصار وگردش روزگار، در فراز ونشیب ها وزیر وزبر شدن ها، در کشاکش مرگ وزندگی وجلوه های نور وظلمت وجنگ وستیز حق وباطل، آدمی در بوته آزمایش قرار گرفته وپروردگار توانا این همه صحنه را برای ابتلا وامتحان او برپا فرموده است، تا انسان از استعدادهای نهفته در وجود خویش بهره گیرد ومراتب معرفت را بپیماید، ومشمول رحمت مخصوص خداوند گردد. می فرماید: الذی خلق الموت والحیاة لیبلوکم ایکم احسن عملاً(1)؛ خدایی که مرگ وزندگانی را آفرید تا شما بندگان را بیازماید که کدام یک از شما نیکوکارتر است. وما خلقت الجن والانس الا لیعبدون(2)؛ ومن جن وانس را نیافریدم مگر برای این که مرا (به یکتایی) پرستش کنند. وکذلک جعلنا لکل عدواً شیاطین الانس والجن(3)؛ واین چنین در برابر هر پیغمبری دشمنی از شیطانهای انس وجن برانگیختیم.
پر واضح است که امتحان بدون تعلیم وتوجیه قبلی نامعقول است. لذا خداوند حکیم برای ارشاد وتعلیم افراد بشر پیغمبران ورسولان را برانگیخت وامامان را نصب فرمود وتمام ابزارهای تعلیم وتزکیه - از بشارت وانذار وحکمت... را همراهشان ساخت، وچنین فرمود: ولقد ارسلنا رسلنا بالبینات وانزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط(4)؛ همانا ما پیغمبران خود را با دلایل روشن ومعجزات (به سوی خلق) فرستادیم وبرایشان کتاب ومیزان عدل نازل کردیم تا مردم به راستی وعدالت گرایند.
البته خود معلمان ومربیان بشر نیز در معرض آزمایشها بوده اند وپس از انجام هر آزمون به مرتبه ومقام دیگری نایل می شوند، وگونه هایی از این ابتلاءها را در قرآن می خوانیم، از جمله ولقد عهدنا الی آدم من قبل فنسی ولم نجد له عزماً(5)؛ وهمانا ما با آدم عهدی بستیم ودر آن عهد او را استوار وثابت قدم نیافتیم. واذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک لناس اماماً قال ومن ذریتی قال لاینال عهدی الظالمین(6)؛ وبه یاد آور هنگامی که خداوند ابراهیم را به اموری چند امتحان فرمود واو همه را به جای آورد، خدا بدو گفت: من تو را به امامت خلق برگزینم. عرض کرد: این پیشوایی را به فرزندان من نیز عطا فرمایی؟ فرمود: (آری اگر صالح وشایسته آن باشند) که عهد من هرگز به ستمکاران نخواهد رسید. ودر مورد آزمایش های ملتها وامتها چنین آمده است: احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا وهم لایفتنون(7)؛ آیا مردم چنین پنداشتند که به صرف اینکه گفتند ما ایمان آورده ایم، رهایشان کنند وبر این دعوی هیچ امتحانشان ننمایند، وما اممی که پیش از اینان بودند را به آزمایش وامتحان آوردیم، تا خداوند دروغ گویان را از راست گویان کاملاً معلوم سازد. ولنبلونکم بشیء من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات(8)؛ والبته شما رابه گونه هایی از ترس وگرسنگی ونقصان اموال ونفوس وآفات زراعت بیازماییم.
متأسفانه تعداد اندکی از کاروان عظیم انسانها از آزمون ها سربلند بیرون آمدند، وهر چه پیغمبر از سوی خداوند برای هدایت مردم مبعوث شد، او را استهزا نمودند واز تعالیم آن مربیان بزرگ کمتر بهره گرفتند، پیغمبران وپیغمبرزادگان را کشتند واز پیروی آنان سر باز زدند وبه سعادت وکمال خود پشت کردند واز جمله امتحان های بزرگ الهی برای عموم افراد بشر، مسأله غیبت حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد که از جهات مختلف امتحان ها وآزمایش هایی در بردارد، وهر کدام از افراد به فراخور استعداد وظرفیت خویش، مورد ابتلا وآزمایش قرار می گیرد.
حوادث ودگرگونی ها وفتنه ها ومکتب ها ومذهب ها و... انسانها را به حیرت می افکنند، وآزمون ها برایشان پیش می آورند. در روایات به این آزمایش های سخت تصریح شده وبزرگان دین، مردم را از مردود شدن در آنها بر حذر داشته اند. امامان بر حق (علیهم السلام) فرموده اند: مردم غربال خواهند شد وجز تعداد بسیار اندکی از آن بیرون نخواهند ماند. دین نگهداشتن در عصر غیبت بسان آتش سرخ در کف داشتن است. روزگاری فرا خواهد رسید که از اسلام جز نامی واز قرآن جز نشانی باقی نماند. مسجدهایشان آراسته ومعمور، ولی دلهایشان از ایمان تهی باشد. شیعیان نیز با یکدیگر اختلاف کنند، تا آنجا که بر روی هم آب دهان افکنند وهمدیگر را تکفیر کنند. با این وصف راه خلاصی از مهالک وخوب بیرون آمدن از امتحان ها نیز از احادیث خاندان عصمت (علیهم السلام) به وضوح دیده می شود، وهیچ کس نمی تواند ادعا کند که ندانسته به ضلالت افتاده است.
ثقة الاسلام کلینی (رحمه الله) از مفضل بن عمر روایت آورده که گفت: از حضرت امام صادق (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: مبادا فاش کنید، به خدا قسم! امام شما سالیانی از روزگار غایب خواهد ماند وشما در امتحان سخت واقع خواهید شد، تا این که درباره او حرف های مختلف گفته می شود، مرده؛ کشته شده، در کدام وادی رفته است؟ البته دیدگان مؤمنین بر او گریان خواهد بود، ودر امواج حوادث واژگون خواهید شد همان طور که کشتی در امواج دریا واژگون می شود، پس کسی نجات نمی یابد مگر آنکه خداوند از او پیمان گرفته ودر دلش ایمان ثبت گردیده باشد واو را به روحی از جانب خود تأیید نموده باشد. ودوازده پرچم اشتباه انگیز برپا خواهد شد که نمی دانند به کدام سوی رو کنند. راوی می گوید: پس گریه کردم وگفتم: چه باید کرد؟ آن حضرت نگاهی به خورشید افکند که به ایوان تابیده بود وفرمود: ای اباعبد الله! این آفتاب را می بینی؟ گفتم: بله. فرمود: به خدا سوگند! امر ما از آفتاب روشن تر است.(9) راه نجات از مهالک در زمان غیبت دعا کردن برای تعجیل فرج می باشد، که در آیات قرآن وروایات ادله وشواهد بسیاری بر آن هست، از جمله: حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) به احمد بن اسحاق فرمودند: والله لیغیبن غیبة لا ینجو فیها من الهلکة الا من ثبته الله عز وجل علی القول بامامته ووقفه (فیها) للدعاء بتعجیل فرجه به خدا سوگند! فرزندم مهدی غیبت خواهد کرد غیبت کردنی، که در آن نجات نخواهد یافت مگر کسی که خدای (عزَّ وجلَّ) او را بر اعتقاد به امامتش ثابت دارد وبه دعا کردن برای تعجیل فرجش توفیق دهد.(10)
و در توقیع شریفی از حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) آمده: وبسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که همان فرج شما است.(11) وروایات دیگر...
در این کتاب علاوه بر این که مطلب مورد بحث به طور گسترده وبی نظیری بررسی شده وبا دلایل محکم وشواهد متقن اثبات وروشن گردیده، مطالب ومباحث بسیاری نیز مورد پژوهش وتحقیق قرار گرفته ومسائل جالبی در رشته های مختلف علوم ومعارف، تحلیل وترسیم شده است که نشانگر کثرت اطلاع ودقت نظر وصفای باطن مرحوم مؤلف بزرگوار کتاب می باشد. زبان من از حمد وثنا، وخامه از توصیف شکر وسپاس، وفکر از شمارش نعمت های بی پایان خدای (عز وجل) والطاف وعنایات بی کران ولی اعظمش مولانا حجة بن الحسن (روحی فداه) عاجز است که چنین سعادت بزرگی نصیبم دادند وتوفیق ترجمه این اثر مهم به این حقیر وغلام درگاه حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) روزی گردید. امید است این خدمت ناچیز را مولایم - که گردنم زیر بار منت اوست - از من بپذیرد واز درگاه خداوند خواهانم که تمام کارهایم را در جهت خدمت به آن حضرت قرار دهد. ونیز رجاء واثق دارم که خوانندگان عزیز بر آن شوند که آن دستور بزرگ، یعنی دعا برای تعجیل فرج را به کار بندند ودیگران را نیز به انجام آن دلالت وترغیب نمایند ومؤلف ومترجم ومصحح وبانی وناشر را از دعای خیر فراموش نفرمایند.

شهر مقدس قم - شعبان 1404 هجری قمری

سید مهدی حائری قزوینی

بخش ششم: اوقات وحالات تأکید شده برای دعا

از مواردی که دعا برای حضرت صاحب الزمان (عجل الله فرجه الشریف) ودرخواست ظهور آن جناب از درگاه خداوند، سفارش وتأکید بیشتری شده، واز آیات وروایات ودلیل عقل، شواهدی بر آن ها هست در ذیل می آید:
1- بعد از هر نماز واجب:
شاهد بر این معنی که: در تعدادی از دعاهای روایت شده از امامان معصوم (علیهم السلام) این امر آمده است، از جمله: در اصول کافی مرسلاً از حضرت ابو جعفر ثانی (امام جواد (علیه السلام)) روایت است که فرمود: هر گاه از نماز واجبی فراغت یافتی بگو: رضیت بالله رباً وبمحمد (صلی الله علیه وآله وسلم) نبیاً، وبالاسلام دیناً، وبالقرآن کتاباً، وبفلان ائمة. اللهم ولیک فلان فاحفظه من بین یدیه ومن خلفه، وعن یمینه وعن شماله، ومن فوقه ومن تحته، وامدد له فی عمره واجعله القائم بامرک والمنتظر (والمنتصر) لدینک وأره ما یحب وتقر به عینه فی نفسه وذریته وفی اهله وماله، وفی شیعته وفی عدوه، وأرهم منه ما یحذرون، وأره فیهم ما یحب وتقر به عینه، واشف صدورنا وصدور قوم مؤمنین(12)
همین حدیث را شیخ صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه از آن حضرت به طور مرسل چنین روایت کرده که فرمود: هر گاه از نماز واجبی فراغت یافتی پس بگو: رضیت بالله رباً وبالاسلام دیناً، وبالقرآن کتاباً، وبمحمد (صلی الله علیه وآله وسلم) نبیاً، وبعلی ولیاً، والحسن والحسین وعلی بن الحسین ومحمد بن علی وجعفر بن محمد وموسی بن جعفر وعلی بن موسی ومحمد بن علی وعلی بن محمد والحسن بن علی والحجة بن الحسن (علیهم السلام) ائمة. اللهم ولیک الحجة فاحفظه من بین یدیه ومن خلفه وعن یمینه وعن شماله، ومن فوقه ومن تحته، وامدد له فی عمره، واجعله القائم بأمرک والمنتصر لدینک، وأره ما یحب وتقر به عینه فی نفسه وذریته وفی اهله وماله وفی شیعته وفی عدوه، وأرهم منه ما یحذرون وأره فیهم ما یحب(13) وتقر به عینه، واشف صدورنا وصدور قوم مؤمنین(14)
خلاصه ترجمه دعا چنین است: خداوند را به پروردگار پذیرفتم واسلام را به عنوان دین وقرآن را کتاب آسمانی ومحمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را پیغمبر وعلی را ولی خود وحسن وحسین وعلی بن الحسین ومحمد بن علی وجعفر بن محمد وموسی بن جعفر وعلی بن موسی ومحمد بن علی وعلی بن محمد وحسن بن علی وحجة بن الحسن (علیهم السلام) را به امامت پذیرفتم. پروردگارا! ولی تو حضرت حجت است، پس او را از پیش روی وپشت سر واز ست راست وچپ، واز بالا وپایین حفظ کن، وعمرش را امتداد بخش، واو را قائم به امر خویش قرار ده که برای دینت یاری طلبد، وآنچه دوست می دارد ودیده اش به آن روشن گردد، نسبت به خودش وخاندانش ونوادگانش ودارایی اش وپیروانش، ونسبت به دشمنش به او بنمایان ودشمناش را به آنچه هراس دارند (از نابودی شان به دست او) دچار گردان، وبدین وسیله درد سینه های ما وسینه های مؤمنین را شفا ببخشای.
می گویم: فلان وفلان که در روایت کافی آمده کنایه از امامان گذشته (علیهم السلام) است ومنظور از اللهم ولیک فلان کنایه از مولای ما صاحب الزمان (علیه السلام) می باشد که شیخ صدوق (رحمه الله) نام های شریف آن ها را با صراحت آورده، واین حدیث دلالت می کند بر این که دعا برای تعجیل فرج بعد از هر نماز واجب، مؤکد است.
شاهد دیگر بر این امر روایتی است که در بحار به نقل از کتاب الاختیار سید ابن الباقی از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: هر کس بعد از هر نماز فریضه، این دعا را بخواند، امام (م ح م د) بن الحسن (علیه وعلی آبائه السلام) را در بیداری یا خواب خواهد دید: بسم الله الرحمن الرحیم اللهم بلّغ مولانا صاحب الزمان أینما کان وحیثما کان من المشارق الارض ومغاربها، سهلها وجبلها عنّی وعن ولدی واخوانی التحیة والسلام عدد خلق الله وزنة عرش الله، وما أحصاه کتابه واحاط به علمه. اللهم انی اجدّد له فی صبیحة هذا الیوم وما عشت فیه من ایام حیاتی عهداً وعقداً وبیعة له فی عنقی لا أحول عنها ولا ازول ابداً، اللهم اجعلنی من انصاره والذابّین عنه والممتثلین لأوامره ونواهیه فی أیامه المستشهدین بین یدیه. اللهم ان حال بینی وبینه الموت الذی جعلته علی عبادک حتماً مقضیاً فأخرجنی من قبری مؤتزراً کفنب شاهراً سیفی مجرداً قناتی ملبّیاً دعوة الداعی فی الحاضر والبادی. اللهم أرنی الطلعة الرشیده والعزة الحمیده، اکحل بصری بنظرة منی الیه، وعجل فرجه وسهل مخرجه. اللهم اشدد ازره وقوّ ظهرة وطول عمره واعمر اللهم به بلادک وأخی به عبادک فانک قلت وقولک الحق، ظهر الفساد فی البر والبحر بما کسبت أیدی الناس، فأظهر اللهم لنا ولیک وابن بنت نبیک المسمی باسم رسولک صلی الله علیه وآله حتی لا یظفر بشیء من الباطل الا مزقة ویحق الله الحق بکلماته ویحققه. اللهم اکشف هذه الغمة عن هذه الامة بظهوره انهم یرونه بعیداً ونریه قریباً، وصلی الله علی محمد وآله.
بار خدایا! به مولای ما صاحب الرمان، هر کجا که هست وبه هر سوی رو می کند از مشارق ومغارب زمین، هموارها وناهمواریهای آن، از طرف من ووالدینم وفرزندانم وبرادرانم تحیت وسلام برسان، به تعداد خلق خدا وبه وزن عرش الهی وآنچه کتابش شمارش نموده، وعلمش به آن احاطه کرده است، پروردگارا! من در صبح این روز وتا زنده هستم در همه روزهای زندگانی ام پیمان وعقد وبیعتی از برای او در گردنم تجدید وتازه می کنم که نه از آن روی گردانم ونه هیچ گاه آنها را بشکنم، پروردگارا! مرا از یاران ومدافعان از حریمش، وفرمانبرداران اوامر ونواهی آن بزرگوار در ایام حکومتش وشهید شدگان در پیشگاهش قرار ده. بار الها! اگر میان من واو با مرگ که بر بندگانت امر قطعی وحتمی تقدیر فرموده ای، جدایی افتاد پس (هنگام ظهورش) مرا از قبر بیرون آور در حالیکه که کفنم را به کمر بسته وشمشیرم را کشیده ونیزه ام را برهنه نموده باشم، دعوت آن دعوت کننده حق را در شهر وبیابان لبیک گویم. پروردگارا! آن رخسار زیبای رشید وصاحب جبین ستوده را نشانم ده، ودیده ام را با سرمه نگاهی به او روشنایی بخش، وفرجش را تعجیل وبرنامه قیامش را آسان فرمای. پروردگارا! به او نیرو عطا کن وپشتش را محکم ساز وعمرش را طولانی نمای وبه وجود او سرزمین هایت را آباد گردان وبندگانت را حیات ده که تو فرموده ای وقول تو حق است: فساد در خشکی ودریا بر اثر کردارهای مردم آشکار شد پس ای پروردگار! آشکار کن ولی خودت وفرزند دختر پیامبرت را که همنام اوست تا از باطل چیزی باقی نگذارد، وخداوند حق را با کلمات خویش اثبات ومحقق دارد. بار الها! این غم بزرگ (غیبت) را با ظهور او از این امت برطرف ساز، که آنها (مخالفین) ظهورش را دور می پندارند وما آن را نزدیک می بینیم ودرود خداوند بر محمد وآل او باد.
مؤلف می گوید: نظیر این دعا در بخش هشتم ان شاء الله تعالی خواهد آمد.
و از جمله شواهد بر تأکید داشتن دعا برای فرج آن حضرت، پس از هر نماز واجب روایتی است که در مکارم الاخلاق آمده، که هر کس این دعا را بعد از هر نماز واجب بخواند وبر آن مواظبت نماید، آن قدر عمر خواهد کرد تا از زندگی سیر شود، وبه دیدار حضرت صاحب الامر (عجل الله فرجه الشریف) مشرف خواهد شد، دعا چنین است: اللهم صل علی محمد وآل محمد. اللهم ان رسولک الصادق المصدق صلواتک علیه وآله قال انک ما ترددت فی شیء أنا فاعله کترددی فی قبض روح عبدی المؤمن یکره الموت وأنا أکره مسآئته. اللهم فصل علی محمد وآل محمد وعجل لأولیائک الفرج والنصر والعافیة ولا تسؤنی فی نفسی ولا فی فلان. قال: وتذکر من شئت(15)
خدایا! بر محمد وآل محمد درود فرست، پروردگارا! به درستی که رسول راستگوی تصدیق شده تو -که درود تو بر او وآلش باد- فرمود که تو فرموده ای: من در هیچ امری که انجام دهنده آنم، تردد نکرده ام همچون تردد در قبض روح بنده مؤمن خودم، او مرگ را اکراه دارد ومن خوش ندارم او را ناراحت کنم. پروردگارا! پس بر محمد وآل محمد درود فرست وبرای اولیای خودت فرج ونصرت وعافیت را تعجیل فرمای، ومرا نه در مورد خودم ونه در مورد فلانی بدی مرسان. فرمود وبجای کلمه فلانی هر کسی را بخواهی نام می بری.(16)
می گویم: وعلامه مجلسی در بخش صلاة بحار به نقل از کتاب فلاح السائل عالم ربانی سید علی بن طاووس آورده که گفته: از مهمات برنامه های مستحبی برای کسی که طول عمر می خواهد این که بعد از هر نماز از تعقیباتش این باشد: که ابو محمد هارون بن موسی از ابوالحسین علی بن یعقوب عجلی کسایی از علی بن الحسین بن فضال از جعفر بن محمد بن حکیم از جمیل بن درّاج روایت کرده که گفت: مردی بر حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) وارد شد وعرض کرد: ای آقای من! سنم بالا رفته وخویشانم مرده اند، ومن می ترسم که مرگ مرا دریابد در حالی که کسی را نداشته باشم تا با او انس بگیرم وبه او مراجعه کنم.
امام (علیه السلام) فرمود: از برادران ایمانی تو کسی هست که از قرابت نسب یا سبب به تو نزدیک تر است، وانس تو به او از آنست به خویشانت بیشتر است، با این حال بر تو باد دعا، واین که پس از هر نماز بگویی: اللهم صل علی محمد وآل محمد. اللهم ان الصادق الامین (علیه السلام) قال: انک قلت: ما ترددت فی شیء أنا فاعله کترددی فی قبض روح عبدی المؤمن یکره الموت واکره مسآئته. اللهم فصل علی محمد وآل محمد وعجل لأاولیائک الفرج والنصر والعافیه ولا تسؤنی فی نفسی ولا فی احد من احبّتی؛ واگر می خواهی یک یک بستگانت را نام ببر، ویا بطور پراکنده یا همه را یک جا یاد کن. آن مرد می گوید: به خدا قسم! آن قدر عمر کردم تا این که از زندگی خسته شدم.
ابو محمد هارون بن موسی گوید: محمد بن الحسن بن شمون بصری این دعا را می خواند وصد وبیست وهشت سال با فراخی عمر کرد. تا از زندگی ملول شد واین دعا را ترک کرد، سپس از دنیا رفت، خدایش رحمت کند.(17)
و نیز مجلسی به نقل از دعوات راوندی ومکارم الاخلاق ومصباح شیخ طوسی وجنة الامان وبلد الامین این عبارت را آورده: روایت شده که هر کس این دعا را بعد از هر نماز فریضه به جای آورد وبر آن مواظبت نماید، آن قدر زنده می ماند که از زندگی ملول گردد.
می گویم: در بخش گذشته؛ مکرمت بیست وهشتم، جهت این که این دعا درخواست تعجیل فرج مولایمان حضرت حجت (علیه السلام) است را بیان نمودیم، ودلایل این مطلب را آوردیم.
توضیح: این که فرمود: ما ترددت فی شیء أنا فاعله نظیر این تعبیر در چند روایت در اصول کافی وغیر آن آمده. شیخ بهایی در شرح الاربعین گفته: نسبت تردد خاطر، به خدای تعالی که این حدیث متضمن آن است، چنان که مخفی نیست محتاج به توجیه وتأویل است وبر چند وجه تأویل آن کرده اند:
اول: در دل عبارت کلامی باشد که در ظاهر کلام نیامده، (اصطلاحاً آن را مقدر گویند) بدین صورت: لو جاز علی التردد ما ترددت فی شیء...؛ اگر بر من تردد (وتردید) روا می بود، تردد (وآمد وشد خاطر) نمی داشتم هرگز در چیزی مثل ترددی که در وفات مؤمن می داشتم.
دوم: آن که چون عادت بر این جاری شده است که در مسائه (وناخشنود کردن) کسی که احترام وعزت او را لازم دانند، وخاطر را تعلق به او باشد، مثل دوست نزدیک ویار موافق تردد خاطر به هم رسد ودر ناخشنودی کسی که او را نزد این شخص قدر ومنزلتی نباشد مثل دشمن ومار وعقرب وامثال آن تردد خاطر به هم نرسد، بلکه چون به خاطر بگذرد که بدی به او رسیده، در خاطر جای می یابد بی آنکه تردد وآمد وشد خاطری دست دهد، می تواند بود که تعبیر کنند از توقیر واحترام او، به حصول تردد در حال مسائه او، واز خواری ومذلت او، به عدم حصول تردد در آن حال، بنابراین می تواند بود که مراد حضرت عزت تعالی شأنه از این کلام -والله اعلم- آن باشد که هیچ کس از مخلوقات مرا نزد من قدر ومنزلت وحرمتی نیست مثل قدر ومنزلت بنده مؤمن وحرمت او؛ پس کلام از قبیل استعاره تمثیلیه تواند بود که معنی آن ضمن شرح بعض احادیث سابق یاد شده است.
سوم: در حدیث از طریق خاصه وعامه وارد است که خدای تعالی در وقت احتضار بنده مؤمن، لطف ونوازش وبشارت به دخول بهشت وامثال آن، آن قدر بر او ظاهر می سازد که کراهت مرگ از طبیعت او زایل می شود واو را رغبت تمام به انتقال از این عالم فانی به عالم باقی به هم می رسد، وبه سبب آن ایذا وتشویش او از درد مرگ وسختی های آن کاسته می شود به گونه ای که او را نهایت رضا به مردن به هم می رسد ورغبت تمام به آن حاصل می گردد، پس تشبیه کرده است خدای تعالی این معامله را به معامله کسی که اراده کرده باشد به دوست خود سختی برساند به قصد آن که در پی آن، نفع عظیمی به او عاید شود، پس تردد داشته باشد در آنکه به چه نحو این الم ورنج را به او رساند که به او آزار بسیاری نرسد، وهمیشه مرغبات ومحسنات می گفته باشد، ونفعی که آن الم در عقب دارد، ذکر می کرده باشد تا آنکه او را به آن، رغبت تمام به هم رسد والم مذکور را بر خود راحت انگارد، ودر این صورت نیز کلام از قبیل استعاره تمثیلیه خواهد بود.(18)
و نیز بر مقصود دلالت دارد آنچه در کتاب جمال الصالحین از مولای ما حضرت صادق (علیه السلام) روایت آمده که فرمود: از جمله حقوق ما بر شیعیان این است که بعد از فریضه، دست بر چانه بگیرند وسه مرتبه بگویند: یا رب محمد عجل فرج آل محمد، یا رب محمد احفظ غیبة محمد، یا رب محمد انتقم لابنة محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)(19)؛ ای پروردگار محمد! فرج آل محمد را زودتر گردان: ای پروردگار محمد! (دینت را در) پنهانی محمد حفظ کن. ای پروردگار محمد! برای دختر محمد انتقام بگیر.
تتمه ای پرسود: اکنون که از روایات نقل شده دلالت بر مقصود بیان گشت، بدان که سر مطلب در این است که حقیقت عبادت واصل آن وشرط قبولی اش معرفت امام (علیه السلام) ودوستی او است، پس لازم است که مؤمن بعد از هر نماز حقیقت ایمان خود وراستی ولایش را نسبت به مولایش ابراز دارد، وبا دعا برای او وتقاضای تعجیل فرجش از درگاه خدای (عز وجل) ارادتش را اظهار نماید، تا نمازش با سبب قبولی مقترن گردد، وآنچه در بخش اول وپنجم آوردیم ونیز آنچه در بخش هشتم خواهد آمد بر این مطلب دلالت دارد، اضافه بر روایاتی که در تفسیر فرموده خدای تعالی: الیوم اکملت لکم دینکم(20)؛ امروز دین شما را کامل ساختم ونیز فرموده خدای تعالی: ان تقول نفس یا حسرتی علی ما فرطت فی جنب الله(21)؛ این که کسی بگوید دریغا بر آنچه در جنب الله کوتاهی ورزیدم. وتفسیر آیات دیگر آمده - که جمع آوری وضبط همه آنها دشوار یا غیر ممکن است - وهمین طور است در روزه وحج وعبادت های دیگر، لذا صلوات بر محمد وآل او (علیهم السلام) ودعا برای فرج مولایمان (علیه السلام) در روزها وشب های ماه رمضان وارد شده است.
در اینجا خوش دارم حدیث شریفی که در تفسیر البرهان روایت شده بیاورم که در تفسیر فرموده خدای تعالی: ان تقول نفس یا حسرتی علی ما فرطت فی جنب الله به سند خود از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آمده که فرمود: جنب الله هستیم، وما برگزیده خداوند می باشیم، وما اختیار شده الهی هستیم، ومیراث پیغمبران به ما سپرده شده، وما امنای خدای (عز وجل) بر خلق او وماییم کسانی که خداوند به ما (آفرینش) را آغاز کرده وبه ما ختم فرماید، وما هستیم امامان هدایت، وماییم چراغ های (زداینده) تاریکی، وروشن کنندگان راه هدایت، وماییم نشانه ای که برای اهل دنیا معروف است، وماییم پیشی گرفتگان وماییم آخرین اولیا هر آن که به ما تمسک جست، به مقصد رسید وهر کس از ما کناره گرفت در طوفان بلا غرق شد وماییم رهبران روسفیدان وماییم محرم راز خداوند، وما هستیم راه وصراط مستقیم به سوی خدای (عز وجل) وماییم کسانی که خداوند بر خلق خود نعمت بخشیده وماییم شیوه حق پرستی وماییم کانون نبوت، وما هستیم جایگاه رسالت وماییم اصول دین وبسوی ما فرشتگان آمد وشد کنند، وماییم چراغ برای کسی که به ما روشنی جوید وماییم راه برای هر آن کس که به ما اقتدا کند وماییم هدایت کنندگان به بهشت، وما هستیم گیره های اسلام وماییم پل ها وماییم گذرگاه هایی که هر کس بر شیوه ما سیر کند برنده است وهر کس از ما عقب بیفتد نابود شده است، وما هستیم رکن اعظم وماییم کسانی که رحمت به وجودمان نازل می گردد وبه سبب ما باران بر شما می بارد وماییم کسانی که خداوند به خاطر ما عذاب را از شما برطرف می سازد؛ پس هر کس نسبت به ما بینش یافت وما وحق ما را شناخت وبه امر ما ملتزم شد، پس او از ما است وبه ما باز می گردد.(22)
سر دیگری نیز برای تأکید دعا کردن در آن حال برای آن حضرت (عجل الله فرجه الشریف) به خاطر می رسد، این که در روایات متعددی آمده که: هر مؤمنی را پس از هر نماز واجب دعای مستجاب شده ای است.
این روایات در کتاب وسائل الشیعه وکتب دیگری آمده است، پس شایسته است مؤمن کامل که مولایش را از جان وفرزندانش عزیزتر می داند آن دعای مستجاب را درباره او قرار دهد، وآن حضرت را بر خود مقدم دارد.
2- بعد از نماز ظهر
از اوقاتی که دعا برای تعجیل فرج مولایمان صاحب الزمان (عجل الله فرجه الشریف) تأکید بیشتری دارد بعد از نماز ظهر است: دلیل وشاهد بر این معنی روایتی است که در بحار ومستدرک وجمال الصالحین از امام صادق (علیه السلام) آمده: هر کس بعد از نماز صبح وظهر بگوید: اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم نمی میرد تا این که قائم (علیه السلام) را دیدار کند.(23) این حدیث در بخش سابق نیز گذشت.
و نیز بر این معنی دلالت دارد آنچه در بخش صلاة بحار به نقل از فلاح السائل سید اجل علی بن طاووس (قدس سره) آمده، سید فرمود: از مهمات در تعقیب نماز ظهر اقتدا کردن به امام صادق (علیه السلام) است در دعا برای حضرت مهدی (علیه السلام) که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در روایات صحیح مژده به آمدنش داده واین که در آخرالزمان ظهور خواهد کرد. چنان که ابو محمد هارون الدنبلی، از ابو علی محمد بن الحسن بن محمد بن جمهور قمی، از پدرش محمد بن جمهور، از احمد بن الحسین سکری، از عباد بن محمد مداینی روایت کرده که گفت: بر حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) در مدینه وارد شدم، هنگامی که از نماز واجب ظهر فراغت یافت در حالی که دست هایش را به سمت آسمان بلند کرده بود می گفت: أی سامع کل صوت، أی جامع کل فوت، أی باری کل نفس بعد الموت، أی باعث، أی وارث، أی سید السادات، أی اله الالهه، أی جبار الجبابرة، أی مالک (ملک) الدنیا والاخرة، أی رب الارباب، أی ملک الموت، أی بطاش، أی ذا البطش الشدید، أی فعالاً لما یرید، أی محصی عدد الانفاس ونقل الاقدام، أی من السر عنده علانیة، أی مبدی، أی معید! اسألک بحقک علی خیرتک من خلقک، وبحقهم الذی أوجبت لهم علی نفسک أن تصلی علی محمد واهل بیته وأن تمن علی الساعة بفکاک رقبتی من النار وأنجز لولیک وابن نبیک الداعی الیک بابنک وأمینک فی خلقک وعینک فی عبادک وحجتک علی خلقک علیه صلواتک وبرکاتک وعده، اللهم ایّده بنصرک وانصر عبدک وقو اصحابه وصبرهم وافتح لهم من لدنک سلطاناً نصیراً وعجل فرجه وأمکنه من اعدائک واعداء رسولک یا ارحم الراحمین(24)؛ ای شنونده هر صدا! ای جمع کننده هر از دست رفته! ای برآورنده هر جنبنده پس از مرگ! ای برانگیزنده! ای وارث! ای آقای آقایان! ای خدای خداوندگاران! ای درهم شکننده جباران! ای مالک (پادشاه) دنیا وآخرت! ای پروردگار پروردگاران! ای پادشاه پادشاهان! ای سخت کوبنده! ای به شدت مؤاخذه کننده! ای آن که هر چه بخواهند انجام دهد! ای شمارنده نفس های خلق وگام زدن ها! ای کسی که سر نزد او آشکار است! ای پدید آورنده موجودات! ای بازگرداننده آن ها! از تو می خواهم که بر محمد وخاندانش درود فرستی وهمین حالا بر من منت نهی وگردنم از آتش رها گردد، ووعده ولی خود وفرزند پیامبرت دعوت کننده به سویت وبه اجازه ات، وامین تو در خلایق وچشم تو در بندگانت وحجت تو بر خلقت که درود وبرکاتت بر او باد، وعده ای را که به او داده ای وفا کن، بار الها! به نصرتت تأییدش کن، وبنده ات را یاری فرما ویارانش را نیرو بخش وشکیبایشان گردان وبرای آنان از جانب خود حجتی قرار ده که همیشه یارشان باشد وفرجش را تعجیل کند، وبر دشمنانت ودشمنان پیامبرت توانایی بخش، ای بخشنده ترین بخشندگان!
راوی گفت: فدایت شوم! آیا چنین نیست که برای خودت دعا کردی؟ فرمود: برای نور آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) وسابق ایشان وانتقام گیرنده از دشمنانشان به امر خداوند، دعا کردم. عرضه داشتم: خداوند مرا فدایت سازد، هنگام خروجش کی خواهد بود؟ فرمود: هرگاه کسی که خلق وامر به دست اوست (خدا) بخواهد. گفتم: پس آیا نشانه ای پیش از آن هست؟ فرمود: آری، نشانه های متعددی دارد. گفتم: مانند چه؟ فرمود: بیرون شدن پرچمی از مشرق وپرچمی از مغرب وفتنه ای که اهل زوراء(25) را فرا می گیرد، وخروج مردی از فرزندان عمویم زید در یمن، وغارت شدن پرده کعبه. وخداوند آنچه بخواهد انجام می دهد.
علامه مجلسی در بحار گفته(26)، ودر مصباح شیخ طوسی وبلد الامین وجنة الامان والاختیار آمده: از اموری که به تعقیب نماز ظهر اختصاص دارد: یا سامع کل صوت... تا آخر دعا می باشد، ودر همه این منابع بجای (أی) (یا) آمده است.
می گویم: هر چند که سند حدیث به حسب اصطلاح ضعیف است ولی به مقتضای قاعده تسامح (آسان گرفتن در دلایل اعمال مستحبی) که در اصول فقه به اثبات رسیده، انجام آن به جا است، به همین جهت است که مشایخ علمای ما - که نامشان برده شد- بر آن اعتماد کرده اند. به هر حال از این حدیث ودعای یاد شده چند مطلب استفاده می شود:
اول:استحباب دعا درباره حضرت حجت (علیه السلام) ودرخواست تعجیل فرج آن حضرت بعد از نماز ظهر.
دوم:مستحب بودن بلند کردن دستها هنگام دعا کردن برای آن حضرت (علیه السلام).
سوم:استحباب شفاعت خواستن از امامان (علیهم السلام) ودرخواست خود را با سوگند دادن به حق ایشان پیش از دعا وتقاضای حاجت.
چهارم: استحباب مقدم داشتن حمد وثنای الهی پیش از عرض حاجت.
پنجم: استحباب مقدم داشتن درود وصلوات بر محمد وآل او (علیهم السلام) پیش از طلب حاجت.
ششم: پاک کردن دل از گناهان به وسیله استغفار ومانند آن، تا از لوث آلودگی ها پاکیزه شود وآماده اجابت گردد، که درخواست مغفرت وآزادی از آتش بر این امر دلالت دارد. واما امامان (علیهم السلام) در مواردی درخواست مغفرت می کرده اند با این که -به دلایل عقلی ونقلی وبه اجماع- معصوم بودنشان ثابت است. وجوهی در توجیه آن بیان کرده اند که این جا مجال ذکر آن ها نیست.
هفتم: این که منظور از ولی -هرگاه که به طور مطلق یاد شود- در سخنان ودعاهای امامان (علیهم السلام) وجود مقدس مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) است، ودر بخش پنجم نیز دلالت بر این معنی گذشت.
هشتم: استحباب دعا کردن درباره اصحاب ویاران آن حضرت (علیه السلام).
نهم: این که امام (علیه السلام) شاهد وناظر کارها وافعال بندگان است، وهمیشه آن ها را مشاهده می کند، دلیل بر این معنی جمله: وعینک فی عبادک می باشد، شواهد دیگری بر این مطلب نیز قبلاً گذشت.
دهم: این که از جمله القاب مولایمان حضرت حجت (علیه السلام): نور آل محمد (علیهم السلام) می باشد، در روایات نیز شواهدی بر این امر هست که محقق نوری برخی از آنها را در کتاب النجم الثاقب(27) خود آورده است.
یازدهم: این که امام عصر(عجل الله فرجه الشریف) پس از امیر المؤمنین وامام حسن وامام حسین، از همه امامان (صلوات الله علیهم اجمعین) افضل است، بعضی از روایات نیز این مطلب را تأیید می کند.
دوازدهم: این که خداوند متعال زمان آن حضرت را تأخیر انداخته واو را برای انتقام گرفتن از دشمنان خود ودشمنان پیغمبرش ذخیره نموده، وروایات در این باره در حد تواتر است.
سیزدهم: این که زمان ظهور آن جناب از امور مخفی است که مصلحت الهی مقتضی پنهان بودن آن است، روایات در این مورد نیز به تواتر رسیده است.
چهاردهم: نشانه های یاد شده در این حدیث از علائم حتمیه نیست، زیرا که امام صادق (علیه السلام) در آخر سخن خود فرموده اند: وخدا آنچه بخواهد انجام می دهد.
3- بعد از نماز عصر
سومین وقتی که دعا برای تعجیل فرج حضرت صاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تأکید شده بعد از نماز عصر است.
و دلیل بر این معنی روایتی است که در کتاب فلاح السائل سید اجل علی بن طاووس (قدس سره) آمده، مرحوم سید فرموده: از مهمات پس از نماز عصر، اقتدا کردن به مولایمان موسی بن جعفر امام کاظم (علیه السلام) در دعا کردن برای مولایمان حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، چنان که محمد بن بشیر ازدی، از احمد بن عمر بن موسی کاتب، از حسن بن محمد جمهور قمی، از پدرش محمد بن جمهور، از یحیی بن الفضل نوفلی روایت کرده که گفت: در بغداد بر حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) وارد شدم هنگامی که نماز عصر را پایان داده بود، آنگاه دست هایش را به سوی آسمان بلند کرد وشنیدم که می گفت: انت الله لا اله الا انت الاول والاخر والظاهر والباطن، وانت الله لا اله الا انت الیک زیادة الاشیاء ونقصانها، وانت الله لا اله الا انت خلقت الخلق بغیر معونة من غیرک ولا حاجة الیهم، وانت الله لا اله الا انت منک المشیة والیک البدء، وانت الله لا اله انت قبل القبل وخالق القبل، وانت الله لا اله الا انت بعد البعد وخالق البعد، وانت الله لا اله الا انت تمحو ما تشاء وتثبت وعندک ام الکتاب، وانت الله لا اله الا انت غایة کل شیء ووارثه، وانت الله لا اله الا انت لا یعزب عنک الدقیق ولا الجلیل، وانت الله لا اله الا انت لا تخفی علیک اللغات ولا تتشابه علیک الاصوات، کل یوم انت فی شأن لا یشغلک شأن عن شأن، عالم الغیب وأخفی، دیان الدین، مدبر الامور، باعث من فی القبور، محیی العظام وهی رمیم. اسألک باسمک المکنون المحزون الحی القیوم الذی لا یخیب من سألک به ان تصلی علی محمد وآله، وان تعجل فرج المنتقم لک من اعدائک وأنجز له ما وعدته، یا ذاالجلال والاکرام
تویی خداوند هیچ معبود حقی غیر از تو نیست، اول وآخر وظاهر وباطن هستی؛ وتویی خداوند هیچ حقی جز تو نیست، زیاد وکم اشیاء به تو بر می گردد؛ وتویی خداوند هیچ خدایی غیر از تو نیست؛ مخلوقات را آفریدی بی آنکه از غیر خودت کمک بگیری یا نیازی به آن ها داشته باشی، تویی خداوند هیچ خدایی جز تو نیست، مشیت از تو وابتدا کردن از توست؛ وتویی خداوند هیچ معبودی جز تو نیست، پیش از قبل وآفریننده قبل هستی؛ وتویی خداوند هیچ معبودی جز تو نیست، بعد از بعد وآفریننده بعدی، آنچه را بخواهی محو می کنی وآنچه را می خواهی اثبات می نمایی، ونزد تو است ام الکتاب؛ تویی خداوند هیچ خدای جز تو نیست، پایان ووارث هر شیء هستی؛ تویی خداوند هیچ خدایی جز تو نیست، هیچ کم وزیاد وریز ودرشتی از تو پنهان نمی باشد؛ تویی خداوند هیچ خدایی جز تو نیست، لغت ها بر تو مخفی نمی ماند وصداها بر تو مشتبه نمی شود، هر روز تو در کاری هستی وهیچ کاری از کار دیگر تو را مشغول نمی دارد، غیب وپنهانتر از آن را دانا هستی، نگهبان دین وتدبیر کننده امور، برانگیزنده مردگان از قبرها، زنده کننده استخوان های پوسیده ای؛ از تو می خواهم به نام در پرده محزون حی قیومت که هر کس تو را به آن بخواند ناامید نمی شود؛ این که بر محمد وآل او درود بفرستی وفرج انتقام گیرنده برای تو از دشمنانت را به زودی برسانی وآنچه به او وعده کرده ای وفا فرمایی،ای صاحب جلال واکرام.
راوی گوید: عرض کردم: دعا برای چه کسی بود؟ فرمود: او مهدی آل محمد (علیهم السلام) است. سپس فرمود: پدرم قربان آن فربه شکم، پیوسته ابرو، باریک ساق، که شانه هایش پهن است، گندمگونی که با وجود آن از اثر شب زنده داری به زردی آمیخته است، پدرم فدای کسی که شب خود را با رکوع وسجود به شمارش ستارگان می گذارند، پدرم قربان کسی که در راه خدا هیچ ملامت کننده ای بر او اثر نمی کند، چراغ تاریکی، پدرم فدای کسی باد که قائم به امر خداوند است.
عرضه داشتم: خروج او کی اتفاق می افتد؟ فرمود: هرگاه سپاهیان را در انبار در کرانه فرات ودجله مشاهده کردی، وپل کوفه منهدم وبعضی از خانه های کوفه سوزانده شد، پس هر گاه آنها را دیدی خداوند آنچه خواهد انجام دهد، هیچ چیز بر امر خداوند غالب وچیره نگردد، وهیچ حکم او را تأخیر نیندازد.(28)
4- بعد از نماز صبح
از مواقعی که دعا برای تعجیل فرج تأکید بیشتری دارد، پس از نماز صبح است ودلیل بر این معنی - اضافه بر آنچه در بعد از نماز صبح پیش از آن که حرفی بزند صد بار بگوید: یا رب صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج آل محمد وأعتق رقبتی من النار
پروردگارا! بر محمد وآل او درود فرست وگشایش کار آل محمد را زودتر برسان وگردنم را از آتش دوزخ رهایی بخش.
5- بعد از هر دو رکعت از نماز شب
شاهد بر این است یاد شدن خصوص این عنوان در دعایی که علمای بزرگوار ما - که خدایشان رحمت کند- در تعدادی از کتاب های معتبر آن را روایت کرده اند وبعضی از اصحاب این دعا را ضمن دعاهایی که بعد از دو رکعت اول نماز شب وارد شده آورده اند. دعا این است: اللهم انی اسألک ولم یسأل مثلک، انت موضع مسألة السائلین ومنتهی رغبة الراغبین، أدعوک ولم یدع مثلک، وأرغب الیک ولم یرغب الی مثلک، انت مجیب دعوة المضظرین وارحم الراحمین. اسألک بأفضل المسائل وانجحها واعظمها، یا الله یا رحمن یا رحیم، وبأسمائک الحسنی وأمثالک العلیا ونعمک التی لا تحصی وبأکرم أسمائک علیک وأحبها الیک واقربها منک وسیلة واشرفها عندک منزلة واجزلها لدیک ثواباً واسرعها فی الامور اجابة، وباسمک المکنون الاکبر الاعز الاجل الاکرم الذی تحبه وتهویه وترضی به عمن دعاک به فاستجبت له دعائه، وحق علیک ان لا تحرم سآئلک ولا ترده وبکل اسم هو لک فی التوریة والانجیل والزبور والقرآن العظیم وبکل اسم دعاک به حملة عرشک وملائکتک وانبیاؤک ورسلک واهل طاعتک من خلقک ان تصلی علی محمد وآل محمد وان تعجل فرج ولیک وابن ولیک، وتعجل خزی اعدائه
پروردگارا! من از تو سؤال می کنم وهمچون تویی سؤال نشده (مثلی برای تو نیست تا سؤال گردد)، تو در خواستگاه سؤال کنندگان وآخرین مورد روی آوردن توجه کنندگانی. تو را می خوانم وهیچ کس چون تو خوانده نشده. وبه تو امید می بندم که مثل تویی نیست تا به او توجه گردد. تو اجابت کننده دعای بیچارگانی ومهربان ترین مهربانانی. از تو درخواست می کنم به برترین ومقبولترین وعظیم ترین مسایل، ای خدا! ای بخشنده! ای مهربان! وبه نیکوترین اسم هایت وبرترین نمونه هایت ونعمت های بیرون از شمارت وبه گرامی ترین اسم هایت ومحبوب ترین آنها نزد تو ونزدیک ترین آنها از جهت وسیله به سوی تو ووالاترین آنها از لحاظ منزلت نزد تو وپربارترین آنها از جهت ثواب وپاداش تو وسریع ترین آنها در اجابت امور. وتو را سوگند به اسم مکنونت! آن اسم اکبر اعز اجل اکرم که آن را دوست می داری وبه آن توجه وعنایت داری وبه آن از هر که تو را بخواند راضی می شوی ودعایش را مستجاب فرمایی وبر تو است که سائلت را محروم ننمایی واو را رد نکنی. وتو را سوگند! به هر اسمی که برای تو است در تورات وانجیل وزبور وقرآن عظیم وبه هر اسمی که حاملان عرشت وفرشتگانت وپیامبرانت وفرستادگانت وفرمانبرداران از آفریدگانت تو را به آن می خوانند که بر محمد وآل محمد درود بفرستی واین که فرج وگشایش کار ولی خود وفرزند ولی ات را زود برسانی ودر خواری ورسوایی دشمنانش تعجیل فرمایی وما را از اصحاب ویارانش قرار دهی وبه وجود او امیدمان را روزی فرمایی وبه برکت عنایت او دعایمان را مقرون به اجابت نمایی.
می گویم: در کتاب جمال الصالحین جملاتی اضافه بر این در دعای فوق دیدم: وتجعلنا من اصحابه وانصاره وترزقنا به رجائنا وتستجیب به دعائنا؛
6- در قنوت نماز
شاهد بر این دعاهای امامان (علیهم السلام) برای تعجیل فرج، در تعدادی از قنوت هایی است که از آنها روایت شده است، ما آنچه در این باره از ایشان (علیهم السلام) به دست ما رسیده در این جا می آوریم، توفیق از خدا است:
یک: سید اجل علی بن طاووس (قدس سره) در کتاب مهج الدعوات ضمن حدیثی که از ترس طولانی شدن مطلب از آوردن آن خودداری کردیم، از امام زین العابدین (علیه السلام) چنین آورده: اللهم ان جبلة البشریة وطباع الانسانیة وما جرت علیه ترکیبات النفسیة وانعقدت به عقود النشئة تعجز عن حمل واردات الاقضیة الا ما وفقتت له اهل الاصطفاء واعنت علیه ذوی الاجتباء. اللهم وان القلوب فی قبضتک والمشیة لک فی ملکتک وقد تعلم ای رب ما الرغبة الیه فی کشفه واقعة لاوقاتها بقدرتک واقفة بحدک من ارادتک وانی لاعلم ان لک دار جزآء من الخیر والشر مثوبة وعقوبه، وان لک یوماً تأخذ فیه بالحق وان اناتک اشبه الاشیاء بکرمک والقیها بما وصفت به نفسک فی عطفک وتروفک وانت بالمرصاد لکل ظالم فی وخیم عقباه وسوء مثواه اللهم وانک قد اوسعت خلقک رحمة وحلماً وقد بدلت احکامک وغیرت سنن نبیک وتمرد الظالمون علی خلصائک واستباحوا حریمک ورکبوا مراکب الاستمرار علی الجرأة علیک. اللهم فبادرهم بقواصف سخطک وعواصف تنکیلاتک واجتثاث عضبک، وطهر البلاد منهم واعف عنها آثارهم واحطط من قاعاتها ومظانها منارهم واصطلمهم ببوارک حتی لا تبق منهم دعامة لناجم ولا علماً لآم ولا مناصاً لقاصد ولا رائداً لمرتاد. اللهم امح آثارهم واطمس علی اموالهم ودیارهم وامحق اعقابهم وافکک اصلابهم وعجل الی عذابک السرمد انقلابهم واقم للحق مناصبه واقدح للرشاد زناده واثر للثار مثیره واید بالعون مرتاده ووفر من النصر زاده حتی یعود الحق بجدته وینیر معالم مقاصده ویسلکه اهله بالامنة حق سلوکه انک علی کلی شیء قدیر
پروردگارا! به راستی که اصل خلقت بشری وطبیعت انسانی، وآنچه ترکیبات نفسانی بر آن نهاده شده وبندهای آفرینش به آن بسته است، از تحمل آنچه از قضاها فرا می رسد عاجزند، مگر آنچه برگزیدگانت را بدان موفق فرموده ونخبگانت را بر پذیرش آن یاری داده ای. پروردگارا! همانا دل ها در قبضه توست، مشیت وخواست در اختیار تو. وای پروردگار! تو می دانی که توجه ما به درگاهت از برای برطرف کردنش (قضا) در جای خودش از قدرت تو واقع نیست، ودر محدوده اراده وخواست تو نیفتاده است، (شرایط وزمینه های لازم برای برطرف کردنش فراهم نمی باشد)، ومن می دانم که تو را سرای جزا دادن هر خیر وشری هست، پاداش وکیفر، وتو را روزی است که در آن به خاطر حق مؤاخذه خواهی فرمود، وهمانا بردباری تو، شبیه ترین چیزها به کرمت وسزاوارترین شیء به آنچه خودت را در عطف ورأفت وصف کرده ای می باشد. وتو در کمین هر ستمگری هستی که عاقبت کارش وخیم ومنزلگاهش سخت خواهد بود. پروردگارا! وبه راستی که تو رحمت وبردباری ات را بر تمامی خلقت فراگیر ساخته ای، در حالی که احکام ودستوراتت عوض شد، وسنت های فرستاده ات تغییر کرد، وستمگران بر خالصانت سرکشی کردند، وهتک حریمت را مباح شمردند، وپیوسته با تجری بر ساحت کبریایی تو تاختند. پروردگارا! پس با خشم شکننده ات وطوفان های عقوبتت وغضب ریشه کن کننده ات آنها را برگیر، وجهان را از لوث وجودشان پاک گردان، وآثارشان را از آن محو کن، تا برای آنها هیچ زمینه ای برای روییدن باقی نگذاری ونشانی برای رهروی به سوی آنان نگه نداری وراه خلاصی برایش وجانشینانشان را هلاک گردان، واصلابشان را از هم جدا کن، وبه عذاب جاودانی ات افتادنشان را زودتر برسان ومناصب حق را بر پای دار، وآتش راهنمایی را فروزان دار، وبرای خونخواهی تهییج کننده آن را برانگیز، وخواسته آن را با کمک خویش تأیید کن، ونصرتش را افزون فمای تا حق با همان تازگی اش باز گردد، ونشانه های پیمودنش روشن شود، واهل حق با ایمنی راه آن را بپیماید، وحق پیمودنش را ادا نماید، به راست که تو بر هر چیزی توانایی.(29)
می گویم: بر پژوهنده روشن بین مأنوس با کلمات ائمه طاهرین (علیهم السلام) پوشیده نیست که این دعا برای ظهور مولای غایب از نظرمان حضرت مهدی (ارواحنا فداه) می باشد، ودرخواست فرج آن بزرگوار از درگاه پروردگار است، قرائن متعددی نیز در آن هست که اهل اعتبار آنها را می شناسند:
اگر بگویید: شاید منظور از عبارت: وبرای خونخواهی تهییج کننده آن را برانگیز مختار باشد. می گویم: بی تردید مراد از آن، حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، دعاها واخبار چندی نیز بر آن دلالت می کند که در قنوت روایت شده از آن بزرگوار (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خواهد آمد.
دو: قنوتی که در حدیث مزبور از مولایمان ابو جعفر باقر (علیه السلام) روایت شده: یا من یعلم هواجس السرائر ومکامن الضمائر وحقائق الخواطر، یا من هو لکل غیب حاضر ولکل منسی ذاکر، وعلی کل شیء قادر والی لکل ناظر، بعد المهل وقرب الاجل وضعف العمل وأراب الامل وآن المنتقل، وانت یا الله الاخر کما انت الاول مبید ما أنشأت ومصیرهم الی البلی ومقلدهم اعمالهم ومحملها ظهورهم الی وقت نشورهم من بعثة قبورهم عند نفخة الصور وانشقاق السماء بالنور والخروج بالمنشر الی ساحة المحشر لا ترتد الیهم ابصارهم وافئدتهم هواء متراطمین فی غمة مما أسلفوا ومطالبین بما احتقبوا ومحاسبین هناک علی ما ارتکبوا، الصحائف فی الاعناق منشورة والاوزار علی الظهور مأزورة لاانفکاک ولا مناص ولا محیص عن القصاص، قد أفتحمتهم الحجة وحلوا فی حیرة المحجة وهمس الضجة، معدول بهم عن المحجة الا من سبقت له من الله الحسنی فنجا من هول المشهد وعظیم المورد ولم یکن ممن فی الدنیا تمرد ولا علی اولیاء الله تعند ولهم استعبد وعنهم بحقوقهم تفرد، اللهم فان القلوب قد بلغت الحناجر، والنفوس قد علت التراقی، والاعمار قد نفدت بالانتظار لا عن نقص استبصار ولا عن اتهام مقدار ولکن لما تعانی من رکوب معاصیک والخلاف علیک فی اوامرک ونواهیک والتلعب بأولیائک ومظاهرة اعدائک، اللهم فقرب ما قد قرب، وأورد ما قد دنی، وحقق ظنون الموقنین، وبلغ المؤمنین تأمیلهم من اقامة حقک ونصر دینک واظهار حجتک والانتقام من اعدائک.
ای کسی که می داند چه در دل همی گذرد، وچه در باطن ها همی پنهان گردد ودر خاطره ها چه نهفته است، ای آن که هر پنهانی را شاهد وناظر، وهر فراموش شده ای را ذاکر، وبر هر کاری قادر، وبه همه چیز ناظر هستی! مدارا به طول انجامید واجل نزدیک گردید، وعمل به سستی گرایید، وامید به نهایت رسید، وهنگام منتقل شدن فرا رسید. وتو ای پروردگارا! آخری چنان که اول هستی، آنچه ایجاد فرموده ای فنا دهنده ای، وخلایق را به فرسودگی می رسانی، وکارهای شان را به عهده شان وامی گذاری، ومسؤولیت شان را بر پشتشان قرار می دهی، تا وقت پراکنده شدنشان در برانگیخته شدن از قبرهای شان هنگام دمیدن در صور، وشکفته شدن آسمان به نور، وبیرون گشتن با پراکندگی به صحنه محشر، در حالی که چشم های شان خیره مانده ودلهایشان در اضطراب افتاده باشد. از کارهای گذشته خود در غم فرومانده واز گناهانی که بر دوش دارند بازخواست شوند، وآنجا است که از آنچه مرتکب گردیده اند پای حساب روند، پرونده ها در گردن آویخته وسنگینی معاصی بر پشت ها فرو ریخته، نه از او جدا گردد ونه راه خلاصی هست ونه گریزی از قصاص، به راستی که دلایل، لب های شان را بسته باشد، ودر سرگردانی بین راه، وپنهانی ناله، وامانده واز راه میانه دور افتاده اند، مگر آن که پیش تر نیکی به او رسیده باشد. که از هول آن صحنه وبزرگی حادثه ورود به آن نجات خواهد یافت، (ونیز باید که) در دنیا سرکشی نکرده وبا اولیای خدا لجاجت نورزیده واز آنها دوری ننموده وحقوقشان را از آن خود نشمرده باشد. بار الها! به راستی که دل ها به گلوها رسید، وجانها بر لب آمد، وعمرها در انتظار پایان یافت، واین نه از کمی بینش ونه از جهت متهم ساختن تقدیر است، بلکه به خاطر آنچه از گناهانی که واقع می شود وبا تو در اوامر ونواهی ات مخالفت می گردد، وبه بازی گرفتن دوستانت وچیرگی دشمنانت می باشد، پروردگارا! پس آنچه نزدیک شده نزدیک تر گردان وآنچه نزدیک رسیده برسان، وآرزوهای باورداران را تحقق بخش وامید مؤمنین را از برپایی حقت ویاری دینت وآشکار نمودن حجتت وانتقام گرفتن از دشمنانت به ثمر برسان.(30)
سه: قنوت حضرت ابو جعفر محمد بن علی جواد (علیه السلام) در حدیث یاد شده آمده است: منائحک متتابعة وأیادیک متوالیة ونعمتک سابغة، وشکرنا قصیر وحمدنا یسیر، وانت بالتعطف علی من اعترف جدیر. اللهم وقد غص اهل الحق بالریق وارتبک اهل الصدق فی المضیق، وانت اللهم بعبادک وذوی الرعبة الیک شفیق وباجابة دعائهم وتعجیل الفرج عنهم حقیق. اللهم فصل علی محمد وآل محمد وبادرنا منک بالعون الذی لا خذلان بعده والنصر الذی لا باطل یتکاده وأتح لنا من لدنک متاحاً فیاحاً یأمن فیه ولیک ویخیب فیه عدوک وتقام فیه معالمک وتظهر فیه اوامرک وتنکف فیه عوادی عداتک. اللهم بادرنا منک بدار الرحمة وبادر اعدائک من بأسک بدار النقمة. اللهم اعنا واغثنا وارفع نقمتک عنا واحلها بالقوم الظالمین.
موهبت هایت پی در پی وعنایت هایت پیوسته ونعمت هایت تمام وشکر ما کوتاه وحمد ما اندک وتو بر بذل عطوفت بر کسی که اقرار کند، شایسته ای. پروردگارا! والبته اهل حق را گلوها بسته شد واهل صدق در تنگنا پریشان گردیدند. وتو ای پروردگار! به بندگان ورغبت کنندگان به سویت مهربان هستی وبه اجابت دعای آنها وزود رسانیدن گشایش بر آنها شایسته ای. پروردگارا! پس بر محمد وآل محمد درود فرست وبه زودی از جانب خودت کمکی به ما رسان که پس از آن خواری نباشد، ونصرتی عطا کن که هیچ باطلی آن را دشوار نسازد، واز سوی خود برای ما زمینه فراخی فراهم فرمای تا در آن ولی تو در امان ودشمنت نا امید شود، ودر آن، فراخ نای نشانه هایت برپای گشته، واوامرت آشکار شده ودشمنی های دشمنانت ترک گردد. پروردگارا! از جانب خود به رحمت پیشی گیر، وبا نقمت خویش از عذابت بر دشمنانت مبادرت ورز، پروردگارا! ما را یاری فرمای وبه فریادمان برس وعقوبت خویش را از ما بردار وبر قوم ستمگران فرود آور.(31)
می گویم: شاهد بر این که دعای فوق از برای تعجیل فرج مولایمان صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد؛ این است که امور یاد شده در آن جز با ظهور آن جناب وآشکار شدن آن آفتاب تحقق نخواهد یافت. چنان که در اخبار واحادیث این معنی بیان شده است. آری در زمان حکومت آن حضرت تقیه برداشته می شود واولیای خدا امنیت یابند ودشمنان ناامید گردند، معالم دین خدا برقرار واوامرش آشکار می شود.
چهارم: قنوت دیگری از همان حضرت (علیه السلام) در حدیث مشارالیه آمده، وآن مشتمل است بر دعا برای منتظرین ظهور صاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ودوستان ودعاکنندگان در حق آن حضرت، قنوت چنین است: اللهم انت الاول بلا اولیة معدودة، والاخر بلا آخریة محدودة، انشأتنا لا لعلة اقتساراً، واخترعتنا لا لحاجة اقتداراً، وابتدعتنا بحکمتک اختیاراً، وبلوتنا بامرک ونهیک اختباراً وایدتنا بالآلات، ومنحتنا بالادوات، وکلفتنا الطاقة وجشمتنا الطاعة، فامرت تخییراً ونهیت تحذیراً وخولت کثیراً وسألت یسیراً، فعصی امرک فحملت وجهل قدرک فتکرمت، فانت رب العزة والبهاء والعظمة والکبریاء والاحسان والنعماء والمن والآلآء والانجاز والوفاء، لا تحیط القلوب لک بکنه ولا تدرک الاوهام لک صفة ولا یشبهک شیء من خلقک ولا یمثل بک شیء من صنیعتک، تبارک ان تحس او تمس اوتدرکک الحواس الخمس وانی یدرک مخلوق خالقه وتعالیت یا الهی عما یقول الظالمون علواً کبیراً. اللهم ادل لاولیائک من اعدائک الظالمین الباغین الناکثین القاسطین المارقین الذین اضلوا عبادک وحرفوا کتابک وبدلوا احکامک وجحدوا حقک وجلسوا مجالس اولیائک جرأة علیک وظلماً منهم لاهل بیت نبیک علیهم سلامک وصلواتک ورحمتک وبرکاتک، فضلوا خلقک وهتکوا حجاب سترک عن عبادک، واتخذوا اللهم مالک دولاً وعبادک خولاً، وترکوا اللهم عالم ارضک فی بکماء عمیاء ظلماء مدلهمة، فاعینهم مفتوحة وقلوبهم معمیة ولم تبق لهم اللهم علیک من حجة لقد حذرت اللهم عذابک وبینت نکالک ووعدت المطیعین احسانک وقدمت الیهم بالنذر، فامنت طائفة، فاید الذین آمنوا علی عدوک وعدو اولیائک فاصبحوا ظاهرین والی الحق داعین وللامام المنتظر القائم بالقسط تابعین. وجدد اللهم علی اعدائک واعدائهم نارک وعذابک الذی لا تدفعه عن القوم الظالمین. اللهم صل علی محمد وآل محمد وقو ضعف المخلصین لک بالمحبة، المشایعین لنا بالموالاة، المتبعین لنا بالتصدیق والعمل، الموازرین لنا بالمواساة فینا، المحبین ذکرنا عند اجتماعهم. وشد اللهم رکنهم وسدد لهم اللهم دینهم الذی ارتضیته لهم واتمم علیهم نعمتک وخلصهم واستخلصهم، وسد اللهم فقرهم، والمم اللهم شعث فاقتهم واغفر اللهم ذنوبهم وخطایاهم، ولا تزغ قلوبهم بعد اذ هدیتهم ولا تخلهم یا رب بمعصیتهم واحفظ لهم ما منحتهم من الطهارة بولایة اولیائک والبرائة ومن اعدائک انک سمیع مجیب وصلی الله علی محمد وآله الطیبین الطاهرین.
پروردگارا! تو اول هستی بی آنکه اولیت تو از جهت عدد باشد وآخر هستی (بازگشت همه به سوی تو است) بی آنکه آخریت تو را حد ومرزی باشد. ما را ایجاد فرمودی نه به خاطر علتی، بدون اینکه اختیاری در آن داشته باشیم وما را آفریدی نه از روی نیاز (به ما وبا آن)، قدرت نمایی کردی وبا حکمت خویش ما را از روی اختیار پدید آوردی وبه جهت آزمایش ما به اوامر ونواهی ات دچارمان ساختی وبا ابزارها تأییدمان کردی. ووسایل به ما عنایت نمودی، وبه مقدار توانمان تکلیف دادی، وفرمانبرداری از دستوراتت را بر عهده مان نهادی. پس با اختیار دادن (نه به اجبار) امر فرمودی وبه جهت هشدار دادن نهی کردی، وبسیار نعمت بخشیدی، و(عبادت) اندکی خواستی، آنگاه دستورت سرپیچی شد پس بردباری کردی، وقدر تو ناشناخته ماند وبزرگواری نمودی، پس تو پروردگار عزت وتابش عظمت وکبریا واحسان ونعمت ونیکی ومواهب معنوی وبخشش ها وعطاها، وبرآوردن ووفا کردن هستی، دل ها هیچ نهایتی از تو را نیابند، واوهام صفتی از تو درک ننمایند، وهیچ چیز از آفریدگانت به تو شباهت ندارد، وهیچ چیزی از ساخته هایت به تو مانند نگردد، برتر از آنی که احساس یا لمس شوی یا حواس پنج گانه تو را درک نماید، وکی می شود مخلوقی آفریننده اش را درک کند، وخدایا تو بسیار منزه تر وبرتر از آنی که ستمگران می گویند، بار الها! دوستانت را بر دشمنان ستمگر تبهکار پیمان شکن بیدادگرت یاری کن بر آنهایی که بندگانت را گمراه وکتابت را تحریف (ومعنی آن را بر خلاف واقع توجیه) واحکامت را تغییر دادند (وبر خلاف آن عمل کردند) وحقت را انکار نمودند وبا تجری نسبت به تو به جای اولیای تو نشستند وبه خاندان پیامبرت (صلی الله علیه وآله وسلم) ظلم کردند، پس گمراه شده وخلق تو را به گمراهی کشاندند، وپوششت را از بندگانت برگرفتند. وای پروردگار! مال تو را در میان خود گردانیدند وبندگانت را به بردگی کشانیدند. وای پروردگار جهان! زمینت را در گنگی وکوری وتاریکی سخت رها نمودند، چشم های شان باز ودل های شان نابینا است، وای پروردگار! برای آنها دلیلی علیه خودت باقی نگذاشتی، پروردگارا عذابت را هشدار دادی وعقابت را بیان فرمودی وبه فرمانبرداران، احسانت را وعده کردی، وبیم دهندگان را به سوی آنان فرستادی پس عده ای ایمان آوردند، پس ای پروردگار! ایمان آورندگان را بر دشمنت ودشمن اولیائت تأیید فرمای تا آشکار گردند وبه حق دعوت کنند، واز امام منتظر برپاکننده عدل وداد پیروی نمایند. وای پروردگار! آتشت را وعذابت را که از گروه ستمگران دور نمی داری بر دشمنانت ودشمنان آنها تجدید کن. پروردگارا! بر محمد وآل محمد درود بفرست وناتوانی اخلاص داران در محبت تو که با همدردی با ما از ما پیروی کنند که هنگام گرد هم آیی شان یاد ما را دوست می دارند، ناتوانی اینان را نیرو بخش، خدایا! ارکانشان را محکم گردان. خدایا! دینی که برای آنان پسندیده ای بر ایشان استوار ساز ونعمتت را بر آنان تمام فرمای وآنان را (از دست ستمگران) خلاص کن و(برای خویش) برگزین. خدایا! فقر آن ها را بربند. خدایا! پریشان حالی نیازمندی شان را به سامان رسان. خدایا! گناهانشان را بیامرز وخطاهایشان ببخشای وپس از آن که هدایتشان کرده ای دل هایشان را از حق برمتابان. وای پروردگار! آن ها را در منجلاب معصیت رها مگردان وآنچه به آنها عنایت فرموده ای از پاکیزگی به سبب ولایت اولیائت وبیزاری از دشمنانت برای آنان نگهدار. تو شنوای اجابت کننده هستی. درود خدا بر محمد وآل پاکیزه وبی آلایشش باد.(32)
پنج: قنوت مولایمان ابوالحسن علی بن محمد امام هادی (علیه السلام) که در همان حدیث روایت شده، وآن چنین است: یا من تفرد بالربوبیة توحد بالوحدانیة، یا من اضاء باسمه النهار واشرقت به الانوار واظلم بأمره حندس اللیل وهطل بغیثه وابل السیل، یا من دعاه المضطرون فأجابهم ولجأ الیه الخائفون فآمنهم وعبده الطائعون فشکرهم وحمده الشاکرون فأثابهم ما اجل شأنک واعلا سلطانک وانفذ احکامک، انت الخالق بغیر تکلف والقاضی بغیر تحیف، حجتک البالغة وکلمتک الدامغة بک اعتصمت وتعوذت من نفثات العندة ورصدات الملحده الذین الحدوا فی اسمائک ورصدوا بالمکاره لاولیائک واعانوا علی قتل انبیائک واصفیائک وقصدوا لاطفاء نورک باذاعة سرک وکذبوا رسلک وصدوا عن آیاتک واتخذوا من دونک ورسولک ودون المؤمنین ولیجة رغبة عنک، وعبدوا طواغیتهم وجوابیتهم اولیتهم بدلاً منک فمننت علی اولیائک بعظیم نعمائک وجدت علیهم بکریم آلائک واتممت لهم ما اولیتهم بحسن جزائک حفظاً لهم من معاندة الرسل وضلال السبل وصدقت لهم بالعهود السنة الاجابة وخشعت لک بالعقود قلوب الانابة. اسألک اللهم باسمک الذی خشعت له السموات والارض واحییت به موات الاشیاء وامت به جمیع الاحیاء وجمعت به کل متفرق وفرقت به کل مجتمع واتممت به الکلمات واریت به کبری الایات وتبت به علی التوابین واخسرت به عمل المفسدین فجعلت عملهم هباء منثوراً وتبرتهم تتبیراً ان تصلی علی محمد وآل محمد وان تجعل شیعتی من الذین حملوا فصدقوا واستنطقوا فنطقوا آمنین مأمونین. اللهم انی اسألک لهم توفیق اهل الهدی واعمال اهل الیقین ومناصحة اهل التوبة وعزم اهل الصبر وتقیة اهل الورع وکتمان الصدیقین حتی یخافوک اللهم مخافة تحجزهم عن معاصیک، وحتی یعملوا بطاعتک لینالوا کرامتک، وحتی یناصحوا لک وفیک خوفاً منک، وحتی یخلصوا لک النصیحة فی التوبة حباً لک فتوجب لهم محبتک التی اوجبتها للتوابین، وحتی یتوکلوا علیک فی امورهم کلها حسن ظن بک، وحتی یفوضوا الیک امورهم ثقة بک اللهم لا تنال طاعتک الا بتوفیقک ولا تنال درجة من درجات الخیر الا بک. اللهم یا مالک یوم الدین العالم بخفایا صدور العالمین طهر الارض من نجس اهل الشرک واخرص الخراصین عن تقولهم علی رسولک الافک. اللهم اقصم الجبارین وأبر المفترین وأبد الافاکین الذین اذا تتلی علیهم آیات الرحمن قالوا اساطیر الاولین وأنجز لی وعدک انک لا تخلف المیعاد وعجل فرج کل طالب مرتاد انک لبالمرصاد للعباد واعوذ بک من کل لبس ملبوس ومن کل قلب عن معرفتک محبوس ومن کل نفس تکفر اذا اصابها بؤس. ومن کل واصف عدل عمله عن العدل معکوس، ومن طالب للحق وهو عن صفات الحق منکوس، ومن مکتسب اثم باثمه مرکوس، ومن وجه عند تتابع النعم علیه عبوس، اعوذ بک من ذلک کله، ومن نظیره واشباهه وامثاله، انک علی علیم حیکم(33)
ای کسی که در پروردگاری بی مانندی ودر یگانگی یکتا هستی. از آن که به نام او روز روشنی یافت ونورها به او درخشید وبه فرمان او شب را تاریکی وبه باران سیل شدید جاری شد. ای آنکه بیچارگان او را خواندند، پس آنها را اجابت فرمود وترسناکان به او پناهنده شدند، پس آنها را در امان قرار داد واهل طاعت او را عبادت کردند، پس آنها را پاداش عنایت کرد وشکرگذاران حمد او را به جای آوردند، پس به آنها ثواب داد. چه شأن بزرگ وقلمرو وسیع ودستورات نافذی داری. تو آفریدگاری بدون رنج، وقضاوت کننده بدون ستم هستی. دلیلت رسا وکلمه ات هلاک کننده است. به تو تمسک جستم وپناهنده شدم از دم های اهل عناد وکمین گاه های صاحبان الحاد؛ آنان که در اسماء تو ملحد شدند وبرای اذیت به اولیائت کمین کردند وبر کشتن پیامبران وبرگزیدگانت همدیگر را یاری دادند وبا افشای سر تو قصد خاموش کردن نورت را نمودند وفرستادگانت را تکذیب کردند واز آیاتت جلوگیری نمودند وغیر تو وفرستاده ات وغیر مؤمنین را برای خود برگزیدند، به خاطر روی گرداندن از تو وطاغوت های خود وجبت هایشان را به جای تو پرستیدند، پس تو بر اولیای خویش نعمت های بزرگ را منت نهادی ومواهب گرامی خود را بر آنها بخشیدی، وآنچه به آنها عطا فرموده ای با پاداش نیکت تمام کردی، تا آنها را از مخالفت با فرستادگانت وگم شدن در راه ها حفظ نمایی وزبان اجابت آن ها به راستی پیمان های تو را پذیرا شده ودل های متوجه شان قرارها را با خشوع برگرفته. خداوندا! تو را می خوانم به آن اسمت که آسمانها وزمین برایش خشوع کرده وبه آن، مرده های اشیاء را زنده فرموده ای وتمام زندگان را می میرانی وهر چه پراکنده ای را جمع وهر جمع شده ای را پراکنده سازی، وبه آن، کلمات را تمام کرده ای وآیات بزرگ را نشان داده ای وبا آن، بر توبه کنندگان بازنشسته ای وعمل مفسدین را تباه ساخته ای پس عمل آنها را همچون غبار پراکنده ای وآنها را هلاک نموده ای. (تو را به این اسمت می خوانم) که بر محمد وآل محمد درود فرستی وشیعیانم را از کسانی قرار دهی که مسؤولیت بر عهده شان نهاده شد، پس تصدیق کردند واستنطاق گشته، آن گاه نطق نمودند، در امان ومورد اطمینان باشند. پروردگارا! من از تو برای آنها توفیق اهل هدایت وکارهای اهل یقین واخلاص اهل توبه وقصد اهل صبر وتقیه اهل ورع وپرهیزکاری وپنهان کاری صدیقین را خواهانم تا از تو ای پروردگار! چنان بترسند که آنان را از گناهانت باز دارد، وتا به طاعت تو عمل کنند که به گرامی داشتت نایل آیند، وتا این که برای تو ودر راه تو از ترس تو اخلاص وخیرخواهی کنند، وتا این که در توبه نصوح خود به خاطر محبت تو از راه خلوص نیت درآیند، پس دوستی آنها را (بر خودت) واجب فرمایی آن دوستی ات را که برای توبه کنندگان واجب ساخته ای، وتا این که از روی حسن ظن به تو در تمامی امورشان بر تو توکل نمایند واز روی اطمینان به تو همه شؤون خود را به تو واگذار کنند. بار الها! طاعت تو جز به توفیقت به دست نیاید وهیچ درجه ای از درجات خیز جز به عنایت تو تحصیل نگردد. پروردگارا! ای مالک روز جزا! دانای به آنچه در سینه های عالمیان نهفته! زمین را از نجاست اهل شرک پاک سازی کن ودروغگویان را از جهت این که بر فرستاده ات تهمت زنند، از میان بردار. بار خدایا! ستمگران را درهم بشکن ومفتریان را نابود گردان وتهمت زنندگان را هلاک فرمای؛ آنان را که هرگاه آیات خدای رحمن بر ایشان تلاوت شود گویند: داستان های پیشینیان است ووعده ام را تحقق بخش، به درستی که تو وعده را خلاف نمی کنی وفرج وگشایش امر هر خواهنده تلاشگر را (که پیوسته مترقب فرجش هست) زودتر برسان که برای بندگانت در کمین هستی. پناه به تو می برم از هر شبه ای که واقع را بپوشاند، واز هر دلی که از شناخت تو زندان شده باشد، واز نفسی که چون سختی ورنج ببیند کفر می ورزد، واز هر توصیف کننده عدالتی که عملش برعکس عدالت است، واز هر طلب کننده حقی که از صفات حق دور باشد، واز مرتکب گناهی که در گناهش واژگونه است، واز چهره ای که هنگام تداوم نعمت ها بر او عبوس وگرفته است. به تو پناه می برم از همه این ها واز نظیر واشباه وامثال این امور، به راستی که تو والای دانای حکیم هستی.
شش: قنوت مولایمان ابو محمد امام حسن عسکری (علیه السلام) که در همان حدیث روایت شده، وشیخ طوسی آن را در مستحبات قنوت نماز وتر ذکر کرده، ولی از حدیث مشارالیه معلوم می شود وبه دست می آید که از دعاهای مطلق باشد که به وقت معینی اختصاص ندارند. سید ابن طاووس در مهج الدعوات گفته: واو (علیه السلام) در قنوت خود چنین دعا نموده وبه اهل قم امر فرموده آن را بخوانند، هنگامی که از موسی بن بغی شکایت کردند. این قنوت را ان شاءالله تعالی در بخش آینده کتاب خواهیم آورد.
هفت: قنوت مولای عزیزمان حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که در همان حدیث آمده است: اللهم صل علی محمد وآل محمد واکرم اولیائک بانجاز وعدک وبلغهم درک ما یأملونه من نصرک، واکفف عنهم بأس من نصب الخلاف علیک وتمرد بمنعک علی رکوب مخالفتک واستعان برفدک علی فل حدک وقصد لکیدک بأیدیک ووسعته حلماً لتأخذه علی جهرة او تستأصله علی عزة، فانک اللهم قلت وقولک الحق: حتی اذا اخذت الارض زخرفها وازینت وظن اهلها انهم قادرون علیها اتاها امرنا لیلاً او نهاراً فجعلناها حصیداً کأن لم تغن بالامس کذلک نفصل الآیات لقوم یتفکرون، وقلت: فلما آسفونا انتقمنا منهم وان الغایة عندنا قد تناهت وانا لغضبک غاضبون، وانا علی نصر الحق متعاضبون، والی ورود امرک مشتاقون، ولانجاز وعدک مرتقبون، ولحلول وعیدک بأعدائک متوقعون. اللهم فأذن بذلک وافتح طرقاته وسهل خروجه ووطی مسالکه واشرع شرایعه واید جنوده واعوانه وبادر بأسک القوم الظالمین، وابسط سیف نقمتک علی اعدائک المعاندین، وخذ بالثار انک جواد مکار
خدایا! بر محمد وآل محمد درود فرست واولیائت را با منجز نمودن وعده ات گرامی بدار، وآن ها را به آنچه از یاری ات امید دارند برسان، وزیان کسانی را که بر خلاف تو برخیزند از ایشان دور گردان، واذیت کسی را که بر ممنوعیت ارتکاب مخالفتت سرکشی نموده وبا کمک عنایات ونعمت های تو در صدد از هم گسستن حد تو بر آمده وبا همان نعمتهای تو قصد نیرنگ با تو کرده از آنها بازدار، که تو او را با بردباری فراگرفته ای تا او را آشکارا برگیری، یا در حالی که مغرور شده باشد از ریشه برآوری، که البته ای پروردگار! تو فرموده ای وفرموده ات حق است: تا این که زمین سبزی وزینت به خود گرفت واهل آن پنداشتند که بر آن توان دارند، امر ما در شب یا روز آن را فرارسید، پس آن را درو کردیم انگار که دیروزش هیچ سبزه ای نداشته، این چنین آیات را برای قومی که اندیشه کنند تفصیل می دهیم ونیز فرموده ای: پس چون ما را به خشم آوردند، از آنها انتقام گرفتیم وبه راستی که آخرین فرصت نزد ما به سر آمده وما برای خشم تو غضبناک هستیم، وما بر یاری حق همداستانیم وبه آمدن فرمانت مشتاقیم وبرای تحقق یافتن وعده ات در انتظاریم وحلول عذابت را بر دشمنانت متوقعیم. بار الها! پس در آن امر ما را اذن بده وراه هایش را بگشای وسپاهیان ویاورانش را تأیید فرمای وعذابت را به ستمگران زودتر برسان وشمشیر نقمتت را بر دشمنان معاندت بگستران وخونخواهی کن که تو بخشنده بسیار مکر کننده ای.
هشت: قنوت دیگری نیز از همان حضرت در همان حدیث آمده: اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء وتنزع الملک ممن تشاء، وتعز من تشاء وتذل من تشاء، بیدک الخیر انک علی کل شیء قدیر، یا ماجد یا جواد یا ذاالجلال والاکرام، یا بطاش یا ذاالبطش الشدید، یا فعالاً لما یرید، یا ذاالقوة المتین، یا رؤوف یا رحیم، یا لطیف یا حی حین لا حی، اسألک باسمک المحزون الحی القیوم الذی استأثرث به فی علم الغیب عندک لم یطلع علیه احد من خلقک، واسألک باسمک الذی تصور به خلقک فی الارحام کیف تشاء وبه تسوق الیهم ارزاقهم فی اطباق الظلمات من بین العروق والعظام واسألک باسمک الذی الفت به بین قلوب اولیائک وبه الفت بین الثلج والنار، لا هذا یذیب هذا ولا هذا یطفیء هذا، واسألک باسمک الذی کونت به طعم المیاه، اسألک باسمک الذی اجریت به الماء فی عروق النبات بین اطباق الثری وسقت الماء الی عروق الاشجار بین الصخرة الصماء، واسألک باسمک الذی کونت به طعم الثمار والوانها واسألک باسمک الذی به تبدیء وتعید، واسألک باسمک الفرد الواحد المتفرد بالوحدانیة المتوحد بالصمدانیة، واسألک باسمک الذی فجرت به الماء من الصخرة الصماء وسقته من حیث شئت،و اسألک باسمک الذی خلقت به خلقک ورزقتهم کیف شئت وکیف شآؤا، یا من لا تغیره الایام واللیالی ادعوک بما دعاک به نوح حین ناداک فانجیته ومن معه واهلکت قومه وادعوک بما دعاک به ابراهیم خلیلک حین ناداک فانجیته وجعلت النار علیه برداً وسلاماً وادعوک بما دعاک به موسی کلیمک حین ناداک ففلقت له البحر فانجیته وبنی اسرائیل واغرقت فرعون وقومه فی الیم وادعوک بما دعاک به عیسی حین ناداک فنجیته من اعدائه والیک رفعته وادعوک بما دعاک به حبیبک وصفیک ونبیک محمد صلی الله علیه وآله فاستجبت له، ومن الاحزاب نجیته وعلی اعدائک نصرته واسألک باسمک الذی اذا دعیت به اجبت، یا من له الخلق والامر، یا من احاط بکل شیء علماً واحصی کل شیء عدداً، یا من لا تغیره الایام واللیالی ولا تتشابه علیه الاصوات ولا تخفی علیه اللغات ولا یبرمه الحاح الملحین، اسألک ان تصلی علی جمیع النبیین والمرسلین الذین بلغوا عنک الهدی واعقدوا لک المواثیق بالطاعة، وصل علی عبادک الصالحین، یا من لا یخلف المیعاد انجز لی ما وعدتنی واجمع لی اصحابی وصبرهم وانصرنی علی اعدائک واعداء رسولک، ولا تخیب دعوتی فانی عبدک ابن عبدک ابن امتک اسیر بین یدیک، سیدی انت الذی مننت علی بهذا المقام وتفضلت به علی دون کثیر من خلقک، اسألک ان تصلی علی محمد وآل محمد وان تنجز لی ما وعدتنی انک انت الصادق لا تخلف المیعاد وانت علی کلی شیء قدیر(34).
پروردگارا! ای صاحب ملک هستی! ملک وسلطان به هر کسی بخواهی می دهی وجامه ملک از هر که خواهی بیرون می کنی وهر کس را بخواهی عزیز می گردانی وهر آن که را خواهی ذلیل سازی، خیر ونیکی در دست تو است، براستی که تو بر هر چیزی توانایی، ای بزرگوار! ای جواد! ای صاحب جلال وعظمت واحسان وکرامت! ای بسیار سخت گیرنده وصاحب بطش شدید! ای آنکه هر چه اراده کند انجام دهد! ای صاحب قدرت ونیروی ابدی! ای رئوف وای مهربان! ای زنده هنگامی که هیچ زنده ای نباشد! از تو می خواهم به آن اسم پنهان ومستور زنده پاینده ابدی که در عالم غیب نزد خودت قرار داده ای، که هیچ کس از خلقت بر آن اطلاع نیافته، واز تو میخواهم به آن اسم تو که به آن، خلایقت را هر طور که خواهی در رحم ها شکل می دهی، وبه آن اسم، روزی های شان را در چند طبقه تاریکی از میان رگ ها واستخوان ها می فرستی، واز تو می خواهم به آن نامت که با آن میان دل های دوستانت الفت داده ای وبین یخ وآتش الفت داده ای که نه این آن را آب می کند ونه آن این را خاموش می سازد وتو را می خوانم به آن اسمت که به آن، مزه آبها را ایجاد کرده ای، وتو را می خوانم به آن نامت که با آن، آب را به رگ وریشه درختان در میان سنگ خارا فرستاده ای، واز تو درخواست دارم به حق آن نامت که به آن، مزه میوه ها ورنگهای آنها را پرداخته ای، واز تو می خواهم به آن نامی که با آن ایجاد نموده وباز می گردانی، وتو را می خوانم به آن اسم یکتای بی همتای تو که در وحدانیت یکتا است ودر بی نیازی بی همتا، وتو را می خوانم به آن نامت که با آن، آب را از سنگ سخت شکافته واز هر جا خواسته ای جاری ساخته ای، وتو را می خوانم به آن اسمت که با آن، خلقت را آفریدی وهرگونه که خواسته وهر طور که خواسته اند روزی شان داده ای، ای کسی که روزها وشب ها او را تغییر ندهند، تو را می خوانم به آن چه نوح تو را به آن خواند هنگامی که ندایت کرد پس او وهر که با او بود نجات دادی، وقومش را هلاک کردی، ودعایت می کنم به آنچه ابراهیم خلیلت تو را به آن دعا نمود، هنگامی که تو را خواند پس او را نجات دادی وآتش را بر وی سرد وسلامت ساختی، وتو را می خوانم به آنچه موسی کلیمت، تو را به آن خواند پس دریا (رود نیل را شکافتی آن گاه او وبنی اسرائیل را نجات دادی وفرعون وقومش را در دریا غرق ساختی، وتو را می خوانم به آنچه عیسی روح تو به آن تو، را خواند آن گاه که به درگاهت ندا کرد، پس از دشمنانش نجاتش دادی وبه سوی خودت بالایش بردی، وتو را می خوانم به آنچه حبیب تو وبرگزیده وپیامبرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) تو را به آن خواند، پس دعایش را به اجابت رساندی واز حزب ها نجاتش دادی وبر دشمنانت یاری اش دادی، واز تو می خواهم به آن اسمت که هرگاه به آن خوانده شوی اجابت می فرمایی، ای کسی که خلق وامر از آن تو است، ای آنکه علمش همه چیز را فراگرفته، ای آن که شماره همه چیز را می داند، ای آنکه روزها وشب ها او را تغییر ندهند وصداها بر او مشتبه ولغت ها بر او پوشیده نماند، واصرار اصرارکنندگان او را به ستوه نیاورد.
از تو درخواست می کنم که درود بفرستی بر محمد وآل محمد (علیهم السلام) برگزیدگان از خلقت، پس با برترین درود هایت بر آنها درود فرست، وبر تمام پیغمبران وفرستادگان درود فرست که هدایت از جانب تو تبلیغ کردند وپیمانهای اطاعتت را محکم بستند، وبر بندگان صالحت درود فرست ای آنکه وعده خلافی نمی کنی ووعده ای که به من داده ای تحقق بخش واصحابم را برایم جمع گردان وصبرشان ده، ومرا بر دشمنانت ودشمنان فرستاده ات یاری بخش ودعایم را نا امید مگردان، که من بنده تو، فرزند بنده ات، فرزند کنیزت هستم، اسیر درگاه توام، ای آقای من! تو هستی که این مقام را بر من منت نهاده ای واز میان بسیاری از خلایقت بر من تفضل فرموده ای. از تو درخواست دارم بر محمد وآل محمد (علیهم السلام) درود فرستی وآنچه به من وعده کردی تحقق بخشی، به درستی که تو راستگوی هستی وخلف وعده ننمایی وتو بر هر چیزی توانایی.
نه: مؤلف کتاب مستدرک به نقل از کتاب الذکری اثر شیخ شهید نقل کرده وگفته است: ابن ابی عقیل برگزیده دعایی را که از امیر المؤمنین (علیه السلام) در قنوت روایت شده که آن حضرت چنین دعا می کرد: اللهم الیک شخصت الابصار ونقلت الاقدام ورفعت الایدی ومدت الاعناق وانت دعیت بالالسن والیک سرهم ونجویهم فی الاعمال، ربنا افتح بیننا وبین قومنا بالحق وانت خیر الفاتحین، اللهم انّا نشکوا الیک فقد نبینا وغیبة امامنا وقلة عددنا وکثرة اعدائنا وتظاهر الاعداء علینا ووقوع الفتن بنا، ففرج ذلک اللهم بعدل تظهره وامام حق نعرفه اله الحق آمین رب العالمین(35)
خدایا! ؛ده ها به سوی تو (به منظور عفو ورحمت) بازمانده وگامها به جانب تو برداشته شده ودست ها بلند گردیده وگردن ها کشیده شده وتو به زبان ها خوانده شدی وسر پنهانی بندگان تو نزد تو (آشکار است) که چه می کنند، پروردگارا! بین ما وقوممان به حق حکم فرمای که تو بهترین حکم کنندگانی، بار خدایا! راستی که ما به تو شکایت می کنیم فقدان پیامبران وغایب بودن اماممان وکمی افرادمان وبسیاری دشمنانمان ودست به هم دادنشان را بر ما وافتادن فتنه ها در میان مان را؛ پس ای پروردگار! گشایش این ها را با عدالتی که آشکار سازی وامام بر حقی که می شناسیم فراهم گردان، ای خدای حق اجابت فرما.
وی گفته: وبه من رسیده که امام صادق (علیه السلام) شیعیانش را امر می کرد این دعا را در قنوت نماز بعد از کلمات فرج لا اله الا الله الحلیم الکریم... بخوانند.
ده: در همان کتاب به نقل از مصباح شیخ طوسی آورده: ومستحب است که در نماز صبح بعد از قرائت وپیش از رکوع، قنوت به جای آورد وبگوید: لا اله الا الله الحلیم الکریم لا اله الا الله العلی العظیم، سبحان الله رب السموات السبع ورب الارضین السبع وما فیهن وما بینهن ورب العرش العظیم، والحمد لله رب العالمین. یا الله الذی لیس کمثله شیء وهو السمیع العلیم، اسألک ان تصلی علی محمد وآل محمد وان تعجل فرجهم. اللهم من کان اصبح وثقته ورجاؤه غیرک فأنت ثقتی ورجائی فی الامور کلها، یا اجود من سئل ویا ارحم من استرحم، ارحم ضعفی وقلة حیلتی، امنن علی بالجنة طولاً منک، وفک رقبتی من النار، وعافنی فی نفسی وفی جمیع اموری کلها، برحمتک یا ارحم الراحمین(36)
هیچ خدایی نیست جز خدای حلیم کریم، هیچ معبودی نیست جز خدای والای بزرگ، منزه است خداوند، پروردگار آسمان های هفتگانه وپروردگار زمین های هفتگانه وآنچه داخل آنها وآنچه ما بین آنها است وپروردگار عرش با عظمت، وحمد مخصوص خداوند پروردگار عالمیان است، ای خدایی که هیچ چیز مثل او نیست واو است شنوای دانا! از تو سؤال می کنم که بر محمد وآل محمد (علیهم السلام) درود فرستی واین که گشایش کار وفرج آن ها را زودتر برسانی. بار الها! هر کس صبح کند در حالی که امید وپشتیبان دیگری جز تو گرفته باشد، تو در همه امور پشت وامید منی، ای بخشنده ترین سؤال شوندگان وای رحم کننده ترین کسی که از او رحم خواسته شده، به ناتوانی وکمی چاره ام رحم کن وبه فضل خویش به بهشت بر من منت گذار وگردنم رااز (یوغ) آتش بگشای ومرا در نفس ووجود خودم وهمه امورم نگهداری کن به رحمت خود، ای مهربان ترین مهربانان.
یازده: شیخ صدوق در من لا یحضره المؤمن برای قنوت وتر وجمعه آورده است، وی گفته امام باقر (علیه السلام) فرمود: قنوت در روز جمعه تمجید خداوند ودرود فرستادن بر پیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وکلمات فرج است، سپس این دعا، وقنوت نماز وتر همچون قنوت روز جمعه ات می باشد وپیش از آن که برای خودت دعا کنی می گویی: اللهم تم نورک فهدیت فلک الحمد، ربنا وعظم حلمک فعفوت فلک الحمد، ربنا وبسطت یدیک فأعطیت فلک الحمد، ربنا وجهک اکرم الوجوه وجاهک اکرم الجاه وجهتک خیر الجهات وعطیتک افضل العطیات واهنؤها تطاع، ربنا فتشکر وتعصی، ربنا فتغفر لمن شئت فلک الحمد، تجیب المضطر وتکشف الضر وتنجی من الکرب العظیم وتقبل التوبة وتشفی السقیم وتعفو عن المذنب لا یجزی احد بآلائک ولا یبلغ نعمائک (نعماک) قول قائک، اللهم الیک رفعت الاصوات ونقلت الاقدام ومدت الاعناق ورفعت الایدی ودعیت بالالسن وتقرب الیک بالاعمال، ربنا فاغفرلنا وارحمنا وافتح بیننا وبین قومنا بالحق وانت خیر الفاتحین، اللهم الیک نشکو فقد نبینا وغیبة ولینا وشدة الزمان علینا ووقوع الفتن وتظاهر الاعداء وکثرة عدونا وقلة عددنا، فافرج ذلک یا رب عنا بفتح منک تعجله ونصر منک تعزه وامام عدل تظهره اله الحق آمین(37).
پروردگارا! نور تو در حد تمام رسید که هدایت کردی. حمد تو را است پروردگارا! وحلم تو بزرگ است که عفو نموده ای. حمد تو را است پروردگارا! ذات تو گرامی ترین ذات ها وعظمت تو برترین عظمت ها وجهت (راه به سوی تو) بهترین جهت ها است وبخشش تو ارزنده ترین عطایا وگواراترین آنها می باشد. پروردگارا! اطاعت می شوی آن گاه (به اطاعت کننده) احسان می کنی وچون معصیت شوی ای پروردگار ما! هر کس را بخواهی می بخشی، پس حمد تو را است! به فریاد (شخص) ناچاری می رسی وگرفتاری را بر طرف می سازی واز اندوه بزرگ نجات می دهی وتوبه را می پذیری وبیمار را شفا می بخشی واز گنهکار می گذری، احدی را توان سپاس نعمت های تو نیست وآن ها را شماره نتوان کرد وبه زبان نشود آورد. بار خدایا! صداها به سوی تو بالا رفته وگام ها در راهت برداشته شد وگردن ها کشیده ودست ها بلند وبه زبان ها خوانده شده ای وبا اعمال به درگاهت تقرب جسته ایم. پروردگارا! پس ما را بیامرز وبر ما رحمت آور ومیان ما وقوممان به حق حکم فرمای که تو بهترین حکم کنندگانی. بار الها! به تو شکوه می کنیم فقدان پیامبرمان وغایب بودن ولی مان وسختی زمانه بر ما وافتادن فتنه ها در میانمان وهمدستی دشمنان وبسیاری دشمنانشان وکمی افرادمان، پس این ها را از ما بر طرف گردان ای پروردگار! با فتح وپیروزی از سوی خودت به زودی بر ما گشایشی ده ویاری ای که از تو آن را عزت بخشی وامام عادلی که آشکار سازی فرج برسان. ای خدای حق! مستجاب فرمای.
پس از آن هفتاد مرتبه می گویی: استغفر الله وأتوب الیه.
می گویم: این دعا را به روایت سید اجل ابن طاووس آوردم چون کامل تر وتمام تر است.
دوازده: قنوتی است که سید اجل در کتاب جمال الاسبوع بکمال العمل المشروع، از مقاتل بن مقاتل(38) آورده که گفت: حضرت ابوالحسن الرضا (علیه السلام) فرمود: در قنوت نماز جمعه چه می گویید؟ عرض کردم: آنچه مردم می گویند. امام (علیه السلام) به من فرمود: آنچه آنها می گویند تو مگوی، ولی بگو: اللهم اصلح عبدک وخلیفتک بما اصلحت به انبیائک ورسلک وحفه بملائکتک وایده بروح القدس من عندک واسلکه من بین یدیه ومن خلفه رصداً یحفظونه من کل سوء وابدله من بعد خوفه امناً یعبدک لا یشرک بک شیئاً ولا تجعل لأحد من خلقک علی ولیک سلطاناً وائذن له فی جهاد عدوک وعدوه واجعلنی من انصاره انک علی کل شیء قدیر(39)
بار خدایا! کار (ظهور) بنده وخلیفه ات (امام مهدی) را سامان ده به آنچه کار پیامبران وفرستادگانت را سامان دادی وفرشتگانت را پیرامونش قرار ده واو را به روح القدس از سوی خویش تأیید فرمای واز پیش روی وپشت سرش نگهبانان بگمار که او را از هر بدی حفاظت کنند، وپس از دوران ترس، او را در عوض امنیتی فراهم آور که تو را بپرستند وهیچ گونه شرکی نسبت به تو نداشته باشد، وبرای هیچ یک از خلقت بر ولی ات تسلطی قرار مده واو را برای جهاد دشمنت ودشمن خودش رخصت فرمای ومرا از یارانش قرار ده، به درستی که تو بر هر چیزی توانایی.
می گویم: از روایات یاد شده روشن گشت که دعا بر حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در مطلق قنوت ها تأکید دارد، چون از جمله حالتهایی است که در آنها امید می رود دعاها مستجاب گردد، به ویژه در قنوت جمعه ووتر ونماز صبح از خدای تعالی می خواهیم که توفیق آن را به ما عنایت فرماید وبا این عمل اجر بزرگی به ما روزی نماید.
7- در حال سجده:
هفتمین هنگامی که دعا بر تعجیل فرج تأکید بیشتری دارد حالت سجده بر خدای متعال است، زیرا که نزدیکترین حالات به خدای قاضی الحاجات است، چنانکه روایات از امامان بر حق (علیهم السلام) در این باره رسیده، پس شایسته است که بنده در حال سجده مهمترین حاجت ها را بخواهد وبه آن اهتمام ورزد، به خصوص در سجده شکر به جهت توجه داشتن وملتفت بودن به اینکه هر چه خداوند به ما نعمت بخشیده به برکت مولایمان صاحب الزمان است - که درود خداوند بر او وپدران پاکیزه اش باد- وبه خاطر اینکه دعا بر ولی نعمت وواسطه فیض ورحمت، از مهمترین اقسام شکر می باشد، چنانکه در بخش گذشته بیان داشتیم وشاهد بر این، روایت آن در خصوص سجده شکر است در کتاب تحفة الابرار به نقل از مقنعه شیخ مفید (رحمه الله) آمده: آنچه در سجده شکر گفته می شود این دعا است: اللهم الیک توجهت وبک اعتصمت وعلیک توکلت، اللهم انت ثقتی ورجائی فاکفنی ما اهمنی وما لم یهمنی وما انت اعلم به منی، عز وجل جارک وجل ثناؤک ولا اله غیرک صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم...
پروردگارا! به سوی تو روی آوردم وبه تو پیوستم وبر تو تکیه واعتماد کردم. پروردگارا! تو پناه وامید منی، پس کفایت کن آنچه مرا اندوهگین ساخته وآنچه اندوهگین نساخته وآنچه تو بهتر از من، آن را می دانی؛ پناهنده به تو عزت یافت وثنای تو والا است وهیچ خدایی جز تو نیست، بر محمد وآل محمد (علیهم السلام) درود فرست وگشایش امر آنها را زودتر برسان...
اضافه بر این که این کار تأسی جستن واقتدا کردن به خود آن حضرت - که درود وسلام خداوند بر او باد- می باشد، چنانکه در اخبار با صراحت آمده که آن بزرگوار برای این امر هنگام ولادتش در سجده دعا کرده، که این کار بر اهمیت آن وتعلیم به دوستان وشیعیانش دلالت دارد.
رئیس محدثین شیخ صدوق در کتاب کمال الدین به سند خود از جانب حکیمه ضمن حدیثی طولانی آورده که گفت: ناگهان او (نرجس والده امام عصر) را دیدم آنچنان نوری او را فراگرفته که دیدگانم را پوشانید، وناگهان دیدم نوزاد -که بر او وپدرانش سلام باد- صورتش را به حالت سجده بر زمین نهاده وبر زانو تکیه داده ودو انگشت سبابه اش را بلند کرد0 ومی گوید: گواهی می دهم که جز الله خدایی نیست واینکه جدم محمد رسول خدا است وپدرم امیر مؤمنان است. سپس یک یک امامان را بر شمرد تا به خودش رسید، آنگاه گفت: خدایا! آنچه به من وعده داده ای انجام ده، وکار وبرنامه ام را به مرحله تمام برسان، وگامم را استوار گردان وزمین را به (ظهور) من پر از عدل وداد فرمای (40)...
8- در سجده شکر:
پس از رکعت چهارم نماز شب: یکی از علمای ما در کتاب آداب نماز شب گفته: از آداب آن چنین است که در سجده بعد از رکعت چهارم صد بار گفته شود: ما شاء الله. سپس بگوید: یا رب انت ما شئت من امر یکون فصل علی محمد وآل محمد واجعل لی فیما تشاء ان تعجل فرج آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) وعجل فرجی وفرج اخوانی مقروناً بفرجهم وتفعل بی ما انت اهله
پروردگارا! تو خدایی، هر چه می خواهی می شود، پس بر محمد وآل محمد (علیهم السلام) درود فرست واز آنچه خواسته باشی برایم قرار ده، این که گشایش کار آل محمد را زودتر برسانی وگشایش کار من وبرادران (دینی ام) را مقارن با فرج آنها تعجیل فرمایی وآنچه از تو سزاوار است با من انجام دهی.
9- هر صبح وشام:
عقل ونقل بر پسندیده بودن این دعا در هر صبح وشام گواهند، که هر عاقل عارفی بدون تردید خوبی اهتمام ورزیدن به این عمل را می داند تا اندکی از حقوق آن جناب را ادا نموده باشد وپرونده اعمال خویش را هر شب وروز نزد حافظان گرامی زینت دهد، چنان که می بینید بردگان وخدمت گزاران چگونه هر بامداد وشبانگاه نزد آقایان وارباب های خود حاضر می شوند ومراتب خدمت گزاری وسپاس گزاری را به جای می آورند، پس ما سزاوارتریم که چنین برنامه ای داشته باشیم، زیرا که می دانیم تمام آنچه خدای (عز وجل) از نعمت های گوناگون واحسانهای از حد برون به ما عنایت فرموده به برکت مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) است چنان که با دلایل روشنی این مطلب را به اثبات رساندیم، پس شایسته است که خود را با تمام وجود، هر صبح وشام در خدمتش حاضر نمایی، وبدانی که تو از چشم وگوش او دور نیستی.
چنان که نامه آن حضرت به شیخ مفید این مطلب را بازگو می کند که ضمن سخنان خود فرموده: انا غیر مهملین لمراعاتکم ولا ناسین لذکرکم، ولو لا ذلک لنزل بکم اللاواء واصطلمکم الاعداء...؛ وهمانا ما شما را وانمی گذاریم ویاد شما را فراموش نمی کنیم، واگر این نبود البته که گرفتاریها شما را فرا می گرفت ودشمنان ریشه کن تان می کردند...
پس گوشهای دلت را باز کن وآماده خدمتگزاری اش باش وفرمانش را اطاعت نمای که به خاطر اجابت دعوتش به تو امر کرده چنان که در بخش گذشته آوردیم که آن حضرت (علیه السلام) به دوستانش دستور فرموده: وأکثروا الدعاء بتعجیل الفرج فأن ذلک فرجکم...؛ وبسیار دعا کنید برای تعجیل فرج، که همان فرج شما است. همین مقدار تذکر در این باره بس است، وخداوند تعالی خود راهنما وهادی بندگان می باشد.
و اما دلیل نقل: این امر در دعای مخصوص به هر صبح وشام از مولایمان حضرت صادق (علیه السلام) وارد شده، که ثقة اسلام کلینی (رحمه الله) در اصول کافی به سند خود از فرات بن الاحنف از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: هر چه را واگذاری این را ترک مکن که در هر صبح وشام بگویی: اللهم انی اصبحت استغفرک فی هذا الصباح وفی هذا الیوم لاهل رحمتک وابرء الیک من اهل لعنتک. اللهم انی اصبحت ابرء الیک فی هذا الیوم وفی هذا الصباح ممن نحن بین ظهررانیهم من المشرکین ومما کانوا یعبدون، انهم کانوا قوم سوء فاسقین. اللهم اجعل ما انزلت من السماء الی الارض فی هذا الصباح وفی هذا الیوم برکة علی اولیائک وعقاباً علی اعدائک. اللهم وال من والاک وعاد من عاداک. اللهم اختم لی بالامن والایمان کلما طلعت شمس او غربت. اللهم اغفر لی وولوالدی وارحمهما کما ربنانی صغیراً. اللهم اغفر للمؤمنین والمؤمنات والمسلمین والمسلمات الاحیاء منهم والاموات. اللهم انک تعلم منقلبهم ومثواهم. اللهم احفظ امام المسلمین بحفظ الایمان وانصره نصراً عزیزاً وافتح له فتحاً یسیراً واجعل له ولنا من لدنک سلطاناً نصیراً. اللهم العن فلاناً وفلاناً والفرق المختلفه علی رسولک وولاة الامر بعد رسولک والائمة من بعده وشیعتهم. واسألک الزیادة من فظلک والاقرار بما جاء به من عندک والتسلیم لامرک والمحافظة علی ما امرت به لا ابتغی به بدلاً ولا اشتری به ثمناً قلیلاً. اللهم اهدنی فیمن هدیت وقنی شر ما قضیت، انک تقضی ولا یقضی علیک ولا یذل من والیت تبارک وتعالیت، سبحانک رب البیت تقبل منی دعائی، وما تقربت به الیک من خیر فضاعفه لی اضعافاً کثیرة وآتنا من لدنک (رحمة و) اجراً عظیماً، ربی ما احسن ما ابتلیتنی واعظم ما اعطیتنی واطول ما عافیتنی واکثر ما سترت علی، فلک الحمد یا الهی کثیراً طیباً مبارکاً علیه ملء السموات وملء الارض وملء ما یشاء ربی کما یحب ویرضی وکما ینبغی لوجه ربی ذی الجلال والاکرام.
خداوندا! من صبح کردم در حالی که در این صبح ودر این روز برای اهل رحمتت از تو مغفرت می خواهم واز اهل لعنتت به سوی تو بیزاری می جویم. بار خدایا! من صبح کردم در حالی که در این صبح گاه به سوی تو بیزاری می جویم از مشرکانی که ما در لابلای آنها هستیم واز آنچه آنها می پرستند، بدرستی که آنان مردمان بد فاسقی می باشند. بار خدایا! آنچه در این صبح ودر این روز از سوی آسمان به زمین نازل فرموده ای بر دوستانت وبر دشمنانت عقوبت قرار ده. خداوندا! هر آن که تو را دوست می دارد با او دوستی کن وبا هر که با تو دشمنی می ورزد دشمنی کن. خداوندا! عاقبت کار مرا هرگاه که آفتاب برآید یا غروب کند، با امن وایمان به پایان رسان. خداوندا! مرا ووالدینم را بیامرز وآنها را رحم کن همچنانکه از کودکی پرورشم دادند. بار خدایا! تو خود دانی که چه دگرگونی ها یابند وعاقبت کارشان چه خواهد شد. خداوندا! امام مسلمانان را به حفظ ایمان نگهدار واو را به پیروزی شکست ناپذیری برسان وبرای او راه فتح وظفر را به آسانی بگشای وبرای او وما از سوی خویش حکومت یاری شده ای قرار ده. خداوندا! فلانی وفلانی وگروه های مخالف علیه فرستاده ات وعلیه والیان امر بعد از رسولت، وعلیه امامان پس از او وشیعیانشان را لعنت کن، واز تو می خواهم که از فضل خود بر من بیفزای و(توفیق) اقرار به آنچه از سوی تو آمده وتسلیم امر تو بودند ورعایت آنچه فرمان داده ای که چیز دیگری جای آن نپذیریم وآنرا به قیمت اندک نگیرم به من عطا کنی. خداوندا! مرا در میان آن کس که هدایت کرده ای هدایت فرما واز شر آنچه آفریده ای مصون بدار، به درستی که تو حتم می کنی وبر تو حتم نمی شود وهر آنکه را سرپرستی کرده ای خوار نگردد، تو بزرگوار ووالا هستی منزهی ای پروردگار خانه (کعبه)! دعایم را از من بپذیر وبه هر خیری که به آن بسوی تو تقرب جسته ام به چندین برابر بیفزای واز سوی خویش به ما رحمت واجر عظیم عنایت فرمای. ای پروردگار! چه نیکو مرا آزموده ای وچه بزرگ است آنچه به من عطا فرموده ای وزمانی طولانی عافیتم داده ای وبسیار (خطاهایم) را بر من پوشانده ای، پس حمد تو را است ای خدای من! حمد بسیار پاکیزه وبا برکت (به مقداری که) آسمانها را پر کند وزمین را فرا گیرد وآنچه را که پروردگارم بخواهد پر کند همچنان که دوست می دارد ومی پسندد وچنانکه شایسته پروردگار صاحب جلال وبزرگواری من است.
می گویم: ونیز شاهد بر آنچه یاد کردیم دعای عهد است که در بخش هشتم این کتاب ان شاء الله تعالی خواهد آمد، ونیز مؤید آن است آنچه در مورد دعا برای تعجیل فرج بعد از نماز صبح که گذشت. (دقت کنید)
هم چنین مؤید آن است آنچه درباره عرضه کردن اعمال در هر صبح وشام بر امامان (علیهم السلام) ودعای آنان در آن هنگام بر شیعیان وارد شده، بنابراین شایسته است که مؤمن نیز به دعا کردن در حق امام (علیه السلام) اشتغال ورزد، روایت در این باره بسیار است که در کافی وبصائر والبرهان وکتابهای دیگر علمای بزرگوارمان آمده است. ونیز مؤید آن است آنچه در مورد تشویق بر ذکر ودعا هنگام صبح وشام وارد گردیده؛ زیرا که این دعا از بهترین انواع دعا است، به جهت دلایلی که در مطلب گذشته این کتاب توجه داده ایم وخداوند به راه راست وشیوه درست هدایت می کند.
10- آخرین ساعت از هر روز:
باید توجه داشت که روز به دوازده قسمت تقسیم می شود وهر قسمت را یک ساعت نامیده اند که هر ساعت آن منسوب به یکی از امامان بر حق (علیه السلام) است، وبه جهت توسل وعرض حاجت به آن امامی که ساعت منسوب به او است دعای مخصوصی دارد، این دعا را علمای نیکوکار ما در کتابهایی که برای بیان اعمال شب وروز تألیف نموده اند آورده اند، ویاد آور شده اند که ساعت آخر به امام عصر وپیشوای غایب از نظر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اختصاص دارد واین دعا را برای آن ساعت ذکر کرده اند: یا من توحد بنفسه عن خلقه، یا من غنی عن خلقه بصنعه، یا من عرف نفسه خلقه بلطفه، یا من سلک بأهل طاعته مرضاته، یا من اعان اهل محبته علی شکره، یا من منّ علیهم بدینه ولطف لهم بنائله، اسألک بحق ولیک الخلف الصالح بقیتک فی ارضک المنتقم لک من اعدائک واعداء رسولک وبقیة آبائه الصالحین محمد بن الحسن واتضرع الیک به واقدمه بین یدی حوائجی ورغبتی الیک ان تصلی علی محمد وآل محمد، وان تفعل بی کذا وکذا وان تدرکنی وتنجینی مما اخاف واحذر والبسنی به عافیتک وعفوک فی الدنیا والاخرة، وکن له ولیاً وحافظاً وناصراً وقائداً وکالئاً وساتراً حتی تسکنه ارضک طوع" وتمتعه فیها طویلاً یا ارحم الراحمین، ولا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم، فسیکفیکهم الله وهو السمیع العلیم. اللهم صل علی محمد وآل محمد اولی الامر الذین امرت بطاعتهم، واولی الارحام الذین امرت بصلتهم، وذوی القربی الذین امرت بمودتهم، والموالی الذین امرت بعرفان حقهم، واهل البیت الذین اذهبت عنهم الرجس وطهرتهم تطهیراً ان تصلی علی محمد وآل محمد وان تفعل بی کذا وکذا(41)
ای آن که به خود از خلقش یگانه است! ای (خدایی) که به صنع خویش از آفریدگانش بی نیاز است! ای آن که از روی لطف خود را به خلقش شناسانید! ای آن که اهل طاعتش را به راهی که رضای او است برد! ای آن که اهل محبتش را بر شکرش یاری فرمود! ای کسی که بر آنها با فرستادن دینش منت نهاد وبا بخشندگی اش به آنان لطف کرد! از تو می خواهم به حق ولی ات، خلف صالح بازمانده تو در زمینت ومنتقم برای تو از دشمنانت ودشمنان فرستاده ات وسایر پدران صالحش، -محمد بن الحسن- وبه سوی تو به او زاری می نمایم واو را به پیشگاه تو برای درخواست حوایج وخواسته هایم پیش می آورم این که بر محمد وآل محمد درود فرستی وبا من چنین وچنان(42) نمایی ومرا دریابی واز آنچه می ترسم ودوری می جویم نجات دهی، به حق او جامه عافیت وگذشتت را در دنیا وآخرت بر من بپوشانی واو را ولی ونگهدار ویار وپیشوا وحمایت کننده وپوشاننده باش تا (وقتی که) او را در زمینت با طوع ورغبت سکونت (وحکومت) دهی ومدتی طولانی او را در زمین بهره مند سازی، ای مهربان ترین مهربانان! وهیچ جنبش وتوانایی نیست مگر به خدای بزرگ با عظمت. پس خداوند از (شر واذیت) آنها (دشمنان) شما را در امان می دارد که او شنوای دانا است، خدایا درود فرست بر محمد وآل محمد، والیان امرت که دستور داده ای اطاعت شوند واهل رحم (خویشاوندان نزدیک) که امر فرموده ای (مردم) پیوندشان را حفظ کنند وذوی القربی (نزدیکان وخاصان پیغمبر) که حکم کرده ای به مودتشان، وآقایانی که دستور داده ای حقشان شناخته شود واهل البیت که پلیدی را از آنان دور ساخته ای وآنها را کاملاً پاک نموده ای (از تو می خواهم) این که بر محمد وآل محمد درود فرستی ودر حق من چنین وچنان کنی(43).
11- روز پنج شنبه:
شاهد بر اهتمام در آن به دعا کردن برای تعجیل فرج مولایمان صاحب الزمان (علیه الصلاة والسلام) روایتی است که سید ابن طاووس در کتاب جمال الاسبوع آورده: واز وظایف روز پنج شنبه این که مستحب است انسان بر پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) هزار بار صلوات بفرستد، ومستحب است که بگوید: اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم؛ خدایا بر محمد وآل محمد درود فرست وگشایش امر حکومتشان را زودتر برسان. وی افزوده: ودر روایت دیگری است که: صد بار می گویی که فضیلت بسیار دارد: اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم واهلک عدوهم من الجن والانس من الاولین والاخرین.
بار خدایا! بر محمد وآل محمد درود فرست وفرج آنها را زودتر برسان ودشمنانشان را از جن وانس از اولین وآخرین هلاک گردان(44).
و نیز شاهد بر این مطلب است آن که در اخبار آمده: روز پنج شنبه کارها بر پیغمبر وامامان معصوم (علیهم السلام) عرضه می شود، ودر بعضی از آن اخبار است که: امام برای دوستان خودش دعا می کند.
می گویم: پس شایسته است که شخص مؤمن در برابر احسان مولایش همان طور رفتار کند ودر دعا کردن به آن بزرگوار اقتدا کند واخبار عرضه اعمال بر پیغمبر وامامان بسیار است که در اصول کافی وبصائر الدرجات وتفسیر البرهان وکتاب های دیگر(45) آمده، از بیم طولانی شدن مطلب از ذکر آنها خودداری کردیم.
12- شب جمعه:
تأکید واهتمام دعا برای امام منتظر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در آن از چند مطلب استفاده می شود:
یکم: اختصاص روز جمعه به آن حضرت از چند جهت که ان شاء الله تعالی به آن ها اشاره خواهیم کرد، بنابراین شایسته است که در شب آن، برای آن جناب دعا شود.
دوم: شب جمعه، شب عرضه شدن اعمال می باشد، بنا به روایتی که مؤلف کتاب لطائف المعارف آورده است.
سوم: در بعضی از کتابهای معتبر شیعه امامیه روایت آمده که از جمله اعمال شب جمعه آن است که صد بار گفته شود: اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم واهلک عدوهم من الجن والانس من الاولین والاخرین(46) وشیخ ابو جعفر طوسی (رحمه الله) در کتاب مختصر المصباح هنگام یادآوری وظایف شب جمعه گوید: وبر پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) چنین دورد می فرستی: اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم واهلک عدوهم من الجن والانس من الاولین والاخرین صد بار یا آنقدر که امکان داشته باشد.
چهارم: آنچه حاجی نوری در کتاب النجم الثاقب نقل کرده که خواندن دعای ندبه در شب جمعه - همچون صبح جمعه - مستحب است(47).
پنجم: اخباری که سفارش وتأکید وترغیب دارند که شب جمعه دعا شود، به ضمیمه آنچه در استحباب مقدم داشتن مؤمن مولایش را در دعا دلالت دارند.
ششم: فحوای روایاتی که در مورد امر کردن به دعا برای مؤمنین ومؤمنات در آن شب رسیده این است که آن حضرت (علیه السلام) از همه مؤمنین سزاوارتر است که درباره اش دعا کنند.
13- روز جمعه:
در تمام ساعتهای آن بطور عموم وبه خصوص پس از نماز صبح وهنگام ظهر وهنگام رفتن به مسجد وبعد از نماز عصر ودر قنوت نماز ظهر آن روز ودر قنوت نماز جمعه ودر خطبه نماز جمعه ودر آخرین ساعت روز جمعه، گواه بر آنچه گفتیم آن است که دعا برای آن حضرت در آن اوقات مخصوص از امامان معصوم (علیهم السلام) وارد شده است:
الف) بعد از نماز صبح:
در بحار دعای طولانی ای هست که در کتاب ابواب الجنات فی آداب الجمعات آن را آورده ایم، وآن دعای شریفی است که سزاوار است بر آن مداومت گردد ومحل شاهد از آن این عبارتها است: اللهم وکن لولیک فی خلقک ولیاً وحافظاً وقائداً وناصراً حتی تسکنه ارضک طوعاً وتمتعه منها (فیها) طویلاً وتجعله وذریته فیها الائمة الوارثین، واجمع له شمله واکمل له امره واصلح له رعیته وثبّت رکنه وافرغ الصبر (النصر) منک علیه حتی ینتقم فیشتفی ویشفی حزازات قلوب نغلة وحرارات صدور وغرة وحسرات انفس ترحة من دماء مسفوکة وارحام مقطوعة وطاعة مجهولة قد احسنت الیه البلاء ووسعة علیه الآلاء وأتممت علیه النعماء فی حسن الحفظ منک له. اللهم اکف هول عدوه وانسهم ذکره وأرد من أراده وکد من کاده وامکر بمن مکر به واجعل دائرة السوء علیهم... ودر آخر آن آمده: اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم اگر می توانی هزار مرتبه بگو.
بار الها! وبرای ولی خود در بین خلایقت (امام قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)) سرپرست ونگهدار وپیشوا ویاور بوده باش تا او را بر سراسر زمین، فرمانروای مطاع گردانی ودورانی دراز او را از آن (در آن) بهره مند سازی واو وذریه اش را در آن رهبران وارث قرار دهی وپراکندگی اش را جمع فرمای وامر (حکومتش) را کامل گردان ورعیتش را برای وی فراهم ساز وشوکتش را استوار کن وصبر وبردباری از سوی خودت بر او فرو ریز، تا انتقام گرفته ودلش آرام یابد ودردهای قلوب کینه گرفته ای را شفا بخشد وداغهای سینه های گداخته را سرد گرداند وحسرت جانهای اندوه بار را پایان دهد، از جهت خونهای به ناحق ریخته شده وپیوندهای گسسته وطاعت مجهول ماند (جهل وبی خبری از وجوب اطاعت امامان بر حق (علیهم السلام)) گرفتاری را بر او نیکو گردانیدی ومواهب خویش را بر او گستردی ونعمتهایش را بر او تمام نمودی با نگهداری نیکویت نسبت به او. خداوندا! هراس از دشمن را از او دور گردان ویادش را از خاطره آنان (دشمنان) محو ساز وهر آنکه برای او بدی خواهد با او بدی کن وهر که برای او حیله می کند با آن فرد حیله کن وبدی برای ایشان قرار ده.
می گویم: به شهادت روایاتی که سابقاً آوردیم گشایش امر امامان (علیهم السلام) وبلکه فرج تمام اولیای خداوند فقط با فرج وظهور آن حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) انجام می گردد، اضافه بر این پیشتر آوردیم که مستحب است هر روز بعد از نماز صبح ونماز ظهر گفته شود: اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم.
ب) هنگام زوال ظهر:
شاهد بر این مطلب، حدیث شریفی است که در مکرمت بیست وسوم روایت آوردیم مشتمل بر اینکه: حضرت خاتم النبیین وائمه معصومین (علیهم السلام) هنگام زوال جمعه برای امر قیام حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دعا می کنند.
ج) هنگام رفتن به مسجد:
آنچه هنگام رفتن به نماز عید (فطر وقربان) مستحب است، در موقع به مسجد رفتن روز جمعه نیز وارد شده که مشتمل بر دعا برای امام قائم (علیه السلام) است، وبه خواست خداوند در همین باب در جای خود آن دعا را خواهیم آورد.
د) بعد از نماز عصر:
در کتاب جمال الاسبوع به سند خود از عبد الله بن سنانروایت کرده که حضرت ابی عبد الله (امام صادق) (علیه السلام) فرمود: چون روز قیامت شود خدای تعالی روزها را برانگیزاند وپیشاپیش آنها روز جمعه را همچون عروس با کمال وجمالی که برای شخص صاحب دین ومال برند مبعوث سازد، آنگاه بر درب بهشت می ایستد وروزها پشت سرش می ایستند، پس برای هر کس که در آن روز بر محمد وآل محمد (علیهم السلام) بسیار درود فرستاده شفاعت می نماید. ابن سنان گوید: پرسیدم: در این مورد چه مقدار، بسیار است؟ ودر کدام وقت روز جمعه بهتر است؟ فرمود: صد بار وبعد از عصر باشد. پرسیدم: چگونه درود فرستم؟ فرمود: می گویی: اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم صد مرتبه این را می گویی.(48)
و نیز گفتار سید اجل علی بن طاووس (قدس سره) در کتاب جمال الاسبوع هنگام روایت، دعایی که از شیخ جلیل عثمان بن سعید (رضی الله عنه) آورده، بر این مطلب دلالت دارد که به خواست خداوند تعالی در بخش آینده خواهیم آورد.
ه) در قنوت ظهر ونماز جمعه:
در بحث تأکید دعا برای آن حضرت در قنوت، آنچه بر این مطلب دلالت دارد گذشت.
و) در خطبه نماز جمعه:
گواه بر تأکید آن، روایت محمد بن مسلم از امام ابو جعفر باقر (علیه السلام) می باشد. به کتابهای کافی ووافی(49) در این باره مراجعه ودقت شود.
ز) آخرین ساعت روز جمعه:
بر این معنی دلالت دارد این که در بعضی از دعاها که خواندنشان پس از دعای سمات وارد شده خصوص این دعا آمده است، چنانکه در کتاب جمال الصالحین این دعا ذکر شده اللهم انی اسألک بحرمة هذا الدعاء وبما فات منه من الاسماء وبما یشتمل علیه من التفسیر والتدبیر الذی لا یحیط به الا انت ان تصلی علی محمد وآل محمد وان تعجل فرجهم فی عافیة وتهلک اعدائهم فی الدنیا والاخرة، وان ترزقنا بهم خیر ما نرجوا وخیر ما لا نرجوا وتصرف بهم عنّا اعدائهم فی الدنیا والاخرة، وان ترزقنا بهم خیر ما نرجوا وخیر ما لا نرجوا وتصرف بهم عنا شر ما نحذر وشر ما لا نحذر، انک علی کلی شیء قدیر وانت اکرم الاکرمین.
خدایا! تو را به حرمت این دعا وبه آنچه از نامها در آن گذشت وبه آنچه از تفسیر وتدبیر در برگرفته که جز تو کسی بر آنها احاطه ندارد، سوگند! از تو می خواهم که بر محمد وآل محمد (علیهم السلام) درود فرستی وفرج آنها را با عافیت زودتر برسانی ودشمنانشان را در دنیا وآخرت هلاک (وعذاب) نمایی وبه (برکت) آنها بهترین چیزهایی که امید داریم وبهترین چیزهایی که امید نداریم بما روزی فرمایی وبه خاطر آنها بدیهایی که از آنها بیم داریم وآنچه بیم نداریم از ما دور سازیم، بدرستی تو بر هر چیزی توانایی وتو گرامی ترین کریمانی.
و در بعضی از کتابهای معتبر دعای دیگری یاد شده که پس از دعای سمات خوانده شود، ودر آن بر مطلب مورد بحث دلالت هست، آن دعا چنین است: اللهم بحق هذا الدعاء وبحق هذه الاسماء التی لا یعلم تفسیرها ولا یعلم باطنها غیرک افعل بی ما انت اهله ولا تفعل بی ما أنا اهله وانتقم لی من ظالمی وعجل فرج آل محمد وهلاک اعدائهم من الجن والانس، واغفر لی ما تقدم من ذنبی وما تأخر ووسع علی من حلال رزقک واکفنی مؤنة انسان سوء وشیطان سوء انک علی کلی شیء قدیر، والحمد لله رب العالمین
خدایا! تو را سوگند می دهم به حق این دعا وبحق این نامها که تفسیر آنها وباطن آنها را جز تو کسی نمی داند، آن چه تو شایسته آنی با من کن وبه آن چه سزای من است با من رفتار منمای وبرای من از ستم کننده به من انتقام بگیر وگشایش امر (حکومت) آل محمد (علیهم السلام) را زودتر برسان ودشمنانشان را از جن وانس هر چه زودتر هلاک گردان وگناه دور ونزدیک مرا بر من ببخش وروزی حلالت را بر من توسعه ده ورنج آدم بد وشیطان پلید را از من دور گردان که به راستی تو بر هر چیز توانای وحمد خدای را که پروردگار عالمیان است.
و بر تأکید دعا برای آن حضرت (علیه السلام) در روز جمعه دلالت می کند، ورود خواندن دعای ندبه در این روز ودو عید (فطر وقربان) که ان شاء الله تعالی در باب آتی، آن را خواهیم آورد وبسا کسی که در کتابهای اخباری که از امامان معصوم (علیهم السلام) آمده کاوش کند، شواهد دیگری برای این مطلب بدست آرد، وخداوند به شیوه راست هدایت می کند.
تکمیل:
بدان که روز جمعه از چند جهت به مولایمان حضرت حجت (علیه السلام) اختصاص وانتساب دارد که مقتضی اهتمام ورزیدن بیشتر در این روز به دعا کردن برای آن بزرگوار است، ما آن جهات را در کتاب ابواب الجنات فی آداب الجمعات آورده ایم، در اینجا نیز برای تذکر اهل خرد به آنها اشاره می کنیم:
اول: واقع شدن ولادت با سعادت آن حضرت در این روز.
دوم: در این روز مقام مقدس امامت به او -روحی فداه- منتقل گردیده
سوم: ظهور وآشکار شدن آن جناب در این روز واقع خواهد شد
چهارم: در این روز بر دشمنانش پیروز می گردد.
پنجم: در این روز خداوند برای آن بزرگوار وپدران گرامی اش پیمان گرفته است.
ششم: روزی است که خدای تعالی آن حضرت را به لقب قائم اختصاص داد.
هفتم: این کلمه از جمله القاب شریف آن جناب می باشد. وجوه دیگری نیز در آن کتاب آورده ایم که هر کس مایل است از آنها مطلع گردد به آن مراجعه کند.(50)
14- روز نوروز:
روز نوروز هم از جمله اوقاتی است که در آنها، دعا برای آن حضرت (علیه السلام) ودرخواست ظهور وفرجش از درگاه خداوند تأکید گردیده است، روایت معلی بن خنیس - که در بحار(51) وزاد المعاد(52) مذکور می باشد - بر این معنی دلالت دارد، وتأکید آن از جاهای مختلف آن روایت استفاده می شود، که دقت در آن به خواست خداوند تعالی مطلب را روشن می سازد.
15- روز عرفه
شاهد بر آن، دعای امام چهارمین حضرت سید الساجدین (علیه السلام) است که در صحیفه سجادیه یاد شده، ونیز دعای مولایمان حضرت صادق (علیه السلام) است که در کتاب های اقبال(53) وزاد المعاد روایت آمده است.
16- روز عید فطر
شاهد بر آن، ورود این معنی در دعایی است که در کتاب اقبال(54) هنگام مهیا شدن برای رفتن به نماز عید فطر یا قربان روایت شده است، وآن را به زودی خواهیم آورد. ونیز دعایی که در اثنای رفتن به نماز عید روایت گردیده، گواه بر این است. سید ابن طاووس (رحمه الله) گفته: فصلی در آنچه از دعاهای بین راه ذکر می کنیم: بیرون شدنت را با این دعا آغاز کن، تا آن گاه که با امام جماعت نماز را شروع نمایی، واگر نرسیدی که همه دعا را بخوانی پس از نماز آن را قضا کن: اللهم الیک وجهت وجهی...تا اینکه فرمود: اللهم صل علی ولیک المنتظر امرک المنتظر لفرج اولیائک. اللهم اشعب به الصدع وارتق به الفتق وامت به الجور واظهر به العدل وزین بطول بقائه الارض وایده بنصرک وانصره بالرعب وقو ناصرهم واخذل خاذلهم ودمدم علی من نصب لهم ودمر علی من غشهم...
خدایا! روی به سوی تو کردم...خداوندا! بر ولی خودت که در انتظار امرت نشسته ومورد انتظار فرج وگشایش کار دوستانت می باشد درود بفرست، خدایا! گسیختگی را به او رفو کن وپراکندگی را به او فراهم گردان وستم را به او بمیران وعدالت را به او ظهور رسان وزمین را با عمر طولانی اش زینت ببخشای وبه یاری ات تأییدش فرمای واو را به وسیله رعب (هراس افتادن در دل دشمنانش) نصرت ده، وهر آن که یاری کننده آنها (خاندان پیغمبر) است تقویت کن وهر کس خواری شان خواهد خوارش گردان وهر که در پی جنگ با آنان شد هلاک فرمای وهر آن که با ایشان خیانت نماید نابود کن...
و نیز استحباب خواندن دعای ندبه در آن روز، بر این مطلب دلالت دارد. همچنین از امام صادق (علیه السلام) وارد شده که: هیچ روز عید فطر واضحی (قربان) نیست مگر این که اندوهی برای امامان (علیهم السلام) تجدید می گردد، چون که حق خود را در دست غضب کنندگان می بینند.(55)
می گویم: بنابراین شایسته است که مؤمن برای ظهور مولایش الحاح واصرار داشته باشد، واو را در جهت بر طرف شدن اندوه امامان خود یاری نماید.
17- روز اضحی (قربان):
تمام آنچه در مورد روز عید فطر گفتیم، بر این مطلب هم دلالت دارد. واما دعایی که هنگام بیرون رفتن به سوی نماز عید وارد شده، آن است که در کتاب اقبال به سند خود از ابو حمزه ثمالی از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آورده که فرمود: در جمعه ودو عید، هرگاه آماده بیرون رفتن برای نماز شوی دعا کن پس بگو: اللهم من تهیأ فی هذا الیوم او تعبأ او اعد واستعد لوفادة الی مخلوق رجاء رفده وجائزته ونوافله یا سیدی کانت وفادتی وتهیئتی واعدادی واستعدادی رجاء رفدک وجوائزک ونوافلک. اللهم صل علی محمد عبدک ورسولک وخیرتک من خلقک وعلی امیر المؤمنین ووصی رسولک وصل یا رت علی ائمة المؤمنین الحسن والحسین وعلی ومحمد وجعفر وموسی وعلی ومحمد وعلی والحسن وصاحب الزمان. اللهم افتح له فتحاً یسیراً وانصره نصراً عزیزاً. اللهم اظهر به دینک وسنة رسولک حتی لا یستخفی بشیء من الحق مخافة احد من الخلق. اللهم انا نرغب الیک فی دولة کریمة تعز بها الاسلام واهله وتذل بها النفاق واهله، وتجعلنا فیها من الدعاة الی طاعتک والقادة الی سبیلک وترزقنا بها کرامة الدنیا والاخرة. اللهم ما انکرنا من حق فعرفناه وما قصرنا عنه فبلغناه. وتدعو الله تعالی له وعلی عدوه وتسأل حاجتک ویکون آخر کلامک: اللهم استجب لنا، اللهم اجعلنا ممن تذکر فیه فیذکر.
بار خدایا! هر کس در چنین روزی مهیا ویا آماده شده یا خود را مستعد کرد برای ورود بر مخلوقی به امید بخشش وجایزه وعطاهای او پس ای آقای من توجه وورود وآمادگی وانتظارم به امید بخشش ها وجایزه ها وعنایت های تو است. خداوندا! بر محمد بنده وفرستاده وبرگزیده از خلقت درود بفرست ونیز بر امیر مؤمنان وجانشین فرستاده ات (درود فرست) وای پروردگار بر امامان مؤمنین حسن وحسین وعلی ومحمد وجعفر وموسی وعلی ومحمد وعلی وحسن وصاحب الزمان (علیهم السلام) درود فرست خدایا! فتحی به آسانی برایش قرار ده واو را با عزت پیروز گردان. بار خدایا! به او دین وسنت رسولت را آشکار ساز تا دیگر چیزی از حق را از بیم احدی از خلق پنهان ننماید. خداوندا! ما به سویت زاری می کنیم در جهت خواهش دولت گرامی که در آن اسلام واهل آن را عزیز گردانی وبه آن نفاق واهل آن را خوار سازی وما را در آن دولت از دعوت کنندگان به سوی طاعتت وراهبران به سمت راهت قرار دهی وبه آن گرامی داشت دنیا وآخرت را به روزی فرمایی. خداوندا! آنچه از حق ندانسته ایم به ما بشناسان وبه آنچه از آن قصور داشته ایم برسان.
و برای آن حضرت دعا وبر دشمنانش نفرین کن وحاجتت را بخواه وآخرین سخنت این باشد که خدایا! دعای ما را به اجابت برسان. خدایا! ما را از کسانی قرار ده که در این روز مورد یادآوری قرار گرفتند وبه یادشان آمد.
18- روز دحو الارض (گسترده شدن زمین)
و آن روز بیست وپنجم ماه ذی قعده است ودلیل بر اهتمام به دعا برای مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) در این روز ودرخواست زودتر رسیدن فرج آن حضرت از درگاه خداوند خالق منان دعایی است که در کتابهای اقبال وزاد المعاد نقل شده است وبرای این درخواست در این روز نکات ارزنده ای به خاطر رسیده که برای تشویق بندگان خدا یاد می کنیم:
1- روزی است که خداوند در مانند آن وعده فرموده که آن جناب (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را ظاهر گرداند وهنگامی که مؤمن می بیند چنین روزی در این سال فرارسید وامامش ظهور ننمود اندوهش تجدید وغصه اش شدید می گردد وعقل وایمانش او را برای دعا کردن برای آن حضرت ودرخواست تعجیل امر فرجش وامی دارند.
2- اینکه در چنین روزی رحمت گسترش می یابد ودعا مستجاب می شود چنان که در روایت آمده پس مؤمن که امامش را از جانش عزیزتر می داند واو را از اولاد وخاندان وعشیره خویش بیشتر دوست می دارد، دعای خالصانه خود را به برطرف شدن غم واندوه مولایش اختصاص می دهد.
3- این روزی است که خدای تعالی بر او نعمت داده اینکه زمین را گسترانیده تا زندگی کند وسکونت نماید ولذت برد واز آنچه در زمین است واز آن بر می آید وبر آن فرو می ریزد بهره گیرد وبه آنها زیست کند وچون بداند که تمام اینها به برکت مولایش انجام می شود چنانکه در بخش سوم کتاب توجه داده ایم بر خود حتم ولازم می شمارد که از آن حضرت بوسیله دعا مراتب سپاس گذاری را انجام دهد چونکه او است واسطه تمام این نعمتها وهرگاه این را توجه داشت در دعا مسامحه وسهل انگاری نخواهد کرد.(56)
4- در این روز به یاد خدا بودن وذکر او (عز وجل) را بر زبان داشتن تأکید وترغیب شده است وبی تردید دعا کردن درباره مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) از بهترین مصادیق این عنوان می باشد.
19- روز عاشورا
دلیل بر این دعایی است که در اقبال ومزار بحار وزاد المعاد به روایت عبد الله بن سنان از امام صادق (علیه السلام) رسیده ودر اول آن دعا آمده است: اللهم عذب الفجرة الذین شاقوا رسولک... پروردگارا! فاجرانی که با فرستاده تو به مخالفت برخواستند عذاب کن... وسرش این است که در چنین روزی آن همه مصیبت ومحنت بر مولایمان سالار شهیدان (علیه السلام) وارد آمده وخدای (عز وجل) وعده فرموده که از ظلم کنندگان بر آن حضرت بوسیله مولای قائم ما (عجل الله تعالی فرجه الشریف) انتقام گیرد چنان که در روایت به این مطلب تصریح شده است، بنابراین هرگاه مؤمن در روز عاشورا مصیبتهای امام مظلوم را به یاد آورد ودانست که خدای تعالی برای او انتقام گیرنده ای را تعیین فرموده ایمان وعلاقه اش به آن حضرت او را به دعا کردن وظهور آن منتقم را خواستن بر می انگیزاند که صمیمانه قیام امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را از خدای قادر بخواهد، لذا این درخواست در دعای مشارالیه آمده است ونیز به همین جهت است که در بخش گذشته گفتیم هر کس برای این امر بزرگ دعا کند به پاداشی نایل می شود که جز خدای تعالی کسی آن را نمی داند وآن خونخواهی برای امام مظلوم شهید (صلوات الله وسلامه علیه) است.
20- شب نیمه شعبان
زیرا که شب میلاد مسعود حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) است، پس شایسته است که اهل ایمان در آن شب به دعاگویی برای آن جناب اشتغال ورزند، ودر روایات هم آمده که در این شب دعاها مستجاب می شود.
می گویم: سابقاً بیان کردیم که این دعا نزد اهل خرد مهمترین دعا است وسزاوار است که در مواقع استجابت بر همه دعاها وخواسته ها آن را مقدم دارند ومؤید آنچه گفتیم اینکه مؤلف جمال الصالحین در دعاهای آن شب از مولایمان حضرت حجت (علیه السلام) دعای ارزنده ای آورده که سر آغازش چنین است: اللهم صل علی محمد سید المرسلین وخاتم النبیین... ما این دعا را در اول بخش هفتم خواهیم آورد واهتمام به آن را در همه مواقع بیان خواهیم کرد ونیز شاهد بر آنچه گفتیم دعایی است که در اقبال وزاد المعاد یاد گردیده واولش چنین است: اللهم بحق لیلتنا هذه ومولودها... بار خدایا تو را به حق این شب وآنکه در این شب تولد یافته... که از این عبارت می توانیم عظمت واهمیت این شب را دریابیم پس مبادا عمرت در این شب به غفلت وبی خبری بگذرد وخدمت کردن به آن جناب را در آن واگذاری وبرای کسی که از برکت ولادتش این شب آن طور اهمیت یافته، دعا ننمایی، وشایسته است که فرمایش مولایمان حضرت صادق (علیه السلام) را درباره آن جناب یاد بیاوری که: ولو ادرکته لخدمته ایام حیاتی ؛ واگر زمان او را درک می کردم تمام روزهای زندگی ام را در راه او قرار می دادم. اضافه بر اینکه این دعا از جمله اقسام شکرانه آن نعمت بزرگ یعنی ولادت امام قائم (علیه السلام) است، ونیز - چنانکه در بعضی از روایات که در مستدرک الوسائل منقول است آمده - شبی است که اعمال (بر امام (علیه السلام)) عرضه می شود.
21- روز نیمه شعبان
آنچه در مورد شب نیمه شعبان گفتیم، در اینجا نیز صادق است، اضافه بر اینکه دعا کردن در شب وروز نیمه شعبان اقتدا کردن به آن حضرت وتأسی جستن به او است، که هنگامی که از مادر متولد شد، سر به سجده نهاد وبرای این امر دعا کرد: اللهم انجز لی وعدی واتمم لی امری وثبت وطأتی واملا الارض بی عدلاً وقسطاً
خدایا! وعده ام را تحقق بخش وامر (قیامم) را تمام گردان وگامم را استوار ساز وزمین را به (ظهور) من پر از عدل وداد کن.
22- تمام ماه رمضان
بخصوص در شبهای آن ماه شریف؛ زیرا که این ماه بهار دعا کردن است واین هم بهترین دعاها می باشد، از همین روی از خود آن حضرت - که خداوند فرجش را برساند- امر واهتمام به دعای افتتاح در شبهای این ماه رسیده است، بنابراین از خواندن آن غافل مشو که جداً دعایی است نفیس، وجامع مطالب دنیا وآخرت می باشد.
و نیز مؤید این مطلب است، آنکه رئیس محدثین، شیخ بزرگوار صدوق (رحمه الله) در کتاب فضائل شهر رمضان به سند خود از حضرت امام رضا (علیه السلام) آورده که درباره خوبی های ماه رمضان فرمود: کارهای نیک در ماه رمضان پذیرفته شود وبدیها آمرزیده گردد، هر کس در ماه رمضان یک آیه از کتاب خدای (عزَّ وجلَّ) بخواند، چنان است که کسی در ماه های دیگر ختم قرآن کند، وهر که در این ماه به روی برادر مؤمنش بخندد، روز قیامت او را ملاقات ننماید جز اینکه در روی او خنده آورد ووی را به بهشت مژده دهد، وهر کس در این ماه مؤمنی را یاری کند، خدای تعالی او را هنگام گذشتن از صراط یاری نماید، روزی که پاها در آن خواهد لغزید، وهر آنکه در این ماه خشم خود را فرو گیرد، خداوند روز قیامت خشم خود را از او باز دارد، وهر که در این ماه ستمدیده ای را یاری نماید، خداوند او را بر هر کسی که در دنیا با وی دشمنی ورزد یاری نماید وروز قیامت هنگام سنجش اعمال وحساب نیز یاری اش کند.
ماه رمضان؛ ماه برکت، ماه رحمت، ماه مغفرت وماه توبه وبازگشت (به درگاه خداوند) است، وهر کس در ماه رمضان آمرزیده نشود، پس در چه ماهی آمرزیده خواهد شد! پس، از خداوند بخواهید روزه را از شما بپذیرد وآنرا آخرین بار شما قرار ندهد، واینکه شما را در این ماه برای فرمانبرداریش توفیق بخشد واز نافرمانی اش محفوظ بدارد، که او بهترین سؤال شدگان است.(57)
می گویم: در باب پنجم گفتیم که دعا برای تعجیل فرج وگشایش امر مولایمان حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از اقسام یاری وکمک می باشد، که در این جهت شریف، یاری کردن مؤمن تأکید شده، این که در این ماه مبارک به آن عمل گردد، وبدون شک یاری کردن امام (علیه السلام) بهترین وتمامترین اصناف یاری کردن است.
و گواه بر آنچه ذکر شد از اهتمام به آن در ماه رمضان، دعایی است که در کتاب اقبال وزاد المعاد از امام چهارم سید العابدین وفرزندش ابو جفعر صادق (علیهما السلام) روایت آمده که اولش چنین است: اللهم هذا شهر رمضان... ودر آن آمده: اسألک ان تنصر خلیفة محمد ووصی محمد والقائم بالقسط من اوصیاء محمد صلواتک علیه وعلیهما اعطف علیهم نصرک...
خدایا! این ماه رمضان است... از تو می خواهم که جانشین محمد ووصی محمد وقیام کننده به عدالت از اوصیاء محمد - که درودهایت بر او وایشان باد - را یاری نمایی، یاری ات را بر آنان معطوف بدار.
و نیز شاهد بر آن است روایتی که ثقة الاسلام محمد بن یعقوب کلینی (قدس سره) در کتاب الصوم فروع کافی از محمد بن عیسی به سند خود از امامان (علیهم السلام) آورده که فرمودند: این دعا را شب بیست وسوم ماه رمضان در حال سجده وبرخاستن ونشستن ودر هر حال تکرار می کنی، ونیز هر قدر که می توانی وهرگاه که به یادت آمد در دوران زندگی ات، پس از حمد خدای تبارک وتعالی ودرود بر پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بگو: اللهم کن لولیک فلان بن فلان فی هذه الساعة وفی کل ساعة ولیاً وحافظاً وناصراً ودلیلاً وقائداً وعیناً حتی تسکنه ارضک طوعاً وتمتعه فیها طویلاً(58)
خداوندا! برای ولی خودت فلان فرزند فلان(59) در این ساعت وهر ساعت سرپرست ونگهدار ویاور وراهنما وپیشوا ومددکار باش، تا اینکه او را در زمین خویش (فرمانروای) مطاع گردانی ودر آن دوران بهره مند سازی.
می گویم: این حدیث شریف دلالت دارد بر اینکه دعا برای آن امر بزرگ (زودتر شدن ظهور) در شب بیست وسوم ماه رمضان مهمتر ومؤکدتر است از وقتها وزمانهای دیگر همچنان که در ماه رمضان از سایر ماهها تأکید بیشتری دارد، به جهت آنکه جهات استجابت وروی آوردن به درگاه خداوند وپاداش در آن شب جمع است، ونیز فرشتگان وروح در آن شب فرود می آیند ودرهای فتح ورحمت آنقدر گشوده می شود که در شبهای دیگر گشوده نشود، بلکه از صریح بعضی از روایات بدست می آید که آن شب همان شب قدر است که از هزار شب بهتر می باشد، چنان که ثقة الاسلام محمد بن یعقوب کلینی (قدس سره) در کتاب اصول کافی، باب النوادر، کتاب فضل القرآن به سند خود از حضرت امام صادق (علیه السلام) از پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آورده که فرمود: قرآن در بیست وسوم ماه رمضان فرود آمد.(60) این حدیث به ضمیمه اینکه خدای (عزَّ وجلَّ) فرمود: انا انزلناه فی لیلة القدر(61)؛ ما (قرآن) را در شب قدر فرو فرستادیم. دلالت دارد بر اینکه شب قدر، همان شب بیست وسوم ماه رمضان است واین برای اهل بینش واضح است. ومحقق نوری (رحمه الله) در کتاب النجم الثاقب دعای مزبور را به گونه مبسوطی از کتاب المضمار تألیف سید علمای بزرگوار - آنکه شایسته است عموم اهل بینش به او اقتدا کنند - سید علی بن طاووس (رحمه الله) نقل کرده است، دعا چنین است: اللهم کن لولیک القائم بامرک الحجة بن الحسن المهدی علیه وعلی آبائه افضل الصلاة والسلام فی هذه الساعة وفی کل ساعة ولیاً وحافظاً وقائداً وناصراً ودلیلاً ومؤیداً (مریداً) حتی تسکنه ارضک طوعاً وتمتعه فیها طولاً وارضاً وتجعله وذریته من الائمة الوارثین. اللهم انصره وانتصر به واجعل النصر منک له وعلی یده واجعل النصر له والفتح علی وجهه ولا توجه الامر الی غیره. اللهم اظهر به دینک وسنة نبیک صلی الله علیه وآله حتی لا یستخفی بشیء من الحق مخافة احد من الخلق. اللهم انی ارغب الیک فی دولة کریمة تعز بهاالاسلام واهله وتذل بها النفاق واهله، وتجعلنا فیها من الدعاة الی طاعتک والقادة الی سبیلک وآتنا فی الدنیا حسنة وفی الاخرة حسنة وقنا عذاب النار واجمع لنا خیر الدارین واقض عنا جمیع ما تحب فیهما، واجعل لنا فی ذلک الخیرة برحمتک ومنک فی عافیة آمین رب العالمین وزدنا من فضلک ویدک الملاء، فان کل معط، ینقص من ملکه وعطاؤک یزید فی ملکک
خداوندا! برای ولی قائم به امرت حجت بن الحسن مهدی - که بر او وپدرانش بهترین درود وسلام باد - در این ساعت ودر همه ساعتها سرپرست ونگهبان وپیشوا ویاور وراهنما وتأیید کننده (یا خواهان) باش تا اینکه بر سراسر زمینت فرمانروای مطاعش سازی واز کران تا کران گیتی برخوردارش نمایی واو وفرزندانش را از امامان وارث قرار دهی. خدایا! او را یاری نموده، بوسیله او پیروزی را برای (دین) خویش تحقق بخش ونصرت خود را برای او وبدست او فراهم آور ویاری را به او اختصاص ده وفتح وپیروزی را به روی او بگشا وامر (حکومت) را به غیر او متوجه مساز. خداوندا! دینت وسنت پیغمبرت (صلی الله علیه وآله وسلم) را به او آشکار کن تا چیزی از حق را از بیم احدی از خلق مخفی ندارد. خدایا! من به درگاه تو زاری می کنم به جهت دولتی گرامی، که اسلام واهل آنرا به آن عزت دهی ونفاق واهل آنرا خوار گردانی، وما را در آن دولت از دعوت کنندگان بسوی طاعتت قرار ده ودر شمار راهنمایان به راهت منظور داری ودر دنیا حسنه ای ودر آخرت حسنه ای به ما عنایت فرمای وما را از عذاب آتش نگهدار وخیر دنیا وآخرت را برای ما فراهم ساز وتمام آنچه در آنها دوست داری برای ما قرار ده واختیار آن را برایمان محفوظ بدار به رحمت ومنت خودت وبا عافیت اجابت فرمای، ای پروردگار عالمیان! واز فضل ونعمتت بر ما بیفزای (وپیمانه مان را) پر کن، که هر بخشنده ای از دارایی اش کاسته می شود، ولی عطای تو در ملکت می افزاید.
23- شب ششم ماه رمضان
از دعایی که در اقبال از کتاب محمد بن ابی قره نقل شده به دست می آید، دعا این است: اللهم لک الحمد والیک المستکی، اللهم انت الواحد القدیم والاخر الدائم والرب الخالق والدیان یوم الدین تفعل ما تشاء بلا معالبة، وتعطی من تشاء بلا من، وتمنع ما تشاء بلا ظلم، وتداول الایام بین الناس ویرکبون طبقاً عن طبق، اسألک یا ذا الجلال والاکرام والعزة التی لا ترام، واسألک یا الله، واسألک یا رحمن، اسألک ان تصلی علی محمد وآل محمد وان تجعل فرج آل محمد وفرجنا بفرجهم وتقبل صومی، واسألک خیر ما ارجو منک واعوذ بک من شر ما احذر، ان انت خذلت فبعد الحجة وان انت عصمت فبتمام النعمة، یا صاحب محمد یوم حنین وصاحبه ومؤیده یوم بدر وخیبر والمواطن التی نصرت فیها نبیک علیه وآله السلام، یا مبیر الجبارین ویا عاصم النبیین! اسألک واقسم علیک بحق یس والقرآن الحکیم وبحق طه وسایر القرآن العظیم ان تصلی علی محمد وآل محمد وان تحسرنی عن الذنوب والخطایا وان تزیدنی فی هذالشهر العظیم تأییداً تربط به علی جأشی وتسد به علی خلتی. اللهم انی ادرء بک فی نحور اعدائی لا اجد لی غیرک،ها انا بین یدیک فاصنع بی ما شئت لا یصیبنی الا ما کتبت لی انت حسبی ونعم الوکیل.(62)
پروردگارا! حمد مخصوص تو است وتنها به تو شکایت می آوریم. خدایا! تو یکتای قدیم وآخر دائم هستی، وپروردگار آفریننده وجزا دهنده روز قیامتی (که هیچ عملی را از خیر وشر وامگذاری) آنچه خواهی بی چون وچرا انجام می دهی وبه هر که خواهی بدون منت می بخشی وهر چه را می خواهی بدون اینکه ستم کرده باشی منع می کنی وروزگار را بین مردم می گردانی وآنها در پی یکدیگر احوال گوناگون می یابند. از تو می خواهم ای صاحب جلال وو کرامت وعزتی که جوینده ای برایش نیست! واز تو می خواهم ای الله! واز تو می خواهم ای مهربان! از تو می خواهم که بر محمد وآل محمد (علیهم السلام) درود فرستی واینکه فرج آل محمد (علیه السلام) را زودتر رسانی وگشایش امر ما را با فرج آنان تعجیل فرمایی وروزه ام را بپذیری. واز تو مسألت دارم بهترین چیزی را که از تو امیدوارم. وبه تو پناه می برم از بدترین چیزی که از آن بر حذرم. اگر تو خوار کنی، پس از برپا نمودن حجت ودلیل است، واگر حفظ فرمایی، پس به جهت تمام نمودن نعمت می باشد. ای یاور محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) روز حنین ویاور وتأیید کننده اش در روز بدر وخیبر وجاهایی که در آنها پیغمبرت را یاری کردی - بر او وآل او سلام باد - ای نابود کننده ستمگران وای حفظ کننده پیغمبران! واز تو می خواهم وتو را سوگند بحق یس وقرآن حکیم، وبحق طه وسایر (آیات) قرآن عظیم، اینکه بر محمد وآل محمد (علیهم السلام) درود فرستی ومرا از گناهان وخطاها مصون داری ودر این ماه بزرگ تأیید بیشتری به من بیفزایی که به آن اضطرابم را آرام سازی وکاستی هایم را جبران نمایی. خداوندا! من به (قدرت) تو بر گلوی دشمنانم می زنم برای خودم جز تو نمی یابم. اینک منم در پیشگاه تو، پس آنچه می خواهی با من کن، که جز آنچه تو بر من نوشته ای به من نرسد، تو مرا بسنده ای وبهترین وکیل هستی.
24- روز هشتم ماه رمضان
اهتمام به آن از دعایی که در اقبال روایت شده به دست می آید ودعا این است: اللهم انی لا اجد من اعمالی عملاً اعتمد لیه واتقرب به الیک افضل من ولایتک وولایة رسولک وآل رسولک الطیبین صلواتک عیله وعلیهم اجمعین. اللهم انی اتقرب الیک بمحمد وآل محمد واتوجه بهم الیک فاجعلنی عندک یا الهی بک وبهم وجیهاً فی الدنیا والاخرة ومن المقربین فانی قد رضیت بذلک منک تحفة وکرامة فانه لا تحفة ولا کرامة افضل من رضوانک واتنعم فی دارک مع اولیائک واهل طاعتک. اللهم اکرمنی بولایتک واحشرنی فی زمرة اهل ولایتک. اللهم اجعلنی فی ودایعک التی لا تضیع ولا تردنی خائباً بحقک وحق من اوجبت حقه علیک، واسألک ان تصلی علی محمد وآل محمد وتعجل فرج آل محمد وفرجی معهم وفرج کل مؤمن ومؤمنة برحمتک یا ارحم الراحمین(63)
خدایا! من از کارهایم عملی که بر آن تکیه کنم وبه آن به سوی تو تقرب جویم، نمی یابم که از ولایت تو وولایت (دوستی وپیروی) فرستاده ات وخاندان پاک فرستاده ات (صلی الله علیه وآله وسلم) باشد. خدایا! من به درگاه تو به محمد وآل محمد (علیهم السلام) تقرب می جویم وبه آنها به سوی تو روی می آورم، پس مرا نزد خود، ای خدای من! به حق خودت وبه حق آنها! در دنیا وآخرت با قدر ومنزلت قرار ده واز نزدیکان درگاهت به شمار آور، که به درستی من راضی ام که آن را از تو هدیه وگرامیداشتی بگیرم، چون که هیچ تحفه وگرامیداشتی بهتر از رضا وخشنودی تو وبرخورداری از نعمت ها در سرای (ابدی) تو با دوستان واهل اطاعتت نیست. خداوندا! مرا به ولایت خویش گرامی بدار ودر شمار اهل ولایتت محشور گردان. خدایا! مرا در بین سپرده های خودت که گم نمی شوند قرار ده ومرا ناامید برمگردان، به حق خودت وحق هر آن که حقش را بر خودت واجب دانسته ای، واز تو می خواهم که بر محمد وآل محمد (علیهم السلام) درود فرستی وفرج آل محمد (علیه السلام) را زودتر برسانی وگشایش کا مرا با آن ها تعجیل فرمایی، ونیز فرج هر مؤمن ومؤمنه را زودتر بیاوری، به مهربانی ات ای مهربان ترین مهربانان.
25- شب دوازدهم ماه رمضان
و شاهد بر اهتمام به آن، دعایی است که در کتاب مزبور یاد شده که: اللهم انی اسألک بمقاعد العز من عرشک ومنتهی الرحمة من کتابک، وباسمک الاعظم وکلماتک التامة التی لا یجاوزهن بر ولا فاجر فانک لا تبید ولا تنفذ ان تصلی علی محمد وآل محمد وتقبل منی ومن جمیع المؤمنین والمؤمنات صیام شهر رمضان وقیامه وتفک رقابنا من النار. اللهم صل علی محمد وآل محمد واجعل قلبی باراً وعملی ساراً ورزقی داراً وحوض نبیک علیه وآله السلام لی قراراً ومستقراً وتعجل فرج آل محمد فی عافیة یا ارحم الراحمین(64)
خدایا! من از تو درخواست می کنم به پایگاه های عزت از عرش تو، واوج رحمت از کتاب تو، وبه اسم اعظم تو، وکلمات تمام یافته ات که هیچ نیک وبدی از حوزه آنها بیرون نیست، که به درستی تو را نیستی وپایانی نمی باشد، این که بر محمد وآل محمد (علیهم السلام) درود فرستی واز من وتمام مردان وزنان باایمان روزه ماه رمضان وشب زنده داری های آن را بپذیری وما را از آتش دوزخ برهانی. خداوندا! بر محمد وآل محمد (علیهم السلام) درود فرست ودل مرا نیک وکارم را خشنود کننده وروزی ایم را پیوسته وفراخ گردان وحوض پیغمبرت - که بر او وخاندانش سلام باد - را قرارگاه من ساز ودر کنار آن مرا مستقر فرمای وگشایش امر آل محمد (علیه السلام) را با عافیت زودتر برسان، ای مهربان ترین مهربانان.
26- روز سیزدهم ماه رمضان
دعای آن چنین است: اللهم انی ادینک بطاعتک وولایتکت وولایة محمد نبیک (صلی الله علیه وآله وسلم)، وولایة امیر المؤمنین علیه السلام حبیب نبیک، وولایة الحسن والحسین سبطی نبیک وسیدی شباب اهل الجنة، وادینک یا رب بولایة علی بن الحسین ومحمد بن علی وجعفر بن محمد وموسی بن جعفر وعلی بن موسی ومحمد بن علی وعلی بن محمد والحسن بن علی وسیدی ومولای صاحب الزمان، ادینک یا رب بطاعتهم وولایتهم وبالتسلیم بما فضلتهم راضیاً غیر منر ولا مستکبراً (متکبر) علی (معنی) ما انزلت فی کتابک. اللهم صل علی محمد وآل محمد وادفع عن ولیک وخلیفتک ولسانک والقائم بقسطک والمعظم لحرمتک والمعبر عنک والناطق بحکمک وعینک الناظرة واذنک السامعه وشاهد عبادک وحجتک علی خلقک والمجاهد فی سبیلک والمجتهد فی طاعتک واجعلنی ووالدی وما ولدا وولدی من الذین ینصرونه وینتصرون به فی الدنیا والاخرة، اشعب به صدعنا وارتق به فتقنا. اللهم امت به الجوار ودمدم بمن نصب له واقصم رؤوس الظلالة حتی لا تدع علی الارض منهم دیاراً(65)
بار الها! من تو را دینداری می کنم با اطاعتت وولایتت وولایت محمد پیامبرت (صلی الله علیه وآله وسلم)، وولایت امیر مؤمنان (علیه السلام) دوست پیامبرت، وولایت حسن وحسین دو نواده پیامبرت ودو سرور جوانان اهل بهشتت، وتو را دینداری می کنم ای پروردگار! به ولایت علی بن الحسین ومحمد بن علی وجعفر بن محمد وموسی بن جعفر وعلی بن موسی ومحمد بن علی وعلی بن محمد وحسن بن علی وآقا ومولایم صاحب الزمان (علیهم السلام) دینداری ات می کنم ای پروردگار! به اطاعت وولایت ایشان وتسلیم بودن به آنچه آنان را برتری داده ای، با خشنودی بدون اینکه منکر باشم یا تکبر ورزم، به همانگونه که در کتابت نازل فرموده ای. بار الها! بر محمد وآل محمد (علیه السلام) درود فرست واز ولی وخلیفه وزبان گویایت وبپاخاسته (برای اجرای) دادگری ات وتعظیم کننده حرمتت وبازگوینده از سوی تو وگوینده حکم تو وچشم بیننده وگوش شنونده تو وگواه بندگانت وحجت تو بر خلقت وجهادگر در راهت وتلاشگر در طاعتت، هرگونه بلا را دفع کن واو را در امانت گم ناشدنی خویش قرار ده وبا سپاهیان پیروزت تأیید فرمای واو را یاری نموده واز او حمایت کن ومرا ووالدینم وآنچه متولد کرده اند وفرزندانم را از کسانی قرار ده که او را یاری می کنند وبه او یاری می گیرند در دنیا وآخرت، پراکندگی مان را به او فراهم آور وجدایی های ما را به او منسجم گردان. ای خدا! به (ظهور) او ستم را بمیران وهرکس بستیزد نابودش ساز وسران گمراهی را پشت بشکن، تا این که احدی از آنها را روی زمین به جای نگذاری.
27- روز هیجدهم وشب نوزدهم ماه رمضان
اهتمام به این دعا در آن موقع، از ملاحظه دعاهای وارد شده منقول در اقبال به دست می آید، وخداوند در هر حال یاری کننده است.
28- روز بیست ویکم ماه رمضان
به ویژه پس از انجام نماز صبح؛ وبر این معنی دلالت می کند آچه سید اجل علی بن طاووس در کتاب اقبال به سند خود، از حماد بن عثمان آورده که گفت: شب بیست ویکم ماه رمضان بر حضرت ابی عبد الله (امام صادق (علیه السلام)) وارد شدم، آن حضرت به من فرمود: ای حماد! غسل کرده ای؟ عرض کردم: آری، فدایت شوم! پس حصیری خواست سپس فرمود: نزدیک من بیا ونماز بگزار. وپیوسته نماز می خواند ومن در کنارش نماز می گزاردم، تا این که از همه نمازهایمان فراغت یافتیم، آن گاه به دعا کردن پرداخت ومن بر دعایش آمین می گفتم تا این که سپیده دم فرا رسید، پس آن جناب اذان واقامه گفت وبعضی از غلامان خود را فرا خواند، جلو ایستاد وما پشت سرش قرار گرفتیم ونماز صبح را به جای آورد، در رکعت اول سوره فاتحه الکتاب وسوره قدر، ودر رکعت دوم سوره فاتحه الکتاب وسوره توحید را قرائت کرد. وچون از تسبیح وتحمید وتقدیس وثنای خدای تعالی فراغت یافتیم وبر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) درود فرستادیم وبرای تمام مؤمنین ومؤمنات ومسلمین ومسلمات اولین وآخرین دعا کردیم، آن حضرت به سجده افتاد، ساعتی طولانی جز نفس کشیدن چیزی از او نمی شنیدم، سپس شنیدم که می گفت: لا اله الا انت مقلب القلوب والابصار، لا اله الا انت خالق الخلق بلا حاجة فیک الیهم، لا اله الا انت مبدیء الخلق لا ینقص من ملکک شیء. لا اله الا انت باعث من فی القبور، لا اله الا انت مدبر الامور، لا اله الا انت دیان الدین وجبار الجبابرة، لا اله الا انت مجری الماء فی الصخرة الصماء، لا اله الا انت مجری الماء فی النبات، لا اله الا انت مکون طعم الثمار، لا اله الا انت محصی عدد القطر وما تحمله السحاب، لا اله الا انت محصی عدد ما تجری به الریاح فی الهواء، لا اله الا انت محصی ما فی البحر من رطب ویابس، لا اله الا انت محصی ما یدب فی ظلمات البحار وفی اطباق الثری، اسألک بکل اسم سماک الذی سمیت به نفسک، او استأثرت به فی علم الغیب عندک واسألک باسمک الذی اذا دعیت به اجبت واذا سئلت به اعطیت، واسألک بحقک علی محمد واهل بیته صلواتک علیهم وبرکاتک وبحقهم الذی اوجبته علی نفسک وأنلتهم به فضلک ان تصلی علی محمد عبدک ورسولک الداعی الیک باذنک وسراجک الساطع بین عبادک فی ارضک وسمائک وجعلته رحمة للعالمین ونوراً استضاء به المؤمنون فبشرنا بجزیل ثوابک وأنذرنا الالیم من عذابک، اشهد انه قد جاء بالحق من عند الحق وصدق المرسلین، واشهد ان الذین کذبوه ذائقوا العذاب الالیم، اسألک یا الله یا الله یا الله، یا رباه یا رباه یا رباه، یا سیدی یا سیدی یا سیدی، یا مولای یا مولای یا مولای، اسألک فی هذه الغداة ان تصلی علی محمد وآله (وآل محمد) وان تجعلنی من اوفر عبادک وسآئلیک نصیباً وان تمن علی بفکاک رقبتی من النار، یا ارحم الراحمین، واسألک بجمیع ما سألتک وما لم اسألک من عظیم جلالک ما لو علمته لسألتک به ان تصلی علی محمد واهل بیته وان تأذن لفرج من بفرجه فرج اولیائک واصفیائک من خلقک وبه تبید الظالمین وتهلکهم، عجل ذلک یا رب العالمین واعطنی سؤلی یا ذاالجلال والاکرام فی جمیع ما سألتک لعاجل الدنیا وآجل الاخرة، یا من هو اقرب الی من حبل الورید اقلنی عثرتی واقلبی بقضاء حوائجی یا خالقی ویا رازقی ویا باعثی ویا محیی عظامی وهی رمیم، صل علی محمد وآل محمد واستجب لی دعائی یا ارحم الراحمین
هیچ معبود حقی جز تو نیست، دگرگون کننده دلها ودیده هایی. هیچ خدایی جز تو نیست آفریننده خلق بی آن که نیازی در تو به آن ها باشد. هیچ خدایی جز تو نیست آغازگر آفرینش، از ملک تو چیزی کاسته نمی شود. هیچ معبود حقی جز تو نیست برانگیزنده هر آن که در گورها است. هیچ معبود حقی جز تو نیست تدبیر کننده امور (هستی). هیچ معبود حقی جز تو نیست جزا دهنده ودرهم کوبنده ستمگران. هیچ معبود حقی جز تو نیست روان کننده آب در سنگ سخت. هیچ معبود حقی جز تو نیست جاری کننده آب در (میان) گیاهان. هیچ معبود حقی جز تو نیست چگونگی دهنده مزه میوه ها. هیچ معبود حقی جز تو نیست آگاه به تعداد قطره ها وآنچه ابرها حمل می کنند. هیچ معبود حقی جز تو نیست آگاه به شماره آنچه بادها در هوا می پراکنند. هیچ معبود حقی جز تو نیست دانای به شماره آنچه در دریاها از تر وخشک هست. هیچ معبود حقی جز تو نیست شمارش کننده هر جنبنده ای که در تاریکی های دریاها ودر طبقات خاک هست. از تو می خواهم به اسم تو که خودت را به آن نامیده ای یا در علم غیب خویش آن را به خود اختصاص داده ای. وتو را می خوانم به هر اسمی که احدی از خلقت، تو را به آن نامید، پیغمبر یا صدیق یا شهیدی یا کسی از فرشتگانت، وتو را می خوانم به آن نامی که هرگاه به آن خوانده شوی، اجابت می کنی وچون به آن سؤال گردی، می بخشی. واز تو می خواهم به حق تو، بر محمد واهل بیت او (که درودها وبرکاتت بر آنها باد) وبه حق آنها که بر خودت آن را واجب ساخته ای وبه سبب آن ایشان را به فضل خویش نایل فرموده ای، این که درود فرستی بر محمد بنده ات وفرستاده ات دعوت کننده به فرمان تو به سوی تو، وچراغ درخشان تو در بین بندگانت در زمین وآسمانت، واو را رحمت برای عالمیان ونوری برای روشنایی گرفتن مؤمنان قرار دادی. پس، به پاداش فراوانت ما را مژده داد واز عذاب دردناکت ما را ترسانید، گواهی می دهم که او حق را از طرف حق آورد وفرستادگانت را تصدیق نمود، وشهادت می دهم که آنهایی که او را تکذیب کردند، عذاب دردناک را خواهند چشید. از تو می خواهم ای الله! ای الله! ای الله! ای پروردگار! ای پروردگار! ای پروردگار! ای آقای من! ای آقای من! ای آقای من! ای مولای من ! ای مولای من! ای مولای من! در این صبحگاه از تو می خواهم که بر محمد وآل او (علیهم السلام) درود فرستی ومرا از پرقسمت ترین بندگان ودرخواست کنندگانت قرار دهی، وبر من منت نهی که گردنم را از آتش دوزخ برهانی، ای مهربانترین مهربانان! واز تو می خواهم به تمام آنچه از تو سؤال نمودم وآنچه از تو درخواست نکردم از جلالت عظیم تو که اگر آن را می دانستم به آن از تو درخواست می کردم این که بر محمد وخاندان او درود فرستی وفرج کسی را که به فرج او، دوستان وبرگزیدگان از خلقت گشایش یابند، را اجازه فرمایی وبه (دست) او ستمگران را نابود وهلاک گردانی. زودتر آن را برسان، ای پروردگار عالمیان! ودرخواستم را به من عطا کن، ای صاحب جلال وبزرگواری! آنچه را درخواست نمودم برای دنیای نزدیک وآخرت پس از این به من عنایت کن، ای آنکه از رگ گردن به من نزدیک تری! لغزشم را جبران کن وبا برآورده شدن حاجاتم مرا (از درگاهت) بازگردان، ای آفریدگار من! ای روزی دهنده به من! ای برانگیزاننده من! ای آن که استخوان های پوسیده ام را زنده خواهی کرد! بر محمد وآل محمد (علیهم السلام) درود بفرست ودعایم را به اجابت برسان، ای مهربانترین مهربانان!.
هنگامی که از دعا فراغت یافت سربرداشت، عرضه داشتم: فدایت گردم تو دعا می کنی برای فرج کسی که به فرج او برگزیدگان واولیای خداوند گشایش یابند، آیا تو خود آن کس نیستی؟ فرمود: نه آن شخص قائم آل محمد (علیهم السلام) است. گفتم: آیا برای خروج او نشانه ای هست؟ فرمود: آری. کسوف خورشید هنگام برآمدنش دو سوم ساعت از روز گذشته، وخسوف ماه شب بیست وسوم، وفتنه ای که بر اهل مصر سایه بلا افکند، وقطع شدن رود نیل، به آنچه برایت بیان نمودم بسنده کن وشب وروزت را در انتظار مولایت باش، که خداوند هر روز در کاری است، وهیچ کاری از کار دیگر او را باز ندارد، او الله پروردگار عالمیان است، ونگهداری دوستانش به او می باشد وآن ها نسبت به او بیمناکند.(66)
29- بعد از ذکر مصیبت سید الشهداء (علیه السلام)
زیرا که این دعا نوعی یاری نمودن آن حضرت (علیه السلام) است. چنان که در بخش پیشین در مکرمت چهل وهفتم یادآور شدیم، ومؤید آن این است که یکی از دوستان صالح من یاد کرد این که: مولایمان حضرت حجت (علیه السلام) را در خواب دیده بود، پس آن حضرت مضمون چنین مطلبی را فرموده بود که: من برای مؤمنی که مصیبت جد شهیدم را یادآور شود، سپس برای تعجیل فرج وتأیید من دعا نماید، دعا می کنم.
30- بعد از زیارت آن حضرت (علیه السلام)
یعنی: پس از زیارت مولایمان صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، که شهید در کتاب الدروس به این مطلب تصریح کرده است.
می گویم: وشاهد بر این است آن که پس از زیارت هایی که برای آن بزگوار روایت شده، دعا برای آن حضرت هم - به طور خاص - رسیده است، که همه یا قسمتی از آنها را در بخش هشتم کتاب ان شاء الله تعالی خواهیم آورد.
و نیز شاهد بر این، عقل وعرف می باشد، زیرا که بین مردم چنین متعارف است که چون در پیشگاه بزرگان حاضر شوند، برای آنان دعا می کنند. پس شایسته است که مؤمن آشنا به شیوه متداول بین مردم، چون خود را در پیشگاه مولایش حاضر می نماید تا او را زیارت کند، از این امر غافل نماند، به ویژه آن که بداند این کار موافق تمایل قلبی ومطابق با خواسته او است، به مقتضای توقیع رسیده از ناحیه مقدس او که پیش تر روایت را آوردیم که فرموده: واکثروا الدعاء بتعجیل الفرج؛ وبسیار دعا کنید برای زودتر رسیدن فرج.
31- پس از گریستن از ترس خدای تعالی
زیرا که این هنگام نزدیکترین حالات است وجای استجابت دعاها می باشد، پس شایسته است که مؤمن با دعا کردن برای مولایش او را یاد کند تا اندکی از حقوق واجب آن حضرت را ادا کرده باشد.
و شاهد بر این است آنچه در وسائل - ابواب قواطع الصلاة - از محمد بن علی بن الحسین - شیخ صدوق (قدس سره)- به سندش از منصور بن یونس بزرج آمده که: از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم درباره کسی که در نماز واجب، خودش را به گریستن بزند تا این که گریه کند (چه صورت دارد؟) فرمود: به خدا سوگند! روشنی چشم است، وفرمود: اگر چنین حالی دست داد، مرا در آن حال یاد کن. می گویم: پوشیده نیست که این امر، به خاطر آن است که امام زمان او بود وبر وی حق داشت، پس برای هر مؤمنی شایسته است که این را نسبت به امام زمان خودش عمل کند، تا با دل وزبان، حق آن امام (علیه السلام) را ادا کرده باشد.
32- پس از تجدید هر نعمت وزوال هر محنت
زیرا که امام عصر (علیه السلام) واسطه تمام نعمت ها است، وبه برکت او هر محنت ورنج از ما دور می گردد، وپیش تر گفتیم که دعا برای واسطه نعمت، یکی از اقسام شکرانه نعمت است که در آن ترغیب شده. واز اینجا است که صلوات فرستادن بر محمد وآل محمد (علیهم السلام) را نیز هنگام تجدید نعمت ها ترجیح می دهیم، زیرا که آنها اولیای نعمت ها هستند، چنان که در زیارت جامعه وروایات مستفیضه بلکه متواتره آمده است.
33- هنگام وارد شدن غم واندوه
چون از جمله آثار ونتایج دعا برای آن حضرت (علیه السلام) آن است که: او درباره دعا کننده دعا می نماید - چنان که گذشت - پس دعای آن جناب سبب زایل شدن وبرطرف گشتن غم واندوه دعا کننده می شود، وبه جهت آنچه در چند روایت پیش تر آوردیم که امام (علیه السلام) در حزن واندوه دوستانش اندوهگین می شود، وبی تردید در آن هنگام برای آنها دعا می کند - چنان که در روایت نیز اشاره شده -، پس شایسته است که دوستانش به او تأسی جویند واقتدا نمایند وبرای بر طرف شدن هم وغمش دعا کنند، به اضافه این که گاهی هم وغم آن جناب مایه هم دوستانش می گردد - چنان که در بعضی از روایات آمده - ودر این هنگام دعا برای او بیشتر تأکید می یابد.
و می توان برای این مطلب تأیید گرفت از فرموده آن حضرت (علیه السلام)، در توقیعی که پیش تر آوردیم: واکثروا الدعاء بتعجیل الفرج فان ذلک فرجکم. بنابراین که اسم اشاره (ذلک) به دعا برگردد، یعنی: این دعا سبب فرج وگشایش امر شما می شود وموجب راحتی شما از هر گونه شدت وغم می گردد ان شاء الله تعالی.
34- در سختی ها وگرفتاری ها
شایسته است در مواقع سختی وگرفتاری برای تعجیل فرج آن حضرت بسیار دعا کرد، به جهت چند وجه:
اول: این که مایه دعای آن جناب می شود - چنان که گذشت-.
دوم: این که سبب دعای فرشتگان می گردد، زیرا که آنها درباره کسی که در حق مؤمن غایب دعا کند دعا می نماید - چنان که گذشت - ودعای آن ها - ان شاءالله تعالی - به اجابت می رسد.
سوم: فرموده آن حضرت: وبسیار دعا کنید برای تعجیل فرج، که همان فرج شما است بنابر آنچه در گذشته بیان داشتیم.
چهارم: این که دعا برای آن حضرت گونه ای از توسل به او است - که درود خداوند بر او باد - وآن بزرگوار وسیله نجات از سختی ها وبلیات می باشد.
35- پس از نماز تسبیح
یعنی نماز جعفر بن ابی طالب (علیه السلام)، به ویژه اگر آن را روز جمعه به جای آوری، وشاهد بر آن دعایی است که از مولایمان حضرت کاظم (علیه السلام) رسیده که در کتاب جمال الاسبوع(67) وغیر آن روایت گردیده. خداوند ما وسایر مؤمنین را به انجام آن توفیق دهد ان شاء الله تعالی.
36- پیش از دعا برای خود وخانواده خود
و دلیل بر این است آنچه در مکرمت چهاردهم یادآور شدیم، اضافه بر این که مقتضای حقیقت ایمان همین است، چنان که در حدیث نبوی روایت آمده وحاصلش این است: مؤمن (در حقیقت) مؤمن نخواهد بود تا این که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را از خودش عزیزتر بداند، وخاندان پیغمبر را از خاندان خود عزیزتر بداند، وآنچه آن حضرت را مهموم ساخته از هم خودش بالاتر باشد.
و بدون تردید دعا برای تعجیل فرج مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) از امور مهم است ودلها به آن شفا می یابد، پس برای مؤمن شایسته است که پیش از دعا برای خودش وخاندانش به آن آغاز نماید، تا حق رسول خدا وخاندان او (صلی الله علیه وآله وسلم) را رعایت کرده باشد.
37- روز غدیر
چون روزی است که خداوند در آن امیرمؤمنان وائمه طاهرین (علیه السلام) را به ولایت بر مؤمنین وجانشینی خاتم پیغمبران (صلی الله علیه وآله وسلم) اختصاص داد وآن ولایت را مولایمان صاحب الزمان از پدران معصومش (علیهم السلام) ارث می برد، پس چون مؤمن در این روز تسلط غاصبین وچیره شدن ستمگران را مشاهده کند ومخفی بودن حافظ دین را بنگرد، ایمان ودوستی اش نسبت به آن حضرت، او را وامی دارند که برای زودتر شدن فرج دعا کند وظهور آن جناب را از درگاه خداوند بخواهد وآسان شدن قیام وخروجش را مسألت نماید که روز تجدید پیمان بستن وعهد کردن (برای ولایت امامان (علیهم السلام)) است ودعا برای فرج صاحب الزمان از جمله مصادیق آن می باشد.
و شاهد بر تأکید آن دعا در روز غدیر، ورود آن به طور خاص در دعایی است که در کتابهای اقبال وزاد المعاد(68) یاد شده، اول آن دعا چنین است: اللهم انی اسألک بحق محمد نبیک وعلی ولیک والشأن والقدر الذی خصصتهما به دون خلقک؛ خدایا! به حق محمد پیامبرت وعلی ولی ات وشأن ومنزلتی که از بین خلایقت به آن ها اختصاص داده ای از تو می خواهم... ودر آخر آمده: اللهم فرج عن اهل بیت محمد نبیک واشف عنهم وبهم عن المؤمنین الکربات اللهم املاء الارض بهم عدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً وانجز لهم ما وعدتهم انک لا تخلف المیعاد
خدایا! بر خاندان محمد پیامبرت فرج وگشایش ده واز آنها ونیز از مؤمنین به سبب آنها محنت ها وغم ها را برطرف ساز، خداوندا زمین را به وجود آنها پر از عدل کن چنان که از ظلم وجور پر شده است، وآنچه به ایشان وعده فرموده ای تحقق بخش به درستی که تو خلف وعده نمی کنی.
و نیز مستحب است در این روز از خدای تعالی بخواهی که تو را از یاران آن حضرت -که خداوند ظهور وفرجش را زودتر گرداند - قرار دهد، که در دعای شریف طولانی در کتاب اقبال یاد شده، ودر آخر آن دعا آمده: اللهم انی اسألک باحق الذی جعلته عندهم، وبالذی فضلتهم علی العالمین جمیعاً ان تبارک لنا فی یومنا هذا الذی اکرمتنا فیه بالوفاء لعهدک الذی عهدت الینا والمیثاق الذی واثقتنا به من موالات اولیائک والبرائة من اعدائک، وتمن علینا بنعمتک وتجعله عندنا مستقراً ثابتاً ولا تسلبناه ابداً ولا تجعله عندنا مستودعاً فانک قلت: (فمستقر ومستودع) فاجعله مستقراً ثابتاً وارزقنا نصر دینک مع ول هاد من اهل بین نبیک قائماً رشیداً هادیاً مهدیاً من الضلالة الی الهدی واجعلنا تحت رایته وفی زمرة شهداء مقتولین فی سبیلک وعلی نصرة دینک
خداوندا! از تو می خواهم به حقی که نزد آنان (خاندان پیغمبر) قرار داده ای وبه آنچهه بر تمام جهانیان برتری شان بخشیده ای، این که روز را بر ما مبارک سازی، این روز که ما را در آن، به جهت وفای به عهد که با ما بسته ای وپیمانی که از ما گرفته ای، گرامیمان داشته ای، پیمان دوستی وپیروی اولیائت وبیزاری از دشمنانت، (واز تو می خواهم) که با نعمتت بر ما منت نهی وآن را نزد ما قرار یافته پایدار نمایی وهیچ گاه این نعمت (ولایت) را از ما مگیر وآن را نزد ما به طور امانت قرار مده، که تو فرموده ای: (پس قرار یافته است وامانت سپرده شده) پس آن را برقرار وپایدار کن، ویاری دینت را در خدمت ولی هدایت کننده ای از خاندان پیغمبرت به ما روزی فرمای، آن هنگام که به ارشاد بپاخیزد وهدایتگر هدایت شده از گمراهی به سوی راه راست بوده باشد، وما را زیر پرچم او ودر شمار شهیدان راستینی که در راه تو وبه خاطر یاری دینت کشته شده باشند، قرار بده.
و نزدیک به این عبارت در دعای یاد شده در زاد المعاد آمده، وآنچه آوردیم برای اهل بینش وهدایت خواهان بسنده است.
38- مطلق اوقات شریفه وشبها وروزهای متبرکه
و دلیل بر این است آنچه در مزار بحار به سند خود، از فیض بن المختار از ششمین امام بر حق - که درودهای خداوند آمرزنده بر آن ها باد - آورده: درباره زیارت حضرت ابی عبد الله الحسین (علیه السلام) از امام صادق (علیه السلام) چنین سؤال شد: آیا زیارت را وقتی هست که از وقت دیگر بهتر باشد؟ فرمود: او را - که درود خداوند بر او باد- در هر وقت وبه هر هنگام زیارت کنید که زیارت او بهترین موضوع است، هر کس آن را بسیار انجام دهد خیر بسیار برای خود فراهم آورده، وهر که آن را کم تر انجام دهد خیر کمتری برایش خواهد بود، ودر اوقات شریفه زیارتتان را قرار دهید که کاریهای نیک در آن ها چند برابر است، وآن اوقات هنگام فرود آمدن فرشتگان برای زیارت او است...
می گویم: محل شاهد، فرموده آن حضرت (علیه السلام) است که: کارهای نیک در آنها چند برابر است چون بدون تردید، دعا از بهترین عبادت ها است، به خصوص دعای یاد شده - یعنی درخواست تعجیل فرج وظهور برای امام مظلوم غایب (علیه السلام) - وآنچه ذکر کردیم همچون نوری بر فراز کوه طور روشن وآشکار است.
39- هنگام حضور در مجلس مخالفین وغاصبین حقوق امامان
هرگاه در مجلس مخالفین وغصب کنندگان حقوق ائمه طاهرین (علیهم السلام) حضور یافتی، برای تعجیل ظهور امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دعا کن؛ به جهت روایتی که در کامل الزیارات در باب زیارت های امام حسین (علیه السلام) آمده که: یونس بن ظبیان به حضرت ابی عبد الله (امام صادق (علیه السلام)) عرضه داشت: فدایت شوم؛ من در مجالس این قوم یعنی فرزندان س اب ع (بنی عباس) شرکت می کنم، چه بگویم؟ فرمود: هرگاه در مجالس آنها حضور یافتی وبه یاد ما افتادی، پس بگو: اللهم ارنا الرخاء والسرور فانک تأتی علی کل ما ترید...؛ خداوندا! زندگی فراخ وخوشحالی را به ما بنمایان که تو هر چه را بخواهی توانی آورد...
پوشیده نیست که این دعا برای حصول فرج وظهور دولت حق است واین دعای جامعی است، چنان که به این مطلب توجه دادند با عبارت: فانک تأتی علی کل ما ترید. ومخفی مباد که این دعا به این عبارت به جهت تقیه است، بنابراین خصوصیتی ندارد که همین تعبیر گفته شود، بلکه محبوبیت دعا برای فرج آنها واهتمام ورزیدن به آن، هنگام حضور یافتن در مجالس مخالفین به هرگونه ای که برای مؤمن میسر باشد، از این عبارت به دست می آید که شخص مؤمن برای حصول فرج ایشان وظهور دولتشان، که خدای (عزَّ وجلَّ) وعده فرموده، به درگاه او توجه ونیایش نماید، که او به بندگان نزدیک است ودعایشان را به اجابت می رساند.
40- چهل روز مداومت به دعا برای فرج
زیرا که مداومت کردن به هر عبادتی تا چهل روز اثر خاص وفواید ویژه ای دارد، از همین روی ترغیب به آن در اخبار رسیده از امامان معصوم (علیهم السلام) به طور عموم وخصوص آمده است.
اما به طور عام:
در حدیث معروفی از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در چند کتاب معتبر روایت شده که: هر آن بنده ای که تا چهل روز عمل خالصانه ای برای خدا انجام دهد، خداوند چشمه های حکمت از دلش بر زبانش جاری سازد(69). وبه این مضمون یا نزدیک به آن چندین روایت وارد شده است.
و اما بطور خاص:
همان است که در بحار به نقل از تفسیر عیاشی، از فضل بن ابی قره آمده که گفت: شنیدم ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) می فرمود: خداوند به ابراهیم وحی کرد که برای تو فرزندی متولد خواهد شد، پس (ابراهیم (علیه السلام)) این را به ساره باز گفت، ساره (با شگفتی) پرسید: آیا خواهم زایید در حالی که پیرزنی هستم؟ پس خداوند به (ابراهیم) وحی فرمود که: او (ساره) خواهد زایید وفرزندانش چهار صد سال اذیت خواهند کشید، به جهت این که سخن مرا جواب گفت. امام صادق (علیه السلام) فرمود: پس چون اذیت ورنج بر بنی اسرائیل به طول انجامید، چهل روز به درگاه خداوند ناله وگریه کردند، پس خداوند به موسی وهارون وحی فرمود که آن ها را از دست فرعون خلاص کند، که صد وهفتاد سال آزار را از آنها کاست. راوی گوید: سپس حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) فرمود: همچنین شما هم اگر انجام دهید البته خداوند بر ما گشایش خواهد داد، ولی اگر این گونه نباشید، این امر تا آخرین حد خود به طول خواهد انجامید.
می گویم: آنچه مربوط به شرح این حدیث می باشد، در باب گذشته بیان شد. ونیز بر این مطلب دلالت می کند: ترغیب به خواندن دعای عهد که از امام صادق (علیه السلام) روایت گردیده است، که تا چهل روز خوانده شود، از آن غفلت مکن.
41- ماه محرم
و هر روزی که در آن ظلمی از دشمنان بر امامان بر حق (علیهم السلام) واقع شده، زیرا که ایمان ومحبت شخص مؤمن نسبت به ایشان، وحزن واندوهش بر مصیبت های آنان، او را بر می انگیزاند که در پی خونخواهی وانتقام جویی ودادخواهی امامان (علیهم السلام) باشد، واین امور در چنین زمان هایی فراهم نمی گردد، مگر با درخواست زودتر شدن ظهور وتعجیل فرج مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام)، چنان که پوشیده نیست.
مکان هایی که دعا در آنها بیشتر تأکید شده
بدان که همان طور که دعا برای تعجیل فرج مولایمان حضرت حجت (علیه السلام) در زمانهای مخصوصی تأکید شده، همچنین در جاهای معینی نیز مؤکد است، یا از جهتی تأسی جستن واقتدا کردن به آن حضرت (علیه السلام) ویا به خاطر روایت شدن آن از امامان بزرگوار ویا از روی اعتبارات عقلی که نزد اهل فهم مقبول می باشد، از جمله آن اماکن:
1- مسجد الحرام
و شاهد بر آن - اضافه بر این که گمان مستجاب شدن دعا در آن مکان قوی است، پس شایسته است آنچه می دانیم نزد خدای (عزَّ وجلَّ) واولیائش اهمیت دارد وسودش به عموم دوستانش می رسد، اهتمام ورزیم - دعای آن حضرت در آن جا است، که شیخ صدوق (رحمه الله) در کتاب کمال الدین روایت آورده، ومی گوید: حدیث کرد ما را محمد بن موسی بن المتوکل، گفت: حدیث آورد برای ما عبد الله بن جعفر حمیری که گفت: از محمد بن عثمان عمری (رحمه الله) پرسیدم: آیا صاحب این امر را دیده ای؟ گفت: آری. وآخرین باری که او را دیدم کنار بیت الله الحرام بود، در حالی که می گفت: اللهم انجز لی ما وعدتنی؛ خداوندا! وعده ای را که به من داده ای تحقق بخش.
و نیز شیخ صدوق (رحمه الله) گفته: حدیث آورد ما را محمد بن موسی بن المتوکل، گفت: حدیث آورد ما را عبد الله بن جعفر حمیری، گفت: شنیدم محمد بن عثمان عمری گفت: او - که درود خداوند بر وی باد - را دیدم در حالی که کنار رکن مستجار، به دامن کعبه چنگ زده بود ومی گفت: اللهم انتقم لی من اعدائی؛ خدایا! برای من از دشمنانم انتقام بگیر.
2- عرفات
در همان محلی که حاجیان توقف می کنند، ودلیل بر آن، وارد بودنش در دعایی است که از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که در آن جا خوانده شود، این دعا در کتاب زاد المعاد مذکور است، مردمان نیک سیرت به آن مراجعه کنند.
3- سرداب
یعنی سرداب غیبت در شهر سامراء بر اهتمام به دعا در آن محل مقدس، ادعیه وزیاراتی است که در کتب زیارات وارد شده، شاید قسمتی از آنها را در باب هشتم بیاوریم ان شاء الله تعالی.
4- جاهای منسوب به آن حضرت (علیه السلام)
اماکن شریف ومقدسی که آن جناب در آنها توقف کرده وبه آن جاها قدم نهاده، مانند مسجد کوفه، مسجد سهله، مسجد صعصعه، مسجد جمکران وغیر آن ها. چون شیوه اهل مودت وعادت صاحبان محبت است که هرگاه جای درنگ ومحل توقف محبوب خویش را بنگرند، به یاد خوبی های او افتند واز فراقش متألم شوند، ودرباره اش دعا کنند، بلکه به محل توقف ومنزلگاه او مأنوس گردند، چنان که گفته شده:

امر علی جدار دیار لیلی * * * اقبل ذا الجدار وذا الدیارا
فما حب الدیار شغفن قبلی * * * ولکن حب من سکن الدیارا

بر دیوارهای دیار لیلی می گذرم، دیوارها ودیارش را می بوسم. محبت شهر ودیار دلم را شیفته ننموده، ولی محبت آن که در این دیار سکونت گرفته، دلم را شیدا کرده است.
و نیز در همین معنی گفته شده:

و من مذهبی حب الدیار لاهلها * * * وللناس فیما یعشقون مذاهب

و از شیوه من، دوست داشتن شهر ودیاری به خاطر اهل آن است ومردم در آنچه عشق می ورزند، شیوه های گوناگونی دارند.
پس شایسته است که مؤمن مخلص هرگاه به سرداب مبارک وارد شد، یا یکی از اماکن توقف آن حضرت را زیارت کرد، به یاد صفای مولایش باشد وویژگیهای جمال وجلال وکمال آن بزرگوار را در خاطر بیاورد وتوجه کند که آن جناب از ظلم وتجاوز اهل عناد وگمراهان در چه وضعی به سر می برد واز تصور آن احوال کاملاً متأثر گردد واز درگاه خدای قادر متعال بخواهد که گشایش امر قیام مولایش را آسان کند وامید او را از جهت دفع دشمنان ویاری دوستانش برآورده سازد.
اضافه بر این که، آن اماکن مقدسه وجاهای یاد شده، محل های عبادت ودعای آن حضرت (علیه السلام) می باشد، بنابراین سزاوار است که مؤمن دوستدار آن جناب به او تأسی کند، زیرا که دعا برای تعجیل فرج وبرطرف شدن غم واندوه از چهره انورش از بهترین عبادت ها ومهم ترین دعاها است.
5- حرم حضرت سید الشهداء (علیه السلام)
و از جمله جاهای که دعا برای تعجیل فرج در آنها مؤکد است، حرم مطهر مولای شهید مظلوممان حضرت ابی عبد الله الحسین (علیه السلام) است، چون هرگاه مؤمن در حرم شریف آن حضرت، انواع ظلم ومصیبتی که بر او وخاندان گرامی اش وارد آمده، در ذهن مجسم کند وبداند که خونخواه آن جناب وانتقام گیرنده از دشمنان وستم کنندگان به او، مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) است، عقل ومودتش او را خواهند برانگیخت که برای تعجیل فرج وظهور آن حضرت دعا نماید وبا تضرع وزاری، این امر را از درگاه الهی بخواهد.
و شاهد بر این است، آنچه در روایت ابو حمزه ثمالی در باب هفتاد ونهم کامل الزیارات، از امام صادق (علیه السلام) آمده که در جایی از آن زیارت فرموده: پس از درود فرستادن بر حسین (علیه السلام)، بر همه امامان (علیهم السلام) درود می فرستی، همچنان که بر حسن وحسین (علیه السلام) درود فرستای، ومی گویی: خداوندا! به آنها کلمات خویش را تمام گردان ووعده ات را به ایشان تحقق بخش...(70)
و در جای دیگر، از همان زیارت فرموده:...سپس گونه ات را بر آن بگذار وبگو:اللهم رب الحسین اشف صدر الحسین. اللهم رب الحسین اطلب بدم الحسین...؛(71)
خداوندا! ای پروردگار حسین! سینه حسین را شفا بده. خداوندا! ای پروردگار حسین! برای حسین خونخواهی کن. جهت دلالت این عبارت روشن است، چون مولایمان حضرت حجت (علیه السلام) است که برای حسین (علیه السلام) خونخواهی می کند وبا انتقام گرفتن از دشمنانش، سینه اش را شفا می دهد.
6- حرم مولایمان حضرت رضا (علیه السلام)
به جهت وارد بودن آن، در زیارتی که در کامل الزیارات(72) روایت گردیده که در آن زیارت پس از درود فرستادن بر یکایک امامان (علیهم السلام) آمده: اللهم صل علی حجتک وولیک والقائم فی خلقک صلاة نامیة باقیة تعجل بها فرجه وتنصره بها...
خداوندا! بر حجت وولی ات وقائم در خلقت درود بفرست، درودی روزافزون وپایدار که به آن فرجش را زودتر کنی وبه آن پیروزش گردانی.
7- حرم عسکریین (علیهما السلام)
در شهر سر من رأی (سامرا)؛ وشاهد بر آن است، آنچه در زیارتی که در همان کتاب(73) برای ایشان روایت آمده که: اللهم عجل فرج ولیک وابن ولیک، واجعل فرجنا مع فرجهم یا ارحم الراحمین
پروردگارا! فرج وگشایش (امر حکومت) ولی ات را زودتر برسان وگشایش وضع ما را با فرج ایشان قرار ده، ای مهربانترین مهربانان.
8- حرم هر یک از امامان (علیهم السلام)
زیرا که این دعا از بهترین وسایل نزدیک شدن وتقرب جستن به ایشان است ومایه مسرت وخشنودی آنان می باشد. وشاهد بر این است، آنچه در کتاب کامل الزیارات در باب زیارت همه امامان (علیهم السلام) روایت شده است. بلکه می توان گفت: این دعا از مهمترین وظایف مردم در هر جایی که ویژگی واحترامی دارد می باشد، که خداوند - تعالی شأنه - فرموده: فی بیوت اذن الله ان ترفع ویذکر فیها اسمه(74)
در خانه هایی که خداوند دستور فرموده رفعت یابند ودر آن ها نام او یاد شود. که این دعا از بهترین ذکرها ومحبوب ترین آنها نزد صاحبان بصیرت ومهمترین آنها نزد اهل عبرت است، پس باید که در همه اوقات از شب وروز به آن اهتمام ورزند.

بخش هفتم: چگونگی دعا برای تعجیل فرج امام عصر (عجل الله فرجه الشریف)

این بخش از کتاب مشتمل بر سه مقصد است:
مقصد اول: تذکر چند مطلب
در یادآوری مطالبی که سزاوار است پیش از شروع به مقصود توجه داده شوند:
یکم: بدان که دست یابی به تمام فواید وثوابها ونتایجی که در بخش پنجم یاد شده، متوقف بر مداومت وبسیار دعا کردن برای تعجیل فرج مولایمان می باشد. زیرا که قسمتی از فواید یاد شده، مترتب بر امتثال واطاعت فرمان مطاع آن حضرت در توقیع شریف گذشته است که: وأکثروا الدعاء بتعجیل الفرج... پس باز هم به آن مراجعه نموده ودر آن دقت کن.
دوم: شایسته ومؤکد است که دعا کننده خخودش را از آنچه مانع از قبولی عبادت است پاک نماید، ونفس خویش را از خوی ناپسند ورفتار زشت وکارهای ناروا تهذیب کند، واز محبت دنیای پست وتکبر وحسد وغیبت وسخن چینی ومانند آن ها بپرهیزد، زیرا که دعا بهترین عبادت های شرعی است، به ویژه دعا برای تعجیل فرج مولایمان حضرت حجت وخواستن ظهور وعافیت برای آن جناب. ومی بایست نیت شخص در دعا از تمام آلایش های نفسانی وهواهای شیطانی خالص باشد، زیرا که خلوص نیت از مهم ترین اموری است که رعایتش بر انسان واجب است، چنانکه آیاتی از قرآن وروایات متواتره ای از پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بر آن دلالت دارد، خداوند ما وسایر مؤمنین را به آن توفیق دهد، ان شاء الله تعالی.
سوم: کمال ثوابها ومکارم یاد شده، بستگی به تحصیل تقوی دارد، به جهت فرموده خدای تعالی: انما یتقبل الله من المتقین(75)؛ خداوند فقط از تقواپیشگان می پذیرد. وهمانگونه که تقوی درجات ومراتب مختلفی دارد، پذیرش وقبولی نیز درجاتی دارد؛ بنابراین هرکس تقوای قوی تری داشته باشد، نتایج نیک ومکارم حاصله برای او از آن دعا کامل تر وبارزتر خواهد بود وهمین طور در سایر عبادت های شرعی - چه واجب وچه مستحب - وضع وحال بر همین منوال است.
و این که گفتیم: کمال ثواب ها به آن بستگی دارد، بدان جهت است که از برخی آیات بر می آید که ثواب بر کارهای نیک مترتب می شود، هر چند که عمل کننده گنهکار باشد، از جمله: انا لا نضیع اجر من احسن عملاً(76)؛ ما اجر کسی را که کار نیک کرد، ضایع نخواهیم ساخت. ان الله لا نضیع اجر المحسنین(77)؛ به درستی که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهیم ساخت. انی لا اضیع عمل عامل منکم(78)؛ من کار هیچ عمل کننده ای را از شما ضایع نخواهم گذاشت. اولئک الذین نتقبل عنهم احسن ما عملوا ونتجاوز عن سیئاتهم فی اصحاب الجنة وعد الصدق الذی کانوا یوعدون(79)؛ آنانند که نیکوترین اعمالشان را از ایشان می پذیریم واز گناهانشان در می گذریم در اهل بهشت (داخل شوند) وعده راستینی که وعده می شود. بنابراین مقتضای جمع بین این آیات وآیه انما یتقبل الله... به شهادت روایات بسیار، مترتب بودن کمال ثواب بر تقوی می باشد، وگستردن دامن بحث جای دیگری دارد.
چهارم: از خلال سخنان گذشته مان معلوم شده که ثواب ها وآثار ونتایج نیک یاد شده بر کثرت دعا کردن برای تعجیل ظهور وفرج آن حضرت (علیه السلام) مترتب می شود، چه با زبان فارسی وچه با زبان عربی ویا زبان های دیگر دعا کند، به جهت اطلاق دلایل وروایات یاد شده مانند فرموده آن حضرت (علیه السلام): ووقفه للدعاء بتعجیل فرجه؛ واو را به دعا کردن برای تعجیل فرج آن حضرت توفیق دهد. وروایات دیگر.
پنجم: فرقی ندارد که دعا به نظم باشد یا نثر، چنان که تفاوت نمی کند که عبارت دعا را خود دعا کننده انشا کرده باشد یا غیر او، به همان دلایل گذشته.
ششم: جایز است کسی که آشنای به زبان است وچگونگی دعا را می داند به زبان عربی دعایی تألیف کند، به دلیل اصل اولیه (که آنچه از شرع نهی نشده، جایز است) وبه دلیل عمومات واطلاقات امر به دعا، بدون اختصاص داشتن به لغتی از لغت ها یا گونه ای از گونه ها. ومؤید این است آنچه در جلد نوزدهم بحار به نقل از خط شهید (قدس سره)، روایت آمده که امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: به درستی که دعا بلا را رد می کند، هر چند که وقوع آن حتمی شده باشد. وشاء گوید: به عبد الله بن سنان گفتم: آیا در این خصوص دعای معینی هست؟ جواب داد: من از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم. فرمود: آری برای شیعیان مستضعف در هر مشکلی از مشکلات دعای معینی است، واما بصیرت یافتگان رسیده (به مراتب عالیه) دعایشان پشت مانع نمی ماند.(80)
و نیز شاهد بر آنچه گفتیم، آن است که در کافی وتهذیب ووسائل روایت مسندی از اسماعیل بن الفضل آمده که گفت: از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) درباره قنوت وآنچه در آن گفته می شود، پرسیدم فرمود: آنچه خداوند بر زبانت جاری کرد ودر آن چیز معینی نمی دانم(81). چون قنوت وغیر آن فرقی ندارد، وشاهد بر این، روایات دیگری هست که به جهت رعایت اختصار آنها را نیاوردیم. اگر بگویید: در کافی وفقیه از عبدالرحیم قصیر روایت آمده که گفت: بر حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) وارد شدم وعرضه داشتم: فدایت گردم! من دعایی درست کرده ام. فرمود: مرا از درست شده ات واگذار، هرگاه بر تو حادثه ای روی آورد، به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) پناه ببر، پس دو رکعت نماز بگزار که آنها را به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) هدیه نمایی.(82) که امام صادق (علیه السلام) امر فرموده دعای درست شده ترک گردد؟
می گویم: این امر به طور حتم والزام نیست، به قرینه دلایل گذشته بر جواز دعا به هرگونه از سخن که باشد، بلکه مراد، بیان بهترین است. وآن دعایی است که از امامان معصوم (علیهم السلام) گرفته شده باشد، که برتری دعاهای روایت شده از ایشان شکی ندارد وجای بحث در آن نیست، زیرا که آنان صفات خالق متعال را می شناسند وچگونگی مسألت ومناجات واظهار بندگی به درگاه خدای (عزَّ وجلَّ) را می دانند وآنچه از ایشان رسیده، البته تأثیرش مؤکدتر وبه اجابت رسیدنش زودتر است، که فرشتگان از ایشان تسبیح وتقدیس آموختند، چنان که در حدیث آمده است.
هفتم: آیا گذراندن دعا از دل بدون این که بر زبان آید، کفایت می کند یا نه؟ ظاهراً کافی نیست؛ چون به نظر اهل عرف وزبان عربی، عنوان دعا بر آن صدق نمی کند. اگر بگویید: در اصول کافی به سند صحیحی از زراه، از امام باقر (علیه السلام) آمده که فرموده: فرشته نمی نویسد جز آنچه را شنیده باشد. وخدای (عزَّ وجلَّ) فرموده: واذکر ربک فی نفسک تضرعاً وخیفة(83)؛ وخدای خود را در دل، با تضرع وبیم یاد کن. پس ثواب آن ذکر را که در دل شخص بگذرد، جز خدای (عزَّ وجلَّ) کسی نمی داند به جهت عظمت آن(84). بنابراین همچنان که ذکر در دل پاداش دارد وعنوان ذکر بر آن منطبق است، همین طور دعا (ی در دل)؛ زیرا که یکی از اقسام ذکر می باشد.
می گویم: دعا اخص از ذکر است وچون ذکر مقابل عظمت وبی خبری است، بر یاد کننده در دل صدق می کند که خدای تعالی را یاد نموده، ولی دعا مقابل سکوت وخاموشی است، بنابراین جز با راندن بر زبان مصداق نمی یابد، چنان که در آغاز عنوان کردن بحث توجه دادیم.
هشتم: شیخ جعفر کبیر در کتاب کشف الغطاء گوید: دعا در حال ایستادن، بهتر از نشستن است، ودر حال نشستن، بهتر از دراز کشیدن می باشد.
نهم: پیش تر گفته شد که: دعا به آنچه از امام معصوم (علیه السلام) روایت گردیده بهتر وسزاوارتر است، به همان دلیل که در مطلب ششم گذشت، اضافه بر آنچه در آیات وروایات پیروی از ایشان امر شده، وگرفتن علم وچگونگی طاعت وعبادت از آن بزرگواران توصیه گردیده است، مانند فرموده خدای تعالی: قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی(85)؛ بگو (ای پیغمبر) اگر خداوند را دوست می دارید، پس از من پیروی کنید. وفرموده خدای تعالی: فاسألوا اهل الذکر(86)؛ پس از اهل ذکر سؤال کنید. زیرا که ذکر همان رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) است، به جهت فرموده خداوند - تعالی شأنه - قد انزل الله الیکم ذکرا رسولاً یتلو علیکم آیات الله(87)؛ وبه تحقیق که خداوند به سوی شما فرستاد ذکری؛ پیامبری را که آیات خداوند را بر شما تلاوت می کند. بنابراین، خاندان معصوم آن حضرت (اهل ذکر) هستند، چنان که در روایات متعددی که در جای خود بیان گردیده است به آنان تفسیر شده واضافه بر امر به خواندن دعاهای روایت شده از امامان وثوابهایی که بر خواندن آنها وعده گردیده ودر کتابهای دعا ضبط شده اند، وبه اضافه این که دعاهایی را که هر کدام یاد ونقل کرده اند تا مؤمنین آن دعاها را بازشناسند وآنها را عمل کنند، وشواهد دیگری که موجب یقین کردن به برتری دعاهای وارده از ایشان بر دعاهای دیگر می باشد.
از این ها گذشته، شرافت سخن به شرافت گوینده آن بستگی دارد، واز همین روی گفته اند: سخن بزرگان، بزرگ سخنان است.
نتیجه این که: مقدم بودن انتخاب دعاهای وارده از امامان (علیهم السلام) بر دعایی که شخص با سلیقه وزبان خودش درست کند هیچ شکی ندارد وشبهه ای به آن راه نمی یابد، ولی دو حدیث وارد شده که ظاهر آن ها موهم خلاف این مطلب است که به ناچار باید آنها را توجیه نمود، این دو حدیث را محدث عاملی در کتاب وسائل آورده است.
حدیث اول: از زراره است که گوید: به حضرت امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: دعایی به من بیاموزید. فرمود: بهترین دعا همان است که بر زبانت جاری شود.(88)
حدیث دوم: از کتاب عبد الله بن حماد انصاری است که به سند خود از حضرت امام صادق (علیه السلام) آورده که: شخصی از آن جناب درخواست کرد که دعایی به او تعلیم کند. آن حضرت فرمود: بهترین دعا همان است که بر زبانت جاری شود.(89)
می گویم: احتمال می رود که درخواست کننده نیز زراره بوده وراوی درخواست او را نقل کرده باشد، وبه هر حال هر یک از این دو حدیث وجوهی را محتملند:
وجه یکم: این که منظور از آنچه بر زبان جاری شود؛ یاد فضایل امامان وروایت احادیث ایشان ونشر واحکام شریعت از آنان وبحث کردن با دشمنانشان ودلیل آوردن علیه مخالفان بوده باشد، که این امور بهتر از دعا هستند، به جهت آثاری که در آنها است از نگهداشتن آثار دین وبالابردن نشانه های یقین ودعوت مردم به پیروی از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)، که منافع این ها به عموم افراد بشر می رسد.
و شاهد بر این است آنچه در اصول کافی به سند خود از معاویة بن عمار روایت آورده که گفت: به حضرت امام صادق (علیه السلام) گفتم: مردی روایت کننده حدیث شما است که آن را در میان مردم پخش ومنتشر می سازد ودر دل های عموم مردم و(به خصوص) دلهای شیعیان شما آن را نیرومند می نماید، وبسا که عابدی از شیعیانتان باشد که این روایت کردن را ندارد، کدام یک بهترند؟ فرمود: آنکه روایت کننده حدیث ما است که به آن دل های شیعیانمان را قوت می دهد، از هزار عابد بهتر است. وچون زراره شایستگی ترویج ونشر معارف امامان (علیهم السلام) را داشته، وی را به این کار امر فرموده وبرای او بیان داشته که این عمل از آنچه درخواست نمود، بهتر است.
جان کلام اینکه: دعا به معنی لغوی بر دو گونه است: 1- خواندن خدای تعالی به منظور درخواست از درگاه عزت وجلال او. 2- فراخواندن خلق خدا برای دعوت وهدایت آنان به سوی خدای (عزَّ وجلَّ)، بنابراین دعا بر دو نوع می باشد، وچون راوی نوع اول را از امام (علیه السلام) خواهش نمود وحال آنکه از شایستگان نوع دوم بود، امام (علیه السلام) او را بر این نوع ترغیب کرد وبرای او بیان داشت گونه دوم بهتر است، که فرمود: بهترین دعا همان است که بر زبانت جاری شود. واین وجه لطیفی است که برای شخص انس گرفته با سخنان امامان (علیهم السلام) وممارست کننده در بیانات ایشان آشکار می گردد.
وجه دوم: این که مقصود از دعا همان معنی متداول معهود باشد که از امامان (علیهم السلام) رسیده، ومعنی آن جمله حضرت چنین شود: بهتر است آنچه از دعاهای وارد شده به ذهنت آمد، همان را بر زبان جاری کنی؛ زیرا که این امر به سبب حالتی قلبی صورت می گیرد وزمامش به دست خدای (عزَّ وجلَّ) می باشد.
وجه سوم: این که منظور از دعایی که بر زبان جاری شود، آن دعایی باشد که با خضوع وحضور قلب انجام گردد، که از دعای بدون این حال بهتر است، هر چند که از ایشان رسیده باشد. بنابراین هدف از آن جمله توجه دادن به این است که مهم حضور قلب وتوجه کامل به درگاه خدای متعال می باشد، ومقصود اصلی از دعا همین است، وچون جاری شدن دعایی بر زبان از آنچه در دل هست، سرچشمه می گیرد، امام (علیه السلام) مطلب را این طور بیان وعنوان کرد. حاصل این که نسبت بین دعا وبین حضور قلب (در اصطلاح علم منطق) عموم من وجه است، که بسا با هم جمع شوند وگاهی از هم جدا هستند، ومطلوب همان جمع شدن دعا با حضور قلب است، خواه در دعای روایت شده از معصومین باشد وخواه در دعایی که از ایشان روایت نشده است. واین دلالت ندارد بر این که دعای روایت نشده بهتر است، بلکه دلالت می کند بر بهترین بودن دعای توأم با خضوع وحضور قلب، به هر لفظی که باشد.(90)
دهم: رعایت ترتیب در دعاهایی که از معصومین (علیهم السلام) نقل گردیده واجب است، زیرا که همچون - سایر عبادت ها- توفیقی می باشد، (وبه چگونگی روایت شدن از ایشان بستگی دارد)، بنابراین مخالفت با ترتیبی که از آنان رسیده به قصد ورود از ایشان بی تردید بدعت است، ولی خواندن برخی از فرازهای آن دعاها به مقصد مطلق دعا مانعی ندارد، به دلیل اصل (در علم اصول قاعده چنین است که هرگاه در چیزی شک کنیم که حرام است یا نه؟ چون دلیلی بر حرمتش نیابیم اصل آن است که حرام نباشد) وبه دلیل عمومات امر به دعا کردن چنان که پوشیده نیست.
یازدهم: از آنچه گفته شد، این نکته هم ظاهر گشت که: افزودن چیزی در دعاهای روایت شده - به قصد این که آن زیادت نیز از معصوم رسیده - جایز نیست، چون تشریع (داخل کردن چیزی که از دین نیست در آن) است. اما زیاد کردن چیزی به قصد ذکر دو وجه دارد:
1- جایز بودن، به جهت آنچه در چند روایت آمده که ذکر خداوند در هر حال نیکو وخوب است، وبه همین جهت این کار را در نماز نیز جایز دانسته اند، در دعا که امر سهل تر است.
2- ممنوع بودن، به جهت آنچه در اصول کافی به سند معتبر همچون صحیح، از علاء بن کامل آمده که گفت: شنیدم حضرت امام صادق (علیه السلام) می فرمود: (مقصود از) واذکر ربک فی نفسک تضرعاً وخیفة ودون الجهر من القول(91)؛ وپروردگارت را در دل با تضرع وبیم یاد کن وبدون آواز بلند. هنگام شام: لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الملک وله الحمد یحیی ویمیت ویمیت ویحیی وهو علی کلی شیء قدیر هیچ معبود حقی جز خداوند نیست، شریکی ندارد، ملک مخصوص به اوست وحمد او را است، زنده می کند ومی میراند، ومی میراند وزنده می کند، واو بر هر چیزی توانا است. راوی گوید: (ضمن تکرار دعا) گفتم: بیده الخیر؛ خیر در دست او است. امام (علیه السلام) فرمود: خیر در دست او است. ولی همین طور که به تو می گویم بگو ده مرتبه: واعوذ بالله السمیع العلیم؛ وپناه می برم به خداوند شنوای دانا. هنگامی که خورشید طلوع می کند ونیز هنگامی که غروب می نماید، ده بار بگو. که تفصیل ندادن امام (علیه السلام) در این حدیث، به ویژه با ملاحظه این که کلمه بیده الخیر در چند روایت در تهلیل لا اله الا الله مزبور آمده که در کتاب یاد شده روایت گردیده، دلالت دارد بر لزوم پیروی از امامان (علیهم السلام) در دعاها واذکاری که از ایشان رسیده بدون کم وزیاد کردن در آنها؛ زیرا که آنان اهل ذکر هستند که امر شده ایم از ایشان سؤال کنیم ودر پی آنان گام نهیم، وامام (علیه السلام) تفاوتی نگذاشت بین این که این کلمه را به قصد ورود بگوید، یا به قصد مطلق ذکر.
و نیز بر این مطلب دلالت می کند، آنچه در کتاب کمال الدین از عبد الله بن سنان روایت آمده که گفت: حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود: به زودی شبهه ای به شما خواهد رسید که بدون نشانه (بدون علمی) وبدون امام راهنمایی - یعنی در ظاهر - خواهید ماند واز آن شبهه نجات نمی یابد مگر کسی که دعای غریق را بخواند. راوی پرسید: دعای غریق چگونه است؟ فرمود: بگوید: یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک؛ خداوندا! ای بخشنده! ای مهربان! ای دگرگون کننده دل ها! دل مرا بر دینت پایدار ساز.
پس من گفتم: یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب والابصار ثبت قلبی علی دینک. فرمود خدای (عزَّ وجلَّ) دگرگون کننده دلها ودیده ها است، ولی آن طور که من می گویم بگو: یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک.(92)
و در وسائل، از خصال به سند خود، از اسماعیل بن الفضل آمده که گفت: از حضرت صادق (علیه السلام) درباره فرموده خدای (عزَّ وجلَّ) وسبح بحمد ربک قبل طلوع الشمس وقبل غروبها(93)؛ وپروردگارت را پیش از طلوع آفتاب وپیش از غروب آن تسبیح وستایش کن. پرسیدم. فرمود: بر هر مسلمان فرض است که ده مرتبه پیش از طلوع خورشید وده مرتبه پیش از غروب آن بگوید: لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الملک وله الحمد، یحیی ویمیت وهو حی لا یموت بیده الخیر وهو علی کل شیء قدیر؛ هیچ معبود حقی جز الله نیست، اوست یگانه ای که شریکی ندارد، ملک او را است وستایش به او اختصاص دارد، زنده می کند ومی میراند واو است زنده ای که نخواهد مرد، خیر در دست (قدرت) او است واو بر هر چیزی توانا است. راوی گوید: پس من گفتم: لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الملک وله الحمد، یحیی ویمیت ویمیت ویحیی.... فرمود: فلانی! شک نیست که خداوند زنده می کند ومی میراند ومی میراند وزنده می کند، ولی همان طور که من می گویم تو بگو.(94)
می گویم: می توان بین این دو وجه را چنین جمع نمود که: برای هر دعا وذکری اثر خاصی هست، مانند: داروها وترکیبات طبی. ولی تأثیر ونتیجه مورد نظر از آنها حاصل نمی شود، مگر با ترتیب وترکیبی که از طبیب حاذق گرفته شده باشد، هر چند که بدون آن ترتیب نیز تأثیری دارند، دعاها وذکرها هم این طور هستند که اثر خاص از آنها حاصل نمی گردد، مگر با رعایت چگونگی معینی که از امامان معصوم (علیهم السلام) روایت آمده که طبیبان جان مردمند. واز همین روی امام (علیه السلام) فرمود: البته خداوند دگرگون کننده دل ها ودیده ها است، ولی این طوری که من می گویم بگو. بنابراین امر (به این که مانند گفته من بگو) ارشادی(95) می باشد، وبا دلایل جواز افزودن در دعاها به قصد مطلق ذکر منافاتی ندارد، (دقت کنید). ویا این که بر بهترین نحوه دعا آن را حمل نماییم - چنان که در دلایل مستحبات بیان شده - واین در صورتی است که امر را مولوی بدانیم.
دوازدهم: سخن گفتن در بین دعاهای روایت شده جایز است، به حکم اصل جواز. وآیا این کار با تأثیر مطلوب منافات دارد یا نه؟ ظاهراً اگر به مقداری بود که عرفاً با مشغول بودن به دعا منافات نداشت، ضرری ندارد وگرنه دعا را از اول شروع کند، چون اوامری که در مورد دعاهای رسیده از معصومین روایت گردیده، مقید به سکوت وسخن نگفتن در اثنای آنها نیست، بنابراین بر متعارف ومعمول حمل می شود، در عین حال تردیدی نیست که سخن گفتن در اثنای دعا با کمال عمل منافات دارد، پس شایسته است آنچه مقتضای کمال است در هر حال رعایت گردد. واز اینجا روشن شد که اگر نذر کند که در اثنای دعا سخن نگوید، وفای به این نذر واجب است؛ چون سخن نگفتن اثنای دعا رجحان دارد، چنان که پوشیده نیست.
سیزدهم: قطع کردن دعا جایز است به حکم اصل. واگر اشکال کنید که فرموده خدای تعالی: ولا تبطلوا اعمالکم(96)؛ واعمالتان را باطل مکنید. دلالت دارد بر این که قطع نمودن دعا جایز نیست. در جواب گوییم: احتمال دارد که مراد نهی از باطل ساختن عمل تمام باشد، به این که شخص پس از پایان رساندن کارش چیزی که مایه فساد آن باشد از او سر بزند، مانند عجب وخودپسندی واذیت کردن وشرک وسایر اموری که عبادت را از بین می برد، واز این قبیل است فرموده خدای تعالی: لا تبطلوا صدقاتکم بالمن والاذی(97)؛ صدقه های خود را با منت نهادن واذیت کردن تباه مسازید. ولقد اوحی الیک والی الذین من قبلک لئن اشرکت لیحبطن عملک(98)؛ وبه راستی که به تو و(پیغمبران) پیش از تو وحی شد که اگر شرک ورزی عملت محو وتباه خواهد گشت. واحتمال می رود که منظور نهی کردن از ایجاد عمل به گونه باطل باشد، از باب اینکه گویند: دهانه چاه را تنگ کن؛ یعنی از اول تنگ بساز واو را نشانیدم؛ یعنی او را نشسته قرار دادم وخانه را فراخ کردم؛ یعنی آن را وسیع بنا نمودم. ومحتمل است که مقصود چنین باشد: اعمال خود را قطع مکنید. وظاهراً - چنان که یکی از استوانه های علم یادآور شده - همان احتمال اول مراد باشد، وبر فرض که نپذیرد واحتمالات را مساوی بدانید، استدلال نیز ساقط می گردد، واصل اولی از معارض سالم می ماند که در نتیجه قطع کردن دعا جایز است. (دقت کنید)
چهاردهم: مستحب است در دعا برای تعجیل فرج حضرت خاتم الاوصیا امام زمان (علیه السلام) صدا بلند گردد، به ویژه در مجالسی که برای دعا فراهم شده باشد؛ زیرا که نوعی از تعظیم شعائر خداوند است وشعائر خداوند همان نشانه ها ومظاهر دین او است که: ومن یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب(99) وهر آن کس شعائر خداوند را تعظیم کند، همانا که آن از تقوای دل ها است. وبه جهت فرموده امام (علیه السلام) در دعای ندبه: الی متی اجار فیک یا مولای والی متی؛ تا کی برای تو ای سرورم با صدای بلند (دعا کنم و) استغاثه وزاری نمایم.
در قاموس آمده: جأر بر وزن منع، جأراً وجؤراً: صدایش را به دعا بلند کرد وتضرع واستغاثه نمود.
و در مجمع البحرین گوید: فرموده خدای تعالی: فالیه تجأرون(100)؛ صدای خود را به دعا بلند می کنید. گفته می شود: جأر القوم الی الله جوراً؛ هرگاه به درگاه خداوند دعا کنند وصدای خود را به انابه وزاری بلند نمایند، واز این گونه است حدیث کأنی انظر الی موسی له جور الی ربه بالتلبیة؛ گویی به موسی می نگرم که با صدای بلند واستغاثه به درگاه پروردگارش لبیک می گوید. که منظور از جور، استغاثه وبلند کردن صدا است.
پانزدهم: مستحب است که دعا کردن در حال اجتماع باشد، به جهت روایتی که در اصول کافی به سند خود از ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: هیچ گروه چهل نفری نیستند که با هم جمع شوند، پس به درگاه خدای (عزَّ وجلَّ) درباره امری دعا کنند، مگر این که دعایشان مستجاب می گردد، واگر چهل تن نباشند، پس چهار نفر خداوند (عزَّ وجلَّ) را ده بار بخوانند دعایشان مستجاب می شود، واگر چهار نفر هم نباشند، پس هرگاه یک شخص چهل بار خداوند را بخواند، خدای عزیز جبار دعایش را به اجابت می رساند.(101) ودر همان کتاب از حضرت امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: پدرم چنین بود که هرگاه واقعه ای او را اندوهگین می ساخت، زنان وکودکان را جمع می کرد، سپس دعا می نمود وآنها آمین می گفتند.(102)
شانزدهم: جایز - بلکه مستحب - است که ثواب دعا برای آن حضرت (علیه السلام) را به مردگان هدیه کند، به دلیل عموم روایاتی که در مورد هدیه فرستادن برای اموات رسیده، همچنان که جایز بلکه مستحب است که در این دعا از آنان نیابت نماید، مانند سایر کارهای مستحب، به این صورت که مؤمن در حق مولایش صاحب الزمان (علیه السلام) دعا کند واز خداوند - عز اسمه - زودتر رسیدن فرج وظهور آن حضرت را بخواهد به قصد نیابت از پدر ومادرش یا سایر امواتش، بلکه اموات مؤمنین ومؤمنات. وبه طور عموم وخصوص چند روایت بر این مطلب دلالت دارد، از جمله: در وسائل، از حماد بن عثمان آمده که در کتابش گوید: امام صادق (علیه السلام) فرمود: هر کس از مؤمنین عملی را از (طرف) مرده ای انجام دهد، خداوند دو برابر اجر آن را به او می دهد ومرده هم به آن عمل متنعم می گردد.(103)
و از عمر بن یزید آمده که گفت: حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) فرمود: هر کدام از مؤمنین کار نیکی را (به نیابت) از مرده ای به جای آورد، خداوند پاداشش را دو برابر دهد ومیت به آن عمل بهره مند گردد.(104)
و از حماد بن عثمان، از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: همانا نماز وروزه وصدقه وحج وعمره وهر کار نیکی مرده را سود می رساند، تا آن جا که بسا میتی در فشار است، پس بر او توسعه می دهند وبه او گفته می شود: این در ازای عمل فرزندت فلانی وعمل برادر دینی ات فلانی است.(105)
و از هشام بن سالم - که یکی از اصحاب وشاگردان امام صادق (علیه السلام) وامام کاظم (علیه السلام) بوده - روایت است که می گوید: به او - امام (علیه السلام) - عرض کردم: آیا دعا وصدقه وروزه ومانند این ها به مرده می رسد؟ فرمود: آری. گفتم: وآیا می داند که چه کسی برایش آن را می فرستد؟ فرمود: آری. سپس فرمود: به طوری که بسا باشد که او مورد خشم است و(به برکت این عمل) مورد رضا واقع گردد.(106)
و از علاء بن رزین، از امام صادق (علیه السلام) است که فرمود: (لازم است از سوی) مرده، حج وروزه وبرده آزاد کردن وکارهای خیر قضا شود.(107)
و از بزنطی، از امام رضا (علیه السلام) آمده که فرمود: از طرف مرده، روزه وحج وبرده آزاد کردن وکار نیکش قضا شود.(108)
و از مؤلف الفاخر آمده که گوید: از جمله اموری که بر آن اجماع شده واز گفتار امامان (علیهم السلام) به صحت رسیده است، این که: از سوی مرده تمام کارهای نیکش (باید) قضا گردد.
و اخبار دیگری که به جهت رعایت اختصار از آوردن آنها خودداری کردیم. ونیز شاهد بر آن است آنچه در دعا وارد شده که اللهم بلغ مولای صاحب الزمان عن جمیع المؤمنین والمؤمنات فی مشارق الارض ومغاربها
خدایا! به مولایم صاحب الزمان (علیه السلام) از سوی همه مؤمنین ومؤمنات در سراسر خاورها وباخترهای زمین (درودها) ابلاغ فرمای...
هفدهم: جایز - بلکه مستحب - است در این عمل مبارک از زندگان نیز نیابت شود، به ویژه از سوی والدین وخویشاوندان، ودلیل بر این چندین روایت به طور صریح یا تلویح می باشد، از جمله: در وسائل، از علی بن ابی حمزه آمده که گفت: به حضرت ابو ابراهیم (موسی بن جعفر (علیه السلام)) عرض کردم: حج ونماز وصدقه از طرف زندگان ومردگان از خویشان ودوستانم انجام دهم؟ فرمود: آری. از (طرف شخص) صدقه بپرداز ونماز بگزار وبه خاطر این نیکی نسبت به او اجری خواهی داشت.(109)
سید بن طاووس (رحمه الله) - چنان که از او حکایت شده - پس از نقل این حدیث گفته: باید حدیث فوق را بر مواردی که نیابت از زندگان در آنها صحیح است، حمل کرد.
و از محمد بن مروان آمده که گفت: حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود: چه باز می دارد شخصی از شما را که نسبت به والدین خود در حال زنده بودن وپس از مرگشان نیکی کند، از سوی آنان نماز بگزارد وصدقه دهد وحج به جای آورد وروزه بدارد؟ پس آنچه انجام دهد برای آنان خواهد بود وبرای خودش نیز همانند آن ثواب هست، پس خدای (عزَّ وجلَّ) به جهت نیکی وصله اش، خیر بسیاری بر او خواهد افزود.(110)
مؤلف وسائل گوید: نماز از طرف شخص زنده به نماز طواف وزیارت اختصاص دارد، به دلیل آنچه خواهد آمد.(111)
می گویم: ظاهراً منظورش از آنچه خواهد آمد، خبر عبد الله بن جندب است که گفت: به حضرت ابوالحسن (علیه السلام) این مسأله را نوشتم: شخصی می خواهد اعمالش را از نیکی ها ونماز وکار خیر بر سه بخش قرار دهد؛ یک سوم آنها را برای خودش ودو سوم را برای والدینش، یا این که به تنهایی از کارهای مستحبی خود، چیزی را برای آنان اختصاص دهد واگر یکی از آن دو زنده ودیگری مرده باشد (چه حکمی دارد؟) پس آن حضرت (علیه السلام) به من نوشت: اما از طرف مرده خوب وجایز است واما زنده روا نیست مگر نیکی وصله.(112)
و فعلاً منظورمان این نیست که جواز وعدم جواز نیابت از زندگان در نمازهای مستحبی را بیان کنیم، که تحقیق درباره آن جای دیگری دارد، بلکه هدف ما در این جا آن است که ترجیح داشتن نیابت از زندگان ومردگان مؤمنین در دعا کردن برای مولایمان صاحب الزمان وتعجیل فرج وظهور آن جناب (علیه السلام) را بیان نماییم، وحدیث یاد شده بر این مطلب دلالت دارد، زیرا که دعا در حق مولایمان (علیه السلام) بدون شک از برترین اقسام نیکی است، واین حدیث دلالت دارد که نیابت کردن - هر چند از شخص زنده - در نیکی وصله کار پسندیده ای است. وهمین طور خبر محمد بن مروان دلالت می کند بر این که نیکی نسبت به والدین زنده باشند یا مرده، خوب وپسندیده است وظاهراً یاد کردن نماز وصدقه وحج از باب مثال است. بنابراین با توجه به آنچه یاد کردیم به ضمیمه این فرازهای دعای عهد: اللهم بلغ مولای صاحب الزمان عن جمیع المؤمنین والمؤمنات فی مشارق الارض ومغاربها وبرها وبحرها وسهلها وجبلها حیهم ومیتهم وعن والدی وولدی وعنی من الصلوات والتحیات...
خداوندا! به مولایم صاحب الزمان (علیه السلام) از سوی تمام برادران وزنان با ایمان در سراسر قلمرو زمین، شرق وغرب وخشکی ودریا وهموار وکوه آن، زنده ومرده آنان، واز سوی والدینم وفرزندانم واز سوی خودم، از درودها وتحیت ها وسلام ها ابلاغ فرمای...
و به ضمیمه آنچه درباره نیابت از زندگان در زیارت ها ودعاها وحج وطواف ومانند این ها وارد شده، از ملاحظه تمام این ها به دست می آید که نیابت کردن در دعا برای مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) وخواندن دعاهای روایت شده در حق آن حضرت، بلکه در سایر انواع دعاها، نیابت کردن از زندگان مؤمنین ومؤمنات، به ویژه صاحبان حقوق وخویشان نیکو است، چنان که خوبی نیابت در همه این ها از مردگان نیز ثابت گردیده است وبا این کار زنده ومرده ونیابت کننده ونیابت شونده، انواعی از فواید وثواب ها را درک خواهند کرد.
اگر بگویی: حدیث عبد الله بن جندب در نیابت صراحت ندارد، بلکه محتمل است که منظور در آن، هدیه کردن ثواب نیکی وصله ونماز باشد؟
می گویم: ظاهر این است که در آغاز، پرسش از هدیه کردن بوده، ولی این که گفته: یا این که به تنهایی از کارهای...، سؤال از نیابت بوده است واین مطلب با اندک تأملی ان شاء الله تعالی روشن خواهد شد.
هجدهم: از آنچه در دو نکته پیش گفتیم، معلوم شد که دعا کردن درباره مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) ودرخواست تعجیل فرج وظهور آن جناب به نیابت از مؤمنان، موجب فواید دیگری افزون بر فواید بسیاری است که در گذشته آوردیم، از جمله:
1- چند برابر شدن مکارم ونیکی ها وفواید یاد شده است، به مقتضای روایات رسیده ای که از نظرتان گذشت.
2- احسانی است به مؤمنان ووسیله ای برای برطرف شدن عذاب از مردگان ایشان یا فزونی ثواب برای آنان، چنان که دانستید.
3- در جهت زودتر شدن زمان ظهور وفرج آن حضرت مؤثرتر است، چون به منزله آن است که این دعا از همه مؤمنین انجام گردیده باشد. واز آنچه پیش تر آوردیم، معلوم گردید که دسته جمعی دعا کردن، از جمله موجبات زودتر رسیدن دوران گشایش وظهور می باشد، ان شاءالله تعالی.
نوزدهم: مستحب است برای دوستان ویاران آن حضرت (علیه السلام) دعا کنید، به دلیل عموم روایاتی که در تشویق وترغیب به دعا درباره مؤمنین ومؤمنات رسیده، ونیز به دلیل آنچه در مورد کمک بر نیکی وتقوی وارد شده وبه دلیل این که در دعاهای رسیده از امامان (علیهم السلام) دعا برای دوستان ویاران آن حضرت هم مذکور گردیده است، چنان که گذشت وگوشه ای از آنها را در مقصد سوم همین بخش خواهیم آورد، ان شاء الله تعالی.
بیستم: دعا کردن برای نابودی دشمنانش وطلب خواری وزبونی آنها، چنان که در دعاهای روایت شده آمده است، ولعنت کردن آنها مستحب است، به دلیل مقتضای بیزاری از دشمنان ونیز پیروی از خدای تعالی وپیامبر او وامامان (علیهم السلام)، وبه خاطر آنچه در روایات از ترغیب وپافشاری بر آن آمده، از جمله: در بحار، از علی بن عاصم کوفی، از مولایمان حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت است که فرمود: حدیث گفت مرا پدرم، از جدم، از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) که فرمود: هر کس از یاری ما اهل بیت ناتوان باشد اما در خلوت های خود دشمنانمان را لعنت کند، خداوند صدایش را به تمام فرشتگان از زمین تا به عرش خواهد رسانید، پس هر چه این مرد دشمنانمان را لعنت کند، فرشتگان او را یاری نمایند وهر که را لعنت کند، آنها هم او را لعنت کنند، سپس بار دیگر (بر دشمنان) لعنت فرستند، آن گاه گویند: خداوندا! بر این بنده ات درود فرست که آنچه در توان داشت بذل کرد وبه کار برد واگر پیش از این را توان داشت انجام می داد، که ناگاه از سوی خدای تعالی ندا می آید: دعای شما را به اجابت رساندم وخواسته شما را پذیرفتم وبر روان او در میان ارواح پاکان درود فرستادم واو را از برگزیدگان نیکان قرار دادم.(113)
مقصد دوم: در چگونگی دعا برای تعجیل فرج وظهور آن حضرت (علیه السلام) آشکارا یا به کنایه
بدان که این برترین مقصد وعالی ترین مطلب به گونه های مختلفی حاصل گردد که به آنها اشاره می کنیم، تا خواننده بینش بیشتری یابد وبتواند امثال این ها را با تیزبینی وخوش باطنی استخراج نماید:
اول: این که به صراحت از خدای تعالی این امر را مسألت نماید وبه زبان فارسی یا عربی یا هر زبان دیگری تقاضایش را باز گوید، مثل این که چنین دعا کند: اللهم عجل فرج مولانا صاحب الزمان (علیه السلام)؛ خدایا! فرج مولای ما صاحب الزمان (علیه السلام) را زودتر برسان. یا بگوید: عجل الله تعالی فرجه وظهوره؛ خدای تعالی فرج وظهور آن حضرت را تعجیل فرماید.
دوم: این که از خداوند - عز اسمه - درخواست کند که فرج وگشایش امر آل محمد (علیهم السلام) را تعجیل فرماید وزودتر برساند، چون فرج آن حضرت همان فرج آنها است، چنان که در دعاها وروایات، این معنی آمده است.
سوم: این که فرج وگشایش امر تمام مؤمنین ومؤمنات، یا فرج اولیای خدای تعالی را مسألت دارد، زیرا که با فرج آن جناب (علیه السلام) فرج اولیای خدا انجام می گردد، چنان که در روایت رسیده است.
چهارم: این که بر دعای کسی که چنین دعایی کند آمین بگوید، چون واژه آمین: مستجاب کن نیز دعا است، وچون که دعا کننده وآمین گو هر دو در دعا شریکند، به طوری که در خبر آمده است.
پنجم: این که از خدای (عزَّ وجلَّ) بخواهد که دعای هر کس که برای تعجیل فرج مولایمان دعا می کند را مستجاب سازد. وفرق بین این با گونه قبلی آن است که آمین گفتن جز در حضور دعا کننده انجام نمی گردد، ولی در این مورد حضور شرط نیست.
ششم: این که فراهم شدن وآماده گشتن وسایل ومقدمات وزمینه های زودتر رسیدن فرج را از خداوند مسألت نماید.
هفتم: این که درخواست نماید که موانع ظهور آن حضرت (علیه السلام) رفع وبرطرف گردد.
هشتم: این که دعا کند گناهانی که مایه تأخیر افتادن فرج آن حضرت است، آمرزیده شوند. گناهانی که دعا کننده یا غیر او از اهل ایمان مرتکب گردیده اند.
نهم: این که از خدای تعالی درخواست کند که او را از آنچنان گناهانی که اثر یاد شده را دارد، در آینده زندگی اش محفوظ وباز بدارد.
دهم: این که نابودی دشمنان آن حضرت (علیه السلام) - که وجودشان مانع از زودتر شدن فرج دوستانش می باشد - را از خداوند بخواهد.
یازدهم: این که از خداوند مسألت نماید که دست ستمگران را از سر همه مؤمنین کوتاه سازد، که این امر به برکت ظهور امامشان که در انتظارش هستند انجام می گردد.
دوازدهم: این که گسترش یافتن عدالت را در شرق وغرب زمین مسألت نماید، زیرا که این امر جز به ظهور آن حضرت (علیه السلام) حاصل نمی گردد، همچنان که خدای (عزَّ وجلَّ) وپیغمبران واولیائش (علیهم السلام) وعده داده اند.
سیزدهم: این که بگوید: خداوندا! رفاه وخوشی را به ما بنمایان. ونیتش حصول آن در زمان ظهور باشد، زیرا که رفاه وخوشی کامل وتمام عیار برای مؤمن حاصل نمی شود، مگر به ظهور امام غایب از نظر (علیه السلام). ودر اواخر بخش ششم روایتی که بر ورود این دعا به همین لفظ دلالت داشت، گذشت.
چهاردهم: این که خدای (عزَّ وجلَّ) بخواهد که اجر ومزد عبادت ها وکارهایش را، تعجیل در امر فرج وظهور مولایش مطابق خواسته ورضای حضرتش (علیه السلام) قرار دهد.
پانزدهم: آن که توفیق یافتن به انجام این دعا- یعنی دعا برای مولایمان ودرخواست تعجیل در امر فرجش - را برای همه مؤمنین ومؤمنات بخواهد، زیرا پیش تر بیان داشته ایم که همدلی واتفاق مؤمنین در این کار تأثیر ویژه ای دارد، چنانکه در روایت آمده. بنابراین هرگاه مؤمن مسألت کند که مقدمات مطلوب وهدفش فراهم وآسان گردد، در جهت تحصیل آن کوشش به سزایی انجام داده است.
شانزدهم: این که خدای (عزَّ وجلَّ) مسألت نماید که دین حق واهل ایمان را بر همه ملل وادیان چیره وپیروز فرماید، زیرا که این امر- چنان که وعده کرده - جز به ظهور مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) حاصل نمی گردد، همان طور که در کتاب البرهان آمده است.(114)
هفدهم: این که از خداوند - عز اسمه - درخواست نماید که از دشمنان دین وستمکاران نسبت به خاندان حضرت سیدالمرسلین (علیهم السلام) انتقام بگیرد، به جهت آنچه در خبر آمده که این امر با ظهور امام غایب از انظار وآخرین امامان بزرگوار انجام می گیرد.
هجدهم: این که بر آن حضرت درود بفرستد، ومنظورش درخواست رحمت ویژه ای از سوی خداوند باشد که به آن زودتر شدن فرجش آسان شود. واین از عبارتی که در مورد درود فرستادن بر آن جناب وبر پدرانش (علیهم السلام) روایت شده، که در کامل الزیارات وغیر آن ذکر گردیده، بر می آید، که در زیارت حضرت رضا (علیه السلام) پس از درود فرستادن بر یکایک امامان (علیهم السلام) چنین می خوانیم: اللهم صل علی حجتک وولیک القائم فی خلقک صلاة تامة نامیة باقیة تعجل بها فرجه وتنصره بها...
خدایا! بر حجت وولی خویش که در میان آفریدگانت بپا است، درود فرست درود فرستادنی تمام، وبا افزایش وهمیشگی که به آن فرجش را زودتر برسانی وبه آن پیروزش نمایی.
نوزدهم: این که تعجیل وزودرسی برطرف شدن محنت از چهره اش وزدودن غم واندوه از قلب مقدسش (علیه السلام) را بخواهد زیرا که این از لوازم تسلط آن حضرت ونابودی دشمنانش می باشد.
بیستم: این که از خدای تعالی بخواهد که در امر خونخواهی برای مولای شهید مظلوممان حضرت ابی عبد الله الحسین (علیه السلام) تعجیل فرماید، زیرا که این در حقیقت دعا برای فرزندش حضرت حجت (علیه السلام) است که خونخواه وانتقام گر از کشندگان آن حضرت است.
مقصد سوم: در ذکر بعضی از دعاهای روایت شده از امامان معصوم (علیهم السلام) در این باره
و این دعاها غیر از دعاهایی است که در بخش ششم این کتاب آوردیم از جمله:
1- دعای صلوات
در کتاب الغیبه، شیخ اجل ابو جعفر طوسی (رحمه الله) از حضرت صاحب الامر (علیه السلام) روایت شده وحکایتی طولانی دارد که به منظور رعایت اختصار آنرا ترک کردیم. دعا این است: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد سید المرسلین وخاتم النبیین وحجة رب العالمین، المنتجب فی المیثاق، المصطفی فی الظلال، المطهر من کل آفة، البریء من کل عیب، المؤمل للنجاة، المرتجی للشفاعة، المفوض الیه دین الله، اللهم شرف بنیانه وعظم برهانه وافلج حجته وارفع درجته واضی نوره وبیض وجهه واعطه الفضل والفضیلة والدرجة والوسیلة الرفیعة وابعثه مقاماً محموداً یغبطه به الاولون والاخرون، وصل علی امیر المؤمنین ووارث المرسلین وقائد الغر المحجلین وسید الوصیین وحجة رب العالمین، وصل علی الحسن بن علی امام المؤمنین ووارث المرسلین وحجة رب العالمین، وصل علی الحسین بن علی امام المؤمنین ووارث المرسلین وحجة رب العالمین، وصل علی علی بن الحسین (سید العابدین) وامام المؤمنین ووارث المرسلین وحجة رب العالمین، وصل علی محمد بن علی امام المؤمنین ووارث المرسلین وحجة رب العالمین، وصل علی جعفر بن محمد امام المؤمنین ووارث المرسلین وحجة رب العالمین، وصل علی موسی بن جعفر امام المؤمنین ووارث المرسلین وحجة رب العالمین، وصل علی علی بن موسی امام المؤمنین ووارث المرسلین وحجة رب العالمین،و صل علی محمد بن علی امام المؤمنین ووارث المرسلین وحجة رب العالمین، وصل علی علی بن محمد امام المؤمنین ووارث المرسلین وحجة رب العالمین، وصل علی الحسن بن علی امام المؤمنین ووارث المرسلین وحجة رب العالمین، وصل علی الخلف الصالح الهادی المهدی امام المؤمنین ووارث المرسلین وحجة رب العالمین. اللهم صل علی محمد واهل بیته الائمة الهادین المهدیین، العلماء الصادقین، الابرار المتقین، دعائم دینک وارکان توحیدک وتراجمة وحیک، وحججک علی خلقک وخلفائک فی ارضک، الذین اخترتهم لنفسک واصطفیتهم علی عبادک وارتضیتهم لدینک وخصصتهم بمعرفتک وجللتهم بکرامتک وغشیتهم برحمتک وربیتهم بنعمتک وغذیتهم بحکمتک والبستهم نورک ورفعتهم فی ملکوتک وحففتهم بملائکتک وشرفتهم بنبیک صلواتک علیه وآله. اللهم صل علی محمد وعلیهم صلوة کثیرة دائمة طیبة لا یحیط بها الا انت ولا یسمعها الا علمک ولا یحصیها احد غیرک. اللهم وصل علی ولیک المحیی سنتک القائم بأمرک الداعی الیک الدلیل علیک وحجتک علی خلقک وخلیفتک فی ارضک وشاهدک علی عبادک. اللهم اعز نصره ومد فی عمره وزین الارض بطول بقائه. اللهم اکفه بغی الحاسدین واعذه من شر الکائدین وازجر عنه ارادة الظالمین وخلصه من ایدی الجبارین. اللهم اعطه فی نفسه وذریته وشیعته ورعیته وخاصته وعامته وعدوه وجمیع اهل الدنیا ما تقر به عینه وتسر به نفسه وبلغه افضل امله (ما امله) فی الدنیا والاخرة انک علی کل شیء قدیر. اللهم جدد به ما محی من دینک واخی به ما بدل من کتابک واظهر به ما غیر من حکمک حتی یعود دینک به وعلی یدیه غضاً جدیداً خالصاً مخلصاً لا شک فیه ولا شبهة معه ولا باطل عنده ولا بدعة لدیه. اللهم نور بنوره کل ظلمة وهد برکنه کل بدعة واهدم بعزته کل ضلالة واقصم به کل جبار واحمد بسیفة کل نار واهلک بعدله کل جبار (جابر) واجر حکمه علی کل حکم واذل بسلطانه کل سلطان. اللهم اذل کل من ناواه واهلک کل من عاداه وامکر بمن کاده واستأصل من جحد حقه واستهان بأمره وسعی فی اطفاء نوره واراد احماد ذکره. اللهم صل علی محمد المصطفی وعلی المرتضی وفاطمة الزهراء والحسن الرضا والحسین المصفی (المصطفی) وجمیع الاوصیاء مصابیح الدجی واعلام الهدی ومنار التقی والعروة الوثقی والحبل المتین والصراط المستقیم، وصل علی ولیک وولاة عهدک والائمة من ولده ومد فی اعمارهم وزد فی آجالهم وبلغهم اقصی (افضل) آمالهم دیناً ودنیاً وآخرة، انک علی کل شیء قدیر(115)

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر. خداوندا! درود بفرست بر محمد سرور رسولان وآخرین پیغمبران وحجت پروردگار عالمیان، که در (هنگام) پیمان بستن اختیار شده است در (عالم) اشباح وسایه ها، از هر آفتی پاک واز هر عیب دور می باشد، آن که به او آرزوی نجات است وامید شفاعت، که دین خداوند به او واگذار گردیده. خدایا! بنیادش را بلند ساز ونورش را درخشنده کن ورویش را سپید گردان وبه او فضل وبلندی مرتبه ودرجه ورفعت وسیله را عطا فرما واو را بر مقام پسندیده ای برانگیز، که به سبب آن اولین وآخرین بر او غبطه خورند. ودرود بفرست بر علی امیر مؤمنان ووارث رسولان وپیشوای روسفیدان وسید اوصیا وحجت پروردگار عالمیان. ودرود بفرست بر حسن بن علی امام مؤمنان ووارث رسولان وحجت پروردگار عالمیان. ودرود بفرست بر حسین بن علی امام مؤمنان ووارث رسولان وحجت پروردگار عالمیان. ودرود بفرست بر علی بن الحسین (سرور عبادت کنندگان) امام مؤمنان ووارث رسولان وحجت پروردگار عالمیان. ودرود بفرست بر محمد بن علی امام مؤمنان ووارث رسولان وحجت پروردگار عالمیان.و درود بفرست بر جعفر بن محمد امام مؤمنان ووارث رسولان وحجت پروردگار عالمیان. ودرود بفرست بر موسی بن جعفر امام مؤمنان ووارث رسولان وحجت پروردگار عالمیان. ودرود بفرست بر علی بن موسی امام مؤمنان ووارث رسولان وحجت پروردگار عالمیان.و درود بفرست بر محمد بن علی امام مؤمنان ووارث رسولان وحجت پروردگار عالمیان. ودرود بفرست بر علی بن محمد امام مؤمنان ووارث رسولان وحجت پروردگار عالمیان. ودرود بفرست بر حسن بن علی امام مؤمنان ووارث رسولان وحجت پروردگار عالمیان. ودرود بفرست بر خلف صالح هدایت کننده هدایت شده ات، امام مؤمنان ووارث رسولان وحجت پروردگار عالمیان. بار الها! درود بفرست بر محمد وخاندانش امامان هدایت کننده هدایت شده، علمای راستگوی، نیکان تقوی پیشه، ستونها وپایه های توحیدت وبازگوکنندگان وحی تو وحجت های تو بر آفریدگانت وجانشین تو در زمینت که آنان را برای خویش اختیار کردی وبر بندگانت برگزیدی وبرای دینت پسندیدی وبه شناختنت اختصاص دادی وجامه کرامتت را بر اندامشان پوشاندی وبه رحمت خود ایشان را فراگرفتی وبه نعمتت آنان را پرورش دادی وحکمتت را به آنان تغذیه کردی ونور خویش بر ایشان پوشاندی ودر ملکوتت آنان را بالا بردی وبه وسیله فرشتگانت آنان را احاطه نمودی وبه پیغمبرت شافتشان بخشیدی. خداوندا! بر محمد وآل او درود فرست درودی بسیار دائم پاکیزه ای که جز ذات تو آن را احاطه نکند وجز علم تو آن را در نیابد واحدی جز تو آن را شمارش ننماید. بار الها! درود فرست بر ولی ات که زنده کننده سنت تو، بپاخاسته به امر تو، دعوت کننده به سوی تو، دلالت کننده بر تو وحجت تو بر خلقت وخلیفه ات در زمینت وگواهت بر بندگانت می باشد. خداوندا! پیروزی اش را برافراز وعمرش را دراز کن وزمین را با طولانی شدن بقای او زینت بخش. بار الها! از تجاوز حسودان او را نگهدار واز شر نیرنگ بازان او را در پناه خویش مصون گردان وخواسته های (شوم) ستمگران را از او دور فرمای واو را از دست سرکشان رهاساز. خداوندا! به او در مورد خودش وفرزندانش وشیعیانش ورعیتش وخاصانش وعوامش ودشمنش وتمام اهل دنیا، عطا فرمای آنچه را که چشمش را به آن روشن سازی ودلش را به آن خرسند گردانی واو را به برترین آرزویش در دنیا وآخرت برسان که تو بر هر چیز توانایی. بار الها! به (ظهور) او آنچه از دینت محو شده، تجدید گردان وآنچه از کتابت عوض شده، به او زنده کن وآنچه از احکامت تغییر یافته، به او آشکار ساز، تا این که دین تو به او وبر دست او باز آید، در حالی که تازه وشاداب ونو وخالص وبی پیرایه، که شکی در آن نباشد وشبهه ای به آن راه نیابد وباطلی کنارش نماند وبدعتی در پیشگاهش یافت نشود. خدایا! به نور او، هر تاریکی را روشن ساز وبه پایه امر او، هر بدعتی را از جای بر کن وبه عزت او، هر گمراهی را منهدم گردان وهر سرکش را در هم شکن وبه شمشیر او، هر آتشی را خاموش ساز وهر سرکش (ستمگر) را به عدالت او هلاک گردان وحکمش را بر هر فرمانی برتری ده وهر سلطه ای را برای حکومتش خوار فرمای. خدایا! هر آن که با او ستیزه کند، ذلیل کن وهر آن که با او دشمنی ورزد، هلاک گردان وبه هر که با او نیرنگ بازد، مکر کن وهر که حقش را انکار نماید وامرش را سبک شمارد ودر پی خاموش کردن نورش تلاش کند وبخواهد یادش را فرو نشاند، از ریشه بر کن. خدایا! درود بفرست بر محمد مصطفی وعلی مرتضی وفاطمه زهرا وحسن راضی به قضای تو وحسین مصفی (برگزیده شده) وتمام اوصیا (جانشینان پیامبر) چراغ های روشنگر تاریک ونشانه های هدایت ودلایل تقوی وگیره محکم وریسمان قوی وراه راست. ودرود بفرست بر ولی خودت ومتصدیان عهدت وامامان از فرزندانش وعمرهایشان را طولانی گردان وبر اجل هایشان بیفزای وآنان را به آخرین مرحله آرزوهایشان در دنیا وآخرت برسان که به راستی تو بر هر چیز توانایی.
می گویم: این دعای شریف از دعاهای ارزنده ای است، که شایسته است به آن مداومت شود ودر هر وقت وهنگام، بر خواندنش مواظبت گردد، به ویژه اوقاتی که به مولایمان صاحب الزمان - علیه صلوات الله - اختصاص بیشتری دارد، مانند شب نیمه شعبان وروز آن، وشب وروز جمعه. وشاید از همین روی باشد که مؤلف کتاب جمال الصالحین این دعا را از اعمال آن شب بر شمرده، با این که ظاهر روایتی که تذکر دادیم آن است که به وقت معینی اختصاص ندارد، بلکه برای مطلق اوقات وارد شده است، وسید اجل علی بن طاووس (رحمه الله) در کتاب جمال الاسبوع آن را در اعمال روز جمعه یاد کرده، در آنچه پس از نماز عصر آن روز دعا می شود، چنین فرموده: ذکر صلوات بر پیغمبر وآل او - که درود خداوند بر او وآنان باد - که از مولایمان حضرت مهدی - صلوات الله علیه - روایت شده، واگر تعقیب عصر جمعه را به خاطر عذری ترک کردی پس این صلوات را هیچ گاه وامگذار، به جهت امری که خدای (عزَّ وجلَّ) ما را بر آن آگاه فرموده است.
سپس سند آن را به طور کامل با ذکر حکایتی آورده که از بیم طولانی شدن مطلب، از نقل آنها خودداری نمودیم.
و از گفتار سید که: هیچگاه آن را وامگذار، به جهت امری که خدای - جل جلاله - ما را بر آن آگاه فرموده است استفاده می شود که از سوی مولایمان صاحب الزمان - عجل الله فرجه الشریف - در این باره فرمانی به او رسیده، واین دلیل صحت روایت است، خداوند ولی نعمت وهدایت است.
2- دعای امام رضا (علیه السلام)
و از جمله دعاهایی که در این باب روایت شده آن است که جمعی از علمای ما از جمله سید اجل علی بن طاووس (رحمه الله) در همان کتاب جمال الاسبوع روایت کرده اند، وی فرموده است: ذکر دعایی که برای حضرت صاحب الامر از حضرت رضا - که بر ایشان بهترین سلام باد - روایت گردیده است: حدیث گفته اند مرا عده ای - که پیش تر در چند جای این کتاب آنها را یاد کرده ام - به سند متصلشان تا جدم ابو جعفر طوسی، که خداوند - جل جلاله- او را روز قیامت در امان ورضوان خود قرار دهد، گفت: خبر داد ما را ابن ابی جید، از محمد بن الحسن بن سعید بن عبد الله وحمیری وعلی بن ابراهیم ومحمد بن الحسن صفار، همگی اینان از ابراهیم بن هاشم، از اسماعیل بن مدار وصالح بن السندی، از یونس بن عبد الرحمن. سید (قدس سره) گفته: وجدم ابو جعفر طوسی این دعا را به چند طریق از یونس بن عبد الرحمن روایت آورده که در اینجا آنها را واگذاردم تا مبادا مطلب به طول انجامد. یونس عبد الرحمن گوید: حضرت امام رضا (علیه السلام) دستور می فرمود که برای حضرت صاحب الامر - عجل الله فرجه الشریف- چنین دعا شود: اللهم ادفع عن ولیک وخلیفتک وحجتک علی خلقک، ولسانک المعبر عنک باذنک الناطق بحکمتک، وعینک الناظرة علی بریتک وشاهدک علی عبادک، الجحجاح المجاهد العائذ بک عندک، واعذه من شر جمیع ما خلقت وبرأت وانشأت وصورت، واحفظه من بین یدیه ومن خلفه وعن یمینه وعن شماله ومن فوقه ومن تحته بحفظک الذی لا یضیع من حفظته به، واحفظ فیه رسولک وآبائه اتمتک ودعائم دینک، واجعله فی ودیعتک التی لا تضیع وفی جوارک الذی لا یحقر وفی منعک وعزک الذی لا یقهر، وآمنه بأمانک الوثیق الذی لا یخذل من امنته به، واجعله فی کنفک الذی لا یرام من کان فیه، وایده وانصره بنصرک العزیز، وایده بجندک الغالب وقوه بقوتک واردفه بملائکتک ووال من والاه وعاد من عاداه، والبسه درعک الحصینة وحفه بالملائکة حفاً. اللهم وبلغه افضل ما بلغت القائمین بقسطک من اتباع النبیین. اللهم اشعب به الصدف وارتق به الفتق وامت به الجور واظهر به العدل وزین بطول بقائه الارض، وایده بالنصر وانصره بالرعب، وقو ناصریه واخذل خاذلیه ودمدم علی من نصب له ودمر من غشه واقتل به جبابرة الکفر وعمده ودعائمه، واقصم به رؤس اللظلالة وشارعه البدع وممیتة السنة ومقویة الباطل وذلل به الجبارین، وأبر به الکافرین وجمیع الملحدین فی مشارق الارض ومغاربها وبرها وبحرها وسهلها وجبلها حتی لا تدع منهم دیاراً ولاتبقی لهم آثاراً. اللهم طهر منهم بلادک واشف منهم عبادک واعز به المؤمنین واحی به سنن المرسلین ودارس حکمة النبیین، وجدد به ما امتحی من دینک وبدل من حکمک حتی تعید دینک به وعلی جدیداً غضاً محضاً صحیحاً لا عوج فیه ولا بدعة معه وحتی تنیر بعدله ظلم الجور وتطفیء به نیران الکفر وتوضح به معاقد الحق ومجهول العدل فانه عبدک الذی استخلصته لنفسک واصطفیته علی عبادک وائتمنته علی غیبک وعصمته من الذنوب وبرأته من العیوب وطهرته من الرجس وسلمته من الدنس. اللهم فانا نشهد له یوم القیامة ویوم حلول الطآئمة انه لم یذنب ذنباً ولا أتی حوباً ولم یرتکب معصیة ولم یضیع لک طاعة وام یهتک لک حرمة ولم یبدل لک فریضة ولم یغیر لک شریعة، وانه الهادی المهدی الطاهر التقی النقی الرضی الزکی. اللهم اعطه فی نفسه واهله وولده وذریته وامته وجمیع رعیته ما تقر به عینه وتسر به نفسه وتجمع له ملک المملکات کها قریبها وبعیدها وعزیزها وذلیلها حتی یجری حکمه علی لک حکم ویغلب بحقه کل باطل. اللهم اسألک بنا علی یدیه منهاج الهدی والمحجة العظمی والطریقة الوسطی التی یرجع الیها الغالی ویلحق بها التالی وقونا علی طاعته وثبتنا علی مشایعته وامنن علینا بمتابعته، واجعلنا فی حزبه القوامین بأمره الصابرین معه الطالبین رضاک بمناصحته حتی تحشرنا یوم القیامة فی انصاره واعوانه ومقویة سلطانه. اللهم اجعل ذلک لنا خالصاً من کل شک وشبهة وریآء وسمعه حتی لا نعتمد به غیرک ولا نطلب به الا وجهک وحتی تحلنا محله وتجعلنا فی الجنة معه واعذنا من السامة والکسل والفترة واجعلنا ممن تنتصر به لدینک وتعز به نصر ولیک، ولا تستبدل بنا غیرنا فان استبدلک بنا غیرنا علیک یسیر وهو علینا عسیر. اللهم صل علی ولاة عهده والائمة من بعده وبلغهم آمالهم وزد فی آجالهم واعز نصرهم وتم لم ما أسندت الیهم فی (من) امرک لهم وثبت دعائهم واجعلنا لهم اعواناً وعلی دینک انصار" فانهم معادن کلماتک وارکان توحیدک ودعائم دینک وولاة امرک وخالصتک من عبادک وصفوتک من خلقک واولیائک وسلائل اولیائک وصفوة اولا رسلک، والسلام علیهم ورحمة الله وبرکاته(116)
خداوندا! دور گردان هر گونه بلا را از ساحت ولی وخلیفه بر مخلوقاتت، زبانت که به اذن تو از تو سخن می گوید وبه حکمتت نطق کند، ودیده بینای تو بر آفریدگانت وگواه تو بر بندگانت، وبزرگ ترین مجاهدان پناه آورده به تو در محضرت می باشد، واو را در پناه خود از شر تمام آنچه آفریده ای وایجاد کرده ای وانشاء وصورت گری فرموده ای محفوظ بدار، واو را از پیش رو وپشت سر وراست وچپ، از بالا وپایین (از تمام شرها) محفوظ بدار، حفظ کردنی که هر کس را آن طور محفوظ گردانی از بین نمی رود، ودر وجود مبارک او (همه آثار) پیامبرت وپدرانش امامان منصوب از ناحیه تو وستون های دینت را حفظ فرمای، واو را در گنجینه سپرده ات قرار ده که هرگز گم نمی شود، ودر جوار خویش جای ده که به هیچ وجه کوچک نمی گردد، ومورد حمایت وعزتت قرار ده که مقهور نمی شود، واو را به امان استوار خویش ایمنی ببخش که هر کس را در آن جایگاه بسپاری خواری نخواهد یافت، واو را در پرتو حمایتت برگیر که هر کس در آن مستقر شود رنجور وبی قرار نگردد، واو را تأیید وبه نصرت توأم با عزتت پیروز گردان، وبا سپاه چیره شونده ات پشتیبانی اش کن، وبه نیروی خویش تقویتش فرمای، وفرشتگانت را همراهش ساز، وهر آن که او را دوست می دارد دوستش بدار وبا هر کس که با وی دشمنی نماید دشمنی کن، وزره استوارت را بر اندام آن جناب بپوشان واو را با فرشتگانت فرا بگیر فراگرفتنی (همه جانبه).
خدایا! واو را به برترین جایگاهی که بپاخاستگان به قسط از پیروان پیغمبرانت را در آن مستقر فرموده ای نایل ساز. خداوندا! پراکندگی ها وپریشانی ها را به وجود او فراهم آور، ورخنه ها را به ظهور او مسدود وترمیم گردان، وستم را به (دست با کفایت) او بمیران، وعدالت را به او آشکار فرمای، وزمین را با طول اقامتش (در آن) زینت ببخشای، وبا پیروزی تأییدش کن، وبه وسیله رعب (وحشت در دل دشمنانش) پیروز گردان، ویاری کنندگان او را تقویت کن، وخوارکنندگان او را خوار ساز، وهر که با او به دشمنی برخیزد را هلاک گردان، وهر که با او به نیرنگ رفتار کند به نابودی رسان، وبه تیغ او ستمگران اهل کفر وستون ها وارکان آن را بر خاک هلاکت بیفکن، وبه (قدرت) او رؤسای گمراهی وبدعت گذاران وسنت زدایان وتقویت کنندگان باطل را در هم بشکن، وبه (عظمت حکومت) او جباران را خوار گردان، وبه (ظهور) او کافران وهمه ملحدان را در خاورها وباخترهای زمین، خشکی ودریا، دشت ها وکوه ها ریشه کن ساز، تا دیگر هیچ فردی از آنها را وامگذاری وهیچ نشان واثری از آنان بر جای نسپاری. خداوندا! دیار خویش را از (لوث وجود) آنان پاک گردان، ودل های بندگانت را از نابودیشان خرسند ساز، وبه او مؤمنین را عزت ده، وبه او سنت های مرسلین وحکمت مندرس پیغمبران را زنده بگردان، وبه وجود مبارک او آنچه از دینت محو گشته وآنچه از احکامت تغییر یافته را تجدید فرمای، وتا این که دینت را به وجود آن بزرگوار وبر دست او، نو وتازه وخالص، راست بدون کجی ودور از بدعت بازگردانی، وتا این که دینت را به عدالت او تاریکی های ستم را روشن سازی، وآتش های کفر را خاموش نمایی، وبه وجود او مشکلات برپایی حق ومجهولات اجرایی عدل را آشکار سازی، که به درستی او بنده تو است که برای خویش برگزیده ای وبر بندگانت برتری داده ای وبر غیب خود امینش دانسته ای، واز گناهان معصومش ساخته ای واز عیب ها بر کنارش داشته ای واز پلیدی پاک واز آلودگی سالم قرارش داده ای.
خدایا! پس، در روز قیامت که روز تحقق یافتن حادثه بزرگ است برای او گواهی دهیم که او هیچ گناه نکرد وخلافی نیاورد ونافرمانی مرتکب نشد، وطاعتی از طاعات تو را ضایع نساخت، وحرمتی از تو را هتک ننمود، وفریضه ای او تو را مبدل نکرد وبرنامه ای از تو را تغییر نداد، والبته که او است هدایتگر هدایت شده، پاک با تقوای خالص پسندیده زبده. خداوندا! به آن جناب در وجود خودش وخاندانش وفرزندانش وذریه اش وامتش وتمام رعیتش عطا فرما آنچه را که به آن، دیده اش روشن شود ودلش شادمان گردد وتسلط بر تمام ممالک دور ونزدیک وسخت وآسان را برایش فراهم سازی، تا حکم او بر هر حکمی برتری یابد وبا حق خود بر هر باطلی چیره گردد.
خدایا! ما را به دست او در مسیر هدایت وراه گشاده وشیوه میانه که تند رفته، به سوی آن بازگردد وعقب مانده به آن برسد رهنمون ساز وما را بر فرمانبرداری اش نیرومند وبر پیروی اش پایدار کن وبه تبعیت از او بر ما منت بگذار ودر حزب او قرارمان ده، که به امرش بپاخیزند، در کنار او صبر کنند، وبا خیرخواهی برای او خشنودی ات را خواستار باشند، تا این که روز قیامت در شمار یاران ومددکاران وتحکیم کنندگان حکومتش محشورمان سازی.
خداوندا! وآن را برای ما خالص از هرگونه شک وشبهه وریا وشهرت طلبی قرار ده، تا با آن جز بر تو اعتماد نکنیم واز آن، جز رضای تو را طلب ننماییم وتا آن که ما را به محل او وارد فرمایی ودر پناه خود نگاه بداری، وما را از کسانی قرار ده که به وسیله او دینت را یاری دهی وبرای پیروزی با عزت ولی خویش خدمتگزارش گردانی، وغیر ما را به جای ما بر این کار مگذار که مبدل ساختن ما را به غیر ما بر تو آسان است، ولی بر ما بسیار ناگوار.
خداوندا! درود فرست بر متولیان عهد او وامامان پس از او، وآنان را به آرمان ها وآرزوهای شان نایل گردان وبر عمرشان بیفزای وپیروزی با عزت به آنان عنایت فرمای، وآنچه از امر دینت را بر عهده آنان قرار داده ای پایدار گردان، وپایه های حکومتش را استوار ساز، وما را یاورهایی برای آنان ویارانی برای دینت قرار ده، که آنان به راستی کانونهای کلمات تو وستون های توحید تو وپایه های دین تو ومتصدیان امر تو وبرگزیدگان از بندگانت ونخبه های از خلق تو هستند ودوستان تو وفرزندان محبان خاص تو وبرگزیدگان او، اولاد پیغمبر تواند، وسلام بر همگی آنان باد ورحمت وبرکات خدوند شامل حال آنان باد.
سپس سید بن طاووس (رحمه الله) گفته: این دعا متضمن این جمله از فرموده امام (علیه السلام) است که: اللهم صل علی ولاة عهده والائمة من بعده، وشاید منظور از این عبادت، درود فرستادن بر پیشوایانی باشد که امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در دوران خود برای اقامه نماز جماعت در شهرها می گمارد وپیشوایان در (بیان) احکام در آن روزگار، واین که درود فرستادن بر آنان پس از درود فرستادن بر آن حضرت (صلوات الله علیه) می باشد، به دلیل فرموده امام (علیه السلام): ولاة عهده، زیرا که فرمانداران در زندگی شخص می باشند، پس گویی منظور چنین باشد: خدایا! پس از درود فرستادن بر او، درود فرست بر والیان عهد او وپیشوایان...و پیش تر روایتی از مولایمان حضرت رضا (علیه السلام) گذشت که این عبارت در آن بود: والائمة من ولده؛ واز امامان از فرزندانش. که شاید این عبارت نیز چنین بوده: صل علی ولاة عهده والائمة من ولده، که این را همین طور که ذکر شد، در نسخه دیگری غیر از آنچه روایت کردیم، یافتم. ونیز روایت شده که آنان از بندگانت نیک در زندگی آن بزرگوارند، وروایتی با سند متصل یافتم به این که حضرت مهدی (صلوات الله علیه) را اولاد چندی است که در اطراف کشورهای دریاها ولایت وحکومت دارند، که در اوج صفات نیکان می باشند، توجیه وتأویل دیگری نیز در اخبار روایت گردیده است.
سپس سید بن طاووس (رحمه الله) گفته: واین دعا را به روایت دیگری دیدم که از این توجیه بی نیاز است، ومن آن را ذکر می کنم چون تفصیلش تمام تر می باشد، روایت این است که: شریف جلیل ابوالحسین زید بن جعفر علوی محمدی حدیث کرد، وی گوید: ما را حدیث گفت ابوالحسین اسحاق بن الحسن العفرانی (در نسخه ای: الحسین العلوی) گفت: محمد بن همام بن سهیل کاتب ومحمد بن شعیب بن احمد مالکی هر دو حدیثمان دادند از شعیب بن احمد مالکی، از یونس بن عبد الرحمن، از مولایمان حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا (علیه السلام) که آن جناب امر می فرمود به دعا برای حضرت حجت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، پس از جمله دعایش برای آن حضرت (که درود خداوند بر هر دوی آنان باد) چنین بود:اللهم صل علی محمد وآل محمد وادفع عن ولیک وخلیفتک وحجتک علی خلقک، ولسانک المعبر عنک باذنک الناطق بحکمتک، وعینک الناظرة فی بریتک وشاهداً علی عبادک، الجحجاح المجاهد المجتهد عبدک العائذ بک، اللهم واعذه من شر ما خلقت وذرأت وبرأت وانشأت وصورت، واحفظه من بین یدیه ومن خلفه وعن یمینه وعن شماله ومن فوقه ومن تحته بحفظک الذی لا یضیع من حفظته به، واحفظ فیه رسولک ووصی رسولک وآبائه ائمتک ودعائم دینک صلواتک علیهم اجمعین، واجعله فی ودیعتک التی لا تضیع وفی جوارک الذی لا یحتقر وفی منعک وعزک الذی لا یقهر، وآمنه بأمانک الوثیق الذی لا یخذل من امنته به، واجعله فی کنفک الذی لا یرام من کان فیه، وایده وانصره بنصرک العزیز، وایده بجندک الغالب وقوة بقوتک واردفه بملائکتک ووال من والاه وعاد من عاداه، والبسه درعک الحصینة وحفه بالملائکتک حفاً. اللهم وبلغه افضل ما بلغت القائلین بقسطک من اتباع النبیین. اللهم اشعب به الصدع وارتق به الفتق وامت به الجور واظهر به العدل وزین بطول بقائه الارض. وایده بالنصر وانصره بالرعب، وافتح له فتحاً یسیراً واجعل له من لدنک علی عدوک وعده سلطاناً نصیراً. اللهم اجعله القائم المنتظر والامام الذی به تنتصر وایده بنصر عزیز وفتح قریب وورثه فی مشارق الارض ومغاربها اللاتب بارکت فیها، واخی به سنة نبیک صلواتک علیه وآله حتی لا یستخفی بشیء من الحق مخافة احد من الخلق، وقو ناصره واخذل خاذله ودمدم علی من نصب له ودمر علی من غشه. اللهم واقتل به جبابرة الکفر وعمده ودعائمه والقوام به، واقصم به رؤس الضلالة وشارعة البدع وممیته السنة ومقویة الباطل واذلل به الجبارین واذلل به الجبارین، وابر به الکافرین وجمیع الملحدین حیث کانوا واین کانوا من مشارق الارض ومغاربها وبرها وبحرها وسهلها وجبلها حتی لا تدع منهم دیاراً ولا تبقی لهم آثاراً. اللهم وطهر منهم بلادک واشف منهم عبادک واعز به المؤمنین واحی به سنن المرسلین ودارس حکم النبیین، وجدد به ما محی من دینک وبدل من حکمک حتی تعید دینک به وعلی یدیه غضاً جدیداً صحیحاً محضاً لا عوج فیه ولا بدعة معه حتی تنیر بعدله ظلم الجور وتطفیء به نیران الکفر وتظهر به معاقد الحق ومجهول العدل وتوضح به مشکلات الحکم. اللهم وانه عبدک الذی استخلصته لنفسک واصطفیته علی عبادک وائتمنته علی غیبک وعصمته من الذنوب وبرأته من العیوب وطهرته وصرفته عن الدنس وسلمته من الریب. اللهم فانا نشهد له یوم القیامة ویوم حلول الطامة انه لم یذنب ولم یأت حوباً ولم یرتکب معصیة ولم یضیع لک طاعة ولم یهتک لک حرمة ولم یبدل لک فریضة ولم یغیر لک شریعة، وانه الامام التقی الهادی المهدی الطاهر التقی الوفی الرضی الزکی. اللهم فصل علیه وعلی آبائه واعطه فی نفسه وولده واهله وذریته وامته وجمیع رعیته ما تقر به عینه وتسر به نفسه وتجمع له ملک المملکات کلها قریبها وبعیدها وعزیزها وذلیلها حتی یجری حکمه علی کل حکم ویغلب بحقه علی کل باطل. اللهم واسلک بنا علی یدیه منهاج الهدی والمحجة العظمی والطریقة الوسطی التی یرجع الیها الغالی ویلحق بها التالی. اللهم وقونا علی طاعته وثبتنا علی مشایعته وامنن علینا بمتابعته، واجعلنا فی حزبه القوامین بأمره الصابرین معه الطالبین رضاک بمناصحته حتی تحشرنا یوم القیامة فی انصاره واعوانه ومقویة سلطانه. اللهم صل علی محمد وآل محمد واجعل ذلک کله منا لک خالصاً من کل شک وشبهة وریاء وسمعة حتی لا نعتمد به غیرک ولا نطلب به الا وجهک وحتی تحلنا محلة وتجعلنا فی الجنة معه ولا تبتلنا فی امره بالسأمة والکسل والفترة والفشل واجعلنا ممن تنتصر به لدینک وتعز به نصر ولیک، ولا تستبدل بنا غیرنا فان استبدالک بنا غیرنا علیک یسیر وهو علینا کبیر، انک علی کل شیء قدیر. اللهم وصل علی ولاة عهوده وبلغهم آمالهم وزد فی آجالهم وانصرهم وتم لهم ما اسندت الیهم من امر دینک واجعلنا لهم اعواناً وعلی دینک انصاراً، وصل علی آبائه الطاهرین الائمة الراشدین. اللهم فانهم معادن کلماتک وخزان علمک وولاة امرک وخالصتک من عبادک وخیرتک من خلقک واولیائک وسلائل اولیائک وصفوتک واولاد اصفیائک صلواتک ورحمتک وبرکاتک علیهم اجمعین. اللهم وشرکاؤه فی امره ومعاونوه علی طاعتک الذین جعلتهم حصنة وسلاحه ومفزعه وانسه الذین سلوا عن الاهل والاولاد وتجافوا الوطن وعطلو الوثیر من المهاد قد رفضوا تجاراتهم واضروا بمعایشهم وفقدوا فی اندیتهم بغیر غیبة عن مصرهم وحالفوا البعید ممن عاضدهم علی امرهم وخالفوا القریب ممن صد عن وجهتهم وائتلفوا بعد التدابر والتقاطع فی دهرهم وقطعوا الاسباب المتصلة بعاجل حطام من الدنیا. فاجعلهم اللهم فی حرزک وفی ظل کنفک ورد عنهم بأس من قصد الیهم بالعداوة من خلقک واجزل لهم من دعوتک من کفایتک ومعونتک لهم وتأییدک ونصرک ایاهم ما تعینهم به علی طاعتک وازهق بحقهم باطل من اراد اطفاء نورک وصل علی محمد وآله واملأ بهم کل افق من الافاق وقطر من الاقطار قسطاً وعدلاً ورحمة وفضلاً واشکر لهم علی حسب کرمک وجودک وما مننت به علی القائمین بالقسط من عبادک واذخر لهم من ثوابک ما ترفع لهم به الدرجات انک تفعل ما تشاء وتحکم ما ترید، آمین رب العالمین(117)
خدایا بر محمد وآل محمد (علیهم السلام) درود فرست وههه بلاها را دفع کن از ولی وخلیفه وحجتت وزبان بازگو کننده از سوی تو به اذن تو، نطق کننده به حکمت تو، ودیده بینای تو در آفریدگانت، وگواه تو بر بندگانت، بزرگ مجاهدان تلاشگر، بنده تو که پناهنده به تو است، خداوندا! واو را از شر تمام آنچه آفریده وبه وجود آورده وایجاد نموده وانشاء کرده وصورتگری فرموده ای در پناه خویش (مصون) بدار، واو را از پیش رویش واز پشت سرش واز سمت راست وچپ او، از بالا وپایین محافظت کن به همان حفاظتی که هر کس را به آن حفظ فرمایی ضایع نشود، ودر وجود مبارک او، فرستاده ات وجانشین فرستاده ات وپدارنش - که امامان منصوب از سوی تو وستون های دین تو هستند درود تو بر همه انشان باد - را حفظ بفرمای، واو را در سپرده گم ناشدنی خویش بسپار ودر جوار خودت که تحقیر نگردد ومورد حمایت وعزتت که مقهور نمی شود قرار ده.
خدایا! واو را به امان محکم خود که هر کس را به آن ایمنی بخشی خوار نخواهد گشت ایمن فرمای، واو را زیر بال مراقبت خویش که دسترسی به آن نیست فراگیر، واو را به نصرت عزیزانه خودت یاری کن، وبا سپاه پیروزت تأییدش فرمای، وبه قوت خویش نیرویش ببخشای وفرشتگانت را با او همراهی گردان. خداوندا! هر کس که دوستش می دارد دوست بدار وبا هر که با وی دشمنی ورزد دشمنی کن، وزره استوارت را بر اندام آن جناب بپوشان، وبا فرشتگانت اطرافش را احاطه کن واو را به برترین جایگاه هایی که بپاخاستگان به قسط تو از پیروان پیغمبران را به آن ها رسانیده ای نایل گردان.
خداوندا! پراکندگی ها را به او فراهم ساز وجدای های ورخنه ها را به (ظهور) او التیام بخش، وستم را به او بمیران، وعدل وداد را به او آشکار گردان، وبا عمر طولانی ودوام زندگانی اش زمین را زینت بخش، وبا پیروزی تأییدش کن وبا رعب وترس (در دل دشمنانش) یاریش بنمای وفتح آسانی برایش فراهم ساز، وبرای او از ناحیه خویش بر دشمن خودت ودشمن خودش تسلط پیروزمندانه ای قرار ده.
خدایا! او را قیام کننده مورد انتظار قرار ده وامامی که به وسیله او نصرت یابی واو را با پیروزی عزیزانه وفتح زودرسی تأیید بفرمای. وتمام شرق ها وغرب های زمین که در آن ها برکت قرار داده ای را تیول او گردان، وبه وسیله او سنت پیغمبرت (صلی الله علیه وآله وسلم) را زنده بساز، تا این که هیچ چیزی از حق را از بیم احدی مخفی ننماید، ویاری کننده اش را نیرو ببخشای وخوار کننده اش را خوار گردان، وهر که با او ستیزد به هلاکت رسان، وهر کس که با او دورنگی نماید نابود کن. خدایا! وبه (دست قدرتمند) او جباران کفر پیشه وسردمداران وستون ها وبرپاکنندگان کفر را به قتل برسان، وسران گمراهی وسنت کنندگان بدعت ومیرانندگان سنت ونیرودهندگان به باطل را در هم بشکن، وستمگران جبار را به (حکومت با عظمتش) ذلیل گردان، وکافران ومنافقان وتمام ملحدان را در هر گوشه وکنار وهر کجا که هستند، از شرق وغرب زمین، در خشکی ودریا ودشت وکوه به دست او ریشه کن ساز، تا اینکه دیگر هیچ احدی وهیچ اثر ونشانی از آنها را بر جای نگذاری.
خدایا! وبلاد خویش را از آنان پاک؛ ودلهای (زخم خورده) بندگانت را از نابودیشان راحت ساز، وبه (ظهور) آن جناب مؤمنان را عزت بده، وبه دست او سنت ها وحکمت مندرس شده پیغمبران را زنده بگردان، وبه (دست) او آنچه از دینت محو گردیده واز احکامت مبدل گشته تجدید فرمای، تا آن که دینت را به وجود او وبر دست او تازه وشاداب، صحیح وخالص، به دور از هر گونه کجی وبدعت بازگردانی، تا آن جا که با عدل او تاریکی های ستم را روشن سازی وآتش های کفر را به او خاموش نمایی وبندهای حق ومجهول های عدل را به (علم) او ظاهر کنی ومشکلات حکم را به (بیان) او واضح گردانی.
خدایا! واو است بنده تو که برای خویش برگزیدی واز میان خلقت انتخابش نمودی وبر بندگانت برتری اش بخشیدی وبر غیب خود امانتدارش دانستی واز گناهان معصومش داشتی واز عیب ها مبرایش ساختی وپاکیزه وبه دور از آلودگی قرارش دادی واز تردید سالمش فرمودی.
خدایا! پس ما روز قیامت وروز حلول پدیده بزرگ، برای او گواهی دهیم که البته او هیچ گناهی نکرد وخلافی نیاورد ومعصیتی ننمود وطاعتی از تو ضایع نساخت وحرمتی از تو را هتک نکرد وفریضه ای از فرایضت را مبدل ننمود وشریعتی از دستورات تو را تغییر نداد، وبه راستی او است امام با تقوای رهبر ره یافته پاک وپاکیزه با وفای پسندیده زبده.
خدایا! پس بر او وپدرانش درود فرست وبه او، در وجود او وفرزندانش وخاندانش وذریه اش وامتش وتمام رعیتش عطا فرمای آنچه را که دیده اش را به آن روشن ودلش را خرسند سازی وبرای او تسلط بر همه ممالک دور ونزدیک وخرد وکلان را فراهم آوری تا این که حکم او بر هر فرمانی برتری یابد وبا حق خویش بر هر باطلی غالب آید.
خدایا! وما را به دست او در مسیر شیوه هدایت وبزرگراه حقیقت وروش میانه رهرو گردان که تندروان به آن باز گردند وعقب ماندگان به آن رسند.
خدایا! وما را بر فرمانبرداری از او نیرو بخش وبر پیروی اش پایدار ساز وبر متابعتش بر ما منت بگذار وما را در شمار حزب او - که به امرش برخیزند؛ با او صبر کنند وبا خیرخواهی برای او رضای تو را جویند - قرار بده، تا این که روز قیامت در گروه انصار وکمک کاران وتقویت کنندگان حکومتش محشورمان بداری.
خدایا! بر محمد وآل محمد (علیهم السلام) درود فرست وتمام این امور را از ناحیه ما خالص از هر گونه شک وشبهه وریا وشهرت خواهی (نتها برای خودت) قرار ده تا به آن ها جز بر تو اعتماد نکنیم وجز رضای تو را نخواهیم، وتا این که بر جایگاه مقدسش ما را وارد سازی ودر بهشت، با او (در جوارش) ما را منزل دهی، ودر امر او ما را دچار ملال وکسالت وسستی وسرخوردگی مگردان، وما را از کسانی قرار ده که به وسیله آنان دینت را یاری دهی وپیروزی عزت مندانه ولی ات را به (همکاری) آنها فراهم سازی، وبه جای ما دیگری را مگمار که جایگزین ساختن تو غیر ما را به جای ما، بر تو آسان است ولی برای ما بسیار (گران)، که البته تو بر هر چیز توانایی.
خدایا! وبر متولیان فرمان هایش درود فرست وآنان را به آرمان هایشان برسان وبر عمرشان بیفزای وایشان را پیروز گردان، وآنچه از امر دینت را به آنها مربوط ساخته ای به مرحله تمام برسان، وما را یاران آنان قرار ده وبرای دینت یاور ساز، وبر پدران پاکیزه آن جناب امامان راهنما درود بفرست.
خدایا! آنان کانون های کلمات تو وگنجیه داران علم تو، ومتولیان امر تو، وزبده از بندگانت وبهترین افراد خلقت، ودوستان تو وبرگزیدگان تو هستند درود ورحمت وبرکات تو بر همه آنان باد. خدایا! وشریکان او در امرش ویاری کنندگان بر اطاعتت که آنان را دژ واسلحه وپناهگاه ومایه انس او قرار داده ای، آنان که خانواده وفرزندان خود را ترک گفتند واز وطن کناره گرفتند وبسترهای راحت را واگذاشتند واز تجارت هایشان روی گرداندند وبه زندگی دنیوی وامر معاش خویش بی اعتنا شدند، وبی آنکه از شهر ودیار خود غایب شده باشند از مجالسشان دور ماندند، وبا افراد بیگانه ای که در امرشان یار آنان شدند هم پیمان گشتند وبا خویشاوندان ونزدیکانی که از شیوه ایشان برکنارند مخالفت نمودند وپس از پشت به هم کردن وجدایی در روزگار با هم الفت گرفتند واز وسایل مربوط به زندگی ناچیز دنیا یکباره بریدند.
خدایا! پس آنان را در امان محکم خویش بسپار ودر سایه حمایتت قرار ده، واز آنان آزار هر کس از خلقت که قصد دشمنی با ایشان را دارد بازگردان، واز جهت دعوتت، کفایت ویاری وتأیید وپیروزی ات را نسبت به آنان بسیار ساز، آن قدر که ایشان را بر طاعت خویش یاری بخشی وبا حق آنان باطل هر کس که بخواهد نورت را خاموش نماید زایل کن، وبر محمد وآل او درود فرست وبه وسیله آنان تمام آفاق واقطار وهر شهر ودیار را از قسط وعدل ورحمت وفضل آکنده بفرمای. وبه آنچه شایسته کرم وجود تو است وآنچه بر بندگان بپاخاسته به قسط خویش منت نهاده ای، اینان را پاداش عطا فرمای، واز ثواب خودت آنچه که درجاتشان را بلند گردانی برایشان ذخیره کن، به درستی که تو آنچه بخواهی انجام می دهی وآنچه اراده کنی حکم می فرمایی، اجابت کن ای پروردگار عالمیان.
3- دعای عصر غیبت
و از جمله شیخ صدوق (رحمه الله) در کتاب کمال الدین وتمام النعمه از ابو محمد حسین بن احمد مکتب روایت آورده که گفت: حدیث ما را ابو علی بن همام به این دعا، ویادآور شد که شیخ عمری - که خداوند روانش را شاد فرماید - این دعا را بر وی املا کرده واو را امر نموده که آن را بخواند وآن دعا در غیبت امام (علیه السلام) می باشد.
و سید اجل علی بن طاووس (رحمه الله) در کتاب جمال الاسبوع به سند خود از شیخ طوسی، از عده ای، از ابو محمد هارون بن موسی تلعکبری روایت آورده که: ابو علی بن همام آن دعا را به او خبر داده، ویادآور شده که شیخ ابو عمرو عمری - که خداوند روحش را گرامی بدارد - آن را بر وی املا نموده وامر کرده که آن را بخواند، واین همان دعای غیبت قائم آل محمد - که بر او وایشان سلام باد - می باشد، دعا این است: اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعف نبیک (لم اعرفک ولم اعرف رسولک. اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک). اللهم عرفنی نبیک فانک ان لم تعرفنی نبیک لم اعرف حجتک. اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی. اللهم لا تمتنی میتة جاهلیة ولا تزغ قلبی بعد اذ هدیتنی. اللهم فکما هدیتنی لولایة من فرضت طاعته علی من ولاة امرک بعد رسولک صلواتک علیه وآله حتی والیت ولاه امرک امیر المؤمنین والحسن والحسین وعلیاً ومحمد" وجعفراً وموسی وعلیاً ومحمد" وعلیاً والحسن والحجة القائم المهدی صلواتک علیهم اجمعین. اللهم فثبتنی علی دینک واستعملنی بطاعتک ولین قلبی لولی امرک وعافنی مما امتحنت به خلقک وثبتنی علی طاعة ولی امرک الذی سترته عن خلقک فباذنک غاب عن بریتک وامرک ینتظر وانت العالم غیر معلم بالوقت الذی فیه صلاح امر ولیک فی الاذن له باظهار امره وکشف ستره فصبرنی علی ذلک حتی لا احب تعجیل ما اخرت ولا تأخیر ما عجلت ولا اکشف عما سترته ولا ابحث عما کتمته ولا انازعک فی تدبیرک ولا اقول لم کیف وما بال ولی الامر لا یظهر وقد امتلأت الارض من الجور وافوض اموری کلها الیک. اللهم انی اسألک ان ترینی ولی امرک ظاهراً نافذاً لأمرک مع علمی بأن لک السلطان والقدرة والبرهان والحجة والمشیئة والارادة والحول والقوة، فافعل ذلک بی وبجمیع المؤمنین حتی ننظر الی ولیک صلواتک علیه وآله ظاهر المقالة واضح الدلالة هادیاً من الضلالة شافیاً من الجهالة ابرز یا رب مشاهده (مشاهدته) وثبت قواعده واجعلنا ممن تقر عینه برؤیته واقمنا بخدمته وتوفنا علی ملته واحشرنا فی زمرته. اللهم اعذه من شر جمیع ما خلفت وبرأت وذرأت وانشأت وصورت واحفظه من بین یدیه ومن خلفه وعن یمینه وعن شماله ومن فوقه ومن تحته بحفظک الذی لا یضیع من حفظته به واحفظ فیه رسولک ووصی رسولک (علیهم السلام). اللهم ومد فی عمره وزد فی اجله واعنه علی ما اولیته واسترعیته وزد فی کرامتک له فانه الهادی والمهتدی والقائم المهدی الطاهر التقی النقی الزکی الرضی المرضی الصابر المجتهد الشکور. اللهم ولا تسلبنا الیقین لطول الامد فی غیبته وانقطاع خبره عنا ولا تنسنا ذکره وانتظاره والایمان (به) وقوة الیقین فی ظهوره والدعاء له والصلوة علیه حتی لا یقنطنا طول غیبته من ظهوره وقیامه ویکون یقیننا فی ذلک کیقیننا فی قیام رسولک صلواتک علیه وآله وما جاء به من وحیک وتنزیلک، وقو قلوبنا علی الایمان به حتی تسلک بنا علی یده (یدیه) منهاج الهدی والمحجة العظمی والطریقة الوسطی، وقونا علی طاعته وثبتنا علی متابعته واجعلنا فی حزبه واعوانه وانصاره والراضین بفعله ولا تسلبنا ذلک فی حیاتنا ولا عند وفاتنا حتی تتوفانا ونحن علی ذلک غیر شاکی ولا ناکثین ولا مرتابین ولا مکذبین. اللهم عجل فرجه وایده بالنصر وانصر ناصریه واخذل خاذلیه ودمر (دمدم) علی من نصب له وکذب به، واضهر به الحق وامت به الباطل (الجور) واستنفذ به عبادک المؤمنین من الذل وانعش به البلاد واقتل به جبابرة الکفر واقصم به رؤس الضلالة وذلل به الجبارین والکافرین، وابر (افن) به المنافقین والناکثین وجمیع المخالفین والملحدین فی مشارق الارض ومغاربها وبرها وبحرها وسهلها وجبلها حتی لا تدع منهم دیاراً ولا تبقی لهم آثاراً، وطهر منهم بلادک واشف منهم صدور عبادک وجدد به ما امتحی من دینک واصلح به ما بدل من حکمک وغیر من سنتک حتی یعود دینک به وعلی یدیه غضاً جدیداً صحیحاً لا عوج فیه ولا بدعة معه حتی تطفیء بعدله نیران الکافرین فانه عبدک الذی استخلصته لنفسک وارتضیته لنصره نبیک (دینک) واصطفیته بعلمک وعصمته من الذنوب وبرأته من العیوب واطلعته علی الغیوب وانعمت علیه وطهرته من الرجس ونقیته من الدنس. اللهم فصل علیه وعلی آبائه الائمة الطاهرین وعلی شیعتهم المنتجبین وبلغهم من آمالهم افضل ما یأملون واجعل ذلک منا خالصاً من کل شک وشبهة وریاء وسمعة حتی لا نرید به غیرک ولا نطلب به الا وجهک. اللهم انا نشک الیک فقد نبیناً وغیبة ولیناً وشدة الزمان علینا ووقوع الفتن بنا وتظاهر الاعداء علینا وکثرة عدونا وقلة عددنا. اللهم فاخرج ذلک بفتح منک تعجله ونصر منک تعزه وامام عدل تظهره اله الحق رب العالمین. اللهم انا نسألک ان تأذن لولیک فی اظهار عدلک فی عبادک وقتل اعدائک فی بلادک حتی لا تدع للجور یا رب دعامة الا قصمتها ولا بقیة الا افنیتها ولا قوة الا اوهنتها ولا رکناً الا هددته (هدمته) ولا حداً الا فللته ولا سلاح" الا اکللته ولا رایة الا نکستها ولا شجاعاً الا قتلته ولا جیشاً الا خذلته، وارمهم یا رب بحجرک الدامغ واضربهم بسیفک القاطع وببأسک الذی لا ترده عن القوم المجرمین وعذب اعدائک واعداء دینک واعداء رسولک بید ولیک وایدی عبادک المؤمنین. اللهم اکف ولیک وحجتک فی ارضک هول عدوه وکد (وکید) من کاده وامکر من (بمن) مکر به واجعل دائرة السوء علی من اراد به سوء واقطع عنه مادتهم وارعب له قلوبهم وزلزل له اقدامهم وخذهم جهرة وبغتة، وشدد علیهم عقابک واخزهم فی عبادک والعنهم فی بلادک واسکنهم اسفل نارک واحط بهم اشد عذابک واصلهم ناراً واحش قبور موتاهم ناراً واصلهم حر نارک فانهم اضاعوا الصلاة واتبعوا الشهوات واذلوا (اضلوا) عبادک. اللهم واحی بولیک القرآن وارنا نوره سرمداً لا ظلمة فیه، واحی به القلوب المیته واشف به الصدور الوغرة واجمع به الاهواء المختلفة علی الحق واقم به الحدود المعطلة والاحکام المهملة حتی لا یبقی حق الا ظهر ولا عدل الا زهر، واجعلنا یا رب من اعوانه ومقویة سلطانه والموتمرین لأمره والراضین بفعله والمسلمین لأحکامه، وممن لا حاجة له به الی التقیة من خلقک انت یا رب الذی تکشف السوء (الضر) وتجیب المضطر اذا دعاک وتنجی من الکرب العظیم فاکشف یا رب الضر عن ولیک واجعله خلیفة فی ارضک کما ضمنت له. اللهم ولا تجعلنی من خصماء آل محمد ولا تجعلنی من اعداء آل محمد ولا تجعلنی من اهل الحنق، والغیظ علی آل محمد (علیهم السلام) فانی اعوذ بک من ذلک فأعذنی واستجیر بک فأجزنی. اللهم صل علی محمد وآل محمد واجعلنی بهم فائزاً عندک فی الدنیا والاخرة ومن المقربین (آمین رب العالمین)(118)
بار الها! خودت را به من بشناسان که البته اگر خود را به من نشناسانی، پیغمبرت را نخواهم شناخت. بار الها! پیغمبرت را به من بشناسان که اگر پیغمبرت را به من نشناسانی، حجت تو را نخواهم شناخت. بار الها! حجت خود را به من بشناسان که اگر حجتت را به من نشناسانی، از دینم گمراه می گردم. خداندا! مرا به مرگ جاهلیت نمیران ودلم را (از حق) پس از آن که هدایتم فرمودی، منحرف مگردان.
خداوندا! همچنان که مرا به ولایت کسانی که طاعتشان را بر من حتم فرموده ای، از والیان امرت بعد از فرستاده ات - که درود تو بر او وایشان باد- هدایت کرده ای ومن ولایت والیان امرت را در دل گرفتم، (ولایت): امیرمؤمنان وحسن وحسین وعلی ومحمد وجعفر وموسی وعلی ومحمد وعلی وحسن وحجت قائم مهدی - که درود تو بر تمامی ایشان باد - خداوندا! پس مرا بر دینم پایدار ساز وبه طاعتت به کار گیر ودلم را برای ولی امرت نرم ساز واز آنچه خلقت را آزموده ای، مرا معاف دار وبر طاعت ولی امرت، مرا ثابت قدم بدار، آن که از خلق خویش پنهان کرده ای پس به اذن تو از مردمان غایب گردیده و(فقط) در انتظار فرمان تو است وتو دانایی، بدون این که به کسی اعلام کرده باشی که کدامین وقت امر (قیام) ولی تو صلاحیت دارد، که او را اجازه فرمایی تا امر خویش را آشکار سازد وپرده (غیبت) از خود برگیرد، پس مرا بر آن (غیبت) شکیبایی ده، تا دوست نداشته باشم زودتر شدن آنچه تو تأخیر انداخته ای وتأخیر افتادن آنچه تو پیش انداخته ای، واز آنچه تو پوشیده داشته ای پرده برنگیرم واز آنچه کتمان فرموده ای کاوش نکنم، ودر تدبیری که داری با تو ستیز ننمایم ونگویم چرا وچگونه وبه چه جهت ولی امر آشکار نمی شود وحال آن که زمین از ستم پر گشته است و(بلکه) تمام امور خویش را به تو واگذار نمایم. بار الها! از تو می خواهم ولی امرت را آشکارا ودر حالی که امرت جاری شده باشد به من بنمایانی، با آگاهی ام به این که چیرگی وقدرت ودلیل وبرهان وخواست واراده وتوان وقوت از آن تو است، پس آنچنان لطفی در حق من وتمام مؤمنین بفرمای تا به ولی تو - که درودهایت بر او وخاندانش باد- بنگریم، در حالی که گفتارش آشکار، دلالتش روشن، هدایتگر از گمراهی وشفادهنده از نادانی آمده باشد. پروردگارا! دیدارش (یا مکان دیدارش) را آشکار ساز وپایگاه هایش را استوار گردان وما را از کسانی قرار بده که دیده آنها به دیدارش روشن می شود، وما را به خدمت او بدار وبر کیش او بمیران ودر زمره او محشور گردان. خداوندا! او را از شر چیزهایی که آفریده ای وپدیدار نموده ای وبه وجود آورده ای وانشاء کرده ای وصورتگری فرموده ای، در پناه خویش قرار ده واز پیش روی وپشت سر واز سمت راست وسمت چپ واز طرف بالا وپایینش محفوظ بدار به حفظ خودت، که هر کس را به آن نگهداری کنی گم نشود، وبه او (در وجود او) رسولت وجانشین رسولت را حفظ فرما.
بار الها! وعمرش را دراز کن ودر (مدت) اجل او بیفزای واو را بر آنچه وآنکه ولایت وسرپرستی داده ای یاری کن ودر گرامیداشتت نسبت به او بیفزای، که او است هدایت کننده راه یافته وبپاخاسته هدایت شده، وپاکیزه با تقوای منزه (از هر عیب ونقص) پاکیزه صفت، دارای مقام رضا وخشنودی خداوند، بردبار، تلاشگر، سپاسگذار. بار الها! وبه سبب طولانی شدن دوران غیبت او وقطع گردیدن خبرش از ما، یقینمان را مگیر ویادش را از خاطرمان مبر وانتظار وایمان به او ونیروی یقین در ظهورش ودعا برای حضرتش ودرود فرستادن بر او را از ما مگیر، تا به درازا کشیدن غیبتش، ما را از ظهور وقیامش ناامید نسازد وباورمان در مورد آن همچون باور داشتن مان نسبت به قیام فرستاده ات - که درود تو بر او وآلش باد - بوده باشد، (وهمچون یقین مان) بر آنچه از وحی وتنزیلت آورده محکم بماند، ودلهایمان را بر ایمان به او قوت ده؛ تا ما را به دست او در مسیر هدایت سلوک دهی وبه برترین دلیل ومیانه ترین راه نایل سازی وما را بر فرمانبرداری از او نیرو عطا فرمای وبر پیروی او پایدار گردان وما را در حزب ویاران وانصار او، واز خشنودان به کارهای حضرتش قرار ده، واین (عقاید) را نه در زندگی ونه در هنگام مرگ، از ما سلب مکن، تا این که ما را بمیرانی در حالیکه بر همین باور باشیم، بی آنکه در شک افتیم ونه پیمان شکنیم ونه در تردید واقع شویم ونه دروغ شماریم.
خدایا! فرجش را زودتر برسان وبه یاری ات او را تأیید فرمای ویارانش را یاری ده ومخالفانش را خوار وذلیل ساز وکسانی که با او به ستیز برخیزند وتکذیبش کنند، نابود گردان وحق را به او آشکار کن وباطل را به او نابود ساز، وبه (ظهور) او بندگان مؤمنت را از مذلت وخواری رهایی بخش وشهرهای جهان را به او (با نعمت ها وآسایش ها) شاداب گردان وبه (تیغ عدل او) سرکشان کفر پیشه را به قتل برسان وسران گمراهی را درهم بشکن وجباران وکافران عالم را به او خوار گردان، ومنافقین وپیمان شکنان وتمام مخالفان وملحدان را در شرق وغرب زمین وخشکی ودریا وکوه ودشت آن به باد فنا ده، تا این که احدی از آنها را باقی مگذاری واثری از آنان برقرار نداری واز لوث وجودشان بلاد خویش را پاک سازی، وسینه های بندگانت را از آنان شفا ده وبه وجود او، آنچه از دینت محو شده دوباره تجدید کن، وبه (حکومت) او آنچه از حکمت تبدیل گشته واز سنتت تغییر یافته اصلاح فرمای، تا دین تو به (وجود) او وبر دست او،تر وتازه وراست که هیچ گونه کجی در آن وهیچ بدعتی با آن نباشد بازگردد، تا به وسیله عدالت او، آتش های کافران را خاموش سازی، راستی که اوست بنده تو، که برای خودت خالص گردانیده ای وبه منظور یاری پیامبرت (دینت) انتخاب فرموده ای وبه علم خویش او را برگزیده ای واز گناهان محفوظ ومعصومش ساخته ای واز عیب ها مبرایش نموده ای وبر غیب ها آگاهش کرده ای وبر وی نعمت داده ای واز پلیدی پاکیزه اش داشته ای واز آلودگی برکنارش قرار داده ای.
خداوندا! پس بر او وبر پدرانش، امامان پاکیزه وبر شیعیان برگزیده شان درود فرست وآنان را به برترین آرزوهایشان برسان وآن را خالص از هرگونه شک وشبهه وریا وشهرت طلبی قرار ده، تا جز تو از آن منظور دیگری نداشته باشیم وغیر از رضای تو چیزی نخواهیم.
بار الها! ما به درگاه تو شکوه می کنیم فقدان پیامبران وغیبت ولی وسرپرستمان وافتادن فتنه ها در میانمان وهمداستانی دشمنان علیه ما وکمی افرادمان را. خداوندا! پس آن را گشایش ده با پیروزی زودرسی ویاری شکست ناپذیری از سوی خودت وامام عدل ودادی که آشکارش سازی، از پروردگار عالمیان!.
خدایا! ما از تو می خواهیم که به ولی خودت فرمان دهی به آشکار نمودن عدل تو در بندگانت وکشتن دشمنان تو در سرزمینت، تا برای ستم هیچ ستونی را وامگذاری - ای پروردگار! - مگر اینکه آن را در هم شکنی، وهیچ بنایی را جز این که نابود سازی، وهیچ نیرویی را مگر این که سست گردانی، وهیچ پایه ای را مگر این که ویران کنی، وهیچ حدی مگر این که بی اثر سازی، وهیچ سلاحی مگر این که کند نمایی، وهیچ پرچمی مگر این که سرنگون گردانی، وهیچ قهرمانی مگر این که بر خاک هلاکت افکنی، وهیچ ارتشی مگر این که خوار وزبون سازی، وای پروردگار! آنان را با سنگ (قهر وغضبت) سنگباران کن واز دم شمشیر برّای انتقامت بگذران، وبه عقوبت وبأس خویش - که از مردمان مجرم باز نمی داری - هلاکشان گردان، ودشمنان خودت ودشمنان فرستاده ات را به دست ولی خویش ودست بندگان مؤمنت عذاب فرمای.
خدایا! ولی وحجتت در زمینت را، از بیم دشمنش ایمن بدار وهر آن کس با وی مکر وحیله کند، به او مکر کن وبا هر که با وی نیرنگ بازد، نیرنگ بباز وتمام بدی ها را بر بدخواهانش وارد ساز وماده وریشه فسادشان را، از وجود مبارک او دور گردان ودل هایشان را نسبت به آن جناب، مرعوب وترسان ساز وگام های آنان را برای حضرتش، لرزان فرمای وآشکارا وناگهانی آنان را (به عذاب) بگیر وعقوبتت را بر آنها شدید گردان ودر میان بندگانت، خوارشان ساز ودر بلاد خویش لعنتشان کن ودر پست تری درکهای جهنم جایشان ده وسخت ترین عذابت را بر آنها فرودآور وبه آتششان بسوزان وگورهای مردگانشان را پر آتش کن وآنها را به دوزخ واصل ساز، که آنها نماز را ضایع گذاشتند وپیروی از شهوات نمودند وبندگانت را خوار (گمراه) ساختند.
خدایا! وبه وجود ولی خودت (حضرت حجت (علیه السلام)) قرآن را زنده کن ونور سرمدی اش را آنگونه که هیچ تاریکی در آن راه نیابد. به ما بنمایان وبه (ظهور) آن بزرگوار، دل های مرده را زنده بگردان وسینه های مؤمنین را که از فراق او مجروح شده، شفا ده وآرای مختلف را به وسیله او بر حق جمع گردان وبه (دست با کفایت) او، حدود تعطیل شده واحکام متروک مانده را بر پای فرما، تا هیچ حقی نماند مگر این که آشکار شود، وهیچ عدلی مگر این که درخشان گردد. وای پروردگار! ما را از یاران وتقویت کنندگان حکومتش وممتثلین امرش وخشنودان از فعلش وتسلیم شوندگان نسبت به فرمان هایش قرار ده واز کسانی که هیچ نیازی به تقیه ندارند (ودر اجرای احکام الهی) از خلق تو بیمی به دل راه ندهند. تو هستی ای پروردگار! که بدی (سختی) را بر طرف می سازی وبیچاره را هرگاه تو را بخواند اجابت می نمایی واز بلای سخت نجات می دهی. پس ای پروردگار! هرگونه گزند را از ولی خویش بر طرف فرمای واو را خلیفه در زمینت قرار ده، چنان که برایش تضمین کرده ای.
خدایاب مرا از ستیزجویان با آل محمد واز دشمنان آل محمد قرار مده ومرا از کینه توزان وخشم کنندگان بر آل محمد (علیهم السلام) قرار مده، که البته من از این امر به تو پناه می برم، پس مرا پناه ده. وبه درگاه تو پناهنده می شوم، پس مرا در حمایت خود بدار. خدایا! بر محمد وآل محمد (علیهم السلام) درود فرست ومرا به وجود آنان نزد خودت، در دنیا وآخرت رستگار وپیروز گردان واز مقربان درگاهت قرار ده. وای پروردگار عالمیان! دعایم را مستجاب فرمای.
توجه: سید اجل علی بن طاووس (رحمه الله) در کتاب جمال الاسبوع هنگام یاد کردن دعای فوق وتشویق وترغیب بر آن در روز جمعه بعد از نماز عصر، چنین گفته: واین چیزی است که شایسته است هرگاه از تمام آنچه یادآور شدیم، از تعقیب عصر روز جمعه عذری داشته باشی، مبادا که این دعا را واگذاری، که ما البته این را از فضل خداوند - جل جلاله - دانستیم که آن را به ما اختصاص داده، پس بر آن اعتماد کن...(119) سپس دعای یاد شده را با سندی که پیش تر آوردیم ذکر کرده، واین سخن دلالت می کند بر این که فرمانی در این باره از سوی مولایمان حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)به او صادر گردیده است، واین از کرامت ها ومقامات سید بن طاووس (رحمه الله) بعید نیست که خداوند از برکات والای خویش بر او افاضه فرماید.
4- دعای قنوت
و از جمله دعاهای رسیده در طلب فرج مولایمان حضرت قائم مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دعای قنوت است که از مولایمان حضرت امام حسن بن علی عسکری (علیه السلام) روایت شده، که شیخ طوسی (رحمه الله) در کتاب های مصباح ومختصر المصباح در باب دعاهای قنوت نماز وتر آورده، ونیز سید بن طاووس (رحمه الله) در کتاب مهج الدعوات در باب قنوت های امامان معصوم (علیهم السلام) یاد کرده.
و ظاهر بعضی روایات چنین است که به وقت خاصی محدود نیست، هر چند، بهتر آن است که در بهترین اوقات واحوال به آن دعا گردد. واز روایت سید وغیر او، چنین به دست می آید که این دعا در دفع ظلم ویاری جستن برای مظلوم تأثیر تامی دارد، بلکه می توان از آن استفاده کرد که از جمله فواید دعا برای فرج حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ودرخواست ظهور وپیروزی آن جناب، دفع ستمگر وخلاصی از آزار وسلطه او می باشد. سید بن طاووس (رحمه الله) هنگام یادآوردن دعای مشارالیه گفته: وآن حضرت -یعنی امام زکی حسن بن علی عسکری (علیه السلام) - در قنوت خود چنین دعا فرمود واهل قم را به آن امر نمود، هنگامی که از موسی بن بغا شکایت داشتند.
مؤلف کتاب منح البرکات - که شرح مهج الدعوات است - از کتاب اعلام الوری فی تسمیة القری تألیف ابو سعید اسماعیل بن علی سمعانی حنفی حکایت کرده که: موسی بن بغا، فرزند کلیب فرزند شمر فرزند مروان فرزند عمرو بن غطه از دژخیمان وامرای آن پلید بود وفرمانداری قم را از سوی متوکل به عهده داشت، واین خبیث همان کسی است که متوکل را بر می انگیخت که قبر مولای مظلوممان حضرت ابی عبد الله الحسین (علیه السلام) را خراب وکشت نماید، واو ستمگری خونخوار ولجام گسیخته بود، بیش از ده سال بر شهر ومردم قم حکومت داشت، مردم قم از او به شدت می ترسیدند، چون او دشمن سرسخت امامان(علیهم السلام) بود ودر میان مردم فساد ایجاد می کرد وآن ها را به کشتن تهدید می نمود وتصمیم این کار را هم گرفته بود، که از دست او، به مولایمان حضرت حسن بن علی عسکری (علیه السلام) شکایت کردند، پس آن حضرت آنان را امر فرمود تا نماز مظلوم به جای آرند وبا این دعا بر او نفرین کنند، هنگامی که این فرمان را به جای آوردند، خداوند او را نابود کرد وخدای عزیز مقتدر او را به ناگاه از میان برداشت ویک چشم بر هم زدن هم او را مهلت نداد.
می گویم: این بود گفتار صاحب کتاب منح البرکات که چون فارسی بود معنی آن را نقل کردم، واو چگونگی نماز مظلوم را یاد نکرده، وما آنچه را در کتاب مکارم الاخلاق یافته ایم در اینجا یادآور می شویم. یک جای کتاب مذکور از جمله نماز هایی که یادآورده از امام صادق (علیه السلام) ضمن حدیثی است که: هرگاه بر تو ظلم شد، پس غسل کن ودو رکعت نماز بگزار در جایی که چیزی تو را از آسمان محجوب نسازد، سپس بگو: اللهم ان فلان بن فلان ظلمنی ولیس لی احد اصول به غیرک، فاستوف لی ظلامتی الساعة الساعة بالاسم الذی سألک به المضطر، فکشفت ما به من ضر ومکنت له فی الارض وجعلته خلیفتک علی خلقک فأسألک ان تصلی علی محمد وآل محمد وان تستوفی لی ظلامتی الساعة الساعة(120)؛ خداوندا! فلانب پسر فلانی به من ظلم کرد وهیچ کس جز تو را ندارم که به وسیله او چیره شوم، پس برای من حقی که به ستم از من گرفته شده، به طور کامل بازستان، همین ساعت، همین ساعت، به آن اسمی که بیچاره مضطر به آن تو را برخواند، پس آنچه ناراحتی داشت از او برطرف ساختی واو را در زمین توان بخشیدی واو را خلیفه بر خلقت قرار دادی، پس از تو مسألت دارم که بر محمد وآل محمد (علیهم السلام) درود فرستی وحق به ستم گرفته شده مرا به طور تمام وکمال همین ساعت باز ستانی، همین ساعت.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: پس به درستی که دیری بر تو نخواهد گذشت تا این که آنچه دوست داری ببینی.
و در جای دیگر از کتاب مکارم الاخلاق گفته: نماز مظلوم: دو رکت نماز با هر سوره ای از قرآن که بخواهی به جای می آوری وهر قدر که بتوانی بر محمد وآل او درود می فرستی سپس می گویی: اللهم ان لک یوماً تنتقم فیه المظلوم من الظالم لکن هلعی وجزعی لا یبلغان بی الصبر علی أناتک وحلمک، وقد علمت ان فلاناً ظلمنی واعتدی علی بقوة علی ضعفی فأسألک یا رب العزة وقاسم الارزاق وقاصم الجبابرة وناصر المظلومین ان تریه قدرتک اقسمت علیک یا رب العزة الساعة الساعة(121)
خدایا! به درستی که تو را روزی هست که در آن روز برای مظلوم از ظالم انتقام می گیری، ولی ناشکیبایی وبیتابی ام نمی گذارند که بر حلم وبردباری تو صبر کنم، والبته تو می دانی که فلانی بر من ستم نموده وبا زورمندی اش بر ناتوانی ام تعدی کرده است، پس ای پروردگار عزیز وتقسیم کننده روزی ها ودرهم کوبنده ستمگران ویاری کننده مظلومان! از تو می خواهم که قدرتت را به او نشان دهی. تو را سوگند می دهم ای صاحب عزت! همین ساعت، همین ساعت.
نماز دیگر: محمد بن الحسن صفار به طور مرفوع روایت کرده که راوی گوید: به او (امام (علیه السلام)) عرضه داشتم: فلانی ستم کننده بر من است، فرمود وضوی درست بگیر ودو رکعت نماز به جای آور وخدای متعال را ثنا بگو وبر محمد وآل او درود بفرست، سپس بگو: اللهم ان فلان" ظلمنی وبغی علی فأبله بفقر لا تجبره وبسوء لا تستره
خدایا! به درستی که فلانی بر من ستم وبر حقم تجاوز کرده است، پس او را به فقری که جبرانش نکنی وبدی که از او برکنار نسازی دچار گردان. راوی گوید: همین کار را کردم، آن ظالم به پیسی گرفتار شد.
و در روایت دیگری آمده که (امام (علیه السلام)) فرمود: هر مؤمنی که بر وی ظلم شود، پس وضو گرفته ودو رکعت نماز به جای آورد، سپس بگوید: اللهم انی مظلوم فانتصر؛ پروردگارا! من مظلوم هستم، مرا یاری کن. وساکت شود، جز این نیست که خداوند به زودی او را نصرت دهد.(122)
و در جای دیگر همان کتاب، از یونس بن عمار آمده که گفت: به حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) از دست مردی که مرا اذیت می کرد، شکایت کردم، فرمود: بر او نفرین کن. عرضه داشتم: او را نفرین کردم. فرمود: نه این چنین، بلکه از گناهان کنده شو وروزه بگیر ونماز بخوان وصدقه بده، پس هرگاه آخر شب شود وضوی کاملی بگیر، سپس برخیز دو رکعت نماز به جای آور، آنگاه در حال سجده بگو: اللهم ان فلان بن فلان قد آذانی. اللهم استقم بدنه واقطع اثره وأنقض اجله وعجل ذلک فی عامه هذا(123)
خدایا! همانا فلانی پسر فلانی مرا اذیت کرده، خداوندا! بدنش را بیمار واثر را قطع وعمرش را کوتاه کن واین را در همین سال بر او برسان. راوی گوید: پس این کار را کردم، دیری نپایید که هلاک گشت.
و در جای دیگر همان کتاب آمده، فرمود: غسل کن ودو رکعت نماز بگزار وزانوهایت را بیرون آور ودر جلو جای نماز قرار بده وصد بار بگو: یا حی یا قیوم یا حی لا اله الا انت برحمتک أستغیث فصل علی محمد وآل محمد وأغثنی الساعة الساعة؛ ای خدای زنده پایدار! ای زنده ای که هیچ معبودی جز تو نیست! به رحمت تو پناه می برم، پس بر محمد وآل محمد (علیهم السلام) درود فرست وهمین ساعت، همین ساعت به فریادم برس. پس هرگاه از آن فراغت یافتی، بگو: اسألک اللهم ان تصلی علی محمد وآل محمد وان تلطف لی وان تغلب لی وان تمکر لی وان تخدع لی وان تکید لی وان تکفینی مؤونه فلان بن فلان(124)
بار خدایا! از تو مسألت دارم که بر محمد وآل محمد (علیهم السلام) درود فرستی واین که درباره من لطف کنی ومرا چیره سازی وبرای من مکر فرمایی وبرای من خدعه کنی وکید نمایی واز شر فلانی پسر فلانی خلاصم سازی. فرمود: این دعای پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) روز احد بود.
قنوت: واما دعای مورد بحث چنین است:
حمد مخصوص خداوند است به جهت شکر نعمت هایش، وبه خاطر استدعای فزونی اش وخالص شدن تنها برای او به عنایت او وبه ذات اقدسش پناه بردن، از این که کفران نعمت هایش انجام گردد، وبه عظمت وکبریایی اش الحاد شود، حمد کسی که می داند آنچه نعمت دارد، از پروردگارش می باشد وهر آنچه از عقوبت او به وی می رسد، بر اثر کارهای ناشایست خودش واز دست اعمالش می رسد. ودرود خداوند بر حضرت محمد بنده ورسول او، برگزیده از خلقش ووسیله مؤمنین به سوی رحمت الهی، وبر آل او (علیهم السلام) که ولی امر اویند. خدایا! تو به فضلت فراخواندی وبه عنایت امر فرمودی وبرای بندگانت اجابت دعا را ضمانت کردی، وهر کس که با رغبت به سوی تو آمد وحاجت به درگاه تو آورد، ناامید نساختی وهیچ دست حاجت خواهی را خالی از عطایت بازنگردانیدی واز بخشش ها ومراحمت ناامید نفرمودی، وکدام رونده ای به درگاه تو روی آورد وتو را نزدیک نیافت، یا کدام وارد شونده بر تو وارد گردید وموانعی او را از رسیدن به تو بازداشت؟! بلکه کدام کاوشگر از فضل تو به فیض جود تو سیراب نگشت وکدام تلاشگر افزون خواه از عطای سیل آسای تو نومید بازگردید؟!
خدایا! ومن با درخواستم به سوی تو روی آورده ام ودر فضل تو را با دست مسألت خویش کوبیده ام، ودلم با خشوع بیچارگی با تو راز همی گوید وتو را بهترین شفیع خود نزد تو یافته ام، هر حاجت که برایم پدید می آید، پیش از آن که به اندیشه ام راه یابد یا از ذهنم بگذرد، می دانی. پس ای پروردگار! دعایم را به اجابت مقرون ومتصل گردان ودرخواستم را با رسیدنم به مقصود همراه ساز.
خدایا! وهمانا انحراف فتنه ها ما را فراگرفت وپرده حیرت بر ما فرو افتاد وخواری وکوچکی بر سر ما کوفته شد، وکسانی که در امر دین تو امانتدار نیستند، بر ما حکومت کردند وامور ما را کانون های ابنه در ربودند، وکسانی که حکم تو را تعطیل گذاشته وبه از بین بردن بندگان وبه فساد کشیدن بلاد تو اهتمام نموده اند.
خدایا! وبه درستی که حق ما، پس از تقسیم شدن در دست غاصبان متداول گشت وحکومت بر ما، پس از مشورت به چیره شدن وزورمندی واقع شد وپس از آنکه برگزیده امت بودیم، میراث آن ها شدیم که وسایل لهو وبازیگری با سهم یتیم وبیوه خریداری گردید واهل ذمه بر مردم مؤمن حکومت یافتند وفاسقان هر قبیله عهده دار امور آنان گشتند، که نه دفاع کننده ای هست، تا آنها را از هلاکت دور سازد ونه سرپرستی که به آنان، با دیده مهر بنگرد ونه صاحب مهربانی که جگر تفتیده را از گرسنگی برهاند وآن را سیر کند. پس آنان با خواری در خانه گمشده ای واقع شده اند وگرفتار فقر وهمنشین اندوه وذلت می باشند.
خدایا! وکشتزار باطل را فصل درو فرارسید ورشد آن مرحله نهایی اش را طی کرد وپایه اش را محکم ساخت وفراریانش را فراهم آورد ونوزادش به سرعت بزرگ وشاخه اش بلند گردید وهمه جا را فراگرفت.
خدایا! دست درو کننده ای از حق برآور که آن را فرو افکند وساقه اش را خرد سازد ومواضع قدرتش را منهدم کند وبینی اش را به خاک بمالد، تا باطل با چهره کریهش مخفی گردد وحق با صورت زیبایش آشکار شود.
خدایا! وبرای ستم هیچ ستونی بر جای مگذار، مگر این که آن را در هم بشکنی وهیچ سپری را، مگر این که از میان برداری وهیچ مجمع باطلی را، مگر این که پراکنده سازی وهیچ دسته مسلحی را، مگر این که خلع سلاح فرمایی وهیچ پایه بلندی، مگر این که آن را فرو افکنی وهیچ پرچم افراشته ای را، مگر این که سرنگونش سازی وهیچ سرسبزی را، مگر این که نابود گردانی.
خدایا! خورشید ستم را تاریک وروشنی اش را زایل ویادش را محو گردان، وبه وسیله حق، سر آن را جدا کن ولشکریانش را هلاک ساز ودل های اهل آن را ترسان فرمای.
خدایا! واز برای آن باقیمانده ای مگذار، جز این که بر باد فنا دهی وهیچ بنیادی، مگر این که با خاک یکسان نمایی وهیچ رشته ای را، مگر این که از هم بگسلی وهیچ اسلحه ای، مگر این که آن را ضعیف سازی وهیچ تیزی را، مگر این که کند نمایی وهیچ زمین دوردستی را، مگر این که تحت نفوذ حق قرار دهی وهیچ بردارنده پرچمی، مگر این که سرنگون سازی.
خدایا! ویاران باطل را پس از الفت به هم، در حالی که دشمن یکدیگر شده باشند، به ما بنمایان وبعد از آن که با یکدیگر متحدند، پراکنده شان ساز وپس از آن که بر امت غالب گردیده اند، سر افکنده گردان وروز عدل وداد را آشکار فرمای وآن را همیشگی قرار ده، که شبی در پی آن نیاید ونوری که هیچ چیز دیگری، بر آن نیامیزد واز نخستین ابر آن، ما را برخوردار ساز وبرکتش را بر ما فرو ریز وآن را بر ستیزه جویان با وی غالب گردان وبر هر کس که با وی دشمن باشد، پیروزش بگردان.
خدایا! وحق را به وی آشکار وصبح آن را در تاریکی های سخت وحیرت های دشوار تابناک فرمای. خداوندا! ودل های مرده را به او زنده کن وهواهای پراکنده وآراء مختلف را به او جمع وفراهم گردان وحدود تعطیل شده واحکام متروک مانده را به او برپا ساز وشکم های گرسنه مستمند را به او سیر گردان وبدن های خسته شده را به او راحت ببخشای، همچنان که زبان ما را به یاد او گرداندی ودعا کردن برای او را در اندیشه هایمان نشاندی ودعوت کردن وجمع نمودن وسوق دادن غافلان را به سوی او، به ما توفیق دادی ومحبتش را در دل های ما افکندی وخواستن او وگمان نیک نسبت به تو برای برپا ساختن مراسمش را در وجود او قرار دادی.
خدایا! پس برای ما وجود او را بهترین باورها پدیدآور، ای تحقق دهنده گمان های نیک وای راست آورنده امیدهای پوشیده!
خدایا! وبر کسانی که درباره او نسبت به کار تو به تردید افتاده اند، حقیقت امر را روشن ساز وگمان های ناامیدان از رحمت تو ومأیوسان از او را بر خلاف درآور.
خدایا! ما را وسیله ای از وسایل او ونشانه ای از نشانه های او وپناهگاهی از پناهگاه های او قرار ده، وما را از آبرومندان دوران او به شمار آور وبه یاری کردنش گرامیمان بدار وبه برکت او در وجود ما سودی برای او قرار ده ومگذار که حسودان نعمت ها وآنان که در انتظار شکستمان نشسته اند وآرزوی گرفتار شدنمان را دارند، ما را شماتت کنند که ای پروردگار! تو می بینی که از قدرت ما خارج است واز دستمان بر نمی آید، که با دشمنانان در آویزیم ودر پی نابودی وهلاکتشان برآییم؛ ونیز می بینی که تمام وسایل راحتی برای آنها فراهم است ونسبت به ما، چه کینه ها که پنهان داشته اند ودر انتظار فرصت هستند ودر پی یورش بردن علیه ما، هنگام غافل ماندنمان می باشند.
خدایا! وتو ما را از خودمان آگاه ساخته ای واز عیب هایمان، خصلت هایی را به ما نشان داده ای، که بیم داریم آن ها شایستگی اجابت تو را از ما سلب کنند وهمانا تو بر کسانی که سزاوار نیستند تفضل داری وبر غیر خواهندگان نیز، احسان آغاز می کنی؛ پس بر اساس کرم وجود وفضل ومرحمتت، نیاز ما را برآورده ساز، که به درستی تو، آنچه بخواهی انجام می دهی وهر آنچه اراده کنی حکم می نمایی، ما به سوی تو زاری می کنیم واز تمام گناهانمان توبه می نماییم.
خدایا! وآن دعوت کننده به سوی تو، وبرپا کننده قسط وداد از بندگان تو، که نیازمند رحمت تو ومحتاج کمک به تو بر اطاعتت، که تو نعمتت را بر او آغاز فرموده ای وجامه های گرامیداشتت را بر اندامش پوشانیده ای، ومهر فرمانبرداری ات را بر او افکنده ای وجایگاه محبت را در دلها، به وسیله او محکم فرموده ای وبه برپاداشتن آنچه اهل زمانش از تو چشم پوشیده اند، توفیقش داده ای، وپناه گاه بندگان مظلومت ساخته ای، ویاری کننده هر آن کس که یاوری جز تو نمی یابد، وتجدید کننده هر آنچه از احکام کتاب تو تعطیل مانده، وبنا کننده آنچه از نشانه های سنت پیغمبرت (صلی الله علیه وآله وسلم) خراب (یا رد) شده است. پس ای پروردگار! او را از شر تجاوزگران در حفظ وحمایتت بگیر، ودل هایی که از دست ستم کنندگان به دین انحراف یافته، به او درخشان ساز وبه (دست) او به برترین جایگاه هایی که بپاخاستگان به قسط تو، از پیروان پیغمبران رسیده اند، نایل فرمای.
خدایا! وهر آن کس را که سهمی از بازگشت به محبت برایش قرار نداده ای وهر که در پی دشمنی با او است، به (دست) او خوار گردان وهر کس که با خواری او، می خواهد بر دین تو فساد ایجاد کند وجمع او را پراکنده سازد، را به سنگ شکننده ات گرفتار کن وبه خاطر کسی که به جهت خودش، با هیچ نزدیک ودور وخویشاوند وبیگانه کینه ودشمنی ندارد ودشمنی او با خویش وبیگانه در راه تو است، به خاطر او غضب کن؛ البته تو بر او منت داری نه این که از او بر تو منتی باشد.
خدایا پس همچنان که او خود را در راه تو، معرض آزار بیگانگان قرار داد وجان خویش را به خاطر حمایت از حریم مؤمنین، به راه تو سپرد وشر ستمگران مرتد تردید کننده را دفع کرد، تا این که گناهانی که آشکار شده بود مخفی داشت وآنچه علما پشت سر افکنده بودند - از اموری که پیمان گرفته بودی آنها را برای مردم بیان سازند وکتمان نکنند - آشکار نمود وبه اقرار به طاعت تو (یا تنها تو را اطاعت کردن) واین که احدی از آفریدگانت را با تو شریک ننماید - که او بر امر تو برتری داده شود - دعوت کرد، با چشیدن همه تلخی های خشم، که دل ها را جریحه دار می سازد وآنچه پیاپی از غم ها برای او پیش می آید ومصیبت های تازه ای که پیوسته بر او فرو می ریزد وغصه های غیر قابل تحملی که از گلوها فرو نمی شوند ومردمان تاب کشیدن بار آنها را ندارند، از جهت نظر افکندنی بر یکی از دستورات مخالفت شده تو، که (به سبب حجاب غیبت) تغییر وبازگرداندنش به آنچه خواسته تو است، از دستش بر نمی آید.
خدایا پس کمرش را با یاری ات بربند ونسبت به آنچه پیش از این نمی توانست انجام دهد، یعنی دور راندن چراکنندگان در نعمت هایت، دستش را بازگردان ونیرویش را با تأییدت گسترش بخش وما را با محروم شدن از انس به او، به وحشت مینداز واو را از آرزوی صلاح فراگیرنده اهل آیین او وعدالت آشکار شونده در امتش بازمدار.
خدایا! وبه جهت آنچه از امر تو بپاداشته، در ایستگاه حساب (روز قیامت) جایگاهش را والا قرار ده، وپیغمبرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را به دیدارش شاد گردان ونیز پیروان دعوت آن حضرت را (به دیدار او) مسرور ساز وبر آنچه از امرت که می بینی او به پای می دارد، پاداشش را افزون کن ونزدیک بودنش را نسبت به خویش، در زندگانی اش آشکار فرمای وبه بیچارگی ما در غیبت او وسر فرود آوردنمان برای کسی که به وجود آن جناب او را خوار می داشتیم، چون چهره اش را از ما پنهان ساختی بر ما رحم کن، ونیز کسانی که دست های ما بر آن ها باز بود تا از عصیان تو آنان را بازداریم، دست هایشان را بر ما گستردی وبعد از اجتماع والفت در زیر سایه عنایت او پراکنده شدیم وافسوسمان را به هنگام مرگ، به جهت این که توفیق یاری او نصیبمان نشد ودرخواستمان حقوقی را که ضایع گردیده وقابل تدارک نیست، رحم کن.
خدایا! واو را از آنچه بر وی از آن ترسیده می شود، در امان بدار وتیرهای نیرنگی که دشمنان به سوی او وشریکان در امر او ویارانش بر فرمانبرداری پروردگارش متوجه می سازند، از آنان دور گردان، (یارانی) که سلاح ودژ وپناهگاه ومایه انس او قرار داده ای، آنان که خاندان وفرزندان خویش را ترک گفتند ودر وطن قرار نگرفتند وبسترهای راحت را واگذاشتند، از تجارت هایشان روی برگرفتند وبه زندگی دنیوی وامر معاش خود بی اعتنا شدند وبی آنکه از شهر ودیارشان غایب (ویا بی نیاز) شده باشند از مجالسشان دور ماندند وبا افراد بیگانه ای که در امرشان آنان را یاری کنند هم پیمان گشتند ونزدیکانشان را، که از آنان وشیوه شان روی تافتند، ترک نمودند وپس از پشت به هم کردن وجدایی در روزگار، با هم الفت گرفتند واز وسایل مربوط به زندگی ناچیز وگذرای دنیا یک باره بریدند.
خدایا! پس آنان را در امان محکم خویش بسپار ودر سایه حمایتت قرار ده وآزار هر کس از بندگانت که قصد دشمنی با ایشان را دارد، از آنان باز گردان واز جهت دعوتشان به سوی تو، کفایت ویاری وتأیید وپیروزی ات را نسبت به آنان بسیار ساز وبا یاری وتأییدت آنان را مدد (یاری) کن وبا حق آنان باطل هر کس که می خواهد نور تو را خاموش سازد، نابود گردان.
خدایا! وهر شهر وتمام آفاق واقطار را از قسط وعدل ورحمت وفضل آکنده ساز وبر آنچه سزاوار کرم وجود تو است، آنچنان که برپاخاستگان به قسط از بندگانت منت نهاده ای واز ثوابت بر ایشان ذخیره فرموده ای، اینان را پاداش عطا کن، آنچنان که درجاتشان را بالا بری، که البته تو آنچه بخواهی انجام می دهی وآنچه اراده کنی حکم می فرمایی، ودرود خداوند بر برگزیدگان از خلقش حضرت محمد وخاندان پاکیزه اش باد.
خدایا! چنین می یابم که این دعوت دلالت وبرکاتش محو گردیده ونیز احتجاج به آن زایل گشت.
خدایا! من میان خودم وتو موارد شبهه ناکی را می یابم، که مرا از تو جدا می سازند وکارهای ناپسندی، که از اجابت تو باز می دارند ومن به یقین دانسته ام که بنده تو، جز با همراهی توشه، به سوی تو رهسپار نگردد وتو از خلق خویش پوشیده نمی مانی، جز این که کارهای آنان، ایشان را از تو محجوب می سازد، والبته دانسته ام که توشه رهرو به سوی تو، اراده نیرومندی است که تو را به آن اختیار می کند وبه وسیله آن در راهی که به تو منتهی می شود، واقع می گردد.
خدایا! وبه درستی که با اراده قوی، دلم تو را ندا می کند وزبانم با شناخت حجت باقی نعمتت وآنچه از اراده ات فراهم آید، را می خواهد.
خدایا! پس من از تو بریده نشوم وحال آنکه به تو روی می آورم واز تو رانده نگردم، در حالی که در جستجوی تو هستم.
خدایا! وما را یاری فرمای به وسیله چیزی که به آن، توجه به دنیا را از دل هایمان بیرون کنی واز افتادن به پستی آن، ما را نگهداری وآنچه از دنیا بر زندگی ما ساخته شده، منهدم سازی وجام تسلی یافتن از آن را، به ما بنوشانی، تا این که ما را برای عبادتت خالص گردانی ومیراث دوستانت را به ما بسپاری، دوستانی که منزلگاه هایی تا به مقصد، خودت بر ایشان قرار دادی ووحشت آنان را با انس گرفتن با خویش زایل نمودی، تا این که به تو رسیدند.
خدایا! وچنانچه یکی از هواهای دنیوی یا فتنه ای از فتنه های آن، به دل های ما بسته شده است، تا ما را از تو جدا ساخته، یا از خشنودی ات ما را بازداشته، یا از پاسخگویی تو محروممان نموده است، پس ای خدا! هر رشته از رشته های دنیا که ما را از ااطاعتت کنار کشیده ودل هایمان را از انجام فرایض تو منحرف ساخته، آن را قطع کن وبه جای آن، جرعه تسلی وصبر به ما بچشان، که ما را به کنار دریای بخششت برساند وبا خشنودی ات ما را پیش برد، که این امر به دست تو است.
خدایا وما را با احکام خویش بر خودمان مسلط گردان، تا این که رنج گناهان بزرگ را از ما کنار زنی وهوس هایمان را از این که مورد مشورت قرار گیرند، سرکوب کن وپیروی از آثار محمد وآل او - که سلام بر او وآنان باد- وپیوستن به آنان را به ما عنایت کن، تا آن که دین پرچم هایش را برافروزد (تا آن که پرچم هایی برای دین برافراری) به طلب روزی که نزد تو است.
خدایا! بر ما منت بگذار که از آثار پیشینیانمان پیروی کنیم وما را بهترین پیشگامانی از پیروانشان قرار ده، که تو بر هر چیز توانایی واین بر تو آسان است وتو مهربان ترین مهربانی! ودرود خداوند بر آقایمان حضرت محمد وخاندان پاک پاکیزه نیکوی او باد وسلام خاص خداوند بر آنان باد.
5- دعای ندبه:
از جمله دعاهای ارزنده ای که در این باب روایت شده دعای ندبه است، که در کتاب زاد المعاد(125) به حذف سند، از ششمین امامان معصوم (علیهم السلام) روایت گردیده وخواندن آن در چهار عید - جمعه وفطر وقربان وغدیر- تأکید شده است.
و در مزار بحار(126) آن را از سید بن طاووس، از بعضی علمای ما روایت آورده، که گفت: محمد بن علی بن ابی قره گوید: دعای ندبه را از کتاب محمد بن الحسین بن سفیان بزوفری نقل نمودم ویادآور شده که این دعا برای صاحب الزمان - صلوات الله علیه - است ومستحب است که در عیدهای چهارگانه این دعا خوانده شود.
و نیز عالم اجل نوری (رحمه الله) در کتاب تحیة الزائر از مصباح الزائر(127) سید بن طاووس ومزار محمد بن المشهدی، از محمد بن علی بن ابی قره، به نقل از کتاب بزوفری این دعا را روایت نموده است. وهمچنین نوری (رحمه الله) آن را از کتاب مزار قدیم روایت کرده وافزوده که در شب جمعه نیز - همچون عیدهای چهارگانه - خواندنش مستحب می باشد.
بنام خداوند بخشنده مهربان حمد مخصوص خداوندی است که هیچ معبود حقی جز او نیست، وحمد او را (سزا) است که پروردگار عالمیان است، ودرود خداوند بر آقای ما محمد، پیامبر او وخاندانش باد، وسلام خاصی از سوی خداوند (بر او وخاندانش باد).
خداوندا! حمد تو را است بر آنچه قضای تو در مورد اولیایت جاری شد، آنانی که برای خودت ودینت خالص کردی، آنگاه که برای ایشان فراوانی نعمت هایت را انتخاب فرمودی، نعمت هایی پایدار که نیستی واز هم گسستگی در آن ها راه نمی یابد، پس از آنکه بر آنان شرط نمودی که نسبت به درجات این دنیای پست وزرق وبرق ها وزیورهای آن زهد ورزند (واز آنها ببرند)، پس آنان این شرط را پذیرفتند ودانستی که به آن وفا خواهند کرد، پس ایشان را قبول فرمودی ومقرب درگاه خویش ساختی ویاد بلند وستایش آشکاری برایشان مقدم داشتی وفرشتگانت را بر آنان فرو فرستادی وبه وحی خویش گرامیشان داشتی وبه علم خود یاریشان فرمودی وایشان را سبب هایی به سوی خویش ووسیله ای به رضوانت قرار دادی. آنگاه یکی از ایشان واو وهمراهان با ایمانش را به رحمت خویش از هلاکت نجات دادی، وبعضی از ایشان را خلیل (دوست صمیمی) برگرفتی واز تو زبانی راستین درخواست کرد، پس خواهشش را به اجابت رساندی وآن زبان راستین را بلند مرتبه قرار دادی، ویکی را از درختی (بدون واسطه) سخن گفتی وبرای او از (وجود) برادرش پشتوانه ووزیری قرار دادی، ویکی را بدون پدر متولد ساختی ودلایل روشنی به او دادی وبه روح القدس تأییدش فرمودی، واز برای هر کدام آیینی پدید آوردی وشیوه ای ارایه دادی وبرای هر یک از آنان جانشینانی اختیار کردی، که یکی پس از دیگری نگهبان آن آیین باشند ومدت معینی این مسؤولیت را به عهده گیرند، تا دین تو پایدار ماند وحجت بر بندگانت تمام گردد. وبه جهت این که حق از جایگاه خود کنار زده نشود وباطل بر اهل آن چیره نگردد وتا این که مبادا کسی (روز قیامت) بگوید: چرا فرستاده هشدار دهنده ای به سوی ما نفرستادی ونشانه راهنمایی برایمان برپای نداشتی، تا پیش از آنکه به ذلت (گمراهی) وخواری (گناه) واقع شویم، از آیات تو پیروی کنیم.
تا این که امر (دین) را به دوست وبرگزیده ات محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) سپردی، پس او همچنان که تو او را برگزیدی، آقای مخلوقات تو وعصاره برگزیدگانت وبهترین منتخبانت بود، وگرامی ترین کسانی که مورد اعتماد تو بوده اند، او را بر پیغمبرانت (از لحاظ رتبه ومقام) پیشی دادی وبه سوی هر دو گروه (انس وجن) از بندگانت برانگیختی وخاورها وباخترهای زمین را از زیر گام هایش گذراندی وبراق را برای وی مسخر ساختی واو را به آسمان بالا بردی وعلم آنچه بود وآنچه خواهد بود تا هنگام به آخر رسیدن آفرینشت را به او سپردی، سپس به وسیله هراس (افکندن در دل دشمنانش) یاری اش کردی، وجبرئیل ومیکائیل وفرشتگان نشاندارت را پیرامونش قرار دادی واو را وعده فرمودی که دینش را بر همه دین ها چیره وآشکار سازی، هر چند که مشرکین را ناخوش آید. وآن پس از این بود که جایگاه راستینی از جهت خاندانش برایش قرار دادی وبرای او وخاندانش نخستین خانه ای که برای مردم نهاده شده بود، مقرر ساختی (خانه ای که) در مکه است با برکت وهدایتگر جهانیان، در آن است نشانه های روشن مقام ابراهیم، وهر کس در آن وارد شود ایمن خواهد بود. وفرمودی: به درستی که خداوند می خواهد رجس وپلیدی را از شما اهل بیت دور سازد وشما را پاک گرداند پاک کردنی به سزا. آن گاه مزد محمد - که درود تو بر او وخاندانش باد- را مودت ایشان (اهل بیت) مقرر ساختی، پس در کتاب خویش فرمودی: بگو (ای پیغمبر!) که بر رسالت مزدی از شما نمی طلبم مگر مودت در حق نزدیکانم را وفرمودی: آنچه به عنوان مزد رسالت از شما خواستم به سود خود شما است. وفرمودی: من از شما مزدی نمی خواهم مگر این که کسی بخواهد به سوی پروردگارش راهی در پیش گیرد پس آنان (خاندان پیغمبر) بودند راه به سوی تو ووسیله رسیدن به رضوان تو. پس چون روزگار (رسالت پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم)و) دوران عمرش سپری گشت، ولی خودش علی بن ابی طالب - که درود تو بر ایشان وخاندانش باد - را هدایتگری (برای بعد از خودش) بپاداشت، چه این که او هشدار دهنده بود وهر قومی را هدایت کننده ای هست، پس در حالی که انبوه جمعیت پیش رویش بودند چنین گفت: هر کس را من مولی هستم، پس علی مولای او است، بار الها! دوست بدار هر که از او پیروی کند ودشمن بدار هر که را که با او به ستیز برخیزد وپیروزمند کن هر که را یاری اش کند وخوار گردان هر که خواری اش خواهد. وفرمود: هر کس که من پیغمبر او هستم، پس علی امیر او می باشد. وفرمود: من وعلی از یک درخت هستیم، وسایر مردم از درخت های گوناگون. واو را نسبت به خود در منزلت هارون نسبت به موسی قرار داد، پس فرمود: تو نسبت به من در منزلت ورتبه هارون هستی نسبت به موسی، مگر اینکه پیغمبری پس از من نیست. ودخترش بزرگ زنان عالمیان را به او تزویج کرد وآنچه از مسجدش برایش حلال بود، برای او حلال نمود وتمام درها را (که به مسجد باز می شد) بر بست مگر در (منزل) او را، وعلم وحکمتش را در او به ودیعت سپرد، که فرمود: من شهر علم هستم وعلی در آن شهر است، پس هر آنکه مقصدش رسیدن به شهر است وحکمت می خواهد باید که از آن در داخل شود. وبه او فرمود: تو برادر ووصی ووارث من هستی، گوشت تو، از گوشت من است وخون تو، از خون من ومسالمت با تو، مسالمت با من وجنگ با تو، جنگ با من می باشد وایمان با گوشت وخون تو آمیخته، همچنان که با گوشت وخون من آمیزش یافته است. وتو فردا (ی قیامت) بر حوض (کوثر) با من وجانشین منی وتو قرض مرا ادا می کنی ودعده هایم را تحقق می بخشی وشیعیان تو بر منبرهایی از نور، چهره هایشان سپید، پیرامون من در بهشت خواهند بود وهمسایگان من هستند. واگر تو نبودی ای علی! مؤمنین پس از من شناخته نمی شدند، پس (امیرمؤمنان علی (علیه السلام)) بعد از او (پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم)) هدایتگر از گمراهی وروشنگر از نابینایی بود وریسمان محکم الهی وراه راست او، نه کسی در نزدیکی او به پیغمبر پیش تر بود ونه احدی در دین از او سابقه دارتر ونه به هیچ یک از افتخارآفرینی هایش دست می رسید، مو به مو در جای پای حضرت رسول گام می نهاد - که درود خداوند بر آن دو وخاندانش باد - وبر اساس تأویل (با پیمان شکنان وسرکشان ومنحرفان) جنگ می کرد وملامت هیچ ملامت کننده ای در راه خداوند او را نمی گرفت، در راه خدا گردن کشان عرب را بی کس گذاشت وپهلوانان آنان را کشت وگرگانشان را به هلاکت رساند، پس در دل های آنان کینه ها سپرد از جهت غزوات بدر وخیبر وحنین وغیر این ها. پس در دشمنی اش برخاستند ودر پی زمین زدنش همداستان شدند، تا آن که پیمان شکنان ومنحرفان وسرکشان (ناکثین وقاسطین ومارقین) را به قتل رسانید. وچون دورانش سپری گشت وشقاوتمندترین افراد در پسینیان، بعد از شقی ترین پیشینیان، آن حضرت را به قتل رسانید، فرمان حضرت رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) در مورد هدایتگران پی در پی اطاعت نگردید وامت اصرار داشتند که با او دشمنی کنند وهمداستان شدند که رحم او را قطع نمایند وفرزندانشان را (از شهر ودیارشان) دور سازند، جز عده اندکی از (امت) که به جهت رعایت حق در مورد آنان وفادار ماندند، پس کشته شده هر آنکه (از فرزندان آن جناب) کشته شد، وبه اسارت درآمد هر آنکه (از ایشان) اسیر گردید، وتبعید شده هر آنکه بتعید شد، وقضا برای آنان به گونه ای جریان یافت که امید پاداش نیک برای آن هست، چه این که زمین از آن خداوند است، به هر کس از بندگانش که بخواهد آن را به ارث می دهد وعاقبت کار با تقواپیشگان است. وخداوند (پروردگارمان) از هرگونه نقص وآلایش منزه است ووعده خداوند حتمی است وبه هیچ وجه تخلفی در وعده الهی نیست واو است خدای عزیز حکیم. پس بر پاکیزگان از خاندان محمد وعلی - که درود خداوند بر آنان وخاندانشان باد - باید بگریند گریه کنندگان، و(در محنت ها وستم هایی که بر آنان رفته) باید که مویه کنند مویه کنندگان، وبه خاطر چنان بزرگوارانی باید که اشک ها ریخته شود، ومی بایست که فریاد برکشند فریاد زنندگان، وغوغا نمایند ضجه کنندگان، وناله سر دهند ناله کنندگان، حسن کجاست؟ حسین کجاست؟ فرزندان حسین کجا شدند؟ نیکویی پس از نیکوی دیگر، وراستگویی پس از راستگوی دیگر؟ کجاست راه (خداوند) پس از راه دیگر؟ کجاست برگزیده بعد از برگزیده ای؟ کجایند خورشیدهای طلوع کرده؟ کجایند ماه های درخشنده؟ کجایند ستارگان تابناک؟ کجایند نشانه های دین وپایه های علم؟ (وبالاخره) کجا است آن حضرت بقیة الله که از عترت هدایتگر بیرون نیست؟ کجا است آن آماده شده برای برکندن دنباله ستمگران؟ کجا است آن انتظار کشیده شده برای راست کردن کجی ها وانحراف ها؟ کجا است آنکه برای زایل کردن ستم وتجاوز امید به او است؟ کجا است آنکه برای تجدید کردن واجبات وسنت ها ذخیره شده؟ کو آن که برای بازگرداندن آیین وشریعت برگزیده شده؟ کو آن که برای زنده کردن کتاب خدا وحدود آن، آرزو به اوست؟ کجا است آن زنده کننده نشانه های دین واهل دین؟ کجا است درهم شکننده شوکت (وعظمت پوشالی) تجاوزگران؟ کجا است خراب کننده بناهای شرک ونفاق؟ کجا است نابود کننده اهل فسق وگناه؟ کجا است درو کننده شاخه های گمراهی ودودستگی؟ کجا است فنا کننده اهل سرکشی وطغیان؟ کجا است ریشه کننده اهل لجبازی وگمراهی والحاد؟ کجا است عزت دهنده دوستان وخوار کننده دشمنان؟ کجااست وحدت دهنده کلمه بر مبنای تقوی؟ کجااست آن دری که از طریق آن به خداوند راه یافته می شود؟ کجا است آن وجه الله که اولیای خدا به سوی او روی همی آورند؟ کجااست آن سبب پیوسته میان اهل زمین وآسمان؟ کجااست صاحب روز فتح (وپیروزی حقیقی) وبرافراشاننده پرچم های هدایت؟ کجااست آن که پراکندگی صلاح وخشنودی را فراهم می آورد؟ کجااست آن طلب کننده خون پیغمبران وپیغمبرزادگان؟ کجااست آن انتقام گیرنده خون کشته شده در سرزمین کربلا؟ کجااست آن پیروزمند بر هر کسی که بر حریم او تجاوز کرده وتهمت زده؟ کجااست آن مضطر(ناچاری) که هرگاه دعا کند اجابت می شود؟ کجااست آن صدر نشین خلایق صاحب نیکی وتقوی؟ کجاست فرزند پیامبر مصطفی (صلی الله علیه وآله وسلم) وفرزند علی مرتضی وفرزند خدیجه بزرگوار وفرزند فاطمه زهرا، بزرگترین (بانوان از اولین وآخرین) پدر ومادرم فدایت باد وجانم سپر بلاو حمایت کننده تو باد، ای فرزند آقایان مقرب (درگاه خداوند!) ای فرزند اصیل ترین وبزرگوارترین اهل عالم! ای زاده هدایتگران ره یافته! ای زاده برگزیدگان پاکیزه! ای فرزند شریف ترین مردمان! ای فرزند نیکوترین پاکان! ای فرزند جوانمردان برگزیده! ای فرزند گرامی ترین بزرگواران! ای زاده ماه های تابان! ای زاده چراغ های درخشان! ای زاده شهاب های تابان! ای زاده ستارگان فروزان! ای فرزند راه های روشن به سوی خدا! ای فرزند نشانه های آشکار! ای زاده علوم کامل! ای زاده سنت های مشهور! ای فرزند آثار قید شده (ودر زبان انبیا واولیا آمده)! ای فرزند معجزه های موجود (وپایدار)! ای فرزند راهنمایان مشهود خلق! ای فرزند صراط مستقیم! ای فرزند نبأ عظیم (امیر المؤمنین علی (علیه السلام))! ای فرزند کسی که در علم حق (ام الکتاب) نزد خداوند دارای برجسته ترین مقام ها وحکمت های الهی است! ای فرزند آیات روشن پروردگار! ای فرزند دلایل آشکار حق! ای زاده برهان های واضح حیرت انگیز! ای فرزند حجت های بالغه الهی! ای فرزند نعمت های تمام خداوند! ای فرزند طه ومحکمات! ای فرزند یس وذاریات! ای فرزند طور وعادیات! ای فرزند آن بزرگواری که آن قدر نزدیک شد وپیش رفت، تا اینکه همچون نزدیکی دو سر کمان یا نزدیک تر شد قرب او به خداوند اعلی! ای کاش می دانستم که دوری، تو را به کجا کشانیده وآیا کدام سرزمین یا خاک، تو را بر خود برداشته، آیا در زمین رضوی یا غیر آن یا ذوطوی مسکن داری؟ بسیار دشوار است بر من، که همه خلق را ببینم وتو دیده نشوی (واز نظرها غایب باشی) وهیچ صدایی وسخنی هر چند آهسته هم از تو نشنوم، بسیار سخت است بر من، که بلاها تو را بدون من احاطه کند واز من به تو ناله وشکایتی نرسد، (بسیار سخت است بر من، که بلاها مرا به جای تو احاطه نکند وهیچ ناله وشکایتی از من به تو نرسد)، جانم فدای تو باد، ای پنهان شده ای که از ما دور نیستی! جانم به قربان تو، ای دور از وطنی که از ما دور نشده! جانم فدای تو، ای آرزوی مشتاقان ومایه امید هر مرد وزن اهل ایمان، که به یاد تو ناله همی زنند! جانم فدایت، ای وابسته به جایگاه بلندی که هیچ کس به آن نتواند رسید! جانم فدایت باد، ای صاحب مجد وشرف که همانندی ندارد! جانم فدایت باد، ای صاحب نعمت های دیرینه که نظیری برایش نیست! جانم فدایت باد، ای رمز شرافت که احدی با آن برابری نتواند کرد. تا به کی ای مولایم! در فراق تو مویه برکشم. تا به کی (تا کی در انتظار تو حیران بمانم تا به کی!) وبا کدام گفتار تو را بستایم وچگونه با چه زبانی آهسته با تو سخن بگویم؟ بسیار دشوار است بر من، که از غیر تو پاسخ داده شوم وهم سخن گردم. بسیار سخت است بر من، که من بر فراق تو بگریم ومردم تو را واگذارند (واز یاد تو غافل باشند). بر من سخت ودشوار است که بر تو - نه بر دیگران- بگذرد آنچه گذشته است، آیا کسی هست که مرا یاری دهد تا با او هم ناله شوم ومدتی طولانی با هم بگرییم. آیا زاری کننده ای هست که او را در حال تنهایی او، در زاری اش یاری دهم؟ آیا چشم متألم از فرط گریه ای هست که چشم من او را بر گریستن یاری دهد؟ آیا ای فرزند حضرت احمد (پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)) راهی به سوی تو هست که با تو ملاقاتی صورت گیرد (یا آن راه یافت شود)؟! آیا این روز (تاریک غیبت) به فردای دیدار جمالت می رسد، که ما بهره مند شویم؟! کی می شود که بر چشمه های سیراب کننده ای برآییم وسیراب گردیم؟! کی شود که از آب زلال (ظهور) تو برخوردار شویم، که تشنگی مان طولانی شد؟! کی شود که هر بامداد وشامگاه به دیدارت مشرف شویم ودیده هایمان روشن گردد؟! کی تو ما را وما تو را ببینیم، در حالی که پرچم پیروزی برافراشته باشی وآشکارا دیده شوی؟! آیا شود که ما پیرامونت را گرفته باشیم وتو رهبری مردم را عهده دار شده باشی، در حالی که جهان را از عدل وداد پرکرده ودشمنانت را خواری وعقوبت چشانده وسرکشان ومنکران حق را نابود فرموده باشی ومتکبران را ریشه کن ساخته وستمگران را از بن براندازی، وما بگوییم حمد مخصوص پروردگار عالمیان است؟!
خداوندا! تو بر طرف کننده همه غم ها وبلاها هستی، پس ای فریاد رس پناهندگان! دادرسی کن بنده کوچک دچار رنج وبلا را، وآقایش را به او بنمایان، ای خداوند بسیار قدرتمند! وبه ظهور او، غم واندوه وسوز دل را از این بنده ضعیف دور گردان ودل تفتیده (از تشنگی فراقش) را خنک فرمای، ای آنکه بر عرش استوار است وبازگشت همه موجودات ونهایت امر به سوی تو است.
خداوندا! وما بندگان توایم که مشتاق ظهور ولی تو هستیم، آن که یادآور تو وپیغمبر تو است، او را برای نگهداری وپاسداری (دین وایمان ما) آفریدی واو را مایه برپایی وپناه ما بپاداشتی وبرای مؤمنان از ما، امام قرارش دادی، پس تحیت وسلام ما را به حضرتش برسان وبدین وسیله گرامیداشت را نسبت به ما افزون گردان وقرارگاه او را جایگاه ومنزل ما قرار ده ونعمتت را تمام کن، به این که او را پیش روی ما برآوری تا آنکه به بهشت هایت واردمان فرمایی وبا شهیدان خالص وبرگزیده ات رفیق وهمنشین نمایی.
خداوندا! بر محمد وآل محمد (علیهم السلام) درود فرست وبر حضرت محمد، جد او، رسولت، بزرگ آقای عالم، درود فرست. ونیز بر پدرش، آقای کوچک، وجده اش صدیقه کبری، فاطمه دختر محمد (صلی الله علیه وآله وسلم).
خداوندا! درود فرست بر حجت خودت بر خلق وولی امرت. ودرود فرست بر جد او محمد، فرستاده ات سید بزرگ تر. ودرود فرست بر پدرش سید ارجمند وپیروزمند وپرچمدار روز محشر وساقی دوستانش از نهر کوثر وفرمانروا بر سایر افراد بشر، آن که هر کس به او ایمان آورد، البته رستگار شده است وهر آن کس به او ایمان نیاورد، گمراه گردیده وکفر ورزیده. درود خداوند بر او وبر برادرش وبر فرزندان گرامی روسفید آن دو باد، تا هر وقت که خورشید طلوع کند وماه بتابد وبر جده اش صدیقه کبری وفاطمه زهرا دختر محمد مصطفی (صلی الله علیه وآله وسلم) وبر برگزیدگان از پدران نیکویش وبر خود او بهتر وکاملتر وتمامتر ودایمی تر وبیشتر ووافرتر از آنچه که بر کسی از برگزیدگان ونیکان از خلقت درود فرستاده ای بر ایشان درود فرست وبر او درود فرست درود فرستادنی که شماره اش را آخری نباشد وامدادش پایان نیابد وزمانش هیچ گاه سپری نگردد.
خداوندا! وبه وجود آن حضرت حق را بپادار وباطل را از میان بردار ودوستانت را به (ظهور) او به دولت رسان ودشمنانت را به (دست) او خوار گردان. وای خدا! بین ما واو پیوندی بر قرار کن که به همنشینی پدرانش (در بهشت) بیانجامد وما را از کسانی قرار ده که به دامان آنان چنگ زنند ودر سایه آنان زیست کنند وما را یاری فرمای تا حقوق آن حضرت را ادا کنیم ودر اطاعتش اهتمام ورزیم واز نافرمانی اش اجتناب نماییم، وبر ما منت گذار به رضایت وخشنودی آن بزرگوار از ما، ورأفت ومهر ودعا وخیر آن جناب را به ما موهبت فرمای، تا به وسیله آن، به رحمت پهناور تو دست یابیم ونزد تو رستگار شویم، وبه (برکت) او، نماز ما را قبول فرمای وگناهانمان را به (عنایت) او بیامرز ودعای ما را به (لطف) او مستجاب کن وروزی هایمان را به (فیض وجود) او فراخ گردان وهم وغم ما را به او چاره کن وحاجت هایمان را به او برآورده ساز وبا وجه کریم خویش با ما توجه کن وتقرب (وروی آوردنمان) را به سوی خود بپذیر، وبا رحمت خویش بر ما نظری کن تا با آن (نظر وعنایت) به کمال گرامیداشتت راه بریم، آنگاه دیگر هرگز آن را به وجود خود از ما مگیر، وما را از حوض جدش پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) (حوض کوثر) بنوشان، به جام او وبه دست او سیراب شدنی کامل وخوش وگوارا وخوب که تشنگی هرگز پس از آن نباشد، ای مهربانترین مهربانان.
توضیح ودفع اشکال:
بدان که عبارت وعرجت به... موافق با نسخه ای است که عالم ربانی حاج میرزا حسین نوری (رحمه الله) در کتاب تحیة الزائر از کتاب مزار قدیم ومزار شیخ محمد بن المشهدی ومصباح الزائر سید بن طاووس نقل کرده است، ومدرک اصلی که همه از آن گرفته اند، کتاب محمد بن علی بن ابی قره است، ولی در زاد المعاد آمده: وعرجت بروحه... که ظاهراً در نسخه مصباحی که مجلسی از آن نقل کرده تصحیفی واقع شده باشد، سپس شهرت یافته وسبب شبهه برخی از کوته نظران ومعاندان گشته، وحال آنکه معراج جسمانی از ضروریات مذهب، بلکه دین است وروایات از ائمه اطهار (علیهم السلام) درباره آن به تواتر رسیده وقرآن از آن سخن گفته است.
توجه: هنگامی که در این عبارت تأمل نمودم الهام شدم که خود همین دعا شاهد ودلیل بر همان است که ما نقل کردیم وصحیح همین است که یادآور شدیم، واین که در عبارت زاد المعاد اشتباهی روی داده وشاید بعضی از اهل عناد این کار را کرده باشند، جهت ودلالت وگواهی این که دو جمله وسخرت له البراق وو عرجت به الی سمائک... در کنار هم آورده شده اند، وبا تمام دقت برای اهل بصیرت ظاهر می شود که آنچه ما گفتیم صحیح است، چون بالا رفتن روح نیازی به براق ندارد واین مطلب بر کسی که دلش از شرک ونفاق پاک باشد، پوشیده نیست.
و اگر گفته شود: در اینجا بنابر شمارش فضایل حضرت سید المرسلین (صلی الله علیه وآله وسلم) است، ومقتضای عطف به واو آن نیست که عروج به آسمان به وسیله براق باشد.
می گویم: بر فرض که عبارت دعا بروحه باشد، بر نفی معراج جسمانی دلالت ندارد، چون این خود فضیلتی است که اثبات آن منافات ندارد که فضیلت دیگری نیز برای پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ثابت باشد. ومی توان گفت که این عبادت منافات ندارد با آنچه دلالت دارد بر این که معراج پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) با بدن شریفش بوده، از آن جهت که به کار بردن واژه روح در مورد بدن در هر دو لغت عربی وفارسی واقع است. در لغت عرب، چنان که در زیارت آمده: وعلی الارواح التی حلت بفنائک وسلام بر جانهایی که در پیشگاه تو منزل کرده اند، که ظاهر است این که بدن های شهیدان در پیشگاه حضرت سید الشهدا (علیه السلام) منزل گرفتند وسکونت کردند. واما در لغت فارسی، چنان است که افصح واملح شعرا سعدی شیراز گوید:
جانا هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدم - صانع خدایی کاین وجود آورد بیرون از عدم
و از جمله دعاهایی که برای زمان غیبت صلاحیت دارد، آن است که سید بن طاووس (رحمه الله) در مهج الدعوات یاد کرده است. وی گفته: در خواب کسی را دیدم که دعایی به من می آموزد که برای زمان غیبت صلاحیت دارد، والفاظ این دعا این است که: یا من فضل ابراهیم وآل اسرائیل علی العالمین باختیاره واظهر فی ملکوت السموات والارض عزة اقتداره واودع محمداً صلی الله علیه وآله واهل بیته غرائب اسراره، صل علی محمد وآله واجعلنی من اعوان حجتک علی عبادک وانصاره
ای کسی که ابراهیم وخاندان یعقوب را به اختیار خود برتری داده ودر ملکوت آسمانها وزمین عزت واقتدار خویش را آشکار نمود وبه محمد واهل بیت او - که درود خدا بر همه آنان باد - اسرار شگفت انگیزش را سپرده است، بر محمد وآل او درود فرست ومرا از یاران وانصار حجتت بر بندگانت قرار ده.
6- دعای دیگر
سید بن طاووس (رحمه الله) گوید: دوست ما ملک مسعود - خداوند متعال او را به آرزوهایش برساند- برایم گفت: در خواب دیده است که شخصی از پشت دیواری با او سخن می گوید، ولی صورتش را نمی بیند وگفت: یا صاحب القدر والاقدار والهمم والمهام عجل فرج عبدک وولیک والحجة القائم فی خلقک واجعل لنا فی ذلک الخیرة
ای صاحب فرمان واندازه ها! وای آنکه تمام قصدها به سوی او است وهمه مهمات نزد او! فرج بنده وولی ات وحجت بپاخاسته در آفریدگانت را زودتر برسان ودر آن برای ما خیر را قرار ده.
و از دعاهای روایت شده؛ دعایی است که سید بن طاووس (رحمه الله) در کتاب یاد شده ضمن حدیثی که غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) ذکر گردیده، چنین آورده: به امام (علیه السلام) عرضه داشتم: شیعیان تو چه کار کنند؟ فرمود: بر شما باد دعا کردن وانتظار فرج کشیدن... تا آنجا که راوی گوید: عرضه داشتم: چه دعایی بکنیم؟ فرمود: می گویی: اللهم انت عرفتنی نفسک وعرفتنی رسولک وعرفتنی ملائکتک وعرفتنی نبیک وعرفتنی ولاة امرک. اللهم لا آخذ الا ما اعطیت ولا اوقی الا ما وقیت. اللهم لا تغیبنی عن منازل اولیائک ولا تزغ قلبی بعد اذ هدیتنی. اللهم اهدنی لولایة من افترضت طاعته
خدایا! تو خودت را به من شناسانیدی وفرستاده ات را به من معرفی فرمودی وفرشتگانت را به من شناسانیدی وپیغمبرت را به من شناسانیدی ووالیان امرت را به من شناسانیدی.
خدایا! من نمی پذیرم جز آنچه تو فرمایی ونپرهیزم جز از آنچه تو پرهیز داده ای.
خدایا! از منازل دوستانت مرا دور مدار ودلم را پس از آنکه هدایتم کرده ای منحرف مگردان. خداوندا! به ولایت کسی که اطاعتش را بر من واجب ساخته ای، هدایتم فرمای.
و از جمله دعاهایی که شایسته است بر آنها مواظبت شود، آن است که محقق محدث نوری (رحمه الله) در کتاب تحیة الزائر به نقل از مصباح الزائر سید اجل علی بن طاووس (رحمه الله) آورده، دعا این است: اللهم صل علی محمد واهل بیته وصل علی ولی الحسن ووصیه ووارثه القائم بأمرک والغائب فی خلقک والمنتظر لاذنک. اللهم صل علیه وقرب بعده وانجز وعده واوف عهده واکشف عن بأسه حجاب الغیبة واظهر بظهوره صحائف المحنة وقدم امامه الرعب وثبت به القلب واقم به الحرب وایده بجند من الملائکة مسومین وسلطه علی اعداء دینک اجمعین، والهمه ان لا یدع منهم رکناً الا هده ولا هاماً الا قده ولا کیداً الا رده ولا فاسقاً الا حده ولا فرعون الا اهلکه ولا ستراً الا هتکه ولا علماً الا نکسه ولا سلطاناً الا کبته ولا شیطاناً الا کبسه ولا رمحاً الا قصفه ولا مطرداً الا خرقه ولا منبراً الا احرقه ولا جنداً الا فرقه ولا سیفاً الا کسره ولا صنماً الا رضه ولا دما الا اراقه ولا جوراً الا اباده ولا حصناً الا هدمه ولا باباً الا ردمه ولا قصراً الا اخربه ولا مسکناً الا فتشه ولا سهلاً الا اوطأه ولا جبلاً الا صعده ولا کنزاً الا اخرجه برحمتک یا ارحم الراحمین
خدایا! بر حضرت محمد وخاندان او درود فرست، ودرود فرست بر ولی ووصی ووارث حضرت حسن (عسکری)، آن بپاخاسته به امر تو وغایب در آفریدگان تو ومنتظر فرمان تو است.
خدایا! بر او درود فرست ودوری اش را به وصال ودیدار مبدل گردان ووعده ای که به او داده ای، به مرحله تحقق وعمل برسان وبه عهدش جامه عمل بپوشان، ودلاوری اش را با بر طرف ساختن پرده غیبت آشکار گردان وبا ظهور حضرتش طومار رنج ها وسختی ها را بر ستمگران بگشای وپیشاپیش آن جناب رعب ووحشت را (در دل دشمنانش) قرار ده ودل ما را به (ولایت ومعرفت) او ثابت وپایدار ساز وجنگ (نهایی) را به (ظهور) او برپا کن وبا سپاهی از فرشتگان نشاندار تأییدش فرمای وبر تمام دشمنان دینت، او را مسلط بگردان، وبه او الهام کن تا هیچ پایه ای از آنان (دشمنان) بر جای نگذارد، مگر اینکه آن را ویران سازد وهیچ رئیسی مگر این که از پای درآورد، وهیچ نیرنگی جز اینکه نابود سازد، وهیچ پرده (عزتی برای ظالمان)، مگر اینکه آن را بدرد وهیچ پرچمی، مگر این که آن را سرنگون سازد وهیچ حکومت وریاستی، مگر این که آنرا خوار نماید وهیچ شیطانی، مگر اینکه آن را محدود ودر فشار بگذارد وهیچ سرنیزه ای، مگر این که آنرا بسوزاند وهیچ سپاهی، مگر این که آنرا پراکنده سازد وهیچ شمشیری، مگر این که آنرا بشکند وهیچ بتی، مگر این که آنرا لگدمال سازد وهیچ خونی، مگر این که آنرا (از کافران وظالمان) بریزد وهیچ ستمی را، مگر این که از میان بردارد وهیچ دژی، مگر اینکه آنرا منهدم سازد وهیچ دری، مگر این که آنرا مسدود نماید وهیچ کاخی، مگر این که آن را خراب وویران کند وهیچ منزل ومسکنی را، مگر اینکه تفتیش نماید وهیچ زمین همواری را، مگر اینکه تحت فرمان آورد وهیچ کوهی را، مگر اینکه از آن بالا رود وهیچ گنجی، مگر اینکه آنرا استخراج کند وبیرون سازد. به رحمتت، ای مهربان ترین مهربانان.
و از دعاهای مهمی که برای رواشدن حاجت روایت شده که مشتمل بر دعا برای تعجیل فرج آخرین امامان می باشد وتوسل به آن حضرت، برای دفع هر نوع گرفتاری است. در کتاب جنة المأوی به نقل از کتاب کنوز النجاج شیخ طبرسی فضل بن الحسن صاحب تفسیر آمده که گوید: دعایی است که حضرت صاحب الزمان - علیه سلام الله الملک المنان - به ابوالحسن محمد بن احمد ابی اللیث (رحمه الله) تعلیم فرموده که در شهر بغداد در مقابر قریش، وچنین بود که ابوالحسن به مقابر قریش فرار کرده واز ترس کشته شدن به آنجا پناهنده شده بود، پس به برکت این دعا از کشته شدن نجات یافت. ابوالحسن مزبور گوید: آن حضرت (علیه السلام) به من آموخت که بگویم: اللهم عظم البلاء وبرح الخفاء وانقطع الرجاء وانکشف الغطاء وضاقت الارض ومنعت السماء والیک یا رب المشتکی وعلیک المعول فی الشدة والرخاء. اللهم فصل علی محمد وآل محمد اولی الامر الذین فرضت علینا طاعتهم فعرفتنا بذلک منزلتهم ففرج عنا بحقهم فرجاً عاجلاً کلمح البصر او هو اقرب یا محمد یا علی اکفیانی فانکما کافیای وانصرانی فانکما ناصرای یا مولای یا صاحب الزمان الغوث الغوث الغوث ادرکنی ادرکنی ادرکنی
بار الها! فتنه وبلا بزرگ شد ومخفی بودن (امام (علیه السلام) یا راه چاره) سخت گردید وامید قطع گشت وپرده ها بالا رفت وزمین با (همه فراخی) تنگ شد وآسمان رحمتش را بازداشت وای پروردگار! شکوه به درگاه تو است ودر سختی وآسانی تکیه واعتماد بر تو.
خدایا! پس بر محمد وآل محمد (علیهم السلام) درود فرست اولی الامری که فرمانبرداری از ایشان را بر ما واجب ساخته ای وبدین وسیله منزلتشان را به ما شناسانده ای، پس تو را به حق آنان سوگند که بر ما گشایشی ده سریع وبه زودی همچون یک چشم بر هم زدن یا نزدیک تر از آن، ای محمد! ای علی! مرا کفایت کنید که البته شما مرا کافی هستید ومرا یاری نمایید که به درستی شما یاور من می باشید. ای مولای من! ای صاحب زمان! به فریاد رس! به فریاد رس! به فریاد رس! مرا دریاب! مرا دریاب! مرا دریاب.

بخش هشتم: تکالیف بندگان نسبت به آن حضرت (علیه السلام)

دیگر وظایف بندگان نسبت به آن حضرت (علیه السلام)
اول: تحصیل شناخت صفات وآداب وویژگی های آن جناب
و نیز شناخت علائم حتمیه ظهور او (علیه السلام)، به دلیل عقل ونقل لازم می باشد.
اما دلیل عقل:
چون آن حضرت (علیه السلام) امامی است که اطاعتش فرض وواجب می باشد، وهر کس که اطاعتش واجب است باید صفاتش را شناخت، تا با شخص دیگری که مقام او را به دروغ وستم مدعی گردد اشتباه نشود، بنابراین شناخت ودانستن صفات مولایمان حضرت حجت (علیه السلام) واجب است. وباید دانست که لازم است صفات خاص آن حضرت شناخته شود آنچه را که از غیر خودش جدا وتشخیص گردد، به گونه ای که بین مدعی راستگو ودروغگو فرق بگذارد، واین پوشیده نیست، وتوضیح وبیان بیشتری برای این دلیل در بین گفتار ان شاء الله تعالی خواهد آمد.
و اما دلیل نقل:
شیخ صدوق از حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) روایت آورده که فرمود: هر کس در چهار چیز شک کند به تمام آنچه خدای - تبارک وتعالی - نازل فرموده کفر ورزیده است... یکی از آنها شناختن امام در هر زمان از جهت شخص وصفات او می باشد.
و نیز مؤید آن است آنچه در کتاب کمال الدین به سند خود از امام صادق (علیه السلام) از پدرانش از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) روایت آورده که بر منبر مسجد کوفه چنین خطبه خواند: خدایا! به درستی که زمین تو را حجتی بر آفریدگانت باید که آنها را به دین تو هدایت کند، علم تو را به آنان بیاموزد، تا حجتت از بین نرود وپیروان اولیایت - پس از آنکه به آن حجت هدایتشان فرمودی - گمراه نشوند، و(آن حجت) یا آشکار است که فرمانبرداری نشود، یا پنهان شده است که در انتظار (هنگام قیام وتشکیل حکومت جهانی اسلام) به سر می برد، اگر شخص او (در حال متارکه آنان با مخالفان) در حالی که مردم هدایت شده باشند از (نظر آنها) غایب شود؛(128) علم او از آنان غایب نمی گردد، وآداب او در دل های مؤمنین بر جای می ماند، پس آنها آداب او را به کار می بندند.(129)
می گویم: آداب جمع ادب است، وآن - چنان که در کتاب قاموس آمده - شأن وعادت می باشد، بنابراین یا معنی عبارت آن است که: ثبوت عادت واوصاف پسندیده آن حضرت در دل های آنان سبب می گردد که به آنچه خوشایند آن جناب است عمل کنند - اگر لام برای تعلیل باشد - ویا بدین معنی است که: آداب آن حضرت در دل های مؤمنین ثبت گردیده، وآن ها اعمالی انجام می دهند که مانند آداب واعمال شریف او است - که در این صورت لام به معنی باء خواهد بود - چنان که در بعضی از روایات آمده ومؤمنین در زمان غیبت امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) کارهای نیک را انجام می دهند تا به آداب آن جناب درآیند، وبه صفات آن بزرگوار متصف گردند، پس لام - بنابراین معنی - برای غایت ونتیجه است. وهر کدام از این دو معنی باشد مطلب را ثابت می کند این که ثبوت آداب واخلاق آن حضرت در دل از صفات مؤمنین ولوازم ایمان است. ونیز شاهد بر آنچه گفتیم شدت اهتمام پیغمبر وامامان (علیهم السلام) در هر زمان به بیان صفات وویژگی های خاص آن حضرت است که او را حتی از امامان دیگر متمایز می نماید تا چه رسد به مردم دیگر، چنان که بر پژوهشگر پوشیده نیست، واین فقط بدین خاطر است که شناخت صفات وویژگی های آن جناب بر همه مردم لازم است، وجهت آن ظاهر است وآن انگیزه های فراوان ریاست طلبان بر ادعای دروغین منصب آن جناب می باشد، وقوی ترین دلیل بر چیزی، تحقق یافتن آن است، بنابراین بر هر مؤمنی واجب است که امام زمانش را با صفات خاص وآداب مخصوصش بشناسد تا با ادعای شخص ملحدی که لایق آن مقام منیع نیست به شبهه نیفتد، ودر دلش تردیدی راه نیابد. وما در این کتاب آنچه که برای خردمندان بسنده است در این باره آوردیم، بر تو باد که در بخش کتاب، یک به یک دقت کنی وخداوند به راه راست هدایت می کند.
توجه: در آغاز این کتاب، بخشی را در مورد وجوب شناخت آن حضرت قرار دادیم، ودر آن جا منظور، بیان وجوب شناخت شخص آن حضرت بود که باید نام ونسب شریفش را بشناسیم، واین که اعمال جز با معرفت امام (علیه السلام) تمام نمی گردد، ودر این جا مقصود، اثبات وجوب شناخت صفات وآداب آن جناب فی الجمله می باشد، پس از این نکته غافل مباش.
و بر وجوب شناخت مولایمان - صلوات الله علیه - به هر دو وجه اضافه بر آنچه گذشت - روایات واخبار بسیاری دلالت می کند، از جمله:
1- در اصول کافی به سند صحیحی از زراره از حضرت امام صادق (علیه السلام) روایت آمده که فرمود: امام خودت را بشناس که اگر او را شناختی بر تو زیان نرساند که این امر پیش بیفتد یا تأخیر یابد.(130)
2- ودر همان کتاب به سند خود از فضیل بن یسار آورده که گفت: از حضرت امام صادق (علیه السلام) درباره فرموده خدای - تبارک وتعالی -: یوم ندعوا کل اناس بامامهم(131)؛ روزی که هر مردمی را به امامشان فرا می خوانیم. پرسیدم، فرمود: ای فضیل! امام خود را بشناس که اگر امامت را شناختی پیش تر شدن این امر یا به تأخیر افتادن آن، بر تو زیان نرساند، وهر کس امام خود را بشناسد سپس پیش از آن که صاحب این امر قیام کند بمیرد، بمنزله آن است که در ارتش آن حضرت نشسته باشد، نه، بلکه به منزله کسی است که زیر پرچمش نشسته باشد. راوی گوید: بعضی از اصحاب آن حضرت گفتند: به منزله کسی است که با رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به شهادت رسیده باشد.(132)
3- ونیز در آن کتاب به سند صحیحی از فضیل بن یسار آورده که گفت: شنیدم حضرت ابو جعفر امام باقر (علیه السلام) فرمود: هر کس بمیرد در حالی که امام نداشته باشد، مردنش مردن جاهلیت است، وهر آنکه در حال شناختن امامش بمیرد او را زیان نرساند که این امر (دولت آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)) پیش تر شود یا به تأخیر افتد، وهر کس بمیرد در حالی که امامش را شناخته چنان است که در خیمه قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با آن حضرت باشد.(133)
4- ودر همان کتاب در خبر صحیحی از عمر بن ابان آمده که گفت: شنیدم حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) می فرمود: نشانه را بشناس که اگر علامت را نشناختی تو را ضرر نزند آنکه این امر جلوتر شود یا تأخیر افتد، به درستی که خدای (عزَّ وجلَّ) می فرماید: یوم ندعوا کل اناس بامامهم؛ روزی که هر مردمی را به امامشان فرا می خوانیم پس هر آنکه امام خودش را بشناسد همچون کسی خواهد بود که در خیمه امام منتظر باشد.(134)
می گویم: این که فرمود نشانه را بشناس در مورد شناختن امام کلمه جامعی است، وسخنان بزرگان سخن بزرگ می باشد، توضیح اینکه: منظور از نشانه چیزی است که صاحب آن از غیر خودش امتیاز داده شود به گونه ای که هر کس نشانه اش را شناخت به اشتباه نیفتد، ونشانه امام یا به نسب او بر می گردد ویا به بدن او یا به علم واخلاق او یا به ویژگی های هنگام ظهورش، نشانه های حتمی ای که امامان معصوم (علیهم السلام) خبر داده اند ارتباط دارد. وعلائم امام (علیه السلام) ظاهر شدن معجزه بر دست او است، وشخص پوینده راه شناخت، هرگاه نشانه امام را دانست امامش را اشتباه نمی کند هر چند که مدعیان دروغین منصب او زیاد باشند. واز همین روی فرموده اند: به درستی که امر ما از آفتاب روشن تر است. وهمچون روز هیچگونه پوشیدگی در آن نیست. پس بحمد الله وجوب شناخت صفات ونشانه ها واخلاق ودلایل آن حضرت واضح گشت چون معرفت نسبت به آن جناب به این وسیله حاصل می شود.
اکنون که این را دانستی، می گویم: بدون تردید مقصود از شناختی که امامان ما- که درودها وسلام های خداوند بر ایشان باد - تحصیل آن را نسبت به امام زمانمان امر فرموده اند، مقصود شناختن آن حضرت است آن چنان که هست، به گونه ای که سبب سالم ماندنمان از شبهه های ملحدین گردد، ومایه نجاتمان از گمراه ساختن مفتریان گمراه کننده شود، وچنین شناختی جز به دو امر حاصل نمی گردد؛
یکی: شناختن شخص امام (علیه السلام) به نام ونسب.
دوم: شناخت صفات وویژگی او.
و به دست آوردن این دو شناخت از اهم واجبات می باشد. واجب بودن شناخت اول واضح است، واضافه بر آنچه در بخش اول کتاب گذشت بر آن دلالت دارد روایتی که شیخ اجل محمد بن ابراهیم نعمانی به سند خود از عبد الله بن ابی یعفور آورده که گفت: به حضرت امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: مردی شما را دوست می دارد واز دشمنتان بیزاری می جوید، وحلال شما را حلال وحرامتان را حرام می شمارد، ومعتقد است که این امر (امامت) بین شما هست وبه غیر شما بیرون نرفته، جز این که گوید: آن ها در بین خود اختلاف کرده اند، وآنهایند امامان زمامدار، وهرگاه بر یک تن از خودشان متفق گردند وبگویند: این است (آن صاحب امر) ما نیز خواهیم گفت: همین است، امام صادق (علیه السلام) فرمود: اگر (این مرد) بر همین باور بمیرد به مرگ جاهلیت مرده است.(135)
و به طریق دیگری از سماعة بن مهران(136) از امام صادق (علیه السلام)؛ وطریق دیگری از حمران بن اعین(137) از امام صادق (علیه السلام) مانند این سخن روایت آمده. پس در این حدیث دقت کن که چگونه شناختن شخص امام را به نام ونسب واجب شمرده، وبه کمتر از این بسنده نکرده است، وهمین مقدار بیان برای جویندگان کافی است. واما واجب بودن شناخت صفات وویژگی های امام (علیه السلام)؛ چون ما به خاطر اینکه به دیدار مولایمان وامام زمانمان مشرف نشده ایم از شناختن آن حضرت به صورت محروم مانده ایم، بنابراین اگر کسی که در این زمان ادعا کند که من صاحب الزمان هستم. راست ودروغش را جز به دو امر نمی توان دانست: یکی آشکار شدن معجزه به دست او، ودیگر ظاهر شدن نشانه هایی که ائمه اطهار برای امام قائمی که در انتظارش هستیم بیان کرده اند. پس هرگاه فرد مؤمن آن نشانه ها را شناخت واز آن مکارمی که برای آن حضرت هست آگاه گردید به هر صدای گوش نخواهد داد، وبین راست گو ودروغگو فرق خواهد گذاشت.
از همین روی مولایمان حضرت امام صادق (علیه السلام) به عمرو بن ابان - که از اصحاب برجسته آن جناب بود - فرمود: نشانه را بشناس... چون اگر نشانه را شناخت دیگر پس از هدایت شدن گمراه نخواهد شد، وبه فریبکاران تمایلی نخواهد یافت. وشگفت آور است که یکی از شرح کنندگان کافی در معنی حدیث فوق چنین گفته: مراد از نشانه، امام است چون که او علامتی است که به آن، احوال مبدا ومعاد وقوانین شرعی شناخته می شود.
ای کاش می دانستم که چه چیزی او را به این توجیه کشانده ولفظ را از آنچه حقیقت در آن است بازداشته وچون جریان حضرت قائم (علیه السلام) از بزرگترین وشگفت انگیزترین امور است، ومقام حضرتش از والاترین ومنیع ترین مقامها می باشد، به گونه ای که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وجانشینانش در بسیاری از روایات به او افتخار نموده، وفرموده اند: منا مهدی هذه الامت؛ مهدی این امت از ما است. می بایست ویژگی های او ونشانه های ظهورش از بهترین صفات وروشن ترین نشانه ها باشد، بطوریکه بر هیچ کس از مردان وزنان وشهر نشینان وصحرانشینان پوشیده نماند، ومی بایست که آن نشانه ها وصفات بر خلاف معمول وعادتها وخارق آنها باشد وبدین ترتیب بین ادعاهای راستین ودروغین فرق ایجاد کند وآن نشانه ها در سخنان امامان بر حق (علیه السلام) بیان شده باشد واین مطلب به حکم عقل ونقل روشن است وبر اهل خرد وفضل پوشیده نیست. شاهد بر آنچه ادعا کردیم وتوضیح آنچه قائل شدیم، روایاتی است که از امامان (علیهم السلام) در ذکر آن علامت ها وبیان صفات وویژگی های حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رسیده، از درخشندگی نورش در زمان ظهور، نداهای عمومی روشن، صیحه ترسناکی که علنی انجام می شود، ابری که بر سر آن جناب سایه می افکند واعلام می دارد: این همان مهدی خلیفه خداست از او پیروی کنید وپاسخ دادن خورشید وماه به فراخواندن آن حضرت، برطرف شدن دردها وبیماری ها از مؤمنین به برکت او، ظاهر شدن سنگ وعصای موسی (علیه السلام) به دست آن بزرگوار، وغیر اینها... که بسیاری از آنها را در بخش چهارم همین کتاب پیش تر یادآور شدیم، وعلمای ما - که خداوند از جهت خدمتشان به اسلام واهل آن بهترین پاداششان دهد - آن روایات را در کتاب های شان آورده اند. وبه آنچه یادآور شدیم مولایمان حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) توجه داده، در حدیثی که در بحار به نقل از نعمانی روایت آمده که فرمود: تا آسمان ها وزمین آرامند شما هم آرام بمانید -یعنی بر کسی خروج مکنید - چون به درستی که در امر شما پوشیدگی نیست، آگاه باشید که آن، آیتی از خدای (عزَّ وجلَّ) می باشد، از مردم نیست، توجه کنید که آن از خورشید روشن تر است بر هیچ نیک وبدی مخفی نمی ماند، آیا صبح را می شناسید؟ راستی که آن امر همچون صبح است، پوشیدگی در آن نیست.(138)
و در اخبار دیگری که از امامان (علیهم السلام) روایت شده است. واز جمله روایاتی که بر وجوب تحصیل این دو شناخت، با صراحت دلالت دارد روایتی است که در تفسیر البرهان از معاویة بن وهب از حضرت امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: به درستی که بهترین وواجب ترین فریضه ها بر انسان، شناخت پروردگار واقرار به بندگی او است، ومرز شناخت، آن است که خداوند را بشناسد این که هیچ معبود حقی جز او نیست وهیچ گونه مثل ومانندی ندارد، وبداند که او قدیم پایدار موجود است بدون فقدان، موصوف است بی آنکه شبیه ونظیر. باطل کننده ای داشته باشد، هیچ چیز به مثل او نیست واو است شنوای بینا. وپس از آن، شناخت فرستاده خدا است وگواهی دادن به پیغمبری او، وکم ترین مرتبه شناخت رسول، اقرار به پیغمبری او است واینکه آنچه از کتاب یا امر ونهی آورده از خدای (عزَّ وجلَّ) می باشد، وبعد از آن، شناختن امامی است که با نعت وصفت ونامش در حال سختی وراحتی به او اقتدا می نمایی. وکم ترین درجه شناخت امام آن است که (دانسته شود) و- به جز نبوت- همتای پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است، وامام، وارث پیغمبر است، واطاعت امام اطاعت خداوند واطاعت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) است، وتسلیم بودن به او در همه امور، ومراجعه کامل به او وپذیرش گفته او از مراتب شناخت می باشد، وبداند که امام بعد از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) علی بن ابی طالب است، وبعد از او حسن، سپس حسین، سپس علی بن حسین، سپس محمد بن علی، سپس جعفر بن محمد، سپس موسی بن جعفر، سپس علی بن موسی، سپس محمد بن علی، وپس از او علی بن محمد وبعد از علی پسرش حسن، وحجت از فرزندان حسن (علیه السلام) می باشد. سپس امام صادق (علیه السلام) فرمود: ای معاویه در این مورد برای تو اصل وقاعده ای قرار دادم پس بر آن عمل کن...(139)
دوم: رعایت ادب نسبت به یاد او
به این که مؤمن، آن حضرت (علیه السلام) را یاد نکند مگر با القاب شریف مبارکش، مانند حجت، قائم، مهدی، صاحب الامر، صاحب الزمان وغیر این ها، وترک صریح به نام شریف اصلی آن حضرت که اسم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) است: م ح م د وعلمای ما - که خدای تعالی رحمتشان کند - در حکم نام بردن مولایمان حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)به نام اصلی، اختلاف کرده اند. بعضی از آنها به طور کلی - جز در حال تقیه - آن را جایز نشمرده اند مانند محدث عاملی در کتاب وسائل(140) وبرخی بطور مطلق آن را ممنوع دانسته اند، چون که ظاهر آن از دو شیخ اقدم مفید وطبرسی - قدس سرهما- حکایت شده همین نظر است. وبعضی به طور مطلق آن را حرام شمرده اند مگر در دعاهای رسیده از معصومین (علیهم السلام) واین نظر اسماعیل بن احمد علوی عقیلی طبرسی (قدس سره) است که در کتاب کفایة الموحدین بیان کرده است وبرخی آن را جایز ولی مکروه دانسته اند، مانند شیخ محقق انصاری (قدس سره) وعده ای حرام بودن را به نام بردن در محافل ومجامع اختصاص داده اند نه در موارد دیگر مانند: سید محقق میرداماد ودانشمند مدقق نوری - قدس سرهما - وبعضی حرمت را به زمان غیبت صغری اختصاص داده اند، ومن گوینده ای بر این قول نمی شناسم ولی از سخن فاضل مجلسی در بحار(141) چنین ظاهر می شود که کسی این قول را داشته است وخدا دانا است. وممکن است این قول را به نظر اول باز گرداند به جهت شدت تقیه در زمان غیبت صغری، چنان که پوشیده نیست. وبه هر حال تحقیق سخن در این باره این که: یاد کردن نام شریف معهود آن حضرت بر چند گونه تصور می شود؛
گونه اول: یاد کردن آن در کتاب ها، که در جایز بودن آن تردید نیست به حکم اصل، وبه جهت این که دلایل منع شامل آن نمی شود، ونیز به جهت آنکه خواهیم دید که شیوه پیشینیان صالح وعلمای عاملمان - که رضوان خداوند بر همه آنان باد - از زمان شیخ کلینی تا زمان ما این طور بوده که نام آن حضرت (علیه السلام) را در کتاب های خود ذکر کرده اند، بدون اینکه کسی بر آنان اعتراض نماید.
گونه دوم: یاد کردن آن جناب با اشاره وکنایه، مانند این که گفته شود: اسم او اسم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) است وکنیه اش کنیه آن حضرت می باشد. این نیز جایز است به همان ادله ای که در گونه نخستین گذشت، به اضافه روایات متعددی که از طریق شیعه وسنی از پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) رسیده که در آن ها تصریح فرموده به اینکه: مهدی از فرزندان من است، نام او نام من وکنیه اش کنیه من می باشد. وباید دانست که جایز بودن در این مورد وگونه اول به غیر حال ترس اختصاص دارد، زیرا که حالت ترس از جمله عناوین عارضی است که مایه حرام شدن هر جایز می باشد چنانکه پوشیده نیست.
گونه سوم: یاد کردن آن حضرت در دعا ومناجات، به طوری که عنوان نام بردن در محافل ومجامع را نداشته باشد. ظاهراً در این صورت نیز جایز است، به جهت اینکه دلایل جواز - که در گونه هفتم خواهی دید - در این قسمت جریان دارد، اضافه بر ورود آن در بعضی از دعاها وتعقیبات، ولی احوط آن است که ترک گردد، مگر اینکه در روایت صحیحی رسیده باشد، (خوب دقت کنید).
گونه چهارم: یاد کردن آن حضرت در مجامع وغیر آن ها به طور سری ودر دل، وحق آن است که در این صورت نیز جایز باشد، به جهت این که دلایل منع از این قسمت منصرف است، پس اصل ودلایل جواز بدون معارض باقی می مانند، اضافه بر روایتی که در مستدرک با سندی از حذیفه بن الیمان آمده که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در خبر وصف حضرت مهدی (علیه السلام) فرمود: واو است که به طور آشکارا پیش از قیامش کسی نامش را نبرد مگر کافر به او(142). ونیز مؤید این اختصاص یافتن حرمت به آن در مورد اجماعی که محقق داماد آن را نقل کرده که: بطور علنی وآشکار نامش را برند. وسخنش خواهد آمد.
گونه پنجم: یاد کردن این اسم شریف در مواقع ترس، مانند: محافل ومجالس دشمنان دین که تقیه با آنان واجب است، وهیچ اختلافی از هیچ یک از متقدمین ومتأخرین در حرمت این قسم نیست، ونیز تمام دلایل تقیه بر آن دلالت دارد، وهم چنین احادیث منع از نام بردن، همگی شامل این قسم می شود.
گونه ششم: یاد کردن نام آن حضرت در مجالس که ترس وتقیه ای در آنها نیست، واین گونه است که معرکه آرا وجای بحث وگفتگو می باشد. ومختار نزد من، قول به حرمت آن است، موافق با رأی شیخ صدوق ومفید وطبرسی ومحقق داماد وعلامه مجلسی ومحقق نوری - قدس سرهم - بلکه در گفتار محقق داماد اجماع بر آن نقل گردیده، ودر سخن بعضی دیگر شهرت این قول حکایت شده، به دلیل اخبار صحیح، معتبر ومستفیض، بلکه از لحاظ معنی در حد تواتر. از جمله:
1- شیخ صدوق (رحمه الله) به سند صحیحی از ابوهاشم جعفری روایت آورده که گفت: شنیدم حضرت ابوالحسن العسکری (امام هادی (علیه السلام)) می فرمود: جانشین بعد از من پسرم حسن است، پس چگونه خواهید بود در جانشین پس از جانشین؟ راوی گوید: عرضه داشتم: خداوند مرا فدای تو گرداند! چرا؟ فرمود: زیرا که شما شخص او را نمی بینید وبردن نامش برای شما روا نیست. گفتم: پس چگونه او را یاد کنیم؟ فرمود: بگویید حجت از آل محمد (صلی الله علیه وعلی آبائه الطاهرین المعصومین).(143)
ثقة الاسلام کلینی (رحمه الله) نیز در کافی این حدیث را به طور مرسل روایت کرده است.(144)
2- شیخ صدوق (رحمه الله) به سند صحیحی، از حضرت امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: صاحب این امر مردی است که هیچ کس با اسمش او را یاد نکند، مگر این که کافر باشد. شیخ کلینی نیز به سند صحیحی این خبر را چنین روایت نموده: صاحب این امر را کسی به نامش اسم نبرد مگر کافری.(145)
3- در کافی وکمال الدین به سند معتبری، از ریان بن الصلت آمده که گفت: شنیدم حضرت ابوالحسن الرضا (علیه السلام) - که درباره قائم (علیه السلام) سؤال شده بود- می فرمود: جسمش دیده نمی شود وبه اسم نام برده نگردد.(146)
همین خبر را به طور مستند در مستدرک از ریان بن الصل روایت کرده که گفت: شنیدم حضرت رضا علی بن موسی (علیه السلام) می فرمود: قائم مهدی فرزند پسرم حسن است که بدنش دیده نمی شود، وکسی او را در زمان غیبتش به اسمش نام نبرد تا این که او را ببیند واسمش را اعلان کند (اعلان کنند) پس (در آن هنگام) هر کس از خلایق بخواهد اسم او را ببرد....
4- در مستدرک به طور مسند از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده در خبر توصیف حضرت مهدی (علیه السلام) که فرمود: واو است آن که پیش از قیامش به طور آشکار نامش را نبرد مگر کسی که به او کافر باشد.(147)
5- ودر همان کتاب نیز از حسین بن علوان آمده که امام صادق (علیه السلام) در شماره امامان فرمود: آنان دوازده تن از آل محمد (علیهم السلام) می باشند؛ علی، حسن، حسین، علی بن الحسین ومحمد بن علی وهر کس که خدا خواسته. راوی عرضه داشت: فدایت شوم! همانا من از تو سؤال می کنم تا به حق، مرا فتوا دهی. فرمود: من واین پسرم - وبه فرزندش موسی اشاره کرد- وپنجمین از فرزندان او، شخص او غایب می شود ویاد کردنش با اسمش روا نباشد.(148)
6- توقیع شریف آن حضرت (علیه السلام) که: ملعون است ملعون، کسی که در محفلی از مردم اسم مرا ببرد....(149)
7- توقیع دیگری از آن جناب (علیه السلام) که: هر کس در میان جمعی از مردم اسم مراببرد، لعنت خدا بر او باد.(150) این دو توقیع را شیخ صدوق (رحمه الله)، به سند خود از حضرت امام باقر (علیه السلام) آورده که فرمود: عمر بن خطاب از امیرمؤمنان (علیه السلام) درباره حضرت مهدی سؤال کرد وگفت: ای پسر ابوطالب! از مهدی خبر ده که اسمش چیست؟ فرمود: اسمش را نه (نمی گویم) به درستی که حبیب من وخلیلم از من پیمان گرفت که نام او را بازگو نکنم تا این که خدای (عزَّ وجلَّ) او را برانگیزد وآن، از چیزهایی است که خدای - عز وجل علم آن را به رسولش سپرده است.(151)
9- حدیث خضر که در بخش دوم کتاب، به سند صحیحی آن را روایت آوردیم ودر آن آمده: وگواهی می دهم بر مردی از فرزندان حسین که کنیه ونامش گفته نمی شود تا این که خداوند امرش را آشکار سازد.
10- شیخ صدوق به سند صحیحی از امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: پنجمین از فرزندان هفتمین (امام) از شما غایب می شود وبردن نامش برای شما روا نیست.(152)
11- شیخ صدوق به سند صحیحی از حضرت ابو جفعر ثانی، امام جواد (علیه السلام) روایت آورده که در وصف حضرت مهدی (علیه السلام) فرمود: اوست آن که از مردم ولادتش مخفی می ماند وبردن نامش بر آنها حرام می باشد(153) که تمام این حدیث در بخش چهارم کتاب، در حرف ع ضمن خبرهای امام جواد (علیه السلام) به غیبت آن جناب گذشت.
12- روایتی که شیخ صدوق از عبدالعظیم حسنی، در حدیث عرضه کردن دینش بر حضرت ابوالحسن علی بن محمد عسکری امام هادی (علیه السلام) آورده:...پس امامان را بر شمرد تا حضرت ابوالحسن امام هادی (علیه السلام). آنگاه حضرت هادی (علیه السلام) فرمود: وپس از من حسن فرزندم (امام می باشد) پس چگونه است حال مردم با جانشین بعد از او! گوید: عرضه داشتم: وچرا اینگونه است ای مولای من؟! فرمود: زیرا که شخص او دیده نمی شود ویاد کردن نامش حلال نمی باشد، تا هنگامی که خروج کند، پس زمین را آکنده از قسط وعدل سازد....(154)
13- نیز خبر صحیحی از محمد بن زیاد ازدی آورده که گفت: از سرورم حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) درباره فرموده خدای (عزَّ وجلَّ) واسبغ علیکم نعمه ظاهرة وباطنة(155)؛ ونعمت های ظاهری وباطنی خویش را بر شما تمام کرد. پرسیدم. آن حضرت (علیه السلام) فرمود: نعمت ظاهر، امام ظاهر است ونعمت باطن، امام غایب می باشد. به آن جناب عرضه داشتم: آیا در امامان کسی هست که غایب شود؟ فرمود: آری. از دیدگان مردم، شخص او غایب می شود، ولی از دل های مؤمنین، یاد او غایب نمی گردد واو دوازدهمین تن از ما (امامان) است، خداوند هر دشواری ای را برای او آسان می نماید وهر سختی ای را برایش رام می سازد وگنج های زمین را برایش آشکار می گرداند وهر دوری را برای او نزدیک می نماید وهر سرکش ستیزگر را به او نابود می گرداند وبر دست های او (به دست او) هر شیطان طاغی را هلاک می سازد، او پسر بهترین کنیزان است آن که ولادتش بر مردم پوشیده می ماند ونام بردنش بر آنان حلال نباشد تا اینکه خداوند او را آشکار سازد، پس زمین را پر از عدل نماید، همچنان که از ستم وظلم آکنده باشد.(156)
14- شیخ جلیل علی بن محمد خزاز رازی (یا قمی) در کتاب کفایة الاثر فی النصوص علی الائمة الاثنی عشر (علیهم السلام) به سند خود از جابر بن عبد الله انصاری آورده که گفت: جندل بن جناده یهودی از خیبر بر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وارد شد وعرضه داشت: ای محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)! مرا خبر ده از آنچه برای خداوند نیست واز آنچه نزد خداوند نیست واز آنچه خداوند نمی داند؟ آنگاه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: اما آنچه برای خداوند نیست، خداوند را شریکی نیست؛ واما آنچه نزد خداوند نیست، پس نزد خداوند ظلمی نسبت به بندگان نیست؛ واما آنچه خداوند نمی داند، آن گفتار شما گروه یهود است که عزیر پسر خدا است وخداوند برای خود فرزندی نمی داند. پس جندل گفت: گواهی می دهم که هیچ خدایی جز الله نیست وبه حق، تو رسول خدا هستی، سپس گفت: ای رسول خدا! من دیشب در خواب موسی بن عمران (علیهما السلام) را دیدم که به من فرمود: ای جندل! بر دست محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) مسلمان شو وبه جانشینان بعد از او دست بیاویز. پس من مسلمان شدم وخداوند این نعمت را به من روزی فرمود، اکنون مرا از جانشینان پس از خودت خبر ده، تا به آنان متمسک گردم. رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: ای جندل! اوصیای من پس از من، به شماره نقبای بنی اسرائیل می باشند. عرضه داشت: آنها دوازده تن بوده اند همچنان که در تورات یافته ام. رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: آری. امامان بعد از من دوازده تن می باشند عرضه داشت: ای رسول خدا! آیا همگی آنها در یک زمان خواهند بود! فرمود: نه. ولی جانشینی پس از جانشین دیگر، که البته تو جز سه تن از آنها را درک نخواهی کرد. عرضه داشت: پس ای رسول خدا! نامشان را برایم بگو! فرمود: آری. بدرستی که سید اوصیا ووارث پیغمبران وپدر امامان علی بن ابی طالب (علیهما السلام) را بعد از من خواهی دید، سپس فرزندش حسن، سپس حسین را. به آنها پس از من متمسک شو ونادانی جاهلان تو را نفریبد، پس چون هنگام ولادت فرزندش علی بن الحسین سید العابدین شود، خداوند عمر تو را به سر خواهد آورد وآخرین برخورداریت از دنیا، جرعه ای از شیر خواهد بود. جندل گفت: ای رسول خدا! همچنین در تورات یافتم:الیا الیا بقطو شبراً وشبیراً. ولی نامهایشان را نشناختم، بعد از حسین چند وصی هست ونامشان چیست؟ رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: نه تن از فرزندان حسین (علیه السلام) می باشند ومهدی از آنها است، که چون مدت حسین سپری گشت، بعد از او پسرش علی امر امامت را به عده می گیرد، لقبش زین العابدین است؛ وچون مدت علی سپری شد، امر امامت را بعد از او پسرش محمد به عهده می گیرد که باقر خوانده می شود؛ وچون دوران محمد پایان می یابد، بعد از او جعفر که صادق خوانده می شود مسؤلیت امامت را به دوش می کشد؛ پس هنگامی که دوران جعفر تمام می گردد، بعد از موسی که کاظم خوانده می شود، این امر را به عهده می گیرد؛ سپس چون مدت موسی منقضی شود، پس از او پسرش علی این امر را به عهده می گیرد، که رضا خوانده می شود؛ وهرگاه دوران علی سپری گردد، بعد از او فرزندش محمد به امر امامت قیام کند، که زکی خوانده می شود؛ پس چون مدت محمد منقضی شود، بعد از وی، پسرش علی که نقی خوانده می شود، امر امامت را خواهد داشت؛ وچون مدت علی به سر آید، بعد از او، حسن پسرش امر امامت را خواهد داشت که امین خوانده می شود؛ سپس امام مردم از آنها غایب خواهد گشت. جندل گفت: ای رسول خدا! او حسن است که از آنها غایب خواهد شد؟ فرمود: نه. ولی فرزندش حجت است، گفت: یا رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم)! پس اسم او چیست؟ رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: نامش برده نمی شود، تا اینکه خداوند او را آشکار گرداند. جندل گفت: ای رسول خدا! ما یاد آنها را در تورات یافته ایم والبته موسی بن عمران (علیهما السلام) به تو وجانشینان بعد از تو از خاندانت به ما مژده داده است. سپس رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) این آیه را تلاوت کرد: وعد الله الذین آمنوا منکم وعملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم ولیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم ولیبدلنهم من بعد خوفهم امناً(157).
خداوند کسانی که از شما ایمان آورده وکارهای نیک انجام داده اند، وعده داده که البته آنان را در زمین جایگزین خواهد ساخت، همچنان که آنان را که پیش از ایشان بودند به خلافت رسانید، وبه راستی که دینشان را که برایشان پسندیده مکنت خواهد داد وپس از ترسشان، به جای آن که، بطور حتم امنیتشان خواهد بخشید...
آنگاه جندل گفت: ای رسول خدا! ترس آنها چیست؟ فرمود: ای جندل! در زمان هر یک از آنان کسی هست که متعرض او شود واذیتش کند، پس هرگاه خداوند خروج قائم ما را تعجیل فرماید، زمین را پر از قسط وعدل سازد، همچنان که از ستم وظلم آکنده باشد. سپس رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: خوشا به حال صبر کنندگان در زمان غیبت! وخوشا به حال کسانیکه بر شیوه آنان پایدار مانند! آنهایند که خداوند در کتابش آنان را وصف نموده وفرموده: الذین یؤمنون بالغیب(158)؛ آنان که به غیب ایمان دارند. وفرموده: اولئک حزب الله علی ان حزب الله هم المفلحون(159)؛ آنها حزب خدایند، توجه کنید که البته حزب خداوند رستگارانند.
ابن الاسفع (روایت کننده این خبر از جابر بن عبد الله) گوید: سپس جندل بن جناده تا زمان حضرت حسین بن علی (علیهما السلام) زندگی کرد، آنگاه به طائف رفت، پس از آن، نعیم بن ابی قیس برایم گفت که: در طائف بر او وارد شدم در حالی که بیمار بود، سپس شیر درخواست کرد وآن را آشامید وگفت: این چنین رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به من وعده فرموده که: آخرین توشه ام از دنیا آشامیدنی شیر باشد. آنگاه درگذشت - خدای تعالی رحمتش کند - ودر طائف در جایی که به کوراء معروف است، دفن شد.(160)
15- فاضل متبحر نوری (رحمه الله) در کتاب مستدرک الوسائل به نقل از کتاب الغیبة شیخ ثقه جلیل فضل بن شاذان روایت آورده، از محمد بن عبد الجبار که گفت: به سرورم حضرت حسن بن علی امام عسکری (علیه السلام) عرضه داشتم: از فرزند رسول خدا فدایت شوم! دوست می دارم که بدانک چه کسی امام وحجت خداوند بر بندگانش بعد از تو است؟ فرمود: امام وحجت بعد از من پسرم، همنام رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وهم کنیه او است، آن که خاتم حجت های الهی وخلفای او می باشد... تا اینکه فرمود: پس برای احدی روا نیست که پیش از خروجش او را به نام یا کنیه اش بخواند.(161)
16- در مستدرک از همان کتاب آمده که گفت: ابراهیم بن محمد بن فارس نیشابوری برایمان حدیث گفت: هنگامی که والی عمرو بن عوف در پی کشتنم برآمد، واو مردی سخت دل ونسبت به کشتن شیعیان حریص بود واین خبر که به من رسید، ترس شدیدی مرا فراگرفت، با خانواده ودوستانم خداحافظی کردم وبه سوی خانه حضرت ابو محمد (امام عسکری (علیه السلام)) رهسپار شدم، تا با آن جناب هم وداع نمایم وبه فکر فرار کردن بودم، پس هنگامی که بر آن حضرت وارد شدم، پسری دیدم در کنارش نشسته که صورتش همچون ماه شب چهارده درخشان بود، از نور ودرخشندگی اش متحیر ماندم ونزدیک بود که ترس وقصد فرار خودم را فراموش کنم. پس (آن پسر) به من فرمود: فرار مکن که به راستی خدای - تبارک وتعالی - به زودی شر او را از تو دفع خواهد کرد. بر حیرتم افزوده شد وبه حضرت ابو محمد (علیه السلام) عرض کردم: ای سرور من! خداوند مرا فدای تو گرداند! او کیست که از آنچه در خاطرم بود خبر داد؟ فرمود: او پسرم وجانشین بعد از من است وهم او است، آن که غایب می شود غیبتی طولانی وپس از پر شدن زمین از جور وظلم آشکار می گردد وآن را آکنده از قسط وعدل می سازد. پس درباره اسم او پرسیدم، فرمود: او همنام وهم کنیه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) است وبرای احدی روا نیست که او را به نام ویا کنیه اش بخواند، تا این که خداوند دولت وحکومتش را ظاهر گرداند، پس ای ابراهیم! آنچه امروز از ما دیدی وشنیدی جز از اهلش پنهان بدار. ابراهیم گوید: آن گاه بر آن دو بزرگوار وبر پدرانشان درود فرستادم ودر حالی که فضل خدای تعالی را پشتوانه خویش نموده وبه آنچه از حضرت صاحب (علیه السلام) شینده بودم، اعتماد داشتم بیرون شدم....(162)
می گویم: اینها قسمتی از اخبار بود که بر حرام بودن یاد اسم شریف آن حضرت دلالت دارد وبخشی از آنها را به خاطر پرهیز از اطاله سخن نیاوردیم. واین اخبار - چنان که دیدید - بر دو گونه می باشد؛ گونه ای از آن ها دلالت دارند بر حرام بودن یاد اسم مورد بحث، چه در مجامع وچه در غیر آنها، خواه در حال تقیه وترس باشد، یا در غیر آن حال باشد وچه در غیبت صغری باشد وچه در غیبت کبری.
گونه دیگر از روایات، حرمت را به مجامع اختصاص داده اند واین که آن اسم شریف را به طور علنی وآشکار یاد نمایند. واین گونه از احادیث منظور آن گونه دیگر را بیان می کنند، اطلاق های آن اخبار را مقید می سازند (به این که در مجامع ومجالس به طور علنی آن اسم مقدس ذکر گردد)، وشاهد بر این، قرائن آینده است از جمله: منعقد شدن اجماع منقول در سخن محقق داماد (رحمه الله) بر تحریم می باشد، که این اجماع در خصوص مجامع به طور علنی وآشکار است.
اگر بگویید: ممکن است این اخبار منظورشان حال تقیه وترس باشد، به قرینه بعض اخبار دیگر، پس جایز نیست که در غیر آن مورد، آنها را سرایت دهیم؟ مانند آنچه در اصول کافی از علی بن محمد از ابو عبد الله صالحی روایت شده که گفت: بعضی از اصحاب ما پس از درگذشت حضرت ابو محمد امام عسکری (علیه السلام) از من خواستند که از اسم وجایگاه حضرت صاحب الامر (علیه السلام) سؤال نمایم، پس جواب بیرون آمد که: اگر بر اسم، آنها را دلالت دهی، آن را شایع می کنند واگر منزلگاه را بدانند، آن را نشان خواهند داد.(163)
و مانند آنچه در کمال الدین از عبد الله بن جعفر حمیری، از محمد بن عثمان عمری ضمن حدیثی روایت آمده، که حمیری به او گفت: تو جانشین حضرت ابو محمد امام عسکری (علیه السلام) را دیده ای؟ جواب داد: آری. به خدا سوگند!...تا آن جا که گوید: گفتم: پس اسم (او را بگو)؟ گفت: بر شما حرام است که از آن بپرسید ومن این را از خود نمی گویم وبرای من روا نیست که حلال وحرام کنم ولیکن از خود او است، چون نزد زمامدار چنین ثابت شده که حضرت ابو محمد (علیه السلام) درگذشت در حالی که فرزندی از او به جای نماند...تا اینکه گفت: واگر اسم گفته شد، جستجو واقع می گردد، از خداوند پروا کیند واز این کار دست بکشید.(164)
می گویم: آنچه در این دو خبر ومانند این ها آمده، وجه تشریع حکم وبیان حکمت نهی از بردن آن نام مقدس است، همچنان که حکمت تشریع غسل جمعه این بود که تا مردم از بوی زیر بغل انصار اذیت نشوند - به طوری که در کتاب فقیه وغیر آن روایت شده - پس همان طور که بر اثر منتفی شدن آن حکمت، دستور غسل جمعه برداشته نمی شود، هم چنین با منتفی شدن این حکمت، دستور حرمت نام بردن آن حضرت از بین نمی رود.
اگر بگویید: ظاهر علتی که در روایت دوم بیان شده، آن است که ترس؛ علت حرام شدن است، پس اگر ترس برداشته شود حکم نیز برداشته می شود؟ می گویم: نمی توان آن را بر علت حقیقی حمل کرد، به خاطر چند وجه؛
اول: اینکه نظیر این عبارت در چندین مورد وارد شده وعلمای ما آن ها را بر حکمت وضع حکم حمل کرده اند، بنابراین روایت مزبور در آنچه ادعا شده، ظهور ندارد. البته اگر نصی در منحصر بودن علت تحریم چیزی به طور خصوص وارد شود، جایز است که از عموم تحریم دست برداریم، واین امر در اینجا معلوم نیست آن طور باشد، به جهت این که تصریحی در آن نیست وعلم نداریم که علت حکم به هنگام ترس وتقیه منحصر باشد، چنان که ان شاء الله تعالی خواهی دانست.
دوم: این که اگر همین جهت علت بود، پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) از یاد کردن نام آن جناب برای جندل خیبری خودداری نمی کرد ونیز امام صادق (علیه السلام) اصحاب خود را از یاد نمودن نام شریفش نهی نمی فرمود؛ زیرا که در آن زمان ها راجع به این امر تقیه ای نبود، چون هنوز حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) متولد نشده بود، وآنچه احیاناً پنداشته می شود که: از امامان (علیهم السلام) در مورد نهی از بردن نام آن وحرام نبودن آن رسیده، خبر از حال کسانی است که در زمان حضرت حجت (علیه السلام) هستند، به این که بردن نام آن حضرت به جهت تقیه وترس بر آنها حرام است، چنین پنداری بسیار دور از حقیقت ودر نهایت سستی وبی پایگی است، چون ظاهر از فرمایش امامان، آن است که در مقام بیان حکم بوده اند، اضافه بر این که این پندار در بعضی از نصوص یاد شده ممتنع می باشد، مانند فرموده آن حضرت (علیه السلام) که: هیچ کس جز کافری نام او را نبرد.
سوم: این که اگر علت این حکم تقیه بود، اصلاً روا نمی بود که اسم شریفش را آشکار سازند، با این که اخبار بسیاری از طرق خاصه وعامه دلالت دارند بر اینکه پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) با صراحت فرموده: نام او نام من وکنیه اش کنیه من است. که بدین وسیله نام شریفش را شناسانده اند.
چهارم: این که اگر علت نهی از بردن اسم، فقط ترس وتقیه بود، می بایست که با هیچ نام ولقبی اصلا یاد نشود، چون که باید حکم را در تمام مواردش شمول داد، تا این که دشمنان او را نشناسند، در صورتی که آن حضرت (علیه السلام) با القابش بیش از اسمش معروف بوده است، به ویژه لقب مهدی (علیه السلام) وعامه آن جناب را با لقب ونسبش می شناختند وهیچ خبری در مورد نهی از ذکر غیر از این اسم شریف نقل نشده، بلکه منع در توقیع آتی وغیر آن به یاد نمودن خصوص نام آن حضرت اختصاص داده شده، پس این دلیل بر آن است که علت حرام بودن امری است که بر ما پوشیده مانده وامیر المؤمنین (علیه السلام) به این معنی اشاره فرموده، در خبری که در کمال الدین از آن حضرت روایت شده است.
پنجم: این که اگر حرمت در محدوده ترس وتقیه قرار داشت، درست نبود که ظهور آن حضرت آخرین وقت برای آن قرار داده شود، چون که تقیه گاهی هست وگاهی نیست.
ششم: آنچه دانستی که خضر (علیه السلام) از بردن نام شریف آن حضرت خودداری نمود، با این که اصلاً در آن مجلس ترسی وجود نداشت.
هفتم: آنچه محقق نوری یادآور شده که: در قسمتی از اخبار منع از نام بردن تصریح به این است که آن حضرت همنام پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می باشد، که شنونده راوی اسم را شناخته است، پس اگر تقیه از خود آن شخص بوده که او آن اسم را شناخت. واگر تقیه از دیگری بوده، وجهی ندارد که در این مجلس آن را ذکر نکند، بلکه لازم بود به راوی تذکر دهند که در مجلس دیگری آن اسم را نبرد.
هشتم: این که نامیده شدن به اسم محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) در حضرت قائم (علیه السلام) منحصر نیست تا یاد کردن آن حضرت به آن اسم مورد نهی واقع گردد، بدین منظور که دشمنان او را نشناسند، بلکه اگر علت این حکم ترس می بود، می بایست نهی می شد از این که آن جناب با عنوان حجت وصاحب الغیبه ومانند این ها یاد شود، زیرا که پیش از آن حضرت، کسی به این عناوین نامیده نشده است، بلکه لازم بود که آن جناب با عنوان ابن العسکری نیز یاد نگردد، زیرا که این نحوه یاد کردن صراحت دارد در این که او زنده وباقی است، پس دشمنان به جستجویش بر می خیزند. واز اینجا روشن می شود که قول به اختصاص داشتن حرمت به زمان غیبت صغری ضعیف است، چون که اگر ترس وتقیه علت این حکم بود می بایست از یاد کردن القاب مخصوص آن حضرت نیز نهی می شد.
جان کلام این که: حرام بودن یاد اسم شریف، به ترس یا عدم آن بستگی ندارد، بر خلاف سایر نام ها والقاب که جواز یا حرمت آن ها پیرامون ترس وتقیه دور می زند که هرگاه جای تقیه باشد ذکر آنها جایز نیست ودر صورتی که تقیه نباشد جایز است، وهمچنین در مورد بردن نام سایر امامان (علیهم السلام) حکم همین طور است، پس همه امامان (علیهم السلام) در این حکم مساوی هستند، چنان که روایات بر آن دلالت دارد، واین وجه در اینجا به ذهن رسید، که توضیح وبیان بیشتری در مورد آن به زودی خواهد آمد ان شاء الله تعالی. واما بعضی از وجوه گذشته را محقق نوری (رحمه الله) یادآور شده است. بنابراین از مطالعه تمام این وجوه وامور برای فقیه زبردست یقین حاصل می شود به اینکه ترسی که در دو خبر یاد شده اشاره گردیده، حکمت قرار دادن این حکم است نه علت آن. گذشته از اینکه حمل کردن روایات بر تقیه خلاف اصل است، زیراکه شیوه ظاهر عقلا واهل زبان چنین است که در محاورات وگفت وشنودهایشان در صدد بیان حکم واقعی می باشند، پس منصرف نمودن سخن به غیر آن، نیازمند به دلیل صریحی است که موجب دست برداشتن از عمومات بسیار گردد که در این مورد چنین دلیلی وجود ندارد. ونیز قول به تحریم مطلق - چنان که دانستی - مقتضای ظهور عام می باشد، پس تخصیص دادن آن (حرمت) به پاره ای از افراد آن (موارد ترس وتقیه و...) بیرون کردن عام از ظاهر آن است بدون اینکه دلیلی بر آن بوده باشد. وباز (اشکال دیگر اینکه) اختصاص دادن حرمت به حال ترس وتقیه مایه خارج کردن بیشتر افراد از عنوان عام است وجایز نبودن آن بر اهل تدبر ودقت پوشیده نیست. اکنون که این نکات را دانستی، می گویم: آنچه ما اختیار کردیم که حرمت آن اسم شریف معهود آن حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را یاد کردن به مجالس ومجامع اختصاص دارد، به چند امر تأیید می گردد:
یکم: این که در احادیث معراج یک خبر هم نقل نشده که خداوند - جل جلاله - به نام حضرت مهدی - روحی فداه - تصریح کرده باشد، چنان که بر پژوهنده مخفی نمی ماند.
دوم: این که در احادیث نبوی - با همه بسیاری وتظافری که دارند - یک حدیث هم نقل نشده که پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اسم شریف آن حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف)را تصریح کرده باشد، بلکه با القابش او را یاد می نمود، یا این که می فرمود: نام او نام من وکنیه اش کنیه من است. واین دو وجه را محدث نوری (رحمه الله) یادآور شده که هر دوی آنها قابل مناقشه است.
سوم: اجماع منقولی که در سخنان سید محقق داماد موجود است که بد نیست سخنش را - همانگونه که یکی از اوتاد- برای تأیید واستشهاد حکایت نموده، بیاوریم. وی - که خدای تعالی رحمتش کند - در کتاب شرعة التسمیة فی زمان الغیبة گوید: شیوه دین وراه ورسم مذهب چنین است که برای احدی از مردم در این زمان - یعنی زمان غیبت - تا آنگاه که هنگام فرج فرا رسد وخداوند سبحان برای ولی وحجت خود بر خلقش وبپاخاسته به امرش ومنتظر حکمش به ظهور وخروج، حلال نیست که نام وکنیه آن جناب - صلوات الله علیه - را در میان مجمعی وانجمنی به طور آشکار یاد کند، اسم شریفش را بلند بگوید وکنیه گرامی اش را به طور علنی یاد نماید. وشیوه مشروعی که از بزرگان دین - صلوات الله علیهم اجمعین - به دستمان رسیده، نسبت به یاد کردنمان از آن حضرت، تا مادامی که غیبتش باقی است، آن که: از ذات مقدسش با القاب قدسیه اش کنایه آوریم، مانند: الخلف الصالح والامام القائم والمهدی المنتظر والحجة من آل محمد (علیهم السلام) وکنیه اش را بگوییم وهمه هم کیشان گذشته ما واساتید پیشینمان که در ضبط آثار شرع وحفظ شعایر دین از ما پیش کسوت تر بوده اند - رضوان خداوند بر همه آنان باد - بر این امر متفقند، وروایاتی که نص بر این معنی است از امامان معصوممان - صلوات الله علیهم اجمعین - به طور متظافر رسیده است وکسی این دستور را انکار نمی دارد، مگر آنهایی که در احکام واخبار، تصورشان ضعیف واطلاعشان از دقایق واسرار اندک می باشد وجز کوته فکرانی که درجه فقه ومرتبه علمشان همین مقدار است که بهره ای از خبرگی به اسرار نهانی مراسم شریعت ونشانه های سنت ندارند وبینشی در حقایق قرآن حکیم وبهره ای از شناخت رازهای نهفته در احادیث مراکز هبوط وحی ومعادن حکمت وجایگاه های نور وحافظان دین وحاملان سر وگنجوران علم خداوند عزیز سپرده شده، برایشان نیست.(165)
چهارم: شیوه همه اهل ایمان در تمام شهرها وبلاد، در هر زمان بر تصریح نکردن به نام مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) ثابت است، به طوری که از هیچ یک از آنان گفته وشنیده نشده که به اسم شریف آن جناب در محفلی از محافل ومجمعی از مجامع تصریح کنند وچون این امور را به نصوص صحیح یاد شده ضمیمه کنیم، موجب می گردد که به حرام بودن تصریح به اسم شریف مولایمان در مجمعی از مجامع مردم اطمینان یابیم وخدا دانا ونگهدارنده از لغزش ها است.
گونه هفتم: یاد کردن اسم شریف آن حضرت در غیر مجامع برای خواص (شیعیان) - که خداوند از آنان خشنود باد - جواز این گونه به واقع نزدیک تر است، به جهت ورود اخبار متعددی که همدیگر را تقویت می کنند به ذکر این اسم شریف، که در فعل وتقریر ائمه اطهار (علیهم السلام) آمده است، از جمله: حدیث لوح است که به سند معتبری در اصول کافی وکمال الدین (166) وکتب معتبر دیگر روایت شده، ما آن را به روایت ثقة الاسلام کلینی(167) در اصول کافی می آوریم که به سند خود، از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) است که فرمود: پدرم به جابر بن عبد الله انصاری فرمود: مرا با تو کاری است، پس کدام وقت بر تو آسان باشد که به تنهایی تو را ملاقات نمایم ودرباره آن از تو بپرسم؟ جابر به او عرضه داشت: هر وقت که دوست داشته باشی. پس در یکی از روزها، در جای خلوتی با او نشست وبه او فرمود: ای جابر! مرا خبر ده از لوحی که در دست مادرم فاطمه دختر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) دیدی وآنچه مادرم به تو خبر داد که در آن لوح نوشته شده است. جابر عرضه داشت: خدای را شاهد می گیرم که بر مادرت فاطمه (سلام الله علیها) در زمان رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وارد شدم، پس او را به ولادت حسین (علیه السلام) تهنیت گفتم ودر دستش لوح سبز رنگی مشاهده نمودم که به گمانم از زمرد بود ودر آن نوشته سفیدی شبیه رنگ خورشید دیدم، پس به او گفتم: پدر ومادرم فدایت باد، ای دخت رسول خدا! این لوح چیست؟ فرمود: این لوحی است که خداوند آن را به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) هدیه فرموده، در این لوح نام پدرم ونام همسرم ونام دو پسرم ونام جانشینان از فرزندانم هست وپدرم آن را به عنوان مژدگانی به من داده است. جابر گفت: پس مادرت فاطمه (علیها السلام) آن را به من داد که آن را خواندم واز روی آن نسخه ای نوشتم. آنگاه پدرم به او فرمود: ای جابر! آیا آن نوشته را بر من عرضه می داری؟ عرضه داشت: آری. پس پدرم با جابر به منزل او رفت، آنگاه جابر صحفه ای از پوست بیرون آورد. (پدرم) به او فرمود: ای جابر! در نوشته ات نگاه کن تا بر تو بخوانم (وبدانی که من از آن آگاهم) پس جابر در نسخه اش نگریست وپدرم آن را بر او خواند، پس هیچ حرفی را بر خلاف آن نخواند، آنگاه جابر گفت: خداوند را گواه می گیرم که همین طور در لوح نوشته دیدم: بنام خداوند بخشنده مهربان. این نوشته ای است از خدای عزیز حکیم برای محمد پیغمبر ونور وسفیر ودربان (واسطه میان خالق ومخلوق) وراهنما به سوی او، که آن را روح الامین (جبرئیل) از نزد پروردگار عالمیان نازل نموده است. ای محمد! اسم های مرا بزرگ شمار ونعمت هایم را سپاس بگزار وعنایات مرا انکار مدار، به درستی که منم خداوند که هیچ معبود حقی جز من نیست، درهم کوبنده ستمگران وبه دولت رساننده مظلومان وجزا دهنده روز قیامت، همانا منم خدایی که جز من معبود حقی نیست، پس هر آنکه جز به فضل (او احسان) من امید داشت ویا جز از عدالت من ترسید، او را عذاب کنم عذاب کردنی که هیچ کس از عالمیان را چنان عذاب نکرده باشم، پس (تنها) مرا عبادت کن وبر من توکل بنمای. به درستی که من هیچ پیغمبری بر نیانگیختم تا این که روزگارش را کامل نمایم ودورانش سپری نگردد مگر اینکه برای او وصی (وجانشینی) قرار دادم، والبته تو را بر پیغمبران برتر داشتم ووصی تو را بر سایر اوصیا برتری دادم وتو را به دو شیرزاده ونوه ات حسن وحسین گرامی داشتم، پس حسن را بعد از پایان گرفتن دوران (جانشینی) پدرش، کانون علم خود ساختم وحسین را گنجینه دار وحی خویش قرار دادم واو را به شهادت گرامی داشتم وفرجامش را به سعادت رساندم، که او برترین شهیدان ودرجه اش بالاترین درجات آنان است، کلمه تامه خود را با او قرار دادم وحجت رسای خویش را نزد او سپردم، به سبب عترت او پاداش وکیفر دهم. اولین آنها علی، سرور عبادت کنندگان وزینت دوستان گذشته من است وپسرش شبیه جد پسندیده اش محمد، آن شکافنده علم من وکانون حکمت من. وتردید کنندگان درباره جعفر هلاک می شوند، هر کس او را رد کند چنان است که مرا رد کرده باشد، به تحقیق این گفته از من است که همانا جایگاه جعفر را گرامی خواهم داشت واو را از جهت پیروان ویاران ودوستانش خشنود خواهم ساخت، بعد از او موسی است که (در عهد او) فتنه بسیار تاریکی فراگیرد، زیرا که رشته وجوب اطاعتم گسسته نمی شود وحجتم پوشیده نمی ماند وهمانا دوستان من با جام سرشار سیراب گردند، هر کس یکی از ایشان را رد کند، همانا نعمت مرا رد کرده باشد وهر آنکه یک آیه از کتاب مرا تغییر دهد، البته بر من تهمت زده است. وپس از سپری شدن دوران بنده ودوست وبرگزیده ام موسی، وای بر مفتریان ومنکران علی، ولی ویاور من وآن کسی که بارهای سنگین نبوت را بر دوش او خواهم نهاد وشایستگی اش را در پذیرش وانجام آن مسؤولیت ها امتحان خواهم کرد، او را پلیدی گردنکش به قتل می رساند، در شهری که بنده صالح (ذوالقرنین) بنا نهاده، در کنار بدترین مخلوقم (هارون) دفن می شود، این گفته من حق است که او را به وجود محمد فرزند وجانشین ووارث علمش شادمان نمایم، که او معدن علم من ومحل راز وحجتم بر خلق می باشد، هیچ بنده ای به او ایمان نیاورد، مگر این که بهشت را جایگاهش قرار دهم واو را در مورد هفتاد تن از خاندانش شفاعت دهم، که تمامی آن ها سزاوار آتش شده باشند وپایان کارش را به سعادت برای فرزندش علی ولی ویار وگواه بر آفریدگانم وامین بر وحی ام خواهم ساخت واز او دعوت کننده به راهم وگنجینه دار علمم حسن را متولد خواهم کرد وآن را به پسرش (م ح م د) که رحمت برای عالمیان است به کمال خواهم رسانید. قامت بلند وبا صلابت موسی ودرخشش وخوش نمایی عیسی وصبر وشکیبایی ایوب در او است، پس در زمان (غیبت) او دوستانم خوار می شوند وسرهایشان هدیه می گردد، همچنان که سرهای ترک ها ودیلم ها هدیه می شود، پس کشته وسوزانده می شوند وترسان ووحشت زده خواهند بود، زمین با خونشان رنگین می گردد وشیون وناله عزا از زنانشان بلند می شود، آنان به حق دوستان منند، به وجود آنها هر فتنه سیاه گمراه کننده را دفع می نمایم وبه سبب آنها زلزله ها را برطرف می سازم وغل وزنجیرها را دور می کنم، بر آنان درودها ورحمت خاص پروردگارشان است وآنانند هدایت شدگان.
عبد الرحمن بن سالم گوید: ابو بصیر گفت: اگر در تمام زمانت جز این حدیث چیز دیگری نشنیده ای، همین تو را بسنده است، پس آن را جز از اهلش حفظ کن.
و از جمله روایتی است که شیخ صدوق (رحمه الله) در کمال الدین(168) از محمد بن اسحاق طالقانی (رحمه الله) آورده، از حسن بن اسماعیل، از ابو عمرو سعید بن محمد بن نصر قطان، از عبید الله بن محمد السلمی، از محمد بن عبد الرحمن، از محمد بن سعید، از عباس بن ابی عمرو، از صدقة بن ابی موسی، از ابی نضره که گفت: چون امام ابو جعفر محمد بن علی باقر (علیه السلام) به حال احتضار رسید، پسرش امام صادق (علیه السلام) را فراخواند وعهدی (فرمان امامت) را به او تسلیم کرد، برادرش زید بن علی بن الحسین به او گفت: اگر نسبت به من، همانند حسن وحسین (علیه السلام) رفتار کنی (امامت را به من بسپاری) امید است که کار خلافی انجام نداده باشی. فرمود ای ابوالحسن! به درستی که امانت ها به مثال ها نیست وعهدها به نوشته ها بستگی ندارد، بلکه فقط اموری است که از حجت های خداوند - تبارک وتعالی - از پیش رسیده است. سپس جابر بن عبد الله را فراخواند وبه او فرمود: ای جابر! برای ما بازگو کن آنچه را در صحیفه دیدی، پس جابر گفت: آری، ای ابو جعفر باقر! بر بانویم حضرت فاطمه (علیها السلام) وارد شدم تا او را به ولادت حسن تبریک گویم، که دیدم صفحه ای از در سفید در دست دارد، عرضه داشتم: ای سیده زنان! این صفحه چیست که نزد شما می بینم؟ فرمود: در آن نام های امامان از فرزندانم هست. عرضه داشتم: به من بدهید تا در آن نگاه کنم. فرمود: ای جابر! اگر نهی نبود این کار را می کردم، ولی نهی شده است که جز پیغمبر یا جانشین پیغمبر یا خاندان پیغمبر آن را دست بزند، اما برای تو اجازه هست که از بیرون آن درونش را ببینی. جابر گوید: پس آن را خواندم که در آن نوشته شده بود: ابوالقاسم محمد بن عبد الله المصطفی، مادرش آمنه بنت وهب؛ ابوالحسن علی بن ابی طالب المرتضی، مادرش فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف؛ ابو محمد حسن بن علی البر (نیکوکار)؛ ابو عبد الله الحسین بن علی التقی، مادرشان فاطمه دخت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)؛ ابو محمد علی بن الحسین العدل، مادرش شهربانو دختر یزدگرد سوم؛ ابو جعفر محمد بن علی باقر، مادرش ام عبد الله دختر حسن به علی بن ابی طالب؛ ابو عبد الله جعفر بن محمد صادق، مادرش ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر؛ ابو ابراهیم موسی بن جعفر الثقه، مادرش کنیزی است به نام حمیده؛ ابوالحسن علی بن موسی الرضا، مادرش کنیزی است به نام نجمه؛ ابو جعفر محمد بن علی الزکی، مادرش کنیزی است به نام خیزران؛ ابوالحسن علی بن محمد الامین، مادرش کنیزی است به نام سوسن؛ ابو محمد الحسن بن علی الرفیق، مادرش کنیزی است به نام سمانه وکنیه اش ام الحسن می باشد؛ ابوالقاسم محمد بن الحسن که اوست حجت خداوند متعال بر خلقش، آن که قائم است، مادرش کنیزی است به نام نرجس - که درود خداوند بر همگی آنان باد -.
شیخ صدوق (رحمه الله) گوید: این حدیث این چنین است که حضرت قائم (علیه السلام) را نام برده، وآنچه من قائلم همان است که در مورد نهی از بردن نام آن حضرت روایت آمده است. واز جمله در مجلد نهم بحار(169) به نقل از کتاب الروضة وکتاب الفضائل به سند مرفوعی از عبد الله بن ابی اوفی، از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آورده که فرمود: چون خداوند ابراهیم خلیل (علیه السلام) را آفرید، پرده از چشمش برداشت، پس به سوی عرش نگریست، آن گاه نوری مشاهده کرد، عرضه داشت، ای خداوند وسید من! این نور چیست؟ فرمود: این محمد برگزیده من است. ابراهیم گفت: ای خداوند وسید من! در کنارش نور دیگری می بینم؟! فرمود: ای ابراهیم! این علی یاور دین من است. پس گفت: ای خداوند وسید من! نور سومی در کنارش می بینم! فرمود: ای ابراهیم! این فاطمه است در کنار پدر وهمسرش، او دوستانش را از آتش بازگرفته است. ابراهیم گفت: ای خداوند وسید من! دو نور دیگر هم در کنار آن سه نور می بینم؟! فرمود: ای ابراهیم! اینان حسن وحسین هستند که در پی جد ومادرشان می باشند. ابراهیم گفت: ای خداوند وسید من! نه نور می بینم که پیرامون این پنج نور را گرفته اند؟! خداوند فرمود: اینان امامان از فرزندان آنهایند. ابراهیم پرسید: ای خداوند وسید من! به چه (نامهایی) شناخته می شوند؟! فرمود: ای ابراهیم! اولین آنان علی بن الحسین است، ومحمد فرزند علی، وجعفر فرزند محمد، وموسی فرزند جعفر، وعلی فرزند موسی، ومحمد فرزند علی، وعلی فرزند محمد، وحسن فرزند علی ومحمد فرزند حسن که قائم مهدی است. ابراهیم عرضه داشت: ای خداوند وسید من! نورهایی پیرامون ایشان می بینم که شمار آنها را کسی جز تو نمی داند؟! فرمود: ای ابراهیم! آن ها شیعیان ودوستانشان هستند. گفت: خداوندا! به چه نشانه هایی شیعیان ودوستانش شناخته می شوند؟! فرمود: به خواندن پنجاه ویک رکعت نماز وبلند گفتن: بسم الله الرحمن الرحیم وقنوت گرفتن پیش از رکوع وسجده شکر وانگشتری به دست راست کردن. ابراهیم گفت: خداوندا! مرا از شیعیان ودوستارانش قرار ده، خداوند فرمود: البته تو را چنین قرار دادم، پس درباره او خداوند این آیه را نازل فرمود: وان من شیعتة لابراهیم اذ جاء ربه بقلب سلیم؛(170) وبه درستی که از شیعیان او ابراهیم است، که با دلی پاک از هرگونه آلایش به پروردگار ایمان آورد.
و از جمله نیز، در مجلد نهم بحار(171) از غیبت شیخ طوسی، از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت مسندی آورده که: وصیتی که امیر المؤمنین (علیه السلام) به املای رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نوشته، وپیغمبر امر فرمود که هر امامی آن را به بعد از خود تحویل دهد، تا آن جا که فرموده: پس چون هنگام وفاتت رسید این وصیت نامه را به فرزندم حسن، آن نیکوکار بسیار صله کننده بسپار. وچون هنگام وفات او فرا رسد، آن را به فرزندم حسین شهید، پاکیزه کشته (راه خدا) بسپارد. وچون وفات او فرا رسد، آن را به فرزندش سید العابدین ذی الثفنات (پیشانی وسایر مواضع سجده اش بر اثر سجده های بسیار طولانی پینه می بست) علی بسپارد. وچون وفاتش نزدیک شود، آنرا به فرزندش محمد، باقر العلم (شکافنده علم) بسپارد. وچون وفاتش نزدیک شود، آنرا به فرزندش جعفر صادق بسپارد. وچون هنگام وفات او فرارسد، آن را به فرزندش موسی کاظم بسپارد. وچون وفات او نزدیک گردد، آنرا به فرزندش علی الرضا بسپارد. وچون وفاتش فرارسد، آن را به فرزندش محمد مورد وثوق تقی بسپارد. وچون هنگام وفات او برسد، آن را به فرزندش علی ناصح بسپارد. وچون وفاتش نزدیک شود، آن را به فرزندش حسن فاضل بسپارد. وچون هنگام وفاتش رسد، آنرا به فرزندش محمد حفظ شده از آل محمد (علیهم السلام) بسپارد....
و از جمله: در کفایة الاثر فی النصوص علی الائمة الاثنی عشر به سند خود، از ابوهریره آورده که گفت: به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) عرضه داشتم: برای هر پیغمبر جانشین ودو سبط بوده است، پس جانشین ودو سبط تو کیانند؟ پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ساکت شد وبه من جواب نداد. پس اندوهگین از خدمت آن حضرت رفتم وچون هنگام ظهر شد پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: نزدیک بیا ای ابوهریره! من نزدیک می شدم ومی گفتم: پناه به خدا از خشم خدا وخشم رسول خدا. آنگاه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: خداوند چهار هزار پیغمبر برانگیخت وآنان چهار هزار جانشین داشتند وهشت هزار سبط، سوگند به آن که جانم در دست اوست! که من بهترین پیغمبرانم وجانشین من بهترین اوصیا ودو سبط من بهترین سبطها می باشند. سپس فرمود: دو سبط من حسن وحسین بهترین سبطها می باشند، دو سبط این امتند، والبته اسباط از فرزندان یعقوب بودند وآنان دوازده تن بودند وامامان بعد از من دوازده تن از خاندانم خواهند بود، علی (علیه السلام) نخستین ایشان است واوسط آنان محمد، آخرینشان محمد، مهدی این امت می باشد، آن که عیسی پشت سرش نماز خواهد خواند، آگاه باشید! که هر کس بعد از من به آنان تمسک گردد، البته به ریسمان الهی چنگ زده است، وهر کس از دامان ایشان دست بکشد، از ریسمان خداوند جدا شده است.(172)
از جمله در کفایة الاثر نیز به سند خود، از مفضل بن عمر آورده، از امام صادق جعفر بن محمد، از پدرش محمد بن علی، از پدرش علی بن الحسین، از پدرش (حسین بن علی)، از امیر المؤمنین (علیه السلام) که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: هنگامی که به (معراج) آسمان برده شدم، پروردگارم - جل جلاله - به من وحی فرمود: ای محمد! من به زمین نظری فکندم، پس تو را از آن برگزیدم وتو را پیغمبر قرار دادم واز اسم خودم برای تو اسمی برگرفتم، که من محمودم وتو محمد هستی. سپس بار دیگر نظری کردم واز آن (زمین) علی را برگزیدم واو را جانشین، خلیفه وهمسر دخترت قرار دادم واز برای او اسمی از اسم هایم برآوردم که من اعلی هستم واو علی است وفاطمه وحسن وحسین را از نور شما دو نفر قرار دادم، سپس ولایت آنان را بر فرشتگان عرضه نمودم، که هر کدام آن را پذیرفت نزد من از مقربین شد. ای محمد! اگر بنده ای مرا عبادت کند تا این که بسان مشک خشک شده بشود، سپس در حالی که ولایت آنان را انکار کرده باشد (در قیامت) مرا ملاقات کند، او را در بهشتم جای نخواهم داد وزیر سایه عرشم نخواهم برد. ای محمد! آیا می خواهی آنان را ببینی؟ گفتم: آری پروردگار. خدای (عزَّ وجلَّ) فرمود: سرت را بلند کن. پس چون سربرداشتم، ناگاه نورهای علی وفاطمه وحسن وحسین وعلی بن الحسین ومحمد بن علی وجفعر بن محمد وموسی بن جعفر وعلی بن موسی ومحمد بن علی وعلی بن محمد وحسن بن علی و(م ح م د) را که در میان آنان ایستاده بود وهمچون ستاره تابان می درخشید، دیدم. گفتم: ای پروردگار! اینان چه کسانی هستند؟ فرمود: اینان امامان هستند واین قائم است، حلالم را حلال وحرامم را تحریم می نماید وبه وسیله او از دشمنانم انتقام می گیرم واو مایه راحتی دوستان من است واو است آن که دلهای شیعیانت را از ستمگران ومنکران حق وکافران شفا می بخشد(173)
و از جمله شیخ صدوق (رحمه الله) در کتاب کمال الدین(174) به سند معتبر، بلکه صحیحی روایت آورده که: حضرت ابو محمد امام حسن عسکری برای بعضی از کسانی که نام برد، گوسفند ذبح شده ای فرستاد وفرمود: ای از عقیقه پسرم محمد است.
و از جمله محدث عاملی (رحمه الله) ووسائل(175) به سند خود از صدوق (رحمه الله) از محمد بن عصام، از محمد بن یعقوب کلینی، از علان رازی، از بعضی از اصحابمان آورده که: چون کنیز حضرت ابو محمد امام عسکری (علیه السلام) حامله شد، آن حضرت به او فرمود: پسری را آبستن باشی که اسم او محمد است واو قائم بعد از من.
و از جمله نیز، در وسائل(176) به سند خود، از ابن بابویه، از محمد بن ابراهیم بن اسحاق طالقانی، از ابو علی محمد بن همام، از محمد بن عثمان عمری، از پدرش، از حضرت ابو محمد حسن بن علی امام عسکری (علیه السلام) ضمن خبری که آن حضرت در آن از پدرانش روایت کرده که: زمین از حجت الهی بر خلقش خالی نخواهد ماند واین که هر کس بمیرد در حالی که امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است. چنین آمده. پس آن حضرت فرمود: این مطلب ثابت است همان طور که روز ثابت است (قابل انکار نیست). عرض شد: ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)! پس حجت وامام بعد از تو کیست؟ فرمود: پسرم محمد، او است امام وحجت بعد از من وهر کس در حالی بمیرد که او را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است.
و از جمله، مجلسی در باب ولادت(177) آن حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از کشف الغمه(178) روایت کرده است که ابن الخشاب گفت: حدیث گفت مرا ابوالقاسم طاهر بن هارون بن موسی العلوی، از پدرش، از جدش که گفت: سرورم جعفر بن محمد امام صادق (علیه السلام) فرمود: خلف صالح از فرزندان من است واو است مهدی که اسمش م ح م د است وکنیه اش ابوالقاسم در آخر الزمان خروج می کند...
و چون این را دانستی، می گویم: مقتضای جمع بین دو دلیل، یعنی اخباری که بردن نام آن حضرت را حرام می شمارند واخباری که جایز می دانند، همان تفصیلی است که ما اختیار کردیم که در مجامع مردم حرام است ودر غیر آنها جایز. چون اخبار جواز - چنان که می بینید - یا نقل فعل معصوم است ویا تقریر او. ودر چنین اخباری عموم یا اطلاقی وجود ندارد که سبب شود از اخبار نهی کننده دست برداریم. بنابراین واجب است قدر متیقن را بگیریم ودلایل حرمت را به همین مقدار تخصیص بزنیم، یعنی به غیر مجامع مردم ویاد کردن اسم شریف آن حضرت در مجامع، تحت عموم ادله حرمت باقی می ماند. مؤید ومؤکد آنچه یاد کردیم، دو توقیع شریف آن حضرت است که در کمال الدین(179) روایت شده، در یکی از آنها آمده: ملعون است ملعون کسی که مرا در جمعی از مردم اسم ببرد. وتوقیع دیگر چنین است؛ حدیث گفت ما را محمد بن ابراهیم بن اسحاق طالقانی (رحمه الله) گفت: شنیدم ابو علی محمد بن همام گفت: شنیدم محمد بن عثمان عمری (رحمه الله) می فرمود: توقیعی صادر شد به خطی که آن را می شناسیم این که: هر کس در میان جمعی از مردم مرا به اسمم نام ببرد، لعنت خدا بر او باد. ونیز مؤید این مطلب است آنچه در گفتار سید محقق داماد (رحمه الله) از نظرتان گذشت، این که علمای گذشته بر حرمت تصریح به اسم مبارک آن حضرت در میان جمعی از مردم متفقند. ونیز مؤید آن است اعتبار عقلی وعرفی، زیرا که تعبیر کردن از شخص جلیل در مجالس ومحافل با القابش وتصریح نکردن به اسم خود نوعی احترام تعظیم نسبت به آن شخص می باشد واین بر افراد عامی پوشیده نیست، تا چه رسد به فضلا وعلما. وخداوند به حقایق احکام دانا است. ونیز مؤید آن است که در حدیث لوح دیدید حضرت امام باقر (علیه السلام) از جابر خواست که در جای خلوتی او را ملاقات نماید، بنابراین یادآوری اسم آن حضرت در میان جمعی از مردم نبوده است. وباز مؤید آن است که اگر غیر مورد ترس وتقیه را به طور مطلق از عمومات یاد شده خارج بدانیم، تخصیص اکثر لازم می آید. وهم چنین مؤید آن است حدیث حذیفة بن الیمان که در قسم چهارم همین عنوان یادآور شدیم.
اگر بگویید: می توان قایل شد که غیر از مورد ترس وتقیه به طور مطلق از عمومات یاد شده خارج است، چه در مجامع باشد وچه در غیر آنها، به جهت روایتی که شیخ صدوق در کتاب کمال الدین از امام ابوجعفر باقر (علیه السلام)، از پدرانش آورده که فرمود: امیر المؤمنین (علیه السلام) بالای منبر چنین فرمودند: در آخرالزمان، مردی از فرزندانم خروج خواهد کرد... وحضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را توصیف کرد، تا آن جا که فرمود: او را دو نام است یکی مخفی می ماند واسم دیگر علنی می باشد، اما آن اسمی که مخفی می ماند احمد است، وآن اسمی که علنی می باشد محمد...(180)که این حدیث بر جایز بودن تصریح به این اسم شریف در مجامع مردم از جهت فعل وقول امام دلالت دارد، چون امیر المؤمنین (علیه السلام) بر فراز منبر آن را تصریح فرموده: وآن اسمی که علنی می باشد محمد است. از این روی می توان گفت: آن اسمی که جایز نیست تصریح شود احمد است؟!
می گویم: نمی توان تنها به این حدیث عمومات حرمت را تخصیص داد، به چند وجه:
اول: اینکه سندش ضعیف است، چون اسماعیل بن مالک که در سند این حدیث واقع شده مجهول (ناشناخته) است، وابوالجارود - یکی دیگر از افرادی که در سند این حدیث واقع شده - رئیس گروه زیدیه جارودیه است که از سید بن طاووس نقل شده که درباره اش گفته: زیاد بن المنذر نابینای سرحوب مذموم است، هیچ شبهه ای در مذمتش نیست، او به اسم شیطان سرحوب نامیده شدت شیطان کوری که ساکن دریا است. در کتاب های نقد الرجال ومنتهی المقال به نقل از کشّی درباره ابوالجارود آمده: کور سرحوب، سرحوبیه از زیدیه منسوب به او است وامام باقر (علیه السلام) او را به این اسم نامید. ویاد شده که سرحوب نام شیطان کوری است که در دریا زیست دارد وابوالجارود نابینا وکوردل بود. سپس روایات متعددی در مذمت ولعنت ودروغگویی او یاد کرده است وسید تفرشی در نقد الرجال گوید: درباره او روایتی است که بر دروغگویی وکفر او دلالت دارد.
دوم: این که تصریح کردن امیر المؤمنین (علیه السلام) به این اسم آن حضرت بر فراز منبر دلیل جایز بودن آن برای غیر آن جناب نمی باشد، زیرا که ممکن است این حکم به آن جناب اختصاص داشته، ونظایر آن بسیار است که بر اهل بصیرت پوشیده نیست، مانند داخل شدن در حال جنابت به مسجد پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) واختصاص لقب امیر المؤمنین به آن حضرت وجایز بودن ایثار با این که اهل خانه اش در حال اضطرار بوده اند وغیر این ها که بر پژوهشگر در اخبار ائمه اطهار پوشیده نیست.
سوم: این که فرموده آن بزرگوار: وآن اسمی که علنی می باشد محمد است. دو احتمال دارد؛ یکی: این که منظور آن است که امام زمان ما (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دو اسم دارد که یکی از آنها را می شناسند وآن محمد است ودیگری را که احمد است، نمی دانند واین را ما مشاهده می کنیم. دیگر این که: مقصود اعلان کردن این اسم مبارک هنگام ظهور است که اخباری وارد شده به اینکه در آن موقع به نام او ونام پدرش ندا می گردد وآنچه بر این معنی دلالت داشت در بخش چهارم در حرف ن وغیر آن گذشت. واما احتمال این که مراد از اسمی که جایز نیست به آن تصریح گردد احمد است، این را هیچ کدام از علمای ما از صدر اول تاکنون نگفته، بلکه احتمال هم نداده اند ونیز حاملان وراویان حدیث - که این روایات توسط آنها به دست ما رسیده - هم این احتمال را نیاورده اند، چنان که بر کاوشگران پوشیده نیست.
اگر بگویید: ممکن است منظور از کلمه (ناس مردم) در دو توقیع یاد شده، مخالفین باشند واین قرینه باشد بر اینکه حرمت مخصوص مورد ترس وتقیه است، چنان که مؤلف وسائل(181) این احتمال را ذکر کرده واستشهاد نموده به این که واژه ناس در روایات بسیار آمده که خصوص عامه منظور هستند؟
می گویم: کلمه ناس در اخبار با قرینه بر آنان اطلاق گردیده ودر اینجا قرینه ای بر آن نیست بنابراین از اخبار صحیح به صرف احتمال نمی توان دست برداشت.
اگر بگویید: در مستدرک از حسین بن حمدان روایت کرده که وی در کتابش از حضرت رضا (علیه السلام) خبری آورده که تصریح دارد به این که یاد نمودن اسم شریف آن حضرت - که محل بحث است - وسایر نام ها والقاب آن جناب در صورت ایمنی از ترس جایز می باشد وعلت نهی از آن جز به خاطر ترس وتقیه نیست. آن روایت چنین است که از علی بن الحسین بن فضال، ار ریان بن الصلت آورده که گفت: از حضرت امام رضا علی بن موسی (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: قائم مهدی (علیه السلام) فرزند فرزندم حسن است، کسی بعد از غیبتش بدنش را نمی بیند واسمش را نبرد تا وقتی که آشکار شود واسمش اعلان گردد که آن وقت هر کسی می تواند نام او را ببرد. به آن حضرت عرضه داشتیم: ای سرور ما! اگر بگوییم: صاحب غیبت وصاحب زمان ومهدی جایز است؟ فرمود: همه اینها مطلقاً جایز است ومن شما را از تصریح کردن نام مخفی او از دشمنانمان نهی کردم که او را نشناسند.
می گویم نمی توان این خبر را مورد عمل قرار داد به چند وجه؛
یکم: این که حسین بن حمدان ضعیف است، چنان که در کتاب الوجیزه آمده ودر نقد الرجال از نجاشی آورده: حسین بن حمدان حضینی جنبلانی ابو عبد الله، فاسد المذهب بوده، کتاب هایی دارد. همین مطلب نیز در منتهی المقال آمده است وبه نقل از خلاصه در همان کتاب آمده؛ حسین بن حمدان جنبلانی - به ضم جیم وسکون نون وباء - حضینی - به حاء مضمومه وضاد ونون بعد از یاء - ابو عبد الله مذهبش فاسد ودروغگو بوده، ملعون است به گفته هایش توجه نمی شود. ومانند همین سخن از رجال ابن داوود نقل شده، ولی او خصینی - خاء وصاد ویاء ونون - ضبط کرده است.
و از دلایل صحیح نبودن اعتماد بر او این که عالم محقق نوری (رحمه الله) در اینجا بر این روایت اعتماد ننموده، با این که آن را در باب القاب حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) روایت کرده است واین عالم جلیل از بزرگان آگاهان به احوال راویان است، چنانکه بر کسی که در کتابهای او نظر کند، پوشیده نمی ماند. خداوند تعالی به او بهترین پاداش را از جهت خدمت به اسلام ومسلمین عنایت فرماید. بنابراین چه طور می توان به مانند این حدیث تمسک نمود وعمومات ادله تحریم را از ظاهرشان منصرف کرد؟
دوم: بر فرض که این حدیث از معصوم (علیه السلام) صادر شده باشد، در مطلب مورد بحث صراحت ندارد، در آن دقت کنید.
سوم: این که بر فرض که دلالت داشته باشد، بر منحصر بودن علت تحریم در این مطلب دلالت ندارد، تا به همان مورد که آن علت وجود دارد بسنده شود، بلکه این امر نمی تواند علت حقیقی باشد، چون ضمیر در فرموده آن حضرت: که او را نشناسند. اگر به اسم برگردد؛ یعنی یاد کردن این اسم جایز نیست، تا دشمنان آن اسم را نشناسند. این بر خلاف مقصود خواهد بود، زیرا که آنها با اخبار بسیاری که از پیغمبر وامامان (علیهم السلام) رسیده، که تصریح دارند که اسم او اسم رسول خدا است، آن اسم را شناخته اند که محمد است. واگر ضمیر به قائم (علیه السلام) برگردد؛ یعنی یاد کردن این اسم جایز نیست، تا مبادا دشمنان بدانند که مقصود از این اسم کیست. بار به دو وجه درست نیست؛
وجه اول: این که افرادی که محمد نامیده شده اند در هر زمان بسیار بوده وهستند، پس هرگاه یک شیعه به شیعه دیگری در مجلس دشمنان مثلاً بگوید: محمد فرموده یا محمد را دیدم ومنظورش امام زمانش باشد، دشمنان نمی دانند که منظور از این اسم کیست وهیچ ترس وتقیه ای در این صورت نیست.
وجه دوم: این که اگر این امر سبب حقیقی تحریم بود، واجب است که از یاد کردن آن حضرت (علیه السلام) با القاب مخصوصش مانند صاحب غیبت وصاحب الزمان وحجت از آل محمد (علیهم السلام) نهی گردد، چون اگر یک نفر شیعه به یکی از هم کیشان خود، در مجلس دشمنان بگوید: صاحب غیبت یا حجت آل محمد را دیدم، دشمنان خواهند فهمید که منظورش شخص خاص می باشد، چون پیش از این کسی به این عناوین نامیده نشده است، تا کسی که آن جناب را با چنین عناوینی یاد می کند، بتواند بگوید: منظورم یکی از افراد مردم است، بلکه در این صورت دشمن به تجسس وتفحص دست می زند، تا صاحب آن نام مخصوص را بیابد، بنابراین می بایست این خبر را بیان حکمت حکم به حرمت بردن آن نام حمل نمود یا نوعی آن را تأویل کرد.
اگر بگویید: به طرز دیگری هم می توان بین ادله دو طرف جمع کرد، به اینکه اخبار حرمت را بر کراهت حمل کنید، چنان که بعضی از بزرگان این کار را کرده اند ومانند این جمع در ابواب مختلف فقه بسیار است؟
می گویم: این نحوه جمع کردن بین روایات در اینجا پسندیده نیست به خاطر چند وجه؛
اول: این که دلیل های حرمت - چنان که دانستید - قابل حمل بر کراهت نیست واین واضح است.
دوم: این که در اینجا بر سر دو راهی تخصیص ومجاز قرار می گیریم ودر جای خود ثابت شده که تخصیص از مجاز اولی است.
سوم: این که ادله جواز تنها اثبات می کنند که در غیر مجامع جایز است، چنانکه توضیح دادیم. بنابراین چگونه می توان آنها را به طور مطلق بر ادله حرمت مقدم داشت؟
چهارم: این که جمع بر خلاف اجماع منقول وشهرتی است که قبلاً بیان شد.
پنجم: حمل کردن این گونه اخبار بر کراهت در صورتی است که دلیل معتبری بر خلاف آنها بوده باشد، که آن دلیل را می بایست بر ظواهر ادله منع مقدم داشت، ولی مطلب مورد بحث ما چنین نیست. پس راهی ندارد که ادله منع را از ظواهرشان منصرف بدانیم، چون دلیلی در مقابل آنها نیست، چنان که بر هر کس جنبه انصاف را رعایت کند واز تکلف بپرهیزد، این نکته پوشیده نمی باشد، پس به یاری خداوند تعالی وبرکت اولیای او - سلام الله علیهم اجمعین - تمام بودن مدعای ما ثابت گشت، والحمد لله اولاً وآخراً.
چند تذکر:
اول: از آنچه بیان کردیم دلیل اقوال دیگر وپاسخ آنها معلوم شد، دیگر با تکرار آنها مطلب را طولانی نمی کنیم.
دوم: بدون تردید شایسته تر ومحتاطانه تر آن است که در غیر مجالس ومجامع نیز آن حضرت (علیه السلام) با القاب شریفش یاد گردد واسم معهود ذکر نشود، تا از شبهه مخالفت با دستور شرع خلاص شویم ونیز این خود، نوعی احترام وتعظیم امام (علیه السلام) است، بلکه این روش در سخنان امامان وپیروان ایشان متداول بوده است.
سوم: از بعضی از روایات گذشته چنین به دست آمد، که یکی از نامهای شریف آن حضرت احمد می باشد، اکنون این سؤال پیش می آید که آیا یاد کردن آن حضرت در مجالس با این اسم نیز حرام است، یا حرمت به همان اسم معروف یعنی محمد اختصاص دارد؟ مؤلف کفایة الموحدین تصریح کرده که فرقی بین آنها نیست وهر دو در حرمت مساوی هستند واین نظر را به مشهور نسبت داده است. ولی در این گفته تأمل است، چون اسم به همان معروف یعنی محمد منصرف می باشد وسخن قایلین به حرمت نه نص است ونه ظاهر در حرمت نامیدن آن جناب به اسم های دیگر غیر از محمد، بلکه احدی از علما را نمی شناسم که به حرمت ذکر این اسم یعنی احمد، هر چند به طور احتمال قایل شده باشد، ولی احتیاط بهترین راه وخدای تعالی بهترین راهنما است.
چهارم: آیا کنیه مبارک آن حضرت که همان کنیه جدش رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) است، از لحاظ موضوع یا حکم به اسم شریفش ملحق می باشد یا نه؟ بنابر احتیاط، آری. ولی به طور جزم می توان گفت: نه. زیرا که عنوان اسم بر غیر لقب وکنیه منصرف است، چنانکه از ملاحظه عرف عام که مبنای موضوعات احکام است، این مطلب ظاهر می باشد وآنچه در حدیث خضر آمده که فرمود: او او به کنیه ونام تعبیر نگردد. برای اثبات این مطلب به تنهایی بسنده نیست، زیرا که احتمالاتی در آن هست، بنابراین اصل برائت بدون منافی باقی می ماند وهمین طور است اجماع منقول که به نظر علمای بزرگ اصول، برای اثبات حکمی به تنهایی کافی نیست، چنان که در علم اصول فقه این مطلب بیان گردیده است، از همین روی محقق بزرگوارمان نوری - که خدای تعالی روانش را شاد وتربتش را پاک گرداند - حرمت را به همان اسم مبارک معهود مخصوص دانسته است، با همه این ها کسی که شیوه احتیاط پیشه کند، از راه راست برکنار نمانده ودور بودن از شبهه مخالفت در هر حال پسندیده است.
سوم: از وظایف بندگان نسبت به آن حضرت (علیه السلام) محبت او به طور خاص
و لازمه اش آن است که نهایت اهتمام در آنچه مقتضای محبت نسبت به آن جناب است، انجام گردد. بدان که در وجوب محبت تمام ائمه طاهرین - سلام الله علیهم اجمعین - تردیدی نیست، واین که دوستی ایشان بخشی از ایمان وشرط قبولی اعمال است. ودر این باره اخبار متواتر می باشد که قسمتی از آنها در بخش اول همین کتاب وقسمتی دیگر در امر دوم همین بخش گذشت، ولی در اهتمام به محبت مولایمان حضرت حجت (علیه السلام) خصوصیتی هست که سبب شده به طور خصوص به آن امر گردد واین از دو جهت است؛
اول - عقل: توضیح این که سرشتها بر محبت کسی که به آنها نیکی کند وهر که واسطه احسان به آنها باشد، ساخته شده است، از همین روی در حدیث از تفسیر امام (علیه السلام) آمده که: خدای تعالی به موسی وحی فرمود که مرا نزد خلقم محبوب کن وخلقم را نزد من محبوب گردان. موسی گفت: ای پروردگار! چگونه این کار را انجام دهم؟ فرمود: به آنان نعمت ها وبخشش های مرا یادآوری کن تا مرا دوست بدارند.
و در حدیث دیگری که در دار السلام به نقل از قصص الانبیاء به سند خود، از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آورده که فرمود: خدای (عزَّ وجلَّ) به داوود (علیه السلام) وحی فرمود: مرا دوست بدار ونزد خلقم محبوب ساز. داوود گفت: پروردگارا! من تو را دوست می دارم، اما چگونه تو را نزد خلقت محبوب گردانم؟ فرمود: نعمت هایم را نزد آنان یاد کن، که هرگاه آنها را نزد ایشان یادآور شوی، مرا دوست خواهند داشت.
و در مجالس صدوق (رحمه الله) به سند خود، از ابن عباس آمده که گوید: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: خداوند را دوست بدارید، به جهت آنچه از نعمت های خویش به شما می دهد ومرا به جهت دوستی خدای (عزَّ وجلَّ) دوست بدارید واهل بیتم را به خاطر دوستی من دوست بدارید.(182)
و چون از آنچه در بخش های این کتاب پیش تر آوردیم، پاره ای از احسان مولایمان حضرت حجت (علیه السلام) را نسبت به ما وحقوقش را بر ما دانستی واین که تمام آنچه از نعمت های فراوان وعناوین بی پایان خداوند ما را فراگرفته به برکت مولایمان (علیه السلام) وبه واسطه او است، پس عقل حکم می کند که او را دوست بداریم، بلکه نهادهای ما بر محبت او سرشته شده است.
دوم - نقل: سید محدث بحرانی (رحمه الله) در کتاب غایة المرام به نقل از نعمانی، به سند خود، از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت آورده که فرمود: خداوند در شب معراج به من وحی فرمود: ای محمد! چه کسی را در زمین بر امتت جانشین کرده ای؟ - وحال آنکه او بهتر می دانست - گفتم: ای پروردگار! برادرم را. فرمود: علی ابن ابی طالب را؟ گفتم: آری پروردگارا! فرمود: ای محمد! من به زمین نظری افکندم، پس تو را از آن برگزیدم، پس من یاد نمی شوم تا این که تو با من یاد شوی، من محمود هستم وتو محمد هستی. سپس بار دیگر بر آن نظر افکندم واز آن علی بن ابی طالب (علیهما السلام) را برگزیدم، پس او را جانشین تو قرار دادم، که تو سید پیغمبرانی وعلی سید اوصیا وبرای او اسمی از اسم هایم را قرار دادم که من اعلی هستم واو علی است. ای محمد! اگر بنده ای از بندگانم آن قدر مرا پرستش نماید تا این که به هلاکت رسد، سپس در حالی که منکر ولایتتان باشد مرا ملاقات کند، او را به جهنم خواهم برد، سپس فرمود: ای محمد! آیا می خواهی آنان را ببینی؟ گفتم: آری. فرمود: در پیش رویت بپاخیز. چون پیش رفتم، ناگاه دیدم علی بن ابی طالب را وحسن بن علی وحسین بن علی وعلی بن الحسین ومحمد بن علی وجعفر بن محمد وموسی بن جعفر وعلی بن موسی ومحمد بن علی وعلی بن محمد وحسن بن علی وحجت قائم (علیهم السلام) که همچون ستاره درخشانی در میان آنها بود. گفتم: ای پروردگار! اینان کیستند؟ فرمود: اینان امامان هستند واین قائم است حلالم را حلال وحرامم را حرام می نماید واز دشمنانم انتقام می گیرد. ای محمد! او را دوست بدار، که من او را ودوست دارنده او را دوست دارم.(183)
می گویم: این حدیث دلالت دارد بر این که در محبت آن حضرت ویژگی ای هست که مقتضی امر مخصوص از سوی خدای تعالی گردیده، با این که محبت همه امامان (علیهم السلام) واجب است وسر این مطلب چند چیز است، از جمله؛
1- محبت وشناخت آن حضرت از محبت ومعرفت امامان دیگر (علیهم السلام) جدا نمی گردد، ولی عکس آن چنین نیست (یعنی ممکن است کسی نسبت به امامان دیگر محبت ومعرفت داشته باشد، ولی نسبت به آن حضرت معرفت ومحبت نداشته باشد). بنابراین اگر انسان آن بزرگوار را بشناسد واو را دوست بدارد، حقیقت ایمان در او کامل می گردد. وشاهد بر این است آنچه در مجلد نهم بحار به نقل از کتاب الفضائل آمده، از امام رضا (علیه السلام)، از پدرانش، از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در حدیثی که در آن نام های امامان (علیهم السلام) را یاد کرده، تا آن جا که فرمود: هر کس دوست می دارد خداوند را ملاقات کند، در حالی که ایمانش کامل واسلامش نیکو باشد، باید که ولایت حجت صاحب الزمان منتظر را دارا گردد، پس اینان چراغ هایی در تاریکی وامامان هدایت ونشانه های تقوا هستند، هر کس آنان را دوست بدارد وولایتشان را دارا شود، من برای او ضمانت می کنم که خداوند او را به بهشت خواهد برد.(184)
2- چیره شدن دین وغالب گردیدن مسلمین بر کافرین به دست آن حضرت وبا ظهور آن جناب به طور کامل انجام می گردد، چنان که در بخش چهارم گذشت. واین چیزی است که از نظر عقل وشرع موجب محبت آن حضرت به طور خاص می باشد.
3- آنچه در بعضی از روایات آمده، که آن حضرت بعد از امیر المؤمنین وامام حسن وامام حسین (علیهم السلام) از سایر امامان افضل است، چنانکه سید بحرانی در کتاب غایة المرام در باب بیست وسوم از نعمانی به سند خود، از امام صادق، از پدرانش (علیهم السلام) روایت کرده که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: خداوند از بین روزها، جمعه واز ماه ها، ماه رمضان، واز شب ها، شب قدر را برگزید واز مردم، پیغمبران را اختیار کرد واز میان پیغمبران، رسولان را واز رسولان، مرا وعلی را از من برگزید واز علی، حسن وحسین را اختیار فرمود واز حسین، اوصیا را برگزید، که از قرآن تأویل یاوه گویان وکجروی باطل جویان وتوجیه جاهلان را دور می کنند ونهمین ایشان باطن ظاهر آنان است واو افضل آنها می باشد.(185)
و مؤید این مطلب است آنچه در بحار از حضرت امام صادق (علیه السلام) روایت شده که: از آن جناب سؤال شد: آیا قائم (علیه السلام) متولد شده؟ فرمود: نه. واگر زمانش را درک می کردم در تمام عمر با او به خدمت می پرداختم.
و در حرف ن در حدیث عباد بن محمد مداینی گذشت، که امام صادق (علیه السلام) فرمود: برای نور آل محمد (علیهم السلام) وسابق آنها دعا کردم. ودر فضیلت گریستن از فراقش نیز در تأیید این امر خواهد آمد.
اگر بگویید: این منافات دارد با آنچه در مجلد نهم بحار از نعمانی مسنداً، از زید شحام روایت آمهد که گفت: به حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: کدام یک افضل هستند حسن یا حسین؟ فرمود: همانا فضیل اولینمان به فضیلت آخرینمان می رسد وفضل آخرینمان به فضل اولینمان می رسد وهر کدام فضلی دارد. عرض کردم: فرایت شوم! جوابم را مفصل تر بیان فرمایید. به خدا سوگند! جز برای آموختن از شما نپرسیدم. فرمود: ما از یک درخت هستیم، خداوند ما را از یک سرشت آفرید، فضل ما از خداوند وعلم ما از خداوند می باشد وما امنای خداوند بر خلق او ودعوت کنندگان به دین او و(پرده یا) پرده داران بین او وبین خلق او هستیم. ای زید! تو را بیزایم؟! عرض کردم: آری. فرمود: آفرینش ما یکی وعلم ما یکی وفضل ما یکی است وهمگی نزد خدای (عزَّ وجلَّ) یکی هستیم. عرضه داشتم: مرا خبر ده از تعدادتان؟ فرمود: ما دوازده تن هستیم، این چنین پیرامون عرش پروردگارمان (عزَّ وجلَّ) در آغاز آفرینشمان بودیم. اول ما محمد، اوسط ما محمد وآخر ما محمد است.(186)
در جواب گویم: بین این حدیث وآنچه گذشت، منافاتی نیست، زیرا که این حدیث بیانگر متحد بودن سرشتشان می باشد واین که از یک نور آفریده شده اند ودر علم وفضل یکسان هستند، چنان که اخبار دیگری نیز در این باره وارد شده است واین منافات ندارد با این که بعضی از آنان از بعض دیگر از لحاظ ویژگی هایی افضل باشند، همچنان که روایاتی در افضلیت امیرمؤمنان (علیه السلام) از سایر ائمه معصومین (علیهم السلام) وارد گردیده، با این حال علم بر این مطلب وامثال آن باید به خود آنان واگذار شود وبر ما نیست که از آن بحث کنیم، وخدای تعالی خود دانا است ونگهدار از لغزش ها می باشد.
چهارم: محبوب نمودن او در میان مردم
و این امر دلالت دارد تمام آنچه در امر سوم بیان کردیم، به جهت دلالت عقل بر این که هر کس محبتش واجب ونیکو است، سزاوار است او را محبوب نمود. ونیز دلالت می کند بر آن محتوای فرموده خدای تعالی در حدیث موسی (علیه السلام) که: مرا در میان آفریدگانم محبوب ساز... وبه طور صریح بر آن دلالت می کند، آنچه در روضه کافی به سند خود، از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: خداوند رحمت کند بنده ای که ما را نزد مردم محبوب نماید وما را در معرض دشمنی وکینه توزی آنان قرار ندهد. همانا به خدا سوگند ! اگر سخنان زیبای ما را برای مردم روایت می کردند، به سبب آن عزیزتر می شدند وهیچ کس نمی توانست بر آنان وصله ای بچسباند، ولی یکی از آنان کلمه ای را می شنود، پس ده کلمه از پیش خود بر آن می افزاید.(187)
و در مجالس صدوق (رحمه الله) به سند خود آورده، از امام صادق (علیه السلام) که فرمود: خداوند رحمت کند بنده ای را که مودت مردم را به سوی ما کشاند وبه آنچه می شناسند، با آنان سخن بگوید وآنچه را منکرند، واگذارد.(188)
پنجم: انتظار فرج وظهور آن حضرت (علیه السلام)
سخن در این باره در چند مبحث واقع می شود؛
مبحث یکم - فضیلت انتظار وثواب منتظر وانتظار پیغمبران وامامان نسبت به این امر:
دراین باره همین بس که حضرت سید الساجدین (علیه السلام) در دعای عرفه بر منتظران درود فرستاده وبرای آنان دعا کرده،بعد از دعا کردن برای مولایشان (امام زمان) - صلوات الله علیه - واضافه بر آن روایات بسیاری بر این مقصود دلالت دارد، از جمله؛
1- در کمال الدین از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: هر کس از شما بر این امر در حال انتظار آن بمیرد، همچون کسی است که در خیمه قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بوده باشد.(189)
2- از حضرت ابوالحسن رضا (علیه السلام) آمده که فرمود: چقدر خوب است صبر وانتظار فرج! آیا نشنیده ای فرموده خدای (عزَّ وجلَّ) را که: وارتقبوا انی معکم رقیب(190)؛ وچشم به راه باشید که من با شما چشم به راهم. فانتظروا انی معکم من المنتظرین(191) پس انتظار بکشید که من با شما از منتظرانم. بنابراین بر شما باد صبر، به درستی که گشایش پس از ناامیدی می آید، البته آنان که پیش از شما بودند صبورتر از شما بودند.(192)
3- در بصائر الدرجات به سند خود از حضرت امام ابو عبد الله صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: امیرمؤمنان (علیه السلام) به سوی صفین می رفت، تا این که از رود فرات عبور کرد وبه نزدیکی کوه سرزمین صفین رسید که هنگام نماز مغرب شد، مدتی در اندیشه فرو رفت، سپس وضو گرفت واذان گفت وچون از اذان گفتن فراغت یافت، کوه شکافته شد وسر وصورتی سپید نمودار گردید وگفت: سلام بر تو ای امیر المؤمنین ورحمت وبرکات خداوند بر تو باد. خوش آمدی ای جانشین پیغمبران وپیشوای روسفیدان وعزیزترین چیزی (که به مردم) رسیده! وای نایل آمده به ثواب صدیقین! وای سید اوصیا! امیر المؤمنین (علیه السلام) به او فرمود: بر تو نیز سلام باد، ای برادرم شمعون! جانشین عیسی بن مریم روح القدس، حال تو چگونه است؟ گفت خیر است، خدای بر تو رحمت آرد. من منتظر حضرت روح الله هستم که از آسمان فرود آید، پس هیچ کس را نمی شناسم که در راه خدا بیشتر از تو دچار بلا گشته وفردا (ی قیامت) ثوابش فزون تر ومقامش برتر از تو باشد...(193)
می گویم: جهت شاهد آوردن این حدیث، آن است که دلالت دارد بر منتظر بودن جناب شمعون نسبت به این ظهور مبارک وبا میمنت. والبته شباهت یافتن به اولیای خدا وپیروی کردن از ایشان چیزی است که نزد خداوند (عزَّ وجلَّ) پسندیده است، اضافه بر سایر آنچه در فضیلت انتظار رسیده است.
4- در کتاب کمال الدین از حضرت ابی عبد الله امام صادق، از پدرانش (علیهم السلام) آمده که فرمود: منتظر امر (حکومت) ما بسان آن است که در راه خدا به خون غلتیده باشد.(194)
5- نیز از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: خوشا به حال شیعیان قائم ما که در زمان غیبتش منتظر بر ظهور او باشند ودر هنگام ظهورش فرمانبردار از او، آنان اولیای خدا هستند نه ترسی برایشان هست ونه اندوهگین شوند.(195)
6- از حضرت سید العابدین (علیه السلام) است که فرمود: انتظار فرج از عظیم ترین فرج است.(196)
7- از ابو خالد کابلی آمده که گفت: بر سرورم حضرت علی بن الحسین زین العابدین (علیه السلام) وارد شدم وبه او عرضه داشتم: ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)! مرا خبر ده از کسانی که خدای (عزَّ وجلَّ) طاعت ودوستی آنان را فرض دانسته وپیروی از ایشان را پس از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بر بندگانش واجب کرده است. به من فرمود: ای کابلی! به درستی که اولی الامری که خدای (عزَّ وجلَّ) آنان را امامانی برای مردم قرار داده وطاعتشان را بر آن ها واجب نموده؛ امیر المؤمنین علی بن ابی طالب، سپس حسن، سپس حسین دو فرزند علی بن ابی طالب بوده اند آنگاه امر (امامت) به ما رسیده است، آنگاه ساکت شد. من گفتم: ای سرور من! برای ما روایت شده که امیر المؤمنین (علیه السلام) فرموده: البته زمین را حجتی برای خدای (عزَّ وجلَّ) بر بندگانش خالی نمی ماند، پس حجت وامام بعد از تو کیست؟ آن حضرت فرمود: پسرم محمد است واسم او در تورات باقر می باشد، علم را با مهارت می شکافد، او حجت وامام بعد از من است وپس از محمد، پسرش جعفر می باشد که نامش نزد اهل آسمان صادق است. عرضه داشتم: ای سرور من! چگونه اسم او صادق شده وحال آنکه همه شما صادق (راستین) هستید؟ فرمود: پدرم از پدرش، مرا حدیث گفت که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: هرگاه فرزندم جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب متولد شد، او را صادق بنامید که پنجمین از فرزندانش، کسی که اسمش جعفر خواهد بود با دروغ بستن بر خدای (عزَّ وجلَّ) جرأت کند ومدعی امامت گردد، پس او نزد خداوند، جعفر کذاب وافترا زننده بر خدای (عزَّ وجلَّ) است، وادعا کننده منصبی که شایستگی آن را ندارد، مخالفت کننده با پدر وحسادت ورزنده بر برادرش خواهد بود، آن کسی است که می خواهد هنگام غیبت ولی خدای (عزَّ وجلَّ) پرده (غیبت) خداوندی را کنار زند. سپس حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) به شدت گریست، آنگاه فرمود: گویا جعفر کذاب را می بینم که ستمگر زمان خویش را بر بازرسی امر ولی خداوند وآنکه در حفظ الهی غایب است، برانگیخته وحرمت پدرش را هتک نموده باشد، به خاطر جهل وندانستن ولادت او واز روی حرص بر کشتن او، اگر بر وی دست یابد، به جهت طمع کردن در میراثش تا آن را بدون این که حقی در آن داشته باشد، بگیرد. ابو خالد گوید: عرضه داشتم: ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)! آیا آن کار شدنی است؟ فرمود: آری. به پروردگارم سوگند! به درستی که این مطلب نزد ما نوشته شده است، در طوماری که محنت هایی که بعد از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بر ما وارد می شود، در آن ضبط گردیده است. ابو خالد گوید: عرضه داشتم: ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)! سپس چه خواهد شد؟ آن حضرت (علیه السلام) فرمود: سپس غایب ماندن ولی خدای (عزَّ وجلَّ) دوازدهمین جانشین رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وامامان پس از او طولانی خواهد گشت. ای ابوخالد! به درستی که اهل زمان غیبت او، که امامتش را باور دارند ومنتظر ظهور اویند، از مردم همه زمانها بهترند، زیرا که خدای - تبارک وتعالی - آن چنان عقل ها وفهم ها وشناختی به آن ها عنایت کرده که غیبت نزد آنان، همچون دیدن باشد وآنان را در آن زمان به منزله کسانی قرار داده است، که در پیشگاه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) با شمشیر جهاد کرده اند، آنان به حق مخلصانند وراستی که شیعیان ما هستند ودعوت کنندگان به دین خدای (عزَّ وجلَّ) در پنهان وآشکار می باشند.(197)
8- در کتاب غیبت شیخ طوسی، به نقل از کتاب غیبت فضل بن شاذان، به سند خود از مفضل بن عمر آورده که گفت: حضرت قائم (علیه السلام) را یاد کردیم وکسانی که از هم کیشانمان در حال انتظار او مردند، پس حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) به ما فرمود: هرگاه قیام کند، نزد مؤمن داخل قبر خواهند آمد وبه او گفته می شود: ای فلان! همانا که صاحب تو ظهور کرد، پس اگر می خواهی به او ملحق شوی ملحق شو واگر بخواهی در گرامیداشت پروردگارت بمانی بمان.(198)
9- در کمال الدین به سند خود، از صفر بن ابی دلف آورده که گفت: شنیدم حضرت ابو جعفر محمد بن علی الرضا (علیهما السلام) می فرمود: همانا امام بعد از من پسرم علی است، امر او امر من وگفته او گفته پدرش واطاعت او اطاعت از پدرش می باشد. سپس ساکت شد، عرضه داشتم: ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)! امام بعد از حسن کیست؟ پس آن حضرت به شدت گریست، آنگاه فرمود: البته بعد از حسن، پسرش آنکه قائم به حق ومورد انتظار است، می باشد. گفتم: ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)! چرا قائم نامیده شده؟ فرمود: زیرا که او پس از آنکه یادش مرده باشد وبیشتر معتقدان به امامتش برگشته باشند، قیام کند (وبپاخیزد). گفتم: چرا منتظر نامیده شده؟ فرمود: چون که او را غیبتی است که روزهای بسیار ومدتی طولانی دارد، پس مخلصان منتظر خروجش باشند واهل تردید انکارش کنند وجاحدان یاد او را به استهزا گیرند ووقت گذاران در آن دروغگو شوند وعجله کنندگان در آن هلاکت گردند وتسلیم شوندگان در آن نجات یابند.(199)
10- از علی بن مهزیار آمده که گفت: به حضرت ابوالحسن صاحب العسکر، امام هادی (علیه السلام) نامه ای نوشتم ودرباره فرج از آن جناب پرسیدم، به من نوشت: هرگاه صاحب شما از منزلگاه ستمگران غایب گشت، در انتظار فرج باشید.
11- در اصول کافی از ابو بصیر آمده که گفت: به حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: فدایت شوم فرج کی خواهد بود؟ فرمود: ای بصیر! تو هم از کسانی هستی که دنیا می خواهند. هر کس این امر را بشناسد، برای او به جهت انتظار کشیدنش فرج شده است.(200)
می گویم: ظاهراً چون مقصود از فرج، یاری کردن امام (علیه السلام) وجهاد در رکاب او است، امام صادق (علیه السلام) بیان فرمود که این مقصود برای شیعیان حاصل است، چون منتظر فرج هستند وتوجه داد که لازم وشایسته است که غرض آنها از انتظار این مقصود بزرگ باشد نه رسیدن به شهوت های نفسانی ولذت های جسمانی - چنان که شیوه بیشتر افراد چنین است - ومؤید این مطلب در مبحث چهارم خواهد آمد.
12- در بحار از حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) آمده که فرمود: منتظر فرج باشید واز رحمت خداوند ناامید نشوید، به درستی که خوشایندترین اعمال نزد خدای (عزَّ وجلَّ) انتظار فرج است.(201)
13- از آن حضرت (علیه السلام) است که فرمود: عمل کننده به امر ما، فردا (ی قیامت) در حضیرة القدس (درجه عالیه بهشت) با ما خواهد بود ومنتظر امر (حکومت) ما، همچون غوطه ور شده به خونش در راه خدا می باشد.(202)
14- از فیض بن المختار، از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) روایت آمده که فرمود: هر کس از شما بیمرد در حالی که منتظر این امر باشد، همانند کسی است که با حضرت قائم (علیه السلام) در خیمه اش بوده باشد. سپس چند لحظه ای درنگ کرد، آنگاه فرمود: نه بلکه مانند کسی است که در خدمت آن حضرت شمشیر بزند. سپس فرمود: نه. سوگند به خدا! همچون کسی است که در رکاب رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) شهید شده باشد.(203)
15- از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام)، از پدرانش، از امیر المؤمنین (علیه السلام) روایت است که فرمود: برترین عبادت مؤمن، انتظار فرج از خداوند داشتن است.
16- در کافی به سند صحیحی، از عبد الله بن المغیره آمده که گفت: محمد بن عبد الله به حضرت امام رضا (علیه السلام) عرضه می داشت ومن می شنیدم که می گفت: پدرم مرا حدیث آورد از خاندانش، از پدرانش، که به یکی از امامان گفته بود: در منطقه ما جای رباط(204) هست که آنرا قزوین می نامند ودشمنی هست که آن را دیلم می گویند، آیا جهاد یا رباطی بر ما هست؟ آن حضرت (علیه السلام) در جواب او فرمود: بر شما باد که این خانه (بیت الله الحرام) را حج کنید. سؤال کننده بار دیگر سؤالش را تکرار کرد. باز حضرت (علیه السلام) فرمود: بر شما باد این بیت که آن را حج کنید. آیا یک فرد از شما راضی نیست که در خانه خود باشد وبر خانواده اش از دسترنج خود خرج بنماید وانتظار امر ما را بکشد، پس اگر آن زمان را درک کند، همچون کسی است که با رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در جنگ بدر شرکت کرده باشد واگر در حالی که منتظر امر ما است بمیرد، همچون کسی خواهد بود که با قائم - صلوات الله علیه - در خیمه اش باشد این چنین - ودو انگشت سبابه اش را کنار هم نشان داد - ونمی گویم این چنین -و انگشت وسط وسبابه را نشان داد- زیرا که این بزرگ تر از آن است. در اینجا حضرت ابوالحسن امام رضا (علیه السلام) فرمود: راست گفته است.(205)
می گویم: این روایت با آنچه در اخبار آمده که مرابطه (مرزبانی) حتی در زمان غیبت هم مستحب است، منافاتی ندارد؛ زیرا که ظاهراً منظور سؤال کننده، نایل شدن به ثواب مرابطه وجهاد بوده، پس امام (علیه السلام) او را به حج وانتظار دلالت فرمود، که ثواب جهاد ورباط وحج همگی برایش حاصل گردد، اما با انجام مرابطه، ثواب حج را نخواهد یافت. ومؤید آنچه یاد کردیم این که امام (علیه السلام) به او فرمود: بر شما باد! این بیت که آن را حج کنید ونفرمود: مرابطه نکنید، یا جایز نیست، یا حلال نیست ومانند این ها وخدا دانا است.(206)
17- در تفسیر نعمانی از امیر المؤمنین (علیه السلام) آمده که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: ای ابوالحسن! بر خداوند شایسته است که اهل ظلال (گم شدگان) را به بهشت داخل کند ومنظورش از این، مؤمنانی هستند که در زمان فتنه بر پیروی از امامی که جایگاهش مخفی است واز چشم مردم غایب است، بپاخیزند، پس آنان به امامت او اقرار می کنند وبه دامان او چنگ می زنند ومنتظر خروج او می مانند، آنان یقین دارند که هیچ تردیدی به خود راه ندهند، صبر کنندگان وتسلیم شدگان وفقط از شناختن امامشان واز شناختن شخص او گم شده اند. بر این دلالت می کند آنکه خدای تعالی هرگاه چشمه خورشید را که نشانه برای اوقات نماز قرار داده از بندگانش بپوشاند، بر آنان فرصت را توسعه داده که زوال انجام شده است. وهمین طور است کسی که منتظر خروج امام (علیه السلام) است، که به امامتش دست یازیده، تمام فرایض خداوند که بر او واجب است با حدودشان از او قبول می شود، از معنی فریضه بودن خارج نمی باشند، پس او صبر کننده شکیبا گر است، غیبت امامش به (دین) او ضرری نمی رساند.(207)
18- ودر کتاب کمال الدین از محمد بن النعمان، از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) روایت آمده که: نزدیک ترین حالت بندگان به خدای (عزَّ وجلَّ) وخشنودترین هنگام او از آنان، زمانی است که حجت خداوند را نیابند وبرایشان آشکار نشود واز آنان پوشیده بماند که جای او را ندانند ودر عین حال می دانند که دلایل ونشانه های الهی از بین نرفته است، در آن هنگام باید که هر صبح وشام منتظر فرج باشند. وهمانا شدیدترین موقع غضب خداوند بر دشمنانش زمانی است که حجتش را از آنان پوشانیده باشد، که برایشان ظاهر نگردد والبته خداوند می داند که دوستانش به تردید نمی افتند واگر چنین می دانست که آنان به تردید دچار می شوند، حجت خویش را یک چشم بر هم زدن هم از آنان مخفی نمی کرد.(208)
19- از امام صادق (علیه السلام) است درباره فرموده خدای (عزَّ وجلَّ): الم ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین الذین یؤمنون بالغیب(209)؛ الم(از رموز قرآن است). این کتاب بدون تردید هدایتگر تقواپیشگان است، آنان که به غیب ایمان می آورند. فرمود: تقواپیشگان، شیعیان علی (علیه السلام) هستند وغیب، همان حجت غایب است وگواه بر این، فرموده خدای (عزَّ وجلَّ) است که: ویقولون لولا انزل علیه آیة من ربه فقل انما الغیب لله فانتظروا انی معکم من المنتظرین(210) ومی گویند: چرا از سوی پروردگارش آیتی بر او نیامد، پس بگو: به درستی که غیب مخصوص خدا است، شما منتظر باشید من نیز با شما از منتظرانم.
20- در اصول کافی به سند خود از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آورده که فرمود: زیان ندیده است کسی که در حال انتظار امر ما بمیرد، آن که در خیمه حضرت مهدی (علیه السلام) با سپاهیان او نمرده است.(211)
21- در روایت عمار ساباطی که ان شاء الله تعالی خواهد آمد، از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: همانا به خدا سوگند! ای عمار! کسی از شما بر این حالی که در آن هستید نمیرد، مگر آن که نزد خداوند از بسیاری از کشته شدگان در بدر واحد برتر باشد، پس شما را مژده باد.(212)
22- در همان کتاب از حضرت امام ابو جعفر باقر (علیه السلام) آمده که ضمن حدیثی فرمود: وبدانید که منتظر این امر همچون ثواب روزه دار شب زنده دار را دارد وهر کس دوران قائم ما را دریابد، پس با او خروج نماید ودشمن ما را به قتل رساند، برای او همچون پاداش بیست شهید خواهد بود وهر کس در رکاب قائم ما (علیه السلام) کشته شود، همچون پاداش بیست وپنج شهید را خواهد یافت.(213)
23- در مجمع البیان از حارث بن المغیره آمده که گفت: در محضر ابو جعفر باقر (علیه السلام) بودیم، فرمود: آنکه از شما این امر را شناخته ومنتظر آن باشد وخیر را در آن بداند، مانند کسی است که به خدا قسم! در رکاب قائم آل محمد (علیهم السلام) با شمشیر خود جهاد کرده باشد. سپس فرمود: بلکه والله! مثل کسی است که در خدمت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) با شمشیر جهاد کرده باشد. سپس بار سوم فرمود: بلکه به خدا قسم! همچون کسی است که در خیمه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) شهید شده باشد.(214)
24- در تفسیر البرهان، از حسن بن ابی حمزه، از پدرش ابوحمزه (ثمالی) است که گفت: به حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) عرض کردم: فدایت شوم! سنم بالا رفته واستخوانم سست گشته ومرگم نزدیک شده ومی ترسم پیش از آنکه این امر (حکومت شما) را دریابم، مرگم فرا رسد. فرمود: ای ابوحمزه! هر که به ما ایمان آورد وحدیث ما را تصدیق کرد وبه انتظار دوران ما نشست، مانند کسی است که زیر پرچم قائم (علیه السلام) کشته شود، بلکه به خدا سوگند! زیر پرچم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) (کشته گردد)(215).
25- در کتاب کمال الدین، از مفضل بن عمر آمده که گفت: شنیدم حضرت امام صادق (علیه السلام) می فرمود: هر کس در حالی که منتظر این امر باشد بمیرد، همچون کسی خواهد بود که از خواص حضرت قائم (علیه السلام) بوده باشد، نه؛ بلکه مانند کسی باشد که در پیشگاه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) شمشیر زده است.(216)
26- در تفسیر البرهان به سند خود، از مسعدة آمده که گفت: خدمت حضرت امام صادق (علیه السلام) بودم که پیرمرد قد خمیده ای که بر عصایش تکیه زده بود آمد، سلام کرد وامام صادق (علیه السلام) جواب سلامش را داد. پیرمرد عرضه داشت: ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)! دستت را به من بده که آن را ببوسم، پس آن حضرت دستش را پیش آورد واو دست آن جناب را بوسید وسپس گریست. حضرت امام صادق (علیه السلام) به او فرمود: ای پیرمرد! چرا گریه می کنی؟ عرضه داشت: فدایت شوم، یابن رسول الله! صد سال است که به پای قائم شما مانده ام، می گویم این ماه است، این سال است، هم اکنون سنم بالا رفته واستخوانم سست گردیده ومرگم نزدیک شده وبه آنچه که برای شما آرزو می کنم نرسیده ام، شما را می بین کشته شده وآواره اید ودشمنانتان را می بینم که با بالها پرواز می کنند، چگونه گریه نکنم؟!
دیدگان حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) در اشک نشست، آنگاه فرمود: ای پیرمرد! اگر خداوند تو را باقی گذاشت تا این که قائم ما را ببینی، در مرتبه اعلی خواهی بود واگر مرگ تو فرا رسد، روز قیامت با سپرده گرانبهای محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) محشور خواهی شد وما سپرده گرانبهای او هستیم، که همانا آن حضرت فرمود: من در میان شما دو گوهر گرانبها را بر جای می گذارم، پس به آن دو، دست بیازید که هیچ گاه گمراه نشوید: کتاب خدا وعترت وخاندانم را. پیرمرد گفت: پس از این که این خبر را شنیدم، دیگر آسوده خاطر شدم. سپس امام صادق (علیه السلام) فرمود: ای پیرمرد! بدان که قائم ما (علیه السلام) از صلب حسن عسکری بیرون می آید وحسن از علی متولد می شود وعلی از محمد ومحمد از علی وعلی از موسی واین پسرم از من متولد گردیده، ما دوازده تن هستیم، همگی مان معصوم وپاکیزه می باشیم...(217)
27- در روضه کافی به سند خود، از اسحاق بن عمار آورده که گفت: حدیث آورد مرا مردی از اصحابمان، از حکم بن عتیبه که گفت: هنگامی که در محضر امام ابو جعفر باقر (علیه السلام) بودم، خانه پر از جمعیت بود، پیرمردی آمد که بر چوبدستی خود تکیه می زد، تا اینکه بر در اتاق ایستاد وگفت: سلام بر تو ای فرزند رسول خدا! ورحمت وبرکات خداوند بر تو باد! آنگاه ساکت شد. حضرت ابو جعفر امام باقر (علیه السلام) فرمود: وبر تو باد سلام ورحمت وبرکات خداوند! سپس پیرمرد رو به سوی اهل مجلس کرد وگفت: السلام علیکم! که همه حاضرین او را جواب دادند وسلامش را پاسخ گفتند. آنگاه رو به سوی حضرت ابوجعفر باقر (علیه السلام) کرد وگفت: ای فرزند رسول خدا! فدایت گردم! مرا نزدیک خود جای ده که به خدا سوگند! من شما را دوست می دارم ودوستداران شما را دوست می دارم. به خدا سوگند! دوستی شما وهوادارانتان به خاطر طمع دنیوی نیست ومن با دشمن شما دشمنم واز او بیزارم. وبه خدا سوگند! که دشمنی ام با او وبیزاری ام از او، به خاطر کینه ای میان من واو نمی باشد. به خدا! من حلال شما را حلال وحرامتان را حرام می دارم ومنتظر امر شمایم، پس ای که خداوند مرا فدایت گرداند! عاقبت مرا چگونه می بینی؟ حضرت امام باقر (علیه السلام) فرمود: به سوی من، به سوی من آی! تا این که او را کنار خود نشانید. سپس فرمود: ای پیرمرد! بر پدرم علی بن الحسین (علیه السلام) نیز مردی وارد شد ومانند سؤال تو را عرضه داشت. پدرم به او فرمود: اگر بمیری بر رسول خدا وعلی وحسن وحسین وعلی بن الحسین وارد می شوی وقلبت سرد ودلت خنک وخرم ودیده ات روشن می گردد وراحتی وریحان با فرشتگان کرام کاتبین را پیش روی خود خواهی دید، همین که جانت به این جا برسد - وبه حلقش اشاره کرد - واگر زنده بمانی خواهی دید، آنچه را که دیده ات به آن روشن شود وهمراه ما در رکن اعلی خواهی بود. پیرمرد عرضه داشت: چگونه فرمودی، ای ابو جعفر! حضرت باقر (علیه السلام) دوباره سخنش را تکرار کرد، پیرمرد گفت: الله اکبر، ای ابو جعفر! اگر من بمیرم بر رسول خدا وعلی وحسن وحسین وعلی بن الحسین وارد می شوم وچشمم روشن وقلبم سرد وخنک وخرم می گردد وتوسط راحتی وریحان وفرشتگان کرام کاتبین مورد استقبال قرار می گیرم، همین که جانم به این جا رسید واگر زنده بمانم، آنچه را که چشمم به آن روشن شود خواهم دید وبا شما در رکن اعلی خواهم بود! سپس پیرمرد به شدت گریست،های های های، تا اینکه صورتش به زمین چسبید واهل خانه چون حال پیرمرد را دیدند به گریه وناله پرداختند. وحضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) اشک ها را از اطراف دیدگانش با انگشت پاک می کرد. آنگاه پیرمرد سر برداشت وبه امام باقر (علیه السلام) عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! دستت را به من بده، خداوند مرا قربان تو سازد! آن حضرت (علیه السلام) دست خود را به او داد، پس دست حضرت را بوسید وبر دیدگان خود نهاد وبر صورتش کشید، سپس جامه از شکم وسینه برگرفت ودست آن حضرت را بر شکم وسینه خود قرار داد. پس از آن برخاست وگفت: السلام علیکم! حضرت باقر (علیه السلام) در پی او می نگریست وپیرمرد می رفت، آنگاه روی به جانب حاضرین کرد وفرمود: هر کس دوست می دارد مردی از اهل بهشت را ببیند، به این شخص نظر کند. حکم بن عتیبه گوید: هیچ مجلس گریه وماتمی شبیه آن مجلس ندیدم.(218)
مبحث دوم - در وجوب انتظار حضرت قائم (علیه السلام) بر همه افراد:
و بر این مطلب دلالت می کند -اضافه بر بعضی از آنچه گذشت- روایتی که ثقة الاسلام کلینی (رحمه الله) در اصول کافی به سند خود، از اسماعیل جعفی آورده که گفت: مردی بر حضرت ابو جعفر امام باقر (علیه السلام) وارد شد وصفحه ای در دست داشت، حضرت باقر (علیه السلام) به او فرمود: این نوشته مناظر کننده ای است(219) که پرسش دارد از دینی که عمل در آن مورد قبول است. عرض کرد: رحمت خداوند بر تو باد! همین را خواسته ام. حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) فرمود: گواهی دادن به این که هیچ معبود حقی جز خداوند نیست واین که محمد بنده ورسول او است واین که اقرار کنی به آنچه از سوی خداوند آمده وولایت ما خاندان وبیزاری از دشمنمان وتسلیم به امر ما وپرهیزکاری وفروتنی وانتظار قائم ما، که ما را دولتی است که هر وقت خداوند بخواهد آن را خواهد آورد.(220)
و در همان کتاب ابوالجارود آمده که گفت: به حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) عرضه داشتم: ای فرزند رسول خدا! آیا مودت ودلباختگی وپیروی مرا نسبت به خودتان می دانید؟ فرمود: آری. عرضه داشتم: من از شما مطلبی را می پرسم ومی خواهم به من پاسخ دهید، زیرا که چشم من نابینا است وکم تر راه می روم ونمی توانم هر وقت بخواهم به دیدار شما بیایم. فرمود: خواسته ات را بازگوی. عرض کردم: دینی که تو وخاندانت خدای (عزَّ وجلَّ) را با آن دینداری می کنید برایم بیان فرمای، تا خدای (عزَّ وجلَّ) را با آن دینداری نمایم. امام باقر (علیه السلام) فرمود: اگر چه مطلب را کوتاه کردی، ولی سؤال مهمی آوردی. به خدای سوگند! دینی را که من وپدرانم خدای (عزَّ وجلَّ) را با آن دینداری می کنیم برایت می گویم؛ گواهی دادن به این که هیچ معبود حقی جز خداوند نیست واین که محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) رسول خدا است واقرار کردن به آنچه از نزد خداوند آورده وولایت ولی ما وبیزاری از دشمنان وتسلیم بودن به امر ما وانتظار قائم ما واهتمام ورزیدن (در امور واجب وحلال) وپرهیزکاری (از کارهای حرام) می باشد.(221)
و در غیبت نعمانی به سند خود، از ابو بصیر از حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) آورده که روزی آن حضرت فرمود: آیا شما را خبر ندهم به آنچه خدای (عزَّ وجلَّ) هیچ عملی را جز به آن از بندگان نمی پذیرد؟ گفتند: چرا، فرمود: گواهی دادن به این که هیچ شایسته پرستشی جز خداوند نیست واین که محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) بنده وفرستاده او است، واقرار کردن به آنچه به آن امر فرموده، وولایت ما، وبیزاری از دشمنانمان - یعنی خصوص امامان- وتسلیم شدن به آنان، وپرهیزکاری، وکوشش واطمینان، وانتظار قائم (علیه السلام). سپس فرمود: به درستی که ما را دولتی است که خداوند هر وقت بخواهد آن را (روی کار) می آورد، آنگاه فرمود: هر کس دوست می دارد از جمله اصحاب قائم (علیه السلام) باشد باید انتظار بکشد وبا پرهیزکاری واخلاق نیک رفتار نماید در حالی که منتظر باشد، پس اگر از دنیا رفت (وپس از مردنش) قائم (علیه السلام) قیام کرد، برای او پاداشی خواهد بود همانند کسی که امام (علیه السلام) را درک کرده، پس جدیت کنید ودر انتظار بمانید گوارای تان باد ای گروه مشمول رحمت الهی(222).
می گویم: عبارت (یعنی خصوص امامان) احتمال دارد که از فرمایش امام (علیه السلام) باشد، واحتمال می رود که گفته ابوبصیر باشد. وچون منظور از ولایت آن است که امام (علیه السلام) را در تمام امور سرپرست خود قرار داده وپیروی از او در همه موارد واجب بداند، حضرت بیان فرمودند: کسی ولایتش واجب است که خداوند (عزَّ وجلَّ) او را به امامت وعصمت مخصوص گردانیده، نه هر کسی که منتسب به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) است ودشمنی کردن باید با معاند ودشمن امام (علیه السلام) باشد خواه از ذریه پیغمبر باشد، یا غیر آن ها.
و از آنچه بر وجوب انتظار دلالت می کند، روایتی است که شیخ صدوق (رحمه الله) در کتاب کمال الدین به سند خود، از عبدالعظیم حسنی آورده که گفت: بر سرورم حضرت محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) وارد شدم ومی خواستم که درباره قائم (علیه السلام) از آن حضرت سؤال کنم که آیا همان مهدی است یا غیر او؟ پس خود آن حضرت آغاز سخن کرد وبه من فرمود: ای ابوالقاسم! به درستی که قائم (علیه السلام) از ماست واو است مهدی که واجب است در زمان غیبتش انتظار کشیده شود ودر ظهورش اطاعت گردد واو سومین (امام) از فرزندان من است.(223)
و در همان کتاب به دو سند صحیح، از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: نزدیک ترین حالات بندگان نزد خدای (عزَّ وجلَّ) وخشنودترین هنگام او از آنان، زمانی است که حجت خدای را نیابند وبرای آنها آشکار نشود واز دیدگان آن ها پوشیده بماند که جایگاهش را ندانند ودر عین حال بدانند که حجت ها وبینات الهی باطل نشده، پس در آن هنگام هر صبح وشام منتظر باشند که شدیدترین خشم وغضب خداوند بر دشمنانش موقعی است که حجت خود را از آنان مخفی بدارد وبر آنان آشکار نگردد، البته خداوند دانسته است که اولیای او در تردید واقع نمی شوند واگر می دانست که آنها در شک می افتند، یک چشم بر هم زدن حجت خود را از آنان نهان نمی ساخت واین جز زیر سر اشرار مردم نخواهد بود.(224)
مبحث سوم - معنی انتظاری که در این اخبار به آن امر گردیده است:
انتظار حالتی است نفسانی که آمادگی برای آنچه انتظارش را می کشیم، از آن بر می آید وضد آن یأس وناامیدی است، پس هر قدر که انتظار شدیدتر باشد، آمادگی ومهیا شدن قوی تر خواهد بود، نمی بینی اگر مسافری داشته باشی که در انتظار مقدمش به سر می بری، هر چه هنگام آمدنش نزدیک تر شود، مهیا شدنت فزونی می یابد، بلکه احیاناً خوابت به بیداری مبدل می گردد، چون انتظارت شدید است. وهمان طور که مراتب انتظار از این جهت متفاوت است از جهت محبت نسبت به کسی که در انتظارش هستی، نیز مراتب متفاوتی دار، پس هر چه محبت شدیدتر ودوستی بیشتر باشد، مهیا شدن برای محبوب زیادتر می شود وفراقش دردناک تر می گردد، به گونه ای که منتظر، از تمام اموری که مربوط به حفظ خودش هست، غافل می ماند ودردهای بزرگ ومحنت های شدید را احسای نمی کند.
بنابراین مؤمنی که منتظر آمدن مولایش می باشد، هر قدر که انتظارش شدیدتر است، تلاشش در آمادگی برای آن به وسیله پرهیز از گناه وکوشش در راه تهذیب نفس وپاکیزه کردن دورن از صفات نکوهیده وبه دست آوردن خوی های پسندیده بیشتر می گردد، تا به فیض دیدار مولای خویش ومشاهده جمال انورش در زمان غیبتش رستگار شود، همچنان که برای عده بسیاری ای نیکان اتفاق افتاده است. لذا امامان معصوم (علیه السلام) -در روایاتی که خواندی وغیر آنها- به پاکیزگی صفات ومقید بودن به انجام طاعات امر فرموده اند. بلکه روایت پیشین ابو بصیر اشارت یا دلالت دارد بر اینکه رستگاری به مقام انتظار ونایل شدن به پاداش منتظران، به پرهیز وپروا از گناه وآراستگی به خوی های پسندیده بستگی دارد، چنانکه حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: هر آن کس که خواسته باشد از یاران قائم (علیه السلام) شود، باید که منتظر باشد وباید در حال انتظار به پرهیزکاری وخوی های پسندیده عمل نماید، که هرگاه بمیرد وقائم پس از مردنش بپاخیزد، پاداش او همچون کسی خواهد بود که دوران حکومت آن حضرت را درک کرده باشد...
و بی تردید هر قدر که انتظار شدیدتر باشد، صاحب آن، مقام وثواب بیشتری نزد خدای (عزَّ وجلَّ) خواهد داشت. خدای تعالی ما را از مخلصان منتظرین مولایمان صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار دهد.
مبحث چهارم - آیا در انتظار قصد قربت شرط است یا نه؟
شرح این مطلب به بیان دو مقدمه بستگی دارد؛
مقدمه اول: در بیان آنچه نیت در آن شرط است
در اینجا می گوییم: اوامری که از سوی خداوند صادر می شود بر سه گونه است:
یکم: آنچه می دانیم که مصلحت در انجام دادنش به صورت تعبد است، مانند نماز.
دوم: آنچه می دانیم مصلحت در آن به صورت تعبد منحصر نیست، بلکه مقصود انجام یافتن آن است به هر نحوی که باشد، چنان که فرموده: جامه ات را از ادرارهای آنچه گوشتش حلال نیست بشوی. که می دانیم مقصود شسته شدن جامه است با صرف نظر از نیت وقصد شوینده.
سوم: آنچه می دانیم مصلحت در آن به صورت تعبد منحصر باشد، مانند دیدار مؤمن ومانند آن.
و تردیدی نیست که در گونه اول نیت شرط است، که اگر در آن (نیت) خللی وارد آورد، تکلیف از گردنش ساقط نمی گردد، همچنان که بدون تردید نیت در گونه دوم شرط نیست. واما در گونه سوم؛ هرگاه شخص آن را به قصد تعبد به جای آورد، استحقاق ثواب دارد واگر آن را بدون قصد عبادت به جای آورد، استحقاق ثواب ندارد، موجب عقاب هم نیست. وفرق بین این با کارهای مباحی که هرگاه شخص آنها را به قصد طاعت به جای آورد، آن است که در اینجا امر به طور مستقیم به آنها تعلق یافته، در صورتی که در آن کارهای مباح، امر به طور مستقیم متوجه آنها نیست، چون فرض این است که آنها مباح هستند، بلکه بدین جهت امر به آنها تعلق می گیرد که واسطه رسیدن به امر راجحی در شرع می باشند.
مقدمه دوم: در بیان منظور از قصد قربت که در عبادت شرط است
می گویم: منظور از آن آوردن مأمور به (چیزی که به آن امر شده) به قصد اطاعت خداوند - جل شأنه - وبه کار بستن فرمان او می باشد، خواه انگیزه او از اطاعت این باشد که خداوند را شایسته اطاعت می داند، یا انگیزه اش محبت خداوند یا سپاسگزاری نسبت به او، یا تقرب جستن به سوی او، یا امید پاداش الهی ویا ترس از عقوبتش بوده باشد، که مراتب ودرجات مختلفی است، هر یک برتر از دیگری وهر کسی بر روش خود عمل می کند.(225) ودلایل شرط بودن نیت به گونه یاد شده نسبت به عبادات، در کتب فقه ذکر گردیده از اجماع وآیات، مانند فرموده خدای تعالی: فاعبد الله مخلصاً له الدین(226)؛ پس خداوند را با اخلاص کامل در دین پرستش نمایید.
و احادیث از جمله؛ حدیث صحیحی که در اصول کافی روایت شده، امام زین العابدین (علیه السلام) فرمود: هیچ عملی جز با نیت درست نیست.(227) واز جمله در وسائل به سند خود، از حضرت موسی بن جعفر، از پدرانش، از رسول خدا (علیهم السلام) ضمن حدیثی آورده که فرمود: همانا اعمال بسته به نیت ها است وبرای هر کس آنچه را نیت کرده خواهد بود، پس هر که به قصد آنچه نزد خداوند هست در غزوه ای شرکت کند، البته پاداشش بر خدای (عزَّ وجلَّ) خواهد بود وهر کس به خاطر دنیا یا به نیت به دست آوردن غنیمتی به غزوه رود، جز آن چیزی حاصلش نخواهد شد.(228)
و در همان کتاب از امام صادق (علیه السلام) آمده که: خدای (عزَّ وجلَّ) فرموده: من بهترین شریک هستم، هر کس غیر مرا در عملی با من شریک سازد، آن را نخواهم پذیرفت، مگر آنچه را که برای من خالص باشد.(229)
و احادیث دیگری که در کتابهای علمای ما - که خداوند بر آنان رحمت آرد- تدوین گردیده است. چون این را دانستی، پس بدان که آنچه به نظر نزدیک تر است، این که انتظاری که در اخبار به آن امر شده از گونه سوم می باشد، بنابراین چند صورت در آن تصور می شود؛
اول: این که منظور شخص منتظر، اطاعت امر خداوند باشد، خواه انگیزه او بر طاعت، امید ثوابی باشد که در روایات به آن وعده شده، یا انگیزه دیگری داشته باشد.
دوم: این که انگیزه اش بر انتظار، اطاعت امر ونایل شدن به پاداش دنیوی یا اخروی باشد، ولی قصد پاداش فرعی وتابع قصد اطاعت باشد.(یعنی مقصود اصلی او از انتظار اطاعت امر باشد وبه پیوست آن، پاداش را قصد نماید.)
و این دو قسم موجب نایل شدن به تمام پاداش ها وثواب هایی است که در روایات وارد گردیده وشایسته است که مؤمن قسم اول را انتخاب کند، بلکه عالی ترین گونه هایش را - که به آنها اشاره نمودیم - برگزیند.
سوم: این که انتظار به منظور رستگاری به ثواب ها ومواهب اخروی یا دنیوی باشد، به جهت آگاهی اش به جمع شدن لوازم زندگی وطول عمر وفراخی روزی وفراوانی نعمت ها وزایل شدن هم وغم ودرد ورنج در زمان ظهور مولایمان صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به طوری که از انتظارش جز این نخواهد واطاعت امر خداوند در نظرش نباشد.
چهارم: عکس قسم دوم (یعنی منظور اصلی اش از انتظار، پاداش باشد وبه پیوست آن بخواهد امر خداوند را اطاعت کند).
و ظاهر آن است که در این دو قسم استحقاق ثوابهایی که در روایات وعده شده اند را ندارد؛ زیرا که استحقاق پاداش عبادت، به قصد بستگی دارد- چنان که دیدید در صریح روایت آمده است - وفرض این است که مأمور به را به قصد تعبد به جای نیاورد، پس انتظارش عبادت نیست. وهمان طور که مستحق ثواب نیست، هم چنین استحقاق عقاب نیز ندارد، زیرا که چنین نمی دانیم که مصلحت انتظار فقط در صورت انجام دادن آن به قصد قربت باشد، بلکه ظاهر از مطالعه اخباری که در این باره رسیده، این است که به منظور جلوگیری از یأس وناامیدی مؤمن از ظهور امام (علیه السلام) است، لذا امیر المؤمنین (علیه السلام) در حدیثی که در مبحث اول آوردیم، فرمود: منتظر فرج باشید واز رحمت الهی مأیوس نشوید...که ظاهر فرموده حضرت: مأیوس نشوید، بیان نخستین درجات انتظار می باشد. ونیز اشاره به همین است فرموده مولایمان حضرت صادق (علیه السلام) در روایت ابوبصیر که سابقاً گذشت این که: ای ابوبصیر! آیا تو هم از کسانی هستی که دنیا می خواهند...و بدین ترتیب بر او اعتراض کردند، یعنی: آیا همچون تویی سزاوار است که خواسته اش از انتظار فرج، رسیدن به لذت های دنیوی باشد؟ واین بیان بر آنچه یادآور شدیم، دلالت دارد که اگر هدفش در رسیدن به پاداش محدود باشد، مستحق عقوبت نیست. ونظیر این مطلب در اعمال بسیار است، مانند: دیدار مؤمن، عیادت بیمار، تشییع جنازه، برآوردن حوایج برادران دینی وغیر اینها که هیچ کس نگفته اگر مؤمن، حاجت برادر مؤمن خویش را برآورده سازد وبه این کارش قصد تعبد نکند، مستحق عقوبت می شود، البته استحقاق ثواب در این عمل ومانند آن به قصد تعبد بستگی دارد، چنان که توجه دادیم.
اگر بگویید: می توان قایل شد که قصد تقرب در انتظار واجب است وخلاف آن حرام می باشدت نظر به حدیثی که در کتاب تحف العقول از مفضل بن عمر، از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: مردم درباره ما بر سه گروه شدند: گروهی ما را دوست داشته ودر انتظار قائم ما شدند تا از دنیای ما برخوردار گردند، که گفتند وسخنان ما را حفظ کردند واز کردار ما کوتاهی نمودند، که این ها را خداوند به سوی آتش محشور خواهد ساخت...
می گویم: این صفت منافقان است که محبت خاندان عصمت را به زبان اظهار کنند ودل هایشان منکر آن است. واین مطلب از فرموده امام صادق (علیه السلام): که گفتند... ظاهر وآشکار است، بنابراین مقصود چنین است - والله العالم - که: این منافقان محبت ما را به زبان آشکار ساختند تا هرگاه قائم خاندان عصمت بپاخاست، به هدف های دنیوی خویش نایل گردند وحال آن که فعل آنها مخالف قولشان می باشد واین دلیل نفاق آنهاست وعاقبت کارشان جهنم است، واین افراد همان هایی هستند که در بعضی از روایات آمده که حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دستور می دهد گردنشان را بزنند، در حالی که کنارش ایستاده باشند وخدا دانا است.
مبحث پنجم - در بیان حکم ضد انتظار یعنی ناامیدی:
در این باره می گویم که ناامیدی بر چند گونه تصور می شود؛
گونه اول: یأس وناامیدی از اصل ظهور حضرت قائم (علیه السلام) به طور کلی، وبدون شبهه همگی در حرام بودن آن اتفاق نظر دارند، زیرا که ظهور وقیام حضرت قائم (علیه السلام) از ضروریات مذهب امامیه است، بلکه احتمال می رود که از ضروریات دین اسلام باشد، چون که احادیث در این باره از حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در حد تواتر، از طرق خاصه وعامه رسیده، بلکه علمای عامه نیز به این امر اعتراف دارند واختلاف در تعیین شخص او است واین که حالا وجود دارد یا نه، در مقابل آن هایی که قایل هستند که آن حضرت وجود خواهد یافت ومتولد خواهد شد. بنابراین انکار آن به طور کلی تکذیب پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می باشد. وشاهد بر آنچه یادآور شدیم این که مجلسی (رحمه الله) از ابن ابی الحدید - که از بزرگان علمای عامه است- حکایت کرده که گفته: البته که فرقه های مسلمانان اتفاق دارند که دنیا وتکلیف پایان نخواهد یافت، مگر پس از (آمدن) مهدی (علیه السلام).(230)
گونه دوم: ناامیدی از ظهور حضرت قائم (علیه السلام) در مدت معینی، بر حسب پندارها وحدس ها، به این که مثلاً گفته شود: حضرت قائم - صلوات الله علیه - تا پنجاه سال دیگر ظهور نخواهد کرد ولازمه این پندار آن است که در آن مدت منتظر نباشد، وحال آن که از بررسی احادیثی که امر می کند در هر صبح وشام منتظر باشیم، ظاهر می شود که این گونه ناامیدی هم حرام باشد، زیرا که ظاهر امر وجوب است وترک واجب قطعاً حرام است.
و اما احادیثی که بر این مطلب دلالت دارد، قسمتی از آن ها گذشت واز آن جمله است: روایت حماد بن عثمان که در اقبال از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: وامر صاحب خود را شب وروز انتظار داشته باش، که خداوند هر روز در کاری است، هیچ کاری از کار دیگر او را مشغول نخواهد داشت، که در بخش ششم همین کتاب گذشت.(231)
و نیز در بحار حدیثی از مفضل بن عمر، از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: از نزدیک ترین حالت بندگان نسبت به خدای (عزَّ وجلَّ) ورضایت مندترین هنگام آن زمانی است که حجت الهی را نیابند وبرای آنها آشکار نشود وجایگاهش را ندانند، در حالی که در آن وضع می دانند که حجت خداوند باطل نگشته است، پس در آن هنگام هر صبح وشام منتظر فرج باشید...(232)
و از جمله: همچنین در بحار از قمی، ضمن حدیثی از پدرش، از محمد بن الفضیل، از پدرش، از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) روایت کرده، تا آن جا که گوید: به آن حضرت عرضه داشتم: فدایت گردم! پس کی این کار می شود؟ فرمود: البته برای ما وقتی نسبت به آن تعیین نشده، ولی هرگاه چیزی را برایتان گفتیم، پس همچنان که گفتیم شد، بگویید: خدا ورسول او راست گفته اند. وهرگاه بر خلاف آن واقع شد (نیز) بگویید: خدا ورسولش راست گفتند، دو برابر پاداش خواهید یافت، ولی هرگاه احتیاج وفقر شدید شد ومردم یکدیگر را انکار کردند، در آن هنگام هر صبح وشام در انتظار این امر باشید. عرض کردم: فدایت گردم! احتیاج وفقر را دانستیم، اما انکار مردم یکدیگر را چیست؟ فرمود: این که کسی به خاطر حاجتی نزد برادرش می آید، پس به غیر از آنچه پیش تر با او برخورد می کرد، با او دیدار می نماید وسخن دیگری جز آنچه قبلاً با او می گفت از وی می شنود.(233)
می گویم: مقصود از انتظار فرج در هر صبح وشام، آن است که هر وقتی که ممکن است آن فرج موعود در آن واقع شود، می بایست انتظارش را کشید وبدون تردید وقوع این امر در تمام ماه ها وسال ها امکان دارد، به مقتضای امر خداوند تدبیر کننده دانا، پس بر همه افراد خاص وعام واجب است منتظر آن باشند.
و از جمله: احادیث مستفیضی است که از تعیین کردن وقت ظهور نهی می کند، که در همان عنوان، آن ها را خواهیم آورد، زیرا که مقتضای نفی کردن ظهور در مدت معینی از سال ها وماه ها خود وقت گذاری، به گذشت همان مقدار از زمان است واین به نص اخبار رسیده از امامان (علیهم السلام) حرام می باشد وشاهد ومؤید این مطلب است گونه هایی از اخبار که از امامان معصوم (علیهم السلام) روایت گردیده است.
از جمله روایاتی است که دلالت می کند بر این که وقت ظهور آن حضرت (علیه السلام) از امور بدائیه است که ممکن است زودتر شود یا به تأخیر افتد، به مقتضای حکمت خداوند دانا، چنان که مولایمان حضرت صادق (علیه السلام) در روایت حماد بن عثمان - که پیش تر گذشت - به این معنی اشاره فرموده ونیز احادیثی که بر آن دلالت داشت، پیش از این گذشت.
و از جمله: احادیثی که در آن ها، مهیا کردن اسلحه ومرابطه دائم امر گردیده، چون امر کردن به این دو کار با وجود ناامیدی از ظهور در مدت معین بیهوده است ومانند این ها است آنچه از آثار انتظار در اخبار امر گردیده است.
و از جمله: آنچه در اصول کافی به سند خود، ضمن حدیثی آورده که: یقطین به پسرش بن یقطین گفت: چگونه است که آنچه درباره ما (حکومت بنی العباس گفته شده بود واقع گردید وآنچه درباره (حکومت حق) شما گفته شده انجام نگرفت؟ علی گفت: البته آنچه درباره ما وشما گفته شده، هر دو از یک منبع به شما گفته شد وهمان طور هم که گفته بودند انجام یافت، ولی امر ما هنگامش نرسیده، پس با امیدها دلگرم شدیم. واگر به ما می گفتند: این امر تا دویست یا سیصد سال دیگر تحقق نخواهد یافت، البته دل ها قساوت می گرفت وعموم مردم از اسلام بر می گشتند، ولی می گفتند: به زودی این امر واقع می گردد وخیلی نزدیک است، تا دل ها با هم الفت گیرد وگشایش نزدیک گردد.(234)
و در بحار به نقل از دو کتاب غیبت نعمانی وغیبت طوسی مثل این حدیث را روایت آورده است.(235) ودر کتاب علل الشرایع به سند خود، به طور مرفوع از علی بن یقطین روایت کرده که گفت: به حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) عرض کردم: چرا آنچه از ملاحم (پیش گویی ها) درباره شما روایت شده، آن طور که روایت آمده واقع نمی گردد وآنچه در مورد دشمنانتان روایت گردیده، درست می آید؟ فرمود: آنچه درباره دشمنانتان صادر گشت از حق بود، پس همان طور که گفته شده بود، پیش آمد، ولی شما با آرزوها دلگرم شدید وتعلل کردید، پس برای شما این چنین بیان شد.
و از جمله: در غیبت نعمانی روایت مسندی از ابوالمرهف آمده که امام صادق (علیه السلام) فرمود: محاضیر هلاک شدند. راوی گوید: عرضه داشتم: محاضیر چیست؟ فرمود: عجله کنندگان ونزدیک شمارندگان نجات یافتند...(236)
و نیز در همان کتاب به طور مسند، از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) روایت آمده که فرمود: هلک اصحاب المحاضیر ونجی المقربون؛ شتابزدگان هلاک شدند ونزدیک شمارندگان نجات یافتند...(237) چون ظاهر آن است که مقربون به کسر راء باشد، یعنی مؤمنانی که منتظرند وظهور آن حضرت (علیه السلام) را نزدیک می دانند وهمواره انتظارش را می کشند. ومؤید این مطلب است آنچه در دعای عهد آمده، که از امام صادق (علیه السلام) روایت شده: آنان (مخالفان) آن را بعید می پندارند وما فرج وظهور را نزدیک می دانیم...(238)
و از جمله این که: یکی از حکمت های مخفی داشتن وقت ظهور آن حضرت، این است که مؤمنین در تمامی اوقات وهمه سال ها در انتظار آن به سر برند، چنان که در حدیث ابن یقطین به این معنی اشاره شده است، در آن دقت کن.
و از جمله: روایاتی است که دلالت دارد بر این که ظهور آن حضرت - صلوات الله علیه - همان ساعت است که دانستن وقت آن به خداوند - جل جلاله - اختصاص دارد، چنان که گذشت.
و از جمله: روایاتی است که دلالت دارد بر این که ظهور آن حضرت (علیه السلام) به طور ناگهانی انجام می شود، مانند فرموده آن حضرت در توقیعی که در احتجاج روایت آمده است: به درستی که امر ما ناگهانی پیش می آید، هنگامی که توبه، کسی را سود ندهد...(239) وروایتی که از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده که فرمود، مهدی از مااست خداوند امرش را یک شبه اصلاح خواهد فرمود. وروایت دیگری که از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده که فرمود: او همچون شهاب فروزانی خواهد آمد. وروایت نبوی دیگر که در حدیثی از حضرت امام رضا (علیه السلام) در کتاب کمال الدین آمده که به پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) عرض شد: یا رسول الله! قائم از فرزندان شما کی خروج خواهد کرد؟ فرمود: مثل او همچون ساعت (قیامت) است که آن را در وقت خود کسی جز او (خدای (عزَّ وجلَّ)) ظاهر وروشن نکند، (شأن آن) در آسمان ها وزمین سنگین است، شما را نیاید جز ناگهانی.(240)
و در اصول کافی از حضرت امام رضا (علیه السلام) روایت شده که فرمود: هرگاه پیشوای شما (دانش شما) از شما برداشته شد: پس از زیر پای خود منتظر فرج باشید.(241)
می گویم: ظاهراً فرموده آن حضرت (علیه السلام): از زیر پای خود منتظر فرج باشید. کنایه از ظهور امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به طور ناگهانی است، بنابراین واجب است در زمان غیبتش در هر حالی که احتمال می رود با پیروزی ظهور کند، انتظارش را کشید.
اگر بگویید: این که ظهور آن حضرت (علیه السلام) ناگهانی باشد، با آنچه در احادیث مستفیض بلکه متواتر معنوی آمده مبنی بر اینکه: علامت های حتمی خواهد داشت که برای همه مردم معلوم خواهد شد - مانند سفیانی وصیحه آسمانی وکشته شدن نفس زکیه - منافات دارد؟
می گویم: اولاً؛ انتظار لوازم ظهور در حقیقت انتظار خود آن است، پس چون به راستی دانستی که ظهور آن حضرت بعد از آشکر شدن نشانه هایش خواهد بود، جز این نیست که منتظر پدیدار شدن آن نشانه ها خواهی بود، چون آن علامت ها نشانه ظهور حضرت قائم (علیه السلام) می باشند.
خلاصله این که انتظاری که در اخبار به آن امر گردیده؛ انتظار ظهور مولایمان است با هر چه از علامت ها وآثار دارد واین بر اهل بصیرت روشن است وبرای توضیح بیشتر مثالی می آوریم: اگر زمامدار قدرتمندی به تو وعده بدهد که در یکی از روزهای هفته به منزلت خواهد آمد، آیا از همان آغاز هفته با فراهم کردن وسایل پذیرایی وزینت منزل وفرش واثاثیه مناسب، منتظر آمدنش نخواهی بود؟! به طوری که هرگاه در یکی از آن روزها بر منزل تو وارد گشت، موجبات احترام را فراهم آورده باشی ودر شما خطاکاران قرار نگیری؟! با این که قطعاً می داین که او نشانه های خبر دهنده وعلامت های آشکار کننده ای دارد، ولی چون آشکار شدن آن نشانه، از آمدنش جدا نیست، منتظر او خواهی شد با همه لوازمی که پیش از آن حاصل خواهد گشت.
ثانیاً؛ ظاهر اخبار متعددی که از امامان (علیهم السلام) روایت آمده آن است که: تمام آن آثار در یک سال واقع می شوند، پس واجب است مؤمن در طول سال آماده ظهور مولایش باشد، چون احتمال دارد این امر در آن سال وقوع یابد، بلکه از چند روایت ظاهر می شود که آن علامت ها نزدیک به هم واقع می شوند.
در مورد سفیانی، در بحار از حضرت سید العابدین علی بن الحسین (علیه السلام) آمده که در بیان علائم ظهور حضرت قائم (علیه السلام) فرمود: پیش از خروج او (علیه السلام)، خروج مردی به نام عوف سلمی در سرزمین جزیره خواهد بود، که پناهگاهش تکریت وکشته شدنش در مسجد دمشق واقع می گردد، سپس خروج شعیب بن صالح از سمرقند پیش می آید، آنگاه سفیانی ملعون از وادی یابس خروج می کند واو از فرزندان عتبة بن ابی سفیان است وچون سفیانی آشکار شود، مهدی (علیه السلام) مخفی می گردد، سپس بعد از آن خروج خواهد فرمود.(242)
می گویم: از این حدیث استفاده می شود که ظهور حضرت قائم (علیه السلام) مقارن خروج سفیانی، یا نزدیک به آن خواهد شد واین منافات ندارد با آنچه در روایات متعددی وارد شده، که مدت حکومت سفیانی هشت ماه خواهد بود وآنچه وارد شده که خروج سفیانی پیش از قیام قائم (علیه السلام) خواهد بود، زیرا که منظور از قیام قائم (علیه السلام) در این روایت، خروج آن حضرت به طور علنی وآشکارا در بیت الله الحرام وظهور شریفش برای خاص وعام می باشد، که روایاتی دلالت دارد بر این که آن حضرت (علیه السلام) ظهورهای متعددی پیش از این ظهور تام خواهد داشت که تاریکی غیبت برطرف خواهد گشت وبرای عموم مردم آشکار خواهد شد، چنان که پیش تر نیز به این مطلب اشارت رفت.
و اما در مورد کشته شدن نفس زکیه؛ در کتاب کمال الدین از امام صادق (علیه السلام) روایت آمده که فرمود: بین (خروج) قائم آل محمد (علیهم السلام) وکشته شدن نفس زکیه، جز پانزده شب نخواهد بود.(243)
گونه سوم: ناامید بودن از نزدیکی زمان فرج وظهور آن حضرت - صلوات الله علیه- می باشد، یعنی این که احتمال نزدیک بودن آن را نفی نماید، چنان که حال بعضی از اهل زمان ما است، آنان که عقاید وباورهای خود را بر حدس وگمان وتخمین بنا می کنند وظاهر از دلایل، حرام بودن این گونه ناامیدی نیز می باشد، به همان دلیل هایی که در گونه دوم آوردیم، زیرا که از اخبار روایت شده از امامان (علیهم السلام) چنین استفاده می شود که بدین جهت وقت ظهور بر مؤمنین مخفی مانده، تا در تمامی زمانها وسال ها منتظرش باشند، هر چند که حکمت های دیگری نیز بر آن هست وخداوند حقایق امور را می داند.
ششم: اظهار اشتیاق به دیدار آن بزرگوار
و این از نشانه های دوستان وموالیان آن جناب است ودر خوبی واستحباب آن هیچ تردیدی نیست، چون در دعاهای روایت شده برای آن حضرت، این معنی آمده است وچه خوب سروده اند:

قلبی الیک من الاشواق محترق * * * ودمع عینی من الآماق مندفق
الشوق یحرقنی والدمع یغرقنی * * * فهل رأیت غریقاً وهو محترق
ز آتش دل سوزم ودر سیل اشکم غوطه ور * * * کس غریقی همچو من دیده در آتش شعله ور؟
شوق روی انورت آرد شگفتی ها به بار * * * از ظهور طلعتت گردد زمستان ها بهار

و بر این مطلب دلالت دارد آن که مولایمان امیر المؤمنین (علیه السلام) اظهار اشتیاق به دیدارش را داشت، چنان که در حدیث روایت شده از آن حضرت (علیه السلام) در وصف حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در حرف ع گذشت که پس از آن که قسمتی از صفات ونشانه های او را بیان فرمود وبه بیعت کردن با او واجابت نمودن دعوتش امر کرد، فرمود: هاه وبه سینه اش اشاره نمود وشوق به دیدارش را اظهار داشت. تمام این خبر در بحث علم آن حضرت (علیه السلام) (جلد اول کتاب) گذشت. ونیز بر این معنی دلالت دارد آنچه در بحار به نقل از کتاب مزار کبیر به سند خود از احمد بن ابراهیم روایت آورده که گفت: به جناب ابو جعفر محمد بن عثمان اشتیاقم را به دیدار مولایمان بیان کردم، به من فرمود: با وجود اشتیاق، مایل هستی او را ببینی؟ گفتم: آری. فرمود خداوند پاداش شوق تو را عنایت فرماید ودیدن رویش را به آسانی وعافیت به تو روزی کند، ای ابو عبد الله! التماس مکن که او را ببینی، زیرا که در ایام غیبت به او اشتیاق داری ودرخواست مکن که با او همنشین گردی، که این از عزائم الهی است وتسلیم بودن به آن بهتر است، ولی با زیارت به سوی او توجه کن...(244)
می گویم: نیک بودن اشتیاق به آن حضرت (علیه السلام) امر واضح وروشنی است، که هیچ پوشیدگی در آن نیست، زیرا که این از لوازم محبت است که از دوستان جدا نمی گردد وعبارت: خداوند پاداش شوق تو را عنایت فرماید. اشاره به ثواب ارزنده ای است که بر آن مترتب می شود، چنان که فرمایش امام صادق (علیه السلام) در حدیث آینده بر آن دلالت دارد با احترام وتجلیلی که در آن هست. واین که فرمود: ای ابو عبد الله! التماس مکن که او را ببینی. منظور دیدن آن حضرت به گونه امامان گذشته (علیهم السلام) است، یعنی هر وقت که خواسته باشی این امر برایت فراهم باشد. واما این که درخواست دیدن آن حضرت به طور مطلق چیزی نیست که منع شده باشد، بلکه از وظایف متدینین است ورسیدنشان به این سعادت بسیار اتفاق افتاده است. وشاهد بر آنچه گفتیم این که گفته: زیرا که در ایام غیبت به او اشتیاق داری ودرخواست مکن که با او همشین گردی که این از عزائم الهی است...چون اگر دیدن آن جناب وهمنشین شدن با حضرتش هر چند در بعضی اوقات، از عزائم الهی وخواسته حتمی خداوند در مورد صاحب الزمان (علیه السلام) بود، برای هیچ کس از مؤمنی این امر اتفاق نمی افتاد واین بر خلاف چیزی است که مشاهده می شود، زیرا که روایات حکایات در مورد مؤمنان رستگار به دیدار آن بزرگوار (علیه السلام)، سبب باور اهل یقین می باشد. وبالاخره پوشیده نمی ماند که جمله به او اشتیاق داری... جمله خبریه است که در مقام انشاء واقع شده، که در حقیقت این امر به شوق دیدار آن حضرت - صلوات الله وسلامه علیه - می باشد وبر فضیلت اشتیاق اهل اخلاص به آن حضرت دلالت می کند، آنچه در بحار از اختصاص به سند خود، از محمد بن مسلم روایت آمده که گفت: به سوی مدینه رهسپار شدم در حالی که دردمند وبیمار بودم، به امام باقر (علیه السلام) عرض شد که محمد بن مسلم بیمار است، پس آن حضرت توسط غلامی، نوشیدنی ای که با دستمالی پوشانیده شده بود، برایم فرستاد، غلام ظرف نوشیدنی را به دستم داد وبه من گفت: آن را بیاشام که آن حضرت (علیه السلام) به من امر فرمود که بر جای بمانم تا آن را بنوشی. پس آن را گرفتم، ناگاه بوی مشک از آن برخاست، نوشابه ای خوش طعم وسرد بود وچون آن را آشامیدم، غلام به من گفت: مولایم به تو می فرماید: هرگاه آشامیدی نزد من بیا. در اندیشه شدم که به من چه گفت وحال آنکه پیش از آن نمی توانستم بر پای بایستم، که وقتی نوشیدنی در درونم جای گرفت، گویی که از بند رهایی یافته باشم، نشاط گرفتم. پس به در منزل آن جناب رفتم واجازه ورود خواستم، بر من بانگ زد که: بدنت سالم گشت، داخل شو. آنگاه در حالی که گریه می کردم، داخل شدم وبر آن حضرت سلام کردم وبر دست وسرش بوسه زدم، آن حضرت (علیه السلام) به من فرمود: ای محمد! چرا گریه می کنی؟ عرض کردم فدایت شوم! بر غربت ودوری راه وکمی توان بر ماندن نزد شما ودیدن رویتان. فرمود: اما کمی توان که خداوند اولیای ما ودوستانمان را این چنین قرار داده وبلا را به آنان نزدیک ساخته. واما آنچه از غربت یاد آور شدی، پس تأسی جسته ای به حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) که در سرزمینی دو از ما کنار نهر فرات است. واما دوری راه که یاد کردی، البته مؤمن در این دنیا غریب ودر میان این مردم نگون سار استت تا از این خانه دنیا به رحمت خداوند بیرون رود. واما آنچه متذکر شدی از دوست داشتن نزدیک بودن به ما وملاقات با ما را واینکه نمی توان این کار را انجام دهی، پس خداوند می داند که در دلت چیست وپاداش تو بر او است.(245)
می گویم: در مزار این حدیث را از کامل الزیارة روایت کرده با اضافاتی که مربوط به فضیلت تربت مبادک امام حسین (علیه السلام) است.(246)
هفتم: ذکر مناقب وفضایل آن حضرت (علیه السلام)
و یاد نمودن فضایل ومناقب آن حضرت (علیه السلام)، دلیل بر استحباب این کار، تمام اخبار وروایاتی است که در مورد تشویق وترغیب ویادآوری فضایل ائمه معصومین (علیهم السلام) وارد شده است، از جمله: در اصول کافی از حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: همانا وظیفه جمعی از فرشتگان آسمان این است- نگاه می کنند بر یک ودو سه نفری، در حالی که آنان درباره فضیلت آل محمد (علیهم السلام) به گفتگو نشسته اند، پس فرشته ای به فرشتگان دیگر می گوید: آنا نمی بینید اینان را با همه کمی تعدادشان وبسیاری دشمنانشان فضائل آل محمد (علیهم السلام) را بیان می کنند! آنگاه گروه دیگری از فرشتگان می گویند: ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء والله ذوالفضل العظیم؛ این فضل خداوند است که به هر کس بخواهد می دهد وخداوند دارای فضل عظیم است.(247)(248)
و در همان کتاب به سند خود، از میسر، از حضرت ابی جعفر باقر (علیه السلام) آورده که گفت: امام باقر (علیه السلام) به من فرمود: آیا با هم خلوت می کنید (ودور از چشم دشمنان می نشینید) وبرای هم حدیث می گویید وآنچه معتقد هستید، برای هم بازگو می نمایید؟ عرضه داشتم: آری. به خدا سوگند! ما با هم در خلوت می نشینیم وبرای هم حدیث می گوییم وآنچه معتقدیم، برای هم باز می گوییم. امام باقر (علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند! که من دوست داشتم در بعضی از آن جاها با شما می بودم، به خدا سوگند! که من بوی شما وجان های شما را دوست می دارم والبته شما بر دین خداوند ودین فرشتگان او هستید، پس با پرهیز از گناه وجدیت در امر دین (ما را) یاری کنید.(249)
و در همان کتاب از حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) آمده که فرمود: هیچ چیز بر ابلیس ولشکریانش دشوارتر نیست از این که برادران ایمانی با یکدیگر دیدار کنند وهمانا دو مؤمن با یکدیگر دیدار می نمایند که به یاد خدا باشند، آنگاه فضایل ما را یادآوری کنند، در این حال گوشت سالمی بر صورت ابلیس باقی نمی ماند، تا جایی که روح پلیدش به التماس می افتد از فرط آنکه درد می کشد، پس فرشتگان آسمان وگنجوران بهشت متوجه می شوند واو را لعنت می کنند، تا این که هیچ فرشته مقربی باقی نمی ماند، مگر این که بر او لعنت فرستد، که زبون وبا حسرت ومردود می افتد.(250)
و نیز بر این مطلب دلالت می کند، روایاتی که در مورد تلافی کردن کسی که به تو احسانی نموده به وسیله یاد نیکو وارد شده، مانند فرموده مولایمان حضرت سید العابدین (علیه السلام) در رسالة الحقوق که در مکارم الاخلاق وتحف العقول وکتاب های دیگر آمده که حضرت سجاد (علیه السلام) فرمود: واما حق کسی که نسبت به تو نیکی واحسانی نموده، آن است که او را سپاس بگزاری وکار خویش را یادآور شوی وبا سخن نیک او را در میان مردم معرفی کنی ودعای خالصانه بین خود وخدای خود در حق او بنمایی، پس اگر این کار را کردی، تشکر از او را پنهانی وآشکارا به جای آورده باشی واگر روزی توانستی عملاً کار نیکش را با نیکی تلافی کنی، این کار را انجام ده.(251)
البته ما قسمتی از حقوق ومراحم آن حضرت را در بخش های سوم وچهارم این کتاب مبارک بیان داشتیم، به آنجا مراجعه کن تا سینه ات فراخ گردد وحالت صلاح یابد. ونیز بر این مقصود دلالت دارد آنچه در شواهد لزوم محبوب نمودن آن بزرگوار در میان مردم آوردیم وآنچه در فضیلت دعوت کردن مردم به سوی آن جناب ان شاء الله تعالی خواهد آمد. ونیز گواه بر این است آنچه از روایات خواهد آمد، مبنی بر این که هنگام بروز بدعت ها بر عالم واجب است که علم خویش را آشکار سازد وهم چنین شاهد بر این است تمام آنچه در ترغیب وتشویق بر ذکر خدای تعالی وارد گردیده، زیرا که یاد آن حضرت (علیه السلام) از مصادیق یاد خداوند است، چنان که در روایت آمده ودر وظیفه نهم خواهد آمد، ان شاء الله.
هشتم: اندوهگین بودن مؤمن از فراق آن حضرت (علیه السلام)
این که مؤمن از فراق ودور ماندن از آن حضرت اندوهگین ومهموم باشد واین از نشانه های دوستی واشتیاق به آن حضرت است. ودر دیوان منسوب به سرور وسالار حضرت امیر المؤمنین -علیه الصلاة والسلام- در بیان دلایل ونشانه های دوستی راستین چنین آمده:

و من الدلائل ان یری من شوقه * * * مثل السقیم وفی الفؤاد غلائل
و من الدلائل ان یری من انسه * * * مستوحشاً من کل ما هو شاغل
و من الدلائل ضحکه بین الوری * * * والقلب محزون کقلب الثاکل

و از نشانه ها، این است که از شدت شوقش همچون بیماری دیده شود که دلش از شدت درد می جوشد.
و از نشانه ها، این است که از فرط انس گرفتن با محبوب دیده می شود که از هر چه او را از وی مشغول می دارد وحشت کند (وگریزان باشد).
و از نشانه ها، خندیدنش در میان مردم است، در حالی که دلش مالامال از اندوه است همچون زن جوانی از دست داده.
و دلیل بر این که این امر از نشانه های اهل ایمان است ودر اوج حسن وبرتری می باشد، اخبار بسیاری است که از امامان معصوم (علیهم السلام) روایت گردیده، از جمله:
1- روایاتی که حاکی است؛ از جمله نشانه های یک فرد شیعه آن است که در اندوه وحزن امامان (علیهم السلام) وآنچه از حزن ها ومحنت ها وتردیدی در این نیست که غیبت مولایمان حضرت حجت (علیه السلام) وآنچه از حزن ها ومحنت ها بر آن حضرت وبر شیعیانش وارد می گردد، از بزرگ ترین ومهم ترین علل حزن واندوه امامان (علیهم السلام) است، چنان که از حدیث آینده در فضیلت گریستن بر فراق آن جناب برایتان معلوم خواهد شد، ان شاء الله تعالی.
2- در کتاب کمال الدین به سند خود، از مولایمان حضرت ابوالحسن الرضا (علیه السلام) آورده که فرمود: چه بسیار زنان جگر سوخته مؤمنه، وچه بسیار مردان مؤمن اسفناک جگر سوخته خواهد بود آنگاه که ماء معین (آب گوارا) مفقود وغایب گردد.(252)
3- در کافی از حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) روایت آمده که فرمود: شخص مهموم به خاطر ما، که غم واندوهش از جهت ظلمی است که بر ما رفته، نفس کشیدنش تسبیح گویی است وهم او به خاطر امر ما عبادت است وپنهان داشتنش سر ما را، جهاد در راه خداوند است.(253)
کلینی فرموده: محمد بن سعید یکی از راویان این حدیث به من گفت: این را با آب طلا بنویس که چیزی بهتر از این ننوشته ام.
4- آنچه در آغاز بخش چهارم کتاب گذشت، در حدیث ابن ابی یعفور، که از آن بر می آید؛ یکی از حقوق شخص مؤمن بر مؤمن دیگر، آن است که به خاطر اندوه او اندوهگین گردد، که بدون تردید این حق برای مولایمان حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) بر تمامی افراد با ایمان ثابت است، به طریق اولویت قطعی (یعنی هرگاه افراد عادی از مؤمنین چنین حقی را دارا باشند، امام ومولایمان حضرت حجت (علیه السلام) که پیشوای آنان ورکن ایمان است، به طور قطع، سزاواری بیشتری در این حق برایش ثابت می باشد).
5- در مجلد سوم بحار از مسمع کردین، از امام ابو عبد الله صادق (علیه السلام) روایت آمده که فرمود: همانا آن که دلش به خاطر ما به درد آید، البته روزی که ما را هنگام مرگش دیدار کند، خوشحال خواهد شد، به طوری که آن خوشحالی وسرور، پیوسته در دلش باقی خواهد ماند، تا این که در کنار حوض کوثر بر ما وارد گردد. وبه درستی که کوثر از دیدن دوستدار ما خرسند می شود، تا آن که از انواع غذاها به او می چشاند، که مایل نشود از کنار آن دور گردد. ای مسمع! هر آن کس از آن جرعه ای بنوشد، دیگر هیچ گاه تشنه نخواهد شد وبه مشقت ورنج نخواهد افتاد (یا هیچ وقت آبی نخواهد خواست) وآن به خنکی کافور است وبوی مشک ومزه زنجبیل، از عسل شیرین تر واز کره لطیف تر واز اشک زلال تر واز عنبر خوش بوتر است، از تسنیم (چشمه بلند وبالای بهشت) بیرون می آید وبر نهرهای بهشت می گذرد، بر روی زمینه ای از در ویاقوت روان است، در آن جام هایی هست بیش از شمار ستارگان آسمان، بوی آن از مسافت هزار سال به مشام می رسد، جام های آن از طلا ونقره وگوهرهای مختلف می باشد، بوی خوش آن، بر صورت نوش کننده اش می ورزد، تا آنکه شخصی که از آن نوشیده می گوید: ای کاش ای جا واگذاشته می شدم که به جای این، هیچ چیز دیگری نخواهم واز آن دور نشوم، البته تو ای کردین! از کسانی هستی که از آن سیراب می گردی. وهیچ چشمی به خاطر ما گریان نشود، مگر این که به نعمت نگاه کردن به کوثر نایل گردد وبه دوستان ما، از آن بنوشانند والبته چنین است که هر کس از آن می آشامد لذت وبهره واشتهایی خاص برایش حاصل می گردد، بیش از شخص دیگری که محبتش نسبت به ما کم تر است...(254)
نهم: حضور در مجالس فضایل ومناقب آن حضرت (علیه السلام)
حضور یافتن ونشستن در مجالسی که فضایل ومناقب وسایر امور مربوط به آن حضرت، در آن ها یاد می شود ودلیل بر این -اضافه بر این که از لوازم ونشانه های محبت است واز مصادیق خیرات که مأمور شده ایم به آنها سبقت جوییم وپیشی گیریم که خدای تعالی فرموده: فاستبقوا الخیرات(255)؛ به سوی کارهای خیر سبقت گیرید - فرموده مولایمان حضرت امام رضا (علیه السلام) است که در امالی شیخ صدوق(256) ومجلد دهم بحار آن بزرگوار آمده، که فرمودند: هر کس در مجلسی بنشیند که امر ما در آن زنده می گردد، روزی که دل ها می میرند دل او نخواهد مرد.(257)
و نیز بر این مطلب دلالت دارد فرموده حضرت امام صادق (علیه السلام) به فضیل، در حدیث روایت شده در بحار وغیر آن، که می نشیند وحدیث می گوید؟ فضیل عرضه داشت: آری. فدایت شوم! امام صادق (علیه السلام) فرمود: همانا من آن مجالس را دوست می دارم، پس امر ما را احیا کنید. ای فضیل! خداوند رحمت کند کسی که امر ما را احیا نماید.(258)
و نیز شاهد بر آنچه گفتیم، تمامی روایاتی است که در مورد تشویق وترغیب بر حضور وشرکت در مجالس ذکر رسیده، مانند فرموده پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم): در باغ های بهشت بگردید. عرضه داشتند: ای رسول خدا! باغ های بهشت چیست؟ فرمود: مجالس ذکر. وفرمایش آن حضرت در حدیث دیگر که: همانا خداوند کسی را که در مجلس اهل ذکر می نشیند، می آمرزد واو را از آنچه می ترسد، ایمن می دارد. پس فرشتگان گویند: (پروردگارا) فلانی در میان آنان است واو تو را یاد نکرد، خداوند می فرماید: او را به خاطر هم نشینی با آنان آمرزیدم، زیرا که یاد کنندگان حق چنین هستند که همنشین ایشان از جهت آن ها بدبخت نگردد.
این دو حدیث را شیخ احمد بن فهد (رحمه الله) در کتاب عدة الداعی) روایت کرده.(259) وجه شاهد بودن این دو حدیث بر مطلب مورد بحث اینکه: یاد آن حضرت ویاد پدرانش (علیهم السلام) یاد خدای (عزَّ وجلَّ) می باشد، از جهت روایتی که شیخ محمد بن یعقوب کلینی (رحمه الله) در کافی از حضرت امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: هر جمعی در مجلس حضور یابند وخداوند (عزَّ وجلَّ) را یاد نکنند واز ما یاد ننمایند، آن مجلس مایه حسرت آن ها در روز قیامت خواهد بود. سپس فرمود: حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) فرموده: همانا یاد ما از (مصادیق) یاد خداوند است ویاد دشمنان از (مصادیق) یاد شیطان می باشد.(260)
و نیز بر این مطلب دلالت می کند آنچه در وسائل وغیر آن از عباد بن کثیر روایت گردیده، که گفت به امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: داستای سرایی را دیدم که در حال قصه گفتن چنین می گفت: این مجلسی است که هر کس در آن بنشیند، بدبخت نمی شود. امام صادق (علیه السلام) فرمود: به هیچ وجه. نشیمن گاه هایشان خطا کرده، خداوند را فرشتگانی است که گشت می زنند، به غیر از کرام الکاتبین - که آنچه از انسان سر می زند می نویسند - پس هرگاه بر جمعی بگذرند که محمد وآل محمد (علیهم السلام) را یاد می کنند، به یکدیگر می گویند: توقف کنید. پس می نشینند وبهره مند می شوند. وچون از آنان جدا گردند، بیمارانشان را عیادت کنند ودر مراسم مردگانشان شرکت نمایند واز غایبین آنان تفقد کنند، پس آن مجلس است که هر کس در آن بنشیند، بدبخت نمی شود.(261)
اضافه بر اینکه نشستن در آن مجالس، زیاد کردن افراد، دوستان ویاران وبه اصطلاح سیاهی لشکر درست کردن برای جمعیت نیکان است که نزد خداوند وامامان معصوم (علیهم السلام) محبوب ومطلوب است، همچنان که سیاهر لشکر شدن برای معاندین واشرار نزد خداوند وامامان (علیهم السلام) مبغوض وناخوشایند می باشد، بر این مطلب دلالت می کند آنچه در بحار، به نقل از مناقب آمده که: قاضی عبد الرحمن بن ریاح، از یک نابینا علت کوری اش را سؤال کرد نابینا گفت: در واقعه کربلا حضور یافتم، ولی جنگ نکردم. پس از چندی در خواب شخص هولناکی را دیدم، به من گفت: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) تو را می خواند. گفتم: توان دیدنش را ندارم. مرا کشید وبه خدمت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) برد، آن حضرت اندوهگین یافتم ودر دستش حربه ای بود ودر پیشگاهش چرمی که زیر محکومین گسترده می شود، افکنده اند وفرشته ای با شمشیری از آتش بپا ایستاده افرادی را گردن می زند وآتش ها بر آن ها می افتد وآنان را می سوزاند، سپس بار دیگر زنده می شوند وباز آن ها را همان طور به قتل می رساند. عرضه داشتم: سلام بر تو باد، ای رسول خدا! قسم به خداوند! که من نه شمشیری زدم ونه نیزه ای به کار بردم ونه تیری افکندم. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: آیا سیاهی لشکر را زیاد نکردی؟! آن گاه مرا به مأموری سپرد واز طشت خونی برگرفت، از آن خون بر چشمم کشید، چشمانم سوخت وچون از خواب برخاستم، کور شده بودم.(262)
دهم: تشکیل مجالس ذکر مناقب وفضایل آن حضرت (علیه السلام)
بر پا نمودن مجالسی که مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) در آن ها یاد شود ومناقب وفضایل آن حضرت در آن ها ترویج ومنتشر گردد ودر آن مجالس، برای آن جناب دعا شود وبا جان ومال در راه تشکیل آن مجالس تلاش کردن، (از وظایف دلباختگان وارادتمندان به آن جناب است) زیرا که این کار ترویج دین خداوند وبرتری دادن کلمه الله ویاری نمودن بر نیکی وتقوا وتعظیم شعائر الهی ونصرت ولی الله است.
و بر این مطلب دلالت می کند - اضافه بر این که عناوین یاد شده وغیر آن ها بر آن صدق می نماید - این که: در حدیثی که در وسائل وغیر آن، از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: یکدیگر را دیدار کنید که در دیدارتان زنده شدن دل هایتان ویادآوری احادیث ما هست واحادیث ما شما را نسبت به یکدیگر مهربان می سازند، که اگر آن ها را بگیرد، رستگار شده ونجات یافته اید وهرگاه آن ها را ترک گویید، گمراه شده وهلاک می گردید. پس به آن ها عمل کنید که من نجات شما را ضمانت می کنم.(263)
وجه دلالت این حدیث آن است که: دیدار مؤمنین نسبت به یکدیگر را سبب ووسیله زنده کردن امر آنان ویادآوری احادیث امامان (علیهم السلام) دانسته است، بنابراین برپاسازی مجالس دیداری که در آن ها امام (علیه السلام) یاد شود ومناقب او وآنچه مربوط به او است، بیان گردد، بدون تردید نیکو ومورد خشنودی امامان (علیهم السلام) است. ونیز بر این مطلب دلالت می کند فرمایش امیر المؤمنین (علیه السلام) در حدیث اربع مائه اینکه: خداوند -تبارک وتعالی- به سوی زمین نگریست، پس ما را برگزید وبرای ما شیعیانی برگزید، که ما را یاری می کنند واز خوشحالی ما خوشحال وبه خاطر اندوه ما اندوهگین می شوند واموال وجانهایشان را در راه ما نثار می نمایند، آنان از ما هستند وبه سوی ما باز می گردند...(264)
یک مسأله فقهی: از دلایل شرعی چنین بر می آید که مصرف کردن زکات واجب در این امر پسندیده می باشد، زیرا که این یکی از مصادیق سبیل الله (راه خدا) است که خدای تعالی در آیه انما الصدقات...(265) آن ها را بیان فرموده است وتفصیل سخن به فقه موکول می گردد.
توجه وبیدار باش: می توان گفت که برپاساختن این مجالس در بعضی اوقات واجب است، مثل این که مردم در معرض انحراف وگمراهی باشند وبرپایی این مجالس، سبب جلوگیری از هلاکت دینی آنان ومایه ارشاد وراهنمایی ایشان به راه هدایت گردد، از جهت دلایل امر به معروف ونهی از منکر وراهنمایی اشخاص گمراه وعقب زدن اهل بدعت وگمراهی. وخداوند تعالی در همه احوال نگهدار حق جویان است.
یازدهم ودوازدهم: سرودن وخواندن شعر در فضایل ومناقب آن حضرت (علیه السلام)
سرودن وخواندن شعر در فضایل ومناقب آن جناب - که درود وسلام بر او باد- زیرا که این دو عمل نوعی از یاری کردن امام به شمار می آیند. ودلیل بر این است آنچه در کتاب وسائل به طور مسند روایت گردیده که حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود: هر کس درباره ما یک بیت شعر بگوید، خداوند برای او خانه ای در بهشت خواهد ساخت.(266) واز آن حضرت است که فرمود: هیچ کس درباره ما بیت شعری نگوید، مگر اینکه به روح القدس تأیید ویاری شده باشد.(267) واز حضرت رضا (علیه السلام) روایت است که فرمود: هر فرد مؤمنی که درباره ما شعری بسراید که ما را به آن مدح گوید، خداوند برای او در بهشت منزلگاهی خواهد ساخت که هفت برابر وسعت دنیا باشد، که هر فرشته مقرب وهر پیغمبر فرستاده شده ای او را در آنجا دیدار خواهد کرد.(268)
می گویم: شاید اختلاف ثواب ها از جهت متفاوت بودن شاعران در شناخت امامان ومراتب ایمان آنان باشد. واز زراره آمده که گفت: کمیت بن زید بر حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) وارد شد، من نیز در آن محضر شرفیاب بودم، کمیت قصیده من لقلب متیم مستهام... را بر آن جناب خواند، هنگامی که قصیده را به پایان رسانید، امام باقر (علیه السلام) به کمیت فرمود: تا وقتی درباره ما شعر می گویی، پیوسته به روح القدس تأیید می شوی.(269)
و در روضه کافی به سند خود، از کمیت بن زید اسدی آورده که گفت: بر حضرت ابوجعفر باقر (علیه السلام) وارد شدم، آن حضرت به من فرمود: به خدا قسم، ای کمیت! اگر مال دنیا نزد ما بود، از آن مقداری به تو می دادیم، ولی برای تو است آنچه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به حسان بن ثابت فرمود: پیوسته روح القدس با تو خواهد بود، تا هنگامی که از ما دفاع می کنی...(270)
و نیز بر این مطلب دلالت دارد تمام روایاتی که حاکی سروده های شاعران در مدح وثنای امامان (علیهم السلام) است که در محضر ایشان خوانده اند وامامان (علیهم السلام) عطاهای بسیار وبخشش های فراوانی به آن شاعران عنایت فرموده اند. واز این ماجراها بسیار است که در احوالات واخلاقیات آنان - صلوات الله علیهم اجمعین- یاد گردیده وآنچه اشاره شد برای مؤمنین بسنده است.
سیزدهم: قیام، هنگام یاد شدن نام یا القاب آن حضرت (علیه السلام)
بپاخاستن هنگام یاد شدن نام یا القاب شریفه آن حضرت (علیه السلام) که سیره وشیوه شیعیان دوازده امامی بر همین اساس بوده وشاهد بر این، اضافه بر تعظیم واحترام بودن این عمل که خود مطلوب است، روایتی است که یکی از علمای اعلام در کتاب النجم الثاقب از سید عبد الله نواده سید نعمت الله جزائری آورده، که در بعضی از روایات چنین یافته که: روزی حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در مجلس امام صادق (علیه السلام) یاد شد، پس امام صادق (علیه السلام) به منظور تعظیم واحترام اسم آن حضرت بپاایستاد.(271)
می گویم: برای اثبات استحباب بپاخاستن هنگام بردن نام شریف امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) همین مقدار کافی است، به لحاظ قاعده تسامح، که علمای بزرگوارمان بیان کرده اند. ومی توان گفت که در بعضی از اوقات واجب می باشد، به خاطر بعضی از جهات، مانند این که اسم شریف آن حضرت یا یکی از القاب مبارکش در مجلسی که جمعی در آن هستند یاد شود، آن گاه همه اهل مجلس به احترام آن بپاخیزند ودر این حال، اگر کسی از اهل مجلس بدون عذر از جای برنخیزد، این برنخاستنش، توهین وهتک حرمت آن حضرت (علیه السلام) خواهد بود، که تردیدی در حرام بودن آن نیست، زیرا که توهین خداوند - عز شأنه - می باشد، چنان که پوشیده نیست.
چهاردهم وپانزدهم وشانزدهم: گریستن وگریانیدن وخود را به گریه کنندگان شبیه نمودن بر فراق آن حضرت (علیه السلام)
گریستن وگریانیدن وخود را شبیه به گریه کنندگان نمودن در فراق آن حضرت وبه جهت مصیبت ها ومحنت ها واندوه هایی که بر او رسیده است (از وظایف مؤمنان است) وبر این دلالت دارد به طور عموم وخصوص روایات متعددی که در این باب آمده، از جمله:
1- در مجلد دهم بحار وغیر آن از حضرت رضا (علیه السلام) آمده که فرمود: هر آن کس که مصیبت ما را متذکر شودت پس به خاطر آنچه بر ما وارد شده است بگرید وبگریاند، روز قیامت با ما، در درجه مان خواهد بود وهر آن که مصیبتمان برایش یادآوری شود، پس بگرید وبگریاند، روزی که چشم ها اشکبار خواهد بود دیدگانش گریان نشود.
2- در همان کتاب از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: هر کس ما را یاد کند یا نزد او یاد شویم، پس از چشمش همچون بال پشه ای اشک بیرون آید، خداوند گناهانش را می آمرزد هر چند که همچون کف دریا باشد.(272)
3- در حدیث مسمع پیش تر گذشت که آن حضرت (علیه السلام) فرمود: هیچ چشمی بر ما نگرید، مگر این که به دیدن کوثر متنعم گردد وهر کس ما را دوست دارد، از آن خواهد نوشید...(273) ونیز در حدیث مسمع آمده که امام صادق (علیه السلام) فرمود: پس هر کس از روی مهر نسبت به ما وبه خاطر آنچه (از مصایب) بر ما رسیده بگرید، جز این نیست که خداوند بر او رحمت آرد، پیش از آن که اشک از چشمش بیرون نیاید وچون اشک هایش بر گونه اش جاری شود، اگر قطره ای از اشک هایش در جهنم بیفتد، آتش آن را خاموش خواهد ساخت، به طوری که خرارتی برای آن نماند.(274)
4- در بحار از حضرت امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: هر کس دیده اش در راه ما گریان شود، به خاطر خونی که از ما ره ناحق ریخته شده، یا حقی که از ما سلب گردیده، یا حرمتی که از ما هتک شده، یا به خاطر یکی از شیعیانمان، خداوند تعالی به خاطر آن اشک، سالها جایگاهش را در بهشت قرار خواهد داد.(275)
5- در بحار به نقل از امالی شیخ طوسی وفرزندش حدیث مسندی از مولایمان حضرت امام حسین بن علی (علیه السلام) آورده که فرمود: هیچ بنده ای نیست که چشمانش قطره ای اشک بر ما بریزد، یا این که دیدگانش به خاطر ما اشک آلود گردد، مگر این که خدای تعالی به سبب آن، سال ها او را در بهشت جای دهد.(276)
احمد بن یحیی اودی گوید: حضرت حسین بن علی (علیه السلام) را در خواب دیدم، پس عرضه داشتم: حدیث گفت مخول بن ابراهیم برایم، از ربیع بن المنذر، از پدرش، از شما که فرموده اید: هیچ بنده ای نیست که چشمانش قطره ای اشک بر ما بریزد، یا این که دیدگانش به خاطر ما اشک آلود گردد، مگر این که خدای تعالی به سبب آن، او را سال ها در بهشت جای دهد؟ فرمود: آری. عرض کردم: پس من این حدیث را بدون واسطه از شما شنیدم.
6- در کامل الزیارات وبحار از حضرت علی بن الحسین زین العابدین (علیه السلام) قطره اشکی بریزند، تا این که بر گونه اش جاری شود، خداوند به سبب آن در بهشت منزل هایی به او خواهد داد، که قرن ها در آن ها سکونت نماید. وهر آن مؤمنی که به خاطر اذیتی که از دشمنانمان در دنیا به ما رسیده، دیدگانش اشک آلود گردد تا این که بر گونه اش جاری شود، خداوند به سبب آن در بهشت جایگاه شایسته ای برایش قرار خواهد داد. وهر آن مؤمنی که در راه ما اذیتی به او رسد واز تلخی اذیتی که در راه ما به او رسیده، چشمانش گریان شود تا آن که بر گونه اش جاری گردد، خداوند آزردگی را از چهره اش دور خواهد ساخت وروز قیامت او را از خشم خویش وآتش دوزخ در امان خواهد داشت.(277)
7- در بحار از امام صادق (علیه السلام) آمده که به فضیل بن یسار فرمود: ای فضیل! هر کس ما را یاد کند یا نزد او یاد شویم، پس به مقدار بال مگسی از چشمش اشک بیرون آید، خداوند گناهانش را می آمرزد، اگر چه بیش از کف دریا باشد.(278)
8- در حدیث دیگری از آن حضرت (علیه السلام) روایت است که فرمود: هر کس که ما نزد او یاد شویم، پس دیدگانش گریان شود، خداوند صورتش را بر آتش حرام خواهد ساخت.(279)
9- سید بن طاووس (علیه السلام) در کتاب اللهوف گوید: از آل رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت شده که فرمودند: هر کس در (مصایب) ما گریه کند وصد نفر را گریان سازد، بهشت برای او است وهر کس گریه کند وپنجاه تن را بگریاند، بهشت برای او خواهد بود وهرکس گریه کند وسی تن را بگریاند، بهشت برای او خواهد بود وهر کس گریه کند وبیست تن را بگریاند، بهشت برای او است وهر کس گریه کند وده نفر را به گریه درآورد، بهشت برای او خواهد بود وهر کس بگرید ویک تن را بگریاند، بهشت برای او است وهر کس خود را شبیه به گریه کنندگان سازد، بهشت برای او خواهد بود.
10- روضه کافی به سند خود از عبدالحمید وابشی، از حضرت ابوجعفر امام باقر (علیه السلام) روایت آورده که گوید: به آن حضرت (علیه السلام) عرض کردم: همسایه ای داریم که تمامی حرام ها را مرتکب می شود تا آن جا که نماز را هم ترک می کند، تا چه رسد به غیر آن! فرمود: سبحان الله! واز این بالاتر را خبر ندهم کسی که از این شخص بدتر است؟! عرضه داشتم: چرا! فرمود: ناصبی (دشمن ما) از او بدتر است، همان هیچ بنده ای نیست که اهل البیت نزد او یاد شوند، پس به خاطر ما رقت کند، مگر اینکه فرشتگان پشت او را مسح نمایند وتمامی گناهانش آمرزیده شود، مگر این که گناهی مرتکب شود که او را از ایمان بیرون برد. وشفاعت پذیرفته می شود، ولی درباره ناصبی پذیرفته نیست وهمانا مؤمن برای همسایه اش شفاعت می کند، در حالی که حسنه ای ندارد، پس می گوید: پروردگارا! این همسایه ام اذیت را از من دور می نمود، آنگاه درباره او شفاعت می کند، پس خدای -تبارک وتعالی- فرماید: من پروردگار تو هستم ومن شایسته ترین کسی هستم که از سوی تو پاداش دهد، سپس خداوند او را به بهشت داخل می نماید وحال آن که هیچ حسنه ای برایش نیست. وبه درستی که کم ترین شفاعت کننده از مؤمنین، برای سی نفر شفاعت خواهد کرد، در آن هنگام است که اهل آتش می گویند: فما لنا من شافعین ولا صدیق حمیم(280)؛ پس ما را نه شفاعت کنندگانی هست ونه دوست صمیمی.(281)
11- ودر کامل الزیارات وغیر آن، در حدیث معاویة بن وهب روایت آمده که حضرت امام صادق (علیه السلام) در سجده خود دعا کرد، تا آن جا که گفت: ورحمت آور بر آن دیده هایی که به خاطر ما اشک ها فرو ریختند. ورحمت آور بر آن دلهایی که به خاطر ما بی تاب وسوزان شدند. ورحمت آور بر آن فریاد ومویه کشیدنی که به خاطر ما است.(282)
گریستن در فراق امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف): واما آنچه بر فضیلت گریستن در فراق آن حضرت (علیه السلام) وبه خاطر محنت هایی که بر آن جناب وارد می گردد به طور خاص دلالت می کند، روایاتی است از جمله در کافی وغیبت نعمانی(283) وکمال الدین از مفضل، از امام صادق (علیه السلام) آمده است. عبارت حدیث در کافی چنین است: مفضل بن عمر گفت: شنیدم حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) می فرمود: مبادا دم برآورید، همانا به خدا سوگند! امامتان سالیانی از روزگار غایب خواهد ماند وشما در امتحان سخت واقع می شوید، تا آنجا که درباره او سخنان مختلف گفته می شود: مرده، کشته شده هلاک گردیده، به کدام دره رفته؟! وهر آینه دیدگان مؤمنین بر او گریان خواهد بود ودر امواج حوادث واژگون خواهید شد، همچنان که کشتی ها در امواج دریا واژگون می شوند، پس نجات نخواهد یافت مگر کسی که خداوند پیمان از او گرفته وایمان در دلش ثبت گردیده وبه روحی از سوی خویش تأییدش فرموده باشد، دوازده پرچم اشتباه انگیز افراشته خواهد شد، که دانسته نمی شود کدام به کدام است. راوی گوید: پس گریه کردم وگفتم: پس چه باید کرد؟ آن حضرت به خورشید که به ایوان تابیده بود، نگاهی افکند وفرمود: ای ابا عبد الله! ای آفتاب را می بینی؟! گفتم: آری. فرمود: به خدا سوگند! امر ما از آفتاب روشن تر است.(284)
و در کتاب غیبت نعمانی از مفضل روایت آمده که گفت: شنیدم شیخ - یعنی حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) - می فرمود: مبادا تغییر یابید (دم برآورید) همانا به خدا سوگند! امام شما مدتی از روزگارتان غایب خواهد گشت ویادش خاموش خواهد ماند، تا این که گفته می شود: مرده، هلاک شده، به کدام دره رفته؟! والبته دیدگان مؤمنین بر او گریان خواهد شد...(285)
و در کمال الدین به سند خود از مفضل از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) آورده که گوید: شنیدم آن حضرت (علیه السلام) می فرمود: مبادا دم بزنید، همانا به خدا سوگند! امام شما سالیانی از دورانتان غایب خواهد ماند وآزمایش خواهید شد، تا جایی که گفته می شود: مرده، یا هلاک گردیده، به کدام وادی رهسپار شده؟! او به درستی که دیدگان مؤمنین بر او اشکبار خواهد گشت و(در امواج فتنه ها) واژگون خواهید شد، همان طور که کشتی ها در امواج دریا واژگون می گردند. ونجات نمی یابد مگر کسی که خداوند پیمان از او گرفته وایمان در دلش نوشته وبا روحی از جانب خویش تأییدش فرموده باشد...(286)
و شیخ طوسی در کتاب غیبت به سند خود، از مفضل آورده که گفت: شنیدم حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) می فرمود: مبادا دم برآورید، همانا به خدا سوگند! امام شما سالهایی از دورانتان را غایب خواهد ماند ویاد او خاموش می گردد، تا آنجا که گفته می شود: مرده، کشته شده (هلاک گشته) به کدام وادی رفته؟! البته دیدگان مؤمنین بر او گریان خواهد گشت وواژگون خواهید شد، همچنان که کشتی ها بر اثر امواج دریا واژگون می گردند، پس نجات نخواهد یافت مگر کسی که خداوند پیمان از او گرفته وایمان در دلش ثبت نموده وبه روحی از سوی خود تأییدش فرموده است...(287)
می گویم: بنگرید وتأمل کنید که چگونه امام (علیه السلام) گریستن بر فراق مولایمان را نشانه ایمان قرار داده وبر چیزی که وجدان آن را انگار نمی دارد، بلکه درست گواه بر آن است، دلالت فرموده است، زیرا که گریه کردن بر آن حضرت، دلیل معرفت ونشانه محبت قلبی می باشد که بخشی از ایمان، بلکه نزد اهل یقین حقیقت آن است. معرفت ومحبت، صاحب ایمان را بر گریستن در فراق مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) ومحنت ها واندوه هایی که بر آن جناب وارد می شود، بر می انگیزاند وچه خوش گفته اند به زبان عربی:

قلبی الیک من الاشواق محترق * * * ودمع عینی من الآمالق مندفق
الشوق یحرقنی والدمع یغرقنی * * * فهل رأیت غریقاً وهو محترق

ترجمه (به نظم آوردم):

دل ز شوق دیدنت سوزد چو عود * * * از فراقت دیده گرید همچو رود
غرقه در سیلاب اشک ودل کباب * * * کس غریقی شعله ور کی دیده بود؟!
آتش عشق تو چون در سر فتاد * * * تاب از دل؛ خواب از چشم ربود

و در فارسی گفته اند: گواه عاشق صادق در آستین باشد. واز همین روی می بینید محب صادق ودوست واقعی هر قدر معرفت ومحبتش نسبت به محبوب فزون تر باشد، گریه اش نیز بیشتر وفزون تر وپیوسته تر است.
و رئیس محدثین شیخ صدوق (رحمه الله) در کتاب کمال الدین(288) به سند خود، از سدیر صیرفی روایت کرده که گفت: من ومفضل بن عمر وابوبصیر وابان بن تغلب بر مولایمان حضرت ابی عبد الله صادق (رحمه الله) وارد شدیم، که دیدیم آن حضرت بر روی خاک نشسته وجبه خیبری طوق دار بی یقه ای که آستین هایش کوتاه بود، پوشیده (مصیبت دیدگان در آن زمان، چنین جامه ای می پوشیدند) وهمچون کسی که فرزند از دست داده وجگرش سوخته باشد، می گرید. حزن واندوه چهره اش را فراگرفته ورنگش را تغییر داده واشک چشمش را پر کرده بود، می فرمود: ای سرور من! دوری تو، خواب از چشمم برده وزمین را بر من تنگ نموده وراحتی از دلم ربوده است. سرورم! غیبت تو، مصیبتم را به اندوه های ابدی پیوسته ویکی بعد از دیگری را از ما می رباید، که جمعیت وافراد را به سوی فنا می کشاند واز جهت مصیبت های گذشته وبلیات پیشین، اشکی از چشمم جاری نشود وناله ای از سینه ام سرنکشد، مگر اینکه در برابر چشمم محنت هایی مجسم می گردد، که از آنها بزرگ تر وهولناک تر وسخت تر است وحوادثی که با خشم تو درهم آمیخته ووارداتش با سخط تو عجین گشته است.

سدیر گوید: از آن مصیبت سخت وپدیده بسیار بزرگ، عقل هایمان پرید ودل هایمان چاک چاک گردید وچنین پنداشتیم که آن حالت، نشانه واقعه کوبنده ویا مصیبتی از مصایب زمان است، که بر آن جناب روی آورده است. عرض کردیم: خداوند دیدگانت را نگریاند، ای زاده بهترین مردم! از کدامین پیش آمد اشکت روان وگریه ات همچون باران است؟! وچه حالتی سبب شده که چنین در ماتم وسوگ بنشینید؟!
امام صادق (علیه السلام) آهی برکشید که بر اثر آن درونش برآمد وپریشانی اش بیشتر شد وفرمود: وای بر شما! صبح امروز من در کتاب جعفر نگریستم وآن کتابی است مشتمل بر علم مرگ ها وبلاها ومصیبت ها وعلم آنچه بوده وخواهد بود تا روز قیامت، که خداوند آن را به محمد وامامانش پس از او (علیهم السلام) اختصاص داده است. در این کتاب ولادت وغیبت وبه درازا کشیدن وطول عمر غایب (قائم)مان وگرفتاری مؤمنین در آن زمان وشک وتردیدهایی که بر اثر طولانی شدن غیبت او برایشان پدید می آید وبیشترشان از دین بر می گردند ورشته اسلام را که خداوند (عزَّ وجلَّ) می فرماید: وکل انسان الزمناه طائره فی عنقه(289)؛ ورشته عمل هر انسان را دور گردنش قرار دادیم، یعنی: ولایت را از گردن بیرون می افکنند، تأمل نمودم، لذا رقت کردم واندوه ها بر من مستولی گشت. عرض کردیم: ای زاده رسول خدا! با سهیم کردن ما در شناختن قسمتی از آنچه درباره آن می دانید، مشرف وگرامیمان بدارید. فرمود: خداوند - تبارک وتعالی- سه جریانی که در مورد سه تن از رسولان روی داده است، در مورد قائم ما پیش خواهد آورد؛ ولادت او را بسان ولادت موسی وغیبتش را همچون غیبت عیسی وبه درازا کشیدنش را همانند به درازا کشیدن جریان نوح تقدیر فرموده وپس از آن، عمر بنده صالح - یعنی خضر (علیه السلام) - را نشانه ودلیلی بر طول عمر او قرار داده است. عرضه داشتیم: ای زاده رسول خدا! از حقایق این معانی برای ما پرده بردارید. فرمود: اما ولادت موسی (علیه السلام) چنین بود که چون فرعون مطلع گشت که برافتادن حکومتش بر دست اوست، دستور داد کاهنان نزدش حاضر شوند وآنان فرعون را به نژاد او راهنمایی کردند که از بنی اسرائیل است وپیوسته فرعون زیر دستان خود را دستور می داد شکم زنان باردار از بنی اسرائیل را پاره کنند، تا آنجا که در تعقیب او، بیست وچند هزار نوزاد را به قتل رسانید، ولی نتوانست به کشتن موسی دست یابد، چون خدای -تبارک وتعالی- او را حفظ کرد. همین طور بنی امیه وبنی عباس چون مطلع شدند که از بین رفتن حکومت آن ها ونابودی امرا وستمکاران بر دست قائم از ما خواهد بود، با ما به دشمنی پرداختند وشمشیرهای خود را در جهت کشتن آل رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) وبرافکندن نسل او به کار گرفتند، وبه طمع این که به کشتن قائم (علیه السلام) دست یابند، ولی خدای (عزَّ وجلَّ) ابا دارد که امر خویش را در دسترس یکی از ستمگران بگذارد تا این که نور خود را به کمال رساند، هر چند که مشرکین را ناخوش آید. واما غیبت عیسی (علیه السلام)، البته یهود ونصاری متفق شدند که او کشته شده است وخداوند -جل ذکره- با فرموده خویش که: وما قتلوه وما صلبوه ولکن شبه لهم(290)؛ واو را نکشتند وبه دار نزدند، ولی مطلب بر آنان مشتبه شد. آن ها را تکذیب فرمود. غیبت قائم نیز همین طور است که امت به خاطر طولانی شدنش، آن را انکار خواهد کرد، پس بعضی از روی ناآگاهی خواهند گفت: هنوز متولد نشده. وگروهی خواهند گفت: او متولد شده واز دنیا رفته. وگوینده ای که کافر شود، به این که مدعی گردد: امام یازدهم عقیم بوده. ودیگری خدای (عزَّ وجلَّ) را معصیت کند که بگوید: روح قائم (علیه السلام) در کالبد دیگری سخن می گوید...و اما دیرکرد نوح (علیه السلام) این است که: چون فرود آمدین عذاب از سوی آسمان را برای قومش درخواست کرد، خداوند -تبارک وتعالی- جبرئیل روح الامین را با هفت هسته خرما فرو فرستاد، پس جبرئیل گفت: ای پیغمبر خدا! خداوند -تبارک وتعالی- به تو می فرماید: اینان مخلوق وبندگان من هستند ومن ایشان را با صاعقه ای از صاعقه هایم نابود نمی سازم، مگر بعد از آنکه دعوت آنان تأکید شود وبه حجت ملزم گردند، بنابراین باز هم تلاشت را در دعوت کردن قوم خود تکرار کن، که من بر این کار، تو را پاداش خواهم داد، پس این هسته ها را در زمین غرس بنمای که در روییدن ورشد وبه حاصل رسیدن آن ها، هنگامی که ثمر دهند، برای تو گشایش وخلاص خواهد بود وبه این مطلب پیروان مؤمنت را مژده بده. هنگامی که بعد از مدتی طولانی درخت ها رویید وتنومند شد وساق های آن ها قوت یافت وشاخه های فراوان از آن ها برآمد وخرماها زرد وسرخ شد، نوح (علیه السلام) از خداوند -سبحانه وتعالی- درخواست کرد که وعده اش را عملی سازد، پس خداوند -تبارک وتعالی- به او امر فرمود که از هسته های آن درخت ها بر گیرد وغرس نماید وصبر وتلاش را از سر گیرد ودلیل حجت را بر آنان مؤکد سازد، نوح (علیه السلام) این فرمان را به گروه هایی که به وی ایمان آورده بودند، خبر داد، پس سیصد تن از آنان از دین برگشتند ومرتد شدند وگفتند: اگر آنچه نوح ادعا می کند راست بود، در وعده پروردگارش تخلفی پیش نمی آمد. سپس خداوند -تبارک وتعالی- هر بار دستور می داد که هسته ها را دوباره بکارد، تا هفت نوبت. وهربار گروهی از مؤمنین از وی روی بر می تافتند، تا این که هفتاد واندی با او ماندند، پس خداوند -تبارک وتعالی- در آن هنگام به او وحی فرستاد وفرمود: ای نوح! اکنون صبح روشن پرده از روی شام تاریک برگرفت، که حق محض وخالص عیان گشت وایمان از ناخالصی جدا شد، به این که هر کس طینتش پلید بود، مرتد گردید، اگر من کافران را هلاک می کردم وکسانی که به تو ایمان آورده بودند وبه تدریج مرتد شدند را باقی می گذاشتم، وعده پیشینم را درباره مؤمنانی که خالصانه توحید را پذیرفته وبه رشته نبوت تو چنگ زده اند، به راستی انجام نداده بودم، به این که آنان را در زمین جانشین سازم ودینشان را برایشان تسلط دهم وترسشان را به امنیت بدل کنم، تا عبادت برایم به سبب بیرون رفتن شک از دل های آنان خالص شود وچطور ممکن است جانشینی وتسلط وجایگزین شدن امنیت به جای ترس از ناحیه من انجام گردد، با این که می دانستم کسانی که مرتد شدند، یقینشان ضعیف وسرشتشان پلید وباطنشان بد است، که این آثار نفاق وپیدایش گمراهی است. واگر آن ها حکومتی را که هنگام استخلاف به مؤمنین داده شد، وقتی دشمنانشان را هلاک کردم، احساس می نمودند وبوی آن به مشامشان می رسید، به آن سخت می آویختند ونفاق باطنی آن ها شدیدتر ورشته های گمراهی در ریاست خواهی وانحصار امر ونهی به خود با آنان جنگ می کردند. وچگونه می شود تسلط واقتدار دین ورواج امر مؤمنین فراهم آید، با این که فتنه ها برانگیخته وجنگ ها برپا باشد؟! نه (چنین چیزی نمی شد) (وکشتی را با نظارت ووحی ما بساز)(291).
امام صادق (علیه السلام) فرمود: وهمین طور قائم (علیه السلام) که دوران غیبتش امتداد می یابد، تا این که حق به طور یک دست آشکار گردد وایمان از ناصافی به در آید وخالص شود، به این که هر کس سرشتش پلید است، از شیعیانی که بیم آن می رود که هرگاه احساس کنند در زمان حضرت قائم (علیه السلام) جانشینی وتسلط وامنیت خواهد بود، نفاق می ورزند، چنین افرادی مرتد شدند. مفضل عرضه داشت: یابن رسول الله! این ناصبیان چنین پندارند که این آیه(292) درباره ابوبکر وعمر وعثمان وعلی (علیه السلام) نازل شده؟! امام صادق (علیه السلام) فرمود: خداوند دل های ناصبیان را هدایت نکند، کی آن دینی که خدا ورسول او پسندیده اند تسلط یافت، به این که در عهد یکی از آنان امنیت در بین امت شیوع داشته وترس از دل هایشان وشک وتردید از سینه هایشان رخت بربسته باشد؟!
یا در دوران علی (علیه السلام) نیز، با وجود مرتد شدن مسلمانان وفتنه هایی که در آن دوران بر می خاست وجنگ هایی که میان آنها با کافران شعله می گرفت. سپس امام صادق (علیه السلام) این آیه را تلاوت کرد: حتی اذا استیأس الرسل وظنوا انهم قد کذبوا جاةهم نصرنا(293)؛ تا آن هنگام که رسولان مأیوس گشتند وگمان بردند که تکذیب شده اند، یاری ما آنان را فرارسید. واما بنده صالح خضر (علیه السلام) را خداوند -تبارک وتعالی- عمر طولانی عنایت فرمود، نه از جهت نبوتی که برایش تقدیر کرده باشد، یا کتابی که بر او فرستد، یا شریعتی برایش قرار دهد، که آیین پیغمبران پیشین را با آن نسخ نماید، یا امامتی که بندگانش را به پیروی از آن ملزم سازد ویا طاعتی برایش واجب فرماید، بلکه خدای تعالی چون در علمش گذشته بود، که عمر قائم (علیه السلام) در دوران غیبتش طولانی باشد، تا آن جا که بندگان او باور نکنند وآن عمر طولانی را انکار نمایند، خداوند عمر بنده صالح (خضر) را بدون سبب طولانی ساخت، مگر به علت استدلال به وسیله آن، بر عمر قائم (علیه السلام) وتا این که دلیل وبرهان معاندین را قطع نماید، که مردم را بر خداوند حجتی نباشد.(294) وما تمام این حدیث را آوردیم، چون مشتمل بر فایده های بسیار ونکته های گرانبار بود، که باید در آن دقت شود.
هفدهم: درخواست معرفت امام عصر (علیه السلام) از خداوند (عزَّ وجلَّ)
درخواست معرفت آن حضرت از خداوند (عزَّ وجلَّ) از (وظایف مهم ما می باشد)، زیرا که علم با آموزش ودرس خواندن بسیار نیست، بلکه نوری است که خداوند در دل هر کس که بخواهد هدایتش کند، قرار می دهد وهر که را خداوند هدایت کند، هدایت یافته است.
و در کافی از ابوبصیر، از حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) آمده: درباره فرموده خدای (عزَّ وجلَّ) ومن یؤت الحکمة فقد اوتی خیراً کثیراً؛ وهرکس که حکمت به او داده شود، خیر بسیار به او داده شده. فرمود: (یعنی) طاعت خداوند ومعرفت امام (علیه السلام).(295)
و در همان کتاب از ابوبصیر آمده، که گفت: حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) به من فرمود: آیا امام خود را شناخته ای؟ گوید عرضه داشتم: آری. به خدا سوگند! پیش از آنکه از کوفه بیرون بیایم. فرمود: همین تو را کفایت می کند.(296)
و در همان منبع، در خبر صحیحی از حضرت ابو جعفر امام باقر (علیه السلام) آمده که فرمود: بلندی ورکن وکلید امر ودرب اشیا وخشنودی خدای -تبارک وتعالی- بعد از معرفت او اطاعت امام است.(297)
و از ابوخالد کابلی روایت آمده که گفت: از حضرت ابوجعفر امام باقر (علیه السلام) درباره فرموده خدای (عزَّ وجلَّ): فآمنوا بالله ورسوله والنور الذی انزلنا(298) پس به خداوند ورسول او ونوری که نازل کردیم، ایمان آورید. سؤال کردم. فرمود: ای ابوخالد! (این) نور به خدا سوگند! امامان از آل محمد (علیهم السلام) تا روز قیامت می باشند وآنان هستند به خدا سوگند! نور خداوند، که آن را نازل کرده وآنان هستند به خدا! نور خداوند در آسمان ها ودر زمین. قسم به خدا، ای ابوخالد! همانا نور امام در دل های مؤمنین از خورشید تابان در روز روشن تر است وآنان به خدا سوگند! دلهای مؤمنین را نورانی می سازد وخدای (عزَّ وجلَّ) نورشان را از هر کس بخواهد می پوشاند، پس دل های چنین کسانی تاریک می گردد، به خدا قسم، ای ابوخالد، هیچ بنده ای ما را دوست ندارد واز ما پیروی نکند، تا این که خداوند دلش را پاک گرداند وخداوند دل بنده ای را پاک نسازد، تا این که به ما تسلیم شود وبا ما سازگار باشد، پس هرگاه با ما سازگار باشد، خداوند او را از سختی حساب به سلامت خواهد داشت واز هراس بزرگ روز قیامت ایمنش خواهد ساخت.(299)
بیان وتوضیح: پیش تر دانستی که مهمترین وواجب ترین امور بعد از شناخت خدا ورسول او، شناختن ولی امر وصاحب الزمان (علیه السلام) است، زیرا که این امر، یکی از ارکان ایمان می باشد. وهر کس در حالی بمیرد که امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است ومعرفت او، کلید تمام ابواب خیر وسعادت ورحمت می باشد وخداوند بندگان خود را امر فرموده، که معرفت او را تحصیل نمایند ودعا از جمله درهایی است که خدای تعای فرمان داده که از آن ها وارد شوند، او فرموده است: ادعونی استجب لکم(300)؛ مرا بخوانید که شما را اجابت کنم. واسألوا الله من فضله(301)؛ واز فضل خداوند درخواست کنید. ونیز فرموده: انک لا تهدی من احببت ولکن الله یهدی من یشاء(302)؛ البته تو (ای رسول ما!) چنین نیست که هر کس را بخواهی، هدایت توانی کرد، بلکه خداوند هر که بخواهد، هدایت می کند.
و در کافی به سند خود از محمد بن حکیم آورده که گفت: به حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: معرفت ساخته کیست؟ فرمود: از ساخته های خداوند است، بندگان را در آن ساخت بهره ای نیست.(303)
و آیات وروایاتی که بر این مطلب دلالت می کند بسیار است، پس بر بندگان لازم است که از درگاه خداوند شناخت ومعرفت امام زمانشان را به آنان روزی نماید وکامل گرداند. ونیز مؤید ودلیل بر آنچه یاد کردیم، وارد شدن دعا برای این مطلب به طور خاص می باشد، چنان که در امر آینده ان شاء الله تعالی خواهد آمد. واین منافات ندارد با آنکه بنده مختار ومأمور به کسب وتحصیل ومطالعه وسایل معرفت باشد، زیرا که این نظیر روزی است که بندگان امر شده اند، آن را طلب نمایند ونیز برای آن دعا کنند، ولی خداوند - جل شأنه - خود روزی دهنده است، چون سعی وکوشش وظیفه بنده است وبه ثمر رساندن، بر عهده خالق متعال می باشد، خداوند -تبارک وتعالی- فرموده: والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا(304)؛ وآنان که در راه ما تلاش کنند، البته آنان را به راه های خویش هدایت می نماییم. همچنان که کشت وآبیاری ومانند این ها وظیفه بندگان است، چون تحت قدرت ودر اختیار آن ها می باشد، ورویانیدن وپرورانیدن واز آفت ها دور نگهداشتن، تا آن که به نتیجه برسد ومقصود حاصل گردد، بر خداوند است، چون از قدرت بندگان بیرون است، ولی بر عهده آن هاست که دعا کنند ودرخواست نمایند که نتیجه مقصود به دست آید. وهمین طور شناخت ومعرفت امام (علیه السلام) وسایل واسبابی دارد، که خدای تعالی آن ها را برای بندگانش فراهم ساخته ودر توان آنان هست، مانند: دقت کردن وبررسی معجزات واخلاق آن حضرت (علیه السلام) ومطالعه اخبار امامان پیشین در مورد او، از ویژگی های او وطولانی شدن غیبتش وآنچه در فرمان غیبت او بر مؤمنین می رسد وشؤونی که خدای تعالی به آن جناب اختصاص داده ودلایلی که بر او دلالت دارند وامور دیگر، که بر بندگان لازم است با وسایل یاد شده، ومانند این ها در تحصیل معرفت آن حضرت سعی کنند وهمت گمارند، ولی چون معرفت از ساخته های خدای (عزَّ وجلَّ) است، به حکم عقل ونقل بر آنان واجب ومؤکد است که دعا کنند ومعرفتش را از درگاه خداوند تعالی مسألت نمایند، (که آنچه خداوند از (درهای) رحمت بر مردم بگشاید هیچ کس نتواند آن را بر بندد وهر آنچه او ببندد، کسی را یارای گشودنش نیست)(305).
هجدهم: تداوم درخواست معرفت آن حضرت (علیه السلام)
مداومت کردن بر دعایی که ثقة الاسلام کلینی(306) وشیخ نعمانی(307) وشیخ طوسی به سندهای خود، از زراره روایت کرده اند که گفت: شنیدم حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) می فرمود: برای آن جوان پیش از قیامش غیبتی خواهد بود. گفتم: چرا؟ فرمود: می ترسد -و به شکمش اشاره کرد- سپس فرمود: ای زراره! واو است منتظر واو است که در ولادتش شک می کنند، پس بعضی می گویند: پدرش بدون بازمانده از دنیا رفت وبعضی از آن ها می گویند: در حالی که در شکم مادر بود، پدرش فوت کرد وبعضی می گویند، دو سال پیش از فوت پدرش متولد شد واو منتظر است، مگر اینکه خداوند (عزَّ وجلَّ) دوست دارد که شیعه را امتحان کند، پس در آن هنگام است که تشکیک وتوهم اهل باطل آغاز می شود. ای زراره! اگر آن زمان را درک کردی، این دعا را بخوان: اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک، اللهم عرفنی رسولک فانک ان لک تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک، اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی.
خدایا! تو مرا به خود بشناسان، که اگر خودت را به من نشناسانی، پیغمبرت را نخواهم شناخت، خدایا! تو رسولت را به من بشناسان، که اگر رسول خود را به من نشناسانی، حجتت را نخواهم شناخت. پروردگارا! حجت خود را به من بشناسان، که اگر حجتت را به من نشناسانی، از دین خود گمراه خواهم شد.
و رئیس المحدثین شیخ صدوق در کتاب کمال الدین آن را به سند خود از زراره چنین روایت آورده که گفت: شنیدم حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) می فرمود: برای قائم پیش از آنکه قیام کند، غیبتی خواهد بود. گفتم: چرا؟ فرمود: می ترسد -و به شکمش اشاره کرد- سپس فرمود: ای زراره! واوست انتظار کشیده شده، واو است آنکه مردم در ولادتش شک می کنند، بعضی از مردم خواهند گفت: او در شکم مادر است. وبرخی گویند: او غایب است. وبعضی گویند متولد نشده است. وبعضی می گویند: دو سال پیش از فوت پدرش متولد گشت. جز این نیست که خدای -تبارک وتعالی- می خواهد شیعیان را بیازماید، پس در آن هنگام است که باطل جویان به تردید می افتند. زراه می گوید: عرضه داشتم: فدایت گردم! اگر آن زمان را درک نمودم، چه عملی انجام دهم؟ فرمود: ای زراره! هرگاه آن زمان را درک کنی، بر این دعا مداومت کن: اللهم عرفنی نفسک...(308)
نوزدهم: مداومت به خواندن دعای غریق
مداومت کردن بر خواندن دعایی که شیخ صدوق به سند خود، از عبد الله بن سنان روایت کرده که گفت: حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) فرمود: پس از این، شبهه ای شما را خواهد رسید، که بدون نشانه دیده شدنی وامام هدایت کننده ای خواهید ماند واز آن نجات نمی یابد، مگر کسی که دعای غریق را بخواند. راوی گوید: عرضه داشتم: دعای غریق چگونه است؟ فرمود: چنین بگو: یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک؛ ای خداوند! ای رحمان! ای مهربان! ای دگرگون کننده دلها! دل مرا بر دینت پایدار کن.
راوی گوید: من گفتم: یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب والابصار ثبت قلبی علی دینک. فرمود: البته خداوند دگرگون کننده دل ها ودیده ها است، ولی همین طور که من می گویم، تو نیز بگو: یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک.(309)
و شیخ نعمانی در کتاب الغیبة به سند خود، از حماد بن عیسی، از عبد الله بن سنان روایت آورده که گفت: من با پدرم به محضر امام ابو عبد الله صادق (علیه السلام) شرفیاب شدیم، پس آن حضرت فرمود: چگونه خواهید بود اگر در حالی واقع شدید که امام هدایتگر ونشانه آشکاری نباشد (دیده نشود)؟ که از آن حیرت وسرگردانی نجات نیابد، مگر کسی که به دعای غریق (یا حریق) دعا کند. پدرم گفت: به خدا سوگند! این بلا است. پس فدایت شوم! در آن هنگام چگونه رفتار کنیم؟ فرمود: هرگاه چنان شد -و تو آن زمان را درک نخواهی کرد- به آنچه در دست دارید. (از عقیده راستین) متمسک شوید، تا آن که امر برایتان به خوبی روشن شود.(310)
بیستم: دعا در زمان غیبت آن حضرت (علیه السلام)
دعایی است که سید بن طاووس (رحمه الله) در کتاب مهج الدعوات آورده، در حدیثی که غیبت حضرت مهدت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در آن یاد شده، راوی گوید: عرض کردم: شیعیانت چه کار کنند؟ فرمود: بر شما باد به دعا کردن وانتظار فرج کشیدن، تا آن جا که گوید: عرض داشتم: به چه چیزی دعا کنیم؟ فرمود: می گویی: اللهم انت عرفتنی نفسک وعرفتنی رسولک وعرفتنی ملائکتک وعرفتنی نبیک وعرفتنی ولاة امرک. اللهم لا آخذ الا ما اعطیت ولا اوقی الا ما وقیت. اللهم لا تغیبنی عن منازل اولیائک ولا تزغ قلبی بعد اذ هدیتنی. اللهم اهدنی لولایة من فرضت طاعته.
خدایا! تو خودن وفرستاده ات وفرشتگانت وپیغمبرت ووالیان امرت را به من شناسانیدی، خدایا! من نگیرم جز آنچه تو عطا کنی وهیچ نگهدارنده ای جز تو برایم نیست. خدایا! مرا از منازل دوستانت دور مگردان ودلم را پس از انکه هدایت کرده ای، منحرف منمای. خدایا! مرا به ولایت کسی که اطاعتش را بر من واجب ساخته ای، هدایت فرمای.(311)
بیست ویکم: شناختن علامت های ظهور آن حضرت (علیه السلام)
شناختن علامت های ظهور آن حضرت (علیه السلام) به ویژه علایم حتمی که امامان بر حق (علیهم السلام) آن ها را خبر داده اند، (از وظایف مهم شیعیان است) ودلیل بر این، عقل است ونقل؛
دلیل عقل:
پیش تر دانستید که شناخت شخص آن حضرت (علیه السلام) واجب است وشناخت علایم حتمی که مقارن با ظهور آن جناب یا نزدیک به آن است، مقدمه شناخت او می باشد.
اگر بگویید می توان از راه دیگری جز آن علامت ها، نیز حضرتش را شناخت، بنابراین راه معرفت منحصر به همین طریق نیست. خواهیم گفت: در روایات، امر به روی آوردن به سوی آن جناب هنگام ظهورش وارد گردیده، چنان که در روایت نعمانی به سند خود، از امام باقر (علیه السلام) پس از یاد نمودن از ندا وفرورفتن زمین در بیداء آمده، پس به سوی او روید هر چند که روی دست وپا باشد، به خدا سوگند! گویی او را می بینم بین رکن ومقام از مردم بیعت می گیرد...(312)
و تردیدی نیست که روی آوردن به سوی آن حضرت هنگام ظهورش از شهرها، جز بعد از علم به ظهور امکان پذیر نمی باشد واین علم به سبب آشکار شدن علامت های حتمیه ای که وعده شده اند، حاصل می گردد. واما شناختن آن جناب به وسیله معجزاتی که از حضرتش صادر می شود، برای بینندگان وحاضران در خدمتش انجام می یابد، چنان که پوشیده نیست.
دلیل نقل:
فرموده امام صادق (علیه السلام) است، در خبر عمر بن ابان که در حدیث صحیحی در کافی روایت آمده که فرمود: علامت را بشناس، پس هرگاه آن را شناختی، پیش افتادن یا تأخیر کردن این امر تو را ضرر نرساند...(313) اضافه بر اینکه ائمه طاهرین (علیهم السلام) علامت هایی را که خدای تعالی برای ظهور حضرت قائم (علیه السلام) قرار داده، بیان فرموده اند، تا راستگو از دروغگو معلوم گردد ودر قسمتی از روایات، وقوع بعضی از رویدادهای فتنه انگیز را خبر داده اند، که گمراهان به سبب آنها به فتنه می افتند، ولی آنان که احادیث امامان را روایت کرده اند وکسانی که پیش از وقایعی که امامان (علیهم السلام) خبر داده اند، شنیده ودانسته باشند، به فتنه نمی افتند وگمراه نمی شوند، زیرا که آنها به سبب شناختن علایم بر اساس روایات رسیده از امامانشان (علیهم السلام) راستگو را از دروغگو تشخیص می دهند، نمی بینید بسیاری از کسانی که از دین روی تافتند ومرتد شدند ودنبال گمراه کنندگان ملحد افتادند، چه در زمان ما وچه پیش از این زمان مرتد شدن وگمراهیشان به سبب ندانستن علایم ظهور صاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وویژگی های آن جناب بوده است؟! لذا گمراه شدند ودیگران را گمراه کردند. اگر آنان به طلب علم وتحصیل معرفت روی می آوردند ودر پی شناختم آنچه از صفات وعلایم ودلایل ونشانه های ظهور صاحب الامر (علیه السلام) بر آنان واجب است، بر می آمدند، از نجات یافتگان می شدند واز دین دست بر نمی داشتند. از خداوند (عزَّ وجلَّ) خواستاریم که به ما علم وعمل روزی کند واز خطا ولغزش ما را حفظ فرماید، که او است شنوای اجابت کننده. ودر امر آینده، توضیح بیشتری راجع به این مطلب خواهد آمد، ان شاء الله.
و نیز بر این مطلب دلالت می کند این که اطاعت دستورات آن حضرت (علیه السلام) بر ما واجب است، به دلیل فرموده خدای تعالی: اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الامر منکم(314)؛ اطاعت کنید خداوند را واطاعت کنید فرستاده خداوند را ووالیان امر را. بنابراین بر مؤمن واجب است علایم ظهور آن حضرت را بشناسد، تا هرگاه ظاهر شد او را اطاعت کند وحق را از باطل تشخیص دهد. ما در این جا قسمتی از آنچه شیخ اجل محمد بن ابراهیم نعمانی در کتاب الغیبة(315) روایت کرده می آوریم:
1- به سند خود از عمر بن حنظله از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: قائم را پنج علامت هست: سفیانی ویمانی وصیحه آسمانی وکشته شدن نفس زکیه وفرو رفتنی در بیداء.
2- در خبر دیگری از آن حضرت (علیه السلام) آمده که فرمود: در آن سال که صیحه آسمانی واقع می شود، پیش از آن آیتی (نشانه ای) در ماه رجب هست، گفتم: آن چیست؟ فرمود صورتی در ماه بر می آید ودستی آشکار می گردد.
3- واز عبد الله بن سنان از حضرت امام صادق (علیه السلام) که فرمود: ندا (صدای آسمانی) از نشانه های حتمی است وسفیانی از نشانه های حتمی است ویمانی از علایم حتمی است وکشته شدن نفس زکیه از علایم حتمی است وکف دستی که از آسمان بیرون می آید، از علایم حتمی است. فرمود: وامر ترسناکی که در ماه رمضان پیش می آید، شخص خوابیده را بیدار می کند وبیدار را می ترساند ودوشیزه را از پرده حجاب بیرون می اندازد.
4- واز بزنطی، از حضرت رضا (علیه السلام) است که فرمود: پیش از این امر سفیانی است ویمانی ومروانی وشعیب بن صالح وکف دستی که گوید: این واین.
5- واز ابوبصیر، از حضرت ابوجعفر محمد بن علی باقر (علیه السلام) است که فرمود: هرگاه آتشی از سوی مشرق همچون هردی عظیم (بسیار زرد) مشاهده کردید، که سه یا هفت روز بر می آید منتظر فرج قائم آل محمد (علیهم السلام) باشید ان شاء الله که خداوند توانا وحکیم است. سپس فرمود: صیحه جز در ماه رمضان نخواهد بود، زیرا که ماه رمضان ماه خداوند است واین فریاد جبرئیل به این خلق است. آنگاه فرمود: ندا کننده ای از آسمان به نام حضرت قائم (علیه السلام) بانگ می زند، پس هر که در مشرق است وهر که در مغرب، آن را خواهد شنید، هیچ خوابیده ای نخواهد ماند، جز این که بیدار شود وهیچ ایستاده ای، مگر اینکه بنشیند وهیچ نشسته ای، مگر اینکه بپا خواهد ایستاد بر اثر ترس از آن صدا، پس خدای رحمت کند کسی را که از آن صدا عبرت گیرد وآن را اجابت نماید، که آن صدا صدای جبرئیل روح الامین است. وفرمود: صدا در ماه رمضان، شب جمعه بیست وسوم خواهد بود، درباره آن تردید مکنید وبشنوید واطاعت نمایید ودر آخر روز صدای ابلیس لعین است که بانگ بر می آورد: توجه کنید که فلانی مظلوم کشته شد، تا مردم را به شک اندازد وآن ها را فریب دهد. در آن روز، چه بسیار افراد به شک وحیرت خواهند افتاد که در آتش سقوط کنند، پس هرگاه صدا را در ماه رمضان شنیدید، در آن تردید مکنید که آن صدای جبرئیل است ونشانه اش آن است که او به نام حضرت قائم (علیه السلام) ونام پدرش ندا می کند، تا آنجا که دوشیزه پشت پرده هم آن را می شنود وپدر وبرادرش را تشویق می نماید که خروج کنند. وفرمود: ناچار باید که که این دو صدا پیش از خروج حضرت قائم (علیه السلام) انجام گردد: صدایی از آسمان که صدای جبرئیل است به نام صاحب این امر ونام پدرش، وصدای دوم که از زمین است صدای ابلیس لعین می باشد؛ به نام فلانی ندا می کند که مظلوم کشته شد، منظورش از این کار فتنه گری است. پس از صدای اول پیروی کنید ومبادا به صدای بعدی فریفته شوید.
6- واز چند تن از اصحاب ما روایت آمده از امام صادق (علیه السلام) که گفتند: به آن حضرت (علیه السلام) عرضه داشتیم: آیا سفیانی از حتمیات است؟ فرمود: آری. وکشته شدن نفس زکیه از امور حتمی است وقائم (علیه السلام) از اموری حتمی است وفرورفتگی در بیداء از امور حتمی است وکف دستی که از آسمان بیرون می آید، از امور حتمی است وندا(همین طور). عرضه داشتم: ندا چیست؟ فرمود: آواز دهنده ای بانگ می زند به نام قائم ونام پدرش (علیهما السلام).
7- واز ابن یعفور آمده که گفت: حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) فرمود: به دست داشته باش! هلاکت فلانی وخروج سفیانی وکشته شدن نفس زکیه ولشکری که در زمین فرو می رود وصدا. گفتم: صدا چیست، همان ندا است؟ فرمود: آری. وبه وسیله آن صاحب این امر شناخته می شود.
8- واز زراره است که گفت: به حضرت امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: آیا ندا حق است؟ فرمود: آری. به خدا سوگند! تا آن جا که هر قومی به زبان خود آن را خواهد شنید.
9- واز عبد الله بن سنان است که گفت: در خدمت حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) بودم که شنیدم شخصی از همدان می گفت: این عامه ما را سرزنش می کنند وبه ما می گویند: شما می پندارید که آواز دهنده ای از آسمان به نام صاحب این امر بانگ خواهد زد. آن حضرت تکیه داده بود، خشمگین شد وراست نشست، سپس فرمود: این سخن را از من نقل نکنید واز پدرم نقل کنید که هیچ اشکالی برای شما نخواهد داشت، من شهادت می دهم که از پدرم (علیه السلام) شنیدم می فرمود: والله این مطلب در کتاب خدا کاملاً روشن است که می فرماید: ان نشأ ننزل علیهم من السماء آیة اعناقهم لها خاضعین(316)؛ اگر بخواهیم از آسمان آیتی فرود آوریم، پس بر آن گردن نهند، نشانه سر فرود آورد وبر آن گردن نهد وهمه اهل زمین وقتی بشنوند صدایی از آسمان بلند است: که آگاه باشید! که حق با علی بن ابی طالب وشیعیان او است، ایمان می آورند. وچون فردای آن روز شود، ابلیس بر هوا رود، تا جایی که از چشم زمینیان مخفی گردد، آنگاه بانگ برآورد: که توجه کنید حق با عثمان بن غفان وشیعیان اوست، زیرا که مظلوم کشته شد، خونش را مطالبه کنید. حضرت فرمود: پس در آن هنگام خداوند مؤمنان را با قول ثابت بر حق استوار می سازد، که همان ندای اول است. ولی آنها که در دلشان مرض هست -که مرض به خدا قسم! دشمنی ما است- در شک می افتند، در آن هنگام از ما دوری جویند وما را اهانت می کنند ومی گویند: منادی اول سحری بود از سحرهای این خاندان. سپس حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) این آیه را تلاوت کرد: وان یروا آیة یعرضوا ویقولوا سحر مستمر(317)؛ وچون آیه ای را ببینند روی بر تافته ومی گویند سحرهای پی در پی است.
10- واز محمد بن الصامت است که گفت: به امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: آیا علامتی پیش از این امر نیست؟ فرمود: چرا. عرض کردم: آن چیست؟ فرمود: به هلاکت رسیدن عباسی وخروج سفیانی وکشته شدن نفس زکیه وفرورفتگی در بیداء وصدایی از آسمان، گفتم: فدایت شوم! می ترسم که این امر طول بکشد. فرمود: نه، البته آن بسان دانه های منظم تسبیح پی در پی خواهد شد.
11- واز حمران بن اعین از امام صادق (علیه السلام) است که فرمود: از امور حتمی که ناگزیر پیش از قیام حضرت قائم (علیه السلام) باید واقع شود: خروج سفیانی است وفرو رفتگی در بیداء وکشته شدن نفس زکیه وندا کننده ای از آسمان.
12- واز زراره بن اعین است که گفت: شنیدم حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) می فرمود: آواز دهنده ای از آسمان بانگ خواهد زد: فقط فلانی امیر است، ومنادی دیگر ندا می کند: البته که علی وشیعیان او پیروزند. به ان حضرت عرض کردم: پس از این ندا دیگر چه کسی با حضرت مهدی (علیه السلام) خواهد جنگید؟ امام صادق (علیه السلام) فرمود: شیطان بانگ خواهد زد: فلانی وشیعیانش پیروزند، یعنی مردی از بنی امیه. گفتم: پس چه کسی راستگو را از دروغگو می شناسد؟ فرمود: آنان که پیش تر احادیث ما را روایت می کرده اند ومی گفتند: پیش از این امر چنین چیزی خواهد بود، او را خواهند شناخت ومی دانند که آنان خود بر حق وراستگویند.
13- ودر حدیث دیگری از زراره آمده که گفت: به حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: خداوند حال شما را اصلاح فرماید، تعجب دارم ودر شگفتم از حضرت قائم (علیه السلام) که چگونه با او می جنگند با آن عجایبی که می بینند، از قبیل فرورفتن (سپاهیان سفیانی) در بیداء وندایی که از آسمان خواهد بود؟! فرمود: همانا شیطان آن ها را وانمی گذارد تا این که او نیز ندا کند، همچنان که روز عقبه بر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) ندا سرداد.
14- از هشام بن سالم روایت آمده که گفت: شنیدم حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) می فرمود: آن ها دو صیحه می باشند: یکی در اول شب وصیحه دیگر در آخر شب دوم. راوی گوید: عرض کردم: آن چگونه است؟ فرمود: یکی از آسمان است ویکی از ابلیس؛ گفتم: چگونه این از آن تشخیص داده می شوند؟ فرمود: هر کس خبر آن را پیش از آنکه واقع شود شنیده باشد، آن را می شناسد.
15- واز عبد الرحمن بن مسلمه است که گفت: به حضرت امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: مردم ما را سرزنش می کنند ومی گویند: هرگاه آن دو واقع شوند، حق گو از دروغگو چگونه شناخته می گردند؟ فرمود: شما چه پاسخی به آن ها می دهید؟ عرض کردم: چیزی در جواب آن ها نمی گوییم. فرمود: به آنان بگویید هر کس پیش از آنکه این امر واقع شود، به آن ایمان داشته باشد، هرگاه تحقق یافت، آن را تصدیق خواهد کرد، خداوند (عزَّ وجلَّ) فرماید: افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی فما لکم کیف تحکمون(318)؛ آیا کسی که به سوی حق هدایتگر است، سزاوارتر است پیروی گردد، یا کسی که خود راهیاب نیست، مگر این که راهنمایی شود، پس شما را چه شده واین چگونه قضاوتی است که شما دارید.
16- واز عبد الله بن سنان است که گفت: شنیدم حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) می فرمود: این امر که گردن هایتان را به سوی آن می کشید (سرک می کشید)، نخواهد شد تا آنکه ندا کننده ای از آسمان بانگ برزند. توجه کنید! فلانی صاحب امر است، پس برای چه جنگ می کنید؟
17- واز محمد بن مسلم است، از حضرت باقر (علیه السلام) که فرمود: سفیانی وقائم (علیه السلام) در یک سال خواهند بود.
18- واز بدر بن الخلیل اسدی آمده که گفت: در خدمت ابوجعفر محمد بن علی باقر (علیه السلام) بودم، پس آن جناب دو نشانه ای که پیش از ظهور حضرت قائم (علیه السلام) خواهد بود واز هنگام فرود آمدن آدم (علیه السلام) به زمین هیچگاه واقع نشده را بیان فرمود این که: خورشید در نیمه ماه رمضان وماه در آخر آن خواهند گرفت. شخصی عرضه داشت: یابن رسول الله! به، بلکه خورشید در آخر وماه در نیمه خواهند گرفت، حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) فرمود: من می دانم تو چه می گویی، ولی این دو نشانه از هنگام هبوط آدم پدید نیامده اند.
19- واز ورد -برادر کمیت شاعر معروف- از حضرت ابوجعفر باقر (علیه السلام) آمده که فرمود: به درستی که پیشاپیش این امر پنج روز به آخر ماه مانده، ماه می گیرد وپانزده روز مانده، خورشید کسوف می یابد وآن در ماه رمضان خواهد بود در آن هنگام حساب از دست منجمین بیرون می رود.
می گویم: از این حدیث ظاهر می شود که منظور از آخر ماه در حدیث پیشین، آخر عرفی است نه حقیقی، پس بین این دو حدیث اختلافی نیست.
20- واز عبدالملک بن اعین روایت آمده، که گفت: در خدمت حضرت ابو جعفر امام باقر (علیه السلام) بودم که حضرت قائم (علیه السلام) یاد شد، من عرض کردم: امیدوارم به زودی این امر واقع شود وسفیانی نباشد؟ فرمود: خیر، به خدا سوگند! که آن از امور حتمی است که باید واقع گردد.
21- واز حمران بن اعین است، از حضرت ابو جعفر امام باقر (علیه السلام) در تفسیر فرموده خدای تعالی: ثم قصی اجلاً واجل مسمی عنده(319)؛ پس اجلی قرار داد واجل معینی نزد او ثبت است. فرمود: البته دو اجل هست، یکی اجل حتمی واجل دیگر موقوف، پس حمران عرضه داشت: حتمی چیست؟ فرمود: آن است که خداوند مشیتش به آن تعلق گرفته باشد، حمران گفت: من امیدوارم اجل سفیانی از گونه موقوف باشد. حضرت ابوجعفر باقر (علیه السلام) فرمود: خیر، به خدا قسم! آن از گونه حتمی است.
22- واز فضیل بن یسار، از حضرت امام ابو جعفر باقر (علیه السلام) روایت آمده که فرمود: به درستی که از جمله امور کارهایی است موقوف وکارهایی است محتوم. والبته سفیانی از امور محتوم می باشد، که ناگزیر باید واقع شود.
23- واز خلاد صائغ، از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) روایت آمده که فرمود: از سفیانی گریزی نیست واو جز در ماه رجب خروج نخواهد کرد. مردی به آن حضرت عرضه داشت: هرگاه خروج کرد، چگونه باشیم؟ فرمود: هرگاه آن پیش آمد شد، پس به سوی ما روی آورید.
24- واز محمد بن مسلم، از حضرت ابو جعفر امام باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود: سفیانی سرخ رویی است زرد موی وچشم کبود، که هرگز خداوند را نپرستیده ونه مکه را دیده، نه مدینه را. می گوید: پروردگارا! خونم را از مردم می ستانم هر چند که به آتش روم، خونم را می ستانم هر چند که به آتش روم.
25- واز امام صادق (علیه السلام) است که فرمود: هرگاه قائم (علیه السلام) بپاخیزد، در همه شهرهای زمین کسانی را گمارد. در هر اقلیم یک نفر، به او می گوید: دستور العمل تو در کف دست تو است، پس هرگاه چیزی بر تو وارد شد که آن را نمی فهمی وقضاوت درباره آن را نمی دانی، به کف دستت نگاه کن وبه آنچه در آن است، عمل بنمای. امام صادق (علیه السلام) فرمود: وارتشی را به قسطنطیه می فرستد، که چون به خلیج رسیدند، بر پاهای خود چیزی می نویسند وبر روی آب راه می روند، هنگامی که رومیان آنان را می بینند که بر روی آب راه می روند، گویند: اینان اصحاب او هستند که بر روی آب راه می روند، پس خود او چگونه است! آن وقت دربهای شهر را بر آنان می گشایند، پس آنان داخل شهر شده ودر آن هر قدر بخواهند حکومت می کنند.(320)
می گویم: وارتش سفیانی که زمین، آنان را در بیداء بین مکه ومدینه فرو خواهد برد، در حدیث مفضل وارد شده که تعداد آنها به سیصد هزار تن می رسد. وحدیث آن طولانی است که در الانوار النعمانیه وبحار الانوار(321) آمده است. ودر بعضی از روایات وارد شده که آن ها وقتی به سرزمین بیداء می رسند، جبرئیل (علیه السلام) فرود می آید وبانگ می زند: یا بیداء ابیدی القوم؛ ای بیداء! این جمعیت را نابود کن.
در این جا به همین مقدار بسنده می کنیم که برای عبرت گیرندگان همین مقدار کافی وبسنده است. وشیخ صدوق وغیر او -که خدای رحمتشان کند- نیز بسیاری از این اخبار را روایت کرده اند. وشیخ صدوق به سند خود، از عبد الله بن عجلان روایت آورده که گفت: در محضر امام ابو عبد الله صادق (علیه السلام) از خروج حضرت قائم (علیه السلام) سخن به میان آوردیم، پس به آن جناب عرضه داشتم: چه راهی داریم که آن را بدانیم؟ فرمود: هر یک از شما صبح بیدار می شود، در حالی که زیر سرش صفحه ای باشد که بر آن نوشته شده: طاعة معروفة؛ اطاعت شناخته شده.(322)
تصدیق بعضی نشانه ها:
در کتاب نور العیون از نشانه های ظهور روایت آمده که: مردم در آخر الزمان عمامه را ترک می گویند وبه جای آن کلاه بر سر می گذارند. ونیز روایت آورده که از جمله نشانه های ظهور آن است که: مردم به فقدان اولاد خوشحال می شوند وکسی که فرزند ندارد، اظهار خشنودی وشکرگزاری می نماید.
می گویم: این دو علامت در این سال، یعنی سال هزار وسیصد وچهل وشش هجری ظاهر گشت، که من دیدم جمعی از مردم عمامه از سر برداشتند وبه جای آن کلاه بر سر نهادند، شبیه به اهل باطل وبه جهت نزدیک شدن به آنان. وباز دیدم که مردم به خاطر نداشتن اولاد خوشحالی می کنند وکسی که پسر ندارد، اظهار خشنودی وشکرگزاری دارد، به خاطر نظام وظیفه اجباری. به درگاه خداوند تعالی شکایت داریم از غیبت ولی اش واز درگاهش می خواهیم که فرج آن حضرت را تعجیل فرماید وما را از یارانش قرار دهد.
بیست ودوم: تسلیم بودن وعجله نکردن
سخن در اینجا در دو بخش بیان می گردد:
بخش اول: در بیان قسمتی از روایات رسیده از امامان
1- در کافی به سند خود، از عبدالرحمن بن کثیر آورده که گفت: در محضر امام صادق (علیه السلام) بودم که مهزم بر آن حضرت وارد شد وعرضه داشت: فدایت شوم! خبر ده مرا از این امری که منتظرش هستیم، چه وقت خواهد بود؟ حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: ای مهزم! وقت گذاران دروغ گویند وعجله کنندگان هلاک گردند وتسلیم شدگان نجات یابند.(323)
2- واز ابراهیم بن مهزم، از پدرش آمده، که گفت: در محضر امام ابو عبد الله (علیه السلام) از پادشاهان آل فلان سخن به میان آوردیم، آن حضرت فرمود: همانا مردم به خاطر عجله کردنشان برای این امر هلاک گشتند، خداوند به جهت عجله بندگان، عجله نمی کند، به درستی که برای آن، امر آخری هست که به آن خواهد رسید، پس هرگاه به آن رسیدند، نه ساعتی پیش ونه پی می افتند.(324)
3- واز منصور آمده که گفت: حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) فرمود: ای منصور! این امر شما نخواهد رسید، مگر بعد از نومیدی. نه، به خدا سوگند! تا این که از هم جدا شوید. ونه، به خدا سوگند! تا این که آزمایش گردید. ونه، به خدا سوگند! تا این که شقاوتمند شود هر که شقاوتمند شدنی است وسعادتمند گردد هر کس اهل سعادت است.(325)
4- واز محمد بن منصور صیقل، از پدرش آمده که گفت: من وحارث بن المغیره وجمعی از اصحابمان نشسته بودیم وحضرت امام صادق (علیه السلام) سخنانمان را می شنید، پس به ما فرمود: شما در چه فکری هستید، هیهات! هیهات! به خدا سوگند! آنچه شما دیدگانتان را به سوی آن خیره کرده اید، نخواهد شد تا این که غربال شوید. نه، والله! نخواهد شد آنچه دیدگانتان را به سوی آن می کشید، تا این که بررسی شوید. نه، والله! چشم به سویش می کشید، نخواهد شد تا این که (خوب از بد) جدا شود، نه، والله! نخواهد شد آنچه چشم به سویش می کشید، نخواهد شد مگر پس از نومیدی. نه، والله! نخواهد شد آنچه چشم به سویش می کشید، تا آنگاه که به شقاوت رسد آنکه شقاوتمند است وبه سعادت رسد آنکه سعادتمند می باشد.(326)
5- ودر حدیث دیگری، از امام ابوجعفر باقر (علیه السلام) آمده که فرمود: همانا این حدیث شما (شیعیان که اعتقاد به غیبت دارید) به گونه ای است که دل های مردمان از آن می رمد، بنابراین هر که به آن اقرار کرد، بیشتر برایش بگویید وهر کس آن را انکار نمود، او را واگذارید. همانا باید که فتنه ای (آزمایشی) پیش بیاید که هر فرد آشنا ومحرمی در آن سقوط نماید، تا جایی که آن کس موی را دو نیم سازد (مو را از ماست بیرون می کشد وبسیار دقیق است) هم در آن بیفتد، تا این که جز ما وشیعیان کسی باقی نماند.(327)
6- ودر وافی به نقل از کافی، به سند خود از ابوالمرهف از حضرت امام باقر (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: غبار آن (فتنه وآشوب) بر کسی خواهد رسید که آن را برانگیزاند، محاضیر هلاک شوند. راوی پرسید: فدایت گردم! محاضیر چیست؟ فرمود: عجله کنندگان(328). در وافی گوید: محاضیر یا با حرف بی نقطه است (محاصیر) از باب (حصر) به معنی تنگی سینه می باشد. ویا با حرف نقطه دار (ضاد) بین دو حروف بی نقطه (حاء وراء) از باب (حضر) به معنی دویدن. ومجلسی (رحمه الله) در بحار گوید: محاضیر جمع محضیر است وآن اسب بسیار دونده است.
7- ودر غیبت نعمانی به سند خود، از ابوالمرهف آورده که گفت: حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) فرمود: محاضیر هلاک شوند. پرسیدم محاضیر چیست؟ فرمود: شتابزدگان. ونزدیک شمارندگان نجات یافتند وقلعه بر روی پایه های محکم خود ثابت ماند...(329)
8- وبه سند خود، از عبد الرحمن بن کثیر روایت کرده، که گفت: در خدمت حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) شرفیاب بودم، مهزم اسدی نیز در خدمت آن جناب حضور داشت، پس عرض کرد: خداوند مرا فدای تو سازد! این امر چه موقع خواهد شد که بر ما طولانی گشت؟! فرمود: آرزومندان به آرزویشان نرسیدند وشتابزدگان هلاک گشتند وتسلیم شدگان نجات یافتند، وبه سوی ما باز خواهید گشت.
9- وبه سند خود، از حضرت ابوجعفر امام باقر (علیه السلام) روایت آورده که فرمود: صاحبان محاضیر هلاک گشتند ونزدیک شمارندگان نجات یافتند وقلعه بر پایه های محکم خود استوار شد، به درستی که بعد از غم واندوه، پیروزی شگفت انگیزی خواهد بود.(330)
10- وبه سند خود، از ابراهیم بن هلیل آورده که گفت: به حضرت ابوالحسن امام رضا (علیه السلام) عرضه داشتم: فدایت گردم! پدر من در انتظار این امر جان سپرد، من نیز به سنی رسیده ام که می بینی، آیا بمیرم در حالی که (در این باره) به من اطلاع ندهی؟ فرمود: ای ابو اسحاق! تو عجله می کنی؟ عرض کردم: آری. به خدا سوگند! عجله می کنم وچرا شتاب نداشته باشم، در صورتی که به این سن که می بینی، رسیده ام. فرمود: همانا به خدا سوگند! ای ابو اسحاق! این کار انجام نمی یابد تا آن که (خوب یا بد) جدا شود وآزمایش گردد وتا آنجا که جز اندکی از شما بر جای نماند. سپس کف دست خود را برگرداند.(331)
11- وبه سند خود، از عبد الرحمن بن کثیر، از حضرت امام صادق (علیه السلام) آورده که درباره فرموده خدای (عزَّ وجلَّ): اتی امر الله فلا تستعجلوه؛ امر خداوند آمد، در آن شتاب مکنید. فرمود: آن امر ما است. خدای (عزَّ وجلَّ) امر فرموده که در آن عجله نشود، تا این که سه لشکر آن را تأیید نمایند: فرشتگان ومؤمنان ورعب. فرموده خدای تعالی: کما اخرجک ربک من بیتک بالحق(332)؛ همچنان که خداوند تو را به حق (وبرای اعلای کلمه توحید) از خانه ات بیرون ساخت.
و در تفسیر البرهان(333) وکتاب المحجة به سند خود، از غیبت شیخ مفید، مثل همین را روایت آورده است.
12- ودر آن دو کتاب، نیز از مسند فاطمه (علیها السلام) تألیف شیخ ابو جعفر محمد بن حریر طبری، به سند خود از ابان، از حضرت امام صادق (علیه السلام) روایت آمده که فرمود: هرگاه قائم (علیه السلام) بپاخیزد، خداوند جبرئیل را به شکل پرنده سفیدی می فرستد، پس او یک پای بر خانه کعبه وپای دیگر بر بیت المقدس می گذارد، سپس با صدای بلند بانگ می زند: اتی امر الله فلا تستعجلوه؛ امر خداوند آمد، در آن شتاب مکنید. امام صادق (علیه السلام) فرمود: آنگاه حضرت قائم (علیه السلام) حاضر می شود ودر مقام ابراهیم دو رکعت نماز می گذارد، سپس در حالیکه اصحابش که سیصد وسیزده نفر هستند، پیرامونش باشند حرکت می کند، به درستی که در میان اصحاب او، کسانی هستند که شبانه از رختخواب خود هجرت می کنند، پس خروج می نماید وبا او سنگ (مخصوصی) هست، که چون آن را افکند، از زمین گیاه می روید.
13- ورئیس المحدثین شیخ صدوق در کتاب کمال الدین، به سند صحیحی از امام صادق (علیه السلام) روایت آورده فرمود: اولین کسی که با حضرت قائم (علیه السلام) بیعت می کند جبرئیل (علیه السلام) است، که به صورت پرنده سفیدی نازل می شود وبا آن حضرت بیعت می نماید، سپس یک پای بر بیت الله الحرام وپای دیگر را بر بیت المقدس می گذارد وبا صدای رسایی که همه جهانیان آن را می شنوند بانگ می زند: اتی امر الله فلا تستعجلوه(334).
می گویم: این دو حدیث دلالت دارند بر این که منظور از امر الله در آیه، ظهور حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد، واین که جبرئیل در آن هنگام این آیه را می خواند، به جهت دلالت نمودن بر همین مطلب ونکوهش منکران وشتاب کنندگان است والله العالم.
14- ودر تفسیر البرهان، به نقل از عیاشی، از هشام بن سالم، از بعضی اصحابمان، از حضرت ابوعبد الله امام صادق (علیه السلام) آمده که راوی گوید: از آن حضرت (علیه السلام) درباره فرموده خدای تعالی: اتی امر الله فلا تستعجلوه سؤال کردم. فرمود: هرگاه پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) وقوع چیزی را در وقت معینی خبر داد، آن فرموده خداوند است که: امر الهی آمد، پس در آن شتاب مکنید، تا آن وقت فرا رسد. حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: اگر خداوند چیزی را خبر دهد که واقع شدنی است، گویی که آن واقع شده است.(335)
15- ودر کتاب حسین بن حمدان، به سند خود از مفضل، از امام صادق (علیه السلام) روایت آورده درباره فرموده خدای تعالی در سوره حمعسق (شوری): وما یدریک لعل الساعة قریب یستعجل بها الذین لا یؤمنون بها والذین آمنوا مشفقون منها ویعلمون آنهاالحق الا ان الذین یمارون فی الساعة لفی ضلال بعید(336)؛ وچه دانی، شاید که آن ساعت نزدیک باشد، آنان که به او ایمان ندارند، درباره آن (از روی تمسخر) عجله می کنند، ولی آنان که ایمان آورده اند، از آن بیمناکند ومی دانند که آن بر حق است. توجه کنید! به درستی آنان که درباره ساعت جدال می کنند، همانا در گمراهی دوری هستند. (فرمودند) که: منظور از ساعت هنگام ظهور حضرت قائم (علیه السلام) است، (مفضل گوید:) عرضه داشتم: ای مولای من! معنی جدال می کنند چیست؟ فرمود: می گویند: کی متولد شد وچه کسی او را دید واو کجاست ودر کجا خواهد بود وچه وقت ظهور می کند؟! تمام این سخنان به جهت شتابزدگی در امر خداوند است وتردید در قضا وقدرت او. آنان هستند که در دنیا وآخرت زیان برده اند والبته برای کافران، عاقبت بدی خواهد بود.
16- ودر حدیث اربع مائه، از امیر المؤمنین (علیه السلام) آمده که فرمود: تلاش کردن برای از جای برکندن کوه ها آسان تر است، از تلاش برای برانداختن حکومتی که وقت معینی دارد، از خداوند یاری بخواهید وصبر کنید که زمین از آن خداوند است، به هر کس از بندگانش بخواهد آن را به ارث می سپارد وعاقبت (خوب وپیروزی نهایی) برای تقوا پیشگان است. درباره امری پیش از رسیدن وقت شتاب مکنید، که پشیمان خواهید شد ومدت طولانی مشمارید، که دل هایتان را قساوت می گیرد.
17- ودر کتاب کمال الدین، ابن بابویه به سند خود، از صقر بن ابی دلف آورده، که گفت: شنیدم حضرت ابو جعفر محمد بن علی الرضا (علیه السلام) می فرمود: همانا امام بعد از من پسرم علی است، امر او امر من وگفته اش گفته من واطاعتش اطاعت از من است وامام بعد از او، پسرش حسن است، امر او امر پدرش وگفته اش گفته پدر واطاعتش اطاعت از پدرش می باشد. سپس ساکت شد. به آن حضرت عرض کردم: ای فرزند رسول خدا (علیه السلام)! پس امام بعد از حسن کیست؟ آن حضرت (علیه السلام) به شدت گریه کرد، آنگاه فرمود: به درستی که امام بعد از حسن، پسرش قائم به حق، انتظار کشیده شده (منتظر) است عرضه داشتم: ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)! چرا قائم نامیده شده؟ فرمود: چون که او قیام می کند، پس از خاموش شدن یادش ومرتد شدن بیشتر معتقدان به امامتش. عرض کردم: چرا او منتظر (انتظار کشیده شده) نامیده شده است؟ فرمود: چون که او را غیبتی است، که روزهایش بسیار ومدتش طولانی خواهد بود، پس (در آن غیبت) مخلصان منتظر خروجش باشند وتردید کنندگان او را انکار نمایند ونفی کنندگان یاد او را به مسخره می گیرند ووقت گذاران در آن دروغگو می شوند وشتابزدگان درباره آن هلاک می گردند وتسلیم شدگان در مورد آن نجات می یابند.(337)
18- وبه سند خود، از حضرت سید العابدین (علیه السلام) آورده، که فرمودن این آیه درباره ما نازل شد: واولوا الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله(338)؛ وخویشاوندان نسبی در کتاب خدا نسبت به یکدیگر اولی هستند. واین آیه (نیز) درباره ما نازل شد: وجعلها کلمة باقیة فی عقبه(339)؛ وآن را کلمه باقی در نسل او قرار داد وامامت را در ذریه حسین (علیه السلام) قرار داد، تا روز قیامت. وبه درستی که قائم ما را دو غیبت هست که یکی از آن ها طولانی تر از دیگری است، غیبت اولی شش روز یا شش ماه یا شش سال است، واما دیگری آن قدر طولانی خواهد شد، تا آنکه بیشتر معتقدان به این امر از آن بازگردند، پس بر آن ثابت نمی ماند، مگر کسی که یقینش قوی ومعرفتش صحیح باشد واز آنچه ما حکم کنیم در دل هیچ گونه ناراحتی احساس نکند وبه اهل بیت تسلیم باشد.(340)
19- واز آن حضرت (علیه السلام) آمده که فرمود: همانا دین خدای (عزَّ وجلَّ) با عقل های ناقص وآرای باطل ومعیارهای فاسد درک نمی شود وجز با تسلیم به دست نمی آید، پس هر کسی به ما تسلیم گردد، (از هلاکت دین) سالم ماند وهر آن که به ما اقتدا نماید، هدایت یابد وهر کس به قیاس ورأی خود عمل کند، هلاک می گردد وهر کس از آنچه ما می گوییم یا حکم می کنیم در سینه خود تنگی احساس کند، به آن (خدایی) که سبع مثانی وقرآن عظیم را نازل فرموده کافر شده است، در حالی که خود متوجه نیست.(341)
20- ودر کتاب کفایة الاثر شیخ اقدم علی بن محمد بن علی خزاز رازی - وبه قولی قمی- به سند خود، از مولایمان حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) روایت آمده که فرمود: روزی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) خطبه ای خواند که پس از آن که حمد وثنای الهی را به جای آورد، چنین فرمود: ای گروه های مردم! گویا من (به جهان آخرت) دعوت می شوم و(دعوت حق را) اجابت می کنم وهمانا من در میان شما دو چیز گرانبها برجای می گذارم، کتاب خدا وعترتم خاندانم را، تا هر زمان که به این دو چنگ بزنید، هیچ گاه گمراه نخواهید شد، پس از آنان بیاموزید وبه آنان یاد ندهید که آن ها داناتر از شمایند، زمین از آنان خالی نمی ماند واگر خالی بماند، دز آن صورت اهل خود را فرو می برد. سپس پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) گفت: بار خدایا! من می دانم که علم پایان نمی یابد وبریده نمی شود والبته تو زمینت را از حجت خود بر خلقت خالی نمی گذاری، که آشکار باشد واطاعت نشود، یا ترسان باشد ومخفی ماند، تا حجت تو باطل نگردد ودوستان تو پس از آنکه هدایتشان فرموده ای، گمراه نشوند، شماره آنان از همه کمتر وقدرتشان نزد خداوند از همه بیشتر است.
وقتی از منبر پایین آمد، عرض کردم: یا رسول الله! آیا تو حجت بر تمام خلق نیستی؟! فرمود: ای حسن! خداوند می فرماید: انما انت منذر ولکل قوم هاد(342)؛ وهمانا تو ترساننده ای وبرای هر قومی راهنمایی هست. پس من ترساننده (از عذاب الهی) هستم وعلی هدایت کننده است. گفتم: یا رسول الله! فرمودی: زمین از حجت خالی نمی ماند؟!
فرمود: آری. او امام وحجت بعد از من است وتو حجت وامام بعد از او هستی وحسین امام وحجت بعد از تو وبه تحقیق که خدای لطیف خیبر مرا آگاه فرموده که از صلب حسین پسری متولد خواهد شد که او را علی گویند همنام جدش علی، پس هرگاه حسین درگذشت، پسرش علی زمام امر را به دست می گیرد واو است حجت خداوند وامام، وخداوند از پشت علی پسری متولد خواهد کرد همنام من وشبیه ترین مردم به من است، علم او علم من است وفرمان او فرمان من. واو است امام وحجت بعد از پسرش، واز او فرزندی متولد خواهد گشت که او را جعفر گویند، راستگویان مردم است واو است امام وحجت بعد از پدرش، وخداوند از صلب جعفر فرزندی متولد خواهد ساخت همنام موسی بن عمران، سخت کوش ترین مردم در عبادت، پس او است امام وحجت بعد از پدرش وخداوند از صلب موسی پسری بیرون خواهد آورد، که او را علی گویند، کانون علم خداوند وجایگاه حکمت او، که وی است امام وحجت بعد از پدرش، وخداوند از او پسری متولد خواهد کرد که او را محمد نامند، که او است امام وحجت بعد از پدرش وخداوند از صلب محمد پسری متولد خواهد ساخت که او را علی گویند، که او است امام وحجت بعد از پدرش، وخدای تعالی از صلب علی پسری خواهد آورد که او را حسن گویند، که او است امام وحجت بعد از پدرش، وخداوند از حسن فرزندی بر خواهد آورد حجت قائم، امام زمان خود بر مردم ونجات بخش دوستانش می باشد، غایب می گردد تا این که دیده نمی شود، وعده ای از اعتقاد به او بر می گردند وعده ای دیگر ثابت می مانند و(تردید کنندگان) می گویند این وعده کی انجام خواهد شد اگر راستگو هستید؟! چنانچه از دنیا جز یک روز باقی نماند، خداوند (عزَّ وجلَّ) آن را آن قدر طولانی خواهد ساخت، تا این که قائم ما خروج کند وعالم را پر از قسط وعدل نماید، همچنان که از ظلم وستم پر شده باشد، پس زمین از یکی از شما خالی نمی ماند، خداوند علم وفهم مر به شما داده ومن دعا کردم که خداوند علم وفقه را در ذریه من وذریه ام قرار دهد.(343)
بخش دوم: در بیان گونه های عجله مذموم وآنچه از مفاسد بر آن مترتب می شود واینکه سبب کفر والحاد است.
گونه اول: گاهی عجله کردن در این امر، واز دست دادن صبر وتحمل سبب می شود که شخص از افراد گمراه کننده وملحدی پیروی کند که ادعای ظهور می نمایند وجاهلان غافل از اخبار رسیده از امامان معصوم (علیه السلام) را گمراه می سازند، که با جلوه دادن خیال های فاسدشان مطلب را بر عوام مشتبه می نمایند، وآنان را به خرافات وانحرافات خود فرا می خوانند، که عجله کردن در این امر او را برمی انگیزد تا از چنین افرادی بدون دلیل وبرهان پیروی کند، با این که امامان ما (علیهم السلام) برای ما علامت های حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) را ذکر وبیان فرموده اند، ونیز علائم حتمی که هنگام ظهور آن جناب واقع وظاهر می شود، به روشن ترین وجه یادآور گردیده اند، وبه ما امر کرده اند، که بر اعتقاد به امامت ثابت بمانیم، وبه کسی که مدعی نیابت گردد یا پیش از آشکار شدن آن علامت ها ادعای ظهور کند پاسخ مثبت ندهیم، از خداوند خواهانیم که ما را از فریب جلوه گری های شیطان در پناه خود نگاهدارد.
گونه دوم: بسا می شود که شتاب کردن در این امر سبب مأیوس شدن از وقوع آن می گردد، که نتیجه چنین عجله ای تکذیب پیغمبر وامامان (علیهم السلام) خواهد بود، در اخبار متواتر وروایات بسیاری از آنان رسیده مبنی بر اینکه آن حکومت الهی واقع خواهد شد، وامر فرموده اند که انتظار آن را بکشیم، که قسمتی از این روایات پیش تر گذشت.
گونه سوم: احیاناً شتابزدگی در این امر مایه انکار کردن حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) می شود، واین از گونه پیشین استعجال شدیدتر است، چون ممکن است شخصی به امامت امام دوازدهم معتقد باشد وبقای آن حضرت را باور دارد، ودر عین حال از ظهورش مأیوس وناامید باشد به سبب طولانی شدن غیبت، وعجله کردن نسبت به آن، از هلاک شدگان خواهد گشت، واین قسم دوم از اقسام عجله ای است که مایه هلاکت وخسارت است، وقسم سوم این است که عجله کردن، او را به آنجایی که حضرت را اصلاً انکار کند، می کشاند، که با گمان فاسد خود بگوید: اگر وجود داشت ظاهر می شد.
گونه چهارم: عجله کردنی که آدمی را در شک وتردید می اندازد، واین نیز مانند گونه پیشین مایه بیرون رفتن از ایمان وداخل شدن در شمار یاران شیطان است، وامامان ما (علیهم السلام) در چند روایت فرموده اند: که اگر خدای تعالی می دانست که دوستانش به تردید می افتند حجت خود را یک چشم بر هم زدن از آنان پوشیده نمی داشت. این روایت در کتاب کمال الدین وغیبت نعمانی وکتاب های دیگر آمده است.(344)
گونه پنجم: آنچه سبب اعتراض کردن بر خدای تعالی نسبت به قضا وقدرش می شود، ومایه اعتراض کردن بر امام در تأخیر انداختن ظهورش می گردد، آن است که شخص بگوید: چرا آشکار نمی شود، ومانند این سخنان را بر زبان جاری نماید، که عجله کننده در این مورد به خاطر اعتراض واشکال بر خداوند پیرو شیطان است، که وقتی خداوند او را امر فرمود که بر آدم سجده کند اعتراض کرد وگفت:ء اسجد لمن خلقت طیناً(345)؛ آیا سجده کنم برای کسی که او را از گل آفریدی؟ در صورتی که خداوند فرموده است: وما کان لمؤمن ولا لمؤمنة اذا قضی الله ورسوله امراً ان یکون لهم الخیرة من امرهم(346)؛ وهیچ مرد وزن مؤمن را نشاید که هرگاه خدا ورسول او در موردی حکم کنند غیر آن را برگزیند (وبر خلاف آن رفتار نماید).
و شیخ کلینی به سید صحیحی از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) روایت آورده که فرمود: اگر قومی خداوند را عبادت کنند بی آن که شرک بورزند ونماز را بر پای دارند وزکات را بپردازند وحج بیت الله را به جای آورند، وماه رمضان را روزه بگیرند، وسپس به چیزی که خداوند کرده یا پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) انجام داده بگویند: آیا (بهتر نبود) خلاف این را انجام می داد؟ یا چنین چیزی در دل داشته باشند، به همین سبب مشرک خواهند بود. آنگاه آن حضرت (علیه السلام) این آیه را تلاوت کرد: فلا وربک لا یؤمنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم لا یجدوا فی انفسهم حرجاً مما قضیت ویسلموا تسلیماً(347)؛ هرگز، به پروردگارت سوگند! ایمان نخواهند داشت تا این که تو را در مورد آنچه از نزاع ها وخصومت ها در میانشان روی می دهد حاکم نمایند سپس از آنچه حکم کرده ای در دل هیچ اعتراضی نداشته باشند وکاملاً تسلیم فرمان تو گردند. سپس امام صادق (علیه السلام) فرمود: بر شما باد تسلیم شدن(348).
گونه ششم: گاهی عجله کردن سبب می شود که شخص، حکمت غیبت را انکار نماید واین در حقیقت انکار عدل خدای تعالی ونسبت دادن ناشایست به او است -که خداوند بسیار برتر از آن است- وبرخی از حکمت های غیبت طولانی شدن آن در بخش چهارم در حرف عین گذشت، وبعضی از اسرار آن بعد از ظهور آن حضرت -صلوات الله علیه- ظاهر خواهد شد.
گونه هفتم: این که گاهی عجله کردن وتسلیم نبودن، سبب سبک شمردن احادیث ائمه معصومین (علیهم السلام) می شود که به انتظار امام غایب (عجل الله تعالی فرجه الشریف) امر فرموده اند، پس شخص شتابزده از جهت عجله کردنش آن اخبار را سبک می شمارد، وبا این کار در شمار کفار قرار می گیرد، چون سبک شمردن سخنان امامان (علیهم السلام) در حقیقت سبک شمردن خود آنان است، وسبک شمردن آنان بی اعتنایی به خدای (عزَّ وجلَّ) است، وسبک شمردن خدای عز وجل کفر ورزیدن به او می باشد، به خدای تعالی از گمراهی پس از هدایت پناه می بریم.
در کتاب تحف العقول از امام صادق (علیه السلام) در بیان کفر وایمان روایت آمده که فرمود: وگاهی از ایمان بیرون می رود به پنج جهت از کارهایی که همه به هم شباهت دارند ومعروف هستند: کفر، شرک، گمراهی، فسق ومرتکب شدن گناهان کبیره. پس معنی کفر هر معصیتی است که از روی نفی وانکار وسبک شمردن وسهل انگاری انجام گردد، در هر کاری که کوچک باشد یا بزرگ، وفاعل آن کافر است، ومعنی آن معنی کفر است...(349)
گونه هشتم: بسا می شود که عجله کردن مایه رد اخباری که در مورد فرج وظهور مولایمان (علیه السلام) رسیده خواهد شد، چون شخص عجول وشتابزده به خاطر تنگی سینه وکمی صبرش وقتی مدتی طولانی بر او می گذرد شیطان بر او مسلط می گردد، وبه او وسوسه می کند که: شاید این اخبار از ائمه اطهار صادر نشده، وشاید گرویدگان به این مذهب یا بعضی از راویان این اخبار آن ها را ساخته باشند، به جهت مصالح ومنافعی که از این کار به آنان می رسیده است! واین خیال وپندار در ذهنش پیوسته قوت می گیرد تا جایی که عاقبت کارش به رد کردن ونپذیرفتن این اخبار منتهی می گردد، وبه دره هلاکت جهنم سقوط می کند که بد جایگاهی است، زیراکه رد کردن آنچه معتمدان امامان (علیهم السلام) از ایشان نقل می کنند در حقیقت رد خود امامان وکفر ورزیدن به حق ایشان است، چنان که در روایت عمر بن یزید در کتاب وسائل وغیر آن آمده که گفت: به حضرت ابوعبد الله امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: چه نظر دارید درباره کسی که اقرار نکند به این که شما در شب قدر چنانید که یاد فرمودی وآن را رد هم نکند؟ امام صادق (علیه السلام) فرمود: البته اگر از کسی که نسبت به او اطمینان دارد راجع به علم ما حجت بر او تمام شود، در عین حال به آن اطمینان نکند کافر است.
گونه نهم: احیاناً شتابزدگی در بعضی از اشخاص سبب می شود که اخبار رسیده از امامان (علیهم السلام) را به خواسته ها وهوس های خود تأویل وتوجیه نماید، به طوری که بر خلاف صریح یا ظاهر اخبار می باشد، پس بدین ترتیب در دره ضلالت وگمراهی سقوط می کند، چون این کار او را به جایی می برد که -العیاذ بالله- گمراه کردن را به حجت های خدای متعال نسبت دهد، نمی بیند که بسیاری از گمراهان گمراه کننده از اولین وآخرین به سبب گشودن در تأویل وتوجیه در سخنان خداوند وگفته های رسول خدا وخلفای بر حق او (علیهم السلام) گمراه شدند ودیگران را به گمراهی انداختند، وندانستند که سخن گفتن به جملاتی که ظاهری دارند ومنظور کردن معنی دیگری غیر از ظاهر بدون این که دلالت روشن وقرینه واضحی بر آن قرار داده شود، گمراه ساختن مردم است ونزد عقلا قبیح وزشت می باشد! وخدای تعالی در مورد آیات متشابه قرآن فرموده: فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة وابتغاء تأویله وما یعلم تأویله الا الله والراسخون فی العلم(350)؛ پس آنان که در دلهای شان انحرافی هست، در پی پیروی از متشابه آن (قرآن) می روند وبه طلب فتنه وبه منظور تأویل آن، وحال آن که تأویل آن را کسی جز خداوند وراسخون در دانش نمی داند...
و این احمق ها ظواهر اخبار ونصوص آن ها را تأویل می کنند به آنچه هواهای نفسانی آن ها در آن هست، وسلیقه های فاسد وپندارهای بی رونق خود را در آن ها اعمال می نمایند، بی آنکه دلیلی مقتضی آن باشد یا شاهدی آن را نشان دهد، واین به خاطر تنگی سینه وکمی صبرشان در طول غیبت ومحنت شدید آن است. با خدایا! به تو از گمراهی پس از هدایت پناه می بریم، پروردگارا! به حق اولیای مقربت سوگند، ما را از بیراهه رفتن محفوظ بدار. آمین رب العالمین.
گونه دهم: گاهی عجله کردن وکم صبری در این امر سبب می شود که در دل تصمیم بگیرد این که اگر تا فلان وقت واقع نگردید آن را انکار نماید وبه آن کفر ورزد، واین حالت او را در شمار شکاکان هلاک شونده قرار می دهد، زیرا که این حالت یکی از یکی از دو جهت سرچشمه می گیرد؛
- یا شک در راست بودن گفته های امامان (علیهم السلام) دارد -العیاذ بالله-.
- یا شک در راستگویی راویان مورد وثوق واطمینان که امامان (علیهم السلام) به ما امر فرموده اند که آنان را در آنچه از ایشان روایت می کنند تصدیق نماییم. ودر توقیع شریفی که به قاسم بن العلاء رسیده ودر چند کتاب معتبر از قبیل وسائل روایت گردیده چنین آمده است: هیچ عذری برای کسی از پیروان ما نیست در این که تردید کند در آنچه معتمدان ما از ما روایت می کنند، دانسته اند که ما سر خودمان را با آنان در میان می گذاریم ورازمان را به ایشان می گوییم...(351) وروایات بسیاری نیز بر همین معنی دلالت دارد.
گونه یازدهم: گاهی بر اثر شتابزدگی، در سایر اخباری که از امامان (علیهم السلام) روایت شده نیز شک می کند یا آن ها را رد می نماید، چون شخص عجول وشتابزده ای که اعتقادش را بر مبنای محکم وپایه ثابتی استوار ننمود چنین می پندارد که اخباری که در مورد وعده به فرج وظهور رسیده راست نیست، به جهت شک در راوی آن اخبار یا کسی که از او روایت شده (یعنی پیغمبر یا امامان صلوات الله علیهم اجمعین) واین پندار را نسبت به سایر اخباری که از امامان (علیهم السلام) در امور دیگر از ثواب وعقاب ووعده ووعیدها... صادر گردیده نیز قیاس می کند، وبدین ترتیب در شمار گمراهان وکفار قرار می گیرد، پناه بر خدا.
گونه دوازدهم: بسا می شود که شخص عجول شتابزده به سبب عدم اعتقاد یا شک، که بر اثر کم صبری وتنگی سینه او است، مؤمنین اهل یقین که منتظر ظهور وفرج مولایمان (علیه السلام) هستند را به تمسخر واستهزاء می گیرد، وبا این کار خدای (عزَّ وجلَّ) واولیای او (علیهم السلام) را استهزاء می نماید. وبدون تردید چنین شخصی کارفر است وبا خداوند -جل شأنه- عناد ورزیده است، الله یستهزیء بهم ویمدهم فی طغیانهم یعمهون(352)؛ خداوند آن ها را استهزا می کند وآنان را در طغیانشان سرگردان رها می سازد. وچنین کسانی به سان قوم نوح می باشند، آن کافرانی که خدای تعالی درباره آنان فرموده: ویصنع الفلک وکلما مر علیه ملأ منن قومه سخروا منه قال ان تسخروا منا فانا نسخر منکم کما تسخرون فسوف تعلمون من یأتیه عذاب یجزیه ویحل علیه عذاب مقیم(353)؛ وکشتی را (نوح) می ساخت. وهرگاه جمعی از افراد قومش بر او می گذشتند او را مسخره می کردند (نوح) می گفت اگر امروز شما ما را مسخره کنید ما هم (روز دیگری) شما را به تمسخر گیریم که بعد از این بدانید کدامیک از ما وشما را عذاب خوار کننده خواهد گرفت وعذاب دائم خواهد رسید.
گونه سیزدهم: گاهی شتابزدگی موجب خشم بر خالق متعال ورضا ندادن به قضای الهی می شود واین صفت مایه هلاکت وتیره بختی است. واز همین روی در دعای روایت شده از عمری (رحمه الله) که از حضرت صاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) گرفته شده چنین آمده: بار خدایا! وتویی آن دانای بدون تعلیم به آن وقتی که صلاح است امر ظهور (حکومت) ولی ات را اذن دهی که خود را آشکار سازد وپرده غیبت از روی برافکند، پس مرا بر آن (امر غیبت) صبر وشکیبایی ده که دوست نداشته باشم آنچه به تأخیر انداخته ای جلو بیفتد، وآنچه را تو تعجیل بخواهی من به تأخیرش مایل نباشم. وهر چه تو در پرده قرار داده ای افشایش را نطلبم، ودر آنچه نهان ساخته ای کاوش ننمایم ودر تدبیر امور جهان با تو (که همه مصالح را می دانی) به نزاع نپردازم...(354)
گونه چهاردهم: بسا می شود که شتابزدگی وبی صبری در بعضی از اشخاص مایه ترک دعا کردن برای تعجیل فرج صاحب الزمان (علیه السلام) می گردد، وبر اثر آن از نتایج وفوایدی که در دعا برای تعجیل فرج هست محروم می شود، به سبب این که شخص مدتی مدید به دعا کردن برای این امر مشغول گردیده، واهل دعا ودوستی آن حضرت را نیز می بیند که به این دعا مشغولند، سپس مشاهده می کند که فرج وظهور به تأخیر افتاد وبه خوشحالی وسرور نرسید، لذا به سبب کم صبری وشتابزدگی در این امر چنین می پندارد که آن دعاها در حاصل شدن مطلب او تأثیری ندارد، واین باعث می شود که برای تعجیل فرج را ترک گوید، غافل از این که این دعا نیز مانند سایر دعاها به شروط وصفاتی بستگی دارد که اثرش آشکار نمی گردد مگر بعد از پیدایش آن شروط وویژگی ها در آن. البته این منافات ندارد با آن که امر به دعا شده، وفوایدی بر آن مترتب می گردد، همان طور که امر شده به نماز وآثار ارزنده وثواب های بسیاری بر آن هست، ولی هرگاه کسی صورت نماز را انجام داد بدون اینکه شرایط در آن جمع باشد، امر مولایش را امتثال نکرده، وآنچه از آثار نماز آرزومند است به دست نمی آورد، بلکه مورد عقاب نیز خواهد بود، پس بر دعا کننده لازم است که در تحصیل شروط دعا جدیت نماید تا به آرزو ومقصودش نایل آید.
اگر بگویید: در روایات آمده که پیغمبر وامامان (علیهم السلام) برای تعجیل ظهور حضرت صاحب الامر (علیه السلام) دعا می کرده اند، وبی تردید دعای آنان جامع تمام شرایط صحت وکمال می باشد، با این حال ظهور آن حضرت (علیه السلام) تاکنون انجام نیافته است، در صورتی که مستجاب بودن دعای ایشان نزد اهل ایمان مورد شک نیست؟ گوییم: جواب این مطلب به دو وجه بیان می گردد؛
یکی: این که اخبار گویای آن است که ظهور حضرت صاحب الامر (علیه السلام) از امور بدائیه است که امکان پیش وپس افتادن دارد، هر چند که اصل واقع شدن وتحقق یافتن آن از امور حتمی است که خدای تعالی آن را به طور قطع وعده فرموده، واو خلف وعده نمی کند، پس ممکن است که به سبب دعای آنان (علیهم السلام) زودتر واقع گردد، وآن وقت هنوز نیامده که اگر دعای ایشان نبود، از آن وقت نیز تأخیر می افتاد.
دوم: این که هم چنین اخبار گویای آن است که -به جز ترک کردن دعا- موانع متعدد دیگری نیز برای تعجیل ظهور آن جناب وجود دارد، وترک کردن دعا نیز یکی از موانع است، پس هرگاه مؤمنین نسبت به دعا کردن اهتمام بورزند این مانع برداشته می شود وبه سبب دعا کردن وقت فرج پیش می افتد، ونیز باید برای برداشته شدن موانع دیگر هم تلاش کنند، که آن موانع در حرف عین از بخش چهارم کتاب بیان گردید، به آنجا مراجعه شود. واگر دعا ترک گردد تأخیر هم بیشتر خواهد بود.
و از آنچه یاد آور شدیم معلوم شد که بین امر کردن به دعا برای تعجیل فرج وظهور با اخباری که از استعجال وشتابزدگی نهی می کنند منافاتی نیست، وعجله ای که مذمت گردیده آن است که از اقسام یاد شده باشد. واما دعا کردن برای تعجیل فرج در عین حال که دعا کننده از اهل تسلیم ورضا به قضا وتقدیر خدای (عزَّ وجلَّ) باشد چیزی است که خداوند واولیای او به آن امر فرموده اند وبر آن تأکید کرده اند، بنابراین دعا کننده به یکی از این دو نیکی رستگار می شود:
1- یا مولایش در زمانش ظهور می کند، با رسیدن به فواید وآثار دیگر دعا، اگر تأخیر افتادن از آن زمان از امور حتمی نباشد که وسایل در تغییر دادن آنها هیچ گونه تأثیری ندارند، چنان که در دعا از حضرت سیدالعابدین (علیه السلام) آمده: ویا من لا تبدل حکمته الوسائل(355)؛ وای (خدایی) که وسائل، حکمتش را تغییر نمی دهند. واین نظیر طول عمر می باشد که مثلاً بر صله رحم متوقف است به شرط آن که غیر آن حتمی نباشد.
2- ویا رستگار شدن به سایر فواید دعا، وقرار گرفتن در شمار دعا کنندگان ومنتظران. بنابراین دعا کردن برای تعجیل فرج در هر حال مورد امر وپسندیده است، ومنافاتی بین آن وبین نهی از شتابزدگی نیست.
حاصل اینکه: عجله ای که از آن مذمت شده ضد صبر وتسلیم است، وتمام گونه هایی که یاد آوردیم در زیر این عنوان قرار می گیرند، وبدون تردید دعا کردن ودرخواست نمودن تعجیل فرج صاحب الزمان (علیه السلام) از درگاه خداوند منان از این عنوان بیرون است، بلکه این دعا اظهار یقین وایمان به آن است که ظهور آن حضرت وفراهم نمودن وسایل فرجش از قدرت همه جز خداوند تعالی خارج است، وانجام دادن امر او به دعا کردن می باشد، لذا بندگان این را از خدای تعالی مسألت می نمایند. وبه عبارت دیگر می گوییم: شتابزدگی از بنده اظهار انتخاب، ورها کردن تسلیم وزود خواستن چیزی پیش از رسیدن وقتش می باشد، واین مایه پشیمانی می شود، چنان که در گفتار امیر المؤمنین (علیه السلام) پیش تر گذشت، ولی درخواست تعجیل فرج از خدای جلیل -تعالی شأنه- اقرار به بندگی واعتراف به قدرت واراده وحول وقوه الهی، وباور به عجز وناتوانی خود ونداشتن هیچ قوت ونیرو وچاره است. پس حقیقت دعا آن است که بنده با تمام وجود به خدای تعالی توجه نماید، وفرمان او را اجابت کند، ونسبت به خودش عجز وشکستگی وناتوانی وبیچارگی واختیار نداشتن را اقرار واعتراف نماید، لذا در خبر آمده که: دعا مغز عبادت است. خدای تعالی ما وسایر مؤمنین را توفیق دهد که در عین رضا وتسلیم، به دعا کردن برای فرج اهتمام ورزیم که او اجابت کننده کریم است.
بیست وسوم: صدقه دادن به نیابت از آن حضرت (علیه السلام)
و این از نشانه های مودت ودوستی آن جناب وولایت او است وبر خوبی ورجحان آن دلالت دارد آنچه در مدح صدقه دادن ونماز خواندن به نیابت از سایر مؤمنین وارد گردیده -چنان که گذشت- زیرا که مولای مؤمنین افضل افراد آنان است، وصدقه دادن از سوی او از صدقه دادن به نیابت از آنان بهتر وبرتر می باشد، اضافه بر فحوای دلیلی که در مورد نیابت کردن از امام (علیه السلام) در حج وطواف وزیارت و... وارده شده، که اگر کسی آن روایات ومانند آنها را جستجو نماید رجحان داشتن انجام هر گونه عمل صالح به نیابت از آن جناب - صلوات الله وسلامه علیه- را خواهد دانست.
و سید اجل علی بن طاووس (رحمه الله) در کتاب کشف المحجة فرزندش را سفارش وامر کرده به انجام اموری که مربوط به آداب ووظایف او نسبت به مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) است، تا آنجا که گفته:...پس در پیروی ووفاداری وتعلق خاطر ودلبستگی نسبت به آن حضرت (علیه السلام) به گونه ای باش که خداوند ورسول او (صلی الله علیه وآله وسلم) وپدران آن حضرت وخود او از تو می خواهند وحوایج آن بزرگوار را بر خواسته های خود مقدم بدار هنگامی که نمازهای حاجت را به جای می آوری، وصدقه دادن از سوی آن جناب را پیش از صدقه دادن از سوی خودت وعزیزانت قرار ده، ودعا برای آن حضرت را مقدم بدار بر دعا کردن برای خودت، ونیز در هر کار خیری که مایه وفای به حق آن حضرت است آن بزرگوار را مقدم بدار، که سبب می شود به سوی تو توجه فرماید وبه تو احسان نماید...(356)
اضافه بر این که این کار از اقسام صله امام (علیه السلام) است، وفضیلت صله امام (علیه السلام) ان شاء الله تعالی خواهد آمد. وبر این مقصود وبر این که صدقه دادن ومانند آن صله است دلالت می کند خبر علی بن ابی حمزه که در وسائل وبحار وغیر آن روایت آمده که گفت: به حضرت ابوابراهیم (موسی بن جعفر (علیه السلام)) عرضه داشتم: از سوی زندگان ومردگان از خویشاوندان ودوستانم حج به جای آورم ونماز بگزارم وصدقه بدهم؟ فرمود: آری! از سوی او صدقه بده ونماز بگزار وبه سبب صله وپیوندت نسبت به او پاداش دیگری برایت خواهد بود.(357)
می گویم: هر چند که در سؤال از خویشاوندان ودوستان یاد نمود، ولی بدون تردید ذکر کردن این دو مورد از جهت آن است که انسان در غالب اوقات حج وصدقه وزیارت وکارهای نیک دیگر را از سوی کسی انجام می دهد که با وی رابطه وخصوصیتی داشته باشد، واین را آشکارا می بینیم که در مردم چنین حالتی وجود دارد، لذا در سؤال این دو را یاد کرد، پس معلوم شد که این دو مورد را برای نمونه یاد نموده است، ومنظورش سؤال از جایز بودن نیابت در عبادت ها وخیرات از طرف زندگان ومردگان مؤمنین ومؤمنات می باشد، پس امام (علیه السلام) سؤال او را به طور بلیغ تر وتمام تری پاسخ داد که جایز بودن آن را با کلمه آری بیان فرمود، سپس خواست خوبی واستحباب آن را بیان کند، که پس از تذکر جایز بودن آن امر فرمود به این که: از سوی او صدقه بده ونماز بگزار آن گاه خواست که او را بر این کار تشویق وترغیب نماید، که فضیلت وثواب آن را یاد آور شد وفرمود: وپاداش دیگری برایت خواهد بود وچون خواست جهت استحقاق اجر وثواب را بیان سازد وبه آن توجه داد وفرمود: به سبب صله وپیوندت نسبت به او. پس در این سخن حکم به جایز بودن این عمل را به معنی اعم (از مباح ومستحب) واستحباب آن وترغیب کردن به آن با بیان اجر وثوابش، واین که آن پاداش به خاطر پیوند با خویشان ودوستان است را در فرمایش خود جمع کرد. پس ای خواننده دانای هوشمند! دقت کن که اگر شخصی به سبب صله یکی از برادران مؤمن خود وصدقه دادن از سوی او استحقاق ثواب یابد، پس چرا کسی که از سوی صاحب الامر (علیه السلام) صدقه بدهد مستحق ثواب وپاداش بزرگتری نباشد؟ آری، استحقاب آن را دارد، وبه برترین ثواب صدقه دهندگان نایل می شود، چون این عبادت را به نیابت از بهترین افراد عالم انجام داده است. وبدون تردید هر قدر که ارتباط وخصوصیت بین او وبین امامش -سلام الله علیه- کامل تر وتمام تر باشد، ثوابش در صدقه دادن از سوی آن حضرت نیز فزون تر وتمام تر خواهد بود، از درگاه خدای تعالی خواهانیم که بر ما وبر سایر مؤمنین به کمال مودت وخدمت آن حضرت منت گذارد که خداوند اجابت کننده دعاها است. وشاهد بر آنچه یادآور شدیم -که صدقه دادن از سوی امام (علیه السلام) برتر از صدقه دادن از طرف غیر او است- اضافه بر حکم عقل به این مطلب واین که از اقسام صله امام (علیه السلام) است، روایتی است که در تفسیر امام عسکری (علیه السلام) آمده که ان شاء الله تعالی بیان خواهد شد.
توجه وراهنمایی: بدان که از خبر علی بن حمزه -که مذکور افتاد- جایز بودن نیابت در کارهای نیک از نمازها وصدقات وغیر اینها از سوی زندگان مؤمنین ومؤمنات استفاده می شود، جهت دلالت این است که: ظاهر سؤال راوی وجواب امام (علیه السلام) آن است که حج ونماز وصدقه از باب نمونه ومثال یاد شده اند، وخصوصیتی در ذکر آن ها نیست، وسؤال کننده منظورش آن است که از جایز بودن نیابت در همه کارهای مستحب پرسش نماید، وبیان دلالت بر دو وجه است.
یکم: این که امام (علیه السلام) در جواب او به یاد کردن صدقه ونماز اکتفا کردند واز حج سخنی نگفتند، با این که نیابت کردن در حج بر اساس روایات وآثار، معروف وثابت است، واز هیچ یک از علمای بزرگوارمان در این باره اشکالی نقل نشده، از اینجا معلوم می شود که امام (علیه السلام) نیز دانسته است که صدقه ونماز وحج در سؤال از جهت نمونه ومثال است، لذا نیازی نبود که تمام آنچه را سائل پرسیده بود یاد آورد.
دوم: علت آوردن آن حضرت (علیه السلام) برای جایز بلکه مستحب بودن آن، در این که فرمودند: وبرای تو پاداش دیگری خواهد بود به خاطر صله ات نسبت به او دلالت دارد بر این که نیابت کردن از سوی مؤمنین ومؤمنات در طاعات وعبادات خود صله ای نسبت به آنان واحسان به ایشان است، لذا نیابت کننده استحقاق می یابد که پاداش دیگری به اضافه پاداش بر اصل عبادت به او داده شود، به سبب صله اش نسبت به ایشان واحسان نمودنش در حق آنان.
و اما در عبادت های واجب: با دلیل ثابت شده که خود شخص می بایست آن ها را انجام دهد ونیابت کردن از زندگان در عبادت های واجب جایز نیست مگر در حج، (آن هم در یک صورت خاص) وبیان این مطلب به جای خودش موکول می گردد. وخبر یاد شده هر چند که به خاطر علی بن حمزه که واقفی است(358) ضعیف می باشد، ولی در جای خود ثابت شده که در مستحبات به خبر ضعیف هم می توان اکتفا نمود. ودلیل بر این مطلب چند روایت مستفیض است که در کافی(359) ووافی ودیگر کتاب های اخبار وفقه واصول یاد گردیده، مبنی بر اینکه: هرگاه کسی بر کار خیری ثوابی را بشنود پس آن را به امید آن ثواب به جای آورد همان ثواب به او داده می شود، هر چند که آن حدیث با واقع مطابقت نداشته باشد. در اینجا دو امر ثابت است: یکی اینکه: مطلق عبادت ها کار خیر است. دوم: این که، نیابت در آن ها -جز آنچه به دلیل خارج شده- از زندگان ومردگان به مقتضای خبر یاد شده مورد پسند است، وهیچ مانعی در آن نیست جز گمان این که این امر تشریع وبدعت است، ولی این پندار مردود است چرا که عمل را به امید ثواب انجام می دهد، با توجه به خبر مذکور واخبار: من بلغه ثواب علی عمل؛ هر کس ثوابی را در مورد عملی بشنود... وبرای این مقصود به گونه دیگری هم می توان استدلال نمود که گفته شود: در خبر یاد شده جایز بلکه مستحب بودن نیابت از زندگان در نمازهای مستحبی ثابت گشت، پسس حکم مزبور در سایر طاعات وعبادات پسندیده نیز جاری است، زیرا که قول به فصل (نظر دیگری غیر از دو نظری که در این مسئله هست) وجود ندارد، چون هر کس نیابت در نماز را جایز دانسته، آن را در عبادت دیگر نیز جایز می داند وهر کس آن را در نماز جایز نمی شمارد در سایر عبادت ها هم نیابت کردن را نمی پذیرد. پس اگر کسی آن را فقط در نماز جایز شمارد واز دیگر عبادت ها نفی نماید قول سومی پدید آورده که اجماع مرکب را بر هم زده است.
و این وجه را شیخ محقق انصاری (رحمه الله) در یکی از آثار خود آورده، ولی این وجه محل نظر است چون حجیت اجماع نقل شده مورد تأمل می باشد، چنان که در جای خود بیان گردیده. البته برای تأیید مطلب مورد بحث مناسب است.
و نیز برای استدلال بر این مطلب می توان به استقراء تمسک کرد، چون عمده عبادت های مستحب نماز وروزه وطواف ورباط وزیارت وقربانی می باشد، وجایز بلکه مستحب بودن نیابت در این ها از طریق روایات ثابت است، پس این حکم بر عبادت های دیگر نیز منطبق می گردد.
در این استدلال نیز ممکن است اشکال شود، زیرا که این استقراء ظنی است واین گونه استقراء نزد ما حجت نیست. ولی می توان از تعلیل هایی که در روایات نیابت از حج وطواف وغیر این ها آمده -که این صله وپیوندی است نسبت به کسی که این کارها به نیابت از او انجام می گیرد، ولذا پاداش نایب دو برابر می باشد- چنین نتیجه گرفت که به جای آوردن عبادت های مستحب به نیابت از مؤمنین به طور مطلق صله واحسان نسبت به آن ها است، وخوبی وارزندگی صله واحسان به مؤمنین بر کسانی که فکرشان سالم است پوشیده نیست. همچنین برای صحت نیابت در نماز از طرف شخص زنده استدلال شده به خبر محمد بن مروان که در اصول کافی روایت آمده است که گوید: حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود: چه چیز باز می دارد کسی از شما را که نسبت به والدین خود در حال زنده بودن وپس از مرگشان نیکی نماید، از سوی آنان نماز بگزارد، از طرف ایشان صدقه بدهد، حج به جای آورد وروزه بگیرد، پس آنچه انجام داده برای آنان خواهد بود، ومثل آن ثواب برای او است، وخداوند (عزَّ وجلَّ) به خاطر نیکی وصله اش خیر بسیاری برای او خواهد افزود.(360)
وجه استدلال این که فرموده امام (علیه السلام): از سوی آنان نماز بگزارد... به ظاهر در بیان چگونگی نیکی به والدین در زمان حیات وپس از مرگ ایشان است، واین را جمعی از فقهای ما -که رحمت خدا بر آنان باد- فهمیده اند، وچنین ادعا کرده اند که این فرمایش در مطلب مورد بحث ظهور دارد، ولی علامه مجلسی دوم در کتاب مرآة العقول(361) آن را بیان برای چگونگی نیکی نسبت به والدین پس از فوت آنان به شمار آورده است (دقت کنید). وممکن است برای مطلب مورد بحث استدلال کرد به فرموده خدای (عزَّ وجلَّ) تعاونوا علی البر والتقوی(362)؛ بر نیکی وتقوا یکدیگر را یاری کنید، زیرا که تعاون وهمکاری گاهی در مورد یاری رساندن در کاری که دو نفر می خواهند انجام دهند به کار می رود، وگاهی در مورد شخصی به کار می رود که از طرف شخص دیگری سنگینی کاری را به دوش می کشد که سود وصلاح او در آن است، ونیابت کردن از مؤمن در طاعات وعبادات از همین قبیل است، چنان که بر پویندگان راه مستقیم این مطلب پوشیده نیست. حاصل این که از آنچه به عنوان دلیل یا تأیید یادآور شدیم، استحباب نیابت کردن از زنده ومرده مؤمنین ومؤمنات در طاعات وعبادات مستحب، استفاده می شود.
و از کسانی که تمایل به این قول از آنان ظاهر است شیخ محقق انصاری (رحمه الله) می باشد، که در رساله القضاء عن المیت پس از نقل خبر علی بن ابی حمزه گفته است: وظاهر نماز خواندن از سوی دیگری، نیابت کردن از او است، نه این که نماز را به جای آورد وثواب آن را به او هدیه کند.
پس این خبر دلالت دارد بر جایز بودن نیابت از شخص زنده در نماز، واطلاق صله ونیکی بر آن اشعار دارد بر عموم رجحان نیابت کردن از زندگان در هر کار نیک. آنگاه اگر نماز از سوی زنده جایز باشد، غیر نماز هم جایز خواهد بود چون ظاهراً قول به فرق بین نماز وغیر نماز وجود ندارد، بلکه جایز بودن نیابت در روزه واجب به سبب نذر از زندگان روایت گردیده، واین مطلب در فقیه از عبد الله بن جبله از اسحاق بن عمار روایت آمده است، بلکه عموم نیابت در تمام اعمال واجب -جز آنچه اجماع بر جایز نبودنشان داریم - را می توان از اخباری که بر مشروع بودن ادای قرض خداوند از کسی که بر او هست به صورت داوطلبانه استفاده نمود، سپس مشروع بودن نیابت در مستحبات را به دست آورد، چون کسی بین این دو فرق نگذاشته -که به صورت تبرع باشد یا نیابت- پس در این مطلب تأمل کنید.
و نیز از کسانی که ظاهراً قائل به این مطلب هستند شیخ محقق صاحب جواهر است که در کتاب الوکالة پس از تصریح به جایز بودن نیابت در نماز طواف وزیارت گوید: واما غیر این دو مورد از مستحبات ومطلق روزه های مستحب، در کتاب مسالک جایز بودن وکالت را در آن هامحل نظر شمرده، واین که جماعتی از علمای ما به طور مطلق از نیابت گرفتن در عبادات منع کرده اند شامل این موارد هم می شود، گرچه در بعضی موارد این اطلاق مقید می گردد. من (صاحب جواهر) گویم: از نصوص شرع جایز بودن هدیه ثواب در تمام مستحبات به زنده ومرده را می توان استفاده نمود، بلکه شاید بتوان از آنها استفاده کرد این که مستحبات را از طرف شخصی به گونه ای انجام دهد که ثواب برای او مترتب شود، چنان که پیش تر در عبادات به آن اشاره کردیم، البته دلیلی بر مشروع بودن نیابت در آن نداریم به گونه ای که خطاب مستحب را از شخص مکلف ساقط نماید، بلکه استحباب آن عمل برای او همچنان باقی است، هر چند که به جهت انجام دادن دیگری به نیت نیابت از او ثوابی برایش مترتب می کند، در این مطلب دقت وتأمل کنید. واز این بیان چگونگی قول به جایز بودن نیابت در عبادات به طور مطلق معلوم می شود که در مسالک این را اصل قرار داده، هر چند که مواردی به دلایل خاصی از آن خارج گردیده، ودر گفتار مؤلف مسالک اشکال است زیرا که در عبادت ها چیزی جز انجام آن فعل به قصد قربت وجود ندارد، وشارع آن را سبب مترتب شدن ثواب بر آن قرار داده است، واین معنی با نیابت کردن در آن عمل منافات ندارد، پس تحت عنوان عموم نیابت قرار می گیرد، که مقتضای آن (نیابت) مشروعیت آن است که فعل دیگری را همان فعل خود قرار دهد با اجازه ووکیل نمودن هر دو طرف یکدیگر را، واین معنی شامل عبادت وغیر آن می باشد، پس در این نکته تأمل کن که دقیق وسودمند است، واین از ثمرات همان اصلی است که پیش تر یاد کردیم، وویژه با تأمل در آنچه نیابت در آن جایز است در حال حیات وپس از فوت، به خصوص در عبادت های مالی، پس در این باره تأمل کن، والله العالم پایان گفتار صاحب جواهر.
می گویم: منظورش از اصلی که به آن اشاره کرده: اصالت جواز نیابت ووکالت در همه چیز مگر آنچه به دلیل، دانسته شده که از این اصل خارج است می باشد، او -که خدایش رحمت کند- این اصل را در هر چه شک کنیم که قابل نیابت هست یا نه مرجع قرار داده است، ولی ثبوت این اصل محل نظر وقابل مناقشه است وآنچه مستند ومدرک ثبوت این اصل دانسته، نمی تواند دلیل بر آن باشد وتفصیل مطلب به جای خودش موکول می شود.
و از جمله کسانی که ظاهراً نیابت را در نمازهای مستحب از طرف زندگان جایز می دانند محقق حلی در کتاب شرایع است که منع از نیابت را در حال زنده بودن به نمازهای واجب اختصاص داده است، چنان که فرموده: واما آنچه نیابت در آن می آید ملاکش هر آن چیزی است که شارع خواسته به طور مستقیم از شخص مکلف واقع گردد، مانند طهارت (غسل ووضو وتیمم) با قدرت بر آن هر چند که نیابت کردن برای شستن اعضا هنگام ضرورت جایز است، ومانند نماز واجب تا وقتی که زنده است....
و بسا توهم می شود که بین خبر علی بن ابی حمزه که گذشت، وبین آنچه از عبد الله بن جندب رواید گردیده تعارضی هست، عبد الله بن جندب گوید: به حضرت ابوالحسن (امام موسی بن جعفر (علیه السلام)) نامه نوشتم وسؤال نمودم از شخصی که می خواهد کارهایش را از نیکی ونمازها وخیرات بر سه بخش قرار دهد، یک سوم را برای خودش ودو بخش آن را برای پدر ومادرش محسوب نماید، ویا این که از کارهای مستحبی خود به طور مستقل اعمالی را برای ایشان به جای آورد، هر چند که یکی از آنان زنده ودیگری مرده باشد؟ پس آن حضرت (علیه السلام) به من نوشت: اما آن که مرده پس (برای او) جایز است، واما آن که زنده است جایز نیست مگر نیکی وصله نسبت به او.(363)
می گویم بین این دو خبر تعارضی نیست، زیرا که ظاهر از این مکاتبه، سؤال کردن از هدیه ثواب است نه نیابت، پس بین این خبر با اخباری که دلالت می کند بر جایز بودن اهداء اعمال وثواب آنها -که در جای خود ذکر گردیده اند- تعارض می شود. وبر فرض که بپذیریم منظور از آن نیابت است، جمع بین این مکاتبه وبین خبر سابق که به آنچه دانستی تأیید شده، آن است که از سید بن طاووس (رحمه الله) حکایت گردیده که نماز را در مکاتبه بر نماز واجب حمل نموده است، وی پس از نقل مکاتبه گوید: منظور از این نماز مستحب نیست، زیرا که ظاهراً خواندن نمازهای مستحبی از سوی زندگان در زیارت ها وحج وغیر این ها جایز می باشد.
بیست وچهارم: صدقه دادن به قصد سلامتی آن حضرت (عجل الله فرجه)
و در رجحان واستحباب آن تردیدی نیست، نظر به این که این کار از گونه های مودت نسبت به قربی وبستگان پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است که خداوند بندگانش را در کتاب خود به آن امر فرموده، نمی بینی که هرگاه فرزندت یا کسی از عزیزانت را دوست می داری وبر او بیمناک هستی، به قصد سلامتی او صدقه می دهی؟ پس مولای تو از هر کسی به این امر سزاوارتر است، اضافه بر این که این کار از اقسام صله امام (علیه السلام) است، واین برای خردمندان واضح می باشد، همچنان که فرق این وبین امر پیشین با اندک تأملی ان شاء الله روشن می گردد.
و از شواهد بر آنچه یاد کردیم از اهتمام ورزیدن به صدقه به نیابت یا به قصد سلامت آن حضرت (علیه السلام) روایتی است که شیخ صدوق در مجالس به سند خود از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آورده که فرمود: هیچ بنده ای ایمان نیاورد تا این که من نزد او از خودش محبوب تر باشم، وخاندانم از خاندان خودش نزد او محبوب تر باشند، وعترت من نزد او از عترت خودش محبوب تر باشند، وذات من از ذات خودش نزد او محبوب تر باشد.(364)
و این حدیث به طریق دیگری گذشت ومقتضای آن، خوشایند بودن اظهار محبت نسبت به ایشان (علیه السلام) است به گونه ای که مؤمن برای خود وخاندانش وعائله وفرزندان ونزدیکانش انجام می دهد، واین باب وسیعی است که فواید بسیاری از آن استفاده می شود، چنان که بر اهل بینش پوشیده نیست، وبه اقسام صله امام (علیه السلام) اشاره خواهیم کرد ان شاء الله تعالی.
بیست وپنجم وبیست وششم : حج رفتن به نیابت از آن حضرت وفرستادن نایب که از طرف آن جناب حج کند.
و این کار در بین شیعیان در روزگار قدیم متداول ومرسوم بوده، وبر خوبی ورجحان این عمل -اضافه بر این که خود صله ونیکی ومودت از طرف مؤمن به امام زمانش (علیه السلام) می باشد - چندین روایت دلالت دارد که در کتب علمای ما ذکر گردیده، از جمله: اخباری است که در استحباب حج به نیابت از مؤمنین به طور مطلق آمده وفضیلت آن بیان شده است، مانند:
1- روایت ابن مسکان که در کافی از حضرت امام صادق (علیه السلام) آمده که روای گوید: به آن حضرت عرضه داشتم: کسی که از سوی شخص دیگری حج به جای می آورد چقدر اجر وثواب برای او خواهد بود؟ فرمود: برای کسی که از سوی شخص دیگری حج می کند اجر وثواب ده حج خواهد بود.(365)
2- شیخ صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه از امام صادق (علیه السلام) روایت آورده که از آن حضرت سؤال شد درباره شخصی که از سوی شخص دیگری حج آورد آیا چیزی از اجر وثواب برای او هست؟ فرمود: برای کسی که از سوی شخص دیگری حج به جای آورد اجر وثواب ده حج هست، واو وپدر ومادر وپسر ودختر وبرادر وخواهر وعمه وعمو ودایی وخاله اش آمرزیده می شوند، خدای تعالی رحمتش وسیع واو کریم است.(366)
3- ودر کافی به سند خود از ابوبصیر روایت آورده که حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود: هر کس حجتی به جای آورد وحج خود را از سوی خویشاوندان منظور کند که به وسیله آن او را صله نماید، حج او کامل خواهد بود، وبرای کسی که از سویش حج شده مثل اجر او خواهد بود، خدای (عزَّ وجلَّ) وسعت دهنده آن اجر است.(367)
می گویم: این دو حدیث واحادیث دیگری که به خاطر رعایت اختصار نیاوردیم، بر استحباب نیابت در حج از سوی مؤمنین ومؤمنات -چه زنده یا مرده باشند- دلالت دارند، به ویژه اگر از خویشاوندان باشند، پس نیابت در حج از سوی مولایمان حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) قدرش بالاتر وثوابش برتر است، زیرا که آن حضرت مقامش از همه اهل ایمان بالاتر وشأن واجرش از تمامی آنان برتر است، به خصوص با ملاحظه روایاتی که پیش تر آوردیم که تصریح دارند بر اینکه رعایت خویشاوندان رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) مهم تر وبرتر وعظیم تر است.
و از جمله: روایاتی است که دلالت دارند بر فضیلت شریک ساختن مؤمنین -به طور مطلق- در حج مستحب، که فحوای آن روایات دلالت می کند بر استحباب حج تمام از طرف هر فرد مؤمنی به طریق اولی، پس از روایات ظاهر می شود که حج به جای آوردن از سوی امام مؤمنین از همه سزاوارتر وبهتر است، مانند:
1- روایت محمد بن الحسن که در کافی وغیر آن آمده از حضرت ابولحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) که فرمود: حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود: اگر هزار تن را در حج خود شریک گردانی برای هر کدام از آنان حجی خواهد بود بی آنکه از حج تو چیزی کاسته شود.(368)
2- ودر همان کتاب به سند خود از محمد بن اسماعیل آورده که گفت: از حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) پرسیدم: چند تن را در حج خود شریک سازم؟ فرمود: هر قدر که بخواهی.(369)
3- واز معاویة بن عمار از حضرت امام صادق (علیه السلام) آورده که گوید: به آن حضرت عرضه داشتم: پدر ومادرم را در حج خود شریک سازم؟ فرمود: آری، به درستی که خدای (عزَّ وجلَّ) برای تو حجی وبرای آنان حجی قرار خواهد داد، وبه خاطر صله ات نسبت به آنان برای تو اجری خواهد بود گفتم: آیا از طرف مرد وزنی که در کوفه هستند طواف کنم؟ فرمود: آری، هنگامی که طواف را آغاز می کنی چنین می گویی: بار خدایا از فلانی قبول فرمای -که از طرف او طواف می کنی(370)-.
می گویم: آخر حدیث تصریح دارد به این که منظور شریک ساختن شخص در فعل از اول کار است نه شریک ساختن او در ثواب پس از آنکه آن عمل را برای خودش انجام می دهد، دقت کنید.
و از جمله: روایاتی است که دلالت بر نایب فرستادن امامان (علیهم السلام) به مکه از سوی ایشان حج به جای آورد، واجرت دادنشان برای این کار، که از روایات خوبی نیابت در آن از سوی امام زنده سلام الله علیه ظاهر می شود، چون یقین داریم که در این حکم خصوصیتی برای بعضی از امامان (علیهم السلام) نبوده، ونیز خصوصیت ندارد که نیابت فقط با اجرت انجام گیرد، بلکه کسی که در این عمل داوطلب شود فضیلتش برتر واجرش عظیم تر است، چنان که پوشیده نیست.
در وسائل به نقل از تهذیب شیخ طوسی به سند خود از محمد بن عیسی یقطینی آمده که گفت: حضرت ابوالحسن الرضا (علیه السلام) جامه دان ها وغلامان ویک (هزینه) حج برای یونس بن عبد الرحمن، نزد من فرستاد وما را امر فرمود که از سوی حضرتش به حج برویم، پس در بین ما صد دینار بر سه بخش تقسیم شد...(371).
و از جمله: در کافی به سند خود از موسی بن القاسم بجلی آورده که گفت: به حضرت ابو جعفر امام باقر (علیه السلام) عرضه داشتم: سرورم، امیدم آن است که ماه رمضان را در مدینه روزه بدارم، فرمود: ان شاء الله در آن روزه خواهی گرفت، گفتم: وامیدم آن است که روز دهم ماه شوال (از آن به قصد حج) بیرون رویم، وخداوند زیارت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وخاندان آن حضرت ودیدار شما را بار دیگر روزی گرداند، بسا می شود که از سوی پدر شما حج به جای آورم، وبسا که از طرف پدرم، حج را انجام می دهم، وبسا که از طرف کسی از برادرانم، واحیاناً از برای خودم حج به جای می آورم، پس چگونه آن را انجام دهم؟ فرمود: (حج) تمتع به جای آور. عرض کردم: من ده سال که مقیم مکه هستم! فرمود: (حج) تمتع به جای آور.(372)
می گویم: گواهی آوردن این حدیث از دو جهت است:
یکی: گفته راوی که: بسا می شود که از سوی پدر شما حج به جای می آورم. وامضای امام (علیه السلام) عمل او را، به ضمیمه اطلاقاتی که دلالت می کند بر فرق نداشتن نیابت از زنده یا مرده، پس هرگاه رجحان نیابت در حج از سوی امامی که وفات یافته تحقق یابد، رجحان نیابت از امام زنده -صلوات الله علیه- نیز ثابت می گردد.
دوم: امضای امام (علیه السلام) گفته راوی را که: بسا که از طرف کسی از برادرانم حج به جای می آورم که بر خوبی این عمل دلالت دارد. اگر از امام زمانش حج را انجام دهد به طور کامل تر وبه طریق اولی پسندیده می باشد.
و از جمله: قطب راوندی (رحمه الله) در کتاب الخرائج ذکر کرده که: ابو محمد دعلجی که از همکیشان خوب ما، از محدثان بود، وی دو پسر داشت، یکی بنام ابوالحسن بر شیوه مستقیم، وشغلش غسل دادن اموات بود، وپسر دیگرش در کارهای حرام، روش سبکسران را داشت، به ابومحمد وجهی پرداخت شده بود تا با آن وجه از سوی حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) حجی انجام شود، واین رسم در آن زمان بین شیعیان رایج بوده است، پس ابو محمد به پسری که مفاسد اخلاقی داشت مبلغی از آن پول را داد سپس به حج رفت، وچون مراجعت نمود حکایت کرد: در موقف (عرفات) ایستاده بودم که جوان زیبا روی گندمگوئی را کنار خود مشاهده کردم که مشغول دعا ونیایش وتضرع وعمل نیک است. چون بیرون رفتن مردم (از عرفات) نزدیک شد روی به سوی من کرد وفرمود: ای شیخ آیا خجالت نمی کشی! ؟ عرض کردم: سرور من! از چه خجالت بکشم؟ فرمود: (وجه) حجی از طرف کسی که می دانی به تو داده می شود، وتو از آن به فاسقی می دهی که شراب می خورد؟ زود است که چشمت از بین برود -و به چشمم اشاره کرد- ومن از آن روز بیمناکم. این مطلب را ابوعبد الله محمد بن محمد بن النعمان -شیخ مفید- نیز شنید. راوی گفت: چهل روز از آمدنش نگذشت که از همان چشمی که به آن اشاره شده بود جراحتی بیرون آمد وآن چشم از بین رفت.(373)
می گویم: شایسته است از اول تا آخر این حدیث تدبر شود که در آن فواید بسیار ومطالب مهمی هست، از جمله:
1- خبر دادن آن حضرت (علیه السلام) از غیب.
2- اهتمام ورزیدن ومهم شمردن وجوهاتی که مربوط به امام (علیه السلام) است، که آن ها را جز به افراد صالح از مردم ندهند، زیرا که از ابتدا تا انتهای حدیث مزبور ظاهر است که ابو محمد از وجهی که مربوط به آن حج بود چیزی به پسر گناهکارش پرداخته بود تنه این که تمام وجه آن حج را به او داده باشد، چنان که بعضی از بزرگان پنداشته اند، پس در آن دقت کن تا مقصود برایت روشن گردد.
3- زود رسیدن عقوبت به مؤمن بر انجام دادن آنچه سزاوار نیست انجام دهد، واین از سوی خدای متعال لطفی در حق او است.
4- امضا کردن امام (علیه السلام) نیابت از طرف خودش را وهمچنین نایب فرستادن به جهت انجام حج از سوی آن جناب چنان که پوشیده نیست.
و از اموری که کم وبیش استحباب نیابت در حج، ونایب فرستادن برای حج از سوی امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از آنها استفاده می شود: روایاتی است که دلالت دارد بر استحباب طواف کردن از سوی امامان (علیهم السلام)، پس روایت بعدی را مطالعه کن. خداوند به من وتو احسان فرماید.
بیست وهفتم وبیست وهشتم: طواف بیت الله الحرام به نیابت از امام (علیه السلام) ونایب ساختن دیگری تا از طرف آن حضرت طواف نماید.
پس از آن که ثابت کردیم طواف به نیابت از آن جناب مستحب است، استحباب نایب ساختن دیگری برای این که از طرف آن بزرگوار طواف نماید واضح است، زیرا که اینکار دوستی واحسان می باشد، اضافه بر این که مقدمه طواف به نیابت از آن حضرت (علیه السلام) است، بنابراین خوبی ورجحان آن به حکم عقل ثابت است. ونیز بر این مطلب دلالت دارد فحوای آنچه بر استحباب نایب فرستادن برای انجام حج از ناحیه آن حضرت (علیه السلام) دلالت می کند، بلکه می توان گفت: چون رجحان اصل عمل ثابت شد شرط بودن مباشرت (که خود شخص عمل را انجام دهد) منتفی است، به دلیل اصل،هر چند که اگر مؤمن خودش آن عمل را انجام دهد مرتبه والایی از فضیلت را در می یابد.
و اما آنچه بر استحباب طواف کردن از سوی امام زنده به طور خاص دلالت دارد روایتی است که ثقة الاسلام کلینی در کافی به سند خود از موسی بن القاسم آورده که گفت: به حضرت ابو جعفر ثانی امام جواد (علیه السلام) عرض کردم: می خواستم از سوی شما وپدر شما طواف کنم، به من گفته شد: به نیابت از اوصیا طواف کردن درست نیست. آن حضرت (علیه السلام) به من فرمود: بلکه هر قدر که توانستی طواف کن که جایز است. سپس بعد از سه سال به آن حضرت عرضه داشتم: پیش از اینکه از شما اجازه خواستم که از سوی شما وپدر شما طواف کنم به من اجازه فرمودید، پس آنچه خدا خواسته بود از شما وپدرتان طواف کردم، سپس چیزی بر دلم گذشت وبه آن عمل کردم. فرمود: آن چه بود؟ عرض کردم: روزی از طرف رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) طواف نمودم. آن حضرت (علیه السلام) سه مرتبه گفت: درود خداوند بر رسول خدا. عرض کردم: روز دوم از طرف امیر المؤمنین (علیه السلام) وروز سوم از طرف امام حسن وروز چهارم از طرف امام حسین، وروز پنجم از طرف علی بن الحسین، وروز ششم از طرف ابوجعفر محمد بن علی، وروز هفتم از طرف جعفر بن محمد وروز هشتم از طرف پدرت امام موسی، وروز نهم از طرف پدرت امام علی (رضا) وروز دهم از طرف شما ای آقای من طواف کردم، واینان هستند کسانی که به ولایتشان خداوند را دینداری می کنم. فرمود: بنابراین به خدا سوگند خدای را دینداری می کنی به دینی که جز آن را از بندگان نمی پذیرد. عرض کردم: وبسا که از طواف مادرت فاطمه (علیها السلام) طواف کردم وگاهی طواف ننمودم، فرمود: این طواف را بسیار کن که ان شاء الله بهترین عملی است که تو انجام داده ای.(374)
و از دلایل استحباب طواف نمودن از عموم مؤمنین روایتی است که در کافی به سند خود از ابوبصیر از حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: هر کس پدر یا خویشاوندی را صله کند پس از طرف او طواف نماید، اجر آن به طور کامل برای او خواهد بود، وبرای کسی که از سوی او طواف کرده مانند پاداش او خواهد بود واو به خاطر گرامی داشتن پیوند آن شخص، با ثواب طواف دیگری فزونی خواهد یافت.(375)
بیست ونهم: زیارت مشاهد رسول خدا وائمه معصومین (علیهم السلام) به نیابت از مولایمان صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
و می توان در این باره استناد جست -اضافه بر این که این عمل از اقسام صله امام است وخواهد آمد که از مهمترین کارهای بندگان می باشد-.
1- به آنچه گذشت در استحباب صدقه دادن از سوی آن حضرت.
2- وبه فحوای آنچه دلالت می کند بر استحباب حج وطواف بیت الله الحرام به نیابت از امام (علیه السلام)
3- وبه آنچه در مورد زیارت مشاهد مشرفه به نیابت از عموم مؤمنین وارد گردیده است.
چنان که در کافی از علی بن ابراهیم حضرمی از پدرش از حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) روایت آمده که ضمن حدیثی فرمود:...پس هرگاه به نزد قبر پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) رفتی وآنچه بر تو لازم است به جای آوردی، دو رکعت نماز بگزار، سپس بالای سر پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بایست وبگو: سلام بر تو ای پیغمبر خدا از طرف پدرم ومادر وهمسرم وفرزندانم وتمام بستگانم، واز سوی تمام اهل شهرم آزاد وبرده وسفید وسیاه آنان، پس اگر به کسی بخواهی بگویی من از سوی تو بر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) سلام کردم راست گفته باشی.(376)
4- وبه این که از جمله امور متداول متعارف بین خواص وعوام شیعه از زمان های گذشته تا زمان ما، نیابت نمودن در مشاهد مشرفه است، وعلمای ما -رضوان الله علیهم- عنوان وچگونگی آن را در کتاب های زیارات وغیر آن ها یادآور شده اند، وفرق گذاشتن بین امام وغیر او از مؤمنین در این باره چیزی است که در دل های اهل دین وبینش ویقین آن را نمی پذیرد.
5- وبه این که چون از دلایل گذشته، خوبی ورجحان نیابت کردن از آن حضرت (علیه السلام) را در حج وطواف دانستیم، وبه روایاتی که در مورد برتر بودن زیارت مشاهد امامان (علیهم السلام) از نیابت کردن شیعیانشان از ایشان در حج وعمره وطواف خرسند می شوند، یقین می کنیم که خرسندی وسرور امام (علیه السلام) بالاتر خواهد بود هرگاه مؤمن، زیارت مشاهد مشرفه پدرانش را به نیابت از حضرتش انجام دهد، واین وجه هر چند که بر مبنای قواعد علم اصول تمام نیست، ولی نزد صاحبان خرد قطعی ومسلم است.
6- وبه آنچه علامه مجلسی (رحمه الله) در مزار بحار به نقل از مؤلف مزار کبیر حکایت نموده، واین است عبارت حکایت شده: وحضرت ابوالحسن عسکری (علیه السلام) زیارت کننده ای را از سوی خود به مشهد حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) فرستاد، پس فرمود: برای خداوند جاهایی است که دوست می دارد در آن ها دعا شود که اجابت فرماید، والبته حائر امام حسین (علیه السلام) از آن جاها است.(377)
می گویم: هرگاه استحباب نیابت کردن از آن حضرت (علیه السلام) در زیارت بعضی از مشاهد امامان (علیهم السلام) ثابت شد، پس بدون تردید بین آن حرم ومشاهد دیگر امامان (علیهم السلام) تفاوتی نخواهد بود.
توجه: بدان که از جمله کسانی که تصریح کرده اند به استحباب زیارت مشاهد پیغمبر وائمه معصومین (علیهم السلام) به نیابت از معصومین (علیهم السلام) واز مؤمنین، عالم محدث عاملی (رحمه الله) در کتاب وسائل الشیعه است، که گفته: باب استحباب زیارت از سوی مؤمنین ومعصومین (علیهم السلام).(378) سپس روایت داوود صرمی را از حضرت ابوالحسن امام هادی عسکری (علیه السلام) آورده که گفت: به آن حضرت (علیه السلام) عرض کردم: من پدر شما را زیارت کردم وآن را برای شما قرار دادم، فرمود: به سبب آن برای تو از سوی خداوند پاداش واجر بزرگی است وما از تو سپاسگزاریم.
می گویم: در این حدیث بر مطلب مورد بحث دلالتی نیست، چون ظاهر از آن هدیه کردن ثواب زیارت است نه نیابت نمودن در زیارت، وبر فرض که ظهور این مطلب را انکار نمایی لا اقل این معنی در اینجا هست، وبا احتمال خلاف، استدلال ساقط است.
سی ام: استحباب اعزام نایب برای زیارت از سوی آن حضرت (علیه السلام)
نایب فرستادن به منظور زیارت از سوی آن حضرت (علیه السلام) (از وظایف مستحبی مؤمنان است)، ورجحان این عمل -پس از ثبوت استحباب نیابت- ظاهر می باشد، زیرا که یاری نمودن بر نیکی وتقوی است، ومودت نسبت به ذوی القربی (خاندان پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم)) وصله امام (علیه السلام) می باشد. بلکه استحباب آن به تمام آنچه در حج وطواف ونایب گرفتن دیگری که حج وطواف نماید گذشت، می توان استدلال کرد واستناد جست.
سی ویکم: سعی در خدمت کردن به آن حضرت (علیه السلام)
تلاش در جهت خدمت کردن به آن جناب (علیه السلام) به آنچه در زندگی می توانی انجام دهی، که به مقتضای روایات بیان گردید که زندگی تو به برکت آن حضرت (علیه السلام) است، تا این که به فرشتگان خداوند که مأمورند خدمتگزار حضرتش باشند، تأسی جسته باشی وروایاتی که دلالت دارند بر این که فرشتگان خدمتگزاران امامان (علیهم السلام) هستند ودستوراتشان را انجام می دهند، ودر محضر ایشان جز با اجازه شان نمی نشینند. بسیار است که با آوردن آن روایات کتاب را طولانی نمی کنیم، آن روایات در جاهای خود ذکر گردیده، ودر اینجا به جهت استشهاد برای آنچه گفتیم به حدیثی از امام صادق (علیه السلام) اکتفا می کنیم، آن جناب در حدیثی که پیش تر در بیان شرافت آن حضرت (علیه السلام) آوردیم چنین فرمود: واگر دوران او را دریابم تمام مدت زندگان ام در خدمت او خواهم بود.
می گویم: ای دوست خردمند امامان (علیهم السلام)! در این سخن خوب دقت کن، آیا آن را اغراق آمیز با خلاف واقع می پنداری؟ هرگز! به هیچ وجه! بلکه عین حقیقت است، وبه نکات دقیقی دلالت می دهد، از جمله: بیان فضیلت وشرافت حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) واز جمله: اشاره به این که خدمت کردن به آن حضرت بهترین عبادت ها ونزدیک ترین طاعات است، چون امام صادق (علیه السلام) که عصر شریفش را جز در انواع طاعت وعبادت خداوند سپری ننمود، وشب وروز خویش را در این راه گذرانید، بیان می کند که اگر قائم (علیه السلام) را درک می کرد عمر خود را در خدمت کردن به او صرف می نمود. واز این سخن معلوم شد که اهتمام به خدمت کردن حضرت قائم (علیه السلام) برترین طاعت وبالاترین وسایل تقرب به خداوند است، چون امام صادق (علیه السلام) آن را ترجیح داده، واز بین سایر انواع طاعت واقسام عبادت آن را برگزیده است.
و از نکته های سخن امام (علیه السلام) اشاره به این است که پیروان امام قائم (علیه السلام) بهترین پیروان هستند ورعیت آن جناب از سایرین برترند، واصحاب او شرافتمندترین اصحاب می باشند، همچنان که امت حضرت خاتم النبیین (صلی الله علیه وآله وسلم) افضل امت ها وبرترین امت ها می باشند، زیرا که مرتبه بستگان وپیروان هر شخص به حسب رتبه ومقام خود آن شخص متفاوت است، وچون مقام والای مولایمان صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) معلوم گردید، مرتبه بلند رعیت آن جناب وپیروانش ومؤمنانی که بر ولایتش پایدار باشند نیز ظاهر می شود، خدای تعالی ما را از آنان به شمار آورد.
و این مطلب روشن است وهیچ پوششی بر آن نیست، وشواهد بسیاری در روایات دارد:
یکی: عبارت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) که پیروان آن جناب را برادران خود خواندند که در حدیث نبوی آمده است: روزی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در حالی که جمعی از اصحابش در خدمتش بودند دو بار گفت: خدایا دیدار برادرانم را نصیبم کن. اصحابی که اطراف ایشان بودند عرض کردند: یا رسول الله مگر ما برادران تو نیستیم؟ فرمود: نه شما اصحاب من هستید وبرادرانم قومی در آخر الزمان می باشند در حالی به من ایمان آورند که مرا ندیده باشند، خداوند نام های آنان ونامهای پدرانشان را به من شناسانده پیش از آنکه از پشت پدران ورحم مادرانشان بیرون آورده باشد، هر یک از آنان نگهداریش از دین خود بیشتر وشدیدتر از دست کشیدن بر بوته خار در شب تاریک ویا به دست گرفتن آتش فروزان می باشد، آنان چراغ های تاریکی هستند، خداوند ایشان را از هر فتنه وآشوب تیره ظلمانی نجات می دهد..
دوم: این که آنان برترین افراد هر زمانی می باشند، چنان که در حدیث ابوخالد از حضرت سید الساجدین (علیه السلام) آمده که فرمود: ای خالد به درستی که اهل زمان غیبت او که معتقد به امامتش ومنتظر ظهورش باشند برتر از اهل هر زمانند، زیرا که خداوند -تعالی ذکره- به آنان از عقل ها وفهم ها ومعرفت آن قدر عطا فرموده که غیبت نزد ایشان همچون مشاهده گردیده، وآنان را در آن زمان در منزلت ومرتبه مجاهدان شمشیر زده در پیش روی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) قرار داده است، آنان به حق مخلصانند وشیعیان راستین ما، ودعوت کنندگان به دین خداوند مخفیانه وآشکارا می باشند.(379)
سوم: چند برابر شدن ثواب عبادت هایشان، چنان که در روایت عمار از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: ای عمار، صدقه در سر -والله- بهتراست از صدقه علنی همین طور است -به خدا- عبادت شما با امامتان که در زمان دولت باطل مخفی باشد، وترسیدن شما از دشمنان در دولت باطل وهنگام متارکه، بهتر است از کسی که خداوند جل ذکره را رد ظهور امام حق آشکار در دولت حق عبادت نماید، وعبادت در حال ترس در دولت باطل مانند عبادت وامنیت در دولت حق نیست، وبدانید که هر کس از شما امروز نماز واجب خودش را جماعت بخواند در حالی که از دشمن مخفی باشد وبا تمام شرایط آن را در وقتش ادا نماید، خداوند (عزَّ وجلَّ) ثواب پنجاه نماز فریضه به جماعت برای شما می نویسد، وهر کس از شما نماز واجبی را به تنهایی مخفیانه از دشمن در وقتش با تمام شرایط بخواند، خداوند (عزَّ وجلَّ) برای او ثواب بیست وپنج نماز فرادی می نویسد، وهر یک از شما نماز نافله اش را در وقتش با شرایط به جای آورد، خداوند برای او ثواب ده نماز نافله می نویسد، وهر کدام از شما حسنه ای انجام دهد خداوند برای او بیست حسنه می نویسد، وخداوند (عزَّ وجلَّ) حسنات مؤمن از شما را می افزاید اگر اعمالش را نیکو گرداند وبا تقیه بر دین وامام وخودش مواظبت کند وزبانش را حفظ نماید، چندین برابر می افزاید خداوند (عزَّ وجلَّ) کریم است...(380) این حدیث در کتاب های کافی(381) وکمال الدین وبحار(382) وغیر آن ها از کتب اخبار روایت شده است.
چهارم: این که یقین آنان قوی تر وایمانشان شگفت انگیزتر است، که در کتاب کمال الدین به سند خود از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده که ضمن حدیثی طولانی در سفارش به امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمودند: ای علی! وبدان که شگفت آورترین مردم در ایمان ومهم ترین ایشان از لحاظ یقین مردمانی در آخرالزمان هستند که پیغمبر را ندیده اند (وحجت از آنان محجوب گردیده) ودلیل روشن از میانشان رفته است، (در عین حال) به سیاهی بر روی سفیدی (که از آثار گذشتگان بر جای مانده) ایمان آورده اند.(383)
پنجم: آنان رفقای پیغمبرند وگرامی ترین افراد امت او در قیامت، که در کمال الدین، به سند خود از پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت آمده که فرمود: خوشا به حال کسی که قائم اهل بیت مرا درک نماید در حالی که در زمان غیبت پیش از قیامش به امامت او معتقد باشد، وبا دوستانش دوستی کند ودشمنانش را دشمن بدارد، چنین کسی از رفقای من ومورد دوستی من، وگرامی ترین امت نزد من در روز قیامت خواهد بود.(384)
ششم: در غیبت شیخ طوسی به نقل از کتاب فضل بن شاذان به سند صحیحی عالی از حضرت امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: به زودی قومی پس از شما خواهند آمد که یک مرد از آنان پاداش پنجاه تن از شما را خواهد داشت. گفتند: یا رسول الله ما در غزوات بدر واحد وحنین با تو بودیم وقرآن درباره ما نازل گشت! آن حضرت (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: به درستی که اگر آنچه بر آنان وارد می شود بر شما وارد گردد همچون آنان صبر نخواهید کرد.(385)
هفتم: در غیبت شیخ طوسی وعلمای دیگر به سندهای شان از امام صادق (علیه السلام) آورده اند که فرمود: نزدیکترین حالات بندگان نسبت به خداوند وبیشترین خشنودی او از آنان هنگامی است که حجت الهی را نیابند که برای ایشان آشکار نگردد وجایگاهش را نشناشند، در عین حال بدانند که حجت خداوند وپیمان او باطل نشده، پس در آن موقع هر صبح وشام در انتظار فرج باشید، زیرا که سخت ترین موقع غضب الهی بر دشمنانش هنگامی است که حجت او را نیابند وبرای آنان ظاهر نگردد، البته خداوند دانسته که دوستانش در شک نمی افتند، واگر می دانست که آنان به تردید خواهند افتاد یک چشم بر هم زدن هم حجت خویش را از ایشان غایب نمی ساخت، واین نیست مگر از طرف افراد بد مردم.(386)
هشتم: این که به خاطر آنان بلا دفع می شود وباران از آسمان می بارد، چنان که در بحار وغیر آن از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: زمانی بر مردم خواهد آمد که امام آن ها از نظرشان غایب می گردد، که خوشا به حال پایداران بر امر ما در آن زمان. به درستی که کم ترین ثوابی که برای آنان خواهد بود آن است که آفریدگار (عزَّ وجلَّ) ایشان را ندا خواهد کرد، بندگان من، به سر من ایمان آورید وغیب مرا تصدیق کردید، پس مژده باد شما را به ثواب نیکو از سوی من، شمایید به حق بندگان وکنیزان من، از شما می پذیرم وشما را می بخشم ومی آمرزم، وبه خاطر شما باران بر بندگانم می بارم، وبلا را از آنان دفع می نمایم، واگر شما نبودید هر آینه عذاب را برایشان فرو می فرستادم...(387)
می گویم: ای برادران من! اکنون که قسمتی از فضیلت وبرتری اتباع وسعی کنندگان در خدمت مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) را دانستید، پس بر شما باد که در اطاعت وخدمت آن جناب سعی وکوشش کنید، وآن نعمت بزرگ وموهبت سترگ را سپاسگزاری نمایید، وبا جدیت وتلاشتان به آن دوام بخشید، ویاد آن حضرت را با طولانی شدن مدت آن فراموش نکنید، وبرای تحصیل سعادت وتکمیل راحتی همیشگی بکوشید، وبه دنیا واهل دنیا تمایل ننمایید، وبر محنت هایی که در دوران کوتاه عمر بر شما می رسد صبر داشته باشید تا به راحتی طولانی برسید. خداوند تعالی به فضل وکرمش ما را از چنین کسانی قرار دهد، که او به بندگانش نزدیک واجابت کننده دعا است.
چند نکته: در اینجا چند مطلب هست که شایسته است مورد توجه وتذکر قرار گیرند؛
اول: این که در سرور وسالارمان حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اموری جمع وکمال یافته اند که هر کدام به تنهایی سبب مستقلی هستند که مقتضی سعی در خدمت آن جناب وتلاش در جهت اطاعت آن بزرگوار می باشند. از جمله: ولایت مطلقه وخلافت وجانشینی آن حضرت از خداوند ورسول او (صلی الله علیه وآله وسلم).
و از جمله: حق عالم است، که عقل ونقل دلالت دارند بر این که خدمت کردن به عالم شایسته است، چنان که در کافی به سند خود، از محمد بن سنان به طور مرفوع روایت آورده که گفت: حضرت عیسی بن مریم (علیه السلام) فرمود: ای گروه حواریین! من از شما خواسته ای دارم آن را برای من برآورید، گفتند: حاجتت برآورده است ای حضرت روح الله، پس آن حضرت برخاست وبر پاهایشان بوسه زد (ودر بعضی از نسخه ها آمده: وپاهایشان را شست) حواریین گفتند: ما سزاوارتر بودیم که این کار را بکنیم ای روح الله! فرمود: به درستی که سزاوارترین مردم به خدمت کردن عالم است. همانا من این چنین تواضع کردم تا شما پس از من در میان مردم فروتنی کنید همچنان که من برایتان فروتنی نمودم. سپس عیسی (علیه السلام) فرمود: با تواضع حکمت معمور می شود نه با تکبر، چنان که در زمین هموار گیاه می روید نه در کوه (وسنگ خارا).(388)
و از جمله: حق پدری است، که آن حضرت (علیه السلام) پدر مهربان ما است -چنان که در روایت آمده- ودر بخش سوم کتاب مطالبی در این زمینه گذشت که ان شاء الله تعالی کافی وبسنده است.
و از جمله: حق ایمان واسلام، که در اصول کافی در حدیث مرفوعی از ابوالمعتمر آمده که گفت: شنیدم حضرت امیر المؤمنین می فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: هر مسلمانی که قومی از مسلمین را خدمت کند جز این نخواهد بود که خدای تعالی به تعداد شماره آن ها در بهشت خدمتگزارانی به او خواهد داد.(389)
می گویم: بدون تردید اگر ایمان همه مسلمانان، با ایمان مولایمان -صلوات الله علیه- وزن گردد، البته ایمان آن حضرت بیشتر از ایمان آنان خواهد بود، بنابراین فضیلت خدمت کردن به آن حضرت را بر خدمت کردن به ایشان مقایسه کنید! اضافه بر فضایل آن جناب که توان وصف آن ها را ندارم، زیرا که شمارش آن ها از قدرت افراد بشر بیرون است.
و از جمله: این که منزلت ما نسبت به آن جناب، منزلت ورتبه بنده است نسبت به اربابش، زیرا که مردم در اطاعت، بردگان وغلامان ائمه (علیه السلام) می باشند، چنان که روایت بر این معنی دلالت دارد، ومورد باور ویقین است.
و از جمله: خویشاوندی وقرابت آن حضرت نسبت به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وآنچه در این جا برای شما سودمند است در بخش پنجم در ذکر مکرمت دوازدهم بیان داشتیم. واگر بخواهی تمام اموری که مقتضی سعی در خدمت آن حضرت است برایت یاد کنم، از توانم بیرون است ونوشتارم یارای انجامش را ندارد، زیرا که از شمار افزون واز حد نهایت بیرون است، وبه جهت آنچه پیش تر یادآور شدیم که تمام نعمت های ظاهری وباطنی خداوند که در آن ها غوطه ور هستیم همگی به برکت وجود آن بزرگوار (علیه السلام) است، پس در هر نعمتی که خداوند به ما عنایت فرموده حقی برای آن جناب بر عهده ما ثابت است که بر ما لازم است شکرانه اش را به جای آوریم، همچنان که شکر وسپاس پروردگار متعال -عظمت آلائه- بر ما واجب ولازم می باشد، پس ثابت شده که امور مقتضی برای سعی در خدمت آن حضرت (علیه السلام) بیش از آن است که در شمارش آید، به جهت فرموده خدای تعالی: وان تعدوا نعمة الله لا تحصوها(390)؛ واگر بخواهید نعمت های خداوند را به شماره آورید حساب آن ها را نتوانید کرد.
دوم: بدان که خدمت از دو جهت از نصرت ویاری کردن اخص است؛ یکی: اینکه خدمت به طور مستقیم انجام می گردد، ولی یاری کردن مشتمل بر تواضع وفروتنی واظهار کوچکی ومذلت برای مخدوم می باشد، بر خلاف نصرت ویاری، پس هر خدمتی یاری کردن نیز هست ولی عکس آن چنین نیست.
سوم: این که خدمت کردن به مولایمان صاحب الزمان -صلوات الله علیه- با انجام دادن کاری که آن حضرت به آن امر فرموده یا کاری که تجلیل وتوقیر یا نصرت ویاری ویا احسان به آن جناب است حاصل می گردد، هر چند که به طور خاص به آن عمل امر نکرده باشد، وگاهی این عناوین در بعضی از کارهای نیک جمع می شود، مانند دعا کردن برای تعجیل فرج آن حضرت، وبر پا کردن مجالسی که برای یادآوری او تشکیل می گردد، وتألیف کتاب هایی که مربوط به آن بزرگوار است، ونشر ومذاکره آن ها، ودرود وسلام فرستادن بر آن جناب، واحسان کردن به دوستان وشیعیان هرگاه به قصد خدمت کردن به آن حضرت انجام شود، واحسان به شیعیان ودوستان امامان (علیهم السلام) احسان به ایشان است، وصله آنان همچون صله ایشان می باشد، وسبک شمردن آن ها سبک شمردن امامان (علیهم السلام) است، وعقل نیز به این مطلب حکم می کند. از روایاتی که بر این مطلب دلالت دارد: در کتاب کامل الزیارات به سند خود از حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) آورده که فرمود: کسی نمی تواند ما را زیارت نماید، پیروان صالح ما را دیدار کند، که ثواب زیارت ما برایش نوشته می شود، وهر کس می تواند ما را صله کند، پس نیکان پیرو ما را صله نماید، برای او ثواب صله ما نوشته می شود(391)
و از جمله: در روضه کافی به سند خود از ابوهارون آورده که گفت: حضرت ابوعبد الله امام صادق (علیه السلام) در حضور من به چند تن از حضار فرمود: شما را چه می شود که ما را سبک می شمارید! گوید: در این هنگام شخصی از اهل خراسان از جای برخاست وعرضه داشت: ما به خدا پناه می بریم از این که شما را سبک بشماریم، یا چیزی از اوامر ودستوراتتان را سبک گیریم. آن حضرت (علیه السلام) فرمود: چرا تو یکی از کسانی هستی که مرا سبک شمرده است. عرض کرد: پناه بر خدا می برم از این که تو را سبک شمارده باشم! فرمود: خدا بیامرز! آیا نشنیدی که فلانی -در حالی که ما نزدیکی جحفه بودیم- به تو می گفت: به مقدار یک میل راه (چهار کلیومتر) مرا سوار کن که به خدا سوگند من خسته ومانده شده ام. به خدا تو سرت را هم برای او بلند نکردی واو را سبک شمردی، وهر کس مؤمنی را سبک شمارد ما را سبک شمرده وحرمت خدای (عزَّ وجلَّ) را ضایع نموده است.(392)
سی ودوم: اهتمام ورزیدن به یاری آن جناب (علیه السلام)
زیرا که هر کس آن حضرت را یاری نماید در حقیقت خدای (عزَّ وجلَّ) را یاری نموده، خدای تعالی فرموده است: ولینصرن الله من ینصره ان الله لقوی عزیز(393)؛ وبه تحقیق که خداوند یاری می کند کسی که او را یاری نماید، همانا خداوند در منتهای قدرت وتوانایی است. ونیز خدای (عزَّ وجلَّ) فرموده: ان تنصروا الله ینصرکم ویثبت اقدامکم(394)؛ اگر خداوند را یاری کنید، دو شما را یاری می کند وگام های تان را ثابت واستوار می سازد.
و سخن در این زمینه در سه مطلب بیان می گردد؛
مطلب اول: بدون تردید خدای قادر متعال هیچ گونه نیازی واحتیاجی به یاری کسی ندارد، زیرا که او واجب الوجود است، غنی بالذات می باشد وهمه مخلوقات نیازمند به اویند، چنانکه خداوند -تعالی شأنه- فرموده انتم الفقراء الی الله والله هو الغنی الحمید(395)؛ شما همه به خداوند محتاج وفقیرید وخداوند خود غنی بالذات وستوده صفات است. بنابراین منظور از یاری کردن خداوند -چنان که مفسرین یادآور شده اند وبر آن دلالت دارند- عبارت است از یاری کردن دین خدا ویاری کردن پیغمبر وائمه اطهار واولیای بزرگوار (علیهم السلام)، وبه عبارت دیگر هر آنکه در یاری کردنش رضای خدای تعالی هست، یاری او در حقیقت یاری کردن خداوند می باشد، واین مطلب آن قدر روشن وواضح است که دیگر احتیاج به شاهد وبرهانی بر آن نیست.
مطلب دوم: بدان که منظور از یاری نمودن آن حضرت (علیه السلام)، اقدام کردن وهمکاری نمودن در هر کاری است که شخص بداند مورد نظر وخواست آن بزرگوار است، لذا چگونگی یاری کردن بر حسب زمان ها واحوال ومکانها متفاوت می شود، یاری کردن در زمان حضورش به گونه خاصی انجام می گردد، ودر زمان غیبتش نحوه دیگری دارد، پس گاهی یاری کردن به وسیله تقیه انجام می شود، وگاهی با دعوت به او است، وگاهی با جهاد کردن در رکاب او، وگاهی هم به دعا کردن برای تعجیل فرج وظهورش، وگاهی با ذکر فضایل وصفات ودلایل ومعجزات ونشانه های آن جناب، وگاهی با یاری کردن دوستان ومحبانش، وگاهی با تألیف ونشر کتاب ها انجام می گیرد، وگونه های دیگر یاری کردن که بسیار است وبر صاحبان بینش پوشیده نیست.
مطلب سوم: در بیان چگونگی یاری کردن خداوند است نسبت به بندگانش که آن را جزای نصرت ویاری آن ها به اولیای خدای تعالی ودین ورسولان خود قرار داده است، بر اساس آنچه از رویات استفاده کرده ایم.
می گوییم: ممکن است منظور از این نصرت آن است که خدای تعالی بنده اش را در آسانی وسختی، وگرفتاری وراحتی یاری فرماید، به این که بنده را از اموری که او را از رحمتش دور می سازد محفوظ بدارد، از قبیل شرارت وتبختر وسرکشی وطغیان وصفات هلاک کننده دیگر که هنگام رفاه وخوشی بر بندگان عارض می شود، ومانند: بی تابی وجزع وکسالت وخود باختگی وامثال این ها که در موقع بلا وگرفتاری در بندگان پدید می آید. اما پیروزی بر دشمنان در این دنیای فانی، تابع مصالح وحکمت های الهی است، وبه حسب زمینه ها وزمان ها متفاوت می گردد، پس گاهی دوستانش در دنیا غالب می شوند، وگاهی مغلوب می گردند، به خاطر حکمت ها وعلت های خاصی، که بعضی از آن ها در اخباری که از امامان معصوم (علیهم السلام) روایت شده بیان گردیده اند، وآوردن آن اخبار با رعایت اختصار سازگار نیست. واین که خداوند فرموده است: ویثبت اقدامکم(396)؛ وگام های تان را استوار می سازد. ممکن است استواری گام ها در آخرت بر صراط باشد، چنان که ظاهر عطف به وسیله حروف، آن است که معطوف علیه غیر از معطوف می باشد. احتمال ضعیفی هم هست که عطف تفسیری برای اولی باشد، که معنی آن استوار کردن گام ها در دنیا وحفظ آن ها در موارد لغزش باشد، که از افتادن به گرداب گناه وخلاف کاری محفوظ بمانند.
توجه: بدان که در وجود مقدس حضرت ولی عصر -صلوات الله علیه- اموری جمع گردیده که هر کدام از آنها موجب اهتمام ورزیدن در نصرت ویاری آن جناب است، زیرا که یاری نمودن او یاری کردن مظلوم، ونصرت غریب، ویاری عالم، وکمک به ذی القربی، ونصرت ولی نعمت، ویاری نمودن واسطه نعمت، ونصرت کسی که خداوند او را یاری می کند ونصرت کریم وشریف وطرید وخونخواه ومهجور و... می باشد، وامور دیگری- برای کسی که دقت کند وبا مولای خود انس داشته باشد، روشن می گردد، خدای تعالی ما را در هر گونه ناگواری سپر بلای حضرتش قرار دهد. عقل بهترین گواه بر این مطلب است. واگر بخواهیم شواهد نقلی را هم بیاوریم می بایست کتاب جداگانه ای بپردازیم. چون سخن به اینجا رسید تصمیم گرفتم که از خدای تعالی مشورت کنم واستخاره نمایم برای آوردن بعضی از اخباری که در این باره از امامان بر حق (علیهم السلام) روایت گردیده، وشواهد این مطلب است، پس قرآن شریف برگرفته ومصحف کریم را گشوده این آیه شریفه را دیدم: ولینصرن الله من ینصره ان الله لقوی عزیز الذین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلاة وآتوا الزکاة وأمرو بالمعروف ونهوا عن المنکر ولله عاقبة الامور(397)
و به درستی که خداوند یاری خواهد کرد هر کس که او را یاری کند همانا خداوند را منتهای قدرت وتوانایی است، آنان که هرگاه ایشان را در زمین مکنت وحکومت دهیم، نماز را بر پای داشته وزکات را (به مستحقان) می رسانند وامر به معروف ونهی از منکر می نمایند وعاقبت کارها با خدا است.
سی وسوم: تصمیم قلبی بر یاری کردن آن جناب در زمان حضور وظهور او (عجل الله فرجه)
بر این مطلب دلالت می کند -اضافه بر این که این امر از لوازم ایمان ونشانه های یقین است- آنچه روایت شده در فضیلت نیت خیر وتصمیم داشتن بر انجام کار نیک، واین که برای هر کسی همان است که نیت کرده وروایات دیگری که بر محب رهرو پوشیدده نیست. ونیز بر آن دلالت دارد فرمایش مولای متقیان امیر المؤمنین علی (علیه السلام) که در نهج البلاغه روایت آمده که: در جای خود قرار گیرید، وبر بلا وسختی صبر کنید، ودست ها وشمشیرهای خود را در پی هوس هایی که بر زبان می رانید به حرکت نیاورید، ودر آنچه خداوند آن را زود برایتان نیاورده شتابزرگی مکنید، که هر یک از شما هرگاه حق پروردگار وحق رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) وخاندان او را شناخته باشد چنانچه بر رختخواب خود بمیرد، شهید مرده است، وپاداش او با خدا است، وشایستگی ثواب عمل صالحی را که در نیتش بوده خواهد یافت، واین نیت به جای شمشیر کشیدن او خواهد بود، وبه درستی که هر چیزی را مدت وزمان معینی هست.(398)
و بر این مطلب دلالت دارد آنچه ثقة الاسلام محمد بن یعقوب کلینی در روضه کافی به سند خود از عبدالحمید واسطی آورده که گفت: به حضرت ابو جعفر امام باقر (علیه السلام) عرضه داشتم: اصلحک الله؛ به درستی که ما در انتظار این امر بازارهایمان را ترک گفتیم تا جایی که بیم آن می رود که بعضی از ما به گدایی افتند! حضرت (علیه السلام) فرمود: ای عبدالحمید آیا می پنداری هر کس خودش را در راه خداوند وقف کرد، خداوند برایش درآمدی قرار نخواهد داد؟ چرا به خدای سوگند که خداوند برای او گشایشی پیش خواهد آمد، خداوند رحمت آرد بر بنده ای که امر ما را احیا نماید. عرض کردم: اصلحک الله، این مرجئه(399) می گویند: بر ما باکی نیست که بر آنچه (از معتقدات) هستیم باشیم، تا هرگاه که آنچه شما می گویید فرا رسد پس ما وشما یکسان می شویم، فرمود: ای عبدالحمید آن ها راست گفته اند، هر کس توبه کند خداوند توبه اش را می پذیرد وهر کس از روی نفاق ودورویی عمل کند خداوند بینی اش را به خاک بمالد، وهر کس امر ما را افشا سازد خداوند خونش را هدر می دهد، (وچنین افرادی را) خداوند بر اسلام ذبح خواهد کرد، همچنان که قصاب گوسفندش را سر می برد. راوی گوید: عرضه داشتم: پس در آن روز ما ومردم در آن مساوی هستیم؟ فرمود: خیر، شما ارکان زمین وفرمانروایان آن خواهید بود، در دین ما جز این نیست. عرض کردم: اگر پیش از آن که قائم (علیه السلام) را درک کنم بمیرم چه؟ فرمود: به درستی که هر کس از شما نظرش این باشد که: هرگاه قائم آل محمد (علیهم السلام) را دریابد او را یاری خواهد کرد، مانند کسی است که در حضور او با شمشیر خود جهاد کرده باشد(400)، وشهادت در رکاب آن حضرت دو شهادت است.(401)
نیز بر این مقصود دلالت می کند آنچه سید نعمت الله جزائری (رحمه الله) در کتاب شرح صحیفه سجادیه به طور مرسل روایت آورده، عبارت سید جزائری این است: امام صادق (علیه السلام) فرمود: من خودم را از شهدای کربلا بیرون نمی دانم، وثوابم را کمتر از آنان نمی شمارم، زیرا که در نیت من یاری (دین وکمک به جدم حسین (علیه السلام)) هست اگر آن روز را درک می کردم، وهم چنین شیعیان ما شهیدانند هر چند که در رختخواب های شان بمیرند. وآن حضرت (علیه السلام) شیعیان را از الحاح کردن بر ظهور صاحب الزمان وکشف احوال او نهی می فرمود ومی فرمود: به خاطر نیت هایتان ثواب کسی را دارید که در خدمت آن حضرت شهید شود هر چند که بر خوابگاه هایتان بمیرید.(402)
و از شواهد این معنی وتأکید آن است روایتی که ثقة الاسلام کلینی در کتاب اصول کافی به سند صحیحی از امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: همانا بنده مؤمن فقیر می گوید: پروردگارا! به من روزی ده تا از کارهای نیک وگونه های خیر چنین وچنان کنم، پس اگر خدای (عزَّ وجلَّ) این را از روی نیت درست از او بداند، برای او پاداشی می نویسد چنان که اگر آن کارها را انجام می داد، خداوند کریم ورحمتش نامتناهی است.(403)
مصنف این کتاب محمد تقی موسوی اصفهانی -که خداوند تعالی شأنه به فضل ومنتش او را از یاران صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار دهد- می گوید: بدون تردید مؤمن مخلص اگر از خدای تعالی درخواست کند که فرج مولایش را نزدیک فرماید تا این بنده در رکاب آن جناب با کفار جهاد نماید، وبا نیت خالص وراستینی تصمیم این کار را داشته باشد، خدای تعالی ثواب جهاد در رکاب آن حضرت را به او می دهد واو را مشمول عنایات خود می نماید واین نزد اهل بینش روشن است به مدلول روایاتی که یادآوردیم. واما فضیلت جهاد در رکاب آن حضرت؛ در اصول کافی از حضرت ابو جعفر امام باقر (علیه السلام) روایت آمده که فرمود: هر کس قائم ما را درک کند وبا آن حضرت خروج نماید ودشمن ما را بکشد، پاداشی هچون پاداش بیست شهید برای او خواهد بود وهر کس در رکاب قائم ما کشته شود، همانند پاداش بیست وپنج شهید برای او خواهد بود.(404)
می گویم: اگر تصمیم ونیت مؤمن چنین باشد در زمان غیبت امامش (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به این ثواب بزرگ نایل می گردد، بر حسب روایاتی که از ائمه اطهار (علیه السلام) پیش تر گذشت.
سی وچهارم: تجدید بیعت با آن حضرت (علیه السلام) بعد از فرائض همه روزه وهر جمعه
تجدید بیعت با آن حضرت (علیه السلام) بعد از هر نماز از فرائض پنجگانه، یا در هر روز، ویا در هر جمعه، (از وظایف اهل ایمان است) وسخن اول در معنی بیعت است، ودیگر در حکم آن، پس در اینجا دو مبحث است:
مبحث اول: معنی بیعت در لغت وشرع
گاهی بیعت ومبایعت به معنی هم عهدی وعقد بستن با یکدیگر به کار می رود. چنان که در مجمع البحرین آمده است: مبایعت، معاقده ومعاهده است، گویی هر کدام از دو طرف بیعت آنچه نزدش هست به دیگری واگذار کرده وخود را کاملاً در اختیار او قرار داده است.(405)
و شیخ ابوالحسن شریف، شاگرد مجلسی دوم -صاحب بحار- در کتاب مرآة الانوار ومشکاة الاسرار گفته: وآن (بیعت) عبارت است از معاقده ومعاهده گویی که هر کدام از آن دو، آنچه در توان دارد به دیگری واگذار کند، وخودش را خالص در اختیار دیگری قرار دهد.(406)
می گویم: حاصل از معنی مبایعت آن است که بیعت کننده: ملتزم شده وعهد محکم وپیمان استوار بسته به این که شخصی را که با وی بیعت نموده، با جان ومال خود یاری کند، واز هیچ چیزی از آنچه مربوط به او هست در راه یاری ونصرت او دریغ ننماید وجان ومال خود را در راه آن شخص نثار نماید. وبیعت به این معنی در دعای عهدی که برای هر روز روایت شده، ودعای عهدی که تا چهل بامداد روایت گردیده(407) -و این دو را ان شاء الله تعالی خواهیم آورد- یاد شده است. ورسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) همه امت را امر فرمود که به این گونه بیعت با امامان (علیهم السلام) بیعت نمایند، چه کسانی که حاضر بودند وچه غایب، در خطبه غدیر که در کتاب احتجاج(408) روایت گردیده، وبدون شک بیعت کردن به این معنی از لوازم وعلایم ایمان است، بلکه ایمان جز به آن تحقق نمی یابد، پس مبایع در اینجا مؤمن است ومشتری خداوند (عزَّ وجلَّ) از همین روی فرموده است: ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم واموالهم بأن لهم الجنة(409)؛ خداوند از مؤمنین جان ها واموالشان را خریداری فرمود به این که بهشت را برای ایشان قرار دهد... وخدای تعالی پیغمبران ورسولان را برای تجدید وتأکید این بیعت برانگیخت که هر کس با آنان بیعت کرد با خداوند بیعت نموده، وهر کس از ایشان روی گرداند از خدا روی گردانیده است، از همین روی خداوند -جل شأنه- فرموده: ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله ید الله فوق ایدیهم فمن نکث فانما ینکث علی نفسه ومن اوفی بما عاهد علیه الله فسیؤتیه اجراً عظیماً(410)؛ به درستی، کسانی که با تو بیعت می کنند در حقیقت با خداوند بیعت می کنند، دست خدا بر روی دست آنان است، پس از آن هر کس بیعت را نقض نماید در حقیقت بر زیان وهلاک خویش اقدام کرده وهر آن که با خداوند عهد بسته وفادار بماند خداوند او را پاداش بزرگی خواهد کرد. در این آیه شریفه نیز دلالت بر این است که منظور از بیعت ومبایعه همان عهد مؤکد وپیمان شدید با خدا ورسول او است، وبه وفاکنندگان آن عهد وپیمان وعده فرموده که پاداش بزرگی به آنان خواهد داد.
و این بیعت به دو امر تحقق می یابد:
یکی: تصمیم قلبی محکم وثابت بر اطاعت امر امام (علیه السلام) ویاری کردن او با نثار جان ومال، چنان که در آیه شریفه فرمود: (خداوند از مؤمنین جان ها واموالشان را خریداری فرمود...) که بر فروشنده واجب است آنچه را فروخته هرگاه خریدار از او مطالبه نماید به او تسلیم کند، وبی هیچ تأملی وتعللی آن را تحویل دهد، وآنچه دل بر آن بسته آشکار سازد.
دوم آنچه در باطن قصد نموده ودل بر آن نهاده همزمان با بیعت به وسیله زبان، اظهار نماید، وبدین ترتیب بیعت انجام می شود، همچنان که عقد بیع (فروش) در سایر امور تحقق نمی یابد مگر به دو چیز: یکی: قصد انشاء وتصمیم به ایجاد آن معامله مطابق آنچه فروشنده وخریدار در نظر دارند. دوم: به زبان آوردن آنچه آن دو، دل بر آن بسته اند وبه این دو اصل، فروش تحقق می یابد.
گاهی بیعت در مورد دست به دست هم زدن نیز به کار می رود، چنان که در بعضی از اوقات بین عرب ها مرسوم ومتداول بوده که پس از اتمام شدن بیع یا بیعت دست به دست هم می دادند، واین اطلاق از فرموده خدای تعالی: (کسانی که با تو بیعت می کنند، در حقیقت با خداوند بیعت کرده اند دست خدا بر روی دست آنان است) استفاده می شود، چون لفظ (ید دست) بر آن دلالت دارد، اضافه بر این که آورده اند که اصحاب با دست زدن به دست رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) با آن حضرت بیعت می کردند.
و در کتاب احتجاج در قضیه وادار کردن مولایمان امیر المؤمنین (علیه السلام) بر بیعت با اولین غصب کننده خلافت -لعنةالله- آمده که: سپس دست آن حضرت (امیر المؤمنین (علیه السلام)) را کشیدند در حالی که او دست خود را جمع می نمود، وآن قدر کشیدند تا این که آن را بر روی دست ابوبکر نهادند وگفتند: بیعت کن بیعت کن، ودر مسجد صدا پیچید که: ابوالحسن بیعت کرد بیعت کرد...
و نیز در احتجاج به روایت از مولایمان حضرت باقر (علیه السلام) آمده که: وقتی اسامه وارد مدینه شد، چون دید که مردمان بر خلافت ابوبکر اجتماع کرده اند، به سوی علی بن ابی طالب (علیه السلام) روان شد وبه آن حضرت عرضه داشت: این چه وضعی است؟ علی (علیه السلام) فرمود: چنین است که می بینی! اسامه پرسید: آیا تو با این بیعت کردی؟ فرمود: آری ای اسامه! عرض کرد: آیا از روی طوع وبه اختیار خود بیعت کردی یا از روی اجبار واکراه؟ فرمود: خیر، بلکه از روی اکراه...(411)
پس از آنچه یاد آوردیم ظاهر گشت که اطلاق بیعت ومبایعه بر دست به هم دادن (صفقه ومصافقه) متداول ومعروف بوده است. وهم چنین دست به هم دادن (صفقه) را در مورد بیعت کردن نیز به کار می برند، چنان که اهل لغت یاد کرده اند، گویند: صفقه رابحة یا خاسرة، یعنی: بیعتی سودمند یا زیانبار. ودر حدیث آمده است: بارک الله فی صفقة یمینک؛ خداوند در دست به هم زدنت برکت دهد. وشاعر گوید:

الدهر ساومنی عمری فقلت له * * * ما بعت عمری بالدنیا وما فیها
ثم اشتراه بتدریج بلا ثمن * * * تبت یدا صفقة قد خاب شاریها

زمانه در پی معامله عمر من بر آمد، به او گفتم: عمرم را به دنیا وآنچه در آن است نفروشم. سپس به تدریج وبدون پرداخت بها آن را خریداری کرد، نفرین بر آن معامله ای باد که فروشنده اش زیانکار است.
و در کافی از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) روایت آمده که فرمود: هر کس از جماعت مسلمانان جدا شود وصفقه (بیعت) را بشکند، (در قیامت) دست بریده به سوی خدای (عزَّ وجلَّ) آید.(412)
البته مخفی نماید که خود دست به هم زدن بیعت حقیقی نیست، بلکه این کار نشانه وقوع وتمامیت بیعت است، وظاهراً به کار بردن بیعت ومبایعه در صفقه ودست به هم زدن از باب نامیدن مسبب به اسم سبب می باشد، واصل وحقیقت بیعت چنان که محقق داشتیم: عهد وپیمان شدید ومؤکد است، وبه آن است که آدمی به حقیقت در شمار اهل ایمان قرار می گیرد که بهشت را خریداری کرده اند، هر چند که با رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وامام (علیه السلام) با دست بیعت نکرده باشد، همچنان که بیشتر مؤمنانی که در زمان امامان (علیهم السلام) بوده اند چنین وضعی داشته اند، وشاهد بر این مطلب را خواهیم آورد، منتظر تمام سخن بوده باش که این از موارد لغزش است. از خدای تعالی خواستاریم به برکت اهل بیت عصمت -علیهم الصلاة والسلام ما را از لغزش محفوظ بدارد.
مبحث دوم: در حکم بیعت
در اینجا باید گفت: بیعت به معنی اول بر همه افراد از مرد وزن، برده وآزاد واجب است، بلکه ایمان جز به آن تحقق نمی یابد، چون اصل ایمان همان التزام با دل وزبان به اطاعت فرمان پیغمبر وامام وتسلیم بودن به ایشان ویاری نمودن با جان ومال می باشد، خدای (عزَّ وجلَّ) فرموده: النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم(413)؛ پیغمبر نسبت به مؤمنین از خودشان سزاوارتر است. ونیز خدای تعالی فرموده است: فلا وربک لا یؤمنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجاً مما قضیت ویسلموا تسلیماً(414)؛ نه، به پروردگار تو سوگند! که اینان به حقیقت ایمان نیاورند تا این که تو را در هر امری که در میانشان پیش آید حاکم کنند سپس هیچ گونه اعتراضی از آنچه تو حکم کرده ای نداشته باشند وکاملاً تسلیم گردند. که تسلیم بودن به فرمان پیغمبر وامام در آنچه به جان وعزیزان ومال مربوط است، نشانه تحقق یافتن ایمان می باشد.
و از دلایل وجوب بیعت با تمام ائمه (علیهم السلام) روایتی است که در احتجاج در خطبه غدیر روایت آمده که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) مردم را به بیعت کردن با امیر المؤمنین وحسن وحسین وامامان از فرزندان حسین (علیه السلام) امر فرمود، وعهد وپیمان به اطاعت ایشان را به مردم تلقین کرد، با این که امامان (علیهم السلام) معاصر اهل آن زمان نبودند، واین نبود جز به خاطر وجوب التزام مردم با دل وزبان وتعهد وپیمان محکمشان به پیروی ویاری ونثار کردن جان ومال در راه آنان وفرمانبرداری از دستورات ایشان (علیهم السلام)(415) وبه تمام آنچه تذکر دادیم رهنمون می گردد فرموده خدای تعالی: قل ان کان آباؤکم وابناؤکم واخوانکم وازواجکم وعشیرتکم واموال اقترفتموها وتجارة تخشون کسادها ومساکن ترضونها احب الیکم من الله ورسوله وجهاد فی سبیله فتربصوا حتی یأتی الله بأمره والله لا یهدی القوم الفاسقین(416)؛ بگو، اگر پدران وپسران وبرادران وهمسران وخویشاوندان واموالی که به دست آورده اید وتجارتی که از کسادی آن بیم دارید ومساکنی که مورد علاقه شما است نزد شما محبوب تر از خدا ورسول او وجهاد در راه او است، پس منتظر باشید تا خداوند امر خویش را بر آورد وخداوند گروه فاسقان را هدایت نمی کند.
و این مطلب از جهت کمال وضوح وروشنی نیازی به آوردن دلیل وبرهان ندارد، وبر آن دلالت می کند روایتی که از طریق عامه در کتابهای مسلم وبخاری وربیع الابرار(417) زمخشری آمده که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: هر کس در حالی بمیرد که نسبت به امام مسلمین بیعتی بر گردن او نباشد، به مرگ جاهلیت مرده است.
تجدید بیعت در هر روز:
هرگاه آنچه را آوردیم دانستی می گوییم: مستحب است بیعت یاد شده هر روز تجدید گردد، به دلیل آنچه سید اجل علی بن طاووس در کتاب مصباح الزائر، ودیگر علمای ما نیز در کتاب های خود یاد کرده اند این که از جمله اموری که مستحب است هر روز بعد از نماز صبح خواند شود این دعا است: اللهم بلغ مولای صاحب الزمان صلوات الله علیه عن جمیع المؤمنین والمؤمنات فی مشارق الارض ومغاربها وبرها وبحرها وسهلها وجبلها حیهم ومیتهم وعن والدی وولدی وعنی من الصلوات والتحیات زنة عرش الله ومداد کلماته ومنتهی رضاة وعدد ما احصاه کتابه واحاط به علمه. اللهم (انی) اجدد له فی هذا الیوم وفی کل یوم عهداًو عقداً وبیعته له فی رقبتی. اللهم کما شرفتنی بهذا الشریف وفضلتنی بهذه الفضیلة وخصصتنی بهذه النعمة فصل علی مولای وسیدی صاحب الزمان واجعلنی من اشیاعه وانصاره والذابین عنه واجعلنی من المستشهدین بین یدیه طائعاً غیر مکره فی الصف الذی نعت اهله فی کتابک فقلت صفاً کانهم بنیان مرصوص علی طاعتک وطاعة رسولک وآله (علیهم السلام). اللهم ان هذه بیعة له فی عنقی الی یوم القیامة
خدایا! بر مولایم صاحب الزمان -صلوات الله علیه- درودها وسلام ها فرست از سوی تمامی مؤمنین ومؤمنات که در مشرق ها ومغرب های زمین ودر خشکی ودریا وکوه وصحرای عالمند، زنده ومرده آن ها واز والدین من وفرزندانم واز جانب خودم درودها فرست به وزن عرش الهی وبه مقدار مداد کلمات او، وبه نهایت خشنودی خداوند، وبه شمار آنچه کتاب (آفرینش) او در بر گرفته وعلم او احاطه نموده است. خدایا! من در این روز وهر روز برای او تجدید می کنم عهد وبیعتی را که بر گردن گرفته ام. خدایا! همچنان که مرا به این شرافت مشرف کردی وبه این امتیاز برتری دادی وبه این نعمت اختصاص بخشیدی، پس بر سرور وسالار من صاحب الزمان درود فرست ومرا از شیعیان ویاوران وحامیان آن جناب قرار ده ومرا از شهید شدگان در رکاب حضرتش با کمال شوق بدون هیچ اکراه مقرر فرمای در آن صف لشکری که اهل آن را در کتاب خویش وصف کردی وفرمودی: صفی همچون بنایی محکم واستوار هستند، در راه اطاعت تو واطاعت رسول تو وخاندان او (علیهم السلام). خدایا! این بیعت برای او به گردن من است تا روز قیامت.(418)
مرحوم مجلسی در مزار بحار، پس از ذکر این عهد گوید: در بعضی از کتب قدیمه دیده ام که بعد از این دعا: دست راست خود را بر دست چپ بزند مثل دست زدن به بیعت.(419) ونیز مستحب است تجدید این بیعت پس از هر نماز واجب، به روایتی که از امام صادق (علیه السلام) آمده، ودر کتاب صلاة بحار از کتاب الاختیار سید ابن الباقی نقل شده،(420) که ما آن روایت ودعا را در اول بخش ششم از این کتاب آوردیم.
دعای عهد:
و از جمله دعاهای رسیده که مشتمل بر تجدید بیعت برای حضرت صاحب الامر (علیه السلام) است، روایتی است که سید بن طاووس وغیر او به سندهایشان از مولایمان حضرت امام صادق (علیه السلام) آورده اند که فرمود: هر کس چهل روز این دعا را بخواند از یاوران حضرت قائم (علیه السلام) خواهد بود واگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد خدای تعالی او را زنده خواهد کرد تا در رکاب آن جناب جهاد نماید وبه شماره هر کلمه از آن هزار حسنه برایش نوشته می شود وهزار کار بد از او محو می گردد، آن دعا چنین است:
بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم رب النور العظیم، ورب الکرسی الرفیع، ورب البحر المسجور ومنزل التوراة والانجیل والزبور، ورب الظل والحرور ومنزل القرآن العظیم، ورب الملائکة المقربین والانبیاء والمرسلین. اللهم انی اسألک بوجهک الکریم وبنور وجهک المنیر وملکک القدیم، یا حی یا قیوم اسألک باسمک الذی اشرقت به السموات والارضون وباسمک الذی یصلح به الاولون والآخرون، یا حیاً قبل کل حی ویا حیاً بعد کل حی ویا حیاً حین لا حی یا محیی الموتی وممیت الاحیآء یا حی لا اله الا انت. اللهم بلغ مولانا الامام الهادی المهدی القائم بأمرک صلوات الله علیه وعلی آبائه الطاهرین عن جمیع المؤمنین والمؤمنات فی مشارق الارض ومغاربها سهلها وجبلها وبرها وبحرها وعنی وعن والدی وولدی من الصلوات زنة عرش الله ومداد کلماته وما احصاه علمه واحاط به کتابه. اللهم انی اجدد له فی صبیحة یومی هذا وما عشت من ایامی عهداً وعقداً وبیعة له فی عنقی لا احول عنها ولا ازول ابداً، اللهم اجعلنی من انصاره واعوانه والذابین عنه والمسارعین الیه فی قضاء حوائجه والممتثلین لأوامره والمحامین عنه والسابقین الی ارادته والمستشهدین بین یدیه. اللهم ان حال بینی وبینه الموت الذی جعلته علی عبادک حتماً مقضیاً فأخرجنی من قبری مؤتزراً کفنی شاهراً سیفی مجرداً قناتی ملبیاً دعوة الداعی فی الحاضر والبادی. اللهم ارنی الطلعة الرشیدة والغرة الحمیدة واکحل ناظری بنظرة من الیه وعجل فرجه وسهل مخرجه واوسع منهجه واسلک بی محجته وانفذ امره واشدد ازره واعمر اللهم به بلادک واخی به عبادک فانک قلت وقولک الحق: ظهر الفساد فی البر والبحر بما کسبت ایدی الناس فأظهر اللهم لنا ولیک وابن ولیک وابن بنت نبیک المسمی باسم رسولک صلی الله علیه وآله حتی لا یظفر بشیء من الباطل الا مرقه ویحق الحق ویحققه واجعله اللهم مفزعاً لمظلوم عبادک وناصراً لمن لا یجد له ناصراً غیرک ومجدداً لما عطل من احکام کتابک ومشیداً لما ورد من اعلام دینک وسنن نبیک صلی الله علیه وآله واجعله اللهم ممن حصنته من بأس المعتدین. اللهم وسر نبیک محمداً صلی الله علیه وآله برؤیته ومن تبعه علی دعوته وارحم استکانتنا بعده. اللهم اکشف هذه الغمة عن هذه الامة بحضوره وعجل لنا ظهوره انهم یرونه بعیداً ونریه قریباً برحمتک یا ارحم الراحمین(421) ودر بعضی از روایات است که: سپس سه مرتبه دستت را بر ران راستت می زنی وسه بار می گویی: العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر، خدایا! ای پروردگار نور با عظمت، وای پروردگار کرسی با رفعت، وای پروردگار دریای خروشان، ونازل کننده تورات (بر موسی (علیه السلام)) وانجیل (بر عیسی (علیه السلام)) وزبور (بر داوود (علیه السلام)) وای پروردگار سایه وآفتاب، وای نازل کننده قرآن با عظمت، وای پروردگار فرشتگان مقرب وپیغمبران ورسولان، خدایا! از تو درخواست دارم به ذات بزرگوارت وبه نور جمالت که فروزنده همه عالم است، وبه ملک ازلی وقدیمت ای زنده پاینده ابدی از تو مسئلت می نمایم به آن اسم تو که آسمان ها وزمین ها به آن روشنی یافت، وبه آن اسم تو که اولین وآخرین به آن اصلاخ وسامان یابند، ای زنده (ازلی) پیش از هر زنده، ای زنده (ابدی) پس از هر زنده (فانی)، ای زنده هنگامی که هیچ زنده ای نباشد، ای زنده کننده مردگان ومیراننده زندگان، ای زنده ای که هیچ معبود حقی جز تو نیست. خدایا! مولایمان امام هادی امت، مهدی آل محمد، قیام کننده به امرت -که درودهای خداوند بر او وپدران پاک او باد- را از سوی تمام مؤمنین ومؤمنات که در مشرق ها ومغرب های زمین، صحرا وکوه، خشکی ودریا هستند، واز جانب من وپدر ومادرم وفرزندان وبرادرانم درودها وتحیت ها فرست به وزن عرش خداوند وبه مقدار مداد کلمات او وآنچه علم او احصا کرده وکتاب (آفرینش) او بر آن احاطه نموده است، خدایا! من در بامداد این روز وتمام دوران زندگانی ام عهد وعقد وبیعتی که از آن حضرت بر گردن دارم با او تجدید می نمایم، که هرگز از آن عهد وبیعت بر نگردم وبر آن پایدار بمانم. خدایا! مرا از انصار ویاران آن حضرت ومدافعان از حریم مقدس او، وشتابندگان در پی انجام مقاصدش، وسبقت جویان به سوی خواسته اش وشهید شدگان در رکاب ودر حضور حضرتش قرار ده، خداوندا! اگر در میان من و(ظهور) او مرگ که بر بندگانت قضای حتمی قرار داده ای، جدایی انداخت، پس مرا از قبر برانگیز در حالی که کفنم را بر کمر بسته شمشیرم را از نیام برکشیده، دعوت دعوت کننده در هر شهر ودیار را اجابت نموده باشم. خدایا! آن طلعت زیبای کامل وروی درخشان پسندیده را به من بنمایان ودیده ام را یک نظر بر آن چهره تابناک با سرمه نور روشن ساز، وفجش را تعجیل وخروجش را آسان وراه ها را در پیش رویش باز کن، ومرا در مسیر آن جناب سلوک ده، وفرمانش را نافذ وپشتوانه اش را محکم وبلادت را ای خدا به (دست) او معمور وبندگانت را زنده بگردان، که تو خود فرمودی وگفته تو حق است که: (فساد وتباهی در خشکی ودریا آشکار شد به سبب آنچه دست های مردم کسب کرد) پس خداوند (اکنون که زمین پر از فساد گردیده) برای ما ظاهر کن ولی خود وزاده ولی تو، وفرزند دختر پیغمبرت را که همنام رسول تو (صلی الله علیه وآله وسلم) می باشد، تا به هیچ باطلی دست نیابد مگر این که آن را از هم بپاشد وحق را برپا ومحقق سازد، وای خدا، آن جناب را پناهگاه ستمدیدگان از بندگانت قرار ده، ویاور کسانی که جز تو یار وناصری ندارند، وتجدید کننده آنچه از احکام کتاب تو تعطیل گردیده، واستحکام بخش آنچه از شعائر دینت وسنتهای پیغمبرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) وارد شده، خدایا! واو را از کسانی قرار ده که از آسیب تجاوزگران حفظ فرموده ای، وپیغمبرت (صلی الله علیه وآله وسلم) را به دیدار او شاد ومسرور وپیروان آن حضرت را در دعوت (به حق) خوشحال گردان، وبه بیچارگی ما پس از (غیبت) او رحم کن. خدایا! این غم بزرگ (دوری وهجران وپرده غیبت او) را با ظهورش از این امت بر طرف ساز، وظهورش را بر ما تعجیل فرمای که آنان (مخالفان) فرج آن بزرگوار را دور می پندارند وما آن را نزدیک می دانیم، به رحمتت ای مهربان ترین مهربانان (این دعا را اجابت فرمان).
تجدید بیعت در هر جمعه:
و مستحب است عهد وبیعت با آن حضرت (علیه السلام) هر جمعه تجدید وتازه گردد، نظر به روایتی که پیش تر آوردیم این که فرشتگان هر جمعه در بیت المعمور جمع می شوند، وعهد ولایت امامان (علیهم السلام) را تجدید می نمایند، اضافه بر دعایی که از حضرت سید العابدین (علیه السلام) روایت آمده وبر این مطلب مشتمل است. این دعا را در کتاب ابواب الجنات فی آداب الجمعات یاد کرده ایم، اضافه بر این که روز جمعه روزی است که خداوند بر ولایت آنان (علیهم السلام) از جهانیان پیمان گرفته است، -چنان که روایت آن را در همان کتاب آورده ایم- واضافه بر این که روز جمعه به آن حضرت -صلوات الله علیه- اختصاص بیشتری دارد، از چند جهت که در بخش ششم همین کتاب قبلاً یادآور شدیم. ونیز شایسته است در روز جمعه بیشتر به این امر اهتمام شود، به سبب آنچه از روایات وارد آمده که در آن روز ثواب کارهای نیک، مضاعف می شود، وبدون تردید این بیعت از بهترین ومهم ترین حسنات وکامل ترین وتمام ترین عبادات است، چنان که بر پویندگان راه ایمان وکمال یقین پوشیده نیست.
حکم بیعت به معنی دوم:
و اما حکم بیعت به معنی دوم، یعنی دست دادن، اول سخن درباره حکم آن در زمان حضور امام (علیه السلام) است ودوم درباره زمان غیبت آن حضرت. در زمان حضور معصوم بدون تردید بیعت به معنی یاد شده واجب است، البته در صورتی که امام (علیه السلام) آن را بخواهد وطلب کند، که از هر کس این بیعت را بخواهد واو را به آن فرا خواند بر او واجب است امتثال نماید، چون امر او (علیه السلام) مقتضی وجوب است، واگر کسی را امر فرماید تا با خود آن حضرت، یا با دیگری که آن جناب او را نایب خاص خود قرار داده، بیعت کند، واجب است که فرمان آن جناب را اطاعت نماید، از همین روی وقتی پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در روز غدیر وغیر آن مسلمانان را به بیعت کردن با امام (علیه السلام) به معنی یاد شده فرا می خواند، به اجابت فرمان آن حضرت مبادرت می ورزیدند وبه آن سبقت می جستند، ودر این شبهه ای نیست. اما اگر در زمان حضور معصوم (علیه السلام) شخص غیر معصومی به بیعت خودش فرا خواند آیا جایز است دعوتش اجابت گردد یا نه؟ در اینجا می گویم: اگر آن شخص به طور خاص از سوی امام (علیه السلام) نصب شده باشد، وامام فرمان دهد که با او بیعت شود، واجب است اجابت گردد وبا او بیعت شود، چون بیعت با او در واقع بیعت با امام (علیه السلام) است، وامر آن حضرت مقتضی وجوب می باشد. ولی اگر به طور خاص نصب نشده، وامام (علیه السلام) به بیعت کردن با او امر نفرموده باشد، بیعت کردن با او جایز نیست، خواهد مردم را به بیعت با خودش -و برای خودش- فرا خواند، یا به عنوان نیابت از امام (علیه السلام) از مردم بیعت بخواهد ومدعی شود که بیعت با او بیعت با امام (علیه السلام) است. دلیل بر جایز نبودن آن -اضافه بر این که امور شرع متوقف بر دریافت از شارع است، واین که در زمان امامان (علیهم السلام) چنین چیزی نبوده که مؤمنین با غیر امامان (علیهم السلام) به عنوان نیابت از ایشان بیعت کنند واین که نهی شده از پیروی کردن از غیر امامان (علیهم السلام) که مردم را به بیعت کردن با خود فرا می خواندند- این است که: آن بیعت از لوازم ریاست عامه، واز آثار سلطنت مطلقه وکلیه بر مردم می باشد، چون دانستی که ریشه معنی آن: تعهد والتزام به ریاست او است، وبیعت با او لازم می باشد، وبیعت کننده تحت تسلط حکومت وریاست او قرار می گیرد، ومی بایست مطیع دستورات آن رئیس گردد، ومال وجان خود را در راه یاری او نثار کند، ونزد ما هیچ شبهه ای نیست در این که ریاست عامه وولایت مطلقه وحکومت کامله کلیه از سوی خدای (عزَّ وجلَّ) به حضرت محمد رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) وامامان دوازده گانه، جانشینان بر حق آن جناب -صلوات الله علیهم اجمعین- اختصاص یافته است. خدای (عزَّ وجلَّ) فرموده: النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم(422)؛ پیغمبر نسبت به مؤمنین از خودشان سزاوارتر است. وخدای تعالی فرموده: انما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة ویؤتون الزکاة وهم راکعون(423)؛ همانا فقط ولی شما خداوند ورسول او ومؤمنانی هستند که نماز را بپا می دارند ودر حال رکوع (به مستمندان) زکات می دهند. ونیز فرموده: یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الامر منکم(424)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید اطاعت کنید خدای را واطاعت کنید رسول خدا واولوا الامر خودتان را. وروایاتی که بر این معنی دلالت دارد بیش از آن است که به شمار آید، قسمتی از آن ها در اصول کافی وبصائرالدرجات ذکر گردیده است. ودر دعای سید الساجدین (علیه السلام) برای روز جمعه ودو عید فطر وقربان آمده: اللهم ان هذا المقام لخلفائک واصفیائک ومواضع امنائک فی الدرجة الرفیعه التی اختصصتهم بها قد ابتزوها(425)؛ خدایا! این جایگاه ومقام (رهبری خلق وامامت جمعه وعید) مخصوص خلفا وجانشینان وبرگزیدگان تو است، وجایگاه های امنای تو ضمن درجه وپایه بلندی است که به آنان اختصاص داده ای، (دشمنان) آن را از ایشان ربودند...
و بنابر آنچه بیان کردیم ظاهر شد که بیعت کردن با غیر پیغمبر وامام جایز نیست، چون اگر با غیر ایشان (علیهم السلام) بیعت نماید در منصبی که خدای تعالی به آنان اختصاص داده شریک قائل شده، وبه مخالفت با برگزیده خداوند وحکومت او برخاسته است. خدای (عزَّ وجلَّ) فرموده است: وما کان لمؤمن ولا مؤمنة اذا قضی الله ورسوله امراً ان یکون لهم الخیرة من امرهم ومن یعص الله ورسوله فقد ضل ضلالاً مبیناً(426)؛ وهیچ مرد وزن مؤمنی را نشاید که اگر خدا ورسول او حکمی کنند خلاف آن را اختیار کند، وهر کس خدا ورسول او را معصیت نماید، همانا دانسته به گمراهی سختی افتاده است. ودر تفسیر فرموده خدای تعالی: ولقد اوحی الیک والی الذین من قبلک لئن اشرکت لیحبطن عملک ولتکونن من الخاسرین(427)؛ وهمانا به تو وبه پیغمبرانی که پیش از تو بودند وحی شده که اگر شرک آوری عملت محو ونابود می گردد وسخت از زیانکاران خواهی بود. روایاتی آمده که منظور این است: اگر در ولایت، غیر از علی (علیه السلام) را با او شریک سازی... این روایات در البرهان(428) وغیر آن ذکر شده اند.
و از آنچه یاد آوردیم روشن شد که بیعت کردن با هیچ کس از مردم جایز نیست، از علما باشند یا از غیر علما، خواه به طور استقلال وخواه به عنوان نیابت آنان از امام در زمان غیبت آن حضرت، به جهت آنچه پیش تر گفتیم که این از لوازم وویژگی های ریاست عامه وولایت مطلقه وحکومت کلیه آن جناب می باشد، زیرا که بیعت با او بیعت با خداوند است، همچنان که در خطبه غدیر وغیر آن آمده، پس هر که با او بیعت کند با خدای تعالی بیعت کرده وهر کس از او روی گردانید، از خداوند روی گردانیده است.
و بر جایز نبودن بیعت با غیر آن حضرت دلالت می کند -اضافه بر آنچه دانستی که این از ویژگی های امام است واین که امور شرع توقیفی است (متوقف بر دریافت از شارع می باشد)- روایتی که در بحار ومرآة الانوار از مفضل بن عمر از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: ای مفضل! هرگونه بیعتی را انجام دهد وکسی که با او بیعت شود را لعنت کند...(429) واین حدیث چنان که می بینید صریح است در این که بیعت کردن با غیر امام (علیه السلام) جایز نیست، بدون تفاوت بین این که بیعت شونده فقیه باشد یا غیر فقیه، وبدون تفاوت بین این که بیعت برای خودش باشد یا به عنوان نیابت از امام (علیه السلام). ومؤید آنچه یاد آوردیم که بیعت به معنی مذکور از ویژگی های امام ولوازم ریاست عامه وولایت مطلقه آن بزرگوار است وبرای غیر آن حضرت جایز نیست چند امر می باشد، از جمله:
1- این که معهود نبوده ونقل نشده که در زمان یکی از امامان (علیهم السلام) بیعت کردن در بین اصحابشان متداول بوده باشد، ونیز در بین سایر مؤمنانی که در آن زمان بوده اند (به هیچ وجه متعارف نبوده است).
2- این که از امامان (علیهم السلام) روایتی نرسیده که به بیعت کردن با غیر خودشان از اصحاب به عنوان نیابت از آنان اجازه داده باشند.
3- این که بیعت در گفتار ونوشته ها وکتاب های علما دیده نشده، واز آداب واحوال وکارهای ایشان نقل نگردیده، بلکه در بین سایر مؤمنین نیز از زمان امامان (علیهم السلام) تا زمان ما چنین چیزی معهود نبوده که با کسی به عنوان این که بیعت با او بیعت با امام (علیه السلام) است بیعت کنند.
4- رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وقتی خواستند برای امیر المؤمنین (علیه السلام) بیعت بگیرند، ودیدند که دشوار است همه مؤمنین به آن حضرت دست بدهند، امر فرمودند که مؤمنین با زبان، عهد وبیعت خود را اظهار کنند وبه آنان امر نکردند که به شخص دیگری از اصحاب صالح وخواص ایشان دست بدهند به عنوان نیابت از امیر المؤمنین (علیه السلام)، با این که این کار امکان داشت، وحدیث آن در کتاب الاحتجاج شیخ طبرسی یاد گردیده است،(430) هر کس مایل است به آنجا مراجعه کند.
5- وقتی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) مکه را فتح کردند، وبا مردها بیعت فرمودند، هنگامی که زنان مؤمنه آمدند که با حضرت بیعت کنند، فرمودند: من با زنان مصافحه نمی کنم، وامر فرمود ظرف آبی آوردند، ودست خود را در آن فرو برده سپس آن را بیرون آوردند، آنگاه به زنان فرمودند: دست هایتان را در این آب فرو برید که همان بیعت است.
این حدیث واحادیث دیگری به مضمون آن در کافی وبرهان وکتاب های دیگر آمده، ووجه استناد واستشهاد به آن این که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) به زنان رخصت نداد که با یکی از بانوان مؤمنه صالحه دست بدهند به عنوان اینکه دست دادن به آنها به نیابت از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)، دست دادن به خود آن حضرت است.
6- آنچه از مجلسی (رحمه الله) گذشت که در بحار پس از ذکر دعای تجدید عهد وبیعت در زمان غیبت گوید: در بعضی از کتب قدیمه دیده ام که بعد از این دعا دست راست خود را بر دست چپ بزند مثل دست زدن در بیعت(431). ببینید چگونه جایز دانسته اند که یک دست خود را بر دست دیگر بزند، ولی جایز ندانسته اند که به دیگری دست بدهد.
7- در احتجاج از مولایمان حضرت باقر (علیه السلام) آمده که پس از یاد آوردن ماجرای غدیر وخطبه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وبیعت گرفتن برای امیر المؤمنین فرمود: وبیعت ودست دادن تا سه روز ادامه داشت وهرگاه گروهی بیعت می کردند رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرمود: الحمد لله الذی فضلنا علی جمیع الخالقین؛ حمد خدای را که ما را بر همه عالمیان برتری داد. امام باقر (علیه السلام) فرمود: ودست دادن (هنگام بیعت) سنت ومرسوم شد، وبسا کسی که استحقاق این مقام را نداردو آن را به کار برد(432).
می گویم: از تمامی آنچه یاد آوردیم وغیر این ها، یقین حاصل می شود که بیعت بدان صورت که میان پیغمبر واصحابش واقع شد یعنی دست به دست رسول خدا دادن، از ویژگی های پیغمبر وامام معصوم است، وبرای هیچ کس جایز نیست متصدی آن شود، مگر کسی که پیغمبر یا امام او را در این کار نایب خود قرار داده باشند، که در این امر وکیل شود مانند وکالت در سایر امور.
اگر بگویید: بنابر قول به این که ولایت عامه برای فقیه ثابت است می توان گفت فقها، جانشینان ونایبان امام (علیه السلام) هستند، پس جایز است از مردم بیعت بگیرند به عنوان نیابت از امام (علیه السلام)، وجایز است مردم با آنان بیعت نمایند ودست به دست آنها بفشارند.
می گویم: اولاً: ولایت عامه برای فقیه ثابت نیست،(433)
ثانیاً: بر فرض که ولایت عامه برای فقیه ثابت باشد در اموری که اختصاص به پیغمبر وامام نداشته باشد، در صورتی که از دلایل وشواهدی که از روایات ظاهر است -چنان که یاد کردیم- بیعت با آن شکل وطرز خاص، به پیغمبر وامام اختصاص دارد، ونایب عام را نشاید که در این امر از ایشان نیابت کند، واین نظیر جهاد است که جز در زمان حضور امام (علیه السلام) وبه اجازه او جایز نیست، ونظیر برپاکردن نماز عید فطر وقربان است که بر امام واجب است، ونظیر این که روش امامان (علیهم السلام) در غذا خوردن ومعاشرت ولباس، هنگام تسلط یابند وحکومت بدستشان رسد، همان روش امیر المؤمنین (علیه السلام) خواهد بود -چنانکه در چندین روایت آمده که آوردن آنها مایه طولانی شدن مطلب است- ونظیر جایز بودن ایثار در حالی که زن وفرزند در حال احتیاج واضطرار باشند، ومانند مکروه نبودن غذا خوردن با دست چپ ومانند اینها که به پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) وامام (علیه السلام) اختصاص دارد.
ثالثاً: بر فرض که اختصاص داشتن بیعت به پیغمبر وامام ثابت نباشد، در صورتی جایز است فقیه متصدی کاری گردد که مشروع بودن آن ثابت شود ومشروع بودن بیعت با غیر معصوم یا نایب خاص او که مأمور است برای معصوم از مردم بیعت بگیرد، ثابت نیست.
اگر بگویید: مشروع بودن آن را با آیاتی که بر رجحان پیروی کردن وتأسی جستن به پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) دلالت دارند، می توان اثبات کرد، مانند فرموده خدای تعالی، قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی(434)؛ بگو (ای پیامبر!): اگر خداوند را دوست می دارید پس از من پیروی کنید. وفرموده است: لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجو الله والیوم الآخر(435)؛ به درستی که شما را در پیروی از رسول خدا الگوی خوبی هست برای کسی که به خداوند وروز بازپسین امیدوار باشد. ومانند این آیات...
وجه استدلال این که: آیات دلالت دارند بر خوبی وپسندیده بودن پیروی از افعال وکارهای پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) واز جمله کارهای آن حضرت که به شهادت آیات وروایات از او صادر گشته: بیعت گرفتن از مؤمنین ومؤمنات می باشد، پس برای آنان مستحب است که در بیعت ودست دادن به آن حضرت (علیه السلام) تأسی جویند واقتدا نمایند.
می گویم: نخست: دلالت داشتن آیات یاد شده بر وجوب یا استحباب تأسی وپیروی در تمام افعالی که از آن جناب صادر شده معلوم نیست، چنانکه در جای خود تحقیق کرده ایم، بلکه ظهور دارند در وجوب ایمان به آن حضرت وبه کار بستن امر ونهی آن بزرگوار. واگر تفصیل مطلب را در اینجا بازگو کنیم از مقصود ومنظور اصلی خود دور می افتیم.
دوم: بر فرض که دلالت آن آیات را بر پسندیده بودن متابعت وپیروی از آن حضرت به طور مطلق ثابت بدانیم، می گوییم: در صورتی دلالت می کند کاری که از آن جناب صادر گردیده، به همان نحو انجام دهیم، ودر موضوع مورد بحث ما این کار نشدنی است، چون بیعتی که در زمان آن حضرت (علیه السلام) صادر گشت مقید بود به این که دست در دست آن جناب نهاده شود، یا به فرمان ایشان بیعت انجام می شد، همچنان که بیعت با مسلم بن عقیل (علیه السلام) به دستور مولایمان امام حسین (علیه السلام) بود. ولی در زمان ما ومانند آن، دلیلی بر جایز بودن بیعت به گونه دست به دست دیگری زدن، وجود ندارد، پس این کار از بدعتهای حرامی است که مایه لعنت وپشیمانی است، وبا این بیان وجه فرمایش مولایمان حضرت صادق (علیه السلام) در حدیثی که پیش تر از مفضل آوردیم این که: هر بیعتی پیش از ظهور حضرت قائم (علیه السلام) بیعت کفر ونفاق ونیرنگ است... معلوم می شود. واز آنچه یاد کردیم فساد پندار یکی از علمای زنجانی ظاهر می شود که در کتاب صیغ العقود خود استحباب بیعت کردن با فقها را حتمی دانسته، وصیغه ای برای عقد بیعت درست کرده، ودر این که بیعت از عقدهای جایز است یا لازم بحث نموده است!. واز دلایل مردود بودن پندار او این که در آغاز سخن خودش اعتراف کرده که عقد بیعت وصیغه آن در کتب هیچ یک از متقدمین ومتأخرین یاد نشده است.
می گویم: ای خواننده هوشمند دانا ببین آیا می توان تصور کرد که همه علما از زمان معصومین (علیهم السلام) تا زمان ما از چنین مطلبی که نام آن در قرآن مجید واخبار متعددی آمده، غفلت کنند، با این که آن مطلب چیزی باشد که عموم نسبت به آن -به طور واجب یا مستحب- وظیفه وتکلیف داشته باشند؟ وهیچ کدام از آنان (علما) از آن یادی به میان نیاورند، ودر گفتگوها ومباحث آن ها سخنی درباره آن شنیده نشود، ودر مجالس ومحافل خود آن را عنوان ننماید؟ آیا جز به خاطر این است که دست به دست دیگری دادن به عنوان بیعت جایز نیست، مگر این که معصوم باشد یا نایب خاص او؟ وآیا جز به خاطر این است که همگی در این رأی متفقند به طوری که هیچ یک از آنان به صورت احتمال هم آن را ذکر ننموده، چنان که در بسیاری از مسائل فقهی شیوه آن ها است. از خدای تعالی خواستاریم که ما را از خطا ولغزش در گفتار وکردار محفوظ بدارد.
و چون کتاب این شخص فارسی است چنین دیدیم که حاصل سخنش را در اینجا به زبان عربی بیاوریم، پس می گوییم: برای استحباب بیعت در این زمان ومانند آن استدلال نموده به فرموده خدای تعالی: ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله ید الله فوق ایدیهم فمن نکث فانما ینکث علی نفسه ومن اوفی بما عاهد علیه الله فسیؤتیه اجراً عظیماً(436)؛ کسانی که با تو بیعت می کنند در حقیقت با خداوند بیعت می کنند، دست خدا بر روی دست آنان است، پس از آن هر کس بیعت را نقض نماید در حقیقت بر زیان وهلاک خویش اقدام کرده وهر آنکه بر آنچه با خداوند عهد بسته وفادار بماند خداوند او را پاداش بزرگی خواهد داد. راوی گوید: ومعلوم است که چیزی که اجر داشته باشد وبه منزله وفاء به عهد خدا ودست دادن به دست خدا باشد، البته اگر واجب نباشد لا محاله مستحب مؤکد خواهد بود(437). سپس گفته: اصل در فعل وترک پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) که مقدمه اطاعت وی در رسالت باشد رجحان است(438). آنگاه پس از سخنانی چنین گوید: وچون که رجحان وی دانسته شد پس به دلیل اصالت اشتراک از برای امام (علیه السلام) ونواب او نیز راجح است. این بود حاصل سخن او، وتو می دانی که چنین سخنی شایسته نیست از علمای اعلام صادر شود، چون آیه شریفه دلالت دارد بر وجوب وفاء به آن بیعتی که با رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) انجام شود، واین که هر کس آن را وفا کرد پاداش بزرگی برایش هست، وهر که آن را شکست به خودش ضرر زده وبدی کردار وفساد نیت وپلیدی باطن دامن گیر خودش خواهد شد، ودلالت ندارد بر رجحان بیعت کردن با غیر پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم)، ودست چین کردن بوته های خار از اثبات مقصود استدلال کننده به وسیله این آیه آسان تر است. واما اصلی که از آن یاد کرده، اولین اشکالش این است: که رجحان داشتن چیزی که اطاعت پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بر آن متوقف است، امری است عقلی، به استحباب شرعی که اجر وثوابی اضافه بر اصل عملی که پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به آن امر فرموده، داشته باشد وصف نمی گردد، واز قبیل جستجوی آب برای تحصیل طهارت است، (که لزوم عقلی دارد) پس اثبات کردن استحباب شرعی را با اصل یاد شده، طلبه های کوچک هم نمی پذیرند تا چه رسد به علمای بزرگ.
اشکال دوم این که: اطاعت کردن از پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در رسالت واحکام به هیچ وجه بر بیعت نمودن به معنی یاد شده متوقف نیست، بلکه این نیز مانند سایر کارهایی است که واجب است حکم آن ها را از پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) گرفت، پس در هر جا که امر ونهی آن حضرت ثابت شود، امتثال واطاعت با انجام یا ترک آن واجب است، وهر جا که امر ونهیی از آن جناب ثابت نگردد، چنان که از امور عادی -مانند خوردن وآشامیدن وامثال آن ها از کارها وعادت های مختلف- باشد، اگر مکلف آن را به غیر عنوان تشریع وبدعت انجام دهد، کار مباحی کرده، واگر آن را به عنوان این که از شرع رسیده وواجب یا مستحب است انجام دهد، بدعت وحرامی مرتکب گردیده است، وموضوع مورد بحث ما از این قبیل می باشد، چون بیعت کردن با غیر پیغمبر وامام به گونه دست دادن از اموری است که از ایشان (علیه السلام) درباره آن اصلاً امری نرسیده، بلکه از آنان نهی از آن روایت آمده -چنان که دانستی- پس این گونه بیعت، بدعت وکار حرامی است.
اگر بگویید: می توان به امید مطلوب بودن بیعت کرد تا از حرمت تشریع وبدعت رهایی یابیم.
می گویم : اول، اینکه: پس از آنکه ثابت کردیم این از ویژگی های پیغمبر وامام است، وبیان داشتیم که نهی از این فعل از امامان (علیهم السلام) رسیده، دیگر برای امید مطلوب بودن واحتمال محبوب بودن آن جایی نمی ماند. دوم اینکه: اگر از همه این ها چشم بپوشیم، وفرض کنیم که این گونه بیعت از ویژگی های پیغمبر وامام نیست، ونهیی درباره آن نیامده،
گوییم: موضوع اخبار هر کس ثوابی برای انجام کاری بشنود وآن را به رجاء آن ثواب انجام دهد جایی است که درباره فضیلت وثواب یکی از کارها وافعال، حدیثی بر حسب راه های معمولی از معصومین (علیهم السلام) برسد، ومؤمن به امید آن ثواب آن عمل را انجام دهد، نظر به اینکه خبری از معصومین (علیهم السلام) رسیده، پس اگر در واقع آن خبر از ایشان صادر نشده بود ومؤمن آن را به امید ثواب انجام داد، خدای تعالی از راه فضل واحسان خود آن ثواب را به او عنایت می کند. اکنون به آن شخص می گویم: کدام خبر ضعیف بر رجحان بیعت کردن با غیر امام (علیه السلام) دلالت نموده، وکدام فقیه مستحب بودنش را فتوا داده، یا کدام عالم رجحان آن را به امید ثواب محتمل دانسته است؟ با این که خود این شخص -چنان که دانستی- در اول سخنش اعتراف کرده که هیچ یک از علما از متقدمین ومتأخرین را ندیده که این را یاد کرده باشد. از خدای تعالی خواستاریم که ما را از لغزش محفوظ بدارد، بمنه وکرمه.
و اما در مسأله اصالت اشتراک در تکلیف، به یاری وتأیید خدای تعالی می گویم: مقتضای ادله بلکه از ضروریاتی که امت حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) می شناسند، آن است که شریعت وآیین آن حضرت تا روز قیامت باقی است وهمه مردم از زمان بعثت آن جناب تا روز قیامت وظیفه دارند از شریعت او پیروی کنند واوامر ونواهی واحکام او را به کار بندند واین مقتضای خاتمیت آن حضرت وصریح آیات چندی است که در کتاب عزیز خداوند (قرآن) آمده است، ولی تردید وپوشیدگی ای در این نیست که موضوع ها وشرایط احکام متفاوت می باشد ودر هر پدیده، حکمی از سوی خدای (عزَّ وجلَّ) مقرر شده است وخلاصه سخن در این باره این که احکام وافعالی که از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) صدور یافته چهار گونه است:
اول: آنچه دلیل بر اختصاص داشتن به وجود شریف آن حضرت دلالت دارد، مانند: وجوب نماز وتر وخصایصی که فقها در کتاب نکاح برای آن جناب یاد کرده اند.
دوم: آنچه بر مشترک بودن وظیفه حاضران وغایبان؛ آن هایی که در زمان آن حضرت بوده اند وکسانی که پس از آن جناب می آیند، نسبت به آن ها دلالت دارد، مانند: واجب بودن نمازهای واجب ومستحب بودن نمازهای مستحب، ووجوب زکات وحج وغیر این ها از واجبات ومستحبات، وحرمت محرمات، وبسیاری از احکام که بر اساس دلیل ثابت است که همه در آن ها مساوی هستند.
سوم: آنچه دلیل دلالت دارد بر اختصاص داشتن آنها به کسانی که در زمان معصومین (علیهم السلام) حاضر بوده اند، مانند: وجوب جهاد، ووجوب نماز عید فطر وعید قربان، ووجوب نماز جمعه به طور عینی، وغیر این ها...
چهارم: آنچه در مورد واقعه یا مورد معینی حکم فرموده که احتمال می رود آن حکم مخصوص به همان مورد بوده وتکلیف به همان کسانی که در آن زمان حاضر بوده اند اختصاص داشته است، چون دلیلی ندارد که آن حکم شامل غائبین باشد، ودر غیر آن مورد نیز جاری گردد. مانند: قسمتی از احکامی که برای مردها وارد شده، دلیلی ندارد که آن را شامل غیر آن ها بدانیم، وهمچنان که در مسأله بیعت کردن است که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) حاضران را به انجام آن امر فرمود، بر فرض که اختصاص داشتن آن به حاضران دلیلی نداشته باشد، واز دلایلی که بر اختصاص یاد کردیم چشم بپوشیم، در این مسئله وامثال آن باید به اصل برائت رجوع کرد، نه اصل اشتراک در تکلیف، چون تکلیف مشکوک -عقلاً وشرعاً- با اصل برائت نفی می گردد. بنابراین تمسک به اصالت اشتراک در تکلیف چنان که این شخص گفته، دلیلی بر آن نیست، واین مطلب بر اهل تحقیق پوشیده نمی باشد، بلکه می توان گفت: اگر در مثل چنین موردی هم اصالت اشتراک را بپذیریم، باز نمی تواند بر استحباب بیعت کردن به گونه دست دادن در زمان غیبت دلالت کند، چون تمام آنچه در متوجه شدن خطاب مدخلیت دارد باید در کسی که هنگام خطاب نبوده موجود باشد، تا متوجه شدن خطاب به او نیز با اصالت اشتراک -به مذاق این قائل- ثابت گردد، واین در مطلب مورد بحث ما ممکن نیست، چون فرض آن است که بیعت حاضران با پیغمبر وامام واجب بوده است. واین در مورد غائبین -مانند اهل این زمان- سالبه به انتفای موضوع است، (یعنی موضوع وجوب منتفی می باشد) پس تکلیف کردن این ها به آن ممکن نیست.
و نیز از جهت دیگری تکلیف کردن اهل این زمان به آن بیعت ثابت نیست، این که: پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) حاضرین در زمان خود را در وقایع وزمان های خاصی امر فرمود که بیعت کنند، پس تکلیف کردن همان حاضران به آن امر پس از تمام شدن آن وقت، وگذشتن مدت آن واقعه ثابت نمی باشد، تا چه رسد به کسانی که در آن زمان نبوده اند. چون در جای خود ثابت کرده ایم که حکم باید امر جدیدی داشته باشد، وامر کردن به چیزی در وقت معینی مقتضی وجوب آن پس از پایان یافتن آن وقت نیست، مگر این که دلیل دیگری بر آن دلالت نماید، ودر این مورد فرض این است که دلیلی وجود ندارد.
و براین شخص نقض دیگری نیز -بنا به نظر خودش- وارد می شود این که: مقتضای دلیلی که برای نظر خودش آورده -اگر تمام باشد- آن است که به وجوب بیعت کردن با دست بر همه مردم در تمام زمان ها ملتزم گردد، چون امر پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به صورت وجوب بر حاضرین بود، پس مقتضای اصالت اشتراک در تکلیف -به گمان او- مایه قائل شدن به وجوب بر غائبین ومعدومین در زمان آن حضرت (صلی الله علیه وآله وسلم) می شود وحال آن که این شخص به این مطلب ملتزم نمی گردد، چنان که از گفتارش دانستید.
روشنگری دیگری راجع به بیعت:
با آنچه یاد آوردیم روشن شد که آنچه در زبان ورفتار بعضی از صوفیان متداول ومتعارف است که بیعت کردن با شیخ (به معنی مصطلح بین صوفیان) ودست دادن به او را واجب دانند، نادرست است، اینان پنداشته اند که بیعت کردن با شیخ واجب است وآن جزء ایمان است، وایمان بدون آن تحقق نمی یابد، واین بیعت را بیعت ولویه وبیعت خاصه ایمانیه نامیده اند، وبیعت گرفتن را از ویژگی ها ومناصب مشایخ صوفیان بر شمرده، وگفته اند: بیعت گرفتن جایز نیست مگر برای کسی که از مشایخ آن ها اجازه داشته باشد با طرقی که نزد آن ها مقرر وثبت گردیده، واین مطلب از اصول کار آنان است که آن را پایه ای برای ریاست ودامی برای شکار عوامی که همچون چهار پایانند برگرفته اند. ویاد این بیعت ووجوب آن واین که ایمان بدون آن تحقق نمی یابد در سخنان یکی از رؤسای ایشان تکرار شده، در تفسیرش که آن را بیان السعادة نامیده است، بد نیست قسمتی از سخنایش را نقل کنیم، سپس آنچه به تأیید خداوند (عزَّ وجلَّ) به نظرمان آمده درباره آن بگوییم تا خوانندگان نسبت به آنان بینشی داشته باشند. وی در تفسیر سوره یونس، درباره جایز نبودن بیعت گرفتن بدون اجازه از مشایخ چنین گوید: همچنان که تشبه کنندگان به صوفیان -از روی باطل- جرئت کرده ودر این کار وارد شده اند بدون اجازه از مشایخ معصومین(439). تا آنجا که گوید: وهمچنین صوفیان بر حق، در امر ونهی وبیان احکام واستغفار برای خلق وبیعت گرفتن از آنان داخل نمی شود مگر این که اجازه داشته باشند، وسلسله های اجازاتشان نزد خودشان ضبط است.(440)
و در تفسیر سوره توبه پس از سخنانی درباره وجوب بیعت در تمام زمانها ولزوم تماس داشتن با دست شیخ گوید: واین بیعت سنتی پایدار بوده از زمان آدم تا هنگام ظهور دولت خاتم (صلی الله علیه وآله وسلم)، به طوری که اهل دین کسی را اهل آن نمی شمردند، مگر با بیعت کردن با صاحب آن دین یا با کسی که او را برای بیعت گرفتن از مردم نصب کرده بود، وبرای آن شرایط وآدابی بوده مقرر ونزد آن ها مخفی وبه خاطر شرافت آن بیعت وجلوگیری از ابتذال آن نزد کسی که اهلیت آن را ندارد، در هر دینی پس از قوت گرفتن ورحلت صاحب آن مخفی می شده است.(441) پایان آنچه از سخنان او خواستم نقل کنم.
می گویم: آنچه او ذکر کرده ادعایی بدون دلیل وشاهد از عقل ونقل می باشد، واگر وجه ضعیفی هم برای آن بود آن را می آورد، چون حریص است که لزوم بیعت با شیخ را اثبات نماید، زیرا که مدار ریاست ایشان بر آن است -چنان که اشاره کردیم- واضافه بر مناقشه های گذشته در مورد بیعت با غیر معصومین، بر او ایراد می شود:
اول: این که اگر بیعت کردن به گونه دست دادن در اسلام یا ایمان واجب بود، می بایست بر پیغمبر وامام واصحابشان بلکه هر مؤمنی واجب بوده باشد که هر کس در اسلام ویا تشیع وارد می شود او را امر کنند آن بیعت را انجام دهد، بلکه بر آنان لازم بود که پیش از دستور دادن او به نماز وسایر فرایض، به این بیعت امر کنند، چون -به گمان این شخص- این گونه بیعت جزء ایمان است، ودر همه اوقات لازم است، ووقت معینی ندارد وبا همه کاوش وتتبع در اخبار وروایات که در حد توانمان به کار بردیم، به چنین چیزی دست نیافتیم، بلکه واضح است که خود این مدعی نیز به آن بر نخورده، وگرنه آن را در ضمن سخنان خود می آورد به جهت این که اصرار می ورزد که مقصودش را اثبات نماید.
دوم: این که بنا بر طریقه این مدعی لازم است که تمام مؤمنین از زمان معصومین (علیهم السلام) تا زمان ما از عالم وعامی همگی از شمار اهل ایمان بیرون باشند، زیرا که چنین بیعتی در هیچ زمانی بین آنها متداول نبوده است.
سوم: این که در تعدادی از اخبار آمده که: جمعی از اصحاب شایسته ائمه اطهار (علیهم السلام) ایمان وواجباتی که بر اساس ایمان حقیقی بر آنان هست را بر امامان (علیهم السلام) عرضه داشته اند وامامان آنان را بر معتقداتشان تأیید وعلمشان را امضاء نموده اند، وایمان آن ها را تمام دانسته اند، ودر این موارد نه در سخنان سؤال کنندگان ونه در فرمایش امام (علیه السلام) اصلاً یادی از بیعت به میان نیامده، واگر بیعت کردن در تحقق یافتن ایمان یا تمامیت آن تأثیری داشت آن را گوشزد می نمودند، چنان که پوشیده نیست، وبعضی از این روایات در اصول کافی ذکر گردیده است.
چهارم: این که اخبار بسیاری از امامان ما (علیهم السلام) در بیان صفات وآداب واخلاق مؤمنین وبیان نشانه های ایمان وعلام تحقق یافتن وکمال آن رسیده است، ودر هیچ یک از آن اخبار به بیعت تصریح یا تلویحی نیست.
پنجم: این که گوید: به جهت شرافت این بیعت...در انتقاد به او می گوییم: کدام مفسده بر این جهت مترتب می شود که مؤمنین برای یکدیگر بازگو نمایند که با رئیس خود به عنوان بیعت دست داده اند؟ وکدام مفسده بر آن بیعت مترتب می بود؟ وبدون شک دست دادن در نظر افراد بشر آسان تر وساده تر از نثار مال است، وما آشکارا می بینیم که افراد صالح از اهل ایمان از پرداخت سهم امام -روحی فداه- به علمای اعلام در زمان غیبت آن حضرت مضایقه ای ندارند، پس چگونه از دست دادن به آن ها مضایقه می کردند اگر می دانستند که از نظر شرع بیعت به این کیفیت نیز بر آنان واجب یا مستحب است! واین مانند همان مصافحه ای است که بین آنها شایع ومتداول است، وفقط نیت وعنوان آن ها متفاوت می باشد.
ششم: این که اظهار خلافت امیر المؤمنین (علیه السلام) بسی بزرگ تر وترس وخطرش بیشتر بوده است، چنان که از آیه وروایات وتواریخ بر می آید، با این حال رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) مأموریت یافت که آن را اظهار کند، چون که بخشی از ایمان است، واگر بیعت کردن با غیر آن حضرت (علیه السلام) نیز بخشی از ایمان بود -چنان که این مدعی پنداشته- پیغمبر اکرم وخلفای بر حق او (علیه السلام) آن را بیان می کردند.
هفتم: چگونه این عمل واجب بزرگی که ادعا کند کسی جز به آن مؤمن نشود، بر همه مؤمنین وعموم اهل این دین مخفی مانده جز بر طائفه صوفیه! این نیست مگر تهمتی آشکار، از ایشان می پرسیم ومی گوییم: آیا این -العیاذ بالله- تقصیر پیغمبر وخلفای آن حضرت (علیهم السلام) بوده که همه مردم را از بیان این حکم محروم ساخته اند، یا تقصیر همه مؤمنین بوده که حکم خداوند را از ظالمین مخفی داشته اند؟ با همه اهتمام وکوششی که به نشر وبیان احکام داشته اند! به خدای تعالی از فتنه های گمراه کننده ودچار شدن به گرفتاری ها ومحنت ها پناه می بریم.
هشتم: اگر این امر واجب بود ودر تحقق یافتن ایمان تأثیری داشت، می بایست در کتابهای علما نقل ویاد می گردید، ودر بین آنها عنوان می شد، پس چگونه چنین چیزی ادعا می شود با این که در هیچ یک از اخبار وآثار یاد نگردیده، واگر این مدعی قائل است که در یکی از کتاب های اهل علم موجود است بر او باد که بیان نماید.
نهم: شما صوفیان ادعا دارید که این از اسرار مخفی است که اهتمام می شده تا پوشیده بماند، پس چگونه -با این پندار- بر خلاف رویه گذشتگان عمل می کنید واین سر مگو را افشا می نمایید وآن را در کتابها وزبانهایتان آشکار می سازید؟!
اگر بگویید: -به پندار خودتان- شما صاحبان اسرار هستید واسرار از اهل خود پوشیده نمی ماند. می گویم: آیا در بین همه مؤمنین واصحاب پیغمبر وامامان بر حق (علیهم السلام) صاحب سری نبود که این راز برای او بیان گردد؟ با این که خواصی در بین آنان بوده است، به طوری که هر کدام از معصومین (علیهم السلام) جمعی از اهل سر وراز داشته اند! ودر حالات وگفته ها ورفتارشان این امر نیامده است، پس به چه وسیله واز کدام راه این امر به صوفیان رسیده واز میان همه امت به این امر اختصاص یافتند!
دهم: با چشم پوشی از تمامی آنچه یادآور شدیم، می گویم: این که ادعا می کنید که بیعت واجب است با دست شیخ انجام گردد وشخص معینی را برای گرفتن بیعت این گونه تعیین می نمایید، آیا از باب نیابت خاصه است یا نیابت عامه؟ اگر بگویید: به سبب نیابت خاصه است، می گویم: در مذهب امامیه اختلافی نیست که نیابت خاصه در زمان غیبت کبری قطع گردیده. اضافه بر این که این قول -مانند سایر گفته های این شخص- بدون دلیل است. واگر بگویید: به نیابت عامه است، پس اختصاص دادن آن به شخص خاص برای چیست؟ واگر تعیین شخص خاص با تعیین واجازه شیخ نسبت به او انجام می شود، می گویم: ایراد ما بر شیخ می باشد به این که اولاً: چرا شیخ تعیین کند؟ ثانیاً: تعیین کردن شخص خاص از سوی او برای چیست؟ چون که هیچ گفتاری غیر از گفتار معصوم سندیت ندارد، مگر اینکه به معصوم منتهی گردد وقیاس کردن اجازه ای که در بین ایشان متداول است به اجازه ای که در میان فقها متداول است به خاطر متصل شدن سند حدیث به معصوم وحفظ آن از ارسال می باشد واین اجازه منصب خاصی را برای کسی اثبات نمی کند، لذا این اجازه به مجتهدین اختصاص ندارد واما تصدیق اجتهاد چیزی است که با اجازه روایت ارتباط وتلازمی ندارد وفایده آن جواز رجوع غیر مجتهد است به او، در مسایلی که برایش پیش می آید واین غیر از اجازه ای است که بین صوفیان متداول می باشد، چنانکه از سخنان این شخص دانستی. وبالاخره بر گفته او: وهم چنین صوفیان بر حق در امر ونهی وبیان احکام واستغفار برای خلق وبیعت گرفتن از آنان داخل نمی شود مگر اینکه اجازه داشته باشند... اشکال وارد است که این بر خلاف مقتضای آیات وروایاتی است که از ائمه اطهار (علیهم السلام) رسیده، زیرا که امر به معروف ونهی از منکر وبیان احکام وظیفه هر مسلمانی است که عارف به حکم خداوند وآگاه به مورد امر ونهی باشد، ونیز از مفسده بر کنار باشد، وبه شخص یا اشخاص معینی اختصاص ندارد، استغفار نیز همین طور است، چون از اقسام دعا می باشد. وترغیب وامر به دعا برای عموم مؤمنین ومؤمنات ودعا کردن برای برادران ایمانی در غیاب آن ها، در روایتی آمده است، ودعا واستغفار برای اهل ایمان از وظایف همه مؤمنین ومؤمنات می باشد، واین مطلب برای کسی که در آیات وروایات تتبع نماید روشن است، که اگر آنها را یاد آورم کتاب طولانی می گردد. واما گرفتن بیعت از ویژگی های پیغمبر وامام است یا کسی که به طور خاص از سوی ایشان نصب شده باشد وبرای غیر آنها جایز نیست وآنچه ذکر کردم برای اهل اخلاص کفایت می کند.
سی وپنجم: صله آن حضرت (علیه السلام) به وسیله مال
به این که مؤمن بخشی از دارایی خود را برای امام زمانش -سلام الله علیه- هدیه کند، وهر سال به این عمل مداومت نماید، ودر این عمل شریف، غنی وفقیر وحقیر وشریف ومرد وزن یکسانند، الا این که ثروتمند به مقدار توانایی اش تکلیف دارد، وفقیر به مقدار استطاعت خود مکلف می گردد خدای (عزَّ وجلَّ) فرموده: لا یکلف الله نفساً الا وسعها(442)؛ خداوند هیچ کس را جز به مقدار توانش تکلیف نمی کند. واو -تعالی شأنه- فرموده: لا یکلف الله نفساً الا ما آتیها(443)؛ خداوند هیچ کس را جز به آنچه توانایی داده تکلیف نمی کند. ودر روایات مقدار معینی برای مصرف مال در آن جهت شریف بیان نگردیده، چون ظاهراً این عمل از مستحبات مؤکده ای است که در سخنان امامان (علیهم السلام) به عنوان فریضه از آن تعبیر آمده است. وبر آنچه یاد کردیم دلالت دارد آنچه شیخ کلینی (رحمه الله) در کافی به سند خود روایت آورده از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) که فرمود: هیچ چیز نزد خداوند محبوب تر از اختصاص دادن درهم به امام (علیه السلام) نیست، وبه درستی که خداوند درهم را برای او (پرداخت کننده) در بهشت همچون کوه احد قرار می دهد. سپس امام صادق (علیه السلام) فرمود: خداوند در کتابش فرموده است: من ذا الذی یقرض الله قرضاً حسناً فیضاعفه له اضعافاً کثیرة(444)؛ چه کسی به خداوند وامی نیکو می دهد تا خداوند (عوض) وام را چندین برابر، بسیار سازد. امام فرمود: به خدا سوگند! که این در خصوص صله امام است.(445) واز آن حضرت در حدیث دیگری آمده که فرمود: به درستی که خداوند آنچه را که مردم در اختیار دارند از جهت نیاز به آن قرض نخواسته است وهر حقی که خداوند دارد برای ولی او است.(446) ودر همان کتاب در خبر صحیحی از اسحاق بن عمار از حضرت ابوابراهیم موسی بن جعفر (علیه السلام) آمده که راوی گوید: از آن حضرت درباره فرموده خدای (عزَّ وجلَّ): من ذا الذی یقرض الله قرضاً حسناً فیضاعفه له وله اجر کریم(447)؛ آن کیست که به خداوند قرض نیکو دهد تا خداوند برایش چند برابر کند، واو را پاداشی گرامی عطا فرماید. پرسیدم! فرمود: درباره صله امام نازل شده است.(448) وبه سند خود از حسن بن میاح از پدرش آورده که گفت: حضرت ابوعبد الله امام صادق (علیه السلام) به من فرمود: ای میاح! با یک درهم که امام (علیه السلام) به آن صله شود، از کوه احد سنگین تر است.(449) ودر همان کتاب در خبر مرسلی همچون صحیح است از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) که فرمود: یک درهم که امام (علیه السلام) با آن صله شود از دو میلیون درهم در سایر کارهای نیک بهتر است.(450) ودر خبر صحیحی از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) آمده که: درباره فرموده خدای تعالی: والذین یصلون ما امر الله به ان یوصل(451)؛ وآنان که آنچه خداوند به پیوندش امر فرموده می پیوندند. فرمود: در ارحام آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) نازل شد، درباره خویشاوندان تو نیز هست سپس فرمود: از کسانی مباش که چیزی را در یک مورد منحصر دانند.(452)
و در خبر موثقی از آن حضرت (علیه السلام) آمده که فرمود: من از یکی از شما درهمی را می گیرم وحال آن که از متمول ترین اهل مدینه هستم، مقصودم در این کار فقط این است که شما پاکیزه شوید. ودر همان کتاب در حدیث مرفوعی آمده که حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) فرمود: هر کس پندارد که امام به آنچه در دست مردم هست احتیاج دارد، کافر است، جز این نیست که مردم نیازمندند که امام از ایشان بپذیرد، خداوند (عزَّ وجلَّ) فرموده: از اموال آن ها صدقه (زکات) برگیر آن ها را به وسیله آن پاک وتزکیه می نمایی.
و در کتاب من لا یحضره الفقیه در باب صله امام (علیه السلام) آمده که: از امام صادق (علیه السلام) درباره فرموده خدای (عزَّ وجلَّ) من ذا الذی یقرض الله قرضاً حسناً؛ چه کسی به خداوند وام نیکویی می دهد، سؤال شد. آن حضرت فرمود: درباره صله امام نازل شده. ونیز فرمود: یک درهم که امام به وسیله آن صله شود از یک میلیون درهم که در مورد دیگری در راه خدا صرف گردد بهتر است. ودر همان کتاب در باب فضایل حج روایت آمده که: یک درهم خرج کردن در راه حج از یک میلیون درهم در غیر آن بهتر است، ویک درهم که به امام برسد مانند خرج کردن یک میلیون درهم در حج است.(453)
و (صدوق) گوید: روایت شده که: یک درهم خرج کردن در حج از دو میلیون درهم در موارد دیگر در راه خدای (عزَّ وجلَّ) مصرف کردن بهتر است.
و در مجلد بیستم بحار به نقل از ثواب الاعمال به سند خود، از اسحاق بن عمار آورده که گفت: به امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: معنی فرموده خدای -تبارک وتعالی- من ذا الذی یقرض الله قرضاً حسناً فیضاعفه له اضعافاً کثیرة(454) چیست؟ فرمود: صله امام.(455) ودر همان کتاب به نقل از بشارة المصطفی به سند خود از امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: صله آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را از اموالتان وامگذارید، هر کس غنی است، به مقدار مکنتش وهر کس فقیر است، به مقدار فقرش.
پس هر آنکه می خواهد که خداوند مهم ترین خواسته اش را از او برآورد؛ باید که آل محمد -صلوات الله علیهم اجمعین- وشیعیانش را به آنچه از همه بیشتر به آن نیاز دارد، صله نماید.(456)
و در بحار وبرهان به نقل از تفسیر عیاشی به سند خود از مفضل بن عمر آمده که گفت: روزی بر حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) وارد شدم چیزی با خود داشتم آن را در پیشگاهش نهادم. فرمود: این چیست؟ عرضه داشتم: این صله موالیان وغلامان تو است. فرمود: ای مفضل! من آن را می پذیرم، نه از جهت نیازی که به آن داشته باشم وآن را قبول نکنم مگر برای این که به سبب آن تزکیه شوند. سپس آن حضرت (علیه السلام) فرمود: شنیدم پدرم می فرمود: هر کس یک سال بر او بگذرد که از مال خودش کم یا زیاد ما را صله ننماید، خداوند روز قیامت به او نظر نخواهد کرد، مگر اینکه خداوند از او بگذرد. سپس فرمود: ای مفضل! این فریضه ای است که خدای تعالی آن را در کتاب خود بر شیعیان ما فرض نموده، آن جا که فرماید: لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون(457)؛ به مقام نیکوکاران (یا درجات بهشت) دست نخواهید یافت تا این که از آنچه دوست می دارید انفاق کنید. پس ماییم بر وتقوی وراه هدایت ودر تقوی ودعای ما از خداوند محجوب نمی ماند، فقط مسایل حلال وحرامتان را سؤال کنید ومبادا که از کسی از فقها چیزی را بپرسید که نیازی به آن ندارید وخداوند آن را از شما مستور داشته است.(458)
و نیز در آن کتاب از حسن بن موسی آمده که گفت: اصحاب ما روایت کرده اند از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) راجع به فرموده خدای تعالی: الذین یصلون ما امر الله به ان یوصل(459)؛ آنان که آنچه را خداوند به پیوستنش دستور فرموده می پیوندند. سؤال شد، آن حضرت فرمود: این صله امام است در هر سال به کم یا زیاد. سپس امام صادق (علیه السلام) فرمود: ومنظورم از این کار جز تزکیه شما چیزی نیست.(460)
و از امالی شیخ صدوق به سند خود از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) از پدرانش (علیهم السلام) روایت است: که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: هر کس یکی از اهل بیت مرا در این سرای دنیا با یک قیراط صله نماید، روز قیامت با یک قنطار او را پاداش خواهم داد.(461)
توضیح: در مجمع البحرین گوید: قیراط نیم دانگ است، واز بعضی از اهل حساب نقل شده که قیراط در لغت یونان دانه خرنوب است واصل آن قراط به تشدید است، چون جمع آن قراریط می باشد، پس (راء به یاء) بدل شده است.(462)
و در قاموس آمده: قیراط وقراط -به کسر هر دو - وزنش در بلاد مختلف است، در مکه یک چهارم از یک ششم دینار است ودر عراق نصف یک دهم دینار.
و در نهایه گوید: قیراط جزیی از اجزاء دینار است وآن در بیشتر بلاد نصف یک دهم دینار است، واهل شام آن را یک جزء از بیست وچهار جزء می شمارند.
و در قاموس گفته: قنطار، وزن چهل اوقیه از طلا، یا هزار ودویست دینار، یا هزار ودویست اوقیه، یا هفتاد هزار دینار، یا هشتاد هزار درهم، یا صد رطل از طلا یا نقره، یا یک پوست گاو پر از طلا یا نقره می باشد.
و در مجمع البحرین آمده: در تفسیر آن (قنطار) گفته شده: آن هزار ودویست اوقیه است، وبه قولی: صد وبیست رطل، وبه قولی: یک پوست گاو پر از طلا است وبه قولی، نزد عرب آن را وزنی نیست.
و از تغلب نقل شده که: آنچه نزد بیشتر عرب ها معمول است چهار هزار دینار است، وهرگاه بگویند: قناطر مقنطرة، دوازده هزار دینار است، وبه قولی: هشتاد هزار است، ومقنطره یعنی تکمیل شده، چنان که گویی: بدرة مبدرة والف مؤلف، یعنی تام.
و از فراء آمده که: مقنطرة چند برابر شده است، چنان که قناطر سه تا باشد ومقنطره نه تا. ودر حدیث آمده که: قنطار پانزده هزار مثقال از طلا است ومثقال بیست وچهار قیراط است، کوچک ترین آن ها همچون کوه احد است وبزرگ ترین آن ها مسافت بین آسمان وزمین.
و در معانی الاخبار، قنطار از حسنات به هزار ودویست اوقیه تفسیر شده واوقیه از کوه احد بزرگ تر می باشد.
و در احتجاج شیخ طبرسی از محمد بن یعقوب -و ظاهراً از کتاب رسائل کلینی نقل کرده- از اسحاق بن یعقوب آمده که گفت: از محمد بن عثمان عمری (رحمه الله) خواستم که نامه ای را (به ناحیه مقدسه حضرت صاحب الامر (علیه السلام)) برساند که در آن از مسائلی که بر من مشکل شده بود پرسیده بودم، پس توقیع به خط مولایمان صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وارد شد... تا آنجا که فرموده: واما اموال شما را نمی پذیریم مگر برای اینکه شما پاکیزه شوید، پس هر که می خواهد صله کند وهر که خواهد قطع نماید که آنچه خداوند به ما عطا کرده بهتر از آن چیزی است که به شما داده است...(463) وآنچه روایت آوردیم ان شاء الله کفایت می کند.
دو نکته: وشایسته است دو نکته را تذکر دهیم:
نکته اول: این که صله امام (علیه السلام) در مثل این زمان از صله امام در زمان ظهور دولت حقه وتسلط یافتن آن جناب بهتراست. وشاهد بر این است آنچه در کافی وغیر آن در حدیث مسندی از عمار ساباطی آمده که گفت: به حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: کدام یک بهتر است، عبادت پنهانی با امام پنهان شده شما در دولت باطل یا عبادت در دوران ظهور حق ودولت آن با امام آشکار شما؟ فرمود: ای عمار! به خدا که صدقه در سر، از صدقه آشکارا بهتر است، همین طور به خدا قسم! عبادت شما در پنهانی با امام پنهانتان در زمان دولت باطل وبا ترس از دشمنتان ویا در حال متارکه (مخالفان) با او بهتر است از کسی که خدای (عزَّ وجلَّ) را در زمان ظهور حق با امام بر حق ظاهر در دولت حق عبادت نماید، وعبادت توأم با ترس در دولت باطل همچون عبادت وامنیت در دولت حق نیست.
و بدانید که هر کس از شما در این زمان نماز واجب خود را در وقتش به جماعت وبه طور کامل به جای آورد واز دشمنش کتمان نماید، خداوند ثواب پنجاه نماز واجب به جماعت گزارده شده را برای او بنویسد وهر کس از شما که در این زمان نماز واجبش را فرادی ودر وقت خود به طور کامل ودرست ادا نماید، خداوند (عزَّ وجلَّ) ثواب بیست وپنج نماز واجب فرادی برای وی بنویسد وهر کدام از شما که یک نماز نافله را در وقتش به طور کامل به جای آورد خداوند برایش ثواب ده نماز نافله بنویسد، وهر کس از شما کار نیکی انجام دهد، خدای (عزَّ وجلَّ) به جای آن برایش بیست حسنه بنویسد وحسنات مؤمن از شما را خداوند (عزَّ وجلَّ) چندین برابر خواهد ساخت، به شرط اینکه حسن عمل داشته باشد. ونسبت به دین وامام وجان خود تقیه را به کار بندد وزبانش را حفظ کند، همانا خدای (عزَّ وجلَّ) کریم است...(464)
و در تأیید آنچه یاد کردیم این که: من در یکی از سالها در خواب دیدم که شخص جلیل بزرگواری می فرمود: هرگاه مؤمن چیزی از مال خود را برای امامش در زمان غیبتش نثار نماید ثوابش همانند هزار ویک برابر ثواب مثل آن است که در زمان حضورش نثار کند.
می گویم: شاهد صدق این خواب وحقانیت این گفتار این که امام صادق (علیه السلام) در خبر عمار فرمود: وحسنات مؤمن از شما را خداوند (عزَّ وجلَّ) چند برابر خواهد ساخت... سپس استعباد در آن را دفع کرد به این که فرمود: همانا خدای (عزَّ وجلَّ) کریم است.
نکته دوم: این که صله امام (علیه السلام) در زمان غیبت با مصرف کردن مال در مصارف ومخارجی که می داند آن حضرت (علیه السلام) به آنها رضایت دارد ومحبوب اوست انجام می گیرد، با قصد صله او، مانند چاپ کردن کتاب هایی که مربوط به آن حضرت است، وبرپاکردن مجالس یادآوری آن جناب، ودعوت به او، وصله شیعیان ودوستانش به خصوص سادات علوی وعلمای ترویج کننده شرع مقدس، وراویان احادیث ائمه طاهرین (علیهم السلام)، ومانند این ها.. از گونه های صله که بر اهل آن پوشیده نیست، از خدای تعالی برای خودم وسایر مؤمنین توفیق می خواهم.
سی وششم: صله شیعیان ودوستان صالح امامان (علیهم السلام) به وسیله مال
بدین جهت این عمل را به طور جداگانه ذکر کردیم که در بعضی از نصوص وارد شده وبه آن ترغیب گردیده است، چنان که در من لا یحضره الفقیه آمده که امام صادق (علیه السلام) فرمود: هر کس نتواند ما را صله نماید، باید دوستان (شیعیان) صالح ما را صله کند که ثواب صله ما برای او نوشته می شود، وهر کس نتواند ما را زیارت کند، صالحین از دوستانمان را دیدار نماید ثواب زیارت ما برایش نوشته می شود.
و در کتاب کامل الزیارات به سند خود از حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) آمده که فرموده است: هر کس نتواند ما را زیارت کند پس صالحین از دوستانمان را دیدار نماید، ثواب زیارت ما برایش نوشته می شود، وهر کس نتواند ما را صله نماید، افراد صالح از دوستان ما را صله کند، ثواب صله ما برای او نوشته می شود.(465)
و در کتاب تهذیب به سند خود از آن حضرت آورده که فرمود: کسی که نمی تواند ما را زیارت کند پس برادران صالح خود را زیارت نماید که ثواب زیارت ما برایش نوشته می شود، وهر کس نتواند ما را صله نماید پس برادران صالحش را صله نماید ثواب صله ما برانش نوشته می گردد(466).
سی وهفتم: خوشحال کردن مؤمنین
چون که این کار مایه سرور وخرسندی مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) می باشد، وخوشحال کردن مؤمنین هم با کمک کردن آن ها به وسیله مال انجام می شود، وهم با کمک کردن به بدن، وگاهی با برآوردن حوائج وبر طرف کردن غصه های آنها، وبا وساطت وشفاعت در حق ایشان، وبه وسیله دعا کردن در حق آنان، ویا احترام نمودن آنها، وهم با یاری خاندان وفرزندان ایشان، ونیز با قرض دادن به آن ها، یا به تعویق انداختن مطالبه قرض هایی که بر عهده آنان است، ویا به غیر این ها از گونه های خرسند نمودن مؤمنین که بر پویندگان آن راه ها پوشیده نیست، پس هرگاه مؤمن محب اهل البیت (علیهم السلام) با انجام دادن این کارها نیت می کند که حضرت صاحب الامر (علیه السلام) را خوشحال ومسرور نماید به آن ثواب نایل می آید، اضافه بر سایر ثواب های بزرگی که برای خوشحال کردن مؤمنین مهیا گردیده است.
و بر آنچه توجه دادیم دلالت می کند روایتی که در کافی از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: کسی از شما نپندارد که چنان که مؤمنی را شاد ومسرور نماید تنها او را شادمان کرده، بلکه والله ما را خوشحال ساخته بلکه سوگند به خدا رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را خوشحال نموده است.(467) ودر همان کتاب به سند خود از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: هر کس مؤمنی را شاد نماید رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را مسرور نموده، وهر کس بر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) سرور وارد کند آن سرور را به خداوند رسانیده وهمین طور است هر که بر مؤمن اندوهی وارد کند.(468)
و در همان کتاب در خبر صحیحی از آن حضرت (علیه السلام) آمده که فرمود: خداوند (عزَّ وجلَّ) به داوود (علیه السلام) وحی فرستاد که: همانا بنده ای از بندگان من حسنه ای به جای می آورد پس بهشت خود را بر او مباح می سازم، داوود عرضه داشت: پروردگارا آن حسنه کدام است؟ خداوند فرمود: بر بنده مؤمنم سروری وارد نماید هر چند به وسیله یک دانه خرما باشد. داوود گفت: پروردگارا سزاوار است هر که تو را شناسد امیدش را از تو قطع نکند.(469) وروایات در این باره بسیار است، وآنچه یاد کردیم برای اهل بصیرت کافی است.
سی وهشتم: خیر خواهی برای آن حضرت (علیه السلام)
در کافی به سند صحیحی از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آمده که: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: خدای (عزَّ وجلَّ) به هیچ دوست خود که جانش را به اطاعت وخیر خواهی امامش به زحمت انداخته نظر نیفکند مگر این که او در رفیق اعلی (دسته پیغمبران وصدیقان وشهدا وصالحین که در بهشت قرین هم باشند) با ما باشد.(470) ودر همان کتاب به سند صحیح یا موثقی همچون صحیح از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) آمده که: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در مسجد خیف برای مردم سخنرانی کرد وفرمود: خداوند خرم بدارد بنده ای را که سخن مرا بشنود وآن را در دل جای دهد وحفظ نماید وبه کسی که آن را نشنیده برساند، که بسا کسی حامل فقه است ولی فقیه نیست، وبسا کسی معارف ودستورات فقهی را به فقیه تر وداناتر از خودش برساند، سه چیز است که دل هیچ فرد مسلمانی در آن ها خیانت نکند؛ اخلاص عمل برای خدا، ونصیحت وخیراندیشی برای امامان وپیشوایان مسلمین، وملازمت جماعت آن ها، زیرا که دعوت آنان فراگیرنده است هر آن که را به دنبال ایشان باشد. مسلمانان برادرند، خونشان برابر است وکم ترین افرادشان در برقراری پیمانشان کوشش می نماید.(471)
و در همان کتاب در حدیث مرسلی از مردی از قریش روایت آمده که گوید: سفیان ثوری به من گفت: مرا به خدمت جعفر بن محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) ببر. می گوید: با او به خدمت آن جناب رفتیم ولی وقتی رسیدیم که سوار مرکبش شده بود. سفیان عرضه داشت: ای اباعبد الله! خطبه ای که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در مسجد خیف فرموده است، برایمان باز گو کن. فرمود: بگذار اکنون دنبال کار خود بروم، بعد که برگشتم برایت بیان می کنم، چون سوار شده ام. عرضه داشت تو را به خویشاوندی ات با رسول خدا سوگند که این مطلب را (هم اینک) برایم حدیث فرمایی پس آن جناب پیاده شد وسفیان گفت: دستور فرمایید تا دوات وکاغذ برایم بیاورند که آن را از زبان شما بنویسم. پس آن حضرت دوات وکاغذ فراخواند وفرمود بنویس: بسم الله الرحمن الرحیم خطبة رسول الله فی مسجد الخیف: نظر الله عبداً سمع مقالتی فوعاها وبلغها من لم تبلغه ایها الناس لیبلغ الشاهد الغائب، فرب حامل فقه لیس بفقیه، ورب حامل فقه الی من هو افقه منه، ثلاث لا یغل علیهن قلب امرء مسلم: اخلاص العمل لله والنصیحة لأئمة المسلمین واللزوم لجماعتهم فان دعوتهم محیطة من ورائهم المؤمنون اخوة تتکافیء دماؤهم وهم ید علی من سواهم یسعی بذمتهم ادناهم
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر، خطبه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در مسجد خیف، خداوند خرم بدارد بنده ای را که سخن مرا بشنود وآن را در دل جای دهد وبه کسی که آن را نشنیده برساند. ای مردم! باید حاضرین به غائبین برسانند، بسا کسی که فقه دارد ولی فقیه نیست ودرک کننده نیست وبسا کسی معارف ودستورات فقهی را به فقیه تر وداناتر از خویش نقل می کند. سه چیز هست که قلب هیچ فرد مسلمانی در آنها خیانت نکند: اخلاص عمل برای خدا نصیحت وخیر اندیشی برای ائمه مسلمین وملازمت جماعت ایشان، زیرا که دعوتشان (دعایشان) تمام کسانی را که در پی آن هایند فرا می گیرد، مؤمنین برادرند وخونشان برابر، آنان بر دیگران از غیر خودشان همدستند، کوچکترینشان برای اجرای پیمانشان کوشا است.
سفیان این حدیث را نوشت وبر آن حضرت باز خواند. آنگاه حضرت صادق (علیه السلام) سوار شد ورفت. من وسفیان نیز آمدیم، در میان راه به من گفت: به جای خود باش تا من در این حدیث نظری بیفکنم ودقتی کنم، به او گفتم: به خدا قسم ابو عبد الله (علیه السلام) با بیان این حدیث بر گردن تو حقی انداخته که هرگز از گردنت نرود. کدام حق؟ گفتم: در این عبارت سه چیز است که دل مسلمان در آن ها خیانت نکند: اول اخلاص عمل برای خداکه ما آن را فهمیدیم، ولی دومی که نصیحت وخیر اندیشی برای ائمه مسلمین، این ها کدام ائمه هستند که خیر اندیشی برای آنان بر ما لازم است؟ معاویة بن ابی سفیان ویزید بن معاویه ومروان بن حکم؟ وکسانی که شهادت شان نزد ما قبول نیست ونماز پشت سر آنها جایز نمی باشد؟ وسومی که ملازمت جماعت آنها است، منظور کدام جماعت است؟ آیا جماعت مرجئه که می گویند هر که نماز نخواند روزه هم نگیرد غسل جنابت هم نکند خانه کعبه را هم ویران سازد ومادرش را هم نکاح نماید، تنها با نام مسلمانی که بر خود نهاده در ایمان به درجه جبرئیل ومیکائیل است؟ یا مقصود قدری ها هستند که معتقدند آنچه خدا بخواهد نمی شود وآنچه ابلیس بخواهد می شود؟ یا جماعت حروری ها وخوارج که از علی بن ابی طالب (علیه السلام) بیزاری می جویند واو را کافر می دانند؟ یا جماعت جهمی که قائل است: ایمان تنها خداشناسی است وبس؟ سفیان گفت: وای بر تو در معنی این دو جمله از حدیث چه می گویند؟ گفتم: می گویند: منظور از امامی که نصیحت وخیراندیشی برای او بر ما واجب است علی بن ابی طالب (علیه السلام) است، ومقصود از جماعتی که ملازمت آن ها واجب است خاندان اوست. راوی می گوید: دیدم آن نوشته را گرفت وپاره کرد سپس به من گفت: از این مطلب به کسی خبر مده.(472)
یاد آوری: در مکرمت چهلم ومکرمت پنجاه ونهم از بخش پنجم کتاب مطالبی که بر این موضوع دلالت دارند گذشت، بدانجا مراجعه شود.
توضیح وبیان: این که پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: ثلاث لا یغل علیهن قلب امرء مسلم احتمال می رود یغل به فتح یاء از باب غلول به معنی خیانت باشد، وظاهرش همین است، چنان که در فرموده خدای تعالی آمده: وما کان لنبی ان یغل ومن یغلل یأت بما غل یوم القیامة(473)؛ وهیچ پیغمبری را نشاید که خیانت کند وهر کس خیانت کند روز قیامت خیانت خویش را به همراه آورد. واحتمال دارد که از با غل به معنی کینه ودشمنی باشد، چنان که در فرموده خدای تعالی آمده: ونزعنا ما فی صدورهم من غل(474)؛ وآنچه از حقد وکینه در سینه داشتند برکنیم. وبنابراین دو احتمال؛ امکان دارد که جمله حدیث خبریه باشد، وممکن است انشاء باشد. ومحتمل است که یغل به ضم یاء از باب غل باشد، همچنان که در فرموده خدای تعالی آمده: غلت ایدیهم(475)؛ دستشان (یهود) بسته (ودر غل وزنجیر) باد. واین ضد فراخی سینه وشرح صدر است، وموافق فرموده خدای تعالی: قولهم قلوبنا غلف بل طبع الله علیها بکفرهم(476)؛ وگفتند دل های ما در پرده وغلاف است بلکه خداوند بر اثر کفرشان بر آنها مهر زده است. وبنابر تمام احتمالات: ممکن است علی در کلمه علیهن برای استعلای معنوی باشد، وشاید که به معنی فی در باشد، مانند فرموده خدای تعالی: ودخل المدینة علی حین غفلة من اهلها(477)؛ و(موسی) داخل شهر شد در هنگام غفلت اهل آن وممکن است به معنی مع با باشد، مانند فرموده خدای تعالی: وآتی المال علی حبه(478)؛ ودارایی اش را با وجود دوست داشتن آن بپردازد. ویا اینکه برای سببیت باشد، مانند فرموده خدای تعالی: ولتکبروا الله علی ما هداکم(479)؛ وتا خداوند را به سبب این که هدایتتان فرمود به عظمت یاد کنید.
و کلمه مسلم احتمال می رود که منظور از آن اعم از مؤمن (ومسلمان غیر مؤمن) باشد، ویا این که منظور از آن اخص -یعنی مؤمن کامل- باشد، والنصیحة از باب نصح است، وآن در اصل خلوص می باشد، وبدین جهت آن را نصیحت نامیده اند که از آمیختگی با غرض های نفسانی خالص است. ونصیحت گاهی در قصد خیر برای منصوح له (کسی که نصیحتش را خواسته) به کار می رود، وگاهی در هر کار یا قولی که به وسیله آن برای منصوح له خیر می خواهد. واللزوم لجماعتهم: ظاهراً مقصود جماعت امامان (علیهم السلام) است، یعنی مؤمن کسی است که به تمامی آنان معتقد باشد وبه همه اقرار کند، واین که هر کس یکی از آنان را انکار نماید چنان است که همه را انکار کرده باشد. فان دعوتهم محیطة من ورائهم: ظاهراً ضمیر نخستین به امامان (علیهم السلام) بر می گردد وضمیر دوم به مسلمانان، ومحتمل است که دعوت به معنی دعا باشد، واحتمال دارد که منظور، دعوت مردم به ایمان وشناخت دلائل آشکار وآثار روشن امامان (علیهم السلام) باشد، که ایشانند دعوت کنندگان خلق به سوی خداوند، ودلالت کنندگان به خداوند با زبان وافعال وصفات ومعجزات وکراماتشان. وحاصل از احتمالات یاد شده در معنی حدیث چند وجه است:
وجه اول: این که این امور سه گانه چیزهایی هستند که می بایست دل هیچ مسلمانی در آنهاخیانت نکند، واین وجه مبتنی بر آن است که جمله را انشائیه، وعلی را به معنی فی ونصیحت را به معنی قصد خیر برای منصوح بدانیم.
بنابراین امور سه گانه قلبی خواهند بود وکارها واعمال قالبی وبدنی بر آن ها مترتب می شوند واز آنها سرچشمه می گیرند، واین حدیث شریف در صدد بیان تکالیف قلبی است که متعلق به مکلف است وبه خدای تعالی واولیای او (علیهم السلام) مربوط می باشد، پس اخلاص در عمل راجع به خدای (عزَّ وجلَّ) است، وقصد خیر برای اولیای او، ولزوم جماعت ایشان؛ هر دو به رسول خدا وخلفای بر حق آن حضرت -صلوات الله علیهم اجمعین- راجع است، واین دو بدین گونه حاصل می شوند که دل مؤمن با قصد خیر برای آنان وملازمت همه ایشان اهتمام داشته باشد، ودست یازیدن وروی آوردن به غیر ایشان از کسانی که مقام آنان را -به ناحق- ادعا می کنند قصد نکند، واین یک وظیفه وتکلیف اسلامی است بر عهده همه افراد بشر، بی هیچ تفاوتی بین مسلمان وکافر، زیرا که کفار نیز به این امر وتکالیف شرعی الهی دیگر موظف هستند.
و این که در اینجا ودر سایر احکام خصوص مسلمان یاد گردیده، به جهت شرافت دادن به اوست که حکم وخطاب متوجه او می گردد به سبب توجه او به حق تعالی وگرفتن معالم دین وبرای خواری کافر است وروی گردانیدن از او به سبب اعتراض او از حق، خدای (عزَّ وجلَّ) فرموده: نسوا الله فنسیهم(480)؛ خداوند را فراموش کردند او نیز آنان را فراموش کرد. واو -تبارک وتعالی- فرموده: ویضل الله الضالمین(481)؛ وخداوند ستمکاران را گمراه می گرداند. واو -عز اسمه- فرموده: فاعرض عن من تولی عن ذکرنا ولم یرد الا الحیاة الدنیا(482)؛ پس تو (ای رسول) اعراض کن از هر کسی که از یاد ما روی گردانید وجز زندگانی دنیا را نخواست.
وجه دوم: این که امور یاد شده -یعنی اخلاص ونصیحت برای امامان وملازمت آنها- وسایل واسباب حفظ شدن دل از خیانت باشد. واین وجه مبتنی بر آن است که جمله خبریه؛ وعلی به معنی مع یا برای سببیت باشد، ونصیحت -بنابراین وجه- ممکن است نصیحت قلبی منظور باشد، که خیر خواستن برای منصوح در همه چیزهایی که متعلق به اوست، وشاید که نصیحت در کارهای بدنی ومصارف مالی مراد باشد، وآن هر فعل یا قولی است که مراد از آن خیر برای منصوح است.
وجه سوم: این که جمله خبریه باشد، وحدیث -بنابراین وجه- در صدد بیان علایم مؤمن است، یعنی مسلمان واقعی که در قرآن مجید به فرموده خدای (عزَّ وجلَّ) چنین توصیف گردیده: ومن یسلم وجهه الی الله وهو محسن فقد استمسک بالعروة الوثقی(483)؛ وهر کس روی تسلیم به سوی خداوند آورد ونیکوکار باشد همانا به محکم ترین رشته (الهی) چنگ زده است. زیرا حقیقت ایمان معرفت خدای (عزَّ وجلَّ) واخلاص عمل برای اوست، وشناخت اولیای امر (رسول خدا وائمه طاهرین (علیهم السلام) وملازمت ایشان، ونصیحت وخیر خواهی برای آنان می باشد، واین ها اموری است که دل مسلمان واقعی در آن ها خیانت نمی کند، واین وجه سازگار است با این که یغل از باب غلول به معنی خیانت باشد، وهم با این که از غل ضد انشراح وگشایش باشد، چنان که پوشیده نیست.
وجه چهارم: این که جمله خبریه باشد ویغل به ضم یاء به صورت فعل مجهول خوانده شود، وعلی به معنی مع یا برای سببیت باشد ومسلم را به معنی معروفش بگیریم یعنی اعم از مؤمن وغیر مؤمن، ومنظور از ائمه مسلمین امیر المؤمنین وامامان معصوم از فرزندان آن حضرت (علیه السلام) باشد. وحاصل معنی این که هر مسلمانی که این امور یعنی: اخلاص عمل برای خداوند، ونصیحت برای ائمه مسلمین، وملازمت جماعت ایشان، در او جمع گردد، دلش باز و(روشن) می شود واز مهر خورده بر قلب محفوظ می ماند، واز کسانی خواهد بود که خداوند سینه اش را برای اسلام گشایش داده، واز نورانیتی از سوی پروردگارش برخوردار است وچنانچه این امور در او جمع نگردد خداوند بر دلش مهر بطلان می زند، ومصداق فرموده خدای تعالی می شود که: وقولهم قلوبنا غلف بل طبع الله علیها بکفرهم(484)؛ وگفتند دل های ما در پرده وغلاف است، بلکه خداوند به سبب کفرشان بر آن ها مهر زده است. زیرا که کفر مراتب ودرجه هایی دارد که یکی بدتر از دیگری است وهر مرتبه را آثار خاصی است -پناه به خدای تعالی- همچنان که ایمان نیز مراتب ودرجاتی دارد که بعضی برتر از بعض دیگر است، وبرای هر مرتبه از آن آثار خاصی هست، از خداوند متعال خواستاریم که به ما توفیق عنایت فرماید برای تکمیل مراتب ایمان ونصیحت برای مولایمان صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قدم برداریم.
تتمه مطلب وتذکر: بدان که نصیحت گر نسبت به امام زمانش (علیه السلام) -بنابر آنچه یاد کردیم وبیان داشتیم- کسی است که وضع خود را مراقب باشد وبر کارهایش مواظبت نماید، به طوری که افعال ونیت هایش که راجع به امام زمانش (علیه السلام) است از هر چه مایه نارضایتی وهتک احترام امامش هست بر کنار وخالص باشد، وهمه جا رعایت کند که خیر مولایش (علیه السلام) چیست، ومقصود همان است، که برای هر رهرو حاصل نمی گردد مگر با مراقبت تام ومواظبت پیوسته ومداوم، وبینش در دین وهمنشینی اهل تقوی ویقین ودوری از اهل تردید وفاسقین، واگر کسی را نیافت که چنین اوصافی داشته باشد تا با او مجالست نماید، در خانه خود بنشیند، وسکوت را پیشه کند، وهرگاه از همنشینی با کسانی که مجالست با آنان شایسته نیست ناگزیر باشد به قدر ضرورت اکتفا نماید، وان شاء الله مطالبی که بر این امور دلالت دارد خواهیم آورد.
سی ونهم: زیارت کردن آن حضرت (علیه السلام)
به وسیله توجه نمودن به آن جناب وسلام کردن بر او در هر مکان وزمان به طور عموم، ودر بعضی جاها وزمانها به طور خاص، وفضیلت وچگونگی آن را در خاتمه کتاب خواهیم آورد ان شاء الله تعالی شأنه.(485)
چهلم: دیدار مؤمنین صالح وسلام کردن بر آنان
به قصد نایل شدن به فضیلت وفیض زیارت آن حضرت وسلام کردن بر آن جناب -صلوات الله علیه- ودر مطلب سی وششم آنچه مایه بشارت وچشم روشنی اهل اخلاص ویقین است، که بر این معنی دلالت دارد گذشت.
چهل ویکم: درود فرستادن بر آن حضرت (علیه السلام)
و آنچه بر فضیلت وتأکید آن دلالت دارد چند امر است، از جمله:
1- این که درود وصلوات از اقسام دعا کردن است، پس تمام آنچه در فضیلت دعا برای آن حضرت رسیده شامل آن نیز می شود، چون صلوات از ناحیه ما درخواست رحمت از خداوند (عزَّ وجلَّ) است، وبا رحمت او امور دنیا وآخرت سامان می گیرد. بنابراین هر گاه ما بر امام زمانمان (علیه السلام) درود فرستیم به این که بگوییم اللهم صل علی مولانا وسیدنا صاحب الزمان یا با امثال این عبارت صلوات بفرستیم، این کار طلب رحمت برای آن حضرت است در تمام اموری که در دنیا وآخرت متعلق به او است. پس در این خواسته ما از خداوند -عز اسمه- طلب کردن حفظ آن جناب وحفظ یاران ودوستانش از هر گونه گزند، ودرخواست هرگونه هم وغم از قلب مقدسش ودل دوستانش وتقاضای تعجیل فرج وظهورش، وموجبات خشنودی اش از جهت پیروزی بر دشمنان دین وبرپاسازی کارهای نیک وگسترش عدل در سراسر زمین، ورستگاری پیروان ومؤمنان به واسطه آن حضرت به بهشت و... از اقسام مختلف رحمت واسعه الهی که به اولیای خود اختصاص داده وشماره آن ها را کسی جز خودش نمی داند، در این صلوات ما نهفته است. از درگاه خدای تعالی خواهانیم که ما را از یاران مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) قرار دهد واز دوستانش که در دنیا وآخرت عنایتش را به آنان اختصاص می دهد محسوب فرماید، که او نزدیک واجابت کننده دعا است.
2- تمام آنچه در فضیلت صلوات فرستادن بر خاندان پیغمبر (علیهم السلام) روایت شده، وروایاتی که دلالت دارند بر این که درود فرستادن بر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) جز با درود فرستادن بر ایشان (صلی الله علیه وآله وسلم) تمام نیست، که این روایت بسیار ودر کتب اخبار ذکر گردیده است.
3- وارد شدن صلوات بر خصوص آن حضرت (علیه السلام) در بسیاری از دعاهایی که از امامان (علیهم السلام) رسیده، واین بر کسی که پیرامون این مطلب جستجو نماید پوشیده نمی ماند.
4- وارد شدن طلب توفیق برای درود فرستادن بر آن حضرت (علیه السلام) به طور خاص در دعایی که از ناحیه شریف آن جناب به واسطه شیخ اجل ابو عمرو عمری روایت گردیده، ما دعای مزبور را در بخش هفتم کتاب آوردیم ومحل شاهد از آن دعا این عبارت است: وذکر آن حضرت وانتظارش وایمان ویقین قوی به او در ظهورش ودعا برای آن جناب ودرود فرستادن بر او را از یاد ما مبر....

5- امر به درود فرستادن بر آن جناب به طور خاص در اخبار متعدد. واز جمله در روایتی که سید اجل علی بن طاووس در کتاب جمال الاسبوع ودیگران به طور مسند از مولایمان حضرت حسن بن علی عسکری (علیه السلام) آورده اند، که بر هر کدام از امامان (علیهم السلام) به طور خاص صلواتی یاد فرموده، ودر آن روایت صلوات بر ولی امر منتظر حضرت حجة بن الحسن (علیه السلام) چنین آمده است: اللهم صل علی ولیک وابن اولیائک الذین فرضت طاعتهم واوجبت حقهم واذهبت الرجس وطهرتهم تطهیراً. اللهم انصره وانتصر به لدینک وانصر به اولیائک واولیائه وشیعته وانصاره واجعلنا منهم. اللهم اعذه من شر کل طاغ وباغ ومن شر جمیع خلقک واحفظه من بین یدیه ومن خلفه وعن یمینه وعن شماله واحرسه وامنعه من ان یوصل الیه بسوء واحفظ فیه رسولک وآل رسولک واظهر به العدل وایده بالنصر والنصر ناصریه واخذل خاذلیه واقصم به جبابرة الکفر واقتل به الکفار وامنافقین وجمیع الملحدین حیث کانوا من مشارق الارض ومغاربها وبرها وبحرها وسهلها وجبلها واملأ به الارض عدلاً واظهر به دین نبیک علیه وآله السلام واجعلنی اللهم من انصاره واعوانه واتباعه وشیعته وارنی فی آل محمد (علیهم السلام) ما یأملون وفی عدوهم ما یحذرون اله الحق رب العالمین آمین
خدایا! بر ولی ات وفرزند اولیائت درود فرست، آنان که اطاعتشان را فرض دانسته وحقشان را واجب فرموده ای، وهرگونه پلیدی ورجس را از آنان دور داشته وآنان را از هرگونه آلودگی وعصیان پاک ومبرا ساخته ای، بار خدایا! او را یاری فرمای وبه (دست) او دینت را یاری کن وبه وجود او دوستانت ودوستان وشیعیان ویاران او را پیروز گردان، وما را هم از آنان قرار ده. بار خدایا! او را از شر هر سرکش وظالم واز شر تمام خلق خود در پناهت محفوظ بدار، واو را از پیش رو وپشت سر وطرف راست وچپ (از همه حوادث ناگوار) محافظت فرمای، واز رسیدن هرگونه بدی وناملایمی به ساحت مقدسش ممانعت وحضرتش را از آن ها حراست بنمای، ودر وجود او (دین وآیین) رسول وآل رسولت را محفوظ بدار، وبه (دست) او عدل وداد (مطلق وهمه جانبه) را آشکار ساز، وبا نصرت (مخصوصت) او را تأیید گردان، ویاری کنندگانش را یاری کن، ومخالفانش را خوار بنمای، وبه (قدرت) او سرکشان وجباران کفر پیشه را در هم بشکن، وبه (تیغ) او کفار ومنافقین وتمامی ملحدین را در هر کجای از مشارق ومغارب زمین وخشکی ودریا وکوه وصحرا هستند همه را به هلاکت برسان، وزمین را به ظهور او آکنده از عدل کن، ودین پیغمبرت -که بر او وآل او سلام باد- را به (دست) او (در سراسر عالم) ظاهر وغالب گردان، وای خدا مرا از یاران ومددکاران وپیروان وشیعیانش قرار ده، وآنچه آل محمد (علیهم السلام) آرزومندند (از ظهور حق وحکومت اسلام) در زمان حیات من آشکار کن، وآنچه در مورد دشمن خود امید دارند (که خوار ونابود گردند) به من بنما، ای خدای بر حق؛ پروردگار عالمیان؛ دعایم را مستجاب کن.(486)
تذکر: در آخر بخش هفتم صلواتی را که مشتمل بر دعا برای آن حضرت (علیه السلام) می باشد، از مصباح الزائر روایت آوردیم، این تذکر را غنیمت شمرده وبه آن صلوات رجوع نمایید.
چهل ودوم: هدیه کردن ثواب نماز به آن جناب (علیه السلام)
و دلیل بر این، روایتی است که سید بن طاووس در کتاب جمال الاسبوعت آورده. وی گوید: ابو محمد صمیری حدیث آورد، گفت: حدیث کرد ما را ابو عبد الله احمد بن عبد الله بجلی به سندی که به امامان (علیهم السلام) بالا برده که فرمودند: هر کس ثواب نماز خود را برای رسول خدا وامیر المؤمنین واوصیاب بعد از آن حضرت (علیه السلام) قرار دهد، خداوند ثواب نمازش را آن قدر افزایش می دهد که از شمارش آن نفس قطع می گردد وپیش از آن که روحش از بدنش بر آید به او گفته می شود: ای فلان! هدیه تو به ما رسید، پس امروز روز پاداش وتلافی کردن (نیکی های) تو است، دلت خوش وچشمت روشن باد به آنچه خداوند برایت مهیا فرموده، وگوارایت باد آنچه را به آن رسیدی. راوی گوید: (به امام (علیه السلام)) عرض کردم چگونه نمازش را هدیه نماید وچه بگوید؟ فرمود: نیت می کند ثواب نمازش را برای رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)...(487)
مصنف این کتاب محمد تقی موسوی -عفی الله تعالی عنه- می گوید: مقتضای ای حدیث شریف، مستحب بودن هدیه ثواب نمازها به طور مطلق -چه واجب وچه مستحب- به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) یا حضرت صاحب الدار(488) یا سایر ائمه اطهار (علیهم السلام) می باشد وآنچه پس از این کلام در سخنان امام (علیه السلام) آمده، گواه بر این است.
چهل وسوم: هدیه نماز مخصوص
این که شخص مؤمن نماز مخصوصی به عنوان هدیه به آن حضرت (علیه السلام) یا به یکی از امامان (علیهم السلام) به جای آورد وهیچ حد ووقت وشماره ای برای این نماز نیست ومؤمن به مقدار محبت وتوانایی اش به محبوبش هدیه تقدیم می کند وبر حسب طاقتش او را خدمت می نماید. ودلیل بر آنچه یاد کردیم آن است که در حدیث سابق پس از آن عبارت آمده است: واگر بتواند بر پنجاه رکعت نماز چیزی را بیفزاید -هر چند در هر روز دو رکعت باشد- وآن دو رکعت را به یکی از ایشان (علیهم السلام) هدیه نماید، پس آن دو رکعت نماز را همچون نمازهای واجب آغاز کند که هفت تکبیر یا سه تکبیر بگوید، یا در هر رکعت یک تکبیر. وپس از تسبیح رکوع وسجود در هر رکعت سه مرتبه بگوید: صلی الله علی محمد وآل محمد الطیبین الطاهرین وچون تشهد گفت وسلام داد، بگوید: اللهم انت السلام ومنک السلام یا ذا الجلال والاکرام صل علی محمد وآل محمد الطیبین الطاهرین الاخیار وابلغهم افضل التحیة والسلام. اللهم ان هذه الرکعات هدیة منی الی عبدک ونبیک ورسولک محمد بن عبد الله خاتم النبیین وسید المرسلین. اللهم فتقبلها منی وابلغه ایاها عنی واثبنی علیها افضل املی ورجائی فیک وفی نبیک ووصی نبیک وفاطمة الزهراء ابنة نبیک والحسن والحسین سبطی نبیک واولیائک من ولد الحسین (علیهم السلام) یا ولی المؤمنین یا ولی المؤمنین یا ولی المؤمنین
خدایا! تویی سلامت دهنده وسالم از هر عیب، وسلامت از (سوی) تو است. ای صاحب جلال وبزرگواری! بر محمد وآل محمد (علیهم السلام) آن پاکیزگان پاک بهترین خلق درود فرست وبرترین تحیت وسلام را به ایشان برسان. بار خدایا! به درستی که این رکعات هدیه ای از من است به بنده وپیغمبر ورسول تو محمد بن عبد الله خاتم پیغمبران وسید رسولان. خدایا! پس این (هدیه) را از من بپذیر واز من به او برسان وپاداش مرا بهترین آرزوهایم قرار ده وبه مقدار امیدم درباره تو ودرباره پیغمبرت ووصی پیغمبرت وفاطمه زهرا دخت پیامبرت وحسن وحسین دو سبط ونواده پیغمبرت واولیائت از فرزندان حسین (علیهم السلام) ای ولی مؤمنین ای ولی مؤمنین ای ولی مؤمنین.(489)
نماز هدیه به امیر المؤمنین علی (علیه السلام):
پس از دو رکعت نماز، دعای مذکور را تا افضل التحیة والسلام بخواند، سپس بگوید: اللهم ان هاتین الرکعتین هدیة منی الی عبدک وولیک وابن عم نبیک ووصیه امیر المؤمنین علی بن ابی طالب. اللهم فتقبلها منی وابلغه ایاهما عنی واثبنی علیهما افضل املی ورجائی فیک وفی نبیک ووصی نبیک وفاطمة الزهراء ابنة نبیک والحسن والحسین سبطی نبیک واولیائک من ولد الحسین یا ولی المؤمنین یا ولی المؤمنین یا ولی المؤمنین
هدیه به فاطمه زهرا (علیها السلام):
چنین بگوید: اللهم ان هاتین الرکعتین هدیة منی الی الطاهرة المطهرة الطیبة الزکیة فاطمة بنت نبیک. اللهم فتقبلها منی وابلغه ایاهما عنی واثبنی علیهما افضل املی ورجائی فیک وفی نبیک ووصی نبیک وفاطمة الزهراء ابنة نبیک والحسن والحسین سبطی نبیک واولیائک من ولد الحسین یا ولی المؤمنین یا ولی المؤمنین یا ولی المؤمنین
هدیه به امام حسن (علیه السلام)،
چنین بگوید: اللهم ان هاتین الرکعتین هدیة منی الی عبدک وابن عبدک وولیک وابن ولیک الحسن بن علی. اللهم فتقبلها منی وابلغه ایاهما عنی واثبنی علیهما افضل املی ورجائی فیک وفی نبیک وولیک وابن ولیک یا ولی المؤمنین یا ولی المؤمنین یا ولی المؤمنین
هدیه به امام حسین (علیه السلام)
چنین بگوید: اللهم ان هاتین الرکعتین هدیة منی الی عبدک وابن عبدک وولیک وابن ولیک سبط نبیک الطیب الطاهر الزکی الرضی الحسین بن علی المجتبی. اللهم فتقبلها منی وابلغه ایاهما عنی واثبنی علیهما افضل املی ورجائی فیک وفی نبیک وولیک وابن ولیک یا ولی المؤمنین یا ولی المؤمنین یا ولی المؤمنین
هدیه به امام علی بن الحسین (زین العابدین) (علیه السلام):
چنین بگوید: اللهم ان هاتین الرکعتین هدیة منی الی عبدک وابن عبدک وولیک وابن ولیک سبط نبیک زین العابدین علی بن الحسین.اللهم فتقبلها منی وابلغه ایاهما عنی واثبنی علیهما افضل املی ورجائی فیک وفی نبیک وولیک وابن ولیک یا ولی المؤمنین یا ولی المؤمنین یا ولی المؤمنین
هدیه به امام محمد باقر (علیه السلام):
چنین بگوید: اللهم ان هاتین الرکعتین هدیة منی الی عبدک وابن عبدک وولیک وابن ولیک سبط نبیک محمد بن علی باقر علمک. اللهم فتقبلها منی وابلغه ایاهما عنی واثبنی علیهما افضل املی ورجائی فیک وفی نبیک وولیک وابن ولیک یا ولی المؤمنین یا ولی المؤمنین یا ولی المؤمنین
هدیه به امام جعفر بن محمد (صادق) (علیه السلام)
چنین بگوید: اللهم ان هاتین الرکعتین هدیة منی الی عبدک وابن عبدک وولیک وابن ولیک سبط نبیک جعفر بن محمد الصادق.اللهم فتقبلها منی وابلغه ایاهما عنی واثبنی علیهما افضل املی ورجائی فیک وفی نبیک وولیک وابن ولیک یا ولی المؤمنین یا ولی المؤمنین یا ولی المؤمنین
هدیه به امام موسی بن جعفر (کاظم) (علیه السلام)
چنین بگوید: اللهم ان هاتین الرکعتین هدیة منی الی عبدک وابن عبدک وولیک وابن ولیک سبط نبیک موسی بن جعفر وارث علم النبیین.اللهم فتقبلها منی وابلغه ایاهما عنی واثبنی علیهما افضل املی ورجائی فیک وفی نبیک وولیک وابن ولیک یا ولی المؤمنین یا ولی المؤمنین یا ولی المؤمنین
هدیه به امام علی بن موسی (رضا) (علیه السلام)
چنین بگوید: اللهم ان هاتین الرکعتین هدیة منی الی عبدک وابن عبدک وولیک وابن ولیک سبط نبیک علی بن موسی الرضا. اللهم فتقبلها منی وابلغه ایاهما عنی واثبنی علیهما افضل املی ورجائی فیک وفی نبیک وولیک وابن ولیک یا ولی المؤمنین یا ولی المؤمنین یا ولی المؤمنین.
هدیه به امام محمد بن علی (جواد) وامام علی بن محمد (هادی) وامام حسن بن علی (عسکری) (علیهم السلام):
به ترتیب فوق بخواند، تا به حضرت امام صاحب الزمان (علیه السلام) برسد، پس آن دعا را بخوان تا بگویی: اللهم ان هاتین الرکعتین هدیة منی الی عبدک وابن عبدک وولیک وابن ولیک سبط نبیک فی ارضک وحجتک علی خلقک. اللهم فتقبلها منی وابلغه ایاهما عنی واثبنی علیهما افضل املی ورجائی فیک وفی نبیک وولیک وابن ولیک یا ولی المؤمنین یا ولی المؤمنین یا ولی المؤمنین
سید اجل علی بن طاووس در جمال الاسبوع گوید: شاید که نشاط به جای آوردن این هدایا را در خود نبینی یا به خاطر این که به خود بگویی که ائمه معصومین (علیهم السلام) از این هدیه ها بی نیازند، یا شاید که آن ها را از جهت تکرار در هر روز بسیار شماری وطبع تو به انجام ندادن آن ها تمایل کند، وبدان که آنان -صلوات الله علیهم- از هدیه تو مستغنی وبی نیاز می باشند، ولی تو بی نیاز نیستی از این که هدیه به ایشان تقدیم نمایی وگفتارت نزد آنان نزدیک باشد، همچنان که خداوند -جل جلاله- از این احوال بی نیاز است، پس باید که در نیت وخاطر تو هنگامی که این اعمال را آغاز می کنی چنین باشد که خداوند -جل جلاله- وآنان -صلوات الله علیهم- به سعادت وامنیت وجاودانگی در کمال احسان در منزلگاه رضوان الهی، راهنمایی کردند. یمنون علیک ان اسلموا قل لا تمنوا علی السلامکم بل الله یمن علیکم ان هداکم للایمان...(490)؛ آنان برتو به مسلمان شدن منت می گذارند بگو شما با اسلام خود بر من منت نگذارید بلکه خدا بر شما منت واحسان دارد که شما را به سوی ایمان هدایت فرموده است.
و تو آن چنانی که یکی از علمای بیان سروده است:

اهدی لمجلسه الکریم وانما * * * اهدی له ما حزت من نعمائه
کالبحر یمطره السحاب وماله * * * من علیه لانه من ماله

برای مجلس گرامی او هدیه می کنم وجز این نیست که آنچه از مراحمش به دست آورده ام برای او هدیه می دهم. همچون دریا که ابرها بر آن می بارند وحال آن که هیچ منتی بر آن ندارند زیرا که (آنچه ببارند) از آب دریا است.
و این که نمازها را بسیار شماری، یا تمایل داشته باشی که از آن ها فراغت یابی تا به تحصیل سعادت خود بپردازی پس بدان که این هدایت شدن به تقدیم هدیه از طریق عنایت خداوند -جل جلاله- واولیا وبرگزیدگان خداوند واخلاص ایشان در عبادت خدای ذوالجلال برایت حاصل گردیده، به خصوص که تو معتقد هستی که اگر حجت های خداوند بر بندگان نبودند، خداوند -جل جلاله- برایشان سبب سعادتی است که به آن رسند، پس چون عمل تو در هر حال در ترازوی ایشان سنجیده می شود، آن را به ایشان هدیه کن، تا به کسب آنچه در حساب خواهد بود دست یابی، واگر عموم عنایت وتفضل آنان نبود به آن نایل نمی شدی، واگر نسبت به مقدار حق خدای تعالی -جل جلاله- به ایشان وحق ایشان بر تو به لطف خداوند -جل جلاله- معرفت داشتی، ومی دانستی که چقدر از حقوقشان شب وروز ضایع می گردد، متوجه می شدی که آنچه هدیه می کنی به معذرت خواهی نیاز دارد، وبسان بعضی از اهل اعتبار چنین می گفتی:

فان تقبلوا منی هدیة قاصر * * * عددت لکم ذات القبول من الفضل
و کان قبول عندکم فضل رحمة * * * یعز بها قلب الولی من الذل
و یوجب شکراً عنده لمقامکم * * * وفرض حقوق لا یقوم لها مثلی

چنان که هدیه ای از من قاصر بپذیرد، آن پذیرفتن را از جمله فضل شما به شمار آورم، وپذیرش نزد شما رحمت ومهر بیشتری خواهد بود، که دل دوستدار شما به سبب آن از خواری ومذلت به عزت رسد. ومایه سپاسگزاری آن دوستدار شما می شود به جهت مقام برجسته شما، وبر عهده آمدن حقوقی که همچو منی از انجام آن ناتوان است. ویکی از هم مسلکان به من گفت: من خودم وعملم را کوچک وحقیر می بینم از این که آن را به ایشان هدیه نمایم، به او گفتم: پس چرا خودت را از خدمت به خدای (عزَّ وجلَّ) کوچک نمی بینی که حمد وشکر او را به جای می آوری وسایر خدمات را انجام می دهی؟ در حالی که او از هر بزرگی عظیم تر است، پس معنی ندارد که خود را در خدمت به نواب او کوچک بینی، به خصوص که آنان خدمتت را نسبت به خود پذیرفته باشند.(491)
چهل وچهارم: نماز هدیه به آن حضرت به گونه مخصوص در وقت معین
و این را در جمال الاسبوع روایت کرده که: مستحب است آدمی روز جمعه هشت رکعت نماز گزارد، چهار رکعت را به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) هدیه نماید وچهار رکعت را به فاطمه زهرا (سلام الله علیها) هدیه کند، وروز شنبه چهار رکعت نماز بگذارد وآن را به امیر المؤمنین (علیه السلام) هدیه نماید، وهمین طور هر روز از هفته به یکی از امامان(علیهم السلام) هدیه کند تا روز پنجشنبه که چهار رکعت را به حضرت جعفر بن محمد صادق (علیه السلام) هدیه نماید، سپس روز جمعه نیز هشت رکعت نماز بگذارد که چهار رکعت آن را به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)، وچهار رکعت دیگر را به حضرت فاطمه (علیها السلام) هدیه نماید، سپس روز شنبه چهار رکعت را به موسی بن جعفر (علیه السلام) هدیه نماید، وبین دو رکعت از این نمازها این دعا را بخواند: اللهم انت السلام ومنک السلام والیک یعود السلام حینا ربنا منک بالسلام. اللهم ان هذه الرکعات هدیة منی الی فلان بن فلان فصل علی محمد وآل محمد وبلغه ایاها واعطنی املی ورجائی فیک وفی رسولک صلواتک علیه وآله؛ بار خدایا! تو سلامت دهنده وسالم از هر عیب هستی، وسلامت از تو است وبه تو منتهی می شود. ای پروردگار ما! با سلام ما را تحیت گوی. بار خدایا! این رکعت ها (ی نماز) هدیه ای از من به...فرزند...(492) است، پس بر محمد وآل محمد درود فرست، واین هدیه را به او برسان، وامید وآرزویم را درباره تو ورسول تو -که درود تو بر او وآلش باد- به من عطا فرمای.
چهل وپنجم: اهداء قرائت قرآن به آن حضرت (علیه السلام)
و بر فضیلت واستحباب آن دلالت دارد آنچه ثقة الاسلام محمد بن یعقوب کلینی در کافی از علی بن المغیره روایت آورده که گوید: به حضرت ابوالحسن امام کاظم (علیه السلام) عرض کردم: پدرم از جد تو راجع به ختم کردن قرآن در هر شب پرسیده بود. جد تو به او امر فرموده بود: در هر شب. به آن جناب عرضه داشته بود: در ماه رمضان (نیز)؟ جد تو فرموده بود: ماه رمضان (نیز). پدرم به او عرضه داشته بود: آری، تا هر قدر که بتوانم. پس از آن پدرم قرآن را چهل بار در ماه رمضان ختم می کرد. سپس من بعد از پدرم آن را ختم می کردم، بسا که بر او می افزودم ویا کم تر از آن را ختم می کردم به مقدار فراغت واشتغال ونشاط وبی حالی ام، پس هرگاه روز فطر شود برای رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) یک ختم، وبرای علی (علیه السلام) ختمی دیگر وبرای فاطمه (علیها السلام) ختمی دیگر، سپس برای ائمه (علیهم السلام) تا به شما رسد قرار می دهم، که از آن هنگام که در این حال بوده ام یک ختم قرآن برای شما قرار داده ام. به سبب این کار چه پاداشی برایم هست؟ امام کاظم (علیه السلام) فرمود: پاداش تو آن است که روز قیامت با آنان (علیه السلام) باشی. عرض کردم: الله اکبر! چنین پاداشی برای من است؟ سه مرتبه فرمودن آری(493).
می گویم: وجه استدلال این که ظاهر از سخنان امام (علیه السلام) مترتب شدن ثواب بر آن عمل از این جهت است که به پیغمبر وامام هدیه می شود وتقرب به ایشان است وخصوصیتی در امامان یاد شده نبوده است، بلکه از گفته راوی چنین بر می آید که یک ختم قرآن را برای امام کاظم (علیه السلام) قرار می داد چون آن حضرت امام زمانش بوده است، لذا گفت: از آن هنگام که در این حال بوده ام...و امام (علیه السلام) کارش را تصدیق واو را تحسین فرمود. وحاصل از ملاحظه این حدیث ودقت در آن: استحباب هدیه کردن قرائت قرآن به پیغمبر اکرم وصدیقه کبری وهر یک از ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین می باشد. ومؤید این است هدیه کردن نماز به ایشان -چنان که پیش تر آوردیم- وشواهد دیگری نیز دارد که برای کاوشگر در روایات ایشان (علیهم السلام) ظاهر می گردد، از خداوند (عزَّ وجلَّ) خواستاریم که ما وهمه مؤمنین را ان شاء الله به حق محمد وآل او، برای این کار توفیق دهد.
چهل وششم: توسل وطلب شفاعت از خداوند به وسیله آن حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
زیرا که آن جناب باب الله است که از آن در آیند، وراه به سوی رضوان خداوند است، واوست شفیع به سوی خدای تعالی، واوست اسم خداوند که بندگانش را امر فرموده، به آن توسل کنند، چنان که در روایات از امامان (علیهم السلام) آمده که: درباره فرموده خدای تعالی: ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها(494)؛ وبرای خداوند نیک ترین نام ها است، او را با آن ها بخوانید. فرمودند: به خدا قسم ماییم آن اسماء حسنی (نیک ترین نام ها) که خداوند بندگانش را امر فرموده به وسیله آن ها او را بخوانند (ودعا کنند)(495). وشواهد این مطلب بسیار است وبرای اهل بینش روشن، که به جهت رعایت اختصار به این موارد اکتفا می کنیم.
در بحار از مولایمان حضرت رضا (علیه السلام) آمده که فرمود: هرگاه سختی وگرفتاری بر شما وارد شود به وسیله ما از خدای (عزَّ وجلَّ) کمک بخواهید، واین است (معنی) فرموده خدای (عزَّ وجلَّ): ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها(496) ودر همان کتاب به نقل از قبس المصباح در ذکر دعاهای توسل به خدای تعالی به وسیله امامان (علیهم السلام) چنین آمده: توسل به مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام): اللهم انی اسألک بحق ولیک وحجتک صاحب الزمان الا اعنتنی به علی جمیع اموری وکفیتنی به مؤونة کل موذ وطاع وباغ واعنتنی به فقد بلغ مجهودی وکفیتنی کل عدو وهم وغم ودین وولدی وجمیع اهلی واخوانی ومن یعنینی امره وخآصتی آمین رب العالمین.
خدایا! من ا ز تو می خواهم به حق ولی وحجتت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که مرا بر تمام امور یاری ام کنی وبه خاطر او شر هرگونه موذی وسرکش وستمگری را از من دور گردانی وبه آن حضرت مرا یاری دهی که تلاشم به آخر رسیده وهرگونه دشمن وهم وغم واندوه وقرض را از من وفرزندانم وتمام خاندانم وبرادرانم وهر کس که کارش به من مربوط می شود، وبستگان نزدیکم، کفایت کنی اجابت فرمای ای پروردگار عالمیان.(497)
و در بحار به نقل از کتاب عدة الداعی از سلمان فارسی آمده که گفت: شنیدم حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرمود: همانا خدای (عزَّ وجلَّ) می فرماید: ای بندگان من آیا چنین نیست که هر کس حاجت های بزرگی از شما بخواهد آن ها را برای او برآورده نمی سازید مگر این که به وسیله محبوب ترین افراد نزد شما واسطه بیاورد که آن حاجت را به گرامیداشت شفاعت کننده برای ایشان بر می آورید، توجه کنید وبدانید که گرامی ترین وبرترین مخلوق نزد من محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) وبرادر او علی است وبعد از او امامانی که وسائل به سوی خداوند هستند، همانا هر کس حاجتی برایش اهمیت دارد که نفع آن را خواستار است یا حادثه بزرگی بر آن پدیدار شود که می خواهد ضرر آن از او دفع گردد، باید که مرا به (وسیله) محمد وخاندان معصوم او دعا کند، به بهترین گونه ای که کسی عزیزترین کسانش را نزد او شفیع می برید آن را بر می آورد آن حاجت را برای او خواهم بر آورد.
چهل وهفتم: دادخواهی وتوجه نمودن وعرض حاجت بر آن حضرت (علیه السلام)
که آن جناب فریاد رس (خلق) است، چنان که در زیارتی که از حضرتش روایت گردیده آمده است، ودادرس کسی است که از او دادخواهی کند -همانگونه که در جریان ابوالوفاء آمده، ودر بحار وغیر آن روایت شده است- وآن حضرت (علیه السلام): حصار محکم امت وفریادرس (هر) بیچاره درمانده وپناه گریختگان ونجات دهنده بیمناکان ونگهبان مصونیت خواهان است -چنانکه درباره آن جناب وپدران معصومش وارد شده در دعایی که از امام زین العابدین (علیه السلام) در ایام ماه شعبان روایت گردیده است-.(498) ودر زیارت جامعه چنین آمده: فاز من تمسک بکم وامن من لجأ الیکم؛ هر کس به شما تمسک جست رستگار وپیروز شد وهر کس به شما پناه آورد (از کج روی وبدبختی هر دو سرای) ایمن گشت.(499)
و شواهد بسیار دیگری بر این مطلب هست، بلکه می توان گفت: وظیفه رعیت -چنان که در احوال عموم مردم می بینیم- آن است که در مهمات وجهت دفع دشمنانشان در هر زمان به رئیس خود مراجعه کنند، همچنان که همواره این عادت وشیوه اهل ولایت وعرفان بوده است، که شکوه ها وحوایج خود را بر امامان خود (علیهم السلام) عرضه می نموده اند، چنان که برای پژوهنده در اخبار وآثار ایشان روشن وواضح است. بلکه می توان گفت: از جمله فواید وجود امام (علیه السلام) ووظایف وشیوه ها ومناصب او -چنان که از روایات ظاهر می شود- کمک کردن به بیچارگان ودادرسی پناهندگان است.
بلکه بدون تردید هر کس از مردم، از رعایای رئیس مقتدر صاحب نفوذی باشد، اگر بر او ستم شود، دوستانش او را راهنمایی می کنند که نزد آن رئیس شکایت برد، واگر این کار را نکند خردمندان او را سرزنش ومذمت نمایند که چرا حاجت خود را بر او عرضه نکرده است. از این روی می توان گفت: هرگاه در مهمات وحوائجمان روی آوردن به صاحب ومولایمان (علیه السلام) را ترک گوییم از ذلت وخواری در امان نخواهیم ماند، چون وظیفه خود را که خدای تعالی ما را به آن امر فرموده ترک کرده ایم، چنان که از آنچه در تأویل فرموده خدای تعالی: فانتشروا فی الارض وابتغوا من فضل الله(500)؛ در زمین پراکنده شوید وفضل وکرم خداوند را خواستار گردید. ظاهر می شود که در حدیث جابر به اوصیا (علیه السلام) تفسیر گردیده است، پس وظیفه هر کسی آن است که در امور خود جز به امام زمانش پناه نبرد وهرگاه این کار را ترک گوید وبر او، گرفتاری ها ومحنت ها وارد گردد از ملازمت شدگان زیانکار است که به فرموده خدای تعالی مخاطب می شود: الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها(501)؛ مگر زمین خداوند پهناور نبود که در آن هجرت نمایید.
و نیز دستور یافته ایم که از درب ها به خانه ها در آییم وخداوند، امام وحجت را در هر زمان باب خود قرار داده که از آن درآیند، ومأمور شده ایم که به وسیله امام (علیه السلام) به درگاه خداوند تضرع کنیم.
اکنون که این امور را دانسیت، می گویم: حضور وغیبت امام (علیه السلام) با هم تفاوتی ندارد، زیرا که او دارای بینایی وشنوایی (کامل)است؛ چنان که در زیارت آن حضرت که از خود آن جناب رسیده این معنی آمده است، وهیچ چیز از احوال مردم بر امام پوشیده نیست، چنان که در روایات مستفیض بلکه متواتر تصریح گردیده، بلکه این مطلب نزد ما از امور قطعی است، ودیوارها وکوه ها وپرده ها بین امام وکسی از مخلوق، حایل ومانع نمی باشند، چنان که در اخبار وارد شده است.
و شاهد بر این مطلب اضافه بر آنچه گفتیم روایتی است که سید اجل علی بن طاووس (رحمه الله) در کتاب کشف المحجة به نقل از کتاب رسائل شیخ اقدم محمد بن یعقوب کلینی (رحمه الله) از کسی که نامش را برده چنین آورده است: به حضرت ابوالحسن (امام هادی) (علیه السلام) نوشتم: شخصی مایل است حاجات خصوصی واسراری را با امام خویش در میان گذارد همان گونه که دوست دارد با پروردگارش بازگوید، پس آن حضرت در جواب نوشت: اگر حاجتی داشتی، پس لب هایت را (به شکل گفتن آن) حرکت بده که همانا جواب به تو خواهد رسید.
مصنف این کتاب محمد تقی موسوی اصفهانی -که خدای تعالی او را در دنیا وآخرت بر قول ثابت پایدار سازد- گوید: در یکی از سالهای گذشته قرض هایم بسیار واحوالم سخت شد، در این حال ماه رمضان فرا رسید، پس به سوی آن جناب توجه نمودم ودر سحرگاه یکی از شب ها حاجتم را بر آن حضرت -صلوات الله علیه - عرضه داشتم، وقتی نماز صبح را در مسجد به جای آوردم وبه منزلم برگشتم؛ به خواب رفتم ودر خواب به دیدار آن جنابت (علیه السلام) شرفیاب گشتم، به فارسی به من فرمود: قدری باید صبر کنی تا از مال خاص دوستان خاص خود بگیریم وبه تو برسانیم. وقتی پس از خواب بیدار شدم فضا را معطر یافتم وغم واندوه از من دور شده بود، پس از آن چند ماهی نگذشته بود که یکی از متدینین وجوهی برایم آورد که به وسیله آن ها قرض هایم را ادا کردم، وبه من گفت: این از سهم امام (علیه السلام) است، والحمد لله رب العالمین ولی الانعام.
توجه: بدان که استغاثه وعرض حاجت به آن حضرت به زبان خاص وچگونگی معین ووقت مخصوصی مقید نیست، بلکه آنچه در این باب مهم است؛ اصلاح دل وتوجه کامل وتوبه از گناهان ویقین ثابت واعتقاد راسخ می باشد، ولی برای استغاثه وعرضه کردن حاجت، چگونگی ها ودعاها ورقعه هایی وارد شده که شایسته است به انضمام آنچه یاد کردیم به کار گرفته شوند، تا در تقرب به آن حضرت ومحجوب شدن نزد او مؤثرتر گردد آن ها را ان شاء الله تعالی در خاتمه کتاب یاد خواهیم کرد.
چهل وهشتم: دعوت کردن مردم به آن حضرت (علیه السلام)
و این کار از مهم ترین طاعات وواجب ترین عبادات است، وبر فضیلت آن دلالت می کند تمام آنچه در فضیلت امر به معروف از آیات وروایات آمده، وتمام آنچه در فضیلت هدایت وارشاد مردم به راه حق وارد گردیده، اضافه بر این که بهترین خلایق پس از ایشان (علیه السلام) کسی است که آنان را دوست بدارد ومردم را به ایشان دعوت کند، چنانکه در روایات آمده: وهمانا عالمی که به مردم، معارف دینشان را بیاموزد وآنان را به امامشان دعوت کند از هفتاد هزار عابد بهتر است.
و شیخ کلینی (رحمه الله) به سند صحیحی از سلیمان بن خالد روایت آورده که گفت: به حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: خاندانی دارم که سخن مرا می پذیرد آیا آنان را به این امر دعوت کنم؟ حضرت فرمود: آری، خداوند (عزَّ وجلَّ) در کتابش می فرماید: یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم واهلیکم ناراً وقودها الناس والحجارة(502)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید خود وخانواده خویش را نگاه دارید از آتشی که مردم (کافر ومنافق) وسنگ خارا فروزنده آنند.(503)
و تو را در این مقام همین بس که در تفسیر امام حسن عسکری (علیه السلام)، در تفسیر فرموده خدای تعالی است: واذ اخذنا میثاق بنی اسرائیل لا تعبدون الا الله وبالوالدین احساناً وذی القربی والیتامی(504)؛ ویاد آرید هنگامی که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدای را نپرستید وبه پدر ومادر وخویشاوندان ویتیمان احسان ونیکی کنید. فرمود: واما فرموده خدای (عزَّ وجلَّ): (ویتیمان) به درستی که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: خداوند (عزَّ وجلَّ) نیکی به یتیمان را تأکید فرموده چون از پدرهایشان جدا شده اند، پس هر آن که آنان را حفظ ونگهداری کند خداوند او را مصون خواهد ساخت وهر کس آنان را گرامی بدارد، خداوند او را گرامی خواهد داشت وهر کس از روی مهر دست خود را بر یتیمی بکشد، خداوند برای او در بهشت به هر مویی که از زیر دستش گذشته کاخی قرار دهد که از دنیا وهر چه در آن است بزرگتر باشد، ودر آن است آنچه دل ها اشتها کنند ودیده ها لذت برند وآن ها در آن جاودانند. وامام (علیه السلام) فرمود: وسخت تر از این یتیمی، حال آن یتیم است که از امامش جدا گردد، نتواند به حضور او برسد ونداند حکم او در آنچه از شرایع واحکام دینش دچار می گردد چیست، توجه کنید هر آن که از شیعیان ما علوم ما را بداند، وکسی که نسبت به شریعت ما جاهل، واز دیدن ما محروم مانده است را هدایت نماید، یتیمی بر دامان نشانیده است، آگاه باشید که هر کس او را هدایت وارشاد کند وشریعت ما را به او بیاموزد، در رفیق اعلی (منزلگاه مخصوص بهشت) با ما خواهد بود، ای را پدرم از پدرانش از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) برایم حدیث گفت.
و حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام) فرمود: هر کس از شیعیان ما شریعت ما را بداند وضعفای شیعیانمان را از تاریکی جهل ونادانی شان. به نور علمی که ما به او داده ایم بیرون برد، روز قیامت در حالی خواهد آمد که بر سرش تاجی از نور باشد که بر تمام اهل آن عرصات می درخشد وزیوری بر او باشد که کم ترین تار آن از دنیا وآنچه در آن هست ارزشمندتر است. سپس از سوی خداوند منادی بانگ می زند: ای بندگان خدا! این عالمی از شاگردان بعضی از آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) است، توجه کنید هر کس را در دنیا از سرگردانی جهل بیرون آورده، به نورش دست بیازد تا او را از حیرت تاریکی این عرصات به سوی منزلگاه های بلند بهشت بیرون نماید، پس هر کسی که در دنیا کار نیکی از او آموخته، یا جهلی از دلش بیرون ساخته، یا شبهه ای را برایش روشن کرده بود به سوی او آیند.
امام (علیه السلام) فرمود: ویک زن به حضور صدیقه کبری فاطمه زهرا (سلام الله علیها) شرفیاب شد، وبه آن حضرت عرضه داشت: من مادر ناتوانی دارم که در امر نمازش مسائلی بر او مشتبه گردیده، مرا به خدمت شما فرستاده تا آن ها را از شما بپرسم. پس حضرت فاطمه (علیها السلام) از سؤال اولش پاسخ فرمود. سؤال دیگر مطرح کرد وآن حضرت جواب داد. سپس سومین بار سؤال کرد وپاسخ شنید تا ده سؤال مطرح نمود وجواب گرفت. آنگاه از کثرت سؤال خجالت کشید وعرضه داشت: ای دخت رسول خدا دیگر زحمتتان ندهم. حضرت فاطمه (علیها السلام) فرمود: بگو واز آنچه می خواهی سؤال کن، آیا اگر کسی یک روز اجیر شود که بار سنگینی را به بام ببرد، وکرایه اش صد هزار دینار باشد آیا بر او سنگینی می کند؟ دختر گفت: هرگز، حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود: من برای هر مسأله (که جواب می دهم) بیش از مقدار مرواریدی که زمین تا عرش را پر کند اجرت دارم، پس سزاوار است که بر من سنگینی نکند، شنیدم پدرم می فرمود: همانا علمای شیعیان ما محشور می شوند پس بر آنها از خلعت های کرامت به قدر بسیاری علومشان وکوشش ایشان در راه ارشاد بندگان خدا عنایت می شود، تا آنجا که بر یکی از ایشان یک میلیون حله از نور پوشانیده می شود سپس منادی پروردگارمان (عزَّ وجلَّ) بانگ می زند: ای عهده داران یتیمان آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) که آنان را پس از جدا شدنشان از پدرانشان که امامان آن ها بوده اند پرورش داده اید، اینان شاگردان شمایند ویتیمانی که تحت تکفل گرفتید وفقرشان را جبران کردید، پس بر ایشان خلعت های علومی را که در دنیا به آنان آموخته اید بپوشانید، آنگاه بر هر کدام از آن ایتام به مقداری که از علوم آن ها را فرا گرفته اند خلعت می بخشند، تا جایی که در بین آن ها -یعنی یتیمان- کسی هست که صد هزار خلعت (حله) به او داده می شود، وهمچنین این ایتام به کسانی که از آن ها چیزی آموخته اند خلعت هایی می بخشند. سپس خدای تعالی می فرماید: بر این علمایی که متکفل یتیمان بوده اند بار دیگر خلعت دهید تا خلعت های یتیمان را تمام نمایند وچند برابر کنند، پس آنچه را پیش از آنکه بر یتیمان ببخشند به آنان عطا شده بود بار دیگر خلعت هایی عطا می گردد. حضرت فاطمه (علیها السلام) فرمود: ای کنیز خداوند، به درستی که یک تار از آن خلعت ها از آنچه آفتاب بر آن می تابد (دنیا) یک میلیون بار بهتر وبرتر است، زیرا که این (امور دنیا) به کم شدن وناراحتی آمیخته است.
و حضرت حسن بن علی (علیه السلام) فرمود: فضیلت متکفل یتیم آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) که از سرورانش جدا گردیده ودر وادی جهل افتاده که او را از جهلش بیرون برد، وآنچه بر او مشتبه شده توضیح دهد، برتری وبر متعهد امور یتیم که او را آب وغذا می دهد، همچون برتری خورشید بر ستاره سها می باشد.
و حضرت حسین بن علی (علیه السلام) چنین فرموده: هر کس یکی از یتیمان ما که به خاطر فشارها ومحنت هایی که داشته ایم از ما جدا گردیده را کفالت کند، واز علمن ما که به دستش افتاده به او برساند تا این که هدایتش نماید، خدای تعالی به او فرماید: ای بنده کریم مواسات کننده، من به بزگواری سزاوارترم، ای فرشتگان من! در بهشت برای او به شماره هر حرفی که تعلیم نموده یک میلیوم کاخ قرار دهید، وآنچه شایسته آن کاخ ها است از سایر نعمت ها بر او بیفزایید.
و حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) فرموده است خدای تعالی به موسی (علیه السلام) وحی فرمود که: مرا نزد مخلوقم محبوب ساز ومخلوق مرا نزد من محبوب کن، (موسی) (علیه السلام) گفت: پروردگارا! این کار را چگونه انجام دهم؟ فرمود: نعمت ها وبخشش های مرا به یادشان آور تا مرا دوست بدارند. پس اگر بنده ای را که از در خانه ام فرار کرده بازگردانی، یا گمراهی که از درگاه من دور افتاده را به راه آوری، برای تو از عبادت صد (هزار سال که روزها را روزه بداری وشب ها نماز بپا داری بهتر است. موسی گفت: این بنده فرار کرده از تو کدام است؟ فرمود: گناهکار متمرد، عرض کرد: ان دور افتاده از درگاه تو کیست؟ فرمود: کسی که نسبت به امام زمانش جاهل است که او را نمی شناسد، وغایب از او پس از آنکه او را شناخته، که شریعت وآیین دینش را نمی داند، او را به آیینش آشنا سازد ونحوه عبادت پروردگارش ووسیله رسیدن به خشنودی او را به وی تعلیم نماید. حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) فرمود: پس ای گروه علمای شیعیان ما مژده باد شما را به بزرگترین ثواب وبیشترین پاداش.
و حضرت محمد بن علی امام باقر (علیه السلام) فرموده است: عالم همچون صاحب شمعی است که برای مردم روشنایی می دهد، پس هر کس به وسیله شمع او راهنمایی شود برای او دعای خیر کند، وهمین طور عالم با او شمعی هست که تاریکی جهل وحیرت را از بین می برد، پس هر آنکه با شمع او روشنی یافت، وبه سبب آن از سرگردانی بیرون آمد، یا از نادانی نجات یافت، از آزاد شدگان او از دوزخ است، وخداوند از این کار به مقدار هر موی کسی که او را آزاد کرده پاداشی عنایت فرماید که از صدقه دادن صد هزار قنطار به غیر از آن گونه ای که خداوند (عزَّ وجلَّ) امر فرموده: بهتر باشد، بلکه آن صدقه برای صاحبش وبال است، ولی خداوند به او پاداشی عنایت فرماید که از خواندن صد هزار رکعت نماز در پیشگاه کعبه بهتر باشد.
و حضرت جعفر بن محمد امام صادق (علیه السلام) فرمود: علمای شیعیان ما سد کننده راه نفوذ ابلیس وهم دستانش هستند، که آن ها را از خروج بر ضعفای شیعیان ما باز می دارند، واز این که ابلیس وپیروان ناصبی او بر اینان مسلط شوند مانع می گردد، توجه کنید که هر کس از شیعیان ما بر این کار بپا ایستد یک میلیون بار بهتر است از کسی که با رومیان وترک وخزر (دشمنان عمده مسلمین در آن روز) به جهاد برخیزد، زیرا که این از دین دوستان ما دفاع می کند واو از بدن های ایشان.
و حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) فرمود: یک فقیه که یتیمی از یتیمان ما که از ما ودیدن ما جدا شده اند را نجات دهد به این که آنچه نیاز به آن دارد را به او بیاموزد، از هزار عابد بر ابلیس مؤثرتر است، زیرا که عابد فقط هم خودش را دارد، وآن عالم اضافه بر خودش هم بندگان خدا را نیز دارد که از چنگال ابلیس وسرکشان او برهاند، لذا او نزد خداوند از یک میلیون عابد بهتر است.
و حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) چنین فرمود: روز قیامت به عابد گفته می شود: خوب مردی بوده ای همتت جان خودت بوده (که آن را به نجات رسانی) وزحمتت را از مردم برگرفتی، پس به بهشت داخل شو، وبه فقیه گفته می شود: ای کسانی که یتیمان آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را تکفل کرده ودوستان وغلامان او را هدایت نموده ای، بایست تا برای هر کسی که از تو (درس) گرفته یا عملی آموخته شفاعت کنی. آنگاه او می ایستد تا داخل بهشت می شود در حالی که با او گروهی وگروهی...(تا ده گروه را حضرت شمرد) خواهند بود، وآن گروه ها کسانی هستند که از او تعلیم گرفته اند، واز کسی که از او آموخته درس گرفته اند تا روز قیامت، بنگرید بین این دو منزلت (عابد وعالم) چقدر فرق است.
و حضرت محمد بن علی امام جواد (علیه السلام) فرمود: همانا کسی که متکفل ایتام آل محمد (علیهم السلام) شود که از امامشان جدا شده ودر جهل خود سرگردان مانده ودر دست شیاطینشان وناصبیان از دشمنانمان اسیر گشته اند، پس آنان را از چنگال شیاطین ودشمنان ما نجات داد واز حیرتشان بیرون برد وشیاطین را با رد وسوسه هایشان سرکوب نماید وناصبیان را با دلایل پروردگارشان ودلیل امامانشان مقهور ساخت، چنین کسانی نزد خداوند به بلندترین جایگاه ها از بندگان برتری یابند، بیش از فضیلت آسمان بر زمین وعرش وکرسی وحجب. وفضل آن ها بر این عابد همچون امتیاز ماه شب چهارده بر مخفی ترین ستاره در آسمان می باشد.
و حضرت علی بن محمد امام هادی (علیه السلام) فرمود: اگر نبودند کسانی از علما که بعد از غیبت قائم شما (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به او دعوت کنند وبر او دلالت نمایند، از دین او با دلایل خداوند دفاع کنند، وبندگان ضعیف خداوند را از دام های ابلیس وسرکشان او رها سازند، واز شبکه های ناصبیان خلاص نمایند، (اگر اینان نبودند) هیچ کس نمی ماند مگر اینکه از دین خدا بر می گشت، ولی اینان هستند که زمام دل های شیعیان ضعیف را به دست می گیرند، همچنان که ناخدای کشتی سکان آن را در دست دارد، آنان برترین کسان نزد خدای (عزَّ وجلَّ) می باشند.
و حضرت حسن بن علی امام عسکری (علیه السلام) فرمود: علمای شیعیان ما که عهده دار امور ضعفای دوستان واهل ولایت ما هستند، روز قیامت در حالی می آیند که نورها از تاج هایشان می درخشد، بر سر هر کدام از آنان تاجی هست که از آن تاج ها آن نورها در عرصات قیامت پخش می گردد، وخانه های آن به مسافت سیصد هزار سال است، پس شعاع تاج هایشان در تمام آن ها منتشر می شود، آنگاه هیچ یتیمی که او را تکفل کرده واز تاریکی جهل به آموزش وتعلیم بیرون برده، واز حیرت گمراهی رهانیده است در آنجا نماند مگر این که به شعبه ای از انوار آن ها دست می یازد، پس آن نورها ایشان را بالا می برند تا این که به بلندای بهشت می رسانند، سپس بر منزلگاه هایی که در جوار استاتید ومعلمانشان برایشان مهیا شده ودر محضر امامانشان که به آن ها دعوت می کرده اند قرار دارد، فرودشان می آورند وهیچ ناصبی ای از ناصبیان نماند که از شعاع آن تاج ها به او برسد مگر این که چشمش را کور وگوشش را کر وزبانش را لال می کند، وبر او از شراره آتش بدتر صدمه می زند، پس آن ناصبیان را حمل کرده تا به مأمورین دوزخ بسپارند، آنگاه آنان را به میان جهنم فرو افکنند.(505)
و بر این مقصود دلالت دارد فرموده خدای (عزَّ وجلَّ) در سوره نحل ادع الی سبیل ربک بالحکمة والموعظة الحسنة وجادلهم بالتی هی احسن(506)؛ (خلق را) به راه پروردگارت به وسیله حکمت وموعظه نیکو دعوت کن وبه بهترین شیوه ها با آنان بحث ومناظره بنمای...و سخن در استشهاد به این آیه شریفه بر سه مطلب مبتنی است:
اول: این که هر چند که ظاهر خطاب به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) متوجه گشته ولی مفاد آن تکلیف عامی برای سایر اهل معرفت ودیانت است، به گواهی آیات وروایاتی که بر لزوم دعوت وراهنمایی افراد دلالت دارند، مانند فرموده خدای تعالی: ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات والهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئکک یلعنهم الله ویعلنهم اللاعنون(507)؛ آنان که آنچه از آیات ودلایل واضح را نازل کرده ایم کتمان می کنند پس از آن که آن ها را در کتاب آسمانی برای مردم بیان داشته ایم، آنان را خداوند لعنت می کند وجن وانس وملائکه نیز لعنت می کنند. وفرموده خدای تعالی: ولتکن منکم امة یدعون الی الخیر ویأمرون بالمعروف(508) وباید که از شما (مسلمانان) گروهی باشند که (مردم را) به خیر دعوت کنند، وبه معروف ونیکوکاری وادارند.
و در خبر وارد شده که قرآن مطابق مثل معروف: ایاک اعنی واسمعی یا جارة؛ به تو می گویم ولی ای همسایه تو گوش کن. نازل شد. اضافه بر دلالت عقل از جهت این که غرض از برانگیختن پیغمبران ونصب اوصیاء وقرار دادن علما وبسیج کردن آنان به نشر علم وروایت نمودن احادیث، وتشویق کردن مردم به روی آوردن ایشان وامر شدن مردم به پرستش از اهل ذکر، همه این ها برای شناختن راه خداوند (سبیل الله) ورسیدن به طریق نجات وسعادت است، پس معلوم شد که دعوت کردن به راه خداوند وظیفه هر مسلم عارف است.
دوم: بدون تردید منظور از سبیل الله آن راهی است که با پیمودن آن رضای خدای تعالی حاصل می گردد، چنان که تردیدی نیست که آن راه، شناختن امامان (علیهم السلام) وپیروی از ایشان است، که این علت تامه است که رضای خدای تعالی از بنده بدون آن تحقق نمی یابد، هر چند که معتقد به توحید ونبوت باشد، کما این که شناختن مولایمان صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وپیروی کردن از آن حضرت، علت تامه خشنودی خدای تعالی از بنده است که بدون آن رضای خداوند متعال از او حاصل نمی گردد، ونجات نمی یابد، هر چند به امامت سایر امامان معتقد باشد وبه آن اقرار کند. از همین روی در روایتی که در بعضی از بخش های این کتاب گذشت از امام صادق (علیه السلام) آمده: همانا کسی که به سایر امامان اقرار کند ودوازدهمین امام را انکار نماید. همچون کسی است که به سایر پیغمبران معتقد باشد وحضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را انکار نماید. لذا منصب شفاعت به مولایمان حضرت حجت (علیه السلام) اختصاص یافته در حدیثی که آن را نیز پیش تر آوردیم از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در وصف امامان وذکر مناصب ایشان در روز قیامت آمده، تا آنجا که فرموده: والمهدی شفیعهم؛ ومهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شفاعت کننده ایشان است. با این که امامان وپیغمبران (علیهم السلام) نیز شفعای روز قیامت هستند.
و در زیارت جامعه چنین آمده: انتم السبیل الاعظم والصراط الاقوم شمایید راه بزرگ واستوارترین طریق... البته این منافات ندارد با تفسیر کردن سبیل به دین خداوند ومانند آن، از جهت اینکه یادآوردیم که کمال دین جز به معرفت امام (علیه السلام) نیست، لذا فرموده خدای تعالی: الیوم اکملت لکم دینکم(509) امروز دینتان را برایتان به کمال رساندم. پس از اینکه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) امیر المؤمنین (علیه السلام) را به خلافت نصب فرمود، وبه معرفت آن جناب ومعرفت امامان بعد از او دلالت کرد، نازل شد. حاصل از آنچه یاد کردیم: حرام بودن کتمان ومخفی نمودن حق ووجوب دعوت به معرفت واطاعت از مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) -به حکم آیه شریفه- می باشد.
سوم: این که دعوت کردن به آن جناب -به مقتضای حال وتفاوت مراتب دعوت شوندگان در نقص وکمال- بر سه گونه است که گاهی واجب است تمام مراتب دعوت اعمال گردد، وگاهی با انجام بعضی از آن مراتب مقصود حاصل می شود، پس اولین مراتب دعوت -از جهت شأن ورتبه- دعوت کردن به وسیله حکمت است، از همین روی قبل از موعظه ومجادله در آیه یاد شده است. وحکمت در بعضی از روایات به شناخت امام ودوری از گناهان کبیره ای که خداوند آتش وعقاب را بر آن ها واجب فرموده است تفسیر شده. ودر بعضی دیگر به معرفت وتفقه در دین. غیر این ها نیز روایت شده است. وعنوان جامع معنای تمام این امور علم وعمل است، واین با معنای لغوی کلمه حکمت نیز متناسب می باشد، زیرا که آن از حکمه به فتح حاء وکاف استعاره شده که آنچه از لجام دو طرف چانه چهارپایان را فراگرفته که از رها شدن آن ها جلوگیری می کند، هم چنین علم وعمل صاحب خود را از بیرون رفتن از اطاعت خدای (عزَّ وجلَّ) وداخل شدن در اطاعت شیطان، وافتادن به لغزشگاه ها، وواقع شدن در معرض هلاکت، باز می دارند، چنان که خدای تعالی فرموده است: ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون(510)؛ همانا چون تقوا پیشگان را از شیطان خیالی به دل رسد هماندم متذکر شوند (خدای را به یاد آرند) پس همان لحظه بصیرت یابند. ومن یتق الله یجعل له مخرجاً(511) هر آن که از خداوند پروا کند خداوند راه بیرون شدن (از گناهان وبلاها وحوادث سخت عالم را) بر او می گشاید. از همین روی خداوند فرموده: ومن یؤت الحکمة فقد اوتی خیراً کثیراً وما یذکر الا اولواالالباب(512) وبه هر که حکمت داده شود خیر بسیار به او عطا گردیده است واین حقیقت را جز خردمندان عالم متذکر نشوند. پس هر آنکه توفیق علم وعمل یابد، در حقیقت به معرفت امامان (علیهم السلام) دست یافته است، وآن است خیر بسیار. واز این جا برای تو معلوم می شود آنچه روایت آمده که خیر بسیار به معرفت امیر المؤمنین وائمه معصومین (علیهم السلام) تفسیر شده، ومعنی فرموده امام صادق (علیه السلام) که: ماییم اصل خیر وفروع آن طاعت خداوند است ودشمنمان اصل شر است وشاخه های آن معصیت خداوند می باشد...در این مطلب دقت کن تا مقصود برایت روشن گردد. وبه آنچه بیان داشتیم معلوم گشت که دعوت به آن حضرت (علیه السلام) چهار راه دارد:
اول: دعوت کردن با کمک گرفتن از حکمت علمی.
دوم: دعوت کردن به وسیله حکمت عملی.
سوم: دعوت کردن به وسیله موعظه نیکو.
چهارم: دعوت کردن به وسیله مناظره به نیکوترین وجه.
اکنون که این را دانستی می گوییم: دعوت کردن به وسیله حکمت علمی، با بیان وجوب معرفت کسی که به سوی او دعوت می شود وچگونگی معرفت ووسایل آن وبیان صفات وویژگی ها وفضایل ونشانه های آن شخص حاصل می گردد، ونیز بیان وظایف مردم نسبت به او، ویاد کردن آنچه مایه تقرب یافتن به او است، ومانند این ها...
و دعوت کردن به وسیله حکمت عملی؛ با مواظبت ومراقبت دعوت کننده در آنچه وظیفه اوست ودر هر مرتبه از مراتب یاد شده، واهتمام ورزیدن به آنچه مردم را به رغبت در رعایت حقوق امام وتکمیل معرفت او بر می انگیزد حاصل می شود، تا شخص عارف وآشنای به امام (علیه السلام) به این دعوت کننده تأسی جوید، وشخص نادان به کنجکاوی وپرسش بپردازد. واین گونه دعوت تأثیر به سزایی در دلها می گذارد وبرای تحقق یافتن مقصود امتیاز ویژه ای دارد، لذا امام صادق (علیه السلام) فرموده است: با غیر زبانتان دعوت کننده مردم باشید (یعنی با اعمالتان).
و اما دعوت کردن به وسیله موعظه نیکو؛ با نصیحت وترغیب وهشدار وبیان آنچه بر شناخت حجت ورعایت حقوق او از ثواب ها مترتب می شود وآنچه بر نشناختن او وواگذاردن پیروی از او وسهل انگاری در ادای حقوقش از گرفتاری ها وعقوبت ها پیش می آید، وامثال این ها...بر حسب مقتضای حال، وآنچه مایه امتثال وپیروی از امام (علیه السلام) می باشد، حاصل می گردد.
و اما مناظره به بهترین وجه؛ از امام صادق (علیه السلام) روایت آمده که: یعنی به وسیله قرآن. واز امام حسن عسکری (علیه السلام) روایتی آمده که حاصلش این است: این مجادله به وسیله دلیل وبرهان است، بی آنکه حقی را رد کنی یا باطلی را مدعی شوی.(513)
می گویم: وتفصیل سخن در هر یک از این اقسام جای دیگری دارد، وآنچه یاد کریم برای خردمندان بسنده است، ودر امر پنجاه ودوم آنچه در این باره سودمند است ان شاء الله تعالی خواهد آمد.
چهل ونهم: رعایت حقوق آن حضرت ومواظبت بر ادای آن ها ورعایت وظایف نسبت به آن بزرگوار (علیه السلام)
زیرا که حق امام (علیه السلام) پس از خدا ورسول از همه حقوق بر تمامی اهل عالم مهم تر است، نظر به مراتبی که خدای تعالی به او اختصاص داده، واو را از سایر خلایق برگزیده است، واو واسطه رسیدن هرگونه فیض به آفریدگان می باشد، ونیز به این مطلب راهنمایی می کند آنچه در بخش پنجم گذشت، که حق قرابت وخویشاوندی پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) از خویشاوندی نسبی مهم تر وعظیم تر می باشد. واز امامان (علیهم السلام) روایت آمده که: هر حقی که برای خدای تعالی هست از آن ما می باشد.(514) ونیز حاصل روایتی چنین است که: قدر ومنزلت مؤمن نزد امام (علیه السلام) به حسب منزلت امام نزد او است. وشواهد آنچه یاد کردیم بسیار است وبر اهل بصیرت پوشیده نیست، وچون بیان شد که رعایت حق خدای تعالی با رعایت حق آن حضرت (علیه السلام) حاصل می گردد، پس رعایت حق آن جناب مایه نزدیک شدن وتقرب یافتن به خدای تعالی است، وسبک شمردن حق آن بزرگوار مایه دوری از خداوند ومبغوض شدن نزد او می باشد، چنان که مولایمان حضرت سجاد (علیه السلام) در دعای ابو حمزه ثمالی می گوید: او لعلک رأیتنی مستخفاً بحقک فأقصیتنی؛ یا شاید مرا دیده ای که حق تو را سبک می شمارم که مرا دور ساخته ای!...(515)
پنجاهم: خشوع دل هنگام یاد آن حضرت (علیه السلام)
نرمش دل برای یاد آن حضرت، واهتمام به آنچه مایه خشوع ونرمی دل می شود به وسیله مراقبت، وشرکت در مجالس دوستان آن جناب، ویادآوری حقوق ومصایب او، ودوری از آنچه سبب قساوت وسختی دل می شود، وبر کنار ماندن از مجالسی که مایه حسرت وپشیمانی است، چنان که در فرموده خدای تعالی: الم یأن للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله وما نزل من الحق ولا یکونوا کالذین اوتوا الکتاب من قبل فطال علیهم الامد فقست قلوبهم وکثیر منهم فاسقون(516)؛ آیا هنگام آن نرسیده که آنهایی که ایمان آورده اند دل هایشان به ذکر خداوند خاشع گردد، وبه آنچه از حق فرود آمده دل بسپارند، ومانند کسانی نباشند که پیش تر کتاب برایشان آمد (یهودی ونصاری) ومدت بر آنان به درازا کشید، پس دل هایشان قساوت گرفت وبسیاری از آنان فاسق شدند. روایت آمده که: این آیه در مورد جریان حضرت قائم (علیه السلام) نازل شده، وتأویل آن در زمان غیبت جاری می گردد، ومنظور از مدت دوران غیبت می باشد.(517)
پنجاه ویکم: عالم باید علمش را آشکار سازد
در کافی از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده که فرمودند: هرگاه بدعت ها در امت من ظاهر شد، پس باید که عالم، دانش خود را آشکار نماید، وهر کس این کار را نکند لعنت خدا بر او باد.(518) ودر همان کتاب به سند صحیحی از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: هرگاه اهل تردید وبدعت را پس از من دیدید، بیزاری خود را از آنان اظهار کنید، وبسیار آنان را ناسزا بگویید وبدگویی کنید، کارهای زشتی به آن ها نسبت دهید تا به طمع ایجاد فتنه وفساد در اسلام نیفتد، ومردم از آنان بر حذر بمانند تا بدعت هایشان را یاد نگیرند. خداوند در برابر این کار برای شما حسنات می نویسد وبه سبب آن درجات شما را در آخرت بالا می برد.(519)
می گویم: این در صورتی است که از صدمه دیدن ایمن باشد، وگرنه تکلیف او تقیه است، چنان که از مطالب آینده ظاهر می شود.
پنجاه ودوم: تقیه کردن از اشرار ومخفی داشتن راز از اغیار
در کافی به سند صحیحی از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) آمده که درباره فرموده خدای (عزَّ وجلَّ) اولئک یؤتون اجرهم مرتین بما صبروا(520)؛ آنان به خاطر صبری که کردند پاداششان دو برابر داده می شود. فرمود: به خاطر صبری که بر تقیه کردن ویذرون بالحسنة السیئة؛ وبا حسنه بدی را دفع می نمایند. فرمود: حسنه، تقیه است وبدی فاحش ساختن.(521) ودر همان کتاب در خبر صحیحی از آن حضرت (علیه السلام) آمده که فرمود: تقیه سپر مؤمن وتقیه پناهگاه مؤمن است وهر کس را که تقیه نیست ایمان ندارد، همانا حدیثی را از احادیث ما به بنده ای می رسد پس خدای (عزَّ وجلَّ) را بین خود وخدا با آن حدیث دینداری می نماید، ومایه عزت او در دنیا ونور او در آخرت می گردد. وبنده دیگر حدیثی از احادیث ما به او می رسد، پس او آن حدیث را فاش می سازد، ومایه خواری او در دنیا می شود، وخدای (عزَّ وجلَّ) آن نور را از او می گیرد.(522)
و نیز در خبر صحیحی از هشام کندی(523) آمده که گفت: شنیدم حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) می فرمود: مبادا کاری کنید که ما را بدان سرزنش نمایند، زیرا که به خاطر کردار فرزند بد، پدرش سرزنش می گردد، شما برای کسی که به او دل سپرده اید (امام بر حق) زینت باشید وبر او مایه ننگ وعیب می باشید. در جماعت های آنان (عامه) نماز بخوانید وبیمارانشان را عیادت کنید ودر مراسم امواتشان حضور یابید ودر هیچ کار خیری بر شما پیشی نگیرند، که شما به آن (خیر) از آنان سزاوارترید. به خدا سوگند! که خداوند به چیزی که محبوب تر از خباء باشد عبادت نشده. عرض کردم: خباء چیست؟ فرمود: تقیه.(524) ودر همان کتاب در حدیث دیگری از آن حضرت (علیه السلام) است که فرمود: نفس کشیدن کسی که به خاطر ما اندوهگین وبرای ظلمی که بر ما رفته غمگین است، تسبیح می باشد، واهتمام او به جهت امر ما عبادت ومخفی داشتنش راز ما را، جهاد در راه خدا است.(525)
محمد بن سعید -یکی از راویان این حدیث- گوید: این حدیث را با آب طلا بنویس که من چیزی بهتر از این ننوشته ام.
و در کتاب کمال الدین از امام صادق (علیه السلام) روایت آمده که از آن حضرت سؤال شد از بهترین عملی که مؤمن در آن زمان -یعنی غیبت امام (علیه السلام) - به کار بندد. حضرت فرمودند: نگهداری زبان وخانه نشینی.(526)
و در تفسیر نیشابوری آمده که فرموده خدای تعالی: یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم لا یضرکم من ضل اذا اهتدیتم(527)؛ ای کساین که ایمان آورده اید بر شما باد که خودتان را نگهدار باشید، که اگر دیگران گمراه باشند هرگاه شما هدایت شده باشید به شما زیانی ندارد. نزد ابن مسعود خوانده شد. وی گفت: این در آخر الزمان خواهد بود.
می گویم: وروایات در این باب بسیار است که برای پرهیز از اطاله گفتار از آوردن آن ها خودداری کردیم. در این جا لازم است آنچه ممکن است بعضی پندارند که در اخباری که از ائمه اطهار (علیهم السلام) روایت آمده اختلافی هست را دفع کنیم، واین پندار به ذهن کسی می آید که در آن اخبار خوب دقت وتدبر ندارد ودر آغاز چنین گمان می کند که بین این روایات تناقضی هست، از جهت آن که در قسمتی از آن ها امر فرموده اند به دعوت وآشکار کردن مطالب، ودر بخشی دیگر به مخفی داشتن واستتار وتقیه دستور داده اند. توضیح این مطلب بر حسب آنچه به برکت ائمه اطهار (علیهم السلام) از اخبار استفاده کرده ایم این که، مردم بر دو گونه اند: یا عالم وعارف به حق هستند، ویا غیر عالم. وگونه دون از آنها بر هشت دسته می باشند:
دسته اول: افراد عامی جاهلی که چنانچه حق را بشناسند از پذیرش آن سرباز نمی زنند.
دسته دوم: کسانی هستند که در شبهه وسرگردانی افتاده اند، که در صدد تحقیق وشناختن حق می باشند، ولی به جهت وسبب در شبهه وحیرت گرفتار شده اند.
دسته سوم: اهل ضلالت وگمراهی؛ که به خاطر همنشینی با افراد گمراه کننده، یا خطا کردن در راه تحصیل علم ومعرفت ویا مانند این ها، به گمراهی افتاده اند. وبر شخص عالم، به حکم عقل ونقل واجب است این سه دسته را ارشاد کند وآنان را هدایت ودعوت نماید. واز پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) روایتی آمده که حاصلش این است: اگر خداوند به وسیله تو یک نفر را هدایت کند، از آنچه آفتاب بر آن می تابد برای تو بهتر است.
دسته چهارم: منکران ومعندان با حق؛ کسانی که اگر حق نزد آنان یاد شود آن را استهزاء کرده، وامام (علیه السلام) ودعوت کننده به حق را مسخره می نمایند.
دسته پنجم: منکران ومعاندانی که اظهار کردن حق نزد آنان سبب ضرر وزیان بر جان یا آبرو یا مال می باشد.
و از این دو دسته باید تقیه کرد، وبه حکم عقل ونقل واجب است زبان از گفتگو با آنان بست، چنان که بر صاحبان بینش پوشیده نیست، که در کافی به سند صحیحی از عبدالاعلی آمده که گفت: شنیدم حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) می فرمود: همانا تحمل امر ما تنها به تصدیق وقبول کردن آن نیست، از جمله تحمل امر ما پوشانیدن وحفظ کردن آن از غیر اهلش می باشد، پس سلام مرا به آنان (شیعیان) برسان وبه ایشان بگو: خدای رحمت کند بنده ای را که مودت ودوستی مردم را به سوی خود جلب نماید، با آنان (مخالفین) به آنچه می شناسند سخن بگویید وآنچه را انکار می دارند از آنها بپوشانید. سپس آن حضرت (علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند! آن کسی که به جنگ با ما برخاسته، زحمتش بر ما بیشتر نیست، از کسی که آنچه را اکراه داریم از قول ما می گوید..(528)
و در همان کتاب در حدیث دیگری از آن حضرت (علیه السلام) آمده که فرمود: فاش کننده امر ما همچون انکار کننده آن است.(529) نیز از آن حضرت (علیه السلام) است که فرمود: همانا نه دهم دین در تقیه کردن است وهر کس تقیه ندارد دین ندارد...(530) ودر همین معنی روایات بسیاری است.
دسته ششم: کسانی هستند که عقل ومعرفتشان ضعیف است، مؤمنانی که نمی توانند اسرار را تحمل وقبول یا حفظ ومخفی کنند، از این دسته نیز به حکم عقل ونقل باید اسرار ورازها را نهفته داشت، چنان که در احادیث گذشته یاد گردید.
و در کافی در خبر صحیحی از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آمده که فرمود: به خدا سوگند محبوب ترین اصحابم نزد من پرهیزکارترین وفقیه ترین ورازدارترین آن ها است، وبدترین وناخوشایندترین آنان کسی است که هرگاه بشنود حدیثی به ما نسبت داده می شود واز ما روایت می گردد آن را نپذیرد واز آن بدش بیاید وآن را انکار نماید، وکسی را که به آن عقیده دارد تکفیر کند، وحال آن که او نمی داند شاید که آن حدیث از سوی ما صادر شده وبه ما منسوب گردیده، واو با این انکار از ولایت ما خارج می شود.(531)
و در بصائر الدرجات به سند خود از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: با مردم به آنچه می شناسند رفتار کنید واز آنچه منکرند واگذارید، وبر خودتان وما حمله ها را متوجه نسازید، به درستی که امر ما سخت دشوار است که آن را متحمل نمی شود جز فرشته مقرب، ویا پیغمبر مرسل، یا بنده مؤمنی که خداوند دلش را برای ایمان آزموده باشد.(532) وبه سند خود از امام صادق (علیه السلام) از پدرش (علیه السلام) آورده که فرمود: روزی در محضر امام علی بن الحسین (علیه السلام) سخن از تقیه به میان آمد. آن حضرت فرمود: به خدا اگر ابوذر می دانست در دل سلمان چیست او را می کشت، وحال آن که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) میان آن دو، برادری برقرار کرده بود. پس درباره سایر مردم چه گمان دارید؟ همانا علم علما صعب مستصعب (سخت دشوار) است، آن را تحمل نمی کند مگر پیغمبر مرسل یا فرشته مقرب ویا بنده مؤمنی که خداوند دلش را به جهت ایمان آزموده باشد. حضرت فرمود: وبدین جهت سلمان از علما شد که او مردی از ما اهل البیت است، از این روی به ما منسوب شد.(533)
و به سند خود از امام باقر (علیه السلام) آورده که فرمود: حدیث ما صعب مستصعب است، آن را تحمل ندارد مگر فرشته مقرب یا پیغمبر مرسل یا مؤمنی آزموده شده، یا شهری که دژ محکمی داشته باشد. پس هرگاه امر ما واقع گشت ومهدی ما آمد هر مرد از شیعیان ما از شیر جری تر واز نیزه نافذتر خواهد بود، دشمن ما را با پاهایش لگد خواهد کرد واو را با کف دستش خواهد زد، واین هنگامی است که رحمت وگشایش خداوند بر بندگانش نازل شد.(534)
دسته هفتم: کسانی هستند که به سبب روی گرداندنشان از حق وبرگزیدگان باطل، خداوند بر دل ها وگوش های شان مهر زده است، که دعوت به حق در آن ها مؤثر نمی افتد، ونصیحت برایشان سودی نمی بخشد، هر چند که ضرری به شخص نمی رسانند، ولی دعوت کردنشان رجحان ندارد، واظهار حق نزد آنان پسندیده نیست، بلکه بهتر است از دعوت چنین کسانی خودداری شده وحق برای آن ها اظهار نگردد، چون فایده ای در این کار نیست (یکسان است بر آن ها خواه آنان را هشدار دهی یا هشدار ندهی ایمان نمی آورند)(535) لذا در روایات امر شده که دعوت کردن آن ها ترک گردد، چنان که در کافی به سند خود از ثابت ابی سعید آورده که گفت: حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) فرمود: ای ثابت! شما را با مردم چه کار؟ از آن ها دست بدارید وهیچ کس را به امرتان دعوت ننمایید که به خدا سوگند اگر اهل آسمان وزمین جمع شوند تا بنده ای را که خدا خواسته هدایت شود گمراه سازند نخواهند توانست، از مردم دست بکشید ومبادا کسی از شما بگوید: برادرم وپسر عمویم وهمسایه ام (واز روی دلسوزی برای هدایتشان خود را به زحمت اندازد)، زیرا که خدای (عزَّ وجلَّ) هرگاه خیر بنده ای را بخواهد روحش را پاکیزه می گرداند که هر خوبی را بشنود، آن را بشناسد وهر بدی را بشنود آن را انکار نماید. آنگاه خداوند در دل او کلمه ای افکند که به وسیله آن کارش فراهم آید (وبا شناختن امر امامت اندیشه اش سامان یابد)(536).
و در کتاب تحف العقول در سفارش های امام صادق (علیه السلام) به مؤمن الطاق نظیر این سخن آمده است.(537) ونیز در کافی در خبر صحیحی از فضیل آمده که گوید: به حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: آیا مردم را به این امر دعوت کنیم؟ فرمود: ای فضیل! هرگاه خداوند خیر بنده ای را بخواهد فرشته ای را فرمان دهد که گردن آن بنده را بگیرد واو را خواه نا خواه به این امر داخل نماید.(538)
و در همان کتاب در حدیث دیگری از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: به خاطر دین خود با مردم مخاصمه مکنید، زیرا که ستیزه جویی دل را بیمار می نماید، خدای (عزَّ وجلَّ) به پیغمبرش (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: انک لا تهدی من احببت ولکن الله یهدی من یشاء(539)؛ تو هر کس را دوست بداری هدایت نکنی ولی خداوند هر که را خواهد هدایت کند. وفرموده: افأنت تکره الناس حتی تکونوا مؤمنین(540)؛ آیا تو مردم را وادار توانی کرد تا مؤمن باشند.
دسته هشتم: وضعشان مشخص نیست، یعنی: نمی دانی که اهل دعوت وپذیرش حق هست یا نه؟ وظیفه عالم نسبت به چنین کسی همان روایتی است که شیخ اقدم محمد بن الحسن صفار در بصائر الدرجات به سند خود از اصبغ بن نباته از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) آورده که گفت: شنیدم آن حضرت می فرمود: همانا حدیث ما صعب مستصعب(541) است، خشن ومخشوش است. پس اندکی به سوی مردم برافکنید هر کس آن را شناخت، او را بیفزاید، وهر که انکار کرد خودداری نمایید. آن را تحمل نکند مگر سه طایفه: فرشته ای مقرب، یا پیغمبری مرسل، یا بنده مؤمنی که خداوند دلش را برای ایمان آزموده باشد.(542)
و به سند خود از فرات بن احمد آورده که گفت: امیر مؤمنان علی (علیه السلام) فرمود: همانا این حدیث ما به گونه ای است که دل ها به سختی آن را می پذیرد، پس هر کس (آن را) شناخت، او را بیفزاید وآنان را که روی گردانند، واگذارید.(543)
و در حدیث مرفوعی از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آورده که فرمود: همانا دل های مردم، این حدیث ما را به سختی پذیرا می شود، پس هر که به آن اقرار کرد او را بیفزاید، وهر کس روی گردانید رهایش کنید. به تحقیق که به ناچار فتنه ای پیش خواهد آمد که هر پشتیبان وبرگزیده ای نیز در آن سقوط کند، تا آنجا که آن کس که (به خاطر کمال دقت) یک دانه مو را دو تا کند هم سقوط می نماید، به حدی که جز ما وشیعیانمان باقی نماند.(544)
نعمانی نیز همین حدیث را در کتاب الغیبة روایت آورده، ودر آن پس از جمله: دل های مردم این حدیث ما را به سختی پذیرا می شود آمده: پس اندکی به سوی آنان برافکنید هر کس به آن اقرار کرد او را بیفزاید، وهر کس آن را انکار کرد او را واگذارید.(545)
پنجاه وسوم: صبر کردن بر اذیت وتکذیب وسایر محنت ها.
برادرم! بدان که خداوند -تبارک وتعالی- بندگان خود را در زمان غیبت ولی اش با انواع محنت ها وبلاها امتحان می کند تا بد از خوب جدا شود، پس درجات خوبان را بالا برده، وپلیدان را بعضی با بعض دیگر در آمیزد وبا هم گرد آورد، آنگاه همه را در آتش دوزخ بیفکند، وخدای (عزَّ وجلَّ) فرموده است: ما کان الله لیذر المؤمنین علی ما انتم علیه حتی یمیز الخبیث من الطیب(546)؛ خداوند مؤمنان را بر این حال کنونی(که مؤمن ومنافق به هم مشتبهند) وا نخواهد گذاشت تا این که پلید را از پاکیزه جدا سازد...و این سنت خداوند در گذشتگان وآیندگان است، همچنان که خدای تعالی فرموده: احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا وهم لا یفتنون ولقد فتنا الذین من قبلهم(547)؛ آیا مردم چنین پندارند که به صرف این که گفتند ایمان آوردیم رها شوند و(بر این ادعا) هیچ امتحان نشوند، وهمانا که ما امت هایی که پیش از اینان بودند را به آزمانش آوردیم تا خداوند راستگویان را از دروغگویان کاملاً معلوم سازد. وحضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود: ای مردم خداوند شما را از این که بر شما ستم کند دور داشته، ولی شما را ایمن ننموده از این که شما را بیازماید واو که بزرگوارترین گویندگان است فرموده: ان فی ذلک لآیات وان کنا لمبتلین(548)؛ وبه درستی که در این (وقایع وحوادث) آیان ونشانه هایی است وما البته (خوب وبد بندگان را) امتحان می کنیم.
می گویم: واز جمله آن محنت ها وابتلائات این که می بینی بسیاری از اهل باطل در وسعت وثروت زندگی می کنند ودارای شوکت وقدرت می باشند، وبسیاری از اهل حق را می بینی که در سختی وتنگدستی زندگی می کنند، وبه آنان اعتنا نمی شود، وگفته آن ها پذیرفته نیست، واهل باطل آنان را با دست وزبان اذیت ومسخره می کنند، وایشان را از جهت اعتقادشان در امر امامشان وغیبت وظهور دولت آن حضرت (علیه السلام) تکذیب می نمایند، ودر اینجا نفس وعقل با هم نزاع می کنند، که نفس به پیروی اهل باطل امر می کند تا در وسعت ورفاه زندگی کنی واز دنیای فانی آن ها برخوردار شوی ولذت بری، وعقل فرمان می دهد که بر آزارهای شان صبر کنی وتکذیب کردنشان را تحمل نمایی، وترغیب می کند به پیروی از اهل حق وانتظار دولت حقه، به خاطر دست یابی به نعمت های اخروی جاودانی، پس شخص پاک سرشت هوشمند کسی است که عاقبت نیک را اختیار نماید وبر تکذیب واذیت صبر کند. ببینید امام صادق (علیه السلام) در خبر صحیح طولانی که در روضه کافی روایت آمده به حمران چه فرموده است، حمران از آن حضرت پرسیده بود: اینان (بنی عباس) تا کی سلطنت می کنند؟ یا کی از آن ها راحت می شویم؟ (امام صادق (علیه السلام) فرماید:) بدو گفتم: آیا نمی دانی که هر چیزی را مدتی هست؟ گفت: چرا. گفتم: آیا تو را سود می بخشد که بدانی این امر هرگاه فرا رسد از یک چشم به هم زدن زودتر آید! همانا اگر حال ووضع آن ها را نزد خدای (عزَّ وجلَّ) بدانی که چگونه است، خشم تو نسبت به آنان بیشتر می شد واگر تو با تمامی اهل زمین کوشش نمایند که آنان را به وضعی بدتر از آنچه در آنند -از گناه وجرم- در آورند نخواهند توانست، پس شیطان تو را نلغزاند وپریشان ننماید، زیرا که به راستی عزت از آن خداوند ورسول (صلی الله علیه وآله وسلم) ومؤمنین است، ولی منافقان نمی توانند، آیا نمی دانی که هر کس منتظر امر ما باشد وبر آنچه از اذیت وترس می بیند صبر کند، فردای (قیامت) در گروه ما خواهد بود...(549)
و در تحف العقول در سفارش های امام صادق (علیه السلام) به مؤمن الطاق آمده است: ای پسر نعمان، هیچ بنده ای مؤمن نخواهد بود تا این که در او سه سنت باشد: سنتی از خداوند وسنتی از رسول او وسنتی از امام. اما سنتی که از خدای (عزَّ وجلَّ) باید داشته باشد، این که باید اسرار را کتمان نماید. خداوند (عزَّ وجلَّ) می فرماید: عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احداً(550)؛ اوست دانای غیب، پس احدی را بر غیب خویش آگاه نسازد. واما سنتی که از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) باید دارا باشد، این که با مردم به رفتار واخلاق اسلامی مدارا کند. واما سنتی که از امام (علیه السلام) لازم است در او باشد، صبر در سختی ها وناراحتی ها است، تا این که خداوند برای او فرج برساند...(551)
و نیز در روضه کافی به سند خود از حسن بن شاذان واسطی آورده که گفت: به حضرت ابوالحسن امام رضا (علیه السلام) نامه ای نوشتم که در آن از جفای اهالی واسط، گلایه کردم. چون در این شهر گروهی از عثمانی ها بودند که مرا اذیت می کردند، جواب به خط آن حضرت (علیه السلام) چنین آمد: خداوند تبارک وتعالی از دوستان ما پیمان گرفته بر صبر کردن در دولت باطل، پس به حکم پروردگارت صبر کن که هرگاه سرور خلق بپاخیزد خواهند گفت: (ای وای بر ما چه کسی ما را از آرامگاهمان برانگیخت، این است آنچه خداوند رحمان وعده داده وفرستادگان راست گفتند).(552)
می گویم: منظور از سرور خلق حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد، واین که فرمود: خواهند گفت: این است آنچه خداوند رحمان وعده داده...اشاره به آن است که آن حضرت به اذن خدای تعالی آن ها را زنده می کند واز آنان انتقام می گیرد، چنان که در روایان آمده است.
و در اصول کافی از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: زمانی بر مردم خواهد آمد که حکومت جز به وسیله کشتن وستمگری به دست نیاید وثروت جز با غصب وبخل فراهم نگردد ومحبت ودوستی جز با بیرون راندن دین وپیروی هوای نفس حاصل نشود، پس هر که آن زمان را دریابد وبر فقر صبر کند در حالی که بتواند به ثروت رسد، وبر دشمنی مردم صبر کند با این که (به وسیله از دست دادن دین وپیروی از هوس) بتواند مردم را جلب نماید، وبر خواری وذلت صبر کند در صورتی که قدرت عزیز شدن را داشته باشد، خداوند پاداش پنجاه صدیق را از تصدیق کنندگان مرا به او خواهد داد.(553)
و در خرایج آمده است: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: پس از شما قومی خواهند آمد که یک تن از آن ها اجر پنجاه تن از شما را خواهند داشت، عرض کردند: ای رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) ما در بدر واحد وحنین با تو بودیم وقرآن در میان ما فرود آمد! فرمود: آنچه بر آن ها فرود آید شما تحمل نمی کنید ومانند آن ها صبر ندارید. می گویم: این اشاره به حال مؤمنین صبور در زمان غیبت امام عصر (علیه السلام) است، چنان که سایر اخبار شاهد بر آن است.
و در البرهان آمده: در تفسیر فرموده خدای تعالی: یا ایها الذین آمنوا اصبروا وصابروا ورابطوا(554)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید شکیبایی کنید ویکدیگر را به صبر واستقامت سفارش نمایید ومرابطه کنید. امام صادق (علیه السلام) فرمود: بر اذیتی که در راه ما می بینید شکیبایی کنید. راوی پرسید: (ویکدیگر را به صبر واستقامت سفارش کنید)؟ فرمود: بر دشمنانتان با ولی تان. (راوی گفت:) (ومرابطه کنید)؟ فرمود: با امامتان (پایدار) بمانید...
و در این معنی روایات بسیاری هست که با آوردن آن ها کتاب را طولانی نمی کنیم. همه این ها اضافه بر سایر آیات وروایات است که در فضیلت صبر وامر به آن وارد شده، زیرا که صبر بر مصایب در زمان غیبت امام (علیه السلام) از مهم ترین مصادیق صبر است چنان که پوشیده نیست.
ثقة الاسلام کلینی (رحمه الله) در اصول کافی اخبار متعددی از صحیح وحسن وغیر آن آورده از امام صادق (علیه السلام) که فرمود: صبر نسبت به ایمان همچون سر نسبت به بدن است، که اگر سر از بین برود بدن هم از بین می رود، وهم چنین اگر صبر از بین برود ایمان از بین رفته است.(555)
و در همان کتاب در حدیث دیگری از حفص بن غیاث آمده که گفت: حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) فرمود: هر کس صبر کند مدت کمی را صبر کرده(556) وهر کس بی تابی نماید مقدار اندکی بی تابی نموده است. سپس فرمود: بر تو باد که در تمام امور خود صبر کنی، که خدای (عزَّ وجلَّ) حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را برانگیخت واو را به صبر ومدارا امر کرد، وفرمود: واصبر علی ما یقولون واهجرهم هجراً جمیلاً وذرنی والمکذبین اولی النعمة(557)؛ وبر آنچه (دشمنان) می گویند صبر کن وبه گونه ای نیکو از آنان دوری گزین، وکار تکذیب کنندگان مغرور ومال ومنال را به من واگذار. ونیز خدای -تبارک وتعالی- فرموده: ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک وبینه عداوة کانه ولی حمیم وما یلقاها الا الذین صبروا وما یلقاها الا ذو حظ عظیم(558)؛ بدی خلق را به نیکوترین گونه دفع ومقابله کن تا کسی که میان تو واو دشمنی هست همچون دوستی مهربان شود، و(لیکن) این حالت را جز کسانی که صبر کنند وجز کسی که بهره بزرگی دارد نخواهد یافت. پس رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) صبر کرد تا جایی که آن حضرت را به امور بزرگی نسبت دادند وبه (سحر وجنون و...) متهم کردند، پس سینه اش تنگ شد، خدای (عزَّ وجلَّ) این آیه را نازل فرمود: ولقد نعلم انک یضیق صدرک بما یقولون فسبح بحمد ربک وکن من الساجدین(559) وبه تحقیق که ما می دانیم به سبب آنچه (کافران وتکذیب کنندگان) می گویند سینه ات تنگ می شود، پس با حمد پروردگارت تسبیح گوی واز سجده گزاران باش. سپس آن حضرت را تکذیب کردند وتهمت زدند، از این جهت غمگین شد، پس خدای (عزَّ وجلَّ) این آیه را فرستاد: قد نعلم انه لیخزنک الذی یقولون فانهم لا یکذبوک ولکن الظالمین بآیات الله یجحدون ولقد کذبت رسل من قبلک فصبروا علی ما کذبوا واوذوا حتی اتاهم نصرنا(560)؛ ما می دانیم که سخنان آن ها تو را غمگین می سازد، آن ها تو را تکذیب نمی کنند بلکه ستمگران آیات خداوند را انکار می نمایند، والبته پیش از تو رسولانی تکذیب شدند پس بر آنچه از تکذیب واذیت دیدند صبر کردند تا هنگامی که نصرت ما به ایشان رسید. آنگاه پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) دل بر صبر نهاد، تا این که آن ها (بی شرمی وآزار را) از حد گذرانیدند وخدای تبارک وتعالی را یاد کردند واو را تکذیب نمودند، پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: من درباره خود وخاندان وآبرویم صبر کردم ولی بر بد گویی نسبت به معبودم صبر ندارم، پس خدای (عزَّ وجلَّ) این آیه را نازل کرد: ولقد خلقنا السموات والارض وما بینهما فی ستة ایام وما مسنا من لغوب فاصبر علی ما یقولون(561)؛ وما آسمان ها وزمین وآنچه در بین آن ها ست را در شش روز آفریدیم وهیچ رنج وخستگی به ما نرسید، پس بر آنچه می گویند صبر کن. آن حضرت (علیه السلام) در همه احوال خود صبر کرد، (تا) آنگاه که به امامان از عترتش مژده داده شد، وایشان به صبر توصیف شدند، که خداوند (عزَّ وجلَّ) فرمود: وجعلنا منهم ائمة یهدون بأمرنا لما صبروا وکانوا بآیاتنا یوقنون(562)؛ واز آنانان امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت کنند آنگاه صبر کردند وبه آیات ما یقین داشتند. در آن هنگام آن حضرت (علیه السلام) فرمود: صبر از ایمان است همچون سر نسبت به بدن، پس خدای (عزَّ وجلَّ) هم در ازای صبر، به او احسان فرمود، وخدای (عزَّ وجلَّ) این آیه را نازل کرد: وتمت کلمت ربک الحسنی علی بنی اسرائیل بما صبروا ودمرنا ما کان یصنع فرعون وقومه وما کانوا یعرشون(563)؛ واحسان پروردگارت بر بنی اسرائیل به حد کمال رسید به خاطر صبری که کردند وآنچه فرعون وقوم او می ساختند وعمارت هایی که می پرداختند را از بین بردیم. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: این مژدگانی وانتقام است، که خدای (عزَّ وجلَّ) نبرد با مشرکین را به آن حضرت رخصت داد، و(خداوند) نازل فرمود: که فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم وخذوهم واحصروهم واقعدوا لهم کل مرصد(564)؛ پس مشرکان را هر جا که یافتید بکشید وآنان را بگیرید ومحصورشان کنید وبه هر کمین گاهی بر سر راه آنان بنشینید. واقتلوهم حیث ثقفتموهم(565) وآن مشرکان را هر جا که یافتید بکشید. پس خداوند آن ها را بر دست رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) ودوستان حضرتش به قتل رسانید، وآن را پاداش صبر آن بزرگوار قرار داد با آنچه در آخرت برای آن حضرت ذخیره فرموده، پس هر آن که صبر کند ودر راه خدا تحمل نماید، از دنیا بیرون نمی رود تا اینکه خداوند نسبت به دشمنانش دیده اش را روشن نماید، به اضافه آنچه برای آخرت او ذخیره می سازد.
و در همان کتاب در خبر صحیحی از ابوالصباح کنانی(566) روایت آمده که گفت: در محضر امام ابو عبد الله صادق (علیه السلام) شرفیاب بودم که پیرمردی به حضور آن جناب رسید وعرضه داشت: ای ابو عبد الله، من به محضر شما شکایت آورده ام از فرزندانم ونا سپاسی آن ها وبرادرانم وجفا کاری ایشان در این هنگام که سنم بالا رفته است؟ حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) فرمود: ای مرد همانا حق را دولتی است وباطل را دولتی، وهر کدام در دولت دیگری خوار است، وکم ترین چیزی که در دولت باطل به مؤمن می رسد عقوق فرزندان وجفای برادرانش می باشد، وهیچ مؤمنی نیست که چیزی از رفاه وآسایش را در دولت باطل ببینید مگر این که پیش از مردنش مبتلا می گردد، یا در بدنش ویا درباره فرزندانش ویا در مورد مالش تا این که خداوند او را از آنچه در دولت باطل کسب کرده خلاص کند، ودر دولت حق سهم او را زیاد گرداند، پس صبر کن، وتو را مژده باد.(567)
و در همان کتاب از حضرت ابو جعفر امام باقر (علیه السلام) روایت آمده که فرمود: هنگامی که فوت پدرم علی بن الحسین (علیه السلام) نزدیک شد مرا به سینه گرفت وفرمود: پسرم تو را سفارش می کنم به آنچه پدرم هنگام رحلت مرا سفارش کرد، ویاد فرمود که پدرش او را به آن سفارش کرده بود: پسرم بر حق صبر کن هر چند که تلخ باشد.(568)
و در کتاب کمال الدین به سند خود از بزنطی آورده که گفت: حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: چه خوب است صبر کردن وانتظار فرج کشیدن، آیا نشنیده ای فرموده خدای (عزَّ وجلَّ) را: وارتقبوا انی معکم رقیب(569)؛ ومنتظر باشید که من نیز با شما منتظر هستم. وفرموده خدای را (عزَّ وجلَّ) فانتظروا انی معکم من المنتظرین(570)؛ پس منتظر باشید که من نیز با شما از منتظرانم. پس بر شما باد صبر که همانا گشایش وفرج بر نومیدی غالب می آید، وکسانی که پیش از شما بودند از شما صبورتر بودند.(571) ودر همان کتاب به سند خود از محمد بن مسلم آورده که گفت: شنیدم حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) می فرمود: به درستی که پیش از (ظهور) حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از سوی خداوند (عزَّ وجلَّ) برای مؤمنین، نشانه هایی خواهد بود. عرض کردم: آن نشانه ها چیست خداوند مرا فدای تو گرداند؟ فرمود: آن فرموده خدای (عزَّ وجلَّ) است: ولنبلونکم؛ والبته شما را می آزماییم. یعنی: مؤمنین را پیش از خروج حضرت قائم (علیه السلام) بشیء من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات وبشر الصابرین(572)؛ به چیزی از ترس وگرسنگی ونقصان اموال ونفوس وآفات زراعت، ومژده وبشارت بده صابران را. فرمود: آن ها را آزمایش می کند وبه مقداری ترس از پادشاهان بنی فلان در آخر حکومتشان، وگرسنگی به گرانی نرخ هایشان، (ونقصان اموال) فرمود: کسانی تجارت ها وکمی بازده، (ونقصان نفوس) فرمود: مرگ فراگیر وزودرس (ونقصان زراعت ها) فرمود: کمی رشد وحاصل آنچه کشت می شود، (وبشارت ده صابران را) در آن هنگام به زود رسیدن خروج قائم (علیه السلام). سپس امام صادق (علیه السلام) به من فرمود: ای محمد، این است تأویل آن، خدای تعالی می فرماید: وما یعلم تأویله الا الله والراسخون فی العلم(573)؛ وتأویل آن را کسی نمی داند جز خداوند وراسخان در علم.
و در تفسیر نیشابوری از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت آمده که فرمود: یکدیگر را به معروف امر، واز منکر نهی کنید، پس هرگاه دیدی شخص فرومایه ای اطاعت می شود وهوای نفس پیروی می گردد، ودنیا ترجیح داده می شود، وهر صاحب رایی نظر خود را می پسندد، پس بر تو باد خودت، وکار عوام را واگذار، وهمانا که در پس شما روزهایی خواهد بود که صبر در آن ها همچون آتش سرخ به کف داشتن است، به عمل کننده (به وظیفه اش) از آنها همچون پاداش پنجاه تن که عمل او را (در زمان های دیگر) انجام دهند عطا می شود.
و در غیبت نعمانی به سند خود از امام صادق از پدرش (علیه السلام) آورده که فرمود: مؤمنان آزمایش می شوند وخداوند آنان را نزد خود از هم تمییز می دهد، همانا خداوند مؤمنان را از بلا وتلخی های دنیا ایمن نداشته، ولیکن آن ها را از کوری وبدبختی در آخرت ایمن داشته است، سپس امام باقر (علیه السلام) فرمود: حضرت حسین بن علی (علیه السلام) کشتگان خود را (در سرزمین کربلا) کنار هم می گذاشت سپس فرمود: کشتگان ما کشتگان پیغمبران هستند.(574) ودر همان کتاب به سند خود از امام زین العابدین (علیه السلام) آورده که فرمود: دوست می داشتم که (در گفتار) آزاد بودم وسه کلمه با مردم سخن می گفتم، آنگاه خداوند آنچه می خواست درباره من انجام می داد، ولی عهدی است که با خدا بسته ایم که صبر کنیم. سپس این آیه را تلاوت کرد: ولتسمعن من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم ومن الذین اشرکوا اذی کثیراً وان تصبروا وتتقوا فان ذلک من عزم الامور(575)؛ وهمانا شما از کسانی که پیش از شما کتاب آسمانی بر آنان نازل گشت واز آنان که شرک ورزیدند (طعنه ها و) آزار بسیار خواهید شنید واگر صبر کنید وتقوا پیشه سازید سبب نیرومندی وقوت یافتن در کارها است.(576) ودر همان کتاب از آن حضرت (علیه السلام) حدیثی آمده که در بحث مرابطه ان شاء الله خواهیم آورد، تا آنجا که فرموده:...و مؤمنان مرابطه وصبر کنند ویکدیگر را به صبر وادارند تا این که خداوند حکم فرماید، واوست بهترین داوران.(577) وروایات بسیار دیگری که در جای خود یاد شده است. خلاصه این که حال ووضع مؤمن در گرفتاری ها وبلیات آن است که در دیوان منسوب به مولایمان امیرمؤمنان علی (علیه السلام) آمده:

اذا زید شراً زاد صبراً کأنما * * * هو المسک ما بین الصلابة والفهر
لأن فتیت المسک یزداد طیبه * * * علی السحق والحر اصطباراً علی الشر

اگر شر وگرفتاری بر او زیاد شود بر صبر خود می افزاید، او همچو مشک است در میان ابزارهای ساییدن آن زیرا که خورده های مشک عطر وبویش با ساییدن وحرارت بیشتر می شود از جهت صبر بر گرفتاری.
توجه: از آنچه یاد کردیم معلوم شد که صبر در زمان غیبت امام (علیه السلام) بر چند گونه است؛ از جمله:
1- صبر بر طول غیبت، به این که از شتابزدگی که به سبب طولانی شدن غیبت دل های شان قساوت می گیرد نباشد، که شتابزدگان در مورد امام (علیه السلام) به تردید افتند، واین عنوان در امر بیست ودوم گذشت.
2- صبر کردن مؤمن بر آنچه از آزار واستهزاء وتکذیب ومانند آن ها از مخالفین خود می بیند.
3- صبر بر اقسام بلاها ومحنت هایی که بر او وارد می شود، که بعضی از آن ها در آیه شریفه یاد گردید، خدای تعالی فرماید: ولنبلونکم بشیء من الخوف والجوع...
4- صبر بر آنچه از گرفتاری مؤمنین به دست معاندین وآزار مخالفین نسبت به ایشان می بیند، در صورتی که نتواند آن ها را خلاص کند واز ایشان دفاع نماید، که در این حال وظیفه او صبر ودعا کردن است. واقسام دیگر صبر که مؤمن در هنگام ابتلا در می یابد.
پنجاه وچهارم: درخواست صبر از خدای تعالی
یعنی از وظایف مؤمن آن است که در زمان غیبت از درگاه خداوند (عزَّ وجلَّ) بخواهد که او را در مواقعی که وظیفه اش صبر کردن است به او توفیق دهد، واین از چند جهت است:
از جمله: این که در دعای رسیده از امامان (علیهم السلام) این مطلب وارد شده، چنان که در دعای عمری (رحمه الله) آمده: ومرا بر آن صبر ده...
و از جمله: در روایت امر شده: هر آن چیزی که مؤمن برای سامان دادن آخرت ودنیای خود به آن احتیاج دارد از خدای (عزَّ وجلَّ) درخواست کند که کلیدهای همه اشیا به دست (قدرت) اوست وشاهد بر این مقصود است فرموده خدای تعالی خطاب به پیغمبرش (صلی الله علیه وآله وسلم) واصبر ما صبرک الا بالله(578)؛ وصبر کن وصبر تو نیست جز به (سبب یا کمک) خداوند...که باء برای سببیت یا استعانت است، وبنابر هر دو وجه شاهد بر این مطلب است، پس شایسته است که مؤمن صبر را از خدای (عزَّ وجلَّ) بخواهد وتواند که باء به معنی من باشد -هر چند که صاحب مغنی اللبیب آن را یاد ننموده است -چون مهم نیست که او چیزی را منکر شود که در کلام فصیح شاهد بر آن وجود دارد، همچنان که جمعی از علمای نحو انکار کرده اند که باء برای تبعیض باشد، با این که نص به آن از امامان (علیهم السلام) رسیده است.
و از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده: از خدای (عزَّ وجلَّ) آنچه از حوائج برایتان پیش می آید را مسئلت نمایید، حتی بند کفش را، زیرا که اگر او آن را آسان نکند فراهم نمی گردد. وآن حضرت (علیه السلام) فرمود: هر یک از شما همه نیاز خود را از پروردگارش درخواست نماید، حتی بند نعلینش را اگر قطع شود. واخبار در این باره بسیار است. ونیز بر این مطلب دلالت می کند اطلاق آنچه در آیات قرآن امر به دعا وارد شده، پس شایسته است که مؤمن دعا کند برای این که خداوند صبر را در موارد آن به او عنایت فرماید، که این چیزی است که به وسیله آن آخرت ودنیای خود را سامان می دهد ومحبت وطاعت ورضای مولایش را به سبب آن جلب می نماید.
و از جمله اینکه: بسیار اتفاق می افتد که موارد صبر به غیر آن مشتبه می شود، پس انسان در جایی که نمی بایست صبر کند، صبر می کند، وبه جای خاموش ماندن سخن می گوید، وبه جای سخن گفتن خاموش می ماند، وتوفیق یافتن به این که هر چیزی را در جای خود قرار دهد وهر کاری را در وقتش انجام دهد، از سوی خدای (عزَّ وجلَّ) می باشد، پس مؤمنی که می خواهد در مسیر هدایت گام بردارد وظیفه اش آن است که به درگاه خدای تعالی دعا وتضرع وزاری کند تا او را به صبر کردن در مواقع خاص آن، ودعوت کردن در جاهایی که باید دعوت نمود، وبی باکی هنگام لزوم، ورزم کردن هنگام رزم آوری وخشم در موقع خشمناکی توفیق دهد، موارد دیگر را به این قیاس بگیر.
و از جمله: این که در روایات امر به صبر خواهی از خدای (عزَّ وجلَّ) وارد گردیده، چنان که در کافی از امام صادق (علیه السلام) روایت است که فرمود: خداوند (عزَّ وجلَّ) رسولان خود را به مکارم اخلاق اختصاص داده، پس خودتان را بیازمایید، که اگر در شما آن اخلاق بود خداوند را حمد گویی وبدانید آن از خوبی (شما) است، واگر آن اخلاق در شما نبود پس از خداوند مسئلت نمایید وبرای دست یابی به آن ها به درگاه خداوند التماس کنید. سپس آن حضرت ده چیز (از مکارم اخلاق) را شمرد: یقین وقناعت وصبر وشکر وخویشتن داری وخلق نیکو وسخاوت وغیرت وشجاعت ومروت.(579) بعضی از راویان پس از این ده خصلت افزوده وراستگویی وادای امانت. ودر همان کتاب در حدیث دیگری از آن حضرت (علیه السلام) آمده که فرمود: ما دوست داریم کسی را که عاقل، فهمیده فقیه، بردبار، صبور، راستگو وبا وفا باشد، خدای (عزَّ وجلَّ) پیغمبران را به مکارم اخلاق (صفات عالی انسانی) اختصاص داده، پس هر آنکه در او این صفات بود خداوند را بر آن حمد گوید، ودر هر کس نبود به درگاه خداوند (عزَّ وجلَّ) زاری نماید وآن ها را از او بخواهد. راوی گوید: عرض کردم: فدایت شوم، آن صفات کدامند؟ حضرت فرمود: پرهیزکاری وقناعت وصبر وشکر وحلم وحیا وسخاوت وشجاعت وغیرت ونیکی، وراستگویی وادای امانت.(580)
پنجاه وپنجم: سفارش یکدیگر به صبر در زمان غیبت حضرت قائم (عجل الله فرجه)
و این از امور مهمی است که شایسته است به آن اهتمام گردد، وبر آن مواظبت شود، وچند وجه بر این مطلب دلالت دارد: اول: همه دلیل های امر به معروف. دوم: تأسی جستن واقتدا نمودن به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وائمه اطهار (علیهم السلام) چنان که از پژوهش در اخبار این مطلب روشن می شود. سوم: خصوص روایتی که سید اجل علی بن طاووس (رحمه الله) در کتاب اقبال آورده، از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در خطبه روز غدیر که فرمود: ودرباره علی نازل شد (سوره) والعصر، وتفسیرش این که: (و) سوگند به پروردگار (عصر) قیامت که (همانا انسان در زیان است): دشمنان آل محمد، (مگر کسانی که ایمان آورند) به ولایت ایشان (وکارهای خوب انجام دادند) به همدردی کردن با برادرانشان (ویکدیگر را به صبر سفارش دادند) در زمان غیبت غائبانشان...(581)
می گویم: منظور از سفارش یکدیگر به صبر آن است که مؤمن به فرزندان ونوادگان وخاندان وعیال، وعشیره وبرادران دینی، ودوستان خویش وسایر مؤمنین سفارش وامر کند به ایمان به حضرت قائم (علیه السلام) وصبر کردن در زمان غیبت آن حضرت بر طولانی شدن زمان غیبت وبر آنچه از فتنه ها وبلاها ومحنت ها واذیت ها به ایشان می رسد، واز آنچه از آزار دشمنان وجفای دوستان وغیر این ها...می بینند، به این که خوبی های صبر را برایشان بازگوید، واین که در پی صبر ظفر وگشایش خواهد بود، تا بر اثر طولانی شدن غیبت نا امید نشوند، وچون دشمنان خود را در آسایش وراحتی ورفاه ونعمت ببینند، بهتر دید نیافتند وبدانند که آن را امامان راستگوی (علیه السلام) خبر داده اند، پس همان طور که راستگویی آنان در خبر به ابتلای اهل ایمان وچیرگی دشمنان برایشان آشکار گشت. همچنین راستگویی آنان بر ظاهر شدن فرج وگشایش ورفاه برای دوستان آشکار خواهد شد، ان شاء الله تعالی.
و باید بدانند که هر کس صبر کند وانتظار کشد، به فرج وپیروزی نایل گردد، یا به فرج بزرگ یا به مراتب پایین تری از اقسام فرج، بلکه خود انتظار از اقسام فرج است. نمی بینید که هرگاه کسی دچار قرض های زیادی شده باشد، ولی بداند که پس از مدتی از بعضی موارد وسعتی به او می رسد، چنین شخصی به همان انتظار وسعت وسپری شدن مدت، دلش تسلی می یابد تا از بار سنگین قرض ها خلاص شود، یا این که کسی بیمار باشد، ومرض های چندی در او باشد، ولی می داند که در بعضی از جاها طبیب زبردستی هست که پس از مدتی به سراغ او خواهد آمد واو را معالجه خواهد کرد واز آن بیماری ها راحتش خواهد ساخت، چنین فردی همین انتظار کشیدنش برای پایان یافتن مدت وآمدن آن طبیب مورد اطمینان، مایه تسلی جان وتقویت روحیه وبر طرف شدن غم وغصه اش می باشد، از همین روی هنگامی که ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام) سؤال کرد: فدایت شوم، چه موقع فرج خواهد بود؟ حضرت فرمود: ای ابوبصیر آیا تو هم از کسانی هستی که دنیا می خواهند؟ کسی که این امر را شناخت به راستی به جهت انتظار کشیدنش از او فرج شده است.(582)
و از محمد بن الفضیل از حضرت امام رضا (علیه السلام) روایت آورده که گفت: از آن حضرت درباره چیزی از فرج پرسیدم، فرمود: آیا مگر نه انتظار فرج خود از فرج است؟ خداوند (عزَّ وجلَّ) می فرماید: فانتظروا انی معکم من المنتظرین؛ منتظر باشید به درستی که من هم از منتظران می باشم.(583)
و از حسین بن جهم آمده که گفت: از حضرت ابوالحسن امام موسی کاظم (علیه السلام) درباره فرج پرسیدم، فرمود: آیا نمی دانی که انتظار فرج از فرج است؟ گفتم: نمی دانم مگر این که شما به من بیاموزید، فرمود: آری انتظار فرج بخشی از فرج است.(584)
و در غیبت نعمانی از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آمده که فرمود: اصحاب محاضیر (شتابزدگان) هلاک شدند، ونزدیک شمارندگان نجات یافتند وپناهگاه بر پایه های محکم خود ثابت ماند، همانا که پس از غم واندوه فتح شگفتی خواهد بود.(585)
و از علی بن یقطین آمده که گفت: حضرت ابوالحسن امام کاظم (علیه السلام) به من فرمود: دویست سال است که شیعه با آرزوها تربیت می گردد. راوی گوید: یقطین به پسرش علی گفت: چگونه است که آنچه درباره ما (حکومت بنی العباس) گفته شده واقع گردید، وآنچه درباره (حکومت حق) شما گفته شده انجام نگرفت؟ علی گفت: البته آنچه درباره ما وشما گفته شده هر دو از یک منبع بوده است، مگر این که جریان شما وقتش رسیده بود، پس بی کم وکاست مطلب به شما گفته شد، وهمان طور هم که گفته بودند انجام یافت، ولی امر ما هنگامش نرسیده پس با امیدها دلگرم شدیم، واگر به ما می گفتند: این امر تا دویست یا سیصد سال دیگر تحقق نخواهد یافت، البته دل ها قساوت می گرفت، وعموم مردم از اسلام بر می گشتند، ولی می گفتند: به زودی این امر واقع می گردد وخیلی نزدیک است، تا دل ها با هم الفت گیرد وگشایش نزدیک گردد.(586)
پنجاه وششم: پرهیز از مجالسی که نام آن حضرت (علیه السلام) در آن ها مورد تمسخر باشد
پرهیز کردن ودوری جستن از مجالس بیکاران وگمراهان، آن ها که یاد امام (علیه السلام) را به مسخره می گیرند یا آن حضرت را به بدی یاد می کنند، یا بر آن بزرگوار خرده می گیرند، یا وجود شریفش را انکار می نمایند، یا این که از یاد کردن حضرتش روی گردانند، یا مؤمنان منتظر آن جناب را به تمسخر می گیرند. خدای (عزَّ وجلَّ) فرماید: وقد نزل علیکم فی الکتاب ان اذا سمعتم آیات الله یکفر بها ویستهزیء بها فلا تقعدوا معهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره انکم اذا مثلهم ان الله جامع المنافقین والکافرین فی جهنم جمیعاً(587)
و همانا (خداوند) در کتاب بر شما نازل فرمود که هرگاه شنیدید به آیات خداوند کفر ورزیده می شود واستهزا می گردد پس با آنان (کافران واستهزا کنندگان) ننشینید تا در سخنی دیگر داخل شوند که (اگر با آن ها همنشین شوید) شما هم به حقیقت مانند آنان خواهید بود، همانا خداوند همگی منافقان وکافران را در جهنم جمع خواهد کرد.
و در تفسیر علی بن ابراهیم قمی (رحمه الله) آمده که گوید: آیات خداوند: امامان (علیهم السلام) هستند.(588)
و در اصول کافی به سن صحیحی از شعیب عقرقوفی آمده که گفت: از حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) درباره فرموده خدای تعالی:و قد نزل علیکم فی الکتاب ان اذا سمعتم آیات الله یکفر بها ویستهزیء بها... پرسیدم، فرمود: منظور آن است که چنانچه شنیدی کسی حق را انکار می دارد وآن را دروغ می شمارد، ونسبت به امامان (علیهم السلام) ناروا می گوید، از کنارش بر خیز وبا او همنشینی مکن هر کس که باشد.(589) ودر همان کتاب در خبر صحیح از آن حضرت (علیهم السلام) آمده که فرمود: هر کس به خدا وروز بازپسین ایمان دارد در جایی ننشیند که امامی در آن مذمت شود یا مؤمنی اهانت گردد.(590) ودر همان کتاب از آن جناب (علیه السلام) روایت آمده که فرمود: سه مجلس است که خداوند آن ها را دشمن می دارد ونقمتش را بر اهل آن می فرستد، پس با آنها (اهل آن مجالس) همنشینی ومجالست مکنید: یکی: آن مجلس است که کسی در آن قرار دارد که در فتوای خود دروغ می گوید، ودیگر مجلسی که یاد دشمنانمان در آن تازه می شود ویاد ما در آن کهنه (وفراموش) شده است، ومجلسی که در آن از (پیروی) ما جلوگیری می شود در حالی که تو می دانی که در آن مجلس چنین چیزی هست. راوی گوید: سپس امام صادق (علیه السلام) سه آیه از کتاب خداوند را تلاوت کرد که گویی در دهانش بود -یا گفت: گویا در مشتش بود: ولا تسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبوا الله عدواً بغیر علم(591)؛ وبه آنان که جز خداوند را می خوانند دشنام ندهید که آنان نیز خداوند را ستمگرانه از روی نادانی دشنام می دهند. واذا رأیت الذین یخوضون فی آیاتنا فأعرض عنهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره(592)؛ وهرگاه کسانی را می بینی که (برای خورده گیری وطعنه زدن) در آیات ما گفتگو می کنند پس از آنان اعراض کن تا در سخنی دیگر وارد شوند. ولا تقولوا لما تصف السنتکم الکذب هذا حلال وهذا حرام لتفتروا علی الله الکذب(593)؛ ومگویید به سبب آنچه زبان هایتان به دروغ توصیف کند که این حلال است وآن حرام تا بر خداوند دروغ بندید.(594)
و در همان کتاب از آن حضرت (علیه السلام) آمده که فرمود: هرگاه به ناصبیان ومجالست با آنان دچار گشتی مانند کسی باش که بر روی سنگ سرخ شده ای باشد تا از آنجا برخیزی، زیرا که خداوند آن ها را دشمن می دارد ولعنتشان می کند، پس اگر دیدی که درباره یکی از امامان گفتگو می کنند برخیز زیرا که خشم (وکیفر) خداوند در آنجا بر آن ها فرود خواهد آمد.(595) ودر همان کتاب در خبر صحیحی از آن جناب (علیه السلام) است که فرمود: هر کس نزد دشنام دهنده اولیای خدا بنشیند، به تحقیق خدای تعالی را معصیت کرده است.(596) ودر همان کتاب نیز از آن حضرت (علیه السلام) آمده که فرمود: هر کس در مجلسی بنشیند که در آن به یکی از امامان (علیهم السلام) دشنام داده می شود ومی تواند برخیزد ولی این کار را نکند خداوند در دنیا لباس ذلت بر اندامش بپوشاند ودر آخرت عذابش کند، وآنچه از نیکی از جهت معرفت ما بر او منت نهاده از وی سلب فرماید.(597)
و در تفسیر البرهان ای کشی به سند خود از محمد بن عاصم آورده که گفت: شنیدم حضرت امام رضا (علیه السلام) می فرمود: ای محمد بن عاصم به من خبر رسیده که تو با واقفیان مجالست می کنی؟ عرض کردم: آری، فدایت گردم، من با آنان مجالست می کنم در حالی که با ایشان مخالف هستم. آن حضرت (علیه السلام) فرمود: با آنان مجالست مکن، خدای (عزَّ وجلَّ) فرموده: وقد نزل علیکم فی الکتاب ان اذا سمعتم آیات الله یکفر بها ویستهزیء بها فلا تقعدوا معهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره انکم اذاً مثلهم؛ منظور از آیات: اوصیا هستند، وآنان که کفر ورزیدند: یعنی واقفیان.(598)
می گویم: این که واقفیان ذکر شده اند از باب یادکردن یکی از مصادیق است، همچنان که یاد کردن اوصیا از باب ذکر یکی از مصادیق آیات الله می باشد، چنان که پوشیده نیست.
توجه: از آیه شریفه به ضمیمه آنچه در تفسیر آن روایت گردیده وبه ضمیمه سایر روایات، حرمت نشستن در مجالس اهل ضلالت -که به بعضی از اقسام آن ها در اول این مبحث اشاره کردیم - استفاده می شود، به جهت نهیی که در آن آمده که ظاهر آن حرمت می باشد. بلکه از آیه شریفه استفاده می شود که این گناه در شمار گناهان کبیره قرار دارد، چون خدای (عزَّ وجلَّ) فرموده: (شما نیز مانند آن هایید) که دلالت دارد بر این که هر کس با آن ها همنشینی کند مانند آن ها است، بلکه از کسانی که با ایشان مجالست نمایند به عنوان منافقین تعبیر فرموده وآتش جهنم را برای آنان وعده کرده است که می فرماید: (همانا خداوند همگی منافقان وکافران را در جهنم جمع خواهد ساخت) پس برزگی این گناه واز کبائر بودن آن ظاهر گشت. از خدای (عزَّ وجلَّ) خواستاریم که ما را به آنچه رضای اوست توفیق دهد، واز آنچه موجب سخط وغضبش می باشد حفظ فرماید.
و در دعا آمده است: او لعلک رأیتنی آلف مجالس البطالین فبینی وبینهم خلیتنی؛ یا شاید که مرا دیده ای با مجالس بیکارگان ویاوه جویان الفت گرفته ام پس مرا در میان آنان واگذاشته ای.
می گویم: وهمین حسرت ونقمت بس است -از آن به خداوند پناه می بریم- ودر امر پنجاه وهشتم آنچه بر این مطلب دلالت دارد خواهد آمد، ان شاء الله تعالی.
پنجاه وهفتم: تظاهر با ستمگران واهل باطل
در بحار به نقل از کشف الغمه از طریق عامه روایت آورده از حذیفه که گفت: شنیدم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرمود: وای بر این امت از پادشاهان ستمگر که چگونه می کشند وفرمانبرداران را می ترسانند مگر کسی که اطاعت از آنها را اظهار کند، پس مؤمن متقی با زبان با آن ها تصنع وتظاهر می کند، وبا دل از آن ها فرار می نماید، پس هرگاه خداوند (عزَّ وجلَّ) بخواهد اسلام را با عزت باز گرداند هرگونه ستمگر لجوج را در هم می شکند واو بر هر چه خواهد تواناست که امتی را پس از فساد به صلاح آورد. آنگاه آن حضرت (علیه السلام) فرمود: ای حذیفه اگر از دنیا به جز یک روز باقی نماند خداوند آن روز را طولانی خواهد کرد تا مردی از خاندان من حکومت یابد.
و در تحف العقول در سفارش های امام صادق (علیه السلام) به مؤمن الطاق آمده که فرمود: ای پسر نعمان هرگاه در دولت باطل بودی با هر کس تقیه داری با تحیت برخورد کن، زیرا که هر کس متعرض دولت شود خود را به کشتن داده وهلاک کرده است، خداوند فرماید: ولا تقولوا بأیدیکم الی النهلکة(599)؛ وخود را به ملهکه وخطر در نیفکنید...(600).
و در غیبت نعمانی به سند خود از امیر المؤمنین (علیه السلام) آورده که فرمود: همچون زنبور عسل در بین پرنده ها باشید که تمامی پرندگان آن را ناتوان انگارند، واگر پرندگان بدانند چه برکتی در اندرون آن نهفته است با آن چنین رفتاری نکنند، با زبان ها وبدن های تان با مردم معاشرت نمایید وبا دل ها وکارهایتان از آنان برکنار باشید. سوگند به کسی که جانم در دست اوست آنچه را دوست دارید نخواهید دید تا این که بعضی از شما به صورت بعض دیگر آب دهان بیاندازد، تا جایی که بعضی از شما بعض دیگر را دروغ پرداز شمارد، وتا آنجا که نماند از شما -یا این که فرمود: از شیعه من- مگر همچون سرمه در چشم ونمک در غذا، اینک برایتان مثلی می زنم: هرگاه شخصی گندمی داشته باشد که آن را پاک وپاکیزه کند ودر جایی قرار دهد، ومدتی آن گندم در آنجا بماند، سپس بعد از مدت زمانی به سراغ آن برود وببیند که به آن کرم افتاده، پس آن گندم را بیرون آورد وتمیز وپاک کند، وباز آنرا به جای اولش برگرداند، ومدتی بر او بگذرد تا بار دیگر از آن بازدید کند، دوباره بیند تعدادی کرم در آن واقع شده، پس آن کرمها را بیرون برد وگندم را پاک وتمیز وبه همان جا برگرداند، وهمین طور این کار را تکرار کند تا این که مقدار کمی از آن گندم باقی بماند همچون گندم کمیابی که کرم به آن ضرری نمی رساند، این گونه شماها از هم تمیز خواهد یافت تا آنگاه که از شما باقی نماند مگر گروه کمی که فتنه هیچ زیانی بر آنها نرساند.(601)
پنجاه وهشتم: ناشناس ماندن وپرهیز از شهرت یافتن
زیرا که شهرت، آفت است وناشناس ماندن، راحت. ودر کافی از امام صادق (علیه السلام) روایت آمده که فرمود: چنانچه بتوانی (طوری زندگی کنی که) هیچ کس تو را نشناسد این کار را بکن.
و در کتاب کمال الدین به سند صحیحی از امام باقر (علیه السلام) آمده که فرمود: زمانی بر مردم خواهد رسید که امام آنان از ایشان غایب شود، خوشا به حال آنان که بر امر ما پایدار بمانند. در آن زمان، کمترین چیز از ثواب که به آن ها رسد این که، خداوند متعال ایشان را ندا کند: بندگان وکنیزان من، به سر من ایمان آورید وغیب مرا تصدیق کردید، پس بشارت باد شما را به ثواب نیک از من؛ ای بندگان وکنیزانم حقا که از شما قبول می کنم وشما را عفو می نمایم، وشما را می آمرزم، وبه واسطه شما بندگان را از باران سیراب گردانم، وبلا را از آنان دفع نمایم، واگر شما نبودید عذابم را بر آن ها نازل می کردم. جابر گفت: عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! بهترین کاری که مؤمن در آن زمان انجام دهد چیست؟ فرمود: حفظ زبان وخانه نشینی است.(602)
و در نهج البلاغه از امیر المؤمنین (علیه السلام) آمده که در یکی از خطبه ها فرمود: وذلک زمان لا ینجو فیه الا کل مؤمن نومة ان شهد لم یعرف وان غاب لم یفتقد اولئک مصابیح الهدی واعلام السری لیسوا بالمساییح ولا المذاییع البذر اولئک یفتح الله لهم ابواب رحمة ویکشف عنهم ضراء نقمته.
ایها الناس سیأتی علیکم زمان یکفأ فیه الاسلام کما یکفأ الانآء بما فیه...(603)؛ وآن زمانی است که در آن نجات نمی یابد مگر هر مؤمن پرخواب، که اگر (در مجالس) حضور یابد شناخته نشود وهرگاه غایب باشد در جستجویش بر نیایند، اینان چراغ های هدایت وروشنگران راه شبروانند، که به فتنه وفساد وسخن چینی در میان مردم آمد وشد نکنند، ودهان به عیب گویی از مردم ویاوه سرایی نگشایند، برای آنان خداوند درهای رحمتش را باز می کند، واز ایشان سختی عذابش را برطرف می نماید. ای مردم؛ زمانی بر شما خواهد رسید که اسلام در آن واژگون می شود همچنان که ظرف واژگون گردد وآنچه در آن است بریزد...
سید رضی (رحمه الله) فرماید: اینکه حضرت (علیه السلام) فرموده: کل مؤمن نومة منظورش گمنام کم آزار است، ومساییح جمع مسایح است، وآن کسی است که بین مردم به فساد وسخن چینی می پردازد، ومذابیح جمع مذیاع است وآن کسی است که هرگاه خلافی از کسی بشنود آن را پخش می کند وبرای دیگران بازگو می نماید، والبذر جمع بذور است، وآن کسی است که سفاهتش بسیار وبیهوده گو است.
و در غیبت نعمانی از امام صادق (علیه السلام) روایت آمده که فرمود: اگر یک خبر را خوب بفهمی از ده خبری که آن ها را (فقط) روایت نمایی بهتر است، همانا هر حقی را حقیقتی است وهر صوابی را نوری، سپس فرمود: به خدا سوگند که ما کسی از شیعیانمان را فقیه وفهمیده نمی شماریم تا اینکه با او به کنایه ورمز سخن بگوییم واو منظور از آن را متوجه گردد؛ امیر المؤمنین (علیه السلام) بر منبر در شهر کوفه فرمود: همانا در پشت سر شما فتنه های تاریک؛ کور وبی نور خواهد آمد، که از آن فتنه ها نجات نیابد مگر نومه. گفته شد: یا امیر المؤمنین نومه چیست؟ فرمود: کسی که مردم را بشناسد ولی مردم او را نشناسند. وبدانید که زمین از حجت خدا خالی نمی ماند، ولی خداوند خلق خویش را به خاطر ستم وتجاوز واسراف بر خودشان از دیدار او کور خواهد ساخت، واگر زمین یک ساعت از حجت خداوند خالی بماند اهل خود را فرو خواهد برد، ولی حجت خداوند مردم را می شناسد وآن ها او را نمی شناسند همچنان که یوسف مردم را می شناخت در حالی که آن ها او را نمی شناختند.(604)
و در همان کتاب نیز به سند خود آورده که یکی از یاران امام ابو عبد الله صادق (علیه السلام) بر آن حضرت وارد شد، وعرضه داشت: فدایت گردم؛ به خدا سوگند من تو را دوست می دارم وهر کس تو را دوست دارد را دوست دارم، ای سرور من چقدر شیعیان شما فراوانند! آن حضرت (علیه السلام) فرمود: آنان را بشمار. عرض کرد: بسیارند آن حضرت (علیه السلام) فرمود: آن ها را می توانی بشماری؟ عرض کرد: آن ها از شمارش بیرونند. حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) فرمود: ولی اگر آن شماره ای که توصیف شده اند سیصد وده واندی تکمیل گردد آنچه را می خواهند انجام خواهد شد، اما شیعه ما کسی است که صدایش از بناگوش تجاوز نکند وناراحتی های درونی اش از بدنش آشکار نگردد، وبا دشمن ما دوستی ننماید، ودوستدار ما را دشمن ندارد. عرضه داشتم: پس با این شیعیان مختلفی که دعوی تشیع دارند چه کنم؟ فرمود: تمییز داده خواهند شد، وبررسی خواهند شد، وتبدیل خواهند یافت، سالیانی بر آن ها خواهد آمد که از میانشان ببرد وشمشیری آن ها را می کشد واختلافی پراکنده شان می کند، شیعه ما تنها کسی است که همچون سگ زوزه نکشد وبسان کلاغ طمع نورزد، واگر از گرسنگی بمیرد از مردم گدایی نکند. عرض کردم: فدایت شوم؛ چنین کسانی را با این اوصاف کجا بجویم؟ فرمود: در اطراف زمین آن ها را بجوی، آنان کسانی هستند که زندگی شان به سختی می گذرد، وخانه بدوشند که چنانچه در جایی حضور یابند شناخته نشوند، وهرگاه غایب باشند کسی جستجویشان نکند واگر بیمار شوند عیادت نشوند، وچنانچه خواستگاری کنند همسرشان ندهند، وهرگاه بمیرند (مردم) بر جنازه آن ها حاضر نگردند، آنانند که با اموالشان مواسات کنند ودر قبرهایشان یکدیگر را دیدار نمایند، ونظرهایشان با هم اختلاف ندارد هر چند که شهر هایشان مختلف است.(605)
و به طرق دیگری نیز این حدیث را روایت کرده ودر آن افزوده: وهرگاه مؤمنی را ببینند او را گرامی دارند، وچنانچه منافقی را مشاهده کنند از او دوری گزینند وبه هنگام مرگ بی تابی ننمایند، ودر قبرهایشان با یکدیگر دیدار می کنند.
می گویم: محل شاهد فرموده آن حضرت (علیه السلام) است: چنانچه در جایی حضور یابند شناخته نشوند وهرگاه غایب باشند کسی جستجویشان نکند...زیرا که آن حضرت -علیه الصلاة والسلام- با این سخن بر خوبی گمنام ماندن از مردم ومذمت مشهور شدن در بین آن ها دلالت فرمود، وبدین جهت تمام این حدیث را آوردم که فوایدش بسیار است. واز جمله مطالبی که متناسب با آن زمان است این ابیات می باشد:

خفیت عن العیون فأنکرتنی * * * فکان به ظهوری للقلوب
و اوحشنی الانیس فغبت عنه * * * لتأنیسی بعلام الغیوب
و کیف یروعنی التفرید یوماً * * * ومن اهوی لدی بلا رقیب
اذا ما استوحش الثقلان منی * * * انست بخلوتی ومعی حبیبی

از دیده ها مخفی ماندم پس مرا نشناختند، واز این جهت برای دل ها آشکار شدم. ومونس من به وحشتم انداخت لذا از نظرش غایب شدم، چون به خدای علام الغیوب انس یافتم. وچگونه روزی تنهایی مرا بیمناک خواهد ساخت، در حالی که محبوب من -به دور از رقیب- نزد من است. چنانچه جن وانس از من وحشت کنند، به خلوت خود مأنوس باشم وحبیبم با من است.
پنجاه ونهم: تهذیب نفس
و پاکسازی درون از صفات پلید، وزیور دادن آن به وسیله اخلاق پسندیده، واین امر در هر زمان واجب است، ولی یاد کردن آن به طور خصوص در وظایف زمان غیبت حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از این جهت است که در؟ فضیلت صحبت او وقرار گرفتن در عداد اصحاب آن جناب بستگی به آن دارد. به دلیل روایتی که نعمانی (رحمه الله) به سند خود از امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: هر کس دوست می دارد از اصحاب حضرت قائم (علیه السلام) باشد باید که منتظر باشد ودر این حال به پرهیزکاری واخلاق نیکو رفتار نماید، در حالی که منتظر باشد، پس چنانچه بمیرد وپس از مردنش قائم (علیه السلام) بپاخیزد، پاداش او همچون پاداش کسی خواهد بود که آن حضرت را درک کرده است، پس کوشش کنید ودر انتظار بمانید. گوارا باد شما را ای گروه مشمول رحمت خداوند.(606)
می گویم: در این حدیث دلالت بر این هست که دست یافتن به ثواب انتظار با رعایت کامل وملازمت پرهیزکاری واخلاق نیک ومشروط می باشد، ومؤید این معنی پیش تر گذشت.
شصتم: اتفاق واجتماع بر نصرت آن حضرت (علیه السلام)
زیرا که در اجتماع کردن تأثیری هست که در انفراد نیست. هر چند که نصرت کردن وظیفه همه افراد است، خداوند فرمود: واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولا تفرقوا(607)؛ وهمگی به ریسمان خداوند چنگ زنید وپراکنده نشوید. چون امام (علیه السلام) در تمام زمان ها رشته محکم خداوند در میان بندگانش می باشد ودست یازیدن به او جز با پیروی ونصرت او حاصل نمی گردد، وامیر المؤمنین (علیه السلام) در یکی از خطبه هایش فرموده: ای مردم! اگر شما از نصرت حق از پای نمی نشستید، واز کنار زدن باطل سستی نمی کردید، کسی که مثل شما نیست بر شما طمع نمی نمود، وآنان که بر شما نیرو یافتند قوت نمی گرفتند، ولی شما همچون گم گشتگی بنی اسرائیل راه را گم کردید، وبه جانم سوگند که بعد از من گم گشتگی تان چند برابر خواهد شد، از جهت این که حق را پشت سر افکندید...
و در توقیع رفیعی که از سوی ناحیه مقدس به شیخ مفید (رحمه الله) صادر گشت آمده است: واگر شیعیان ما -که خداوند آنان را در اطاعتش یاری می دهد- در وفای پیمانی که از ایشان گرفته شده یک دل ومصمم باشند، نعمت لقای ما از آنان به تأخیر نمی افتد، وسعادت دیدار ما برای آنان با معرفت کامل وراستین نسبت به ما تعجیل می گردد...(608)
شصت ویکم: متفق شدن بر توبه واقعی وبازگرداندن حقوق به صاحبان آن ها
پیش تر گذشت که از جمله اسباب طولانی شدن غیبت امام -که بر او وپدرانش درود وسلام باد- گناهان ومعصیت هایی است که از بندگان می بیند، چنان که در همان توقیعی که به آن اشاره شد پس از عبارت یاد شده فوق از آن حضرت علیه الصلاة والسلام آمده: پس تنها چیزی که ما را از آنان پوشیده می دارد همانا چیزهای ناخوشایندی است که از ایشان به ما می رسد واز آنان نمی پسندیم واز آنان انتظار نمی رود، والله المستعان وهو حسبنا ونعم الوکیل(609)
شصت ودوم وشصت وسوم: پیوسته به یاد آن حضرت بودن وبه ادابش عمل کردن
بیان مطلب این که، به دلالت اخبار قطعی بسیار که امامان (علیهم السلام) روایت گردیده تردیدی در این نیست که امام (علیه السلام) ناظر وشاهد بر ما است، وبر حالات وحرکات وسکنات ما اطلاع دارد، پس تو در هر حال وهر کجا هستی برابر دیدگانش قرار دادی که او است دیده بینای خداوند وگوش شنوای او، چون این را دانستی ویقین داشتی که تو در پیش چشم وجلوی رویش قرار داری، حتماً آن جناب را در جلوی چشمت قرار دهی، وبا دیده دل به او نظر نمایی، بلکه هرگاه آن حضرت جلوی چشمت باشد لازمه اش این است که تو در پیش چشمش بوده باشی، وبستگی به این ندارد که تو آن را قرار دهی. واین مطلب روشن است، وبر کسی که دیده دلش کور نباشد مخفی نیست، (چشم سر (کافران ومخالفان) گرچه کور نیست لیکن چشم باطن ودیده آنها کور است.)
و چنانچه دانستی که آن حضرت (علیه السلام) پیش چشمت قرار دارد، البته همتت در جهت رعایت آداب آن جناب، ومراسم ادب وانجام وظایفی که نسبت به آن حضرت داری به حسب مراتب معرفتت مصروف خواهد شد، هر چند که با چشم سر آن بزرگوار را نبینی. به مثال اینکه، اگر شخص نابینایی در مجلس زمامداری حضور یابد، ودر پیشگاهش قرار گیرد، البته تمام آدابی که شایسته است در محضر زمامدار رعایت گردد را انجام می دهد، همچنانکه بینایانی که به او نظر می کنند ودر پیشگاهش ایستاده اند انجام می دهند، با این که آن نابینا او را نمی بیند ونمی تواند بر او نظر کند، واین نیست مگر از جهت این که می داند در پیش روی زمامدار قرار دارد، وزمامدار جلوی چشم او است هر چند که با چشم سر او را نمی بیند، وحال مؤمن در زمان غیبت امام (علیه السلام) چنین است، زیرا که مؤمن از جهت ایمان ویقینش به طور قطع می داند که در تمام احوال در پیش چشم امامش قرار دارد، پس امامش را جلوی چشم خود قرار می دهد هر چند که او را به چشم سر نمی بیند، پس هم خود را در رعایت آداب ومراقبت ومواظبت وظایف خود نسبت به آن جناب مصروف می دارد. وتمام این امور در سخنان امیرمؤمنان علی (علیه السلام) بیان گردیده، در حدیثی که رئیس المحدثین شیخ صدوق (رحمه الله) در کتاب کمال الدین به سند خود از مسعدة بن صدقه از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) از پدرانش از امیر المؤمنین (علیه السلام) آورده که آن حضرت بر فراز منبر در شهر کوفه فرمود: خدایا! همانا به ناچار زمین تو را حجتی از سوی تو بر خلقت باید، که آنان را به دین تو هدایت کند، وعلم تو را به ایشان بیاموزد، تا حجت تو باطل نشود، وپیروان ایشان گمراه نگردند پس از آن که هدایتشان کرده ای. (آن حجت) یا آشکار است که اطاعت نشود، یا مخفی ودر انتظار باشد، اگر شخص او از مردم در حال صلح ومتارکه با مخالفین (هدایت شدنشان) غایب ماند، به درستی که علم وآداب او در دل های مؤمنین ثبت است که آنان به آن ها عمل می کنند.(610)
می گویم: این حدیث مشهور است ودر کافی(611) وغیبت نعمانی با تفاوت اندکی از آن حضرت (علیه السلام) روایت گردیده، ودر این کلام مبارک گونه هایی از علم ومعرفت وتوجه وتذکر هست، پس بر تو باد که در آن کاملاً دقت کنی تا مقصود برایت واضح شود ان شاء الله تعالی.
تذکر وراهنمایی: بدان که مؤمنین در یاد کردن مولایشان (علیه السلام) به مقتضای تفاوت درجات ایمان ومراتب معرفت ویقینشان، درجات متفاوت ومراتب محتلفی دارند، بعضی از آن ها حالشان در یاد کردن مولایشان چنان است که شاعر گفته:

الله یعلم انی لست اذکرکم * * * فکیف اذکرکم اذ لست انساکم

خدا داند که من شما را (با زبان) یاد نکنم، زیرا که چگونه شما را یاد کنم در حالی که هیچ گاه فراموشتان نمی نمایم. یا چنان است که گفته شده:

اما والذی لو شاء لم یخلق النوی * * * لئن غبت عن عینی فما غبت عن قلبی

سوگند به آن که اگر می خواست هسته (وجود) را نمی آفرید که اگر چه از دیده ام غایب مانده ای از دلم غایب نیستی. چنین کسی از مولایشان غافل نیست واز آنچه سزاوار است از آداب آن حضرت (علیه السلام) در همه اوقات واحوالش فراموش نمی کند، پس گوارا باد بر این افراد، باز هم گوارا باد بر اینان آنچه از حکمت دریافت کرده اند، واز علم وعمل ومعرفت روزی یافته اند، از خدای تعالی خواستارم بر من منت گذارد وبه وجود وکرمش عنایت فرماید که مرا از آنان قرار دهد، که من چنانم که شاعر گفته:

احب الصالحین ولست منهم * * * لعل الله یرزقنی صلاحاً

نیکان را دوست می دارم با این که از ایشان نیستم، باشد که خداوند صلاح ونیکی به من روزی فرماید.
ولی گوشه ای از آنچه شایسته تذکر است یاد می کنم، که تذکری برای خودم وبرای مؤمنین دیگر بوده باشد، به حسب آنچه به برکت مولایمان -صلوات الله علیه- فهمیده ام.
بدان که می بایست یقین بداری که تو از چشم وگوش مولایت (علیه السلام) دور نیستی، او جای تو را می داند واز احوال تو آگاه است، پس اگر از کسانی باشی که بر رعایت آدابی که سزاوار رعایت شدن نسبت به آن جناب است مواظبت دارند، بدین وسیله کمال محبت وعنایت آن بزرگوار را به سوی خود جلب کرده ای. واگر از اهل غفلت واعراض از آن سرور باشی، جای تأسف است.
خدای (عزَّ وجلَّ) فرموده: ومن اعرض عن ذکری فان له معیشة ضنکاً ونحشره یوم القیامة اعمی قال رب لم حشرتنی اعمی وقد کنت بصیراً قال کذلک اتتک آیاتنا فنسیتها وکذلک الیوم تنسی(612)؛ وهر کس از ذکر من اعراض کند همانا برای او معیشت تنگی خواهد بود وروز قیامت او را نابینا محشور خواهیم ساخت، (در آن حال) گوید: پروردگارا چرا نابینایم محشور فرمودی در حالی که من (در دنیا) بینا بودم، (خداوند) فرماید: این چنین آیات ما بر تو رسید پس تو آن ها را فراموش وغفلت کردی وهمین طور امروز تو فراموش می شوی. کدام سختی وتنگی از تاریکی عفلت ونادانی بدتر است، وکدام حسرت از کوری روز قیامت بزرگ تر! وکدامین بیم ووحشت از آن پشیمانی زشت تر وکوبنده تر، چه مصیبت بزرگ ودردناکی پس شتاب کن شتاب برای خلاصی خودت وآزاد سازی گردنت، واین حاصل نمی گردد مگر با یاد مولایت تا در دنیا وآخرت دستت را بگیرد، که خدای تبارک وتعالی شأنه می فرماید: یوم ندعو کل اناس بامامهم(613)؛ روزی که هر مردمی با با امامشان می خوانیم.
چون صبح کنی پس بدان که این زندگی که خداوند به تو داده به برکت آن حضرت (علیه السلام) است، پس او را سپاس بگزار وخدای تعالی را بر نعمتی که به تو عنایت فرموده شکر کن، ومواظب خودت باش که مبادا این نعمت را در غیر رضای او صرف نمایی، که مایه تیره روزی وبار سنگینی تو خواهد شد، پس چنانچه در معرض گناهی قرارگیری به یادآور که مولایت در این حالت زشت وگونه بد تو را می بیند، پس به پاس احترام او آن گناه را واگذار، واگر کار خوبی پیش آید به انجام آن سبقت کن وبدانکه آن نعمتی است الهی، که خدای تعالی آن را به برکت مولایت بر تو بخشیده است، وخدای را بر آن سپاس بگزار وآن را به مولی وصاحب زمانت هدیه کن، وبا زبان حال ومقال عرضه بدار: یا ایها العزیز مسنا واهلنا الضر وجئنا ببضاعة مزجاة فأوف لنا الکیل وتصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین(614)؛ عزیزا بر ما واهل ما سختی رسیده وبا متاعی اندک به درگاهت پناه آورده ایم پس پیمانه ما را پر کن وبر ما تصدق فرمای که خداوند صدقه دهندگان را پاداش دهد. ودر تمام احوال خاضع وخاشع باش، همچون غلام سر به فرمان حقیری که در خدمت اربابش ایستاده باشد، ودر هر بامداد وشامگاه بر آن جناب سلام کن، سلام غلامی که مشتاق دیدار اوست، واز فراقش در سوز وگداز است؛ سلام مخلصی که اشک هایش بر گونه هایش سرازیر باشد، وباور دارد که در خدمت مولایش ایستاده است. وچون هنگام نماز خواندنت فرا رسد، حال مولایت را در موقع ایستادنش در پیشگاه خدای -جل جلاله- متذکر شو، وبا حضور قلب، وخشوع جسم، وچشم پوشی از ما سوی الله تعالی، به آن بزرگوار تأسی بجوی وبدان که توفیق یافتنت به این امر جز به برکت مولایت نیست، واین عبادت جز به موالات وپیروی ومعرفت آن حضرت، از تو پذیرفته نمی شود، وهر قدر که پیروی ومعرفت سر به فرمان بودنت نسبت به او فزونی یابد؛ خدای تعالی منزلت وپاداش وکرامت وافتخار تو را خواهد افزود. وچون از نماز فراغت یافتی آن حضرت (علیه السلام) را به سوی خدای (عزَّ وجلَّ) وسیله وشفیع قرار ده که آن را از تو قبول فرماید، وپیش از هر دعایی به دعا کردن برای او آغاز کن، به جهت بزرگی حق وبسیاری احسان او بر تو، وهرگاه حاجتی برایت پیش آید یا عارضه سختی به تو روی آورد آن را بر حضرتش معروض بدار وبه درگاهش زاری کن تا به درگاه خدای -تعالی- در برطرفت کردن آن از تو، شفاعت نماید، که او است وسیله به سوی خدای (عزَّ وجلَّ) وباب اللهی که از آن درآیند، وخداوند -عز شأنه فرموده: وأتوا البیوت من ابوابها(615)؛ وخانه ها را از درهایشان وارد شوید...و اخبار بسیار گواه بر این معنی است.
و در یکی از سال های گذشته امر مهمی برایم پیش آمد که دلم را مشغول وفکر وحواسم را به خود جلب کرده بود، پس در یکی از شب ها جد مادرم (علیه السلام) -که از سادات نیکوکار بود- را در خواب دیدم، او را در باغی از بهترین باغ ها که در زمان حیاتش آرزوی آن را داشت مشاهده نمودم، در بهترین حال وزیباترین وضعیت، بر او سلام کردم به من جواب داد وسخنانی بین ما انجام شد، از جمله این که : من به او گفتم: از خدای (عزَّ وجلَّ) بخواه که فلان امر مهم را کفایت کند، وهم وناراحتی آن را از من دور سازد. به فارسی به من گفت: دعای ما بالاتر از دعای امام زمان (علیه السلام) نیست، پس هرگاه پیش آمدی کند آن را بر حضرتش عرضه می کنیم، اگر اجازه فرماید وامضا کند برای اصلاح آن دعا می کنیم وگرنه؛ نه...بنابراین معلوم شد که آن حضرت در تمام امور پناهگاه ومرجع است، پس وظیفه تو آن است که به او رجوع کنی وبه درگاه او دادرسی وشفاعت خواهی بری، او را نزد خدای (عزَّ وجلَّ) شفیع ببر تا برایت دعا کند، وتو را در نظر داشته باشد، زیرا که از وظایف ومراحم امام (علیه السلام) در هر زمان به مقتضای اخباری که وارد شده؛ دعا کردن برای مؤمنین است، همچنان که از جمله وظایف مؤمنین در هر زمان: دعا کردن برای امامشان می باشد، چنان که در این کتاب این مطلب را با دلایل عقلی ونقلی بیان داشتیم، وچنانچه غفلت یا فراموشی از یاد آن حضرت (علیه السلام) در بعضی از اوقاب برایت عارض گشت -چنان که غالب احوال بیشتر اهل این زمان است- پس بدان که این حالت از نزدیک شدن شیطان است، پس به درگاه خداوند روی آورده وزاری کن تا نیرنگ شیطان را از تو باز گرداند، واز خدای تعالی طلب مغفرت بنمای وبه سوی او توبه نصوح کن تا این بدی را بر تو ببخشاید، وبه یاد مولایت در هر حال توفیق دهد، که او -جل ثناؤه- هر چه را بخواهد تحقق می بخشد. وبر تو باد که در آنچه برایت یاد آوردیم وپس از این نیز می آوریم از وظایف وآداب ارتباط با مولایت دقت ومطالعه کنی. از خدای تعالی توفیق علم وعمل را برای شما وخودم خواستارم، واین که ما را از خطا ولغزش محفوظ بدارد که او (به بندگان) نزدیک واجابت کننده دعا است.
شصت وچهارم: دعا به درگاه برای جلوگیری از نسیان یاد آن حضرت (علیه السلام)
این که از درگاه خداوند (عزَّ وجلَّ) بخواهی که تو را از فراموش کردن یاد آن حضرت (علیه السلام) محفوظ بدارد، ودلیل بر این -اضافه بر آنچه پیش تر بیان داشتیم که خدای (عزَّ وجلَّ) بر تو نسبت به آن حضرت وظایف وآدابی قرار داده که جز با مداومت کردن بر یاد او از تو تحقق نمی پذیرد- عبارتی است که از خود آن جناب (علیه السلام) از طریق شیخ عمری (رحمه الله) در کتاب کمال الدین به سند صحیح عالی روایت آمده که: وذکر آن حضرت را از یادمان مبر...(616). پس در این عبارت تدبر کن که چگونه از دعاهای مهم قرار داده شده، وشیعیان دستور یافته اند در آن مکالمات شریف چنین سخن بگویند، از این نکته غفلت منمای، ودر تمامی اوقات به ویژه مواقع استجابت دعا به درگاه خدای تعالی تضرع وزاری کن که به فراموشی یاد آن جناب (علیه السلام) دچار نشوی. ودعا را تا به هنگام مبتلا شدن به آن تأخیر مینداز، که در روایات رسیده از امامان (علیهم السلام) در آداب دعا کردن آمده که: لازم است مؤمن پیش از آن که بلا نازل شود به دعا کردن مبادرت ورزد. واز خدای (عزَّ وجلَّ) مسئلت کن که تو را از گناهانی که مایه دچار شدن به فراموشی یاد امام تو می شود، مصون ومحفوظ بدارد، که این امر شدیدترین وبزرگ ترین نقمت ها ومحنت ها است، ودر بعضی از دعاهایی که از امامان (علیهم السلام) روایت گردیده است چنین آمده: اللهم اغفرلی الذنوب التی تنزل النقم؛ خدایا بر من بیامرز گناهانی را که مایه نزول نقمت هستند. وبدون تردید فراموش کردن یاد امام وغفلت نمودن از آن جناب (علیه السلام) نقمت وبلای بزرگی است که نقمت های دنیا وآخرت بر آن مترتب می گردد.(617)
شصت وپنجم: اینکه بدنت نسبت به آن جناب (عجل الله فرجه) خاشع باشد
و دلیل بر این است آنچه سید اجل علی بن طاووس در کتاب جمال الاسبوع به سند خود از محمد بن سنان از امام صادق (علیه السلام) در دعای روز جمعه روایت آورده، وما آن را در کتاب ابواب الجنات فی آداب الجمعات یاد کرده ایم: اللهم انی اتقرب الیک بقلب خاضع والی ببد خاشع والی الائمة الراشدین بفؤاد متواضع(618)؛ خدایا من به درگاه تو تقرب می جویم با دلی خاضع وبه سوی ولیت با بدنی فروتن، وبه امامان هدایت کننده با قلبی متواضع... که دلالت دارد بر حصول تقرب به خدای (عزَّ وجلَّ) با خشوع وفروتنی بدن برای ولی او (علیه السلام). ومنظور از ولی در اینجا به قرینه یاد کردن امامان (علیهم السلام)، وبه قرینه این که این تعبیر در چندین دعا وحدیث از مولایمان حضرت حجت (علیه السلام) روایت آمده، همان امام زمان (علیه السلام) است.
اگر بگویید: احتمال دارد منظور از ولی امام هر زمان یا مؤمن کامل باشد؟ گوییم: هر چند که این احتمال بعید است، ولی بر این دو تقدیر نیز مقصود ثابت است، زیرا که مؤمن کامل حقیقی منحصر در آن بزرگوار است، چنان که پوشیده نیست. ومنظور از خشوع بدن چنان که از تأمل کردن در کتب لغت وموارد استعمال استفاده می شود وکسی که جستجو نموده ودر آیات واخبار دقت کند با آن مأنوس می گردد؛ آن است که اعضای بدنت را در جهت خدمت کردن به مولایت وبر پاکردن امر او به کار ببندی، در حالی که مستمندی وکوچکی خود را اقرار نمایی، که عظمت وبزرگی آن حضرت را بر خودت بشناسی، وتذلل نسبت به آن جناب ووجوب حق واطاعتش را بر خودت در اعماق جانت ببینی، چنان که حال غلام نسبت به اربابش هست. زیرا که غلامی که معنی بندگی وآقایی را درک کند، می داند که از لوازم بندگیش، به کار بردن اعضای بدنش در خدمت واطاعت مولایش می باشد، واو در آن حال تصور نمی کند که بر مولایش منت یا احسانی دارد، بلکه می داند که اگر در خدمت یا اطاعت اوامر او سستی نماید مقصر خواهد بود، واگر بر او گردنکشی یا تکبر کند، نزد خردمندان مذموم ومطرود خواهد شد، وهرگاه حال غلامی که کسی از مردم با درهمی چند او را خریده چنین باشد، وبرای کسی که بر او ولایت یافته این مقدار حق ومولویت باشد، پس حال مولایی که خدای تعالی برای او ولایت تامه قرار داده چه خواهد بود؟ واین معنی را در کتاب عزیز خود چنین فرموده است: النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم(619)؛ پیغمبر نسبت به مردم از خودشان سزاوارتر وولایتش محکم تر است. واین مقام را بعد از پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) برای امام (علیه السلام) مقرر فرموده است. وهر کس اهل تحقیق وتدبر در اخبار فضل وعظمت امامان (علیهم السلام) باشد در هیچ کدام از مطالبی که آوردیم تردید نخواهد کرد، واگر ما آن اخبار را بیاوریم کتاب طولانی می شود، ودر آنچه یاد کردیم برای خردمندان مایه عبرت وبسنده است چون:

هر کس که ز شهر آشنایی است * * * داند که متاع ما کجایی است

شصت وششم: مقدم داشتن خواسته آن حضرت بر خواسته خود
به این که در هر امری که بر تو وارد می شود ومی خواهی در آن اقدام کنی، بیندیشی که آیا موافق رضای آن حضرت (علیه السلام) است یا مخالف آن؟ پس چنانچه موافق رضای آن جناب بود آن را انجام دهی وبر آن اقدام نمایی، نه به خاطر هوای نفس خودت، بلکه به جهت موافق داشتن آن با رضای او (علیه السلام) واگر مخالف رضای او بود آن را واگذاری وبا هوای نفست مخالفت کنی، برای این که رضای آن حضرت -سلام الله علیه- را به دست آوری، که اگر چنین بودی نزد آن بزرگوار محبوب خواهی بود وذکر خیرت بر زبان او وزبان پدران بزگوارش -سلام الله علیهم اجمعین- جریان می یابد.
و شاهد بر آنچه گفتیم روایتی است که فاضل محدث نوری (رحمه الله) در کتاب نفس الرحمن به نقل از کتاب امالی شیخ طوسی (رحمه الله) به سند خود از منصور بزرج(620) آورده که گفت: به حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: ای سرور من، چه بسیار از شما یاد سلمان فارسی را می شنوم؟ فرمود: مگو سلمان فارسی، بلکه بگو: سلمان محمدی (صلی الله علیه وآله وسلم) آیا می دانی چرا بسیار از او یاد می کنم؟ عرض کردم: نه، فرمود:
برای سه صفت: یکی: مقدم داشتن خواسته امیر مؤمنان (علیه السلام) بر خواسته خودش. ودوم: دوست داشتن فقرا، وبرگزیدگان آنها بر اهل ثروت ومکنت. وسوم: دوست داشتن علم وعلما، همانا سلمان بنده صالح درستکار مسلمانی بود، واز مشرکین نبوده است.(621)
می گویم: در این صفات وآنچه از آثار نیک بر آن ها مترتب می شود تأمل کن، واز جمله آن آثار این که امامان (علیهم السلام) صاحب این صفات را دوست می دارند ومدح کنند وبستایند، وبه این حدیث شریف عمل کن تا به سعادت دنیا وآخرت نایل شوی. خداوند، من وشما برادران مؤمن را توفیق دهد که او (به بندگانش) نزدیک واجابت کننده دعا است.
شصت وهفتم: احترام کردن نزدیکان ومنسوبین به آن حضرت (علیه السلام)
خواه قرابت وخویشاوندی ووابستگی آنان جسمانی باشد وخواه روحانی، مانند: سادات علوی، وعلمای دینی وبرادران ایمانی، زیرا که احترام وتجلیل ایشان در حقیقت احترام وتوقیر آن جناب -سلام الله علیه- است، واین چیزی است که از نحوه معاشرت وآداب خردمندان مشاهده می کنیم که شیوه آنان چنین است که فرزندان وبرادران ونزدیکان اشخاص بزرگ را به خاطر تعظیم وبزرگداشت آن اشخاص بزرگ احترام وتجلیل می کنند، وتفاوت مراتب احترام وتوقیر ایشان از جهت تفاوت منسوبین می باشد، وچنین می دانند که احترام وتعظیم شان در حقیقت به آن اشخاص بزرگ بر می گردد، وترک کردن احترام وتوقیر ایشان را سبک شمردن شأن وشخصیت آن اشخاص می دانند، واین چیزی است که هیچ عاقلی در آن تردید نمی کند. وامامان ما (علیهم السلام) در تعدادی از احادیثی که از ایشان روایت شده بر این معنی دلالت فرموده اند که بعضی از آن ها را در امور سی ویکم وسی وهفتم وچهل وهشتم وغیر این ها آورده ایم، اضافه بر آنچه در امر شصت وهشتم خواهی شنید، که نیز به فحوی یا منطبق بر این مطلب دلالت دارد، پس بر تو باد که به آنها مراجعه نمایی ودر آن ها دقت کنی، وبر احترام منسوبین آن حضرت (علیه السلام) از سادات وعلما ومؤمنین مواظبت ومداومت داشته باشی، وبه حسب شئون ومراتب ایشان در علم وتقوی وپرهیزکاری وآنچه مایه نزدیک شدن ومحبوبیت یافتن نزد آن بزرگوار است، آن ها تجلیل وتوقیر کنی، تا به تقرب ومحبوب شدن نزد آن حضرت (علیه السلام) نایل شوی وسعادت یابی. از خدای تعالی خواستارم که مرا وهمه دوستداران آن جناب را توفیق دهد، بمنه وکرمه.
شصت وهشتم: بزرگداشت اماکنی که به قدوم آن حضرت (علیه السلام) زینت یافته اند
مانند: مسجد سهله، ومسجد اعظم کوفه، وسرداب مبارک در شهر سامره، ومسجد جمکران وغیر این ها از مواضعی که بعضی از صلحا، آن حضرت را در آنجاها دیده اند، یا در روایات آمده که آن جناب در آنجا توقف ندارد، مانند: مسجد الحرام، وتعظیم واحترام سایر چیزهایی که به او اختصاص دارد ومنتسب می باشد، مانند: نام ها والقاب وکلمات وتوقیعات ولباس های آن حضرت (علیه السلام) وکتاب هایی که احوالات آن بزرگوار وآنچه متعلق به اوست در آن ها یاد گردیده، ومانند این ها...در اینجا نخست در استحباب ورجحان آن سخن می گوییم، ودوم در بیان چگونگی بزرگداشت وتعظیم آن مشاهده، وآنچه به وسیله آن ها بزرگداشت حاصل می گردد.
مبحث اول: ماییم شعائر واصحاب
به توفیق خداوند گوییم: آنچه بر این معنی دلالت دارد یا آن را تأیید می کند چند امر است:
1- از جمله، فرموده خدای (عزَّ وجلَّ) ومن یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب(622) وهر کس شعائر خداوند را بزرگ ومحترم دارد پس به درستی که این از (صفات) دل ها با تقوی است. وبیان آن به دو وجه است:
وجه اول: منظور از شعائر خدای تعالی -به حسب آنچه از تدبر در آیات وروایات وملاحظه معنی شعار واشعار وکاوش در موارد استعمال آن ها استفاده کرده ایم - هر آن چیزی است که انتساب خاص وارتباط ویژه ای به خدای (عزَّ وجلَّ) داشته باشد، خواه بدون واسطه وخواه با واسطه باشد، به گونه ای که در نظر شرع وعرف بزرگ داشتن آن تعظیم خداوند منسوب گردد، وتحقیر وتوهین آن؛ تحقیر وتوهین خدای (عزَّ وجلَّ) به شمار آید، مانند: اسم ها، کتاب ها، پیغمبران، فرشتگان، مساجد، اولیا، واهل ایمان به او، وزمانهای مخصوصی که او احترام آن ها را واجب فرموده، وخانه هایی که فرمان داده بلند گردند ونام او در آن ها یاد شود، وتوقفگاه ها ومشاهد معابد اولیای او، واحکام خدای تعالی؛ از فرایض وغیر آن ها، وحدود الهی، وحج ومناسک واعمال آن، خدای (عزَّ وجلَّ) فرموده: والبدن جعلناها لکم من شعائر الله(623)؛ ونحر شتران فربه را از سوی شما از شعائر خداوند مقرر داشتیم.
و در این آیه دلالت بر آن است که شعائر خداوند در قربانی کردن شتران فربه منحصر نیست -به طوری که بعضی پنداشته اند- ومصادیق بسیار دیگری نیز دارد که شمردن آن ها غیر ممکن یا بسیار مشکل است. وپوشیده نیست که مواقف ومشاهد ومعابد ولباس ها ونوادگان امامان (علیهم السلام) از آن مصادیق می باشند، زیرا که آن ها با یک یا چند واسطه منتسب به خدای -تعالی- هستند، نمی بینی که خدای -تعالی- نحر کردن شتران فربه را از شعائر الله قرار داده، با این که آن ها به سوی خانه کعبه که خدای تعالی آن را به خود نسبت داده است به آن ها است چه فرقی هست؟ چون که امامان (علیهم السلام) حجت های خداوند ونشانه های روشن اویند، وایشان از بیت الحرام عزیزترند وبرترند. بلکه در بعضی از روایات آمده که: مؤمن از کعبه مشرفه عزیزتر است. جهتش آن است که ایمان به خدای تعالی عزیزترین وبرترین امور است، لذا خدای تعالی فرموده: (وهر کس شعائر خداوند را بزرگ ومحترم بدارد پس به درستی که این از (صفات) دل های با تقوی است). که در مقام بیان فضیلت تعظیم شعائر توجه داده که تقوای دل ها مهمترین وبرترین امور است. وآن چیزی است که نیازی به ذکر فضیلت وبیان مقام برجسته ومنزلت والای آن نزد خدای (عزَّ وجلَّ) نیست.
به توضیح اینکه خدای تعالی پس از آنکه قسمتی از احکام را در سوره حج بیان فرمود، به توحید واخلاص وبیزاری از شرک فرمان داد به این که فرمود: حنفاء لله غیر مشرکین به(624)؛ خاص وخالص بی هیچ شائبه شرک، خدا را بپرستید. سپس نتیجه وعاقبت شرک را چنین گوشزد فرمود: ومن یشرک بالله فکأنما خر من السماء فتخطفه او تهوی به الریح فی مکان سحیق(625)؛ وهر آن که به خداوند شرک ورزد چنان است که از آسمان سقوط کند پس مرغان (لاشخور) او را بربایند یا باد تندی او را به مکان دور دستی بیفکند. آنگاه به نشانه توحید وایمان توجه داد که فرمود: ومن یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب. تا این مطلب را توجه دهد که نشانه کسی که دلش از شرک خالص گشته وبه زیور ایمان خود را آراسته، وبه نور توحید روشنی یافته: تعظیم شعائر خداوند است، چون کسی که چیزی را دوست بدارد هر آن چیزی که اختصاص وانتساب به آن دارد را نیز دوست می دارد، واین چیزی است که بالعیان مشاهده می شود وبه عقل ونقل تأیید می گردد، پس مؤمن به سبب معرفت ومحبتش نسبت به خدای تعالی، هر چیزی که به او -تعالی- اضافه ومنسوب باشد با خصوصیتی که از غیر خودش متمایز شود را دوست می دارد، لذا مراتب تعظیم واحترام بر حسب تفاوت درجات ایمان ومحبت واخلاص مؤمن نسبت به خداوند (عزَّ وجلَّ) ونیز تفاوت مراتب آن چیزی که منسوب به خدای تعالی است از جهت ویژگی ها واسبابی که مایه انتساب واختصاصش به خداوند گردیده تفاوت می یابد.
حاصل آنچه یاد کردیم این که هر آنچه انتساب خاصی به خدای تعالی داشته باشد مایه شرافت آن خواهد بود، واز جمله شعائر خداوندی می شود وتعظیم آن تعظیم شعائر الله محسوب می گردد؛ خواه انتساب آن شیء بدون واسطه باشد یا با واسطه، ومواقف ومشاهد امام (علیه السلام) از جمله آن ها است، آن ها نظیر مساجد می باشند که به خدای تعالی منتسب هستند، به سبب اینکه برای عبادت خداوند (عزَّ وجلَّ) قرار داده شده اند، ولی لازمه اش این نیست که این اماکن متبرکه در تمام احکام با مساجد مشارکت داشته باشند، زیرا که احکام خاصی که در شرع برای مکان معینی اختصاص یافت به غیر آن سرایت داده نمی شود مگر با دلیل خاص. البته در تمام اموری که در عرف تعظیم واحترام اماکن محسوب گردد مشارکت دارند، وبیان این مطلب در مبحث دوم ان شاء الله تعالی خواهد آمد.
و باید دانست که آنچه ما در بیان معنی شعائر یاد کردیم منافات ندارد با آنچه بعضی تفسیر کرده اند که منظور از آن تمام دین خداوند است، وبعضی دیگر آن را به معالم دین خداوند، وبعض دیگر آن را به نشانه هایی که خداوند برای طاعت خود نصب فرموده، وبرخی به محرمات، وبعضی مناسک حج تفسیر کرده اند. وآنچه در فرمایش امیر المؤمنین (علیه السلام) که: ماییم شعائر خواهد آمد؛ زیرا که ظاهر از ملاحظه اشباه ونظایر آن است که هر کدام از این تفسیرها ذکر بعضی از مصادیق با اظهر آن ها است، وهمه به آنچه به تأیید خداوند وبرکت اولیای او یاد کردیم وبیان داشتیم بر می گردد.
وجه دوم: این که در کتاب مرآة الانوار از امیر المؤمنین (علیه السلام) به طور مرسل روایت کرده که فرمود: نحن الشعائر والاصحاب(626)؛ ماییم شعائر واصحاب. وپوشیده نیست که منظور از این که فرموده: ماییم یا رسول خدا وامامان است ویا فقط امامان، زیرا که ایشان عظیم ترین وبرترین شعائر خداوند می باشند، وبدون تردید احترام کردن آنچه منتسب به ایشان است تعظیم آنان می باشد، وآنان شعائر خداوندند، پس بزرگ داشتن آنچه به ایشان اختصاص وانتساب دارد؛ در حقیقت تعظیم آنان است که شعائر الله هستند، واین واضح است وهیچ پوشیدگی در آن نیست، پس بحمد الله معلوم گشت که تعظیم واحترام هر آن چیزی که به مولایمان حضرت حجت (علیه السلام) ونیز سایر امامان (علیهم السلام) منتسب می باشد وبه طور خاصی به ایشان اضافه می گردد واز مواقف ومشاهد وضریح ها ونوشته ها وکتاب ها وجامه ها واحادیث وسخنان نوادگان وشیعیان ایشان، وغیر این ها.. رجحان دارد، ودر استحباب این امور جای تأمل نیست.
توجه وتحقیق در معنی فرموده امیر المؤمنین (علیه السلام) ماییم شعائر واصحاب:
بدان که در این حدیث چند وجه محتمل است: یکی: این که اشاره باشد به آنچه در دعای شب نیمه شعبان وارد شده که امامان (علیهم السلام) اصحاب حشر ونشر می باشند. واز امیر مؤمنان (علیه السلام) در حدیثی که از بصائر حکایت شده، آمده است: انا الحاشر الی الله؛ من حشر دهنده به سوی خداوند هستم.
و در بخش چهارم کتاب در بحث شفاعت آن حضرت (علیه السلام) حدیثی که بر این معنی دلالت دارد نیز گذشت، ودر این معنی تعجبی نیست زیرا که آنان (علیهم السلام) جایگاه های مشیت خداوند وحامیان ومدافعان دین خداوند می باشند چنان که در دعای ماه رجب از حضرت حجت (علیه السلام) رسیده، وخدای تعالی به حضرت عیسی فرمود: واذ تخرج الموتی باءذنی(627)؛ وآنگاه که به اذن من مردگان را زنده می کنی. وبدون شک ایشان از حضرت عیسی (علیه السلام) افضل هستند، ونیز از اسرافیل که در صور خواهد دمید، واز ایشان (علیهم السلام) بارها زنده کردن مردگان به اذن خدای تعالی در دنیا صادر گشته تا جایی که به حد تواتر رسیده است، ومؤیدات این مطلب زیاد است که جای ذکر آن ها نیست. ومحتمل است که منظور این باشد که آنان صاحبان شر ونشر در زمان رجعت می باشند. والله العالم.
دوم: این که منظور از فرمایش آن حضرت (علیه السلام) والاصحاب این است که ایشان اصحاب سر وراز می باشند. ومؤید این است آنچه در روایات آمده که خدای تعالی روز غزوه طائف وخیبر وحنین وتبوک با علی (علیه السلام) راز گفت: این روایات در البرهان وچند کتاب معتبر دیگر یاد شده اند. ونیز مؤید آن است آنچه از امامان (علیهم السلام) در بصائر وغیر آن روایت آمده که: امر ما سر، وسری است که با سر پوشانده شده است(628).
و در حدیث دیگری آمده است: همانا امر ما خود حق است، وحق حق، وآن ظاهر است، وباطن ظاهر، وباطن باطن، وآن سر است، وسر سر وسر پنهان شده، وسری که با سر پوشانده شده است، وشرح این سخن را بسیاری از فهم ها در نمی یابند(629). چنان که در بسیاری از روایات از ایشان (علیه السلام) روایت گردیده که: حدیث ما صعب مستصعب است، آن را متحمل نشود مگر فرشته ای مقرب، ویا پیغمبری مرسل، ویا مؤمنی که خداوند دلش را برای ایمان آزموده باشد، از این روی دیدیم که اجمال بهتر است از شرح آن خود داری کردیم. ونیز مؤید آنچه یاد کردیم روایاتی است که در ابواب (ومنابع) علوم امامان (علیهم السلام) رسیده که از گونه های علوم ایشان (علیهم السلام): تأثیر در گوش های آنان است. در این باره روایات متعدد معتبری آمده که در کتاب های کافی وبصائر وغیر آن ها ذکر گردیده است.
و از جمله روایتی است که در بصائر در وصف امام وبعضی از شئون او روایت آمده از مولایمان حضرت باقر (علیه السلام) که فرمود: در حالی که (امام) جنینی است در شکم مادر سخن را می شنود، وچون به زمین رسد بر بازوی راستش نوشته شده است: وتمتت کلمة ربک صدقاً وعدلاً لا مبدل لکلماته وهو السمیع العلیم(630)؛ وکلمه پروردگارت از روی صدق وعدل به حد تمام وکمال رسید، هیچ کس کلمات او را تبدیل نتواند کرد واو است شنوای دانا. پس از آن نیز برایش عمودی از نور زیر عرش تا زمین بر می انگیزد که در آن تمام کارهای خلایق را می بیند، سپس برای او عمود دیگری از نزد خداوند تا گوش امام منشعب گردد که هرگاه (علم امام) فزونی نیاز داشت (بدین وسیله) به او القا می شود(631)
سوم: این که فرموده امیر مؤمنان (علیه السلام) والاصحاب اشاره به روایتی باشد که از ایشان رسیده است: ما را با خداوند حالت هایی است: او در آن ها ماییم، و(در عین حال) او (در مقام خدایی) او است، وما در مقام بندگی خودمانیم. ودر دعایی که در کتاب اقبال از حضرت صاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به توسط شیخ بزرگوار محمد بن عثمان (رحمه الله) برای هر روز از ماه رجب روایت گردیده چنین آمده است لا فرق بینک وبینها الا انهم عبادک وخلقک فتقها ورتقها بیدک بدؤها منک ودعوها الیک(632)؛ میان تو وآنان جدایی نیست جز آنکه (تو خدایی و) وآنان بنده ومخلوق تو اند، فتق ورتق وپیوستن وجداگشتن آن آیات به دست تو وسرآغازشان از تو، وبازگشت آن ها به سوی تو است...و این مرتبه برترین مراتب است که بالاتر از آن برای ممکن الوجود امکان ندارد، واین مرتبه پیغمبر اکرم وائمه طاهرین (علیهم السلام) است که عالم الهاهوت نامیده می شود، وآن عالم وجه اعلی از ناحیه ای است که قسمت اعلای حقیقت محمدیه است، وبا قطع نظر از آنچه پایین تر از آن است، وبالاتر از این جایگاه مقامی نیست مگر عالم ازل اصلی یعنی عالم ذات بحت باری تعالی است، که نه اسمی دارد ونه رسمی، واوست غیب الغیوب، واین عالم ربوبیت است، وآن در عالم هست ودر عالم نیست، ودر جایی نیست وهیچ جا از او خالی نباشد، زمان بر او نمی گذرد، وهیچ زمانی از او خالی نیست، واگر بخواهی توضیح مقام هاهوت را بدانی به آهن گداخته نظر کن که چگونه با مصاحبت آتش، آتش شده، ولی آتش نیست، هم آن است وهم آن نیست، وآتش آتش است وآهن گداخته شده آهن، پس فرموده آن حضرت (علیه السلام): او در آن ها ماییم، وما او هستیم به خاطر ظهور تمام آثار واجب الوجود - تعالی شأنه- از ایشان در وجود ایشان واو واجب الوجود است که از شباهت آفریدگان منزه است، پس او اوست، وما بندگانی آفریده شده ونیازمند به اوییم، پس ما، ما هستیم.
و از آنچه یاد کردیم معنی آنچه از آن حضرت (علیه السلام) روایت آمده معلوم گشت که فرمود: ای سلمان ما را از مقام ربوبیت پایین بدانید، وقسمت های بشری را از ما دفع نمایید که ما از آنها دوریم، واز آنچه بر شما روااست منزهیم، سپس درباره ما آنچه خواهید بگویید....و فرموده امام (علیه السلام) را در زیارت امیر المؤمنین (علیه السلام) است که: السلام علی نفس الله تعالی القائمة فیه بالسنن؛ سلام بر نفس خدای تعالی که قائم است در او به سنت ها. ودر زیارت دیگری راجع به آن حضرت (علیه السلام) است که: السلام علی نفس الله العلیا؛ سلام بر آن نفس عالیه خداوند. وآنچه در تأویل فرموده خدای تعالی: تعلم ما فی نفسی ولا اعلم ما فی نفسک(633)؛ آمده که منظور از نفس الله امیر المؤمنین (علیه السلام) است.(634) ونیز از اینجا ظاهر می شود معنی فرموده آن حضرت (علیه السلام) در خطبه شقشقیه: ینحدر عنی السیل ولا یرقی الی الطیر؛ سیل فضیلت از من سرازیر می شود وهیچ پرواز کننده ای به قله عظمت من نخواهد رسید.(635) وهم چنین معنی آنچه از امامان (علیهم السلام) رویت گردیده که هیچ کس نمی تواند آنان را توصیف کند.
و از اینجا معلوم می شود که تعجبی ندارد آن که امیر المؤمنین (علیه السلام) حشر دهنده به سوی خداوند ومقلب احوال باشد چنان که در زیارت آن حضرت آمده؛ ومنافاتی ندارد که آن حضرت هم حشر دهنده وهم محشور وهم محشور الیه وحسابرس وجزا دهنده باشد، چنان که در روایات متعددی در معنی فرموده خدای تعالی: ان الینا ایابهم ثم ان علینا حسابهم(636)؛ البته که بازگشت آنان به سوی ما است، آنگاه حسابرسی شان بر ما خواهد بود. آمده است، به کافی وبرهان(637) وغیر اینها رجوع کنید. واین سه وجه در معنی این کلام شریف به نظر رسید.
چهارم: آنچه دوست ما که همنام پنجمین ائمه (علیهم السلام) است(638) احتمال داده، این که منظور از فرموده آن حضرت (علیه السلام): ماییم شعائر واصحاب همان امامان (علیهم السلام) باشند ومعنی: اصحاب اشاره به روایتی باشد که از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده که فرمود: اصحاب همچون ستارگانند به هر کدام اقتدا کنید هدایت خواهید شد. یعنی مقصود آن حضرت (علیه السلام) از اصحاب؛ همان ائمه اطیاب وشفعای روز حساب می باشند، نه هر کس که چند روزی با پیغمبر هم صحبت شده ودر زندگی خود گناهانی مرتکب گردیده، به طوریکه بعضی کوردلان پنداشته اند، ودوست یاد شده ما یادآور شد که حدیثی در تفسیر فرموده پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم): اصحاب من همچون ستارگانند به معنی مذکور روایت گردیده است، والله العالم.
و حدیث همان است که شیخ صدوق در معانی الاخبار روایت کرده به سند خود از اسحاق بن عمار از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) از پدرانش که: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: هر چه را در کتاب خدای (عزَّ وجلَّ) یافتید باید به آن عمل کنید در ترک آن هیچ عذری برایتان نیست، وهر آنچه در کتاب خدای عز وجل نباشد ودرباره آن سنتی از من هست، پس در ترک سنت من هیچ عذری برای شما نیست، وهر چیزی که درباره آن سنتی از من به دستتان نرسیده پس آنچه اصحابم گفتند بکار بندید، که همانا مثل اصحاب من در میان شما همچون ستارگان است که به هر کدام گرفته شود راهنمایی گردد، وهر کدام از گفته های اصحابم را که بگیرید هدایت شوید؟ وآمد وشد نزد اصحاب من برای شما رحمت است. عرض شد: یا رسول الله اصحاب تو کیانند؟ آن حضرت (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: اهل بیت من(639).
اکنون به اصل مطلب باز می گردیم ومی گوییم:
2- واز جمله اموری که بر آن دلالت دارد روایتی است که در کتاب خلاصه علامه، وبحار به سند صحیحی از سلیمان بن جعفر آمده که گفت: علی بن عبیدالل بن حسین بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب به من گفت: پس چه چیز تو را از این کار باز می دارد؟ جواب داد: احترام وهیبتی که آن حضرت دارد واین که بر آن جناب بیمناکم.
سلیمان بن جعفر گوید: پس از چندی حضرت ابوالحسن (علیه السلام) را مختصر کسالتی عارض شد، ومردم از آن جناب عیادت کردند، من به ملاقات علی بن عبیدالله رفتم وبه او گفتم: آنچه می خواستی برایت پیش آمد، حضرت ابوالحسن (علیه السلام) مختصر کسالتی یافته ومردم به عیادتش رفته اند، اگر می خواهی به محضرش شرفیاب گردی امروز وقت آن فرارسیده. راوی گوید: او به عیادت حضرت ابوالحسن (علیه السلام) رفت، وآن جناب با کمال احترام وتقدیری که او مایل بود با وی رفتار کرد، پس علی بن عبید الله از این جهت بسیار خوشحال شد. مدتی بعد علی بن عبیدالله بیمار شد، حضرت ابوالحسن امام رضا (علیه السلام) از او عیادت کرد، من نیز همراه آن حضرت بودم، پس آن جناب نزد او نشست تا این که همه عیادت کنندگان رفتند، وچون از نزد او بیرون آمدیم یکی از کنیزانم برایم خبر آورد که ام سلمه همسر علی بن عبیدالله از پشت پرده به حضرت امام رضا (علیه السلام) نگاه می کرد، وچون آن جناب از خانه آنها بیرون رفت از پشت پرده بر آمد وبر جایگاهی که حضرت ابوالحسن الرضا (علیه السلام) نشسته بود خود را برافکند وبر آن بوسه می زد وبدن خود را بر او می کشید. سلیمان بن جعفر گوید: پس از آن نیز به دیدار علی بن عبیدالله رفتم، او نیز از جریان کار ام سلمه مرا خبر داد، من آن را به عرض حضرت ابوالحسن (علیه السلام) رساندم. آن بزرگوار فرمود: ای سلیمان، به درستی که علی بن عبیدالله وهمسرش وفرزندش از اهل بهشت هستند، ای سلیمان، فرزندان علی وفاطمه (علیه السلام) هرگاه خداوند این امر امامت را به آنان شناساند، مانند سایر مردم نخواهند بود.(640)
می گویم: دلیل بر مطلب مورد بحث، تقریر آن حضرت (علیه السلام) است نسبت به کار همسر علی بن عبیدالله ومدح وستودنش به این که: اهل بهشت هستند وفرزندان علی وفاطمه (علیه السلام)... یعنی: این که آن بانو محل نشستن آن جناب را بوسید وبه آن تبرک جست، از جهت معرفتش به حق ومقام امام (علیه السلام) بود بر خلاف بیشتر مردم.
3- واز جمله دلایل فرموده خدای تعالی است: فی بیوت اذن الله ان ترفع ویذکر فیها اسمه(641)؛ در خانه هایی که خداوند امر فرموده (یا خواسته) که رفعت یابند ودر آنها نام خدا یاد گردد. به ضمیمه آنچه در تفسیر وبیان مراد از ان روایت آمده، چنانکه در کتابهای غایة المرام والبرهان وکتب دیگر بزرگان به سندهای معتبری از طریق خاصه وعامه آورده اند که: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آیه: فی بیوت اذن الله ان ترفع... را قرائت کرد، مردی برخاست وعرضه داشت: این کدام منزل ها است ای رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)؟ آن حضرت فرمود: منزل های پیغمبران. ابوبکر عرضه داشت: یا رسول الله این بیت ها از آن ها است؟ -و به خانه علی وفاطمه (علیه السلام) اشاره نمود- حضرت رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: آری، از بهترین آن ها است.(642)
و از عیسی بن داوود از حضرت موسی بن جعفر از پدرش (علیه السلام) آمده که درباره فرموده خدای تعالی: فی بیوت اذن الله ان ترفع ویذکر فیها اسمه... فرمود: خانه های آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) بیت علی وفاطمه وحسن وحسین وحمزه وجعفر -صلوات الله علیهم اجمعین - می باشد....
و در این باره روایات متعددی هست که به خاطر رعایت اختصار از آوردن آن ها خودداری کردیم: بیان استدلال این که: واژه اذن در اینجا یا به معنی امر است، مانند فرموده خدای تعالی: وداعیاً الی الله باذنه(643)؛ وای پیامبر تو را فرستادیم تا به امر حق مردم را به سوی خداوند دعوت کنی. ویا به معنی اراده است، مانند فرموده خدای تعالی واذ تخرج الموتی باذنی(644) وای پیامبر متذکر شو هنگامی را که خداوند به عیسی بن مریم فرمود آنگاه که به اراده من مردگان را از قبرهای شان بیرون آوری. وبنابر هر دو فرض نتیجه آن است که خانه های آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) خانه هایی است که خداوند دوست می دارد که رفعت یابند ونام او را در آن ها یاد گردد، هر چند که فرض کنیم اذن به معنی اراده تشریعیه است به قرینه فرموده خدای تعالی ویذکر فیها اسمه. واذن در اینجا نمی تواند به معنی رخصت واجازه باشد، زیرا که بدون تردید ذکر خداوند رجحان واستحباب دارد، واگر اذن به معنی رخصت باشد با آن منافات خواهد داشت، پس متعین است که اذن به معنی امر باشد، وحاصل معنی این که: (در خانه هایی که خداوند امر فرموده که رفعت یابند ونام او را در آن ها یاد گردد) چون معطوف علیه در حکم؛ با معطوف شریک است ومعنی رفعت دادن؛ احترام وتعظیم است نه رفعت حسی. ودر صدق خانه فرق می کند، پس هر آنچه بر آن صدق کند که از خانه های آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) است در رجحان واستحباب تعظیم واحترام داخل می باشد. البته هر جا که توقفشان در آن واختصاصشان به آن بیشتر وتمام تر بود، تعظیم واحترامش بهتر ومهمتر است. ودر تأیید این معنی واقعه خوبی هست که در مبحث دوم ان شاء الله تعالی خواهیم آورد.
و چنانچه شخص غیر منصفی با ما نزاع وجدال کند وبگوید: نمی پذیرم که عنوان بیت (خانه) بر هر جایی که شخص در بعضی از اوقات در آن توقف داشته، صدق کند. در جواب او گوییم: اولاً: درستی آنچه گفتیم آشکار ومعلوم ا ست. ثانیاً: اگر آن را نپذیرید به مساوی بودن آن ها حکم می کنیم، به فحوای دلیل، زیرا که آنچه سبب احترام خانه هایی که آل محمد (علیهم السلام) در آن سکونت داشته اند شده، منسوب بودن آن خانه ها به ایشان است به جهت توقفشان در آن ها، واین در هر جایی که از جهت توقفشان در آن انتساب یافته موجود است، چنان که پوشیده نیست.
4- واز جمله فرموده خدای (عزَّ وجلَّ) فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی(645)؛ ای موسی پس تو نعلین (همه علاقه غیر مرا) از خود دور کن که تو در وادی مقدس قدم نهادی. که توصیف نمودن وادی به مقدس می رساند که در هر جای مقدسی تعظیم واحترام رجحان واستحباب دارد. ومشهور است که تقید کردن به وصف، علیت را می رساند، چنان که پوشیده نیست.
5- آنچه دلالت دارد بر خوبی تعظیم امام ورجحان داشتن آنچه از احترام برای او میسر است، که از مصادیق تعظیم وتکریم امام (علیه السلام): گرامی داشتن هر آن چیزی است که به او منتسب است، به سبب انتسابش به او، واین مطلب روشن است وهیچ گونه ابهامی ندارد. واین وجه به عنوان این که احترام نمودن وتعظیم کردن مقامات امام (علیه السلام) در حقیقت احترام وتعظیم خود امام است دلالت دارد. اما اینکه به عنوان تعظیم شعائر خداوند وتعظیم گردد مطلب ووجه دیگری است، بنابراین در آنچه یاد کردیم تکرار ووحدتی وجود ندارد چنان که مخفی نمی باشد.
6- واز جمله در کتابهای مزار مانند: مصباح الزائر سید بن طاووس وبحار الانوار مجلسی در آداب ورود به مسجد کوفه چنین آمده است: وچون به مسجد رسیدی بر آن در که معروف به باب الفیل است بایست وبگو: السلام علی سیدنا رسول الله محمد بن عبد الله وآله الطاهرین السلام علی امیر المؤمنین علی بن ابی طالب ورحمة الله وبرکاته وعلی مجالسه ومشاهده ومقام حکمته وآثار آبائه آدم ونوح وابراهیم واسمعیل؛ سلام بر سرور ما رسول خدا محمد بن عبد الله وبر آل پاکیزه او باد، سلام بر امیرمؤمنان علی بن ابی طالب ورحمت وبرکات او بر ایشان باد، وبر مجالس وجایگاه های حضور او ومقام حکمتش وآثار پدرانش آدم ونوح وابراهیم واسماعیل...(646)
وجه استشهاد این که: سلام کردن بر مشاهد ومواقف امیر مؤمنان (علیه السلام) دلالت دارد بر این که هر جا که مشهد وموقف آن حضرت (علیه السلام) باشد، شرافت وامتیازی برای آن حاصل می گردد که مایه تعظیم واحترام خواهد بود، لذا به تحیت وسلام اختصاص یافته است. وچون این معنی برای مواقف ومشاهد ومجالس مولایمان امیر المؤمنین (علیه السلام) ثابت گشت، برای مواقف مولایمان حضرت حجت وسایر امامان (علیهم السلام) نیز ثابت است، زیرا که در آن فضایل ومانند آن ها که خدای (عزَّ وجلَّ) به ایشان اختصاص داده شرکت دارند، چنان که مخفی نمی باشد. واز اینجاست که می توان گفت: سلام وتحیت برای تمام مواقف ومشاهد امامان (علیهم السلام) رجحان دارد، هر چند که در هر یک از آن ها نص خاصی وارد نشده باشد، نظر به آنچه ثابت شده که تعظیم مشاهد ومجالس ایشان رجحان دارد، وآنچه نقل کردیم از تحیت وسلام بر مواقف ومجالس امیر المؤمنین (علیه السلام) دلالت دارد بر این که این عمل از اقسام تعظیم واحترام است، چنانکه بر اهل خرد پوشیده نیست.
7- واز جمله: آنچه دلالت دارد بر استحباب اظهار محبت نسبت به کسی که مؤمن او را دوست می دارد، ونیز آنچه بر فضیلت دوستی کردن با یکدیگر وتحابب وارد گردیده، که این غیر از محبت است، زیرا که محبت ودوستی امری قلبی است وآن نشانه ایمان می باشد، ودوستی کردن به دیگری تحابب، اظهار قلبی به وسیله اعمال است، واین نشانه محبت قلبی واز ثمرات آن می باشد. وآنچه در مورد محبت کردن نسبت به ائمه (علیهم السلام) با دست وزبان وارد شده، که معنای محبت با دست وزبان؛ اظهار نمودن محبت به وسیله این دو عضو وسایر اعضا واعمال واموال می باشد، واین که دست وزبان به طور خاص ذکر گردیده از لحاظ آن است که آنچه از آثار محبت ظاهر می شود -همه آثار یا بیشتر آن ها- از اعمال واموال از این دو عضو صادر می گردد بر خلاف سایر اعضا، پس با دست وزبان اموال خرج می شود، واعمال پدید می آیند، وبرادران دینی یاری می گردند، وستمگران وتجاوزکاران از آنان دفع می شوند،...
و از جمله اقسام دوستی کردن واظهار محبت: تعظیم هر آن چیزی است که به محبوب منتسب است از مجالس ومواقف وجامه ها ونوشتار او، وآنچه به وی اختصاص دارد وبه او منتسب می باشد، چنان که از ملاحظه احوال واعمال محبان نسبت به محبوبشان می بینیم، که گفته شده:

امر علی الدیار دیار لیلی * * * اقبل ذا الجدار وذا الجدارا
فما حب الدیار شغفن قلبی * * * ولکن حب من سکن الدیارا
چون گذار من فتد از کوی یار * * * می زنم بوسه بر آن دشت ودیار
بوسه ها از عشق آن دلبر زنم * * * ورنه، با دیوار ودر ما را چه کار؟

8- واز جمله فرموده خدای (عزَّ وجلَّ) است: یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبی الا ان یؤذن لکم(647)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید به خانه های پیغمبر داخل مشوید مگر این که به شما اذن داده شود. که این کار تعظیم واحترام آن حضرت (صلی الله علیه وآله وسلم) وخانه های منتسب به او است، ومواقف ومشاهد امامان (علیهم السلام) ملحق به خانه های پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می باشد از جهت موضوع یا حکم وبیان استدلال چنان است که در استدلال به فرموده خدای تعالی: فی بیوت اذن الله ان ترفع... گذشت.
9- واز جمله؛ روایتی است که در مزار بحار وغیر آن از ازدی آمده که گفت: در شهر مدینه به قصد منزل حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) بیرون رفتیم، پس به ابوبصیر رسیدیم در حالی که از یکی از کوچه های مدینه بیرون می آمد، واو جنب بود وما نمی دانستیم تا این که بر حضرت امام صادق (علیه السلام) داخل شدیم وبر او سلام کردیم، آن حضرت سر برداشت وبه ابوبصیر فرمود: ای ابوبصیر آیا می دانی که شایسته نیست کسی که جنب است به خانه های پیغمبر داخل شود. پس ابوبصیر بازگشت وما بر آن جناب وارد شدیم.(648)
می گویم: ودر این باره روایات دیگر نیز آمده، واختصاص دادن منع به مورد حضور امام (علیه السلام) در آنجا درست نیست، زیرا که مورد مخصص نمی باشد، بلکه از افراد عام است، اضافه بر این که عموم عام افرادی است، وصورت حضور امام یکی از احوال می باشد، پس نمی توان عام را فقط بر آن حال منطبق ساخت، وادعای منصرف بودن عام به حال حضور امام را دلیل منع می کند.
10- واز جمله؛ در بحار وغیر آن از عده ای از اصحاب ما روایت آمده که: چون حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) در گذشت، امام صادق (علیه السلام) امر فرمود در آن اتاقی که آن حضرت سکونت می کرد چراغ روشن کنند، تا این که حضرت ابو عبد الله (علیه السلام) وفای یافت، سپس حضرت ابوالحسن امام کاظم (علیه السلام) نیز مثل همین را نسبت به اتاق حضرت صادق (علیه السلام) امر فرمود تا وقتی که او را به سوی عراق بردند که نمی دانم پس از آن چه شد.(649)
می گویم: این حدیث دلالت دارد بر استحباب تعظیم مواقف ومساکن امامان (علیهم السلام)، وبر این که چراغ روشن کردن در آن ها از اقسام تعظیم واحترام می باشد، پس به این حدیث می توان استدلال کرد برای استحباب چراغ روشن کردن در هر جایی که تعظیم آن مصادیق تعظیم شعائر الله باشد، بدون واسطه یا با واسطه، هر چند که در آنجا کسی نباشد که از چراغ سودی ببرد، زیرا که احترام وتعظیم به کسی که آن مکان منتسب به اوست -از نظر عرف- با چراغ روشن کردن در آن مکان حاصل می گردد، هر چند که در آنجا کسی نباشد زیرا که تعظیم واحترام خود هدف وغرض صحیحی است که مورد رغبت واقع می گردد، وسود بردن غرض دیگری است، واگر هر دو غرض جمع گردند اجر وثواب دو برابر می شود. واز اینجاست که این گفته صحیح است که روشن کردن چراغ های بسیار در مکان های شریف مانند مساجد ومنابر ومجالس سوگواری ائمه. ومشاهده ومعابد ومقابر علما وصالحین، وامامزادگان، ودر زمان های منسوب به ایشان مانند شب های ولادت آنان، مستحب می باشد، واین اصل ارزنده ای است که فروع بسیاری از آن بر می آید، واین معنی بر جمعی از مدعیان علم وبصیرت مخفی مانده است.
10- واز جمله؛ فحوای آنچه دلالت دارد بر فضیلت زمینی که امام در آن دفن گردیده، وتجلیل آن زمین، که بدون تردید آن فضیلت به خاطر این است که آن زمین موقف ومقر بدن شریف آن امام پس از فوت او است، واین سبب در هر جایی که موقف او در زمان حیاتش بوده جاری است، چنانکه پوشیده نیست.
11- واز جمله؛ فحوای آنچه دلالت دارد بر فضیلت شب ولادت آن حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وآنچه در تعظیم وتشریف آن وارد گردیده، به جهت وضوح این که فضیلت آن شب به خاطر انتساب به آن جناب می باشد، چون ولادتش در آن واقع شده است، واین سبب -یعنی انتساب به آن حضرت- در مواقف ومشاهد وسایر اموری که منتسب به او است موجود می باشد. ودر تأیید وتأکید تمام اموری که گفتیم این که؛ بدون تردید تمام اماکن وزمین ها به حسب خلقت اصلی مساوی هستند، وهیچ فضیلت وامتیازی بر یکدیگر ندارد مگر به سبب عارض شدن چیزی که مایه شرافت وفضیلت جایی بر جای دیگر شود، وشبهه ای در این نیست که از مهمترین اسبابی که موجب امتیاز یافتن است این که زمینی محل توقف یا جای دفن یکی از امامان (علیهم السلام) باشد، ونیز بدون تردید بدن های شریف ایشان آثاری دارد در هر چیزی که قابلیت ظهور آن آثار را دارند.
لذا در حوله ای که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) دست خود را با آن خشک فرموده آتش اثر نمی کند، به خاطر احترام وتجلیل آن حضرت، ونیز پوشیدگی در این نیست که هر کس به آن حوله تبرک جوید به خاطر انتساب به آن پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) کار او در نظر مؤمنین به شمار می آید، وهرگاه برای شفا یافتن از بعضی از دردها آن را بر موضع درد قرار دهد البته که شفا خواهد یافت، چنان که هر کس به آن اسائه ادب کند به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بی ادبی کرده، واین در هر چیزی که به آن جناب یا یکی از امامان (علیهم السلام) منسوب باشد جاری است.
و نیز از جمله مؤیدات ومقربات است آنچه در بعضی از زمین ها از تأثیر دست های ایشان (علیه السلام)ظاهر گردیده که طلا یا نقره شده، ودر بعضی از آب ها ظاهر گشته که به یاقوت وزبرجد مبدل شده است وامثال این ها بسیار است که در حالات ومعجزات ایشان (علیهم السلام) ذکر گردیده است. ودر خبر است که به سبب قدم های مادیانی که جبرئیل (علیه السلام) روز غرق شدن فرعون بر آن سوار بود زمین لرزید، لذا سامری گفت: بصرت بما لم یبصروا به فقبضت قبضة من اثر الرسول فنبذتها(650)؛ من چیزی از اثر قدم رسول حق (جبرئیل) را دیدم که قوم ندیدند آنرا برگرفته ودر گوساله ریختم...و آنچه یاد کردیم برای اهل فهم بسنده است، وخدای تعالی توفیق دهنده وهدایت کننده می باشد.
مبحث دوم: در بیان چگونگی تعظیم آن مواقف ومشاهد
و اشاره به آنچه تعظیم کردن به آن حاصل می گردد، در اینجا می گوییم: ضابطه آن است که هر آنچه تعظیم آن مواقف ومشاهد بر آن صدق کند، وتحت عنوان تجلیل وتوقیر وگرامیداشت صاحبان آنها داخل گردد، از نظر شرع محبوب وراجح است، به دلایلی که در مبحث اول ذکر وبیان کردیم، خواه بدانیم که آن امر به حسب شرع تعظیم است یا در نظر عرف.
گونه اول: مانند نماز وذکر ودعا، که از آیات وروایاتی که بر استحباب نماز تحیت، وذکر در مساجد دلالت دارند می فهمیم که تعظیم مسجد به این ها وامثال این ها حاصل می گردد، پس بر استحباب این امور دلالت می کند آیه: فی بیوت اذن الله ان ترفع ویذکر فیها اسمه(651)
گونه دوم: مانند زینت کردن وبوسیدن وپای برهنه در ان ها داخل شدن وامثال این ها... وبه آنچه یاد کردیم ظاهر شد که هرگاه کسی یکی از این امور که عنوان تعظیم آن مشاهد ومواقف بر آن ها صدق می کند را نذر نماید، نذرش صحیح است، به جهت ثبوت رجحان آن ها به آنچه بیان داشتیم، ومخالفت با آن حرام، واگر بر خلاف نذرش عمل کرد کفاره بر او واجب می شود، پس جای تأمل در این نیست که نذر چراغ روشن کردن در مواقف امامان (علیهم السلام) ودر مجالسی که منتسب به ایشان است، وبر منابری که مناقب ومصایب ایشان بر آن ها یاد می شود، چنین نذری منعقد می گردد، بر خلاف تصور بعضی از اهل وسواس یا قصور از درجات تحصیل وخدای تعالی حق را می گوید واو است که به راه راست هدایت می کند. اکنون که این مطلب را دانستی بعضی از اقسام تعظیم وتجلیل را برای تذکر خودم وبرادران ایمانی ام یاد می آورم:
از جمله؛ معمور کردن وبنا نمودن وزینت دادن وبوسیدن وفرش گستردن وچراغ افروختن در آن ها، وملتزم شدن به رفت وآمد در آن ها در اوقات مخصوص، وپای برهنه، وپاکیزه وخوشبو داخل شدن، وپای راست را هنگام ورود پیش گذاردن با حالت وقار وآرامش، ومشغول شدن به ذکر خدای تعالی وقرائت قرآن ودعا وصلوات وسلام کردن بر امام عصر وبر پدرانش (علیهم السلام)، وبر مواقف آن حضرت، وپرهیز از نجس کردن آن اماکن، وتطهیر آن ها در صورت نجس شدن، وجاروب کردن آن ها، واین که با حال جنابت در آن ها داخل نشود، وشیء نجس ومتنجسی در آن ها داخل نکند، وآب دهان وبینی در آنجاها نیفکند، وبه امور دنیا در آن ها مشغول نگردد ودرباره آن ها هم سخن نگوید، وزنان در حال حیض ونفاس در آن ها داخل نشوند، وکشف عورت در آن ها نکنند، وهرگاه بوی پیاز یا سیر یا مانند آن ها در دهانش بود داخل آنها نگردد، وشعر در آن ها نخواند، واز کارهای حرام ومکروه در آنها بپرهیزد، واز مزاح وخنده وبیهودگی وجدال وبحث وبلند کردن صدا ومانند این ها در آن اماکن مقدسه اجتناب نماید، وخلاصه از هر چه با تعظیم وتوقیر منافات دارد دوری گزیند. این ها اموری است که در نظر آمد که تعظیم آن مواقف ومشاهد به آن ها حاصل می گردد، بر حسب تأمل ودقت در اموری عرفی، وآدابی که در تعظیم مساجد ومشاهد به آن ها حاصل می گردد، بر حسب تأمل ودقت در اموری عرفی، وآدابی که در تعظیم مساجد وغیر آن ها وارد شده، وبه سبب این که تعظیم وتکریم است آن امور وارد گردیده اند، چنان که توجه دادیم، وشاید که با تأمل وتتبع بیش از این امور را نیز بدست آورید.
دراینجا چند مسأله مطرح می شود:
اول: نظر به روایت ابوبصیر که سابقاً آوردیم، ظاهراً دخول ودرنگ کردن در مواقف ومشاهد امامان (علیهم السلام) با حال جنابت کراهت دارد، وبعضی از فقها قائل به حرمت شده اند، از جهت تمسک به روایاتی که بر مطلب مورد نظرشان دلالت ندارد، واز جهت ملحق نمودن آن ها به مساجد واین قیاس است که آن را نمی پذیریم، وبه خاطر تعظیم آن ها که تفصیل دارد ودر مسأله آینده آن را بیان می کنیم.
دوم: هرگاه فعلی که با تعظیم کردن آن مشاهد منافات دارد انجام دهد، چنانچه خود آن فعل به تنهایی طوری باشد که هتک حرمت با انجام آن حاصل می گردد، مانند داخل کردن عین نجس در آن ها، بدون شبهه حرام است، اما اگر چنین نبود، پس اگر آن کار را به قصد هتک حرمت واهانت انجام دهد باز حرام است، وچنانچه قصدش این نباشد حرام نیست.
سوم: هرگاه ببیند کسی در آن ها عملی منافی تعظیم است انجام میدهد، چنانچه از گونه اول یا دوم باشد بر او واجب است که او را نهی کند، واز آن کار باز دارد، واگر از گونه سوم باشد مستحب است او را نهی نماید.
چهارم: هر کس در آن مواقف جایی برای خود بگیرد تا از منافعی که آن مواقف ومشاهد در بردارند برخوردار شود، نسبت به آن موضع از دیگران سزاوارتر خواهد بود، وتمام روز وشب برای او حق اولویت ثابت است در صورتی که از آنجا اعراض نکند، خواه خروج او برای انجام حاجتی باشد یا نه، وخواه چیزی از خود در آنجا باقی بگذارد یا نه، وخواه رفتنش طول بکشد یا نه. ودلیل بر آن خبر صحیح محمد بن اسماعیل بن بزیع از بعضی اصحابش از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) است که گوید: به آن حضرت عرض کردم: در مکه یا مدینه یا حایر یا مواضعی که در آنها فضل الهی امید می رود هستیم، بسا شخصی به قصد تجدید وضو بیرون می رود، دیگری می آید وجای او را می گیرد؟ فرمود: من سبق الی موضع فهو احق به یومه ولیلته؛ هر کس به جایی سبقت جوید روز وشبی (که در آنجاست) نسبت به آن اولی است.
می گویم: هر چند که این حدیث مرسل است، ولی به سبب عمل کردن اصحاب به آن واعتمادشان بر آن، وتأیید گردیدنش به دو حدیث آینده، ضعف سندش جبران شده است، اضافه بر این که ارسال کننده از بزرگان است، واز مرسل عنه به بعض اصحابش تعبیر نموده که در آن اشعار کاملی به وثاقت هست، بر خلاف این که از او به عنوان رجل ومانند آن یاد می شد.
توجه: بعضی احتمال داده اند که واو در حدیث فوق به معنی او باشد، نظر به روایت طلحة بن زید از امام صادق (علیه السلام) که فرمود: امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمودند: بازار مسلمانان همچون مسجد آنان است، که هر کس به جایی سبقت جست تا شب به آن مکان سزاوارتر است.
و نظر به روایتی که به طور مرسل از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده که فرمودند: هرگاه کسی از شما در جای خود در مسجد (به نماز وعبادت) بپا ایستد او تا شب به آن مکان سزاوارتر است.
می گویم: نیازی به این نیست که واو به معنی او فرض شود، بلکه واو برای بیان اشتراک معطوف ومعطوف علیه در حکم است، چنان که اصل در آن می باشد، واین اصل همان است که علمای اصول از آن تعبیر می کنند به این که: واو برای مطلق جمع است. ودر این حدیث اگر مرجع ضمیر را سبق قرار دهیم، مطلب واضح است، وهم چنین اگر مرجع ضمیر را شخص قرار دهیم، پس معنی چنین است: هر کس به موضعی سبقت جوید پس او در آن روزی که در آن سبقت گرفت به آن مکان اولی است اگر سبقت جستن روز بوده باشد، ودر آن شبی که به مکان سبقت جسته چنانچه شب باشد، پس در این مطلب تدبر کن تا آنچه برایت یاد کردیم واضح گردد. وبنابر آنچه یادآور شدیم بین این حدیث با دو خبر دیگر منافاتی وجود ندارد، چنانکه برخی پنداشته اند، واین پندار مایه تکلف آن ها شده که در جمع بین آنها وجوهی ذکر کرده اند. وبدان که سخنان علما واهل فن در این مسئله مختلف است، ومن ان شاء الله تعالی تصنیف جداگانه ای در این باره خواهم پرداخت.
دنباله ای از بحث: عالم محدث نوری (قدس سره) در کتاب جنة المأوی از ریاض العلماء حکایت کرده که گوید: در بعضی از نوشته ها به نقل از خط شیخ زین العابدین علی بن الحسن بن محمد خازن حائری (رحمه الله) -شاگرد شیخ شهید- دیدم، که: ابن ابی جواد نعمانی به حضور مولایمان حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مشرف شد، پس به آن حضرت (علیه السلام) عرضه داشت: ای مولای من، برای شما در شهر نعمانیه یک مقام ودر شهر حله یک مقام هست، شما در کدامیک از آن ها تشریف می آورید؟ آن حضرت (علیه السلام) به او فرمودند: در نعمانیه شب سه شنبه، وروز سه شنبه، وروز جمعه را در حله می باشم، ولی اهل حله نسبت به مقام من تأدب نمی کنند، وهر کس با ادب به مقام من داخل شود، که ادب را رعایت نماید وبر من وبر امامان (علیهم السلام) سلام کند، وبر من وایشان دوازده بار دورد فرستد، سپس دو رکعت نماز با دو سوره به جای آورد وبه وسیله آن ها با خداوند مناجات کند، آنچه را از خدای تعالی بخواهد به او می دهد. عرض کردم: ای مولای من این را به من بیاموز؟ فرمود: بگو: اللهم قد اخذ التأدیب منی حتی مسنی الضر وانت ارحم الراحمین وان کان ما اقترفته من الذنوب ما ادبتنی به وانت حلیم ذو اناة تعفو عن کثیر حتی یسبق عفوک ورحمتک عذابک؛ خدایا (به خاطر گناهان ونافرمانی هایم) تأدیب (به وسیله گرفتاری ها ومصایب) مرا فرا گرفت تا آنجا که به سختی افتادم وتو مهربانترین مهربانانی، هر چند آنچه از گناهان مرتکب شده ام چندین برابر آن است که مرا بدان تأدیب فرموده ای، وتو بردبار بخشنده هستی که از بسیاری (از گناهان وخطاها) می گذری تا جایی که عفو ورحمتت بر عذابت پیشی گیرند. راوی گوید: آن حضرت (علیه السلام) سه بار این دعا را بر من تکرار فرمود تا اینکه آن را فهمیدم و(حفظ شدم).(652)
شصت ونهم وهفتادم: وقت ظهور را تعیین نکردن وتکذیب وقتگذاران
بدان -خداوند تو وما را توفیق دهد- که حکمت الهی بر این است که وقت ظهور صاحب الامر را پیش از فرا رسیدن آن از بندگانش مخفی بدارد، به خاطر اموری که بر ما پوشیده است، وبعضی از آن ها از اخبار ائمه اطهار (علیهم السلام) استفاده می شود، که ان شاء الله تعالی به آن ها اشاره خواهیم کرد. زیرا که علم به آن از اسرار الله است که از حق خود مستور داشته، چنان که در دعایی که از آن حضرت (علیه السلام) به دست شیخ عمری (رحمه الله) روایت رسیده چنین آمده است: خدایا وتو عالمی بدون تعلیم به آن وقتی که صلاح امر حکومت ولی تو است، در این که به او فرمان دهی امر خود را اظهار نماید وپرده غیبتش را کنار زند، پس مرا بر انتظار آن صبر ده تا دوست ندارم آنچه به تأخیر انداخته ای جلو بیفتد وآنچه را تعجیل بخواهی من به تأخیرش مایل نباشم، وهر چه تو در پرده قرار داده ای افشایش را نطلبم، ودر آنچه نهان ساخته ای کاوش ننمایم، ودر تدبیر امور جهان با تو (که همه مصالح را می دانی) به نزاع نپردازم.. تمام این دعا را در بخش هفتم کتاب آوردیم.
و در کتاب حسین بن حمدان به سند خود از مفضل بن عمر آورده که گفت: از سرورم حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: آیا ظهور مهدی منتظر وقت معینی دارد که مردم آن را بدانند؟ فرمود: حاشا که خداوند برای آن وقت تعیین کرده باشد یا شیعیان ما برای آن وقتی معین کنند. گوید: عرضه داشتم: ای مولای من این از چه جهت است؟ فرمود: زیرا که آن همان ساعت است که خدای (عزَّ وجلَّ) فرموده: یسئلونک عن الساعة ایان مرساها قل انما علمها عند ربی لا یجلیها لوقتها الا هو ثقلت فی السماوات والارض لا یأتیکم الابغتة یسئلونک کأنک حفی عنها قل انما علمها عند الله ولکن اکثر الناس لا یعلمون(653)؛ (ای رسول ما) از تو درباره آن ساعت می پرسند که کی خواهد بود بگو علم آن نزد پروردگار من است کسی جز او آن ساعت را ظاهر وروشن نتواند کرد شأن آن ساعت در آسمان ها وزمین سنگین وعظیم است، جز ناگهانی شما را نیاید از تو می پرسند که گویی تو کاملاً بدان آگاهی بگو علم آن ساعت محققاً نزد خدا است لیکن اکثر مردم بر این حقیقت آگاه نیستند. وفرموده خداوند: هل ینظرن الا الساعة ان تأتیهم بغتة فقد جاء اشراطها فأنی لهم اذا جائتهم ذکریهم(654)؛ آیا کافران که ایمان نمی آورند پس باز انتظاری دارند جز آن که ساعت فرا رسد که همانا شروط وعلایم آن (پدید) آمد وپس از آن که بیاید در آن حال تذکر وپند آنان را چه سودی بخشد. وفرموده خداوند: اقتربت الساعة وانشق القمر(655)؛ آن ساعت نزدیک آمد وماه آسمان شکافته شد. وفرموده خداوند: وما یدریک لعل الساعة قریب یستعجل بها الذین لا یؤمنون بها والذین آمنوا مشفقون منها ویعلمون آنها الحق الا ان الذین یمارون فی الساعة لفی ضلال بعید(656)؛ وتو چه دانی شاید که آن ساعت نزدیک باشد آنان که به آن ساعت ایمان ندارند (به تمسخر) تقاضای زودتر شدن آن را دارند واما آنان که ایمان آورده اند از آن سخت بیمناکند ومی دانند که آن روز بر حق است، توجه کنید که درباره ساعت جدال کنند در گمراهی دوری هستند.
عرض کردم: ای مولای من، معنی: یمارون جدال می کنند چیست؟ امام صادق (علیه السلام) فرمود: می گویند قائم کی متولد شده وچه کسی او را دیده ودر کجاست وکجا خواهد بود وکی ظاهر می شود؟ تمام این ها از جهت عجله کردن در امر خداوند وشک در قضای الهی است، آنان دنیا وآخرت را زیان کرده اند وپایان بد از آن کافران است. مفضل گوید: عرضه داشتم: ای سرور من، پس وقتی برای آن تعیین نمی کنید؟ فرمود: ای مفضل برای آن وقتی مگذار که هر کس برای ظهور مهدی ما وقتی تعیین نماید خود را در علم خداوند شریک دانسته و(بنا حق) مدعی شده که خداوند تعالی او را از اسرار خویش آگاه ساخته است... این حدیث طولانی است آن مقدار که مورد نیاز بود پایان یافت.
و در غیبت نعمانی به سند خود از محمد بن مسلم آورده که گفت: حضرت ابوعبد الله امام صادق (علیه السلام) فرمود: ای محمد هر کس تعیین وقتی را از ما به تو خبر دهد بدون تردید او را تکذیب کن، زیرا که البته ما برای هیچ کس وقتی را تعیین نمی کنیم.(657)
و از ابوبکر حضر می آورده که گفت: شنیدم حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) می فرمود: همانا ما برای این امر وقتی تعیین نکنیم.(658)
و از ابوبصیر از حضرت امام صادق (علیه السلام) آمده که گفت: به آن حضرت عرضه داشتم: فدایت گردم، خروج قائم (علیه السلام) کی خواهد بود؟ فرمود: ای ابو محمد ما خاندانی هستیم که وقت نمی گذاریم، وبه تحقیق که حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: وقت گذاران دروغ گویند، ای ابو محمد به درستی که پیش از این امر پنج علامت خواهد بود نخستین آن ها ندا در ماه رمضان است، وخروج سفیانی، وخروج خراسانی، وکشتن نفس زکیه وفرو رفتن زمین در بیداء. سپس فرمود: ای ابو محمد به ناچار پیش از آن دو طاعون خواهد بود، طاعون سفید وطاعون سرخ. عرض کردم: فدایت شوم: این دو طاعون چیست؟ فرمود: اما طاعون سفید مرگ همگانی خواهد بود، واما طاعون سرخ شمشیر. وقائم (علیه السلام) خروج نخواهد کرد تا این که در دل فضا شب بیست وسوم ماه رمضان شب جمعه نامش اعلام شود. عرض کردم: چگونه ندا می شود؟ فرمود : به اسم او اسم پدرش اعلام می شود (توجه کنید که فلانی پسر فلانی قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) است، پس از او بشنوید واطاعتش کنید) آنگاه هیچ جانداری نمی ماند مگر این که آن صیحه را خواهد شنید، وخفته را بیدار می کند واز حیاط خانه بیرون می رود، ودوشیزه از پس پرده اش بیرون می دود، وقائم (علیه السلام) چون آن ندا را بشنود خروج می کند، وآن صیحه جبرئیل (علیه السلام) است.(659)
و در کافی وغیبت نعمانی به سند خود آورده اند که مهزم به امام صادق (علیه السلام) عرضه داشت: فدایت شوم، از این امر که در انتظارش هستیم خبرم ده که کی خواهد بود؟ فرمود: ای مهزم وقت گذاران دروغ گویند وشتابزدگان هلاک شوند، وتسلیم شدگان نجات یابند.(660)
و نیز هر دو به سندشان از ابوبصیر آورده اند که گفت: از او -یعنی امام صادق (علیه السلام) - درباره حضرت قائم (علیه السلام) پرسیدم، آن حضرت فرمود: وقت گذاران دروغ گویند ما خاندانی هستیم که وقتی تعیین نمی کنیم.(661)
و در غیبت نعمانی از امام صادق (علیه السلام) است که فرمود: خداوند جز این نخواهد کرد که خلاف وقتی را که وقت گذاران تعیین کنند ظاهر سازد.(662)
و از فضیل بن یسار است که گفت: به حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) عرض کردم: آیا برای این امر وقتی هست؟ فرمود: وقت گذاران دروغ می گویند؛ وقت گذاران دروغ می گویند.(663)
و در کافی از احمد به سند خود آورده که گفت: فرمود: خداوند جز این نکند که بر خلاف وقت وقت گذاران پیش آورد.(664)
و به سند خود از ابوبصیر آورده که گفت: از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) درباره حضرت قائم پرسیدم، فرمود: وقت گذاران دروغ گویند، ما خاندانی هستیم که وقتی را تعیین نکنیم.
و در غیبت شیخ طوسی به سند خود از فضل بن شاذان به سند خود از فضیل است که گفت: از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) پرسیدم: آیا این امر را وقتی هست؟ فرمود: وقت گذاران دروغ می گویند، دروغ می گویند دروغ می گویند.(665)
و به سند خود از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: وقت گذاران دروغ می گویند در گذشته وقتی تعیین نکردیم ودر آینده هم تعیین نخواهیم کرد.(666)
و به سند خود از عبد الرحمن بن کثیر آورده که گفت: در محضر امام صادق (علیه السلام) شرفیاب بودم که مهزم اسدی بر آن جناب وارد شد وعرضه داشت: فدایت گردم مرا خبر ده این امری که انتظارش را می کشید چه وقت خواهد بود، که به طول انجامیده؟ آن حضرت (علیه السلام) فرمود: از مهزم وقت گذاران دروغ می گویند، وشتابزدگان به هلاکت رسند وتسلیم شوندگان نجات یابند، وبه سوی ما می آیند.(667) وبه سند صحیح خود از حضرت امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: هر کس از مردم برای تو هرگونه وقتی را تعیین کرد بدون هراس او را تکذیب کن که ما برای هیچ کس وقتی تعیین نکنیم.(668)
و در احتجاج شیخ طوسی از محمد بن یعقوب کلینی از اسحاق بن یعقوب آمده که گفت: از محمد بن عثمان عمری (قدس سره) درخواست کردم نامه ای از من (به محضر حضرت صاحب الامر (علیه السلام)) برساند، که در آن نامه از مسائلی که بر من مشکل شده بود سؤال کرده بودم، پس توقیع به خط مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) آمد، تا آنجا که فرموده:... واما ظهور فرج، پس آن به دست خدای (عزَّ وجلَّ) است، ووقت گذاران دروغ می گویند...(669)
و این را شیخ طوسی (رحمه الله) از گروهی از مشایخ خود از جعفر بن محمد بن قولویه وابوغالب زراری وغیر آن ها از محمد بن یعقوب کلینی (رحمه الله) از اسحاق بن یعقوب روایت کرده است.(670)
می گویم: توثیق اسحاق بن یعقوب را در کتاب های رجالی که نزد من هست ندیدم، ولی در وثاقت وجلالت او همین بس که شیخ کلینی با اعتماد بر او از وی روایت کرده، به اضافه قرائن دیگر... چنان که بر هوشمند دانا پوشیده نیست.
توضیح: از تمام آنچه در این باب آوردیم معلوم شد که از وظایف مهم ترک وقت گذاری وتکذیب تعیین کنندگان وقت ظهور حضرت حجت (علیه السلام) است هر کس که باشد، ودر اینجا شایسته است به چند مطلب توجه داده شود:
مطلب اول: ممکن است تصور شود که بین روایات یاد شده با روایت که مشایخ سه گانه(671) به سندهایشان از ابوحمزه ثمالی آورده اند منافاتی هست. ابو حمزه گوید: به حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) عرضه داشتم: حضرت علی (علیه السلام) می فرموده: تا سال هفتاد بلا است، ومی فرموده: پس از بلا راحتی است، وسال هفتاد گذشت وما راحتی ندیدیم؟ حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) فرمود: ای ثابت خدای تعالی برای این امر در هفتاد سال وقت تعیین کرده بود، پس هنگامی که حسین (علیه السلام) کشته شد غضب خداوند بر اهل زمین شدید گشت وآن را به صد وچهل سال تأخیر انداخت، پس ما این را برایتان حدیث گفتیم ولی شما آن را فاش کردید، وپرده از روی سر برداشتید، پس خداوند آن را به تأخیر انداخت وپس از آن وقتی نزد ما تعیین نفرموده، وخداوند هر چه را بخواهد محو وهر چه را خواهد اثبات می کند واصل کتاب نزد او است(672) ابو حمزه گوید: همین مطلب را به حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) گفتم: فرمود: همین طور بوده است.
و شیخ طوسی به سند خود از فضل بن شاذان به سند خود از ابوبصیر آورده که گفت: به آن حضرت (علیه السلام) عرض کردم: آیا برای این امر مدت سر رسیدی هست که بدن هایمان را به آن راحت دهیم وبه آن منتهی شویم؟ فرمود: آری، ولی شما فاش کردید پس خداوند بر آن افزود.(673) وبه سند خود از امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: این امر در من بود، پس خدای تعالی آن را به تأخیر انداخت، ودر ذریه من آنچه را خواهد به انجام رساند.(674)
و نعمانی به سند خود از اسحاق بن عمار صیرفی روایت آورده که گفت: شنیدم حضرت امام صادق (علیه السلام) می فرمود: برای این امر وقتی بود، وآن در سال صد وچهلم، پس شما آن را بازگو کردید ومنتشر ساختید، خدای (عزَّ وجلَّ) هم آن را تأخیر انداخت.(675) ودر همان کتاب در حدیث دیگری از او روایت شده که گفت: حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود: ای ابو اسحاق این امر دو بار به تأخیر افتاد.(676)
مصنف این کتاب، چنگ زننده به ریسمان محکم خداوند؛ ولایت ائمه طاهرین (علیهم السلام) محمد تقی موسوی اصفهانی -عفی عنه- گوید: بین این احادیث با احادیث سابق منافاتی نیست، چون صراحت وظهوری در این احادیث نیست بر این که منظور از امر ظهور امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشد، بلکه نمی تواند مراد از ظهور آن حضرت (علیه السلام) باشد، زیرا که سال هفتاد وسال صد وچهل پیش از ولادت آن جناب بوده، وهمچنین حدیث سوم بر آنچه یاد کردیم نص است. بنابراین منظور از تسلط یافتن امامان (علیهم السلام) وظهور دولت حق وپیروزی مؤمنین بر مخالفین می باشد، واین -به حسب روایات یاد شده- به ظهور آن حضرت (علیه السلام) مقید نیست، وبا ترتیب امامت واین که شماره امامان دوازده می باشد منافاتی ندارد، وظاهر از این روایات آن است- ظهور دولت حق وغالب شدن امامان وشیعیان ایشان، وتسلط یافتنشان بر اهل باطل وگسترش دادن عدل وداد در دنیا چنین مقدر بوده که در سنه هفتاد واقع شود به شرط آن که مردم بر یاری امام حسین (علیه السلام) متفق می شدند، که این تکلیفی بود بر عموم آن ها چنانکه در احادیثی وارد گردیده که ان شاء الله تعالی بعضی از آن ها را خواهیم آورد، پس چون به امر پروردگارشان فسق ورزیدند، واز یاری ولی شان خود داری کردند، غضب خدای تعالی بر آنان شدت گرفت، ونجات ورهایی شان از دست دشمنانشان، وگسترش عدالت در میانشان را تا سال صد وچهل به تأخیر انداخت، واین موافق زمان امام صادق (علیه السلام) است، چنان که در روایت سوم به آن تصریح شده است. وچون شیعیان امر امامان (علیهم السلام) را در مخفی داشتن اسرارشان مخالفت کردند، وآنچه را دستور داشتند کتمان ومستور نمایند افشا ساختند، واین کفران نعمتی بود که خداوند به آنان عنایت کرده بود، خدای تعالی سزای عملشان را داد به این که نجات وخلاصی شان را به تأخیر انداخت، چنان که حدیث یاد شده این معنی را بازگو می کند.
خدای (عزَّ وجلَّ) فرماید: ذلک جزیناهم بما کفروا وهل نجازی الا الکفور(677)؛ این کیفر کفران آن ها بود،و آیا جز کفران کننده را کیفر دهیم؟
و اما احادیثی که وعده دادیم آن ها را یاد کنیم:
از جمله؛ در مجلد دهم بحار به نقل از کتاب النوادر علی بن اسباط از ثعلبه بن میمون از حسن بن زیاد عطار روایت آمده که گفت: از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) درباره فرموده خدای (عزَّ وجلَّ) الم تر الی الذین قیل لهم کفوا ایدیکم واقیموا الصلاة(678)؛ آیا نمی نگری کسانی را که به آن ها گفته می شد از جنگ خودداری کنید ونماز را به پای دارید... پرسیدم، آن حضرت (علیه السلام) فرمود: درباره حسن بن علی (علیه السلام) نازل شد، خداوند او را به خودداری از جنگ امر فرمود: راوی گوید: (پرسیدم): فلما کتب علیهم القتال؛ پس چون فرمان جنگ بر آنان آمد...؟ فرمود: درباره حسین بن علی (علیه السلام) نازل شد، خداوند بر او واهل زمین فرض کرد که در رکاب آن جناب قتال کنند.(679)
می گویم: این سه تن (که در سند حدیث قرار دارند) همگی مورد اعتماد؛ امین؛ وشیعه امامی هستند چنان که علمای فن تصریح کرده اند، پس حدیث در منتهای صحت است، وبه همین معنی روایات متعددی آمده که به منظور رعایت اختصار از ذکر آن ها خودداری کردیم. وبه آنچه بیان داشتیم ظاهر گشت که وجهی ندارد این که اخبار گذشته را حمل کنیم بر آن که نهی از وقت گذاردن را به صورت حتمی وصریح منحصر بدانیم، یا آنکه نهی را به غیر امامان (علیهم السلام) اختصاص دهیم چنان که بعضی از علما چنین کرده اند زیرا که دانستی هیچ یک از اخبار پنج گانه یاد شده بر تعیین وقت زمان ظهور مولایمان صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اصلاً دلالت ندارد، بلکه در حدیث دوم وسوم بر فرج نیز دلالت نیست، زیرا که بیش از این از آن ها بر نمی آید که امامان (علیهم السلام) وقت آن را می دانستند، نه این که به دیگران هم خبر داده باشند. اضافه بر اینکه توجیهی را که بعضی از علما نموده اند، بر خلاف صریح فرمایش امامان (علیهم السلام) است که: ما خاندانی هستیم که وقت نمی گذاریم ونیز در گذشته وقتی تعیین نکردیم، آینده هم وقتی را تعیین نخواهیم کرد، ونیز برای هیچ کس وقتی را تعیین نکنیم وغیر این ها... بنابراین روایات گذشته با صحت وصراحتی که دارند معارضی برای آن ها نیست تا به توجیه وتأویل آن ها نیازی داشته باشیم.
اگر بگویید: ممکن است تعارض کنند ومنافات داشته باشند با آنچه در بحار وبرهان از عیاشی از ابی لبید مخزومی از حضرت امام باقر (علیه السلام) آمده که آن حضرت فرمود: ای ابوالسبید، همانا در حروف مقطعه قرآن علم بسیاری است، خدای تعالی نازل فرمود: الم ذلک الکتاب پس حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) قیام کرد تا این که نورش ظاهر گشت وسخنش بر دل ها نشست، وآن حضرت متولد شد هنگامی که از هزاره هفتم، صد وسه سال گذشته بود. سپس فرمود: بیان این مطلب در کتاب خداوند در حروف مقطعه هست، هرگاه آن ها را بدون تکرار بشماری، واز حروف مقطعه هیچ حرفی نمی گذرد جز این که با گذشت آن یکی از بنی هاشم قیام کند. سپس فرمود: الف تک، ولام سی، ومیم چهل وصاد نود است، که مجموع آن ها صد وشصت ویک می باشد، سپس آغاز قیام امام حسین بن علی (علیه السلام) (آلم الله... بود وچون به آخر مدتش رسید قائم فرزندان عباس در (المص) قیام کند، وچون آن بگذرد قائم ما در: (الر) بپاخیزد، پس این را بفهم وبه خاطر بسپار و(از نا اهل) آن را کتمان کن(680).
و در بحار وشرح اربعین مجلسی دوم آمده از کتاب المحتضر تألیف حسن بن سلیمان شاگرد شهید اول (رحمه الله) که گفته: روایت است که حدیثی به خط امام حسن عسکری (علیه السلام) یافت شده که نوشته بود: با گام های نبوت وولایت به قله های حقایق بالا رفتیم. تا آنجا که فرمود: وبه زودی چشمه های آب زندگانی برایشان آشکار می گردد پس از سوزش آتش ها، در وقتی که عدد سالها به آلم، وطه وطس ها رسد(681).
در جواب گویمن: این دو روایت قاصرند از این که با روایاتی که پیش تر آوردیم معارض باشند، هم از لحاظ سند وهم از لحاظ دلالت. زیرا که روایت اول مرسل است تا خثیمة بن عبد الرحمن که از ابو لبید روایت کرده، وخثیمه در کتب رجال یاد نشده، ونسبت به ابو لبید هم مدح یا مذمتی ننموده اند، بنابراین روایت از جهت سند ضعیف است وبر آن اعتماد نمی شود. وروایت دوم اضافه بر این که مرسل است در حقیقت چیز یافت شده ای است وروایت نیست، با این حال این دو روایت از متشابهات اخبار است که علم آن ها به خود ایشان (علیه السلام) واگذار می شود، اضافه بر این که در روایت دوم اصلاً ظهور قائم (علیه السلام) یاد نشده است، وخدا داند که منظور از ظاهر شدن چشمه های آب زندگانی چیست. ودر روایت اول صراحتی نیست بر این که مراد از قائم ما همان مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) باشد، زیرا که لفظ قائم در چندین روایت بر کسی که به امر حق یا برای یاری آنان (علیهم السلام) بپاخیزد اطلاق شده است، چنان که بر پژوهنده در روایات ایشان -سلام الله علیهم اجمعین- پوشیده نیست، از جمله آن روایات: نعمانی به سند خود از امام صادق (علیه السلام) آورده: اینکه: امیر المؤمنین (علیه السلام) از چند حادثه که پس از آن حضرت تا قیام قائم (علیه السلام) خواهد بود سخن گفت، حسین (علیه السلام) عرضه داشت: یا امیر المؤمنین خداوند کی زمین را از ظالمین پاک خواهد ساخت؟ امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود: خداوند زمین را از ظالمین پاک نخواهد ساخت تا این که خون حرام ریخته شود، سپس جریان بنی امیه وبنی العباس را در حدیثی طولانی یادآور شد، آنگاه فرمود: هرگاه قیام کننده در خراسان بپاخاست وبر سرزمین کوفه (کرمان -خ ل) وملتان تسلط یافت، واز جزیره بنی کاوان گذشت، وقائمی از ما در گیلان قیام کرد وآبر ودیلم او را اجابت نمودند، وبرای فرزندان (یا فرزند) من پرچم های ترک در اطراف واکناف پراکنده شود. ودر این گیر ودارها باشند، هرگاه بصره ویران شود وامیر امرا در مصر قیام کند. آنگاه آن حضرت حکایتی طولانی بیان داشت سپس فرمود: هنگامی که هزاران نفر آماده نبرد شوند، وصف ها آراسته گردد وقوچ بره را بکشد، آنجاست که آخری قیام کند وانتقام گیرنده در پی انتقام خیزد وکافر هلاک گردد، سپس قائمی که در آرزویش هستند وامامی که ناشناخته باشد، آن گه دارای شرافت وبزرگواری است قیام خواهد کرد، وای حسین از نسل تو است، هیچ پسری مانند او نیست، ما بین دو رکن مسجد الحرام ظاهر می شود، در دو جامه پوسیده بر جن وانس غالب می گردد، وزمینی را آلوده نگذارد (از وجود افراد پست پاک سازد) خوشا به حال کسی که زمان او را درک کند وبه دورانش برسد وآن روزها را ببیند.(682)
مطلب دوم: از تمام آنچه یاد کردیم معلوم گردید که علم به وقت ظهور مولایمان صاحب الامر (علیه السلام) از اسرار خداوند است که از بندگان خود مخفی داشته، وبرایشان آشکار ننموده، وخود به جهت این کار داناست ونیز رسول وحجت های او (علیهم السلام) دانند، ولی آنچه از کلمات ایشان استفاده کرده ایم چند وجه است:
وجه اول: این که بندگان نمی توانند آن را تحمل کنند، وبر کتمانش صبر نمایند، این وجه از دو روایت ابو حمزه وابوبصیر که پیش تر گذشت استفاده می شود، بیان مطلب اینکه: مؤمنین طبقات مختلفی دارند: بعضی از آنها به خاطر ضعف ایمان از تحمل اسرار ناتوان هستند، چنین کسی نمی تواند بر آن اسرار مطلع شود، بلکه هرگاه بعضی از اسرار برایش یاد شود شک ها وشبهه هایی به دلش راه می یابد، به سبب طاقت نداشتن وضعف ایمان، چنان که در بیان مراتب ایمان آمده که: اگر بر کسی که دارای دو بخش است سه بخش قرار داده شود، خواهد شکست همچنان که تخم مرغ بر سنگ صاف می شکند. ونیز روایت شده که: اگر ابوذر می دانست در دل سلمان چیست او را می کشت. وروایات دیگر... وبعضی از مؤمنین ایمانشان قوی ویقینشان ثابت است، وتوان تحمل بعضی از اسرار را دارند، وهیچ شبهه ای بر ایشان عارض نمی شود، ولی توانایی صبر کردن بر زمان طولانی را ندارند، که هرگاه از ابتدای امر وقت ظهور بر ایشان تعیین گردد، وبه ایشان مثلاً گفته شود که حضرت حجت (علیه السلام) تا هزار سال دیگر ظهور نخواهد کرد، بر اثر اندوه بر طول مدت می میرند، یا بیماری وسختی بر ایشان عارض می شود، بنابراین مصلحت آن است که از اینچنین مؤمنانی نیز وقت ظهور مخفی گردد. وبعضی از آنها ایمانشان قوی تر است، ولی صبر ندارند که آن را کتمان سازند، که اگر سری به ایشان گفته شود آن را منتشر وفاش خواهند ساخت، پس مصلحت در این است که از چنین کسانی نیز مخفی گردد، وشاید -به تأیید خدای تعالی وبرکت اولیای او (علیهم السلام) - ناظر به همین معنی باشد آنچه در بصائر به سند خود از ابوالصامت روایت آمده که گفت: شنیدم حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) می فرمود: از جمله حدیث ما بخشی را فرشته مقرب وپیغمبر مرسل وبنده مؤمن تحمل نتوان کرد. عرض کردم: پس چه کسی آن را متحمل گردد؟ فرمود: ما آن را متحمل باشیم.(683)
و در همان کتاب در حدیث دیگری از آن حضرت (علیه السلام) آمده که فرمود: همانا حدیث ما صعب مستصعب است، با شرافت وگرامی وهمیشه فروزان وپاکیزه ودشوار است، آن را تحمل نکند فرشته ای مقرب، ونه پیغمبر مرسل ونه بنده ای که آزموده باشد. عرضه داشتم: پس چه کسی آن را تحمل نماید فدایت شوم؟ فرمود: هر کس که ما بخواهیم ای ابوالصامت. ابوالصامت گوید: من چنین گمان دارم که خداوند را بندگانی است که از این سه طایفه برترند.(684)
و در کافی از بعض اصحابمان روایت آمده که گفت: به حضرت ابوالحسن صاحب العسکر (امام هادی (علیه السلام) نوشتم: فدایت شوم؛ معنی فرموده امام صادق (علیه السلام) چیست: که حدیث ما (صعب مستصعب) آن را تحمل نکند فرشته مقرب ونه پیغمبر مرسل، ونه مؤمنی که خداوند دلش را آزموده باشد؟ پس جواب آمد: همانا معنی فرموده امام صادق (علیه السلام) -این که آن را فرشته ای وپیغمبری ومؤمنی تحمل نکند - آن است که فرشته آن را متحمل نگردد تا این که به فرشته دیگری غیر خودش آن را برساند، وپیغمبر آن را تحمل نکند تا آنکه به پیغمبر دیگری برساند، ومؤمن آن را تحمل ننماید تا آن که برای مؤمن دیگری بازگو کند، واین است معنی فرمایش جدم (علیه السلام).(685)
وجه دوم: این که حکمت الهی مقتضی آن است که مؤمنین در همه زمانها منتظر ظهور مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) باشند، چنان که به این معنی راهنمایی می کند فرموده خدای تعالی: فقل انما الغیب لله فانتظروا انی معکم من المنتظرین(686)؛ پس بگو دانای غیب خداست، شما منتظر باشید که منهم با شما از منتظرانم. وبر این مطلب اخبار بسیاری دلالت دارند که در بحث انتظار پیش تر آوردیم. پس اگر وقت ظهور آن حضرت را بدانند نقض غرض لازم می آید وپیش از رسیدن وقت معین از ظهورش مأیوس می شوند، واین مصالح متعددی را از بین می برد، لذا وقت ظهور آن جناب پیش از رسیدن وقتش از آنان مستور مانده به خاطر رعایت مصالح متعدده ای. واین وجه از روایتی که در کافی وکتاب های دیگر اخبار آمده استفاده می شود که از علی بن یقطین است از حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) که گفت: حضرت ابوالحسن (علیه السلام) فرمود: شیعیان دویست سال است که با آرزوها تربیت می شوند. ویقطین به پسرش علی گفت: چگونه است که آنچه درباره ما (حکومت بنی العباس) گفته شد، آنچنان که گفته بودند واقع گشت، وآنچه درباره (حکومت حقه) شما گفته شد واقع نگردید؟ علی گفت: آنچه راجع به ما وشما گفته شد از یک منبع بوده مگر این که چون جریان شما وقتش فرا رسیده بود وبه طور خالص وبی کم وکاست به شما گفته شد، ولی امر ما هنوز وقتش نرسیده، پس با آرزوها دلگرم شدیم، وچنانچه به ما گفته می شد: این امر جز تا دویست یا سیصد سال دیگر نخواهد آمد دل ها قساوت می گرفت وعموم مردم از اسلام بر می گشتند، ولی می گفتند: چقدر زود وچه نزدیک است؛ تا دل ها الفت گیرند وفرج نزدیک آید.(687)
توضیح: آنچه در مورد معنی فرموده امام (علیه السلام): شیعیان دویست سال است که با آرزوها تربیت می شوند. به نظر من قوی تر می آید این که: چون مصیبت شیعه به خاطر شهادت امام حسین (علیه السلام) بزرگ بود، وبی تابی دوستان بر اثر آن شدید گردید، امامان (علیهم السلام) آنان را به ظهور فرج با ظهور حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) امید وتسلی می دادند، ومدت بین شهادت مولای مظلوممان تا امامت حضرت قائم (علیه السلام) دویست سال بوده است. ودر معنی این حدیث وجوه دیگری نیز گفته شده که بعید به نظر می رسد وخالی از تکلف نیست، وخدای تعالی داناست. واحتمال می رود که ابتدای مدت یاد شده از زمان بعثت باشد، که تا هنگام صدور این حدیث دویست سال می شود. بعضی از علمای ما گفته اند: ومی توان در تأیید این احتمال گفت که: مؤمنین از ابتدای بعثت در محنت وشدت بودند، وهمین طور بعد از وفات پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) ودر زمان امیر المؤمنین وامام حسن (علیه السلام) در سختی به سر می بردند، وهر کدام از آن بزرگواران شیعیان خود را به ظهور فرج وتسلط یافتن حضرت قائم (علیه السلام) تسلی می دادند، والله العالم.
وجه سوم: در سر مخفی داشتن علم به وقت ظهور از مردم، این که چون یکی از حکم هایی که مقتضی غیبت است: بررسی وامتحان مردم می باشد، همین حکمت مقتضی مخفی داشتن علم به وقت ظهور حضرت حجت (علیه السلام) از ایشان است، وگرنه بررسی وامتحان نسبت به بسیاری از افراد که به ایمان داشتن تظاهر می کنند نا تمام می بود، تا این که شتابزدگان از دیگران جدا شوند، واین وجه از اخبار بسیاری که در آن ها غیبت حضرت قائم (علیه السلام) به آن تعلیل شده آمده است، وقسمتی از آن ها را در این کتاب آوردیم، واز جمله: در غیبت نعمانی از عبد الله ابن ابی یعفور آمده که گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: فدایت گردم، با قائم (علیه السلام) از عرب ها چقدر خواهد بود؟ فرمود: مقدار کمی، عرض کردم: به خدا سوگند افرادی که ازن امر را بر زبان دارند تعداد بسیاری از آن ها هستند! فرمود: به ناچار باید که مردم بررسی شوند واز هم جدا گردند وغربال شوند، وخلایق بسیاری از غربال بیرون آیند.(688) ودر حدیث دیگری از ابو بصیر مثل همین آمده است. ودر همان کتاب از امام حسین (حسین -خ ل) بن علی (علیه السلام) آمده که فرمود: این امری که انتظار دارید نخواهد شد تا این که بعضی از شما از بعض دیگر بیزاری جویند، وبر روی یکدیگر آب دهان بیندازند، پس بعضی از شما بر بعض دیگر به کفر گواهی دهد، ویکدیگر را لعنت نمایند، به آن حضرت (علیه السلام) عرض شد: در ان زمام خیری نیست، فرمود: تمام خبر در ودر حدیث آن زمان است، قائم ما قیام کند وهمه آن امور را دفع نماید.(689) دیگری از امیر مؤمنان (علیه السلام) چنین آمده است: چگونه خواهی بود آن هنگام که شیعیان این چنین با هم اختلاف کنند - وانگشتان خود را در یکدیگر داخل کرد- راوی گوید: عرضه داشتم: یا امیر المؤمنین در آن هنگام هیچ خیری نیست، فرمود: همه خیر در آن وقت است، ای مالک در آن هنگام قائم ما قیام خواهد کرد...(690) واز امام صادق (علیه السلام) است که فرمود: به خدا که شکسته خواهید شد همچنان که شیشه می شکند، وهمانا شیشه را بخواهند به حالت اول باز می گردانند، به خدا که همچون شکسته شدن سفال خواهید شکست، وبه درستی که سفال شکسته می شود وبه حال اول برگردانده نمی شود، وبه خدا غربال خواهید شد، وبه خدا از هم تمییز یابید، وبه خدا که بررسی خواهید شد، ا آنجا که از شما باقی نماند جز اندکی. ودر اینجا آن حضرت (به عنوان کمی افراد باقی مانده) دست خود را برگرداند.(691)
و از حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) است که فرمود: همانا به خدا سوگند آن جریان نخواهد شد تا این که از هم تمییز داده شوید، وبررسی گردید، تا آنجا که جز کم ترین افراد شما باقی نمانند.(692)
و از حضرت باقر (علیه السلام) است که فرمود: هرگز، هرگز، آنچه به سوی آن گردن می کشید نخواهد رسید تا آن که بررسی شوید، وآنچه به سویش گردن می کشید نخواهد شد تا این که از یکدیگر تمییز یابید، وآنچه به سویش گردن می کشید نخواهد شد تا این که غربال شوید، به خدا سوگند آنچه به سویش گردن می کشید نخواهد آمد مگر بعد از نومیدی، ونه به خدا سوگند آنچه به سویش گردن می کشید نخواهد آمد تا این که به شقاوت رسد هر ان که اهل شقاوت است، وبه سعادت رسد هر آن که اهل سعادت است.(693)
و مثل این روایت را محمد بن یعقوب کلینی به سند خود آورده، ودر آنچه آوردیم برای اهل هدایت ودرک بسنده است.
وجه چهارم: این که این کار (مخفی داشتن وقت ظهور) تفضل کامل وعنایت خاص نسبت به مؤمنانی است که در زمان غیبت حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) هستند، توضیح این که ظاهر از روایات - چنین که سابقاً گذشت- آن است که وقت ظهور فرج از امور بدائیه است که ممکن است به سبب بعضی از مصالح وحکمت ها، وبه سبب تحقق یافتن یا نیافتن بعضی از شرایط که بر مردم مخفی است زودتر یا دیرتر شود، پس اگر امامان (علیهم السلام) وقتی را به مردم خبر می دادند سپس آن وقت به خاطر بعضی از اسباب وحکمت ها تأخیر می افتاد بسیاری از مردم به تردید می افتادند چون به نظرشان می آمد که آن بر خلاف وعده خداوند -تعالی شأنه- می باشد یا شک ها وشبهه ها به دل هایشان راه می یافت، ومولایمان حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) به این وجه اشاره فرموده در حدیثی که در کافی وغیر آن روایت آمده از فضیل بن یسار که گفت: به آن حضرت (علیه السلام) عرضه داشتم: آیا برای این امر وقتی هست؟ فرمود: وقت گذاران دروغ گویند، دروغ گویند، همانا موسی (علیه السلام) وقتی که به دعوت پروردگارش رفت قوم خود را سی روز وعده داد، وچون خداوند ده روز بر آن سی روز افزود قوم او گفتند: وعده ای که موسی داده بود بر خلاف شد، وکردند آنچه کردند، پس اگر ما برایتان حدیث کنیم ومطابق آنچه حدیث گفته ایم پیش آید بگویید خداوند راست فرموده است، وهرگاه برایتان حدیثی بگوییم وبر خلاف آنچه ما گفتیم پیش آمد بگویید خداوند راست فرموده است، که دو بار پاداش خواهید یافت.(694)
می گویم: احتمال می رود این که دو بار پاداش یابند، یک بار برای ایمانشان، وبار دیگر برای صبرشان، غیر این را نیز محتمل است. والله العالم.
توجه: منظور از بداء ظاهر شدن تقدیر چیزی برای بندگان است پس از آنکه به خاطر حکمت ها ومصالح خداوندی از آنان مخفی بوده است، وخدا داند که چه چیزی را مخفی بدارد وچه مطلبی را آشکار سازد، ومعنی بداء بر عامه مشتبه گردیده لذا آن را انکار کرده اند به گمان این که به سبب آن جهل بر خدای تعالی لازم می آید، ودر مکرمت بیست ودوم از بخش پنجم مطالب سودمندی در این باره گذشت بدانجا مراجعه شود.
تتمه وتوضیح: بدان که سه وجه اول از وجوهی که آن ها را از کلمات ائمه طاهرین (علیهم السلام) استفاده کردیم، سر مخفی داشتن علم به وقت ظهور امام عصر (علیه السلام) را به طور مطلق -یعنی وقت حتمی وبدایی- روشن ساختند، زیرا که آن ها حکمت ها ومصالحی هستند که مقتضی پوشیدگی هر دو وقت (حتمی وبدایی) می باشند، چنان که بر اهل فن وکسانی که با اخبار امامان (علیهم السلام) مأنوسند این معنی پوشیده نیست.
و اما وجه چهارم: فقط ناظر به سر مخفی داشتن وقت بدایی از مردم است، چون اگر به آن وقت خبر داده می شدند سپس حکمت خداوند اقتضا می کرد که از آن وقت به وقت دیگر تأخیر افتد بیشتر مردم تردید می کردند، ودچار وسوسه می شدند، ودر حیرت وشبهه می افتادند، چنان که برای بنی اسرائیل این اتفاق افتاد.
اگر بگویید: پس چگونه بعضی از امور بدائیه به مردم خبر داده شد سپس به خاطر مصالحی بر خلاف آن امور واقع شد، چنان که در جریان جوانی که حضرت داوود (علیه السلام) مرگش را خبر داد، وزنی که حضرت عیسی (علیه السلام) مرگش را خبر داد، ویهودیی که پیغمبر ما (علیه السلام) مرگش را خبر داد، واین ها نمردند، وقوع فرج وگشایش را در زمانی خبر دادند سپس به خاطر بعضی از حکمت ها واسباب، به تأخیر افتاد ودر آن زمان واقع نشد، چنان که در روایت ابو حمزه -که سابقاً آوردیم - یاد گردیده، واین ها مایه گمراهی مؤمنین نشد، ودر حیرت وشبهه نیفتادند؟
در جواب گویم: این ها بدان جهت بوده که حجت های خداوند در میان مردم حضور داشته اند، وسر بداء وتأخیر را برایشان بیان می نمودند، وپرسیدن از آنان برای مردم میسر بود، در حالی که مؤمنین در زمان غیبت امام (علیه السلام) از دیدار آن حضرت محجوب واز ملاقات وپرسش مسائل از آن جناب محروم هستند، بنابراین چنانچه از وقوع ظهور در وقت بدایی خبر شوند، سپس به خاطر مصلحتی الهی آن وقت به تأخیر افتد. وامام وحجت هم در میان آنان نباشد تا از حیرت واشتباه آن ها را برگرداند، وصدق آن اخبار ووجه مصلحت را برایشان بیان سازد، در حیرت واشتباه خواهند افتاد ودر وادی ضلالت سقوط خواهند کرد، از همین روی برای مردم نه وقت حتمی بیان شد ونه وقت بدایی، اما وقت حتمی: به جهت وجوه گذشته، واما بدایی: به خاطر این وجه که بیان داشتیم، برای رأفت ومهربانی وشفقت نسبت به آن ها، وبه خاطر حفظ آنان از لغزش وگمراهی.
اگر بگویید: چنانچه مؤمنین به صدق امامانشان یقین دارند، ومعتقد باشند که در مقدرات الهی وخبرهای غیبی بداء واقع می گردد، در حیرت وگمراهی نخواهند افتاد، ودر عقاید بر حق خویش متزلزل نخواهند شد، خواه این که امام در بین آنان باشد یا غایب.
در جواب گویم: این حال ووضع مؤمنین کامل است که ایمان در دلهایشان رسوخ یافته، وبا دلیل وبرهان محکم گردیده وخدای تعالی آنان را با روحی از جانب خود تأیید فرموده، واینان نسبت به سایرین اندک هستند، اما اکثر افراد عقل وایمانشان ضعیف است، ومانند گیاه تازه بر آمده با وزش بادها به راست وچپ متمایل می گردند وگاهی می افتند وگاهی بر می خیزند، لذا امامان (علیهم السلام) خواسته اند این ها را مواظبت ورعایت کنند تا قوتشان کامل شود وآمادگی شان به مرحله مطلوب برسد، وآنچه مایه سقوط واز هم پاشیدگی شان می شود از آنان دفع نمایند، از این روی امامان (علیهم السلام) بسیاری از مطالب را از عده زیادی از اصحاب وشیعیانشان مخفی می داشته اند به جهت حفظ آن ها ومهربانی نسبت به ایشان، چونکه امام (علیه السلام): پدر شفیق ومهربان است چنانکه در حدیث صفات وفضیلت امام در کافی(695) وغیر آن روایت آمده است.
و از آنچه یاد کردیم معلوم گشت این که حضرت موسی (علیه السلام) وقت بدایی را به بنی اسرائیل خبر داد گمراه کردن آن ها نبود، وتقصیری در حق ایشان ننموده، بلکه این امتحان کردن وبررسی نمودن آنان بود به امر خدای (عزَّ وجلَّ) چون وقتی می خواست از نظر آنها غایب شود برادرش هارون را به جانشینی خود بر آنان گماشت، واو را حجتی برایشان قرار داد، پس آنها بودند که با اعراضشان از حجت ورها کردن رجوع به او، برای کشف حیرت وشبهه تقصیر داشتند بلکه خواستند هارون را بکشند، چنان که گفت: ابن ام ان القوم استضعفونی وکادوا یقتلوننی(696)؛ ای فرزند مادرم (ای جان برادرم) همانا قوم مرا خوار وزبون داشتند ونزدیک بود (به خاطر ممانعت کردنم از انحرافشان) مرا به قتل رسانند. وخدای تبارک وتعالی فرموده: ولقد قال لهم هارون من قبل یا قوم انما فتنتم به وان ربکم الرحمن فاتبعونی واطیعوا امری قالوا لن نبرح علیه عاکفین حتی یرجع الینا موسی(697)؛ وبه درستی که هارون پیش از آن که موسی باز آید گفت ای قوم به هوش باشید که این گوساله اسباب فتنه وامتحان شما گردید ومحققاً (بدانید) که پروردگار شما خدای مهربان است پس شما پیرو من باشید وفرمان مرا اطاعت کنید، (قوم) گفتند ما به پرستش گوساله ثابت مانیم تا وقتی که موسی به ما باز گردد.
اگر بگویید: از حضرت حجت (علیه السلام) وارد شده: واما حوادث وپدیده هایی که واقع می شوند پس در آن ها به راویان احادیث ما مراجعه کنید که آنان حجت من بر شمایند ومن حجت خداوند بر ایشانم...(698) وعلما را در زمان غیبت خود حجت بر بندگان ومرجع آنان قرار داد، بنابراین همان طور که مؤمنانی که در زمان حضور امامان (علیهم السلام) بودند حجت بر آنان تمام شده، وراه بر طرف گشتن حیرت وشبهه وبرداشته شدن آنچه مایه لغزش وضلالت است برایشان روشن گردیده بود، به خاطر دسترسی به پرسش از امامان (علیهم السلام)، هم چنین مؤمنانی که در عصر غیبت هستند حجت بر آنان تمام گشته، وراه راست برایشان روشن شده به خاطر رجوع به علمای عاملی که آثار ائمه اطهار را بیان می کنند وحاملان علوم ایشان هستند، که مردم در هر جریانی که وجه آن را نمی دانند وهر شبهه ای که در ذهنشان وارد می شود، به آن علما مراجعه نمایند، پس ضرری نداشت که وقت بدایی ظهور که احتمال تأخیر افتادنش از جهت بعضی حکمت ها ومصالح هست به آن ها گفته می شد؟
در جواب گویم: اولاً ممکن است در بعضی از زمان های غیبت دورانی بیاید که علم مخفی گردد، یا به خاطر فقدان علما، ویا بر اثر مخفی گشتن آنان به سبب چیرگی باطل واهل آن، وآن دوران در اخبار: زمان فترت وسبطه نامیده می شود، ودر آن هنگام مؤمن کسی را نخواهد یافت که شبهه وحیرت را از او دفع نماید ووجه مصلحت وحکمت را برایش بیان سازد. وبر این معنی دلالت دارد روایتی که شیخ نعمانی (قدس سره) در کتاب الغیبه به سند خود از ابان بن تغلب (رحمه الله) از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: یأتی علی الناس زمان یصیبهم فیها سبطة یأرز العلم کما تأرز الحیة فی حجرها فبینما هم کذلک اذ طلع علیهم نجم قلت: فما السبطة؟ قال: الفترة: قلت: فکیف نصنع فیما بین ذلک؟ فقال (علیه السلام) کونوا علی ما انتم علیه حتی یطلع الله لکم نجمکم(699)؛ زمانی بر مردم خواهد آمد که سبطه ای به آنان رسد وعلم مخفی شود همچنان که مار خودش را در سوراخش مخفی می سازد، پس در همین حال به ناگاه ستاره ای بر مردم طلوع می نماید.
راوی گوید: عرضه داشتم: سبطه چیست؟ فرمود؛ فترت (فاصله زمانی که موجب سستی دین واعتقاد مردم گردد)، عرض کردم: در آن میان چکار کینم؟ فرمود: بر همان اعتقادی که هم اکنون دارید بمانید تا این که خداوند ستاره تان را برایتان برآورد.
توضیح: یأرز بر سه وزن ینصر ویضرب ویعلم می آید، به تقدیم راء بر زای، یعنی: مخفی می شود.
و ثانیاً: هر چند که علمای بزرگوار در زمان غیبت نواب امام (علیه السلام) هستند، ودر آنچه از قضایا واحکام بر مردم وارد می شود مرجع آنانند، ودر مسائل حلال وحرام حجت بر آن هایند، ولی حکمت های تقدیرات ومصالح تغییرات را نمی دانند، واز وجوه بدا واسباب قضا آگاه نیستند، وبسیار می شود که حیرت برطرف نمی شود وشبهه از بین نمی رود مگر با بیان وجه مصلحت وتوضیح حکمت، چنان که از حدیث ابو حمزه دانستی که از حیرت بیرون نیامد مگر بعد از آنکه امام (علیه السلام) وجه تأخیر فرج را از آن وقتی که امیر المؤمنین (علیه السلام) خبر داده بود بیان فرمود، وهمین طور در نظایر وامثال آن چنان که بر کاوش کننده در اخبار وسیر پوشیده نمی ماند، وذکر آن ها ما را از مقصود اصلیمان در این کتاب خارج می نماید، وخدای تعالی هدایت کننده به راه راست است. حاصل این که کشف معضلات وحل مشکلات ومانند آن ها از وظایف وشئون امام (علیه السلام) است وکشف نشدن آن ها در زمان غیبت به مردم مربوط می شود، چونکه آن ها سبب مخفی ماندن امام (علیه السلام) می باشند، خدای تعالی بر ما منت گذارد به تعجیل فرج وظهور آن حضرت (علیه السلام) ودیدارش را با عافیت نصیبمان فرماید.
و ثالثاً: البته خداوند -تعالی شأنه- نسبت به بندگان لطیف است، والطاف او بر دو گونه است:
گونه اول: الطافی است که به حکم عقل ونقل بر او واجب است، واین همان است که بر خلاف آن قبیح وزشت می باشد، وخداوند اصلاً قبیحی را انجام نمی دهد، چون بر او -عز شأنه- فعل قبیح ممتنع است، واین همان است که در زبانهای متداول ومشهور شده این که: لطف بر خدای تعالی واجب است، ودر این گونه لطف هیچ تفاوتی بین زمان ها واشخاص نیست، مثل این که تکلیف به کاری کند که مقدور نیست که بر خدای تعالی قبیح است، وتکلیف کردن به چیزی که بندگان راهی به علم یافتن به آن ندارند، لذا مبعوث کردن پیغمبران به قاعده لطف واجب است، ومعجزه دادن به ایشان به قاعده لطف واجب است، وتمام اهل عالم در همه زمانها ومکانها در این گونه لطف مساوی هستند.
گونه دوم: آن است که به حکم عقل واجب نباشد بلکه از روی تفضل واحسان درباره هر کس که بخواهد به هر منظور وهرگونه بخواهد انجام می دهد (از او سؤال نشود از آنچه می کند واین بندگان هستند که مورد سؤال واقع می شوند).(700) واز این گونه است لطف خداوند بر امت مرحومه محمدیه (صلی الله علیه وآله وسلم) به برداشتن تکلیف های سخت از آنها چنان که در آیه شریفه است: ولا تحمل علینا اصراً کما حملته علی الذین من قبلنا(701)؛ خدایا! تکلیف گردان وطاقت فرسا را چنان که بر پیشینیان نهادی بر ما مگذار، ونیز از این گونه است مخفی داشتن علم به وقت بدایی ظهور امام (علیه السلام) از مؤمنان ودوستان آن حضرت، چون خدای (عزَّ وجلَّ) هر چند که حجت را بر آنان تمام کرده وبه وسیله عقل ونقل راه را برایشان روشن ساخته که صداقت امامانشان وتمامیت حجتشان را بیان فرموده به طوری که برای هیچ کس در افتادن به شبهه وگرفتار گشتن در حیرت عذری نیست، ولی از جهت شأن امامانشان ورعایت وضع ضعیف ترین افرادشان وکمی تعدادشان بر آنان منت نهاد وخبر یافتن از وقت بدایی که می داند ظهور از آن تأخیر می افتاد را از آنها پوشیده داشت برای حکمت ومصلحتی وبه خاطر لطف وتفضل وشفقت نسبت به آنان، ومرحمت واحسان برایشان، تا به حیرت نیفتند، وشبهه ای به ذهنشان راه نیابد.
و از آنچه یاد کردیم -بحمدالله وله المنة- سر کتمان نمودن علم به وقت ظهور امام (علیه السلام) از سایر مردم از عوام وخواص معلوم شد، هم وقت حتمی وهم وقت بدایی آن، وبر تو باد که در آنچه یاد کردیم دقت وتأمل کنی که از سخنان ائمه اطهار (علیه السلام) -که خدای تعالی ما را در بهشت در جواز آنان اسکان دهد- گرفته شده است.
مطلب سوم: ظاهر از عمومات بسیاری که در روایات زیادی وارد گردیده که دلالت دارد بر این که امامان (علیهم السلام) آنچه بوده وخواهد بود تا روز قیامت همه را می دانند وآنچه روایت آمده در توصیف امام (علیه السلام) به این که نسبت به هیچ چیز جاهل نیست، وآنچه وارد شده که علم همه چیز در قرآن است به جهت فرموده خدای تعالی: ونزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شیء(702)؛ وما کتاب (قرآن) را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز است. وامام آن ها را از آن استخراج می کند، وخدای تعالی فرمود: وما من غائبة فی السماء والارض الا فی کتاب مبین(703)؛ وهیچ امری در آسمان وزمین پنهان نیست مگر این که در کتابی آشکار (مسطور وضبط) است. وفرموده خدای (عزَّ وجلَّ) ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا(704)؛ پس از آن کسانی را که از بندگان خود برگزیدیم وارث (علم) کتاب گردانیدیم. وآنان -چنان که در روایت آمده- امامان (علیهم السلام) می باشند، وفرموده خدای (عزَّ وجلَّ) وکل شیء احصیناه فی امام مبین(705)؛ وهمه چیز را در امام آشکاری به شماره آوردیم. واو امیر المؤمنین (علیه السلام) است، چنانکه از امامان (علیهم السلام) روایت آمده، به ضمیمه آنچه دلالت دارد بر این که ایشان در علم وشجاعت یکسانند، واین که هر چه را امیر المؤمنین (علیه السلام) دانسته بود امامان پس از او آنها را دانسته اند.
و هم چنین فرموده امام صادق (علیه السلام) که: خداوند حجتی را در زمینش قرار ندهد که از چیزی سؤال شود، پس در جواب بگوید: نمی دانم.
و فرموده امام باقر (علیه السلام): به درستی که از جمله علمی که به ما داده شده: تفسیر قرآن واحکام آن، وعلم تغییرات وحوادث زمان می باشد، هرگاه خداوند بخواهد خیری را به قومی رساند آنان را شنوا می سازد، وچنانچه کسی که گوش شنوا ندارد چیزی از آن را بشنود پشت می کند واز آن روی می گرداند انگار که نشنیده است. سپس امام باقر (علیه السلام) چند لحظه ای ساکت ماند آنگاه فرمود: واگر ظرف ها یا افراد مورد اطمینانی می یافتیم آنچه را که می دانیم می گفتیم.
و غیر این ها از احادیث بسیاری که در بصائر وکافی وغیر آن ها روایت آمده، ظاهر از تمامی این ها آن است که: امام (علیه السلام) وقت ظهورش را می داند، ولی به او اذن داده نشده که آن را اظهار کند، همچنان که امامان پیشین نیز مجاز نبوده اند که آن را اظهار نمایند، زیرا که امامان (علیهم السلام) هر چند که به همه چیز عالم هستند- جز آنچه استثنا شده مانند اسم اعظم که خدای (عزَّ وجلَّ) آن را برای خود اختصاص داده وهیچ کس از مخلوقاتش را بر آن آگاه ننموده است -ولیکن ایشان: (بندگانی گرامی ومقرب هستند که هرگز پیش از امر خدا کاری نکنند وهر چه کنند به فرمان او کنند)(706) وبه بندگان خدا خبر ندهند مگر آنچه را خداوند متعال امر فرموده که برایشان اظهار نمایند، چنان که این معنی در روایات متعددی آمده که در بصائر وغیر آن مذکور است.(707)
و حاصل روایات این که خدای تعالی بندگان را امر فرموده که از ائمه بزرگوار (علیهم السلام) سؤال کنند، چنان که فرماید: فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون(708)؛ پس از اهل ذکر بپرسید چنانچه نمی دانید. که بر آنها است که بپرسند، ولی امام (علیه السلام) لزومی ندارد که حتماً پاسخ گوید، بلکه به خواسته اش موکول است که بر اساس مصلحتی که می بیند اگر بخواهد جواب می دهد واگر بخواهد از جواب خودداری می نماید، چنان که خدای (عزَّ وجلَّ) فرماید: هذا عطاؤنا فامنن او امسک بغیر حساب(709)؛ این نعمت وقدرت اعطای ماست این که بی حساب به هر که خواهی عطا کن واز هر که خواهی بازدار. پس امام به مقتضای آنچه صلاح است از جواب وتقیه وکتمان وتوریه عمل می کند. واگر بخواهیم روایاتی که در هر باب از این امور وارد گردیده را یاد کنیم، کتاب طولانی شده، واز مقصود اصلی باز خواهیم ماند، ومایه اطناب خواهد شد، وشخص عارف دانا را اشاره کافی است، ودر اخبار چیزی که احتمال منافات با این معنی را داشته باشد نیافتم مگر دو حدیث:
حدیث اول: آنچه از امیر المؤمنین (علیه السلام) روایت گردیده که آن حضرت فرمود: لو لا آیة فی کتاب الله لأخبرتکم بما یکون الی یوم القیامة، والآیة قوله تعالی: یمحو الله ما یشاء ویثبت وعنده ام الکتاب(710)؛ اگر یک آیه در کتاب خدا نبود هر آینه شما را خبر می دادم از آنچه خواهد شد تا روز قیامت، آن آیه فرموده خدای تعالی است، خدا هر چه خواهد (از احکام یا حوادث عالم) محو وهر چه را خواهد اثبات می کند ودر ام الکتاب (آفرینش) مشیت اوست. ونظیر این از دیگر امامان (علیهم السلام) نیز روایت آمده است.
حدیث دوم: خبر ابو حمزه ثمالی است که در تذکر اول گذشت، از مولایمان حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) که در آخر آن فرموده: وپس از آن نزد ما وقتی برای آن قرار نداد، یمحو الله ما یشاء ویثبت وعنده ام الکتاب. وبا تأمل کامل در این دو حدیث واضح می شود که هیچ دلالتی بر نفی علم امام علیه الصلاة والسلام به وقت ظهورش نیست.
حدیث اول: چون معنایش آن است که فرموده خدای تعالی: یمحو الله ما یشاء... مانع از آن است که مردم را از آنچه تا روز قیامت واقع خواهد شد خبردار سازند، زیرا که آن حضرت (علیه السلام) نفرمودند: اگر یک آیه در کتاب خدا نبود آنچه خواهد شد را می دانستیم، بلکه فرمود: اگر آن آیه نبود به شما خبر می دادم از آنچه خواهد شد. وکلمه لولا واقع است، وآن را لو لای امتناعیه خوانند. وتحقیق سخن در اینجا این است که مقتضای حکمت الهی آن است که بسیاری از امور از بندگان مخفی بماند، وقسمتی از آن ها پس از مخفی ظاهر گردد، وبسیاری از تقدیرات را متوقف بر وقوع یا عدم وقوع اموری قرار داده است، ودر این گونه تقدیرات است که محو واثبات راه می یابد، وخداوند از ازل دانسته است که چه چیز را محو کند وچه چیز را ثبت نماید، وام الکتاب نزد او است، وآن لوح محفوظ می باشد که قلم به امر خدای (عزَّ وجلَّ) به تمامی آنچه می شود وآن چنان که واقع می شود جاری گردیده است، وبه جهت حکمت های بسیار ومصالح متعددی وقوع محو واثبات را به بندگان خبر داده است، از جمله:
1- راهنمایی کردن آنان به عموم قدرت ونفوذ مشیت واراده خود، تا همچون یهود وزنادقه نگویند، دست خداوند بسته است.
2- این که؛ نسبت به خداوند تعبد کنند وبه درگاهش تضرع وزاری نمایند ودعا کنند تا به یکی از دو نیکی نایل آیند، یعنی: یا در همین دنیا به مقاصدشان برسند چنانچه از امور موقوف باشد، ویا به ثواب دعا وتعبد وتضرع در آخرت رسند چنانچه از امور حتمی وتخلف ناپذیر باشد.
3- بررسی عده ای وامتحان عده ای دیگر تا خداوند بدان را از خوبان جدا ومتمایز کند، واین بررسی وامتحان گاهی در اصل باور داشتن محو واثبات انجام می شود، که عده ای به آن ایمان می آورند وعده ای دیگر آن را انکار می نماید، چنان که عده ای از فلاسفه زندیق پنداشته اند، وگاهی در تصدیق کردن ائمه اطهار وحجت های الهی بر عالمیان واقع می گردد، در آنچه خبر داده اند، به این که بداء در آن واقع شود به جهت این که از امور موقوفی باشد که محو واثبات در آن جاری است، پس مؤمنین آن ها را تصدیق کرده اند به خاطر اعتقادشان نسبت به آن وبه راستگویی امامانشان (علیهم السلام). ومولایمان امام باقر (علیه السلام) به این معنی اشاره فرموده ودر حدیث فضیل بن یسار که در وجه چهارم گذشت، آن را غنیمت شمرده، به آن مراجعه کنید. ولی معاندین آنان را تکذیب کرده وآنان را به افترا بستن بر خدای -جل شأنه- در این مورد نسبت داده اند، وچنین پنداشته اند که این را امامان (علیهم السلام) وضع وجعل کرده اند تا را فراری برایشان باشد در آنچه به شیعیانشان خبر می دهند سپس بر خلاف آن واقع گردد. ولی خداوند -جل وعز- در کتاب کریم خود بر وقوع محو واثبات دلالت فرموده تا آنچه را حجت ها وبینات ا (امامان بر حق (علیهم السلام)) می گویند وبیان می نمایند وجاهلان ومعصیتکاران انکار می کنند را تصدیق نماید که خداوند از آنچه ظالمین گویند بسی بزرگتر وبالاتر است.
4- گاهی بررسی وامتحان در آثاری است که بر اعتقاد به وقوع محو واثبات مترتب می گردد، در مرحله توکل وتعبد وتضرع ودعا واهتمام به اموری که مایه تبدیل وتغییر در تقدیرات موقوف که قابلیت محو واثبات را دارند می باشند. ودر بررسی وامتحان نیز حکمت ها ومصالح بسیار مخفی وآشکاری هست که باپژوهش وتدبر در آیات قرآن وروایات رسیده از اهل بیت عصمت (علیهم السلام) برای اهل نظر معلوم می شود، وتحقیق سخن در این باره جای دیگر دارد.
حاصل این که خدای (عزَّ وجلَّ) به وقوع محو واثبات خبر داده به خاطر مصالح وحکمت های بسیاری که بعضی مخفی وبعضی آشکار است، وبه قسمتی از آن ها اشاره کردیم، وکسی که در آیات وروایات تدبر نماید بر امور دیگری غیر از آنچه یاد آوردیم ان شاء الله تعالی مطلع خواهد شد، پس اگر امام (علیه السلام) به هر کسی خبر می داد که عاقبت کارش به کجا می انجامد، واین که در عالم تا ابد چه پدیده هایی واقع می شود، نقض غرض می شد، وحکمت های بسیاری که موجب جعل محو واثبات است باطل می گشت، لذا امام (علیه السلام) فرمود: اگر آن نبود شما را خبر می دادم به آنچه تا روز قیامت خواهد شد. واز آنچه بیان کردیم معلوم گشت که آیه محو واثبات مقتضی منع امامان (علیهم السلام) از خبر دادن به آنچه خواهد شد تا روز قیامت می باشد، نه نفی علم آنان -صلوات الله علیهم اجمعین-
توجه: بدان که آنچه حدیث یاد شده وامثال آن دلالت دارند آن است که امامان (علیهم السلام) مجاز نیستند که تمام آنچه در عالم واقع خواهد شد را به مردم خبر دهند، واین مقتضای حکمت نیز هست، ولی ایشان مأمور بوده اند که بخشی از آنچه در جهان اتفاق خواهد افتاد را اظهار وآشکار نمایند، واین کار نیز حکمت های بسیاری دارد، از جمله:
1- دلالت نمودن بر راستگویی ایشان در مورد سایر حوادث وقضایا واحکام ومسائل حلال وحرام وغیر این ها که بیان می کنند.
2- تکمیل ایمان مؤمنین، واتمام حجت بر کافرین.
3- تسل دل های اهل ایمن وتشویق وترغیب آنان بر انتظار حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
و از همین روی بسیاری از وقایعی که در آخر الزمان پیش از ظهور حضرت حجت (علیه السلام) پدید می آید را بیان داشته وخبر داده اند، واموری از آنها واقع شده است، واز جمله اموری که در زمان ما پدید آمد از علائمی که از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) خبر رسیده دو امر است: یکی: تبدیل کردن عمامه هابه کلاه در این سال به دستور شاه. دوم: خوشحالی وشکر گزاری مردم به جهت نداشتن پسر، به خاطر این که شاه فرمان داده که جوانان بیست ویک ساله را به نظام وظیفه اجباری به مدت دو سال ببرند، واین در سال هزار وسیصد وچه وهفت بعد از هجرت نبوی (صلی الله علیه وآله وسلم) می باشد، از خدای تعالی خواستاریم که ظهور ولیش صاحب الزمان (علیه السلام) را تعجیل فرماید تا بنیاد ظلم وتجاوز را براندازد.
و در کتاب نورالعین که حدود صد وهفتاد سال پیش از این تألیف شده وقوع این دو امر پیش از ظهور حضرت قائم (علیه السلام) در آخر الزمان از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت آمده است.
و نیز در این زمان شیوع یافته؛ شباهت کردن مردان به زنان، وزنان به مردان در لباس ها وزیورها وتجمل وغیر این ها، ومنکرات آشکار شده وشیوع یافته، ووسایل لهو وساز وتار وچنگ در معابر عمومی به طور علنی قرار داده شده، وامر به زشتی ونهی از معروف وخوبی شایع گردیده است، وافراد فاسق را عزیز وگرامی، ومؤمنان را خوار وتحقیر شده می بینید، ومردم زکات را جریمه ومالیات می پندارند وگناه را غنیمتی می شمارند. وتمام این امور را صادق مصدق رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) واوصیای او (علیهم السلام) خبر داده اند، واز خدای تعالی خواستاریم که ظهور ولیش را زودتر برساند، که آن حضرت مؤمنین را با خیر وعافیت رهایی می دهد، واز محنت ها بیرون می برد. وقسمی از این علامت ها را که خبر داده اند پیش از چند سال واقع گشت، وبدون تردید مشاهده کردن آن امور مایه یقین مؤمنین واتمام حجت بر منکرین وتردید کنندگان ومکذبین می باشد.
حدیث دوم: واما حدیث دوم یعنی خبر از ابوحمزه ثمالی؛ اول وآخرش دلالت دارند بر این که مقصود امام (علیه السلام) آن است که خبر را از او مخفی بدارد، وخود حدیث اعلام می دارد که کتمان وپوشیدگی را می خواهد، وجهت آن را هم در جواب سؤال بیان فرمود. توضیح مطلب این که: خداوند (عزَّ وجلَّ) لوح محفوظ را در آسمان آفریده، وهمه علوم ووقایع وحوادث وقضایا واحکام را در آن ثبت کرده، چنان که خدای تعالی فرموده: وما من دابة فی الأرض الا علی الله رزقها ویعلم مستقرها ومستودعها کل فی کتاب مبین(711)؛ وهیچ جنبنده ای در زمین نیست مگر این که روزی اش بر خداوند است وخدا می داند قرارگاه (منزل دائمی) وآرامشگاه (منزل موقت) او را، واحوال همه خلق در کتابی بیانگر ثبت است. ودر سوره طه فرموده است: قال علمها عند ربی فی کتاب(712)؛ (موسی در جواب فرعون) گفت احوال آن ها (اقوام سلف) به علم ازلی خداوند در کتابی (لوح محفوظ) ثبت است.
و در سوره نمل فرموده: وما من غائبة فی السماء والارض الا فی کتاب مبین(713)؛ وهیچ امری در آسمان وزمین پنهان نیست مگر این که در کتابی آشکار هست.
و در سوره سباء آمده است: لا یعزب عنه مثقال ذرة فی السماوات ولا فی الارض ولا اصغر من ذلک ولا اکبر الا فی کتاب مبین(714)؛ مقدار ذره یا کمتر وبیشتر از ذره ای از موجودات عالم در همه آسمان ها وزمین نیست جز آن که در کتابی آشکار است.
و در سوره فاطر است: وما یعمر من معمر ولا ینقص من عمره الا فی کتاب(715)؛ وکسی عمر طولانی نکند ویا از عمرش نکاهد جز آن که همه در کتاب ثبت است.
و در سوره ق فرموده: وعندنا کتاب حفیظ(716)؛ وکتاب کاملاً حافظی (لوح محفوظ) نزد ما است.
و در سوره حدید فرماید: ما اصآب من مصیبة فی الارض ولا فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبرأها(717)؛ هر رنج ومصیبتی که در زمین (از قحطی وآفت وفقر وستم) یا در جانهای خویش به شما رسد همه در کتاب (لوح محفوظ) پیش از آن که در دنیا ایجاد کنیم ثبت است.
و در سوره واقعه فرموده: انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون(718) که این قرآن کتابی بسیار بزرگوار وسودمند وگرامی است، در لوح محفوظ سر حق، که جز دست پاکان بدان نرسد.
و نظیر لوح محفوظ آسمانی را در زمین آفرید واو امام (علیه السلام) است، که او لوح عالم ملک است چنان که لوح اول برای عالم ملکوت می باشد، وتمام آنچه را در لوح آسمانی سپرده در امام (علیه السلام) قرار داده وثبت فرموده است، پس خدای تعالی فرموده: وکل شیء احصیناه فی امام مبین(719)؛ وهمه چیز را در امام مبین شماره کرده ایم. واو تعالی فرموده: حم والکتاب مبین(720)؛ که در روایات چندی آمده که امیر المؤمنین (علیه السلام) همان امام مبین است.
و در کافی از امام موسی کاظم (علیه السلام) در حدیث نصرانی ای که مسلمان شد آمده این که: حم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وکتاب مبین؛ علی امیر المؤمنین (علیه السلام) می باشد.(721)
و در روایات در ابواب وچگونگی های علوم امامان (علیهم السلام) بیش از آن است که شمارش گردد، اگر می خواهید بخشی از آنها را ببینید بر شما باد به کتاب بصائر الدرجات -که خدای تعالی مصنف آن را بهترین پاداش دهد-.(722) وروایات مستفیضی وارد شده که تمام امامان (علیهم السلام) در علم ونیز در شجاعت ودیگر صفات پسندیده مساوی هستند، واین که آنچه امیر المؤمنین (علیه السلام) دانسته بود امام بعد از او هم دانسته است، وهمین طور امامان دیگر.
حال که این مطلب را دانستی گوییم: همان طور که خداوند در لوح محفوظ آسمان علم همه چیز را ثبت فرموده ولی جز آنچه صلاح است آشکار شود را اظهار نمی نماید، وغیر از آن را از اهل عالم مخفی می دارد، بر حسب اقتضای احوال اشخاص وزمان ها، همین طور لوح محفوظی که در زمین قرار داده است وهر علمی که در لوح آسمان ثبت فرموده ودر وی نیز به ودیعت سپرده است، برای اهل عالم، از آن ظاهر نمی سازد مگر آنچه را صلاح در اظهار آن است، وغیر از آن را از ایشان مخفی می دارد، چنان که خدای (عزَّ وجلَّ) فرموده: ولکن ینزل بقدر ما یشاء(723)؛ ولیکن روزی خلق را به اندازه ای که بخواهد نازل می گرداند. وخدای تعالی فرموده: الم تر کیف ضرب الله مثلاً کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت وفرعها فی السماء تؤتی اکلها کل حین باذن ربها(724)؛ آیا نمی بینی که خداوند چگونه کلمه پاکیزه را به درخت زیبایی مثل زده که اصل ساقه آن بر قرار باشد وشاخه آن به آسمان بر شود، وبه اذن پروردگارش همه اوقات میوه های مأکول وخوش دهد. که امام (علیه السلام) همان درخت پاکیزه است -چنانکه در روایات بسیار بلکه متواتری آمده- ومیوه آن علم اوست که هر چه بخواهد به اذن پروردگارش از آن افاضه می کند، بر هر کس وهر گونه که بخواهد، چنان که از روایات متواتر وبسیاری که از ایشان (علیه السلام) رسیده ظاهر می شود.
و خلاصه سخن این که امام خواسته است با این بیان مطلب را از راوی پوشیده بدارد، وشاهد بر این است اول سخن از سؤال وجواب. ونیز شاهد بر آنچه یاد کردیم فرمایش امام صادق (علیه السلام) است به ابو جعفر محمد بن نعمان احول در حدیث طولانی شریفی که در تحف العقول وغیر آن روایت آمده که: ای پسر نعمان؛ همانا علم نمی تواند هر چه را می داند به تو خبر دهد، زیرا که آن سر خداوند است که به جبرئیل سپرده، وجبرئیل به حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) راز گفت، ومحمد (صلی الله علیه وآله وسلم) آن را به علی (علیه السلام) سپرد، وعلی (علیه السلام) به حسن (علیه السلام) سپرد، وحسن آن را به حسین (علیه السلام) سپرد، وحسین آن را به علی (علیه السلام) سپرد، وعلی آن را به محمد (علیه السلام) سپرد، ومحمد آن را به کسی (منظور خود آن حضرت است) راز گفت، پس شتابزدگی مکنید که به خدا سوگند این امر سه بار نزدیک شد شما آن را فاش کردید، پس خداوند آن را به تأخیر انداخت، به خدا شما هیچ سری ندارید مگر این که دشمنتان از شما آن را بهتر می داند...(725) در این کلام دقت وتأمل کنید، که برای کسی که گوش شنوایی داسته باشد فریاد می زند که امامان (علیهم السلام) وقت فرج را می دانسته اند ولی از سوی خدای تعالی مأمور بوده اند که آن را کتمان نمایند چونکه شیعیان تحمل آن را ندارند.
اگر بگویید: بنابراین لازم است که سخن امام (علیه السلام) در خبر ابوحمزه دروغ باشد، زیرا که آن حضرت (علیه السلام) فرمود: وپس از آن نزد ما وقتی برای آن قرار داده نشد؟ در جواب گویم: شیخ اجل محمد بن الحسن صفار در کتاب بصائر الدرجات به سند صحیح خود از حضرت امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: به درستی که من کلمه ای را می گویم هفتاد وجه در آن هست که از عهده هر یک می توانم بیرون آیم.(726) وبه سند خود از علی بن حمزه آورده که گفت: من وابوبصیر بر حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) وارد شدیم، در همان حال که ما نشسته بودیم حضرت ابو عبد الله سخنی گفت. من در دل گفتم: این را برای شیعیان خواهم برد، به خدا این حدیثی است که اصلاً مثل آن را نشنیده ام، گوید: پس آن حضرت (علیه السلام) به صورت من نگاه افکند سپس فرمود: من یک حرف را بر زبان می آورم هفتاد وجه در آن برایم هست، اگر بخواهم این را می گیرم واگر بخوام آن را می گیرم.(727)
و به سند صحیح خود از حضرت امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: شما تا وقتی که معانی کلام ما را بشناسد فقیه ترین مردم هستید، همانا سخن ما بر هفتاد وجه منصرف می گردد.(728)
و در معنی این روایات، روایات مستفیض بلکه متواتری هست، واینها دلالت می کند بر این که هر گاه از ایشان (علیهم السلام) سخنی صادر شد که به ظاهر با سایر احادیثشان اختلاف دارد، یا از ظاهر آن احتمال دروغ بودنش می رود، یا مانند این ها، دلالت می کند بر این که ایشان ظاهر آنرا منظور نداشته اند، وراه بیرون شدن از آن برایشان هست، پس بر ما واجب است ایشان را تصدیق کنیم، وعلم آن را به خوشان واگذار نماییم، که بسا می شود چیزی را به خاطر بعضی از حکمت ها ومصالح وتقیه از بعضی از حضار انکار می کنند، ودر کلامشان توریه ای هست یا یکی از وجوهی که نمی شناسیم، وخودشان نسبت به آن دانا هستند، وشما خواننده عزیز اگر از اهل تتبع وکاوش در سخنان ایشان باشید شواهد بسیاری برای صحت آنچه یاد کردیم به یاری خدای تعالی وبرکت اولیای او به دست خواهید آورد.
و از جمله آن شواهد در کافی(729) وغیر آن از سدیر آمده که گفت: من وابوبصیر ویحیی بزاز وداوود بن کثیر در مجلس حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) بودیم که بناگاه آن حضرت خشمگین (از اندرون خانه) نزد ما آمد، وچون در جای خود قرار گرفت فرمود: شگفتا از عده ای که پندارند ما غیب می دانیم، غیب را جز خدای (عزَّ وجلَّ) کسی نمی داند، به درستی که در صدد شدیم کنیزم فلانه را بزنم از من فرار کرد، وندانستم که در کدامیک از اتاق ها رفته است، سدیر گوید: چون آن حضرت از جای برخاست وبه درون منزلش رفت، من وابوبصیر ومیسر بر آن حضرت وارد شدیم، وعرضه داشتیم: فدایت شویم، شنیدیم که شما در مورد کنیزک خود چنین وچنان فرمودی، وما می دانیم که شما علم بسیاری می دانید، وشما را به علم غیب نسبت نمی دهیم؟ گوید: فرمود: ای سدیر آیا قرآن نخوانده ای؟ گفتم: چرا، فرمود: آیا از آنچه در کتاب خدای (عزَّ وجلَّ) خوانده ای ندیدی که فرمود: قال الذی عنده علم من الکتاب انا آتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک(730)؛ وآن کسی که به علم کتاب الهی دانا بود گفت که پیش از ان که چشم بر هم زنی تخت را بدینجا آورم. سدیر گوید: عرضه داشتم: فدایت گردم، این را خوانده ام، فرمود: آیا آن مرد را شناخته ای وآیا می دانی که چقدر از علم کتاب نزد او بود؟ گوید عرضه داشتم: آن را به من خبر ده، فرمود: مقدار یک قطره از آب دریای سبز، این چقدر از علم کتاب است؟ عرض کردم: فدایت شوم چقدر کم است، فرمود: ای سدیر، چقدر زیاد است این که خدای (عزَّ وجلَّ) او را به علمی نسبت دهد که به تو خبر داده است، ای سدیر آیا در آنچه از کتاب عز وجل نیز خوانده ای این را یافته ای که: قل کفی بالله شهیداً بینی وبینکم ومن عنده علم الکتاب(731)؛ بگو تنها گواه بین من وشما خدا وعالمان حقیقی به کتاب خدا کافی خواهد بود. گوید: عرضه داشتتم: آن را خوانده ام فدایت گردم: فرمود: آیا کسی که همه علم کتاب نزد اوست داناتر است یا کسی که بخشی از علم کتاب نزدش هست؟ عرض کردم: بلکه کسی که تمام علم کتاب نزد او هست گوید: پس آن حضرت با دست به سینه خود اشاره کرد وفرمود: علم کتاب به خدا سوگند همه اش نزد ما است، علم کتاب به خدا سوگند همه اش نزد ما است.
توجه وتتمه مطلب: به این حدیث شریف نظر کن ودر آن از اول تا آخر تدبر نمای که صحت آنچه گفتیم برایت معلوم می شود، این که آنچه از ایشان (علیه السلام) صادر گشته که بر سلب علم از خودشان مشتمل است بر ظاهرش نیست، بلکه به خاطر نوعی از مصلحت از آنان صدور یافته، چنان که آن جناب (علیه السلام) دانستن جای کنیزک را از خود نفی کرد، از این جهت بوده که افرادی از اهل نفاق یا غلو در مجلس بوده اند، ویا از جهت دیگری غیر از این از جهاتی که آن حضرت می دانسته، سپس وقتی مانع بر طرف گشت آن حضرت (علیه السلام) وفور وبسیاری علم خود را توضیح داد، واین که همه چیز را می داند، وعلم غیب دارد، که به اسم خداوند -جل جلاله- سوگند یاد کرد به این که همه علم کتاب نزد اوست، واین دلالت دارد بر این که آن جناب عالم به غیب است وبه آنچه بوده وآنچه خواهد بود به جهت آنچه دانستی از آیاتی که دلالت دارد بر این که خداوند (عزَّ وجلَّ) همه آنها را در کتاب -که لوح محفوظ است - ثبت فرموده است، واین حدیث همچون سایر احادیث دلالت می کند بر علم امام به تمام آنچه در لوح محفوظ هست، از همین روی در چند زیارت وروایت از امام (علیه السلام) تعبیر آمده به: عیبة علم الله؛ مخزن علم خداوند، وبر شما باد که در کلمات ایشان (علیه السلام) جستجو وتدبر کنید تا ایمانتان بیشتر ویقینتان کامل تر شود، وتوفی از خدا است.
دنباله ای از بحث در تأیید مطلب: حافظ برسی (رحمه الله) در کتاب مشارق انوار الیقین گفته: امام (علیه السلام) از چند جهت از لوح محفوظ برتر وبالاتر است:
اول: این که لوح ظرف حفظ وظرف سطرها ونوشته هاست، وامام محیط بر سطرها واسرار سطرهاست، پس او از لوح افضل است.
دوم: اینکه؛ لوح محفوظ بر وزن مفعول وامام مبین بر وزن فعیل وآن به معنی فاعل است، پس او به اسرار لوح داناست، واسم فاعل از اسم مفعول برتر واشرف است.
سوم: این که ولی مطلق ولایتش شامل همه است، ومحیط به همه است، ولوح داخل در اشیاء می باشد، پس امام بر لوح دلالت دارد وبالای آن است، وبه هر چه در آن هست دانا می باشد.(732)
هفتاد ویکم: تکذیب کردن مدعیان نیابت خاصه از آن حضرت (علیه السلام) در زمان غیبت کبری
بدان که شیعه امامیه متفقند که با فوت شیخ اجل علی بن محمد سمری (رحمه الله) وکالت منقطع شده ونیابت خاصه ختم گردیده است، شیخ سمری چهارمین تن از نواب چهار گانه است، که در زمان غیبت صغری مرجع شیعیان بوده اند، وپس از درگذشت سمری تا زمان ظهور حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نایب خاصی از آن حضرت در میان شیعیان نخواهد بود، ومرجع شیعیان در زمان غیبت کبرای آن جناب علمای عامل هستند که حافظ احکام الهی می باشند، وهر کس نیابت خاصه را ادعا کند دروغگو ومردود است، بلکه این مطلب از ضروریات مذهب امامیه است که به آن شناخته می شوند، وهیچ یک از علمای ما در این باره مخالفت ننموده است، وهمین بس که دلیل وبرهان باشد، ونیز بر این مقصود دلالت دارد آنچه شیخ جلیل رئیس المحدثین معروف به صدوق - که سید ومولایمان حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به ولادت او مژده دادند- در کتاب کمال الدین روایت آورده، گوید: حدیث گفت ما را ابو محمد حسن بن احمد مکتب (رحمه الله) گفت: در سالی علی بن محمد سمری (رحمه الله) وفات یافت من در مدینة السلام (بغداد) بودم، چند روز پیش از فوت او نزدش حضور یافتم، پس او برای مردم توقیعی بیرون آورد که صورت آن چنین بود: بسم الله الرحمن الرحیم، ای علی بن محمد سمری، خداوند پاداش برادرانت را در فقدان تو بزرگ فرماید، که تو از این تاریخ تا شش روز دیگر خواهی مرد، پس امر خود را فراهم ساز، وبه کسی وصیت مکن که پس از فوت تو جانشینت شود که همانا غیبت دوم واقع شد، وظهوری نخواهد بود مگر به اذن خداوند (عزَّ وجلَّ) وآن بعد از طولانی شدن مدت وقساوت دل ها وپر شدن زمین از جور وستم خواهد بود، ودر شیعیان من کسی یا کسانی خواهد آمد که مدعی شود مرا مشاهده می کند، آگاه باشید که هر کس پیش از خروج سفیانی وصیحه آسمانی ادعای مشاهد کرد دروغگوی تهمت زننده است، ولا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم.
(مکتب) گوید: پس ما از روی این توقیع نسخه برداشتیم واز نزد او بیرون رفتیم، وچون روز ششم بار دیگر بر او وارد شدیم در حال احتضار بود، به او گفته شد: وصی بعد از تو کیست؟ فرمود: خداوند را امری است که خود آن را به آخر خواهد رساند، وپس از گفتن این جملات درگذشت، که این آخرین سخنی بود که از وی شنیده شد، رحمت ورضوان الهی بر او باد.(733)
می گویم: سخن در اینجا دو مطلب است: یکی: در سند حدیث شریف یاد شده. ودوم: در دلالت آن بر مطلب مورد بحث.
مطلب اول: بدان که این حدیث -در اصطلاح- صحیح عالی است، چونکه از مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) توسط سه نفر روایت گردیده: اول شیخ اجل ابوالحسن علی بن محمد سمری، واو از جهت جلالت قدر وشهرتش نیازی به توصیف ندارد. دوم شیخ صدوق محمد بن علی بن الحسین بن مویس بابویه قمی، که او نیز به خاطر شهرتش ومعروفیت کتابش وجلالت قدرش نیازی به توضیح ندارد. سوم: ابو محمد حسن بن محمد مکتب، واو -چنان که فاضل ماهر مولی عنایت الله در کتاب مجمع الرجال یاد کرده- ابو محمد حسن بن الحسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام مکتب است، وصدوق مکرر از او روایت کرده با طلب رضایت ورحمت خداوند برای او، واین از نشانه های صحت ووثاقت است، همچنان که مولی عنایت الله مزبور در کتاب مجمع الرجال خود متذکر شده، وبرای آن شواهد متعددی ذکر کرده است که اینجا جای یاد آن ها نیست. ومکتب -به کسر تاء مشدد- کسی را گویند که نوشتن آموزد.
توجه: دو سهو در دو کتاب از کتب علمای ما (رحمه الله) واقع شده که شایسته است آن ها را توجه دهیم:
نخست: در کتاب الغیبه شیخ اجل محمد بن الحسن طوسی (رحمه الله) که در نسخه ای که نزد من هست چنین آمده: خبر دادند ما را جمعی از ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه که گفت: حدیث گفت مرا ابو محمد احمد بن الحسن مکتب، گفت: من در مدینة السلام (بغداد) بودم...(734).
و همان گونه که از کتاب کمال الدین ابن بابویه نقل کردیم حدیث را آورده است. ودانستی که آن کسی که ابن بابویه از او روایت کرده: حسین بن احمد است.(735)، وظاهراً این اشتباه از ناحیه نسخه نویسان در کتاب شیخ طوسی واقع گردیده است. ومؤید این که اشتباه از سوی بعضی نسخه نویسان روی داده این که حاج میرزا حسین نوری (رحمه الله) این حدیث را در کتاب جنةالمأوی به نقل از غیبت شیخ طوسی از حسن بن احمد مکتب نقل کرده است.(736) والله تعال هو العالم.
دوم: در کتاب مستدرک الوسائل تألیف عالم محدث متتبع حاج میرزا حسین نوری (رحمه الله) او با همه بلندی نظر ووسعت اطلاع واهتمامی که در استقصاء نام مشایخ صدوق داشته، از ذکر این شخص جلیل که صدوق با طلب رضایت ورحمت خداوند برای او مکرر از وی یاد کرده غفلت نموده است. وامثال این امور از چیزهایی است که دانشمند را بر کاوش وتتبع وا می دارد، وموجب می شود که به آنچه گذشتگان از آن غفلت کرده اند دست یابد، پس ای برادران من بر شما باد سعی وکوشش که خداوند هیچ جوینده خواهنده ای را ناامید نمی سازد. ونیز از جمله دلایل بر وقوع سهو واشتباه در کتاب شیخ طوسی، وبر غفلت صاحب مستدرک از ذکر شیخ مکتب (رحمه الله) این که مولی عنایت الله سابق الذکر، حدیث یاد شده را از کتاب ربیع الشیعه سید بن طاووس نقل نقل کرده که آن را از حسن بن احمد مکتب حکایت نموده است، پس -بحمد الله تعالی وعونه- معلوم شد که روایت کننده از ابوالحسن سمری (رحمه الله) همان حسن بن احمد است که ابن بابویه (رحمه الله) از او روایت نموده است.
و از دلایل صحت این حدیث وصدور آن از امام (علیه السلام) این که شیخ طبرسی مؤلف کتال الاحتجاج آن را مرسل آورده بدون ذکر سند، ودر اول کتاب ملتزم شده وتصریح کرده که در آن کتاب سند احادیثی که سند آن ها را یاد ننموده نمی آورد یا به سبب موافق بودن آن ها با اجماع، ویا شهرت داشتن بین موافق ومحالف، ویا از جهت موافقت آن ها با حکم عقل.(737) پس ظاهر می شود که حدیث یاد شده نیز از ذکر سند بی نیاز بوده، یا به خاطر موافقت داشتن آن با اجماع، یا شهرت داشتن آن، ویا هر دو سبب. همچنین از دلایل صحت آن این که علمای ما از زمان صدوق (رحمه الله) تا زمان ما به آن استناد کرده وبر آن اعتماد نموده اند، وهیچ یک از آنان در اعتبار آن مناقشه وتأملی نکرده است، چنان که بر کسی که با کلمات وکتاب های ایشان آشنا وکاوشگر است پوشیده نیست، پس از آنچه یاد کردیم معلوم شد که حدیث مذکور از روایات قطعی است که هیچ شک وشبهه ای در ان راه ندارد، واز روایاتی است که امام (علیه السلام) درباره آنها فرموده: البته آنچه بر آن اجماع شده تردیدی در آن نیست.
مطلب دوم: در دلالت حدیث یاد شده بر موضوع مورد بحث، بیان مطلب این که فرموده امام (علیه السلام): که همانا غیبت دوم واقع شد علت آوردن برای: وبه کسی وصیت مکن که پس از فوت تو جانشینت شود می باشد پس دلالت می کند بر این که غیبت کبری از آن است که وکالت ونیابت خاصه در آن قطع گردیده، سپس این معنی را تأکید فرمود: به این که وکسی که ادعای مشاهده کند بر شیعیانم خواهد آمد... وبه قرینه اول سخن شبهه ای نیست که منظور از ادعای مشاهده، گونه مخصوص آن است که برای سفرای چهارگانه آن حضرت (علیه السلام) که در زمان غیبت نخستین (غیبت صغری) ستوده ومعروف بودند انجام گرفته بود، که آن حضرت تصریح فرمود که: هر کس آنرا در غیبت کبری مدعی شود دروغگوی تهمت زننده است، ولا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم.
حاصل این که منظور از مشاهده آن گونه مشاهده ای است که مقید به عنوان بابیت ونیابت خاصه باشد، مانند آنچه برای سفرای چهارگانه ای که در زمان غیبت صغری بوده اند تحقق یافت، نه مطلق مشاهده، واین از باب آوردن مطلق ومنظور داشتن مقید، یا ذکر عام واراده خاص می باشد واین گونه به کار بردن الفاظ بسیار ودر عرف ولغت شایع است، چنان که گویی: گوشت خریدم یا گوشت خریداری کن ومنظورت خصوص گوشت گوسفند باشد یا نه مطلق گوشت، وهمچنان که یاد آوردیم قرینه در سخن موجود است واز این قبیل است فرموده خدای (عزَّ وجلَّ) قل آمنا بالله وما انزل علینا وما انزل الی ابراهیم واسماعیل واسحاق ویعقوب والاسباط(738)؛ بگو (ای پیغمبر) ما ایمان آورده ایم به خدا وشریعت وکتابی که بر ما نازل شده، وآنچه بر ابراهیم واسماعیل واسحاق ویعقوب واسباط نازل گردیده است.که اسباط لفظ عامی است ومقصود از آن خاص است، زیرا که بر همه اسباط (نوادگان یعقوب) کتاب ووحی وحکم نازل نگشت، بلکه فقط بر بعضی از آنها نازل شد، وهمچنین در توقیع شریف منظور از مشاهده گونه خاص آن است، چنانکه به یاری خدای تعالی برایت بیان داشتیم. وبه این وجه معلوم می گردد که بین این توقیع شریف وبین وقایع بسیاری که در کتابهای متعددی مانند بحار والنجم الثاقب ودارالسلام شیخ عراقی وغیر آن ها ذکر گردیده هیچ منافاتی نیست، که آن وقایع دلالت دارند بر وقوع مشاهده در زمان غیبت کبری برای بسیاری از مؤمنانی که به شرف لقای آن حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نایل آمده اند، خدای تعالی دیدار وشفاعتش را به ما روزی فرماید که او به بندگانش نزدیک واجابت کننده دعا است.
و در جمع بین این ها وجوه بعیدی یاد کرده اند، که نیازی ندارد متعرض آن ها شویم ورد کنیم. وآنچه را بیان داشتیم همچون نور بر قله کوه طور، برای اهلش واضح است وتوفیق از خدا است.
و از دلایل قطع شدن بابیت ونیابت خاصه در غیبت دوم این که: این مسأله با وجود محل ابتلا بودن برای همه اهل ایمان، واهتمام داشتن به آن، هیچ کس از علمای ما از زمان ائمه (علیهم السلام) تا این زمان یک خبر هم نقل نکرده که به طور تصریح تا تلویح یا اشاره بر وقوع نیابت خاصه در زمان غیبت دوم دلالت نماید، با این که علما وحافظان حدیث تتبع بسیار کرده وبه نقل احادیث وتدوین وروایت آن ها اهتمام ورزیده اند تا آنجا که اخباری که مشتمل بر مطالب جزیی وآدابی است که در تمام عمر کمتر برای انسان پیش می آید، واخباری که مشتمل بر قصه ها وحکایات وغیر آن ها است را نیز ضبط نموده اند، وتا آنجا که اخبار ضعیف ومشتمل بر راویان مجهول را نیز ضبط کرده اند، وغیر این ها...که بر پژوهشگر در کتب احادیث وآثار پوشیده نیست. وبا ملاحظه همه این ها اطمینان حاصل می شود به عدم وقوع وکالت ونیابت خاصه در زمان غیبت کبری به طوری که اگر بر فرض دلیلی بر این مدعا نداشتیم می توانستیم بر همین وجه فقط اعتماد کنیم، وهمین برایمان کافی بود.
حاصل اینکه نیافتن دلیل در جایی که مورد ابتلای همه جانبه عموم است، خود دلیل بر نبودن دلیل است، واین قاعده ارزنده ومهمی است، که جمعی از فحول علمای اصول بر آن استناد جسته وبدان اعتماد کرده اند، ونیز عقلا در همه امور خود -از آنچه مربوط به دنیا وآخرت ومعیشت ومعاشرتشان است، در تمام زمانها واعصار- بر آن اتکا داشته ودارند، که در هر چیزی که شک می کنند، وقتی پس از جستجو وکاوش دلیلی بر آن نیافتند به عدم آن حکم می نمایند. اجمالاً برای هیچ صاحب عقلی پس از بررسی وجستجوی کامل در موضوعی که مورد ابتلای همه جانبه عموم مردم است، ودست نیافتن به چیز که بر مقصود دلالت کند، هیچ تأمل وتردیدی در حکم کردن به نبودن دلیل باقی نمی ماند، به خصوص با اهتمام امامان (علیهم السلام) به بیان آنچه امت بدان نیاز دارند، واجتهاد واهتمام علما به نقل کردن آنچه از امامانشان -سلام الله علیهم اجمعین- به ایشان رسیده است.
و با تأمل در این اصل وتدبر در این مطلب بطلان آنچه صوفیان ادعا می کنند از وجوب بیعت با شیخ طریقت وداخل شدن در اطاعت آن شخص به طور خصوص برایت معلوم می گردد، چنان که پیش تر بیان داشتیم. وهمچنین بطلان آنچه فرقه شیخیه ادعا دارند معلوم شد که گویند: پیروی از شخص خاصی در هر زمان واجب است وآن شخص را شیعه خالص می نامند، وچنین پندارند که ا وآیینه صفات امام است، وشناختن آن شخص رکن چهارم ایمان می باشد.
چون دلیلی بر این گفته ها نیست، بلکه دلیل بر بطلان آن هست، چنان که در جای خود بیان شده است، از خدای تعالی خواستاریم که ما را بر حقیقت ایمان ثابت بدارد واز وسوسه های شیطان ما را محفوظ فرماید.
و می توان برای مطالب گذشته به روایات دیگری نیز استدلال وتأیید آورد، از جمهل: روایتی است که شیخ ثقه جلیل محمد بن ابراهیم نعمانی (رحمه الله) در کتاب الغیبه به سند صحیح عالی(739) از عبد الله بن سنان آورده که گفت: من وپدرم به محضر امام ابو عبد الله صادق (علیه السلام) شرفیاب شدیم، آن حضرت فرمود: شما چگونه خواهید بود در حالی که امام هدایت کننده ونشانه آشکاری را نبینید؟ پس کسی از آن حیرت نجات نخواهدیافت مگر آن که به ادعای غریق دعا کند.(740) پدرم گفت: این به خدا قسم بلا است، فدایت شوم در ان هنگام چکار کنیم؟ فرمود: هرگاه چنین شد که تو آن زمان را درک نخواهی کرد پس به آنچه در دست دارید تمس کنید تا این که امر برایتان صحیح آید.(741)
و شیخ صدوق در کتاب کمال الدین وتمام النعمة نیز این را روایت آورده ودر آن آمده: تا این که امر برایتان واضح گردد.(742)
می گویم: در این حدیث شریف تأمل کنید، ودر خبر دادن امام صادق (علیه السلام) به وقوع غیبت امام وقطع شدن سفیر بین او وبین مردم در غیبت کبری، ودستور دادن به تمسک نمودن به آنچه مؤمنین در دست دارند تا هنگام ظهور امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ومنظور از آنچه در دست دارند همان است که مأمور به آنند از اصول وفروع وسنتها وپیروی علمای عامل وحافظان اخبار ائمه طاهرین -سلام الله علیهم اجمعین-.
و شیخ نعمانی (رحمه الله) بر این مقصود توجه داده، که پس از سخنانی در این باره گوید: این که در حدیث عبد الله بن سنان آمده: شما چگونه خواهید بود در حالی که امام هدایت کننده ونشانه آشکاری را نبینید؟ در این حدیث دلالتی هست بر آنچه روی داده وگواه جریانی است که پیش آمده که سفرای آن حضرت (علیه السلام) که بین امام وشیعیان واسطه بودند از دنیا رفتند ونظام وپیوستگی شان قطع شد، زیرا که سفیر بین امام وشیعیانش در حال غیبتش همان نشانه است، پس چون گرفتاری خلق به حد نهایت رسید، آن نشانه ها برداشته شد ودیگر به چشم نخواهد خورد تا این که صاحب حق (علیه السلام) ظاهر گردد. وآن حیرتی که به ما گفته شده و(از سوی معصومین (علیهم السلام)) اعلام گردیده بود واقع گشت، وکار غیبت دوم -که شرح وتأویل آن در حدیث های بعد از این فصل خواهد آمد- درست شد، از خداوند خواهانیم که بینش وراه یابی بیشتری به ما عنایت فرماید وبا رحمت خویش ما را به آنچه مایه خشنودی او است توفیق دهد.(743)
و از احادیثی که بر مقصود دلالت دارند روایتی است که شیخ صدوق در کتاب کمال الدین به سند صحیحی(744) از زراره آورده از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) که فرمود: یأتی علی الناس زمان یغیب عنهم امامهم، قلت له: ما یصنع الناس فی ذلک الزمان؟ قال: یتمسکون بالامر الذی هم علیه حتی یتبین لهم؛ زمانی بر مردم فرا می رسد که امامشان از آنان غایب می شود، زراره گوید: به آن حضرت عرضه داشتم: مردم در آن زمان چکار کنند؟ فرمود: به همان امر (واعتقادی) که بر آن هستند پایدار مانند تا این که برایشان آشکار شود.(745)
می گویم: ضمیری که در فرموده امام (علیه السلام): حتی یتبین لهم مستتر است به امام (علیه السلام) بر می گردد، یعنی این که تکلیف خلق در زمان غیبت آن است که بر اعتقادی که داشته اند باقی بمانند، وکسی که مدعی نیابت خاصه ووکالت از امام (علیه السلام) شود را تصدیق ننمایند، تا این که امامشان ظاهر گردد، واز اینجا معلوم می شود که منظور امام (علیه السلام) است، پس بر مردم واجب است از کسی که مدعی امامت یا نیابت خاصه از آن حضرت در زمان غیبت دوم شود پیروی نکنند تا هنگامی که با دلایل ونشانه هایی که از پدرانش (علیه السلام) روایت گردیده وآثار ومعجزاتی که از حضرتش صادر می شود -همچنان که از پدران گرامیش صادر می شد- امر ظهورش درست ومعلوم آید.
و از دلایل آنچه یاد کردیم نیز روایتی است که شیخ صدوق (قدس سره) به سند خود از ابان بن تغلب آورده که گفت: حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) فرمود: زمانی بر مردم خواهد آمد که سبطه ای در آن زمان به مردم می رسد...تا آنجا که راوی گوید: عرضه داشتم: سبطه چیست که فرمود: فترت (فاصله زمانی که مایه سستی اعتقاد مردم شود) وغیبت امامتان، راوی گوید: عرض کردم: در آن میان چکار کنیم؟ فرمود: بر آنچه (اکنون) هستید باقی بمانید تا این که خداوند ستاره تان را برایتان طالع سازد.
می گویم: منظور از طلوع ستاره؛ ظهور امام (علیه السلام) است. ودلیل بر این بیان روایتی است که شیخ نعمانی (رحمه الله) به سند خود از ابان بن تغلب از امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: ای ابان به مردم (جهان -خ ل) سبطه ای خواهد رسید...تا آنجا که گوید: عرضه داشتم: فدایت گردم: پس در آن هنگام چگونه رفتار کنیم؟ ودر آن میان چکار کنیم؟ فرمود: به سوی آنچه بر آن هستید روی آورید تا هنگامی که خداوند صاحب آن را برایتان بیاورد.(746)
و روایتی که ثقة الاسلام محمد بن یعقوب کلینی (رحمه الله) به سند صحیحی از مولایمان حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آورده که فرمود: همانا ما همچون ستارگان آسمان هستیم که هرگاه ستاره ای غروب کند ستاره دیگری طلوع می نماید، تا آنگاه که با انگشتانتان اشاره کنید وگردن های تان را بکشید خداوند ستاره تان را از شما غایب سازد، پس فرزندان عبدالمطلب یکسان شوند که دانسته نشود کدام از کدام است، پس هرگاه ستاره تان طلوع کرد پروردگارتان را سپاس گویید.(747)
و آن را شیخ نعمانی این چنین روایت آمده: همانا ما همچون ستارگان آسمانیم که هرگاه ستاره ای غایب گردد ستاره دیگری طلوع خواهد کرد، تا گاهی که با انگشتانتان اشاره نمودید وابروانتان را بالا کشیدید خداوند ستاره تان را از شما غایب سازد وفرزندان عبد المطلب یکسان گردند، پس نشناسی که کدام از کدام است، وچون ستاره تان طالع شد پروردگارتان را حمد گویید.(748)
و نیز نعمانی به سند خود آورده، از امام صادق (علیه السلام) از پدرانش (علیهم السلام) که: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: مثل خاندان من همچون ستارگان آسمان است، هرگاه ستاره ای غروب کند ستاره دیگری طلوع نماید، تا آن هنگام که ستاره ای از ایشان طلوع کند پس چون شما چشم ها به او بدوزید وبا انگشتان به وی اشاره کنید فرشته مرگ او را فرا رسد و(به سرای دیگرش) ببرد، سپس دورانی از روزگارتان را بر این حال خواهید ماند وفرزندان عبدالمطلب یکسان بمانند، وندانی که کدام از کدام است، در آن هنگام ستاره تان آشکار شود، پس خدای را حمد گویید واو را بپذیرید.(749)
و به یاری خداوند وبه برکت اولیای او از این روایات صحیح معتبر معلوم شد که برای هیچ کس جایز نیست کسی که در زمان غیبت کبری مدعی نیابت خاصه شود را تصدیق نماید.
و نیز شاهد بر آن است آنچه شیخ اجل کلینی (رحمه الله) به سند صحیحی از امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: برای قائم (علیه السلام) دو غیبت هست، یکی کوتاه مدت، ودیگری دراز مدت، در غیبت اول جای او را نمی داند مگر خواص شیعیانش، ودر غیبت دوم جز خواص اموالی او کسی جایش را نشناسد.(750)
مؤلف وافی پس از نقل این حدیث گوید: گویا منظور حضرت از خواص موالی کسانی هستند که خدمتگزار آن جنابند، زیرا که سایر شیعیان راهی به سوی آن جناب ندارند، اما در غیبت اول، آن حضرت سفیرایی داشته که توقیعات را برای شیعیانش می آورده اند، واولین سفیر، ابو عمر وعثمان بن عمری (رحمه الله) بوده، وچون عثمان بن سعید وفات یافت، به پسرش ابو جعفر محمد بن عثمان وصیت کرد، وابو جعفر به ابوالقاسم حسین بن روح وصایت داد، وابوالقاسم به ابوالحسن علی بن محمد سمری -رضوان الله علیه- وصیت سپرد، وچون فوت سمری نزدیک شد از او خواستند وصیت دهد، وی گفت: خداوند را امری است که خود آن را به آخر خواهد رساند، پس غیبت کبری همین است که پس از فوت سمری واقع گشته است.
و نیز بر این مقصود دلالت دارد آنچه صدوق به سند خود از عمر بن عبدالعزیز روایت آورده از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) که فرمود: هرگاه صبح وشام کردی در حالی که امام را نبینی که به او اقتدا نمایی پس هر که را دوست می داشتی دوست بدار، وبر بغض کسی که پیش تر دشمن می داشتی باقی باش تا این که خدای (عزَّ وجلَّ) او را آشکار سازد.(751)
و کلینی (رحمه الله) در اصول کافی به سند خود از منصور از کسی که او را یاد کرده از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) آورده که راوی گوید: از آن حضرت پرسیدم: هرگاه صبح وشام کردم در حالی که امامی نبینم که به او اقتدا نمایم چکار کنم؟ فرمود: هر کس را که پیش تر دوست می داشته ای دوست بدار وهر کس را که قبلاً دشمن می داشتی دشمن بدار تا این که خدای (عزَّ وجلَّ) او (امام (علیه السلام)) را آشکار فرماید.(752)
و نعمانی به سند خود از محمد بن منصور صیقل از پدرش منصور آورده که گفت: حضرت ابا عبد الله امام صادق (علیه السلام) فرمود: هرگاه روزی صبح وشام کردی در حالی که امامی از آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را نبینی پس هر که را پیش تر دوست می داشتی دوست بدار وبا هر کس دشمنی داشته ای دشمن باش واز هر کس پیروی داشته ای پیروی کن، وهر صبح وشام منتظر فرج باش.(753)
می گویم: این روایات به ما امر می کنند که در زمان غیبت از کسی که ادعای امامت یا بابیت ونیابت خاصه را داشته باشد پیروی نکنیم، تا این که خدای تعالی ولی منتظرش (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را ظاهر گرداند، زیرا که فرمایش امام (علیه السلام): پس هر که را پیشتر دوست می داشتی دوست بدار... کنایه است از وجوب ترک محبت وپیروی کسی که برای خود مرتبه خاصی از امامت یا نیابت خاصه را در زمان غیبت تامه ادعا کند، یعنی اگر کسی برای خودش مقام خاصی ادعا کند از او پیروی مکن ودعوتش را برای هیچ کاری مپذیر، واین است معنی تکذیب ادعای او، چنان که بر اهل فهم که با شیوه های سخن آشنا هستند پوشیده نیست.
و از احادیثی که در آنها بر قطع شدن سفارت در غیبت تامه دلالت واشاره ای هست، روایتی است که نعمانی (رحمه الله) به سند خود از مفضل بن عمر جعفی از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: صاحب این امر را دو غیبت خواهد بود، یکی از آن دو آن قدر طول می کشد تا بعضی از مردم گویند: مرده، وبعضی گویند: کشته شده، وبعضی گویند: مفقود شده، پس بر امر او از اصحابش باقی نماند مگر تعداد اندکی، وبر جایگاهش اطلاع نیابد -از دوست وغیر دوست - مگر آن خدمتگزاری که کارش را بر عهده دارد.(754)
نعمانی (رحمه الله) گوید: واگر درباره غیبت جز این حدیث روایت نمی شد، همین برای کسی که در آن تأمل کند کافی بود.
تتمه ای پر سود: دانستی که این چهار شخصیت یاد شده -رضی الله تعالی عنهم- به طور خاص از حضرت صاحب (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در زمان غیبت نخستین نایب بوده اند، وشیعیان در امور خود به ایشان رجوع می نمودند، چون نزد آن ها نیابت ووکالت ایشان از آن حضرت ثابت شده بود، واین به نص امام (علیه السلام) برایشان ثبوت یافت، چنان که در مورد عثمان بن سعید(755) وپسرش محمد که توسط امام هادی وامام عسکری (علیهما السلام) انجام شد، ودر مورد ابوالقاسم حسین بن روح توسط محمد بن عثمان به امر امام (علیه السلام) انجام گشت، وحسین بن روح در مورد ابوالحسن علی بن محمد سمری به امر امام (علیه السلام) وصایت داد، واز این نواب (رحمه الله) معجزات بسیاری ظاهر شد، وآن معجزات در کتب غیبت ذکر گردیده است.(756)
و سید بن طاووس در کتاب مجمع الرجال خود از او حکایت نموده است، وسید بن طاووس در کتاب ربیع الشیعة تصریح کرده که معجزاتی از آنان ظاهر شده چنان که مولی عنایت الله در کتاب مجمع الرجال خود از او حکایت نموده است، وهمین طور دیگر علمای ما (رحمه الله) وبدون تردید وکالت ونیابت خاصه جز با یکی از سه طریق ثابت نمی شود: یعنی؛ نص امام، یا نایب خاص او، یا آشکار شدن معجزه بر دست کسی که نیابت خاصه را ادعا می کند، وهرگاه چنین نبود بسیاری از دنیا پرستان آن مقام را ادعا می کردند، همچنان که برای عده ای این اتفاق افتاد که دروغگویی شان ثابت گشت وتوقیع از سوی امام (علیه السلام) مبنی بر لغت وبیزاری از آنان صدور یافت، مانند: نصیری ونمیری ودیگران که اسم هایشان در کتب غیبت یاد آمده است، هر که مایل است به آن کتاب ها مراجعه کند.
و اما در غیبت کبری باب وکالت ونیابت خاصه بسته شد، ولی با نصوص پیغمبر واماما (علیهم السلام)، واجماع وسیره متصله قطعیه، نیابت عامه برای علمای عامل وفقهای ره یافته، حامیان دین، وراویان احادیث ائمه طاهرین ((علیهم السلام) 9 ثابت گردیده است، پس بر عموم مؤمنین واجب است در آنچه از امر دینشان نیاز دارند به آنان مراجعه نمایند.
و اما روایاتی که درباره آنان وارد شده در کتب فقه وحدیث مذکور است، مانند فرموده پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) که سه بار گفت: بار خدایا خلفای مرا بیامرز گفته شد: یا رسول الله خلفای تو کیانند؟ فرمود: آنان که پس از من می آیند وحدیث وسنت مرا روایت کنند.
و در توقیع شریف آمده:...و اما حوادثی که واقع می شود پس در آن ها به راویان حدیثمان مراجعه کنید که آنان حجت من بر شمایند ومن حجت خداوند بر ایشان(757). واحادیث دیگری که در جاهای خود آمده وضبط شده اند.
دو نکته: در اینجا شایسته است دو نکته تذکر داده شود:
اول: اینکه عده ای از علمای ما بر آنند که ولایت عامه برای فقها در زمان غیبت ثابت است، یعنی تمام مناصب وتصرفاتی که برای امام (علیه السلام) هست برای آنان نیز می باشد -مگر آنچه با دلیل خارج شده است- که به نظر ایشان نیابت عامه ثابت است مگر آنچه با دلایل استثنا شده است. وعده ای دیگر آن را نفی کرده، وگفته اند: در مواردی که دلیل خاصی بر آن دلالت کند نیابت برای فقها ثابت است، مانند: فتوا دادن وحکم کردن بین مردم در مرافعات وغیر این ها که در جای خود ذکر گردیده. وحق همین است از جهت ضعیف بودن آنچه عده اول به آن تمسک جسته اند، چنان که در فقه بیان کرده ایم.
دوم: هرگاه یکی از افراد اهل مذهب ما برای خودش یا کس دیگری نیابت خاصه از حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را در زمان غیبت دوم آن حضرت ادعا کند، پس چنانچه بداند قطع شدن نیابت خاصه در غیبت کبری از ضروریات مذهب است، ودر این حال مدعی نیابت خاصه شود محکوم به کفر وارتداد است، چونکه این کار مستلزم تکذیب شارع در بعضی از احکام آن است، واین بدون خلاف واشکال کفر می باشد. وهمین طور اگر آنرا به سبب دلیل خاصی مانند اجماع واخبار بداند، وبا این که این را می داند نیابت خاصه را در این غیبت ادعا کند، زیرا که اینجا نیز مستلزم تکذیب پیغمبر است. ولی اگر نداند که این از ضروریات مذهب است، واز دلایل دیگر هم به آن یقین پیدا نکرد، وبرای او شبهه اش پیش آمد که قطع شدن نیابت خاصه را در غیبت کبری منکر شد وآن را برای خودش یا دیگری ادعا کرد، بدون تردید گمراه است، مانند سایر اهل ضلالت وگمراهی، ولی ثبوت ارتداد وخروجش از اسلام به صرف آن جای تأمل ومورد اشکال است، زیرا که در دلایل شرعی به ثبوت نرسیده این که انکار چیزی که نزد عموم مسلمین ضروری است سبب مستقلی برای کفر وارتداد باشد تا چه رسد به انکار ضروری مذهب، بلکه در صورتی که انکار ضروری موجب کفر است که مستلزم عدم تصدیق پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در بعضی از آنچه آورده است باشد، از همین روی به مسلمانی اهل تسنن حکم می شود با این که آن ها چیزی را منکرند که به نظر ما ضروری است، وآن خلافت وجانشینی بلا فصل امیر المؤمنین (علیه السلام) نسبت به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) می باشد. فقیه بزرگوار ومحقق عالیقدر مولانا مقدس اردبیلی به این تفصیل قائل شده -بنابر آنچه از وی حکایت گردیده- وجمعی از فقها نیز این قول را پذیرفته اند. وعده دیگری از فقها قائل شده اند که انکار ضروری اسلام سبب مستقلی برای کفر است، مانند انکار یکی از شهادتین وامثال آن. اینان به اخباری استناد جسته اند که از دلالت بر مدعای ایشان قاصر است، وتفصیل سخن به جای خود موکول می شود، والله تعالی هو العالم.
هفتاد ودوم: درخواست دیدار آن حضرت با عافیت وایمان
این که از خدای (عزَّ وجلَّ) مسئلت نمایی که دیدار مولایمان صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را در حال عافیت وایمان به تو روزی فرماید، پس در اینجا دو مطلب مورد بررسی قرار می گیرد: یکی: استحباب طلب نایل شدن به دیدار آن حضرت (علیه السلام) در زمان ظهورش از خدای منان.
دوم: این که از خدای متعال مسئلت نمایی که آن دیدار را در حالی که عافیت وایمان داشته باشی به تو روزی فرماید. وبر مطلب اول دلالت می کند آنچه در دعاهایی که امامان (علیهم السلام) به شیعیان تعلیم فرموده اند تا در زمان غیبت خوانده شود آمده، چنان که در دعای عهدی که از امام صادق (علیه السلام) روایت گردیده چنین می خوانیم: اللهم ارنی الطلعة الرشیدة والغرة الحمیدة؛ خدایا! آن طلعت رشید وآن چهره نازنین را به من بنمای...(758)
و در دعای عمری که از حضرت صاحب الامر (علیه السلام) روایت شده چنین آمده: اللهم انی اسئلک ان ترینی ولی امرک ظاهراً نافذ الامر(759)؛ خدایا! از تو مسئلت دارم که ولی امرت را به من بنمایی در حالی که فرمانش نافذ باشد...
و دعاهای دیگری که ذکر آن ها موجب طولانی شدن سخن می شود، اضافه بر این که این امر از لوازم محبت ایمان است، زیرا که هر دوستی اشتیاق دارد که در هر لحظه دوست وحبیب خویش را ببیند، ودر این راه به هر چه در توان دارد توسل می جوید، واز جمله آن وسایل دعا ومسئلت است که کلید هر خیر وبرکت ووسیله رسیدن به هر مهم وحاجت می باشد.
و نیز بر مطلب مورد بحث دلالت می کند تمام دلایلی که دعا برای تعجیل فرج وظهور آن حضرت (علیه السلام) را امر می کنند، چون دعا کردن به این که خداوند دیدارش را در حالی به تو روزی فرماید که در هنگام ظهورش زنده باشی متضمن دعا برای تعجیل فرج وظهورش هست، پس دلایلی که بر تأکید ورجحان آن دلالت دارند شامل این هم می شوند. وبر مطلب دوم دلالت دارد آنچه ثقة الاسلام محمد بن یعقوب کلینی (رحمه الله) به سند خود از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: هرگاه کسی از شما تمنای (دیدن) قائم (علیه السلام) را داشت، پس آرزویش چنین باشد که در عافیت آن جناب را ببیند، زیرا که خداوند حضرت محمد (علیه السلام) را رحمت فرستاد وآمدن قائم (علیه السلام) نقمت خواهد بود.(760)
می گویم: توضیح مطلب این که خداوند پیغمبرش را امر ننمود که از کافران وظالمین انتقام بگیرد -در صورتی که آن ها شروع به جنگ نمی کردند- بلکه آن حضرت را برای عالمیان رحمت فرستاد، وخطاب به او فرمود: فمهل الکافرین امهلهم رویداً(761)؛ پس ای رسول اندکی کافران را مهلت ده. که انتقام را تا زمان ظهور حضرت قائم (علیه السلام) به تأخیر انداخت، وهر چه جبرئیل می آمد پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را به مدارا کردن با مردم دستور می داد، ولی حضرت قائم (علیه السلام) مأمور به انتقام گرفتن است تا هر قومی را به آنچه می کرده اند کیفر دهد، بنابراین هر کس دوران آن جناب را ببیند چنین نیست که دیدن آن حضرت برایش رحمت وبشارت باشد، بلکه برای بیشتر مردم نقمت وعذاب خواهد بود، چنان که خدای (عزَّ وجلَّ) فرماید: ولنذیقنهم من العذاب الادنی دون العذاب الاکبر(762)؛ واز عذاب نزدیک تر آنان را بچشانیم غیر از آن عذاب بزرگتر (قیامت). وآیات وروایات در این باره بسیار است، وچون در آخر الزمان محنت ها وبلیات بسیار زیاد است ومردم در معرض ولغزشگاه آن ها قرار دارند، امامان (علیهم السلام) به شیعیانشان امر فرموده اند که عافیت وسلامتی از آن ها را از خدای (عزَّ وجلَّ) در خواست دارند، ودر حال عافیت وسلامتی تسلیم بودن؛ به دیدار امام منتظر خود نایل گردند، تا به لقای آن جناب متنعم وخرسند شوند، ودر سایه عنایت او ایمن باشند، ودر شمار منحرفان شکاک ویا تغییر وتبدیل کنندگان دین وکسانی که بر آنها (از سوی خداوند) غضب شده وگمراهان، قرار نگیرند، که حضرت قائم (علیه السلام) از آنها انتقام می گیرد وآنان را از دم شمشیر می گذراند، وعاقبت کارشان منزلگاه هلاکت جهنم است که به آن جایگاه بد خواهند افتاد.
تذکر: وبدان که کامیابی به لقای آن حضرت برای مسئلت کنندگان وطالبین آن در زمان ظهورش ممکن است بر یکی از دو وجه انجام گردد: یکی: اینکه خداوند متعال ظهورش را نزدیک گرداند، پس آن مسئلت کننده به لقایش برسد.
دوم: این که مسئلت کننده پیش از ظهور وفات یابد، پس خدای (عزَّ وجلَّ) او را در زمان ظهور حضرت قائم (علیه السلام) زنده گرداند، تا به لقای آن جناب نایل آید از جهت اجابت دعای او وپاداش امید او، چنان که در دعای عهدی که از امام صادق (علیه السلام) روایت شده این معنی آمده، ما دعای مزبور را در امر سی وچهارم یاد آوردیم.
تتمه ای پر سود: همان طور که مستحب است نایل شدن به دیدن آن حضرت در زمان ظهورش را طلب نماید، هم چنین مستحب است لقای آن جناب در خواب یا بیداری در زمان غیبتش را مسئلت نماید، ودلیل بر این از چند وجه است:
وجه اول: تمام آنچه بر استحباب دعا کردن برای هر کار مشروعی دلالت دارد، مانند فرموده خدای تعالی: وقال ربکم ادعونی استجب لکم(763)؛ وپروردگار شما فرمود مرا (با خلوص دل) بخوانید شما را اجابت کنم. وفرموده خدای تعالی: واسئلوا الله من فضله(764)؛ وهر چه خواهید از فضل خدا مسئلت نمایید. واذا سئلک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان(765)؛ وچون بندگان من (دور ونزدیکی) من از تو بپرسند پس (بدانند که) من نزدیکم دعای هر که مرا بخواند را اجابت نمایم.
و روایات در این باره متواتر است، از جمله:
1- از امام صادق (علیه السلام) است که فرمود: دعا همان عبادت است.(766) که خدای (عزَّ وجلَّ) فرموده: ان الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین(767)؛ همانا آنان که از عبادت من تکبر ورزند سر افکنده به جهنم خواهند افتاد.
2- واز آن حضرت (علیه السلام) است که فرمود: دعا مخزن عبادت است همچنانکه ابر مخزن باران است.(768)
3- ونیز از آن جناب آمده که فرمود: خداوند را بسیار بخوانید که خداوند از بندگان مؤمنش دوست می دارد که او را بخوانند، وبه بندگان مؤمن خود استجابت را وعده فرموده وخداوند دعای مؤمنین را روز قیامت عملی برای آن ها محسوب خواهد کرد که در خیر آن ها می افزاید.
4- ودر حدیث دیگری از آن حضرت است که: پس دعابسیار کن که کلید هر رحمت وپیروزی هر حاجت است، وآنچه نزد خدای (عزَّ وجلَّ) است جز به وسیله دعا به دست نیاید، وهمانا هیچ دری بسیار کوبیده نشود مگر این که به گشایش برای کوبنده اش نزدیک گردد.(769)

5- واز پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده که فرمود: هر مسلمانی خدای تعالی را بخواند به دعایی که قطع رحم وگناه در آن نباشد، خداوند به سبب آن یکی از سه چیز را به او دهد: یا دعایش را به زودی مستجاب فرماید، ویا آن را برای آخرتش ذخیره نماید، یا مانند آن را از بدی از او دور سازد.(770)
6- واز آن حضرت (علیه السلام) آمده که فرمود: دعا مغز عبادت است، وهیچ مؤمنی خداوند را نخواند مگر این که مستجاب فرماید، پس یا به زودی آن را در دنیا برایش تعجیل می کند، ویا برایش به آخرت تأخیر می اندازد، ویا به مقدار دعایش از گناهانش می آمرزد به شرط آن که به گناهی دعا نکند.(771)
7- واز آن حضرت (علیه السلام) روایت شده که فرمود: عاجزترین مردم کسی است که از دعا کردن عاجز باشد، وبخیل ترین مردم کسی است که از سلام کردن بخل ورزد.(772)
8- واز امیر المؤمنین (علیه السلام) است که فرمود: خداوند چنین نکند که درب دعا را بر کسی بگشاید ودرب اجابت را بر او ببندد.
9- واز امام صادق (علیه السلام) روایت آمده که فرمود: بر شما باد دعا کردن که چیزی نخواهید یافت که در تقرب جستن به خداوند مثل آن باشد.(773)
10- واز امیر المؤمنین (علیه السلام) است که فرمود: محبوب ترین اعمال نزد خدای (عزَّ وجلَّ) در زمین دعا است، وبهترین عبادت عفاف است.(774)
11- واز فضیل بن عثمان روایت شده که گفت: به حضرت امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: مرا سفارشی فرمای، فرمود: تو را سفارش می کنم به تقوی وخداترسی، وراستگویی، وادای امانت، وخوش رفتاری با مصاحبت خویش، وپیش از طلوع خورشید وپیش از غروب آن بر تو باد دعا کردن، وچیزی تو را از درخواست کردن از پروردگارت باز ندارد، ونگویی: این چیزی است که عطا نخواهم شد، ودعا کن که خداوند آنچه را بخواهد انجام می دهد.
و اخبار دیگری که در کتابهای علمای بزرگوارمان روایت شده است، وحاصل سخن این که: تشرف به دیدار امام (علیه السلام) امری است ممکن است ومشروع، وهر امر ممکن مشروعی مستحب است برایش دعا شود. نتیجه این که: دعا کردن برای تشرف به دیدار آن حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مستحب می باشد. کبرای این قضیه: به کتاب وسنت واجماع وعقل ثابت است، واز کتاب وسنت آنچه یاد آوردیم بسنده است، واجماع برای کسی که خبرگی وانسی با کتابهای علما وسیره مسلمین داشته باشد معلوم است، بلکه می توان ادعا کرد که استحباب دعا از ضروریات دین است. وعقل حکم می کند به این که خوب است بنده مطالب وخواسته هایش را از پروردگار عالمیان مسئلت نماید.
و اما صغرای مطلب یعنی امکان تشرف به دیدار امام منتظر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ومشروع بودن طلب آن برای اهل ایمان ویقین ثابت است، وقوی ترین دلیل بر امکان آن وقوع وتحقق یافتنش برای بسیاری از صلحا وکسانی است که خداوند خیر دنیا ودین را برایشان خواسته، ودرخواست آن در چندین دعا وزیارتی که علمای صالح گذشته ما در کتاب های شان یاد کرده اند آمده، چنان که در دعایی که، توسط عمری از آن حضرت روایت شده چنین آمده: وما را از کسانی قرار ده که دیده شان به دیدارش روشن گردد(775).
و در دعای عهد می خوانیم: ودیده ام را به سرمه یک نگاه به او روشن ساز(776).
و در دعای ندبه است که: وای خدا سرور این بنده کوچکت را به وی بنمایان ای شدیدالقوی. ودعایی که پس از سلام بر آن حضرت در سرداب مبارک مروی است آمده: وچهره اش را به ما بنمای. وغیر این ها که در جای خود ذکر گردیده، واین که تمام این ها را حمل کنیم بر آن که منظور در خواست دیدن آن جناب فقط در زمان ظهورش می باشد شاهد وداعی بر آن نیست. ودر بعضی از اخبار است که آن حضرت (علیه السلام) در میان مردم آمد وشد می کند. پس او را می بینند ولی نمی شناسند. وبرای من وبعضی از اخیار، بعضی از اسرار اتفاق افتاده است.
و از جمله اخباری که به آن ها اشاره کردم روایتی است که کلینی (رحمه الله) در اصول کافی به سند صحیح عالی از سدیر صیرفی(777) آورده که گفتن شنیدم حضرت امام صادق (علیه السلام) می فرمود: همانا در صاحب این امر شباهتی به یوسف (علیه السلام) هست. گوید: عرضه داشتم: گویی از زندگانی وغیبت او یاد می کنی؟ آن حضرت -علیه الصلاة والسلام- به من فرمود: وچه چیز آن را انکار می کنند این افراد شبیه خوک؟ به درستی که برادران یوسف اسباط وپیغمبر زاده بودند، با یوسف تجارت کردند، وخرید وفروش نمودند، وبا او سخن گفتند وحال آن که برادرانش بودند واو برادرشان بود او را نشناختند، تا این که خودش گفت: من یوسفم واین برادر من است. پس چه انکار می دارد این امت ملعون این که خداوند (عزَّ وجلَّ) با حجت خود در وقتی از اوقات همان کند که با یوسف کرد؟ به درستی که یوسف پادشاهی مصر را داشت وبین او وپدرش مسافت هیجده روز راه بود، پس اگر یوسف می خواست پدر را از احوال خود خبر دهد می توانست، همانا یعقوب وفرزندانش هنگامی که مژده یافتند آن مسافت را تا مصر نه روزه پیمودند. پس این امت چرا انکار می دارد که خدای (عزَّ وجلَّ) با حجت خود چنان کند که با یوسف کرد، این که در بازارهایشان راه برود وبر فرش هایشان قدم بگذارد تا آنگاه که خداوند در آن (جریان) به او اذن دهد، همچنان که به یوسف اذن داد که گفتند: آیا تو همان یوسفی؟ گفت: من یوسف هستم.(778)
و نعمانی به سند خود از سدیر آورده که گفت: شنیدم حضرت امام صادق (علیه السلام) می فرمود: همانا در صاحب این امر سنتی از یوسف هست. راوی گوید: عرضه داشتم: گویی ما را از غیبت یا حیرتی خبر می دهید؟ فرمود: چه انکار می کنند این خلق ملعون خوک صفت از این امر؟ همانا برادران یوسف افراد عاقل وفهمیده بودند بر یوسف وارد شدند وبا او سخن گفتند وبا او معامله کردند ورفت وآمد نمودند واو برادر آنان بود با وجود این تا خودش را به آنان معرفی نکرد او را نشناختند ووقتی گفت من یوسف هستم او را شناختند. بنابراین امت سرگردان چه انکار می کنند که خدای (عزَّ وجلَّ) در وقتی از اوقات بخواهد حجت خودش را بر آنان مخفی بدارد، یوسف پادشاهی مصر را داشت وفاصله بین او وپدرش هیجده روز راه بود، اگر خداوند می خواست جای او را به پدرش بفهماند، می توانست، پس چه انکار می کند این امت که خداوند با حجت خویش همان کند که با یوسف کرد، واین که صاحب مظلوم شما که حقش انکار شده صاحب این امر در میان آن ها آمد وشد کند، ودر بازارهای شان راه برود، وبر فرش هایشان پا بگذارد، ولی او را نشناسند؟ تا هنگامی که خداوند او را اذن دهد که خودش را معرفی کند، چنان که یوسف به برادران اجازه داد، وقتی که برادرانش گفتند: تو یوسفی؟ گفت: من همان یوسفم.(779)
می گویم: ای مؤمن صاحب یقین در این حدیث شریف تأمل وتدبر کن، وتعریض وانکار امام (علیه السلام) نسبت به کسی که پندارد امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در میان مردم آمد وشد نمی کند واو را نمی بینند را ملاحظه بنمای، واین که از این جهت آن حضرت به یوسف تشبیه نموده است، ودر این حدیث وحدیث پیشین کفایت وتصدیقی برای اهل ایمان وتحقیق است. ودر روایات چیزی را نیافته ام که گمان منافات با آنچه یاد کردیم در آن برود مگر دو حدیث که منافات نداشتنشان را با آنچه که گفته شد توضیح می دهیم:
یکی: فرموده آن حضرت در توقیع شریف که پیش تر آوردیم: فمن ادعی المشاهدة قبل السفیانی والصیحة فهو کذاب؛ پس هر کس ادعای مشاهده کند پیش از خروج سفیانی وصیحه آسمانی پس او دروغگو است... که در امر گذشته بیان داشتیم: این عبارت با آنچه یاد کردیم منافاتی ندارد.
دوم: آنچه در مزار بحار از بعضی کتب مزار به سند خود از احمد بن ابراهیم آمده که گفت: به ابو جعفر محمد بن عثمان اشتیاقم را به دیدن مولایمان (علیه السلام) بیان داشتم، به من فرمود: با شوق مایلی که او را ببینی؟ گفتم: آری، فرمود: خداوند شوق تو را سپاس گوید وروی آن حضرت را به آسانی وعافیت به تو بنمایاند، ای ابو عبد الله تقاضا مکن که او را ببینی زیرا که ایام غیبت به او مشتاق هستی ونخواه که با او همراه شوی که این از کارهای بزرگ خداوند است، وتسلیم بودن به آن اولی است، ولی به سوی او به وسیله زیارت توجه کن...(780)
می گویم: در این حدیث نسبت به آنچه یاد کردیم منافاتی نیست.
اول: این که چون جناب محمد بن عثمان برای او دعا کرد به این که: وروی آن حضرت را به آسانی وعافیت به تو بنمایاند. واگر این امر غیر ممکن بود یا خواستنش نا مشروع بود برایش چنین دعایی نمی کرد.
دوم: این که چون این سؤال وجواب در زمان غیبت اول (غیبت صغری) انجام شده، ودر آن زمان برای بسیاری از اهل ایمان دیدن ولقای آن حضرت (علیه السلام) اتفاق افتاده، از سفرای آن حضرت وغیر آن ها، چنان که در اخبار ظاهر می شود، ودر روایات چیزی که بر نفی مشاهده به طور مطلق در زمان غیبت صغری باشد ندیده ایم.
سوم: اینکه احتمال می رود در آن وقت به خصوص، مانعی بوده به خاطر ملاحظه آن شخص که صلاح نبوده کسی به دیدار آن حضرت مشرف شود، ونظیر این معنی در منع وکلا از یاد کردن آن حضرت در روایت آمده، چنان که در اصول کافی از حسین بن الحسن علوی است که گفت: یکی از ندیمان روز حسنی ومرد دیگری که همراه او بود به وی گفت: اینک او (یعنی امام عصر) (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اموال مردم را از (باب حقوق) جمع می کند وبرای او وکلایی هست -و وکلای آن حضرت را در نواحی مختلف نام برد- واین را به عبیدالله بن سلیمان وزیر گزارش دادند، پس وزیر همت گماشت که وکلا را بگیرد، سلطان گفت: جستجو کنید ببینید این مرد (یعنی حضرت (علیه السلام)) در کجاست که این جریان بزرگی است. عبید الله بن سلیمان گفت: همه وکلا را دستگیر می کنیم، سلطان گفت: نه، بلکه با اشخاص ناشناسی برای جاسوسی نزد آنان پول هایی بفرستید، پس هر کدام از آنان چیزی گرفت دستگیر شود. راوی گوید: پس (از سویی حضرت قائم (علیه السلام)) نامه آمد که به تمامی وکلا دستور دهند از کسی چیزی نگیرند واز پذیرفتن آن خودداری کنند وجریان (حضرت صاحب الامر (علیه السلام)) را تجاهل نمایند، پس شخص ناشناسی برای جاسوسی نزد محمد بن احمد رفت وبا او خلوت کرد وگفت: پولی نزدم هست که می خواهم آن را برسانم، محمد به او گفت: اشتباه کرده ای، من از این مطلب چیزی نمی دانم، پس هر چه ملاطفت کرد محمد تجاهل نمود، وجاسوس ها را همه جا پراکندند وهمه وکلا از پذیرفتن چیزی امتناع ورزیدند، به جهت آن دستوری که از پیش به ایشان رسیده بود.(781)
چهارم: اینکه برای هیچ کس ممکن نیست به دیدن آن جناب مشرف شود مگر به اجازه حضرتش، وشاید منع کردن ابو جعفر از جهت اجازه ندادن امام (علیه السلام) به او برای تشرف یافتن آن شخص بوده، یا به خاطر این که این سر را تحمل نداشته وتوان رازداری در او نبوده وخبر را منتشر می ساخته، ویا به سبب های دیگر.
مؤید این وجه است آنچه در اصول کافی از علی بن محمد از ابو عبد الله صالحی آمده که گفت: پس از وفات حضرت ابو محمد امام عسکری (علیه السلام) اصحاب ما از من خواستند که درباره اسم وجای امام (علیه السلام) بپرسم، پس جواب صدرو یافت که: اگر آن ها را بر اسم دلالت کنی آن را شایع می سازند وچنانچه جای را بشناسند آن را نشان خواهند داد(782)
پنجم: شاید آن شخص می خواسته با آن حضرت (علیه السلام) مصاحبت کند وملازم خدمت آن جناب شود به گونه اصحاب سایر ائمه (علیه السلام)، واین در هر دو غیبت ممنوع بوده است. وشیخ ابو جعفر این جهت را از او فهمیده بود، لذا گفت: ودر خواست مکن که با او همراه شوی.
و مؤید این وجه است آنچه کلینی (رحمه الله) در خبر صحیحی از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: قائم (علیه السلام) را دو غیبت است، یکی کوتاه ودیگری طولانی، در غیبت اول کسی جایش را نمی داند مگر خواص شیعیانش، ودر دیگری جایش را نداند مگر خواص خدمتگزارانش.(783)
در امر گذشته نیز مؤید این وجه گذشت.
وجه دوم: این که نگاه کردن به چهره نورانی اش عبادت است وتوفیق خواستن برای عبادت نیز عبادت است، بنابر این در خواست توفیق برای دیدن روی آن حضرت عبادت می باشد، وهر یک از دو مقدمه این مطلب آن قدر واضح است که نیازی به دلیل وبرهان ندارد، بلکه شاهد بر مقدمه اول روایتی است که در مجالس شیخ صدوق از مولایمان حضرت رضا (علیه السلام) آمده که فرمودند: نگاه کردن به ذریه پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) عبادت است امام باشد یا غیر امام(784)
و شاهد بر مقدمه دوم دعاهایی است که از امامان ((علیهم السلام) رسیده وتوفیق عبادت از خدا خواستن را دستور فرموده اند.
وجه سوم: فرموده امام (علیه السلام) در دعای عهد وغیر آن که: اللهم ارنی الطلعة الرشیدة والعزة الحمیدة واکحل ناظری بنظرة منی الیه...؛ که اطلاق آن عمومیت دارد وشامل زمان غیبت وحضور آن حضرت (علیه السلام) هر دو می شود، چنان که بر کسی که دلش به نور او روشن است پوشیده نیست.
وجه چهارم: محتوای آنچه در فضیلت خواندن سوره بنی اسرائیل در شب های جمعه وارد شده است، چنان که در تفسیر برهان از عیاشی وصدوق به سند هایش از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: هر کس سوره بنی اسرائیل را هر شب جمعه بخواند نمیرد تا اینکه قائم (علیه السلام) را دریابد واز اصحابش خواهد بود.(785).
و محتوای آنچه در فضیلت خواندن دعای عهد که در بحار روایت شده از کتاب الاختیار سید ابن الباقی از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: هر کس بعد از نماز واجب این دعا را بخواند امام: م، ح، م،د بن الحسن - علیه وعلی آبائه السلام- را در بیداری آنچه در مکارم الاخلاق روایت آمده در فضیلت خواندن دعای: اللهم ان رسولک الصادق المصدق... پس از هر نماز واجب، ومواظبت بر این دعا که به دیدار حضرت صاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مشرف خواهد شد.(786)
این را نیز در بخش ششم کتاب آوردیم، توجیه استدلال این که اخبار یاد شده به طور ضمنی دلالت دارند بر این که درخواست تشرف به لقای آن حضرت (علیه السلام) نزد خداوند متعال امری پسندیده ومحبوب است، وامامان (علیهم السلام) به آن فرا خوانده اند تا جایی که دست یابی به دیدار آن جناب برای کسی که بعضی از عبادات را به جای آورد ثواب قرار داده شده است.
وجه پنجم: آنچه علامه طباطبایی سید مهدی نجفی مشهور به بحر العلوم در اموری که غسل کردن برای آنها مستحب است در الدرة النجفیة خود چنین سروده:

و رؤیة الامام فی المنام * * * لدرک مایقصد من مرام

و به منظور دیدن امام در خواب، برای آنچه از مقاصد خواسته می شود، که اگر درخواست دیدن امام (علیه السلام) امر مستحب مطلوبی نبود غسل کردن برای آن کار مستحب راجحی نبود، چون مخفی نیست که استحباب غسل به خاطر رجحان داشتن چیزی است که برایش غسل می شود، واین با توجه به سایر موارد آن ظاهر ومعلوم است.
وجه ششم: این که طلب کردن لقای آن جناب از روی محبت واشتیاق نسبت به او ومحبوب شدن نزد اوست، وبدون تردید اظهار دوستی ومحبت به آن حضرت از بهترین ومهم ترین عبادات می باشد، زیرا که این از آثار ونشانه های ولایت است، پس هر قدر که محبت شدیدتر وتمام تر باشد اشتیاق به دیدار محبوب بیشتر وعظیم تر می شود، ودر همی بخش از کتاب مطالبی که بر این مقصود دلالت دارد ومایه تذکر خردمندان است گذشت.
وجه هفتم: آنچه در کتاب جنة المأوی اثر عالم محدث نوری (رحمه الله) به نقل از کتاب الاختصاص شیخ مفید از ابوالمغرا(787) از امام موسی بن جعفر (علیه السلام) روایت آمده که گوید: شنیدم آن حضرت می فرمود: من کانت له الی الله حاجة واراد ان یرانا وان یعرف موضعة فلیغتسل ثلاث لیال یناجی بنا فانه یرانا ویغفر له بنا ولا یخفی علیه موضعه...؛ هر کس به سوی خداوند حاجتی دارد ومی خواهد ما را ببیند ومنزلگاه خودش را (در آخرت) بداند، پس سه شب غسل کند در حالی که به وسیله ما به درگاه الهی مناجات نماید که همانا ما را خواهد دید وآمرزیده خواهد شد وجایگاهش بر او پوشیده نمی ماند.(788) محدث نوری پس از ذکر این حدیث گفته: این که حضرت فرموده: یناجی بنا یعنی با خدای تعالی به وسیله ما مناجات ورازگویی کند، وبه درگاه او به ما توسل برد که خداوند ما را به او بنمایاند، ومنزلت خویش را نزد ما می شناسد. وبه قولی: یعنی به دیدار ما اهتمام ورزد، ودر فکر ما ومحبت ما باشد، که ایشان (علیه السلام) را خواهد دید، یا به معنی این است که: این را از ما بخواهد.
می گویم: احتمال قوی می رود که منظور از فرمایش امام (علیه السلام) یناجی بنا این باشد که شخص مؤمن با امام زمانش راز دل گوید وحال ووضع خویش را برایش یاد واندوه وشکایتش را بازگو نماید، وحوائج وآرزوهایش را عرضه کند، واز آن جناب استدعا دارد که نسبت به حوائج وخواسته هایش عنایت واهتمام ورزد، همچنان که با پروردگار وخدای خویش چنین مناجات می کند، زیرا که امام او سخنش را می شنود واو را می بیند، چون امام است آنکه خدای تعالی او را فریادرس هر که به او پناه برد واو را بخواهد وپناهگاه هر کس که باو التجا کند واو را بخواند ویاری کننده هر کس از او مدد بخواهد ومناجات کند قرار داده است، پس یناجی بنا به معنی یناجینا می باشد، ونظیرش در حدیثی است که در امر آینده خواهد آمد: ان ینادی بهم الباری که به معنی ینادیهم می باشد.
و در دعای روز عاشورا می خوانیم: وجعلنا وایاکم من الطالبین بثاره؛ یعنی من طالبی ثاره؛ وخداوند ما وشما را از خونخواهان او (امام حسین (علیه السلام)) قرار دهد.(789) ونظیر این بسیار است چنان که بر اهل فن پوشیده نیست وشاهد بر آنچه یاد کردیم سید اجل علی بن طاووس در کتاب کشف المحجه به نقل از کتاب الرسائل محمد بن یعقوب کلینی (رحمه الله) از کسی که نامش را برده آورده است که گفت: به حضرت ابوالحسن (علیه السلام) نوشتم: شخصی مایل است حاجات خصوصی واسراری را با امام خویش در میان گذارد همان گونه که دوست دارد با پروردگارش باز گوید، پس آن حضرت (علیه السلام) در جواب نوشت: اگر حاجتی داشتی پس لبهایت را (به شکل گفتن آن) حرکت بده که همانا جواب به تو خواهد رسید.(790)
و بنابر آنچه یاد آوردیم باء در فرموده امام (علیه السلام): یناجی بنا زاید است برای تقویت وتأیید سخن، ویا از جهت ملابسه والصاق مجازی، در آن تدبر کن.
وجه هشتم: عمل صالحین از علما وغیر علما است، که شیوه آن ها بوده وهست این که تشرف به دیدار آن حضرت (علیه السلام) را از قدیم الایام درخواست می کرده اند، به طوری که جمعی از آنان چهل شب جمعه در مسجد کوفه ویا چهل شب چهارشنبه در مسجد سهله مانده وتضرع وزاری وعبادت می نموده اند تا به این رستگاری تزرگ نایل شوند. ورستگاری به لقای آن جناب برای بسیاری از صلحا اتفاق افتاده، وماجراهایشان در کتاب هایی از قبیل بحار(791) النجم الثاقب ودار السلام عراقی وغیر آن ها یاد شده است.و من از افراد مورد اطمینان وقایعی را شنیده ام که در آن کتابها یاد نشده، اکنون خصوصیات وچگونگی های آن وقایع در ذهنم نیست تا آنها را در اینجا بیاورم.
حاصل این که تشرف یافتن به دیدار آن بزرگوار در زمان غیبت امری است که ممکن است برای بسیاری از عوام وخواص مردم اتفاق افتاده، وبه همین پاسخ داده می شود به بعضی از اهل شبهه از عامه وغیر آنها که بر فرقه امامیه اعتراض می کنند که: در وجود امام غایب از نظر چه فایده ای هست؟ ونیز در جواب آن ها گفته می شود: فواید وجود امام (علیه السلام) در آنچه با مشاهده وظهورش استفاده می شود منحصر نیست، بلکه فواید وجود مبارک او بسیار است هر چند که غایب باشد، وآن فواید به همه خلایق می رسد، از همین روی در چندین روایت آن حضرت (علیه السلام) به خورشید در وقتی که زیر ابر باشد تشبیه شده، مؤلف سروده:

هو العلم الهادی باشراق نوره * * * وان غاب عن عینی کوقت ظهوره
الم تر ان الشمس ینشر ضوءها * * * اذا کان تحت الغیم حین عبوره

اوست آن آیتی که با اشراق نورش هدایتگر است، هر چند که همچون وقت ظهورش از چشمانم غایب است. آیا نمی بینی که چگونه شعاع خورشید همه جا پراکنده می شود، در آن موقع که هنگام عبور زیر ابر واقع گردد.
و ما ان شاء الله تعالی شأنه در خاتمه کتاب وجوه بسیاری را در تشبیه مولایمان صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در زمان غیبتش به خورشید هنگامی که پشت ابر باشد خواهیم آورد که خدای تعالی به برکت اولیای خویش به ما الهام فرموده است. وعده ای از علمای ما در کتابهای خود تصریح کرده اند به این که تشرف یافتن به دیدار حضرت حجت (علیه السلام) در زمان غیبت ممتنع نیست، وبه این که این توفیق برای بسیاری از مؤمنین حاصل گردیده است.
سید مرتضی -رضی الله تعالی عنه- در کتاب الغیبة گوید: اگر گفته شود: چه فرق است بین اینکه امام (علیه السلام) وجود داشته باشد، ولی غائب باشد؛ وکسی به نزد او نرسد وبشری از وی نفعی نبرد، وبین این که اصلاً وجود نداشته باشد، وبه اصطلاح معدوم باشد، وآیا روا نیست که در نیستی بماند تا هنگامی که خدای می داند که رعیت نسبت به او تمکین کنند واز او بپذیرند -چنان که جایز می دانید که او را مستور وغائب گرداند تا وقتی که اطاعت وتمکین مردم را نسبت به او بداند که در آن موقع او را آشکار سازد؟ در جواب گفته می شود: اولاً: ما جایز وممکن می دانیم که عده کثیری از اولیا ودوستانش ومعتقدان به امامتش به خدمتش برسند، واز فیض وجودش نفع برند، وکسانی هم که از دوستان وشیعیان آن جناب به خدمتش نمی رسند، همان نفع را می برند که در تکلیف هست...
و سید رضی الدین علی بن طاووس (رحمه الله) درکتاب کشف المحجة خطاب به پسرش گوید: وراه به سوی امام تو (علیه السلام) برای هر کس که خداوند -جل جلاله- عنایت واحسان نسبت به او می خواهد باز است(792).
و از جمله علمایی که به این معنی تصریح کرده اند علامه مجلسی وبحر العلوم ومحقق کاظمی وشیخ طوسی وعلمای بر جسته دیگری می باشند. پس با آنچه از برکت اولیای خدای برایتان آوردیم معلوم شد که دیدن آن حضرت (علیه السلام) در بیداری وخواب در زمان غیبت کبری امکان دارد، ودرخواست کردن این امر از خدای قادر منان مستحب است، که اوست توفیق دهنده.
هفتاد وسوم: اقتدا وتأسی جستن به اخلاق واعمال آن حضرت (علیه السلام)
پیروی کردن از آن جناب والگو قرار دادن او در اخلاق واعمال در آنچه مؤمن به حسب حال خود می تواند انجام دهد، معنی تشیع وحقیقت مأموم بودن همین است، وکمال ایمان وتمامیت موالات امام وهمراهی با او در روز قیامت ومجاورت با حضرتش در بهشت با این کار انجام می شود. چنان که در نامه امیر المؤمنین (علیه السلام) به عثمان بن حنیف فرماندار بصره از سوی آن حضرت چنین آمده: توجه کنید که هر مأمومی را امامی (وهر رهروی را راهبری) است که به او اقتدا می کند واز نور علمش برخوردار می گردد...(793)
و در روضه کافی از حضرت زین العابدین (علیه السلام) آمده که فرمود: برای هیچ قرشی وعربی حسب وافتخاری نیست مگر به تواضع، وهیچ کرامتی نیست جز به تقوی، وعملی نیست مگر به نیت، وعبادتی نیست جز به تفقه (ودرست فهمیدن)، آگاه باشید که مبغوض ترین مردم نزد خداوند کسی است که به سنت ومذهب امامی بوده باشد وبه اعمالش اقتدا نکند.(794)
توضیح: در روایات وارد شده که: خدای تعالی بسا که بنده ای را دوست بدارد ولی عمل او را خوش نداشته باشد، وبسا که بنده ای را مبغوض دارد ولی عملش را بپسندد. واین معنی با عقل واعتبار نیز موافق است، زیرا که محبوبیت ومبغوضیت نزد خداوند به سبب امر ونهی الهی است، بر حسب آنچه خداوند از بنده می خواهد که در اعتقاد وعملش بوده باشد. پس ممکن است که بنده ای از لحاظ اعتقاد نزد خداوند محبوب باشد چونکه مومن است، ولی از لحاظ عمل مبغوض باشد چون مخالف امر ونهی خداوندی است، عکس این نیز همین طور است.
چون این را دانستی گوییم؛ ظاهر منظور امام (علیه السلام) در فرمایش فوق آن است که مبغوضترین مردم نزد خداوند از لحاظ عمل کسی است که بر طریقه ومذهب امام (علیه السلام) باشد، یعنی امامت وولایتش را معتقد باشد، ودر عین حال در اعمال واخلاق خود با او مخالفت ورزد، وسر مطلب آن است که هرگاه مؤمن در کارها واخلاقش بر خلاف امامش رفتار نماید ننگ وعار امام (علیه السلام) ومایه طعنه وعیبجویی دشمنان بر او خواهد بود، واین گناه بزرگی است، وچنانچه در اعمال واخلاق خود به او اقتدا نماید سبب عظمت یافتن ولی الله در نظر آن ها ورغبت کردن مخالفین به شیوه امامان، وراهیابی مردم با اعمال ایشان به سوی امامشان می گردد، وبدین ترتیب مقصود از نصب امام در میان مردم حاصل می شود. از همین روی فرموده اند: کونوا لنا زیناً ولا تکونوا علینا شیناً؛ برای ما زینت باشید ومایه ننگ ما نشوید(795). وفرموده اند: مردم را با غیر زبانهایتان (به مذهب خویش دعوت کنید.(796)
و در اصول کافی به سند صحیح عالی(797) از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: ما کسی را مؤمن نمی شماریم تا این که نسبت به تمام امر ما پیروی علاقمند باشد، توجه کنید که البته از جمله پیروی وخواستن امر ما ورع وپرهیزکاری است، پس خود را به آن زینت دهید که خدای تعالی بر شما رحمت آرد وبه وسیله ورع دشمنانمان را در رنج وفشار قرار دهید که خداوند شما را عزت دهد وباقی بدارد.(798)
و در روضه کافی به سند خود از امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: من وحضرت ابو جعفر امام باقر (علیه السلام) بر جمعی از شیعیان گذشتیم که مابین قبر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) ومنبر بودند، به حضرت ابو جعفر گفتم: شیعیان وموالیان تو هستند، خداوند مرا فدای تو گرداند. فرمود: آن ها کجایند؟ گفتم: آنان را مابین قبر ومنبر می بینم، فرمود: مرا نزد آنان ببر، پس به آنان نزدیک شد وبرایشان سلام کرد، سپس فرمود: به خدای سوگند من بوی شما وجان ها یتان را دوست می دارم، با این حال به وسیله ورع وجدیت (در دینداری) یاری کنید که آنچه نزد خداوند هست به دست نمی آید مگر با ورع وتلاش، وچون بنده ای را امام خود دانستید به او اقتدا نمایید، همانا به خدا سوگند شماها بر دین من ودین پدرانم ابراهیم واسماعیل هستید، وچنانچه آنان بر دین اینان بوده اند پس شما بر این دین به وسیله ورع وتلاش یاری نمایید.(799)
علامه مجلسی (رحمه الله) در شرح این حدیث گفته: بدین جهت از میان پدران خود ابراهیم واسماعیل را نام برد تا بیان کند که تمام پیغمبران در دین با ما مشارکت دارند، وچون این تخصیص یا موهم حصر است ویا موهم این که آنان از پدران گرامی اش محمد وخاندان او -صلوات الله علیهم اجمعین - برترند مطلب را تدارک کرد به این که پیغمبر واهل بیت او (صلی الله علیه وآله وسلم) اصل در دین حق هستند وسایر انبیا (علیه السلام) در دین ایشان واز پیروان آنانند. پس این که حضرت (علیه السلام) فرمود: آنان اشاره به ابراهیم واسماعیل ودیگر پیغمبران گذشته (علیهم السلام) است، واینان اشاره به پدران نزدیکش می باشد از پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) وائمه طاهرین (علیهم السلام).
می گویم: محتمل است که نام بردن از خصوص ابراهیم واسماعیل (علیه السلام) ناظر باشد به فرموده خدای تعالی: ثم اوحینا الیک ان اتبع ملة ابراهیم حنیفاً(800)؛ آنگاه بر تو وحی کردیم از آیین پاک ابراهیم پیروی کن. وفرموده خداوند: ملة ابیکم ابراهیم هو سماکم المسلمین من قبل(801)؛ (واین آیین اسلام همان) آیین پدر شما ابراهیم است، او قبل از این، شما را مسلمان نامید. وفرموده خدای تعالی: قل اننی هدانی ربی الی صراط مستقیم دیناً قیماً ملة ابراهیم حنیفاً وما کان من المشرکین(802)؛ بگو (ای پیغمبر) محققاً مرا خدا به راه راست هدایت کرده است به دین استوار وآیین پاک ابراهیم که وجودش از لوث شرک وعقاید باطل مشرکین منزه بود. وبرای توجه دادن به این که شیوه پاک بر حقی که خداوند (عزَّ وجلَّ) پیغمبرش (صلی الله علیه وآله وسلم) را به آن امر فرموده همان شیوه وطریقه شیعه است، هر چند که شماره افرادشان اندک ودر نظر مردم کم اهمیت باشند، واین شریعت ابراهیم وحقیقت توحید است.
و دلیل بر آنچه یاد کردیم روایتی است که نیز ثقة الاسلام کلینی (رحمه الله) در روضه کافی از حضرت ابو جعفر امام باقر (علیه السلام) آورده که فرمود: هیچ کس از این امت به دین ابراهیم (علیه السلام) عمل نمی کند مگر ما وشیعیان ما، وهیچ کس از این امت هدایت نشده، مگر به سبب ما، وهیچ کس از این امت گمراه نگردیده جز به سبب (مخالفت با) ما(803). واین فرمایش از آن حضرت (علیه السلام) تسلی دل های شیعیان وتشویق وپاک سازی آنان وامضا وتحکیم شیوه وروش ایشان است، لذا سخنش را با سوگند وحرف تحقیق وجمله اسمیه تأکید کرد، واین که فرمود: وان کان هؤلاء علی دین اولئک اشاره به عامه کوردل وتعریض به آنان است، واولئک اشاره به رؤسای آن ها سردمداران گمراهی - که خدای تعالی لعنتشان کند- می باشد، زیرا که زمان تقیه وجای تقیه بوده است. ومنظور حضرت از اول تا آخر سخن آن است که شیعیان از جهت آنچه در مخالفینشان از کثر وعزت ظاهری ومتنعم بودن به نعمت های دنیوی، وغوطه ور بودن در خواسته های نفسانی از پول وزیور وریاست می بینند، وخودشان را بر عکس آنان در حالات سخت مشاهده می کنند اندوهگین نشوند، وبرای مال ومنال به رقابت با آنها نپردازند، وبه دنیا رغبت نکنند وبه آنچه خدای تعالی از دین حق برایشان نعمت داده که پیغمبرش (صلی الله علیه وآله وسلم) وامامانشان را به آن امر فرموده است خرسند باشند، خدای (عزَّ وجلَّ) فرموده: لا یغرنک تقلب الذین کفروا فی البلاد متاع قلیل ثم مأواهم جهنم وبئس المهاد لکن الذین اتقوا ربهم لهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها نزلاً من عندالله وما عندالله خیر للابرار(804)؛ گشت وگذار کفرورزان در شهرها تو را نفریبد، که این بهره ای ناچیز است. سپس جایگاهشان جهنماست که بدآشیانی است، ولی آنان را که (از خشم) پروردگارشان پرهیز کردند بهشت هایی است که در آن ها جوی ها روان است در آنها جاودان باشند این عنایتی از خداوند است وآنچه نزد خداوند است برای نیکان از هرچیز بهتر است.
و محتمل است که اولئک اشاره به مشرکین باشد، یعنی این که عامه کوردل هر چند که به ظاهر مسلمان موحد هستند ولی در باطن آیین مشرکین را دارند؛ زیرا که آنان طاغوت ها ورؤسای فاسد خود را در امامتی که خداوند برای اهلش قرار داده شریک دانستند، همچنان که مشرکین بت های شان را در عبادتی که خدای تعالی برای خد قرار داده شریک کردند، خداوند فرماید: واعبدوا الله ولا تشرکوا به شیئاً(805)؛و خدای را بپرستید وهیچ به او شریک نورزید. وبدون تردید کسی که برای ولی خدای تعالی شریکی بداند در واقع مشرک می باشد زیرا که او در امر خداوند شرکت نموده است، وتعبیر کردن از مخالقین به مشرکین در اخبار در حد تواتر بسیار است. ودر زیارت جامعه می خوانیم: ومن حاربکم مشرک؛ وهر آن که با شما جنگید مشرک است. ودر خطبهی غدیرآمده است؛ هر کس در بیعت کردند با علی (علیه السلام) شریکی قرار داد مشرک است.
و در مرآة الانوار به نقل از معانی الاخبار ضمن حدیثی از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده که فرمود: ای مردم هر کس بر علی (علیه السلام) امامی برگزیند پیغمبری بر من برگزیده، وهر کس بر من پیغمبری برگزیند بر خدای - عزوجل - پروردگاری اختیار کرده است.(806)
و اخبار در این باره جداً زیاد است حاصل این که منظور امام (علیه السلام) این بوده که مؤمنین را تشویق کند وبرای آن ها بیان سازد که بر دین اسلام وتوحیدی هستند که خداوند برای بندگانش برگزیده، وفرموده است: ان الذین عندالله الاسلام(807)؛ همانا دین پسندیده نزد خداوند آیین اسلام است. وخدای - عزوجل - فرموده: ومن یبتغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه وهو فی الآخرة من الخاسرین(808)؛ وهرکس غیر از اسلام دینی اختیار کند از او پذیرفته نیست واو در آخرت از زیانکاران خواهد بود. ووصی بها ابراهیم بنیه ویعقوب یا بنی ان الله اصطفی لکم الدین فلا تموتن الا وانتم مسلمون(809)؛ وابراهیم ویعقوب فرزندان خویش را به این آیین سفارش کردند (وهر کدام به فرزندانش چنین گفت) ای فرزندان من همانا خداوند این دین را برایتان برگزیده پس جز به آیین اسلام نمیرید. همچون امام (علیه السلام) تأکید فرموده که مخالفان برای اولیای خدای تعالی شریکهایی قرار دادند که آن شریک ها بر آیین مشرکین بودند، مشرکانی که خدایانی دیگر برای خود ساخته ومی پرستیدند.
و شما خواننده عزیز هرگاه در این کلام دقت کنید وآیات شریفه وتفسیر وتأویل ها وشرح هایی که از امامان (علیهم السلام) درباره آن ها روایت آمده را بررسی نمایید صحت معنایی که برای فرموده امام (علیه السلام) در اینجا بیان کردم را در خواهید یافت.
و بدان که: کلمه ان در فرموده آن حضرت (علیه السلام): وان کان هؤلاء مخففه از ان مشدده است که برای تأکید سخن آورده شده، مانند فرموده خدای تعالی: وان کادوا لیفتنونک(810)؛ وهمانا نزدیک بود تو را به فتنه اندازند. ان کاد لیضلنا عن آلهتنا(811)؛ (کافران گفتند) البته نزدیک بود او (پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم)) ما را از پرسش خدایانمان به کلی گمراه سازد. وان کانت لکبیرة(812)؛ واین (تغییر قبله) بسی گران بود. وان وجدنا اکثرهم لفاسقین(813)؛ والبته بیشترشان را فاسق یافتیم. وغیر این ها. وبنابر آنچه مجلسی (رحمه الله) ذکر کرده ان وصلیه می باشد، وبر این فرض نیز با آنچه ما گفتیم منافاتی ندارد.
سپس امام (علیه السلام) بعد از آن که آن ها تشویق وترغیب کرد، آنان را امر فرمودند که به امامشان اقتدا کنند، آنگاه فرمود: پس بر این کار با ورع وتلاش یاری دهید. زیرا که این از دو جهت کمک به امامشان، واز دو جهت کمک به خودشان است. اما این که کمک به امامشان است جهتش این است که معنی اعانت یاری نمودن دیگری بر کاری است که آن را می خواهد، وبدون تردید مقصود ومنظور امام (علیه السلام) ترویج دین خدا وحصول طاعت خداوند از هر یک از مخلوق اوست، پس چنانچه مؤمن در اطاعت خداوند جدیت وتلاش نمود واز معصیت ونافرمانی خداوند دوری گزید، امام خود را در مقصدش یاری داده ومعین امام (علیه السلام) شده است، پس امام در ازای آن او را اعانت خواهد فرمود. جهت دوم این که: تلاش وجدیت مؤمن در اطاعت، وورع وپرهیزش از گناه مایه ترغیب شدن مردم در پیروی از شیوه او، ودانستن حقانیت امامش خواهد شد، زیرا که این شیوه دلیل بر آن است که امام (علیه السلام) او را چنین ادب آموخته است(814)، پس سبب پیروی واقرار واعتقاد به امام واعراض از دشمنان ومخالفانش خواهد شد، وبدین وسیله امام خود را یاری می دهد، وبا دشمنانش این چنین جنگ می کند، چنان که امام (علیه السلام) در حدیث گذشته فرمود: وبه وسیله ورع، دشمنانمان را در رنج وفشار قرار دهید.
و اما این که اعانت ویاری خودشان است وجه اولش آن است: که جدیت در اطاعت وپرهیز از معصیت سبب بقا وثبات ایمان می شود، همچنان که افتادن در گناه واصرار در بدی ها بسا که مایه زوال ایمان گردد، خدای (عزَّ وجلَّ) فرماید: ثم کان عاقبة الذین اساؤا السوای ان کذبوا بآیات الله وکانوا بها یستهزؤن(815)؛ وسرانجام آنان که به اعمال زشت وکردار بد پرداختند این شد که آیات خدا را تکذیب نموده وبه استهزاء گرفتند.
وجه دیگر این که: کوشش وتلاش در اطاعت وپرهیز از گناهان، وپیروی از امام (علیه السلام) سبب مجاورت با او در بهشت برین می شود، واین اعانت کردن مؤمنین نسبت به خودشان در رستگاری به مجاورت امام در منزلگاه سلامت وجایگاه گرامی (بهشت) می باشد، همچنان که مخالفت نمودن با او در اعمال موجب محروم ماندن از این ثواب ودور شدن از جوار ائمه اطیاب (علیهم السلام) می گردد. وگواه بر این است آنچه ثقه الاسلام کلینی در روضه کافی از محمد بن یحیی از احمد بن محمد از حسن بن علی از حماد لحام از حضرت امام صادق (علیه السلام) روایت آورده این که: پدرش (علیه السلام) به او فرمود: پسر جانم راستی که چنانچه تو در عمل بر خلاف من رفتار کنی در منزلگاه فردای قیامت هم منزل من نخواهی بود. سپس فرمود: خدای (عزَّ وجلَّ) نخواسته کسانی سرپرستی افراد دیگری که در اعمال با ایشان مخالفند را به عهده داشته باشند، وبا آنان روز قیامت هم منزل شوند، نه به پروردگار کعبه سوگند.(816)
و بد نیست که سخن خود را در اینجا به تحقیق مطلب برای تعیین رجال این حدیث پایان دهیم، وانگیزه ما بر این کار مخفی ماندن آن بر بعضی از علمای برجسته است که در کتاب مرآة العقول خود گفته: این حدیث مجهول است. پس با استعانت از خداوند متعال واستمداد از آل رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) می گوییم: این حدیث به نظر من از احادیث صحیح می باشد، واگر توضیح مطلب را می خواهی ومایل هستی که پرده از روی حقیقت برداشته شود، پس بال آموزش بگشای، ودل برای پذیرش حقیقت جاری شده فراهم بنمای(817) وبدان که محمد بن یحیی عطار همان محمد بن یحیی ثقه جلیل القدر است، ویک قاعده کلی برایتان می گویم این که: هر جا محمد بن یحیی در اول سند کافی واقع شود، او همین شخص ثقه جلیل است. واما احمد بن محمد که در طریق این حدیث واقع شده احمد بن محمد عیسی اشعری ثقه جلیل شیخ قمیین وشخصیت موجه وفقیه آنان است. واما حسن بن علی: آنچه از بررسی اخبار وکتب رجال برای ما ظاهر گشته این است که او حسن بن علی بن فضال می باشد، واو ثقه جلیل عابد پرهیزکار است، وبرای او مناقب بسیار وعبادت های مهمی یاد کرده اند، ومقاماتش در کنار ستون هفتم مسجد کوفه معروف، ودورانش با کثرت عبادت وسجده های طولانی زبانزد می باشد، وهر چند که او در قسمتی از زندگانی اش روش فطحیه را داشته ولی از آن عقیده برگشت وشیوه درست را پیش گرفت، وبه آیین امامان بر حق علیهم الصلاة والسلام گردن نهاد. وامام حماد لحام: او حماد بن واقد کوفی لحام است، وی از شیعیان بزرگوار وثقه آگاه نسبت به امر امامان (علیهم السلام) است، وهر چند که من توثیق صریحی راجع به او در کتابهای رجالی که فعلاً در دسترس دارم نیافتم، ولی آنچه برایم ظاهر شده ودر دل قوت یافته این است که وی از ثقات جلیل القدر وراویان خردمند است. وشاهد بر این چند وجه است:
اول: اعتماد راویان قمی بر روایت او، به خصوص احمد بن محمد بن عیسی -که ذکر گردید- با وجود جلالت قدر ودقت او، زیرا که قمی ها از کسی که از افراد ضعیف روایت می کرد دوری می جستند، بلکه گفته شده که از همین جهت عیسی یاد شده در فوق احمد بن محمد بن خالد برقی را از قم تبعید کرد.
دوم: این که ابن فضال -با همه ورع ودقت وتقوایش- از او روایت کرده، وروایت کردن افراد جلیل القدر از کسی، از نشانه های وثوق واطمنیان می باشد، چنانکه در جای خود بیان گردیده است.
سوم: فرمایش امام ابو محمد عسکری (علیه السلام) در پاسخ به سؤالی که راجع به کتابهای بنی فضال از آن حضرت شده که جواب فرمود: آنچه روایت کرده اند را بگیرید وآنچه نظر داده اند را واگذارید
چهارم: روایت جعفر بن بشیر بجلی، ثقه جلیل القدر از او که در شرح حالش گفته اند: از ثقات روایت کرده است.
پنجم: آنچه شیخ صدوق(818) محمد بن یعقوب کلینی (رحمه الله) در اصول کافی در باب تقیه از محمد بن یحیی عطار از احمد بن محمد بن عیسی از حسن بن علی بن فضال از حماد بن واقد لحام آورده که گفت:حضرت امام صادق (علیه السلام) را در راهی پیش روی خود دیدم، پس روی از آن جناب گردانیدم، ومدتی بعد از آن رفتم وبر آن حضرت وارد شدم، پس عرضه داشتم: فدایت گردم، من شما را می بینم وروی از شما بر می گردانم تا مبادا شما را به زحمت ومشقت اندازم، آن حضرت (علیه السلام) به من فرمود: خداوند بر تو رحمت آرد، ولی دیروز مردی در فلان جا مرا دید وگفت: بر تو سلام باد ای ابا عبد الله! او کار خوب وپسندیده ای نکرد.(819)
و در این حدیث دلالت بر این هست که حماد از شیعه امامیه است، وشناخت وبینش نسبت به موارد تقیه داشته، وبه حفظ امام (علیه السلام) وتحصیل رضایت او به هر گونه که مقتضی باشد اهتمام می ورزیده، وامام (علیه السلام) برای همین جهت در حق او دعا کردند. ونیز بر عقل وهوش وفهم وافر او دلالت دارد. وبه آنچه بیان کردیم حال ووضع حماد از لحاظ دینی وعقیده ومورد اطمینان بودن وجلالت قدر معلوم شد، واز آنچه مولانا مجلسی (رحمه الله) پنداشته است که حکم به مجهول بودنش خارج است.
هفتاد وچهارم: حفظ زبان از غیر خداوند ومانند آن
و این کار هر چند که در هر زمان خوب وپسندیده است ولی چون انسان در زمان غیبت حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) بیشتر در معرض خطر وزیان وفتنه وامتحان است، اهتمامش به این امر مؤکدتر ومهمتر از سایر زمان هاست.
شیخ صدوق در کتاب کمال الدین در خبر صحیحی از جابر از مولایمان حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) روایت آورده که فرمود: زمانی بر مردم فرا می رسد که امام آنها از نظرشان غایب می شود، خوشا به حال آن کسانی که در آن زمان بر امر ما ثابت بمانند، کم ترین چیزی که از ثواب به آن ها می رسد این که خداوند -جل جلاله- آنان را ندا می کند ومی فرماید: ای بندگان وکنیزان من به سر من ایمان آورید وغیب مرا باور داشتید، پس بشارت باد شما را به نیکی وثواب از من که شما به حق بندگان وکنیزا من هستید، از شما می پذیرم وشما را عفو می کنم وگناهانتان را می آمرزم وبه سبب شما باران به بندگانم می رسانم وبلا را از آنها دفع می کنم، اگر شما نبودید عذاب خود را بر آنها نازل می کردم. جابر گوید: عرضه داشتم: ای زاده رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بهترین کاری که مؤمن در آن زمان انجام دهد چیست؟ فرمود: حفظ زبان وخانه نشینی.(820)
و در مجالس شیخ صدوق به سند خود از امام صادق (علیه السلام) از پدرانش روایت آمده که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: هر کس خدای تعالی را بشناسد وتعظیمش کند دهانش را از سخن وشکمش را از غذا باز خواهد داشت، ورنج روزه وشب زنده داری را بر خود هموار خواهد ساخت، (اصحاب) گفتند: ای رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) پدران ومادرانمان فدایت باد، اینان اولیای خدا هستند؟ فرمود: همانا اولیای خدا ساکت ماندند پس سکوتشان اندیشه بود، وچون سخن گفتند سخنشان ذکر بود، وچون نگریستند نگاهشان عبرت بود، وزبان گشودند پس نطقشان حکمت بود وراه رفتند پس راه رفتنشان در میان مردم برکت بود، چنانچه اجل هایی که خداوند بر آنان محترم داشته نبود ارواح آنها از بیم عذاب وشوق ثواب در کالبدهای شان قرار نمی گرفت.(821)
توضیح: غالباً سکوت در حفظ زبان از سخن گفتن در جایی که انسان در معرض سخن گفتن است به کار می رود، وصمت اعم از آن است، ونطق غالباً در مقام مخاطبه به کار می رود، وتکلم اعم از آن است.
در اصول کافی در خبر صحیحی از امام ابو جعفر باقر (علیه السلام) آمده که فرمود: همانا شیعیان ما لالها هستند(822). ودر همان کتاب به سند موثقی از امام کاظم (علیه السلام) آمده که شخصی به آن حضرت عرضه داشت: مرا سفارشی بنمای، فرمود: زبانت را حفظ کن که عزیز شوی، وزمام امورت را به دست مردم مده که خوار وزبون گردی(823).
و در همان کتاب به سند صحیحی از امام رضا (علیه السلام) آمده که فرمود: از نشانه های فقه حلم وعلم وخاموشی است، همانا خاموشی یکی از درهای حکمت است، همانا خاموشی محبت می آورد، به درستی که آن راهنمای هر خیری است.(824)
و در خبر صحیحی از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به شخصی که به محضر آن جناب مشرف شده بود فرمودند: آیا تو را راهنمایی کنم به چیزی که خداوند به سبب آن تو را به بهشت برد؟ عرضه داشت: آری، یا رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم)، فرمود: از آنچه خداوند به تو داده دیگران را دستگیری کن، عرضه داشت: اگر از کسی که می خواهم یاری اش کنم ناتوان تر بودم چه؟ فرمود: پس کاری برای نادان کن -یعنی او را راهنمایی کن- گفت: چنانچه خودم از کسی که می خواهم راهنمایی اش کنم نادان تر بودم؟ فرمود: پس زبانت را بربند جز از خیر، آیا شادمان نیستی که یکی از این صفات در تو باشد که تو را به بهشت بکشاند؟(825)
و در کافی از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: بنده پیوسته نیکوکار نوشته می شود مادام که ساکت باشد، وهنگامی که سخن بگوید نیکوکار یا بدکار نوشته می شود.(826)
شیخ صدوق نیز در فقیه مانند این حدیث را از امیر المؤمنین (علیه السلام) آورده است.(827) واین دو حدیث وحدیث پیش از آنها وحدیثی که از مجالس شیخ صدوق روایت آوردیم دلالت دارند بر اینکه سکوت وخاموشی به خودی خود عبادت مستحبی است، هر چند بر امر راجحی -از قبیل تفکر وتقیه ومانند این ها- مشتمل نباشد، وروایات چندی بر این مطلب دلالت دارند که ان شاء الله تعالی آنها را خواهیم آورد.
و مجلسی (رحمه الله) در دلالت حدیث اخیر تأمل کرده، ودر شرح فرموده امام (علیه السلام): نیکوکار نوشته می شود... گوید: یا به خاطر ایمانش ویا برای سکوتش، زیرا که آن (سکوت) از اعمال صالحه وکارهای نیک است، چنانکه ناظران در این خبر یاد آور شده اند. سپس گفته: ومن می گویم: فرض اول نزد من اظهر است، هر چند که بیشتر افراد به آن توجه ننموده اند چونکه آن حضرت (علیه السلام) فرموده: وهنگامی که سخن بگوید نیکوکار یا بدکار نوشته شود، زیرا که بنابر احتمال دوم حصر از بین می رود، چون ممکن است سخن مباحی بگوید که نه نیکوکار شود ونه بدکار، مگر بدکار را مجازاً عمومیت دهیم که به طور مطلق غیر نیکوکار را شامل گردد، واین بعید است.
اگر اشکال شود: بنابر آنچه اختیار کردید ایراد می گردد که هنگام گفتن سخن حرام ثواب ایمان برایش حاصل است، پس هم نیکوکار است وهم بدکار بنابراین مردد بودن بین نیکوکار وبدکار درست نیست؟
در جواب گویم: ممکن است منظور از نیکوکار؛ نیکوکاری است که هیچ بدی نکند، چنانکه ظاهر همین است، پس مقابله (بین نیکوکار وبدکار) صحیح می باشد، اضافه بر این که باقی بودن ثواب استمرار ایمان با وجود ارتکاب معصیت را ممنوع می دانیم، وبه عدم استمرار ثواب ایمان اشاره دارد فرموده معصومین (علیهم السلام): زنا کننده در حالی که مؤمن است زنا نکند وامثال آن که بعضی از این احادیث گذشت، واین بیان می تواند یکی از محمل های این اخبار باشد ویکی از علل آنچه روایت آمده که: خواب عالم عبادت است یعنی او در حال خواب هم در حکم عبادت است، به خاطر استمرار ثواب عمل وایمان او وچیزی که آن را در آن حال باطل کند از او صادر نمی شود(828).
و این سخن از چند جهت محل نظر واشکال است:
اول: آنچه ایشان اظهر دانسته اند ظاهر نیست، ومقید نمودن ثواب به اینکه برای ایمان اوست دلیل وشاهدی بر آن نیست، بلکه ظاهر آن است که ناظران در خبر - که بیشتر صاحب نظران هستند همچنان که خود به آن اعتراف کرده - فهمیده اند، واین که گفته: بنا بر احتمال دوم حصر از بین می رود... خطاست، چون کسی که سخن مباحی بگوید نیز نسبت به خودش بد کرده، زیرا که سرمایه خود را ضایع نموده وآن را بدون عوض از بین برده است، چون می تواند همین مقدار از عمرش را هم که در سخن مباح گفتن صرف می کند، در ذکر یا دعا یا خواندن قرآن ومانند این ها مصرف نماید، وبه سبب آن خیر بسیاری بدست آورد، ودر اینجا اصلاً مجازی نیست، چون مخفی نیست این که هر کسی یا نسبت به خودش نیکوکار است یا بدکار، اولی کسی است که منفعتی به سوی خود جلب نماید، ودومی کسی است که سودی را از خودش دور سازد.
و بدکار بر دو گونه است: یکی آنکه عقوبت وصدمه ای نیز به سوی خودش بکشاند، ودیگری کسی که تنها با از دست دادن منفعت به خودش بد می کند، وهر کدام از این دو به خودشان بد می کنند، زیرا شخص بیکاره که عمرش را ضایع می کند وآن را بدون منفعت دنیوی یا اخروی تلف می سازد از لحاظ عقل وعرف به خودش بد کرده است، وهیچ یک از عقلا در این باره تردید نمی کنند.
و به آنچه یاد آوردیم جهت عمومیت وحصر در فرموده خدای (عزَّ وجلَّ) والعصر ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا وعملوا الصالحات...(829). معلوم می شود، چون ظهور دارد در این که هر فرد از افراد انسان که عمر خود را در کارهای نیک مصرف نکند از زیانکاران است، به سبب این که سرمایه اش را ضایع نموده، هر چند لحظه ای از لحظه های عمرش باشد، پس در آنچه گفتیم تدبر کند که ان شاء الله تعالی فواید بسیاری دارد وچه خوش گفته اند:

الدهر ساومنی عمری فقلت له * * * ما بعت عمری باالدنیا وما فیها
ثم اشتراه بتدریج بلا ثمن * * * تبت یدا صفقة قد خاب شاریها

زمانه در پی خریدن عمر من برآمد، به او گفتم عمر خود را به دنیا وآنچه در آن هست نمی فروشم سپس به تدریج وکم کم آن را بدون بها خریداری نمود، بریده باد دستان معامله ای که فروشنده اش زیان برده است.
مترجم این معنی را به نظم کشیده:

عمر عزیز من چون طلب کرد روزگار * * * گفتم فروش نیست در این لطف کردگار
کم کم ربود عمر وبهایی به من نداد * * * سرمایه رفت وحسرت واندوه برقرار

دوم: این که در مقام جواب اشکالی که بر خود وارد نموده گوید: ممکن است منظور از نیکوکار... وجهی برایش نمی شناسم، وظاهر از روایت آن است که سکوت کننده یا متکلم به حسب عملش نیکوکار یا بدکار باشد، که اگر ساکت باشد این عملش احسان به خودش می باشد، واگر سخنی نیکی بگوید، این عملش نیز احسان ونیکی به خودش می باشد، واگر سخن مباحی بر زبان براند با این کار به خودش بد کرده، چون ثواب سکوت را از دست داده است، وچنانچه سخن حرامی بگوید با این عمل از دو جهت به خودش بدی کرده، یکی از دست دادن منفعت سکوت، ودیگر: استحقاق عقوبت یافتن به سبب سخن گفتن به حرام.
سوم: اینکه گوید: اضافه بر این که باقی بودن ثواب استمرار ایمان با وجود ارتکاب معصیت را ممنوع می دانیم اشتباه روشنی است، زیرا که با عدل الهی سازگار نیست، چون بدون تردید -به مقتضای دلایل محکمی که در جای خود بیان گردیده- ایمان عبارت است از اعتقاد واقرار واز این دو ترکیب می یابد.
و اما اعمال: در تحقق یافتن اصل ایمان مدخلیتی ندارند، هر چند که در کمال یافتن آن دخالت دارند، پس چنانچه فرض شود که مؤمن زناکار در حال زناکردن بمیرد، قطعاً در آتش جهنم تا ابد نخواهد ماند، هر چند که به خاطر کارش -در صورتی که شفاعت به او نرسد- عقاب می گردد، ودر نظر فرقه امامیه شبهه ای در این نیست که ایمان سبب داخل شدن به بهشت می باشد. ومقتضای سخن این فاضل آن است که چنین شخصی تا ابد در جهنم بیفتد، ومن نمی دانم این سخن چگونه از این فاضل دانشمند صدور یافته! ولی بسا که اسب اصیل هم لغزشی یابد، وشمشیر تیز چیزی را نبرد ومعصوم کسی است که خدای تعالی او را مصون بدارد.
چهارم: این که گفته: وبه عدم (استمرار ثواب ایمان) اشاره دارد فرموده معصومین (علیهم السلام): (زنا کننده در حالی که مؤمن است زنا نکند). نیز سخن نادرست وادعای بدون دلیل است، وحق این است که ایمان به حسب کمال مراتب ودرجات متفاوت ومختلفی دارد، چنان که از روایات بسیاری این معنی استفاده می شود، ومؤمن کامل کسی است که عملش گفتارش را تصدیق کند، وبدون شک گناهکار در حال معصیت عملش بر خلاف اعتقاد وگفتارش می باشد، واز این جهت نقصان وکمبودی در ایمانش داخل می شود، ولی اصل ایمان محقق ودر او موجود است، زیرا که ایمان -چنان که دانستی- اعتقاد واقرار است، وتا وقتی که اعتقاد واقرار آن شخص باقی است ثواب ایما نیز ثابت است، وبه آنچه یاد کردیم بسیاری از روایات ودعاهایی که از امامان (علیهم السلام) روایت شده اند راهنما است، از جمله فرموده امام (علیه السلام) در یکی از دعاها: اللهم ان عصیتک فی اشیاء امرتنی بها واشیاء نهیتنی عنها فانی قد اطعتک فی احب الاشیاء الیک وهو الایمان بک مناً منک به علی لا مناً به منی علیک...؛ خدایا چنانچه من نسبت به بعضی از کارها که امر فرموده ای انجام دهم، وبعضی از کارها که نهی کرده ای تا انجام ندهم (اگر در این کارها) تو را معصیت ونافرمانی نموده ام، پس همانا من در محبوب ترین چیزها نزد تو که ایمان به تو است اطاعتت نموده ام در حالی که آن ایمان را هم تو بر من منت نهاده ای نه این که من بر تو منتی داشته باشم...
پنجم: اینکه گفته: واین بیان می تواند یکی از محمل های این اخبار باشد ویکی از علل آنچه روایت آمده که: (خواب عالم عبادت است)... نیز تأویل بدون دلیل است، بلکه اولی آن است که فرموده معصومین (علیهم السلام): خواب عالم عبادت است ومانند آن را بر ظاهرشان باقی بگذاریم، وبه تکلف وتأویلی در این مورد نیاز نداریم، زیرا که تحصیل علوم شرعی که خداوند به آن ها فرا خوانده است ثواب های بسیار وفواید زیادی دارد، از جمله این که: خدای تعالی به خوابیدنش هم ثواب عبادت را می دهد، وحکمتش آن است که طالب علم خودش را در راه تحصیل رضای خداوند به زحمت افکنده، وراحتی را از جانش سلب نموده تا بندگان خدا را هدایت نماید، پس خدای (عزَّ وجلَّ) به او پاداش داده به این که در عوض خوابش که راحت جان وآرامش بدنش در آن است ثواب عبادت را عنایت فرموده که عبارت است از به کار بردن بدن در سختی اطاعت، پس با هر خواب تازه ای که برای عالم پیش می آید ثواب دیگری برایش تجدید می گردد به پاداش این که جان خود را در تحصیل علم به رنج وخستگی افکنده است، واین نظیر آن است که در ثواب زیارت قبر مولای شهیدمان حضرت ابی عبد الله الحسین علیه الصلاة والسلام روایت آمده که: فرشتگان خدای تعالی را عبادت می کنند در حالی که او (زیارت کننده) خوابیده است وثواب برای اوست، وپس از مردن او خدای تعالی را عبادت می کنند، وثواب برای اوست.
و حاصل آنچه یاد کردیم این که : ساکت ماندن -جز از سخنی که خدای تعالی به آن راضی است، یا گفتن آن ضرورت دارد از حرف هایی که مؤمن در زندگی کردن در این دنیای فانی ومعاشرت با اهل آن ناچار است بر زبان آرد- به خودی خود عبادت مستحبی است، هر چند با قطع نظر از آنچه در آن حاصل می شود -مانند اندیشیدن وغیره- فرش گردد، وچندین روایت که در کتاب لئالی یاد گردیده بر آن دلالت می کند، از جمله: از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده که (به خداوند متعال) عرضه داشت: پروردگارا، اول عبادت چیست؟ خداوند فرمود: خاموشی وروزه. ودر خبر دیگری آمده: چهار چیز است که جز مؤمن به آن دست نمی یابد: خاموشی؛ وآن اول عبادت است... و(خداوند فرموده): ای احمد (صلی الله علیه وآله وسلم)، هیچ عبادتی نزد من محبوب تر از خاموشی وروزه نیست. وفرمود: نشانه های فقه (وفهم درست) علم وحلم وخاموشی است، همانا خاموشی یکی از درهای حکمت است، پس زبانت را جز از خیر: نگاهدار که تو را به بهشت می کشاند. وبه حضرت عیسی (علیه السلام) عرض شد: ما را به کاری راهنمایی کن که به وسیله آن به بهشت داخل شویم؟ فرمود: ابداً سخن نگویید. وپیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: مدارا ومیانه روی وخاموشی یک بخش از بیست وشش بخش پیغمبری است. وبه ابوذر فرمود: آیا کاری به تو نیاموزم که در ترازو(ی قیامت) سنگین وبر زبان سبک باشد؟ عرضه داشت: چرا یا رسول الله، پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: خاموشی وحسن خلق، وواگذاردن آنچه به تو مربوط نمی باشد. وحضرت عیسی (علیه السلام) فرمود: عبادت ده جزء است، نه جزء آن در خاموشی است، ویک جزء در فرار کردن از مردم می باشد. وپیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرموده: هر کس زبانش را نگهدارد خداوند زشتی هایش را بپوشاند.
و در روایت آمده این که: جوانی از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در غزوه احد در حالی کشته شد که بر اثر گرسنگی شدید سنگی بر شکم بسته بود، پس مادرش کنار بدنش حاضر شد، خاک ها را از صورتش پاک می کرد، ومی گفت: پسرم بهشت تو را خوش باد، پس رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به او فرمود: از کجا می دانی که بهشت برایش خوش است، شاید به چیزی که فایده نداشته سخن گفته باشد. ودر حدیث قدسی آمده است: ای فرزند آدم، چنانچه قساوتی در دل، ومحرومیتی در روزی، وبیماری ای در بدنت یافتی، پس بدان که تو به چیزی سخن گفته ای که به تو مربوط نبوده است. ونقل شده که خواجه ربیع مدت بیست سال راجع به امور دنیا سخن نگفت وبیهودگی نکرد، تا این که مولایمان حضرت حسین بن علی (علیه السلام) شهید شد، پس جماع گفتند: او امروز سخن خواهد گفت، آنگاه به سراغش رفتند وشهادت آن حضرت را به او خبر دادند، وی گفت: خداوند پاداش ما وشما را به کشته شدن حسین (علیه السلام) بزرگ گرداند، وبه آسمان نگریست وگریه کرد وگفت: خدایا ای آفریننده آسمان ها وزمین دانای غیب وآشکار، تو بین بندگانت در آنچه اختلاف کنند حکم می فرمایی، پس از آن به عبادتگاه خود رفت، وجز سخن حق بر زبان نراند تا این که وفات یافت.
در کتاب تحف العقول در سفارش های امام صادق (علیه السلام) به عبد الله بن جندب آمده که فرمود: بر تو باد خاموشی که چه جاهل باشی وچه عالم، بردبار محسوب می شوی، زیرا که خاموشی نزد علما برای تو زینت است ونزد جاهلان پوشش
می گویم: ویکی از شعرا چه خوب سروده:

الصمت زین والسکوت سلامة * * * فاذا نطقت فلا تکن مکثاراً
ما ان ندمت علی سکوتک مرة * * * ولقد ندمت علی الکلام مراراً

خاموشی زینت است وسکوت مایه سلامتی است، پس چنانچه زبان گشودی پر گوی مباش، یک بار هم نشد که بر ساکت ماندنت پشیمان گردی، وهمانا بارها بر سخن گفتن پشیمان شده ای.
و نیز در کتاب تحف العقول از امام صادق (علیه السلام)، در سفارش به ابو جعفر محمد بن النعمان چنین آمده که فرمود: همانا کسانی که پیش از شما بودند خاموشی را می آموختند وشما گفتن می آموزید، هر کدام از آن ها چنانچه می خواست تعبد کند ده سال پیش از آن خاموشی را می آموخت، پس اگر به خوبی از عهده بر می آمد وبر آن صبر می کرد تعبد می نمود، وگرنه می گفت: من نسبت به آنچه می خواهم شایستگی ندارم...(830).
و اخباری که از امامان معصوم (علیهم السلام) وکلمات حکمای نیکوکار در این زمینه روایت گردیده بسیار است، جامع ترین آن ها روایتی است که شیخ کلینی (رحمه الله) در اصول کافی به سند خود از امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: لقمان به پسرش گفت: پسر جان چنانچه پنداری سخن گفتن از نقره است به راستی که سکوت از طلا است(831).
می گویم: این حدیث دلالت دارد بر این که سکوت به خودی خود از سخن گفتن به خودی خود بهتر است، یعنی چنانچه طبیعت سکوت را با صرف نظر از جهاتی که بر آن عارض می شود در نظر آوریم، وطبیعت سخن گفتن را با قطع نظر از جهاتی که بر آن عارض می گردد فرض بگیریم؛ سکوت بهتر ونیکوتر است، وجهتش نزد اهلش ظاهر است، زیرا که راحتی بدن ودل در آن است، وحفظ کرد عمر از مصرف شدن در آنچه ربطی به او ندارد می باشد، فواید دیگری نیز دارد که برای کسی که تدبر کند روشن می شود وبنابراین قضیه ای طبیعی است، وبین این معنی وبین آنچه دلالت دارد بر رجحان سخن گفتن در موارد خاص، ووجوب آن در موارد دیگر، تعارضی نیست، همچنانکه گاهی سکوت واجب، وگاهی حرام؛ وگاهی مکروه است، ولی -نظر به اخباری که بر استحباب آن به خودی خود دلالت دارد- مباح نمی شود، واختلاف حکم سکوت وسخن گفتن در هر جایی که به سبب جهتی است که بر هر یک از آن ها عرض می گردد، وحکم ذاتی طبیعی آن را تغییر می دهد.
و شگفت از علامه مجلسی است که پس از ذکر حدیث یاد شده در کتاب مرآة العقول چنین گفته است: دلالت می کند بر این که سکوت از سخن گفتن بهتر است، وگویا این بنابر غالب موارد است وگرنه ظاهر است که سخن گفتن در بسیاری از موارد از سکوت بهتر است، بلکه سخن گفتن هنگام اظهار اصول وفروع دین وامر به معروف ونهی از منکر واجب است، وسکوت حرام. ودر مواعظ ونصایح وارشاد مردم به مصالحشان وترویج علوم دینی، ووساطت کردن برای مؤمنین، وبر آوردن حوائج آن ها، وامثال این امور سخن گفتن مستحب است، پس آن اخبار به غیر این موارد اختصاص دارد، ویا به احوال عموم خلق مربوط می شود، زیرا که غالب سخنانشان در چیزهایی است که سودی به حالشان ندارد، ویا این که در آن حدیث به امور مباح اکتفا شده است(832)
می گویم: پس از تأمل در آنچه بیان داشتیم خواهید دانست که نیازی به این توجیهات نیست، وداعی ندارد که کلام فوق را از ظاهرش بازگردانیم، وبرایتان واضح می شود که اشکالات گفته های او -که خداوند مقامش را برتر سازد- چه می باشد، وگویا به خاطر کارهای زیادش حق نظر کردن ودقت نمودن در حدیث را کاملاً ادا نکرده است.
توجه وتوجیه: دانستی که مقتضای اخباری که از امامان (علیهم السلام) روایت آمده وبه حکم عقل خالص از اوهام تأیید گردیده آن است که سکوت به خودی خود از سخن گفتن برتر است، ولی گاهی مورد انطباق آن عارض می شود، به سبب اینکه امری بر آن وارد یا نهی به آن متوجه می گردد، وسخن گفتن نیز همین حکم را دارد به حسب توجه یافتن امر یا نهی نسبت به آن در هر مورد. واین مطلب بر علما پوشیده نیست، ومنظور ما در اینجا بیان مسئله ای است که بسیار مورد ابتلای مردم واقع می شود وندیده ام که کسی آن را به خوبی متعرض شده وکاملاً تحقیق کرده باشد، وآن هنگام شنیدن قرائت قرآن سکوت کردن وگوش دادن واجب است یا نه؟ پس می گویم در این مسأله سه مبحث هست:
اول: در حکم مسأله در نماز جماعت:
دوم: در حکم آن، هنگامی که امام جمعه مشغول خطبه نماز جمعه است.
سوم: در حکم آن، هنگام شنیدن قرائت قرآن در سایر اوقات واحوال.
مبحث اول: گفته شده: بر مأمومی که به امام جماعت جامع الشرایطی اقتدا کرده در نمازهایی که باید بلند خوانده شوند هرگاه قرائت او به گوشش می رسد، واجب است قرائت او را گوش دهد وخاموش بماند. وبعضی آن را مستحب دانسته اند، وآنچه در روایات آمده؛ نهی از قرائت در آن حال است. واما این که ساکت ماندن حتی از تسبیح وذکر گفتن هم واجب باشد، دلیلی بر آن نیافتم، بلکه دلیل بر خلاف آن در اخبار موجود است، وتفصیل سخن را در فقه تحقیق کرده ایم.
مبحث دوم: گفته می شود: بر حاضرین در محل برپایی نماز جمعه واجب است خاموش بمانند وگوش فرا دهند، وبه قولی: بر نماز گزاران واجب است، وبه قولی: بر آن تعداد کسانی که نماز جمعه به آن ها منعقد می گردد، وبه قولی: بر کسانی از مأمومین که صدای خطبه به گوششان می رسد استماع وسکوت واجب است، وبعضی هم مستحب دانسته اند وکسانی که آنرا واجب شمرده اند، اختلاف دارند وبعضی قائلند: واجب است هر دو خطبه را از اول خطبه تا به آخر گوش دهند. وبعضی گویند: خاموش ماندن وگوش دادن به حداقل واجب از دو خطبه واجب است، وبعضی خاموش ماندن وگوش دادن به مواعظ دو خطبه را واجب شمرده اند، وقول به استحباب وپیش گرفتن راه احتیاط روشن وراست است، وتفصیل سخن در اینجا از مقصود ما خارج است.
مبحث سوم: یعنی وجوب یا استحباب خاموش ماندن هنگام به گوش رسیدن قرائت قرآن در مطلق اوقات واحوال، که مقصود اصلی ما -در اینجا- یاد کردن همین مبحث است زیرا که در کتب علمای اعلام حق آن کاملاً ادا نشده است: از بسیاری از فقهای عامه قول به وجوب خاموش ماندن وگوش دادن هنگام شنیدن قرآن به طور مطلق حکایت شده، ولی علمای امامیه (قدس سرهم) به نفی واثبات استحباب قائل شده اند، وعده ای از آنان بر این مطلب حکایت اجماع کرده اند، وهمین قول حق است.
ولی مولانا المجلسی (رحمه الله) در این مسأله توقف نموده، چنانکه در کتاب صلاة بحار پس از ذکر فرموده خدای تعالی: واذا قریء القرآن فاستمعوا له وانصتوا لعکم ترحمون(833)؛ وهرگاه قرآن خوانده شود به آن گوش دهید وخاموش بمانید شاید که مورد لطف ورحمت خداوند قرار بگیرید. گوید: عموم این آیه بر وجوب گوش کردن وسکوت هنگام قرائت هر خواننده قرآن دلالت دارد، در نماز باشد یا غیر آن، بنابر این که امر مطلق باشد یا اوامر قرآن را برای وجوب بدانیم، ومشهور وجوب سکوت هنگام قرائت امام جماعت، واستحباب در غیر آن می باشد، با این که ظاهر بسیاری از اخبار معتبر وجوب آن به طور مطلق است، مگر خبر صحیح زراره از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) که فرمود: وان کنت خلف امام فلا تقر ان شیئاً فی الاولین وانصت لقرائته ولا تقرأن شیئاً فی الاخیرتین فان الله عز وجل یقول للمؤمنین: واذا قریء القرآن. یعنی فی الفریضة خلف الامام فاستمعوا له وانصتوا لعلکم ترحمون والاخریان تبع(834) للاولیین(835)؛ وهرگاه به امام جماعتی اقتدا کردی پس در دو رکعت اول چیزی مخوان وبرای شنیدن قرائت او خاموش بمان، ودر دو رکعت اخیر قرائت بکن، که خدای (عزَّ وجلَّ) به مؤمنین می فرماید: (وچون قرآن قرائت شود) یعنی: در نماز واجب پشت سر امام جماعت (پس بدان گوش دهید وخاموش بمانید شاید که مورد لطف ورحمت (خداوند) واقع شوید) ودو رکعت اخیر همچون دو رکعت اولی می باشند.
و می توان این حدیث را حمل کرد که در این مورد نازل شده، وبا عموم آن منافاتی ندارد، ولی نقل اجماع کرده اند بر اینکه گوش فرا دادن در غیر قرائت امام جماعت واجب نیست. وممکن است این نظر تأیید گردد به این که: گوش دادن به هر قرائتی طاقت فرساست، ودیگر این که امر شده: در جماعت خواندن پشت سر امام جماعتی که نباید به او اقتدا کرد باید قرائت را خواند ومی توان از اشکال طاقت فرسا بودن جواب داد که: در صورتی این حکم لازم می آید که جماعت خواندن ترک شود که در این زمان شایع است. امام نمازهای مستحبی را که در خانه هایشان می خواندند. وامر به قرائت پشت سر کسی که نباید به او اقتدا کرد برا ضرورت است، وسبب نمی شود که خاموشی در غیر آن واجب نباشد، اضافه بر این که درباره آن نیز روایت شده که باید خاموش ماند. وجان کلام این که مسأله خالی از اشکال نیست، واحتیاط آن است که تا حد ممکن خاموش ماندن رعایت گردد(836)
پایان گفتار مجلسی که خداوند در بهشت مقامش را برتر سازد. وخواهی دانست که چه اشکالاتی بر سخن او متوجه می گردد، بنابر آنچه به نظر ما رسیده است.
پس می گوییم: مستند ما برای منتفی دانستن وجوب: اصل بلکه اصول متعددی است که با اجماعی که در سخن جمعی از علمای برجسته نقل شده تأیید می گردد، ومنظور از اصول: اصل برائت از وجوب خاموش ماندن وگوش کردن به قرائت، واصل مباح بودن سخن گفتن، واستصحاب عدم وجوب که پیش از شنیدن قرائت بوده. اضافه بر این که حکم به وجوب استماع قرائت بر عموم مکلفین طاقت فرساست، که به نص قرآن کریم احکام طاقت فرسا در دین نیست، واین مطلب بین شیعه امامیه در مسأله ای که مورد ابتدایی عموم عرب وعجم در هر صبح وشام وهر روز وشب است معلوم وظاهر می باشد، وچنانچه واجب بود علما آن را در رساله های عملیه خود یاد می کردند، وبر هر کس که هنگامی که شخص دیگری قرآن می خواند سخن بگوید اعتراض می کردند، همچنان که نسبت به کسانی که منکرات را مرتکب می شوند انکار می نمایند، واگر چنین بود شیوع وشهرت می یافت، وبه گوش همه می رسید وهمه سرزمین ها را پر می کرد.
و دلیل استحباب به طور مطلق: شهرت محقق ومسلم، واجماع منقول می باشد، بلکه از کتاب تنقیح اجماع بر استحباب خاموش ماندن -حتی برای مأموم در نمازهایی که باید بلند خوانده شوند پشت سر امام جماعت جامع الشرایط حکایت شده است، واین منافات ندارد با آنکه جمعی از علمای ما قائل شده اند که در آن صورت قرائت کردن پشت سر امام جماعت حرام است؛ زیرا که قرائت کردن از سخن گفتن اخص است، وبنابراین تسبیح گفتن در آن حال جایز ویا مستحب است، بر خلاف قرائت، پس اعتراضی بر صاحب تنقیح به این که بررسی اقوال؛ گواه خلاف مدعای اوست، وارد نیست، زیرا که جستجو کردن در اقوال فقها شاهد وجود کسانی است که به حرمت قرائت (مأموم هنگام قرائت امام جماعت) قائل بوده اند، واما این که کسی به حرمت تسبیح تصریح کرده باشد نیافتیم، ومعترض هم آن را حکایت نکرده است، دقت کنید، وتحقیق مطلب در فقه انجام می شود، وهمین به عنوانندلیل استحباب کافی است، اضافه بر این که سکوت وگوش فرا دادن تعظیم قرآن است، وتعظیم قرآن در حقیقت تعظیم خالق منان می باشد.
و دلیل دیگر روایتی است که عالم بزرگوار نوری در کتاب مستدرک الوسائل از کتاب العلاء از محمد بن مسلم از حضرت ابو جعفر امام باقر (علیه السلام) آورده که فرمود: خاموش ماندن وگوش دادن به قرائت قرآن در نماز وغیر آن مستحب است.(837)
و در تفسیر امام عسکری (علیه السلام) از امیر المؤمنین (علیه السلام) آمده که در فضیلت سوره فاتحه فرموده: وهمانا فاتحة الکتاب عظیم ترین وبرترین چیزهایی است که در گنجینه های عرش می باشد، وخداوند آنرا به حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) اختصاص داده وبه آن شرافتش بخشیده است، وهیچ کدام از پیغمبرانش را با وی در آن شریک نساخته به جز سلیمان را که از آن بسم الله الرحمن الرحیم را به وی عطا فرموده است، نمی بینی که خداوند از بلقیس حکایت می کند که گفت: انی القی الی کتاب کریم انه من سلیمان وانه بسم الله الرحمن الرحیم(838)؛ همانا نامه گرامی به من رسیده است که آن نامه از جانب سلیمان وعنوانش به نام خداوند بخشنده مهربان است. توجه کنید هر کس آن را در حالی بخواند که به ولایت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) وخاندان پاکیزه اش معتقد، ونسبت به امرشان مطیع، وبه ظاهر وباطنشان مؤمن باشد، خداوند (عزَّ وجلَّ) به هر حرف از آن یک حسنه به او عطا خواهد فرمود که هر حسنه از دنیا وآنچه در آن است از انواع ثروت ها (خوبی ها) وگنجینه ها برتر باشد. وهر کس به خواننده آن گوش فرا دهد به مقدار یک سوم آنچه برای خواننده اش هست برایش خواهد بود، پس هر یک از شما از این خبری که برایتان عرضه شده (به شما روی آورده) بسیار برگیرد که برای شما غنیمت است مبادا وقتش بگذرد وحسرت در دل هایتان باقی بماند.(839)
می گویم: از فرموده آن حضرت (علیه السلام): بسیار برگیرد استحباب قرائت وگوش دادن به قرائت سوره حمد ظاهر می باشد، چون اگر واجب بود جایی برای امر کردن به بسیار خواندن نبود، چون واضح است که واجب را در هر حال باید انجام داد، وقطعاً بین این سوره وسوره های دیگر فرقی نیست.
و در کتاب کنز العرفان تألیف فاضل مقداد، در پی فرموده خدای تعالی: واذا قریء القرآن فاستمعوا له وانصتوا لعلکم ترحمون(840). گوید: امام صادق (علیه السلام) فرمودند: منظور استحباب گوش دادن است در نماز وغیر آن.
و در وافی وبرهان به نقل از تهذیب شیخ طوسی در خبر صحیحی از معاویة بن وهب از حضرت صادق (علیه السلام) آمده که راوی گوید: از آن حضرت پرسیدم: شخصی به امامت جمعی ایستاده که شما او را نمی پسندید در نمازی که باید بلند خواند (مأموم چه وظیفه ای دارد)؟ فرمود: هرگاه شنیدی کتاب خدا تلاوت می شود پس به آن گوش فرا ده. عرضه داشتم: آن امام جماعت، مرا مشرک می داند! فرمود: اگر او خدای را معصیت می کند پس تو خدای را اطاعت کن، بار دیگر سؤال کردم، ولی آن حضرت از رخصت دادن به من امتناع ورزید، عرض کردم: بنابراین در خانه ام نمازم را می خوانم سپس (به ظاهر) به نماز او حاضر می شوم؟ فرمود: می توانی این کار را بکنی. وفرمود: حضرت علی (علیه السلام) در نماز صبح بود، پس (ابن الکوا) در حالی که پشت سر آن حضرت بود این آیه را خواند: ولقد اوحی الیک والی الذین من قبلک لئن اشرکت لیحبطن الله عملک ولتکونن من الخاسرین(841)؛ وبه راستی که بر تو وبه رسولان پیش از تو چنین وحی شده که اگر به خدا شرک ورزی عملت را محو ونابود می گرداند وسخت از زیانکاران خواهی گردید. پس امیر المؤمنین (علیه السلام) به منظور تعظیم قرآن خاموش ماند تا اینکه (ابن الکوا) از خواندن فراغت یافت، سپس آن حضرت (علیه السلام) به قرائت نماز بازگشت، بار دیگر (ابن الکوا) آیه را تکرار کرد، پس علی (علیه السلام) نیز بار دیگر خاموش ماند، وبعد قرائت نماز را ادامه داد، باز هم ابن الکوا آیه را قرائت کرد، وعلی (علیه السلام) خاموش ماند، آنگاه (این آیه را در جواب) به او گفت: فاصبر ان وعد الله حق ولا یستخفنک الذین لا یوقنون(842)؛ پس صبر پیشه کن که وعده خداوند حق وحتمی است ومراقب باش که مردمان بی یقین مقام حلم تو را به خفت وسبکی نکشانند. آن گاه سوره را تمام کرد سپس به رکوع رفت.(843)
می گویم: از این حدیث صحیح پنج حکم ظاهر می شود: یکی: استحباب خاموش ماندن برای قرائت قرآن به طور مطلق، هر چند که شنونده در حال نماز باشد، وهر چند که قرائت کننده امام جماعت نباشد.
دوم: این که این مقدار از سکوت با موالاتی که در نماز در بین آیات معتبر است منافات ندارد.
سوم: جایز بودن قرائت قرآن به طور مطلق در حال نماز.
چهارم: جایز بودن اعلام کردن دیگری وخطاب وتفهیم او با قرائت قرآن.
پنجم: منافات نداشتن این مقدار از قرائت با موالاتی که معتبر است. وبه آنچه یاد کردیم استحباب خاموش ماندن وگوش فرادادن به قرائت قرآن در هر حال وزمان ومکان، ظاهر گشت، بدون فرق بین خطبه جمعه ونماز جماعت وخطبه های دو عید فطر وقربان.
و اما این که در این حدیث گوید: بار دیگر سؤال کردم، ولی آن حضرت از رخصت دادن به من امتناع ورزید نسبت به قرائت واجب در نماز است، واین حکم بدان خاطر بوده که مبادا به وی صدمه ای برسد، چنان که بر کسی که در اخبار این باب تتبع نماید پوشیده نیست، اضافه بر این که ما یاد آور شدیم که نهی از قرائت بر حرمت سخن گفتن به ذکر وتسبیح دلالت ندارد، چونکه خاص بر عام دلالت ندارد، چنان که بر اهل خرد پوشیده نیست. واما روایاتی که به وجوب خاموش ماندن تصریح دارند: یا بر استحباب مؤکد حمل می شوند تا بین آنها وبین اخباری که بر آن (استحباب) دلالت دارند جمع گردد، نظیر اخباریکه بر وجوب غسل جمعه دلالت دارند. ویا آن ها را بر تقیه حمل می کنیم زیرا که وجوب خاموش ماندن مذهب عامه است، وراه راست بر خلاف آن هاست. واما اخباری که بر آنها دست یافته ام وبه آنها اشارت رفت: آن است که مجلسی در بحار از خط بعضی از فضلا واو از جامع بزنطی از جمیل از زراره حکایت کرده که گفت: از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) درباره کسی که قرآن می خواند پرسیدم که آیا بر کسی که آن را می شنود خاموش ماندن وگوش دادن به آن واجب است؟ فرمود: آری، هرگاه نزد تو قرآن خوانده شود پس بر تو گوش دادن وخاموش ماندن واجب است.(844)
و آنچه مجلسی(845) نیز از تفسیر عیاشی از زراره روایت آورده که گفت: شنیدم حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) می فرمود: خاموش ماندن برای (قرائت) قرآن در نماز وغیر آن واجب است، وچنانچه نزد تو قرآن خوانده شود بر تو واجب است خاموش بمانی وگوش فرا دهی.(846)
مثل همین حدیث در وسائل وبرهان روایت آمده است.
و در مجمع البیان از عبد الله بن یعقوب از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) آمده که راوی گوید: به آن حضرت عرضه داشتم: مردی قرآن می خواند آیا بر کسی که آن را شنید واجب است بر آن خاموش بماند وگوش دهد؟ حضرت (علیه السلام) فرمود: آری، هرگاه نزد تو قرآن خوانده شود بر تو واجب است خاموش بمانی وگوش فرادهی.(847)
این ها روایاتی هستند که بر وجوب دلالت دارند، که یا بر تقیه حمل می گردند، ویا بر تأکید استحباب، وبه آنچه یاد کردیم برایت ظاهر شد که در آنچه مولانا المجلسی (رحمه الله) ذکر کرده از چند جهت جای بحث ومناقشه است: اول اینکه گفته: ظاهر بسیاری از اخبار معتبر وجوب آن است. گوییم: این اخبار بسیار کو؟ وحال آنکه در بحار خود جز آنچه را حکایت کردیم یاد ننموده است.
دوم: معارض بودن این اخبار با آنچه دانستی، واینجا جای جمع بین آنهاست، وجمع عرفی مورد قبول همان حمل کردن بر استحباب می باشد، وبدون تردید جمع کردن بین دلایل شایسته تر است. وچنانچه از این جمع چشم بپوشیم جمع کردن به این که اخبار دلالت کننده بر وجوب را بر تقیه حمل نماییم، همچنان که در روایات علاجیه (که حکم اخبار متعارض را بیان وعلاج می کنند) آمده ودر جای خود یاد شده اند، واین را جمع از جهت صدور می نامند. وهرگاه از این هم چشم بپوشیم، وفرض کنیم که جای ترجیح است، بدون تردید باید اخبار مستحب را ترجیح دهیم، چون به وسیله اجماع وشهرت وغیر این ها -چنان که دانستی- تأیید وتقویت می شوند.
سوم: این که آیه شریفه با قطع نظر از روایت صحیحی که یاد کردیم نیز بر وجوب سکوت هنگام شنیدن قرائت قرآن دلالت ندارد، هر چند که امر را بر وجوب؛ وخطاب های شفاهی را نسبت به سایر مکلفینی که در وقت خطاب نبوده اند -به خودی خود ویا بر حسب ادله اشتراک در تکلیف- عام بدانیم، چون که منظور از انصات در آیه شریفه معلوم نیست.
نیشابوری در تفسیر خود از واحدی حکایت کرده که گفت: انصات نزد عرب ترک بلند خواندن می باشد، هر چند که آهسته پیش خود بداند اگر کسی نمی شنود. بنابراین دلیل مجمل خواهد بود، یعنی بین سکوت محض وآهسته خواندن مردد می باشد؛ وشاهدی بر این نیست که سکوت همان معنی حقیقی باشد تا در صورت شک مقتضای اصل (حمل کردن هر لفظ بر معنی حقیقی خود) این باشد که لفظ را بر آن حمل کنیم؛ در نتیجه به اصل برائت از وجوب رجوع می کنیم. وچنانچه ادعا شود که از لفظ انصات؛ معنی سکوت در ذهن تبادر می کند، ادعایی بدون دلیل است. واز اینجاست که می توان وجوب سکوت در قرائت را بر مأمومی که به امام جماعت جامع الشرایطی در نمازی که باید بلند خواند اقتدا نموده نیز ممنوع دانست، واجماعی که از تنقیح حکایت شده هم آن را تأیید می کند، بلکه چند روایت بر عدم وجوب دلالت دارند، از جمله:
در حدیث صحیح ابوالمغرا است که گفت: در محضر امام ابو عبد الله صادق (علیه السلام) شرفیاب بودم پس حفص کلبی از آن جناب سؤال کرد وگفت: هرگاه به امام جماعتی اقتدا کرده باشم، که قرائت را بلند می خواند آیا دعا کنم استعاذه بنمایم؟ فرمود: آری، دعا کن.(848)
و این که آن را بر پیش از شروع امام در قرائت، ویا در صورتی که مأموم قرائتش را نشنود حمل کنیم درست نیست، زیرا که خبر معارضی نیست که موجب توجیه وحمل کردن این روایت صحیح بر خلاف ظاهرش باشد.
و از جمله: خبر صحیحی است که از زراره آمده از یکی از دو امام (باقر وصادق (علیهما السلام)) که فرمودند: هرگاه پشت سر امام جماعتی بودی که می توانی به او اقتدا کنی پس انصات کن، وپیش خودت تسبیح بگوی.(849) واین دلالت دارد که منظور از انصات در آیه، وخبر صحیحی که در کلام مجلسی (رحمه الله) یاد گردیده، بلند نخواندن است، وگرنه امر نمی فرمود که پیش خودت تسبیح بگوی، واین که آن را تنها بر ذکر ویادآوری در دل حمل نماییم، اظافه بر این که بعید است نه داعی بر آن هست ونه شاهدی.
و از جمله: روایت ابو خدیجه سالم بن مکرم از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) است که فرمود: هرگاه امام جماعت عده ای بودی بر تو باد که در دو رکعت اول نماز قرائت کنی، وکسانی که پشت سرت هستند بگویند: سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اکبر در حالی که ایستاده باشند...(850)
و اخباری که از قرائت کردن پشت سر امام جماعت نهی می کنند، دلالت ندارد که به طور مطلق تکلم کردن حتی ذکر وتسبیح ودعا ممنوع باشد. واز همه این مطالب معلوم می شود که سکوت بر نماز گزاران در حال خطبه امام جمعه واجب نیست، زیرا که عمده دلیل کسانی که آنرا واجب می دانند آن است که دو خطبه در بعضی از روایات به منزله دو رکعت از نماز به شمار آمده، وهرگاه وجوب آن در نماز ثابت نشود در خطبه ها هم ثابت نیست، اضافه بر اشکالات دیگری که بر قائلین به آن لازم می آید که اینجا جای ذکر آنها نیست.
پس حاصل تمامی آنچه یاد کردیم این که سکوت هنگام شنیدن قرائت قرآن در هیچ حالی از احوال واجب نیست، مگر در صورتی که ترک سکوت توهین به قرآن باشد، وچنانچه این کار از کسی به قصد توهین -العیاذ بالله- صادر گشت، موجب کفر خواهد بود، پناه بر خدا، ومنظور ما در اینجا بیان حکم سخن گفتن به خودی خود وبا قطع نظر از جهات وعوارض خارجی است که بر آن وارد می شود. واز آنچه یاد کردیم معلوم شد که در دلالت اخباری که آن را واجب می دانند می توان مناقشه نمود از جهت تأمل در معنی انصات، چنانچه قرینه نباشد بر این که منظور از انصات سکوت است، چنانچه قرینه در کلام دلالت دارد بر این که منظور از آن سکوت است در خبر صحیح معاویة بن وهب -که پیش تر آوردیم- که فعل امیر المؤمنین (علیه السلام) را حکایت می کرد.
چهارم: اینکه گفته: ومی توان از اشکال طاقت فرسا بودن جواب داد به این که در صورتی این حکم لازم می آید که جماعت خواندن ترک شود... مردود است به این که قرائت قرآن به خواندن نماز منحصر نیست، وبین مساجد وخانه ها در تکلیف مکلف هنگام شنیدن قرائت قرآن تفاوتی نمی باشد، واقامه جماعت در نمازهای روزانه نزد شیعیان سنت است نه واجب، ووادار کردن قرآن خوانان در نمازهای مستحبی وغیر آنها به آهسته خواندن علاوه بر این که کاری طاقت فرساست؛ هیچ کس آن را قائل نشده، وواجب نمودن سکوت هنگام شنیدن قرائت در هر حال بدون شک طاقت فرسا می شود، وبه آنچه بیان داشتیم حقیقت مطلب در این مورد معلوم گشت واین که حق استحباب سکوت هنگام شنیدن قرائت می باشد. واما گوش فرا دادن نیز مستحب مؤکد است وتقریر دلیل آن مانند مسأله سابق است هم از لحاظ اصل عملی وهم از جهت روایت، به آن مراجعه ودر آن تأمل کن.
بلکه می توان گفت: بدین جهت به سکوت امر شده که شنیدن حاصل آید، پس استماع ملازم سکوت می باشد یا به طور دائم ویا غالباً چنین است، پس حکم به وجوب گوش فرادادن واستحباب سکوت جداً بعید است. واز این گذشته می توان گفت: اگر فرض کنیم انصات در آیه شریفه به معنی سکوت است، امر به آن برای استحباب خواهد بود، وهمین طور امر به استماع وگوش فرادادن، به قرینه علت آوردن امام (علیه السلام) در خبر صحیح زراره که در من لا یحضره الفقیه روایت شده ومجلسی (رحمه الله) در سخنان سابق خود آن را حکایت کرده است، که آن حضرت پس از نهی از قرائت پشت سر امام جماعت در دو رکعت اول، وامر به انصات ونهی از قرائت در دو رکعت اخیر نیز، آنرا به فرموده خدای تعالی: فاستمعوا له وانصتوا؛ تعلیل کرد، وسپس فرمود: ودو رکعت اخیر همچون در رکعت اولی می باشند. واز همین تعلیل روشن می شود که حکم از لحاظ قرائت در دو رکعت اول ودو رکعت دوم نماز یکسان ومتحد است، وچون بیان گردید که قرائت در دو رکعت اخیر نماز جایز است، هر چند که برگزیدن تسبیح افضل می باشد، ظاهر شد که قرائت در دو رکعت اول پشت سر امام جماعت جایز است، چونکه از آن کلام متحد بودن آن ها در حکم ظاهر می گردد، پس نهی از قرائت در دو رکعت اول برای کراهت می باشد، بنابراین به ناچار امر به انصات برای استحباب خواهد بود، ومؤید این معنی حدیثی است که از کتاب کنز العرفان حکایت کردیم. واز اینجا می توان گفت: اخبار نهی کننده از قرائت مأموم پشت سر امام جماعت بر کراهت حمل می شوند، چنان که محقق حلی به آن قائل شده وجماعتی نظر او را پذیرفته اند. وممکن است در این قول اشکال کرد به این که حمل کردن نهی بر کراهت به قرینه استدلال به آیه هر چند که امکان دارد، ولی دست برداشتن از ظواهر سایر روایات نهی کننده جایز نیست، زیرا که در آن ها قرینه ای نیست، واز بین رفتن ظهور در یک روایت سبب از بین رفتن آن در روایات دیگر نمی شود، در این باره تأمل کنید. وتفصیل سخن در فقه است. ودر این مورد سخن را به درازا کشاندیم هر چند که از مطلب اصلی ما خارج بود چون همانطور که بین عوام وخواص شایع است: الکلام یجر الکلام؛ حرف، حرف را می آورد.
مسأله دیگر: که مناسب اصل مقصد وعنوان است، این که فرشتگان گرامی که کارها وگفته های مکلفین را می نویسند، آیا تمامی آنچه به زبان می رانند را می نویسند حتی سخنان مباح را؟ یا الفاظی را می نویسند که اثری بر آنها مترتب است -یعنی الفاظی که به اصالت یا به سبب از اسباب واجب وحرام ومکروه ومستحب هستند والفاظ مباحی که اثر شرعی بر آن ها مترتب نیست را نمی نویسند؟ مسأله اختلافی هست، عده ای فرض اول وعده ای دیگر فرض دوم را قائل شده اند، وهر کدام به اموری استناد جسته اند که یاد آن ها مایه طولانی شدن مطلب است وتشنگی را فرو نمی نشاند، وآنچه به نظر مصنف مورد اعتماد است همان است که از خاندان وحی وتنزیل روایت گردیده، وآن روایتی است که در تفسیر برهان از کتاب حسین بن سعید به سند صحیحی از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: هر بنده ای دو فرشته دارد که آنچه تلفظ می کند وبر زبان می راند را می نویسند.
سپس آن را به دو فرشته ای که مافوق آنان هستند بالا می برند، پس آن دو آنچه از خیر وشر هست ثبت می کنند وغیر آن ها را ساقط می نمایند.(851) وتاکنون معارضی برای این خبر نیافته ام، وخداوند بهترین راهنماست.
هفتاد وپنجم: نماز آن حضرت (عجل الله فرجه)
و آن در کتاب های متعدد وبه طرق معتبری روایت آمده است، از جمله: در آخر فصل بیست ونهم از کتاب جمال الاسبوع سید بن طاووس (رحمه الله) چنین گوید: نماز حجت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دو رکعت است، در هر رکعت سوره حمد را تا: ایاک نعبد وایاک نستعین می خوانی سپس صد بار می گویی: ایاک نعبد وایاک نستعین آنگاه بقیه سوره حمد را می خوانی، وبعد از آن سوره اخلاص قل هو الله را یک بار می خوانی، وپس از نماز می گویی: الله عظم البلاء وبرح الخفاء وانکشف الغطاء وضاقت الارض بما وسعت السماء والیک یا رب المشتکی وعلیک المعول فی الشدة والرخاء اللهم صل علی محمد وآل محمد الذین امرتنا بطاعتهم وعجل اللهم فرجهم بقائمهم واظهر اعزازه یا محمد یا علی یا علی یا محمد اکفیانی فانکما کافیای یا محمد یا علی یا علی یا محمد انصرانی فانکما ناصرای یا محمد یا علی یا علی یا محمد احفظانی فانکما حافظای، یا مولای یا صاحب الزمان، یا مولای یا صاحب الزمان، یا مولای یا صاحب الزمان، الغوث الغوث الغوث ادرکنی ادرکنی ادرکنی الامان الامان الامان(852)؛ خدایا! بلا وگرفتاری بزرگ شد، و(با آزمایش هایی که پیش آمد) امور مخفی آشکار گشت، وپرده ها بالا رفت، وزمین به همان نسبت که آسمان وسعت دارد تنگ شد، وای پروردگار شکوه به درگاه تو داریم، ودر سختی ها وآسانی ها تکیه بر تو است، خدایا! بر محمد وآل محمد درود فرست آنان که اطاعتشان را به ما امر فرمودی وای خدا فرج آنان را به (ظهور) قائمشان تعجیل فرمای، ودوران عزت بخشیدنش را ظاهر ساز، ای محمد ای علی، ای علی ای محمد! مرا یاریم کنید که شما یاری کننده اید، ایم محمد ای علی، ای علی ای محمد! مرا حفظ کنید که شما حفظ کننده اید، ای مولایم ای صاحب الزمان، ای مولایم ای صاحب الزمان، ای مولایم ای صاحب الزمان! پناه ده، پناه ده، پناه ده، مرا دریاب مرا دریاب مرا دریاب امان امان امان.
می گویم : نظیر این دعا با تغییر اندکی در اواخر بخش هفتم که از خود آن حضرت -سلام الله علیه- روایت شده گذشت.
و از جمله: در مکارم الاخلاق تألیف حسن بن فضل طبرسی از ابو عبد الله حسین بن محمد بزوفری به طور مرفوع والنجم الثاقب به نقل از کنوز النجاح فضل بن الحسن طبرسی -پدر مصنف مکارم الاخلاق- از احمد بن الدربی آورده که گفت: از ناحیه مقدسه است این که: هر کس را به سوی خدای تعالی حاجتی باشد، شب جمعه بعد از نیمه شب غسل کند وبه جای نماز خود برود ودو رکعت نماز بگزارد که در رکعت اول سوره حمد را بخواند وچون به آیه ایاک نعبد وایاک نستعین رسید آن را صد بار تکرار نماید، ودر صدمین بار سوره حمد را تا به آخر برساند وسوره توحید را یک بار بخواند، سپس رکوع وسجود را انجام دهد، ودعای زیر را پس از نماز بخواند، پس اگر این عمل را به جای آورد خداوند البته حاجتش را هر چه که باشد بر می آورد، مگر در صورتی که در مورد قطع رحم باشد دعا این است: اللهم ان اطعتک فالمحمدة لک وان عصیتک فالحجة لک منک الروح ومنک الفرج سبحان من انعم وشکر سبحان من قدر وغفر الهی ان کنت قد عصیتک فقد اطعتک فی احب الاشیاء الیک وهو الایمان بک لم اتخذ لک ولداً ولم ادع لک شریکاً مناً منک به علی لا مناً به منی علیک وقد عصیتک یا الهی علی غیر وجه المکابرة ولا الخروج عن عبودیتک ولا الجحود لربوبیتک ولکن اطعت هوای وازلنی الشیطان فلک الحجة علی والبیان فان تعذبنی فبذنوبی غیر ظالم وان تغفرلی وترحمنی فانک جواد کریم یا کریم یا کریم... آن قدر این کلمه را تکرار کند تا نفس قطع گردد. سپس بگوید: یا آمناً من کل شیء منک خائف اسألک بأمنک من کل شیء وخوف کل شیء منک ان تصلی علی محمد وان تعطینی اماناً لنفسی واهلی وولدی وسایر ما انعمت به علی حتی لا اخاف احداً ولا احذر من شیء ابداً انک علی کل شیء قدیر وحسبنا الله ونعم الوکیل یا کافی ابراهیم نمرود ویا کافی موسی فرعون اسألک ان تصلی علی محمد وآل محمد وان تکفینی فلان بن فلان؛ خدایا! چنانچه تو را اطاعت کنم پس حمد تو است، وچنانچه معصیتت کنم پس حجت ودلیل تو است، راحتی وگشایش از سوی تو است، منزه است آن که نعمت بخشیده وسپاس گزارده، منزه است آن که قدرت داشته وآمرزیده است، خدایا چنانچه تو را معصیت نموده ام پس به راستی که در بهترین اشیا نزد تو که ایمان به تو است اطاعتت کرده ام، برای تو فرزندی نپنداشته وشریکی نخوانده ام، منت این (ایمان) تو راست بر من، نه این که سبب آن منتی بر تو داشته باشم، خدایا وتو را معصیت کردم بدون مکابره وبزرگ منشی، وبدون اینکه از بندگیت خودم را بیرون برده ویا ربوبیت تو را انکار کرده باشم، ولیکن هوای نفس را اطاعت نمودم وشیطان مرا لغزانید، پس حجت وبیان بر من تو راست، که اگر عذابم کنی به خاطر گناهان من است بی آنکه بر من ظلم کرده باشی، وچنانچه مرا بیامرزی وبر من رحم آری پس تو جواد کریم هستی، ای کریم، ای کریم...(آن قدر این کلمه را تکرار کن تا نفست تمام شود). سپس بگوید: ای آنکه از هم چیز ایمنی وهمه اشیا از تو در بیم وحذر هستند، از تو مسألت می نمایم به ایمنیت از هر چیز وترس همه چیز از تو اینکه بر محمد وآل محمد درود فرستی، وبه من امانی برای خود وخانواده وفرزندانم وسایر چیزهایی که بر من نعمت داده ای عطا فرمایی، تا از هیچ کس بیمناک نباشم، واز هیچ چیز ابداً حذر نکنم، که همانا تو بر هر چیز توانایی وخداوند ما را بسنده وبهترین وکیل است. ای کفایت کننده موسی از فرعون از تو می خواهم که بر محمد وآل محمد درود فرستی، ومرا از فلانی پسر فلانی کفایت فرمایی -و نام کسی را که از شر وضررش بیمناک است بگوید، واز خدای تعالی بخواهد که ضرر او را دفع نماید که به اذن خدای تعالی ضررش دفع خواهد شد- سپس سجده کند وحاجت خویش را از خداوند بخواهد، وبه درگاه خدای تعالی زاری نماید.
در مکارم الاخلاق گوید: روایت شده که اگر هر مرد وزن مؤمنی این نماز را بخواند وبا این دعا خالصانه دعا کند درهای آسمان برای اجابت به رویش گشوده خواهد شد، وهمان وقت اجابت خواهد گشت (یا در هما شب - خ ل) واین از فضل خداوند بر ما وبر مردم است(853).
و در کتاب النجم الثاقب مثل این را به نقل از کنوز النجاح آورده است.
مصنف ضعیف کتاب محمد تقی موسوی اصفهانی -عفی الله تعالی عنه- گوید: مکرر کارهای مهمی برایم اتفاق افتاد که این نماز را با این کیفیت به جای آوردم، خدای تعالی با لطف وکرم خویش وبه برکت مولایمان -صلوات الله علیه- آن ها را بر آورده ساخت.
و از جمله در کتاب النجم الثاقب این نماز را به عنوان نماز مولایمان حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از کتاب سید فضل الله راوندی حکایت کرده، وپس از فراغت از نماز صد مرتبه صلوات بر محمد وآل محمد را یاد کرده، وپس از آن دعایی ووقت معینی برایش ذکر ننموده است.
و از جمله در کتاب جنة المأوی به نقل از کتاب تاریخ قم تألیف فاضل حسن بن محمد قمی از کتاب مونس الحزین فی معرفة الحق والیقین تألیف شیخ ابو جعفر محمد بن بابویه (رحمه الله) در باب بنای مسجد جمکران آورده، وحکایتی طولانی برای آن ذکر نموده ودر آنجا گفته: امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) این نماز را به گونه خاصی امر فرموده، به اینکه: دو رکعت نماز بگزارد، ودر هر رکعت سوره فاتحة الکتاب (حمد) را بخواند، وچون به آیه: ایاک نعبد وایاک نستعین رسید آن را صد بار تکرار کند، سپس سوره حمد را تا به آخر بخواند، ودر رکوع وسجود هفت بار تسبیح بگوید، وچون نماز را تمام کرد تهلیل بگوید، وتسبیح حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) بگوید، وچون از آن فراغت یافت سجده کند وصد بار بر پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) صلوات فرستد. سپس گفته: واین نقل از لفظ مبارک امام (علیه السلام) است که: فمن صلاها فکأنما صلی فی البیت العتیق؛ هر کس این دو رکعت نماز را بگزارد چنان است که دو رکعت نماز در کعبه گزارده باشد(854).
دانشمند محدث نوری در حاشیه راجع به فرموده آن حضرت (علیه السلام): وچون نماز را تمام کرد تهلیل بگوی گفته است ظاهر این است که بگوید لا اله الا الله وحده وحده.
می گویم: احتیاط در عبادت واهتمام در قضای حاجت مقتضی آنند که بین چگونگی های یاد شده جمع گردد به این که پس از نیمه شب جمعه غسل کند وآن نماز را به جای آورد، وتسبیح بزرگ را هفت بار در رکوع وسجود تکرار نماید، وپس از نماز تهلیلی که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می گفت ومی فرمود: این دعای من ودعای پیغمبران پیش از من است را بگوید که: لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الملک وله الحمد یحیی ویمیت وهو حی لا یموت بیده الخیر وهو علی کل شیء قدیر سپس تهلیلی را بگوید که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) روز فتح مکه گفت: لا اله الا الله وحده وحده، انجز وعده ونصر عبده وهزم (غلب -خ ل) الاحزاب وحده، فله الملک وله الحمد یحیی ویمیت وهو علی کل شیء قدیر. آنگاه تسبیح حضرت زهرا (علیها السلام) را بگوید که در تعقیب هر نماز وارد شده است. سپس تسبیح معروف آن حضرت که بعد از نمازش وارد شده را بگوید، وآن چنین است: سبحان ذی العز الشامخ المنیف سبحان ذی الجلال الباذخ العظیم سبحان ذی الملک الفاخر القدیم سبحان من لبس البهجة والجمال سبحان من تردی بالنور والوقار سبحان من یری اثر النمل فی الصفا سبحان من یری وقع الطیر فی الهواء سبحان من هو هکذا ولا هکذا غیره؛ منزه است عزت بلند افراشته، منزه است صاحب جلال والا وبا عظمت، منزه است صاحب ملک فاخر ازلی، منزه است آن که لباس حسن وجمال به قامت خویش آراسته، منزه است خدایی که ردای نور ووقار در بردارد، منزه است خدایی که اثر پای مورچه را در سنگ سخت سیاه می بیند، منزه است خدایی که خط سیر مرغان را در هوا می بیند، منزه است آن که فقط او چنین است وجز او چنین نیست. سپس صد بار بر پیغمبر وآل او صلوات بفرستد، آنگاه دعایی که از مکارم الاخلاق روایت شد را بخواند، وبعد دعایی که سید بن طاووس یاد کرده را بخواند، که هرگاه به آنچه یاد کردیم عمل نمود همه احتمالات را به جای آورده، واجابت دعاها وبر آمدن حاجت ها ان شاء الله تعالی زودتر انجام می گردد. وشایسته است که قنوت را در آن نماز طولانی کند، وکلمات فرج را در آن بخواند، چنان که مولایمان امیر المؤمنین (علیه السلام) در خواب به بعضی از صالحین امر فرموده است، وآن کلمات چنین است: لا اله الا الله الحلیم الکریم لا اله الا الله العلی العظیم سبحان الله رب السموات السبع ورب الارضین السبع وما فیهن وما بینهن ورب العرش العظیم. نیست خدایی جز آن خدای بردبار بزرگوار، نیست خدایی جز آن خدای بلند مرتبه بزرگ: منزه است خداوند پروردگار آسمان های هفتگانه وپروردگار زمین های هفتگانه وآنچه درآنها وآنچه میان آنهاست وپروردگار عرش با عظمت.
توجه وتتمه ای پرسود: سید بن طاووس (رحمه الله) در نمازهای حاجت شب جمعه نمازی را شبیه همین نماز یاد کرده، ومی گوید: نماز حاجت در شب جمعه وشب عید قربان -دو رکعت است، سوره فاتحةالکتاب را تا ایاک نعبد وایاک نستعین می خوانی واین آیه را صد بار تکرار می کنی، وحمد را به آخر می رسانی، سپس سوره قل هو الله احد را صد بار می خوانی، در هر رکعت (به همین صورت) سپس سلام دهد وهفتاد مرتبه بگوید: لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم وبعد به سجده برود ودویست بار بگوید: یا رب یا رب... وهر حاجتی که دارد بخواهد.
هفتاد وششم: گریستن در مصیبت مولایمان شهید مظلوم حضرت ابی عبد الله الحسین (علیه السلام)
زیرا که این کار از اموری است که به وسیله آن حق امام (علیه السلام) ادا می گردد، وبدون تردید ادای حق آن حضرت از عظیم ترین ومهم ترین وسایل تقرب یافتن به اوست.
بیان مطلب اینکه: شیخ ثقه اجل جعفر بن محمد بن قولویه قمی (رحمه الله) در کتاب کامل الزیارات به سند خود از امام صادق (علیه السلام) ضمن حدیثی طولانی در فضیلت گریستن بر امام حسین (علیه السلام) روایت آورده که فرمود: وهیچ دیده وهیچ اشکی نزد خداوند محبوب تر از چشمی نیست که بر او بگرید واشک بریزد وهیچ گریه کننده ای بر او نگرید مگر این که فاطمه (علیها السلام) را صله کرده وحق ما را ادا نموده است، وهر بنده ای (روز قیامت) با دیدگان گریان محشور می شود مگر گریه کنندگان بر جدم حسین (علیه السلام) که (هر ان که بر او گریسته) در حالی محشور می گردد که دیده اش روشن است ومژده به او می رسد وشادمانی بر چهره اش نمودار است، وخلایق در بیم وهراس هستند در حالی که اینان (گریه کنندگان بر امام حسین (علیه السلام)) ایمن باشند، وخلایق (در هنگامه عرصات محشر) عرضه می شوند ولی اینان زیر عرش ودر سایه عرش با حسین (علیه السلام) هم سخن خواهند بود.
از سختی روز حساب ترسان نیستند، به ایشان گفته می شود: داخل بهشت شوید، پس امتناع می ورزند وسخن ومجلس آن حضرت را بر می گزینند، وهمانا حوریان به آنان پیغام می دهند: ما ولدان مخلدین اشتیاق شما را داریم: پس آن ها به سوی حور العین سر بر نمی دارند، به جهت آنچه از خوشی وبزرگواری در مجلسشان می بینند...(855)
و دلیل بر آنچه یاد کردیم فرمایش امام (علیه السلام) است که: وحق ما را ادا کرده می رساند که گریستن بر امام حسین (علیه السلام) ادای حق صاحب الامر وسایر امامان -سلام الله علیهم اجمعین- می باشد، وشاید سر مطلب این باشد که تسلیت دادن مؤمنین نسبت به بازماندگان کسانی از ایشان که از دنیا گذشته اند گرامیداشت وتعظیم ایشان ودوستی کردن به آنان ویاری نمودن از جهت شرکت در مصیبتشان می باشد، واین ها قسمتی از حقوق مؤمنین نسبت به یکدیگر است، زیرا که هرگاه مؤمین از جهان دنیا درگذرد برای او آدابی هست که شرع مقدس امر فرموده آن آداب رعایت گردد، وآنها بر دو گونه اند: یک گونه آن است که به سبب آن حق میت ادا می شود، وآن عبارت از تشییع وکنار قبر او رفتن، وبرایش طلب مغفرت کردن، واز طرف او صدقه دادن وبر او نماز خواندن واز او به خوبی یاد کردن وامثال این ها می باشد. وگونه دیگر آن است که حق بازماندگان او به وسیله آن رعایت گردد، واین عبارت از دیدار آن ها وتعزیت ایشان ودعا کردن برای آنان وشرکت در حزن ومصیبتشان، وفرستادن غذا برای ایشان وامثال این ها از اموری که صله آنان واحسان به ایشان می باشد، وبدون تردید حق امام (علیه السلام) در این باره از همه مردم بزرگ تر است.
پس هرگاه مؤمن در مصیبت مولای مظلوممان ابی عبد الله (علیه السلام) بگرید، حق امامی که بعد از آن حضرت باقی مانده را در آن فاجعه بزرگ ادا کرده، چون این کار موافقت نمودن با امام (علیه السلام) ویاری کردن او وتقرب یافتن به او وتسلی دل اوست، نه این که حق امام را از هر جهت ودر هر جای رعایت کرده باشد، زیرا که برای امام وهمین طور سایر مؤمنین به حسب تفاوت مراتب وشئونشان حقوقی هست که می بایست در هر مورد وهنگام وهر شیء به طور مقتضی رعایت وایفا گردند، ودر روایاتی که از امامان (علیهم السلام) وارد شده این مطلب را توجه داده اند، که اگر بخواهیم عنان بحث را به آن سوی بکشانیم کتاب حجیم خواهد شد. وبا این توضیح معنی فرمایش امام (علیه السلام): وحق ما را ادا نموده است معلوم گشت، ومعنی نظایر این کلام در سایر موارد وعبارات نیز روشن شد، پس ان شاء الله تعالی نسبت به این مطلب متذکر وبا بینش باش.
هفتاد وهفتم: زیارت قبر مولایمان امام حسین (علیه السلام)
زیرا که این کار صله حضرت صاحب الزمان ونیکی نسبت به آن جناب وسایر امامان (علیهم السلام) می باشد، وبا این عمل سرور وشادمانی در دل امام (علیه السلام) وارد می شود وامام (علیه السلام) مانند سایر پدران بزرگوارش هر صبح وشام برای زوار قبر امام حسین (علیه السلام) دعا می کند.
و ابن قولویه در کتاب کامل الزیارات به سند خود از ابان از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: هر کس قبر ابی عبد الله (علیه السلام) را زیارت کند، همانا رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را صله نموده وپیوند ما را گرامی داشته، وغیبتش حرام؛ وگوشتش بر آتش دوزخ حرام می شود...(856)
و در همان کتا به سند خود از عبد الله بن سنان آمده که گفت: به حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: فدایت گردم، پدرت می فرمود: در راه حج هر درهمی که شخص انفاق کند هزار برایش محسوب می گردد، پس برای کسی که در راه رفتن به زیارت پدرت حسین (علیه السلام) انفاق کند چقدر خواهد بود؟ فرمود: ای پسر سنان، به هر درهم برایش هزار هزار -تا ده هزار شمرد- محسوب می شود، وبه همین میزان درجات او نیز بالا می رود، ورضای خدای تعالی برایش بهتر است، ودعای محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)، ودعای امیر المؤمنین (علیه السلام) وامامان (علیهم السلام) برایش بهتر است.(857)
و در همان کتاب به سند خود از امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: از محبوب ترین اعمال نزد خدای تعالی زیارت قبر امام حسین (علیه السلام) است، وبهترین اعمال نزد خداوند شادمان کردن مؤمنان است، ونزدیک ترین حالت بنده نزد خداوند آن است که در حال سجده گریان باشد.(858)
و به سند خود از معاویة بن وهب آورده که شنیده بود امام صادق (علیه السلام) دعا می کند وبا پروردگارش مناجات می نماید ومی گوید: مغفرتت را بر من وبرادرانم وزائران قبر پدرم حسین (علیه السلام) قرار ده، آنان که اموالشان را انفاق کردند، وبدن های شان را به رنج انداختند، به خاطر رغبت در نیکی به ما، وبه امید ثواب تو با صله ما، وشادمان کردن پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) تو، وبه منظور اجابت امر ما وخشمگین کردن دشمنانمان، که با این کار رضای تو را خواستند، پس (ای خدا) از سوی ما رضوانت را به آنان پاداش ده، وشب وروز ایشان را در حفظ خویش بدار، وبه بهترین پاداش ها خاندان واولادشان که پس از آنها باز می مانند را پاداش ده، وبا آنها (یار) باش، وشر هرگونه شرکش عنود وهر مخلوق ناتوان وزورمند، وشر شیاطین انس وجن را از آن ها دور کن، وبرترین چیزی که در غربت از وطن هایشان از تو آرزو دارند، واز جهت اینکه ما را بر فرزندان وخاندان وخویشاوندان خود برگزیده اند، به آنان عطا فرمای. خدایا! همانا دشمنان ما سفر ایشان (برای زیارت قبور ما) را عیب کردند، ولی عیب جویی آن ها ایشان را از روی آوردن به سوی ما باز نداشت، به جهت اینکه با مخالفین ما مخالفت نمایند، پس بر آن صورت هایی که تابش خورشید آن ها را تغییر داده رحم آور، وبر آن گونه ها که بر مزار حضرت ابی عبد الله الحسین (علیه السلام) گردانده می شوند رحمت آور، وبر آن دیده هایی که اشک هایشان به خاطر مهر به ما جاری است، رحمت آور، وبر آن دلها که به خاطر ما محزون وسوزان گردیده رحمت آور، وبر آن فریادی که به خاطر ما بلند می شود رحمت آور، خدایا! من آن بدنها وآن جانها را به تو می سپارم تا آنگاه که آن ها را بر کنار حوض (کوثر) روز تشنگی بزرگ بیاوری...(859)
و حدیث طولانی است، مقداری که محل حاجت بود از آن آوردیم، وآن دلیل است بر حصول شادمانی وسرور برای حضرت صاحب الامر وسایر امامان (علیهم السلام) به سبب این عمل شریف، واین که آن صله آنان واجابت امرشان ودشمنی با دشمنانشان می باشد.
و در همان کتاب به سند خود نیز از معاویة بن وهب آورده که از امام صادق (علیه السلام) که گوید: آن حضرت به من فرمود: ای معاویه، زیارت قبر حسین (علیه السلام) را به خاطر ترس وامگذار، زیرا که هر کس آن را ترک گوید آن قدر حسرت خواهد کشید که آرزو کند قبرش در کنارش می بود، آیا دوست نمی داری که خداوند شخص وسایه تو را در میان کسانی ببیند که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وعلی وفاطمه وامامان (علیهم السلام) درباره اش دعا می کنند.(860)
و به سند خود از حلبی آورده که ضمن حدیثی طولانی گوید: به حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: فدایت گردم، چه می گویی درباره کسی که زیارت آن حضرت را ترک گوید در حالی که بتواند آن را انجام دهد؟ فرمود: می گویم او رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وما را عاق کرده، وامری که مربوط به اوست سبک شمرده، وهر کس او را زیارت کند خداوند در پی حوائجش خواهد بود، وآنچه از امور دنیایش برایش اهمیت دارد را خداوند کفایت کند، وروزی را به سوی بنده خواهد کشانید، وآنچه انفاق نموده به او باز خواهد آورد، وگناهان پنجاه ساله اش را خواهد آمرزید، ودر حالی به خاندانش باز خواهد گشت که بر عهده او گناه وخطایی نماند مگر این که از پرونده اش محو شده باشد، پس چنانچه در سفرش از دنیا برود، فرشتگان فرود می آیند واو را غسل می دهند، ودری به سوی بهشت به رویش گشوده می شود، پس هرگاه محشور گردد به او گفته شود: به هر درهمی ده هزار درهم برایت هست، وخداوند به تو نظر (عنایت) فرموده، وآنها را برای تو نزد خود ذخیره نموده است.(861)
و در حدیث عبد الله بن حماد بصری از امام صادق (علیه السلام) است که فضیلت زائر قبر امام حسین (علیه السلام) را بیان فرموده تا آنجا که گوید: واما آنچه برای او نزد ما خواهد بود: رحمت فرستادن بر او هر صبح وشام می باشد....
و در حدیث صفوان جمال از امام صادق (علیه السلام) است که فرمود: اگر زائر امام حسین (علیه السلام) بداند که چه شادمانی وخرسندی به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وبه امیر المؤمنین وبه فاطمه وامامان (علیهم السلام) وشهدای از ما اهل البیت می رسد، واز دعای ایشان چه چیزهایی به او بر می گردد، وچقدر از ثواب در دنیا وآخرت به او خواهد رسید وچه (ثوابی) برایش نزد خداوند ذخیره است، هر آینه دوست خواهد داشت که باقیمانده عمرش در خانه اش دیده نشود...(862)
هفتاد وهشتم: بسیار لعنت کردن بر بنی امیه در آشکار وپنهان
در مجالس ومنابر در صورتی که ترس وتقیه در کار نباشد ودلیل بر این که این کار از اموری است که مایه تقرب به مولایمان (علیه السلام) می باشد -اضافه بر این که این از بهترین ومحبوب ترین ومهم ترین اعمال است - روایتی است که شیخ صدوق (رحمه الله) در کتاب خصال از امیر المؤمنین (علیه السلام) در ذکر مناقب هفتادگانه اش فرموده: واما پنجاه وچهارم: پس به درستی که من شنیدم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرمود: ای علی! بین امیه تو را لعنت خواهند کرد، وفرشته ای به شمار هر لعنت آنان، هزار لعنت برایشان بر می گرداند، پس هرگاه قائم (علیه السلام) بپاخیزد چهل سال آنها را لعنت خواهد کرد...(863)
می گویم: پوشیده نماند که منظور از چهل سال لعنت کردن، امر فرمودن آن حضرت (علیه السلام) شیعیان وپیروانش را به لعنت کردن بنی امیه در همه بلاد وآبادی ها، در منابر ومجامع می باشد، وشیوع یافتن آن در میان مردم در آن مدت است، همانگونه که بنی امیه -لعنهم الله تعالی- در زمان تسلط یافتنشان از روی عناد با امیر المؤمنین (علیه السلام) این کار را کردند، پس کار حضرت قائم (علیه السلام) کیفر اعمال آنها در این دنیا است، واگر منظور این بود که خود آن حضرت به تنهایی بنی امیه را لعنت می کند، محدود به مدت معین نبود، وبه زمان ظهور آن حضرت (علیه السلام) اختصاص نمی یافت، زیرا که آن بزرگوار در همه عمرش آنان را لعنت می کند. حاصل این که این حدیث شریف بر فضیلت بسیار در اهتمام ورزیدن وزیاد لعنت کردن بنی امیه دلالت دارد، واین که این کار از جمله اموری است که به وسیله آن ها به حضرت صاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تقرب می یابند، پس شایسته است که مؤمن بر این کار اهتمام ومواظبت داشته باشد، به خصوص در اول هر صبح وشام ودر تعقیب نمازها وسایر اوقات واحوال بر آن مداومت کند.
و شاهد بر آنچه یاد کردیم روایتی است که شیخ طوسی به سند خود از حضرت امام باقر (علیه السلام) آورده که فرمود: هرگاه نماز واجبی را به پایان بردی، جز با لعنت کردن بنی امیه از جای خود حرکت مکن.(864)
و از جمله اموری که دلالت دارد بر این که لعنت کردن بنی امیه وسایر دشمنان ائمه (علیهم السلام) از اقسام یاری نمودن امام به وسیله زبان است، در تفسیر امام عسکری (علیه السلام) آمده که: شخصی به امام صادق (علیه السلام) عرضه داشت: ای زاده رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)، من عاجزم که با بدنم شما را یاری نمایم، وبه غیر از بیزاری جستن از دشمنانتان ولعنت کردن بر آنان کاری از دستم بر نمی آید، وضع من چگونه است؟ امام صادق (علیه السلام) به او فرمود: پدرم برایم حدیث گفت از پدرش از جدش از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) که فرمودند: هر کس از یاری کردن ما اهل البیت ناتوان باشد، ودر خلوت هایشان دشمنان ما را لعنت نماید، خداوند صدایش را به همه فرشتگان از زمین تا عرش خواهد رسانید، پس هر چه این شخص دشمنان ما را لعنت نماید او را همراهی نموده وبه هرکس لعنت فرستد آن ها نیز لعنت فرستند، سپس باز هم بیفزاید، پس عرضه می دارند: با خدایا! بر این بنده ات درود فرست که آنچه در توان داشت نثار نمود، وچنانچه می توانست بیش از این می کرد. پس از سوی خدای تعالی ندا می رسد: به درستی که من دعای تان را اجابت نمودم وندای تان را شنیدم، وبه روح او در میان ارواح درود فرستادم، واو را نزد خود از برگزیدگان نیکوکار قرار دادم.
همه این ها اضافه بر آن است که موالات وپیروی از امامان (علیهم السلام) جز با بیزاری جستن ولعنت کردن دشمنانشان حاصل نمی گردد، وبدون تردید بنی امیه از دشمنان ایشان هستند، ونسبت به امامان (علیهم السلام) ودوستانشان چه ظلم ها وکشتارها کردند، وچه آزارها در حق ایشان روا داشتند، پس تا زمین وآسمان برپاست لعنت خداوند بر آنان باد.
توجه، مقتضای آنچه دانستی -از مطالبی که آوردیم ومطالبی که یاد ننمودیم- مانند فرموده امام (علیه السلام): ولعن الله بن امیة قاطبة؛ خداوند همه بنی امیه را لعنت کند. آن است که لعنت بر همه بنی امیه عمومیت دارد، با اینکه علمای ما در میان دوستان وخواص امامان (علیهم السلام) عده ای را یاد کرده اند که نسبشان به بنی امیه منتهی می شود، وبدون تردید لعنت کردن مؤمنان دوستدار ائمه طاهرین (علیهم السلام) حرام است، وخدای (عزَّ وجلَّ) فرموده: ولا تزر وازرة وزر اخری(865)؛ وهیچ نفسی بار دیگری را بر دوش نگیرد. وخدای تبارک وتعالی فرموده است: کل امری بما کسب رهین(866)؛ هر کس در گرو عملی است که بر خود اندوخته است. در توجیه این اشکال وجمع بین دو دلیل وجوهی ذکر کرده اند که خالی از مناقشه نیست، وبه نظر من اظهر آن است که گفته شود: منظور از بنی امیه هر آن کسی است که شیوه آنان در پیش گرفته ودر دشمنی با امیر المؤمنین وائمه طاهرین ودوستان ایشان از آنها پیروی کرده باشد، خواه از این تیره باشد ویا از تیره ها وطوایف دیگر.
چون هر کس شیوه آن ها را پیش گیرد از آن ها به شمار می آید، وگلش از گل آن ها سرشته شده است، هر چند که در: نسب ظاهری از آن ها محسوب نگردد. وهر آن که ولای امیر المؤمنین وائمه طاهرین (علیهم السلام) را دارا باشد از ایشان است، از هر تیره وطایفه ای که باشد. ودلیل بر آنچه یاد کردیم فرموده خدای (عزَّ وجلَّ) است که: ونادی نوح ربه فقال رب ان ابنی من اهلی وان وعدک الحق وانت احکم الحاکمین قال یا نوح انه لیس من اهلک(867)؛ ونوح به درگاه پروردگار خویش عرضه داشت پروردگارا فرزند من از اهل بیت من است ووعده عذاب تو هم حتمی است که قادرترین حکم فرمایانی، (خداوند به نوح خطاب) فرمود: ای نوح او هرگز با تو اهلیت ندارد. وحدیث نبوی است که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: سلمان از ما اهل البیت است. وفرموده امامان (علیهم السلام): شیعیان ما از ما هستند وبه ما بر می گردند.
و در تفسیر برهان وغیر ان از عمر بن یزید ثقفی آمده که گفت: حضرت امام صادق (علیه السلام) به من فرمود: ای پسر یزید تو به خد سوگند از ما اهل البیت هستی، عرضه داشتم: فدایت شوم از آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)؟ فرمود: آری، به خدا از خودشان، از عمر آیا در کتاب خدای (عزَّ وجلَّ) نخوانده ای: ان اولی الناس بابراهیم للذین اتبعوه وهذا النبی والذین آمنوا والله ولی المؤمنین(868)؛ همانا نزدیک ترین کردم به ابراهیم کسانی هستند که از او پیروی کنند واین پیغمبر وامتش که اهل ایمانند، وخداوند دوستدار مؤمنین است. وآیا فرموده خداوند -عز اسمه- را نخوانده ای: فمن تبعنی فانه منی ومن عصانی فانک غفور رحیم(869)؛ پس هر کس (در راه توحید وخداپرستی) پیرو من باشد او از من است وهر که مخالفت من کند (وراه شرک وعصیان پوید اختیارش با تو است که) تو خدای بخشنده ومهربانی. ودر این معنی روایات بسیاری هست، وآنچه یاد کردیم برای اهل بصیرت کافی است.
هفتاد ونهم: اهتمام در ادای حقوق برادران دینی
هفتاد ونهمین برنامه ای که مایه تقرب وخشنودی آن جناب است، از اموری که منسوب به اوست؛ اهتمام ورزیدن در ادای حقوق برادران دینی است، که این یاری کردن آن جناب وچنگ زدن به ریسمان ولایت او وشادمان نمودن او واحسان کردن به حضرتش می باشد وتعدادی از اخبار بر این دلالت دارند.
از جمله؛ آنچه گذشت که ترک این کار سبک شمردن امام (علیه السلام) است.
و از جمله؛ روایاتی است که دلالت دارند بر این که امام (علیه السلام) به منزله پدر برای مؤمنین است وآنها به منزله فرزندان اویند وبدون تردید احسان ودوستی به فرزندان، احسان ودوستی به پدر ایشان است. به ویژه اگر برای فرزند امتیازی از لحاظ علم ومعرفت وزهد وعبادت ونسب بوده باشد.
و از جمله؛ در اصول کافی در حدیث مرفوعی از معلی بن خنیس آمده که گفت: از حضرت امام صادق (علیه السلام) درباره حق مؤمن پرسیدم، آن حضرت (علیه السلام) فرمود: هفتاد حق است که جز هفت حق از آنها را به تو خبر نمی دهم، چونکه بر تو مهربانم ومی ترسم آن ها را متحمل نشوی، عرضه داشتم: چرا ان شاء الله، حضرت فرمود: این که سیر نشوی در حالی که او گرسنه بماند، وپوشیده نباشی واو برهنه، واین که راهنمایش باشی و(زینت او همچون) پیراهنی که می پوشد، وزبان او که به آن سخن می گوید، وبرای او بخواهی آنچه را برای خودت می خواهی، وچنانچه کنیزی داری او را بفرستی تا فرش وبسترش را مرتب سازد، ودر حوائج ونیازهای او شب وروز کوشا باشد، اگر چنین کردی ولایت خود را به ولایت ما، وولایت ما را به ولایت خدای (عزَّ وجلَّ) پیوسته ای.(870)
و در همان کتاب به سند خود از مفضل بن عمر از حضرت امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: چنین نپندارد کسی از شما که چون مؤمنی را شادمان ساخت فقط او را مسرور نموده، بلکه به خدای سوگند ما را خوشحال کرده، بلکه به خدا سوگند رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را شادمان نموده است.(871)
و در همان کتاب به سند خود از حضرت ابوالحسن (علیه السلام) آورده که فرمود: هر کس که برادر مؤمنش برای حاجتی نزد وی آید، رحمتی است که خدای تبارک وتعالی برایش پیش آورده، پس چنانچه آن را بپذیرد به ولایت ما پیوستش داده، وآن به ولایت خداوند متصل است، واگر او را از بر آوردن حاجتش محروم کند در صورتی که بتواند حاجتش را روا سازد، خداوند در قبرش ماری(872) از آتش بر او مسلط خواهد کرد که تا روز قیامت او را بگزد، آمرزیده شده باشد یا معذب (گناه دیگری هم داشته باشد یا نه) وچنانچه خواهنده حاجت عذرش را نپذیرفته وضعش بدتر است.(873)
و در بحار از امام کاظم (علیه السلام) ضمن حدیثی آمده که فرمود: وهر کس حاجتی از دوستان ما برآورد گویی که آن را برای همه ما برآورده است.
و در کتاب کامل الزیارات از امام رضا (علیه السلام) آمده که فرمود: هر کس نتواند ما را زیارت کند، دوستان صالح ما را زیارت نماید، ثواب زیارت ما برایش نوشته می شود.(874)
و از امام کاظم (علیه السلام) مانند همین حدیث روایت آمده با اضافه این که: وهر کس نمی تواند ما را صله کند، پس دوستان وموالیان صالح ما را صله نماید ثواب صله ما برایش نوشته می شود.(875)
می گویم؛ احادیثی که در این باب وارد شده بسیار زیاد است، ومقصود ما اشاره بود، ولی خوش دارم در اینجا روایت شریفی را ذکر کنم که زید نرسی(876) در اصل خود آن را روایت کرده، چون مشتمل بر فواید بسیار وامور مهمی است. وی گوید: به حضرت امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: می ترسم ما مؤمن نباشیم. آن حضرت (علیه السلام) فرمود: چرا چنین باشد؟ عرض کردم: زیرا که ما در میان خود کسانی را نمی بینیم که برادر دینیش نزد او از درهم ودینارش ارزشمندتر باشد، ومی بینیم دینار ودرهم نزد ما از برادری که ولایت امیر المؤمنین (علیه السلام) بین ما واو را جمع کرده عزیزتر است! آن حضرت (علیه السلام) فرمود: نه؛ شما مؤمنید، ولی ایمانتان را به کمال نخواهد رساند تا آنگاه که قائم ما (علیه السلام) بپاخیزد، در آن هنگان است که خداوند عقل های تان را جمع خواهد ساخت پس مؤمنان کاملی خواهید بود، وچنانچه مؤمنان کاملی در زمین نباشد در آن صورت خداوند ما را به سوی خود بالا خواهد برد، ودیگر زمین را نخواهید شناخت (زمین شما را نخواهد شناخت خ ل) وآسمان را نخواهید شناخت (آسمان شما را نخواهد شناخت خ ل)، بلکه به آن که جانم در دست اوست سوگند که همانا در اطراف زمین مؤمنانی هستند که دنیا در نظر آن ها به قدر بال پشه ای ارزش ندارد، واگر دنیا وآنچه در دل نهفته وآنچه بر روی آن هست تمامی به صورت طلای سرخی بر گردن یکی از این افراد قرار گیرد، سپس از گردن او بیفتد احساس نکند که چه چیزی بر گردنش بوده، وچه چیزی از او افتاده، به خاطر بی ارزشی آن نزد ایشان، آنانند که زندگانی شان مخفی است، وطنشان از سرزمینی به سرزمین دیگر منتقل می گردد، شکم های شان از روزه گرفتن کوچک، لب هایشان از (کثرت) تسبیح گفتن خشک، دیدگانشان از گریستن کم سو، وچهره هایشان از کم خوابی وبیداری زرد است، پس آن است نشانه آن ها که خداوند برای آنان مثل زده در انجیل ودر تورات وقرآن وزبور، وصحف اولی، آنان را وصف کرده وفرموده: وسیماهم فی وجوههم من اثر السجود ذلک مثلهم فی التوراة ومثلهم فی الانجیل(877)؛ بر رخسارشان از اثر سجده نشان ها پدیدار است این وصف حال آنها در کتاب تورات وانجیل است. منظورش از این بیان زردی چهره های شان از بیداری شب است. آنان نیکوکاران نسبت به برادران خویش در حال آسانی وسختی وتنگدستی بر خودشان ایثار می کنند (ودیگران را مقدم می دارند) این چنین خداوند آنان را توصیف کرده وفرموده: ویؤثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصة ومن یوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون(878)؛ وهر چند به چیزی نیازمند باشند باز دیگران را بر خود مقدم می دارند وهر کس خود را از خوی بخل وحرص دنیا نگه دارد آنان به حقیقت رستگاران عالمند.
به خدا سوگند اینان پیروز ورستگار شده اند، هرگاه مؤمنی ببیند او را گرامی بدارند، وچنانچه منافقی ببیند از او دوری گزینند، وچون شب بر آنان رسد زمین خدای را بستر وخاک را بالش بر گیرند ورخسارها به خاک نهند، به درگاه پروردگارشان زاری کنند که گردن هایشان را از دوزخ رها سازد. وچون صبح بر آنان فرارسد با مردم معاشرت نمایند (ولی) در بین مردم انگشت نما ومعروف نباشند، از راه ها (ی عمومی) کناره گرفته اند، وآب را خوش وپاکیزه دانسته اند، جان های شان خسته وبدن های شان در سختی افتاده ولی مردم از آنها در آسایش وراحتند، پس ایشان در نظر مردم بدترین مخلوق ونزد خداوند بهترین خلایق به شمار آیند، هرگاه سخن بگویند تصدیق نشوند وچنانچه خواستگاری کنند آن ها را ترویج ننمایند، وچون در مجلسی حضور یابند شناخته نشوند، واگر غایب مانند کسانی از آنان جستجو نکند. دل های شان از (عذاب وعظمت) خداوند بیمناک ولرزان است، زبانهای شان پر (از ذکر خداوند) است، (یا: بسته وزندان شده)(879) است، وسینه های آنان گنجینه سر خداوند است، چنانچه فرد لایقی را یافتند اندکی بر او القا کنند، واگر اهل ولایقی نیابند بر زبان های شان قفل ها زنند وکلیدهایش را پنهان دارند، وبر دهان های شان بندهای سخت ومحکمی بسته اند که از کوه ها محکمتر است، از آنان چیزی گرفته نمی شود، گنجوران علم ومعدن حلم وحکمت وپیروان پیغمبران وصدیقین وشهدا وصالحین، زیرکانی که افراد منافق ایشان را گنگ، کور، وکودن می پندارند، وحال آن که هیچ گنگی وکوری وکودنی در آن ها نیست، به راستی که آنان خردمندان فصیح، بردبار، حکیم، تقوی پیشه، نیکو کار، وبرگزیده خدایند، خشیت خداوند آنان را ساکت داشته واز خوف خداوند وبه خاطر کتمان سر الهی زبانهایشان بسته شده است.
وه که چقدر شوق همنشینی وهم صحبتی آنها را دارم وچقدر از فقدانشان غصه دارم، واز مجالست با آنها غصه هایم زدوده می شود، آنان را جستجو کنید که هرگاه ایشان را یافتید واز نورشان برگرفتید هدایت خواهید شد، وبه وسیله آنان در دنیا وآخرت پیروز خواهید گشت، آنان در بین مردم از گوگرد سرخ کمیاب ترند، زیورشان سکوت طولانی با پنهان داشتن سر ونماز وزکات وحج وروزه ومواسات ودستگیری برادران دینی در حال آسانی وسختی است، پس این زیور ولذت آن ها است، ای خوشا به حالشان وچه بازگشت خوبی دارند، آنان وارثان بهشت فردوس هستند در آن جاودان خواهند بود. وآنان در بین اهل بهشت همچون فردوس برین در میان بوستانهای بهشتند، ایشانند که در دوزخ جستجوشان کنند در حالی که اینان در بهشت متنعم وشادمان باشند، واین است گفته اهل آتش که: ما لنا لا نری رجالاً کنا نعدهم من الاشرار(880)؛ چه شده که ما مردانی را که از اشرار می شمردیم (امروز در دوزخ) نمی بینیم. که ایشان به نظر آنها از اشرارند، پس خداوند منازل ایشان را بالا می برد تا آنکه آنان را ببینند، واین برای دوزخیان در آتش حسرتی خواهد بود، پس گویند: ای کاش باز گردیم ومانند ایشان شویم که به راستی آنان نیکان بودند وما بدها واشرار، واین حسرتی برای اهل دوزخ است.
و در بحار به نقل از امالی شیخ صدوق به سند خود از جابر جعفی آورده که گفت: ما جمعی بودیم که بر حضرت محمد بن علی امام باقر (علیه السلام) وارد شدیم پس از آنکه مراسم حج وعبادت خود را انجام داده بودیم، پس آن جناب را وداع گفتیم وعرضه داشتیم: ای زاده رسول خدا ما را سفارشی فرمای؟ آن حضرت (علیه السلام) فرمود: باید که قدرتمندان از شما ضعیفان را یاری دهند، وثروتمندانتان بر فقیران عطوفت نمایند، وهر کس برای برادر دینی اش خیرخواه باشد همچنانکه برای خودش خیرخواه است، واسرار ما را کتمان سازید ومردم را بر ما مشورانید، ودر امر ما دقت کنید وآنچه از ما برایتان نقل شده را بنگرید، چنانچه دیدید با آنچه در قرآن آمده موافق است آن را بپذیرید، واگر آن را موافق نیافتید آن را رد کنید، وچنانچه امر بر شما مشتبه شد درباره اش توقف نمایید، وآنرا به ما رد کنید، تا آنچه را برای ما شرح گردیده برایتان شرح دهیم، پس اگر چنان بودید که شما را سفارش نمودیم واز آن بیرون نروید وکسی از شما پیش از خروج قائم ما (علیه السلام) بمیرد شهید خواهد بود، وهر کس قائم ما را دریابد پس در رکاب آن حضرت (علیه السلام) کشته شود پاداش دو شهید را خواهد داشت، وهر کس در پیش روی حضرتش دشمن ما را بکشد پاداش بیست شهید را خواهد داشت.(881)
هشتادم: مهیا کردن سلاح واسب در انتظار ظهور آن جناب (علیه السلام)
تا آن حضرت (علیه السلام) را یاری کند وبه حضورش شرفیاب گردد، پس در اینجا دو مطلب بحث می شود: مطلب اول: ذکر فضیلت مهیا کردن سلاح. مطلب دوم: بیان آنچه بر مرابطه ومهیا کردن اسب (آماده باش بودن) دلالت دارد، معنی واقسام مربوطه نیز در این مطلب یاد می شود.
مطلب اول: روایتی که نعمانی به سند خود از امام صادق (علیه السلام) آورده بر آن دلالت دارد، که آن حضرت فرمودند: لیعدن احدکم لخروج القائم ولو سهماً فان الله تعالی اذا علم ذلک من نیته رجوت لأن ینسیء فی عمره؛ هر یک از شما برای خروج حضرت قائم (علیه السلام) (سلاحی) مهیا کند هر چند که یک تیر باشد، که خدای تعالی هرگاه بداند که شخص چنین نیتی دارد امیدوارم عمرش را طولانی کند.(882)
می گویم: آنچه درباره فرموده امام (علیه السلام): لأن ینسیء فی عمره در نظرم می آید این است که خدای تعالی به سبب این عمل عمرش را طولانی می نماید، خواه این که عمرش آن قدر طولانی بشود که زمان ظهور حضرت قائم (علیه السلام) را دریابد یا نه، وانساء در لغت به معنی تأخیر است.
و شیخ کلینی (رحمه الله) در روضه کافی به سند خود از ابوعبد الله جعفی روایت آورده که گفت: حضرت ابو جعفر محمد بن علی امام باقر (علیه السلام) به من فرمودند: منتهای زمان مرابطه نزد شما چند روز است؟ عرضه داشتم: چهل روز، فرمودند: ولی مرابطه ما مرابطه ای است که همیشه هست، وهر کس در راه ما اسبی را مهیا نماید، به مقدار دو وزن آن تا مادامی که آن را نگهداشته برایش (ثواب) خواهد بود، وهر کس سلاحی را برای (یاری) ما مهیا سازد، تا وقتی که نزد او هست به مقدار وزن آن برایش (ثواب) خواهد بود، از یک بار ودو بار وسه بار وچهار بار بی تابی نکنید (یعنی اگر مکرر دیدید که امامان بر حق شما مظلوم ومقهور شدند ناامید نشوید) به درستی که مثل ما وشماها مانند پیغمبری است که در بنی اسرائیل بود وخداوند (عزَّ وجلَّ) به او وحی فرمود که قوم خود را به جهاد فراخوان، که من تو را یاری خواهم کرد، پس آن ها را از هر جا که بودند جمع کرد وبا هم روی به سوی دشمن نهادند، هنوز شمشیر ونیزه ای به کار نبرده بودند که دشمنان بر آنها غلبه کردند وایشان روی به هزیمت نهادند، بار دیگر خداوند متعال به او وحی فرستاد که قوم خویش را به جهاد دعوت کن به درستی که من شما را یاری خواهم کرد، پس آن پیغمبر ایشان را جمع کرد وهمگی را به سوی دشمن بسیج نمود، ولی هنوز شمشیر ونیزه ای به کار نبرده بودند که شکست خوردند وگریختند. سپس (برای سومین بار) خداوند به آن پیغمبر وحی فرمود که قومت را به جهاد دعوت کن، به درستی که من شما را یاری خواهم کرد، چون قوم خویش را به جهاد فراخواند عرضه داشتند: تو وعده نصرت به ما دادی وما مغلوب شدیم. پس خدای (عزَّ وجلَّ) به او وحی فرمود: که اگر جهاد نکنید مستوجب آتش عذاب خواهید شد، عرض کرد: پروردگارا جهاد با کفار نزد من از آتش عذاب بهتر است. پس آن پیغمبر قوم خود را به جهاد دعوت نمود، سیصد وسیزده تن از آنان به عدد اهل بدر او را اجابت کردند، پس با آنها به سوی دشمن روی نهاد، وهنوز شمشیر ونیزه ای به کار نبرده بودند که خدای (عزَّ وجلَّ) فتح وپیروزی را نصیب آنان ساخت.(883)
مجلسی (رحمه الله) در شرح فرموده امام (علیه السلام): مرابطه ما مرابطه ای است که همیشه هست گوید: یعنی بر شیعیان واجب است که خود را بر اطاعت امام بر حق، وانتظار فرج او ببندند، وبرای یاری نمودنش مهیا باشند ودر شرح فرمایش آن حضرت (علیه السلام): به مقدار دو وزن آن... گویند: یعنی ثواب صدقه دادن دو برابر وزن آن طلا ونقره هر روز برایش خواهد بود، واحتمال داردد که از باب تشبیه معقول به محسوس باشد، یعنی: برای او دو چندان وزن آن است ثواب خواهد بود.
مطلب دوم: در بیان معنی مرابطه وفضیلت آن است، خدای (عزَّ وجلَّ) فرماید: یا ایها الذین آمنوا اصبروا وصابروا ورابطوا واتقوالله لعلکم تفلحون(884)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید صبور باشید ویکدیگر را به صبر وپایداری سفارش نمایید ومرابطه کنید وخدا ترس باشید که پیروز ورستگار شوید.
بدان که مرابطه از ربط به معنی بستن گرفته شده، ومنظور از آن در کتاب وسنت چند معنی است: معنی اول: آنچه فقها در کتاب جهاد از مباحث فقه یاد کرده اند این که: شخص مؤمن در یکی از مراکز نفوذ دشمن اسب (ومرکب) خود را نگاه دارد، برای حفظ بلاد اسلام از یورش وهجوم کفار، که هرگاه بر مسلمین هجوم کنند آن ها را دفع نماید. وحداقل این مرابطه سه روز وحداکثر چهل روز است، وچون از چهل روز بیشتر شود ثواب مجاهدین را خواهد داشت، ودر استحباب این گونه از مرابطه بین زمان حضور امام (علیه السلام) وزمان غیبت او فرقی نیست، واین مرابطه فضیلت بسیار دارد، چنان که در حدیث نبوی که در کتاب جواهر الکلام(885) به نقل از منتهی حکایت شده از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) است که فرمود: یک شب مرابطه کردن (واسب مهیا داشتن) در راه خدا از این که شخص یک ماه روزها روزه باشد وشب ها به عبادت قیام نماید ثوابش بیشتر است، پس هرگاه بمیرد عملی که انجام می داده بر او جریان خواهد یافت، وروزیش بر او جاری خواهد شد، واز فرشته ای که در قبر مردگان را بازجویی کند، ایمن خواهد ماند.
و در حدیث نبوی دیگری است که: هر میتی نامه عملش پیچیده وپرونده اش مهر (وبسته) می شود مگر مرابطه کننده در راه خدا که عملش تا روز قیامت زیاد می گردد، واز فرشته بازجوی قبر (از فتنه دوران فترت خ ل) ایمن خواهد ماند.
و در حدیث نبوی سومی آمده است: دو چشم است که آتش به آن ها نرسد، چشمی که از خوف خدا گریسته وچشمی که شب را برای حراست وپاسداری در راه خداوند بیدار مانده باشد.
توضیح: اینکه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرموده: روزیش بر او جاری خواهد شد شاید منظور عالم برزخ باشد، به قرینه بعضی از اخبار وتفسیر بعضی از آیات، چنانکه بر اهل عنایت وخرد پوشیده نیست.
دو نکته: شایسته است در اینجا دو نکته را تذکر دهیم:
1- اینکه این گونه مرابطه نیابت بردار است، به جهت آنچه پیش تر در استحباب نیابت از زندگان ومردگان در سایر اعمال نیک وکارهای مستحب بیان داشتیم، وبه دلایل دیگری که در فقه یاد شده است.
2- اینکه استحباب این مرابطه در صورتی است که ضرورت نداشته باشد، وگرنه در صورت ضرورت داشتن واجب کفایی خواهد بود وتفصیل سخن موجب خروج از مقصود می شود.
معنی دوم: این که مؤمن با امام زمانش مرابطه کند، به اینکه خودش را به رشته ولایت او ببندد ومربوط سازد، وبه پیروی ویاری حضرتش ملتزم گردد. واین گونه از مرابطه بر همه افراد واجب عینی است، ونیابت در آن نیست، واینکه یکی از ارکان ایمان است، وخداوند متعال هیچ عملی را بدون آن نمی پذیرد.
و بر این مطلب دلالت دارد -اضافه بر آنچه در مبحث وجوب انتظار ومباحث دیگر گذشت- آنچه علی بن ابراهیم قمی به سند صحیحی در تفسیر آیه یاد شده از امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: (صبر کنید) بر مصایب (ویکدیگر را به صبر وادارید) بر واجبات، (ومرابطه کنید) بر (اعتقادبه) امامان (علیهم السلام)(886).
و در تفسیر برهان وغیر آن از امام باقر (علیه السلام) آمده که: درباره فرموده خدای (عزَّ وجلَّ): یا ایها الذین آمنوا اصبروا وصابروا ورابطوا. فرموده: بر انجام فرایض وواجبات صبر کنید وبا دشمنانتان پایداری کنید وبا امام منتظرتان مرابطه نمایید.(887)
و در همان کتاب به سند صحیحی از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود: بر فرایض وواجبات صبر کنید ویکدیگر را بر مصایب به صبر وادارید وبر (اعتقاد به) امامان مرابطه نمایید.(888)
و از امام کاظم (علیه السلام) است که فرمود: بر مصائب صبر کنید ویکدیگر به تقیه کردن وادارید وبا کسی که به او اقتدا دارید مرابطه نمایید، وخداترسی را پیشه سازید باشد که پیروز ورستگار شوید.(889)
و از یعقوب سراج از حضرت امام صادق (علیه السلام) در معنی آیه شریفه چنین آمده: بر اذیت در راه ما صبر کنید. راوی گوید: عرضه داشتم: (فصابروا)؟ فرمود: (یکدیگر را) بر دشمنتان با ولیتان به صبر وادارید. عرض کردم: (ورابطوا)؟ فرمود: برپای ماندن بر امامتان، وتقوی وخداترسی را پیشه سازید باشد که پیروز ورستگار شوید. عرضه داشتم: این تنزیل است؟ فرمود: آری.(890) ودر حدیث دیگری آمده که فرمود: با امامتان در آنچه به شما امر فرموده وبر شما فرض کرده مرابطه نمایید.
می گویم: وجوب مرابطه به این معنی از ضروریات مذهب است، بنابراین از آوردن دلیل بر این مطلب بی نیاز هستیم، اضافه بر اینکه دلالت آیات واخبار بر آن همچون خورشید نیمروز روشن است، پس بر آنان که چشم وگوششان باز است پوشیده نیست.
معنی سوم: این که اسب ومانند آن را به انتظار ظهور صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نگاه دارد، تا بر آن سوار شده وبا دشمنان آن حضرت مقابله نماید، واین گونه از مرابطه از مستحبات مؤکد است، دلیل بر فضیلت آن -اضافه بر آنچه از روضه کافی حکایت کردیم - روایتی است که در فروع کافی در کتاب الدواجن به سند خود از ابن طیفور متطبب آورده که گفت: حضرت ابوالحسن (علیه السلام) به من فرمود: بر چه مرکبی سوار می شوی؟ عرضه داشتم: بر الاغ. آن حضرت (علیه السلام) فرمود: آنرا چند خریده ای؟ عرض کردم: سیزده دینار. فرمود: این همان اسراف است اینکه الاغی را به سیزده دینار خریداری کنی واسب را تاتاری را واگذاری. عرضه داشتم: ای سرور من به درستی که هزینه اسب تاتاری از هزینه الاغ بیشتر است. فرمود: البته کسی که هزینه الاغ را می دهد هم او هزینه اسب را هم می دهد، آیا ندانسته ای که هر کس اسبی را به انتظار امر ما نگاهدارد، وبه سبب آن دشمنمان را خشمگین سازد، واو به ما منسوب باشد خداوند روزی اش را فراخ گرداند، وشرح صدر به او عطا کند، وبه آرزویش برساند، ویار او بر حوائجش باشد.(891)
و در برهان وغیر آن به نقل از تفسیر عیاشی به سند خود از امام صادق (علیه السلام) در معنی آیه مرابطه آمده: صبر کنید، می فرماید: از گناهان، ویکدیگر را به صبر وادارید بر انجام فرایض وواجبات، وخداترسی را پیشه کنید، خداوند فرماید: امر به معروف ونهی از منکر نمایید. سپس فرمود: وکدام منکر از این زشت تر که این امت بر ما ظلم کردند وما را کشتند؟ ومرابطه کنید: (خداوند) فرماید: در راه خدا (مرابطه کنید). وماییم راه بین خدا وخلق او، وماییم رشته ارتباط، توجه کنید هر کس در دفاع از ما جهاد کند به راستی که از پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) وآنچه از سوی خداوند آورده جهاد کرده است...(892)
و در همان کتاب از حضرت ابو جعفر امام باقر (علیه السلام) درباره این آیه آمده که فرمود: درباره ما نازل گشت، ورباطی که به آن مأمور شده ایم هنوز نشده، واز نسل ما آن مرابط خواهد بود.(893)
توضیح: منظور از مرابط -چنان که از تأمل در فرمایشات ایشان (علیهم السلام) برایم ظاهر شده- همان امام منتظر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد، وجهت این نام گذاری برای آن حضرت روشن است.
توجه: مقصود اصلی در اینجا یاد کردن گونه دوم وسوم از مرابطه بود، وگونه اول آن را هم به منظور فایده بیشتر ونتیجه زیادتر یاد نمودیم، ودر این هنگام -یعنی ماه جمادی الثانیه از سال هزار وسیصد وچهل وهشتم از هجرت مبارک نبوی- تصمیم گرفته ام به منظور زیارت مشاهد ائمه اطیاب (علیهم السلام) به عراق سفر کنم، واز خدای تعالی خواستارم که مرا در راه مقصودم به طور کامل توفیق دهد، وپس از بازگشت از سفر مرا برای تمام کردن کتاب موفق گرداند، بمنه وکرمه انه عزیز وهاب.
تا به اینجا به دست مصنف ضعیف جانی محمد تقی موسوی اصفهانی -که خدای تعالی او را ببخشاید ودر پناه مولایش حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرارش دهد- با حمد واستغفار پایان یافت.
بنده خدا محمد الموسوی الاصفهانی چنین گوید: پدرم -مصنف این کتاب (رحمه الله) در اواخر ماه شعبان همان سال از این سفر بازگشت، ودر شب بیست وپنجم ماه رمضان در حالی که مسموم شده بود وفات یافت، واز خدای تعالی خواستارم که مرا توفیق دهد تا مؤلفات وآثار پدرم را منتشر سازم، همچنان که به نشر این کتاب موفقم داشت، والحمد لله کما هو اهله.
بنده قاصر خداوند سید محمد باقر بن سید مرتضی موحد ابطحی -عفی عنهما- چنین گوید: مؤلف با رحلت اسف بار خود که بین او وآنچه بر خود حتم کرده بود که خاتمه ای برای کتاب قرار دهد مانع گشت، وجان خود را به راه دوست سپرد وپس از بازگشت از مشاهد مشرفه واعتاب مقدسه دعوت پروردگارش را لبیک گفت. پس خدای کریم را سزد که بنده با وفای خویش را به رحمت واسعه خود برد، وچهره های بندگانش را شاداب فرماید، در زندگانی رضایت بخش در منازل بالای بهشت، به خاطر وفای به فرموده اش: قل کل یعمل علی شاکلته(894)؛ تو به خلق بگو که هر کس بر حسب ذات وطبیعت (نیت های) خود عملی انجام دهد... وجا دارد مؤلف که بر پروردگارش وفود یافته عرض کند: یا ایها العزیز مسنا واهلنا الضر وجئنا ببضاعة مزجاة فأوف لنا الکیل(895)؛ عزیزا! بر ما واهل ما سختی رسیده وبا متاعی اندک به درگهت پناه آورده ایم پس مکیال (پیمانه) ما را پر کن. وتو آخرین امید من در (انجام) این مکیال هستی.
و آن بزرگوار (قدس سره) در جهت تألیف این کتاب به خوانندگان گرامی با زبان حال چنین می گوید:
این کتاب من برای شما ووسیله ارتباط با شماست، پس کتابم را بر خوانید که همچون بهشت جاودان جامع مطالب است که هشت باب (بخش) دارد، وخاتمه وبر جای مانده ای در آن نمی بینید، دائرة المعارف بزرگی در شناخت حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) یا مکیال المکارم فی فوائد الدعا للقائم من ولد فاطمه (علیهما السلام).
و بعد چنین گویم: چون طالبین کتاب بسیار ونسخه هایش کمیاب شده بود در این موقعیت دشوار ضرورت داشت که با تحقیق ومشخص کردن منابع ومآخذ کتاب به طور بهتری تجدید چاپ شود تا فایده اش بیشتر گردد.
پس -به یاری خداوند- تصمیم گرفتم در طلیعه کارها وبرنامه های علمی وسیع مان این اثر گرانقدر را (برای بار دوم) منتشر سازم، تا به درگاه خداوند وسیله ای برگیرم، ومردم با شناخت حقوق امام غائب از نظرشان برای فرجش دعا کنند.

پاورقی:

-----------------

1) سوره ملک، آیه 2.
2) سوره ذاریات، آیه 56.
3) سوره انعام، آیه 112.
4) سوره حدید، آیه 25.
5) سوره طه، آیه 155.
6) سوره بقره، آیه 124.
7) سوره عنکبوت: آیه 2.
8) سوره بقره، آیه 155.
9) اصول کافی، 1/336.
10) کمال الدین، 2/384.
11) کمال الدین، 2/485.
12) اصول کافی، 2/548.
13) در بعضی نسخه ها (تحب) به صیغه مخاطب آمده وخطاب به خداوند است. و(تقر) احتمال دارد به فتح تاء وقاف باشد فاعل برای آن حضرت، وبه احتمال دیگر به ضم تاء وکسر قاف به صیغه خطاب به خداوند وفاعل آن ضمیری مستتر در آن باشد. واحتمال سوم آن است که به ضم تاء وفتح قاف به صیغه مجهول باشد. (مؤلف)
14) من لا یحضره الفقیه، 1/327.
15) مکارم الاخلاق، طبرسی، 331.
16) مکارم الاخلاق، طبرسی، 284.
17) بحار الانوار، 86/7 فلاح السائل، 167.
18) شرح الاربعین /417.
19) جمال الصالحین، تعقیبات مشترکه -خطی-.
20) قرآن کریم؛ سوره مائده آیه 3.
21) سوره زمر، آیه 56.
22) تفسیر البرهان ت 4/80.
23) بحار الانوار، 86/77.
24) بحار الانوار، 86/62 فلاح السائل، 170.
25) زورا نام بغداد است، گاهی به ری هم اطلاق شده است.
26) بحار الانوار، 86/63.
27) النجم الثاقب، 63.
28) فلاح السائل، 199.
29) مهج الدعوات، 49.
30) مهج الدعوات؛ 51.
31) مهج الدعوات؛ 59.
32) بحار الانوار، 85/225 و226.
33) مهج الدعوات؛ 61 و62.
34) مهج الدعوات: 68.
35) مستدرک الوسائل، 1/319 (چاپ جدید، 4/404) الذکری، 184.
36) مستدرک الوسائل، 1/319؛ (چاپ جدید، 4/405): مصباح المجتهد، 176.
37) من لا یحضره الفقیه، 1/487 وجمال الاسبوع، 415.
38) می گویم: از این حدیث استفاده می شود که مقاتل بن مقاتل واقفی نبوده، روایت دیگری نیز بر این معنی دلالت دارد که در کتاب رجال کبیر آمده است.(مؤلف)
39) جمال الاسبوع، 413.
40) کمال الدین، 2/428.
41) بحار الانوار، 86/340.
42) در این دو جا، به جای چنین وچنان حوائج خود را یاد کن(محمد موسوی).
43) در این دو جا، به جای چنین وچنان حوائج خود را یاد کن (محمد موسوی).
44) جمال الاسبوع، 179.
45) کافی، 1/219، بصائر الدرجات، 424، تفسیر البرهان، 2/157.
46) بحار الانوار، 89/289.
47) النجم الثاقب، 467.
48) جمال الاسبوع، 450.
49) کافی، 3/422؛ الوافی، 8/1149.
50) ابواب الجنات فی آداب الجمعات (آیین جمعه) 339.
51) بحار الانوار، 52/308.
52) زاد المعاد، 523.
53) اقبال الاعمال 350؛ زاد المعاد، 280.
54) اقبال الاعمال، 283.
55) مضمون این روایت در فروع کافی آمده، ونیز در کتاب علل الشرایع، شیخ صدوق /389 از امام باقر (علیه السلام) روایت شده است.
56) گویم: وهنگامی که این روز شد خداوند به برکت او وبرکت پدرانش زمین را برای کامل گردانیدن مادیات گسترانید همچنان که در این روز به ظهور حضرتش مادیات ومعنویات کامل می گردد پس مؤمن باید در این روز تعجیل ظهورش را از صاحب عنایات - خداوند متعال - درخواست کندو اینکه خداوند او را از فائزان به انواع سعادتها قرار دهد (محمد موسوی).
57) بحار الانوار، 96/341.
58) الکافی، 4/162.
59) در هر زمانی شیعیان نام امام عصر ونام پدرش را می گفتند ودر زمان ما باید گفت: حجت بن الحسن - علیه وعلی آبائه السلام - (مترجم)
60) اصول کافی، 2/629.
61) سوره قدر، آیه 1.
62) اقبال الاعمال، 128.
63) اقبال الاعمال، 133.
64) اقبال الاعمال، 141.
65) اقبال الاعمال، 144.
66) اقبال الاعمال، 200-201.
67) جمال الاسبوع، 292.
68) اقبال الاعمال، 1/492؛ زاد المعاد: 342.
69) بحار الانوار، 70/242.
70) کامل الزیارات، 405.
71) کامل الزیارات، 414.
72) کامل الزیارات، 517.
73) کامل الزیارات، 521.
74) سوره نور، آیه 36.
75) سوره مائده، آیه 27.
76) سوره کهف، آیه 30.
77) سوره توبه، آیه 120.
78) سوره آل عمران، آیه 195.
79) سوره الاحقاف، آیه 16.
80) بحار الانوار، 94/89.
81) فروع کافی، 3/340، وسائل الشیعه، 4/908.
82) فروع کافی، 3/476، من لا یحضر الفقیه، 1/559.
83) سوره اعراف، آیه 205.
84) اصول کافی، 2/502.
85) سوره آل عمران، آیه 31.
86) سوره نحل، آیه 43 وسوره انبیاء، آیه 7.
87) سوره طلاق، آیه 11.
88) وسائل الشیعه، 1/33.
89) وسائل الشیعه 1/33.
90) وجه چهارم: اینکه چون زراره از یاران خاص امامان (علیهم السلام) وآگاه وآشنا به رموز سخنان واحادیث ایشان بوده، وبر زبان او جز آنچه مقتضای مراد ومقصود آنان است جاری نمی گردد، لذا امام (علیه السلام) او را به این ویژگی اختصاص وامتیاز دادند.(محمد الموسوی).
91) سوره اعراف، آیه 205.
92) کمال الدین، 2/351، شاید از این جهت امام (علیه السلام) تأکید فرمودند که مقلب القلوب والابصار گفته نشود که دگرگونی دلها ودیده ها - به صریح قرآن کریم- در قیامت خواهد بود، اما در عصر غیبت امام عجل الله فرجه مردم گرفتار دگرگونی دلها می شوند واز دین فاصله می گیرند، خداوند ما را ثابت قدم بدارد (مترجم).
93) سوره طه، آیه 130.
94) وسائل الشیعه، 4/1236.
95) امر ارشادی در مقابل امر مولوی در اصطلاح، راهنمایی وروشنگری عقل را گویند، چنانکه امر مولوی، فرمان نافذ ومحکم شرعی است.(مترجم)
96) سوره محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)، آیه 33.
97) سوره بقره، آیه 264.
98) سوره زمر، آیه 65.
99) سوره حج، آیه 32.
100) سوره نحل، آیه 53.
101) اصول کافی، 2/487.
102) اصول کافی، 2/487.
103) وسائل الشیعه، 5/369 ح 24.
104) وسائل الشیعه، 5/369 ح 25.
105) وسائل الشیعه، 5/368 ح 15.
106) وسائل الشیعه، 5/366 ح 7.
107) وسائل الشیعه، 5/369 ح 20.
108) وسائل الشیعه، 5/369.
109) وسائل الشیعه، 5/367 ح 9.
110) وسائل الشیعه، 5/365.
111) وسائل الشیعه، 5/365.
112) وسائل الشیعه، 5/368 ح 16.
113) بحار الانوار، 27/223 ودر حدیث دیگر این معنی از امام صادق (علیه السلام) روایت شده.
114) البرهان، 2/121.
115) الغیبة، چاپ مکتبة نینوی الحدیثه، 168-170.
116) جماع الاسبوع، 507-511.
117) جمال الاسبوع، 513-519.
118) کمال الدین وتمام النعمة، 2/512-515: جمال الاسبوع، 522-529، شایان ذکر است که نسخه کمال الدین با جمال الاسبوع تفاوتهایی دارد که در متن دعا مشخص گردیده است. (مترجم).
119) جمال الاسبوع، 521.
120) مکارم الاخلاق، 332.
121) مکارم الاخلاق، 337.
122) مکارم الاخلاق، 338.
123) مکارم الاخلاق، 332.
124) مکارم الاخلاق، 339.
125) زاد المعاد، 491-504.
126) بحار الانوار، 102/110-104.
127) مصباح الزائر، 230-234.
128) در بعضی نسخه ها: فی حال هدنتهم ودر بعضی دیگر فی حال هدایتهمآمده است. گرچه به نظر می رسد نسخه اول درست باشد، ولی در ترجمه هر دو نسخه منظور گردیده است.(مترجم)
129) کمال الدین، 1/302.
130) اصول کافی، 1/371.
131) سوره اسراء، آیه 71.
132) اصول کافی 1/371.
133) اصول کافی 1/371.
134) اصول کافی، 1/372.
135) الغیبة نعمانی، 65.
136) الغیبة نعمانی، 66.
137) الغیبة نعمانی، 66.
138) بحار الانوار، 52/139 ح 49.
139) تفسیر البرهان، 2/34 ح 3.
140) وسائل الشیعه، 11/487 باب 33 ذیل 7 و8.
141) بحار الانوار، 51/32.
142) مستدرک الوسائل، 2/380 ح 14.
143) کمال الدین، 2/381 باب ذیل ح 5.
144) اصول کافی، 1/328 ح 13.
145) اصول کافی، 1/333 باب در نهی از اسم ح 4.
146) اصول کافی، 1/333؛ کمال الدین، 2/648.
147) مستدرک وسائل، 2/380 ح 14.
148) مستدرک وسائل، 2/381 ح 17.
149) بحار الانوار، 53/184 ح 13.
150) بحار الانوار، 53/184 ح 14.
151) کمال الدین، 2/648 باب 56 ح 3.
152) کمال الدین، 2/333 باب 33 ح 1.
153) کمال الدین، 2/378 باب 36 ح 2.
154) کمال الدین، 2/380 باب 37 ذیل ح 1.
155) سوره لقمان، آیه 20.
156) کمال الدین، 2/368 باب 34 ذیل ح 6.
157) سوره نور، آیه 55.
158) سوره بقره، آیه 3.
159) سوره مجادله، آیه 22.
160) کفایة الاثر، 295؛ بحار الانوار، 36/304.
161) مستدرک الوسائل، 2/379 ح 3.
162) مستدرک الوسائل، 2/379 ح 4.
163) اصول کافی، 1/333.
164) بحار الانوار، 51/348.
165) شرعة التسمیة.
166) کمال الدین، 2/380 باب 28 ح 1.
167) اصول کافی 1/527.
168) کمال الدین، 1/305 باب 27 ذیل ح 1.
169) بحار الانوار، 36/213 باب 40 ح 15.
170) سوره صافات، آیه 83 و84.
171) بحار الانوار، 36/261 باب 41 ح 81.
172) کفایة الاثر، 79-81.
173) کفایة الاثر، 152.
174) کمال الدین، 2/432 باب 42 ح 10.
175) وسائل الشیعه، 11/490 باب 73 ح 17.
176) وسائل الشیعه، 11/491 باب 33 ح 23.
177) بحار الانوار، 51/24 ذیل ح 37.
178) کشف الغمه، علی بن عیسی اربلی، 3/265.
179) کمال الدین، 2/482 باب 45 ذیل ح 1.
180) کمال الدین، 2/653 باب 57 ح 17.
181) وسائل الشیعه، 11/489 باب 33 ح 12.
182) أمالی، شیخ صدوق، 219.
183) غایة المرام، 189 باب 23 ح 105.
184) بحار الانوار، 36/296 باب 41 ح 125.
185) غایة المرام، 188 باب 23 ح 101.
186) بحار الانوار، 36/399 باب 46 ح 9.
187) روضة الکافی، 229 ح 293.
188) أمالی، 61.
189) کمال الدین، 2/644 باب 55 ح 1.
190) سوره هود، آیه 93.
191) سوره اعراف، آیه 71.
192) کمال الدین، 2/645 باب 55 ح 5.
193) بصائر الدرجات، 280 ح 16.
194) کمال الدین، 2/645 باب 55 ح 6.
195) کمال الدین، 2/357 باب 33 ح 54.
196) کمال الدین، 1/320 باب 31 ح 2.
197) کمال الدین، 1/319.
198) الغیبة، 276.
199) کمال الدین، 2/378 باب 36 ح 3.
200) اصول کافی، 1/371.
201) بحار الانوار، 52/123 باب 22 ح 7.
202) بحار الانوار، 52/123 ح 7.
203) بحار الانوار، 52/126 ح 18.
204) رباط ومرابطه به معنی مرزبانی وآمادگی دفاع از حدود ومرزهای اسلامی است (مترجم).
205) فروع کافی، 5/22 ح 2.
206) واحتمال دارد که منظور حضرت آن باشد که جهاد جز به اجازه امام (علیه السلام) جایز نیست واین متوفق بر خروج حضرت قائم (علیه السلام) است (مؤلف).
207) کمال الدین، 2/339 باب 33 ح 17.
208) کمال الدین، 2/340 باب 33 ح 20.
209) سوره بقره، آیه 1 و2.
210) سوره یونس، آیه 20.
211) اصول کافی، 1/372ح 6.
212) اصول کافی، 1/334 ح 2.
213) اصول کافی، 2/222 ح 4.
214) مجمع البیان، 9/238.
215) البرهان، 4/293.
216) کمال الدین، 2/338 ح 11.
217) بحار الانوار، 36/408 ح 17. از کفایة الاثر /35.
218) روضة الکافی، 76 ح 30.
219) احتمال دارد که کلمه (مخاصم) که در این حدیث آمده نام شخصی باشد که از مطلب مزبور پرسش کرده بود. (مترجم)
220) اصول کافی، 2/22 ح 13.
221) اصول کافی، 2/21 ح 10.
222) غیبت نعمانی، 133.
223) کمال الدین، 2/377 باب 36 ح 1.
224) کمال الدین، 2/339 باب 33 ح 16.
225) سوره اسراء، آیه 84.
226) سوره زمر، آیه 2.
227) اصول کافی، 2/84 باب نیت ح 1.
228) وسائل الشیعه، 1/34 باب 5 ح 10.
229) وسائل الشیعه، 1/44 باب 8 ح 9.
230) بحار الانوار، 51/114 ح 10.
231) اقبال، 201.
232) بحار الانوار، 52/145 ح 67.
233) بحار الانوار، 52/185 باب علامات الظهور، ح 9.
234) اصول کافی، 1/369 ذیل ح 6.
235) بحار الانوار 52/111 باب 21 ذیل ح 18.
236) غیبت نعمانی، 103.
237) غیبت نعمانی، 104.
238) بحار الانوار، 102/112.
239) احتجاج، طبرسی، 2/324.
240) کمال الدین، 2/373.
241) اصول کافی، 1/341 در باب غیبت ح 24.
242) بحار الانوار، 52/213.
243) کمال الدین، 2/649.
244) بحار الانوار، 102/97 باب 7.
245) بحار الانوار، 101/120 باب 16 ح 9.
246) کامل الزیارة، 275.
247) سوره جمعه، آیه 4.
248) روضه کافی، 334 ح 521.
249) اصول کافی، 2/187 ح 5.
250) اصول کافی، 2/188 ح 7.
251) مکارم الاخلاق، 422، باب 12.
252) کمال الدین، 2/371.
253) اصول کافی، 2/226 باب کتمان ح 16.
254) بحار الانوار، 8/22 باب 20 ذیل ح 17.
255) سوره بقره، آیه 148.
256) أمالی، مجلس 17، ح 4.
257) بحار الانوار، 44/278.
258) بحار الانوار، 44/282.
259) عدة الداعی، 238 ح 17 ومستدرک الوسائل، 1/400 ح 2.
260) اصول کافی، 2/496 ح 2.
261) وسائل الشیعه، 11/566 باب 23 ح 2.
262) بحار الانوار، 45/303.
263) وسائل الشیعه، 11/567 باب 23 ح 3.
264) خصال، 2/635.
265) سوره توبه، آیه 60؛ همانا زکات فقط برای فقرا وبینوایان وکرگزاران آن ودلجویی شدگان وبردگان (ی که آزادیشان خواهید) ووامداران وهزینه در راه خدا ودر راه ماندگان می باشد.
266) وسائل الشیعه، 10/467 ح 1.
267) وسائل الشیعه، 10/467 ح 2.
268) وسائل الشیعه، 10/467 ح 3.
269) وسائل الشیعه، 10/467 ح 4.
270) روضه کافی، 8/102.
271) بحار الانوار، 44/278؛ ودر کتاب منتخب الاثر به نقل از کتاب مرآة الکمال از الدمعة الساکبة از شیخ محمد بن عبدالجبار آمده که وی در کتاب مشکاة الانوار گفته: هنگامی که دعبل قصیده معروف خود را بر حضرت رضا (علیه السلام) خواند وامام قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را یاد کرد، امام رضا (علیه السلام) دست خود را بر سر نهاد وبه عنوان تواضع بپاایستاد وبرای فرج آن جناب دعا کرد. ودر کتاب الزام الناصب به نقل از تنزیه الخاطر آورده که: از امام صادق (علیه السلام) سبب بپاخاستن هنگام یاد نمودن لفظ قائم، از القاب حضرت حجت (علیه السلام) سؤال شد، آن حضرت فرمود: زیرا که او را غیبتی است طولانی واز مهربانی شدیدی که نسبت به دوستانش دارد، به هر کس که او را به این لقب - که به دولت او وحسرت خوردن از جهت غربتش اشعار دارد - یاد کند، نظر می فرماید. واز گونه های تعظیم او، این است که غلام به حال تواضع، برای ارباب خود بپاخیزد هنگامی که مولای جلیلش به دیده شریفش به او نظر می کند، پس بپاخیزد واز خداوند - جل ذکره - تعجیل فرجش را طلب نماید.(مترجم)
272) بحار الانوار، 44/278 ح 3.
273) بحار الانوار، 44/290.
274) بحار الانوار، 44/290.
275) بحار الانوار، 44 (ص) 279/7.
276) بحار الانوار، 44/279 ح 8.
277) کامل الزیارات، 100 باب 320.
278) بحار الانوار، 44/282 ح 14.
279) بحار الانوار، 44/285 ح 22 از کامل الزیارات /104 ح 10.
280) سوره شعرا، آیه 100و 101.
281) روضه کافی، 101 ذیل ح 72.
282) کامل الزیارات، 117.
283) غیبت نعمانی: 77، باب مدح زمان غیبت.
284) اصول کافی، 1/336 باب غیبت.
285) غیبت نعمانی، 77 باب مدح زمان غیبت.
286) کمال الدین، 2/347 باب 33 ح 35.
287) غیبت، 204.
288) کمال الدین، 2/352 باب 33 ح 50.
289) سوره اسراء، آیه 13.
290) سوره نساء، آیه 157.
291) سوره هود، آیه 37.
292) منظور آیه شریفه: وعد الله الذین آمنوا منکم وعملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم. سوره نور، آیه 55.
293) سوره یوسف، آیه 110.
294) بحار الانوار، 51/219 ح،9.
295) اصول کافی، 1/185.
296) اصول کافی، 1/185.
297) اصول کافی، 1/185.
298) سوره تغابن، آیه 8.
299) اصول کافی، 1/194.
300) سوره غافر، آیه 60.
301) سوره نساء، آیه 32.
302) سوره قصص، آیه 56.
303) اصول کافی، 2/163.
304) سوره عنکبوت، آیه 69.
305) سوره فاطر، آیه 2.
306) اصول کافی، 1/337.
307) غیبت نعمانی، 86، ان فی قائم سنة من الانبیاء.
308) کمال الدین، 2/342.
309) کمال الدین، 2/351.
310) غیبت، 81.
311) مهج الدعوات، 332.
312) الغیبة، 139، 140.
313) اصول کافی،1/372.
314) سوره نساء، آیه 59.
315) الغیبة، نعمانی؛ باب علامات ظهور، 133 به بعد.
316) سوره شعراء، آیه 4.
317) سوره قمر، آیه 2.
318) سوره یونس، آیه 35.
319) سوره انعام، آیه 2.
320) الغیبة النعمانی /172 باب ما جاء عند خروج القائم (علیه السلام).
321) بحار الانوار، 53 باب 25.
322) کمال الدین، 2/654 باب 57 ح 22.
323) اصول کافی، 1/368 و369.
324) اصول کافی، 1/368 و369.
325) اصول کافی، 1/370.
326) اصول کافی، 1/370.
327) اصول کافی، 1/370.
328) الوافی 1/103 وروضه الکافی، 273.
329) الغیبة نعمانی، 103؛ باب ما امر به الشیعه.
330) الغیبة، 104؛ باب ما امر به الشیعه.
331) الغیبة، 111؛ فی صفة القائم (علیه السلام).
332) الغیبة، 104؛ فیما امر به الشیعه.
333) تفسیر البرهان، 2/359، ذیل سوره نحل، ح 1.
334) کمال الدین، 671، ح 18.
335) تفسیر البرهان، 2/360 ح 6.
336) سوره شوری، آیه 17 و18.
337) کمال الدین، 2/360 ح 3.
338) سوره انفال، آیه 75.
339) سوره زخرف، آیه 28.
340) کمال الدین، 2/323، باب 31، ح 8.
341) کمال الدین، 2/324، باب 31، ح 9.
342) سوره رعد، آیه 7.
343) کفایة الاثر، 309.
344) الغیبة نعمانی، 102 فیما امر به الشیعه.
345) سوره اسراء، آیه 61.
346) سوره احزاب، آیه 36.
347) سوره نساء، آیه 65.
348) اصول کافی، 2/398.
349) تحف العقول، 244.
350) سوره آل عمران، آیه 8.
351) وسائل الشیعه، 8/108، ح 40.
352) سوره بقره، آیه 15.
353) سوره هود، آیه 38 و39.
354) کمال الدین، 2/512.
355) صحیفه سجادیه، دعای 13.
356) کشف المحجة، 152 و151، فصل 150.
357) وسائل الشیعه، 5/367، ح 9.
358) واقفیان کسانی بوده اند که بر امامت حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) متوقف ماندند، وامامت امامان بعدی را به بهانه اینکه امام کاظم (علیه السلام) در زندان غایب گردیده، انکار نمودند. علی بن ابی حمزه بطائنی از سران این گروه فاسد بوده است (مترجم).
359) اصول کافی، 2/87.
360) اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج 2/159، باب والدین، ح 7.
361) مرآة العقول، 8/388.
362) سوره مائده، آیه 2.
363) وسائل الشیعه، ج 5/368، ح 16.
364) أمالی، 201.
365) فروع کافی، 4/312، باب حج به نیابت، ح 2.
366) من لا یحضره الفقیه، 2/222، 223، ح 9.
367) فروع کافی، 4/316.
368) فروع کافی، 4/317.
369) فروع کافی، 4/317.
370) فروع کافی، 4/315.
371) وسائل الشیعه، 8/147، باب 34، التهذیب، 8/40، باب 3 ح 40.
372) فروع کافی، 4/314.
373) الخرائج والجرائح، قطب راوندی /73.
374) فروع کافی، 4/34.
375) فروع کافی، 4/314.
376) فروع کافی، 4/314.
377) بحار الانوار 102/257.
378) وسائل الشیعه، 10/464، باب 103، ح 1.
379) کمال الدین، 1/320.
380) کمال الدین، 2/643، ح 7.
381) اصول کافی، 1/323.
382) بحار الانوار، 52/127، باب 22، ح 20.
383) کمال الدین، 1/288.
384) کمال الدین، 1/286.
385) غیبت، شیخ طوسی /275.
386) غیبت شیخ طوسی /276.
387) بحار الانوار، 52/145، ح 66.
388) اصول کافی، 1/37، ح 6.
389) اصول کافی، 2/207.
390) سوره نحل، آیه 18.
391) کامل الزیارات، 319، باب 105.
392) روضة الکافی، 8/102، ح 73.
393) سوره حج، آیه 40.
394) سوره محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)، آیه 7.
395) سوره فاطر، آیه 15.
396) سوره محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)، آیه 7.
397) سوره حج، آیه 40 و41.
398) نهج البلاغه، صبحی، خطبه 232 ص 282.
399) مرجئه کسانی را گویند که حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) را خلیفه چهارم شمارند. وآن حضرت را از مرتبه اش تأخیر اندازند ویا کسانی که پندارند ایمان، صرف عقیده است وهیچ گناهی به آن ضرر نرساند، یعنی عذاب را از گناه تأخیر دهند (مترجم).
400) این که حضرت فرمود: وشهادت در رکاب آن حضرت دو شهادت است دو معنی را محتمل است: یکی اینکه در رکاب آن جناب را خدای تعالی ثواب دو شهید عطا می فرماید: یکی ثواب شهادت ودیگر ثواب تصمیم داشتن بر یاری آن حضرت. احتمال دوم: اینکه شهید در رکاب آن جناب بهتر از شهدای در خدمت دیگران است، لذا خداوند به کسی که در رکاب آن جناب شهید شده ثواب دو شهادت در خدمت امامان دیگر (علیهم السلام) راعطا می کند، به خاطر حکمت هایی که بر ما پوشیده است، والله العالم. واین منافات ندارد با آنچه در روایت امام باقر (علیه السلام) خواهد آمد، چون شاید آنچه در این حدیث ذکر گردید، ثواب کسی باشد که در عرصه کارزار شرکت کند هر چند نه کسی را بکشد ونه کشته شود، تأمل کنید.(مؤلف)
401) امکان دارد که نهی کردن حضرتش، نگاهی به پافشاری شیعیان -برای خروج قبل از رسیدن هنگام دعا بوده ونهی از پافشاری آن ها به خاطر عدم ولادت حضرت صاحب الامر (علیه السلام) در زمان حضرت صادق (علیه السلام) باشد. وممکند است منظور از نهی از پافشاری ایشان، پافشاری بر خروج وقیام دیگر امامان باشد، به خاطر اینکه آنان ندانند امامی که خداوند به قیامش فرمانش داده، امام دوازدهم است. (مؤلف).
402) روضة الکافی، 80، ح 37.
403) اصول کافی، 2/85.
404) اصول کافی، 2/222.
405) مجمع البحرین، 2/345، ماده (بیع).
406) مرآة الانوار، 99.
407) بحار الانوار، 102/111.
408) احتجاج، 1/66.
409) سوره توبه، آیه 111.
410) سوره فتح، آیه 10.
411) احتجاج، 1/115.
412) اصول کافی، 1/405.
413) سوره احزاب، آیه 6.
414) سوره نساء، آیه 65.
415) احتجاج، 1/74، حدیث غدیر.
416) سوره توبه، آیه 24.
417) مسلم، 3/478، بخاری، 2/13، ربیع الابرار، 4/221.
418) بحار الانوار، 102/111.
419) بحار الانوار، 102/110 باب 7.
420) بحار الانوار، 86/61، باب 38، ح 69.
421) بحار الانوار، 102/111 -112، به نقل از مصباح الزائر، 235-236.
422) سوره احزاب، آیه 6.
423) سوره مائده، آیه 55.
424) سوره نساء، آیه 59.
425) صحیفه سجادیه، دعای 48.
426) سوره احزاب، آیه 36.
427) سوره زمر، آیه 65.
428) تفسیر البرهان، 4/83.
429) بحار الانوار، 53/8.
430) الاحتجاج، 1/66، حدیث غدیر.
431) بحار الانوار، 102/111، باب 7.
432) الاحتجاج، 1/84، خطبه غدیر.
433) برای آسنایی با آراء فقها در موضوع ولایت فقیه به کتاب حاکمیت در اسلام: نوشته: سید محمد مهدی موسوی خلخالی رجوع نمایید.
434) سوره آل عمران، آیه 31.
435) سوره احزاب، آیه 21.
436) سوره فتح، آیه 10.
437) صیغ العقود، 146.
438) صیغ العقود، 147.
439) بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج 2/292، چاپ دانشگاه تهران 1344 ش.
440) بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج 2/292.
441) بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج 2/280.
442) سوره بقره، آیه 286.
443) سوره طلاق، آیه 7.
444) سوره بقره، آیه 245.
445) اصول کافی، 1/537.
446) اصول کافی، 1/537.
447) سوره حدید، آیه 11.
448) اصول کافی، 1/538.
449) اصول کافی، 1/538.
450) اصول کافی، 2/156.
451) سوره رعد، آیه 21.
452) اصول کافی، 1/537.
453) فروع کافی، 4/260، ح 31.
454) سوره بقره، آیه 245.
455) بحار الانوار، 96/216، ح 6.
456) بشارة المصطفی /6.
457) سوره آل عمران، آیه 92.
458) تفسیر البرهان، 1/297؛ تفسیر عیاشی، 1/184، ح 85.
459) سوره رعد، آیه 21.
460) بحار الانوار، 96/216، ح 5 وتفسیر عیاشی، 2/9، 2، ح 34.
461) امالی، شیخ صدوق /240.
462) مجمع البحرین، طریحی /340. ماده قرط.
463) احتجاج، طبرسی، 2/281.
464) اصول کافی، 1/333، ح 2.
465) کامل الزیارات، 319، باب 105.
466) تهذیب، شیخ طوسی، 6/104.
467) اصول کافی، 2/189.
468) اصول کافی، 2/192.
469) اصول کافی، 2/189.
470) اصول کافی، 1/404.
471) اصول کافی، 1/403.
472) اصول کافی، 1/403.
473) سوره آل عمران، آیه 161.
474) سوره اعراف، آیه 43.
475) سوره مائده، آیه 64.
476) سوره نساء آیه 155.
477) سوره قصص، آیه 15.
478) سوره بقره، آیه 177.
479) سوره بقره، آیه 185.
480) سوره توبه، آیه 67.
481) سوره ابراهیم، آیه 27.
482) سوره نجم، آیه 29.
483) سوره لقمان، آیه 22.
484) سوره نساء، آیه 155.
485) متأسفانه اجل مهلت نداده تا مؤلف بزرگوار (رحمه الله) خاتمه کتاب را بنویسد واز فواید آن محروم گشته ایم. شاید خداوند بر این حقیر منت نهد وبر انجام این مهم توفیق دهد وعنایت خاص مولی صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شامل حال این حقیر گردد، تا برخی از رسوم غلامی وچاکری آن جناب را رقم زنم.(مترجم)
486) جمال الاسبوع، 493.
487) جمال الاسبوع، 15.
488) صاحب الدار از جمله القاب مولایمان حضرت مهدی (علیه السلام) می باشد (مؤلف)
489) جمال الاسبوع، 15.
490) سوره حجرات، آیه 17.
491) جمال الاسبوع، 20.
492) به جای نقطه چین ها نام معصوم ونام پدرش گفته می شود. هنگام خواندن دعا در متن عربی به جای (فلان بن فلان) لازم است این کار انجام شود.(مترجم)
493) بحار الانوار، ج 98، باب 5، ص 5.
494) سوره اعراف، آیه 180.
495) اصول کافی، 2/618.
496) بحار الانوار، 94/22.
497) بحار الانوار، 94/35.
498) اقبال، 687.
499) بحار الانوار، 130102.
500) سوره جمعه، آیه 10.
501) سوره نساء، آیه 97.
502) سوره تحریم، آیه 6.
503) اصول کافی، 2/211.
504) سوره بقره، آیه 83.
505) تفسیر امام، 339-345.
506) سوره نحل، آیه 125.
507) سوره بقره، آیه 159.
508) سوره آل عمران، آیه 104.
509) سوره مائده، آیه 3.
510) سوره اعراف، آیه 201.
511) سوره طلاق، آیه 2.
512) سوره بقره، آیه 296.
513) تفسیر البرهان، 3/253، ح 2.
514) الکافی، 1/537.
515) اقبال، 71.
516) سوره حدید، آیه 16.
517) البرهان، 4/291.
518) اصول کافی، 1/54.
519) اصول کافی: 2/375.
520) سوره قصص، آیه 54.
521) اصول کافی، 2/217.
522) اصول کافی: 2/221.
523) می گویم: ظاهر او هشام بن الحکم است که ثقه می باشد چنانکه در کتب رجال آمده.(مؤلف).
524) اصول کافی، 2/219.
525) اصول کافی، 2/226.
526) کمال الدین، 1/330.
527) سوره مائده، آیه 105.
528) اصول کافی 2/222.
529) اصول کافی 2/224.
530) اصول کافی 2/217.
531) اصول کافی 2/223.
532) بصائر الدرجات، 26.
533) بصائر الدرجات، 25.
534) بصائر الدرجات، 24.
535) مضمون آیه 6 سوره بقره.
536) اصول کافی، 2/213.
537) تحف العقول، 229.
538) اصول کافی، 2/213، ح 2.
539) سوره قصص، آیه 56.
540) سوره یونس، آیه 99 واصول کافی، 1/166 ونیز 2/213.
541) صعب: دشوار ومستصعب آن است که شنونده آن را دشوار می بیند وخشن: ضد لین ونرم است. چون تحمل آن برای کسانی که آزموده نشده اند دشوار می باشد، ومخشوش: شتری است که در بینی اش خشاش -به کسر- قرار می دهند تا بیشتر رام گردد، برای توضیح بیشتر به ترجمه جلد اول همین کتاب مراجعه شود(مترجم).
542) بصائر الدرجات، 21، باب 11 ح 5.
543) بصائر الدرجات، 23، باب 11، ح 12.
544) بصائر الدرجات، 23، باب 11، ح 14.
545) غیبت نعمانی، 107.
546) سوره آل عمران، آیه 179.
547) سوره عنکبوت، آیات 2 و3.
548) سوره مؤمنون، آیه 30؛ نهج البلاغه: خطبه 102.
549) روضه کافی، 37.
550) سوره جن، آیه 26.
551) تحف العقول، 230.
552) روضه کافی، 247، ح 346؛ سوره یس، آیه 52.
553) اصول کافی، 2/91.
554) سوره آل عمران، آیه 200.
555) اصول کافی، 2/87، باب الصبر، ح 2.
556) یعنی: دوران ابتلا در دنیا کوتاه است پس کسی که صبر کند مدت کمی صبر کرده از جهت کمی ایام آن وهر کس بی تابی کند مدت کوتاهی بی تابی کرده ولی زمان متنعم شدن در آخرت طولانی ودائم است(مؤلف).
557) سوره مزمل، آیه 10 و11.
558) سوره فصلت، آیه 34 و35.
559) سوره حجر، آیه 97 و98.
560) سوره انعام، آیه 33 و34.
561) سوره، ق، آیه 38 و39.
562) سوره سجده، آیه 24.
563) سوره اعراف آیه 137.
564) سوره توبه، آیه 5.
565) سوره بقره، آیه 191.
566) این خبر را در آخر باب تعجیل عقوبة الذنب آورده، وابوالصباح کنانی کوفی است. واسم او ابراهیم بن نعیم است، وثقه می باشد که امام صادق (علیه السلام) او را میزان نامیده، وچنانکه در کتب رجال آمده به او فرمود: انت میزان لا عین فیه (مولف).
567) اصول کافی: 2/447، ح 12.
568) اصول کافی، 2/91، باب الصبر، ح 13.
569) سوره هود، آیه 93.
570) سوره اعراف، آیه 71.
571) کمال الدین، 2/645.
572) سوره بقره، آیه 155.
573) سوره آل عمران، آیه 7، وکمال الدین، 2/649.
574) غیبت نعمانی، 112.
575) سوره آل عمران، آیه 186.
576) غیبت نعمانی، 105.
577) غیبت نعمانی، 105.
578) سوره نحل، آیه 127.
579) اصول کافی، 2/56، باب المکارم، ح 2.
580) اصول کافی، 2/56، ح 2.
581) اقبال 457.
582) بحار الانوار، 52/142، ح 54؛ غیبت نعمانی، 180.
583) بحار الانوار، 52/128، ح 22.
584) بحار الانوار، 52/130، ح 29.
585) غیبت نعمانی، 104.
586) اصول کافی، 1/369 ذیل ح 6.
587) سوره نساء، آیه 140.
588) تفسیر قمی، 1/156.
589) اصول کافی، 2/377.
590) اصول کافی، 2/377.
591) سوره انعام، آیه 108.
592) سوره انعام، آیه 68.
593) سوره نحل، آیه 116.
594) اصول کافی، 2/378، ح 12.
595) اصول کافی، 2/379، ح 13.
596) اصول کافی، 2/397 ح، 14.
597) اصول کافی، 2/379، ح 15.
598) تفسیر البرهان، 1/423، ح 4؛ سوره نساء، آیه 140.
599) سوره بقره، آیه 195.
600) تحف العقول، 228.
601) غیبت نعمانی، 112.
602) کمال الدین، 1/330.
603) نهج البلاغه، خطبه 102، فیض، 291.
604) غیبت نعمانی، 70.
605) غیبت نعمانی، 107.
606) غیبت نعمانی، 106.
607) سوره آل عمران، آیه 103.
608) بحار الانوار، 53/177.
609) بحار الانوار، 53/177.
610) کمال الدین، 1/302، باب 26، ذیل ح 11.
611) اصول کافی، 1/339.
612) سوره طه، آیات 124-126.
613) سوره نساء، آیه 71.
614) سوره یوسف، آیه 88.
615) سوره بقره، آیه 189.
616) کمال الدین 2/513.
617) یکی از شعرا خوش سروده:

غافل تو یکی لحظه از آن شاه نباشی * * * شاید که نگاه کند آگاه نباشی

618) جمال الاسبوع، 230.
619) سوره احزاب، آیه 6.
620) می گویم: او منصور بن یونس است وبزرج معرب بزرگ است وشیخ وکشی حکایت شده که او واقفی بوده ونص بر حضرت رضا (علیه السلام) را انکار می کرد، ولی روایت کردن بزرگانی همچون ابن ابی عمیر وغیر او از وی، از اموری است که شاهد بر وثاقت اوست، لذا بعضی از علمای رجال او را از ثقات بر شمرده اند، والله تعالی هو العالم (مؤلف)
621) بحار الانوار، 22/227، ح 33.
622) سوره حج، آیه 32.
623) سوره حج، آیه 36.
624) سوره حج، آیه 31.
625) سوره حج، آیه 31.
626) مرآة الانوار، 198.
627) سوره مائده، آیه 110.
628) بصائر الدرجات، 126.
629) بصائر الدرجات، 28، باب 12، جز اول، ح 1.
630) سوره مائده، آیه 115.
631) بصائر الدرجات، 29، باب 12، ح 4.
632) بصائر الدرجات، 22 باب 12، جز9، ح 6.
633) سوره مائده، آیه 116.
634) بحار الانوار؛ 100/331.
635) نهج البلاغه خطبه سوم.
636) سوره غاشیه آیات 25 و26.
637) تفسیر البرهان، 4/455.
638) در جلد اول کتاب نام او را صریحاً آورده وخوابش را نسبت به امام مجتبی (علیه السلام) یاد کرده است به جلد اول مراجعه کنید.
639) معانی الاخبار، 156.
640) بحار الانوار، 49/222، ح 15 ورجال کشی، 593، ح 1109 وخلاصه علامه 48.
641) سوره نور، آیه 36.
642) معانی الاخبار، 156.
643) سوره احزاب، آیه 46.
644) سوره مائده آیه 110.
645) سوره طه، آیه 12.
646) بحار الانوار، 100/409، ح 67.
647) سوره احزاب، آیه 53.
648) بحار الانوار، 47/336، ج 8 وج 100/126، ح 2.
649) بحار الانوار، 47/7، ج 22 واصول کافی، 3/251، ح 5.
650) سوره طه، آیه 96.
651) سوره نور، آیه 36.
652) جنة المأوی، 270 حکایت 34.
653) سوره اعراف، آیه 187.
654) سوره محمد آیات 18 و19.
655) سوره قمر، آیه 1.
656) سوره شوری، آیات 17 و18
657) غیبت نعمانی، 155.
658) غیبت نعمانی، 155.
659) غیبت نعمانی، 155 و156.
660) اصول کافی، 2/368.
661) اصول کافی، 1/368.
662) غیبت نعمانی 155.
663) غیبت نعمانی 158.
664) اصول کافی، 1/368.
665) غیبت، شیخ طوسی، 262.
666) غیبت شیخ طوسی، 262.
667) غیبت شیخ طوسی، 262.
668) غیبت شیخ طوسی، 262.
669) احتجاج، 2/281.
670) غیبت شیخ طوسی، 176.
671) غیبت، شیخ طوسی /262 واصول کافی، 1/368؛ غیبت نعمانی /157.
672) سوره رعد، آیه 39.
673) غیبت شیخ طوسی، 265.
674) غیبت شیخ طوسی، 263.
675) غیبت نعمانی 157.
676) غیبت نعمانی، 157.
677) سوره سباء، آیه 17.
678) سوره نساء، آیه 77.
679) بحار الانوار، 44/220، ح 14.
680) بحار الانوار، 52/106، ح 13. وعیاشی 2/3، ح 3.
681) بحار الانوار، 52/121، ح 50.
682) غیبت نعمانی، 146 ودر بحار الانوار، 52/235 ح 104.
683) بصائر الدرجات، 23، باب 11، ذیل ح 11.
684) بصائر الدرجات، 22، باب 11 ذیل ح 10.
685) اصول کافی، 1/401.
686) سوره یونس، آیه 20.
687) اصول کافی، 1/369.
688) غیبت نعمانی، 109.
689) غیبت نعمانی 109.
690) غیبت نعمانی 109.
691) غیبت نعمانی 110.
692) غیبت نعمانی 111.
693) غیبت نعمانی 111.
694) اصول کافی، 1/368.
695) اصول کافی، 1/200.
696) سوره اعراف، آیه 150.
697) سوره طه، آیات 90 و91.
698) کمال الدین، 2/484.
699) غیبت نعمانی، 81.
700) سوره انبیاء، آیه 23.
701) سوره بقره، آیه 286.
702) سوره نحل، آیه 89.
703) سوره نمل، آیه 75.
704) سوره فاطر، آیه 32.
705) سوره یس، آیه 12.
706) سوره انبیاء آیه 27.
707) بصائر الدرجات، 38، باب 19.
708) سوره انبیاء، آیه 7.
709) سوره ص، آیه 39.
710) سوره رعد، آیه 39.
711) سوره هود، آیه 6.
712) سوره طه، آیه 52.
713) سوره نمل، آیه 75.
714) سوره سباء، آیه 3.
715) سوره فاطر، آیه 11.
716) سوره ق، آیه 4.
717) سوره حدید آیه 22.
718) سوره واقعه، آیه 77 و78 و79.
719) سوره یس آیه 12.
720) سوره دخان آیه 1 و2.
721) اصول کافی، 1/479.
722) بصائر الدرجات، 127؛ باب 6، ح 3.
723) سوره شوری، آیه 27.
724) سوره ابراهیم، آیه 24 و25.
725) تحف العقول، 229.
726) بصائر الدرجات، 359؛ باب 9.
727) بصائر الدرجات، 32؛ باب 9.
728) بصائر الدرجات، 329؛ باب 9.
729) اصول کافی، 1/257.
730) سوره نمل آیه 40.
731) سوره رعد آیه 43.
732) مشارق انوار الیقین، 125.
733) کمال الدین، 2/516، باب 45، ذیل ح 44.
734) الغیبة، شیخ طوسی /242.
735) کمال الدین، 2/516.
736) جنة المأوی، 18.
737) احتجاج، 2/297.
738) سوره آل عمران، آیه 84.
739) سن حدیث در غیبت شیخ نعمانی چنین است: حدیث گفت ما را محمد بن همام گوید حدیث گفت ما را عبد الله بن جعفر بن محمد بن عیسی وحسن بن ظریف هر دو از حماد بن عیسی از عبد الله بن سنان. می گویم: این راویان همگی جلیل القدر وثقه هستند، برای اطلاع بیشتر به کتب رجال مراجعه کنید تا حقیقت حال برایتان معلوم گردد.(مؤلف)
740) اینکه فرموده: مگر آنکه به دعای غریق دعا کند می گویم: شیخ صدوق در حدیث دیگری از عبد الله بن سنان اورده که گفت: امام صادق (علیه السلام) فرمود: پس از این شبهه ای به شما خواهد رسید که بدون نشانه آشکار وامام هدایت کنند خواهید ماندو کسی از آن نجات نخواهد یافت مگر آنکه به دعای غریق دعا کند؛ پرسید: دعای غریق چگونه است؟ فرمود: بگوید: یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک؛ پس من گفتم: یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب والابصار ثبت قلبی علی دینک، فرمودن خدای عز وجل دگرگون کننده دلها ودیده هاست ولی چنانکه می گویم بگو: یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک (مؤلف).
741) غیبت نعمانی، 81.
742) کمال الدین، 2/348، باب 33، ح 40.
743) غیبت نعمانی، 83.
744) شیخ صدوق از پدرش روایت آورده که گفت: حدیث آورد ما را عبد الله بن جعفر حمیری از ایوب بن نوح از محمد بن ابی عمیر از جمیل بن دراج از زراره از حضرت ابی عبد الله بن امام صادق (علیه السلام)... واین راویان همگی ثقه جلیل القدر هستند (مولف).
745) کمال الدین، 2/350، باب 33، ح 44.
746) غیبت نعمانی، باب فی مدح زمان الغیبة.
747) اصول کافی، 1/338.
748) غیبت نعمانی، 79.
749) غیبت نعمانی، 79.
750) اصول کافی، 1/340.
751) کمال الدین، 2/348، باب 33، ذیل ح 37.
752) اصول کافی، 1/342.
753) الغیبة، نعمانی، 81.
754) الغیبة نعمانی، 89.
755) الغیبة، شیخ طوسی 242.
756) الغیبة، شیخ طوسی /242
757) کمال الدین، 2/484.
758) بحار الانوار، 102/111.
759) بحار الانوار، 102/90.
760) روضة الکافی، 233، ح 306.
761) سوره طارق، آیه 17.
762) سوره سجده، آیه 21.
763) سوره مؤمن، آیه 60.
764) سوره نساء، آیه 32.
765) سوره بقره، آیه 186.
766) اصول کافی، 2/467.
767) سوره مؤمن، آیه 60.
768) اصول کافی،2/471.
769) اصول کافی، 2/470.
770) بحار الانوار، 93/294، ح 23.
771) بحار الانوار، 93/302، ح 39.
772) بحار الانوار، 93/302.
773) بحار الانوار، 93/302.
774) بحار الانوار، 93/295.
775) کمال الدین، 2/513.
776) بحار الانوار، 102/111.
777) سند حدیث: علی بن ابراهیم از محمد بن الحسین از ابن ابی نجران از فضالة بن ایوب از سدیر صیرفی می باشد. می گویم: روات حدیث همگی ثقه جلیل القدر هستند ومحمد بن الحسین همان محمد بن الحسین بن ابی الخطاب می باشد، وابن ابی نجران همان عبد الرحمن است، وفضاله را گویند از اصحاب اجماع است، درباره سدیر مدح خوبی روایت آمده، واو روایات بسیار دارد، ودرباره اش گفته اند: مخلص بوده است (مؤلف)
778) اصول کافی، 1/336.
779) الغیبة، نعمانی، 84.
780) بحار الانوار، 102/97، باب 7.
781) اصول کافی، 1/525 ح 30.
782) اصول کافی، 1/333.
783) اصول کافی، 1/340.
784) امالی، 176.
785) تفسیر البرهان، 2/389.
786) مکارم الاخلاق، 284، چاپ بیروت.
787) ابوالمغرا -به میم وغین وراء - نام حميد بن المثنی کوفی عربی عجلی است، وی ثقه جلیل القدر بوده ودارای کتاب است.
788) جنة المأوی، الفائدة الثانیة، ودر بحار الانوار، 53/328.
789) مصباح شیخ کفعمی، 482.
790) کشف المحجه، 154.
791) بحار الانوار، 52/1.
792) کشف المحجة، 154.
793) نهج البلاغه، بخش نامه ها.
794) روضه الکافی، 234، ح 312.
795) اصول کافی، 2/77، ح 9.
796) به سند صحیحی از امام صادق (علیه السلام) روایت آورده که فرمود: مردم را با غیر زبان هایتان به مذهب خویش دعوت کنید تا از شما ورع وتلاش ونماز ونیکی را ببینند که همین دعوت کننده است. اصول کافی، ج 2/78، ح 13، باب ورع، (مولف)
797) در خبر صحیحی از آن حضرت (علیه السلام) آمده که فرمود: بر تو باد خداترسی وورع وتلاش وراستگویی وادای امانت، وحسن خلق وخوب همسایه داری، ومردم را با غیر زبانهایتان به خودتان دعوت نمایید، وزینت باشید وننگ نباشید، وبر شما باد طولانی کردن رکوع وسجود این حدیث را از علی بن ابراهیم قمی از پدرش از حسن بن محبوب از علی بن رئاب روایت کرده، همه این ها ثقه جلیل القدر وامامی مذهب بوده اند (مولف).
798) اصول کافی، 2/78، باب الورع، ح 13.
799) روضه الکافی، 8/240، ح 328.
800) سوره نحل آیه 123.
801) سوره حج، آیه 78.
802) سوره انعام، آیه 161.
803) روضه الکافی، 254، ح 359.
804) سوره ال عمران، آیات 196و 197 و198.
805) سوره نساء، آیه 36.
806) مرآة الانوار، 24.
807) سوره آل عمران، آیه 19.
808) سوره آل عمران، آیه 85.
809) سوره بقره، آیه 132.
810) سوره اسراء، آیه 73.
811) سوره فرقان آیه 42.
812) سوره بقره، آیه 143.
813) سوره اعراف، آیه 102.
814) اصول کافی، 2/636، ح 5. به سند صحیحی از زید شحام آورده که گفت: حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) به من فرمود: بر هر کس از شیعیان که بینی اطاعتم می کند وبه سخنم عمل می نماید سلام برسان، وشما را به خدا ترسی سفارش می کنم وورع در دینتان وتلاش برای خدا، وراستگویی وادای امانت، وطول سجود، وخوب همسایه داری، که حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) این ها را آورد، امانت را نسبت به هر کسی که به شما سپرد رعایت نمایید، نیکوکار بود یا بدکار زیرا که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) امر می فرمود نخ وسوزن هم ادا شود. عشیره تان را صله کنید، ودر تشییع جنازه های امواتشان شرکت نمایید. وبیمارانشان را عیادت کنید وحقوق شان را ادا نمایید زیرا که هرگاه کسی از شما در دینش ورع داشته باشد، ودر گفتارش راست بگوید وامانت را ادا نماید وخلق وخویش را با مردم نیکو گرداند گفته خواهد شد: این شخص جعفری است وآن مرا خرسند خواهد ساخت، واز این جهت شادمان خواهم شد، وگفته می شود: این ادب آموزی جعفر است. وچنانچه بر خلاف این باشد بلا وننگش بر من رسد، وگویند این است ادب آموزی جعفر! پس به خدا سوگند پدرم (علیه السلام) برایم حدیث گفت اینکه چنان بود که هرگاه کسی در قبیله ای از شیعیان علی (علیه السلام) زینت آن ها به شمار می رفت امانتداری اش از همه بیشتر ورعایت کردن حقوقش از همه بهتر وراستگویی اش از همه زیادتر بود، وصیت ها وسپرده هایشان را نزد او قرار می دادند از عشیره درباره او سوال می شد می گفتند: چه کسی مثل فلانی است زیرا که او از همه ما امانتدارتر وراستگوتر است ودر همان کتاب (2/636 ح 4) در خبر صحیحی از معاویة بن وهب آمده که گفت: به آن حضرت عرضه داشتم چگونه شایسته است که با قوم خودمان ومردمانی که با ایشان معاشرت می کنیم رفتار نماییم از کسانی که بر شیوه ومذهب ما نیستند؟ فرمود: به امامانتان که به ایشان اقتدا می کنید بنگرید، پس چنان کنید که آنان کنند، که به خدا سوگند ایشان بیماران آنها را عیادت کنند ودر تشییع جنازه هایشان شرکت نمایند، وبه نفع وعلیه آنان گواهی دهند وامانت را به ایشان ادا می کنند مولف).
815) سوره روم، آیه 10.
816) روضه کافی، 253، ج 358.
817) این از باب استعاره تمثیلیه است که آب برای علم به عاریت گرفته شده، زیرا که علم مایه زندگی دلی است، همچنان که زندگی بدن به آب بستگی دارد. سپس بعضی از لوازم مستعار یعنی جریان یافتن آورده شد. (مولف)
818) بدان که گاهی عنوان (صدوق بسیار راستگوی) در سخنان علما بر شیخ جلیل محمد بن یعقوب کلینی (رحمه الله) اطلاق می شود وبیشتر از شیخ جلیل محمد بن علی بن الحسین بن موسی بن بابویه قمی تعبیر می گردد (مولف)
819) اصول کافی، 2/218.
820) کمال الدین، 1/330.
821) الامالی، 330.
822) اصول کافی، 2/113.
823) اصول کافی، 2/113.
824) اصول کافی، 2/113.
825) اصول کافی: 2/113.
826) اصول کافی: 2/116.
827) من لا یحضره الفقیه، 4/394، ح 5842.
828) مرآة العقول، 8/225.
829) سوره عصر، آیه 1 و2.
830) تحف العقول، 228.
831) اصول کافی: 2/114.
832) مرآة العقول، 8/214.
833) سوره اعراف، آیه 204.
834) در بعضی از نسخه های من لا یحضره الفقیه بتعاً به نصب، ودر بعضی نسخه ها تبع به رفع آمده، وتبع هم بر یک فرد اطلاق می شود وهم بر جماعت، خدای تعالی فرمود: انا کنا لکم تبعاً. وبدان که می توان به این خبر صحیح استناد جست برای اینکه اخبار نهی کننده از قرائت پشت سر امام جماعت را بر کراهت حمل کنیم، زیرا که فرموده امام (علیه السلام): والا خیرتان بتع للاولیین متحد بودن حکم آنها با دو رکعت اول در قرائت است. وبدون تردید در دو رکعت اخیر نماز قرائت را بجای تسبیح گفتن می توان برگزید، هر چند که تسبیح گفتن افضل می باشد، پس در دو رکعت اول نیز جایز است، وشاید کسانی که قائل شده اند قرائت پشت سر امام جماعت مکروه است - مانند محقق وشهید ثانی ودیگران- به همین وجه که به خاطر رسید استناد جسته اند واین دور از حقیقت نیست، وخدا داناست واوست راهنما (مولف)
835) من لا یحضره الفقیه، 1/392، ح 1161.
836) بحار الانوار، 88/21.
837) مستدرک الوسائل، 1/295، باب 21، ح 4.
838) سوره نمل، آیات 29 و30.
839) تفسیر امام عسکری (علیه السلام) /9.
840) سوره اعراف، آیه 204.
841) سوره زمر، آیه 65.
842) سوره روم، آیه 60.
843) الوافی، 5/1208؛ البرهان، 3/268؛ تهذیب الاحکام، 3/35.
844) بحار الانوار، 92/222، ح 7 و88/23 با اختلاف در لغات.
845) بحار الانوار، 92/221، ح 5.
846) تفسیر عیاشی، 2/44، ح 132.
847) مجمع البیان، 4/515.
848) من لا یحضره الفقیه، 1/407، ح 1209.
849) اصول کافی، 3/377، ح 3.
850) تهذیب، 3/275، ح 120.
851) تفسیر البرهان، 4/220، سوره ق، آیه 18، ح 6.
852) جمال الاسبوع، 280-281.
853) مکارم الاخلاق، 339-340.
854) جنة المأوی، 230، حکایت 8.
855) کامل الزیارات، 81، باب 26.
856) کامل الزیارات، 127، باب 46.
857) کامل الزیارات، 128، باب 46.
858) کامل الزیارات، 146، باب 48.
859) کامل الزیارات، 116، باب 40.
860) کامل الزیارات، 126، باب 45.
861) کامل الزیارات، 128، باب 46.
862) کامل الزیارات، 297، ح 15.
863) خصال، 2/579، باب السبعین، ح 1.
864) تهذیب، 2/109، ح 179.
865) سوره انعام، آیه 164.
866) سوره طور، آیه 21.
867) سوره هود، آیات 45 و46.
868) تفسیر البرهان، 1/290 وسوره آل عمران، آیه 68.
869) سوره ابراهیم، آیه 36.پ
870) اصول کافی، 2/174.
871) اصول کافی، 2/189.
872) در متن حدیث، شجاع آمده که در لغت: مار، یا مار نر، یا نوعی از مارهای کوچک می باشد.
873) اصول کافی، 2/196.
874) کامل الزیارات، 319، باب 105.
875) کامل الزیارات، 319، باب 105 ح 2.
876) زید نرسی با نون مفتوح -منسوب به نرس یکی از آبادی های عراق- از اصحاب امام صادق وامام کاظم (علیه السلام) بوده، ودر مورد اصل او اختلاف شده، گفته می شود: جعلی است، ولی نظر درست -طبق رأی جمعی از علمای بر جسته قبول واعتماد بر آن است، به جهت گفته نجاشی -چنانکه از او حکایت شده- اینکه کتابی دارد که آن را عده ای از او روایت می کنند سپس گفته خبر داد ما را علی بن احمد بن علی بن نوح گفت: حدیث کرد ما را محمد بن احمد صفوانی (رحمه الله) وی گفت: حدیث کرد ما را علی بن ابراهیم بن هاشم از پدرش از ابن ابی عمیر از زید نرسی کتابش را وکتاب او طریق دیگری جز این نیز دارد که به محمد بن ابی عمیر وبزرگان دیگری منتهی می شود (مولف). نواده مولف گوید: بلکه این حدیث در اصل زید زراد، (ص) 6 آمده است، به آنجا مراجعه شود(سبط مؤلف)
877) سوره فتح، آیه 29.
878) سوره حشر، آیه 9.
879) یعنی: به ذکر خداوند مشحون است، وبه گمانم لفظ ذکر الله از قلم نسخه برادران افتاده باشد، زیرا که نسخه کتاب پر غلط بود، وسیاق عبارات نیز گواه این گمان من است (مولف)
880) سوره (ص)، آیه 62.
881) امالی، 145.
882) غیبت نعمانی، 173.
883) روضه الکافی، 381، ح 576.
884) سوره آل عمران، آیه 200.
885) جواهر الکلام، 21/40.
886) تفسیر البرهان، 1/334 ح 6.
887) تفسیر برهان، 1/334، ح 4 وسوره آل عمران، آیه 200.
888) تفسیر برهان، 1/334، ح 2.
889) تفسیر برهان، 1/334، ح 3.
890) تفسیر برهان، 1/335، ح 12.
891) فروع کافی، 6/535، ح 1، باب دواجن.
892) تفسیر برهان، 1/335، ح 10.
893) تفسیر برهان، 1/335، ح 13.
894) سوره اسرا، آیه 84.
895) سوره یوسف، آیه 88.