امام مهدی (علیه السلام) و سرگذشت پیامبران الهی در قرآن
دکتر فرزانه روحانی مشهدی
ناشر: انتشارات منیر - تهران 1392
فهرست مطالب
تقدیم
فصل اول: سرآغاز
1 - 1 - ضرورت و اهمیت این پژوهش
1 - 2 - پیشینه پژوهش
1 - 3 - مبانی پژوهش
1 - 3 - 1 - چند معنایی در قرآن
1 - 3 - 2 - حجّیت خبر واحد در تفسیر
فصل دوم: یادکرد امام مهدی (علیه السلام) در قرآن
2 - 1 - گونه های یادکرد امام مهدی (علیه السلام) در قرآن
2 - 1 - 1 - یادکرد امام مهدی (علیه السلام) ضمن بیان سرگذشت پیشینیان در قرآن
2 - 1 - 2 - یادکرد امام مهدی (علیه السلام) ضمن بیان پدیده های طبیعی در قرآن
2 - 1 - 3 - یادکرد امام مهدی (علیه السلام) به طور خاص (مستقیم) در قرآن
2 - 2 - حکمت یادکرد امام مهدی (علیه السلام) در قرآن
2 - 2 - 1 - تحقق هدف خلقت در دوران امام مهدی
2 - 2 - 2 - تحقق آرمان رسولان در دوران امام مهدی
2 - 2 - 3 - لزوم قیام انسانها برای تحقق هدف خلقت و برآمدن آرمان رسولان
فصل سوم: دلایل پیوند امام مهدی (علیه السلام) با داستان پیامبران الهی در قرآن
3 - 1 - شباهت سنّتهای الهی دردوران پیامبران الهی و امام مهدی (علیه السلام)
3 - 2 - عزم پیامبران الهی نسبت به امام مهدی (علیه السلام)
3 - 3 - شباهت رفتار مردم در برابر پیامبران الهی و امام مهدی (علیه السلام)
3 - 4 - پیوند سرگذشت پیامبران الهی با امام مهدی (علیه السلام) ازجهت نمونه و مثال
3 - 5 - پیوند سرگذشت پیامبران الهی با امام مهدی (علیه السلام) ازجهت نشانه و آیت
3 - 6 - پیوند سرگذشت پیامبران الهی با امام مهدی (علیه السلام) ازجهت عبرت
3 - 7 - ایمان به پیامبران الهی بن مایه ایمان به امام مهدی (علیه السلام)
فصل چهارم: شباهت های امام مهدی (علیه السلام) و پیامبران الهی در قرآن
4 - 1 - آدم (علیه السلام)
4 - 1 - 1 - مقام خلافت
4 - 1 - 2 - بهره مندی خلیفه از علم الاسماء
4 - 1 - 3 - اطاعت فرشتگان از خلیفه
4 - 1 - 4 - سکونت خلیفه در بهشت
4 - 1 - 5 - جبهه دنیا میدان تحقق خلافت
4 - 2 - نوح (علیه السلام)
4 - 2 - 1 - عمر طولانی
4 - 2 - 2 - مأموریت جهانی
4 - 2 - 3 - ابتلائات و تمایز صالحان از کافران
4 - 2 - 4 - عذاب کافران
4 - 2 - 5 - نجات صالحان و ورود به سرزمین سلامت و برکت
4 - 3 - ابراهیم (علیه السلام)
4 - 3 - 1 - پنهانی ولادت
4 - 3 - 2 - طول عمر
4 - 3 - 3 - غیبت
4 - 3 - 3 - 1 - ابراهیم (علیه السلام) و غیبت او
4 - 3 - 3 - 2 - ذوا القرنین و غیبت او
4 - 3 - 3 - 3 - یوسف (علیه السلام) و غیبت او
4 - 3 - 4 - عذاب کافران
4 - 3 - 5 - نجات صالحان و ورود به سرزمین پربرکت
4 - 4 - موسی (علیه السلام)
4 - 4 - 1 - پنهانی ولادت
4 - 4 - 2 - غیبت
4 - 4 - 3 - ابتلائات و جدایی نیکان از بدان
4 - 4 - 4 - عذاب فرعونیان و تأخیر عذاب کافران بنی اسرائیل بعد از فرعون
4 - 4 - 5 - نجات مستضعفان وارث زمین و نزول نعمات
4 - 5 - عیسی (علیه السلام)
4 - 5 - 1 - آغاز مأموریت در کودکی
4 - 5 - 2 - غیبت
4 - 5 - 3 - اختلاف امّت درباره وفات
4 - 5 - 4 - رجعت
فصل پنجم: جمع بندی و نتیجه گیری
منابع تحقیق
الحَمْدُ للهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا الله
سپاس خداوند را که ما را بدین رهنمون شد
و اگر خداوند ما را راهبر نمی شد، ما خود راه نمی یافتیم.
کمال سپاس و قدردانی خود را تقدیم می نمایم به پدر، مادر، همسر و فرزندانم که با همراهی و دلسوزی و دعای خیرشان مرا در این پژوهش و نگارش یاری رساندند. همچنین از اساتید بزرگوار آقایان دکتر منصور پهلوان و دکتر محمدعلی مهدوی راد که با راهنمایی های ارزنده خود بر غنای این پژوهش افزودند، تشکّر می کنم.
امامان معصوم (علیهم السلام) و مفسّران حقیقی قرآن درباره آیه «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِین» (الملک:30) فرموده اند: «اگر زمانی امام شما غایب گردد، چه کسی علم امام را برای شما خواهد آورد؟» یعنی، دوران غیبت دوران خشکسالی دانش است.
در روزگار قحطی علم و دانش آنچه یافتیم، گرد آوردیم؛ توشه ای ناچیز شد و آن را تقدیم می کنیم به مولا و سرورمان حجه بن الحسن المهدی (علیه السلام) با این کلام که:
خداوند حکیم، انسان و جهان را برای غایتی آفریده و در قرآن کسانی را که آفرینش جهان را عبث می دانند، مذمّت می فرماید (ص: 27) و این غایت را در آیاتی چند تبیین فرموده (الذاریات: 56، البقره:30، الملک:2 و...) و با تأکید بر صفت عزّت و شکست ناپذیری خود، تحقّق این هدف را وعده می دهد. (النور:55) (المائده: 54) (المجادله، 21) (البقره:209)
بنابر اعتقاد مسلّم فریقین، دوران ظهور امام مهدی (علیه السلام)، زمان تحقّق وعده الهی در زمین و رسیدن بشر به غایتی است که برای آن آفریده شده است، (نک. بخش 2 - 1 - 3 - 1) از این رو در قرآن آینده روشنی برای جهان ترسیم شده که با ظهور امام مهدی (علیه السلام) مقارن است؛ اگرچه همچون سایر امامان (علیه السلام) بر نام ایشان تصریح نشده، اما ویژگی های شخصی امام مهدی (علیه السلام) و نقش ایشان در جهان بشریت و رویدادهای دوران ظهور و آینده جهان به صورت های گوناگون و در آیات فراوان بیان شده است. (نک. فصل 2) با این حال برخی اندیشمندان شیعه بر این باورند که «در قرآن مجید گفتار صریحی دربارۀ آخر الزمان نیست و این اصطلاحی است که در احادیث و مولّفات مسلمانان به چشم می خورد». (مجتهد شبستری:1367، 134) از سویی، کارهایی که در سالیان گذشته توسط دانشمندان در این زمینه صورت گرفته است، همچون «المحجه فی ما نزل فی القائم الحجه» از سید هاشم بحرانی یا جلد هشتم «معجم احادیث الامام المهدی» از شیخ علی کورانی که به ارائه آیات مفسّره درباره امام مهدی (علیه السلام) پرداخته است و یا جلد سوم «فرجام شناسی حیات انسان» از غلامحسین تاجری نسب، از جمع آوری و حداکثر دسته بندی آیات مورد اشاره روایات فراتر نرفته است. در حالی که با توجه به اهمّیّت اندیشه مهدویت به عنوان یک اصل اعتقادی و جایگاه آینده پژوهی در برنامه ریزی های خرد و کلان، فردی و اجتماعی، آنچه اکنون ضرورت دارد، اجتهاد تفسیری و توسعه درک و برداشت از مفاهیم آیات قرآن درباره امام مهدی (علیه السلام) و آینده جهان است.
در این پژوهش با نگاهی جامع به داستان پیامبران الهی در قرآن، از منظر مورد تأکید آیات و روایات، به برخی شباهتهای امام مهدی (علیه السلام) با پیامبران الهی اشاره می شود و روشن می گردد آنچه در سیره امام مهدی (علیه السلام) موجب شده تا برخی دانشمندان مسلمان آن را اسطوره و افسانه بخوانند، میان پیامبران پیشین هم دیده شده است و از سوی دیگر با شناخت برخی شباهت های دوران امام مهدی (علیه السلام) با دوران پیامبران پیشین، گامی در جهت آینده پژوهی برداشته می شود.
در فصل سرآغاز، پیش از ارائه فصول و بخش های اصلی، ضرورت، پیشینه و مبانی ما در این پژوهش بیان می شود.
1 - 1 - ضرورت و اهمیت پژوهش:
اعتقاد به امام و معرفت او، از اساسی ترین اصول اعتقادات است و بنابر روایتی که شیعه و سنّی نقل کرده اند، کسی که بمیرد قبل از آنکه امام زمان خود را بشناسد، به مرگ جاهلیت یعنی بی دین مرده است؛ (کلینی:1362،2، 21) (احمدحنبل، 5، 61) پس دین انسان بر ولایت و معرفت امام استوار است؛ و به حتم می توان گفت که قرآن درباره امام مهدی (علیه السلام) به عنوان آخرین امامان دوازدهگانه و نقش ایشان در جهان بشری سکوت ننموده است. از آنجا که روش و دأب قرآن، به اجمال سخن گفتن است و تبیین این اجمال به رسول الله و خاندان مطهرّش سپرده شده، (نک. بخش 1 - 8 - 2) برای شناخت امام مهدی (علیه السلام) ناچار باید به توضیحات و تفاسیر رسیده از آنان رجوع کرد. این روایات از دسته روایات تفسیری و روایات تفسیری یا ملاحم و فتن است که به دلیل آنچه در تاریخ حدیث رخ داده، مانند عملکرد حاکمان سیاسی در صدر اسلام و قصّاص ها و... با دیده تردید نسبت به صحت و سقم این روایات نگاه می شود. (نک. مهدوی راد:1431، 69 - 228) وجود مسائلی چون پنهانی ولادت امام، طول عمر و غیبتشان و حوادث نا متعارفی که درباره دوران ظهور و آخرالزمان نقل می شود و از نظر برخی عجیب و شگفت آور است، بر این تردید می افزاید. تنها راه دفاع از این روایات، پیدا کردن راهکاری برای عرضه آنها به آیات قرآن و اثبات صحت این روایات از راه موافقت با کتاب خداست. دستاورد این پژوهش پاسخ به این ضرورت است، به این صورت که به توصیه آیات قرآن، از منظر آیت و مَثَل و سنّت و عبرت، به داستان پیشینیان نظر می شود و با تکیه برشباهتهایی که در سرگذشت آنان با سیره امام مهدی (علیه السلام) یافت می شود و اصل تداوم سنّت های الهی، بر امکان و ضرورت ویژگی های امام مهدی (علیه السلام) و دوران ظهور ایشان استدلال می شود.
از سوی دیگر، امروزه در مجامع علمی بر «آینده پژوهی» و ضرورت آن بسیارتأکید می شود و این مسأله به جدی ترین نیاز استراتژیک مدیران و برنامه ریزان نظام های اجتماعی تبدیل شده است. مهمتر آن که توجه جدی به آینده و تصمیم گیری در قبال آن از آموزه های مهم دینی است و تأکید قرآن بر ایمان به معاد و روز جزا اوج نگاه آینده نگرانه است. همچنین خداوند در آیات فراوانی بشر را به آینده حیات بشری در زمین که با ظهور امام مهدی (علیه السلام) پیوند دارد، توجه داده است و اورا دعوت به فقاهت و بصیرت نسبت به حوادث پیش رو نموده است:
﴿قُلْ هُوَ القادِرُ عَلی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ﴾ (الانعام: 65) «بگو: او تواناست که عذابی آسمانی یا زمینی بر شما برانگیزد یا شما را گروه گروه به جان هم اندازد و رنج برخی از شما را به برخی دیگر بچشاند بنگر چگونه آیات را گونه گون می آوریم باشد که آنان دریابند».
در این آیه سخن از عذابهایی است که در آینده واقع خواهند شد. آیات بعد به طور روشنی بر این مطلب دلالت دارد:
﴿وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ الحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ * لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ﴾ (الانعام:66 - 67) «و قوم تو آن را دروغ شمردند در حالی که آن، حقّ است بگو: من بر (نگهداشت) شما گمارده نیستم. هر خبر را قرارگاهی است و زودا که بدانید».
روایتی از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره این آیه وارد شده که نشان می دهد این عذاب ها در آینده واقع خواهند شد:
عن سعد بن أبی وقاص عن النبی [صلّی الله علیه و آله و سلّم] فی هذه الآیه قُلْ هُوَ القادِرُ عَلی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ فقال النبی [صلّی الله علیه و آله و سلّم] أما انها کائنه و لم یأت تأویلها بعد. (سیوطی: 1404، 3، 17)(1).
در این صورت با توجه به جمله آخر آیه، انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ، می توان نتیجه گرفت که خداوند متعال از انسان ها می خواهد تا نسبت به روی دادهای آینده فقاهت یابند؛ در حالی که به دلیل مسائل سیاسی صدر اسلام و اثر آن بر شکل گیری علوم اسلامی(2)، اکنون تنها درباره آیات محدودی از قرآن که احکام عملی در آن بیان شده، واژه فقاهت به کار می رود و فقیه به کسی گفته می شود که احکام عبادی به دست آمده از قرآن و سنّت را بداند. پس بنا به دعوت خداوند متعال در این آیه، وظیفه داریم در آیات مربوط به امام مهدی (علیه السلام) و دوران ظهور ایشان که در آینده رخ خواهد داد، تدبر نماییم تا ضمن شناخت آینده، خود را برای آن آماده کنیم. به نظر می رسد به پیروی از این آیه، دانشمند برجسته، شیخ محمد سند کتاب خود با نام «فقه علائم الظهور» را تألیف نموده است.
1 - 2 - پیشینه پژوهش:
بررسی آثار و مولّفات و پژوهش های انجام شده درباره امام مهدی (علیه السلام) نشان می دهد، این آثار در این پنج حوزه صورت گرفته است: 1 - قرآن، 2 - حدیث، 3 - کلام، 4 - فقه، 5 - تاریخ و ادیان. در این بخش نمونه هایی از کارهای صورت گرفته در این حوزه ها معرّفی می شود تا روشن شود کتاب پیش رو در چه حوزه ای است و نسبت به کارهای پیش از خود در این حوزه چه روی کرد و دستاورد تازه ای ارائه داده است.
1 - 2 - 1 - در حوزه قرآن:
در این حوزه، کار به دوشکل انجام یافته است؛ شکل اول، جمع آوری و شرح آیات مفسَّره با استفاده از روایات است، در آثاری چون:
- معجم احادیث الإمام المهدی (علیه السلام) جلد پنجم از شیخ علی کورانی وهیأت علمی موسسه المعارف الاسلامیه (1386 ه. ش.) که328 حدیث تفسیری در این باره را گردآورده است.
- الزام الناصب فی اثبات الحجه الغائب از شیخ علی یزدی بارگینی حایری 139 آیه را جمع نموده و در ذیل آن به تبیین و شرح روایات رسیده در کیفیت ارتباط آیات با امام مهدی (علیه السلام) پرداخته است.
- المحجّه فی ما نزل فی القائم الحجّه (علیه السلام) از محدث بزرگوار، مرحوم سید هاشم بحرانی و با بهره گیری از دهها جلد کتب تفسیر و حدیث، تألیف گردیده، مجموعاً (132) آیه از آیات کریمه قرآن ذکر شده که در ذیل هر کدام یک یا چند روایت در تبیین کیفیت ارتباط آیه با آن حضرت (علیه السلام)، نقل شده است.
- بحار الانوار، جلد سیزدهم از علّامه محمد باقر مجلسی
- ینابیع الموده از قندوزی حنفی متوفی 1298 ه ق که رئیس سلسله ی نقشبندیه از عرفای اهل سنت ترکیه بوده است.در این کتاب 54 آیه از قرآن را که به امام مهدی (علیه السلام) مربوط است را با روایات ذیل آن که از رسول خدا رسیده به نقل از المحجه سیدهاشم بحرانی ثبت کرده است.
- فرجام شناسی حیات انسان جلد سوم از دکتر غلامحسین تاجری نسب که روایات وارده در این موضوع را در سه دسته روایات متّبع (که در منابع یکی از فریقین به تبعیت از دیگری آمده)، مشترک (که در منابع هر یک از فریقین به طریق خودشان آمده) ومختص (که تنها در منابع شیعه آمده) طبقه بندی نموده، روشن می سازد هریک از مقوله تفسیر، تأویل، مصداق یا استشهاد است. در این اثر 140 آیه قرآن مورد بررسی قرار گرفته است.
و شکل دوم، اجتهاد تفسیری در شناخت سیره امام مهدی (علیه السلام) با استفاده از آیات مفسَّره در آثاری چون:
- الطور المهدوی از عالم سبیط نیلی که با تکیه بر سنّت الهی استخلاف در تاریخ، تصویر دوران ظهور امام مهدی (علیه السلام) به عنوان حلقه نهایی چرخه استخلاف در قرآن ترسیم شده است.
- الامام المهدی (علیه السلام) و الظواهر القرآنیه از الشیخ محمد السند که سیره امام مهدی (علیه السلام) را در سیره موسی، یوسف، خضر، اصحاب کهف، ذوالقرنین، عیسی (صلی الله علیه و آله و سلم) در قرآن با تکیه بر شباهت و تداوم سنّت الهی درباره مردمان و هادیان، جستجو و تبیین می کند.
- الدلیل الی المهدی از سعید ایوب که ارتباط میان سرگذشت آدم (علیه السلام) در قرآن و امام مهدی (علیه السلام) را روشن نموده و تدبر در ماجرای آدم (علیه السلام) را راهی برای شناخت وقایع ظهور و ویژگی های عصر ظهور شمرده است.
- درآمدی بر مدیریت صالحین در قرآن از محمد مهدی ذوالفقارزاده که مشابهت انبیاء اولو العزم را با امام مهدی (علیه السلام) در بهره مندی از صفت «صالحیت» نشان داده و با ارائه تعریفی خاص از صالحیت وحدت سیره و آرمان آنان با امام مهدی (علیه السلام) را تبیین نموده است.
1 - 2 - 2 - در حوزه حدیث:
در حوزه روایات گاه آثاری به صورت مجموعه های روایی در موضوع مهدویت ارائه شده مانند:
1 - الغیبه فضل بن شاذان
2 - الغیبه: نعمانی، محمد بن ابراهیم (1397 ق)
3 - کمال الدین و تمام النعمه: شیخ صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی (1397 ق)
4 - الغیبه: شیخ طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن (1411 ق) قم: موسسه معارف اسلامی
5 - بحار الانوار جلد سیزدهم
6 - منتخب الاثر فی الإمام الثانی عشر (علیه السلام): صافی گلپایگانی، شیخ لطف الله (1373 ق)
7 - معجم احادیث الإمام المهدی (علیه السلام): شیخ علی کورانی وهیأت علمی موسسه المعارف الاسلامیه (1386 ش)
و گاه محقّق به دفاع از اصالت روایات مهدویت پرداخته است. مانند اصالت مهدویت از شیخ لطف الله صافی گلپایگانی و فرجام شناسی حیات انسان جلد دوم از دکتر غلامحسین تاجری نسب
و در برخی پژوهش ها، روایات مشابهت سنت امام مهدی (علیه السلام) و انبیاء (علیهم السلام) ارائه شده است. مانند کمال الدین و تمام النعمه از شیخ صدوق. او روایاتی را جمع آوری نموده که شباهت سیره انبیاء (علیه السلام) را در مسأله غیبت با امام زمان (علیه السلام) را نشان می دهد.
1 - 2 - 3 - در حوزه کلام:
در حوزه کلام دانشمندان از عقلانیت اندیشه مهدویت دفاع کرده اند. مانند منتخب الانوار المضیئه فی ذکر القائم الحجه گزیده ای از دوازدهمین باب از ابواب مبحث امامت می باشد که در جزء نخست اصل کتاب الانوار المضیئه فی ذکر القائم الحجه قرار دارد که از مصادر بحار الانوار است. این: اثر سید علی بن عبد الکریم بن عبد الحمید نسابه معروف به نیلی شیعی در نیمه دوم قرن هشتم و از نوادگان زید بن علی بن الحسین (علیه السلام) و از شاگردان شهید اول و از اساتید ابن فهد حلی است.او نخست به شیوه کلامی و با بهره جستن از آیات و روایات هم از طریق شیعه و هم از طریق اهلسنت به استدلال بر امامت حضرت حجت (علیه السلام) و اثبات وجود آن بزرگوار و عصمت وی پرداخته وسپس به شرح شخصیت مادر آن بزرگوار و موضوع غیبت حضرت و موجبات آن و نیز مسأله طول عمر حضرت و معرفی وکلا و توقیعات ایشان می پردازد.این کتاب در دوازده فصل مرتب شده است:
1. اثبات امامت و وجود و عصمت آن حضرت از راه عقل،2. اثبات آن حضرت از قرآن3. اثبات آن از روایات خاصه4. اثبات آن از روایات اهل سنّت5. ولادت آن حضرت 6. سبب غیبت آن جناب 7. طول عمر ایشان 8. وکلای آن جناب و راویان از او 9. توقیعات شریف آن حضرت 10. ملاقات کنندگان آن حضرت 11. علامات ظهور 12. وضعیت جهان و اجتماع در ایام حکومت حضرت مهدی (علیه السلام).
المهدی المنتظر و العقل از شیخ محمد جواد مغنیه.
1 - 2 - 4 - در حوزه فقه و أصول:
کتبی که به بیان وظائف فقها در عصر غیبت و مرجعیت دینی و ولایت فقیه و طرح مباحث اصولی که لازمه شکل کیری رابطه مرجع و مقلد است، به نوعی در حوزه کتب مهدویت است؛ زیراشرایط عصر غیبت و وجوب انجام امور حسبیه، زمینه ساز تقویت علم فقه و ایجاد علم اصول برای استنباط وظیفه مکلف در مسائل روز و به شکل گیری نظریه ولایت فقیه انجامیده است. (گودرزی:1389، 88)
1 - 2 - 5 - در حوزه تاریخ و ادیان:
در حوزه مطالعات بین الادیان آثاری درباره امام مهدی (علیه السلام) به چشم می خورد. همچون
- بشارات عهدین از دکتر محمد صادقی
- المصلح المنتظر فی احادیث الادیان از محمد امین زین الدین عاملی
- ابتلائات الامم از سعید ایوب
- معالم الفتن از سعید ایوب
- عقیده المسیح الدجال از سعید ایوب
و در حوزه تاریخ نیز آثاری در این زمینه تألیف شده است. مانند
- «موسوعه الامام المهدی، (علیه السلام)» از شهید سید محمد صدر
- نگاهی به تولد و زندگی امام زمان از ابوالقاسم یعقوبی
- آشنایی با امام زمان سید محسن امین
- امام مهدی از ولادت تا ظهور سید محمد کاظم قزوینی
- سیره عملی اهل بیت: امام مهدی (علیه السلام) سیدکاظم ارفع
این رساله در حوزه قرآن و اجتهادی تفسیری در محدوده آیات قصص قرآن است، لذا از میان منابعی که در پیشینه معرفی شد، از تلاش شیخ محمد سند در کتاب «الامام المهدی و الظواهر القرآنیه» و عالم سبیط نیلی در کتاب «الطور المهدوی» به طور خاص بهره برده و برخی دستاوردهای این دو اثر را در ساختاری نو و در کنار دستاوردهای ویژه این پژوهش، ارائه می دهد. زیرا این دو اثر، هردو برآمده از اجتهاد تفسیری مولفان آن، درباره آیات مهدوی است.
شیخ محمد سند در کتاب خود، با تأمل در آیات سرگذشت موسی، یوسف، خضر، اصحاب کهف، ذوالقرنین و عیسی (علیهم السلام) شباهتهایی میان اینان و امام مهدی (علیه السلام) در مقام و سیره، استنباط نموده است. شباهتهایی چون مقام خلافت، پنهانی ولادت، غیبت و ظهور و نکات بسیار ارزنده ای درباره مفهوم غیبت و انتظار از آیات به دست آورده است. برخی از این نکات در موضوع غیبت موسی، عیسی و یوسف (علیهم السلام) در این پژوهش با ارجاع به صفحات مربوطه بیان شده است.
نیلی نیز در کتاب خود، به نقد آراء مفسران ذیل آیات متعددی از قرآن پرداخته که درباره امام مهدی (علیه السلام) و دوران ایشان سخن می گوید و نشان داده هر تفسیر دیگری جز این نمی تواند درست باشد. او نظر خود را بر معرفی دوران امام مهدی (علیه السلام) به عنوان دوران استخلاف، استوار ساخته و با تکیه بر روش لفظی خاص خود در تفسیر قرآن، که در کتاب «النظام القرآنی» مبانی آن را ارائه داده، استدلال نموده که بسیاری از آیات قرآن در صدد بیان شرایط جهان در آن دوران و آستانه آن است، در حالی که در تفاسیر عموماً به گونه ای دیگر تفسیر شده و مصادیق دیگری برای این آیات بیان شده است.
نقد دیدگاه مفسران درباره مصداق «یوم الدین» با ارجاع به صفحات مربوطه از این کتاب، در این رساله به طور خلاصه بیان شده است.
این پژوهش می خواهد با تمرکز بر آیات قصص قرآن و نظر و تعقل در آن از منظر آیت و مثل و سنت و عبرت، برشمار آیات مهدوی در این بخش افزوده و هم شباهتهای امام مهدی (علیه السلام) و سیره ایشان را و هم رویدادهای دوران غیبت و ظهور و دولت ایشان را از آیات قصص آدم و پیامبران اولوالعزم و برخی پیامبران تابع شریعت اینان، دریافت کند؛ بنابراین در این رساله، شباهتها نشانه ها و نمونه های بیشتری درباره امام مهدی (علیه السلام) و دوران ایشان به دست آمده و آیات قصص تعداد بیشتری از پیامبران الهی با محوریت پیامبران اولوالعزم بررسی شده است.
1 - 3 - مبانی پژوهش:
این پژوهش در راستای بحث از امام مهدی (علیه السلام) در قرآن و روایات است و با توجه به آن که ظاهراً آیه صریحی در قرآن ناظر به نام مبارک ایشان نیست؛ بلکه دریافت حقایق مهدوی بیشتر بر پایه تحلیل مفاهیم آیات قرآن و در عرض آن استمداد از روایات تفسیری صورت گرفته است، لازم است که در آغاز کار، مبانی پژوهش جهت استحکام استدلال های بعدی، مورد تحقیق قرار گیرد. این مبانی اولاً در مورد استفاده از آیات قرآن با توجّه به مفهوم و منطوق های قرآنی و موضوع چند معنایی در آیات قرآن وثانیاً در مورد روایات، با توجه به مسأله جواز استفاده از روایات تفسیری و میزان حجّیت و اعتبار آنها هستند.
1 - 3 - 1 - چند معنایی در قرآن:
قرآن:
کریم، کتابی است که برای هدایت انسان نازل شده است. (البقره:185) این کتاب در بیان حقایق مربوط به هدایت، مباحث صریح و روشنی را در اختیار مخاطبان خود قرار داده است. (آل عمران: 138) به همین جهت مردم عصر نزول قرآن با شنیدن آیات قرآن دگرگون شده و با تحول پذیری از قرآن به اسلام گرایش می یافتند. (المائده:83) در عین حال نباید تصوّر کرد که حقایق قرآن در ظواهر قرآن خلاصه و بسنده می گردد؛ بلکه قرآن کریم در عین معارفی که از ظاهر آن به دست می آید، مفاهیم عمیق و ژرفناکی دارد که در پرتو تدبّر در آیات آن و یا از طریق مراجعه به معلّمان حقیقی قرآن به دست می آید. علی (علیه السلام) می فرماید: ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِیق (کلینی:1362،2، 599) «ظاهرش جلوه و زیبائی دارد و باطنش ژرف و عمیق است».
در واقع این کتاب در بیان همه حقایق و پیام ها تصریح ندارد (طباطبائی:1417،8، 313)(3):
قَالَ عَلِیٌّ (علیه السلام):... لِأَنَّ الأَنْبِیَاءَ قَبْلَهُ بُعِثُوا بِالتَّصْرِیحِ لَا بِالتَّعْرِیضِ وَ کَانَ النَّبِیُّ مِنْهُمْ إِذَا صَدَعَ بِأَمْرِ اللهِ وَ أَجَابَهُ قَوْمُهُ سَلِمُوا وَ سَلِمَ أَهْلُ دَارِهِمْ مِنْ سَائِرِ الخَلِیقَهِ وَ إِنْ خَالَفُوهُ هَلَکُوا وَ هَلَکَ أَهْلُ دَارِهِمْ بِالآفَهِ الَّتِی کَانَ نَبِیُّهُمْ یَتَوَعَّدُهُمْ بِهَا وَ یُخَوِّفُهُمْ حُلُولَهَا وَ نُزُولَهَا بِسَاحَتِهِمْ مِنْ خَسْفٍ أَوْ قَذْفٍ أَوْ رَجْفٍ أَوْ رِیحٍ أَوْ زَلْزَلَهٍ أَوْ غَیْرِ ذَلِکَ مِنْ أَصْنَافِ العَذَابِ الَّتِی هَلَکَتْ بِهَا الأُمَمُ الخَالِیَهُ وَ إِنَّ اللهَ عَلِمَ مِنْ نَبِیِّنَا (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ مِنَ الحُجَجِ فِی الأَرْضِ الصَّبْرَ عَلَی مَا لَمْ یُطِقْ مَنْ تَقَدَّمَهُمْ مِنَ الأَنْبِیَاءِ الصَّبْرَ عَلَی مِثْلِهِ فَبَعَثَهُ اللهُ بِالتَّعْرِیضِ لَا بِالتَّصْرِیحِ وَ أَثْبَتَ حُجَهَ اللهِ تَعْرِیضاً لَا تَصْرِیحاً (طبرسی:1403، 1، 255) «زیرا انبیای پیش از او مبعوث به تصریح قول شده بودند نه تعریض و کنایه، پس پیغمبر نیز از ایشان بود، هنگامی که صدای خود را به امر خداوند بلند کرد و قوم او پاسخش دادند هم خود و هم أهل دیارشان از سایر مردمان محفوظ و در امان ماندند، و اگر مخالفت کرده بودند هم خود و هم أهل دیارشان مبتلا به همان آفتی می شدند که پیغمبر و عید آن را داده و ایشان را از حلول و نزول آن به ساحتشان ترسانده بود، مانند خسف یا قذف یا رجف یا باد یا زلزله یا غیر از آن از اصناف عذابی که امّتهای پیشین بدان هلاک شدند.و بی شکّ خداوند از نبیّ ما و اوصیای حجج او در زمین همان صبری که انبیای پیش از ایشان طاقت نیاورده بودند را دریافته بود، به همین جهت آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) را مبعوث به تعریض و کنایه فرمود نه تصریح و آشکار، و آن حضرت پیوسته اثبات حجّت بر امّت از روی تعریض می گردانید نه تصریح». که در روایات به حکمت بیان تعریضی نیز اشاره شده است. (طبرسی:1403، 1، 255) (1)
در حقیقت خداوند متعال، متناسب با مراتب فهم مخاطبان، لایه ها و سطوح مختلفی از معانی را برای آیات اراده نموده است.
وَ قَالَ (علیه السلام) کِتَابُ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی أَرْبَعَهِ أَشْیَاءَ - عَلَی العِبَارَهِ وَ الإِشَارَهِ وَ اللَّطَائِفِ وَ الحَقَائِقِ - فَالعِبَارَهُ لِلْعَوَامِّ وَ الإِشَارَهُ لِلْخَوَاصِّ - وَ اللَّطَائِفُ لِلْأَوْلِیَاءِ وَ الحَقَائِقُ لِلْأَنْبِیَاء. (مجلسی، 75، 278)
«امام صادق (علیه السلام) فرمودند:کتاب خدا دربردارنده چهار مرحله از معناست: عبارت، اشارت، لطایف، حقایق. عبارت برای توده مردم است و اشارت برای خواص و لطایف برای اولیاء و حقایق از آن انبیاء».
او جلّ و علا برای فهم معانی متعالی و کشف پیام های برتر آن که در مقام مکنون آن جای دارد، همواره دستور به تدبر و تعقل در آیات آن فرموده:
کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الالبابِ (ص:29) «(این) کتابی خجسته است که ما به سوی تو فرو فرستاده ایم تا در آیات آن نیک بیندیشند و تا خردمندان از آن پند گیرند».
إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (یوسف:2) «ما آن را قرآنی عربی فرو فرستاده ایم باشد که خرد ورزید».
همچنین فهم کامل و علم جامع قرآن را تنها در اختیار رسول خدا و اهل بیت مطهّر و معصوم آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داده:
1 - حکمت بیان تعریضی قرآن در روایتی از امام علی (علیه السلام) اینگونه بیان شده است: «و امّا آنچه حضرت ملک تعالی شأنه رسول مجتبی را بآن خطاب مستطاب نمود که: وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعالَمِینَ و شما جمعی کثیر از اهل ملل متخالفه بر ایمان و آنکه جاری مجرای ایشان باشند از کفره که مقیم بر تمرّد و عصیان و عداوت و طغیان باشند مشاهده و ملاحظه مینمایند و به خاطر میرسد که اگر حضرت محمد رحمت هر احدی از عالمیان بودی بایستی که همگی امّت بلکه تمامی بریت هدایت یافته از عذاب سعیر و عقاب ایزد کبیر نجات یافتندی بدان و آگاه باش که الله تبارک و تعالی از رحمت حضرت محمد رسول آخر الزمان بر عالمیان اراده نمود که آن حضرت سبیل مهلت و وسیله انظار امت باشد درین سرای محنت و مشقّت که بواسطه رأفت و رحمت ایشان نسبت بعالمیان این امت از گرفتاری به بلایای معجله در دار دنیا در امن صحت و سلامت باشند.و چنانچه امم انبیای سابقین بوسیله تمرّد و عدم اطاعت اوامر و نواهی انبیا و رسولان ایشان معجّلا در دار دنیا ببلایای گوناگون و شداید از شرح و بیان افزون گرفتار گشتندی.این طایفه از آن بلایا و محن در عین صحت و امنیت بجهت آنکه حضرت ایزد متعالی انبیای پیشین را بتصریح مبعوث و ارسال گردانید نه بتعریض تا بهر چه از حضرت ایزد علّام ربّ غفور مأمور گردند بر فور به اممم تبلیغ نمایند و کمال سعی و اهتمام در انصرام و انجام اوامر و نواهی حضرت ایزد علّام نمایند و چون بعد از تبلیغ رسالت امّت در باب اطاعت تقصیر و تقاعد مینمودند و در ایذاء آزار انبیای ابرار و رسل اخیار نهایت سعی و اجتهاد میکردند: در زمان آن اعیان چون شکایت متمرّدان بامر و بیان می بردند در همان زمان بلایای عجیب و شداید و غضب بر آن قوم متمرد معجب نازل شدی و حضرت خاتم الرّسل چون از انبیای مرسل است و مأمور به تبلیغ امر از حضرت غنی اکبر بامنت می شد در ساعت باین جماعت میرسانید و چون قوم اجابت نبیّ الرّحمه مینمودند آن طایفه با اهل دار در مهد امن و سلامت بودند و اگر احیانا اطاعت نمیکردند حضرت بزودی شکایت امت بحضرت ربّ العزت نکردی بلکه از ایذا و آزار مشرکین عرب و سایر اسرار بوثیقه انّ الله مع الصابرین صبر کردی لکن سایر خلفا و انبیا اگر قوم ایشان مخالفت آن اعیان میکردند بآفت و بلیّت:که رسول و نبی آن وقت آن طایفه را وعده بآن داده بود آن جماعت بهمان بلیه هلاک و نابود شدند از خسف و رجف و ریح و قذف و زلزله و غیر آنها از اصناف عذاب چنانچه در کتاب ایزد وهاب مذکورست که امم انبیای سالفه بآن بلایای معجّله هلاک گشتند لیکن چون حضرت مهیمن عالم بود که رسول ذو المنن نبی ما محمد علیه سلام الله تعالی و اوصیای حجج او در زمین صابرند بر الم ایذای مخلوقین و طاقت مشقت و محنت امّت که هیچ رسول و نبیّ از امّت خود متحمل مثل آن نتوانستند شد می آرند و بزودی شکایت امت بحضرت جلت عظمته نمی آرند فلهذا آن رسول با اقبال را حضرت آله متعالی بتعریض مبعوث و ارسال گردانید نه بتصریح و آن حضرت پیوسته اثبات حجّت بر امت از روی تعریض میگردانید نه تصریح. چنانچه بقول مبارک خود در حق وصی خویش یعنی ولی ایزد تعالی و تبارک فرمود که: «من کنت مولاه فهذا مولاه و هو منّی بمنزله هرون من موسی الّا انّه لا نبیّ بعدی» یعنی هر کرا من در ایام حیات مولی و حاکم او باشم پس این مولی و حاکم اوست و آن مرا به منزله هارونست نسبت بموسی (علیه السلام) الّا آنکه بعد از من پیغمبری نخواهد بود این کلام از روی تعریض از حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) واقع شد و از صفات حمیده و اوصاف پسندیده خلیفه و نبی نیست که کلام بیان کنند که آن را معنی محصل بلکه در آن رضای حضرت عزّ و جلّ نباشد پس نبیّ الرّحمه ازین کلام صدق التیام بر امت بالتمام واجب گردانید که بدانند چون نبوّت و اخوّت در نبی، خلقت بیچون حضرت هرون و موسی بود و در آن کس که نبی الاقدس او را بمنزله هرون نسبت بذات مقدّس خود گردانید این دو صفت معدوم بود البته او را خلیفه بر امّت بمنزلت هرون گردانید. چنانچه موسی (علیه السلام) هرون را بر بنی اسرائیل بالتمام خلیفه بسعی و اهتمام گردانید و از حضرت ایزد علام التماس و استدعای خلافت آن حضرت برای امت نمود. چنانچه فرمود که اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی و لیکن حضرت رسول آخر الزّمان اگر بامت میگفت که شما تقلید احکام اسلام و ایمان بغیر از فلان بحکم قادر سبحان جایز و رخصت بدانید که اگر خلاف کنید بامر ایزد وهاب هر آینه بشما عذاب نازل گردد. بیقین بموجب وعده حضرت رسالتمآب بر آن طایفه ورود و اتیان عذاب میشد و باب انظار و امهال بنا بر قول رسول واهب متعال و خلل زوال یافتی» (طبرسی:1403، 1، 255)
اِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ * لا یَمَسُّهُ إِلاَّ المُطَهَّرُونَ (الواقعه:77 - 79) «که این قرآنی ارجمند است، در نوشته ای فرو پوشیده، که جز پاکان را به آن دسترس نیست».
در آیات فوق، فهم معانی مکنون قرآن را از آن مطهرون شمرده و در سوره احزاب خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به عنوان مطهرون معرفی می نماید:
إِنَّما یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (الاحزاب:33) «جز این نیست که خداوند می خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند».
فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) وَیْحَکَ یَا قَتَادَهُ إِنَّمَا یَعْرِفُ القُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه (کلینی:1362، 8، 312)
«امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: همانا شناخت کامل قرآن تنها از آن کسی است که قرآن خطاب به او سخن می گوید».
منظور از مخاطب اصلی قرآن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند.
عن أَحَدِهِمَا (علیه السلام) فِی قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ - وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی العِلْمِ فَرَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَفْضَلُ الرَّاسِخِینَ فِی العِلْمِ قَدْ عَلَّمَهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَمِیعَ مَا أَنْزَلَ عَلَیْهِ مِنَ التَّنْزِیلِ وَ التَّأْوِیلِ وَ مَا کَانَ اللهُ لِیُنْزِلَ عَلَیْهِ شَیْئاً لَمْ یُعَلِّمْهُ تَأْوِیلَهُ وَ أَوْصِیَاؤُهُ مِنْ بَعْدِهِ یَعْلَمُونَهُ کُلَّهُ وَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ تَأْوِیلَهُ إِذَا قَالَ العَالِمُ فِیهِمْ بِعِلْمٍ فَأَجَابَهُمُ اللهُ بِقَوْلِهِ - یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ القُرْآنُ خَاصٌّ وَ عَامٌّ وَ مُحْکَمٌ وَ مُتَشَابِهٌ وَ نَاسِخٌ وَ مَنْسُوخٌ فَالرَّاسِخُونُ فِی العِلْمِ یَعْلَمُونَه (کلینی:1362، 1، 213) «برید بن معاویه از یکی از دو امام (باقر یا صادق (علیهما السلام)) روایت کرده در تفسیر قول خدای عز و جل (6 سوره آل عمران): «و نمی داند تأویل آن را جز خدا و راسخون در علم» که فرمود: رسول الله افضل راسخون در علم است، خدای عز و جل به او آموخته است هر چه را بدو فرو فرستاده از تنزیل و تأویل، خدا چیزی را که تأویل آن را نمی دانست به وی نازل نمی کرد و اوصیاء پس از وی هم همه آن را می دانند و آن کسانی که تأویل آن را نمی دانند چون عالم راسخ در علم که میان آنها است از روی علم به آنها بگوید خدا پذیرش آنها را اعلام کرده به قول خود که: «می گویند ما بدان ایمان داریم همه آن از نزد پروردگار ما است» قرآن خاص دارد و عام، محکم دارد و متشابه، ناسخ دارد و منسوخ، و راسخون در علم همه را می دانند.»
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) قَالَ الرَّاسِخُونَ فِی العِلْمِ* أَمِیرُ المُؤْمِنِینَ وَ الأَئِمَّهُ مِنْ بَعْدِهِ (علیه السلام) (کلینی:1362، 1، 213) «امام صادق (علیه السلام) فرمود: راسخون در علم، امیر المؤمنین و ائمه بعد از اویند».
و ایشان را مرجع و پیشوای سایر مسلمانان در معرفت پیام وحی معرفی نموده است.
... وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُم... (النساء:84)
«واگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می بردند کسانی از ایشان که آن را درمی یافتند به آن پی می بردند».
عن الرّضا (علیه السلام) یعنی: آل محمّد، و هم الّذین یستنبطون من القرآن و یعرفون الحلال و الحرام، و هم حجّه الله علی خلقه. (قمی مشهدی:1368، 3، 486) «منظور آل محمّد است آنهایند که علم قرآن را دارند و حلال و حرام را تشخیص می دهند و ایشان حجّت خدایند بر مردم».
عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ... وَ إِنَّمَا هَلَکَ النَّاسُ فِی المُتَشَابِهِ لِأَنَّهُمْ لَمْ یَقِفُوا عَلَی مَعْنَاهُ وَ لَمْ یَعْرِفُوا حَقِیقَتَهُ فَوَضَعُوا لَهُ تَأْوِیلًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ بِآرَائِهِمْ وَ اسْتَغْنَوْا بِذَلِکَ عَنْ مَسْأَلَهِ الأَوْصِیَاءِ... (حرّ عاملی:1409، 27، 200و201)
بنابراین همه مردم دعوت به تعقل در آیات قرآن شده اند و هرکس به اندازه ظرفیت خود از آن بهره می برد، ولی علم همه جانبه آن در تمام سطوح و مراتب، تنها در اختیار معصومان است.
خداوند حکیم برای بیان اشاری، کنایی و تعریضی برخی مفاهیم در کنار معانی ظاهری آیات و تشکیل سطوح و لایه های معنایی روش هایی گوناگون بنا نهاده که عموماً در بستر علوم ادبی و بلاغی جریان دارد و ذو وجوه بودن یا چندگانه بودن دلالت های معنایی قرآن را درپی دارد. چند معنایی یا ذووجوه بودن قرآن، مسأله ای برگرفته از روایات معتبر شیعه و سنّی است (الدارقطنی:1413، 4، 144) (طبرسی:1372، 1، 81). مطابق این روایات فهم کامل قرآن در گرو پذیرش و شناخت وجوه گوناگون معنایی برای آیات آن است (سیوطی، 1، نوع39) (همو، 2، نوع78) (سید رضی:1414، وصیت77)
از جمله امام صادق (علیه السلام) در پاسخ به سوال یکی از یاران خود در تفسیر یک آیه، دو معنا برای آیه بیان می فرمایند و تأکید می نمایند که «از آنانی مباش که درباره آیات معتقدند تنها یک معنا افاده می کند». (کلینی:1362، 2، 156) (همو، 8، 50) (1).
در واقع چند معنایی و وجوه گوناگون معنایی، ریشه در ویژگی گوینده و مخاطب دارد.گوینده کلام هرچه از علم و احاطه بیشتری بر الفاظ و معانی برخوردار باشد، توانمندی بیشتری در خلق اثری مشتمل بر چند معنایی خواهد داشت و مخاطبان یک اثر، هرچه متنوع تر و از سطوح گوناگون فکری باشند، ضرورت خلق اثری چند معنا که متناسب با هر سطح فکری، معنادار باشد، بیشتر است. از آنجا که مخاطبان قرآن در سطح اول پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و معصومان (علیهم السلام) و پس از آنها همه مردم از دوران نزول تا همه دوران های آینده هستند، (الانعام:19) ضرورت چند معنایی برای قرآن هم از لحاظ تفاوت سطح فهم و اندیشه مخاطبان و هم از لحاظ تفاوت زمان زندگی و مقتضیات و نیازهای آن، کاملاً روشن است. از سویی پروردگار علیم و حکیم نیز فراتر از هر گوینده ای، قادر بر خلق اثری چندمعناست به طوری که برای همه مخاطبان گوناگون خود دارای معنا و پیام باشد. (نک. طیّب حسینی:1388،74 - 88)
1 - الف - علیّ بن إبراهیم عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حمّاد بن عثمان و هشام بن الحکم و درست ابن أبی منصور، عن عمر بن یزید قال: قلت لأبی عبد الله - علیه السّلام - : الَّذِینَ - إلی قوله - أَنْ یُوصَلَ. فقال: نزلت فی رحم آل محمّد - صلّی الله علیه و آله - و قد یکون فی قرابتک.ثمّ قال: فلا تکوننّ ممّن یقول للشی ء: إنّه فی شیء واحد. کلینی:1362، ج 2 ص 156 ب - سَهْلٌ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) قَالَ قُلْتُ هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الغاشِیَهِ قَالَ یَغْشَاهُمُ القَائِمُ بِالسَّیْفِ قَالَ قُلْتُ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خاشِعَهٌ قَالَ خَاضِعَهٌ لَا تُطِیقُ الِامْتِنَاعَ قَالَ قُلْتُ عامِلَهٌ قَالَ عَمِلَتْ بِغَیْرِ مَا أَنْزَلَ اللهُ قَالَ قُلْتُ ناصِبَهٌ قَالَ نَصَبَتْ غَیْرَ وُلَاهِ الأَمْرِ قَالَ قُلْتُ تَصْلی ناراً حامِیَهً قَالَ تَصْلَی نَارَ الحَرْبِ فِی الدُّنْیَا عَلَی عَهْدِ القَائِمِ وَ فِی الآخِرَهِ نَارَ جَهَنَّم کلینی:1362، ج 8 50 ج - به گواهی طبرسی اکثر دانشمندان اصولی نیز استعمال لفظ در یک کلام و اراده معانی چندگانه آن را جایز شمرده اند. طبرسی:1372، ج10،ص603: عند أکثر المتکلمین فی أصول الفقه یجوز أن یراد بلفظه واحده إذ لا تنافی بینهما و هو اختیار المرتضی قدس الله روحه و لم یجوز ذلک أبو هاشم إلا إذا تکلم به مرتین.
1 - 3 - 1 - 1 - بررسی دیدگاه دانشمندان درباره جواز و امکان چند معنایی:
دانشمندان مسلمان درباره امکان و جواز چند معنایی و وقوع آن در قرآن همداستان نیستند و چهار دیدگاه دراین باره میان دانشمندان مطرح است و هر دیدگاه طرفدارانی دارد: (نک. طیّب حسینی، 151)
1 - عدم استعمال لفظ در بیش از یک معنا
2 - امکان استعمال لفظ در بیش از یک معنا و عدم وقوع آن
3 - امکان و وقوع استعمال لفظ در بیش از یک معنا در لغت و عدم وقوع آن در قرآن
4 - وقوع استعمال لفظ در بیش از یک معنا در قرآن کریم
موارد زیر خلاصه دلایل طرفداران دیدگاه نخست و پاسخ آن است است: (نک. طیّب حسینی:1388، 151 - 174)
اشکال یک: ناسازگاری استعمال لفظ در بیش از یک معنا با قاعده وضع لغت (رازی:1412، 1، 102 و 104)
پاسخ: اولاً، وقوع استعمال یک لفظ در چند معنا دلیل امکان و جواز آن است. ثانیاً، استعمال تابع قرارداد است.
اشکال دو: ترجیح بلا مرجّح یکی از معانی چند گانه، عقلاً محال است. (حمادی:1418، 97)
پاسخ: شخص حکیم اگر به هنگام استفاده از لفظ مشترک قرینه به کار نبرد، کلامش بر هردو معنا حمل می شود وگرنه موجب اغرای به جهل خواهد شد. همچنین ممکن است مصلحت در اجمال گویی باشد، یا قرینه برای مخاطب مستقیم کلام روشن باشد و نیاز باشد دیگران به او یعنی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مراجعه کنند.
اشکال سه: ناسازگاری با موضوع له الفاظ مشترک که معانی در حال وحدت است. (میرزای قمی، 1، 63 - 64)
پاسخ: اولاً، سبب اجمال لفظ آن است که بدون قرینه به کار رود، ولی اگر گوینده قرینه ای به کار بَرد که بر اراده کردن هردو معنا دلالت کند، آیا باز حمل لفظ مشترک بر هر دو معنایش ناممکن خواهد بود؟
ثانیاً، لفظ در صورتی در جمله مجمل خواهد بود که گوینده به طور غیر عمدی و ناآگاهانه آن را به صورت دو پهلو به کار برده باشد، ولی اگر گوینده آگاهانه و بدون قرینه خاصّ دالّ بر اراده یکی از دومعنا، لفظ مشترک را به کار بَرد، در این صورت لفظ مجمل نخواهد بود و نمونه ای از «ایهام» شمرده می شود که یکی از صنایع بدیعی و فنون ادبی است. ثالثاً، فرض عدم وجود قرینه برای الفاظ مشترک در قرآن با حکمت نزول آیات، ناسازگار است. رابعاً، استعمال مجازی مورد قبول گوینده این اشکال (میرزای قمی در قوانین الاصول) است؛ پس استعمال لفظ در بیش از یک معنا به نحو مجاز مورد ایراد ایشان نخواهد بود.
اشکال چهار: ناسازگاری استعمال لفظ در بیش از یک معنا با حقیقت استعمال که فانی شدن لفظ در معناست. (آخوند خراسانی، 1، 54 - 55)
پاسخ: اولاً، این نظریه مبتنی بر تعریف ویژه قائل آن (آخوند خراسانی) از «استعمال» است که مورد نقد جدّی دانشمندان پس از اوست. (نک. خوئی:محاضرات، 1، 206) ثانیاً، بر فرض پذیرش این تعریف باز استعمال لفظ در بیش از یک معنا محال نیست.آنچه محال است، اراده دو معنا در آنِ واحد و با دو لحاظ مستقل از لفظ است، نه اراده دو معنا، با دو لحاظ مستقل ولی در دو آنِ مختلف. ثالثاً، وجود شواهد متعدد از استعمال لفظ در بیش از یک معنا در کلام عربی و غیر عربی، قوی ترین دلیل بر جواز آن است.
اشکال پنج: ناسازگاری استعمال لفظ در بیش از یک معنا با نگاه استقلالی به معنا که لازمه آن، این است که نفس انسانی در آنِ واحد بخواهد دو عمل مستقل انجام دهد و این محال است. (خوئی:اجود التقریرات، 1، 51)
پاسخ: اولاً، به نظر می رسد با توجه به مجرّد بودن نفس انسانی، نفس بتواند در آنِ واحد افعال متعددی را انجام دهد. (فاضل:1381، 2، 304 - 309) ثانیاً، اساساً در استعمال لفظ در بیش از یک معنا انسان نمی خواهد دو عمل مستقل انجام دهد، بلکه یک عمل انجام می دهد و آن استعمال لفظ در دو معناست.
در پاسخ طرفداران دیدگاه دوم شواهد فراوان در ادبیات عرب و غیر آن ارائه می شود. (نک. طیّب حسینی:1388، 174 - 188)
طرفداران دیدگاه سوم که اینگونه اشکال می کنند:
اشکال شش و هفت: اولاً، خدای تعالی از معماگویی پیراسته و از ابهام گویی منزّه است. (خمینی:1407، 1، 166) ثانیاً، بسیاری از آیات قرآن در مقام تشریع احکام و قوانین ارشادی است و لازم است از هرگونه استعمال مبهم خالی باشد. (همو)
پاسخ: 1. این که در قرآن لفظی مجمل و مبهم وجود داشته باشد، قابل قبول نیست، مگرنسبت به دستورهای کلی عبادی مانند نماز، روزه، حج،... که تبیین آن بر عهده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است.در غیر این موارد معنای آیات قرآن برای مخاطبان اولی قرآن، روشن بوده و اگر احیاناً ابهامی وجود می داشت، با تبیین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ابهام آیه برطرف می شد.اما برای مخاطبان بعدی ممکن است آیاتی از قرآن مجمل جلوه کند. پس اجمال امری نسبی است. (زرکشی:1988، 2، 209 - 216) (سیوطی، 3، 59 - 62) بنابراین باید در جستجوی قرائن برآمد، و اگر قرینه ای نبود، در صورتی که تضاد و تنافی میان دو معنا وجود نداشته باشد، به مخاطب اجازه داد لفظ مشرک را بر هردو معنایش با هم حمل کند. مهمترین دلیل این اجازه، کاربرد لفظ مشترک بدون قرینه از سوی خداوند حکیم است.
2. حمل الفاظ قرآن کریم بر بیش از یک معنا در بخش احکام فقهی ایجاد مشکل می کند و باید این بخش را از قاعده چند معنایی استثنا نمود. اما این مسأله موجب انکار چندمعنایی نمی شود، به ویژه اگر این نوع استعمال و دلالت های قرآن کریم، مورد تایید روایات معصومان نیز باشد.
3.وابستگی حمل الفاظ قرآن کریم بر چند معنابه وجود قرینه که مورد تأکید برخی دیگر از دانشمندان نیز قرار گرفته (نک. مکارم:1416، 1، 151)، امری مسلّم و غیر قابل انکار است.بنا به قول سیوطی اکثر دانشمندان عقیده به امکان وقوع این نوع استعمال دارند. (سیوطی:1958، 1، 369) از میان دانشمندان شیعه، طبرسی نیز چنین گفتاری دارد. (طبرسی:1372، ج10،ص603)
4. اینکه این شیوه را معما گویی و لغز و ویژه آثار ادبی و هنری و کلام خدا را منزه از آن بدانیم، تفکر درستی نیست؛ چه اشکال دارد که کلام خداوند در حالی که یک متن تشریعی و تقنینی است و شیوه و اسلوب علمی به خود گرفته است، به طوری که کلمات بسیار دقیق و فنی گزینش شده و هر یک در جای خود قرار گرفته باشد و بر معنایی ویژه دلالت کند و در عین حال همه ویژگی های یک متن ادبی و هنری را نیز داشته باشد. به نظر می رسد به همان دلایلی که این نوع استعمال در کلام عرب رایج است، امکان دارد در یک متن تقنینی تشریعی حساس نیز این نوع استعمال به کار آید به شرط آن که گوینده آن متن به همه زوایای زبان و لغت و واژگان و ترکیب آنها احاطه کامل داشته باشد. البته این مطلب هرگز به معنای فراگیر بودن چند معنایی در آیات قرآن نیست، تقسیم آیات به محکم و متشابه (آل عمران:7) قاعده استعمال الفاظ در بیش از یک معنا را از کلیت خارج می سازد.
طرفداران دیدگاه چهارم، ضمن پاسخ به اشکالات سایر دیدگاهها، به عنوان قوی ترین دلیل، نمونه ها و شواهد متعدد دالِ بر چند معنایی را معرّفی می کنند. (نک. طیّب حسینی:1388، 174 - 188)
1 - 3 - 1 - 2 - گونه های چند معنایی در قرآن:
اکنون با استفاده از روایات، برخی از صورت های چند معنایی (نک، اسعدی:1386، 70) به همراه نمونه هایی ذکر می شود:
الف - چند معنایی با تکیه بر وجوه گوناگون معنایی یک واژه کلمه «أمّه» در قرآن هم در معنای «گروهی از مردم» یا «قوم» و هم در معنای «حین» و «وقت» به کار رفته است. (قمّی:1367، 1، 323) (رازی:1420، 17، 321)(4).
وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَل... (الاعراف:34) «و هر امّتی را زمانه ای است..»..
وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ رَسُول... (یونس:47) «و هر امّتی را پیامبری است..»..
وَ قالَ الَّذِی نَجا مِنْهُما وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّهٍ أَنَا أُنَبِّئُکُمْ بِتَأْوِیلِهِ فَأَرْسِلُونِ (یوسف:45)
«و از آن دو (زندانی) کسی که رهایی یافته و پس از مدّتی (یوسف را) به یاد آورده بود گفت: من شما را از تعبیر آن آگاه می کنم، مرا (به زندان یوسف) بفرستید!»
امّا در یک آیه از قرآن این کلمه در هردو معنا مورد نظر خداوند است و با هر وجه یک لایه معنایی برای آیه شکل می گیرد:
وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ العَذابَ إِلی أُمَّهٍ مَعْدُودَهٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ أَلا یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (هود:8) «و اگر عذاب را از آنان چندگاهی پس افکنیم به یقین می گویند: چه آن را باز داشت؟ آگاه باشید روزی که به آنان برسد از ایشان بازگردانده نمی شود و آنچه به ریشخند می گرفتند آنها را فرا می گیرد».
اگر امت در معنای مدت و محدوده ای از زمان در نظر گرفته شود معنای صحیحی از آیه افاده می شود که اغلب مفسران هم به این معنا اشاره کرده اند؛ (طباطبائی:1417، 10، 155) (سیّد قطب:1412، 4، 1859) (زمخشری:1407، 2، 381) (رازی:1420، 17، 321) (طوسی، 5، 452)... امادر روایتی از امام علی (علیه السلام) تبیین می شود که منظور از امّت در این آیه اصحاب امام قائم (علیه السلام) هستند. (قمّی:1367، 1، 323)(5).
بنابر دلایلی که در امکان و جواز چند معنایی گفته شد و از آنجایی که امکان اراده معانی گوناگون از آیه واحد یا به اصطلاح «چند معنایی» مورد تایید و تاکید امامان معصوم (علیهم السلام) ومفسّران حقیقی قرآن است، می توان گفت هردو معنا منظور خداوند متعال است و از آیه استفاده می شود. طبری که از موافقان چند معنایی است، (نک. مالکی:1996، 296) (نک. طبری:1412، 1،73)(6) در این آیه «امه» به معنای حین را به معنای اصلی آن یعنی گروهی از مردم باز می گرداند:
و لئن أخرنا عنهم العذاب إلی مجیء أمه و انقراض أخری قبلها. (همان، 12، 5)
و این گونه به پیوند دومعنای واژه در آیه مورد نظر اشاره می کند.
نمونه دیگر: الشَّمْسُ وَ القَمَرُ بِحُسْبانٍ * وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ (الرحمن:5 - 6)
«خورشید و ماه دارای شمارگانند و گیاه (ستاره) و درخت سجده می آورند».
کلمه «نجم» در دو معنای «بوته» و «ستاره» دو وجه در معنا ی آیات فوق پدید آورده که معنای اول در مناسبت با آیه 6 و معنای دوم مناسب با آیه 5 است و هر دو معنا صحیح است(7).
ب - چند معنایی با تعیین مصادیق چندگانه:
هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الغاشِیَهِ * وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خاشِعَهٌ * عامِلَهٌ ناصِبَهٌ * تَصْلی ناراً حامِیَهً (الغاشیه:1 - 4)
«آیا داستان (رستخیز) فراپوشنده به تو رسیده است؟ رخساره هایی در آن روز خاکسارند، کوشنده رنج کشیده (اما بی بهره) اند. به آتشی بسیار سوزان درمی آیند»
این آیات از نظر مفسران نوعاً در توصیف قیامت است؛ (آلوسی:1415، 15، 324)(8) (طباطبائی:1417، 20، 273) (مکارم:1374، 26، 414) اما در روایات، توصیف قیام امام قائم (علیه السلام) نیز هست. این دو معنا با هم قابل جمعند زیرا عذاب قیامت و عذاب کافران به شمشیر امام (علیه السلام) ارتباطی طولی دارند و دو چهره یک سنت الهیند. امام صادق (علیه السلام) در تفسیر این آیه به این نکته اشاره فرموده اند:
سَهْلٌ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) قَالَ قُلْتُ هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الغاشِیَهِ قَالَ یَغْشَاهُمُ القَائِمُ بِالسَّیْفِ قَالَ قُلْتُ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خاشِعَهٌ قَالَ خَاضِعَهٌ لَا تُطِیقُ الِامْتِنَاعَ قَالَ قُلْتُ عامِلَهٌ قَالَ عَمِلَتْ بِغَیْرِ مَا أَنْزَلَ اللهُ قَالَ قُلْتُ ناصِبَهٌ قَالَ نَصَبَتْ غَیْرَ وُلَاهِ الأَمْرِ قَالَ قُلْتُ تَصْلی ناراً حامِیَهً قَالَ تَصْلَی نَارَ الحَرْبِ فِی الدُّنْیَا عَلَی عَهْدِ القَائِمِ وَ فِی الآخِرَهِ نَارَ جَهَنَّم (الکافی،8، 50) «محمّد به نقل از پدرش می گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم مقصود از: هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الغاشِیَهِ چیست؟ فرمود: یعنی امام قائم (علیه السلام) آنها را با شمشیر فرا گیرد. او می گوید: در باره آیه وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خاشِعَهٌ از امام (علیه السلام) پرسش کردم و امام (علیه السلام) فرمود: یعنی فروتن و زبون هستند و توانایی سرباز زدن ندارند. او می گوید: عرض کردم عامِلَهٌ یعنی چه؟ فرمود: یعنی عمل کند به آنچه خدا دستور نداده است. او می گوید:عرض کردم: ناصِبَهٌ یعنی چه؟ فرمود: یعنی جز امام بر حق را به حکومت وادارند. او می گوید: عرض کردم: تَصْلی ناراً حامِیَهً یعنی چه؟ فرمود: به آتش جنگ در دنیا به هنگام ظهور امام قائم (علیه السلام) و در آخرت به آتش سوزان دوزخ».
نمونه دیگر:
وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللهُ بِهِ أَنْ یُوصَل... (الرعد:21) «و کسانی که آنچه را خداوند فرمان به پیوند آن داده است می پیوندند».
در تعیین آنچه خدا فرمان داده تا بدان بپیوندند، امام صادق (علیه السلام) دو مصداق بیان می نمایند و تأکید می فرمایند هردو صحیح است: ارحام شخص و امام هر عصر.
علیّ بن إبراهیم عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حمّاد بن عثمان و هشام بن الحکم و درست ابن أبی منصور، عن عمر بن یزید قال: قلت لأبی عبد الله (علیه السلام) الَّذِینَ - إلی قوله - أَنْ یُوصَلَ. فقال: نزلت فی رحم آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) و قد یکون فی قرابتک.ثمّ قال: فلا تکوننّ ممّن یقول للشی ء: إنّه فی شیء واحد. (کلینی:1362، 2، 156) «عمر بن زیاد گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: «کسانی که آنچه را خدا بپیوندش فرمان داده می پیوندند» فرمود: در باره رحم آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده و در باره خویشان تو هم می باشد، سپس فرمود: از کسانی مباش که بچیزی گویند: تنها در باره یک مورد است».
همچنین با ژرف اندیشی در مفاد آیاتی که درباره واقعه «الساعه» سخن می گوید، می توان دریافت که این واژه گاه بر واقعه قیامت، گاه بر پیشامد قیام قائم دلالت دارد و گاه توصیف هر دو با در نظر گرفتن شباهتها و مشترکات آنهاست. روایات نیز این مسأله را تایید می کنند. (طباطبائی:1417، 2، 109)
ج - چند معنایی با تعمیم مفهوم و الغای خصوصیات گاه اشارات و پیوند های خاصی که ممکن است محدود کننده مفاد فرازها و آیات قرآنی باشد، با تدبر و ژرف اندیشی یا به راهنمایی روایات نادیده انگاشته می شوند(9) و این فرازها مستقل از سیاق، معنایی عام افاده می کنند.
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَهً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نساءهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ المُفْسِدِینَ * وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الوارِثِینَ * وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ (القصص:4 - 6)
«بی گمان فرعون در زمین (مصر) گردنکشی ورزید و مردم آنجا را دسته دسته کرد.و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شده اند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم.و به آنان در این (سر) زمین توانایی بخشیم و با آنان به فرعون و هامان و سپاه آن دو، چیزی را که از آن می هراسیدند نشان دهیم»
سیاق آیات مفهوم آیه فوق را به سرگذشت فرعون و قوم بنی اسرائیل محدود می کند، ولی با در نظر گرفتن سنت پایدار الهی در نصرت و غلبه حق بر باطل و قدرت بخشیدن به مستضعفان همچنین راهنمایی روایات می توان مفهومی عام درباره آینده اهل حق استنباط نمود. (طوسی:1411، 84)(10).
نمونه دیگر:
وَ قَضَیْنا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیراً (4)... إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها فَإِذا جاءَ وَعْدُ الآخِرَه... (الاسراء:7) «و به بنی اسرائیل در کتاب (تورات) خبر دادیم که دو بار در این سرزمین تباهی می ورزید و گردنکشی بزرگی می کنید.... اگر نیکی ورزید به خویش نیکی ورزیده اید و اگر بدی کنید به خویش کرده اید و چون وعده فرجامین فرا رسد...»
سیاق این آیات و تعابیر خطابی آن به بنی اسرائیل، گواه آن است که بخش اخیر: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها» نیز در ظاهر، به آنان مربوط است. با وجود این معنای آن، مستقل از خطاب خاص و سیاق مربوط، معنایی عام و مطلق است و به روشنی از خصوصیات مزبور تجرید پذیر است. به عبارت دیگر این بخش می تواند کل جریان مربوط را از حد یک ماجرای زمان مند تاریخی، فراتر برده و مایه حیات و پویایی پیام آیات مزبور شود. (اسعدی:1386، 391)
نمونه دیگر عموم آیاتی است که درباره «اهل الکتاب» سخن می گوید و گروه ها ی گوناگون میان آنان را توصیف، توبیخ یا تشویق می نماید که در حقیقت گروه ها ی مختلف مسلمانان و اهل قرآن نیز مورد خطاب خداوندند و به خاطر شباهت رفتار مومنان و کافران و منافقان امّتها بدین طریق،پیشینیان را مایه عبرت و درس آموزی آیندگان قرار می دهد. (صدوق:1414،1، 62)(11)
د - چند معنایی حاصل از مراتب ظاهری و باطنی:
فَلْیَنْظُرِ الإِنْسانُ إِلی طَعامِهِ * أَنَّا صَبَبْنَا الماءَ صَبًّا * ثُمَّ شَقَقْنَا الأَرْضَ شَقًّا * فَأَنْبَتْنا فِیها حَبًّا * وَ عِنَباً وَ قَضْباً *وَ زَیْتُوناً وَ نَخْلاً * وَ حَدائِقَ غُلْباً * وَ فاکِهَهً وَ أَبًّا * مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ (عبس:24 - 32) «باری، آدمی باید به خوراک خویش بنگرد. ما آب را به فراوانی فرو ریخته ایم. سپس زمین را به درستی شکافته ایم، و در آن دانه ای رویانده ایم، و انگور و سبزی، و زیتون و درخت خرما، و باغ های پر درخت، و میوه و علف برای بهره وری شما و ستوران شما».
در این آیه که به نگریستن انسان به خوراکش دستور می دهد،متناسب با مفهوم ظاهری «طعام» و پیوند معنایی آن با آیات بعد، ناظر به همان خوراک ظاهری است که محصول ریزش باران و شکاف زمین و رویش گیاه است. اما با نگاهی عمیق تر می توان در کنار معنای ظاهری معنایی ژرفتر از آن دریافت. و آن نگریستن به غذای روح است تا منشأ آن را باز شناسد و سلامت روحی اش را تأمین کند.امام باقر (علیه السلام) در پاسخ به این پرسش که منظور از طعام در این آیه چیست، می فرمایند:
علمه الذی یأخذه عمن یأخذه (کلینی:1362،1، 49) «دانشی که فرا می گیرد بنگرد از چه کسی می آموزد».
اگر چه عموم دانشمندان را باور براین است که در این گونه دلالتهای باطنی، پیوند سیاقی از دست می رود (اسعدی:1386، 401) ولی برخی نشان می دهند پیوند آیات در سطح دیگر دوباره برقرار می شود. (برومند:1388، 48)
نمونه دیگر:
قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ (الملک:30) «بگو: به من بگویید اگر آب (سرزمین) شما فرو رود چه کسی برای شما آبی روان می آورد؟»
خداوند در این آیه در فضای آیات تهدید کافران و وعده عذاب به فرورفتن آب و هلاک از تشنگی تهدید می فرماید. در این آیه نیز در سطح ظاهر می توان مفهوم آب مادّی را در نظر گرفت که حیات انسان در گرو آن است و درنگرشی عمیق تر از حیات معنوی و چشمه های علم و معرفت یاد کرد. در روایات متعددی از اهل بیت (علیهم السلام) ماء در مرتبه باطنی معنا شده و چنین آمده که اگر امام و پیشوایتان را از دست دهید یا از نظرها غایب شود،چه کسی امامی دیگر که حامل علوم الهی و مایه حیات شماست، برای شما می آورد یا اورا از پرده غیبت ظاهر می سازد؟ (قمی مشهدی:1368، 13، 366)
در این مورد نیز به راحتی حفظ پیوند سیاقی در این مرتبه ممکن است؛ زیرا ویژگی عذاب های وعده شده در آیات قبل با عذاب موعود در آخرالزمان قابل تطبیق است.
توسعه معنایی فرازهای قرآنی در تفسیر اهل بیت (علیهم السلام) نمونه ها و موارد فراوان دارد و از آنجا که در برخی روایات، معصومین (علیهم السلام) روش خود را با دلیل عقلی و منطقی بیان کرده اند، با تدبر در آیات و پیروی از روش ایشان می توان بر موارد آن افزود.
این لایه ها و مراتب معنایی را در روایات با مفهوم ظهر و بطن مرتبط ساخته و بطن را با مفهوم تأویل پیوند زده اند و با استفاده از آیه 7 سوره آل عمران تأویل به آیات متشابه نسبت داده می شود. مفاهیمی که عرصه ای گسترده برای نظریه پردازان در تبیین و تعریف آن فراهم آورده است. علی رغم اختلاف نظرها تصویری که روایات از مفهوم تاویل، محکم و متشابه ارائه می دهند واضح است و این تصویر مبنای ما در این پژوهش خواهد بود.
1 - 3 - مفهوم تاویل در روایات:
قرآن دارای ظاهر و باطنی است (سیوطی:1421، 1، 695). ظاهر قرآن همان صورت تنزیلی آن و باطن قرآن تأویل آن است(12). یعنی تمام آیات قرآن باطن و تأویلی دارند. حکم بعضی از آیات قرآن واقع شده و برخی هنوز جاری نشده است(13).
آنچه حکم آن واقع شده یعنی تأویل آن در تنزیل آن،به همراه، قبل یا بعد از آن بوده، از آیات محکم شمرده می شود(14).
آنچه تأویل آن در تنزیلش بوده مانند آیات احکام عبادی و حلال و حرام(15) که تعداد این آیات بسیار اندک است(16).
آنچه تأویل آن به همراه تنزیلش بوده مانند آیاتی که در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تأویل آن تبیین و حکم آن جاری شده است؛ مثل معرفی صادقین در آیه 119 سوره توبه و اولی الامر در آیه 59 سوره النساء توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان تأویل آیه. آنچه تأویل آن قبل از تنزیلش بوده مانند احکام مربوط به برخی آداب جاهلی مانند لعان و ظهار و آیات سرگذشت امّتهای پیشین که قبلاً واقع شده است. ولی آیاتی که تأویل آن بعد از تنزیل آن است، از آیاتی است که برای کسانی که علم به تأویل آن ندارند، متشابه است و هنوز حکم آن جاری نشده است(17). پس تأویل به معنای صورت کلی و حقیقت مفاهیم قرآن است که مجرّد و منتزع از ملابسات تنزیلی آن است(18). تأویل قرآن در بستر زمان جریان دارد مانند خورشید و ماه،شب و روز در گذر است(19)؛ یعنی تمام وقایعی که در بستر زمان شکل می گیرد از تأویلات آیات قرآن است؛ زیرا قرآن تبیان و تفصیل همه چیز است(20) و این تفصیل در باطن آیات است و با تأویل پرده از چهره می گشاید. بنابراین هر آیه می تواند چندین تأویل با مراتب مختلف داشته باشد که با گذر زمان واقع می شود؛ مراتبی که به بطن های قرآن نامیده شده است و از جهت شدّت وقوع و ظهور یکسان نیستند؛ یعنی آن حقایق قرآنی که بر پیشینیان جاری شده برای آیندگان هم در مرتبه ای دیگر تأویل خواهد شد(21).
هرگاه تأویل آیه ای جاری می شود امام آن عصر بدان علم دارد. (بحرانی: 1416، 1، 34)(22).
پس کسی که تأویل قرآن را می داند، از حوادث آینده آگاه است و از علم غیب برخوردار است. زیرا معصومان از کسانی هستند که به اذن خدا وند متعال به غیب احاطه دارند؛ (الجن:27) اما راسخون در علم غیر از معصومان هستند و با اعتراف به جهل خود نسبت به تأویل آیات و ایمان به غیبی که از آن محجوبند، به این مقام رسیده اند(23) و اگر گاه معصوم (علیه السلام) خود را افضل راسخون معرفی می کنند(24) با مراجعه به سایر اقوال ایشان فهمیده می شود که ایشان افضل از راسخونند و در مقام محاجّه و جدل با فرد منکر شؤون ایشان، بدین مقام بسنده کرده اند. چرا که رسوخ در علم مقامی است که به برخی از پیروان انبیاء پیشین داده شده (النساء، 162) در حالی که مقام احدی با آل محمد قیاس نمی شود(25). افراد دیگر اگر از سر فتنه جویی در جست و جوی تأویل آیات و اخبار آینده باشند، دچار انحراف قلبی شده، از جرگه خردمندان بیرون افتاده اند. (آل عمران، 7) پس علم تأویل تنها در اختیار معصوم (علیه السلام) قرار دارد و دیگران به تعلیم ایشان از علم تأویل بهره خواهند برد(26).
گاه در روایات تعابیری به کار می رود که دالّ بر نسبیت متشابهات است. مثلا می فرمایند: «المتشابه ما اشتبه علی جاهله» یعنی آیات برای برخی که به مفاهیم و مدالیل آیات جاهلند مشتبه می شود. این فرمایش نشان می دهد متشابهات گاه عرضی هستند و به خاطر عدم دسترسی به تفسیر صحیح یا تأویل رسیده از معصومین (علیهم السلام) دچار پدیده تشابه می شوند؛ امّا گاه ذاتی هستند که بنابر مطالب پیشین که با تکیه برروایات بیان شده در زمره آیاتی هستند که هنوز تأویل آن واقع نشده است. مانند بسیاری از آیاتی که واقعه قیام امام قائم (علیه السلام) را به تصویر می کشد ودر روایات تفسیری غالباً این تعبیر دیده می شود که «لم یجیء تأویل هذه الآیه» حَدَّثَنَا أَبِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ الحَسَنِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ قَالَ حَدَّثَنِی مُوسَی بْنُ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ الصَّیْقَلُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) فِی قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ فَقَالَ هَذِهِ نَزَلَتْ فِی القَائِمِ یَقُولُ إِنْ أَصْبَحَ إِمَامُکُمْ غَائِباً عَنْکُمْ لَا تَدْرُونَ أَیْنَ هُوَ فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِإِمَامٍ ظَاهِرٍ یَأْتِیکُمْ بِأَخْبَارِ السَّمَاءِ وَ الأَرْضِ وَ حَلَالِ اللهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ حَرَامِهِ ثُمَّ قَالَ (علیه السلام) وَ اللهِ مَا جَاءَ تَأْوِیلُ هَذِهِ الآیَهِ وَ لَا بُدَّ أَنْ یَجِیء تَأْوِیلُهَا (صدوق:1395، 1، 326)(27).
از این رو در روایات روز ظهور امام مهدی (علیه السلام) همان روز آمدن تأویل قرآن معرفی شده است(28).
حال اگر آیات مهدوی از متشابهات قرآن باشند به دستور معصومین (علیه السلام) برای فهم و معرفت به حقیقت آن باید به محکمات رجوع کرد؛ زیرا که «هنّ امّ الکتاب». آیات محکمی که مفسّر آیات مهدوی هستند، آیات سرگذشت هادیان الهی و امّتهای پیشین هستند.
دلیل رجوع به محکمات برای فهم متشابهات، پایداربودن و عدم تغییر وتبدیل سنت های الهی است که در هر عصر و مصر جریان دارد.
یعنی قواعدی که بر اساس آن حکم خداوند بر جوامع بشری امضاء می شود، (الانفال:38)(29) همواره ثابت است و این قواعد که همان سنن الهی هستند در قرآن به روشنی تعریف شده و با مثالهای فراوان از گذشتگان تبیین گردیده است. (ابراهیم:45)(30)
از همین رو خداوند سرگذشت پیشینیان را آیت و مثلی برای امت خاتم خوانده و از آنان خواسته تا در این آیت ها نظر و تعقَل و تفقَه کنند و بدان ایمان آورند و از آن عبرت گیرند تا نسبت رویدادهای زمان خویش بصیرت یابند. (نک بخش 3 - 5)
1 - 3 - 2 - حجیت خبر واحد در تفسیر:
همان طور که گفته شد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت مطهّر ایشان (علیهم السلام) اولین مخاطبان قرآن هستند و علم جامع به ظاهر و باطن آیات قرآن در اختیار آنان است. سایرین به تناسب مراتب فهم خود می توانند از آیات قرآن بهره ببرند و هرجا درماندند، باید به اینان مراجعه کنند؛ در دوران غیبت که دست ما از علم مفسّران حقیقی قرآن کوتاه است، ناچار به روایات رسیده از ایشان رجوع می کنیم. امّا از آنجا که روایات شیعه با آسیبهایی از سوی غلات روبه رو بوده است، (نک.معارف:1376، 298) لازم است ملاک اعتماد خود به روایات و سنجش صحیح از سقیم آن را بیان کنیم. به این منظور، در گام اول، تاریخچه روش سنجش اعتبار روایات در میان متقدمان شیعه و اهل سنت را به سرعت مرور نموده، نشان می دهیم که اکنون عموم دانشمندان مسلمان حجیت خبر واحد ثقه را پذیرفته اند. در گام دوم، درباره قلمرو حجّیت خبر واحد بحث می کنیم که آیا حجّیت خبر واحد دایر مدار شرط خاصی مثل تعبّد و عمل است و به اخبار واحد فقهی محدود می گردد و در خارج از حوزه فقه از جمله تفسیر کارآیی خود را از دست می دهد یا خیر. در این مرحله روشن می شود که بسیاری از دانشمندان متکی بر اصول عقلی و قرائن دیگر، حجیت خبر واحد عدل ثقه را در غیر روایات فقهی و از جمله در تفسیر می پذیرند. در گام سوم، به این پرسش پاسخ می گوییم که آیا خبر واحد تفسیری، الزاماً با شرط صحّت سند، حجّت است یا می توان از این شرط عدول نمود.
متقدمان اهل سنت در سده دوم که ضرورت تدوین نظام فقهی برای عموم مسلمانان را بر اساس سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) احساس می کردند، تقسیم بندی خبر را به اعتبار راه دریافت آن، یعنی اسناد خبر، مطرح کردند. در یک تقسیم کلی، دوگونه خبر متواتر و آحاد شناسایی شد.تعریفی که از خبر واحد ارائه دادند، عمده اخبار موجود و مروی در جوامع حدیثی را در برگرفت. بحث نظام مند درباره خبرواحد را پیش از همه شافعی مطرح کرد. خود او در «رساله جماع العلم» استدلال می کند که اگر خبر واحد را به کلی کنار بگذاریم، عملاً منظومه دین را که بخش عمده آن در طول زمان بر پایه همین اخبار سامان یافته است، انکار کرده ایم؛ چراکه نمی توان مدعی علم به صدور همه اخبار نبوی شد، که وی از آن به «علم الاحاطه» و «ما عُلِمَ أنّه حقّ فی الظاهر و الباطن» تعبیر می کند. وی ادعای تواتر همه اخبار نبوی را نیز نادرست می خوانَد (نک. شافعی:1424، 7 - 20) و نهایتاً بیان می دارد که بین احکام مستند به نص قرآن و سنّت قطعی و احکام مستند به «خبر واحد» تفاوت وجود دارد و علم به احکام نوع دوم از سنخ ظن غالب است، نه علم قطعی. (نک. شافعی:1424، 35 - 38) پس از شافعی، اعتبار و حجیت خبر واحد با این قید که علم قطعی نمی آفریند، به تدریج نظر غالب و سائد شد. (نک. طارمی:1392، 163 - 166)
در حالی که شیعیان برپایه اصل مسلّم اخذ از امامان منصوص، به تدوین و کتابت بیانات ایشان پرداختند؛ آن کتابها از طریق سنت اجازه مُسنَد، رواج پیدا کرد و مورد اعتماد قرار گرفت و نیز ملاکها و روش اعتبار سنجی کتابها نیز سامان داده شد(31). به عنوان نمونه ابوجعفر محمدبن یعقوب کلینی، جامع حدیثی کافی را بر اساس کتابهای متقدم نگاشت و سندهای شناخته شده به آن کتابها را در آغاز روایات خود آورد(32). مولف دومین جامع حدیثی شیعه، ابن بابویه نیز در آغاز کتاب خود بر استخراج روایات کتاب خود از کتابهای مشهور و مورد اعتماد تاکید دارد. (صدوق:1413، 1، 5)
با آن سیرتاریخی و این مبنا، شیعیان امامی طریق رسیدن به سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را اخبار امامان معصوم می دانستند که چون آن امامان با اسناد خاصی که حجیت منصوص داشت، از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت می کردند، قطعی و علمی بود و چون در کتابهای معتبر تدوین شده بود، مورد وثوق بود.
در قرن چهارم و پنجم، دانشمندان شیعه بغداد به دلیل اهتمام برای تعامل با جامعه بزرگتر اسلامی (سواد اعظم)، مایل بودند نظامی فقهی تدوین کنند که به گفتمان رایج، التفات داشته باشد، از این رو مسأله خبر واحد را نیز بررسی کردند. شیخ مفید به عنوان پیشگام ورود به این بحث به صراحت از بی اعتباری و عدم حجیت خبر واحد، هم در آموزه های اعتقادی و هم در مسائل فقهی به عنوان «مذهب جمهور شیعه» خبر داد. (مفید:1371،38 - 44) البته توضیح داد که هرگاه خبرواحدی با قرائنی همراه شود که دلالت بر راستگویی آن راوی داشته باشد، آن خبر مشمول این قاعده نیست. (همان) شاگرد و جانشین او سید مرتضی نیز همین نظر را برگزید و حجیت دینی خبر واحد را رد کرد. (علم الهدی:1363، 2،280 و 528) او می گوید، خبر واحد علم آفرین نیست، مگر آن که آورنده آن عادل باشد که در این صورت گمان قوی به درستی خبر او حاصل می شود. (همو،2، 517) آن گاه به این پرسش که با نفی حجیت خبر واحد، منظومه فقه بر چه اساسی شکل می گیرد، چنین پاسخ می دهد: بیشتر اخبار مندرج در جوامع حدیثی شیعه پذیرفته شده و علم آور است؛ زیرا شماری از این اخبار متواتر است و شمار بسیاری نیز با نشانه های دالّ بر درستی خبر همراه است؛ اگرچه آن اخبار در کتابهای حدیثی به روش اسنادی و در قالب خبر واحد ارائه شده است. (همو، 1، 203) عبارت او این است:
«نخستین سخنی که در این باب می گوییم این است که همه اخباری که اصحاب ما (راویان و مولفان امامی) روایت و در کتاب های خود درج کرده اند، خبر واحد نیست و حکم خبر واحد را نیز ندارد، اگرچه به چند تن از راویان مستند شده است؛ بلکه بیشتر این اخبار متواتر و موجب علم است».
به این ترتیب او با تأکید بر تفاوت بنیادین فرآیند گردآوری اخبار موجود در جوامع حدیثی امامیه (نظیر محاسن، کافی، کتاب من لایحضره الفقیه) و اخبار جمع آوری شده در جوامع حدیثی اهل سنّت، مدّعی شد، اخبار امامیه به دلیل برگرفته شدن آنها از کتابهای معتبر و مشهور علم آفرین است. این سخن سیّد مرتضی، که معرف وجه سلبی عدم حجیت خبر واحد بود، در میان فقهای متأخّر امامیه موافقان زیادی داشت، (نک.طوسی:1403، 1، 340) (نک.میرزای قمی، 1، 455) امّا آن ادعای او که بخش عمده فقه امامیه مبتنی بر اخبار قطعی الصدور است، مورد مناقشه قرار گرفت و از همین رهگذر نظریه جانشین توسط شاگرد برجسته وی، شیخ طوسی ارائه شد. او در «عدهالاصول» اظهار کرد که اولاً همه اخبار منابع شیعی علم آفرین نیستند، بلکه ظن غالب به صدور آن ها وجود دارد؛ ثانیاً خبر واحد به طور کلّی در زندگی عقلایی اعتبار دارد، به همین دلیل شرع نیز در حوزه دین آن را معتبر خوانده است. (قَرَّرته الشریعه). اینگونه شیخ طوسی با مسلّم گرفتن وجه سلبی سخن شریف مرتضی، الگوی حجیت خبر راوی ثقه را تایید کرد، چراکه اخبار جوامع حدیثی شیعه، هر چند از روی کتب پیشین استخراج و تدوین شده اند و طن قوی و گاه اطمینان به صدور آنها وجود دارد، در قالب نظام اِسناد و به صورت رایج «خبرواحد» ارائه گردیده اند.از این رو پس از شیخ طوسی همه علمای اصول قول به حجیت خبر واحد واجد شرایط را که ویژگی آن ایجاد گمان قوی است، پذیرفتند. (نک. طارمی:1392، 166 - 173) اگرچه در حجیت خبر واحد در حوزه روایات فقهی و غیر آن همداستان نیستند. در میان دانشمندان متأخّر، افرادی چون آیهالله نائینی (خوئی،اجود التقریرات، 2، 106)(33)، آقاضیاء الدین عراقی (بروجردی، 3، 94) و علّامه طباطبائی (1379، 129) (1353، 70) خبر واحد را تنها در روایات فقهی که دارای اثر شرعی است، حجّت می دانند. اگرچه علّامه طباطبائی در عمل خود این مبنا را مراعات ننموده است(34).
آیه الله جوادی آملی دراین باره می گوید:
«استاد (یعنی علامه طباطبائی) سیری طولانی و عمیق در سنّت معصومان (علیهم السلام) داشت و هر آیه ای که مطرح می شد، اگر در بین سنّت معصومان دلیل یا تاییدی برآن وجود داشت، به عنوان استدلال یا استمداد در تفسیرش سود می جست، (نک.طباطبائی:1417، 10، 351) (نک. همو، 3، 84) (نک. همو،3، 84) (نک. همو، 1،9) و اگر وجود نداشت، به شکلی آیه را تفسیر می نمود که مناقض با سنّت قطعی آن ذوات مقدسه نباشد؛ زیرا تباین قرآن و سنّت، همان افتراق بین این دو حبل ممتد الهی است». (نک. نصرالله پور:1389، 87)
دانشمندانی دیگر چون آیه الله خوئی (البیان، 398) (مصباح الاصول، 180و239)، آیهالله فاضل لنکرانی (نک. 174 - 176)، آیهالله سبحانی (490)، آیهالله معرفت (نک. 142 - 146)، با تأکید بر این نکته که سیره عقلا بر قبول خبر واحد شخص ثقه استوار است، تفاوتی میان حجّیت خبر واحد در احکام فقهی و غیر آن قائل نیستند. (نک. اخوان، 58 - 66)
اکنون با بیان چند نکته بحث حجیت خبر واحد را به نتیجه می رسانیم:
نکته اول: چگونگی طرح هر بحثی آنچنان موثر است که گاه در روند، سیر و فرآیند بحث، نقش بنیادین و اساسی بازی می کند. به نظر می رسد در عدم حجیت خبر واحد در غیر احکام شرعی، روند بحث از اساس نادرست است.این که عدم حجیت را یکسر به دایره فقه و عقائد تقسیم کرده اند، مشکل آفرین بوده است. استاد مهدوی راد در این زمینه توضیحات روشنگری دارد و اصولاً مصبّ بحث و نحوه ورود به بحث حجیت خبر واحد را مورد نقد قرار داده و آن را مخدوش می داند. ایشان می نویسد: این بحث - که در اصول فقه شیعه، زیاد مجال طرح نداشته و یکی از نزاع های اشاعره و معتزله بوده است - یک مشکل روش شناسانه دارد و آن این است که روایات را به طور کلی به دو دسته فقهی و غیر فقهی تقسیم نموده اند. سپس حجیت روایات اعتقادی را به دلیل مشکلات عقیدتی –که سلفیون با حجّت دانستن روایات اعتقادی پیدا کردند - نپذیرفتند. در پی آن، روایات اعتقادی را که در مقابل روایات فقهی بود، به عنوان «روایات غیر فقهی» مطرح نموده و قائل به عدم حکیت خبر واحد در آنها شده اند.در حالی که این تقسیم بندی درست نیست؛ چراکه نباید روایات غیرفقهی را مقوله ای مساوی با روایات اعتقادی دانست؛ زیرا روایات غیر فقهی، مشتمل بر اخبار تفسیری، تاریخی، معیشتی، اجتماعی، اخلاقی و نیز اعتقادی است. پس اخبار اعتقادی تنها یکی از انواع روایات غیر فقهی است، نه همه آن. اگر چنین دسته بندی را از آغاز درست انجام می دادند، به نظر می رسد همین کسانی که قائل به عدم حجیت روایات تفسیری شده اند، به حجیت آن، اذعان و اعتراف می نمودند. بدین دلیل که اگر حجیت خبر واحد را سیره عقلا بدانیم، نه جعل شارع، آنگاه سیره عقلا، این تفکیک را برنمی تابد و در همه حوزه ها قابل اطمینان بودن آن راتثبیت می کند.چه فقه و چه تفسیر و چه غیر آن. (نک. مهدوی راد:1383، 211 - 214)
یک نمونه از نقش آفرینی روش طرح بحث، این است که آیهالله جعفر سبحانی در «کلیات فی علم الرجال» چنانکه دیدیم، به حجیت روایات تفسیری با تکیه بر سیره عقلا قائل شده، اما در موضعی دیگر به لحاظ آن که بحث را دوسویه دیده - یعنی تقسیم به احکام شرعی و عقاید نموده - به عدم حجیت حکم کرده است.آن گاه بر اساس این مبنا به دیدگاه مخالفان حمله نموده و گفته اند: بنگرید که حشویه و اهل ظاهر، که به اخبار آحاد در عقاید تکیه کرده اند، چگونه در دام تجسیم و تشبیه افتاده، و نسبت های ناروا به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) داده اند.
نکته دوم: چنان که دیدیم مهمترین جهتی که عالمان، در عدم حجیت روایات تفسیری بدان تکیه کرده و تأکید ورزیده اند، این است که در «صحت تعبدی خبر» حتماً «مخبر به» باید خودش دارای اثر شرعی مستقیم و بلا واسطه باشد. دراین باره باید بیفزاییم چنانکه عالمان موافق حجیت گفتند و ما نیز تأکید خواهیم نمود، اولاً این حجیت از باب تعبد شرعی نیست، که مشکل ساز شود. ثانیاً شاید بتوان گفت، اثر شرعی نیز بر آن بار می شود، ولی با واسطه. و در تصحیح تعبد نیازی به اثرِ بی واسطه نیست. چنانکه آیهالله خمینی می نویسد: ملاک در صحت تعبد، آن است که در اِعمال تعبد لَغویتی حاصل نیاید. ایشان در مقام پاسخ گوی به اشکالات وارده بر حجیت خبر با واسطه و بی واسطه، تفاوتی قائل نشده اند؛ پس تنها دلیل حجیت خبر واحد، بناء قطعی عقلا بر عمل نمودن به قول ثقه است. زیرا در صحت تعبد به خبر، لازم نیست که حتماً خبر دارای اثر عملی باشد، بلکه ملاک در صحت آن، این است که در اعمال تعبد، یا امضای بنای عقلا، لَغویتی پیش نیاید، چنان که در اینجا چنین است؛ چراکه جعل حجیت برای هریک از واسطه ها امری لغو و بیهوده نیست. (خمینی، 2، 194)
ثالثاً آیا نمی شود گفت هر گونه اثر معقول و معتنا به می تواند مبرّر حجیت و تعبد باشد؟ چه اثری بالاتر از این که ما در فهم آیات، از تحیّر رها شویم و به حقایق بسیار بلندی به ویژه در توسعه معنایی آیات دست یابیم. پس اشکال فوق را علاوه بر جواب امام خمینی به گونه ای دیگر نیز می توان پاسخ داد و آن این که، بر فرض پذیرش این مبنا که «دارای اثر بودن» در حجیت خبر واحد شرط باشد، عملی باشد، بلکه هرگونه اثر معقولی می تواند مصحح جعل حجیت خبر واحد باشد. همین که ما بتوانیم یک برداشت خاص از آیه و یا فهم و دریافت مخصوصی را به معصوم نسبت دهیم، و اسناد آن را به معصوم درست کنیم، این خود یک اثر است و چه اثری بالاتر از اینکه بتوانیم فهم معصوم را از یک آیه دریافت نماییم. (ناصح:1382،14)
نکته سوم: مهمترین پایه حجیت خبر واحد سیره عقلاست و خردمندان در استناد به اخبار ثقات و عدول، هرگز بین خبری که مضمون شرعی دارد و خبری که اینگونه نیست و از موضوعات و وقایع خبر می دهد، فرقی نمی گذارند.
نکته چهارم: از مهمترین دلایل حجیت خبر واحد در نصوص شرعی، آیه «نبأ» است و روشن است مفاد این آیه، ویژه احکام نیست بلکه برخی فقیهان تصریح نموده اند که سمت و سوی آیه با تکیه بر سبب نزول آن(35)، «قضیه خارجیه» است، و دلالت روشنی بر حجیت خبر واحد، در موضوعات – ونه فقط در احکام - دارد. (مکارم:1416، 2، 82و83) به عبارت دیگر، بر اساس شأن نزول، آیه فوق، موضوع را تبیین کرده، نه حکم را، پس مصداقش موضوع است.
نکته پنجم: بیشتر روایات حجیت خبر واحد – اگر نگوییم همه آنها - که در حد تواتر اجمالی شمرده شده اند، نشانگر «موضوعات» هستند و نه «احکام». این مطلب، نشانگر آن است که شارع مقدس به تمرکز ذهنی و صحنه عملی عقلا ارشاد نموده است. (صدر:1408، 2، 90 و 91)
نکته ششم: سیره متشرعه، در گذرگاه زمان این است که یکسر به مفاد اخبار ثقات و عدول، در غیر احکام شرعی نیز عمل می کردند (به ویژه در علم رجال) و هرگز بین احکام شرعی و غیر آن تفاوتی قائل نمی شدند. (مکارم:1416، 2، 90)
حال این پرسش مطرح می شود که آیا خبر واحد تفسیری الزاماً با شرط صحّت سند پذیرفته می شود؟ آیهالله معرفت این مسأله را اینگونه پاسخ گفته اند:
«ارزش خبر واحد در تفسیر و تاریخ، تنها با در نظر گرفتن خود متن تعیین می شود نه سند آن؛ یعنی محتوای حدیثی که وارد شده تا ابهام موجود در یک موضوع را برطرف کند، در نظر گرفته می شود و خود متن خبر شاهد صدق آن خواهد بود و اگر ابهام را برطرف نکند - هر چند از نظر سند صحیح باشد - دلیلی بر پذیرش تعبّدی آن نداریم. بنابراین، حدیث مأثور از پیامبر صلّی الله علیه و آله یا یکی از امامان معصوم (علیهم السلام) یا فردی از دانشمندان صحابه یا بزرگان تابعان، اگر شناخت ما را نسبت به موضوع افزایش دهد یا ابهام موجود در لفظ قرآن یا معنای آیه را برطرف کند، همین ویژگی گواه صدق و درستی آن است؛ زیرا آنان شأن نزول آیات را بهتر می دانند یا حداقل آسانتر بدان دسترسی داشته اند؛ چون یا خود شاهد نزول آیه در موارد خاص بوده اند و برای ما نقل کرده اند و یا به زمان نزول نزدیک بوده اند و شیوه عقلا بر این است که خبر شخص ثقه و حتی کسی را که فسق آشکار ندارد می پذیرند. آیه «إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا..». (حجرات:6) به همین شیوه اشاره دارد؛ بدین معنا که عقلا بر گفته خبر دهنده ای اعتماد می کنند که آشکارا بی پروایی نکند و از کسانی نباشد که در پنهان و آشکار از خداوند ترسی ندارد.نتیجه اینکه: هر کسی صدق و امانت داری او روشن باشد، خبرش پذیرفته می شود و هر کس به دروغگویی و خیانت در خبر شهره باشد، سخنش پذیرفته نیست و هر کس مجهول الحال باشد لازم است درنگ کنیم تا اگر قراین صدق او آشکار شود خبر را بپذیریم و گرنه آن را ردّ کنیم.
بنابراین، شرط پذیرفته شدن خبر، آن است که قراین درستی همراه آن باشد؛ به این معنا که در کتابی معتبر یافت شود و راوی آن به صداقت و امانت مشهور باشد یا دست کم به دروغگویی و خیانت شناخته شده نباشد. متن خبر از سلامت و استحکام برخوردار باشد؛ به گونه ای که یا موجب علم شود و یا شک و تردید را از انسان زایل کند و با عقل و نقل قطعی در دین و شریعت تعارض نداشته باشد که اگر این امور در حدیثی فراهم آید، اطمینان آور است و می شود بر آن اعتماد کرد. از این رو خبر - هر چند از نظر سند مرسل باشد - اگر دیگر شروط پذیرش را دارا باشد، پذیرفتنی است». (معرفت:1379، 2، 25 - 26)
در این پژوهش نیز، به تأسّی از سیره عملی دانشمندان والا مقامی چون شیخ طوسی، طبرسی، علامه طباطبائی که تفسیر خود را برپایه اعتماد به اخبار امامیه در حوزه تفسیر نگاشته اند، با اعتماد به کتب معتمده شیعه همچون کتب اربعه، روایات تفسیری را که همسو با آیات قرآن و اعتقادات مسلّم امامیه است، نقل نموده ایم.
فصل دوم: یادکرد امام مهدی (علیه السلام) در قرآن
مقدمه
هدف از انجام این پژوهش بنابر آنچه در فصل کلیات بیان شد، آن است که با تأمل در آیات قصص قرآن، حقایقی درباره امام مهدی (علیه السلام) و دوران ایشان استنباط شود که این آیات به نحو اشاره بیانگر آن است. اما به منظور زمینه چینی برای ورود به بحث اصلی - حقایق مهدوی در آیات قصص قرآن - و برای آن که بدانیم این دسته از آیات و حقایق مهدوی چه جایگاهی در میان مجموعه آیات و حقایق مهدوی دارد، ابتدا در این فصل گونه های سخن گفتن قرآن از امام مهدی (علیه السلام) و حکمت آن را مبتنی بر روایات وارد شده در منابع شیعه و اهل سنّت، بیان می کنیم که به طور صریح از پیوند آیه با امام مهدی (علیه السلام) سخن گفته است. همچنین نمونه هایی از هرگونه ذکر و به روایات مفسّره ذیل آن استشهاد شده و اگر پژوهشی در اثبات پیوند آیه با امام مهدی (علیه السلام) صورت گرفته باشد، بدان ارجاع داده شده است.
این دسته بندی که برای اولین بار در این پژوهش ارائه می شود و فرضیه دوم پژوهش است، ضمن آن که همه آیات مهدوی را دربرمی گیرد، به روشی که در فصل آتی تبیین می شود، زمینه ساز توسعه آیات مهدوی می گردد.
2 - 1 - گونه های یادکرد امام مهدی (علیه السلام) در قرآن:
در تحقیقاتی که تاکنون صورت گرفته، شماره آیات قرآنی که به بیان حقایق مهدوی می پردازد، از صد واندی آیه (نک. بحرانی:1386)(36) تا سیصد و اندی آیه گزارش شده است. (نک. کورانی: 1428)(37) مسلماً همه محقّقان شیعی که در این موضوع به تحقیق و تألیف پرداخته اند، ملاک تعیین آیات مهدوی را از قرآن و سنّت اخذ نموده اند. مطالعه عموم این تألیفات نشان می دهد، که تنها آیاتی را ارائه داده اند که در روایت صراحتاً درباره کیفیت ارتباط همان آیه با امام مهدی (علیه السلام) سخن رفته است. گاه این آیات را با استفاده از روایات مربوطه و براساس نحوه دلالتشان دسته بندی نیز نموده اند. (نک تاجری نسب:1387، 3)(38) در حالی که در برخی دیگر از روایات، معصومان (علیهم السلام) منظرهایی را گشوده اند که با نگریستن از آن می توان برشمار آیات مهدوی افزود و از جنبه های گوناگون به دسته بندی آیات مهدوی پرداخت. برخی از این منظرها و واژگان قرآنی مرتبط با آنها عبارتند از منظر تاریخ (سنّت،عبرت، مثل و آیه)،منظر طبیعت (عبرت، مثل، آیه)،منظر دین حق (عباده الله، دین قیم، دین مرتضی)، منظر مُلک (ملک لایبلی، ملک عظیم، امر الله، انبیاء و ملوک)، منظر اقامه قسط و عدل (میزان، ظلم و جور)، منظر استخلاف صالحان (نور الله، نور ربّ، کلمات الله،رجال، وارثان، استبدال) و....
اکنون با قطع نظر از مرتبه ظاهری وباطنی مفهوم مستفادّ از آیه و نوع دلالت آیه بر مفهوم، متناسب با موضوع تحقیق با تکیه بر آیات و روایات، گونه های طرح آیات مهدوی را به سه دسته تقسیم نموده و نمونه هایی از هر دسته و روایات ذیل آن فهرست وار ذکر می شود. سپس در فصل سوم به طور مفصل و با تکیه بر آیات قرآن به تفصیل و توسعه گونه اول آیات، یعنی آیات سرگذشت پیامبران و اقوام پیشین پرداخته و چگونگی دلالت آن بر امام مهدی (علیه السلام) و سیره ایشان بیان می شود.
2 - 1 - 1 - یادکرد امام مهدی (علیه السلام) ضمن بیان سرگذشت پیشینیان در قرآن:
شمار فراوانی از آیاتی که به مدد روایات در زمره آیات مهدوی وارد شده اند، از آیات قصص قرآن هستند. مانند آیه معروف «مستضعفان وارثان زمین» که در میان آیات سرگذشت موسی (علیه السلام) و فرعون آمده و روایات شیعه و اهل سنت آن را مهدوی شمرده اند. (تاجری نسب:1385، 10، 116) نمونه هایی از آیات و موضوعات مهدوی که ضمن قصص قرآن مطرح شده اند و در روایات معرّفی شده اند، ذکر می شود.
2 - 1 - 1 - 1 - میثاق رسولان الهی برسر امام مهدی (علیه السلام):
در آیاتی از قرآن درباره میثاق و پیمانی سخن می رود که پروردگار از رسولان گرفته است که در روایات مفاد این میثاق و ارتباط آن با امام مهدی (علیه السلام) بیان شده است.
1 - وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ القِیامَهِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ (الاعراف:172) «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، زاده های آنها را برآورد و از آنان بر خودشان گواهی گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: چرا، گواهی می دهیم مبادا که در رستخیز بگویید ما از این ناآگاه بودیم».
این آیه اشاره به عالم ذرّ داردکه محیط به دنیا و نشئه ای غیر از نشئه دنیا و مقدم بر آنست (طباطبائی:1417، 8، 321) و بنابر روایات شیعه و سنّی (طباطبائی:1417، 8، 324 - 330) (سیوطی: 1404، 3، 141) که به بیان علامه طباطبائی به حدّ تواتر معنوی می رسد، در آن نشئه از تمام فرزندان آدم (علیه السلام) بر سر وحدانیت خدای متعال و اصول اعتقادات پیمان گرفته شد. از آنجا که از آدم و پیامبران الهی (علیهم السلام) سخن می رود، آن را از مجموعه آیات قصص شمرده ایم. یکی از روایاتی که به تفصیل از مفاد این پیمان سخن می گوید و به گفته علامه طباطبائی صدور آن مورد وثوق است، (طباطبائی:1417، 8، 314) به شرح زیراست و دلالت دارد بر اینکه یکی از مفاد میثاق به خصوص میثاق انبیاء (علیهم السلام)، سیره امام مهدی (علیه السلام) و عزم بر آن بوده است.
زراره از حمران نقل می کند که امام باقر (علیه السلام) فرمود، همانا خدای تبارک و تعالی چون خواست مخلوق را بیافریند،...سپس از پیغمبران پیمان گرفت و فرمود: مگر من پروردگار شما نیستم؟ و این محمد رسول من نیست و این علی امیر مؤمنان نمیباشد؟ گفتند: چرا،پس نبوت آنها پا بر جا شد، و از پیغمبران اولو العزم پیمان گرفت که من پروردگار شمایم و محمد رسولم و علی امیر مؤمنان و اوصیاء بعد از او، والیان امر من و خزانه داران علم من و اینکه مهدی کسی است که بوسیله او دینم را نصرت دهم و دولتم را آشکار کنم و از دشمنانم انتقام گیرم و بوسیله او خواهی نخواهی عبادت شوم. گفتند: پروردگارا! اقرار کردیم و گواهی دادیم، ولی آدم نه انکار کرد و نه اقرار نمود، پس مقام اولو العزمی برای آن پنج تن از جهت مهدی ثابت شد و برای آدم عزمی برای اقرار به آن یافت نشد (از این رو از پیغمبران اولو العزم خارج گشت) اینست گفتار خدای عز و جل: «و هر آینه از پیش با آدم عهدی کردیم، او فراموش کرد و برایش تصمیمی نیافتیم. (کلینی:1362، 2، 8) (بحرانی:1416، 2، 607)(39).
2 - وَ إِذْ أَخَذَ اللهُ میثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَهٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلی ذلِکُمْ إِصْری قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدینَ (آل عمران:81) «و آنگاه خداوند از پیامبران پیمان گرفت که چون به شما کتاب و حکمتی دادم سپس پیامبری نزدتان آمد که آن (کتاب) را که با شماست راست می شمارد، باید بدو ایمان آورید و باید او را یاوری کنید و (آنگاه) فرمود: آیا اقرار کردید و بر (پایه) آن پیمان مرا پذیرفتید؟ گفتند: اقرار کردیم فرمود: پس گواه باشید و من نیز همراه شما از گواهانم».
حضرت صادق (علیه السلام) در باره آیه أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ... می فرمود: این پیمان عبارت بود از ربوبیت برای خدا و نبوّت برای پیامبر اکرم و امامت برای امیر المؤمنین و ائمه (علیهم السلام) فرمود «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ» من خدای شما نیستم و محمّد پیامبرتان و علی امامتان و امامهای راهنما ائمه شما.گفتند: چرا. فرمود: تا روز قیامت مدعی نشوید که ما غافل بودیم از این مطلب.اول پیمانی که خداوند گرفت، از انبیاء بود در باره ربوبیت. این آیه همان مطلب است «وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ» ابتدا گروهی از انبیاء را گوشزد کرده، آن گاه شخصیت های برجسته تر را به نام یاد کرده (و منک) از تو ای محمّد او را بر دیگران مقدم داشته چون او از همه انبیاء برتر است. (وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ) این پنج نفر برترین انبیاء هستند که پیامبر اکرم برترین آنها است.پس از این میثاق، از انبیاء پیمان گرفت راجع به ایمان به پیامبر اکرم و اینکه یاری کنند علی بن ابی طالب را و فرمود وَ إِذْ أَخَذَ اللهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَهٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ که منظور پیامبر اکرم است «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ» به او ایمان آورید و او را یاری نمائید یعنی امیر - المؤمنین صلوات الله علیه را به امت خود جریان آنها و ائمه جانشین ایشان را گوشزد کنید. (قمّی:1367، 1، 246)(40).
روشن است که یاری امیر المومنین (علیه السلام) توسط رسولان تنها در دوره رجعت ها و در زمان ظهور امام مهدی (علیه السلام) ممکن است.
حضرت صادق (علیه السلام) آیه وَ إِذْ أَخَذَ اللهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ... را تلاوت نمود و سپس فرمود: تمام پیغمبران به رسول اکرم ایمان می آورند و علی (علیه السلام) را یاری می نمایند و بعد فرمود: آری و الله خداوند از زمان آدم تا پیغمبر خاتم هر پیغمبری را که مبعوث گردانید، دوباره به دنیا برمی گرداند، تا در رکاب امیر المؤمنین (علیه السلام) جهاد کنند. در تفسیر عیاشی این روایت بسند دیگر هم از فیض بن ابی شیبه نقل شده است(41). (صدوق:1362، 2، 458)
از آنجا که دوره رجعتها متصل به ظهور امام مهدی (علیه السلام) است، رجعت پیامبران و برگزیدگان الهی برای یاری امام مهدی (علیه السلام) در تشکیل حکومت حقه و دولت کریمه است. اگرچه زمان وقوع رجعتها مورد اختلاف دانشمندان و پژوهشگران است (نک. فاضل نیارکی:1388، 52 - 66)، ولی زمان رجعتها در درستی این مطلب دخالت ندارد؛ زیرا به هنگام رجعت برگزیدگان الهی، خواه قبل از ظهور یا بعداز ظهور باشد یا از قبل از ظهور آغاز شود و تا زمان تشکیل حکومت امام (علیه السلام) ادامه یابد، آنان در صف بندی حق و باطل در جبهه حق و از یاوران امام مهدی (علیه السلام) خواهند بود. بنابراین مراد از یاری رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از سوی پیامبران الهی، یاری ایشان پس از رجعت همگی آنان و در دوران امام مهدی (علیه السلام) است که بنابر روایات رسول خدا و امیرالمومنین نیز در جنگ های میان حق و باطل در آن دوران شرکت دارند. (قمی مشهدی:1368، 7، 129)
اما در روایات اهل سنت ذیل این آیه، دو نظر مطرح شده است، نظر اوّل آن که در این آیه خطا رخ داده و درست، آن است که به جای «النبیین»، «الذین اوتوا الکتاب» باشد (سیوطی: 1404، 2، 47)(42) و در این صورت معنای آیه این است که همه اهل کتاب در مواجهه با رسول جدید و دین جدید که هماهنگ و موید دین خودشان است، موظفند ایمان آورده و آن پیامبر جدید را یاری کنند. نظر دوم این است که خداوند متعال با همه پیامبران از آدم (علیه السلام) به بعد عهد بست که اگر در زمان بعثت رسول الله محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) زنده بودند به او ایمان آورده و او را یاری کنند و بر سر این ایمان و نصرت با قوم خود نیز پیمان ببندند. یعنی همه انبیاء قوم خود را با رسول خاتم آشنا نموده و بر سر ایمان و یاری ایشان با آنان عهد بسته اند.
نظر اول متکی بر احادیثی موقوف است و بر تحریف از نوع تغییر واژه دلالت دارد که پذیرفته نیست. همچنین بنابر روایتی از ابن عباس، این نظر مردود اعلام شده است. (همو)(43) به نظر می رسد،گویندگان این احادیث نتوانسته اند، تحلیل درستی از احادیث دسته دوم داشته باشند. زیرا احادیث متصلی که یکی از آن ها از علی بن ابی طالب نقل شده، تنها با اعتقاد به دوره رجعتها و حیات دوباره انبیاء در آن زمان قابل فهم می گردد. (نک. فاضل نیارکی:1388، 70 - 73) مانند حدیث زیر:
و أخرج ابن جریر عن علی بن أبی طالب رضی الله عنه قال لم یبعث الله نبیا آدم فمن بعده الا أخذ علیه العهد فی محمد لئن بعث و هو حی لیؤمنن به و لینصرنه و یأمره فیأخذ العهد علی قومه ثم تلا وَ إِذْ أَخَذَ اللهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَهٍ الآیه (سیوطی: 1404،2، 47)
پس بنابر روایات شیعه و سنی این آیه در ارتباط با دوران امام مهدی (علیه السلام) است.
2 - 1 - 1 - 2 - آشنا کردن اقوام پیشین توسط رسولان الهی با آینده موعود بشر در زمین:
برخی از آیات قرآن دلالت دارد بر این که رسولان پیشین با مردم زمان خود از آینده روشن حیات بشر در زمین که بنابر روایات به دوران امام مهدی (علیه السلام) اشاره دارد، سخن می گفته اند.
1 - إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَهً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نساءهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ المُفْسِدِینَ *وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الوارِثِینَ * وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ (القصص:4 - 6) «بی گمان فرعون در زمین (مصر) گردنکشی ورزید و مردم آنجا را دسته دسته کرد. و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شده اند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم. و به آنان در این (سر) زمین توانایی بخشیم و با آنان به فرعون و هامان و سپاه آن دو، چیزی را که از آن می هراسیدند نشان دهیم».
برخی، دلالت آیه بر عصر امام مهدی (علیه السلام) را باطنی و تأویلی شمرده اند، (تاجری نسب:1385، 10، 116) اما روایات آیه را مخصوص امام مهدی (علیه السلام) دانسته اند. (بحرانی:1416، 4، 254)(44) یعنی ظهور تامّ مفهوم آیه در آن زمان خواهد بود، اگرچه در برخی مقاطع به طور موقّت و نسبی مفهوم آیه جاری خواهد شد. در واقع از الفاظ آیه و استفاده از فعل مضارع «نرید» به دست می آید که مکانت بخشیدن به صالحان در زمین و نجات آنان از ظالمان و هلاک نمودن ظالمان، اراده حتمی الهی است و هر زمان که شرایط فراهم شود، این اراده و سنّت الهی محقق خواهد شد.
در غیبت شیخ طوسی از امیر المؤمنین (علیه السلام) روایت می کند که در تفسیر این آیه فرمود: اینان که در زمین ضعیف گشته اند، آل پیغمبرند که خداوند مهدی آنها را برانگیزد تا آنان را عزیز و دشمنانشان را ذلیل گرداند. (طوسی:1411، 184)(45).
ابوالفتوح رازی دلایلی در ترجیح این نظر بر اختصاص آیه به بنی اسرائیل بیان می کند:
و اصحاب ما روایت کردند که آیت در شأن مهدی (علیه السلام) آمد که خدای او را و اصحاب او را از پس آن که ضعیف و مستضعف بوده باشند، منّت نهد بر ایشان، و مراد به زمین جمله زمین دنیاست. و ایشان را امام کند در زمین، و ایشان را وارث کند، و این قول اولیتر است از آن جا که موافق ظاهر است از چند وجه:یکی: ارض به «لام» تعریف جنس بر عموم حمل کردن اولیتر باشد. دگر: لفظ امام در حقّ او حقیقت باشد، و در حقّ بنی اسرایل مجاز. دگر آن که: وارث به او لایق تر است از این جا که او باز پسین ائمّه است و او وارث همه گذشتگان باشد و به دامن قیامت بود دولت او، و مثله قوله: وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ (رازی، ابوالفتوح:1408، 15، 95)
2 - وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ (الانبیاء:105) «و در زبور پس از تورات نگاشته ایم که بی گمان زمین را بندگان شایسته من به ارث خواهند برد».
این آیه نیز به اتّفاق شیعه و سنّی از آیات مهدوی است. (نک. تاجری نسب:1385، 10، 110) (قندوزی:1385، 3، 243) (مجلسی، 51، 48) و منظور از صالحان اصحاب امام مهدی (علیه السلام) هستند. (قمّی:1367، 2، 77)
در این آیه سخن از محتوای کتب آسمانی پیشین و از جمله آیات قصص است. در روایات آمده که منظور از زبور کتاب داوود (علیه السلام) و منظور از ذکر تورات است (کلینی:1362، 1، 225) (سیوطی: 1404، 4، 341)(46) و صالحان در درجه اول امامان از آل محمدند و در درجه بعد شیعیان و پیروان آنان (بحرانی:1416، 3، 848)(47) که در دوران امام مهدی (علیه السلام) فرمانروای زمین می گردند. در روایات اهل سنت با استناد به آیه ﴿وَ قالُوا الحَمْدُ للهِ الَّذِی صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الجَنَّهِ حَیْثُ نَشاء﴾ (الزمر: 74) منظور از زمین را زمین بهشت بیان می کنند و توضیح می دهند که تشکیل بهشت و دوزخ از زمین آغاز می شود و سپس ارتقاء یافته و به بهشت و دوزخ اخروی تبدیل می شود. (سیوطی: 1404، 4، 341)(48) در یک روایت از طریق شیعه نیز ارض به زمین بهشت تفسیر شده است.که با روایاتی که آیه را مخصوص دوران امام مهدی (علیه السلام) و در دنیا تبیین می کنند، ناسازگاری ندارد؛ زیرا چنان که در بخش های آتی ان شاء الله بحث خواهد شد، گاه واژه جنت در قرآن برای آن دوران به کار می رود و در واقع در مقطعی پس از ظهور امام و تشکیل دولت حقّه، نشئه آخرت آغاز می گردد. آلوسی نیز در تفسیر خود ذیل این آیه با اشاره به روایات و پس از نقل روایتی از ابن عباس که زمین موروث را در دنیا می داند و روایتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره فرمانروایی شرق و غرب عالم در آخر الزمان می گوید: این همان وعده خداوند متعال است به اظهار دین و عزت مسلمانان و غلبه آنان بر سرزمین های آباد جهان و غیر آن است و همه اینها برای مومنان در روزگار امام مهدی رضی الله عنه و نزول عیسی (علیه السلام) است. (آلوسی:1415،9، 98)
3 - قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الأَرْضَ للهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ العاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ (الاعراف:128) «موسی قوم خود را گفت: از خدا یاری بخواهید و شکیبایی ورزید، که زمین از آن خداست، آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد به میراث می دهد، و سرانجام (نیک) پرهیزگاران راست».
در این آیه نیز اشاره به استخلاف بنی اسرائیل و ارث بردن زمین و سرانجام پیروز آنان می کند که با دو بیان مربوط به دوران امام مهدی (علیه السلام) نیز هست. بیان اول این که بگوییم روایات تاویل آیه و تحقق تام آن را در آن زمان میدانند و بیان دوم
آن که پیروزی و نصرت اهل تقوا از سنت های الهی است که می خواهد با بیان داستان های تاریخی و عبرت از آن به این سنت درباره آینده خود بصیرت یابیم. در مقدمه فصل سوم به تبیین این بیان و نگاه خواهیم پرداخت.دو نمونه از روایات ذکر می شود:
امام باقر (علیه السلام) فرمود: در کتاب علی (علیه السلام) (که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) املا کرده و علی (علیه السلام) نوشته است) دیدیم که: «زمین متعلق به خداست و به هر کس از بندگان خویش بخواهد وامی گذارد و سرانجام نیک از پرهیزگارانست» من و خاندانم کسانی هستیم که خدا زمین را بما واگذار کرده و مائیم پرهیزگاران و همه زمین از آن ماست. (گویا سپس خود امام باقر (علیه السلام) فرمود) هر یک از مسلمین که زمینی را زنده کند، باید آن را آباد دارد و خراجش را بامام از خاندان من بپردازد، و هر چه از آن زمین استفاده کند و بخورد، حق اوست و اگر زمین را واگذارد و خراب کند و مرد دیگری از مسلمین پس از وی، آن را آباد سازد و زنده کند او نسبت بآن زمین از کسی که آن را واگذاشته سزاوارتر است، و باید خراجش را بامام از خاندان من بپردازد و هر چه از آن زمین استفاده کند حق اوست، تا زمانی که قائم از خاندان من با شمشیر ظاهر شود، آنگاه او زمین ها را تصرف کند و از متصرفین جلوگیری نماید و آنها را از آنجا اخراج کند - همچنان که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) زمین ها را تصرف کرد و از متصرفین جلوگیری نمود - مگر زمینهائی که در دست شیعیان ما باشد که حضرت قائم (علیه السلام) نسبت بآنچه دست ایشانست با خود آنها مقاطعه بندد و زمین را در دست ایشان باقی گذارد. (الکافی، 1، 407)(49).
همچنین در کتاب یاد شده از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) روایت نموده که فرمود: دولت ما آخرین دولتهاست هر خاندانی که لیاقت سلطنت دارند پیش از ما بسلطنت میرسند تا هنگامی که ما بر سر کار آمدیم و روش دولت ما را دیدند نگویند اگر ما بسلطنت میرسیدیم مانند اینان (آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)) عمل میکردیم و اینست معنی آیه شریفه وَ العاقِبَهُ لِلْمُتَّقِین. (طوسی:1411، 472)(50).
4 - وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (ابراهیم:5) «و هر آینه موسی را با نشانه های خویش فرستادیم که: قوم خود را از تاریکیها به روشنایی بیرون بر، و روزهای خدا را به یادشان آر همانا در این (یادآوری) برای هر شکیبای سپاسگزاری نشانه هاست». (قندوزی:1385، 3، 242 و 250) (تفسیر القمی، 1، 367)
در خصال صدوق از امام باقر روایت نموده که فرمود «ایام الله» سه روز است: روز قیام قائم آل محمد، روز رجعت و روز قیامت، و هم صدوق در کتاب معانی الاخبار روایت مزبور را آورده است(51). (مجلسی، 51، 50) (صدوق:1362، 1، 108)
درباره ایام الله در بخش 2 - 1 - 3 - 2 به تفصیل بحث خواهد شد. اما باید دانست آن چه در تفاسیر درباره ایام الله آمده با آنچه در این رساله ارائه می شود کاملا سازگار است.در تفاسیر ایام الله را روزهای نزول نعمات و برکات در میان اقوام باتقوا مانند روز خروج با سلامت مومنان از کشتی نوح، روز نجات ابراهیم از آتش یا روزهای نزول عذاب از سوی خداوند بر اقوام ستمگر دانسته اند. مانند قوم نوح و لوط و هود و فرعون و.... (آلوسی:1415، 7، 179) (زمخشری:1407، 2، 540) (طباطبائی:1417، 12، 18) یعنی روزهایی که ظهور امر خدا در آن شدت یافته است؛ چراکه همه روزها روزخداست. در یوم الله ظهور هم بر مومنان امت خاتم ریزش برکات و بر کافران نزول نقمات واقع می شود و روز اوج ظهور امر الله است. (نک. 2 - 1 - 3 - 2 - 3) به عبارت دقیق تر بنا بر آنچه در فصل 3 - 5 خواهد آمد، این روزهای خاص در میان امت های پیشین در واقع نمونه و نشانه و به تعبیر قرآن آیتی است برای آنچه درپایان کار این امت رخ خواهد داد.
5 - بَقِیَّتُ اللهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ (هود:86)
«برنهاده خداوند برای شما بهتر است اگر مؤمن باشید و من بر شما نگهبان نیستم».
در این آیه سخن شعیب با قومش نقل شده که بنا بر روایات امام مهدی (علیه السلام) در آستانه ظهور این آیه را تلاوت می فرمایند و خود را بقیت الله می نامند.
هنگامی که سفیانی از شام و شخص یمنی از یمن خروج کنند، و فرورفتگی در «بیداء» پدید آید و جوانی پاک سیرت (نفس الزکیه) از آل محمد در بین رکن و مقام بنام محمد بن حسن به قتل رسد، و صدائی از آسمان بیاید که: حق در پیروی از قائم آل محمد و شیعیان اوست. در آن وقت قائم ما قیام خواهد کرد.
موقعی که آشکار می شود تکیه به کعبه می دهد و سیصد و سیزده مرد دور وی جمع می شوند. اول سخنی که می گوید این آیه شریفه است: بَقِیَّتُ اللهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ یعنی باقی مانده سفرای الهی در روی زمین برای شما بهتر است. اگر بدانید، سپس می فرماید: انا بقیّه الله فی ارضه. منم آن بقیه سفرای الهی در روی زمین چون ده هزار نفر مرد نزد وی گرد آمدند قیام می کند. (صدوق:1395، 1، 331) ابن عصام عَنِ الکُلَیْنِیِّ عَنِ القَاسِمِ بْنِ العَلَاءِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَلِیٍّ القَزْوِینِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام) یَقُولُ:
القَائِمُ مَنْصُورٌ بِالرُّعْبِ مُؤَیَّدٌ بِالنَّصْرِ تُطْوَی لَهُ الأَرْضُ وَ تَظْهَرُ لَهُ الکُنُوزُ وَ یَبْلُغُ سُلْطَانُهُ المَشْرِقَ وَ المَغْرِبَ وَ یُظْهِرُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ دِینَهُ وَ لَوْ کَرِهَ المُشْرِکُونَ فَلَا یَبْقَی فِی الأَرْضِ خَرَابٌ إِلَّا عُمِرَ وَ یَنْزِلُ رُوحُ اللهِ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ (علیه السلام) فَیُصَلِّی خَلْفَهُ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ مَتَی یَخْرُجُ قَائِمُکُمْ قَالَ إِذَا تَشَبَّهَ الرِّجَالُ بِالنِّسَاءِ وَ النِّسَاءُ بِالرِّجَالِ وَ اکْتَفَی الرِّجَالُ بِالرِّجَالِ وَ النِّسَاءُ بِالنِّسَاءِ وَ رَکِبَ ذَوَاتُ الفُرُوجِ السُّرُوجَ وَ قُبِلَتْ شَهَادَاتُ الزُّورِ وَ رُدَّتْ شَهَادَاتُ العَدْلِ وَ اسْتَخَفَّ النَّاسُ بِالدِّمَاءِ وَ ارْتِکَابِ الزِّنَاءِ وَ أَکْلِ الرِّبَا وَ اتُّقِیَ الأَشْرَارُ مَخَافَهَ السِنَتِهِمْ وَ خَرَجَ السُّفْیَانِیُّ مِنَ الشَّامِ وَ الیَمَانِیُّ مِنَ الیَمَنِ وَ خُسِفَ بِالبَیْدَاءِ وَ قُتِلَ غُلَامٌ مِنَ آلِ مُحَمَّدٍ ص بَیْنَ الرُّکْنِ وَ المَقَامِ اسْمُهُ مُحَمَّدُ بْنُ الحَسَنِ النَّفْسُ الزَّکِیَّهُ وَ جَاءَتْ صَیْحَهٌ مِنَ السَّمَاءِ بِأَنَّ الحَقَّ فِیهِ وَ فِی شِیعَتِهِ فَعِنْدَ ذَلِکَ خُرُوجُ قَائِمِنَا فَإِذَا خَرَجَ أَسْنَدَ ظَهْرَهُ إِلَی الکَعْبَهِ وَ اجْتَمَعَ إِلَیْهِ ثَلَاثُمِائَهٍ وَ ثَلَاثَهَ عَشَرَ رَجُلًا وَ أَوَّلُ مَا یَنْطِقُ بِهِ هَذِهِ الآیَهُ بَقِیَّتُ اللهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ثُمَّ یَقُولُ أَنَا بَقِیَّهُ اللهِ فِی أَرْضِهِ فَإِذَا اجْتَمَعَ إِلَیْهِ العِقْدُ وَ هُوَ عَشَرَهُ آلَافِ رَجُلٍ خَرَجَ فَلَا یَبْقَی فِی الأَرْضِ مَعْبُودٌ دُونَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ صَنَمٍ وَ غَیْرِهِ إِلَّا وَقَعَتْ فِیهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَ وَ ذَلِکَ بَعْدَ غَیْبَهٍ طَوِیلَهٍ لِیَعْلَمَ اللهُ مَنْ یُطِیعُهُ بِالغَیْبِ وَ یُؤْمِنُ بِه.
2 - 1 - 1 - 3 - بشارت کتب آسمانی پیشین به وجود خاتم الاوصیاء:
همچنین در قرآن از بشارات کتب آسمانی درباره ظهور منجی موعود، سخن می گوید:
- الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراهِ وَ الإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ المُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ المُفْلِحُونَ (الاعراف:157) «همان کسان که از فرستاده پیام آور درس ناخوانده پیروی می کنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته می یابند آنان را به نیکی فرمان می دهد و از بدی باز می دارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام می گرداند و بار (تکلیف) های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی دارد، پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته و بدو یاری رسانده اند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کرده اند رستگارند».
ابو عبیده حذاء گوید: از امام باقر (علیه السلام) راجع به استطاعت و گفتار مردم در آن باره پرسیدم.حضرت این آیه را تلاوت نمود: «مردم پیوسته مختلف خواهند بود (از لحاظ عقیده)، جز آنکه را پروردگارت ترحم کند (و به راه حق هدایتش فرماید) و ایشان را برای ترحم آفریده» و فرمود: ای ابا عبیده! مردم در رسیدن به قول حق مختلفند و همگی در هلاکتند (حق را کنار گذاشته از باطلها پیروی می کنند). من عرض کردم: خدا می فرماید «جز کس یرا که پروردگارت ترحم کند؟» فرمود: آنها شیعیان ما هستند و خدا آنها را برای رحمتش آفریده، از این رو فرمود: «ایشان را برای ترحم آفرید» یعنی برای اطاعت امام آفرید و امام همان رحمتی است که خدا می فرماید: «رحمت من همه چیز را فرا گرفته» آن رحمت علم امامست و علم امام که مأخوذ از علم خداست همه چیز را فراگرفته آنها شیعیان ما هستند (که علم امام آنها را فراگرفته و دیگران چون از علم امام بهره ای نبرند، آنها را فرا نمی گیرد).
سپس خدای تعالی فرماید: «رحمت خدا را برای کسانی که پرهیز کنند مقرر میدارد» یعنی از ولایت و طاعت غیر امام پرهیز کنند، سپس فرماید: «او را نزد خود در تورات و انجیل نوشته می یابند» مقصود از او پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و وصیش و امام قائم است «که ایشان را امر به معروف می کنند (زمانی که قیام فرماید) و از منکر بازشان میدارد» و منکر کسی است که فضیلت امام را نپذیرد و منکر شود «و چیزهای پاکیزه را برای ایشان حلال می کند» چیز پاکیزه بدست آوردن علم است از اهلش «و پلیدی ها را بر ایشان حرام میکند» پلیدیها گفتار مخالفین است «و بار سنگین را از گردنشان بنهد» و آن گناهانی است که پیش از شناختن فضیلت امام در میانش بودند «و بند و زنجیرهائی که بر دوش داشتند» و زنجیرها همان سخنانی است که در باره ترک فضیلت امام می گفتند، در صورتی که به آن دستور نداشتند، پس چون فضیلت امام را شناختند، بار گران را از دوششان بنهد و بار گران همان گناهست.سپس خدای تعالی آنها را معرفی کرده و فرموده است: «کسانی که به او (یعنی به امام) ایمان آورده و گرامیش داشته و یاریش کرده اند و از نوری که همراه او نازل شده پیروی کرده اند ایشان رستگارانند»یعنی کسانی که از پرستش جبت و طاغوت دوری گزیدند و جبت و طاغوت. فلان و فلان و فلان است و پرستش اطاعت مردم است از ایشان. باز خدا فرماید: «بسوی پروردگار خود باز گردید و تسلیم او شوید» سپس ایشان را پاداش داده و فرموده: «بشارت در زندگی دنیا و آخرت برای آنهاست» و امام ایشان را به قیام و ظهور حضرت قائم و به کشته شدن دشمنانشان و نجات در آخرت و ورود بر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) الصادقین بشارت دهد. (کلینی:1362، 1، 430)(52).
2 - 1 - 1 - 4 - معرفی اصحاب امام مهدی (علیه السلام):
بنابر روایات، برخی از یاوران پیامبران پیشین در آینده رجعت خواهند کرد و از یاوران امام مهدی (علیه السلام) خواهند بود. همچنین گاه پیامبران از مقام یاوران امام مهدی یاد می نموده اند.
1 - وَ مِنْ قَوْمِ مُوسی أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ (الاعراف:159) «و از قوم موسی گروهی هستند که به حق راهنمایی می کنند و به حق دادگری می ورزند».
در تفسیر عیاشی از مفضل بن عمر روایت میکند که حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: هنگامی که قائم آل محمد قیام نمود بیست و پنج نفر از قوم موسی که حکم بحق و عدالت میکنند، و هفت نفر اصحاب کهف و یوشع وصی حضرت موسی و مؤمن آل فرعون و سلمان فارسی و ابو دجانه انصاری و مالک اشتر را از پشت کعبه (خانه خدا) بیرون می آورد. (بحرانی:1416، 2، 596)(53).
2 - قالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّهً أَوْ آوِی إِلی رُکْنٍ شَدِیدٍ (هود:80) «گفت: کاش برای رویارویی با شما توانی داشتم یا به تکیه گاهی استوار پناه می جستم.»
ابو بصیر از امام (علیه السلام) روایت کند که فرمود: وقتی لوط (علیه السلام) به قومش می گفت: ای کاش در برابر شما توانایی می داشتم، یا به رکن شدید مأوی می گرفتم، آرزو داشت که توانایی قائم (علیه السلام) را داشته باشد و با این کلام استواری اصحاب او را یاد کرده است، زیرا مردی از اصحاب او توانایی چهل مرد را دارد و قلب او از پاره آهن استوارتر است و اگر بر کوههای آهن بگذرند آن را بر کنند و شمشیرهای خود را در نیام نکنند تا آنکه خدای تعالی خشنود گردد(54). (صدوق:1395، 2، 673) (قندوزی:1385، 3، 241)
2 - 1 - 2 - یادکرد امام مهدی (علیه السلام) ضمن بیان پدیده های طبیعی در قرآن:
در برخی آیات مهدوی برای تبیین حقایق مهدوی از پدیده هایی در عالم طبیعت استفاده شده است. با نظری دقیق تر به این مسأله تفاوت وتمایزی میان تمثیل بشری و تمثیل الهی دیده می شود. از نظر انسان مفاهیم ملموس و محسوس مادی در دسترس ترند و او برای تفهیم مفاهیم انتزاعی و تقریب به ذهن آن از مفاهیم محسوس و مادی به عنوان مثال بهره می گیرد. اما خداوند متعال خالق همه عوالم غیب و شهود است و میان این عوالم مراتبی قرار داده و عالم ماده را دنیا نامیده و آن را پست ترین عالم شمرده است. در این نظام،«خلقت» یعنی ظهور اشیاء غیبی در عالم دنیا با اندازه ها و خصوصیاتی که مشیت خداوند آن را تقدیر می کند و خداوند این ظهور را «نزول» خوانده است. (طباطبائی:1417، 12، 143 - 145)
او در طرح خلقت دنیا نظر به مفاهیم و موجودات برتر در غیب داشته و هر شیء و قاعده ای را در دنیا مثال و نمونه ای از اشیاء و قواعد فرامادّی در عوالم بالاتر آفریده است. او خورشید را مثال و نشانه ای برای وجود هدایتگر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داده است که به نور هدایتش همه موجودات عالم انسانی روشن می شود. و ماه را آیه ای برای وجود مبارک امیر المومنین آفریده، که بیشترین بهره را از خورشید رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) می برد و آن را به سایرین باز می تاباند. (کلینی:1362، 8، 50)(55) بسیاری از موجودات در عالم دنیا، نمونه ای کوچک از حقیقتی عظیم در عالم اعلی هستند. بنابراین در مثالهای الهی ممثّل و ذی الآیه اصل است و ممثّلٌ به و آیه فرع بر وجود آن است.
برای وجود خاتم الاوصیاء امام مهدی (علیه السلام) نیز آیاتی در آفرینش قرار داده که در روایات تاویل آن بیان شده و در این بخش به ذکر آن می پردازیم.
2 - 1 - 2 - 1 - روز نشانه و آیه ای است برای امام مهدی (علیه السلام):
وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها * وَ القَمَرِ إِذا تَلاها * وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها * وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها (الشمس:1 - 4)
محمّد به نقل از پدرش می گوید که از امام صادق (علیه السلام) پیرامون آیه: وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها پرسیدم. حضرت (علیه السلام) فرمود: مقصود از خورشید، پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که خداوند عزّ و جلّ به وسیله او دین را برای مردم روشن کرد. او می گوید: عرض کردم تفسیر: وَ القَمَرِ إِذا تَلاها چیست؟ فرمود: امیر المؤمنین (علیه السلام) است که پس از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می آید و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دانش را به کمال در او می دمد. راوی می گوید: عرض کردم مقصود از: وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها چیست؟ فرمود: امامان ستم هستند که در برابر خاندان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خودرأیی می کنند، و در جایی می نشینند، که خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از ایشان به آن شایسته تر هستند و دین خدا را، با ستم و ظلم بپوشانند و خداوند کار ایشان را حکایت کرده می فرماید: وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها راوی می گوید پرسیدم: مقصود از: وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها چیست؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: مقصود از آن امام بر حق از نژاد فاطمه (علیها السلام) است که از دین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسش می شود و آن را برای کسی که پرسیده است روشن می کند و خداوند از گفتار او حکایت می کند. (کلینی:1362، 8، 50)(56).
وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی * وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی (اللیل:1 - 2) «سوگند به شب چون (همه جا را) فرا پوشاند،و به روز چون هویدا شود».
«محمد بن مسلم می گوید از امام باقر (علیه السلام) درباره آیه «والنهار اذا تجلّی» پرسیدم، ایشان فرمودند: روز همانا قائم (علیه السلام) از خاندان ماست که چون قیام کند، دولت او بر دولت باطل چیره گرددو خداوند متعال در قرآن برای مردم مثلها می آورد و بدان پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) و مارا مورد خطاب قرار می دهد و کسی جز ما آن را نمی داند». (بحرانی:1416، 5، 677)(57).
2 - 1 - 2 - 2 - آب روان نشانه ای از علم امام مهدی (علیه السلام) و فرو رفتن آب روان مثالی از غیبت ایشان:
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ (الملک:30) «بگو: به من بگویید اگر آب (سرزمین) شما فرو رود چه کسی برای شما آبی روان می آورد؟»
در روایات ذیل این آیه آمده، اگر امام خود را نیافتید و ندیدید چه می کنید؟ (کلینی:1362، 1، 340) (بحرانی:1416، 5، 449) (نعمانی:1397، 176) یا این که، منظور از آب، امامان شما ودروازه های میان خدا و خلق اویند. چه کسی می تواند علم امام و اخبار آسمان و زمین و حلال و حرام (صدوق:1395، 1، 326) را برای شما بیاورد.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیث عمار آخر الزمان را توصیف نموده و با استشهاد به این آیه از غیبت امام مهدی (علیه السلام) سخن می گویند. (بحرانی:1416، 5، 448) به راستی عصر غیبت عهد خشکسالی است و جان بشر تشنه علم امام مهدی (علیه السلام) است و بی بهرگان از علم او از حیات حقیقی بی بهره اند.
2 - 1 - 2 - 3 - باران نشانه ای از حیات بخشی امام مهدی (علیه السلام) به مردمان زمین:
سلّام بن مستنیر از امام باقر (علیه السلام) روایت کند که در تفسیر این کلام خدای تعالی: اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ یُحْیِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها (الحدید:17)، فرمود: خدای تعالی زمین را به واسطه قائم (علیه السلام) زنده می کند از آن پس که مرده باشد و مقصود از مردن آن، کفر اهل آن است و کافر همان مرده است. (صدوق:1395، 2، 668)
2 - 1 - 2 - 4 - طلوع فجر نشانه ای برای ظهور امام مهدی (علیه السلام):
وَ الفَجْرِ * وَ لَیالٍ عَشْرٍ * وَ الشَّفْعِ وَ الوَتْرِ * وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ (الفجر:1 - 4) «سوگند به سپیده دم، و به شب های دهگانه، و به جفت و یگانه، و به شب چون به پایان آید»
ظهور امام قائم (علیه السلام) چون طلوع فجر است که سیاهی و تاریکی دولت ابلیس را می درد و نوید روز دولت حق را می دهد. (بحرانی:1416، 5، 650)(58) زیرا به گفته إمام صادق (علیه السلام) دنیا از زمان خلقت آدم (علیه السلام) محلّ نزاع دولت ابلیس و دولت الله است و تنها با ظهور امام مهدی (علیه السلام) دولت الله پیروز گشته و یکه و بی رقیب در دنیا حکومت می کند (بحرانی:1416، 1، 696)(59) و ملک وپادشاهی الهی ظاهر می شود.
2 - 1 - 2 - 5 - ستارگان پنهان شونده نشانه ای از امام غایب (علیه السلام):
فَلا أُقْسِمُ بِالخُنَّسِ* الجَوارِ الکُنَّسِ (التکویر:15 - 16) «نه، سوگند به اختران فراگرد، و به سیّارگان پنهان نورد» الجواری الکنس همام سیارگانی هستند که در پاره ای از زمان پنهانند و آنگاه چون شهابی درخشان در شب ظاهر می شوند. (مکارم:1374،26، 190) مانند امام مهدی (علیه السلام) که پس از دوران پنهانی و غیبت، برای اهل زمین آشکار می شوند. (کلینی:1362، 1، 341)(60).
2 - 1 - 2 - 6 - ماهها و برجها نشانه ائمه دوازدهگانه اند:
إِنَّ عِدَّهَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتابِ اللهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَهٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدِّینُ القَیِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ وَ قاتِلُوا المُشْرِکِینَ کَافَّهً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّهً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ مَعَ المُتَّقِینَ (التوبه:36) «بی گمان شمار ماه ها نزد خداوند در کتاب وی روزی که آسمان ها و زمین را آفرید دوازده ماه است از آنها چهار ماه، حرام است، این است آیین استوار، در آنها به خود ستم روا ندارید و همگی با مشرکان جنگ کنید چنان که آنان همگی با شما جنگ می کنند و بدانید که خداوند با پرهیزگاران است».
سال نشانه ومثالی برای رسول خداست که عصر و زمان به برکت وجود ایشان آفریده شده است و ماههای دوازدهگانه امامان معصوم از اهل بیت ایشانند که وارث علوم آن حضرت و رساننده آن علوم تا آخرالزمان به مردمند. (بحرانی:1416، 2، 773و774)(61).
وَ السَّماءِ ذاتِ البُرُوجِ (البروج:1) «سوگند به آسمان که باروها دارد».
بروج منازل رفیعه و عالیه است و مقصود در اینجا منازل خورشید و ماه و ستارگان است و آن دوازده برج است. ماه در هر برجی از آن دو روز و دو ثلث روز سیر میکند و خورشید در هر برجی یک ماه سیر میکند. (طبرسی:1372، 10، 707) بروج نشانه ای برای امامان دوازدهگانه است که یکی پس از دیگری می آیند و دور زمان به آنها کامل می شود و آخرین آنان امام مهدی (علیه السلام) است. (قمی مشهدی:1368، 14، 208)(62).
2 - 1 - 3 - یادکرد امام مهدی (علیه السلام) به طور خاص (مستقیم) در قرآن:
قرآن کریم در برخی آیات مستقیماً به ترسیم آینده بشریت در زمین می پردازد. این آیات همگی به توصیف عالم در عصری می پردازند که هدف آفرینش در زمین تحقّق یافته است. (نک. 2 - 2) چنان که در این فصل خواهیم دید، مشابهت مضامین این آیات، با روایاتی که در منابع شیعه و اهل سنّت درباره روزگار ظهور امام مهدی (علیه السلام) وارد شده، روشنگر آن است که این آیات به طور خاص درباره آن دوران سخن می گوید. تعدادی از آیاتی که مستقیماً به توصیف عصر مهدوی می پردازند، در تفاسیر اثری شیعه و سنّی معرفی شده اند، امّا قرائن روایی فهم بسیاری از آنها به دلیل مسائلی که در صدر اسلام نسبت به حدیث مسلمانان رخ داد، از بین رفت (نک. مهدوی راد:1431، 69 - 228) و اکنون نزد اهل سنت و برخی شیعیان از آیات معاد و قیامت شمرده می شود؛ (نک. نیلی:1430، 270) (همو،309) (همو،332) علّت این مسأله چنان که در این فصل بحث خواهد شد، شباهتها و پیوندهایی است که میان واقعه قیامت و قیام امام قائم (علیه السلام)، همچنین شباهت الفاظ به کار رفته در قرآن برای این دو رخداد است؛ بایسته است با اجتهاد تفسیری و تدبّر در آیات و روایات وپیروی و استفاده از ملاکهایی که امامان (علیهم السلام) در نقد تفاسیر رایج داده اند، این موارد بازشناخته شوند. در این بخش نمونه هایی از هر دو دسته فهرست وار ذکر می شود.
2 - 1 - 3 - 1 - اتمام نور خدا و تحقق دین حق:
در سه سوره از قرآن با تعابیری مشابه از روزگاری سخن رفته که دین حق به طور کامل در آن پیروز می گردد.بنابر روایات فریقین این آیات اشاره به دوران امام مهدی (علیه السلام) دارد(63). شکل تعبیر این آیات و سیاق این سه سوره بر حتمیت وقوع این وعده دلالت دارد. (نک. نیلی:1430، 106).
- یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَی اللهُ إِلاَّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الکافِرُونَ (التوبه:32) هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی وَ دِینِ الحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ المُشْرِکُونَ (التوبه:33)
«برآنند که نور خداوند را با دهان هاشان خاموش گردانند و خداوند جز این نمی خواهد که نورش را کمال بخشد هر چند کافران نپسندند.اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند».
- یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الکافِرُونَ (الصف:8) هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی وَ دِینِ الحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ المُشْرِکُونَ (الصف:9)
«بر آنند که نور خداوند را با دهانهاشان خاموش کنند و خداوند کامل کننده نور خویش است هر چند کافران نپسندند. اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند».
- هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی وَ دِینِ الحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفی بِاللهِ شَهِیداً (الفتح:28) «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین ها برتری دهد و خداوند، گواه بس».
نور خدا در تفاسیر شیعه به ولایت امام تفسیر شده (کلینی:1362، 1، 196) که به وسیله امام قائم به تمام و کمال می رسد. (قمّی:1367، 2، 365) اهل سنت، نور را به مُظهر و آشکار کننده توحید و کتاب خدا و دین اوتفسیر کرده اند (سمرقندی، 3، 444) (طبری:1412، 28، 57) (حقی بروسوی، 9، 503) که در کنار آیه بعد در هر دو سوره که از فراگیری دین حق در زمین سخن می گوید و در تفسیر اهل سنت به روز موعود تفسیر شده، اتمام نور خدا نیز در عصر امام مهدی (علیه السلام) واقع خواهد شد؛ زیرا هر دو مورد بلافاصله قبل از آیات تحقق دین حق آمده اند. همه آیاتی که روزی را نوید می دهند که در آن دین حقّ به طور کامل در زمین برپا می شود و بر همه ادیان باطل غلبه می کند بنابر روایات شیعه و سنّی شیعه(64) و سنّی(65) مربوط به زمان قیام امام قائم (علیه السلام) است. آن روز قطعاً آمدنی است. وَ إِنَّ الدِّینَ لَواقِع (الذاریات:6)
- وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لله (الانفال:39) «و با آنان نبرد کنید تا آشوبی بر جا نماند و دین، یکجا از آن خداوند باشد».
طبق تفاسیر شیعه آیه به دوران امام مهدی (علیه السلام) اشاره دارد. (قمی مشهدی:1368، 5، 342) (عروسی حویزی:1415، 2، 154) (بحرانی:1416، 2، 686) اگرچه در برخی تفاسیر اثری اهل سنت ذیل آیه اخیر از شخص امام مهدی (علیه السلام) و روز تحقق دین حق سخن نرفته است، امّا با توجه به آیات قبل و روایات ذیل آن معلوم می شود که مسلمانان تا رسیدن روزی که دین حق در سراسر زمین برپا شود به جهاد با باطل امر شده اند، که همان عصر ظهور امام مهدی (علیه السلام) است که پیروزی مطلق از آن جبهه حق است. (سیّد قطب:1412، 3، 1644)
2 - 1 - 3 - 2 - وعده استخلاف صالحان و وراثت زمین:
آیه معروف استخلاف نیز به روزگار امام مهدی (علیه السلام) اشاره دارد. (دژآباد:1391، 53)
- وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الفاسِقُونَ (نور:55) «خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده اند و کارهای شایسته کرده اند وعده داده است که آنان را به یقین در زمین جانشین می گرداند - چنان که کسانی پیش از آنها را جانشین گردانید - و بی گمان دینی را که برای آنان پسندیده است برای آنها استوار می دارد و (حال) آنان را از پس هراس به آرامش بر می گرداند (آنان) مرا می پرستند و چیزی را شریک من نمی گردانند و کسانی که پس از این کفر ورزند نافرمانند».
در روایات بسیاری از امام سجاد و امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) می خوانیم: مصداق و تأویل کامل این آیه روز حکومت حضرت مهدی (علیه السلام) خواهد آمد. (عروسی حویزی:1415، 3، 618 - 620) و صالحان و خلیفه شدگان در زمین شیعیان و محبان اهل بیتند. (قندوزی:1385، 3، 245) (نک تاجری نسب:1385، 12، 54) علاوه بر این وعده وراثت صالحان در زمین و مالکیت اهل تقوا در آینده، از زبان پیامبران و به نقل از کتب پیشین نیز در قرآن بیان شده که در قسمت قبل ذکر شد. (الانبیاء:105)
ابن کثیر از مفسران اهل سنت، ذیل این آیه به احادیث ائمه اثنی عشر اشاره کرده و از امام مهدی (علیه السلام) یاد نموده، اگرچه معتقد است مصداق خلفای چهارگانه هستند ولی امامان شیعه نیستند. دلایلی که برای اثبات مدعای خود ذکر نموده، مخدوش است.
برخی از نتایج این پژوهش عبارتند از:
- روایات مورد استناد آنان ضعیف، همراه با تناقض و استنادناپذیر است.
- خطاب در آیه شریف به حاضران در عصر نزول اختصاص ندارد،بلکه خطاب به همه مسلمانان در همه اعصار است که به بعضی از آنان که دارای ایمان و عمل صالحند وعده استخلاف و... داده شده است.
- تمکین دین به معنای واقعی کلمه و رفع خوف و امنیت کامل در عصر هیچ یک از خلفا محقق نشد و تا کنون نیز محقق نشده است وبر اساس روایات متعدد شیعه و سنّی و با توجه به اطلاق تعبیر فراز محل بحث و با توجه به معنای لغوی و اصطلاحی تمکین دین، این تمکین در عصر امام مهدی (علیه السلام) محقق خواهد شد و با استقرار دین در دوران امام مهدی (علیه السلام) و غلبه آن بر ادیان جهان شاهد چنین امنیتی خواهد بود. (دژآباد:1391، 84)
2 - 1 - 3 - 3 - وعده آمدن اصحاب امام مهدی (علیه السلام):
در آیات چندی از قرآن خداوند خود بشارت آمدن گروهی را می دهد که محبوب اویند و به مردم هشدار میدهد که مبادا به آن گروه نپیوندند و به آن مقام نرسند؛ زیرا در این صورت به سنت استبدال دچار می شوند و فرصت زندگانی از آنان گرفته می شود. (دژآباد:1388، 53)
- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَی المُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَی الکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللهُ واسِعٌ عَلِیمٌ (المائده:54) «ای مؤمنان! هر کس از دینش برگردد خداوند به زودی گروهی را می آورد که دوستشان می دارد و دوستش می دارند در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند، در راه خداوند جهاد می کنند و از سرزنش سرزنشگری نمی هراسند این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد ارزانی می دارد و خداوند نعمت گستری داناست»(66).
- أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الکِتابَ وَ الحُکْمَ وَ النُّبُوَّهَ فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرِینَ (انعام:89) «آنان کسانی هستند که به آنها کتاب و داوری و پیامبری دادیم اگر اینان به آن کفر ورزند، گروهی را بر آن گمارده ایم که بدان کفر نمی ورزند».
- وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ (محمّد:38) «اگر روی بگردانید گروهی دیگر را جانشین می گرداند سپس آنان چون شما نخواهند بود».
- وَ لِکُلٍّ وِجْهَهٌ هُوَ مُوَلِّیها فَاسْتَبِقُوا الخَیْراتِ أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللهُ جَمِیعاً إِنَّ اللهَ عَلی کُلِّ شَیْء قَدِیرٌ (البقره:148) «و هر کس را قبله ای است که روی بدان می کند، باری، در کارهای نیک از یکدیگر پیشی گیرید. هرجا که باشید خداوند همگی شما را باز خواهد آورد، خداوند بر هر کاری تواناست»(67).
در حقیقت در این آیات خداوند متعال اصحاب امام مهدی (علیه السلام) و وارثان زمین را که گاه با صفت صالحیت و گاه با صفت تقوا معرفی فرموده بود، با ویژگی دیگری توصیف می فرماید که همانا محبّت و عشقی است که خدا نسبت به آنان و آنان نسبت به خداوند دردل دارند، سبقت در کارهای خیر همچنین عزّت و صلابتی که در برابر کافران و تواضع و نرمشی که درمقابل مومنان نشان می دهند. نکته دیگری که در این آیات بیشتر برآن تأکید می شود، آن است که هدف آفرینش هدفی است که باید میان یک جمع محقّق شود و به عبارتی خداوند در انتظار تشکیل یک جامعه صالح و با تقوا و با محبّت و عزیز و موحّد و... است که اعضای آن در هر عصر و مصری باشند خداوند متعال به قدرت خود آنان را گرد امام مهدی (علیه السلام) جمع می آورد. (نک. دژآباد:1388،79)
2 - 1 - 3 - 4 - وعده پیروزی خدا و پیامبران او:
«کَتَبَ اللهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی إِنَّ اللهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ (مجادله:21) خدا مقرر داشته که: البته من و پیامبرانم پیروز می شویم. زیرا خدا توانا و پیروزمند است».
در این آیه سخن از پیروزی همه جانبه و بی قید و شرط خدا و رسولان در دنیاست. (طباطبائی:1417، 19، 195) این وعده، حقیقتی فراگیر است و در یک نسل یا سرزمین محدود نمی شود واگرچه هنوز محقق نشده ولی مومنان به صدق وعده الهی ایمان دارند. (سیّد قطب:1412، 6، 3514) تنها روز ظهور امام مهدی (علیه السلام) و دوران حکومت ایشان دوران ظهور مُلک و فرمانروایی خدا و رسولان است.
2 - 1 - 3 - 5 - نشانه های ظهور:
در قرآن از نشانه های ظهور امام مهدی (علیه السلام) نیز سخن رفته است.
- هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ المَلائِکَهُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ (الانعام:158) «آیا چشمداشتی جز این دارند که فرشتگان نزد آنان بیایند یا پروردگارت آید یا برخی از نشانه های عذاب پروردگارت آید؟ روزی که برخی نشانه های پروردگارت آید کسی که از پیش ایمان نیاورده یا در ایمان خویش کار نیکویی انجام نداده باشد ایمانش او را سودی نخواهد داد بگو چشم به راه باشید که ما نیز چشم به راهیم».
منظور از «آیات ربّ» در این آیه برخی نشانه های ظهور امام مهدی (علیه السلام)، مانند طلوع الشمس از مغرب، خروج دابه الارض، و دخان است، که با ظاهر شدن این نشانه ها دیگر توبه و ایمان مورد قبول واقع نمی شود. (بحرانی:1416، 2، 502)(68).
روایات اهل سنت نیز مراد از آیات در این آیه را آیه ها و نشانه های آخرالزمانی مانند طلوع خورشید از مغرب، دجال، یأجوج و مأجوج، دخان و دابّه الارض دانسته اند. (کورانی:1428، 7، 149، ح:1521 - 1523)
- قُلْ هُوَ القادِرُ عَلی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ * وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ الحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ * لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ (الانعام:65 - 67) «بگو: او تواناست که عذابی آسمانی یا زمینی بر شما برانگیزد یا شما را گروه گروه به جان هم اندازد و رنج برخی از شما را به برخی دیگر بچشاند بنگر چگونه آیات را گونه گون می آوریم باشد که آنان دریابند.و قوم تو آن را دروغ شمردند در حالی که آن، حقّ است بگو: من بر (نگهداشت) شما گمارده نیستم.هر خبر را قرارگاهی است و زودا که بدانید».
مراد از «آیات» در این آیه نیز برخی وقایع و فتنه ها و عذاب های آستانه ظهور است، که «نبأ» آن در قرآن آمده است. عذاب هایی چون دخان، صیحه،خسف، اختلاف مسلمانان و کشتار میان آنان. (قمّی:1367، 1، 170)(69).
در آمیختگی آیات قیامت و قیام امام مهدی (علیه السلام) در تفاسیر نزد مفسران مسلمان خصوصاً مفسران اهل سنّت که کمتر از مکتب اهل بیت و مفسّران حقیقی قرآن بهره برده اند، شماری از آیات مهدوی و آیات رجعت از آیات قیامت شمرده شده است. (نک. نیلی:1430، 254 - 331) این گونه نظرات تفسیری همواره از سوی امامان از اهل بیت مورد نقد قرار گرفته است. به عنوان مثال امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه 83 سوره نمل، نظر رایج را نقد نموده و آیه را در صدد بیان موضوع رجعت دانسته اند. (مجلسی، 53، 51) (قمّی:1367، 2، 131)(70).
وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ (النمل:83) «و (یاد کن) روزی (را) که از هر امّتی دسته ای از آنان را که نشانه های ما را دروغ می شمردند، گرد می آوریم و آنگاه آنان را به هم می پیوندند».
در تفسیر علی بن ابراهیم می نویسد از حضرت صادق (علیه السلام) معنی آیه وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً را پرسیدند. حضرت از راوی پرسیدند: اهل تسنن در این مورد چه می گویند؟ راوی عرض کرد: آنها می گویند: این آیه مربوط به قیامت است. حضرت فرمود: آیا خداوند در روز قیامت از هر امتی جمعی را برانگیخته می کند و بقیّه را رها می گرداند؟! نه! این در ایّام رجعت است، آیه ای که مربوط به قیامت است این است: وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً (الکهف:47) یعنی آنها را برانگیخته میکنیم و یک نفرشان را باقی نمی گذاریم تا آنجا که میفرماید «موعدا». (مجلسی، 10، 233)
یا در تبیین مراد آیه 124سوره طه، 54 سوره یونس و 95 سوره انبیاء فرموده اند:
معاویه بن عمار روایت نموده که گفت: به حضرت صادق (علیه السلام) عرض کردم معنی زندگی تنگ در آیه وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکاً، چیست؟ فرمود: به خدا قسم این آیه در باره نواصب (و دشمنان ما) است عرض کردم: قربانت گردم! ما که آنها را همواره در ناز و نعمت دیده و می بینیم و بدین گونه هم می میرند. فرمود:به خدا آنها آن زندگی ناراحت کننده و گذران تنگی را هنگام رجعت در پی خواهند داشت که در آن موقع نجاست می خورند. (بحرانی:1416،، 3، 785)(71).
همچنین در تفسیر مزبور است که آیه: وَ لَوْ أَنَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فِی الأَرْضِ لَافْتَدَتْ بِهِ (یونس:54) یعنی: در زمان رجعت هر کس ظلمی در باره آل محمد نموده باشد، اگر تمام آنچه را که در روی زمین است مالک باشد، همه را می دهد تا از کیفر آن روز نجات یابد. نیز در تفسیر مذکور ذیل آیه وَ حَرامٌ عَلی قَرْیَهٍ أَهْلَکْناها أَنَّهُمْ لا یَرْجِعُونَ (الانبیاء: 95) یعنی: حرام است بر (مردم) قریه ای که آنها را نابود کردیم که به دنیا برنگردند آنگاه علی بن ابراهیم میگوید: پدرم از محمد بن ابی عمیر و او از عبد الله بن سنان و او از ابو بصیر و محمد بن مسلم و آنها از حضرت باقر و صادق (علیهما السلام) روایت کرده اند که فرمود: هر قریه ای که خداوند مردم آن را با عذاب نابود گردانید در رجعت به دنیا برنمی گردند.
بنا بر این آیه شریفه از بزرگترین آیات دالّه بر رجعت است. زیرا هیچ یک از مسلمانان منکر این نیست که تمام مردم اعم از آنها که با عذاب خدا نابود شده اند یا آنان که وفات یافته اند، همه در قیامت برانگیخته می شوند و این که در این آیه خدا می فرماید «لا یرجعون» مقصود این است که در رجعت برنمی گردند؛ ولی به قیامت برمی گردند تا به دوزخ درافتند».
همچنین در تفسیر آیه 20 سوره شوری فرموده اند:
«وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الآخِرَهِ مِنْ نَصِیبٍ. قال: «لیس له فی دوله الحق مع القائم نصیب».او را در دولت حق با امام قائم نصیب و بهره ای نیست. (کلینی:1362، 1، 336) و به این صورت دولت امام مهدی (علیه السلام) را مصداق آخرت در این آیه شمرده اند.
درآمیختگی آیات قیامت با آیات قیام امام قائم (علیه السلام) در تفاسیر که در روایت فوق به نمونه ای از آن اشاره شد، از سه مسأله نشأت می گیرد و چنانچه خواهد آمد، در برخی موارد تشابه پدید آمده در آیه ذاتی است و به شباهت و ارتباط میان این دو رویداد مربوط است:
اوّل،از بین رفتن قرائن فهم آیه و روایات نبوی که مبیّن آیه است؛
دلیل آن را باید در رویدادهای سیاسی صدر اسلام و سیاست خلفا نسبت به حدیث و سنّت منقول پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جست و جو نمود. (نک.مهدوی راد:1431، 69 - 228) زیرا بنا بر ادلّه عقلی و نقلی، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تمام آیات قرآن را تقسیر نموده اند، اگرچه تمام تفسیر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به دست ما نرسیده است. (مهدوی راد:1382، 29 - 33) همچنین به دلیل جوّ حاکم حدیث شیعه در دوران امامان نیز با مشکلات و موانعی روبه رو بوده است؛ بنا براین تنها برخی از آیات مهدوی در روایات رسیده از معصومان (علیهم السلام) معرّفی شده اند.
دوم، شباهت های واقعه قیامت و قیام امام قائم (علیه السلام) است؛ زیرا:
- با قیام امام مهدی (علیه السلام) نیکان و بدان از هم متمایز می شوند؛ نیکان در حکومت امام مهدی (علیه السلام) در زمین متنعم می شوند و بدان به شمشیر امام عذاب می شوند. همین واقعه به شکل عظیم تر در قیامت در صحنه بهشت و دوزخ رخ خواهد داد.
- از وقایع زمان قیام امام مهدی (علیه السلام) رجعت برخی مردگان است که این رجع و بعث و نشر در زمان قیامت به شکل عامّ روی خواهد داد.
- با قیام امام (علیه السلام) بسیاری از مسائل پنهان، آشکار و ظاهرمی گردد. مانند ناخالصیهای که در قلب کافران و منافقان بر اثر فتنه ها و ابتلائات شدید آخرالزمان که در قرآن با واژه تمحیص از آن یاد شده است. ظهور اسرار نهان در قیامت به اوج می رسد: «یوم تبلی السّرائر»
- قضاوت میان بندگان و اجرای عدالت و انتقام از ظالمان از ویژگیهای بارز حکومت امام مهدی (علیه السلام) است که باز در سطحی وسیع تر در قیامت واقع می شود.
بنابراین مشابهت های فراوانی میان واقعه ظهور امام (علیه السلام) و قیامت وجود دارد، اما یک تفاوت اساسی میان این دو که می توان به وسیله آن این دو رویداد را ازهم بازشناخت، این است که زمان قیامت نظام کیهانی، خورشید و ماه و ستارگان و زمین از بین می رود و نظام دیگری برقرار می شود که شرایط لازم برای حشر همگانی و حساب و بهشت های جاویدان و جهنم در آن فراهم باشد؛ اما قیام امام مهدی (علیه السلام) زمانی صورت می گیرد که هنوز نظام کیهانی کنونی برچیده نشده اگرچه تغییراتی در آن به وجود آمده تا زمین را برای بندگان صالح خداوند پرنعمت و آباد سازد. تغییراتی که قرآن از آن سخن گفته و در روایات فراوان بدان پرداخته شده است. از این رو وقایع عصر امام مهدی (علیه السلام) به شکل محدود تر در همین دنیا واقع می شود و ماکت و نمونه کوچکی است از قیامت که در سطحی وسیع واقع می شود و عالم را دربرمی گیرد.
علامه طباطبائی ذیل آیه: هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ یَأْتِیَهُمُ الله فِی ظُلَلٍ مِنَ الغَمامِ وَ المَلائِکَهُ وَ قُضِیَ الأَمْرُ وَ إِلَی اللهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ (البقره:210) به این نکته اشاره نموده است:
«باید دانست که در روایات ائمه اهل بیت (علیهم السلام):
1 - این آیه شریفه به روز قیامت تفسیر شده، چنان که عیاشی در تفسیر خود از امام باقر (علیه السلام) این روایت را آورده.
2 - و نیز بروز رجعت هم تفسیر شده، که مرحوم صدوق روایت آن را از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده.
3 - و به ظهور مهدی (علیه السلام) نیز تفسیر شده و عیاشی روایتش را در تفسیر خود به دو طریق از امام باقر (علیه السلام) آورده.
و نظایر اینگونه روایات بسیار است، که اگر بخواهی کتب حدیث را صفحه به صفحه ببینی، خواهی دید که روایات بسیار زیادی از ائمه اهل بیت (علیهم السلام) در تفسیر بسیاری از آیات آمده، که یا فرموده اند: مربوط به قیامت است، و یا فرموده اند: مربوط به رجعت است، و یا فرموده اند: مربوط به ظهور مهدی ع، و این نیست مگر به خاطر وحدت و سنخیتی که در این سه معنا هست». (طباطبائی:1417، 2، 106)
در جای دیگر نیز این سه رویداد را درجات گوناگون ظهور یک امر دانسته اند که همان امر الله است که در آغاز سوره نحل از وقوع حتمی آن خبر می دهد. به عنوان نمونه حشر و بعث و برانگیخته شدن مردگان مراحل و درجات شدت و ضعف دارد. (سند:1431، 226) درجه اول آن بیدار شدن از خواب است که در قرآن با همین واژه بعث از آن یاد می شود. (الانعام:60) درجه دیگر آن، اصحاب کهف است. (الکهف:19) درجه دیگر، زنده شدن کشته شدگان با صاعقه در بنی اسرائیل است. (البقره:56) درجه دیگر، زنده شدن عزیر پس از صد سال است. (البقره:259) درجه دیگر در زمان رجعت ها روی می دهد. (الشعراء:87) (نیلی:1430،482) و درجه نهایی آن در قیامت روی می دهد. (المومنون:16)
سوم، شباهت تعبیرات قرآنی برای این دو رویداد است:
با تأمّل در آیات مهدوی و بنا بر تبیین اهل بیت (علیهم السلام) روشن می شود، که قیام امام مهدی (علیه السلام) همزمان با تغییراتی در نظام کیهانی آغاز می شود. (حکیمی:1379، 345)
«نعمانی در کتاب غیبت از آن حضرت روایت نموده که فرمود:.... وقتی علامتی را در آسمان دیدید که چند شب آتش بزرگی از جانب مشرق طلوع نمود آزادی مردم فرا رسیده و این علامت اندکی پیش از قیام قائم است». (نعمانی:1397، 267) (مجلسی، 52، 240)
روایت فوق و روایاتی که از طلوع خورشید از مغرب، سخن گفتن سنگ و ظهور فرشتگان در صف یاران امام (علیه السلام) و تغییر منش حیوانات و طبیعت و.... سخن می گوید، نمایانگر تغییر نظام و قوانین حاکم بر عالم است.
در تفسیر آیه 20 سوره شوری فرموده اند:
«وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الآخِرَهِ مِنْ نَصِیبٍ. قال: «لیس له فی دوله الحق مع القائم نصیب».او را در دولت حق با امام قائم نصیب و بهره ای نیست. (کلینی:1362، 1، 336)
روایات اهل سنّت نیز این آیه را مربوط به عصر تحقق وعده نصرت و تمکین و رفعت مومنان صالح امّت و آخرت را بیانگر این زمان دانسته اند. (سیوطی: 1404، 5، 55)(72) گویا قیام امام (علیه السلام) سرآغاز و نشانه ای برای قیامت است و با ظهور امام مهدی (علیه السلام) نشئه آخرت آغاز می شود. از سویی می توان گفت آیه با به کارگیری لفظ آخرت در صدد بیان زمان قیام امام مهدی (علیه السلام) و قیامت هر دو می باشد؛ زیرابنابر آنچه در بحث دلالت های قرآنی آمد، ممکن است از آیه ای مصادیق چندگانه مورد نظر خداوند باشد که در سطوح گوناگون معنایی قرار دارد و در روایات از آن به بطون تعبیر می شود. ملاحظه کیفیت رابطه قیامت و قیام امام مهدی (علیه السلام) با تدبر در نظام قرآنی، ارتباط طولی این دو رویداد را روشن می سازد که نیازمند بحثی مستقلّ و مفصل است. گویا این دو رویداد مراتب مختلف ظهور امر خدا ست و یکی مقدّمه دیگری است. از این رو در روایات آمده اگر یک روز از عمر جهان باقی باشد خداوند متعال آن قدر آن روز را طولانی می فرماید تا امام مهدی (علیه السلام) در آن روز قیام نموده و حکومت مهدوی را تشکیل دهند. یعنی تا حکومت مهدوی در دنیا برقرار نشود امکان وقوع قیامت وجود ندارد. (صدوق:1395، 1، 280)(73).
علامه طباطبائی در این باره می گوید: «یک آیه گاهی تفسیر می شود به روز قیامت، و گاهی به رجعت، و گاهی به روزگار ظهور مهدی ع، اینک می گوئیم: آنچه از کلام خدای تعالی در باره قیامت و اوصاف آن به دست می آید، این است که قیامت روزی است که هیچ سببی از اسباب، و هیچ کاری و شغلی از خدای سبحان پوشیده نیست، روزی است که تمامی اوهام از بین می رود، و آیات خدا در کمال ظهور ظاهر می شود، و در سراسر آیات قرآنی و روایات هیچ دلیلی به چشم نمی خورد که دلالت کند بر اینکه در آن روز عالم جسمانی به کلی از بین می رود، بلکه بر عکس ادله ای به چشم می خورد که بر خلاف این معنا دلالت دارد، چیزی که هست این معنا استفاده می شود که در آن روز بشر یعنی این نسلی که خدای تعالی از یک مرد و زن به نام آدم و همسرش پدید آورده قبل از قیامت از روی زمین منقرض می شود.
و خلاصه میان نشاه دنیا و نشاه قیامت مزاحمت و مناقضتی نیست تا وقتی قیامت بیاید دنیا به کلی از بین برود، هم چنان که میان برزخ که هم اکنون اموات در آن عالمند، با عالم دنیا مزاحمتی نیست و دنیا هم مزاحمتی با آن عالم ندارد، هم چنان که از آیه:" تَاللهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الیَوْمَ، وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ". (النحل:63) این نبودن مزاحمت، استفاده می شود.
این حقیقت روز قیامت است، روزی که مردم برای رب العالمین بپا می خیزند روزی که همه اسرارشان آشکار می شود، چیزی از ایشان بر خدا پوشیده نمی ماند، و بهمین جهت است که گاهی از روز مرگ به روز قیامت تعبیر می شود چون روز مرگ هم روزی است که پرده ها از روی اسباب برای میت کنار می رود، هم چنان که از علی (علیه السلام) روایت شده که فرمود: (من مات قامت قیامته، هر کس بمیرد قیامتش بر پا می شود) و روایاتی که رجعت را اثبات می کند هر چند آحاد آن با یکدیگر اختلاف دارند، الا اینکه با همه کثرتش (که در سابق گفتیم متجاوز از پانصد حدیث است) در یک جهت اتحاد دارند، و آن یک جهت این است که سیر نظام دنیوی متوجه به سوی روزی است که در آن روز آیات خدا به تمام معنای ظهور ظاهر می شود، روزی که در آن روز دیگر خدای سبحان نافرمانی نمی شود، بلکه به خلوص عبادت می شود، عبادتی که مشوب و آمیخته با هوای نفس نیست، عبادتی که شیطان و اغوایش هیچ سهمی در آن ندارد، روزی که بعضی از اموات که در خوبی و یا بدی برجسته بودند، یا ولی خدا بودند، و یا دشمن خدا، دوباره به دنیا بر می گردند تا میان حق و باطل حکم شود.
و این معنا به ما می فهماند روز رجعت خود یکی از مراتب روز قیامت است، هر چند که از نظر ظهور به روز قیامت نمی رسد، چون در روز رجعت باز شر و فساد تا اندازه ای امکان دارد، به خلاف روز قیامت که دیگر اثری از شر و فساد نمی ماند و باز بهمین جهت روز ظهور مهدی (علیه السلام) هم معلق به روز رجعت شده است چون در آن روز هم حق به تمام معنا ظاهر می شود، هر چند که باز ظهور حق در آن روز کمتر از ظهور در روز رجعت است.و از ائمه اهل بیت (علیهم السلام) نیز روایت شده که فرموده اند ایام خدا سه روز است، روز ظهور مهدی (علیه السلام) و روز برگشت، و روز قیامت، و در بعضی از روایات آمده: ایام خدا سه روز است، روز مرگ و روز برگشت و روز قیامت. و این معنا یعنی اتحاد این سه روز بر حسب حقیقت، و اختلاف آنها از نظر مراتب ظهور باعث شده که در تفسیر ائمه (علیهم السلام) بعضی آیات گاهی به روز قیامت، و گاهی به روز رجعت، و گاهی به روز ظهور مهدی تفسیر شود، و در سابق هم گذشت که گفتیم چنین روزی فی نفسه ممکن است، بلکه واقع هم هست، و منکر آن هیچ دلیلی بر نفی آن ندارد». (طباطبائی:1417، 2، 109)
در نتیجه تشابه در آیات مهدوی و آیات قیامت را می توان در دو شکل خلاصه نمود:تشابه ذاتی، در مواردی که خداوند هر دو را منظور کرده زیرا درجات ظهور یک امر هستند؛ مانند آیه 20 سوره شوری.
یا تشابه عرضی،در مواردی که قرائن فهم درست آیه از بین رفته است و آیه تنها در صدد بیان واقعه قیام امام (علیه السلام) است. مانند: وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الفِضَّهَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ (التوبه:34) «و آنان را که زر و سیم را می انبارند و آن را در راه خداوند نمی بخشند به عذابی دردناک نوید ده!».
اندوختن مال به طریق حلال پس از ادای وظایف واجب مالی چون زکات و خمس در احکام اقتصادی اسلام مباح شمرده می شود؛ در حالی که این آیه خلاف چنین حکمی را بیان می فرماید. با مراجعه به تفسیر معصومین معلوم می شود این حکم، مخصوص زمان ظهور امام است که گنج هر صاحب گنجی بر او حرام می شود و باید آن را در اختیار امام مهدی (علیه السلام) قرار دهد تا ایشان را در برابر دشمنانش یاری کند. (کلینی:1362، 4، 61)(74).
گرد هم آمدن یاران امام مهدی (علیه السلام) (البقره:148) (کورانی:1428، 7، 24)، عذاب با شمشیر امام مهدی (علیه السلام) (قمّی:1367، 1، 323)(75)، «امر الله» در قرآن (النحل:1) (طباطبائی:1417، 12، 203)(76)، «یوم الدین» در قرآن نیز از جمله این مواردند که بررسی مفصل همه این موارد، رساله را از موضوع اصلی دور می سازد. از این رو تنها به عنوان نمونه و به اختصار درباره دلایل دلالت یوم الدین بر روز قیام امام مهدی (علیه السلام) به نقل از «الطور المهدوی» سخن می گوییم.
«یوم الدین»، روز ظهور دین حق:
اکثر پیروان ادیان سه گانه معتقدند که در تاریخ آینده عالم تنها رسیدن روزی واحد امید می رود و آن «روز قیامت» است و عرصه حساب و حشر همان ساحت اخروی، در معنای جغرافیائی آن است؛ (در حالی که لفظ آخرت همواره مفهومی زمانی دارد.) به این معنا که این روز در نهایتِ نابودی نظام هستی به طور عام و نابودی زمین به طور خاص روی می دهد و عرصه محشر در مکانی از آسمان شکل می گیرد.
تناقض در این اعتقاد آنجا ظاهر می شود که می پندارند آیه «روزی که آسمان ها را چون در هم پیچیدن طومار نوشته ها درهم پیچیم، همان گونه که آفرینش نخستین را آغاز کردیم آن را باز می گردانیم، بنابر وعده ای که (برآوردنش) بر عهده ماست به راستی ما کننده (ی این کار) ایم.» (الانبیاء:104)(77) در وصف قیامت است؛ در حالیکه آیه از نابودی هر جایگاه مکانی برای حساب و بهشت و آتش سخن می گوید. و از این گونه تناقض گویی ها ذیل آیات مربوطه و در بیان ترتیب رویدادهای این روز فراوان یافت می شود. دلیل اصلی این تناقض ها، تصور روزی واحد در تاریخ آینده عالم است؛ در حالی که نص صریح قرآن بیش از یک روز را یاد می کند.
نص اول: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُور» (ابراهیم:5) «و به راستی موسی را با نشانه های خویش فرستادیم (و گفتیم) که قومت را به سوی روشنایی از تیرگی ها بیرون بر و روزهای خداوند را به آنان گوشزد کن، بی گمان در آن نشانه هایی برای هر شکیبای سپاسگزاری است».
نص دوم: «قُلْ لِلَّذِینَ آمَنُوا یَغْفِرُوا لِلَّذِینَ لا یَرْجُونَ أَیَّامَ اللهِ لِیَجْزِیَ قَوْماً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ» (الجاثیه:14) «به مؤمنان بگو، از کسانی که به «روزهای خداوند» امیدی ندارند درگذرند تا (خداوند، هر) قومی را برابر با کارهایی که می کرده اند کیفر دهد».
اگر کسی بگوید منظور از ایّام الله روزهای گذشته (و تحوّلات تاریخ بشر و نمونه های مهر و قهر خداوند با مردمان پیشین) است که توسط فرستادگان الهی یاد آوری می شده است و روز قیامت تنها روز آینده تاریخ است، با آیه دوم با او معارضه می کنیم. زیرا می فرماید:«به آن امید ندارند» امید به گذشته ممکن نیست و امید تنها نسبت به آینده امکان دارد(78). علاوه براین ارتباطات لفظی دیگری در آیه این مطلب را تأیید می کند؛ مانند آغاز دو آیه با صیغه امر، وجود کلمات نور و ظلمت و ارتباط آن با تغییرات جهانی مورد نظر و موارد دیگر که به تدریج تبیین خواهیم نمود.
از جهت دیگری نیز نص قرآن با بیان اسامی روزهایی خاص در آینده بر وجود این روزها تصریح دارد. مانند یوم الحساب، یوم الدین، یوم القیامه، یوم الفصل، یوم الخروج، یوم التغابن، یوم البعث،...
همچنین روزهایی را بابیان ویژگیهای آن ذکر می کند مانند:
فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدخان مُبِینٍ (الدخان:10) «پس به روزی چشم بدوز که آسمان دودی آشکار برمی آورد»
یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ کَالفَراشِ المَبْثُوثِ (القارعه:4) «در آن روز مردم چون پروانگان پراکنده اند»
یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَهَ بِالحَقِّ ذلِکَ یَوْمُ الخُرُوجِ (ق:42) «روزی که بانگ آسمانی راستین را بشنوند، همان، روز بیرون شدن است».
در این صورت هرگاه اسامی ذکرشده در قرآن برای ایّام را ملاحظه می کنیم، متوجه می شویم که چه بسا برخی از این اسامی مربوط به یک روز است که بر اساس موضوع مورد بحث در سیاق آیات و جایگاه آن با ویژگیهای گوناگون وصف شده است و این ویژگیها به یک روز اشاره دارد. اما اجمالا می دانیم که همه این اسامی مربوط به ایّام معدوده ای است که در دو آیه سوره ابراهیم و جاثیه از آن سخن رفت و مرجع ما در تعیین این روزها نظام قرآنی و روابط دقیق و حکیمانه میان الفاظ و عبارات آیات است. به این معنا که نمی توان در نگاه اول به آیه (ق:42) روز شنیده شدن صیحه را همان روز قیامت دانست؛ ولی با کنار هم نهادن ساده الفاظ در سطح اول می توان گفت این روز همان یوم الخروج است. همچنین نباید بر ترادف و یکسانی الفاظ مترادف در معنا اعتماد نمودکه عقیده رایج میان علمای پیشین بوده و بر ذهن ما اثر نهاده به گونه ای که گمان می کنیم یوم الصیحه همان یوم البعث یا مثلاً یوم القیامه است؛ زیرا همه این ایّام را روز قیامت می دانیم. چنین تصوراتی موجب می شود که حقیقت ضایع و تلف شود و بدین سبب قرآن تبدیل به کتابی معمولی شود که همواره اشیاء را با اسامی گوناگون بدون هیچ ضابطه
مشخص و معینی نام می برد.
برای مثال رابطه میان این دو روز چیست؟
وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُون (النمل:83) «و (یاد کن) روزی (را) که از هر امتی دسته ای از آنان را که نشانه های ما را دروغ می شمردند گرد می آوریم و آنگاه آنان را به هم می پیوندند».
وَ یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْداءُ اللهِ إِلَی النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ (فصلت:19) «و روزی (را یاد کن) که دشمنان خدا را به سوی آتش (دوزخ) گرد آورند آنگاه آنان را به هم می پیوندند».
از طریق توجه به نظام دقیق و حکیمانه الفاظ در قرآن می توان فهمید که این دو، اشاره به یک روز دارد. البته عبارت مشترک «فَهُمْ یُوزَعُونَ» در دو آیه نیز مارا به این نتیجه هدایت می کند.
به غیر از این که «النار» همواره با نشانه های گوناگونی از حشر جزئی همراه است، مانند واژه (افواج)؛ در حالی که جهنّم با نشانه های حشر دسته جمعی و عمومی همراه است. این همراهی ها ی متعدد الفاظ همواره نتایج را تاکید و خطاها را اصلاح می کند.
لفظ یوم و مشتقات آن در قرآن فراوان (حدود475بار) به کار رفته است و سبب شده که شبکه ای پیچیده در بافت قرآنی تشکیل شود که احاطه بر آن تنها با کنار هم قراردادن ساده و حتی با توجه به فرازهای مشترک و ارتباط میان عبارت های جدا از هم ممکن نیست. از این رو تنها به ذکر سه روز اصلی ایام می پردازیم تا جایگاه روز ظهور و قیام امام مهدی (علیه السلام) را به عنوان یکی از این ایام مشخص کنیم.
بنابر روش برگزیده در بررسی ژرفای نظام قرآنی (روشی لفظی که اشارات لغوی از قبیل تکرارو ترادف و مجاز و کنایه و استعاره را بی اساس می داند و هدفمند بودن زبان را بنا می نهد و وجود لفظ زائد در نص قرآن را نمی پذیرد) تناقض ظاهری میان روزهای ششگانه آفرینش در سوره الاعراف که در آیات سوره فصلت تعداد این روزها به هشت روز می رسد، رفع می شود. تناقضی که دانشمندان در رفع آن درمانده اند؛ زیرا گمان می کنند این روزها همگی در گذشته بوده است. بر اساس روش لفظی که برای هر لفظ دلالتی خاص را می پذیرد، این تناقض برطرف و روشن می شود این روزها همانا روزهای آفرینش مستمرّ و اجل آسمانها و زمین است که برخی از آن گذشته و برخی از این روزها پیش روست. ما اکنون در آستانه روز سوم آن قرار داریم و منتظر سه روز دیگر از عمر هستی می باشیم. (النظام القرآنی، 369 - 378) (نیلی:1430، 338 - 351)
طبیعتا چنین برداشتی تنها اشکال پیشین را حل نمی کند بلکه ارتباط محکم و وثیقی با تمام الفاظ قرآن و عبارات آن دارد که نمونه هایی از آن را به سرعت طرح می کنیم تا معلوم شود این روش تنها راهی است که شایسته بررسی های قرآنی است و هر روشی جز آن ناشایست و بی اساس است و با بررسی علمی سازگار نیست چه رسد به پژوهش دقیق معرفتی.
1 - این برداشت از مفهوم ایّام الله برخی عبارات قرآنی را برای ما تفسیر می کند. مانند:
وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ (آل عمران:133)
«و برای (رسیدن به) آمرزش پروردگارتان و بهشتی به پهنای آسمان ها و زمین که برای پرهیزگاران آماده شده است شتاب کنید».
یا سابِقُوا إِلی مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رُسُلِه (الحدید:21) «به سوی آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی پیشگام شوید که پهنای آن به پهنای آسمان ها و زمین است، برای کسانی آماده شده است که به خداوند و پیامبرانش ایمان دارند».
زیرا هرگونه تأخیر در رسیدن به روز اول – روز مهدوی - خسارت در عمر موجود انسانی است و تحقق این وعده وابسته به اختیار نوع انسان است. وقتی عمر هستی محدود به اجل مسمّی است، هر تأخیری معادل کاستی عمر او در بهشت موعود است. عمری که بهایی معادل آن نیست.
2 - بنا بر این برداشت، ده اختلاف مهم میان دو نوع از بهشت ها و دو نوع اساسی از انواع عذاب ها را برای ما روشن می کند.
3 - این برداشت تعداد دفعاتی که اشخاص پاداش یا عذاب داده می شوند را برای ما تفسیر می کند.
سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلی عَذابٍ عَظِیم (توبه:10) «به زودی آنان را دوبار عذاب خواهیم کرد سپس به سوی عذابی سترگ برده می شوند».
یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ (حدید:28) «تا از بخشایش خویش دو بهره به شما ارزانی دارد».
أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِما صَبَرُوا (قصص:54) «آنانند که پاداششان برای شکیبی که ورزیده اند دو بار به آنان داده می شود».
نمی گوید دو برابر مانند آیه: یُضاعَفْ لَهَا العَذابُ ضِعْفَیْن (احزاب:30) «عذاب او دو چندان می گردد».
دوبرابر با دو بار کاملاً متفاوت است. المرتان (دو بار)، ضعفین (دو بار دو برابر) را تفسیر می کند؛ زیرا وقتی بار اول دو برابر شود و بار دوم هم دو برابر شود، دو بار دو برابر (ضعفین) حاصل شده است. واژه ای که به طور ذاتی بر تعداد دفعات دلالت دارد و در نتیجه او دو بار عذاب می شود. زیرا هرآیه ای،آیه دیگر را تفسیر می کند، حتّی اگر دو آیه از هم دور باشند. این دفعات مربوط به ایام پیش روست و بدون چنین تصوری تفسیر دهها آیه غیر ممکن می شود.
4 - این فهم تفاوت اوصاف ایام و روابط لفظی آن را برای ما تفسیر می کند. مانند همراهی خلود ابدی با بهشتی معین نه همه بهشتها، پوشیدن نقره در بهشتی معین به طور مکرر و طلا در بهشت دیگر، تفاوت میان نشور و بعث و... موارد فراوان دیگر
این فهم از جانب دیگر دوره های زندگی و مرگ را برایمان تفسیر می کند.زیرا اشکالاتی حقیقی در این موضوع وجود دارد. مثلا کافران می گویند: قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلی خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ (غافر:11) «می گویند: پروردگارا! ما را دو بار میراندی و دو بار زنده گرداندی، اینک ما به گناهان خویش اعتراف کرده ایم، آیا راه بیرون شدی از اینجا هست؟»
فهم معنای دو بار مردن و زنده شدن جز با بازیابی ترتیب ایّام الله پیش رو محال است. همچنین است آیه: لا یَذُوقُونَ فِیهَا المَوْتَ إِلاَّ المَوْتَهَ الأُولی (الدخان:56) «جز مرگ نخستین (که داشتند) در آنجا مرگ را نمی چشند».
بنابراین تعداد مرگ ها میان مومنان و کافران متفاوت است که مربوط به دوران های گذرکننده است و تفاوت میان بعث و نشور زمان دوران مهدوی را میان این دوره ها را آشکار می کند.
نقد آراء مفسران در ترتیب ایام ششگانه آفرینش:
ادعای تناقض میان آیات آفرینش زمین و آسمان پیشینه ای دراز دارد و به عصر صحابه می رسد و درباره آن از ابن عباس سوال شده است و در دوره های بعد نیز چندین بار مورد بحث واقع شده است. این ادّعا همواره میان ردّ و قبول بوده تا جایی که برخی آن را موجب بدگمانی نسبت به قرآن دانسته اند. اگر در سخن علما جوابی یافت می شد که این ادّعا را به طور قاطع ردّ کند، این بحث تا امروز ادامه نمی یافت.
به نظر می رسد هرگونه تناقضی که تشکیک کنندگان در قرآن آن را مطرح می کنند، ریشه در بیان مفسّرین دارد؛ زیرا آنان در فهم قرآن قواعدی را به کار می گیرند که برای نقد هرکلامی به کار می رود و قواعد خاصّ ندارند که شایسته برای فهم کلام الهی باشد.
این تناقض، میان دو مجموعه از آیات پنداشته می شود:
مجموعه اول: در سوره نازعات:
أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها (27) رَفَعَ سَمْکَها فَسَوَّاها (28) وَ أَغْطَشَ لَیْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها (29) وَ الأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها (30) أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها (النازعات:31)
آیا آفرینش شما (بعد از مرگ) مشکل تر است یا آفرینش آسمان که خداوند آن را بنا نهاد؟! (27) سقف آن را برافراشت و آن را منظّم ساخت، (28) و شبش را تاریک و روزش را آشکار نمود! (29) و زمین را بعد از آن گسترش داد، (30) و از آن آب و چراگاهش را بیرون آورد، (31)
مجموعه دوم: در سوره فصّلت:
قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِکَ رَبُّ العالَمِینَ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَکَ فِیها وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها فِی أَرْبَعَهِ أَیَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلِینَ (10) ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دخان فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ (11) فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحی فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ وَ حِفْظاً ذلِکَ تَقْدِیرُ العَزِیزِ العَلِیمِ (فصّلت:12)
بگو آیا شما به کسی کفر می ورزید و برای او همتایانی می آورید که زمین را دو روزه آفریده است؟ او پروردگار جهانیان است.10 و بر روی آن کوه هایی استوار پدید آورد و در آن خجستگی نهاد و در چهار روز «3» روزی هایش را در آن برای خواهندگان یکسان اندازه گیری کرد.11 سپس به آسمان رو آورد «4» که (چون) دودی بود و به آن و به زمین فرمود: خواه یا ناخواه بیایید! گفتند: فرمانبردارانه آمدیم.12 آنگاه آنها را در دو روز (به گونه) هفت آسمان برنهاد و در هر آسمانی کار آن را وحی کرد و آسمان نزدیک تر را به چراغ هایی (از ستارگان) آراستیم و نیک آن را نگاه داشتیم این سنجش (خداوند) پیروز داناست.
تناقض پنداشته در دو مسأله است:
اوّل - آفرینش آسمان در مجموعه اول قبل از آفرینش زمین است؛ در حالی که در مجموعه دوم عکس آن است.
دوم - بنا بر آیات دیگر قرآن ایام آفرینش شش روز است؛ (همچنین یونس:3 – هود:7 - فرقان:59 - سجده:4 - ق:38 - حدید:4) مثلا در سوره اعراف:
إِنَّ رَبَّکُمُ الله الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی العَرْشِ (الاعراف:54) «به راستی پروردگارتان همان خداوند است که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید سپس بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا یافت».
ولی مجموع این ایّام در سوره فصلت هشت روز است.
پاسخ علما در ردّ این ادّعا متفاوت است که برخی از این پاسخ ها را ذکر می کنیم:
الف - پاسخ ابن عباس:
«زمین را در دو روز آفرید سپس آسمان را آفرید سپس به آسمان پرداخت و آن را در دو روز دیگر تسویه نمود.سپس زمین را گستراندو از آن آب و کشتزارها را خارج ساخت و کوهها و تپّه ها را در دو روز آفریدو این معنای گفتار اوست که «دحاها».»
این پاسخ مفهوم «دحو» را تفسیر می کند که با خلق متفاوت است و از این جهت تناقض میان دو آیه را برطرف می کند.ولی هنگامی که می گوید: (سپس به آسمان پرداخت و آن را تسویه کرد) ایام آفرینش آسمان را ذکر نمی کند؛ پس استواء و تسویه در دوروز بوده ولی مدت آفرینش چند روز بوده است؟
اگر مدّت را دو روز در نظر بگیریم باز 8 روز می شود و تناقض در تعداد روزها برقوت خود باقی می ماند. ولی آیه می گوید که خارج ساختن آب و کشتزار همان اقوات (روزی ها) در سوره فصّلت است و این پاسخ آن را 2 روز قرار داده در حالی که در فصّلت 4 روز است. تکرار لفظ ثمّ (سپس) در نصّ نیز نشان دهنده وجود مدّتی جداگانه است ولی هنگام آفرینش آسمان ذکر نمی شود. هرچه کوشش کنیم تا نص پاسخ، با تمام آیات هماهنگ شود نمیتوانیم ترتیبی بیابیم که هماهنگی به طور کامل برقرار شود. حالات زیر در برداشت از این پاسخ محتمل است:
ترتیب اول:
آفرینش زمین: 2 روز - آفرینش آسمان:؟ - استواء و تسویه: 2 روز - گستراندن زمین: 2روز
ترتیب دوم:
آفرینش زمین سپس آسمان: 2 روز - استواء و تسویه: 2 روز - گستراتدن زمین: 2 روز؟؟
ترتیب سوم:
آفرینش زمین سپس آسمان: 2 روز - استواء و تسویه: 2 روز
- گستراندن زمین: 4روز؟؟
در ترتیب اول مدّت آفرینش آسمان نا معلوم است و مدّت گستراندن زمین و خارج نمودن آب با آیات فصّلت مخالف است. در ترتیب دوم،هنگام اشتراک آفرینش زمین و آسمان در دو روز،روزهای چهارگانه مخصوص اقوات در فصّلت تباه شده است. در ترتیب سوم به نظر می رسد خطایی در نقل روایت رخ داده است. زیرا مجموع ایام 8 روز می شود که با نص الاعراف مخالف است.
ب - پاسخ قاضی عبد الجبّار:
«آفرینش زمین قبل از آسمان بوده همان طور که در فصّلت آمده، ولی گستراندن زمین تا بعداز آفرینش آسمان به تأخیر افتاده است».
این پاسخ تبیین کننده پاسخ ابن عباس است که یک تناقض را برطرف و تناقض دیگر را اثبات می کند؛ زیرا اگر زمین تنها در دو روز آفریده شده،با آفرینش آسمان می شود 4 روز. 4روز دیگر هم برای گستراندن زمین و خارج ساختن اقوات که مجموعاً میشود 8روز. پس تناقض در تعداد روزها باقی است اما تناقض تقدیم و تأخیر برطرف شده است.
ت - پاسخ ابن قتیبه:
«اگر بگوید والأرض خلقها (به جای والارض بعد ذلک دحاها در سوره نازعات) فرصتی برای طعنه بدخواهان فراهم می شود».
معنای سخن او این است که دحو و گستراندن زمین با آفرینش آن تفاوت دارد و این مانند پاسخ پیشین است که یک مورد تناقض را رفع و مورد دیگر را اثبات می کند.
ث - پاسخ خطیب اسکافی:
«خلاصه پاسخ آن است که میان
ایام حتماً تداخل وجود دارد. روزهای چهارگانه در فصّلت، شامل دو روز آفرینش زمین در ابتدای آیه می شود».
تکلّفی که در این پاسخ هست بیش از سایر پاسخهاست؛ زیرا تداخل بین دو مجموعه ای را در فصّلت لازم شمرده که در سیاق آیه با ثمّ (سپس) از یکدیگر جدا شده اند. اگر اینگونه باشد اگرچه تناقض در تعداد ایام برطرف میشود ولی ثابت می شود که گستراندن و آفرینش زمین قبل از آفرینش آسمان حاصل آمده و تناقض با سوره نازعات باقی می ماند.زیرا وقتی آفرینش زمین از آسمان جدا باشد و دحو زمین درون آفرینش آن باشد چاره ای جر تقدم یکی و تأخیر دیگری نیست.
ج - پاسخ ابن حزم:
«فرد نادان میان تسویه آسمان و رفع سمک آن با تسویه آسمان های هفتگانه فرق نمی نهد.تسویه آسمان کلّا قبل از گستراندن زمین است، ولی تقسیم آسمان به طرائق هفتگانه بعد از گستراندن زمین است.»
گفتار او درباره تسویه آسمان و رفع سمک آن صحیح نیست؛ زیرا در آیه بناء آسمان است نه تسویه: (أَمِ السَّماءُ بَناها رَفَعَ سَمْکَها فَسَوَّاها) ترتیب را به هم زده و تسویه مقدم نموده و از بناء چشم پوشیده است تا خواننده متوجه نشود که بناء همان خلق است. و چه بسا عمداً دچار خطا شده آنجا که می گوید: «تسویه آسمانهای هفتگانه» زیرا در فصّلت می گوید (قضاهنّ). می خواهد با تغییر کلمات قرآن به استناد شرح و توضیح میان آیات هماهنگی ایجاد کند. با این وجود در پاسخ او مطلب جدیدی یافت نمی شود جز آن که طرائق (آسمانهای هفتگانه) پس از دحو و گستراندن زمین بوده است که این امر از پیشی گرفتن اقوات از طرائق در آیه روشن است. و این که طرائق مربوط به دحو است، زیرا طرائق بعد از دحو است... و به هیچ یک از دو مسأله پاسخ نگفته و کار را با این سخن به پایان برده که:«رستگاری آن است که دو آیه هماهنگند و یکدیگر را تصدیق می کنند».
ح - پاسخ رازی:
پاسخ او خلاصه می شود در تقدم آفرینش آسمان که عکس تمام پاسخهای پیشین در حلّ تعارض ترتیب است.در این نظر تصوری علمی اثر نهاده زیرا زمین بخشی از هستی است و آفرینش هستی پیش از آفرینش زمین است، ولی پاسخ او مشکل تعداد ایام را حل نکرده،همچنین با ترتیب ذکر شده در فصلت تناقض دارد.
خ - پاسخ حفنی احمد:
پاسخی جدید است که در آن سه جهت برای پاسخ گویی در نظر گرفته شده است که مطلبی فراتر از آنچه تا کنون ذکر شد ندارد، مگر یک نکته که خلاصه آن چنین است: تأخّر زمانی در گفتار خداوند متعال (و الارض بعد ذلک دحاها) حقیقتاً زمانی نیست بلکه ذکری است یعنی تنها در ذکر موخّر می شود (پسین می آید) و بس و تنها عطف می شود و در واقع تعارضی وجود ندارد.سپس اضافه می کند: این کار در سخنان عرب فراوان صورت می گیرد!
ولی روش لفظی (روش تفسیری ارائه شده در کتاب النظام القرآنی) معتقد است یک تناقض با تناقض دیگر رفع نمی شود. چگونه ممکن است (بعد ذلک) به معنای (مع ذلک) باشد یا هیچ معنایی نداشته باشد؟
چرا سخن از بعد بودن بکند؟ چرا نگوید (و الارض دحاها)؟ جمله نیاز به عطف و غیره ندارد اگر معنایی نداشته باشد.
د - پاسخهای علمی نویسندگان معاصر:
این پاسخ ها به روش علمی بیان شده اند که خلاصه آن این است:
روز یک موضوع زمانی نسبی است، و اختلاف مقدار آن در زبان و قرآن نشان می دهد که طول روزها متفاوت است و اگر روز را به این معنا در نظر بگیریم تناقض برطرف می شود.
این پاسخ ها سعی در رفع تناقض تعداد روزها دارد ولی از ترتیب آفرینش و اینکه کدام پیشتر است و آنچه از الفاظ (ثم) و (بعد ذلک) استفاده می شود و آنچه ظاهراً ایجاد تناقض نموده، سخنی نمی گوید.
علاوه بر این قواعد زبان و منطق را به دیوار می کوبد و تفسیر پیشینیان و پسینیان در قرون گذشته و آنچه مرور شد را یادآوری می کند. گویی مترادفات و تعدد معانی برای یک لفظ کم است که معاصران می خواهند برای یک ظرف زمان مانند روز (الیوم) زمان های نسبی و متغیری قرار دهند. در این صورت به کدام حقیقت واحدی می توان تمسک کرد؟
پاسخ معاصران نمی تواند این معانی نسبی خیالی و اندازه آن را تعیین کند و تنها سخنی است که بر بدی حال و پنهانی حقیقت می افزاید.
تنها با یک جمله که از بررسی به روش لفظی به دست آمده می توان تعارض خیالی میان آیات را برطرف نمود: شما اکنون در روز سوم از روزهای آفرینش هستید!
نکات زیر آراء مفسران درباره ترتیب ایام ششگانه را نقد و نظر صحیح را آشکار می کند:
الف - خداوند متعال نیازمند زمان برای آفرینش نیست؛ بلکه برای آفرینش و آفریده شدن زمان هایی را مقدّر نموده است که با طبیعت عالم خلق و سنّت هایی که خود در آن جاری ساخته،سازگار است. در این صورت ایام مذکور دوره هایی نیستند که در فرآیند آفرینش این پدیده ها پایان یافته اند، بلکه مدت هایی هستند که خداوند متعال برای این ایام قرار داده تا آن گونه که می خواهد تشکیل شوند و در آفرینش پیش روند.همانگونه که مدتهایی برای این ایام قرار داده، اجل و سرآمدی نیز برای آن تعیین نموده است.
ب - سخن گفتن از ایام در ابتدای آفرینش فلک، زمانی که هنوز حرکت منظم او آغاز نگردیده از باب گفتگو از معدوم است؛ ولی آن گاه که این زمان همان اجل تامّ باشد، یکی از ویژگی های فلک خواهد شد و ظرفی عام برای حرکت تمام این اجزاء می شود. پس فلک در این صورت در ظرف این اجل حرکت می کند و هستی می یابد و حوادث آن از آغاز (بدء) و انجام (عود) در این ظرف واقع می شود.
ج - تفاسیر رایج از معنای لغوی عدول کرده اند.اگر مردی به پسرش بگوید: «قدّرتُ لک نفقهً و طعاماً فی شهرین» «پول و غذای تو را در دو ماه آماده کردم». یعنی این جیره و غذا برای دو ماه اوکافی است نه این که دو ماه طول کشیده تا این جیره و غذا آماده شود. پس چرا این گفتار خداوند متعال متفاوت معنا می شود: وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها فِی أَرْبَعَهِ أَیَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلِین (فصلت:10) و ایام چهارگانه همه در گذشته تلقّی می شود؟ ای کاش آنان خود از روزی خوران این اقوات و از (سواءً للسائلین) نیازمندان آن نبودند! چرا هیچ یک از آنان از معنای (سواءً) نپرسید و این که به چه متعلق است؟به تقدیر یا به ایام اربعه؟ از نظر لغوی واضح است که به ایام اربعه متعلق است که در آن تمام سائلان ظاهر می شوند. از این جهت این چهار روز طول مدّت خود آفرینش است نه طول عمر آسمانها و زمین. معلوم است که دوران ها و زمان های طولانی بر گونه ها و اشکالی از موجودات قبل از انسان گذشته است، پس این روزهای چهارگانه طول مدّت حیات بر زمین است.
د - آفرینش به طور مستمرّ صورت می گیرد: «و یخلق ما لا تعلمون» (النحل:81)
و همچنین وسعت یافتن آسمان نیز به طور مستمرّ ادامه دارد: «وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ» (الذاریات:47) «و ما آسمان را با قدرت بنا کردیم، و همواره آن را وسعت می بخشیم!»
فعل مضارع در این آیه نشان دهنده همین نکته است: «إِنَّهُ هُوَ یُبْدِئُ وَ یُعِید» (البروج:13) «اوست که (آفرینش را) می آغازد و باز می گرداند».
پس این تصور کاملاً خطاست که روزهای ششگانه همگی به عنوان (مانند) زمان های آفرینش طی شده اند؛ در حالی که این زمانها مانند حرکت فلکی تنها پس از آفرینشی که در ظرف زمان همواره ادامه دارد آشکار شدند.
ه - قرآن بر وجود ایامی تأکید دارد که پیش روست آنجا که به موسی (علیه السلام) فرمان می دهدکه به آن تدکّر دهد: «و ذکّرهم بایّام الله» و خداوند متعال فرمان می دهد که بدان امیدوار و منتظر رسیدن آن باشیم؛ زیرا آنها روزهای مشهود،دوره های طولانی و زمانهایی هستند که وعده الهی و حساب ربّانی در آن محقّق می شود و خداوند زمین را به بندگان صالحش به ارث می دهد.یوم الدین، یوم یقوم الاشهاد، یوم الفصل و... از آن روزهایندکه همگی را روز قیامت شمرده اند و گمان کرده انداین اوضاع و اطوار تنها 7 یا 9 سال بیش نیست.
و - در اخبار آمده است که روزهای مورد امید و انتظار سه روزند. برخی پنداشته اند که چون خبر واحدند یقین آور نیستند، در حالی که دلیل مردود شمردن این روایات از سوی آنان عدم سازگاری با آراء نادرستی است که بر درستی آن اتّفاق نظر دارند.
ز - همانا زمین جزئی از این هستی گسترده است و خداوند متعال آفرینش و هستی بخشی همه هستی را آغاز نمود و در این آیات مراحل و دوره ها و سرآمدها را شرح می دهد. مفسّران همگی به بحث درباره وجوب تقدم آفرینش آسمان یا زمین پرداخته اند و هیچ کدام این احتمال را مطرح ننموده که ممکن است این دو به طور مساوی و همروند آفریده شده باشند؛ با وجود آن که خداوند سبحان در موارد فراوانی از عبارات قرآنی این دو را در کنار هم ذکر می کند.
بنا براین روزهای ششگانه سرآمد کلی آسمانها و زمین است نه مدّتی که خداوند صرف آفریدن آنها نموده است.
آسمان و زمین همزمان آفریده شده اندو برای آفرینش آن ها دو روز مقرّر شده، تا زمین به شکل کنونی آفریده شود و از همان اوایل حیات در شکل های اولیه آن پدید آمده و تا چهار روز ادامه می یابد.همچنین خلقت مستمرّ آسمان ها در شکل هفتگانه آن پس از روز دوم تا پایان روز چهارم ادامه می یابد. (دو روزی که برای تسویه آسمان ها به 7 آسمان مقرّر شده است.) در روز چهارم حالت خاصی از زندگی بر زمین ایجاد می شود که آن را حالت مهدوی می نامیم. آن گاه وارد روز پنجم که روز دوم از روزهای پیش روست، می شویم: یوم الآخرو پس از این روز یوم القیامه خواهد آمد.
اسامی ایّام منتظَره (روزهای پیش رو) در قرآن:
کاربردهای قرآنی واژه یوم و مشتقات آن بسیار فراوان و متنوع است و ایام در قرآن با اوصاف گوناگونی وصف میشوند. در بعضی موارد به افعال اضافه می شوند. مانند: الیوم اکملت...، یوم یحشرهم... و...
بعضی موارد به صفت اضافه می شوند. مانند: یوم عصیب، یوم غلیظ و...
بعضی موارد به ضمائر یا اسمهای اشاره یا اسمها اضافه می شوند. مانند: یومهم هذا، یوم حنین و...
بعضی موارد به اسمی که با ال تعریف معرفه شده، اضافه می شوند. مانند: یوم القیامه، یوم الفصل، یوم الفرقان، یوم الخروج و...
این دسته اخیر در این مبحث، مورد نظر ماست؛ زیرا (الیوم) با یک اسم معرفه، معرفی می شود که همانا نامگذاری آن روز با یک لفظ مشخص است.اگر نمونه های آن را جمع آوری کنیم 18 اسم خواهد شد.اگر از میان این 18 نام، مواردی که مخصوص به رویدادهای آینده نیست: (یوم الجمعه، یوم الاحزاب، یوم الفرقان) را حذف کنیم، 15 نام ویژه رویدادهای آینده باقی می ماند.سه نام نخست به ترتیب مصحف به سه روز باقی مانده از عمر هستی اشاره دارد: 1 - یوم الدین 2 - الیوم الاخر 3 - یوم القیامه.
در بررسی لفظی - که اینجا مجال توضیح آن نیست - روشن می شود سایر نامها اسامی دیگر این سه روز هستند که به طور مساوی میان این سه روز تقسیم شده اند. بنابراین 12 نام در بافت قرآنی میان روزهای سه گانه پخش می شوند. ترتیب این روزها ترتیب زمانی را نیز در خود دارد.
یوم الدین روزی است که دین الهی در آن محقّق می شود. الیوم الاخر مرحله نهایی این دوره و پایان نظام جهانی کنونی است که خارج شدن مردگان از قبرها، حساب و کتاب در این روز پایان می یابد. یوم القیامه روز برانگیخته شدن همه مردمان بعد از آن است که با نفخ صور اول مرده بودند مگر کسانی که پروردگارت بخواهد، زمانی که اهل ایمان و پیروانشان در مکانی از ملکوت خداوند هستند و آن روزی است که در آن درهای جهنم و بهشتهای جاویدان گشوده می شود. اما قبل از این عذاب ها و بهشتها گوناگونند و هرکدام الفاظ و ویژگیهای خاص خود را دارد.
سازگاری آراء موجود درباره ایام الله:
همان طور که به طور مفصل در بخش 2 - 3 - 4 در بررسی آیات سوره شعراء بیان شده، خداوند به همه امَت ها وعده داده تا پس از عبور از آزمونها، فتنه ها و ابتلائات و آشکار شدن مومنان و کافران، روزی فرصت آنان پایان می یابد و کافران به عذاب الهی نابود می شوند و مومنان به نصرت الهی نجات می یابند. این روز برای امَت خاتم بنا بر اعتقاد مسلم همه مسلمانان، روز ظهور امام مهدی (علیه السلام) است و این روز از ایام الله امَت اسلام است.
از احادیث مسلم درباره دوران امام مهدی (علیه السلام) احادیثی است که از فراگیر شدن عدل و داد در روزگار امام مهدی (علیه السلام) و نزول برکات الهی، پس از فراوانی ستم و بیداد در دنیا سخن می گوید. (اکبرنژاد:1383،، 180) ابن خلدون و برخی روشنفکران اهل سنت که اصالت احادیث مهدویت را مخدوش دانسته اند به صحت اسناد این احادیث اعتراف نموده اند(79).
این احادیث نیز بر این موضوع دلالت دارند که آن دوران، روزگار ویژه ای در تاریخ امَت خاتم و مردم جهان خواهد بود و برکات الهی بر آنان تمام و کمال فرود خواهد آمد و عدل و داد برقرار می شود و ظلم و ستم ریشه کن خواهد شد. چنین روزی بنابر نظر مفسران در مفهوم ایام الله، شایسته عنوان یوم الله خواهد بود.
2 - 2 - حکمت یادکرد امام مهدی (علیه السلام) در قرآن:
در این بخش حکمت یادکرد امام مهدی (علیه السلام) در قرآن از سه جهت بررسی می شود:
1 - پیوند امام مهدی (علیه السلام) و هدف خلقت: تحقق هدف خلقت در دوران امام مهدی (علیه السلام)
2 - پیوند امام مهدی (علیه السلام) و آرمان رسولان (علیهم السلام): تحقق آرمان رسولان در دوران امام مهدی (علیه السلام)
3 - نقش انسانها در ظهور امام مهدی (علیه السلام): قیام انسان ها برای تحقق هدف خلقت و آرمان رسولان (علیهم السلام)
2 - 2 - 1 - تحقق هدف خلقت در دوران امام مهدی (علیه السلام):
آفریدگارحکیم (هود:1)، انسان و جهان را بنا به حکمت خود، برای غایتی آفرید. (الانعام:73) قرآن حکیم (یس:2) نیز پیام این خالق حکیم به انسان است تا اورا با آن غایت و راه وصول به آن آشنا سازد. از این رو همه آنچه با آن غایت پیوندی دارد، در این کتاب بیان شده است و حکمت بیان هرچیز در قرآن، یعنی پیوندی که با غایت خلقت دارد. پس برای تبیین حکمت یادکرد امام مهدی (علیه السلام) در قرآن، لازم است پیوند میان امام مهدی (علیه السلام) و هدف خلقت روشن شود.
قرآن کریم خود را در امتداد خط کتب آسمانی پیشین، نوید بخش و بیم دهنده (الاحقاف:12)(80) و رسالت پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) را ادامه رسالت همه رسولان شمرده و آن را اعلان نوید و بیم به همه انسان ها می خواند. (یونس:2) (سبا:28)(81) گویا تنها پیام قرآن و رسالت پیامبران الهی (علیهم السلام) پس از بیدار ساختن فطرت خداخواه و خداشناس انسان، در ارتباط با آینده بشریت است؛ آینده ای که ممکن است روشن و فرح بخش یا تار و نا امید کننده باشد. رسولان آمده اند تا با نوید آینده ای زیبا مردم را تشویق کنند مسیرصحیح حرکت به سوی آینده را شناخته و از یکدیگر سبقت گیرند (الحدید:21)(82) و به سوی آن بشتابند (آل عمران:133)(83) و از طرفی آنان را بترسانند که مبادا از مسیر صحیح حرکت منحرف شده و از رسیدن به آینده درخشان پیش رو باز مانند. (الاعراف:27)(84).
بنابراین قرآن همچون کتب آسمانی دیگر کتاب آینده شناسی و آینده پژوهی است و آینده بشریت را به شکلی روشن به تصویر کشیده است. آینده ای که سرّ خلقت انسان و جهان در آن نهفته است یعنی فهم هدف و اسرار آفرینش در گرو شناخت این آینده است. زیرا خداوند حکیم بر هدفمندی خلقت نظام آفرینش تأکید می کند:
وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ بِالحَقِّ (الانعام:73) «و اوست آن کس که آسمان ها و زمین را به درستی آفرید».
و کسانی که آن را عبث و بیهوده می شمرند مذمّت می فرماید:
أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ (المومنون:115) «آیا پنداشته اید که ما شما را بیهوده آفریده ایم و شما به سوی ما بازگردانده نمی شوید؟»
و البته سرّ آفرینش نظام هستی را با سرّ و حکمت آفرینش انسان پیوند می زند:
وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الماءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّکُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ المَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِینٌ (هود:7) «و اوست که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید و اورنگ (فرمانفرمایی) وی بر آب قرار داشت تا شما را بیازماید که کدام نکوکردار ترید و اگر بگویی که شما پس از مرگ برانگیخته خواهید شد بی گمان کافران می گویند این جز جادویی آشکار نیست».
او در بیان هدف آفرینش نظام هستی و انسان بیان های گوناگون دارد. در واقع غایت خلقت و مراتب آن را به صورت های گوناگون به تصویر می کشد. مقایسه و تطبیق آیاتی که از غایت خلقت سخن می گوید با آیاتی که درباره روزگار ظهور امام مهدی (علیه السلام) است، نشان می دهد روزگار ظهور امام مهدی (علیه السلام) همان دوران تحقّق غایت خلقت است:
2 - 2 - 1 - 1 - آمدن نیکوکارترین ها در دوران امام مهدی (علیه السلام):
خداوند متعال گاه – به عنوان مثال در آیه فوق الذکر - ابتلاء و آزمایش انسان ها در دنیا (عالم مرگ و حیات) راهی برای رسیدن به هدف آفرینش بیان می کند:
الَّذِی خَلَقَ المَوْتَ وَ الحَیاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً (الملک:2) «همان که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکردارترید».
آزمایشی که زمینه ساز تربیت بهترین و نیکوکار ترین انسانها می شود(85). اینان کسانی هستند که قرآن، به شهادت برخی دانشمندان شیعه و اهل سنّت (زمخشری:1407، 1، 646)(86)، وعده آمدن آنان را در آخرالزمان و در صف یاران امام مهدی (علیه السلام) می دهد.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی الله بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَی المُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَی الکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ الله واسِعٌ عَلِیمٌ (المائده:54) «ای مؤمنان! هر کس از دینش برگردد خداوند به زودی گروهی را می آورد که دوستشان می دارد و دوستش می دارند در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند، در راه خداوند جهاد می کنند و از سرزنش سرزنشگری نمی هراسند این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد ارزانی می دارد و خداوند نعمت گستری داناست».
2 - 2 - 1 - 2 - اوج عبودیت الله در دوران امام مهدی (علیه السلام):
خداوند متعال، گاه هدف آفرینش را عبادت و پرستش خود می خواند:
وَ ما خَلَقْتُ الجِنَّ وَ الإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ (الذاریات:56) «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند».
و در آیات دیگر اوج عبودیت الله را در عصر امام مهدی (علیه السلام) نوید می دهد: (نک. بخش 3 - 1 -)
وَعَدَ الله الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الفاسِقُونَ (النور:55) «خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده اند و کارهای شایسته کرده اند وعده داده است که آنان را به یقین در زمین جانشین می گرداند - چنان که کسانی پیش از آنها را جانشین گردانید - و بی گمان دینی را که برای آنان پسندیده است برای آنها استوار می دارد و (حال) آنان را از پس هراس به آرامش بر می گرداند (آنان) مرا می پرستند و چیزی را شریک من نمی گردانند و کسانی که پس از این کفر ورزند نافرمانند»(87).
2 - 2 - 1 - 3 - تحقّق خلافت الله در دوران امام مهدی (علیه السلام):
خداوند متعال در قرآن، گاه هدف آفرینش را تربیت انسانها و رسیدن به مقام خلافت و جانشینی خود (جوادی آملی:1385، 6، 127) (نک بخش 4 - 1) معرفی می کند:
وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَه... (البقره:30) «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می خواهم جانشینی در زمین بگمارم،...»
و این مهم نیز بنابر آیه 55 سوره نور در عصر امام مهدی (علیه السلام) میان انسانهای برگزیده جاری و ساری می گردد. (دژآباد:1391، 55)
وَعَدَ الله الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَرْضِ... (النور:55)
در این زمان انسان های شایسته در طول تاریخ انتخاب و توسط هادیان الهی برای خلافت الله تربیت شده (نک. 3 - 1) آماده حضور در نعیم بهشتی و ملک کبیر می شوند (الانسان:20)(88) که در آنجا اراده آنان بی چون و چرا حکمفرماست(89).
2 - 2 - 2 - تحقق آرمان رسولان در دوران امام مهدی (علیه السلام):
خداوند متعال، رسولان خود را برای هدایت بشر به سوی غایتی که کمال اوست، فرستاده است. مقایسه و تطبیق آیاتی که از هدف ارسال رسولان و آرمان آنان سخن می گوید، با آیات وصف دوران ظهور نشان می دهد، دوران امام مهدی (علیه السلام) دوران تحقّق آرمان رسولان است:
2 - 2 - 2 - 1 - ظهور تمام و کمال نورخدا در دوران امام مهدی (علیه السلام):
خداوند متعال در آیاتی از قرآن، هدف از رسالت رسولان را بیرون راندن انسان ها از تاریکیها به سوی نور می خواند:
کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلی صِراطِ العَزِیزِ الحَمِیدِ (ابراهیم:1) «(این) کتابی است که بر تو فرو فرستاده ایم تا مردم را به اذن پروردگارشان به سوی راه آن (خداوند) پیروزمند ستوده، از تیرگی ها به سوی روشنایی برون آوری».
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (ابراهیم:5) «و به راستی موسی را با نشانه های خویش فرستادیم (و گفتیم) که قومت را به سوی روشنایی از تیرگی ها بیرون بر و روزهای خداوند را به آنان گوشزد کن، بی گمان در آن نشانه هایی برای هر شکیبای سپاسگزاری است.»
و اتمام نور خود را در عصر ظهور امام مهدی (علیه السلام) وعده می کند. (نک بخش 2 - 1 - 3 - 1 -)
یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَی الله إِلاَّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الکافِرُونَ (التوبه:32) «بر آنند که نور خداوند را با دهانهاشان خاموش کنند و خداوند کامل کننده نور خویش است هر چند کافران نپسندند».
2 - 2 - 2 - 2 - پیروزی دین حق در دوران امام مهدی (علیه السلام):
خداوند متعال در آیاتی از قرآن، آرمان رسولان را تحقق دین حقّ و پیروزی فراگیر آن بر تمام ادیان باطل می خواند:
هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی وَ دِینِ الحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفی بِاللهِ شَهِیداً (الصف:28) «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین ها برتری دهد و خداوند، گواه بس». (نک. الکشاف، 4، 346) (بحرالعلوم، 3، 320) (سیوطی: 1404، 3، 231) (قمّی:1367، 2، 317)
و باز بنابر آیه استخلاف در دوران امام مهدی (علیه السلام) دین مورد پسند پروردگار تمکین و غلبه خواهد یافت. (نک. دژآباد:1391، 55)
وَعَدَ الله الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ... وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ... (النور:55)
2 - 2 - 2 - 3 - اقامه قسط در دوران امام مهدی (علیه السلام):
خداوند متعال در آیه ای دیگر، غایت رسالت رسولان را برپایی عدل و قسط توسط مردم معرفی نموده است:
لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَ المِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالقِسْط... (الحدید:25) «ما پیامبرانمان را با برهان ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند..».
و در روایت متواتر فریقین (اکبرنژاد:1383،، 180) روزگار امام مهدی (علیه السلام) دوران فراگیری قسط و داد در جهان است:
«لو لم یبق من الدنیا إلّا یوم واحد، لطوّل الله تعالی ذلک الیوم، حتّی یبعث رجلا صالحا من أهل بیتی، یملأ الأرض عدلا و قسطا کما ملئت ظلما و جورا» (آلوسی:1415، 9، 396) (سیوطی: 1404، 6، 58)
2 - 2 - 3 - لزوم قیام انسان ها برای تحقق هدف خلقت و برآمدن آرمان رسولان:
پس از آشنایی انسان ها با دوران امام مهدی به عنوان روزگاری که غایت خلقت و آرمان رسولان در آن محقق می شود، خداوند متعال از انسان ها انتظار دارد تا برای آمدن چنین روزی تلاش و برای برپایی آن قیام کنند. در واقع حکمت سوم، قیام انسانها برای برپایی ظهور امام (علیه السلام) است؛ زیرا:
خداوند از میان مخلوقات، انسان مختار را برای مقام خلافت خود برگزید (نک. بخش 4 - 1 - 1) و بنابر آیه استخلاف (النور:55) به مومنانی که در بستر اختیار اعمال صالح انجام می دهند، وعده استخلاف و پیروزی دین حق و برقراری صلح و امنیت و توحید در سراسر جهان را می دهد. پس تحقّق این وعده وابسته به تلاش انسانها در کسب ایمان و عمل صالح است. بنابر آیه (الحدید:25) نیز قیام خود انسانها برای اقامه قسط مورد نظر خداوند از ارسال رسولان است. پس انسان ها با استفاده از هدایت رسولان خود باید برخیزند و برای اجرای دستورات الهی و برپایی قسط قیام کنند؛ زیرا «خلقی که در انتظار ظهور مصلح به سر می برد، باید خود صالح باشد. یعنی در دنیایی آکنده از ستم و جور که همه جا را تاریکی تباهی ها و تجاوزها و تطاول ها فراگرفته و مردمان همه غرقند در منجلاب بزرگ و از قدرت الهی و نیروی غیبی و اسرار عالم بی خبرند و از دین خدا و احکام انبیاء دورند، آن دسته و آن قوم که به خدا مومنند و به غیب معترفند و امام غایب را ناظر بر کردارها می دانند، نباید خود غافل و بیخبر باشند که این خلاف منطق انتظار است؛ بلکه باید پیش از ظهور مهدی (علیه السلام) نیز به او اقتدا کنند و به آرمانی که مقدّس می شمرند، یعنی نشر صلاح و عدل در همه جهان، پایبند باشند». (نک. حکیمی:1379، 332 - 333) بنابر آیه (المائده:54) ظهور امام و تحقّق هدف خلقت وابسته به پیدایش و تربیت قوم و گروهی است که محبوب ومحبّ خداوندند ودربرابر مومنان فروتن و در برابر کافران شکست ناپذیر و در راه حق از هیچ سرزنشی نمی هراسند. در این صورت همه انسانها باید تلاش کنند، اینگونه باشند تا زمینه ظهور امام فراهم شود و اساس خلقت دنیا و ابتلائات برای پرورش افرادی اینچنین است. (الملک:2) با آمدن دسته جمعی این گروه است که خداوند بر آنان منت نهاده رهبر دادگر و منجی موعود را ظاهر می سازد و به رهبری او و یاوری این گروه بر کافران پیروز می شوند (طباطبائی:1417، 5، 383) عدل و قسط در سراسر جهان فراگیر و دین خدا پیروز و امنیت همه جا گسترده می گردد. پس انسانها باید از سرمایه عمر خود بهره برده و برای کسب این صفات شتاب نموده و با تشکیل این قوم ظهور امام را برپاسازند، چراکه عالم اجل مسمّایی دارد و با هر روز تأخیر در ظهور امام از مدت دوران مُلک او کاسته می شود. ملکی که اگر یک روز از عمر دنیا باقی باشد، خداوند چنان آن روز را بلند می سازد تا مهدی (علیه السلام) در آن روز ظهور کند.
نتیجه: بنابر آنچه در این بخش بیان شد، عصر امام مهدی (علیه السلام)، همان آینده روشنی است که عصر تحقق هدف خداوند حکیم رحیم از آفرینش انسان در زمین و برآمدن آرمان رسولان است و همه رسولان برای اعلان بیم و نوید نسبت به آن ارسال شده اند؛ بنابراین نه تنها پیام قرآن و خاتم رسولان (صلی الله علیه و آله و سلم)، بلکه رسالت تمام رسولان، آشنا کردن بشر با عصر امام مهدی (علیه السلام) و هدایت کاروان بشر به سوی آن است. روشن است که قرآن در این زمینه سکوت ننموده بلکه محور کلام و سخن قرآن و غرض اصلی تمام سور و آیات قرآن در رابطه با آن است. هدف بزرگی که توسط تمام هادیان الهی در طول تاریخ دنبال شده و سرانجام به دست امام مهدی (علیه السلام) و یاوران او محقّق خواهد شد.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * الم*ذلِکَ الکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ* الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ* وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ *أُولئِکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ المُفْلِحُونَ (البقره:1 - 5) «به نام خداوند بخشنده بخشاینده الف، لام، میم. این (آن) کتاب (است که) هیچ تردیدی در آن نیست، رهنمودی برای پرهیزگاران است. همان کسانی که «غیب» را باور و نماز را برپا می دارند و از آنچه به آنان روزی داده ایم می بخشند. و کسانی که به آنچه بر تو و به آنچه پیش از تو فرو فرستاده اند، ایمان و به جهان واپسین، یقین دارند. آنان از (سوی) پروردگارشان به رهنمودی رسیده اند و آنانند که رستگارند».
در روایات اهل بیت (علیهم السلام)، حجّه غایب از مصادیق غیب در این آیه بیان شده است. (صدوق:1395، 1، 18)(90).
بنابر آیات نخستین سوره گرانقدر البقره در معرفی قرآن، این کتاب مایه هدایت متقین است؛ کسانی که مومنان به امام مهدی (علیه السلام) هستند و وظایف الهی (نماز) و اجتماعی (زکات) خود را به جا می آورند و به کتب آسمانی پیشین و نشئه آخرت یقین دارند. از این رو بر مسیر هدایت پروردگار قرار دارند.یعنی به همان خط سیری که از آدم (علیه السلام) آغاز و تا ظهور امام مهدی (علیه السلام) و قیامت ادامه دارد، معرفت و ایمان دارند و در آن حرکت می کنند.
در یک بیان کلی حکمت یادکرد امام مهدی (علیه السلام) در قرآن عبارت است از:
1 - آشنایی انسان ها با هدف آفرینش و آرمان رسولان و با آینده بشریت در زمین که دوران تحقق این هدف و آرمان خواهد بود.
2 - قیام و تلاش انسان ها برای تحقّق این هدف و آرمان و شتاب نمودن در برپایی ظهور امام مهدی (علیه السلام).
نتیجه فصل دوم:
با بررسی مجموعه آیاتی که درباره امام مهدی (علیه السلام) پیام دارد، در تألیفاتی چون «المحجّه» سید هاشم بحرانی، می توان دید که این آیات در سه دسته قابل بررسی هستند.اول: آیاتی که به طور مستقیم از آینده روشن جهان در پایان حیات بشر در زمین سخن می گوید. مانندآیاتی از قرآن که نوید پیروزی جبهه خدا و رسولان (مجادله:21) و صالحان (نور:55) را می دهد و از تحقق دین خدا (فتح:28 - توبه:23 - صف:9) و ظهور تامّ نور خدا بر زمین (توبه:32 - صف:8 - زمر:69) و پاک شدن زمین از لوث شرک و عبودیت حقیقی و همگانی پرورردگار (نور:55) وگشوده شدن درهای برکات آسمان (الاعراف:96) سخن می گوید. روایات ذیل این آیات نیز مویّد این مطلب است که این آیات درباره دوران امام مهدی (علیه السلام) سخن می گوید؛ (سیوطی: 1404، 3: 231 - 2: 241 - 6: 58) زیرا روایات فریقین دوران امام مهدی (علیه السلام) را، دوران شکوفایی عقل بشر (صافی:1430، 3، 169) وپیروزی دین حق و غلبه آن بر تمام ادیان (همو، 3، 136) و آبادانی زمین (همو، 3،138 - 168) ریزش برکات آسمانی و زمینی بر بندگان (همو، 3،141) و استقرار کامل عدالت (همو، 3، 155) و نزول عیسی بن مریم دانسته اند. (همان، 3،158) در واقع این دوران، روزگار تحقق غایت خلقت و آرمان رسولان است.
دوم:آیاتی که با تمثیل به پدیده هایی در طبیعت به ویژگی های امام مهدی (علیه السلام) و دوران ایشان اشاره می کند.مانند این که «النهار» در سوره الشمس، مثالی برای امام مهدی (علیه السلام) و تاثیر ایشان بر عالم انسانی معرّفی شده است. (همو، 5، 677) یعنی همان گونه که روز تاریکی شب را در عالم طبیعت نابود می کند، با ظهور امام مهدی (علیه السلام) نیز تاریکی ظلم و شرک در جهان انسانی نابود می شود و زمین به نور حق و عدالت روشن می شود. یا این که در سوره ملک علم امام به آب گوارا، «ماء معین» تشبیه شده (کلینی: 1362، 1، 340) که تشنگی جان انسان را فرو می نشاند؛ زیرا علم امام نیز تشنگی روح انسان را برطرف می سازد.
سوم: آیات قصص قرآن که به طور ضمنی به ویژگی های امام مهدی (علیه السلام) و دوران
ایشان اشاره دارد. مانند آیه «پیشوا گردانیدن مستضعفان» (قصص:5) که ضمن بیان داستان موسی (علیه السلام) و فرعون آمده است و اشاره به سنّت پایدار الهی دارد که اوج ظهور آن بنا بر روایات فریقین (کورانی:1428، 7، 453) در دوران امام مهدی (علیه السلام) است.
فصل سوم: دلایل پیوند امام مهدی (علیه السلام) با داستان پیامبران الهی در قرآن
مقدمه:
خداوند حکیم در آیات فراوانی از قرآن که به فرموده امام علی (علیه السلام) یک چهارم قرآن را تشکیل می دهد، درباره سرگذشت پیامبران الهی و امّت هایشان سخن گفته است. (مجلسی، 24، 305)(91). او - جلّ و علی - به بیان های گوناگون انسان ها را فرا می خواند تا با نگریستن در سرگذشت پیشینیان و اندیشیدن در آن بر بینش خود بیفزایند(92)؛
فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَهٍ أَهْلَکْناها وَ هِیَ ظالِمَهٌ فَهِیَ خاوِیَهٌ عَلی عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَهٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ (45) أ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَی الأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی القُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُورِ (الحج:46) «و چه بسا شهرهایی را نابود کردیم که (مردم آنها) ستمگر بودند و (اینک خانه هایی) فرو ریخته اند و (بسا) چاه هایی فرو نهاده و کاخ هایی بلند (که به جا مانده اند!) آیا در زمین نگشته اند تا آنان را دل هایی باشد که بدان دریابند یا گوش هایی که بدان بشنوند؟ زیرا (تنها) چشم ها نابینا نمی شوند بلکه آن دل ها که درون سینه ها جا دارند (نیز) نابینا می گردند».
نگریستن در سرگذشت آنان به فرموده پروردگار متعال باید بن مایه تفکر و تعقل:
و اندیشه بشر گردد، در غیر این صورت فایده ای عائد انسان نخواهد شد.
همچنین خداوند متعال در قرآن بارها به پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) و سلم دستور به ذکر سرگذشت پیامبران و مردمان پیشین داده است. گاه صراحتاً با لفظ «و اذکر»(93) و گاه با حذف فعل اذکر و بیان ظرف «إذ»(94) در بیش از 200 مورد(95) از عبارت «اذکر» به معنای «به یاد آور» معلوم می شود که پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) به سرگذشت آنان علم داشته اند و این دستور برای عدم غفلت از آن است؛ زیرا غفلت ونسیان(96) در مقابل ذکر و جهل در مقابل علم قرار دارد. از این رو در آیه ای دیگر هدف نقل سرگذشت پیامبران در قرآن را کنار زدن پرده غفلت از برابر دیدگان، بیان نموده می فرماید:
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ القَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَذَا القُرْآنَ وَإِنْ کُنتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الغَافِلِینَ (یوسف:3) «ما با این قرآن که به تو وحی کرده ایم، به بهترین (شیوه) داستانسرایی برای تو داستان می گوییم و بی گمان تو پیش از آن از غافلان بودی».
حال سوال این است که دلیل این همه تأکید خداوند بر ذکر و نظر و تعقل در احوال گذشتگان چیست ومخاطبان قرآن در این روزگار از چه منظری و به چه منظوری باید به سرگذشت آنان بنگرند و تعقل در این آیات چه دستاوردی برای مخاطبان قرآن در عصر غیبت خاتم الاوصیاء امام مهدی (علیه السلام) خواهد داشت. مطالعه آیات قرآن در این باره، منظرهای زیر را در برابر دیدگان ما می گشاید و منظورهای زیر را بیان می کند:
3 - 1 - شباهت سنّتهای الهی دردوران پیامبران الهی و امام مهدی (علیه السلام):
وادکردندی از نه با تلاش ماد خداوند متعال سنّت های پایداری دارد که در همه دوره ها و میان مردمان جاری می گرداند. این سنّت ها تغییر و تبدیل نمی پذیرد.
سُنَّهَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِیلاً (الاسراء:77) «بنا بر سنتی (انجام یافته) با پیامبران ما که پیش از تو فرستادیم و در سنّت ما هیچ دگرگونی نمی یابی».
فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الأَوَّلِینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللهِ تَبْدِیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللهِ تَحْوِیلاً (الفاطر:43) «پس آیا جز سنّت پیشینیان (خود) را چشم می دارند؟ هرگز برای سنت خداوند دگرگونی نخواهی یافت و هرگز برای سنّت خداوند جابه جایی نخواهی یافت».
یکی از این سنّت های الهی،استخلاف است (مکارم:1374، 16، 15) که جامع و دربردارنده چندین سنّت دیگر است. به نظر می رسد، معنای استخلاف در قرآن، حیات بخشیدن به انسان ها در زمین به منظور رسیدن به مقام خلافت پروردگار (البقره:30) (جوادی آملی:1385، 6، 151) وبهره مند ساختن آنان از هدایت فطری (الحجر:29)، آنگاه آزمودن آنها با ابتلائات گوناگون تا به شایستگی برای این مقام نائل گردند.
ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ فِی الأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُون (یونس:14) «سپس شما را پس از آنان در زمین جانشین کردیم تا ببینیم چگونه رفتار می کنید».
در این آیه به مخاطبان قرآن می فرماید که پس از نابودی و عذاب استیصال اقوام کافر پیشین (یونس:13)، شما را به خلافت رساندیم تا رفتارتان را بسنجیم.
فَکَذَّبُوهُ فَنَجَّیْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الفُلْکِ وَ جَعَلْناهُمْ خَلائِف و... (یونس:73) «او را دروغگو دانستند، ما هم او و کسانی را که با او بودند در کشتی رهایی بخشیدیم و آنان را جانشین (پیشینیان) گرداندیم و..».
وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ الأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ العِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (الانعام:165) «اوست که شما را جانشینان (خویش یا گذشتگان) در زمین گمارد و برخی را بر برخی دیگر به پایه هایی برتری داد تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید بی گمان پروردگار تو زودکیفر است و به راستی او آمرزنده بخشاینده است».
در آیه فوق نیز سخن از آزمون و سنجش انسانها یی است که به آنان خلافت بخشیده شده است. پس بنابر آیات فوق دومین مرحله در زنجیره استخلاف پس از هدایت فطری، آزمودن خلیفه شدگان است.
سپس در گام بعد و به منظور آزمایش و پرورش در سطحی بالاتر، مواجهه انسان ها با هدایت هادیان الهی است؛ یعنی هدایت بیشتر انسانها توسط فرستادگان الهی و فرصت دادن به آن ها تا در ابتلائات در صورت انتخاب راه درست، صلاح خود را آشکار سازند و در صورت انتخاب نادرست از گروه صالحان خارج و به ناپاکان بپیوندند و کینه (ضغن) درون (محمد:29) را آشکار سازند. (آل عمران:154) در این صورت فرصت زندگانی در دنیا که فلسفه اولیه اش ابتلاء و آزمایش است (الملک:2)، باعث می شود کافران و ستمکاران روز به روز با انتخابهای نادرست و اعمال بد خود بر بدی و ناپاکی خود بیفزایند و پاکان با انتخاب درست و اعمال پاک خود از گروه ناپاکان ممتاز گردند. آیات زیر بر اثر پرورشی ابتلائات الهی دلالت دارد:
وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِین * ما کانَ الله لِیَذَرَ المُؤْمِنِینَ عَلی ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّی یَمِیزَ الخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ ما کانَ الله لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الغَیْبِ وَ لکِنَّ الله یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ فَآمِنُوا بِاللهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیم (آل عمران:178 - 179) «کافران هیچ مپندارند اینکه مهلتشان می دهیم برای آنها نیکوست جز این نیست که مهلتشان می دهیم تا بر گناه بیفزایند و آنان را عذابی خوارساز خواهد بود. خداوند بر آن نیست که مؤمنان را به حالی که شما بر آن هستید رها سازد تا آنکه ناپاک را از پاک جدا کند و (نیز) بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی گزیند پس به خداوند و فرستادگانش ایمان آورید و اگر ایمان آورید و پرهیزگاری ورزید پاداشی سترگ خواهید داشت».
فعل لازم «یزدادوا» برای بیان اثر گناه بر نفس انسان به کار رفته است، با توجه به این نکته مفهوم دقیق آیه این است که «کافران را مهلت می دهیم تا گناهکاریشان افزوده شود» نه اعمال گناهکارانه شان. کاربرد لام غایت در لیزدادو و خود این فعل لازم، نشانگر آن است که غایتی که خداوند از مهلت دادن و آزمودن بندگان دارد، پرورش نفس آنان است نه ظهور یک سری افعال خیر و شر. به عبارت دیگر غایت ابتلاء، پرورش نیکان است نه پیدا شدن کار نیک که کاربرد تعبیر «احسن عملا» در آیه (الملک:2) نیز موید همین مطلب است. معنای لغوی کلمه ابتلاء نیز چنین مفهومی در خود دارد؛ زیرا کلمه«ابتلاء» به معنای نقل چیزی از حالی به حالی و طوری به طور دیگر است، مثلا طلا را در بوته ابتلا می کنند، تا ذوب شود و به شکلی که می خواهند در آید. (طباطبائی:1417، 20، 121) در واقع نا خالصی هی سنگ طلا را با ابتلاء از آن جدا می کنند و کلمه ابتلاء به معنای سنجیدن به منظور اختبار نیست. خداوند متعال به علم خود از نتایج آزمون ها با خبر است؛ فایده آزمایشها و ابتلاء انسانها تغییر حالت و تکمیل نفوس آنان است.
وَ لِیُمَحِّصَ الله الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الکافِرِینَ (آل عمران:141) «و تا خداوند مؤمنان را بپالاید و کافران را از میان بردارد».
کلمه تمحیص در آیه فوق نیز به اثر پرورشی ابتلاء بر نفس انسان اشاره دارد؛ زیرا در آیه پیشین از ابتلاء به سختی ها و جراحات وارده و شکست در جنگ احد سخن می گوید. (آلعمران:140) (طباطبائی:1417، 4، 27) مصدر«تمحیص» که فعل«یُمحّص» از آن مشتق است به معنای خالص کردن چیزی است از آمیختگی و ناخالصیهایی که از خارج داخل آن چیز شده، و کلمه«محق» به معنای نابود کردن تدریجی یک چیز است. (طباطبائی:1417، 4، 29) بنابراین سختی های ابتلائات در دنیا، به تدریج ناخالصی های انسان مومن را می زداید و باعث نابودی و مرگ روح انسانی (الروم:52) (النمل:80) (الانعام:36) (طباطبائی:1417، 7، 67)، شخص کافر می شود.
پس از سنت ابتلا، سنت عذاب ناپاکان و نجات پاکان وصالحان جاری می گردد.
فَهَلْ یَنْتَظِرُونَ إِلاَّ مِثْلَ أَیَّامِ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ المُنْتَظِرِینَ* ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذلِکَ حَقًّا عَلَیْنا نُنْجِ المُؤْمِنِینَ (یونس:102 - 103) «پس آیا چشم به راه روزگاری جز همانند روزگاران کسانی هستند که پیش از آنان، در گذشته اند؟ بگو: چشم به راه دارید که من (نیز) با شما از چشم به راه دارندگانم.
سپس پیامبرانمان و مؤمنان را رهایی می بخشیم بدین گونه بنا به حقّی که بر عهده ماست مؤمنان را رهایی می بخشیم».
خداوند در این آیه و آیات مشابه دیگر (نک. بخش 3 - 5 - 4) بر قطعیت سنت نجات مومنان و عذاب کافران در آخرین مرحله و پس از سنجش رفتار آنان و پرورش پاک طینتان و پست طینتان و جدا شدن صف آن ها و مرزبندی میان آنها تأکید می کند. چنین روزی در میان امّت ها، روز ظهور حق است که صف مجرمان از صف وارستگان جدا و ممتاز می شود و امتیازی که در آیه «وَ امْتازُوا الیَوْمَ أَیُّهَا المُجْرِمُون» (یس:59) از آن سخن رفته است، اختصاص به قیامت ندارد، گرچه ظهور کامل آن در قیامت است. (جوادی آملی:1385، 6، 272)
با طی شدن مراحل هدایت فطری، ابتلاء، هدایت هادیان، ابتلاء سخت تر، پرورش پاکان و ناپاکان و مرزبندی میان آنان (الفتح:25)، حلقه اول این چرخه پایان می یابد و با آزمون و ابتلاء نجات یافتگان و فرزندانشان، که خلیفگان پس از هلاک شدگانند، حلقه بعد آغاز می گردد (طباطبائی:1417، 15، 151) و این چرخه غربالگری به حرکت خود در طول تاریخ ادامه می دهد تا در آخرین حلقه و در دوران امام مهدی (علیه السلام) صفوه و برگزیده آدمیان در طول تاریخ پدید آیند و هدف خلافت الهی در زمین را محقق سازند. (طباطبائی:1417، 15، 156)
وَعَدَ الله الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الفاسِقُون (النور:55) «خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده اند و کارهای شایسته کرده اند وعده داده است که آنان را به یقین در زمین جانشین می گرداند - چنان که کسانی پیش از آنها را جانشین گردانید - و بی گمان دینی را که برای آنان پسندیده است برای آنها استوار می دارد و (حال) آنان را از پس هراس به آرامش بر می گرداند (آنان) مرا می پرستند و چیزی را شریک من نمی گردانند و کسانی که پس از این کفر ورزند نافرمانند».
در آیه فوق سخن از استخلاف مومنان صالح در دورانی است که در تمام زمین عبودیت پروردگار تحقق و دین مورد پسند او قدرت و تمکین یافته و صلح و امنیت برقرار شده است؛ یعنی دیگر شرک که عامل اصلی همه اختلافات است از میان رفته و توحید که تنها عامل وحدت حقیقی است (آل عمران:103) پابرجا شده است و انسانهای مومن صالح در این زمان دیگر دچار ابتلائات سخت نمی شوند؛ زیرا ریشه همه سختی های دنیا در شرک و کفر است. بنابر آیه (البقره: 155) ابتلائات و سختی های دنیا یا در اختلافات و جنگ هاست که در صورت جمع شدن مردم حول محور توحید، این دست از ابتلائات رخ نخواهد داد (آل عمران:103) و یا در بیماری ها و قحطی هاست که این هم بنابر مضمون آیه (الاعراف:96) به شرط ایمان و تقوا ورزیدن مردم، رخ نخواهد داد. بنابراین در روزگاری که آیه فوق درصدد معرّفی آن است، پس از عبور امت واحده از حلقه های پی در پی خلافت و گلچین شدن صالحان در هر حلقه و نابودی کافران و جانشین شدن صالحان و برگزیدگان، به منظور دستیابی به خلافت پروردگار (البقره:30) در این زمان استخلاف آنان تحقق می یابد و خلافتی که به امانت به اقوام انسانها پی در پی وپشت سرهم سپرده می شد، به اینان بخشیده می شود.
هممچنین بنا بر تفسیر فریقین آیه به تحقق کامل وعده استخلاف در دوران امام مهدی (علیهم السلام) اشاره دارد (نک. ابن کثیر:1419، 6، 72) و در پژوهشی مبتنی بر دلایل روشن و منطقی نشان داده شده که آن دسته از مفسران که درصدد تفسیری جز این برآمده اند، به خطا رفته اند. (دژآباد:1391، 53) خلاصه نتایج حاصل از این پژوهش به قرار زیر است:
- روایات مورد استناد آنان ضعیف، همراه با تناقض و استنادناپذیر است.
- خطاب در آیه شریف به حاضران در عصر نزول اختصاص ندارد،بلکه خطاب به همه مسلمانان در همه اعصار است که به بعضی از آنان که دارای ایمان و عمل صالحند وعده استخلاف و... داده شده است.
- تمکین دین به معنای واقعی کلمه و رفع خوف و امنیت کامل در عصر هیچ یک از خلفا محقق نشد و تا کنون نیز محقق نشده است وبر اساس روایات متعدد شیعه و سنّی و با توجه به اطلاق تعبیر فراز محل بحث و با توجه به معنای لغوی و اصطلاحی تمکین دین، این تمکین در عصر امام مهدی (علیه السلام) محقق خواهد شد و با استقرار دین در دوران امام مهدی (علیه السلام) و غلبه آن بر ادیان جهان شاهد چنین امنیتی خواهد بود.
بنابراین باید از منظر سنّت های پایدار الهی و به منظور آشنایی با سنت استخلاف و چگونگی اجرای آن در دوران امام مهدی (علیه السلام) به آیات سرگذشت پیشینیان بنگریم و در آن بیندیشیم تا راه صلاح را بشناسیم و به سوی پروردگار توبه نماییم و از زمینه هایی که باعث عدم تحقق کامل استخلاف در میان پیشینیان شد، عبرت بگیریم.
یُرِیدُ الله لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَیَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَیَتُوبَ عَلَیْکُمْ (النساء: 26) «خداوند می خواهد (راه سعادت را) برای شما بیان کند و شما را به سنّت های جاری میان پیشینیان راهنمایی کند و توبه شما را بپذیرد، خداوند دانای فرزانه است».
3 - 2 - عزم پیامبران الهی نسبت به امام مهدی (علیه السلام):
از آنجا که ولایت از آن خداست (الکهف:44) و او سرپرست و مولا و مدبّر و مربّی انسان هاست، رویدادهایی که در طول تاریخ در جوامع بشری رخ داده است، به تدبیر اوست و شاخص ها در این رویدادها مأموران الهی در میان انسان ها هستند؛ یعنی انبیاء و فراتر از انبیاء، رسولان و فراتر از رسولان، رسولان اولوالعزم؛ (کلینی:1362، 1، 175) تمام 124 هزار نبی و313 رسول، تابع 5 پیامبر اولوالعزمند. (صدوق:1362، 2، 525) یعنی شریعت این پنج پیامبر راتبلیغ می نموده اند. اینگونه که پیامبران و رسولانی که پس از نوح (علیه السلام) و قبل از موسی (علیه السلام) آمده اند، پیامبران نوحی بوده اند و تابع و مبلغ شریعت نوح (علیه السلام) بوده اند. بعد از موسی (علیه السلام) و قبل از عیسی (علیه السلام) پیامبران موسایی آمده اند و به همین ترتیب پیامبران عیسایی. (کلینی:1362، 2، 17) (صدوق:1378، 2، 80) اگرچه بنابر نص صریح قرآن دین همه رسولان واحد و آن اسلام است (آل عمران:19)(97)، لیکن هریک از رسولان اولوالعزم شریعتی از دین را جاری ساخته اند (الشوری:13)(98).
و هریک از آنان منهاج خاص داشته اند. (المائده:48)
بنابراین ولایت امور انسانها به سوی عاقبت و غایت نیکویی که خداوند برایشان در نظر دارد (الکهف:44) به وسیله رسولان اولواالعزم صورت گرفته است. آنچه توجه انسان را جلب می کند این است که خداوند آنان را به یک وصف مشترک ستوده و آن «عزم» است. عزم نیز بنابر بیان مفسران حقیقی قرآن در روایات معتبر عالم ذرّ (طباطبائی:1417، 8، 325 و329)(99) این گونه معرفی شده است:
امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: به راستی خدا تبارک و تعالی چون خلق را آفرید... سپس فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند چرا، گواهیم؛ تا نگویند در قیامت که ما از این بی خبر و غافل بودیم، سپس از پیغمبران پیمان ستد و فرمود: آیا نیستم من پروردگار شما؟ و این محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول من و این علی امیر مؤمنان؟ گفتند:چرا، و نبوت برای آنها ثبت شد و از اولو العزم به این مضمون پیمان ستد که: به راستی من پروردگار شمایم و محمد رسول من است و علی امیر مؤمنان است و اوصیائش پس از او والیان امر منند و خزانه دارهای علم من، و به راستی مهدی است که من به وسیله او دینم را نصرت دهم و دولتم را ظاهر کنم و از دشمنانم بدو انتقام کشم و به وسیله او خواهی نخواهی پرستیده شوم.
گفتند: پروردگارا ما اقرار داریم و گواهیم، آدم نه انکار کرد و نه اقرار آورد و مقام اولو العزمی در این پنج ثبت شد، نسبت به مهدی و آدم تصمیم نگرفت که بدو اقرار کند و این است تفسیر قول خدا عز و جل (115 سوره طه): «و هر آینه به تحقیق عهدی را عرضه کردیم بر آدم و آن را فراموش کرد و تصمیمی در او نیافتیم».... (کلینی:1362، 2، 8)
همچنین «امام باقر (علیه السلام) در باره قول خدای عز و جل «از پیش بآدم سفارشی کردیم، او فراموش کرد و برایش آهنگ پایداری ندیدیم (طه:115)» فرمود: یعنی در باره محمد و امامان بعد از او بوی سفارش کردیم، او ترک نمود و تصمیم نگرفت که ایشان چنانند و پیغمبرانی که اولو العزم نامیده شدند، از این جهت است که خدا در باره محمد و اوصیاء بعد از او، خصوصا در باره حضرت مهدی و روش او به ایشان سفارش فرمود و آنها تصمیم خود را استوار کردند که مطلب چنین است و اعتراف نمودند». (کلینی:1362، 1، 416) (قمّی:1367، 2، 66)(100).
پس وصف مشترک همه صاحبان شریعت عزم نسبت به امام مهدی (علیه السلام) است و می توان گفت زندگی همه رسولان در راستای سیره امام مهدی (علیه السلام) است. به نظر می رسد، در این صورت صفات و رفتار رسولان را باید از این نگاه تفسیر کرد. در این زمینه یک دسته روایات جلب نظر می کند که سخن از سنتهای مشترک و شباهتهایی میان پیامبران و امام مهدی (علیه السلام) می گوید. (صدوق:1395، 2، 577)(101) شیخ صدوق در کتاب کمال الدین بر محور همین روایات، شباهت در سنت غیبت میان امام مهدی (علیه السلام) و رسولان را بررسی نموده است. اما سنتها و شباهتهای دیگری نیز قابل بررسی است. مثلا در روایتی از امام صادق (علیه السلام) آمده که خداوند عمر طولانی بنده صالحش خضر را دلیلی برای عمر طولانی مهدی (علیه السلام) قرار داده است. دقت در تعبیر روایت نشان می دهد، عمر طولانی خضر به طور اتفاقی شبیه امام نشده، یا از این مسأله صرفاً یک شباهت مد نظر خداوند نبوده، بلکه خداوند عمر خضر را فقط به عنوان دلیل و حجّتی بر طول عمر مهدی قرار داده تا زمینه ایمان مومنان و اتمام حجّت بر کافران به مهدی (علیه السلام) فراهم شود. روایت زیر نشانگرهمین شباهتهایی است که به تدبیر الهی میان پیامبران و امام مهدی (علیه السلام) وجود یافته است:
فِی القَائِمِ مِنَّا سُنَنٌ مِنَ الأَنْبِیَاءِ سُنَّهٌ مِنْ أَبِینَا آدَمَ (علیه السلام) وَ سُنَّهٌ مِنْ نُوحٍ وَ سُنَّهٌ مِنْ إِبْرَاهِیمَ وَ سُنَّهٌ مِنْ مُوسَی وَ سُنَّهٌ مِنْ عِیسَی وَ سُنَّهٌ مِنْ أَیُّوبَ وَ سُنَّهٌ مِنْ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَأَمَّا مِنْ آدَمَ وَ نُوحٍ فَطُولُ العُمُرِ وَ أَمَّا مِنْ إِبْرَاهِیمَ فَخَفَاءُ الوِلَادَهِ وَ اعْتِزَالُ النَّاسِ وَ أَمَّا مِنْ مُوسَی فَالخَوْفُ وَ الغَیْبَهُ وَ أَمَّا مِنْ عِیسَی فَاخْتِلَافُ النَّاسِ فِیهِ وَ أَمَّا مِنْ أَیُّوبَ فَالفَرَجُ بَعْدَ البَلْوَی وَ أَمَّا مِنْ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَالخُرُوجُ بِالسَّیْف (صدوق:1395، 1، 322)
«در قائم ما سنّتهایی از انبیاء وجود دارد: سنّتی از پدرمان آدم (علیه السلام) و سنّتی از نوح و سنّتی از ابراهیم و سنّتی از موسی و سنّتی از عیسی و سنّتی از ایّوب و سنّتی از محمّد صلوات الله علیهم، امّا از آدم و نوح طول عمر، و امّا از ابراهیم پنهانی ولادت و کناره گیری از مردم، و امّا از موسی خوف و غیبت، و امّا از عیسی اختلاف مردم در باره او، و امّا از ایّوب فرج پس از گرفتاری، و امّا از محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خروج با شمشیر است».
روایت دیگر:
إِنَّ الله تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَدَارَ فِی القَائِمِ مِنَّا ثَلَاثَهً أَدَارَهَا فِی ثَلَاثَهٍ مِنَ الرُّسُلِ قَدَّرَ مَوْلِدَهُ تَقْدِیرَ مَوْلِدِ مُوسَی (علیه السلام) وَ قَدَّرَ غَیْبَتَهُ تَقْدِیرَ غَیْبَهِ عِیسَی (علیه السلام) وَ قَدَّرَ إِبْطَاءَهُ تَقْدِیرَ إِبْطَاءِ نُوحٍ (علیه السلام) وَ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ عُمُرَ العَبْدِ الصَّالِحِ أَعْنِی الخَضِرَ دَلِیلًا عَلَی عُمُرِهِ (صدوق:1395، 2، 352)
«امام صادق (علیه السلام) فرمود: خدای تعالی در قائم ما سه خصلت جاری ساخته که آن خصلتها در سه تن از پیامبران نیز جاری بوده است: مولدش را چون مولد موسی و غیبتش را مانند غیبت عیسی و تأخیر کردنش را مانند تأخیر کردن نوح مقدّر کرده است و بعد از آن عمر عبد صالح - یعنی خضر علیه السّلام - را دلیلی بر عمر او قرار داده است».
در بحار الانوار، بابی با نام «ما فیه (علیه السلام) من سنن الأنبیاء و الاستدلال بغیباتهم علی غیبته صلوات الله علیهم» به احادیثی دراین باره اختصاص داده شده که شانزده روایت را در خود جای داده است.
امام مهدی (علیه السلام) نیز به هنگام ظهور بیانی خواهند داشت که نشان می دهد برای دیدن سیمای ایشان باید در آینه رسولان پیشین نگریست.
چون مهدی به در آید، به مسجدالحرام رود و رو به کعبه و پشت به مقام ابراهیم بایستد و دو رکعت نماز بگزارد، آن گاه فریاد برآورد:
ای مردمان! منم یادآور آدم، و یادآور نوح، و یادآور ابراهیم، و یادآور اسماعیل، منم یادآور موسی، و عیسی و محمد (مجلسی، 51، 59)(102).
منم یادآور پیامبران... منم وارث آدم، و گزیده نوح، و خلاصه ابراهیم و عصاره محمد (همو، 52، 305و 315)(103).
ای مردم عالم !
هر کس می خواهد آدم و شیث را ببیند، منم آدم و منم شیث
هر کس می خواهد نوح و فرزندش سام را ببیند، منم نوح و منم سام
هر کس می خواهد ابراهیم و اسماعیل را ببیند، منم ابراهیم و منم اسماعیل
هر کس می خواهد موسی و یوشع را ببیند، منم موسی و منم یوشع
هر کس می خواهد عیسی و شمعون را ببیند، منم عیسی و منم شمعون
هر کس می خواهد محمد و علی را ببیند، منم محمد و منم علی
هر کس می خواهد حسن و حسین را ببیند، منم حسن و حسین
هر کس می خواهد امامان دیگر را ببیند، منم امامان دیگر
... آنگاه مهدی (علیه السلام) به خواندن کتاب های آسمانی می پردازد، و صحیفه آدم، و شیث و نوح و ابراهیم را می خواند و هم تورات و انجیل و زبور را... و سپس قرآن کریم را... (همو، 53، 9)(104).
در این صورت باید به زندگانی رسولان اولواالعزم از این منظر نگریست و هدف رسالت و مأموریت آنان را زمینه سازی ظهور و یاوری امام مهدی (علیه السلام) دانست و از زندگی آنان سیره امام مهدی (علیه السلام) را آموخت.
3 - 3 - شباهت رفتار مردم در برابر پیامبران الهی و امام مهدی (علیه السلام):
در اقوال معصومین (علیهم السلام) علاوه بر شباهت هایی که میان پیامبران الهی و امام مهدی (علیه السلام) بیان شده، بر همسانی رویدادها ی میان اقوام و امّت های پیشین و منش آنان با آنچه در میان امّت اسلام که آخرین امّتهاست، تأکید شده است. این اخبار، بسیار فراوان و متعدد نقل شده اند. (صدوق:1395، 1، 16) (مجلسی،9، 249) از جمله در یک روایت صحیح نبوی می خوانیم:
«غیاث بن ابراهیم از امام صادق از پدران بزرگوارشان (علیهم السلام) روایت کند که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: هر چه که در امّتهای پیشین واقع شده است در این امّت نیز طابق النّعل بالنّعل و مو به مو واقع خواهد شد.» (صدوق:1395، 2، 576)
یا در تفسیر آیه 19 سوره انشقاق اینچنین وارد شده است(105):
«لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ می گوید: یعنی حالی بعد از حال می گوید به راهی که پیشینیان رفته اند می روید بدون تفاوت. به اندازه یک وجب هم با آنها تفاوت نخواهید داشت؛حتی پر تیری مانند پر تیر و گشادی دست به اندازه گشادی دست بطوری که اگر یکی از پیشینیان وارد سوراخ سوسماری شده باشد،شما نیز داخل خواهید شد.گفتند:منظورتان یهود و نصاری هستند یا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ! فرمود پس منظورم کیست؟ دست آویزهای اسلام را یکی پس از دیگری می شکنید. اولین چیزی که از دین خود در هم می شکنید، امانت است (در نسخه دیگری امامت است) و آخر آن نماز است». (مجلسی، 9، 249)
در قرآن نیز به شکل های گوناگون به این مسأله اشاره شده است. مثلاً درباره شباهت گفتار کافران و جاهلان امّت ها می فرماید:
وَ قالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ لَوْ لا یُکَلِّمُنَا الله أَوْ تَأْتِینا آیَهٌ کَذلِکَ قالَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَیَّنَّا الآیاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ (البقره:118) «و نادانان گفتند: چرا خداوند با ما سخن نمی گوید یا برای ما نشانه ای نمی آید؟ کسانی که پیش از اینان بودند نیز همانند گفتار آنان را گفتند، دل هاشان همگون است ما نشانه های (خود) را برای گروهی که یقین دارند روشن گردانده ایم».
یا می فرماید:
ما یُقالُ لَکَ إِلاَّ ما قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِکَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَهٍ وَ ذُو عِقابٍ أَلِیمٍ (فصلت:43) «به تو چیزی گفته نمی شود مگر آنچه به پیامبران پیش از تو گفته شده است، بی گمان پروردگارت دارای آمرزش و دارای کیفری دردناک است».
کَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ کانُوا أَشَدَّ مِنْکُمْ قُوَّهً وَ أَکْثَرَ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاقِکُمْ کَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ بِخَلاقِهِمْ وَ خُضْتُمْ کَالَّذِی خاضُوا أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الآخِرَهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الخاسِرُونَ (التوبه:69)
«(حال و روز شما منافقان) همانند پیشینیانتان (است) که نیرومندتر و داراتر و پرفرزندتر از شما بودند آنان بهره خویش بردند شما نیز بهره خویش گرفتید همچون کسانی که پیش از شما به بهره خویش رسیدند و (در یاوه گویی) فرو رفتید چنانکه آنان فرو رفتند آنانند که کردارهاشان در این جهان و در جهان واپسین تباه است و آنانند که زیانکارند».
آیه:" أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الجَنَّهَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ" (البقره:214) می فهماند آنچه در امت های گذشته رخ داده، در این امت نیز رخ خواهد داد، و یکی از آن وقایع مساله رجعت و زنده شدن مردگانی است که در زمان ابراهیم و موسی و عیسی و عزیر و ارمیا و غیر ایشان اتفاق افتاده، باید در این امت نیز اتفاق بیفتد. (طباطبائی:1417، 2، 108)
و آیات فراوان دیگر که رفتار امّت اسلامی را به امّت های پیشین تشبیه می کند(106). علاوه بر این آیات که صراحتاً به این تشابه اشاره می کند، آیاتی که سرگذشت آنان مَثَل و موعظه و عبرت و آیه برای مسلمانان خوانده شده، متضمن همین مسأله است که در بخشهی آتی، این آیات موشکافانه بررسی خواهد شد. مانند فتنه گوساله در بنی اسرائیل که مثالی از انحراف این امّت در زمان غیبت موسی (علیه السلام) است و در روایات این فتنه را به برخی رویدادهای صدر اسلام بعد از وفات نبیّ اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میان امّت اسلامی تشبیه نموده اند.
بنابراین آنچه در امت های پیشین جاری شده، در امت اسلام جاری خواهد شد؛ برخی از آن در زمان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان پیشین رخ نموده و برخی در این زمان و در آینده رخ خواهد نمود.
در حقیقت بیان وقایع و فتنه هایی که میان گذشتگان روی داده و مواضع حقّ و باطل نسبت به آن
در قرآن زمینه ساز بصیرت امّت اسلامی نسبت به حوادث پیش رو وموضع گیری صحیح در قبال آن خواهد بود.
نتیجه:
پس در قرآن که تبیان همه مسائل مورد نیاز انسان در مسیر هدایت است به تفصیل برای انسان بیان نموده، درباره امام مهدی (علیه السلام) نیز سخن گفته است. یکی از گونه های ذکر امام مهدی (علیه السلام) در قرآن بیان یادکرد ضمن نقل داستان و سرگذشت پیشینیان است. مرور کلی آیات قرآن و روایات مبیّن و مفسّر آن در این حوزه(107) نشان می دهد که پیامبران و اوصیاء الهی همگی آرمان مشترکی داشته اند که عصر ظهور امام (علیه السلام) زمان تحقق آن آرمان و رسالت و مأموریت همه آنان حرکت دادن قافله بشریت به سوی آن مقصد بوده و قافله سالار نهایی و اسوه آنان در مسیر رساندن بشریت به مقصد مورد نظر خداوند متعال امام مهدی (علیه السلام) بوده است. از این رو شباهتهای فراوانی در سیره و رفتار ایشان با امام مهدی (علیه السلام) پدیدار گشته که ریشه در همان آرمان واحد دارد. خداوند متعال نیز در قرآن آنان را آیه و نشانه برای امام مهدی (علیه السلام) و ظهور ایشان و نمونه و مثلی برای سیره ایشان خوانده است. در حقیقت همه انبیاء و اوصیاء الهی یاوران و ناصران امام مهدی (علیه السلام) و از منتظران ایشان بوده اند و آیات بینات و قدرت هایی که به اذن خدا به دست ایشان سپرده می شده در نهایت به امام مهدی (علیه السلام) تقدیم می گردد تا در جریان ظهور نقش آفرینی کند. (حرّعاملی:1425، 3، 700)(108).
همچنین نشان می دهد که خداوند متعال سنّت های پایداری دارد که در تمام زمان ها و در میان همه اقوام در جریان است. از این رو بسیاری از وقایع عصر ظهور نمونه ها و نشانه هایی در تاریخ بشریت دارد.
دیگر آن که رفتار انسانها در تمام دوران ها مشابه است. این مشابهت ریشه در تشابه خلقت نوع بشر و برخوردای از نیروهای فطری و غریزی دارد. به دلیل بهره مندی از اختیار و بنا بر انتخاب افراد بشر میان گرایش های الهی یا شیطانی، آسمانی یا زمینی، فطری یا غریزی دو گروه حقّ و باطل شکل گرفته در برابر هم صف آرایی می کنند. به همین دلیل شباهت هایی میان رفتار و گفتار و جهت گیری انسانها در آخرالزمان با مردمان پیشین وجود دارد.
بنابراین با مطالعه سرگذشت پیامبران الهی و مردمان پیشین و تاریخ زندگانی آنان از این منظر
می توان به سیره امام (علیه السلام) و وقایع عصر ایشان و رفتار های درست و نادرست در برابر ایشان علم و آگاهی یافت و علم را سرمایه ایمان و عمل صالح و آگاهی را بن مایه امید و آمادگی قرارداد.
3 - 4 - پیوند سرگذشت پیامبران الهی با امام مهدی (علیه السلام) از جهت نمونه و مَثَل:
خداوند متعال، در آیتی از قرآن، از جمله آیات زیر سرگذشت پیشینیان را مثال و نمونه ای برای آیندگان خوانده است:
وَ سَکَنْتُمْ فِی مَساکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَ تَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنا بِهِمْ وَ ضَرَبْنا لَکُمُ الأَمْثالَ (ابراهیم:45) «و در خانه های آنان که به خویش ستم ورزیده بودند جا گرفتید و بر شما آشکار گشت که ما با آنان چگونه رفتار کردیم و برای شما مثل ها زدیم (باز پند نگرفتید)».
وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ آیاتٍ مُبَیِّناتٍ وَ مَثَلاً مِنَ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مَوْعِظَهً لِلْمُتَّقِینَ (النور:34) «و به راستی به سوی شما آیاتی روشنگر و مثلی (عبرت آموز) از کسانی که پیش از شما گذشتند و اندرزی برای پرهیزگاران فرو فرستاده ایم».
فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلًا لِلْآخِرِین (الزخرف:56) «و آنان را پیشینه و مثلی برای آیندگان کردیم».
واز آنان خواسته تا در این مثل ها و نمونه ها تعقل کنند وتنها دانایان را شایسته چنین تعقلی دانسته است:
وَ تِلْکَ الأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ العالِمُونَ (العنکبوت:43) «و این مثل ها را برای مردم می زنیم و آنها را جز دانشوران درنمی یابند».
وَ تِلْکَ الأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (الحشر:21) «و این مثل ها را برای مردم می زنیم باشد که بیندیشند».
و می فرماید برای هرچیزی مثل و نمونه ای در قرآن آمده است:
وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا القُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَهٍ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ مُبْطِلُون (الروم:58) «و بی گمان ما در این قرآن برای مردم هر گونه مثلی زده ایم و اگر برای آنان نشانه ای بیاوری کافران خواهند گفت: شما تباه اندیشانی بیش نیستید.»
که تنها ستیزه جویان (الکهف:54) و حقیقت پوشان (الإسراء: 89) از آن متذکّر نمی شوند. (الزمر:27)
مثل برای نزدیک کردن مفهومی دور از ذهن و توضیح و بیان آن به کار می رود.یعنی برای توضیح دادن و روشن ساختن یک مفهوم دور و غریب با استفاده از شباهتی که میان آن مفهوم و مفهومی نزدیک و مانوس وجود دارد و تشبیه به آن، مفهوم غریب را به ذهن نزدیک می سازند.
زدن مثل برای تبیین مفاهیم روش وسنّتی الهی است که درقرآن و کتب آسمانی پیشین نمونه های فراوان دارد و حتی یکی از سوره ها در انجیل، سوره «امثال» است. در قرآن دوگونه مثل دیده می شود:
3 - 4 - 1 - تمثیل به پدیده هایی در عالم خلقت:
- خانه عنکبوت مَثَلی برای سستی ولایت غیر خدا (العنکبوت:41 - 43)
- شجره طیبه مَثَلی برای پیوند میان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، امامان (علیه السلام) و شیعیان (ابراهیم:24و25) (کلینی:1362، 1، 428)(109).
- برده و مولا مثلی برای بنده و خداوند (الروم:28)
- تجلّی گاه نور، مثل اهل بیت (علیهم السلام) و نور خدا (النور:35) (الکافی، 1، 195)(110).
- کشت در زمین سنگلاخ مثلی برای ریا در انفاق (البقره:264)
- رویش گیاهان با باران و خشکیدن آن مثلی برای زندگی دنیا (الحدید:20)
3 - 4 - 2 - تمثیل به پدیده هایی در عالم بشریت:
قرآن حاوی مثلهایی از سرگذشت پیشینیان است:
وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ آیاتٍ مُبَیِّناتٍ وَ مَثَلاً مِنَ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مَوْعِظَهً لِلْمُتَّقِینَ (النور:34) «و به راستی به سوی شما آیاتی روشنگر و مثلی (عبرت آموز) از کسانی که پیش از شما گذشتند و اندرزی برای پرهیزگاران فرو فرستاده ایم.»
مانند:
- جایگاه الهی هارون و فرزندانش در میان بنی اسرائیل مثلی برای امام علی (علیه السلام) و فرزندانشان (ایوب، 110)
- زن نوح و لوط مثلی برای برخی از زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و زنان خیانتکار ائمه (علیهم السلام) (التحریم:10) (اربلی:1381، 1، 479)
خداوند در قرآن درباره جایگاه این مثل ها می فرماید:
وَلَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا القُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ کُفُوراً. (إسراء: 89) «ما در این قرآن، برای مردم از هر چیز مثلی آوردیم (و همه معارف در آن جمع است) اما بیشتر مردم (در برابر آن، از هر کاری) جز انکار، ابا داشتند!»
«یعنی این کتاب عزیز پاسخ تمام پرسش هایی که انسان در مسیر هدایت بدان نیازمند است، در خود دارد و آن را به وسیله مثل بیان نموده است. امّا خداوند متعال در آیه ای دیگر فرموده که این مثل ها نیازمند تعقل و به کارگیری روشهای علمی است تا پاسخ ها آشکار شوند. پس مثالهای قرآنی حاوی پاسخهایی هستند که به وسیله تفکر دریافت می شوند. یکی از این مثال ها سرگذشت انبیاء الهی است و یکی از این پرسشها در حوزه اعتقاد و ایمان، غیبت امام مهدی (علیه السلام) و مسائل حول آن است که ناگزیر باید آن را در سرگذشت پیامبران و اولیاء برگزیده الهی در قرآن بیابیم؛ به خصوص که عقیده به امامت الهی از ارکان اصلی ایمان است. چرا اینگونه نباشد درحالی که قرآن خود ندا می دهد که به ظاهر قصص آنان اکتفاء نکنیم بلکه از ظاهر آن مانند مثلی عبور کنیم تا به حقایق نهفته در آن پی ببریم. (یوسف:111) در حقیقت قرآن به قصص هیچ پیامبری از گذشتگان نپرداخته مگر به عنوان مثل و عبرتی که عقیده و حکمتی در خود دارد و از مسلمانان انتظار دارد که متناسب با شرایط کنونی دین اسلام در آن تعقل کنند». (سند:1431، 8)
در روایات رسیده از اهل بیت نیز بر این مطلب تاکید شده است که در مقدمه تفسیر البرهان ذکر شده ومضمون این دسته از روایات به طور خلاصه این است که بسیاری از مثل ها در قرآن در صدد معرفی امامان (علیهم السلام) و دشمنان آنان است و امامان (علیهم السلام) زیباترین مثل های قرآن هستند. (بحرانی:1416، 1، 51)
3 - 4 - 3 - مثل های مهدوی:
موارد زیر نمونه هایی از مثل های مهدوی در قرآن هستند، پیوند مورد اول با امام مهدی (علیه السلام) به اشاره روایات و مورد دوم با تدبر در آیات روشن می شود:
1.روستاهای میان راه مثلی برای فقها در عصر غیبت (سبأ:18) (طبرسی:1403، 2، 327)
(بحرانی:1416، 4، 513)(111).
2.عذاب الهی در امتهای پیشین مَثَلی برای عذاب کافران این امّت در آخرالزمان
با توجه به توضیحات بخش آتی درباره عذاب کافران امت اسلامی که در زمان امام مهدی (علیه السلام) و در دنیا واقع خواهد شد، مَثِل عذاب امتهای پیشین در دنیا یک مثل مهدوی است. یعنی همه عذاب های پیشین نشانه ای است بر حقانیت وعده پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) برای عذاب امت آخر الزمان و مثل و نمونه ایست برای آن عذابی که به دست خاتم الاوصیاء (علیه السلام) در زمان ظهور ایشان واقع می شود.آیات زیر بر مثَل بودن این عذاب ها دلالت دارد:
وَ سَکَنْتُمْ فِی مَساکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَ تَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنا بِهِمْ وَ ضَرَبْنا لَکُمُ الأَمْثالَ (ابراهیم:45)
«و در خانه های آنان که به خویش ستم ورزیده بودند جا گرفتید و بر شما آشکار گشت که ما با آنان چگونه رفتار کردیم و برای شما مثل ها زدیم (باز پند نگرفتید)».
أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ الله عَلَیْهِمْ وَ لِلْکافِرِینَ أَمْثالُها (محمد:10) «آیا در زمین گردش نکردند تا بنگرند سرانجام کسانی که پیش از آنان بودند چگونه بود؟ خدا آنها را نابود کرد و برای این کافران نیز همانند آن است».
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ القَرْیَهِ إِذْ جاءَهَا المُرْسَلُونَ *... وَ ما أَنْزَلْنا عَلی قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما کُنَّا مُنْزِلِینَ * إِنْ کانَتْ إِلاَّ صَیْحَهً واحِدَهً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ (یس:23 - 29) «و برای آنان از مردم آن شهر آنگاه که پیامبران به آنجا آمدند مثلی بزن....
(عذاب آنان) جز یک بانگ آسمانی نبود که ناگاه همه (با آن) خاموش شدند.
وَ ضَرَبَ الله مَثَلاً قَرْیَهً کانَتْ آمِنَهً مُطْمَئِنَّهً یَأْتِیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللهِ فَأَذاقَهَا الله لِباسَ الجُوعِ وَ الخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ * وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ العَذابُ وَ هُمْ ظالِمُونَ (النحل:112 - 113) «و خداوند شهری را مثل آورد که در امن و آرامش بود، روزی (مردم) اش از همه جا فراوان می رسید آنگاه به نعمت های خداوند ناسپاسی کرد و خداوند به کیفر آنچه (مردم آن) انجام می دادند گرسنگی و هراس فراگیر را به (مردم) آن چشانید. و به یقین پیامبری از خود آنان نزدشان آمد امّا او را دروغگو شمردند بنابراین عذاب، آنان را در حالی که ستمگر بودند فرو گرفت».
فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِینَ * فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرِینَ (الزخرف:55 - 56) «و چون ما را به خشم آوردند از آنان انتقام گرفتیم و همه را غرق کردیم.و آنان را پیشینه و مثلی برای آیندگان کردیم».
بنابراین نگریستن به سرگذشت پیشینیان از منظر مَثَل، به منظور دریافت پیام های مهدوی مورد تأکید خداوند متعال است.
3 - 5 - پیوند سرگذشت پیامبران الهی با امام مهدی (علیه السلام) از جهت نشانه و آیت:
خداوند متعال، داستان گذشتگان را آیت و نشانه ای برای آیندگان و جویندگان حقیقت معرفی نموده است (یوسف:7) وا در سوره شعراء پس از بیان سرگذشت امّتهایی چون امّت موسی، نوح، هود، صالح، ابراهیم، لوط، شعیب (علیهم السلام) با ذکر مکرّر فرازی مشترک، سرگذشت آنان را برای مسلمانان آیت خوانده، می فرماید: «إنّ فی ذلک لآیه و ما کان اکثرهم مومنین». همچنین ضمن بیان سرگذشت اصحاب کهف (الکهف:9و17)، عزیر نبی (البقره:259)، طالوت فرمانده بنی اسرائیل در زمان داوود (البقره:248 و252)، عیسی و مادرش مریم (المومنون:50) بر آیت بودن سرگذشت آنان تاکید شد است. گویا خداوند متعال سرگذشت پیشینیان را در قرآن به شکل خاص «آیه» دانسته است و از آنان خواسته تا با نگریستن در این آیات که جزئیات هر چیزی در آن بیان شده (یوسف:111)، نسبت به مسائل پیش روی خود فهم یابند؛ زیرا بنابر مفاد آیه 5 سوره ابراهیم، رسولان به وسیله آیات، ایّام الله را به مردم خاطرنشان می کردند و این ایّام در آینده واقع خواهند شد. (نیلی:1430، 133) از جمله ایام الله، همان روزهایی است که ظرف وقوع رویدادهایی عظیم در میان امتهای پیشین (مکارم:1374، 10، 272) بنابر سنت استخلاف در دنیا بوده است؛ یعنی روز جدایی کامل بدان از نیکان، عذاب بدان و نجات نیکان. امّت پیامبر خاتم نیز نسبت به روزی که ظرف چنین رویدادی در دنیاست، انذار شده اند (طباطبائی:1417، 10، 156) (سیّد قطب:1412، 4، 1859)؛ اگرچه زمان وقوع آن به تأخیر افتاده است. (هود:8) و این یوم الله موعودکه وقوع آن به تأخیر افتاده همان روز ظهور امام مهدی (علیه السلام) است. (بحرانی:1416، 3، 82) (آلوسی:1415، 6، 215) پس یوم الله امتهای پیشین آیت و نشانه ای برای یوم الله ظهور قائم (علیه السلام) است. روایات نیز، روز ظهور امام مهدی (علیه السلام) را یکی از مصادیق سه گانه ایام الله می خواند. (بحرانی:1416، 5، 28)
برای نشان دادن مطلب فوق لازم است مروری بر مفهوم آیه در قرآن، گونه ها و مصادیق آن بنماییم. در قرآن کریم در 382 مورد از واژه آیه یاد شده است. این فراوانی در کنار خطاب ها و فرمان های اکید خداوند متعال در توجه به آیات و عتاب های او نسبت به غافلان از آیات، جایگاه ویژه آیات در قرآن را روشن می کند. برای آشنایی با مفهوم و مصادیق آیات لازم است،درباره ابعاد زیر در قرآن بیندیشیم و تدبّر نماییم: گونه های آیات یا محدوده مکانی و زمانی حضور آیات، مصادیق آیات،روش های ارائه آیات از سوی خداوند متعال، مخاطبان آیات، رفتار مورد نظر و فرمان خداوند متعال در برابر آیات. آن گاه با شناخت آیت های مهدوی و با شناخت رفتار مورد نظر خداوند در برابر آیات، می توان از این آیات به حقیقت ذی الآیه رسید.
3 - 5 - 1 - گونه های آیات:
در قرآن سخن از دسته های گوناگون آیات به میان آمده است که در زیر بدان اشاره می شود.
- آیات سماواتی و ارضی (الجاثیه: 3)
مائده آسمانی حواریون عیسی (علیه السلام) (المائده:114)(112)، آیات کتاب مبین (النساء:153)(113)، صیحه آسمانی (الشعرا:4)(114)، سقف محفوظ (الانبیا:32)(115) از نمونه های آیات سمائی (آسمان فرودین) و سماواتی هستند. آیات ارضی همان آیات آفاقی هستند که در زمین مشاهده می کنیم. مانند رویش گیاهان گوناگون از آب باران، زنده شدن زمین و گیاهان در بهار و... (طباطبائی:1417، 18، 373)
- آیات آفاقی و انفسی (فصلت:53) (الذاریات:20 - 23)
نمونه هایی از نشانه های آفاقی ذکر شد، اما نمونه هایی از آیات انفسی که میان نفوس انسانها مشاهده می شود در سوره ذاریات، سرگذشت رسولان و اقوام آنان است.اگرچه مفسران خلقت پیچیده انسان از لحاط جسم و روح را آیتی الهی شمرده اند، (طباطبائی:1417، 18، 374) (سیّد قطب:1412، 6، 3378) اما به نظر می رسد زندگی اجتماعی انسان ها و رویدادهای تاریخ بشر نیز می تواند از آیات انفسی شمرده شود؛ زیرا خداوند متعال در این سوره پس از اشاره به وجود آیات ارضی و انفسی، با تکرار عبارت «و فی» سرگذشت ابراهیم (علیه السلام) و موسی (علیه السلام) و قوم لوط (علیه السلام)، و قوم نوح (علیه السلام) و قوم عاد و قوم ثمود را از آیات الهی دانسته است.
وَ فِی الأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنِینَ (20) وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ (21)... تَرَکْنا فِیها آیَهً لِلَّذِینَ یَخافُونَ العَذابَ الأَلِیمَ (37) وَ فِی مُوسی إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلی فِرْعَوْنَ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ (38)... وَ فِی عادٍ إِذْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الرِّیحَ العَقِیمَ (41)... وَ فِی ثَمُودَ إِذْ قِیلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّی حِینٍ (43)... وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ (46)
و در آن نشانه ای برای آنان که از عذاب دردناک می هراسند وانهادیم.... و در (کار) موسی هنگامی که او را با برهانی روشن به سوی فرعون فرستادیم (نیز نشانه ای نهادیم).... و در عاد، هنگامی که بر آنها (تند) بادی سترون فرستادیم.... و در ثمود (نیز نشانه ای است) هنگامی که به آنان گفته شد تا زمانی (اندک از زندگی) برخوردار شوید.... و پیش از آن، قوم نوح را (نابود کردیم) که قومی بزهکار بودند.
- آیات ناسخ و منسوخ:
ما نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللهَ عَلی کُلِّ شَیْء قَدیرٌ (البقره: 106) «اگر آیه ای را نسخ کنیم یا (حکم) آن را واپس افکنیم به از آن یا همگون آن را می آوریم آیا ندانسته ای که خداوند بر هر کاری تواناست؟»
از نظر آیه نامبرده نسخ باعث نمی شود که خود آیت نسخ شده بکلی از عالم هستی نابود گردد، بلکه عمرحکم بیان شده در آن کوتاه است، چون به شرطی وابسته است که با نسخ آن شرط، صفت آیت بودن آن از بین می رود. پس مراد از نسخ از بین بردن اثر آیت، از جهت آیت بودنش میباشد، یعنی از بین بردن علامت بودنش، با حفظ اصلش، پس با نسخ اثر آن آیت از بین می رود، و اما خود آن باقی است، حال اثر آن یا تکلیف است، و یا چیزی دیگر. (طباطبائی:1417، 1، 250)
با تکیه بر تفسیر علامه طباطبائی درباره نسخ آیات، می توان گفت، آیات منسوخ امور و اشیائی هستند که در گذشته آیه بوده اند، اما اکنون نیستند. مانند آیاتی که به دست پیامبران پیشین ظاهر می شد و اکنون نسخ شده اند و اثر آیات را ندارند، با وجود آنکه به عنوان میراثی در دست خاتم الاوصیاء می باشند اما جریان ندارند. ولی برخی آیات مانند آیات آفاقی همواره در جریانند. خورشید و ماه و شب و روز و گیاهان همواره در طول زمان آیه هستند. خود وجود رسولان و اولیاء از آیات الهی در گذشته نیز اکنون با وجود مبارک امام مهدی (علیه السلام) تبدیل و جایگزین شده است. روایت معصومان (علیهم السلام) نیز چنین مصداقی برای آیات منسوخ بیان می کند. (بحرانی:1416، 1، 302)(116).
پس می توان از محدوده زمانی برای آیات سخن گفت به این صورت که برخی آیات از آغاز خلقت تا زمانی که نظام آسمان ها و زمین برپاست در آیت بودن خود پابرجا هستند. برخی آیات زمانی درگذشته واقع شده اند ولی اکنون نسخ شده اند. مانند آیاتی که میان امتهای پیشین جاری شد. برخی آیات در گذشته واقع شده اند و هنوز آیه هستند. مانند آیات بشارت کتب آسمانی به آمدن امام مهدی (علیه السلام) و مصلح جهانی، همچنین آیات قرآن. برخی آیات در زمان حال و آینده واقع می شوند که قرآن به آن اشاره نموده:
هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ المَلائِکَهُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْسًا إیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فی إیمانِها خَیْرًا قُلِ انْتَظِرُوا إِنّا مُنْتَظِرُونَ (الانعام:158) «آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سویشان بیایند، یا پروردگارت بیاید، یا پاره ای از نشانه های پروردگارت بیاید؟ (اما) روزی که پاره ای از نشانه های پروردگارت (پدید) آید، کسی که قبلاً ایمان نیاورده یا خیری در ایمان آوردن خود به دست نیاورده، ایمان آوردنش سود نمی بخشد. بگو: «منتظر باشید که ما (هم) منتظریم».
سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی اْلآفاقِ وَ فی أَنْفُسِهِمْ حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الحَقُّ أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْء شَهیدٌ (فصلت: 53) «به زودی نشانه های خود را در افقها (ی گوناگون) و در دلهایشان بدیشان خواهیم نمود، تا برایشان روشن گردد که او خود حق است. آیا کافی نیست که پروردگارت خود شاهد هر چیزی است؟»
روایات نیز برخی مصادیق آن را شرح داده اند. مانند آیات ظهور امام مهدی (علیه السلام) در آخر الزمان از جمله خسف و اختلاف اهل قبله.
- آیات محکم ومتشابه:
هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الفِتْنَهِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی العِلْمِ یَقُولُونَ آمَنّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاّ أُولُوا اْلالبابِ (آل عمران: 7) «اوست کسی که این کتاب (قرآن) را بر تو فرو فرستاد. پاره ای از آن، آیات محکم (=صریح و روشن) است. آنها اساس کتابند؛ و (پاره ای) دیگر متشابهاتند (که تأویل پذیرند). اما کسانی که در دلهایشان انحراف است برای فتنه جویی و طلب تأویل آن (به دلخواه خود،) از متشابه آن پیروی می کنند، با آنکه تأویلش را جز خدا و ریشه داران در دانش کسی نمی داند. (آنان که) می گویند: «ما بدان ایمان آوردیم، همه (چه محکم و چه متشابه) از جانب پروردگار ماست»، و جز خردمندان کسی متذکر نمی شود».
همانگونه که در بخش انواع دلالت ها در فصل کلیات آمد، آیات محکم آیاتی هستند که حقیقت خارجی آن واقع شده و تأویل آن آمده است. اما آیات متشابه هنوز تأویلشان نیامده است.
مانند آیاتی که خداوند خبر از وقوع آن در آینده می دهد.
پس می توان گفت ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آیات را از لحاظ زمانی و سماواتی و ارضی و آفاقی و انفسی از لحاظ مکانی تقسیم بندی می کند.
پیشنهاد می شود برای دسترسی به نتایج دقیقتر در پژوهشی مستقل، گونه های آیات و مفهوم آن
بررسی شود تا معلوم گردد کدام مصادیق آ یه از کدام گونه آیات هستند.
3 - 5 - 2 - نحوه ارائه آیات از سوی خداوند و رفتار انسانها در برابر آیات:
خداوند متعال در قرآن کریم،آیات را به خود نسبت داده آن هارا «آیات الله، آیاتنا، آیاتی، آیاته» می خواند و نحوه ارائه آیات خود به مردم را به صورت های گوناگون بیان می کند. مروری سریع بر آیات قرآنی نشان می دهد که خداوند آیت ها و نشانه های خود را برای مردم به 13 صورت پدید آورده، عرضه می کند:
جعل: قرار دادن یا پدید آوردن آیات
مجیء: آوردن آیات
ارائه: نشان دادن و در معرض دید بندگان قرار دادن
تلاوت: در پی هم خواندن برای پیامبر و پیامبر برای مردم
قصّ: در قالب داستان بیان کردن
تصریف: به شکل ها و صورتهای گوناگون بیان کردن
تذکیر: به یاد آوردن آیت ها و نشانه ها
تبیین: بیان روشن،محسوس کردن در دنیا برای همه مثل احکام
إحکام: یکپارچه ساختن آیات
تفصیل: به صورت جزئی درآوردن آیات
نسخ: به پایان رساندن اثر آیت
إالنساء: از بین بردن اثر آیت
تبدیل: آیتی تازه را جایگزین آیت پیشین نمودن
پژوهش درباره هریک از مفاهیم بالا و کشف رابطه میان آنها و میان گونه های آیات، مجالی وسیع می طلبد و به نظر لازم است در قالب پژوهشی جدا بدان پرداخته شود.
به طور مثال خداوند همه جا درباره آیات الاحکام که تکالیف عملی و عبادی بندگان را شرح می دهد، از واژه تبیین استفاده می کند.از آنجا که احکام عبادی دارای ظاهر و باطن هستند، چه بسا روشن شود معنای تبیین، محسوس ساختن امور باطنی در دنیاست.
یا عموماً در قرآن آن گاه که سخن از آیاتی است که نشانه از رویدادی در آینده است (انعام:46)(117) ورویایی مومن با آن موجب بصیرت او می شود (انعام:104و105)(118)، از واژه تصریف استفاده می شود. اگرچه تصریف را «تکرار به صورت ها و شکل های گوناگون» معنا کرده اند (مجمع البحرین، 5، 79)(119)، اما کاربرد آن درباره بادها که نشانه رحمت خدا یعنی باران هستند وبه بیان خود قرآن پیشاپیش رحمت الهی (باران) می وزند، قرینه ای بر درستی این فرض است.
... وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ آیاتٌ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (الجاثیه:5)... و در گرداندن بادها نشانه هایی است برای گروهی که خرد می ورزند.
وَ هُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِه. (الاعراف:57) «و اوست که بادها را پیشاپیش (باران) رحمتش مژده رسان می فرستد».
بنابر درستی چنین فرضی می توان گفت، تصریف آیات در میان گونه های آیات که در بخش بعد بیان میشود، مربوط به آیات و نشانه های رویدادهای آینده است.
یا شاید بتوان نتیجه گرفت، آنجا که خداوند می فرماید:
یا مَعْشَرَ الجِنِّ وَ الإِنْسِ أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتِی وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا (الانعام:130) «ای گروه پریان و آدمیان! آیا پیامبرانی از خودتان نزد شما نیامدند که آیات مرا برایتان می خواندند و به دیدار امروزتان شما را هشدار می دادند؟» همچنین در (الاعراف:35)
به نظر می رسد منظور از قصّ آیات، بیان آیتها در قالب داستان گذشتگان است واین فعل در موارد (الاعراف:7و103و176) (النساء:164) (هود:120و100) (یوسف:3) (الکهف:13) (طه:99) (القصص:25) (النحل:118) (النمل:76) (الغافر:78) در معنای بیان خبر رویدادی به کار رفته است. مانند بیان سرگذشت یوسف در قالب داستان (یوسف:3) که آن را آیت ها خوانده است. (یوسف:8)
از طرفی خداوند رفتار انسان ها در برابر آیات را توصیف نموده گاه می ستاید و گاه نکوهش می کند با خود به روش برخورد پسندیده در برابر آیات فرمان می دهد. رفتارهای پسندیده در برابر آیات در قرآن عبارتند از نظر و نگریستن در آیات، ایمان آوردن به آیات، تدبرو اندیشیدن در مجموعه آیات در کنار هم،یقین و باور عمیق آیات، سجده و خضوع و تسلیم در برابر آیات، تبعیت و پیروی از آیات و مدلول آن.
رفتارهای ناپسند در برابر آیات عبارتند از غفلت و بی توجهی،خوض و فرورفتن به منظور انکار، تکفیر و پوشاندن حقیقت آیات، تکذیب و دروغ انگاشتن آیات، استکبارو بزرگی جویی و نپذیرفتن آیات، صدف و روی گرداندن ازآن،اعراض، جحد،الحاد، اشترا،مکر، سعوا معاجزین (تلاش جهت خنثی کردن آن)، صدّ عن (باز داشتن از آن)، مجادله،استهزا،عناد.
پژوهش درباره مفهوم هریک از این اصطلاحات و محدوده آیات مرتبط با آن نیازمند تلاشی مستقل و وسیع است تا مثلا روشن شود هر یک درباره کدام مصادیق آیه، کاربرد دارد و منظو از آن به طور دقیق چیست؛ از این رو در بخش پیشنهادات عنوان خواهد شد.
3 - 5 - 3 - مصادیق آیات:
در قرآن گاه امور یا اشیائی صراحتاً به عنوان آیه معرّفی شده اند. مانند
- آیات قرآن:
الر تِلْکَ آیاتُ الکِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبِین (الحجر:1) «الف، لام، را، اینها آیات کتاب (آسمانی) و قرآنی روشنگر است».
- آفرینش آسمان و زمین اختلاف زبان ها و نژادها:
وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ اخْتِلافُ السِنَتِکُمْ وَ الوانِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمِینَ (روم:22) «و از نشانه های او آفرینش آسمان ها و زمین و گوناگونی زبان ها و رنگ های شماست به راستی در این نشانه هایی برای دانشوران است»
- سرگذشت طالوت و بنی اسرائیل
وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَهَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّهٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسی وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ المَلائِکَهُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (البقره:248) «و پیامبرشان به آنها گفت: نشانه ی حکومت او این است که تابوت (عهد) به سوی شما خواهد آمد، (همان صندوقی که) آرامشی از پروردگارتان و یادگاری از میراث خاندان موسی و هارون در آن است، در حالی که فرشتگان آن را حمل می کنند، همانا در این موضوع، نشانه ی روشنی برای شما است، اگر ایمان داشته باشید».
- یا سرگذشت ابراهیم (علیه السلام)، موسی (علیه السلام)، نوح (علیه السلام)، لوط (علیه السلام)... که قبلا اشاره شد.
ولی گاه پس از بیان موضوعی،درباره آیات خدایی سخن می گوید؛به گونه ای که می توان فهمید موضوع پیشین نیز از مصادیق آیات خداوند است.مانند:
- بسیاری از آیات الاحکام که پس از بیان حکم از تبیین آیات سخن می گوید:
وَ لا تَنْکِحُوا المُشْرِکاتِ حَتَّی یُؤْمِنَّ وَ لَأَمَهٌ مُؤْمِنَهٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَهٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَ لا تُنْکِحُوا المُشْرِکِینَ حَتَّی یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَ الله یَدْعُوا إِلَی الجَنَّهِ وَ المَغْفِرَهِ بِإِذْنِهِ وَ یُبَیِّنُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (البقره:221)».
با زنان مشرک ازدواج نکنید تا ایمان آورند که کنیزی مؤمن از زن (آزاد) مشرک بهتر است هر چند (آن زن مشرک) دلتان را برده باشد، و به مردان مشرک (نیز) زن مؤمن ندهید تا ایمان آورند که یک برده مؤمن از مرد (آزاد) مشرک بهتر است هر چند (آن مرد مشرک) از شما دل برده باشد، آنان (شما را) به دوزخ فرا می خوانند و خداوند به بهشت و آمرزش - به اذن خویش - فرا می خواند و آیات خود را برای مردم روشن می دارد باشد که آنان پند گیرند».
همچنین پس از بیان حکم سوگند، طلاق،ضرورت وحدت، استیذان،عدم دوستی با کفار،بشر بودن رسولان،روزه، شراب و قمار، خوش گمانی به مومنان و عدم پذیرش نسبت های ناروا، حکم کلاله و... به خاطر تبیین آیات خود بر مسلمانان منّت می نهد و به این صورت احکام فوق را به عنوان آیه ای از آیات خود معرّفی می کند.
- گاه نیز بیان سرگذشت پیامبران و مردمان تلاوت آیات می خواند و روشن می سازد که این سنن و قصص از آیات الهی هستند. مانند.
- سرگذشت طالوت و بنی اسرائیل:
فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ... (251) تِلْکَ آیاتُ اللهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالحَقِّ وَ إِنَّکَ لَمِنَ المُرْسَلِینَ (البقره:252) «پس آنان را به اذن خداوند تار و مار کردند و داود جالوت را کشت و...اینها آیات خداوند است که آن را به درستی بر تو می خوانیم و همانا تو بی گمان از فرستادگانی».
اگرچه در آغاز نیز سرگذشت طالوت در بنی اسرائیل را آیه خوانده بود اکنون دوباره با این بیان بر آن تأکید نمود.مانند آسمان و زمین و آفرینش انسان و آمد وشد شب و روز و باران و بادها در سوره جاثیه که دوباره با همین بیان بر آیه بودنش تاکید می نماید(120).
- یا پس از بیان مطالبی مومنان به آیات را ستایش نموده، کافران و تکذیب کنندگان را سرزنش نموده یا می ترساند. مثلا پس از بیان سرگذشت آدم (علیه السلام) در سوره البقره می فرماید:
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (البقره:39)
«و آنان که کافر شدند و نشانه های ما را دروغ شمردند دمساز آتش اند آنان در آن جاودانند.»
با این بیان بر آیه بودن سرگذشت آدم (علیه السلام) تأکید می فرماید.
- نبوت و حکمت و ملک عظیم خاندان ابراهیم (علیه السلام) نیز به همین صورت به عنوان آیه ای الهی مطرح شده است:
أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ الله مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الکِتابَ وَ الحِکْمَهَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً *فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ کَفی بِجَهَنَّمَ سَعِیراً * إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ ناراً کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا العَذابَ إِنَّ الله کانَ عَزِیزاً حَکِیماً * وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً لَهُمْ فِیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَهٌ وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَلِیلاً (النساء:54 - 57) «یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک می برند؟بی گمان ما به خاندان ابراهیم کتاب (آسمانی) و فرزانگی دادیم و به آنان فرمانروایی سترگی بخشیدیم. پس برخی از آنها به آن ایمان آوردند و برخی از ایشان روی از آن برتافتند و (برافروختن) آتش فروزان را، دوزخ بس. آنان را که به آیات ما کفر ورزیدند به زودی در آتشی (دردناک) می افکنیم هرگاه که پوست تنشان بریان گردد بر آنان پوست هایی تازه جایگزین می گردانیم تا عذاب را بچشند بی گمان خداوند پیروزمندی فرزانه است.و آنان را که ایمان آورده اند و کارهای شایسته کرده اند در بوستان هایی در خواهیم آورد که از بن آنها نهرها روان است هماره در آنها جاودانند و در آنها برای آنان همسرانی پاک خواهد بود و آنان را در سایه ای دامن گستر درخواهیم آورد».
اگر همه مصادیق آیات در قرآن را جمع آوری نماییم،خواهیم دید که در دسته های زیر جای خواهند گرفت:
1 - آیات قرآن (البقره:99و 252)
2 - آیات کتب آسمانی یا خود آن ها (آل عمران:3و4) (المائده:44) (الجمعه:5) (البقره:41و174)...
3 - آیات بینات پیامبران (یا معجزه در اصطلاح علم کلام) (البقره:211) (الاعراف:73) (طه:22)...
4 - آیات الاحکام (البقره:219)...
5 - پدیده هایی در طبیعت (یونس:6) (النحل:67و69)
6 - رویدادهایی در سرگذشت مردمان پیشین (یوسف:7) (شعراء:8)
7 - رویدادهایی در آینده (الانعام:65 - 158) (آل عمران:106 - 108)
حال باید معنا و مفهوم عام واژه آیه که تمام مصادیق فوق را دربرمی گیرد بیابیم.
در لغت معانی چندی برای «آیه» ذکر شده است.مانند علامت، عبرت، دلیل، آیه قرآن به عنوان علامت جدایی کلامی از کلام دیگر (ابن منظور، 14، 63). در التحقیق معنای عمومی آیه که در تمام کاربردهای آن لحاظ شده چنین بیان شده است: آنچه مورد توجه و نظر (برای هدف) قرار می گیرد تا به وسیله آن رسیدن به هدف محقق شود. (مصطفوی:1360، 1، 186)(121) به نظر می رسد اصل معنای این واژه همان علامت و نشانه است. نسبت به معنای عبرت برای این واژه نقدی هست که ارائه خواهد شد.
اکنون باید دید این آیات، علامت و نشانه برای چه چیز هستند؟
در تفاسیر، ذیل هر دسته از آیات نظراتی مطرح شده است که به طور فهرست وار به آن اشاره نموده آنگاه به بررسی آن می پردازیم.
1 - آیات قرآن:
الف - آیات تنزیلی از آن جهت آیه خوانده شده اند که مظهر تمام و مصداق کامل و مرتبه ای نازل و جامع از کتاب مبین یا ام الکتاب در لوح محفوظ و در حقیقت نشانه ای از آن هستند. (مصطفوی:1360، 1، 186)
ب - اجزاء کلام الهی که در واقع نشانه جدایی کلام از کلامی دیگر (ابن منظور، 14، 63) (طباطبائی:1417، 10، 7)
ج - نشانه اعجاز قرآن در فصاحت (زمخشری:1407، 2، 440)(122).
د - حقیقتی عظیم و هائل (سیّد قطب:1412، 1، 271)
ه - نشانه ایست برای خدای سبحان، به اعتباراینکه بشر از آوردن مثل آن عاجز است. (طباطبائی:1417، 1، 250)
2 - آیات بینات:
الف - نشانه توحید ربوبیت و صدق رسالت (همان)
ب - نشانه و دلیل صدق دعوی رسالت (طبرسی:1372، 4، 721) (طبری:1412، 3، 195) (طباطبائی:1417، 10، 313) – معجزه (زمخشری:1407، 1، 254) (همو، 3، 133)
3 - سرگذشت پیشینیان
الف - عبرت (سیوطی: 1404، 4، 4) (طبری:1412، 12، 92)
ب - نشانه توحید ربوبیت و ولایت (طباطبائی:1417، 11، 87)
ج - امور شگفت انگیز (طبرسی:1372، 5، 323)
د - نشانه ها و دلایل بر قدرت خداوند (زمخشری:1407، 2، 445)(123).
4 - پدیدهایی در طبیعت
الف - نشانه توحید در ربوبیت (طباطبائی:1417، 17، 88)
ب - نشانه توحید الوهیت و خالقیت (طبری:1412، 2، 37) (ابن کثیر:1419، 1، 345) (مکارم:1374، 1، 557)
ج - نشانه علم و قدرت آفریننده یکتا (زمخشری:1407، 1، 211) (طبرسی:1372، 1، 450)
د - برخی آیات در طبیعت نشانه معاد و زنده شدن پس از مرگ شمرده شده است. (طباطبائی:1417، 17، 394)
علامه طباطبائی در یک بیان کلی آیات را نشانه ها و دلایلی میداند به سوی توحید و معارف وابسته به آن (طباطبائی:1417، 15، 399) و درجایی از تفسیر خود می پذیرند که آیات بر سه اصل اساسی دین یعنی توحید، نبوت و معاد دلالت دارند. (طباطبائی:1417، 16، 169)
نظرات فوق درباره دلالت آیات را در همین جمله اخیر می توان خلاصه نمود، مگر مفهوم عبرت را که اثر تذکیر به وسیله آیات می تواند برای مومنان شنوای اهل اندیشه، عبرت و موعظه و اندرز باشد. چنین کسی از آیه عبور نموده و به ذی الآیه متوجّه می شود؛ زیرا معنای عبرت، عبور از صحنه ای به صحنه دیگر و از امور عینی به امور غیر عینی است. (نور، 6، 180) پس عبرت مفهومی متمایز از مفهوم آیه و نتیجه توجه به آیات است.
امّا به نظر می رسد آیه 5 سوره ابراهیم جامع ترین و دقیق ترین تعریف را برای «آیه» و «ذی الآیه» بیان نموده که معانی فوق را نیز دربردارد.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (ابراهیم:5) «و به راستی موسی را با نشانه های خویش فرستادیم (و گفتیم) که قومت را به سوی روشنایی از تیرگی ها بیرون بر و روزهای خداوند را به آنان گوشزد کن، بی گمان در آن نشانه هایی برای هر شکیبای سپاسگزاری است».
تناسب معنایی کلمات نور و ظلمت با واژه یوم، همچنین همراهی خروج از ظلمت به سوی نور با یادکرد ایام الله اشارات مهمی در خود دارد. به نظر می رسد آیات وسیله ای در دست رسولان هستند که سبب تحقق رسالت آنان می شود که همانا آشنا نمودن انسان ها با ایام الله و حرکت دادن آنان به سوی روشنایی آن روزهاست. یعنی آیات، نشانه هایی هستند که اگر انسان در قبال آن رفتار مدّ نظر خداوند را انجام دهد، با ایّام الله که زمانهایی هستند که امر خدا و ملک و سلطنت و نعمت و قهر او در آن ظاهر و آشکار می شود، (طباطبائی:1417، 18، 164) (همو، 12، 18) آشنا شده و از ظلمت های دنیا خارج شده و به سوی این روزها در آینده حرکت خواهد نمود. (نک بخش 2 - 1 - 3)
این روزها بنابر روایات سه روز قیام امام مهدی (علیه السلام) و روز رجعت و روز قیامت است (بحرانی:1416، 3، 286)(124)، پس نظر علّامه طباطبائی به کمک این آیه از قرآن این گونه تبیین می شود که اگرچه همه معارف ریشه در توحید دارد و همه موجودات و اشیاء و اموری که در عالم واقع می شود از سوی او و به حول و قوه او ست و در نتیجه همه، آیه خداوند هستند و خداوند ذی الآیه است؛ امّا با نگاه کردن و تفکر در این آیات از راهها و جهات گوناگون به خداوند که ذی الآیه اصلی و نهایی است متوجّه می شویم. در حقیقت خداوند متعال برخی از این اشیاء و امور را برای مبدأ انسان از «إنّا لله» و برخی دیگر را برای مراحل حرکت در سیر «انّا إلیه راجعون» طراحی نموده است. بنا براین ذی الآیه در آیات و نشانه های الهی، الله و سه یوم الله ظهور، رجعت و قیامت است که هریک از آیات و نشانه ها از راه و جهتی خاص ما را به آنها متوجه می سازد. بنابراین میان آیات و نشانه های الله و سه یوم الله ارتباط طولی برقرار است به این صورت که یوم الله ظهور به خاطر شباهت های فراوان به قیامت اما محدودتر بودن آن خود آیه و نشانه ای برای قیامت است. مثلاً در سوره انعام برخی وقایع هنگام ظهور را آمدن برخی از آیات پروردگار خوانده است (بحرانی:1416، 2، 502):
هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ المَلائِکَهُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ (الانعام:158)
همچنین یوم الله رجعت آیه و نشانه ای برای حشر عمومی و فراگیر در قیامت است و یوم الله قیامت آیه ونشانه ای بر وجود قدیر و علیم الله است. از این رو می توان گفت آیات مراتب و درجاتی دارند؛ همانگونه که در قرآن از آیه کبرای الله سخن می رود و علامه طباطبائی نیز به مراتب و درجات آیات اشاره نموده اند:«کلمه آیت مفهومی دارد که دارای شدت و ضعف است، بعضی از آیات در آیت بودن اثر بیشتری دارند، و بعضی اثر کمتری، هم چنان که از آیه: "لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الکُبْری، او در آن جا از آیات بزرگ پروردگارش را بدید"، نیز بر می آید، که بعضی آیات از بعضی دیگر در آیت بودن بزرگتر است». (طباطبائی:1417، 1، 250)
با استفاده از مطالب فوق به تعریف زیر برای «آیه» دست یافتیم:
آیات امور عظیم، شگفت انگیز و فوق العاده ای هستند در آسمانها و زمین، گاه در گذشته، گاه در آینده و گاه در همه زمانها که توسط خداوند متعال طراحی شده و نشانه و نمونه ای از حقیقتی بسیار بزرگتر و عظیم تر در عالم غیب هستند. این آیات گاه به دست پیامبران و به اذن خداوند جاری می شوند و گاه درقالب رویدادهایی در زندگی پیامبران و میان مردمان واقع می شوند و نمونه ای کوچک هستند از آنچه در آینده و در ایام الله رخ می دهد و گاه از سوی خداوند به شکل پدیده هایی طبیعی طراحی شده در معرض دید همه انسانها قرار داده شده تا نشانه ای ازوجود، علم و قدرت خداوند باشد و امکان تحقق وعده های او که از طریق پیامبران به بندگان داده شده را نشان دهند.
اکنون به بررسی برخی آیات و نشانه های یوم الله ظهور یا دوران امام مهدی (علیه السلام) در قرآن می پردازیم تا روشن شود چگونه نشانه و علامت آن دوران هستند.
3 - 5 - 4 - آیت های مهدوی در سوره شعراء:
در فراز اول سوره شعراء سخن از آیات الهی و کفر کافران نسبت به این آیات است؛ به طور خاص آیه ای را ذکر می کند که بنابر سیاق هنوز واقع نشده و بناب روایات شیعه (کورانی:1428، 7، 415) (بحرانی:1416، 4، 166) و سنّی (کورانی:1428، 7، 416) (ثعلبی:1422، 7، 157) (زمخشری:1407، 3، 299)(125).
از آیاتی است که قبل و همزمان با قیام امام مهدی (علیه السلام) واقع می شود. در فراز بعد رویش گیاهان ارزشمند را آیه ای الهی می خواند و می فرماید:
أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَی الأَرْضِ کَمْ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ* إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ* وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیمُ (الشعراء:7 - 9) «آیا به زمین ننگریسته اند که از هر گونه گیاهی نیکو در آن چه اندازه رویانده ایم؟
بی گمان در آن نشانه ای است و بیشتر آنان مؤمن نبودند.و بی گمان پروردگار توست که پیروز مهربان است».
سپس در فراز سوم، سرگذشت موسی (علیه السلام) و فرعون را بیان می کندو در نهایت پس از واقعه نجات موسی (علیه السلام) و همراهانش و غرقه فرعونیان می فرماید:
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (67) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیمُ (68)
در فراز چهارم،به سرگذشت ابراهیم (علیه السلام) و قوم ایشان می پردازد و ضمن بیان دعای ابراهیم (علیه السلام) به درگاه خداوندبه ویژگی های یوم الدین اشاره کرده آنگاه پس از بیان آرزوی مجرمان در آن روز برای رجعت به دنیا و ایمان به آیات، می فرماید:
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (103) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیمُ (104)
در فراز پنجم به بیان سرگذشت نوح (علیه السلام) می پردازدو پس از داستان کشتی و نجات مومنان و غرقه کافران باز همان دو آیه تکرار می شود.
پس از سرگذشت نوح (علیه السلام)، سرگذشت هود و صالح و لوط و شعیب (علیهم السلام) را بیان می کند و هربار همان دو آیه تکرار می شود.
در فراز دهم پس از ابن همه تأکید بر عذاب کافران امّتهای پیشین، درباره قرآن و حقانیت آن و رفع اتهام از ساحت آن سخن می گوید و کافران به آیات قرآن را تهدید می کند و به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید که بر پروردگار عزیر رحیم توکل نماید؛ همان پروردگار عزیز رحیمی که عذاب رابر کافران امتهای پیش فرود آورد و مومنانشان را که در اقلیت بودند، نجات داد. اینگونه و با استفاده از همان دو صفت الهی که در بیان عذاب امتهای پیشین به کار گرفت، توجه مخاطبان قرآن را بدین نکته جلب می کند که همان پروردگار و با همان سنتها با آنان رفتار خواهد کرد.
آنگاه دوباره در آیه آخر سوره با این بیان که «...إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا الله کَثِیراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون»
مومنان را نوید یاری و کافران را از آینده بیم داد.
به نظر می رسد، خداوند متعال در این سوره از آغاز تا انتها انسان ها را به آیات و نشانه های آمدن عذاب آخرالزمان در دنیا که بنابر روایات فریقین به دست امام مهدی (علیه السلام) واقع می شود (صافی:1430، 2، 317)(126)، توجه می دهد. امام قائمی که به که مظلومان و مومنان عالم را یاری خواهد نمود و عذابی از جانب خداوند بر ظالمان و کافران فرود خواهد آورد و از آنان انتقام خواهد گرفت. و سرانجامی را برای امّت خاتم رقم خواهد زد که شبیه پایان کار امت های پیشین است، ولی از لحاظ اندازه در سطحی بسیار وسیع تر به گونه ای که تمام مردمان عالم از گذشته تا آن زمان را در برخواهد گرفت و از لحاظ چگونگی عذاب کافران و یاری و نوازش مومنان بسیار فراتر و شدید تر است از آنچه در گذشته واقع شده به طوری که در قرآن با تعابیری چون عذاب و جنّه از آن یاد می شود. (نک بخش 4 - 1 - 4)(127) به همین جهت آنچه در گذشته تاریخ روی داده همچون ماکت و نمونه ای کوچک و به تعبیر قرآن آیه و نشانه ای از این روز بوده است؛ زیرا بنابر آنچه بیان خواهدشد (فصل چهارم) پیامبران هر یک به اندازه توان خود در دوران خود سعی نمودند تا انسانها را برای خلیفه اللهی و نقش آفرینی در ملک مهدوی آماده و تربیت نمایند و الگوی حرکت آنان در زندگی الگوی مهدوی بوده از این رو در پایان کار به اذن پروردگار عزیز رحیم کسانی را که دیگر امیدی به ایمان و اصلاح آنان نبوده هلاک می کردند و اقلیت مومنان را برای تقویت و انتقال ارزشهای مهدوی به نسل های آینده، یاری می نمودند و این چرخه غربالگری در زمان پیامبران بعدی تا پیامبر خاتم صلی الله عیه و آله وسلم ادامه یافت.
در بخش (3 - 1) روشن شد، این غربالگری همان سنت پایدار الهی است که با اصطلاح «استخلاف» در قرآن از آن یاد می شود و همان گونه که در این سوره بر آن تأکید می شود، ریشه در دو صفت الهی دارد: عزیز بودن و رحیم بودن. چون عزیز و شکست ناپذیر است، هرگز کفر کافران او را در به انجام رسانیدن غایت خلقت که همانا ظهور برترین انسانها ست، شکست نمی دهد و مغلوب نمی سازد از این رو می فرماید:
«کَتَبَ الله لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی إِنَّ الله قَوِیٌّ عَزِیزٌ» (المجادله:21) «خداوند مقرّر فرموده است که من و فرستادگانم پیروز خواهیم شد بی گمان خداوند توانایی پیروزمند است».
چون رحیم است، همواره رحمت خاص خود را شامل حال مومنان صالح و اهل تقوا می کند و آنان را از شرّ بدان نجات داده به سعادت می رساند:
وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْء فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ (الاعراف:156) «و رحمتم همه چیز را فرا می گیرد و آن را به زودی برای آنان که پرهیزگاری می ورزند و زکات می دهند و کسانی که به آیات ما ایمان دارند مقرّر می دارم.»
این عزّت و رحمت در طول تاریخ در میان همه اقوام به واسطه پیامبران به نمایش در آمده و در نهایت کار، روزی که قوم محبوب و محبّ خداوند به نصاب مدّ نظر او برسند (المائده:54)، اوج عزّت و رحمت او به دست آخرین خلیفه اش – امام مهدی (علیه السلام) – در میان همه نیکان و بدان در عرصه عالم آشکار خواهد شد. بنابراین وقوع این سرانجام که با عذاب کافران آغاز می شود، در امّت آخرین تا روز ظهور امام مهدی (علیه السلام) به تأخیر افتاده است. (نک بخش 4 - 4 - 4)
وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ العَذابَ إِلی أُمَّهٍ مَعْدُودَهٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ أَلا یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (هود:8) «و اگر عذاب را از آنان چندگاهی پس افکنیم به یقین می گویند: چه آن را باز داشت؟ آگاه باشید روزی که به آنان برسد از ایشان بازگردانده نمی شود و آنچه به ریشخند می گرفتند آنها را فرا می گیرد».
بنابر روایات شیعه منظور از «امه معدوده» یاران امام مهدی (علیه السلام) هستند. (قمّی:1367، 1، 323)
بررسی آیات قرآن نیز نشان می دهد عذابی که زمان آن به تأخیر افتاده است ولی وقوع آن حتمی است و بغتهً و ناگهانی واقع می شود و ساعت و زمان آن نامعلوم است و کافران نسبت به آمدن آن شتاب و به اصطلاح قرآن «استعجال» می ورزند ومومنان از آن بیمناکند، همان عذاب کافران به دست امام مهدی (علیه السلام) است نه قیامت؛ زیرا:
الف - خداوند متعال از عذاب کافران همه اقوام در دنیا و قبل از روز قیامت می دهد:
وَ إِنْ مِنْ قَرْیَهٍ إِلاَّ نَحْنُ مُهْلِکُوها قَبْلَ یَوْمِ القِیامَهِ أَوْ مُعَذِّبُوها عَذاباً شَدِیداً کانَ ذلِکَ فِی الکِتابِ مَسْطُوراً (اسراء:58) «و هیچ شهری نیست مگر که ما پیش از رستخیز آن را از میان می بریم یا سخت عذاب می کنیم، این در کتاب (خداوند) نگاشته است».
از طرفی در تمام مواردی که در قرآن از عذابی سخن می رود که بغته واقع می شود، انسانها زنده و سرگرم زندگی روزمره خود هستند. 13 مورد در قرآن از وقوع ناگهانی (بغته) عذاب بر مردم سخن می گوید.این 13 مورد یا وقوع عذاب در گذشته بر مردمان پیشین است. یا عذابی است که در آینده واقع می شود و یا همان الساعه است که مصداق آن محل تامل است. در همه این موارد انسانها به هنگام وقوع عذاب زنده و سرگرم امور روزمره اند. اگر بگوییم منظور از این عذاب ناگهانی همان نفخ صور اول است که همه با وقوع آن می میرند و نتیجه بگیریم منظور عذاب قیامت در نفخ صور اول است، این اشکال پدید می آید که عذاب تنها شامل حال بدان و کافران می شود در حالیکه در نفخ صور اینگونه نیست، پس نمی توان نفخ صور اول را «عذاب» تلقی نمود.
ب - قیامت پس از نابودی نظام فلکی رخ می دهد. پس در لحظه قیامت زمان معنا ندارد و کاربرد کلمه «بغته» جایگاه ندارد.
ج - عذاب قیامت ناگهانی واقع نمی شود بلکه مراحل گوناگونی قبل از آن بر انسان و جهان می گذرد. مراحلی چون نفخه اماته، نفخه احیاء، عرصه محشر، مواقف حساب، عبور از صراط و... نهایتا تعیین جایگاه انسان که اگر از اهل جهنم باشد در آخر، عذاب جهنم بر او وارد خواهد شد. بنا بر این عذابی که در روز یا شب ناگهان می رسد، زمانی که مردم سرگرم امور روزمره زندگی خود هستند، نمی تواند عذاب قیامت باشد:
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُهُ بَیاتاً أَوْ نَهاراً ما ذا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ المُجْرِمُونَ (یونس:50)
«بگو: مرا خبر دهید که اگر عذابش (ناگهان) شباهنگام یا روز به سراغتان آید (دیگر) گنهکاران از او چه چیزی را به شتاب می خواهند؟» (بحرانی:1416، 3، 33)(128).
د - در 6 مورد از این 13 کاربرد قرآنی کلمه بغته با «و هم لا یشعرون» به کار رفته است که 5 مورد آن درباره الساعه یا عذابی در آینده است. گویا می خواهد معنای بغته را با این عبارت تبیین کند. یعنی به خاطر غفلت و عدم توجه به مواعید پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اوصیاء ایشان نسبت به آمدن چنین عذابی، کافران به هنگام وقوع آن غافلگیر می شوند و آن را ناگهانی می پندارند. در حالیکه به هنگام عذاب در قیامت مردم نسبت به وقایع کاملاً آگاهند؛ زیرا مراحل چندی از آن را قبلا گذرانده اند.اگر منظور از عذاب قیامت نفخه هلاکت باشد، باز با توجه به زمان وقوع این نفخه که در پایان دوران مهدوی و حکومت صالحان بر زمین است نمی توان پذیرفت که وصف لا یشعرون به این برگزیدگان الهی آن هم پس از زندگی در زمان حکومت ائمه (علیهم السلام) و تربیت توسط ایشان و رسیدن به مقام خلافت اللهی، نسبت داده شده باشد.
ه - همین عذاب دنیایی است که توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به کافران وعده داده شده و در آمدن آن استعجال می کنند؛
قُلْ إِنِّی عَلی بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّی وَ کَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدِی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الحُکْمُ إِلاَّ للهِ یَقُصُّ الحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الفاصِلِینَ (الانعام:57) «بگو: بی گمان من از پروردگارم برهانی (روشن) دارم و شما آن را دروغ شمرده اید آنچه آن را شتابناک می جویید نزد من نیست داوری جز با خداوند نیست (که) حق را پی می گیرد و او بهترین جداکنندگان است».
...فَیَأْتِیَهُمْ بَغْتَهً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (202) فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ (203) أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ (204) أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِینَ (205) ثُمَّ جاءَهُمْ ما کانُوا یُوعَدُونَ (الشعراء:206) «که بر سرشان ناگهان بیاید در حالی که درنیابند. آنگاه می گویند: آیا ما مهلت داریم؟ پس، آیا عذاب ما را به شتاب می جویند؟ چه بینی اگر سال ها برخوردارشان گردانیم؟ سپس آنچه وعده می یافتند، بر سرشان بیاید».
وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالعَذابِ وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّی لَجاءَهُمُ العَذابُ وَ لَیَأْتِیَنَّهُمْ بَغْتَهً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (العنکبوت:53) «و از تو عذاب را به شتاب می خواهند و اگر زمانی معیّن (در کار) نمی بود عذاب به سراغشان می آمد و همانا، ناگهان در حالی که خبر ندارند بر سر آنان خواهد آمد».
زیرا شتاب در آمدن عذاب دنیایی در امت های پیشین نیز سابقه داشته است. مانند شتاب قوم عاد و طلب تعجیل در عذاب وعده داده شده توسط پیامبرشان هود (علیه السلام) که در آیه زیر به آن اشاره دارد:
فَلَمَّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ رِیحٌ فِیها عَذابٌ أَلِیمٌ (24) تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْء بِأَمْرِ رَبِّها فَأَصْبَحُوا لا یُری إِلاَّ مَساکِنُهُمْ کَذلِکَ نَجْزِی القَوْمَ المُجْرِمِینَ (الاحقاف:25) «آنگاه، چون آن (عذاب) را مانند ابری سایه گستر دیدند که رو به درّه های آنان دارد گفتند: این ابری است که برای ما باران زاست (نه)، بلکه همان است که آن را به شتاب می خواستید، (تند) بادی است که در آن عذابی دردناک است که به فرمان پروردگارش همه چیز را از میان برمی دارد، آنگاه چنان شدند که جز خانه هاشان چیزی دیده نمی شد، بدین گونه بزهکاران را کیفر می دهیم».
و در آیه ای به پیامبر فرمان می دهد که مردم را به عذابی چونان عذاب قوم عاد و ثمود هشدار دهد، تا گمان نشد منظور از این عذاب، عذاب های محدود و مقطعی کافران در امثال جنگ بدر است:
فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَهً مِثْلَ صاعِقَهِ عادٍ وَ ثَمُودَ (فصلت:13) «پس اگر روی بگردانند بگو: شما را به آذرخشی از گونه آذرخش عاد و ثمود بیم می دهم».
و خداوند متعال پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در برابر این استعجال دعوت به صبر می کند، صبری چون صبر پیامبران اولو العزم همان ها که تمام سختی های رسالت خود را با نگاه به آرمان و افق مهدوی به دوش کشیدند:
فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا العَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَهً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ القَوْمُ الفاسِقُونَ (الاحقاف:35) «بنابراین شکیبا باش همان گونه که پیامبران اولوا العزم شکیبایی ورزیدند و برای آنان (عذاب را به) شتاب مخواه که آنان روزی که آنچه را وعده شان داده اند بنگرند، چنانند که گویی جز ساعتی از یک روز (در جهان) درنگ نکرده اند، این، پیام رسانی است پس آیا جز بزهکاران نابود می گردند؟»
و - وقوع آن عذاب حتمی است:
وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ العَذابِ الأَدْنی دُونَ العَذابِ الأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (سجده:21)(129) «و بی گمان به آنان از عذاب نزدیک تر (این جهان) پیش از عذاب بزرگ تر (در جهان واپسین) خواهیم چشاند باشد که بازگردند».
و منظور از عذاب، عذاب های آخرالزمانی و عذاب با شمشیر امام مهدی (علیه السلام) است. (صافی:1430، 2، 317)
درباره عذاب ادنی در تفاسیر اثری 4 دیدگاه کلی مشاهده می شود:
1 - عذاب قبر (سیوطی: 1404، 5، 178)
2 - عذاب با شمشیر در جنگ بدر و غیره (ثعلبی:1422، 7، 333)
3 - ابتلائات دنیایی مانند قحطی و بیماری و... (طبری:1412، 21، 69) (سیوطی: 1404، 5، 178)
4 - عذاب دخان (همو)
که نظر 1 و 2 با ادامه آیه: لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ که عموما به توبه تفسیر شده سازگار نیست؛ زیرا توبه پس از مرگ و در آستانه آن پذیرفته نیست. ابتلائات دنیایی نیز شایسته نام عذاب نیست، زیرا مومن و کافر در آن شریکند ولی خداوند هرگز مومنان را عذاب نمی کند. اما عذاب دخان که بنا به روایات از عذاب های آخرالزمان و حوالی ظهور امام (علیه السلام) است و هنوز فرصت توبه از دست نرفته است، می تواند مصداق عذاب ادنی باشد. از آیات سوره دخان نیز چنین مطلبی استفاده می شود:
فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدخان مُبِینٍ * یَغْشَی النَّاسَ هذا عَذابٌ أَلِیمٌ * رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا العَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ * أَنَّی لَهُمُ الذِّکْری وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِینٌ * ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ * إِنَّا کاشِفُوا العَذابِ قَلِیلاً إِنَّکُمْ عائِدُونَ (الدخان:10 - 15) «پس به روزی چشم بدوز که آسمان دودی آشکار برمی آورد. که مردم را فرا می پوشد این عذابی دردناک است. پروردگارا! عذاب را از ما بگردان که ما مؤمنیم. چگونه پند می یابند با آنکه پیامبری آشکار نزدشان آمده است. سپس از او روی گرداندند و گفتند: آموزش دیده ای دیوانه است.ما اندکی عذاب را (از شما) می گردانیم (اما) بی گمان شما (به آیین خود) باز می گردید».
که صراحتا از کاهش عذاب و دادن فرصت دوباره و البته عدم توبه کافران سخن می گوید. قمّی نیز در تفسیر خود احتمال وقوع عذاب دخان در قیامت را با همین استدلال نفی نموده و آن را عذابی دانسته که قبل از قیامت و در دنیا واقع می شود. (قمّی:1367، 2، 291) در تفاسیر اهل سنت نیز به ارتباط عذاب ادنی و قیام امام مهدی (علیه السلام) اشاره شده است. (حقی بروسوی، 7، 124) (آلوسی:1415، 11، 132)
آیه «وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ العَذابَ إِلی أُمَّهٍ مَعْدُودَهٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُه أَلا یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُن» (هود:9) نیز نشان می دهد که آن عذاب به زودی خواهد آمد و هیچ عاملی نمی تواند آن را از این کفار برگرداند، بلکه عذابی که آن را استهزاء می کردند آنان را فرا خواهد گرفت وروشن می شود که عذابی که خدای تعالی کفار را با آن تهدید کرده عذاب دنیوی بوده که خیلی زود بر آنان نازل می شده است. (طباطبائی:1417، 10، 156) زیرا «وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالعَذابِ وَ لَنْ یُخْلِفَ الله وَعْدَهُ وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَالفِ سَنَهٍ مِمَّا تَعُدُّون» (حج:47) خدایی که یک روز نزد خودش طولانی و بسیار نیست و روزهای ما نزد او کوتاه و اندک نیست و او از بلندی آن و از کوتاهی این متاثر نمی شود چنین خدایی ترس از فوت ندارد تا در عذاب آنها عجله کند بلکه او حلیم و بزرگوار است، مهلتشان می دهد تا درکات شقاوت خود را تکمیل کنند آن گاه ایشان را در روزی که برایشان مقدر شده می گیرد و آن وقت که اجلشان رسید دیگر نمی توانند عقب بیندازند و نه نزدیک تر کنند. و به همین جهت در آیه بعدی می فرماید:«وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَهٍ أَمْلَیْتُ لَها وَ هِیَ ظالِمَهٌ ثُمَّ أَخَذْتُها وَ إِلَیَّ المَصِیرُ» (حج:48). (طباطبائی:1417، 14، 389) تا آنان را به مثل و آیت سرگذشت پیشینیان توجه دهد.
پس همه عذاب های پیشین آیت و نشانه ای است بر حقانیت وعده پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) برای عذاب امت آخر الزمان، به دست خاتم الاوصیاء (علیه السلام) که تا زمان ظهور ایشان به تأخیر افتاده است.
قرآن و روایات حکمت تاخیر این روز را چنین بیان می کند:
1 - امهال و انظار:
در روایتی از امام علی (علیه السلام) اینچنین وارد شده است که خداوند در پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) صبری ویژه یافت از این رو ایشان را رحمهً للعالمین قرار داد؛ به این معنا که کافران و تکذیب کنندگان دعوت ایشان به سرعت دچار عذاب و هلاکت نمی شوند آن گونه که کافران امتهای پیامبران پیشین به عذابی که پیامبرشان بدان وعده می داد و از آن می ترسانیدشان هلاک می شدند؛ بلکه به آنان مهلت داده می شود و فرصت بهره مندی از متاع دنیا تا زمانی معین فراهم می شود. (مجلسی، 90، 123)
2 - جدایی و تمییز مومنان از کافران
دلیل دیگر تمحیص و پرورش مومنان پس از آزمونها و جدا شدن کامل آنان از کافران است:
وَ لِیُمَحِّصَ الله الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الکافِرِینَ (آل عمران:141) «و تا خداوند مؤمنان را بپالاید و کافران را از میان بردارد».
به گونه ای که در هیچ دلی نفاقی نباشد و هرچه کجی و ناراستی و دشمنی یا حق در دلهاست، آشکار شود و مرز و فصل میان مومنان و کافران به طور روشن پدیدار گردد:
وَ لَوْ لا کَلِمَهُ الفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیم (الشوری:21) «و اگر فرمان قاطع (خداوند برای فصل و جدایی مومنان و کافران) نبود به یقین میان آنها داوری می شد و بی گمان ستمگران را عذابی دردناک خواهد بود».
آن گاه پس از جدایی مومنان از کافران جبهه حق در برابر باطل شکل می گیرد و اهل باطل به هلاکت می رسند:
لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ النساء مُؤْمِناتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَؤُهُمْ فَتُصِیبَکُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّهٌ بِغَیْرِ عِلْمٍ لِیُدْخِلَ الله فِی رَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً (الفتح:25) «اگر مردان و زنان مؤمنی که آنان را نمی شناسید (در میان آنان) نبودند - که بیم می رود پایمالشان کنید و ندانسته خونبهایی از ایشان به گردن شما افتد تا خداوند هر که را خواهد در بخشایش خویش درآورد اگر (مؤمنان و کافران) از هم جدا می بودند، کافران از آنان را عذابی دردناک می کردیم».
3 - آمدن صالحان:
پرورش گروهی از بندگان صالح خدا که دوست و دوستدار اویند و شایستگی برپایی بهشت ظهور را به امامت وپیشوایی امام مهدی (علیه السلام) دارند و وارثان زمین خواهند شد و پارسایانی که عاقبت از آن ایشان است:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی الله بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَی المُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَی الکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ الله واسِعٌ عَلِیمٌ (المائده:54) «ای مؤمنان! هر کس از دینش برگردد خداوند به زودی گروهی را می آورد که دوستشان می دارد و دوستش می دارند در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند، در راه خداوند جهاد می کنند و از سرزنش سرزنشگری نمی هراسند این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد ارزانی می دارد و خداوند نعمت گستری داناست».
بنابر این عذاب امتهای پیشین در سوره شعرا آیت و نشانه و نمونه ای از این عذاب است.در سوره هود نیز با بیان همین فراز تکرار شونده در سوره شعرا: إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً بر این مطلب تاکید می شود. زمانی که این عذاب واقع شود، نگونبختان عالم تا زمانی که آسمان و زمین پایدار است و قیامت نیامده،در آتش آن خواهند سوخت و نیکبختان عالم تا همان زمان از نعمات بهشت مهدوی (نک.بخش 4 - 1 - 4) بهره مند خواهند گردید:
ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ القُری نَقُصُّهُ عَلَیْکَ مِنْها قائِمٌ وَ حَصِیدٌ* وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِی یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ شَیْء لَمَّا جاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ ما زادُوهُمْ غَیْرَ تَتْبِیبٍ * وَ کَذلِکَ أَخْذُ رَبِّکَ إِذا أَخَذَ القُری وَ هِیَ ظالِمَهٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ *إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً لِمَنْ خافَ عَذابَ الآخِرَهِ (نک.2 - 1 - 3) ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ * وَ ما نُؤَخِّرُهُ إِلاَّ لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ * یَوْمَ یَأْتِ لا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعِیدٌ * فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ * خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِما یُرِیدُ * وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الجَنَّهِ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّکَ عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ (هود:100 - 108)
«این از اخبار شهرهاست که داستان آن را برای تو می گوییم برخی از آنها (هنوز) بر پایند و (برخی دیگر از روی زمین) برچیده شده اند.و ما به آنان ستم نکردیم که خود به خویش ستم کردند و چون فرمان پروردگارت دررسید خدایان ایشان که به جای خداوند (به پرستش) می خواندند هیچ به کارشان نیامدند و جز نابودی چیزی بر آنان نیفزودند.و چنین است فرو گرفتن پروردگارت، چون شهرهایی را که ستمکار باشند فرو گیرد بی گمان فرو گرفتن وی دردناک سخت است. به راستی در این، نشانه ای است برای کسی که از عذاب آخرت بیم دارد آن روزی است که مردم در آن فراهمند و آن، روز حضور (مردم) است. و ما آن را جز تا زمانی چند پس نمی افکنیم. روزی که (چون) فرا رسد، هیچ کس جز به اذن خداوند
سخن نمی گوید برخی نگونبخت و برخی نیکبخت اند. اما آنان که نگونبخت اند در آتش اند، آنان را در آن داد و فریادی است. تا آسمان ها و زمین بر جاست در آن (آتش) جاودانند جز آنچه پروردگارت بخواهد، بی گمان پروردگارت هر کاری بخواهد می کند. و اما آنان که نیکبخت شده اند در بهشتند تا آسمان ها و زمین برجاست در آن جاودانند جز آنچه پروردگارت بخواهد، بخششی نابریده و پیوسته»
همچنین این فراز در سوره حجر پس از بیان سرگذشت قوم لوط (علیه السلام) در سوره نمل پس از بیان سرگذشت قوم شعیب (علیه السلام) و... به کار رفته است.
این فراز علاوه بر بیان رخدادهای عالم انسانی در بیان پدیده هایی در طبیعت نیز به کار رفته است. مانند اولین کاربردش در آغاز سوره شعرا که رویش زوج هایی از گیاهان ارزشمند را آیه خوانده است.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَی الأَرْضِ کَمْ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ *إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (الشعراء:7 - 8) «آیا به زمین ننگریسته اند که از هر گونه گیاهی نیکو در آن چه اندازه رویانده ایم؟ بی گمان در آن نشانه ای است و بیشتر آنان مؤمن نبودند».
و در سور دیگر بارش باران و رویش درختان پرثمر و زنده شدن زمین در بهار را با همین عبارت آیت خوانده است. (النحل:11و13و69) که در بخش 2 - 1 - 2 روشن شد این پدیده یکی از آیات و نشانه های احیاء و زنده شدن عالم انسانی در زمان ظهور امام (علیه السلام) و به دست ایشان است.
3 - 5 - 5 - آیت های مهدوی در سوره یوسف:
در آیات ابتدایی سوره یوسف، سرگذشت یوسف و برادرانش «آیه» خوانده می شود:
لَقَدْ کانَ فِی یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آیاتٌ لِلسَّائِلِینَ (علیه السلام) «به راستی در (داستان) یوسف و برادران وی برای پرسشگران نشانه هاست».
در آیات انتهای سوره پس از نقل داستان یوسف می فرماید:
ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ یَمْکُرُونَ (102) وَ ما أَکْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ (103) وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ (104) «(ای پیامبر) این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می کنیم و تو هنگامی که (برادران یوسف) بر کار خود هم داستان شدند و نیرنگ می باختند نزد آنها نبودی».
یعنی این داستان از خبرهای غیبی بود؛ اگرچه اکثر مردم ایمان نمی آورند. گویا این داستان نشانه ای برای غیب است. ولی مردم از این نشانه ها غافلند. شهید مطهری در تفسیر سوره جاثیه، آیات را نشانه هایی در عالم شهود برای عالم غیب تعریف کرده اند و گفته اند، کار پیامبران عبور دادن
مردم به وسیله آیات از شهادت به غیب است. یعنی همان تعریفی که در این تحقیق برای مفاهیم آیه و عبرت بیان شده است. (مطهری:1372،26، 672)
از این رو در ادامه می فرماید:
وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَهٍ فِی السَّماواتِ وَ الأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ (105) وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ (106) «و بسا نشانه ای است در آسمان ها و زمین که بر آن می گذرند و آنان از آن رو گردانند. و بیشتر آنها که (در ظاهر) به خداوند ایمان می آورند (در باطن همچنان) مشرکند».
آنگاه به ذکر ذی الآیه می پردازد و نمونه ای از غیب که در آینده با آن مواجه خواهند شد را بیان می کند:
أَ فَأَمِنُوا أَنْ تَأْتِیَهُمْ غاشِیَهٌ مِنْ عَذابِ اللهِ أَوْ تَأْتِیَهُمُ السَّاعَهُ بَغْتَهً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (107) «آیا در امانند از اینکه پوششی از عذاب خداوند آنان را فرا گیرد یا ناگهان رستخیز فرا رسد و آنان آگاه نباشند؟»
سپس می فرماید، راه و روش من و پیروانم دعوت به سوی خداوند از روی بصیرت است.بصیرتی که از توجه و ذکر و یاد آیات و نشانه های غیب حاصل آمده است.
قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللهِ عَلی بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی وَ سُبْحانَ اللهِ وَ ما أَنَا مِنَ المُشْرِکِینَ (108)
«بگو: این راه من است که با بینش به سوی خداوند فرا می خوانم، من و (نیز) هر کس که پیرو من است و پاکاکه خداوند است و من از مشرکان نیستم».
در پایان به نگریستن به حال اقوام پیشین دعوت می کندکه رسولان الهی به سوی آنان آمدندو مومنان آنان به نصرت الهی نجات یافتند و کافران به عذاب الهی هلاک شدند.
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ القُری أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ الآخِرَهِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُونَ (109) حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّیَ مَنْ نَشاءُ وَ لا یُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ القَوْمِ المُجْرِمِینَ (110) «و پیش از تو جز مردانی از مردم شهرها را که به آنان وحی می کردیم نفرستادیم آیا روی زمین گردش نکرده اند تا بنگرند سرانجام پیشینیانشان چگونه بوده است؟ و به راستی سرای واپسین برای پرهیزگاران بهتر است آیا خرد نمی ورزید؟ تا آنجا که پیامبران به آستانه نومیدی رسیدند و پنداشتند که (مردم در وعده پشتیبانی) به آنان دروغ گفته اند، (ناگهان) یاری ما به آنان رسید و هر کس را که می خواستیم رهایی یافت و عذاب ما از گروه گنهکاران بازگردانده نمی شود».
آری، داستان آنان باید مایه عبرت خردمندان باشد؛زیرا همه چیز به تفصیل در سرگذشت آنان بیان شده تا مایه هدایت و رحمت برای مومنان باشد.
لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِأُولِی الالبابِ ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَری وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْء وَ هُدیً وَ رَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (111) «به راستی در داستان آنان برای خردمندان پندی (نهفته) است (قرآن) گفتاری بربافته نیست بلکه کتاب پیش از خویش را راست می شمرد و روشنگر همه چیز و رهنمود و بخشایشی برای گروه مؤمنان است».
بنابراین سرگذشت پیشینیان، آیه و نشانه ای برای اخبار غیبی است و خردمندان با عبرت از داستان آنان نسبت به غیب بینش و بصیرت می یابند.از جمله این اخبار غیبی به شهادت این آیات (آیه 107)، عذاب غاشیه و الساعه است.
عذاب غاشیه درآیاتی از سوره الدخان معرفی شده است:
فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدخان مُبِینٍ * یَغْشَی النَّاسَ هذا عَذابٌ أَلِیمٌ * رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا العَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ (الدخان:10 - 12) «چشم انتظار روزی باش که آسمان به آشکارا دود بیاورد. و آن دود همه مردم را در خود فروپوشد. و این عذابی است دردآور. ای پروردگار ما، این عذاب را از ما دور گردان که ما ایمان آورده ایم».
سیاق آیات نشان می دهد، این عذاب قبل از قیامت در دنیا و همان عذاب دخان است که از نشانه های ظهور امام و از اشراط الساعه در روایات فریقین است. (ابن کثیر:1419، 7، 227)(130) زیرا در آیات بعد سخن از کاهش و رفع اندک عذاب سخن می گوید که در پی آن باز کافران، به کفر خود باز می گردند، در حالی که در جهنم اخروی جهنمیان در برابر درخواست تخفیف عذاب، پاسخ ردّ می شنوند. (الغافر:49 - 51)
همچنین در این آیات به کافران وعده انتقام در روز قیامت می دهد، پس هنوز قیامت واقع نشده است:
أَنَّی لَهُمُ الذِّکْری وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِینٌ *ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ * إِنَّا کاشِفُوا العَذابِ قَلِیلاً إِنَّکُمْ عائِدُونَ * یَوْمَ نَبْطِشُ البَطْشَهَ الکُبْری إِنَّا مُنْتَقِمُونَ (الدخان:13 - 16) «کجا پند می پذیرند؟ حال آنکه چون پیامبر روشنگر بر آنها مبعوث شد، از او رویگردان شدند و گفتند: دیوانه ای است تعلیم یافته. عذاب را اندکی بر می داریم و شما باز به آیین خویش بازمی گردید. روزی آنها را به صولتی سخت فروگیریم، که ما انتقام گیرنده ایم».
بنابراین در سوره یوسف آیات، نشانه هایی برای رویدادهای آینده و سرای آخرت خوانده شده، که از مقوله غیب است و آن گونه که ذکر شد نشئه آخرت مقارن با ظهور امام مهدی (علیه السلام) آغاز می شود که در احادیث فریقین از اشراط الساعه می باشد.
3 - 5 - 6 - آیت های مهدوی در سوره انعام:
قُلْ هُوَ القادِرُ عَلی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ * وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ الحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ * لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ (الانعام:65 - 67) «بگو: او تواناست که عذابی آسمانی یا زمینی بر شما برانگیزد یا شما را گروه گروه به جان هم اندازد و رنج برخی از شما را به برخی دیگر بچشاند بنگر چگونه آیات را گونه گون می آوریم باشد که آنان دریابند.و قوم تو آن را دروغ شمردند در حالی که آن، حقّ است بگو: من بر (نگهداشت) شما گمارده نیستم. هر خبر را قرارگاهی است و زودا که بدانید».
در این آیه علاوه بر اثبات قدرت برای خداوند، استحقاق عذاب را هم می رساند. بنا بر این، و بنا بر استفاده ای که قبلا از کلمه" بعث" کردیم آیه شریفه جدا و صریحا تهدید می کند بر اینکه اگر امت دست از کفر بر ندارند، و بر ایمان به خدا و آیاتش اجتماع نکنند، و بدین وسیله جلوی عذاب را نگیرند، عذاب بر آنان فرستاده خواهد شد. آیه" لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ" نیز مؤید این معنا است، علاوه بر اینکه خداوند در آیات مشابه آیه مورد بحث، این امت را صریحا تهدید به عذاب نموده، از آن جمله فرموده است:" وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالقِسْطِ - تا اینکه می فرماید - وَ یَسْتَنْبِئُونَکَ أَ حَقٌّ هُوَ قُلْ إِی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ..." و نیز فرموده:" إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّهً واحِدَهً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ..." و نیز فرموده:" فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً - تا اینکه می فرماید - وَ لا تَکُونُوا مِنَ المُشْرِکِینَ، مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً...". (طباطبائی:1417، 7، 136) و آیات بسیار دیگری است که همه از وقوع عذاب هایی خبر می دهند که امت به جرم انجام گناهانش دچار آن شده و سپس عنایت الهی شامل حالش می گردد. و معلوم است که گناهان گذشتگان این سوء عاقبت را برای امت به بار آورده و آیندگان را گرفتار می سازد. (طباطبائی:1417، 7، 139)
پس بنابر بیان المیزان و آنچه درباره سوره شعراء بیان شد، درآیات سوره انعام نیز به عذاب های آخرالزمان اشاره رفته است.جالب آن که در این سوره، بیان این عذاب ها را «تصریف آیات» و وظیفه انسان ها در برابر این آیات را «نظر و تفقّه» دانسته است. همان گونه که گفته شد، تصریف آیات یعنی سخن گفتن از رویدادهای آینده و منظر از آن این است که نسبت به آینده تفقّه و نسبت بدان شناخت پیدا کنیم.پس در این سوره خداوند متعال دستور می دهد تا در آیات آخرالزمان بنگریم و نسبت به آخرالزمان تفقّه کنیم. از این رو لازم است در آیات سرگذشت پیشینیان که نشانه و آیت آخرالزمان است، بیندیشیم.
3 - 6 - پیوند سرگذشت پیامبران الهی با امام مهدی (علیه السلام) از جهت عبرت:
خداوند فرموده که مطالعه داستان گذشتگان باید مایه عبرت و بصیرت بندگان گردد.
لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِأُولِی الالبابِ ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَری وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْء وَ هُدیً وَ رَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُون (یوسف:111)
«به راستی در داستان آنان برای خردمندان پندی (نهفته) است (قرآن) گفتاری بربافته نیست بلکه کتاب پیش از خویش را راست می شمرد و روشنگر همه چیز و رهنمود و بخشایشی برای گروه مؤمنان است».
بنابراین داستان های قرآن که همه مسائل را به تفصیل در خود دارد، حتماً حاوی نکات ارزشمندی درباره امام مهدی (علیه السلام) و دوران ظهور است؛ چراکه اندیشه مهدویت از اصول اساسی اعتقادات مسلمانان است و بنا به راهنمایی آیات فوق برای فهم و کشف این نکات باید در این آیات تفکر و تعقل نمود؛ زیرا عبرت یعنی عبور از صحنه ای به صحنه دیگر که معادل و موازی و همانند آن است. عبرت از قصص انبیاء (علیهم السلام) که خداوند متعال آن را دربردارنده تفصیل هر چیزی شمرده است در حوزه مسائل اعتقادی است؛ زیرا مسائل اعتقادی محل نسخ بین شرایع نیست و همواره مسائل اعتقادی و دین همه پیامبران واحد و آن اسلام بوده است؛ بنابراین عبرت در مورد فروع دین مطرح نمی شود. پس بر اساس آیه فوق از آموزه های قرآن کریم این است که پاسخ سوالات و شبهات اعتقادی خود را در قصص پیامبران و امتهایشان جستجو کنیم. اعتقاد به امام مهدی (علیه السلام)، طول عمر، غیبت و وقایع عصر ظهورشان نیز در عصر ما یکی از مسائل اعتقادی است که میدان بحثی گسترده میان فرق اسلامی گردیده است و می توان با تأمل در سرگذشت پیشینیان در قرآن پرده از بسیاری از مبهمات آن گشود. (سند:1431،8)
به شرط آن که از اولوالالباب باشیم. کسانی که به معرفی قرآن در حال ذکر دائم پروردگار در آیات و نشانه های او می اندیشند و این اندیشه آنان را به شناخت آینده و وظیفه خود در قبال آن می رساند و این گونه اهل عبرتند. (آل عمران:190و191)(131).
در واقع اگر به سرگذشت آنان به عنوان «آیه» و «مثل» نگریسته شود، آن گاه عبرت یعنی عبور از آیه به ذی الایه و از مثل به ممثّل و همان گونه که در بخش های پیش بررسی شد، ذی الآیه و ممثّل در بسیاری از آیات سرگذشت اقوام پیشین، امام مهدی (علیه السلام) است.
3 - 7 - ایمان به انبیاء الهی بن مایه ایمان به امام مهدی (علیه السلام):
پس از ذکر ویاد سرگذشت پیامبران الهی و نگریستن در احوال مردمان و تعقّل در سرانجام کار آنان باید با مومنان به پیامبران الهی در گذشته همدل شد و به همه آنچه از کتاب و حکمت (طباطبائی:1417، 1، 311) و آیات بینات(132) به آنان از سوی خدا داده شده ایمان آورد و خود را از عاقبت بد کافران دور نگاه داشت.
قُولُوا آمَنَّا بِاللهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عِیسی وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (البقره:136)(133).
زیرا براساس آنچه در فصل دوم بیان شد، داستان آنان آیتی برای ماست که باید بدان ایمان داشت. بر اساس تفسیر اهل بیت (علیهم السلام) ایمان اذعان و باور قلبی است که اثر آن در عمل پدیدار می شود. (کلینی:1362، 2، 24)(134) در واقع ثمره ایمان عمل صالح است، پس شایسته است بدانیم اثر وخاصیت و ثمره ایمان به رسولان چیست و خود را بدین وسیله در بهره مندی از این باور محک بزنیم.
به طور مثال ایمان به موسی علی نبینا و آله و (علیه السلام) و تورات و آنچه فراتر از تورات به ایشان وحی شده و عصا و ید بیضاء و... چه اثری باید داشته باشد و زمینه ساز چه عمل صالحی خواهد بود؟
با توجه به آنچه درباره آرمان مشترک همه پیامبران گفته شد همه آنان در زندگی خود منتظر و زمینه ساز ظهور آن آرمان الهی در زمین بوده اند و نگاهشان به آن افق دوخته شده بود و به سوی آن گام بر می داشتند؛ از تمام قوا و آیاتی که خدا به آنان عنایت کرد در آن جهت بهره می بردند(135). مطالعه سیره انبیاء الهی در قرآن نشان می دهد که همواره دعای آنان الحاق به صالحان بوده(136) و عموما در اواخر عمرشان نوید استجابت این دعا را دریافت کرده اند. (ذوالفقارزاده:1389، 145 - 160)(137) و صالحان همان کسانی هستند که خداوند آنان را وارثان زمین قرار داده است (الانبیاء:105)(138). پس تنها با ایمانی که بر چنین معرفتی بنا شده می توان از آنان الگو گرفت و راه صحیح زندگی و حرکت به سوی کمال و صلاح را آموخت و ادامه داد.
همچنین با در نظر داشتن عقیده مسلم رجعت (طباطبائی:1417، 2، 107)(139)، تبعیت از رسولان (بحرانی:1416، 3، 317)(140) در دوران رجعتها در گرو ایمانی است که قبل از آن در دل ایجاد شده است. (قمّی:1367، 1، 222)(141).
از این رو خداوند به مومنان تأکید می کند تا به پیامبران و کتاب های آسمانی و فرشتگان در کنار الله و یوم الآخر ایمان آورند و به ایمان اجمالی بسنده ننمایند:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ الکِتابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ وَ الکِتابِ الَّذِی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الیَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِیداً (النساء:136) «در این آیه شریفه مؤمنین را با اینکه ایمان آورده اند دستور می دهد برای بار دوم ایمان بیاورند و اینکه گفتیم برای بار دوم ایمان بیاورند به خاطر دو قرینه بود، قرینه اول اینکه متعلق ایمان دوم را بطور تفصیل شرح می دهد و می فرماید: به خدا و رسول او و کتاب او ایمان بیاورید... و قرینه دوم این است که تهدید کرده که اگر به تک تک این جزئیات و تفاصیل ایمان نیاورید به ضلالتی بعید گمراه شده اید، پس معلوم می شود که مراد از ایمان اول ایمان بطور اجمال و سر بسته و در بسته است و مراد از ایمان دوم، ایمان به تفاصیلی است که در آیه بیان نموده و حاصل مضمون آیه این است که مؤمنین باید ایمان سربسته و اجمالی خود را بر تک تک این جزئیات بگسترند، برای اینکه این جزئیات معارفی هستند که به یکدیگر مرتبط و وابسته اند و هر یک مستلزم بقیه است.» (طباطبائی:1417، 5، 112) تا این ایمان، آنان را به تبعیت از رسولان به عنوان یاوران امام مهدی (علیه السلام) موفق سازد. پس آیات سیره رسولان در قرآن حاوی پیامها و درس های مهدوی است.
فصل چهارم: شباهت های امام مهدی (علیه السلام) و پیامبران الهی در قرآن
مقدمه:
در این فصل با نگریستن از منظری که خداوند آن را گشوده (نک فصل3) یعنی منظر آیت (نک بخش3 - 5) و مَثَل (نک بخش 3 - 4) و سنّت (نک بخش 3 - 1) در داستان پیامبران الهی شباهتهای امام مهدی (علیه السلام) و پیامبران الهی (نک بخش3 - 2) آشکار شده تا ایمان به آیت پیامبران پیشین، بن مایه ایمان و اعتقاد به امام مهدی (علیه السلام) گردد. (نک بخش3 - 7) در این فصل معلوم می شود، مسائلی در سیره امام مهدی (علیه السلام) همچون ولادت پنهان، طول عمرو غیبت طولانی ایشان نمونه های فراوانی در تاریخ بشر داشته که ستمکاران را به تکذیب پیامبران و هادیان الهی واداشته است و عبرت از رفتار اقوام پیشین در برابر پیامبرانش (نک بخش 3 - 6)، موجب تقویت عزم انسان در ایمان به غیب و انتظار برای تحقق وعده تخلف ناپذیر الهی خواهد شد و بصیرت به دست آمده از این نگاه (نک بخش 3 - 5) زمینه ساز عبور موفق از فتنه ها و ابتلائات و غربال های آخرالزمان (نک. بخشهای 4 - 1 - 5 و 4 - 2 - 3) خواهد بود و این موفقیت و پیروزی همانا رسیدن به مقام صلاح و شایستگی برای مقام خلافت است (نک. بخش4 - 1 - 1) و صالحان یاوران و همراهان امام مهدی (علیه السلام) در برپایی حکومت حقّه خواهند بود و بنا به وعده خداوند خلیفگان و وارثان در زمین خواهند شد. (نور:55) (نک. بخش 3 - 1)
4 - 1 - آدم (علیه السلام):
نام آدم (علیه السلام) در 9 سوره و بیان سرگذشت ایشان در 5 سوره ذکر شده است. بررسی آیات سرگذشت آدم (علیه السلام) در سوره ها نشان می دهد، در هر سوره متناسب با غرض سوره که آهنگ کلی سوره را شکل داده بخشی ازموضوعات داستان بیان شده است. مقاطع زندگی آدم (علیه السلام) در قرآن این گونه بیان شده است:
در سوره البقره: خلافت در زمین، واکنش ملائکه به خلافت او، تعلیم و إنباء از اسماء، سجده ملائکه، تمرد ابلیس، بهشت آدم (علیه السلام)، هبوط اول، القاء کلمات وتوبه، هبوط دوم: در 10 آیه.
در سوره آل عمران: اصطفاء آدم (علیه السلام)
در سوره اعراف: خلقت و مکانت انسانها در زمین، سجده بر آدم (علیه السلام)، تمرد ابلیس، هبوط ابلیس، إنظار ابلیس، تصمیم ابلیس بر إغواء بنی آدم ع، بهشت آدم ع؛ جزئیات نحوه اغواء ابلیس و خروج آدم (علیه السلام) از بهشت، توبه آدم (علیه السلام)، هبوط:
در 15 آیه.
اسراء: سجده ملائکه و عدم سجده ابلیس، تصمیم ابلیس بر به بند کشیدن ذریه آدم ع، وعده جهنم به ابلیس و پیروانش، روش های ابلیس در اغواء: در 5 آیه.
کهف: سجده ملائکه و عدم سجده ابلیس: در 1 آیه.
طه: عهد خداوند با آدم (علیه السلام) و فراموشی او، سجده ملائکه و عدم سجده ابلیس، تحذیر خداوند از ابلیس و دشمن خواندن او، وصف بهشت آدم ع، وسوسه شیطان، پیامد خوردن از درخت مورد نهی، اجتباء و توبه و هدایت آدم (علیه السلام) از سوی خداوند، هبوط آدم و حوا: در 9 آیه.
در دو سوره حجر وص نیز بدون این که نام آدم (علیه السلام) آمده باشد، به ماجرای تمرّد ابلیس از سجده اشاره شده است.
در میان این 5 سوره، در سه سوره، سه محور اصلی داستان که جایگاه آدم (علیه السلام) و سجده ملائکه، بهشت آدم (علیه السلام)، توبه و هبوط را مطرح نموده و در هر سه سوره به آیت بودن این سرگذشت اشاره شده است. در سوره البقره از «خلافت» سخن گفته شده و در پایان به «آیه» بودن سرگذشت آدم (علیه السلام) اشاره شده است. (البقره:39) در سوره طه که بیان سرگذشت با بیان «عهد» الهی با آدم (علیه السلام) و فراموشی او آغاز می شود، در پایان به «ذکر» و «آیه» بودن این سرگذشت اشاره می شود. (البقره:124 - 127)(142) در سوره الاعراف از جایگاه انسان در زمین سخن می گوید و جزئیات اغواء ابلیس را بیان می کند و آن را «مثلی» (الاعراف:127)(143) برای فتنه گری شیطان نسبت به بنی آدم می شمرد و به «آیه» بودن (الاعراف:26)(144) این سرگذشت برای بنی آدم اشاره می کند.
4 - 1 - 1 - مقام خلافت:
سرگذشت آدم (علیه السلام)، اولین داستانی است که قرآن از سرگذشت پیشینیان نقل نموده و آن را آیه خوانده است. (البقره:30 - 39) سپس در سوره های دیگری از قرآن ابعاد گوناگون آن داستان از منظرهای مختلف تبیین شده است. (سوره های آل عمران - الاعراف – اسراء – کهف – طه – حجر – ص)
مطالعه سرگذشت او در سور قرآن در سایه توجه به روایات نشانگر آن است که موضوع محوری در آن،که سایر موضوعات حول آن می گردد، موضوع خلافت آدم (علیه السلام) است.
اولین آیه در بیان سرگذشت آدم (علیهم السلام) درباره خلافت اوست:
وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَهً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ (البقره:30) «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می خواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن می گماری که در آن تباهی می کند و خون ها می ریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می ستاییم و تو را پاک می شمریم فرمود: من چیزی می دانم که شما نمی دانید».
از طرفی در توصیف آینده جهان بشریت سخن از خلافت مومنان صالح در زمین است:
وَعَدَ الله الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الفاسِقُونَ (النور:55) «خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده اند و کارهای شایسته کرده اند وعده داده است که آنان را به یقین در زمین جانشین می گرداند - چنان که کسانی پیش از آنها را جانشین گردانید - و بی گمان دینی را که برای آنان پسندیده است برای آنها استوار می دارد و (حال) آنان را از پس هراس به آرامش بر می گرداند (آنان) مرا می پرستند و چیزی را شریک من نمی گردانند و کسانی که پس از این کفر ورزند نافرمانند».
همانطور که پیشتر آمد (نک. بخش 3 - 1) این آیه در صدد معرّفی دوران امام مهدی (علیه السلام) است. همچنین روایات شیعه (بحرانی:1416، 4، 89)، مراد آیه را از کسانی که خداوند وعده خلافت در زمین به آنان می دهد، امام مهدی (علیه السلام) و یاوران ایشان و ائمه اطهار (علیهم السلام) می دانند. به عنوان نمونه، امام رضا (علیه السلام) فرمود: ائمه خلفاء خدای عز و جل در زمینش می باشند. (کلینی:1362، 1، 193)(145).
همچنین از ابوعبد الله (امام صادق) (علیه السلام) که آن حضرت در معنای آیه شریفه 55 سوره نور،فرمود: در باره قائم و یارانش نازل شده است. (نعمانی:1397، 241)
در برخی تفاسیر اهل سنت نیز بدین معنا اشاره رفته است. ابن کثیردر تفسیر خود، ذیل این آیه به نقل از بخاری و مسلم روایت جانشینان دوازدهگانه که در آن از امام مهدی یاد شده است، بیان نموده، اگرچه مصداق آنان را امامان شیعه نمی داند. (ابن کثیر:1419، 6، 72)
پس جانشینی خداوند بر زمین که با آدم (علیه السلام) آغاز می شود، در زمان امام مهدی (علیه السلام) همانگونه که مورد نظر خداوند است، محقق خواهد شد. از آنجا که سرگذشت آدم (علیه السلام)، «آیت» خوانده شده (البقره:39) (الاعراف:26) و بر اساس آنچه در بخش (3 - 5) بیان شد، سرگذشت انبیاء، نشانه و نمونه ای کوچک از رویدادهای آینده است و بنابر دو آیه فوق که ارتباط میان سرگذشت آدم (علیه السلام) و دوران امام مهدی (علیه السلام) را نشان می دهد، می توان گفت سرگذشت آدم (علیه السلام) آیت، نشانه و نمونه ای کوچک برای خلافت صالحان در دوران امام مهدی (علیه السلام) است؛ یعنی باید بنابر دستور الهی در این آیت، نظر و تعقل نمود، بدان ایمان آورد و از آن عبرت گرفت و نسبت به آینده بصیرت یافت.
اکنون سزاوار است، در آیات سرگذشت آدم (علیه السلام) به عنوان نمونه ونشانه ای برای عصر امام مهدی (علیه السلام) و خلافت اهل بیت (علیهم السلام) نظر و تدبّر نماییم تا بتوانیم حقایقی رادر این باره از کلام الهی کشف نماییم.
4 - 1 - 1 - 1 - مفهوم خلافت:
اگر چه برخی از مفسران مفهوم خلافت را به جانشینی انسانها و یا موجودات مختار دیگری مانند جنیان تفسیر کرده و دلایلی آورده اند، ولی سایر مفسران آنرا به جانشینی خداوند تفسیر نموده اند. در برخی از آیاتی که از خلافت انسان ها سخن رفته، می توان آن را به معنای جانشینی انسانهای پیش از خود دانست، اما در آیه (البقره: 30) نشانه هایی است که مفهوم خلافت را برای ربّ و پروردگار تقویت می کند. موارد زیر از جمله این نشانه هاست:
1 - خلیفه کسی است که بعد از «مستخلَفٌ عنه» قرار می گیرد و در «خَلف» و ورای او واقع می شود و چون خدای سبحان همواره حضور داشته و غیبت ندارد، استخلاف و جانشینی نسبت به او معنا نخواهد داشت. خلافت انسان کامل، نه به معنای خالی شدن صحنه وجود از خداوند است و نه واگذاری مقام الوهیت خداوند به او، زیرا نه غیبت و محدودیت خداوند قابل تصور صحیح است و نه استقلال انسان در تدبیر امور، چون موجود ممکن و فقیر از اداره امور خود عاجز است، چه رسد به تدبیر کار دیگران. اگر فعلی، مظهر فعل دیگر باشد و جای آن را بگیرد و تفاوت بین آن ها همان امتیاز بین ظاهر و مظهر باشد و یکی اصل و دیگری آیت و مرآت او باشد، می توان گفت که درباره خداوند، استخلاف فرض صحیح دارد. (جوادی آملی:1385، 6، 127) از این رو در داستان آدم (علیه السلام) در سوره بقره، فرشتگان که تنها معلّم خود را پروردگار خواندند (البقره:32) دیدند که آدم علیه اسلام به عنوان خلیفه پروردگار معلّم آنان شد و به آنان اسماء را آموخت. (البقره:33) (همان، 6، 133)
2 - فرشتگان، تسبیح وتحمیدو تقدیس پروردگار را لازمه خلافت می دانستند. (البقره:30) گویا خلیفه باید با تسبیح و تحمید و تقدیس نمایانگر وجود پاک و منزّه وستودنی پروردگار و به این معنا، خلیفه او باشد. (طباطبائی:1417، 1، 115)
3 - اگر منظوراز خلیفه، جانشین ساکنان پیشین در زمین باشد، باید گفت، سکونت بر زمین امتیازی بر سکونت در آسمان ها ندارد که فرشتگان به واسطه تسبیح و تقدیس خود را برای آن شایسته تر بدانند و برای بهره مندی از آن با آدم (علیه السلام) رقابت کنند. (همو)(146).
4 - خلافت انسان از جن و نسناس کرامتی برای وی نیست و نیازی به علم الاسماء و برخورداری از مقام تسبیح و تقدیس ندارد. (جوادی آملی:1380،3، 60)
5 - جریان سجده بر آدم نیز نشان می دهد، او خلیفه خداست نه خلیفه شخص دیگر، چراکه برای خود آن مستخلف عنه، سجده ملائک مطرح و جایز نیست، چه رسد به خلیفه او. (جوادی آملی:1380، 3، 61)
6 - نسل های فراوانی یکی پس از دیگری آمدند و هر کدام جانشین دیگری بود و آفریدگار همه آنها خدای سبحان بود، ولی هنگام آفریدن هیچ یک، فرشتگان را در جریان آفرینش نسل جدید قرار نداد و از آن به عنوان خلیفه یاد نکرد. وگرنه فرشتگان مسبوق به جعل خلافت بودند و اینگونه تعجب نمی کردند. (جوادی آملی:1380، 3، 61)
7 - صدر و ذیل آیه (البقره:30) نشان می دهد که انسان کامل چون به غیب سماوات و ارض عالم است، خلیفهالله است. محدوده خلافت وی نیز از ظاهر آسمان و زمین بیرون است، و قهراً برخود آسمان و زمین نیز خلافت و سیطره دارد. (جوادی آملی:1385، 6، 150)
8 - هماهنگی و سازگاری وجود انسان و توانمندی ها ی او با قوانین حاکم در زمین به طوری که انسان بتواند، مجری خواست و مشیت الهی در زمین باشد، نشانگر آن است که آدمی خلیفه و جانشین خدا بر زمین است. (سیّد قطب:1412، 1، 56)
9 - آدم (علیه السلام) و همه پیامبران خلیفه و جانشین پروردگارند تا زمین را آباد، انسانها را تربیت و امر خدا را میان آنان جاری سازند و این به خاطر نیاز خداوند سبحان به آنان نیست، بلکه کمبود های عالم دنیا به جهت کدورت و ظلمت حاصل از جسمانیت و مادیت لازم می سازد تا واسطه ای دو بعدی که از جهت تجردش فیض رساننده و از جهت تعلقش فیض برنده است، مجرای فیض رسانی خداوند بلند مرتبه، به مخلوقات الهی در زمین گردد؛ زیرا خداوند در اوج پاکی و تقدس و دنیا (زمین که آدم در آن خلافت الهی را بر عهده دارد) به سبب بعد مادَّیش در اوج کدورت و ظلمت است و شرط اساسی در قبول فیض، مناسبت است. (آلوسی:1415، 1، 222)
10 - خداوند در سوره ص داوری براساس حق که از شئون الهیست (الغافر:20)(147) را از داوود (علیه السلام) به عنوان خلیفه، می خواهد و آن را وظیفه خلیفه می شمرد. پس می توان فهمید که داوود (علیه السلام) خلیفه خدا بر زمین بود تا از سوی او میان بندگان بر اساس حقّ داوری کند. (طباطبائی:1417، 17، 195) بنابراین منظور ازجانشینی پروردگار در زمین، این است که خلیفه با عبودیت پروردگار، نمایانگر صفات او در عالم دنیا و واسطه فیض میان خداوند پاک وقدوس و دنیای مادی و ظلمانی باشد ونور پروردگار را به عمق عالم بتاباند.
11 - در روایات متعدد و فراوانی درباره مقام خلافت اللّهی امامان سخن رفته است. (صدوق:1400، 203)(148).
4 - 1 - 1 - 2 - مصادیق خلافت:
روشن است که منظور از خلیفه تنها شخص آدم (علیه السلام) نیست (طباطبائی:1417، 1، 116)(149)، بلکه آدم (علیه السلام) برای تحقّق این مقام آفریده شده و در آینده از میان فرزندان او که بندگان خالص و مخلص پروردگارند، گروهی به این مقام نائل خواهند شد. زیرا
1 - آدم (علیه السلام) خونریز و فاسد نبود و این پیش بینی ملائک درباره خونریز و فاسد بودن کسانی از جنس انسان است که در زمین آفریده خواهند شد.تقابل میان «من یفسد» و «نحن نسبح» افساد یک نوع در مقابل اصلاح نوع دیگر از موجودات، یعنی فرشتگان است، نه افساد فردی از افراد یک نوع و لازمه اش آن است که خلافت مجعول نیز برای همان نوع باشد. (جوادی آملی:1380، 3، 42) این تصور ملائک که با این پاسخ پروردگار، إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ، «من چیزی می دانم که شما نمی دانید». مورد تایید ضمنی قرار گرفت درباره ذریه و فرزندان آدم بود. چون ملائک تنها به خلقت خاکی انسان توجه نمودند و از غیب آسمان ها و زمین بی خبر بودند؛ بنابراین می دانستند پیدایش و استخلاف گروهی از جنس انسان تنها پس از گذشت روزگاران و دوره هایی از رشد وتعالی ممکن است (نیلی:1430، 112) و آنچه زمینه این رشد و تعالی را فراهم می کند، فتنه ها و آزمون هاست که تنها نسبت به موجودی که امانت الهی خلافت و اختیار برخوردار گشته قابل اجراست و نتیجه طبیعی این آزمون ها در بستر اختیار، سوء استفاده گروهی از انسانها و خیانت در امانت الهی است که موجب فساد و خون ریزی در زمین خواهد شد.
2 - از لحاظ ادبی نیز گفته اند، ذکر پدر از ذکر فرزندان کفایت می کند؛ مانند آن که افراد قبیله را با نام پدرشان می خوانند. (زمخشری:1407، 1، 124) بنابراین در این آیه از خلافت آدم (علیه السلام)، خلافت فرزندان او نیز اراده می شود.
3 - همچنین تعبیر آیه دالّ بر استمرار است و سخن از شخص معیّن نیست. پس خلیفهالله مقام انسانیت است و سجده فرشتگان برای مقام انسانیت است. از این رو در سوره اعراف، می فرماید: وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ (الاعراف:11) «و به راستی شما را آفریدیم و شما را چهره نگاری کردیم سپس به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید! همه فروتنی کردند جز ابلیس که از فروتنان نبود». و این بدان معناست که ما انسانیت و حقیقت انسان کامل را به صورت آدم متجلی کردیم و به فرشتگان گفتیم که در برابر این الگوی انسانیت سجده کنید. همان گونه که کعبه مثال وجه الله است، آدم نمونه انسانیت است. (جوادی آملی:1385، 6، 205)
4 - دشمنی شیطان با شخص آدم نیست؛ بلکه با مقام آدمیت است و نمی گذارد کسی به مقام شامخ آدمیت برسد و همین سبب شده که خداوند به انسانها هشدار دهد که شیطان دشمن قطعی شماست (یوسف:5) (الکهف:50) و شیطان تا روز قیامت با ذریه آدم دشمنی می کند. (الاسراء:62) (همو، 208)
5 - انسان به مقدار علوم و معارفش از دیگر موجودات برتر است و به همان اندازه هم خلیفهالله است. خلافت تامّه از آن انسان کامل است و انسان های دیگر برخی از شئون آن خلافت تامّه را دارند. (جوادی آملی:1385، 6، 151) به همین جهت در آیات دیگری که از خلافت عموم انسان ها سخن می رود، (الاعراف:69) بر خلافت نسبی آنان دلالت دارد نه خلافت تامّه. هر مرتبه از خلافت برای مرتبه ویژه ای از مراتب هستی آدمی جعل شده است.توضیح این که، منشا خلافت انسان، نهادینه شدن علم به اسماء در نهاد اوست و بی تردید علم به اسمای حسنای الهی حقیقتی دارای مراتب است؛ به هر میزان آدمی به صراط مستقیم اعتقاد، اخلاق و عمل هدایت یابد، اسمای الهی در هستی او از قوه به فعلیت رسیده، به تبع آن، خلافت الهی نیز ظهور می کند. بنابراین، کسانی که در حد استعداد انسانیت هستند، تنها از استعداد خلافت بهره مندند (گرچه مراتب قرب و بعد قوه نیز مختلف است) و کسانی که در کمال های انسانی و الهی ضعیف یا متوسطند، چون علم به اسمای الهی در آنان ضعیف یا متوسط است ظهور خلافت الهی نیز در آنان ضعیف یا متوسط است و انسان های کامل که از مرتبه برین علم به اسمای الهی بهره مندند، از برترین مرتبه خلافت الهی نیز برخوردارند. (جوادی آملی:1380، 3، 211 و 92)
6 - عمومیت خلافت را می توان در آیات دیگری از قرآن مشاهده نمود. مانند: «إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ (الاعراف - 69)، و«ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ فِی الأَرْضِ» (یونس: 14)، و «وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الأَرْضِ» (النمل: 62). (طباطبائی:1417 1، 116) (همچنین آیات انعام:165 - یونس:73 – فاطر:39) یعنی خداوند، امتها را یکی پس از دیگری در زمین خلافت می بخشد، یعنی همان اختیار و علم و قدرت اولیه ای که به طور خاص به انسانها عطا می کند، سپس آنان را می آزماید (یونس:14)، بدان و خیانت ورزان در این مقام را معذّب می گرداند؛ نیکان و امانت داران این مقام را بر می گزیند ودر دوران امام مهدی (علیه السلام)، آنان را در این مقام ابقاء می کند(150). (نک. بخش 3 - 1)
7 - بیان مقام خلافت به شکل عام نشان می دهد که خلیفه لزوماً نبی یا رسول یا شخص آدم (علیه السلام) نیست؛ بلکه مفهومی عام است برای آغاز تا انتهای آفرینش بشر.
خلافت یعنی مجرای قدرت و تدبیر و اراده حق تعالی شدن (عروسی حویزی:1415، 5، 486) و این همان مقام امامت است؛ پس امامت سنّت پایدار الهیست که رسول یا نبی نیز می توانند به چنین مقامی نائل شوند. همان گونه که ابراهیم (علیه السلام) (البقره:124) و اسحاق و یعقوب (السجده:24) بدان دست یافتند و خداوند از رسیدن برخی از فرزندان این پیامبران به دلیل داشتن ویژگی هایی چون صبر و یقین و ظالم نبودن، خبر می دهد. بنابراین امامت منصبی است که هم نبی وهم امام می تواند در آن قرار گیرد و امکان ندارد در هیچ دوره ای از زمان این جایگاه خالی و غیر فعّال باشد؛ در حالی که رسولان پی در پی و به گونه ای فرستاده می شوند که میان آنان زمانهای فترتی وجود دارد (المومنون: 44) و بعد از رسول خاتم،به بیان خودشان رسول و نبی نخواهد آمد (صحیح مسلم، 7، 120) ولی دوازده خلیفه خواهند بود. (کورانی:1428، 3: 501) در این صورت خلیفه پروردگار در هر زمانی وظایف و شئون خلافت را برعهده دارد. (سند:1431، 79) فرق بین خلیفه و امام در این است که خلیفه ناظر به گذشته و امام ناظر به آینده است. چه سبق و لحوق زمانی باشد یا رتبی؛ اگر کسی به دنبال دیگری جای او را اشغال کند خلیفه نام دارد و اگر کسی راهنمای دیگران باشد و دیگران به او اقتدا کنند امام نام دارد. البته ممکن است فردی هم خلیفه باشد و هم امام؛ خلافتش نسبت به کسانی است که بر او مقدم بودند و امامتش نسبت به افرادی است که از او متاخرند و انسان کامل چنین است؛ یعنی هم نسبت به مردم امام است و هم نسبت به موجود سابق بالذات، یعنی خداوند خلیفه است. (جوادی آملی:1380، 3، 122)
8 - خلیفه یعنی بنده ای که توانسته اختیاری که پروردگار به او داده تنها آنگونه که او می پسندد به کار گیرد؛ (جوادی آملی:1380، 3، 47) از این رو پروردگار این مقام را برای همیشه به او می سپرد و او را از علوم و قدرتهای خود بهره مند می سازد تا نیابت اورا در شئونی که برای انجام آن خلیفه برگزیده، عهده دار شود. چنین بندگانی جلوه های نور خدایند بر زمین و طبیعتاً نور واحدند که در جسم های متعدد در عالم تکثر ظهور یافته اند. از این رو لفظ خلیفه را به صورت مفرد ذکر نموده است و نفرموده خلائف یا خلفاء. (طباطبائی:1417، 1، 118)(151) ولی در آیه 55 سوره نور که خبر تحقق خلافت الهی میان بنی آدم را در آینده می دهد، همه مومنان صالح را به درک این مقام نوید می دهد.
پس امام مهدی (علیه السلام) و یاوران ایشان شایسته مقام خلافت الله شده اند و در برپایی ظهورکه با آن هدف خلقت محقق می شود، نقش اساسی دارند.
4 - 1 - 2 - بهره مندی خلیفه از علم الأسماء:
در ادامه، خداوند برای معرّفی آدم (علیه السلام) و شایستگی او برای مقام خلافت، فرشتگان را در مورد علم به موجوداتی غیبی و اسماء آنها می آزماید.
وَ عَلَّمَ آدَمَ الأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی المَلائِکَهِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (البقره:31) قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ العَلِیمُ الحَکِیمُ (البقره:32) قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ (البقره:33) «و همه نام ها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست می گویید نام های اینان را به من بگویید. گفتند: پاکاکه تویی! ما دانشی جز آنچه تو به ما آموخته ای، نداریم، بی گمان تویی که دانای فرزانه ای. فرمود: ای آدم! آنان را از نام های اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نام های اینان آگاهانید فرمود: آیا به شما نگفته بودم که من نهان آسمان ها و زمین را می دانم و از آنچه آشکار می کنید و پوشیده می داشتید آگاهم؟»
ضمیر هم، اسماء نامبرده و یا مسماهای آنها موجوداتی زنده و دارای عقل بوده اند، که در پس پرده غیب قرار داشته اند، و به همین جهت علم به آنها غیر آن نحوه علمی است که ما به اسماء موجودات داریم، چون اگر از سنخ علم ما بود، باید بعد از آنکه آدم به ملائکه خبر از آن اسماء داد، ملائکه هم مثل آدم دانای به آن اسماء شده باشند، و در داشتن آن علم با او مساوی باشند، برای اینکه هر چند در این صورت آدم به آنان تعلیم داده، ولی خود آدم هم به تعلیم خدا آن را آموخته بود. پس دیگر نباید آدم اشرف از ملائکه باشد، و اصولا نباید احترام بیشتری داشته باشد، و خدا او را بیشتر گرامی بدارد، و ای بسا ملائکه از آدم برتری و شرافت بیشتری می داشتند. (طباطبائی:1417، 1، 117)
بنابراین آنچه آدم را شایسه مقام خلافت ساخته بود، توانمندی او در خبر دادن از اسماء آن موجودات غیبی بود (طباطبائی:1417، 1، 117)(152). این خبر دادن یعنی آشکار نمودن و از غیب به شهود رساندن آن موجودات در حد اسماء آنان. یعنی اسم و علامت و نشانه ای از آنان را در معرض شهود ملائکه قرار داد. بنابراین خلیفه پروردگار کسی است که مخلوقات عظیم پروردگار که به دلیل عظمتشان قابلیت ندارند وارد عوالم پایین تر شوند را متجلی و آشکار می سازد. پس آدم (علیه السلام) وجه اسمائی آن حقایق را بر ملائک آشکار ساخت (بحرانی:1416، 1، 164) (12) وبنا بر آیات بعد، پس از هبوط، به القاء پروردگار وجه کلماتی آن حقایق را در زمین و دنیای مادی که عالم فرودین است، آشکار خواهد نمود.
ملائک پیش از این با وجه نوری اهل بیت (علیهم السلام) آشنا بودند؛ با عنوان عالین که گرد عرش الهی در طواف بودند و تسبیح و تقدیس پروردگار را از عالین آموخته بودند. (مجلسی، 37، 63) (13) آنچه ملائک قادر به انجام آن نبودند، به ظهور کشاندن انوار محمدی و علوی و فاطمی و حسنی و حسینی در عمق عالم خلقت یعنی عالم دنیا بود. مأموریتی که خداوند برای خلیفه خود تعیین نموده تا پست ترین مخلوقات الهی که ماده است نیز به نور الهی روشن گردد. در پایان کار انسان و جهان نیز توسط انسانهای صالح این مأموریت انجام و این هدف محقق می گردد. از این رو می فرماید هنگام پایان کار جهان: «و زمین به نور پروردگارش روشن گردد». (الزمر:69)
نور خدا توسط این مردان پاک واز خانه وجود آنان در دنیا ظاهر می شود (قمّی:1367، 2، 104)(153):
پس امام مهدی (علیه السلام) و تمام مومنان صالح که خداوند وعده استخلاف آنان در زمین را داده، باید علمی فراتر از علم فرشتگان و علمی ویژه به «اسماء هولاء» داشته باشند. علمی که با گفتن و شنیدن و خبر دادن قابل دریافت نیست. بلکه صاحب آن را قادر می سازد آن حقایق نورانی و غیبی را شهود نموده و برای دیگران گزارش (إنباء) نماید.
4 - 1 - 3 - اطاعت فرشتگان از خلیفه:
پس از موفقیت آدم (علیه السلام) در إنباء و خبر دادن از أسماء هولاء، خداوند به فرشتگان دستور به سجده در برابر آدم (علیه السلام) می دهد:
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبی وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الکافِرِینَ (البقره:34) «و (یاد کنید) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید، همه فروتنی کردند جز ابلیس که سرباز زد و سرکشی کرد و از کافران شد».
همان طور که در قسمت قبل آمد، اولین صحنه ای که قرآن از داستان آدم (علیه السلام) به تصویر می کشد، صحنه سخن گفتن پروردگار با ملائک درباره خلیفه است.
وإذ قال ربُّک للملائکهِ إنِّی جاعلٌ فی الأرض خلیفه (البقره:30) «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می خواهم جانشینی در زمین بگمارم».
این صحنه با سوال ملائک دنبال می شود که تعلیم اسماء به آدم (علیه السلام) و اِنباء او در جمع ملائک را در پی دارد و با سجده ملائک بر آدم (علیه السلام) پایان می یابد. از این رو شایسته است درباره پیوند و رابطه فرشتگان و خلیفه الله تأمل شود.
نقش ملائک در زندگی انسان در آیاتی از قرآن بیان شده است:
- ثبت و حفظ اعمال انسان ها (الانفطار:10)
- دعا و استغفار برای اهل زمین و درود بر مومنان (شوری:5) (الاحزاب:43)
- لعنت فرستادن بر کافران جاحد (البقره:161)
- بشارت بر مومنان و پایمردان در راه ایمان به خدا (آل عمران:45) (فصلت:30)
- نصرت مومنان در صحنه های جهاد (آل عمران:124 و 125) (الانفال:9و 12)
- ایجاد ترس در دل کافران و کمک به جهادگران در برابرآنان (همان)
- نزول بر بندگان خدا به هنگام وحی (النحل:2)
- درود و صلوات بر رسول الله و خاندان ایشان صلوات الله علیهم (الاحزاب:56)
- ولایت و پشتیبانی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) (التحریم:4)
- درود بر اهل بهشت (الرعد:23و24) (الانبیاء:103)
- گرفتن جان انسان ها (النساء:97) (النحل:28و32)
- سجده بر خلیفه الله (الحجر:30)
از طرفی وظایفی برای انسان ها در عقیده و عمل نسبت به ملائک بیان می کند به این صورت که ایمان به ملائک را در ردیف ایمان به خداوند متعال و پیامبران و کتب آسمانی مطرح می کند:
آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ المَصِیرُ (البقره:285) «این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستاده اند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتاب هایش و پیامبرانش، ایمان دارند (و می گویند) میان هیچ یک از پیامبران وی، فرق نمی نهیم و می گویند: شنیدیم و فرمان بردیم پروردگارا! آمرزش تو را (می جوییم) و بازگشت (هر چیز) به سوی توست».
و کفر به ملائک را گمراهی ژرف می داند:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللهِ وَرَسُولِهِ وَالکِتَابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلَی رَسُولِهِ وَالکِتَابِ الَّذِی أَنزَلَ مِنْ قَبْلُ وَمَنْ یَکْفُرْ بِاللهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِیدًا) (النساء:136) «ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاده و کتابی که پیش از آن فرود آورده است ایمان بیاورید و هر کس به خداوند و فرشتگان او و کتاب های (آسمانی) وی و پیامبران او و به روز بازپسین کفر ورزد بی گمان به گمراهی ژرفی در افتاده است.»
با توجه به پیوند ایمان و عمل صالح در کلام خداوند و همراهی این دو می توان نتیجه گرفت عمل صالح متناسب با ایمان به ملائک این است که سعی کنیم درود و بشارت و نصرت ملائکه را از آن خود کنیم. به بیان دیگر، آنان در خدمت و به فرمان مومنانند و دعا و سلام و استغفار و نصرت خود را نثار مومنان می کنند وبنابر آنچه از تأمل در آیات سوره بقره به دست می آید، اگر انسان مومن خود را به مقام خلافت پروردگار برساند و حامل اسماء شود، فرشتگان مطیع فرمان او و کارگزار او به عنوان خلیفه پروردگار خواهند بود. (صدوق:1395، 1، 255) (15) بنابراین می توان فهمید که اگرچه محل استقرار آدم به عنوان خلیفه در زمین است ولی حیطه خلافت او فراتر از زمین است؛ به همین سبب است که موضوع خلافت آدم (علیه السلام) و فرزندانش در زمین میان ملائک مطرح می شود؛ زیرا خلافت آدم (علیه السلام) نه تنها زمین که کل عالم خلق را دربر می گیرد و فرشتگان و موجودات غیر زمینی را تحت امر خلیفه قرار می دهد و زمین مبدأ سریان است. (جوادی آملی:1385، 6، 130) این خلافت بنا بر آیه استخلاف (نک بخش 2 - 1) تنها در دوران مهدوی ظهور تمام می یابد و همه عالم دربرابر خلفاء الهی تسلیم و فرمانبردار خواهند بود. (مجلسی، 52، 340)(154) پس ملائک در این دوران در رکاب خلیفه الهی و تحت فرمان او خواهند بود. (صافی:1430، 2، 304 و 305) (نعمانی:1397، 244)
ابن شبیب نقل کرد که امام رضا (علیه السلام) می فرمایند:... تعداد چهار هزار ملک برای یاری کردن امام حسین به زمین نازل شدند، ولی او را کشته دیدند. آنان در حالی که ژولیده مو و غبار آلودند تا قیام حضرت قائم (علیه السلام) نزد قبر امام حسین خواهند بود. آن ملائکه از انصار حضرت قائم میباشند. شعار آنان این است: یا لثارات الحسین!! یعنی ای طلب کنندگان خون حسین!!... (صدوق:1378، 1، 299)(155) (مجلسی، 44، 286)
4 - 1 - 4 - سکونت خلیفه در بهشت:
با سجده فرشتگان بر آدم (علیه السلام) و آغاز رسمی خلافت او در زمین، خداوند او و همسرش را در بهشتی ساکن می سازد:
وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الجَنَّهَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ * فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فِیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ * فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (البقره:35 - 37) «و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گیرید و از (نعمت های) آن، از هر جا خواهید فراوان بخورید اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید. شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند و ما گفتیم: فرود آیید دشمن یکدیگر! و در زمین تا روزگاری، آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت. آنگاه آدم از پروردگارش کلماتی فرا گرفت و (پروردگار) از او در گذشت که او بسیار توبه پذیر بخشاینده است».
سکونت آدم (علیه السلام) به عنوان خلیفه پروردگار (نک 2 - 1 - 1) در بهشت نشانه و آیت آن است که کسی که به این مقام برسد، شایسته زندگی بهشتی است و تلاش برای طلب روزی بر عهده او نیست. در آیات دیگر قرآن نیز بر این مسأله تأکید شده که اگر انسان ها به مقام تقوا و ایمان و عبودیت برسند، برکات آسمانی و زمینی بر آنان گشوده می گردد و روزی آنان بر پروردگار است. (الذاریات:56 - 58) (الاعراف:96) (المائده:66) پس می توان نتیجه گرفت که در دوران امام مهدی (علیه السلام) که به بیان آیات قرآن و شهادت روایات فریقین (نک بخش2 - 1) دوران پیروزی و حکومت و زندگانی مومنانِ صالحِ اهلِ تقوا در زمین است، زمین بهشتی پربرکت خواهد شد و آنچنان که خواهد آمد این بهشت دیگر زوالی نخواهد داشت و تا قیامت پابرجا خواهد ماند.
بهشت آدم (علیه السلام) با وجود بهره مندی او از علم الأسماء و توان شهود حقیقت اسماء و أنباء از آن، که شرافت او بر فرشتگان و شایستگی او برای مقام خلافت را ثابت کرد، به دلیل نداشتن عزم، پایدار نماند و این کمبود در آدم (علیه السلام) موجب هبوط او از آن شرایط ویژه به فضای زندگی مادّی شد و او به رنج و مشقت برای طلب روزی مبتلا شد. (طه:117) این موضوع در داستان آدم (علیه السلام) نشانه و آیت آن است که زندگی آدم و بنی آدم در زمین برای رفع آن کمبود است و با عبور از فرآیند پر زحمت زندگانی آمیخته به ابتلائات در دنیا (الملک:2) که موجب رشد و تعالی بشر می گردد، دوباره امکان بازگشت بنی آدم به زندگی بهشتی فراهم می شود.
«پس خدای سبحان آدم را در خانه ای آرام داد، جایگاهی در امان و بی بیم، با زندگی فراخ و پر نعیم، و او را از شیطان بترسانید که دشمنی است لئیم. امّا دشمن او بر نمی تافت که آدم با نیکوکاران در بهشت به سر برد، کوشید تا او را از راه به در برد. او را بفریفت تا یقین را به گمان فروخت و آتش دو دلی بروبار عزم او را بسوخت. شادمانی بداد و بیم خرید، فریب خورد و پشیمانی کشید. سپس خدای سبحان در توبه را به روی او گشاد، و کلمه رحمت بر زبان او نهاد، و بدو وعده بازگشت به جنّت داد، و او را بدین سرای فرود آورد که خانه رنج و امتحان است و زادن فرزندان». (سید رضی:1414، 43)
شاهد دیگر که موید درستی این برداشت از آیات داستاد آدم (علیه السلام) است، با تامل در روایاتی به دست می آید که به بیان علت های تشریع احکام می پردازد. در این روایات که در علل الشرائع آمده، معصومین (علیهم السلام) در بیان حکمت وضع و تشریع بیشتر احکام به بخش هایی از سرگذشت آدم (علیه السلام) استناد می کنند(156)؛ گویا احکام برای این وضع شده اند تا بنی آدم با رفع کمبودها و تکامل نفس خود دوباره شایسته حضور در آن بهشت گردد. (الدلیل الی المهدی، فصل ششم)
در طول تاریخ نیز بشر با راهنمایی پیامبران همواره در تلاش و جستجوی راهی برای برپایی دوباره آن بهشت بوده است. چنان که خواهد آمد در زمان موسی (علیه السلام) بنی اسرائیل نیز در دوره ای محدود، در بخشی از زمین، در فضایی بهشت گونه زندگی نمودند، ولی آنان نیز نتوانستند بهشت خود را حفظ کنند.
ولی در دوران امام مهدی (علیه السلام) که دوران استخلاف و به خلافت رسیدن صالحان است، فضای زمین چون بهشت، پر نعمت خواهد شد و بهشتی وسیع تر از بهشت آدم (علیه السلام) در پهنه عالم برپا خواهد شد که ابلیس و ابلیسیان در آن راه نخواهند یافت و روزگاران درازی صالحان و برگزیدگان بشر در آن بهره مند و برای حضور در بهشت های اخروی آماده و تربیت خواهند شد. تنها با وجود چنین عاقبتی برای اهل تقوا می توان آیات حق بودن آفرینش آسمان ها و زمین به این وسعت برای انسان (هود:7)(157) و استعدادهای بالقوه بشر که بزرگترین دانشمندان تنها درصدی از آن را شکوفا نموده اند را فهمید.
اکنون به بررسی ویژگی های بهشت آدم (علیه السلام) و مقایسه آن با فضای دوران ظهور امام مهدی (علیه السلام) پرداخته، نشان می دهیم آیات قرآن و در درجه بعد روایات تفسیری، چنین برداشتی را تأیید می کند.
بهشتی زمینی با قوانین آسمانی (برزخی)
بهشت آدم (علیه السلام) در زمین بود؛ زیرا
1 - زمین محل خلافت بود.
زیراخداوند فرموده بود، می خواهم در زمین خلیفه ای قرار دهم، آن گاه پس از اثبات این مقام برای آدم (علیه السلام) در داستان تعلیم اسماء و سجده فرشتگان براو، به فرمان پروردگار وارد بهشت شد. پس بهشت آدم (علیه السلام) در زمین بود.
2 - امر و نهی و تکلیف در آن بهشت بود.
خداوند او را به خوردن از میوه های درختان امر کرد و از خوردن از میوه درختی خاص نهی فرمود؛ در حالی که امر و نهی و تکلیف در بهشت آخرتی نیست. قرآن کریم لغو و تاثیم را از بهشت خلد نفی کرده، یعنی آن بهشتی که مؤمنین در آخرت داخل آن می شوند، وهمچنین از بهشت برزخی که بعد از مرگ و رحلت از دار تکلیف در آنجا به سر می برند، ولی قرآن کریم در باره بهشت دنیایی که آدم و همسرش داخل آن شدند،هیچ مطلبی بیان نکرده، و بلکه می توان گفت:... جایی بوده که لغو و تاثیم در آن ممکن بوده، و شاهد بر آن همین کافی است، که قرآن وقوع عصیان آدم را در آن حکایت کرده است. (طباطبائی:1417، 1، 143)
3 - ورود ابلیس به آن بهشت ممکن بود.
ورود ابلیس به بهشت اخروی ممکن نیست؛ در حالی که او وارد بهشت آدم (علیه السلام) شد. همچنین ظاهر آیات این داستان، از قبیل آیه (ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَهِ)، که به روشنی می رساند شیطان با آن دو تن در برابر درخت نامبرده ایستاده بود، و قبلا خود را به بهشت در انداخته، و طرح دوستی با آن دو ریخته، و با وسوسه خود فریبشان داده، و اگر بگویی شیطان که داخل بهشت نمی شود؟ در پاسخ می گوییم: این اشکال وقتی وارد است که بهشت مورد بحث، بهشت خلد باشد، و چنین نبوده، بلکه این جریان در بهشتی دیگر صورت گرفته، بدلیل اینکه همگی آنها از آن بهشت بیرون شدند، و اگر بهشت خلد بود، با بیرون شدن نمی ساخت. (طباطبائی:1417، 1، 132)
4 - روایت بر زمینی بودن آن بهشت تصریح دارد.
در حدیث آمده که بهشت آدم (علیه السلام) باغی از باغهای دنیا و در زمین بود:
«آن بهشت، بهشتی بود از بهشت های دنیا که خورشید و ماه در آن طلوع می کرده و ظاهر می شدند و اگر از بهشت های جاودان و آخرت می بود هرگز آدم از آن اخراج نمی شد». (صدوق:علل الشرایع، 2، 600)(158) (نیلی:1430، 127)
قوانین آسمانی بر بهشت آدم حکمفرما بود؛ زیرا
1 - گرسنه و تشنه نمی شدند.
خداوند می فرماید، در این بهشت گرسنه و تشنه و دچار گرما و سرما و برهنگی نخواهی شد. در حالی که در دنیای مادّی، چنین حالتی ممکن نیست.
فَقُلْنا یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الجَنَّهِ فَتَشْقی * إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیها وَ لا تَعْری* وَ أَنَّکَ لا تَظْمَؤُا فِیها وَ لا تَضْحی (طه:117 - 119) «بی گمان برای تو (مقرّر) است که در آنجا گرسنه نشوی و برهنه نمانی. و اینکه در آنجا تشنه نشوی و آفتاب زده نگردی».
2 - خوردن از میوه درختان، معادل کسب صفات بود.
از آنجا که گرسنگی و تشنگی در آن بهشت وجود نداشت و با توجه به سخن ابلیس در اغواء آدم (علیه السلام) درباره درخت ممنوعه می توان فهمید که درختان و میوه های آن مادی نبودند و خوردن از آن برای رفع تشنگی و گرسنگی نبوده بلکه با خوردن از آن میوه ها، صفاتی در وجود آدم (علیه السلام) و همسرش پدیدار می شده است. پس قوانین عالم برزخ که عالم صفات است، بر آن بهشت حاکم بوده است. (طباطبائی:1417، 1، 139)(159) به همین جهت خداوند به محض ورود آدم (علیه السلام) و همسرش به آنان فرمان می دهد که هرچه می توانند از میوه های این بهشت بخورند. (البقره:35) ابلیس نیز درخت منهیه را درخت فرمانروایی و جاودانگی می خواند:
فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَهِ الخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلی (طه:120) «اما شیطان او را وسوسه کرد، گفت: ای آدم! می خواهی تو را به درخت جاودانگی و (آن) فرمانروایی که فرسوده نمی شود راهبر شوم».
از آنجا که آدم (علیه السلام) علمی فراتر از فرشتگان و ابلیس داشت، نمی توان پذیرفت که فریب ابلیس، دروغ درباره ماهیت این درخت باشد؛ مقام آدم (علیه السلام) فراتر از آن است که درباره درختی مادّی و معمولی، کودکانه ادعای ابلیس را باور کند. به نظر می رسد آدم (علیه السلام) نیز نشانه درستی سخن او را یافت و کوتاهی او در باور قسم ابلیس بر خیرخواهیش (الاعراف:21) و فراموش نمودن عهد پروردگار (طه:115) بود. عهدی که بنابر روایات نسبت به همان صاحبان اسماء از او گرفته شده بود. (قمّی:1367، 2، 66)(160) تأمل در روایات اهل بیت (علیهم السلام) نشان می دهد، فراموشی آن عهد و عدم عزم نسبت به آن موجبات فریب او را توسط ابلیس فراهم آورد (صدوق:1403، 125)(161) و او را به درختی نزدیک ساخت که از آنِ صاحبان اسماء یعنی محمد و اهل بیت او صلوات الله علیه و علیهم بود. (همو، 109)(162) اگرچه درباره رابطه درخت ملک و ملک عظیم آل ابراهیم که باز منظور از آن اهل بیتند، سخن فراوان است، ولی متناسب با فضای این تحقیق به همین اشارات بسنده می گردد.
3 - خروج از بهشت معادل مشقت و سختی در رفع گرسنگی و تشنگی و سرما و گرما بود.
مانند سختی های دنیا: فَقُلْنا یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الجَنَّهِ فَتَشْقی (طه:117)
«گفتیم: ای آدم! این (ابلیس) دشمن تو و دشمن همسر توست، مبادا شما را از بهشت بیرون براند که در سختی افتی».
نحوه حیات بعد از هبوط، با نحوه آن در قبل از هبوط، فرق می کند، حیات دنیا حقیقتش آمیخته با حقیقت زمین است، یعنی دارای گرفتاری، و مستلزم سختی، و بدبختی است، و لازمه این نیز این است که انسان در آن تکون یابد، و دو باره با مردن جزو زمین شود، و آن گاه برای بار دیگر از زمین مبعوث گردد. در حالی که حیات بهشتی حیاتی است آسمانی، و از زمینی که محل تحول و دگرگونی است منشا نگرفته است. از اینجا ممکن است بطور جزم گفت: که بهشت آدم در آسمان بوده، هر چند که بهشت آخرت و جنت خلد، که هر کس داخلش شد دیگر بیرون نمی شود، نبوده باشد. (طباطبائی:1417، 1، 136)
4 - هبوط در قرآن به معنای رفع قوانین برزخی است.
توجه به مفهوم هبوط در قرآن نشان می دهد، هبوط یعنی رفع قوانین آسمانی (برزخی - غیر مادی).یعنی پس از خوردن از درخت ممنوعه و هبوط از بهشت، قوانین غیر مادی زائل شدند و آدم (علیه السلام) و همسرش خود را نیازمند پوشش یافتند و عیوب و نقص ها و نیازهایشان چون گرسنگی و تشنگی و گرما و... آشکار شد. بنابراین به نظر می رسد مراد از هبوط آدم (علیه السلام)، از بین رفتن شرایط ویژه حاکم بر بهشت او بر زمین بود. نظیر همین ماجرا برای بنی اسرائیل نیز رخ داد و آنان دچار هبوط شدند. فضای زندگی و حالت بنی اسرائیل در دنیا قبل از فرمان هبوط، بسیار شبیه بهشت آدم (علیه السلام) است و با واژگانی مشابه وصف شده است.
جالب آن که آیات وصف زندگانی بنی اسرائیل قبل از هبوط در همان سه سوره ای آمده که سرگذشت آدم (علیه السلام) و بهشت او در آن بیان شده است: البقره، الاعراف، طه.
وَ ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمُ المَنَّ وَ السَّلْوی کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (البقره:57) وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ القَرْیَهَ فَکُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَ ادْخُلُوا البابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّهٌ نَغْفِرْ لَکُمْ خَطایاکُمْ وَ سَنَزِیدُ المُحْسِنِینَ (البقره:58)
«و ابر را سایه بان شما کردیم و ترانگبین و بلدرچین برایتان فرو فرستادیم (و گفتیم) از چیزهای پاکیزه ای که روزیتان کرده ایم، بخورید. و آنان بر ما ستم نکردند بلکه بر خویشتن ستم روا می داشتند. و (یاد کنید) آنگاه را که گفتیم: بدین شهر در آیید و از (نعمت های) آن از هر جا که خواستید فراوان بخورید و با فروتنی از دروازه وارد شوید و بگویید: از لغزش ما بگذر! تا از لغزش های شما درگذریم، و به زودی (پاداش) نکوکاران را می افزاییم.»
در این آیه، سایه افکندن ابر و در نتیجه عدم آزار نور خورشید معادل «و لا تضحی» در بیان ویژگی های بهشت آدم ع، نزول منّ و سلوی از آسمان و دستور ورود به آن شهر و فرمان خوردن از هرچه خواستید، با همان واژگانی که به آدم (علیه السلام) و همسرش فرموده بود، معادل سکونت در بهشت و دستور به خوردن از میوه های آن است و نشان می دهد، فضای حاکم بر زندگی بنی اسرائیل در این زمان مادّی نبود و آنان برای رفع نیازهای مادّی خود محتاج زحمت و تلاش نبودند.
وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَهَ أَسْباطاً أُمَماً وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَهَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ وَ ظَلَّلْنا عَلَیْهِمُ الغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمُ المَنَّ وَ السَّلْوی کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (الاعراف:160) وَ إِذْ قِیلَ لَهُمُ اسْکُنُوا هذِهِ القَرْیَهَ وَ کُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ وَ قُولُوا حِطَّهٌ وَ ادْخُلُوا البابَ سُجَّداً نَغْفِرْ لَکُمْ خَطِیئاتِکُمْ سَنَزِیدُ المُحْسِنِینَ (الاعراف:161) «و آنان را به دوازده سبط که هر یک امتی بود بخش کردیم و چون قوم موسی از وی آب خواستند به موسی وحی کردیم که با چوبدست خود به (آن) سنگ بزن! و دوازده چشمه از آن فرا جوشید هر گروهی آبشخور خویش بازشناخت، و ابر را بر آنان سایه بان کردیم و بر آنها ترانگبین و بلدرچین فرو فرستادیم (و گفتیم:) از چیزهای پاکیزه ای که روزیتان کرده ایم بخورید و آنان به ما ستم نورزیدند که بر خویشتن ستم می کردند. و (یاد کن) آنگاه را که به ایشان گفته شد: در این شهر (بیت المقدس) جای گیرید و از هر جای آن خواستید بخورید و بگویید: «از لغزش ما بگذر!» و از این دروازه، سجده کنان (به شهر) در آیید تا گناهانتان را بیامرزیم، به زودی بر (پاداش) نیکوکاران می افزاییم».
یا بَنِی إِسْرائِیلَ قَدْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ وَ واعَدْناکُمْ جانِبَ الطُّورِ الأَیْمَنَ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکُمُ المَنَّ وَ السَّلْوی (طه:80) «ای بنی اسرائیل! ما شما را از دشمنتان رهایی بخشیدیم و با شما در سوی راست (کوه) طور وعده نهادیم و برای شما ترنجبین و بلدرچین فرو فرستادیم».
در سوره طه پس از نقل سرگذشت بنی اسرائیل به بیان سرگذشت آدم (علیه السلام) می پردازد.
جمله فَکُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَداً همان عبارت مشترکی است که در هردو ماجرا ذکر شده و نشانه شباهت بهشت آدم (علیه السلام) و زندگی پرنعمت بنی اسرائیل پیش از هبوط است؛ خصوصاً عبارت «حیث شئتم» که نشانگر حکمفرمایی اراده آنان در بهشت است و به نظر می رسد اساسی ترین ویژگی بهشت های اخروی نیز همین است. (ق:34و35) اوصاف سرگذشت بنی اسرائیل در روایات شباهت های دیگری با بهشت آدم (علیه السلام) را آشکار می کند. مانند آن که آنان همواره از تابش و گرمای آفتاب (در آیه نیز از سایه افکندن ابر سخن می گوید.) و تاریکی شب در امان بودند و دچار برهنگی نمی شدند و کودکانشان با لباسی به اندازه خودشان متولد می شدند که با رشد آنان لباس نیز بزرگ می شد. (قمی مشهدی:1368، 1، 447)(163).
بنابراین با هبوط بنی اسرائیل که پس از درخواست غذاهای دنیایی و غیر بهشتی صورت گرفت، بنی اسرائیل از فضای بهشت گونه ای که در آن زندگی می کردند، خارج و به سختیهای دنیا مبتلا شدند؛ (البقره:61)(164) اما مقارن این هبوط، نزول از مکانی به مکان دیگر رخ نداد. به عبارتی می توان گفت: «منظور از هبوط و نزول آدم به زمین نزول مقامی است نه مکانی یعنی از مقام ارجمند خود و از آن بهشت سر سبز پائین آمد». (مکارم:1374، 1، 187)
علامه طباطبائی نیز درباره آیه: «قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها» که درباره هبوط ابلیس پس از تکبر در برابر امر خداست، می گوید:پس ممکن است به عنایتی بگوئیم: مراد خروج از میانه ملائکه، و هبوط از میان آنان باشد، و یا مراد خروج و هبوط از منزلت و کرامت باشد. (طباطبائی:1417، 1، 143) و شبیه همین معنا از هبوط را بیان می کند.
5 - برخی روایات بر آسمانی بودن آن تصریح دارد.
روایاتی در اینکه بهشت آدم از بهشت های دنیا بوده رسیده، هر چند که بعضی از آنها در اینکه یکی از راویانش ابراهیم بن هاشم است، مشترکند. و مراد به اینکه گفتیم از بهشت های دنیا بوده، این است که از بهشت های برزخی بوده، که در مقابل بهشت خلد است و در بعضی از قسمتهای این روایات اشاره باین معنا هست، علاوه بر اینکه عده ای از روایات از اهل بیت (علیهم السلام) دلالت دارد بر اینکه بهشت آدم در آسمان بوده، و او با همسرش از آسمان نازل شدند، از این هم که بگذریم کسانی که انس ذهنی به روایات دارند، از اینکه بهشت نامبرده در آسمان باشد، و آدم از آنجا به زمین هبوط کرده باشد، با اینکه در زمین خلق شده و در آن زندگی کرده باشند، هیچ تعجب نمی کند، هم چنان که در روایات در عین اینکه آمده: که بهشت در آسمان است، در عین حال آمده: که سؤال قبر در قبر است، و همین قبر یا روضه ایست از ریاض بهشت، و یا حفره ایست از حفره های دوزخ، و از این قبیل تعبیرات. (طباطبائی:1417، 1، 140)
علامه طباطبائی پیش از این، به دلیل عدم وقوع لغوو تاثیم در بهشت خلد و بهشت برزخی، بهشت آدم (علیه السلام) را بهشتی دنیایی معرفی کرده بودند که به کلامشان در استدلال به زمینی بودن بهشت آدم (علیه السلام) استشهاد شد. اما در بحث روایی سخن از برزخی بودن بهشت آدم (علیه السلام) و در عین حال دنیایی بودن آن می کنند، به نظر مقصودشان این است که بهشت آدم (علیه السلام) در زمین دنیا، ولی شرایط و قوانین حاکم بر آن برزخی بود؛ نه این که همان بهشت های برزخی باشد که دیگر در آن لغو و تاثیم راه ندارد.
آیه الله جوادی آملی نیز میان پنج احتمالی که برای بهشت آدم مطرح است، آن را بر می گزیند که از همه به مطلب ارائه شده در این پژوهش نزدیکتر است. ایشان استدلال می کند که بهشت آدم نه از بهشت های اخروی و دارالخلد بود و نه از باغ های دنیوی؛ بلکه بهشتی چون بهشت های برزخی بود و می گوید:
بهشت برزخی، یعنی بهشت مابین دنیا و آخرت که هم بعضی از احکام بهشت آخرت را دارد، نظیر نشاط دایمی، و عدم رنج گرسنگی و تشنگی و سرما و گرما، و هم بعضی از احکام باغ دنیا را داراست و به بیان دیگر، برخی ویژگی های بهشت خلد را ندارد؛ نظیر مصونیت از شیطان و وساوس شیطانی؛ زیرا شیطان گرچه در جنه الخلد و جنه اللقاء راه ندارد، اما در جنت های مثالی و برزخی (جنت هایی که از جسم و مقدار و شکل و حجم برخوردار است) راه می یابد و وسوسه می کند.
چنین بهشتی طبعا جایگاهش زمین نیست؛ زیرا زمین بخشی از عالم ماده و دنیاست و مرحله ای پایین تر از عالم مثال است و فرض بر این است که استقرار آدم در زمین، پس از هبوط از بهشت بود. آن گاه در پاسخ به این شبهه که آدم با بدن طبیعی چگونه وارد برزخ شده است؛ می گوید:
پاسخ آن طبق نظر گروهی که بهشت آدم را برزخی می دانند و حمل آن را بر باغی از باغ های عالم طبیعت بعید می بینند، این است که ورود انسان به برزخ دو قسم است یک قسم آن مرگ طبیعی و هجرت از محدوده طبیعت حاصل می شود که این گونه ورود برزخی، رایج در اذهان است و قسم دیگر آن بدون مگر طبیعی بلکه با موت ارادی و هجرت اختیاری از قلمرو دنیا پدید می آید که این گونه ورود برزخی از بعضی جهات، شبیه معراج نبوی صلی الله علیه و آله و سلم است، نه از همه جهات؛ یعنی انسان سالک گاهی حالی به او دست می دهد که در حال حیات و سلامت و بیداری وارد مرحله برتر از قلمرو طبیعت می شود که در آن جا حقایق عینی وجود دارد، نه پنداری، و امکان تحفظ از وسوسه ابلیس وجود دارد؛ چنان که امکان نفوذ آن نیز مطرح است. زیرا این مرحله وجودی، پایین تر از مرحله مخلصین است که در آن مرحله، مجالی برای نفوذ ابلیس نیست. به بیان دیگر، همان طور که ورود رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در معراج به بهشت، در حالی صورت پذیرفت که آن حضرت دارای بدن طبیعی بود، ورود آدم (علیه السلام) به بهشت برزخ در حالی صورت پذیرفت که آن حضرت (علیه السلام) دارای بدن طبیعی بوده است. (جوادی آملی:1380، 3، نک. 329 - 333)
حال اگر بتوان نشان داد که امکان دارد در دنیا، قوانین حاکم بر طبیعت تغییر کند و شبیه به قوانین برزخ شود، می توان میان دو دسته از روایات و آنچه آیه بر آن دلالت دارد، جمع نمود و تفسیری بدون اشکال ارائه داد. راه نشان دادن چنین امکانی توجّه به سابقه چنین فضایی در دنیا در دوران پیشینیان است. مانند فضایی که بنی اسرائیل در دوره ای از حیات خود در زمان موسی (علیه السلام) تجربه نمودند که غذاهای آسمانی بر آنان نازل می شد و پیشتر بیان شد. همچنین دوران سلیمان (علیه السلام) که از پیامبران بنی اسرائیل است، شاهد چنین فضایی هستیم که در آن جنیان در خدمت سلیمان هستند و در میان انسان ها زندگی می کنند و با آنان تعامل دارند. توجه به این شواهد نظر را به سوی فرضیه بهشت زمینی با قوانین برزخی سوق می دهد. چنانچه در ادامه خواهد آمد، در روایاتی که دوران امام مهدی (علیه السلام) وصف می شود، شاهد چنین فضایی هستیم.
امام مهدی و یاوران ایشان نیز در بهشتی زمینی با قوانین آسمانی ساکن خواهند شد؛ زیرا:
1 - صالحان، یاوران امام مهدی (علیه السلام)، وارثان زمینند.
وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ (الانبیاء:105) «و در زبور پس از تورات نگاشته ایم که بی گمان زمین را بندگان شایسته من به ارث خواهند برد».
همان طور که در بخش 2 - 1 - 1 درباره این آیه بحث شد، بنابر نظر مفسران شیعه و سنی، صالحان یاوران امام مهدی (علیه السلام) هستند که زمین را از مشرکان به ارث می برند.
عالم سبیط نیلی در کتاب الطور المهدوی، نشان داده که هرجا سخن از ارث ارض یا ارث جنت است، اشاره به دوران امام مهدی (علیه السلام) و بهشت زمین است. عموم مفسران ارث بردن بهشت را با تکیه بر روایتی شرح داده اند که می گوید، هر انسانی منزلی در بهشت و منزلی در جهنم دارد؛ اگر با گناهان خود را لایق جهنم سازد، منزل او در بهشت به بهشتیان به ارث می رسد. این روایت درتفسیر قمی بدون سند کامل و به نقل از ابی جارود از امام باقر (علیه السلام) آمده و در تفاسیر اهل سنت از ابوهریره از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است.اما برخی مفسران چون آلوسی آیه را به گونه ای دیگر معنا کرده و معتقدند، مفهوم ارث در قیامت که همه چیز تنها ملک خداوند است، کاربرد ندارد. (آلوسی:1415، 12، 289)(165).
نیلی نیزکه روشی در تفسیر با تکیه بر نظام قرآن و توجه به کاربرد حکیمانه الفاظ در قرآن، بنا نهاده، مدّعیست که ارث ارض و ارث جنت در قرآن همواره مرتبط با استخلاف است و اشاره به دوران امام مهدی (علیه السلام) دارد. خلاصه دلایل او به شرح زیر است:
از آنجا که عاقبت زندگی بر زمین از آن اهل تقوا خواهد بود و در آخر صالحان وارثان زمین، خلفای الله و امامان خواهند شد، همراهی این واژه ها در قرآن نشانگر توصیف آن روز است. بنا براین در این آیات از سوره شعراء ابراهیم (علیه السلام) درخواست می کند تا از یاوران صالح مهدی (علیه السلام) باشد و در بهشت ظهور او، بهره مند گردد.
رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَ الحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ (83) وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الآخِرِینَ (84) وَ اجْعَلْنِی مِنْ وَرَثَهِ جَنَّهِ النَّعِیمِ (الشعراء: 85) «پروردگارا! به من حکمتی ارزانی دار و مرا به شایستگان بپیوند. برای من در میان آیندگان، نامی نیکو بر جای بگذار. و مرا از میراث بران بهشت پرنعمت بگمار».
علاوه بر این توجه به نکات زیر این نظر را تقویت می کند:
الف - روایت مشهور امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه: ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیم (التکاثر:8)، که مصداق نعیم را نعمت رسول خدا و اهل بیت ایشان دانسته اند (بحرانی:1416، 5، 746)، و این که دوران امام مهدی (علیه السلام)، دوران امامت و خلافت و حکومت و ملک ایشان است. (بحرانی:1416، 2، 95)
ب - توجه به موارد ارث بردن بهشت در قرآن که همگی مستقیم یا غیر مستقیم با استخلاف همراه است و در زمین صورت می گیرد و به واقعه قیامت که زمین و آسمانها در هم می پیچد، مرتبط نیست:
أَ وَ لَمْ یَهْدِ لِلَّذِینَ یَرِثُونَ الأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ نَطْبَعُ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ (الاعراف:100)
«و آیا برای آنان که زمین را پس از (نابودی) مردمش به ارث می برند پدیدار نکرده است که اگر بخواهیم آنان را برای گناهانشان فرو می گیریم و بر دل هایشان مهر می نهیم و آنان (چیزی) نمی شنوند؟»
قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الأَرْضَ للهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ العاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ (الاعراف:128) «موسی به قوم خود گفت: از خداوند یاری بخواهید و شکیبا باشید، بی گمان زمین از آن خداوند است، به هر کس از بندگان خویش که بخواهد به میراث می دهد و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است».
وَ أَوْرَثْنَا القَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتِی بارَکْنا فِیها وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الحُسْنی عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما کانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما کانُوا یَعْرِشُونَ (الاعراف:137) «و قومی را که (از سوی فرعونیان) ناتوان شمرده می شدند وارث شرق و غرب آن سرزمین کردیم که در آن برکت نهاده بودیم و سخن نیکوی پروردگارت درباره بنی اسرائیل به خاطر شکیبی که ورزیدند راست آمد و آنچه را فرعون و قومش می ساختند و آنچه را بر می افراختند زیر و زبر کردیم».
وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الوارِثِینَ (القصص:5) «و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شده اند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم».
وَ قالُوا الحَمْدُ للهِ الَّذِی صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الجَنَّهِ حَیْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ العامِلِینَ (الزمر:74) «و می گویند: سپاس خداوند را که وعده خود را بر ما راست گرداند و این سرزمین را به ما به میراث داد، هر جای بهشت که بخواهیم جای می گیریم و پاداش اهل کردار، نیکوست».
تِلْکَ الجَنَّهُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ کانَ تَقِیًّا (مریم:63) «این همان بهشتی است که ما از بندگان خویش به کسانی که پرهیزگارند به میراث می دهیم».
علی بن إبراهیم، می گوید: جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ بِالغَیْبِ إِنَّهُ کانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا لا یَسْمَعُونَ فِیها - یعنی در بهشت - لَغْواً إِلَّا سَلاماً وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیها بُکْرَهً وَ عَشِیًّا می گوید: این در بهشت دنیا و قبل از قیامت است و دلیل آن اشاره به
بُکْرَهً وَ عَشِیًّاست؛ زیرا البکره و العشی در آخرت و جنات خلد نیست و الغدو و العشیتنها در بهشتهای دنیاست که ارواح مومنین بدان راه می یابد و خورشید و ماه در آن طلوع می کنند. (قمّی:1367، 2، 52)
ج - توجه به پیوند آغاز و انجام سوره شعراء و موضوع محوری سوره در تبیین آیه: وَ اجْعَلْنِی مِنْ وَرَثَهِ جَنَّهِ النَّعِیمِ (شعراء:85) «و مرا از میراث بران بهشت پرنعمت بگمار».
همانگونه که در مبحث آیات مهدوی در سوره شعرا (نک. بخش 3 - 5 - 4) بیان شد، آغاز سوره درباره صیحه و ندای آسمانی به هنگام ظهور امام مهدی (علیه السلام) سخن می گوید و سپس سرگذشت اقوام گذشته یک به یک نشانه رویداد ظهور امام (علیه السلام) شمرده می شود و این سوره تا انتها درباره این موضوع سخن می گوید. از این رو بعید نیست منظور ابراهیم (علیه السلام) از جنه در دعای خود که در این سوره یاد شده، بهشت ظهور باشد؛ به خصوص آن که پس از این درخواست در فراز بعدی دعای خود از قیامت یاد می کند.
2 - دوران خلافت صالحان در زمین است.
امام مهدی (علیه السلام) و یاوران ایشان نیز خلیفه پروردگار در زمین هستند و بنابر آیات سرگذشت آدم (علیه السلام) خلیفه پروردگار باید در بهشت ساکن شود. (نک. بخش 4 - 1 - 4) از این رو بهشت و خلافت در قرآن قرین همند. خداوند متعال در بیان ماجرای بنی اسرائیل و فرعونیان نیز در قرآن استخلاف مومنان بنی اسرائیل و ارث بردن جنّت ها را با هم پیوند می زند و بار دیگر بر رابطه خلافت و جنت تاکید می فرماید. (نیلی:1430، 118)
فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ * وَ کُنُوزٍ وَ مَقامٍ کَرِیمٍ * کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها بَنِی إِسْرائِیلَ (الشعرا:57 - 59) «آنگاه آنان را از بوستان ها و (کنار) چشمه سارها.... و از (کنار) گنج ها و جایگاهی ارزشمند که داشتند بیرون راندیم. چنین بود و ما آنها را به بنی اسرائیل وانهادیم».
یعنی در حالی زمین را به بنی اسرائیل به ارث دادیم که پس از فرعونیان خلافت را به آنان واگذاردیم؛ (نک. بخش 3 - 1) زیرا در آیات دیگر به استخلاف بنی اسرائیل و مکانت بخشیدن به آنان در زمین اشاره می فرماید؛ از جمله:
قالُوا أُوذِینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا قالَ عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الأَرْضِ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ (الاعراف:129) «گفتند: ما پیش از آنکه تو نزد ما بیایی و پس از آنکه آمدی آزار دیده ایم، (موسی) گفت: امید است پروردگارتان دشمنتان را نابود گرداند و شما را در زمین جانشین سازد آنگاه در نگرد که چگونه رفتار می کنید».
یا می فرماید:
وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الوارِثِینَ * وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ (القصص:5 - 6) «و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شده اند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم. و به آنان در این (سر) زمین توانایی بخشیم و با آنان به فرعون و هامان و سپاه آن دو، چیزی را که از آن می هراسیدند نشان دهیم».
بنابراین هرگاه گروهی از بندگان خدا به پیروی از ولی الهی، به مقام خلافت رسند، شایسته سکونت در بهشت خواهند بود. بنی اسرائیل هم اگر کوتاهی نمی کردند، بهشتشان پایدار می ماند. (البقره:61)
(نک. 4 - 1 - 4 - مفهوم هبوط در قرآن)
اگر گفته شود، در قرآن به خلافت داوود (علیه السلام) در زمین اشاره می کند ولی سخنی از بهشت نیست؛ می گوییم او به واسطه این مقام از برخی قوای الهی چون نرم شدن آهن به دست او و تسبیح کوهها و پرندگان به همراه او برخوردار بود (السبأ:10)(166)؛ اما شرط برقرای بهشت و سکونت در آن تنها با اقبال دسته جمعی بندگان به پیروی از ولی الهی و رسیدن جمعی به مقام خلافت محقق می گردد.آیاتی از قرآن بر این مسأله تأکید دارد که هدف خداوند تربیت شدن گروهی است که به کنه عبودیت یعنی محبت الهی رسیده اند و خلیفه او در زمین گشته اند. (المائده:54) (نک. 2 - 1 - 3) بنابر اعتقاد شیعه زمین هیچ گاه از وجود خلیفه و حجّت خدا خالی نیست؛ (کلینی:1362، 1، 178) اما زمانی هدف خدا از خلافت بشر برزمین محقق می شود که مردمی به پیروی از خلیفه و حجّت خدا، جامعه ای الهی بسازند؛ (طباطبائی:1417، 5، 379) این هدف در زمان هیچ یک از انبیاء و اوصیاء به طور کامل برآورده نشد و تنها در دوران خاتم اوصیاء برآورده می شود؛ زیرا خداوند عزیز و حکیم، بنابر حکمت خود به بندگان اختیار و قدرت انتخاب داده ولی عزیز است؛ یعنی مغلوب عمل بندگان و انتخاب و اختیارآنان نمی شود و هدف و غایت آفرینش را به دست ولی خود، امام مهدی (علیه السلام) محقق می گرداند. پس اوج ظهور خلافت اهل بیت (علیهم السلام) در دوران دولت حقه آشکار خواهد شد و امامان اگرچه خلفای پروردگار بوده اند، ولی همواره در دنیا موانعی از سوی نفوس پلید آدمیان و پیروان ابلیس مانع از ظهور این مقام در دنیا بوده است. از این رو ظهور امام (علیه السلام) در قرآن به فجر تشبیه شده (نک. بخش 2 - 1 - 2) که تاریکی های دنیا را که به خاطر ممانعت و کدورت نفوس پلید در برابر نور حق ایجاد شده، می شکافد و شرایط بروز و ظهور این نور را توسط مقام خلافت الهی فراهم می آورد. (نک.بخش2 - 1 - 3)
3 - تقوای جمعی اهل زمین عامل نزول برکات است.
اگر إنسان از پروردگار اطاعت و او را عبادت کند، خداوند روزی اورا تکفّل خواهد نمود؛ زیرا اورا برای خلافت خود آفریده نه برای رنج و تلاش در جهت به دست آوردن روزی:
وَ ما خَلَقْتُ الجِنَّ وَ الإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ (56) ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ (57) إِنَّ الله هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو القُوَّهِ المَتِینُ (ذاریات:58) «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند. از آنان هیچ رزقی نمی خواهم و نمی خواهم که مرا خوراک دهند. بی گمان این خداوند است که بسیار روزی بخش توانمند استوار است».
به همین جهت می فرماید:
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ القُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الأَرْضِ (الاعراف:96) «و اگر مردم آن شهرها ایمان می آوردند و پرهیزگاری می ورزیدند بر آنان از آسمان و زمین برکت هایی می گشودیم».
وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراهَ وَ الإِنْجِیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ (المائده:66) «و اگر آنان تورات و انجیل و آنچه را از پروردگارشان به سوی آنها فرو فرستاده شده است، بر پا می داشتند از نعمت های آسمانی و زمینی برخوردار می شدند».
بنا بر آیات فوق نتیجه ی ایمان، تقوا و اجرای اوامر الهی در میان جمعیت ها (طباطبائی:1417، 8، 201)(167)، نزول برکات از آسمان و زمین است؛ به همین دلیل دوران امام مهدی (علیه السلام) که دوران پیروزی متقین (الاعراف:128) (نک. بخش 2 - 1 - 1) وصالحان (الانبیاء:105) (نک.همان) ورسولان الهی (المجادله:21)(168).
است (سیّد قطب:1412، 6، 3514)(169)، اوج نزول برکات الهی از آسمان و زمین صورت می گیرد. آیات فوق نیز ایمان وتقوای جمعی مردمان را عامل برپایی بهشت پربرکت در زمین دانسته است.
4 - روایت بر بهشتی بودن فضای زمین تصریح دارد.
این فضای بهشت گونه در روایات شیعه و اهل سنّت ترسیم شده است. از جمله در احادیثی که از ظهور برکات آسمانی و ز مینی، آشکار شدن گنجها و معادن زمین، تکامل عقول مردمان، نابود شدن بدان، اتحاد و همدلی همه مردمان، مودت و مهربانی میان آنان، برقراری عدالت و... (صافی:1430، 3، باب8) تسلیم همه عالم برای آنها و یاری فرشتگان سخن رفته است.
در برخی از روایات تفسیری نیز، واژه جنت در قرآن به بهشت دوران امام مهدی (علیه السلام) تفسیر شده است:
وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ * فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ * مُدْهامَّتانِ (الرحمن:62 - 64) «و فروتر از آن دو (بهشت)، دو بهشت دیگر است. پس کدام نعمت پروردگارتان را دروغ می شمارید؟ دو سبز سیر».
علامه مجلسی رحمه الله به نقل از منتخب بصائر الدرجات حدیثی آورده که در آن امام صادق (علیه السلام) درباره مهلت ابلیس و رجعت امیر المومنین (علیه السلام) و قتل ابلیس به دست رسول الله سخن می گویند. آن گاه می فرمایند، در این زمان دو بهشت بسیار سر سبز (مدهامتان) در مسجد کوفه و اطراف آن تا جایی که خدا بخواهد برپا خواهد شد. (مجلسی، 53، 43)(170).
بنا بر مفاد این روایت می توان فهمید که مراد از دو بهشتی که در رتبه ای پایین تر از بهشت های پس از قیامتند، فضای بهشت گونه بعد از ظهور در دنیاست.
همچنین روایتی در تفسیر «الدرالمنثور فی تفسیر المأثور»، بیانگر آن است که بهشت های اخروی، رفعت یافته و ارتقاء یافته بهشتهایی است که در دنیا و در محدوده آسمانها و زمین های هفتگانه شکل یافته است:
و أخرج ابن أبی حاتم عن الحسن قال إذا کان یوم القیامه أخذ الله السموات السبع و الأرضین السبع فطهرهن من کل قذر و دنس فصیرهن أرضا بیضاء فضه نورا یتلألأ فصیرهن أرضا للجنه و السموات و الأرض الیوم فی الجنه کالجنه فی الدنیا یصیرهن الله علی عرض الجنه و یضع الجنه علیها و هی الیوم علی أرض زعفرانیه عن یمین العرش فأهل الشرک خالدین فی جهنم ما دامت أرضا للجنه. (سیوطی: 1404، 3، 350)
بنا بر این واژه «جنّت» در قرآن 5 مصداق می یابد:
1 - بهشت آدم (علیه السلام) مانند (البقره:35)
2 - باغ های دنیایی مانند (الکهف:39)
3 - بهشت برزخی مانند (یس:26)
4 - بهشت ظهور مانند (الرحمن:62)
5 - بهشت پس از قیامت مانند (القمر:54)
در نتیجه در دوران امام مهدی (علیه السلام) تمام شرق و غرب زمین بعد از هلاکت نا اهلان در اختیار او و یاوران صالحش قرار می گیرد و به دلیل این که این قوم همگی مومن و اهل تقوا هستند، برکات آسمان و زمین بر آنان گشوده می گردد و رنج طلب روزی از آنان برداشته می شود و در فضایی بهشت گونه در دنیا همه جنود انس و جن و ملک به فرمان آنان خواهند بود. این دوران بنا به آنچه خواهد آمد تا قیامت پایدار خواهد بود.
5 - عدم ورود ابلیس و ابلیسیان عامل پایداری این بهشت تا قیامت است.
شناخت آنچه باعث زوال و ناپایداری بهشت آدم (علیه السلام) شد، ما را با عامل پایداری بهشت امام مهدی (علیه السلام) آشنا می کند.خداوند متعال در سوره البقره شیطان را عامل وسوسه و خروج آدم (علیه السلام) معرفی می کند:
فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فِیه (البقره:36) «شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند».
ولی نقصی که در آدم (علیه السلام) وجود داشت و سبب شد وسوسه شیطان بر او اثر کند و او را دچار فراموشی کند، نداشتن عزم نسبت به عهد بود:
وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً (طه:115) «ما پیش از این از آدم پیمان گرفته بودیم ولی او فراموش کرد و ما در او پایمردی ندیدیم».
بنا به روایات این عهد، همان پیمان و میثاقی بود که خداوند از همه انسانها به طور عام و از پیامبران به طور خاص اخذ نمود، پیمان بر سر وحدانیت خدای متعال و جایگاه محمد مصطفی و خاندان پاک او صلوات الله علیهم اجمعین. همچنین در روایات آمده که به هنگام مشاهده جایگاه اهل بیت (علیهم السلام)، آدم (علیه السلام) نه اقرار کرد و نه انکار کرد. (قمی مشهدی:1368، 8، 361)(171) به نظر می رسد همین سبب شد نسبت به این جایگاه عزم نشان ندهد و در مواجهه با درخت ممنوعه و وسوسه شیطان، متوجه پیوند میان این درخت خاص و آن جایگاه نشود و عهد را فراموش کند. (قمی مشهدی:1368، 8، 360)(172) زیرا اگر آن گونه که شیطان گفت، آن درخت، درخت ملک پایدار بود (ملک لا یبلی)، متعلق به اهل بیت (علیهم السلام) و به طور خاص امام مهدی (علیه السلام) بود، زیرا او برپا کننده ملک عظیم آل ابراهیم است (النساء:54)(173) و همین امر سبب شده بود تا به طور خاص از پیامبران نسبت به سیره امام مهدی (علیه السلام) پیمان گرفته شود.از این رو در برخی روایات این درخت را درخت علم آل محمد نام گذارده اند. (بحرانی:1416، 1، 178)(174) گفته شد که بهشت آدم (علیه السلام) در فضای قوانین مادی نبود و درخت ها و میوه های آن برای رفع گرسنگی و تشنگی نبود؛ بلکه صفت ها به شکل میوه ها نمود یافته بودند تا خلیفه خدا با استفاده از میوه ها برای این مقام تربیت شود. آدم (علیه السلام) هنوز آمادگی و شایستگی لازم برای بهره مندی از این میوه (صفت) را نیافته بود. اگرچه بیان های گوناگونی درباره میوه این درخت وجود دارد، ولی با در نظر گرفتن مطالب فوق و اینکه درخت از آن امامان بوده است، بیشتر آن ها با هم سازگار است.
پس نداشتن عزم نسبت به توجه به جایگاه اهل بیت (علیهم السلام)، باعث ورود شیطان به بهشت و لغزش آدم (علیه السلام) شد؛ اما یاوران امام مهدی (علیه السلام) کسانی هستند که این نقص را برطرف نمو ده اند ودر فتنه های آخرالزمان، از سپاه امام خارج نشده اند و در تبعیت از ایشان عصیان ننموده اند؛ در این صورت در جنگ با ابلیس و یارانش پیروز خواهند بود و پس از نابودی ابلیس و ابلیسیان بهشتی خواهند ساخت که همواره تا زمانی که خدا بخواهد پایدار خواهد ماند. زیرا بنا به روایات، ابلیس در جنگ های پیش از ظهور به دست رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کشته می شود و تمام سپاه او از جن و انس که در برابر سپاه حق صف کشیده اند تار و مار می شوند و بهشت امام مهدی (علیه السلام) زمانی برپا می شود که خبری از ابلیس و ابلیسیان نیست. از این رو ضعف موجود در بهشت آدم (علیه السلام)، مایه عبرت آیندگان شده با از بین بردن شیاطین پایداری بهشت خود را تا زمانی که خدا بخواهد و قیامت فرا رسد، ضمانت می کنند. (مجلسی، 53، 34، حدیث مفضّل بن عمر)
روایاتی نیز در این زمینه جلب نظر می کند. مانند روایتی درباره آیه زیر وارد شده است:
وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الجَنَّهِ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّکَ عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ (هود:108)
«و اما آنان که نیکبخت شده اند در بهشتند تا آسمان ها و زمین برجاست در آن جاودانند جز آنچه پروردگارت به دهشی پایدار بخواهد».
در انتهای حدیث مفصلی که علامه مجلسی در بحار الانوار به نقل از مختصر بصائر الدرجات آورده، مفضل بن عمر درباره مدت ملک امام مهدی (علیه السلام) از امام صادق (علیه السلام) پرسش می کند:
«... عرض کرد: آقا! مدت ملک مهدی (علیه السلام) چند سال است؟ فرمود: خدا می فرماید: فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعِیدٌ. فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِما یُرِیدُ. وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الجَنَّهِ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ،مجذوذ یعنی مقطوع،منظور عطایی است که از آنان جدا و گرفته نمی شود بلکه دائمی و ابدی است و ملکی بی پایان و حکمرانی و فرمانروایی همیشگی است و امری نابود نشدنی جز به اختیار خدا و مشیت و اراده اوست که جز او آن را نمی داند، سپس قیامت و آنچه خداوند (عزّ و جلّ) در کتابش درباره آن وصف نموده، فرا می رسد. و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی خیر خلقه محمد النبی و آله الطیبین الطاهرین و سلم تسلیما کثیرا کثیرا». (مجلسی، 53، 34)
بنا بر مفاد این روایت واژه جنت در آیه 108 سوره هود به دوران ملک امام مهدی (علیه السلام) پیش از قیامت در دنیا اشاره دارد؛ زیرا امام می فرمایند پس از گذر زمانی دراز بر این بهشت که جز خداوند آن را نمی داند، قیامت برپا خواهد شد.
4 - 1 - 5 - جبهه دنیا، میدان تحقق خلافت:
وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ (البقره:36) «و ما گفتیم: فرود آیید دشمن یکدیگر! و در زمین تا روزگاری، آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت».
با هبوط آدم (علیه السلام)، تحقق خلافت الهی به تأخیر افتاد. همان طور که پیشتر آمد، به دلیل کمبودی در آدم (علیه السلام)، پس از القاء کلمات و هبوط به زمین به بنی آدم فرصت داده شد تا این کمبود را برطرف کنند. همچنین جبهه جنگی میان ابلیس و فرزندان و پیروان او در برابر آدم (علیه السلام) و بنی آدم شکل گرفت. و زمین عرصه این جنگ و دنیا متاع و کالای این جنگ قرار داده شد تا زمان غلبه نهایی جبهه حق که خدا وعده آن را داده است؛ زیرا او بنا به علم خود می داند که گروهی از بندگان شکور و مخلص (الصافات: 40) او از دام های شیطان خواهند رست و رهبر ی اهل حق را به آنان سپرد و بنا به حکمت خود آنان را در زمان های مناسب برای پیشبرد اهداف جبهه حق به زمین فرستاد و کسی را یارای غلبه بر او نیست و او عزیز و شکست ناپذیر است و هدف خود از آفرینش انسان را تحقق خواهد بخشید، اگرچه خوشایند بدان و ابلیسیان نباشد. (انفال:8) (توبه:32 و 33) (یونس:82) (صف: 8و 9)
کَتَبَ الله لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی إِنَّ الله قَوِیٌّ عَزِیزٌ (مجادله:21) «خداوند مقرّر فرموده است که من و فرستادگانم پیروز خواهیم شد بی گمان خداوند توانایی پیروزمند است».
در صف مقابل نیز ابلیس سوگند خورد که از تمام توان خود برای انحراف انسان ها از خط تحقق خلافت (به بیانی مهدویت) تلاش کند، اگرچه خود می دانست که دستش از بندگان مخلص کوتاه است، ولی تا می تواند با تضعیف جبهه حق و کاستن پیروان آن، زمان رسیدن روز موعود تحقق خلافت را که پایان مهلت اوست، به تاخیر اندازد. (قمی مشهدی:1368، 7، 129)
قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ * وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَهَ إِلی یَوْمِ الدِّینِ * قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ* قالَ فَإِنَّکَ مِنَ المُنْظَرِینَ * إِلی یَوْمِ الوَقْتِ المَعْلُومِ * قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ المُخْلَصِینَ * قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ * إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الغاوِینَ (حجر:34 - 42) «فرمود: پس از آن (بهشت) بیرون رو که تو رانده ای. و تا روز دین بر تو نفرین باد!
گفت: پروردگارا! پس تا روزی که (همگان) برانگیخته می شوند، مرا مهلت ده! فرمود: اینک تو از مهلت یافتگانی! تا روز آن هنگام معیّن. گفت: پروردگارا! برای آنکه مرا بیراه نهادی، در زمین (بدی ها را) در دید آنها خواهم آراست و همگان را از راه به در خواهم برد. بجز از میان آنان بندگان نابت را. فرمود: این راهی است راست، بر عهده من. بی گمان تو بر بندگان من چیرگی نداری مگر آن گمراهان که از تو پیروی کنند».
به این صورت، تاریخ چند هزار ساله بشر در زمین با ولایت و سرپرستی الله به سوی عاقبت نیک خلافت صالحان و نیکان جریان یافت و تلاش و کمین ابلیسیان در مسیر این صراط حرکت به سوی آینده موعود (خلافت و مهدویت)، آن را از استقامت خود خارج نساخت چراکه خداوند استقامت آن را تضمین نموده است. (حجر:41) اگرچه شیطنت های آنان گردو خاک زیادی به پا کرد، اما هرگز نتوانست جریان مسیرحق را لحظه ای متوقف یا منحرف سازد.
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِی حَمَّادٍ عَنْ رَجُلٍ مِنَ الکُوفِیِّینَ عَنْ أَبِی خَالِدٍ الکَابُلِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیهم السلام) أَنَّهُ قَالَ إِنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ الدِّینَ دَوْلَتَیْنِ دَوْلَهَ آدَمَ وَ هِیَ دَوْلَهُ اللهِ وَ دَوْلَهَ إِبْلِیسَ فَإِذَا أَرَادَ الله أَنْ یُعْبَدَ عَلَانِیَهً کَانَتْ دَوْلَهُ آدَمَ وَ إِذَا أَرَادَ الله أَنْ یُعْبَدَ فِی السِّرِّ کَانَتْ دَوْلَهُ إِبْلِیسَ وَ المُذِیعُ لِمَا أَرَادَ الله سَتْرَهُ مَارِقٌ مِنَ الدِّین (کلینی:1362، 2، 372) «راستی خدا عز و جل دین را دو دولت ساخته، دولت آدم و آن دولت خدا است، و دولت ابلیس، چون خدا خواهد آشکارا پرستش شود دولت آدم بر سر کار باشد و چون خواهد که نهانی پرستیده شود، دولت ابلیس بر سر کار باشد و آنکه فاش کند آنچه را خدا خواسته از دین نهان باشد از دین بدر رفته است».
در واقع داستان آدم (علیه السلام) آیت و نشانه و نمونه ایست برای دشمنی و جدال میان انسان و ابلیس و این که دنیا صحنه این نزاع است و تا زمان مشخصی که با تعبیر «الی حین» در قرآن از آن یاد شده، این جنگ ادامه دارد و متاع دنیا کالای این جنگ (الکهف:10) و جبهه دنیا میدان ابتلاء همه انسانها تا نیکان خود را رشد دهند و بدان از نیکان جدا و غربال شوند. (آل عمران:159) در داستان پیامبران اولوالعزم نیز خواهیم دید از ویژگی های مشترک دوران آنان ابتلائات سخت مردم و غربال نیکان از بدان و مرزبندی میان آنان است. در پایان بنا به وعده الهی پیروزی از آن جبهه حقّ یعنی جبهه خدا و رسولان و مومنان است (المجادله:21) و این حین و زمان همان روز موعود ظهور امام مهدی (علیه السلام) است که همانطور که پیشتر آمد، بنا به روایت فریقین در دوران او دین حق بر زمین حکومت می کند و صلح و امنیت و عدالت برقرار می گردد. با نگاه از منظر آیت به داستان آدم (علیه السلام) روشن می شود، حکمت حضور و زندگی ما در زمین شناخت جبهه حق و پیوست به حزب الله در برابر حزب شیطان است. نکته دیگری که به نظر می رسد، آن است که بنا به حکمت و مشیّت الهی انسان مختار در میدان دنیا و در این جبهه آزموده می شود و اگر به ظاهر و در مقاطعی قدرت های شیطانی پیروزند، خدشه ای به عزّت و پیروزمندی خداوند متعال نیست؛ زیرا بنا به حکمتش در این جریان های گوناگون تاریخی انسانها را می آزماید و چنان که وعده داده پیروزی نهایی از آن اهل تقواست و پیروزی مقطعی اهل باطل نباید مایه ناامیدی گردد.
نتیجه داستان آدم (علیه السلام) از منظر آیت و مَثَل داستان آدم (علیه السلام) در قرآن به عنوان خلیفه پروردگار نشانه و آیت آن است که امام مهدی (علیه السلام) نیز به عنوان مصداق تامّ خلافت پروردگار و یاوران صالح ایشان که صلاح و شایستگی مقام خلافت پروردگار را احراز کرده اند، از علم الاسماء بهره مندند، مسجود فرشتگانند و همه عالم به فرمان آنان است، در بهشتی زمینی سکونت دارند، اگرچه حیطه خلافت آنان همه عالم است، شایستگی این مقام را با گذر از فتنه ها و ابتلائات و غربال های سخت در دنیا و جهاد در صف بندی میان حقّ و باطل در جبهه دنیا به دست آورده اند.
4 - 2 - نوح (علیه السلام):
بنابر آیات قرآن نوح (علیه السلام) اولین رسولان اولوالعزم و از فرزندان آدم (علیه السلام) است؛ از هدایت (الانعام:84) و وحی (النساء:163) برخوردار و مورد اصطفای الهی (آل عمران:33) است. پیامبران الهی همه از ذریه او و ابراهیم (علیه السلام) بوده اند. (مریم:58)
او 950 سال در میان خود عهده دار رسالت الهی بوده (العنکبوت:14) که دو رکن اساسی داشته است، رکن اول دعوت به عبودیت الله، نفی الوهیت غیر خدا، تقوای الهی و اطاعت از خود به عنوان ولی الهی و رکن دوم رسالت او انذار و هشدار نسبت به عذابی الیم در آینده است (نوح:1) که در صورت کفر و عدم پذیرش دعوت او، آنان را فرا خواهد گرفت و مانع می شود از آنکه آنان به اجل مسمّای خود برسند. (نوح:4) در این دوران شبانه روز، آشکار و پنهان به روش ها و بیان های گوناگون قوم خود را دعوت نمود؛ ولی اکثریت آنان به او ایمان نیاوردند بلکه به پیروی از شخصی مرفه، مکر ورزیدند؛ اینگونه خود را مستحق عذاب ساختند. (نوح:5 - 25) نوح (علیه السلام) آنان را به مبارزه خوانده و از خدا طلب یاری می کند. (یونس:71) (المومنون:27) خداوند نیز به او وعده یاری او اهلش را می دهد و از او می خواهد تا درباره ظالمان وساطت نکند و دستور می دهد کشتی بسازد و روش ساخت آن را از طریق وحی به او می آموزد و از او می خواهد تا آمدن نشانه های عذاب طوفان صبر کند (المومنون:27) (هود:37) و زمانی که نشانه ها پدیدار شد او مومنان و از هر حیوان یک جفت وارد کشتی شوند. نشانه های طوفان پدیدار می شود و نوح دست به کار می شود؛ (هود:40) اما پسرش با او سوار کشتی نمی شود و غرق می شود. (هود:43) او درباره پسرش از خداوند می پرسد و خداوند شرط خود را گوشزد نموده می گوید او از اهل تو نبود. در پایان همه کافران به آبی فراگیر که از آسمان و زمین می جوشد، غرق می شوند و نوح و اهل کشتی نجات می یابند و با سلامت و برکت از کشتی فرود می آیند. (هود:44 - 48)
در آیات فوق سه بار سرگذشت نوح (علیه السلام) و دوبار کشتی او آیت خوانده شده است. اکنون باید دید این ماجرا آیت و نشانه برای چه موضوعی است.
از آنجا که برخی پیامبران چون هود و صالح تابع نوح (علیه السلام) و مبلّغ شریعت او بوده اند و در قرآن سرگذشت آنان آیت خوانده شده، (الذاریات:41و43) (طباطبائی:1417، 18، 571)(175) به آیات سیره ایشان نیز در این بخش استناد و شباهت آن به سیره امام مهدی (علیه السلام) بررسی شده است.
4 - 2 - 1 - عمر طولانی:
بنابر روایات نوح (علیه السلام) تا دو هزار و پانصد سال عمر کرد هشتصد و پنجاه سال پیش از نبوت و نهصد و پنجاه سال به دعوت قوم خود مشغول بود و دویست سال در کشتی کار می کرد تا آن را ساخت و پانصد سال پس از نزول از کشتی و خشکیدن آب، تا شهرها ساخت و فرزندانش را در آنها جا داد. (امالی الصدوق، 512)(176).
عمر طولانی نوح (علیه السلام) نشانه و آیتی است برای عمر طولانی امام مهدی (علیه السلام) و شباهت و سنّتی است که خداوند از امام مهدی (علیه السلام) در نوح (علیه السلام) قرار داده تا حجّت را بر کافران تمام کند و کسی نتواند، وجود امام مهدی (علیه السلام) را به دلیل استبعاد عمر طولانی برای ایشان، انکار کند. در روایات نیز آمده است: در قائم سنّتی از نوح است که آن طول عمر می باشد. (صدوق:1395، 1، 322)(177).
سید بن طاووس در مناظره اش با برخی از عامه، در این باره می گوید:
اگر مردی حاضرشود و بگوید: من بالای آب شط بغداد راه می روم، همه مردم تعجب نموده و برای دیدن آن اجتماع نمایند، و اگر این کار را ببینند البته بسیار تعجب نمایند، و اگر پیش از پراکنده شدن مردم مرد دیگری بیاید و همین ادعا را بنماید، قهرا تعجب مردم از اول کمتر خواهد بود، و بسا که گروهی از حاضرین و تماشاچیان متفرق شوند و برای دیدن کار او نمانند، و اگر شخصی ثالثی بیاید و همین ادعا را بنماید، شاید برای مشاهده کار او بغیر از اندکی از مردم نمانند، و آنان هم که بمانند از عمل او چندان تعجب نخواهند کرد، و اگر شخص چهارمی آمده و بگوید: من نیز همین عمل را بجا می آورم، چه بسا که هیچ کس برای تماشای او باقی نماند، و بر فرض ماندن از کار او تعجب نکنند؛ زیرا که عمل او بعد از این مشاهدات در نظر آنان امریست عادی و غرابت ندارد.و مثل (مهدی) (علیه السلام) نیز چنین است؛ زیرا که شما خود روایت نموده اید که:ادریس تا حال در آسمان زنده و موجود است، و خضر از زمان حضرت موسی (علیه السلام) یا قبل از آن تا حال زنده است، و عیسی (علیه السلام) در آسمان زنده و موجود است، و با مهدی (علیه السلام) به زمین بازگردد، و این سه نفر از بشرند که عمر ایشان طولانی است، و به سبب وجود ایشان تعجب و استبعادی در طول عمر باقی نماند، پس چرا برای محمد بن عبد الله صلی الله علیه و آله و سلّم تأسی به یکی از ایشان نباشد، که در عترت آن حضرت نیز از جهت طول عمر آیتی از آیات الهی بروز و ظهور نماید.و شما خود در حالات و اوصاف (مهدی) (علیه السلام) روایت نموده اید که:أنه یملأ الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت جورا و ظلما، یعنی آن حضرت (علیه السلام) زمین را پر از عدل و داد نماید بعد از آنکه پر از جور و ظلم شده باشد، و اگر قدری فکر کنید، و کمی تدبر و تامل نمائید خواهید تصدیق کرد که پر کردن شرق و غرب و نزدیک و دور زمین را از عدل و داد اعجب از طول عمر آن حضرت است، و به کرامات الهی نسبت به اولیاء خود نزدیک تر است.و نیز خود شما شهادت می دهید و تصدیق می نمائید، که نبی معظّم عیسی بن مریم در نماز به آن حضرت اقتدا نماید، و در جنگها مددکار آن حضرت خواهد بود، و این نیز از طول عمری که شما از آن تعجب نموده و آن را بعید دانید، مهم تر و بزرگتر است. پس در این جهت نیز جماعت حاضرین موافقت نموده و آن را قبول کردند. (سید بن طاووس:1375، 106)
4 - 2 - 2 - مأموریت جهانی:
مأموریت و رسالت نوح (علیه السلام) یک رسالت جهانی بود (جوادی آملی:1385، 6، 276) و مخاطبان دعوت او تمام مردم جهان در آن زمان بودند. (طبری:1412، 18، 136) معجزه اونیز یک معجزه جهانی بود. وجعلناها آیه للعالمین (العنکبوت:15) آیات زیر نشان می دهد که طوفان نوح (علیه السلام) کل زمین (زمخشری:1407، 4، 434)(178) را در بر گرفت و با طوفان نوح (علیه السلام) همه ظالمان در گستره زمین نابود شدند. (مکارم:1374، 23، 32) (جوادی آملی:1385، 6، 280)
فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ (11) وَ فَجَّرْنَا الأَرْضَ عُیُوناً فَالتَقَی الماءُ عَلی أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ (القمر:12) «آنگاه درهای آسمان را با آبی ریزان گشودیم. و از زمین چشمه هایی فرا جوشاندیم و آب برای کاری که پیش بینی شده بود فراهم آمد».
همچنین نوح کافران همه زمین را نفرین نمود و درخواست هلاکت برایشان نمود. (مکارم:1374، 25، 88) وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الأَرْضِ مِنَ الکافِرِینَ دَیَّارا (نوح:26)
پس ندای دعوت نوح و هشدارهای او به همه رسیده بود؛ زیرا خداوند هیچ قومی را پیش از آنکه رسولی برایشان بفرستد و با آنان اتمام حجت کند، عذاب نمی کند.
وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً (الإسراء:15) «و ما تا پیامبری برنینگیزیم (کسی را) عذاب نمی کنیم».
به همین دلیل همه انسانها، از فرزندان نوح و اهل کشتی اویند. (سیّد قطب:1412، 4، 2213) (قرائتی:1383، 7، 19)(179).
ذُرِّیَّهَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ کانَ عَبْداً شَکُوراً (الإسراء:3) «(ای) فرزندان کسانی که (آنان را در کشتی) با نوح برداشتیم (بدانید که) او بنده ای سپاسگزار بود».
به دلیل جهانی بودن طوفان نوح به او دستور داده شد تا یک زوج از هر حیوانی را وارد کشتی سازد (هود:40) تا نسل آنها نابود نشود. (مکارم:1374، 9، 98) روایات نیز به جهانی بودن این طوفان اشاره دارد. (علل الشرایع، 1، 30)
خداوند نیز به او سلامی جهانی داد:سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی العالَمِینَ (الصافات:79) در حالی که درباره انبیای دیگر به ذکر اصل درود اکتفا کرده است. (الصافات:120و109) (جوادی آملی:1385، 6، 242)
بنابر روایات صحیح و مسلّم نزد فریقین (اکبرنژاد:1383،،180)(180)، قیام و دعوت امام مهدی (علیه السلام) نیز، جهانی است و امام مهدی (علیه السلام) کلّ جهان را از عدل و داد پر می کنند، همانگونه که از ظلم و ستم پر شده بود.لا تقوم الساعه حتی تملأ الارض جوراً و ظلماً و عدواناً، ثم یخرج من اهل بیتی رجلٌ یملأها قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و عدواناً.
بنابراین دعوت جهانی و طوفان نوح (علیه السلام) و کشتی نجات او، آیت و نمونه ایست از قیام جهانی امام مهدی (علیه السلام) که زمین را از لوث وجود ظالمان پاک می کند و آن را به مومنان صالح اختصاص می دهد.
4 - 2 - 3 - ابتلائات و تمایز صالحان از کافران دوران:
بنابر روایات نوح (علیه السلام) دو هزار و سیصد سال عمر کرد، هشتصد و پنجاه سال پیش از اینکه به پیغمبری مبعوث شود، و نهصد و پنجاه سال در میان مردم آنها را بخدا دعوت کرد و پانصد سال پس از (طوفان که از) کشتی فرود آمد و آب فرو نشست، و در این مدت شهرها را از نو بنا کرد و فرزندانش را در شهرها جا داد. (کلینی:1362، 8، 284)(181).
در این میان، خداوند در قرآن تنها به بیان داستان بخش دوم زندگی ایشان به عنوان یک رسول اولوا العزم می پردازد که رویداد برجسته این دوران عذاب کافران با طوفان و نجات مومنان با سفینه است و در همه موارد ذکر داستان قوم نوح (علیه السلام) در قرآن به این رویداد اشاره و آیت خوانده شده است.
سوره مومنون یکی از سوره هایی است که به بیان سرگذشت نوح (علیه السلام) می پردازد. پس از نقل داستان می فرماید:
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ وَ إِنْ کُنَّا لَمُبْتَلِینَ (المومنون:30) «بی گمان در این (سرگذشت)، نشانه هایی است و ما تنها آزمایندگانی بودیم.»
گویا مهمترین و عبرت آموز ترین نکته این سرگذشت، ابتلاء قوم نوح (علیه السلام) بوده و همین نکته آیت و نشانه ای برای همه بندگان است. (مکارم:1374، 14، 232)(182).
در روایتی از امام صادق (علیه السلام)، چگونگی ابتلاء مومنان قوم نوح (علیه السلام) شرح داده شده که مثلی برای ابتلاء مومنان در دوران امام مهدی (علیه السلام) است:
خدای تعالی در قائم ما سه خصلت جاری ساخته که آن خصلتها در سه تن از پیامبران نیز جاری بوده است: مولدش را چون مولد موسی و غیبتش را مانند غیبت عیسی و تأخیر کردنش را مانند تأخیر کردن نوح مقدّر کرده است و بعد از آن عمر عبد صالح - یعنی خضر علیه السّلام - را دلیلی بر عمر او قرار داده است.... (صدوق:1395، 2، 354)(183).
بنابر این روایت، تأخیر در تحقق وعده خداوند به نوح (علیه السلام) برای عذاب کافران و نجات مومنان، نمونه و مثلی است برای طولانی شدن دوران غیبت و تأخیر در ظهور امام مهدی (علیه السلام) که زمان تحقق وعده الهی بر عذاب کافران ونجات مومنان امّت خاتم است.
قرآن همچنین از ابتلاء و آزمون قوم صالح (علیه السلام) که از پیامبران تابع شریعت نوح (علیه السلام) است، اینگونه سخن می گوید:
إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَهِ فِتْنَهً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَ اصْطَبِر (القمر:27) «(به صالح پیامبر گفتیم:) ما این ماده شتر را برای آزمون آنان می فرستیم پس چشم به راه آنان باش و شکیب کن!»
در روایات امام علی (علیه السلام) به ناقه صالح تشبیه شده اند (مجلسی، 27، 281) که وجودشان آیتی الهی است و بوسیله ایشان امَت اسلام آزموده شدند. نیز در روایات آمده که ابتلاء دیگر قوم صالح، غیبت او از میان آنان بوده و غیبت صالح مثَل و نمونه ای برای غیبت امام مهدی (علیه السلام) شمرده شده است. در این روایت به نقش عالمان در دوران غیبت نیز اشاره شده است. (صدوق:1395، 1، 137)(184).
ابتلاء امتها از سنتهای قطعی خداوند است (البقره:155) (طباطبائی:1417، 2، 185)(185) که با آمدن هادیان الهی شدّت می گیرد تا زمینه ایمان بندگان، با زاری به درگاه او فراهم گردد (انعام:42)(186) و هدف از ابتلائات پیدایش صابران و مجاهدان و تمحیص پاکان (آل عمران:140 - 142)(187).
و جدا شدن آنان از بدان است. (آل عمران:179) (طباطبائی:1417، 4، 79)(188) این سنّت نیز در امّت اسلام همواره جاری بوده و تا رسیدن به هدف نهایی که جدا شدن پاکان از ناپاکان و تمحیص(189) و تربیت و رشد آنان است، ادامه دارد.در دوران امام مهدی (علیه السلام) نیز بر اساس همین سنّت الهی، کوره فتنه ها و ابتلائات داغ می شود تا طلای ناب از سنگ خاره، متمایز گردد و ناخالصی ها در آتش آن ذوب شود. (کلینی:1362، 1، 370)(190).
در روایات نیز فراوان از فتنه های آخرالزمان و شدّت آن و غربال شدن مومنان سخن رفته است.
ابو عبد الله (امام صادق) (علیه السلام) فرمود: «از عرب به همراه قائم (علیه السلام) اندکی خواهد بود. به آن حضرت عرض شد، از عرب افرادی که این امر را توصیف می کنند (یعنی معتقد به امامت و غیبت هستند) فراوانند. فرمود: به ناچار باید مردم پاک شوند و جدا شوند و غربال گردند و خلق فراوانی از غربال به در خواهند رفت». (نعمانی:1397، 204)
و نیز فرمود: به خدا قسم همچون شیشه باید بشکنید، و همانا شیشه را که بخواهند به حالت اوّل بازگردانند، بر می گردد. به خدا قسم همچون سفال باید شکسته شوید، و سفال که شکسته شود دیگر به حالت اوّل باز نمی گردد و به خدا قسم باید غربال شوید (و) به خدا قسم باید از یکدیگر تمیز یابید (و) بخدا قسم باید پاک شوید تا آنکه بجز اندکی از شما باقی نماند و در این موقع آن حضرت کف دست خود را (به عنوان بی اعتنائی بمردم) برگرداند. (همو، 207)
نیز ابوجعفر (امام باقر) علیه السّلام فرمود: ای شیعه آل محمّد حتما باید پاک شوید همچون سرمه که در چشم
پاک می شود که آدمی داخل شدن سرمه را بچشمش میفهمد ولی نمیفهمد کی از چشم او بیرون می رود و این چنین خواهد شد که مردی صبح کند در حالی که بر جادّه امامت ما است و شب می کند در حالی که از راه بدر شده است و شب میکند در حالی که بر جادّه امر ما است و صبح می کند در حالی که از راه بدر شده است. (همو،204)
بنابراین ابتلاء قوم نوح (علیه السلام)، نشانه و مثلی برای ابتلاء امت اسلام در این روزگار نیز هست که با نزدیک شدن به ظهور امام مهدی (علیه السلام) بر شدّت آن افزوده می شود وروز ظهور حق، صف مجرمان از صف وارستگان جدا و ممتاز می شود و امتیازی که در آیه «وَ امْتازُوا الیَوْمَ أَیُّهَا المُجْرِمُون» (یس:59) از آن سخن رفته است، اختصاص به قیامت ندارد، گرچه ظهور کامل آن در قیامت است. (جوادی آملی:1385، 6، 272)
4 - 2 - 4 - عذاب کافران:
دوران رسالت نوح (علیه السلام) بنا بر آیات سه رکن اساسی داشت؛ رکن اول، دعوت به پرستش خدای یگانه و رکن دوم، دعوت به ولایت و رکن سوم، هشدار نسبت به عذابی بزرگ و دردناک. (الاعراف:59)(191).
منظور از این عذاب، تنها عذاب اخروی نیست؛ بلکه به عذابی که نهایتاً کافران قوم را دربرگرفت و آنان را به طوفان هلا ک کرد، نیز اشاره دارد. (جوادی آملی:1385، 6، 280)(192) زیرا عذاب های دنیا، آیت و نمونه ای از عذاب های آخرت و در راستای آن هستند. برخی مفسران نیز چنین احتمالی را مطرح نموده اند. (زمخشری:1407، 2، 113) (مکارم:1374، 6، 220)(193).
سیاق آیات انذار نوح (علیه السلام) نیز این مطلب را تأیید می کند. در سوره هود، بیان سرگذشت نوح (علیه السلام) با معرفی او به عنوان بیم دهنده آغاز می گردد:
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ (25) أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلاَّ الله إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ أَلِیمٍ (هود:26)
«و به یقین نوح را نزد قومش فرستادیم (و به ایشان گفت:) من برای شما بیم دهنده ای آشکارم که: جز خداوند را نپرستید! به راستی من بر شما از عذاب روزی دردناک می هراسم».
در ادامه، کافران در پاسخ به دعوتش می گویند:
فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِین (هود:32) «اگر راست می گویی وعده ای را که می دهی بر سر ما بیاور!»
و نوح (علیه السلام) پاسخ می دهد:
قالَ إِنَّما یَأْتِیکُمْ بِهِ الله إِنْ شاءَ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ (هود:33) «گفت: اگر خداوند بخواهد آن را بر سر شما خواهد آورد و شما به ستوه آورنده (ی او) نخواهید بود».
آنگاه از سوی خداوند به نوح وحی می شود که دیگر کسی ایمان نخواهد آورد و تو به ساختن کشتی مشغول شو. یعنی در این سیاق، منظور از عذاب الیمی که وعده آن داده شده، طوفان و هلاکت در دنیاست.
از آیات ابتدای سوره نوح نیز همین مطلب استفاده می شود.
إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (1) قالَ یا قَوْمِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ (2) أَنِ اعْبُدُوا الله وَ اتَّقُوهُ وَ أَطِیعُونِ (3) یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرْکُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی إِنَّ أَجَلَ اللهِ إِذا جاءَ لا یُؤَخَّرُ لَوْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (نوح:4) «ما نوح را به سوی قوم وی فرستادیم (و گفتیم) که قومت را پیش از آنکه عذابی دردناک به آنان برسد، بیم بده. گفت: ای قوم من! من برای شما بیم دهنده ای آشکارم، که خداوند را بپرستید و از او پروا کنید و از من فرمان برید. تا (خداوند) برخی از گناهانتان را بیامرزد و (مرگ) شما را تا زمانی معیّن، پس افکند که اجل خداوندی - اگر می دانستید - چون در رسد پس افکنده نمی شود».
زیرا عذاب الیم با اجل الله قرین شده و پذیرش دعوت نوح (علیه السلام) با عمر یافتن تا اجل مسمّی در دنیا برابر گشته است؛ یعنی انذار و هشدار نوح نسبت به عذاب الیم در دنیا بوده است (مکارم:1374، 25، 59) (طباطبائی:1417، 20، 28)(194)؛ زیرا اجل به معنای سرآمدن حیات انسان در دنیاست. (راغب:1412، 65)(195).
شبیه همین سیاق در سرگذشت هود (علیه السلام) دیده می شود که از پیامبران تابع شریعت نوح (علیه السلام) است:
وَ اذْکُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالأَحْقافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ الله إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (21) قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَأْفِکَنا عَنْ آلِهَتِنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (احقاف:22) «و از برادر (قوم) عاد (هود) یاد کن آنگاه که قومش را در آن ریگزار بیم داد و البته پیش از وی بیم دهندگانی بر گذشته بودند و پس از او نیز پیامبرانی آمدند که (هر یک می گفتند) جز خداوند را نپرستید که من بر شما از عذاب روزی سترگ می هراسم. گفتند: آیا نزد ما آمده ای تا ما را از خدایانمان باز داری؟ اگر از راستگویانی آنچه به ما وعده می دهی بر سر ما بیاور!»
در این سیاق نیز عذاب عظیم همان وعده هلاکت در دنیاست.
درباره قوم صالح نیز به آمدن عذاب الیم در نتیجه پی کردن ناقه هشدار داده می شود و همین وعده تحقق می یابد:
وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا الله ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ هذِهِ ناقَهُ اللهِ لَکُمْ آیَهً فَذَرُوها تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (الاعراف:73)».
و به سوی (قوم) ثمود برادرشان صالح را (فرستادیم) گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید بی گمان برهانی از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، این شتر خداوند است که برای شما نشانه ای است او را رها کنید تا بر زمین خداوند بچرد و به او آسیبی نرسانید که عذابی دردناک شما را فرو گیرد».
فَعَقَرُوا النَّاقَهَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ المُرْسَلِینَ (77) پس شتر را پی کردند و از فرمان پروردگارشان سر باز زدند و گفتند: ای صالح اگر از پیامبرانی عذابی را که به ما وعده می دهی بر (سر) ما بیاور! آنگاه زمین لرزه آنان را فرو گرفت و در خانه شان از پا در آمدند».
در بخشهای بعد خواهیم دید که همه پیامبران الهی قوم خود را به عذاب استیصال در دنیا و قبل از قیامت هشدار داده اند و کافران همه امّتها به این عذاب گرفتار شده اند.
رسول خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز نسبت به این عذاب هشدار داده، عذاب قوم عاد و ثمود را نمونه ای از آن خوانده اند:
فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَهً مِثْلَ صاعِقَهِ عادٍ وَ ثَمُودَ (فصّلت:13) «پس اگر روی بگردانند بگو: شما را به آذرخشی از گونه آذرخش عاد و ثمود بیم می دهم».
از آنجا که این سنّت تبدیل ناپذیر الهی (طباطبائی:1417، 15، 34)(196)، در میان امّت اسلام هنوز جاری نشده، و به دلیل آیات و روایاتی که در مقدمه فصل بیان شد و دلالت داشت بر این که همه سنّت های امّت های پیشین، در میان امّت اسلام واقع خواهد شد، می توان نتیجه گرفت که این وعده در آخرالزمان محقّق خواهد شد. (مجلسی، 24، 72)(197) عذابی که به بیان مفسران فریقین در قرآن در مقابل عذاب ادنی قرارگرفته و عذاب اکبر خوانده شده است. (صافی:1430، 2، 317)
پس عذاب کافران قوم نوح، هود و صالح (علیهم السلام)، آیت و نشانه و مثَلی برای عذاب و هلاکت کافران در دوران امام مهدی (علیه السلام) است.
به این صورت می توان نادرستی برخی روایات درباره سیره امام مهدی (علیه السلام) را در عرضه به قرآن، نشان داد. مانند روایاتی که از وجود پیروان ادیان دیگر در زمان حکومت امام مهدی (علیه السلام) و پرداخت جزیه سخن می گوید؛ زیرا با عرضه دین کامل از سوی امام مهدی (علیه السلام) به جهانیان و نزول عیسی (علیه السلام) و تایید او، دیگر توجیهی در هیچ دل پاکی برای درستی پیروی از ادیان دیگر باقی نمی ماند؛ دلهای ناپاک نیز بنابر آیت طوفان نوح (علیه السلام) شایسته حضور در آن سرزمین نیستند.
4 - 2 - 5 - نجات صالحان دوران و ورود به سرزمین سلامت و برکت:
نوح (علیه السلام)، در کنار هشدار دادن درباره عذاب، به آمرزش گناهان، ریزش برکات، افزایش مال و فرزندان و بهشت و باغ های پر نعمت، به شرط ایمان و استغفار مژده می داد.
فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً (10) یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً (11) وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً (نوح:12) «و گفتم: از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او بسیار آمرزنده است. تا (باران) آسمان را بر شما ریزان، بفرستد. وشما را با دارایی ها و پسران، یاوری کند و برایتان بوستان ها پدید آورد و جویبارها پدیدار گرداند».
هود (علیه السلام) نیز چنین بشارت داد:
وَ یا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَ یَزِدْکُمْ قُوَّهً إِلی قُوَّتِکُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ (هود:52) «و ای قوم من! از پروردگارتان آمرزش بخواهید و آنگاه به سوی او توبه آورید تا از آسمان بر شما بارانی یکریز فرستد و شما را نیرو بر نیرو بیفزاید و گناهکارانه رو مگردانید».
با آن که قوم عاد، زندگی مرفّهی داشتند و هود (علیه السلام) از آنان می خواست تا به پاس نعمتهای الهی، ایمان بیاورند وهشدار می داد که مبادا فزونی نعمتها آنان را به سرکشی و طغیان سوق دهد و آنان را مستحق عذاب سازد:
وَ اتَّقُوا الَّذِی أَمَدَّکُمْ بِما تَعْلَمُونَ (132) أَمَدَّکُمْ بِأَنْعامٍ وَ بَنِینَ (133) وَ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (134) إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (الشعراء:135) «واز کسی که شما را با آنچه می دانید یاوری کرد پروا کنید.شما را با چارپایان و فرزندان یاوری کرد، و با بوستان ها و چشمه ساران. من بر شما از عذاب روزی سترگ می هراسم».
ولی آنان ایمان نیاوردند و قدرت ها و بهره مندی های مادَیشان آنان را فریب داد و مانع از تسلیم آنان در برابر حق شد:
فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّهً أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ الله الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَ کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ (فصلت:15) «و اما (قوم) عاد در زمین به نادرستی گردنکشی کردند و گفتند: چه کسی از ما توانمندتر است؟ و آیا ندیدند که خداوندی که آنان را آفریده از آنان توانمندتر است؟ و آنان آیات ما را انکار می کردند».
از این بیان معلوم می شود که بوستان ها و چشمه ها ونیرو هایی که هود (علیه السلام) به آنان وعده می داد، بسیار فراتر از چیزی بود که در اختیار داشتند و همان بهشت زمینی بود که خداوند به مومنان صالح وعده داده است که در بخش پیش ویژگیهایش بیان شد. بهشتی که بنا بر سنّت الهی مسکن خلیفه خداست و در طول تاریخ، برخی بندگان مومن صالح در محدوده ای از زمین و زمان آن را برپا ساخته اند. (نک. بخش 4 - 1 - 4) مومنان قوم نوح نیز به چنین بهشتی وارد شدند که در قرآن از آن به سرزمین سلامت و برکت یاد می شود:
قِیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَکاتٍ عَلَیْکَ وَ عَلی أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَکَ وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِیمٌ (هود:48)
«گفته شد: ای نوح! (از کشتی) فرود آی با درودی از ما و برکت هایی بر تو و بر امت هایی از همراهانت و امت هایی که به زودی آنان را برخوردار خواهیم کرد سپس از ما عذابی دردناک به ایشان خواهد رسید».
و دلیل بهره مندی آنان از نعمت های خاصّ پروردگار همان گونه که ذکر شد، کسب شایستگی برای مقام خلافت است؛ مقامی که ابتدا به شکل آزمایشی به همه انسانها و اقوام بخشیده می شود و پس از آزمون ها و ابتلائات، تنها بندگان «صالح»، در این مقام ابقاء می شوند. (یونس:13و14) (الاعراف:168)(198) از این رو نوح (علیه السلام) و نجات یافتگان از طوفان را خلیفگان می خواند:
فَکَذَّبُوهُ فَنَجَّیْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الفُلْکِ وَ جَعَلْناهُمْ خَلائِفَ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ المُنْذَرِینَ (یونس:73) «او را دروغگو دانستند، ما هم او و کسانی را که با او بودند در کشتی رهایی بخشیدیم و آنان را جانشین گرداندیم و آنهایی را که آیات ما را دروغ شمردند غرق کردیم پس بنگر که سرانجام بیم داده شدگان چگونه بود».
به این ترتیب نوح (علیه السلام) و همراهانش در این مقطع از حیاتشان، اولین گروهی هستند که به مقام «صالح» بودن برای خلافت نائل می گردند؛ زیرا در سرگذشت نوح (علیه السلام)، دو بار به این مفهوم اشاره شده است، اولین بار هنگام طوفان درباره غیر صالح بودن پسر نوح (علیه السلام) و بار دیگر از خیانت همسر نوح (علیه السلام) به او، به عنوان فردی صالح، سخن می گوید. از آنجا که خیانت همسر نوح عمل منافی عفت نبود (مکارم:1374، 24، 301)؛ بلکه عدم همراهی او با نوح (علیه السلام) بود، به هنگام طوفان و سوار شدن به کشتی آشکار شد؛ پس می توان گفت، نوح (علیه السلام) در اواخر رسالت و به هنگام برپایی طوفان به این مقام رسید. (ذوالفقارزاده:1389، 147)(199) یعنی همان زمانی که توانست با کوشش فراوان و ادای رسالت الهی در طی ده قرن،گروهی را به همراه خود به مقام خلافت برساند و آنان را شایسته حیات در سرای آخرت نماید.
آنچه قرآن از آینده برگزیدگان و نجات یافتگان اقوام ترسیم می کند، این است که دوباره میان فرزندان آنان افرادی گناهکار و ناصالح پدید آمدند و بهشت و برکت از زندگی آنان رخت بربست. ولی بنابر عقیده قرآنی رجعت، صالحان و برگزیدگان در آخرین دوره حیات بشر (سرای آخرت) که هدف خلقت محقق و بهشت زمینی به دست امام مهدی (علیه السلام) و یاوران ایشان پدیدار شده و تا قیامت پایدار است، رجعت نموده و از نعمت های آن بهره مند می شوند و آن بهشت به منزله مقدمه و زمینه ساز بهشت های اخروی است تا صالحان تاریخ توسط آخرین آموزگار الهی برای تکمیل مقام خود تربیت شوند و این بار شایسته حضور و بهره مندی از بهشت های اخروی شوند. تربیتی شیرین چون خوردن از میوه های بهشتی؛ زیرا با تشکیل دولت امام مهدی (علیه السلام) جهان وارد مرحله جدید و نشئه آخرت می شود (کلینی:1362، 1، 336) که دیگر ابتلاء به شرّ در آن نیست و رشد و تربیت بشر تنها با ابتلاء به خیر و بلاء حسن صورت می گیرد.
4 - 3 - ابراهیم (علیه السلام):
در قرآن از مقام رسالت و اصطفاء (آل عمران:33) (البقره:130) و امامت (البقره:124) و حنیفیت و اسلام (البقره:132) (آل عمران:67) و خلّت (النساء:125) و یقین ابراهیم (علیه السلام) سخن گفته شده و در بیان سرگذشت ایشان چند موضوع اصلی دیده می شود، اعتراض او به پدر خوانده و قومش به خاطر بت پرستی و استدلال درباره توحید و دعوت آنان به خداپرستی (الانعام:74)، دیدن ملکوت (الانعام:75)، دیدن چگونگی زنده شدن مردگان به امر خدا در ماجرای چهار پرنده (البقره:260)، احتجاج با ستاره و ماه و خورشید پرستان (الانعام:76 - 83)،احتجاج با نمرود (البقره:258)، سپس اعتزال و گوشه گیری از مشرکان (مریم:48و49)، کید مشرکان برای سوزاندن او، نجات او از آتش، عذاب قوم لوط و نجات لوط و مومنان خاندانش در زمان او (هود:69 - 82)، صاحب فرزند شدن در پیری: اسماعیل و اسحاق (ابراهیم:39)، دستورذبح اسماعیل (الصافات:102 - 108)، بنای خانه خدا و تعلیم مناسک حج (البقره:127و128)،دعای ابراهیم برای فرزندانش و شهر مکه (ابراهیم:35). در مجموع 24 سوره قرآن از ابراهیم (علیه السلام) یاد شده است.
لوط، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، یوسف، ایوب نیز از پیامبران ابراهیمی هستند که یا هم عصر ایشان بوده اند و یا تابع شریعت ایشان بوده و پس از ایشان زیسته اند. خضر و ذوا القرنین دو شخصیت قرآنی هستند که زمان زندگی آنان مورد اختلاف است ولی از آنجا که در روایات آمده که خضر در لشکر ذوا القرنین بود و ذوا القرنین حج خانه خدا به جا آورد و با ابراهیم (علیه السلام) مصافحه نمود (طباطبائی:1417، 13، 373)، مطالب مربوط به این دو ولی الهی در این بخش بیان می شود.
خداوند سرگذشت ابراهیم (علیه السلام) را نیز در قرآن (العنکبوت:24) آیتی برای مومنان خوانده است تا با تامل در آن در جستجوی ذی الآیه باشند.
4 - 3 - 1 - پنهانی ولادت:
در روایات به مخفی بودن ولادت ابراهیم (علیه السلام)، اشاره شده (صدوق:1395، 1، 138) که با ظاهر آیات نیز سازگار است. علمای حدیث و آثار (ابن کثیر:1419، 3، 261) تقریبا اتفاق دارند در اینکه ابراهیم (علیه السلام) در ابتدای زندگی از ترس نمرود در پنهانی بسر می برده، و پس از سرآمدن این دوره از زندگیش خود را آشکار ساخته، و با پدر و قومش بر سر الوهیت بت ها و ستاره و ماه و خورشید احتجاج کرده، و همچنین با نمرود پادشاه معاصرش بر سر ادعای خداییش محاجه نموده است، و این همانطوری که قبلا هم گفتیم از سیاق آیات مربوط به این داستان نیز استفاده می شود. (طباطبائی:1417، 7، 208)
این مسأله از شباهتهای ابراهیم و امام مهدی (علیهم السلام) شمرده شده است.
سعید بن جبیر گوید: از امام زین العابدین (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: درقائم ما سنّتهایی از انبیاء وجود دارد: سنّتی از پدرمان آدم (علیه السلام) و سنّتی از نوح و سنّتی از ابراهیم و سنّتی از موسی و سنّتی از عیسی و سنّتی از ایّوب و سنّتی از محمّد صلوات الله علیهم،... و امّا از ابراهیم پنهانی ولادت و کناره گیری از مردم،.... (صدوق:1395، 1، 322)
بنابراین پنهانی ولادت ابراهیم (علیه السلام) نشانه و نمونه ایست تا منکران امام مهدی (علیه السلام)، ولادت ایشان را به سبب پنهانی آن انکار نکنند و سنّت الهی در تاریخ بشر را ملاحظه کنند و ببینند هرجا خوف و تهدیدی نسبت به جان برگزیدگان الهی بوده، این سنت جریان داشته است؛ درباره موسی (علیه السلام) نیز چنین بوده و در بخش مربوطه بیان خواهد شد.
4 - 3 - 2 - طول عمر:
ابراهیم (علیه السلام) نیز از پیامبران معمّر است. امام صادق (علیه السلام) از پدرش روایت کند که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: آدم ابو البشر (علیه السلام) نهصد و سی سال زندگانی کرد و نوح (علیه السلام) دو هزار و چهار صد و پنجاه سال و ابراهیم (علیه السلام) صد و هفتاد و پنج سال و اسماعیل بن ابراهیم (علیهما السلام) صد و بیست سال و اسحاق بن ابراهیم صد و هشتاد سال و یعقوب بن اسحاق صد و بیست سال و یوسف بن یعقوب (علیهما السلام) صد و بیست سال و موسی (علیه السلام) صد و بیست و شش سال و هارون (علیه السلام) صد و سی و سه سال و داود (علیه السلام) صد سال و پادشاهی او چهل سال بود و سلیمان بن داود (علیهما السلام) هفتصد و دوازده سال زندگانی کرد. (صدوق:1395، 2،524)
طول عمر ابراهیم و پیامبران ابراهیمی (علیهم السلام) نیز نشانه ای برای طول عمرامام مهدی (علیه السلام) در برابر منکران است.
حسن بن محمّد بن صالح گوید: از امام حسن بن علیّ عسکریّ (علیهما السلام) شنیدم که می فرمود: این فرزندم قائم پس از من است و او همان کسی است که سنّتهای انبیاء (علیه السلام) از طول عمر و غیبت در او جاری است تا به غایتی که دلها به واسطه طول مدّت سخت گردد و جز کسی که خدای تعالی ایمان را در دلش نقش کرده و وی را با روحی از جانب خود مؤیّد ساخته است در عقیده به امامت او ثابت نماند. (همو)
4 - 3 - 3 - غیبت:
سنّت غیبت در میان بسیاری از پیامبران ابراهیمی جریان یافته تا آیتی برای غیبت امام مهدی (علیه السلام) باشد.
4 - 3 - 3 - 1 - ابراهیم (علیه السلام) و غیبت او:
در روایات دو غیبت برای ابراهیم (علیه السلام) ذکر شده است (صدوق:1395، 1، 138) که آیات قرآن نیز آن را تایید می کند.یکی در دوران کودکی و دیگری پس از کناره جویی از مشرکان قومش که در قرآن با واژگان هجرت و اعتزال از آن یاد شده است.
بنابر آیات قرآن ابراهیم (علیه السلام) در دوران کودکی و نوجوانی با ستاره پرستان و ماه پرستان و خورشید پرستان همراه شد تا با آنان احتجاج کند (الانعام:76 - 80) و این نشان می دهد که نبوت او هنوز آشکار نشده بود؛ زیرا اگر نبوت او آشکار شده بود نمی توانست همراه آنان اظهار به پرستش کرات آسمانی کند. همان طور که در غیبت موسی (علیه السلام) و یوسف (علیه السلام) خواهیم دید، غیبت به معنای پنهان بودن هویت و شخصیت است. در سرگذشت ابراهیم (علیه السلام) نیز کاهنان، نمرود را از آمدن کسی که بساط سلطنت او را تهدید می کند خبر داده بودند؛ اما آنان هویت او را نمی شناختند. یعنی ابراهیم (علیه السلام) در آغاز زندگی خود، از ترس نمرود به شکل پنهان زندگی می کرد و دانشمندان علم حدیث و تاریخ بر این مطلب اجماع دارند و با سیاق آیات قرآن نیز سازگار است. (طباطبائی:1417، 7، 208)
سپس ابراهیم (علیه السلام) نبوتش را با دعوت آزر به خداپرستی و دوری از بت پرستی آغاز می کند و سپس به گفتگو و احتجاج با قومش می پردازد و آنان را از بت پرستی باز می دارد. آنگاه ماجرای شکستن بت ها و تصمیم نمرود به سوزاندن ابراهیم (علیه السلام) و نجات ابراهیم (علیه السلام) از آتش همه در دوران نبوت آشکار ابراهیم (علیه السلام) روی می دهد. اما پس از این ماجرا ابراهیم از قومش برائت جسته و از آنان کناره می گیرد و به همراه لوط به سرزمین با برکت شام (آلوسی:1415، 8، 419) (زمخشری:1407، 3، 21) (قمی مشهدی:1368، 8، 230) هجرت می کند. (الانبیاء:71) این غیبت دوم ابراهیم (علیه السلام) است. در این دوران خداوند اسحاق و یعقوب را به او می بخشد.
فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قالَ إِنِّی مُهاجِرٌ إِلی رَبِّی إِنَّهُ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیمُ (العنکبوت:26) «آنگاه لوط به او گروید و (ابراهیم) گفت: من به سوی پروردگارم هجرت می کنم که اوست که پیروزمند فرزانه است».
وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسی أَلاَّ أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیًّا *فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کُلاًّ جَعَلْنا نَبِیًّا (مریم:49 - 48) «و از شما و آنچه به جای خداوند (به پرستش) می خوانید کناره می جویم و پروردگارم را می خوانم باشد که در خواندن پروردگارم رنجور نباشم.پس چون از آنان و آنچه به جای خداوند می پرستیدند کناره گرفت، اسحاق و (نوه اش) یعقوب را بدو بخشیدیم و همه را پیامبر کردیم».
4 - 3 - 3 - 2 - ذوا القرنین و غیبت او:
ذوا القرنین پادشاهی است که در قرآن درباره او و سفرها و کارهایش مطالبی نقل شده است؛ در روایات داستان او را مثلی برای امامان و جایگاه الهی آنان دانسته اند. (کلینی:1362، 1، 268و398) در برخی روایات نیز سفرهای او را نمونه و مثلی برای غیبت امام مهدی (علیه السلام) شمرده اند.
در روایتی از امام حسن عسکری (علیه السلام) است که، مثل او در این امّت مثل خضر و ذو القرنین است، او غیبتی طولانی خواهد داشت که هیچ کس در آن نجات نمی یابد مگر کسی که خدای تعالی او را در اعتقاد به امامت ثابت بدارد و در دعاء به تعجیل فرج موفّق سازد.... بفرمائید آن سنّتی که از خضر و ذو القرنین دارد چیست؟ فرمود: ای احمد! غیبت طولانی، گفتم: ای فرزند رسول خدا! آیا غیبت او به طول خواهد انجامید؟ فرمود: به خدا سوگند چنین است تا به غایتی که اکثر معتقدین به او بازگردند و باقی نماند مگر کسی که خدای تعالی عهد و پیمان ولایت ما را از او گرفته و ایمان را در دلش نگاشته و با روحی از جانب خود مؤیّد کرده باشد. (صدوق:1395، 2، 384)
مفسران درباره این که ذی القرنین که بوده و سفرهای سه گانه او در قرآن به کجا بوده و سدّی که او ساخته در کجا بوده، نظرات و احتمالات فراوانی را مطرح نموده اند که علامه طباطبائی در تفسیر المیزان به بیان این نظرات و نقد آن پرداخته است و روشن نموده که هریک از آن ها اشکالات و ناسازگاری هایی با آیات سوره کهف در این باره دارد، اگرچه یکی از وجوه را به عنوان مناسب ترین نظر معرفی می کند. (طباطبائی:1417، 13، 378 - 398) اما عالم سبیط نیلی، تفسیری جدید از این آیات ارائه داده که با آیات و روایات و قرائن علمی سازگار است.
بنا بر این تفسیر که دلایل آن در «الطور المهدوی» به تفصیل بیان شده است، سفر ذوا القرنین سفری فضائی است. (نیلی:1430، 50 - 55) از طرفی آیات قرآن و روایات دلالت دارد بر این عوالم متعددند (نیلی: 1430، 25) و رسالت رسول خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) جنبه جهانی داشته و در همه عوالم اثرگذار بوده است. (نیلی:1430،36) در روایات نیز به سفرهای امام مهدی (علیه السلام) به فضا اشاره شده است:
بصائر الدرجات ختص، الإختصاص أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی خَالِدٍ وَ أَبُو سَلَّامٍ عَنْ سَوْرَهَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ أَمَا إِنَّ ذَا القَرْنَیْنِ قَدْ خُیِّرَ السَّحَابَیْنِ فَاخْتَارَ الذَّلُولَ وَ ذَخَرَ لِصَاحِبِکُمُ الصَّعْبَ قَالَ قُلْتُ وَ مَا الصَّعْبُ قَالَ مَا کَانَ مِنْ سَحَابٍ فِیهِ رَعْدٌ وَ صَاعِقَهٌ أَوْ بَرْقٌ فَصَاحِبُکُمْ یَرْکَبُهُ أَمَا إِنَّهُ سَیَرْکَبُ السَّحَابَ وَ یَرْقَی فِی الأَسْبَابِ أَسْبَابِ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ الأَرَضِینَ السَّبْعِ خَمْسٌ عَوَامِرُ وَ اثْنَتَانِ خَرَابَان. (بحار الأنوار، 52، 321)
بنابراین این احتمال تقویت می شود که امام مهدی (علیه السلام) در دوران غیبت و دوران ظهور سفرهایی فضایی دارند و مأموریت ایشان نیز چون رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مأموریتی جهانی و در همه عوالم است.
4 - 3 - 3 - 3 - یوسف (علیه السلام) و غیبت او:
سوره یوسف که به بیان سرگذشت این نبی مکرّم الهی پرداخته، در آغاز دعوت به تعقل در این زیباترین داستان ها نموده وآن را دربردارنده آیت های الهی خوانده در پایان آن را مایه عبرت بندگان شمرده است.
در روایات اهل بیت (علیهم السلام) نیز، غیبت یوسف (علیه السلام) نشانه ای برای غیبت امام مهدی (علیه السلام) و داستان یوسف درسی برای منتظران او خوانده شده است. (صدوق:1395، 1، 144)(200).
«سدیر از امام صادق (علیه السلام) روایت کند که فرمود: در قائم سنّتی از یوسف است، گفتم: گویا خبر او یا غیبت او را ذکر می کنید؟ فرمود: این مردم منکر نیستند که برادران یوسف اسباط و اولاد پیامبران بودند، با یوسف که برادرشان بود و آنها هم برادر وی بودند تجارت کرده و داد و ستد نمودند و وی را نشناختند تا آنگاه که گفت: من یوسفم و این هم برادر من است! پس چرا منکر می شوند که خدای تعالی در روزگاری بخواهد حجّتش را از آنها پنهان کند؟ یوسف روزی پادشاه مصر بود و بین او و پدرش هجده روز فاصله بود و اگر خدای تعالی می خواست که مکان وی را به او بنمایاند می توانست، به خدا سوگند وقتی به یعقوب و فرزندانش مژده رسید، نه روزه خودشان را به مصر رسانیدند، چرا این مردم منکرند که خدای تعالی با حجّت خود همان کند که با یوسف کرد؟ در بین ایشان گردش کند و در بازارهای آنها راه رود و بر بساط آنها پا نهد و آنها او را نشناسند تا آنگاه که خدای تعالی به او اذن دهد که خود را به آنها معرّفی سازد همان گونه که به یوسف اذن داد آنگاه که به ایشان گفت: آیا می دانید آنگاه که نادان بودید چه بر سر یوسف و برادرش آوردید؟ گفتند: آیا تو خودت یوسف نیستی؟ گفت: من یوسفم و این هم برادر من است».
اکنون در آیات این سوره تدبر نموده و آیت ها و نشانه های مهدوی را در آن بازشناسی می کنیم.
بشارت به تمکین و غلبه:
سوره با بیان خواب یوسف (علیه السلام) آغاز می شود که به نوعی بشارت به پیروزی و غلبه و قدرت یافتن اوست؛
إِذْ قالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ القَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی ساجِدِینَ (یوسف:4) «آنگاه که یوسف پدر خویش را گفت: ای پدر، من در خواب یازده ستاره و مهر و ماه را دیدم که مرا سجده می کنند».
از این رو یعقوب (علیه السلام)، از او می خواهد تا خواب خود را با برادران در میان نگذارد تا مایه حسد و کینه ورزی و مکر و کید آنان نشود.
قالَ یا بُنَیَّ لا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلی إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً إِنَّ الشَّیْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ (یوسف:5)
«گفت: پسرکم! خوابت را برای برادرانت باز مگو که برای تو نیرنگی سخت اندیشند بی گمان شیطان، برای آدمی دشمنی آشکار است».
در واقع یعقوب (علیه السلام) بنابر مقام نبوتش به او خبر فتح و غلبه و تمکین در زمین داد؛ بشارتی که برانگیزنده حسد و مکر ورزی نزدیکان او خواهد بود، چه رسد به دشمنان او که اگر از این وعده با خبر می شدند، تمام نیروی خود را برای جلوگیری از تحقق آن به کار می بستند.
وَ کَذلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّک... (یوسف:6) «و بدین گونه پروردگارت تو را برمی گزیند..».
واین همان مقام امام مهدی (علیه السلام) که وارد شده، خداوند به وسیله او زمین را از عدل و داد پر می کند، پس از آن که از ظلم و ستم پر شده است. در واقع بشارتی که اینجا به یوسف نبی داده شده، آنجا به پیامبر خاتم محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) داده شده که هر قدر که زمان به درازا کشد، در آخر، این دین به دست مردی از فرزندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که همان مهدی (علیه السلام) است، چیره خواهد شد. (نک. سند:1431، 62)
هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی وَ دِینِ الحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ «اوست آن که پیامبر خویش را با رهنمونی (به راه راست) و دین حق فرستاد تا آن را بر همه دینها چیره سازد،..». (فتح، صف، توبه)
و این وعده تا کنون محقق نگشته است. به نص روایات معتبر امام مهدی (علیه السلام) نیز چون یوسف (علیه السلام) برای تحقق این وعده الهی در امت خاتم، اجتباء شده است. (نک. بخش 2 - 1 - 3)
لَقَدْ کانَ فِی یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آیاتٌ لِلسَّائِلِینَ (یوسف:7) «براستی در (سرگذشتِ) یوسف و برادرانش نشانه هاو عبرتها برای پرسندگان است».
زیرا اگر در سرگذشت یوسف و برادرانش تدبر شود، علامت ها و نشانه هایی برای غیبت امام مهدی (علیه السلام) است.
آغاز غیبت در چاه:
غیبت نخست امام مهدی (علیه السلام) همزمان با تولد ایشان آغاز شد. در باره مکان ولادت امام مهدی (علیه السلام) چند احتمال وجود دارد:
الف. در سامرا به دنیا آمد و تا آخر عمر پدر بزرگوارش، در آن جا زیست. (صدوق:1395، 2، 434 - 436) (همان، 2، 424)(201).
ب. در سامرا متولد شد و پیش از درگذشت پدر، به مکه فرستاده شد. (مجلسی، 50، 336)(202).
ج. در سامرا قدم به عرصه وجود نهاد و برای حفاظت و رشد، او را به مدینه بردند. یا در مدینه زاده شد و در همان جا ادامه حیات داد. (کلینی:1362، 1، 328) (نعمانی:1397، 185) (ابوغالب زراری: 1411،141)(203).
هر یک از احتمالات فوق شواهد و قرائنی دارد که بنا به تحلیلی که در پی نوشت آمده، شاید احتمال آخر از همه قوی تر باشد؛ اما تولد ایشان در سامراء و آغاز غیبت ایشان از سرداب خانه امام حسن عسکری که یکی از اقوال رایج است، مایه طعن و توهین برخی، نسبت به عقیده شیعه درباره امام مهدی (علیه السلام) شده است. (ابن خلدون، 199)(204) (ابن حجر، 100) اگرچه این مسأله یکی از احتمالات درباره مکان غیبت امام است ولی اگر این احتمال واقعیت داشته باشد، بنابر آیات داستان یوسف (علیه السلام) در قرآن، در گذشته هم سابقه داشته و مسلمانی که معتقدان به امام مهدی (علیه السلام) را به این دلیل استهزاء می کند، باید به قرآن مراجعه کند تا سستی اندیشه خود را دریابد.
فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فِی غَیابَتِ الجُب... (یوسف:15) «پس چون او را بردند و همدل شدند که وی را در نهانگاه چاه نهند،..».
بنابر این آیه قرآن، غیبت یوسف (علیه السلام) از دل چاه آغاز می شود. غیبت او از خویشان و خاندانش و حتی از پدرش که از انبیاء الهی بود و به مقام امامت نائل شده بود. (الانبیاء:73) بنابراین غیبت حجتی از حجج الهی نه تنها از عموم مردم، بلکه از خواص آنان، به دلیل خطری جدّی که اورا تهدید می کند و به خاطر حفظ و نگاهبانی از او صورت می گیرد؛ با این غیبت، نه از مقام حجت بودن فرود می آید و نه وعده الهی بر یاری و پیروزی دین به دست او ناکارآمد می گردد.
اینجا نیز شباهتهایی با غیبت امام مهدی (علیه السلام) دیده می شود. غیبت یوسف در چاه وغیبت امام مهدی (علیه السلام) در سرداب غیبت.
قلمها و زبان هایی سرداب غیبت را به استهزاء می گیرند، مانند آن که کسی بپرسد چه ارتباطی میان غیبت یوسف از خانواده اش و اصلاح در زمین و تمکین او، و میان چاه هست؟ آیا یوسف پس از غیبتش، همواره در چاه ماند؟
خیر؛ حسد ورزان برای رهایی از یوسف، او را به چاه انداختند و به این دلیل قرآن از آغاز غیبت او در چاه سخن می گوید. مانند آنچه درباره امام مهدی (علیه السلام) نقل می شود. در شهری که خانه پدر و جدّ او در آن قرار داشت، برای خانه ها سرداب هایی می ساختند تا خود را در خنکای آن از گرمای تابستان حفظ کنند. مأموران نظام عباسی زمانی که با خبر شدند که فرزند امام حسن عسکری که همان مهدی است در سرداب خانه پدر به سر می برد، سرداب را بستند تا امام را از بین ببرند. همانند برادران ظالم یوسف ع. همانگونه که خداوند متعال نقشه آنان را از کار انداخت و کیدشان را، حیله مأموران نظام عباسی را نیز نابود ساخت، به طوری که کورشان ساخت و برچشمان آنان پرده افکند تا خروج امام مهدی (علیه السلام) را نبینند؛ مانند جدّش رسول الله که بر دیده قریش که نقشه قتل او را کشیده بودند، پرده افکند و آن حضرت از میان آنان خارج شد و به مدینه هجرت نمود.
وَ جاءَتْ سَیَّارَهٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَأَدْلی دَلْوَهُ قالَ یا بُشْری هذا غُلام... وَ قالَ الَّذِی اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لامْرَأَتِهِ أَکْرِمِی مَثْواهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ کَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الأَرْض... (یوسف:19 و 21) «و کاروانی بیامد، پس آب آورشان را فرستادند، و او دلو خویش (در چاه) فروانداخت گفت: ای مژدگان! این پسری است... و آن کس از (مردم) مصر - یعنی عزیز مصر - که او را بخرید زن خویش - زلیخا - را گفت: جایگاهش گرامی دار، شاید ما را سود دهد یا او را به فرزندی گیریم. و بدین سان یوسف را در آن سرزمین جای (و توان) دادیم (تا آنچه می خواستیم تحقّق بخشیم)..».
بنا بر این تمکینی که خداوند وعده داده بود، به شکل تدریجی و به تدبیر الهی واقع می گردد تا در برابر کید و مکر ماکران بهترین مکرها را به کار بندد، که او خیر الماکرین است و این گونه به تدبیر الهی، مسیر استخلاف صالحان در زمین و ظهور و غلبه دین و تحقق امر خداوند، باز می شود. ِ وَ الله غالِبٌ عَلی أَمْرِهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون (یوسف:21) «و خداوند بر کار خویش چیره و تواناست و لیکن بیشتر مردم نمی دانند». (نک. سند:1431،68 - 70)
غیبت هویت:
زمانی که از غیبت یوسف در چاه سخن می گوید، می فرماید:
فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فِی غَیابَتِ الجُبِّ وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (یوسف:15) «پس چون او را بردند و همدل شدند که وی را در نهانگاه چاه نهند (چنین کردند) و ما به او وحی کردیم که (روزی) آنان را از این کارشان آگاه می کنی، در حالی که آنان درنیابند».
اینجا التفات زیبایی صورت گرفته، از: وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِ به یوسف نبی: لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ
گویا غیبتی که از چاه آغاز خواهد شد و از برادران و پدرش نهان خواهد شد، ناپدید شدن در زمین نیست؛ بلکه این غیبت و نهانی نسبت به احساس و شعور آنان رخ می دهد. غیبت وجودی و حضوری نیست بلکه غیبت شعوری است؛ یعنی دیگران متوجه او نمی شوند؛غیبت هویت است، غیبت خفا و استتار است. به همین دلیل با وصف «لا یشعرون» از غیبت یوسف سخن می گوید، که شباهتی به غیبت مهدی (علیه السلام) دارد، همچنان که غیبت موسی (علیه السلام) را چنین وصف می کند. (نک. بخش 4 - 4)
فَالتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما کانُوا خاطِئِینَ (8) وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ لا تَقْتُلُوهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (القصص:9)
«آنگاه فرعونیان او را (از آب) گرفتند تا به فرجام، دشمن آنان و مایه اندوهشان گردد بی گمان فرعون و هامان و سپاه آن دو لغزشکار بودند. و همسر فرعون گفت: روشنی چشمی برای من و توست، او را نکشید باشد که به ما سود رساند یا آنکه او را به فرزندی بگیریم و آنان درنمی یافتند».
پس مفهوم قرآنی غیبت که در ظواهر آیات مربوط به امام مهدی (علیه السلام) تکرار شده، به معنای عدم احساس فرد غایب است، نه عدم وجود او. غیبت اولیای الهی به معنای عدم معرفت ما به هویت آنانست نه دوری آنان از ساحت عالم، و نه دوری آنان از تدبیر امور؛ زیرا آنان حاضرند ولی ما متوجه هویت آنان نیستیم.
به همین بهانه دشمنان شایعه می پراکنند که او مرده یا کشته شده، آنچنان که زمان دولت عباسی اتفاق افتاد و همین شایعه سبب حفظ امام مهدی (علیه السلام) شد. مانند زمان یوسف که چنین خبری درباره او شایع شد.
وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً یَبْکُونَ (16) قالُوا یا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَکْنا یُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ کُنَّا صادِقِینَ (17) وَ جاؤُ عَلی قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَ الله المُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ (18) «و شبانگاه گریان نزد پدرشان آمدند. گفتند: ای پدر! ما رفته بودیم مسابقه بدهیم و یوسف را کنار بار خود وانهاده بودیم که گرگ او را خورد و (می دانیم) اگر (هم) راستگو می بودیم (سخن) ما را باور نمی کردی. و خونی دروغین را بر پیراهن او آوردند (یعقوب) گفت: (نه چنین است که می گویید) بلکه (هوای) نفستان کاری را در چشمتان آراست، اکنون (کار من) شکیبی نیکوست و بر آنچه وصف می کنید از خداوند باید یاری جست».
یوسف در صحنه اجتماع و در ارتباط با مردم بود، در حالی که مردم بشارت یعقوب به ظهور یوسف (علیه السلام) و جایگاه او در زمین باور نداشتند و آن را دروغ می انگاشتند و به گواهی دروغ برادران ظالم اوگمان می کردند که او مرده است و تدبیر الهی را درنمی یافتند؛ در حالی که خدا بر امر او چیره بود و آنان نمی دانستند! آنچه را نمی دانستند، دروغ می انگاشتند.
درباره امام مهدی (علیه السلام) نیز این گونه است. ذهبی در شرح حال امام حسن عسکری از تولّد امام مهدی محمد بن الحسن یاد می کند، ولی بعد از آن می گوید: او نابود شد.گویی دولت عباسی او را کشته است؛ (ذهبی:1407، 19، 113)(205) ولی حقیقت اینگونه نیست، بلکه او از سوی خداوند متعال حفظ و حراست می گردد، همانگونه که یوسف نبی حفظ گردید و او همان موعودی است که بشارت داده شده که دین الهی به دست او بر تمام زمین حاکم می شود و او بنابر احادیث متواتر شیعه و اهل سنت، از نسل رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و اولاد فاطمه س است. (صافی:1430، 2، 146)(206).
قرآن براین نکته تاکید می کند که غیبت و خفا با جریان یافتن قضای الهی تا فراهم آمدن شرایط ظهور موعودی که اصلاح در زمین به دست او بشارت داده شده، منافات ندارد. (سند:1431، 70 - 71)
ادای نقش خلافت الهی در دوران غیبت:
وَ قالَ الَّذِی اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لامْرَأَتِهِ أَکْرِمِی مَثْواهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ کَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِیلِ الأَحادِیثِ وَ الله غالِبٌ عَلی أَمْرِهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (21) «و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار (و با خادمان مگمار) باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم و بدین گونه یوسف را در آن (سر) زمین جای دادیم و (بر آن شدیم) تا بدو از (دانش) خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمی دانند».
سپس با ورود یوسف به خاندان عزیز مصر، به تدریج و به شکل پنهانی راههای نفوذ در قدرت برای او گشوده می شود تا در جایگاهی در میان بشر قرار گیرد که قدرتش نافذ گردد. این سنّتی الهی است و او بر امر یوسف غالب است تا آن را تدبیر کند.
غیبت یوسف در خردسالی او رخ داد، قبل از جوانی، همانند موسی (علیه السلام) و همانند آنچه درباره امام مهدی (علیه السلام) روی داد. این تدبیری الهیست برای مصلحی که خدا می خواهد دین الهی را به دست او پیروزگرداند.
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی المُحْسِنِینَ (یوسف:22).«و چون به برنایی خویش رسید بدو (نیروی) داوری و دانش بخشیدیم و بدین گونه به نیکوکاران پاداش می دهیم».
در همین دوران خداوند به او علم و حکمت بخشید؛ علمی لدنی و ایتائی که سرچشمه اش غیر از سرچشمه وحی نبوت و وحی شریعت است. حکمتی که خداوند به لقمان داد و او رسول و نبی و امام نبود. مقاماتی که جز در مدرسه اهل بیت تفسیری برایش یافت نمی شود.مدرسه اهل بیت می گوید: خداوند متعال حجت هایی دارد که انبیاء و رسولان و امامان می باشند، یا گاهی نبی، رسول و امام نیز هست، یا یکی از حجت های الهیست ولی نه امام است و نه رسول و نه نبی، در حالیکه حُجّیت او مانند سه مقام اول ثابت و پایدار است. مانند مریم و مادر موسی که نه نبی بودند و نه رسول و به آنان وحی می شد. وحیی خاص برای الهام برنامه های خداوند متعال. (نک. کلینی:1362، 1، 268 - 271)
وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَیانِ قالَ أَحَدُهُما إِنِّی أَرانِی أَعْصِرُ خَمْراً وَقالَ الأخَرُ إِنِّی أَرانِی أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِی خُبْزاً تَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْهُ نَبِّئْنا بِتَأْوِیلِهِ إِنَّا نَراکَ مِنَ المُحْسِنِینَ (یوسف: 36) «و دو جوان با او به زندان در آمدند، یکی از آنها گفت من در خواب می دیدم که شراب می اندازم و دیگری گفت: من در خواب می دیدم که روی سرم نان می برم، پرندگان از آن می خورند، ما را از تعبیر آن آگاه کن که ما تو را از نیکوکاران می بینیم».
در این صورت ولی موعود الهی در دوران غیبت، چون سایر مردم زندگی می کند و حتّی امکان زندانی شدن او هم هست، با وجود آن که خداوند متعال وعده پیروزی او را داده است؛ زیرا نه تنها با تدبیر الهی منافات ندارد، بلکه او را وارد جریان پیوسته تدبیرات الهی می سازد تا نهایتا امر الهی محقق شود.این نکات در زندگانی یوسف (علیه السلام) نشان می دهد که غیبت و پنهانی ولی الله با وجود او در صحنه حیات و درگیری او با جریان های آن منافات ندارد.
از این رو در سرگذشت یوسف (علیه السلام) می بینیم چگونه وقوع رویدادهای پی در پی شرایط تحقق امر خدا فراهم می آورد.عزیز مصر خوابی می بیند و بشر از تأویل رویای او درمانده می شود. با این رویا خبر از معضلات اقتصادی می رسد که به تدبیر الهی،گریبان بشر را در آن روز خواهد گرفت، به گونه ای که در تحلیل این رویداد، در می ماند، قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ وَما نَحْنُ بِتَأْوِیلِ الأحْلامِ بِعالِمِینَ (یوسف: 44) «گفتند خواب هایی پریشان است و ما تعبیر خواب های پریشان را نمی دانیم».
آن گاه تنها راه نجات از این بحران را موعود الهی خواهد یافت.
این همان جایگاهی است که برای امام مهدی (علیه السلام)، وجود دارد؛ اوست که در بحران ها و مشکلات بزرگ جامعه بشری، زمام را در دست خواهد گرفت؛ او دور از ما زندگی نمی کند و بشر را در دوران آکنده از بحران ها و آشفتگی ها نجات خواهد بخشید. یوسف (علیه السلام) با تکیه برعلم لدنّی، تدبیری می اندیشد و مدیریت بحران اقتصادی در سرزمین مصر را به عهده می گیرد. علم اولیای الهی علوم نسبی و مبتنی بر تجربه بشری نیست که با سعی و خطا و تردید همراه باشد و در برخی زمینه ها کار آمد باشد و در زمینه های فراوان دیگر درمانده و ناکارآمد؛ بلکه علمی است لدنّی که جانب خداوند متعال به آنان بخشیده شده است و درتدبیر برخاسته از چنین علمی خطا رخ نخواهد داد واین به معنای ضرورت امامت بعد از نبوت است؛ تنها تدبیری الهی می تواند بشر را از فروافتادن در مشکلات و آشفتگی های اقتصادی و اجتماعی نگه دارد. در حقیقت زمانی که امام مهدی (علیه السلام) ظهور کند، «زمین را از عدل و داد پر می کند، پس از آن که از ظلم و ستم آکنده است». همانگونه که قرآن کریم در سوره حشر تدبیر زمین را به دست خدا، سپس در ولایت خویشان رسول از اهل بیت خبر داده است. «مَّا أَفَاء الله عَلَی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ القُرَی فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی القُرْبَی» قرآن نشان می دهد که مصرف ثروت ها در زمین اول به تدبیر خدا و رسول و اهل بیت است، سپس می فرماید: «وَالیَتَامَی وَالمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ» (الحشر: 7)، که طبقات محرومند، پس توزیع عادلانه ثروت ها میان محرومان به تدبیر ایشان صورت می گیرد.
در داستان یوسف ع، برنامه ای پانزده ساله از سوی او ارائه می شود و نشان می دهد که حکومت بشری در مقابل دین و تشریع الهی صلاحیت ندارد و حکومت در تمام عرصه های سیاسی و نظامی و مدیریتی تنها به دست خداوند متعال است. إِنِ الحُکْمُ إِلاَّ للهِ (یوسف: 40)، این مفهوم تنها در مدرسه اهل بیت پایه گذاری شده و توحید به این فراگیری و برجستگی، در هیچ مکتبی یافت نمی شود که توحید در حکومت را در کنار توحید در تشریع باوردارد و به تشریع از سوی خدا بسنده نمی کند، مانند کسانی که می گویند، تشریع و قانون گذاری از سوی خداست، امّا تطبیق و تدبیر باید به دست بشر صورت گیرد. گویا دست خداوند متعال از آن کوتاه است. هرگز اینگونه نیست و پناه بر خدا از این که گفته شود، مقام ربانیت در تدبیر کوتاهی می کند. تدبیر تنها از جنبه عالم طبیعی و قضا و قدر نیست، بلکه از جنبه تشریعی نیز هست و در درجه اول حکومت از آن خدا و به وسیله اوامری است که بر اولیای خود نازل می گرداند.
یوسف اینگونه برای امامتش در تدبیر نظام استدلال می کند:
وَقالَ المَلِکُ ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی فَلَمَّا کَلَّمَهُ قالَ إِنَّکَ الیَوْمَ لَدَیْنا مَکِینٌ أَمِینٌ * قالَ اجْعَلْنِی عَلی خَزائِنِ الأرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ (یوسف: 54 و55) «و پادشاه گفت: او را نزد من آورید تا او را (ندیم) ویژه خود گردانم و چون با او به گفت و گو پرداخت گفت: بی گمان تو امروز نزد ما بلند جایگاهی امینی. (یوسف) گفت: مرا بر گنجینه های این سرزمین بگمار که من نگاهبانی دانایم».
می گوید:إِنِّی حَفِیظٌ، امانتداری کامل که در حد عصمت است یعنی عصمت عملی در عالی ترین درجه، «عَلِیمٌ» وعلم یعنی عصمت علمی. این همان چیزی است که مدرسه اهل بیت بدان باور دارد که امام باید از عصمت علمی و عملی بهره مند باشد.روشن است که یوسف (علیه السلام) به همان علمی اشاره می کند که در آیات پیش سخن از ایتاء آن از سوی خداوند بود. علمی لدنّی که از خطا مصون است.
این نکات مهم، ازدلالت آشکار سرگذشت یوسف پیامبر در قرآن به دست می آید. از آنجا که ولی الله و امام بر بشر، خلیفه خدا بر زمین است، مجرای قدرت و تدبیر و امامت اوست و نقش حساسی در تدبیر امور مردم دارد و انجام این نقش نیازمند شناخت هویت او از سوی مردم نیست؛ امر آنان را تدبیر می کند و با آنان بده بستان دارد و در زندگی مردم و تحولات جامعه اثر گذار است؛ درحالی که او را می بینند و نمی شناسند. مانند برادران یوسف او را دیدند و او را و نظامی را که او پایه گذاری نموده نشناختند. امام مهدی (علیه السلام) نیز این گونه است،با آن که وظیفه خود را ادا می نماید و دست بشریت را گرفته او را از فرو افتادن در گرسنگی و مرگ و بریده شدن نسل و مشکلات دیگر می رهاند، حضور او را انکار می کنند. اگرچه به سبب خطاهای بشر، گاه جامعه بشری در تندباد حوادث نا مبارکی چون فساد و قتل و مفاسد نظام اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و خانوادگی قرار می گیرد، ولی آن گاه که خدا بنا به حکمت خود اذن دهد، امام مهدی (علیه السلام) به ادای نقش خلافت الهی در تدبیر امور بشر خواهد پرداخت و او را از هلاکتگاهی که به دست خود ایجاد کرده، نجات خواهد داد و آثار حضور خود را نمایان خواهد ساخت و اهل بصیرت از آثار و نشانه های او عطر ظهور او را استشمام خواهند نمود و به نزدیکی آن پی خواهند برد.
همان طور که اصلاحی که به دست یوسف (علیه السلام) در زمان غیبتش صورت گرفت اصلاحی نسبی و در محدوده مصر بود؛ اما بعد از ظهور وی و شناخته شدنش دین توحید را در سراسر جوامع بشری حاکم ساخت. پس تا ولیّ الهی در غیبت است، اصلاحات اجتماعی او نیز محدود و نسبی است و در حفظ نظام بشری به شکل محدود می پردازد. (نک. سند:1431، 72 - 79)
پس می توان گفت بین بخش از سرگذشت یوسف (علیه السلام) نشانه و آیتی برای این سنتهای الهی است:
- حکومت تنها از آن خداست و به وسیله خلیفه او در جامعه بشری اجرا می شود.
- خلیفه خدا از عصمت علمی و عملی برخوردار است.
- نشانه ظهور ولیِّ غایب آن است که مشکلات طاقت فرسای اقتصادی و اجتماعی دامنگیر جامعه می گردد و بشر از حل و فصل آن درمانده می گردد.
- آن گاه به اذن خدا ولیّ غایب با تکیه بر حکمت و علم لدنی به تدبیر و رفع مشکلات در محدوده ای از جهان می پردازد.
وظیفه منتظران:
تدبر در آیات سرگذشت یوسف (علیه السلام) در قرآن همچنین درس های تربیتی و عبرتهایی برای منتظران در دوران غیبت دارد که شیخ محمد سند در کتاب ارزشمند خود آن را بیان کرده و در این بخش فهرست وار به برخی از این درس ها اشاره می شود:
خیرات از سوی:
خدا به وسیله ولیش نشأت می یابد. (یوسف:59) (سند:1431، 96)
قالَ ائْتُونِی بِأَخٍ لَکُمْ مِنْ أَبِیکُمْ أَلا تَرَوْنَ أَنِّی أُوفِی الکَیْلَ وَأَنَا خَیْرُ المُنْزِلِینَ «گفت: برادر پدری خود را نزد من آورید آیا نمی بینید که من پیمانه را تمام می پیمایم و بهترین میزبانم؟»
این آیه رتبت و موقعیت رفیع یوسف را نشان می دهد و با این حال هویت او را نمی شناسند.
فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِی بِهِ فَلا کَیْلَ لَکُمْ عِنْدِی وَلا تَقْرَبُونِ * قالُوا سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ وَإِنَّا لَفاعِلُونَ «و اگر او را نزد من نیاورید پیمانه ای نزد من نخواهید داشت و نزدیک من نیایید. گفتند: او را از پدرش با ترفند خواهیم خواست و بی گمان ما این کار را می کنیم». بعد قرآن کریم می فرماید: وَقالَ لِفِتْیانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِی رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَعْرِفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا (یوسف: 59 _ 62)، «و (یوسف) به غلامان خویش گفت: سرمایه آنان را در باربند شترهایشان بگذارید تا چون نزد خاندان خویش بازگردند آن را باز شناسند». این تدبیری است که یوسف (علیه السلام) می اندیشد، زیرا با تدبیر و تمسک به اسباب است که خداوند از طریق ولیّش به انسانها، خیر می رساند بدون آنکه متوجه آن باشند. همان طور که گفته می شود: أبی الله أن یجری الأمور إلاَّ بأسبابها (کلینی:1362، 1، 183)، وإذا أراد الله شیئاً هیَّأ أسبابه (مجلسی، 58، 154)، پس سنت الهی این است که خیرات را از طریق اسباب به انسان می رساند و یکی از این اسباب شبکه ولی خدا در دوران غیبت است. خیرات و روزی ها همه به دست خداست ولی خدا برای رساندن این خیرات چشمه ها و اسبابی قرار می دهد و همچون باران که سبب زنده شدن زمین است خدا خیرات را به وسیله اولیای خود بر زندگی بندگان جاری می سازد.
تشرّف برخی بندگان به محضر ولی خدا در دوران غیبت ممکن است. (یوسف:69) (همو، 97)
سپس می فرماید:اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِی رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَعْرِفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا إِلی أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ * فَلَمَّا رَجَعُوا إِلی أَبِیهِمْ قالُوا یا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الکَیْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا نَکْتَلْ وَإِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (یوسف: 62 و63) «و (یوسف) به غلامان خویش گفت: سرمایه آنان را در باربند شترهایشان بگذارید تا چون نزد خاندان خویش بازگردند آن را باز شناسند، شاید که آنان بازگردند. پس چون نزد پدرشان بازگشتند گفتند: ای پدر پیمانه را از ما بازداشتند برادرمان را با ما بفرست تا پیمانه گیری کنیم و ما نگهدار او خواهیم بود»
تا این که پدرشان یعقوب را راضی کردند تا برادر یوسف که از یک مادر بودند را همراه ببرند. بعد از توصیه یعقوب برای ورور از در های گوناگون ادامه می دهد:
وَلَمَّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ آوی إِلَیْهِ أَخاهُ قالَ إِنِّی أَنَا أَخُوکَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (یوسف: 69) «و چون بر یوسف وارد شدند او برادر (تنی) خویش را نزد خود جای داد، (نهانی به او) گفت: من برادر تو هستم پس، از آنچه (اینان) می کردند دلگیر مباش!»
اینجا به نوعی، پرده غیبت گشوده شده است؛ یعنی برخی مومنان به تشرف إمام غایب می رسند. یوسف نبی نیز که از پدر و برادران و همه مردم مصر و همه کسانی که به او آگاهی داشتند و او را مدبر امور قرار داده بودند، پنهان بود. امّا پرده غیبت تنها از برابر برادرش گشوده شد. همان اتفاقی که طبیعتا برای گروهی از دانشمندان سرشناس و نیکان و برگزیدگان صالح رخ داده است. پس بیان این رویداد در قرآن نشانه آن است که در سنّ الهی ممکن است به ولیّ و حجّت غایب اذن داده شود تا خود را به برخی افراد معرفی کند.
وَلَمَّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ آوی إِلَیْهِ أَخاهُ قالَ إِنِّی أَنَا أَخُوکَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (یوسف: 69) «و چون بر یوسف وارد شدند او برادر (تنی) خویش را نزد خود جای داد.، (نهانی به او) گفت: من برادر تو هستم پس، از آنچه (اینان) می کردند دلگیر مباش!» و اینگونه یوسف به برادرش اعلام نمود که او همان یوسف غایب و موعود است واو مصلح و منجی است؛ در حالی که برادرش اورا نمی شناخت و یوسف نبی به اذن خدا خود را معرفی نمود و این همان تشرّف است. این تشرف تنها برای بنیامین حاصل شد.
نقش آفرینی امام غایب در زندگی بشر را به دلیل عدم آگاهی از چگونگی آن، نباید انکار کرد. (یوسف:76) (همو،100)
فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقایَهَ فِی رَحْلِ أَخِیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا العِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ * قالُوا وَأَقْبَلُوا عَلَیْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ * قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ المَلِکِ وَلِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ وَأَنَا بِهِ زَعِیمٌ * قالُوا تَاللهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِی الأرْضِ وَما کُنَّا سارِقِینَ * قالُوا فَما جَزاؤُهُ إِنْ کُنْتُمْ کاذِبِینَ * قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِی رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ * فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِیهِ کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ ما کانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فِی دِینِ المَلِکِ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللهُ) (یوسف: 70 _ 76). «آنگاه، چون ساز و برگ آنان را آماده می کرد جام (زرّین شاه) را در باربند شتر برادرش (بنیامین) نهاد سپس بانگ بردارنده ای بانگ برداشت: که ای کاروانیان بی گمان شما دزدید! (برادران یوسف) رو به آنان آوردند و گفتند: مگر چه گم کرده اید؟ گفتند: پیمانه (زرّین) شاه را گم کرده ایم و (یوسف گفت) هر که آن را بیاورد یک بار شتر (جایزه) خواهد داشت و من بدین (وعده) ضامنم. گفتند: سوگند به خداوند که شما می دانید ما نیامده ایم تا در این سرزمین تبهکاری کنیم و ما دزد نیستیم. گفتند اگر دروغ گفته باشید کیفر آن چیست؟ گفتند: کیفر آن، (برده شدن) همان کسی است که (جام) در باربند وی یافته شود او خود کیفر آن است ما ستمگران را بدین گونه کیفر می دهیم. آنگاه (جست و جو را) از باربندهای آنان پیش از باربند برادر (تنی اش) آغازید سپس آن را از باربند برادرش بیرون آورد! بدین گونه برای یوسف چاره گری کردیم (زیرا) او برادرش را بر آیین آن پادشاه نمی توانست بازداشت کند - مگر آنکه خداوند می خواست - »
در ادامه داستان بار دیگر قرآن به تدابیر امنیتی که خداوند متعال به ولیّ خود الهام نموده، اشاره می کند، که بسیار فراتر از تدبیر بشر است و قرآن تأکید می کند که این تدبیر قدرتمند امنیتی ومدیریتی که برخاسته از علم به حوادث است، یک تدبیر الهی است. کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ ما کانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فِی دِینِ المَلِکِ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ الله (یوسف:76)
پس نمی توان چنین سوالی طرح نمود که، چگونه امام غایب نقش خود را ایفا می کند و ما حضور او را حس نمی کنیم؟ در حالی که با استفاده از ماهواره ها و اشعه فوق بنفش و مادون قرمز و ابزارهای دیگر و ایستگاههای بازرسی و امنیتی و قدرت تجسس فراوان، نمی دانیم وطن او کجاست و وجود او را نمی شناسیم.
زیرا خداوند می فرماید:نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَفَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ (یوسف: 76) «هر کس را که بخواهیم به پایه هایی فرا می بریم و ز هر داننده ای داناتری هست». یعنی خداوند متعال او را در درجه تدبیر و مدیریت و آگاهی امنیتی فرا برده است، به گونه ای که هیچ بشری به پایی او نمی رسد، پس ابزار تدبیر و آگاهی او بر توانایی و تصور بشر چیره است.
انسان هرگاه چیزی را نمی داند، باید سکوت کند و به بررسی و جستجو و تامل بپردازد، نه این که آن را انکار کند؛ ویژگی منکران این است که گمان می کنند، حقایق در محدوده دانش آنان است و هرچه خارج از این دایره قرار گیرد، نادرست است؛ در حالی که بیشتر حقایق خارج از محدوده دانش مردم و مورد انکار آنان است؛ زیرا آنچه انسان نمی داند در برابر آنچه می داند بسیار بیشتر و غیر قابل مقایسه است.اینجا نیز قرآن بر درجات دانش تأکید می کند که در حد معینی متوقف نمی شود و اینکه جهل و ندانستن چیزی، نباید مردم را به انکار سوق دهد. پس لازم است، انسان نسبت به چیزی که نمی داند، احتیاط و درنگ نماید. اینجا سخن از روش های تدبیر امنیتی و اقتصادی و مدیریتی و رهبری برای اداره بشر است که هنوز قافله علم بشر بدان نرسیده، ولی خداوند اولیای خود را بدان مجهّز نموده است.
وَکَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الأرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِیلِ الأحادِیثِ وَاللهُ غالِبٌ عَلی أَمْرِهِ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ) (یوسف: 21) «و بدین سان یوسف را در آن سرزمین جای [و توان] دادیم [تا آنچه می خواستیم تحقّق بخشیم] و تا او را از تعبیر خوابها - یعنی سرانجام و وقوع آنها - بیاموزیم. و خداوند بر کار خویش چیره و تواناست و لیکن بیشتر مردم نمی دانند».
بنابر آیه فوق و آیات دیگر در سور دیگر قرآن، اکثر مردم چگونگی غلبه الهی در تدبیر امور را نمی دانند و قدرت الهی را با قدرت خود مقایسه می کنند، از این رو دچار جهل و انکار آیت ها و حجت های الهی می شوند.
اعمال انسان به ولی خدا عرضه می شود. (یوسف:77) (همو:101)
خداوند می فرماید: قالُوا إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّها یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَلَمْ یُبْدِها لَهُمْ قالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَکاناً وَاللهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ (یوسف: 77)، «گفتند: اگر (بنیامین) دزدی می کند (شگفت نیست) برادری دارد که (او نیز) پیش از این دزدی کرده است یوسف آن (سرزنش) را در درون خود پنهان داشت و برای آنان آشکار نکرد (و در دل) گفت: جایگاه شما از او بدتر است و خداوند به آنچه وصف می کنید آگاه تر است».
در این صورت ولی غایب الهی در دوران غیبت و مأموریت مهمش، با رویدادها و امور عالم درگیر است و برخی امور او را اندوهناک و برخی اورا شاد می سازد، اینگونه نیست که او در نقطه ای دور به تفریح و استراحت بپردازد و کاری به رویدادهای جهان نداشته باشد. در روایات آمده که اعمال ما به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) عرضه می گردد و برای اعمال ناصالح ما اندوهناک و به خاطر اعمال صالح ما شاد می شوند. (کلینی:1362، 1، 219)(207) ولیّ زنده و حاضر الهی در دنیا نیز این گونه است.
ارزشمندترین ایمان، انتظار و آرزوی رسیدن فرج منجی است. (یوسف:87) (همو، 103)
داستان یوسف نبی در قرآن به آنجا می رسد که یوسف برادر خود را با تدبیری نزد خود نگه داشت. در این مرحله تنها برادرش او را می شناخت و یوسف (علیه السلام) از همه، حتی پدرش یعقوب (علیه السلام) پنهان بود.
مَعاذَ اللهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلاَّ مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ * فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا «گفت: پناه بر خداوند که جز آن کس را بگیریم که کالای خویش را نزد او یافته ایم زیرا آنگاه ستمگر خواهیم بود. چون از او ناامید شدند،»
یعنی برادران یوسف از گرفتن برادرشان بنیامین که از مادر یوسف (علیه السلام) بود، نا امید شدند،
خَلَصُوا نَجِیًّا قالَ کَبِیرُهُمْ أَلَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَباکُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَیْکُمْ مَوْثِقاً مِنَ اللهِ وَمِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ فِی یُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الأرْضَ حَتَّی یَأْذَنَ لِی أَبِی أَوْ یَحْکُمَ الله لِی وَهُوَ خَیْرُ الحاکِمِینَ * ارْجِعُوا إِلی أَبِیکُمْ فَقُولُوا یا أَبانا إِنَّ ابْنَکَ سَرَقَ وَما شَهِدْنا إِلاَّ بِما عَلِمْنا وَما کُنَّا لِلْغَیْبِ حافِظِینَ * وَسْئَلِ القَرْیَهَ الَّتِی کُنَّا فِیها وَالعِیرَ الَّتِی أَقْبَلْنا فِیها وَإِنَّا لَصادِقُونَ * قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ عَسَی الله أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ العَلِیمُ الحَکِیمُ (یوسف: 79 _ 83) «رازگویان به گوشه ای رفتند: بزرگ ایشان گفت آیا نمی دانید پدرتان در پیشگاه خداوند از شما پیمان گرفته است و پیش از این با یوسف چه کوتاهی کرده اید؟ من از این سرزمین پا بیرون نمی نهم تا پدرم اجازه دهد یا خداوند درباره من داوری فرماید و او بهترین داوران است. نزد پدرتان بازگردید و بگویید: ای پدر! به راستی پسرت دزدی کرده است و ما جز به آنچه (دیدیم و) دانستیم گواهی ندادیم و علم غیب هم نداشتیم. و از (مردم) شهری که در آن بودیم و از کاروانیانی که با آنها (به اینجا) روی آورده ایم بپرس و بی گمان ما راستگوییم. (یعقوب) گفت: (نه چنین است) بلکه هوای نفستان کاری را در چشمتان آراست پس (کار من) شکیبی نیکو (خواهد بود)، باشد که خداوند همه آنان را به نزد من باز آورد، اوست که دانای فرزانه است».
در این بخش درباره واکنش یعقوب (علیه السلام) سخن می گوید که یعقوب نبی از رحمت خدا و ظهور منجی موعود که پسرش بود، باوجود طولانی شدن دوران غیبتش ناامید نشد؛ حال آنکه برادران و خویشان و خاندانش که او را می شناختند نا امید بودند، چه رسد به کسانی که او و جایگاه و نقشش را نمی دانستند. این درسی اعتقادی است که قرآن می دهد که هرچه دوران غیبت ولیّ خدا و مصلح و منجی موعود طولانی گردد، نباید در انسان مومن مسلمان ایجاد یأس و ناامیدی کند. زیرا إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللهِ إِلاَّ القَوْمُ الکافِرُونَ (یوسف: 87) «جز گروه کافران (کسی) از رحمت خداوند نومید نمی گردد».
قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ عَسَی الله أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ العَلِیمُ الحَکِیمُ * وَتَوَلَّی عَنْهُمْ وَقالَ یا أَسَفی عَلی یُوسُفَ) (یوسف: 83 و84) «(یعقوب) گفت: (نه چنین است) بلکه هوای نفستان کاری را در چشمتان آراست پس (کار من) شکیبی نیکو (خواهد بود)، باشد که خداوند همه آنان را به نزد من باز آورد، اوست که دانای فرزانه است. و از آنان روی گردانید و گفت: دریغا یوسف! و دیدگانش از اندوه، نابینا شد در حالی که اندوه خود را فرو می خورد». بعد از آن در آیه ای دیگر می گوید:
یا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَلا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللهِ إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللهِ إِلاَّ القَوْمُ الکافِرُونَ (یوسف: 87)
«ای فرزندان من! بروید و از یوسف و برادرش خبر گیرید و از رحمت خداوند نومید نگردید که جز گروه کافران (کسی) از رحمت خداوند نومید نمی گردد».
در این سوره نکته مهم دیگری بیان شده است، این که طولانی شدن دوران غیبت مایه ناامیدی دل هایی می شود که در ایمان و عقل سست اند و میزان قدرت الهی را درک نمی کنند و به این یقین ندارند که امر خدا هر چند سالیان دراز و روزگاران بگذرد، غالب است. از این رو آیه تأکید می کند که ارزشمندترین ایمان، انتظار و آرزوی رسیدن فرج منجی است؛ زیرا ناامیدان از آمدن منجی به بیان این آیه از زبان یعقوب (علیه السلام)، در رده کافرانند. و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: انتظار الفرج من الفرج (الغیبه للطوسی، 459)، وأفضل أعمال أمّتی انتظار الفرج من الله عز وجل (صدوق:1395، 2، 644)؛ زیرا انتظار فرج در دل خود اعتقاد کامل به قدرت خداوند عزّ و جلّ و تدبیر و امر نافذ وقضای او دارد؛ قضای نافذی که دانش بشر بدان نمی رسد. در حقیقت نوعی زندگی توحیدی در سایه قدرت الهی است. امّا کسانی که تدبیر وجود ولی الله را و این که او در دل وقایع جهان و متصدی این دوران است و خداوند اورا در آخرین مرحله آشکار و ظاهر می گرداند را، انکار می کنند و دروغ می انگارند، دلشان به طور کامل از حالت توحیدی جدا شده وبریده شده است. زیرا اگر دل انسان در فضای توحیدی به سر برد، آنگونه رفتار می کند که این آیات از سرگذشت یوسف (علیه السلام) از آن سخن می گوید و ما را برای آن تربیت می کند:
فَصَبْرٌ جَمِیلٌ عَسَی الله أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ العَلِیمُ الحَکِیمُ (یوسف: 83) «پس (کار من) شکیبی نیکو (خواهد بود)، باشد که خداوند همه آنان را به نزد من باز آورد، اوست که دانای فرزانه است».
إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَحُزْنِی إِلَی اللهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللهِ ما لا تَعْلَمُونَ * یا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَلا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللهِ إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللهِ إِلاَّ القَوْمُ الکافِرُونَ (یوسف: 86 و87)
«گفت: پریشانی و اندوهگینی خود را تنها به خداوند شکوه می برم و از خداوند چیزی می دانم که شما نمی دانید. ای فرزندان من! بروید و از یوسف و برادرش خبر گیرید و از رحمت خداوند نومید نگردید که جز گروه کافران (کسی) از رحمت خداوند نومید نمی گردد».
صبر گاه زیبا و گاه نازیباست. صبر زیبا آن است که با وقار و آرامش و امید و بشارت همراه باشد و چه بسا اینجا صبر معانی دیگری نیز داشته باشد که با وجود طولانی شدن غیبتش می داند او همان موعودی است که بشارت آمدن و ظهورش داده شده است.
این سرگذشت، آیت و نشانه مهمی است که نباید امت از ظهور امامشان ناامید شوند، هرچند دوران غیبت طولانی گردد؛ زیرا به ظهور مصلح و منجی جهانی بشارت داده شده و غیبت او تنها پنهانی او از درک و معرفت انسانهاست و حتما روزی خواهد رسید که اولیاء پنهان آشکار شوند و نقش طبیعی خود را به صورت آشکار و برای همه بشریت ایفاء نمایند.
ندبه و ناله در ماتم غیبت ولی خدا و دعا برای فرج او نشانه مومنان است. (یوسف:84 - 85) (همو:106)
وَتَوَلَّی عَنْهُمْ وَقالَ یا أَسَفی عَلی یُوسُفَ وَابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ * قالُوا تَاللهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتَّی تَکُونَ حَرَضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ الهالِکِینَ (یوسف: 84 و85) «و از آنان روی گردانید و گفت: دریغا یوسف! و دیدگانش از اندوه، نابینا شد در حالی که اندوه خود را فرو می خورد.گفتند: سوگند به خداوند، پیاپی یوسف را یاد می کنی تا نزار شوی یا از نابودشوندگان گردی».
به یعقوب می گویند: آیا هنوز هم به یاد یوسف موعود هستی؟ تا الان دل تو در گرو محبت این غایب است که بشارت داده شده در زمین تمکین خواهد یافت؟ تا الان بعد از این مدت دراز؟
رفتار یعقوب (علیه السلام) که قرآن آن را بیان می کند، به ما وظیفه انسان مومن را در برابر حجت غایب خداوند می آموزد، شدت تعلق قلب و شدت یاد و شدت ناله برای حقیقت وایمان؛ زیرا ایمان به ولی غایب الهی و معرفت ما نسبت به او تنها در سایه چنین تعلق خاطر و امیدی پایدار خواهد ماند؛ از این رو قرآن کریم این رفتار یعقوب (علیه السلام) در غیبت یوسف (علیه السلام) را برجسته می سازد تا به ما بیاموزد، در دوران غیبت ولی خدا که هویت او از فهم ما پنهان است، چنین او را یادکنیم و با ناله و زاری برای فرج او دعا کنیم و ما را به سستی و فراموشی یاد و دعا برای او نمی خواند. از مدرسه اهل بیت (علیهم السلام) نیز دعای ندبه ای وارد شده که خواندن آن در هر جمعه بلکه در هر عید و هر روز مستحب است؛ زیرا ندبه، دعا و شکوه و تعلق خاطر است. وقتی برای همه امامان (علیه السلام) مجلس عزا به خاطر مصیبتها و ظلمهایی که بر سر آنان آمده برپا می شود، به راستی مجلس مصیبت های امام مهدی (علیه السلام) به مراتب پربارتر و است. دعای ندبه مجلس عزای امام مهدی (علیه السلام) است که معانی فراوانی در خود دارد و مصائبی را بیان می کند که امام مهدی (علیه السلام) بدان مبتلاست و برگزای چنین عزایی واجب است.
قرآن به ما می آموزدکه چون یعقوب در غیبت یوسف اظهار تحسّر نماییم. همانگونه که در دعای ندبه اظهار تاسف و شکایت می کنیم، هَلْ قَذِیَتْ عَیْنٌ فَسَاعَدَتْهَا عَیْنی عَلَی القَذَی، هَلْ إِلَیْکَ یَا ابْنَ أحْمَدَ سَبِیلٌ فَتُلْقَی
این تربیت مدرسه اهل بیت، سنتی قرآنی و برگرفته از رفتار یعقوب در غیبت یوسف (علیه السلام) است. لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لأُولِی الالبابِ سرگذشت آنان برای مومنان عبرت است نه برای تکذیب کنندگان و نا امیدان از قدرت و رحمت خداوند متعال. می بینیم که چگونه یعقوب به وعده الهی ایمان داشت و استهزاء کافران ذره ای از ایمان و یقین او و امید و آرزوی او نکاست و می بینیم چگونه از کور شدن دیدگان او سخن می گوید.
برخی به اظهار مودت شیعه نسبت به اهل بیت و عزاداری در ماتم آنان خرده می گیرند و فرمان قرآن به این واجب مهم را فراموش می کنند قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّهَ فِی القُرْبی (الشوری: 23) «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را»
قرآن مودّت را در سوره توبه تفسیر نموده و آن را در مقابل عداوت قرار داده تا آن را با ضدّش بشناساند. هر کجا قرآن عداوت را تفسیر نماید، مودت را نیز برای ما تفسیر نموده است.
إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ وَإِنْ تُصِبْکَ مُصِیبَهٌ یَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْلُ وَیَتَوَلَّوْا وَهُمْ فَرِحُونَ) (التوبه: 50) «اگر خیری به تو رسد ناخشنود می شوند و اگر بلایی به تو رسد می گویند: ما از پیش (صلاح) کار خود را (در نظر) گرفته بودیم و با شادی رو می گردانند».
هر که با پیامبر و اهل بیتش دشمنی می ورزد، در غم آنان شاد و هنگامی که به آنان خیر می رسد غمناک می شود. مودّت یعنی یفرحون لفرحنا ویحزنون لحزننا (صدوق:1362، 2، 635) «در شادی ما شاد و در غم و اندوه ما اندوهگین گردند»
این فریضه مهمی است که قرآن کریم بدان امر می کند، آنجا که مودت یعقوب نبی را به پسر غایبش که همان موعود و منجی بشر است به تصویر می کشد. می بینیم از شدت اندوه و شوق و گریه برای ولی الهی، دیدگانش نابینا می گردد. در حالی که یعقوب نبی می دانست که پسر غایبش برای اصلاح نظام بشر قیام خواهد کرد، با این وجود می گفت: یا أَسَفی عَلی یُوسُفَ وَابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ «دریغا یوسف! و دیدگانش از اندوه، نابینا شد در حالی که اندوه خود را فرو می خورد». ولی برخی مسخره نموده می گویند: تَاللهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ «سوگند به خداوند، پیاپی یوسف را یاد می کنی» یعنی تو هنوز دل به او داده ای! به او ایمان داری! هنوز آرزوی او را داری! حَتَّی تَکُونَ حَرَضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ الهالِکِینَ * قالَ إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَحُزْنِی إِلَی اللهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللهِ ما لا تَعْلَمُونَ «تا نزار شوی یا از نابودشوندگان گردی. گفت: پریشانی و اندوهگینی خود را تنها به خداوند شکوه می برم و از خداوند چیزی می دانم که شما نمی دانید». وعده خدا درباره او را میدانم؛ زیرا رویای انبیا وحی است و وحی الهی دروغ نیست و پیامبران آن را دروغ نمی انگارند. یا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ «ای فرزندان من! بروید و از یوسف خبر گیرید»
این شرحی است برای وظیفه مومنان در دوران غیبت که ایمانشان سست نگردد و همچنین علاقه شان تا زمانی که بر اساس برهان و دلیل الهی است؛ در این صورت استهزاء کافرانی که به آیات و حقایق قرآنی بی توجهند، در آنان بی تأثیر است.
چگونگی ظهور:
سرگذشت یوسف (علیه السلام) نشانه هایی هم برای چگونگی ظهور امام مهدی (علیه السلام) در خود دارد:
ظهور تدریجی رخ می دهد. (یوسف:88 - 90) (مجلسی، 53، 14)(208) (سند:1431، 112)
در قرآن، پایان غیبت و آغاز ظهور یوسف (علیه السلام) چنین توصیف می شود:
فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا العَزِیزُ مَسَّنا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنا بِبِضاعَهٍ مُزْجاهٍ فَأَوْفِ لَنَا الکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ الله یَجْزِی المُتَصَدِّقِینَ * قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَأَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ قالُوا أَإِنَّکَ لأََنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَهذا أَخِی قَدْ مَنَّ الله عَلَیْنا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَیَصْبِرْ فَإِنَّ الله لا یُضِیعُ أَجْرَ المُحْسِنِینَ) (یوسف: 88 _ 90) «و چون بر او درآمدند، گفتند: ای عزیز (مصر) ! به ما و خانواده ما گزند (بسیار) رسیده است و سرمایه ای ناچیز آورده ایم تو پیمانه ما را تمام بپیمای و به ما صدقه بده که خداوند صدقه دهندگان را دوست می دارد.گفت: آیا می دانید که با یوسف و برادرش هنگامی که نادان بودید چه کردید؟ گفتند: آیا تو همان یوسفی؟ گفت: من یوسفم و این، برادر من (بنیامین) است خداوند بر ما منّت نهاد، چنین است که هر کس پرهیزگاری ورزد و شکیبایی کند بی گمان خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمی گرداند».
یوسف (علیه السلام) با یادآوری آنچه در گذشته میان او و برادرانش رخ داده، آغاز می کند. مانند آنچه در روایات درباره ظهور امام مهدی (علیه السلام) وارد شده است. آن گاه که به مردم یاد آوری می کند، ظلمها و بی حرمتی ها و حق پوشی ها و راندن از مقامات الهی که از سوی خدا مقرر شده و مصیبت هایی که نسبت به سید الشهدا و اهل بیت (علیهم السلام) صورت گرفته است.این حقیقت را قرآن برای ما درباره یوسف (علیه السلام) و امام مهدی (علیه السلام) بیان می کند. در روایات به استیفاء حق در سایه ظهور منجی اشاره می شود. (مجلسی، 53، 14)(209).
«گفتند: آیا تو همان یوسفی؟ گفت: من یوسفم» آنان با وجود ارتباط با یوسف و گفتگو با او و بهره مندی از تدبیر اقتصادی و نقش مهم او در زندگیشان، وی را نمی شناختند و یوسف خود به معرفی شخصیت و هویت خود می پردازد. پس ظهور، آشکار شدن هویت پنهان یوسف حاضر میان آنان است که هویت او برایشان پنهان بود نه خود او.
تعبیر قرآن به گونه ایست که نشان می دهد، حضور یوسف نبی برای آنان چنان روشن و بدیهی است که تنها اورا با آن کسی که با اعتقاد نظری می شناختند، تطبیق دادند. گشودن دریچه چنین معرفتی تنها در هنگام ظهور میسر می شود. در این هنگام سیر حوادث به ظهور ولیّ الهی می رسد. ظهور همانگونه که دیدیم تدریجی است. اولین مرحله آن ظهور یوسف در میان برادرانش از میان مردم مصر است. سپس این ظهور گسترش می یابد و به گوش مردم و پدرش یعقوب می رسد.
رویدادهای ظهور بر اساس اصل رحمت استوار است و نقمت و عذاب فرع برآن است. (یوسف:90 - 92) (همو،113)
اینجا گفتار یوسف (علیه السلام) درباره صبر در این دوران طولانی بازگو می شود:
إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَیَصْبِرْ فَإِنَّ الله لا یُضِیعُ أَجْرَ المُحْسِنِینَ * قالُوا تَاللهِ لَقَدْ آثَرَکَ الله عَلَیْنا وَإِنْ کُنَّا لَخاطِئِینَ * قالَ لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الیَوْمَ یَغْفِرُ الله لَکُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ) (یوسف: 90 _ 92)
«چنین است که هر کس پرهیزگاری ورزد و شکیبایی کند بی گمان خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمی گرداند. گفتند: سوگند به خداوند که خداوند تو را بر ما برتری داده است و بی گمان ما گنهکار بودیم. (یوسف) گفت: امروز (دیگر) بر شما سرزنشی نیست، خداوند شما را ببخشاید و او مهربان ترین مهربانان است».
این همان سخنی است که سید رسولان زمان فتح مکّه بر زبان آورد. گذشت و بخشش؛ امام مهدی (علیه السلام) نیز بر اساس همین سنّت رفتار می کنند؛ زیرا او به سیره جدّش پیامبر مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) و بر اساس عفو و بخشش عمل می کند. امّا اگر کسی از دشمنان معاند در دشمنی لجاجت ورزد، روش او درمورد آنان به شکل دیگری اعمال می شود؛ یعنی در سیره امام مهدی (علیه السلام) اصل بر عفو و بخشش است همانند جدّش محمد مصطفی ص. اگر در روایات وارد شده که «خداوند، محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به مهر و مهربانی مبعوث فرمود و حضرت قائم (علیه السلام) را برای انتقام گرفتن برخواهد انگیخت.» (کلینی:1362، 8، 233) (1)، منظور آن است که او بر اساس سیره جدش با عفو و رحمت برخورد می کند مگر کسی که لجاجت و دشمنی را پیشه خود سازد که در آن صورت به او مهلت نخواهد داد، همان طور که در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عمل می شد. تنها تفاوت در ظهور و بروز کینه ها و لجاجت ها و دشمنی هاست که در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در موارد فراوان به شکل پنهان بود و منافقان فراوانی میان مسلمانان بودند؛ ولی در زمان امام مهدی (علیه السلام) به دلیل گذر مردم از ابتلائات شدید و جدا شدن کامل مومنان از منافقان و تمحیص آنان، تنها بدان محض و لجوجان و معاندان تسلیم امام مهدی (علیه السلام) ایمان نمی شوند؛ از این رو ایشان با آنان برخوردی قاطع خواهند داشت. (نک. بخش 3 - 5 - 4)
ولی خدا از:
کرامات بهره می برد. (یوسف:93 - 96) (همو، 114)
اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَالقُوهُ عَلی وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً وَأْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ (یوسف: 93) «این پیراهن مرا ببرید و آن را بر چهره پدرم بیفکنید تا بینا شود، و همه خاندانتان را نزد من آورید».
قرآن می گوید، یوسف (علیه السلام) و اولیاء الهی در تدبیر برای انجام برخی وظایف خود از اسباب و علل طبیعی بهره می برند؛ ولی تدبیر آنان برخاسته از علم لدنّی و فراتر از فهم و دانش بشراست. آنان در برخی تدبیرات دیگر از علل و اسباب پنهان استفاده می کنند، که گاه بدان اسباب ملکوتی گفته می شود. به کارگیری اسباب ملکوتی برای تدبیر امور، در مقام اعجاز یا احتجاج نیست؛ بلکه کرامت است. یوسف (علیه السلام) نیز از این کرامات بهره مند بود.
1 - أنَّ المصطفی بُعث رحمه والمهدی بُعث نقمه.
وَلَمَّا فَصَلَتِ العِیرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ) (یوسف: 94)
«و چون کاروان (از شهر مصر) بیرون رفت پدرشان (در کنعان) گفت: اگر مرا گول و خرف ندانید من بوی یوسف را می شنوم».
بر کسانی که در زندان حسّ و ماده مانده اند، ظاهر چنین آیاتی گران می آید و اعتراف به حقانیت آن برایشان سخت است.
قالُوا تَاللهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلالِکَ القَدِیمِ (یوسف: 95) «گفتند: سوگند به خداوند که تو همچنان در گمراهی دیرینه خویشی.»
می بینیم که همواره کسانی هستند که انتظار فرج را به استهزاء می گیرند. انتظار فرجی که بعقوب نبی آن را سنّت ساخت. انتظار و آرزوی ظهور ولی غایب الهی ا گمراهی می شمرند. این درس بزرگ قرآنی است که به مومنان هدیه می شود که با وجود مسخره دروغ انگاران آیات الهی و حقایق قرآنی درباره مصلح منجی بشریت که دین را در زمین ظاهر می گرداند، نباید در ایمان به وعده الهی متزلزل شوند.
در ادامه آیات قرآن می فرماید:
فَلَمَّا أَنْ جاءَ البَشِیرُ القاهُ عَلی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً قالَ أَلَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللهِ ما لا تَعْلَمُونَ (یوسف: 96)
«چون مژده رسان آمد، آن (پیراهن) را بر رخسار وی افکند و او بینا گشت، گفت: آیا به شما نگفته بودم که من از خداوند چیزی می دانم که شما نمی دانید؟»
منتظرین فرج استهزاء دروغ انگاران را به آنان یاد آوری می کنند، «آیا به شما نگفته بودم..». حال زمان تسلیم آنان است:
قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئِینَ * قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیمُ * فَلَمَّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ آوی إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ وَقالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ الله آمِنِینَ * وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی العَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَقالَ یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُءْیایَ... (یوسف:97 - 100)
«گفتند: ای پدر! برای ما از گناهانمان آمرزش بخواه که ما بی گمان گنهکار بوده ایم. گفت: به زودی برایتان از پروردگارم آمرزش می خواهم که اوست که آمرزنده بخشاینده است. و چون نزد یوسف درآمدند پدر و مادرش را در آغوش کشید و گفت: اگر خداوند بخواهد بی بیم به مصر در آیید. و پدر و مادر خود را بر اورنگ (خویش) فرا برد و همه برای او به فروتنی در افتادند و گفت: پدر جان! این تعبیر خواب پیشین من است».
که همان بشارت به تمکین و ظهور بعد از غیبت برای اصلاح در زمین است از فسادی که اگر تدبیر یوسف (علیه السلام) نبود، چه بسا بشر را ریشه کن نموده بود.
وَقَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَجاءَ بِکُمْ مِنَ البَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِما یَشاءُ إِنَّهُ هُوَ العَلِیمُ الحَکِیمُ * رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ المُلْکِ وَعَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الأحادِیثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَالأرْضِ أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَالأخِرَهِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَالحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ (یوسف: 100_ 101)
«و بی گمان به من نیکی فرمود هنگامی که مرا از زندان بیرون آورد و شما را پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم را خراب کرده بود از بیابان (نزد من) آورد به راستی پروردگارم در آنچه بخواهد، نازک بین است همانا اوست که دانای فرزانه است. پروردگارا! به من از فرمانروایی پاره ای داده ای و از خوابگزاری بخشی آموختی ای آفریدگار آسمان ها و زمین! تو سرور من در این جهان و در جهان واپسینی، مرا گردن نهاده (به فرمان خویش) بمیران و به شایستگان بپیوند.»
یوسف (علیه السلام) نیز چون سایر پیامبران در پایان کار از خداوند می خواهد که اورا به صالحان ملحق کند؛ (نک. ذوالفقارزاده:1389، 146 - 175) زیرا او نیز تمام فراز و نشیب های زندگی را برای رسیدن به مقام یاوری امام مهدی (علیه السلام) طی نمود. صالحان در قرآن همان کسانی هستند که در آخر حیات بشری به رهبری امام مهدی رزمین را به ارث می برند و دین خدا را در سراسر آن می گسترانند.
در انتهای سوره یوسف (علیه السلام) مطالب مهمی بیان شده که نشان می دهد سرگذشت یوسف (علیه السلام) از اخبار غیب، ذکر و آیت است که نباید از آن روی گرداند.
ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ یَمْکُرُونَ * وَ ما أَکْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ * وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ *وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَهٍ فِی السَّماواتِ وَ الأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ * وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ (یوسف:102 - 106)
«(ای پیامبر) این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می کنیم و تو هنگامی که (برادران یوسف) بر کار خود هم داستان شدند و نیرنگ می باختند نزد آنها نبودی. و بیشتر مردم مؤمن نیستند گرچه تو آزمند باشی. و تو از آنان برای این (رسالت خویش) پاداشی نمی خواهی این (قرآن) جز یادکردی برای جهانیان نیست. و بسا نشانه ای است در آسمان ها و زمین که بر آن می گذرند و آنان از آن رو گردانند.و بیشتر آنها که (در ظاهر) به خداوند ایمان می آورند (در باطن همچنان) مشرکند».
سپس امت را از آینده بیم می دهد و به عذاب غاشیه در آخرالزمان اشاره می کند. گویا این داستان باید مایه ذکر و آیتی برای آخرالزمان باشد و تدبر و ایمان به آن موجب بصیرت خواهد شد.
أَ فَأَمِنُوا أَنْ تَأْتِیَهُمْ غاشِیَهٌ مِنْ عَذابِ اللهِ أَوْ تَأْتِیَهُمُ السَّاعَهُ بَغْتَهً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ * قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللهِ عَلی بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی وَ سُبْحانَ اللهِ وَ ما أَنَا مِنَ المُشْرِکِینَ (یوسف:107 - 108)
«آیا در امانند از اینکه پوششی از عذاب خداوند آنان را فرا گیرد یا ناگهان رستخیز فرا رسد و آنان آگاه نباشند؟ بگو: این راه من است که با بینش به سوی خداوند فرا می خوانم، من و (نیز) هر کس که پیرو من است و پاکاکه خداوند است و من از مشرکان نیستم».
آن گاه به سنّت پایدار خود در تاریخ بشر اشاره می کند و این که وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ القُری أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ الآخِرَهِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُونَ * حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّیَ مَنْ نَشاءُ وَ لا یُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ القَوْمِ المُجْرِمِینَ (یوسف:109 - 110)
«و پیش از تو جز مردانی از مردم شهرها را که به آنان وحی می کردیم نفرستادیم آیا روی زمین گردش نکرده اند تا بنگرند سرانجام پیشینیانشان چگونه بوده است؟ و به راستی سرای واپسین برای پرهیزگاران بهتر است آیا خرد نمی ورزید؟ تا آنجا که پیامبران به آستانه نومیدی رسیدند و پنداشتند که (مردم در وعده پشتیبانی) به آنان دروغ گفته اند، (ناگهان) یاری ما به آنان رسید و هر کس را که می خواستیم رهایی یافت و عذاب ما از گروه گنهکاران بازگردانده نمی شود».
آری سنت الهی است که در آستانه نا امیدی یاری خود را به مومنان می رساند، مانند سرگذشت یوسف (علیه السلام) و مانند هنگام ظهور امام مهدی (علیه السلام).
در ادامه از بندگان خواسته تا این داستان را مایه عبرت خود سازند و به امام غایب خود ایمان آورند و از ظهور او نا امید نشوند.
لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِأُولِی الالبابِ ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَری وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْء وَ هُدیً وَ رَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (یوسف:111)
«به راستی در داستان آنان برای خردمندان پندی (نهفته) است (قرآن) گفتاری بربافته نیست بلکه کتاب پیش از خویش را راست می شمرد و روشنگر همه چیز و رهنمود و بخشایشی برای گروه مؤمنان است».
4 - 3 - 4 - عذاب کافران:
دوران در سرگذشت ابراهیم (علیه السلام) پس از آن که خداوند اورا از آتش نمرود نجات داد، سخنی از عذاب کافران قوم او نیست و تنها درباره آن ها می فرماید:
فَأَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الأَسْفَلِینَ (الصافات:98) «و خواستند نیرنگی در کار او کنند اما ما آنان را فروتر نهادیم».
اما در میان قوم لوط (علیه السلام) که پیرو ابراهیم (علیه السلام) و هم دوره او بود، سنّت عذاب کافران پس از اتمام حجت و جدایی کافران از مومنان جاری گشت. که در سور متعددی شرح سرگذشت آنان آمده است. (اعراف، هود، حجر، شعراء، نمل، قمر)
وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الفاحِشَهَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ العالَمِینَ * إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَهً مِنْ دُونِ النساء بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ * وَ ما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ * فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الغابِرِینَ * وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ المُجْرِمِینَ (الاعراف:84 - 80) «و لوط را (به پیامبری فرستادیم) آنگاه که به قوم خود گفت: آیا (آن) کار زشت را انجام می دهید که پیش از شما هیچ کس از جهانیان انجام نداده است؟! شما از سر شهوت به جای زنان به سراغ مردان می روید بلکه شما قومی گزافکارید. و پاسخ قوم او جز این نبود که گفتند: اینان را از شهرتان بیرون کنید که آنان مردمی هستند که خود را پاک می نمایانند.
پس او و خاندانش را رهایی بخشیدیم جز زنش را که از بازماندگان (در میان عذاب دیدگان) بود. و بر آنان بارانی (از سنگ - گل) باراندیم آنک بنگر سرانجام گنهکاران چگونه بود».
به این شکل در میان پیامبران ابراهیمی و در محدوده رسالت ابراهیم (علیه السلام) نیز این سنّت مشاهده می شود. سنّتی که در میان امت پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) و در دوران آخرین وصیّ ایشان هم جاری خواهد شد.
این موضوع، آیت و نشانه آن است که گستره سنّت پیامبران که در قرآن بر شباهت و تکرار آن تأکید شده، (الاسراء:77) (طباطبائی:1417، 13، 174)(210) پیامبران تحت امر و اوصیاء آنان که مبلغ شریعت آنانند، را نیز در بر می گیرد. پس این سنّت که در دوران پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) جاری نشد، حتماً در دوران امام مهدی (علیه السلام) واقع خواهد شد؛ زیرا سنت های الهی غیرقابل تغییرند.
4 - 3 - 5 - نجات صالحان دوران و ورود به سرزمین پربرکت:
در سوره انبیاء، در بیان داستان نجات ابراهیم (علیه السلام) از آتش نمرود، از ورود او به همراه لوط از سرزمین پربرکت سخن می گوید:
قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ * قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ * وَ أَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الأَخْسَرِینَ *وَ نَجَّیْناهُ وَ لُوطاً إِلَی الأَرْضِ الَّتِی بارَکْنا فِیها لِلْعالَمِینَ (الانبیاء:68 - 71) «گفتند: اگر می خواهید کاری کنید، او را بسوزانید و خدایان خود را یاری کنید. گفتیم: ای آتش! بر ابراهیم سرد و بی گزند باش. و با او نیرنگی ورزیدند ما هم آنان را زیانکارتر گرداندیم. و او و لوط را رهاندیم، به سوی سرزمینی که در آن برای جهانیان خجستگی نهاده بودیم».
و در ادامه به نجات لوط از مردمی اشاره می کند که کارهایی ناپاک می کردند،
وَ لُوطاً آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ نَجَّیْناهُ مِنَ القَرْیَهِ الَّتِی کانَتْ تَعْمَلُ الخَبائِثَ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقِینَ (الانبیاء:74) «و به لوط فرزانگی و دانشی دادیم و او را از شهری که (مردم آن) کارهای پلید می کردند رهاندیم که آنان گروه بدی نافرمانبردار بودند».
به نوعی همزمانی و همراهی نجات ابراهیم (علیه السلام) و وصی او – لوط – را بیان می کند. همچنین فرستادگان الهی که مأمور به عذاب قوم لوط بودند، اول خبر عذاب را به ابراهیم رمی رسانند و این ها همه نشان می دهد که لوط تحت امر ابراهیم (علیه السلام) و مبلغ شریعت او بود و پس از عذاب قوم لوط که قوم ابراهیم (علیه السلام) محسوب می شوند، خداوند این دو و همراهانشان را به سرزمین پربرکت وارد ساخت. یعنی همان سنت نجات صالحان و دادن زندگی پر نعمت در دنیا که درباره ابراهیم (علیه السلام) نیز جاری می گردد.از این رو به صالح بودن این دو پیامبر گرانقدر نیز در همین آیات اشاره می شود که همانا شایستگی آنان برای حضور در سرزمین ظهور را بیان می کند؛ زیرا در دوران إمام مهدی (علیه السلام) تنها صالحان وارث تمام زمین خواهند شد. (النور:55)
وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَهً وَ کُلاًّ جَعَلْنا صالِحِینَ (الانبیا:72) «و اسحاق را و افزون بر آن (نوه اش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم».
وَ أَدْخَلْناهُ فِی رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ (الانبیا:75) «و او را در (پناه) بخشایش خویش درآوردیم که او از شایستگان بود».
از ویژگی های صالحان که در قرآن بارها بیان شده ورود آنان به رحمت الهی است. (النمل:86) (الجاثیه:30) این تعبیر حکایت از رحمت خاص الهی دارد که آن را مخصوص اهل تقوا گردانده (الاعراف:156)(211) و اوج ظهور آن دوران ظهور امام مهدی (علیه السلام) که دوران صالحان و اهل تقوا از همه دوره های تاریخ بشر است.
نتیجه داستان ابراهیم (علیه السلام) از منظر آیت و مَثَل داستان زندگی ابراهیم و پیامبران ابراهیمی (علیهم السلام) در قرآن، مثل و نمونه ای است برای پنهانی ولادت، طول عمر، غیبت امام مهدی (علیه السلام) و آیت و نشانه ای ا ست برای مفهوم غیبت و وظیفه منتظران و چگونگی ظهور، عذاب کافران در دوران ظهور و قبل از تشکیل دولت حقّه و نجات صالحان و زندگی آنان در زندگی پربرکت و بهشتی در زمین.
4 - 4 - موسی (علیه السلام):
سرگذشت موسی (علیه السلام) در 28 سوره قرآن به طور گسترده بازگو شده است. (جوادی آملی:1385، 7، 198) در این میان سوره قصص از آغاز تا پایان درباره سرگذشت موسی (علیه السلام) است؛ از این رو در این بخش شباهتهای میان امام مهدی (علیه السلام) و موسی (علیه السلام) را به ترتیب آیات این سوره بررسی می کنیم.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
طسم * تِلْکَ آیاتُ الکِتابِ المُبِینِ * نَتْلُوا عَلَیْکَ مِنْ نَبَإِ مُوسی وَ فِرْعَوْنَ بِالحَقِّ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ * إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَهً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی النساءهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ المُفْسِدِینَ *وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الوارِثِینَ* وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ (القصص:1 - 6) «طا، سین، میم. این آیات کتاب روشنگر است. از داستان موسی و فرعون برای گروهی که ایمان دارند بر تو به درستی می خوانیم. بی گمان فرعون در زمین (مصر) گردنکشی ورزید و مردم آنجا را دسته دسته کرد. و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شده اند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم. و به آنان در این (سر) زمین توانایی بخشیم و با آنان به فرعون و هامان و سپاه آن دو، چیزی را که از آن می هراسیدند نشان دهیم».
در آغاز سوره به بیان کلی سنت یاری مستضعفان(212) و هلاکت مستکبران و ذکر مصداق و نمونه این سنت در سرگذشت موسی (علیه السلام) می پردازد؛ به کارگیری لفظ «نرید» بر اراده مداوم و مستمر الهی برای نجات مستضعفان دلالت دارد و نشان می دهد این از سنت های پایدار الهی است و بنی اسرائیل تنها یک نمونه و آیت از تحقق این سنت هستند.
سپس در ادامه سوره، این نمونه و آیت را به تفصیل شرح می دهد و در میان داستان نیز به مناسبت، سنت های خود را به عنوان عبرت های این داستان یادآوری می کند.
4 - 4 - 1 - پنهانی ولادت:
در داستان موسی (علیه السلام) در قرآن حکایت از تدابیرشدید امنیتی از سوی فرعون برای جلوگیری از زنده ماندن فرزندان پسر بنی اسرائیل دارد؛ (القصص:4) زیرا به آنان وعده ظهور منجی از میان بنی اسرائیل داده شده بود. سیاق آیات ابتدای سوره قصص نشان می دهد ترس آنان از وقوع این وعده (القصص:6)، سبب کشتار نوزادان پسر بنی اسرائیل شده بود. از آنجا که تحقق وعده الهی حتمی است (الحج:47)، در چنین شرایطی که ظالمان در فکر نابودی منجی الهی هستند، خداوند نیز با اجرای تدبیر خود، جان او را حفظ می کند. اینگونه که مادر موسی (علیه السلام) دوران حمل را به طور پنهان سپری نمود و پروردگار به او وحی کرد که چگونه موسی (علیه السلام) را از گزند دشمنان حفظ کند (القصص:7) و با این تدبیر موسی (علیه السلام) در دامان دشمن رشد یافت. (طه:39) همانگونه که دولت بنی عباس با همه وسعتش در دوران امام هادی و امام عسکری (علیه السلام) این دو امام را در شهر سرّ من رأی که شهری نظامی بود که زندانی نمود. زندان این دو امام زندان اجتماعی یا سیاسی نبود، بلکه زندان نظامی بود و این مسأله نشانگر خوف شدید آنان از ظهور و ولادت این مصلح موعود است که هزاران حدیث از طرق فریقین درباره او وارد شده بود. (نک. کورانی:1428) و به قدرت نامحدود الهی و علم و تدبیر او مصلح موعود به شکل پنهان تولد یافت و همچون موسی (علیه السلام) در دامان دشمن رشد نمود. اما آنان که تنها به قدرت ها و اسباب مادّی چشم دارند، ولادت امام را انکار می کنند و قدرت و تسلط نظامی حکومت عباسی بر زندگی این دو امام را مانع تحقق ولادت امام مهدی (علیه السلام) می دانند. چرا که مفهوم پنهانی ولادت و غیبت امام را که پنهانی هویت ایشان و نه عدم حضور ایشان است را درک نکرده اند. (سند:1431، 33)
به نظر می رسد، یکی از دلایل بیان تفصیلی داستان پنهانی تولد و رشد و نمو موسی (علیه السلام) در قرآن همین است که مومنان با تدبر در آن به حال امام مهدی (علیه السلام) آگاه گردند و این مثل و نمونه آنان را به طور آشکار به اصل حقیقتی راهنمایی کند که باید بدان ایمان و اعتقاد داشته باشند.
4 - 4 - 2 - غیبت:
در ادامه، سخن از تولد موسی (علیه السلام) می گوید، در فضایی که سران مستکبر جامعه، پسران بنی اسرائیل را کشته، زنان را زنده نگاه می داشتند. همین فضا موجب غیبت و پنهانی هویت موسی (علیه السلام) شد، که اورا به بشارت پیامبران پیشین و کهانت کاهنان دربار می شناختند و دربار برای نابود ساختن او فرمان به کشتن تمام فرزندان پسردرمیان بنی اسرائیل را داده بود. از این رو به خاطر خوف از جان موسی (علیه السلام)، بنابر تدبیر الهی به طور پنهان متولد شد و به الهام پروردگار، مادرش او را به نیل انداخت، تا در حالی که هویت او پنهان است، در دامان فرعون بزرگ شود و جان او از فریب فرعون ایمن گردد.
وَ أَوْحَیْنا إِلی أُمِّ مُوسی أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَالقِیهِ فِی الیَمِّ وَ لا تَخافِی وَ لا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ المُرْسَلِینَ (7) فَالتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما کانُوا خاطِئِینَ (8) وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ لا تَقْتُلُوهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (القصص:9) «و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز می گردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد. آنگاه فرعونیان او را (از آب) گرفتند تا به فرجام، دشمن آنان و مایه اندوهشان گردد بی گمان فرعون و هامان و سپاه آن دو لغزشکار بودند. و همسر فرعون گفت: روشنی چشمی برای من و توست، او را نکشید باشد که به ما سود رساند یا آنکه او را به فرزندی بگیریم و آنان درنمی یافتند (که چه می کنند)».
این آیات نشان می دهد که چگونه خداوند متعال از راه اسباب طبیعی در کنار گرفتن مهار قلوب انسان ها ولیّ خود را از آسیب و گزند دشمنان محافظت می فرماید؛ زیرا که مهار قلوب بندگان به دست اوست: ْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ الله یَحُولُ بَیْنَ المَرْءِ وَ قَلْبِهِ (الانفال:24) «و بدانید که خداوند میان آدمی و دل او میانجی می شود». پس با الهام به دل مادر موسی برای انداختن کودکش در دریا و انداختن محبّت او بر دل آسیه (طه:39)(213)، همسر فرعون، راه را برای پاسداری از جان او و رشد ونمو طبیعی وی در حالی که موسی را نمی شناسند و هویت او را درک نمی کنند فراهم می سازد. این همان معنای درست غیبت است و همان سنتی است که درباره امام مهدی (علیه السلام) نیز جاری شده است. غیبت امام مهدی (علیه السلام) به این معنا نیست که در شرایطی ویژه و اعجازگونه به سر می برند و از حیطه دنیا و قوانین حاکم بر آن خارج شده اند، بلکه ایشان نیز در میان ما و در این دنیا زندگی می کنند و ما هویت ایشان را درک نمی کنیم. همانند یوسف (علیه السلام) که او نیز با پیشنهاد یکی از برادران از قتل نجات یافت و به چاه افکنده شد، آن گاه محبتش را بر دل عزیز مصر انداخت تا پیشنهاد فرزندخواندگی وی را مطرح سازد. (یوسف:21)
4 - 4 - 2 - 1 - غیبتهای دوگانه:
اولیاء الهی در دوران غیبت به تدبیر پروردگار برای انجام مأموریت الهی تربیت می شوند و از علم و حکمت لدنی برخوردار می گردند. وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوی آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی المُحْسِنِین (القصص:14) «و چون به برنایی خویش رسید و استواری یافت بدو (نیروی) داوری و دانشی بخشیدیم و بدین گونه به نیکوکاران پاداش می دهیم».
خداوند متعال در این مقطع از زندگی موسی (علیه السلام)، صحنه ای پدید می آورد که نقطه عطفی در زندگی او می گردد. کشمکش میان یکی از قبطیان با فردی از بنی اسرائیل و دفاع موسی راز او که منجر به کشته شدن قبطی می شود، رویدادی که موجب خوف و تهدیدی نسبت به جان موسی از سوی فرعونیان شده و غیبت دوم او را با هجرت به مدین رقم می زند. همانند یوسف (علیه السلام) که پس از دریافت علم و حکمت لدنی با صحنه درخواست زلیخا روبرو شد و این داستان منجر به زندانی شدن او گردید.
فَأَصْبَحَ فِی المَدِینَهِ خائِفاً یَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِی اسْتَنْصَرَهُ بِالأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسی إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبِینٌ (18) فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ یَبْطِشَ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ یا مُوسی أَ تُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالأَمْسِ إِنْ تُرِیدُ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ جَبَّاراً فِی الأَرْضِ وَ ما تُرِیدُ أَنْ تَکُونَ مِنَ المُصْلِحِینَ (19) وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَی المَدِینَهِ یَسْعی قالَ یا مُوسی إِنَّ المَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ (20) فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ القَوْمِ الظَّالِمِینَ (21) وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسی رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ (القصص:22)
«آنگاه هراسان در حالی که (هر سو را) پاس می داشت بامداد به آن شهر درآمد ناگهان همان که دیروز از او یاری خواسته بود از او فریاد خواست موسی به او گفت: آنگاه چون خواست به کسی که دشمن هر دوی آنها بود تاخت آورد گفت: ای موسی! آیا می خواهی که مرا همچون کسی که دیروز کشتی بکشی؟ تو جز این نمی خواهی که در این (سر) زمین گردنکش باشی و نمی خواهی که از مصلحان باشی. و مردی از دورترین جای شهر شتابان آمد گفت: ای موسی! سرکردگان (شهر) در کار تو همدل شده اند تا تو را بکشند پس (از شهر) بیرون رو که من از خیرخواهان توام. آنگاه (موسی) از آن (شهر) هراسان در حالی که (هر سو را) پاس می داشت، بیرون رفت، گفت: پروردگارا! مرا از گروه ستمکاران رهایی بخش. و چون روی به سوی مدین نهاد گفت: امید است پروردگارم مرا به راه میانه رهنمون گردد».
این گونه حلقه ای دیگر از حلقه های تدبیر خداوند متعال شکل می گیرد تا ولیّ خود را گام به گام به سوی دوران ظهور سوق دهد و برای انجام آن مأموریت الهی تربیت کند.
می بینیم که غیبت موسی (علیه السلام) در دو مرحله رخ داد، همان گونه که غیبت امام مهدی (علیه السلام) نیز در دو مرحله واقع شد و این شباهت دیگری است که میان امام مهدی (علیه السلام) و موسی (علیه السلام) دیده می شود و نشان می دهد همان گونه که موسی (علیه السلام) در دوران غیبت به زندگی عادی خود، کار و تشکیل خانواده می پردازد، امام مهدی (علیه السلام) نیز در زندگی شخصی خود چون سایر مردم رفتار می کنند.
4 - 4 - 1 - 2 - عامل غیبت:
در داستان موسی (علیه السلام) می بینیم آنچه موجب غیبت او از میان قومش گردید، ترس و خوف نسبت به حفظ جان ولی الهی است؛ زیرا او برگزیده و ذخیره الهیست و در علم خدا گذشته که نسبت به مواهب الهی شاکر خواهد بود و حق آن را ادا خواهد نمود.
وَ کَذلِکَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لِیَقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَنَّ الله عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِنا أَ لَیْسَ اللهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاکِرِینَ (الانعام:53) «و چنین آنان را با یکدیگر آزمودیم تا به فرجام بگویند: «آیا از میان ما (تنها) اینانند که خداوند بر آنها منّت نهاده است؟» آیا خداوند به سپاسگزاران داناتر نیست؟»
پس لازم است با تدبیری الهی جان او از گزند دشمنان مصون بماند تا مأموریت خود را به انجام رساند و برنامه پروردگار برای بندگان به وسیله او اجرا گردد. به همین دلیل هویت او از دشمنان پنهان می گردد. همان گونه علت غیبت یوسف (علیه السلام) نیز حفظ جان او از کید حاسدان بود.
امام مهدی (علیه السلام) نیز آخرین ذخیره الهی است که هویتش پنهان شده تا جانش حفظ گردد و مأموریت الهی خویش را به انجام رساند. در روایات نیز به همین مسأله برای غیبت ایشان اشاره شده است.
صدوق; در کتاب «علل الشرائع» بسند خود از حضرت صادق (علیه السلام) نقل میکند که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:لا بدّ للغلام من غیبه. فقیل له: و لم یا رسول الله! قال: یخاف القتل. یعنی: آن جوان ناچار میباید غائب شود. عرض کردند: یا رسول الله برای چه غیبت می کند؟ فرمود: میترسد او را بکشند. نیز در علل الشرائع از مروان انباری روایت نموده که گفت: نامه ای از امام محمد باقر رسید که نوشته بود: وقتی خداوند همسایگی با مردمی را برای ما ناخوش دانست، ما را از میان آنها بیرون میبرد. و نیز صدوق در کمال الدین و علل الشرائع از پدرش و او بسند خود از حضرت صادق (علیه السلام) روایت نموده که فرمود: قائم ما را غیبتی است که مدت آن بطول می انجامد من گفتم: برای چه غیبت میکند یا ابن رسول الله؟ فرمود خداوند عز و جل میخواهد علائم پیغمبران را در غیبتهای خود، در باره او نیز جاری گرداند. ای سدیر! او می باید باندازه غیبت های پیغمبران غیبت نماید، قال الله تعالی: لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ یعنی: آثاری از شما بر اساس آثار آنها که پیشتر بوده اند، در میان شما نیز جاری است. (صدوق:علل الشرایع، 1، 245)
4 - 4 - 1 - 3 - ارتباط با شبکه الهی در دوران غیبت:
داستان دیدار موسی با شعیب (علیهما السلام) که در ادامه سوره بیان می شود، آیت و نشانه ای است برای ارتباط ولی غایب با دیگر اولیای الهی. یعنی او در زمان غیبت، اگرچه هویتش بر عموم مردم ناپیداست؛ ولی بر برخی بندگان خاص خدا پوشیده نیست. ولی پنهان، با آنان که خود برگزیدگان الهیند و مأموریت هایی بر دوش دارند، ارتباط دارد و همکاری می نماید. (القصص:23 - 28)
4 - 4 - 1 - 4 - ظهور:
پس از سپری شدن دوران غیبت موسی (علیه السلام)، زمان آشکار نمودن دعوت الهی از سوی او فرا می رسد و او به عنوان فرستاده الهی در میان قوم خود ظهور می کند. بنابر توصیف قرآن در این دوران ستم فرعونیان به اوج رسیده است. او بنی اسرائیل را خوار و زبون نموده و ادعای خدایی نموده است. همان گونه که در آغاز سوره به عنوان مهمترین حلقه سرگذشت موسی (علیه السلام) و فرعون بیان نمود و سپس به بیان داستان از ابتدا پرداخت.
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَهً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی النساءهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ المُفْسِدِینَ (القصص:4) «بی گمان فرعون در زمین (مصر) گردنکشی ورزید و مردم آنجا را دسته دسته کرد».
همان گونه که امام مهدی (علیه السلام) نیز زمانی ظهور می کنند که ظلم و ستم طاغوت های زمان به اوج رسیده است و زمین پر از ظلم و جور شده است.
4 - 4 - 3 - ابتلائات و جدایی نیکان از بدان دوران:
همان گونه که درنگاه به سرگذشت نوح (علیه السلام) بیان شد، ابتلاء از سنت های قطعی خداوند است که آیاتی از قرآن بر قطعیت آن دلالت دارند (مکارم:1374، 1، 525):
- وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْء مِنَ الخَوْفِ وَ الجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الأَمْوالِ وَ الأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ (155) الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قالُوا إِنَّا للهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ (156) أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ وَ أُولئِکَ هُمُ المُهْتَدُونَ (البقره:157) «و بی گمان شما را با چیزی از بیم و گرسنگی و کاستی دارایی ها و کسان و فرآورده ها می آزماییم، و شکیبایان را نوید بخش!...»
- لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا أَذیً کَثِیراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ (آل عمران:186) «بی گمان با مال و جانتان آزمون خواهید شد و از آنان که پیش از شما به آنان کتاب (آسمانی) داده اند و از کسانی که شرک ورزیده اند (سخنان دل) آزار بسیار خواهید شنید و اگر شکیبایی کنید و پرهیزگاری ورزید بی گمان این از کارهایی است که آهنگ آن می کنند».
گویا نفوس انسان ها جز با بلاء تربیت نمی شود (سیّد قطب:1412، 1، 145) و تنها راه رسیدن به سعادت و بهشت همین است. (همو، 1، 539) از این رو، ابتلاء حلقه ای از حلقات سنّت فراگیر استخلاف است؛ سنتی که برای رساندن بشر به مقام خلافت اللّهی از سوی خداوند متعال نهاده شده است:
- وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ الأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ العِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (الانعام:165) «و اوست که شما را جانشینان (خویش یا گذشتگان) در زمین گمارد و برخی را بر برخی دیگر به پایه هایی برتری داد تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید بی گمان پروردگار تو زودکیفر است و به راستی او آمرزنده بخشاینده است».
و تمام داده ها و موهبتهای الهی در دنیا به مظور فراهم آمدن بستری برای ابتلاء است و اساساً هدف از خلقت دنیا، همین است:
- وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الماءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّکُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ المَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِینٌ (هود:7) «و اوست که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید و اورنگ (فرمانفرمایی) وی بر آب قرار داشت تا شما را بیازماید که کدام نکوکردار ترید و اگر بگویی که شما پس از مرگ برانگیخته خواهید شد بی گمان کافران می گویند این جز جادویی آشکار نیست».
- إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَی الأَرْضِ زِینَهً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً (کهف:7) «ما هر چه را بر زمین است، (در کار) آرایش آن کرده ایم تا آنان را بیازماییم که کدام نیکوکردارترند».
- الَّذِی خَلَقَ المَوْتَ وَ الحَیاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ العَزِیزُ الغَفُورُ (ملک:2) «همان که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکردارترید و او پیروز آمرزنده است».
تا در کشاکش سختی ها انسان ها به ناتوانی خود پی ببرند و دل هایشان متوجه توانای مطلق شود و به درگاه او زاری کنند و به سوی او باز گردند:
- وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْناهُمْ بِالبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ (الانعام:42) «و به یقین برای امّت هایی که پیش از تو بودند (پیامبرانی) فرستادیم و آنان را به سختی و رنج دچار کردیم باشد که (به درگاه خدا) لابه کنند».
- وَ قَطَّعْناهُمْ فِی الأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ وَ بَلَوْناهُمْ بِالحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (الاعراف:168) «و آنان را در زمین به امّت هایی (گوناگون) بخش کردیم، برخی از ایشان شایسته اند و برخی، نه چنین اند و آنان را با خوشی ها و ناخوشی ها آزمودیم باشد که (به راه راست) باز گردند».
در سختی ها و ابتلائات، ناخالصی های درون و خودخواهی ها، حسادت ها و کینه هایشان آشکار شود تا درصدد رفع آن برآیند و تربیت شوند؛ زیرا در سختی ابتلائات زمینه بروز فضائلی چون ایثار و جهاد و صبر و از خود گذشتگی پدید می آید و انسانی به مقام خلافت می رسد که از خود برای خدا بگذرد:
- أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ الله أَضْغانَهُمْ (29) وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَیْناکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ القَوْلِ وَ الله یَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ (30) وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّی نَعْلَمَ المُجاهِدِینَ مِنْکُمْ وَ الصَّابِرِینَ وَ نَبْلُوَا أَخْبارَکُمْ (محمد:31) «آیا کسانی که بیماردلند پنداشته اند که خداوند هرگز کینه های آنان را آشکار نمی کند؟ و اگر می خواستیم آنان را به تو نشان می دادیم آنگاه آنان را به چهره می شناختی و آنان را با آهنگ گفتار می شناسی و خداوند کردارهای شما را می داند. و بی گمان می آزماییمتان تا جهادگران و شکیبایان شما را معلوم داریم و گزارش های (کردارهای) شما را بررسی کنیم».
و اگر درصدد اصلاح آن بر نیامدند، از صف مومنان خارج شوند و بدین ترتیب مومنان راستین و شایسته برای مقام خلافت برگزیده و ممتاز شوند (آل عمران:179):
همواره در طول تاریخ این ابتلائات در دو مقطع حسّاس شدّ می یافته است؛ یکی قبل از آمدن پیامبران و در آستانه ظهور آنان، ازسوی جباران و فروانروایان ستمگر زمان سختی ها و گرفتاری هایی دامنگیرعموم انسان ها می شده است. مانند آنچه در سرگذشت فرعون و بنی اسرائیل در قرآن بیان شده است:
- وَ القِیَ السَّحَرَهُ ساجِدِینَ * قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ العالَمِینَ* رَبِّ مُوسی وَ هارُونَ * قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّ هذا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی المَدِینَهِ لِتُخْرِجُوا مِنْها أَهْلَها فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ*لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ *قالُوا إِنَّا إِلی رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ * وَ ما تَنْقِمُ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِآیاتِ رَبِّنا لَمَّا جاءَتْنا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِینَ (الاعراف:120 - 126)
«و جادوگران به سجده در افتادند. گفتند به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم، پروردگار موسی و هارون. فرعون گفت: آیا پیش از آنکه من به شما اجازه دهم به او ایمان آورده اید؟ بی گمان این نیرنگی است که در این شهر به کار برده اید تا مردم آن را از آن بیرون برانید، به زودی خواهید دانست. سوگند می خورم که دست ها و پاهایتان را چپ و راست خواهم برید سپس همگی شما را به دار خواهم آویخت. گفتند: (باکی نیست) ما به سوی پروردگارمان باز می گردیم. و تو ما را کیفر نمی دهی مگر برای آنکه ما به نشانه های پروردگارمان هنگامی که به ما رسید ایمان آوردیم، پروردگارا! ما را از شکیب سرشار کن و ما را مسلمان بمیران!»
در آیات دیگر آزار و اذیّت فرعون، بلاء عظیم خوانده شده است (همپنین الاعراف: 141 و ابراهیم:6):
- وَ إِذْ نَجَّیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ العَذابِ یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ النساءکُمْ وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ (البقره:49) «و (نیز به خاطر بیاورید) آن زمان که شما را از فرعونیان رهایی بخشیدیم، که همواره شما را به بدترین وجهی آزار می دادند، پسران شما را سر می بریدند و زنان شما را زنده نگه می داشتند و در این امر، برای شما آزمایش بزرگ و سختی از طرف پروردگارتان بود».
که نمونه ای از آن کشتار پسران بنی اسرائیل است:
- وَ قالَ المَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی الأَرْضِ وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْیِی النساءهُمْ وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ * قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الأَرْضَ للهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ العاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ (الاعراف:127 - 128) «و سرکردگان قوم فرعون گفتند: آیا موسی و قومش را وا می نهی تا در این سرزمین تبهکاری کنند و (موسی) تو و خدایانت را رها کند؟ گفت: پسرانشان را خواهیم کشت و زنانشان را زنده باز خواهیم نهاد و بی گمان ما بر آنان چیره ایم.
موسی به قوم خود گفت: از خداوند یاری بخواهید و شکیبا باشید، بی گمان زمین از آن خداوند است، به هر کس از بندگان خویش که بخواهد به میراث می دهد و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است».
مقطع دیگر همزمان با آمدن پیامبران آغاز می شود که برای سرعت دادن به فرآیند غربال و جدا سازی نیکان از بدان و با هدف استخلاف نیکان، بر شدّت ابتلائات افزوده می شود:
- قالُوا أُوذِینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا قالَ عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الأَرْضِ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ (129) وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ (الاعراف:130) «گفتند: ما پیش از آنکه تو نزد ما بیایی و پس از آنکه آمدی آزار دیده ایم، (موسی) گفت: و ما فرعونیان را به خشکسالی ها و کاستی فرآورده ها دچار کردیم باشد که در یاد گیرند».
و همین مسأله سبب می شد، برخی نادانان و نا آگاهان به سنّت های الهی مشکلات پدید آمده را به شومی پیامبران نسبت دهند:
- فَإِذا جاءَتْهُمُ الحَسَنَهُ قالُوا لَنا هذِهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ * وَ قالُوا مَهْما تَأْتِنا بِهِ مِنْ آیَهٍ لِتَسْحَرَنا بِها فَما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ (الاعراف:131 - 132) «پس، هرگاه نیکی به آنان روی می آورد می گفتند این از آن ماست و اگر بلایی به ایشان می رسید به موسی و همراهان وی فال بد می زدند آگاه باشید که فالشان نزد خداوند است اما بیشتر آنها نمی دانند. و می گفتند: هر نشانه ای برای ما بیاوری که ما را با آن جادو کنی ما به تو ایمان نمی آوریم».
این دست از ابتلائات در سرگذشت موسی (علیه السلام) نمونه های فراوان دارد و هیچ قومی چون بنی اسرائیل به بلاهای گوناگون آزموده نشده است:
- فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الجَرادَ وَ القُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً مُجْرِمِینَ * وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا یا مُوسَی ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ لَئِنْ کَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَکَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَکَ بَنِی إِسْرائِیلَ * فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلی أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ (الاعراف:133 - 135) «ما هم بر آنان سیلاب و ملخ و شپش و وزغ و خون را به گونه نشانه هایی روشن فرستادیم باز سرکشی ورزیدند و قومی گناهکار بودند. و همین که عذاب بر آنان فرود آمد، گفتند: ای موسی! پروردگارت را به پیمانی که با تو دارد برای ما بخوان! اگر این عذاب را از ما بگردانی سوگند می خوریم که به تو ایمان می آوریم و بنی اسرائیل را با تو گسیل خواهیم داشت. و چون آن عذاب را - تا مدتی که باید به آن می رسیدند - از آنان می گرداندیم باز آنان پیمان شکنی می کردند».
خداوند این ابتلائات را که گاه بسیار عجیب و شگفت آور و خود نشانه دست قدرت خداوند در فروفرستادن آنها ست، آیه می خواند وبلاء مبین میداند؛ یعنی بلائی که روشن کننده ی حق و اهل حق است:
- وَ لَقَدْ نَجَّیْنا بَنِی إِسْرائِیلَ مِنَ العَذابِ المُهِینِ* مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ کانَ عالِیاً مِنَ المُسْرِفِینَ* وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلی عِلْمٍ عَلَی العالَمِینَ * وَ آتَیْناهُمْ مِنَ الآیاتِ ما فِیهِ بَلؤُا مُبِینٌ (الدخان:30 - 33) «و به آنان از آیات (خویش) آنچه در آن آزمونی آشکار بود بخشیدیم».
بلاهایی که آیت و نشانه ای هستند برای فتنه ها و ابتلائاتی که در آستانه ظهور امام مهدی (علیه السلام)، شدّت خواهد یافت:
ابی عبد الله (امام صادق) (علیه السلام) فرمود:«از عرب به همراه قائم (علیه السلام) اندکی خواهد بود. به آن حضرت عرض شد، از عرب افرادی که این امر را توصیف می کنند (یعنی معتقد به امامت و غیبت هستند) فراوانند. فرمود: به ناچار باید مردم پاک شوند و جدا شوند و غربال گردند و خلق فراوانی از غربال به در خواهند رفت». (نعمانی:1397، 204)
و نیز فرمود: به خدا قسم همچون شیشه باید بشکنید، و همانا شیشه را که بخواهند به حالت اوّل بازگردانند، بر می گردد. به خدا قسم همچون سفال باید شکسته شوید، و سفال که شکسته شود دیگر به حالت اوّل باز نمی گردد و به خدا قسم باید غربال شوید (و) به خدا قسم باید از یکدیگر تمیز یابید (و) بخدا قسم باید پاک شوید تا آنکه بجز اندکی از شما باقی نماند و در این موقع آن حضرت کف دست خود را (به عنوان بی اعتنائی بمردم) برگرداند. (همو، 207)
نیز ابی جعفر (امام باقر) (علیه السلام) فرمود: ای شیعه آل محمّد حتما باید پاک شوید همچون سرمه که در چشم پاک می شود که آدمی داخل شدن سرمه را بچشمش میفهمد ولی نمیفهمد کی از چشم او بیرون می رود و این چنین خواهد شد که مردی صبح کند در حالی که بر جادّه امامت ما است و شب میکند در حالی که از راه بدر شده است و شب میکند در حالی که بر جادّه امر ما است و صبح می کند در حالی که از راه بدر شده است. (همو،207)
چه بسا شباهتهایی میان نوع و شکل ابتلائات بنی اسرائیل و امّت خاتم باشد که این بلاها آیت و نشانه خوانده شده و در روایات نیز بر شباهت رفتار آنان به یکدیگر تأکید شده است. در بعضی روایات به طور خاص به این شباهت هم اشاره شده است. برای مثال درباره سرگذشت طالوت در میان بنی اسرائیل، پس از موسی (علیه السلام) در روایتی چنین آمده است:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: یاران طالوت به رودی آزمایش شدند که خداوند فرمود: (بزودی شما را برودی مبتلا خواهیم کرد) (البقره:249) و یاران قائم (علیه السلام) نیز بمانند آن آزمایش خواهند شد. (همو، 316)
بنابراین مطالعه سرگذشت پیشینیان نشان می دهد که غربال نیکان از بدان سنّتی قطعی است که با نزول بلاها صورت می گیرد و این بلاها که همانا آزموده شدن با گرسنگی و ترس و بیماری و... و به وسیله دارایی های دنیایی است، گاه حتی شکل آن نیز در میان امّتها شباهت دارد. امّت پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز از این قاعده مستثنی نیست و در سطحی بالاتر به وسیله ابتلائات آزموده می شود و و این ابتلائات در آستانه ظهور امام مهدی (علیه السلام) به دلیل فراهم آمدن شرایط پیروزی نهایی و همیشگی صالحان و تحقق هدف خلقت، شدّت خواهد یافت تا تنها صالحان حقیقی و مومنان خالص از آن سربلند بیرون آیند و شایسته حضور در حکومت مهدوی گردند. بدین صورت درستی روایاتی که بیانگر این موضوع است، در عرضه به آیات سرگذشت پیشینیان و سازگاری با آیات قرآن که سنت پایدار الهی را بیان می کند، تایید می شود.
4 - 4 - 4 - عذاب کافران دوران:
در آخر پس از جدایی کامل اهل حق از اهل باطل، عذاب استیصال همه بدان را نابود می سازد و در قرآن به عاقبت شوم فرعونیان در زمان موسی (علیه السلام) و غرق شدن آنان در رود نیل بارها اشاره شده است:
- فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الیَمِّ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ (الاعراف:136) «بنابراین از آنان انتقام گرفتیم و برای آنکه آیات ما را دروغ شمردند و از آنها غافل بودند آنان را در دریا غرق کردیم».
و خداوند دستور داده تا به عاقبت آنان توجه نماییم (القصص:40) و این ماجرا را برای ما آیت خوانده است. (الشعراء:121) آیتی برای همه مخاطبان قرآن در آخرالزمان تا منتظر چنین عذابی برای کافران در پایان فتنه ها و ابتلائات باشند.همان عذابی که همه پیامبران در کنار عذاب قیامت نسبت به آن هشدار داده اند و دامن کافران بسیاری از امت ها را در دنیا گرفته است. مانند کافران قوم در برابر پیامبرانی چون نوح، عاد، صالح، شعیب، لوط (علیهم السلام) و اکنون قوم فرعون در برابر موسی (علیه السلام).
اما مطالعه داستان بنی اسرائیل پس از هلاک و نابودی فرعونیان نشان می دهد که سرگذشت آنان نقطه عطفی در تاریخ بشر است؛ زیرا آنان بعد از نجات از فرعون و پس از هبوط از سرزمین سلامت، باز دچار ابتلائاتی شدند و نافرمانی کردند و به طور مقطعی به عذابهایی گرفتار شدند و در بیشتر موارد، دوباره مورد عفو خدا قرار گرفتند. مانند درخواست بت و الهه (الاعراف: 138)، ماجرای عجل (البقره:51) عفو خدا، درخواست دیدن آشکار خداوند و عذاب صاعقه (البقره:55)، بعد از نزول برکات آسمانی و ورود به سرزمین بهشتی (البقره:57و58)، بهانه طعام واحد و عذاب هبوط از سرزمین سلامت و برکت (البقره:61)، رویگردانی از میثاق در رفع طور (البقره:63)، اعتداء در سبت (البقره:65)، قتل نفس و ذبح (البقره:67 - 73)، نقض میثاق و خزی در دنیا (البقره:83 - 86)، تمرد از دستور ورود به سرزمین مقدس و 40 سال سرگردانی (المائده:21 - 26)، ابتلاء به شیاطین در زمان سلیمان (البقره:102).
با تمام این نافرمانی ها، بنی اسرائیل به عذاب استیصال دچار نشد و می توان گفت با نابودی فرعونیان تاریخ بشر وارد مقطعی دیگر می شود؛ زیرا از آن پس دیگر هیچ امّتی به عذاب استیصال گرفتار نشد، اگرچه همواره به وسیله پیامبران نسبت به این عذاب هشدار داده شد.
- فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَهً مِثْلَ صاعِقَهِ عادٍ وَ ثَمُودَ (فصلت:13) «پس اگر روی بگردانند بگو: شما را به آذرخشی از گونه آذرخش عاد و ثمود بیم می دهم».
یعنی عذاب امّت ها پس از نجات بنی اسرائیل، به تأخیر افتاد.
- وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ العَذابَ إِلی أُمَّهٍ مَعْدُودَهٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ أَلا یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (هود:8) «و اگر عذاب را از آنان چندگاهی پس افکنیم به یقین می گویند: چه آن را باز داشت؟ آگاه باشید روزی که به آنان برسد از ایشان بازگردانده نمی شود و آنچه به ریشخند می گرفتند آنها را فرا می گیرد».
- وَ کَذلِکَ أَخْذُ رَبِّکَ إِذا أَخَذَ القُری وَ هِیَ ظالِمَهٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ * إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً لِمَنْ خافَ عَذابَ الآخِرَهِ ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ * وَ ما نُؤَخِّرُهُ إِلاَّ لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ (هود:102 - 104) «و چنین است فرو گرفتن پروردگارت، چون شهرهایی را که ستمکار باشند فرو گیرد بی گمان فرو گرفتن وی دردناک سخت است. به راستی در این، نشانه ای است برای کسی که از عذاب جهان واپسین بیم دارد آن روزی است که مردم در آن فراهمند و آن، روز حضور (مردم) است. و ما آن را جز تا زمانی چند پس نمی افکنیم».
- وَ لَوْ یُؤاخِذُ الله النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّهٍ وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَهً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ (النحل:61) «و اگر خداوند مردم را برای ستمشان فرو می گرفت جنبنده ای بر زمین وا نمی نهاد اما (فرو گرفتن) آنان را تا زمانی معیّن پس می افکند و چون اجل آنها در رسد نه ساعتی دیر می کنند و نه پیش می افتند».
از این رو خداوند امتهایی که کافرانشان به عذاب استیصال دچار شدند را «اولین» خوانده است (طباطبائی:1417، 20، 152) (مکارم:1374، 25، 407):
- وَ کَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِیٍّ فِی الأَوَّلِینَ * وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ نَبِیٍّ إِلاَّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ * فَأَهْلَکْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً وَ مَضی مَثَلُ الأَوَّلِینَ (الزخرف:6 - 8) «و چه بسیار پیامبرانی که در میان پیشینیان فرستادیم. و هیچ فرستاده ای نزد آنان نمی آمد مگر آنکه او را ریشخند می کردند. آنگاه ما زبردست تر از اینان را نابود کردیم و داستان پیشینیان (به تکرار) برگذشت».
و «آخِرین» را وعده می دهد که اگر کافر شوند، به همان شیوه (همان) و در زمانی دیگر که وقت آن معلوم ولی پنهان است، آنان را عذاب کند.
- أَ لَمْ نُهْلِکِ الأَوَّلِینَ* ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الآخِرِینَ (الزخرف:16 - 17) «آیا ما پیشینیان را از میان نبردیم؟ (که) سپس پسینیان را در پی آنان می فرستیم؟»
بنابراین کافران آخِرین، که اهل کتاب هستند؛ یعنی یهودیان و مسیحیان و مسلمانان، به عذاب استیصال دچار نشدند، بلکه نسبت به وقوع چنین عذابی در آینده هشدار داده شده اند. سید قطب نیز ذیل آیات تاخیر عذاب در سوره هود به این مطلب به درستی اشاره کرده است(214). (سیّد قطب:1412،4، 1859)
و این عذاب در دوران ظهور امام مهدی (علیه السلام) و پس از شدید ترین فتنه ها و غربال ها رخ خواهد داد. زیرا در تفسیر آیه ای که تاخیر عذاب را تا آمدن امت معدوده مقرّر ساخته است، اهل بیت اینچنین توضیح داده اند:
عن علی (علیه السلام) فی قوله تعالی «وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ العَذابَ إِلی أُمَّهٍ مَعْدُودَهٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ» قال الأمه المعدوده أصحاب القائم الثلاث مائه و البضعه عشر (قمّی:1367، 1، 323)
بررسی آیات قرآن نیز نشان می دهد عذابی که زمان آن به تأخیر افتاده است ولی وقوع آن حتمی است و بغتهً و ناگهانی واقع می شود و ساعت و زمان آن نامعلوم است و کافران نسبت به آمدن آن شتاب و به اصطلاح قرآن «استعجال» می ورزند ومومنان از آن بیمناکند، همان عذاب کافران به دست امام مهدی (علیه السلام) است نه قیامت؛ که دلایل آن به تفصیل در بخش (3 - 5 - 4) بیان شد.
بنابراین مطالعه سرگذشت پیشینیان در قرآن انسان را با سنت قطعی عذاب کافران در دنیا و تاخیر اجرای آن درباره اهل کتاب آشنا می سازد؛ تا با عبرت از نمونه های آن در گذشته، خود را از این عذاب حفظ نماید.
4 - 4 - 5 - نجات مستضعفان وارث زمین و نزول نعمت ها:
بنی اسرائیل که در زمان حکومت فرعون در حالت استضعاف به سر می بردند، پس از ظهور موسی (علیه السلام) و گذراندن مراحل سختی که خدا آن ها را بلاء عظیم و بلاء مبین نامیده و نجات از فرعونیان پس از غرق شدن آنان در رود نیل به مقام خلافت و جانشینی در زمین (الاعراف:29) رسیدند و به واسطه صبرشان در بلاها، وارث مشارق و مغارب زمین شدند.
- وَ أَوْرَثْنَا القَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتِی بارَکْنا فِیها وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الحُسْنی عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما کانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما کانُوا یَعْرِشُونَ (الاعراف:137) «و قومی را که (از سوی فرعونیان) ناتوان شمرده می شدند وارث شرق و غرب آن سرزمین کردیم که در آن برکت نهاده بودیم و سخن نیکوی پروردگارت درباره بنی اسرائیل به خاطر شکیبی که ورزیدند راست آمد و آنچه را فرعون و قومش می ساختند و آنچه را بر می افراختند زیر و زبر کردیم».
فضای زندگی و حالت بنی اسرائیل در دنیا پس از غرق شدن فرعونیان و قبل از فرمان هبوط، بسیار شبیه بهشت آدم (علیه السلام) است و با واژگانی مشابه وصف شده است. این موضوع نشان دهنده آن است که بنابر سنت الهی کسانی که در ابتلائات الهی سربلند شوند، شایسته زندگی راحت و بهشتی هستند و بنابر آنچه در سرگذشت آدم (علیه السلام) بیان شد، خلیفه الله باید دربهشت ساکن شود و رنج تلاش برای روزی از او برداشته شود.
جالب آن که آیات وصف زندگانی بنی اسرائیل قبل از هبوط در همان سه سوره ای آمده که سرگذشت آدم (علیه السلام) و بهشت او در آن بیان شده است: البقره، الاعراف، طه.
- وَ ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمُ المَنَّ وَ السَّلْوی کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ * وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ القَرْیَهَ فَکُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَ ادْخُلُوا البابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّهٌ نَغْفِرْ لَکُمْ خَطایاکُمْ وَ سَنَزِیدُ المُحْسِنِینَ (البقره:57 - 58) «و ابر را سایه بان شما کردیم و ترانگبین و بلدرچین برایتان فرو فرستادیم (و گفتیم) از چیزهای پاکیزه ای که روزیتان کرده ایم، بخورید. و آنان بر ما ستم نکردند بلکه بر خویشتن ستم روا می داشتند. و (یاد کنید) آنگاه را که گفتیم: بدین شهر در آیید و از (نعمت های) آن از هر جا که خواستید فراوان بخورید و با فروتنی از دروازه وارد شوید و بگویید: از لغزش ما بگذر! تا از لغزش های شما درگذریم، و به زودی (پاداش) نکوکاران را می افزاییم.»
در این آیه، سایه افکندن ابر و در نتیجه عدم آزار نور خورشید معادل «و لا تضحی» در بیان ویژگی های بهشت آدم ع، نزول منّ و سلوی از آسمان و دستور ورود به آن شهر و فرمان خوردن از هرچه خواستید، با همان واژگانی که به آدم (علیه السلام) و همسرش فرموده بود، معادل سکونت در بهشت و دستور به خوردن از میوه های آن است و نشان می دهد، فضای حاکم بر زندگی بنی اسرائیل در این زمان مادّی نبود و آنان برای رفع نیازهای مادّی خود محتاج زحمت و تلاش نبودند.
- وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَهَ أَسْباطاً أُمَماً وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَهَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ وَ ظَلَّلْنا عَلَیْهِمُ الغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمُ المَنَّ وَ السَّلْوی کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ *وَ إِذْ قِیلَ لَهُمُ اسْکُنُوا هذِهِ القَرْیَهَ وَ کُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ وَ قُولُوا حِطَّهٌ وَ ادْخُلُوا البابَ سُجَّداً نَغْفِرْ لَکُمْ خَطِیئاتِکُمْ سَنَزِیدُ المُحْسِنِینَ (الاعراف:160 - 161) «و آنان را به دوازده سبط که هر یک امتی بود بخش کردیم و چون قوم موسی از وی آب خواستند به موسی وحی کردیم که با چوبدست خود به (آن) سنگ بزن! و دوازده چشمه از آن فرا جوشید هر گروهی آبشخور خویش بازشناخت، و ابر را بر آنان سایه بان کردیم و بر آنها ترانگبین و بلدرچین فرو فرستادیم (و گفتیم:) از چیزهای پاکیزه ای که روزیتان کرده ایم بخورید و آنان به ما ستم نورزیدند که بر خویشتن ستم می کردند. و (یاد کن) آنگاه را که به ایشان گفته شد: در این شهر (بیت المقدس) جای گیرید و از هر جای آن خواستید بخورید و بگویید: «از لغزش ما بگذر!» و از این دروازه، سجده کنان (به شهر) در آیید تا گناهانتان را بیامرزیم، به زودی بر (پاداش) نیکوکاران می افزاییم».
- یا بَنِی إِسْرائِیلَ قَدْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ وَ واعَدْناکُمْ جانِبَ الطُّورِ الأَیْمَنَ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکُمُ المَنَّ وَ السَّلْوی (طه:80) «ای بنی اسرائیل! ما شما را از دشمنتان رهایی بخشیدیم و با شما در سوی راست (کوه) طور وعده نهادیم و برای شما ترنجبین و بلدرچین فرو فرستادیم».
در سوره طه پس از نقل سرگذشت بنی اسرائیل به بیان سرگذشت آدم (علیه السلام) می پردازد.
جمله فَکُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَداً همان عبارت مشترکی است که در هردو ماجرا ذکر شده و نشانه شباهت بهشت آدم (علیه السلام) و زندگی پرنعمت بنی اسرائیل پیش از هبوط است؛ خصوصاً عبارت «حیث شئتم» که نشانگر حکمفرمایی اراده آنان در بهشت است و به نظر می رسد اساسی ترین ویژگی بهشت های اخروی نیز همین است. (ق:34و35)(215).
اوصاف سرگذشت بنی اسرائیل در روایات شباهت های دیگری با بهشت آدم (علیه السلام) را آشکار می کند. مانند آن که آنان همواره از تابش و گرمای آفتاب (در آیه نیز از سایه افکندن ابر سخن می گوید.) و تاریکی شب در امان بودند و دچار برهنگی نمی شدند و کودکانشان با لباسی به اندازه خودشان متولد می شدند که با رشد آنان لباس نیز بزرگ می شد. (طبرسی:1372، 1، 244)(216).
بنابرمطالب فوق با هبوط بنی اسرائیل که پس از درخواست غذاهای دنیایی و غیر بهشتی صورت گرفت، بنی اسرائیل از فضای بهشت گونه ای که در آن زندگی می کردند، خارج و به سختیهای دنیا مبتلا شدند؛ (البقره:61)(217).
داستان بهشت بنی اسرائیل نیز نمونه و نشانه ای برای بهشت صالحان در دوران ظهور امام مهدی (علیه السلام) است؛ زیرا روایات فریقین دوران امام مهدی (علیه السلام) را، دوران شکوفایی عقل بشر (صافی:1430، 3، 169) وپیروزی دین حق و غلبه آن بر تمام ادیان (همان، 3، 136) و آبادانی زمین (همان، 3، 138 - 168) ریزش برکات آسمانی و زمینی بر بندگان (همان، 3، 141) و استقرار کامل عدالت (همان، 3، 155) دانسته اند. اما بهشت دوران ظهور پایدار خواهد بود و تا قیامت زوالی نخواهد داشت؛ زیرا این بهشت زمانی برپا می شود که پس از ابتلائات شدید نخبه و صفوه آدمیان از ابتدا تا انتهای تاریخ بشر برگزیده می شوند. کسانی که در کلاسهای تربیتی فتنه های آخرالزمان رشدی یافته اند که دیگر هرگز سقوط و هبوط نخواهند داشت (مجلسی، 53، 34) و با آمدن این قوم محبوب خدا هدف خلقت تحقق یافته (مائده:54) و عالم و آدم برای ورود به سرای آخرت آماده می گردد.
4 - 5 - عیسی (علیه السلام):
عیسی (علیه السلام) از پیامبران اولوالعزم است که در دوازده سوره قرآن از او یاد شده و سرگذشت او و مادرش در سوره های آل عمران، مائده و مریم با تفصیل بیشتری بیان شده است.
او فرزند مریم است که بنا به نذر مادرش - همسر عمران - خادم معبد شده بود (آل عمران:35) و کلمه الله و روحی از جانب او بود که به وسیله جبرئیل بر مریم القاء شد. (النساء:171) تولد شگفت انگیز او از مریم باکره و سخن گفتن او درمهد و خبر دادن از مقام رسالتش در طفولیت از آیات الهی در زندگانی این رسول گرانقدر است. (مریم:30) ایجاد پرنده از خاک و دمیدن حیات در او، شفا دادن بیماران و زنده کردن مردگان، خبر دادن از ذخیره خانه ها از دیگر آیاتی است که به دست عیسی بن مریم (علیه السلام) جاری شد؛ (آل عمران:49) او همچون دیگر پیامبران به عبودیت پروردگار، تقوا و اطاعت از خد فرا می خواند. (آل عمران:50 و 51) اما کافران به این آیات، تصمیم گرفتند اورا به صلیب کشیده و به قتل رسانند ولی کس دیگری را کشتند و امر برآنان مشتبه شد و خداوند عیسی (علیه السلام) را از مکر آنان نجات داد و به سوی خود بالا برد. (النساء:157) او در آینده به زمین باز خواهد گشت و نزول او از نشانه های قیامت (اشراط الساعه) خواهد بود. (الزخرف:61)
خداوند متعال عیسی (علیه السلام) و مریم مادرش سلام الله علیها آیت و مثلی برای مردم قرار داده است:
- وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ * وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَکَ إِلاَّ جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ *إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَیْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبَنِی إِسْرائِیلَ (الزخرف:57 - 59) «و چون (داستان آفرینش) پسر مریم را مثال زنند، در دم قوم تو از آن (به ریشخند) بانگ بردارند. و گفتند: آیا خدایان ما بهترند یا او؟ آن را برای تو مثل نزدند مگر به چالش (با تو) بلکه آنان قومی (چالشگر و) ستیزه جویند. او جز بنده ای نبود که به او نعمت دادیم و او را برای بنی اسرائیل نمونه ای قرار دادیم.»
- وَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِیها مِنْ رُوحِنا وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آیَهً لِلْعالَمِینَ (الانبیاء:91) «و آن زن را (یاد کن) که پاکدامن بود و در او از روان خویش دمیدیم و او و پسرش را برای جهانیان نشانه ای (شگرف) گرداندیم».
- وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَهً وَ آوَیْناهُما إِلی رَبْوَهٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعِینٍ (المومنون:50)
«و پسر مریم و مادرش را نشانه ای گرداندیم و آن دو را در پناه پشته ای هموار و دارای آبی روان جای دادیم».
خداوند عیسی (علیه السلام) و مادرش را برای ما آیت ساخته تا در سرگذشت آن ها نظر کنیم و متوجه حقیقتی شویم که به آن اشاره می کند. همانگونه که در فصل پیش آمد بسیاری از آیت های قرآنی درباره امام مهدی (علیه السلام) است و نشانه ای برای مقام و سیره ایشان است.آیت بودن عیسی (علیه السلام) نیز از چند جهت با امام مهدی (علیه السلام) و دوران ایشان پیوند دارد که در این بخش بررسی می شود. همچنین داستان اصحاب کهف که در دورانی پس از عیسی (علیه السلام) و قبل از محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) و در کیش مسیح می زیسته اند را ذیل سرگذشت این پیامبر اولوالعزم بررسی می نماییم.
4 - 5 - 1 - آغاز مأموریت در کودکی:
از جمله سؤالات مطرح پیرامون امام زمان (علیه السلام) مسئله ی به امامت رسیدن ایشان در سنین کودکی است. حضرت مهدی (علیه السلام) پس از شهادت پدر بزرگوارشان در هشتم ربیع الاول سال 260 هجری در سن پنج سالگی به امامت منصوب شدند. احمد الکاتب می نویسد:» معقول نیست که خداوند متعال طفل صغیری رابه رهبری مسلمین منصوب نماید». (احمد کاتب، 102) ابن حجر هیثمی از علمای اهل سنت می نویسد:«آن چه در شریعت مطهر ثابت شده است این است که ولایت طفل صغیر صحیح نیست. چگونه شیعیان به خود اجازه داده و گمان بر امامت کسی دارند که عمر او در هنگام رسیدن به امامت بیش از پنج سال نبوده است». (ابن حجر، ص166)
در حالی که عرضه این مسأله به آیات قصص قرآن، نشان می دهد که ولایت طفل صغیر در سنّت الهی سابقه دارد و پیامبرانی چون یحیی و عیسی (علیه السلام) به مقام نبوت و ولایت رسیدند. پس نمی توان به دلیل آغاز ولایت امام مهدی (علیه السلام) در کودکی، اعتقاد به ایشان را زیر سوال برد.
خداوند درباره یحیی می فرماید که در کودکی به او کتاب و حکمت یعنی نبوت دادیم. (مریم:12) (زمخشری:1407، 3، 8) (رازی:1420، 21، 517)
درباره نبوت عیسی (علیه السلام) در کودکی می فرماید:
فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی المَهْدِ صَبِیًّا* قالَ إِنِّی عَبْدُ اللهِ آتانِیَ الکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا (مریم:29 - 30) «(مریم) به او اشارت کرد.گفتند: چگونه با کودکی که در گاهواره است سخن بگوییم؟! (نوزاد) گفت: بی گمان من بنده خداوندم، به من کتاب (آسمانی) داده و مرا پیامبر کرده است».
بنابر آیه فوق عیسی (علیه السلام) در بدو ولادت، خبر از نبوت خود می دهد و تعبیر آیه نشان از آن دارد که این مقام را در همان زمان دارد و خبر از آینده نمی دهد. (طباطبائی:1417، 14، 47) (رازی:1420، 21، 535)(218).
روایتی که در اصول کافی نقل شده نیز موید چنین تفسیری است:
«یزید کناسی گوید: از امام باقر (علیه السلام) پرسیدم که آیا عیسی بن مریم زمانی که در گهواره سخن گفت، حجت خدا بود بر اهل زمانش؟ فرمود: او آن زمان پیغمبر و حجت غیر مرسل خدا بود (یعنی در آن زمان مأمور بتبلیغ و دعوت نبود) مگر نمی شنوی گفته خود او را که میگوید «من بنده خدایم (تا مردم نگویند عیسی خداست) خدا بمن کتاب داده و پیغمبرم ساخته و هر جا باشم (اگر چه در گهواره) پر برکتم قرار داده و تا زنده باشم مرا به نماز و زکاه سفارش کرده (مریم:30)».
عرض کردم: در آن زمان و در همان حالی که در گهواره بود، حجت خدا بود بر زکریا؟ فرمود:عیسی در همان حال برای مردم آیت بود و رحمت خدا بود برای مریم، زمانی که سخن گفت و از جانب او دفاع کرد و پیغمبر بود و حجت بر هر که سخنش را در آن حال شنید. سپس سکوت نمود و تا دو ساله شد، سخن نگفت، و حجت خدای عز و جل بر مردم بعد از سکوت عیسی تا دو سال زکریا بود، سپس زکریا درگذشت و پسرش یحیی، کتاب و حکمت را از او ارث برد، در حالی که کودکی خردسال بود. مگر نمی شنوی گفته خدای عز و جل را؟ «ای یحیی کتاب (تورات) را با قوت بگیر و ما حکم نبوت را در کودکی باو دادیم (مریم:12)» (یعنی ما که ترا در کودکی حکم نبوت دهیم، نیرو و استعداد آن را هم بتو می بخشیم).چون عیسی هفت ساله شد و خدای تعالی باو وحی فرستاد، از نبوت و رسالت خود سخن گفت، و بر یحیی و همه مردم حجت گشت. ای ابا خالد! از روزی که خدا آدم (علیه السلام) را آفرید و در زمینش ساکن ساخت یک روز زمین، بدون حجت خدا بر مردم نباشد»(219).
4 - 5 - 2 - غیبت:
بنا به نص آیات قرآن عیسی (علیه السلام) به سوی خداوند رفعت یافته است:
- بَلْ رَفَعَهُ الله إِلَیْهِ وَ کانَ الله عَزِیزاً حَکِیماً (النساء:158) «بلکه خداوند او را نزد خویش فرا برد و خداوند پیروزمندی فرزانه است».
و در آینده دوباره به دنیا نزول خواهد نمود و همه اهل کتاب به او ایمان خواهند آورد: (بحرانی:1416، 2، 197)
- وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الکِتابِ إِلاَّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ القِیامَهِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً (النساء:159) «و کسی از اهل کتاب نیست مگر آنکه پیش از مرگش به وی ایمان می آورد و در روز رستخیز بر آنان گواه است».
و نزول عیسی بن مریم از اشراط الساعه معرفی شده است:
- وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَهِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها (الزخرف:61) «و چنین است که او نشان آگاهی (به روز) رستخیز است از این روی هیچ گاه در آن (روز) تردید نورزید».
بنابراین شباهت دیگر عیسی بن مریم این پیامبر اولوالعزم با امام مهدی (علیه السلام) همین غیبت و پنهانی و ظهور دوباره است؛ اگرچه تفاوتهایی میان رفعت عیسی (علیه السلام) و غیبت امام مهدی (علیه السلام) هست که به آن اشاره خواهد شد.
ولی در همین رفعت عیسی و بازگشت مجدد وی و نقشی که بنابر روایات متواتر فریقین در اصلاح جهانی در آخرالزمان و به عنوان یاور امام مهدی (علیه السلام) خواهد داشت، بسیار نشانه ها برای اهل ایمان و پاسخ بسیاری از شبهاتی که ستمکاران القاء می کنند، نهفته است.
عیسی نبی نیز چون مهدی (علیه السلام) موعود و مبشَّر بود و یهود بنابر عهد عتیق به آمدن عیسی (علیه السلام) و نقش او در جهان ایمان داشتند(220)؛ (اشعیا، 7، 14) اگرچه عناد ورزیدند و به پیامبری که بدون پدر ولادت یافت، ایمان نیاوردند و آیات او را سحر خواندند و بر مریم بهتان زدند؛ با این حال به بازگشت عیسی و نقش مهم او در اصلاح جهان، بنابر بشاراتی در کتب آسمانی خود، ایمان و اعتقاد دارند. سخن قرآن به یهود این است که با وجود ایمان به این بشارت و دلایلی که برای شما آمده چرا حیات عیسی (علیه السلام) تا کنون را انکار می کنید؟ اینگونه قرآن به مسلمانان هشدار می دهد که آنان نیز چون یهود رفتار نکنند، آنگاه که در سه سوره (توبه، صف، فتح)، بشارت داده که دین حق بر تمام زمین چیره می شود و رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) تبیین نموده که این امر به دست مردی از عترت او صورت می گیرد، حیات او را انکار نکنند. این حدیث متواتر نبوی در عرضه به قرآن نیز موافق و سازگار با آیات الهی است. آیاتی چون آیه فیء (حشر:7)، آیه خلافت پروردگار در زمین (البقره:30)، آیه امامت (البقره:24) و... آنچنان که بیان شد. (سند:1431، 264)
پس هر که حیات امام مهدی (علیه السلام) را انکار کند، وعده تضمین شده الهی درباره اصلاح زمین و پیروزی نهایی دین حقّ به دست خلیفه الهی را انکار نموده و قدرت خداوند را در برآوردن خواست خود ناچیز شمرده است.
اما تفاوتهایی میان غیبت امام مهدی (علیه السلام) و رفعت عیسی وجود دارد. با وجود آن که غیبت امام مهدی و عیسی (علیهما السلام) هردو به معنای پنهانی و ناشناسی است و غیبت هویت است و نه زوال وجود ولی یک تفاوت مهم دارند و آن اینکه خداوند از غیبت عیسی (علیه السلام) تعبیر به رفع می کند. یعنی او همواره در قید حیات است ولی در آسمان نزد خداوند متعال. ولی غیبت امام مهدی (علیه السلام) در آسمان نیست و به معنای پنهانی در آسمان نیست بلکه پنهانی در زمین است و نه پنهانی در بقعه ای خاص از زمین بلکه منظور پنهانی هویت ایشان و پنهانی از آگاهی مردمان نسبت به اوست.
تفاوت دیگر میان غیبت عیسی و غیبت امام مهدی (علیه السلام) آن است که امام مهدی (علیه السلام) در پناه غیبتش به ادای وظایف و مسوولیتهای امامت و خلافتش در زمین می پردازد، همانگونه که قرآن کریم نمونه ها و نشانه هایی برای این ویژگی امام، در غیبت یوسف، موسی و خضر (علیهم السلام) قرار داده است. در واقع غیبت امام مهدی (علیه السلام) بسیار خفیف تر از غیبت عیسی (علیه السلام) است و با این وجود قرآن از ما می خواهد که معتقد و مومن به نبوت عیسی (علیه السلام) و نقش او و شراکتش در اصلاح جهانی در دوران امام مهدی (علیه السلام) باشیم و این حجیت را هیچ یک از مسلمانان انکار نمی کند و نمی گوید چگونه نبوت عیسی حجّیت دارد درحالی که او در آسمان است و نقشی در دنیا ایفا نمی کند؟
و با وجود دور بودن عیسی از دنیا می بینیم همه مسلمانان به بقاء و حیات او و حجّیت نبوتش و به ایمان به اینکه خداوند او را برای گسترش عدالت بر زمین فرود خواهد آورد و او امام مهدی (علیه السلام) را در نشر دین و گسترش عدالت یاری خواهد نمود. (سند:1431، 273)
پس ایمان به عیسی (علیه السلام) زمینه ساز ایمان به مهدی (علیه السلام) و حیات او و حجیت او در دوران غیبتش می شود و از همین روست که قرآن عیسی را آیت و مثلی برای مسلمانان خوانده است تا با نگریستن در آن متوجه ذی الآیه و حقیقیتی شوند که بدان رهنمون می گردد.
تفاوت سوم طولانی تر بودن مدت غیبت عیسی (علیه السلام) در مقایسه با مدت غیبت امام مهدی (علیه السلام) است.
بنابراین عیسی (علیه السلام) که همواره اسمش در کنار نام امام مهدی (علیه السلام) است، همچون او در سیره خود غیبت و ظهور و اصلاح دارد و اینگونه قرآن ثابت می کند که غیبت ولی خدا با حجیت او منافات ندارد.
4 - 5 - 3 - اختلاف امّت درباره وفات او:
شباهت دیگر امام مهدی و عیسی (علیهما السلام)، این است که درباره وفات ایشان میان مردم اختلاف نظر وجود دارد، برخی نویسندگان مسلمان معتقدند که امام مهدی (علیه السلام) یعنی محمد بن الحسن المهدی کشته شده است (سند:1431، 260) ذهبی در شرح حال امام حسن عسکری از تولّد امام مهدی محمد بن الحسن یاد می کند، ولی بعد از آن می گوید: او نابود شد.گویی دولت عباسی او را کشته است؛ (ذهبی:1407، 19، 113)(221) همچون یهود که گمان می کردند عیسی (علیه السلام) را کشته اند. (النساء:157) در سوره النساء ضمن برشمردن دلایلی که سبب ممهور و مطبوع شدن قلوب بنی اسرائیل شده، از این گفتار آنان یاد می کند که «ما مسیح عیسی فرزند مریم، پیامبر خداوند را کشتیم» و این اعتقاد و گفتار آنان را سبب مهر نهادن بردلهایشان دانسته است.
- فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ وَ کُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللهِ وَ قَتْلِهِمُ الأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ الله عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِیلاً * وَ بِکُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلی مَرْیَمَ بُهْتاناً عَظِیماً * وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا المَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقِیناً * بَلْ رَفَعَهُ الله إِلَیْهِ وَ کانَ الله عَزِیزاً حَکِیماً (النساء:155 - 158) «آنگاه برای پیمان شکنی آنان و کفر ورزیدنشان به آیات خداوند و کشتن پیامبران به ناحق (لعنتشان کردیم) و (نیز برای این) گفتارشان که: دل های ما در پوشش هایی است - (در حالی که چنین نیست) بلکه برای کفرشان خداوند بر آن (دل) ها مهر نهاد، پس جز اندکی ایمان نمی آورند - و (نیز) برای کفرشان و بهتان سترگی که به مریم زدند و (این) گفتارشان که «ما مسیح عیسی فرزند مریم، پیامبر خداوند را کشتیم» در حالی که او را نکشتند و به صلیب نکشیدند، بلکه بر آنان مشتبه شد و آنان که در این (کار) اختلاف کردند نسبت بدان در تردیدند، هیچ دانشی بدان ندارند، جز پیروی از گمان و به یقین او را نکشتند».
در این آیات کشتن عیسی (علیه السلام) یا کوشش آنان برای قتل او را مذمّت نمی فرماید؛ بلکه گفتار کفرآمیز آنان را نکوهش می کند؛ یعنی این گفتار و گمان که عیسی (علیه السلام) کشته شده و دیگر زنده نیست را مسبّب کفر آنان و مهر نهادن بر دلهایشان دانسته است؛ چراکه اعتقاد به عدم حیات حجّت الهی که رسالت آسمانی حفظ و بقاء اورا ضمانت نموده، با قدرت خداوند متعال در تقدیر و تدبیر امور ناسازگار است.
- إِنَّ الله بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ الله لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً (الطلاق: 3) «به راستی خداوند به خواست خویش، رسنده است و بی گمان خداوند برای هر چیز، اندازه ای نهاده است».
با وجود دلایل و برهان های برخاسته از وحی الهی که بر وجود حجّتی از حجج الهی در زمین دلالت دارد افرادی شبهه تراشی می کنند و مسأله نابودی این حجّت را مطرح می سازند و به این براهین بی اعتنایی می کنند که خلیفه همواره زنده و پایدار است و همین سبب می شود که خداوند بر قلبهایشان مهر نهد.
در روایت زیر به این شباهت اشاره شده است:
سدیر صیرفی از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده که ایشان فرمود:.. به راستی خدای تبارک و تعالی سه جریانی که برای سه تن از رسل بوده است در باره قائم (علیه السلام) مجری کرده. زایشش را چون زایش موسی مقدر کرده است و غیبتش را چون غیبت عیسی و دیر کردش چون دیر کردیم نوح (علیه السلام) و پس از این عمر بنده شایسته خود خضر را نشانه عمر او آورده.عرض کردم یا ابن رسول الله حقائق این معانی را برای ما توضیح بدهید.فرمود... داستان غیبت عیسی اینست که یهود و نصاری هم قول شدند که کشته شده خدای جل ذکره به گفته خود (در سوره النساء آیه 157) آنها را تکذیب کرد و فرمود او را نکشتند و بدار نزدند ولی اشتباه برای آنها حاصل شد همچنین است غیبت قائم که بواسطه طول مدت امت آن را انکار کنند. گوینده هذیان سراید که متولد نشده و دیگری گوید متولد شده و مرده و گوینده این سخن کفر آمیز بگوید که یازدهمین امام ما عقیم است و گوینده دیگر از دین بیرون رود و بامام سیزدهم و بیشتر معتقد گردد و گوینده به نافرمانی خدای عز و جل گوید روح امام قائم در جسد دیگری سخن گوید. (صدوق:1395، 2، 354)(222).
در قرآن آیات فراوانی بر تداوم امامت اهل بیت (علیهم السلام) و حیات آنان دلالت می کند و هرکه معتقد به عدم وجود امام حیّ از عترت باشد،گفتارش چونان یهود درباره عیسی (علیه السلام) است که قرآن کریم آن را سبب مطبوع شدن قلوبشان دانسته است. (سند:1431، 260)
4 - 5 - 4 - رجعت:
رجعت از مسلّمات مذهب شیعه است (طباطبائی:1417، 2، 107) که آیات فراوانی در قرآن مویّد درستی آن است (نک. بخش 2 - 1 - 3 - 2) (قمّی:1367، 2، 130) بنا بر روایات، روز رجعت یکی از مصادیق ایام الله است و در کنار یوم الله قیامت و یوم الله ظهور از آن سخن می رود. (بحرانی:1416، 5، 28)
بسیاری از یاوران امام مهدی (علیه السلام) در برپایی حکومت حقّه و پس از آن در اداره دولت کریمه، از رجعت کنندگان هستند. (بحرانی:1416، 4: 228) در واقع پیروزی امام مهدی ع، پیروزی همه مستضعفان و صالحان تاریخ است و همه مومنان که در دوران زندگی خود شایسته احراز مقام صالحیت گشته اند، به حضور در این پیروزی بزرگ مفتخر خواهند شد تا با بهره مندی از صلح و عدالت و امنیت گسترده در جهان و تحت ولایت و تربیت امام مهدی (علیه السلام) و امامان اهل بیت ودیگر اولیاء الهی به شکوفا سازی استعدادهای ناشکفته و قابلیتهای انسانی خود برای رسیدن به مقام خلافت اللهی بپردازند. بنابراین از میان خوبان دوگروه رجعت می کنند، گروه اول پیامبران اولوالعزم و امامان هستند که پس از ظهور امام مهدی (علیه السلام) در زمین حکومت خواهند کرد.. (همو، 1: 646) گروه دوم هم صالحانی هستند که تحت ولایت خوبان گروه اول، در زمان دولت کریمه تربیت خواهند شد. (کورانی:1428، 7، 184)(223) (صافی:1430، 3: 185)
اصحاب کهف از رجعت کنندگان گردوه دوم هستند. (همو، 3: 179) آنان به دلیل خفقانی که در حکومت دقیانوس برای مومنان ایجاد شده بود و برای حفظ ایمانشان از مردم مشرک زمان خود کناره جستند و به غاری پناه بردند و خداوند آنان را آیتی برای مومنان ساخت:
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَبا (الکهف:9) «آیا پنداشته ای که اصحاب کهف و رقیم از نشانه های ما (چیزی) شگرف بوده اند؟»
خدا در قرآن اصحاب کهف و رقیم را مثل و آیتی قرار داده است. آنان که در عهد دقیانوس مستضعف بوده در حالت تقیه و ترس زندگی می کردند و دین توحید را در برابر این پادشاه اظهار نمی کردند با اینکه وزیران او بودند، تا حدّی مضطرّ بودند که سر به دشت و بیابان گذاشتند و به غاری پناه بردند. اما پس از آشکار شدن ایمانشان و بعد از آن شرّ دقیانوس از میان رفت و دولت او نابود شد و زمان او گذشت، خداوند قادر متعال آنان را دوباره زنده کرد تا بر بشر ثابت کند که وعده او حق است:
- وَکَذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ (الکهف: 21) «و بدین گونه (مردم را) از حال آنان آگاهانیدیم تا بدانند که وعده خداوند راستین است».
و این که عاقبت از آن اهل تقواست و مستضعفان بازخواهند گشت و وارثان زمین خواهند شد. خدا آنان را به دنیا رجعت خواهد داد. این گروه آیتی خدایی، برای رجعت بوده اند.از این رو در آیات پیشین همین سوره می فرماید:
- فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الحَدِیثِ أَسَفاً (الکهف: 6) «بسا اگر به این سخن ایمان نیاورند تو، به دنبال ایشان از دریغ، جان خود بفرسایی».
یعنی جایی برای نگرانی نیست، خداوند دین خود را حفظ خواهد کرد و داستان اصحاب کهف آیتی برای امیدواری مومنان به رجعت و بازگشت صالحان به دنیا و پیروزی آنان است. (سند:1431، 227)
عبرت دیگر از این داستان ثبات در ایمان است. اصحاب کهف توجه تام به پروردگار داشتند و در برابر ظلم دستگاه حاکم از او «رشاد» (الکهف:10) می خواستند و به وعده پروردگار و سنت الهی ایمان داشتند که عاقبت از آن اهل تقواست؛ از این رو بر عقیده و ایمان خود پایدار ماندند. (همو، 202) آنان با وجود آن که نبی یا رسول یا خلیفه خدا در زمین را در زمان خود ملاقات نکرده بودند و او را نمی شناختند و با او ارتباط نداشتند، در راه حق پایداری ورزیدند و این درسی است برای مسلمانان دوران غیبت که از دیدار و ارتباط با ولی خدا محجوبند، تا بر اساس آیه قیام (سبأ:46) از استقامت در راه هدایت ناامید نشوند، بلکه دودو یا به تنهایی،
در راه خدا قیام کنند. (همو، 211) همچون قیام اصحاب کهف:
«إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً» (الکهف:14) «هنگامی که برخاستند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمان ها و زمین است جز او خدایی را (به پرستش) نمی خوانیم که در آن صورت بی گمان سخنی نادرست گفته ایم».
از این رو در این آیات از حقانیت وعده خود یاد می نماید تا به ما یادآوری کند، چون اصحاب کهف به وقوع این وعده ایمان و امید داشته باشیم:
«وَ کَذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللهِ حَق» «و بدین گونه (مردم را) از حال آنان آگاهانیدیم تا بدانند که وعده خداوند راستین است»
و طولانی شدن دوران غیبت امام مهدی (علیه السلام) ما را به تکذیب آیات الهی نکشاند؛ زیرا وعده خدا حق است. (همو، 209)
رویداد فوق طبیعی و غیبی در این داستان زمینه ساز عبرتی دیگر است. داستان خواب سیصد و نه ساله اصحاب کهف رویدادی غیبی است که برای بشر نامأنوس است و چه بساآن را انکار کند؛ در حالی که این داستان، افسانه نیست و قرآن به بیان افسانه و خرافه و مطالب بیهوده نمی پردازد و عبث از ساحت قرآن به دور است. قرآن ذکر است برای کسی که در جستجوی حقیقت باشد و همانگونه که گفته شد، قرائت این آیه توسط سید الشهدا که
«أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَبا»«آیا پنداشته ای که اصحاب کهف و رقیم از نشانه های ما (چیزی) شگرف بوده اند؟»
به این معناست که داستان اصحاب کهف آیتی برای بقاء دین و نقش امام مهدی (علیه السلام) در پیروزی نهایی دین و وراثت زمین توسط صالحان است. همچنین خفاء و ظهور اصحاب کهف به صورتی مافوق طبیعی آیتی برای غیبت و ظهور امام مهدی (علیه السلام) است تا بدانیم هر رویدادی را که مافوق قوانین مأنوس مادّی و طبیعی است نباید انکار نمود.
فصل پنجم: جمع بندی و نتیجه گیری
مسأله این پژوهش تبیین مسائل مربوط به امام مهدی (علیه السلام) و دوران ایشان با تکیه بر آیات قرآن و در محدوده آیات قصص بود و فرآیند حل این مسأله به طور مشخص با محوریت دو سوال پیش برده شد. اینکه قرآن چگونه از امام مهدی (علیه السلام) و دوران ایشان یاد کرده است و دیگر اینکه با تدبّر در آیات قصص قرآن، چه حقایقی درباره امام مهدی (علیه السلام) و دوران ایشان دریافت می گردد. نتایج حاصل از این پژوهش به طور خلاصه از این قرار است:
1 - آیاتی از قرآن که به اشاره روایات حاوی پیام ها و حقایقی درباره امام مهدی (علیه السلام) و آینده جهان است، در سه دسته زیر جای می گیرد:
اول: آیاتی که به طور مستقیم از آیندهحیات بشری در زمین یعنی مهدویت عامه سخن می گوید.
دوم: آیاتی که ضمن بیان قصص پیشینیان، به برخی حقایق مهدوی اشاره دارد.
سوم: آیاتی که با تمثیل به پدیده هایی در طبیعت، از برخی حقایق مهدوی سخن می گوید.
2 - آیاتی از قرآن که به صراحت درباره آینده حیات بشر در زمین سخن می گوید، به گواهی روایات معتبر فریقین به دوران ظهور امام مهدی (علیه السلام) اشاره دارد و به عبارتی از آیات مهدویت عامّه شمرده می شود. مانندآیاتی از قرآن که نوید پیروزی جبهه خدا و رسولان و صالحان را می دهد و از تحقق دین خدا و ظهور تامّ نور خدا بر زمین و پاک شدن زمین از لوث شرک و عبودیت حقیقی و همگانی پرورردگار وگشوده شدن درهای برکات آسمان سخن می گوید. روایات ذیل این آیات نیز مویّد این مطلب است که این آیات درباره دوران امام مهدی (علیه السلام) سخن می گوید؛ زیرا روایات فریقین دوران امام مهدی (علیه السلام) را، دوران شکوفایی عقل بشروپیروزی دین حق و غلبه آن بر تمام ادیان و آبادانی زمین ریزش برکات آسمانی و زمینی بر بندگان و استقرار کامل عدالت و نزول عیسی بن مریم دانسته اند.
3 - بسیاری از آیاتی که درباره آینده حیات بشر در زمین و دوران امام مهدی (علیه السلام) سخن می گوید، در کتب تفسیر به قیامت و حوادث آن تفسیر شده است. اصلی ترین دلیل این مسأله، شباهت و سنخیتی است که میان این دو رویداد وجود دارد. کاربرد واژگان مشابهی چون «الساعه» برای این دو رویداد در قرآن را می توان مویّد این شباهت و سنخیت دانست؛ زیرا این دو واقعه مراحل و درجات ظهور یک امر هستند.
4 - دوران ظهور امام مهدی (علیه السلام)، روزگاز تحقّق هدف خلقت و برآمدن آرمان رسولان است و خداوند از انسانها انتظار دارد برای برپایی ظهور امام مهدی (علیه السلام) که محقق کننده غایت خلقت و آرمان رسولان است، تلاش کنند. حکمت یادکرد امام مهدی (علیه السلام) در قرآن همین مسأله است.
5 - بنابر دلایل فراوان قرآنی و روایی، بسیاری از پیام های قرآن درباره امام مهدی (علیه السلام) و دوران ظهور در داستان پیامبران الهی بیان شده و شباهت های زیادی میان سیره پیامبران الهی با امام مهدی (علیه السلام) وجود دارد. هشت دلیل زیر از جمله این دلایل است:
اول - خداوند متعال سنّت های پایداری دارد که در همه دوره ها و میان مردمان جاری می گرداند. این سنّت ها تغییر و تبدیل نمی پذیرد. یکی از این سنّت های الهی،استخلاف است که جامع و دربردارنده چندین سنّت دیگر است. مطالعه و تفکّر در آیات قصص قرآن ما را به شناخت سنت استخلاف و چگونگی اجرای آن در دوران امام مهدی (علیه السلام) می رساند.
دوم - سرگذشت پیشینیان را مثال و نمونه ای برای آیندگان خوانده است.
فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلًا لِلْآخِرِین (الزخرف:56) «و آنان را پیشینه و مثلی برای آیندگان کردیم».
واز آنان خواسته تا در این مثل ها و نمونه ها تعقل کنند و تنها دانایان را شایسته چنین تعقلی دانسته است و می فرماید برای هرچیزی مثل و نمونه ای در قرآن آمده که تنها ستیزه جویان و حقیقت پوشان از آن متذکّر نمی شوند. بنابراین می توان دریافت که بی تردید خداوند در قرآن برای مهدویت که از اعتقادات مسلّم اسلام است، مثل هایی آورده است تا با تعقل در آن مثل ها نسبت به مهدویت بصیرت یابیم و از جمله این مثل ها، مثل داستان گذشتگان است که به صراحت آن را نمونه ای برای آیندگان می خواند.
سوم - داستان گذشتگان را آیت و نشانه ای برای آیندگان و جویندگان حقیقت معرفی نموده است و در سوره شعرا پس از بیان سرگذشت هفت قوم، هفت باردر فرازی مشترک بر آیت بودن سرگذشت آنان تأکید شده و از آنان خواسته تا با نگریستن در این آیات که جزئیات هر چیزی در آن بیان شده، نسبت به مسائل پیش روی خود فهم یابند؛ زیرا بنابر مفاد آیه 5 سوره ابراهیم، رسولان به وسیله آیات، ایّام الله را به مردم خاطرنشان می کردند و این ایّام در آینده واقع خواهند شد. از جمله ایام الله، همان روزهایی است که ظرف وقوع رویدادهایی عظیم در میان امتهای پیشین بنابر سنت استخلاف در دنیا بوده است؛ یعنی روز جدایی کامل بدان از نیکان، عذاب بدان و نجات نیکان. امّت پیامبر خاتم نیز نسبت به روزی که ظرف چنین رویدادی در دنیاست، انذار شده اند؛ اگرچه زمان وقوع آن به تأخیر افتاده است. و این یوم الله موعودکه وقوع آن به تأخیر افتاده همان روز ظهور امام مهدی (علیه السلام) است. پس یوم الله امتهای پیشین آیت و نشانه ای برای یوم الله ظهور قائم (علیه السلام) است. روایات نیز، روز ظهور امام مهدی (علیه السلام) را یکی از مصادیق سه گانه ایام الله می خواند.
چهارم - خداوند فرموده که مطالعه داستان گذشتگان باید مایه عبرت و بصیرت بندگان گردد. بنابراین داستان های قرآن که همه مسائل را به تفصیل در خود دارد، حتماً حاوی نکات ارزشمندی درباره امام مهدی (علیه السلام) و دوران ظهور است؛ چراکه اندیشه مهدویت از اصول اساسی اعتقادات مسلمانان است و بنا به راهنمایی آیات فوق برای فهم و کشف این نکات باید در این آیات تفکر و تعقل نمود؛ زیرا عبرت یعنی عبور از صحنه ای به صحنه دیگر که معادل و موازی و همانند آن است. عبرت از قصص انبیاء (علیهم السلام) که خداوند متعال آن را دربردارنده تفصیل هر چیزی شمرده است در حوزه مسائل اعتقادی است؛ زیرا مسائل اعتقادی محل نسخ بین شرایع نیست و همواره مسائل اعتقادی و دین همه پیامبران واحد و آن اسلام بوده است؛ بنابراین عبرت در مورد فروع دین مطرح نمی شود. پس بر اساس آیه فوق از آموزه های قرآن کریم این است که پاسخ سوالات و شبهات اعتقادی خود را در قصص پیامبران و امتهایشان جستجو کنیم. اعتقاد به امام مهدی (علیه السلام)، طول عمر، غیبت و وقایع عصر ظهورشان نیز در عصر ما یکی از مسائل اعتقادی است که میدان بحثی گسترده میان فرق اسلامی گردیده است و می توان با تأمل در سرگذشت پیشینیان در قرآن پرده از بسیاری از مبهمات آن گشود.
پنجم - در روایات نیز بر مشابهت روش پیشینیان و پسینیان تأکید شده است.
ششم - همچنین در روایات متعدد، به طور خاص به شباهت سنّت های جاری الهی میان پیامبران الهی با امام مهدی (علیه السلام) اشاره شده است.
هفتم - بنابر روایتی معتبر، خداوند پیش از دنیا در عالم ذرّ انسان ها را به آزمایشی آزمود و سپس ازآنان که از دیگران پیشی گرفتند بر سر ایمان به خدا و رسول الله و نصرت مهدی (علیه السلام) پیمان گرفت و آنان که نسبت به این پیمان عزم نشان دادند و عزم نسبت به امام مهدی (علیه السلام) در آنان ثابت شد، به عنوان رسولان اولوالعزم، برگزیده شدند. در این صورت باید به زندگانی رسولان اولواالعزم از این منظر نگریست و هدف رسالت و مأموریت آنان را زمینه سازی ظهور و یاوری امام مهدی (علیه السلام) دانست و از زندگی آنان سیره امام مهدی (علیه السلام) را آموخت.
هشتم - خداوند در آیاتی چند از قرآن تأکید می کند تا مومنان به پیامبران و کتاب های آسمانی و فرشتگان در کنار الله و یوم الآخر ایمان آورند و به ایمان اجمالی بسنده ننمایند؛ زیرا سیره آنان آیتی است که باید بدان ایمان داشت. بر اساس تفسیر اهل بیت (علیهم السلام) ایمان اذعان و باور قلبی است که اثر آن در عمل پدیدار می شود. در واقع ثمره ایمان عمل صالح است، پس شایسته است بدانیم اثر وخاصیت و ثمره ایمان به رسولان چیست و خود را بدین وسیله در بهره مندی از این باور محک بزنیم. با توجه به آنچه درباره آرمان مشترک همه پیامبران گفته شد، همه آنان در زندگی خود منتظر و زمینه ساز ظهور آن آرمان الهی در زمین بوده اند و نگاهشان به آن افق دوخته شده بود و به سوی آن گام بر می داشتند؛ از تمام قوا و آیاتی که خدا به آنان عنایت کرد در آن جهت بهره می بردند. مطالعه سیره انبیاء الهی در قرآن نشان می دهد که همواره دعای آنان الحاق به صالحان بوده و عموما در اواخر عمرشان نوید استجابت این دعا را دریافت کرده اند. و صالحان همان کسانی هستند که خداوند آنان را وارثان زمین قرار داده است. یعنی امام مهدی (علیه السلام) و یاوران ایشان. پس تنها با ایمانی که بر چنین معرفتی بنا شده می توان از آنان در مسیر یاوری امام مهدی (علیه السلام) الگو گرفت و توفیق انجام عمل صالح یافت.
6 - خداوند متعال ویژگی های امام مهدی (علیه السلام) و جایگاه ایشان را گاه در قرآن، با تمثیل به برخی پدیده های طبیعی بیان فرموده که با تبیین پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) به عنوان مفسّران حقیقی قرآن می توان از این آیات بهره برد. مَثَل آب گوارا برای علم امام و تشنگی جان انسان ها در دوران غیبت که در سوره ملک آمده، از این دست است.
7 - بازشناسی برخی مسائل در سیره امام مهدی (علیه السلام) که دستاویز منکران ایشان قرار گرفته، با تدبّر در آیات قصص قرآن ممکن است؛ زیرا شباهتهای زیادی میان امام مهدی (علیه السلام) و پیامبران الهی در این زمینه وجود دارد. در حقیقت با عرضه روایاتی که درباره سیره امام مهدی (علیه السلام) رسیده و تطبیق آن با سیره رسولان الهی وجود دارد، می توان از امکان وجود این مسائل غیر معمول در سیره امام مهدی (علیه السلام) دفاع نمود. مانند مسأله پنهانی ولادت، غیبت، طول عمر.
8 - یکی از شباهتهای امام مهدی (علیه السلام) و پیامبران الهی که زمینه ساز برخی مسائل در سیره ایشان شده است، موعود و مبشَّر بودن ایشان است. خداوند متعال همواره پیش از ظهور هادیان و مصلحان و پیامبران، وعده و بشارت ظهور آنان را داده است. این سنّت الهی درمیان هادیان، درباره چندی از آنان به صراحت در قرآن طرح شده است و درباره بسیاری دیگر در روایات از چنین وعده و بشارتی سخن رفته است. خداوند وعده و بشارت ظهور آدم (علیه السلام) را به عنوان خلیفه خود در زمین، درمیان فرشتگان مطرح ساخت.همچنین وعده تمکین و غلبه یوسف (علیه السلام) نیز در قالب رویای او و تعلیم تأویل آن به یعقوب داده شد. بشارت تولد اسماعیل و همچنین اسحاق به عنوان پیامبری از صالحان و یعقوب، به ابراهیم (علیه السلام) داده شد.و آمدن یحیی را به زکریا بشارت داد. بشارت آمدن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به عیسی (علیه السلام) داده شد. در روایات نیز از موعود بودن ابراهیم (علیه السلام) و موسی (علیه السلام) سخن گفته شده که سیاق آیات داستان این دو پیامبر، موید درستی این مطلب است. بنابراین بشارت آمدن مصلح و منجی به نیکان از جانب هادیان و پیامبران سنّتی الهیست که درباره امام مهدی (علیه السلام) نیز جاری شده است؛ زیرا بنابر روایات مسلّم فریقین، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بشارت داده اند که مهدی، کسی است که زمین را پر از عدل و داد می کند همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد.... بسیاری از ویژگی های مشابه در سیره پیامبران به خاطر همین وعده و بشارت الهی و انتظار نیکان برای ظهور منجیان است؛ زیرا ظالمان و جباران هر زمان نیز از این وعده ناخشنود بوده و تمام تلاش و تدبیر خود را برای عدم تحقّق آن به کار می بستند و همین مسأله سبب می گردد که خداوند متعال نیز با تدبیری ویژه فرستادگان خود را حفظ کند. مانند آن که دوران حمل و ولادت آنان پنهانی صورت گیرد و گاه هویتشان پنهان گردد و دورانی را تا آماده شدن شرایط، در غیبت به سر برند و آن گاه ظهور کنند.
9 - عمر طولانی نوح، ابراهیم و پیامبران ابراهیمی (علیهم السلام) نشانه و آیتی است برای عمر طولانی امام مهدی (علیه السلام) و شباهت و سنّتی است که خداوند از امام مهدی (علیه السلام) در ایشان قرار داده تا حجّت را بر کافران تمام کند و کسی نتواند، وجود امام مهدی (علیه السلام) را به دلیل استبعاد عمر طولانی برای ایشان، انکار کند.
10 - پنهانی ولادت ابراهیم و موسی (علیهما السلام) نشانه و نمونه ایست تا منکران إمام مهدی (علیه السلام)، ولادت ایشان را به سبب پنهانی آن انکار نکنند و سنّت الهی در تاریخ بشر را ملاحظه کنند و ببینند هرجا خوف و تهدیدی نسبت به جان برگزیدگان الهی بوده، این سنت جریان داشته است.
11 - غیبت به معنای پنهانی هویت ولی الهی از مردم، به منظور حفظ جان او از گزند دشمنان است که در سرگذشت بسیاری از پیامبران و اولیای الهی همچون ابراهیم، یوسف، ذوالقرنین، موسی، عیسی (علیهم السلام) جریان داشته است و خداوند آن را مثَل و آیتی برای غیبت امام مهدی (علیه السلام) قرار داده تا سلاح معاندان و منکران امام مهدی (علیه السلام) ناکارآمد گرددو به واسطه غیبت امام، وجود و ولایت اورا انکار نکنند.
12 - داستان یوسف و موسی علیهماالسلام در قرآن نشانه آن است که ولی الهی در دوران غیبتش به تدبیر و ولایت امور انسان ها می پردازد و غیبت و پنهانی هویت او مانع از انجام وظایفش نمی گردد. تدبیر و ولایت پنهان امام مهدی (علیه السلام) ضامن بقای جامعه بشری در دوران غیبت است. اگرچه به سبب خطاهای بشر، گاه جامعه بشری در تندباد حوادث نا مبارکی چون فساد و قتل و مفاسد نظام اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و خانوادگی قرار می گیرد، ولی آن گاه که خدا بنا به حکمت خود اذن دهد، امام مهدی (علیه السلام) به ادای نقش خلافت الهی در تدبیر امور بشر خواهد پرداخت و او را از هلاکتگاهی که به دست خود ایجاد کرده، نجات خواهد داد و آثار حضور خود را نمایان خواهد ساخت و اهل بصیرت از آثار و نشانه های او عطر ظهور او را استشمام خواهند نمود و به نزدیکی آن پی خواهند برد.
13 - داستان انتظار یعقوب، مومنان را با وظایف خود در دوران غیبت آشنا می سازد. وظایفی چون اعتقاد به نشأت یافتن خیرات از خدا به وسیله ولیش، اعتقاد به امکان تشرّف برخی بندگان به محضر ولی خدا در دوران غیبت، عدم انکار آنچه نمی دانند و عدم انکار اثر گذاری ولی غایب الهی در رویدادهای زندگی بشر، اعتقاد به عرضه اعمال انسان به ولی غایب خدا، عدم یأس از ظهور منجی.
14 - داستان آدم (علیه السلام) به عنوان اولین خلیفه و سایر کسانی که در قرآن از خلافت آنان سخن رفته است، نمونه و نشانه ای برای خلافت امام مهدی (علیه السلام) و صالحان در پایان تاریخ است و توجه و تدبر در این آیه ها و مثل ها ما را با ذی الآیه و ممثّل آشنا می کند.
15 - امام مهدی (علیه السلام) و تمام مومنان صالح که خداوند وعده استخلاف آنان در زمین را داده، باید همچون آدم ع، علمی فراتر از علم فرشتگان و علمی ویژه به «اسماء هولاء» داشته باشند. علمی که با گفتن و شنیدن و خبر دادن قابل دریافت نیست. بلکه صاحب آن را قادر می سازد آن حقایق نورانی و غیبی را شهود نموده و در معرض شهود دیگران قرار دهد.
16 - سجده فرشتگان بر آدم (علیه السلام)، نشانه آن است که ملائک در دوران ظهور امام مهدی (علیه السلام)، در رکاب خلیفه الهی و تحت فرمان او خواهند بود.
17 - بهشت آدم نشانه آن است که امام مهدی (علیه السلام) و یاوران صالح او که صفوه و برگزیده انسان ها در طول تاریخند، در فضایی بهشت گونه در زمین خواهند زیست و قوانین حاکم بر دنیا در آن زمان شبیه بهشت آدم و زندگی بنی اسرائیل در سرزمین مقدس است. اما شیطان به بهشت آنها راه نخواهد داشت و این بهشت تا قیامت پایدار خواهد ماند. زیرا با هبوط آدم بر زمین و تربیت شدن با ابتلائات دنیا، نقصی که در آدم (علیه السلام) و بنی آدم بود و باعث هبوط آدم (علیه السلام) گردید، برطرف می شود؛ آن گاه آن گروه از فرزندان آدم (علیه السلام) که راه رشد را در میدان ابتلاء دنیا برگزیدند و صالح شدند، راه را بر فریب شیطان خواهند بست. این گونه است که روز ظهور امام مهدی (علیه السلام) و پدید آمدن صالحان، همان روز معلومی است که مهلت ابلیس پایان می یابد.
18 - داستان آدم (علیه السلام) نشانه آن است که از زمان هبوط آدم (علیه السلام) تا ظهور امام مهدی (علیه السلام)، زمین (دنیا) جبهه نزاع میان اهل حق و اهل باطل خواهد بود. جبهه ای که اهل حق تحت ولایت الله ابتکار عمل را در دست خواهند داشت و اهل باطل تحت ولایت طاغوت همواره منفعل خواهند بود و تلاش های آنان و کمین آنان بر سر راه رهروان صراط مستقیم، صراط را از استقامت خود خارج نخواهد ساخت و در نهایت نیز پیروزی با جبهه خدا و رسولان و مومنان است.
19 - دعوت جهانی و طوفان نوح (علیه السلام) و کشتی نجات او، آیت و نمونه ایست از قیام جهانی امام مهدی (علیه السلام) که زمین را از لوث وجود ظالمان پاک می کند و آن را به مومنان صالح اختصاص می دهد.
20 - استخلاف یعنی حیات بخشیدن به انسان ها در زمین به منظور رسیدن به مقام خلافت پروردگار و بهره مند ساختن آنان از هدایت فطری،آنگاه آزمودن آنها با ابتلائات گوناگون تا به شایستگی برای این مقام نائل گردند و هدایت بیشتر انسانها توسط فرستادگان الهی و فرصت دادن به آن ها تا در ابتلائات در صورت انتخاب راه درست، صلاح خود را آشکار سازند و در صورت انتخاب نادرست از گروه صالحان خارج و به ناپاکان بپیوندند و کینه و ضغن درون خود را آشکار سازند. پس از سنت ابتلا، سنت عذاب ناپاکان و نجات پاکان وصالحان یعنی شایستگان مقام خلافت جاری می گردد. اینگونه حلقه اول این چرخه پایان می یابد و با آزمون و ابتلاء نجات یافتگان و فرزندان آنان حلقه بعد آغاز می گردد و این چرخه غربالگری به حرکت خود در طول تاریخ ادامه می دهد تا در آخرین حلقه و در دوران امام مهدی (علیه السلام) صفوه و برگزیده آدمیان در طول تاریخ پدید آیند و هدف خلافت الهی در زمین را محقق سازند. بنابراین مطالعه سنّت استخلاف در میان اقوام پیشین به عنوان مثل و آیتی برای دوران امام مهدی ع، ما را با عناصر و قواعد استخلاف که در دوران امام مهدی (علیه السلام) نیز جریان خواهد یافت،آشنا می سازد و ضرورت وجود برخی مسائل در سیره امام مهدی (علیه السلام) را به عنوان سنّت تبدیل ناپذیر الهی آشکار می سازد.
21 - سه قاعده اصلی سنت استخلاف عبارتند از یک - ابتلاء، دو - جداسازی کامل نیکان از بدان و تمحیص و خالص سازی نیکان، سه - عذاب و نابودی بدان و نجات نیکان و ورود آنان به سرزمین بهشتی. این قواعد در میان اقوام پیامبران پیشین چون نوح، هود، صالح، لوط، موسی (علیهم السلام) جاری گشته است و تکمیل اجرای این سه مرحله میان قوم پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) تا زمان ظهور امام مهدی (علیه السلام) به تأخیر افتاده است.
یعنی مرحله ابتلاء قوم همواره در حال پیشرفت است تا زمانی که جدایی کامل خوبان از بدان و خالص و محض گردانیدن ایشان صورت گیرد؛ آنگاه با ظهور امام مهدی (علیه السلام) خوبان و بدان قوم آخِرین که مخاطبان دعوت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند، در مقابل هم صف بندی نموده، بدان به عذاب الهی نابود می شوند و خوبان در کنار امام مهدی (علیه السلام) وارد بهشت زمین می شوند.
22 - قوم آخرین شامل مسلمانان و یهودیان - قوم بنی اسرائیل - و مسیحیان است؛ زیرا مرحله آخر که عذاب بدان و نجات نیکان است میان این سه گروه تا آمدن امام مهدی (علیه السلام) به تأخیر افتاده است.
23 - با آمدن امام مهدی (علیه السلام)، نیکان و بدان قوم آخرین در دوران های پیشین، به دنیا رجعت خواهند کرد و در صف بندی حق و باطل در دوران امام مهدی (علیه السلام)، قرار خواهند گرفت. داستان اصحاب کهف نمونه و نشانه ای برای رجعت اهل حق از دوران های پیشین است. آنان که از پیروان آیین مسیح بودند، به دلیل خفقان در حکومت دقیانوس از قوم خود کناره گرفتند و خداوند خواب سیصد ساله و بیداری و بازگشت آنان به دنیا پس از این مدت را نشانه و آیتی برای رجعت قرارداد. اصحاب کهف خود نیز از رجعت کنندگان و از یاران امام مهدی (علیه السلام) خواهند بود.
24 - کافران امت آخرالزمان در دوران امام مهدی (علیه السلام) به عذابی همچون عذاب استیصال اقوام عاد و ثمود هشدار داده شده اند، و این همان عذابی است که آیات قرآن درباره استعجال کافران زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و تأکید ایشان از سوی خداوند بر قطعیت تحقق آن و تأخیر در وقوع آن سخن رفته است.
25 - با عذاب استیصال کافران در دوران امام مهدی (علیه السلام) و پیش از تشکیل حکومت حقه، دیگر در دولت امام، اثر و نشانی از بدی و بدان نخواهد بود و جامعه آرمانی مهدوی از هر رجس و پلیدی پاک خواهد بود و همین سبب دوام آن تا قیامت خواهد شد؛ از این رو لازم است روایاتی که در آن از کشته شدن امام مهدی (علیه السلام) پس از پیروزی همه جانبه و فراگیری حکومتشان در جهان، سخن می گوید، تأویل شود.
1. قرآن مجید، ترجمه علی موسوی گرمارودی، انتشارات قدیانی، تهران، چاپ دوم، 1384ش.
2. آخوند خراسانی، محمد کاظم،کفایهالاصول، کتابفروشی اسلامیه، تهران، بی تا.
3. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، دارالکتب العلمیه، بیروت،1415 ق.
4. ابن ابی الحدید، فخرالدین ابوحامد عبدالحمید بن ابوالحدید،شرح نهج البلاغه، دار مکتبه الحیاه، بیروت، 1983م.
5. ابن حجر،احمد بن محمد ابن حجر هیثمی، الصواعق المحرقه علی اهل الرفض و الضلال و الزندقه.
6. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، مقدمه: بخش اول کتاب «العبرو دیوان المبتدأ..».، دار احیاءالتراث العربی، بیروت،1408م.
7. ابن طاووس، سیدرضی الدین علی، کشف المحجه لثمره المهجه، بوستان کتاب، قم، چاپ دوم، 1375.
8. ابن طاووس، سید علی، برنامه سعادت:ترجمه کشف المحجه لثمرهالمهجه،سید محمد باقر شهیدی گلپایگانی، انتشارات مرتضوی، تهران، چاپ اول، بی تا.
9. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، دارالکتب العلمیه، منشورات محمد علی بیضون، بیروت، چاپ اول، 1419.
10. ابو غالب زراری، احمد بن محمد بن محمد سلیمان البغدادی، رساله ابی غالب الزراری، تحقیق السید محمد رضا الحسینی الجلالی، مرکز الدراسات و البحوث،دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1411ق.
11. اخوان مقدم، زهره، اصول تفسیر برگرفته از روایات اهل بیت (ع)، پایان نامه دکتری، دانشگاه امام صادق (ع).
12. اربلی، ابوالحسن علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، نشر بنی هاشمی، تبریز، چاپ اول، 1381ق.
13. اسعدی، محمد، سایه ها و لایه های معنایی، بوستان کتاب، قم، چاپ دوم، 1386.
14. اکبرنژاد، مهدی، نقد دیدگاه ابن خلدون درباره احادیث مهدویت، فصلنامه قبسات،تهران، پائیز1383،شماره33،177 - 188.
15. اکبرنژاد، مهدی، بررسی و نقد دیدگاه رشیدرضا و احمدامین درباره احادیث مهدویت، مقالات و بررسیها،دفتر77 (1)، 1384.
16. امین، احمد، ضحی الاسلام، مصر، مکتبه الاسره، 1999م.
17. ایوب، سعید، ابتلائات الامم، دارالهادی، بیروت، چاپ دوم، 1419م.
18. ایوب، سعید، الدلیل الی المهدی، مؤسسه الإمام الکاظم (علیه السلام) المکتبه العامه.
19. بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، بنیاد بعثت، تهران،چاپ اول، 1416.
20. بحرانی، سید هاشم، المحجه فی ما نزل فی القائم الحجه، ترجمه سید مهدی حائری قزوینی، نشر آفاق، تهران، چاپ ششم، 1386ش.
21. بروجردی، محمدتقی، نهایهالافکار، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، بی تا.
22. برومند، محمد حسین، نقد آراء مفسران درباره مفهوم آیه «یخرج من بین الصلب و الترائب»، پژوهش های قرآن و حدیث، دوره 42، شماره1، 1388.
23. تاجری نسب، غلامحسین، فرجام شناسی حیات انسان، مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، تهران، چاپ اول، 1387.
24. تاجری نسب، غلامحسین، مهدویت در قرآن، مجله سفینه، شماره 10 – 11 – 12، 1385.
25. ثعلبی نیشابوری، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیرالقرآن، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، 1422ق.
26. جعفری، ابوالقاسم، نگاهی به تولد و زندگی امام زمان، مجله حوزه، شماره 70 - 71، 1374.
27. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، نشر اسراء، قم، چاپ اول، 1380ش.
28. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، مرکز نشر اسراء،قم، چاپ چهارم،1385.
29. حبّ الله، حیدر، نظریه السنه فی الفکر الامامی الشیعی التکون و الصیروره، دارالانتشارالعربی، بیروت، چاپ اول، 2006م.
30. حرّ عاملی، شیخ محمد بن حسن، وسائل الشیعه فی تحصیل مسائل الشریعه، آل البیت، قم، چاپ اول، 1409.
31. حرّ عاملی، شیخ محمد بن حسن، ثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، موسسه الاعلمی، بیروت، 1425ق.
32. حقی بروسوی، اسماعیل، روح البیان، دارالفکر، بیروت، بی تا.
33. حکیمی، محمدرضا، خورشید مغرب، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، چاپ شانزدهم، 1379.
34. حمادی، ادریس، الخطاب الشرعی و طرق استثماره، المرکز الثقافی العربی، بیروت،چاپ اول، 1418ق.
35. خمینی، سید روح الله، تهذیب الاصول، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، قم، بی تا.
36. خمینی، سیّد مصطفی، تحریرات الاصول، تحقیق سیّد محمّد سجّادی، موسسه البیع و النشر، جاپ اول، 1407ق.
37. خوئی، سید ابوالقاسم،محاضرات فی اصول الفقه، نشر انصاریان، قم.
38. خوئی، سید ابوالقاسم، اجود التقریرات، کتابفروشی مصطفوی، قم، بی تا.
39. خوئی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیرالقرآن، موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1394ق.
40. خوئی، سید ابوالقاسم،مصباح الاصول، تقریر محمد سرور واعظ حسینی، نشر داوری، قم.
41. دارقطنی، علی بن عمر، السنن، عالم الکتب، چاپ سوم، بیروت، 1413ق.
42. دژآباد، حامد، بررسی ادله اهل سنت درباره آیه استخلاف و ارتباط آن با عصر ظهور، فصلنامه علمی پژوهشی مشرق موعود، سال ششم، شماره 22،تابستان1391.
43. دژآباد، حامد، استبدال در قرآن، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران،شهریور 1385، ش1509.
44. ذواالفقار زاده، محمد مهدی، درآمدی بر مدیریت صالحین، انتشارات دانشگاه امام صادق، تهران، چاپ دوم، 1389.
45. ذهبی، محمد حسین، تاریخ الاسلام، دارالکتاب العربی، بیروت، چاپ اول،1407.
46. رازی، ابوالفتوح حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1408 ق.
47. رازی، فخر الدین ابو عبدالله محمد بن عمر بن حسین، المحصول فی علم اصول الفقه، موسسه الرساله، بیروت، چاپ دوم، 1412ق.
48. رازی، فخر الدین ابو عبدالله محمد بن عمر بن حسین، مفاتیح الغیب، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم، 1420ق.
49. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، دارالعلم الدارالشامیه، دمشق بیروت، چاپ اول، 1412ق.
50. زرکشی، محمد بن بهادر بدرالدین، البرهان فی علوم القرآن، دارالجیل، بیروت، 1988م.
51. سبحانی، جعفر، کلیات فی علم الرجال، نشر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، بی تا.
52. زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، دار الکتاب العربی، بیروت، 1407 ق.
53. سبزواری، عبد الاعلی، تهذیب الاصول، موسسه المنار، قم، چاپ دوم، 1417ق.
54. سرحانی، عبدالله بن ناصر سعد، حدیث الآحاد و حجیته فی تأصیل الاعتقاد، مکتبهالرشد، ریاض، 1427ق.
55. سمرقندی، نصر بن محمد، بحرالعلوم، دارالفکر، بیروت، بی تا.
56. سند، شیخ محمد، الامام المهدی و الظواهر القرآنیه، مرکز الدراسات التخصصیه فی الامام المهدی، نجف اشرف، چاپ اول،1431.
57. سید رضی، ابوالحسن محمد بن الحسین، نهج البلاغه، نشر هجرت، قم، چاپ اول، 1414.
58. سید رضی، ابوالحسن محمد بن الحسین، نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ چهاردهم، 1378.
59. سیّد قطب،سید بن قطب بن ابراهیم شاذلی، فی ظلال القرآن، دار الشروق، بیروت - قاهره، چاپ هفدهم، 1412ق.
60. سید مرتضی، علی بن الحسین علم الهدی، الذریعه الی اصول الشریعه، تهران، 1363ش.
61. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، 1404.
62. سیوطی، جلال الدین، الاتقان فی علوم القرآن، منشورات شریف رضی، قم.
63. سیوطی، جلال الدین، جمع الجوامع، دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، 1421ق.
64. سیوطی، جلال الدین، المزهر فی علوم اللغه و انواعها، دار احیاء الکتب العربی، بیروت، چاپ چهارم، 1958م.
65. شافعی، محمد بن ادریس، جماع العلم (جلد دهم موسوعه الامام الشافعی)، دمشق، 1424م.
66. صدر، محمد باقر، بحوث فی شرح العروه الوثقی، مجمع الشهید آیهالله العظمی الصدر العلمی،ایران، چاپ دوم، 1408ق.
67. صافی گلپایگانی، لطف الله، اصالت مهدویت، انتشارات مسجد جمکران، قم،1400.
68. صافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، مرکز نشر و توزیع الاثار العلمیه فی مکتب سماحه آیه الله الصافی الگلپایگانی،کوثر، قم،چاپ سوم، 1430ق.
69. صدوق، محمد بن علی بن بابویه قمی، کمال الدین و تمام النعمه، انتشارات اسلامیه، تهران، چاپ دوم، 1395ق.
70. صدوق، محمد بن علی بن بابویه قمی، کمال الدین و تمام النعمه، ترجمه منصور پهلوان، دارالحدیث، قم، چاپ اول، 1380ش.
71. صدوق، شیخ محمدبن علی بن بابویه، الخصال، جامعه مدرسین، قم، چاپ اول، 1362.
72. صدوق، شیخ محمد بن علی بن بابویه، امالی الصدوق، نشر اعلمی، بیروت، چاپ پنجم، 1400.
73. صدوق، شیخ محمد بن علی بن بابویه قمی و «شیخ مفید» محمد بن محمد بن نعمان، اعتقادات الامامیه و تصحیح الاعتقاد،، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ دوم، 1414ق.
74. صدوق، شیخ محمد بن علی بن بابویه قمی، علل الشرایع، داوری، قم، چاپ اول، بی تا.
75. صدوق،شیخ محمدبن علی بن بابویه قمی، علل الشرایع، ترجمه ذهنی تهرانی، انتشارات مومنین، قم، چاپ اول، 1380.
76. صدوق، محمد بن علی بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا، نشر جهان، تهران، چاپ اول، 1378.
77. صدوق، شیخ محمد بن علی بن بابویه قمی، فقیه من لا یحضره الفقیه، جامعه مدرسین، قم، 1413.
78. صدوق، شیخ محمد بن علی بن بابویه قمی، معانی الاخبار، جامعه مدرسین، قم، چاپ اول، 1403.
79. صفّار، محمد بن الحسن،بصائر الدرجات،،الاعلمی، تهران،1404.
80. طارمی، حسن، حجیت خبر واحد از نفی تا اثبات،فصلنامه پژوهش های نهج البلاغه، تهران، شماره 36، 1392ش.
81. طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، قم، چاپ پنجم،1417.
82. طباطبائی، محمد حسین،شیعه در اسلام، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، قم،1379ش.
83. طباطبائی، محمد حسین،قرآن در اسلام، دارالکتب الاسلامیه،تهران، 1353ش.
84. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، نشر مرتضی، مشهد، چاپ اول، 1403ق.
85. طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ترجمه بهراد جعفری، اسلامیه، تهران، چاپ اول،1381.
86. طبرسی، احمد بن علی، احتجاجات، ترجمه جلد چهارم بحارالانوار،موسی خسروی، اسلامیه، تهران، چاپ اول، 1379.
87. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، انتشارات ناصرخسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش.
88. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، دارالمعرفه، بیروت، چاپ اول، 1412ق.
89. طریحی، فخرالدین محمد علی، مجمع البحرین، انتشارات مرتضوی، تهران، چاپ سوم، 1375ش.
90. طوسی،شیخ ابو جعفرمحمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
91. طوسی،شیخ ابو جعفر محمد بن حسن، الغیبه للطوسی، موسسه المعارف الاسلامیه، قم، چاپ اول، 1411.
92. طوسی، شیخ ابو جعفرمحمد بن حسن، عدهالاصول، چاپ محمد مهدی نجفی، قم، 1403ق.
93. طیّب حسینی، سیّد محمود، چند معنایی در قرآن کریم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم، چاپ اول، 1388ش.
94. عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، نور الثقلین، انتشارات اسماعیلیان، قم، چاپ چهارم، 1415.
95. فاضل لنکرانی، محمد، اصول فقه شیعه، نگارش محمود ملکی و سعید ملکی، مرکز فقهی ائمه اطهار علیهم السلام، قم، 1381ش.
96. فاضل لنکرانی، محمد، مدخل التفسیر، مطبعه الحیدری، تهران، چاپ اول، 1396ش.
97. فاضل نیارکی، مرتضی، رجعت در قرآن، پایان نامه ارشد، دانشگاه تهران،تیر 1385، ش 1553.
98. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، نشر هجرت، قم.
99. قرائتی، محسن، تفسیر نور، قرن پانزدهم، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، تهران، 1383 ش.
100. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ اول، 1364ش.
101. قمی، علی بن ابراهیم، التفسیر، دارالکتاب، قم، چاپ چهارم، 1367.
102. قمی مشهدی، محمد بن محمد رضا، کنز الدقائق و بحر الغرائب، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران، چاپ اول، 1368ش.
103. قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودّه، دارالکتب العراقیه، کاظمیه، 1385ق.
104. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، انتشارات اسلامیه، تهران، چاپ دوم، 1362.
105. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه سید جواد مصطفوی،کتابفروشی علمیه اسلامیه، تهران، چاپ اول.
106. کلینی، محمد بن یعقوب، روضه کافی، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، انتشارات علمیه اسلامیه، تهران، چاپ اول.
107. کنجی شافعی، ابو عبدالله محمد بن یوسف النوفلی، البیان فی اخبار صاحب الزمان، موسسه الهادی، قم، 1399ق.
108. کورانی، شیخ علی، معجم احادیث الامام المهدی، موسسه المعارف الاسلامیه، قم، چاپ دوم، 1428.
109. گودرزی، غلامرضا، افق جهانی، مدل مدیریت راهبردی موعودگرا، دانشگاه امام صادق و دانشگاه عالی دفاع ملی، چاپ اول، 1389.
110. مالکی، محمد، دراسهالطبری للمعنی من خلال تفسیره، وزارهالاوقاف و الشوون الاسلامیّه، المملکهالمغربیّه، 1996م.
111. مجتهد شبستری، محمد، مدخل «آخرالزمان»، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، 1367.
112. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوارالجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، تهران.
113. مجلسی، محمد باقر، بخش امامت، ترجمه جلد هفتم بحار الانوار، موسی خسروی، کتابفروشی اسلامیه، تهران، چاپ دوم، 1363.
114. مجلسی، محمد باقر، ایمان وکفر: ترجمه الایمان و الکفر بحارالانوار، عزیز الله عطاردی، انتشارات عطارد، تهران، چاپ اول، 1378.
115. مجلسی، علامه محمد باقر، مرآه العقول فی شرح اخبار آل الرسول، دارالکتب الأسلامیه،تهران.
116. مجلسی، علامه محمد باقر، مهدی موعود: ترجمه جلد سیزدهم بحارالانوار، علی دوانی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ بیست و هشتم، 1378.
117. مسلم، ابی الحسین مسلم بن حجاج قشیری نیشابوری، الصحیح، دارالفکر، بیروت.
118. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1360.
119. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری، انتشارات صدرا، تهران،چاپ سوم، 1372ش.
120. معارف، مجید، تاریخ حدیث شیعه، موسسه فرهنگی و هنری ضریح، تهران، چاپ دوم، 1376ش.
121. معارف، مجید، تاریخ عمومی حدیث، نشر کویر، تهران، چاپ دوم، 1381ش.
122. معرفت، محمد هادی، کاربرد حدیث در تفسیر، مجله دانشگاه علوم اسلامی رضوی، شماره اول.
123. معرفت، محمد هادی، تفسیر و مفسران، موسسه فرهنگی التمهید، قم، چاپ اول، 1379ش.
124. مفید، شیخ محمد بن محمد بن النعمان، اوائل المقالات فی المذاهب المختارات، تبریز، 1371ش.
125. مکارم شیرازی، ناصر، انوارالاصول، انتشارات نسل جوان، قم، چاپ سوم، 1416ق.
126. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ اول، 1374.
127. مکارم شیرازی، ناصر، القواعد الفقهیه، مدرسهالامام علی بن ابی طالب، قم، چاپ چهارم، 1416ق.
128. مهدوی راد، محمد علی، آفاق تفسیر، هستی نما، تهران، چاپ اول، 1382.
129. مهدوی راد، محمد علی، تدوین الحدیث عند الشیعه الامامیه، هستی نما، تهران، چاپ اول، 1431ق.
130. مهدوی راد، محمد علی، حدیث مأثور، فصلنامه حدیث اندیشه، شماره 11 و12، پائیز و زمستان 1383.
131. میبدی، رشید الدین ابو الفضل احمد بن ابی سعد بن احمد بن مهریزد، کشف الاسرار و عدّه الابرار، امیرکبیر، تهران، چاپ پنجم، 1371.
132. میرزای قمی، میرزا ابوالقاسم، قوانین الاصول، مکتبهالعلمیهالاسلامیه، تهران، بی تا.
133. ناصح، علی احمد، نقد و بررسی دیدگاهها پیرامون نقش، کاربرد و اعتبار روایات تفسیری، پایان نامه دکتری دانشگاه قم مرکز تربیت مدرس، 1382ش.
134. نجاشی، ابوالعباس احمد بن علی، فهرست اسماء مصنّفی الشیعه المشتهربرجال النجاشی، تصحیح سیدموسی شبیری زنجانی، قم، 1407 ق.
135. نجفی، محمد حسن، جواهرالکلام فی شرح شرایع الاسلام، دار احیاءالتراث العربی،بیروت،، چاپ هفتم، 1981م.
136. نصرالله پور، ابراهیم، تعامل سیاق با روایات در تفسیر المیزان، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده علوم حدیث،1389ش.
137. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه للنعمانی، نشر صدوق، تهران، چاپ اول، 1397ق.
138. نعمانی، محمد بن ابراهیم، غیبت نعمانی، ترجمه فهری، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1362.
139. نیلی، عالم سبیط، الطور المهدوی، دار المحجه البیضاء، بیروت، چاپ چهارم،1430.
140. نیلی، عالم سبیط، النظام القرآنی، دار المحجه البیضاء، بیروت، چاپ اول، 1427ق.
141. نیلی، عالم سبیط، اصل الخلق و امر السجود، دار المحجه البیضاء، بیروت.
پاورقی:
-----------------
(1) و أخرج أحمد و الترمذی و حسنه و نعیم بن حماد فی الفتن و ابن أبی حاتم و ابن مردویه عن سعد بن أبی وقاص عن النبی [صلّی الله علیه و آله و سلّم] فی هذه الآیه قُلْ هُوَ القادِرُ عَلی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ فقال النبی [صلّی الله علیه و آله و سلّم] أما انها کائنه و لم یأت تأویلها بعد.
(2) با کنار گذاشتن امیرالمومنین (علیه السلام) از منصب خلافت، دست مسلمانان از علم اهل بیت (علیهم السلام) کوتاه شد. خلفا نیز برای آن که حقّ اهل بیت (علیهم السلام) نسبت به خلافت آشکار نشود، سیاست تفسیرگریزی را پیشه کردند (نک. معارف:1381، 73) و مردم را به خواندن و قرائت قرآن تشویق نمودند. آیات الاحکام را مصداق محکمات قرآن شمردند و هرچه جز آن را متشابه دانستند و علم آن را از عقول مردمان دور خواندند. اینگونه بود که با رفع منع نقل و کتابت حدیث، مسلمانان بیشتر به جمع آوری روایاتی پرداختند که به بیان احکام شرعی می پرداخت و فقه و فقاهت را محدود به این آیات ساختند.
(3) ظهور کلام همین که در معنایی مستقر گردید کافی است در اینکه کلام حجت باشد و موقوف بر این نیست که در آن معنا صراحت داشته باشد. (طباطبائی:1417، 8، 312)
(4) قال علی بن إبراهیم و الأمه فی کتاب الله علی وجوه کثیره فمنه المذهب و هو قوله «کانَ النَّاسُ أُمَّهً واحِدَهً» أی علی مذهب واحد، و منه الجماعه من الناس و هو قوله «وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّهً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ» أی جماعه، و منه الواحد قد سماه الله أمه قوله «إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّهً قانِتاً للهِ حَنِیفاً» و منه جمیع أجناس الحیوان و هو قوله «وَ إِنْ مِنْ أُمَّهٍ إِلَّا خَلا فِیها نَذِیرٌ» و منه أمه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و هو قوله «کَذلِکَ أَرْسَلْناکَ فِی أُمَّهٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ» و هی أمه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و منه الوقت و هو قوله «وَ قالَ الَّذِی نَجا مِنْهُما وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّهٍ» أی بعد وقت و قوله: إِلی أُمَّهٍ مَعْدُودَهٍ، یعنی به الوقت و منه الخلق کله و هو قوله «وَ تَری کُلَّ أُمَّهٍ جاثِیَهً کُلُّ أُمَّهٍ تُدْعی إِلی کِتابِهَا»، و قوله «یَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیداً ثُمَّ لا یُؤْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ» و مثله کثیر. قمی:1367، ج 1، 323
(5) عن علی (علیه السلام) فی قوله تعالی «وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ العَذابَ إِلی أُمَّهٍ مَعْدُودَهٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ» قال الأمه المعدوده أصحاب القائم الثلاث مائه و البضعه عشر. قمی:1367، ج 1، 323
(6) فإن قال لنا قائل: و کیف یجوز أن یکون حرف واحد شاملا الدلاله علی معان کثیره مختلفه قیل: کما جاز أن تکون کلمه واحده تشتمل علی معان کثیره مختلفه کقولهم للجماعه من الناس: أمه، و للحین من الزمان: أمه، و للرجل المتعبد المطیع لله: أمه، و للدین و المله: أمه.. و أصل الأمه ما قد بینا فیما مضی من کتابنا هذا أنها الجماعه من الناس تجتمع علی مذهب و دین، ثم تستعمل فی معان کثیره ترجع إلی معنی الأصل الذی ذکرت. و إنما قیل للسنین المعدوده و الحین فی هذا الموضع و نحوه أمه، لأن فیها تکون الأمه. و إنما معنی الکلام: و لئن أخرنا عنهم العذاب إلی مجیء أمه و انقراض أخری قبلها. طبری:1412، 12، 5
(7) نک سیوطی، نوع 58، سیوطی معنای بعید که بوته است را صحیح می شمرد.
(8) و الغاشِیَهِ القیامه کما قال سفیان.و الجمهور و أطلق علیها ذلک لأنها تغشی الناس بشدائدها و تکتنفهم بأهوالها.
(9) قاعده «عموم لفظ نه خصوص سبب» در علوم قرآن.
(10) عن علی (علیه السلام) فی قوله تعالی وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الوارِثِینَ قال هم آل محمد یبعث الله مهدیهم بعد جهدهم فیعزهم و یذل عدوهم و الأخبار فی هذا المعنی أکثر من أن تحصی لا نطول بذکرها الکتاب. طوسی:1411 ص: 184
(11) سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) یَقُولُ لَتَرْکَبَنَّ أُمَّتِی سُنَّهَ بَنِی إِسْرَائِیلَ حَذْوَ القُذَّهِ بِالقُذَّهِ وَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ شِبْراً بِشِبْرٍ وَ ذِرَاعاً بِذِرَاعٍ وَ بَاعاً بِبَاع. طبرسی:1403 ج 1 وَ قَالَ النَّبِیُّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: «یَکُونُ فِی هَذِهِ الأُمَّهِ مِثْلُ مَا یَکُونُ فِی الأُمَمِ السَّالِفَهِ، حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ، وَ القُذَّهِ بِالقُذَّهِ» (صدوق:1414، ج 1، 62)
(12) عَنِ الفُضَیْلِ قَالَ سَالتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام) عَنْ هَذِهِ الرِّوَایَهِ مَا مِنْ آیَهٍ إِلَّا وَ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ وَ مَا فِیهِ حَرْفٌ إِلَّا وَ لَهُ حَدٌّ وَ مَطْلَعٌ مَا یَعْنِی بِقَوْلِهِ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ قَالَ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ هُوَ تَأْوِیلُهَا... مجلسی، ج 23، 197
(13) «ظهر و بطن هو تأویله منه ما قد مضی، و منه ما لم یجی ء، یجری کما تجری الشمس و القمر، کلما جاء فیه تأویل شیء منه یکون علی الأموات کما یکون علی الأحیاء... (بحرانی:1416، ج 1، 44)
(14) و أما ما تأویله فی تنزیله فکل آیه نزلت فی حلال أو حرام مما لا یحتاج فیها إلی تأویل مثل قوله «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ وَ عَمَّاتُکُمْ وَ خالاتُکُمْ» و قوله «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ المَیْتَهُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الخِنْزِیرِ» و مثله کثیر مما تأویله فی تنزیله و هو من المحکم الذی ذکرناه. (قمی:1367، ج 1، 14)
(15) الف - علی بن إبراهیم: قال: حدثنا محمد بن أحمد بن ثابت، قال: حدثنا الحسن بن محمد بن سماعه، عن وهیب بن حفص، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: سمعته یقول: «إن القرآن زاجر و آمر، یأمر بالجنه و یزجر عن النار، و فیه محکم و متشابه: فأما المحکم فیؤمن به و یعمل به و یعتبر به، و أما المتشابه فیؤمن به و لا یعمل به، و هو قوله: فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الفِتْنَهِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی العِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا - قال - : آل محمد (علیهم السلام) الراسخون فی العلم». بحرانی:1416، ج 1، 598 ب - - و سئل أبو عبد الله (علیه السلام) عن المحکم و المتشابه، فقال: «المحکم ما یعمل به، و المتشابه ما اشتبه علی جاهله».
(16) .... قلت: إنه یقول: إنکم تعلمون علم الحلال و الحرام و القرآن، قال: «إن علم الحلال و الحرام و القرآن یسیر فی جنب العلم الذی یحدث فی اللیل و النهار» مجلسی، ج 23، 192 علی بن إبراهیم: قال: حدثنا محمد بن أحمد بن ثابت، قال: حدثنا الحسن بن محمد بن سماعه، عن وهیب بن حفص، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: سمعته یقول: «إن القرآن زاجر و آمر، یأمر بالجنه و یزجر عن النار، و فیه محکم و متشابه: فأما المحکم فیؤمن به و یعمل به و یعتبر به، و أما المتشابه فیؤمن به و لا یعمل به، و هو قوله: فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الفِتْنَهِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی العِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا - قال - : آل محمد (علیهم السلام) الراسخون فی العلم». بحرانی:1416، ج 1، 598
(17) و أما ما تأویله بعد تنزیله فالأمور التی حدثت فی عصر النبی ص و بعده من غصب آل محمد حقهم و ما وعدهم الله به من النصر علی أعدائهم و ما أخبر الله به من أخبار القائم و خروجه و أخبار الرجعه و الساعه فی قوله «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ» و قوله «وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً» نزلت فی القائم من آل محمد ص و قوله «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الوارِثِینَ وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الأَرْضِ و مثله کثیر مما تأویله بعد تنزیله. قمّی:1367، ج 1، 15
(18) أن الآیات کما عرفت تدل علی أن تأویل الآیه أمر خارجی نسبته إلی مدلول الآیه نسبه الممثل إلی المثل، فهو و إن لم یکن مدلولا للآیه بما لها من الدلاله لکنه محکی لها محفوظ فیها نوعا من الحکایه و الحفظ، نظیر قولک: «فی الصیف ضیعت اللبن» لمن أراد أمرا قد فوت أسبابه من قبل، فإن المفهوم المدلول علیه بلفظ المثل و هو تضییع المرأه اللبن فی الصیف لا ینطبق شیء منه علی المورد، و هو مع ذلک ممثل لحال المخاطب حافظ له یصوره فی الذهن بصوره مضمنه فی الصوره التی یعطیها الکلام بمدلوله. کذلک أمر التأویل فالحقیقه الخارجیه التی توجب تشریع حکم من الأحکام أو بیان معرفه من المعارف الإلهیه أو وقوع حادثه هی مضمون قصه من القصص القرآنیه و إن لم تکن أمرا یدل علیه بالمطابقه نفس الأمر و النهی أو البیان أو الواقعه الکذائیه إلا أن الحکم أو البیان أو الحادثه لما کان کل منها ینتشی منها و یظهر بها فهو أثرها الحاکی لها بنحو من الحکایه و الإشاره. طباطبائی:1417، ج 3، 52
(19) ظهر و بطن هو تأویله منه ما قد مضی، و منه ما لم یجی ء، یجری کما تجری الشمس و القمر، کلما جاء فیه تأویل شیء منه یکون علی الأموات کما یکون علی الأحیاء... بحرانی:1416، ج 1، 44
(20) الف - در آیات: نحل:89 - یوسف:111 ب - عن أبی عبدالله (علیه السلام) قال: «إنی امرؤ من قریش، و لدنی رسول الله (صلی الله علیه و آله) و علمت کتاب الله، و فیه تبیان کل شی ء، و فیه بدء الخلق، و أمر السماء و أمر الأرض، و أمر الأولین و أمر الآخرین، و ما یکون، کأنی أنظر ذلک نصب عینی». بحرانی:1416، ج 1، 35 و قال أبو عبدالله (علیه السلام): «لا تقولوا فی کل آیه هذا رجل و هذا رجل، من القرآن حلال، و منه حرام، و منه نبأ ما قبلکم، و حکم ما بینکم، و خبر ما بعدکم، و هکذا هو». بحرانی:1416، ج 1، 54
(21) به نقل از بصائرالدرجات:... مِنْهُ یَکُونُ عَلَی الأَمْوَاتِ کَمَا یَکُونُ عَلَی الأَحْیَاءِ... مجلسی، ج 23، 197
(22) سمعت أبا عبدالله (علیه السلام) یقول: «إن للقرآن تأویلا، فمنه ما قد جاء، و منه ما لم یجی ء، فإذا وقع التأویل فی زمان إمام من الأئمه، عرفه إمام ذلک الزمان. بحرانی:1416، ج 1، 34 وَ ما کانَ اللهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الغَیْبِ وَ لکِنَّ اللهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاء... (آل عمران:179) بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی گزیند.
(23) و اعلم - یا عبد الله - أن الراسخین فی العلم هم الذین أغناهم الله عن الاقتحام علی السدد المضروبه دون الغیوب، و أقروا بجهل ما جهلوا تفسیره من الغیب المحجوب، فقالوا: آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا و قد مدح الله اعترافهم بالعجز عن تناول ما لم یحیطوا به علما، و سمی ترکهم التعمق فیما لم یکلفهم البحث عنه (رسوخا)». بحرانی:1416، ج 1، 599 - مجلسی ج: 3، 257
(24) قال: «رسول الله (صلی الله علیه و آله) و أهل بیته أفضل الراسخین فی العلم، قد علمه الله جمیع ما أنزل علیه من التنزیل و التأویل، و ما کان الله لینزل علیه شیئا لم یعلمه تأویله، و أوصیاؤه من بعده یعلمونه کله، و الذین لا یعلمون تأویله إذا قال العالم فیه بعلم فأجابهم الله: یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا فالقرآن: عام، و خاص، و محکم، و متشابه، و ناسخ، و منسوخ، و الراسخون فی العلم یعلمونه». بحرانی:1416، ج 1، 45
(25) محمد بن العباس، قال: حدثنا أحمد بن القاسم، عن عیسی بن مهران، عن داود بن المجبر، عن الولید بن محمد، عن زید جدعان، عن عمه علی بن زید، قال: قال: عبد الله بن عمر، کنا نفاضل فنقول: أبو بکر و عمر و عثمان، و یقول قائلهم: فلان و فلان، فقال له رجل، یا أبا عبد الرحمن، فعلی؟ فقال علی من أهل بیت لا یقاس بهم أحد من الناس، علی مع النبی (صلی الله علیه و آله) فی درجته، إن الله عز و جل یقول: وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ الحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ، ففاطمه ذریه النبی (صلی الله علیه و آله)، و هی معه فی درجته، و علی مع فاطمه (صلوات الله علیهما). بحرانی:1416، ج 5، 178
(26) سلیم بن قیس الهلالی: عن أمیر المؤمنین (علیه السلام) - فی حدیث له مع معاویه - قال (علیه السلام): «یا معاویه، إن القرآن، حق، و نور و هدی، و رحمه و شفاء للمؤمنین الذین آمنوا وَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ فِی آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًی» یا معاویه، إن الله عز و جل لم یدع صنفا من أصناف الضلاله و الدعاه إلی النار إلا و قد رد علیهم و احتج فی القرآن، و نهی عن اتباعهم، و أنزل فیهم قرآنا ناطقا علیهم، علمه من علمه، و جهله من جهله، و إنی سمعت رسول الله (صلی الله علیه و آله) یقول: لیس من القرآن آیه إلا و لها ظهر و بطن، و لا منه حرف إلا و له حد، و لکل حد مطلع علی ظهر القرآن و بطنه و تأویله، و ما یعلم تأویله إلا الله و الراسخون فی العلم، و أمر الله عز و جل سائر الأمه أن یقولوا: آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا و أن یسلموا لنا، و أن یردوا علمه إلینا، و قال الله عز و جل: وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ و یطلبونه». بحرانی:1416، ج 1، 598
(27) همچنین ذیل آیه 39 انفال
(28) هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ (الاعراف:53) فهو من الآیات التی تأویلها بعد تنزیلها، قال ذلک فی القائم (علیه السلام)، و یوم القیامه یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْل... قمّی:1367، ج 1، 236 حدیث شماره 1532 در معجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)
(29) قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الأَوَّلِینَ (انفال:38) (ای پیامبر!) به کافران بگو: اگر (از انحراف و عملکردهای ناپسند) دست بردارند، گذشته ی آنان بخشوده می شود و اگر (به روش سابق خود) برگردند، به تحقیق سنّت الهی در برخورد با گذشتگان، (درباره ی آنان نیز) جاری است.
(30) وَ سَکَنْتُمْ فِی مَساکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَ تَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنا بِهِمْ وَ ضَرَبْنا لَکُمُ الأَمْثالَ (ابراهیم:45) و در خانه های آنان که به خویش ستم ورزیده بودند جا گرفتید و بر شما آشکار گشت که ما با آنان چگونه رفتار کردیم و برای شما مثل ها زدیم (باز پند نگرفتید).
(31) ابوالعباس نجاشی در «الفهرست»که به الرجال نیز شهرت دارد، هم سند خود به آثار متقدمان را مطرح کرده و هم جایگاه و درجه اعتبار کتابها را بیان نموده است.
(32) حسن طارمی در مقاله ای با عنوان«پیشینه مکتوب منابع معتبر حدیثی شیه امامیه» (بازسازی متون کهن شیعه، 1388) چندین نمونه از استفاده کلینی از کتب متقدم به شیوه اسناد را آورده است.
(33) إن الخبر إنّما یکون مشمولا لدلیل الحجّیّه إذا کان ذا أثر شرعی.
(34) برای بررسی آماری مباحث موجود در المیزان خصوصا مشاهده میزان وسعت بحث های روائی ر.ک. پایان نامه کارشناسی ارشد آقای سید سعید میری:«در آمدی بر مکتب حدیثی علامه طباطبائی در تفسیر» ص 15 - 17 نیز مقاله حسن قاسم پور:«پیش ادراک های علامه طباطبائی در تفسیر»، مجله پژوهش دینی، شماره5، ص 6 - 7. (همچنین نک. طباطبائی:1417، 6، 57):... و بعد هذا کله فالروایه من الآحاد، و لیست من المتواترات و لا مما قامت علی صحتها قرینه قطعیه، و قد عرفت من أبحاثنا المتقدمه أنا لا نعول علی الآحاد فی غیر الأحکام الفرعیه...
(35) حارث بن ضرار خزاعی گفت: من وارد بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شدم، مرا به اسلام دعوت فرمود. پس به حضورش رفتم، و اسلام آوردم مرا دعوت کرد به دادن زکات آن را هم پذیرفتم و عرضه داشتم: یا رسول الله! به سوی قوم و قبیله ام برمی گردم، و ایشان را به اسلام و دادن زکات می خوانم، هر کس اجابتم کرد زکاتش را می گیرم، و شما حدود فلان و فلان روز شخصی بفرستید تا هر چه زکات جمع آوری کرده ام بدهم بیاورد. حارث بین قوم خود رفت و دعوتش پذیرفته شد، و زکاتها را از آنان که مسلمان شدند جمع کرد، ولی در آن تاریخی که معین کرده بود فرستاده ای از ناحیه رسول خدا نرسید. حارث پیش خود فکر کرد حتما حادثه ای رخ داده و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از دست او خشمگین شده، لذا محترمین از قوم خود را خواست و به ایشان گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تاریخی معین کرد که در آن تاریخ فرستاده ای برای گرفتن زکات نزد من می فرستد، و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگز خلف وعده نمی کند، و من خیال می کنم این تاخیر جز برای این نیست که آن جناب خشمگین شده، به راه بیفتید تا نزد آن جناب برویم. از آن سو رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در رأس همان تاریخ ولید بن عقبه را به سوی حارث روانه کرد، تا زکاتهایی را که از اشخاص گرفته تحویل بگیرد، و ولید در بین راه وحشت می کند و برمی گردد، و به عرض رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می رساند که من نزد حارث رفتم و او از دادن زکات خودداری کرد، و می خواست مرا بکشد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فورا لشکری به سوی حارث و قبیله اش روانه می کند. لشکر آن جناب در بین راه به حارث و نفراتش برمی خورند که از قبیله بیرون شده و دارند می آیند. لشکریان گفتند این خود حارث است که می آید، حارث و نفراتش را دوره کردند. حارث پرسید به سوی چه کسی ماموریت یافته اید؟ گفتند بسوی تو. پرسید: برای چه؟ گفتند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ولید بن عقبه را نزد تو فرستاده و او برگشته و گفته که من نزد حارث رفتم، ولی او زکات را به من نداد، و خواست مرا به قتل برساند. حارث گفت به آن خدایی که محمد را به حق مبعوث کرده چنین نبوده، و من اصلا ولید را ندیده ام، و ولید نزد من نیامده. و بعد از آنکه حارث به حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید (حضرت) پرسید: آیا زکات را ضبط کردی و خواستی فرستاده مرا به قتل برسانی؟ عرضه داشت: نه به آن خدایی که تو را به حق مبعوث فرموده من اصلا ولید را ندیدم و او هم مرا ندیده و من نیامدم مگر بعد از آنکه دیدم در تاریخی که معین فرمودی کسی را نفرستادی. ترسیدم خدا و رسول بر من خشم گرفته باشد، لذا آمده ام که علت تاخیر را بپرسم. در اینجا بود که آیه" یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا... حَکِیمٌ" نازل شد.
(36) نک. «المحجه فی ما نزل فی القائم الحجه» از سید هاشم بحرانی حاوی 134 آیه مفسّره
(37) نک.«معجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)» از شیخ علی کورانی، جلد پنجم حاوی 328 آیه مفسّره
(38) مانند دسته بندی آیات در «فرجام شناسی حیات انسان» به چهار دسته: 1 - تفسیر ظاهر آیات، 2 - تأویل باطن آیات، 3 - تعیین مصداق، 4 - تمثیل و استشهاد.
(39) و عنه: عن محمد بن یحیی، عن أحمد بن محمد، عن علی بن الحکم، عن داود العجلی، عن زراره، عن حمران، عن أبی جعفر (علیه السلام)، قال: «إن الله تبارک و تعالی حیث خلق الخلق خلق ماء عذبا و ماء مالحا أجاجا، فامتزج الماءان، فأخذ طینا من أدیم الأرض فعرکه عرکا شدیدا، فقال لأصحاب الیمین و هم کالذر یدبون: إلی الجنه بسلام. و قال لأصحاب الشمال: إلی النار و لا ابالی. ثم قال: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ القِیامَهِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ. ثم أخذ المیثاق علی النبیین، فقال: أ لست بربکم، و إن هذا محمدا رسولی و إن هذا علیا أمیر المؤمنین؟ قالوا: بلی. فثبتت لهم النبوه، و أخذ المیثاق علی أولی العزم: أننی ربکم، و محمدا رسولی، و علیا أمیر المؤمنین، و أوصیاءه من بعده ولاه أمری و خزان علمی، و أن المهدی انتصر به لدینی، و أطهر به أرضی، و اظهر به دولتی، و انتقم به من أعدائی، و أعبد به طوعا و کرها. قالوا: أقررنا - یا رب - و شهدنا. و لم یجحد آدم و لم یقر، فثبتت العزیمه لهؤلاء الخمسه فی المهدی، و لم یکن لآدم عزم علی الإقرار به، و هو قوله عز و جل: وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً قال: إنما هو (فترک) ثم أمر نارا فأججت، فقال لأصحاب الشمال: ادخلوها. فهابوها، و قال لأصحاب الیمین: ادخلوها. فدخلوها، فکانت علیهم بردا و سلاما، فقال أصحاب الشمال: یا رب أقلنا. فقال: قد أقلتکم اذهبوا فادخلوها. فهابوها. فثم ثبتت الطاعه و الولایه و المعصیه». کلینی:1362، 2، 8 و بحرانی:1416، 2، 607 از حمران از امام باقر (علیه السلام): به راستی خدا تبارک و تعالی چون خلق را آفرید آن خوش گواری آفرید و آب تلخ و شوری و هر دو آب را به هم آمیخت و از روی زمین گِلی بر گرفت و آن را سخت مالید و به اصحاب یمین که چون مورچه می جنبیدند فرمود: با سلامتی به سوی بهشت، و به اصحاب شمال فرمود: به سوی دوزخ و باکی ندارم، سپس فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند چرا، گواهیم؛ تا نگویند در قیامت که ما از این بی خبر و غافل بودیم، سپس از پیغمبران پیمان ستد و فرمود: آیا نیستم من پروردگار شما؟ و این محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول من و این علی امیر مؤمنان؟ گفتند:چرا، و نبوت برای آنها ثبت شد و از اولو العزم به این مضمون پیمان ستد که: به راستی من پروردگار شمایم و محمد رسول من است و علی امیر مؤمنان است و اوصیائش پس از او والیان امر منند و خزانه دارهای علم من، و به راستی عهدی است که من به وسیله او دینم را نصرت دهم و دولتم را ظاهر کنم و از دشمنانم بدو انتقام کشم و به وسیله او خواهی نخواهی پرستیده شوم. گفتند: پروردگارا ما اقرار داریم و گواهیم، آدم نه انکار کرد و نه اقرار آورد و مقام اولو العزمی در این پنج ثبت شد، نسبت به مهدی و آدم تصمیم نگرفت که بدو اقرار کند و این است تفسیر قول خدا عز و جل (115 سوره طه): «و هر آینه به تحقیق عهدی را عرضه کردیم بر آدم و آن را فراموش کرد و تصمیمی در او نیافتیم» فرمود: همانا مقصود از «نَسیَ» در اینجا «ترک» است. سپس فرمود: تا آتشی بر افروخته شد و به اصحاب شمال فرمان داد: در آن در آئید، و از آن هراسیدند، و به اصحاب یمین فرمود: در آن درآئید، در آن در آمدند و بر آنها سرد و سلامت شد، پس اصحاب شمال گفتند: پروردگارا از ما بگذر، فرمود: از شما گذشتم، اکنون بروید و در آن در آئید، پس از آن هراسیدند، از آنجا است که طاعت و ولایت و معصیت ثبت شد.
(40) قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ الآیَهَ کَانَ المِیثَاقُ مَأْخُوذاً عَلَیْهِمْ للهِ بِالرُّبُوبِیَّهِ وَ لِرَسُولِهِ بِالنُّبُوَّهِ وَ لِأَمِیرِ المُؤْمِنِینَ وَ الأَئِمَّهِ بِالإِمَامَهِ فَقَالَ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ وَ مُحَمَّدٌ نَبِیَّکُمْ وَ عَلِیٌّ إِمَامَکُمْ وَ الأَئِمَّهُ الهَادُونَ أَئِمَّتَکُمْ فَ قالُوا بَلی فَقَالَ اللهُ أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ القِیامَهِ أَیْ لِئَلَّا تَقُولُوا یَوْمَ القِیَامَهِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ. فَأَوَّلُ مَا أَخَذَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ المِیثَاقَ عَلَی الأَنْبِیَاءِ بِالرُّبُوبِیَّهِ وَ هُوَ قَوْلُهُ وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ فَذَکَرَ جُمْلَهَ الأَنْبِیَاءِ ثُمَّ أَبْرَزَ أَفْضَلَهُمْ بِالأَسَامِی فَقَالَ وَ مِنْکَ یَا مُحَمَّدُ فَقَدَّمَ رَسُولَ اللهِ ص لِأَنَّهُ أَفْضَلُهُمْ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ فَهَؤُلَاءِ الخَمْسَهُ أَفْضَلُ الأَنْبِیَاءِ وَ رَسُولُ اللهِ أَفْضَلُهُمْ ثُمَّ أَخَذَ بَعْدَ ذَلِکَ مِیثَاقَ رَسُولِ اللهِ ص عَلَی الأَنْبِیَاءِ لَهُ بِالإِیمَانِ وَ عَلَی أَنْ یَنْصُرُوا أَمِیرَ المُؤْمِنِینَ فَقَالَ وَ إِذْ أَخَذَ اللهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَهٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ یَعْنِی رَسُولَ اللهِ ص لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ یَعْنِی أَمِیرَ المُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِ تُخْبِرُوا أُمَمَکُمْ بِخَبَرِهِ وَ خَبَرِ وَلِیِّهِ مِنَ الأَئِمَّه. قمّی:1367، 1، 246
(41) کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهره رَوَی الحَسَنُ بْنُ أَبِی الحَسَنِ الدَّیْلَمِیُّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ فَرَجِ بْنِ أَبِی شَیْبَهَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) یَقُولُ وَ قَدْ تَلَا هَذِهِ الآیَهَ وَ إِذْ أَخَذَ اللهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَهٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ یَعْنِی رَسُولَ اللهِ ص وَ لَتَنْصُرُنَّهُ یَعْنِی وَصِیَّهُ أَمِیرَ المُؤْمِنِینَ (علیه السلام) وَ لَمْ یَبْعَثِ اللهُ نَبِیّاً وَ لَا رَسُولًا إِلَّا وَ أَخَذَ عَلَیْهِ المِیثَاقَ لِمُحَمَّدٍ ص بِالنُّبُوَّهِ وَ لِعَلِیٍّ بِالإِمَامَه. مجلسی، ج 24،352. و صدوق:1362، ج 2، 458
(42) أخرج عبد بن حمید و الفریابی و ابن جریر و ابن المنذر عن مجاهد فی قوله وَ إِذْ أَخَذَ اللهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَهٍ قال هی خطأ من الکتاب و هی فی قراءه ابن مسعود و إذ أخذ الله میثاق الذین أوتوا الکتاب و أخرج ابن جریر عن الربیع انه قرأ و إذ أخذ الله میثاق الذین أوتوا الکتاب قال و کذلک کان یقرؤها أبی بن کعب قال الربیع ألا تری انه یقول ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ یقول لتؤمنن بمحمد [صلّی الله علیه و آله و سلّم] وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قال هم أهل الکتاب. سیوطی: 1404، ج 2، 47
(43) و أخرج ابن جریر و ابن المنذر و ابن أبی حاتم عن سعید بن جبیر قال قلت لابن عباس ان أصحاب عبد الله یقرؤن و إذ أخذ الله میثاق الذین أوتوا الکتاب لما آتیتکم من کتاب و حکمه و نحن نقرأ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ فقال ابن عباس انما أخذ الله میثاق النبیین علی قومهم. سیوطی: 1404، ج 2، 47
(44) الف - فی أخبارنا عن أبی جعفر، و أبی عبد الله (علیهما السلام): «أن هذه الآیه مخصوصه بصاحب الأمر الذی یظهر فی آخر الزمان، و یبید الجبابره و الفراعنه، و یملک الأرض شرقا و غربا، فیملأها عدلا، کما ملئت جورا». بحرانی:1416، ج 4، 254 ب - صَحَّتِ الرِّوَایَهُ عَنْ أَمِیرِ المُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ (علیه السلام) أَنَّهُ قَالَ وَ الَّذِی فَلَقَ الحَبَّهَ وَ بَرَأَ النَّسَمَهَ لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْیَا عَلَیْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَی وَلَدِهَا وَ تَلَا عَقِیبَ ذَلِکَ وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ الآیَهَ مجلسی، ج 24،167 روایت صحیح از حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) رسیده که فرمود به آن خدائی که دانه را میشکافد و جان در کالبد می دمد دنیا بما رو خواهد آورد بعد از این پشت نمودن و تنفری که از ما دارد همانند ماده شتری که به بچه خود خیلی علاقه دارد و از او حمایت می کند.پس از آن این آیه را خواند: وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ. ج - روایت فوق در شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید، ج19، ص 29، حکمت 205 د - قندوزی:1385،ج3، ص 272
(45) الغیبه للشیخ الطوسی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ عَنِ الحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ القِطَعِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَاتِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ یَحْیَی الثَّوْرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیٍّ (علیه السلام) فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الوارِثِینَ قَالَ هُمْ آلُ مُحَمَّدٍ یَبْعَثُ اللهُ مَهْدِیَّهُمْ بَعْدَ جَهْدِهِمْ فَیُعِزُّهُمْ وَ یُذِلُّ عَدُوَّهُم. مجلسی، ج 51 54
(46) محمد بن یعقوب: عن محمد، عن أحمد بن محمد، عن الحسین بن سعید، عن النضر بن سوید، عن عبد الله بن سنان، عن أبی عبد الله (علیه السلام)، أنه سأله عن قول الله عز و جل: وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ ما الزبور، و ما الذکر؟ قال: «الذکر عند الله، و الزبور الذی انزل علی داود، و کل کتاب نزل فهو عند أهل العلم، و نحن هم» بحرانی:1416، ج 3، 847 و أخرج ابن جریر عن الضحاک فی قوله وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ یعنی بالذکر التوراه یعنی بالزبور الکتب من بعد التوراه. سیوطی: 1404، ج 4، 341
(47) و عنه، قال: حدثنا محمد بن همام، عن محمد بن إسماعیل، عن عیسی بن داود، عن أبی الحسن موسی بن جعفر (علیه السلام)، فی قول الله عز و جل: وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ. قال: آل محمد (صلوات الله علیهم أجمعین)، و من تابعهم علی منهاجهم، و الأرض أرض الجنه». وعنه، قال: حدثنا أحمد بن محمد، عن أحمد بن الحسن، عن أبیه، عن الحسین بن محمد ابن عبد الله بن الحسن، عن أبیه، عن أبی جعفر (علیه السلام)، قال: «قوله عز و جل: أَنَّ الأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ هم أصحاب المهدی (علیه السلام) فی آخر الزمان» بحرانی:1416، ج 3، 848.
(48) و أخرج ابن جریر عن ابن زید فی قوله أَنَّ الأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ قال الجنه و قرا وَ قالُوا الحَمْدُ للهِ الَّذِی صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الجَنَّهِ حَیْثُ نَشاءُ قال فالجنه مبتدؤها فی الأرض ثم تذهب درجا علوا و النار مبتدؤها فی الأرض و بینهما حجاب سور ما یدری أحد ما ذاک السور و قرا بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَهُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ العَذابُ قال و درجها تذهب علوا فی السموات. سیوطی: 1404، ج 4، 341
(49) محمد بن یعقوب: بإسناده عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن هشام بن سالم، عن أبی خالد الکابلی، عن أبی جعفر (علیه السلام)، قال: «وجدنا فی کتاب علی (علیه السلام): إِنَّ الأَرْضَ للهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ العاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ أنا و أهل بیتی الذین أورثنا الأرض، و نحن المتقون، و الأرض کلها لنا، فمن أحیا أرضا من المسلمین فعمرها فلیؤد خراجها للإمام من أهل بیتی، و له ما أکل منها (فإن ترکها، أو أخربها، و أخذها رجل من المسلمین من بعده، فعمرها و أحیاها، فهو أحق بها، من الذی ترکها، یؤدی خراجها إلی الإمام من أهل بیتی و له ما أکل منها) حتی یظهر القائم (علیه السلام) من أهل بیتی بالسیف فیحویها و یحوزها و یمنعها، و یخرجهم منها، کما حواها رسول الله (صلی الله علیه و آله) و منعها، إلا ما کان فی أیدی شیعتنا، فإنه یقاطعهم علی ما فی أیدیهم، و یترک الأرض فی أیدیهم». بحرانی:1416، ج 2، 570 و کلینی:1362، ج 1، 407
(50) الغیبه للشیخ الطوسی الفَضْلُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الحَکَمِ عَنْ سُفْیَانَ الجَرِیرِیِّ عَنْ أَبِی صَادِقٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ دَوْلَتُنَا آخِرُ الدُّوَلِ وَ لَنْ یَبْقَی أَهْلُ بَیْتٍ لَهُمْ دَوْلَهٌ إِلَّا مَلَکُوا قَبْلَنَا لِئَلَّا یَقُولُوا إِذَا رَأَوْا سِیرَتَنَا إِذَا مَلِکْنَا سِرْنَا مِثْلَ سِیرَهِ هَؤُلَاءِ وَ هُوَ قَوْلُ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ العاقِبَهُ لِلْمُتَّقِین. مجلسی ج 52، 332
(51) قال أیام الله ثلاثه: یوم القائم و یوم الموت و یوم القیامه قمّی:1367، ج 1، 367 ابن بابویه، قال: حدثنا احمد بن محمد بن یحیی العطار، قال: حدثنا سعد بن عبد الله، قال:حدثنی یعقوب بن یزید، عن محمد بن الحسن المیثمی، عن مثنی الحناط، قال: سمعت أبا جعفر (علیه السلام) یقول: «ایام الله عز و جل ثلاثه: یوم یقوم القائم، و یوم الکره، و یوم القیامه». بحرانی:1416، 3، 286 همچنین از منابع اهل سنت، ینابیع الموده این روایت را آورده است. قندوزی:1385، ج 3، 242.
(52) و عنه: عن عده من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن أبی نصر، عن حماد بن عثمان، عن أبی عبیده الحذاء، قال: سألت أبا جعفر (علیه السلام) عن الاستطاعه و قول الناس، فقال و تلا هذه الآیه وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ: «یا أبا عبیده، الناس مختلفون فی إصابه القول، و کلهم هالک». قال: قلت: قوله: إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ؟ قال: «هم شیعتنا، و لرحمته خلقهم، و هو قوله: وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ یقول: لطاعه الإمام و الرحمه التی یقول: وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْء یقول: علم الإمام، و وسع علمه - الذی هو من علمه - کل شی ء، هم شیعتنا، ثم قال: فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ یعنی ولایه غیر الإمام و طاعته، ثم قال: یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراهِ وَ الإِنْجِیلِ یعنی النبی (صلی الله علیه و آله) و الوصی و القائم یأمرهم بالمعروف إذا قام و ینهاهم عن المنکر، و المنکر من أنکر فضل الإمام و جحده وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبات بحرانی:1416، ج 2، 593 و کلینی:1362، ج 1، 430
(53) تفسیر العیاشی عن المفضل بن عمر، عن أبی عبد الله (علیه السلام)، قال: «إذا قام قائم آل محمد (صلی الله علیه و آله) استخرج من ظهر الکوفه سبعه و عشرین رجلا، خمسه عشر من قوم موسی الذین یقضون بالحق و به یعدلون، و سبعه من أصحاب الکهف، و یوشع وصی موسی، و مؤمن آل فرعون، و سلمان الفارسی، و أبا دجانه الأنصاری، و مالک الأشتر». بحرانی:1416، ج 2، 596. و مجلسی، ج 52، 346
(54) و حدثنی محمد بن جعفر قال حدثنا محمد بن أحمد (مسلم) عن محمد بن الحسین عن موسی بن سعدان عن عبد الله بن القاسم عن صالح عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال فی قوله قُوَّهً قال القوه القائم (علیه السلام) و الرکن الشدید ثلاثمائه و ثلاثه عشر. قمّی:1367، ج 1، 336 و صدوق:1395، ج 2، 673
(55) محمد بن یعقوب: عن جماعه، عن سهل، عن محمد، عن أبیه، عن أبی محمد، عن أبی عبد الله (علیه السلام)، قال: سألته عن قول الله عز و جل: وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها، قال: «الشمس: رسول الله (صلی الله علیه و آله)، به أوضح الله عز و جل للناس دینهم». قال: قلت: وَ القَمَرِ إِذا تَلاها؟ قال: «ذاک أمیر المؤمنین (علیه السلام)، تلا رسول الله (صلی الله علیه و آله)، و نفثه بالعلم نفثا بحرانی:1416، ج 5، 670
(56) و النهار اذا جلّیها (شمس:3)... قال: فقلت: وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها؟ قال: «ذاک الإمام من ذریه فاطمه (علیها السلام)، یسأل عن دین رسول الله (صلی الله علیه و آله)، فیجلیه لمن یسأل، فحکی الله عز و جل قوله: وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها». (کلینی:1362، 8، 50)
(57) ثم قال علی بن إبراهیم: أخبرنا أحمد بن إدریس، قال: حدثنا محمد بن عبد الجبار، عن ابن أبی عمیر، عن حماد بن عثمان، عن محمد بن مسلم، قال: سألت أبا جعفر (علیه السلام) عن قول الله عز و جل: وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی،قال: «اللیل فی هذا الموضع الثانی، یغشی أمیر المؤمنین (علیه السلام) فی دولته التی جرت له علیه، و أمیر المؤمنین (علیه السلام) یصبر فی دولتهم حتی تنقضی».قال: وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی، قال: «النهار هو القائم (علیه السلام) منا أهل البیت، إذا قام غلبت دولته دوله الباطل، و القرآن ضرب فیه الأمثال للناس، و خاطب نبیه به و نحن، فلیس یعلمه غیرنا». بحرانی:1416، ج 5، 677
(58) شرف الدین النجفی، (قال): روی بالإسناد مرفوعا، عن عمرو بن شمر، عن جابر بن یزید الجعفی، عن أبی عبد الله (علیه السلام)، قال: «قوله عز و جل: وَ الفَجْرِ الفجر هو القائم (علیه السلام): وَ لَیالٍ عَشْرٍ الأئمه (علیهم السلام) من الحسن إلی الحسن وَ الشَّفْعِ أمیر المؤمنین و فاطمه (علیها السلام)، وَ الوَتْرِ هو الله وحده لا شریک له: وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ هی دوله حبتر، فهی تسری إلی دوله «1» القائم (علیه السلام)»بحرانی:1416، 5، 650 مجلسی، 24، 78
(59) العیاشی: عن زراره، عن أبی عبد الله (علیه السلام)، فی قول الله: وَ تِلْکَ الأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ. قال: «ما زال منذ خلق الله تعالی آدم دوله لله و دوله لإبلیس، فأین دوله الله تعالی، أما هو إلا قائم واحدا؟». قوله تعالی: وَ لِیُمَحِّصَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الکافِرِینَ بحرانی:1416، 1، 696
(60) محمد بن یعقوب: عن عده من أصحابنا، عن سعد بن عبد الله، عن أحمد بن الحسن، عن عمر ابن یزید، عن الحسن بن الربیع الهمدانی، قال: حدثنا محمد بن إسحاق، عن أسید بن ثعلبه، عن أم هانئ، قالت: لقیت أبا جعفر محمد بن علی (علیهما السلام)، فسألته عن هذه الآیه فَلا أُقْسِمُ بِالخُنَّسِ الجَوارِ الکُنَّسِ، قال: «الخنس: إمام یخنس فی زمانه عند انقطاع من علمه عند الناس سنه ستین و مائتین، ثم یبدو کالشهاب الثاقب فی ظلمه اللیل، فإن أدرکت ذلک قرت عینک». و عنه: عن علی بن محمد، عن جعفر بن محمد، عن موسی بن جعفر البغدادی، عن وهب بن شاذان، عن الحسین بن أبی الربیع، عن محمد بن إسحاق، عن أسید بن ثعلبه، عن أم هانئ، قالت: سألت أبا جعفر محمد بن علی (علیهما السلام) عن قول الله عز و جل: فَلا أُقْسِمُ بِالخُنَّسِ الجَوارِ الکُنَّسِ قالت: فقال: «إمام یخنس سنه ستین و مائتین، ثم یظهر کالشهاب یتوقد فی اللیله الظلماء، و إذا أدرکت زمانه قرت عینک». بحرانی:1416، 5، 595
(61) محمد بن إبراهیم النعمانی، قال: أخبرنا علی بن الحسین، قال: حدثنا محمد بن یحیی العطار، قال: حدثنا محمد بن حسان الرازی، عن محمد بن علی الکوفی، عن إبراهیم بن محمد بن یوسف، عن محمدابن عیسی، عن محمد بن سنان، عن فضیل الرسان، عن أبی حمزه الثمالی، قال: کنت عند أبی جعفر محمد بن علی الباقر (علیهما السلام) ذات یوم، فلما تفرق من کان عنده، قال لی: «یا أبا حمزه، من المحتوم الذی لا تبدیل له عند الله، قیام قائمنا، فمن شک فیما أقول لقی الله و هو به کافر، و له جاحد». ثم قال: «بأبی أنت و أمی، المسمی باسمی، و المکنی بکنیتی، السابع من بعدی، بأبی من یملأ الأرض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا». ثم قال: «یا أبا حمزه، من أدرکه فلم یسلم له فما سلم لمحمد و علی (علیهما السلام) و قد حرم الله علیه الجنه، و مأواه النار و بئس مثوی الظالمین. و أوضح من هذا - بحمد الله - و أنور و أبین و أزهر لمن هداه الله و أحسن إلیه قول الله عز و جل فی محکم کتابه: إِنَّ عِدَّهَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتابِ اللهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَهٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدِّینُ القَیِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ و معرفه الشهور - المحرم و صفر و ربیع و ما بعده، و الحرم منها، هی: رجب، و ذو القعده، و ذو الحجه، و المحرم - لا تکون دینا قیما لأن الیهود و النصاری و المجوس و سائر الملل و الناس جمیعا من الموافقین و المخالفین یعرفون هذه الشهور، و یعدونها بأسمائها، و إنما هم الأئمه القوامون بدین الله (علیهم السلام)، و الحرم منها: أمیر المؤمنین علی (علیه السلام) الذی اشتق الله تعالی له اسما من اسمه العلی، کما اشتق لرسوله (صلی الله علیه و آله) اسما من اسمه المحمود، و ثلاثه من ولده، أسماؤهم علی بن الحسین، و علی بن موسی، و علی بن محمد، فصار لهذا الاسم المشتق من اسم الله جل و عز حرمه به، و صلوات الله علی محمد و آله المکرمین المحترمین به». الشیخ فی (الغیبه) رواه بحذف الإسناد، عن جابر الجعفی، قال: سألت أبا جعفر (علیه السلام) عن تأویل قول الله عز و جل: إِنَّ عِدَّهَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتابِ اللهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَهٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدِّینُ القَیِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ. قال: فتنفس سیدی الصعداء، ثم قال: «یا جابر، أما السنه فهی جدی رسول الله (صلی الله علیه و آله)، و شهورها اثنا عشر شهرا، فهو أمیر المؤمنین، و إلی و إلی ابنی جعفر، و ابنه موسی، و ابنه علی، و ابنه محمد، و ابنه علی، و إلی ابنه الحسن، و إلی ابنه محمد الهادی المهدی. اثنا عشر إماما، حجج الله فی خلقه، و أمناؤه علی وحیه و علمه. و الأربعه الحرم... بحرانی:1416، 2، 773و 774
(62) و فی کتاب کمال الدّین و تمام النّعمه، بإسناده إلی الأصبغ بن نباته: عن علیّ - علیه السّلام - حدیث طویل، یقول فیه: و لقد سئل رسول الله - صلّی الله علیه و آله - و أنا عنده عن الأئمّه بعده. فقال للسّائل: وَ السَّماءِ ذاتِ البُرُوجِ إنّ عددهم بعدد البروج، و برّ اللّیالی و الأیّام و الشهور، إنّ عدّتهم کعدّه الشّهور. قمی مشهدی:1368، 14، 208 الشیخ المفید فی (الاختصاص): عن محمد بن علی بن بابویه، قال: حدثنا محمد بن موسی بن المتوکل، عن محمد بن أبی عبد الله الکوفی، عن موسی بن عمران، عن عمه الحسین بن یزید، عن علی بن سالم، عن أبیه، عن سالم بن دینار، عن سعد بن طریف، عن الأصبغ بن نباته، قال: سمعت ابن عباس یقول: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): «ذکر الله عز و جل عباده، و ذکری عباده، و ذکر علی عباده، و ذکر الأئمه من ولده عباده، و الذی بعثنی بالنبوه و جعلنی خیر البریه، إن وصیی لأفضل الأوصیاء، و إنه لحجه الله علی عباده، و خلیفته علی خلقه، و من ولده الأئمه الهداه بعدی، بهم یحبس الله العذاب عن أهل الأرض، و بهم یمسک السماء أن تقع علی الأرض إلا بإذنه، و بهم یمسک الجبال أن تمید بهم، و بهم یسقی خلقه الغیث، و بهم یخرج النبات، أولئک أولیاء الله حقا و خلفاؤه صدقا، عدتهم عده الشهور، و هی اثنا عشر شهرا، و عدتهم عده نقباء موسی بن عمران (علیه السلام)». ثم تلا هذه الآیه: وَ السَّماءِ ذاتِ البُرُوجِ. ثم قال: «أ تقدر - یا بن عباس - أن الله یقسم بالسماء ذات البروج، و یعنی به السماء و بروجها؟». قلت: یا رسول الله، فما ذاک، قال: «أما السماء فأنا، و أما البروج فالأئمه بعدی، أولهم علی و آخرهم المهدی».بحرانی:1416، 5، 622
(63) ر.ک. الف - منابع شیعی: بحرانی:1416، 5، 94 و عروسی حویزی:1415، 5، 76 و رازی ابوالفتوح:1408، 17، 364 و قمّی:1367، 2، 317 و 3، کلینی:1362، 8،44 ب - منابع سنّی: بحرالعلوم، 3، 320 وزمخشری:1407، 4، 346 و میبدی:1371، 9، 231 – نک.تاجری نسب:1385،10،112 از آیات مشترک.
(64) فی کتاب کمال الدین و تمام النعمه باسناده الی أبی بصیر قال قال ابو عبد الله (علیه السلام) فی قوله عز و جل: هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی وَ دِینِ الحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ المُشْرِکُونَ فقال: و الله ما نزل تأویلها بعد و لا ینزل تأویلها حتی یخرج القائم علیه السلام، فاذا خرج القائم لم یبق کافر بالله العظیم و لا مشرک بالإمام الأکره خروجه، حتی لو کان کافر أو مشرک فی بطن صخره لقالت:یا مؤمن فی بطنی کافر فاکسرنی و اقتله. و باسناده الی سلیط قال: قال الحسین بن علی بن أبی طالب علیهم السلام: منا اثنا عشر مهدیا أولهم أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام، و آخرهم التاسع من ولدی و هو القائم بالحق، یحیی الله به الأرض بعد موتها، و یظهر به الدین الحق علی الدین کله و لو کره المشرکون، و الحدیث طویل أخذنا منه موضع الحاجه. و باسناده الی محمد بن مسلم الثقفی قال: سمعت أبا جعفر محمد بن علی (علیهما السلام) یقول: القائم منا منصور بالرعب مؤید بالنصر، تطوی له الأرض و تظهر له الکنوز، یبلغ سلطانه المشرق و المغرب، و یظهر الله عز و جل دینه علی الدین کله و لو کره المشرکون، فلا یبقی فی الأرض خراب الا عمر، و ینزل روح الله عیسی بن مریم (علیه السلام) فیصلی خلفه، و الحدیث طویل أخذنا منه موضع الحاجه. فی أصول الکافی علی بن محمد عن بعض أصحابنا عن ابن محبوب عن محمد بن الفضیل عن أبی الحسن الماضی (علیه السلام) قال: قلت: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی وَ دِینِ الحَقِّ» قال، هو الذی امر رسوله بالولایه لوصیه، و الولایه هی دین الحق، قلت: «لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ» قال: یظهر علی جمیع الأدیان عند قیام القائم قال: یقول الله: «و الله متم» ولایه القایم «وَ لَوْ کَرِهَ الکافِرُونَ» بولایه علی قلت هذا تنزیل؟ قال: نعم اما هذا الحرف فتنزیل، و اما غیره فتأویل و الحدیث طویل أخذنا منه موضع الحاجه. فی کتاب الاحتجاج للطبرسی «رحمه الله» عن أمیر المؤمنین (علیه السلام) حدیث طویل و فیه: و غاب صاحب هذا الأمر بإیضاح العذر له فی ذلک، لاشتمال الفتنه علی القلوب حتی یکون أقرب الناس الیه أشدهم عداوه له، و عند ذلک یؤیده الله بجنود لم تروها، و یظهر دین نبیه صلی الله علیه و آله علی یدیه علی الدین کله و لو کره المشرکون.
(65) الف - و أخرج سعید بن منصور و ابن المنذر و البیهقی فی سننه عن جابر رضی الله عنه فی قوله لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ قال لا یکون ذلک حتی لا یبقی یهودی و لا نصرانی صاحب مله الا الإسلام حتی تأمن الشاه الذئب و البقره الأسد و الإنسان الحیه و حتی لا تقرض فأره جرابا و حتی توضع الجزیه و یکسر الصلیب و یقتل الخنزیر و ذلک إذا نزل عیسی بن مریم (علیه السلام) سیوطی: 1404، ج 3، 231 ب - و أخرج عبد بن حمید و ابن المنذر عن قتاده رضی الله عنه فی قوله لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ قال الأدیان سته الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ الصَّابِئِینَ وَ النَّصاری وَ المَجُوسَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا فالادیان کلها تدخل فی دین الإسلام و الإسلام لا یدخل فی شی منها فان الله قضی فیما حکم و أنزل ان یظهر دینه عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ قال خروج عیسی بن مریم علیه الصلاه و السلام سیوطی: 1404، ج 3، 231 و طبری:1412، ج 10، 82 و سمرقندی، ج 2، 54 ج - قال السدّی: و ذلک عند خروج المهدی لا یبقی أحد إلا دخل فی الإسلام أو أدّی الخراج ثعلبی:1422، ج 5، 36 د - الکنجی الشّافعی: عن سعیدبن جُبَیر، فی تفسیر قوله: «لِیُظهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلُّه»قالَ:هُوَ المَهدیُّ مِنْ عِترَهِ فاطِمَهَ علیهاالسلام. کنجی شافعی: 155؛ تاجری نسب:1385، 112
(66) محمد بن إبراهیم النعمانی، قال: أخبرنا أحمد بن محمد بن سعید بن عقده، قال: حدثنا علی بن الحسن بن فضال، قال: حدثنا محمد بن عمر و محمد بن الولید، قالا: حدثنا حماد بن عثمان، عن سلیمان بن هارون العجلی، قال: سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) یقول: «إن صاحب هذا الأمر محفوظ له (أصحابه)، لو ذهب الناس جمیعا أتی الله (له) بأصحابه، و هم الذین قال الله عز و جل: فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرِینَ، و هم الذین قال الله عز و جل فیهم: فَسَوْفَ یَأْتِی اللهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَی المُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَی الکافِرِینَ» بحرانی:1416، ج 2، 314
(67) محمد بن إبراهیم - المعروف بابن زینب - قال: أخبرنا عبد الواحد بن عبد الله بن یونس، قال: حدثنا محمد بن جعفر القرشی، قال: حدثنا محمد بن الحسین بن أبی الخطاب، عن محمد بن سنان، عن ضریس، عن أبی خالد الکابلی، عن علی بن الحسین، أو عن محمد بن علی (علیهما السلام)، أنه قال: «الفقداء قوم یفقدون من فرشهم فیصبحون بمکه، و هو قول الله عز و جل:یْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللهُ جَمِیعاً، و هم أصحاب القائم (علیه السلام)». بحرانی:1416، ج 1، 347
(68) العیاشی: عن مسعده بن صدقه، عن أبی جعفر محمد، عن أبیه، عن جده (علیهم السلام)، قال: «قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): إن الناس یوشکون أن ینقطع بهم العمل و یسد علیهم باب التوبه لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً». عن زراره و حمران و محمد بن مسلم، عن أبی جعفر و أبی عبد الله (علیهما السلام)، فی قوله: یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها، قال: «طلوع الشمس من المغرب، و خروج الدابه، و الدخان، و الرجل یکون مصرا و لم یعمل عمل الإیمان، ثم تجیء الآیات فلا ینفعه إیمانه». بحرانی:1416،2، 502
(69) ثم قال: و فی روایه أبی الجارود، عن أبی جعفر (علیه السلام)، فی قوله: هُوَ القادِرُ عَلی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ. قال: «هو الدخان و الصیحه أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ و هو الخسف أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً و هو اختلاف فی الدین، و طعن بعضکم علی بعض وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ و هو أن یقتل بعضکم بعضا، فکل هذا فی أهل القبله، یقول الله: انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ الحَقُّ یعنی القرآن، کذبت به قریش. بحرانی:1416، ج 2، 429 ر.ک. قمّی:1367، ج 1، 170
(70) وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً سُئِلَ الإِمَامُ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِهِ وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً قَالَ مَا یَقُولُ النَّاسُ فِیهَا قُلْتُ یَقُولُونَ إِنَّهَا فِی القِیَامَهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) أَ یُحْشَرُ الله فِی القِیَامَهِ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً وَ یَتْرُکُ البَاقِینَ إِنَّمَا ذَلِکَ فِی الرَّجْعَهِ فَأَمَّا آیَهُ القِیَامَهِ فَهَذِهِ وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً إِلَی قَوْلِهِ وْعِدا
(71) سعد بن عبد الله: عن أحمد بن محمد بن عیسی، عن عمر بن عبد العزیز، عن رجل، عن إبراهیم ابن المستنیر، عن معاویه بن عمار، قال: قلت لأبی عبد الله (علیه السلام): یقول الله عز و جل: فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکاً؟ فقال: «هی و الله للنصاب».قلت: قد رأیناهم دهرهم الأطول فی الکفایه حتی ماتوا: فقال: «ذلک - و الله - فی الرجعه، یأکلون العذره». علی بن إبراهیم، قال: أخبرنا أحمد بن إدریس، قال: حدثنا أحمد بن محمد، عن عمر بن عبد العزیز، عن إبراهیم بن المستنیر، عن معاویه بن عمار، قال: قلت لأبی عبد الله (علیه السلام): قوله: فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکاً؟ قال: «هی - و الله - للنصاب».
(72) و أخرج أحمد و ابن مردویه و اللفظ له و البیهقی فی الدلائل عن أبی بن کعب قال لما نزلت علی النبی [صلّی الله علیه و آله و سلّم] وَعَدَ الله الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ الآیه قال بشر هذه الامه بالسنا و الرفعه والدین و النصر و التمکین فی الأرض فمن عمل منهم عمل الآخره للدنیا لم یکن لَهُ فِی الآخِرَهِ مِنْ نَصِیب سیوطی: 1404، ج 5، 55
(73) حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ قَالَ حَدَّثَنَا الحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنِ المُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ البَصْرِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللهِ الحَکَمِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللهِ ص إِنَّ خُلَفَائِی وَ أَوْصِیَائِی وَ حُجَجَ اللهِ عَلَی الخَلْقِ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ أَخِی وَ آخِرُهُمْ وَلَدِی قِیلَ یَا رَسُولَ اللهِ وَ مَنْ أَخُوکَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قِیلَ فَمَنْ وَلَدُکَ قَالَ المَهْدِیُّ الَّذِی یَمْلَؤُهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالحَقِّ نَبِیّاً لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ الله ذَلِکَ الیَوْمَ حَتَّی یَخْرُجَ فِیهِ وَلَدِیَ المَهْدِیُّ فَیَنْزِلَ رُوحُ اللهِ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ فَیُصَلِّیَ خَلْفَهُ وَ تُشْرِقَ الأَرْضُ بِنُورِهِ وَ یَبْلُغَ سُلْطَانُهُ المَشْرِقَ وَ المَغْرِب صدوق:1395، ج 1،280 عبد الله بن عبّاس گوید: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: پس از من خلفا و اوصیاء و حجّتهای الهی بر خلق دوازده نفرند که اوّل آنان برادرم و آخرین ایشان فرزند من است. گفتند: ای رسول خدا برادر شما کیست؟ فرمود: علی بن - أبی طالب، گفتند: فرزند شما کیست؟ فرمود: مهدی، کسی که زمین را پر از عدل و داد می کند همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد، و سوگند به خدایی که مرا به حقّ به پیامبری برانگیخت اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد خداوند آن روز را طولانی کند تا به غایتی که فرزندم مهدی در آن روز ظهور کند و روح الله عیسی بن مریم فرود آید و پشت سر او نماز خواند و زمین به نورش روشن گردد و حکومتش به شرق و غرب عالم خواهد رسید.
(74) محمد بن یعقوب: عن محمد بن یحیی، عن أحمد بن محمد، عن محمد بن سنان، عن معاذ بن کثیر، قال: سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) یقول: «موسع علی شیعتنا أن ینفقوا مما فی أیدیهم بالمعروف، فإذا قام قائمنا حرم علی کل ذی کنز کنزه حتی یأتیه به فیستعین به علی عدوه، و هو قول الله عز و جل فی کتابه: وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الفِضَّهَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ». بحرانی:1416، ج 2، 771 – کلینی:1362 ج 4، ص 61
(75) أخبرنا أحمد بن إدریس قال حدثنا أحمد بن محمد عن علی بن الحکم عن سیف عن حسان عن هشام بن عمار عن أبیه و کان من أصحاب علی (علیه السلام) عن علی (علیه السلام) فی قوله تعالی «وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ العَذابَ إِلی أُمَّهٍ مَعْدُودَهٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ» قال الأمه المعدوده أصحاب القائم الثلاث مائه و البضعه عشر. قمّی:1367، ج 1، 323
(76) عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَیْدِ اللهِ بْنِ مُوسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ الحَسَنِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) فِی قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَتی أَمْرُ اللهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ قَالَ هُوَ أَمْرُنَا أَمْرُ اللهِ لَا یُسْتَعْجَلُ بِهِ یُؤَیِّدُهُ ثَلَاثَهُ أَجْنَادٍ المَلَائِکَهُ وَ المُؤْمِنُونَ وَ الرُّعْبُ وَ خُرُوجُهُ (علیه السلام) کَخُرُوجِ رَسُولِ اللهِ ص وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَی کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالحَق. نعمانی:1397، 198
(77) «یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلِینَ»انبیاء:104
(78) ممکن است گفته شود به تکرار چنین روزهایی در آینده امید ندارند. در این صورت نیز آمدن ایامی بزرگ و مهم در آینده مطرح است که نمونه هایی کوچک از آن به عنوان «آیه» در گذشته واقع شده است. برای تفصیل بیشتر به بحث آیات در بخش3 - 5 مراجعه شود.
(79) از میان روایاتی که خود وی نقل کرده که آن هم تعداد اندکی از روایات مهدویت هستند، دست کم چهار روایت بنابر تصریح خود ابن خلدون یا بنابر نقلی که از دیگران کرده است، اسناد خوب و قابل قبولی دارند: 1.... اما الترمذی فخرج هو و ابوداود بسندیهما الی ابن عباس من طریق عاصم عن ابی النجود احدالقراء السبعه الی زرّ بن حبیش عن عبدالله بن مسعود عن النبی …: لو لم یبق من الدنیا الایوم لطول الله ذلک الیوم، حتی یبعث الله فیه رجلاً منی.... ابن خلدون پس از ذکر سندهای مختلف این حدیث می گوید: و کلاهما حدیث حسن صحیح (ابن خلدون، 1421: مقدمه، 246) 2. ما رواه الحاکم من طریق سلیمان بن عبید، عن ابی الصدیق الناجی عن رسول الله… قال: یخرج اخرامتی المهدی یسقیه الله الغیث، و تخرج الارض نباتها، و یعطی المال صحاحاً. ابن خلدون پس از ذکر این حدیث از قول حاکم نیشابوری نقل کرده که او گفته: حدیث صحیح الاسناد (همان: مقدمه، 249). 3.... و رواه الحاکم ایضاً من طریق عوف الاعرابی عن ابی الصدیق الناجی عن ابی سعید الخدری قال: قال رسول الله…: لا تقوم الساعه حتی تملأ الارض جوراً و ظلماً و عدواناً، ثم یخرج من اهل بیتی رجلٌ یملأها قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و عدواناً که بعد از ذکر این حدیث می نویسد: قال فیه الحاکم: هذا صحیح علی شرط الشیخین و لم یخرجاه و هیچ گونه توضیحی نیز نداده و به همین جمله بسنده کرده است (همان: مقدمه، ص 248) 4.... ثم رواه ابوداود من روایه ابی خلیل عن ابی عبدالله بن الحارث عن ام سلمه... و راله رجال الصحیحین لا مطعن فیهم و لا مغمز. (همان: ص 247). از میان تعداد اندک روایتی که ابن خلدون نقل کرده، دست کم این چهار مورد را یا خود او یا صاحب نظران دیگر که وی از آن ها نقل کرده است، به سلامت و درستی اسانید آن ها اذعان کرده اند، و اگر نبود جز همین چند روایت صحیح که به طور طبیعی با دیگر احادیث ضعیف تأیید شده اند، برای اثبات موضوع مهدویت کفایت می کرد؛ نقد دیدگاه ابن خلدون درباره احادیث مهدویت، فصلنامه قبسات،شماره33
(80) وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی إِماماً وَ رَحْمَهً وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ بُشْری لِلْمُحْسِنِینَ (احقاف:12)
(81) أَ کانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَیْنا إِلی رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قالَ الکافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِینٌ (یونس2) وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّهً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (سبا:28) کانَ النَّاسُ أُمَّهً واحِدَهً فَبَعَثَ الله النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ... (البقره:213) مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژده آور و بیم دهنده برانگیخت وَ ما نُرْسِلُ المُرْسَلِینَ إِلاَّ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِین... (کهف:56) و ما فرستادگان را جز نویدبخش و بیم دهنده نمی فرستیم. همچنین ر.ک. البقره:97 - الاعراف:188 - اسراء: 105 و...
(82) سابِقُوا إِلی مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رُسُلِهِ ذلِکَ فَضْلُ اللهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ الله ذُو الفَضْلِ العَظِیمِ (حدید:21) به سوی آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی پیشگام شوید که پهنای آن به پهنای آسمان ها و زمین است، برای کسانی آماده شده است که به خداوند و پیامبرانش ایمان دارند، این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد می بخشد و خداوند دارای بخشش سترگ است.
(83) وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ (آل عمران:133) و برای (رسیدن به) آمرزش پروردگارتان و بهشتی به پهنای آسمان ها و زمین که برای پرهیزگاران آماده شده است شتاب کنید.
(84) یا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الجَنَّه (الاعراف:27) ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد! چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند.
(85) زیرا کلمه«ابتلاء» به معنای نقل چیزی از حالی به حالی و طوری به طور دیگر است، مثلا طلا را در بوته ابتلا می کنند، تا ذوب شود و به شکلی که می خواهند در آید. (طباطبائی:1417، 20، 121) و با اختبار فرق دارد.خداوند متعال به علم خود از نتایج آزمون ها با خبر است و فایده آزمایشها و ابتلاء انسانها تغییر حالت و تکمیل نفوس آنان است.
(86) همچنین ثعلبی:1422، 4، 79 - الغیبه، 16 - بحرانی:1416، 1، 479 - قندوزی:1385، 422
(87) قال: «نزلت فی القائم و أصحابه». بحرانی:1416، ج 4، 89
(88) وَ إِذا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعِیماً وَ مُلْکاً کَبِیرا (انسان:20) و چون بدان جا بنگری نعمت و پادشاهی بیکرانی می بینی.
(89) سیاق آیات سوره انسان در توصیف بهشت ابرار نشان میدهد که همه چیز در بهشت به اراده ابراراست و تحت فرمان ایشان قراردارد. مثل این که می فرماید جشمه ها را خود می جوشانند و اندازه شراب جامها را خود تعیین می کنند و... و نهایتا در یک کلام آن بهشت را نعمت فراوان و فرمانروایی بزرگ می خواند. از این رو می توان گفت به حق به مقام خلافت الله نائل و مَلِک و صاحب اختیار شده اند.
(90) الف - عَنْ یَحْیَی بْنِ أَبِی القَاسِمِ قَالَ سَالتُ الصَّادِقَ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ الم ذلِکَ الکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالغَیْبِ فَقَالَ المُتَّقُونَ شِیعَهُ عَلِیٍّ (علیه السلام) وَ أَمَّا الغَیْبُ فَهُوَ الحُجَّهُ الغَائِبُ وَ شَاهِدُ ذَلِکَ قَوْلُ اللهِ تَعَالَی وَ یَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الغَیْبُ للهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ المُنْتَظِرِینَ. صدوق:1395، 1، 18 شیخ صدوق در کتاب کمال الدین از حضرت صادق (علیه السلام) نقل می کند که فرمود: هر کس اقرار بظهور امام زمان کند، ایمان بغیب آورده است. و نیز در کتاب مزبور از یحیی بن ابو القاسم روایت نموده که گفت: تفسیر این آیه را از حضرت صادق (علیه السلام) پرسیدم فرمود: «متقین» در این آیه شیعیان علی (علیه السلام) هستند و «غیب» حجت غایب میباشد. دلیل این معنی آیه «فَقُلْ إِنَّمَا الغَیْبُ للهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ المُنْتَظِرِینَ» است یعنی: ای پیغمبر بگو غیب مال خداست، پس منتظر باشید که من نیز با شما از منتظران هستم. ب - قندوزی:1385، ج 3، ص 283 تا 285
(91) رَوَتِ الخَاصَّهُ وَ العَامَّهُ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ أَمِیرُ المُؤْمِنِینَ (علیه السلام) نَزَلَ القُرْآنُ أَرْبَاعاً رُبُعٌ فِینَا وَ رُبُعٌ فِی عَدُوِّنَا وَ رُبُعٌ سُنَنٌ وَ أَمْثَالٌ وَ رُبُعٌ فَرَائِضُ وَ أَحْکَامٌ وَ لَنَا کَرَائِمُ القُرْآن (مجلسی، 24، 305) درباره دلالت سنن و امثال بر سرگذشت پیشینیان به آیات چندی از جمله آیات ذیل استشهاد می شود: - قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ المُکَذِّبِینَ (آل عمران:137) وَ سَکَنْتُمْ فِی مَساکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَ تَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنا بِهِمْ وَ ضَرَبْنا لَکُمُ الأَمْثالَ (ابراهیم:45)
(92) وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ القُری أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ الآخِرَهِ خَیْرٌ لِلَّذینَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُونَ (یوسف:109) «و پیش از تو جز مردانی از مردم شهرها را که به آنان وحی می کردیم نفرستادیم آیا روی زمین گردش نکرده اند تا بنگرند سرانجام پیشینیانشان چگونه بوده است؟ و به راستی سرای واپسین برای پرهیزگاران بهتر است آیا خرد نمی ورزید؟» أَ وَ لَمْ یَسیرُوا فِی الأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَ أَثارُوا الأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالبَیِّناتِ فَما کانَ الله لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (روم:9) أَ وَ لَمْ یَسیرُوا فِی الأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَ ما کانَ الله لِیُعْجِزَهُ مِنْ شَیْء فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الأَرْضِ إِنَّهُ کانَ عَلیماً قَدیراً (فاطر:44) أَ وَ لَمْ یَسیرُوا فِی الأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذینَ کانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَ آثاراً فِی الأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ الله بِذُنُوبِهِمْ وَ ما کانَ لَهُمْ مِنَ اللهِ مِنْ واقٍ (غافر:21) أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّهً وَ آثاراً فِی الأَرْضِ فَما أَغْنی عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ (غافر:82)
(93) 1 - وَاذْکُرْ فِی الکِتَابِ مَرْیَمَ إِذْ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَانًا شَرْقِیًّا (مریم:16). 2 - وَاذْکُرْ فِی الکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَبِیًّا (مریم:41). 3 - وَاذْکُرْ فِی الکِتَابِ مُوسَی إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصًا وَکَانَ رَسُولاً نَبِیًّا (مریم:51). 4 - وَاذْکُرْ فِی الکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الوَعْدِ وَکَانَ رَسُولاً نَبِیًّا (مریم:54). 5 - وَاذْکُرْ فِی الکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَبِیًّا (مریم:56). 6 - ..وَاذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ (ص:17). 7 - وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِی الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ (ص:41). 8 - وَاذْکُرْ عِبَادَنَا إبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ أُوْلِی الأَیْدِی وَالأَبْصَارِ (ص:45). 9 - واذْکُرْ إِسْمَاعِیلَ وَالیَسَعَ وَذَا الکِفْلِ وَکُلٌّ مِنْ الأَخْیَارِ (ص:48). 10 - وَاذْکُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالأَحْقَافِ.. (الأحقاف:21).
(94) والظرف إذ منصوب بإضمار أذکر. زمخشری:1407، 1، 271.
(95) وإذ قال ربُّک للملائکهِ إنِّی جاعلٌ فی الأرض خلیفه (البقره:30) - وَ إِذْ آتَیْنا مُوسَی الکِتابَ وَ الفُرْقانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (البقره:53) - وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللهِ وَ الیَوْمِ الآخِرِ قالَ وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلی عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ المَصِیرُ (البقره:126) - إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فِی بَطْنِی مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ العَلِیمُ (آل عمران:35) - وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَهً إِنِّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (انعام:74)
(96) وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسِیت... (کهف:24) و چون فراموش کردی پروردگارت را یاد کن وَ ما أَنْسانِیهُ إِلاَّ الشَّیْطانُ أَنْ أَذْکُرَه (کهف:63) و جز شیطان کسی یادکرد آن را از یاد من نبرد
(97) إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللهِ الإِسْلام (آل عمران:19) «بی گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است».
(98) شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّی بِهِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیه (شوری:13) «از دین، همان را برای شما بیان داشت که نوح را بدان سفارش کرده بود و نیز آنچه را که به تو وحی کردیم و آنچه را که به ابراهیم و موسی و عیسی، سفارش کردیم که دین را استوار بدارید و در آن به پراکندگی نیفتید».
(99) أقول: و الروایه ترد علی منکری دلاله الآیه علی أخذ المیثاق فی الذر تفسیرهم قوله: «وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ» أن المراد به أنه عرفهم آیاته الداله علی ربوبیته، و الروایه صحیحه و مثلها فی الصراحه و الصحه ما سیأتی من روایه زراره و غیره. أقول: و قد روی حدیث الذر کما فی الروایه موقوفه و موصوله عن عده من أصحاب رسول الله ص کعلی ع، و ابن عباس، و عمر بن الخطاب، و عبد الله بن عمر، و سلمان، و أبی هریره، و أبی أمامه، و أبی سعید الخدری، و عبد الله بن مسعود، و عبد الرحمن بن قتاده، و أبی الدرداء، و أنس، و معاویه، و أبی موسی الأشعری. کما روی من طرق الشیعه عن علی و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و الحسن بن علی العسکری ع، و من طرق أهل السنه أیضا عن علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد (علیه السلام) بطرق کثیره فلیس من البعید أن یدعی تواتره المعنوی.
(100) عن أبی جعفر (علیه السلام) فی قول الله: وَلَقَدْ عَهِدْنا إِلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً، قال: عهد إلیه فی محمّد صلی الله علیه وآله وسلم والأئمّه من بعده، فترک ولم یکن له عزم فیهم، إنَّهم هکذا، وإنَّما سُمّوا أولو العزم أنَّه عهد إلیهم فی محمّد والأوصیاء من بعده والقائم (علیه السلام) وسیرته، فأجمع عزمهم أنَّ ذلک کذلک والإقرار به.
(101) عَبْدِ اللهِ بْنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (علیه السلام) قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَلِیٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ النَّوْفَلِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ هِلَالٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَی الکِلَابِیِّ عَنْ خَالِدِ بْنِ نَجِیحٍ عَنْ حَمْزَهَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِیهِ حُمْرَانَ بْنِ أَعْیَنَ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ قَالَ سَمِعْتُ سَیِّدَ العَابِدِینَ عَلِیَّ بْنَ الحُسَیْنِ (علیه السلام) یَقُولُ فِی القَائِمِ مِنَّا سُنَنٌ مِنَ الأَنْبِیَاءِ سُنَّهٌ مِنْ أَبِینَا آدَمَ (علیه السلام) وَ سُنَّهٌ مِنْ نُوحٍ وَ سُنَّهٌ مِنْ إِبْرَاهِیمَ وَ سُنَّهٌ مِنْ مُوسَی وَ سُنَّهٌ مِنْ عِیسَی وَ سُنَّهٌ مِنْ أَیُّوبَ وَ سُنَّهٌ مِنْ مُحَمَّدٍ ص فَأَمَّا مِنْ آدَمَ وَ نُوحٍ فَطُولُ العُمُرِ وَ أَمَّا مِنْ إِبْرَاهِیمَ فَخَفَاءُ الوِلَادَهِ وَ اعْتِزَالُ النَّاسِ وَ أَمَّا مِنْ مُوسَی فَالخَوْفُ وَ الغَیْبَهُ وَ أَمَّا مِنْ عِیسَی فَاخْتِلَافُ النَّاسِ فِیهِ وَ أَمَّا مِنْ أَیُّوبَ فَالفَرَجُ بَعْدَ البَلْوَی وَ أَمَّا مِنْ مُحَمَّدٍ ص فَالخُرُوجُ بِالسَّیْف صدوق:1395، ج 2، 577 سعید بن جبیر گوید: از امام زین العابدین (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: در قائم (علیه السلام) سنّتهایی از انبیاء (علیهم السلام) است، سنّتی از نوح و سنّتی از ابراهیم و سنّتی از موسی و سنّتی از عیسی و سنّتی از ایّوب و سنّتی از محمّد صلوات الله علیهم امّا از نوح طول عمر است و امّا از ابراهیم ولادت نهانی و کناره گیری از مردم است و امّا از موسی خوف و غیبت است و امّا از عیسی اختلاف مردم در باره اوست و امّا از ایوب فرج بعد از شدّت است و امّا از محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قیام با شمشیر است. همچنین روایات دیگر در صدوق:1395، 2، 524 – 481 – 350 - 345
(102) کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهره مُحَمَّدُ بْنُ العَبَّاسِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَمَاعَهَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الحَمِیدِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) قَالَ إِنَّ القَائِمَ إِذَا خَرَجَ دَخَلَ المَسْجِدَ الحَرَامَ فَیَسْتَقْبِلُ الکَعْبَهَ وَ یَجْعَلُ ظَهْرَهُ إِلَی المَقَامِ ثُمَّ یُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ یَقُومُ فَیَقُولُ یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنَا أَوْلَی النَّاسِ بِآدَمَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنَا أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنَا أَوْلَی النَّاسِ بِإِسْمَاعِیلَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنَا أَوْلَی النَّاسِ بِمُحَمَّدٍ ص ثُمَّ یَرْفَعُ یَدَیْهِ إِلَی السَّمَاءِ فَیَدْعُو وَ یَتَضَرَّعُ حَتَّی یَقَعَ عَلَی وَجْهِهِ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَّنْ یُجِیبُ المُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللهِ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُون
(103) بِالإِسْنَادِ عَنِ الفَضْلِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ رَفَعَهُ إِلَی أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ إِذَا خُسِفَ بِجَیْشِ السُّفْیَانِیِّ إِلَی أَنْ قَالَ وَ القَائِمُ یَوْمَئِذٍ بِمَکَّهَ عِنْدَ الکَعْبَهِ مُسْتَجِیراً بِهَا یَقُولُ أَنَا وَلِیُّ اللهِ أَنَا أَوْلَی بِاللهِ وَ بِمُحَمَّدٍ ص فَمَنْ حَاجَّنِی فِی آدَمَ فَأَنَا أَوْلَی النَّاسِ بِآدَمَ وَ مَنْ حَاجَّنِی فِی نُوحٍ فَأَنَا أَوْلَی النَّاسِ بِنُوحٍ وَ مَنْ حَاجَّنِی فِی إِبْرَاهِیمَ فَأَنَا أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ وَ مَنْ حَاجَّنِی فِی مُحَمَّدٍ فَأَنَا أَوْلَی النَّاسِ بِمُحَمَّدٍ وَ مَنْ حَاجَّنِی فِی النَّبِیِّینَ فَأَنَا أَوْلَی النَّاسِ بِالنَّبِیِّینَ إِنَّ الله تَعَالَی یَقُولُ إِنَّ الله اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی العالَمِینَ ذُرِّیَّهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ الله سَمِیعٌ عَلِیمٌ فَأَنَا بَقِیَّهُ آدَمَ وَ خِیَرَهُ نُوحٍ وَ مُصْطَفَی إِبْرَاهِیمَ وَ صَفْوَهُ مُحَمَّدٍ أَلَا وَ مَنْ حَاجَّنِی فِی کِتَابِ اللهِ فَأَنَا أَوْلَی النَّاسِ بِکِتَابِ اللهِ أَلَا وَ مَنْ حَاجَّنِی فِی سُنَّهِ رَسُولِ اللهِ فَأَنَا أَوْلَی النَّاسِ بِسُنَّهِ رَسُولِ اللهِ وَ سِیرَتِهِ وَ أَنْشُدُ الله مَنْ سَمِعَ کَلَامِی لَمَّا یَبْلُغُ الشَّاهِدُ الغَائِبَ فَیَجْمَعُ الله لَهُ أَصْحَابَهُ ثَلَاثَمِائَهٍ وَ ثَلَاثَهَ عَشَرَ رَجُلًا فَیَجْمَعُهُمُ الله عَلَی غَیْرِ مِیعَادٍ قَزَعٌ کَقَزَعِ الخَرِیفِ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الآیَهَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ الله جَمِیعاً فَیُبَایِعُونَهُ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ المَقَامِ وَ مَعَهُ عَهْدُ رَسُولِ اللهِ ص قَدْ تَوَاتَرَتْ عَلَیْهِ الآبَاءُ فَإِنْ أَشْکَلَ عَلَیْهِمْ مِنْ ذَلِکَ شَیْء فَإِنَّ الصَّوْتَ مِنَ السَّمَاءِ لَا یُشْکِلُ عَلَیْهِمْ إِذَا نُودِیَ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِیه. تفسیر القمی أَبِی عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ عَنْ أَبِی خَالِدٍ الکَابُلِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) وَ اللهِ لَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی القَائِمِ (علیه السلام) وَ قَدْ أَسْنَدَ ظَهْرَهُ إِلَی الحَجَرِ ثُمَّ یَنْشُدُ الله حَقَّهُ ثُمَّ یَقُولُ یَا أَیُّهَا النَّاسُ مَنْ یُحَاجَّنِی فِی اللهِ فَأَنَا أَوْلَی بِاللهِ أَیُّهَا النَّاسُ مَنْ یُحَاجَّنِی فِی آدَمَ فَأَنَا أَوْلَی بِآدَمَ أَیُّهَا النَّاسُ مَنْ یُحَاجَّنِی فِی نُوحٍ فَأَنَا أَوْلَی بِنُوحٍ أَیُّهَا النَّاسُ مَنْ یُحَاجَّنِی فِی إِبْرَاهِیمَ فَأَنَا أَوْلَی بِإِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) أَیُّهَا النَّاسُ مَنْ یُحَاجَّنِی فِی مُوسَی فَأَنَا أَوْلَی بِمُوسَی أَیُّهَا النَّاسُ مَنْ یُحَاجَّنِی فِی عِیسَی فَأَنَا أَوْلَی بِعِیسَی أَیُّهَا النَّاسُ مَنْ یُحَاجَّنِی فِی مُحَمَّدٍ ص فَأَنَا أَوْلَی بِمُحَمَّدٍ أَیُّهَا النَّاسُ مَنْ یُحَاجَّنِی فِی کِتَابِ اللهِ فَأَنَا أَوْلَی بِکِتَابِ اللهِ ثُمَّ یَنْتَهِی إِلَی المَقَامِ فَیُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ وَ یَنْشُدُ الله حَقَّه
(104) وَ سَیِّدُنَا القَائِمُ (علیه السلام) مُسْنِدٌ ظَهْرَهُ إِلَی الکَعْبَهِ وَ یَقُولُ یَا مَعْشَرَ الخَلَائِقِ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی آدَمَ وَ شَیْثٍ فَهَا أَنَا ذَا آدَمُ وَ شَیْثٌ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی نُوحٍ وَ وَلَدِهِ سَامٍ فَهَا أَنَا ذَا نُوحٌ وَ سَامٌ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ فَهَا أَنَا ذَا إِبْرَاهِیمُ وَ إِسْمَاعِیلُ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی مُوسَی وَ یُوشَعَ فَهَا أَنَا ذَا مُوسَی وَ یُوشَعُ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی عِیسَی وَ شَمْعُونَ فَهَا أَنَا ذَا عِیسَی وَ شَمْعُونُ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی مُحَمَّدٍ وَ أَمِیرِ المُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِمَا فَهَا أَنَا ذَا مُحَمَّدٌ ص وَ أَمِیرُ المُؤْمِنِینَ (علیه السلام) أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی الحَسَنِ وَ الحُسَیْنِ (علیه السلام) فَهَا أَنَا ذَا الحَسَنُ وَ الحُسَیْنُ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی الأَئِمَّهِ مِنْ وُلْدِ الحُسَیْنِ (علیه السلام) فَهَا أَنَا ذَا الأَئِمَّهُ (علیهم السلام) أَجِیبُوا إِلَی مَسْأَلَتِی فَإِنِّی أُنَبِّئُکُمْ بِمَا نُبِّئْتُمْ بِهِ وَ مَا لَمْ تُنَبَّئُوا بِهِ وَ مَنْ کَانَ یَقْرَأُ الکُتُبَ وَ الصُّحُفَ فَلْیَسْمَعْ مِنِّی ثُمَّ یَبْتَدِئُ بِالصُّحُفِ الَّتِی أَنْزَلَهَا الله عَلَی آدَمَ وَ شَیْثٍ (علیهما السلام) وَ یَقُولُ أُمَّهُ آدَمَ وَ شَیْثٍ هِبَهِ اللهِ هَذِهِ وَ اللهِ هِیَ الصُّحُفُ حَقّاً وَ لَقَدْ أَرَانَا مَا لَمْ نَکُنْ نَعْلَمُهُ فِیهَا وَ مَا کَانَ خَفِیَ عَلَیْنَا وَ مَا کَانَ أُسْقِطَ مِنْهَا وَ بُدِّلَ وَ حُرِّفَ ثُمَّ یَقْرَأُ صُحُفَ نُوحٍ وَ صُحُفَ إِبْرَاهِیمَ وَ التَّوْرَاهَ وَ الإِنْجِیلَ وَ الزَّبُورَ فَیَقُولُ أَهْلُ التَّوْرَاهِ وَ الإِنْجِیلِ وَ الزَّبُورِ هَذِهِ وَ اللهِ صُحُفُ نُوحٍ وَ إِبْرَاهِیمَ (علیهما السلام) حَقّاً وَ مَا أُسْقِطَ مِنْهَا وَ بُدِّلَ وَ حُرِّفَ مِنْهَا هَذِهِ وَ اللهِ التَّوْرَاهُ الجَامِعَهُ وَ الزَّبُورُ التَّامُّ وَ الإِنْجِیلُ الکَامِلُ وَ إِنَّهَا أَضْعَافُ مَا قَرَأْنَا مِنْهَا - ثُمَّ یَتْلُو القُرْآن...
(105) لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ یَقُولُ حَالًا بَعْدَ حَالٍ یَقُولُ لَتَرْکَبُنَّ سُنَّهَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ القُذَّهِ بِالقُذَّهِ لَا تُخْطِئُونَ طَرِیقَهُمْ وَ لَا یُخْطَی شِبْرٌ بِشِبْرٍ وَ ذِرَاعٌ بِذِرَاعٍ وَ بَاعٌ بِبَاعٍ حَتَّی أَنْ لَوْ کَانَ مَنْ قَبْلَکُمْ دَخَلَ جُحْرَ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوهُ قَالُوا الیَهُودَ وَ النَّصَارَی تَعْنِی یَا رَسُولَ اللهِ قَالَ فَمَنْ أَعْنِی لَتَنْقُضُنَّ عُرَی الإِسْلَامِ عُرْوَهً عُرْوَهً فَیَکُونُ أَوَّلَ مَا تَنْقُضُونَ مِنْ دِینِکُمُ الأَمَانَهُ وَ آخِرَهُ الصَّلَاه.قمّی:1367، 2، 413. مجلسی،9، 249
(106) نک. التوبه:69 - النحل:63 - النساء:26 – الاسراء:76و77 - الاحقاف:10 - البقره:214 - المائده:102و101 - النور:34 – العنکبوت:18 - ...
(107) مانند: 1 - روایت های فراوانی که از شباهتها و سنت های مشترک میان امام مهدی (علیه السلام) و پیامبران سخن می گوید.مثل: عَبْدِ اللهِ بْنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (علیهم السلام) قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَلِیٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ النَّوْفَلِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ هِلَالٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَی الکِلَابِیِّ عَنْ خَالِدِ بْنِ نَجِیحٍ عَنْ حَمْزَهَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِیهِ حُمْرَانَ بْنِ أَعْیَنَ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ قَالَ سَمِعْتُ سَیِّدَ العَابِدِینَ عَلِیَّ بْنَ الحُسَیْنِ (علیه السلام) یَقُولُ فِی القَائِمِ مِنَّا سُنَنٌ مِنَ الأَنْبِیَاءِ سُنَّهٌ مِنْ أَبِینَا آدَمَ (علیه السلام) وَ سُنَّهٌ مِنْ نُوحٍ وَ سُنَّهٌ مِنْ إِبْرَاهِیمَ وَ سُنَّهٌ مِنْ مُوسَی وَ سُنَّهٌ مِنْ عِیسَی وَ سُنَّهٌ مِنْ أَیُّوبَ وَ سُنَّهٌ مِنْ مُحَمَّدٍ ص فَأَمَّا مِنْ آدَمَ وَ نُوحٍ فَطُولُ العُمُرِ وَ أَمَّا مِنْ إِبْرَاهِیمَ فَخَفَاءُ الوِلَادَهِ وَ اعْتِزَالُ النَّاسِ وَ أَمَّا مِنْ مُوسَی فَالخَوْفُ وَ الغَیْبَهُ وَ أَمَّا مِنْ عِیسَی فَاخْتِلَافُ النَّاسِ فِیهِ وَ أَمَّا مِنْ أَیُّوبَ فَالفَرَجُ بَعْدَ البَلْوَی وَ أَمَّا مِنْ مُحَمَّدٍ ص فَالخُرُوجُ بِالسَّیْف 2 - روایت های تبیین عهد و میثاق رسولان که یکی از مفاد این میثاق مشترک بر سر سیره امام مهدی (علیه السلام) بوده است.که برخی از این روایتها در فصل 2 - 1 ذکر شد.
(108) مَا مِن مُعجِزَهٍ مِن مُعجِزاتِ الأنبِیاءِ وَ الأوصیاءِ إلّا وَ یَظَهرُ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعالی مِثلَها فِی یَدِ قَائِمنَا لِإِتمامِ الحُجَّهِ عَلَی الأعدَاءِ؛ هیچ معجزه ای از معجزات انبیای الهی و اوصیای ایشان نمی باشد، مگر این که خداوند متعال برای اتمام حجت بر دشمنان، همانند آن را به دست قائم ما ظاهر می سازد»
(109) عمرو بن حریث گوید: قول خدای تعالی را: «مانند درخت پاکی که ریشه اش برجا و شاخه اش سر بآسمان کشیده»از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم، حضرت فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله اصل و ریشه آن درخت است و امیر المؤمنین (علیه السلام) فرع (و تنه) آن و امامان از نسل آنها شاخه های آن و علم امامان میوه آن و شیعیان مؤمن ایشان برگهای آنست، آیا در آن درخت چیز زیاد دیگری هست؟ عرض کردم: نه، به خدا. فرمود: به خدا که چون مؤمنی متولد شود، برگی در آن درخت پیدا می شود و چون مؤمنی می میرد، برگی از آن درخت می افتد.
(110) صالح بن سهل همدانی گوید امام صادق (علیه السلام) راجع بقول خدای تعالی (آیه 80 سوره نور که بآیه نور معروفست در تأویل آن چنین فرمود) «خدا نور آسمانها و زمین است، حکایت نور او چون فانوسی است» آن فانوس فاطمه علیها السلام است «که در آن فانوس چراغیست» آن چراغ حسن است «چراغ در آبگینه است» آبگینه حسین است «آبگینه مانند اختر درخشانی است» آن اختر درخشان فاطمه است در میان زنان جهان «از درخت پر برکتی برافروزد» آن درخت حضرت ابراهیم (علیه السلام) است «درخت زیتونی است نه خاوری و نه باختری» نه یهودی و نه نصرانی «که نزدیکست روغنش برافروزد» نزدیکست علم از آن بجوشد «اگر چه آتشی باو نرسد، نوریست روی نوری» از فاطمه امامی پس از امامی آید «خدا هر که را خواهد بنور خود رهبری کند» هر که را خدا خواهد بامامان رهبری کند «و خدا برای مردم مثلها میزند»
(111) حسن بصریّ نزد امام باقر (علیه السلام) آمده و گفت: خدمت شما رسیده ام تا آیاتی از قرآن را از شما بپرسم.حضرت فرمود: مگر تو فقیه مردم بصره نیستی؟ گفت: این گونه می گویند.فرمود: در بصره کسی نبود که از او بپرسی؟ گفت: نه، کسی نبود. فرمود: پس همه مردم بصره از تو می پرسند؟ گفت: آری. فرمود: سبحان الله! عهده دار کار عظیمی شده ای، مطلبی از تو به من رسیده که فکر نکنم راست باشد؟ یا بر تو بسته اند؟ گفت: چه چیزی؟ فرمود: معتقدند که تو گفته ای: خداوند پس از خلق انسان همه امور را به او تفویض و واگذار نموده است، راوی گوید: حسن ساکت شده و چیزی نگفت. حضرت فرمود: فکر می کنی آن را که خداوند در قرآن «آمن» خوانده، پس از این قول؛ دیگر گرفتار ترس و خوفی خواهد شد؟ حسن گفت: نه، نخواهد شد. فرمود: حال قصد دارم آیه ای از قرآن را بر تو خوانده و تو را مخاطب آن قرار دهم، و فکر نکنم تفسیر صحیحی از آن بدانی، که اگر آیه را بر اساس تفسیر خودت عمل کنی هم خود و هم دیگران را هلاک می کنی. گفت: آن آیه چیست؟ فرمود: آنجا که خدا فرماید: «و میان آنان و آبادیهایی که در آنها برکت نهاده بودیم آبادیهای پیدا و پیوسته پدید آوردیم، و در آنها آمد و شد را به اندازه کردیم (و گفتیم:) در آنها شبها و روزها ایمن و بی بیم رفت و آمد کنید - سبأ: 18»، ای حسن شنیده ام که تو در پاسخ أهل بصره گفته ای مراد از آن آبادی (ایمن و بی بیم) مکّه است!. امام افزود: آیا بر قافله حاجیان راهزنی نمی کنند و مردم مکّه در ترس و هراس نیستند و آیا مالشان را نمی برند؟حسن گفت: آری. فرمود: پس چطور می شود که أهل مکّه ایمن و بی بیم باشند؟ بلکه خداوند برای ما در قرآن مثالها را زده است. پس مائیم آن آبادیهایی که خداوند برکتشان بخشیده، و این همان فرمایش خداوند متعال است، پس هر که معترف به فضل ما باشد از همان جا که فرموده نزد ما آید، گفته: «و میان آنان و آبادیهایی که در آنها برکت نهاده بودیم»، یعنی: میان آنان و میان شیعیانشان آبادیهایی که برکت نهاده بودیم، «آبادیهای پیدا»، و مراد از آبادیهای پیدا رسولان و ناقلانی هستند که از ما به شیعیان می رسانند، و فقهای شیعه به شیعیان، و این فراز آیه «و در آنها آمد و شد را به اندازه کردیم» و آمد و شد مثالی است برای علم، و «در آنها شبها و روزها رفت و آمد کنید» مثالی است برای آنچه از علم حلال و حرام، و فرائض و احکام در شبها و روزها از ما به ایشان در گردش است، در آن مسائل ایمن و بی بیمند هر گاه آنها را از معدنی که امر شده اند از همان جا بگیرند؛ دریافت کنند، و «ایمن و بی بیم» یعنی ایمن از هر شکّ و گمراهی و انتقال از حرام به حلالی، زیرا اینان از کسانی علم را دریافت نمودند که فقط مجاز به همانها بودند، زیرا اینان اهالی میراث علم از آدم تا آخر دنیا هستند، نسل مصطفی که برخی از برخی دیگرند، و گزینش به اینان نرسید بلکه منتهی در ما شد، مائیم آن ذرّیّه و نسل برگزیده، نه تو و نه امثال تو ای حسن، پس اگر هنگام ادّعایت که أهل آن نیستی و نخواهی بود به تو گفتم: ای جاهل أهل بصره، آن را فقط از سر علمی که به تو داشته و از تو نزد من ظهور نموده گفتم: ای حسن مبادا معتقد به امر تفویض شوی، زیرا خداوند از سر ضعف و سستی کار را به خلق وانگذاشته، و از سر ظلم و ستم؛ آدمی را بر معصیت اجبار نکرده است».
(112) قالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَیْنا مائِدَهً مِنَ السَّماءِ تَکُونُ لَنا عِیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آیَهً مِنْکَ وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ (مائده:114) «عیسی پسر مریم گفت: خداوندا! ای پروردگار ما! خوانی از آسمان بر ما فرو فرست تا برای ما، برای آغاز و انجام ما عیدی و نشانه ای از سوی تو باشد و به ما روزی ده و تو بهترین روزی دهندگانی».
(113) یَسْئَلُکَ أَهْلُ الکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتاباً مِنَ السَّماء (نساء:153) «اهل کتاب از تو می خواهند که برای آنان کتابی از آسمان فرود آوری». نزول آیات دلالت بر وجود اصلی آسمانی برای آن دارد که همان کتاب مبین است و این آیات نشاته آن اصل آسمانین که همه چیز در آن مکتوب است.به این دو آیه در کنار هم توجه کنید: طس تِلْکَ آیاتُ القُرْآنِ وَ کِتابٍ مُبِینٍ (نمل:1) وَ ما مِنْ غائِبَهٍ فِی السَّماءِ وَ الأَرْضِ إِلاَّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ (نمل:75)
(114) إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَهً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ (شعرا:4) «اگر بخواهیم از آسمان بر آنان نشانه ای فرو می فرستیم تا فروتنانه بدان گردن نهند».
(115) وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آیاتِها مُعْرِضُونَ (انبیا:32) «و آسمان را سقفی محفوظ قرار دادیم، و آنها از نشانه های آن روی گردانند».
(116) یقول: ما نمیت من إمام أو ننس ذکره نأت بخیر منه من صلبه مثله».
(117) قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ الله سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللهِ یَأْتِیکُمْ بِهِ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ (انعام:46) «بگو: چه فکر می کنید، اگر خداوند، شنوایی و بینایی شما را بگیرد و بر دل های شما مهر بزند، جز خداوند، کدام معبودی است که آنها را به شما باز دهد؟ ببین که ما چگونه آیات را به گونه های مختلف بیان می کنیم، امّا آنان (به جای ایمان و تسلیم) روی بر می گردانند». قُلْ هُوَ القادِرُ عَلی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ (65) وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ الحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ (اتعام:66) «بگو: او تواناست که عذابی آسمانی یا زمینی بر شما برانگیزد یا شما را گروه گروه به جان هم اندازد و رنج برخی از شما را به برخی دیگر بچشاند بنگر چگونه آیات را گونه گون می آوریم باشد که آنان دریابند. و قوم تو آن را دروغ شمردند در حالی که آن، حقّ است بگو: من بر (نگهداشت) شما گمارده نیستم».
(118) قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ (104) وَ کَذلِکَ نُصَرِّفُ الآیاتِ وَ لِیَقُولُوا دَرَسْتَ وَ لِنُبَیِّنَهُ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (انعام:105) «بی گمان بینش هایی از (سوی) پروردگارتان به شما رسیده است پس هر کس بینا شد به سود خود اوست و آنکه کور (دل) گشت به زیان وی است و من بر شما نگهبان نیستم. و بدین گونه آیات را گونه گون می آوریم و (بگذار) تا بگویند (تو در نزد اهل کتاب) درس آموخته ای و تا آن را برای گروهی که می دانند روشن بیان داریم».
(119) نُصَرِّفُ الآیاتِ: أی نکررها تاره من جهه المقدمات العقلیه، و تاره من جهه الترغیب و الترهیب و تاره من جهه التنبیه و التذکیر بأحوال المتقدمین.
(120) بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ *حم (1) تَنْزِیلُ الکِتابِ مِنَ اللهِ العَزِیزِ الحَکِیمِ (2) إِنَّ فِی السَّماواتِ وَ الأَرْضِ لَآیاتٍ لِلْمُؤْمِنِینَ (3) وَ فِی خَلْقِکُمْ وَ ما یَبُثُّ مِنْ دابَّهٍ آیاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ (4) وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ما أَنْزَلَ الله مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْیا بِهِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ آیاتٌ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (5) تِلْکَ آیاتُ اللهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالحَقِّ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللهِ وَ آیاتِهِ یُؤْمِنُونَ (جاثیه:6)
(121) فالآیه ما یکون موردا للتوجّه و القصد الی المقصود و وسیله للوصول بها الیه، و هذا المعنی منظور فی جمیع موارد استعمالها.
(122) آیات السوره الظاهر أمرها فی إعجاز العرب و تبکیتهم. أو التی تبین لمن تدبرها أنها من عند الله لا من عند البشر. أو الواضحه التی لا تشتبه علی العرب معانیها لنزولها بلسانهم
(123) مِنْ آیَهٍ من علامه و دلاله علی الخالق و علی صفاته و توحیده ی
(124) ابن بابویه، قال: حدثنا احمد بن محمد بن یحیی العطار، قال: حدثنا سعد بن عبد الله، قال:حدثنی یعقوب بن یزید، عن محمد بن الحسن المیثمی، عن مثنی الحناط، قال: سمعت أبا جعفر (علیه السلام) یقول: «ایام الله عز و جل ثلاثه: یوم یقوم القائم، و یوم الکره، و یوم القیامه». بحرانی:1416، ج 3، 286
(125) أنّها صوت یسمع من السماء فی النصف من شهر رمضان یخرج له العواتق من البیوت.
(126) عن جعفر بن محمد رضی الله تعالی عنهما أنه خروج المهدی بالسیف (آلوسی:1415، 11، 132) همچنین: روی عن جعفر بن محمد أنه خروج المهدی بالسیف. و - الأدنی غلاء السعر (قرطبی:1364، 14، 107) کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهره مُحَمَّدُ بْنُ العَبَّاسِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَاتِمٍ عَنْ حَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الوَاحِدِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عُمَرَ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُسَیْنِ بْنِ عَجْلَانَ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَالتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ العَذابِ الأَدْنی دُونَ العَذابِ الأَکْبَرِ قَالَ الأَدْنَی غَلَاءُ السِّعْرِ وَ الأَکْبَرُ المَهْدِیُّ بِالسَّیْف مجلسی، 51، 59
(127) از این رو در روایت فوق عذاب اکبر معرفی شده است.
(128) علی بن إبراهیم: و فی روایه أبی الجارود، عن أبی جعفر (علیه السلام)، فی قوله تعالی: قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُهُ بَیاتاً: «یعنی لیلا أو نهارا ما ذا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ المُجْرِمُونَ فهذا عذاب ینزل فی آخر الزمان علی فسقه أهل القبله و هم یجحدون نزول العذاب علیهم». بحرانی:1416، ج 3، 33
(129) و أما قوله: وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ العَذابِ الأَدْنی دُونَ العَذابِ الأَکْبَرِ الآیه قال: العذاب الأدنی عذاب الرجعه بالسیف. قمّی:1367، 2، 170
(130) أبی سریحه حذیفه بن أسید الغفاری رضی الله عنه، قال: أشرف علینا رسول الله [صلّی الله علیه و آله و سلّم] من عرفه و نحن نتذاکر الساعه فقال صلی الله علیه و سلم: «لا تقوم الساعه حتی تروا عشر آیات: طلوع الشمس من مغربها، و الدخان و الدابه و خروج یأجوج و مأجوج و خروج عیسی ابن مریم و الدجال و ثلاثه خسوف: خسف بالمشرق، و خسف بالمغرب، و خسف بجزیره العرب، و نار تخرج من قعر عدن تسوق الناس - أو تحشر الناس - تبیت معهم حیث باتوا، و تقیل معهم حیث قالوا» تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر:1419، ج 7، 227
(131) إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الالبابِ (آل عمران:190) الَّذِینَ یَذْکُرُونَ الله قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ (آل عمران:191)
(132) ایتاء بینات: تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ الله وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَیْنا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ البَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ القُدُسِ وَ لَوْ شاءَ الله مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ البَیِّناتُ وَ لکِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ وَ لَوْ شاءَ الله مَا اقْتَتَلُوا وَ لکِنَّ الله یَفْعَلُ ما یُرِیدُ (البقره:253) وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الکِتابَ وَ قَفَّیْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَیْنا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ البَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ القُدُسِ أَ فَکُلَّما جاءَکُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوی أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ (البقره:87)
(133) در آیات دیگر قرآن نیز بر این مسأله تأکید شده است: قُلْ آمَنَّا بِاللهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عِیسی وَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (آل عمران:84) آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ المُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ المَصِیرُ (البقره:285) وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ (البقره:4) لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی العِلْمِ مِنْهُمْ وَ المُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ المُقِیمِینَ الصَّلاهَ وَ المُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ المُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الیَوْمِ الآخِرِ أُولئِکَ سَنُؤْتِیهِمْ أَجْراً عَظِیماً (النساء:162) قُلْ یا أَهْلَ الکِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِاللهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَ أَنَّ أَکْثَرَکُمْ فاسِقُونَ (المائده:59) وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الکِتابِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (العنکبوت:46)
(134) الف - یکی از باقرین (علیهما السلام) فرمود: ایمان اقرار و عمل می باشد و اسلام فقط اقرار به زبان است. (کلینی:1362، 2، 24) ب - داود بن سلیمان از حضرت رضا (علیه السلام) و او از پدرانش (علیهم السلام) روایت می کند که رسول خدا صلّی الله علیه و اله فرمود: ایمان اقرار به زبان و شناخت با قلب، و عمل به ارکان است.بحار ج - یونس بن یعقوب گوید: حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: ملعون است کسی که بگوید: ایمان فقط به زبان است و عمل در آن دخالتی ندارد. مجلسی، 66، 19 (به نقل از کنزالکراجکی)
(135) الف - عن محمد بن الفیض عن محمد بن علی (علیه السلام) قال کان عصی موسی لآدم فصارت إلی شعیب ثم صارت إلی موسی بن عمران و إنها لعندنا و إن عهدی بها آنفا و هی خضراء کهیئتها حین انتزعت من شجرها و إنها لتنطق إذا استنطقت أعدت لقائمنا لیصنع کما کان موسی یصنع بها و إنها لتروع و تلقف قال إن رسول الله ص لما أراد الله أن یقبضه أورث علیا (علیه السلام) علمه و سلاحه و ما هناک ثم صار إلی الحسن و الحسین ثم حین قتل الحسین استودعه أم سلمه ثم قبض بعد ذلک منها قال فقلت ثم صار إلی علی بن الحسین ثم صار إلی أبیک ثم انتهی إلیک قال نعم. امام باقر (علیه السلام): عصای موسی از آن آدم بود و به دست شعیب افتاد و از آن پس به موسی بن عمران رسید و همان عصا نزد ما است و به همین تازگی من آن را بررسی کرده ام مانند روزی که از درختش برکنده اند سبز است و چون از او پرسیده شود به سخن آید، برای قائم ما آماده است و با آن همان کار کند که موسی (علیه السلام) می کرد و آن عصا هراس آور است و هر چه جادو کنند ببلعد و هر چه فرمانش دهند، انجام دهد. و چون یورش برد، هر چه جادو کرده اند، از بین ببرد. دو شعبه (چون دو کام) از او باز شود که یکی روی زمین باشد و دیگری بر سقف و میان آن دو 40 ذراع (20 گز) فاصله باشد و با زبان خود آنچه جادو کنند، به کام خود کشد. 4 - باب ما عند الأئمه (علیه السلام) من سلاح رسول: بحرانی:1416 ج2 ص673 58 - باب فی نوادر الکتاب: کلینی:1362 ج1 ص231 باب ما عند الأئمه من آیات: مفید، الاختصاص،269 حدیث فی زیاره المؤمن لله: جزائری،قصص الأنبیاء ص225 الفصل الثانی: مجلسی ج 13 ص5 باب 2 - أحوال موسی (علیه السلام) من حین ولادته: مجلسی ج26 ص219 باب 16 - ما عندهم من سلاح رسول الله: مجلسی ج52 ص318 باب 27 - سیره و أخلاقه.مجلسی ج 52 322 باب 27 سیره و أخلاقه و عدد أصحابه و خصائص زمانه و أحول أصحابه صلوات الله علیه و علی آبائه..... ص: 309 ب - الهَمَدَانِیُّ عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الرَّیَّانِ بْنِ الصَّلْتِ قَالَ قُلْتُ لِلرِّضَا (علیه السلام) أَنْتَ صَاحِبُ هَذَا الأَمْرِ فَقَالَ أَنَا صَاحِبُ هَذَا الأَمْرِ وَ لَکِنِّی لَسْتُ بِالَّذِی أَمْلَأُهَا عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ کَیْفَ أَکُونُ ذَاکَ عَلَی مَا تَرَی مِنْ ضَعْفِ بَدَنِی وَ إِنَّ القَائِمَ هُوَ الَّذِی إِذَا خَرَجَ کَانَ فِی سِنِّ الشُّیُوخِ وَ مَنْظَرِ الشَّبَابِ قَوِیّاً فِی بَدَنِهِ حَتَّی لَوْ مَدَّ یَدَهُ إِلَی أَعْظَمِ شَجَرَهٍ عَلَی وَجْهِ الأَرْضِ لَقَلَعَهَا وَ لَوْ صَاحَ بَیْنَ الجِبَالِ لَتَدَکْدَکَتْ صُخُورُهَا یَکُونُ مَعَهُ عَصَا مُوسَی وَ خَاتَمُ سُلَیْمَانَ ذَاکَ الرَّابِعُ مِنْ وُلْدِی یُغَیِّبُهُ الله فِی سِتْرِهِ مَا شَاءَ الله ثُمَّ یُظْهِرُهُ فَیَمْلَأُ بِهِ الأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما.
(136) از زبان یوسف (علیه السلام) در سوره یوسف: رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ المُلْکِ وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الأَحادِیثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الآخِرَهِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ الحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ (یوسف:101) از زبان ابراهیم (علیه السلام) در سوره شعرا: رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَ الحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ (الشعرا:83) از زبان حواریون در سوره مائده: وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ القَوْمِ الصَّالِحِینَ (المائده:84) از زبان سلیمان در سوره نمل:... وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلی والِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبادِکَ الصَّالِحِینَ (النمل:19)
(137) نک ذوالفقارزاده:1389، ص145 تا 160 وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ (العنکبوت:9) درباره یوسف و رسیدن به مقام محسنین در جوانی: وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی المُحْسِنِینَ (یوسف:22) درباره موسی (علیه السلام) و رسیدن به مقام محسنین در جوانی: وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوی آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی المُحْسِنِینَ (القصص:14) ابراهیم (علیه السلام) در اواسط عمر: وَ نادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهِیمُ (104) قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی المُحْسِنِینَ (الصافات:105) لوط (علیه السلام) در اواخر عمر: وَ لُوطاً آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ نَجَّیْناهُ مِنَ القَرْیَهِ الَّتِی کانَتْ تَعْمَلُ الخَبائِثَ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقِینَ (74) وَ أَدْخَلْناهُ فِی رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ (الانبیاء:75) ابراهیم (علیه السلام) در اواخر عمر: وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّهَ وَ الکِتابَ وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ (العنکبوت:27)... وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیی وَ عِیسی وَ الیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ (الانعام:85) دلیل برتری مقام صالحین بر محسنین و موخّر بودن آن در ماجرای انبیاء (علیهم السلام): ً إِنَّ رَحْمَتَ اللهِ قَرِیبٌ مِنَ المُحْسِنِینَ (الاعراف:56) وَ أَدْخَلْناهُمْ فِی رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِینَ (الانبیاء:86)
(138) وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ (الانبیاء:105)
(139) و أما ما ناقشه فی کل واحد من الروایات ففیه: أن الروایات متواتره معنی عن أئمه أهل البیت، حتی عد القول بالرجعه عند المخالفین من مختصات الشیعه و أئمتهم من لدن الصدر الأول، و التواتر لا یبطل بقبول آحاد الروایات للخدشه و المناقشه، علی أن عده من الآیات النازله فیها، و الروایات الوارده فیها تامه الدلاله قابله الاعتماد.
(140) وَ أَنْذِرِ النَّاسَ یَوْمَ یَأْتِیهِمُ العَذابُ فَیَقُولُ الَّذِینَ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرْنا إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ نُجِبْ دَعْوَتَکَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَ وَ لَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَکُمْ مِنْ زَوالٍ (ابراهیم:44) العیاشی: عن محمد بن مسلم، عن أبی جعفر (علیه السلام) فی قوله: أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَقِیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ «إنما هی طاعه الإمام، و طلبوا القتال فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ القِتالُ مع الحسین (علیه السلام) قالُوا رَبَّنا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا القِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ، نُجِبْ دَعْوَتَکَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ أرادوا تأخیر ذلک إلی القائم (علیه السلام)». بحرانی:1416، ج 3، 317 بحث گسترده در این باره در فصل سوم بخش پنجم خواهد آمد.
(141) هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ المَلائِکَهُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ (الانعام:158) فإنه حدثنی أبی عن صفوان عن ابن مسکان عن أبی بصیر عن أبی جعفر (علیه السلام) فی قوله یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً قال نزلت «أو اکتسبت فی إیمانها خیرا» قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا معکم مُنْتَظِرُونَ قال إذا طلعت الشمس من مغربها فکل من آمن فی ذلک الیوم لا ینفعه إیمانه. قمّی:1367، ج 1، 222
(142) پس از آیه هبوط آدم ع: وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ القِیامَهِ أَعْمی (124) قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً (125) قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الیَوْمَ تُنْسی (126) وَ کَذلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ یُؤْمِنْ بِآیاتِ رَبِّهِ وَ لَعَذابُ الآخِرَهِ أَشَدُّ وَ أَبْقی (127)
(143) یا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الجَنَّه... (الاعراف:27)
(144) پس از آیه هبوط آدم ع: یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشاً وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ (الاعراف:26)
(145) الحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الأَشْعَرِیُّ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی مَسْعُودٍ عَنِ الجَعْفَرِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الحَسَنِ الرِّضَا (علیه السلام) یَقُولُ الأَئِمَّهُ خُلَفَاءُ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی أَرْضِه. کلینی:1362 ج 1 193 باب أن الأئمه (علیه السلام) خلفاء الله عز و جل فی أرضه و أبوابه التی منها یؤتی...
(146) خلیفه قرار دادن تنها باین منظور است که آن خلیفه و جانشین با تسبیح و حمد و تقدیس زبانی، و وجودیش، نمایانگر خدا باشد، و زندگی زمینی اجازه چنین نمایشی باو نمیدهد، بلکه بر عکس او را بسوی فساد و شر می کشاند.از سوی دیگر، وقتی غرض از خلیفه نشاندن در زمین، تسبیح و تقدیس بان معنا که گفتیم حکایت کننده و نمایشگر صفات خدایی تو باشد، از تسبیح و حمد و تقدیس خود ما حاصل است، پس خلیفه های تو مائیم، و یا پس ما را خلیفه خودت کن، خلیفه شدن این موجود زمینی چه فایده ای برای تو دارد؟.
(147) وَ الله یَقْضِی بِالحَق
(148) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَحِمَهُ الله قَالَ حَدَّثَنِی عَمِّی مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی القَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الکُوفِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الفُرَاتِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ البَاقِرِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ (علیه السلام) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللهِ ص إِنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ (علیه السلام) خَلِیفَهُ اللهِ وَ خَلِیفَتِی وَ حُجَّهُ اللهِ وَ حُجَّتِی وَ بَابُ اللهِ وَ بَابِی وَ صَفِیُّ اللهِ وَ صَفِیِّی وَ حَبِیبُ اللهِ وَ حَبِیبِی وَ خَلِیلُ اللهِ وَ خَلِیلِی وَ سَیْفُ اللهِ وَ سَیْفِی وَ هُوَ أَخِی وَ صَاحِبِی وَ وَزِیرِی وَ وَصِیِّی مُحِبُّهُ مُحِبِّی وَ مُبْغِضُهُ مُبْغِضِی وَ وَلِیُّهُ وَلِیِّی وَ عَدُوُّهُ عَدُوِّی وَ حَرْبُهُ حَرْبِی وَ سِلْمُهُ سِلْمِی وَ قَوْلُهُ قَوْلِی وَ أَمْرُهُ أَمْرِی وَ زَوْجَتُهُ ابْنَتِی وَ وُلْدُهُ وُلْدِی وَ هُوَ سَیِّدُ الوَصِیِّینَ وَ خَیْرُ أُمَّتِی أَجْمَعِین همچنین نک (کلینی:1362، 4، 570)
(149) دلیل و مؤید این عمومیت خلافت، آیه: (إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ، که شما را بعد از قوم نوح خلیفه ها کرد)، و آیه: (ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ فِی الأَرْضِ، و سپس شما را خلیفه ها در زمین کردیم)، و آیه: (وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الأَرْضِ، و شما را خلیفه ها در زمین کند) میباشد.
(150) روشن است که امامان اگرچه خلفای پروردگار بوده اند، ولی همواره در دنیا موانعی از سوی نفوس پلید آدمیان و پیروان ابلیس مانع از ظهور این مقام در دنیا بوده است و اوج ظهور خلافت اهل بیت (علیهم السلام) در دوران دولت حقه آشکار خواهد شد؛ از این رو ظهور امام (علیه السلام) در قرآن به فجر تشبیه شده که تاریکی های دنیا را که به خاطر ممانعت و کدورت نفوس پلید در برابر نور حقیقت ایجاد شده، می شکافد و شرایط بروز و ظهور این نور را توسط آخرین مقام خلافت الهی فراهم می آورد.
(151) این موجودات زنده و عاقلی که خدا بر ملائکه عرضه کرد، موجوداتی عالی و محفوظ نزد خدا بودند، که در پس حجاب های غیب محجوب بودند، و خداوند با خیر و برکت آنها هر اسمی را که نازل کرد، در عالم نازل کرد، و هر چه که در آسمانها و زمین هست از نور و بهای آنها مشتق شده است، و آن موجودات با اینکه بسیار و متعددند، در عین حال تعدد عددی ندارند، و اینطور نیستند که اشخاص آنها با هم متفاوت باشند، بلکه کثرت و تعدد آنها از باب مرتبه و درجه است، و نزول اسم از ناحیه آنها نیز باین نحو نزول است. قلت: أرید بالخلیفه آدم، و استغنی بذکره عن ذکر بنیه کا استغنی بذکر أبی القبیله فی قولک:مضر و هاشم. أو أرید من یخلفکم، أو خلفا یخلفکم فوحد لذلک زمخشری:1407، ج 1، 124
(152) هر یک از آن اسماء یعنی مسمای بان اسماء، موجودی دارای حیاه و علم بوده اند، و در عین اینکه علم و حیاه داشته اند، در پس حجاب غیب، یعنی غیب آسمانها و زمین قرار داشته اند....اسماء نامبرده اموری بوده اند که از همه آسمانها و زمین غایب بوده، و بکلی از محیط کون و وجود بیرون بوده اند. (12) قال الإمام أبو محمد العسکری (علیه السلام):... ثم قال: وَ عَلَّمَ آدَمَ الأَسْماءَ کُلَّها أسماء أنبیاء الله، و أسماء محمد (صلی الله علیه و آله)، و علی و فاطمه و الحسن و الحسین، و الطیبین من آلهما، و أسماء رجال من شیعتهم، و عتاه أعدائهم.ثُمَّ عَرَضَهُمْ عرض محمدا و علیا و الأئمه عَلَی المَلائِکَهِ، أی عرض أشباحهم و هم أنوار فی الأظله فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ أن جمیعکم تسبحون و تقدسون، و أن ترککم ها هنا أصلح من إیراد من بعدکم، أی فکما لم تعرفوا غیب من فی خلالکم، فالحری أن لا تعرفوا الغیب إذا لم یکن، کما لا تعرفون أسماء أشخاص ترونها.قالت الملائکه: قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ العَلِیمُ بکل شیء الحَکِیمُ المصیب فی کل فعل.قال الله عز و جل: یا آدم، أنبئ هؤلاء الملائکه بأسمائهم و أسماء الأنبیاء و الأئمه، فلما أنبأهم فعرفوها، أخذ علیهم العهد و المیثاق بالإیمان بهم، و التفضیل لهم.... بحرانی:1416، ج 1، 164 (13) عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال إن الله تبارک وتعالی کان ولا شئ فخلق خمسه من نور جلاله واشتق لکل واحد منهم اسما من أسمائه المنزله فهو الحمید وسمّانی محمَّدا وهو الأعلی وسمی أمیر المؤمنین علیا وله الأسماء الحسنی فاشتق منها حسنا وحسینا وهو فاطر فاشتق لفاطمه من أسمائه فلما خلقهم جعلهم المیثاق عن یمین العرش وخلق الملائکه من نور فلما أن نظروا إلیهم عظموا أمرهم وشأنهم ولقنوا التسبیح فذلک قوله تعالی وإنا لنحن الصافون وإنّا لنحن المسبحون فلما خلق الله تعالی آدم (علیه السلام) نظر إلیهم عن یمین العرش فقال یا رب من هؤلاء قال یا آدم هؤلاء صفوتی وخاصتی خلقتهم من نور جلالی وشققت لهم اسما من أسمائی قال یا رب فبحقک علیهم علمنی أسماءهم قال یا آدم فهم عندک أمانه سرّ من سرِّی لا یطَّلع علیه غیرک إلا بإذنی قال نعم یا رب قال یا آدم أعطنی علی ذلک العهد فاخذ علیه العهد ثم علمَّه أسماءهم ثم عرض علی الملائکه ولم یکن علمهم بأسمائهم فقال أنبئونی بأسماء هؤلاء إن کنتم صادقین قالوا سبحانک لا علم لنا إلا ما علمتنا إنک أنت العلیم الحکیم قال یا آدم أنبئهم بأسمائهم فلما أنبأهم بأسمائهم قال و أوفوا بولایه علی (علیه السلام) فرضا من الله أوف لکم بالجنَّه. مجلسی، 37،63
(153) «خدا نور آسمانها و زمین - یعنی همه جهان هستی - است. داستان نور او چون چراغدانی - قندیلی - است که در آن چراغی باشد (و) آن چراغ در آبگینه ای، (و) آن آبگینه گویی ستاره ای است تابان، که (آن چراغ) از روغن درخت پر برکت زیتونی که نه خاوری است و نه باختری برافروخته شود که روغنش (از درخشندگی) گر چه آتشی به آن نرسد نزدیک است روشنی دهد، روشنی بر روشنی است خدای هر که را خواهد به نور خود راه نماید و خدای برای مردم مثلها می زند و خدای به همه چیز داناست. (آن چراغ) در خانه هایی است که خدای رخصت داده است که بالا برده و بزرگ داشته شوند و نام وی در آنها یاد شود و او را در آنجا بامدادان و شبانگاهان به پاکی ستایند، مردانی که بازرگانی و خرید و فروش، ایشان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زکات مشغول نکند، و از روزی می ترسند که دلها و دیدگان در آن روز دگرگون - سرگشته و پریشان - شود». (النور: 35 - 37) برای مطالعه روایات در تاویل آیه ر.ک. قمّی:1367، 2، 104 (15) کان سجودهم لله تعالی عبودیه، و لادم اکراما و طاعه، لکوننا فی صلبه. صدوق:1395، 1، 255 سپس خدای تعالی آدم (علیه السلام) را آفرید و ما را در صلب او نهاد و به ملائکه فرمان داد که به خاطر تعظیم و اکرام ما بدو سجده کنند سجده آنها برای خدای تعالی عبودیّت و بندگی و برای آدم اکرام و طاعت بود، زیرا ما در صلب او بودیم، پس چگونه ما افضل از ملائکه نباشیم در حالی که همه آنها به آدم سجده کردند. والظاهر أنَّ کل ما جری بین الله والملائکه لم یکن إلاّ تمهیداً لأمرٍ واحدٍ وهو السجود لآدم علیه السلام، لا لأنَّه آدم بل لأنَّه مَجریً للخلافه الإلهیَّه ومحلاً للفیض الربّانی، فالسجود فی الواقع کان لله سبحانه وتعالی فإنَّ أحادیثنا الشریفه تُبَیِّن لنا حقیقهَ الأمر فی ذلک: ففی روایه عن إمامنا موسی بن جعفر (علیه السلام) عن أبیه عن آبائه عن الحسین بن علی (علیه السلام) (فی روایه طویله حول أسئله سألها یهودی من أمیر المؤمنین (علیه السلام) فقال علی فی جواب إحدی تلک الأسئله) ولئن اسجد الله آدم ملائکته فان سجودهم لم یکن سجود طاعه أنَّهم عبدوا آدم من دون الله عز وجل ولکن اعترفوا لآدم بالفضیله ورحمه من الله له. مجلسی ج10 ص29 روایه1 باب2.
(154) وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً یعنی: آنها که در آسمانها و زمین هستند از روی میل یا اکراه تسلیم خدا میشوند. رفاعه بن موسی گفت:شنیدم امام صادق (علیه السلام) میفرمود: تأویل آن اینست که موقع ظهور قائم ما، زمینی نیست که در آن لا اله الّا الله و محمّد رسول الله گفته نشود.
(155) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَضِیَ الله عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الرَّیَّانِ بْنِ شَبِیبٍ قَالَ دَخَلْتُ عَلَی الرِّضَا ع فِی أَوَّلِ یَوْمٍ مِنَ المُحَرَّمِ فَقَالَ یَا ابْنَ شَبِیبٍ أَ صَائِمٌ أَنْتَ قُلْتُ لَا فَقَالَ إِنَّ هَذَا الیَوْمَ هُوَ الیَوْمُ الَّذِی دَعَا فِیهِ زَکَرِیَّا ع رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ فَاسْتَجَابَ الله لَهُ وَ أَمَرَ المَلَائِکَهَ فَنَادَتْ زَکَرِیَّا وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی المِحْرابِ أَنَّ الله یُبَشِّرُکَ بِیَحْیی فَمَنْ صَامَ هَذَا الیَوْمَ ثُمَّ دَعَا الله عَزَّ وَ جَلَّ اسْتَجَابَ الله لَهُ کَمَا اسْتَجَابَ الله لِزَکَرِیَّا ثُمَّ قَالَ یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنَّ المُحَرَّمَ هُوَ الشَّهْرُ الَّذِی کَانَ أَهْلُ الجَاهِلِیَّهِ یُحَرِّمُونَ فِیهِ الظُّلْمَ وَ القِتَالَ لِحُرْمَتِهِ فَمَا عَرَفَتْ هَذِهِ الأُمَّهُ حُرْمَهَ شَهْرِهَا وَ لَا حُرْمَهَ نَبِیِّهَا لَقَدْ قَتَلُوا فِی هَذَا الشَّهْرِ ذُرِّیَّتَهُ وَ سَبَوْا نِسَاءَهُ وَ انْتَهَبُوا ثَقَلَهُ فَلَا غَفَرَ الله لَهُمْ ذَلِکَ أَبَداً یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْء فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَإِنَّهُ ذُبِحَ کَمَا یُذْبَحُ الکَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ ثَمَانِیَهَ عَشَرَ رَجُلًا مَا لَهُمْ فِی الأَرْضِ شَبِیهُونَ وَ لَقَدْ بَکَتِ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ وَ لَقَدْ نَزَلَ إِلَی الأَرْضِ مِنَ المَلَائِکَهِ أَرْبَعَهُ آلَافٍ لِنَصْرِهِ فَلَمْ یُؤْذَنْ لَهُمْ فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ إِلَی أَنْ یَقُومَ القَائِمُ ع فَیَکُونُونَ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ شِعَارُهُمْ یَا لَثَارَاتِ الحُسَیْنِ ع یَا ابْنَ شَبِیبٍ لَقَدْ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع أَنَّهُ لَمَّا قُتِلَ جَدِّیَ الحُسَیْنُ ص أَمْطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً وَ تُرَاباً أَحْمَرَ یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ بَکَیْتَ عَلَی الحُسَیْنِ حَتَّی تَصِیرَ دُمُوعُکَ عَلَی خَدَّیْکَ غَفَرَ الله لَکَ کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِیراً کَانَ أَوْ کَبِیراً قَلِیلًا کَانَ أَوْ کَثِیراً یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَلْقَی الله عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا ذَنْبَ عَلَیْکَ فَزُرِ الحُسَیْنَ ع یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَسْکُنَ الغُرَفَ المَبْنِیَّهَ فِی الجَنَّهِ مَعَ النَّبِیِّ ص فَالعَنْ قَتَلَهَ الحُسَیْنِ یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ یَکُونَ لَکَ مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا لِمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع فَقُلْ مَتَی ذَکَرْتَهُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَکُونَ مَعَنَا فِی الدَّرَجَاتِ العُلَی مِنَ الجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ عَلَیْکَ بِوَلَایَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ الله عَزَّ وَ جَلَّ مَعَهُ یَوْمَ القِیَامَه
(156) برای نمونه بنگرید: علت وجوب غسل جنابت. صدوق:علل الشرایع،1، 282 - باب العله التی من أجلها فرض الله عز و جل علی الناس خمس صلوات فی خمس مواقیت. همو،2، 337 - علت وجوب روزه: همو، 2، 379 - علت استحباب روزه در ایام البیض. همو،2، 380 - علت وجوب حج و هفتگانه بودن طواف: همو، 2، 400 و موارد فراوان دیگر
(157) وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الماءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً و... (هود:7) و اوست که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید و اورنگ (فرمانفرمایی) وی بر آب قرار داشت تا شما را بیازماید که کدام نکوکردار ترید...
(158) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الحَسَنِ رَحِمَهُ الله قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ عُثْمَانَ عَنِ الحَسَنِ بْنِ بَشَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) قَالَ سَالتُهُ عَنْ جَنَّهِ آدَمَ فَقَالَ جَنَّهٌ مِنْ جَنَّاتِ الدُّنْیَا تَطْلُعُ عَلَیْهِ فِیهَا الشَّمْسُ وَ القَمَرُ وَ لَوْ کَانَتْ مِنْ جَنَّاتِ الخُلْدِ مَا خَرَجَ مِنْهَا أَبَدا. صدوق:علل الشرائع، ج 2، 600 محمّد بن الحسن رحمه الله علیه از محمّد بن الحسن الصفّار، از ابراهیم بن هاشم، از عثمان بن بشّار وی می گوید: از حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) راجع به جنّت و بهشت آدم (علیه السلام) سؤال کردم؟ حضرت فرمودند: آن بهشت، بهشتی بود از بهشت های دنیا که خورشید و ماه در آن طلوع می کرده و ظاهر می شدند و اگر از بهشت های جاودان و آخرت می بود هرگز آدم از آن اخراج نمی شد.
(159) و مراد به اینکه گفتیم از بهشت های دنیا بوده، این است که از بهشت های برزخی بوده، که در مقابل بهشت خلد است و در بعضی از قسمتهای این روایات اشاره باین معنا هست، مثل اینکه در روایت بالا فرمود: آدم بر صفا، و حوا بر مروه هبوط کرد، و نیز مانند این تعبیر: که فرمود: مراد به (مَتاعٌ إِلی حِینٍ) تا روز قیامت است، در نتیجه مکثی که مردگان در برزخ، و رسیدن روز قیامت دارند، مکث زمینی است. و در همین زمین زندگی می کنند، هم چنان که آیه: (قالَ) کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ؟ قالُوا: لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ، فَسْئَلِ العادِّینَ: قالَ: إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا، لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ، گفت: در زمین چقدر از نظر عدد سال مکث کردید؟ گفتند: یا یک روز، و یا پاره ای از یک روز، باید از شمارگران بپرسی، گفت: شما جز اندکی مکث نکردید اگر دانا می بودید)، و نیز آیه (وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ، یُقْسِمُ المُجْرِمُونَ: ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَهٍ، کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ، وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا العِلْمَ وَ الإِیمانَ: لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللهِ، إِلی یَوْمِ البَعْثِ، فَهذا یَوْمُ البَعْثِ، وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ، و روزی که قیامت بپا میشود، مجرمان سوگند میخورند: که غیر از ساعتی مکث نکرده اند آن روز نیز مانند دنیا کارشان بی دلیل حرف زدن است، و کسانی که علم و ایمانشان داده بودیم، در پاسخ گفتند: شما در کتاب خدا تا روز قیامت مکث کردید، و این همان قیامت است، و لکن شما نمیدانید)، نیز این معنا را افاده می کند، (چون در هر دو آیه وقتی سؤال از زندگی برزخ می کنند، می پرسند: چقدر در زمین مکث کردید)، پس معلوم میشود زندگی برزخی در همین زمین است.
(160) اکثر موارد عهد در قرآن و مشتقات آن با امامان معصوم (علیهم السلام) تطبیق می گردد. ایوب:الدلیل الی المهدی، فصل3
(161) أبا صلت هروی گوید: به امام رضا (علیه السلام) عرض کردم: ای فرزند پیامبرخدا مرا آگاه فرما: آن درختی که از ثمره اش حضرت آدم و حوّا خوردند چه بود؟چون در باره آن سخنان مختلفی می گویند بعضی روایت کنند که درخت گندم بوده، و برخی گویند انگور بوده، و عدّه ای پندارند که درخت حسد بوده! حضرت فرمود: همه آن گفته ها صحیح است، عرض کردم: پس معنای این چند قول با این اختلافی که دارند چیست؟ فرمود: ای ابا صلت یک درخت بهشتی می تواند چند نوع میوه داشته باشد، آن درخت گندم که انگور نیز میوه اش بود، مانند درختان دنیوی نبود، هنگامی که خداوند با گرامیداشت آدم به فرشتگان دستور داد تا به او سجده کنند و او را وارد بهشت ساخت، پس آدم به خود گفت: آیا پروردگار، بشری گرانمایه تر از من آفریده است! خداوند که از این خطور قلبی آدم آگاه بود به او فرمود: ای آدم سرت را بلند کن و به ساق عرش بنگر آدم سر بلند کرد و بر ساق عرش دید که چنین نوشته است: «لا اله الّا الله محمداً رسول الله» (معبود بر حقّی نیست مگر خدا، محمّد فرستاده خداست) و همین طور در دنبالش نوشته علی فرزند ابو طالب، امیر مؤمنان است، و همسرش فاطمه، برترین زنان جهان، و حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشتند. آدم گفت: خدایا آنان چه اشخاصی هستند؟خداوند فرمود: ای آدم آنان فرزندان تو هستند، و بهتر از تو و همه آفریدگان من می باشند، و اگر بخاطر وجود آنان نبود تو را نمی آفریدم، و بهشت و جهنّم و آسمان و زمین را پدید نمی آوردم مبادا به چشم حسد به ایشان بنگری که از جوار خود اخراجت نمایم، ولی او به دیده رشک به ایشان نگریست، آرزوی مقام ایشان را نمود، و آنگاه شیطان بر او مسلّط شد، تا از درختی که نهی شده بود، خورد.همچنین شیطان بدین جهت بر حوّا مسلّط گشت که به مقام فاطمه بدیده حسد نگریست، همانند آدم از ثمره آن درخت خورد، و در نتیجه خداوند آن دو را از بهشت خود بیرون راند، و از جوار خود به زمین فرودشان آورد.
(162) مفضّل بن عمر گوید: امام صادق (علیه السلام) فرمود: پروردگار هستی آفرین روانها را دو هزار سال قبل از کالبدها خلق کرد، و عالی ترین و شریف ترین آنها را، روح محمّد، و علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان بعد از ایشان - صلوات الله علیهم - قرار داد، آنگاه ارواح آنان را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه نمود، و نور آنان همه را فرا گرفت، پس خداوند تبارک و تعالی به آسمانها و زمین و کوهها فرمود: اینان دوستان و اولیاء، و حجتهای من بر آفریدگانم می باشند و پیشوایان مخلوقات من هستند، هیچ مخلوقی را نیافریده ام که بیشتر از ایشان دوستش بدارم بهشت خود را برای آنان و دوستدارانشان آفریده ام، و زبانه های سوزان آتش دوزخ را برای هر کس که با آنان دشمنی ورزد پدید آورده ام. هر کس منزلت و مقامی را که ایشان نزد من دارند به خود نسبت دهد، و جایگاه بلندی را که آنان در آستان عظمت من دارند، برای خود وانمود کند، او را با چنان شدّتی شکنجه نمایم که أحدی از جهانیان را آنچنان کیفر ننموده باشم. و با آنان که به من شرک ورزیده اند، در پائین ترین طبقه های جهنّم جایش دهم، و هر فردی که به ولایت و امامت ایشان اقرار نماید، و مقام و جایگاه رفیع ایشان را در دربار عظمت من بخود منسوب نسازد، او را در باغ و بوستان های بهشت خود با ایشان مأوا دهم، و در آنجا هر چه بخواهند بر ایشان فراهم سازم، و در جوار خود جای دهم، و در میان معصیت کاران از بندگان و کنیزان خود آنان را شفیع گردانم، و ولایت ایشان امانتی خواهد بود که نزد مخلوقم می سپارم، پس کدامیک از شما می تواند بار این امانت را با سنگینی های آن بدوش کشیده و بگوید: چنان مرتبه و مقامی از آن اوست، نه از آن برگزیدگان من؟! همه آسمانها و زمین و کوهها از حمل آن سرباز زدند، و روشن است که إباء آنها از جهت سرکشی و استکبار نبود، بلکه به دلیل ترس و هراس توأم با توجّه و فروتنی، از عظمت خدای خود بود که به ناحق ادّعای چنین منزلتی بنمایند، و چنان جایگاه والائی را برای خود آرزو کنند، (ولی انسان این زبده عالم کون و مکان آن را حمل نمود) و خداوند عزّ و جلّ چون آدم و همسرش را در بهشت جای داد، به آنان گفت: از هر کجای بهشت هر نعمتی که می خواهید بی هیچ زحمت بخورید که بر شما گوارا باد، ولی به این درخت نزدیک نشوید - اشاره به درخت گندم - که از ستمکیشان خواهید گشت (بقره 2: 33) (آن دو که در بهشت به گشت و گذار پرداخته بودند) درجه و منزلت حضرت محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین، و امامان بعد از ایشان - صلوات الله علیهم - را دیدند که عالی ترین مقامهای بهشتیان است، پس گفتند: پروردگارا، این جاه و مقام از آن کیست؟ خداوند جلّ جلاله فرمود: سرتان را به سوی ساق عرش من بلند کنید، چون آدم و حوّا سر برداشتند، مشاهده نمودند که نام محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین و بقیّه امامان بعد از ایشان - صلوات الله علیهم - به نوری از أنوار خداوند جبّار بر ساق عرش نگاشته شده است، عرض کردند: بار الها صاحبان این منزلت چه بسیار گرامیند و در درگاهت! و چقدر محبوبند نزد تو! و چه بزرگ و شرافتمندند در آستان تو! خداوند جلّ جلاله فرمود:آری چنین است، و اگر بخاطر ایشان نبود شما را خلق نمی کردم، آنان خزانه دار دانش منند، و مورد اعتماد من جهت سپردن رازهایم هستند، مبادا با دیده رشک و حسد به آنان بنگرید، و آرزوی منزلت و جایگاه رفیع آنان در پیشگاه مرا در سر بپرورانید، که با سرگرم شدن به چنین تمنّائی غافل خواهید گشت و با گام نهادن در حریم منع من دچار عصیان شده، و از ستمکاران (به نفس خود) خواهید بود. گفتند: پروردگارا ستمکیشان کیستند؟ فرمود: آنان که بناحق مدعی مقام ایشان شوند. عرض کردند: خداوندا چنان که درجه آن بزرگواران را در بهشت دیدیم، جایگاه ستمکاران به آنان را در جهنم نیز به ما نشان ده، پس ایزد متعال به آتش دوزخ دستور داد تا انواع سختی و شکنجه را که در آن است در معرض دید ایشان قرار دهد، سپس فرمود: جایگاه ستمکاران به آنان که به دروغ منزلت ایشان را به خود نسبت می دهند، در پائین ترین طبقات این جهنم است، (هر چه بکوشند تا ازآن آتش بیرون آیند (ملائکه عذاب) ایشان را به همان جا بازگردانند - سجده 33:19) و هر چه پوست تن آنها پخته و سوخته شود به پوست دیگرش مبدّل سازیم تا سختی عذاب را بچشند - النساء 4: 55) ای آدم و ای حوّا با دیده رشک به نورها و حجتهای من ننگرید که شما را از جوار خویش فرود می آورم، و خواری را بر شما روا خواهم داشت، ولی با این همه شیطان با وسوسه آدم و حوّا را فریب داد، تا زشتیهای پوشیده (عورت) آنان (که حتی از دید خودشان هم مخفی بود) پدیدار شود، و گفت: خداوند شما را از خوردن محصول این درخت نهی نکرده، جز برای آنکه مبادا شما دو ملک (فرشته) شوید یا عمر جاودان یابید و سوگند خورد که من این سخن را از روی خیرخواهی به شما می گویم و شما را به خیر و صلاح دعوت می کنم. و با این سوگند دروغ ایشان را فریب داد و از مقامشان فرود آورد (اعراف 7: 20 تا 22) و آن دو را وادار ساخت تا آرزوی منزلت و مقام ایشان را بنمایند و به دیده حسد به ایشان نگریستند خداوند هم هر دو را به خودشان واگذاشت و یاری و توفیق خود را از آنان برداشت، تا از درخت گندم خوردند (در قرآن فرموده: «ذاقا» معلوم می شود که اندکی از آن چشیدند - اعراف: 21) و به اندازه ای که خورده بودند جو روئید، پس تمامی گندمها از آن گندمی است که آدم و حوّا نخورده بودند، و اصل همه جوها نیز همان جوی است که به جای گندم روئیده است، و سرانجام چون از آن درخت خوردند (بادی وزید) حلّه ها و لباسها و زیورها به هوا بلند شد و آنان لخت مانده و ناچار از برگ (درخت) بهشت بر روی عورت خود نهادند، و خدا به ایشان خطاب فرمود: آیا شما را از نزدیک شدن به این درخت منع نکردم، و نگفتم شیطان برای شما دشمنی است آشکار (که دشمنی خود را بروز خواهد داد)؟ عرض کردند: پروردگارا ما (در پیروی شیطان) بخود ستم کردیم و اگر تو ما را نبخشی و به ما رحم نکنی حتما از زیانکاران گشته ایم. فرمود: فرود شوید از پناه من، آن کس که فرمان مرا نبرد شایسته نیست که در بهشت مجاور من باشد، آنگاه (به زمین) فرود آمدند، و آنان را به حال خود رها کرد تا بروند و روزی خود را به دست آوردند. و چون خدا اراده نمود که توبه شان را بپذیرد، جبرئیل نزد ایشان آمده و گفت: بی تردید شما بر نفس خویش ستم نمودید، و مقام کسانی را طلب کردید که خدا آنان را بر شما برتری داده است، و کیفرتان همان بود که از جوار خدا بر زمین فرود آئید، حالا به حق آن نامهائی که بر گوشه عرش مشاهده نمودید از پروردگار خود بخواهید تا توبه شما را بپذیرد. پس آنان چنین گفتند: خداوندا از تو می خواهیم به حق آنان که ارجمندترین آفریدگان در نزد تویند: محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین و ائمه (علیهم السلام) توبه ما را قبول فرما، و ما را مشمول رحمت خود گردان. آنگاه خداوند توبه ایشان را پذیرفت زیرا که او بسیار توبه پذیر و مهربان است، و بعد از آن همواره پیامبران این امانت را نگهداری می نمودند، و اوصیاء خود و مخلصان از امتهای خویش را از این امانت آگاه و با خبر می ساختند، پس إبا داشتند که امانت را به ناحقّ برداشته (و به خود نسبت دهند) و می ترسیدند که برای خویش ادّعای آن مقام را بنمایند، و آن شخص شناخته شده بنا حق آن را تصرّف کرد، و تا روز بازپسین ریشه هر ستمگری از اوست، و این است تفسیر قول خدای عزّ و جلّ إِنَّا عَرَضْنَا الأَمانَهَ عَلَی السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ الجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا (ما، امانت را بر آسمانها و زمین و کوههای عالم عرضه داشتیم، آنها از برداشتن آن ابا کردند، و از آن واهمه و ترس داشتند امّا بشر آن را حمل نمود. (قدر خود را نشناخت و از آنچه شایسته حمل این امانت بود کوتاهی کرد) آری او بسیار ستمکار و ناتوان بود - احزاب: 72).
(163) قال الصادق علیه السلام: کان ینزل المنّ علی بنی إسرائیل من بعد الفجر إلی طلوع الشمس فمن نام فی ذلک الوقت لم ینزل نصیبه فلذلک یکره النوم فی هذا الوقت إلی طلوع الشمس. قال ابن جریح:.. ویوجد له طعم کالشهد المعجون بالسمن وکان الله تعالی یبعث لهم السحاب بالنهار فیدفع عنهم حر الشمس وکان ینزل علیهم فی اللیل من السماء عمود من نور یضئ لهم مکان السراج وإذا ولد فیهم مولود یکون علیه ثوب یطول بطوله کالجلد.قمی مشهدی:1368، 1، 447 - طبرسی:1372، 1، 244
(164) وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نَصْبِرَ عَلی طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها قالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنی بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَکُمْ ما سَالتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ وَ المَسْکَنَهُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الحَقِّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ (البقره:61) و (یاد کنید) آنگاه را که گفتید: ای موسی! هرگز یک (رنگ) خوراک را برنمی تابیم به خاطر ما از پروردگارت بخواه تا برای ما از آنچه زمین می رویاند، از سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز، بر آورد. او گفت: آیا چیز پست تر را به جای چیز بهتر می خواهید؟به شهری فرود آیید که (آنجا) آنچه خواستید در اختیار شماست و مهر خواری و تهیدستی بر آنان زده شد و سزاوار خشم خداوند شدند زیرا نشانه های خداوند را انکار می کردند و پیامبران را ناحقّ می کشتند این بدان روی بود که سرکشی ورزیدند و از اندازه، می گذشتند». به شباهت به کارگیری مفهوم «عصیان» در این ماجرا و ماجرای آدم (علیه السلام) توجه نمایید.
(165) و حکی عن قتاده و ابن زید و السدی أن المراد أرض الدنیا و لیس بشی ء، و إیراثها تملیکها مخلفه علیهم من أعمالهم أو تمکینهم من التصرف فیها تمکین الوارث فیما یرثه بناء علی أنه لا ملک فی الآخره لغیره عزّ و جلّ و إنما هو إباحه التصرف و التمکین مما هو ملکه جل شأنه، و قیل: ورثوها من أهل النار فإن لکل منهم مکانا فی الجنه کتب له بشرط الإیمان. آلوسی:1415، 12، 289
(166) وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلاً یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الحَدِیدَ (السبأ:10)
(167) وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ القُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا..." دلالت دارد بر اینکه افتتاح ابواب برکت ها مسبب از ایمان و تقوای جمعیت ها است، نه ایمان یک نفر و دو نفر از آنها، چون کفر و فسق جمعیت، با ایمان و تقوای چند نفر، باز کار خود را می کند. (طباطبائی:1417، 8، 201)
(168) کَتَبَ الله لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی إِنَّ الله قَوِیٌّ عَزِیزٌ (مجادله:21)
(169) این وعده حقیقتی فراگیر است و در یک نسل یا سرزمین محدود نمی شود واگرچه هنوز محقق نشده ولی مومنان به صدق وعده الهی ایمان دارند. سیّد قطب:1412، 6، 3514
(170) خص، منتخب البصائر سَعْدٌ عَنِ ابْنِ أَبِی الخَطَّابِ عَنْ مُوسَی بْنِ سَعْدَانَ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ القَاسِمِ الحَضْرَمِیِّ عَنْ عَبْدِ الکَرِیمِ بْنِ عَمْرٍو الخَثْعَمِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) یَقُولُ إِنَّ إِبْلِیسَ قَالَ أَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ فَأَبَی الله ذَلِکَ عَلَیْهِ قالَ فَإِنَّکَ مِنَ المُنْظَرِینَ إِلی یَوْمِ الوَقْتِ المَعْلُومِ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الوَقْتِ المَعْلُومِ ظَهَرَ إِبْلِیسُ لَعَنَهُ الله فِی جَمِیعِ أَشْیَاعِهِ مُنْذُ خَلَقَ الله آدَمَ إِلَی یَوْمِ الوَقْتِ المَعْلُومِ وَ هِیَ آخِرُ کَرَّهٍ یَکُرُّهَا أَمِیرُ المُؤْمِنِینَ (علیه السلام) فَقُلْتُ وَ إِنَّهَا لَکَرَّاتٌ قَالَ نَعَمْ إِنَّهَا لَکَرَّاتٌ وَ کَرَّاتٌ مَا مِنْ إِمَامٍ فِی قَرْنٍ إِلَّا وَ یَکُرُّ مَعَهُ البَرُّ وَ الفَاجِرُ فِی دَهْرِهِ حَتَّی یُدِیلَ الله المُؤْمِنَ مِنَ الکَافِرِ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الوَقْتِ المَعْلُومِ کَرَّ أَمِیرُ المُؤْمِنِینَ (علیه السلام) فِی أَصْحَابِهِ وَ جَاءَ إِبْلِیسُ فِی أَصْحَابِهِ وَ یَکُونُ مِیقَاتُهُمْ فِی أَرْضٍ مِنْ أَرَاضِی الفُرَاتِ یُقَالُ لَهُ الرَّوْحَاءُ قَرِیبٌ مِنْ کُوفَتِکُمْ فَیَقْتَتِلُونَ قِتَالًا لَمْ یُقْتَتَلْ مِثْلُهُ مُنْذُ خَلَقَ الله عَزَّ وَ جَلَّ العَالَمِینَ فَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی أَصْحَابِ عَلِیٍّ أَمِیرِ المُؤْمِنِینَ (علیه السلام) قَدْ رَجَعُوا إِلَی خَلْفِهِمُ القَهْقَرَی مِائَهَ قَدَمٍ وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ وَ قَدْ وَقَعَتْ بَعْضُ أَرْجُلِهِمْ فِی الفُرَاتِ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَهْبِطُ الجَبَّارُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی ظُلَلٍ مِنَ الغَمامِ وَ المَلائِکَهُ وَ قُضِیَ الأَمْرُ رَسُولُ اللهِ ص أَمَامَهُ بِیَدِهِ حَرْبَهٌ مِنْ نُورٍ فَإِذَا نَظَرَ إِلَیْهِ إِبْلِیسُ رَجَعَ القَهْقَرَی نَاکِصاً عَلَی عَقِبَیْهِ فَیَقُولُونَ لَهُ أَصْحَابُهُ أَیْنَ تُرِیدُ وَ قَدْ ظَفِرْتَ فَیَقُولُ إِنِّی أَری ما لا تَرَوْنَ إِنِّی أَخافُ الله رَبَّ العالَمِینَ فَیَلْحَقُهُ النَّبِیُّ ص فَیَطْعُنُهُ طَعْنَهً بَیْنَ کَتِفَیْهِ فَیَکُونُ هَلَاکُهُ وَ هَلَاکُ جَمِیعِ أَشْیَاعِهِ فَعِنْدَ ذَلِکَ یُعْبَدُ الله عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا یُشْرَکُ بِهِ شَیْئاً وَ یَمْلِکُ أَمِیرُ المُؤْمِنِینَ (علیه السلام) أَرْبَعاً وَ أَرْبَعِینَ الفَ سَنَهٍ حَتَّی یَلِدَ الرَّجُلُ مِنْ شِیعَهِ عَلِیٍّ (علیه السلام) الفَ وَلَدٍ مِنْ صُلْبِهِ ذَکَراً وَ عِنْدَ ذَلِکَ تَظْهَرُ الجَنَّتَانِ المُدْهَامَّتَانِ عِنْدَ مَسْجِدِ الکُوفَهِ وَ مَا حَوْلَهُ بِمَا شَاءَ الله. مجلسی، ج 53، 43.
(171) ... و أخذ المیثاق علی أولی العزم: أنّنی ربّکم، و محمّد رسولی، و علیّ أمیر المؤمنین، و أوصیاؤه من بعده ولاه أمری و خزّان علمی، و أنّ المهدیّ - صلوات الله علیه - أنتصر به لدینی، و أظهر به دولتی، و انتقم به من أعدائی، و أعبد به طوعا و کرها. قالوا: أقررنا یا ربّ و شهدنا..... و لم یجحد آدم، و لم یقرّ. فثبتت العزیمه لهؤلاء الخمسه فی المهدیّ، و لم یکن لآدم عزیمه علی الإقرار به. قمی مشهدی:1368، ج 8، 361
(172) و فی کتاب علل الشّرائع: أبی - رحمه الله - عن سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن المفضّل بن صالح، عن جابر بن یزید، عن أبی جعفر - علیه السّلام - فی هذه الآیه قال: عهد إلیه فی محمّد و الأئمّه من بعده. فترک، و لم یکن له عزم فیهم. أنّهم هکذا. و إنّما سمّوا أولو العزم، لأنّهم عهد إلیهم فی محمّد - صلّی الله علیه و آله - و الأوصیاء من بعده و المهدیّ و سیرته، فأجمع عزمهم أنّ ذلک کذلک و الإقرار به. قمی مشهدی:1368، ج 8، 360
(173) أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ الله مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الکِتابَ وَ الحِکْمَهَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً (نساء:54) «یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک می برند؟بی گمان ما به خاندان ابراهیم کتاب (آسمانی) و فرزانگی دادیم و به آنان فرمانروایی سترگی بخشیدیم». ابن بابویه، قال:........یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا الله وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الأَمْرِ مِنْکُمْ یعنی الذین قرنهم بالکتاب و الحکمه و حسدوا علیهما، فقوله عز و جل: أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ الله مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الکِتابَ وَ الحِکْمَهَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً یعنی الطاعه للمصطفین الطاهرین، فالملک ها هنا الطاعه لهم». بحرانی:1416، ج 2، 94
(174) قال الإمام أبو محمد العسکری (علیه السلام):.........قال الله تعالی: وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ تلتمسان بذلک درجه محمد و آل محمد و فضلهم، فإن الله تعالی خصهم بهذه الدرجه دون غیرهم، و هی الشجره التی من تناول منها بإذن الله ألهم علم الأولین و الآخرین من غیر تعلم، و من تناول منها بغیر إذن خاب من مراده و عصی ربه. بحرانی:1416، ج 1، 178
(175) در سوره ذاریات پس از بیان آیات ارضی و انفسی، سرگذشت اقوام را به عنوان نمونه آیات انفسی بیان می کند، استفاده از حرف «فی» در آغاز آیه نشانه کلمه محذوف «آیهً» است: وَ فِی عادٍ إِذْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الرِّیحَ العَقِیمَ (41)... وَ فِی ثَمُودَ إِذْ قِیلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّی حِینٍ (43) بنگرید به مکارم:1374، ج 22، 364 - زمخشری:1407، ج 4، 403 در سوره شعرا هم با صراحت بیشتر بر آیت بودن سرگذشت این اقوام اشاره شده است.
(176) الف - عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیه السلام) قَالَ عَاشَ نُوحٌ (علیه السلام) الفَیْ سَنَهٍ وَ خَمْسَمِائَهِ سَنَهٍ مِنْهَا ثَمانُمِائَهٍ وَ خَمْسُونَ سَنَهً قَبْلَ أَنْ یُبْعَثَ وَ الفُ سَنَهٍ إِلَّا خَمْسِینَ عاماً وَ هُوَ فِی قَوْمِهِ یَدْعُوهُمْ وَ مِائَتَا سَنَهٍ فِی عَمَلِ السَّفِینَهِ وَ خَمْسُمِائَهِ عَامٍ بَعْدَ مَا نَزَلَ مِنَ السَّفِینَهِ وَ نَضَبَ المَاءُ فَمَصَّرَ الأَمْصَارَ وَ أَسْکَنَ وُلْدَهُ البُلْدَانَ ثُمَّ إِنَّ مَلَکَ المَوْتِ جَاءَهُ وَ هُوَ فِی الشَّمْسِ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ فَرَدَّ عَلَیْهِ نُوحٌ وَ قَالَ لَهُ مَا جَاءَ بِکَ یَا مَلَکَ المَوْتِ فَقَالَ جِئْتُ لِأَقْبِضَ رُوحَکَ فَقَالَ لَهُ تَدَعُنِی أَدْخُلُ مِنَ الشَّمْسِ إِلَی الظِّلِّ فَقَالَ لَهُ نَعَمْ فَتَحَوَّلَ نُوحٌ (علیه السلام) ثُمَّ قَالَ یَا مَلَکَ المَوْتِ فَکَأَنَّ مَا مَرَّ بِی فِی الدُّنْیَا مِثْلُ تَحَوُّلِی مِنَ الشَّمْسِ إِلَی الظِّلِّ فَامْضِ لِمَا أُمِرْتَ بِهِ قَالَ فَقَبَضَ رُوحَهُ (علیه السلام) صدوق:1400، 512 امام صادق (علیه السلام) فرمود نوح (علیه السلام) دو هزار و پانصد سال عمر کرد هشتصد و پنجاه سال پیش از نبوت و نهصد و پنجاه سال بدعوت قوم خود مشغول بود و دویست سال در کشتی کار میکرد تا آن را ساخت و پانصد سال پس از نزول از کشتی و خشکیدن آب تا شهرها ساخت و فرزندانش را در آنها جا داد سپس زیر آفتاب بود که عزرائیل نزد او آمد و گفت سلام بر تو نوح جواب داد و گفت ای ملک الموت چه کاری داری؟ گفت آمدم جانت را بگیرم فرمود بمن مهلت میدهی زیر سایه روم؟ گفت آری نوح نقل مکان کرد و فرمود ای ملک الموت این عمری که کردم باندازه همین از زیر آفتاب بسایه آمدن بود آنچه دستور داری اجراء کن فرمود جانش را گرفت. ب - عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) قَالَ عَاشَ نُوحٌ (علیه السلام) الفَیْ سَنَهٍ وَ ثَلَاثَمِائَهِ سَنَهٍ مِنْهَا ثَمَانُمِائَهٍ وَ خَمْسِینَ سَنَهً قَبْلَ أَنْ یُبْعَثَ وَ الفُ سَنَهٍ إِلَّا خَمْسِینَ عاماً وَ هُوَ فِی قَوْمِهِ یَدْعُوهُمْ وَ خَمْسُمِائَهِ عَامٍ بَعْدَ مَا نَزَلَ مِنَ السَّفِینَهِ وَ نَضَبَ المَاءُ فَمَصَّرَ الأَمْصَارَ وَ أَسْکَنَ وُلْدَهُ البُلْدَانَ ثُمَّ إِنَّ مَلَکَ المَوْتِ جَاءَهُ وَ هُوَ فِی الشَّمْسِ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ فَرَدَّ عَلَیْهِ نُوحٌ (علیه السلام) قَالَ مَا جَاءَ بِکَ یَا مَلَکَ المَوْتِ قَالَ جِئْتُکَ لِأَقْبِضَ رُوحَکَ قَالَ دَعْنِی أَدْخُلْ مِنَ الشَّمْسِ إِلَی الظِّلِّ فَقَالَ لَهُ نَعَمْ فَتَحَوَّلَ ثُمَّ قَالَ یَا مَلَکَ المَوْتِ کُلُّ مَا مَرَّ بِی مِنَ الدُّنْیَا مِثْلُ تَحْوِیلِی مِنَ الشَّمْسِ إِلَی الظِّلِّ فَامْضِ لِمَا أُمِرْتَ بِهِ فَقَبَضَ رُوحَهُ ع. کلینی:1362، ج 8، 284 برخی از اصحاب ما از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده اند که فرمود: نوح (علیه السلام) دو هزار و سیصد سال عمر کرد، هشتصد و پنجاه سال پیش از اینکه به پیغمبری مبعوث شود، و نهصد و پنجاه سال در میان مردم آنها را بخدا دعوت کرد و پانصد سال پس از (طوفان که از) کشتی فرود آمد و آب فرو نشست، و در این مدت شهرها را از نو بنا کرد و فرزندانش را در شهرها جا داد، سپس فرشته مرگ در وقتی که در آفتاب نشسته بود بسراغش آمد و باو گفت: آمده ام تا قبض روحت کنم، نوح فرمود: اجازه میدهی تا من از آفتاب بسایه بروم؟ گفت: آری، نوح از آفتاب بسایه آمد سپس فرمود: ای ملک الموت آنچه از این عمر دنیا بر من گذشت بمانند همین جابجا شدن من از آفتاب بسایه بود، اکنون ماموریت خود را انجام ده، پس ملک الموت جانش را بگرفت. ج - در روایات اهل سنت حضرت نوح (علیه السلام) بین 1050 تا 1650 سال عمر نمود. ابن کثیر:1419، ج 6، 242
(177) فِی القَائِمِ سُنَّهٌ مِنْ نُوحٍ وَ هُوَ طُولُ العُمُر. صدوق:1395، ج 1-322.
(178) وَ فَجَّرْنَا الأَرْضَ عُیُوناً و جعلنا الأرض کلها کأنها عیون تتفجر. زمخشری:1407، ج 4، 434
(179) الف - حضرت نوح را «پدر دوّم» انسان گفته اند، چون در طوفان نوح، همه ی مردم غرق شدند، جز آنان که در کشتی همراه نوح بودند. از این رو معنای «ذُرِّیَّهَ مَنْ حَمَلْنا» همانند جمله ی «یا بَنِی آدَمَ» است. قرائتی:1383، ج 7، 19 ب - و لقد خاطبهم باسم آبائهم الذین حملهم مع نوح، و هم خلاصه البشریه علی عهد الرسول الأول فی الأرض. سیّد قطب:1412، ج 4، 2213
(180) ابن خلدون از میان روایاتی که خود وی نقل کرده که آن هم تعداد اندکی از روایات مهدویت هستند، دست کم چهار روایت بنابر تصریح خود او یا بنابر نقلی که از دیگران کرده است، اسناد خوب و قابل قبولی دارند: 1.... اما الترمذی فخرج هو و ابوداود بسندیهما الی ابن عباس من طریق عاصم عن ابی النجود احدالقراء السبعه الی زرّ بن حبیش عن عبدالله بن مسعود عن النبی …: لو لم یبق من الدنیا الایوم لطول الله ذلک الیوم، حتی یبعث الله فیه رجلاً منی.... ابن خلدون پس از ذکر سندهای مختلف این حدیث می گوید: و کلاهما حدیث حسن صحیح (ابن خلدون، 1421: مقدمه، ص 246). 2. ما رواه الحاکم من طریق سلیمان بن عبید، عن ابی الصدیق الناجی عن رسول الله… قال: یخرج اخرامتی المهدی یسقیه الله الغیث، و تخرج الارض نباتها، و یعطی المال صحاحاً. ابن خلدون پس از ذکر این حدیث از قول حاکم نیشابوری نقل کرده که او گفته: حدیث صحیح الاسناد (همو، ص 249). 3.... و رواه الحاکم ایضاً من طریق عوف الاعرابی عن ابی الصدیق الناجی عن ابی سعید الخدری قال: قال رسول الله…: لا تقوم الساعه حتی تملأ الارض جوراً و ظلماً و عدواناً، ثم یخرج من اهل بیتی رجلٌ یملأها قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و عدواناً که بعد از ذکر این حدیث می نویسد: قال فیه الحاکم: هذا صحیح علی شرط الشیخین و لم یخرجاه و هیچ گونه توضیحی نیز نداده و به همین جمله بسنده کرده است (همو، ص 248) 4.... ثم رواه ابوداود من روایه ابی خلیل عن ابی عبدالله بن الحارث عن ام سلمه... و راله رجال الصحیحین لا مطعن فیهم و لا مغمز. (همو، ص 247). از میان تعداد اندک روایتی که ابن خلدون نقل کرده، دست کم این چهار مورد را یا خود او یا صاحب نظران دیگر که وی از آن ها نقل کرده است، به سلامت و درستی اسانید آن ها اذعان کرده اند، و اگر نبود جز همین چند روایت صحیح که به طور طبیعی با دیگر احادیث ضعیف تأیید شده اند، برای اثبات موضوع مهدویت کفایت می کرد؛ اکبرنژاد:1383،188
(181) عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الحَکَمِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) قَالَ عَاشَ نُوحٌ (علیه السلام) الفَیْ سَنَهٍ وَ ثَلَاثَمِائَهِ سَنَهٍ مِنْهَا ثَمَانُمِائَهٍ وَ خَمْسِینَ سَنَهً قَبْلَ أَنْ یُبْعَثَ وَ الفُ سَنَهٍ إِلَّا خَمْسِینَ عاماً وَ هُوَ فِی قَوْمِهِ یَدْعُوهُمْ وَ خَمْسُمِائَهِ عَامٍ بَعْدَ مَا نَزَلَ مِنَ السَّفِینَهِ وَ نَضَبَ المَاءُ فَمَصَّرَ الأَمْصَارَ وَ أَسْکَنَ وُلْدَهُ البُلْدَانَ ثُمَّ إِنَّ مَلَکَ المَوْتِ جَاءَهُ وَ هُوَ فِی الشَّمْسِ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ فَرَدَّ عَلَیْهِ نُوحٌ (علیه السلام) قَالَ مَا جَاءَ بِکَ یَا مَلَکَ المَوْتِ قَالَ جِئْتُکَ لِأَقْبِضَ رُوحَکَ قَالَ دَعْنِی أَدْخُلْ مِنَ الشَّمْسِ إِلَی الظِّلِّ فَقَالَ لَهُ نَعَمْ فَتَحَوَّلَ ثُمَّ قَالَ یَا مَلَکَ المَوْتِ کُلُّ مَا مَرَّ بِی مِنَ الدُّنْیَا مِثْلُ تَحْوِیلِی مِنَ الشَّمْسِ إِلَی الظِّلِّ فَامْضِ لِمَا أُمِرْتَ بِهِ فَقَبَضَ رُوحَهُ ع. کلینی:1362 ج 8 284
(182) و نیز ممکن است اشاره به این باشد که ما همه انسانها را در هر عصر و زمان آزمایش می کنیم و آنچه در آیات فوق گفته شد مخصوص مردم عصر نوح نبود، بلکه در همه اعصار و قرون در اشکال مختلف، آزمایشها صورت می گیرد، و در این آزمایشها آنها که خار راه تکامل بشرند از سر راه برداشته می شوند، تا بشریت به سیر تکاملی خود هم چنان ادامه دهد. مکارم:1374، ج 14، 232
(183) امّا تأخیر کردن نوح (علیه السلام) چنین است که چون از خداوند برای قوم خود طلب عقوبت کرد، خدای تعالی روح الأمین (علیه السلام) را با هفت هسته خرما به نزد وی فرستاد و به او گفت: ای پیامبر خدا! خدای تعالی به تو می گوید: اینها خلایق و بندگان من هستند و آنها را با صاعقه ای از صواعق خود نابود نمی کنم مگر پس از تأکید کردن دعوت و الزام ساختن حجّت، پس بار دیگر در دعوت قومت تلاش کن که من به تو ثواب خواهم داد و این هسته ها را بکار و فرج و خلاص تو آنگاه است که آنها بروید و بزرگ شود و میوه به بار آورد و این مژده را به مؤمنان پیرو خود بده.و چون پس از زمانی طولانی درختها روئید و پوست گرفت و دارای ساقه و شاخه شد و میوه داد و به بار نشست از خدای تعالی درخواست کرد که وعده را عملی سازد، امّا خدای تعالی فرمان داد که هسته این درختها را بکارد و دوباره صبر و تلاش کند و حجّت را بر قومش تأکید کند و او نیز آن را به طوائفی که به او ایمان آورده بودند گزارش کرد و سیصد تن از آنان از دین برگشتند و گفتند: اگرمدّعای نوح حقّ بود، در وعده پروردگارش خلفی واقع نمی شد. سپس خدای تعالی هر بار دستور می داد که هسته ها را بکارد و نوح نیز هفت مرتبه آنها را کاشت و هر مرتبه طوائفی از مؤمنین از دین بر می گشتند تا آنکه هفتاد و چند نفر بیشتر باقی نماندند. آنگاه خدای تعالی وحی فرمود که ای نوح! هم اکنون صبح روشن از پس شب تار دمید و حقّ محض و صافی از ناخالص و کدر آن جدا شد، زیرا بدطینتان از دین بیرون رفتند و اگر من کفّار را نابود می کردم و این طوائف از دین بیرون شده را باقی می گذاشتم به وعده خود در باره مؤمنانی که در توحید با اخلاص بودند و به رشته نبوّت تو متمسّک بودند وفا نکرده بودم، زیرا من وعده کرده بودم که آنان را جانشین زمین کنم و دینشان را استوار سازم و خوفشان را مبدّل به امن نمایم تا با رفتن شکّ از قلوب آنها عبادت من خالص شود، و چگونه این جانشینی و استواری و تبدیل خوف به امن ممکن بود در حالی که ضعف یقین از دین بیرون شدگان و خبث طینت و سوء سریرت آنها - که از نتایج نفاق است - و گمراه شدن آنها را می دانستم، و اگر رائحه سلطنت مؤمنان را آن هنگام که ایشان را جانشین زمین ساخته و بر تخت سلطنت نشانده و دشمنانشان را نابود می سازم استشمام می کردند، باطن نفاقشان را مستحکم کرده و دشمنی با برادرانشان را آشکار می کردند و در طلب ریاست و فرماندهی با آنها می جنگیدند و با وجود فتنه انگیزی و جنگ و نزاع بین ایشان چگونه تمکین و استواری در دین و إعلاء امر مؤمنین ممکن خواهد بود، خیر چنین نیست «وَ اصْنَعِ الفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا». امام صادق (علیه السلام) فرمود: قائم (علیه السلام) نیز چنین است زیرا ایّام غیبت او طولانی می شود تا حقّ محض و ایمان صافی از کدر آن مشخّص شود و هر کسی که از شیعیان طینت ناپاکی دارد از دین بیرون رود، کسانی که ممکن است چون استخلاف و تمکین و امنیّت منتشره در عهد قائم (علیه السلام) را احساس کنند نفاق ورزند.
(184) زید شحّام از امام صادق (علیه السلام) روایت کند که فرمود: صالح زمانی از میان قوم خود غیبت کرد و روزی که غایب شد مردی کامل و خوش اندام و انبوه - ریش و لاغر میان و سبک گونه و در میان مردان متوسّط القامه بود و چون نزد قومش برگشت او را از صورتش نشناختند، به سوی قومش برگشت در حالی که مردم سه دسته بودند: منکرانی که هرگز برنگشتند؛ کسانی که اهل شکّ و تردید بودند؛ و دیگرانی که اهل ایمان و یقین بودند و صالح (علیه السلام) هنگامی که برگشت ابتدا به دعوت اهل شکّ و تردید پرداخت و به آنها گفت: من «صالح» هستم، امّا او را تکذیب کردند و دشنام دادند و راندند و گفتند: خدا از تو بیزار باد، صالح به شکل تو نبود، فرمود: آنگاه که به نزد منکران آمد، آنان نیز سخن او را نشنیدند و به سختی از وی دوری کردند، سپس به نزد دسته سوم رفت که اهل ایمان و یقین بودند و به آنها گفت: من «صالح» هستم، گفتند: برای ما خبری بازگوی تا شکّ ما مرتفع شود و ما شکّی نداریم که خدای تعالی خالقی است که هر کسی را که بخواهد به هر شکلی در می آورد و به ما خبر داده اند و نیز در میان خود نشانه های قائم را آنگاه که بیاید بررسی کرده ایم و صحّت آن به وسیله یک خبر آسمانی محقّق می شود. صالح گفت: من صالحی هستم که ناقه را برای شما آوردم.گفتند: راست گفتی، آن همانست که ما بررسی کرده ایم، آن شتر چه نشانه هایی داشت؟ و صالح گفت: یک روز او آب را می نوشید و یک روز شما، گفتند: به خدا و آنچه آورده ای ایمان آوردیم و در چنین حالی است که خدای تعالی فرموده است: «أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ» و اهل یقین گفتند: ما به آنچه فرستاده شده است ایمان داریم و مستکبران که همان شکّ کنندگان و منکران بودند گفتند: ما به کسی که شما بدان ایمان آوردید کافریم. راوی گوید: گفتم: آیا در آن روز در میان آنها عالمی به صالح بود؟ فرمود: خدا عادلتر از آن است که زمین را بدون عالم گذارد که مردم را به خدای تعالی راهبری کند و آن قوم بعد از خروج صالح تنها هفت روز در حال بلا تکلیفی به سر بردند که امامی را نمی شناختند ولی آنها به همان دین خدای تعالی که در دستشان بود عمل می کردند و با هم متّحد بودند و چون صالح (علیه السلام) ظاهر شد دور او جمع شدند و همانا مثل قائم مثل صالح (علیهما السلام) است.
(185) وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْء مِنَ الخَوْفِ وَ الجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الأَمْوالِ وَ الأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ (البقره:155) «ما بطور حتم و بدون استثناء همگی شما را یا با خوف و یا گرسنگی و یا نقص اموال و جانها و میوه ها می آزمائیم، و تو ای پیامبر صابران را بشارت ده»....و این سنت یعنی سنت ابتلا و انتقام سنتی ربانی است که در کتاب خود آن را سنتی شکست ناپذیر، و غیر مقهور خوانده، و غالب و منصورش معرفی نموده... طباطبائی:1417، 2، 185
(186) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْناهُمْ بِالبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ (الانعام:42) «و به یقین برای امّت هایی که پیش از تو بودند (پیامبرانی) فرستادیم و آنان را به سختی و رنج دچار کردیم باشد که (به درگاه خدا) لابه کنند».
(187) إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ القَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ الأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ الله الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ وَ الله لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ * وَ لِیُمَحِّصَ الله الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الکافِرِینَ * أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الجَنَّهَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ الله الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ (آل عمران:140 - 142) «اگر زخمی به شما (در احد) برسد زخمی همانند آن به آن گروه رسیده است، و ما این روزگاران را میان مردم (دست به دست) می گردانیم و تا مؤمنان را خداوند معلوم بدارد و از (میان) شما گواهانی بگیرد و خداوند ستمگران را دوست نمی دارد. و تا خداوند مؤمنان را بپالاید و کافران را از میان بردارد. آیا پنداشته اید به بهشت می روید بی آنکه خداوند جهادگران و شکیبایان شما را معلوم دارد؟»
(188) ما کانَ الله لِیَذَرَ المُؤْمِنِینَ عَلی ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّی یَمِیزَ الخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّب (آل عمران:179) «خداوند بر آن نیست که مؤمنان را به حالی که شما بر آن هستید رها سازد تا آنکه ناپاک را از پاک جدا کند». «سنت ابتلا و امتحان سنتی است که خواه ناخواه جاری می شود، هیچ فردی از افراد بشر نمی تواند از آن بگریزد (نه کافر و نه مؤمن) پس خدای سبحان هر دو طایفه را مبتلا می کند تا آنچه در باطن این دو طایفه است بیرون بریزد و کافر برای آتش خالص شود، و در بین مؤمنین هم خبیث از طیب جدا گردد». طباطبائی:1417، 4، 79
(189) اصل محص خالص کردن شیء است از هر عیب. راغب:1412، 761
(190) شنیدم ابو الحسن (امام رضا) (علیه السلام) می فرمود: الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ (آیا مردم چنین پنداشتند که تنها باینکه گفتند ما ایمان آورده ایم رها میشوند و بر این دعوی هیچ آزمایش نخواهند شد؟) سپس مرا فرمود: فتنه چیست؟ عرض کردم: فدایت شوم بنظر ما فتنه عبارت است از گرفتاری در دین. فرمود: گرفتار میشوند همان طور که طلا (در بوته) آزمایش می شود سپس فرمود: خالص میشوند همان طور که طلا خالص می شود. کلینی:1362، ج 1، 370
(191) لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا الله ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (الاعراف:59) و آیات هود:25 - مومنون:23 – نوح:1
(192) الف - بنگرید: جوادی آملی:1385،ج6، ص280 ب - بنا بر بیان علامه طباطبائی ذیل آیه 210 سوره البقره می توان گفت، عذاب اقوام کافر در دنیا یک مرتبه و درجه از ظهور امر خداست و کامل ترین درجه ظهور آن در قیامت واقع می شود.
(193) الیوم العظیم: یوم القیامه، أو یوم نزول العذاب علیهم و هو الطوفان. زمخشری:1407، ج 2، 113 «منظور از مجازات روز بزرگ ممکن است همان طوفان معروف نوح باشد که کمتر مجازاتی به عظمت و وسعت آن دیده شده است، و نیز ممکن است اشاره به مجازات الهی در روز رستاخیز باشد، زیرا این تعبیر در قرآن مجید در هر دو معنی به کار رفته است، در سوره شعراء آیه 189 می خوانیم: فَأَخَذَهُمْ عَذابُ یَوْمِ الظُّلَّهِ إِنَّهُ کانَ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ این آیه درباره مجازاتی است که قوم شعیب بر اثر تبهکاریها در همین جهان گرفتار آن شدند، و در سوره مطففین آیه 5 می خوانیم أَ لا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ لِیَوْمٍ عَظِیمٍ:" آیا اینها گمان نمی کنند که برای روز بزرگی مبعوث خواهند شد"». مکارم:1374، ج 6، 220 و بنگرید در: آلوسی:1415، ج 4، 388 و در قمی مشهدی:1368، ج 5، 114
(194) الف - از این آیه به خوبی استفاده می شود که... «اجل معلق» (مشروط) سر رسیدی است که قابل تغییر و دگرگونی است، و بر اثر اعمال نادرست انسان ممکن است بسیار جلو بیفتد که عذابهای ا لهی یکی از آنها است و به عکس بر اثر تقوا و نیکو کاری و تدبیر ممکن است بسیار عقب بیفتد. مکارم:1374، ج 25، 59 ب - در این کلام علاوه بر اینکه وعده به تاخیر اجل مسمی در صورت ایمان داده شده، تهدیدی هم شده به اینکه اگر ایمان نیاورند عذابی عاجل به سر وقتشان خواهد آمد.... بعضی هم گفته اند: مراد از اجل الله روز قیامت است، و ظاهرا این مفسر خواسته اجل مسمی را نیز به روز قیامت تفسیر کند، آن وقت معنای آیه مثل این می شود که بگوییم:اگر ایمان نیاورید، خدای تعالی در عذاب دنیایی شما تعجیل نموده آن را فرا می رساند، و اگر ایمان بیاورید سزای شما را تا روز قیامت تاخیر می اندازد، روزی که وقتی موعدش فرا رسد دیگر تاخیر انداخته نمی شود.لیکن خواننده عزیز توجه دارد به اینکه این نظریه با بشارتی که جمله" یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ" متضمن آن است نمی سازد. طباطبائی:1417، ج 20، 28
(195) و یقال للمدّه المضروبه لحیاه الإنسان أجل فیقال: دنا أجله، عباره عن دنوّ الموت.
(196) ... یکی از سنت های خدای تعالی این بوده که همواره امتی را بعد از امت دیگر انشاء و ایجاد نموده، و به سوی حق هدایتشان کند، و به این منظور رسولانی پی درپی بفرستد که این سنت امتحان و ابتلای او است. سنتی هم که امتها داشته اند این بوده که پیغمبران را یکی پس از دیگری تکذیب می کرده اند. سنت دوم خدا این است که تکذیب کنندگان را یکی پس از دیگران هلاک کند، و این سنت مجازات او است.
(197) ... و معنی این آیه: کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها فرمود ثمود گروهی از شیعه هستند.خداوند در این آیه می فرماید: وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا العَمی عَلَی الهُدی فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَهُ العَذابِ الهُونِ ما ثمود را راهنمائی کردیم گمراهی را اختیار کردند بکیفری دردناک و خوارکننده مبتلا شدند. منظور شمشیر است وقتی که قائم قیام کند، این آیه: فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللهِ منظور پیامبر اکرم است.ناقَهَ اللهِ وَ سُقْیاها مراد از ناقه الله امام است که فهم و علم او از خدا است و وَ سُقْیاها یعنی در نزد امام چشمه گوارای علم است: فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها منظور در رجعت خواهد بود وَ لا یَخافُ عُقْباها نمی ترسد اگر مانند آن تکرار شود. توضیح: در این نوع تأویلها از بطن آیات جای استبعاد نیست؛ زیرا قصه های ذکر شده در قرآن برای آن است که مردم متوجه شوند و شبیه آن تکرار نشود و یا مردم را تحریض به کارهای خوب کند. مجلسی، ج 24، 72
(198) الف - وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا القُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالبَیِّناتِ وَ ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا کَذلِکَ نَجْزِی القَوْمَ المُجْرِمِینَ (13) ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ فِی الأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ (یونس:14) و بی گمان ما مردم دوره های پیش از شما را چون ستم کردند نابود کردیم در حالی که پیامبرانشان برای آنها برهان ها (ی روشن) آوردند و آنان بر آن نبودند که ایمان آورند بدین گونه ما گروهی را که گنهکارند کیفر می دهیم. سپس شما را پس از آنان در زمین جانشین کردیم تا ببینیم چگونه رفتار می کنید. ب - وَ قَطَّعْناهُمْ فِی الأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ وَ بَلَوْناهُمْ بِالحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (الاعراف:168) «و آنان را در زمین به امّت هایی (گوناگون) بخش کردیم، برخی از ایشان شایسته اند و برخی، نه چنین اند و آنان را با خوشی ها و ناخوشی ها آزمودیم باشد که (به راه راست) باز گردند».
(199) بنگرید به درآمدی بر مدیریت صالحین، فصل هفتم. در این کتاب، نگارنده با بررسی مفهوم صلاح و عمل صالح در آیات قرآن و بیان اندیشمندان، نشان می دهد که گفتار اندیشمندان و مفسران در این بار همه ناظر به مصداق عمل صالح است؛ آن گاه با تکیه بر آیات و روایات مفهوم عمل صالح را چنین بیان می کند: «عمل صالح عملی است شایسته آخرت» و نشان می دهد همه صالحان در قرآن در اواخر عمر خود به این مقام رسیده یا این مقام را درخواست نموده اند و به استناد این مطلب بر ارزش فوق العاده این مقام استدلال کرده است. همچنین یکی از مصادیق آخرت در قرآن را ظهور و دولت امام مهدی (علیه السلام) شمرده است.
(200) حَدَّثَنَا أَبِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ الحَسَنِ رَضِیَ الله عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ جَعْفَرٍ الحِمْیَرِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ فَضَالَهَ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ سَدِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ ع یَقُولُ إِنَّ فِی القَائِمِ سُنَّهً مِنْ یُوسُفَ قُلْتُ کَأَنَّکَ تَذْکُرُ خَبَرَهُ أَوْ غَیْبَتَهُ فَقَالَ لِی وَ مَا تُنْکِرُ هَذِهِ الأُمَّهُ أَشْبَاهُ الخَنَازِیرِ أَنَّ إِخْوَهَ یُوسُفَ کَانُوا أَسْبَاطاً أَوْلَادَ أَنْبِیَاءَ تَاجَرُوا یُوسُفَ وَ بَایَعُوهُ وَ هُمْ إِخْوَتُهُ وَ هُوَ أَخُوهُمْ فَلَمْ یَعْرِفُوهُ حَتَّی قَالَ لَهُمْ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی فَمَا تُنْکِرُ هَذِهِ الأُمَّهُ أَنْ یَکُونَ الله عَزَّ وَ جَلَّ فِی وَقْتٍ مِنَ الأَوْقَاتِ یُرِیدُ أَنْ یَسْتُرَ حُجَّتَهُ عَنْهُمْ لَقَدْ کَانَ یُوسُفُ یَوْماً مَلِکَ مِصْرَ وَ کَانَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ وَالِدِهِ مَسِیرَهُ ثَمَانِیَهَ عَشَرَ یَوْماً فَلَوْ أَرَادَ الله تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَنْ یُعَرِّفَهُ مَکَانَهُ لَقَدَرَ عَلَی ذَلِکَ وَ اللهِ لَقَدْ سَارَ یَعْقُوبُ وَ وُلْدُهُ عِنْدَ البِشَارَهِ فِی تِسْعَهِ أَیَّامٍ إِلَی مِصْرَ فَمَا تُنْکِرُ هَذِهِ الأُمَّهُ أَنْ یَکُونَ الله عَزَّ وَ جَلَّ یَفْعَلُ بِحُجَّتِهِ مَا فَعَلَ بِیُوسُفَ أَنْ یَکُونَ یَسِیرُ فِیمَا بَیْنَهُمْ وَ یَمْشِی فِی أَسْوَاقِهِمْ وَ یَطَأُ بُسُطَهُمْ وَ هُمْ لَا یَعْرِفُونَهُ حَتَّی یَأْذَنَ الله عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ أَنْ یُعَرِّفَهُمْ نَفْسَهُ کَمَا أَذِنَ لِیُوسُفَ ع حِینَ قَالَ لَهُمْ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی
(201) برای احتمال اول، دسته ای از روایات را که بیانگر تبریک و تهنیت شیعیان،بر امام حسن (علیه السلام) است،شاهد آورده اند، از جمله:ابوالفضل الحسین بن الحسن العلوی گوید:دخلت علی ابی محمد (علیه السلام) بسرّ من رأی فهنأته بسیّدنا صاحب الزمان (علیه السلام) لما ولد (صدوق:1395، 2، 434) در سامرا،به منزل امام حسن (علیه السلام) رفتم و ولادت سرورمان،صاحب الزمان (علیه السلام) را به وی تبریک گفتم. این گونه روایات،می رساند: گروهی از شیعیان سامرا که از تولد فرزند امام حسن (علیه السلام) با خبر شده اند،برای عرض تبریک،به خدمت ایشان رسیده اند. به نظر ما،این گونه روایات،دلالتی ندارند بر این که مهدی (علیه السلام)،در منزل امام (علیه السلام) به دنیا آمده،یاخیر،زیرا امکان دارد،درمحلّ دیگری به دنیا آمده و خبر ولادت وی،به اصحاب و یاران خاص رسیده است و آنان برای تبریک،به منزل امام (علیه السلام) در سامرا رفته اند. 2. روایاتی که به عبارات گوناگون،از زبان حکیمه خاتون،نقل شده است،از جمله: دعوت امام حسن (علیه السلام) از ایشان در شب ولادت مهدی (علیه السلام) برای کمک به نرجس خاتون و مشاهده وی،امام زمان (علیه السلام) را به هنگام ولادت و پس از آن،در سامرا (صدوق:1395، 2، 434). به این دسته از روایات هم نمی توان اعتماد کرد,زیرا،در برابر این دسته از روایات،روایت دیگری است که تعارض دارد با آنها. نقل کرده اند:شخصی پس از وفات امام حسن (علیه السلام) در مدینه به خدمت حکیمه خاتون می رسد و از ایشان می پرسد: امام ِپس از امام حسن (علیه السلام) کیست؟ایشان پاسخ می دهد: زمین خالی از حجت نیست و فرزند امام حسن (علیه السلام) جانشین اوست.راوی می پرسد: که شما فرزند ایشان را دیده اید یا شنیده اید.می گوید: شنیده ام (صدوق:1395، 2، 501) اصولاً،روایاتی که از طریق حکیمه در این باره رسیده است،اضطراب دارند و روشن نیستند. و نمی توان برآنها برای اثبات این احتمال،استدلال کرد. 3. روایاتی که بیانگر دیدن امام زمان،توسط گروهی از اصحاب،در منزل امام حسن عسکری (علیه السلام) است. امام،در پاسخ آنان که درخواست دیدن جانشین وی را دارند،می فرماید: … هذا امامکم من بعدی وخلیفتی علیکم،اطیعوه ولاتتفرقوا من بعدی فتهلکوا فی ادیانکم،أما إنکم لاترونه بعد یومکم هذا. قالوا: فخرجنا من عنده فما مضت الاایام قلائل حتی مضی ابومحمد (علیه السلام) (همان، 2، 435) پس از من،این پسر،امام شماست و خلیفه من است در میان شما. امر او را اطاعت کنید از گرد رهبری او پراکنده نشوید که هلاک می گردید و دینتان تباه می شود. این را هم بدانید که شما او را پس از امروز،نخواهید دید.آن جمع گفتند: از نزد امام بیرون آمدیم،و روزی چند نگذشت تا اینکه امام حسن (علیه السلام) درگذشت. از این قبیل است ملاقات احمد بن اسحاق و سعد با امام حسن (علیه السلام). احمدبن اسحاق می گوید: برای آن حضرت مقداری وجوه شرعی از طرف مردم بردم. در پایان خواستم پرسشهایی مطرح کنم.امام حسن (علیه السلام) فرمود: … والمسائل التی اردت ان تسأله فاسأل قره عینی واومأ الی الغلام فسأل سعد الغلام المسائل،وردّ علیه بأحسن اجوبه،ثم قال مولانا الحسن بن علی الی الصلاه مع الغلام وجعلنا نختلف بعد ذلک الی منزل مولانا (علیه السلام) فلا نری الغلام بین یدیه. (همان، 2، 464) پرسشهایی که داری از نور چشم من (اشاره فرمود به مهدی (علیه السلام)) بپرس. سعد آنچه خواست پرسید و آن پسر،با بهترین شیوه پاسخ داد.سپس امام یازدهم فرمود: نماز را با وی بخوانید.از آن پس به خانه امام رفت و آمد داشتیم,لکن آن حضرت را ندیدیم. مردی از شیعیان از اهل فارس می گوید:به سامرا رفتم. جلو منزل امام حسن (علیه السلام) رسیدم،بدون این که اذن بطلبم، امام (علیه السلام) مرا به داخل خانه فرا خواند. هنگامی که وارد شدم و بر وی سلام کردم از افرادی احوال پرسی کرد.سپس فرمود: بنشین و پرسید به چه انگیزه ای به این جا آمدی؟عرض کردم: برای خدمت به شما.فرمود: در خانه ما باش.از آن روز به بعد،با سایر خدمتگزاران در خدمت امام (علیه السلام) بودم. گاهی مسؤولیت بازار و خرید اجناس و لوازم،به عهده من بود. مدتی گذشت که با افراد،اُنس گرفتم. روزی از روزها،برامام حسن (علیه السلام) وارد شدم و ایشان در اتاق مردان بودند. صدایی شنیدم که به من فرمود: سرجایت بایست. ایستادم. ناگهان کنیزی را دیدم که چیزی خدمت امام (علیه السلام) آورد وروی آن پوشیده بود. امام (علیه السلام) مرا به نزدیک فرا خواند، به خدمتش رفتم. سپس آن کنیز را صدا زد و او برگشت. به او فرمود: روپوش را کنار بزن و او چنین کرد. پسر بچه ای را دیدم زیبا صورت گندمگون و…آن گاه فرمود: هذا صاحبکم. سپس دستور داد،وی رابردند و دیگر آن مولود را ندیدم تا امام یازدهم از دنیا رفت. (همان، 2، 436) در این نمونه از روایات چند نکته است: 1. اشخاصی که حضرت را در خانه امام یازدهم دیده اند،بیش ازیکمرتبه دیدار نداشته اند و در رفت و آمدهای بعدی،آن حضرت را ندیده اند. احتمال دارد که امام حسن (علیه السلام)،برای اتمام حجت و این که بعد از ایشان،حضرت مهدی (علیه السلام) امام شیعیان است،دستور داده آن حضرت را به سامرا بیاورند و سپس به محلّی که در آن زندگی می کرد و نگهداری می شد،برگرداندند. 2. اگر امام مهدی (علیه السلام) در سامرا می زیست و اصحاب مورد وثوق هم رفت و آمد داشتند،چه مانعی داشت که آن حضرت را بار دیگر ببینند و اطمینان بیشتری بیابند. 3. در روایت اولی آمده است که آن چهل نفر گفتند چند روزی از ملاقات ما با امام زمان (علیه السلام) نگذشت که امام حسن (علیه السلام) در گذشت. معلوم می شود آن ملاقات در آخر عمر امام یازدهم صورت گرفته است و این،منافات ندارد که در هنگام ولادت و یا بعد از آن،در سامرا نمی زیسته و اواخر عمر امام حسن (علیه السلام)،برای تحویل امور امامت و خلافت و نیز اتمام حجت،به سامرا آمده باشد. (جعفری:1374، 70 - 71)
(202) برخی بر این باورند که حضرت مهدی (علیه السلام)،مدتی پس از ولادت،از سامرا هجرت کرد،و تا رحلت پدر بزرگوارشان در مکه مکرّمه زندگی می کرد.مسعودی در اثبات الوصیه (ص271)،از حمیری و او از احمدبن اسحاق نقل می کند که گفت:دخلت علی ابی محمد (علیه السلام) فقال لی: ما کان حالکم فیما کان الناس فیه من الشک والأرتیاب؟ قلت یا سیدی لما ورد الکتاب بخبر سیدنا ومولده لم یبق لنا رجل ولا امرأه ولا غلام بلغ الفهم إلاّ قال بالحق،فقال اما علمتم ان الأرض لاتخلو من حجه الله ثم امر ابو محمد (علیه السلام) والدته بالحج فی سنه تسع وخمسین ومأتین وعرّفها مایناله فی سنه الستین،واحضر الصاحب (علیه السلام) فأوصی الیه وسلم الأسم الأعظم والمواریث والسلاح الیه وخرجت ام ابی محمد مع الصاحب جمیعاً الی مکه و… (مجلسی، 50، 336). بر امام حسن عسکری (علیه السلام) وارد شدم.فرمود: چگونه اید در مسأله ای که مردم در آن تردید دارند؟ گفتم سرور من! وقتی خبر ولادت سید و مولای ما،به ما رسید مرد و زن و کوچک و بزرگ ما،آن را پذیرفتند.امام فرمود: آیانمی دانید که زمین از حجت خدا هرگز خالی نمی ماند. پس از این،امام حسن (علیه السلام) در سال 259 امام مهدی (علیه السلام) را همراه با مادر خود [مادر امام حسن] به سوی مکه و حج فرستاد و سفارشهای لازم را کرد و امور مربوط به امامت را به وی واگذاشت و به مادرش از حوادث سال آینده [سال 260] خبر داد.
(203) ابی هاشم جعفری می گوید: قلت لأبی محمد (علیه السلام) جلالتک تمنعنی من مسألتک فتأذن لی ان اسألک؟ فقال: سل. قلت: یا سیدی هل لک ولد؟ فقال نعم،فقلت فان حدث بک حدث فأین اسأل عنه؟ قال: بالمدینه. (کلینی:1362، 1، 328) به امام حسن عسکری (علیه السلام) عرض کردم: پرسشی دارم,ولی بزرگواری شما مانع پرسیدن من است. اجازه می دهید آن را مطرح سازم؟ امام (علیه السلام) فرمود: بپرس. گفتم: سرورم،آیا شما را فرزندی هست؟ فرمود: آری. گفتم: اگر پیش آمدی شد کجا می توان او را یافت؟فرمود: مدینه. ظاهر این صحیحه آن است که در زمان حیات امام حسن (علیه السلام)،مهدی (عج) به دنیا آمده و در سامرا نبوده است. ابی هاشم هم از کسانی نبوده است که امام (علیه السلام) از او تقیه کند. این که امام (علیه السلام) فرمود: در مدینه است،به این معنی نیست که بعد از درگذشت من سراغ او را در مدینه بگیرید; زیرا سؤال کننده می دانست که زمین خالی از حجت نیست و وجود حجت بعد از امام یازدهم ضروری است،امام (علیه السلام) هم در جواب فرمود: آن حجت،در مدینه نگهداری می شود و نگران آینده نباشید. شاید این اشکال به ذهن بیاید که از کلمه (المدینه) نمی توان فهمید که همان مدینه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است که پیش از آن،یثرب نام داشت،بلکه هر شهری را شامل می شود. در نتیجه،با وجود این احتمال،استدلال به روایت ناتمام خواهد بود؟ پاسخ: گرچه بعضی از بزرگان نیز این احتمال را داده اند،ولی برخی دیگر،مدینه را به همان مدینه منوّره معنی کرده اند. مؤیدات دیگری هم از روایات بر این احتمال می توان اقامه کرد. علامه مجلسی می نویسد: قال بالمدینه ای الطیبه المعروفه او لعله علم انه یدرکه او خبراً منه فی المدینه،وقیل اللام للعهد والمراد بها سرّ من رأی یعنی ان سفراؤه من اهل سر من رأی یعرفونه فسلهم عنه. (مرآه العقول، 4، 2) مقصود امام (علیه السلام) از مدینه،همان مدینه طیبه است. شاید امام (علیه السلام) می دانست که شخص سؤال کننده،مهدی (علیه السلام) و یا خبر او را درمدینه خواهد یافت. برخی گفته اند: الف و لام کلمه (المدینه) برای عهد است و مقصود سامراست. به این معنی که سفیران و نمایندگان خاص حضرت حجت (علیه السلام) که در سامرا هستند،او را می شناسند. از آنان راجع به فرزند من،بپرس. علامه مجلسی،در آغاز نظر خود را نسبت به این روایت،به صراحت اعلام می دارد و مدینه را به همان مدینه معروف و مشهور تفسیر می کند و قول دیگر را با تعبیر (قیل) می آورد که حکایت از آن دارد که مورد تأیید وی نیست. مؤید این احتمال (که مدینه همان مدینه طیّبه باشد) روایتی است که از امام جواد (علیه السلام) رسیده.راوی می گوید از ایشان پرسیدم: … مَنِ الخلف بعدک؟ فقال: ابنی علی وابنا علی،ثم أطرق ملیّاً،ثم رفع رأسه،ثم قال: انها ستکون حیره،قلت: فاذا کان ذلک فالی اَین؟ فسکت،ثم قال: لا این - حتی قالها ثلاثاً فأعدت علیه،فقال: الی المدینه،فقلت: ای المُدُن؟ فقال: مدیتنا هذه وهل مدینه غیرها. (نعمانی:1397، 185) جانشین شما کیست؟امام (علیه السلام) فرمود: فرزندم علی و فرزند او [حسن بن علی]سپس چند لحظه ای ساکت شد و بعد فرمود: به زودی شما دچار حیرت خواهید شد.گفتم: در این دوران حیرت چه کنیم و کجا برویم؟ امام (علیه السلام) ساکت شد،سپس سه مرتبه فرمود: جایی نیست.باز از ایشان پرسیدم.در پایان فرمود: مدینه. گفتم کدام مدینه؟فرمود همین مدینه [طیّبه] و آیا غیر از این مدینه ای هست؟ قرائن و شواهد تاریخی آن زمان نیز،این احتمال را تأیید می کند. نمونه زیر،بیانگر آن است که شیعیان،امام مهدی را در مدینه طیّبه می جستند. محمد بن حسن (236 - 316) از کسانی است که برای تحقیق و بررسی مسأله غیبت به مدینه رسول رفت.در این باره نوشته اند: وکان من محله فی الشیعه انه کان الوافد عنهم الی المدینه عند وقوع الغیبه سنه ستّین ومأتین وأقام بها سنه،وعاد وقد ظهر له من امر الصاحب (علیه السلام) ما احتاج الیه (ابو غالب الزراری،141) محمد بن حسن،در میان شیعیان،موقعیت ویژه ای داشت. در سال 260 هجری به عنوان تحقیق و بررسی مسأله غیبت امام مهدی (علیه السلام) وارد مدینه شد و یک سال در آن جا،بماند و سپس برگشت و آنچه درباره امام زمان (علیه السلام) بدان نیاز بود،بر وی،روشن شد [و شیعیان را در جریان قرار داد] در این نقل تاریخی،هیچ اشاره ای به سامرا نشده،معلوم می شود که درنزد گروهی از شیعیان آن زمان،مسلّم بوده است که امام (علیه السلام) در مدینه زندگی می کند،یا از آن جهت که حضرت در آن جا به دنیا آمده و بزرگ شده است،و یا این که پس از ولادت در سامرا،به مدینه آورده شده،تا از دست مأموران خونخوار خلیفه در امان باشد. اگر قرار بر این بود که حضرت حجت (علیه السلام) از دست توطئه گران و مخالفان در امان بماند و به گونه طبیعی دوران کودکی و رشد خود را پشت سر بگذارد،بهترین جا برای این دوران،مدینه بوده است; زیرا هم از مرکز خلافت (سامراء) به دور بوده و هم خانواده بنی هاشم،در مدینه از پایگاه و موقعیّت ویژه ای برخوردار بودند و می توانستند از این مولود مسعود،به بهترین وجه محافظت کنند،تا از گزند حوادث و آفات مصون بماند. و این، با اصل این که آن حضرت خفی الولاده والمنشأ است نیز، سازگاری دارد. از سوی دیگر،حضور حضرت در سامرا،به گونه عادی و معمولی،با توجه به کنترل شدید دشمن نسبت به خانه امام (علیه السلام)،غیر ممکن بوده و لزومی هم ندارد که همه چیز را با اصل معجزه و کرامت حلّ کنیم. پذیرفتن این نکته که امام (علیه السلام) در مدینه متولد شده و یا دست کم،پس از ولادت،به آن جا انتقال یافته و در آن جا دوران رشد و کودکی را پشت سر نهاده،با اصول امنیتی،بیشتر سازگار است. (جعفری:1374، 70 - 71)
(204) غلو کنندگان شیعه مخصوصاً دوازده امامی ها می پندارند: دوازدهمین امامشان که محمد بن حسن العسکری است که از او به لقب مهدی یاد می کنند، داخل سرداب خانه شان در شهر حله متولد شد و در حالی که در آغوش مادرش مخفی بود غائب گشت و او در آخرالزمان ظهور و زمین را از عدل و داد پر می کند…شیعیان هم اکنون نیز بعد از نماز مغرب جلو در این سرداب، با اسب های آماده جمع می شوند و او را به اسم صدا می زنند که: ای سرور ما اکنون ما آماده ایم ظهور کن...
(205) ذهبی در (تاریخ الإسلام 19: 113) در ترجمه الإمام الحسن العسکری (علیه السلام) چنین می گوید: (الحسن بن علی بن محمّد بن علی الرضا بن موسی بن جعفر الصادق. أبو محمّد الهاشمی الحسینی أحد أئمّه الشیعه الذین تدعی الشیعه عصمتهم. ویقال له: الحسن العسکری لکونه سکن سامراء، فإنَّها یقال لها: العسکر. وهو والد منتظر الرافضه. توفّی إلی رضوان الله بسامراء فی ثامن ربیع الأوّل سنه ستّین، وله تسع وعشرون سنه. ودفن إلی جانب والده. واُمُّه أمَه. وأمَّا ابنه محمّد بن الحسن الذی یدّعوه الرافضه: القائم الخلف الحجّه، فولد سنه ثمان وخمسین، وقیل: سنه ستّ وخمسین. عاش بعد أبیه سنتین ثمّ عُدم، ولم یعلم کیف مات. واُمّه اُمّ ولد. وهم یدَّعون بقاءه فی السرداب من أربعمائه وخمسین سنه، وأنَّه صاحب الزمان، وأنَّه حیّ یعلم علم الأوّلین والآخرین...).
(206) فصلی با 202 حدیث در این کتاب با عنوان «فی انه من ولد سیده نساء العالمین فاطمهالزهرا علیها السلام» ارائه شده است. همچنین در معجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام) درجلد اول و در احادیث نبوی 37 حدیث را باذکر منابع فراوان آن در منابع شیعه و سنی درباره نسب حضرت و اینکه از اهل بیت رسول الله هستند، نقل کرده که در حدیث 16 آمده«و هو من ولد فاطمه» که این حدیث نیز به طرق گوناگون در 63 منبع مهم حدیثی اهل سنت ذکر شده است.
(207) روی سماعه عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: سمعته یقول:ما لکم تسوؤن رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم)؟!)، فقال له رجل: کیف نسوؤه؟ فقال: أمَا تعلمون أنَّ أعمالکم تُعرض علیه، فإذا رأی فیها معصیه ساءه ذلک، فلا تسوؤا رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) وسرّوه. کلینی:1362 ج1،ص 219 وعن أبی بصیر، عن أبی جعفر (علیه السلام)، قال: قال رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) لأصحابه: حیاتی خیر لکم تحدّثون ونحدّث لکم، ومماتی خیر لکم تعرض علیَّ أعمالکم فإن رأیت حسناً جمیلاً حمدت الله علی ذلک، وإن رأیت غیر ذلک استغفرت الله لکم.
(208) مجلسی، ج 53، ص14: وَ یَأْمُرُ الخَلَائِقَ بِالاجْتِمَاعِ ثُمَّ یَقُصُّ عَلَیْهِمْ قَصَصَ فِعَالِهِمَا فِی کُلِّ کُورٍ وَ دُورٍ - حَتَّی یَقُصَّ عَلَیْهِمْ قَتْلَ هَابِیلَ بْنِ آدَمَ (علیه السلام) وَ جَمْعَ النَّارِ لِإِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) وَ طَرْحَ یُوسُفَ (علیه السلام) فِی الجُبِّ... وَ إِشْعَالَ النَّارِ عَلَی بَابِ أَمِیرِ المُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَهَ وَ الحَسَنِ وَ الحُسَیْنِ (علیه السلام) لِإِحْرَاقِهِمْ بِهَا وَ ضَرْبَ یَدِ الصِّدِّیقَهِ الکُبْرَی فَاطِمَهَ بِالسَّوْطِ وَ رَفْسَ بَطْنِهَا وَ إِسْقَاطَهَا مُحَسِّناً وَ سَمَّ الحَسَنِ (علیه السلام) وَ قَتْلَ الحُسَیْنِ (علیه السلام) وَ ذَبْحَ أَطْفَالِهِ وَ بَنِی عَمِّهِ وَ أَنْصَارِهِ وَ سَبْیَ ذَرَارِیِّ رَسُولِ اللهِ ص....
(209) مجلسی، ج 53، ص14: وَ یَأْمُرُ الخَلَائِقَ بِالاجْتِمَاعِ ثُمَّ یَقُصُّ عَلَیْهِمْ قَصَصَ فِعَالِهِمَا فِی کُلِّ کُورٍ وَ دُورٍ - حَتَّی یَقُصَّ عَلَیْهِمْ قَتْلَ هَابِیلَ بْنِ آدَمَ (علیه السلام) وَ جَمْعَ النَّارِ لِإِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) وَ طَرْحَ یُوسُفَ (علیه السلام) فِی الجُبِّ... وَ إِشْعَالَ النَّارِ عَلَی بَابِ أَمِیرِ المُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَهَ وَ الحَسَنِ وَ الحُسَیْنِ (علیه السلام) لِإِحْرَاقِهِمْ بِهَا وَ ضَرْبَ یَدِ الصِّدِّیقَهِ الکُبْرَی فَاطِمَهَ بِالسَّوْطِ وَ رَفْسَ بَطْنِهَا وَ إِسْقَاطَهَا مُحَسِّناً وَ سَمَّ الحَسَنِ (علیه السلام) وَ قَتْلَ الحُسَیْنِ (علیه السلام) وَ ذَبْحَ أَطْفَالِهِ وَ بَنِی عَمِّهِ وَ أَنْصَارِهِ وَ سَبْیَ ذَرَارِیِّ رَسُولِ اللهِ ص....
(210) سُنَّهَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِیلا (الاسراء:77) (مانند) نهاد و روش (ما در باره) آن فرستادگانی که پیش از تو فرستادیم و در نهاد و روش ما دگرگونی نیابی. این سنت یعنی هلاک کردن مردمی که پیغمبر خود را از بلاد خود بیرون کردند سنت خدای سبحان است.
(211) وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْء فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُون (الاعراف:156)
(212) اگرچه در آیه به طور مطلق از مستضعفان یاد کرده ولی به قرینه آیات دیگر در این باره روشن می شود، منظور یاری مستضفان مومن، در برابر مستکبران کافر است. برای تفصیل بیشتر مطلب ر.ک. (مطهری،ج15:«جامعه در قرآن» ص 915 تا 929)
(213) القَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّهً مِنِّی وَ لِتُصْنَعَ عَلی عَیْنِی (طه:39) «و بر تو از خویش مهری افکندم و (خواستم) تا زیر نظر من پرورده شوی».
(214) فما أعجبها قوله، و ما أغربها، و ما أکذبها فی ظل هذا البیان الذی تقدمها! شأنهم فی التکذیب بالبعث، و جهلهم بارتباطه بناموس الکون، هو شأنهم فی مسأله العذاب الدنیوی، فهم یستعجلونه و یتساءلون عن سبب تأخیره، إذا ما اقتضت الحکمه الأزلیه أن یتأخر عنهم فتره من الوقت: «وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ العَذابَ إِلی أُمَّهٍ مَعْدُودَهٍ لَیَقُولُنَّ: ما یَحْبِسُهُ؟ أَلا یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ، وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ». لقد کانت القرون الأولی تهلک بعذاب من عند الله یستأصلها، بعد أن یأتیهم رسولهم بالخوارق التی یطلبونها ثم یمضون هم فی التکذیب. ذلک أنها کانت رسالات مؤقته لأمه من الناس، و لجیل واحد من هذه الأمه. و المعجزه کذلک لا یشهدها إلا هذا الجیل، و لا تبقی لتشاهدها أجیال أخری لعلها تؤمن بها أکثر مما آمن الجیل الذی شهدها أول مره.فأما الرساله المحمدیه فقد کانت خاتمه الرسالات، و لجمیع الأقوام و جمیع الأجیال، و کانت المعجزه التی صاحبتها معجزه غیر مادیه، فهی قابله للبقاء، قابله لأن تتدبرها أجیال و أجیال، و تؤمن بها أجیال و أجیال، و من ثم اقتضت الحکمه ألا تؤخذ هذه الأمه بعذاب الاستئصال. و أن یقع العذاب علی أفراد منها فی وقت معلوم.. و کذلک کان الحال فی الأمم الکتابیه قبلها من الیهود و النصاری، فلم یعم فیهم عذاب الاستئصال. و لکن المشرکین فی جهلهم بنوامیس الله الخاصه بخلق الإنسان علی هذا النحو من القدره علی الاختیار و الاتجاه و خلق السماوات و الأرض علی نحو یسمح له بالعمل و النشاط و البلاء ینکرون البعث. و فی جهلهم بسنن الله فی الرسالات و المعجزات و العذاب یتساءلون إذا ما أخر عنهم إلی أمه من السنوات أو الأیام - أی مجموعه منها - ما یحبسه؟ و ما یؤخره؟ فلا یدرکون حکمه الله و لا رحمته. و هو یوم یأتیهم لا یصرف عنهم، بل یحیط بهم، جزاء لاستهزائهم الذی یدل علیه سؤالهم و استهتارهم».
(215) ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِکَ یَوْمُ الخُلُودِ (34) لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ (ق:35) بدان با سلامتی درآیید که این روز جاودانگی است. در آن است آنچه بخواهند و نزد ما، بیشتر (نیز) هست.
(216) قال الصادق علیه السلام: کان ینزل المنّ علی بنی إسرائیل من بعد الفجر إلی طلوع الشمس فمن نام فی ذلک الوقت لم ینزل نصیبه فلذلک یکره النوم فی هذا الوقت إلی طلوع الشمس. قال ابن جریح:.. ویوجد له طعم کالشهد المعجون بالسمن وکان الله تعالی یبعث لهم السحاب بالنهار فیدفع عنهم حر الشمس وکان ینزل علیهم فی اللیل من السماء عمود من نور یضئ لهم مکان السراج وإذا ولد فیهم مولود یکون علیه ثوب یطول بطوله کالجلد. قمی مشهدی:1368، 1، 447 - طبرسی:1372، 1، 244
(217) وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نَصْبِرَ عَلی طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها قالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنی بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَکُمْ ما سَالتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ وَ المَسْکَنَهُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الحَقِّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ (البقره:61) و (یاد کنید) آنگاه را که گفتید: ای موسی! هرگز یک (رنگ) خوراک را برنمی تابیم به خاطر ما از پروردگارت بخواه تا برای ما از آنچه زمین می رویاند، از سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز، بر آورد. او گفت: آیا چیز پست تر را به جای چیز بهتر می خواهید؟به شهری فرود آیید که (آنجا) آنچه خواستید در اختیار شماست و مهر خواری و تهیدستی بر آنان زده شد و سزاوار خشم خداوند شدند زیرا نشانه های خداوند را انکار می کردند و پیامبران را ناحقّ می کشتند این بدان روی بود که سرکشی ورزیدند و از اندازه، می گذشتند». به شباهت به کارگیری مفهوم «عصیان» در این ماجرا و ماجرای آدم (علیه السلام) توجه نمایید.
(218) آتانِیَ الکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا یدل علی أن ذلک کان قد حصل من قبل إما ملاصقا لذلک الکلام أو متقدما علیه بأزمان، و الظاهر أنه من قبل أن کلمهم آتاه الله الکتاب و جعله نبیا و أمره بالصلاه و الزکاه و أن یدعو إلی الله تعالی و إلی دینه و إلی ما خص به من الشریعه فقیل هذا الوحی نزل علیه و هو فی بطن أمه و قیل لما انفصل من الأم آتاه الله الکتاب و النبوه و أنه تکلم مع أمه و أخبرها بحاله و أخبرها بأنه یکلمهم بما یدل علی برائه حالها فلهذا أشارت إلیه بالکلام. (رازی:1420، 21، 535)
(219) عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ یَزِیدَ الکُنَاسِیِّ قَالَ سَالتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع أَ کَانَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ ع حِینَ تَکَلَّمَ فِی المَهْدِ حُجَّهَ اللهِ عَلَی أَهْلِ زَمَانِهِ فَقَالَ کَانَ یَوْمَئِذٍ نَبِیّاً حُجَّهَ اللهِ غَیْرَ مُرْسَلٍ أَ مَا تَسْمَعُ لِقَوْلِهِ حِینَ قَالَ - إِنِّی عَبْدُ اللهِ آتانِیَ الکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا. وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانِی بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ ما دُمْتُ حَیًّا قُلْتُ فَکَانَ یَوْمَئِذٍ حُجَّهً للهِ عَلَی زَکَرِیَّا فِی تِلْکَ الحَالِ وَ هُوَ فِی المَهْدِ فَقَالَ کَانَ عِیسَی فِی تِلْکَ الحَالِ آیَهً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَهً مِنَ اللهِ لِمَرْیَمَ حِینَ تَکَلَّمَ فَعَبَّرَ عَنْهَا وَ کَانَ نَبِیّاً حُجَّهً عَلَی مَنْ سَمِعَ کَلَامَهُ فِی تِلْکَ الحَالِ ثُمَّ صَمَتَ فَلَمْ یَتَکَلَّمْ حَتَّی مَضَتْ لَهُ سَنَتَانِ وَ کَانَ زَکَرِیَّا الحُجَّهَ للهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی النَّاسِ بَعْدَ صَمْتِ عِیسَی بِسَنَتَیْنِ ثُمَّ مَاتَ زَکَرِیَّا فَوَرِثَهُ ابْنُهُ یَحْیَی الکِتَابَ وَ الحِکْمَهَ وَ هُوَ صَبِیٌّ صَغِیرٌ أَ مَا تَسْمَعُ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ - یا یَحْیی خُذِ الکِتابَ بِقُوَّهٍ وَ آتَیْناهُ الحُکْمَ صَبِیًّا فَلَمَّا بَلَغَ عِیسَی ع سَبْعَ سِنِینَ تَکَلَّمَ بِالنُّبُوَّهِ وَ الرِّسَالَهِ حِینَ أَوْحَی الله تَعَالَی إِلَیْهِ فَکَانَ عِیسَی الحُجَّهَ عَلَی یَحْیَی وَ عَلَی النَّاسِ أَجْمَعِینَ وَ لَیْسَ تَبْقَی الأَرْضُ یَا أَبَا خَالِدٍ یَوْماً وَاحِداً بِغَیْرِ حُجَّهٍ للهِ عَلَی النَّاسِ مُنْذُ یَوْمَ خَلَقَ الله آدَمَ ع وَ أَسْکَنَهُ الأَرْضَ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَ کَانَ عَلِیٌّ ع حُجَّهً مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ عَلَی هَذِهِ الأُمَّهِ فِی حَیَاهِ رَسُولِ اللهِ ص فَقَالَ نَعَمْ یَوْمَ أَقَامَهُ لِلنَّاسِ وَ نَصَبَهُ عَلَماً وَ دَعَاهُمْ إِلَی وَلَایَتِهِ وَ أَمَرَهُمْ بِطَاعَتِهِ قُلْتُ وَ کَانَتْ طَاعَهُ عَلِیٍّ ع وَاجِبَهً عَلَی النَّاسِ فِی حَیَاهِ رَسُولِ اللهِ ص وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ فَقَالَ نَعَمْ وَ لَکِنَّهُ صَمَتَ فَلَمْ یَتَکَلَّمْ مَعَ رَسُولِ اللهِ ص وَ کَانَتِ الطَّاعَهُ لِرَسُولِ اللهِ ص عَلَی أُمَّتِهِ وَ عَلَی عَلِیٍّ ع فِی حَیَاهِ رَسُولِ اللهِ ص وَ کَانَتِ الطَّاعَهُ مِنَ اللهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ عَلَی النَّاسِ کُلِّهِمْ لِعَلِیٍّ ع بَعْدَ وَفَاهِ رَسُولِ اللهِ ص وَ کَانَ عَلِیٌّ ع حَکِیماً عَالِما کلینی:1362، ج 1، 383 و 382
(220) بنابراین خود خدا به شما آیتی خواهد داد: اینک باکره حامله شده، پسری خواهد زایید و نام او را عمانوئیل خواهد خواند. اشعیا، 7، 14 لقد کان یحیی (یوحنا) یتحدث بالحق الذی تحدث به آل یعقوب، وکان (علیه السلام) یقف علی أرضیه آل عمران (آل هارون)، قال متی هنری: وکان یوحنا کاهنا علی طقوس هارون وبینما کان یدعو الشعب للتوبه والإیمان بالله وسلوک سبیل آل هارون، کان یعلن أمامهم أنه یمهد الطریق للمسیح عیسی ابن مریم. ویقول «لست المسیح. بل أنا رسول یمهد له الطریق». إنجیل یوحنا 3: 28 وکان الشعب قد علم من قدیم. علی لسان الأنبیاء والرسل ببشاره تقول «ها العذراء تحبل وتلد ابنا» أشعیا 7: 14. (ابتلائات الامم، علی ابواب المسیح)
(221) ذهبی در (تاریخ الإسلام 19: 113) در ترجمه الإمام الحسن العسکری (علیه السلام) چنین می گوید: (الحسن بن علی بن محمّد بن علی الرضا بن موسی بن جعفر الصادق. أبو محمّد الهاشمی الحسینی أحد أئمّه الشیعه الذین تدعی الشیعه عصمتهم. ویقال له: الحسن العسکری لکونه سکن سامراء، فإنَّها یقال لها: العسکر. وهو والد منتظر الرافضه. توفّی إلی رضوان الله بسامراء فی ثامن ربیع الأوّل سنه ستّین، وله تسع وعشرون سنه. ودفن إلی جانب والده. واُمُّه أمَه. وأمَّا ابنه محمّد بن الحسن الذی یدّعوه الرافضه: القائم الخلف الحجّه، فولد سنه ثمان وخمسین، وقیل: سنه ستّ وخمسین. عاش بعد أبیه سنتین ثمّ عُدم، ولم یعلم کیف مات. واُمّه اُمّ ولد. وهم یدَّعون بقاءه فی السرداب من أربعمائه وخمسین سنه، وأنَّه صاحب الزمان، وأنَّه حیّ یعلم علم الأوّلین والآخرین...).
(222) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ حَاتِمٍ النَّوْفَلِیُّ المَعْرُوفُ بِالکِرْمَانِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو العَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ عِیسَی الوَشَّاءُ البَغْدَادِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ طَاهِرٍ القُمِّیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَحْرِ بْنِ سَهْلٍ الشَّیْبَانِیُّ قَالَ أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ الحَارِثِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ مَنْصُورٍ الجَوَاشِنِیِّ قَالَ أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَلِیٍّ البُدَیْلِیُّ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبِی عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ دَخَلْتُ أَنَا وَ المُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ وَ أَبُو بَصِیرٍ وَ أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ عَلَی مَوْلَانَا أَبِی عَبْدِ اللهِ الصَّادِقِ (علیه السلام) فَرَأَیْنَاهُ جَالِساً عَلَی التُّرَابِ وَ عَلَیْهِ مِسْحٌ خَیْبَرِیٌّ مُطَوَّقٌ بِلَا جَیْبٍ مُقَصَّرُ الکُمَّیْنِ وَ هُوَ یَبْکِی بُکَاءَ الوَالِهِ الثَّکْلَی ذَاتَ الکَبِدِ الحَرَّی قَدْ نَالَ الحُزْنُ مِنْ وَجْنَتَیْهِ وَ شَاعَ التَّغْیِیرُ فِی عَارِضَیْهِ وَ أَبْلَی الدُّمُوعُ مَحْجِرَیْهِ وَ هُوَ....وَ تَأَمَّلْتُ مِنْهُ مَوْلِدَ قَائِمِنَا وَ غِیبَتَهُ وَ إِبْطَاءَهُ وَ طُولَ عُمُرِهِ وَ بَلْوَی المُؤْمِنِینَ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ وَ تَوَلُّدَ الشُّکُوکِ فِی قُلُوبِهِمْ مِنْ طُولِ غَیْبَتِهِ وَ ارْتِدَادَ أَکْثَرِهِمْ عَنْ دِینِهِمْ - خَلْعَهُمْ رِبْقَهَ الإِسْلَامِ مِنْ أَعْنَاقِهِمُ الَّتِی قَالَ الله تَقَدَّسَ ذِکْرُهُ وَ کُلَّ إِنسانٍ الزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ یَعْنِی الوَلَایَهَ فَأَخَذَتْنِی الرِّقَّهُ وَ اسْتَوْلَتْ عَلَیَّ الأَحْزَانُ فَقُلْنَا یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ کَرِّمْنَا وَ فَضِّلْنَا بِإِشْرَاکِکَ إِیَّانَا فِی بَعْضِ مَا أَنْتَ تَعْلَمُهُ مِنْ عِلْمِ ذَلِکَ قَالَ إِنَّ الله تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَدَارَ لِلْقَائِمِ مِنَّا ثَلَاثَهً أَدَارَهَا فِی ثَلَاثَهٍ مِنَ الرُّسُلِ (علیهم السلام) قَدَّرَ مَوْلِدَهُ تَقْدِیرَ مَوْلِدِ مُوسَی (علیه السلام) وَ قَدَّرَ غَیْبَتَهُ تَقْدِیرَ غَیْبَهِ عِیسَی (علیه السلام) وَ قَدَّرَ إِبْطَاءَهُ تَقْدِیرَ إِبْطَاءِ نُوحٍ (علیه السلام) وَ جَعَلَ لَهُ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ عُمُرَ العَبْدِ الصَّالِحِ أَعْنِی الخَضِرَ (علیه السلام) دَلِیلًا عَلَی عُمُرِهِ فَقُلْنَا لَهُ اکْشِفْ لَنَا یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ عَنْ وُجُوهِ هَذِهِ المَعَانِی قَالَ (علیه السلام) أَمَّا مَوْلِدُ مُوسَی (علیه السلام) فَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَمَّا وَقَفَ عَلَی أَنَّ زَوَالَ مُلْکِهِ عَلَی یَدِهِ أَمَرَ بِإِحْضَارِ الکَهَنَهِ فَدَلُّوهُ عَلَی نَسَبِهِ وَ أَنَّهُ یَکُونُ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ لَمْ یَزَلْ یَأْمُرُ أَصْحَابَهُ بِشَقِّ بُطُونِ الحَوَامِلِ مِنْ نِسَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ حَتَّی قَتَلَ فِی طَلَبِهِ نَیِّفاً وَ عِشْرِینَ الفَ مَوْلُودٍ وَ تَعَذَّرَ عَلَیْهِ الوُصُولُ إِلَی قَتْلِ مُوسَی (علیه السلام) بِحِفْظِ اللهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِیَّاهُ وَ کَذَلِکَ بَنُو أُمَیَّهَ وَ بَنُو العَبَّاسِ لَمَّا وَقَفُوا عَلَی أَنَّ زَوَالَ مُلْکِهِمْ وَ مُلْکِ الأُمَرَاءِ وَ الجَبَابِرَهِ مِنْهُمْ عَلَی یَدِ القَائِمِ مِنَّا نَاصَبُونَا العَدَاوَهَ وَ وَضَعُوا سُیُوفَهُمْ فِی قَتْلِ آلِ الرَّسُولِ ص وَ إِبَادَهِ نَسْلِهِ طَمَعاً مِنْهُمْ فِی الوُصُولِ إِلَی قَتْلِ القَائِمِ وَ یَأْبَی الله عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَکْشِفَ أَمْرَهُ لِوَاحِدٍ مِنَ الظَّلَمَهِ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ... وَ لَوْ کَرِهَ المُشْرِکُونَ وَ أَمَّا غَیْبَهُ عِیسَی (علیه السلام) فَإِنَّ الیَهُودَ وَ النَّصَارَی اتَّفَقَتْ عَلَی أَنَّهُ قُتِلَ فَکَذَّبَهُمُ الله جَلَّ ذِکْرُهُ بِقَوْلِهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ کَذَلِکَ غَیْبَهُ القَائِمِ فَإِنَّ الأُمَّهَ سَتُنْکِرُهَا لِطُولِهَا فَمِنْ قَائِلٍ یَهْذِی بِأَنَّهُ لَمْ یُولَدْ وَ قَائِلٍ یَقُولُ إِنَّهُ یَتَعَدَّی إِلَی ثَلَاثَهَ عَشَرَ وَ صَاعِداً وَ قَائِلٍ یَعْصِی الله عَزَّ وَ جَلَّ بِقَوْلِهِ إِنَّ رُوحَ القَائِمِ یَنْطِقُ فِی هَیْکَلِ غَیْرِهِ وَ أَمَّا إِبْطَاءُ نُوحٍ (علیه السلام)...
(223) تفسیر العیاشی عَنِ المُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) قَالَ إِذَا قَامَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ اسْتَخْرَجَ مِنْ ظَهْرِ الکَعْبَهِ سَبْعَهً وَ عِشْرِینَ رَجُلًا خمسه و عشرین [خَمْسَهَ عَشَرَ] مِنْ قَوْمِ مُوسَی الَّذِینَ یَقْضُونَ بِالحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ وَ سَبْعَهً مِنْ أَصْحَابِ الکَهْفِ وَ یُوشَعَ وَصِیَّ مُوسَی وَ مُؤْمِنَ آلِ فِرْعَوْنَ وَ سَلْمَانَ الفَارِسِیَّ وَ أَبَا دُجَانَهَ الأَنْصَارِیَّ وَ مَالِکَ الأَشْتَرِ الإرشاد عن المفضل مثله بتغییر و سیأتی فی الرجعه. مجلسی، 52، 346