امام مهدی (عجّل الله فرجه)

امام مهدی (عجّل الله فرجه)

جمعی از نویسندگان مجله مبلغان
تنظیم: اکبر اسد علیزاده
ناشر: قم - مدیریت حوزه علمیه قم - 1388

فهرست

معرفی
مقدمه
پیشگفتار:
روش تدوین:
فصل اول: نگاهی کوتاه به زندگی امام زمان (علیه السلام)
تولد و کودکی امام زمان (علیه السلام)
مقدمه:
بانویی از نسل شمعون:
گل نرگس:
وقایع خیره کننده:
1. سخن گفتن، پیش از تولد:
2. ادای شهادت، پس از تولد:
3. ساطع شدن نور:
4. قرائت قرآن:
رشد إمام:
امام عسکری (علیه السلام) و تولد فرزند:
1. اعلام به دوستان خاص:
2. مطرح ساختن فرزند:
پس از پدر:
نامها و القاب حضرت:
القاب حضرت عبارت اند از:
امام زمان (علیه السلام) خردسال ترین پیشوای معصوم:
مقدمه:
جایگاه اعتقاد به امامت:
نبوت در کودکی:
1. نبوت حضرت عیسی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از ابتدای ولادت:
2. اعطای کتاب و مقام نبوت به حضرت یحیی در کودکی:
امامت در کودکی:
آخرین پیشوا:
نشانه های ظاهری امام زمان (علیه السلام):
مقدمه
زیباییهای ظاهری حضرت مهدی (علیه السلام):
1. زیبایی و نورانیت:
2. خال زیبای صورت:
3. قامت موزون:
4. چهره جوان و تغییر ناپذیر:
5. قدرت بدنی وصف ناپذیر:
6. دو علامت دیگر:
7. بوی خوش:
محل زندگی امام زمان (علیه السلام):
دوره های زندگی:
1. دوران زندگی با پدر بزرگوار (از سال255 تا 260ق):
2. دوران غیبت صغری (260 - 329 ق):
3. دوران غیبت کبری:
الف) مدینه طیبه:
ب) ناحیه ذی طوی:
ج) دشتها و بیابانها:
4. دوران ظهور و حکومت مهدی (علیه السلام):
فصل دوم: امام مهدی (علیه السلام) از نگاه قرآن و معصومان (علیه السلام)
امام مهدی (علیه السلام) در قرآن:
مقدمه:
آیات مهدویت:
پیوسته به یاد مهدی (علیه السلام):
مشخصات فردی مهدی (علیه السلام):
1. همانندی با پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم):
2. فرزند علی و زهرا (علیهما السلام):
غیبت طولانی و ظهور حتمی:
پاداش انتظار:
اوصاف منتظران راستین:
1. ایمان به غیب:
2. دوری از هر گونه تردید:
3. ثابت قدم ماندن بر دین:
4. دوستی با دوستان قائم (علیه السلام):
5. فرمانبری و اطاعت:
وقت ظهور و قیام:
علائم ظهور:
پس از ظهور:
حسن ختام:
امام مهدی (علیه السلام) در آیینه خطبه غدیر:
مقدمه:
انتقام از ظالمان:
وارث تمام علوم:
گوشه هایی از اوصاف و مقامات آن حضرت:
1. استوار و محکم:
2. اختیار دار هستی به امر الهی:
3. بقیه الله:
4. حق در نزد اوست:
5. ولی و امین الهی:
بشارت به مهدی (علیه السلام) در ادیان دیگر:
لیاقت محوری:
امام مهدی (علیه السلام) در کلام امیرمؤمنان (علیه السلام):
مقدمه:
الف) اشتیاق به رؤیت مهدی (علیه السلام):
ب) تداوم امامت با دوازده نفر:
ج. غیبت حیرت زا:
د) پیروزمندان دوران سخت غیبت:
1. ثابت قدمان راه الهی:
2. مخلصان:
ه) فضیلت انتظار:
و) نقش امام غایب در هدایت مردم:
ز) راز غیبت امام زمان (علیه السلام):
ح) غربت و تنهایی مهدی (علیه السلام):
ظهور، نزدیک است:
آینده روشن در حکومت:
ره آورد حکومت امام زمان (علیه السلام):
1. اصولگرایی یا تجدید حیات قرآن و سنّت:
2. عدالت فراگیر:
3. مجازات فاسدان و عزل کارگزاران ناسالم:
4. آزادگی و آزادی:
5. وحدت واقعی:
6. رشد روحی و قدرت جسمانی:
7. وفور نعمت:
8. بر آورده شدن آرزوها:
امام زمان (علیه السلام) از منظر امام حسین (علیه السلام):
مقدمه
صاحب الامر کیست؟
ویژگیهای امام زمان (علیه السلام):
من خادم او هستم:
غیبت حضرت:
صبر در دوران غیبت:
حتمی بودن قیام:
چهره شاداب:
روزگار پس از ظهور:
الف) انتقام از ستمگران:
ب) عدالت فراگیر:
ج) فقر زدایی عمومی:
مدت حکومت حضرت:
امام مهدی (علیه السلام) در کلمات و دعاهای امام سجاد (علیه السلام):
نگاهی اجمالی به سخنان امام سجاد (علیه السلام) درباره امام زمان (علیه السلام):
1. زمان، خالی از حجت نیست:
2. راز غیبت و پنهان بودن ولادت:
3. غیبت کبری و صغری:
4. فتنه های دوران غیبت:
5. انتظار راستین و پاداش آن:
6. یاران مهدی (علیه السلام):
7. دوران ظهور:
دعاهای امام سجاد درباره امام زمان (علیه السلام):
الف) دعا برای ظهور در روز عرفه:
ب) دعای دیگر برای ظهور و فرج:
ج) دعا برای فرج و شِکوه از فتنه ها:
د) دعا برای ظهور در ضمن دعا علیه شامیان:
ه) حرز امام زین العابدین (علیه السلام) و دعا برای ظهور:
و) دعای روز جمعه برای فرج:
ز) دعای هر روز ماه مبارک رمضان:
ح) روز عید فطر و دعا برای فرج:
حضرت مهدی (علیه السلام) محبوب پاکان:
محبوب پروردگار:
محبوب پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم):
محبوب امیرمؤمنان (علیه السلام):
بیانات محبت آمیز امام باقر (علیه السلام):
ارادت امام صادق (علیه السلام):
ارادت امام هشتم (علیه السلام):
امام زمان (علیه السلام) در آیینه زیارت جامعه:
نخستین آیه ای که امام پس از ظهور می خواند:
خبر از غیبت امام زمان (علیه السلام):
انتظار ظهور دولت حق:
رجعت در زمان حضرت مهدی (علیه السلام):
رهاورد ظهور:
1. احیای دین و سنت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم):
2. نورانیت زمین:
3. فراگیر شدن عدالت:
نگاهی کوتاه به ادعیه و زیارات مربوط به امام مهدی (علیه السلام):
مقدمه:
دعای افتتاح:
دعای عهد:
دعای فرج:
دعای ندبه:
زیارت آل یس:
زیارت ناحیه مقدسه:
فصل سوم: شباهتها
امام زمان (علیه السلام) میراثدار انبیا (علیه السلام):
الف) جامع کمالات:
ب) میراثدار انبیا:
پیراهن ابراهیم خلیل و حضرت یوسف (علیه السلام):
عصای حضرت موسی (علیه السلام):
انگشتر حضرت سلیمان:
تابوت سکینه:
کاربرد تابوت سکینه در زمان ظهور:
زره، پرچم، شمشیر و... پیامبر خاتم (صلّی الله علیه و آله و سلّم):
شباهتهای پیامبر اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امام زمان (علیه السلام):
الف) پیوندها:
شهادت به نبوت:
شبیه ترین مردم به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم):
وحدت در اطاعت و عصیان:
وحدت در انکار:
ثواب انتظار فرج:
بعثت و ظهور با فاصله طولانی:
مشابهت در خصوصیات زمانه:
1. پیش از ظهور:
2. پس از ظهور:
ب) اوصاف مشترک:
رحمت:
حجت الله:
نور الله:
دعوت کننده به سوی خدا:
تلاوت و تفسیر قرآن:
مظهر حیات:
امان برای همه:
شفقت و دلسوزی:
شباهتهای رستاخیر مهدی (علیه السلام) با رستاخیز آخرت:
حوادث عجیب:
حوادث پیش از قیامت کبری:
الف) متلاشی شدن کوه ها:
ب) زلزله های عظیم:
ج) بی فروغ شدن خورشید و ستارگان:
حوادث پیش از رستاخیز مهدی (علیه السلام):
الف) صیحه آسمانی؛
ب) خسوف و کسوف:
ج) بارانهای پیاپی؛
د) طلوع خورشید از مغرب؛
ذ) خروج یاجوج و ماجوج؛
ر) خروج دجال؛
ز) خروج یمانی؛
ه) خروج سفیانی
برقراری عدالت:
عدالت در قیامت کبری:
عدالت در رستاخیز مهدی:
اقتدار در حاکمیت:
اقتدار حاکمیت در قیامت کبری:
اقتدار حاکمیت در قیام مهدی (علیه السلام):
بشارت انبیا و اولیا به ظهور قیامت کبری و صغری:
بشارت به قیامت کبری:
بشارت به رستاخیز مهدی (علیه السلام):
1. قرآن کریم:
2. تورات:
3. انجیل:
4. زرتشتیان:
زندگی در قیامت کبری:
زندگی در رستاخیز مهدی (علیه السلام):
آشکار شدن باطنها:
در قیامت کبری:
در رستاخیز مهدی (علیه السلام):
حیات مجدد:
حیات دوباره در قیامت کبری:
حیات دوباره در رستاخیز مهدی (علیه السلام):
رجعت در قرآن:
انتقام از ظالمان و ستمگران:
انتقام خدا از ظالمان در قیامت:
تجلی انتقام خداوند در انتقام مهدی (علیه السلام):
فصل چهارم: امام زمان (علیه السلام) از نگاه اهل سنت
مقدمه:
الف) دانشمندان شافعی:
1. کمال الدین محمد بن طلحه الشافعی (م قرن هفتم ه . ق):
2. گنجی شافعی (م قرن هفتم ه . ق):
3. اسماعیل بن کثیر(م 774 ه . ق):
4. سعد الدین تفتازانی (م 793 ه . ق):
5. جلال الدین سیوطی (م 911 ه . ق):
6. ابن حجر هیتمی (م 974 ه . ق):
ب) دانشمندان حنبلی:
1. امام احمد بن حنبل (م 241 هـ . ق):
2. ابن قیم جوزیه حنبلی (م 751 هـ . ق):
3. یحیی بن محمد حنبلی (م قرن دهم هـ . ق):
ج) عالمان حنفی و مهدویت:
1. ابن جوزی (م 650 هـ . ق):
2. ابن طولون دمشقی (م 935 هـ . ق):
3. عبدالوهاب شعرانی (م 973 هـ . ق):
4. ابو السرور حنفی (م قرن دهم هـ . ق):
5. سلیمان بن ابراهیم قندوزی (م 1294 هـ . ق):
6. ابو البرکات آلوسی (م 1371 هـ . ق):
د) امام مهدی (علیه السلام) در نگاه مالکیان:
1. قرطبی مالکی (م 671 هـ . ق):
2. ابن صباغ مالکی (م 855 هـ . ق):
3. محمد بن محمد بن الخطاب المالکی (م قرن دهم هـ . ق):
4. شیخ محمد الصبان (م 1307 هـ . ق):
5. محمد بن جعفر بن ادریس الکتانی المالکی (م 1345 هـ . ق):
فصل پنجم: عصر غیبت
غیبت امام زمان (علیه السلام) در اندیشه امام صادق (علیه السلام):
مقدمه:
الف) تثبیت اصل مهدویت:
ب) حکم منکران مهدی (علیه السلام):
ج) تأکید بر وقوع غیبت:
1. غیبت، حتمی است:
2. غیبت، امتحان سنگین:
3. غیبت، خواب را از متدینان می گیرد:
د) نهی از انکار غیبت:
هـ.) پایداری بر امامت و ولایت در دوران غیبت:
تصریح به طولانی بودن غیبت:
ز) تصریح به غیبت کبری و صغری:
ح) فلسفه و حکمت غیبت:
1. به اجمال می دانیم خالی از حکمت نیست:
2. آزادی از بیعت طاغوتیان:
3. سنّت انبیا:
ط) انتظار در زمان غیبت:
ی) مردم در زمان غیبت:
1. تحیّر مردم:
2. تردید منحرفان:
فلسفه غیبت امام زمان (علیه السلام):
آزمایش مردم:
حفظ جان امام زمان (علیه السلام):
خالی نماندن زمین از حجت:
نداشتن یار و یاور:
آزادگی از بیعت دیگران:
آماده نبودن ملتها:
چگونگی غیبت امام زمان (علیه السلام):
مفهوم غیبت:
امکان غیبت:
غیبت حضرت مهدی (عجّل الله فرجه):
انواع غیبت:
الف) غیبت معرفتی:
ب) غیبت جسمانی:
اختصاص نداشتن غیبت به امام زمان (علیه السلام):
نمونه ای از غیبتهای پیامبران و اوصیای الهی:
1. حضرت خضر (علیه السلام):
2. حضرت عیسی (علیه السلام):
3. حضرت صالح (علیه السلام):
4. حضرت ادریس (علیه السلام):
5. لاوی بن برخیا:
6. ذوالقرنین:
فواید غیبت امام زمان (علیه السلام):
مقدمه:
فایده تکوینی و تشریعی:
فواید تکوینی امام زمان (علیه السلام):
1. واسطه فیض:
2. نفوذ روحانی:
فایده های تشریعی امام غایب:
1. امید بخشی:
2. پاسداری از آیین خدا:
3. تصرف امام در کارها:
رهیافتگان کوی دوست:
شبهه تکذیب رؤیت:
ایمان به غیب:
1. حل مشکلات علمی:
2. طی الأرض:
3. شفا و رستگاری:
4. مصونیت از اشتباه:
برخی انتظارات امام زمان (علیه السلام) از شیعیان:
پرواپیشگی و تسلیم:
جلب محبّت اهل بیت (علیه السلام) و ترک گناهان:
همدلی و اتّحاد:
دعا برای فرج:
مراجعه به علما:
پرداخت سهم امام (علیه السلام):
توقیعات امام زمان (علیه السلام):
مقدمه:
توقیعات ائمه (علیه السلام):
توقیعات امامان پیش از حضرت مهدی (علیه السلام):
الف) امام موسی بن جعفر (علیه السلام):
ب) حضرت هادی (علیه السلام):
ج) امام عسکری (علیه السلام):
توقیعات حضرت مهدی (علیه السلام):
1. اعجاز در توقیعات:
2. کتابت برخی توقیعات به خط مبارک حضرت مهدی (علیه السلام):
3. توقیعات در دوران غیبت کبری:
4. چگونگی صدور توقیعات:
5. موضوعات توقیعات:
امام زنده:
مقدمه:
الف) دلایل عقلی:
ب) دلایل نقلی:
دلایل نقلی عام:
1. واسطه فیض الهی:
2. همراهی قرآن و پاسداری از آیین خدا:
3. شب قدر:
دلائل نقلی خاص:
1. ثبت تاریخ ولادت:
2. دیدار با حضرت مهدی (علیه السلام) در زمان امام عسکری (علیه السلام):
3. اعتراف عده ای از مورخان اهل سنت:
4. وجود نایبان خاص در دوران غیبت صغری:
5. تشرف عده ای از بزرگان در زمان غیبت:
طول عمر امام زمان (علیه السلام):
حد عمر طبیعی:
تأخیر پیری و ازدیاد عمر:
طول عمر از نظر عقل:
امور عالم از سه حال خارج نیست:
طول عمر از نظر فلسفه:
طول عمر از منظر زیست شناسی:
طول عمر از دیدگاه تاریخ:
طول عمر از منظر متفکران بزرگ و دانشمندان علوم:
طول عمر از دیدگاه ادیان آسمانی:
الف) قدرت بی پایان خدا:
ب) معمرین در کتابهای آسمانی:
تورات و طول عمر:
قرآن و طول عمر:
نامعلوم بودن ماهیت حیات:
کیفیت اداره جامعه در عصر غیبت:
ضرورت حکومت:
دلایل لزوم حکومت در عصر غیبت:
1. سنت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم):
2. ضرورت استمرار اجرای احکام:
3. رویه مسلمانان صدر إسلام:
4. رویه امیرمؤمنان، علی ابن ابی طالب (علیه السلام):
5. ماهیت و کیفیت قوانین إسلام:
ولایت فقیه برترین گزینه ها، برای حکومت دینی:
ولایت چیست؟
فقیه کیست؟
دلایل ولایت فقیه:
الف) دلایل نقلی:
ب) دلیل عقلی:
وظایف و شئون ولی فقیه (حاکم اسلامی):
1. حفاظت:
2. افتاء:
3. قضاء:
4. ولاء:
فصل ششم: عصر انتظار
انتظار در فرهنگ شیعه:
انتظار چیست؟
صبر و انتظار:
انتظار ظهور:
انتظار سازنده یا ویرانگر؟
1. انتظار سازنده:
2. انتظار ویرانگر:
نقش فرهنگ انتظار در اصلاح جامعه:
مقدمه:
معیار ارزش انسانها:
مراقبْ دیدن امام (علیه السلام):
نظارت امام بر اعمال شیعیان:
تأثیر دعاهای دوران غیبت:
خوش بینی به آینده بشری:
انتظار و رهایی از جهل و غفلت:
حضور فعال در عصر انتظار:
مقدمه:
واحدهای اجتماعی همسو در عصر حضور:
شرایط عضویت در گروه یاران مهدی (علیه السلام):
وظایف منتظران در عصر انتظار:
مقدمه:
معرفت نسبت به حضرت ولی عصر (علیه السلام):
تمسک به ریسمان ولایت اهل بیت (علیه السلام):
انتظار فرج:
تهذیب نفس و اصلاح فردی:
اصلاح اجتماعی:
آمادگی نظامی برای ظهور امام زمان (علیه السلام):
یاد حضرت ولی عصر (علیه السلام):
محبت به حضرت مهدی (علیه السلام):
اندوهگین بودن در فراق حضرت:
دعا برای فرج امام زمان (علیه السلام):
دعا و زمزمه عاشقانه:
الف) دعای ندبه:
ب) دعای عهد:
نبرد انتظارها:
هندوئیسم و اندیشه انتظار:
زرتشتیان:
یهودیان و مسیح موعود:
مسیحیان و بازگشت مسیح:
بازگشت مسیح از زاویه ای دیگر:
منتظران هارمجدون (آرماگدون):
پایان سخن:
مهدویت و مدعیان دروغین:
مقدمه:
ادعاهای مدعیان:
انگیزه های مدعیان دروغین:
فصل هفتم: عصر ظهور
عصر ظهور در کلام امام باقر (علیه السلام):
مقدمه:
منتظران مژده باد:
یاران وفادار:
جهان در آستانه ظهور:
اقتدار حضرت مهدی (علیه السلام):
بانوان در دولت مهدوی:
مخالفان دولت مهدوی:
امدادهای غیبی در عصر ظهور:
مقدمه:
نصرت الهی:
فرشتگان:
الف) فرشتگان مقرب:
ب) فرشتگان حاضر در جنگ بدر:
ج) فرشتگان قیام امام حسین (علیه السلام):
القای ترس در دل دشمنان:
نیروهای طبیعت:
روزنه امید:
برهان فطری:
اصل تکامل:
هدایت عمومی:
الف) هدایت تکوینی:
ب) هدایت فطری:
ج) هدایت تشریعی:
وقت ظهور:
مقدمه:
فقط خدا می داند:
آیا برگزیدگان می دانند؟
الف) اصلاح شدن امر ظهور در یک شب:
ب) آمدن همانند شهاب فروزان:
زمان ظهور در روایات:
راه آگاهی امام زمان (علیه السلام):
1. الهام:
2. برافراشته شدن علم قیام:
3. بیرون آمدن شمشیر از غلاف:
حکمتهای مخفی بودن زمان ظهور:
مسجد در عصر ظهور:
مقدمه:
منع از تخریب مساجد:
تخریب مساجد ملعونه:
توسعه فیزیکی مساجد:
تغییرات در مسجدالحرام و مسجدالنبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم):
مسجد، مرکز حکومت و سکونت:
مسجد، دانشگاه علوم قرآن:
یاران مهدی (علیه السلام):
مقدمه:
تنوع یاران:
1. فرشتگان:
2. جنّیان و پریان:
3. انبیا و اولیا (علیه السلام):
الف) حضرت عیسی (علیه السلام):
ب) حضرت موسی (علیه السلام):
ج) حضرت خضر (علیه السلام):
4. مؤمنان:
گزینش یاران:
جنسیت یاران:
مقاطع سنی یاران:
آخرالزمان در فرهنگ مهدویت:
پیوند مهدویت با آخرالزمان:
علائم و نشانه های آخرالزمان:
1. فراموش کردن دین:
2. دنیاپرستی:
3. فتنه های بزرگ:
سیمای زندگی در آخرالزمان:
1. دین در آخرالزمان:
2. مردان آخرالزمان:
3. زنان آخرالزمان:
نجات یافتگان آخرالزمان:
فصل هشتم: علائم ظهور
نشانه های ظهور و قیام امام زمان (علیه السلام):
مقدمه:
ضرورت بیان نشانه های ظهور:
الف) نشانه های عام و خاص:
1. نشانه های عام:
2. نشانه های خاص:
ب) نشانه های حتمی و غیر حتمی:
1. نشانه های حتمی:
2. نشانه های غیرحتمی:
ج) علائم با فاصله و بی فاصله:
1. نشانه های نزدیک به وقت ظهور:
2. علائم دارای فاصله زمانی با ظهور:
د) علائم زمینی و آسمانی:
1. علائم طبیعی و زمینی:
2. علائم آسمانی:
- صیحه آسمانی:
- کسوف:
زمینه سازان ظهور:
مقدمه:
شناخت پروردگار:
شناخت امام زمان (علیه السلام):
اطاعت محض از خداوند و اولیای او:
احترام خالصانه:
انتظار راستین:
آمادگی برای خدمت به حضرت مهدی (علیه السلام):
خودسازی و دیگرسازی:
فصل نهم: پس از ظهور
حکومت امام زمان (علیه السلام) تنها حکومت واحد جهانی:
مقدمه:
جهانی بودن رسالت إسلام:
اعتقاد به مهدویت:
نهضت اخلاقی در انقلاب جهانی مهدی موعود (علیه السلام):
مقدمه:
گسست روابط انسانی:
پول پرستی:
گسست روابط خانوادگی:
رواج فرهنگ استثمارگری و درنده خویی:
انقلاب ارزشها:
روش حکومت امام زمان (علیه السلام):
اصالت دادن به کتاب و سنت:
رفتار بر اساس سیره پیامبر و امامان (علیه السلام):
روش سیاسی و اجتماعی:
روش مدیریتی و قضایی:
روشهای اقتصادی:
عدالت در دوران ظهور:
مقدمه:
ارزش عدالت:
تحقق عدالت به دست مهدی (علیه السلام):
شمه ای از جلوه های رأفت حضرت مهدی (علیه السلام):
مقدمه:
سیمای مهربان:
لطف بی انتها:
جلوه رحمت الهی:
امام مهدی (علیه السلام) بهار جانها:
مهدی بهار جانها:
بهار دلها:
بهار همه جانبه در طبیعت:
وفور گنجها و معادن:
بارندگی فراوان و سرسبزی زمین:
رجعت:
پیش گفتار:
مفهوم رجعت:
آثار رجعت:
انتقام گرفتن از ستمگران:
نصرت دین:
لذت بردن مؤمنان از حاکمیت إسلام:
براهین رجعت:
استدلال به آیات قرآنی:
استدلال به روایات معصومان (علیه السلام):
الف) رجعت در احادیث:
ب) رجعت در زیارات معصومان (علیه السلام):
ج) رجعت در ادعیه معصومان (علیه السلام):
وقوع رجعت در امتهای گذشته:
رجعت کنندگان:
الف) پیامبران گذشته:
ب) پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امامان (علیه السلام):
ج) امام حسین (علیه السلام) نخستین رجعت کننده:
د) مؤمنان:
هـ) قوم موسی (علیه السلام) و اصحاب کهف:
فصل دهم: امام مهدی (علیه السلام) در آینه شعر
مهدویت در شعر حافظ:
گذری بر زندگی حافظ شیرازی:
عشق در بیان حافظ:
محبوب حافظ کیست؟
نام حضرت مهدی (علیه السلام) در شعر حافظ:
غیبت امام زمان (علیه السلام):
حافظ و انتظار:
تشرف خدمت ولی عصر (علیه السلام):
شباهت حضرت مهدی (علیه السلام) به پیامبران (علیه السلام):
1. حضرت سلیمان:
2. حضرت عیسی:
3. حضرت یوسف:
سیمای ظاهری حضرت مهدی (علیه السلام):
بشارت آمدن:
فهرست منابع و مآخذ

معرفی
مقدمه

با گذشت 10 سال از انتشار مجله مبلّغان، مجموعه ارزشمندی از مقالات در موضوعات فرهنگ و سیره اهل بیت (علیه السلام)، آموزش تبلیغ، اخلاق مبلّغان، شبهه شناسی، پاسخ به سؤالات، معرفی چهره های تبلیغی، خاطرات و تجارب تبلیغی و... گرد آمده است که به نظر بسیاری از مبلّغان و مربیان محترم، گنجینه ارزشمندی جهت استفاده در عرصه تبلیغ می باشد.
برخی از مباحث در این نشریه به صورت سلسله مقالات چاپ شده و در بعضی از موضوعات، مقالات فراوانی از زوایای مختلف مورد پژوهش و بررسی قرار گرفته است. انتشار مقالات مرتبط با یک موضوع به صورت کتاب مستقل می تواند دسترسی مبلّغان و مربیان محترم به مقالات خاص را تسهیل نموده، آنان را در تبلیغ دین یاری رساند؛ از اینرو طرح انتشار کتابهای مبلّغان در جلسات هیئت تحریریه مجله مبلّغان مطرح و تصویب گردید. درخواستهای مکرّر خوانندگان مجله مبنی بر چاپ کتابهای مبلّغان نیز بر انگیزه دست اندرکاران افزود.
اولین کتاب از این مجموعه با عنوان «تبلیغ در محرم» منتشر گردید و مورد استقبال مبلّغان محترم قرار گرفت، و اینک دومین کتاب از مجموعه کتابهای مجله مبلّغان با عنوان «امام مهدی (علیه السلام)» در اختیار شماست.
یاد آوری این نکته را لازم می دانیم که مقالات ارائه شده جهت استفاده در سخنرانی است؛ ولی شکل سخنرانی و هماهنگ سازی مطالب با مخاطبان و گره زدن بحث با نیازها، ظرفیتها و شرایط خاص آنان، به عهده سخنوران عزیز می باشد. شایسته است مبلّغان و مربیان محترم با توجه به نیاز جلسه سخنرانی، با چینش مناسب و افزودن توضیحات و مواد لازم، محتوای مقالات را مطرح کنند.
امیدواریم نوشته حاضر که محصول زحمات نویسندگان و مجریان مجله مبلّغان است، مورد لطف و توجه خاص حضرت بقیت الله الاعظم (علیه السلام) قرار گیرد و مبلّغان و مربیان را در تبلیغ معارف اسلامی یاری رساند.
در پایان از برادر ارجمند جناب حجه الاسلام و المسلمین اکبر اسدعلیزاده که زحمت تنظیم این اثر را پذیرفتند و به خوبی از عهده آن برآمدند تقدیر و تشکر می کنیم و ضمن استقبال از نظرات ارزشمند مبلّغان و پژوهشگران گرامی، امیدواریم خوانندگان محترم، ما را از دعای خیر خویش محروم نفرمایند.

هیئت تحریریه مجله مبلّغان

پیشگفتار:
﴿بَقِیتُ اللهِ خَیرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ﴾ (هود: 85).
سلام بر تو ای تمام زیبائیها، ای وعده ازلی، ای پناه سرمدی؛
سلام بر تو ای مدار نیکیها، ای مدار پاکیها، ای مدار کمال و ایمان؛
سلام بر تو ای روشنی بخش دلها، ای امید مظلومان، ای امید دلهای عاشق، و ای نور امید؛
سلام بر تو ای پرچم دار عدل و داد، ای صراط مستقیم، ای کشتی نجات، ای غایه القصوی، و ای یعسوب دین؛
سلام بر تو ای خاتم الاوصیا و ای خاتم الائمه (علیه السلام)، ای قیم الزمان، و ای قائم الزمان؛
سلام بر تو ای بقیه الله، ای بقیه الانبیاء، ای بقیه الاوصیاء؛
سلام بر تو ای خلیفه الرحمان، ای خلیفه الله، ای خلیفه الاتقیاء؛
سلام بر تو ای نورالله، عین الله، حجه الله، ای نور الاصفیاء، ای نور الاتقیاء، و ای ولی الله الاعظم؛
همه عاشقانت بی صبرانه منتظر دیدار جمال نورانی تواند.
حمد و ثنای بی پایان، خداوند را سزد که در برابر نعمتهای بی شمارش، همه از شکر عاجز و از سپاسگذاری ناتوانند، بویژه در مقابل نعمتی چون امام عصر و الزمان حضرت حجه بن الحسن العسکری روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء که با اعطای این نور بی نهایت بر بشریت منت نهاده است.
نعمتی که مظهر اسمای حسنای خداوند و واسطه فیض بی کران الهی و قلب عالم امکان است و جهان هستی از وجود او بپاست و جنبندگان از وجود او متنعمند و بشریت به امید او زنده اند و به انتظار او نشسته اند.
آمدن منتظر موعود آرزوی تمام دردمندان و ستمدیدگان تاریخ با هر آیین و مذهبی است. همگان دریافته اند که در آینده، روی زمین منجی جهانی و مشترک که ریشه در تمام مذاهب و ملل و نحل انسانی دارد ظهور خواهد کرد و آینده جهان روزی را خواهد داشت که در آن جامعه بشری پر از عدل و داد شود و افراد انسانی با صلح و صفا، هم زیستی نمایند و غرق در فضیلت و کمال شوند. البته استقرار چنین وضعی به دست خود انسان خواهد بود و رهبر چنین جامعه ای منجی جهان بشری و به لسان روایات «مهدی موعود» است.
در ادیان و مذاهب گوناگون مانند: ثنویت، کلیمیت، مسیحیت، مجوسیت و اسلام، از کسی که نجات دهنده بشریت است سخن به میان آمده و عموماً ظهور او را نوید داده اند، اگرچه در تطبیق با هم اختلاف نظر دارند(1). طبق فرموده پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) او (مهدی) از نسل پیامبر اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. او می آید و بر تمام گیتی اسلام عزیز را گسترش می دهد و بر اساس اسلام ناب محمدی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حکومت جهانی تشکیل می دهد و دین اسلام به خواست خدا بر همه ادیان غالب خواهد گشت. ﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾ (صف: 8).
روش تدوین:
آنچه در این مجموعه گرد آمده است حدود 60 مقاله چاپ شده در مجله مبلغان می باشد که با توجه به موضوعات مقالات در ده فصل تنظیم و در اختیار مبلغان و محققان عزیز قرار می گیرد. در تنظیم این اثر اقدامات زیر انجام شده است:
1. ارائه طرح جامع بر اساس موضوعات و عناوین مقالات و تنظیم منطقی آنها طبق طرح ارائه شده.
2. یکسان سازی و ویرایش علمی در موارد لزوم.
3. حذف مطالب تکراری.
4. ادغام برخی از مقالات دارای موضوعات مرتبط.
5. یکسان سازی منابع و مستندات مطالب مقالات.
6. تصحیح و اعرابگذاری آیات و روایات، و اضافه یا حذف متن آنها در موارد لزوم.
7. مستند سازی برخی از آیات و روایات و مطالب علمی ارائه شده بدون سند.
8. تلخیص و تکمیل برخی از موضوعات و مقالات.
9. ارائه فهرست تفصیلی مطالب.
10. ارائه فهرست منابع و مآخذ.
در پایان بر خود لازم می دانم از تک تک محققین، اعضای هیئت تحریریه، سردبیر و مدیر مسئول محترم مجله مبلّغان، امور فنی و از تمام برادرانی که در تنظیم و تدوین این اثر کمک کردند تقدیر و تشکر کنم. امیدوارم این تلاشها مورد قبول حضرت باری تعالی قرار گیرد و همه ما از عنایات و توجهات ویژه حضرت بقیت الله الاعظم ارواحنا فداه بهره مند گردیم.

والسلام علیکم و رحمه الله
6 رجب المرجب 1430 ق مطابق با 8 تیرماه 1388 ش
قم المقدسه - اکبر اسدعلیزاده

فصل اول: نگاهی کوتاه به زندگی امام زمان (علیه السلام)

تولد و کودکی امام زمان (علیه السلام):
مقدمه:
امام حسن عسکری (علیه السلام) پدر بزرگوار امام عصر (علیه السلام) با سه خلیفه عباسی (معتز، مهتدی و معتمد) معاصر بود و هر یک از این سه نفر، فشارهای سیاسی، اجتماعی و مذهبی شدیدی علیه امام تحمیل کردند. معتز دستور قتل امام را به سعید حاجب داد(2) که خلیفه با دعای امام، نابود شد.
مهتدی نیز با اینکه به زهد مشهور شده بود(3)، برای نابودی جامعه علویان و امام آنان کوشید. وی امام را زندانی کرد و از پاسخ امام به احمد بن محمد می توان دریافت که مهتدی همواره در صدد نابودی امام بود. امام به او فرمود: «ذَاکَ أَقْصَرُ لِعُمُرِهِ عُدَّ مِنْ یَوْمِکَ هَذَا خَمْسَهَ أَیَّامٍ وَ یُقْتَلُ فِی الْیَوْمِ السَّادِس...(4)؛ عمر او کوتاه تر از آن است که فکر می کند. از امروز تا پنج روز بشمار، در روز ششم کشته خواهد شد».
پس از او نیز (256 ق) نوبت به معتمد رسید. وی بدتر از دو خلیفه پیشین با امام رفتار کرد و حضرت را به دست یحیی بن قتیبه - که امام را در مقابل شیرها انداخت - سپرد(5).
به هر حال، امام دورانی پر اضطراب (6 سال) را پشت سرگذاشت. تاریخ نشان می دهد که آگاهی خلفا از ظهور دوازدهمین نور محمدی از صلب امام حسن عسکری (علیه السلام) عمده ترین دلیل آزارهایی بود که بر حضرت وارد می کردند. خود امام نیز به این واقعیت تصریح می کرد؛ از جمله فرمود: «ستمگران گمان بردند مرا می کشند تا این نسل را قطع کنند»(6).
آری آنان به سان «فرعون»، حتی همسر و کنیزهای حضرت را نیز تحت نظر می گرفتند تا مبادا آن شمع محمدی پای به عرصه وجود بگذارد؛ اما در مقابل اراده الهی چه می توانستند بکنند:
﴿یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِئُوا نُورَ اللهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأَبَی اللهُ إِلا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ﴾ (توبه: 32)(7) «کافران می خواهند که نور خدا را با [نفس] دهانهاشان خاموش کنند و خدا نمی گذارد؛ مگر اینکه نور خود را به انتها برساند».
بانویی از نسل شمعون:
نرجس مادر امام عصر (علیه السلام)، بانویی از نسل حواریون حضرت عیسی (علیه السلام) بود. قدرت الهی و تقدیر حق، او را برای همسری امام یازدهم از روم به سامرا راهی کرد تا گوهر تابناک مهدویت در دامن او پرورش یابد.
اما اینکه نرجس چگونه به «سامرا» رسید، خود حکایتی شگفت انگیز است که در کتب بسیاری به شرح آن پرداخته اند؛ مانند: فاضل قندوزی از علمای اهل سنت(8)، شیخ طوسی، شیخ صدوق و... . اکنون به اختصار به این رویداد شگفت اشاره می کنیم.
بشر بن سلیمان از فرزندان ابو ایوب انصاری می گفت که روزی کافور - یکی از خدمتگزاران امام هادی (علیه السلام) - نزدم آمد و گفت: «امام تو را می خواهد». من خدمت امام رسیدم. حضرت فرمود: «ای بشر! تو از اولاد انصار هستی که در زمان ورود حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به یاری آن جناب شتافتند و دوستی شما برای ما مسلم است. بنابراین من به شما اطمینان زیادی دارم و می خواهم افتخاری به تو بدهم. رازی را با تو می گویم که نزدت محفوظ بماند».
حضرت، نامه ای به خط رومی نگاشت و مهر زد و کیسه زردی بیرون آورد و هر دو را به من داد. سپس فرمود: «به بغداد عازم شو. صبحِ فلان روز، سر پل فرات برو و متوجه عمر بن زید باش که نزدش کنیزی است که دو لباس حریر پوشیده است و خود را از دسترس مشتریان حفظ می کند... . نزد فروشنده برو و بگو: من نامه ای دارم که یکی از بزرگان به خطّ رومی نوشته است. نامه را به کنیزک نشان بده تا درباره نویسنده اش بیندیشد. اگر به او تمایل پیدا کرد و شما هم راضی شدی، من به وکالت، او را می خرم».
بشر بن سلیمان می گوید که من به فرموده حضرت عمل کردم. چون او نگاهش به نامه افتاد، به شدت گریست و به عمر بن زید نگاه کرد و گفت: «مرا به صاحب این نامه بفروش...». به این ترتیب با هم راهی شدیم. او نامه را روی چشمانش می گذاشت و می بوسید. گفتم: «خیلی جای تعجب دارد که نامه ای را می بوسی که نویسنده اش را نمی شناسی».
گفت: «آنچه می گویم، بشنو تا علت این علاقه مرا دریابی». آن گاه به شرح زندگی خود پرداخت سپس گفت که من ملیکه، دختر یشوعا، پسر قیصر هستم. مادرم از فرزندان حواریین است و نسبم به حضرت عیسی (علیه السلام) می رسد. پدر بزرگم می خواست مرا به ازدواج برادرزاده اش در آورد؛ اما در مراسم عروسی، ناگهان صلیبها از بلندی بر زمین ریخت و پایه های تخت شکست. بار دیگر، همه چیز را مرتب کردند تا دوباره عقد بخوانند؛ ولی همان حادثه روی داد و همه حضار پراکنده شدند.
آن شب من در خواب دیدم که حضرت عیسی و شمعون، وصی او و گروهی از حواریون در قصر اجتماع کرده اند. طولی نکشید که محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیغمبر خاتم، داماد و جانشین او و عدّه ای از فرزندانش وارد شدند. حضرت عیسی (علیه السلام) به استقبال شتافت. پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «یا روح الله! من به خواستگاری دختر وصی شما شمعون برای فرزندم آمده ام». در این حال به امام عسکری (علیه السلام) اشاره کرد... و آن گاه که حضرت عیسی (علیه السلام) و شمعون قبول کردند، پیامبر بالای منبر رفت و خطبه خواند. سپس حضرت عیسی (علیه السلام) و حواریون را گواه گرفت.
وقتی از خواب بیدار شدم از ترس جان خود، خواب را برای پدر و جدّم نقل نکردم و پیوسته آن را در صندوقچه قلبم نهفته می داشتم و روز به روز ضعیف تر می شدم... تا اینکه چهارده شب گذشت و در خواب، حضرت فاطمه(س) را همراه حضرت مریم دیدم.
بی درنگ، دامن مبارک حضرت فاطمه(س) را گرفتم و بسیار گریستم و شکوه کردم از اینکه امام حسن عسکری (علیه السلام) به دیدنم نمی آید. او فرمود: «چون تو در مذهب نصارا هستی، او به دیدنت نمی آید». سپس من به یگانگی خدا و رسالت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شهادت دادم و از آن شب به بعد، امام را در خواب ملاقات می کردم تا اینکه یک شب امام در خواب به من فرمود: «قیصر، لشکری به جنگ مسلمانان می فرستد». به طور ناشناس در لباس خدمتگزاران به آنها محلق شو. من چنان کردم و به اسارت مسلمانان در آمدم تا اینکه چنین به اینجا رسیدم.
راوی می گوید: «من او را به سرّ من رأی بردم و خدمت حضرت امام هادی (علیه السلام) رساندم...». حضرت به او فرمود: «می خواهم تو را گرامی بدارم. کدام یک بهتر است: ده هزار اشرفی یا بشارت به شرافت ابدی؟!»
گفت: «بشارت به شرف ابدی می خواهم». حضرت فرمود: «بشارت باد تو را به فرزندی که پادشاه مشرق و مغرب عالم خواهد شد و زمین را از عدل پر خواهد کرد، پس از آن که از ظلم پر شود».
او پرسید: «این فرزند از چه کسی به عمل خواهد آمد». امام فرمود: «از آن کسی که حضرت پیامبر، تو را برایش خواستگاری کرد...».
آن گاه امام، «کافور» را خواست و فرمود: «از خواهرم حکیمه بخواه بیاید». وقتی حکیمه آمد، فرمود: «این همان دخترکی است که می گفتم». حکیمه او را در آغوش کشید و نوازش کرد. امام فرمود: «ای دختر رسول خدا! او را به خانه ببر و واجبات و سنتها را به وی بیاموز. او همسر حسن و مادر صاحب الامر است»(9).
به این ترتیب بانویی پاکدامن، عفیف و منزه، از نسل شمعون به خانه امام هادی (علیه السلام) پاگذاشت و به دلیل پالایش درونی و کسب مقامات علمی و دینی به مقامی والا در آن خاندان دست یافت. آنچه از تاریخ بر می آید این است که حضرت هادی (علیه السلام) او را فوری به عقد فرزندش در نیاورد؛ بلکه مدتها او را تحت آموزشهای لازم قرار داد. او به سرعت به چنان مقامی رسید که سیمای نورانی و اخلاق ربانی اش توجه حکیمه را به خود جلب و وی را به احترام به مقام او وادار می کرد.
یک روز امام حسن (علیه السلام) به خانه حکیمه رفت و چشمش به نرجس افتاد. حکیمه پرسید: «آیا او را می پسندی؟» امام که متوجه منظور او شده بود، فرمود: «این نگاه از روی تعجّب بود؛ زیرا به زودی حق تعالی از او فرزند بزرگواری متولد می کند که عالم را پر از عدل و داد می کند؛ آن گاه که از ظلم و جور پر شود». حکیمه پرسید: «پس او را نزدتان بفرستم؟» امام فرمود: «در این باره با پدرم سخن بگو». در پی این گفتگو، حکیمه خود را بی درنگ به امام هادی رساند؛ اما پیش از آنکه سخن بگوید، آن حضرت فرمود: «ای حکیمه! نرجس را برای فرزندم بفرست». حکیمه با شگفتی گفت: «من هم برای همین آمده ام». به هر صورت حکیمه(س) عهده دار امور آنان شد و شب زفاف نیز در خانه او برگزار شد.
گل نرگس:
پس از شهادت امام هادی (علیه السلام) امر امامت بر عهده امام عسکری (علیه السلام) قرار می گیرد و در این دوره است که گل نرگس می شکفد. حکیمه خاتون(س) می گوید که آن روز نیز مثل هر روز به خانه امام حسن (علیه السلام) رفتم. همسرش نرگس پیش آمد و گفت: «ای خاتون! اجازه دهید کفشتان را در بیاورم. گفتم: «خاتون و صاحب من تو هستی. هرگز نمی گذارم تو کفش از پای من درآوری و به من خدمت کنی؛ بلکه من به شما خدمت می کنم». حضرت عسکری (علیه السلام) که این سخنان را می شنید، فرمود: «عمه جان! خدابه تو جزای خیر دهد».
تا غروب آنجا بودم، وقتی خواستم به خانه خود برگردم، از خدمتکار خانه خواستم لباسهای مرا بیاورد. امام تا صدای مرا شنید، فرمود: «ای عمه! امشب مرو و بمان! چون امشب، فرزند ارجمندی متولد می شود که حق تعالی به او زمین را به علم و ایمان و هدایت زنده می گرداند، پس از آنکه به شیوع کفر و ضلالت مرده باشد...». با شگفتی پرسیدم: «من که در نرجس، اثر حملی نمی بینم...». برخاستم و نزد او رفتم، ولی اثری نیافتم؛ ازاین رو برگشتم و گفتم: «اثری از حمل نیست».
حضرت لبخندی زد و فرمود: «وقتی صبح بدمد، اثر حمل ظاهر می شود و مَثَل او مثل مادر موسی (علیه السلام) است که هنگام ولادت، هیچ اثری بر او ظاهر نشد و احدی بر حالش مطلع نشد؛ زیرا فرعون شکم زنان حامله را می شکافت تا موسی (علیه السلام) را بیابد و این فرزند نیز در این امر شبیه به حضرت موسی (علیه السلام) است».
حکیمه می گوید: «نزد نرجس برگشتم و او را نیز مطلع کردم». گفت: «ای خاتون! من که هیچ اثری نمی بینم». در هر صورت، شب را در آنجا ماندم و افطار کردم و نزدیک نرجس خوابیدم. من هر لحظه، حواسم به وی بود و او خوابیده بود. آن شب بیشتر از شبهای پیش به نماز و تهجد برخاستم و نماز شب خواندم. چون به نماز وتر رسیدم، نرجس از خواب برخاست، وضو گرفت و نماز شب خواند.
صبح کاذب دمیده بود و در دل، گویی لحظه ای به شک افتادم؛ اما همان لحظه امام ندا داد: «شک نکن که وقتش نزدیک شده است». در این زمان، اضطرابی در سیمای نرجس مشاهده کردم، او را در بر گرفتم و نام الهی را بر او خواندم. امام ندا داد که سوره «قدر» را بخوان؛ آن گاه من از حال نرجس پرسیدم، گفت: «اثر آنچه مولایم فرموده بود، ظاهر شده است».
وقایع خیره کننده:
شیوه تولد امام، همانند شیوه حمل او شگفت آور بود. وقایع شگفت انگیز دیگری نیز در زمان به دنیا آمدن آن حضرت رخ داد که به بعضی از آنها اشاره می شود.
1. سخن گفتن، پیش از تولد:
حکیمه خاتون می گوید که سوره قدر را می خواندم که شنیدم کودک در دل مادر با من همراهی کرد و او نیز همین سوره را تلاوت کرد و سپس به من سلام کرد. من ترسیدم، حضرت صدا زد و فرمود: «از قدرت الهی تعجب نکن که خداوند، کودکان ما را به حکمت گویا می کند و ما را در بزرگی، حجت خود در زمین می گرداند»(10).
2. ادای شهادت، پس از تولد:
[پس از تولد] وقتی وارد شدم، نوزادی را دیدم که دو زانو رو به قبله نشسته و دستهای مبارکش را به آسمان بلند کرده بود و می گفت:
«أَشْهَدُ أَنْ لّا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ جَدِّی رَسُولُ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وَ أَنَّ أَبِی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ثُمَّ عَدَّ إِمَاماً إِمَاماً إِلَی أَنْ بَلَغَ إِلَی نَفْسِهِ فَقَالَ (علیه السلام) اللَّهُمَّ أَنْجِزْ لِی وَعْدِی وَ أَتْمِمْ لِی أَمْرِی وَ ثَبِّتْ وَطْأَتِی وَ امْلَأِ الْأَرْضَ بِی عَدْلاً وَ قِسْطاً(11)؛ «شهادت می دهم که معبودی جز الله نیست، شریکی ندارد و اینکه جدم رسول خدا است و اینکه پدرم امیرمؤمنان است. سپس هر یک از امامان را شمرد تا به خودش رسید، پس گفت: خدایا! به وعده ای که به من دادی وفا کن و امر [قیام] مرا تمام فرما، قدمهایم را ثابت بدار و با من، جهان را پر از عدل و داد کن».
3. ساطع شدن نور:
از غیاث بن اسد روایت شده است که محمد بن عثمان عمری گفت: «لَمَّا وُلِدَ الْخَلَفُ الْمَهْدِیُّ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِ سَطَعَ نُورٌ مِنْ فَوْقِ رَأْسِهِ إِلَی عَنَانِ السَّمَاءِ ثُمَّ سَقَطَ لِوَجْهِهِ سَاجِداً لِرَبِّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ هُوَ یَقُولُ أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَهُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْط...(12)؛ وقتی مهدی (علیه السلام) متولد شد، نوری از بالای سر او به سوی آسمان بلند شد، سپس به رو برای خدایش به سجده افتاد و آنگاه سرش را بلند کرد در حالی که می گفت: شهادت می دهم که خدایی جز خداوند نیست و ملائکه و صاحبان علم [نیز شهادت می دهند. خدایی که] به عدل و داد قیام می کند...».
4. قرائت قرآن:
امام در همان لحظات اولیه تولد به یگانگی خدا شهادت داد و... این آیه را تلاوت کرد: (بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنَ الرّحیمِ وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُون.)(13).
رشد إمام:
چنین بود که در نیمه شعبان سال 255 یا 256 ق امام زمان(عجّل الله فرجه) چشم به جهان گشود.
آن حضرت پس از تولد، به سرعت رشد کرد و این امر نه تنها در امور باطنی بلکه از حیث ظاهری نیز به وضوح مشاهده می شد. حضرت امام عسکری (علیه السلام) او را به روح القدس سپرد و فرمود: «تو را به کسی سپردم که مادر موسی، فرزندش را به او سپرد». حکیمه می گوید که پرسیدم: «وی که بود که فرزند را به وی سپردید؟» فرمود: «روح القدس بود که موکل بر ائمه است. ایشان را از جانب خدا موفق می کند و از خطا نگاه می دارد و به علم زینت می دهد».
چهل روز بعد، وقتی نزد امام رفتم، کودکی را دیدم که در خانه راه می رفت. گفتم: «ای آقای من! این طفل دو ساله کیست؟» حضرت لبخندی زد و فرمود: «اولاد پیغمبران و اوصیای ایشان، هرگاه امام باشند، برخلاف دیگر کودکان رشد می کنند و یک ماهه ایشان، برابر با یک ساله دیگران است. آنها در شکم مادر سخن می گویند و قرآن می خوانند و عبادت می کنند و هنگام شیرخوردن، ملائکه از آنها فرمان می برند و هر صبح و شام نزدشان حاضر می شوند».
حکیمه می گوید که هر چهل روز یک مرتبه، خدمت او می رسیدم، تا آنکه چند روز پیش از شهادت امام عسکری (علیه السلام) نیز خدمتش رسیدم. او را به صورت یک مرد کامل شناختم. به فرزند برادر گفتم: «این مرد که به من می فرمایی نزدش بنشینم کیست؟» فرمود: «این فرزند نرجس و خلیفه من پس از من است و زود باشد که من از میان شما بروم. باید سخن او را قبول کنی و امرش را بپذیری»(14).
امام عسکری (علیه السلام) و تولد فرزند:
1. اعلام به دوستان خاص:
به طور طبیعی امام سعی داشت، موضوع تولد فرزند مخفی بماند. اساسا نوع تولد (که اثر حمل در یک شب ظاهر می شود) نیز گویای همین موضوع است. طبق سخن امام، تولد او به موسی (علیه السلام) شباهت دارد؛ زیرا فرعون تولد موسی را انتظار می کشید و فرمان دریدن شکمها را صادر کرده بود. این امر اثبات می کند که حکومت در این باره نیز همین حساسیت را داشت؛ با این تفاوت که آنها براساس محاسبات غلط، در زمان شهادت امام عسکری (علیه السلام) به این کار روی آوردند و حتی کنیزان و ... را تحت کنترل گرفتند تا اگر فرزندی باشد، او را به قتل برسانند و چون از آن هم نتیجه ای نگرفتند، گمان بردند فرزندی در کار نیست.
با توجه به این حساسیت بود که امام در کنار رعایت سنتها و حتی اطعامها - که احیانا به طور مخفی و با عناوین دیگر بوده است - یاران با وفا و مطمئن را از این امر آگاه می کرد. کمترین فایده این کار، زدودن شبهه امام نبودن خود حضرت عسکری (علیه السلام) به دلیل نداشتن فرزند بود؛ از این رو شاهد هستیم که پس از اعلام، آنان که از حق برگشته بودند، بار دیگر به محق بودن امام حسن (علیه السلام) اعتراف می کنند.
صدوق از احمد بن حسین قمی روایت می کند که وقتی فرزند امام متولد شد، از ناحیه امام نامه ای به جدم، احمد بن اسحاق رسید. در آن نامه نوشته شده بود:
«برای ما مولودی ولادت یافت. باید نزد تو مستور و از مردم پنهان بماند؛ زیرا آن را بر کسی ظاهر نمی کنیم؛ مگر نزدیک تر را به سبب نزدیکی اش و دوستدار را به سبب ولایتش. اعلام آن را به تو می پسندیم تا خداوند، تو را به آن شاد کند؛ همان گونه که ما را شاد کرد»(15).
مسعودی نیز از اثر انتشار این خبر، میان دوستداران خبر می دهد و می گوید که احمد بن اسحاق به امام عسکری (علیه السلام) عرض کرد: «وقتی نامه بشارت شما به ولادت آقای ما رسید، از مرد و زن و پسری که به مرتبه فهم رسیده باشد، کسی نماند؛ مگر آن که قائل به حق شد. حضرت فرمود: «آیا نمی دانید که زمین از حجت خدا خالی نمی ماند»(16).
در روایتی می خوانیم که پدر در روز سوم تولد، او را به اصحاب نمایاند و فرمود: «این است جانشین من و امام شما پس از من و او همان قائمی است که گردنها به انتظار او کشیده می شود. پس وقتی زمین پر از جور و ستم شد، ظاهر می شود و آن را از عدل و داد پر می کند»(17).
آری امام از تولد این مولود مبارک بسیار خشنود بود؛ از این رو فرمود: «الحَمْدُ للهِ الَّذِی لَمْ یَخْرُجْنی مِنْ الدُّنْیا حَتّی أرانیِ الْخَلْفَ مِنْ بَعْدِی اَشْبَهُ النَّاسِ بِرَسوُلِ اللهِ خَلْقَاً وَ خُلْقَاً یَحفظُهُ الله فَی غَیْبَتِهِ ثُمَّ یَظْهَرُ فَیَمْلَاُ الأَرْضَ قِسْطَاً وَ عَدْلاً کَما مُلِئتْ جَوْرَاً وَ ظُلْمَاً»(18).
2. مطرح ساختن فرزند:
شیوه دیگر امام عسکری (علیه السلام) این بود که به اصحاب و یاران ویژه خویش، قدر و منزلت فرزندش را بنمایاند و قلب آنان را به این واقعیت مطمئن سازد که کودکی می تواند امام آنان پس از وی باشد؛ از این روی امام زمان (عجّل الله فرجه) نیز با پاسخگویی به خواسته های پدر و بروز علم و دانش خود، دوستداران اهل بیت را در رسیدن به این یقین یاری می داد. سعد بن عبد الله اشعری، یکی از این اشخاص است که با انبوهی از سؤالات همراه احمد بن اسحاق (نماینده امام عسکری (علیه السلام) در قم) به محضر امام یازدهم رسید.
او می گوید که وقتی داخل شدیم، چشمانمان بر ابی محمد (علیه السلام) افتاد. صورتش مانند ماه شب بدر بود و بر روی پایش کودکی دیدیم که در زیبایی به ستاره مشتری می ماند. احمد بن اسحاق، سرپوش را برداشت و کیسه های [پول و... که مردم داده بودند] را نزد حضرت گذاشت؛ اما امام به فرزندش رو کرد و فرمود: «فُضّ الخاتم عن هدایا شیعتک و موالیک؛ مهر از هدایای شیعیان و دوستداران خود بردار». کودک فرمود: «ای مولای من! آیا جایز است که دست پاکیزه به هدایای نجس و اموال پلید دراز کنم». امام عسکری (علیه السلام) رو به احمد کرد و فرمود: «آنچه در سرپوش است، خارج کن تا حلال و حرام را جدا کند».
وقتی چنین کرد، کودک فرمود: «این کیسه مربوط به فلان شخص از فلان محله قم و هفتاد و دو دینار است. چهل و پنج دینار مربوط به فروش خانه است که از پدر به ارث برد و چهارده دینار آن بابت فروش هفت دست لباس و سه دینار آن بابت کرایه مغازه هاست». امام عسکری (علیه السلام) فرمود: «راست می گویی فرزندم! این مرد را در آنچه از این مال حرام است، راهنمایی کن». در پی امر امام، او نیز چنین کرد و وضع تمام کیسه ها را به همین روش شرح داد. سعد بن عبد الله می گوید که آن گاه امام به من فرمود: «مسائل خود را از نور چشمم بپرس. من نیز آن مسائل را پرسیدم و یک به یک جواب گرفتم»(19).
پس از پدر:
حضرت عسکری (علیه السلام) همچون اجداد خود پیش از شهادت، ودایع امامت را به ولی عصر(عجّل الله فرجه) سپرد و به نقل از احمد بن اسحاق در سال 259ق مادرش را به حج فرستاد و [پیش از رفتن مادر] او را از شهادت خود در سال دیگر و فتنه های پس از شهادتش مطلع ساخت. سپس اسمای اعظم الهی و مواریث پیامبران و اسلحه و کتب حضرت رسالت را به حضرت صاحب الامر تسلیم کرد و مادر آن جناب، متوجه مکه شد(20).
ابوالادیان نیز می گوید که من خدمت ابی محمد (علیه السلام) بودم و نامه هایش را به شهرها می بردم. روزی در آن بیماری که بر اثرش به شهادت رسید، مرا خواست و چند نامه به من داد و فرمود: «پس از پانزده روز به سامرا خواهی رسید و صدای شیون از خانه من خواهی شنید و مرا در آن وقت غسل می دهند». گفتم: «ای سید من! اگر چنین شد، امام من کیست؟» فرمود: «هر که جواب نامه های مرا از تو بخواهد». گفتم: «نشانه دیگر بدهید». فرمود: «هر که بر من نماز بخواند». باز نشان خواستم، فرمود: «هر که بگوید در همیان چیست؟»
ابوالادیان طبق برنامه رفت و برگشت و اوضاع را همان گونه دید. خود می گوید که دیدم جعفر کذاب بر در خانه نشسته است و شیعیان گرد او جمع شده اند و وی را به وفات برادر تعزیت و به مقام امامت تبریک می گویند. با خود گفتم: «اگر این امام است، پس امامت نوع دیگر شده است؛ زیرا این فاسق، اهلیت امامت ندارد. خود دیده ام که شراب می خورد، قمار می باخت و...».
به هر حال من هم تعزیت و تهنیت گفتم؛ ولی او هیچ سؤالی از من نکرد. در این حال، عقبه خادم بیرون آمد و به جعفر کذاب گفت: «برادرت را کفن کرده اند. بیا بر او نماز بخوان». جعفر برخاست و شیعیان با او همراه شدند. وقتی به صحن خانه رسیدیم، دیدیم که امام را کفن کرده و بر روی تابوت گذاشته اند. جعفر، پیش ایستاد که بر برادر اطهر نماز گذارد، ولی پیش از آنکه تکبیر بگوید طفلی گندمگون، پیچیده موی، گشاده دندان، مانند پاره ماه بیرون آمد و ردای جعفر را کشید و گفت: «ای عمو! عقب بایست که من به نماز بر پدر خود از تو سزاوارترم».
جعفر بی درنگ عقب آمد و رنگش عوض شد. آن نوجوان ایستاد و بر پدر نماز خواند و او را کنار امام علی النقی (علیه السلام) به خاک سپرد. سپس متوجه من شد و فرمود: «ای بصری! جواب نامه را که با توست بده!» من هم دادم و در خاطر خود گفتم: «این دو نشان!»... سپس از خانه بیرون آمدیم.
در آن حال، جماعتی از اهل قم آمدند و از امام عسکری (علیه السلام) سؤال کردند. وقتی فهمیدند امام به شهادت رسیده است، از امام بعدی سؤال کردند. مردم، جعفر را نشان دادند. آنها نیز جلو رفتند و به «جعفر»، تعزیت و تهنیت گفتند و افزودند: «با ما نامه و مقداری اموال است. بگو نامه ها از چه کسانی است و مالها چقدر است تا آنها را تسلیم کنیم». جعفر برخاست و گفت: مردم از ما علم غیب می خواهند». در همان حال خادم بیرون آمد و از طرف حضرت صاحب الامر گفت: «با شما نامه فلان و... و هزار اشرفی است که ده عدد آن را با طلا روکش کرده اند». وقتی بررسی کردند دیدند همان گونه است.
جعفر کذاب به جای آنکه از این همه آبرو ریزی شرمنده شود، این بار نزد خلیفه رفت و او را از آنچه دیده بود آگاه کرد. وی نیز خدمتکاران خود را فرستاد. آنان کنیز امام (صیقل) را گرفتند تا کودک را نشان دهد. او انکار کرد و برای رفع ظن آنها گفت که خود حملی در شکم دارد. به این ترتیب او را به ابن ابی الشوارب قاضی سپردند که پس از تولد فرزند، وی را بکشد. بعدها کنیز آزاد شد(21).
به این ترتیب، امام در آن لحظات حساس، پس از شهادت پدر حاضر شد و فرصت هر نوع سوء استفاده را از خلیفه، عموی فرصت طلب و هر شخص دیگر گرفت. و امامت وی برای خیل جمعیت حاضر آشکار شد؛ زیرا تمام افرادی که برای نماز میت حاضر بودند در آن صحنه با شکوه حضور یافتند و آن را برای همه نقل کردند(22).
و البته این امر، دشمن خون آشام عباسی را به تلاش مضاعف وامی داشت که بی درنگ به دستگیری و نابودی نور الهی اقدام کند. بر اساس همین امر بود که مسئله غیبت امام به طور طبیعی ضرورت یافت تا نور خداوندی برای همیشه روشن بماند و حجت الهی از زمین محو نشود.
نامها و القاب حضرت:
نام اصلی او (م.ح.م.د) است. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در ضمن حدیثی فرمود: «اسم او اسم من و کنیه اش (ابا القاسم) کنیه من است». کنیه های امام: اباالقاسم، ابوصالح، ابوعبد الله، ابوابراهیم، ابوجعفر و ابوالحسین است(23).
القاب حضرت عبارت اند از:
1. مهدی: مشهورترین لقب و به معنای هدایت شده است؛ یعنی کسی که خداوند او را هدایت کرده است. امام صادق (علیه السلام) می فرمود: «آن حضرت را مهدی نامیدند؛ چون مردم را به امری راهنمایی می کند که پنهان است»(24).
2. قائم: یعنی قیام کننده به حق. این لقب، برگرفته از روایت رسول خداست که فرمود: «از این جهت قائم را قائم می نامند که پس از فراموش شدن نامش قیام می کند»(25).
امام جواد (علیه السلام) نیز فرمود: «زیرا قیام می کند پس از آنکه نامش از یادها فراموش شد و اکثر معتقدان به امامتش از دین برگشتند»(26).
3. منصور: امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه «مَن قُتِلَ مَظلوماً» فرمود: «او حسین بن علی است» و درباره بقیه آیه: (فَقَد جَعَلنَا لِوَلیِهِ سُلطاناَ فَلایَسرِفُ فِی القَتلِ أنّهُ کَانَ مَنصُوراَ)؛ فرمود: «منظور امام زمان است»(27).
4. منتظر: حضرت جواد (علیه السلام) فرمود: «وی برای مدتی طولانی غیبت می کند و علاقه مند منتظرش خواهند بود و آنها که تردید دارند انکار خواهند کرد»(28).
5. بقیه الله: وقتی حضرت ظهور کند، به کعبه تکیه می کند و سیصد و سیزده نفر جمع می شوند، اولین چیزی که می فرماید، این آیه است: ﴿بَقیَّهُ اللهِ خَیرٌ لَکُم إن کُنتُم تَعلَمُونَ﴾ (هود: 86)(29) در بسیاری از دعاها نیز به همین لقب از حضرت یاد شده است.
6. حجه الله، خلف صالح، خاتم، موعود، روح القدس، تسلی دهنده، غریم (طلب کار)، مؤمل (منتظر و آرزو برآورده شده)، منتقم، ماء العین (آب طاهر و جاری بر زمین)، ولی الله، صاحب الامر، صاحب الزمان و... نیز از دیگر القاب حضرت است(30).
امام زمان (علیه السلام) خردسال ترین پیشوای معصوم:
مقدمه:
یکی از سؤالهایی که همواره پرسیده می شود، درباره آغاز امامت حضرت ولی عصر(عجّل الله فرجه) در سن و سال خردسالی است؛ به این بیان که چگونه ممکن است امر خطیر امامت به عهده انسانی خردسال گذاشته شود؟
همواره در مقابل این پرسشگری، ائمه اطهار (علیه السلام) به عنوان سنگربانان مرزهای اعتقادی در نهایت روشنگری به ارائه پاسخ پرداخته اند. در این نوشتار کوتاه پیش از بهره مندی از کلام نورانی آن پیشوایان، ناگزیر برای مقدمه، جایگاه اعتقاد به امامت را توضیح می دهیم تا هر چه بهتر، سخنان آن بزرگواران روشن شود.
جایگاه اعتقاد به امامت:
جایگاه اعتقاد به امامت و امامان معصوم (علیه السلام) نزد شیعه بسیار والا و ارزشمند است؛ به گونه ای که اعتقاد به امامت در نگاه ایشان در ردیف اعتقاد به خداوند و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قلمداد شده است.
از نگاه شیعه، خداوند متعال، مقام امامت و ولایت را به سبب قابلیتهای ذاتی به افرادی خاص عطا فرموده و تنها از طرف ذات اوست که امام بر جامعه نصب می شود.
شیعه این اعتقاد راسخ را از آیات و روایات به دست آورده است که برخی از موارد آنها بدین قرارند:
1. امامت امری قراردادی و از طرف پروردگار متعال است. عمرو بن اشعث گوید: شنیدم امام صادق (علیه السلام) فرمود: «أَ تَرَوْنَ الْمُوصِیَ مِنَّا یُوصِی إِلَی مَنْ یُرِیدُ؟ لَا وَ اللهِ وَ لَکِنْ عَهْدٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لِرَجُلٍ فَرَجُلٍ حَتَّی یَنْتَهِیَ الْأَمْرُ إِلَی صَاحِبِه)(31) شما گمان می کنید هر کس از ما امامان که وصیت می کند، به هر کس بخواهد وصیت می کند؟ ! نه به خدا، چنین نیست؛ بلکه امر امامت، عهد و فرمانی است از جانب خدا و رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای فردی پس از شخص دیگر (از خانواده ما) تا به صاحبش برسد».
2. فرمان پذیری از امام، همسان اطاعت از پروردگار و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. شیعه معتقد است که ائمه اطهار (علیه السلام) تنها مصداق اولی الامر هستند و خداوند در قرآن به پیروی از ایشان، فرمان داده است؛ آنجا که می فرماید: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ﴾ (نساء: 59) «ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا اطاعت کنید و از پیامبر و اولیای امر خود [نیز] اطاعت کنید».
یکی از مواردی که اطاعت و پیروی از امام در آن واجب است، مسئله جانشینی است؛ به این معنا که وقتی امامی به عنوان پیشوای معصوم، جانشین خود را معرفی کرد، جای هیچ گونه تردید باقی نخواهد ماند و بر دیگران واجب است امامت او را بپذیرند؛ اگر چه در سن و سال کودکی باشد.
3. امامت، عهدی است که هرگز به ستمگران نمی رسد. خداوند متعال پس از آنکه ابراهیم (علیه السلام) را به مقام امامت بشارت داد، در جواب او که پرسید: «آیا این شرافت نصیب ذریه ام نیز می شود؟» فرمود: ﴿لا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾ (بقره: 124) «پیمان من به ظالمان نمی رسد».
4. امامت، روح تمامی دستورهای الهی، مکمل دین و متمم نعمتهای پروردگار است. خداوند متعال، انجام امر خطیر رسالت را منوط به نصب جانشین می داند و می فرماید: ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾ (مائده: 67) «ای پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده است را ابلاغ کن و اگر چنین نکنی پیامش را نرسانده ای». این امر بسیار با عظمت، همانا اعلام امامت و خلافت علی (علیه السلام) بود.
اکنون که چنین است، چگونه پرنده خیال ما بر بام بلند معرفت ایشان جای خواهد گرفت؟ جز اینکه انفاسِ قدسیِ خودِ آن انوارِ پاک، دست ناز خویش دراز کرده، دست نیاز ما باز گیرند و چه جای این سؤال و خرده گیری که خداوند، چگونه این مقام به کودکی ارزانی می دارد؟ نه تنها در بین ائمه چنین امری بی سابقه نبوده است که در بین پیامبران نیز دست قدرت الهی چنین امری را رقم زده است.
نبوت در کودکی:
خداوند متعال، پیامبرانی را در کودکی به مقام نبوت مفتخر ساخت که به دو نمونه آن اشاره می کنیم:
1. نبوت حضرت عیسی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از ابتدای ولادت:
پروردگار در قرآن کریم در بخشی از داستان حضرت مسیح (علیه السلام) از زبان آن پیامبر الهی در جواب منکران چنین می فرماید: ﴿قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا﴾ (مریم: 30) «[کودک] گفت: من بنده خدا هستم. [او] به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است».
2. اعطای کتاب و مقام نبوت به حضرت یحیی در کودکی:
خداوند در این باره می فرماید: ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّهٍ وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا﴾ (مریم: 12) «ای یحیی! کتاب [خدا] را به جد و جهد بگیر و [ما] از کودکی به وی حکم (نبوت) دادیم».
بنابراین همان گونه که خداوند قادر متعال، مقام نبوت را به خردسالی عطا فرمود، مقام امامت را نیز می تواند به انسانی با تمام صفات لازم در سن کودکی عطا فرماید.
امامت در کودکی:
پیش از حضرت مهدی (علیه السلام) به دو امام (امام جواد و امام هادی (علیه السلام)) پیش از سن بلوغ، مقام امامت عطا شده است. این شاید، خود به نوعی ایجاد آمادگی برای پذیرش امامت حضرت مهدی (علیه السلام) در سن کودکی بود.
در سلسله امامت، اولین شخصی که در سن کودکی به امامت رسید، نهمین پیشوای شیعیان بود. از آنجا که این مسئله، بی سابقه بود، عده ای در آن شک کردند و در این رهگذر با تصریح امام رضا (علیه السلام) و بیاناتی از خود آن امام، قلب شیعیان آرام گرفت.
معمر بن خلاد گوید: از امام رضا (علیه السلام) شنیدم که مطلبی [درباره امر امامت] بیان کرد و سپس فرمود:
«مَا حَاجَتُکُمْ إِلَی ذَلِکَ هَذَا أَبُو جَعْفَرٍ قَدْ أَجْلَسْتُهُ مَجْلِسِی وَ صَیَّرْتُهُ مَکَانِی وَ قَالَ: إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ یَتَوَارَثُ أَصَاغِرُنَا عَنْ أَکَابِرِنَا الْقُذَّهَ بِالْقُذَّهِ؛ شما چه احتیاجی به این موضوع دارید؟ این ابوجعفر است که او را به جای خود نشانیده و قائم مقام خود ساخته ام، و فرمود: ما خاندانی هستیم که خردسالانمان مو به مو از بزرگسالانمان ارث می برند»(32). این روایت، بیانگر این حقیقت است که مقام امامت ربطی به کمی و زیادی سن ندارد.
صفوان بن یحیی می گوید که به امام رضا (علیه السلام) عرض کردم: «پیش از آنکه خدا ابی جعفر (علیه السلام) را به شما ببخشد، درباره جانشینتان از شما می پرسیدیم و شما می فرمودید: خدا به من پسری عنایت می کند. اکنون او را به شما عنایت کرد و چشم ما را روشن کرد. اگر خدای ناخواسته برای شما حادثه ای رخ دهد، به که بگرویم؟» حضرت با دست به ابی جعفر (علیه السلام) اشاره فرمود؛ در حالی که او که در برابرش ایستاده بود. عرض کردم: «قربانت شوم! این پسر سه ساله است!!» فرمود: «وَ مَا یَضُرُّهُ مِنْ ذَلِکَ فَقَدْ قَامَ عِیسَی (علیه السلام) بِالْحُجَّهِ وَ هُوَ ابْنُ ثَلَاثِ سِنِین)(33) چه مانعی دارد؟ عیسی (علیه السلام) سه ساله بود که به حجت قیام کرد».
همان گونه که خداوند قادر متعال، مقام نبوت را به خردسالی عطا فرمود، مقام امامت را نیز می تواند به انسانی با تمام صفات لازم در سن کودکی عطا فرماید.
علی بن اسباط می گوید که امام محمد تقی (علیه السلام) را دیدم. آن حضرت به طرف من آمد. من نگاهم را به او تیز کردم و به سر و پایش نگاه کردم تا اندازه و قامتش را برای اهل شهر خود (شیعیان) وصف کنم. در آن میان که من او را به دقت می نگریستم، حضرت نشست و فرمود:
«یَا عَلِیُّ! إِنَّ اللهَ احْتَجَّ فِی الْإِمَامَهِ بِمِثْلِ مَا احْتَجَّ فِی النُّبُوَّهِ فَقَالَ «وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً»، «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ»، «وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَهً» فَقَدْ یَجُوزُ أَنْ یُؤْتَی الْحُکْمَ صَبِیّاً وَ یَجُوزُ أَنْ یُعْطَاهَا وَ هُوَ ابْنُ أَرْبَعِینَ سَنَهً(34)؛ ای علی! خدا حجت درباره امامت را به مانند حجت درباره نبوت آورده و فرموده است: "حکم نبوت را در کودکی به او دادیم"، "و چون به رشد، رسید"، "و به چهل سالگی رسید". پس رواست که [به شخصی] در کودکی حکم داده شود (چنانچه به یحیی (علیه السلام) داده شد) و رواست که در چهل سالگی داده شود (چنانچه به یوسف (علیه السلام) داده شد)».
البته کم نبودند انسانهای وارسته ای که در برابر فرمایش امام (علیه السلام) سر تعظیم و قبول فرود آورند و مشیت الهی را با کمال رضایت پذیرفتند.
محمد بن حسن بن عمار گوید: که دو سال نزد علی بن جعفر بن محمد (عموی امام رضا (علیه السلام)) بودم و هر خبری که او از برادرش موسی بن جعفر (علیه السلام) شنیده بود، می نوشتم. روزی در مدینه خدمتش نشسته بودم. ابوجعفر محمد بن علی الرضا (علیه السلام) در مسجد رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر او وارد شد. علی بن جعفر بر جست و بدون کفش و عبا نزد او رفت و دستش را بوسید و احترامش کرد. ابوجعفر به او فرمود: «ای عمو! بنشین. خدایت رحمت کند!» او گفت: «آقای من! چگونه من بنشینم و شما ایستاده باشید؟»
چون علی بن جعفر به مسند خود برگشت. اصحابش او را سرزنش کردند و گفتند: «شما عموی پدر او هستید و با او این گونه رفتار می کنید؟!» او به ریش خود دست گرفت و گفت: «خاموش باشید. اگر خدای (عزَّ و جلَّ) این ریش سفید را سزاوار [امامت] ندانست و این کودک را سزاوار دانست و به او چنان مقامی داد، من فضیلت او را انکار کنم؟ پناه به خدا از سخن شما! من بنده او هستم»(35).
آخرین پیشوا:
شیعه با این ذهنیت که مقام امامت به سن و سال خاصی مربوط نیست درباره امام جواد و امام هادی (علیه السلام) چندان تردیدی به خود راه نداد؛ به ویژه آنکه حکام جور زمان تلاش کردند تا مسئله امامت را با مناظرات ساختگی دانشمندان بزرگ با این امامان خردسال خدشه دار کنند؛ اما به سختی شکست خوردند.
این وضع درباره آخرین پیشوای شیعیان به کلی متفاوت شد؛ چرا که او هم در سن و سالی کمتر از دیگر ائمه به امامت رسید و هم به سبب مصالحی، ولادت آن حضرت نیز مخفیانه صورت پذیرفت. این امور، برخی شیعیان را دچار تردید کرد و کار پدر آن حضرت را مشکل ساخت؛ اگر چه امامان پیشین تا حدودی زمینه را مساعد کرده و شیعه را برای درک چنان روزی آماده ساخته بودند.
در غیبت نعمانی از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است که آن حضرت فرمود: «صَاحِبُ هَذا الْأمْر أصْغَرُنَا سَنّاً وَ اخْمَلُنَا شَخْصَا»(36)؛ صاحب این امر، کم سن و سال ترین و گمنام ترین ماست».
اسماعیل بن بزیع گوید که از حضرت ابی جعفر (علیه السلام) درباره امامت پرسیدم و گفتم: «آیا ممکن است امام از هفت سال کمتر داشته باشد؟» فرمود: «نَعَمْ وَ أَقَلَّ مِنْ خَمْسِ سِنِین(37)؛ آری، کمتر از پنج سال هم می شود».
البته معرفی حضرت مهدی (علیه السلام) با دیگر امامان، این تفاوت را داشت که خواست الهی بر پنهان زیستن ایشان تعلق گرفته بود؛ بنابراین تنها افرادی خاص از ولادت آن حضرت باخبر شدند.
ضوء بن علی از مردی از اهل فارس نقل می کند که به سامرا آمدم و ملازم درب خانه حضرت عسکری (علیه السلام) شدم. حضرت مرا طلبید. وارد شدم و سلام کردم. فرمود: «برای چه آمده ای؟» عرض کردم: «برای اشتیاقی که به خدمت شما داشتم». فرمود: «پس دربان ما باش». من همراه خادمان در خانه حضرت بودم. گاهی می رفتم هر چه احتیاج داشتند از بازار می خریدم و زمانی که مردها در خانه بودند، بدون اجازه وارد می شدم.
روزی بر حضرت وارد شدم و او در اتاق مردها بود. ناگاه حرکت و صدایی در اتاق شنیدم، با فریاد به من فرمود: «بایست! حرکت مکن!» من جرئت در آمدن و بیرون رفتن نداشتم. سپس کنیزکی که چیز سرپوشیده ای همراه داشت از نزد من گذشت. آن گاه مرا صدا زد که در آی. من وارد شدم و کنیز را هم صدا زد. کنیز نزد حضرت بازگشت. آن جناب به کنیز فرمود: «روپوش از آنچه همراه داری بردار». کنیز از روی کودکی سفید و نیکو روی پرده برداشت و خود حضرت روی شکم کودک را باز کرد. دیدم موی سبزی که به سیاهی آمیخته نبود از زیر گلویش تا نافش روییده است. سپس فرمود: «این است صاحب شما». بعد به کنیز امر فرمود که او را ببرد. سپس من آن کودک را ندیدم تا امام حسن (علیه السلام) وفات کرد(38).
عمرو اهوازی نیز گوید: «امامت در کودکی، این حقیقت را روشن می سازد که اعطای مقام امامت بر اساس فضایل ذاتی و مربوط به روح متعالی انسانهای خاص است». سپس می گوید که امام عسکری (علیه السلام) آن حضرت را به من نشان داد و فرمود: «هذا صاحبکم(39)؛ این صاحب شماست».
در پایان، این سؤال را پاسخ می دهیم که علت نصب امامت در کودکی چیست و چرا مقام امامت به برخی امامان در سن و سال بلوغ و رشد اعطا نشده است. پاسخ این است که مصالح تام همه مقدرات و فرامین الهی بر ما روشن نیست؛ اما موارد ذیل را می توان به عنوان برخی از دلیلهای احتمالی این امر یادآور شد:
1. امتحان و آزمایش مردم: شکی نیست که امتحان و آزمایش در شرایط غیرعادی بهتر تحقق می یابد. در شرایط عادی، تسلیم مردم در برابر دستورهای الهی حائز اهمیت است؛ اما اهمیت آن به اندازه شرایط غیرعادی نیست.
پذیرفتن امام در سن و سال متعارف دارای اهمیت است؛ ولی پذیرش ایشان در شرایط غیرعادی مانند خردسالی، می تواند نشانه تسلیم کامل در برابر اراده آفریدگار متعال باشد.
2. امامت در کودکی، خود به نوعی بیانگر این مدعاست که این مقام، تنها از طرف خداوند تعیین می شود و شئون وجودی امام به سن و سال و مانند آن نیست. اگر تمامی ائمه در بزرگسالی به مقام امامت می رسیدند، این گمان پیش می آمد که امامت، مقامی است که مربوط به کسب فضایل از طرف شخص امام است.
3. امامت در کودکی، این حقیقت را روشن می سازد که اعطای مقام امامت بر اساس فضایل ذاتی است و این، مربوط به روح متعالی انسانهای خاص است و آن نیز به سن و سال ارتباطی ندارد.
نشانه های ظاهری امام زمان (علیه السلام):
مقدمه:
امروزه بحثی مطرح است و آن، این است که راز محبوب شدن فرد در یک جامعه چیست؟ ممکن است در این باره نظریات گوناگونی ارائه شود که برخی زیبایی و جمال را راز محبوبیت فرد بدانند، گروهی قدرت و توان جسمی را نشانه محبوبیت شخص در جامعه بدانند، دسته ای دیگر احسان و مهربانی و گذشت و عطوفت را ریشه محبوبیت فرد قلمداد کنند و قومی نیز کمال علمی انسان را باعث جلب محبت دیگران به او بدانند؛ چنان که این گونه ابراز محبتها به عالمان و نخبگان علمی دیده می شود و یا ممکن است قدرت ایمان و معنویت و وصل به معدن عظمت الهی را علت اصلی محبتها و محبوبیتها بشمارند که البته در فرهنگ دین به ویژه قرآن بر این نظریه تأکید شده است؛ اما ما شیعیان:

دلبری داریم که از صاحبدلان دل می برد * * * غمزه ای مشکل گشا دارد که مشکل می برد
گر نقاب از چهره گیرد آن نگار نازنین * * * پرتو رخساره اش دلهای مایل می برد

ما امامی داریم که هم جمال دارد و هم کمال، هم صورت زیبا و نورانی دارد و هم سیرت پر بار و نورانی، هم دست خدمت و مهربانی بر خلق دارد و هم ایمان عمیق و سرشار از معنویت به سر منشأ معدن عظمت، خدای جلیل و جمیل.
زیباییهای ظاهری حضرت مهدی (علیه السلام):
آنچه پیش رو دارید، نگاهی است به گوشه هایی از زیباییهای ظاهری حضرت مهدی (علیه السلام).
1. زیبایی و نورانیت:
مهدی صاحب الزمان (علیه السلام) از معدود انسانهایی است که از نهایت زیبایی صورت و اندام برخوردار است، تا آنجا که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در باره او فرمود: «اَلْمَهْدِیُّ طَاوُوسُ اَهْلِ الْجَنَّهِ عَلَیْهِ جَلَابِیبُ النُّورِ(40)؛ مهدی طاووس اهل بهشت است که جامه هایی از نور او را در بر گرفته است».

ای به دلها درد عشقت، جاودانه، جاودانه * * * می کشم بار غمت را عاشقانه، عاشقانه
ای که طاووس بهشتی جلوه ای کن جلوه ای کن * * * تا به کی ای مرغ قدسی جای تو در آشیانه

پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره چهره آن حضرت، فرمود: «اَلْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدِی وَجْهُهُ کَالْقَمَرِ الدُّرِّیِّ اللَّوْنُ لَوْنٌ عَرَبِیٌّ(41)؛ مهدی از نسل من است. سیمایش چون ماه تابان و رنگش عربی (گندمگون) است».
امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود: «حَسَنُ الْوَجْهِ حَسَنُ الشَّعْرِ یَسِیلُ شَعْرُهُ عَلَی مِنْکَبیْهِ وَ نُورُ وَجْهِهِ یَعْلُو سَوَادَ لِحْیَتِهِ(42)؛ زیبا چهره و زیبا موی است و موی او بر شانه هایش فرو ریخته و درخشندگی چهره اش بر سیاهی محاسنش غلبه می کند».
2. خال زیبای صورت:
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «أکْحَلُ الْعَیْنَیْنِ کَثُّ اللِّحْیَهِ عَلَی خَدِّهِ الْأیْمَنِ خَالٌ(43)؛ دیدگان مبارکش سرمه کشیده، محاسن مبارکش پرمو و بر گونه راست او یک خال است».
علی (علیه السلام) فرمود: «مهدی دیدگانی مشکی، موهایی پر پشت، چهره ای چون ماه تابان، پیشانی باز و درخشان، خالی [بر گونه راست] و نشانی [چون مهر نبوت در میان دو کتف] دارد»(44).

خال زیبای جمال دلربایت را بنازم * * * بوی عطر جانفزای خاک پایت را بنازم
ای صفای هر مصفا مهدی زیبای زهرا * * * از صفای قلب می گویم صفایت را بنازم
من گدایم من گدایم بر گدایان درِ تو * * * عزت و جاه و جلال هر گدایت را بنازم

3. قامت موزون:
علامت دیگر برای زیبایی یک فرد، اندام موزون و قد و قامت متناسب اوست که حضرت مهدی (علیه السلام) از این نعمت نیز برخوردار است.
امام صادق (علیه السلام) در این باره فرمود: «لَیْسَ بِالطَّوِیلِ الشَّامِخِ وَ لا بِالْقَصِیرِ اللَّازِقِ بَلْ مَرْبُوعُ الْقَامَهِ مُدَوَّرُ الْهَامَهِ وَاسِعُ الصَّدْرِ صَلْتُ الْجَبِینِ مَقْرُونُ الْحَاجِبَینِ عَلَی خَدِّهِ الْأیْمَنِ خَالٌ کَأنَّهُ فُتَاتُ الْمِسْکِ عَلَی رَضْراضَهِ الْعَنْبَرِ(45)؛ دراز قامت متکبر و کوتاه قامت چسبیده به زمین (کوتوله) نیست؛ بلکه میان قامت است، سیمایی گرد، سینه ای فراخ، پیشانی ای باز و ابروانی به هم رسیده دارد و خالی بر گونه راست اوست؛ چون دانه مشک که بر قطعه عنبر ساییده شده است».
4. چهره جوان و تغییر ناپذیر:
از نشانه های دیگری که باعث زیبایی چهره آن حضرت شده است، این است که بعد از قرنها به سر بردن در غیبت کبری، هنگامی که ظهور می کند، به صورت جوانی است که سیمای جوانی از آن نمایان است و گذشت زمان، آن اندام زیبا را پیر و فرسوده نکرده است.
حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: «إِنَّهُ مِنْ أعْظَمِ الْبَلِیَّهِ أنْ یَخْرُجَ إلَیْهِمْ صَاحِبُهُمْ شَاباًّ وَ هُمْ یَحْسَبُونَهُ شَیْخاً کَبِیراً(46)؛ از امتحانات بزرگ [خداوندی] است که صاحبشان به صورت جوانی ظاهر می شود؛ در حالی که آنها او را پیری کهنسال تصور می کنند». و در حدیث دیگر فرمود: «در صاحب الزمان نشانی از حضرت یونس هست و آن اینکه بعد از غیبتش، به صورت جوانی ظاهر می شود»(47).

یوسف کنعان عشق، بنده رخسار اوست * * * خضر بیابان عشق تشنه گفتار اوست
موسی عمران عشق طالب دیدار اوست * * * کیست سلیمان عشق بر در او یک فقیر(48)

امام هشتم (علیه السلام) فرمود: «عَلَامَتُهُ أنْ یَکُونَ شَیْخَ السِنِّ شَابَّ الْمَنْظَرِ حَتَّی إنَّ النَّاظِرَ إلَیْهِ لَیَحْسَبُهُ ابْنَ أرْبَعِینَ سَنَهً أوْ دُونَهَا وَ إنَّ مِنْ عَلَامَتِهِ أنْ لَا یَهْرَمَ بِمُرُورِ الْأیَّامِ وَ اللَّیَالِی عَلَیْهِ حَتّی یَأْتِیَ أجَلُهُ(49)؛ از نشانه های او سیمای جوانی او در سن کهولت است که هر کس او را ببیند، او را چهل ساله یا کمتر تصور می کند و از نشانه های او این است که با گذشت روزها و شبها پیر نشود تا اجلش فرا رسد».
5. قدرت بدنی وصف ناپذیر:
یک رهبر جهانی، افزون بر اندام متناسب و زیبا باید از قدرت بدنی متناسب نیز برخوردار باشد. حضرت مهدی (علیه السلام) را هم وراثت یاری می کند؛ یعنی بدن و قدرت حیدرگونه دارد و هم دست قدرت و عنایت الهی پشت سر او است و به او توان تصرف تکوینی در موجودات را داده است.
امام صادق (علیه السلام) در این باره فرمود:
«إنَّ الْقَائِمَ إذَا خَرَجَ کَانَ فِی سِنِّ الشُّیُوخِ وَ مَنْظَرِ الشَّبَابِ قَوِیّاً فِی بَدَنِهِ لَوْ مَدَّ یَدَهُ إلَی أعْظَمِ شَجَرَهٍ عَلَی وَجْهِ الْأرْضِ لَقَلَعَهَا وَلَوْ صَاحَ بِالْجِبَالِ تَدَکْدَکَتْ صُخُورُهَا لَا یَضَعُ یَدَهُ عَلَی عَبْدٍ إلَّا صَارَ قَلْبُهُ کَزُبُرِ الْحَدِیدِ(50)؛ قائم (علیه السلام) هنگامی که ظهور می کند، در سن کهولت خواهد بود، ولی با سیمای جوانی و نیروی بدنی قوی که اگر دستش را به سوی قوی ترین درخت روی زمین بکشد، از ریشه بر می کند و اگر بر کوهها بانگ بزند، سنگهایش فرو ریزد. دستش را بر هیچ بنده ای نمی گذارد؛ جز آنکه قلبش چون قطعه آهن محکم و استوار می شود».
ولایت تکوینی حضرت بر جهان هستی از این روایت به خوبی نمودار می شود. در روایتی دیگر، افزون بر قدرت تکوینیِ دست آن حضرت، به قدرت تکوینی نگاه و چشمانش نیز اشاره شده است.
امیر مؤمنان (علیه السلام) در این باره می فرماید: «یُؤْمِی لِلطَّیْرِ فَیَسْقُطُ عَلَی یَدِهِ وَ یَغْرِسُ قَضِیباً فِی الْأرْضِ فَیَخْضَرُّ وَ یُورِقُ(51)؛ به مرغ نگاه [یا اشاره] می کند، به دست مبارکش می افتد. چوبی را در زمین می کارد، سبز می شود و برگ می آورد».
6. دو علامت دیگر:
حضرت علی (علیه السلام) فرمود: «بِظَهْرِهِ شَامَتَانِ شَامَهٌ عَلَی لَوْنِ جِلْدِهِ و شَامَهٌ عَلَی شِبْهِ شَامَهِ النَّبِیِّ (صلّی الله علیه و آله و سلّم)(52)؛ در پشت او دو خال [و دو علامت] است که یکی به رنگ پوستش و دیگری شبیه خال [و مهر] پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است».
امام باقر (علیه السلام) فرمود: «بِالْقَائِمِ عَلَامَاتٌ... شَامَّهٌ تَحْتَ کِتْفِهِ الْاَیْسَرِ، تَحْتَ کِتْفَیْهِ وَرَقَهٌ مِثْلُ الاآسِ(53)؛ در وجود قائم، علامتهایی هست... خالی [شبیه مهر نبوت] زیر شانه چپش است و زیر هر دو شانه اش برگی مثل برگ آس است».
7. بوی خوش:
از نشانه های دیگر آن حضرت، بوی عطر جانفزایی است که از آن وجود نازنین به مشام می رسد؛ همان گونه که از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) استشمام می شد و در حدیث معروف نقل شده است: وقتی امام حسن و امام حسین و امیرمؤمنان (علیه السلام) به ترتیب وارد شدند، بوی پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را متوجه شدند. مهدی (علیه السلام) نیز وارث چنین کسی است.
امام رضا (علیه السلام) فرمود: «وَ تَکُونُ رایِحَتُهُ أطْیَبَ مِنْ رَایِحَهِ الْمِسْکِ(54)؛ بوی خوش او از بوی خوش مشک معطرتر است».

گر رخ گشاید رونق افزاید چمن را * * * ارزان کند اِسْپر و هم مُشکِ ختن را
گل برگ رنگش ارغوان را سُخره دارد * * * پیچیده مویش نسترین و نسترن را

ابی نعیم محمد بن احمد انصاری نقل می کند که کامل بن ابراهیم، از مفوّضه، می گوید که نزد امام حسن عسکری (علیه السلام) رفتم و با خود گفتم: «وارد بهشت نمی شود؛ مگر کسی که عقیده من را داشته باشد و سخن من را بگوید». بعد از سلام و برخی مسائل، نزد دَرِی نشستم که پرده بر آن آویخته بود: «فَجَاءَتِ الرِّیحُ فَکَشَفَتْ طَرَفَهُ فَإذَا أنَا بِفَتیً کَأنَّهُ فِلْقَهُ قَمَرٍ مِنْ أبْنَاءِ أرْبَعَ سِنِینَ أوْ مِثْلِهَا...(55)؛ پس باد آمد و پرده را کنار زد، ناگهان کودکی چهارساله یا شبه آن همچون پاره ماه دیدم».
سپس ادامه می دهد: او گفت: ای کامل بن ابراهیم!» از این سخن او تنم لرزید و به من الهام شد که بگویم: «لبیک یا سیدی؛ بلی ای آقای من!» پس فرمود: «آمده ای نزد حجت خدا که از او بپرسی: آیا جز کسی که هم مسلک توست، بهشت می رود؟» عرض کردم: «آری، قسم به خدا!» پس فرمود: «در این صورت، بهشتیان، خیلی اندک خواهند بود. قسم به خدا! حقّی ها داخل بهشت نمی شوند». عرض کردم: «ای آقای من! حقّی ها کیستند؟» فرمود: «گروهی که [خیال می کنند] علی را دوست می دارند و به حق او قسم یاد می کنند؛ در حالی که حق و فضل و برتری او را نمی دانند...». سپس پرده دوباره به حال خود برگشت؛ به گونه ای که من قدرت کنار زدن آن را نداشتم.
امام حسن عسکری (علیه السلام) نگاهی متبسّمانه به من کرد؛ آن گاه فرمود: «چرا نشسته ای، در حالی که حجت خدا از حاجت قلبی و درونی ات خبر داد و فهماند که حجت بعد از من کیست!» پس من بیرون آمدم و از آن روز به بعد، او (حضرت مهدی (علیه السلام)) را ندیدم»(56).
محل زندگی امام زمان (علیه السلام):
پنهان زیستی حضرت مهدی (علیه السلام) نه تنها چگونگی زندگی آن حضرت را در هاله ای از اسرار فرو برده که بسیاری از موضوعات مربوط به حیات آن حضرت را نیز جزو امور پنهان نظام هستی قرار داده است.
یکی از مهم ترین این امور پنهان، محل زندگی آن حضرت در طول غیبت ایشان است؛ از این رو بسیاری علاقه مندند بدانند آن خورشید پنهان در کدامین بخش از این کره خاکی به گذران عمر می پردازد و به بیان دیگر، کدامین قسمت از زمین، افتخار این منزلت را دارد.
میلیونها انسان عاشق و شیفته، صدها سال است که در هر پگاه، آدینه سخن به ندبه می گشایند و این گونه می سرایند:
«لَیْتَ شِعْرِی أَیْنَ اسْتَقَرَّتْ بِکَ النَّوَی بَلْ أَیُّ أَرْضٍ تُقِلُّکَ أَوْ ثَرَی أَ بِرَضْوَی أَوْ غَیْرِهَا أَمْ ذِی طُوًی عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أَرَی الْخَلْقَ وَ لَا تُرَی(57)؛ ای کاش می دانستم در چه جایی منزل گرفته ای و چه سرزمین و مکانی تو را در برگرفته است! آیا در کوه رضوایی و یا جای دیگری و یا در ذی طوی هستی؟ دشوار است بر من که مردمان را ببینم و تو دیده نشوی».
حال برای روشن شدن این موضوع، پای به گلستان کلام معصومان (علیه السلام) می گشاییم و با سیری درکلام نورانی ایشان از آن انفاس قدسی برای حل این معما استمداد می طلبیم.
با یک نگاه کلی در این بوستان پرطراوت به چهار دسته روایت در این موضوع برمی خوریم. هر یک، محل زندگی آن حضرت را در دوره ای از حیات پربرکت ایشان به تصویر کشیده است، اگرچه برای برخی دوره ها صراحت و روشنی بیشتری وجود دارد و برخی دوره ها بنابر عللی به اجمال و ابهام پاسخ داده شده است.
دوره های زندگی:
1. دوران زندگی با پدر بزرگوار (از سال255 تا 260ق):
شکی نیست که آن امام همام در شهر سامرا و در خانه پدرش، امام عسکری (علیه السلام) دیده به جهان گشود و تا پایان عمر شریف پدرخود در کنار آن حضرت می زیست.
این دوران بنابر قول مشهور از نیمه شعبان سال 255 آغاز شد و در هشتم ربیع الاول سال 260 ق پایان یافت.
2. دوران غیبت صغری (260 - 329 ق):
غیبت صغری عبارت است از: دوران پنهان زیستی کوتاه مدت حضرت مهدی (علیه السلام) که طبق نظر مشهور با شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) (سال 260 ق) آغاز شده و با رحلت چهارمین نایب خاص آن بزرگوار (سال 329 ق) به پایان رسیده است و در مجموع 69 سال می شود.
محل زندگی آن حضرت در این دوران به روشنی مشخص نیست؛ ولی از روایات و قرائن به دست می آید که حضرت این مدت را به طور عمد در دو منطقه سپری کرده اند: یکی منطقه عراق و دیگری «مدینه منوره». البته روایات متعددی بر این مطلب دلالت دارد.
از امام صادق (علیه السلام) در این زمینه نقل شده است که فرمود:
«لِلْقَائِمِ غَیْبَتَانِ إِحْدَاهُمَا قَصِیرَهٌ وَ الْأُخْرَی طَوِیلَهٌ الْغَیْبَهُ الْأُولَی لَا یَعْلَمُ بِمَکَانِهِ فِیهَا إِلَّا خَاصَّهُ شِیعَتِهِ وَ الْأُخْرَی لَا یَعْلَمُ بِمَکَانِهِ فِیهَا إِلَّا خَاصَّهُ مَوَالِیه(58)؛ برای حضرت قائم (علیه السلام) دو غیبت است: یکی کوتاه و دیگری طولانی. در غیبت اول، جز شیعیان مخصوص از جای آن حضرت خبر ندارند و در غیبت دیگر جز دوستان مخصوصش از جای او خبر ندارند».
در دوران غیبت صغری، کسی نزدیک تر از سفیران چهارگانه (نواب خاص) به آن حضرت ذکر نشده است و ایشان هم در عراق بودند و همواره با حضرت در ارتباط بوده اند و توقیعات فراوانی از طرف حضرت به دست آنها شرف صدور یافته است. بنابراین می توان گفت بخشی از عمر آن حضرت در این دوران در عراق سپری شده است.
دسته ای دیگر از روایات به صورت مطلق (بدون در نظر گرفتن غیبت صغری و کبری) زندگی حضرت را در دوران غیبت در مدینه منوره ذکر کرده اند که با توجه به روایات دسته نخست می توان گفت بخشی از عمر آن حضرت نیز در مدینه سپری شده است.
امام باقر (علیه السلام) در این باره فرمود: «لَا بُدَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ مِنْ عُزلَهٍ... وَ نِعْمَ الْمَنْزِلُ الطَّیِّبَه(59)؛ به ناگزیر برای صاحب این امر، عزلت و گوشه گیری خواهد بود ... و طیبه (مدینه) چه منزلگاه خوبی است».
همین روایت در کتاب شریف کافی با اندک تفاوتی از امام صادق (علیه السلام) این گونه نقل شده است: «لَا بُدَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ مِنْ غَیْبَهٍ وَ لَا بُدَّ لَهُ فِی غَیْبَتِهِ مِنْ عُزْلَهٍ وَ نِعْمَ الْمَنْزِلُ الطَّیِّبَه(60)؛ صاحب الامر به ناچار غیبت کند و به ناچار در زمان غیبتش گوشه گیری کند و مدینه چه خوب منزلی است».
همچنین ابوهاشم جعفری می گوید: «به امام عسکری (علیه السلام) عرض کردم: اجازه بفرمایید سؤالی بپرسم. حضرت فرمود: بپرس. عرض کردم: ای آقای من! آیا فرزندی دارید؟ فرمود: بله. گفتم: اگر اتفاقی رخ داد کجا او را پیدا کنیم؟ پس فرمود: در مدینه»(61).
بنابراین جمع بین دو دسته روایات به این صورت است که آن حضرت در مدینه حضور داشته اند؛ ولی به سبب ارتباطی که آن حضرت با نواب خاص داشته اند، بخشی از عمر خود را در عراق سپری کرده اند.
3. دوران غیبت کبری:
غیبت کبری در اصطلاح به مدت زمان پنهان زیستی حضرت مهدی (علیه السلام) گفته می شود. این دوره با وفات آخرین نایب خاص در سال 329 ق آغاز شد و همچنان ادامه دارد و تنها خداوند متعال است که پایان آن را می داند.
این دوران ویژگیهای خاصی دارد که آن را به طور کامل از دوران غیبت صغری متمایز می سازد؛ از جمله آن ویژگیها کامل شدن غیبت آن حضرت است.
به همان اندازه که پنهان زیستی حضرت مهدی (علیه السلام) در این دوران به کمال می رسد و نیابت و سفارت، همانند دوران غیبت صغری وجود ندارد، محل زندگی آن حضرت نیز نامشخص تر می شود. در این دوران است که هرگز به طور قطع نمی توان مشخص کرد آن حضرت در کجا زندگی می کند. البته روایات در این باره به محلهای مختلفی اشاره کرده اند که برخی از آنها از این قرارند:
الف) مدینه طیبه:
همان گونه که پیش تر نیز اشاره شد برخی از روایات به صورت عام و بدون قید غیبت صغری، مدینه را جایگاه آن حضرت در دوران غیبت ذکر کرده اند.
ب) ناحیه ذی طوی:
ناحیه ذی طوی در یک فرسخی مکه و داخل حرم قرار دارد و از آنجا خانه های مکه دیده می شود. برخی روایات، آن محل را به عنوان جایگاه حضرت مهدی (علیه السلام) در دوران غیبت معین کرده اند.
امام باقر (علیه السلام) در این باره فرمود: «یَکُونُ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَیْبَهٌ فِی بَعْضِ هَذِهِ الشِّعَابِ ثُمَّ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَی نَاحِیَهِ ذِی طُوًی(62)؛ صاحب این امر را در برخی از این دره ها غیبتی است و با دست خود به ناحیه ذی طوی - که نام کوهی است در اطراف مکه - اشاره کرد».
در برخی دیگر از روایات نیز ذکر شده است که حضرت مهدی (علیه السلام) پیش از ظهور در ذی طوی به سر می برد و آن گاه که اراده الهی بر ظهور آن حضرت تعلق گیرد، از آنجا وارد مسجد الحرام می شود.
حضرت باقر العلوم (علیه السلام) در این باره فرموده است: «أَنَّ الْقَائِمَ یَهْبِطُ مِنْ ثَنِیَّهِ ذِی طُوًی فِی عِدَّهِ أَهْلِ بَدْرٍ ثَلَاثِمِائَهٍ وَ ثَلَاثَهَ عَشَرَ رَجُلًا حَتَّی یُسْنِدَ ظَهْرَهُ إِلَی الْحَجَرِ وَ یَهُزُّ الرَّایَهَ الْغَالِبَه(63)؛ قائم (علیه السلام) در میان گروهی به شمار اهل بدر - سیصد و سیزده تن - از گردنه ذی طوی پایین می آید تا آنکه پشت خود را به حجرالاسود تکیه می دهد و پرچم پیروز را به اهتزاز درمی آورد».
ج) دشتها و بیابانها:
از برخی روایات نیز استفاده می شود که آن حضرت در طول غیبت کبری محل خاصی ندارد و همواره در سفر به سر می برد.
امام باقر (علیه السلام) هنگام بیان شباهتهای حضرت مهدی (علیه السلام) به انبیا چنین فرمودند: «وَأمَّا شَبَهِهِ مِنْ عِیسی فَالسّیَاحَهُ(64)؛ و اما شباهت حضرت مهدی (علیه السلام) به حضرت عیسی (علیه السلام) جهانگردی [و نداشتن مکانی خاص] است».
همچنین چنانچه بپذیریم آنچه به نام شیخ مفید صادر شده، توقیع حضرت مهدی (علیه السلام) است، در آنجا نیز به نامعلوم بودن مکان حضرت مهدی (علیه السلام) اشاره شده است.
در آن نوشته چنین بیان شده است: «وَ إِنْ کُنَّا ثَاوِینَ بِمَکَانِنَا النَّائِی عَنْ مَسَاکِنِ الظَّالِمِینَ حَسَبَ الَّذِی أرَانَاهُ اللهُ تَعَالَی لَنَا مِنَ الصَّلَاحِ وَ لِشِیعَتِنَا الْمُؤْمِنِینَ فِی ذَلِکَ مَا دَامَتْ دَوْلَهُ الدُّنْیَا لِلْفَاسِقِینَ(65)؛ با اینکه ما بر اساس فرمان خداوند و صلاح واقعی ما و شیعیان مؤمنمان تا زمانی که حکومت در دنیا در اختیار ستمگران است در نقطه ای دور و پنهان از دیده ها به سر می بریم».
همچنین حضرت در پاره ای از ملاقاتهای معتبر در غیبت کبری، به این نکته اشاره فرموده اند.
علی بن ابراهیم بن مهزیار پس از نقل ملاقات خود با حضرت مهدی (علیه السلام) به نقل از ایشان چنین می گوید: آن حضرت فرمود: «یَا ابْنَ الْمَازِیَارِ أَبِی أَبُو مُحَمَّدٍ عَهِدَ إِلَیَّ أَنْ لَا أُجَاوِرَ قَوْماً غَضِبَ اللهُ عَلَیْهِمْ ... وَ أَمَرَنِی أَنْ لَا أَسْکُنَ مِنَ الْجِبَالِ إِلَّا وَعْرَهَا وَ مِنَ الْبِلَادِ إِلَّا قَفْرَهَا(66)؛ همانا پدرم ابومحمد با من عهد فرمود که در مجاورت قومی که خداوند بر آنان غضب کرده است قرار نگیرم... و به من فرمود که در کوهها ساکن نشوم؛ مگر قسمتهای سخت و پنهان آن و در شهرها ساکن نشوم؛ مگر شهرهای متروکه و بی آب و علف».
این نامعلوم بودن محل زندگی آن حضرت در دوران غیبت کبری سبب شده است تا عده ای به گمانه زنیهایی بعضا سست و واهی بپردازند و به طرح محلهایی روی آورند که اثبات آنها کاری بس مشکل است.
افسانه جزیره خضرا یا مثلث برمودا و مانند آن، حکایتهایی است که در تاریخ پرفراز و فرود این اعتقاد رخ نموده است؛ ولی همواره روشنگران این مذهب حق، مردم را از لغزش در این بیراهه ها برحذر داشته اند.
4. دوران ظهور و حکومت مهدی (علیه السلام):
دوران ظهور که درخشان ترین فراز تاریخ و بهترین دوران حیات انسانی است، ویژگیهای فراوانی دارد که از جمله مهم ترین آنها حاکمیت آخرین معصوم و حجت الهی است. روایات فراوانی درباره محل زندگی حضرت ولی عصر (علیه السلام) و حکومت آن حضرت در عصر ظهور وجود دارد. این روایات به طور عمده، مسجد سهله را منزل آن حضرت و شهر کوفه را پایگاه حکومتی آن گرامی معرفی کرده اند.
مسجد سهله شرافتی بسیار دارد؛ از جمله در روایات ذکر شده است که در این مسجد، هزاران پیامبر به نماز ایستاده اند.
صالح بن أبوالأسود گوید که امام صادق (علیه السلام) سخن از مسجد سهله راند؛ آن گاه فرمود: «أَمَا إِنَّهُ مَنْزِلُ صَاحِبِنَا إِذَا قَامَ بِأَهْلِهِ(67)؛ به درستی که مسجد سهله، منزل صاحب ماست؛ آن گاه که [پس از قیام] با اهل خود در آنجا فرودآید».
همچنین آن حضرت به ابا بصیر فرمود:
«یَا أبا مُحَمّد کَأَنّی أری نُزُولَ الْقائِمِ فِی مَسجد السَّهْلَهِ بِأهْلِهِ وَعَیالِه؛ ای ابا محمد! گویا حضرت قائم را در مسجد سهله می بینم که با زن و فرزندانش در آن نازل می شوند». ابو بصیر پرسید: «آیا مسجد سهله، خانه اش خواهد بود؟» حضرت فرمود: «نَعَمْ، هُوَ مَنْزِلُ إِدْرِیسَ (علیه السلام) وَ مَا بَعَثَ اللهُ نَبِیّاً إِلَّا وَ قَدْ صَلَّی فِیهِ وَ الْمُقِیمُ فِیهِ کَالْمُقِیمِ فِی فُسْطَاطِ رَسُولِ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وَ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَهٍ إِلَّا وَ قَلْبُهُ یَحِنُّ إِلَیْهِ وَ مَا مِنْ یَوْمٍ وَ لَا لَیْلَهٍ إِلَّا وَ الْمَلَائِکَهُ یَأْوُونَ إِلَی هَذَا الْمَسْجِدِ یَعْبُدُونَ الله)(68) آری، این مسجد، منزل ادریس است. خداوند هیچ پیامبری را بر نینگیخت؛ مگر آنکه در این مسجد نمازگزارد. هر کس در این مسجد بماند مانند آن است که در خیمه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اقامت کرده است. هیچ مرد و زن مؤمنی نیست؛ مگر آنکه دلش به سوی آن مسجد پرمی کشد. روز و شبی نیست؛ مگر آنکه فرشتگان به این مسجد پناه می برند و در آن به عبادت خدا می پردازند».
همان گونه که اشاره شد، کوفه نیز مرکز حکومت مهدی (علیه السلام) قلمداد شده است. چگونگی زندگی در عصر ظهور به روشنی مشخص نشده است؛ ولی به نظر می رسد تفاوت بسیاری با نحوه زندگی امروزی داشته باشد. تکامل علوم بشری، کمال عقلانی بشر، توسعه خارق العاده امکانات و رفاه عمومی، امنیت فراگیر بر کل کره زمین و... به طور قطع، ویژگیهایی را برای زندگی در آن زمان ایجاد خواهد کرد که امروز درک دقیق آن برای ما کاری بس مشکل است.
از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است که در بخشی از یک روایت طولانی فرمود: «ثُمَّ یَتَوَجَّهُ إِلَی الْکُوفَهِ فَیُنْزِلُهَا وَ یَکُونُ دَارَهُ(69)؛ آن گاه [حضرت مهدی (علیه السلام)] به سوی کوفه می رود. پس آنجا را برای منزل برمی گزیند و کوفه، خانه او خواهد بود».
و در پایان، سخن دل را این گونه می سراییم:

آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست * * * هرکجا هست، خدایا به سلامت دارش
فصل دوم: امام مهدی (علیه السلام) از نگاه قرآن و معصومان (علیه السلام)

امام مهدی (علیه السلام) در قرآن:
مقدمه:
بدون شک، تمامی انبیای عظام و رسولان گرامی، امتهای خویش را به عاقبتی نیکو و سرانجام پاکیزه و خرم خبر داده اند. آنان از سوی خداوند وعده فرموده اند که روزگار آدمیان به سعادت، رفاه، خوشی و راحتی ختم خواهد شد و دوران ظلم و ستم به آخر خواهد رسید.
در آن هنگام، انسانهای محروم، حقوق خویش را باز می ستانند، از چنگال فقر و محرومیت و رنج، رهایی می یابند و پس از آنکه محکوم و رهرو بوده اند به رهبری و زمامداری می رسند، و به فضل و عنایت الهی در زمین سروری می یابند. کتابهای آسمانی، آکنده از این بشارت است. البته در تعیین مصداق آن مصلح، عبارتها مختلف و الفاظ متفاوت است.
قرآن مجید نیز درباره این موضوع، اهتمام ویژه ای دارد. این کتاب آسمانی، اراده و خواست خداوند متعال را بر این می داند که دوران حکومت شیطان به پایان رسد، بساط پیروان او برچیده شود، بندگان صالح خداوند در همه جای زمین به حکومت رسند و سراسر گیتی به آنان سپرده شود تا قوانین اسلام به طور کامل و همه جانبه تطبیق و اجرا، سعادت افراد بشر تضمین و تأمین شود و هدف نهایی از زندگی تحقق پذیرد.
البته تطبیق این آیات نورانی بر وجود مقدس مهدی (علیه السلام) و حکومت جهانی آن حضرت، تنها از راه روایات رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امامان معصوم (علیه السلام) امکان پذیر است وهمچون بسیاری از موضوعات دیگر بدون استفاده از این بیانات نورانی، آیات قرآن خاموش اند.
آیات مهدویت:
بیش از یکصد و بیست آیه از آیات قرآن به مسئله مهدویت تفسیر شده است که در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1. ﴿الم، ذَلِکَ الْکِتَابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ، الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ و...﴾ (بقره: 1-3).
امام صادق (علیه السلام) ذیل این آیه فرمود: «متقیان، شیعیان علی (علیه السلام) هستند و غیب، همان حجت غائب است»(70).
2. ﴿وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللهِ﴾ (ابراهیم: 5) از امام باقر (علیه السلام) روایت است که فرمود: «أَیَّامُ اللهِ ثَلَاثَهٌ یَوْمُ یَقُومُ الْقَائِمُ (علیه السلام) وَ یَوْمُ الْکَرَّهِ وَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ(71)؛ روزهای خدا سه تاست: روزی که قائم (علیه السلام) قیام خواهد کرد و روز رجعت و روز قیامت».
3. ﴿قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ، قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ، إِلَی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُوم﴾ (حجر: 36-38).
از امام صادق (علیه السلام) درباره این آیه و وقت معلوم سؤال شد. آن حضرت در جواب فرمود: «وقت معلوم، روز قیام قائم آل محمد است. هرگاه خداوند او را برانگیزد، در مسجد کوفه ابلیس می آید؛ در حالی که بر زانوهایش راه می رود و می گوید: ای وای از این روزگار! آن گاه با پیشانی اش گرفته و گردنش زده می شود. آن هنگام روز وقت معلوم است که مدت او به پایان می رسد»(72).
4. ﴿وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنْصُورًا﴾؛ (اسراء: 33) «و هر آنکه مظلوم کشته شود پس البته که ما برای ولی او حکومت و تسلط دادیم. پس مبادا در کشتن اسراف کند که او منصور است».
وقتی از امام صادق (علیه السلام) درباره این آیه سؤال شد، آن حضرت پاسخ داد:
«آن قائم آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که خروج می کند و به انتقام خون حسین (علیه السلام) دشمنان را می کشد. پس چنانچه اهل زمین را به قتل رساند مسرف نخواهد بود»(73).
5. ﴿وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا﴾ (اسراء: 81) «و بگو که حق آمد و باطل نابود شد که همانا باطل محو شدنی و سزاوار نابودی است».
حضرت صادق (علیه السلام) در تفسیر این آیه شریفه می فرماید: «إِذَا قَامَ الْقَائِمُ (علیه السلام) ذَهَبَْ دَوْلَهُ الْبَاطِل(74)؛ هرگاه قائم (علیه السلام) به پا خیزد، دولت باطل از بین می رود [و زایل می شود]».
6. ﴿وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ﴾؛ (انبیاء: 105) «و به راستی که ما پس از نوشتن در ذکر [تمام کتب آسمانی یا تورات] در زبور نیز نگاشتیم که البته بندگان صالح من، زمین را به ارث خواهند برد».
علی بن ابراهیم در تفسیرش که منسوب به امام صادق (علیه السلام) است در معنای این آیه می گوید: «منظور از بندگان صالح که زمین را به ارث خواهند برد، حضرت قائم (علیه السلام) و اصحاب اویند»(75).
7. ﴿وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأرْضِ...﴾؛ (نور: 55) «خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند وعده فرموده است که آنها را [در ظهور امام قائم (علیه السلام)]در زمین خلافت دهد...».
امام صادق (علیه السلام) درمعنای این آیه شریفه می فرماید: «درباره حضرت قائم (علیه السلام) و اصحاب او نازل شد»(76). 8. ﴿أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الأرْضِ﴾؛ (نمل: 62) «آیا آن کیست که دعای مضطر را هنگامی که او را می خواند به اجابت می رساند و رنج و غم را برطرف می سازد و شما را جانشینان زمین قرار می دهد؟»
از امام باقر (علیه السلام) یا امام صادق (علیه السلام) درباره این آیه نقل شده است که فرمودند: «این آیه درباره قائم از آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است. هرگاه خروج کند معمم می شود و در کنار مقام نماز گذارد و به درگاه پروردگارش تضرع کند. پس هیچ پرچمی از او رد نشود»(77).
9. ﴿وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ﴾؛ (قصص: 5) «و ما اراده کردیم بر مستضعفان در زمین منت گذاریم و آنان را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم».
روایات درباره نزول این آیه درباره امامان از آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بسیار است که در کتاب «البرهان» یاد شده است(78).
10. ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ یُحْیِی الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾؛ (حدید: 17) «بدانید که البته خداوند زمین را پس از مردن آن زنده خواهد کرد».
درباره این آیه از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «خداوند عز و جل زمین را پس از مردن آن به مدد حضرت قائم (علیه السلام) زنده می کند»(79).
برای رعایت اختصار بقیه آیات را تنها با ذکر شماره و منبع استناد به پایان می بریم:
11. بقره/ 148: ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ...﴾(80).
12. بقره/ 155: ﴿وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ...﴾(81).
13. آل عمران/ 83: ﴿وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ...﴾(82).
14. آل عمران/ 200: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا...﴾(83).
15. نساء/ 47: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ...﴾(84).
16. نساء/ 59: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ...﴾(85).
17. نساء/ 69: ﴿وَمَنْ یُطِعِ اللهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِکَ...﴾(86).
18. نساء/ 77: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ...﴾(87).
19. نساء/ 159: ﴿وَإِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ...﴾(88).
20. مائده/ 14: ﴿وَمِنَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَی...﴾(89).
21. انعام/ 44: ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا...﴾(90).
22. انعام/ 158: ﴿هَلْ یَنْظُرُونَ إِلّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ...﴾(91).
23. اعراف/ 53: ﴿هَلْ یَنْظُرُونَ إِلّا تَأْوِیلَهُ یَوْمَ...﴾(92).
24. اعراف/ 157: ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ...﴾(93).
25. اعراف/ 159: ﴿وَمِنْ قَوْمِ مُوسَی...﴾(94).
26. انفال/ 33: ﴿وَ قَاتِلُوهُمْ حَتّی لَا تَکُونَ فِتْنَهٌ و...﴾(95).
27. توبه/ 33: ﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ...﴾(96).
28. یونس/ 20: ﴿وَیَقُولُونَ لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ...﴾(97).
29. طه/ 135: ﴿فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ...﴾(98).
30. انبیاء/ 11 - 15: ﴿وَکَمْ قَصَمْنَا مِنْ قَرْیَهٍ...﴾(99).
البته آیات مربوط به امام زمان (علیه السلام) چندین برابر این مقدار است که خواننده محترم را برای مطالعه بیشتر به مطالعه کتابهای ذیل توصیه می کنیم:
1. سیمای حضرت مهدی (علیه السلام) در قرآن، سید هاشم حسینی بحرانی، ترجمه سید مهدی حائری قزوینی(100)؛
2. امام مهدی از دیدگاه قرآن و عترت، علی دوانی؛
3. مهدی در قرآن، رضا فیروز؛
4. المهدی فی القرآن، سید صادق الحسینی الشیرازی.
امام مهدی (علیه السلام) از نگاه پیامبر اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
پیوسته به یاد مهدی (علیه السلام):
آنچه پیش رو دارید نگاهی گذرا است به کلمات و سخنان خاتم پیامبران (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره خاتم اوصیا، حضرت مهدی موعود (علیه السلام).
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در همه حال و همه جا به یاد فرزند و خاتم اوصیای خود حضرت مهدی (علیه السلام) بود. ایشان از همان اوایل بعثت متذکر می شد و مردم را به یاد مهدی رهنمون می ساخت و به روزگاری سراسر نور نوید می داد و می فرمود: «لا تَذْهَبُ الدُّنْیا حَتّی یَلِیَ أُمَّتی رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتی یُقالُ لَهُ المَهْدی(101)؛ دنیا به پایان نرسد؛ مگر اینکه امت مرا مردی از اهل بیت من سرپرستی (و رهبری) کند که به او مهدی گفته می شود».
در جایی دیگر می فرمود: «لَوْ لَمْ یَبْقِ مِنَ الدَّهْرِ إلاّ یَوْمٌ لَبَعَثَ الله رَجُلاً مِنْ أهْلِ بَیْتی یَمْلاَءُها عَدْلاً کما مُلِئَتْ جَوْراً(102)؛ اگر از عمر روزگار جز یک روز باقی نماند، خداوند [در آن روز] مردی از اهل بیت من را برانگیزد که عرصه زمین را از عدل لبریز کند، پس از آنکه از ستم پر شده باشد».
آن گاه که حضرتش به معراج رفت، سفر آسمانی اش نیز با یاد و نام مهدی (علیه السلام) شیرین و زیبنده شد و خدا به او فهماند که حتی در اوج معراج و مرحله (قابَ قَوسَین أَو أدْنی) نیز باید سخن از خاتم اوصیا باشد. هنگامی که حق تعالی انوار اوصیای او را به وی نشان می دهد، مهدی را می بیند که «کَأنَّهُ کَوْکَبٌ دُرّیٌ فی وَسَطِهِمْ؛ آنگار همچون ستاره ای درخشان در میان ائمه دیگر می درخشد». و این گونه به حبیب خدا خطاب می شود که نه تنها همیشه به یاد او باش؛ بلکه به او عشق بورز: «یا مُحمد! أحْبِبْهُ فَإنّی أحِبّهُ وَأُحِبّ مَنْ یُحِبُّهُ(103)؛ ای محمد! او را دوست بدار که من او را دوست می دارم و هر کس که او را دوست بدارد، من [نیز] او را دوست می دارم».
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در لحظات پایان عمر خویش نیز به یاد فرزندش مهدی (علیه السلام) بود. آن زمان که دخترش فاطمه(س) به شدت گریه می کرد، حضرت در حالی که رو به قبله و نزدیک به حالت احتضار بود به دخترش اشاره کرد که نزدیک بیا! زهرا(س) نزدیک رفت. پیامبر آهسته به او سخنی گفت که شادمانی در چهره اش آشکار شد.
در حدیث آمده است که از فاطمه زهرا(س) سؤال شد: «آن سخنی که پیامبر، آهسته به تو گفت چه بود که باعث خرسندی تو شد؟» حضرت فرمود: «آنچه پدرم به من فرمود: «[دو مطلب بود]: 1. از میان اهل بیتم تو نخستین کسی هستی که به من ملحق می شوی؛ 2. دوازده امام که جانشینان من هستند، از نسل توست و آخرین آنها [مهدی موعود] انتقام تو را می ستاند»(104).
مشخصات فردی مهدی (علیه السلام):
1. همانندی با پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم):
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سالها پیش از تولد حضرت مهدی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشخصات فردی او را بیان کرد؛ آنجا که فرمود: «اَلْمَهدی مِنْ وُلْدی اِسْمُهُ إسْمی وکُنیَتُهُ کُنْیَتی أشْبَهُ النّاسِ بی خَلقاً وَخُلْقاً تَکُونُ لَهُ غَیْبَهٌ وَحَیْرهٌ تَضِلُّ فیها الاُمَمُ ثُمّ یُقْبِلُ کالشَّهاب الثاقب، یَمْلاَءُها عَدْلاً کما مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً(105)؛ مهدی، از فرزندان من است. نامش، نام من و کنیه اش کنیه من [ابوالقاسم] است. او شبیه ترین مردم به من در خلق و خوی است. برای او غیبت و حیرتی است که امتها در آن به گمراهی افتند. پس از آن، بسان شهاب فروزان بیاید و زمین را از عدل و داد پر کند، پس از آنکه از جور و ظلم لبریز شده باشد».
در جای دیگر فرمود: «بِأَبی وَ أٌمّی سَمیّی وَشَبیهی وَ شَبیهُ مُوسَی بن عِمْرانَ(106)؛ پدر و مادرم فدایش باد که او همنام من و شبیه من و شبیه موسی بن عمران است».
همچنین فرمود: «مَهْدیُّ أُمَّتی أشْبَهُ النّاسِ بی فی شَمائِلِهِ وَأقْوالِهِ وَأفْعالِهِ(107)؛ مهدیِ امت من، شبیه ترین مردم به من در شمایل و سخن و رفتار است».
شاید از جمله دلایل این همه پافشاری بر همگونی حضرت مهدی (علیه السلام) با حضرت ختمی مرتبت (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این باشد که جلوی مدعیان کاذب مهدویت گرفته شود و هر کسی چنین ادعایی را مطرح نکند.
2. فرزند علی و زهرا (علیهما السلام):
حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای شبهه زدایی بیشتر بیان فرمود که مهدی (علیه السلام) از نسل علی و زهرا (علیه السلام) است؛ آنجا که می فرماید: «اِنَّ عَلیَّ بنَ أبی طالِبٍ (علیه السلام) اِمامُ أمَّتی... ومِنْ وُلْدِهِ القائِمُ الْمُنْتَظَرُ...(108)؛ به راستی علی فرزند ابوطالب، امام امت من است... و از فرزندان او قائم منتظر است..». و یا فرمود: «اَلْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدِ فاطِمهَ(109)؛ مهدی، از فرزند فاطمه است».
همچنین حضرت سلمان از امام علی (علیه السلام) پرسید: «مهدی از نسل کدام فرزندان شماست؟ امام فرمود: «مِنْ وُلْدی هذا وَضَرَبَ بِیَدِهِ عَلَی الحُسَیْنِ(110)؛ از این فرزندم و با دست مبارکش بر حسین زد».
مردی یهودی به نام نعثل از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پرسید: «وصی تو کیست؟..». فرمود: «وصی من و خلیفه من پس از من، علی (علیه السلام) و پس از او، دو نوه ام حسن و حسین و پس از حسین، نه تن از نسل حسین، امامانی نیک باشند». نعثل عرض کرد: «نام آنان را برای من بازگو کن». حضرت در پاسخ فرمود: «چون حسین درگذرد، فرزندش علی، و پس از او فرزندش محمد، و پس از محمد فرزندش جعفر و پس از او فرزندش موسی و پس از موسی فرزندش علی، و پس از علی فرزندش محمد و پس از محمد فرزندش علی و پس از او فرزندش حسن خواهد بود».
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در ادامه افزود: «فَاِذا مَضَی الحَسَنُ فَبَعْدَهُ ابنُهُ الحجه بنُ الحَسَنِ بن علیّ فَهذِهِ اِثْنا عَشَرَ اِماما عَلی عَدَدِ نُقَباءِ بَنی اِسرائیل(111)؛ وپس از حسن، فرزندش حجه بن الحسن بن علی (علیه السلام) باشد. پس اینان دوازده امام اند، به عدد بزرگان بنی اسرائیل».
غیبت طولانی و ظهور حتمی:
مسئله دیگری که در کلام حضرت ختمی مرتبت (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بیان شده است، غیبت طولانی و حیرت آور آن حضرت است؛ چنان که گذشت: «...تَکُونُ لَهُ غَیْبَهٌ وَحَیْرَهٌ تَضِلُّ فیهَا الأُمَم ثُمَّ یُقْبِلَ کَالشَّهاب الثّاقِبِ(112)؛ او را غیبت و حیرتی باشد که امتها در آن به گمراهی افتند. پس از آن بسان شهابی فروزان بیاید».
همچنین غیبت طولانی امام زمان (علیه السلام) را سرّی از اسرار الهی می داند و می فرماید: «یا جابِرُ! اِنَّ هذَا الأمْرَ أمرٌ مِنْ أمْرِ الله ِ وَسِرّ مِنْ سرّ الله ِ مَطْوِیٌّ عَنْ عِبادِ الله ِ...(113)؛ ای جابر! همانا این امر، امری است از امر خداوند و سری است از سر الهی که بر بندگان او پوشیده است».
گاه نیز این موضوع را امتحانی برای مؤمنان دانسته، بیان می دارد که برای قائم غیبتی است: «لِیُمَحِّصَنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَیَمْحَقُ الْکافِرینَ(114)؛ هر آینه کسانی که ایمان آورده اند را پاکیزه می سازد و کافران را نابود می کند».
پس از این غیبت طولانی، ظهور حتمی است؛ غیبت و ظهوری که رمز و راز بقای تشیع و نشانه حیات آن است. خاتم انبیا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این امر را نیز با قاطعیت تمام بیان کرده، می فرماید: «لَوْ لَمْ یَبْقِ مِنَ الدُّنْیا إلّا یَوْمٌ لَطوّلَ الله تَعالی ذلِکَ الْیَوْمَ حَتّی یَبْعَثَ رَجُلاً مِنّی(115)؛ اگر از دنیا بیش از یک روز باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانی خواهد کرد تا مردی از خاندان من را برانگیزد».
گفتنی است که این مضمون، در روایات اهل سنت نیز آمده است(116).
پاداش انتظار:
بدیهی است که غیبت طولانی و ظهور حتمی، نیازمند بردباری و انتظار و آمادگی است. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به همین سبب برای تسکین درد انتظار و آلام دوران دوری از قطب عالم امکان، پاداش بی حساب انتظار را گوشزد می کند و می فرماید: «أفْضَلُ أعْمالِ أمَّتی اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنَ الله ِ (عزَّ و جلَّ)(117)؛ برترین کارهای امت من، انتظار فرج از خدای (عزَّ و جلَّ) است». همچنین در روایات دیگر برای منتظران راستین پاداش شهادت در راه خدا همراه آن حضرت و یا ثواب درک دوران ظهور وعده داده شده است(118).
اوصاف منتظران راستین:
1. ایمان به غیب:
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این باره فرمود: «یا عَلی وَاعْلَمْ أنَّ أعْجَبَ النّاسِ ایماناً وَأَعْظَمَهُمْ یَقیناً قَوْمٌ یَکُونُ فی آخِر الزَّمانِ لَمْ یَلْحَقُوا النَّبیّ وَحَجَبَ عَنْهُمُ الحُجَّهُ فَآمَنُوا بِسَوادٍ عَلی بَیاضٍ(119)؛ ای علی! بدان که شگفت انگیزترین مردم از جهت ایمان و عظیم ترین آنها از روی یقین، مردمی اند که در آخرالزمان خواهند بود، پیامبر را ندیده اند و حجت (و امام) نیز از آنان محجوب است؛ اما به سیاهی که بر سفیدی رقم خورده است، ایمان آورده اند».
2. دوری از هر گونه تردید:
روشن است که زمانی ایمان راستین و واقعی در منتظران به وجود خواهد آمد که تردید و انکار را از خود دور کرده باشند. به همین سبب، پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «...فإیّاکَ وَالشَّک(120)؛ مبادا در آن (غیبت قائم) تردید به خود راه دهی». و یا فرمود: «مَنْ أنْکَرَ القائِمَ مِنْ وُلْدی فَقَدْ أنْکَرَنی(121)؛ هر آن کس قائم از فرزندان مرا انکار کند، مرا انکار کرده است».
3. ثابت قدم ماندن بر دین:
داشتن ایمان و دین، امر مهمی است و مهم تر از آن، حفظ آن در طول دوران و فتنه آخرالزمان است. از مهم ترین نشانه های منتظر راستین در دیدگاه خاتم پیامبران (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ثابت ماندن و استواری بر دین و پایداری در صراط الهی است.
روزی خاتم الانبیا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به جمعی از اصحاب خود دو بار فرمود: «اللّهُمَّ لَقِّنی اِخْوانی(122)؛ خداوندا! ملاقات با برادرانم را به من عطا فرما». اصحاب عرض کردند: «ای رسول خدا! مگر ما برادران شما نیستیم؟» حضرت فرمود: «نه، شما اصحاب من هستید. برادران من، مردمانی هستند در آخر الزمان که به من ایمان می آورند با اینکه مرا ندیده اند. خداوند آنها را با نام و اسم پدرانشان پیش از تولد به من معرفی کرده است».
در روایات اسلامی به این موضوع اشاره شده و ثابت ماندن شیعیان بر دینشان، از کشیدن دست بر درخت خاردار در شب تاریک دشوارتر معرفی شده و یا از در دست نگه داشتن آتش چوب درخت غضا [که سخت و مقاوم است] مشکل تر دانسته شده است. آری، آنها چراغهای شب تارند و خداوند آنان را از هر فتنه ای نجات می دهد(123).
4. دوستی با دوستان قائم (علیه السلام):
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «طُوبی لِمَنْ أدْرَکَ قائِمَ أهْلِ بَیْتی وَهُوَ مُقْتَدٍ بِهِ قَبْلَ قِیامِهِ، یَتَوَلّی وَلِیَّهُ وَیَتَبرَّأُ مِنْ عَدُوِّه، وَیَتَوَلَّی الأئِمَهَ الْهادِیَهَ مِنْ قَبْلِهِ...(124)؛ خوشا به حال کسی که قائم اهل بیت مرا درک کند، در حالی که پیش از قیامش به او اقتدا کرده و با دوستان او دوستی و از دشمنانش بیزاری جسته است و ائمه هدایتگر پیش از او را دوست می دارد».
5. فرمانبری و اطاعت:
یاران امام به مولای خود عشق می ورزند و چون بنده ای گوش به فرمان، از حضرت، پیروی می کنند و در انجام دستورهای وی، بر یکدیگر پیشی می گیرند؛ چنان که خاتم رسل (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «کرّارُونَ مُجِدُّونَ فی طاعَتِهِ؛ [آنان] سلحشورانی کوشا در پیروی از اویند».
آن جناب در فرازی دیگر، منتظران راستین و زمینه سازان ظهور را دقیق تر مشخص کرده، می فرماید: «یَخْرُجُ ناسٌ مِنَ الْمَشْرِقِ فَیُوَطِّؤُون لِلْمَهْدی سُلطانَهُ(125)؛ مردمی (احتمالاً ایرانیان) از شرق، قیام و زمینه را برای حکومت مهدی آماده می کنند».
وقت ظهور و قیام:
زمان دقیق ظهور و قیام حضرت مهدی (علیه السلام) را فقط خداوند متعال می داند، و خود حضرت هم وقتی زمان قیامش فرا رسد، از طریق الهام الهی آگاه می شود(126). در کلام ختمی مرتبت (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است که هرگاه وقت قیام فرا رسد، پرچم حضرت خود به خود برافراشته می شود؛ چنان که می خوانیم:
«لَهُ عَلَمٌ إذا کانَ وَقْتُ خُرُوجِهِ انْتَشَرَ ذلِکَ الْعَلَمُ مِنْ نَفْسِهِ وَاَنْطَقَهُ اللهُ تَبارَکَ وَتَعالی فَناداهُ الْعَلَمُ: اخْرُجْ یا وَلِیَّ اللهِ فَاقْتُلْ أعْداءَ اللهِ... فَلا یَحِلُّ لَکَ اَنْ تَقْعُدَ عَنْ اَعْداءِ اللهِ(127)؛ برای او (امام زمان (علیه السلام)) پرچمی است که وقتی هنگام خروجش فرا رسد، خود به خود باز می شود و خداوند بزرگ، آن را به سخن می آورد. پس به آن حضرت خطاب می کند و می گوید: ای ولی خدا خارج شو! پس دشمنان خداوند را نابود ساز که دیگر برای تو نشستن در مقابل دشمنان خدا جایز نیست».
و یا هنگام فرا رسیدن قیام آن حضرت، شمشیرش به امر الهی از غلاف خارج می شود؛ چنانکه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید: «لَهُ سَیْفٌ مَغْمَدٌ فَإذا حانَ وَقْتُ خُرُوجِهِ اقْتَلَعَ ذلِکَ السَّیْفُ مِنْ غِمْدِهِ وَاَنْطَقَهُ اللهُ (عزَّ و جلَّ) فَناداهُ السَّیْفُ اخْرُجْ یا وَلِیَّ اللهِ فَلا یَحِلُّ لَکَ أنْ تَقْعُدَ عَنْ أعْداءِ اللهِ فَیَخْرُجُ(128)؛ برای او شمشیری است در غلاف. پس هنگامی که وقت قیامش فرا رسد، آن شمشیر از غلافش خارج می شود و خداوند آن شمشیر را به سخن درمی آورد و شمشیر به آن حضرت ندا می دهد: ای ولی خدا! قیام کن؛ چرا که برای تو جایز نیست در مقابل دشمنان خدا بنشینی. پس او قیام می کند».
علائم ظهور:
این علائم، بیش از آن است که در بخشی از یک مقاله بگنجد. ما فقط به برخی از آنها اشاره می کنیم که در کلام خاتم انبیا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر آنها دست یافته ایم. البته این موارد، در واقع، نشانه های آخرالزمان است که منتهی به دوران ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) می شود.
«عَنْ اِبْنِ عَباس عَنْ رَسُولِ الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فی حَدیْثٍ اَنَّ اللهَ اَوْحی اِلَیْهِ لَیْلَهً اَسْری بِهِ اَنْ یُوْصِیَ اِلی عَلِیٍّ وَاَخْبَرَهُ بِالاَئِمَّهِ مِنْ وُلْدِهِ اِلی اَنْ قالَ وَآخِرُ رَجُلٍ مِنْهُمْ یُصَلّی عیسَی ابْنُ مَرْیَمَ خَلْفَهُ یَمْلأُ الارْضَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْرا وَظُلْما... فَقُلْتُ اِلهی وَسَیِّدی مَتی یَکُونُ ذاکَ؟ فَاَوْحَی اللهُ (عزَّ و جلَّ) اِلَیَّ یَکُونُ ذلِکَ اِذا رُفِعَ الْعِلْمُ وَظَهَرَ الْجَهْلُ وَکَثُرَ الْقِراءَهُ وَقَلَّ الْعَمَلُ وَکَثُرَ الْقَتْلُ وَقَلَّ الْفُقَهاءُ وَالْهادُونَ وَکَثُرَ فُقَهاءُ الضَّلالَهِ وَالْخَوْنَهِ... وَکَثُرَ الْجَوْرُ وَالْفَسادُ وَظَهَرَ الْمُنْکَرُ وَاَمَرَ اُمَّتُکَ بِهِ وَنَهی عَنِ الْمَعْرُوفِ(129)؛ ابن عباس می گوید از پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حدیثی نقل شده است: خداوند به او در شب معراج وحی کرد که به حضرت علی (علیه السلام) سفارش کند و درباره امامان از فرزندانش آگاهی داد تا آنجا که فرمود: آخرین مرد از آنها، کسی است که عیسی بن مریم (علیه السلام) پشت سرش نماز می خواند. زمین را پر از عدل و داد می کند؛ چنان که ستم فراگیر شده است... . عرض کردم: خدای من و آقای من! آن (قیام مهدی) کی خواهد بود؟ خداوند به من وحی کرد، هرگاه علم از میان برداشته شود و نادانی ظاهر شود، خواندن [قرآن] زیاد، ولی عمل [به قرآن] کم شود، و کشتار، فراوان، و فقها و هدایتگران کم شوند و عالمان گمراهی و خیانتکاری به وفور یافت شوند... جور و فساد زیاد و منکر آشکار شود، و امت تو به منکر امر و از معروف نهی کند».
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «یَکُونُ عِنْدَ انْقِطاعٍ مِنَ الزَّمانِ وَظُهُورٍ مِنَ الْفِتَنِ رَجُلٌ یُقالُ لَهُ الْمَهْدِیُّ عَطائُهُ هَنیئاً(130)؛ هنگام پایان زمان و آشکار شدن فتنه ها مردی است که به او مهدی گفته می شود و بخشش او فراوان است».
پس از ظهور:
از جمله مسائلی که درباره خاتم اوصیا (علیه السلام) در کلام خاتم انبیا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است تصویری کلّی، روشن و امیدوار کننده از دوران پس از ظهور است؛ همان چیزی که مایه دلخوشی تمام مستضعفان عالم به حساب می آید.
در این باره به نمونه هایی اشاره می شود:
1. تسخیر جهان و تشکیل حکومت واحد: پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «... وَالَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ بَشیراً لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیا إلاّ یَوْمٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللهُ ذلِکَ الْیَوْمَ حَتّی یَخْرُجَ فیهِ وَلَدِی الْمَهْدِیُّ... وَتُشْرِقُ الأرَضُ بِنُورِ رَبِّها وَیَبْلُغُ سُلْطانُهُ الْمَشْرِقَ وَالْمَغْرِبَ(131)؛ سوگند به آنکه مرا به حق، بشارت دهنده برانگیخت! اگر از عمر دنیا جز یک روز نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانی می کند تا که فرزندم مهدی در آن قیام کند، و زمین به نور پروردگارش روشن شود و حکومت او شرق و غرب را فراگیرد».
آن حضرت در روایت دیگری فرمود: «اَلأئِمَّهُ مِنْ بَعْدی إثْنا عَشَرَ أوَّلُهُمْ أنْتَ یا عَلِیُّ وَآخِرُهُمُ الْقائِمُ الَّذی یَفْتَحُ اللهُ تَعالی ذِکْرُهُ عَلی یَدَیْهِ مَشارِقَ الأرْضِ وَمَغارِبَها(132)؛ پیشوایان پس از من دوازده نفرند. اولین آنها تو هستی یا علی! و آخرین آنها قائم است؛ همو که خداوند متعال به دست او مشرقها و مغربهای زمین (تمام کره زمین) را فتح خواهد کرد».
از همان حضرت نقل شده است که خداوند در شب معراج در بخشی از سخنان خود فرمود: «وَلاُطَهِّرَنَّ الأرْضَ بِاخِرِهِمْ مِنْ أعْدائی وَ لاُمَکِّنَنَّهُ مَشارِقَ الأرْضِ وَمَغارِبَها(133)؛ و به راستی زمین را به وسیله آخرین آنها (امامان معصوم (علیه السلام)) از دشمنانم پاک خواهم ساخت و تمام شرق و غربِ زمین را در فرمانرواییِ او قرار خواهم داد».
2. اقامه شریعت نبوی: اداره جهان به قانون جامعی نیاز دارد که در سنت نبوی و کتاب الهی گرد آمده است؛ از این رو پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «اَلْقائِمُ مِنْ وُلْدی... وَسُنَّتُهُ سُنَّتی یُقیمُ النّاسَ عَلی مِلَّتی وَشَریعَتی وَیَدْعُوهُمْ إِلی کِتابِ اللهِ (عزَّ و جلَّ)(134)؛ قائم از فرزندان من است... شیوه و سنت او سنت من است؛ مردم را بر اساس دین و شریعت من بر پای می دارد، و آنها را به کتاب خداوند عزیز و جلیل دعوت می کند».
3. عدالت گسترده: با اقامه کتاب الهی، در جامعه و زنده شدن شریعت نبوی، تمام زمین را عدل و داد فراخواهد گرفت و مردم برای اولین بار شاهد عدالت گسترده و فراگیر در تمام کره خاکی خواهند بود. پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سخنان فراوانی دراین باره دارد که به حد تواتر می رسد، و در منابع فریقین جمع آوری شده است که به نمونه هایی اشاره می شود:
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «إنَّ عَلِیَّ بْنَ اَبی طالِبٍ اِمامُ أمَّتی... وَمِنْ وُلْدِهِ الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ الَّذی یَمْلاَءُ اللهُ بِهِ الأرْضَ عَدْلاً وَقِسْطاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً(135)؛ به راستی که علی بن ابی طالب امام امت من است... و قائم منتظر از نسل اوست؛ آن کس که زمین را از عدالت و داد پر می کند، آن گونه که از ستم و بیداد پر شده است».
دادگری امام به گونه ای گسترده و فراگیر است که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در سخنی فرمود: «یَمْلاَءُ الأرْضَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً یَرْضی بِخِلافَتِهِ أهْلُ الأرْضِ وَ أهْلُ السَّماءِ وَالطَّیْرُ فِی الْجَوِّ(136)؛ [مهدی موعود] زمین را پر از عدل کند؛ چنان که از ستم پر شده است؛ [به گونه ای که] ساکنان زمین و آسمان و پرندگان هوا از حکومتش خشنود شوند»(137).

چهره گل باغ و صحرا را گلستان می کند * * * دیدن مهدی هزاران درد درمان می کند
مدعی گوید که با یک گل نمی گردد بهار * * * من گلی دارم که عالم را گلستان می کند

4. بخشش گسترده: از دیگر اقدامهای حضرت مهدی (علیه السلام) که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بدان توجه فرموده است، بخشش و اعطای گسترده و وسیع آن حضرت است؛ چنان که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «إنَّ فی أمَّتی الْمَهْدِیَّ... فَیَجیءُ إلَیْهِ رَجُلٌ فَیَقُولُ یا مَهْدِیُّ اَعْطِنی اَعْطِنی! قالَ فَیَحْثی لَهُ فی ثَوْبِهِ مَا اسْتَطاعَ اَنْ یَحْمِلَهُ(138)؛ مهدی در امت من است... مردی نزد او می آید و می گوید: ای مهدی! به من عطایی بفرما! مرا چیزی ببخش! پس آن حضرت به اندازه ای که او بتواند بردارد و حمل کند، به دامن او می ریزد».
شبیه همین روایت را ابو سعید خدری نیز از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرده است(139).
5. بازپس گیری حقوق: از دیگر اقدامهای دوران ظهور آن حضرت، بازگرداندن حق به صاحبان حق است؛ چنان که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «یَبْلُغُ مِنْ رَدِّ الْمَهْدِیِّ الْمَظالِمَ حَتّی لَو کانَ تَحْتَ ضِرْسِ اِنْسانٍ شَیْء اِنْتَزَعَهُ حَتّی یَرُدَّهُ(140)؛ کار امام مهدی در باز پس گرفتن حقوق، بدانجا می رسد که حتی اگر در بُنِ دندان انسانی چیزی باشد، آن را برمی گیرد تا به [صاحبش] برگرداند».
6. برخورد با کارگزاران: از دیگر اقدامهای آن حضرت پس از ظهور، برخورد با کارگزاران و سختگیری به آنهاست؛ چنان که خاتم انبیا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «عَلامَهُ الْمَهْدِیِّ اَنْ یَکُونَ شَدیداً عَلَی الْعُمّالِ جَواداً بِالْمالِ رَحیماً بِالْمَساکینِ(141)؛ از نشانه های مهدی (علیه السلام)، سختگیری بر کارگزاران، بخشندگی مال، و مهربانی با تهیدستان است».
حسن ختام:
اجرای عدالت از یک طرف، در اختیار قرارگرفتن گنجهای زمین از طرف دیگر، برکت وجود و ظهور آن حضرت و یاران پاکش از طرف سوم، باعث وفور نعمتها و بارندگی در کره زمین می شود. به چند نمونه از روایات در زمینه فوق اشاره می کنیم:
یک. استخراج گنجها: پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «یُخْرِجُ لَهُ الارْضُ اَفْلاذَ کَبِدِها وَیَحْثُوا الْمالَ حَثْوا وَلا یَعُدُّهُ عَدّاً(142)؛ زمین، جگرگوشه ها و [گنجهای] خود را برای آن حضرت ظاهر می سازد و ثروت، چنان فزونی می یابد که قابل شمارش نیست».
در روایت دیگر، در وصف خاتم اوصیا (علیه السلام) فرمود: «إنَّهُ یَسْتَخْرِجُ الْکُنُوزَ وَیُقَسِّمُ الْمالَ(143)؛ به راستی او (مهدی (علیه السلام)) گنجها را استخراج می کند و ثروتها را تقسیم می کند».
دو. بارندگی فراوان و محصولات زیاد: حضرت ختمی مرتبت (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «تَنْعُمُ اُمَّتی فی زَمَنِ الْمَهْدِیِّ نِعْمَهً لَمْ یَنْعُمُوا مِثْلَها قَطٌّ تُرْسَلُ السَّماءُ عَلَیْهِمْ مِدْراراً(144)؛ امت من در دوران حضرت مهدی (علیه السلام) از چنان نعمتی برخوردار می شوند که تا آن روز، مانندش را ندیده اند؛ آسمان برایشان بسیار می بارد».
آن جناب درباره وفور محصولات کشاورزی فرمود: «وَلا تَدَعُ الارْضُ شَیْئا مِنَ النَّباتِ اِلاّ اَخْرَجَتْهُ(145)؛ و زمین، چیزی از گیاهان خود را فروگذار نمی کند؛ جز آنکه آن را می رویاند».
امام مهدی (علیه السلام) در آیینه خطبه غدیر:
مقدمه:
جریان غدیر و خطبه با عظمت آن، فقط یک قصّه تاریخی خاص نیست که زمان آن گذشته و هیچ نقشی در امروز و فردای جامعه اسلامی نداشته باشد. همچنین یک حادثه شخصی نیست که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فقط امیرمؤمنان علی (علیه السلام) را به عنوان وصی خود معرّفی کرده باشد و در نتیجه تاریخ مصرف و مبحث آن گذشته باشد؛ بلکه در غدیر خم و خطبه غدیریّه پیامبر دوراندیش و آینده نگر اسلام، تاریخ کلّ بشر رقم خورد؛ چرا که امامت تمامی امامان دوازده گانه در طول تاریخ مطرح و تبیین شد؛ حقیقتی که از امیر مؤمنان (علیه السلام) آغاز و به مهدی صاحب الزمان (علیه السلام) منتهی می شود(146).
در بخشهای پایانی خطبه غدیریه، رئوس برنامه های مهدی موعود (علیه السلام) بیان شده است تا هم خط سیر تاریخ جامعه اسلامی ترسیم شود و هم آینده روشن و زیبای جامعه بشری نشان داده شود؛ از این رو دعوت مردم و بیعت گرفتن از آنان بر همین محور کلّی بوده است.
در بخشی از این خطبه می خوانیم: «ای مردم! پس از خدا بترسید و با علی و حسن و حسین «وَالأئِمَّهَ کَلِمَهً طَیِّبَهً باقِیَهً؛ و امامان به عنوان کلمه پاکیزه باقیه» بیعت کنید. هر کس حیله کند، خداوند او را هلاک می کند و هر کس وفا کند، در رحمت الهی قرار می گیرد»(147).
نخستین نکته ای که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره حضرت مهدی (علیه السلام) در خطبه غدیر گوشزد می کند، این است که مهدی (علیه السلام) از ما خانواده نبوت و امامت است: «مَعاشِرَ النّاسِ إنِّی نَبِیٌ وَعَلِیٌّ وَصِیّی ألا إنَّ خاتَمَ الأئِمَّهِ مِنّا الْقائِمُ الْمَهْدِیُّ(148)؛ ای مردم! به درستی من، نبی، و علی، وصی من است. بدانید که آخرین امام از ما، مهدی قائم است».
البته این نخستین بار نبوده است که حضرت بر این مسئله تصریح کند؛ بلکه پیش از خطبه غدیر نیز بارها و بارها این مسئله را برای مردم بیان کرده است.
آن جناب در روایات دیگر به طور کامل مشخص کرد که مهدی (علیه السلام) از نسل علی و فاطمه (علیه السلام) و از فرزندان امام حسین (علیه السلام) است(149)؛ سرانجام به طور دقیق بیان فرمود: «فَإِذا مَضَی الْحَسَنُ فَبَعْدَهُ ابْنُهُ الْحُجَّهُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ (علیه السلام)(150)؛ و پس از حسن [عسکری (علیه السلام)] فرزندش حجّه بن الحسن بن علی (علیه السلام) است».
آن حضرت در خطبه تاریخی غدیریه در حضور بیش از یکصد هزار نفر، این بشارت را داد که اسلام در زمان حضرت مهدی (علیه السلام) جهانی خواهد شد؛ آنجا که فرمود: «ألا إِنَّهُ الظّاهِرُ عَلَی الدِّینِ(151)؛ بیدار باشید او (مهدی) غالب براساس دین است».
البته پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیش از آن، بارها این امر حیاتی را با صراحت به گوش مردم رسانده بود. یک جا فرمود: «سوگند به آنکه مرا به حق، بشارت دهنده برانگیخت! اگر از عمر دنیا جز یک روز نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانی می کند: «حَتّی یَخْرُجَ وَلَدِی الْمَهْدِیُّ... وَتُشْرِقُ الأرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَیَبْلُغَ سُلْطانُهُ الْمَشْرِقَ وَالْمَغْرِبَ(152)؛ تا اینکه فرزندم مهدی (علیه السلام) [در آن] قیام کند... و زمین به نور پروردگارش روشن شود و حکومت او شرق و غرب را فرا گیرد».
انتقام از ظالمان:
جای تردید نیست که در طول تاریخ، ستمگران، ظلم بی شماری درباره بشر، به ویژه انبیا و اولیا (علیه السلام) روا داشته اند؛ به ویژه پیامبر خاتم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و آل او، بیشترین ستمها را از ستمگران تحمل کرده اند و هنوز هم که هنوز است، انتقام این جنایات و ستمگریها گرفته نشده و این عقده در دل همه انسانها به ویژه آل پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باقی است. آری، عقیده ما این است که ظالمان در روز قیامت، به جزای خویش خواهند رسید؛ ولی با این حال برای عبرت و درس گیری و همین طور برای تشفی دل مظلومان عالم در همین دنیا نیز از آنان انتقام گرفته می شود. این امر در دوران منتقم آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، منتقم همه مظلومان، مهدی صاحب الزمان (علیه السلام) تحقق خواهد پذیرفت.
حضرت ختمی مرتبت (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در خطبه غدیر، این تسلّی را به مظلومان عالم داد که مهدی (علیه السلام) انتقام آنها را خواهد ستاند؛ آنجا که فرمود: «ألا إِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مَنَ الظّالِمِینَ(153)؛ بیدار باشید او (مهدی) به حقیقت، انتقام گیرنده از ظالمان است». در ادامه فرمود: «ألا إِنَّهُ الْمُدْرِکُ بِکُلِّ ثارٍ لاَوْلِیاءِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ(154)؛ آگاه باشید او است که انتقام خون دوستان خدای عزیز و جلیل را می گیرد».
در دعای شریف ندبه در صبح جمعه می خوانیم: «أَیْنَ الطّالِبُ بِذُحُولِ الانْبِیاءِ وَاَبْناءِ الانْبِیاءِ أیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءِ(155)؛ کجاست آن [منتقمی] که از ستم [ظالمان] بر پیامبران و اولاد پیغمبران دادخواهی کند؟ کجاست خون خواه [جدّ غریبش] شهید کربلا؟»
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در خطبه غدیر، سربسته و به گونه ای اجمالی از پیروزی حضرت مهدی (علیه السلام) بر تمام قدرتها و زورمداران خبر داده است؛آنجا که می فرماید: «ألا إِنَّهُ فاتِحُ الْحُصُونِ وَهادِمُها(156)؛ بیدار باشید او (مهدی) فاتح قلعه ها و منهدم کننده آنهاست». فرق نمی کند این دژها همان قلعه های قدیمی باشد و یا سنگرهای محکم سیمانی و سپرهای موشکی و ضدموشکی و فرق نمی کند اسلحه ها شمشیر و تفنگ و توپ و تانک باشد و یا اسلحه های پیشرفته اتمی و انواع جدید آن. قدرت و توان حضرت بقیه الله (علیه السلام) همه آنها را درهم خواهد شکست و بر همه آنها پیروز خواهد شد.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در ادامه می فرماید: «ألا إِنَّهُ قاتِلُ کُلِّ قَبِیلَهٍ مِنْ أهْلِ الشِّرْکِ(157)؛ بیدار باشید او کشنده هر قبیله ای از اهل شرک است». این شرک در هر لباس و در هر نقطه و با هر قدرت و امکاناتی که باشد، به دست آن حضرت از پا در خواهد آمد و یا قدرت هدایتی آن حضرت بر آنها غالب می شود و به هدایت آنان منجر می شود. در برخی نقلها آمده است: «ألا إِنَّهُ غالِبُ کُلِّ قَبِیلَهٍ وَهادِیها(158)؛ آگاه باشید که او (مهدی) غالب بر هر قبیله ای و هدایتگر آن خواهد بود».
خاتم پیامبران (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در قسمت دیگر می فرماید: «ألا إِنَّهُ لا غالِبَ لَهُ وَلا مَنْصُورَ عَلَیْهِ(159)؛ هشدار که کسی بر او (مهدی) غالب [و پیروز] نخواهد شد و علیه او یاری نخواهد شد».
وارث تمام علوم:
پیشرفت علوم دینی و بشری در عصر مهدوی، به اوج خود خواهد رسید؛ چرا که آن حضرت تمام علوم انبیا و امامان پیش از خود را داراست و از بحر بی پایان علوم الهی بهره می برد. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در خطبه غدیر به این امر اشاره فرموده است. آن حضرت در یک جا می فرماید: «ألا إِنَّهُ الْغَرّافُ مِنْ بَحْرٍ عَمِیقٍ(160)؛ هشدار که او از دریایی ژرف (علوم بی نهایت الهی) پیمانه هایی افزون گیرد».
آن جناب در جای دیگر می فرماید: «ألا إِنَّهُ وارثُ کُلِّ عِلْمٍ وَالْمُحِیطُ بِهِ(161)؛ بیدار باشید که او وارث تمام دانشها [ی گذشتگان] است و بر آنها احاطه کامل دارد».
راستی این تعبیر، با لفظ «کُلّ» در بخش علم، نشانگر فراگیری و عمومیّت دانش وسیع آن حضرت است. در نتیجه باید گفت آن حضرت، جامع علوم تمام گذشتگان به ویژه انبیاست و به کتب آسمانی آنان نیز به طور کامل احاطه دارد.
حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: «امام زمان (علیه السلام) ندا می دهد: هر کس که کتابها [ی آسمانی] و صحف [انبیا] را می خواند، پس باید از من بشنود! سپس ابتدا می کند به [خواندن] صحفی که خداوند بر آدم و شیث نازل فرمود و امت [و پیروان] آدم و شیث (علیه السلام) می گویند: به خدا سوگند! این، همان صحف واقعی است و به راستی ما را نشان داد آنچه نمی دانستیم و در آن وجود دارد، آنچه بر ما مخفی مانده و آنچه از آن افتاده و تبدیل و تحریف شده بود.
آن گاه تورات، انجیل و زبور را می خواند و اهل تورات، انجیل و زبور می گویند: به خدا سوگند! تورات جامع و زبور تمام و انجیل کامل است و به راستی، آن، چندین برابر آن چیزی است که ما پیش تر خوانده بودیم»(162).
راز این همه دانش گسترده این است که آن حضرت، از جانب خدا سخن می گوید و از منبع علوم بی نهایت الهی بهره می برد. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در خطبه غدیر به این امر اشاره کرده، می فرماید: «ألا إِنَّهُ الْمُخْبِرُ عَنْ رَبِّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَالْمُشَیِّدُ لاَمْر آیاتِهِ(163)؛ بیدار باشید که او از سوی پروردگارش خبر می دهد و آیات و نشانه های او را محکم و برپا می کند».
در بحار الأنوار ذیل جمله فوق چنین آمده است: «وَالْمُنَبِّهُ بِأمْرِ إِیمانِه(164)؛ و آگاه کننده به امر ایمان او (خدا) است».
گوشه هایی از اوصاف و مقامات آن حضرت:
1. استوار و محکم:
«ألا إِنَّهُ الرَشِیدُ السَّدِیدُ(165)؛ هشدار که او به رشد [واقعی] رسیده و استوار است».
2. اختیار دار هستی به امر الهی:
«ألا إِنَّهُ الْمُفَوَّضُ إِلَیْهِ(166)؛ آگاه باشید هموست که [اختیار امور جهانیان و آیین آنان] به او واگذار شده [و از سوی خداوند و با اذن او برخوردار از ولایت تکوینی] است».
3. بقیه الله:
او تنها حجّت باقی مانده بر زمین است: «ألا إِنَّهُ الْباقِی حُجَّهً وَلا حُجَّهَ بَعْدَهُ(167)؛ آگاه باشید که او حجت باقی مانده است و پس از او حجّتی [و امامی] نخواهد بود»(168).
4. حق در نزد اوست:
حق واقعی در مسیر امامتی است که با امیر مؤمنان (علیه السلام) آغاز و با مهدی موعود (علیه السلام) خاتمه می یابد.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در خطبه غدیریّه فرمود: «وَلا حَقَّ إِلاَّ مَعَهُ وَلا نُورَ إِلاَّ عِنْدَهُ(169)؛ هیچ حقی نیست، مگر اینکه با اوست و هیچ نوری نیست، مگر اینکه نزد اوست». هر چه غیر او و در مسیری جز او باشد، باطل و دچار تاریکی است.
5. ولی و امین الهی:
طبق روایات فراوان، زمین هیچ گاه از حجّت خالی نمی شود؛ خواه آشکار باشد و یا پنهان و پشت پرده. حجت الهی در این دوران، همان مهدی (علیه السلام) است که قرنها پیش از غیبت آن حضرت، پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این مسئله را در خطبه غدیر گوشزد فرموده است: «ألا وَ إِنَّهُ وَلِیُّ اللهِ فِی أرْضِهِ وَ حَکَمُهُ فِی خَلْقِهِ وَ أمِینُهُ فِی سِرِّهِ وَعَلانِیَتِهِ(170)؛ آگاه باشید به راستی که او ولیّ خدا در زمین و داور او (پروردگار) در میان مردم و امانتدار امور آشکار و نهان او (خداوند) است».
بشارت به مهدی (علیه السلام) در ادیان دیگر:
همچنان که قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أنَّ الأرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّلِحُونَ﴾ (انبیاء: 105)؛ «در زبور بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: بندگان شایسته ام وارث [حکومت] زمین خواهند شد». تمام ادیان الهی به منجی و مصلح اعتقاد دارند و همه به آمدن آخرین منجی بشارت داده اند. در کتب اصلی و غیر تحریف شده به شخص حضرت مهدی (علیه السلام) بشارت داده شده و در کتابهای موجود فعلی دردست پیروان ادیان، به این مسئله اشاراتی شده است.
پیامبر اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با توجه به احاطه ای که به کتب آسمانی و مذاهب گذشتگان داشته اند، این جمله رسا را در غدیر خم اعلام فرمودند: «ألا إِنَّهُ قَدْبَشَّرَ بِهِ مَنْ سَلَفَ بَیْنَ یَدَیْهِ(171)؛ آگاه باشید که تمامی گذشتگان به [ظهور] او بشارت داده اند».
این جمله نشان می دهد که در کتب ادیان گذشته، صریح تر از آنچه موجود است، به آمدن حضرت مهدی (علیه السلام) اشاره شده؛ ولی گذشت زمان و دست تحریفگران آن را تغییر داده است.
لیاقت محوری:
قیام حضرت ولی عصر (علیه السلام) برکات بی شماری برای بشر به ارمغان می آورد؛ از عدالت فراگیر و همه جانبه گرفته تا امنیت واقعی در ابعاد مختلف، و از پیشرفت شگرف علوم گرفته تا رشد عقلانی بشر و ....
یکی از مهم ترین دستاوردهایی که در خطبه غدیر بدان اشاره شده است، آن است که در آن زمان با هر کس به اندازه استعداد، لیاقت و توان علمی او برخورد می شود. لیاقت محوری همه جانبه، فقط در آن زمان تحقق خواهد یافت و در آن دوره است که نه کسی بیش از حق خود دریافت می کند و نه کمتر از آن.
حضرت ختمی مرتبت (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با توجّه به اهمیّت این دستاورد فرموده است: «ألا إِنَّهُ قَسِیمُ [یَسِمُ] کُلِّ ذِی فَضْلٍ بِفَضْلِهِ وَکُلِّ ذِی جَهْلٍ بِجَهْلِهِ(172)؛ هشدار که او هر صاحب فضلی را به اندازه ارزش و فضل او و هر نادانی را به اندازه نادانی اش تقسیم [و نشان] می کند».
راستی از دیرینه ترین آرزوهای بشری، لیاقت محوری بوده است؛ حتی آنانی که زیاده خواه هستند، در مواردی، به لیاقت محوری تن می دهند و فطرت و وجدان آنان نیز همواره آنها را به این موضوع ترغیب و تشویق می کند.
جمع بندی سخنان پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در خطبه غدیر نشان می دهد که حضرت، آینده بس روشنی را برای بشر ترسیم کرده و رئوس و کلیّات اوصاف و برنامه های حضرت مهدی (علیه السلام) را به زیبایی ترسیم و تبیین فرموده است.
امام مهدی (علیه السلام) در کلام امیرمؤمنان (علیه السلام):
مقدمه:
انسانها سالهاست به فراخور حال و مجال دین و فرهنگ و آگاهی خویش در انتظار اصلاحگر توانمند و بزرگ جهانی به سر می برند. در این میان، انبیا و امامان معصوم (علیه السلام) بیش از دیگران از مهدویت، انتظار، شرایط آن، ظهور و علائم آن، دوران سخت غیبت، دوران ظهور، رهاورد آن و... سخن گفته اند. از جمله امیرمؤمنان (علیه السلام) به صورتهای مختلفی از آن یار سفر کرده یاد کرده و در برخی جملات، از ویژگیهای حکومت جهانی آن حضرت و ره آورد آن سخنانی را بیان کرده اند.
آنچه پیش رو دارید، نگاهی است به مسئله مهدویت و سیمای حضرت مهدی (علیه السلام) در کلمات گهربار امیرمؤمنان علی (علیه السلام).
الف) اشتیاق به رؤیت مهدی (علیه السلام):

یوسف کنعان عشق، بنده رخسار اوست * * * خضر بیابان عشق تشنه گفتار اوست
موسی عمران عشق طالب دیدار اوست * * * کیست سلیمان عشق بر در او یک فقیر(173)

علی (علیه السلام) آنجا که سخن از مهدی (علیه السلام) به میان می آید، به سینه خود اشاره می کند و آهی کشیده، می فرماید: «شَوْقاً اِلَی رُؤْیَتِهِ(174)؛ چقدر به دیدار او مشتاقم». و در نهج البلاغه می فرماید: «ألَا بِأبِی وَ أمِّی مِنْ عِدَّهٍ أَسْمَائُهُمْ فِی السَّمَاءِ مَعْرُوفَهٌ وَ فِی الأَرْضِ مَجْهُولَه(175)؛ آگاه باشید! آنان که پدر و مادرم فدایشان باد، از کسانی هستند که نام آنها در آسمان، معروف و در زمین ناشناخته است».
امیرمؤمنان (علیه السلام) درباره صفات ظاهری آن حضرت نیز می فرماید: «هُوَ شَابٌّ مَرْبُوعٌ حَسَنُ الْوَجْهِ حَسَنُ الشَّعْرِ یَسِیلُ شَعْرُهُ عَلَی مَنْکِبَیْهِ وَ نُورُ وَجْهِهِ یَعْلُو سَوَادَ لِحْیَتِهِ وَ رَأسِهِ بِأبِی ابْنُ خِیَرَهِ الْإِمَاءِ(176)؛ او جوانی چهار شانه، نیکو صورت و نیکو موی است که موی او بر شانه هایش فرو ریخته و درخشندگی چهره اش، سیاهی موی محاسن و سر او را تحت الشعاع قرار می دهد. پدرم فدای او باد که فرزند بهترین بانوان است».

دیده در هجر تو شرمنده هجرانم کرد * * * بس که شبها گهر اشک به دامانم کرد
شمه ای از گل روی تو به بلبل گفتم * * * آن تنک حوصله رسوای گلستانم کرد
گوشه ای از غم هجران تو گفتم با شمع * * * آن قدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد

آن حضرت در سخن دیگری امام زمان (علیه السلام) را این گونه در نهج البلاغه می ستاید: «اللَّهُمَّ بَلَی لَا تَخْلُو الْأرْضُ مِنْ قَائِمٍ للهِ بِحُجَّهٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً(177)؛ آری خداوندا! زمین هیچگاه از حجت الهی خالی نیست که برای خدا [با برهان روشن] قیام کند. [آن حجت و امام] یا ظاهر و مشهور و یا ترسان و مستور است».
آن حضرت در همانجا می فرماید: «به خدا سوگند که تعدادشان اندک است؛ ولی نزد خداوند بزرگ مقدارند؛ [چرا] که خداوند بزرگ به یاری آنان حجتها و نشانه های خود را نگاه می دارد تا به کسانی بسپارند که همانندشان هستند...؛ آنان که دانش و نور حقیقت بینی بر قلبشان تابیده و روح یقین را دریافته اند که با آنچه خوشگذرانها دشوار می شمردند و با آنچه ناآگاهان از آن هراس داشتند، انس گرفتند؛ در دنیا با بدنهایی زندگی می کنند که ارواحشان به جهان بالا پیوند خورده است. آنان جانشینان خدا در زمین و دعوت کنندگان مردم به دین خدایند». آن گاه فرمود: «آه آه شَوْقاً إِلَی رُؤْیَتِهِمْ(178)؛ آه آه! چقدر مشتاق دیدارشان هستم».

به هر جا می رسم جای تو خالیست * * * به جز یاد تو همراز دلم نیست

به ویژه دوران ظهور آن حضرت و استقرار حکومت عادلانه او که جمال و کمال، دولت و صولت گرد هم می آیند، سخت مورد اشتیاق امیرمؤمنان بوده است؛ از این رو فرمود: «یَا شَوْقَاهْ إِلَی رُؤْیَتِهِمْ فِی حَالِ ظُهُورِ دَوْلَتِهِمْ(179)؛ چقدر مشتاق دیدار آنها هستم، در آن زمان که در ظهور دولتشان به سر می برند».
ب) تداوم امامت با دوازده نفر:
از جمله مسائلی که امیرمؤمنان (علیه السلام) با بیانهای مختلف به آن توجه داده، این امر است که هیچ گاه زمین، از حجت خالی نیست و این حجتها در مجموع، دوازده نفرند. در نتیجه، امامت در تمام ادوار تا دوران ظهور مهدی موعود (علیه السلام) ادامه دارد.
آن حضرت در کلامی فرمود: «اللَّهُمَّ بَلَی لَنْ تَخْلُو الْأرْضُ مِنْ قَائِمٍ بِحُجَّهٍ لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللهِ وَ بَیِّنَاتُهُ(180)؛ آری خدایا! زمین، خالی از قیام کننده به حجت الهی نمی ماند تا اینکه حجتها و دلایل روشن الهی باطل نشود». این مضمون به صورتهای متعددی از مولا امیرمؤمنان (علیه السلام) نقل شده است(181).
در جای دیگر مشخص فرمود که این حجتهای الهی دوازده نفرند: «یَکُونُ لِهَذِهِ الْأمَّهِ بَعْدَ نَبِیِّهَا اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً عَدْلاً لَا یَضُرُّهُمْ خِلَافُ مَنْ خَالَفَ عَلَیْهِمْ(182)؛ برای این امت، دوازده امام عادل پس از پیامبرش وجود دارد که مخالفتِ مخالفان به آنان ضرری نمی رساند».
آن حضرت در بیان دیگری فرمود: «یَا هَارُونِیُّ لِمُحَمَّدٍصَلَّی الله عَلَیْهِ وَآلِهِ بَعْدَهُ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً عَدْلًا لَا یَضُرُّهُمْ خِذْلَانُ مَنْ خَذَلَهُمْ(183)؛ ای هارونی! پس از محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دوازده امام عادل خواهد بود که تلاش خوارکنندگان به آنها ضرری نرساند».
آن گاه روشن کرد که این دوازده نفر از قریش و از نسل هاشم هستند: «إِنَّ الْأئِمَّهَ مِنْ قُرَیْشٍ غُرِسُوا فِی هَذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِمٍ لَا تَصْلُحُ عَلَی سِوَاهُمْ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاهُ مِنْ غَیْرِهِمْ(184)؛ همانا امامان، همه از قریش اند که [درخت] آنها را در خاندان بنی هاشم کاشته اند. مقام ولایت و امامت، در خور دیگران نیست و دیگر مدعیان [زمامداری]شایستگی آن را ندارند».
این موضوع در منابع اهل سنت نیز آمده است(185) که جانشینان پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دوازده نفر و همه از بنی هاشم اند. سلیمان قندوزی می گوید: «مقصود از دوازده خلیفه، همان امامان دوازده گانه شیعه است؛ زیرا احادیث را بر خلفای راشدین نمی توان تطبیق کرد؛ چون تعداد آنان کمتر از دوازده است و بر حاکمان اموی نمی توان منطبق کرد؛ چون بیش از دوازده نفر بودند و غالب آنها عناصری ظالم و ستمگر بوده اند. گذشته از این، آنها از دودمان هاشم نبودند و از تیره امیّه بودند و همین طور به خلفای عباسی نمی توان تفسیر کرد؛ چون تعداد آنها نیز بیش از دوازده نفر است و افزون بر آن پیوسته با نزدیکان پیامبر در جنگ و ستیز بوده اند؛ از این رو راهی جز این نیست که بگوییم: همان امامان دوازده گانه شیعه مقصود است»(186).
امّا علی (علیه السلام) مسئله را این چنین مشخص فرمود: «ألَا إِنَّ مَثَلَ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه وآله کَمَثَلِ نُجُومِ السَّمَاءِ إِذَا خَوَی نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ(187)؛ بیدار باشید! مَثَل آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چونان ستارگان آسمان است که اگر ستاره ای غروب کند، ستاره دیگری طلوع خواهد کرد...».
همچنین در جای دیگر به ابن عباس فرمود: «إِنَّ لَیْلَهَ الْقَدْرِ فِی کُلِّ سَنَهٍ وَ إِنَّهُ یَنْزِلُ فِی تِلْکَ اللَّیْلَهِ أَمْرُ السَّنَهِ وَ لِذَلِکَ الْأمْرِ وُلَاهً بَعْدَ رَسُولِ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ مَنْ هُمْ قَالَ أَنَا وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ صُلْبِی أئِمَّهٌ مُحَدَّثُونَ(188)؛ به راستی شب قدر در هر سالی هست و در آن شب، تقدیرات آن سال نازل می شود و برای آن امر، والیانی پس از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وجود دارد. ابن عباس عرض کرد: آنان چه کسانی هستند؟ فرمود: من و یازده تن از صُلب من که امامان محدَّث هستند».
در روایتی دیگر می خوانیم که «از علی (علیه السلام) درباره سخن رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرموده بود: من بین شما دو شیء گرانبها می گذارم: قرآن و عترتم، سؤال شد که عترت کیست؟ حضرت فرمود: من، حسن، حسین و امامهای نه گانه از فرزندان حسین (علیه السلام) که نهمی آنها مهدی و قائم آنان می باشد. اینان از قرآن، کتاب خدا، جدا نمی شوند تا در حوض کوثر بر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وارد شوند»(189).
ج. غیبت حیرت زا:
سالها پیش از تولد حضرت مهدی (علیه السلام) امیر بیان، علی (علیه السلام) خبر از غیبت طولانی و حیرت زای آن محبوب دلها داده است. او این حادثه تلخ را برای همراهان و آیندگان بیان فرموده و شدت و نهایت نگرانی و ناراحتی خود را از آن بیان کرده است.
اصبغ بن نباته گوید که بر امیر مؤمنان وارد شدم و دیدم [ناراحت و] در اندیشه فرو رفته و با انگشت بر زمین خط می کشد. گفتم: «ای امیرمؤمنان! چرا شما را اندیشناک [و اندوهناک] می بینم و چرا بر زمین خط می کشید؟ آیا به زمین و خلافت در آن رغبتی دارید؟» فرمود: «لَا وَ اللهِ مَا رَغِبْتُ فِیهَا وَ لَا فِی الدُّنْیَا یَوْماً قَطُّ وَ لَکِن فَکَّرْتُ فِی مَوْلُودٍ یَکُونُ مِنْ ظَهْرِی الْحَادِیَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِی هُوَ الْمَهْدِیُّ یَمْلَؤُهَا عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً تَکُونُ لَهُ حَیْرَهٌ وَ غَیْبَهٌ یَضِلُّ فِیهَا أقْوَامٌ وَ یَهْتَدِی فِیهَا آخَرُونَ(190)؛ نه به خدا! به زمین و دنیا هرگز رغبتی نداشته ام؛ ولی درباره مولودی می اندیشم که از نسل من و یازدهمین فرزند من است. او مهدی (علیه السلام) است که زمین را پر از عدل و داد می سازد؛ همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد. او را حیرت و غیبتی است [که مردم نسبت به او پیدا می کنند و] اقوامی در آن گمراه می شوند و اقوام دیگر در آن هدایت می یابند».
اصبغ بن نباته می گوید: «گفتم: ای امیر مؤمنان! چنین چیزی واقع خواهد شد؟» فرمود: «آری، همان گونه که او آفریده شده [دارای غیبت نیز خواهد بود] و تو را نرسد که به این مسئله علم پیدا کنی. ای اصبغ! آنها بهترین این امت به همراه نیکان این عترت خواهند بود. گفتم: «پس از آن چه خواهد شد؟» فرمود: «سپس خداوند هر چه بخواهد انجام می دهد...»(191).
در روایتی دیگر می خوانیم، اصبغ بن نباته می گوید: «أَنَّهُ ذَکَرَ الْقَائِمَ (علیه السلام) فَقَالَ أمَا لَیَغِیبَنَّ حَتَّی یَقُولَ الْجَاهِلُ مَا للهِ فِی آلِ مُحَمَّدٍ حَاجَهٌ(192)؛ امیر مؤمنان (علیه السلام) از قائم (علیه السلام) یاد کرد و فرمود: او حتماً غایب خواهد شد؛ غیبتی که جاهل [به راز غیبت] گوید: خداوند را در آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حاجتی نیست».
و در جای دیگر فرمود: «لِلْقَائِمِ مِنَّا غَیْبَهٌ أمَدُهَا طَوِیلٌ کَأنِّی بِالشِّیعَهِ یَجُولُونَ جَوَلَانَ النَّعَمِ فِی غَیْبَتِهِ یَطْلُبُونَ الْمَرْعَی فَلَا یَجِدُونَهُ...(193)؛ برای قائم ما غیبتی است که مدتش طولانی است. گویی شیعه را در دوران غیبت او می بینم که سرگردان اند، مانند جولان چهار پایان؛ چراگاه را می جویند؛ ولی آن را نمی یابند...».

دلم آگاهی از جایت ندارد * * * نشان از ردّ پاهایت ندارد
در این دنیای ما، می دانم ای دوست * * * کسی تاب تماشایت ندارد

همین مضمون در روایات متعدد به طرق مختلف نقل شده است(194). در نهج البلاغه هم می خوانیم: «فِی سُتْرَهٍ عَنِ النَّاسِ لَا یُبْصِرُ الْقَائِفُ أَثَرَهُ وَ لَوْ تَابَعَ نَظَرَهُ(195)؛ [حضرت مهدی (علیه السلام) سالهای طولانی] در پنهانی از مردم به سر می برد؛ آن چنان که اثر شناس، اثر قدمش را نمی یابد؛ گرچه در یافتن اثر [و نشانه ها] بسیار تلاش کند».
د) پیروزمندان دوران سخت غیبت:
دوران غیبت کبری، دوران سخت و امتحان طاقت فرسایی است که مردودهای فراوانی خواهد داشت؛ هر چند قبول شدگان سخت کوشی نیز دارد؛ اما چه کسانی در این دوران سخت و دشوار پیروز از امتحان بیرون می آیند؟ علی (علیه السلام) اوصاف آنها را این گونه معرفی می کند:
1. ثابت قدمان راه الهی:
مولا می فرماید: «ألَا فَمَنْ ثَبَتَ مِنْهُمْ عَلَی دِینِهِ [وَ] لَمْ یَقْسُ قَلْبُهُ لِطُولِ أمَدِ غَیْبَهِ إِمَامِهِ فَهُوَ مَعِی فِی دَرَجَتِی یَوْمَ الْقِیَامَهِ(196)؛ هر که در آن دوران در دینش استوار باشد و قلبش به سبب طول غیبت امامش، سخت و قسی نشود، او در روز قیامت، هم درجه من است».
2. مخلصان:
آن حضرت فرمود: «وَ لَکِنْ بَعْدَ غَیْبَهٍ وَ حَیْرَهٍ فَلا یثْبُتُ فِیهَا عَلَی دِینِهِ إِلَّا الْمُخْلِصُونَ الْمُبَاشِرُونَ لِرَوْحِ الْیَقِینِ الَّذِینَ أَخَذَ اللهُ عزّ و جلّ مِیثَاقَهُمْ بِوَلَایَتِنَا وَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ(197)؛ [ظهور مهدی واقع می شود]؛ ولی پس از غیبت و حیرتی که جز مخلصان، کسی در آن استوار نمی ماند؛ کسانی که دارای روح یقین هستند و خداوند، پیمان ولایت ما را از آنها گرفته و ایمان را در قلوبشان نگاشته و آنان را به واسطه روحی از جانب خود مؤید داشته است».
از زبان منتظرانش باید گفت:

تا فصل بهار منتظر خواهم ماند * * * تا دیدن یار منتظر خواهم ماند
در غیبت تو اگر مرا دار زنند * * * بر چوبه دار منتظر خواهم ماند

ه) فضیلت انتظار:
از مسائلی که باعث پیروزی و ثبات قدم در دوران غیبت کبری می شود و در کلام امیر بیان، علی (علیه السلام) به آن توجه شده، فضیلت انتظار است؛ البته انتظار سازنده و فضیلت ساز، نه ویرانگر و ناامیدکننده.
انتظار سازنده، یعنی خود را برای دوران ظهور آماده کردن و با هر کجی و گناه در خود و دیگران مبارزه کردن. انتظار، یعنی ایجاد لیاقت برای دیدار و پیشواز امام خویش که به وسعت هستی، نورانیت و روشنایی دارد و انتظار، یعنی آماده شدن برای جامعه عدل مهدوی که به دور از هر گونه ظلم و ستمگری است. به این سبب، علی (علیه السلام) از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرده است که فرمود: «أفْضَلُ الْعِبَادَهِ انْتِظَارُ الْفَرَجِ(198)؛ برترین عبادت، انتظار کشیدن برای فرج [ و ظهور مهدی (علیه السلام)] است».
و) نقش امام غایب در هدایت مردم:
حضرت حجت (علیه السلام) همچون خورشیدی پشت ابر، شعاعهای معنوی و هدایتی خویش را متوجه مردم و شیعیان خود می سازد و هرگز آنها را رها نمی کند و تنها نخواهد گذاشت.
امیر مؤمنان (علیه السلام) در این باره می فرماید: «اللَّهُمَّ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِأرْضِکَ مِنْ حُجَّهٍ لَکَ عَلَی خَلْقِکَ یَهْدِیهِمْ إِلَی دِینِکَ وَ یُعَلِّمُهُمْ عِلْمَکَ لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَّتُکَ وَ لَا یَضِلَّ اتباعُ أَوْلِیَائِکَ بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَهُمْ بِهِ إِمَّا ظَاهِرٍ لَیْسَ بِالْمُطَاعِ أَوْ مُکْتَتِمٍ أَوْ مُتَرَقِّبٍ إِنْ غَابَ عن النَّاسِ شَخْصُهُ فِی حَالِ هدایتِهِمْ فَإِنَّ عِلْمَهُ وَ آدَابَهُ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ مُثْبَتَهٌ فَهُمْ بِهَا عَامِلُونَ(199)؛ بار خدایا! ناگزیر باید در زمین تو حجتی از تو برای خلایق باشد تا ایشان را به دین تو هدایت کند و علم تو را به آنها بیاموزد تا حجت تو باطل نشود و پیروان اولیای تو پس از هدایت، گمراه نشوند. این حجت، یا آشکار است؛ ولی مطاع نیست و یا آنکه پنهان است و یا منتظر [ظهور]. اگر چه شخص او در حالی که مردم را هدایت می کند، غایب باشد؛ اما علم و آداب او در قلوب مؤمنین ثبت است و بدان عمل می کنند».
ز) راز غیبت امام زمان (علیه السلام):
درباره راز غیبت، اموری در روایات ذکر شده است؛ همچون: امتحان امت، آماده شدن مردم و جهان برای قیام جهانی، محفوظ ماندن حضرت از شر دشمنان و... . امیر مؤمنان (علیه السلام) راز غیبت را در این می داند که بیعتی از ظالمان بر دوش او نباشد؛ چنان که امامان دیگر در برخی موارد مجبور شدند به ظاهر، بیعت با ظالمان را پذیرا شوند.
حضرت علی (علیه السلام) فرمود: «إِنَّ الْقَائِمَ مِنَّا إِذَا قَامَ لَمْ یَکُنْ لِأَحَدٍ فِی عُنُقِهِ بَیْعَهٌ فَلِذَلِکَ تَخْفَی وِلَادَتُهُ وَ یَغِیبُ شَخْصُهُ(200)؛ هنگامی که قائم ما قیام کند، بیعت احدی بر گردن او نیست و به این دلیل است که ولادتش پنهان است و شخص او [از دیده ها] غایب است».
ح) غربت و تنهایی مهدی (علیه السلام):
جذبه های دنیوی و کشش نفسانی، همیشه انسانها را به این وا داشته است که به سمت دنیاطلبان سوق پیدا کنند و در نتیجه، مردان الهی و رهبران دینی کمتر طرفدار داشته باشند و نوعاً در غربت و تنهایی به سر برند. انبیا و امامان معصوم (علیه السلام) هر کدام در برهه ای از زمان، این تجربه تلخ را داشته اند؛ از جمله امام زمان (علیه السلام) که این تنهایی و غربت را در دوران غیبت کبری تحمل می کند. علی (علیه السلام) در این باره فرمود: «صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ الشَّرِیدُ الطَّرِیدُ الْفَرِیدُ الْوَحِیدُ(201)؛ صاحب این امر، آواره، رانده، تک و تنهاست».

ای شکوفایی هر گل ز شکوفایی تو * * * نبود هیچ گل ناز به زیبایی تو
مهدی فاطمه ای مونس تنهایی من * * * اشک ریزم به خدا از غم تنهایی تو
چه شود گر به گدا اذن تماشا بدهی * * * تا ببینم رخ زیبا و تماشایی تو

ظهور، نزدیک است:
از نکات بسیار مهم در باره حضرت مهدی (علیه السلام) این است که امیر مؤمنان علی (علیه السلام) ظهور و قیام آن حضرت را نزدیک دانسته است؛ بشارتی که روح تازه ای در کالبد خسته دلان دوران غیبت می دمد و باعث می شود رنج دوری از حضرت و فتنه ها و فسادهای آخرالزّمان را با شهد شیرین یاد ظهور و نزدیک بودن آن تحمل کنند.
حضرت علی (علیه السلام) فرمود: «وَ مَا أقْرَبَ الْیَوْمَ مِنْ تَباشیرِ غَدٍ یا قَوْمِ! هذا إِبَّانُ وُرُودِ کُلِّ مَوْعُودٍ وَ دُنُوٍّ مِنْ طَلْعَهِ مَا لا تَعْرِفُونَ(202)؛ و چه نزدیک است امروز ما به فردایی که سپیده آن آشکار شد! ای مردم! اکنون ما قرار داریم در آستانه تحقق وعده های داده شده [برای دوران ظهور] و نزدیکی طلوع آن چیزهایی که شما نمی شناسید».

وعده دیدار نزدیک است یاران مژده باد * * * روز وصلش می رسد ایّام هجران می رود(203)

آینده روشن در حکومت:
از امتیازات بزرگ تشیّع، داشتن آینده ای روشن و امیدبخش است که عدل گستر جهان آن را ایجاد خواهد کرد. بشارت به چنین آینده ای را تک تک امامان معصوم (علیه السلام) داده اند. امیر بیان، علی (علیه السلام) در رأس آنها است و می فرماید:
«ألا وَ إِنَّ مَنْ أدْرَکَها مِنَّا یَسْری فیها بِسِراجٍ مُنیرٍ وَ یَحْذُو فیها عَلی مِثالِ الصَّالِحینَ لِیَحُلَّ فیها رِبْقاً وَ یُعْتِقَ فیها رِقًّا... ثُمَّ لَیُشْحَذَنَّ فیها قَوْمٌ شَهْذَ الْقَیْنِ النَّصْلَ تُجْلی بِالتَّنْزیلِ أبْصارُهُمْ وَیُرْمی بِا لتَّفسیرِ فی مَسامِعِهِمْ وَ یُغْبَقُونَ کَأْسَ الْحِکْمَهِ بَعد الصَّبُوحِ(204)؛ بیدار باشید! آن کس از ما (مهدی (علیه السلام)) که فتنه های آینده را دریابد، با چراغی روشنگر در آن گام می نهد و بر همان سیره و روش پاکان [و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امامان (علیه السلام)] رفتار می کند تا گره ها را بگشاید و بردگان [و ملّتهای اسیر] را آزاد سازد... سپس [پس از غیبت طولانی او] گروهی برای درهم کوبیدن فتنه ها آماده می شوند و چونان شمشیر صیقل می خورند، دیده هاشان با قرآن روشنایی می گیرد و در گوشهاشان تفسیر قرآن طنین می اندازد و پس از خوردنی صبح، جامهای حکمت سر می کشند».
در جای دیگر می فرماید: «لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْیَا عَلَیْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَی وَلَدِهَا وَ تَلَا عَقِیبَ ذَلِکَ ﴿وَ نُرِیدُ أنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْاَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ﴾؛ (قصص: 5) و(205) دنیا پس از سرکشی به ما [در زمان ظهور مهدی (علیه السلام)]روی می کند؛ چونان شتر مادّه بد خو که به بچّه خود مهربان شود. پس این آیه را تلاوت کرد: «و اراده کردیم که بر مستضعفان زمین منت گذاریم و آنان را امامان و وارثان [حکومتها] سازیم».

غم مخور ایّام هجران رو به پایان می رود * * * این خماری از سر ما می گساران می رود
پرده را از روی ماه خویش بالا می زند * * * غمزه را سر می دهد غم از دل و جان می رود
بلبل اندر شاخسار گل هویدا می شود * * * زاغ با صد شرمساری از گلستان می رود
محفل از نور رخ او نور افشان می شود * * * هر چه غیر از ذکر یار از یاد رندان می رود(206)

ره آورد حکومت امام زمان (علیه السلام):
آنچه تمام بشر، به ویژه مستضعفان جهان به آن چشم دوخته اند و در آرزوی تحقق آن به سر می برند، ره آوردهای دوران ظهور و حکومت مصلح جهانی است. امتیاز مهم مکتب اسلام، به ویژه تشیّع از دیگران این است که این رهاوردها را به صورت مشخّص و دقیق بیان کرده است تا بشر برای تحقق و فرا رسیدن چنین دورانی بیشتر تلاش کند. این دستاوردها به صورت گسترده و دقیق در کلمات رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امامان معصوم (علیه السلام) بیان شده است. آنچه در اینجا مطرح می شود بیان امیر مؤمنان (علیه السلام) و کلمات آن حضرت در این باره است:
1. اصولگرایی یا تجدید حیات قرآن و سنّت:
از مهم ترین رهاوردهای نظام مهدوی این است که به ساختن انسان بیشتر توجّه می شود و آثار بعدی نیز بر همین پایه استوار است.
امام علی (علیه السلام) در این باره فرمود: «یَعْطِفُ الْهَوَی عَلَی الْهُدَی إِذَا عَطَفُوا الْهُدَی عَلَی الْهَوَی وَ یَعْطِفُ الرَّأْیَ عَلَی الْقُرْآنِ إِذَا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَی الرَّأْیِ(207)؛ او (حضرت مهدی (علیه السلام)) خواسته ها را تابع هدایت می کند؛ هنگامی که مردم، هدایت را تابع هوسهای خویش قرار می دهند و در حالی که [به نام تفسیر] نظریه [های گوناگون] خود را بر قرآن تحمیل می کنند، او نظریه و اندیشه را پیرو قرآن می سازد».
به یقین اصولگرایی بدون زنده شدن تعالیم اصلی قرآن و سنت ممکن نیست. به این سبب، در دوران امام زمان (علیه السلام) قرآن و سنت احیا می شود. حضرت علی (علیه السلام) در این باره فرمود: «وَ یُحْیِی مَیِّتَ الْکِتَابِ وَ السُّنَّهِ(208)؛ [مهدی (علیه السلام)]کتاب [خدا] و سنّت [پیامبر] را [که تا آن روز متروک مانده است] زنده می کند».
2. عدالت فراگیر:
از مهم ترین و اصلی ترین رهاوردهای حکومت جهانی مهدی (علیه السلام) که آرزوی تمامی انسانها بوده، استقرار عدالت جهانی و گسترده است که در روایات متواتر نیز به عنوان مهم ترین دستاورد قیام آن حضرت ذکر شده است: «اَلَّذِی یَمْلَأُ الْأرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطاً(209)؛ [مهدی (علیه السلام)] کسی است که زمین را پر از عدل و داد می کند». و علی (علیه السلام) هم می فرماید: «فَیُریکُمْ کَیْفَ عَدْلُ السِّیرَهِ(210)؛ پس او (مهدی (علیه السلام)) روش عادلانه [در حکومت حق] را به شما می نمایاند».
3. مجازات فاسدان و عزل کارگزاران ناسالم:
قطعاً برای بر پایی حکومت عدل، جلوگیری از فساد مفسدان و تخلّف متخلّفان، لازم است که برخی کارگزاران فاسد مجازات و ناسالمان عزل شوند.
امام علی (علیه السلام) درباره عزل کارگزاران ناسالم فرمود: «لَیَنْزِعَنَّ عَنْکُمْ قُضَاهَ السَّوءِ.... وَ لَیَعْزِلَنَّ عَنْکُمْ أمَرَاءَ الْجَوْرِ وَ لَیُطَهِّرَنَّ الْأرْضَ مِنْ کُلِّ غَاشٍّ وَ لَیَعْمَلَنَّ بِالْعَدْلِ(211)؛ به راستی او (مهدی) قاضیان زشت کردار را برکنار می کند و حکمرانان ستمگر را بر می دارد و زمین را از هر ستمگری پاکیزه می سازد و خود به عدالت رفتار می کند».
4. آزادگی و آزادی:
از دیگر رهاوردهای دوران ظهور و حکومت عادلانه مهدی (علیه السلام) آزادی انسانها از بردگی و ستمگری است. بشری که ستمها و ظلمها، آزادی واقعی او را در طول تاریخ سلب کرده و وی را به بردگی و بندگی کشیده است، در آن دوران به آزادی مشروع خود خواهد رسید.
حضرت علی (علیه السلام) در این باره فرمود: «لِیَحُلَّ فِیهَا رِبْقاً وَ یُعْتِقَ فِیهَا رِقّاً(212)؛ [مهدی (علیه السلام) بر سیره صالحان رفتار می کند] تا گره ها را بگشاید و بردگان [و ملّتهای اسیر و ستم کشیده] را آزاد سازد».
5. وحدت واقعی:
با توسعه عدالت اجتماعی در زیر سایه قرآن و سنّت محمّدی و فراهم شدن زمینه آزادی واقعی و بر چیده شدن تبعیضها، خود به خود جامعه به سوی وحدت و اتحاد قدم بر خواهد داشت.
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) برای وحدت و اتحاد جامعه اسلامی فداکاریها و چشم پوشیها کرد، از خلافت و حق خود گذشت، اهانتهای به همسرش را نادیده گرفت و سکوت تلخ چند ساله را تحمّل کرد. آن جناب درباره حضرت مهدی (علیه السلام) می فرماید: «وَ یَصْدَعُ شَعْباً وَ یَشْعَبَ صَدْعاً(213)؛ جمعیّت گمراه و ستمگر را پراکنده و حق جویان پراکنده را جمع آوری [و وحدت واقعی را بین آنها ایجاد] می کند».
در آن دوران، نه تنها وحدت در جامعه اسلامی به وجود می آید، بلکه وحدت جهانی و اتحاد بین ادیان ایجاد می شود. همه در آن دوره بر محور وجود با برکت مهدی (علیه السلام) گرد هم می آیند و حضرت عیسی (علیه السلام) به عنوان نماینده ادیان با او بیعت می کند. همچنین بیت المقدس به عنوان مرکز توجه و قبله ادیان الهی فتح، و نماز وحدت واقعی در آنجا بر پا می شود.
امیرمومنان (علیه السلام) می فرماید: «وَ یَدْخُلُ الْمَهْدِیُ (علیه السلام) بَیْتَ الْمُقَدَّسِ وَ یُصَلِّی بِالنَّاسِ إِمَاماً... فَیَتَقَدَّمُ الْمَهْدِیُّ فَیُصَلِّی بِالنَّاسِ وَ یُصَلِّی عِیسَی خَلْفَهُ وَ یُبَایِعُهُ(214)؛ مهدی (علیه السلام) وارد بیت الْمُقدّس می شود و به عنوان امام با مردم نماز می گزارد. ... مهدی (علیه السلام) جلو می رود و با مردم نماز می گزارد و نیز عیسی (علیه السلام) پشت سر او نماز می گزارد و با وی بیعت می کند».
6. رشد روحی و قدرت جسمانی:
مردم با عنایت حضرت مهدی (علیه السلام) و به برکت وجود او، به بالاترین نقطه رشد عقلی رسیده، از نظر روحی و قدرت جسمانی به اوج خود می رسند. حضرت علی (علیه السلام) در این باره می فرماید: «... وَضَعَ یَدَهُ عَلَی رُءُوسِ الْعِبَادِ فَلَا یَبْقی مُؤْمِنٌ إِلَّا صَارَ قَلْبُهُ أَشَدَّ مِنْ زُبَرِ الْحَدِیدِ وَ أعْطَاهُ اللهُ قُوَّهَ أَرْبَعِینَ رَجُلًا(215)؛ [مهدی (علیه السلام)] دست بر سر بندگان [خداوند] می گذارد. پس هیچ مؤمنی باقی نمی ماند، جز آنکه قلبش محکم تر از پاره های آهن شود و خداوند به او نیروی چهل مرد را عنایت فرماید».
7. وفور نعمت:
قطعاً هر زمامداری به اسلام و قرآن عمل کند و عدالت را در جامعه فراگیر سازد و جلوی مفسدان را بگیرد و مردم را از نظر فکری و روحی رشد دهد، رحمت الهی نیز شامل حال او و جامعه می شود. به هر اندازه مسائل فوق مراعات شود، امدادهای غیبی و رحمت الهی نیز فراگیرتر خواهد شد. این امر در زمان عدالت گستر جهان به اوج خود می رسد و زمین، تمام نعمتهای خویش را در اختیار او قرار می دهد. امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه می فرماید: «وَ تُخْرِجُ لَهُ الْأرْضُ أفَالِیذَ کَبِدِهَا وَ تُلْقِی إِلَیْهِ سِلْماً مَقَالِیدَهَا فَیُرِیکُمْ کَیْفَ عَدْلُ السِّیرَهِ(216)؛ زمین، جگرگوشه [و گنجها و میوه های] خود را برای او بیرون می ریزد و کلیدهای (معادن) خود را به او می سپارد. پس او (مهدی (علیه السلام)) شیوه عدالت را به شما نشان می دهد».
و در جای دیگر فرمود: «فَکَأنَّکُمْ قَدْ تَکَامَلَتْ مِنَ اللهِ فِیکُمُ الصَّنَائِعُ(217)؛ گویا می بینم [در پرتو خاندان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مهدی موعود (علیه السلام)] نعمتهای خدا بر شما تمام شده است».
در چنین اوضاعی، دست با سخاوت مهدی (علیه السلام) انفاقی گسترده خواهد داشت. حضرت علی (علیه السلام) در این باره می فرماید: «أوْسَعُکُمْ کَهْفاً وَ أکْثَرُکُمْ عِلْماً وَ أوْصَلُکُمْ رَحِماً... شَوْقاً إِلَی رُؤْیَتِهِ(218)؛ پناه دهی او از همه شما گسترده تر و دانش و علمش از همه شما بیشتر و رسیدگی به خویشانش از همه شما فزون تر است... چقدر مشتاق دیدن اویم!»
همچنین مشکلات و معضلات اقتصادی مردم حل می شود. امیر بیان (علیه السلام) در توصیف زمان حکومت مهدی (علیه السلام) می فرماید: «فَلا یَتْرُکُ عَبْداً مُسْلِماً إلَّا اشْتَرَاهُ وَ أعْتَقَهُ وَ لَا غَارِماً اِلَّا قَضَی دَیْنَهُ وَلَا مَظْلِمَهً لأحَدٍ مِنَ النَّاسِ إلَّا رَدَّهَا وَ لَا یُقْتَلُ قَتِیلٌ إلَّا قَضَی عَنْهُ دَیْنَهُ وَ اَلْحَقَ عِیَالَهُ فِی الْعَطَاءِ(219)؛ هیچ برده مسلمانی باقی نمی گذارد، مگر آنکه او را می خرد و آزاد می سازد و هیچ بدهکاری نیست، مگر آنکه وام او را می پردازد و ستمی بر کسی نمی رود، مگر آنکه داد او را می ستاند و کسی کشته نمی شود، مگر اینکه قرض او را ادا می کند و خانواده اش را تحت پوشش کمکهای خویش قرار می دهد».
آن چنان حضرت انفاق و اعطای وسیع دارد که فقیری برای دریافت زکات یافت نمی شود(220).
8. بر آورده شدن آرزوها:
سالهاست که بشر در آرزوی تحقق عدالت جهانی، امنیّت فراگیر، آزادی واقعی و... به سر می برد و هنوز که هنوز است آرزوهای بشر به صورت کامل و تمام لباس عمل نپوشیده است. تنها دورانی که اصلی ترین و اصولی ترین آرزوهای بشر تحقق عینی خواهد یافت، دوران ظهور مهدی موعود (علیه السلام) است؛ چنان که مولای متقیان، علی (علیه السلام) فرمود: «وَ أرَاکُمْ مَا کُنْتُمْ تَأْمَلُونَ(221)؛ و آنچه را آرزو داشتید به شما نشان می دهد [و در آن زمان به آرزوهای خود خواهید رسید]».

ای دل مخور اندوه و غم سرها به سامان می رسد * * * با یک جهان شور و شعف آن جان جانان می رسد
ویرانگر کاخ ستَم با جیش ایمان می رسد * * * احیاگر دین خدا حامی قرآن می رسد
چشم انتظاران را بگو یوسف ز کنعان می رسد * * * ای دل شب هجران ما آخر به پایان می رسد

امام زمان (علیه السلام) از منظر امام حسین (علیه السلام):
مقدمه
راستی او کیست که همه درباره او، از آینده او، از حکومت و عدالت او سخن می گویند؟ او کیست که همه چشم انتظار رؤیت جمال دلربای او، و بی قرار از عطر جانفزای خاک پای او هستند:

خال زیبای جمال دلربایت را بنازم * * * بوی عطر جانفزای خاک پایت را بنازم
ای صفای هر مصفا مهدی زیبای زهرا * * * از صفای قلب می گویم صفایت را بنازم

خداوند قرنها است که از او سخن گفته، پیامبران درباره وی و آینده اش و از عدالت او سخن به بیان آورده اند و پیغمبر خاتم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که پیامبران گذشته، بشارت آمدن او را داده اند، به آمدن او و عدالت او بشارت داده است، و امامان معصوم (علیه السلام) هر یک به فراخور شرایط خود، وی را ستوده اند و از دوران ظهورش گفته اند.
صاحب الامر کیست؟
آنچه پیش رو دارید، نگاهی گذرا به سخنان سرور شهیدان، حسین بن علی (علیه السلام) درباره عزیز دلها، مهدی فاطمه (س) است.
1. شعیب بن حمزه نقل می کند: روزی بر امام حسین (علیه السلام) وارد شدم و پس از سلام و احترامات لازم، پرسیدم: «آیا شما صاحب الامر هستید؟» فرمود: «نه». پرسیدم: «آیا فرزند شماست؟» پاسخ داد: «نه». پرسیدم: «آیا فرزند فرزند شماست؟» فرمود: «نه». گفتم: «صاحب الامر کیست؟»
فرمود: «الَّذِی یَمْلَأُهَا عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً عَلَی فَتْرَهٍ مِنَ الْأئِمَّهِ کَمَا أنَّ رَسُولَ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بُعِثَ عَلَی فَتْرَهٍ مِنَ الرُّسُل؛ کسی است که زمین را پر از عدل و داد می کند، چنان که پر از ستم شده باشد. او پس از دوران طولانی از حضور امامان می آید، چنان که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پس از آن مبعوث شد که دوران طولانی از حضور پیامبران آسمانی گذشت»(222).
2. عیسی خشاب می گوید که از حضرت ابا عبد الله الحسین (علیه السلام) سؤال کردم: «آیا شما صاحب الامر هستید؟» امام پاسخ داد: «لَا وَ لَکِنْ صَاحِبُ هَذَا الْأمْرِ الطَّرِیدُ الشَّرِیدُ الْمَوْتُورُ بِأَبِیهِ الْمُکَنَّی بِعَمِّه؛ نه، صاحب الامر آن مخفی شده و در نهان است که به خونخواهی پدرش بر خواهد خاست و با کنیه عمویش خوانده شود»(223).
ویژگیهای امام زمان (علیه السلام):
امام حسین (علیه السلام) برای معرفی و شناساندن صحیح و دقیق حضرت مهدی (علیه السلام)، ویژگیهای آن حضرت را به این صورت بیان می کند:
«فِی الْقَائِمِ مِنَّا سُنَنٌ مِنْ سُنَنِ الْأَنْبِیَاءِ (علیه السلام) سُنَّهٌ مِنْ آدَمَ وَ سُنَّهٌ مِنْ نُوحٍ وَ سُنَّهٌ مِنْ إِبْرَاهِیمَ وَ سُنَّهٌ مِنْ مُوسَی وَ سُنَّهٌ مِنْ عِیسَی وَ سُنَّهٌ مِنْ أیُّوبَ وَ سُنَّهٌ مِنْ مُحَمَّدٍ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فَأمَّا مِنْ آدَمَ وَ مِنْ نُوحٍ فَطُولُ الْعُمُرِ وَ أمَّا مِنْ إِبْرَاهِیمَ فَخَفَاءُ الْوِلَادَهِ وَ اعْتِزَالُ النَّاسِ وَ أمَّا مِنْ مُوسَی فَالْخَوْفُ وَ الْغَیْبَهُ وَ أمَّا مِنْ عِیسَی فَاخْتِلَافُ النَّاسِ فِیهِ وَ أمَّا مِنْ أَیُّوبَ فَالْفَرَجُ بَعْدَ الْبَلْوَی وَ أَمَّا مِنْ مُحَمَّدٍ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فَالْخُرُوجُ بِالسَّیْف(224)؛ در [زندگی] قائم ما، سنتهایی از پیامبران وجود دارد: سنتی از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و ایوب و حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم)،. اما از نوح، طول عمر است، و اما از ابراهیم، ولادت پنهان و دوری از مردم است و اما از موسی، واهمه داشتن و غیبت کردن است و از عیسی، اختلاف مردم در وجود اوست، و از ایوب، گشایش پس از آزمایش و [گرفتاری] است و از محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، قیام با شمشیر است».

مرکز حلقه عشاق تویی * * * در همه خلق جهان طاق تویی
انبیا مست ولایت بوده اند * * * همه مشتاق لقایت بوده اند
شک ندارم که گدایت بوده اند * * * همه محتاج عطایت بوده اند
همه در ذات تو حیران مانده اند * * * بلکه انگشت به دندان مانده اند

من خادم او هستم:
در حضور امام حسین (علیه السلام) پیرامون امام مهدی (علیه السلام) بحثی مطرح شد. شخصی پرسید «یا ابا عبد الله! آیا حضرت مهدی هم اکنون متولد شده است؟»
سالار شهیدان (علیه السلام) فرمود: «لَا، وَ لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیَّامَ حَیَاتِی؛ خیر، ولی اگر او را درک کنم تا زنده ام او را خدمت می کنم».

خادم درگه تو جبرائیل * * * بنده کوچک تو میکائیل
عبد فرمانبر تو عزرائیل * * * خاک پابوس تو هم اسرافیل
همه محکوم به فرمان تواند * * * یکسره ریز خور خوان تواند

غیبت حضرت:
حضرت ابا عبد الله (علیه السلام) برای روشن ساختن دوران زندگی حضرت مهدی (علیه السلام) برای یاران خویش، از غیبت صغری و کبرای آن حضرت سخن می گوید: «لِصَاحِبِ هَذَا الْأمرِ - یَعْنِی الْمَهْدِیُ (علیه السلام) - غیْبَتانِ: إحْداهُما تَطُولُ حَتّی یَقُولَ بَعْضُهُمْ: مَاتَ وَ بَعْضُهُم: قُتِلَ وَ بَعْضُهُم: ذَهَبَ، وَ لا یَطَّلِعُ عَلَی مَوْضِعِهِ أحَدٌ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا غَیْرِهِ، إلّا الْمُولی الّذی یَلی أمْرَهُ(225)؛ برای صاحب امر، یعنی، مهدی (علیه السلام) دو غیبت است: یکی از آن دو چنان طولانی شود که گروهی از آنان بگویند: مرده است و جمعی بگویند: کشته شده است و جمعی بگویند: او رفته است و هیچ کس - از ولی و غیر ولی - از جایگاه او اطلاعی نخواهد داشت، جز مولایی که به او امر کرده است».

عاشقان روی جانان جمله بی نام و نشانند * * * نام داران را هوای او دمی بر سر نیامد
مردگان را روح بخشد، عاشقان را جان ستاند * * * جاهلان را این چنین عاشق کسی باور نیامد(226)

صبر در دوران غیبت:
یکی از مهم ترین وظایف شیعیان در دوران غیبت، صبر در سختیها و دوری آن حضرت، و استقامت بر دین و مسایل دینی است. امام حسین (علیه السلام) با توجه به اصل تداوم هدایت و رهبری جامعه اسلامی، با بیان سرانجام روشن جهان، اجر و پاداش عظیمی برای صابران در دوران غیبت بیان فرموده است؛ چنان که می فرماید: «دوازده هدایت کننده از ماست و نخستین آنها امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و آخرین آنها نهمین فرزند من است، او امامی است که بر حق قیام می کند، خدا به واسطه او، زمین را پس از آنکه مرده باشد زنده می کند، دین با او آشکار می شود و وی آیین حق را جهانی می کند؛ گرچه خوشایند مشرکان نباشد:
(لَهُ غَیْبَهٌ یَرْتَدُّ فِیهَا أَقْوَامٌ وَ یَثْبُتُ عَلَی الدِّینِ فِیهَا آخَرُونَ فیودون [فَیُؤْذَوْنَ] وَ یُقَالُ لَهُمْ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ)(227) أَمَا إِنَّ الصَّابِرَ فِی غَیْبَتِهِ عَلَی الْأَذَی وَ التَّکْذِیبِ بِمَنْزِلَهِ الْمُجَاهِدِ بِالسَّیْفِ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم)؛ او غیبتی دارد که در آن گروههایی مرتد می شوند و دیگرانی بر دین ثابت قدم می مانند، پس اذیت می شوند و به آنها گفته می شود: اگر شما راستگو هستید، این وعده کی فرا می رسد؟ کسی که در زمان غیبت او بر آزار و تکذیب، صابر باشد، همانند مجاهدی است که در پیشگاه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با شمشیر جهاد می کند»(228).

غم مخور ایام هجران رو به پایان می رود * * * این خماری از سرما می گساران می رود
بلبل اندر شاخسار گل هویدا می شود * * * زاغ با صد شرمساری از گلستان می رود
وعده دیدار نزدیک است یاران مژده باد * * * روز وصلش می رسد ایام هجران می رود(229)

حتمی بودن قیام:
سرور شهیدان (علیه السلام) درباره ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) با ایمان و یقین سخن گفته و آینده جهان و اسلام را نورانی دانسته است. آن حضرت بر همین اساس می فرماید:
«لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِکَ الْیَوْمَ حَتَّی یَخْرُجَ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِی یَمْلَؤُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً کَذَلِکَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یَقُول(230)؛ اگر از دنیا جز یک روز باقی نماند، پروردگار عزیز و بزرگ آن روز را چنان طولانی خواهد کرد تا مردی از فرزندان من قیام کند و جهان را از عدل و داد پر کند، چنان که پر از فساد و ستمکاری شده باشد. من این چنین از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شنیده ام».
آری همین یقین است که شیعه را زنده و شاداب نگه داشته و به آینده خوشبین است.

صد بار گر از دست غمت خون رود از دل * * * از در چو در آیی همه بیرون رود از دل
گر قصه عشق تو و یاران بنگارند * * * صد لیلی و مجنون همه بیرون رود از دل
در قتل من ای شه بکش آهسته کمان را * * * حیف است که پیکان تو بیرون رود از دل(231)

چهره شاداب:
امام حسین (علیه السلام) با علوم و آگاهی که به وسیله جد و پدر بزرگوارش در اختیار داشت، تحولات گوناگون آینده و خصوصیات فردی حضرت مهدی (علیه السلام) مانند شکل و سن و سال آن حضرت و برخورد برخی مردم را به روشنی بیان فرموده است؛ آنجا که می فرماید:
«لَوْ قَامَ الْمَهْدِیُ لَأنْکَرَهُ النَّاسُ، لِأنَّهُ یَرْجِعُ إلَیْهِمْ شابَّاً مُوَفَّقَاً وَ إنَّ مِنْ أعْظَمِ الْبَلِیَّهِ أنْ یَخْرُجَ إلَیْهِمْ صَاحِبُهُمْ شَابّاً، وَ هُمْ یَحْسَبُونَهُ شَیْخَاً کَبیراً(232)؛ اگر مهدی قیام کند، مردم او را انکار می کنند؛ زیرا او به صورت جوانی شاداب به سوی آنها بر می گردد و از بزرگ ترین آزمایش [برای مردم آن زمان] همین است که صاحبشان به صورت جوان به سویشان خروج می کند، در حالی که آنها او را بسیار پیر می انگارند».
روزگار پس از ظهور:
الف) انتقام از ستمگران:
حضرت ابا عبد الله (علیه السلام) وقتی انبوه مشکلات جامعه اسلامی آن روزگاران را می دید و انواع ظلم دشمنان را شاهد بود، به آینده روشن و ظهور و انتقام آن حضرت چشم دوخته، اظهار می داشت: «یُظهِرُ اللهُ قائِمَنَا فَیَنتَقِمُ مِنَ الظَّالِمِینَ(233)؛ خداوند قائم ما را ظاهر می کند، پس از ستمگران انتقام می گیرد».
ب) عدالت فراگیر:
اسلام حقیقی، یعنی تشیع، چشم به راه امامی است که جهان را از عدل و داد، لبریز خواهد کرد. امام حسین (علیه السلام) در این باره سخنان فراوانی دارد؛ از جمله فرمود: «ثُمَّ یَقُومُ قَائِمُنَا یَمْلَأُ الدُّنْیَا قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً یَشْفِی صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ مِنْ شِیعَتِهِ؛ پس قائم ما قیام کند، جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد، چنان که پر از ظلم و فساد شده باشد و دلهای مؤمنان از شیعیان خود را شفا می بخشد»(234).
حارث بن عبد الله اعور می گوید که خدمت امام حسین (علیه السلام) رسیدم و از تفسیر سوره شمس پرسیدم. حضرت پاسخ داد تا رسید به این آیه ﴿وَالنَّهَارِ إِذَا جَلّاهَا﴾ (شمس: 3) «قسم به روز، وقتی که صفحه زمین را روشن سازد». سپس فرمود: «ذَلِکَ الْقَائِمُ (علیه السلام) مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطا؛ این [روز روشن] قائم از خاندان محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که زمین را از عدل و داد پر کند»(235).
ج) فقر زدایی عمومی:
یکی از آرزوهای دیرین تمام انسانها، فقر زدایی عمومی و آبادانی فراگیر و جهانی است.
این آرزو در دوران آن حضرت برآورده می شود؛ زیرا پس از ظهور ایشان و استقرار عدل جهانی و عدالت اقتصادی، هر گونه فقر و نیاز در کره زمین ریشه کن خواهد شد. امام حسین (علیه السلام) با اشاره به این دوران چنین می فرماید:
«تَوَاصَلُوا وَ تَبَارُّوا وَ تَرَاحَمُوا فَوَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّهَ وَ بَرَأَ النَّسَمَهَ لَیَأْتِیَنَّ عَلَیْکُمْ وَقْتٌ لَا یَجِدُ أَحَدُکُمْ لِدِینَارِهِ وَ دِرْهَمِهِ مَوْضِعاً یَعْنِی لَا یَجِدُ لَهُ عِنْدَ ظُهُورِ الْقَائِمِ (علیه السلام) مَوْضِعا(236)؛ با یکدیگر ارتباط داشته باشید و به یکدیگر نیکی کنید. پس سوگند به خدایی که دانه را شکافت و پدیده ها را آفرید، زمانی بر شما فرا خواهد رسید که شما جایی برای [بخشش] درهم و دینار خود نخواهید یافت».
مدت حکومت حضرت:
یکی از پرسشهای مهم این است که حضرت مهدی (علیه السلام) چه مدت پس از ظهور زندگی و حکومت می کند؟ آنچه مسلم است، باید به اندازه ای حکومت کند که پایه های ظلم و ستمگری ویران و به جای آن بنیاد عدل و داد استوار شود.
بدون تردید، این مسئله اساسی، زمان می طلبد و فرصت می خواهد و بنا نیست که آن حضرت، همه امور را براساس معجزه و روش غیرعادی به پیش ببرد؛ بنابراین عقل اقتضا می کند که آن حضرت، مدتی طولانی حیات داشته باشد تا بتواند در این دنیای گسترده، تحولی همه جانبه و فراگیر ایجاد کند و جهان را با اسلام و ارزشهای اسلامی آشنا سازد.
اما اینکه مدت آن چه اندازه است، خیلی روشن نیست و روایات وارده از طریق خاصه و عامه گوناگون است: پنج، بیست، سی و چهل سال، در منابع اهل سنت وارد شده است(237) و نوزده و اندی، بیست، سیصد و نه سال در منابع شیعی به ثبت رسیده است(238)؛ از جمله امام حسین (علیه السلام) فرمود: «یَمْلِکُ الْمَهْدِیُّ تِسْعَهَ عَشَرَ سَنَه وَ أشْهُراً؛ مهدی (علیه السلام) نوزده سال و چند ماه حکومت خواهد کرد»(239).
البته این روایت با روایاتی که سیصد و نه سال را مدت حکومت دانسته اند، تنافی ندارد؛ چون هر دو مثبت هستند، و دو روایت مثبت با هم تنافی ندارند به ویژه آنکه علامت حصر در این روایت به کار نرفته است و ممکن است اشاره به دوران حساس حکومت آن حضرت باشد؛ چنان که مرحوم مجلسی روایات فوق را این گونه جمع کرده است:
«اخبار مختلفی درباره مدت حکومت آن حضرت وارد شده است. برخی از آنها بر تمام مدت حکومت آن حضرت دلالت دارد، و برخی بر زمان استقرار و تثبیت دولت آن، و بعضی بر سالها و ماههایی حمل می شود که نزد ما است و برخی بر سالها و ماههای طولانی»(240).
از این گذشته روایاتی داریم که حکومت ائمه (علیه السلام) را پس از ظهور حضرت حجت تا قیامت مستمر و ادامه دار می داند؛ از جمله امام هشتم (علیه السلام) یک روایت طولانی از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره اهل بیت (علیه السلام) نقل کرده است که ذیل آن از زبان خداوند متعال می خوانیم:
«لَأظْهِرَنَّ بِهِمْ دِینِی وَ لَأعْلِیَنَّ بِهِمْ کَلِمَتِی وَ لَأطَهِّرَنَّ الْأرْضَ بِآخِرِهِمْ مِنْ أعْدَائِی وَ لَأمَکِّنَنَّهُ مَشَارِقَ الْأرْضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ لَأسَخِّرَنَّ لَهُ الرِّیَاحَ وَ لَأذَلِّلَنَّ لَهُ السَّحَابَ الصِّعَابَ وَ لَأرْقِیَنَّهُ فِی الْأَسْبَابِ فَلَأنْصُرَنَّهُ بِجُنْدِی وَ لَأمُدَّنَّهُ بِمَلَائِکَتِی حَتَّی تَعْلُوَ دَعْوَتِی وَ تَجْمَعَ الْخَلْقُ عَلَی تَوْحِیدِی ثُمَّ لَأدِیمَنَّ مُلْکَهُ وَ لَأدَاوِلَنَّ الْأیَّامَ بَیْنَ أوْلِیَائِی إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَه(241)؛ و زمین را به وسیله آخرین آنها از دشمنانم پاک می کنم، و شرق و غرب زمین را در سیطره سلطنت او در می آورم، و بادها را در تسخیر او قرار داده، ابرهای سخت و سرکش را رام او گردانم، و او را بر اسباب مسلط و با سربازانم او را یاری، و با ملائکه خود او را امداد می کنم، تا دعوت مرا برتری بخشد، و مردم را همه بر حکم توحید من گرد آورد، و سلطنت او را ادامه می دهم و روزگار را بین دوستان خود دست به دست می کنم (اشاره به مسئله رجعت) تا روز قیامت».
روایت فوق سخن از ادامه سلطنت آن حضرت و همچنین ائمه اطهار (علیه السلام) تا روز قیامت و پایان دنیا دارد. بحث را با شعری از امام خمینی(رحمه الله) به پایان می بریم:

بهار آمد که غم از جان برد غم در دل افزون شد * * * چه گویم کز غم آن سرو خندان جان و دل خون شد
گروه عاشقان بستند محملها و وارستند * * * تو دانی حال ما واماندگان در این میان چون شد
حجاب از چهره دلدار ما باد صبا بگرفت * * * چو من هر کس بر او یک دم نظر افکند مجنون شد
گل از هجران بلبل، بلبل از دوری گل هر دم * * * به طرف گلستان هر یک به عشق خویش مفتون شد

امام مهدی (علیه السلام) در کلمات و دعاهای امام سجاد (علیه السلام):
نگاهی اجمالی به سخنان امام سجاد (علیه السلام) درباره امام زمان (علیه السلام):
آنچه پیش رو دارید، نگاهی است گذرا به برخی کلمات امام سجاد (علیه السلام) درباره حضرت مهدی (علیه السلام) و اهّم دعاهایی که آن حضرت درباره امام زمان (علیه السلام)، انتظار آن حضرت، فرج او، دعا برای سلامتی و نصرت او و....فرموده است.
امام سجاد (علیه السلام) افزون بر دعاهایی که درباره حضرت مهدی (علیه السلام) دارد، کلمات و سخنان نغز و زیبایی نیز درباره مسائل مربوط به آن حضرت بیان کرده است که به نمونه هایی اشاره می شود:
1. زمان، خالی از حجت نیست:
امام سجاد (علیه السلام) فرمود: «لاتَخْلُو الأرْضُ الی أنْ تَقُومَ السّاعَهُ مِنْ حُجَّه وَ لَوْلا ذلِکَ لَمْ یُعْبَدِ اللهُ(242)؛ زمین تا روز قیامت خالی از حجت نیست، و اگر حجت الهی نبود، خدا پرستیده نمی شد».
این حدیث به خوبی نشان می دهد که در این زمان نیز حجت الهی وجود دارد. منتهی این امام باید معصوم و معرفی شده ازطرف خدا و امامان پیشین باشد؛ چنان که آن حضرت فرمود: «الإمامُ لایکونُ إلّا مَعْصُوماً وَ لَیْسَت العِصْمَهُ فی ظاهِرِ الخِلْقَهِ فَیُعْرَفَ بِها وَ کذلِکَ لا یَکُونُ إلاّ مَنْصُوصاً(243)؛ جز معصوم، احدی شایسته امامت نیست و چون عصمت، یک نشان ظاهری در خلقت نیست(که همگان) بشناسند، باید امام از طرف خدا (تعیین) و اعلام شود».
در خطبه معروف خود در مسجد جامع شام در حضور یزید بن معاویه فرمود: «رسول خدا، و وصی او علی (علیه السلام)، سید الشهداء (حمزه)، جعفر طیار، دو سبط این امت و مهدی [این امت] از ماست»(244).
2. راز غیبت و پنهان بودن ولادت:
حضرت سجاد (علیه السلام) فرمود: «القائِمُ مِنّا یَخفی عَلی النّاسِ وِلادَتُهُ حتّی یَقُولُوا: لَمْ یُولَدْ بَعْدُ، لِیَخْرُجَ حینَ یَخْرُجُ وَ لَیْسَ لأحدٍ فِی عُنُقِهِ بَیْعَهً(245)؛ قائم ما، ولادتش از مردم مخفی می شود تا جایی که می گویند: هنوز متولد نشده است؛ زیرا وقتی ظهور می کند بیعت کسی بر گردن او نباشد».
همچنین درباره مخفی بودن مکان آن حضرت فرمود: «لا یَطَّلِعُ عَلی مَوْضِعِهِ أحَدٌ مِنْ وَلِیٍّ وَلاغَیْرِهِ إلّا الَّذی یَلی أمْرَهُ(246)؛ هیچ کس از دوست و غیر دوست از اقامتگاه او مطّلع نمی شود، به جز کسی که متصدّی خدمتگزاری اوست».
3. غیبت کبری و صغری:
امام زین العابدین (علیه السلام) فرمود: «اِنَّ لِلْقائِمِ مِنّا غَیْبَتَیْنِ: اِحداهُما أطولُ مِنَ الأُخری. اَمّا الأُولی فَسِتَّه أیّامٍ وَ سِتَّهَ أشْهُر وَ سِتَّ سَنَواتٍ وَ أمّا الْأُخْری فَیَطُولُ أمَدُها حَتّی یَخْرُجَ مِنْ هذَا الْأمْرِ أکْثَرُ مَنْ یَقُولُ بِهِ، فَلا یَثْبُتُ عَلَیْهِ الاّ مَنْ قَوِیَ یَقِینُهُ وَ صَحَّتْ مَعْرِفَتُهُ وَ لَمْ یَجِدْ فی نَفْسِهِ حَرَجاً مِمّا قَضَیْنا وَ سَلَّمَ لَنا أهْلَ البَیْتِ(247)؛ برای قائم ما دو غیبت است که یکی از آنها طولانی تر از دیگری است؛ اما اولی شش سال و شش ماه و شش روز طول می کشد و اما دومی به قدری طول می کشد که بیشتر کسانی که به غیبت او ایمان داشتند از اعتقاد خود بر می گردند. فقط کسانی بر اعتقاد خود استوار می مانند که یقین محکم و شناخت صحیح داشته باشند و سخنان ما بر آنها گران نباشد و تسلیم ما اهل بیت باشند».
4. فتنه های دوران غیبت:
زینت عبادت کنندگان (علیه السلام) فرمود: «یا أبا خَالِد لَتأتِیَنَّ فِتَنٌ کَقِطَعِ اللَّیْلِ المُظْلِمِ لایَنْجُو إلاّ مَنْ أخَذَ اللهُ مِیثاقَهُ اوُلئکَ مَصابیحُ الهُدی وَ یَنابِیعُ العِلْم یُنْجِیهِمُ اللهُ مِنْ کُلِّ فِتْنَهٍ مُظْلِمَهٍ(248)؛ ای اباخالد! به راستی (در دوران غیبت) فتنه هایی همچون قطعه های شب تار هجوم می آورد که از آن جز کسانی که خدا از آنها پیمان گرفته رهایی نمی یابد. همانها چراغهای هدایت و سرچشمه علم اند، که خداوند آنها را از هر فتنه تاریک نجات می بخشد».
همچنین فرمود: «مَنْ ثَبَّتَ عَلی وِلایَتِنا فی غَیْبَهِ قائِمِنا أعطاهُ اللهُ أجْرَ ألفَ شَهیدٍ مِثْلِ شُهداءِ بَدْرٍ وَ أُحُدٍ(249)؛ کسی که در زمان غیبت قائم ما (علیه السلام) بر ولایت ما ثابت و استوار بماند، خداوند به او پاداش هزار شهید مثل شهیدان بدر و احد عطا می فرماید».
5. انتظار راستین و پاداش آن:
برای انتظار حضرت مهدی (علیه السلام) آثار گرانبهایی وجود دارد؛ از جمله امام سجاد (علیه السلام) فرمود: «اِنتِظارُ الفَرَجِ مِن أعظَمِ الْعَمَلِ(250)؛ انتظار فرج از برترین اعمال است». و فرمود: «اهل زمان غیبت او که قائل به امامت او و منتظر ظهور او باشند، برتر از مردمان هر زمان دیگر می باشند، زیرا خدای تبارک و تعالی به آنها آن قدر عقل، فهم و شناخت عطا فرموده است که غیبت امام در پیش آنها چون زمان حضور شده است. خداوند اهل آن زمان را همانند مجاهدانی قرار داده که در محضر رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شمشیر بزنند، آنها مخلصان حقیقی و شیعیان واقعی و دعوت کنندگان به دین خدا در آشکار و نهان اند»(251).
6. یاران مهدی (علیه السلام):
حضرت سجاد (علیه السلام) در تفسیر آیه ﴿حَتّی إذا رَأوا ما یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمونَ مَنْ أضْعَفُ ناصِراً وَ أقَلُّ عدداً﴾ (جن: 24) «هنگامی که ببینند آنچه را که وعده می شوند، پس می فهمند که چه کسی یاورش ضعیف تر و نفراتش کمتر است»، فرمود: «یَعْنی القائِمَ و انْصارَهُ بِالنِسْبهِ لِاعْدائِهِ؛ مقصود [از مایُوعَدوُنَ] قائم (علیه السلام) و یاران او در مقایسه با دشمنان او هستند»(252).
در جای دیگر فرمود: «...کَأنّی بِصاحِبِکُمْ قَدْ عَلا فَوْقَ نَجَفِکُمْ بِظَهْرِ کُوفان فی ثَلاثَمأهٍ وَ بِضْعَهَ عَشَرَ رَجُلاً، جَبرئیلُ عَنْ یَمِینهِ وَ میکائیلُ عَنْ شِمالِهِ وَ اِسْرافیلُ أمامَهُ، مَعَهُ رایَهُ رَسُول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قَد نَشَرها لایَهْوِی بِها إلی قَوْم إلاّ أَهْلَکَهُم اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ(253)؛ گویا صاحب شما (مهدی) را می بینم که پشت کوفه بالای نجف در بین سیصد و سیزده نفر قرار گرفته است. جبرئیل از راستش، و میکائیل از سمت چپش و اسرافیل جلو آن حضرت قرار دارند و با او پرچم رسول خدا است که آن را برافراشته است و بر قومی فرود نمی آید، جز آنکه آنها را [به امر] خدای عزیز و جلیل هلاک می کند».
7. دوران ظهور:
با ظهور امام مهدی (علیه السلام) برکات فراوانی عاید بشر، به ویژه مؤمنان می شود؛ از جمله، آنچه حضرت سجاد (علیه السلام) فرمود: «إذا قامَ القائِمُ أذْهَبَ اللهُ عَن شِیعَتنا العاهَهَ و جَعَل قُلُوبَهُمْ کَزُبَرِ الحَدیدِ وَ جَعَلَ قُوَّهَ الرَّجُل مِنْهُم قُوَّهَ أرْبَعینَ رَجُلا وَ یَکونُونَ حُکّامَ الاَرْضِ وَ سَنامَها(254)؛ وقتی قائم قیام کند، خداوند رنج را از شیعیان ما دور می کند و دلهای آنها را چون پاره آهن قرار می دهد و خداوند، قدرت هر مرد از آنها را برابر چهل مرد قرار می دهد و آنها حاکمان زمین خواهند شد».
دعاهای امام سجاد درباره امام زمان (علیه السلام):
یکی از برکات وجود حضرت سجاد (علیه السلام)، تعلیم شیوه و روش دعا کردن است. درباره انتظار مهدی (علیه السلام)، دعا برای فرج و نصرت آن حضرت و... نیز دعاهای متعددی وجود دارد که به اهم آنها اشاره می شود:
الف) دعا برای ظهور در روز عرفه:
این دعا از چهار بخش تشکیل شده است: لزوم وجود امام در هر زمان و اطاعت مطلق از امر و نهی او، دعا برای نصرت، یاری و محافظت آن حضرت، بیان نتایج و پیامدهای ظهور مهدی (علیه السلام) در قالب دعا، بیان اوصاف یاران آن حضرت و دعا در حق آنان.
در بخش اول چنین می خوانیم:
«اللّهُمَّ إنَّکَ أیَّدْتَ دینَکَ فی کُلِّ أوانٍ بِاِمامٍ أقَمْتَهُ عَلَماً لِعبادِکَ وَ مَناراً فی بِلادِکَ بَعْد أنْ وَصَلْتَ حَبْلَهُ بِحَبْلِکَ وَ جَعَلْتهُ الذَّریعَهَ إلی رِضْوانِکَ وَ افْتَرَضْتَ طاعَتَهُ وَ حَذَّرْتَ مَعْصِیَتَهُ وَ أمَرْتَ بِامْتِثالِ أمْرِهِ و الانْتِهاءِ عِند نَهْیِهِ و أنْ لایَتَقَدَّمَهُ مُتَقَدِّمٌ و لایَتأَخَّرَ عَنهُ مُتَأخِّرٌ فَهُوَ عِصْمَهُ اللاّئذیْنَ وَ کَهْفُ المؤمِنینَ و عُرْوَهُ المُتَمسِّکینَ وَ بَهاءُ العالمینَ ؛ «بار الها! تو در هر زمان، دین خود را با امامی تأیید فرموده ای که او را برای بندگانت به عنوان عَلَم و در کشورهایت به جای منار [هدایت] برپا داشته ای؛ پس از آنکه پیمان او را به پیمان خود پیوسته و او را وسیله خشنودی خود ساخته ای و طاعتش را واجب کرده و از نافرمانی اش بیم داده ای و به اطاعت فرمانش و باز ایستادن در برابر نهی اش و سبقت نگرفتن بر او و عقب نماندن از او فرمان داده ای! پس او نگه دارنده پناهندگان و ملجأ مؤمنان و دستاویز متمسکان و جمال و عظمت جهانیان است».
در بخش دوم می خوانیم:
«اللّهُمَّ فَأوْزِعْ شُکرَ ما أنْعَمْتَ بِهِ علیه وَ أوْزِعْنا مِثْلَهُ فیهِ و أیِّد مِن لَدُنکَ سُلطاناً نصیراً وَا فْتَحْ لَهُ فتْحاً یَسیراً وَ أعِنْهُ بِرُکنِکَ الاعَزّ وَ اشْدُد أزْرَهُ وَ قَوِّ عَضُدَهُ و راعِهِ بِعَیْنِکَ وَاحْمِهِ بِحِفْضِکَ و انْصُرْهُ بِملائِکَتِکَ... ؛ بار الها! پس ولی خود را به شکر آنچه بر او نعمت داده ای مُلهَم ساز، و ما را نیز به سپاسگزاری نعمت وجود او توفیق ده، و او را از جانب خود سلطنتی یاری دهنده عطا فرمای و درهای پیروزی را به آسانی بر وی بگشا، و او را به نیرومندترین تکیه گاه خود مدد ده و پشت گرم ساز، و بازویش را نیرو بخش و به چشم عنایت منظورش دار، و به نگه داری خود حمایتش کن و با فرشتگانت یاری اش ده...».
در بخش چهارم چنین آمده است:
«وَ أحْیِ بِهِ ما أماتَهُ الظّالمُونَ مِنْ مَعالِمِ دِینِکَ وَ اجْلَ بِهِ صَدْأ الجَوْرِ عَنْ طَریقَتِکَ وأبْنِ بِهِ الضَّرَّاء عَنْ سَبیِلِکَ وَ أذِل بِهِ النّاکِبِینَ عَنْ صِراطِکَ و أمْحَقْ بِهِ بَغاهَ قَصْدِکَ عِوَجاً...؛ و به مدد او آنچه از نشانه های دینت را که به دست ستمگران از بین رفته، زنده ساز، و زنگ جور [ظالمان] را از طریق خویش بزدای، و سختی و ناهمواری را به دست او از راه خویش برطرف کن، و منحرفان از صراط [مستقیم] خود را به دست او از میان بردار، و آنانی را که قصد کج ساختن راه تو را دارند هلاک کن...».
این همه، دستاوردهای بزرگ حکومت جهانی مهدی (علیه السلام) است که در قالب دعا در سخت ترین دوران خفقان و ستم بیان شده است.
درباره اوصاف یاران آن حضرت چنین آمده است: «اللّهُمَّ و صَلِّ عَلی أوْلیائِهِمُ المُعتَرِفینَ بِمَقامِهِم، المُتَّبِعینَ مَنْهَجَهُمْ المُقْتَفِینَ آثارَهُمْ...المُنْتَظریْنَ أیّامَهُم المَادّینَ إلَیْهِم أعْیُنَهُم...(255)؛ بارالها! رحمت فرست بر دوستان ایشان که معترف به مقام آنها، و تابع راه آنان و پیرو آثار آنهایند، منتظر روزگار [دولت] آنها و چشم دوخته به راهشان اند».
ب) دعای دیگر برای ظهور و فرج:
این دعا نیز در منابع متعددی آمده است و مربوط به روز عرفه است. این دعا با درخواست فرج آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و در خواست یاری آنان شروع شده و با بیان ره آوردهای ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) در قالب دعا ادامه یافته، در پایان با بیان اوصاف یاران حضرت خواسته می شود دعا کننده جزو بهترین یاران او قرار گیرد:
«اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ فَرِّجْ عَنْ آلِ مُحَمَّد وَ اجْعَلْهُمْ أئِمَّهً یَهْدُونَ بِالحَقِّ....وَانْصُرْهُمْ وَ انْتَصِر بِهِمْ وَ أنْجِزْ لَهُمْ ما وَعَدْتَهُم وَ بَلِّغْ فَتْحَ آلَ مُحَمَّد ...؛ خدایا! بر محمد و آل او درود فرست و فرج آل محمد را [با ظهور مهدی (علیه السلام)] برسان، آنها را امامانی قرار بده که به حق هدایت می کنند و آنان را یاری کن و به دست آنها [دیگران را] یاری بخش و برای ایشان به وعده هایت وفا کن و پیروزی آل محمد را برسان...».
در ادامه، خطاب مخصوص به حضرت حجت شده، می گوید: «...وَ أصْلِحْ لَنا إمامَنا وَ اسْتَصْلِحْهُ وَ أصْلِحْ عَلی یَدیْهِ و آمِنْ خَوْفَهُ و خَوْفَنا عَلَیْهِ وَ اجْعَلْهُ اللّهُمَّ الذّی تَنْتَصِر بِهِ لِدیْنِکَ ؛ و برای ما اماممان را اصلاح کن و برای او طلب اصلاح کن و با دستان او [جامعه را] اصلاح کن، ترس او را و ترس ما را به [وجود مبارک] او ایمن گردان و او را کسی قرار بده که به دست او دینت را یاری کنی».
همچنین در باره دستاوردهای دوران ظهور می گوید: «اللّهُمَّ امْلَاءِ الأرْضَ بِهِ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ ظُلماً وَ جَوْراً و امْنُن بِهِ عَلی فُقَراءِ المُسْلِمینَ و أرامِلِهِمْ وَ مَساکِینِهِم وَ اجْعَلْنی مِنْ خِیارِ مَوالِیهِ وَ شِیعَتِهِ، أشَدِّ هِمْ لَهُ حُبّاً وَ اَطْوَعِهِمْ لَهُ طَوْعاً(256)؛ خدایا! به دست او زمین را پر از عدل و داد کن، چنان که از ستم و جور پر گشته است، و به دست او بر فقرای مسلمانان و یتیمان و بی سرپرستان و از کار افتادگان منت گذار و مرا از برگزیدگان دوستان و شیعیانش، و شدیدترین آنها نسبت به او از نظر محبت، و رام ترین آنان در فرمانبری قرار ده».
«وَ اَنْفَذِهِمْ لأمْرِهِ وَ اَسْرَعِهِمْ إلی مَرضاتِهِ و اَقْبَلِهِمِ لِقَوْلِهِ وَ أقْوَمِهِم بِأمْرِهِ وَ ارْزُقنی الشَّهادَهَ بَیْنَ یَدَیْهِ حَتّی ألْقاکَ وَ أنْتَ عَنّی راضٍ؛ و [مرا] نافذترین آنها در مقابل فرمان او، و شتاب کننده ترین آنان به سوی خرسندی و رضایت او، و روکننده ترین آنها به سوی سخن او، و پایدارترینشان در امر او قرار ده، و شهادت در پیشگاه او را روزی من گردان، تا تو را در حالی ملاقات کنم که از من راضی هستی».
ج) دعا برای فرج و شِکوه از فتنه ها:
در دعای روز عرفه، از غیبت، کمی عدد، و شدت فتنه ها شکوه شده و در پایان، ظهور و قیام امام زمان (علیه السلام) از خداوند خواسته شده است:
«اَللَّهُمَّ یا رَبِّ نَشکوُ غَیبَهَ نَبِیّنا وَ قِلّهَ ناصِرنا، وَ کَثْرَهَ عَدُوِّنا و شِدَّهَ الزَّمانِ عَلَیْنا، وَ وُقَوعَ الفِتَن بِنا وَ تَظاهُرَ اْلخَلْقِ عَلَیْنا، اَللَّهُمُّ صَلِّ عَلی محمّدٍ وَ آل محمّدٍ وَ فَرِّج ذلِکْ بِفَرَجٍ مِنْکَ تُعَجِّلُهُ، وَ نَصْرٍ وَ حَقٍّ تُظْهِرُهُ؛ خدایا! پروردگارا! شکایت می کنم از نبود پیغمبرمان و کمی یارانمان، و فراوانی دشمنان و سختی زمانه و روزگار بر ما، و وقوع فتنه ها برای ما، و پشتیبانی مردم علیه ما. خدایا! بر محمّد و آل محمد درود بفرست و با گشایشی از جانب خودت و با یاری و حقی که آن را آشکار می سازی، این مشکلات را بگشا».

دانی که انتظار تو با ما چه می کند؟ * * * توفان ببین به پهنه دریا چه می کند؟
آشفته ام چو موج به دریای زندگی * * * آشفتگی ببین به دل ما چه می کند
یکدم بپرس این همه غم، این همه بلا * * * در خاطر شکسته زغمها چه می کند
دور از بهار روی تو بی برگ مانده ام * * * بی برگ و بار مانده به دنیا چه می کند
بنشین ز راه لطف دمی در کنار دل * * * آخر بپرس این دل تنها چه می کند

آن گاه صریحاً حضرت سجاد (علیه السلام) ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) را از خداوند خواسته، عرضه می دارد:
«اَللَّهُمَّ وَابْعَثْ بِقائِمِ آلِ مُحمّدٍ صَلَّی اللهُ عَلیه و آله لِلنَّصْرِ لِدینِکَ، وَ إِظْهارِ حُجَّتِکَ وَ القِیامِ بِأمْرِکَ، وَ تَطْهیرِ أرْضِکَ مِنْ أرْجاسِها(257)؛ خدایا! قائم آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را برای یاری دینت و اظهار برهانت و برپایی فرمانت و پاکیزه ساختن زمینت از آلودگیهای آن، بر انگیز[و ظهورش را برسان]».

ظهورت را زحق خواهانم ای دوست؟ * * * شب و روز از غمت گریانم ای دوست؟
ظهورت گر نصیب ما نگردد * * * از این غم تا ابد نالانم ای دوست

د) دعا برای ظهور در ضمن دعا علیه شامیان:
حضرت سجاد (علیه السلام) دعایی در افشای جنایات اهل شام یعنی یزید و تبار او دارد. در ضمن آن، برای ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) دعا می کند و می گوید: «اَللَّهمَّ وَ أسْفِرْ لَنا عَنْ نَهارِ الْحَقِّ وَ الْعَدْلِ، وَ آرِناهُ سَرْمَداً، وَ أهْطِلْ عَلَیْنا بَرَکَتَهُ وَ أدِلْهُ مِمَّنْ ناداهُ وَ عاداهُ وَ أوْضِحْ بِهِ فی غَسَقِ اللَّیْلِ الْمظلِمِ وَ بَهْیم الْحَیْرَهِ المُدْلَهِمّ؛ خدایا! کشف کن و پرده بردار از روز [و روزگار] حق و عدل، و آن را تا ابد به ما نشان بده و برکتش را بر ما فرود آور و وی را از کسی که قصد او کرده و با او دشمنی دارد، راهنمایی [و حفاظت] کن و به مدد او در شب تار و حیرتزای بسیار سیاه، روشنایی ایجاد کن».
«اَللّهُمَّ وَ أحْیِ بِهِ الأرْضَ الْمَیْتَهَ، وَ اجْمَعْ به الأهَواءَ الْمُتَفَرِّقَهَ وَ أقِمْ بِهِ الحُدُودَ المُعَطَّلَهَ، وَ أسْرِبْ بِهِ الاَحْکام الْمُهْمَلَهَ، اللَّهُمَّ وَ أشْبِعْ بِهِ الْخماصَ السَّغِبَهَ وَارْحَمْ بِهِ الاَبْدان اللَّغِبَهَ(258)؛ خدایا! به دست او (مهدی (علیه السلام)) زمین مرده را زنده کن، و هواها و خواسته های متفرقه را متحد فرما، و حدود معطّل مانده را به دست او به پادار، و احکام رها شده را به مدد او جاری ساز. خدایا! شکمهای گرسنه را به دست او سیرگردان، و بدنهای خسته [و رنجور] را به دست او، مورد رحمت خود قرار بده».
ه) حرز امام زین العابدین (علیه السلام) و دعا برای ظهور:
امام زین العابدین (علیه السلام) در این حرز دعا در حق دوستان حضرت مهدی (علیه السلام) و نفرین درباره دشمنان آن حضرت، و تعجیل فرج او، و دیدار جمال دلربای اورا طرح فرموده است:
«اَللَّهُمَّ صَلّ عَلی... الْحُجَّهِ الْقائِم الْمَهْدیِّ الْمُنتَظَرِ صَلَواتُ الله عَلَیْهِم أجْمَعین، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُم، وَ عادِ مَنْ عاداهُم، وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُمْ وَ اخْذُل مَنْ خَذَلَهُمْ وَالْعَنْ مَنْ ظَلَمَهُمْ، وَ عَجِّلْ فَرَجَ آلِ مُحَمَّدٍ وَانْصُرْ شیعَهَ آلِ مُحمَّدٍ و أهْلِکْ أعْداءَ آلِ مُحمّدٍ وَ ارْزُقْنی رُؤْیَهَ قائِمِ آلِ مُحمّدٍ، وَاجْعَلْنی مِنْ اَتْباعِهِ وَ اَشیاعِهِ وَ الرّاضِینَ بِفِعْلِه(259)؛ خدایا درود فرست بر...حجت قیام کننده، مهدی منتظر، که درود خدا بر همه ایشان (آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم)) باد. خدایا! دوست بدار کسی را که آنان را دوست بدارد و دشمن بدار آن را که آل محمّد را دشمن بدارد و یاری کن آنکه آنها را یاری کند و خوار فرما کسی را که در پی خواری ایشان است و نفرین فرست بر کسانی که بر ایشان ظلم کردند، و در فرج آل محمد تعجیل فرما و آل محمد را یاری فرما، و دشمنان آل محمد را هلاک کن، و دیدار [روی] قائم آل محمد را روزی من فرما و مرا از پیروان و یاری کنندگان و خرسند شوندگان به کار او قرار ده».

آن دوست که دیدنش بیاراید چشم * * * بی دیدنش از گریه نیاساید چشم
ما را زبرای دیدنش باید چشم * * * گر دوست نبیند به چه کار آید چشم

و) دعای روز جمعه برای فرج:
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّدٍ إنّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ کَصَلواتِکَ وَ بَرَکاتِک وَ تَحیَّاتِکَ عَلی أصْفِیائِکَ إِبْراهیمَ وَ آلَ اِبْراهیم، وَ عَجِّلْ الْفَرَجَ وَ الرّوحَ وَ النُّصْرَهَ وَ التَّمْکینَ وَالتّأییدَ لَهُم(260)؛ خدایا بر محمد و آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درود فرست؛ به راستی تو ستایش شده با عظمتی هستی، همچون درودهای تو و برکات و سلامهای تو بر برگزیدگانت ابراهیم و آل ابراهیم، و فرج و رحمت و یاری، و زمینه سازی [و جای دهی] و تأیید را برای آنان(آل محمد) نزدیک فرما».
ز) دعای هر روز ماه مبارک رمضان:
در این دعا که منابع متعددی آن را نقل کرده اند، در آغاز، اوصاف حمیده خداوند ذکر شده و آن گاه در حق دشمنان آل محمد، نفرین شده و عذاب درخواست شده است. و حضرت سجاد (علیه السلام) در بخش پایانی آن، عرضه می دارد: «أسْأَلُکَ أنْ تَنْصُرَ وَصِیَّ مُحَمَّدٍ وَ خِلیفَهَ مُحَمَّدٍ وَ الْقائِمَ بِالْقِسْطِ مِنْ أوْصِیاءِ مُحَمَّدٍ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ، إِعْطِفْ عَلَیْهِمْ نَصْرَکَ(261)؛ [خدایا]! از تو درخواست می کنم که وصیّ محمّد و خلیفه محمد و قیام کننده به عدل و داد از میان جانشینان محمّد - که درود تو بر او و آل او باد - را یاری کنی و نصرتت را بر آنها معطوف داری».
ح) روز عید فطر و دعا برای فرج:
در بخشی از دعای روز عید فطر امام سجاد (علیه السلام) می خوانیم: «وَاَعِنّی عَلی جِهادِ عَدُوِّکَ فی سَبیلِکَ مَعَ وَلیِّکَ کما قُلْتَ جَلَّ قَولُکَ ﴿اِنَّ اللهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤمنینَ اَنْفُسَهُمْ وَ اَموالَهُمْ بِاَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ یُقاتِلونَ فی سبیل اللهِ﴾ (توبه: 111) ... اللَّهُمَّ فَاَرِنی ذلِکَ السَّبیلَ حَتَّی اُقاتِلَ فیهِ بِنَفْسی وَ مالی طَلَبَ رِضاکَ فَاَکُونَ مِنَ الْفائِزینَ(262)؛ خدایا! مرا بر جهاد با دشمنت در راه خودت همراه با ولیّت [امام زمان] یاری کن، چنان که خود فرمودی و بزرگ است سخن تو که «خداوند از مؤمنان، جانها و اموالشان را خریداری کرده است که [در برابرش]بهشت برای آنان باشد، [به این صورت که] در راه خدا پیکار کنند.». خدایا! پس این راه جهاد را به من نشان بده تا با جان و مال برای رضای تو در آن بجنگم، پس [به شهادت برسم و] از رستگاران باشم».
دعاهای دیگری نیز از آن حضرت نقل شده است؛ مانند: «اَلدُّعاءُ لِظُهُورِ الْحُجَّهِ فی دُعاءِ الاِحْتِرازِ»(263) و دعا برای فرج در ضمن دعای روز بیستم ماه رمضان(264) و همین طور دعاهایی که از طریق امام زمان (علیه السلام) از زبان امام زین العابدین (علیه السلام) نقل شده است؛ مانند دعای تعقیب نماز امام سجّاد (علیه السلام)(265)، دعا در حال سجده زیر ناودان طلا در مسجدالحرام(266) و... که به سبب پرهیز از طولانی شدن مقاله، از نقل آنها خودداری می شود.
آنچه از مجموع دعاهای امام سجاد (علیه السلام) درباره مهدویت - که در سخت ترین دوران، و حکومت پلیدترین افراد همچون: یزید، مروان بن حکم، عبدالملک بن مروان و... خوانده شده است - استفاده می شود، اموری است که در ذیل به آنها اشاره می کنیم:
1. زنده نگه داشتن یاد اهل بیت (علیه السلام) و در صدر همه، آخرین آنها یعنی مهدی صاحب الزمان (علیه السلام)؛
2. تبیین و تاکید بر این مسئله که زمین در هیچ زمانی از حجت و امامی معصوم از اهل بیت (علیه السلام) خالی نیست؛
3. تلقین این مسئله که معنای امامت و پذیرفتن آن این است که مردم همه، صد درصد تابع و پیرو امام خویش باشند، امر او را امر، و نهی او را نهی بدانند، و در عمل به طور کامل به آن مقیّد باشند؛
4. حساس کردن مردم درباره حیات و سلامتی امام زمان؛ از این رو تلقین می شود که مرتب حفظ و حراست او از خداوند، خواسته شود؛
5. زنده نگه داشتن روحیه جهاد و شهادت طلبی، به ویژه در رکاب آن حضرت که پس از یاری او شهادت در راه خدا به عنوان رستگاری ابدی و برترین کمال نصیب انسان شود؛
6. امیدواری و نوید و نشاط دهی به آینده روشن و اینکه «کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور» و یا «درد و غم طی می شود آخر بهاری می رسد»؛
7. زنده نگه داشتن روحیه انتظار در جامعه اسلامی که با وجود جانسوزبودن، سازنده و اصلاحگراست؛
8. شکایت از تنهاییها، ستمها و فتنه ها در قالب دعا که خود یک نوع اعلام انزجار از وضعیّت موجود است و شکایت از نبود پیغمبر و غیبت امام زمان (علیه السلام) و انتظار و درخواست وضعیت مطلوب و بهتر، و برپایی دولت کریمه مهدی صاحب الزمان (علیه السلام)؛
9. ارائه تصویری روشن و امید بخش از دوران ظهور مهدی (علیه السلام) و اینکه عدل، فراگیر، و بساط ستمگران جمع می شود، کتاب و سُنّت و شریعت زنده می شود و فقر، فلاکت و بیچارگی بساط خویش را جمع خواهد کرد، و ایتام و مساکین از این وضعیّت دردآور نجات می یابند.
حضرت مهدی (علیه السلام) محبوب پاکان:
محبوب پروردگار:
بدون تردید، اساس تمام دوستیها خداوند است و هر که دوست خداست، محبوب قلبهای پاک نیز هست؛ از این رو در ابتدا روایتی را که در آن خداوند محبت خویش را نثار آخرین امام معصوم (علیه السلام) کرده است به گوش جان می شنویم:
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: «إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ أوْحَی إِلَیَّ لَیْلَهً أسْرِیَ بِی یَا مُحَمَّدُ مَنْ خَلَّفْتَ فِی الْأرْضِ عَلَی أُمَّتِکَ وَ هُوَ أعْلَمُ بِذَلِکَ قُلْتُ یَا رَبِّ أخِی قَالَ یَا مُحَمَّدُ عَلِیَّ بْنَ أبِی طَالِبٍ قُلْتُ نَعَمْ یَا رَبِّ قَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنِّی اطَّلَعْتُ إِلَی الْأرْضِ اطِّلَاعَهً فَاخْتَرْتُکَ مِنْهَا فَلَا أذْکَرُ حَتَّی تُذْکَرَ مَعِی أنَا الْمَحْمُودُ وَ أَنْتَ مُحَمَّدٌ ثُمَّ اطَّلَعْتُ إِلَی الْأرْضِ اطِّلَاعَهً أُخْرَی فَاخْتَرْتُ مِنْهَا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ فَجَعَلْتُهُ وَصِیَّکَ فَأَنْتَ سَیِّدُ الْأنْبِیَاءِ وَ عَلِیٌّ سَیِّدُ الْأوْصِیَاء(267)؛ همانا خدای (عزَّ و جلَّ) در آن شب که به گردش شبانه برده شدم (معراج) به من وحی فرمود: ای محمد! چه کسی را در زمین میان امتت به جای خود گذاشتی؟ ! - در حالی که خود بدان آگاه تر بود. - عرض کردم: پروردگارا! برادرم را. فرمود: ای محمد! علی بن ابی طالب را؟ عرض کردم: آری، ای خدای من! فرمود: ای محمد! من از ابتدا از فراز عرش نظری بر زمین افکندم و تو را از آن اختیار کردم، هیچ گاه یادی از من نشود، مگر اینکه تو نیز با من یاد کرده شوی. من خود محمودم و تو محمد، سپس نظری دیگر بر زمین افکندم و از آن، علی بن ابی طالب را برگزیدم و او را وصی تو قرار دادم. پس تو آقای پیامبران و علی آقای اوصیا است».
در ادامه این گفتگو، رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پس از توصیفاتی درباره فرمایش خداوند درباره امامان معصوم (علیه السلام)، و پس از آنکه انوار پاک ائمه اطهار (علیه السلام) را می بیند، در بخشی دیگر از کلام خود می فرماید: «عرض کردم: پروردگار من! اینان چه کسانی اند؟ فرمود: اینان امامان هستند و این یک نیز قائم است که حلال کننده حلال من و حرام دارنده حرام من است و از دشمنان من انتقام خواهد گرفت».
پس خداوند فرمود: «یا مُحَمَّد! اَحْبِبْهُ فَاِنّی اُحِبُّهُ وَ اُحِبُّ مَنْ یُحِبُّهُ(268)؛ ای محمد! او را دوست بدار که من او را دوست می دارم و هر کس که او را دوست بدارد نیز دوست می دارم».
محبوب پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم):
پیامبر اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان اشرف انبیا و آخرین فرستاده الهی، دارای مقام و منزلتی بس رفیع و بلند در نظام آفرینش است. همان گونه که در روایت پیشین اشاره شد، خداوند، محبت حضرت مهدی (علیه السلام) را به آن حضرت توصیه فرموده بود.
بنابراین جای شگفتی نیست که حضرتش درباره آخرین جانشین خود از بزرگ ترین واژگان محبت آمیز، یعنی «بِابی وَ اُمّی، پدر و مادرم فدای او» بهره برده باشد؛ آنجا که می فرماید: «بِأَبِی وَ أُمِّی سَمِیِّی وَ شَبِیهِی وَ شَبِیهُ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ عَلَیْهِ جُیُوبُ النُّورِ أَوْ قَالَ جَلَابِیبُ النُّور...(269)؛ پدر و مادرم فدایش باد که او همنام من و شبیه من و شبیه موسی بن عمران است که بر او نورهایی احاطه دارد».
دامنه علاقه به حضرت مهدی (علیه السلام) به جایی رسیده است که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)؛ انکار مهدی (علیه السلام) را همچون انکار خود دانسته، فرمود: «مَنْ أَنْکَرَ الْقَائِمَ مِنْ وُلْدِی فَقَدْ أَنْکَرَنِی(270)؛ هر که قائم از فرزندان مرا انکار کند، مرا انکار کرده است». همچنین هشتمین پیشوای شیعیان به نقل از پدران خود از پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) روایت کرده است که آن حضرت فرمود: «بِأَبِی ابْنُ خِیَرَهِ الْإِمَاء(271)؛ پدرم فدای فرزند بهترین کنیزان عالم باد».
محبوب امیرمؤمنان (علیه السلام):
آن گاه که نگاه تیزبین علی بن ابی طالب (علیه السلام) اعصار و قرون را درنوردید، زمان آخرین امام را نظاره می کند و چنین می فرماید: «فَانْظُرُوا أهْلَ بَیْتِ نَبِیِّکُمْ فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا، وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فَانْصُرُوهُمْ، فَلَیُفَرِّجَنَّ اللهُ [الْفِتْنَهَ] بِرَجُلٍ مِنَّا أهْلَ الْبَیْتِ. بِأبِی ابْنُ خِیَرَهِ الْإِمَاءِ(272)؛ شما همواره به اهل بیت پیامبرتان نگاه کنید، اگر آنها ساکت شدند و در خانه نشستند شما نیز سکوت کرده به زمین بچسبید و اگر از شما یاری طلبیدند به یاری آنها بشتابید که البته خدای متعال به دست مردی از ما اهل بیت، ناگهان فرج عنایت خواهد کرد. پدرم فدای او باد که فرزند بهترین کنیزان است».
در روایتی دیگر - که امام باقر (علیه السلام) نقل فرموده است - چنین آمده است که بین حضرت علی (علیه السلام) و عمر بن خطاب، سخنانی رد و بدل شد. عمر گفت: «أَخْبِرْنِی عَنِ الْمَهْدِیِّ مَا اسْمُهُ فَقَالَ (علیه السلام): أَمَّا اسْمُهُ فَإِنَّ حَبِیبِی رَسُولَ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عَهِدَ إِلَیَّ أَنْ لَا أُحَدِّثَ بِِهِ حَتَّی یَبْعَثَهُ اللهُ قَالَ فَأَخْبِرْنِی عَنْ صِفَتِهِ قَالَ هُوَ شَابٌّ مَرْبُوعٌ حَسَنُ الْوَجْهِ حَسَنُ الشَّعْرِ یَسِیلُ شَعْرُهُ عَلَی مَنْکِبَیْهِ وَ نُورُ وَجْهِهِ یَعْلُو سَوَادَ لِحْیَتِهِ وَ رَأْسِهِ بِأَبِی ابْنُ خِیَرَهِ الْإِمَاءِ(273)؛ از مهدی به من خبر ده که نامش چیست؟ فرمود: اما درباره اسم او، حبیبم با من عهد کرده که درباره آن با کسی صحبت نکنم تا اینکه خداوند او را برانگیزد. عمر گفت: پس درباره صفت او به من خبر ده؟ حضرت فرمود: او جوانی چهارشانه، نیکو صورت و نیکو مو است که موهایش بر شانه هایش فرو ریخته و نور صورتش، سیاهی موی سر و ریش را تحت الشعاع قرار می دهد. پدرم فدای او باد که فرزند بهترین کنیزان است».
در کتاب شریف «غیبت نعمانی» ضمن نقل روایتی آمده است که وقتی امام علی (علیه السلام) صفات حضرت مهدی (علیه السلام) را ذکر کرد، با حالتی سرشار از عشق و شیدایی به سینه خود اشاره کرد، آهی کشید و فرمود: «شُوقاً إِلی رؤیَتِهِ(274)؛ چقدر به دیدار او مشتاقم».
مرحوم کلینی در روایتی از آن حضرت نقل کرده است که شدت محبت به حضرت مهدی (علیه السلام) باعث شده است تا اشتیاق به دیدن یاران و دوستداران او نیز در کانون توجهات حضرتش قرار گیرد؛ در آنجا که می فرماید: «یا شُوقاً إِلی رؤیَتِهِ فِی حَالِ ظُهُورِ دَوْلَتِهِمْ(275)؛ چقدر مشتاق دیدار آنها هستم، در آن زمان که در ظهور دولتشان به سر می برند».
آن جناب شبیه همین مضمون را در نهج البلاغه، این گونه آورده است: «ألَا بِأَبِی وَ أمِّی هُمْ مِنْ عِدَّهٍ أسْمَاؤُهُمْ فِی السَّمَاءِ مَعْرُوفَهٌ وَ فِی الْأرْضِ مَجْهُولَه(276)؛ آگاه باشید! آنان که پدر و مادرم فدایشان باد، از کسانی هستند که اسامی آنها در آسمان معروف و در زمین ناشناخته است».
بیانات محبت آمیز امام باقر (علیه السلام):
ابوحمزه ثمالی می گوید که روزی نزد امام باقر (علیه السلام) بودم. وقتی کسانی که نزد آن حضرت بودند، متفرق شدند، آن حضرت فرمود: «یَا أَبَا حَمْزَهَ مِنَ الْمَحْتُومِ الَّذِی حَتَمَهُ اللهُ قِیَامُ قَائِمِنَا فَمَنْ شَکَّ فِیمَا أَقُولُ لَقِیَ اللهَ وَ هُوَ کَافِرٌ بِهِ وَ جَاحِدٌ لَهُ ثُمَّ قَالَ بِأَبِی وَ أُمِّی الْمُسَمَّی بِاسْمِی الْمُکَنَّی بِکُنْیَتِی(277)؛ ای ابا حمزه! یکی از امور حتمی که خداوند آن را حتمی ساخته است، قیام قائم ما اهل بیت است و اگر کسی در آنچه می گویم تردید کند، در حالی خدا را ملاقات خواهد کرد که به او کافر شده و انکار کننده اوست. سپس فرمود: پدر و مادرم فدای آنکه همنام من و هم کنیه من و هفتمین فرد پس از من است».
ارادت امام صادق (علیه السلام):
حقیقتا حضرت صاحب الامر (علیه السلام) چه شأن رفیعی دارد که این گونه معصومان بزرگوار درباره ایشان اظهار محبت و علاقه می کنند؟! این شیدایی، گاهی برخی ائمه (علیه السلام) را به گونه ای واله کرده است که نه تنها سخن از عشق و محبت می گویند؛ بلکه اظهار ارادتی خالصانه دارند.
خلاد بن صفار می گوید: «سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه السلام)، هَلْ وُلِدَ الْقَائِمُ (علیه السلام)؟ قَالَ لَا وَ لَوْ أدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیَّامَ حَیَاتِی(278)؛ از امام صادق (علیه السلام) سؤال شد که آیا قائم به دنیا آمده است؟! حضرت فرمود: خیر! اگر او را درک کردم در ایام زندگانیم خدمتگزار او خواهم بود».
این اظهار ارادت در روایتی دیگر نیز چنین انعکاس یافته است: سدیر صیرفی می گوید: من، مفضل بن عمر، داوود بن کثیر رقی، ابو بصیر و ابان بن تغلب بر مولایمان امام صادق (علیه السلام) وارد شدیم. آن حضرت را در حالی بس عجیب دیدیم که بر روی خاک نشسته بود و لباسی پشمین بر دوش انداخته و بسان مادری جوان مرده با سوز تمام می گریست؛ به گونه ای که آثار حزن و اندوه، سراسر وجود مبارکش را فرا گرفته بود و اشک بر پهنای صورتش جاری بود و چنین می فرمود:
«سَیِّدِی غَیْبَتُکَ نَفَتْ رُقَادِی وَ ضَیَّقَتْ عَلَیَّ مِهَادِی وَ أَسَرَتْ مِنِّی رَاحَهَ فُؤَادِی سَیِّدِی غَیْبَتُکَ أَوْصَلَتْ مُصَابِی بِفَجَائِعِ الْأَبَدِ وَ فَقْدُ الْوَاحِدِ بَعْدَ الْوَاحِدِ یُفْنِی الْجَمْعَ وَ الْعَدَدَ فَمَا أُحِسُّ بِدَمْعَهٍ تَرْقَی مِنْ عَیْنِی وَ أَنِینٍ یَفْتُرُ مِنْ صَدْرِی(279)؛ سرور من! غیبت تو خواب از دیدگانم ربوده، خاطرم را پریشان ساخته، آرامش دلم را از من سلب کرده است. سرور من! غیبت تو مصیبتهای مرا به مصیبتهای دردناک همیشگی متصل ساخته و از دست دادن [یاران]؛ یکی پس از دیگری را به نابودی اجتماعات و افراد کشانده است. [بلاها و سختیها، رنجها و اندوهها آن چنان بر دلم سنگینی می کند که] دیگر اشک دیده و فریادهای سینه ام را احساس نمی کنم».
ارادت امام هشتم (علیه السلام):
در روایتی آمده است که در مجلسی، دعبل خزاعی، قصیده ای برای امام رضا (علیه السلام) خواند. وی در فرازهایی از آن به حضرت مهدی (علیه السلام) اشاره کرد. آن جناب، بی درنگ به احترام ذکر مقدس نام آن حضرت، متواضعانه برخاست، دست بر سر نهاد و برای فرج قائم آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دعا کرد(280).
امام زمان (علیه السلام) در آیینه زیارت جامعه:
مسئله مهدویت از جمله مسائل حیاتی و مهم است. این مسئله از زمان پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به صورت واضح و روشن طرح شده و بر زنده نگه داشتن آن تأکید و تشویق فراوان شده است. امامان معصوم (علیه السلام) نیز به فراخور فرصتهایی که برای آنها پیش آمده است، این مسئله را مطرح و بیان کرده اند.
دوران امام هادی (علیه السلام) و امام حسن عسکری (علیه السلام) از دورانهایی است که حکومت وقت به شدّت، مسائل مهدویت و حتی تولد حضرت مهدی (علیه السلام) را پیگیر بوده و تحت نظر داشته است. اختناق و سختگیری در این باره نیز به اوج خود رسیده بود. با این حال، حضرت هادی (علیه السلام) از فرصتها بهره برداری کرد و گاه به صورت صریح و زمانی در پوشش دعا، مسئله مهدویت را زنده نگه داشت.
از جمله در زیارت جامعه کبیره که از متقن ترین، صحیح ترین و جامع ترین متون زیارتی شیعه است، افزون بر بیان اصل امامت، به مسئله مهدویت، به ویژه دوران ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) و رهاورد حکومت او اشاره و توجّه شده است. آنچه پیش رو دارید، نگاهی گذرا به مسئله مهدویت در زیارت جامعه کبیره است.
فرازهایی از این زیارت شریف را که درباره امام زمان (علیه السلام) است در ذیل از نظر خوانندگان عزیز می گذرانیم:
نخستین آیه ای که امام پس از ظهور می خواند:
در زیارت جامعه می خوانیم: «السَّلَامُ عَلَی الْأئِمَّهِ الدُّعَاهِ... وَ بَقِیَّهِ اللهِ(281)؛ سلام بر امامان دعوت کننده [به سوی خداوند]... و باقی مانده خدا!»
مرحوم صدوق نقل کرده است: «نخستین آیه ای که حضرت قائم (علیه السلام) هنگام قیام می خواند، این آیه است: ﴿بَقِیَّهُ اللهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ﴾ (هود: 86) «بقیه الله برای شما بهتر است، اگر مؤمن باشید».
آن گاه می فرماید: «أنَا بَقِیَّهُ الله ِ فِی أرْضِهِ وَ خَلِیفَتُهُ وَ حُجَّتُهُ عَلَیْکُمْ فَلا یُسَلِّمَ عَلَیهِ مُسْلِمٌ إلاَّ قالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقِیَّهَ الله ِ فِی أرْضِهِ(282)؛ من بقیه الله در زمین خدا و خلیفه و حجّت او بر شما هستم. پس هر مسلمانی که به او سلام می کند، می گوید: درود بر تو ای بقیه الله در زمین او!»
خبر از غیبت امام زمان (علیه السلام):
در سخت ترین دورانی که اختناق، همه جا را فرا گرفته بود و امامان معصوم (علیه السلام) تحت نظر بودند و به شدّت حرکات، رفتار و گفتار آنها کنترل می شد، حضرت هادی (علیه السلام) بیشترین استفاده را از دعا و زیارت برد. آن جناب، مسائل مهم امامت را در قالب دعا بیان کرد و مسئله غیبت امام زمان (علیه السلام) را نیز گوشزد کرد تا شیعیان را برای چنین دوران سخت و غمباری آماده سازد؛ از این رو فرمود: «مُوءْمِنٌ بِسِرِّکُمْ وَ عَلَانِیَتِکُمْ وَ شَاهِدِکُمْ وَ غَائِبِکُمْ وَ أوَّلِکُمْ وَ آخِرِکُم(283)؛ ایمان آورنده به نهان و آشکار شما و حاضر و غایب شما و اوّل و آخر شما».
مراد از شاهد، امامی است که مردم او را مشاهده کنند و او مردم را مشاهده کند و مراد از غایب، حضرت قائم (علیه السلام) است که در هستی و جامعه حضور دارد؛ ولی ظهور ندارد؛ یعنی او مردم را می بیند و می شناسد؛ امّا مردم یا او را نمی بینند و یا می بینند، ولی نمی شناسند.
انتظار ظهور دولت حق:
از بهترین و برترین آرزوهایی که امامان ما به جامعه تلقین کرده و نوید تحقق آن را داده اند، ظهور حکومت عادلانه مهدوی است. تزریق و تلقین این آرزو، جامعه را با نشاط، فعال و سرزنده نگه می دارد و روح امید را در دل انسانها می دمد.

هر شبی گویم که فردا یارم آید از سفر * * * چون که فردا می شود گویم که فردای دگر
آن قدر امروز و فردا انتظارش می کشم * * * کاقبت روز فراق یار من آید به سر

حضرت هادی (علیه السلام) نیز این آرزوی بلند را این گونه تلقین می کند: «مُنْتَظِرٌ لِأَمْرِکُمْ مُرْتَقِبٌ لِدَوْلَتِکُمْ(284)؛ منتظر امر [و خروج] شما و چشم به راه دولت شمایم».
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «مِنْ دِینِ الأئِمَّهِ الْوَرَعُ وَالْعِفَّهُ... وِانْتِظارُ الْفَرَجِ بِالصَّبْرِ(285)؛ از دین امامان، ورع و عفت... و انتظار فرج با صبر کردن است».
عمّار ساباطی می گوید: که از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: «آیا عبادت پنهانی با امام غایب و پنهان در دوران دولت باطل بهتر است و یا عبادت با ظهور دولت حق [و در زمان ظهور مهدی (علیه السلام)]؟»
حضرت فرمود: «شما در ورود به دین خدا و نماز و روزه و حج و دیگر خیراتی که خداوند توفیق داده است و به عبادت خدا در پنهان سبقت دارید و از دیگران پیشی گرفتید و پیوسته به حق امام و حقوق خویش می نگرید که در دست ستمگران است و ایشان که شما را ناچار به زندگی دنیوی و طلب معاش با شکیبایی بر دین و عبادت و طاعت امام و خوف از دشمنان نموده اند. بنابراین، خداوند اعمال شما را در دنیا مضاعف کرده است. پس گوارای وجود شما باد»(286)!
امام هادی (علیه السلام) تنها به آرزوی تشکیل دولت حضرت مهدی (علیه السلام) اکتفا نمی کند؛ بلکه گام را فراتر می نهد و آرزو می کند که جزو حکمرانان، کارگزاران و یاران اصلی حضرت مهدی (علیه السلام) قرار گیرد و از این رو می فرماید: «وَ جَعَلَنِی مِمَّنْ... وَ یُمَلَّکُ فِی دَوْلَتِکُمْ وَ یُشَرَّفُ فِی عَافِیَتِکُمْ وَ یُمَکَّنُ فِی أیَّامِکُم(287)؛ و مرا از کسانی قرار بده... که در دولت شما به فرمانروایی رسد و در عافیت شما گرامی شود و در روزگار شما تمکّن یابد».
یعنی در دولت شما از حکمرانان و فرمانداران بر مردم باشم و در زمان سلامت و عافیت شما به جایگاه بلند برسم؛ به گونه ای که ستم ستمکاران و طاغیان به من نرسد و در زمان دولت وچیرگی شما دارای ارزش و اعتبار و منزلت شوم(288).
با این آرزوها، آرزوی دیدار آن حضرت نیز برآورده می شود که: «وَ تَقَرُّ غَدا بِرُؤْیَتِکُمْ(289)؛ و چشمش فردا به دیدار شما روشن شود».
رجعت در زمان حضرت مهدی (علیه السلام):
یکی از اعتقادات قطعی شیعه، اعتقاد به رجعت است. براساس این اعتقاد و بر مبنای روایات اهل بیت (علیه السلام) در زمان حضرت مهدی (علیه السلام) عدّه ای از انسانهای خوب و بد به این دنیا باز خواهند گشت.
از جمله مسائل تصریح شده در جای جای زیارت جامعه، بحث رجعت است؛ آن هم با عبارات قطعی و یقینی. در یک جا می فرماید: «مُؤْمِنٌ بِاِیابِکُمْ مُصَدِّقٌ بِرَجْعَتِکُمْ(290)؛ مؤمن به آمدن شما و تصدیق کننده رجعت شما هستم». دو جمله فوق صرفا برای تأکید نیست؛ بلکه برای بیان اعتقاد به این است که رجعت اتفاق می افتد، چه اینکه هر چه را معصومان (علیه السلام) که از اشتباه و خطا مصون اند - خبر دهند، واقع خواهد شد و باید به آن ایمان داشت.
در جای دیگر می فرماید: «وَ یَکُرُّ فِی رَجْعَتِکُمْ(291)؛ [و قرار ده مرا از کسانی که] باز گردد در رجعت و برگشت شما!» و در زیارت وداع در ذیل زیارت جامعه می خوانیم: «وَ اَحْیانِی فِی رَجْعَتِکُمْ(292)؛ [خدا] مرا در رجعت و برگشت شما زنده کند!»
رهاورد ظهور:
رهاورد حکومت مهدوی آرزوی تمام انبیا، و اولیا و صالحان و بلکه تمامی بشر است و در روایات به صورت گسترده به آن پرداخته شده است. آنچه در اینجا اشاره می شود، مواردی است که در زیارت جامعه به آن پرداخته شده است.
1. احیای دین و سنت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم):
گذشت زمان، غیبت امام زمان (علیه السلام) و وجود تحریفگران و بدعتگزاران در طول تاریخ، باعث تغییر چهره دین و دستورهای دینی می شود، تا آنجا که دین به ظاهر، مرده و کهنه به حساب می آید و دستورهای آن به تعطیلی کشیده می شود؛ از این رو با ظهور حضرت، دستورهای دین، آن چنان که هست، بیان و اجرا می شود. به این سبب، آن حضرت احیا کننده دین شمرده شده است. در زیارت جامعه می خوانیم: «حَتّی یُحیِیَ الله ُ تَعالی دِینَهُ بِکُمْ(293)؛ تا اینکه خداوند دینش را به دست شما زنده کند».
به تعبیر عرفانی، خداوند با ظهور حضرت قائم (علیه السلام) مظاهرش را که محمد و آل او هستند، حیات می بخشد و قدرت اهل بیت (علیه السلام) با پاکی زمین از طاغوتها و شاخه های آن، یعنی فحشا ومنکرات و ستم و دیگر زشتیها بر جهان، حاکم می شود(294) و در همه جا دستورهای اسلام اجرا می شود. حضرت علی (علیه السلام) فرمود: «وَ یُحْیِی مَیِّتَ الْکِتابِ وَالسُّنَّهِ(295)؛ و [مهدی بخشهای] مرده کتاب [خدا] و سنّت [پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)] را زنده می کند». اهل بیت (علیه السلام) با زنده شدن دین است که به منزلت بزرگی دست می یابند و به تعبیری که در زیارت جامعه آمده است: «یُمَکِّنَکُمْ فِی أرْضِهِ(296)؛ و شما را در زمین خویش تمکن و قدرت دهد».
این دو فقره، به همان مطلبی اشاره دارد که قرآن، دویست سال، پیش از بیان امام هادی (علیه السلام) به آن اشاره کرده است؛
﴿وَعَدَ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنی لا یُشْرِکُونَ بی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ﴾ (نور: 55) «خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، وعده می دهد که قطعا آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد؛ همان گونه که به پیشینیان آنها خلافت روی زمین را بخشید، و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده است، برایشان پابرجا و ریشه دار خواهد ساخت و ترسشان را به امنیّت و آرامش مبدّل می کند؛ [آن چنان] که تنها مرا می پرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت و کسانی که پس از آن کافر شوند، آنها فاسقان اند».
و در آیه دیگر فرمود: ﴿اعْلَمُوا أنَّ اللهَ یُحْیِ الْأرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَیَّنّا لَکُمُ الآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾ (حدید: 17) «بدانید، خداوند، زمین را پس از مردنش زنده می گرداند. به تحقیق آیات را برای شما بیان کردیم، شاید تعقل کنید».
2. نورانیت زمین:
﴿وَ أشْرَقَتِ الأرْضُ بِنُورِکُمْ﴾(297) «و زمین با نور شما روشن می شود».
این جمله از زیارت جامعه، اشاره ای لطیف به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) دارد که با وجود نور آن حضرت، زمین نورانی خواهد شد. در واقع، اشاره دارد به آیه ای که می فرماید: ﴿وَاَشْرَقَتِ الارْضُ بِنُورِ رَبِّها﴾ (زمر: 69) «و زمین [در آن روز] به نور پروردگارش روشن می شود». امام صادق (علیه السلام) در این باره فرمود: «ربّ و پروردگار زمین، امام آن است». عرض کردند: «هنگامی که (مهدی) قیام کند، چه خواهد شد؟» فرمود: «مردم از نور خورشید و ماه بی نیاز می شوند و از نور امام استفاده می کنند»(298).
و در جای دیگر فرمود: «هنگامی که قائم ما ظهور کند، زمین به نور پروردگارش روشن شود و مردم از نور خورشید بی نیاز می شوند و تاریکی از بین می رود»(299).
3. فراگیر شدن عدالت:
رهاورد دیگری که از ظهور صاحب الزمان (علیه السلام) در زیارت جامعه مطرح شده است، عدالت فراگیر و جهانی است؛ عدالتی که تمام هستی و تمام جوانب و زوایای زندگی بشر را زیر بال می گیرد و به قول امیرمؤمنان (علیه السلام): «فَیُرِیکُمْ کَیْفَ عَدْلُ السِّیرَهِ(300)؛ روش عادلانه [در حکومت حق] را به شما می نمایاند».
همچنین عدالت واقعی را برای همه جهانیان به نمایش می گذارد و طعم شیرین آن را به همه خواهد چشاند. در زیارت جامعه می خوانیم: «وَ یُظْهِرَکُمْ لِعَدْلِهِ(301)؛ و شما را برای [اجرای] عدالتش آشکار کند». تعبیر فوق به این اشاره دارد که خداوند با ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) آخرین و کامل ترین صحنه از عدالت خویش را آشکار می سازد و به مردم نشان خواهد داد.
نگاهی کوتاه به ادعیه و زیارات مربوط به امام مهدی (علیه السلام):
مقدمه:
بی گمان شیعیان راستین، ائمه اطهار (علیه السلام) را به عنوان الگوی زندگی در تمامی ابعاد و شئون زندگی برگزیده اند. یکی از اموری که شیعه با توجه به سلوک پیشوایان معصوم (علیه السلام) در زندگی خود بدان توجه دارد، دعاها و زیارت نامه هایی است که از ایشان به یادگار مانده است. در این نوشتار کوتاه بر آن هستیم تا به معرفی هر چند کوتاه و اجمالی برخی آثار آخرین حجت الهی در این باره بپردازیم.
دعای افتتاح:
یکی از دعاهای مشهور شبهای ماه مبارک رمضان «دعای افتتاح» است. این دعای شریف را شیخ ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید عمری، نایب خاص حضرت مهدی (علیه السلام) نقل کرده است؛ چنان که علامه مجلسی گفته است: «و به سند معتبر از حضرت صاحب الامر - عجل الله فرجه - منقول است که به شیعیان نوشتند: در هر شب ماه رمضان این دعا را بخوانید که دعای این ماه را ملائکه می شنوند و برای صاحبش استغفار می کنند...»(302).
نام این دعای شریف از جمله اول آن: «اللّهُمَّ إنِّی افتَتِحُ الثَّنَاءَ بِحَمْدِکَ..»(303). گرفته شده است. مضامین عالی خداشناسی، حمد و ثنای الهی، بر شمردن صفات خداوند - به ویژه مهربانی کامل و بی نظیر هنگام عفو و گذشت و شدت کیفر و عقوبت هنگام حسابرسی و نقمت -، بعضی علل تاخیر استجابت دعا و بیان مهم ترین نعمتهای الهی، سرآغاز این دعای شریف است.
سپس درود و صلوات مخصوص بر پیامبر و آل او (علیه السلام) با ذکر نام و القاب ایشان بیان می شود؛ آن گاه ادامه می یابد با دعا برای قیام حضرت مهدی (علیه السلام) و اظهار اشتیاق برای برقراری دولت کریمه ای که اسلام و اهل اسلام در آن عزت یابند و نفاق و منافقان خوار و زبون شوند و اینکه ما از داعیان آن دولت باشیم که دیگران را به طاعت الهی فرا خوانیم و به راه خداوند رهبری کنیم.
پایان دعا شکوه ای به درگاه خداوند است؛یعنی در پایان با اشاره به فقدان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، غیبت امام، بسیاری دشمن، کمی تعداد و فتنه های شدید، فتح و گشایش از خداوند درخواست می شود.
دعای عهد:
از جمله دعاهای مشهور که خواندن آن در دوران غیبت ولی عصر (علیه السلام) فراوان سفارش می شود «دعای عهد» است. این دعای شریف، مشتمل بر درود خاص از طرف خواننده دعا و نیز از سوی تمامی مردان و زنان مؤمن - در شرق و غرب جهان و خشکی و دریا، و از پدر و مادر و فرزند - به پیشگاه حضرت مهدی (علیه السلام) است.
خواننده در این دعا پیمان و بیعت خود را با آن حضرت تجدید می کند و پایداری بر این پیمان را تا روز قیامت اظهار می دارد؛ آن گاه از خداوند درخواست می کند که اگر مرگ من فرا برسد، در حالی که امام زمان (علیه السلام) ظهور نکرده باشد، پس از ظهور او مرا از قبرم برآور و به یاری آن حضرت سعادتمند کن. پس از این درخواست، دیدار امام با عبارت ظریفی بیان می شود و دعا برای تعجیل ظهور و فرج و برپایی حکومت حقه و سامان یافتن جهان و زنده شدن حقایق دین و اهل ایمان، پایان بخش این دعای شریف است.
یاد کرد این نکته شایسته است که امام صادق (علیه السلام) درباره این دعا فرموده است: «مَنْ دَعَا إِلَی اللهِ أرْبَعِینَ صَبَاحاً بِهَذَا الْعَهْدِ کَانَ مِنْ أنْصَارِ قَائِمِنَا وَ إِنْ مَاتَ أخْرَجَهُ اللهُ إِلَیْهِ مِنْ قَبْرِهِ وَ أعْطَاهُ اللهُ بِکُلِّ کَلِمَهٍ ألْفَ حَسَنَهٍ وَ مَحَا عَنْهُ ألْفَ سَیِّئَهٍ...(304)؛ هر کس با این [دعای] عهد، چهل صبح به سوی خدا دعا کند، از یاوران قائم ما خواهد بود و اگر بمیرد، خداوند او را از قبرش به سوی حضرت قائم (علیه السلام) خارج خواهد ساخت و در مقابل هر کلمه ای، هزار حسنه به او می دهد و هزار گناه از او محو می کند».
دعای فرج:
معنای کلمه «فرج» عبارت است از: آسودگی از اندوه، غم و بیماری و آنچه نفوس از آن کراهت دارند و نیز گشایش را گویند. دعای فرج، دعایی است که حضرت ولی عصر (علیه السلام) آن را به یکی از شیعیان «محمد بن احمد بن ابی اللیث» آموختند. میرزا حسین نوری در کتاب نجم الثاقب به نقل از:کنوز النجاح، نوشته است که طبرسی آورده است: «این دعا را حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) در خواب به ابی الحسن محمد بن ابی اللیث در شهر بغداد در مقابر قریش تعلیم فرموده است.
ابی الحسن از ترس کشته شدن به مقابر قریش گریخت و به آنجا پناه برد. پس به برکت خواندن این دعا از کشته شدن نجات یافت»(305). دعای فرج این گونه آغاز می شود: «اللّهُمَّ عَظُمَ الْبَلاء وَ بَرَحَ الْخَفَاء...»(306).
گفتنی است دعاهای دیگری نیز به عنوان دعای فرج موسوم است؛ چنان که مرحوم مجلسی در بحار الأنوار، دعاهایی را تحت عنوان «باب ادعیه الفرج» آورده است(307).
دعای ندبه:
یکی از دعاهای مربوط به حضرت مهدی (علیه السلام) دعای ندبه است. این دعا از جمله دعاهای بسیار مشهور است که مستحب است در چهار عید - روز جمعه، عید فطر، عید قربان و عید غدیر - خوانده شود. همواره بسیاری از مؤمنان، مشتاقان و منتظران ظهور دولت حق و حکومت جهانی اسلام و ارادتمندان درگاه امام زمان (علیه السلام) خواندن آن را شعار خود قرار می دهند و با آن در مناسبتها و فرصتهای معین، با آن یار غایب از نظر به نجوا می پردازند.
ندبه به معنای فراخوانی و نیز گریه و ناله است و این دعای شریف، مشتمل بر استغاثه و استمداد از حضرت مهدی (علیه السلام) و تأسف بر غیبت و گریه از فراق آن بزرگوار است؛ از این رو به این نام شهرت یافته است.
خواندن این دعا خواص زیادی دارد؛ مانند اینکه اگر با حضور قلب و اخلاص کامل بخوانند و به مضامین عالی آن توجه کنند، عنایت حضرت مهدی (علیه السلام) شامل حالشان می شود. این دعای ارزشمند با حمد و ثنای پروردگار و درود بر پیامبر و اهل بیت (علیه السلام) آغاز می شود. سپس حکمت برگزیده شدن انبیا و اولیا و مورد قبول خداوند بودنشان، بیان و به مهم ترین بخش زندگی هر یک از پیامبران اولواالعزم اشاره می شود.
همچنین تاکید می شود که خداوند برای هر یک از آنان وصی و جانشینی تعیین کرده است تا حق پایدار بماند و باطل بر اهل حق چیره نشود و کسی بر خداوند عذری نیاورد که چرا فرستاده ای از سوی تو نیامد و راهنمای هشدار دهنده ای نرسید تا از آیات تو پیروی کنیم؟! آن گاه به جانشینی مولای متقیان حضرت علی (علیه السلام) می پردازد و با بیان قسمتی از فضایل آن حضرت، سخن را به بی وفایی و شقاوتمندی دشمنان دین می کشاند؛ آنان که برخلاف دستور صریح پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن امام مبین را به شهادت رساندند و پس از آن حضرت، هدایتگران از فرزندانش را یکی پس از دیگری شهید کردند.
سپس با سوز و گداز به استغاثه و اظهار شوق به آخرین بازمانده معصوم خاندان رسالت روی می آورد؛ آن گاه با درود مخصوص بر پیامبر و آل او، با چند درخواست مهم برای تعجیل فرج، روی کار آمدن دولت حق و از بین رفتن دولت باطل و محکم شدن پیوند با امام زمان (علیه السلام) دعا خاتمه می یابد.
زیارت آل یس:
زیارت آل یس، یکی از زیارتهای مشهور حضرت صاحب الامر (علیه السلام) است. راوی این زیارت، ابوجعفر محمد بن عبد الله بن جعفر حمیری است که همه علمای رجال و حدیث از او به بزرگی و قداست یاد کرده اند(308). او صاحب کتابهای متعددی بوده است که ظاهرا چیزی از آنها در دست نیست و چون در اواخر دوران غیبت صغری می زیسته، مکاتباتی با حضرت مهدی (علیه السلام) داشته و به افتخار این توقیع نائل آمده است.
این زیارت با 23 سلام آغاز شده است: سلام اول به آل یس (عترت پاک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)) و سلامهای بعدی، هر یک با القاب و عناوین خاص حضرت مهدی (علیه السلام) است. سپس با اظهار و اقرار به اصول اعتقادی صحیح و گواه گرفتن امام بر آنها و تجدید عهد وفاداری با اولیای دین، زیارت به پایان می رسد.
این زیارت به تصریح برخی علما، جامع و کامل و بهترین زیارت آن حضرت است و در همه اوقات می شود آن را خواند. سندهای این زیارت صحیح و معتبر است و در مجموعه های مهم حدیثی و دعا نقل شده است(309).
جمع کثیری از شیعیان به خواندن این زیارت و دعای پس از آن مداومت دارند و جلسات خاصی برای خواندن آن به طور دسته جمعی در شهرهای مختلف شیعه نشین برگزار می شود.
زیارت ناحیه مقدسه:
این زیارت نامه به امام زمان (علیه السلام) نسبت داده شده است. مضامین بلند و نیز تایید برخی علمای شیعه، این نسبت را تقویت می کند(310). اگر چه برخی نیز در انتساب آن به حضرت ولی عصر (علیه السلام) تردید کرده و آن را از تالیفات سید مرتضی دانسته اند(311).
ممکن است گفته شود که اصل زیارت از حضرت مهدی (علیه السلام) نقل شده است؛ اما سید مرتضی بخشهایی را به تناسب به آن افزوده است(312). بنابراین، انتساب قطعی آن به حضرت صاحب الامر (علیه السلام) محل تأمل است.
متن زیارت، خطاب به سیدالشهداء (علیه السلام) و شهدای کربلاست و در آن نام یکایک آنان، اغلب با ذکر اوصاف و خصوصیاتشان و نیز اسامی قاتلان آن شهدا آمده است. آغاز زیارت این گونه است: «السَّلامُ عَلَیْکَ یا أوّلَ قَتِیلٍ مِنْ نَسْلِ خَیْرِ سَلیلٍ...»(313). این زیارت در مفاتیح الجنان ذکر نشده است؛ ولی این امر، از ارزش آن کم نکرده و همچنان بزرگان شیعه به آن توجه دارند.
زیارت ناحیه، عملکرد ظالمانه بنی امیه را به نحوی بازگو می کند که تمام مردم دنیا متوجه می شوند، چه جرم و جنایت بزرگی در کربلا واقع شده است. هیچ زیارتی، عمق فاجعه کربلا را همانند زیارت ناحیه بیان نکرده است؛ مثلا در زیارت عاشورا، فقط اشاره ای به عظمت مصائب امام حسین (علیه السلام) و فاجعه عاشورا شده است و همانند زیارت ناحیه نیست و در هیچ موردی، مصیبت عاشورا آن گونه که بوده، جلوه داده نشده است.
زیارت ناحیه مقدسه، همانند زیارت عاشورا برای روز عاشورا وارد شده و در غیر عاشورا نیز خوانده می شود.

فصل سوم: شباهتها

امام زمان (علیه السلام) میراثدار انبیا (علیه السلام):
الف) جامع کمالات:
مهدی موعود (علیه السلام) هم شباهت تام به انبیای گذشته دارد و هم میراثدار تمام انبیا است.
باقر آل محمد (علیه السلام) درباره شباهت آن حضرت به انبیا و رسولان سلف فرمود: «إنَّ فِی الْقائِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شَبَهاً مِنْ خَمسَهٍ مِنَ الرُّسُل یونُسُ بْنُ مَتی وَ یُوسُفُ بْنُ یَعْقُوب وَ موسی وَ عیسی وَ مُحَمَّد صَلَواتُ الله عَلَیْهِمْ أجْمَعینَ...(314)؛ به راستی قائم آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شباهتی به پنج تن از رسولان: یونس و یوسف و موسی و عیسی و محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارد».
«شباهتش به یونس بن متی، بازگشت او از غیبت است؛ در حالی که با وجود سن زیاد، جوان باشد و اما شباهتش به یوسف بن یعقوب، پنهان زیستن آن حضرت از خاص و عام و مخفی شدن از برادران و پوشیده شدن امر او بر پدرش، یعقوب (علیه السلام) باشد و این در حالی بود که بین او و پدر، بستگان و پیروانش، فاصله کمی بود.
شباهت آن حضرت به موسی (علیه السلام)، ترس دائمی داشتن از دشمنان و طولانی بودن غیبت و پنهانی بودن تولد اوست و این که پیروانش پس از او از اذیت و خواری در رنج بودند تا اینکه سرانجام خدای عز و جل، ظهورش را اجازه فرمود و او را بر دشمنانش یاری و نصرت بخشید.
شباهتش به عیسی (علیه السلام)، اختلاف کسانی است که درباره او اختلاف کردند. گروهی گفتند: به دنیا نیامد، و برخی گفتند: مرد و از دنیا رفت و عده ای گفتند: کشته و به دار آویخته شد.
شباهتش به جدش محمد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، خروج او با شمشیر و کشتن دشمنان خدا و دشمنان رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و جباران و سرکشان است»(315).
در بخشی از روایتی طولانی که مفضل بن عمر از حضرت صادق (علیه السلام) نقل کرده است، چنین می خوانیم:
«وَ سَیِّدُنَا الْقائِمُ (علیه السلام) مُسْنِدٌ ظَهْرَهُ اِلَی الْکَعْبَهِ وَ یَقُولُ: یَا مَعْشَرَ الْخَلائِقِ اَلا وَ مَنْ اَرادَ اَنْ یَنْظُرَ اِلی آدَمَ وَ شَیْثَ، فَها اَنَا ذا آدَمُ وَ شَیْثُ، اَلا وَ مَنْ اَرادَ اَنْ یَنْظُرَ اِلی نُوحٍ وَ وَلَدِهِ سامْ فَها اَنَا ذا نُوحٌ وَ سامُ، اَلا وَ مَنْ اَرادَ اَنْ یَنْظُرَ اِلَی اِبْراهیمَ وَ اِسْماعیلَ فَها اَنَا ذا اِبْراهیمُ وَ اِسْماعیلُ اَلا وَ مَنْ اَرادَ اَنْ یَنْظُرَ اِلی مُوسی وَ یُوشَعَ فَها اَنَا ذا مُوسی وَ یُوشَعُ اَلا وَ مَنْ اَرادَ اَنْ یَنْظُرَ اِلی عیسی وَ شَمعونَ فَها اَنَا ذا عیسی وَ شَمعونُ. اَلا وَ مَن اَرادَ اَن یَنْظُرَ اِلی مُحَمَّدٍ وَ اَمیرِ الْمُؤمِنین صَلَواتُ الله عَلَیهما فَها اَنَا ذا مُحَمَّدٌ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وَ اَمیر الْمُؤمِنین (علیه السلام) اَلا وَ مَن اَرادَ اَن یَنْظُرَ اِلی الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْن (علیه السلام) فَها اَنَا ذَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ اَلا وَ مَن اَرادَ اَن یَنْظُرَ اِلی الائمهِ مِنْ وُلْدِ الحُسَینِ (علیه السلام) فَها اَنا ذا الاَئِمَّهُ (علیه السلام)(316)؛ آقای ما قائم (علیه السلام) پشت خود را به کعبه تکیه زده، می فرماید: ای گروه مردم! بیدار باشید! هر کس می خواهد آدم و شیث را ببیند، اکنون منم آدم و شیث. بیدار باشید! هر کس می خواهد نوح و فرزندش سام را به تماشا نشیند، اکنون منم نوح و سام. آگاه باشید! هر کس می خواهد ابراهیم و اسماعیل را ببیند، اکنون منم ابراهیم و اسماعیل. بیدار باشید! کسی که می خواهد موسی و یوشع را بنگرد، اکنون منم موسی و یوشع. آگاه باشید! هر کس می خواهد عیسی و شمعون را بنگرد، اکنون منم عیسی و شمعون. بیدار باشید! هر کس می خواهد محمد و امیر مؤمنان را بنگرد، اکنون منم محمد و علی. بیدار باشید! هر کس می خواهد حسن و حسین را بنگرد، اکنون منم حسن و حسین. بیدار باشید! هر کس می خواهد امامان از فرزندان حسین را تماشا کند، اکنون من، همان عصاره ائمه از فرزندان حسینم».
چهارده معصوم را یکجا منم عترت و قرآن به یک معنا منم!
در حقیقت با آواز جلی باید گفت:

هر چه خوبان همه دارند تو یکجا داری * * * زین سبب هست که اندر دل ما جا داری

قابل دقت است که مراد از نزدیکی آن حضرت به انبیا و یا شباهت او، همان همرنگی و همگونی کمالی و جمالی است؛ یعنی صفات کمال و اخلاق ستوده در انبیا، در او نیز جمع است؛ چنان که در بخشی از لوح فاطمه زهرا(س) که جابر نقل کرده است، می خوانیم:
«وَ الْخازِنَ لِعِلْمِیَ الْحَسَنَ (ثُمَّ) وَ اَکْمَلَ ذلِکَ بِابْنِهِ (م - ح- م - د) رَحْمَهً لِلْعالَمینَ عَلَیْهِ کَمالُ مُوسی وَ بَهاءُ عیسی وَ صَبْرُ اَیّوبَ(317)؛ گنجینه دار علم من حسن (عسکری) است و کامل می شود آن (سلسله امامت) با فرزندش مهدی که رحمت بر جهانیان است و دارای کمال موسی و عظمت عیسی و بردباری ایوب است».
این همه تأکید برای آن است که مردم در دوران ظهور، جامعیت امام زمان (علیه السلام) را درک کنند و بفهمند که همه انبیا و اولیا در او خلاصه شده اند و تمام علوم انبیا و کتب آسمانی آنها نزد او جمع است؛ از این رو امام صادق (علیه السلام) فرمود: «کُلّ نَبِیٍ وَرِثَ عِلماً اَوْ غَیْرَهُ فَقَدِ انْتَهی اِلی مُحَمَّدٍ (صلّی الله علیه و آله و سلّم)(318)؛ هر پیغمبری علم یا غیر آن را به ارث برده، به محمد منتهی می شود». علوم حضرت محمد به وارثان او و آخرین وارث و وصی اش می رسد؛ چنان که امام باقر (علیه السلام) فرمود: «اِنَّ الْعِلْمَ بِکِتابِ الله عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّهِ نَبِیِّهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لَیَنْبُتُ فی قَلْبِ مَهْدِیِّنا کما یَنْبُتُ الزَّرعُ عَلی اَحْسَنِ نَباتِهِ فَمَنْ بَقی مِنْکُم حَتّی یراهُ فَلْیَقُلْ حینَ یَراهُ السَّلامُ عَلَیْکُم یا اَهلَ بَیتِ الرَّحمَهِ وَ مَعدِنِ الْعِلمِ وَ مَوْضِعِ الرِّسالَهِ اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا بَقیَّهَ الله فی اَرْضِهِ(319)؛ به راستی آگاهی به کتاب خدای عزیز و جلیل و سنت پیامبرش (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، در قلب مهدی ما می روید! مانند، روییدن زراعت بر نیکوترین حالت؛ پس کسی که از شما باقی بماند تا او را ببیند، باید در آن هنگام بگوید: سلام بر شما ای اهل بیت رحمت و معدن دانش و محل رسالت! سلام بر تو ای باقی مانده خدا در زمین او!»
در نتیجه حضرت مهدی (علیه السلام)، نه تنها جامع صفات کمال و جمالِ انبیای گذشته است؛ بلکه جامع علوم آنها و آگاه به کتب آسمانی آنان نیز است؛ چنان که امام صادق (علیه السلام) می فرماید که امام زمان (علیه السلام) می گوید: «هر کس که کتابها(ی آسمانی) و صحف (انبیا) را می خواند، پس باید از من بشنود».
سپس ابتدا می کند به (خواندن) صحفی که خداوند بر آدم و شیث نازل فرمود و امت (و پیروان) آدم و شیث می گویند: «به خدا سوگند! این، همان صحف واقعی است و به راستی ما را نشان داد آنچه نمی دانستیم و در آن وجود دارد و آنچه بر ما مخفی مانده بود و آنچه از آن افتاده بود و تبدیل و تحریف شده بود».
آن گاه تورات و انجیل و زبور را می خواند و اهل تورات و زبور می گویند: «هذِهِ وَ اللهِ التُّوراهُ الْجامِعَهُ وَ الزَّبورُ التَّمامُ وَ الاِنجیلُ الْکامِلُ وَ اِنَّهااَضْعافُ ما قَرَأْنا مِنْها(320)؛ به خدا سوگند! تورات جامع و زبور تمام و انجیل کامل، این است و به راستی آن، چندین برابر آن چیزی است که ما پیش خوانده بودیم».
ب) میراثدار انبیا:
حضرت حجت (علیه السلام) بر اساس اخبار و روایات رسیده، هنگام ظهور، تمام مواریث منحصر به فرد انبیا را همراه دارد؛ مانند پیراهن ابراهیم و یوسف (علیه السلام)، عصای موسی (علیه السلام)، انگشتر سلیمان (علیه السلام)، تابوت سکینه، پرچم و شمشیر پیامبر خاتم (صلّی الله علیه و آله و سلّم).
ابی الجارود از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده است که آن حضرت فرمود:
«اِذا ظَهَرَ الْقائِمُ (علیه السلام) ظَهَرَ بِرایَهِ رَسول اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وَ خاتَمِ سُلَیْمانَ وَ حَجَرِ مُوسی وَ عَصاهُ ثُم یَأمُرُ مُنادیهِ فَیُنادی اَلا لایَحمِلُ رَجَلٌ مِنْکُم طَعاماً وَ لا شَراباً وَ لا عَلَفاً فَیَقولُ اَصحابُهُ: اِنَّهُ یُریدُ اَن یَقْتُلَنا وَ یَقْتُلَ دَوابَّنا مِنَ الجُوعِ وَ الْعَطَشِ فَیَسیرُ وَ یَسیرونَ مَعَهُ فَاَوَّلُ مَنْزِلٍ یَنزِلُهُ یَضْرِبُ الْحَجَرَ فَیَنْبَعُ مِنْهُ طَعامٌ وَ شَرابٌ وَ عَلَفٌ فَیَاْکُلُونَ وَ یَشْرَبونَ وَ دَوابُّهُمْ حَتی یَنزِلُوا النَّجَفَ بِظَهْرِ الکُوفَهِ(321)؛ هنگامی که قائم ظهور کند، با پرچم رسول خدا و انگشتر سلیمان و سنگ و عصای موسی ظهور خواهد کرد. سپس منادی او به فرمان آن حضرت ندا می دهد: فردی از شما غذا و آب و علف با خود حمل نکند. پس یارانش می گویند: او قصد دارد ما و چهارپایان ما را بر اثر گرسنگی و تشنگی هلاک کند. پس او حرکت می کند و آنها نیز با او حرکت می کنند. پس در اولین منزلی که آن حضرت فرود می آید، آن سنگ را (به زمین) می زند، پس غذا و آب و علف از آن بیرون می آید و یاران و حیوانات آنان از آن می خورند و می نوشند (وضع به همین منوال است) تا به نجف، پشت کوفه می رسند».
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «وَاِنَّهُ کانَ کُلُّه فِی السَّفطِ وَ تَرَکاتُ جَمیعِ النَّبیّینَ حَتّی عَصاآدَمَ وَ نوحَ (علیه السلام) وَ تَرَکَهُ هودَ وَ صالِحَ (علیه السلام) وَ مَجموعُ اِبراهیم (علیه السلام) وَ صاعُ یُوسُفَ (علیه السلام) وَ مِکیالُ شُعَیْبَ (علیه السلام) وَ میزانُهُ وَعَصی موسی (علیه السلام) وَ تابُوتُه الَّذی فیهِ بَقیهُ ما تَرَکَ الُ موسی وَ آلُ هارونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکهُ وَ دِرعُ داوُدَ (علیه السلام) وَخاتَمُهُ وَ خاتَمُ سُلیْمانَ (علیه السلام) وَ تاجُهُ وَ رَحْلُ عیسی (علیه السلام) وَ میراثُ النَبیین وَ الْمُرسَلینَ فی ذلک السَّفطِ(322)؛ همه آن اشیا (نزد حضرت مهدی) داخل آن جامه دان قرار دارد و همین طور تمامی میراث انبیا حتی عصای آدم و نوح و میراث هود و صالح و مجموع ابراهیم و جام یوسف و پیمانه و ترازوی شعیب و عصای موسی و تابوت [سکینه] او که میراث (یادگارهای) آل موسی و هارون در آن قرار دارد و ملائکه آن را حمل می کنند و زره داوود (علیه السلام) و انگشترش و انگشتر حضرت سلیمان و تاجش و رحل(323) عیسی و میراث انبیا و رسولان (همه) در آن جامه دان قرار دارد».
مواریث انبیا، فقط یک مجموعه اشیای قیمتی و عتیقه نیست که فقط جنبه مالی و آثار باستانی داشته باشد؛ بلکه اشیایی منحصر به فرد است و خواص فوق العاده عجیب و پیشرفته دارد که حضرت را در تحقق حکومت جهانی و بر پایی عدالت فراگیر، کمک و یاری می رساند.

آنچه به خوبان جهان داده اند * * * قسم تو را بهتر از آن داده اند
آنچه بنازند بر آن دلبران * * * جمله تو را هست زیادت بر آن

برای روشن شدن، برخی از آنها را بررسی می کنیم.
پیراهن ابراهیم خلیل و حضرت یوسف (علیه السلام):
این پیراهن، پیراهن بهشتی و بی نهایت خوشبو، حفظ کننده و شفا بخش است. همین پیراهن بود که ابراهیم را از آتش نجات داد و پس از او به اسحاق و آن گاه به یعقوب و یوسف رسید. این همان پیراهن بود که بوی آن را یعقوب از مصر که تا کنعان فاصله زیادی داشت - استشمام کرد(324)؛ چنان که قرآن از زبان او چنین نقل می کند: ﴿إنّی لأجِدُ ریحَ یُوسُفَ لَو لا أنْ تُفَنِّدون﴾ (یوسف: 94) «به راستی من بوی یوسف را استشمام می کنم اگر مرا کم خرد ندانید».
این همان پیراهن است که وسیله ای برای شفای چشمان نابینای یعقوب شد، که بنابر نقل مرحوم طبرسی، بیش از شش سال نابینا بود و قرآن نیز می فرماید: ﴿وَ اَبْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزنِ﴾ (یوسف: 94)؛ «و دیدگانش از غم و اندوه سفید شد».
وقتی حضرت یوسف از حال پدر جویا شد، برادران گفتند: «پدر از فراق تو چشمانش را از دست داده است». حضرت یوسف فرمود: ﴿إذْهَبُوا بِقَمیصی هَذا فَاَلقُوهْ عَلی وَجهِ أبی یَأْتِ بَصیراً﴾ (یوسف: 93) «این پیراهن مرا ببرید و بر صورت پدرم بیندازید که بینا می شود».
وقتی فرد بشارت دهنده به کنعان رسید، پیراهن را بر صورت یعقوب افکند و او همان موقع، بینا شد و آن گاه بود که حضرت یعقوب فرمود: ﴿ألَم اَقُلْ لَکُم إِنّی اَعْلَمُ مِنَ الله ما لا تَعْلَمون﴾ (یوسف: 96) «آیا به شما نگفتم که من از خداوند چیزی می دانم که شما نمی دانید».
حضرت صادق (علیه السلام) درباره سابقه و خاصیت و نهایت این پیراهن، به مفضل فرمود:«اَتَدری ماکانَ قَمیصُ یُوسُفَ (علیه السلام)؛ قالَ: قُلْتُ: لا. قالَ: اِنَّ اِبراهیمَ (علیه السلام) لَمّا اُوْقِدَت لَهُ النّارُ نَزَلَ اِلَیْهِ جَبْرَئیلُ (علیه السلام) بِالْقَمیصِ وَ الْبَسَهُ اِیّاهُ فَلَمْ یَضُرَّهُ مَعَهُ حَرٌّ وَ لا بَرْدٌ فَلَمّا حَضَرَتْهُ الوَفاهُ جَعَلَهُ فی تَمیمَهٍ وَعَلَّقَهُ عَلی اِسحاقَ (علیه السلام) وَ عَلَّقَهُ اِسحاقُ عَلی یَعْقوبَ (علیه السلام) فَلَّما وُلِدَ یوسُفُ عَلَّقَهُ عَلَیهِ وَ کانَ فی عَضُدِهِ حَتی کانَ مِن اَمْرِهِ ما کانَ فَلَمّا اَخْرَجَهُ یوسُفُ مِنَ التَّمیمَهِ وَجَدَ یَعْقوبُ ریحَهُ وَ هُوَ قَولُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «اِنّی لاََجِدُ ریحَ یُوسُفَ لَوْ لا اَنْ تُفَنِّدُونَ فَهو ذلِکَ الْقَمیصُ الَّذی مِنَ الجَّنَهِ قُلتُ: جُعِلْتُ فِداکَ فَاِلی مَنْ صارَ هذَا القَمیصُ قال اِلی اَهْلِهِ وَ هُوَ مَعَ قائِمِنا اِذا خَرَجَ(325)؛ می دانی پیراهن یوسف چه بود؟ گفت: نه. حضرت فرمود: وقتی آتش برای ابراهیم افروخته شد، جبرئیل با این پیراهن به سوی او فرود آمد و آن را بر او پوشاند. پس با آن پیراهن، گرما و سرما به او زیان نمی رساند. چون وفات او نزدیک شد، آن را در جلدی قرار داد و به (گردن) اسحاق آویخت و اسحاق (نیز) بر یعقوب آویخت و چون یوسف متولد شد، یعقوب آن را به یوسف آویخت. هنگامی که آن بلاها به یوسف رسید، آن جلد در بازوی او بود. وقتی یوسف آن پیراهن را از جلد خارج کرد، یعقوب بوی آن را استشمام کرد و این سخن خدا است که می گوید: «همانا من بوی یوسف را استشمام می کنم اگر مرا کم خرد ندانید." پس آن همان پیراهن بهشتی است».
«مفضل» می گوید که عرض کردم: «فدایت شوم! این پیراهن به چه کسی رسید؟» فرمود: «به اهلش رسید و هنگامی که قائم ما قیام کند، آن پیراهن با او خواهد بود».
از روایات فوق به خوبی به دست می آید که آن پیراهن، پیراهنی معجزه آسا و ودیعه الهی است.
قابل ذکر است که این پیراهن در همان حالی که امام صادق (علیه السلام) سابقه و خصوصیات آن را بیان می کرد نزد خود حضرت موجود بود، شاهد این مطلب و مطلب اصلی - که آن پیراهن همراه حضرت مهدی (علیه السلام) خواهد بود - روایت یعقوب بن شعیب است که می گوید: نزد حضرت صادق (علیه السلام) بودم، حضرت فرمود:«اَلا اُریکَ قَمیصَ الْقائِم الَّذی یَقومُ عَلَیْه؟ فَقُلْتُ: بَلی. فَدَعا بِقَمْطَرٍ فَفَتَحَهُ وَ اَخْرَجَ مِنه قَمیصَ کَرابیسَ فَنَشَرَهُ فَاِذا فی کُمِّهِ الاَیْسَرِ دَمٌ فَقالَ: هذا قَمیصُ رَسولِ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) الَّذی عَلَیْهِ یَوْمَ ضُرِبَتْ رباعیّتُهُ وَ فیهِ یَقَوْمُ الْقائِمُ فَقَبَّلتُ الدَّمَ وَ وَضَعْتُهُ عَلی وَجْهی ثُمَّ طَواهُ اَبو عَبْدِ الله (علیه السلام) وَ رَفَعَهُ(326)؛ آیا نمی خواهی پیراهن قائم را که در آن قیام می کند به تو نشان دهم؟ عرضه داشتم: چرا. پس حضرت، جعبه ای را خواست و آن را گشود و یک پیراهن کرباس از داخل آن بیرون آورد و آن را باز کرد. پس دیدم که آستین چپ آن خون آلود است. حضرت فرمود: این پیراهن پیامبر است، روزی که دندانهای رباعی آن حضرت در جنگ شکست، آن را بر تن داشت و در آن قائم قیام می کند. یعقوب می گوید: من خون را بوسیدم و آن را به صورت خود گذاشتم و آن گاه حضرت پیراهن را پیچید و بر داشت».
عصای حضرت موسی (علیه السلام):
دومین میراثی که حضرت مهدی (علیه السلام) همراه دارد، عصای موسی (علیه السلام) است. این عصا نیز طبق نقل قرآن و روایات، یکی از معجزات حضرت موسی بوده است که بعد از ظهور مهدی (علیه السلام) در اختیار او قرار می گیرد تا در تحقق اهدافش او را یاری رساند. محمد بن فیض از حضرت باقرالعلوم (علیه السلام) نقل می کند که آن حضرت فرمود:
«کانَ عَصی موسی (علیه السلام) لادَمَ فَصارَت الی شُعَیبٍ ثُمَّ صارَت الی موسی بنِ عِمرانَ (علیه السلام) وَ اِنَّها لَعِندَنا وَ اِنَّ عَهدی بِها آنِفا وَ هِیَ خَضْراءٌ کَهَیْئَتِها حینَ انْتَزَعَتْ مِنْ شَجَرِها وَ اِنَّها لَتَنْطِقُ اِذَا اسْتُنطِقَتْ. اُعِدَّتْ لِقائِمِنا لِیضَعَ کَما کانَ موسی یَضعُ بِها وَ اِنَّها لَتَروُعُ وَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکوُنَ وَ تَصْنَعُ کَما تُؤمَرُ وَ اِنَّها حَیثُ اَقْبَلَتْ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ تَفْتَحُ لَها شَفَتانِ اِحدیهما فِی الاَرْضِ وَ الاُخْری فِی السَّقْفِ وَ بَیْنَهُما اَرْبَعونَ ذِراعاً وَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ بلسانِها(327)؛ عصای موسی از آدم بود و سپس به دست شعیب رسید و سرانجام به دست موسی بن عمران (علیه السلام) و اکنون در دست ماست و الآن در دست من است و آن عصا سبز است؛ همانند روزی است که از درخت بریده شده است و به راستی آن عصا هرگاه استنطاق شود، سخن می گوید. این عصا برای قائم ما آماده شده است تا همچون موسی بن عمران آن را به کار برد و این عصا [اهل باطل را] می ترساند و هر چه بیندازند می بلعد و همان کاری را انجام می دهد که فرمان داده شده است و هر جا رو کند، می بلعد آنچه را که به طرفش بیاندازند، دو لب باز می کند (در بعضی از نسخه ها وارد شده به دو شعبه می شود) که یکی روی زمین و دیگری تا سقف است که بین آن دو لب (یا دو شعبه) چهل ذراع است و هر چه به طرفش بیندازند با زبانش می بلعد».
قرآن نیز به بزرگی و خصوصیات این عصا اشاره دارد(328). این عصا، همان است که به اذن خداوند، به اژدها تبدیل شد و آنچه که جادوگران از ریسمانها و چوبها به شکل مار درآورده بودند را بلعید و با چشمان دهشتناک خود متوجه فرعون شد. فرعون از ترس بی هوش شد(329) و بر اثر این حمله و فرار جمعیت، هزاران نفر زیر دست و پا از بین رفتند(330).
انگشتر حضرت سلیمان:
یکی دیگر از مواریث انبیا، انگشتر حضرت سلیمان است که در اختیار حضرت مهدی (علیه السلام) قرار می گیرد. آن حضرت از سمت صفا ظاهر می شود، در حالی که انگشتر سلیمان و عصای موسی با اوست(331).
این انگشتر دارای ویژگیهایی معجزه آساست؛ چرا که به کمک آن به سادگی می توان مؤمن را از کافر تشخیص داد و قدرت تسلطی که حضرت سلیمان بر موجودات جهان یافته بود، از طریق این انگشتر بود؛ چنان که امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«جَعَلَ الله عَزَّ وَ جَلَّ مُلْکَ سُلَیْمانَ فی خاتَمِهِ فَکانَ اِذا لَبِسَهُ حَضَرَتْهُ الجِنُّ وَ الاِنْسُ وَ الشَّیاطینُ وَ جَمیعُ الطَّیْرِ وَ الْوَحشُ وَ اَطاعُوهُ(332)؛ خداوند، پادشاهی سلیمان را در انگشترش قرار داده بود. پس هرگاه آن انگشتر را در دست می کرد، جن و انس و شیاطین و همه پرندگان و وحشیان نزد او حاضر می شدند، و از او اطاعت می کردند».
این انگشتر در دوران ظهور کاربردهایی دارد؛ از جمله تشخیص کافر از مؤمن؛ چنان که علی (علیه السلام) فرمود: «تَضَعُ الْخاتَمَ عَلی وَجْهِ کلِّ مؤمن فَیُطْبَعُ فیه هذا مؤمِنٌ حَقَّاً وَ تَضَعُهُ عَلی وَجْهِ کُلِّ کافِرٍ فیُکْتَبُ فیهِ هذا کافِرٌ حقّاً. اِنَّ المُؤمِنَ لَیُنادی اَلْوَیْلُ لَکَ یا کْافِرُ وَ إِنَّ الْکافِرَ یُنادی طوبی لَکَ یا مؤمِنُ وَدَدْتُ اَنّی الْیَوْمَ مِثْلُکَ فَاَفوزَ فَوزاً(333)؛ [و امام زمان هر گاه] انگشتر را بر روی هر مؤمنی قرار می دهد، نوشته می شود: این واقعا مؤمن است و آن را بر صورت هر کافری قرار می دهد، پس بر صورتش نوشته می شود: این واقعا کافر است تا آنجا که مؤمن صدا می زند: ای کافر! وای بر تو باد؛ (ولی) کافر داد می زند ای مؤمن! خوشا به حالت! دوست داشتم امروز مثل تو بودم تا رستگار می شدم».
تابوت سکینه:
چهارمین میراثی که از انبیای گذشته به حضرت مهدی (علیه السلام) می رسد تابوت سکینه و یا صندوق عهد است که هنگام ظهور، همراه آن حضرت است.
این تابوت، همان صندوقی است که مادر موسی او را در آن گذاشت و به دریا افکند. هنگامی که عمال فرعون او را از دریا گرفتند و موسی را از آن بیرون آوردند، همچنان در دستگاه فرعون نگه داری می شد و سپس به دست بنی اسرائیل افتاد. بنی اسرائیل این صندوق خاطره انگیز را محترم می شمردند و به آن تبرک می جستند.
موسی در واپسین روزهای عمر خود، الواح مقدس که احکام خدا بر آن نوشته بود به ضمیمه زره خود و یادگارهای دیگر را در آن نهاد و به وصی خویش یوشع بن نون سپرد. به این ترتیب، اهمیت این صندوق نزد بنی اسرائیل بیشتر شد. آنها در جنگهایی که میان آنان و دشمنان واقع می شد، آن را با خود می بردند و اثر روانی و معنوی خاصی داشت، از این رو گفته اند آنان تا زمانی که این صندوق خاطره انگیز با آن محتویات مقدس در میانشان بود، با سر بلندی زندگی می کردند(334).
در منابع روایی آمده است که این تابوت، پس از ظهور، در اختیار امام زمان (علیه السلام) قرار می گیرد؛ از جمله حضرت ختمی مرتبت (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «اِنَّ الْمَهْدی مُستَخرِجٌ تابُوتَ السَّکینهِ مِن غارِ اَنْطاکیَّه وَ اَسْفارَ التّوراهِ مِنْ جَبَلٍ بِالشّامِ یُحاجُّ بِهَا الْیَهُودَ فَیُسْلِمُ کَثیرٌ مِنهُم(335)؛ به راستی مهدی (علیه السلام) تابوت سکینه را از غار انطاکیه و سِفْرهای تورات را از کوهی درشام بیرون می آورد و به کمک آن با یهود محاجّه می کند، سپس عده زیادی از یهودیان مسلمان می شوند».
کاربرد تابوت سکینه در زمان ظهور:
از خواص منحصر به فرد تابوت سکینه در دوران ظهور حضرت (علیه السلام) آن است که آن را به هر شهری (که از فرمان آن حضرت تخلف کرده است) و یا کشوری ارسال کند، طعمه حریق شده و از جغرافیای جهان محو خواهد شد. بدین سان، خدای قهار، حضرت را با عصای موسی، انگشتر سلیمان و تابوت سکینه، مجهز ساخته که پیشرفته ترین اسلحه بشری نیز در مقابل آن، توان مقابله و استقامت نخواهد داشت(336).
زره، پرچم، شمشیر و... پیامبر خاتم (صلّی الله علیه و آله و سلّم):
از دیگر میراثهای پیامبران که به حضرت مهدی (علیه السلام) می رسد، مجموعه ای از میراث گرانبهای پیامبر خاتم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است؛ مانند: زره، پرچم و براق آن حضرت. امام صادق (علیه السلام) درباره زره آن حضرت که به مهدی موعود (علیه السلام) می رسد به ابا بصیر فرمود: ای ابا محمد! پدرم زره رسول خدا را پوشید و آن را به زمین می کشید و من نیز آن را پوشیدم که نزدیک بود به اندازه باشد، آن گاه فرمود: «وَ اَنَّهاتَکونُ مِنَ الْقائِم کَما کانَتْ مِنْ رَسولِ الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مُشَمِّرَهً کَاَنَّهُ تُرْفَعُ نِطاقُها بِحَلْقَتَیْنِ(337)؛ و آن زره بر بدن و قامت قائم (علیه السلام)، همان گونه است که بر بدن رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود و دامن آن زره از زمین بالاتر است؛ به نحوی که گویا جلوی آن با دو حلقه بالا رفته است».
همچنین درباره پرچم و شمشیر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «ثُمَّ یَهُزُّ الرّایَهَ الْجَلیَّهَ وَ یَنشرُها وَ هِیَ رایَهُ رَسولِ الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) السَّحابه وَ دِرْعُ رَسولِ الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) السّابِغَهَ، وَ یَتَقَلَّدُ بِسَیْفِ رَسولِ الله ذِی الْفَقارِ(338)؛ سپس پرچم روشن را به اهتزار در می آورد و آن را می گشاید و آن همان پرچم رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به نام سحابه است و (همچنین) زره پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به نام سابغه را همراه دارد و شمشیر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به نام ذوالفقار را به گردن می آویزد».
همچنین جابر بن عبد الله انصاری از امام باقر (علیه السلام) نقل می کند که آن حضرت فرمود: «یَظهَرُ الْمَهدیُّ بِمَکَّهَ عِندَ الْعِشاءِ وَ مَعَهُ رایَهُ رسول الله وَ قَمیصُهُ وَ سَیْفُهُ(339)؛ مهدی (علیه السلام) در مکه، هنگام نماز عشا ظهور می کند؛ در حالی که پرچم و لباس و شمشیر رسول خدا همراه اوست».
قابل ذکر است که یادگارهای خاتم انبیاء و میراث او نیز کاربرد فوق العاده ای برای حضرت مهدی (علیه السلام) دارد که در روایات بدان اشاره شده است؛ از جمله ابان بن تغلب از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است که آن حضرت فرمود:
«کَاَنّی بِالْقائِم (علیه السلام) عَلی نَجَفِ الکوفهِ وَقَد لَبِسَ دِرْعَ رَسولِ الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فَیَنتَفِضُ هُوَ بِها فَتَسْتَدیرُ عَلَیهِ فَیُغَشّیها بِخَداجَهٍ مِن اِسْتَبرَقٍ وَ یَرْکَبُ فَرَساً اَدْهَمُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ شِمراخٌ فَیَنْتَفِضُ بِهِ اِنتِفاضَهً لایَبقی اَهْلُ بِلادٍ اِلاّ وَ هُمْ یَرَوْنَ اَنَّهُ مَعَهُم فی بِلادِهِمْ فَیَنْشُرُ رایَهَ رَسُولِ الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عَمُودُها مِنْ عَمُودِالعَرْشِ وَ سائِرُها مِن نصرِ الله لا یَهوی بها اِلی شَیْء اَبَداً إلاّ اَهْلَکَهُ الله فَاِذا هَزَّها لَم یَبْق مؤمِنٌ ِالاّ صارَ قَلْبُهُ کَزُبُرِالْحَدید وَ یُعطِی المُؤمِنَ قُوَّهَ اَربَعینَ رَجُلاً(340)؛ گویا من قائم را می بینم در نجف کوفه، در حالی که زره پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را پوشیده، پس آن حضرت با آن زره که بر او احاطه دارد حرکت می کند و لباس ضخیمی (و یا حریری همراه با پنبه که زره را منور ساخته) بر آن می پوشد و بر اسب تیره رنگ و ابلق سوار شده است که میان پیشانی تاگلویش سفید است. پس اسبش او را به حرکت در می آورد؛ به گونه ای که مردم هر شهری می بینند، قائم در میان شهرهای آنهاست؛ پس پرچم رسول خدا را باز می کند [که] دستگیره آن از عمود عرش [الهی] است و حرکت دهنده آن از یاری خدا است. با آن پرچم به سوی هر چیزی رو کند، خداوند آن را به هلاکت می رساند، پس هنگامی که آن پرچم را به اهتزاز در آورد مؤمنی باقی نمی ماند، مگر اینکه قلبش همچون پاره آهنی [سخت و محکم] شود و به مؤمن، توان چهل نفر را اعطا می کند».
شباهتهای پیامبر اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امام زمان (علیه السلام):
خداوند تبارک و تعالی، نور هدایت را در خاندان آخرین ستاره درخشان آسمان نبوت قرار داد و محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آخرین پیامبر، برترین برگزیده در میان انبیا و رحمتی برای عالمیان است.
امام مهدی (علیه السلام) می آید تا احیا کننده احکام کتاب الهی و سنّت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد: «وَ مُجَدِّداً لِمَا عُطِّلَ مِنْ أَحْکَامِ کِتَابِکَ... وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ(341)؛ و تازه کننده احکام تعطیل شده از قرآن تو... و سنت پیغمبرت باشد».
امام مهدی (علیه السلام) آرزوی پیامبر و سرور قلب نبی است: «اللَّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بِرُوءْیَتِهِ(342)؛ خدایا! پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به دیدار او شاد کن».
امام مهدی (علیه السلام) بشارت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است: «...أُبَشِّرُکُمْ بِالْمَهْدِیِّ علیه السلام»(343).
حضرت مهدی (علیه السلام) قائم مقام رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است: «وَ الْقَیِّمِ مَقَامَهُ»(344).
امام زمان (علیه السلام) آرزوی همه تاریخ و آرزوی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای رساندن امتش به آزادی است: «...بِهِ یُخْرِجُ ذُلَّ الرِّقِّ مِنْ أَعْنَاقِکُمْ(345)؛ خداوند به سبب مهدی (علیه السلام) زنجیرهای بردگی و اسارت را از گردنهای شما بر می دارد».
اکنون بشر، چشم به راه قافله سالاری است تا در پرتو رهبری پیامبر گونه او، لبیک گویان قدم به صراط مستقیم بگذارد. حال که جهانیان در جاهلیت مدرن و در حجابی از جهل و نادانی خفته اند، تنها وجود حیات بخشی چون رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می تواند بشر را از این خواب گران بیدار کند.
«اَللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنَا صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ غَیْبَهَ وَلِیِّنَا(346)؛ خدایا! ما شکایت به درگاهت می کنیم از نبودن پیامبرمان که درود تو بر او و آلش باد! و از غیبت ولیّ مان».
حضرت مهدی (علیه السلام) مشترکات فراوانی با جدّ بزرگوارشان رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارند که در این مقاله سعی شده است به بیان گوشه هایی از پیوندها و اوصاف مشترک این دو بزرگوار پرداخته شود.
الف) پیوندها:
شهادت به نبوت:
در بیان ولادت حضرت حجّت (علیه السلام)، حکیمه خاتون عمه امام حسن عسکری (علیه السلام) نقل می کند: ناگهان آن فرزند عزیز را مشاهده کردم که در حال سجده بود و دو انگشت سبابه خود را بلند کرد و فرمود:
«أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ [وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ] وَ أَنَّ جَدِّی مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم)...»(347).
همچنین از جانب امام حسن عسکری (علیه السلام) نقل می کنند که فرمود: «ای فرزندم! سخن بگو!» و او اظهار داشت: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم)...»(348).
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید: «اَلْقَائِمُ مِنْ وُلْدِی(349)؛ قائم از فرزندان من است».
و در جایی دیگر فرموده اند: «الْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدِی(350)؛ مهدی از فرزندان من است».
امام یازدهم (علیه السلام) در بستر شهادت، خطاب به امام زمان (علیه السلام) فرمود: «أَبْشِرْ یَا بُنَیَّ... وَلَدَکَ رَسُولُ اللهِ وَ أَنْتَ خَاتَمُ الْأَئِمَّهِ الطَّاهِرینَ وَ بَشَّرَ بِکَ رَسُولُ اللهِ وَ سَمَّاکَ وَ کَنَّاکَ بِذَلِکَ(351)؛ بشارت بر تو باد ای پسرم!... جد تو رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و تو خاتم ائمه طاهرین هستی و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به [ولادت] تو بشارت داده است و این اسم و کنیه را برای تو قرار داد».
شبیه ترین مردم به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم):
امام علی (علیه السلام) می فرماید: «ألَا اِنَّهُ اَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقا وَ خُلْقا وَ حُسْنا بِرَسُولِ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم)(352)؛ همانا او (مهدی (علیه السلام)) شبیه ترین مردم از نظر خَلق و خُلق و نیکویی به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است».
وحدت در اطاعت و عصیان:
امام جعفر صادق (علیه السلام) از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل می کند:
«اَلْقَائِمُ مِنْ وُلْدِی... مَنْ أَطَاعَهُ فَقَدْ أَطَاعَنِی وَ مَنْ عَصَاهُ ُ فَقَدْ عَصَانِی وَ مَنْ أَنْکَرَهُ فِی غَیْبَتِهِ فَقَدْ أَنْکَرَنِی وَ مَنْ کَذَّبَهُ فَقَدْ کَذَّبَنِی وَ مَنْ صَدَّقَهُ فَقَدْ صَدَّقَنِی إِلَی اللهِ أَشْکُو الْمُکَذِّبِینَ لِی فِی أَمْرِهِ وَ الْجَاحِدِینَ لِقَوْلِی فِی شَأْنِهِ وَ الْمُضِلِّینَ لِأُمَّتِی عَنْ طَرِیقَتِهِ ﴿وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ﴾ (شعراء: 227)(353)؛ قائم از فرزندان من است... کسی که از او اطاعت کند، از من اطاعت کرده است و کسی که او را نافرمانی کند، من را نافرمانی کرده است و کسی که او را در دوران غیبتش انکار کند، مرا انکار کرده است و کسی که او را تکذیب کند، مرا تکذیب کرده است و کسی که او را تصدیق کند، مرا تصدیق کرده است. از کسانی که گفتار مرا درباره او انکار و تکذیب می کنند و از کسانی از امتم که مردم را از طریقه او گمراه می سازند، به خداوند شکایت می برم؛ و به زودی کسانی که ظلم کرده اند، خواهند دانست به چه کیفرگاهی بازگشت می کنند».
وحدت در انکار:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «مَنْ أَقَرَّ بِجَمِیعِ الْأَئِمَّهِ (علیه السلام) وَ جَحَدَ الْمَهْدِیَّ کَانَ کَمَنْ أَقَرَّ بِجَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ وَ جَحَدَ مُحَمَّداً (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نُبُوَّتَهُ؛ )(1)( کسی که به همه امامان (علیه السلام) اقرار کند و امام مهدی (علیه السلام) را انکار کند، مانند کسی است که به همه پیامبران اقرار کند، اما نبوت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را انکار کند».
حضرت صادق (علیه السلام) از پدرانشان از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل می کند که فرمود: «مَنْ أَنْکَرَ الْقَائِمَ مِنْ وُلْدِی فَقَدْ أَنْکَرَنِی(354)؛ هر کس قائم از فرزندان مرا انکار کند، مرا انکار کرده است».
ثواب انتظار فرج:
امام سجاد (علیه السلام) فرمود: «إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَیْبَتِهِ وَ الْقَائِلِینَ بِإِمَامَتِهِ وَ الْمُنْتَظِرِینَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ مِنْ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ لِأَنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَهِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَیْبَهُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَهِ الْمُشَاهَدَهِ وَ جَعَلَهُمْ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ بِمَنْزِلَهِ الْمُجَاهِدِینَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بِالسَّیْفِ(355)؛ همانا مردم زمان غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) که امامت او را باور دارند و منتظرین ظهور او، از مردم دیگر زمانها برترند؛ چرا که خدای متعال به آنان عقل و درک و قدرت شناختی داده است که غیبت بر ایشان چون ظهور است و خداوند، آنان را در آن زمان، هم پایه مجاهدانی قرار داده است که در رکاب رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شمشیر زده اند».
بعثت و ظهور با فاصله طولانی:
امام زمان (علیه السلام) همچون پیامبر گرامی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پس از غیبت طولانی و فاصله ای بسیار از اوصیای پیش از خویش ظهور می کند.
امام علی (علیه السلام) درباره پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید: «أَرْسَلَهُ عَلَی حِینِ فَتْرَهٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ هَفْوَهٍ عَنِ الْعَمَلِ وَ غَبَاوَهٍ مِنَ الْأُمَمِ(356)؛ خداوند او را زمانی فرستاد که با زمان پیامبران گذشته، فاصله طولانی داشت و مردم از نیکوکاری فاصله گرفته و امتها به نادانی گرفتار شده بودند».
امام صادق (علیه السلام) نیز در وصف امام مهدی (علیه السلام) می فرماید: «اَلَّذِی یَمْلَأُهَا عَدْلاً کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً عَلی فَتْرَهٍ مِنَ الْأَئِمَّهِ یَأْتی کَمَا أَنَّ النَّبِیَّ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بُعِثَ عَلَی فَتْرَهٍ مِنَ الرُّسُلِ(357)؛ او کسی است که آن (زمین) را از عدالت پر می کند، همان گونه که از ظلم و جور پر شده است. پس از یک دوره فترت(358) از ائمه (علیه السلام) می آید؛ چنان که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز پس از یک فاصله طولانی از پیامبران مبعوث شدند».
مشابهت در خصوصیات زمانه:
1. پیش از ظهور:
امام علی (علیه السلام) زمانه پیش از رسالت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را این گونه توصیف می کنند:
«أَرْسَلَهُ عَلَی حِینِ فَتْرَهٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَهٍ مِنَ الْأُمَمِ وَ اعْتِزَامٍ مِنَ الْفِتَنِ وَ انْتِشَارٍ مِنَ الْأُمُورِ وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ وَ الدُّنْیَا کَاسِفَهُ النُّورِ ظَاهِرَهُ الْغُرُورِ عَلَی حِینِ اصْفِرَارٍ مِنْ وَرَقِهَا وَ إِیَاسٍ مِنْ ثَمَرِهَا وَ أغْوِرَارٍ مِنْ مَائِهَا قَدْ دَرَسَتْ مَنَارُ الْهُدَی وَ ظَهَرَتْ أَعْلَامُ الرَّدَی فَهِیَ مُتَجَهِّمَهٌ لِأَهْلِهَا عَابِسَهٌ فِی وَجْهِ طَالِبِهَا ثَمَرُهَا الْفِتْنَهُ وَ طَعَامُهَا الْجِیفَهُ وَ شِعَارُهَا الْخَوْفُ وَ دِثَارُهَا السَّیْفُ(359)؛ خداوند پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را هنگامی معبوث فرمود که از زمان بعثت پیامبران پیشین مدتها گذشته و ملتها در خواب عمیقی فرو رفته بودند. فتنه و فساد، جهان را فرا گرفته و اعمال زشت رواج یافته بود. آتش جنگ، همه جا زبانه می کشید و دنیا بی نور و پر از مکر و فریب شده بود. برگهای درخت زندگی به زردی گراییده و امید از باروری درختانش قطع شده بود. آبهایش فرو خشکیده و نشانه های هدایت، کهنه و ویران شده بود. پرچمهای هلاکت و گمراهی آشکار و دنیا با قیافه زشتی به مردم می نگریست، و با چهره ای عبوس و غم آلود با اهل دنیا رو به رو می شد. میوه های درخت دنیا فتنه، و خوراکش مردار بود، در درونش وحشت و اضطراب، و بر بیرون، شمشیرهای ستم حکومت داشت».
امام باقر (علیه السلام) در وصف زمانه پیش از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) می فرماید: «لَا یَقُومُ الْقَائِمُ (علیه السلام) إِلَّا عَلَی خَوْفٍ شَدِیدٍ وَ زَلَازِلَ وَ فِتْنَهٍ وَ بَلَاءٍ یُصِیبُ النَّاسَ... وَ اخْتِلَافٍ شَدِیدٍ بَیْنَ النَّاسِ وَ تَشَتُّتٍ فِی دِینِهِمْ(360)؛ قائم (علیه السلام) قیام نمی کند، مگر [در زمانی که] ترسهای بزرگ پدید آمده، و زلزله ها و فتنه ها و گرفتاریها به مردم رسیده... و اختلافهای شدید، میان مردمان رخ داده و در دینشان تفرقه ایجاد شده است».
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز، ضمن حدیثی طولانی در معراج، دوره پیش از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) را این گونه توصیف کرده اند: «یَکُونُ ذَلِکَ إِذَا رُفِعَ الْعِلْمُ وَ ظَهَرَ الْجَهْلُ وَ کَثُرَ الْقُرَّاءُ وَ قَلَّ الْعَمَلُ وَ کَثُرَ الْقَتْلُ... وَ کَثُرَ الْجَوْرُ وَ الْفَسَادُ وَ ظَهَرَ الْمُنْکَرُ... وَ صَارَتِ الْأُمَرَاءُ کَفَرَهً وَ أَوْلِیَاوءُهُمْ فَجَرَهً وَ أَعْوَانُهُمْ ظَلَمَهً وَ ذَوُو الرَّأْیِ مِنْهُمْ فَسَقَهً(361)؛ ظهور مهدی (علیه السلام) وقتی است که علم و دانش واقعی از بین برود و نادانی آشکار شود و قاریان فراوان شوند و عمل [به قرآن] کم شود و قتل و خونریزی زیاد شود... و ظلم و فساد زیاد شود و منکر [و عمل زشت] آشکار شود... و فرمانروایان کافر و والیان آنها فاجر شوند و کارپردازان آنها ستمگر و صاحبان رأی و نظر از آنها فاسق باشند».
2. پس از ظهور:
امیر مؤمنان (علیه السلام) به درگاه خداوند عرضه می دارد: «... اِجْعَلْ شَرَائِفَ صَلَوَاتِکَ وَ نَوَامِیَ بَرَکَاتِکَ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ الْفَاتِحِ لِمَا انْغَلَقَ وَ الْمُعْلِنِ الْحَقَّ بِالْحَقِّ وَ الدَّافِعِ جَیْشَاتِ الْأَبَاطِیلِ وَ الدَّامِغِ صَوْلَاتِ الْأَضَالِیلِ کَمَا حُمِّلَ فَاضْطَلَعَ قَائِماً بِأَمْرِکَ مُسْتَوْفِزاً فِی مَرْضَاتِکَ غَیْرَ نَاکِلٍ عَنْ قُدُمٍ وَ لَا وَاهٍ فِی عَزْمٍ وَاعِیاً لِوَحْیِکَ حَافِظاً لِعَهْدِکَ مَاضِیاً عَلَی نَفَاذِ أَمْرِکَ حَتَّی أَوْرَی قَبَسَ الْقَابِسِ وَ أَضَاءَ الطَّرِیقَ لِلْخَابِطِ وَ هُدِیَتْ بِهِ الْقُلُوبُ بَعْدَ خَوْضَاتِ الْفِتَنِ وَ الاثَامِ وَ أَقَامَ بِمُوضِحَاتِ الْأَعْلَامِ وَ نَیِّرَاتِ الْأَحْکَامِ(362)؛ [خداوندا!]... گرامی ترین درودها و افزون ترین برکات خود را بر محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، بنده و فرستاده ات، اختصاص ده! که خاتم پیامبران گذشته و گشاینده درهای بسته و آشکارکننده حق با برهان است. دفع کننده لشکرهای باطل و درهم کوبنده شوکت گمراهان است؛ آن گونه که بار سنگین رسالت را بر دوش کشید و به فرمانت قیام کرد و به سرعت در راه خشنودی تو گام برداشت و حتّی یک قدم به عقب برنگشت و اراده او سست نشد و در پذیرش و گرفتن وحی نیرومند بود. حافظ و نگهبان عهد و پیمان تو بود و در اجرای فرمانت تلاش کرد تا آنجا که نور حق را آشکار و راه را برای جاهلان روشن ساخت و دلهایی که در فتنه و گناه فرو رفته بودند به دست او هدایت شدند. پرچمهای حق را برافراشت و احکام نورانی را بر پا کرد».
از امام صادق (علیه السلام) درباره سیره حضرت مهدی (علیه السلام) پرسیدند. آن حضرت در جواب فرمود: «یَصْنَعُ کَمَا صَنَعَ رَسُولُ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یَهْدِمُ مَا کَانَ قَبْلَهُ کَمَا هَدَمَ رَسُولُ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اَمْرَ الْجَاهِلِیَّهِ وَ یَسْتَأْنِفُ الْاِسْلَامَ جَدیدا(363)؛ [امام مهدی (علیه السلام)] مانند پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عمل خواهد کرد؛ همان گونه که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنچه از روش جاهلیت در میان مردم مرسوم بود، از میان برد، [امام مهدی (علیه السلام) نیز] روشهای جاهلی پیش از ظهور خود را از بین خواهد برد و اسلام را از نو پی ریزی خواهد کرد».
زمانه پس از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) در دعای ندبه این گونه ترسیم شده است:
«أَیْنَ قَاصِمُ شَوْکَهِ الْمُعْتَدِینَ أَیْنَ هَادِمُ أَبْنِیَهِ الشِّرْکِ وَ النِّفَاقِ أَیْنَ مُبِیدُ أَهْلِ الْفُسُوقِ وَ الْعِصْیَانِ وَ الطُّغْیَانِ أَیْنَ حَاصِدُ فُرُوعِ الْغَیِّ وَ الشقاقِ أَیْنَ طَامِسُ آثَارِ الزَّیْغِ وَ الْأَهْوَاء(364)؛ کجاست شکننده شوکت تجاوزگران؟ کجاست ویران کننده بناهای شرک و نفاق؟ کجاست نابود کننده اهل فسق [و تبه کاران] و معصیت کاران و سرکشان؟ کجاست درو کننده شاخه های گمراهی و اختلاف؟ کجاست محو کننده آثار انحراف و هوا و هوسها؟»
همچنین پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید: «تَاسِعُهُمُ الْقَائِمُ الَّذِی یَمْلَأُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْأَرْضَ نُوراً بَعْدَ ظُلْمَتِهَا وَ عَدْلًا بَعْدَ جَوْرِهَا وَ عِلْماً بَعْدَ جَهْلِهَا(365)؛ نهمین آنها (امام از فرزند حسین (علیه السلام)) قائم است که خداوند به دست او همه زمین را از روشنایی پر می کند، پس از آنکه گرفتار تاریکی شده است و از عدالت و دادگری سرشار می کند، پس از آنکه از ظلم و جور پر شده باشد و سراسر عالم را از دانایی بهره مند می کند، پس از آنکه به نادانی گرفتار شده باشد».
ب) اوصاف مشترک:
رحمت:
پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بیت گرامی ایشان (علیه السلام)، مظهر و تجلّی رحمت واسعه الهی اند. خداوند در قرآن کریم، وجود نازنین پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را رحمتی برای عالمیان معرفی می کند: ﴿وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ﴾ (انبیاء: 107) «و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم».
امام زمان (علیه السلام) نیز به این وصف توصیف شده است: «السَّلَامُ عَلَیْکَ... وَ الرَّحْمَهُ الْوَاسِعَهُ(366)؛ سلام بر تو... ای رحمت گسترده [الهی]!»
حجت الله:
ائمه اطهار (علیه السلام) و پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حجّتهای الهی بر روی زمین هستند. در زیارت حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّهَ اللهِ عَلَی الْأَوَّلِینَ وَ الاخِرِینَ(367)؛ سلام بر تو ای حجت خدا بر اولین و آخرین [بشر]!»
امام زمان (علیه السلام) نیز با لقب حجّت الله، خطاب شده اند: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّهَ اللهِ وَ دَلِیلَ إِرَادَتِهِ(368)؛ سلام بر تو ای حجّت خدا و راهنمای اراده او!» همچنین در جایی دیگر آمده است: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّهَ اللهِ عَلَی مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ(369)؛ سلام بر تو ای حجّت خدا بر [تمام] اهل زمین و آسمان!»
نور الله:
وجود مطهر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نور است. خاصیت نور، این است که هم روشن و درخشنده است و هم اطراف خویش را روشن می سازد. پیامبر اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نور خدا و روشن کننده دلهای تیره جاهلیت و عقلهای خفته در کفر و ظلمت است. در زیارت حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است:
«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللهِ الَّذِی یُسْتَضَاءُ بِهِ(370)؛ سلام بر تو ای نور خداوند که به سبب آن طلب نور می شود!»
نور مقدس پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در عترت و خاندان پاک ایشان ساری و جاری است. امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه ﴿فَآمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذی أَنْزَلْنا﴾(371) فرمود: «اَلنُّورُ وَ اللهِ الْأَئِمَّهُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) إِلی یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ هُمْ وَ اللهِ نُورُ اللهِ اَلَّذی أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اللهِ نُورُ اللهِ فِی السَّمَاوَاتِ وَ فِی الْأَرْضِ(372)؛ به خدا قسم! نور، همان امامان از آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تا روز قیامت هستند و به خدا سوگند! نور الهی که نازل کرده همانها هستند و به خدا قسم! نور خدا در آسمانها و زمین، آنها هستند».
در زیارت روز جمعه، خطاب به امام مهدی (علیه السلام) این گونه سلام می دهیم:
«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللهِ الَّذِی یَهْتَدِی بِهِ الْمُهْتَدُونَ(373)؛ سلام بر تو ای نور خدا! که هدایت جویان، به سب آن هدایت می شوند!»
دعوت کننده به سوی خدا:
خداوند در قرآن کریم پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را دعوت کننده به سوی خویش معرفی می کند: ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً وَ داعِیاً إِلَی اللهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنیراً﴾(374)؛ «ای پیامبر! ما تو را گواه و بشارت دهنده و بیم دهنده و دعوت کننده به سوی خدا به فرمان او و چراغی روشنی بخش فرستادیم».
در زیارت آل یاسین نیز امام زمان (علیه السلام) را با ذکر «دَاعِیَ اللهِ» یاد می کنیم: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا دَاعِیَ اللهِ وَ رَبَّانِیَّ آیَاتِهِ(375)؛ سلام بر تو ای دعوت کننده خلق [به سوی خدا] و مظهر آیات الهی!» خاتم(376).
خداوند در قرآن کریم درباره پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید: ﴿ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیماً﴾؛ (أحزاب: 40) «محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پدر هیچ یک از مردان شما نیست؛ ولی او رسول خدا و خاتم انبیا است و خداوند همیشه به همه امور آگاهی دارد».
خداوند در این آیه، رسول مکرم اسلام، حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به عنوان «خاتم النّبیّین» ملقب ساخته است؛ یعنی پس از ایشان، پیامبر دیگری نخواهد بود.
امام مهدی (علیه السلام) در معرفی خود می فرماید: «أَنَا خَاتَمُ الْأَوْصِیَاءِ بِی یَدْفَعُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْبَلَاءَ عَنْ أَهْلِی وَ شِیعَتِی(377)؛ منم خاتم جانشینهای پیامبر که خداوند به سبب من، بلا را از اهل من و شیعیانم بر می دارد».
حضرت مهدی (علیه السلام) را «خاتم الأوصیاء» و «خاتم الائمّه» گویند؛ به این سبب که ایشان، آخرین نفر از سلسله امامت هستند و پس از ایشان، امامی نخواهد بود.
تلاوت و تفسیر قرآن:
در قرآن کریم آمده است: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَی الْمُوءْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ...﴾ (آل عمران: 164) «خداوند بر مؤمنان منت نهاد، هنگامی که رسولی را در میانشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها تلاوت کند...». همچنین در جایی دیگر می فرماید: ﴿وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ﴾ (نحل: 42) «و همانا قرآن را بر تو نازل کردیم تا برای مردم تبیین [و تفسیر] کنی».
خداوند در این دو آیه مبارکه، یکی از اهداف بعثت پیامبر اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را تلاوت و توضیح آیات قرآن و روشن کردن اسرار درونی آنها معرفی می کند.
امام مهدی (علیه السلام) نیز به این لقب مشهورند: «اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ یَا تَالِیَ کِتَابِ اللهِ وَ تَرْجُمَانَهُ(378)؛ سلام بر تو ای تلاوت کننده کتاب خدا و مفسر و مترجم آن!»
جابر از امام باقر (علیه السلام) نقل می کند که می فرماید: «إِذَا قَامَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ضَرَبَ فَسَاطِیطَ لِمَنْ یُعَلِّمُ النَّاسَ الْقُرْآنَ عَلَی مَا أَنْزَلَ اللهُ جَلَّ جَلَالُهُ(379)؛ هنگامی که قائم آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قیام کند، برای کسانی که قرآن را تعلیم می دهند، چادرهایی نصب می کند که قرآن را همچنان که خداوند نازل کرده، به مردم بیاموزند».
مظهر حیات:
بهار، مظهر حیات و زندگی و طراوت است. امام علی (علیه السلام) وجود مقدس پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را بهاری برای مردم زمانشان دانسته است: «رَبِیعاً لِأَهْلِ زَمَانِهِ»(380). امام زمان (علیه السلام) نیز به تأویل آیه مبارکه (یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها...)(381)، انسان مرده از انسانیت را حیاتی دوباره می بخشد: «السَّلَامُ عَلَی رَبِیعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَهِ الْأَیَّامِ(382)؛ سلام بر بهار مردم و خرمی زمان!»
امان برای همه:
قرآن کریم درباره برکات وجودی حضرت ختمی مرتبت (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید: ﴿وَ ما کانَ اللهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ﴾ (انفال: 33) «و تا تو در میان آنان هستی، خداوند آنها را عذاب نمی کند». یعنی پیامبر، سبب امان از عذاب الهی است. امام مهدی (علیه السلام) نیز در معرفی خود این چنین می فرماید: «إِنِّی أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ کَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ(383)؛ من مایه امنیت اهل زمین هستم؛ همچنان که ستارگان، امنیت بخش اهل آسمان اند». براساس این حدیث، حضرت مهدی (علیه السلام) سبب امنیت همه موجودات روی زمین است.
شفقت و دلسوزی:
خداوند در قرآن کریم می فرماید: ﴿لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُوءْمِنینَ رَئُوفٌ رَحیمٌ﴾ (توبه: 128) «قطعا برای شما پیامبری از خودتان آمد که رنجهای شما بر او دشوار است و به [هدایت] شما حریص و برای مؤمنان، دلسوز و مهربان است».
مهربانی و شفقت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به قدری بود که برای هدایت افراد، بسیار پافشاری می کرد؛ به گونه ای که خداوند به ایشان فرمود: ﴿لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاّ یَکُونُوا مُوءْمِنینَ﴾ (شعراء: 3) «شاید تو از اینکه [مشرکان] ایمان نمی آورند، جان خود را تباه سازی».
امام رضا (علیه السلام) نیز امام مهدی (علیه السلام) را این گونه معرفی می کند: «وَ أَشْفَقَ عَلَیْهِمْ مِنْ آبَائِهِمْ وَ أُمَّهَاتِهِمْ(384)؛ از پدران و مادران، بر امت خود مهربان تر است».
همچنین در توقیعی از امام مهدی (علیه السلام) آمده است: «إِلَیَّ ارْتِیَابُ جَمَاعَهٍ مِنْکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَا دَخَلَهُمْ مِنَ الشَّکِّ وَ الْحَیْرَهِ فِی وُلَاهِ أُمُورِهِمْ فَغَمُّنَا ذَلِکَ لَکُمْ(385)؛ به من رسیده است که گروهی از شما در دین به تردید افتاده و در دل درباره اولیای امر خود به شک و حیرت دچار شده اند و این امر، مایه غم ما درباره شما شد».
اگر پدر و مادر همواره نگران سلامتی فرزندان و دلسوز و مراقب آنها هستند، این پدر بی نظیر امت، در توقیع خود به شیخ مفید می فرماید: «إِنَّا غَیْرُ مُهْمِلِینَ لِمُرَاعَاتِکُمْ وَ لَا نَاسِینَ لِذِکْرِکُمْ(386)؛ ما هرگز در رعایت و مراقبت شما کوتاهی نمی کنیم و یاد شما را از خاطر نمی بریم».
شباهتهای رستاخیر مهدی (علیه السلام) با رستاخیز آخرت:
ایام الله، ایام مخصوصی است که نعمت و رحمت و یا عذاب و کیفر الهی در آن ظاهر می شود. نسبت دادن این روزها به خدا با اینکه همه ایام و همه موجودات از آن خداست، به سبب حوادث مهمی است که در آن رخ داده و یا خواهد داد؛ مانند روز قیامت که در آن سلطنت آخرتی خدا هویدا می شود و روز قیام مهدی که در آن، حکومت عدل بر گستره جهان سیطره پیدا می کند. بعضی از ایام الله در روایت ذیل معرفی شده است:
امام باقر (علیه السلام) فرمود: «أَیَّامُ اللهِ ثَلَاثَهٌ یَوْمُ یَقُومُ الْقَائِمُ وَ یَوْمُ الْکَرَّهِ وَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ(387)؛ ایام الله سه روز است: روز قیام مهدی (علیه السلام)، روز رجعت و روز قیامت».
نوشتار کوتاهی که پیش رو دارید به بررسی اجمالی شباهتهای دو مورد از ایام الله - یعنی روزگار قیام امام عصر (علیه السلام) و روز رستاخیز - پرداخته است.
حوادث عجیب:
یکی از وجوه مشترک بین رستاخیز آخرت و قیام حضرت حجت (علیه السلام)، وقوع حوادث و رخدادهای بزرگ است که پیش از شروع آن دو، تحقق پیدا می کند.
حوادث پیش از قیامت کبری:
الف) متلاشی شدن کوه ها:
﴿یَوْمَ تَرْجُفُ الأرْضُ وَالْجِبَالُ﴾ (مزمل: 14) «روزی که زمین و کوه ها به لرزه درآیند».
﴿وَحُمِلَتِ الأرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُکَّتَا دَکَّهً وَاحِدَهً﴾ (حاقه: 14) «و زمین و کوه ها از جای خود برداشته شوند و یکباره درهم کوبیده شوند».
ب) زلزله های عظیم:
﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَهَ السَّاعَهِ شَیْءٌ عَظِیمٌ﴾ (حج: 1) «ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید؛ چرا که زلزله رستاخیز امری بزرگ است».
﴿إِذَا رُجَّتِ الأرْضُ رَجًّا﴾ (واقعه: 4) «چون زمین با تکان [سختی] لرزانده شود».
ج) بی فروغ شدن خورشید و ستارگان:
﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾ (تکویر: 1) «آن گاه که خورشید به هم درپیچد، و آن گاه که ستارگان تیره شوند».
﴿وَخَسَفَ الْقَمَرُ، وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ﴾ (قیامت: 8-9) «و ماه بی نور شود و خورشید و ماه یک جا جمع شوند».
حوادث پیش از رستاخیز مهدی (علیه السلام):
الف) صیحه آسمانی؛
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «یُنَادی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ اَوَّلَ النَّهَارِ، یَسْمَعُهُ کُلُّ قَوْمٍ بِاَلْسِنَتِهِم(388)؛ در ابتدای روز، گوینده ای در آسمان ندا می دهد، به گونه ای که هر قومی با زبان خود، آن ندا را می شنود».
ب) خسوف و کسوف:
از نشانه های ظهور، کسوف در نیمه ماه رمضان و خسوف در آخر و یا اول همان ماه است.
کسوف در روزهای نخست و روزهای آخر ماه و خسوف در روزهای میانی ماه، طبیعی و عادی است و در طول تاریخ، بارها و بارها، رخ داده و از نظر علمی، خسوف و کسوف در روزهای یاد شده، پدیده ای عادی به حساب می آید. منجمان از دیرباز، بر اساس محاسبه های دقیق ریاضی و نجومی، زمان گرفتن خورشید، یا ماه را در طول سال، پیش بینی می کرده اند؛ ولی خورشید گرفتگی در وسط ماه یا ماه گرفتگی در اول و یا آخر آن، امری غیرعادی است. البته در خود روایات هم، به غیرعادی بودن تحقق این نشانه، تصریح شده است(389).
از امام باقر (علیه السلام) چنین نقل شده است: «آیَتَانِ تَکُونَانِ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ (علیه السلام) لَمْ تَکُونَا مُنْذُ هَبَطَ آدَمُ إِلَی الْأَرْضِ تَنْکَسِفُ الشَّمْسُ فِی النِّصْفِ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ الْقَمَرُ فِی آخِرِهِ فَقَالَ رَجُلٌ یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ تَنْکَسِفُ الشَّمْسُ فِی آخِرِ الشَّهْرِ وَ الْقَمَرُ فِی النِّصْفِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) إِنِّی أَعْلَمُ مَا تَقُولُ وَ لَکِنَّهُمَا آیَتَانِ لَمْ تَکُونَا مُنْذُ هَبَطَ آدَمُ (علیه السلام)(390)؛ پیش از قیام مهدی (علیه السلام) دو نشانه پدید خواهد آمد که از زمان هبوط آدم (علیه السلام) در زمین بی سابقه است: گرفتن خورشید در نیمه ماه رمضان و گرفتن ماه در آخر آن. مردی به امام عرض کرد: ای پسر رسول خدا! کسوف در وسط و خسوف در آخر ماه؟ ! حضرت فرمود: همانا من به آنچه می گویی داناترم. این دو از آیتهای الهی هستند که واقع شدن آنها از زمان هبوط آدم (علیه السلام) تاکنون سابقه ندارد».
به نظر می رسد وقوع این دو پدیده به صورت غیرعادی، به سبب آن است که اهمیت مسئله ظهور، نمایان شود و مردم از خواب غفلت بیدار شوند و خود را مهیای مشارکت در آن نهضت عظیم سازند.
ج) بارانهای پیاپی؛
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «إِنَّ قُدَّامَ الْقَائِمِ لَسَنَهً غَیْدَاقَهً یَفْسُدُ التَّمْرُ فِی النَّخْلِ فَلَا تَشُکُّوا فِی ذَلِکَ(391)؛ در آستانه قیام مهدی (علیه السلام) سالی پر باران خواهد بود که بر اثر آن، خرما بر روی نخل می پوسد. پس در این امر، تردیدی به خود راه ندهید».
البته برای قیام امام زمان (علیه السلام) علائم و نشانه های بسیاری بیان شده است که به ذکر عناوین برخی از آنها اکتفا می کنیم:
د) طلوع خورشید از مغرب؛
ذ) خروج یاجوج و ماجوج؛
ر) خروج دجال؛
ز) خروج یمانی؛
ه) خروج سفیانی (392).
برقراری عدالت:
اجرای عدالت و تحقق آن، یکی از وجوه مشترک بین قیامت کبری و قیامت صغری (ظهور مهدی (علیه السلام)) است.
عدالت در قیامت کبری:
﴿وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَهِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَإِنْ کَانَ مِثْقَالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَی بِنَا حَاسِبِینَ﴾ (انبیاء: 47) «ترازوهای عدل را در روز رستاخیز قرار می دهیم، پس هیچ کس [در] چیزی ستم نمی بیند و اگر [عمل] به وزن دانه خردلی باشد آن را می آوریم وکافی است که ما حساب کننده باشیم».
﴿فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ، وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ﴾ (زلزله: 7-8) «پس هر کس به اندازه ذره ای نیکی کند آن را خواهد دید و هر کس به اندازه ذره ای بدی کند آن را خواهد دید».
عدالت در رستاخیز مهدی:
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید: «... التَّاسِعُ مِنْهُمْ قَائِمُ أَهْلِ بَیْتِی وَ مَهْدِیُّ أُمَّتِی أَشْبَهُ النَّاسِ بِی فِی شَمَائِلِهِ وَ أَقْوَالِهِ وَ أَفْعَالِهِ لَیَظْهَرُ بَعْدَهُ غَیْبَهٌ طَوِیلَهٌ وَ حَیْرَهٌ مُضِلَّهٌ فَیُعْلِی أَمْرَ اللهِ وَ یُظْهِرُ دِینَ اللهِ وَ یُؤَیَّدُ بِنَصْرِ اللهِ وَ یُنْصَرُ بِمَلَائِکَهِ اللهِ فَیَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً(393)؛ نهم آنان (امامان) قائم خاندان من، مهدی امتم است. او در سیما و گفتار و کردار شبیه ترین مردم به من است. پس از غیبت طولانی و سردرگمی گمراه کننده ای ظاهر می شود؛ آن گاه امر خدا را اعلان و آیین خدا را آشکار می سازد... پس زمین را از عدل و داد لبریز می کند».
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «...کَذَلِکَ الْقَائِمُ (علیه السلام) إِذَا قَامَ یُبْطِلُ مَا کَانَ فِی الْهُدْنَهِ مِمَّا کَانَ فِی أَیْدِی النَّاسِ وَ یَسْتَقْبِلُ بِهِمُ الْعَدْل(394)؛ همچون پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنگاه که قائم (علیه السلام) قیام کند، آنچه را از راه و روشهای غلط میان مردم در زمان پیش از ظهور رایج است زیر پا می نهد، و آیین دادگری را برپا می دارد».
جناب حکیمه خاتون چنین روایت می کند: آن امام بزرگ در لحظات نخستین پس از تولد، لب به سخن گشود و [همچون پیامبران که در آغاز کودکی توان سخن گفتن دارند] به یکتایی خداوند و رسالت حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امامت امام علی (علیه السلام) و دیگر امامان گواهی داد. سپس چنین فرمود: «اللَّهُمَّ أَنْجِزْ لِی وَعْدِی وَ أَتْمِمْ لِی أَمْرِی وَ ثَبِّتْ وَطْأَتِی وَ امْلَأِ الْأَرْضَ بِی عَدْلًا وَ قِسْطا(395)؛ خداوندا! به آنچه به من وعده دادی وفا کن، و امر مرا (حکومت عدالت گستر جهانی) به کمال برسان، و گامهای مرا استوار بدار، و زمین را به دست من از عدل و داد آکنده ساز».
اقتدار در حاکمیت:
از شباهتهای دیگری که بین این دو قیام می توان ذکر کرد، اقتدار در حاکمیت است.
اقتدار حاکمیت در قیامت کبری:
یکی از مهم ترین منزلگاههای قیامت که اقتدار خداوند را به منصه ظهور می رساند، مرحله رسیدگی به حساب خلایق در دادگاه عدل الهی با حضور شاهدان مختلف، و سنجش اعمال در ترازوی مخصوص است. دادگاهی که همه را در وحشت و اضطراب غرق می کند، دادگاهی که قاضی و داورش خدای مقتدر و قوی است.
﴿فَمَا یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ، أَلَیْسَ اللهُ بِأَحْکَمِ الْحَاکِمِینَ﴾ (تین: 8-7) «پس چه چیز تو را پس از این به تکذیب جزا وا می دارد؟ آیا خداوند، بهترین حکم کنندگان نیست؟!»
﴿ألا لَهُ الْحُکْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ﴾ (انعام: 62) «آگاه باشید که حکم و داوری مخصوص اوست و او سریع ترین حسابرسان است».
﴿اللهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فِیمَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ﴾ (حج: 69) «خدا در روز قیامت درباره آنچه با یکدیگر در آن اختلاف می کردید، داوری خواهد کرد».
اقتدار حاکمیت در قیام مهدی (علیه السلام):
امام زمان (علیه السلام) در اجرای حدود و احکام الهی و مبارزه با ستمگران، قاطعیتی خدایی دارد، چشم پوشی و مسامحه در راه و روش او نیست. از ملامت ملامتگران ابایی ندارد و از هیچ مقام و قدرتی نمی هراسد. قاطعیت و سازش ناپذیری، خصلت همه رهبران راستین الهی و در امام مهدی (علیه السلام) این خصلت در حد اوج و کمال است.
امام علی (علیه السلام) می فرماید: «وَ لَیُطَهِّرَنَّ الْأَرْضَ مِنْ کُلِّ غَاشٍّ(396)؛ [امام مهدی (علیه السلام)] زمین را از هر چه باعث فریب و گمراهی مردم شود، پاک می سازد».
از حضرت باقرالعلوم (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «لَیْسَ شَأْنُهُ إِلَّا بِالسَّیْفِ لَا یَسْتَتِیبُ أَحَداً وَ لَا یَأْخُذُهُ فِی اللهِ لَوْمَهُ لَائِم(397)؛ شیوه [حضرت مهدی (علیه السلام)] تنها با شمشیر است و توبه کسی را نمی پذیرد و در راه اجرای احکام الهی از ملامت هیچ ملامتگری نمی هراسد».
بشارت انبیا و اولیا به ظهور قیامت کبری و صغری:
قیامت کبری و رستاخیز مهدی (علیه السلام)، به سبب اهمیتشان، از جمله بشارتها و نویدهای همه انبیا و اولیای الهی است؛ بلکه وجه مشترک همه ادیان الهی است. به ویژه قیام مصلح جهان که در برخی مکاتب غیر الهی نیز بدان توجه شده است.
بشارت به قیامت کبری:
﴿وَإِلَی مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ وَارْجُوا الْیَوْمَ الآخِرَ﴾ (عنکبوت: 36) «و به سوی [مردم] مدین، برادرشان شعیب را [فرستادیم]. گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید و به روز بازپسین امید داشته باشید».
﴿إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَهُ، لَیْسَ لِوَقْعَتِهَا کَاذِبَهٌ﴾ (واقعه: 1-2) «زمانی که آن واقعه وقوع یابد، [که] در وقوع آن هیچ دروغی نیست».
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ﴾ (حشر: 18) «ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا پروا دارید، و هر کسی باید بنگرد که برای فردا [ی خود] از پیش چه فرستاده است».
بشارت به رستاخیز مهدی (علیه السلام):
در تمام ادیان و مذاهب مختلف جهان به مصلحی نوید داده شده است که در آخر زمان ظهور خواهد کرد. او به جنایتها و خیانتهای انسانها خاتمه خواهد داد و شالوده حکومت واحد جهانی را بر اساس عدالت و آزادی، استوار خواهد کرد. نوید آن مصلح بزرگ جهان، افزون بر قرآن مجید، در کتابهای آسمانی چون انجیل، تورات و زبور آمده است(398).
1. قرآن کریم:
﴿وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ﴾ (انبیاء: 105) «و در حقیقت، در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد».
2. تورات:
«خداوند بر ابراهیم ظاهر شد و گفت: تمام این زمین را که می بینی به تو و ذریه تو تا به ابد خواهم بخشید.... به سوی آسمان بنگر و ستارگان را بشمار. هرگاه توانی آنها را شمرد.... ذریت تو نیز چنین خواهد بود.... من هستم یهوه که تو را از کلدانیان بیرون آوردم تا این زمین به ارثیت تو بخشم»(399).
«اگر چه تأخیر نماید، برایش منتظر باش؛ زیرا که البته خواهد آمد و درنگ نخواهد کرد...؛ بلکه جمیع امتها را نزد خود جمع می کند و تمامی قومها را برای خویش فراهم می آورد»(400).
3. انجیل:
«همچنان که برق از مشرق، ساطع شده تا به مغرب ظاهر می شود، ظهور پسر انسان نیز چنین خواهد شد...؛ آن گاه علامات پسر انسان در آسمان پدید گردد. و در آن وقت جمیع طوایف زمین سینه زنی کنند و پسر انسان را ببینند که بر ابرهای آسمان با قوت و جلال می آید»(401).
- «کمرهای خود را بسته، چراغهای خود را افروخته بدارید. و شما مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را می کشند، که چه وقت از عروسی مراجعت کند، تا هر وقت آید و در را بکوبد بی درنگ برای او باز کنند. خوشا به حال آن غلامان که آقای ایشان چون آید ایشان را بیدار یابد.... پس شما نیز مستعد باشید؛ زیرا در ساعتی که گمان نمی برید پسر انسان می آید»(402).
4. زرتشتیان:
«مردی بیرون آید از زمین تازیان، از فرزندان هاشم، مردی بزرگ سر و بزرگ تن و بزرگ ساق، و بر دین جد خویش باشد، با سپاه بسیار، روی به ایران نهد و آبادانی کند و زمین را پر از داد کند».
«پیامبر عرب، آخرین فرستاده است که از میان کوه های مکه ظاهر شود... از فرزندان پیامبر شخصی در مکه پدیدار خواهد شد که جانشین آن پیامبر است و پیرو دین جد خود می باشد.... از عدل او گرگ با میش آب می خورند و همه جهانیان به آیین مهر آزمای [محمد] خواهندگروید»(403).
زندگی خوب و فراوانی نعمت:
در قیامت کبری و صغری، مردان مؤمن و زنان مؤمنه در ناز و نعمت زندگی می کنند و هیچ گونه نگرانی و ترسی آنها را تهدید نمی کند.
زندگی در قیامت کبری:
﴿تِلْکَ حُدُودُ اللهِ وَ مَنْ یُطِعِ اللهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ...﴾ (نساء: 13) «و هر کس از خدا و پیامبر او اطاعت کند، وی را به باغهایی درآورد که از زیر [درختان] آن نهرها روان است».
﴿إِنَّ الأبْرَارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کَانَ مِزَاجُهَا کَافُورًا﴾ (دهر: 5) «همانا نیکان از جامی نوشند که آمیزه ای از کافور دارد».
﴿أُولَئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الأنْهَارُ یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَیَلْبَسُونَ ثِیَابًا خُضْرًا مِنْ سُنْدُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُتَّکِئِینَ فِیهَا عَلَی الأرَائِکِ نِعْمَ الثَّوَابُ وَحَسُنَتْ مُرْتَفَقًا﴾ (کهف: 31) «آنها کسانی هستند که بهشتهای جاودان برای آنان است، از زیر [قصرها]شان جویبارها روان است. در آنجا با دستبندهایی از طلا آراسته می شوند و جامه هایی سبز از حریر نازک و ضخیم می پوشند. در آنجا بر سریرها تکیه می زنند. چه خوش پاداش و نیکو تکیه گاهی».
زندگی در رستاخیز مهدی (علیه السلام):
در سلام به حضرت مهدی (علیه السلام) آمده است: «السَّلَامُ عَلَی رَبِیعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَهِ الْأَیَّام(404)؛ سلام بر بهاران زندگی مردمان و طراوت روزگاران».
رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید: «یَتَنَعَّمُ أُمَّتِی فِی زَمَنِ الْمَهْدِیِّ (علیه السلام) نِعْمَهً لَمْ یَتَنَعَّمُوا قَبْلَهَا قَطُّ یُرْسِلُ السَّمَاءَ عَلَیْهِمْ مِدْرَاراً وَ لَا تَدَعُ الْأَرْضُ شَیْئاً مِنْ نَبَاتِهَا إِلَّا أَخْرَجَتْهُ(405)؛ امت من در زمان مهدی (علیه السلام) به نعمتی دست یابند که پیش از آن و در هیچ دوره ای دست نیافته بودند. [در آن روزگار] آسمان باران فراوان دهد، و زمین، هیچ روییدنی را در دل خود نگاه ندارد».
آشکار شدن باطنها:
یکی از موضوعاتی که وجه شباهت بین دو قیام است، بر ملا شدن باطن و درون انسانها است. البته برملا شدن باطنها در قیامت کبری با قیامت صغری متفاوت است. در قیامت کبری، آشکار شدن درون، کلی و فراگیر است؛ ولی در رستاخیز مهدی (علیه السلام) ظاهر شدن درون مردم، برای حاکم و والی عادل - یعنی امام زمان (علیه السلام) - تحقق پیدا می کند. پس به طور کلی ظهور باطن ها را یکی از وجوه مشترک بین دو قیام می توان دانست.
در قیامت کبری:
﴿یَوْمَ تُبْلَی السَّرَائِرُ﴾ (طارق: 9) «آن روز که رازها [همه] فاش می شود».
﴿یَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ لا یَخْفَی عَلَی اللهِ مِنْهُمْ شَیْءٌ﴾ (غافر: 16) «آن روز که آنان ظاهر شوند، چیزی از آنها بر خدا پوشیده نمی ماند».
﴿وَإِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ﴾ (تکویر: 10) «و آن گاه که نامه ها گشوده شوند».
در رستاخیز مهدی (علیه السلام):
ابان می گوید از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: «لَا تَذْهَبُ الدُّنْیَا حَتَّی یَخْرُجَ رَجُلٌ مِنِّی یَحْکُمُ بِحُکُومَهِ آلِ دَاوُدَ وَ لَا یَسْأَلُ بَیِّنَهً یُعْطِی کُلَّ نَفْسٍ حَقَّهَا(406)؛ دنیا به آخر نمی رسد تا مردی از من (حضرت حجت (علیه السلام)) قیام کند و آن مرد، شبیه حکم حضرت داوود حکم خواهد کرد و از شاهد سؤال نمی کند و حکم هر کس را به او می دهد».
حسن بن ظریف می گوید که در ذهن خود دو سؤال داشتم. آنها را برای امام عسکری (علیه السلام) نوشتم و چنین سؤال کردم: «إِذَا قَامَ بِمَا یَقْضِی وَ أَیْنَ مَجْلِسُهُ الَّذِی یَقْضِی فِیهِ بَیْنَ النَّاسِ ... فَجَاءَ الْجَوَابُ سَأَلْتَ عَنِ الْقَائِمِ فَإِذَا قَامَ قَضَی بَیْنَ النَّاسِ بِعِلْمِهِ کَقَضَاءِ دَاوُدَ (علیه السلام) لَا یَسْأَلُ الْبَیِّنَهَ(407)؛ وقتی حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) قیام کرد، از چه مقام و جایگاهی بین مردم حکم خواهد کرد؟ ... جواب آمد [و امام در آن جواب فرمود]: سؤال از قائم کردی. پس هر گاه [مهدی (علیه السلام)] قیام کند، بین مردم به علم خود قضاوت می کند؛ شبیه قضاوت حضرت داوود و از شاهد و بینه سؤال نمی کند».
حیات مجدد:
از دیگر وجوه مشترک بین قیامت کبری و رستاخیز امام زمان (علیه السلام)، زنده شدن انسانهاست که در قیامت کبری انسانها برای بهره مند شدن از جزا و پاداش الهی زنده می شوند و در قیام مهدی (علیه السلام)، مؤمنان به سبب لذت بردن و مشارکت در حکومت عدل و کافران به سبب زجر کشیدن از مشاهده حکومت الهی زنده می شوند.
حیات دوباره در قیامت کبری:
﴿ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنْظُرُونَ﴾ (زمر: 68) «سپس بار دیگر در آن [صور] دمیده می شود و به ناگاه آنان [برپای] ایستاده می نگرند».
﴿وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعًا﴾ (کهف: 99)؛ «و [همین که] در صور دمیده شود، همه آنها را گرد خواهیم آورد».
﴿وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُمْ مِنَ الأجْدَاثِ إِلَی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ﴾ (یس: 51) «و در صور دمیده خواهد شد، پس به ناگاه از گورهای خود شتابان به سوی پروردگار خویش می روند».
حیات دوباره در رستاخیز مهدی (علیه السلام):
چنان که در ابتدای مقاله بیان شد، روز رجعت، یکی از ایام الله است. در روایات، اقرار و ایمان به رجعت از نشانه های مؤمن ذکر شده است.
برقی از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند: «مَنْ أَقَرَّ بِسَبْعَهِ أَشْیَاءَ فَهُوَ مُؤْمِنٌ وَ ذَکَرَ مِنْهَا الْإِیمَانَ بِالرَّجْعَهِ(408)؛ کسی که به هفت چیز معترف باشد، پس او مؤمن است و از جمله آن هفت چیز، ایمان به رجعت را ذکر فرمود».
زنده شدن در رستاخیز مهدی (علیه السلام) که به رجعت معروف است، مثل قیامت کبری کلی و فراگیر نیست؛ بلکه جزئی و نسبی است.
حضرت صادق (علیه السلام) می فرماید: «إِنَّ الرَّجْعَهَ لَیْسَتْ بِعَامَّهٍ وَ هِیَ خَاصَّهٌ لَا یَرْجِعُ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الشِّرْکَ مَحْضا(409)؛ رجعت، عمومی نیست، بلکه جنبه خصوصی دارد، تنها گروهی بازگشت می کنند که ایمان خالص یا شرک خالص دارند».
رجعت در قرآن:
آیاتی از قرآن کریم نشانگر این است که تاکنون در این دنیا رجعت صورت گرفته است. برخی از این آیات را در ذیل می آوریم.
﴿فَقَالَ لَهُمُ اللهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیَاهُمْ﴾ (بقره: 243) «پس خداوند به آنان گفت: تن به مرگ بسپارید، آن گاه آنان را زنده ساخت».
﴿ثُمَّ بَعَثْنَاکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ (بقره: 56)(410) «سپس شما را پس از مرگتان حیات بخشیدیم، شاید شکر نعمت [او را] به جا آورید».
این آیه درباره بنی اسرائیل است که گروهی از آنها پس از تقاضای مشاهده خداوند گرفتار صاعقه مرگباری شدند و مردند، دوباره زنده شدند.
﴿فَأَمَاتَهُ اللهُ مِائَهَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ﴾ (بقره: 259) «پس خداوند، او را (به مدت) صد سال میرانده، آن گاه او را برانگیخت».
این آیه درباره پیامبری است که از کنار یک آبادی عبور می کرد؛ در حالی که دیوارهای آن فرو ریخته بود و اجساد و استخوانهای اهل آن در هر سو پراکنده شده بود. وی از خود پرسید: «چگونه خداوند اینها را پس از مرگ زنده می کند؟» خدا او را یکصد سال میراند و سپس زنده کرد و به او گفت: «چقدر درنگ کردی؟» عرض کرد: «یک روز یا قسمتی از آن». فرمود: «بلکه یکصد سال بر تو گذشت»(411).
انتقام از ظالمان و ستمگران:
انتقام گرفتن از ستمگران و ظالمان به طور مشترک در قیامت کبری و رستاخیز مهدی (علیه السلام) مطرح است. در قیامت کبری و قیام ولی عصر (علیه السلام)، انسانهای مؤمن به پاداش و رحمت الهی می رسند، و انسانهای کافر و ظالم، به عذاب و کیفر الهی دچار می شوند.
انتقام خدا از ظالمان در قیامت:
﴿فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أحَدٌ، وَلا یُوثِقُ وَثَاقَهُ أحَدٌ﴾ (فجر: 25-26)؛ «پس در آن روز هیچ کس چون عذاب کردن او، عذاب نمی کند و هیچ کس چون در بند کشیدن او، در بند نمی کشد».
﴿إِنَّا أعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَاراً أحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالْمُهْلِ﴾ (کهف: 29) «ما برای ستمگران آتشی آماده کرده ایم که سرا پرده اش آنان را دربرمی گیرد، و اگر فریادرسی جویند، به آبی چون مس گداخته یاری می شوند».
﴿إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَاداً، لِلطَّاغِینَ مَآبًا، لابِثِینَ فِیهَا أحْقَابًا، لا یَذُوقُونَ فِیهَا بَرْدًا وَلا شَرَابًا، إِلا حَمِیماً وَ غَسَّاقاً﴾ (نبأ: 21-25) «[آری]، جهنم [از دیرباز] کمین گاهی بود، [که] برای سرکشان بازگشتگاهی است. روزگاری دراز در آن درنگ کنند، در آنجا نه خنکی چشند و نه شربتی، جز آب جوشان و چرکابه ای».
تجلی انتقام خداوند در انتقام مهدی (علیه السلام):
امام باقر (علیه السلام) در بیان شباهتهای حضرت مهدی (علیه السلام) با پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «فَخُرُوجُهُ بِالسَّیْفِ وَ قَتْلُهُ أَعْدَاءَ اللهِ وَ أَعْدَاءَ رَسُولِهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وَ الْجَبَّارِینَ وَ الطَّوَاغِیتَ(412)؛ قیام با شمشیر و کشتن دشمنان خدا و پیامبر، و جباران و سرکشان [از وجوه شباهت او] است».

فصل چهارم: امام زمان (علیه السلام) از نگاه اهل سنت

مقدمه:
اعتقاد به ظهور مهدی موعود (علیه السلام) بخشی از اعتقادات اسلامی را تشکیل می دهد و با وجود پاره ای از اختلاف نظرها در برخی جزئیات مربوط به شخص امام مهدی (علیه السلام) و نیز در باره چگونگی ظهور و تشکیل حکومت آن حضرت، تمامی مذاهب اسلامی به آمدن چنین شخصیتی در آخر الزمان باور دارند و بر خلاف نظر بعضی نویسندگان، این عقیده به مذهب شیعه اختصاص نداشته و ندارد.
این واقعیت با مراجعه به منابع روایی و دیدگاههای عالمان مذاهب اسلامی به خوبی روشن می شود. عالمان و دانشمندان چهار مذهب اصلی اهل سنت، یعنی: شافعیان، حنبلیان، مالکیان و حنفیان به این واقعیت تصریح دارند و آن را از جمله اعتقادات اسلامی بر شمرده و حتی برخی آن را ضروری دین نیز دانسته اند.
با این وصف، برخی نویسندگان اسلامی و به ویژه در دوره اخیر، از پذیرفتن اصل مهدویت سرباز زده اند و با دلایلی که به نظر می رسد برخی از آنها برگرفته از دیدگاههای مستشرقان باشد، به انکار مهدویت به عنوان عقیده ای اسلامی پرداخته و آن را بر آمده از تفکرات شیعه معرفی کرده اند(413).
بر خلاف این اظهار نظر غیر کارشناسانه، اعتقاد به حضرت حجت (علیه السلام) و تصریح بر اسلامی بودن این باور، از سده های نخستین تاریخ اسلام تاکنون وجود داشته و در آثار و نوشته های دانشمندان اسلامی منعکس شده است و نادیده گرفتن این واقعیت، همانند انکار امور بدیهی و واضح است.
در این نوشتار، برای اثبات این ادعا گفته ها و نوشته هایی از دانشمندان چهار مذهب اصلی اهل سنت ذکر می شود که به روشنی بیانگر این مهم است. البته باید اعتراف کرد که توجه به این موضوع در میان عالمان شافعی مذهب جایگاه ویژه و برتری داشته است و آثار و تألیفات آنان در این زمینه، بیش از آثار و تألیفات دیگر دانشمندان مذاهب اسلامی است.
الف) دانشمندان شافعی:
آنان توجه خاص و ویژه ای به موضوع مهدویت داشته اند و در بسیاری از آثار و نوشته های خود، از زوایای مختلف به طرح این بحث و مباحث پیرامونی آن پرداخته اند. گاهی با ذکر روایات و احادیث مربوط، گاهی با بیان ویژگیها و اوصاف حضرت و دیگر گاه با رد اشکالات و شبهاتی که در این حوزه وارد شده است.
یادآوری این نکته مفید است که تعدادی از دانشمندان شافعی مذهب درباره خصوصیات و ویژگیهای امام (علیه السلام) با شیعه هم عقیده هستند و این واقعیت از لا به لای برخی نوشته های آنان مشهود است. برخی نوشته ها و نظریات تعدادی از نویسندگان شافعی مذهب ذکر می شود:
1. کمال الدین محمد بن طلحه الشافعی (م قرن هفتم ه . ق):
وی با نوشتن کتاب «مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول» دیدگاههای خود را در باره امامان معصوم (علیه السلام) بیان داشته است و همان گونه که از نام کتاب پیداست، مؤلف، آن را در باره فضایل و زندگی نامه امامان (علیه السلام) نگاشته است و به همین سبب، باب آخر کتاب را به امام مهدی (علیه السلام) اختصاص داده و در آنجا نظریات خود را در باره آن حضرت بیان داشته است.
نکته مهم و قابل توجه در اندیشه این نویسنده، این است که درباره شخص آن حضرت، به مانند شیعه معتقد است که ایشان فرزند حضرت عسکری (علیه السلام) است و اکنون نیز در قید حیات است(414).
برای اثبات ظهور امام (علیه السلام)، احادیث متعددی را از منابع اهل سنت ذکر کرده و در پایان نیز به بررسی و ارزیابی برخی اشکالات در باره حضرت مهدی (علیه السلام) پرداخته و به تفصیل آنها را پاسخ داده است. از جمله آن اشکالات اینکه چگونه مهدی موعودی که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وعده آمدن وی را داده است، همان محمد بن الحسن العسکری است؟
نویسنده در توجیه حدیث «اسم ابیه اسم ابی» که برخی منابع اهل سنت آن را به نقل از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ذکر کرده اند، توضیح مفصل و ارزشمندی را بیان داشته است.
2. گنجی شافعی (م قرن هفتم ه . ق):
یکی از کتابهای خوب و منظمی که احادیث و مباحث مربوط به امام مهدی (علیه السلام) را با ترتیبی خاص و با ابواب و موضوعاتی منسجم ذکر کرده، کتاب البیان فی اخبار صاحب الزمان، نوشته گنجی شافعی است.
وی در مقدمه کتاب می نویسد: «من این کتاب را به نام البیان فی اخبار صاحب الزمان نامیدم و از ذکر هر روایتی که از طریق شیعه وارد شده، اجتناب کردم که شیعه هر چند نقلش صحیح باشد، برای آنان کارساز است... و استدلال به احادیث غیر شیعه، مسئله را تأکید بیشتری خواهد بخشید»(415).
نکته حائز اهمیت در این نوشته آن است که نویسنده با عنوانی که به آخرین باب داده - بر خلاف نظر بیشتر اهل سنت - امام مهدی (علیه السلام) را متولد شده می داند و معتقد است که وی دارای حیات است.
وی در ابتدای باب 25 می نویسد:
«هیچ امتناعی در بقای مهدی وجود ندارد؛ به دلیل اینکه عیسی و الیاس و خضر (علیه السلام) که از اولیای خداوند هستند، زنده اند و دجال و ابلیس که از دشمنان خداوند هستند نیز زنده اند و زنده بودن اینها به سبب قرآن و سنت اثبات شده است. آن گاه که بر این موضوع اتفاق کرده اند، زنده بودن مهدی را انکار کرده اند. پس، بعد از این به سخن هیچ عاقلی توجه نمی شود، اگر بخواهد باقی بودن مهدی را انکار کند»(416).
نویسنده در ادامه با ذکر دلایل و مستنداتی، زنده بودن عیسی و خضر (علیه السلام) را اثبات می کند و از این دلایل نتیجه می گیرد که زنده ماندن امام مهدی (علیه السلام) در مدت طولانی هیچ استبعادی ندارد.
3. اسماعیل بن کثیر(م 774 ه . ق):
وی در کتاب النهایه فی الفتن و الملاحم، فصل ویژه ای برای امام مهدی (علیه السلام) گشوده و ضمن توضیحاتی در باره ایشان، احادیث و روایات زیادی را نقل کرده و در پاره ای از موارد به توضیح آنها نیز پرداخته است. وی عنوان این فصل را چنین ذکر کرده: «فصل فی ذکر المهدی الذی یکون فی آخر الزمان».
در ابتدای این فصل این چنین آغاز می کند:
«مهدی (علیه السلام) یکی از خلفای راشدین و از امامان هدایتگر است که روایات منقول از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره او نقل شده و گویای این است که حضرت در آخر الزمان خواهد آمد و به گمانم ظهورش پیش از آمدن عیسی (علیه السلام) باشد»(417).
وی تصریح می کند که مهدی موعود (علیه السلام) از ذریه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و از فرزندان فاطمه(س) است(418).
نویسنده پس از ذکر برخی از احادیث، در باره سند آنها به قضاوت نشسته و در چند مورد، اسناد این روایات را صحیح و یا حسن دانسته است(419).
4. سعد الدین تفتازانی (م 793 ه . ق):
وی در مبحث امامت کتاب شرح المقاصد که آخرین بخش این کتاب است، به موضوع ظهور امام مهدی (علیه السلام) توجه کرده، می نویسد:
«روایات صحیحه ای در مورد ظهور پیشوایی از نسل فاطمه(س) آمده [است] و چنین دلالت دارد که آن حضرت، دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد، پس از پر شدنش از ظلم و ستم...»(420).
وی در ادامه، ظهور امام (علیه السلام) را از جمله نشانه های قیامت بر شمرده و مجددا بر صحت اخبار مهدویت تأکید ورزیده است؛ هر چند آنها را احادیث آحاد دانسته است(421).
البته وی نگاهی نقادانه به نگرش شیعه به مهدویت دارد و زنده بودن امام مهدی (علیه السلام) را امری بعید می داند(422). ظاهرا مهم ترین دلیل وی در این مطلب، همین استبعاد حیات حضرت شمرده می شود. معلوم است استبعاد تنها، نمی تواند دلیل قانع کننده و درستی باشد؛ چون واضح است که اگر با استبعاد تنها بشود موضوعی را منکر شد، بسیاری از مباحث و مسائل به راحتی قابل انکار خواهد بود و البته این شیوه ای پسندیده نیست.
5. جلال الدین سیوطی (م 911 ه . ق):
وی از نویسندگان برجسته اهل سنت در زمینه های گوناگون حدیثی، تفسیری و علوم قرآنی است، تألیف مستقلی در باره امام زمان (علیه السلام) دارد با نام العرف الوری فی اخبار المهدی و در آن صدها حدیث را از منابع متعدد و مختلف اهل سنت جمع آوری کرده است.
این کار، نشان از اهتمام و توجه جدی وی به این موضوع دارد. نویسنده، بیشتر به نقل احادیث اکتفا کرده و به ندرت توضیحاتی در باره آنها ذکر کرده است. وی در پایان، فصلی را گشوده و در آن چهار نکته مهم را یادآوری کرده است که عبارت است از:
1. مهدی (علیه السلام) یکی از خلفای دوازده گانه ای است که در حدیث سمره ذکر شده است؛
2. مهدی (علیه السلام) نمی تواند از فرزندان عباس بن عبد المطلب باشد؛
3. سند حدیث «لَا مَهْدِی إلا عِیْسَی بْنُ مَرْیَمَ» ضعیف است؛ چون متعارض است با نقل متواتری که گویای ظهور مهدی (علیه السلام) است و اینکه وی از فرزندان رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و عیسی پشت سر او نماز خواهد خواند؛
4. آنچه نقل شده که مهدی (علیه السلام) از مغرب ظهور خواهد کرد، هیچ پایه و دلیلی ندارد(423).
افزون بر آنچه وی در این اثر نقل کرده است، در برخی دیگر از آثارش، همانند «الجامع الصغیر» احادیثی را در باره امام عصر (علیه السلام) ذکر کرده است(424).
6. ابن حجر هیتمی (م 974 ه . ق):
وی در کتاب الصواعق المحرقه، ذیل آیه دوازدهم که در فضایل اهل بیت (علیه السلام) نقل کرده، روایات مربوط به امام مهدی (علیه السلام) را با تفصیل زیادی از منابع متعدد اهل سنت آورده است و در ادامه می نویسد:
«قول بهتری است که خروج امام مهدی (علیه السلام) پیش از ظهور عیسی (علیه السلام) است؛ ولی برخی نیز گفته اند: پس از آن است. ابو الحسن آبری(425) می گوید: روایات ظهور مهدی (علیه السلام) که از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است و متواتر و مستفیض هستند، دلالت دارند بر اینکه وی از اهل بیت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و زمین را پر از داد می کند و همراه عیسی (علیه السلام) خروج می کند و او را در کشتن دجال در درب «لدّ»(426) در سرزمین فلسطین یاری می رساند و او امام این امت خواهد شد و عیسی (علیه السلام) پشت سر او به نماز می ایستد»(427).
وی در شرح حال ابی القاسم محمد الحجه می گوید:
«سن وی هنگام وفات پدر، پنج سال است که خداوند در این سن به وی حکمت عطا کرد»(428).
با اینکه سخن وی صراحت در تولد پسر امام عسکری (علیه السلام) دارد؛ اما در ادامه و نیز در جایی دیگر، به شدت بر شیعیان تاخته است که چرا آنان مهدی موعود (علیه السلام) را همان فرزند امام عسکری (علیه السلام) دانسته اند.
هیثمی در جایی دیگر و در پاسخ به پرسشی درباره اعتقاد به یک مدعی مهدویت و نیز سؤال در باره حکم منکران حضرت حجت (علیه السلام) چنین نوشته است:
«اعتقاد این گروه (معتقدان به مهدی بودن آن شخص) باطل و زشت است و بدعتی فاحش و گمراهی حتمی است و اما انکار مهدی (علیه السلام) اگر برای انکار سنت باشد، حکم کفر و ارتداد آنان باید صادر شود و کشته شوند و اگر این انکار، نه به خاطر انکار سنت، بلکه صرف دشمنی با بزرگان اسلامی باشد، پس تعزیر آنان لازم است»(429).
وی ضمن یادآوری مطلب یاد شده و تأکید بر آن در کتاب «الفتاوی الحدیثیه» برای استوار کردن رد این افکار و عقاید، احادیث متعدد و مختلفی را در باره امام مهدی (علیه السلام) ذکر کرده و به استناد آنها، ادعای آنان را غیر قابل قبول معرفی کرده است(430).
ضمنا وی کتابی مستقل در باره امام مهدی (علیه السلام) با نام القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر نوشته است. این کتاب در سه باب و یک خاتمه خلاصه شده و باب اول به بیان نشانه ها و خصوصیاتی که برای امام عصر (علیه السلام) در روایات آمده، اختصاص یافته است. در این قسمت با استناد به احادیث، 63 عنوان را یادآور شده است.
در باب دوم، روایاتی را که از صحابه ذکر شده، نقل کرده و در آن 39 حدیث را آورده است. در باب سوم آنچه که از تابعین در باره امام (علیه السلام) نقل شده، آورده است که جمع آنها 56 حدیث است. در خاتمه کتاب، مباحث مختلفی از قبیل: خروج امام (علیه السلام) پیش از آمدن عیسی (علیه السلام)، علامات نزول عیسی (علیه السلام)، خروج یأجوج و مأجوج و نیز خروج دابه الارض را با تکیه بر احادیث و گفته های علما ذکر کرده است.
افزون بر این چند مورد که از میان علمای شافعی مذهب ذکر شد، شمار زیادی از دانشمندان شافعی، در باره امام زمان (علیه السلام) با صراحت اظهار نظر کرده اند و برخی حتی تألیف مستقل و ویژه ای در این باره به سامان رسانده اند که به سبب رعایت اختصار تنها نام چند نفر از آنها برده می شود: 1. مناوی (م 103 هـ . ق) در کتاب «فیض القدیر»؛ 2. محمد رسول برزنجی (م 1103 هـ . ق) در کتاب «الاساعه لاشراط الساعه»؛ 3. محمد الصبان (م 1307 هـ . ق) در کتاب اسعاف الراغبین و ابراز الوهم المکنون من کلام ابن خلدون.
ب) دانشمندان حنبلی:
1. امام احمد بن حنبل (م 241 هـ . ق):
وی رئیس فرقه حنبلیه است و نویسنده یکی از گسترده ترین و کهن ترین جوامع حدیثی اهل سنت نیز به شمار می رود. وی در این مجموعه حدیثی، احادیث متعددی را در باره امام مهدی (علیه السلام) ذکر کرده است. یکی از فضلای محترم حوزه علمیه قم در اقدامی شایسته، احادیث مربوط به امام عصر (علیه السلام) را از این کتاب حدیثی، جمع آوری کرده و با نام احادیث المهدی (علیه السلام) من مسند احمد بن حنبل به چاپ رسانده است(431).
در این کتاب، 136 حدیث از مسند احمد استخراج شده و طی چند بخش تنظیم شده است که در بردارنده موضوعات متعدد و مختلفی در باره حضرت مهدی (علیه السلام) است. از نشانه های ظهور آن حضرت تا ظهور و وضعیت عصر ظهور و دیگر موضوعات مرتبط با صاحب الزمان.
ممکن است گفته شود: چون احمد بن حنبل در باره این احادیث قضاوت خاص نداشته است، پس ذکر این احادیث نمی تواند دلیلی برای اثبات دیدگاه و نظر او در این باره باشد؛ ولی در جواب باید گفت: ثبت این تعداد زیاد از احادیث در این جامع حدیثی کهن، حتما نشان از پذیرش و اعتماد نویسنده بر این احادیث دارد و چنین اهتمامی از سوی وی، حکایت از مقبولیت محتوای آنها نزد وی دارد. بنابراین، مهم ترین شخصیتِ فرقه حنبلی که در موضوع مهدویت دیدگاهش روشن و مشخص است، امام آنها یعنی احمد بن حنبل است.
2. ابن قیم جوزیه حنبلی (م 751 هـ . ق):
وی که از نویسندگان سرشناس و معروف اهل تسنن است، فصل پنجاهم کتاب «المنار المنیف فی الصحیح و الضعیف» را به مباحث مربوط به امام مهدی (علیه السلام) اختصاص داده است(432). وی در ردّ حدیث جعلی «لَا مَهْدِیَّ إلا عِیسَی بْنُ مَرْیَمَ»(433)؛ (هیچ مهدی، جز عیسی وجود ندارد.) مطالب و مباحث مختلفی را ذکر کرده است. او از قول برخی دانشمندان اهل سنت، از جمله احمد بن الحسین آبری، تواتر روایات نبوی را در باره امام مهدی (علیه السلام) یاد آور می شود و می گوید: «تواتر در این باره وجود دارد که آن حضرت از اهل بیت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و عیسی (علیه السلام) هنگام ظهور وی، خواهد آمد و در نماز به او اقتدا خواهد کرد»(434).
وی در ادامه برای تأکید گفته آبری، روایات متعددی را از منابع اهل سنت ذکر کرده، هنگام تقسیم بندی این احادیث، تصریح دارد که اینها چهار دسته هستند: صحیح، حسن، غریب و موضوع.
به این ترتیب، تعدادی از احادیث امام مهدی (علیه السلام) را صحیح و حسن دانسته و آنها را دارای حجیت و قابل برای استدلال معرفی کرده است.
3. یحیی بن محمد حنبلی (م قرن دهم هـ . ق):
وی در پاسخ به پرسشی درباره معتقدان به یک مدعی مهدویت و نیز در باره منکران اصل مهدویت چنین نوشته است:
«الْحَمْدُ لله اللَّهُمَّ اهْدِنِا لِمَا اخْتُلِفَ فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِکَ! عقیده مذکور بدون شک، باطل است؛ چون مستلزم مخالفت و ردّ احادیث صحیحی است که از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این احادیث از ظهور مهدی (علیه السلام) در آخر الزمان خبر داده و ویژگیهای شخصی مهدی (علیه السلام) و حوادث زمان ظهور را یاد کرده است. یکی از علائم مهم ظهور مهدی (علیه السلام) که کسی نمی تواند مدعی وقوع آن شود، فرود آمدن حضرت عیسی (علیه السلام) از آسمان و قرار گرفتن او در کنار مهدی (علیه السلام) و نمازگزاردن او پشت سر آن حضرت و همین طور خروج دجال و کشته شدن او است... و کسی که مهدی موعود (علیه السلام) را تکذیب کند، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به کفر او خبر داده است...»(435).
ج) عالمان حنفی و مهدویت:
تعدادی از عالمان و نویسندگان حنفی مذهب، در باره مهدویت و اعتقاد به مهدی آخرالزمان، نوشته ها و آثار خوب و ارزشمندی را از خود بر جای گذاشته اند. در پاره ای از موارد، افزون بر اصل اعتقاد به ظهور امام مهدی (علیه السلام) مانند شیعه به زنده بودن وی نیز معتقدند. اکنون دیدگاه چند نفر از دانشمندان حنفی مذهب در پی می آید:
1. ابن جوزی (م 650 هـ . ق):
وی در کتاب معروفش، تذکره خواص الامه فی خصائص الائمه علیهم السلام، فصلی جداگانه به حضرت مهدی (علیه السلام) اختصاص داده و مباحث و موضوعات مختلفی در این باره نگاشته است و در آغاز این فصل می گوید:
«فصل فی ذکر الحجه المهدی هو محمد بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی الرضا و کنیته ابو عبد الله و ابو القاسم و هو الخلف الحجه صاحب الزمان».
آن گاه روایاتی از منابع اهل سنت ذکر می کند که در آنها موضوعات مربوط به امام مهدی (علیه السلام) مطرح شده است. سپس ابن جوزی به دیدگاه امامیه در باره زنده بودن آن امام پرداخته، برخی دلایل شیعیان در این باره را یاد آور شده است(436). از نوشته ابن جوزی چنین بر می آید که وی اعتقاد شیعه را در باره امام مهدی (علیه السلام) پذیرفته و آن را منطقی و قابل قبول دانسته است.
2. ابن طولون دمشقی (م 935 هـ . ق):
وی در حدیث، فقه و تاریخ صاحب نظر و در بسیاری از موضوعات دارای آثار و نوشته هایی بوده است. او کتابی با نام الائمه الاشاعه دارد که بخشی را به الحجه المهدی اختصاص داده و در آن به بحث در باره امام عصر (علیه السلام) پرداخته است. در این اثر، بیشتر عقاید و اندیشه های شیعه درباره ولادت امام زمان (علیه السلام) و زنده بودن آن حضرت را نوشته است و هر چند با صراحت این عقاید را نپذیرفته است؛ ولی از لا به لای نوشته وی چنین بر می آید که به قبول آنها تمایل دارد. البته اظهار نظر صریح را به کتاب دیگرش با نام الهدی الی ماورد فی المهدی موکول کرده و ظاهرا از این نوشته هم اثری باقی نمانده است.
ابن طولون در کتاب الائمه اثنا عشر با احترام و تجلیل فراوان، اسامی امامان دوازده گانه شیعه را در اشعاری گنجانده است(437).
3. عبدالوهاب شعرانی (م 973 هـ . ق):
وی در باب 56 کتاب الیواقیت و الجواهر، نشانه های قیامت را در احادیث، ذکر می کند که از جمله آنها، خروج ولی عصر (علیه السلام) است. نکته قابل توجهی که وجود دارد، این است که وی با وجود حنفی بودن، به مانند شیعه معتقد است امام مهدی (علیه السلام) فرزند امام یازدهم (علیه السلام) و اکنون زنده و در قید حیات است و تا زمان ظهور عیسی (علیه السلام) نیز زنده خواهد ماند. به متن عبارت وی بنگرید:
«وی (امام مهدی (علیه السلام)) از فرزندان امام عسکری (علیه السلام) است و ولادتش در شب نیمه شعبان سال 255 هـ . ق اتفاق افتاده و تا زمان آمدن عیسی (علیه السلام) زنده خواهد ماند»(438).
بدین شکل، وی نه تنها آمدن و ظهور امام مهدی (علیه السلام) را در آخر الزمان از جمله موارد حتمی بر شمرده است؛ بلکه تولد آن حضرت و حیات ایشان را تا زمان ظهور قبول دارد و از این جهت، اندیشه و عقیده وی به عقیده شیعه بسیار نزدیک است.
4. ابو السرور حنفی (م قرن دهم هـ . ق):
وی مفتی حنفیها در شهر مکه بوده است. جماعتی از مسلمانان هند از علمای آن زمان مکه استفتائاتی کرده و از آنان خواسته اند که نظرشان را درباره اعتقاد به یک مدعی مهدویت و نیز منکران مهدویت بنویسند. ابوالسرور در پاسخ، چنین گفته است:
«اعتقاد این طایفه زشت کردار باطل است و پوچ. باید با عقیده باطل و پیروان آن به سختی مبارزه کرد و این فکر یاوه را از مغز آنان در آورد؛ چون این عقیده مخالف است با احادیث صحیح و سنن صریح و متواتری که به وسیله راویان بسیار و اخبار فراوان رسیده است و آن احادیث و سنن همه می گوید که مهدی موعود (علیه السلام) که در آخرالزمان خروج می کند، همراه عیسی (علیه السلام) خواهد آمد و با کمک او، دجال را خواهد کشت. برای ظهور او، علامتهایی است؛ از جمله: خروج سفیانی و گرفته شدن ماه و خورشید در ماه رمضان بر خلاف معمول»(439).
از این گفته به خوبی نگاه مذهب حنفی به موضوع امام مهدی (علیه السلام) آشکار و معلوم می شود که نه تنها آنان این فکر را قبول دارند؛ بلکه آن را مضمون احادیث صحیح و متواتر می دانند و این نکته بسیار مهمی است.
5. سلیمان بن ابراهیم قندوزی (م 1294 هـ . ق):
وی که متولد شده در بلخ است، بیشتر تحصیلاتش را در همان دیار سپری کرد و ادامه تحصیلات را در بخارا گذراند. پس از آن به تصوف و عرفان روی آورد و از بزرگان صوفیه شد. بدین شکل، هم در مباحث نقلی و هم طریقی صاحب مقاماتی شد.
او کتاب ینابیع الموده را در مناقب و فضایل اهل بیت (علیه السلام) نگاشته و بخش عمده ای از آن را به مباحث مربوط به صاحب الزمان (علیه السلام) اختصاص داده است. وی آیات تفسیر و تأویل شده در باره آن حضرت را ذکر کرده و نیز روایات نقل شده درباره ایشان از نقل شده، از منابع مختلف ذکر کرده است. همین طور، احادیث خلفای دوازده گانه و تفسیرهایی که برای آنها شده را ذکر کرده و نقلهای موجود درباره ولادت ایشان را آورده است. همچنین وی آن دسته از علمای سنی مذهب را نام برده است که بر ولادت وی تصریح کرده اند. در بخش دیگر، کرامات و خارق عادتهایی را نقل کرده است که آن حضرت انجام داده و ملاقات کنندگان با ایشان را در دوره غیبت یاد آور شده است(440).
از مجموع نوشته های وی چنین بر می آید که نویسنده درباره امام مهدی (علیه السلام) همانند شیعه می اندیشد و به ولادت و زنده بودن آن حضرت معتقد است.
6. ابو البرکات آلوسی (م 1371 هـ . ق):
وی در کتاب غایه المواعظ در بخش شمارش نشانه های برپایی قیامت - به مانند برخی دیگر از دانشمندان اهل سنت - ظهور خاتم اوصیا (علیه السلام) را از جمله این نشانه ها دانسته و گفته است که قول صحیح تر نزد بیشتر عالمان و دانشمندان، ظهور و خروج امام مهدی (علیه السلام) است.
وی از قول ابن حجر هیثمی در الصواعق المحرقه نقل می کند که آیه ﴿وَ اِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَه﴾ (زخرف: 61) درباره امام مهدی (علیه السلام) نازل شده است. آن گاه در ادامه می گوید که در باره آمدن امام زمان (علیه السلام)، احادیث و اخبار متعددی وارد شده و به همین مناسبت، تعدادی از این احادیث را ذکر کرده است. در باره سیر حکومتی که امام خواهد داشت، بحثهایی را مطرح کرده و به نظریات عالمان معروف اشاره کرده است. وی در پایان، با اشاره به اعتقاد شیعه درباره زنده بودن امام (علیه السلام) این باور را مردود می داند و آن را انکار می کند؛ البته دلیل خاصی برای این کار ارائه نکرده است(441).
د) امام مهدی (علیه السلام) در نگاه مالکیان:
علمای فرقه مالکی همانند دیگر عالمان مذاهب اسلامی، باور به ظهور و فرج ولی عصر (علیه السلام) را یکی از اعتقادات خود دانسته و بر آن تأکید ورزیده اند. این واقعیت در نوشته ها و آثار آنان کاملاً مشهود و واضح است. در دوره های مختلف، تصریح بر این عقیده در لا به لای کتابها و نوشته های آنها دیده می شود. اکنون برای نمونه به گزارشی از نوشته ها و گفته های برخی از دانشمندان برجسته این فرقه پرداخته می شود:
1. قرطبی مالکی (م 671 هـ . ق):
او از جمله عالمان و نویسندگان معروف اهل سنت است. وی آثار علمی و مشهوری از خود بر جای گذاشته که مهم ترین آنها تفسیر الجامع لاحکام القرآن است. قرطبی در کتاب دیگرش با نام التذکره فی احوال الموتی و امور الآخره ابواب و فصولی را به بحث در باره امام مهدی (علیه السلام) اختصاص داده و با بیان احادیث متعددی از منابع اهل سنت، این موضوع را دنبال کرده و در توضیح برخی از این احادیث، مطالبی را درباره امام مهدی (علیه السلام) بیان داشته است(442). البته نویسنده در تفسیر آیه 33 سوره توبه، در کتاب تفسیرش، مضمون آن آیه را که وعده خداوند بر غلبه دین اسلام است، بنا بر قولی منطبق بر عصر و زمان حضرت حجت (علیه السلام) دانسته است(443).
2. ابن صباغ مالکی (م 855 هـ . ق):
وی که از بزرگان فرقه مالکی در عصر و زمان خود بوده است، کتابی با نام الفصول المهمه فی معرفه احوال الائمه (علیه السلام) نگاشته و انگیزه تألیف آن را بیان شرح حال و مقامات ائمه دوازده گانه (علیه السلام) معرفی کرده است. او این نوشته را بنا بر درخواست برخی معاصران خود به سامان رسانده است(444). وی در فصل دوازدهم این کتاب، شرح حال و خصوصیات امام زمان (علیه السلام) را ذکر کرده و در آن، مباحث مختلف و احادیث گوناگونی در باره امام مهدی (علیه السلام) آورده است. همچنین وعده رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ظهور آن حضرت را اثبات کرده و از نسب آن بزرگوار سخن گفته است.
نکته قابل توجه در نوشته های این نویسنده آن است که به مانند برخی دیگر از عالمان اهل سنت، به ولادت امام عصر (علیه السلام) معتقد و بر این باور است که آن حضرت، اکنون زنده و در قید حیات است(445).
3. محمد بن محمد بن الخطاب المالکی (م قرن دهم هـ . ق):
وی در پاسخ به پرسشی در باره معتقدان به میّتی که مدعی مهدویت بوده و نیز درباره منکران مهدویت گفته است:
«عقیده طایفه یاد شده، در باره آن میّت درگذشته که او مهدی موعود است و باید در آخر الزمان ظهور کند، باطل و پوچ است؛ به سبب احادیث صحیحه ای که دلالت دارد بر وجود مهدی (علیه السلام) و خروج او و نیز حوادثی که در آستانه ظهور او اتفاق خواهد افتاد؛ همانند: ظهور سفیانی، فرو رفتن وی و لشکرش در زمین منطقه بیداء، کسوف خورشید در نیمه ماه رمضان و خسوف ماه در اول آن... و نیز به سبب احادیثی که دلالت بر این دارند که مهدی (علیه السلام) فرمانروای زمین خواهد شد و دجال، در روزگار وی ظهور خواهد کرد و دیگر علاماتی که هیچ کدام در دوره این شخص مرده ای که بدان اشاره شد، تحقق نیافته است».
4. شیخ محمد الصبان (م 1307 هـ . ق):
وی در کتاب اسعاف الراغبین، فصلی را به بحث درباره امام عصر (علیه السلام)، نسب ایشان و محل ظهور و نیز نشانه های خروج حضرت بیان داشته است. افزون بر ذکر روایاتی در این باره مطالب مختلفی در تأیید این موضوع از بزرگانی چون محی الدین عربی و شعرانی نقل می کند:
عربی در جمع بین روایاتی که ولی عصر (علیه السلام) را از نسل امام حسین (علیه السلام) می شمارد و روایاتی که آن حضرت را از نسل حضرت مجتبی (علیه السلام) می داند، مطالب متنوعی را بیان داشته است(446).
5. محمد بن جعفر بن ادریس الکتانی المالکی (م 1345 هـ . ق):
وی در کتاب نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، احادیث متواتری را جمع آوری کرده و روایات مربوط به امام مهدی (علیه السلام) را از جمله آنها دانسته است. او با استناد به سخنان و گفته های دانشمندان معروف اهل سنت بر تواتر این احادیث پای می فشارد و معتقد است که آمدن و ظهور امام زمان (علیه السلام) بر اساس این احادیث و نیز وعده هایی که در آنها داده شده است، از ضروریات و موارد حتمی است(447).

فصل پنجم: عصر غیبت

غیبت امام زمان (علیه السلام) در اندیشه امام صادق (علیه السلام):
مقدمه:
فرصت طلایی عصر حضرت صادق (علیه السلام) از نظر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، فرصتی استثنایی برای ترویج فرهنگ اهل بیت (علیه السلام) بود.آن بزرگوار نیز به خوبی از این موقعیت استفاده کرد(448) و علوم گوناگون را به شاگردانش تعلیم داد؛ از جمله مسائلی را که آن جناب به خوبی بیان و تثبیت نمود، مسئله غیبت امام مهدی (علیه السلام) و مسائل مربوط به مهدویت بود.
آنچه پیش رو دارید، نگاهی به غیبت ولی عصر (علیه السلام) در اندیشه بلند امام به حق ناطق، حضرت صادق (علیه السلام) است.
الف) تثبیت اصل مهدویت:
اصل مهدویت و ظهور امامی که جهان را پر از عدل و داد کند، از مسلّمات دین اسلام و اتفاق بین همه مسلمانان است. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و جانشینان پس از او، از جمله امام ششم (علیه السلام) تلاشهای بسیاری برای به وجود آمدن چنین اتفاقی انجام دادند که به دو نمونه اشاره می شود:

1. ابان بن عثمان از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حدیثی به علی (علیه السلام) فرمود: «کانَ جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) عِنْدِی آنِفا وَ أخْبَرَنِی أنَّ الْقائِمَ الَّذِی یَخْرُجُ فِی آخِرِ الزَّمانِ فَیَمْلاَءُ الأرْضَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ ظُلْما وَجَوْرا مِنْ ذُرِّیَتِکَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ(449)؛ جبرئیل (علیه السلام) همین الآن نزد من بود و به من خبر داد قائمی که در آخرالزمان قیام می کند و زمین را پر از عدل می کند همچنان که از ظلم و ستم پر شده است، از نسل تو از فرزندان حسین (علیه السلام) است».
2. معاویه بن عمّار از حضرت صادق (علیه السلام) از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل می کند که آن حضرت فرمود: «اِنَّ جَبْرَئِیلَ (علیه السلام) أَتانِی فَأَقْرَأَنِی مِنْ رَبِّیَ السَّلامَ وَقالَ یا مُحَمَّدُ... وَمِنْکُمُ الْقائِمُ یُصَلِّی عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ خَلْفَهُ اِذا اَهْبَطَهُ اللهُ اِلَی الارْضِ مِنْ ذُرِّیَّهِ عَلِیٍّ وَفاطِمَهَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ (علیه السلام)(450)؛ همانا جبرئیل (علیه السلام) نزد من آمد و سلام پروردگارم را به من رساند و فرمود: ای محمد!... قائم از شماست که عیسی بن مریم (علیه السلام) پشت سر او نماز می گذارد، آن زمانی که خداوند او را [از آسمان] به سوی زمین فرود آورد. [او] از نسل علی و فاطمه و از فرزندان حسین (علیه السلام) است».
ب) حکم منکران مهدی (علیه السلام):
با همه اتفاقی که بین مسلمین درباره حضرت مهدی (علیه السلام) وجود دارد، بوده اند و هستند کسانی که گاه مسئله مهدویت و اقرار به امامت آن حضرت را انکار می کنند. حضرت صادق (علیه السلام) پیش از ولادت امام زمان (علیه السلام) حکم منکران او را بیان کرده است:
صفوان بن مهران از امام ششم (علیه السلام) نقل می کند که آن حضرت فرمود: «مَنْ أقَرَّ بِجَمِیعِ الأئِمَّهِ وَجَحَدَ الْمَهْدِیَّ کانَ کَمَنْ أقَرَّ بِجَمِیعِ الأنْبِیاءِ وَجَحَدَ مُحَمَّدا نُبُوَّتَهُ(451)؛ کسی که به همه امامان اقرار کند و مهدی را انکار کند، مانند کسی است که به همه پیامبران اقرار کند و نبوت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را انکار کند».
درروایت دیگری غیاث از امام جعفر بن محمد (علیه السلام) از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: «مَنْ أنْکَرَ الْقائِمَ مِنْ وُلْدِی فِی زَمانِ غَیْبَتِهِ ماتَ مِیتَهً جاهِلِیَّهً(452)؛ کسی که قائم از فرزندان مرا در زمان غیبتش انکار کند، به مرگ جاهلی می میرد». یعنی نامسلمان از دنیا می رود؛ چنان که نشناختن امام هر زمان، طبق روایت معروف بین فریقین: «مَنْ ماتَ وَلَمْ یَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِیتَهً جاهِلِیَّهً»(453) باعث مرگ جاهلی است.
نکته اضافه در روایت فوق، انکار آن حضرت در دوران غیبت است که دامن جمع زیادی را می گیرد؛ همانهایی که اصل ظهور و آمدن آن حضرت را قبول دارند؛ امّا تولد، حیات و غیبت او را انکار می کنند.
ج) تأکید بر وقوع غیبت:
از مسائلی که سخت کوشیده اند تا پیش از ولادت حضرت، شیعه را برای آن آماده کنند، مسئله دوران غیبت امام زمان (علیه السلام) است. از شخص پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گرفته تا امامان بعدی بر این مسئله تأکید کرده اند؛ اما حضرت صادق (علیه السلام) با توجّه به فرصتی که برای او پیش آمد، بیش از امامان دیگر مسئله غیبت و طولانی بودن و سخت بودن آن را گوشزد فرمود:
1. غیبت، حتمی است:
زراره از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده استکه فرمود: «اِنَّ لِلْقائِمِ غَیْبَهً قَبْلَ أَنْ یَقُومَ قُلْتُ وَلِمَ قالَ اِنَّهُ یَخافُ وَاَوْمَأَ بِیَدِهِ اِلی بَطْنِهِ یَعْنِی الْقَتْلَ(454)؛ به راستی برای قائم، غیبتی است پیش از اینکه قیام کند. عرض کردم: چرا [غائب می شود]؟ فرمود: به ترسی که دارد. و با دستش به شکم خویش اشاره کرد؛ یعنی [به سبب] کشته شدن».
البته منظور این نیست که حضرت از مرگ ترس دارد که بر اولیای الهی چنین ترسی راه ندارد؛ بلکه ترس از این دارد که با کشته شدن او، داستان عدل جهانی و آرزوی همیشگی بشر تحقق نیابد.
2. غیبت، امتحان سنگین:
مفضّل بن عمر» از حضرت صادق (علیه السلام) نقل می کند که آن بزرگوار فرمود: «أما وَاللهِ لَیَغِیبَنَّ اِمامُکُمْ سِنِینا مِنْ دَهْرِکُمْ وَلَتُمَحَّصُنَّ حَتّی یُقالَ ماتَ قُتِلَ هَلَکَ بِأَیِّ وادٍ سَلَکَ وَلَتَدْمَعَنَّ عَلَیْهِ عُیُونُ الْمُؤْمِنِینَ وَلَتُکْفَؤُنَّ کَما تُکْفَأُ السُّفُنُ فِی اَمْواجِ الْبَحْرِ؛ به خدا سوگند! امام شما سالیانی از روزگارتان غیبت کند و حتما آزمایش می شوید تا آنجا که گفته شود: او مرده [یا] کشته [و یا] هلاک شده [و] به کدام وادی رفته است؟ و چشمان مؤمنان بر او بگرید و واژگون شوید، چنان که کشتیها در امواج دریا واژگون شوند».
«فَلا یَنْجُوا ألاَّ مَنْ أخَذَ اللهُ مِیثاقَهُ وَکَتَبَ فِی قَلْبِهِ الأیمانَ وَ أیَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ لَتُرْفَعَنَّ إثْنَتا عَشْرَهَ رایَهً مُشْتَبِهَهً لا یُدْری أیٌّ مِنْ اَیٍّ قالَ فَبَکَیْتُ؛ و نجات نیابد [از این امتحان]، مگر کسی که خدا از او پیمان گرفته و در قلبش ایمان را نقش کرده و او را با روحی از جانب خود مؤیّد کرده باشد و دوازده پرچم مشتبه بر افراشته شود که هیچ یک از دیگری باز شناخته نشود. [راوی] گوید: من گریستم».
آن گاه حضرت فرمود: «چرا گریه می کنی؟» گفتم: «چگونه نگریم در حالی که شما می گویید: دوازده پرچم مشتبه که هیچ یک از دیگری باز شناخته نشود، وجود دارد. پس ما چه کنیم؟» راوی گوید که امام به پرده آفتاب که به داخل صفه تابیده بود، نگاه کرد و فرمود: «ای ابا عبد الله! آیا این آفتاب را می بینی؟» گفتم: «آری». فرمود: «به خدا سوگند! امر ما از این آفتاب روشن تر است»(455).
هانی تمّار می گوید که امام صادق (علیه السلام) فرمود: «اِنَّ لِصاحِبِ هذا الأمْرِ غَیْبَهً الْمُتَمَسِّکُ فِیها بِدِینِهِ کَالْخارِطِ لِلْقَتادِ... ثُمَّ قالَ اِنَّ لِصاحِبِ هذا الأمْرِ غَیْبَهً فَلْیَتَّقِ اللهَ عَبْدٌ وَلْیَتَمَسَّکْ بِدِینِهِ(456)؛ به راستی برای صاحب این امر، غیبتی است که پایبند به آن مانند کسی است که دستش را بر روی شاخه درخت خار کشد... آن گاه فرمود: برای صاحب این امر، غیبتی است و بنده باید تقوای الهی پیشه سازد و متمسک به دینش باشد».
3. غیبت، خواب را از متدینان می گیرد:
دوران غیبت به قدری دشوار است که خواب و آرامش را از متدیّنان می گیرد و شب و روز باید ناله بکنند. حضرت صادق (علیه السلام) در حالی که هنوز امام مهدی (علیه السلام) متولد نشده است، برای دوران غیبت او این چنین ناله می زند: «سَیِّدِی غَیْبَتُکَ نَفَتْ رُقادِی وَضَیَّقَتْ عَلَیَّ مِهادِی وَابْتَزَّتْ مِنِّی راحَهَ فُؤادِی سَیِّدِی غَیْبَتُکَ أوْصَلَتْ مُصابِی بِفَجائِعِ الأبَدِ؛ آقای من! غیبت تو خواب را از دیدگانم ربُوده وبسترم را بر من تنگ ساخته و آسایش قلبم را از من سلب کرده است. ای آقای من! غیبت تو اندوه مرا به فجایع ابد پیوند داده است».
سدیر می گوید: در چنین حالی که امام صادق (علیه السلام) را آن گونه دیدیم، عقل از سرمان پرید و از شدّت جزع قلوبمان چاک چاک شد... و گفتیم: «ای فرزند بهترین خلایق! چشمانت گریان مباد! از چه حادثه ای اشکتان روان و سرشک از دیدگان شما، ریزان است؟»
حضرت صادق (علیه السلام) نفس عمیقی کشید که بر اثر آن [غم] درونش برآمد و هراسش افزون شد؛ آن گاه فرمود: «نَظَرْتُ فِی کِتابِ الْجَفْرِ صَبِیحَهَ هذا الْیَوْمِ... وَتَأَمَّلْتُ فِیهِ مَوْلِدَ قائِمِنا وَ غَیْبَتَهُ وَابْطاءَهُ وَطُولَ عُمْرِهِ وَبَلْوَی الْمُؤْمِنِینَ فِی ذلِکَ الزَّمانِ وَتَوَلُّدَ الشُّکُوکِ فِی قُلُوبِهِمْ مِنْ طُولِ غَیْبَتِهِ؛ صبح امروز به کتاب جفر نگریستم... و در آن درباره میلاد قائم ما و غیبت او و تأخیر آن و طول عمرش و گرفتاری مؤمنان در آن زمان و پیدایش شکوک در قلوب آنها بر اثر طول غیبتش تأمّل کردم»(457).
گفتنی است که جفر، علمی است که ابن خلدون، جرجانی و صاحب کشف الظنون به صحّت آن و وجود کتاب جفر اعتراف کرده اند، سپس تصریح کرده اند که امام صادق (علیه السلام) و حضرت رضا (علیه السلام) حوادث آینده را طبق این کتاب خبر داده اند و آن چنان که خبر داده اند، واقع شده است(458).
د) نهی از انکار غیبت:
امام ششم (علیه السلام) بر اصل غیبت تأکید فرموده و دشواری آن را بیان کرده و از انکار آن نیز به شدّت نهی کرده است.
محمد بن مسلم از آن امام (علیه السلام) نقل کرده است که فرمود: «اِنْ بَلَغَکُمْ عَنْ صاحِبِ هذا الامْرِ غَیْبَهٌ فَلا تُنْکِرُوها(459)؛ اگر خبر غیبت صاحب این امر (مهدی) به شما رسید، آن را انکار نکنید».
هـ.) پایداری بر امامت و ولایت در دوران غیبت:
طولانی بودن غیبت از یک سو، دشوار بودن دینداری در آن دوران ازسوی دیگر و وجود دشمنان، منکران، شبهات و زمینه گناه از سوی سوم، پایداری بر امامت امامان (علیه السلام) را دشوار می سازد. به این دلایل است که حضرت صادق (علیه السلام) بر ثبات قدم در مسیر امامت و ولایت تأکید کرده است:
1. عبد الله بن سنان می گوید که من و پدرم بر امام صادق (علیه السلام) وارد شدیم. حضرت فرمود: «فَکَیْفَ اَنْتُمْ اِذا صِرْتُمْ فِی حالٍ لا تَرَوْنَ فِیها اِمامَ هُدیً وَلا عَلَما یُری وَلا یَنْجُوا مِنْها اِلاَّ مَنْ دَعا دُعاءَ الْغَرِیقِ فَقالَ لَهُ اَبِی اِذا وَقَعَ هذا لَیْلاً فَکَیْفَ نَصْنَعُ فَقالَ اَمّا اَنْتَ فَلا تُدْرِکُهُ فِاِذا کانَ ذَلِکَ فَتَمَسَّکُوا بِما فِی اَیْدِیکُمْ حَتّی یَتَّضِحَ لَکُمُ الامْرُ(460)؛ حال شما چگونه باشد آن گاه که به حالی در آیید که امام هدایتگر را نبینید و نشانه [هدایت] را مشاهده نکنید و هیچ کس نجات نیابد، مگر آنکه دعای غریق را بخواند. پدرم به امام عرض کرد: در آن شب ظلمانی که چنین امری واقع شود، چه کنیم؟ فرمود: امّا تو آن [دوران] را درک نمی کنی و چون آن امر واقع شود، به آنچه که [از امامت] دارید، متمسک شوید تا امر برایتان روشن شود».
2. ابو بصیر از امام صادق (علیه السلام) نقل کرد که آن حضرت فرمود: «طُوبی لِمَنْ تَمَسَّکَ بِاَمْرِنا فِی غَیْبَهِ قائِمِنا فَلَمْ یَزِغْ قَلْبُهُ بَعْدَ الْهِدایَهِ(461)؛ خوشا به حال کسی که در غیبت قائم ما به امر ما [و امامت] تمسک جوید. بنابراین قلبش پس از هدایت [در مسیر امامت] منحرف نشود».
تصریح به طولانی بودن غیبت:
1. سدیر صیرفی می گوید که امام ششم (علیه السلام) فرمود: «اِنَّ لِلْقائِمِ مِنّا غَیْبَهً یَطُولُ اَمَدُها...(462)؛ برای قائم ما غیبتی است که مدّت آن به طول می انجامد». گفتم: «راز آن چیست؟» فرمود: «زیرا خدای متعال می خواهد امر سنتهای پیامبران را در غیبتهایشان جاری کند و ای سدیر! گریزی از آن نیست که به اندازه مدّت غیبتهای آنها سپری شود». خداوند می فرماید: ﴿لَتَرْکَبُنَّ طَبَقا عَنْ طَبَقٍ﴾ (انشقاق: 19) «سنتهای پیشینیان در شما جاری است».
2. سلیمان بن خالد از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که آن حضرت از قول رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جواب کسی که پرسید: مهدی چه زمانی قیام می کند؟» فرمود: «إِذا غابَ عَنْهُمُ الْمَهْدِیُّ وَآیَسُوا مِنْهُ(463)؛ زمانی که مهدی از مردم غایب شود و [به قدری طول کشد که] مردم از او مأیوس شوند».
ز) تصریح به غیبت کبری و صغری:
در این عصر، بیان غیبت صغری و کبری شاید خیلی مطلب مهمّی نباشد؛ ولی در دوران امام صادق (علیه السلام) (83 - 148 ق) که آخرین روزهای عمر آن حضرت با تولد حضرت مهدی در 255 ق، دست کم 107 سال فاصله داشته است و با دوران آغاز غیبت صغری 112 سال، می تواند از کرامات و معجزات به حساب آید.
1. ابی بصیر می گوید که به حضرت صادق (علیه السلام) عرض کردم: امام باقر (علیه السلام) می فرمود که قائم آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دو غیبت دارد: یکی طولانی است و دیگری کوتاه». حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: «نَعَمْ یا اَبا بَصِیرٍ اِحْداهُما اَطْوَلُ مِنَ الاخْری(464)؛ بلی [همین طور است] ای ابا بصیر! یکی از آنها طولانی تر از دیگری است».
2. در روایت صحیحه از زراره نقل شده است که امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمود: «اِنَّ لِلْقائِمِ غَیْبَتَیْنِ یَرْجِعُ فِی اِحْداهُما وَفِی الاخْری لا یُدْری اَیْنَ هُوَ یَشْهَدُ الْمَواسِمَ یَریَ النّاسَ وَلا یَرَوْنَهُ(465)؛ به راستی برای قائم دو غیبت است که در یکی [زود] برمی گردد، ولی در دیگری معلوم نیست او کجاست؟ در موسمها [ی حج] حضور می یابد، مردم را می بیند و مردم او را نمی بینند».
ح) فلسفه و حکمت غیبت:
بیان علّت غیبت، بحث و مقاله مستقلی می طلبد. در این بخش به آنچه در کلمات حضرت صادق (علیه السلام) آمده، به اختصار اشاره می کنیم:
1. به اجمال می دانیم خالی از حکمت نیست:
حضرت صادق (علیه السلام) از بیان علّت غیبت خودداری فرمود؛ امّا حکمت آن را گاه به اجمال بیان کرده است؛ از جمله عبد الله بن فضل هاشمی می گوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: «صاحب این امر، ناچار غیبتی دارد که هر باطل جویی در آن به شک می افتد». گفتم: «فدایت شوم راز غیبت چیست؟» فرمود: «لاَِمْرٍ لَمْ یُؤْذَنْ لَنا فِی کَشْفِهِ لَکُمْ قُلْتُ فَما وَجْهُ الْحِکْمَهِ فِی غَیْبَتِهِ قالَ وَجْهُ الْحِکْمَهِ فِی غَیْبَتِهِ وَجْهُ الْحِکْمَهِ فِی غَیَباتِ مَنْ تَقَدَّمَهُ مِنْ حُجَجِ اللهِ تَعالی ذِکْرُهُ...؛ به سبب امری که ما اجازه نداریم آن را برای شما هویدا کنیم. گفتم: در غیبت او چه حکمتی وجود دارد؟ فرمود: حکمت غیبت او همان حکمتی است که در غیبتهای حجّتهای الهی پیش از او بوده است».
و فرمود: «وجه حکمت غیبت او پس از ظهورش آشکار شود؛ همچنان که وجه حکمت کارهای خضر (علیه السلام) از شکستن کشتی و کشتن پسر و به پا داشتن دیوار بر موسی (علیه السلام) روشن نبود تا آنکه از هم جدا شدند».
«یا ابْنَ الْفَضْلِ اِنَّ هذا الامْرِ اَمْرٌ مِنْ اَمْرِ اللهِ تَعالی وَسِرٌّ مِنْ سِرِّ اللهِ وَغَیْبٌ مِنْ غَیْبِ اللهِ وَمَتی اَنَّهُ عَزَّ وَجَلَّ حَکِیمٌ صَدَّقْنا بِأَنَّ اَفْعالَهُ کُلَّها حِکْمَهٌ وَاِنْ کانَ وَجْهُها غَیْرَ مُنْکَشَفٍ(466)؛ ای پسر فضل! این امر، امری از امور الهی است و سرّی از اسرار خدای متعال و غیبی از غیوب پروردگار است و چون [دانستیم که] خدای عزّ و جلّ حکیم است، تصدیق می کنیم که همه افعال او حکیمانه است؛ اگر چه وجه آن آشکار نباشد» و گاه به صورت مشخص تر برخی حکمتهای غیبت را آشکار کرده است:
2. آزادی از بیعت طاغوتیان:
أبو بصیر از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده که آن حضرت فرمود: «صاحِبُ هذا الامْرِ تَغِیبُ وِلادَتُهُ عَنْ هذا الْخَلْقِ کَیْلا یَکُونَ لأحَدٍ فِی عُنُقِهِ بَیْعَهٌ اِذا خَرَجَ وَیُصْلِحُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ اَمْرَهُ فِی لَیْلَهٍ واحِدَهٍ(467)؛ صاحب این امر ولادتش بر این مردم پنهان است تا هنگام خروج و قیام، بیعت هیچ کس بر گردنش نباشد و خدای تعالی امر وی را در یک شب اصلاح فرماید».
همان گونه که امام حسن (علیه السلام) فرمود: «هر کدام از ما (امامان) در زمان خود بیعت حاکمان و طاغوتهای زمان را از روی تقیّه به عهده گرفته ایم؛ مگر مهدی (علیه السلام) که عیسی بن مریم به امامت آن حضرت نماز می گذارد. خداوند ولادت او را مخفی نگه داشت و برای او غیبتی در نظر گرفت تا زمانی که قیام می کند، بر گردنش بیعت حاکمی نباشد»(468).
3. سنّت انبیا:
حنّان بن سدیر از پدرش و او از صادق آل محمد (علیه السلام) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: «إِنَّ لِلْقائِمِ مِنّا غَیْبَهً یَطُولُ اَمَدُها فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ وَلِمَ ذلِکَ قالَ لاَنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ اَبی اِلاَّ اَنْ تُجْرِیَ فِیهِ سُنَنَ الانْبِیاءِ فِی غَیْباتِهِمْ وَاِنَّهُ لا بُدَّ لَهُ یا سَدِیرُ مِنِ اسْتِیفاءِ مَدَدِ غَیْباتِهِمْ(469)؛ برای قائم ما غیبتی است که مدّت آن به طول می انجامد. پس به امام گفتم: ای فرزند رسول خدا! این مطلب برای چیست؟ فرمود: زیرا خدای تعالی می خواهد در او سنّتهای پیامبران (علیه السلام) را در غیبتهایشان جاری کند و ای سدیر! برای او گریزی از آن نیست که مدّت غیبتهای آنها به سر آید».
در روایت اوّلی که در بخش حکمت نقل شد نیز این مطلب آمده است(470).
ابو بصیر از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که آن حضرت فرمود: «در صاحب این امر، سنّتهایی از انبیا وجود دارد؛ سنتی از موسی بن عمران و سنتی از عیسی و سنتی از یوسف و سنتی از محمد (علیه السلام).
امّا سنّت او از موسی بن عمران (علیه السلام) آن است که او نیز خائف و منتظر است؛ امّا سنّت او از عیسی (علیه السلام) آن است که در حق او نیز همان می گویند که درباره عیسی (علیه السلام) گفتند؛ امّا "مِنْ یُوسُفَ فَالسِّتْرُ یَجْعَلُ اللهُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْخَلْقِ حِجابا یَرَوْنَهُ وَلا یَعْرِفُونَهُ...؛ سنت او از یوسف، مستور بودن است. خداوند بین او و خلق حجابی قرار می دهد. مردم او را می بینند، امّا نمی شناسند"
و امّا سنّت او از محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن است که به هدایت او هدایت می شود و به سیره او حرکت می کند»(471).
ط) انتظار در زمان غیبت:
بحث انتظار نیز بحث مفصل و دلکشی است که در جای خود باید مطرح شود؛ ما فقط به برخی روایات از حضرت صادق (علیه السلام) درباره انتظار در دوران غیبت و فضیلت آن اکتفا می کنیم:
1. امام جعفر صادق (علیه السلام) به ابا بصیر فرمود: «طُوبی لِشِیعَهِ قائِمِنا الْمُنْتَظِرِینَ لِظُهُورِهِ فِی غَیْبَتِهِ وَالْمُطِیعِینَ لَهُ فِی ظُهُورِهِ اُولئِکَ اوْلِیاءُ اللهِ الَّذِینَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ(472)؛ خوشا به حال شیعیان قائم ما! کسانی که در غیبتش منتظر ظهور او هستند و در حال ظهورش نیز فرمانبردار اویند. آنان اولیای خدا هستند که نه خوفی بر آنهاست و نه اندوهگین می شوند».
2. علاء بن سیابه از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که آن حضرت می فرماید: «مَنْ ماتَ مِنْکُمْ عَلی هذا الامْرِ مُنْتَظِرا کانَ کَمَنْ هُوَ فِی الْفُسْطاطِ الَّذِی لِلْقائِمِ(473)؛ کسی که از شما بر این امر در حال انتظار بمیرد، مانند کسی است که در خیمه به قائم متعلق باشد».
ی) مردم در زمان غیبت:
یقینا مردم در زمان غیبت یکسان نخواهند بود؛ عده ای منتظرند و در پی اصلاح خویش و عده ای نیز به دنبال انکار، ضلالت، گمراهی خویش و... هستند. حضرت صادق (علیه السلام) در روایاتی حالات مردم را در دوران غیبت بیان کرده است که به نمونه هایی اشاره می شود:
1. تحیّر مردم:
ابو بصیر از صادق آل محمد (علیه السلام) و او از پدرانش از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرده اند که آن حضرت فرمود: «الْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدِی... تَکُونُ لَهُ غَیْبَهٌ وَحَیْرَهٌ حَتّی تَضِلَّ الْخَلْقُ عَنْ اَدْیانِهِمْ فَعِنْدَ ذلِکَ یُقْبِلُ کَالشَّهابِ الثّاقِبِ فَیَمْلاُها قِسْطا وَعَدْلاً کَما مُلِئَتْ ظُلْما وَجَوْرا(474)؛ مهدی از فرزندان من است... برای او غیبت و حیرتی است تا آنجا که مردم از ادیانشان گمراه شوند. آن گاه مانند شهاب ثاقب رو می آورد و زمین را از عدل و داد پر می کند؛ همان گونه که از ظلم و جور پر شده باشد».
2. تردید منحرفان:
عبد الله بن فضل هاشمی می گوید که امام صادق (علیه السلام) می فرمود: «اِنَّ لِصاحِبِ هذا الامْرِ غَیْبَهً لا بُدَّ مِنْها یَرْتابُ فِیها کُلُّ مُبْطِلٍ(475)؛ برای صاحب این امر (مهدی) غیبت ناگزیری است که هر باطل جویی در آن به شک می افتد».
زراره از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که آن حضرت فرمود: «لابُدَّ لِلْغُلامِ مِنْ غَیْبَهٍ قُلْتُ وَلِمَ قالَ یَخافُ... وَهُوَ الْمُنْتَظَرُ وَهُوَ الَّذِی یَشُکُّ النّاسُ فِی وِلادَتِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ حَمْلٌ وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ماتَ اَبُوهُ وَلَمْ یُخَلِّفْ وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ وُلِدَ قَبْلَ مَوْتِ اَبِیهِ بِسَنَتَیْنِ؛ برای جوان (مهدی) غیبت ناگزیری است. گفتم: چرا؟ فرمود: [بر جانش] می ترسد... و اوست که چشم به راهش باشند و اوست که مردم درباره ولادتش شک کنند. برخی گویند: در شکم مادر بود [که پدرش از دنیا رفت]. برخی گویند: پدرش مرد و فرزندی برجای نگذاشت و جمعی گویند: دو سال پیش از وفات پدرش متولد شد».
زراره عرض کرد: «چه دستوری می فرمایید، اگر من آن زمان را درک کردم؟» فرمود که این دعا را بخوان: «اللّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فِاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ اَعْرِفکَ اللّهُمَّ عَرِّفْنِی نَبِیَّکَ فِاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَبِیَّکَ لَمْ اَعْرِفْهُ قَطُّ اللّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فِاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی(476)؛ خدایا! خودت را به من بشناسان! اگر خودت را به من نشناسانی، من تو را نخواهم شناخت. خدایا! پیغمبرت را به من معرفی کن! اگر او را به من نشناسانی، هرگز او را نخواهم شناخت. خدایا! حجتت را به من بشناسان! به راستی اگر حجتت را به من نشناسانی، از راه دینم گمراه می شوم».
در نتیجه باید گفت: «حضرت صادق (علیه السلام) اصل مهدویت، غیبت و اقسام آن، فلسفه و حکمت آن، دشواری و طولانی بودن آن و انتظار در زمان آن را که در فرصت پیش بیان شد، به خوبی تبیین کرده است».
فلسفه غیبت امام زمان (علیه السلام):
پیشینه چرایی غیبت به پیش از تولد حضرت حجت(عجّل الله فرجه) باز می گردد؛ زمانی که فلسفه غیبت در میان مردم مطرح و پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه اطهار (علیه السلام) در مقام پاسخگویی به آن برآمده اند.
هزاران سرِّ نهان در نظام دین و برنامه های مترقی آن وجود دارد که درک هر یک، دلی دریا و چشمی بینا می خواهد تا آنجا که همه پیامبران هم نمی توانند به تمام اسرار آگاه باشند.
غیبت ولی عصر (علیه السلام) از رازهای الهی است که با ظهور او همه حقیقت روشن می شود. با این حال امامان معصوم (علیه السلام) به موارد متعددی از فلسفه غیبت اشاره کردند که به آن می پردازیم:
آزمایش مردم:
یکی از سنتهای الهی آزمایش مردم است. این سنت در تمام امتهای پیشین نیز اجرا شده است. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: ﴿أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لا یُفْتَنُونَ، وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ﴾ (عنکبوت: 2-3) «آیا مردم خیال می کنند که همین که گفتند ایمان آوردیم رها می شوند و دیگر امتحان نمی شوند. کسانی را که قبل از آنها بودند، آزمایش کردیم تا خداوند راستگویان و دروغگویان را مشخص کند».
خداوند متعال با توجه به این آیه در هر زمان و دوره ای، مردم آن دوره را امتحان می کند تا مؤمنان واقعی از متظاهران به دین و ایمان مشخص شوند. امتحان الهی در هر زمان، متفاوت و متناسب با رشد و کمال عقلی مردم آن زمان است. در دوران غیبت کبری، با غیبت حجت خدا، استقامت و پایداری مردم در دین الهی سنجیده شوند تا منتظران واقعی از غیر واقعی تمیز داده شده، هر کدام پاداشی در خور موفقیت در این آزمایش به دست آورند.
امام جعفر صادق (علیه السلام) در این باره فرمود: «قائم ما غیبت طولانی می کند و عمرش طولانی می شود. اهل ایمان در آن زمان، امتحان می شوند و به واسطه طول غیبتش شک و تردید در دل آنها پدید می آید و بیشتر، از دین خود برمی گردند»(477).
حفظ جان امام زمان (علیه السلام):
زراره می گوید که امام صادق (علیه السلام) فرمود: «برای حضرت قائم پیش از ظهورش غیبتی است». پرسیدم: «چرا؟» فرمود: «یخاف علی نفسه الذبحه(478)؛ بر جانش از کشته شدن می ترسد».
حضرت همواره در معرض خطر بوده و هست؛ زیرا در طول تاریخ اسلامی حاکمان ستمگری همچون: عباسیان، عثمانیان و غیر آنان، بیشترین تلاش خود را برای پایان بخشیدن به زندگانی حضرت مهدی (علیه السلام) صرف می کردند؛ به ویژه پس از آن که می دانستند طبق اخبار رسیده، حضرت حجت (علیه السلام) همان کسی است که تختهای حکمرانان ظلم و جور را متزلزل کرده، درهم خواهد شکست و همان کسی است که هستی ظالمان را نابود و از استیلای آنان بر بندگان خدا و کشورها جلوگیری خواهد کرد؛ از این رو پیوسته در صدد از بین بردن آن حضرت بوده اند.
خالی نماندن زمین از حجت:
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمود: «لا تَخْلُوا الأرْضُ مِنْ قَائِمٍ للهِ بِحُجَّهٍ(479)؛ هیچ گاه زمین از کسی که قائم به امر الهی باشد خالی نخواهد ماند».
یکی از سنتهای دائمی الهی این است که از آغاز آفرینش، بشر را تحت سرپرستی یک راهنما و رهبر قرار داده است و برای هر قوم و ملتی، رسولی فرستاده است تا آن رسول، راهنمای مردم باشد. بدین ترتیب زمین در طول تاریخ، بدون حجت خدا نمانده است. حجت خداوند پس از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) جانشینان آن حضرت اند که بر اساس سیره و شیوه پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عمل می کنند و پرچم دار هدایت اند.
حضرت علی (علیه السلام) فرمود: «بدانید زمین از حجت خدا خالی نمی ماند؛ ولی خداوند به سبب ظلم و جور و اسراف مردم بر خودشان، آنها را از دیدار او کور خواهد ساخت»(480).
با توجه به روایات فوق و بررسی دوران زندگی امامان معصوم (علیه السلام) که هیچ کدام با مرگ طبیعی از دنیا نرفتند، اگر آخرین حجت الهی نیز غایب نمی شد و درمیان مردم حضور عادی می داشت، به یقین به سرنوشت امامان دیگر دچار می شد، و مردم برای همیشه از فیض الهی محروم می شدند. خداوند متعال با حکمت بالغه اش آخرین حجت خود را با استفاده از غیبت، حفظ و صیانت می کند تا زمین از حجت حق خالی نماند.
نداشتن یار و یاور:
یکی از علتهای غیبت امام زمان (علیه السلام) نبود انصار و اصحاب برای یاری آن حضرت است. این نکته از روایات مختلف برداشت می شود که نصاب یاران حضرت مهدی (علیه السلام) 313 نفر است که با تولد و رشد آنها، یکی از موانع ظهور مرتفع می شود. یاران حضرت را می توان به دو گروه تقسیم کرد:
1. یاران خاص: آنان 313 نفرند و صفات ذکر شده در روایات، به آنها مربوط است و در زمان ظهور و حکومت جهانی حضرت، تصدی مناصب مهم حکومتی را به عهده دارند.
حضرت علی (علیه السلام) فرمود: «یاران خاص قائم جوان هستند بین آنان پیری نیست؛ مگر به میزان سرمه در چشم و یا مانند نمک در غذا که کمترین ماده غذا نمک است»(481).
امام صادق (علیه السلام) فرموده است: «مردانی اند که گویی قلبهایشان مانند پاره های آهن است. هیچ چیز نتواند دلهای آنان را به ذات خدا گرفتار تردید سازد. آنان از سنگ سخت تر هستند و...»(482).
2. یاران عام: اینان، نصاب معینی ندارند. تعداد آنها در روایات مختلف و در بعضی از آنها تا 10 هزار نفر در مرحله اول ذکر شده است که در مکه با حضرت پیمان می بندند.
امام زمان (علیه السلام) با این تعداد از یاران خاص و عام، قیام جهانی خود را شروع می کند.
آزادگی از بیعت دیگران:
در برخی روایات آمده است: «آن حضرت با غیبت خود ناچار از بیعت با طاغوتهای زمان نمی شود».
امیرمؤمنان (علیه السلام) در سخنی ارزشمند و نگاهی پرحسرت و اندوه، از بی وفایی مردم پرده برداشته و تنها امامی را که زیر بیعت احدی نخواهد بود، این گونه معرفی فرموده است: «إِنَّ الْقَائِمَ مِنَّا إِذَا قَامَ لَمْ یَکُنْ لِأَحَدٍ فِی عُنُقِهِ بَیْعَهٌ فَلِذَلِکَ تَخْفَی وِلَادَتُهُ وَ یَغِیبُ شَخْصُهُ(483)؛ همانا قائم از ما اهل بیت، هنگامی که قیام می کند بیعت احدی بر گردن او نیست و به همین علت است که ولادتش مخفی نگه داشته می شود و شخص او غایب است».
همین معنا در کلامی از پیشوای دوم - البته با اندوهی افزون تر - آن هنگام که به خاطر مصالح اسلام و مسلمانان، به مصالحه با معاویه تن داد و وقتی مردم به ملامت حضرتش زبان گشودند، پس از آنکه صلح خود را بهتر از هر آنچه خورشید بر آن می تابد قلمداد کرد، این گونه انعکاس یافت: «أَمَا عَلِمْتُمْ أَنَّهُ مَا مِنَّا أَحَدٌ إِلَّا وَ یَقَعُ فِی عُنُقِهِ بَیْعَهٌ لِطَاغِیَهِ زَمَانِهِ إِلَّا الْقَائِمُ الَّذِی یُصَلِّی خَلْفَهُ رُوحُ اللهِ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ (علیه السلام) فَإِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُخْفِی وِلَادَتَهُ وَ یُغَیِّبُ شَخْصَهُ لِئَلَّا یَکُونَ لِأَحَدٍ فِی عُنُقِهِ بَیْعَهٌ إِذَا خَرَج(484)؛ آیا ندانستید که هیچ یک از ما ائمه نیست، مگر اینکه بیعت با ستمگری برگردن او قرار می گیرد، مگر قائم که عیسی بن مریم پشت سرش نماز می گذارد. پس به درستی که خداوند تبارک و تعالی، ولادتش را مخفی و شخصش را پنهان می سازد تا هنگامی که قیام می کند بیعت هیچ کس برگردنش نباشد».
این مفهوم در کلامی نورانی از خود امام عصر (علیه السلام) نیز آمده است؛ در آنجا که در توقیعی شریف - وقتی حضرت مهدی (علیه السلام) به پاسخ برخی پرسشها پرداخته است - می فرماید: ﴿وَ أَمَّا عِلَّهُ مَا وَقَعَ مِنَ الْغَیْبَهِ فَإِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ﴾ (مائده: 101) إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ أَحَدٌ مِنْ آبَائِی إِلَّا وَقَعَتْ فِی عُنُقِهِ بَیْعَهٌ لِطَاغِیَهِ زَمَانِهِ وَ إِنِّی أَخْرُجُ حِینَ أَخْرُجُ وَ لَا بَیْعَهَ لِأَحَدٍ مِنَ الطَّوَاغِیتِ فِی عُنُقِی(485)؛ خداوند [در قرآن کریم] درباره علت غیبت خداوند [در قرآن کریم] می فرماید: ای اهل ایمان! از چیزهایی سؤال نکنید که اگر برای شما روشن شود، ناراحت می شوید. بدانید که هر کدام از پدران من، بیعت یکی از طاغوتهای زمان خویش را بر گردن داشتند، ولی من وقتی قیام می کنم بیعت هیچ یک از [گردنکشان و] طاغوتهای زمان را بر گردن ندارم».
شاید استشهاد حضرت به آیه شریفه به این معنا باشد که شما خودتان علت غیبت بوده اید و اگر بدانید با تنها گذاشتن ائمه (علیه السلام) آنها را به بیعت با گردنکشان ناگزیر ساختید، ناراحت خواهید شد.
آماده نبودن ملتها:
در حقیقت، ریشه علل یاد شده به این موضوع منتهی می شود و این آمادگی به مرور زمان به دست خواهد آمد. آن وقت است که دیگر موانع، معنایی نخواهند داشت.
می دانیم که امام زمان(عجّل الله فرجه) به دنبال یک اصلاح همه جانبه و قاطع است و تمام انحرافات را تصحیح می کند. هر آنچه را که دشمنان دین سامان داده اند، باطل می کند، احکام متروک اسلام را زنده می سازد، به دین مهجور رسمیت می دهد، صاحب منصبان و کارگزاران را به شدت مواخذه می کند، با اهل گناه و ظلم، هیچ نوع سازشی نشان نمی دهد، حکومت جهانی اسلامی تشکیل می دهد.
در یک کلام، وی در هیچ جنبه از اصلاحات خود مسامحه نخواهد کرد و براساس حقایق، عمل کرده، از روی ظواهر حکم نخواهد داد. روشن است که تحمل چنین حکومت اصلاحگری، فکر و اندیشه ای والا می خواهد. اگر امام بدون ایجاد چنین آمادگی اجتماعی و روانی بخواهد انقلابی به راه اندازد، همان بلایی بر سرش می آید که بر سر امیرمؤمنان (علیه السلام) آمد؛ اما حکمت خدا چنین سرنوشتی را برای آخرین امام نمی خواهد. بنابراین امام(عجّل الله فرجه) تا ایجاد چنین شرایطی ظهور نخواهند کرد.
این آمادگی چگونه ایجاد خواهد شد؟ هرگاه ملل جهان بفهمند هیئتهای حاکم از عهده اداره امور برنمی آیند و فساد در همه مظاهرش آنان را به ستوه آورده است، آن گاه مردم به ستوه آمده به دنبال جهانی خالی از ظلم و فساد و مملو از عدل و انصاف برخواهند آمد و حاضر خواهند شد برای چنین اصلاحی هزینه لازم را بپردازند؛ از این رواست که می بینیم در دوره غیبت چنین ناهنجاریهایی رخ می دهد.
اکنون تنها به یک روایت از امام صادق (علیه السلام) درباره هجوم این مظاهر می پردازیم. امام به یکی از یارانش درباره هجوم مظاهر فساد در این دوره فرمود:
«حق بمیرد و طرفدارانش نابود شوند، ظلم و ستم فراگیر شود، قرآن فرسوده و بدعتهایی از روی هوا و هوس در آن وارد شود، دین خدا تو خالی شود؛ همانند ظرفی که واژگون شود، طرفداران و اهل باطل بر اهل حق مقدم شوند، کارهای بد آشکار و از آنها نهی نشود و بدکاران بازخواست نشوند، مردان به مردان و زنان به زنان اکتفا کنند، افراد با ایمان سکوت کنند و سخنشان را نپذیرند، شخصی بدکار دروغ گوید و کسی دروغ و نسبت ناروای او را رد نمی کند، بچه ها به بزرگها احترام نمی گذارند، پیوند خویشاوندی قطع می شود، بدکار را ستایش کنند و او شاد شود و سخن بدش به او برنگردد، نوجوانان پسر همان کنند، که زنان کنند، زنان با زنان ازدواج کنند، انسانها اموال خود را در غیر اطاعت خدا مصرف کنند و کسی مانع نشود، کسی که امر به معروف کند، خوار و ذلیل می شود، بدعت و زنا آشکار می شود، حلال، حرام و حرام، حلال می شود، دین براساس میل اشخاص معنا شود، کتاب خدا و احکام آن تعطیل شود، جرئت بر گناه آشکار شود و دیگر کسی برای انجام آن منتظر تاریکی شب نشود، سردمداران به کافران نزدیک و از نیکوکاران دور شوند، والیان در قضاوت رشوه بگیرند، پستهای مهم والیان براساس مزایده باشد نه شایستگی، مرد به سبب همبستری با همسران خود سرزنش شود، زن بر شوهر خود تسلط یابد و کارهایی انجام دهد که شوهرش از آنها خشنود نیست و به شوهرش خرجی دهد، نزدیک ترین اشخاص به فرمانداران کسانی هستند که به خانواده عصمت ناسزا گویند، سلطان شخص مؤمن را برای رسیدن به کافران تحقیر کند، نماز را سبک بشمارند، آشکارا بر سر کسبهای حرام رقابت کنند، مردم جز از سرمایه دارها تبعیت نکنند، زنها بر مسند نشینند و هیچ کاری جز خواسته آنها پیش نرود و فرمانروایان، میراث مستضعفان را در اختیار بدکاران قرار دهند..»(486).
آری تنها پس از سرخوردگی ملتها از این پلیدیهاست که آمادگی در آنها ایجاد می شود و زمینه حضور فراهم می آید.
چگونگی غیبت امام زمان (علیه السلام):
مفهوم غیبت:
غیبت به معنای پوشیده و مستور بودن است. هر گاه شخصی از بین جمع، پنهان شود، واژه غیبت درباره او به کار رود «الغیب: کل ما غاب عنک»(487). پنهان ماندن فرد به دو صورت رخ می دهد: غیبت واقعی و غیبت ظاهری. در صورت اول، جسم فرد از بین جمع پنهان است و در صورت دوم، شخص به طور ناشناس در جمع است؛ اما چون او را نمی شناسند، تصور می کنند که غایب است.
امکان غیبت:
غیبت به هر دو صورت امکان پذیر است و بارها در طول تاریخ رخ داده است؛ از جمله می توان به غیبت حضرت ادریس، صالح، موسی، ابراهیم، نوح و سلیمان (علیه السلام) اشاره کرد.
ملا محسن فیض کاشانی در این باره می نویسد: «بسیاری از پیامبران غیبتهای طولانی و عمرهای دراز داشته اند... . شیخ صدوق، نام بعضی از آنان را در کتاب اکمال الدین و اتمام النعمه آورده است(488).
درباره پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به تفسیر آیه کریمه ﴿وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَهِ حِجَابًا مَسْتُورًا﴾ (اسراء: 45)(489) می توان اشاره کرد که خداوند، پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را هنگام قرائت قرآن از چشم ابوسفیان، نضر بن حارث، ابوجهل، حماله الحطب و... پوشیده می داشت. آنان با اینکه از کنار حضرت می گذشتند او را نمی دیدند(490).
غیبت حضرت مهدی (عجّل الله فرجه):
خبر غیبت حضرت مهدی(عجّل الله فرجه) از زمان رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به مسلمانان گوشزد می شد(491) و ائمه (علیه السلام) به آن، اهمیت ویژه ای می دادند؛ چنان که مسلمانان بر موضوع غیبت آن حضرت و ظهور وی، اتفاق دارند(492).
امام حسن عسکری (علیه السلام) هم در همین باره اعلام فرمود: «إِنَّ ابْنِی هُوَ الْقَائِمُ مِنْ بَعْدِی وَ هُوَ الَّذِی یَجْرِی فِیهِ سُنَنُ الْأَنْبِیَاءِ (علیه السلام) بِالتَّعْمِیرِ وَ الْغَیْبَهِ حَتَّی تَقْسُوَ قُلُوبٌ لِطُولِ الْأَمَدِ وَ لَا یَثْبُتَ عَلَی الْقَوْلِ بِهِ إِلَّا مَنْ کَتَبَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی قَلْبِهِ الْإِیمَانَ وَ أَیَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْهُ(493)؛ همانا فرزندم همان قائم پس از من است و اوست که سنتهای پیامبران (علیه السلام) (مثل) عمر طولانی و غیبت درباره اش جاری می شود تا اینکه دلهایی به سبب طولانی بودن مدت غیبت سخت می شود و در اعتقاد به او، پا برجا نمی ماند، مگر کسی که خداوند، ایمان را در قلبش قرار داده و او را به روحی از خودش مؤید کرده باشد».
در این حدیث نیز به غیبت پیامبران اشاره شده است و گویای این است که غیبت از سنتهای الهی است.
انواع غیبت:
الف) غیبت معرفتی:
غیبت معرفتی، همان غیبت شخصیتی و حقوقی است. در این فرض، امام زمان (علیه السلام) از دید معرفتی ما مخفی است؛ یعنی آن حضرت به طور عادی زندگی می کند و مردم کوچه و بازار او را ملاقات و با او نشست و برخاست و معاشرت می کنند و حضرت با مردم هم صحبت و همدم می شود؛ ولی مردم شناخت و معرفت به این ندارند که این شخص، امام عصر (علیه السلام) است. حکمت الهی چنین اقتضا کرده است که حضرت ناشناس باشد و بدین طریق، از خطرات احتمالی ستمگران و ظالمان در امان بماند تا ذخیره ای برای روز مبادا باشد.
روایاتی بر این نظریه دلالت می کنند، مثل:
1. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «إِنَّ فِی صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ سُنَناً مِنَ الْأَنْبِیَاءِ (علیه السلام) سُنَّهً مِنْ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ (علیه السلام) وَ سُنَّهً مِنْ عِیسَی (علیه السلام) وَ سُنَّهً مِنْ یُوسُفَ وَ سُنَّهً مِنْ مُحَمَّدٍ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فَأَمَّا سُنَّتُهُ مِنْ مُوسَی بنِ عِمْرانِ (علیه السلام) فَخَائِفٌ یَتَرَقَّبُ وَ أَمَّا سُنَّتُهُ مِنْ عِیسَی (علیه السلام) فَیُقَالُ فِیهِ مَا قِیلَ فِی عِیسَی وَ أَمَّا سُنَّتُهُ مِنْ یُوسُفَ فَالسِّتْرُ جَعَلَ اللهُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْخَلْقِ حِجَاباً یَرَوْنَهُ وَ لَا یَعْرِفُونَهُ وَ أَمَّا سُنَّتُهُ مِنْ مُحَمَّدٍ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فَیَهْتَدِی بِهُدَاهُ وَ یَسِیرُ بِسِیرَتِهِ(494)؛ در صاحب این امر (حضرت مهدی (علیه السلام)) سنتهایی از پیامبران (علیه السلام) است: سنتی از موسی بن عمران و سنتی از عیسی (علیه السلام) و سنتی از یوسف (علیه السلام) و سنتی از محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم)؛ اما سنتی که از موسی (علیه السلام) دارد، آن است که خائف و منتظر فرصت نشسته است؛ اما سنتی که از عیسی (علیه السلام) دارد آن است که درباره اش بگویند آنچه را که درباره عیسی (علیه السلام) می گفتند؛ اما سنتی که از یوسف (علیه السلام) دارد، مستور بودن است. خداوند بین او و مردم حجابی قرار می دهد؛ به گونه ای که او را می بینند، ولی نمی شناسند و اما سنتی که از محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارد، آن است که هدایت شده به هدایت او و سیرکننده به سیرت اوست».
2. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «فَمَا تُنْکِرُ هَذِهِ الْأُمَّهُ أَنْ یَفْعَلَ اللهُ جَلَّ وَ عَزَّ بِحُجَّتِهِ کَمَا فَعَلَ بِیُوسُفَ أَنْ یَمْشِیَ فِی أَسْوَاقِهِمْ وَ یَطَأَ بُسُطَهُمْ حَتَّی یَأْذَنَ اللهُ فِی ذَلِکَ لَه(495)؛ چگونه این امت انکار می کند که خداوند عز و جل با حجت خویش همان کند که با یوسف کرد که امامِ آنان، در بازارهایشان راه برود و بر فرشهایشان قدم بگذارد؛ اما او را نشناسند تا آن زمان که خداوند به ظهور او اجازه فرماید».
ب) غیبت جسمانی:
غیبت جسمانی، همان غیبت شخصی و حقیقی است. طبق این نظریه، امام زمان (علیه السلام) از دید ظاهری مردم، ناپیدا است. غیبت جسمانی به دو صورت قابل تصور است:
1. غیبت جسمانی به دلیل نامرئی بودن امام زمان (علیه السلام)؛ به این معنا که حضرت، روی همین زمین هستند و روی همین زمین زندگی می کنند و به جاهای مختلف سیر و سفر کرده، به احوالات و رفتار شیعیان نظارت می کنند و به آنها عنایت و لطف دارند؛ ولی هیچ کس وجود حضرت را با چشمان ظاهری نمی بیند؛ چنانچه حضرت خضر (علیه السلام) چنین است.
امام رضا (علیه السلام) می فرماید:
«إِنَّ الْخَضِرَ (علیه السلام) شَرِبَ مِنْ مَاءِ الْحَیَاهِ فَهُوَ حَیٌّ لَا یَمُوتُ حَتَّی یُنْفَخَ فِی الصُّورِ وَ إِنَّهُ لَیَأْتِینَا فَیُسَلِّمُ عَلَیْنَا فَنَسْمَعُ صَوْتَهُ وَ لَا نَرَی شَخْصَهُ وَ إِنَّهُ لَیَحْضُرُ حَیْثُ ذُکِرَ فَمَنْ ذَکَرَهُ مِنْکُمْ فَلْیُسَلِّمْ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَیَحْضُرُ الْمَوَاسِمَ فَیَقْضِی جَمِیعَ الْمَنَاسِکِ وَ یَقِفُ بِعَرَفَهَ فَیُؤَمِّنُ عَلَی دُعَاءِ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیُؤْنِسُ اللهُ بِهِ وَحْشَهَ قَائِمِنَا فِی غَیْبَتِهِ وَ یَصِلُ بِهِ وَحْدَتَهُ(496)؛ خضر (علیه السلام) از آب حیات نوشید و به این سبب زنده ماند و تا نفخ صور نخواهد مرد. او نزد ما می آید و سلام می دهد، ما صدای او را می شنویم، ولی بدنش را نمی بینیم، و حاضر است در هر جا که نامش ذکر شود. پس هر که از شما او را یاد کند، باید به او سلام کند و در هر سال به موسم حج حاضر شود، جمیع اعمال را به جا می آورد و در عرفه می ایستد و دعای مؤمنان را تصدیق می کند، و به زودی خدای تعالی وحشت قائم ما را به سبب انس گرفتن به او از بین می رود و تنهایی او را به رفاقت وی مبدل می کند».
این نوع اختفا که همان ناپیدا بودن است، با اختفا به صورت ناشناس بودن، فرق دارد؛ زیرا اختفا به صورت ناشناسی به طور عادی صورت می گیرد و هیچ گونه مؤونه ای در بر ندارد و حضرت به صورت ناشناس رفت و آمد می کند و مردم، ایشان را می بینند؛ ولی نمی شناسند؛ اما استتار به شکل نامرئی بودن، به اعجاز نیاز دارد تا حضرت در حین حضور، ظهور نداشته باشد.
اینجاست که خداوند متعال برای آخرین وصی نبی اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و آخرین ذخیره الهی، اعجاز را عاملی برای حفظ و صیانت ایشان قرار داده است تا بشر از فیض وجود او بی بهره نباشد و هیچ وقت، زمین از حجت الهی خالی نماند. امام صادق (علیه السلام) در این باره فرمود: «لَوْ بَقِیَتِ الْأَرْضُ بِغَیْرِ إِمَامٍ لَسَاخَت(497)؛ اگر زمین بدون امام بماند، حتما فرو خواهد ریخت».
شاید در اینجا این سؤال به ذهن بیاید که اگر وجود حضرت مهدی (علیه السلام) جسم نامرئی است، پس ملاقات و دیدار بزرگان با ایشان (که در کتابهای معتبر نقل شده است)(498) چگونه توجیه می شود؟
مثلا نقل شده است که: مرحوم میرزای قمی صاحب قوانین نقل می کند که من با علامه بحرالعلوم به درس آقا باقر بهبهانی(رحمه الله) می رفتم و با او درسها را مباحثه می کردم و غالبا من درسها را برای سید بحرالعلوم (رحمه الله) بیان می کردم. من به ایران آمدم و پس از مدتی سید بحرالعلوم در بین علما و دانشمندان شیعه، به عظمت و علم معرفی شد. تعجب می کردم و با خود می گفتم او که این استعداد را نداشت، چگونه به این عظمت رسید؟ تا اینکه موفق به زیارت نجف اشرف شدم. در آنجا سید بحرالعلوم را دیدم. در محضر او بحثی مطرح شد. دیدم او به واقع دریای مواجی است که باید او را بحرالعلوم نامید. روزی در خلوت از او سؤال کردم: «آقا ما که با هم بودیم، آن وقتها شما این مرتبه از استعداد و علم را نداشتید، چگونه به این مقام رسیدید؟» سید بحرالعلوم فرمود: «جواب سؤال شما از اسرار است، به تو می گویم؛ اما تقاضا دارم که تا من زنده ام به کسی نگویید». من قبول کردم و او ابتدا به اجمال فرمود: «چگونه این طور نباشد و حال آنکه حضرت ولی عصر (علیه السلام) مرا شبی در مسجد کوفه به سینه خود چسبانیده است؟»
گفتم: «چگونه خدمت آن حضرت رسیدید؟» فرمود که شبی به مسجد کوفه رفته بودم. دیدم آقایم حضرت ولی عصر (علیه السلام) مشغول عبادت است. ایستادم و سلام کردم، جوابم را مرحمت فرمود و دستور داد که پیش بروم، من مقداری جلو رفتم؛ ولی ادب کردم و زیاد جلو نرفتم. فرمود: «جلوتر بیا». پس چند قدمی نزدیک تر رفتم. باز هم فرمود: «جلوتر بیا». من نزدیک شدم تا آنکه آغوش مهر گشود و مرا در بغل گرفت و به سینه مبارکش چسباند. در اینجا آنچه خواست به این قلب و سینه سرازیر شود، سرازیر شد»(499).
در جواب باید گفت: نامرئی بودن حضرت به اراده و تصمیم خود ایشان بستگی دارد؛ یعنی در مواقعی که به ظهور نیاز است تا به شیعیان خاص و محبان خود لطف و عنایت داشته باشند، ظاهر می شود و مشکلات آنها را برطرف می کند».
در موضوع پنهان بودن حضرت مهدی (علیه السلام) از دیدگان بشر با خواست و اراده خود او، روایات زیادی نقل شده است که به چند نمونه از آنها اشاره می کنیم:
1. امام رضا (علیه السلام) فرمود: «لایُرَی جِسْمُهُ، وَ لایُسَمَّی اسْمُهُ(500)؛ جسم [حضرت مهدی (علیه السلام)] دیده نمی شود و به اسم نام برده نمی شود».
2. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «تَفَقَّدَ النَّاسُ إمَامَهُمْ فَیَشْهَدُ الْمَوْسِمَ فَیَراهُمْ وَ لا یَرَوْنَهُ(501)؛ مردم امام خود را گم کنند و او در موسم حج حاضر باشد و آنها را ببیند و مردم او را نمی بینند».
ابو هاشم داوود بن قاسم جعفری می گوید که از امام علی النقی (علیه السلام) شنیدم که می گفت: «الْخَلَفُ مِنْ بَعْدِیَ الْحَسَنُ فَکَیْفَ لَکُمْ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِ الْخَلَفِ فَقُلْتُ وَ لِمَ جَعَلَنِیَ اللهُ فِدَاکَ فَقَالَ إِنَّکُمْ لَا تَرَوْنَ شَخْصَهُ وَ لَا یَحِلُّ لَکُمْ ذِکْرُهُ بِاسْمِهِ فَقُلْتُ فَکَیْفَ نَذْکُرُهُ فَقَالَ قُولُوا الْحُجَّهُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (علیه السلام)(502)؛ جانشین من پس از من، فرزندم حسن است. شما چگونه باشید در جانشین پس از آن جانشین؟ عرض کردم: قربانت چرا؟ فرمود: چون شخص او را نبینید و بردن نام او برای شما روا نباشد. عرض کردم: پس چگونه او را ذکر کنیم؟ فرمود: بگویید حجت از آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم)».
اختصاص نداشتن غیبت به امام زمان (علیه السلام):
مسأله غیبت مختص به امام عصر (ارواحنا فداه) نبوده است، بلکه طبق بیان قرآن کریم و روایات، تعدادی از پیشوایان گذشته نیز، از آن جمله: صالح، عیسی، خضر (علیه السلام) و ... به عللی حتی برای زمانی محدود و مختصر غیبت اختیار کرده، و از انظار مردم پنهان می شدند!
ابو بصیر می گوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که می فرمود(503): «تمام غیبتهای پیامبران در زندگی قائم ما اهل بیت نیز مو به مو جاری است». ابو بصیر می گوید: عرض کردم: «ای فرزند رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)! آیا قائم از شما اهل بیت است؟» حضرت فرمود: «ای ابو بصیر، او پنجمین از فرزندان پسرم موسی کاظم (علیه السلام) و فرزند بانوی کنیزان [عالم] است. غیبتش چندان طولانی گردد که اهل باطل در آن تردید کنند، سپس خداوند او را ظاهر کرده و شرق و غرب جهان را به دست او بگشاید، و عیسی بن مریم از آسمان فرود آید و پشت سر او نمازگذارد، زمین با نور خداوند منور گردد، و جایی در روی زمین نمی ماند که در آن غیر از خداوند (عزَّ و جلَّ) پرستش شود، [همه ادیان باطل از میان برود،] و فقط دین خدا می ماند، هر چند مشرکین نپسندند!»
نمونه ای از غیبتهای پیامبران و اوصیای الهی:
1. حضرت خضر (علیه السلام):
به تصریح قرآن کریم حضرت موسی (علیه السلام) قبل از دوره غیبش با خضر (علیه السلام) آشنا شده، از علم او بهره مند گردید. حضرت خضر (علیه السلام) با اینکه از دیدگان پنهان بود ولی هرگز از حوادث و اوضاع زمان غفلت نداشت. و روی ولایت و اختیاراتی که از جانب خدا به او داده شده بود در اموال و نفوس تصرّف می کرد و اوضاع را طبق مصالحی رهبری می نمود.
این داستان در قرآن (آیات 59 تا 82 کهف) ذکر شده است.
2. حضرت عیسی (علیه السلام):
یهود و نصاری بر کشته شدن حضرت عیسی (علیه السلام) اتفاق دارند، اما خداوند می فرماید:
﴿وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقِیناً بَلْ رَفَعَهُ اللهُ إِلَیْهِ وَ کانَ اللهُ عَزِیزاً حَکِیما﴾ (نساء: 156)؛ «و گفتارشان که ما مسیح؛ عیسی بن مریم پیامبر خدا را کشتیم؛ در حالی که نه او را کشتند و نه به دار آویختند؛ لکن [امر بر آنها] مشتبه شد و کسانی که درباره [قتل] او اختلاف کردند، هر آینه در شک هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پیروی می کنند و قطعاً او را نکشتند، بلکه خداوند او را به سوی خود بالا برد و خداوند شکست ناپذیر و حکیم است».
عیسی بن مریم (علیه السلام) هم اکنون زنده و غایب است و طبق روایات در زمان ظهور حضرت مهدی روحی فداه از آسمان به زمین فرود می آید. چنانکه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:
«یَلْتَفِتُ الْمَهْدِیُّ وَ قَدْ نَزَلَ عِیسیَ بْنُ مَرْیَمَ کَاَنَّمَا یَقْطُرُ مِنْ شَعْرِهِ الْمَاءُ فَیَقُولُ الْمَهْدِیُّ: تَقَدَّمْ صَلِّ بِالنّاسِ فَیَقُولُ عیسی: اَما اُقِیمَتِ الصَّلوهُ لَکَ، فَیُصَلّی خَلْفَ رَجُلٍ مِنْ وُلْدی(504)؛ مهدی متوجه می شود که عیسی فرزند مریم از آسمان فرود آمده و گویی از موهای [سر و صورتش] آب می ریزد، مهدی (علیه السلام) به او می گوید: جلو بایست و با مردم نماز بخوان، حضرت عیسی (علیه السلام) می گوید: نماز باید به وسیله شما اقامه شود، پس عیسی (علیه السلام) پشت سر مردی از فرزندان من ایستاده و نماز می خواند».
3. حضرت صالح (علیه السلام):
حضرت صالح (علیه السلام) از پیامبران عظیم الشأن است و نام مبارکش 9 بار در قرآن آمده و از حیث زمان بعد از نوح (علیه السلام) و قبل از ابراهیم (علیه السلام) بوده است.
حضرت صالح برای قوم ثمود که مردمی بت پرست بودند مبعوث شد. وی مدتی از نظر قومش غایب شد. صالح در روز غیبت مردی کامل و دارای شکمی هموار و اندامی زیبا، و محاسنی انبوه، و گونه های کم گوشت، میانه بالا و متوسط القامه بود؛ اما پس از غیبت چون به سوی قوم بازگشت تغییر کرده بود و او را نشناختند. در موقع بازگشت وی، قومش سه دسته شدند:
1. دسته اوّل منکر وی شدند. 2. دسته دوم مشکوک بودند. 3. دسته سوم یقین داشتند که او صالح پیغمبر است. صالح (علیه السلام) نخست به دسته ای که درباره وی مشکوک بودند برخورد نمود، و فرمود: من صالح هستم، ولی مردم او را تکذیب کرده دشنامش داده و به او آزار رساندند و گفتند: ما از تو به خدا پناه می بریم، صالح پیغمبر شکل تو نبود.
سپس نزد دسته منکرین آمد، آنها نیز سخن او را نپذیرفتند و سخت از وی دوری کردند!
آنگاه از کنار گروه سوّم که اهل یقین بودند گذشت، و به آنها گفت: من صالح هستم، آنها گفتند: راست می گویی، خبری به ما ده که بدان وسیله درباره ات شک نکنیم! و بدانیم تو صالح هستی، زیرا ما تردید داریم که خالق متعال قادر است انسان را در هر صورتی که می خواهد تغییر دهد!
صالح (علیه السلام) گفت: من همان صالح هستم که ناقه را برای شما آوردم، گفتند درست می گویی، منظور ما نیز پرسش از همین مطلب بود، ولی بگو بدانیم ناقه چه علائمی داشت؟!
صالح گفت: علامت ناقه این بود که یک روز برای خوردن آب به آبخشور می رفت و روز دیگر آن را برای شتران دیگر می گذاشت. گفتند درست گفتی، ما به خدا و آنچه تو از نزد او آوردی ایمان داریم(505).
4. حضرت ادریس (علیه السلام):
غیبت این پیامبر عظیم الشأن سرآغاز همه غیبتها بود و ظهور او بعد از دشواریهای زیاد که برای پیروانش پیش آمد اتفاق افتاد(506).
5. لاوی بن برخیا:
داستان مشروحی درباره نعثل یهودی در هنگام تشرف به خدمت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده که تفصیل آن چنین است:
نعثل چون پاسخ همه سؤالاتش را از پیامبر عظیم الشأن اسلام دریافت کرد، شهادتین بر زبان جاری کرد و گفت: من در کتب انبیاء قبل دیدم که در آخرالزمان پیغمبری می آید که نامش «احمد» و «محمد» است، و او خاتم الانبیاء بوده و اوصیاء او دوازده نفر به عدد اسباطند. رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به نعثل فرمود: آیا اسباط را می شناسی؟
نعثل گفت آری، آنها دوازده نفرند که نخستین آنها لاوی بن برخیا است. او مدّتی از بنی اسرائیل غایب شده، سپس به میان قوم خود برگشت، و دین خدا را پس از اندراس و از هم گسیختگی از نو زنده کرد، و با پادشاه ستمگری به نام «قرسطیا» جنگید و او را کشت.
حضرت فرمود: آنچه در میان بنی اسرائیل واقع شده در میان امت من نیز مو به مو واقع خواهد شد، دوازدهمین فرزند من غایب می شود به طوری که دیده نمی شود!
وقتی به طرف امت بازگشت می کند که از اسلام جز اسمی و از قرآن جز رسوم و آداب ظاهری نمانده باشد! در چنین شرایطی خدا به او اجازه خروج می دهد! و خدا اسلام را به وسیله او ظاهر کرده و تجدید می نماید.
خوشا به حال کسانی که آنان را دوست داشته، از آنان پیروی کنند، و بدا به حال کسانی که آنها را دشمن داشته با آنان خالفت نمایند! و خوشا به حال کسانی که به برنامه های هدایت و راهنمایی آنان متمسّک شوند(507).
6. ذوالقرنین:
قرآن کریم در سوره کهف آیات 96 -83 داستان مشروحی درباره ذوالقرنین دارد و صفات ممتازی را برای او بیان می کند. از بسیاری روایات اسلامی که از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه معصومین (علیه السلام) نقل شده استفاده می شود که او پیامبر نبود بلکه بنده صالحی بود(508).
جابربن عبد الله انصاری می گوید(509): از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شنیدم که می فرمود: همانا ذوالقرنین بنده صالح خدا بود، و خداوند او را برای بندگانش حجت قرار داده بود. ذوالقرنین مردم را به سوی خدا دعوت کرده و آنها را به تقوا و پرهیزکاری امر می کرد، اما آن مردم ضربتی به سمت راست سرش زدند، و او مدتها از نظر مردم غایب شد! غیبتی آنچنان طولانی که گفتند مرده، یا هلاک شده، و معلوم نیست در کدام وادی سرگردان است!اما ذوالقرنین پس از غیبت طولانی مجدداً به سوی قومش بازگشت، این بار نیز مورد حمله قرار گرفت و آنان دومین ضربه را به سمت چپ سرش زدند! سپس حضرت فرمود: آگاه باشید، که در میان شما کسی است که همان روش و سنّت ذوالقرنین را دارد، خدای (عزَّ و جلَّ) سبب و امکانات همه چیز را برای ذوالقرنین فراهم کرد و قدرتی در زمین به او داد که او شرق و غرب را درنوردید. اما به زودی سنت و روش ذوالقرنین در قائم از اولاد من جاری خواهد شد، و قائم، شرق و غرب عالم را زیر فرمان حکومت خود در می آورد. در اطراف جهان کوه و دشت و بیابانی نیست که ذوالقرنین در آن قدم نهاده باشد، مگر اینکه مهدی در آن قدم خواهد گذاشت، [و آن را زیر چتر حکومتش خواهد کشید]. همه گنجها و معادن زمین را خداوند برای قائم ظاهر می کند، و او را بوسیله ترسی [که دردل دشمنان می افکند] یاری خواهد کرد. قائم جهان را پر از عدل و داد می کند، همان طوری که از ظلم و جور پر شده است.
اینها نمونه هایی چند از غیبت انبیاء و اولیای الهی بود که به عنوان شاهد آوردیم.
از مطالب فوق استفاده می شود که غیبت امام زمان (علیه السلام) یک امر بی سابقه ای نبوده است؛ بلکه غیبت حجتها و اولیای الهی در مقطعی از زمان در سنّت الهی یک امر معمولی است. البته لازم است در اینجا به این مطلب نیز اشاره کنیم که هر چند این بزرگان از دیدگان پنهان بوده اند؛ ولی برخی از آنها حتی در زمان غیبت نیز به جهت ولایت و اختیاراتی که از جانب خداوند به آنها رسیده بود پیوسته در اموال و نفوس تصرف می کردند و اوضاع را طبق مصالحی با واسطه یا بدون واسطه رهبری کردند و هرگز از حوادث و اوضاع زمان خود غفلت نداشتند.
امام زمان (علیه السلام) نیز این چنین اند. ایشان هر چند از نظرها غایب اند؛ اما طبق روایات رسیده از معصومین (علیه السلام) دارای اطرافیانی می باشند که همراه حضرت بوده و به ایشان در امور مختلف کمک می کنند. اینان مؤمنین خالص و بزرگوارانی هستند که در هر دوره حضور دارند. افرادی که به حضرت متوسل می شوند در غالب اوقات همین افراد که در ناحیه مقدسه هستند از طرف امام زمان (علیه السلام) به کمک ایشان می شتابند و چون مردم آگاهی ندارند گمان می کنند که شخص حضرت را زیارت نمودند. بنابراین حضرت را به گونه های مختلفی تعریف می کنند و حال آنکه ایشان بر یک شکل و شمایل هستند.
برای حضرت حجّت (علیه السلام) نظیر بقیه امامان معصوم قدرت فوق العاده ای است و می توانند از هر راهی که صلاح بدانند به افراد کمک کنند. ممکن است برای فرد در راه مانده ای کمک فرستاده و او را به مقصد برسانند و یا فردی را که دارای فرزند نیست بدن او را آماده کرده و از او رفع نقص کنند و بیماری را که صعب العلاج است و یا جواب رد شنیده، علاج نمایند. این نوع کمکها در اصطلاح امروز به امدادهای غیبی معروف است. اصولا باید دانست این امور برای امامان معصوم اموری بسیار پیش پا افتاده است. کسانی که بر در خانه آن حضرات تربیت شده اند کارهای فوق العاده تری را انجام می دهند تا چه رسد به وجود مقدس امام معصوم (علیه السلام) که حاکم بر کل هستی است(510).
فواید غیبت امام زمان (علیه السلام):
مقدمه:
یکی از شبهه هایی که درباره امام زمان (علیه السلام)، مطرح می شود این است که امام غایب، رهبر و پیشوا است و وجود رهبر در صورتی می تواند مفید باشد که حضور عادی، میان پیروان خود داشته باشد. امامی که دیده نمی شود، چگونه می تواند نقش رهبری را در جامعه ایفا کند؟
به تعبیر دیگر، زندگی امام در دوران غیبت به منزله چشمه آب زلالی است که در ظلمات بوده است و کسی توان دسترسی به آن را ندارد.
وجود مخفیانه آن چشمه چه سودی برای عموم مردم دارد و مردم چگونه از وجود پنهان او بهره مند می شوند؟ این سؤال تنها امروز مطرح نیست؛ بلکه از روایات استفاده می شود که حتی پیش از تولد حضرت مهدی (علیه السلام) در عصر امامان نیز مطرح بوده است و ائمه اطهار (علیه السلام) به آن پاسخ می داده اند.
نمونه های روایی:
1. جابر بن عبد الله انصاری از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پرسید: «آیا شیعه در زمان غیبت از فیوضات قائم آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برخوردار می شوند؟» پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «آری، قسم به پروردگاری که مرا به پیامبری برگزید! از وی نفع می برند و از نور ولایتش کسب نور می کنند؛ همچنان که از خورشید استفاده می کنند هنگامی که پشت ابرها قرار گیرد»(511).
2. از امام سجاد (علیه السلام) پرسیدند: «شیعیان در زمان غیبت از وجود حضرت ولی عصر (علیه السلام) چگونه استفاده می کنند؟ فرمود: «آن چنان که از خورشید استفاده می شود، هنگامی که پشت ابرها پنهان شود».
3. امام باقر (علیه السلام) فرمود: «از روزی که خداوند متعال حضرت آدم را آفرید تا روز قیامت، زمین، خالی از حجت نبوده و نخواهد بود، یا حجت ظاهر و روشن و یا غایب و پنهان». راوی پرسید «از امام غایب چگونه استفاده می شود؟» فرمود: «آن چنان که از خورشید پشت ابر استفاده می شود»(512).
4. در توقیع مبارکی که از ناحیه مقدسه امام زمان (علیه السلام) به دست دومین نایب خاص، محمد بن عثمان به اسحاق بن یعقوب صادر شده است، چنین نوشته شده است: «اما چگونگی استفاده مردم از من مثل استفاده آنها از خورشید است؛ هنگامی که پشت ابر پنهان شود»(513).
نکته اساسی اینجاست که چرا حضرت ولی عصر (علیه السلام) در زمان غیبت به خورشید پشت ابر تشبیه شده است؟
وجوه شباهت امام زمان (علیه السلام) به خورشید پشت ابر:
1. خورشید، مرکز منظومه شمسی است و کرات و سیارات به دور او در حرکت اند؛ چنان که وجود حضرت حجت (علیه السلام) مرکز نظام هستی است: «بِبِقَائِهِ بَقِیَتِ الدُّنْیَا وَ بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَاء وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْاَرْضُ وَ السَّمَاءُ(514)؛ به بقای او دنیا باقی است و به یمن وجودش، بقیه موجودات روزی داده می شوند و به سبب وجود وی زمین و آسمان پایدارند».
2. خورشید در این مجموعه، منافع فراوانی دارد؛ مانند: جاذبه که مایه ثبات و بقای نظام است، گرما و حرارت که پشت انبوه ابر غلیظ نیز به زمین می رسد و نیز باد و باران، روییدن گیاهان و امثال آن از برکت تابش خورشید است که ابرگرفتگی در آن اثر مهمی ندارد. بله، نورافشانی از پشت ابر کمتر خواهد بود. بدین ترتیب، ابرگرفتگی، فقط یکی از منافع آفتاب را تقلیل می دهد؛ نه اینکه از بین ببرد. امام زمان (علیه السلام) نیز غیر از حضور عادی اش در میان مردم، منافع فراوانی برای مردم دارد که در پرتو وجود حضرتش از وجود او استفاده می برند.
3. ابر، هرگز آفتاب را نمی پوشاند؛ بلکه ما را می پوشاند. در نتیجه ما را از دیدن آن محروم می کند؛ نه آنکه در منفعت رسانی آن خلل ایجاد کند. چگونه می توان گفت: غایب است کسی که عالم وجود در قبضه قدرت اوست و می تواند هر لحظه ای در هر جا حضور داشته باشد؟

کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را * * * کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور * * * پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی که من * * * با صد هزار دیده تماشا کنم تو را(515)

4. پوشاندن ابر، به کسانی اختصاص دارد که در زمین هستند؛ نه کسی که بر فراز ابر حرکت می کند. غیبت آن حضرت نیز برای آنان است که به دنیا و طبیعت چسبیده اند؛ اما کسانی که بر ابر شهوات و غبار هواهای نفسانی پا می گذارند و در آسمان معنویت پرواز می کنند، هر لحظه که بخواهند در حضور هستند.

جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی * * * غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد(516)

5. آفتاب، لحظه ای از نورافشانی غفلت نمی کند. هر کس به اندازه ارتباطی که با خورشید دارد از نور آن بهره می برد و اگر بتواند همه موانع را کنار بزند و در برابر آفتاب بنشیند، بهره کاملی می برد؛ چنان که حضرت ولی عصر (علیه السلام) مجرای فیض الهی است و در این جهت بین بندگان خدا فرقی نمی گذارد؛ ولی هر کس به اندازه ارتباط خود استفاده می برد(517).
فایده تکوینی و تشریعی:
فواید وجود امام زمان (علیه السلام) را به دو قسم تکوینی و تشریعی می توان تقسیم کرد. در فایده تکوینی، شناخت و فقدان شناخت دخالت ندارد؛ بلکه مسلمان و کافر، همه به طور مساوی از آن بهره مندند؛ ولی در فایده تشریعی، شناخت و معرفت، در استفاده از وجود حجت الهی دخالت مستقیم دارد؛ یعنی هر چه انسان، وجود امام عصر (علیه السلام) را کامل تر بشناسد و به ایشان عشق و علاقه بیشتری نشان دهد، بهره مندی او از وجود ایشان بیشتر است.
فواید تکوینی امام زمان (علیه السلام):
1. واسطه فیض:
خداوند متعال، نظام دنیا را به گونه ای قرار داده است که بدون وجود امام، زندگی روی زمین امکان ندارد؛ چرا که زمین به برکت امام (علیه السلام) قرار و آرام پیدا کرده است.
شواهد نقلی این مطلب بسیار است؛ برای نمونه امام باقر (علیه السلام) فرمود: «جَعَلَهُمُ اللهُ أَرْکَانَ الْأَرْضِ أَنْ تَمِیدَ بِأَهْلِهَا(518)؛ خداوند ایشان را ارکان زمین قرار داده است تا اهلش را به اضطراب و تزلزل در نیاورد».
پس اگر امام نباشد، زمین، قرار و آرامش نخواهد داشت. خداوند با اهل بیت (علیه السلام) زمین را مستقر ساخته است، تا در آن آرامش برقرار شود.
امام صادق (علیه السلام) وضعیت دنیا را بدون امام و حجت خدا چنین ترسیم می کند: «لَوْ بَقِیَتِ الْأَرْضُ بِغَیْرِ إِمَامٍ لَسَاخَت(519)؛ اگر زمین بدون امام بماند فرو می ریزد».
البته باید بدانیم که نه تنها زمین، بلکه آسمان هم به برکت امام (علیه السلام) نگه داشته شده است. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در روایتی که یکایک امامان را به جابر معرفی فرمود، چنین تصریح کرده است: «وَ بِهِمْ یُمْسِکُ اللهُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِهِمْ یَحْفَظُ اللهُ الْأَرْضَ أَنْ تَمِیدَ بِأَهْلِهَا(520)؛ خداوند به سبب ایشان، آسمان را از افتادن بدون اجازه او بر زمین نگه می دارد و به سبب ایشان، زمین را حفظ می کند که اهل خود را به تزلزل در نیاورد».
افتادن آسمان به زمین نشانه به هم خوردن نظام آفرینش است. نه تنها نظام آسمان و زمین به برکت امام باقی است؛ بلکه بقیه اموری که برای حیات انسان ضرورت دارد نیز بر وجود امام (علیه السلام) متوقف است.
صادق آل محمد (علیه السلام) فرمود: «بِنَا أَثْمَرَتِ الْأَشْجَارُ وَ أَیْنَعَتِ الثِّمَارُ وَ جَرَتِ الْأَنْهَارُ وَ بِنَا یَنْزِلُ غَیْثُ السَّمَاءِ وَ یَنْبُتُ عُشْبُ الْأَرْضِ(521)؛ به سبب ما درختان میوه می دهند و میوه ها به ثمر می رسند و رودها جاری می شوند، و به سبب ما باران از آسمان می بارد و گیاهان و سبزیجات زمین می رویند».
بنابراین بهره بردن از هر یک از نعمتهای الهی، به نعمت وجود امام (علیه السلام) موکول است و به سبب وجود مقدس ایشان، همه موجودات زنده (اعم از گیاهان و حیوانات و انسانها) می توانند زنده و باقی بمانند. این نوع انتفاع از امام (علیه السلام) بر شناخت آن حضرت متفرع نیست. افراد، چه امام را بشناسند و چه نشناسند، چه تسلیم ایشان بشوند و یا هیچ اعتقادی به ایشان نداشته باشند، به برکت وجود او بر روی زمین سکونت دارند و از نعمتهای مختلف آن بهره می برند(522).
2. نفوذ روحانی:
یک رهبر بزرگ آسمانی، خواه پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد یا امام، افزون بر تربیت تشریعی که از طریق گفتار و رفتار و تعلیم و تربیت عادی صورت می گیرد، یک نوع تربیت روحانی و از راه نفوذ معنوی در دلها و فکرها دارد که آن را تربیت تکوینی می توان نام گذاشت. اینجا الفاظ، کلمات، گفتار و کردار کار نمی کند؛ بلکه تنها جاذبه و کششی درونی مؤثر است.
در حالات بسیاری از پیشوایان بزرگ الهی می خوانیم که گاه بعضی افراد منحرف و آلوده با یک ارتباط مختصر با آنها به کلی تغییر کرده و مسیر خود را عوض می کردند.
این دگرگونی سریع و همه جانبه، آن هم با یک نگاه و تماس مختصر، نمی تواند نتیجه تعلیم و تربیت عادی باشد؛ بلکه معلول یک اثر روانی نامرئی و یک جذبه ناخودآگاه و قهری است که گاهی از آن به نفوذ شخصیت نیز تعبیر می شود.
داستان برخورد اسعد بن زراره بت پرست با پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در کنار خانه کعبه و تغییر سریع طرز تفکر او و یا داستان سرگذشت زن خواننده ای که هارون، او را به گمان خام خود برای انحراف ذهن امام کاظم (علیه السلام) به زندان اعزام کرده بود، و منقلب شدن روحیه وی در یک مدت کوتاه، تا آنجا که قیافه و طرز سخن و منطق او، هارون را به حیرت و وحشت افکند و داستانهای دیگری از این قبیل، نمونه هایی از همین تاثیر ناخودآگاه است که آن را شعبه ای از ولایت تکوینی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا امام (علیه السلام) می توان دانست.
وجود امام غایب در پشت ابرهای غیبت نیز این اثر را دارد که از راه اشعه نیرومند و پردامنه ولایت، دلهای آماده را تحت تأثیر جذبه معنوی و روحانی خود قرار دهد و به تربیت و تکامل آنها بپردازد.
ما قطبهای مغناطیسی زمین را با چشم خود نمی بینیم؛ ولی اثرشان را بر روی عقربه های قطب نما مشاهده می کنیم. امواج مغناطیسی در دریا راهنمای کشتی و در صحراها و آسمان راهنمای هواپیما و وسایل دیگر است تا در سراسر کره زمین از برکت این امواج، میلیونها مسافر، راه خود را به سوی مقصد پیدا کنند و از سردرگمی رهایی یابند.
آیا تعجب دارد اگر وجود امام (علیه السلام) در زمان غیبت با امواج جاذبه معنوی خود، راهنمای افکار و جانهای زیادی باشد که در دور یا نزدیک قرار دارند و آنها را از تحیر رهایی بخشد؟
نباید فراموش کرد همان گونه که امواج مغناطیسی زمین بر هر آهن پاره بی ارزشی اثر نمی گذارد؛ بلکه بر عقربه های ظریف و حساس قطب نما اثر می گذارد؛ زیرا آب مغناطیسی خورده و یک نوع سنخیت و شباهتی با قطب فرستنده امواج مغناطیسی پیدا کرده اند، جذبه روحانی قطب عالم امکان نیز همین گونه بر دلهای پاکی که با طهارت ظاهری و باطنی، آمادگی پیدا کرده اند، اثر گذاشته، آنها را رشد می دهد و تعالی می رساند(523).
فایده های تشریعی امام غایب:
این جهت از نعمت بودن امام به شناخت ازایشان بستگی دارد. هر کس بخواهد از این نعمت استفاده کند، باید در مرحله اول، امام را بشناسد و سپس تسلیم شده، در امور روزانه خود، رضایت و توجه آن حضرت را مد نظر داشته باشد. به عبارتی جنبه تشریعی نعمت بودن امام، بدون عمل اختیاری افراد، تحقق نمی یابد.
اکنون نمونه هایی از فواید تشریعی امام غایب را بررسی می کنیم:
1. امید بخشی:
ایمان به مهدی غایب و انتظار ظهور او، مایه امیدواری و آرامش مسلمانان است. این امیدواری، یکی از بزرگ ترین اسباب موفقیت و پیشرفت در راه رسیدن به هدف است. هر گروهی که روح یأس و ناامیدی، خانه دلشان را تاریک کرده باشد و چراغ امید و آرزو در آن نتابد، هرگز روی سعادت را نخواهند دید.
اوضاع آشفته و اسفبار جهان، سیل بنیان کن مادیت، کسادی بازار علوم و معارف، محرومیت روزافزون طبقه ضعیف، توسعه فنون استعمار، جنگهای سرد و گرم و مسابقه تسلیحاتی جهانی، خیرخواهان بشر را مضطرب کرده است؛ به گونه ای که ممکن است گاهی آنان در اصل قابلیت اصلاح بشر تردید کنند. تنها روزنه امیدی که برای بشر مفتوح است و یگانه برق امیدی که در این جهان تاریک جستن می کند، همان انتظار فرج و فرا رسیدن عصر درخشان حکومت توحید و نفوذ قوانین الهی است.
انتظار فرج، قلبهای مأیوس و لرزان را آرامش بخشیده، مرهم دلهای زخمدار طبقه محروم می شود. همچنین نویدهای مسرت بخش حکومت توحید، عقاید مؤمنان را نگه داری و ایشان را در دین پایدار می کند. از سوی دیگر، ایمان به غلبه حق، خیرخواهان بشر را به فعالیت و کوشش وامی دارد.
استمداد از آن نیروی غیبی، انسانیت را از سقوط در وادی هولناک ناامیدی نجات می دهد.
ایمان به مهدی موعود، آینده روشن و فرح بخشی را برای مسلمانان به ویژه شیعیان مجسم کرده، روح یأس و شکست را از آنان سلب و ایشان را به تلاش در راه رسیدن به هدف ترغیب می کند.
2. پاسداری از آیین خدا:
با گذشت زمان، پدید آمدن سلیقه های مختلف و آمیختن آنها با مسائل مذهبی، گرایشهای متفاوت به سوی برنامه های ظاهرفریب مکتبهای انحرافی، و نیز با دراز شدن دست مفسده جویان به سوی مفاهیم آسمانی، اصالت پاره ای از این قوانین از دست می رود و دستخوش تغییرات زیانباری می شود.
این آب زلال که در قالب دین الهی از آسمان نازل شده است، با عبور از مغزهای این و آن، به تدریج از مسیر واقعی خارج شده و صفای نخستین خود را از دست داده است. در این فرض آیا ضروری نیست که کسی میان جمع مسلمانان باشد که مفاهیم دائمی تعالیم اسلامی را در شکل اصلی اش حفظ و برای آیندگان نگه داری کند؟
مگر دوباره وحی آسمانی بر کسی نازل می شود؟ مسلما خیر. موضوع وحی با مسئله خاتمیت برای همیشه بسته شد. پس چگونه باید آیین اصیل اسلامی حفظ شود، جلوی تحریفات و تغییرها و خرافات گرفته شود و برای نسلهای آینده محفوظ بماند؟ آیا جز این است که باید این کار را یک پیشوای معصوم ادامه دهد؟ خواه آشکار و مشهور باشد یا پنهان و ناشناس.
به طور معمول در هر موسسه مهم، صندوقی آسیب ناپذیر وجود دارد که اسناد مهم را در آن نگه داری می کنند تا از دستبرد دزدان محفوظ بماند یا هرگاه آتش سوزی در آنجا روی دهد از خطر حریق مصون باشد که اعتبار و حیثیت آن موسسه ارتباط نزدیکی با حفظ آن اسناد و مدارک دارد(524).
قلب امام و روح بلندش، صندوقی آسیب ناپذیر برای حفظ اسناد آیین الهی است که همه اصالتها و واقعیتهای نخستین و ویژگیهای آسمانی این تعلیمات را در خود نگه داری می کند تا حجتهای الهی باطل نشود.
3. تصرف امام در کارها:
تصرف امام زمان (علیه السلام) در کارها به مدد وکلای خاص یا عام است. بدیهی است که لازم نیست رئیس و سرپرست قوم به طور شخصی در امور مداخله کند؛ بلکه سیره رهبران، همیشه بر این منوال بوده است که با واسطه در امور دخالت می کردند. رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امیرمؤمنان (علیه السلام) از طرف خود در شهرهایی که حاضر نبودند، نمایندگانی را منصوب می کردند. همچنین ائمه دیگر در زمان خودشان در شهرهای مختلف وکیلانی داشتند.
امام غایب، مهدی موعود نیز به این طریق، کارهای مردم را سرپرستی می کند؛ از این رو آن حضرت در زمان غیبت صغری، وکلای خاصی را برای رسیدگی به امور مردم معین فرمود و مقام نیابت خاصه را به آنان عنایت کرد. همچنین در زمان غیبت کبری فقها و علمای عادل و دانا به احکام الهی را به طور عام برای قضا، فصل خصومات و حفظ مصالح عامه مسلمانان نصب و تعیین فرمود که مراجع امور مسلمانان باشند(525).
حضرت در توقیعی مبارک چنین فرمود: «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاهِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّهُ اللهِ(526)؛ در رویدادهای تازه به راویان حدیث ما (عالمان و مجتهدان) رجوع کنید؛ زیرا آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا هستم».
همچنین آن جناب در توقیع دیگری فرموده است: «فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَی هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِ أَنْ یُقَلِّدُوه(527)؛ مردم از فقیهانی تقلید کنند که بر نفس خود مسلط اند و حافظ دین و مخالف هوای نفس و مطیع امر مولای خودند».
رهیافتگان کوی دوست:
طلیعه سخن

دیر گاهی است پناهنده این درگاهم * * * بلکه عمریست که خاک ره این خرگاهم
گرچه در هر نفسی کالبدم می میرد * * * به امید تو بود زنده دل آگاهم
گاهی از ذوق لبت لاله صفت می شکفم * * * گاهی از شوق قدت شمع صفت می کاهم
گر برانی ز درم از همه درویش ترم * * * ور بخوانی به برم بر همه شاهان شاهم
پرتوی گر ز تو تابد به من ای چشمه نور * * * شجر سینه سینا و لسان اللهم
گر ز چاه غم و نفرت تو نجاتم بخشی * * * یوسف مملکت مصرم و صاحب جاهم
تیشه ریشه کن قهر تو را من کوهم * * * کهربای نظر لطف تو را من کاهم
بستان داد من از طالع بیدادگرم * * * ورنه در خرمن گردون زند آتش آهم
تیره و تار شد از دود دل آیینه فکر * * * ترسم آن آینه حسن جهان آرایم
«مفتقر» خاک ره گوشه نشین درِ توست * * * بهر او گوشه چشمی زشما می خواهم(528)

در روز جمعه نیمه شعبان سال 255(529) یا 256(530) هجری، خورشید جهان گستر عالم وجود شروع به تابیدن کرد و شعاع نور خود را بر صفحه هستی منتشر ساخت. نام او نام جدش رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) (م. ح. م. د) و کنیه اش همچون او ابو القاسم بود. پدرش امام حسن عسکری (علیه السلام) پیشوای یازدهم شیعیان و مادرش نرجس بود که به وی ریحانه و سوسن هم می گفتند. آن حضرت دارای القاب بسیاری است؛ به گونه ای که محدث نوری با استفاده از آیات و روایات، 182 لقب برای آن حضرت ذکر کرده است که برخی از آنها عبارت اند از: أبَا صَالح، بقیّهُ اللهِ، بَقیّه الأنبیاء، حجَّهُ الله، خلیفهُ اللهِ، صَاحِبُ الزَّمَانِ، صَاحِبُ الأمْرِ، مَهْدی، قَائِم و مُنْتَظَر(531).
تولد آن حضرت با یکی از سخت ترین دوران تاریخ امامت مصادف بود؛ دورانی که حکام ستمگر عباسی می دانستند مهدی موعود از نسل حضرت عسکری (علیه السلام) خواهد بود؛ به همین سبب پیوسته مراقب وضع زندگی آن جناب بودند تا بتوانند فرزند ایشان را به قتل برسانند؛ ولی به خواست خداوند تلاش آنان همچون تلاش فرعونیان - که در صدد نابودی حضرت موسی بودند - بی ثمر ماند و امام مهدی (علیه السلام) به صورت کاملا مخفیانه دیده به جهان گشود و بارقه های امید را در دل شیعیان به وجود آورد.
این فشارها و جو اختناق که به ویژه از زمان امام جواد (علیه السلام) رو به گسترش بود نشان داد که زمینه مساعد برای بهره مندی از هدایتها و راهبریهای امامان (علیه السلام) در جامعه در حد نصاب لازم وجود ندارد؛ از این رو حکمت الهی اقتضا کرد که پیشوای دوازدهم از دیدگان غایب باشد تا موقعی که آمادگی لازم در جامعه به وجود آید و شرایط حضور امام (علیه السلام) فراهم شود.
شبهه تکذیب رؤیت:
در برخی متون روایی، حدیثی نقل شده است که باعث ایجاد ابهام و تردید در رؤیت امام زمان (علیه السلام) در دوران غیبت کبری شده است؛ از این رو در این نوشتار برآنیم تا پس از نقل حدیث به بررسی اجمالی موضوع بپردازیم.
طبرسی در احتجاج به صورت مرسل نقل می کند که توقیعی از ناحیه مقدسه برای ابی الحسن سمری، آخرین نایب خاص امام زمان (علیه السلام) به این صورت نوشته شد: «یَا عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ السَّمُرِیَّ أَعْظَمَ اللهُ أَجْرَ إِخْوَانِکَ فِیکَ فَإِنَّکَ مَیِّتٌ مَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ سِتَّهِ أَیَّامٍ فَأَجْمِعْ أَمْرَکَ وَ لَا تُوصِ إِلَی أَحَدٍ فَیَقُومَ مَقَامَکَ بَعْدَ وَفَاتِکَ ؛ ای علی بن محمد سمری! خداوند اجر برادرانت را درباره تو بزرگ فرماید. همانا تو در فاصله شش روز دیگر خواهی مرد. پس کارهایت را جمع کن و به احدی وصیت نکن تا پس از وفاتت جانشین تو شود (به این معنا که نایب دیگری برای امام عصر (علیه السلام) معرفی نکن)».
«فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَیْبَهُ التَّامَّهُ فَلَا ظُهُورَ إِلَّا بَعْدَ إِذْنِ اللهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ وَ ذَلِکَ بَعْدَ طُولِ الْأَمَدِ وَ قَسْوَهِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلَاءِ الْأَرْضِ جَوْراً؛ همانا غیبت کبری محقق شد. پس ظهوری نیست، مگر پس از اجازه خداوند (عزَّ و جلَّ) و این پس از مدت طولانی و سختی [و تیرگی] دلها و پر شدن زمین از ظلم است».
«وَ سَیَأْتِی شِیعَتِی مَنْ یَدَّعِی الْمُشَاهَدَهَ أَلَا فَمَنِ ادَّعَی الْمُشَاهَدَهَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْیَانِیِّ وَ الصَّیْحَهِ فَهُوَ کَذَّابٌ مُفْتَر؛ و به زودی از شیعیان من کسانی مشاهده مرا ادعا خواهند کرد. آگاه باش که هر کسی پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی دعوی مشاهده کند، دروغگو و افترا زننده است»(532).
روشن است که این روایت در صدد بیان این نکته است که هر کسی رؤیت امام زمان (علیه السلام) را ادعا کرد باید تکذیب شود؛ ولی از طرفی در متون روایی، تاریخی و ... وقایعی مربوط به دیدار با امام عصر (علیه السلام) نقل شده است که عده ای از ناقلان، بزرگانی هستند که احتمال کذب درباره آنها راه ندارد؛ از این رو عده ای از دانشمندان اسلامی به بررسی سند و دلالت این روایت پرداخته و مواردی را یادآور شده اند. در ادامه به قسمتهایی از آنها اشاره می کنیم:
الف) یک روایت، زمانی می تواند حجیت داشته باشد و کاشف از واقع باشد که از نظر سند کامل باشد؛ یعنی سلسله افرادی که این کلام را به معصوم (علیه السلام) نسبت می دهند، مشخص، ثقه و مورد اطمینان باشند تا کلام و نقلشان گواهی دهد که این مطالب از معصوم صادر شده است؛ چنان که گفته شد این روایت، مرسل است؛ یعنی عده ای از راویان آن مشخص نیستند و معلوم نیست که آیا افرادی قابل وثوق بوده اند یا خیر؟ پس نمی توان با اتکاء به این روایت مرسل، آن همه وقایع تاریخی معتبر را نادیده گرفت؛ وقایعی که افراد معتبری چون: شیخ طوسی، علامه مجلسی، شیخ صدوق و دیگران نقل کرده اند(533).
ب) این روایت - در صورتی که صحیح و معتبر باشد - در صدد نفی مشاهده امام نیست؛ بلکه چون دوران غیبت صغری با مرگ علی بن محمد سمری به پایان می رسید، امام با این توقیع، پایان غیبت صغری و آغاز غیبت کبری را اعلام فرمود؛ از آنجا که ویژگی خاص غیبت کبری، نبودن نواب خاص برای ایشان است؛ از این رو امام (علیه السلام) ادعای رؤیت و نایب بودن آن حضرت را منتفی اعلام فرمود و مدعی چنین امری را کاذب خواند(534).
ج) این روایت، ناظر به مکان و محل زندگی امام است؛ یعنی محل زندگی امام مخفی است و هیچ کس نمی تواند از محل زندگی آن حضرت (علیه السلام) مطلع شود و ایشان را ملاقات کند؛ ولی ملاقات ایشان به طرقی که برای اولیا اتفاق می افتد، هیچ گاه انکار نشده است؛ همان گونه که برخی ایشان را در مکانهای گوناگون از قبیل مسجد سهله، عرفات و... ملاقات کرده اند(535).
ایمان به غیب:
مشاهده جمال نورانی امام زمان (علیه السلام) کرامتی است که فقط اوحدی از انسانهای پاک و صالح را شایستگی رسیدن به آن مقام بلند است؛ چرا که مفتخر شدن به چنین کرامت و فیضی، سختیها و ریاضتهای نفسانی زیادی را می طلبد که انجام و تحمل آن بر همگان میسر نیست؛ اما ممکن است این سؤال در ذهن به وجود آید که آیا ممکن نبود همگان توفیق دیدار این گل خوشبوی بوستان امامت را پیدا می کردند؟ آیا بدین طریق، مردم با خیالی آسوده راه ایمان و تقوا را در پیش نمی گرفتند و در برخی اوقات از ورطه ابهام و تردید نجات نمی یافتند؟ آیا تحمل سختی و غم فراق امام و پیشوایشان، آثار و برکاتی برای آنها به دنبال دارد؟
در پاسخ باید بیان شود که ایمان به امور محسوس بسی آسان تر است؛ ولی ایمان به امام عصر (علیه السلام) در غیبت کبری دارای ارزش زیادی است. روشن است که ایمان به امام عصر (علیه السلام) و پیروی از ایشان، زمانی ارزش بیشتری پیدا می کند که انسان ایشان را مشاهده نکند؛ ولی با توجه به وعده های الهی در آیات و روایات، خویشتن را در زمره یاران و منتظران واقعی آن امام همام قرار دهد.
با توجه به مطالب بیان شده، در ادامه بر آنیم تا به مواردی چند از هزاران واقعه ای اشاره کنیم که انسانهای پاک و مخلص توانسته اند به محضر آن منجی جهانی شرفیاب شوند و خود را از چشمه امامت سیراب کنند و وجود خود را از اشعه های نورانی آن خورشید تابناک منور سازند و روح و روان خویش را از عطر خوشبوی بوستان ولایت معطر کنند.
1. حل مشکلات علمی:
علامه مجلسی(رحمه الله) نقل می کند که جماعتی از علما از سید میر علام برای من حکایت کرده اند که به نقل از خود ایشان در یکی از شبها در صحن مطهر امیرمؤمنان (علیه السلام) بودم. قسمت عمده ای از شب گذشته بود و من مشغول قدم زدن بودم، دیدم شخصی از مقابل من به سوی حرم منور امیرمؤمنان می رود. وقتی نزدیک رفتم دیدم استاد بزرگوارم احمد اردبیلی(536) - قدس الله روحه - است. من خودم را از وی پنهان کردم تا اینکه به طرف درب حرم آمد. در بسته بود. به مجرد رسیدن او درب باز و او داخل حرم شد. شنیدم که سخن می گوید مثل اینکه با کسی در گوشی حرف می زند.
پس از آن از حرم بیرون آمد و درب بسته شد. من هم از پشت سر، دنبال او رفتم تا وی از نجف خارج شد و به سمت کوفه رفت. من دنبال او بودم؛ ولی او مرا نمی دید تا اینکه داخل مسجد کوفه شد. سپس به سمت محرابی رفت که حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) در آنجا شهید شد و مدتی در آنجا ایستاد. پس از آن برگشت و از مسجد بیرون آمد و آهنگ نجف کرد.
همچنان پشت سر او بودم تا اینکه نزدیک مسجد حنانه رسیدم. در آنجا سرفه ام گرفت، به گونه ای که نتوانستم خودداری کنم. وقتی صدای سرفه مرا شنید برگشت. نگاهی به من کرد و پرسید: «تو میر علام هستی؟» گفتم: «آری». گفت: «اینجا چه می کنی؟» گفتم: «از موقعی که شما وارد صحن مطهر شدید تاکنون همه جا با شما بودم. شما را به صاحب این قبر مطهر قسم می دهم آنچه امشب بر شما گذشت از اول تا آخر به من اطلاع دهید». گفت: «می گویم؛ ولی به این شرط که تا من زنده ام به کسی نگویی».
وقتی به وی اطمینان دادم، فرمود: «در پاره ای از مسائل علمی فکر می کردم و حل آن برایم مشکل بود. به دلم افتاد که خدمت امیرمؤمنان (علیه السلام) بروم و حل مشکل را از آن حضرت بخواهم. موقعی که به درب حرم رسیدم، چنان که دیدی درب به رویم گشوده شد و داخل حرم رفتم و از خداوند خواستم که مولایم جواب سؤالم را بدهد. ناگهان صدایی از قبر منور شنیدم که فرمود: به مسجد کوفه برو و از قائم ما سؤال کن؛ زیرا او امام زمان تو است. من هم پهلوی محراب مسجد کوفه آمدم و آن حضرت را آنجا دیدم. مسئله خود را پرسیدم و حضرت جواب آن را مرحمت فرمود و اکنون به منزل بر می گردم»(537).
2. طی الأرض:
مرحوم مجلسی (رحمه الله) از پدرش (مجلسی اول) نقل می کند که مرد شریف و نیکوکاری در زمان ما بود که او را امیر اسحاق استرآبادی می گفتند. وی چهل مرتبه پیاده به حج بیت الله رفته بود و در میان مردم، مشهور بود که طی الارض دارد.
او در یکی از سالها به اصفهان آمد. نزد وی رفتم و آنچه درباره او شهرت داشت از خودش جویا شدم. او گفت که در یکی از سالها با کاروان حج به زیارت خانه خدا می رفتم. وقتی به محلی رسیدیم که تا مکه، هفت یا نه منزل راه بود. به عللی از کاروان بازماندم؛ چندان که کاروان از نظرم ناپدید شد و راه را گم کردم. در نتیجه سرگردان شدم و تشنگی بر من غلبه کرد؛ به گونه ای که از زندگی خود ناامید شدم. در آن هنگام صدا زدم: «یا صالح، یا ابا صالح! راه را به من نشان بده. رحمت خدا بر تو باد!»
ناگاه شخصی از دور به نظرم رسید. وقتی با دقت نگاه کردم طی اندک مدتی نزد من آمد. دیدم جوانی خوش سیما، پاکیزه لباس و گندمگون است که به هیئت مردمان شریف بر شتری سوار شده بود و مشک آبی هم با خود دارد. من به وی سلام کردم و او هم جواب سلام مرا داد و پرسید: «تشنه هستی؟» گفتم: «آری». او مشک آب را به من داد و آب نوشیدم. آن گاه گفت: «می خواهی به کاروان برسی؟» گفتم: «آری».
او مرا پشت سر خود سوار کرد و به طرف مکه رهسپار شد، من عادت داشتم هر روز حرز یمانی می خواندم. پس شروع به خواندن آن کردم. آن جوان در بعضی جاهای آن می گفت: «این طور بخوان!» چیزی نگذشت که به من گفت: «اینجا را می شناسی؟» وقتی نگاه کردم دیدم در ابطح (محلی بیرون مکه) هستم. گفت: «پیاده شو!» وقتی پیاده شدم، او برگشت و از نظرم ناپدید شد. در آن موقع متوجه شدم که امام زمان (علیه السلام) بود. از گذشته پشیمان شدم و بر مفارقت و نشناختن وی تأسف خوردم. پس از هفت روز کاروان آمد، چون آنها از زنده بودن من مأیوس بودند، وقتی مرا در مکه دیدند مشهور شدم که طی الارض دارم.
پدرم فرمود: «من هم حرز یمانی را نزد وی خواندم و آن را تصحیح کردم و برای قرائت آن از وی اجازه گرفتم»(538).
3. شفا و رستگاری:
از مرحوم شمس الدین فرزند اسماعیل هرقلی(539) حکایت شده است که پدرش در جوانی دچار بیماری و زخم شدید و عفونی در پای چپ خود شد؛ به حدی که او را سخت در فشار قرار داده و زندگی اش را به خطر افکنده بود. این زخم چرکین به ویژه در فصل بهار شکافته می شد و خون و چرک از آن جریان می یافت.
او از شدت ناراحتی از روستای خود حرکت کرد و به سوی حله آمد و نزد سید گرانقدر، رضی الدین علی بن طاووس رفت. سید، پزشکان شهر را برای معاینه وی دعوت کرد؛ ولی پزشکان اظهار عجز کردند. او همراه سید به بغداد آمد و در آنجا به پزشکان ماهر مراجعه کرد. آنان پس از معاینه، همان نظر پزشکان حله را داشتند. پس از آن، بیمار با ناامیدی به شهر مقدس سامرا رفت تا به امام زمان (علیه السلام) توسل جوید.
پس از چند روز اقامت در سامرا به سوی نهر دجله رفت و پای خویش را - که به دلیل جریان خون و چرک آلوده بود - شستشو داد و لباس تمیز و جدیدی به تن کرد و بازگشت. در میانه راه به چهار سوار برخورد کرد که یکی از آنان لباس ویژه بزرگان و علمای دینی را بر تن کرده بود. همه پیاده شدند و سه نفر از آن گروه در دو سوی راه ایستادند و به بیمار سلام کردند و آن شخصیت پر شکوه که گویی سالار آنان بود به سوی بیمار آمد و گفت: «أَنْتَ غَداً تَرُوحُ إِلَی أَهْلِک؛ تو فردا به سوی خاندان و اهل خود باز می گردی». پس فرمود: «جلو بیا تا زخم پایت را ببینم». اسماعیل پیش رفت و آن شخص بزرگوار دست خود را بر پای او کشید و آن گاه بر مرکب خویش سوار شد. یکی از آنان گفت: «أَفْلَحْتَ یَا إِسْمَاعِیل؛ ای اسماعیل [شفا یافتی و] رستگار شدی».
اسماعیل از اینکه آنان او را به نام و نشان می شناختند، شگفت زده شد. یکی از سواران گفت: «ایشان را نشناختی؟ امام عصر (علیه السلام) است». در این هنگام اسماعیل از خواب غفلت بیدار شد و به سرعت خود را به آن شهسوار شفا بخش رسانید و پای او را که در رکاب بود در آغوش کشید و بوسه باران ساخت و در نهایت اسماعیل به دستور امام (علیه السلام) و اصرار همراهان از امام (علیه السلام) جدا شد و امام (علیه السلام) و یارانش او را تنها گذاشتند.
پس از آن اسماعیل به مرقد منور امام هادی و عسکری (علیه السلام) رسید و مردم پس از اینکه متوجه سلامتی او شدند به سوی او هجوم بردند و پیراهنش را به عنوان تبرک پاره پاره کردند. پس از یک روز اسماعیل هرقلی به سمت بغداد حرکت کرد. وقتی به بغداد رسید انبوه مردم که از ماجرای شفای او آگاهی یافته بودند، گرد او را گرفتند و پیراهنش را به منظور تبرک ذره ذره کردند و بردند.
سید بن طاووس و گروه دیگری که همراه او بودند به استقبال اسماعیل هرقلی آمدند و مردم را پراکنده ساختند. هنگامی که سید او را دید فرمود: اسماعیل آیا تو شفا یافته ای؟» پاسخ داد: «آری». سید گرانقدر از مرکب پیاده شد و پای اسماعیل را مشاهده کرد؛ اما اثری از زخم نیافت و از شوق بیهوش شد(540).
4. مصونیت از اشتباه:
آقا سیدعلی صاحب ریاض از خط علامه حلّی در حاشیه یکی از کتابهایش نقل می کند که علامه در شبی از شبهای جمعه تنها به زیارت قبر مولای خود جناب ابی عبد الله الحسین (علیه السلام) می رفت. وی بر حماری سوار بود و تازیانه ای برای راندن حیوان در دست داشت. از روی اتفاق در اثنای راه، شخصی پیاده بر او وارد شد و به همراهی او در آمد و در طول مسیر، فتح باب مسئله و مکالمه کرد.
علامه دانست که او مردی است عالم و خبیر و از این رو در مقام سؤال از برخی مشکلات علمی بر آمد و دید وی حلال مشکلات است. علامه فهمید که وحید و یگانه عصر است؛ زیرا کسی چون خود ندیده بود و خودش هم در این مسائل متحیر مانده بود تا آنکه در اثنای راه بحثی به میان آمد که آن شخص بر خلاف علامه فتوا داد. علامه انکار کرد و گفت: «این فتوا بر خلاف اصل و قاعده است و دلیل و خبری نداریم که وارد بر اصل و مخصص قاعده شود». آن مرد گفت: «دلیل این حکم حدیثی است که شیخ طوسی(رحمه الله) در تهذیب خود نوشته است». علامه گفت: «چنین حدیثی در تهذیب ندیده ام که شیخ طوسی یا دیگران نقل کرده باشند». آن شخص گفت: «آن نسخه از کتاب تهذیب را که در اختیار داری، فلان مقدار ورق بزن. در فلان صفحه و فلان سطر آن را خواهی دید».
وقتی علامه این گونه جواب شنید متحیر شد که این شخص کیست که چنین از غیب سخن می گوید. سپس علامه برای استظهار و استخبار از او سؤال کرد -؛ در حالی که از غایت تفکر و تحیر تازیانه از دستش به زمین افتاد -: «آیا مثل این زمان که غیبت کبری در آن واقع شده است درک شرف ملاقات صاحب الزمان امکان دارد یا نه؟» آن شخص چون این سخن را شنید به سوی زمین خم شد و تازیانه را برداشت و در دست علامه گذاشت و سپس فرمود: «چگونه امکان ندارد و حال آنکه هم اکنون دست او در میان دست تو است».
علامه به محض اینکه این سخن را شنید از بالای حیوان خود را بر پاهای مبارک آن حضرت انداخت و شروع به بوسیدن کرد و از غایت شوق از هوش رفت و هنگامی که به هوش آمد کسی را ندید؛ از این رو افسرده و ملول شد و پس از مراجعت به خانه، کتاب تهذیب خود را ملاحظه کرد و آن حدیث را در همان موضع مشاهده کرد؛ از این رو در حاشیه کتاب به خط خود نوشت: «این حدیثی است که مولای من صاحب الامر (علیه السلام) مرا به آن خبر داد»(541).
برخی انتظارات امام زمان (علیه السلام) از شیعیان:
امام همچون ناظر امین و طبیب دوّاری است که همیشه بر اوضاع و احوال امّت خویش نظاره دارد. او هرگز آنها را فراموش نخواهد کرد و آنان را در گرفتاریها تنها نخواهد گذاشت.
حضرت از اوضاع جهانی و امور شیعیان خویش آگاه است، و ریز و درشت اخبار را با چشم تیزبین الهی و امدادهای غیبی نظاره گر است؛ چنان که خود می فرماید: «فَاِنّا یُحیطُ عِلْمُنا بِأَبْنائِکُمْ وَ لا یَعْزُبُ عَنّا شَیْء مِنْ أخْبارِکُمْ(542)؛ علم ما به اخبار شما احاطه دارد و هیچ چیزی از اخبار شما بر ما پوشیده نیست».
امام زمان (علیه السلام) با توجه به آن آگاهی گسترده، هرگز شیعیان خود را فراموش نمی کند؛ بلکه در تمام حالات ناظر و حامی آنها می باشد و بالهای عنایات و الطاف بی کران خویش را همیشه بر سر پیروان خود گسترده دارد؛ چنان که خود آن حضرت در توقیعی به شیخ مفید(رحمه الله) فرمود: «اِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ وَلا ناسینَ لِذِکْرِکُمْ وَ لَوْلا ذلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللأَّْو اءُ وَاصْطَلَمَکُمُ الأعْداءُ...(543)؛ از یاری رساندن به شما کوتاهی نکرده، فراموشتان نمی کنیم و اگر چنین نبود، حتما ناگواریها بر شما نازل می شد و دشمنان، شما را نابود می ساختند...».
و قطعا چنین امام و ناظر امینی، برای سلامت معنوی و هدایت واقعی رهروان خویش سفارشات و همین طور انتظاراتی دارد که انتظارات شخصی و فردی نیستند و به همین دلیل، خطابها و دستوهای او از سر دوستی و از راه شفقت و دلسوزی است؛ چنانءکه خود در سخنان پر مهر و محبّتش می فرماید: «لَوْلا ما عِنْدَنا مِنْ مَحَبَّهِ صَلاحِکُمْ وَ الاشْفاقِ عَلَیْکُمْ لَکُنّا عَنْ مُخاطَبَتِکُمْ فی شُغُلٍ...(544)؛ اگر محبّتِ صلاح و خوبی شما نزد ما نبود و برای شما دلسوز و مهربان نبودیم، شما را مخاطب [گفته های] خود قرار نمی دادیم».
با توجّه به نکات پیش گفته، آنچه در این مقال، بدان توجّه شده است، برخی انتظارات هدایتگر و سعادت آفرینی است که امام عصر (علیه السلام) در زمان غیبت خویش از پیروان خود دارد. این انتظارات عبارت اند از:
پرواپیشگی و تسلیم:
یکی از مهم ترین انتظارات آن حضرت از شیعیان و پیروان خویش، این است که تقوای الهی را پیشه ساخته، سرا پا تسلیم اوامر و نواهی اِمامان معصوم باشند. در این صورت است که سعادت دنیوی و اخروی انسان تأمین می شود. آن امام رئوف در کلام رسای خود فرمود:
«فَاتَّقُوا الله َ وَ سَلِّمُوا لَنا وَ رَدُّوا الأمْرَ اِلَیْنا فَعَلَیْنا الإصْدارُ کَما کانَ مِنَّا الایرادُ وَلا تُحاوِلُوا کَشْفَ ما غُطِّیَ عَنْکُمْ(545)؛ از خدا بترسید و تسلیم [امر] ما شوید و کارها را به ما واگذار کنید. پس بر ماست که شما را از سرچشمه [معارف] سیراب کنیم، همان گونه که بردن شما به سوی سرچشمه به وسیله ما بوده است، و نروید در پی آنچه از شما پوشیده شده است».
جلب محبّت اهل بیت (علیه السلام) و ترک گناهان:
پاداش رسالت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این است که مردم به جانشینان او، یعنی امامان معصوم (علیه السلام)، محبّت و ارادت داشته باشند، و همین محبّت، عامل مهمّی در بازدارندگی از گناهان و معصیتها است. یکی از انتظارات امام زمان (علیه السلام) نیز این است که پیروان در پی جلب و کسب محبّت اهل بیت باشند و از انجام گناه و اموری که باعث ناراحتی و رَنجِش آنان می شود، به شدّت بپرهیزند.
آن حضرت در سخنی خیرخواهانه چنین می فرماید: «فَلْیَعْمَلْ کُلُّ امْرِءٍ مِنْکُمْ ما یُقَرِّبُ بِهِ مِنْ مُحَبَّتِنا وَلْیَتَجَنَّبْ مِنْ کَراهِیَّتِنا وَ سَخَطِنا فَاِنَّ امْرءًا یَبْغَتُهُ فَجْأَهٌ حینَ لا تَنْفَعُهُ تَوْبَهٌ وَلایُنَجّیهِ مِنْ عِقابِنا نَدَمٌ عَلی حَوْبَهٍ(546)؛ پس باید هر یک از شما [شیعیان] کارهایی را که باعث جلب محبّت ما می شود، انجام دهد و باید از کارهای [ناپسندی] که خشم و غضب ما را در پی دارد، اجتناب کند. پس [آگاه باشید که] مرگ آدمی ناگهان می رسد که [در آن وقت، دیگر] توبه سودی نمی رساند و ندامت و پشیمانی [نیز] نمی تواند او را از عذاب ما برهاند».
در جای دیگر، حرکت در مسیر محبّت اهل بیت (علیه السلام) را این گونه از شیعیان خواسته است: «وَلا تَمیلُوا عَنِ الْیَمینِ وَ تَعْدِلُوا اِلَی الْیَسارِ وَاجْعَلُوا قَصْدَکُمْ اِلَیْنا بِالْمَوَدَّهِ عَلَی السُّنَّهِ الْواضِحَهِ(547)؛ از راست منحرف نشوید که به چپ عدول کنید، و مقصد خود را با دوستی ما طبق سنّت [الهی و نبوی] روشن به سوی ما قرار دهید».
کوچک ترین انحراف، میان شیعه، قلب یوسف زهرا (علیه السلام) را سخت ناراحت و رنجور خواهد کرد. به همین سبب، آن حضرت با قلب آکنده از رنجش و غصّه، شکوه خویش را از دست شیعیان جاهل و منحرف به این صورت اظهار می دارد: «قَدْ آذانا جُهَلاءُ الشّیعَهِ وَ حُمَقاؤُهُمْ وَ مَنْ دینُهُ جَناحُ الْبَعُوضَهِ اَرْجَحُ مِنْهُ(548)؛ به حقیقت نادانان و کم خردان شیعه و کسانی که پر و بال پشه بر دین آنها برتری دارد، ما را آزار می دهند».
همدلی و اتّحاد:
از دیگر خواسته های امام زمان (علیه السلام) این است که بر محور فرامین الهی و تعهّدهایی که در مقابل امامان خویش دارند، همدل و متّحد باشند؛ چرا که همدلی هم موفقیّت دنیوی آنها را در پی دارد، و هم زمینه تعجیل فرج و ظهور عدالت گستر جهان را فراهم می سازد.
آن حضرت دلسوزانه اظهار می دارد: «لَوْ اَنَّ اَشْیاعَنا وَفَّقَهُمُ الله ُ لِطاعَتِهِ عَلَی اجْتِماعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَما تَاَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنُ بِلِقائِنا(549)؛ اگر شیعیان ما - که خدای آنان را بر انجام طاعت خویش موفّق بدارد - در راه ایفای پیمانی که بر دوش دارند، همدل می شدند، میمنت دیدار ما از ایشان به تأخیر نمی افتاد».

گفتا حجاب وصلت باشد هوای نفست * * * گر نفس را شکستی دستت رسد به دستم

دعا برای فرج:
شیعه در فراق اِمام و مولای خویش نمی تواند آرام گیرد و شب و روز نسوزد و لحظه به لحظه چشم به انتظار ظهور مولا و امام خویش نباشد. نشانه انتظار سازنده و کارساز، آن است که بکوشد تا زمینه ظهور را در جامعه بیشتر آماده کند. یکی از راههای زمینه سازی برای ظهور، دعاهای دلسوزانه و مشتاقانه است؛ آن هم دعا برای فرج و ظهور مهدی (علیه السلام) که هم باعث تلقین و تقویت روح انتظار می شود و هم آمادگی انسان را بیشتر می سازد و از سوی دیگر، خود، عامل مستقلّی است برای نزدیکی فرج؛ چرا که تقدیرات را نیز (با اذن الهی) تغییر می دهد.
به همین سبب است که مهدی منتظر (علیه السلام) از شیعیانش انتظار دارد و مجدّانه می خواهد که برای فرج دعا کنند؛ آنجا که فرمود: «أکْثِرُوا الدُّعاءَ بِتَعْجیلِ الْفَرَجِ فَإنَّ ذلِکَ فَرَجُکُمْ(550)؛ برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید؛ زیرا همین باعث گشایش شماست».
مراجعه به علما:
خداوند، هستی را بیهوده و بی هدف نیافریده و انسان را نیز رها نکرده و به حال خود وا نگذاشته است؛ از این رو حضرت مهدی (علیه السلام) می فرماید: «اِنَّ الله َ تَعالی لَمْ یَخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثاً وَلا أهْمَلَهُمْ سُدیً(551)؛ به راستی خدای متعال، مردم را بیهوده نیافریده و بیکار رها نکرده است».
بنابراین در دوران غیبت کبری، هر چند دست الطاف امام زمان (علیه السلام) از پشت ابرهای غیبت بر سر امّت و شیعیان سایه افکنده است؛ امّا نیاز مبرم وجود دارد که برای سرپرستی امّت و شیعیان و هدایت و گره گشایی از مشکلات آنان، فرد و یا افرادی باشند تا مردم با مراجعه به آنها تفسیر سخنان امامان خویش را به دست آورند و پاسخ پرسشهای خود را دریابند و صراط مستقیم را به پشتوانه فکری و علمی آنان طی کند.
به همین سبب، آن امام دلسوز برای دوران غیبت، تدبیری اندیشیده و مردم را به فقها و مراجع تقلید ارجاع داده است؛ چنان که فرموده: «و اَمَّا اْلحَوادِثُ الْواقِعَهُ فَارْجِعُوا فیها اِلی رُواهِ حَدیثِنا فَاِنَّهُمْ حُجَّتی عَلَیْکُمْ وَ اَنَا حُجَّهُ الله ِ عَلَیْهِم(552)؛ و امّا در حوادث پیش آمده، به راویان حدیث ما مراجعه کنید؛ زیرا آنها حجّت من بر شما هستند و من حجّت خدا بر آنان هستم».
پرداخت سهم امام (علیه السلام):
حضرت حجّت (علیه السلام) سفارش اکید و انتظار و توقّع جدّی از مردم دارد که واجبات مالی خود را بپردازند و در سهم امام تصرّف نکنند؛ از این رو فرمود: «فَلا یَحِلُّ لاَِحَدٍ اَنْ یَتَصَرَّفَ مِنْ مالِ غَیْرِهِ بِغَیْرِ إِذْنِهِ فَکَیْفَ یَحِلُّ ذلِکَ فی ما لِنا(553)؛ [وقتی] برای کسی جایز نیست که در مال دیگران بدون اجازه آنان تصرف کند، پس چگونه این کار در مال ما حلال شمرده می شود؟»
و در جای دیگر، به شدّت، کسانی را که سهم امام را نمی پردازند، تهدید کرده، می فرماید: «مَنْ اَکَلَ مِنْ اَمْوالِنا شَیْئا فَاِنَّما یَأْکُلُ فی بَطْنِهِ نارا وَ سَیَصْلی سَعیرا(554)؛ هر کس [به ناحق] چیزی از اموال ما را بخورد، همانا آتش می خورد و به زودی به صورت در آتش جهنّم می افتد».
همچنین این امر را نیز گوشزد فرموده است که مالی را که به عنوان سهم امام می پردازید، باید از راه حلال به دست آمده باشد وگرنه پذیرفته نخواهد شد. فلسفه پرداخت واجبات مالی (خمس، زکات و...) هم این است که مردم پاکیزه شوند و روح آنها جلا پیدا کند.
مهدی موعود (علیه السلام) در این باره فرمود: «اَمّا اَمْوالُکُمْ فَلا نَقْبَلُها اِلاّ لِتُطَهَّرُوا فَمَنْ شاءَ فَلْیَصِلْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَقْطَعْ فَما آتانِیَ الله ُ خَیْرٌ مِمّا آتاکُمْ(555)؛ امّا اموال شما [که به ما می رسانید،] پس ما آنها را نمی پذیریم، مگر برای اینکه پاکیزه شوید. هر کس می خواهد، آنها را به ما برساند و هر کس می خواهد، نرساند، پس آنچه خدا به من داده، بهتر است از آنچه به شما داده است».
توقیعات امام زمان (علیه السلام):
مقدمه:
توقیع به معنای امضا کردن نامه و فرمان و نشان کردن برنامه و منشور می باشد، و نیز پاسخهایی است که بزرگان و دولتمردان، زیر سؤالها و درخواستهای کتبی از ایشان می نویسند»(556).
توقیع نویسی از زمانهای دور، بین حاکمان و فرمانروایان رواج داشته، و موارد فراوانی از توقیعات آنها در متون تاریخی ثبت و ضبط شده است که امروزه قابل دسترسی است. همچنین در کتابهای روایی، فقهی و تاریخی شیعه، توقیع به قسمتی از نوشته های ائمه اطهار (علیه السلام) اطلاق شده است و البته عمده آنها، چه از لحاظ مقدار و حجم و چه از نظر تعداد، توقیعاتی است که از سوی قلب عالم امکان، ولی عصر، صاحب الزمان (علیه السلام) صادر شده است.
امروزه نیز وقتی سخن از توقیع به میان می آید، ذهن به توقیعات حضرت مهدی (علیه السلام) منصرف می شود؛ گرچه دیگر ائمه (علیه السلام) نیز نوشته هایی تحت عنوان توقیع صادر کرده اند.
توقیعات ائمه (علیه السلام):
چنان که اشاره شد توقیعات فراوانی از سوی امامان صادر شده است که برای نمونه ابتدا به برخی توقیعات ائمه اطهار (علیه السلام) پیش از حضرت مهدی (علیه السلام) و سپس به بعضی از توقیعات آن حضرت اشاره می کنیم:
توقیعات امامان پیش از حضرت مهدی (علیه السلام):
الف) امام موسی بن جعفر (علیه السلام):
در کشف الغمّه آمده است که وشاء از حسن بن علی نقل می کند که من همراه دایی خودم، اسماعیل بن الیاس به قصد مناسک حج حرکت کردیم. پس او نامه ای به سوی موسی بن جعفر (علیه السلام) به این مضمون نوشت که من دارای دخترانی هستم؛ در حالی که هیچ فرزند پسر ندارم؛ از آن رو که مردان ما نیز کشته شده اند، پس دعا کنید همسرم که آبستن است پسر بیاورد و خودتان نیز نام او را معین فرمایید. پس توقیعی وارد شد که «قَدْ قَضَی الله حَاجَتُکَ فَسِمْهُ مُحَمَّداً؛ خداوند حاجتت را برآورده ساخت. او را محمد بنام». چون ما به کوفه رسیدیم، فرزند پسری به دنیا آمده بود(557).
ب) حضرت هادی (علیه السلام):
مرحوم کلینی با ذکر سند از ایوب بن نوح نقل می کند که به ابوالحسن (علیه السلام) نوشت: «آیا خدای (عزَّ و جلَّ) به هر چیزی پیش از آنکه آنها را بیافریند و پدید آورد آگاه بود یا آنکه نمی دانست تا آنها را اراده کرد و علم پیدا کرد به مخلوق، هنگامی که خلق کرد و به موجود هنگامی که موجود کرد؟» پس آن حضرت به خط خود مرقوم فرمود: «لَمْ یَزَلِ اللهُ عَالِماً بِالْأشْیَاءِ قَبْلَ أنْ یَخْلُقَ الْأشْیَاءَ کَعِلْمِهِ بِالْأشْیَاءِ بَعْدَ مَا خَلَقَ الْأشْیَاء(558)؛ خدا همیشه پیش از خلقت اشیا به آنها علم دارد، مانند علم داشتنش به آنها پس از خلقشان».
ج) امام عسکری (علیه السلام):
سهل گوید که درسال 255ق به حضرت عسکری (علیه السلام) نوشتم: ا«صحاب ما شیعیان در توحید اختلاف دارند؛ بعضی گویند که او (خدا) جسم است و بعضی گویند صورت است. اگر صلاح بدانید به چاکر خود لطف کنید و به من بیاموزید آنچه را که بر آن بایستم و از آن تجاوز نکنم».
حضرت به خط خود چنین مرقوم فرمود:
«سَألْتَ عَنِ التَّوْحِیدِ وَ هَذَا عَنْکُمْ مَعْزُولٌ اللهُ وَاحِدٌ أحَدٌ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أحَدٌ خَالِقٌ وَ لَیْسَ بِمَخْلُوقٍ یَخْلُقُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مَا یَشَاءُ مِنَ الْأجْسَامِ وَ غَیْرِ ذَلِکَ وَ لَیْسَ بِجِسْمٍ وَ یُصَوِّرُ مَا یَشَاءُ وَ لَیْسَ بِصُورَهٍ جَلَّ ثَنَاؤُهُ وَ تَقَدَّسَتْ أسْمَاؤُهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ شِبْهٌ هُوَ لَا غَیْرُهُ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْء وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیر(559)؛ از توحید پرسیدی، در صورتی که از شما بر کنار است [و وظیفه شما نیست]، خدا یگانه و یکتاست، نزاده و زاده نشده و چیزی همتای او نیست. او خالق است و مخلوق نیست. خدای تبارک و تعالی هر چه خواهد از جسم و غیر جسم می آفریند و خودش جسم نیست، آنچه خواهد صورتگری می کند و خودش صورت نیست، سپاسش بزرگ است و نامهایش مقدس تر از آنکه برایش مانندی جز خود او باشد، چیزی مانندش نیست و او شنوا و بیناست».
توقیعات حضرت مهدی (علیه السلام):
همان گونه که اشاره شد، آنچه امروزه از توقیعات قصد می شود، نوشته هایی است که از ناحیه مقدسه آخرین ذخیره الهی، وجود مقدس صاحب الامر (علیه السلام) صادر شده است، اگرچه اطلاق توقیع بر نوشته هایی که تا کنون به آنها اشاره شد به معنای عام، بدون اشکال است.
آنچه می توان درباره توقیعات حضرت مهدی (علیه السلام) به بحث نشست عبارت اند از:
1. اعجاز در توقیعات:
اگرچه چگونگی ارتباط نواب خاص امام زمان (علیه السلام) با مقام شامخ امامت و صدور توقیعات روشن نیست؛ اما بدون شک، بسیاری از این توقیعات به گونه ای معجزه آسا صادر شده است؛ به نحوی که به طور قطع می توان گفت صدور آنها به نحو عادی و از شخص معمولی صورت نگرفته است.
مثلا نقل شده است که محمد بن فضل موصلی شیعه بود؛ ولی نیابت حسین بن روح را قبول نداشت. روزی هنگام بحث با یکی از دوستانش به نام حسن بن علی وجنا و بنا به پیشنهاد او، برای آزمودن نایب امام، مطلبی را کاملا محرمانه با هم توافق کردند و حسن بن علی وجنا کاغذی از دفتر موصلی جدا کرد و قلمی تراشید و با آن بدون مرکب، مطالبی بر روی آن ورقه نوشت. سپس آن را مهر کرد و توسط خدمتکار نزد حسین بن روح فرستاد.
ظهر همان روز در حالی که محمد بن فضل مشغول غذا خوردن بود، جواب نامه وارد شد که فصل به فصل در همان ورقه ارسالی آمده و با مرکب نوشته شده بود. «محمد بن فضل» در حالی که سخت تحت تأثیر قرار گرفته بود همراه حسن بن وجنا محضر حسین بن روح وارد شدند و از ایشان عذر خواهی کردند(560).
این معجزه در مرحله صدور توقیع بود. در متن توقیعات نیز موارد فراوانی از معجزات به چشم می خورد که بیشتر به صورت اخبار غیبی از حوادث آینده، اتفاقات پنهانی، شفای بیماران و مانند آن است.
یک نمونه از این توقیعات، زمانی صادر شد که درباره وکلا و نمایندگان حضرت، نزد خلیفه غاصب وقت، سعایت شده بود. خلیفه برای شناسایی و دستگیری آنان دستور داد افراد ناشناسی را همراه پول نزد آنها به جاسوسی بفرستید و اگر کسی از آنها چیزی پذیرفت، او را دستگیر کنید.
حضرت ولی عصر (علیه السلام) در این توقیع شریف خود خطاب به کلیه وکلا فرمانی صادر فرمودند، مبنی بر اینکه از هیچ کس و تحت هیچ شرایطی چیزی نپذیرند و از گرفتن هر گونه چیزی خودداری کنند و خود را بی اطلاع نشان دهند(561).
در ماجرای دیگری از سوی حضرت ولی عصر (علیه السلام) دستوری صادرشد که در آن از زیارت کاظمین و کربلا نهی کرده بودند. پس از چند ماه معلوم شد خلیفه در آن موقع دستور داده بود که هر کس به زیارت رود در کمینش باشند و او را دستگیر کنند(562).
2. کتابت برخی توقیعات به خط مبارک حضرت مهدی (علیه السلام):
به تصریح عده ای از راویان و ناقلان توقیعات، برخی از این نوشته ها به خط شریف آن حضرت به رشته تحریر در آمده است. در ذیل به نمونه هایی از این تصریح ها اشاره می شود:
الف) شیخ طوسی به نقل از راوی یک توقیع، این جمله را در کتاب خود نقل کرده است که:
«فَوَرَدَ جَوَابُ کِتَابِهِمْ بِخَطِّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ عَلَی آبَائِهِ: بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ عَافَانَا اللهُ وَ إِیَّاکُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ وَهَبَ لَنَا وَ لَکُمْ رُوحَ الْیَقِینِ وَ أَجَارَنَا وَ إِیَّاکُمْ مِنْ سُوءِ الْمُنْقَلَب...(563)؛ جواب نوشته آنان به خط امام زمان (علیه السلام) وارد شد که: به نام خداوند بخشنده مهربان. خداوند، ما و شما را از گمراهی و فتنه ها سلامت بخشد و به ما و شما روح یقین عطا کند و ما و شما را از عاقبت بد پناه دهد...».
ب) در اکمال الدین شیخ صدوق آمده است: «مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْعَمْرِیِّ قَالَ خَرَجَ تَوْقِیعٌ بِخَطٍّ أعْرِفُهُ مَنْ سَمَّانِی فِی مَجْمَعٍ مِنَ النَّاسِ فَعَلَیْهِ لَعْنَهُ اللهِ(564)؛ «محمد بن عثمان عمری(قدّس سرّه)» می گوید: توقیعی به خطی که ما آن را می شناختیم خارج شد [و مشتمل بر این مسئله بود که] هر کس مرا در میان جمعی از مردم به اسم خودم نام ببرد، پس لعنت الهی بر او باد»(565).
ج) همچنین شیخ صدوق در کتاب اکمال الدین آورده است:
اسحاق بن یعقوب گوید: از محمد بن عثمان عمری خواهش کردم نامه ای را که در آن از مسائل مشکلی پرسش کرده بودم به من برساند. پس در توقیع و به خط مولایمان صاحب الزمان (علیه السلام) وارد شده بود که: «أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ أَرْشَدَکَ اللهُ وَ ثَبَّتَکَ اللهُ مِنْ أَمْرِ الْمُنْکِرِینَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِنَا وَ بَنِی عَمِّنَا فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَیْسَ بَیْنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بَیْنَ أَحَدٍ قَرَابَهٌ وَ مَنْ أَنْکَرَنِی فَلَیْسَ مِنِّی وَ سَبِیلُهُ سَبِیلُ ابْنِ نُوحٍ وَ أَمَّا سَبِیلُ عَمِّی جَعْفَرٍ وَ وُلْدِهِ فَسَبِیلُ إِخْوَهِ یُوسُفَ (علیه السلام)...(566)؛ اما آنچه درباره آن پرسیدی - که خدایت هدایت کند و پایدارت بدارد - درباره امر منکران من از خاندان و عموزادگان خودم، بدان که میان خدا و کسی خویشاوندی نیست و هر کس مرا منکر باشد از من نیست و راه او راه فرزند نوح (علیه السلام) است و اما راه عمویم جعفر و فرزندانش، راه برادران یوسف (علیه السلام) است...».
عبارات فوق، گویای این مطلب است که بزرگان محدثان اطمینان داشته اند که توقیعات به خط خود حضرت حجت (علیه السلام) است.
با توجه به اینکه در طول مدت نیابت سفیران چهارگانه، این توقیعات به طور یکنواخت صادر می شد، شیوه ای کاملا مطمئن برای یقین به صدور آنها از شخص امام (علیه السلام) بود و راه را به کلی برای افراد فرصت طلب و مغرض می بست تا هرگز نتوانند نامه های جعلی به نام آن حضرت فراهم آورند و مردم را فریب دهند.
البته قابل ذکر است که تنها افراد خاص و مورد اعتمادی توقیعات را به خط امام مشاهده می کردند. سپس از روی آنها نسخه برداری و رونویسی می کردند یا مضمون آنها را به ذهن می سپردند؛ اگر چه برخی از این توقیعات نیز بنابر اقتضای مصلحت، میان عموم شیعیان منتشر می شد.
همه توقیعات حضرت مهدی (علیه السلام) به دست نواب خاص آن حضرت در طول غیبت صغری برای افراد ظاهر می شد و ارتباط کتبی با حضرتش فقط از طریق ایشان انجام پذیر بود؛ به صورتی که حتی وکلای آن حضرت نامه های خود و دیگران را نزد نایب امام می فرستادند و از او پاسخ دریافت می کردند. اساسا فلسفه نیابت خاصه نیز همین است و گرنه اگر هر کسی بتواند به شرف گرفتن توقیع نایل آید، دیگر چه نیازی به نایب خاص است؟
3. توقیعات در دوران غیبت کبری:
برخی علما، توقیعات را منحصر به زمان غیبت صغری و نواب خاص ندانسته و نامه هایی را به آن حضرت نسبت داده اند که قبول یا رد آن تامل بیشتری می طلبد؛ از جمله مرحوم طبرسی، نامه هایی از حضرت مهدی (علیه السلام) را به شیخ مفید(رحمه الله) نقل کرده است. این نامه ها را شخص قابل اعتمادی به شیخ مفید(رحمه الله) رسانده است؛ ولی نام آن شخص ذکر نشده است.
یکی از این نامه ها این گونه آغاز می شود:
«لِلْأَخِ السَّدِیدِ وَ الْوَلِیِّ الرَّشِیدِ الشَّیْخِ الْمُفِیدِ أَبِی عَبْدِ اللهِ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ أَدَامَ اللهُ إِعْزَازَهُ مِنْ مُسْتَوْدَعِ الْعَهْدِ الْمَأْخُوذِ عَلَی الْعِبَادِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ أَمَّا بَعْدُ سَلَامٌ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمَوْلَی الْمُخْلِصُ فِی الدِّینِ الْمَخْصُوصُ فِینَا بِالْیَقِینِ فَإِنَّا نَحْمَدُ إِلَیْکَ اللهَ...(567)؛ نامه ای به برادر با ایمان و دوست رشید، ابو عبد الله محمد بن نعمان - شیخ مفید - که خداوند عزت وی را از محل ودیعه نهادن عهدی که بر بندگان گرفته شده است، مستدام بدارد. به نام خداوند بخشنده مهربان؛ اما بعد، سلام بر تو ای دوستی که در دین مخلص و درباره ما به یقین مخصوص گشته ای. ما درباره [نعمت وجود] تو، خداوند را سپاسگزاریم...».
4. چگونگی صدور توقیعات:
در عصر غیبت صغری، سفیران حضرت مهدی (علیه السلام) سؤالات و درخواستهای مراجعه کنندگان را به نوبت در یک ورقه می نوشتند؛ آنگاه جواب آنها - که حداکثر ظرف سه روز صادر می شد - یکجا می آمد(568). گاهی نیز جواب پرسشها به صورت شفاهی به نواب خاص گفته می شد و ایشان به قلم خود آن را می نگاشتند و یا به صورت حضوری به سؤال کننده پاسخ می دادند. در پاره ای از موارد نیز - به جهت مصلحتی که حضرت می دانستند - اصلا پاسخی صادر نمی شد. برخی توقیعات نیز در پاسخ به پرسشی نبوده و به صورت ابتدائی صادر شده است.
5. موضوعات توقیعات:
موضوعات مندرج در توقیعات، گستره وسیعی را در بر می گرفت؛ از معارف و حقایق دینی گرفته تا امور تربیتی و برنامه های زندگی فردی و اجتماعی و موضوعات دیگر. فهرست اجمالی آنها بدین قرار است:
الف) مباحث عقیدتی؛ در زمینه های مختلف، همچون: توحید، نبوت، امامت، معاد و امثال آن(569).
ب) مباحث اجتماعی؛ شامل: مسائل اخلاقی، تربیتی، شئون اقتصادی و مشکلات مالی(570).
ج) وظایف و تکالیف شیعیان در عصر غیبت؛ مانند: توجه به خداوند متعال، ایجاد زمینه های خودسازی، ارتباط با حضرت مهدی (علیه السلام)، پیروی از آن حضرت، آمادگی برای برپایی حکومت عدل و قسط به دست امام عصر (علیه السلام) و...(571).
د) احکام و مسائل فقهی؛ مانند نماز، روزه، حج، نذر، خمس، ازدواج و مانند آن(572).
هـ) امور شخصی کسانی که از آن حضرت درخواست پاسخ می کردند؛ از قبیل: نامگذاری فرزند، انتخاب دوست، اجازه مسافرت و مانند آن(573).
و) نصب و تأیید نواب و وکلا و امور مربوط به آنها، افشا کردن تزویر مدعیان دروغین و طرد منحرفان و غلات.
در عصر غیبت صغری افرادی به عناوین مختلف و با مقاصد گوناگون به دروغ ادعاهایی می کردند و سعی داشتند دوستان و پیروان ائمه را به سوی خود جلب کرده، فریب دهند و گمراه سازند. این قبیل افراد، کم و بیش در بین شیعیان آن زمان شهرت و احترامی داشتند و غالبا زیر پوشش ادعای نیابت و سفارت حضرت مهدی (علیه السلام) دامهای خود را می گسترانیدند؛ بدین رو خطرشان برای شیعیان و مسلمانان از خطر دیگر دشمنان اسلام کمتر نبود و افشای تزویر و برداشتن نقاب از چهره آنها و طردشان از جوامع شیعی، ضرورت داشت؛ از این رو توقیعات مهمی درباره این افراد و بیزاری حضرت ولی عصر (علیه السلام) از آنها صادر می شد که مایه رسوایی و انزوای مدعیان دروغگو را فراهم می کرد.
گاهی می شد که توقیعات صادر شده از حضرت مهدی (علیه السلام) بر هیچ یک از موارد ذکر شده مشتمل نمی شد؛ بلکه تنها برای دفع خطر از شیعیان صادر می شد؛ به ویژه در عصری که حاکمان ستمگر برای شناسایی، آزار و نابودی شیعیان و پیروان اهل بیت عصمت و طهارت (علیه السلام) کمر می بستند و تمام همت خویش را به کار می گرفتند و چه بسا نقشه های زیرکانه ای طرح می کردند تا بلکه بتوانند تمامی آنها را از بین ببرند. تنها راه نجات از دام بدخواهان و کینه توزان، همین توقیعات بود که آن حضرت با آنها و با الهامهای الهی، شیعه را نجات می بخشید.
نمونه ای از این گونه توقیعات را در بحث «اعجاز در توقیعات» مطالعه کردید.
امام زنده:
مقدمه:

صفای باغ رضوان داری ای دوست * * * نشان از روی جانان داری ای دوست
تویی یوسف که در هر کوی و برزن * * * هزاران پیر کنعان داری ای دوست

یکی از بزرگ ترین امتیازات مکتب تشیع، اعتقاد به امام زنده است. پروفسور «هانری کربن» فرانسوی می گوید: «به عقیده من مذهب تشیّع، تنها مذهبی است که رابطه هدایت الهی را میان خدا و خلق برای همیشه نگه داشته است و به طور مستمر و پیوسته، ولایت را زنده و پا برجا می داند. مذهب یهود، نبوت را - که رابطه ای است واقعی میان خدا و عالم انسانی - در حضرت کلیم ختم کرده، پس از آن به نبوت مسیح (علیه السلام) وحضرت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اذعان نکرده، و رابطه مزبور را قطع می کند.
همچنین مسیحیان در حضرت مسیح متوقف شده اند. اهل سنت از مسلمانان نیز در خاتم انبیا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) توقف کرده اند و با ختم نبوت در ایشان، دیگر رابطه ای میان خالق و مخلوق موجود نمی دانند. تنها، مذهب تشیع است که نبوت را به حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ختم شده می داند؛ ولی ولایت را که همان رابطه هدایت است، پس از آن حضرت و برای همیشه زنده می داند»(574).
به همین سبب، شیعه زمان ظهور آن یار غائب را لحظه شماری می کند و ایران به عنوان مرکز شیعه، مرکز انتظار شمرده می شود.
هانری کربن می گوید: «سرزمین ایران از دید اخروی، سرزمین انتظار است؛ قلمروی که در آن، امام غایب، دست اندرکار فرا رساندن ساعت موعود در زمان غیبت است»(575).
آنچه پیش رو دارید، بیان برخی ادله عقلی و نقلی زنده بودن حضرت صاحب الزمان، مهدی موعود (علیه السلام) است که گرچه حیات آن حضرت بر شیعیان پوشیده نیست؛ اما به سبب پاسخگویی به مخالفان مطرح می شود.
الف) دلایل عقلی:
لزوم بعثت انبیا در تمام ادیان به اثبات رسیده است. در اسلام نیز دلایل عقلی فراوانی بر لزوم بعثت انبیا ارائه شده است؛ مانند: برهان کمال مطلق بودن خداوند، برهان لزوم هدایت بشر به سعادت ابدی، و دفع ظلم و...(576).
همان براهین در اثبات امامت نیز جاری و ساری است؛ به ویژه با توجه به این نکته که در اسلام، نبوت خاتمه یافته است و حکمت الهی اقتضا می کند که این خاتمیت همراه نصب امامی زنده برای هر دوره و زمان باشد.
اگر در این دوران، امام زمان زنده و ناظر بر اعمال امت در کار نباشد، نظام احسن بودن هستی، و همین طور کمال مطلق بودن ذات احدیت، و برهان لزوم دستگیری انسانها و هدایت بشر خدشه دار می شود. براهین عقلی در کتب کلامی به تفصیل بیان شده است و در حوصله این نوشتار نیست و بدین سبب از تفصیل آنها می پرهیزیم.
ب) دلایل نقلی:
ادله نقلی به دو دسته تقسیم می شوند: یک گروه به صورت کلی وجود امام زنده را در هر عصر و زمان، ضروری و لازم می دانند. دسته دوم به صورت خاص، وجود امام زنده و حاضر در هستی، و غایب از دیدگان را به اثبات می رسانند.
دلایل نقلی عام:
دلایل نقلی کلی و فراگیر که وجود امام زنده را در هر زمان ضروری می دانند، فراوان است که اهم آنها از این قرار است:
1. واسطه فیض الهی:
از دیدگاه مذهب ژرف اندیش تشیع، امام هر زمان واسطه فیض الهی و مجرای رحمت خداوندی، و قلب عالم هستی به شمار می رود. اگر هستی و زمین، لحظه ای از وجود حجت خدا و امام زنده خالی باشد، از هم می پاشد، و زمین، اهل خویش را فرو خواهد برد.
امام زین العابدین (علیه السلام) می فرماید: «نَحْنُ أئمّهُ الْمُسْلِمینَ، وَحُجَجَ الله عَلَی الْعالَمینَ وَسادَهُ المُؤْمِنینَ، وَقادَهُ الغُرِّ الْمُحَجَّلینَ وَمَوالِیَ المُؤمنینَ، نَحْنُ أمانُ أهْلِ الأرْضِ کما أنَّ النُّجومَ أمانٌ لأهْلِ السَّماءِ وَنَحْنُ الّذینَ بِنا یُمْسِکُ اللهُ السّماءَ أنْ تَقَعَ عَلَی الأرْضِ إلاّ بِإذْنِهِ، وَبِنا یُمْسِکُ الارْضَ أنْ تَمیدَ بِأهْلِها، وَبِنا یُنْزِلُ الغَیْثَ وَبِنا یَنْشُرُ الرَّحْمَهَ، وَیُخرِجُ بَرَکاتِ الاَرْضِ، وَلَوْلا ما فی الأرْضِ مِنّا لَساخَتْ بِأهْلِها(577)؛ ما پیشوایان مسلمین، حجتهای خدا بر جهانیان، آقای مؤمنان، پیشوای رو سفیدان، و دوستداران و سرپرستهای مؤمنان هستیم. ما امان اهل زمین هستیم؛ چنان که ستارگان، پناه آسمانیان اند.
ما کسانی هستیم که خداوند به سبب ما آسمان را از اینکه بر زمین واقع شود نگه می دارد؛ مگر با اجازه خودش، و به سبب ما است که زمین را از فرو بردن اهلش باز می دارد، و به سبب ما باران نازل می کند و به سبب ما رحمت را منتشر می کند و برکات زمین را آشکار می سازد و اگر از ما کسی بر روی زمین نباشد، اهلش را فرو خواهد برد».
امام صادق (علیه السلام) نیز فرمود: «اگر زمین بدون وجود امام بماند، ساکنان خود را در کام خویش فرو می برد»(578).
ابن ابی الحدید نیز از امام علی (علیه السلام) نقل می کند که آن حضرت فرمود: «اللهمّ بَلی لا تَخْلوا الاَرْضُ مِنْ قائِمٍ للهِ ِحُجَّهٍ إمّا ظاهِراً أوْ خائِفاً مَغْموراً لِئَلاّ تَبْطُلَ حُجَجُ اللهِ وَبَیِّناتِهِ(579)؛ زمین، خالی از حجت قیام کننده برای خدا نیست، خواه ظاهر و آشکار و یا بیمناک و پنهان، تا دلایل و اسناد روشن الهی از بین نرود».
همچنین ابن حجر عسقلانی، یکی دیگر از علمای اهل سنت، این نظر را تأیید می کند و می گوید: «وَفی صَلاهِ عیسی خَلْفَ رَجُلٍ مِنْ هذِهِ الاُمَّهِ مَعَ کونِهِ فی آخِرِ الزَّمانِ وقُرْبِ قِیامِ السّاعَهِ دَلالَهٌ لِلصَّحیحِ مِنَ الاَقْوالِ أنَّ الاَرْضَ لاتَخْلوا عَنْ قائِمٍ للهِ بحُجّهٍ(580)؛ و در نماز خواندن عیسی (علیه السلام) پشت سر مردی از این امت در آخر الزمان و نزدیک برپایی قیامت، نشانه ای است بر این قول درست که زمین [هیچ گاه] خالی از حجت قیام کننده برای خدا نیست».
2. همراهی قرآن و پاسداری از آیین خدا:
از حدیث ثقلین که تواتر آن بین مسلمانان قطعی است، می توان استفاده برد که وجود امام زنده در کنار قرآن، لازم و همیشگی است. در این حدیث می خوانیم: «إنّی تارِکٌ فیکُمُ الثِقَلینِ کِتابَ اللهِ وَعِتْرَتی وَلَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلیَّ الْحَوْضَ(581)؛ دو چیز گرانبها در میان شما باقی می گذارم: کتاب خدا و عترم. این دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند».
از این حدیث مبارک، نکاتی استفاده می شود؛ از جمله اینکه: قرآن و اهل بیت همیشه همراه یکدیگر و جدایی ناپذیرند؛ از این رو باید همیشه امام زنده ای در هر زمان در کنار قرآن وجود داشته باشد تا مضمون حدیث تحقق پیدا کند.
همچنین پاسداری و صیانت از قرآن و آیین خدا می طلبد که همیشه امام زنده ای وجود داشته باشد. امام علی (علیه السلام) می فرمود: «هرگز روی زمین از قیام کننده ای یا حجت و دلیلی خالی نمی ماند... تا دلایل و اسناد روشن الهی از بین نرود و به فراموشی نگراید»(582).
3. شب قدر:
وجود شب قدر در ماه مبارک رمضان هر سال، از مسلمات بین مسلمانان است. در این شب، حوادث یک سال تقدیر می شود و نزول تقدیرات در هر سال می طلبد که نبی و یا امام زنده ای باشد تا تقدیرات یک سال را از عالم اعلی تلقی و دریافت کند.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ابابکر و عمر فرمود: «تقدیرات [هر سال در شب قدر] بر چه کسی نازل می شود؟» گفتند: «بر شما یا رسول الله!» فرمود: «آیا شب قدر، پس از من ادامه دارد؟» گفتند: «آری». فرمود: «در آن وقت، تقدیرات بر چه کسی فرود می آید؟» گفتند: «نمی دانیم». حضرت فرمود: «بدانید بر قلب این شخص (اشاره به امیرمؤمنان علی (علیه السلام)) نازل می شود»(583).
پس از امیر مؤمنان، علی (علیه السلام) نیز به ترتیب بر قلب سایر ائمه (علیه السلام) نازل می شده است.
امام علی (علیه السلام) فرموده است: «إنَّ لَیْلَهَ الْقَدْرِ فی کُلِّ سَنَهٍ وَإنّهُ یُنَزَّلُ فی تِلْکَ اللَّیْلَهِ أمْرُ السَّنَهِ وَإنَّ لِذلِکَ الاَمْرِ وُلاهً بَعْدَ رَسولِ اللهُ، فَقیلَ مَنْ هُمْ؟ فَقالَ أنَا وَأحَدَ عَشَرَ مِنْ صُلْبی أئِمّهً مُحَدَّثونَ(584)؛ لیله القدر در هر سال وجود دارد که تقدیرات یک سال بر والیان پس از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل می شود. گفته شد: ولات امر، چه کسانی هستند؟ فرمود: من و یازده نفر از نسل من که امامان محدث هستند [که صدای ملک را می شنوند؛ ولی او را نمی بینند]».
احادیث فوق و امثال آن به خوبی بر این دلالت دارند که امام زنده و حیّ در هر زمان، لازم است و آن امام در این زمان، مهدی موعود (علیه السلام) است. البته با توجه به این نکته که امام سابق، امام بعدی را تعیین کرده است، و آخرین امامی که به شهادت رسیده و شهادتش از مسلمات تاریخ است، امام حسن عسکری (علیه السلام) است. پس از ایشان باید امام زنده ای باشد تا تقدیرات بر قلب مبارکش نازل شود، و حوادث یک سال را دریافت کند.
دلائل نقلی خاص:
دلایلی متعددی وجود دارد که به صورت خاص نشانگر تولد و زنده بودن حضرت بقیه الله (علیه السلام) است. که برخی از آنها از این قرار است:
1. ثبت تاریخ ولادت:
در تاریخ و روایات، مسئله ولادت امام زمان (علیه السلام) به صورت متواتر ثابت شده است. مستندترین گزارش در این باره از طرف حکیمه خاتون، عمه حضرت عسکری (علیه السلام) رسیده است که از نزدیک، شاهد تولد حضرت حجت (علیه السلام) بود. طبق این گزارش حضرت مهدی (علیه السلام)در آغاز سپیده دم روز جمعه، نیمه شعبان سال 255 ق، در شهر سامراء و در خانه امام حسن عسکری (علیه السلام)، دیده به جهان گشود(585).
2. دیدار با حضرت مهدی (علیه السلام) در زمان امام عسکری (علیه السلام):
ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) بر اثر اختناق شدید، پنهان بود و ملاقاتها بسیار حساب شده و با احتیاط انجام شد؛، با این حال، عده زیادی در دوران حیات امام حسن عسکری (علیه السلام) به ملاقات مهدی موعود (علیه السلام) نائل شده اند که تاریخ نویسان، ماجرای این دیدارها را به صورت گسترده گزارش کرده اند(586).
از جمله آنها دیدار چهل تن از اصحاب امام حسن عسکری (علیه السلام) با آن حضرت است.
حسن بن ایوب نوح می گوید که برای پرسش درباره امام بعدی به محضر امام عسکری (علیه السلام) رفتیم. در مجلس آن حضرت، چهل نفر حضور داشتند. عثمان بن سعید عمری به پا خاست و عرض کرد: «می خواهم از موضوعی سؤال کنم که درباره آن از من داناتری...».
حضرت فرمود: «می خواهید به شما بگویم که برای چه اینجا آمده اید؟» همه گفتند: «بفرمایید». فرمود: «برای اینکه از حجت و امام پس از من بپرسید». گفتند: «آری». در این هنگام، پسری نورانی همچون پاره ماه که شبیه ترین مردم به امام عسکری (علیه السلام) بود، وارد مجلس شد. حضرت با اشاره به او فرمود: «این امام شما پس از من و جانشین من، میان شما است. فرمان او را اطاعت کنید و پس از من اختلاف نکنید که در این صورت هلاک می شوید»(587).
3. اعتراف عده ای از مورخان اهل سنت:
تعداد قابل توجهی از مورخان اهل سنت نیز تولد حضرت مهدی (علیه السلام) را در کتب خود ذکر کرده و آن را یک واقعیت تحقق یافته دانسته اند. برخی پژوهشگران، بیش از صد نفر از آنان را معرفی کرده اند(588)؛ مانند: ابن حجر هیثمی، شیراوی، محمد امین بغدادی، سویدی، مؤمن شبلنجی، ابن اثیر، حمد الله مستوفی، ابن طولون، ابن صباغ مالکی، قندوزی(589) و... .
4. وجود نایبان خاص در دوران غیبت صغری:
آنان چهارتن از اصحاب باسابقه امامان پیشین و از علمای با تقوا و بزرگ شیعه بودند که «نواب اربعه» نامیده شده اند.
این چهار نفر عبارت اند از:
1. ابو عمرو عثمان بن سعید عَمْری (260 - 267)؛
2. محمد بن عثمان بن سعید عَمْری (267 - 305)؛
3. ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی (305 - 326)؛
4. ابو الحسن علی بن محمد سمری (326 - 329).
5. تشرف عده ای از بزرگان در زمان غیبت:
دلیل دیگر بر زنده بودن آن حضرت، تشرف عده بی شماری از بزرگان و انسانهای وارسته در طول تاریخ، خدمت آن حضرت است که تعداد آنها فوق حد تواتر است(590). به طور معمول برای اثبات قضایای تاریخی، به یک نقل و یا حداکثر چند نقل اکتفا می شود؛ ولی درباره تشرف افراد وارسته خدمت آن حضرت، نقل بی شماری وجود دارد. ناگفته پیداست که این دلیل برای کسانی مفید است که بزرگان مذهب را قبول داشته باشند و آنان را در سخن خود صادق بدانند.
حسن ختام کلام را شعر ذیل قرار می دهیم:

دانی که انتظار تو با ما چه می کند؟ * * * طوفان ببین به پهنه دریا چه می کند
آشفته ام چو موج به دریای زندگی * * * آشفتگی ببین به دل ما چه می کند
یک دم بپرس این همه غم این همه بلا * * * در خاطر شکسته ز غمها چه می کند
دور از بهار روی تو بی برگ مانده ام * * * بی برگ و بار مانده به دنیا چه می کند
بنشین ز راه لطف دمی در کنار دل * * * آخر بپرس این دل تنها چه می کند(591)

طول عمر امام زمان (علیه السلام):
پرسشی که از دیرباز درباره حضرت مهدی (علیه السلام) در ذهنها مطرح بوده است و در این زمان نیز گاهی رخ می نماید، مسئله طولانی بودن عمر حضرت حجت و راز آن است. آیا ممکن است او این همه عمر (1175 = 255 - 1430) کند؛ در حالی که معمولا سن انسانها از یکصد الی یکصد و بیست سال تجاوز نمی کند؟! این عمر طولانی با توجه به حداکثر عمرهایی که در اطراف خود می بینیم چگونه سازگار است؟ آیا این امر، طبق قوانین طبیعی عالم است یا جنبه غیبی و اعجازی دارد؟ آیا امکان دارد از نظر ظاهری فردی در عالم این همه عمر طولانی داشته باشد، در عین حال هنگام ظهور در سن پیران، اما با چهره جوان شاداب و با طراوت باقی بماند؟ برای دریافت پاسخ به این پرسشها ابتدا لازم است به دو نکته اشاره کنم:
حد عمر طبیعی:
باید دید آیا عمر موجودات زنده در طبیعت مانند عمر فرآورده های صنعتی است که عمر محدودی دارد؟ مثلا یک انسان به طور متوسط 80 سال، یک کبوتر 5 سال، یک حشره چند ماه، یک درخت چنار 150 سال، و یک بوته گل 6 ماه عمر می کند؟
در گذشته گروهی از دانشمندان به وجود یک سیستم عمر طبیعی در موجودات زنده عقیده داشتند؛ مثلا: پاولوف عقیده داشت: «عمر طبیعی انسان 100 سال است». میچینکوف می گفت: «عمر طبیعی یک انسان 150 تا 160 سال است». کوفلاند، پزشک آلمانی 200 سال؛ فلوگر، فیزیولوژیست معروف 600 سال؛ و بیکن، فیلسوف و دانشمند انگلیسی 1000 سال برای عمر طبیعی انسان، معین کرده اند؛ ولی این عقیده از طرف فیزیولوژیستهای امروز در هم شکسته شده و مسئله حد ثابت در عمر طبیعی ابطال شده است.
به گفته پروفسور اسمیس، استاد دانشگاه کلمبیا همان گونه که سرانجام دیوار صوتی شکسته شده و وسایل نقلیه ای با سرعتی ما فوق صوت به وجود آمده، یک روز دیوار سن انسان نیز شکسته خواهد شد، و از آنچه تا کنون دیده ایم فراتر خواهد رفت؛ بنا بر این برای مدت زندگانی انسان، حدی معین نشده است.
از آزمایشهای دکتر کارل که در ماه ژانویه سال 1912 آغاز شدند نتایج ذیل به دست آمد:
1. این اجزای سلولی تا هنگامی که سبب مرگ آنها از قبیل کمبود تغذیه، یا ورود برخی میکروبها تحقق نیابد، زنده باقی می مانند.
2. نه تنها زنده باقی می مانند، بلکه سلولهای آنها در حال رشد و تکثیر هستند. گویی که در جسم حیوان قرار دارند.
3. شدت و ضعف رشد و تکثیر سلولها ارتباط نزدیکی با تغذیه آنها دارد.
4. گذشت زمان در ناتوانی و پیری آنها تأثیر ندارد؛ بلکه کمتر اثری درباره پیری آنها آشکار نیست و در هر زمان، مانند زمانهای قبل، رشد و تکثیر آنها ادامه دارد. ظواهر امور به روشنی از آن حاکی است که تا هر وقت پژوهشگران مراقب آنها بودند، و آنها را غذای کامل می دادند، همچنان به زنده بودن ادامه می دادند(592).
پس از نظر علمی ممکن است بر اثر مراقبتهای ویژه، انسانی دارای عمر طولانی و دراز باشد.
تأخیر پیری و ازدیاد عمر:
اگر پیری را یک نوع بیماری و عارض بر حیات بدانیم و یا آن را قانون طبیعی بشناسیم که بر بافت و اندام موجودات زنده، از درون، عامل نیستی را به مرور زمان فراهم می کند و موجود زنده را خواه ناخواه به مرحله فرسودگی و مرگ می رساند، باز معنایش آن نیست که این پدیده، قابل انعطاف پذیری و در نتیجه تأخیر نباشد.
گروهی از پزشکان عقیده دارند که پیری یک نوع بیماری است که بر اثر «تصلب شرایین» و یا «اختلال متابولیسم» بدن انسان پدید می آید، و اگر ما بتوانیم از طریق تغذیه صحیح و داروهای مؤثر بر این عوامل پیروز شویم، از پیری جلوگیری می کنیم و از عمر طولانی برخوردار می شویم(593).
روانشناسان نیز می گویند: طول عمر انسان بستگی زیادی به طرز تفکر و عقاید او دارد و با داشتن یک سلسله روحیات و عقاید سازنده و آرامش بخش، قابل افزایش است(594).
به همین سبب در اواخر قرن نوزدهم بر اثر پیشرفتهای علمی، امید به زندگی طولانی تر، رونق بیشتری یافت و شاید در آینده نه چندان دور، این رؤیای شیرین بشر به واقعیت بپیوندد(595).
در مجموع می توان گفت: دانش بشری در زمینه عقب انداختن پیری و طولانی کردن عمر، موفقیتهایی به دست آورده و از رابطه تغذیه و پیری تجربه های جدیدی کشف کرده و ارتباط تنگاتنگی بین اسرار تغذیه در مقابله با پیری و فرسودگی ارائه داده است.
دانشمندان با مطالعه درباره طول عمر ملکه زنبوران عسل - که چند برابر زنبوران معمولی عمر می کند - به این نتیجه رسیده اند که این امر، معلول ژله مخصوصی است که زنبوران کارگر برای تغذیه ملکه فراهم می کنند که با عسلهای معمولی، بسیار تفاوت دارد. جمعی به این فکر افتاده اند که با تهیه مقدار فراوانی از این ژله، ممکن است عمر انسان را تا چند برابر افزایش داد(596).
با توجه به آنچه گفته شد، درباره عمر طولانی حضرت مهدی (علیه السلام) از نظر علمی و نظری امکان دارد (فقط در حد امکان می گوییم) که آن حضرت با دانش خدادادی که بر اسرار خوراکیها دارد، و با استفاده از روشهای علمی و طبیعی بتواند (باز تاکید می کنیم در حد امکان) مدتی طولانی در این دنیا زندگی کند و آثار فرسودگی و پیری در وی پدیدار نشود و همچنان شاداب و جوان بماند.
طول عمر از نظر عقل:
فیلسوف بزرگ اسلامی، ابوعلی سینا می گوید: «آنچه از چیزهای شگفت و عجیب می شنوی تا زمانی که دلیل بر رد آن نیافتی، آن را ممکن دانسته و باور کن».
امور عالم از سه حال خارج نیست:
1. امور محال: یعنی اموری که انجام و ایجاد آنها ناممکن و هستی اش محال است؛ مانند آنکه بگوییم: الآن هم روز است و هم شب.
2. امور طبیعی: یعنی اموری که به وجود آمدنش طبیعی، عادی و ممکن است، مانند به وجود آمدن فرزند از پدر و مادر و میوه دادن درخت.
3. امور غیر طبیعی و غیر عادی: اموری است که تحقق و به وجود آمدن آن ممکن است؛ اما چون غیر عادی است، قبول کردن آن قدری بعید به نظر می رسد؛ مانند: شفا یافتن بیماران با دعا و نیایش، طول عمر افراد طویل العمر، معجزات انبیا از قبیل: شفا یافتن کور مادرزاد به دست حضرت عیسی (علیه السلام)، اژدها شدن عصا به دست حضرت موسی (علیه السلام) و انشقاق و شکافته شدن ماه در آسمان به دست حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که همه به امر پروردگار توانا انجام یافت.
پس، از نظر عقل و منطق، هیچ دلیلی بر این امر، وجود ندارد که انسان باید عمر کوتاه داشته باشد.
طول عمر از نظر فلسفه:
فلسفه می گوید: هر معلولی تا علتش نیاید موجود نمی شود و هر چیزی که موجود شد برای عدمش نیز علتی لازم است. بنابراین همان گونه که برای ایجاد چیزی علتی باید باشد، متقابلا برای معدوم شدن آن هم باید دلیلی باشد و اگر دلیلی نبود، آن علت اولیه باقی و به تاثیرگذاری خود ادامه می دهد.
مثلا در یک روز، پنجاه کودک متولد می شوند. با دیدن آنها این سؤال برای ما مطرح می شود که این بچه ها چقدر عمر خواهند کرد؟ در جواب این سؤال باید گفت: اگر آنچه برای ادامه حیات لازم دارند به آنها برسد و آنچه مانع ادامه حیات می شود، از آنها دور شود، در این صورت دلیلی بر معدوم شدنشان نخواهیم داشت، چون موجود شده اند.
پس از ده روز، دو کودک می میرند و در اینجا این سؤال مطرح می شود که چرا مردند؟ بر مبنای همین حقیقت است که همیشه از مرگ اشخاص سؤال می کنیم، نه از ادامه حیات آنها(597). پس مردن، دلیل می خواهد، نه ادامه حیات و طول عمر.
طول عمر از منظر زیست شناسی:
از نگاه علم طب و زیست شناسی، عمر آدمی، حد و مرز معینی ندارد که تجاوز از آن حد، غیرممکن باشد. هیچ یک از دانشمندان تا به حال نگفته اند که فلان مقدار سال، نهایت درجه ای است که انسانها می توانند بدان نائل شوند و هنگامی که بدان پایه رسیدند، مرگ برایشان حتمی است؛ بلکه گروهی از دانشمندان شرق و غرب، و جدید و قدیم تصریح کرده اند که عمر انسان حد و مرزی ندارد و بشر در آینده می تواند بر مرگ غلبه کند، یا مدت درازی آن را به تأخیر بیندازد و از عمرهای بسیار طولانی برخوردار شود.
همین امکان علمی و امید موفقیت است که دانشمندان را به تلاش واداشته است تا شب و روز به آزمایش مشغول باشند. این آزمایشها اثبات می کنند که مرگ نیز مانند سایر بیماریها معلول علل طبیعی است که اگر شناخته شوند و از تأثیرشان جلوگیری شود، می توان آن را به تأخیر انداخت؛ چنان که دانش توانسته است عوامل بسیاری از بیماریها را کشف و از تأثیر آنها جلوگیری کند، در آینده نزدیک نیز موفق خواهد شد که علل مرگ را بشناسد و از تأثیر آنها جلوگیری کند(598).
همچنین در بین موجودات زنده مانند: نباتات، حیوانات و انسانها، افرادی دیده شده اند که عمرهای طولانی تری پیدا کرده اند؛ مثلا در میان گیاهان، درختان طویل العمری وجود دارند که از قدیمی ترین موجودات روی زمین به شمار می روند؛ از جمله Saguoia است که در کالیفرنیا موجود است. بعضی از این درختان 300 پا ارتفاع و 110 پا محیط دور تنه دارند. عمر بعضی از آنها از پنج هزار سال تجاوز می کند؛ به گونه ای که می توان حدس زد در زمانی که فرعون بزرگ Khorfu شروع به ساختمان هرم بزرگ مصر کرده بود، این درختان شاداب و جوان بوده اند و هنگام تولد حضرت عیسی (علیه السلام) ضخامت پوستشان به یک پا می رسیده است(599).
همچنین مسن ترین موجود زنده ای که هنوز هم حیات دارد و در حدود چهارهزار و ششصد سال سن دارد، یک نوع کاج به نام Pinus aristata است که در کالیفرنیای مرکزی و شرقی موجود است.
در حیوانات، مسن ترین حیوانات زنده، نوعی لاک پشت است که در جزایر لم یزرع «گالاپاگوش» وجود دارد که 177 سال عمر، حدود 450 پوند وزن و پوسته ای به طول چهار پا دارد(600).
ویروس ها را می توان از قدیمی ترین موجودات زنده دانست. ویروس، نوعی موجود زنده است که مطالعه درباره زندگی آن ممکن است راز حیات را آشکار سازد. همینها هستند که بسیاری از بیماریهای نباتی، حیوانی و انسانی را تولید می کنند. در کاوشهای باستان شناسی توانسته اند این ویروسها را از اعصار ما قبل تاریخ کشف کنند و در محیطهای مخصوص کشت دهند؛ یعنی این موجودات پس از گذشتن صد هزار سال، هنوز آثار زندگی را از دست نداده اند.
وجود این گونه افراد استثنایی، بر این دلالت دارد که برای عمر افراد آن نوع، حد و مرزی وجود ندارد. درست است که اکثر انسانها پیش از صد سالگی می میرند؛ ولی مأنوس بودن ما به این مقدار، دلیل بر این نیست که تجاوز از صد سال امکان ندارد؛ زیرا افراد زیادی دیده شده اند که از صد سال بیشتر زندگی کرده اند. وجود انسانهای صد و پنجاه ساله، صد و هشتاد ساله و دویست و پنجاه ساله دلیل روشنی بر این است که عمر انسان اصلا حد و مرزی ندارد. چه فرق می کند که انسان دویست سال زندگی کند یا دو هزار سال؟ هر دو غیر مأنوس و غیر متعارف هستند.
پیری از دیدگاه زیست شناسی، یک عارضه غیر قابل جلوگیری نیست؛ بلکه یک نوع بیماری قابل علاج است؛ چنان که علم طب تا حال توانسته علل و عوامل صدها بیماری را کشف کند و راه جلوگیری و معالجه آنها را به بشر یاد دهد. در آینده نیز موفق خواهد شد که عوامل پیری را کشف کند و راه پیشگیری و مداوای آن را در اختیار بشر قرار دهد. گروهی از دانشمندان در صدد یافتن اکسیر جوانی هستند و با کوششهای خستگی ناپذیر به تحقیق و آزمایش اشتغال دارند و زحمات و آزمایشهای آنان موفقیت آمیز بوده است؛ به گونه ای که می توان پیش بینی کرد، بشر در آینده ای نزدیک بر علل و عوامل پیری و فرسودگی غلبه می کند و راه پیشگیری این بیماری عمومی را کشف خواهد کرد. در آن صورت بشر می تواند تا مدت بسیار طولانی جوانی و شادابی خود را نگه داری کند.
با توجه به مطالب مذکور و اعتراف دانشمندان، تصدیق می شود که اگر کسی از حیث ترکیبات جسمانی در کمال اعتدال باشد، اعضای رئیسه بدنش مانند: قلب، اعصاب، کلیه، کبد، مغز و معده همه نیرومند و سالم باشند، تمام دستورهای بهداشتی را بداند و مراعات کند، خواص و آثار مأکولات و مشروبات را بداند، از مفید آنها استفاده و از زیان بخش آنها خودداری کند، تمام میکروبها و عوامل تولید آنها را بشناسد، از طریق پیشگیری امراض به ویژه پیری و مرگ آگاه باشد، از سموم و مهلکات اطلاع داشته باشد و از آنها اجتناب کند، احتیاجات ضروری بدن را از حیث غذا، اقسام ویتامینها و مواد آلی تأمین کند، از پدر و مادر و اجداد، مرضی را به ارث نبرده باشد، از اخلاق زشت و اضطراب روح، که سبب فرسودگی اعصاب و مغز و مولد بسیاری از امراض هستند - منزه باشد، تمام اخلاق نیک که آسایشبخش روح و جسم اند در او جمع باشد، چنین فرد ممتازی استعداد دارد که چندین برابر افراد متعارف نوع خود، بلکه هزاران سال زندگی کند. علم و دانش نه تنها چنین عمر درازی را محال نمی داند؛ بلکه امکان آن را به اثبات رسانده است.
بنابراین، عمر طولانی و غیر متعارف امام زمان (علیه السلام) را نباید محال شمرد؛ بلکه علم، عمر بسیار دراز را با حفظ نیروی جوانی و شادابی، کاملا ممکن می داند. اگر وجود شخصی برای عالم ضروری بود و لازم شد که عمر بسیار طولانی داشته باشد، خدای قادر مطلق می تواند دستگاه آفرینش و سلسله علل و معلولات جهان را به گونه ای تنظیم کند تا چنین فرد کاملی را تحویل دهد که از علوم و اطلاعات لازم برخوردار باشد.
طول عمر از دیدگاه تاریخ:
از دیدگاه تاریخی «معمرین» و (افراد دارای طول عمر)، فراوان یافت می شوند. هر یک از آنان چند برابر افراد معمولی زمان خویش عمر کرده اند و حتی نمونه هایی داریم که بیش از حضرت حجت زنده بوده و هنوز هم زنده اند. اکنون به نمونه هایی اشاره می شود:
الف) حضرت مسیح: یهودیان با همکاری برخی از مسیحیان خیانتکار، به قتل حضرت مسیح (علیه السلام) تصمیم گرفتند، خداوند، نقشه آنها را نقش بر آب کرد و پیامبر را از چنگال آنها رهایی بخشید و به آسمان برد. خود مسیحیان طبق اناجیل موجود می گویند که عیسی کشته و دفن شد. سپس از میان مردگان برخاست و مدت کوتاهی در زمین بود و پس به آسمان صعود کرد(601)؛ ولی قرآن در دو آیه(602) به صراحت می گوید، مسیح کشته نشد؛ بلکه زنده است و خداوند او را به سوی آسمان برد و هنوز هم زنده است.
او در آخر الزمان، پس از ظهور امام زمان (علیه السلام) از آسمان نازل می شود و پشت سر آن حضرت نماز می خواند؛ چنان که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «حضرت عیسی نازل می شود و امیر مسلمانان (حضرت مهدی (علیه السلام)) به او می گوید: بیا تا با تو نماز بگذاریم. حضرت عیسی (علیه السلام) می گوید: نه، بعضی از شما امام و امیر بعضی دیگرید، و این احترامی است که خدا برای این امت قائل شده است. سپس مسیح (علیه السلام) به حضرت مهدی (علیه السلام) اقتدا می کند»(603).
ب) حضرت خضر (علیه السلام): قرآن به صراحت از حضرت خضر نام نبرده است؛ ولی از وی به عنوان بنده ای از بندگان خدا که خداوند به او علم فراوان (علم لدنی) داده است یاد می کند(604). آن بزرگوار در روایات با نام خضر معرفی شده است و نام اصلی اش بلیا بن ملکان و خضر، لقب اوست؛ زیرا هر کجا گام می نهاده، زمین در برابر قدمهایش سر سبز می شده است(605).
از منابع اسلامی استفاده می شود که او برای اجرای مأموریت در عالم تکوین و باطن هستی، عمری طولانی داشت؛ چنان که پیامبران مأمور اجرای نظام تشریع و قوانین الهی هستند، گروهی از فرشتگان و برخی انسانها (همچون خضر) مأمور اجرای نظام تکوین و رسیدگی به مشکلات مردم اند(606). و گاه مأموریتهایی از طرف حضرت حجت نیز دارند(607).
ج) الیاس: الیاس، یکی از پیامبران بود که در دو آیه از قرآن به او اشاره شده است(608).
آنچه از آیات و روایات استفاده می شود این است که الیاس غیر از خضر است و فرق او با خضر در این است که الیاس مأموریتش در خشکی است؛ ولی خضر در جزایر و دریاها. برخی، مأموریت الیاس را در بیابانها و مأموریت خضر را در کوه ها می دانند و برای هر دو عمر جاودان قائل اند(609).
د) عده ای ازمعمّرین: در تاریخ از عده ای از معمّرین اسم برده شده است؛ از جمله: آدم (930 سال)، شیث (732 سال)، ادریس(300 سال)، متوشالح (960 سال)، لَمَک (790 سال)، نوح (950 سال)، ابراهیم (195 سال)، کیومرث (1000 سال)، جمشید (600 ویا 900 سال)، عمر بن عامر (800 سال) و عاد (1200سال).
ممکن است برخی از این اعداد و ارقام، غیر معتبر باشد و خالی از مبالغه نباشد؛ ولی این مسئله در کتب بسیاری از تاریخ نگاران آمده است. ضمن اینکه مسئله عمر نوح (علیه السلام) یک مسئله قرآنی است و اگر ما عمر 2500 ساله وی را نپذیریم که برخی مورخان نقل کرده اند، عمر 950 ساله آن پیامبر در قرآن کریم انکارناپذیر است؛ در آنجا که می فرماید: ﴿وَلَقَدَ أَرسَلنا نُوحاً إلی قَوْمِهِ فَلَبِثَ فیهِمْ أَلْفَ سَنَهٍ إِلاّ خَمْسینَ عاماً فَاَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَهُمْ ظالِمُونَ﴾ (عنکبوت: 14) «ما نوح را به سوی قومش فرستادیم و نهصد و پنجاه سال در بین آنان درنگ کرد. پس طوفان قومش را فرو گرفت در حالی که ستمکار بودند».
طول عمر از منظر متفکران بزرگ و دانشمندان علوم:
پروفسور شبس فرانسوی در کتاب خود، امید به یک زندگی طولانی می نویسد: «بشر می تواند با استفاده از مواهب طبیعی و قدرت تمدن خویش، زندگی طولانی تر و فعال تری داشته باشد و پیری را چندین سال به عقب اندازد»(610).
دکتر گیلورد هاوزر می نویسد: «امروز علم پزشکی به کمک علم تغذیه، قیود و حدود عمر را از سر راه بشر برداشته [است] و امروز بر خلاف اجداد و پدران خود می توانیم امیدوار باشیم که از عمر طولانی برخوردار خواهیم بود»(611).
پروفسور اتینگر از پیشروان دانش کریونیک(612) (انجماد بدن انسان) می نویسد: «بشر قرن بیست و یکم با پیشرفت تکنیکها و کاری که ما شروع کردیم (منجمد کردن بدن انسان) خواهد توانست هزاران سال عمر کند»(613).
مجله الهلال که یک مجله معتبر و مشهور مصری است در جزء پنجم از قلم یک دکتر انگلیسی می نویسد: «برخی دانشمندان توانسته اند عمر حشره میوه ها را به نهصد برابر افزایش دهند. بدین وسیله که او را از سم و مواد موذی حفظ کرده، وضع مناسبی برای ادامه زندگی او فراهم آوردند. طبق این قیاس اگر عمر طبیعی انسان را مثلا 80 سال در نظر بگیریم، امکان افزایش عمر آدمی به 72000 سال می رسد»(614).
طول عمر از دیدگاه ادیان آسمانی:
اگر مشکل عمر از طرف افراد مادی و ماتریالیست مطرح شود، پاسخ آن همان است که از زبان زیست شناسان، پزشکان و دیگر دانشمندان نقل کردیم و سیر تاریخی آن را در محدوده یک گفتار فشرده بررسی کردیم؛ ولی اگر این مسئله را خداپرستان و پیروان ادیان آسمانی مطرح کنند، گذشته از مطالب یاد شده، دو استدلال دیگر نیز بر آن افزوده می شود:
الف) قدرت بی پایان خدا:
همه خدا پرستان به قدرت بی پایان خداوند معتقدند و او را بر همه چیز توانا می دانند. خداوندی که این جهان را از کران تا کران با قدرت بی کرانش آفریده و بیش از 200 میلیارد کهکشان را با دست توانایش از میلیونها سال پیش نگه داشته است، هرگز از نگه داری ولی و حجت خود ناتوان نخواهد بود.

خدایی کین جهان پاینده دارد * * * تواند حجتی را زنده دارد

ب) معمرین در کتابهای آسمانی:
خداپرستان و پیروان ادیان آسمانی در این اختلافی ندارند که طول عمر ممکن است و برای عمر هیچ موجود زنده ای محدودیت قطعی وجود ندارد. در تمام کتابهای آسمانی از معمرین بسیاری بحث شده است که از نظر پیروان آنها امکان عمر طولانی را قطعی می سازد که به نقل چند نمونه از دو کتاب آسمانی بسنده می کنیم:
تورات و طول عمر:
تورات، کتاب مقدس یهودیان است که از نظر مسیحیان نیز قابل اعتماد است؛ از این رهگذر تمام محتویات تورات برای یهود و نصاری قابل پذیرش است. تورات، شرح زندگی تعداد زیادی از پیامبران و پیشینیان را نقل کرده است که تقریبا همه آنها از عمر طولانی برخوردار بوده اند که به ذکر چند نمونه اکتفا می کنیم:
حضرت آدم: 920 سال؛
شیث پسر آدم: 912 سال؛
انوش پسر شیث: 905 سال؛
قیناس پسر انوش: 910 سال؛
مهلائیل پسر قیناس: 895 سال؛
یارد پسر مهلائیل: 963 سال؛
متوشالح پسر خنوخ: 969 سال؛
لمک پسر متوشالح: 777 سال؛
حضرت نوح پسر لمک: 950 سال(615).
قرآن و طول عمر:
آیاتی از قرآن کریم از عمر طولانی در امتهای پیشین خبر می دهد، مانند:
1. ﴿بَلْ مَتَّعْنا هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّی طالَ عَلَیْهِمُ الْعُمُر﴾ (انبیاء: 44) «بلکه آنها و پدرانشان را از متاع دنیوی برخوردار ساختیم تا از عمر طولانی بهره مند شدند».
2. ﴿فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُون﴾ (الصافات: 143-144) «اگر او (یونس) از زمره تسبیح کنندگان نبود، تا روز رستاخیز در شکم ماهی می ماند».
این آیه تصریح می کند که عمر بسیار طولانی (از زمان حضرت یونس (علیه السلام) تا روز قیامت) که در اصطلاح زیست شناسان عمر جاویدان نامیده می شود برای انسان و ماهی از نظر قرآن کریم امکان پذیر است. خوشبختانه کشف ماهی 400 میلیون ساله در سواحل ماداگاسکار، امکان چنین عمری را برای ماهی اثبات کرده است(616).
3. قرآن کریم درباره حضرت نوح (علیه السلام) می فرماید: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَی قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَهٍ إِلَّا خَمْسِینَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ﴾ (عنکبوت: 1)؛ «به راستی ما نوح را به سوی قومش فرستادیم. پس 950 سال در میان آنها درنگ کرد».
در این آیه مدت دعوت حضرت نوح (علیه السلام) (پس از رسالت و پیش از طوفان) 950 سال بیان شده است و اگر مدت زندگی آن حضرت را پیش از رسالت و پس از طوفان بر آن بیفزاییم، قطعا از مرز هزار سال خواهد گذشت.
مطابق حدیثی که مرحوم صدوق(رحمه الله) از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرده است، عمر آن حضرت 2450 سال(617) است.
نامعلوم بودن ماهیت حیات:
طول عمر از شاخه های مسئله عمومی تری به نام حیات است. حقیقت و ماهیت حیات، هنوز بر بشر مجهول و نامعلوم است و شاید بشر هیچ گاه هم از این راز سر در نیاورد. بشری که این اندازه ناتوان است و موضوع حیات را درست نمی شناسد و از ویژگیهای آن، آگاهی کامل و همه جانبه ندارد، چگونه می خواهد مسئله طول عمر و استبعاد آن را مطرح سازد و به دیده تردید به آن بنگرد(618)؟ و طول عمر حجت الهی را زیر سؤال ببرد؟
بنابراین طول عمر حضرت مهدی (علیه السلام) هیچ استبعادی ندارد؛ چون چنین عمری هم امکان علمی دارد و هم دلایل طبیعی و تاریخی، وقوع آن را تأیید می کند و هم می تواند از مصادیق بزرگ اعجاز الهی به شمار رود.
کیفیت اداره جامعه در عصر غیبت:
ضرورت حکومت:
حکومت برای بشر، یک امر ضروری عقلی است؛ زیرا اجتماع بدون حکومت، به هرج و مرج مبتلا می شود. حکومت، تنظیم کننده امور فرد و اجتماع، اجرا کننده حدود، تامین کننده عزت و استقلال جامعه انسانی و سبب توسعه و تکامل علوم و فنون بشری است.
در تمام جوامع بشری تا آنجا که تاریخ نشان می دهد، نوعی حکومت وجود داشته است. این بدان معنا است که بشر در هر مرحله ای از دانش و فرهنگ باشد، ضرورت وجود حکومت را درک می کند و می داند که زندگی اجتماعی بدون وجود حکومت و نظم و قانون، حتی یک روز هم امکان پذیر نیست.
مسئله ضرورت حکومت و نظم و قانون در روایات اسلامی نیز بازتاب گسترده ای دارد.
امام علی (علیه السلام) در جواب خوارج که حکومت و داوری را فقط برای خدا می دانستند، ضمن بیان مطالبی فرمود: «مردم به هر حال به امیر و زمامدار نیازمند هستند؛ خواه نیکوکار باشد یا بدکار! تا مؤمنان در سایه حکومتش به کار خویش مشغول باشند و کافران نیز بهره مند شوند و مردم در دوران حکومت او، زندگی راحت داشته باشند، به دست او اموال بیت المال گردآوری شود، و به کمک او با دشمنان مبارزه کنند»(619).
همچنین امام رضا (علیه السلام) در روایت فضل بن شاذان، درباره ضرورت وجود حکومت، به ویژه حکومت اسلامی با حضور اولوالامر به سه نکته مهم اشاره کرده است:
1. وقتی برای مردم حدودی تعیین شود و دستور یابند که از آن حدود تجاوز نکنند، چون باعث فساد آنها می شود؛ این کار سامان نمی گیرد، مگر با وجود حاکم امینی که ایشان را از تعدی و داخل شدن در امور ممنوع باز دارد. در غیر این صورت کسی لذت و منافع خود را به سبب فساد دیگران ترک نمی کند؛ از این رو سرپرستی برای آنها قرار داده شده است که آنان را از فساد منع و حدود و احکام الهی را میان آنها برپا دارد.
2. هیچ فرقه ای از فرقه های دنیا و هیچ ملتی از ملل را نمی یابیم که بدون رئیس و سرپرست باقی مانده باشد؛ همان سرپرستی که امر دین و دنیای آنها را سامان بخشد. پس در حکمت خداوند حکیم، جایز نیست که خلق را در امور ضروری رها سازد و برای آنان سرپرستی تعیین نکند که به کمک او با دشمنان بجنگند، اموال بیت المال را تقسیم کند، جمعه و جماعت آنها را برپا دارد و ظالم را از تعدی به مظلوم باز دارد.
3. اگرمردم، پیشوا و سرپرست امین و درستکاری نداشته باشند، دین و آیین خدا بر باد می رود و سنت و احکام الهی تغییر می یابد؛ زیرا بدعتگذاران چیزهایی از پیش خود بر آن می افزایند و مخالفان از آن می کاهند و در نتیجه، امور را بر مسلمانان مشتبه می سازند(620).
ظاهرا فقط خوارج در صدر اسلام و نیز آنارشیستها در قرون اخیر، منکر ضرورت وجود حکومت شده اند. خوارج در باب حکومت و امامت عقیده داشتند که اقامه حکومت و تعیین خلیفه یا امام، واجب نیست؛ بنابراین به طور مطلق جایز است که جامعه اسلامی روزگاری بدون حکومت و امام به سر برد. آنان با نفی وجوب وجود حکومت، این حکم را تجویز می کردند که هر فرد مسلمان بنا به تشخیص خود، اقدام به امر به معروف و نهی از منکر کند(621).
آنارشیستها نیز معتقدند که بشر می تواند با اصول اخلاقی، زندگی اجتماعی خویش را اداره کند و به حکومت نیازی نیست. بنابر این نظریه، انسان ذاتا دارای غریزه اجتماعی است و اگر به حال خود واگذاشته شود، راه زندگی جمعی را در پیش می گیرد. آنارشیسم به اصالت فرد و حفظ آزادیهای فردی اهمیت می دهد و هر نوع حکومت و قدرت سازمان یافته را رد می کند؛ زیرا آن را وسیله استثمار و خفقان مردم می داند و با مالکیت خصوصی نیز مخالف است.
به نظر آنارشیستها، جامعه (به جای هر نوع حکومت) باید براساس یک سلسله پیمانها و قراردادهای اجتماعی اداره شود و امور مربوط به تولید و توزیع در دست خود تولیدکنندگان و مصرف کنندگان قرار داشته باشد(622).
براساس آیه شریفه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیطَاعَ بِإِذْنِ اللهِ﴾ (نساء: 64) مسئله حکومت، مسئله اساسی همه پیامبران الهی بوده است.
با کمی دقت در اهداف اصلی پیامبران الهی روشن می شود که رسیدن به اهداف بزرگی چون: رهانیدن آدمی از سلطه و اسارت بیگانگان و اعطای آزادی به وی، تعلیم و تربیت فراگیر بشر، احیای ارزشهای انسانی، اقامه قسط و عدل، رساندن آدمیان به تعالی و رشد و... مستلزم تشکیل حکومت است.
اجرای این برنامه ها و وصول به این آرمانها بدون ابزار حکومت امکان پذیر نیست. از این جهت می بینیم که هر کدام از آن بزرگواران نظیر داوود، سلیمان و نبی اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که موفق به تشکیل حکومت شدند، تا چه اندازه در تعقیب و وصول به اهداف الهی خود موفق بوده اند، و هر کدام که چنین ابزاری را به دست نیاوردند، تا چه اندازه راه حرکت آنها ناهموار، و تا چه حد در رسیدن به اهداف خود در تنگنا بوده اند.
دلایل لزوم حکومت در عصر غیبت:
1. سنت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم):
سنت پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دلیل بر لزوم تشکیل حکومت اسلامی، حتی در زمان غیبت امام معصوم (علیه السلام) است.
پیامبر اکرم اولا: خود تشکیل حکومت داد، به اجرای قوانین و برقراری نظامهای اسلام پرداخت، به اداره جامعه برخاست. همچنین والی به اطراف می فرستاد، به قضاوت می نشست، قاضی نصب می کرد، سفیرانی به خارج نزد رؤسای قبایل و پادشاهان روانه می کرد، معاهده و پیمان می بست، جنگ را سرپرستی می کرد و خلاصه، احکام حکومتی را به جریان می انداخت.
ثانیا: آن بزرگوار برای پس از خود به فرمان خدا حاکم تعیین کرد. وقتی خداوند متعال برای جامعه پس از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حاکم تعیین می کند، به این معناست که حکومت پس از رحلت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز لازم است(623).
2. ضرورت استمرار اجرای احکام:
اجرای احکام الهی که تشکیل حکومت رسول اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را ضروری کرد، منحصر و محدود به زمان آن حضرت نیست. طبق آیات قرآن(624)، احکام اسلام، محدود به زمان و مکانی خاص نیست و تا ابد باقی و اجرایش لازم است.
آیا برای مدت طولانی از زمان غیبت صغرا تا کنون و تا زمان ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) باید احکام اسلام بر زمین بماند و اجرا نشود و هر که هر کاری خواست انجام دهد؟ آیا قوانینی که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در راه بیان، تبلیغ، نشر و اجرای آن 23 سال زحمت طاقت فرسا کشید، فقط برای مدت محدودی بود؟
آیا خداوند متعال، احکامش را به زمان معصوم (علیه السلام) محدود کرده و پس از آن، همه احکامش را رها کرده است؟ اعتقاد به چنین مطالبی یا اظهار آنها بدتر از اعتقاد و اظهار به منسوخ شدن اسلام است(625).
3. رویه مسلمانان صدر إسلام:
پس از رحلت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هیچ یک از مسلمانان در این معنا تردید نداشت که حکومت لازم است. هیچ کس نگفت: حکومت لازم نداریم؛ بلکه در ضرورت تشکیل حکومت همه اتفاق نظر داشتند. اختلاف، فقط در کسی بود که عهده دار این امر شود.
4. رویه امیرمؤمنان، علی ابن ابی طالب (علیه السلام):
پس از رحلت پیامبر اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقایعی برای جانشینی آن حضرت به وقوع پیوست و علی (علیه السلام) 25 سال از مقام و منصب خود کنار رفت. سپس می بینیم با روی آوردن مردم به ولایت، علی (علیه السلام) حکومت تشکیل داد و خود در رأس آن قرار گرفت و جامعه اسلامی را سرپرستی کرد(626).
5. ماهیت و کیفیت قوانین إسلام:
دلیل دیگر بر لزوم تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت، ماهیت و کیفیت قوانین اسلام است. ماهیت و کیفیت این قوانین به گونه ای است که اجرای آنها جز با تشکیل حکومت اسلامی امکان پذیر نیست.
چون اسلام چنین قوانین و برنامه هایی را جعل و تشریع کرده است، به ناچار درباره مجری آن هم تصمیم گرفته است.
حاکم اسلامی یعنی شخصی که در رأس یک تشکیلات وسیع اداری قرار می گیرد و با اجرای کامل قوانین الهی، مردم را اداره می کند.
ولایت فقیه برترین گزینه ها، برای حکومت دینی:
ولایت چیست؟
ولایت، واژه ای عربی است که از کلمه «ولی» گرفته شده است. ولی در لغت عرب به معنای آمدن چیزی است در پی چیز دیگر، بدون آنکه فاصله ای در میان آن دو باشد. که لازمه چنین توالی و ترتبی، قرب و نزدیکی آن دو به یکدیگر است؛ از این رو این واژه با هیئتهای مختلف (به فتح و کسر) در معانی حب و دوستی، نصرت و یاری، متابعت و پیروی و سرپرستی استعمال شده است که وجه مشترک همه این معانی، همان قرب معنوی است. مقصود از واژه ولایت در بحث ولایت فقیه، آخرین معنای مذکور یعنی سرپرستی است.
فقیه کیست؟
مقصود از فقیه در بحث ولایت فقیه، مجتهد جامع الشرایط است، نه هر کسی که فقه خوانده باشد. فقیه جامع الشرایط باید سه ویژگی داشته باشد تا شایستگی رهبری جامعه اسلامی را احراز کند:
اجتهاد مطلق، عدالت مطلق و قدرت مدیریت و استعداد رهبری؛ یعنی از سویی باید صدر و ساقه اسلام را به طور عمیق و با استدلال و استنباط بشناسد و از سوی دیگر، در تمام زمینه ها، حدود و ضوابط الهی را رعایت کند و از هیچ یک تخطی و تخلف نکند و از سوی سوم، استعداد و توانایی مدیریت و کشورداری و لوازم آن را واجد باشد(627).
در روایات اسلامی نیز اشاراتی به این صفات شده است. امام حسین (علیه السلام) در این باره در نامه به مردم کوفه فرمود:
«به جان خودم سوگند! پیشوا و امام نیست؛ مگر آن کسی که حکومتش بر پایه قرآن باشد، قسط را برپای دارد، به دین حق پای بند باشد و خود را وقف راه خدا کند»(628).
امام علی (علیه السلام) می فرماید: «ای مردم! شایسته ترین فرد به حکومت و ولایت کسی است که بر آن تواناتر باشد و به فرمان خداوند متعال در امور حکومت داناتر باشد»(629).
امام حسن عسکری (علیه السلام) می فرمود: «هر یک از فقیهان که بر نفس و امیال نفسانی خود چیره باشد، دین خدا را پاس بدارد، با هوا و هوس خویش مخالفت کند و مطیع احکام و اوامر خدا و مولای خود باشد، پس بر مردم لازم است از او اطاعت و تقلید کنند»(630).
دلایل ولایت فقیه:
الف) دلایل نقلی:
دلایل نقلی، عبارت است از روایاتی که بر ارجاع مردم به فقها برای رفع نیازهای حکومتی، دلالت دارد یا روایاتی که فقها را به عنوان امنا، خلفا و وارثان پیامبران و امامان معرفی کرده است.
یکی از روایاتی که برای اثبات ولایت، برای فقیه واجد شرایط به آن استناد می شود مقبوله عمر بن حنظله است. وی می گوید که از امام صادق (علیه السلام) سؤال کردم که: «اگر دو نفر از شیعیان شما در مسئله ای چون قرض یا ارث با یکدیگر نزاع کنند و برای رفع نزاع و داوری میان خود به پادشاه وقت و یا قضات رسمی مراجعه کنند، چطور است؟»
حضرت پس از رد داوری نزد پادشاه فرمود: «بنگرید که کدام یک از شما راوی حدیث ماست و در حلال و حرام، صاحب نظر است و احکام ما را به خوبی می شناسد. پس حکم خود را به او واگذار کنید و به نتیجه داوری او خشنود باشید؛ زیرا من چنین شخصی را بر شما حاکم قرار داده ام. هرگاه چنان حاکمی میان شما حکم کرد و سخن او پذیرفته نشد، به یقین، حکم خدا کوچک شمرده شده و فرمان ما رد شده است و کسی که ما را رد کند، گویی خدا را رد کرده است و چنین کسی در حد شرک به خداست»(631).
ب) دلیل عقلی:
محکم ترین دلیل بر ولایت فقیه این است که قانون الهی و شریعت اسلام، بدون گرداننده، مجری و ولی امر بی اثر و لغو است. در یک نظام دینی و اسلامی، هرگز نمی توان زمام حکومت را به دست کسی داد که در فقه و فقاهت که دستورالعمل حیات فردی و جمعی جامعه اسلامی است، متخصص نباشد و یا به آن بی اعتنا باشد. در نظامهای سیاسی دنیا هم، همین گونه است. زمامدار حکومت مارکسیستی متخصص و معتقد به مارکسیسم است، رهبر حکومت لیبرال و سکولار و... باید آشناترین و معتقدترین فرد به آن نظام حکومتی باشد؛ از این رو نمی شود زمام یک حکومت دینی را به دست کسی داد که به تمام یا به عمده احکام مربوط به ساختار آن حکومت آگاه و یا معتقد نباشد(632).
امام خمینی(رحمه الله) می فرماید: «همان دلایلی که لزوم امامت پس از نبوت را اثبات می کند، عینا لزوم حکومت در دوران غیبت حضرت ولی عصر (علیه السلام) را در بردارد. به ویژه، پس از این همه مدت که از غیبت آن بزرگوار می گذرد و شاید این دوران هزارها سال دیگر نیز ادامه یابد»(633).
وظایف و شئون ولی فقیه (حاکم اسلامی):
فقیه جامع الشرایط در عصر غیبت، حاکم اسلامی است و دارای چهار شأن دینی است که دو شأنش علمی و دو شأن دیگر آن، عملی است. این چهار وظیفه، عبارت اند از: 1. حفاظت؛ 2. افتاء؛ 3. قضاء؛ 4. ولاء.
1. حفاظت:
مهم ترین وظیفه امام معصوم (علیه السلام)، تنزیه قرآن کریم از تحریف یا سوء برداشت و نیز تقدیس سنت معصومان (علیه السلام) از گزند اخذ به متشابهات و اعمال سلیقه شخصی و حمل آن بر پیش فرضها و پیش ساخته های ذهنی دیگران است. همین رسالت بزرگ در عصر غیبت، بر عهده فقیه جامع الشرایط خواهد بود؛ زیرا سرپرست نظام اسلامی، جامعه مسلمانان را براساس معارف اعتقادی و احکام عملی کتاب و سنت معصومان (علیه السلام) اداره می کند؛ از این رو باید پیش از هر چیز به حفاظت و صیانت و دفاع از این دو وزنه وزین بپردازد.
2. افتاء:
وظیفه فقیه در ساحت قدس مسائل و احکام اسلامی، اجتهاد مستمر با استمداد از منابع معتبر و اعتماد بر مبانی استوار و پذیرفته شده در اسلام و پرهیز از التقاط آنها با مبانی حقوقی مکتبهای غیر الهی است. وظیفه فقیه جامع الشرایط در زمینه افتاء، فقط کشف و به دست آوردن احکام اسلامی است، بدون آنکه در آن، هیچ گونه دخل و تصرفی کند.
3. قضاء:
حاکم اسلامی، عهده دار شأن قضای رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امامان معصوم (علیه السلام) نیز هست؛ به این معنا که نخست با کوشش متمادی و اجتهاد علمی، مبانی و احکام قضای اسلامی را از منابع اصیل آن به دست می آورد. سپس براساس همان علوم و احکام و بدون آنکه تصرفی از خود در آنها داشته باشد، به رفع تخاصمات و اجرای احکام قضایی و صادر کردن فرامین لازم می پردازد.
4. ولاء:
حاکم اسلامی پس از اجتهاد عمیق در متون و منابع دین و به دست آوردن احکام اسلام در همه ابعاد زندگی مسلمانان، موظف به اجرای دقیق آنهاست. فقیه جامع الشرایط در زمینه های مختلف اجتماعی، چه در امور فرهنگی نظیر تعلیم و تربیت و تنظیم نظام آموزشی، چه در امور اقتصادی مانند: منابع طبیعی، جنگلها، معادن، دریاها و...، چه در امور سیاسی داخلی و خارجی مانند: روابط بین الملل و چه در زمینه های نظامی همانند: دفاع در برابر مهاجمان و تجهیز نیروهای رزمی، به تطبیق قوانین اسلامی و اجرای احکام ثابت الهی مبادرت می ورزد(634).

فصل ششم: عصر انتظار

انتظار در فرهنگ شیعه:
شکی نیست که انتظار در فرهنگ تشیع از جایگاه بسیار والایی برخوردار است و در مباحث مهدویت درخشندگی خاصی دارد.
روایات در این باره به دو دسته کلی تقسیم می شود:
دسته نخست، روایاتی است که به انتظار فرج و گشایش به صورت عام و کلی اشاره کرده است. مصداق کامل و تام این روایات، فرج عمومی در سطح جهان با ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) است؛ ولی هر گشایشی را نیز شامل می شود.
دسته دوم، روایاتی است که درباره فرج قائم آل محمد (علیه السلام) و ظهور آخرین مصلح جهانی و موعود است.
در روایات دسته اول با تعبیرهای متفاوتی مواجه می شویم:
- گاهی آن را عبادت دانسته اند؛ برای مثال رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «إنْتِظارُ الْفَرَجِ عِبَادَهٌ(635)؛ انتظار فرج عبادت است».
- گاهی از آن به عنوان برترین عبادت یاد کرده اند؛ حضرت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرموده است: «أفْضَلُ الْعِبَادَهِ إنْتِظَارُ الْفَرَجِ(636)؛ برترین بندگی، انتظار گشایش است».
- گاهی از آن به عنوان برترین کارهای امت پیامبر خاتم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یاد کرده اند؛ برای مثال پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «أفْضَلُ أعْمَالِ أمَّتِی انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ(637)؛ برترین کارهای امت من، انتظار گشایش از خداوند عزیز و جلیل است».
- گاهی نیز به آثار وضعی انتظار اشاره کرده، خود انتظار فرج را نوعی فرج و گشایش معرفی می کنند. امام سجاد (علیه السلام) در این باره فرمود: «إنْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنْ أعْظَمِ الْفَرَجِ(638)؛ انتظار گشایش داشتن، خود از بزرگ ترین گشایشها است».
- سرانجام رسول بزرگوار اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن را برترین جهاد امت اسلام دانسته، می فرماید: «أفْضَلُ جِهَادِ أمَّتِی إنْتِظَارُ الْفَرَج(639)؛ برترین جهاد امت من، انتظار گشایش است».
در دسته دوم از روایات نیز با مضامین فراوانی مواجه می شویم که برخی از آنها از این قرارند:
- امام صادق (علیه السلام) فرمود: «عَلَیْکُمْ بِالتَّسْلِیمِ وَ الرَّدِّ إِلَیْنَا وَ انْتِظَارِ أمْرِنَا وَ أمْرِکُمْ وَ فَرَجِنَا وَ فَرَجِکُم(640)؛ بر شما باد به تسلیم و رد [امور] به ما و انتظار امر ما و امر خودتان و فرج ما و فرج شما».
- امام باقر (علیه السلام) نیز آن گاه که دین مشمول رضایت خداوند را تعریف می کند، پس از شمردن اموری می فرماید: «وَ التَّسْلِیمُ لِأَمْرِنَا وَ الْوَرَعُ وَ التَّوَاضُعُ وَ انْتِظَارُ قَائِمِنَا...(641)؛ و تسلیم امر ما بودن و ورع و تواضع و انتظار قائم ما... [از نشانه های دینداری مشمول رضایت خداست]».
همه این تعبیرات، از این حکایت دارد که انتظار فرج - چه به معنای عام و چه به معنای خاص آن - در فرهنگ مقدس اسلام چه جایگاهی دارد.
انتظار چیست؟
زندگی انسان با انتظار و امید به آینده عجین شده است؛ به گونه ای که زندگی بدون انتظار شور و نشاط لازم را برای تداوم ندارد.
حیات کنونی ظرف پویایی، تلاش و حرکت به سوی فردا و فرداها است، و چنین پویایی و حرکتی، بدون عنصر انتظار ممکن نیست.
پدیده انتظار، انسان را به حرکت در جهت مناسب با انتظار بر می انگیزد و از گرایش به جهتهای نامتناسب یا ناسازگار و متضاد با آن باز می دارد.
انتظار آرمانها و هدفهای برتر، اندیشه و عمل آدمی را در راستای تحقق آن آرمانها و هدفها قرار می دهد و انسان را وا می دارد تا راهها و شیوه هایی را برگزیند که به خواسته هایش نزدیک شود و موانع راه را کنار زند. از اینجاست که انسان به آماده سازی خود و محیطش می پردازد و زمینه آرمانها و هدفهای خویش را فراهم می آورد.
صبر و انتظار:
صبر یکی از اموری است که همواره همراه انتظار فرج از آن یاد شده است.
امام رضا (علیه السلام) فرمود: «مَا أَحْسَنَ الصَّبْرَ وَ انْتِظَارَ الْفَرَج(642)؛ چه نیکوست شکیبایی و انتظار فرج».
آری انتظار بدون عنصر شکیبایی در برابر مشکلات، پوسته ای بدون مغز و قالبی بی محتوا است.
کسی که منتظر تحقق هدف آرمانی خویش است، باید تا شکل گرفتن آرمان، پایداری کند و تاب و توان از دست ندهد، و هر ناملایمی را در آن راه با بردباری بپذیرد.
انتظار ظهور:
نکته بسیار جالبی که از روایات مربوط به انتظار ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) به دست می آید، اینکه انتظار فرج تنها طریقی برای رسیدن به هدف نیست؛ بلکه خود نیز موضوعیت دارد. بدان معنا که اگر کسی در انتظار راستین به سر برد، تفاوتی ندارد که به مورد انتظار خویش دست یابد یا دست نیابد.
بد نیست در اینجا به پاره ای از این روایات، اشاره ای داشته باشیم:
1. شخصی از امام صادق (علیه السلام) پرسید: درباره کسی که دارای ولایت پیشوایان است و ظهور حکومت حق را انتظار می کشد و در این حال از دنیا می رود، چه می فرمایید؟
امام (علیه السلام) در پاسخ فرمود: «هُوَ بِمَنْزِلَهِ مَنْ کَانَ مَعَ الْقَائِمِ فِی فُسْطَاطِهِ ثُمَّ سَکَتَ هُنَیْئَهً ثُمَّ قَالَ: هُوَ کَمَنْ کَانَ مَعَ رَسُولِ الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)(643)؛ او همانند کسی است که با حضرت قائم (علیه السلام) در خیمه او باشد - سپس کمی سکوت کرد - و فرمود: او مانند کسی است که با پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بوده است». این مضمون در روایات فراوانی با تعبیرات مختلف نقل شده است.
2. حضرت صادق (علیه السلام) می فرماید: «بِمَنْزِلَهِ الضَّارِبِ بِسَیْفِهِ فِی سَبیلِ اللهِ(644)؛ او همانند شمشیر زن در راه خداست».
3. همچنین آن حضرت فرمود: «کَمَنْ قَارَعَ مَعَهُ بِسَیْفِهِ(645)؛ [منتظر] همانند کسی است که در خدمت او [قائم (علیه السلام)] با شمشیر [بر سر دشمنان] بکوبد».
4. همچنین درباره چنین انسانی فرمود: «بِمَنْزِلَهِ مَنْ کَانَ قَاعِدَاً فِی عَسْکَرهِ لا بَلْ بِمَنْزِلَهِ مَنْ قَعَدَ تَحْتَ لِواءِ الْقَائِمِ(646)؛ [منتظر] همانند کسی است که در لشکرگاه او (امام زمان (علیه السلام)) باشد، بلکه به منزله کسی است که زیر پرچم قائم بوده باشد».
5. امام حسین (علیه السلام) می فرماید: «ِبمَنْزِلَهِ الْمُجَاهِدِ بِالسَّیْفِ بَیْنَ یَدَی رَسُولِ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم)(647)؛ چنین فردی (منتظر) همانند کسی است که پیش روی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با شمشیر جهاد کند».
6. و در روایتی دیگر از حضرت صادق (علیه السلام) چنین آمده است: «بِمَنْزِلَهِ مَنْ استَشْهَدَ مَعَ رَسُولِ اللهِ(648)؛ و(649) [منتظر] همانند کسی است که همراه پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) [جنگ کرده و] به شهادت رسیده است».
انتظار سازنده یا ویرانگر؟
براساس روایات، انتظار فرج و چشم داشتن به ظهور، باید با مواظبت بر وظایف شرعی و فضایل اخلاقی توأم باشد و آمادگی برای درک محضر حضرت مهدی (علیه السلام) در مفهوم انتظار نهفته است.
اینجاست که در بحث انتظار، اختلاف می شود و برداشتهای متفاوتی از مسئله انتظار صورت می گیرد که به طور عمده به دو نوع تلقی از انتظار باز می گردد:
1. انتظار سازنده:
انتظار سازنده، تحرک بخش و تعهدآور، همان انتظار راستینی است که در روایات از آن به عنوان با فضیلت ترین عبادت یاد شده است.
از آیات و روایات استفاده می شود که ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) حلقه ای است از حلقه های مبارزه اهل حق و باطل که به پیروزی طرفداران حق منتهی می شود. سهیم بودن یک فرد در این سعادت، بر این موقوف است که آن فرد، عملا در گروه حق باشد.
شهید مطهری (رحمه الله) می نویسد: «در روایات اسلامی، سخن از گروهی زبده است که به محض ظهور امام (علیه السلام) به آن حضرت می پیوندند. بدیهی است که این گروه، ناگهان خلق نمی شوند و به قول معروف از پای بوته هیزم سبز نمی شوند؛ بلکه معلوم می شود در عین اشاعه و رواج ظلم و فساد، زمینه هایی عالی وجود دارد که چنین گروه زبده را پرورش می دهد. این خود می رساند که نه تنها حق و حقیقت به صفر نرسیده است؛ بلکه فرضا اهل حق از نظر کمیت قابل توجه نباشد، از نظر کیفیت ارزنده ترین اهل ایمان اند و در ردیف یاران سید الشهداء»(650).
2. انتظار ویرانگر:
انتظار ویرانگر، فلج کننده و باز دارنده که در واقع نوعی اباحیگری است همواره مذمت شده است.
این نوع انتظار، حاصل برداشت قشری مردم از مهدویت و قیام و انقلاب مهدی موعود (علیه السلام) است که صرفا ماهیت آن را انفجار می دانند و معتقدند که این انقلاب، فقط و فقط از گسترش و اشاعه و رواج ظلم، تبعیض، اختناق، حق کشی و تباهی ناشی می شود.
به نظر آنان، این انقلاب، نوعی سامان یافتن است که معلول پریشان شدن است. آن گاه که حق و حقیقت طرفداری نداشته باشد، باطل یکه تاز میدان شود، جز نیروی باطل نیرویی حکومت نکند و فرد صالحی در جهان یافت نشود، این انفجار رخ می دهد و دست غیب برای نجات حقیقت - نه اهل حقیقت؛ زیرا حقیقت طرفداری ندارد - از آستین بیرون می آید. بنابراین هر اصلاحی محکوم است؛ زیرا هر اصلاح، یک نقطه روشن است و تا در صحنه اجتماع، نقطه روشنی هست، دست غیب ظاهر نمی شود.
برعکس هر گناه، فساد، ظلم، تبعیض، حق کشی و هر پلیدی روا است به حکم اینکه مقدمه صلاح کلی است و انفجار را قریب الوقوع می کند؛ زیرا هدف، وسیله های نامشروع را مشروع می کند. پس بهترین کمک به تسریع در ظهور و بهترین شکل انتظار، ترویج و اشاعه فساد است.
این نوع برداشت از ظهور و قیام مهدی موعود (علیه السلام) و این نوع انتظار فرج - که به نوعی تعطیلی در حدود و مقررات اسلامی منجر می شود و باید نوعی اباحیگری شمرده شود - به هیچ وجه با موازین اسلامی و قرآنی سازگار نیست؛ چرا که افساد در هیچ شرایطی و با هیچ یک از آیات قرآن مطابقت ندارد و همواره مسلمانان به اجرای احکام الهی امر و توصیه شده اند.
بنابراین نکته مهم و اساسی این است که منتظر واقعی برای چنان برنامه مهمی، هرگز نمی تواند نقش تماشاچی را داشته باشد؛ بلکه باید از هم اکنون در صف انقلابیون قرار گیرد؛ چرا که ایمان به نتایج و عاقبت این تحول بزرگ، هرگز به او اجازه نمی دهد که در صف مخالفان باشد. قرار گرفتن در صف موافقان نیز محتاج به داشتن اعمال پاک و روحی پاک تر و برخورداری از شهامت و آگاهی کافی است.
سپاهی که در انتظار جهاد آزادی بخش به سر می برد، حتما به حالت آماده باش کامل در می آید، سلاح لازم برای این میدان نبرد را به دست می آورد، سنگرهای لازم را می سازد، آمادگی رزمی افراد خود را بالا می برد، روحیه افراد خود را تقویت می کند و شعله عشق و شوق برای چنین مبارزه ای را در دل فرد فرد سر بازانش زنده نگه می دارد. ارتشی که چنین نیست، هرگز در انتظار به سر نمی برد و اگر مدعی انتظار باشد، دروغ می گوید.
انتظار یک مصلح جهانی به معنای آماده باش کامل فکری، اخلاقی، مادی و معنوی برای اصلاح همه جهان است.
اصلاح تمام روی زمین و پایان دادن به همه مظالم و نابسامانیها، شوخی نیست و نمی تواند کار ساده ای باشد. آماده باش برای چنین هدف بزرگی، باید متناسب با آن باشد؛ یعنی باید به وسعت و عمق آن باشد.
برای تحقق بخشیدن به چنین انقلابی، مردانی بسیار بزرگ، مصمم، نیرومند، شکست ناپذیر، فوق العاده پاک، بلند نظر، کاملا آماده و دارای بینش عمیق لازم است.
افزون بر آن، منتظران راستین وظیفه دارند مراقب حال یکدیگر نیز باشند و علاوه بر اصلاح خویش، در اصلاح دیگران نیز بکوشند؛ زیرا برنامه عظیم و سنگینی که انتظارش را می کشند، یک برنامه فردی نیست؛ برنامه ای است که تمام عناصر انقلاب، باید در آن شرکت جویند. باید کار به صورت دسته جمعی و همگانی باشد، کوششها و تلاشها هماهنگ شود و عمق و وسعت این هماهنگی، باید به عظمت همان برنامه انقلاب جهانی باشد که انتظار آن را دارند(651).
سخن را با دل گویه های محبوب قلبهایمان در عصر غیبت، و نایب آن یار سفر کرده به انجام می بریم که:

دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است * * * جان را هـوای از قفس تن، پریدن است
از بیم مرگ نیست که سر داده ام فغان * * * بانگ جرس زشوق به منزل رسیدن است
شامم سیه تر است زگیسوی سرکشت * * * خورشید من بر آی که وقت دمیدن است(652)

نقش فرهنگ انتظار در اصلاح جامعه:
مقدمه:
انتظار در مکتب تشیع، یک حالت انسانی است که انسان به سبب وجود آن، ضمن پیراستن وجود خویش از بدیها و آراستن آن به خوبیها، در ارتباط مستمر با امام و حجت زمان خویش، همه همت خود را صرف زمینه سازی ظهور مصلح آخرالزمان می کند و برای تحقق وعده الهی، یعنی برپایی دولت کریمه اهل بیت (علیه السلام) با تمام وجود می کوشد(653).
طبق این تعریف، انتظار فرج عاملی مهم برای خودسازی فردی، اصلاح جامعه و کاهش جرائم و مفاسد خواهد بود. بی تردید، انتظار ظهور امام زمان (علیه السلام) در تمام ابعاد شخصیت انسان، اعم از فردی و اجتماعی مؤثر است و همه مناسبات وی را فرا می گیرد و بالاترین کوشش و جهاد همه جانبه او در راه خداست.
پیشوایان معصوم (علیه السلام) اجر بسیاری برای منتظران بیان کرده اند؛ چنان که امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«مَنْ سُرَّ أنْ یَکونَ مِنْ اَصْحابِ القائِمِ (علیه السلام) فَلْیَنْتَظِرْ وَ لْیَعْمَلْ بِالوَرَعِ و مَحاسِنِ الأخْلاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ فَانْ ماتَ و قامَ القائِمُ (علیه السلام) بَعْدَهُ کانَ لَهُ مِنَ الأجْرِ مِثْلُ اَجْرِ مَنْ اَدْرَکَهُ فَجِدُّوا وَ انْتَظِرُوا هَنیئاً لَکُمْ اَیَّتُها العِصابهُ المَرحُومهُ(654)؛ کسی که دوست دارد از اصحاب و یاران حضرت قائم (علیه السلام) باشد، باید منتظر ظهور باشد و به پاکدامنی و نیک خلقی خود را بیاراید، در حالی که پیوسته به انتظار [قدوم حضرت قائم (علیه السلام)] نشسته است. پس اگر [با این اوصاف] از دنیا برود و حضرت قائم (علیه السلام) پس از او قیام کند، پاداش او همانند فردی است که امام قائم را درک کرده است. ای گروهی که مشمول رحمت خدا شده اید! کوشش کنید و انتظار بکشید [که این مقام والای انتظار] بر شما گوارا باد!»
صادق آل محمد (علیه السلام) در روایت دیگری به یکی از پیروانش چنین دستور داد: «وَ انْتَظرِ الفَرَجَ صَباحاً وَ مَساءً(655)؛ شب و روز منتظر فرج باش».
در هر صورت، انتظار، آماده باش کامل، خودسازی و تصفیه روح و جان و اصلاح دیگران است. انتظار، روزنه امیدی است که در حساس ترین و بحرانی ترین لحظات زندگی انسان - که از همه جا مأیوس می شود - تنها عامل نجات و امید بخش اوست. در این فرصت، نقش انتظار را در اصلاح جامعه و تربیت افراد به نظاره می نشینیم و نکاتی را بررسی می کنیم.
معیار ارزش انسانها:
آرزوها و آمال انسانها، معیار خوبی برای سنجش میزان رشد، کمال و تعالی آنهاست؛ تا آنجا که گفته شده است: «بگو چه آرزویی داری، تا بگویم کیستی». آرزوهای بلند، متعالی و ارزشمند از کمال روح و رشد شخصیت انسانها و بلندای همت آنها حکایت می کند و به عکس، آرزوهای پست، حقیر و بی ارزش، نشان از بی همتی و رشد نیافتگی افراد دارد. امام علی (علیه السلام) در این باره فرمود: «قَدْرُ الرَّجُلِ علی قَدْرِ هِمَّتِهِ(656)؛ ارزش مرد به اندازه همت اوست».
بنابراین، انسان منتظر فرج آل محمد (علیه السلام) که برترین و ارزشمندترین آمال و آرزوهای ممکن را داراست، به طور طبیعی از بهترین و والاترین ارزشها نیز برخوردار است. انسانی که آرزوی نهایی او حاکمیت دین خدا و معارف اهل بیت (علیه السلام) بر سرتاسر گیتی، استقرار حکومت صالحان و مستضعفان، کوتاه شدن دست ظالمان و مستکبران، برچیده شدن فساد و فحشا و بی بند و باری و برقراری قسط، عدل و مساوات بر پهنای کره زمین است(657)، هیچ گاه به سوی مفاسد و گناهان نخواهد رفت و انتظارات و آرزوهای وی مانع از تمایل او به سوی بدیها و زشتیها خواهد بود. انتظار، عامل مهمی در اصلاح و خودسازی انسان و در ارج نهادن به شخصیت اوست.
مراقبْ دیدن امام (علیه السلام):
شخص منتظر که به امام زنده اعتقاد دارد، همواره احساس می کند که حضرت، مراقب اوست و اعمال و رفتارش را چه خوب و چه بد می بیند؛ از اعمال خوب او خوشحال می شود و کارهای ناروایش، دل حضرت را به درد می آورد.
وقتی این اعتقاد در وی قوی باشد و خود را در محضر امام زمان (علیه السلام) احساس کند، دیگر به فساد و گناه دست نمی آلاید و از آن وجود گرامی، شرم و حیا می کند. آری، منتظر راستین امام زمان (علیه السلام) این آیه را نصب العین خود قرار می دهد که ﴿اِعْمَلوا فَسَیَری اللهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ المُؤْمِنُونَ﴾ (توبه:150) «هر عملی می خواهید انجام دهید، خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را می بینند».
نظارت امام بر اعمال شیعیان:
دو نفر از مؤمنان با هم قرار گذاشته بودند که طبق حدیث شریف نبوی که فرموده است: «المُؤمِنُ مرآهُ المُؤمِنِ(658)؛ مؤمن آیینه مؤمن است»، عیبهای همدیگر را متذکر شوند و اصلاح کنند. آنان با استمداد از فضل الهی و عنایات حضرت حجت (علیه السلام) متعهد شدند که هر هفته، یک جلسه بگذارند و هر یک، عیب دیگری را بدون کمترین اهانتی بازگو کند و صاحب آن عیب تا هفته آینده مشکل اخلاقی خود را برطرف سازد.
این برنامه ادامه داشت تا اینکه پس از مدتی یکی از این دو در ضمن رؤیای صادقه ای رفیقش را در خواب دید که با هم می روند و درباره یک موضوع صحبت می کنند؛ اما رفیق او که در سمت چپش حرکت می کند، اصلا به وی پاسخی نمی دهد و حواسش به سه زن بی حجابی است که از رو به رو می آیند.
این شخص متدین خیلی ناراحت شد که چرا رفیق من در مقابل زنان نامحرم این گونه از خود بی خود شده است! در همان حال، در سمت راست خود فردی را در هاله ای از نور مشاهده کرد که به آنان نظاره می کرد. در چند قدمی او جوان خوش سیمایی ایستاده بود که گاهی به آن شخص نورانی و گاهی نیز به آن فرد معصیت کار می نگریست.
او از جوان پرسید: «این آقای نورانی کیست؟»
جوان پاسخ داد: «این شخص وجود مقدس امام زمان (علیه السلام) است که مراقب شما دو نفر است و کارهای شما را زیر نظر دارد». تا شنید که این آقا امام زمان (علیه السلام) است، به سرعت به سوی آن حضرت گام برداشت و نزدیک آقا رفت. ناگاه از خواب بیدار شد.
فردای آن روز، سراغ رفیقش رفت و وقتی خواب خود را نقل کرد، آن شخص به شدت گریه کرد و با حالت تأثّر گفت: «آری، این بیماری در من وجود دارد که در مقابل زنان نامحرم نمی توانم خودداری کنم و به آنان نگاه نکنم». خواب شما از رؤیاهای صادقه است و مرا به شدت تحت تأثیر قرار داد. از امروز تصمیم می گیرم دیگر مرتکب گناه نشوم و رضایت آقایم حضرت حجت (علیه السلام) را با دوری از این گناه جلب کنم. البته تا به امروز اعتقاد به نظارت حضرت داشتم؛ اما حالا یقین پیدا کردم که آن بزرگوار رفتار و نگاهم را می بیند و کنترل می کند.
او پس از توبه و تصمیم قطعی به اجتناب از این گناه، به مراحل عالیه ای دست یافت و براثر توسل به وجود حضرت ولی عصر (علیه السلام) و عنایات آن گرامی، دیگر گناه برایش لذت بخش نبود. خود او می گوید که روز بعد از اینکه توبه راستین کردم، وارد خیابان شدم. پیش از اولین برخورد با زنان بی بند و بار، به خود گفتم: «فلانی! امام زمانت تو را می بیند و مراقب تو هست». مرتب، همین جمله را به زبان می گفتم و باور قطعی داشتم که آقا و مولایم مرا می بیند. چنان این تلقین در من اثر گذاشت که وقتی به زنان بی حجاب می رسیدم، مثل این بود که از کنار مرکز زباله ای متعفن رد می شوم و بوی تعفن آن به مشامم می رسد که باید از کنارش به سرعت رد شوم؛ در حالی که روزهای قبل، لذتهای شیطانی احساس می کردم.
تجربه نشان داده که تقویت این روحیه در تصفیه روح و تزکیه نفس بسیار مؤثر است. طبق نقل آیت الله زنجانی در الکلام یجر الکلام، امام زمان (علیه السلام) این جمله را برای نجات از مفاسد و گناهان و هر مشکل و گرفتاری دیگر به یک عالم رشتی در تخت فولاد اصفهان آموخته است: «یا مُحَمَّدُ یا علیُّ یا فاطِمَهُ یا صاحِبَ الزَّمانِ أَدْرکنی و لاتُهْلِکنی»(659).
تأثیر دعاهای دوران غیبت:
هنگامی که یک منتظر حقیقت جو به عنوان یک وظیفه الهی و انسانی، دعاهای دوران غیبت را می خواند و عبارات تعالی بخش آنها را از عمق جان زمزمه می کند، با دریایی از معارف، به ویژه در عرصه امامت و جایگاه والای آن در باورهای شیعی رو به رو می شود و هر اندازه در متن این میراث گرانبهای اهل بیت (علیه السلام) دقت و تدبر می کند، معرفت او به ارزشهای والای دینی بیشتر می شود و شناخت وسیع تر و عمیق تر، محبت و ایمان قلبی را در وجود او ثابت تر می گرداند.
به این ترتیب، علاوه بر اینکه آگاهی و معرفت منتظر امام عصر (علیه السلام) افزایش می یابد، درصد ایمان و اعتقاداتش نیز بیشتر می شود. اینجاست که دیگر هیچ نیروی شیطانی نمی تواند منتظر راستین را از جاده حقیقت جدا کند و او در برابر آسیبها، آفات و هجمه های اعتقادی و فرهنگی کاملا بیمه و باورهایش به دژی تسخیرناپذیر تبدیل می شود.
در اینجا به ذکر نمونه هایی از آموزه های دینی و باورهای عمیق شیعی در متن دعاهای مهدویت می پردازیم:
در دعایی که از وجود مقدس امام زمان (علیه السلام) به ما رسیده است و با جمله «اللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفیقَ الطّاعه»(660) آغاز می شود، ناهنجاریهای اجتماعی، مفاسد، زشتیها و امور ناپسند دیگر، به شخص منتظر گوشزد می شود و وی ضمن مناجات و استمداد از خداوند متعال، امور پسندیده و ناپسند را نیز همراه دعا می آموزد و برای عمل با شناخت آمادگی پیدا می کند.
توفیق اطاعت، صداقت در نیت، شناخت حرامها، تکریم به وسیله هدایت و استقامت، سخن گفتن با معیارهای درست و حکمت آمیز، درخواست علم و معرفت حقیقی، دور بودن از لقمه های حرام و شبهه ناک، خویشتنداری از ستم، دزدی و گناهان دیگر، چشم پوشی از حرام و نگاههای خیانت آلود، فاصله گرفتن از کارهای لغو و غیبت، از جمله آموزه هایی است که منتظران حقیقی آن حضرت، پیوسته آنها را زمزمه می کنند و آویزه گوش خود قرار می دهند.
آنان با عشق به وجود حضرت مهدی (علیه السلام) این دعای آن حضرت را زمزمه می کنند و به یاد آن گرامی، معارف آن را با تمام وجود می پذیرند. این گونه است که انتظار ظهور مهدی موعود (علیه السلام) انسان ساز و معرفت آفرین می شود.
منتظران حضرت در ادامه این دعای مهدوی (علیه السلام) از خداوند متعال مشتاقانه می خواهند که بر عالمان و دانشمندان، زهد، ساده زیستی و نصیحت پذیری و بر دانش آموزان، دانشجویان و طلاب، تلاش، فعالیت و اشتیاق به تحصیل را عنایت فرماید. و همین طور، دعای امام زمان (علیه السلام) برای تعلیم منتظران دانش دوست و معرفت طلب، دهها آموزه جانبخش و راهگشای دیگر در بردارد(661).
در دعای افتتاح - که حضرت صاحب الامر (علیه السلام) خود برای شیعیان نوشته اند تا در شبهای ماه رمضان بخوانند - نکات مهمی برای آموزش منتظران و تقویت قلوب آنان بیان شده است.
در دعای افتتاح، پس از توحید و توصیف صفات جمال و جلال الهی، حمد و ستایش خدای منان، تعظیم و تمجید پروردگار عالمیان و تبیین مقام بندگان، به معرفی رهبران معصوم الهی می پردازد و موقعیت حضرت حجت (علیه السلام) را کاملا در ذهن خواننده ترسیم می کند تا به برکات وجود آن گرامی می رسد و می گوید:
«اللّهُمَّ اِنّا نَرغَبُ اِلَیْکَ فی دَوْله کَریمَه تُعِزُّ بِها الاِسْلامَ و اَهْلَهُ و تُذِلُّ بِها النِّفاقَ و اَهْلَهُ(662)؛ خداوندا! ما مشتاق دولت کریمه [امام زمان (علیه السلام)] هستیم که در سایه آن، اسلام و مسلمانان را عزت دهی و جبهه نفاق و اهل آن را ذلیل و خوار گردانی و...». منتظر امیدوار در ادامه به آرزوها و آمال شرعی و عقلی خود در زمان ظهور، اشاره می کند و می گوید: «اللّهُمَّ الْمُمْ بِهِ شَعْثَنا وَ اشْعَبْ بِهِ صَدْعَنا وَ ارْتُقْ بِهِ فَتْقَنا وَ کَثِّرْ بِهِ قِلَّتَنا وَ اَعِزَّ بِهِ ذِلَّتَنا(663)؛ پروردگارا! پراکندگی و تفرّق ما را به وسیله آن گرامی به جمعیت و وحدت بدل فرما و پریشانی امور ما را به وجودش اصلاح فرما و نقایص و شکافهای کار ما را به کمک وجود آن ذخیره الهی، اصلاح و جبران فرما! و تعداد ما را فراوان و خواری و کوچکی ما را با وجودش به عزت و شکوه بدل ساز».
منتظر پس از نمازهای یومیه در ماه رمضان دعای «اللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلی اَهْلِ القُبُورِ السُرور»(664) را می خواند که در آن تمام آرزوهای بشری در سایه دولت حقه مهدوی خواسته می شود؛ دولتی که در پناه آن، تمام گرسنگان سیر، برهنگان پوشیده، بدهکاریها ادا، گرفتاران رها، و در یک کلام، تمام امور مسلمانان، اصلاح و مشکلاتشان رفع می شود و جهان در پرتو حکومت عادلانه مهدی (علیه السلام) روی آسایش و امنیت و راحتی را به خود خواهد دید. آیا چنین کسی می تواند خودسازی نکند و خود را برای عرضه به محضر چنین رهبر والایی آماده نگرداند و در هر گامی که به پیش برمی دارد، سمت و سوی اهداف دولت مهدوی (علیه السلام) را قصد نکند؟
به راستی کسی که در مقام انتظار آن گرامی است تا مرز شهادت پیش می رود و از اعماق وجودش چنین دعا می کند: «وَ اَسْاَلُکَ اَنْ تَجْعَلَ وَفاتی قَتْلاً فی سَبیلکَ تَحْتَ رایَهِ نَبیِّکَ مَعَ اَوْلیائِکَ وَ اَسْأَلُکَ اَنْ تَقْتُلَ بی أَعْدائَکَ وَ أَعْداءَ رَسُولِکَ(665)؛ خدایا! از تو می خواهم که وفات مرا شهادت در راه خودت و تحت پرچم پیامبرت در کنار اولیایت قرار دهی و از تو تقاضامندم که به دست من، دشمنان خود و دشمنان رسولت را هلاک کنی».
نکته دیگر اینکه دعاهای مهدویت همانند: ندبه، عهد، فرج، دعای غیبت، دعای نور، توسل و دهها دعا و زیارت دیگر با آن مضامین عالی و آموزنده، شخص منتظر را پیوسته به آگاهی و عشق، ترغیب و به سوی اهداف امام زمان (علیه السلام) نزدیک می کند.
خوش بینی به آینده بشری:
انسان منتظر به آینده ای درخشان، خوش بین است. هر قدر در دنیا مفاسد بیشتر شود و دنیای به اصطلاح متمدن، جهان را به سوی توحّش و بربریت پیش ببرد، از کارهای عقلانی و منطقی فاصله بگیرد و خشم و شهوت را بر عقل چیره سازد، باز موضوع انتظار، نقطه امیدی است که پس از این همه ظلمت، فروغی روشنی بخش را نوید می دهد که در آینده نه چندان دور جهان به نور کمال و معنویت روشن خواهد شد.
انسان در پس پرده های خدعه به فطرت خود توجه دارد. او در حال عادی که به خود می آید، از ظلم و بی بند و باری متنفر است. هنگامی که سخن از انتظاری نویدبخش و امیدآفرین مطرح می شود، انسان خسته از این همه ستم و ریا، با خود زمزمه می کند که آیا می شود چنین روزی برسد که این همه مشکلات حل و با خود نجوا می کند:

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی * * * دل زتنهایی به جان آمد خدایا همدمی

آن گاه آیات وحی به او مژده می دهد که آری: ﴿وَ لَقَد کَتَبْنا فی الزَّبورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکرِ اَنَّ الاَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ﴾ (انبیاء: 150) «در زبور، پس از ذکر (تورات) نوشتیم: بندگان شایسته ام [درآینده] وارث حکومت زمین خواهند شد».
این خوش بینی بر گرفته از کلام وحی، انسانهای منتظر را به خودسازی و حرکت به سوی کمال معنوی و فرهنگی سوق می دهد.
انتظار و رهایی از جهل و غفلت:
انسان منتظر با امید به ظهور امام عصر (علیه السلام) خود را از قید و بندهای جهل و غفلت رها می سازد و به برترین جایگاه فضیلت و زیبایی دست می یابد. امام سجاد (علیه السلام) در توضیح مقام منتظران به ابوخالد کابلی فرمود: «غیبت دوازدهمین وصی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) طولانی خواهد شد. ای اباخالد! به راستی که اهل زمان غیبت او - که به امامت ایشان اعتقاد دارند و منتظر ظهور آن گرامی اند - برترین انسانهای اهل هر زمان هستند؛ زیرا خداوند تبارک و تعالی چنان به آنان عقل و اندیشه و معرفت عنایت کرده است که مسئله غیبت را همانند حضور مشاهده و درک می کنند. خداوند متعال، آنان را در آن زمان به منزله کسی قرار داده است که در حضور رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با شمشیر جنگیده اند».
سپس امام چهارم (علیه السلام) منتظران را این گونه ستودند: «اولئِکَ المُخْلَصونَ حقاً و شِیعَتُنا صِدْقاً وَ الدُّعاهُ الی دِینِ اللهِ سِرّاً وِ جَهْراً(666)؛ آنان حقیقتاً انسانهایی خالص شده و شیعیان راستین ما هستند که مردم را آشکار و نهان به سوی دین خداوند دعوت می کنند».
حضور فعال در عصر انتظار:
مقدمه:
کتابهای روایی مسلمانان با شفافیت کم نظیری از انتظار فعال و حضور در عرصه های سیاسی - اجتماعی برای تشکیل حکومت جهانی مهدوی و رخداد «ظهور ولی عصر (علیه السلام)» سخن می گویند که بسیاری از متون ادیان به گونه ای بدان اشاره دارد. این حادثه که شیعه به طور خاص با شیدایی و شیفتگی، چشم به راه آن است، تحولات همه جانبه را در عرصه سیاست و مدیریت جامعه آرمانی، بر اساس تعالیم قرآن، به مستضعفان و تشنگان عدالت نوید می دهد.
بارزترین پیام ظهور حجّت، جایگزینی عدالت فراگیر به جای ظلم فراگیر است که یک پیام سیاسی - اجتماعی مستند به روایت نبوی متواتر و پذیرفته شده شیعه و سنّی است: «یَمْلاَءُ الارْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً(667)؛ زمین مملوّ از ظلم و بیداد را از عدل و داد پر می کند».
این پیام در جوامع روایی شیعه، با صراحتی تردیدناپذیرتر به همراه جزئیات بیشتری قابل بررسی است.
امام باقر (علیه السلام) ضمن اشاره به پیشرفتهای اقتصادی و تکامل اجتماعی پدید آمده در سایه نهضت حضرت مهدی (علیه السلام)، تجربه حکومتی آن حضرت را به صورت تجربه ای بی بدیل و عامل موفقیت مطرح می کند و می فرماید: «... دَوْلَتُنا آخِرُ الدُّوَلِ وَلَمْ یَبْقِ اَهْلُ بَیْتٍ لَهُمْ دَوْلَهً إلاَّ مَلَکُوا قَبْلَنا لِئَلاّ یَقُولُوا إذا رَأَوْا سِیرَتَنا إذا مَلِکْنا سِرْنا مِثْلَ سِیرَهِ هؤُلاءِ(668)؛ حکومت ما آخرین حکومتهاست. هیچ خانواده مدعی حکومتی نیست، مگر اینکه پیش از ما حکومت کرده اند تا موقع مشاهده رفتار حکومتی ما، نگویند: ما نیز اگر به حکومت می رسیدیم، مشابه این گروه، رفتار می کردیم».
در متون مربوط به مهدویت و عصر ظهور، به صورت روشن درباره دستیابی به توسعه فرهنگی، علمی، اقتصادی، قضایی، امنیتی، سیاسی و آموزش و پرورش سخن گفته شده است تا بر ماهیت سیاسی - اجتماعی این رخداد تاریخی بیشتر تأکید شود.
شهرت و آوازه بُعد سیاسی مهدویت، حتی پیش از تولد حضرت مهدی (علیه السلام)، به گونه ای جا افتاده و مطرح بود که حکومت وقت با وحشت و نگرانی به هر ترفندی دست می زد تا جلوی وقوع آن را بگیرد. بازداشت و تحت مراقبت قرار دادن حضرت نرجس، اقدام مکرر حاکمیت برای دست گیری حضرت مهدی (علیه السلام) در سنین نوجوانی و جوانی(669)، بازداشت محمد بن حسن معروف به شمیله به دست معتضد عباسی به اتهام تلاش برای واداشتن مردم به بیعت با امام و به سیخ آهن کشیدن و زنده زنده سوزاندن او(670)، همگی دلایل گویایی بر این ادعا است که خلافت فرعون گونه عباسی، از پیش در جریان انقلاب مهدی قرار داشتند و آن را خطری برای سلطه خود می دانستند و به قصد پیش گیری و دفع خطر، به هر کاری دست می زدند.
آشنایی مسلمانان با ماهیت سیاسی تفکر مهدویت در مسیر تاریخ، به صورت بسیار گسترده ای مطرح بود؛ حتی در جهان اهل سنت باور به اینکه مهدی و مهدویت عامل رهایی از استبداد است، طرفداران بسیاری داشت و برخی فرصت طلبان با استفاده از چنین زمینه ای در مقاطع مختلف، خود را مهدی موعود معرفی کردند تا بدین وسیله، بساط حاکمیتهای موجود را برچینند.
برای نمونه، مهدی سنگال در سال 1828 م به نام مهدی منتظر بر ضدّ قدرت حاکم، انقلاب کرد.
مهدی صومال (محمد بن عبد الله) در سال 1899 م با چنین ادعایی قیام کرد و مدت بیست سال با نیروهای انگلیس، ایتالیا و حبشی ها مبارزه کرد. مهدی تهامه (یمن) در سال 1159 م خود را مهدیِ مورد بشارت پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قلمداد کرد و به حاکمیت حمدانیها در یمن پایان داد. مهدی سودان در سال 1881 م بر ضد استبداد عثمانی قیام کرد و خود را مهدی و نجات دهنده مردم سودان از فشار و ستم خلافت عثمانی خواند. وی در نبردی، حاکم سودان (رئوف باشای مصری) را شکست داد و حملات پی در پی لشکر مصر را نیز دفع کرد و سرانجام دولت مستقل سودان را تشکیل داد(671).
ولایت اهل بیت (علیه السلام) به طور کلی رنگ و بوی سیاسی دارد و به معنای سرپرستی آمیخته به محبت، دلسوزی و هدایت است و درباره حضرت مهدی (علیه السلام) این سرپرستی با هویت سیاسی شفاف تر و متکی بر اسلام ناب و تعالیم قرآن، در جوامع حدیثی به ثبت رسیده است.
پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) جمله «یَمْلاَءُ الارْضَ قِسْطا وَعَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْرا وَظُلْما» را نخستین بار، به عنوان دستاورد نهضت حضرت مهدی (علیه السلام) به مسلمانان گوشزد کرد. پس از آن حضرت نیز یازده امام معصوم هر کدام برای مخاطبان زمان خود یادآوری می کردند که حضرت مهدی (علیه السلام)، زمین را از عدل و داد پر می کند؛ پس از آنکه ستم سراسر آن را گرفته باشد(672). این کار از این رو بود که چشم انداز آینده به صورت نورانی و امیدوارکننده در افق دید مسلمانان قرار گیرد و همه به فراگیر شدن عدالت بیندیشند.
روایت نبوی «أفْضَلُ الْعِبادَهِ إنْتِظارُ الْفَرَجِ»(673) که در کتب حدیثی شیعه و سنی ثبت شده است، یادآور این است که هر مسلمانی باید چشم به راه باشد و ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) را یگانه راه رهایی همیشگی از اسارت تمام غصه ها و گرفتاریها بشناسد و این چشم به راه زیستن را عبادت و مایه کسب رضایت خدا بداند. مطالعه متن روایت، این آرزو را در ضمیر انسان پدید می آورد که از منتظران حضرت حجت (علیه السلام) باشد و از این طریق، ثواب با فضیلت ترین عبادت را به دست آورد.
تحقق این آرزو و آرمان، به شناخت دقیق معنا و مفهوم انتظار بستگی دارد و در گرو این است که انسان بداند با چه نوع گرایش و تصمیمی باید زندگی کند.
تردیدی در این نیست که آرزوی فرج و گشایش عمومی، یک آرزوی تقریبا عمومی و همگانی است. هر انسانی آگاهانه یا ناخودآگاه آرزو دارد که در جامعه بشری درد و رنج وجود نداشته باشد یا اینکه هر انسانی دست کم در هوای یک زندگی شخصی توأم با آرامش و امنیت به سر می برد.
در هر دو صورت، اگر آرزومند، مسلمان است، این خواسته را در قالب دعا در پیشگاه خداوند مطرح می کند تا خداوند آن را به صورت مستقیم با مشیت نافذ خود برآورده سازد یا با تعجیل در ظهور صاحب الامر (علیه السلام) که برای عینیت بخشیدن به این آرمان بشری ذخیره شده است، این خواست همگانی را تحقق بخشد. آیا معنای انتظار همین است یا اینکه نارضایتی از وضعیت سیاسی - اجتماعی و تمایل به اینکه کاش ستمگران، پرتوان تر به صحنه قدم گذارند تا ستمگری را به حد نصاب لازم برسانند و ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) تحقق یابد و یا اتخاذ این تصمیم که باید توانمندتر شد و رویارویی با بیدادگری را توسعه داد تا شرایط لازم برای ظهور فراهم آید نیز جزو معنا و مفهوم انتظار است؟ آیا متون دینی به طور عام و متون مربوط به ظهور مهدی (علیه السلام) به طور خاص، در این باره دلالت و راهنمایی دارند یا نه؟
به هر حال، این مقاله، پرسشهای فوق را جدی می داند و یافتن پاسخ واقع بینانه و دقیق برای آنها را وظیفه قطعی و اجتناب ناپذیر طرفداران تفکر مهدویت می شناسد و بر این باور است که خرد انسانی و متون دینی در این باره سخن دارد و باید این سخنان را استخراج کرد و در معرض مطالعه دلباختگان مهدویّت قرار داد.
واحدهای اجتماعی همسو در عصر حضور:
جمله «یَمْلاَءُ الأرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً» تصور کلی و ترسیم فراگیر از روابط اجتماعی عصر حضور است و می خواهد چشم انداز وضعیت اعتقادی، فکری، اخلاقی و رفتاری مخصوص آن زمان را بنمایاند.
می توانیم این بیان کلی را در سه حوزه: اصحاب، انصار و جامعه تحت مدیریت امام زمان (علیه السلام) در پرتو آیات و روایات بررسی کنیم تا منتظر، در گرفتن تصمیم مشکل نداشته باشد و آگاهانه عضویت جمع اصحاب، انصار یا جامعه تحت اداره امام عصر (علیه السلام) را بپذیرد.
در جامعه عصر حضور، ستم وجود ندارد و روابط متقابل در آن بر اساس عدالت استوار است. جمله «یَمْلاَءُ الارْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً» به صورت بسیار روشن، عمق پرهیز از همدیگر آزاری را بیان می کند. در آن زمان، کسی درباره جان، مال، ناموس، حیثیت و آبروی خود احساس ناامنی نمی کند.
امام علی (علیه السلام) در روایتی می فرماید:
«وَلَذَهَبَتِ الشَّحْناءَ مِنْ قُلُوبِ الْعِبادِ وَاصْطَلَحَتِ السِّباعُ وَالْبَهائِمُ حَتّی تَمْشِی الْمَرْأهُ بَیْنَ الْعِراقِ اِلَی الشّامِ لا تَضَعُ قَدَمَیْها إِلاَّ عَلَی النَّباتِ وَعَلَی رَأسِها زِینَتُها وَلا یُهَیِّجُها سَبُعٌ وَلا تَخافُهُ(674)؛ عداوت و کینه از دلهای بندگان [خدا] برچیده می شود و بین چارپایان و درندگان صلح و آشتی برقرار می شود؛ تا جایی که یک زن بین عراق تا شام سفر می کند، در حالی که قدم جز بر گیاهان نمی گذارد و جواهراتش را همراه دارد و هیچ درنده ای او را هیجانی نمی سازد و نمی ترساند».
روایت مذکور در پی بیان این مطلب است که در زمان ظهور حضرت حجّت، نه تنها ترس انسان از انسان و آزار انسان به انسان از بین می رود؛ بلکه درندگان نیز از درنده خویی دست می کشند و به طور کلی، بساط ظلم از صحنه حیات اجتماعی برچیده می شود.
رفاه و بی نیازی در جامعه تحت امر امام زمان (علیه السلام)، همگانی می شود و استثمار و شکاف طبقاتی از بین می رود و افزون طلبی، حرص و منفعت پرستی جای خود را به احسان و مددرسانی می دهد.
امام باقر (علیه السلام) در روایتی می فرماید:
«فَحِینَئِذٍ تُظْهِرُ الارْضُ کُنُوزَها وَتُبْدِی بَرَکاتِها وَلا یَجِدُ الرَّجُلُ مِنْکُمْ یَوْمَئِذٍ مَوْضِعا لِصَدَقَتِهِ وَلا لِبِرِّهِ لِشُمُولِ الْغِنی جَمِیعَ الْمُؤْمِنِینَ(675)؛ آن روز زمین، ذخایر و برکاتش را آشکار می کند و مردی از شما کسی را نمی یابد تا به او صدقه دهد و احسان کند؛ چون تمام مؤمنان بی نیاز می شوند».
عدل و غنای فراگیر به صورت خودجوش و با اراده و تصمیم انسانها به وجود می آید و کسی که می خواهد عضو چنین جامعه ای باشد بایستی عدالت پیشه و نیکوکار باشد و همچون سایر اعضا بیندیشد و عمل کند.
انصار در تفکر مهدویت به کسانی گفته می شود که به ندای امام، پاسخ مثبت می دهند و به یاری و دفاع از ایشان می پردازند(676) و با تمام امکانات در خدمت نهضت قرار دارند و از توانایی خاصی برخوردارند.
کسی که می خواهد در جمع انصار قرار گیرد، شایسته است به خواندن دعای عهد رو بیاورد تا از پیش با مسئولیتهای خطیر خود آشنا شود. در متن دعا آمده است: «اَللّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ اَنْصارِهِ وَاَعْوانِهِ وَالذّابِّینَ عَنْهُ وَالْمُسارِعِینَ اِلَیْهِ فِی قَضاءِ حَوائِجِهِ وَالْمُمْتَثِلِینَ لاَوامِرِهِ وَالْمُحامِینَ عَنْهُ وَالسّابِقِینَ اِلی اِرادَتِهِ وَالْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْهِ(677)؛ خدایا! مرا از یاران او، از کمک کاران او، از دفاع کنندگان او، از شتابندگان به سوی او در برآورده کردن حوایج او، از فرمانبران اوامر او، از حمایت کنندگان از او، از پیشروان در انجام اراده او و از شهیدان در رکابش قرار بده».
انصار از ثبات و پایداری ویژه ای برخوردارند و با توانمندی مخصوصی در میدان مبارزه قدم می گذارند. در روایتی از امام صادق (علیه السلام) آمده است: «وَجَعَلَ قُلُوبَهُمْ کَزُبَرِ الْحَدِیدِ وَجَعَلَ قُوَّهَ الرَّجُلِ مِنْهُمْ قُوَّهَ اَرْبَعِینَ رَجُلاً(678)؛ دلهای آنان را آهنین قرار داده است. توان یک تن از آنان با توان و نیروی چهل نفر برابری می کند».
از نظر قرآن، افزایش توان مقاومت، با میزان شناخت و معرفت و ایمان انسان پیوند تنگاتنگی دارد.
در این باره قرآن دو سطح متفاوت درک و شناخت و ایمان مسلمانان صدر اسلام را گزارش می کند که در یکی، هر مؤمن بر ده نفر نامسلمان، پیروز می شود؛ به این دلیل که نامسلمانان، تفقه و درک مناسبی از زندگی و فرجام آن ندارند؛ ولی مسلمانان از شناخت عمیق تری برخوردارند. حال، چنانچه مسلمانان به ضعف شناخت و ایمان گرفتار شوند، توان مقاومتشان کاهش می یابد تا آنجا که یک مسلمان، فقط بر دو مسلمان چیره می شود:
﴿إِن یَکُن مِّنکُمْ عِشْرُونَ صَبِرُونَ یَغْلِبُواْ مِاْئَتَیْنِ وَإِن یَکُن مِّنکُم مِّاْئَهٌ یَغْلِبُوآاْ أَلْفًا مِّنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّیَفْقَهُونَ * اَلْئنَ خَفَّفَ اللهُ عَنکُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا فَإِن یَکُن مِّنکُم مِّاْئَهٌ صَابِرَهٌ یَغْلِبُواْ مِاْئَتَیْنِ وَإِن یَکُن مِّنکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوآاْ أَلْفَیْنِ بِاِذْنِ الله﴾ (انفال: 65-66) «اگر از شما بیست تن باشند و در جنگ پایداری کنند، بر دویست تن غلبه خواهند یافت و اگر صد تن باشند، بر هزار تن از کافران پیروز می شوند؛ زیرا آنان مردمی عاری از فهمند. اکنون خدا به شما تخفیف داد و دانست که در شما ضعفی است؛ بنابراین اگر از شما صد تن باشند و در جنگ پای فشرند، بر دویست تن پیروز می شوند. و اگر از شما هزار تن باشند، به یاری خدا بر دو هزار تن پیروز می شوند».
اصحاب امام (علیه السلام) نیز که تعدادشان 313 نفر است، در شیعه بودن، شجاعت و قدرت اراده مثل انصار امام هستند. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «فَاِنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ یُعْطی قُوَّهَ اَرْبَعِینَ رَجُلاً وَاِنَّ قَلْبَهُ لاَشَدُّ مِنْ زُبُرِ الْحَدِیدِ(679)؛ همانا مردی از آنان توان چهل نفر را دارد و قلب او از پاره های آهن سخت تر است».
اصحاب در کنار این مشترکات، مزایایی دارند که به موقعیت اجتماعی خدادادی آنان در عصر حضور، نفوذ اراده و سیره زندگی و پرستش آنان مربوط می شود. به تعبیر دیگر، آنان به برکت زندگی و بندگی ویژه، به نوعی قدرت فکری و مدیریتی رسیده اند که به عنوان فرمانروایان منصوب از طرف امام، جوامع بشری آن روز را براساس عدل و داد اداره می کنند. واداشتن انسانها به اطاعت و رعایت عدالت، بیشتر معلول شخصیت و نفوذ معنوی آنها است و نه ابزار اعمال قدرت و حکومت. این مسئله، یکی از ویژگیهای حکومت حق در عصر حضور است.
به هر حال، نقش اجتماعی، انقلابی و سیاسی، و نیز شخصیت الهی، سیره و رفتار فردی و اجتماعی و حتی احوال شخصی اصحاب امام (علیه السلام)، به صورت مشروح در روایات باب مهدویت بیان شده است؛ چنان که امام جعفر صادق (علیه السلام) فرموده است: «کَأَنِّی أَنْظُرُ اِلَی الْقائِمِ (علیه السلام) عَلی مِنْبَرِ الْکُوفَهِ وَحَوْلَهُ أَصْحابُهُ ثَلاثُ مِائَهٍ وَثَلاثَهَ عَشَرَ رَجُلاً عِدَّهُ أَصْحابِ بَدْرٍ وَهُمْ أَصْحابُ الْوِلایَهِ وَهُمْ حُکّامُ اللهِ فِی أَرْضِهِ عَلی خَلْقِهِ(680)؛ گویا قائم (علیه السلام) را می بینم که بر منبر کوفه است و سیصد و سیزده نفر اصحابش، به تعداد اهل بدر، اطرافش را گرفته اند و آنان، اصحاب ولایت و حکمرانان خدا در زمین بر خلق اویند».
و یا امام باقر (علیه السلام) در این باره می فرماید: «کَأنِّی بِأصْحابِ الْقائِمِ (علیه السلام) وَقَدْ أَحاطُوا بِما بَیْنَ الْخافَقَیْنِ فَلَیْسَ مِنْ شَیء اِلاّ وَهُوَ مُطِیعٌ لَهُمْ حَتّی سِباعُ الارْضِ وَ سِباعُ الطَیْرِ یَطْلُبُ رِضاهُمْ کُلُّ شَیءٍ حَتّی تَفْخُرُ الأرْضُ عَلَی الأرْضِ وَتَقُولُ: مَرَّ بِیَ الْیَوْمَ مِنْ أصْحابِ الْقائِمِ(681)؛ گویا اصحاب قائم (علیه السلام) را می بینم که میان مشرق و مغرب را گرفته اند و هیچ چیز نیست، مگر اینکه فرمانبردار آنهاست، حتی درندگان زمین و هوا و هر چیز در مقام تحصیل رضایت آنان است تا جایی که زمینی بر زمین دیگر افتخار کند و گوید: امروز یکی از اصحاب قائم بر من عبور کرد».
امام علی (علیه السلام) نیز پس از بیان تعداد اصحاب امام و شجاعت و صلابت آنان می فرماید: «فَهُمُ الَّذِینَ وَحَّدُوا اللهَ حَقَّ تَوْحِیدِهِ لَهُمْ بِاللَّیْلِ أصْواتٌ کَأصْواتِ الثَّواکِلِ خَوْفا وَخَشْیَهً مِنَ اللهِ تَعالی قَوّامُ اللَّیْلِ، صَوّامُ النَّهارِ، کَأَنَّما رَبّاهُمْ أَبٌ واحِدٌ وَأمٌّ واحِدَهٌ قُلُوبُهُمْ مُجْتَمَعَهٌ بِالْمَحَبَّهِ وَالنَّصِیحَهِ(682)؛ آنان به یکتایی خداوند - به گونه ای که شایسته اوست - عقیده دارند. آنان در شبانگاه چون زنان عزیز از دست داده، از خوف و ترس خدا ضجه و ناله می کنند و شبها بیدار و روزها روزه دارند؛ چونان اند که گویا آنها را یک پدر و مادر تربیت کرده و محبت و خیرخواهی، قلبهایشان را به هم گره زده است».
آرزوی عضویت در گروههای فعال عصر حضور فرهنگ مهدویت، منتظران را به خروج از بی تفاوتی تشویق می کند. در دعاهای مختلف با تعبیرهای گوناگون، به اهل ایمان تذکر داده می شود که از خدا بخواهند توفیق حضور فعال در واحدهای اجتماعی هدفدار عصر حضور را به آنان عنایت کند. این ادعیه به دعاکننده کمک می کند تا در قبال رخداد ظهور حجّت، گرفتار موضعگیری اشتباه نشده، با آرامش خاطر در پی کسب موفقیت در جامعه آن روز باشد؛ برای مثال چند مورد را ذکر می کنیم:
1. «وَأَسْئَلُ اللهَ... أنْ یُوَفِّقَنِی لِلطَّلَبِ بِثارِکُمْ مَعَ الامامِ الْمُنْتَظَرِ(683)؛ از خدا می خواهم که توفیق دهد تا همراه امام منتظر از دشمنان شما انتقام بگیرم».
2. «وَاجْعَلْنِی اللّهُمَّ مِنْ أَنْصارِهِ وَأَعْوانِهِ وَاَتْباعِهِ وَشِیعَتِهِ(684)؛ خدایا! مرا از یاوران، پشتیبانان، پیروان و شیعیانش قرار بده».
3. اللّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصارِهِ وَأَعْوانِهِ وَالذّابِّینَ عَنْهُ وَالْمُسارِعِینَ اِلَیْهِ فِی قَضاءِ حَوائِجِهِ وَالْمُحامِّینَ عَنْهُ وَالسّابِقِینَ اِلی اِرادَتِهِ وَالْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْهِ(685)؛ پروردگارا! مرا از یاوران، یاران، مدافعان، مشتاقان، در برآوردن حوایج او و حمایت کنندگان از او و سبقت گیرندگان به تحقق خواسته های او و شهدای راه حضرتش قرار بده».
4. «اللّهُمَّ اِنّا نَرْغَبُ اِلَیْکَ فِی دَوْلَهٍ کَرِیمَهٍ تُعِزُّ بِها الاسْلامَ وَأَهْلَهُ وَتُذِلُّ بِها النِّفاقَ وَأَهْلَهُ وَتَجْعَلُنا فِیها مِنَ الدُّعاهِ اِلی طاعَتِکَ وَالْقادَهِ فِی سَبِیلِکَ وَتَرْزُقُنا فِیها کَرامَهَ الدُّنِیا وَالآخِرَهِ(686)؛ پروردگارا! ما اشتیاق داریم که در سایه حکومتی کریمانه بندگی تو را پیشه کنیم. حکومتی که به کمک آن، اسلام و مسلمانان را عزت می بخشی و نفاق و منافقان را به ذلت و خواری می کشانی. ما را در آن حکومت از دعوت کنندگان به اطاعتت و از رهبران راهت قرار بده و در سایه آن، کرامت دنیا و آخرت را روزی ما فرما».
در حقیقت، مضمون دعاهایی که ذکر شد، بیان خواست و آرزوی کسانی است که در حال انتظار به سر می برند؛ به عبارت دیگر، مؤمنان، وقتی ظهور زودهنگام امام زمان (علیه السلام) را از پیشگاه خدا می طلبند، هدفشان این نیست که به زندگی مرفه و بدون تشویش و نگرانی دست یابند و شاهد پیشرفتهای علمی و صنعتی باشند؛ بلکه دنبال ایفای نقش خود هستند؛ آن هم نقش رهبری، سربازی، جهاد، دعوت به سوی خداوند و اطاعت دستورهای او.
شرایط عضویت در گروه یاران مهدی (علیه السلام):
همان گونه که در قسمت قبل گفته شد، رعایت عدالت و نیکی به دیگران فرهنگ رایج جامعه عصر حضور را تشکیل می دهد و این فرهنگ، پیش از تشکیل حکومت بین اصحاب، انصار و پیروان امام (علیه السلام) رواج دارد. امام (علیه السلام) همراه چنین پیروانی، جامعه بشری را به بندگی خداوند، رعایت عدالت، احسان و نیکی به همدیگر فرا می خوانند. بنابراین، بندگی خدا، رعایت عدالت، اخلاق و نیز خیرخواهی، ابتدایی ترین شرط پذیرش در گروههای فعال عصر حضور است.
شجاعت، قوت قلب، اراده آهنین و آمادگی هر فرد برای رویارویی با چهل نفر، از دیگر ویژگیهای شیعیان، یاران و اصحاب امام است و داوطلب عضویت در این گروهها ناگزیر از داشتن ویژگیهای یاد شده است. این ویژگیها ارتباط تنگاتنگی با قدرت علمی و معرفتی افراد نیز دارد.
سومین شرط، توان رهبری و مدیریتی پیشرفته است که برای متقاضیان عضویت در گروه اصحاب، لازم است؛ همان گونه که محبت و خیرخواهی متقابل نیز از صفات لازم برای عضویت در جمع اصحاب امام قلمداد شده است.
توان رهبری در اندیشه دینی، به معنای مجموعه شایستگیهایی است که فرد یا افراد را ممتاز نشان می دهد، موقعیت اجتماعی آنان را بالا می برد و سبب افزایش جاذبه و نفوذ معنوی ایشان می شود. عمده ترین این شایستگیها عبارت است از: اوج تعبد، کمال عقیدتی، کمال اخلاقی، داشتن شناخت دینی، مهارت سیاسی و حسّ مردم دوستی.
وقتی این ویژگیها در بالاترین حد ممکن در افراد وجود داشته باشد، قدرت، آنان را به طغیان و استبداد وادار نمی کند و انجام مسئولیتها برایشان آسان می شود. بدین طریق، زندگی و رفتار آنها سرمشق و الگوی سایر افراد جامعه شناخته می شود و بدین وسیله، اصلاح جامعه به آسانی انجام می گیرد.
درباره پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز نخست این مزایا با عنایت ویژه الهی به وجود آمد و آن گاه وظیفه رهبری جامعه به او سپرده شد؛ برای نمونه، درباره کمال اخلاقی پیامبر به عنوان یکی از محورهای شایستگی رهبری، در روایتی از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم:
«اِنَّ اللهَ أدَّبَ نَبِیَّهُ فَأحْسَنَ أَدَبَهُ فَلَمّا أکْمَلَ لَهُ الأدَبَ قالَ «اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ»، ثُمَّ فَوَّضَ اِلَیْهِ أمْرَ الدِّینِ وَالأمَّهِ لِیَسُوسَ عِبادَهُ فَقالَ: «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا(687)؛ خداوند، پیامبرش را تربیت کرد و ادب او را نیکو ساخت. وقتی او را به کمال ادب رساند، فرمود: تو به اخلاق شکوهمندی نایل آمده ای. آن گاه کار دین و امت را به او سپرد تا به سیاست [و تدبیر] امور بندگانش بپردازد. سپس فرمود: «آنچه رسول [خدا] برای شما آورد، بگیرید و از آنچه نهی کرده، خودداری کنید».
به هر حال، هر کدام از گروههای اصحاب، انصار، اعوان و شیعیان امام (علیه السلام) ویژگیها و شرایطی دارند. افراد داوطلبِ عضویت در هر کدام از این گروهها باید از آن شرایط برخوردار باشند. سؤال قابل طرح این است که آیا افراد در عصر حضور به صورت معجزه آسا از این ویژگیها برخوردار می شوند یا اینکه به صورت طبیعی با اراده و تلاش خود، آن خصایص را در شخصیت خویش فراهم می آورند؟ ممکن است فردی، احتمال اعجاز را مطرح کند و روایت امام باقر (علیه السلام) را دلیل ادعای خود بداند؛ آنجا که آن بزرگوار فرموده است: «اِذا قامَ قائِمُنَا وَضَعَ اللهُ یَدَهُ عَلی رُؤُوسِ الْعِبادِ فَجَمَعَ بِها عُقُولَهُمْ وَکَمُلَتْ بِهِ أحْلامَهُمْ(688)؛ در زمان قیام قائم ما، خداوند دستش را روی سر بندگان می گذارد و به کمک آن، عقول آنان را جمع می کند و به کمال می رساند».
روایت مزبور، هر معنا و تفسیری که داشته باشد، نمی تواند دلیل قانع کننده ای برای ادعای فوق تلقی شود.
کسی که کمترین آگاهی دینی دارد، می فهمد که طرح چنین احتمالی با تعالیم دین سازگاری ندارد. دین برای این است که متدینان را در مسیر کسب علم، اخلاق و رفتار شایسته هدایت کند. دل بستن به معجزه برای ساختن شخصیت اسلامی مناسب برای عضویت در گروههای طرفدار نهضت حضرت مهدی (علیه السلام)، به معنای نادیده گرفتن دین و رها شدن در مسیر بی بند و باری است.
سیره منتظران و تمام متون باب انتظار با تأکید، این مطلب را بازگو می کند که انتظار از نوع رفتار هدفمندانه است و نه آرزو و توقع محافظه کارانه و سازش گرایانه؛ زیرا بیزاری سازش کارانه از نظر اسلام، گناهی غیر قابل بخشش است. دین هیچ گاه به مسلمانان اجازه نمی دهد که به بهانه ناتوانی و خواست قدرت حاکم، راه و روش زندگی غیرارزشی را فراروی خود قرار دهند؛ بلکه اگر اختناق، فرصت سالم زیستن را از آنان گرفت، باید راه هجرت را پیش گیرند، هر چند بیچارگان، معذور شناخته شده اند.
قرآن می گوید: ﴿إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الأرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللهِ وَاسِعَهً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا فَأُولَئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیرًا، إِلا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَهً وَلا یَهْتَدُونَ سَبِیلا، فَأُولَئِکَ عَسَی اللهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَکَانَ اللهُ عَفُوًّا غَفُورًا﴾ (نساء: 97-99)؛ «کسانی که فرشتگان جانشان را می ستانند، در حالی که بر خویشتن ستم کرده بودند، از آنها می پرسند: در چه کاری بودید؟ گویند: ما در روی زمین مستضعف بودیم. فرشتگان گویند: آیا زمین خدا پهناور نبود که در آن مهاجرت کنید؟ مکان اینها جهنم است و سرانجامشان بد، مگر مردان و زنان و کودکان مستضعفی که هیچ چاره ای نیابند و به هیچ جا راه نبرند. باشد که خدا عفوشان کند. و خداوند عفو کننده و بخشنده است».
عمار ساباطی وقتی فضیلت انتظار را شنید، با شگفت زدگی پرسید: «ما که در حال انتظار به سر می بریم و کسانی که در کنار امام زندگی می کنند، پیرو یک دین هستیم. پس چرا اعمال ما فضیلت بیشتری دارد؟» امام فرمود: «اِنَّکُمْ سَبَقْتُمُوهُمْ اِلَی الدُّخُولِ فِی دِینِ اللهِ وَاِلَی الصَّلوهِ وَالصَّوْمِ وَالْحَجِّ وَاِلی کُلِّ فِقْهٍ وَخَیْرٍ إلی عِبادَهِ اللهِ الْمُسْتَتَرِ مُطِیعُونَ لَهُ صابِرُونَ مَعَهُ، مُنْتَظِرُونَ لِدَوْلَهِ الْحَقِّ خائِفُونَ عَلی إمامِکُمْ وَعَلی اَنْفُسِکُمْ مِنَ الْمُلُوکِ(689)؛ شما پیش از آنها دین را پذیرفتید و به نماز، روزه، حج و کسب هر نوع آگاهی و انجام هر کار خیر و عبادت پنهانی خدا سبقت جستید، در حالی که مطیع او و صبر کننده با او و در انتظار برپایی حکومت حق هستید و برای امامتان و خودتان از [ستم] پادشاهان می ترسید».
سیره منتظران باید به گونه ای باشد که به مقبولیت آنان در جبهه تحت رهبری امام و سهولت تشکیل دولت حق بینجامد.
امام صادق (علیه السلام) در روایتی می فرماید: «مَنْ سَرَّهُ أنْ یَکُونَ مِنْ أصْحابَ الْقائِمِ فَلْیَنْظِرْ وَلْیَعْمَل بِالْوَرَعِ وَمَحاسِنِ الأخْلاقِ وَهُوَ مُنْتَظِرٌ فَإنْ ماتَ وَقامَ الْقائِمُ بَعْدَهُ، کانَ لَهُ مِنَ الاجْرِ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ اَدْرَکَهُ فَجِدُّوا وَانْتَظِرُوا(690)؛ کسی که خوشحال می شود که از اصحاب قائم باشد، پس باید انتظار بکشد و در حال انتظار به کسب تقوا و اخلاق نیکو بپردازد. پس اگر اجل، دامنگیرش شد و قائم، پس از وی قیام کرد، پاداش او همانند پاداش کسی است که آن حضرت را درک می کند. پس بکوشید و انتظار بکشید».
این حدیث نشان می دهد که بر خلاف نظر برخی راحت طلبان، در دوران انتظار نمی توان دست روی دست گذاشت و امیدوار بود که امام زمان بیاید و امور را اصلاح کند.
زندگی با دستورهای دینی در دوران غیبت واقعا دشوار و طاقت فرساست. البته اگر وظایف دینی متوجه منتظران باشد که هست، پیامد پرداختن بدانها واقعا پرهزینه است.
یمان تمار از جعفر بن محمد (علیه السلام) نقل کرده است که حضرت فرمود: «اِنَّ لِصاحِبِ هذَا الأمْرِ غَیْبَهً الْمُتَمَسِّکُ فِیها بِدِینِهِ کَالْخارِطِ لِشَوْکِ الْقَتادِ بِیَدِهِ، ثُمَّ أوْمَأ بِیَدِهِ هکَذا، قالَ: فَاَیُّکُمْ تُمْسِکُ شَوْکَ الْقَتادِ بِیَدِهِ، ثُمَّ أطْرَقَ مَلِیّا، ثُمَّ قالَ: اِنَّ لِصاحِبِ هذا الأمْرِ غَیْبَهً فَلْیَتَّقِ اللهَ عَبْدٌ عِنْدَ غَیْبَتِهِ وَلْیَتَمَسَّکْ بِدِینِهِ(691)؛ همانا برای صاحب این امر، غیبتی است. کسی که در عصر غیبت به دینش پایبند بماند، مانند کسی است که دست خود را از بالای شاخه درخت قتاد (درخت بزرگی که خارهایش مثل سوزن است)، به طرف پایین آن می کشد تا خارهایش بریزد. سپس با دستش اشاره کرد و فرمود: این گونه (یعنی شکل کشیدن دست را بر درخت، با کشیدن دستش بر دست دیگر ترسیم کرد) و فرمود: کدام یک از شما شاخه [خاردار] درخت قتاد را با دست خود می گیرد؟ سپس مدت طولانی خاموش شد؛ آن گاه فرمود: برای صاحب این امر، غیبتی است. پس بنده باید در زمان غیبت تقوای الهی را پیشه خود سازد و به دینش تمسک جوید».
بر اساس روایت معاویه بن وهب از امام صادق (علیه السلام)، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «طُوبی لِمَنْ أدْرَکَ قائِمَ أهْلِ بَیْتِی وَهُوَ مُقْتَدٍ بِهِ قَبْلَ قِیامِهِ یَتَوَلّی وَلِیَّهُ وَ یَتَبَرَّأُ مِنْ عَدُوِّهِ وَیَتَوَلَّی الأئِمَهَ الْهادِیَهَ مِنْ قَبْلِهِ اُولئِکَ رُفَقائِی وَذَوُو وُدِّی وَمَوَدَّتِی وَأکْرَمُ أمَّتِی عَلَیَّ(692)؛ خوشا به حال کسی که قائم اهل بیتم را درک کند، در حالی که پیش از ظهورش پیرو او بوده، دوستانش را دوست و از دشمنانش بیزاری می جسته و امامان پیش از او را سرپرستان خود می شناخته است. آنان رفقا، دوستداران و بزرگوارترین امتم برای من هستند».
بر اساس این روایت، یکی از بارزترین شاخصهای منتظر، تولاّ و تبرّای عملی است که ممکن است تلخ ترین نتایج از قبیل شکنجه، زندانی، تبعید شدن و... را برای او داشته باشد.
یکی از آیاتی که طبق روایت امام سجاد، امام باقر و امام صادق (علیه السلام)(693) وضعیت شیعیان منتظر را پیش از ظهور بیان می کند و وضعیت و شرایط پس از ظهور را توضیح می دهد، آیه 55 سوره نور است: ﴿وَعَدَ اللهُ الَّذِینَءامَنُواْ مِنکُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنِی لاَ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً﴾؛ خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، وعده داد که در روی زمین جانشین دیگرانشان کند؛ همچنان که مردمی را که پیش از آنان بودند، جانشین [دیگران] کرد. و دینشان را که خود برایشان پسندیده است، برایشان استوار سازد و وحشتشان را به ایمنی بدل کند. مرا می پرستند و هیچ چیزی را با من شریک نمی کنند».
آیه دیگری که بر اساس روایتی از امام باقر (علیه السلام)(694) به امام زمان و اصحابش اشاره دارد، آیه 105 سوره انبیا است که با تعبیر «عِبادِیَ الصَّالِحُونَ»، خودسازی را تا حدّ دستیابی به مقام صالحان برای آنها اثبات می کند: ﴿وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أنَّ الاءَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّلِحُونَ﴾ (انبیاء: 105) «ما در زبور پس از ذکر نوشته ایم که این زمین را بندگان صالح من به میراث خواهند برد».
براساس این آیه، ایمان و رفتار صالح و پرورش شخصیت شایسته، به عنوان پیش زمینه های دستیابی به وراثت و خلافت زمین، یکی از ویژگیهای رفتاری منتظران راستین است. بی تردید، این نوع خودسازی بدون تبرّای سیاسی و موضع گیری در قبال حکومتهای باطل - که فشارها، محنتها، رنجها و گرفتاریهای ناشی از آن بر کسی پوشیده نیست - عملی نخواهد بود.
بنابراین، منتظران واقعی کسانی هستند که با عبور از مسیر بندگی و کسب صفای باطن، غیب را به تماشا می نشینند و با احساس حضور در محضر غایب منتظر، زندگی را تجربه می کنند. در نتیجه، وقتی تمام معتقدان به مهدویت، با آرزوی مشارکت در نهضت جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) و تشکیل دولت حق، سیره نیل به قلّه عرفان را پیشه خود قرار می دهند؛ انتظار، قدرت سازندگی خود را باز می یابد و حضور در عرصه های مختلف سیاسی و اجتماعی و... با معنویت همگانی آمیخته می شود.
وظایف منتظران در عصر انتظار:
مقدمه:
از جمله مسائلی که همواره شیعیان و پیروان اهل بیت (علیه السلام) در دوران غیبت کبری، خواهان فهم آن هستند، شناخت وظایفی است که در این دوران به عهده آنان گذاشته شده است. در این مقاله تلاش خواهیم کرد وظایف منتظران را هر چند به صورت مختصر بیان کنیم.
معرفت نسبت به حضرت ولی عصر (علیه السلام):
از حضرت امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که روزی امام حسین (علیه السلام) بر اصحاب خود وارد شد و پس از حمد خدا و درود بر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللهَ وَ اللهِ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِیَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَهِ مَنْ سِوَاهُ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ بِأبِی أَنْتَ وَ أمِّی یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ مَا مَعْرِفَهُ اللهِ؟ قَالَ: مَعْرِفَهُ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِی یَجِبُ عَلَیْهِمْ طَاعَتُهُ(695)؛ ای مردم! خداوند بندگان را نیافرید، مگر برای اینکه او را بشناسند، زمانی که او را شناختند، او را پرستش کنند و هنگامی که او را پرستش کردند، با عبادت و پرستش او از بندگی غیر او بی نیاز شوند. مردی عرض کرد: ای پسر پیامبر! پدر و مادرم فدای شما باد! معرفت خداوند چیست؟ فرمود: شناخت اهل هر زمانی به امامشان؛ امامی که طاعت او بر آنان واجب است».
همچنین پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً(696)؛ هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است».
توجه به مضامین دعاهایی که خواندن آنها در عصر غیبت توصیه شده است نیز ما را به اهمیت مسئله شناخت حضرت ولی عصر (علیه السلام) راهنمایی می کند. در یکی از دعاهای معروف و معتبری که شیخ صدوق آن را در کتاب اکمال الدین نقل کرده است، می خوانیم:
«اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی(697)؛
بارالها! خودت را به من بشناسان که اگر خود را به من نشناسانی، پیغمبرت را نخواهم شناخت. بارالها! پیغمبرت را به من بشناسان که اگر پیغمبرت را به من نشناسانی، حجت تو را نخواهم شناخت. بارالها! حجت خود را به من بشناسان که اگر حجت خود را به من نشناسانی از دینم گمراه می شوم».
تمسک به ریسمان ولایت اهل بیت (علیه السلام):
ولایت اهل بیت (علیه السلام) دو گونه است: 1. ولایت تکوینی؛ 2. ولایت تشریعی.
ولایت تکوینی بدین معناست که حضرات معصومان (علیه السلام) به اذن و اراده الهی، می توانند در مقام تکوین و عینیات خارجی، دخل و تصرف کنند؛ مانند: معجزات انبیاء و کرامات اولیا (علیه السلام).
ولایت تشریعی به معنای ولایت و سرپرستی جامعه و مؤمنان است. امامان معصوم (علیه السلام) هر کدام در زمان خود، ولی و سرپرست جامعه هستند و مردم را هدایت تشریعی می کنند؛ از جمله وظایف مهم منتظران در زمان غیبت، چنگ زدن به ریسمان ولایت اهل بیت (علیه السلام) است.
امام صادق (علیه السلام) در این باره فرمود:
«طُوبَی لِشِیعَتِنَا الْمُتَمَسِّکِینَ بِحُبِّنَا فِی غَیْبَهِ قَائِمِنَا(698)؛ خوشا به حال شیعیان ما! آنان که در زمان غیبت قائم ما به ریسمان [ولایت] ما تمسک می جویند».
همچنین امام سجاد (علیه السلام) فرموده است: «مَنْ ثَبَتَ عَلَی وَلَایَتِنَا فِی غَیْبَهِ قَائِمِنَا أَعْطَاهُ اللهُ أَجْرَ أَلْفِ شَهِیدٍ مِثْلِ شُهَدَاءِ بَدْرٍ وَ أُحُدٍ(699)؛ هر کس در غیبت قائم ما بر دوستی [و عقیده به امامت ما] ثابت قدم باشد، خدای متعال اجر هزارشهید از شهدای بدر و احد به او عطا می کند».
و نیز حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: «یَأْتِی عَلَی النَّاسِ زَمَانٌ یَغِیبُ عَنْهُمْ إِمَامُهُم؛ زمانی بر مردم فرا رسد که پیشوایشان از آنان غایب شود». زراره پرسید: «در آن زمان مردم چه کنند؟» امام (علیه السلام) فرمود:
«یَتَمَسَّکُونَ بِالْأَمْرِ الَّذِی هُمْ عَلَیْهِ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ(700)؛ به همان امر [ولایتی] که برآن هستند چنگ زنند تا برایشان آشکار شود».
انتظار فرج:
یکی از وظایف مهم مردم در عصر غیبت، انتظار فرج است. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «أَفْضَلُ أَعْمَالِ أُمَّتِی انْتِظَارُ الْفَرَج(701)؛ با فضیلت ترین اعمال امت من، انتظار فرج است».
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «أَقْرَبُ مَا یَکُونُ الْعِبَادُ مِنَ اللهِ جَلَّ ذِکْرُهُ وَ أَرْضَی مَا یَکُونُ عَنْهُمْ إِذَا افْتَقَدُوا حُجَّهَ اللهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ لَمْ یَظْهَرْ لَهُمْ وَ لَمْ یَعْلَمُوا مَکَانَهُ وَ هُمْ فِی ذَلِکَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ لَمْ تَبْطُلْ حُجَّهُ اللهِ جَلَّ ذِکْرُهُ وَ لَا مِیثَاقُهُ فَعِنْدَهَا فَتَوَقَّعُوا الْفَرَجَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً(702)؛ زمانی بندگان به خدای بزرگ نزدیک ترند و خدا از ایشان راضی تر است که حجت خدای متعال از میان آنان ناپدید شود و ظاهر نشود و آنان جایش را [هم] ندانند. با این همه بدانند که حجت و میثاق خدا باطل نشده است. در آن زمان، هر صبح و شام چشم انتظار فرج باشید».
آنچه در روایات مربوط به انتظار فرج حضرت ولی عصر (علیه السلام) بسیار به آن پرداخته شده است، مسئله صبر در این انتظار و پاداش صابران در این دوران است. در ذیل به چند نمونه از این روایات اشاره می شود:
الف) امام صادق (علیه السلام) به نقل از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «سَیَأْتِی قَوْمٌ مِنْ بَعْدِکُمْ الرَّجُلُ الْوَاحِدُ مِنْهُمْ لَهُ أَجْرُ خَمْسِینَ مِنْکُمْ قَالُوا یَا رَسُولَ اللهِ نَحْنُ کُنَّا مَعَکَ بِبَدْرٍ وَ أُحُدٍ وَ حُنَیْنٍ وَ نَزَلَ فِینَا الْقُرْآنُ فَقَالَ إِنَّکُمْ لَوْ تَحَمَّلُوا [تُحَمَّلُونَ] لِمَا حُمِّلُوا لَمْ تَصْبِرُوا صَبْرَهُم(703)؛ پس از شما کسانی بیایند که یک نفر از ایشان پاداش پنجاه نفر از شما را داشته باشد [اصحاب] گفتند: ای رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)! ما در جنگ بدر و احد و حنین با تو بودیم و درباره ما آیه نازل شده است؟ پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: اگر آنچه [از حوادث ایام] به ایشان می رسد، به شما رسد، صبر آنان را ندارید».
ب) پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «إنْتِظَارُ الْفَرَجِ بِالصَّبْرِ عِبَادَهٌ(704)؛ انتظار فرج با صبر، عبادت است».
ج: امام رضا (علیه السلام) فرمود: «مَا اَحْسَنَ الصَّبْرُ وَ اِنْتِظَارُ الْفَرَجِ(705)؛ چه نیکوست شکیبایی و انتظار فرج».
د) امام حسین (علیه السلام) فرمود: «لَهُ غَیْبَهٌ یَرْتَدُّ فِیهَا أَقْوَامٌ وَ یَثْبُتُ عَلَی الدِّینِ فِیهَا آخَرُونَ فیودون [فَیُؤْذَوْنَ] وَ یُقَالُ لَهُمْ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ أَمَا إِنَّ الصَّابِرَ فِی غَیْبَتِهِ عَلَی الْأَذَی وَ التَّکْذِیبِ بِمَنْزِلَهِ الْمُجَاهِدِ بِالسَّیْفِ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم)(706)؛ برای او [مهدی] غیبتی است که اقوامی در آن از دین خارج شوند و گروهی بر دین ثابت قدم بمانند و آزار و اذیت می کشند و به آنها گفته می شود: این وعده [ظهور] چه وقت عملی می شود، اگر راست می گویید؟ بی تردید صبرکننده در زمان غیبت در برابر آزار و تکذیب [مخالفان]، به منزله جهاد کننده با شمشیر در رکاب رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است».
تهذیب نفس و اصلاح فردی:
یکی از وظایف مهم منتظران دولت حق، پارسایی و آراستگی به اخلاق خوب و پسندیده است. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «مَنْ سُرَّ أَنْ یَکُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْیَنْتَظِرْ وَ لْیَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِر(707)؛ هر کس شادمان می شود از اینکه از یاران حضرت مهدی (علیه السلام) باشد، باید منتظر باشد و به پرهیزگاری و اخلاق نیکو رفتار کند و او منتظر [واقعی] است».
همچنین امام صادق (علیه السلام) فرمود: «إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَیْبَهً فَلْیَتَّقِ اللهَ عَبْدٌ وَ لْیَتَمَسَّکْ بِدِینِهِ(708)؛
به یقین برای صاحب این امر غیبتی است. پس بنده خدا باید تقوای الهی پیشه کند و به دینش چنگ زند».
اصلاح اجتماعی:
یکی از وظایف مهم مردم در دوران غیبت کبری، داشتن روحیه اصلاحگری در سطح جامعه است. هر فردی باید در برابر آحاد جامعه اسلامی احساس مسئولیت کند، در راه اصلاح و ساختن افراد بکوشد تا جامعه و افراد آن آماده پذیرش حکومت جهانی حضرت مهدی شوند.
اصلاح جامعه از راه امر به معروف و نهی از منکر تحقق می یابد و بر قوانین امر و نهی در متن دین اسلام بسیار تأکید شده است.
امام باقر (علیه السلام) در بیان وظایف شیعیان در دوران غیبت فرمود: «لِیُعِنْ قَوِیُّکُمْ ضَعِیفَکُمْ وَ لْیَعْطِفْ غَنِیُّکُمْ عَلَی فَقِیرِکُمْ وَ لْیَنْصَحِ الرَّجُلُ أَخَاهُ کَنُصْحِهِ لِنَفْسِه(709)؛ توانمندان شما باید به ضعیفانتان کمک کنند و اغنیای شما باید به فقرایتان مهربانی کنند. هر کس باید برادر [دینی] اش را نصیحت کند، نصیحتی که به نفع برادرش باشد».
خداوند متعال می فرماید: ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ...﴾ (آل عمران: 110) «شما بهترین امتی بودید که به سود انسانها آفریده شده اند؛ [چه اینکه] امر به معروف و نهی از منکر می کنید و..».
و امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمود: «إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ سَبِیلُ الْأَنْبِیَاءِ وَ مِنْهَاجُ الصُّلَحَاءِ فَرِیضَهٌ عَظِیمَهٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَکَاسِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظَالِمُ وَ تُعْمَرُ الْأَرْضُ وَ یُنْتَصَفُ مِنَ الْأَعْدَاءِ وَ یَسْتَقِیمُ الْأَمْرُ(710)؛ بی تردید امر به معروف و نهی از منکر راه انبیا (علیه السلام) و طریقه صالحان است. [امر به معروف و نهی از منکر] وظیفه ای سترگ [و خطیر] است که به کمک آن سایر واجبات انجام می پذیرد و راهها امنیت می یابد و در آمدها حلال [و مشروع] می شود، مظالم باز گردانده می شود، زمین آباد می شود و از دشمنان انتقام گرفته می شود و امور سامان می یابد».
آری، اگر همه مسلمانان خود را به اجرای امر به معروف و نهی از منکر در جامعه اسلامی موظف بدانند، قدمهای اولیه برای نیل به جامعه ایده آل و مطلوب مهدوی برداشته می شود.
آمادگی نظامی برای ظهور امام زمان (علیه السلام):
به تصریح روایات، آماده کردن سلاح و کسب مهارت نظامی که مناسب با هر عصری باشد، برای شرکت در سپاه حضرت مهدی (علیه السلام) از وظایف منتظران است.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «لِیُعِدَّنَّ أَحَدُکُمْ لِخُرُوجِ الْقَائِمِ وَ لَوْ سَهْماً فَإِنَّ اللهَ إِذَا عَلِمَ ذَلِکَ مِنْ نِیَّتِهِ رَجَوْتُ لِأَنْ یُنْسِئَ فِی عُمُرِهِ حَتَّی یُدْرِکَهُ وَ یَکُونَ مِنْ أَعْوَانِهِ وَ أَنْصَارِه(711)؛ هر یک از شما باید برای خروج حضرت قائم (علیه السلام) هر چند به اندازه یک تیر، مهیا کند. هر گاه خدای تعالی چنین نیتی از او ببیند، امیدوارم عمرش را طولانی کند تا آن حضرت را درک کند (و در زمره یاران و همراهانش قرار گیرد)».
همچنین امام کاظم (علیه السلام) فرمود: «مَنِ ارْتَبَطَ دَابَّهً مُتَوَقِّعاً بِهِ أَمْرَنَا وَ یَغِیظُ بِهِ عَدُوَّنَا وَ هُوَ مَنْسُوبٌ إِلَیْنَا أَدَرَّ اللهُ رِزْقَهُ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ وَ بَلَّغَهُ أَمَلَهُ وَ کَانَ عَوْناً عَلَی حَوَائِجِه(712)؛ هر کس مرکبی را به انتظار امر ما نگاه دارد و به سبب آن دشمنان ما را خشمگین سازد، در حالی که خودش به ما منسوب باشد، خداوند روزی اش را فراخ سازد، به او شرح صدر عطا کند، او را به آرزویش برساند و در رسیدن به خواسته هایش او را یاری کند».
یاد حضرت ولی عصر (علیه السلام):
از جمله وظایف مهم شیعیان و علاقه مندان آن حضرت، فراموش نکردن او، و همیشه به یاد و ذکر او بودن است.
امام علی (علیه السلام) فرمود: «مَنْ أحَبَّ شَیْئَاً لَهِجَ بِذِکْرِهِ(713)؛ هر کس چیزی را دوست بدارد، همواره نام آن را بر زبان دارد».
امام کاظم (علیه السلام) درباره غیبت امام زمان (علیه السلام) فرمود: «یَغِیبُ عَنْ أَبْصَارِ النَّاسِ شَخْصُهُ وَ لَا یَغِیبُ عَنْ قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ ذِکْرُهُ(714)؛ خودش از دیدگان مردم پنهان می شود؛ ولی یاد او از دلهای مؤمنان مخفی نمی شود».
دعای ندبه، زمزمه ای عاشقانه است که در آن هر صبح جمعه با معشوق خود ارتباط برقرار می کنیم و به یاد او سرشک از دیدگانمان جاری می شود. چه زیباست نغمه های عاشقان مهدی؛ آنجا که می گویند: «عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أَرَی الْخَلْقَ وَ لَا تُرَی وَ لَا أَسْمَعَ لَکَ حَسِیساً وَ لَا نَجْوَی؛ بسیار بر من سخت است که خلق را ببینم و تو را نبینم و از تو صدایی نشنوم».
«هَلْ مِنْ مُعِینٍ فَأُطِیلَ مَعَهُ الْعَوِیلَ وَ الْبُکَاءَ هَلْ مِنْ جَزُوعٍ فَأُسَاعِدَ جَزَعَهُ إِذَا خَلَا هَلْ قَذِیَتْ عَیْنٌ فَسَاعَدَتْهَا عَیْنِی عَلَی الْقَذَی هَلْ إِلَیْکَ یَا ابْنَ أَحْمَدَ سَبِیلٌ فَتُلْقَی هَلْ یَتَّصِلُ یَوْمُنَا مِنْکَ بِغَدِهِ فَنَحْظَی(715)؛ آیا کسی هست که مرا یاری کند تا به همراهی او ناله و گریه را طولانی کنم؟ آیا ناله کننده و بی تابی هست که من با زاری، او را هنگام تنهایی اش یاری و همراهی کنم؟ آیا در چشمی خار رفته است که چشم من [در ناراحتی و اشک] با او همدردی کند؟ ای زاده احمد! آیا راهی به سوی تو هست که به ملاقات تو منتهی شود؟ آیا روز [جدایی] ما به فردای [وصال] می رسد که از آن حظ بریم؟»
ولی عصر (علیه السلام) نیز از یاد شیعیان خود غافل نیست و اگر ارتباط ما با امام زمان (علیه السلام) برقرار شود و در همه امور زندگی به یاد و ذکر آن حضرت باشیم، به یقین، مشمول عنایت و لطف ایشان می شویم؛ چنان که در نامه امام عصر (علیه السلام) به شیخ مفید (قدس سره) به این موضوع اشاره شده است.
آن حضرت می فرماید: «إِنَّا غَیْرُ مُهْمِلِینَ لِمُرَاعَاتِکُمْ وَ لَا نَاسِینَ لِذِکْرِکُم(716)؛ ما از رسیدگی به حال شما کوتاهی نمی کنیم و یاد شما را از خاطر نمی بریم».
محبت به حضرت مهدی (علیه السلام):
انسان، وقتی به کسی علاقه داشته باشد، یاد و خاطره محبوب، همیشه در فکر و ذهنش حضور دارد و این باعث می شود که زندگی اش رنگ و بوی معشوق بگیرد. اگر محبوب انسان، موجودی متعالی و ملکوتی باشد، این الگوپذیری زمینه رشد و تعالی او را فراهم می سازد؛ اما اگر محبوب و معشوق وی موجودی پست و فرومایه باشد، این الگوپذیری باعث سقوط و هلاکت وی خواهد شد. خداوند در قرآن کریم به سبب اهمیت محبت به اهل بیت (علیه السلام)، مزد رسالت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را مودت و دوستی خاندان او قرار داده است و می فرماید: ﴿قُلْ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَی﴾ (شوری: 23)؛ «بگو من از شما در برابر رسالتم مزدی طلب نمی کنم، به جز دوستی و مودت با اهل بیتم».
همچنین پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «لَا یُؤْمِنُ عَبْدٌ حَتَّی أَکُونَ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ یَکُونَ عِتْرَتِی أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ عِتْرَتِهِ وَ یَکُونَ أَهْلِی أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ أَهْلِهِ وَ یَکُونَ ذَاتِی أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ ذَاتِهِ(717)؛ هیچ بنده ای ایمان [واقعی] نمی آورد، مگر اینکه نزد او من از خودش محبوب تر و اهل بیت من و خاندان من از اهل بیت و خاندان او محبوب تر باشند و ذات من از ذات خودش محبوب تر باشد».
امام حسن عسکری (علیه السلام) خطاب به حضرت مهدی (علیه السلام) فرمود: «وَ اعْلَمْ أَنَّ قُلُوبَ أَهْلِ الطَّاعَهِ وَ الْإِخْلَاصِ نُزَّعٌ إِلَیْکَ مِثْلَ الطَّیْرِ إِذَا أَمَّتْ أَوْکَارَهَا(718)؛ بدان که دلهای اهل بندگی و اخلاص به سوی تو پر می کشند؛ همچنان که پرنده به سوی آشیانه اش پر می کشد».
البته این طور نیست که محبت، یک طرفه باشد؛ بلکه امامان معصوم (علیه السلام) نیز به شیعیان واقعی، ابراز علاقه و محبت کرده و می کنند، و در غم و شادی آنان شریک اند.
امام رضا (علیه السلام) فرمود: «الْإِمَامُ الْأَمِینُ الرَّفِیقُ وَ الْأَخُ الشَّفیقُ، و کَالْأمِّ الْبِرّهِ بِالْوَلَدِ الْصَغِیر(719)؛ امام، امین و دوست است، و برادر دلسوز است، و مانند مادری است که با فرزند خردسال خود مهربان است».
همچنین امام علی (علیه السلام) فرمود: «إِنَّا لَنَفْرَحُ لِفَرَحِکُمْ وَ نَحْزَنُ لِحَزَنِکُم(720)؛ ما در شادمانی شما شاد و برای اندوه شما اندوهگین می شویم».
امام رضا (علیه السلام) فرمود: «مَا مِنْ أَحَدٍ مِنْ شِیعَتِنَا یَمْرَضُ إِلَّا مَرِضْنَا لِمَرَضِهِ وَ لَا اغْتَمَّ إِلَّا اغْتَمَمْنَا لِغَمِّهِ وَ لَا یَفْرَحُ إِلَّا فَرِحْنَا لِفَرَحِهِ وَ لَا یَغِیبُ عَنَّا أَحَدٌ مِنْ شِیعَتِنَا أَیْنَ کَانَ فِی شَرْقِ الْأَرْضِ أَوْ غَرْبِهَا(721)؛ هیچ کس از شیعیان ما... غمدیده نمی شود، مگر آنکه ما نیز در غم او غمگین می شویم و شاد نمی شود مگر اینکه از شادی او شاد می شویم و هیچ یک از شیعیان ما در مشرق و مغرب زمین از نظر ما دور نیستند».
امام مهدی (علیه السلام) فرمود: «إِنَّهُ أُنْهِیَ إِلَیَّ ارْتِیَابُ جَمَاعَهٍ مِنْکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَا دَخَلَهُمْ مِنَ الشَّکِّ وَ الْحَیْرَهِ فِی وُلَاهِ أَمْرِهِمْ فَغَمَّنَا ذَلِکَ لَکُمْ لَا لَنَا وَ سَأَوْنَا فِیکُمْ لَا فِینَا(722)؛ از تردید گروهی از شما (شیعیان) در دین، و شک و سرگردانی در مسئله والیان امرشان آگاه شدم. پس این غم ما به خاطر شما است، نه به خاطر خود ما، و برای شما متأثر شدیم، نه برای خودمان».
حضرت مهدی (علیه السلام) در این روایت و امثال آنها به شیعیان ابراز محبت و علاقه کرده و اعلام کرده است که از گمراه شدن آنها به شدت ناراحت و متأثر می شود.
اندوهگین بودن در فراق حضرت:
یکی از نشانه های دوستی، محزون بودن در فراق و دوری از دوست و محبوب است. بدیهی است که علاقه مندان به صاحب الزمان (علیه السلام) در دوران غیبت در فراق او اندوهگین هستند و این اندوه را به گونه های مختلفی بروز می دهند.
امامان معصوم نیز به سبب غیبت امام زمان (علیه السلام) می گریستند؛ برای نمونه، سدیر صیرفی می گوید که به خدمت مولایمان امام صادق (علیه السلام) رفتیم و امام را در حال گریه و ناله دیدیم. او حالت امام را این گونه تشریح می کند: «هُوَ یَبْکِی بُکَاءَ الْوَالِهِ الثَّکْلَی ذَاتَ الْکَبِدِ الْحَرَّی قَدْ نَالَ الْحُزْنُ مِنْ وَجْنَتَیْهِ وَ شَاعَ التَّغَیُّرُ فِی عَارِضَیْهِ وَ أَبْلَی الدُّمُوعُ مَحْجِرَیْهِ وَ هُوَ یَقُولُ سَیِّدِی غَیْبَتُکَ نَفَتْ رُقَادِی وَ ضَیَّقَتْ عَلَیَّ مِهَادِی وَ أَسَرَتْ مِنِّی رَاحَهَ فُؤَادِی سَیِّدِی غَیْبَتُکَ أَوْصَلَتْ مُصَابِی بِفَجَائِعِ الْأَبَدِ(723)؛ او همچون مادر فرزند از دست داده، می گریست، اندوه از گونه های مبارکش پیدا بود و رنگ چهره اش تغییر کرده بود. اشکهایش لباسش را خیس کرده بود و در این حالت می گفت: مولای من! غیبت تو، خواب را از چشمانم ربوده و زمین را بر من تنگ کرده و آسایش دلم را از من گرفته است. مولای من! غیبت تو، بلا و مصیبت مرا به فاجعه های ابدی پیوند داده است».
شاعر عرب، حزن و اندوه قلبی خود را در غم دوری از حضرت مهدی (علیه السلام) چنین بیان کرده است:

قلبی الیک من الاشواق محترق * * * و دمع عینی من الآماق مندفق
الشوق یحرقنی والدمع یغرقنی * * * فهل رایت غریقا وهو محترق(724)؟

و شاعری پارسی گوی، ابیات فوق را چنین به فارسی در آورده است:

دل زشوق دیدنت سوزد چو عود * * * از فراقت دیده بارد همچو رود
غرقه در سیلاب اشک و دل کباب * * * کس غریق شعله ور کی دیده بود

شناخت عظمت و مقام حضرت مهدی (علیه السلام) و نگه داشتن حرمت او:
از جمله وظایف مهم شیعیان، شناخت جایگاه رفیع حضرت مهدی (علیه السلام) و رعایت احترام آن حضرت است. امامان معصوم (علیه السلام) پس از مقام ربوبی و نبوی (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، مقام و رتبه سوم را در عالم وجود دارند، و انسانهای عادی با آنان مقایسه نمی شوند.
امام علی (علیه السلام) فرمود: «لَا یُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مِنْ هَذِهِ الْأمَّهِ أحَدٌ وَ لَا یُسَوَّی بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَیْهِ أبَداً هُمْ أسَاسُ الدِّینِ وَ عِمَادُ الْیَقِین(725)؛ نباید احدی از این امت را با آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مقایسه کرد و نباید کسی را که نعمت آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) همواره بر او جریان داشته، با آنان برابر دانست. آنان اساس دین و ستون یقین هستند».
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در توصیف جایگاه حضرت مهدی (علیه السلام) در بهشت فرمود: «الْمَهْدِیُّ طاوُوسُ أهْلِ الْجَنَّهِ، عَلَیْهِ جَلَابِیبُ النُّورِ(726)؛ مهدی (علیه السلام) طاووس اهل بهشت است که هاله هایی از نور، او را احاطه کرده است».
و نیز فرمود: «نَحْنُ وُلْدُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ سَادَهُ الْجَنَّهِ أَنَا وَ حَمْزَهُ وَ جَعْفَرٌ وَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْمَهْدِیُّ(727)؛ ما هفت نفر از اولاد عبدالمطلب هستیم که سروران اهل بهشتیم: من و حمزه و علی و جعفر و حسن و حسین و مهدی (علیه السلام)».
امام علی (علیه السلام) فرمود: «فَهُوَ فِی الذِّرْوَهِ مِنْ قُرَیْشٍ وَ الشَّرَفِ مِنْ هَاشِمٍ وَ الْبَقِیَّهِ مِنْ إِبْرَاهِیمَ(728)؛ او (حضرت مهدی (علیه السلام)) والاترین قریش و گرامی ترین بنی هاشم و تنها بازمانده ابراهیم خلیل است».
و امام رضا (علیه السلام) فرمود: «یَکُونُ أَعْلَمَ النَّاسِ وَ أَحْکَمَ النَّاسِ وَ أَتْقَی النَّاسِ وَ أَحْلَمَ النَّاسِ وَ أَشْجَعَ النَّاسِ وَ أَسْخَی النَّاسِ وَ أَعْبَدَ النَّاسِ(729)؛ او (حضرت مهدی (علیه السلام)) داناترین، حکیم ترین، پرهیزگارترین، بردبارترین، بخشنده ترین و عابدترین مردم است».

جای آنست که شاهان زتو شرمنده شوند * * * سلطنت را بگذارند و تو را بنده شوند
گر به خاک قدمت سجده میسر گردد * * * سر فرازان جهان جمله سرافکنده شوند(730)
* * *
ای که از لطف، سراسر جانی * * * جان چه باشد؟ که تو صد چندانی
به دمی زنده کنی صد مرده * * * عیسیی، آب حیاتی، جانی
به تماشای تو آید همه کس * * * لاله زاری، چمنی، بستانی
روی در روی تو آرند همه * * * قبله ای، آینه ای، جانانی
آرزوی دل بیمار منی * * * صحتی، عافیتی، درمانی
همه خوبان به تو آراسته اند * * * کهربایی، گهری، مرجانی(731)

دعا برای فرج امام زمان (علیه السلام):
در روایات معصومان (علیه السلام) دعا برای فرج امام زمان (علیه السلام) به عنوان یکی از عوامل نجات انسانها در دوران هلاکت بخش غیبت کبری مطرح شده است.
امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمود: «وَاللهِ لَیَغِیبَنَّ غَیْبَهً لَا یَنْجُوا فِیها مِنْ الْهَلْکَهِ إلّا مَنْ ثَبَّتَهُ اللهُ (عزَّ و جلَّ) عَلی الْقَولِ بِإمَامَتِهِ وَ وَفَقَهُ فِیها لِلدُّعاءِ بِتَعْجِیلِ فَرَجِهِ(732)؛ به خدا سوگند که او غیبتی [سخت] می کند. در آن غیبت، از هلاکت نجات نمی یابد، مگر کسی که خدای (عزَّ و جلَّ) او را بر قول به امامت آن حضرت ثابت بدارد و او را در عصر غیبت بر دعای به تعجیل فرج او موفق بدارد».
از سوی دیگر، صاحب زمان (علیه السلام) در موارد زیادی، شیعیان را به دعای برای فرج خویش توصیه کرده است؛ برای مثال، آن حضرت در پایان توقیع به جناب اسحاق بن یعقوب می فرماید:
«أَکْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِیلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِکَ فَرَجُکُمْ(733)؛ برای تعجیل در فرج، زیاد دعا کنید که همانا آن فرج شماست».
درباره زمان و نحوه دعا برای فرج امام عصر (علیه السلام) توصیه های زیادی از سوی اولیای دین بیان شده است که در ذیل به برخی از آنها اشاره می شود:
الف) در منهاج العارفین آمده است: «مستحب است انسان پس از نماز صبح صد مرتبه بگوید: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»(734).
ب) مرحوم شیخ بهائی نقل می کند: «پس از نماز صبح و در حالی که با دست راست، محاسن خود را و کف دست چپ را به سوی آسمان می گیری، هفت مرتبه می گویی: یَا رَبَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَ آلِ مُحَمَّد»(735).
ج) علامه مجلسی در کتاب المقباس نقل کرده است: «در تعقیب نماز صبح پیش از آنکه با کسی صحبت کند صد بار بگوید: یَا رَبَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَ آلِ مُحَمَّد وَاْعتِقْ رَقَبَتی مِن النّارِ»(736).
د) کتاب جمال الصالحین از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است که حضرت فرمودند: «از حقوق ما بر شیعیان این است که پس از هر نماز واجب، دست خود را به چانه گرفته و سه بار بگویند: یَا رَبَّ مُحَمَّدٍ عَجِّلْ فَرَجَ آلِ مُحَمَّد یَا رَبَّ مُحَمَّدٍ إحْفِظْ غَیْبَهَ مُحَمَّدٍ، یا رَبّ مُحَمَّدٍ إنْتَقِمْ لإبْنَهِ مُحَمَّدٍ (صلّی الله علیه و آله و سلّم)»(737).
هـ) مرحوم شیخ طوسی در کتاب مختصر المصباح در جایی که وظیفه های شب جمعه را ذکر می کند، صد بار این دعا را سفارش می کند: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ أَهْلِکْ عَدُوَّهُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِین»(738).
دعا و زمزمه عاشقانه:
دعا بهترین وسیله ارتباط انسان با خدای خویش، ناشی از شناخت انسان از عجز خویش و اظهار کرنش در برابر آفریدگار است. انسان مؤمن، امید خود را از غیر خدا قطع، و دست نیاز به سوی خدای بی نیاز دراز می کند و رفع مشکلات خویش را تنها از او می خواهد. درباره موضوع امام زمان (علیه السلام) دعاها و زیارتهای مخصوصی وارده شده است که به برخی از آنها اشاره می شود:
الف) دعای ندبه:
مرحوم علامه مجلسی در بحار الأنوار دعای شریف ندبه را از سید بن طاووس از بعضی از اصحاب نقل می کند و می گوید که محمد بن علی بن ابو قره می گوید: «دعای ندبه از کتاب محمد بن حسین بن سفیان بزوفری برای من نقل شد، و گفته شده است که آن دعا برای صاحب الزمان (علیه السلام) است و مستحب است در اعیاد چهارگانه (جمعه، عید فطر، قربان، غدیر) خوانده شود»(739).
ب) دعای عهد:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «کسی که چهل بامداد، خدای را با دعای عهد بخواند، از یاوران قائم ما خواهد بود و اگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد، خداوند او را از قبر بیرون می آورد»(740).
نبرد انتظارها:
بشر سالها است که در آرزویی بس بزرگ بی قرار است. توده های مواج و عظیم انسانی، هر کدام به فراخور حال و مجال دین خویش در انتظار تشکیل آرمان شهری دنیایی اند؛ جهان شهری که عدالت، رهیدگی از بند اسارتها و دلبستگی شیرین معنوی چاشنی آن باشد؛ از این رو اعتقاد به آخرالزمان و ظهور منجی و اصلاحگر توانمند و بزرگ جهانی از آرمانهای مشترک تمام ادیان و مذاهب زنده دنیا به شمار می رود؛ اما این مسئله در مذهب شیعه به گونه ای متمایز مطرح است؛ چرا که هویت اساسی شیعه و رمز ماندگاری، پویش و جوشش آن در طول تاریخ در پیوند با اندیشه سرخ حسینی و امید سبز مهدوی معنا می شود.
شیعیان، همواره با تنی زجر دیده و محنت کشیده، ولی با چشمانی پر از انتظار، دلهایی مالامال از نور امید و دستانی توانمند و شورآفرین، دل در گرو آمدن آن یار غایب از نظر داشته اند. در هم تنیدگی شور سرخ و انتظار سبز برای شیعه، هویتی پیچیده پدید آورده است. همین ویژگی است که سبب به خطا رفتن بسیاری از تحلیلها شده، آنان را در دام عینیت گرایی می اندازد.
واقعه انقلاب اسلامی و بنیانهای شیعی آن از سویی و از دیگر سو توان چشمگیر و طاقت بالای آن در پشت سر نهادن بحرانهای پدید آمده از سوی دشمنانش، نگاه بسیاری را به سوی شیعه جلب کرده است؛ اما آنچه دغدغه این نوشتار را فراهم ساخته است، اثبات اندیشه انتظار از دیدگاه شیعه یا دیگر ادیان نیست(741)؛ بلکه این مقاله در صدد است تا دیدگاه معتقدان به منجی را درباره چگونگی رسیدن وی به قدرت، ملاحظه و بررسی کند.
پیشاپیش، ذکر این نکته لازم است که با توجه به شرایط موجود جهانی، یعنی تسلط جهان یهودی - مسیحی بر فناوری و سیطره مسلمانان بر بخش عظیمی از ذخایر انرژی و نقاط راهبردی دنیا، این گفتار نیز بیشترین توان خود را در این زمینه به کار خواهد گرفت.
هندوئیسم و اندیشه انتظار:
پیروان هندوئیسم مانند دیگر ادیان در قیام نجات بخش هیچ تردیدی روا نمی دارند و در کتابهای گوناگون خود با صراحت از آن سخن به میان می آورند.
در کتاب جوک - یکی از کتب هندیان - در رابطه با ویژگیهای مصلح چنین آمده است: «سرانجام، دنیا به کسی برمی گردد که خدا را دوست دارد و از بندگان خاص او باشد و نام او فرخنده و خجسته باشد»(742).
و در جای دیگر شاکمونی پیامبر هندوها در کتاب خود نسبت منجی را به سید خلایق می رساند و ثمره قیام وی را خاطر نشان می سازد: «پادشاهی دنیا به فرزند سید خلایق دو جهان، کشن بزرگوار تمام شود. او کسی باشد که بر کوههای مشرق و مغرب دنیا حکم براند و بر ابرها سوار شود و دین خدا یک دین شود و دین خدا زنده شود»(743). یا آنکه هدایت انسانها را از ویژگی حکومت وی دانسته و در کتاب دداتک این گونه می آورد: «دست حق در آید و جانشین آخر ممتاطا ظهور کند و مشرق و مغرب عالم را بگیرد و همه جا خلایق را هدایت کند»(744).
جالب آنجا است که هندوئیسم اگر چه به رفق، مدارا، فردگرایی و گریز از اجتماع مشهور است؛ اما در رابطه با قیام آخرالزمان، از واژه هایی همچون: شمشیر، هلاکت شریران و... سود می برد.
هندوها رهبر آخرالزمان را با نام کلکی و یکی از جلوه های ده گانه خدای حفظ کننده (ویشنو) Vishnu می دانند و وی را این گونه ترسیم می کنند: «این مظهر ویشنو در انقضای کلی یا عصر آهن، سوار بر اسبی سفید، در حالی که شمشیر برهنه درخشانی به صورت ستاره دنباله دار در دست دارد، ظاهر می شود و شریران را هلاک می سازد و خلقت را از نو تجدید و پاکی را رجعت می دهد. این مظهر دهم در انتهای عالم، ظهور خواهد کرد»(745).
اما آنچه مهم است آن است که هندوئیسم به همین میزان پیشگویی بسنده کرده، به هیچ عنوان در صدد مغلوب سازی اندیشه های رقیب برنمی آید؛ یعنی از هندوئیسم یک اندیشه غالب و پیروز نمی سازد و آن را به صورت دینی جهانْ شمول - که طاقت بر دوش کشیدن حکومت جهانی را دارد - معرفی نمی کند.
زرتشتیان:
در هزاره گرایی زردشتیان، انتظار ظهور سه منجی از نسل زردشت مطرح است. این اصلاح طلبان، یکی پس از دیگری جهان را پر از داد خواهند کرد. هوشیدر، هزار سال پس از زردشت، هوشیدر ماه، دو هزار سال پس از وی و سوشیانس سه هزار سال پس از صاحب اوستا خواهد آمد و با ظهور او جهان، پایان خواهد یافت(746).
جاماسب حکیم در کتاب جاماسب نامه، به نقل از زردشت، جزئیات ظهور سوشیانس را می آورد: «مردی بیرون آید از زمین تازیان، بر آیین جد خویش با سپاه بسیار روی به ایران نهد و آبادانی کند و زمین را پر از داد کند. سوشیانس، نجات دهنده بزرگ، دین را به جهان رواج دهد، فقر و گرسنگی را ریشه کن سازد، ایزدان را از دست اهریمن نجات داده، مردم جهان را هم فکر، هم گفتار و هم کردار کند»(747).
در یکی دیگر از کتابهای مذهبی زردشتیان، این گونه می خوانیم: «لشکر اهریمنان با ایزدان دائم در روی خاکدان، محاربه و کشمکش دارند و غالبا پیروزی با اهریمنان باشد. آن گاه پیروزی بزرگ از طرف ایزدان می شود و اهریمنان را منقرض می سازند و بعد از پیروزی ایزدان و برانداختن تبار اهریمنان، عالم کیهان به سعادت اصلی خود رسیده، بنی آدم بر تخت نیک بختی خواهد نشست»(748).
همان گونه که پیداست، آیین زردشت، سوشیانس را از تبار زردشت می داند؛ اما در حکایتی غیرمتعصبانه، منجی را متدین به آیین جد خویش دانسته، سرزمین اعراب را آغاز گاه قیام معرفی می کند.
در رویکرد پیروان اوستا به آخرالزمان نیز مانند هندوئیسم، یک نگاه حکایت گرایانه به چشم می خورد. زردشتیان، ضمن آنکه بر نبرد خیر و شر تأکید می کنند؛ اما به روشنی مرز آنها را مشخص نمی سازند؛ از این رو نمی توان اندیشه هزاره گرایی زردشتیان را تفکری هماورد طلب و ستیزه جو به شمار آورد.
یهودیان و مسیح موعود:
آن گونه که بررسیها نشان می دهد، پیش از اسارت قوم یهود و آوارگی آنان به دست آشوریان، اندیشه ظهور منجی در ادبیات مذهبی، غیرمذهبی، اساطیر، افسانه ها و روایات مکتوب و شفاهی بنی اسرائیل جایی نداشته است.
تنها در سده دوم پیش از میلاد بود که ظهور نجات بخش قوم خدا در اذهان و افکار یهود توسعه یافت(749) و دانیال نبی به دنبال رنجهای پیاپی قوم یهود، پایان زجرها را نوید داد: «و در ایام این پادشاهان، یهوه، خدای آسمانها سلطنتی را که تا ابد جاوید می ماند، بر پا خواهد کرد و این سلطنت به قومی دیگر غیر از بنی اسرائیل منتقل نخواهد شد؛ بلکه تمامی آن سلطنتها را خرد کرده، مغلوب خواهد ساخت و خودش برای همیشه پایدار و جاودان خواهد ماند»(750).
اشعیای پیامبر نیز در پیشگوییهای خود مژده آمدن مسیح را داد و گفت: «برای ما ولدی و پسری بخشیده می شود که سلطنت بر دوش او خواهد بود و اسم او عجیب و مشیر و خدای قادر و پدر سرمدی و سرور و سلامتی خوانده خواهد شد. ترقی سلطنت و سلامتی او را بر کرسی داوود و بر کشور وی پایانی نخواهد بود تا آنکه انصاف و عدالت را برای همیشه استوار سازد»(751).
البته شایان توجه است که قوم یهود به عنوان مردمی دیندار، همواره به آینده خویش امیدوار بودند و این عبارت کتاب مقدس، میان یهودیان رایج بود که: «اگر چه ابتدایت صغیر بود، عاقبت تو بسیار رفیع شود»(752). با این وجود، آنان پس از نخستین ویرانی شهر قدس، همیشه در انتظار رهبر الهی، قدرتمند و پیروزی آفرین بودند تا اقتدار و شکوه «قوم برگزیده» را احیا کند.
یهودیان بر مبنای آنچه در زبور داوود آمده بود، خود را وارثان به حق خداوند می پنداشتند. در زبور آمده است: «زیرا که شریران، منقطع و متوکلان به خداوند، وارث زمین خواهند شد. هان! پس از اندک زمانی، شریر نخواهد بود؛ اما حکیمان (صالحان) وارث زمین خواهند شد و میراث آنها خواهد بود تا ابد الآباد؛ زیرا متبرکان خداوند، وارث زمین، و ملعونان وی منقطع خواهند شد»(753).
این اندیشه وقتی با پیشگوییهای صریح اشعیا در هم آمیخت، نیرو و امیدی تازه در رگهای یهود جریان یافت. ایشان کلام اشعیا را در حافظه خود به خوبی حفظ کردند و آن را دستمایه عشق به آینده ای روشن و افتخارآمیز قرار دادند؛ آنجا که می گوید: «نهالی از تنه، یسی (پدر داوود) بیرون آمده، شاخه ای از ریشه هایش خواهد شکفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت؛ یعنی روح حکمت و فهم و روح مشورت و روح معرفت و ترس از خداوند، خوشی او در ترس از خدا خواهد بود و موافق رؤیت چشم خود داوری نخواهد کرد و بر وفق سمع گوشهای خویش تنبیه نخواهد کرد؛ بلکه مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین به راستی حکم خواهد کرد. جهان را به عصای دهان خویش زده، شریران را به نفخه لبهای خود خواهد کشت. کمربند کمرش عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت».
سپس اشعیا به گونه ای کنایه آمیز به صلح جهانی در آن دوران اشاره می کند و ادامه می دهد: «گرگ با بره سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و پرواری با هم و طفل کوچک، آنها را خواهد راند... طفل شیر خواره بر سوراخ مار، بازی خواهد کرد و طفل از شیر باز داشته شده، دست خود را بر خانه افعی خواهد گذاشت و در تمامی کوه مقدس من، ضرر و فسادی نخواهد کرد؛ زیرا جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود؛ مثل آبهایی که دریا را می پوشاند»(754).
اما صفنیای پیامبر به نابودی رهبران دولتها اشاره می کند و آن را مقدمه جهانْ شمولی دین یهود می داند. او می گوید: «به منظور گردآوری طوایف بشر بر یک دین حق، سلاطین دول مختلف را نابود کنیم. آن وقت برگردانیم به قومها لب پاکیزه را برای خواندن همگی به نام خدای و عبادت کردن ایشان به یک روش»(755).
همان گونه که تا کنون مشاهده فرمودید، اندیشه حکومت جهانی مصلح بر اساس دین یهود ویژگیهایی متفاوت از هندوئیسم و زردشت دارد؛ زیرا آنان:
1. خود را قوم برگزیده و وارث زمین می دانند؛
2. منجی را از نسل داوود دانسته، از این رو وی را متدین و مروج آیین موسایی می پندارند؛
3. نبرد با سلاطین و دولتها و نابودی آنان را مقدمه حکومت جهانی منجی یهود برمی شمرند؛
4. معتقدند هر کس که در برابر نجات دهنده قرار گیرد شریر شمرده شده، مشمول عذاب و خذلان می شود.
اگر چه تمامی این موارد، از اندیشه انتظار نجات دهنده در دین یهود، تفکری مهاجم ترسیم می کند؛ اما واقعیت آن است که یهودیان در طول تاریخ به این مسائله از دریچه ای مذهبی نگریسته، انتظار را یک وظیفه مقدس به شمار آورده اند. تنها پس از ورود صهیونیسم سیاسی به دنیای یهود بود که زاویه نگاه برخی یهودیان به این مسئله عوض شد و تشکیل یک حاکمیت سیاسی را راهگشای «عصر مسیحا» دانستند.
هم اکنون صهیونیستها با سوء استفاده از تغییر نگرش به وجود آمده، خود را به عنوان منتظران واقعی مسیحا معرفی کرده، در پایان مراسم سالگرد بنیانگذاری رژیم اسرائیل (پنجم ماه ایار عبری)، پس از دمیدن در شیپور عبادت، این گونه دعا می کنند: «اراده خداوند، خدای ما چنین باد که به لطف او شاهد سپیده دم آزادی باشیم و نفخ صور مسیحا گوش ما را نوازش دهد»(756).
بی گمان طرز تلقی صهیونیسم از مقوله انتظار و ظهور منجی، یکی از بینش های چالش آفرین و بحران ساز فراروی معتقدان به آخرالزمان است؛ چرا که تکیه بیش از اندازه بر نژاد و قومیت، این مکتب را دچار نوعی تمامیت خواهی غیر عادلانه کرده و ظرفیتهای گفتگو را از آن گرفته است؛ از این رو انتظار مسیحا در اندیشه صهیونیسم، دچار نوعی فلج ذاتی است که توانایی مبادله افکار و تفاهم را ندارد(757).
مسیحیان و بازگشت مسیح:
اندیشه بازگشت عیسی (علیه السلام) یکی از باورهای جامعه مسیحیت را تشکیل می دهد. این شوق و انتظار در بخشهای قدیمی تر عهد جدید مانند رساله اول و دوم پولس به تسالونیکیان به خوبی منعکس شده است؛ اما در رساله های بعدی مانند رساله های پولس به تیموتاؤس و تیطس، همچنین رساله پطرس، به بعد اجتماعی مسیحیت توجه شده است.
این مسئله از آنجا ناشی می شد که با گذشت زمان پی بردند که بازگشت مسیح بر خلاف تصور آنها نزدیک نیست(758)؛ هر چند اقلیتی از آنان بر این عقیده باقی ماندند که عیسی به زودی خواهد آمد و حکومت هزار ساله خود را تشکیل خواهد داد؛ حاکمیتی که به روز داوری پایان خواهد یافت. از همین رو از دیر، باز گروههای کوچکی به نام هزاره گرا در مسیحیت پدید آمدند که تمام سعی و تلاش خود را صرف آمادگی برای ظهور دوباره عیسی در آخرالزمان می کنند(759).
البته وجود آیاتی در انجیل، این حالت انتظار را تشدید می کند و با اشاره به تعیین نشدنِ وقت ظهور، آن را ناگهانی معرفی می کند؛برای مثال در انجیل متا از زبان عیسی (علیه السلام) این گونه نقل شده است: «شما نمی توانید زمان و موقع آمدن مرا بدانید؛ زیرا این فقط در ید قدرت خداست. هیچ بشری از آن لحظه (زمان ظهور) آگاهی ندارد؛ حتی فرشتگان؛ تنها خدا آگاه است»(760).
یا آنکه در انجیل لوقا این چنین آمده است: «مسیح می گوید: همیشه آماده باشید؛ زیرا من زمانی می آیم که شما گمان نمی برید»(761).
روشن نگه داشتن چراغ انتظار در لابه لای انجیل به چشم می خورد؛ مثلا در انجیل آمده است: «کمرهای خود را ببندید و چراغهای خود را افروخته بدارید. باید مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را می کشند که چه وقت از عروسی مراجعت کند تا هر وقت آید و در را بکوبد، بی درنگ برای او باز کنند. خوشا به حال آن غلامان که آقای ایشان چون آید، ایشان را بیدار یابد. پس شما نیز مستعد باشید؛ زیرا در ساعتی که شما گمان نمی برید، پسر انسان می آید»(762).
مسیحیت، ضمن تأکید بر غیر منتظره بودن بازگشت عیسی، هدف از این بازگشت را ایجاد حکومتی الهی در راستای حکومت الهی آسمانها ارزیابی می کند(763).
افزون بر این، ظهور مسیح را یگانه راه حل برای ادامه حیات و زندگانی بر می شمرد(764) و عیسی را منجی انسانها و پادشاه پادشاهان معرفی می کند(765). وی بر اساس سخنان دانیال نبی؛ سیستم اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، تربیتی و مذهبی جهان را عوض خواهد کرد و جهانی بر مبنای راه و روش خدا بنا می کند(766). مسیحیان همچنین برای ظهور حضرت عیسی بن مریم، علاماتی قائل اند: «عنقریب پس از آن آزمایش سخت، روزگاران خورشید تیره و تار می شود و ماه نور خود را از دست خواهد داد و ستارگان افول خواهند کرد و قدرتهای آسمانی نیز به لرزه در خواهند آمد و سپس آثار و علائم ظهور آن مرد آسمانی اشکار خواهد شد و سپس تمامی قبایل زمین نگران و غمگین می شوند و آن گاه عیسی از ابرهای آسمان با جلال و شکوه و قدرت فرو خواهد آمد»(767).
در انجیل مرقس نیز ضمن تاکید بر مضامین گذشته، به جمع آوری یاران به دست مسیح اشاره شده است: «سپس عیسی با شکوه و جلال و قدرت خواهد آمد و فرشتگان تحت امر خود را به اطراف و اکناف عالم روانه خواهد کرد و منتخبان خود را از چهار گوشه جهان از بالاترین نقطه آسمان تا پایین ترین نقطه زمین جمع خواهد کرد»(768).
روایات اسلامی نیز بر آمدن حضرت مسیح (علیه السلام) صحه می گذارند؛ از جمله آنکه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَیُوشِکَنَّ أَنْ یُنْزِلَ فِیکُمُ ابْنُ مَرْیَمَ حُکْماً عَدْلاً وَ إمَاماً مُقْسِطَاً(769)؛ سوگند به آنکه جانم به دست او است به یقین عیسی بن مریم به عنوان داوری عادل و پیشوایی دادگر در میان شما فرود خواهد آمد».
همچنین مفسران در تفسیر آیه 159 سوره نساء آن را با بازگشت حضرت مسیح در آخرالزمان مرتبط می دانند و این آیه را در همین رابطه ارزیابی می کنند(770). به هر حال مسئله فرود آمدن مسیح (علیه السلام) و بازگشت وی در آخرالزمان از نقاط مشترک اندیشه انتظار نزد مسلمانان و مسیحیان است. البته اسلام در این باره، منجی موعود را مهدی (علیه السلام) و او را پیشوای آخرالزمان معرفی می کند: «کَیْفَ أَنْتُمْ إِذَا نَزَلَ ابْنُ مَرْیَمَ فِیکُمْ وَ إِمَامُکُمْ مِنْکُمْ(771)؛ چگونه خواهید بود، آن گاه که عیسی بن مریم در میان شما فرود آید و پیشوای شما از خودتان باشد». یا آنکه در روایتی دیگر از قول امام باقر (علیه السلام) نقل شده است: «یَنْزِلُ قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَهِ إِلَی الدُّنْیَا فَلَا یَبْقَی أَهْلُ مِلَّهٍ یَهُودِیٌّ وَ لَا نَصْرَانِیٌّ إِلَّا آمَنَ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یُصَلِّی خَلْفَ الْمَهْدِی(772)؛ [عیسی] پیش از قیامت، به دنیا فرود می آید و هیچ کس از ملت یهود و مسیحی نمی ماند، مگر آنکه پیش از مرگ به او ایمان آورد و [آن حضرت] پشت سر مهدی (علیه السلام) نماز می گذارد».
بی گمان بر هر پژوهشگر آگاه روشن است که روایات اسلامی و اعتقادات مسیحی درباره ظهور از نزدیکی فراوانی برخوردار است. مقایسه خبرهای رسیده از روایات اسلامی درباره پیشرفت غیر قابل تصور علوم در زمان ظهور(773)، ایجاد رفاه اجتماعی(774)، علائم ظهور(775) و دیگر موارد، با آنچه آمد به روشنی این مدعا را ثابت می کند.
این مسئله به خودی خود می تواند زمینه های گفتگو و هم اندیشی بین انتظار اسلامی و مسیحی را فراهم آورد. ناگفته نماند که حتی در برخی انجیلهای پذیرفته شده گروهی از پروتستانها، به روشنی از ظهور نجات دهنده ای صحبت به میان می آید که از فرزندان پیامبر عربی است: «مسیح در وصایای خود به شمعون پطرس می فرماید: ای شمعون! خدای من فرمود: تو را وصیت می کنم به سید انبیا که بزرگ فرزندان آدم و پیغمبران امی عربی است. او بیاید، ساعتی که فرج قوی شود و نبوت بسیار شود و مانند سیل جهان را پر کند»(776).
بازگشت مسیح از زاویه ای دیگر:
همان گونه که پیش از این گذشت، هزاره گرایی در میان مسیحیت، همواره وجود داشته است. این اندیشه در طول تاریخ، دارای اوج و افولهای بسیار بوده است؛ اما هم اکنون با گذر از قرن بیستم و ورود به قرن بیست و یکم، امیدهای تازه ای را پدید آورده است. با نگاهی به پایگاههای اینترنتی و حجم گسترده اطلاعات آنها، شور انتظار به راحتی قابل لمس است(777).
این مسئله به تنهایی خطرخیز نیست؛ اما اگر این مطلب را به علاوه وقوع انقلاب اسلامی، ادعای زمینه سازی ظهور - که به کمک برخی روایات نیز تأیید می شود-(778)، نگاه جهانْ شمول اسلام(779)، جذابیتهای ذاتی شیعه و محتوای غنی آن در نظر بگیریم، مسئله، پیچیده تر خواهد شد.
اگر به آنچه گذشت؛ تمامیت طلبی غرب، نظریه جهانی سازی، اندیشه پایان تاریخ فوکویاما و جنگ تمدنها را بیفزاییم خواهیم دید، اندیشه انتظار یکی از میادین چالش خیز بین جهان اسلام به ویژه ایران و دنیای غرب است. ساخت فیلمهای روز استقلال، آرماگدون و ماتریس در پایان دهه نود و نوشته آداموس در دهه هشتاد نمادی از همین تقابل است؛ تقابلی که با گذشت زمان، روز به روز جدی تر می شود.
منتظران هارمجدون (آرماگدون):
یکی از مواردی که همواره در اندیشه انتظار مسیحیت و اسلام به عنوان چالش مطرح شده است، نبرد آخرالزمان است. با نگاهی به تاریخ اروپا و آمریکا می بینیم که در مقاطعی حساس، رهبران آنان با اشاراتی کوتاه و بسیار مبهم، مطالبی را بیان می داشتند که حکایتگر اندیشه های درونی حاکم بر آنها بوده است.
وقتی ناپلئون به دشت جرزال، میان جلیله و سامریه - حوالی کرانه غربی رود اردن - رسید، گفت: «این میدان، بزرگ ترین نبرد جهان است»(780). وی این مطلب را بر اساس آموزه های انجیلی ابراز داشت؛ اما به نظر نمی رسد هیچ پژوهشگر مسلمانی این گفتار وی را که در تاریخ ثبت شده است، توجه، تجزیه و تحلیل کرده باشد.
بیش از صد سال بعد، فرانسه توانست با سوء استفاده از ضعف امپراتوری عثمانی، سوریه و لبنان را به دست آورد. در آن زمان، ژنرال گورو، فرمانده فرانسوی و فاتح دمشق، پای خود را با تنفر و تکبر تمام بر مزار صلاح الدین ایوبی گذاشت و اظهار داشت: «هان ای صلاح الدین! ما بازگشتیم».
این رفتار متفرعنانه مخصوص این فرمانده فرانسوی نبود. آلن بی، ژنرال انگلیسی نیز که خود در جنگی دیگر در زمان جنگ جهانی اول در هارمجدون، پیروزی ارزشمندی را به دست آورده بود، هنگام ورود به قدس، سرمست از پیروزی خویش در برابر کنیسه قیامت ابراز داشت: «امروز جنگهای صلیبی به پایان رسید». این حادثه برای یهودیان از چنان اهمیتی برخوردار بود که اسرائیل زانگوئیل آن را جنگ هشتم صلیبی نامید(781).
در ادامه، خط سیر این اندیشه را در رفتار جنگجویانه آیزنهاور، رئیس جمهور جمهوری خواه آمریکا در دهه پنجاه، پی می گیریم. وی اعلام کرد: «بزرگ ترین جنگی که در پیش داریم جنگی برای تسخیر افکار انسانها است»(782)؛ اما وی ابراز نداشت که سخن وی در واقع، روشی برای تحقق نظریه حمبس برونهام در کتاب مبارزه برای جهان است که نوشته بود: «هدف ما ایجاد دولت جهانی آمریکایی است، به گونه ای که با دول جهان به رقابت برخیزد»(783).
در پی این طرز تفکر تند و مهار گسیخته در دهه هشتاد با جنگ ستارگان ریگان، تفکر مذهبی وی درباره مشیت الهی، جنگ برای نابودی دشمنان خدا و حکومت هزار ساله مسیح(784) روبه رو می شویم. پس از ریگان، بوش - پدر - با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نظریه «نظم نوین جهانی» را مطرح می سازد. فرزند او پس از حوادث یازده سپتامبر بار دیگر با نبش قبر اندیشه ها و انگیزه های مدفون مذهبی، از جنگهای صلیبی سخن می گوید و کشورهای ایران، عراق و کره شمالی را محور شرارت می نامد.
نگاه تفوق جویانه و نامدارای غرب به مسلمانان با فراز و نشیبهای مصلحتی در طول چند قرن اخیر به خوبی روشن است. اکنون این پرسش مطرح می شود که آیا همه این اظهار نظرها اتفاقی است؟ و از نگرش لیبرالیستی غرب ناشی می شود یا برآیندی از ناگفته های ذهنی و عقیدتی غربیان است که با بیانهای گوناگون ابراز می شود؟ از سوی دیگر آیا این نگاه خصمانه در اندیشه انتظار منجی آخرالزمان نیز ردپایی از خود برجا گذاشته است یا خیر؟
گریس هال سل در جستجوی پاسخ برای این پرسشها کتاب «تدارک جنگ بزرگ» را به رشته تحریر در آورده است. این نویسنده مسیحی آمریکایی به ریشه یابی دشمنیهای غرب پرداخته، با دلایل گوناگون و مستند، این نظریه را اثبات می کند که برخی موضع گیریها و رفتارهای خصمانه یا دوستانه از سوی برخی سردمداران کشورهای قدرتمند مسیحی، ناشی از یک عامل عقیدتی است؛ عاملی که از سوی حرکتهای راست افراطی مسیحی به شدت در جامعه مسیحی تبلیغ می شود و تا کنون با اقبال خوبی رو به رو بوده است. این عامل چیزی جز «آخرالزمان» نیست؛ نبردی که در دره مجدون رخ خواهد داد.
بر اساس این روایت عهد عتیق، پیکاری بزرگ بین ارتش دویست میلیونی شرق از سویی و از سوی دیگر ارتش یهودی - مسیحی به وقوع خواهد پیوست. نبرد هارمجدون هم زمان با بازگشت «مسیح» روی خواهد داد و بر اساس تأویلهای گروهی از کشیشان پروتستان در این جنگ از سلاحهای هسته ای استفاده خواهد شد(785):
«ای پسر انسان! نظر خود را بر جوج که از زمین مأجوج و رئیس روش و ماشک و توبال است، بدار و بر او نبوت نما و بگو خداوند «یهوه» چنین می فرماید: اینک من ای جوج! رئیس روش و ماشک و تو بال بر ضد تو هستم و تو را برگردانیده، قلاب خود بر چانه ات می گذارم و تو را با تمامی لشکرت بیرون می آورم. اسبان و سواران که جمیع ایشان با اسلحه تمام آراسته جمعیت عظیمی با سپرها و مجنها و همگی اینها شمشیر به دست گرفته، فارس و کوش و فوط با ایشان و جمیع ایشان با سپر و خود، جومرو تمامی افواجش و خاندان توجرمه از اطراف شمال با تمامی افواجش و قومهای بسیاری همراه تو. پس مستعد شو و تو و تمامی جمعیت که نزد تو جمع شده اند، خویشتن را مهیا سازید و تو مستحفظ ایشان باش. بعد از روزهای بسیار از تو تفقد خواهد شد و در سالهای آخر به زمینی که از شمشیر استرداد شده است، خواهی آمد که از میان قومهای بسیار بر کوههای اسرائیل که به خرابه های دائمی تسلیم شده بود، جمع شده است و آن از میان قومها بیرون آورده شده و تمامی اهلش به امنیت ساکن می باشند»(786).
افزون بر این آیات که به چگونگی تشکیل سپاهیان مهاجم و پایان خوش جنگ می پردازد، برخی دیگر از آیات، جنبه های دهشتبار نبرد را روشن می سازند: «خداوند یهوه می گوید در آن روز یعنی در روزی که جوج به زمین اسرائیل بر می آید، همانا حدت خشم من به بینی ام خواهد برآمد... هر آینه در آن روز، تزلزل عظیمی در زمین اسرائیل خواهد شد، و ماهیان دریا و مرغان هوا و حیوانات صحرا و همه حشراتی که بر زمین می خزند و همه مردمانی که بر روی جهان اند، به حضور من خواهند لرزید و کوهها سرنگون خواهد شد و صخره ها خواهد افتاد و جمیع حصارهای زمین، منهدم خواهد شد»(787).
در کتاب زکریای نبی به چگونگی کشته شدن جنگاوران مهاجم اشاره می شود: «گوشت ایشان در حالتی که بر پای های خود ایستاده اند، کاهیده خواهد شد و چشمانشان در حدقه گداخته خواهد شد و زبان ایشان در دهانشان کاهیده خواهد شد»(788).
شدت حادثه و تعداد کشتگان در این نبرد عظیم، آن چنان زیاد است که در مکاشفه یوحنا از آن به عنوان ضیافت خداوند برای پرندگان یاد می شود: «و دیدم فرشته ای را در آفتاب ایستاده که به آواز بلند، تمامی مرغانی را که در آسمان پرواز می کنند ندا کرده، می گوید: بیایید و به جهت ضیافت عظیم خدا فراهم شوید، تا بخورید گوشت پادشاهان و گوشت سپه سالاران و گوشت جباران و گوشت اسبان و سواران آنها و گوشت همگان را چه آزاد، چه غلام و چه صغیر و چه کبیر»(789).
این روایات عهد عتیق و انجیل، شباهت بسیاری با واقعه و نبرد قرقیسیا(790) در روایات شیعی دارد؛ برای مثال به روایتی از امام صادق (علیه السلام) در همین باره توجه فرمایید: «إِنَّ للهِ مَائِدَهً وَ فِی غَیْرِ هَذِهِ الرِّوَایَهِ مَأْدُبَهً بِقِرْقِیسَا یَطْلُعُ مُطْلِعٌ مِنَ السَّمَاءِ فَیُنَادِی یَا طَیْرَ السَّمَاءِ وَ یَا سِبَاعَ الْأَرْضِ هَلُمُّوا إِلَی الشِّبَعِ مِنْ لُحُومِ الْجَبَّارِینَ(791)؛ همانا برای خداوند در قرقیسیا سفره ای است که سروش آسمانی [از آن] خبر می دهد. پس ندا می دهد ای پرندگان آسمانی و ای درندگان زمین! برای سیر شدن از گوشت ستمکاران شتاب کنید».
حضرت باقر (علیه السلام) نیز ضمن تأکید بر شدت واقعه می فرماید: «همانا واقعه برای فرزندان عباس و مروانی در قرقیسیا روی خواهد داد که نوجوان را پیر می کند و خداوند هر گونه یاری رااز آنان دریغ داشته، به پرندگان آسمان و درندگان زمین الهام می کند تا از گوشت ستمگران سیر شوند»(792).
بر اساس تحلیلهای معتقدان نبرد آخرالزمان جمعیت جهان، طی وقایع و حوادث ظهور از بین خواهند رفت: «خداوند می گوید که در تمامی زمین، دو حصه منقطع شده خواهند مرد و حصه سوم در آن باقی خواهند ماند و حصه سوم را از میان آتش خواهم گذرانید و ایشان را مثل قال گذاشتن نقره، قال خواهم گذاشت و مثل مصفا ساختن طلا، ایشان را مصفا خواهم نمود و اسم مرا خواهند خواند و من ایشان را اجابت نموده، خواهم گفت: ایشان قوم من هستند و ایشان خواهند گفت که یهوه خدای ما می باشد»(793).
این نگاه نیز با روایات اسلامی مطابقت دارد؛ چرا که از امیرمؤمنان در این باره نقل شده است: «لا یَخْرُجُ الْمَهْدِیُّ حَتَّی یُقْتَلَ ثَلاثٌ وَ یَمُوتَ ثَلاثٌ وَ یَبْقی ثَلاثٌ(794)؛ مهدی، زمانی خروج خواهد کرد که مردمان کشته شوند، بمیرند، باقی مانند».
مجموع روایات توراتی و انجیلی، دستاویزی قابل اعتنا به دست هزاره گرایان مسیحی و پیروان تندرو مشیت الهی داده است. البته شایان توجه است که پیروان این نظریه، حتی به متحدان یهودی خود نیز رحم نمی کنند و ضمن آنکه معتقدند میلیونها نفر از یهودیان در این جنگ کشته می شوند، آینده عده باقی مانده را چنین ترسیم می کنند: «پس از نبرد هارمجدون، تنها صد و چهل هزار نفر یهودی زنده خواهند ماند و همه آنان، چه مرد، چه کودک، در برابر مسیح، سجده خواهند کرد و به عنوان مسیحیان نو آیین، خود به تبلیغ کلام مسیح خواهند پرداخت»(795).
با وجود اصرار معتقدان به نبرد آخرالزمان بر واژه هارمجدون، این کلمه تنها یک بار در انجیل مطرح شده است(796)؛ اما با این حال، این تفسیر جنگ طلبانه در جوامع مسیحی به شدت بازتاب می یابد؛ به گونه ای که در سال 1985 م این گونه تفسیرها - که در قالب برنامه های تلویزیونی ارائه می شد - تنها در آمریکا حدود شصت میلیون مخاطب را به خود جذب کرده بود.
همچنین فروش کتاب «مرحوم سیار، بزرگ زمین» که در همین باره نوشته شده بود به مرز هجده میلیون نسخه رسید و در سراسر دهه هفتاد پر فروش ترین کتاب پس از انجیل به شمار می رفت(797).
هم اکنون آمریکاییان به بیش از هزار و چهارصد ایستگاه رادیویی گوش فرا می دهند که برنامه های مذهبی پخش می کنند(798) و هشتاد هزار کشیش بنیاد گرای پروتستان، روزانه از چهارصد ایستگاه رادیویی به تبلیغ مرام و مکتب خویش می پردازند. از این تعداد، اکثریت آنها را هواخواهان مشیت الهی (نبرد پیروزمند مسیحیان در آخرالزمان) تشکیل می دهند(799).
این مبلغان جنگ که بیشتر درباره حمایت خداوند از مسیحیان و عظمت و آینده درخشان ایشان سخن می گویند، با استفاده از شبکه های تلویزیونی خویش، هم اکنون حدود شصت کشور را تحت پوشش قرار داده اند. قابل ذکر است که یکی از ایستگاه های تلویزیونی مروج این نوع دیدگاه در جنوب لبنان حضور فعال دارد.
یکی دیگر از فعالیتهای در خور توجه این گروه، تربیت یکصد هزار کشیش متعصب، و مدافع مسیحیت و جنگ طلب است که عمده فعالیت خود را در آمریکا متمرکز کرده اند. جالب است بدانیم مفسران و نظریه پردازان این نظریه تا پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی واژگانی همچون روش، ماشک، توبال، فارس و جومرو توجرمه را که به زعم اینان، حریفان اصلی نبرد مجدون را تشکیل می دهند، به ترتیب بر روسیه، مسکو، توبولسک (یکی از شهرهای شوروی سابق)، ایران، شمال آفریقا یا کشورهای اروپای شرقی و قزاقهای جنوب روسیه تطبیق می کردند. این گروه نسبتا قدرتمند با توجه به اعتقادات خویش، صلح یا سازش خاورمیانه را برخلاف مشیت الهی ارزیابی می کنند و ضمن آنکه روابط خویش را با دولت اسرائیل مستحکم می سازند، تشکیل رژیم صهیونیستی را مقدمه ظهور مسیح ارزیابی می کنند.
جری فاول که یکی از کشیشان معروف و از رهبران این گروههای افراطی است درباره روند صلح خاورمیانه و پیمان کمپ دیوید می گوید:
«به رغم انتظارهای خوش بینانه و دور از واقع بینی دولت ما، این قرارداد پیمان پایداری نخواهد بود. ما از صمیم قلب برای صلح در اورشلیم دعا می کنیم.
ما به یقین بالاترین احترامها را برای نخست وزیر اسرائیل و ریاست جمهوری مصر قائل هستیم، این دو نفر مردان بزرگی هستند و در این هیچ تردیدی نیست... اما هم شما، هم من می دانیم تا روزی که خداوندگار ما عیسی مسیح بر روی تخت داوود در اورشلیم (قدس) جلوس نکند، صلحی در خاورمیانه برقرار نخواهد شد»(800).
با تأسف بایستی اظهار داشت این دیدگاه افراطی تنها به پژوهشگران راست مسیحی و برخی کشیشان محدود نمی شود؛ بلکه رسوبات این طرز تلقی در یکی از مهم ترین نظریات سیاسی - راهبردی، یعنی نظریه جنگ تمدنها و در پیوند با اهداف دراز مدت قدرتهای بزرگ به خوبی قابل مشاهده است.
نظریه جنگ تمدنها که استخوان بندی سیاست خارجی و دفاعی آمریکا را شکل داده است درباره آینده جوامع بشری به ویژه دو تمدن اسلام و غرب، نگاهی نزدیک به مشیت طلبان مسیحی داشته، ابراز می دارد: «تقابل اصلی جوامع بشری برخورد فرهنگ اسلامی و فرهنگ غربی است»(801).
پایان سخن:
از مجموع مطالب گذشته، این حقیقت را می توان دریافت که بحث انتظار بین مثلث اسلام، مسیحیت و یهودیت و به عبارتی ادیان ابراهیمی به صورت جدی مطرح است.
در این میان از آنجا که هویت شیعه در پیوند با مفهوم انتظار قوام می یابد و انقلاب اسلامی نیز داعیه دار همین بینش است، با قاطعیت می توان اظهار داشت که بار انتظار، بیش از دیگر مذاهب بر دوش شیعه دوازده امامی است. از سوی دیگر، برداشت سیاسی قدرت مدارانه صهیونیستها از مفهوم انتظار مسیحا و مسیحیان از بازگشت عیسی (علیه السلام) نقطه ای پرتنش را به وجود می آورد.
در عین حال، اندیشه انتظار موعود در شیعه با توجه به غنای محتوایی و گیرایی آن، فرصتی طلایی را در آغاز هزاره سوم به دست آورده است. استفاده هدفدار و روشمندانه از این فرصتها می تواند راه را بر اندیشه های رقیب ببندد یا دست کم آنان را بی رقیب نگذارد. در مقابل، بی توجهی و ناکارآمدی برنامه ها با توجه به شرایط موجود، ضمن آنکه راه نفوذ و هجوم را برای اندیشه های دیگر باز خواهد گذاشت، نتیجه ای جز نبرد انتظارها و پیرو آن، جنگ منتظران در پی نخواهد داشت.
مهدویت و مدعیان دروغین:
مقدمه:
اعتقاد به حضرت مهدی (علیه السلام) از زمان پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رواج داشته است. آن حضرت در موارد متعدد از غیبت طولانی، ظهور و قیام حضرت مهدی (علیه السلام) و ویژگی آن بزرگوار خبر داده اند. تقریباً بعد از واقعه کربلا و شهادت امام حسین (علیه السلام) ادعای مهدویت کم کم آغاز گشت و پس از شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) در سال (260 هـ .ق) و شروع غیبت صغرا، عده ای رسماً ادعای مهدویت، نیابت و بابیت کردند. مانند: محمد بن علی شلمغانی(802)، محمد بن علی بن هلال(803)، محمد بن نصیر نمیری(804)، احمد بن هلال کرخی(805)، حسین بن منصور حلاج(806)، ابو محمد حسن شریعی(807)، محمد بن عبد الله (نفس زکیه)(808)، علی محمد شیرازی(809)، غلام احمد خان (قادیانیه)(810)، مهدی سودانی (احمد بن عبد الله)(811)، و افراد دیگر که تا به امروز همچنان این نوع ادعاهای دروغ ادامه دارد(812). برخی از نویسندگان حدود چهل و شش نفر را نام برده اند که مدعی مهدویت بودند(813)؛ ولی قطعاً بیش از این تعداد است.
ادعاهای مدعیان:
تحقیقات به عمل آمده نشان می دهد که مدعیان دروغین هر کدام برخی از ادعاهای زیر را مطرح و با فریب و نیرنگ، دیگران را به خود جذب می کنند.
1. ادعای مشاهده یا ارتباط با امام زمان (علیه السلام).
2. ادعای ارتباط با عوالم غیب و ملکوت.
3. ادعای مهدویت و تعیین تاریخ ظهور.
4. ادعای داشتن عقل کل، علم لدنی و نفس گرم.
5. ادعای داشتن شعور کیهانی، علوم باطنی و انرژی عوالم هستی.
6. ادعای داشتن موکل، همزاد، جن و... .
7. ادعای پیشگویی و آینده نگری.
8. ادعای مؤثر بودن اذکار و اورادی غیر مأثوره که با روشهای مخصوص به دیگران ارائه می کنند.
9. ادعای خبر داشتن از ذخایر زیرزمینی و گنجهای پنهان.
10. ادعای داشتن چشم برزخی و آگاهی از سرّ و درون انسانها.
11. تکفیر اشخاصی که با عقاید آنان مخالفت می کنند.
12. گفتن دروغهای بزرگ با مهارت خاص و حساب شده برای جذب تک تک مدیران.
13. چهره کردن خود با عنوان شخصیتهای عرفانی و دارای مکارم معنوی و نائل شدن به مقام عالی معنوی مؤیَّد به تأییدات امام زمان (علیه السلام) تا حد مقرّبین آن حضرت.
انگیزه های مدعیان دروغین:
طبق تحقیق به عمل آمده می توان علل ادعای دروغین و انگیزه های مدعیان دروغین را در موارد زیر مورد توجه قرار داد:
1. جاه طلبی و قدرت خواهی: قدرت طلبی یکی از عوامل مهم در عملکرد فریب کارانه و جاه طلبانه این گروه است. آنان برای جلب عواطف و بدست آوردن قدرت و مقام به چنین ادعاهایی متوسل شده و ای بسا خود را مهدی نجات بخش معرفی می کنند. از جمله این گروه می توان مهدی عباسی را نام برد. پدرش منصور دوانقی ادعا کرد که پسرش مهدی عباسی همان مهدی موعود است.
2. شهرت طلبی: رسیدن به شهرت نیز از عوامل بسیار مهم در پیدایش مذهبهای ساختگی و ادعاهای دروغین است. از آثار بد این صفت رذیله آنست که انسان را برای دستیابی به شهرت و بزرگ شدن به سوی کارهای خطرناک می کشاند.
3. طمع ورزی: در زمان غیبت صغری برخی برای آنکه اموال امام زمان (علیه السلام) را به وکیل و نماینده واقعی اش تحویل ندهند، ادعای نیابت و بابیت کردند. در حال حاضر نیز برای اینکه برخی بتوانند نذورات و هدیه هایی که به عشق امام زمان (علیه السلام) از سوی خیل عظیم دوستداران امام عصر(عجّل الله فرجه) سرازیر می شود به خود اختصاص دهند، به چنین دروغ بزرگی مبتلا می شوند.
4. ضعف ایمان و باورهای دینی: یکی دیگر از عوامل چنین ادعاهای نادرستی، ضعف ایمان است. کسانی که ایمان قوی و باورهای محکم و عمیق داشته باشند، هرگز چنین اجازه ای به خود نمی دهند که مردم را از راه دین منحرف سازند و کار ابلیس را در پیش گیرند.
5. استفاده ابزاری: موضوع مهدویت همیشه مورد توجه جامعه اسلامی بوده و هست. این موضوعی است که تمام ادیان و مذاهب جهان به آن اذعان دارند، از این رو اعتقاد به ظهور شخصی مصلح در آخرالزمان و نجات نوع بشر از انواع و اقسام مصایب و تنگناها تقریباً به صورت عقیده مشترک میان همه مردم در آمده است. در برخی از زمانها، شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، موقعیت مناسبی برای برخی از افراد بوجود می آورد تا برای پیشبرد اهداف خاص خود از موضوع مهدویت بهره بردای کنند و با طرح ادعاهایی توجه مردم را به سوی خود جلب کنند.
6. نقشه استعمار: بعضی از مدعیان دروغین، بر اساس نقشه و خواست استعمارگران ادعای مهدویت کردند. استعمار پلید، برای درهم کوبیدن اسلام و ایجاد تفرقه و کینه توزی در جامعه اسلامی، نقشه های خائنانه بسیاری کشید. از جمله نقشه های شیطانی استعمار در این میدان ساختن مرامها و مسلکهای مختلف میان مسلمانان و بازی با مفاهیم و اعتقادات دینی آنان بود تا بدین وسلیه، بی ایمانی، سست باوری و تزلزل دلها را در جامعه اسلامی پدید آورد. از جمله چیزهایی که در این میدان از آن بهره بردند، اندیشه عقیده به مهدی موعود (علیه السلام) بود. در این راه برخی عناصر را به دلخواه خود تربیت کردند و به آنان دستور دادند ادعای مهدویت کنند و با همه امکانات در این راه به آنان یاری رساندند.

فصل هفتم: عصر ظهور

عصر ظهور در کلام امام باقر (علیه السلام):
مقدمه:
امامان معصوم (علیه السلام) به سبب اهمیت مسئله مهدویت و غیبت دوازدهمین حجت الهی در فرصتهای مناسب از عصر ظهور سخن گفته و شیعیان را با نشانه ها، علائم و ویژگیهای دولت کریمه حضرت قائم (علیه السلام) آشناساخته اند.
این آگاهیها و اطلاع رسانی آن ستارگان هدایت، باعث شده است که اهل ایمان و منتظران حکومت عدل حضرت مهدی (علیه السلام) بیش از پیش امیدوار و دلبسته آن عصر شده، نسلهای بعدی را نیز با این فرهنگ مأنوس کنند.
دلدادگان فرهنگ انتظار با همه مشکلات و گرفتاریهایی که دشمنان برایشان فراهم می آورند، هرگز امید به رسیدن آن روز دیدنی و لذتبخش را از دست نمی دهند؛ بلکه شوق و عشقشان بیشتر می شود و زیر لب زمزمه می کنند:

چه خوش باشد که بعد از انتظاری * * * به امیدی رسد امیدواری

سخن از خصوصیات انقلاب جهانی آن یار سفر کرده، زمانی شیرین تر می شود که امامان معصوم (علیه السلام) ویژگیها و نشانه های عصر ظهور حضرت قائم آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را برایمان توصیف کنند و بذر امید و آرزوی استقرار دولت کریمه امام زمان (علیه السلام) را در دلهای به انتظار نشسته مان شکوفا سازند تا رایحه دل انگیز دوران ظهور در روح و جسم انسانهایِ خسته از ظلم، ناعدالتی، فتنه و فساد، حیاتی تازه ببخشد.

اگر آن نایب رحمان ز درم بازآید * * * عمر بگذشته به پیرانه سرم بازآید
دارم امید خدایا که کنی تأخیری * * * در اجل تا به سرم تاج سرم بازآید
گر نثار قدم مهدی هادی نکنم * * * گوهر جان به چه کار دگرم بازآید
آنکه فرق سر من خاک کف پای وی است * * * پادشاهی کنم ار او به سرم بازآید
کوس نو دولتی از بام سعادت بزنم * * * گر ببینم که شه دین ز درم بازآید
می روم در طلبش کوی به کو، دشت به دشت * * * شخصم ار باز نیاید خبرم بازآید
«فیض» نومید مشو در غم هجران و منال * * * شاید ار بشنود آه سحرم، بازآید(814)

منتظران مژده باد:
امام باقر (علیه السلام) در گفتاری امیدآفرین و نشاط بخش به منتظران حقیقی آن حضرت چنین مژده می دهد:
«یَأْتِی عَلَی النّاسِ زَمانٌ یَغِیبُ عَنْهُمْ اِمامُهُمْ فَیاطُوبی لِلثّابِتِینَ عَلی أمْرِنا فِی ذلِکَ الزَّمانِ اِنَّ اَدْنی ما یَکُونُ لَهُمْ مِنَ الثّوابِ اَنْ یُنادِیَهُمُ الْبارِیء عَزَّ وَجَلَّ عِبادِی آمَنْتُمْ بِسِرّی وَصَدَّقْتُمْ بِغَیْبی فَأَبْشِرُوا بِحُسْنِ الثَّوابِ مِنّی(815)؛ زمانی بر مردم می آید که امامشان از منظر آنان غایب می شود. خوشا به حال آنان که در آن زمان در امر [ولایت] ما اهل بیت ثابت قدم و استوار بمانند. کمترین پاداشی که به آنان می رسد، این است که خدای متعال خطابشان می کند و می فرماید: بندگان من! شما به حجت پنهان من ایمان آوردید و غیب مرا تصدیق کردید. پس بر شما مژده باد که بهترین پاداش من در انتظارتان است».
آن گاه امام باقر (علیه السلام) ادامه داد: «خداوند متعال برای ارجگذاری از چنین منتظران راستینی به آنان می فرماید: شما مردان و زنان، بندگان حقیقی من هستید. رفتار نیک و شایسته تان را می پذیرم و از کردار ناپسندتان عفو می کنم و برای شما سایر گنه کاران را می آمرزم و بندگانم را به سبب شما با باران رحمت خود سیراب و از آنان بلا را دفع می کنم. ای عزیزترین بندگان من! اگر شما نبودید، عذاب دردناک خود را به مردم نافرمان نازل می کردم»(816).
یاران وفادار:
پیشوای پنجم (علیه السلام) در توصیف یاران حضرت مهدی (علیه السلام) که در زمان غیبت، خود را برای شرکت در قیام جهانی آن حضرت آماده می کنند، به ابو خالد کابلی فرمود: «من به گروهی می نگرم که در آستانه ظهور از طرف مشرق زمین به پا می خیزند. آنان به دنبال طلب حق و ایجاد حکومت الهی تلاش می کنند. بارها از متولیان حکومت اجرای حق را خواستار می شوند؛ امّا با بی اعتنایی مسئولان مواجه می شوند. وقتی که وضع را چنین ببینند، شمشیرهای خود را به دوش می نهند و با اقتدار و قاطعیت تمام در انجام خواسته شان اصرار می ورزند تا اینکه سردمداران حکومت نمی پذیرند و آن حق طلبانِ ثابت قدم، به قیام و انقلاب ناگزیر می شوند و کسی نمی تواند جلوگیرشان شود. این حق جویان وقتی که حکومت را به دست گرفتند، آن را به غیر از صاحب الامر (علیه السلام) به شخص دیگری نمی سپارند. کشته های اینها همه از شهیدان راه حق محسوب می شوند».
حضرت باقرالعلوم (علیه السلام) در اینجا به ابو خالد کابلی جمله ای زیبا فرمود که می تواند نصب العین همه منتظران لحظات ظهور باشد. آن حضرت فرمود: «أمّا إِنِّی لَوْ أدْرَکْتُ ذلِکَ لأسْتَبْقَیْتُ نَفْسی لِصاحِبِ هذَا الأمْرِ(817)؛ مطمئنا بدان! اگر من آن روزگاران را درک کنم، جانم را برای فداکاری در رکاب حضرت صاحب الامر (علیه السلام) تقدیم می دارم».
امام پنجم (علیه السلام) دربارهاستقامت و استواری یاران حضرت مهدی (علیه السلام) به آیه ای از قرآن استناد کرد و در تفسیر آیه ﴿فَاِذا جاءَ وَعْدُ اُوْلهُما بَعَثْنا عَلَیْکُمَ عِبادا لَنا اُولی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَکانَ وَعْدا مَفْعُولاً﴾ (اسراء: 5) «هنگامی که نخستین وعده فرا رسد، گروهی از بندگان پیکارجویِ خود را بر ضد شما برمی انگیزیم [تا شما را سخت درهم کوبند و برای به دست آوردن مجرمان] خانه ها را جستجو می کنند و این وعده ای قطعی است». فرمود: «این بندگان پیکارجو و مقاوم که به طرفداری از حق به پا می خیزند، همان حضرت قائم و یاران وفادار او هستند»(818).
جهان در آستانه ظهور:
در آستانه ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) اوضاع جهان به بدترین وضع خود می رسد و ظلم، ناعدالتی، تبعیض و تضییع حقوق دیگران به بدترین وضع خود تبدیل می شود و مردم از هر شخص و حکومتی ناامید می شوند و به دنبال روزنه امید و ندای عدالتی می گردند که آنان را از آن منجلاب ستم و از چنگال زورمداران و مستکبران نجات بخشد. مردم، چنان از دست دروغگویان فتنه انگیز و فرصت طلب به تنگ می آیند که شب و روز، آرزوی قیام منادی عدالت را در سر می پرورانند.
حضرت امام باقر (علیه السلام) فضای تاریک جهان، را پیش از ظهور این گونه بیان می کند: «لا یَقُومُ الْقائِمُ اِلاّ عَلی خَوْفٍ شَدیدٍ مِنَ النّاسِ وَزَلازِلَ وَفِتْنَهٍ وَبَلاءٍ یُصیبُ النّاسَ وَطاعُونٍ قَبْلَ ذلِکَ وَسَیْفٍ قاطِعٍ بَیْنَ الْعَرَبِ وَاخْتِلافٍ شَدیدٍ بَیْنَ النّاسِ وَتشْتیتٍ فی دینِهِمْ وَتَغْییرٍ فی حالِهِمْ حَتّی یَتَمَنَّی الْمُتَمَنّی الْمَوْتَ صَباحا وَمَساءً مِنْ عِظَمِ ما یَری مِنْ کَلْبِ النّاسِ وَاَکْلِ بَعْضِهِمْ بَعْضا(819)؛ حضرت قائم (علیه السلام) قیام نمی کند، مگر در حال ترس شدید مردم و زلزله ها و فتنه و بلایی که بر مردم فرا رسد و پیش از آن، گرفتار طاعون می شوند. آن گاه شمشیر برنده میان اعراب حاکم می شود و اختلاف میان مردم و تفرقه در دین و دگرگونی احوالشان به اوج می رسد؛ به گونه ای که هر کس بر اثر مشاهده درنده خویی و گزندگی ای که میان برخی از مردم نسبت به بعضی دیگر به وجود می آید، صبح و شام، آرزوی مرگ می کند». آن گاه امام افزود: «وقتی که یأس و ناامیدی تمام مردم را فرا گرفت و دیگر از هر جهت خود را در بن بست احساس کردند، امام غایب (علیه السلام) قیام می کند».
اقتدار حضرت مهدی (علیه السلام):
برای اجرای عدالت و گسترش مساوات در جامعه اسلامی لازم است که موانع عدالت را از میان برداشت و راه آن را هموار کرد؛ زیرا اصحاب زر و زور و تزویر و کسانی که از درهم ریختگی جامعه در راه ترویج فساد و انحراف بهره می برند، هرگز از عدالت و برنامه های عادلانه راضی نخواهند بود و با توسل به هر شیوه ای در مسیر احقاق حقوق مردم سنگ اندازی خواهند کرد.
بنابراین، یکی از مهم ترین ویژگیهای زمامداران عادل، قاطعیت و صلابت در مقابله با دشمنان داخلی و خارجی است. امام زمان (علیه السلام) نیز با اقتدار کامل، مخالفان اسلام و دشمنان عدالت را سرکوب خواهد کرد. امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «لَیْسَ شَأْنُهُ اِلاّ بِالسَّیْفِ(820)؛ آن حضرت [در سرکوب دشمنان قسم خورده اش] فقط شمشیر را می شناسد».
او در قاطعیت همانند جدّش رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عمل خواهد کرد و به خیانتکاران، کافران و عوامل داخلی دشمن اجازه هیچ گونه توطئه ای نخواهد داد.
حضرت باقر (علیه السلام) درباره شباهت حضرت مهدی (علیه السلام) به پیامبران الهی مطالبی فرموده و درباره تشابه حضرت خاتم اوصیا به حضرت خاتم انبیا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرموده است: «وَاَمّا مِنْ مُحَمَّدٍ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فَالْقِیامُ بِالسَّیْفِ وَتَبْیینُ آثارِهِ ثُمَّ یَضَعُ سَیْفَهُ عَلی عاتِقِهِ ثَمانِیَهَ اَشْهُرٍ فَلا یَزالُ یَقْتُلُ اَعْداءَ اللهِ حَتّی یَرْضَی اللهُ عَزَّ وَجَلَّ(821)؛ و امّا [شباهت حضرت مهدی (علیه السلام)] به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قیام با شمشیر است [که دشمنان لجوج را از میان برمی دارد] و آثار آن حضرت را آشکار می کند. آن گاه هشت ماه به صورت مسلّح و آماده به سر می برد و همواره با دشمنان خدا مبارزه می کند تا اینکه خداوند راضی شود».
بانوان در دولت مهدوی:
بدون تردید، بانوانِ شایسته و متعهد در دولت آن حضرت جایگاه ارزشمندی دارند. نقش زن در آن زمان، همانند زنان صدر اسلام، فراخور حال آنان و با توجه به موقعیت ویژه شان خواهد بود؛ یعنی همان رسالتی که یک زن مسلمان، طبق آیین اسلام به دوش گرفته است، در عصر ظهور نیز به آن پای بند خواهد بود. آنچه از روایات برمی آید، آن است که عده ای از کارگزاران آن حضرت از بانوان ارجمند هستند. جابر بن یزید جعفی از یاران نزدیک امام محمد باقر (علیه السلام) به نقل از آن حضرت فرمود: «وَیَجِیء وَاللهِ ثَلاثُ مِائَهٍ وَبِضْعَهَ عَشَرَ رَجُلاً فیهِمْ خَمْسُونَ امْرَأَهً یَجْتَمِعُونَ بِمَکَّهَ عَلی غَیْرِ میعادٍ(822)؛ به خدا سوگند! 313 نفر یاران مهدی (علیه السلام) می آیند که پنجاه نفر از آنان زن هستند و بدون هیچ گونه وعده قبلی در شهر مکه، جمع می شوند».
روایت دیگری در این باره از ام سلمه، همسر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از طریق اهل سنت نقل شده است که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آن گفتار با اشاره به عصر ظهور و اجتماع یاران حضرت مهدی (علیه السلام) در اطراف آن حضرت می فرماید: «یَعُوذُ عائِذٌ فِی الْحَرَمِ فَیَجْتَمِعُ النّاسُ اِلَیْهِ کَالطَّیْرِ الْوارِدِ الْمُتَفَرِّقَهِ حَتّی یَجْتَمِعَ اِلَیْهِ ثَلاثُ مِائَهٍ وَاَرْبَعَهَ عَشَرَ رَجُلاً فِیهِ نِسْوَهٌ...(823)؛ [در زمان ظهور] پناه خواهی به حرم خداوند در مکه پناهنده می شود. مردم همانند کبوتران از هر سو به جانب او رو می آورند تا اینکه سیصد و چهارده نفر که عده ای از آنان زن هستند، دور او را می گیرند». سپس ادامه داد: «و از همانجا خروج می کنند و بر تمام ستمگران و اعوان و انصارشان پیروز می شوند و عدل را آن چنان در روی زمین برقرار می سازند که زندگان آرزو می کنند که ای کاش مرده هایشان نیز از طعم آن عدالت می چشیدند».
مخالفان دولت مهدوی:
سران جبهه باطل، معمولاً افرادی خودخواه، متکبر و صاحب صفات ناپسند انسانی هستند که در مقابل حق خودنمایی می کنند. آنان چنان در منجلاب فساد و گناه غوطه ورند که انسانهای حق طلب و جلوه های فضیلت را خطرناک ترین دشمنان خویش قلمداد می کنند. به همین سبب، تمام تلاشهای خود را برای نابودی آیین حق و رهبران الهی به کار می گیرند؛ امّا خداوند، طبق سنت پایدار خود همواره حق را پیروز ساخته و دشمنانش را مأیوس و مغلوب کرده است.
قرآن می فرماید: ﴿یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُواْ نُورَ اللهِ بِأَفْوَ هِهِمْ وَیَأْبَی اللهُ إِلآَّ أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَفِرُونَ﴾ (توبه: 32) «[مخالفان حق] می خواهند نور خدا را با دهانهای خود خاموش کنند، ولی خدا جز این نمی خواهد که نورش را کامل کند؛ هر چند کافران را خوش نیاید».
تلاشهای زیادی در عصر ظهور، صورت می گیرد تا از استقرار حکومت قائم آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) جلوگیری شود، امّا آن حضرت به لطف و مدد الهی، تمام موانع را از میان برمی دارد.
سفیانی یکی از دشمنان سرسخت حضرت مهدی (علیه السلام) است. امیر مؤمنان علی (علیه السلام) درباره جنایات وی به کوفیان فرمود: «بدا به حال کوفه! سفیانی چه جنایاتی در آنجا انجام می دهد؛ به حریم شما تجاوز می کند، کودکان را سر می برد و ناموس شما را هتک می کند»(824).
امام باقر (علیه السلام) درباره ویژگیهای وی فرمود: «اگر سفیانی را مشاهده کنی، در واقع پلیدترین مردم را دیده ای. وی دارای رنگی بور و سرخ و کبود است. هرگز برای بندگی خدا سر فرو نیاورده و مکه و مدینه را ندیده است»(825).
همچنین آن بزرگوار می فرماید: «گویا من سفیانی (سرکرده دشمنان حضرت امام عصر (علیه السلام)) را می بینم که در زمینهای سرسبز شما در کوفه اقامت گزیده، ندا می دهد که هر کس، سر یک نفر از شیعیان علی (علیه السلام) را بیاورد، هزار درهم پاداش اوست. در این هنگام، همسایه به همسایه دیگر حمله می کند و می گوید: این شخص از شیعیان است. او را می کشد و هزار درهم جایزه می گیرد»(826).
شیصبانی نیز یکی دیگر از سران جبهه باطل در عصر ظهور است. او از دشمنان کینه توز اهل بیت (علیه السلام) و حضرت مهدی (علیه السلام) است. ریشه اش به بنی عباس می رسد و شخصی بدکردار، شیطان صفت و گمنام است. امام باقر (علیه السلام) به جابر جعفی فرمود: «سفیانی خروج نمی کند؛ مگر آنکه پیش از او، شیصبانی در سرزمین عراق خروج می کند. او همانند جوشیدن آب از زمین، یکباره پیدا می شود و فرستادگان شما را به قتل می رساند. پس از آن در انتظار خروج سفیانی و ظهور قائم (علیه السلام) باشید»(827).
دجّال نیز فتنه گری کذّاب و فریبنده است که موجی از آشوب و فتنه به پا می کند و بسیاری را با دسیسه های شیطانی اش می فریبد. چشم راست او ناپیداست و نام اصلی اش صیف بن عائد است. او ادّعای خدایی می کند. در سحر و جادو، زبردست و در فریب مردم، مهارت عجیبی دارد و شیطان صفتان، اطراف او گرد می آیند.
طبق مشیت الهی و سنت تغییرناپذیرش در طول تاریخ همواره به اثبات رسیده است که اهل باطل همچون کفِ روی آب، نابود شدنی هستند. سرانجام حضرت مهدی (علیه السلام) نیز با غلبه بر سران کفر و فتنه و نفاق طومار زندگانی دشمنان فضیلت و کمال را درهم می پیچد و بساط عدل و داد و انسانیت را در روی زمین می گسترد.
امدادهای غیبی در عصر ظهور:
مقدمه:
بدون تردید از برترین آموزه های انبیا، ایمان به غیب است؛ به گونه ای که خداوند در ابتدای صحیفه آسمانی خود، آن گاه که ویژگیهای پرهیزگاران را برمی شمرد، ابتدا ایمان به غیب را بیان می فرماید: ﴿ذَلِکَ الْکِتَابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدًی لِلْمُتَّقِینَ، الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ...﴾ (بقره: 2-3).
«این است کتابی که در آن هیچ تردیدی نیست [و] مایه هدایت تقواپیشگان است؛ آنان که به غیب ایمان می آورند..».
بخشی از این اعتقاد به غیب، مربوط به اعتقاد به امدادهای غیبی الهی است. این امدادهای الهی در طول تاریخ به بهترین نحو ممکن به کمک انسانها آمده و آنها را از نابودی، حفظ کرده است. از آیات قرآن به روشنی استفاده می شود که خداوند در مقابله حق و باطل، جانب جریان حق را نگه می دارد و از آن دفاع می کند، و این دفاع خداوند، گاهی از طریق نیروهای پنهان و امدادهای غیبی صورت می گیرد.
البته، در بزرگ ترین و وسیع ترین رویارویی حق با باطل و انقلابی که در راستای اهداف انبیا در نظام هستی رخ خواهد داد، این سنت الهی بیش از پیش جلوه خواهد کرد.
اساس قیام حضرت مهدی (علیه السلام) بر امور طبیعی است؛ ولی به اقتضای گستردگی آن، خداوند تبارک و تعالی نیز برخی نیروهای غیبی و فوق طبیعی را در اختیار آن حضرت قرار خواهد داد تا اسباب پیروزی ایشان هر چه بهتر فراهم آید.
از آیات و روایات موارد ذیل را به عنوان برخی امدادهای غیبی می توان یادآور شد:
نصرت الهی:
نصرت الهی یکی از نمونه های بارز جانبداری خداوند از اهل ایمان و جریان حق است. در این باره در آیه 40 سوره حج می خوانیم: ﴿وَلَیَنْصُرَنَّ اللهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ﴾؛ «و قطعا خدا به کسی که [دین] او را یاری کند یاری می دهد؛ چرا که خدا سخت نیرومند شکست ناپذیر است».
در روایات فراوانی از نصرت الهی به عنوان یکی از عوامل پیروزی حضرت مهدی (علیه السلام) در قیام جهانی آن حضرت یاد شده است. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این باره فرمود: «قَائِمُ أَهْلِ بَیْتِی... یُؤَیَّدُ بِنَصْرِ الله(828)؛ قائم اهل بیت من... به نصرت الهی تایید می شود».
فرشتگان:
از دیگر نیروهای غیبی خداوند که به یاری مؤمنان آمده و می آیند، فرشتگان هستند.
پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در روایتی پس از آنکه نصر الهی را از جمله امدادهای غیبی مربوط به قیام خاتم اوصیا (علیه السلام) ذکر فرمود، چنین ادامه می دهد: «وَ یُنْصَرُ بِمَلَائِکَهِ الله(829)؛ با ملائکه الهی یاری می شود».
امام صادق (علیه السلام) نیز در بیانی نورانی ذیل آیه شریفه ﴿أَتَی أَمْرُ اللهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ﴾ (نحل: 1) چنین فرمود: «هُوَ أمْرُنا، أمْرُ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ أنْ لاتَسْتَعْجِلُوا بِهِ حَتّی یُؤَیِّدَهَ اللهُ بِثَلاثَهِ اَجْنَاد: المَلائِکَهِ وَ المُؤمِنِینَ وَ الرُّعْبِ(830)؛ آن امر، به امر ما اشاره دارد. امر خداوند، این است که دربارهآن شتاب نورزید تا خداوند آن را با سه لشکر فرشتگان، مؤمنان و ترس، او را [در برابر موانع و دشمنان] یاری دهد».
از روایات به دست می آید که این فرشتگان در سه گروه به یاری حضرت می شتابند:
الف) فرشتگان مقرب:
روایات فراوانی درباره نزول فرشته وحی و دیگر ملائکه مقرب خداوند هنگام ظهور، در دست است که از عظمت قیام حضرت مهدی (علیه السلام) حکایت دارد.
- در همین باره در روایاتی چند از جبرئیل به عنوان نخستین بیعت کننده با حضرت مهدی (علیه السلام) یاد شده است.
امام باقر (علیه السلام) در این باره فرموده است: «فَیَکُونُ أوّلُ مَنْ یُبَایِعُهُ جَبْرَئِیلَ(831)؛ پس نخستین کسی که با او بیعت می کند، جبرئیل است».
برخی دیگر از روایاتی که همراهی فرشتگان مقرب الهی با حضرت مهدی (علیه السلام) را در قیام بزرگ آن حضرت یادآور شده اند، از این قرار است:
شیخ مفید(رحمه الله) در امالی خود با ذکر سند به نقل از حضرت سجاد (علیه السلام) درباره قیام امام مهدی (علیه السلام) چنین آورده است: «کَأَنِّی بِصَاحِبِکُمْ قَدْ عَلَا فَوْقَ نَجَفِکُمْ بِظَهْرِ کُوفَانَ فِی ثَلَاثِمِائَهٍ وَ بِضْعَهَ عَشَرَ رَجُلاً جَبْرَئِیلُ عَنْ یَمِینِهِ وَ مِیکَائِیلُ عَنْ شِمَالِهِ وَ إِسْرَافِیلُ أَمَامَه(832)؛ گویا [می بینم] صاحب شما را که بر نجف شما، پشت کوفه همراه سیصد و چند نفر بالا رفته است و جبرئیل سمت راست او و میکائیل سمت چپ و اسرافیل در مقابل اوست».
همچنین از امام صادق (علیه السلام) نقل است که فرمود: «لا یَخْرُجُ القَائِمُ حَتّی یَکُونَ تَکْمِلَهَ الْحَلْقَهِ قُلْتُ وَ کَمْ تَکْمِلَهُ الْحَلْقَهِ؟ قَالَ: عَشَرَهَ آلافٍ، جَبْرَئِیلُ عَنْ یَمِیِنِهِ وَ مِیکائِیلُ عَنْ یَسارِهِ...(833)؛ قائم، خروج نخواهد کرد، مگر حلقه [سپاه] به کمال و تمام رسد. عرض کردم: حلقه به چه مقدار کامل می شود؟ فرمود: ده هزار که جبرئیل از سوی راست آن و میکائیل از سوی چپ آن قرار دارند».
همچنین از روایات استفاده می شود که جبرئیل، پرچم قیام حضرت مهدی (علیه السلام) را می آورد. شخصی از امام صادق (علیه السلام) پرسید که آیا پرچم قیام نزد حضرت است یا اینکه برای او آورده می شود؟ آن حضرت فرمود: «بَلْ یَأتی بِها جِبرِئیل(834)؛ بلکه جبرئیل آن را می آورد».
ب) فرشتگان حاضر در جنگ بدر:
آیات و روایاتی چند، از حضور فرشتگان الهی در جنگ بدر سخن به میان آورده اند. در روایاتی نیز از یاری شدن حضرت مهدی (علیه السلام) به نیروی فرشتگان حکایت دارد.
امام باقر (علیه السلام) فرمود: «یَا ثَابِتُ کَأَنِّی بِقَائِمِ أَهْلِ بَیْتِی قَدْ أَشْرَفَ عَلَی نَجَفِکُمْ هَذَا وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَی نَاحِیَهِ الْکُوفَهِ فَإِذَا هُوَ أَشْرَفَ عَلَی نَجَفِکُمْ نَشَرَ رَایَهَ رَسُولِ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فَإِذَا هُوَ نَشَرَهَا انْحَطَّتْ عَلَیْهِ مَلَائِکَهُ بَدْرٍ...(835)؛ ای ثابت! گویی که من هم اکنون قائم اهل بیت خود را می نگرم که به این نجف شما نزدیک می شود - و با دست خود به سمت کوفه اشاره فرمود - و همین که به نجف شما اشراف پیدا کرد، پرچم رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را بر خواهد افراشت و چون آن را برافرازد، فرشتگان بدر بر او فرود آیند».
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «اِذَا قَامَ الْقَائِمُ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِ، نَزَلَتْ مَلائِکَهُ بَدْرٍ وَ هُمْ خَمْسَهَ آلافٍ(836)؛ هنگامی که قائم - که درود خداوند بر او باد - قیام کند، فرشتگان روز بدر (که در جنگ بدر به یاری پیامبر آمدند) فرود می آیند و آنان پنج هزارند».
ج) فرشتگان قیام امام حسین (علیه السلام):
فرشتگانی که در قیام عاشورا به زمین نازل شدند، به تقدیر الهی، آن گاه رسیدند که کارزار به پایان رسیده بود و از این روی، خداوند آنها را مأمور ساخت تا هنگام قیام منتقم خون ابا عبد الله (علیه السلام) در زمین بمانند و چون آن منتقم ظهور کرد، او را یاری می کنند و انتقام خون شهید کربلا را از ستمگران باز ستانند.
شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا (علیه السلام) این حکایت را به طور مفصل به نقل از امام رضا (علیه السلام) آورده است که در بخشی از آن چنین می خوانیم:
«وَ لَقَدْ نَزَلَ إِلَی الْأَرْضِ مِنَ الْمَلَائِکَهِ أَرْبَعَهُ آلَافٍ لِنَصْرِهِ فَوَجَدُوهُ قَدْ قُتِلَ فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ إِلَی أَنْ یَقُومَ الْقَائِمُ فَیَکُونُونَ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ شِعَارُهُمْ یَا لَثَارَاتِ الْحُسَیْن(837)؛ همانا چهارهزار از فرشتگان برای یاری او (امام حسین (علیه السلام)) به زمین فرود آمدند؛ اما او را کشته یافتند. پس آنها در مجاورت قبر او ژولیده و غبار آلود تا هنگام قیام قائم (علیه السلام) خواهند ماند [و چون قائم ظهور فرماید] آنها از یاران او خواهند بود و شعار آنها یا لثارات الحسین است».
القای ترس در دل دشمنان:
خدای جهان آفرین در قیام جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) ترس و دلهره را بر قلب کافران، مشرکان و ستمگران حق ستیز خواهد افکند و آنان قدرت تصمیم گیری و مخالفت را به کلی از دست می دهند.
البته، این القای ترس، در زمان پیامبران پیشین نیز وجود داشته است. قرآن شریف به این واقعیت تصریح کرده، آن را از عوامل پیروزی پیامبر گرامی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر دولتها و ملتهای معاصرش برمی شمارد.
برخی از این آیات عبارت اند از:
الف) ﴿سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ﴾ (آل عمران: 151) «ما به زودی در دلهای کسانی که کفر ورزیدند بیم و هراس خواهیم افکند».
ب) ﴿وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِیقًا﴾ (أحزاب: 26)؛ «و در دلهای آنها ترس [و وحشت] انداخت. گروهی را می کشید و گروهی را به اسارت می گیرید».
طبق این باور، هیچ مانعی ندارد که یکی از امدادهای الهی برای حضرت مهدی (علیه السلام) نیز رعب و ترسی باشد که خداوند در دل دشمنان می اندازد؛ همان گونه که روایات بسیاری بدین واقعیت تصریح کرده اند.
امام باقر (علیه السلام) در این باره فرمود: «الْقَائِمُ مَنْصُورٌ بِالرُّعْبِ مُؤَیَّدٌ بِالنَّصْرِ تُطْوَی لَهُ الْأَرْضُ وَ تَظْهَرُ لَهُ الْکُنُوزُ وَ یَبْلُغُ سُلْطَانُهُ الْمَشْرِقَ وَ الْمَغْرِبَ وَ یُظْهِرُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ دِینَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُون(838)؛ قائم ما با ترس یاری می شود و به نصرت تأیید می شود. زمین برای او در نوردیده شود و گنجهای خود را ظاهر سازد، و سلطنتش شرق و غرب [عالم] را فرا گیرد و خدای تعالی به واسطه او دینش را بر همه ادیان چیره کند؛ گر چه مشرکان را ناخوش آید».
نیروهای طبیعت:
بخشی از امدادهای غیبی در عصر ظهور، همان نیروها و امکانات طبیعی است؛ مانند: باد، ابر و ... که خداوند، پیامبران خود را با آنها مجهز کرده است.
همان گونه که اشاره شد این عوامل در اختیار برخی پیامبران پیشین نیز بوده است.
خداوند درباره تسخیر عوامل طبیعی به دست حضرت سلیمان (علیه السلام) چنین فرموده است: ﴿وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ عَاصِفَهً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلَی الأرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا وَکُنَّا بِکُلِّ شَیْءٍ عَالِمِینَ﴾ (انبیاء: 81) «و تندباد را مسخر سلیمان ساختیم که به فرمان او به سوی سرزمینی که آن را پر برکت کرده بودیم، حرکت می کرد و ما از همه چیز آگاه بودیم».
در روایات از جمله امدادهای الهی به حضرت مهدی (علیه السلام) مسخرساختن عوامل طبیعی در ذیل اراده حضرت بقیه الله (علیه السلام) است.
رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در بیان حوادث شب معراج به نقل از خداوند متعال چنین نقل فرموده است: «وَ لَأُسَخِّرَنَّ لَهُ الرِّیَاحَ وَ لَأُذَلِّلَنَّ لَهُ السَّحَابَ الصِّعَابَ وَ لَأَرْقِیَنَّهُ فِی الْأَسْبَابِ فَلَأَنْصُرَنَّهُ بِجُنْدِی وَ لَأَمُدَّنَّهُ بِمَلَائِکَتِی حَتَّی تَعْلُوَ دَعْوَتِی(839)؛ بادها را به تسخیر او در می آورم و گردنکشان سخت را رام او می سازم و او را بر نردبان ترقی بالا می برم و با لشکریانم یاری اش می کنم و با فرشتگانم به او مدد می رسانم تا آنکه دعوتم را آشکار کند».
روزنه امید:
فرجام نگری یکی از مسائلی است که از دیرباز مطرح بوده است و پیشینه ای به وسعت تاریخ بشر دارد. انسانهای نخستین و بدوی تا انسانهای کنونی در قرن حاضر، همگی در نگاه به آینده خویش و داشتن دغدغه درباره آن اتفاق نظر دارند؛ اما در این میان، اختلافاتی نیز در نوع نگرش و باورها مطرح بوده است که باعث دیدگاههای متضاد درباره آینده بشر شده است که از این رهگذر، برخی نگاهی خوش بینانه دارند و عده ای نیز آینده تاریک و غبارآلودی را برای بشر در نظر گرفته اند.
بی تردید در نگاه اولیه، قرائن و شواهد گواهی می دهند که دنیا به سوی فاجعه پیش می رود و دیدگاه کسانی درست است که برای بشر، آینده ای تاریک پیش بینی کرده اند. ترک عواطف، افزایش فاصله طبقاتی، ظهور اختلافات دولتها و ملتها، بروز نابسامانیهای اخلاقی و اجتماعی، ازدیاد ظلم و ستم، شیوع تبعیض و نابرابری، و مانند آن، شواهدی برای این دیدگاه است.
آگاهان سیاسی می گویند: تنها بمبهای هسته ای موجود در زرادخانه های بعضی کشورها، برای نابود ساختن تمام شهرهای کره زمین، نه یک بار، بلکه هفت بار کافی است. این سلاحها با آن هزینه سنگین، بی جهت ساخته نشده است؛ بلکه برای مصرف در یک جنگ اتمی وحشتناک فراهم شده است و در جهانی که این همه برخورد مرزی و تزاحم منافع و مناطق قابل انفجار وجود دارد، پیدا کردن بهانه برای شروع آن، کار مشکلی نیست. از طرف دیگر، در میان سران خودکامه برخی کشورها، حس جاه طلبی و جنون قدرت نیز به اندازه کافی برای شروع چنین جنگی وجود دارد.
بنابراین در نگاه ابتدایی، حق با کسانی است که آینده را تیره و تار می بینند و می گویند: جهان در آینده نزدیک با یک تنازع کلی و با یک جنگ فراگیر، به دیار نیستی گام می نهد و نظام زندگی و سایر موجودات زمینی برای همیشه فرو می ریزد؛
اما کسانی که آینده جهان را روشن ارزیابی می کنند، با استناد به براهین عقلی و نقلی به انسانهای خسته و ملول از فرهنگها و مکاتب پوچ گرا، نشاط و حیات دوباره را نوید می دهند.
اکنون برای این دیدگاه که آینده را مثبت ارزیابی می کند و آن را روشن می بیند، به بیان چند دلیل می پردازیم:
برهان فطری:
فطرت انسان بر محور عدالت خواهی و ظلم ستیزی استوار است و بشر ذاتا از ظلم متنفر است و ستم را زشت می شمارد. این تنفر و بیزاری، اختصاص به فرد یا جمعیتی ندارد و به سرزمین خاصی محدود نیست. همه افراد بشر در هر تیره و رنگی و در هر سن و سالی که باشند به ندای فطرت خود پاسخ می دهند و بی عدالتی را به هر شکل آن برنمی تابند.
انسان به سبب همین ویژگی فطری، همواره برای رهایی از ستم تلاش کرده، در نابودی آن می کوشد تا به نتیجه برسد. از سوی دیگر، گرایش فطری در وجود انسان، یک گرایش واقعی است که اگر موارد آن در خارج به وقوع نرسد، اصل این گرایش، لغو و بیهوده خواهد بود و این، با اصل حکیمانه بودن کارهای خدا منافات دارد. پس باید روزی برسد که این گرایش درونی انسان به منصه ظهور برسد تا بشر به این میل باطنی دست یابد.
بر اساس آموزه های اسلامی در دوران ظهور و حکومت واحد جهانی حضرت مهدی (علیه السلام)، بشر به این خواسته فطری و گرایش درونی خود می رسد و عدالت پایدار به رهبری امام زمان (علیه السلام) در سراسر گیتی استقرار می یابد. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره این رخداد مهم می فرماید: «یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی یُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِی وَ خُلُقُهُ خُلُقِی یَمْلَؤُهَا قِسْطاً وَ عَدْلا(840)؛ مردی از اهل بیت من که هم نام و هم خلق من است قیام می کند و زمین را از عدل و داد پر می سازد».
اصل تکامل:
هر موجودی برای رسیدن به کمال و ترقی کوشش می کند و نوع انسان نیز از این قاعده مستثنا نیست. فرد برای رسیدن به کمال، مراحلی نظیر غرایز و احساسات را طی کرده، و به مرحله تعقل و شعور پا می نهد که اساسا این دوره ها با یکدیگر متفاوت هستند. اجتماع انسانی نیز خواه ناخواه برای رسیدن به کمال باید این سه دوره را طی کند.
آری بشر، یک روز کودک بود، و زندگی اش در پرتو حاکمیت غرایز اداره می شد. سپس به تدریج به دوره احساس رسید؛ شرارتها، آدم کشیها، و زد و خوردهای فراوان، محصول این دوره است؛ ولی انسان، کم کم به دوره عقل و زندگی عقلانی نیز می رسد، و همین زندگی عقلانی، مرحله کمال انسانیت است. البته جامعه انسانی هنوز تا رسیدن به دوره تکامل عقلی و زندگی عقلانی و اجرای فرهنگ دینی، فاصله زیادی دارد.
امروز بشر در جهت ابزار و تکنولوژی به پله های کمال پا نهاده است؛ اما با رشد عقلانیت دینی - اخلاقی و بهره وری درست از ابزار، بیگانه است؛ زیرا تردیدی نیست که در کنار این همه تکامل عقل ابزاری و علوم تجربی، نابسامانی و ناهنجاری نیز رشد فزاینده ای داشته و انسانِ به رفاه و آسایش رسیده، هنوز در چالشهای اجتماعی و تنازعات و تضادهای زندگی، هر روز بیش از بیش تلخکامی را تجربه می کند.
البته با وجود همه ناهنجاریها، نباید ناامید شد؛ زیرا سیر حرکت بشر، سیر مترقی و به سوی کمال است و نغمه های دلنوازی که حاکی از رویکرد روح جمعی بشر به سوی ترقی است، آینده روشن و نوید بخشی را فراسوی انسان ترسیم می کند. نغمه های تازه و امیدبخشی نظیر طرح موضوع «خلع سلاحهای کشتار جمعی»، همکاریهای بین المللی،، «مسئله حقوق بشر» و نظایر اینها، همه می تواند امیدوار کننده باشد و به عنوان نمودارهایی از رشد و بلوغ عقلی بشر هر چند در افق محدود قلمداد شود؛ گرچه سردمداران استکبار از این شعارها به عنوان ابزاری برای رسیدن به مقاصد خود بهره می برند.
هدایت عمومی:
دانه گندمی که در دل خاک با شرایط مناسبی قرار می گیرد، شروع به رشد و نمو کرده و به شاهراه تحول گام می نهد و هر لحظه، صورت و حالت تازه ای به خود گرفته، با نظم و ترتیب مشخصی راهی را می پیماید تا بوته ای کامل شود.
اگر هسته میوه ای در مهد زمین قرار گیرد، سیر مشخصی را می پیماید تا به صورت درختی برومند درآید. اگر نطفه حیوانی در رحم مادرش قرار داده شود، با الگوی از پیش تعیین شده ای که در ذات آن قرار دارد، رشد کرده، به فردی کامل از آن حیوان تبدیل می شود. این راه مشخص و سیر منظم در هر یک از انواع آفرینش که در این جهان مشهورند برقرار و حاکم است.
بدیهی است که نوع انسان نیز در این نظام تکاملی که بر هستی حکمفرماست، قرار دارد و نمی تواند خود را از آن قاعده مستثنا کند. البته این هدایت در وجود انسان به دلیل وجود برخی ویژگیها متفاوت است. انسان با دارا بودن خرد، افزون بر هدایت تکوینی، از هدایت فطری و تشریعی نیز بهره مند است(841).
با رویکرد کلی به مفهوم هدایت درباره انسان، هدایت را به سه گونه می بینیم:
الف) هدایت تکوینی:
از آنجا که خداوند انسان را برای هدف خاصی آفریده است، مقدمات وصول به این هدف را در وجودش قرار داده و نیروهای لازم را به او بخشیده است که این همان هدایت تکوینی است؛ چنان که قرآن کریم می فرماید:
﴿قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾ (طه: 50) «خدایی که به هر چیزی، آفرینش ویژه اش را داد، سپس هدایت کرد».
﴿الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّی، وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَی﴾ (اعلی: 2-3) «همان که آفرید و هماهنگی بخشید و آنکه اندازه گیری کرد و راه نمود».
ب) هدایت فطری:
نیرو و گرایش دیگری در وجود بشر قرار داده شده است تا عشق و علاقه او به سوی هدف بیشتر شود و انسان را در راه رسیدن به تکامل مدد رساند، به این گرایش و میل باطنی، هدایت فطری می گویند؛ چنان که قرآن کریم می فرماید:
﴿فِطْرَهَ اللهِ الَّتِیِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾ (تغابن: 11) «فطرت الهی که مردم را بر آن خلق کرد».
﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا، فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ (شمس: 7-8) «سوگند به نفس و آنکه آن را درست کرد. سپس پلیدکاری و پرهیزگاری اش را به آن الهام کرد».
ج) هدایت تشریعی:
در راستای هدایت تکوینی و فطری، خداوند متعال، رهبران و انبیای بزرگ خویش را با پیام و تعالیم روشن، برای سعادت و رستگاری بشر، مبعوث کرد تا انسانها را به سوی هدف و رسیدن به کمال مطلوب راهنمایی کنند. این نوع هدایت را هدایت تشریعی می نامند؛ چنان که قرآن کریم می فرماید:
﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ﴾ (حدید: 25) «به راستی پیامبران خود را با دلایل آشکار فرستادیم و با آنها کتاب و میزان را فرود آوردیم».
آری، انسان افزون بر بهره مندی از هدایت تکوینی که همه موجودات به نحوی از آن برخوردارند، دارای هدایت فطری و تشریعی است و وجود این نوع هدایت که در قالب گرایش و کشش درونی و نیز در قالب تلاش و کوشش انبیای الهی تبلور یافته است، بدون نتیجه نخواهد ماند.
قطعا روزی خواهد آمد که فطرتِ هدایت طلب و هدایت خواه انسان به آرزوی دیرینه خود برسد و کوشش انبیا و اولیای الهی به بار بنشیند. آن روز، همان روز موعود است که موعود جهانیان، حضرت مهدی (علیه السلام)، پاسخگوی گرایشهای اصیل بشر و نتیجه بخش زحمات رسولان الهی خواهد آمد تا انسانها از نعمت هدایت عمومی بهره مند شوند.
بدیهی است اگر عمر تاریخ بشر به سر آید و گرایش و میل راستین فطری بشر بدون پاسخ گذاشته شود و نیز زحمات طاقت فرسای پیامبران بدون نتیجه بماند، بیهوده و لغو بودن گرایشهای فطری بشر را در پی خواهد داشت و این با حکیمانه بودن افعال الهی سازگاری ندارد.
پس ضروری است که روزی فرا رسد تا در آن روز، هدایت الهی در سراسر جهان، کران تا کران، استقرار یابد و همه مردم در پرتو دین و مکتب واحد، هدف و غایت واحد، و نیز با رهبری یگانه، به تعالی و تکامل مطلوب دست یابند:
«اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَیْکَ فِی دَوْلَهٍ کَرِیمَهٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَه»(842).
وقت ظهور:
مقدمه:

عاقبت عالم ما صلح و صفا خواهد شد * * * قلب معشوق پر از مهر و وفا خواهد شد
شام هجران و غم دل سپری خواهد گشت * * * یار بی پرده نمایان ز خفا خواهد شد
قدم از پرده غیبت به برون خواهد زد * * * خضر ما ساقی صهبای بقا خواهد شد
عالم پیر جوان گردد و سر مست سرور * * * مشک ریزان نفس باد صبا خواهد شد
شب ظلمانی غم مهر رخش بشکافد * * * روشنی بخش به خورشید و سما خواهد شد
همه آفاق پر از زمزمه عشق شود * * * خود بیندیش در آن روز چه ها خواهد شد(843)

مهدویت یکی از اندیشه های ریشه دار فرهنگ غنی اسلام است که ابتدا از سوی پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مطرح شده و همواره مظلومان عالم را به حاکمیت مستضعفان امیدوار کرده است؛ از این رو، همواره این پرسش در ذهن مسلمانان شکل گرفته است که ظهور آن موعود چه زمانی خواهد بود؟ به گونه ای که حتی پیش از ولادت آن حضرت برخی از پیروان اهل بیت (علیه السلام) از ائمه اطهار (علیه السلام) درباره زمان آغاز آن تحول بزرگ و قیام جهانی، پرسشهای فراوانی کرده اند.
البته، همواره پیشوایان معصوم (علیه السلام) مسائل مربوط به حضرت مهدی (علیه السلام) به ویژه زمان ظهور آن حضرت را از اسرار الهی ذکر کرده و تعیین کنندگان وقت برای آن را تکذیب کرده اند.
با سیری کوتاه در بوستان کلام الهی و بیانات نورانی ائمه اطهار (علیه السلام) به مطالب ذیل درباره وقت ظهور برخواهیم خورد:
1. علم و آگاهی از زمان دقیق ظهور، تنها به خداوند متعال اختصاص دارد؛
2. همواره معصومان (علیه السلام) مردم را از تعیین وقت درباره ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) برحذر داشته و وقتگذاران را تکذیب کرده اند؛
3. روایات فراوانی، رخداد ظهور را ناگهانی ذکر کرده و احادیث فراوانی اصلاح امر فرج را یک شبه بیان کرده اند. البته این نیز با تعیین وقت ظهور منافات دارد؛
4. اگرچه پنهان بودن زمان ظهور، از اسرار الهی است و حکمت الهی اقتضا کرده است که آگاهی به هنگام ظهور مهدی (علیه السلام) نزد مردم، مجهول و مکتوم باشد؛ ولی در برخی روایات نیز به پاره ای از حکمتهای آن اشاره شده و تا حدودی، محدوده زمانی آن معین شده است؛
5. سرانجام با مراجعه به کلام نورانی معصومان (علیه السلام) می توان چگونگی آگاهی حضرت مهدی (علیه السلام) از هنگام ظهور را به راحتی دریافت که اشاره خواهد شد.
در این نوشتار کوتاه به اختصار، موارد فوق مورد بررسی خواهد شد.
فقط خدا می داند:
از روایاتی که علم به زمان ظهور را ویژه خداوند دانسته، به موارد ذیل می توان اشاره کرد:
- در روایت مشهوری است که وقتی شاعر بلندآوازه شیعی در محضر هشتمین آفتاب برج امامت، امام رضا (علیه السلام) در ضمن قصیده خود، سخن از ظهور و قیام حضرت مهدی (علیه السلام) بر زبان جاری ساخت، آن حضرت در حالی که سرشک از دیدگانش جاری بود، رو به دعبل کرده، فرمود: «یَا خُزَاعِیُّ نَطَقَ رُوحُ الْقُدُسِ عَلَی لِسَانِکَ بِهَذَیْنِ الْبَیْتَیْنِ فَهَلْ تَدْرِی مَنْ هَذَا الْإِمَامُ وَ مَتَی یَقُوم؟؛ ای خزاعی! همانا روح القدس بر زبانت این دو بیت را جاری ساخت. آیا می دانی این امام کیست و چه زمانی قیام می کند؟»
آن گاه خود آن حضرت به معرفی آن امام پرداخت. سپس درباره زمان ظهورش چنین فرمود: «وَ أَمَّا مَتَی فَإِخْبَارٌ عَنِ الْوَقْتِ وَ لَقَدْ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِمُ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ أَنَّ النَّبِیَّ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قِیلَ لَهُ یَا رَسُولَ اللهِ مَتَی یَخْرُجُ الْقَائِمُ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ فَقَالَ مَثَلُهُ مَثَلُ السَّاعَه التی لا یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ لا تَأْتِیکُمْ إِلا بَغْتَهً(844)؛ و(845) اما اینکه چه زمانی [ظهور خواهد کرد؟!] این خبر دادن از وقت است. پدرم از پدرش و ایشان از پدرانش از رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرده اند که وقتی از آن حضرت پرسیده شد: ای رسول خدا! چه زمانی قائم از ذریه شما ظهور می کند؟ آن حضرت فرمود: مثل او مثل قیامت است که [خداوند درباره زمان وقوع آن چنین فرمود]: هیچ کس جز او به هنگامش، آن را آشکار نمی سازد. این امر بر [اهل] آسمانها و زمین دشوار است. جز به صورت ناگهانی به سراغ شما نمی آید».
از آنجایی که حضرت، مخفی بودن زمان ظهور را همانند زمان قیامت و رستاخیز قلمداد فرموده است، می توان چنین نتیجه گرفت:
- با مخفی بودن قیامت، یک نوع آزادی عمل برای همگان پیدا می شود و از سوی دیگر چون وقت آن دقیق معلوم نیست و در هر زمان محتمل است، نتیجه اش حالت آماده باش دائمی است و همین طور درباره قیام حضرت مهدی (علیه السلام) است؛ چرا که اگر تاریخ تعیین می شد و زمان ظهور دور بود، همه در غفلت، غرور و بی خبری فرو می رفتند و اگر زمانش نزدیک بود، ممکن بود آزادی عمل را از دست بدهند و اعمالشان جنبه اضطراری پیدا کند.
- همان گونه که علم به زمان قیامت فقط در اختیار خداوند است، علم به زمان ظهور حضرت حجت (علیه السلام) نیز از آن خداوند است. همچنین در سخنان فراوانی در بیانات پیشوایان (علیه السلام) از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) در کنار قیامت یاد شده است و از این رو، برخی ویژگیهای آن، همانند رستاخیز است.
خداوند در ادامه آیه فوق، علم به قیامت را حتی از پیامبر خود منتفی ساخته است؛ آنجا که می فرماید: ﴿یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ الله﴾ (اعراف: 187) «از تو می پرسند، چنان که گویا تو از چون و چند آن آگاهی. بگو همانا علم آن نزد خداوند است».
از اینجا می توان نتیجه گرفت که حتی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز به زمان دقیق ظهور امام عصر (علیه السلام) آگاه نیست و جای بسی تأمل است که عده ای به خود جرئت می دهند و به راحتی وقت ظهور را تعیین می کنند.
نه تنها این سؤال از نخستین معصوم پرسیده شد و ایشان این گونه جواب فرمود که علم به زمان ظهور نزد خداست؛ بلکه وقتی از آخرین معصوم (علیه السلام) نیز چنین سؤالی را پرسیدند، در ضمن توقیعی این سان جواب فرمود: «... وَ أَمَّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإِنَّهُ إِلَی اللهِ تَعَالی وَ کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ(846)؛ و اما ظهور فرج همانا در اختیار خداوند متعال است و وقتگذاران، دروغ گفتند».
و هم آن حضرت در آخرین توقیع به آخرین سفیر خود، ظهور را تنها در اراده و اختیار خداوند دانسته، چنین فرمود: «وَ لَا ظُهُورَ إِلَّا بَعْدَ إِذْنِ اللهِ تَعَالَی(847)؛ و ظهوری نخواهد بود، مگر آن گاه که خداوند تبارک و تعالی اجازت فرماید».
از بیانات فوق به روشنی به دست می آید که زمان آغاز ظهور، یکی از اسرار الهی است و دست اندیشه و فکر بشر از رسیدن به آن، سخت کوتاه و ناتوان است:

امروز خانه دل نور و ضیا ندارد * * * جایی که دوست نبود آنجا صفا ندارد
شهری است پر زآشوب کاشانه ای لگدکوب * * * آن دل که از تغافل شوق لقا ندارد

آیا برگزیدگان می دانند؟
اکنون که روشن شد علم به زمان ظهور در شأن و مقام پروردگار است، آیا این علم در اختیار برگزیدگانش قرار گرفته است یا خیر؟
پیش از این اشاره شد که علم به زمان ظهور، همانند علم به قیامت به خداوند اختصاص دارد؛ ولی در برخی روایات نیز متذکر شده اند که پروردگار، بخشی از این آگاهی را در اختیار پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قرار داده و آن حضرت نیز به وارثان علم خود منتقل ساخته است. البته، ایشان نیز مأمور شده اند هرگز این علم را در اختیار دیگران قرار ندهند و اضافه بر آن، شیعیان را امر به تکذیب وقتگذاران کرده اند.
رحمان بن کثیر نقل می کند که نزد امام صادق (علیه السلام) بودم که مهزم وارد شد. از آن حضرت پرسید: «فدایت شوم: آیا مرا خبر نمی دهید از زمان این امری که انتظار آن را می کشیم؟ «آن حضرت فرمود: «یا مِهزَمُ! کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ(848)؛ ای مهزم! وقتگذاران، دروغ می گویند».
در جایی دیگر آن حضرت در جواب ابی بصیر، همین جمله را فرمود و افزود: «إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ لَا نُوَقِّتُ؛ ما خاندانی هستیم که هرگز وقت [ظهور] را اعلام نمی کنیم».
البته همین مطلب در سخنان پدر بزرگوار ایشان، امام باقر (علیه السلام) با تأکید بیشتری ذکر شده است. آن گاه که «فضیل بن یسار» از زمان ظهور پرسید، امام پنجم در جواب او فرمود: «کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ، کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ، کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ»(849). بدون تردید، مقصود از تعیین وقت در اینجا، عبارت است از مشخص کردن دقیق سال و روز ظهور و گرنه همان گونه که اشاره خواهد شد، برخی روایات به صورت اجمالی، برخی محدوده های زمانی ظهور را مشخص کرده اند.
همان گونه که بیان شد در روایات فراوانی از ظهور آن حضرت به عنوان حادثه ای ناگهانی یاد شده است و واضح است که ناگهانی بودن آن با تعیین قبلی وقت منافات دارد؛ چرا که وقتی برای امری؛ زمان مشخص شد، دیگر دفعی و ناگهانی بودن آن معنا نخواهد داشت. به طور مسلم کسانی که تعیین وقت می کنند، سخنشان خلاف این گروه روایات است.
پاره ای از این روایات را این گونه می توان دسته بندی کرد:
الف) اصلاح شدن امر ظهور در یک شب:
حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «قال رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم): الْمَهْدِیُّ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ یُصْلِحُ اللهُ لَهُ أَمْرَهُ فِی لَیْلَه(850)؛ مهدی از ما اهل بیت است که خداوند امر [فرج] او را در یک شب اصلاح می فرماید».
امام باقر (علیه السلام) نیز این معنا را این گونه بیان کرده است:
«یُصْلِحُ اللهُ لَهُ أَمْرَهُ فِی لَیْلَهٍ(851)؛ خداوند امر [فرج] او را در یک شب اصلاح می کند».
ب) آمدن همانند شهاب فروزان:
امام باقر (علیه السلام) پس از بیان غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) فرمود: «ثُمَّ یَبْدُو کَالشِّهَابِ الْوَقَّاد(852)؛ او همانند شهابی شعله ور ظاهر خواهد شد». پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز در این باره می فرماید: «فَعِنْدَ ذَلِکَ یُقْبِلُ کَالشِّهَابِ الثَّاقِبِ(853)؛ در آن هنگام همچون شهابی فروزان خواهد آمد».
واضح است که کلام مقتدایان معصوم (علیه السلام) گزاف نبوده و تشبیهات ایشان بدون حساب نبوده است. از سوی دیگر، فرا رسیدن همچون شهاب، سخن از ناگهانی بودن، بدون پیش بینی قبلی، غافلگیرانه و به سرعت بودن آن است:

خورشید رخ مپوشان در ابر زلف یارا * * * چون شب سیه مگردان روز سپید مارا
ما را زتاب زلفت افتاده عقده بر دل * * * بر زلف خم به خم زن دست گره گشارا
ای بحر عفو و رحمت بر ما تو بارشی کن * * * کز لوح دل بشوییم مسوده خطا را
فخر جهانیان شد ننگ صنم پرستی * * * جانا زپرده بنمای روی خدا نما را
ای آشکار و پنهان برقع ز رخ برافکن * * * تا جلوه ات ببینم پنهان و آشکارا(854)

زمان ظهور در روایات:
در برخی روایات به صورت محدود، زمانهایی برای رخداد این حادثه بزرگ ذکر شده است. روایات در این باره به چند دسته تقسیم می شود:
1. روایاتی که جمعه را روز ظهور معرفی کرده اند:
امام صادق (علیه السلام) در این باره می فرماید: «یَخْرُجُ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ یَوْمَ الْجُمُعَهِ(855)؛ قائم ما اهل بیت در روز جمعه ظهور خواهد کرد».
2. روایاتی که روز ظهور را مصادف با روز عاشورا ذکر کرده اند:
امام باقر (علیه السلام) ضمن بیاناتی درباره روز عاشورا فرمود: «... وَ هَذَا الْیَوْمُ الَّذِی یَقُومُ فِیهِ الْقَائِم (علیه السلام)(856)؛ و این روز (عاشورا) روزی است که در آن قائم (علیه السلام) قیام خواهد کرد».
3. روایاتی که ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) را در سال فرد ذکر کرده اند:
حضرت جعفر صادق (علیه السلام) می فرمود: «لَا یَخْرُجُ الْقَائِمُ إِلَّا فِی وَتْرٍ مِنَ السِّنِین(857)؛ قائم، ظهور نمی کند، مگر در سال فرد».
4. برخی روایات نیز روز ظهور را شنبه ذکر کرده اند:
امام باقر (علیه السلام) فرمود: «یَخْرُجُ الْقَائِمُ (علیه السلام) یَوْمَ السَّبْتِ یَوْمَ عَاشُورَاءَ(858)؛ قائم در روز شنبه - که روز عاشورا است - خروج می کند».
اگر چه قرائن بیشتری بر ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) در روز جمعه وجود دارد؛ ولی این روایت و امثال آن را می تواند به این صورت توجیه کرد که نخستین روز ظهور، جمعه است و از آنجایی که حوادث فراوانی با شروع ظهور رخ خواهد داد، بخشی از آن حوادث روز شنبه واقع خواهد شد».
راه آگاهی امام زمان (علیه السلام):
اکنون این پرسش پیش می آید که اگر خود حضرت حجت (علیه السلام) از زمان دقیق ظهور آگاهی ندارد، پس چگونه در آستانه ظهور از وقت آن مطلع خواهد شد؟
در این بخش نیز روایات فراوانی ذکر شده است که راههای حصول علم حضرت به زمان ظهور را گفته اند. اکنون به تعدادی از آنها اشاره می شود:
1. الهام:
بدون شک معصومان (علیه السلام) مشمول الهام خداوند هستند. آری، وحی به صورت رسمی با رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پایان گرفت؛ ولی در موارد فراوانی به اهل بیت (علیه السلام) الهاماتی می شده و خواهد شد؛ از جمله، برخی روایات، چگونگی آگاه شدن حضرت ولی عصر (علیه السلام) از زمان ظهور را از طریق الهام ذکر کرده اند.
مستند این نظر، روایتی است از امام صادق (علیه السلام) که ذیل آیه شریفه ﴿فَإِذا نُقِرَ فِی النَّاقُورِ﴾ (مدثر: 8) فرمود: «إِنَّ مِنَّا إِمَاماً مُسْتَتِراً فَإِذَا أَرَادَ اللهُ إِظْهَارَ أَمْرِهِ نَکَتَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَهً فَظَهَرَ فَقَامَ بِأَمْرِ اللهِ تَعَالَی(859)؛ به درستی که از ما امامی پنهان است و چون خدای تعالی بخواهد او را ظاهر سازد، نکته ای در قلبش ایجاد می کند. پس او ظاهر شود و به دستور خدای تعالی قیام کند».
2. برافراشته شدن علم قیام:
در روایاتی چند، اشاره شده است که وقتی ظهور آن حضرت نزدیک شد و وقت قیام فرا رسید، پرچمی - که آن حضرت هنگام ظهور در دست خواهد داشت - به اذن و اراده الهی برافراشته می شود و آن حضرت را از فرمان قیام آگاه خواهد کرد.
پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این باره فرمود: «... لَهُ عَلَمٌ إِذَا حَانَ وَقْتُ خُرُوجِهِ انْتَشَرَ ذَلِکَ الْعَلَمُ مِنْ نَفْسِهِ وَ أَنْطَقَهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَنَادَاهُ الْعَلَمُ اخْرُجْ یَا وَلِیَّ اللهِ فَاقْتُلْ أَعْدَاءَ الله(860)؛ برای او پرچمی است که وقتی هنگام خروجش فرا رسید، خود به خود باز می شود و به آن حضرت خطاب می کند و می گوید: ای ولی خدا! ظهور کن و دشمنان خداوند را نابود ساز که دیگر برای تو نشستن در مقابل دشمنان خدا جایز نیست».
3. بیرون آمدن شمشیر از غلاف:
هم آن حضرت فرمود: «لَهُ سَیْفٌ مُغْمَدٌ فَإِذَا حَانَ وَقْتُ خُرُوجِهِ اقْتَلَعَ ذَلِکَ السَّیْفُ مِنْ غِمْدِهِ وَ أَنْطَقَهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَنَادَاهُ السَّیْفُ اخْرُجْ یَا وَلِیَّ اللهِ فَلَا یَحِلُّ لَکَ أَنْ تَقْعُدَ عَنْ أَعْدَاءِ اللهِ فَیَخْرُجُ(861)؛ برای او شمشیری است در غلاف. پس هنگامی که وقت ظهورش فرا رسید، آن شمشیر از غلافش خارج می شود. خداوند آن شمشیر را به سخن درمی آورد و شمشیر به حضرتش می گوید: ای ولی خدا! خارج شو که دیگر نشستن در مقابل [ستم] دشمنان خدا جایز نیست. پس او ظهور می کند».
حکمتهای مخفی بودن زمان ظهور:
در پایان، ذکر این نکته خالی از لطف نیست که مخفی بودن زمان ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) دارای حکمتهای فراوانی است که برخی از آنها عبارت اند از:
1. زنده نگه داشتن روح امید و انتظار در جامعه در طول غیبت امام مهدی (علیه السلام)؛ زیرا در صورت معلوم بودنِ زمان ظهور، بحث انتظار بی معنا خواهد شد.
2. معنا پیداکردن امتحان شیعیان در عصر غیبت.
3. غافلگیرکردن مخالفان و دشمنان.

یکی از دلایل غیبت، تلاش دشمنان برای نابودی آن حضرت بود؛ از این رو، روشن بودن زمان ظهور، دشمنان را برای از بین بردن و مقابله با آن حضرت آماده می سازد؛ در حالی که نامعلوم بودن و ناگهانی بودن زمان ظهور، باعث غافلگیری دشمنان خواهد شد.
مسجد در عصر ظهور:
مقدمه:
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در ابتدای ورود خویش به مدینه، به ساخت مسجد اقدام کرد. ساختن مسجد، هم زمان با فقر، محرومیّت و بیسوادی مردم بود؛ زمانی که جاهلیت هنوز در افکار مردم ریشه داشت و حکومت اسلامی پا نگرفته و از نظر بنیه اقتصادی به شدت ضعیف بود؛ نه بیت المالی وجود داشت و نه مسلمانان و شخص پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از مال و منالی برخوردار بودند.
اکثر اصحاب در خانه های انصار مقیم بودند و عده ای نیز در کنار مسجد زندگی می کردند که به اصحاب الصفّه شهرت یافتند. در این شرایط، مسجدی بسیار ساده و با استفاده از مصالحی چون: خشت، گل و چوب ساخته شد و با فرا رسیدن فصل گرما، مجوّز پهن کردن و بلندکردن دیوارها و انداختن سایبانی بر سقف مسجد از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گرفته شد.
در سال هفتم هجری به علّت توسعه اسلام و افزایش مسلمانان، حضرت، فرمان توسعه مسجد را صادر کرد؛ درحالی که هنوز سقفی برای آن ساخته نشده بود.
پس از رحلت پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر اثر گسترش فتوحات مسلمانان، کشورگشایی خلفا، راه یافتن فرهنگ و تمدّنهای دیگر و اخذ تجارب، بنیان معماری جدیدی در ساخت مساجد براساس نیازها و ضرورتهای زمان با سرعت بسیار آغاز شد(862).
سقف، محراب، مقصوره، گنبد، شبستان، صحن، رواق، مناره، و... اموری است که در این تحولات جدید به بنای مسجد اضافه شد. البته ریشه این تحولات، ضرورتها، سیاستها، رقابتها، پیشرفت معماری و تمدن اسلامی و گاه، زیبایی خواهی بوده است(863).
علاقه مسلمانان به تعظیم و تقدیس مساجد که منبعث از تأکیدهای قرآن کریم و دستورهای پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و پیشوایان اسلامی مبنی بر عمران و آبادی مسجد(864)، اخذ زینت در مسجد(865)، رفعت مکانی مسجد(866)، تعظیم شعائر الهی(867) و... استوار بوده است، باعث اهتمام بیش از پیش آنان در زیباسازی و مقاوم سازی و هنرنمایی در مساجد شده است.
بدیهی است که در بستر گسترش تمدن و پیشرفتهای علمی و تکنولوژیهای مدرن، به طور طبیعی روز به روز طبق تحولات و پیشرفتهای زمان، بر شکوفایی و هنرنمایی مساجد افزوده می شود و این روند ادامه خواهد یافت تا روزی که آخرین ذخیره الهی ظهور کند.
نگاهی به روایات وارده در این موضوع، ما را با برنامه های حضرت مهدی (علیه السلام) درباره مساجد آشنا می سازد. آنچه از روایات استفاده می شود، به شرح ذیل است:
منع از تخریب مساجد:
وقتی آن حضرت قیام می کند، برنامه های خویش را به یاران و اصحاب خود اعلام می دارد و از تک تک آنها تعهّد و بیعت می گیرد که طبق دستورهای اعلام شده رفتار کنند و آنان حق تخلّف از آن را ندارند.
از جمله اموری که بر آن بیعت گرفته می شود، این است که مساجد را هنگام درگیری نظامی و فتح شهرها و محلاّت تخریب نکنند؛ از این رو هیچ کس به هیچ وجه اجازه ندارد که بدون علّت و خودسرانه، مسجدی را تخریب کند؛ مگر در مواردی که خود امام صلاح بداند و یا طرحهای توسعه راههای عبور و مرور، چنین امری را ایجاب کند.
امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود: «أَنَّهُ یَأْخُذُ الْبَیْعَهَ عَنْ اَصْحابِهِ عَلی اَنْ لا یَسْرِقُوا وَلا یَزِنُوا وَلا یَسُبُّوا مُسْلِماً... وَلا یُخَرِّبُوا مَسْجِداً(868)؛ به راستی او (مهدی (علیه السلام)) از یارانش بیعت می گیرد که سرقت و زنا نکنند و به مسلمانی دشنام ندهند... و مسجدی را [بدون دلیل] تخریب نکنند».
تخریب مساجد ملعونه:
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به فرمان الهی، مسجد ضرار راتخریب کرد. این مسجد را دوازده نفر(869) از منافقان ساخته بودند.
در قرآن کریم در این باره می خوانیم: ﴿وَ الَّذِینَ اتَّخَذُواْ مَسْجِدًا ضِرَاراً وَ کُفْراً وَ تَفْرِیقَاً بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِرْصَاداً لِّمَنْ حَارَبَ اللهَ وَ رَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَ لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَآ إِلاَّ الْحُسْنَی وَ اللهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکَذِبُونَ * لاَ تَقُمْ فِیهِ أَبَدًا﴾ (توبه: 107-108) «و [گروهی از منافقان] کسانی هستند که مسجدی ساختند برای زیان [به مسلمانان] و [تقویت] کفر و تفرقه میان مؤمنان و کمینگاه برای کسی که با خدا و پیامبرش از پیش مبارزه کرده بود و سوگند یاد می کنند که نظری جز نیکی [و خدمت] نداشته ایم، امّا خداوند گواهی می دهد که آنها دروغگو هستند. [ای پیامبر!] هرگز در آن [مسجد] قیام [و عبادت] نکن».
پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پس از نزول آیه به عاصم بن عدی عَجْلانی و مالک بن رُخْتُم سالمی دستور داد که آن مسجد را تخریب کنند(870).

چون پدید آمد که آن مسجد نبود * * * خانه حیلت بُد و دام یهود
پس نبی فرمود کانرا برکنید * * * مطرح خاشاک و خاکستر کنید
صاحب مسجد، چو مسجد قلب بود * * * دانه ها بر دام ریزی، نیست بود
بر محک زن کار خود ای مرد کار * * * تا نسازی مسجد اهل ضرار(871)

در نتیجه، این چهار مشخصه در هر مسجدی باشد، در زمان حضرت حجّت (علیه السلام) نیز تخریب می شود:
الف) مسجدسازی با هدف ضررزدن و یا بروز ضرر از جانب مسجد به اسلام: «ضِرارا»؛
ب) مسجدسازی با هدف ترویج کفر: «وَکُفْرا»؛
ج) مسجدسازی با هدف تفرقه اندازی در میان مؤمنان: «وَتَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ»؛
د) ساخت مسجد برای اعلان جنگ با خدا و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم): «وَاِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللهَ وَرَسُولَهُ».
مساجدی که براساس نیات پلید ساخته شده باشد نیز به دست آن حضرت تخریب می شود.
ابو بصیر از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: «إِذا قامَ الْقائِمُ سارَ اِلَی الْکُوفَهِ فَهَدَمَ بِها أَربَعَهَ مَساجِدَ وَلَمْ یَبْقَ مَسْجِدٌ عَلی وَجْهِ الارْضِ لَهُ شُرَفٌ إِلاَّ هَدَمَه(872)؛ هنگامی که قائم (علیه السلام) قیام کند، به کوفه رود و در آنجا چهار(873) مسجد را ویران کند و مسجد کنگره داری در روی زمین نباشد، جز آنکه حضرت، آن را خراب سازد».
ابو بصیر در روایت دیگر از حضرت صادق (علیه السلام) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: «إِذا قامَ الْقائِمُ (علیه السلام) دَخَلَ الْکُوفَهَ وَ أَمَرَ بِهَدْمِ الْمَساجِدِ الأرْبَعَهِ حَتّی یَبْلُغَ أَساسَها وَیُصَیِّرُها عَرِیشا کَعَرِیشِ مُوسی وَیَکُونُ الْمَساجِدُ کُلُّها جُمّاً لا شُرَفَ لَها کَما کانَ عَلی عَهْدِ رَسُولِ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم)(874)؛ آن گاه که قائم (علیه السلام) قیام کند، داخل کوفه شود و دستور انهدام مساجد چهارگانه را صادر فرماید تا به پایه های آنها برسد و آنها را همانند سایبان حضرت موسی (علیه السلام) قرار می دهد و کلیه مساجد، ساده و بدون کنگره خواهند بود؛ آن گونه که در زمان رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) [ساده و بی آلایش] بودند».
توسعه فیزیکی مساجد:
تحول عظیمی که در دوران ظهور مهدی (علیه السلام) رخ می دهد و اسلام، جهانگیر و عالمی می شود، می طلبد که مساجد ساخته شده براساس تقوا و پاکی، بیش از گذشته توسعه یابند؛ چرا که توسعه اسلام و ازدیاد مسلمانان و روی آوردن به مساجد و معنویات چنین امری را به دنبال خواهد داشت.
مفضّل بن عمر از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: «اِذا قامَ قائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بَنی فِی ظَهْرِ الْکُوفَهِ مَسْجِداً لَهُ أَلْفَ بابٍ وَ أتَّصَلَتْ بُیُوتُ أَهْلِ الْکُوفَهِ بِنَهَرِ کَرْبَلاءَ(875)؛ هنگامی که قائم آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قیام کند، پشت کوفه مسجدی می سازد که دارای هزار در خواهد بود و خانه های مردم کوفه به نهر کربلا متصل می شود».
امیرمؤمنان (علیه السلام) هنگامی که به شهر حیره(876) رسید، فرمود: «یَتَّصِلَنَّ هذِهِ بِهذِهِ وَأَوْ مَأَ بِیَدِهِ إلَی الْکُوفَهِ وَالْحِیرَهِ حَتّی یُباعَ الذِراعُ فِیما بَیْنَهُما بِدَنانِیرَ وَلَیُبْنَیَنَّ بِالْحِیرَهِ مَسْجِدٌ لَهُ خَمْسُمِائَهِ بابٍ یُصَلِّی فِیهِ خَلِیفَهُ الْقائِمِ (علیه السلام) لِاَنَّ مَسْجِدَ الْکُوفَهِ لَیَضِیقُ عَلَیْهِم...(877)؛ [روزی برسد که] این به آن وصل شود - و با دستش به کوفه و حیره اشاره کرد - و [چنان مرغوبیّت پیدا کند که] یک ذراع زمین آن به چند اشرفی فروخته شود و مسجدی در حیره بنا شود که دارای پانصد درب خواهد بود و نماینده قائم در آن نماز می گزارد؛ زیرا مسجد کوفه برای آنها تنگ خواهد بود».
راوی می گوید که من عرض کردم: «ای امیر مؤمنان! آیا مسجد کوفه در آن روز گنجایش این همه جمعیّت را - که می فرمایید - دارد؟» فرمود: «چهار مسجد برای قائم ساخته می شود که مسجد کوفه کوچک ترین آنهاست. مسجد فعلی کوفه و دو مسجد دیگر در آن روز در این دو طرف کوفه واقع است» و با دست مبارک اشاره به نهر اهل بصره و کوفه و نجف کرد.
تغییرات در مسجدالحرام و مسجدالنبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم):
در طول تاریخ، دستهای غیر معصوم در اطراف مکّه و مسجد الحرام و همین طور در مسجد النبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تغییراتی به وجود آورده اند که یقینا برخی از آنها مرضی معصومان (علیه السلام) و نبی مکرّم نیست. در عهد ظهور، این دو مسجد مهم و باعظمت به حالت اوّلیه دوران پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برخواهند گشت.
همان گونه که در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) نقل کردیم، هنگام قیام قائم (علیه السلام) کلیه مساجد، ساده و بدون کنگره - آن گونه که در زمان رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود - تغییر شکل داده می شود. اطلاق این روایت، شامل مسجدالحرام و مسجدالنبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز می شود.
از آنچه گفته شد، می توان به دست آورد که سیمای مساجد در عصر ظهور این گونه خواهد بود:
1. رعایت اصل سادگی در بنا و ساخت مساجد؛
2. دوری از تجمل گرایی و زدودن بدعتها و ظواهر غیر اسلامی؛
3. احیای ارزشهای اسلامی دوران بعثت پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در معماری مساجد؛
4. توجّه به معنویت مساجد و پرهیز از ظاهرآرایی.
مسجد، مرکز حکومت و سکونت:
هر حکومتی نیاز به مرکز فرمانروایی و دارالاماره دارد؛ در آنجا به امور کشوری رسیدگی می شود. در زمان خاتم انبیا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) طبق این اصل عمومی، مدینه مرکزیت یافت و مسجد النبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان ستاد فرماندهی آن حضرت قرار گرفت.
امام مهدی (علیه السلام) نیز به عنوان آخرین جانشین پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مُصلح جهانی و بنیانگذار حکومت واحد جهانی، به چنین مرکز و تشکیلاتی نیاز دارد. از روایات استفاده می شود که حضرت مهدی (علیه السلام) همچون جدّش رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از مکّه ظهور می کند و مانند امیر مؤمنان (علیه السلام) کوفه را مقرّ حکومت خویش قرار می دهد و مسجد کوفه را دار الإماره خویش و مسجد سهله را محل سکونت خود قرار می دهد.
امام صادق (علیه السلام) درباره مقرّ حکومت آن حضرت، فرمود: «دارُ مُلْکِهِ الْکُوفَهُ وَمَجْلِسُ حُکْمِهِ جامِعُها وَبَیْتُ مالِهِ وَمَقْسَمُ غَنائِمِ الْمُسْلِمِینَ مَسْجِدُ السَّهْلَهِ(878)؛ مقرّ سلطنت وی شهر کوفه است و محل حکومتش مسجد جامع کوفه و بیت المالش و محل تقسیم غنایم مسلمانان، مسجد سهله است».
در جای دیگر فرمود: «کَیْفَ أنْتُمْ لَوْ ضَرَبَ أصْحابُ الْقائِمِ الْفَساطِیطَ فِی مَسْجِدِ الْکُوفانِ ثُمَّ یَخْرُجُ إلَیْهِمُ الْمِثالُ مُسْتَأْنَفُ اَمْرٍ جَدِیدٌ عَلَی الْعَرَبِ شَدِیدٌ(879)؛ چگونه خواهید بود زمانی که اصحاب قائم، خیمه هایی در مسجد کوفه برافرازند. آن گاه فرمان کاملاً جدیدی برای آنها صادر شود [که انجام آن] بر عرب بسیار دشوار باشد».
درباره سکونت آن حضرت در مسجد سهله نیز روایات فراوانی وارد شده است؛ از جمله ابو بصیر می گوید که امام صادق (علیه السلام) فرمود: «کَأَنِّی اَری نُزُولَ الْقائِمِ فِی مَسْجِدِ السَّهْلَهِ بِأَهْلِهِ وَعِیالِهِ. قُلْتُ: یَکُونُ مَنْزِلَهُ جُعِلْتُ فِداکَ. قالَ: نَعَمْ کانَ فِیهِ مَنْزِلُ إِدْرِیسَ وَکانَ مَنْزِلَ إِبْراهِیمَ خَلِیلِ الرَّحْمنِ وَما بَعَثَ اللهُ نَبِیّا إِلاَّ وَقَدْ صَلّی فِیهِ وَفِیهِ مَسْکَنُ الْخِضْرِ(880)؛ گویا من فرود آمدن قائم را با خانواده اش در مسجد سهله می نگرم. گفتم: فدایت شوم! آیا آنجا اقامتگاه او می شود؟ فرمود: آری، در آن مسجد، اقامتگاه ادریس (علیه السلام) و ابراهیم خلیل الرحمان (علیه السلام) نیز بوده و خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرده است؛ مگر اینکه در آن مسجد نماز گزارده است. همچنین سکونتگاه خضر (علیه السلام) در آن است».
حضرت صادق (علیه السلام) در جای دیگر، وقتی از مسجد سهله نام برده شد، چنین فرمود: «أَما أَنَّهُ مَنْزِلُ صاحِبِنا اِذا قَدِمَ بِأَهْلِهِ(881)؛ همانا آن مسجد، منزل صاحب ما [حضرت مهدی (علیه السلام)] است، آن گاه که با خاندانش بیاید».
مسجد، دانشگاه علوم قرآن:
مسجد، از همان آغاز، فقط محل عبادت نبود؛ بلکه در آنجا به امور اجتماعی، سیاسی و نظامی نیز رسیدگی می شد و از همه مهم تر، مرکز آموزش و تعلیم علوم دینی و قرآنی بود.
در دوران خاتم اوصیا (علیه السلام) نیز مسجد، مرکز و دانشگاه علوم اسلامی، به ویژه علوم قرآنی می شود. روایات فراوانی در این باره داریم که به یک نمونه اشاره می شود:
امام علی (علیه السلام) فرمود: «کَاَنِّی أَنْظُرُ إِلی شِیعَتِنا بِمَسْجِدِ الْکُوفَهِ وَقَدْ ضَرَبُوا الْفَساطِیطَ یُعَلِّمُونَ النّاسَ الْقُرْآنَ کَما أُنْزِلَ(882)؛ گویی شیعیانمان را در مسجد کوفه می بینم که چادرهایی زده اند و قرآن را آن چنان که نازل شده، به مردم می آموزند».
از آنچه گفته شد، به دست آمد که در عصر ظهور، تحولات وسیعی در مساجد ایجاد می شود؛ از یک سو، با بدعتها و خرافات در مساجد برخورد می شود و مساجد ضرارگونه تخریب می شوند و از سوی دیگر، مساجد، توسعه فیزیکی یافته، بر معنویات آن افزوده شده، به مراکز تعلیم و تعلّم و دانشگاه علوم قرآنی تبدیل می شوند. مسجد کوفه به عنوان مقرّ حکومت حضرت مهدی (علیه السلام) و مسجد سهله نیز به عنوان محل سکونت او وعائله اش انتخاب می شود.
یاران مهدی (علیه السلام):
مقدمه:
انسانها طبق میل و گرایش فطری خویش، در انتظار روزی به سر می برند که یک انسان عرشی پا بر فرش گذاشته، بساط ظلم و ستم، کفر و نفاق، حیله و تزویر و تبعیض و نابرابری را برچیند و سراسر جهان را از عدل و داد، برابری و مساوات و راستی و درستی پر کند.
بدیهی است برای تحقق حکومت جهانی و تحقق عدالتِ فراگیر و همه جانبه در سراسر گیتی، وجود یک رهبر آسمانی با صفات و شاخصه های عرشی و یارانی باصلابت، سترگ و باایمان، ضروری است.
تنوع یاران:
قیام و انقلاب جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) به حدی گسترده است که قلمرو یارگیری او، اقوام گذشته، حال و آینده و موجودات آسمانی، فرشتگان و ملائک را در بر می گیرد و هر کدام از اینها در سلکِ سرباز و کارگزارِ لشکر مهدی (علیه السلام) انجام وظیفه می کنند.
1. فرشتگان:
امام باقر (علیه السلام) فرمود: «...نَزَلَ إِلَیْهِ جِبْرائیلُ وَ میکائیلُ وَالْمَلائِکَهُ صُفُوفاً، فَیَقُولُ جِبْرائیلُ: یا سَیِّدیِ قَوْلُکَ مَقْبُولٌ وَاَمْرُکَ جائِزٌ...(883)؛ جبرائیل، میکائیل و فرشتگان در حالی که صف کشیده اند، بر او (امام زمان (علیه السلام)) فرود می آیند. جبرائیل می گوید: ای سرور من، فرمان تو مطاع و امر تو نافذ است...».
و نیز فرمود: «فَیَقُولُ جِبرائیلُ: أَنَا اَوَّلُ مَنْ یُبایِعُکَ. أُبْسُطْ یَدَکَ فَیَمْسَحُ عَلی یَدِهِ(884)؛ پس جبرائیل می گوید: من نخستین کسی هستم که با تو بیعت می کنم، دستت را بده. پس خود را به دست مبارک او می کشد».
همچنین آن حضرت فرمود: «کَأَنّی بِالْقائِمِ عَلی نَجَفِ الْکُوفَهِ، وَقَدْ سارَ إِلَیْها مِنْ مَکَّهَ بِخَمْسَهِ آلافٍ مِنْ الْمَلاَئِکَهِ: جِبْرائیلُ عَنْ یَمینِهِ، وَمیکائیلُ عَنْ یَسارِهِ...(885)؛ گویی قائم (علیه السلام) را در نجف کوفه می بینم که با پنج هزار فرشته از مکّه به سوی نجف شتافته، جبرائیل از سمتِ راست و میکائیل از سمتِ چپ اوست...».
و نیز آن بزرگوار فرمود: «لَوْ قَدْ خَرَجَ قائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ، لَنَصَرَهُ اللهُ بِالْمَلائِکَهِ الُمُسَوَّمینَ وَالْمُرْدَفینَ والْمُنْزَلینَ وَالْکَرُّوبینَ. یَکُونُ جِبْرائیلُ عَلی مَقْدَمَتِهِ وَمیکائیلُ عَلی ساقَتِهِ، وَاِسْرافیلُ عَنْ یَسارِهِ(886)؛ زمانی که قائم آل محمد ظهور کند، خداوند او را با فرشتگانِ نشاندار (ویژه) و به صف درآمده و فرستاده شده و مقرب یاری می کند. جبرائیل در پیشاپیش او و میکائیل از پشت سر او و اسرافیل از سمت چپ او خواهد آمد».

خورشید جمالت چو از پرده درآید * * * شرمنده ز انوار تو شمس و قمر آید
دنیا شود از پرتو نور تو درخشان * * * آن موکب شاهانه چو با کرّ و فرآید
عیسی به زمین آید و بیعت بنماید * * * یاران تو با نیروی فتح و ظفر آید
جبریل چو نازل شود آن دم به حضورت * * * فوج ملکوتی زپی یکدگر آید
یارب تو بده خاتمه این غیبت کبری * * * سلطان جهان، حجت اثناعشر آید(887)

2. جنّیان و پریان:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «یُسْنِدُ الْقائِمُ ظَهْرَهُ إِلَی الْحَرَمِ، وَیَمُدُّ یَدَهُ إِلَی البَیْعَهِ فَتُری بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ لَدی طُلُوعِ الشَّمْسِ، وَیَقُولُ: هذِهِ یَدُ اللهِ وَعِن اللهِ وَبِاَمْرِ اللهِ، ثُمَّ یَتْلُو الْآیَهَ: «إِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللهَ، یَدُ اللهِ فَوقَ اَیْدیهِمْ، فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلی نَفْسِهِ» فَیَکُونُ أَوَّلُ مَنْ یُبایِعُهُ جِبْرائیلُ، ثُمَّ الْمَلائِکَهُ وَنُجَباءُ الْجِنِّ، ثُمَّ نُقَباؤُهُ وَاَصْحابُهُ(888)؛ قائم (علیه السلام) هنگام ظهور پشتش را به حرم (کعبه) تکیه دهد و دستش را برای [پذیرش] بیعت دراز کند، دست او سفید غیرزننده دیده می شود و می فرماید: این دست خداست، از سوی خداست و به فرمان خداست. سپس این آیه را تلاوت می کند: "بی گمان کسانی که با تو بیعت می کنند، [در واقع] با خداوند بیعت می کنند، دست خداوند برفراز دست ایشان است؛ پس هر کس که پیمان شکند، همانا به زیان خویش پیمان شکسته است." پس نخستین کسی که با او بیعت کند، جبرائیل است؛ آن گاه فرشتگان، سپس بزرگان جن، آن گاه نزدیکان و یاران آن حضرت».
3. انبیا و اولیا (علیه السلام):
برخی انبیا (علیه السلام) و اولیای الهی (علیه السلام)در ابتدای قیام جهانی برای سهیم شدن و مشارکت کردن در استقرار عدالت جهانی، رجعت می کنند و خود را برای یاری رساندن به حضرت مهدی (علیه السلام) آماده می کنند. در ذیل به بعضی از موارد اشاره می شود که در روایات به آنها تصریح شده است:
الف) حضرت عیسی (علیه السلام):
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «فَیَلْتَفِتُ الْمَهْدِیُّ وَقَدْ نَزَلَ عیسی عِنْدَ الْمَنارَهِ البَیْضاءِ مِنَ الْقُدْسِ... فَیَقُولُ الْمَهْدیُّ تَقَدَّمْ صَلِّ بِالنَّاسِ فَیَقُولُ: اِنَّما أُقیمَتِ الصَّلاهُ لَکَ فَیُصَلّی عیسی خَلْفَهُ وَیُبایِعُهُ وَیَقُولُ: إِنَّما بَعِثْتُ وَزیراً، وَلَمْ أُبْعَثْ أَمیراً(889)؛ مهدی (علیه السلام) متوجه می شود که عیسی (علیه السلام) در قدس در نزدیکی مناره سفید فرود آمده است... پس مهدی (علیه السلام) می گوید: جلو بایست و با مردم نماز بخوان. سپس عیسی (علیه السلام) می گوید: نماز برای تو اقامه شده است. پس عیسی (علیه السلام) پشت سر او نماز می خواند و با او بیعت می کند و می گوید: من به عنوان وزیر برانگیخته شده ام؛ نه به عنوان امیر [و امام]».
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «یَعُودُ القائِمُ اِلَی الْقُدْسِ وَیُصَلّی بِالنَّاسِ اِمَاماً، حَتّی اِذا کانَ یَوْمَ الْجُمُعَهِ وَاُقیمَتِ الصَّلاهُ، یَنْزِلُ - یَعْنی عیسی (علیه السلام) - وَمَعَهُ سَبْعُونَ اَلْفاً مِنَ الْمُلائِکَهِ، وَهُوَ بِعَمَّامَهٍ خَضْراءَ، مَتَقَلِّدٌ بِسَیْفٍ، عَلی فَرَسٍ وَبِیَدِهِ حَرْبَهٌ...(890)؛ قائم (علیه السلام) به قدس برمی گردد و [چند روزی] با مردم نماز می خواند، چون روز جمعه فرا رسد و نماز به پا شود، عیسی (علیه السلام) با هفتاد هزار فرشته، در حالی که عمامه سبزی به سر دارد و شمشیرش را حمایل کرده، سوار بر اسب و با سلاحی در دست فرود می آید».
ب) حضرت موسی (علیه السلام):
امام صادق (علیه السلام) فرمود:«اِذا ظَهَرَ الْقائِمُ مِنْ ظَهْرِ هذَا الْبَیْتِ بَعَثَ اللهُ مَعَهُ سَبْعَهَ وَعِشْرینَ رَجُلاً مِنْهُمْ اَرْبَعَهَ عَشَرَ مِنْ قَوْمِ مُوسی (علیه السلام)... وَیوشَعُ بْنُ نُونٍ و... وَمُوسی (علیه السلام)(891)؛ هرگاه حضرت مهدی (علیه السلام) از پشت این خانه (کعبه) ظهور کند، خداوند بیست و هفت نفر از مردان (یاران مهدی (علیه السلام)) را برمی انگیزد که از آنان، چهارده نفر از قوم موسی (علیه السلام)... و یوشع بن نون... و حضرت موسی (علیه السلام) هستند».
ج) حضرت خضر (علیه السلام):
یکی از یاران خاصِ امام زمان (علیه السلام) هنگام قیام و حکومت جهانی، حضرت خضر (علیه السلام) است که در قالبِ سربازی فداکار، پیشاپیش مولا و رهبر خود، حضرت مهدی (علیه السلام)، جانفشانی می کند.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «یَمْشیِ الْخِضْرُ بَیْنَ یَدَیْهِ وَیَقْفُو اَثَرَ رَسُولِ اللهِ... لَهُ مَلَکٌ یُسَدِّدُهُ مِنْ حَیْثُ لا یَراهُ...(892)؛ خضر (علیه السلام) در پیشاپیش او (حضرت مهدی (علیه السلام)) حرکت می کند و او از روش پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیروی می کند... برای او فرشته ای است که او را یاری می کند از جایی که او را نمی بیند».
امام رضا (علیه السلام) فرمود: «اِنَّ الْخِضْرَ شَرِبَ مِنْ ماءِ الحَیاهِ، فَهُوَ حَیٌّ لا یَمُوتُ حَتّی یُنْفَخَ فِی الصُّورِ... وَسَیُؤَنِّسُ اللهُ بِهِ وَحْشَهَ قائِمِنا فی غَیْبَتِهِ(893)؛ حضرت خضر (علیه السلام) از آب حیات نوشید، پس او تا زمانی که در صور دمیده شود، زنده است و نخواهد مُرد... خداوند به وسیله او وحشت قائم ما را در زمان غیبتش به اُنس مبدّل می سازد».
4. مؤمنان:
امام علی (علیه السلام) فرمود: «إِذا قامَ تَجْتَمِعُ إِلَیْهِ اَصْحابُهُ عَلی عِدَّهِ أَهْلِ بَدْرٍ وَاَصْحابِ طالُوتَ، وَهُمْ ثَلاثُمِأَهٍ وَثَلاثَهَ عَشَرَ رَجُلاً(894)؛ هنگامی که [امام مهدی (علیه السلام)]قیام کند، اصحاب او که به تعداد اصحاب بدر و اصحاب طالوت، سیصد و سیزده نفر هستند، به دور او گرد می آیند».
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «ثُمَّ یَخْرُجُ مِنْ مَکَّهَ حینَ یَکُونُ فی مِثْلِ الْحَلْقَهِ: عَشْرَهَ آلافِ رُجُلٍ(895)؛ سپس [حضرت مهدی (علیه السلام)] از مکّه خارج می شود، در حالی که ده هزار نفر، مانند حلقه، او را در میان گرفته اند».
امام رضا (علیه السلام) فرموده است: «وَتَصیرُ اِلَیْهِ شیعَتُهُ مِنْ اَطْرافِ الْاَرْضِ، تُطْوی لَهُمُ الْاَرْضُ طَیّاً حَتّی یُبایعُوهُ(896)؛ شیعیان او (حضرت ولی عصر (علیه السلام)) از اطراف و اکناف جهان به سوی او می شتابند و زمین، زیر پای آنها طیّ می شود، تا [به محضر او رسیده،] بیعت کنند».
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «لا یَخْرُجُ الْقائِمُ حَتّی یَکُونَ تَکْمِلَهُ الْحَلْقَهِ. قُلْتُ: کَمْ تَکْمِلَهُ الْحَلْقَهِ. قالَ: عَشَرَهَ آلافٍ(897)؛ امام مهدی (علیه السلام) قیام نمی کند تا حلقه کامل شود. گفتم: چند نفر حلقه را کامل می کنند. فرمود: ده هزار نفر».
آری، سربازی و جانفشانی در رکاب امام زمان (علیه السلام) آرزوی قلبی همه دوستان و شیعیان آن حضرت است و در پی رسیدن به این آرزو، منتظران در رواق انتظار با دیدگانی امیدوار، در انتظار نشسته اند تا آن گوهر عالم تاب، پدیدار شود و خود را در سلک یاران او قرار دهند.
«اَللَّهُمَّ إِنّی أُجَدِّدُ لَهُ فی هذَا الْیَوْمِ وَفِی کُلِّ یَوْمٍ عَهْداً وَبَیْعَهً فِی رَقَبَتی اَللَّهُمَّ کَما شَرَّفْتَنی بِهذَا التَّشْریفِ وَفَضَّلْتَنی بِهذِهِ الْفَضیلَهِ وَخَصَصْتَنی بِهذِهِ النِّعْمَهِ فَصَلِّ عَلی مَولایَ وَسَیّدی صاحِبَ الزَّمانِ وَاجْعَلْنی مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَشْیاعِهِ وَالذَّابّینَ عَنْهُ وَاجْعَلْنی مِنَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ طائِعاً غَیْرَ مُکْرَهٍ(898)؛ پروردگارا، من در این روز و در هر روز، عهد و بیعتی را که از آن حضرت برگردن دارم، تجدید می کنم. پروردگارا! چنان که مرا به این شرافت سرفراز فرمودی و به این فضیلت گرامی داشتی و به این نعمت [بزرگ] اختصاص دادی، پس بر مولا و آقای من حضرت صاحب الزمان درود فرست و مرا از یاران و پیروان و مدافعان [و نصرت کنندگانش] و از آنان قرارده که در رکاب حضرتش با کمال شوق و بی هیچ گونه کراهتی به درجه رفیع شهادت می رسند».
گزینش یاران:
بستر زمان و تاریخ، دالان ورودی انسانها به دانشگاه مهدوی است؛ دانشگاهی که در آن ملیّت، قومیّت، مذهب،نژاد، مقطع تاریخ و زمان مطرح نیست؛ بلکه فراملی، قومی، مذهبی، نژادی و انسانی است.
دانشگاهی که برای سعادت و رستگاری بشر، برنامه های خاص و ویژه ای تدارک دیده است و در راستای تحققِ آرزوی دیرینه انسانها، دانش پژوهانی را برای تربیت و تعلیم پذیرش کرده است تا تاریخ بشر را که مملو از ظلم و ستم، تبعیض و نابرابری است دگرگون کند و آن روی سکه را که عدل و داد، مساوات و برابری است برای جهان و جهانیان به ارمغان بیاورد.
آری، طبق بیان معصومان (علیه السلام) دراحادیث مختلف، بعضی انبیا، اولیا، فرشته ها و... از رواق و دالان انتظار عبور کرده و با پوشیدن کسوت سربازی، خود را در سلک یاران حضرت مهدی (علیه السلام) قرار داده اند؛ مانند: حضرت عیسی (علیه السلام)، موسی (علیه السلام)، خضر (علیه السلام)، الیاس (علیه السلام)، و اصحاب کهف.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «فَبَیْنا هُوَ کَذلِکَ اِذْهَبَطَ عیسَی بْنُ مَرْیَمَ بِشَرْقِیِّ دِمَشْقٍ عِنْدَ الْمَنارَهِ البَیْضاءِ، بَیْنَ مَهْرُودَتَیْنِ واضِعاً یَدَیْهِ عَلی اَجْنِحَهِ مَلَکَیْنِ... فَیَطْلُبُ الدَّجَّالَ فَیُدْرِکُهُ بِبابِ لُدٍّ فَیَقْتُلُهُ(899)؛ در چنین حالی (پس از ظهور حضرت حجت (علیه السلام)) حضرت عیسی بن مریم (علیه السلام) در شرق دمشق، نزد مناره سفید، میان دو ابر رنگین و در حالی که دو دست خود را روی بالهای دو فرشته نهاده، فرود می آید... دجّال را دنبال می کند، در باب لُدّ به او می رسد و او را به هلاکت می رساند».
امام باقر (علیه السلام) فرموده است: «وَیَسیرُ نَحْوَ الْکُوفَهِ وَیَنْزِلُ عَلی سَریرِ النَّبیِّ سُلَیْمانَ وَبِیَمینِهِ عَصا مُوسی (علیه السلام) وَجَلیسُهُ الرُّوحُ الْاَمینُ و عیسَی بْنُ مَرْیَمَ...(900)؛ [حضرت ولی عصر (علیه السلام)] به سوی کوفه حرکت می کند و بر تخت سلیمان پیامبر (علیه السلام) می نشیند و عصای موسی (علیه السلام) رادر دست می گیرد و روح الامین (جبرائیل) و حضرت عیسی بن مریم (علیه السلام) همراه او هستند».
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «...فَیَبْعَثُ اللهُ الْفِتْیَهَ مِنْ کَهْفِهِمْ مَعَ کَلْبِهِمْ، مِنْهُمْ رَجُلٌ یُقالُ لَهُ: مَیْلِخاءُ وَآخَرَ حَمْلاها، و َهُمَا الشَّاهِدانِ المُسَلِّمانِ لِلْقائِمِ. قالَ اللهُ تَعالی: ﴿اِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَالَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا، و یَوْمَ یَقُومُ الْاَشْهادُ﴾ (مؤمن: 51) وَهؤُلاءِ هُمُ الْاَشْهادُ: اَیْ اَلشُّهُودُ الَّذینَ یُسَلِّمُونَ عَلَی الْقائِم بِاِسْمِهِ(901)؛ خداوند، اصحاب کهف را همراه با سگشان برمی انگیزد. یکی از آنها «میلخاء» نام دارد و یکی دیگر «حَملاها». این دو نفر شاهدی هستند که به حضرت مهدی (علیه السلام) شهادت می دهند و سلام می گویند؛ چنان که خدای تبارک و تعالی می فرماید: "ما پیامبران خود و کسانی را که ایمان آورده اند، در زندگی دنیا و در روزی که گواهان به پا می خیزند یاری می دهیم"، اینها؛ همان گواهان هستند؛ یعنی شاهدانی که به حضرت قائم (علیه السلام) به اسم سلام می دهند».
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «إِذا ظَهَرَ الْقائِمُ مِنْ ظَهْرِ هذَا البَیْتِ بَعَثَ اللهُ مَعَهُ سَبْعَهَ وَعِشْرینَ رَجُلاً مِنْهُمْ أَرْبَعَهَ عَشَرَ رَجُلاً مِنْ قَوْمِ مُوسی (علیه السلام) وَهُمُ الَّذینَ قالَ اللهُ تعالیَ «وَمِنْ قَوْمِ مُوسی اُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ» وَاَصْحابُ الْکَهْفِ ثَمانِیَهٌ...(902)؛ هرگاه حضرت حجت (علیه السلام) از پشت این خانه (کعبه) ظهور کند، خداوند بیست و هفت نفر از مردان (یاران مهدی (علیه السلام)) را برمی انگیزد که چهارده نفر آنان از قوم حضرت موسی (علیه السلام) هستند. آنها همان کسانی هستند که خداوند [در وصف آنها در قرآن کریم] می فرماید: "از میان قوم موسی (علیه السلام) جماعتی هستند که به حق راهنمایی می کنند و به حق داوری می کنند" و هشت نفر [از آنان] اصحاب کهف هستند».
جنسیت یاران:
در نگاه تکوین، مرد، ماهیتی غیر از زن و زن، هویتی غیر از مرد دارد؛ امّا در مقام تشریع که از ناحیه خدا در قالب قرآن و سنّت ارائه شده است، پیروی از شریعت فضیلت و شرافت است و سرپیچی، پستی و رذیلت را به ارمغان می آورد.
بدیهی است که در این مقوله، انسانیّت در معرض خطاب و عتاب است و نوع انسان، محورِ امر و نهی خدا قرار می گیرد و تفاوتی در اکتساب فضیلت و رذیلت بین زن و مرد نیست؛ بلکه همه با یک صدا و آهنگ به سوی خداوند برای تعالی و تکامل گام بر می دارند:
﴿مَنْ عَمِلَ صَلِحاً مِنْ ذَکَرِ أَوْ اُنْثی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیوهً طَیِّبَهً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾ (نحل: 97) «هر کس کار شایسته ای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مؤمن است، او را به حیاتی پاک زنده می داریم و پاداش آنها را خواهیم داد به بهترین اعمالی که انجام می دادند».
شرکت در قیامِ آخرین نجات بخش بشر و حضور در تشکیل حکومت واحد جهانی ایشان، کمالی است که همه در آرزوی آن به سر می برند و در این بین، فرقی بین زن و مرد نیست؛ زیرا گزینشِ سرباز و یارگیری رهبر جهانی بر اساس لیاقت، شایستگی و خصال نیکِ افراد است، نه ماهیت، هویت جنسی و شخصی آنها؛ از این رو در روایات معصومان (علیه السلام) به حضور زنان در میان یاران خاص حضرت مهدی (علیه السلام) اشاره شده است.
امام باقر (علیه السلام) فرمود: «وَیَجییء واللهِ ثَلاثُ مِأَهٍ وَبَضْعَهُ عَشَرَ رَجُلاً فیهِمْ خَمْسُونَ إِمْرَئَهً یَجْتَمِعُونَ عَلی غَیْرِ میعادٍ(903)؛ سوگند به خدا! سیصد و ده نفر و اندی، بدون وعده پیش او (حضرت صاحب الامر (علیه السلام)) گرد می آیند که در میان آنان پنجاه زن است».
از این روایات و روایتهای دیگری(904) - که به سبب اختصار از ذکر آ نها صرف نظر می شود - چنین استفاده می شود که در میان یاران خاص حضرت (علیه السلام) زنان مؤمن همراه و همدوش مردان مؤمن در به ثمر رساندن قیام و نهضت مهدوی نقش مهمی ایفا می کنند.
مقاطع سنی یاران:
کلیه قیامها و نهضتها به سبب ایجاد حرکت بنیادین و نو در سطح جامعه، به نیروی فعال و کارآمد و پرانرژی نیاز دارند و بدون نیروی انسانی، به ویژه نیروی جوان که دارای نیروی متراکم و قوی است، حرکت و سیر نهضت کُند و در نهایت به رکود می انجامد. پس در میان عوامل حرکت آفرین، نیروی جوان در مرتبه اوّل قرار دارد.
اکنون اگر یک جنبش دارای ویژگیهای انحصاری، نظیرِ: کلیت و فراگیری، دوام و قداست باشد، رعایت گزینه یاد شده به دو علت، ضرورت بیشتری پیدا می کند:
الف) جوان در حرکت روبنایی، دارای قدرت بدنی و صلابت جسمی است که از پس کارهای سخت و مهم برمی آید؛
ب) جوان در حرکت زیربنایی، دارای روح لطیف و صیقل داده شده است که به منزله آیینه بدون زنگار می ماند، حق را بدون درنگ می پذیرد و به آن گردن می نهد؛ بالطبع، فرمانبرداری او از رهبر و مولای خود بیشتر است و این شاخصه، رمز موفقیت هر قیام و نهضتی شمرده می شود.
نهضت مهدوی نیز با مؤلفه های یاد شده از این قاعده مستثنا نیست؛ بلکه نیاز به نیروی کارآمد و جوان در آن بیشتر احساس می شود. در روایات مختلف به جوان بودن اکثریت یاران مهدی (علیه السلام) اشاره شده است.
امام علی (علیه السلام) فرمود: «أَصْحابُ الْقائِمِ شَبابٌ لا کُهُولَ فیهِمْ، إِلاَّ مِثْلَ الْکُحْلِ فِی الْعَیْنِ وَالْمِلْحِ فِی الزَّادِ، وَ أَقَلُّ الزَّادِ اَلْمِلْحُ(905)؛ یاران قائم (علیه السلام) همه جوان هستند، در میان آنها پیرمرد یافت نمی شود، مگر به مثل سرمه در چشم و نمک در طعام، که کمتر از هر ماده ای در طعام نمک است».
امام باقر (علیه السلام) فرمود: «بَیْنا شَبابُ الشّیعَهِ عَلی ظُهُورِ مَنازِلِهِمْ نیامٌ، إِذْ تَوافَوْا إِلی صاحِبِهِمْ فی لَیْلَهٍ واحِدَهٍ عَلی غَیْرِ میعادٍ، فَیُصْبِحُونَ بِمَکَّهَ، یَجْتَمِعُونَ قَزَعاً کَقَزَعِ الْخَریفِ مِنَ الْقَبائِلِ(906)؛ در حالی که جوانان شیعه، پشت خانه هایشان خوابیده اند، یک مرتبه چون قطعه های ابر پاییزی در یک شب، از تیره های مختلف، بدون وعده قبلی به سوی صاحبشان بُرده می شوند، صبح، همگی خود را در مکّه معظّمه می یابند و دور شمع وجودش گرد می آیند».
افزون بر اینکه غالب یاران ولی عصر (علیه السلام) جوانان هستند، رهبر و امامِ قیام نیز به صورت جوان، یعنی با قیافه چهل سالگی ظهور می کند. این دو شاخصه (جوان بودن رهبر و جوان بودن یاران) از ویژگیهای مهم در موفقیّت هر قیام و نهضتی است.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «إِنَّهُ مِنْ أَعْظَمِ الْبَلِیَّهِ أَنْ یَخْرُجَ إِلَیْهِمْ صاحِبُهُمْ شابّاً وَهُمْ یَحْسَبُونَهُ شَیْخاً کَبیراً(907)؛ از امتحانات بزرگ خداوندی است که صاحبشان به صورت جوانی ظاهر می شود، در حالی که آنها او را پیری کهنسال تصور می کنند».
امام صادق (علیه السلام) فرموده است: «إِنَّ فی صاحِبِ الزَّمانِ شَبَهاً مِنْ یُونُسَ: رُجُوعُهُ فی غَیْبَتِهِ بِشَرْحِ الشَّبابِ(908)؛ در صاحب الزمان (علیه السلام) نشانی از حضرت یونس هست و آن اینکه پس از غیبتش به صورت جوانی ظاهر می شود».
آخرالزمان در فرهنگ مهدویت:
بدون تردید، هر آغازی را انجامی است و هر شروعی را پایان؛ مگر ذات اقدس پروردگار که آغاز و انجام ندارد. دنیا نیز از این قاعده کلی و فراگیر بیرون نیست؛ از این رو زمانی بر این دنیا گذشته و زمانی خواهد گذشت که زمان پایان خواهد بود و قسمت پایانی از کتاب زمان را «آخرالزمان» نام نهاده اند.
«آخرالزمان»، اصطلاحی است که در فرهنگ اغلب ادیان بزرگ به چشم می خورد و به ویژه در ادیان ابراهیمی از برجستگی و اهمیت ویژه ای برخوردار است.
این اصطلاح، معمولاً به مدت زمان پایان دنیا و رویدادهایی که ممکن است در آن بخش از زندگی دنیوی به وقوع بپیوندد، گفته می شود که ادیان بزرگ درباره آن پیشگوییهایی کرده اند؛ از جمله اینکه صحیفه آسمانی مسلمانان در مواردی فراوان به این بخش از آینده اشاره کرده و پرده از برخی رخدادهای آن زمان برداشته است.
به طور کلی این اصطلاح در معارف ارزشمند اسلامی به دو معنا به کار رفته است:
1. مدت زمانی طولانی که با ولادت آخرین پیامبر الهی آغاز و با شروع قیامت پایان می یابد و از همین روست که از پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان پیامبر آخرالزمان یاد شده است؛
2. معنای دوم که تا حدودی از معنای نخست محدودتر است، شامل مدت زمانی می شود که با ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) آغاز شده است و نیز زمان غیبت صغری و کبری و همچنین ظهور حکومت جهانی آن حضرت را در بر می گیرد.
از مجموع احادیثی که در کتابهای روایی، تفسیر و تاریخ درباره دوران آخرالزمان ذکر شده، دو مطلب اساسی و قابل توجه به دست می آید که گویای این مطلب است که آخرالزمان به دو دوره کاملاً متفاوت تقسیم می شود:
دوران نخست، زمانی است که در آن، فساد اخلاقی و ظلم و ستم، همه جامعه های بشری را فرا خواهد گرفت و در دوران دوم - که با قیام مصلح جهانی آغاز می شود - تمامی فسادها و ظلمها ریشه کن شده، جای خود را به عدالت خواهد داد و توحید، عدل و رشد عقلی و علمی در سراسر زندگی انسانها گسترش می یابد.
کلیات عقاید مربوط به آخرالزمان تقریباً در میان فرقه های بزرگ اسلام پذیرفته شده است؛ ولی اینکه آیا این تحولات آخرالزمان با ظهور مهدی موعود (علیه السلام) پدیدار خواهد شد و نیز در اینکه مهدی موعود چه کسی است، اختلافاتی وجود دارد.
شیعیان دوازده امامی، حضرت مهدی (علیه السلام) و حکومت جهانی او را حسن ختام حیات بشری در دنیا دانسته، بر پایی قیامت صغری و حاکمیت برخی ائمه را تحت عنوان «رجعت»، مهرِ پایانیِ طومارِ زندگی بر زمین ذکر کرده اند که البته هر دو مجالی وسیع می طلبد و فرصتی دیگر.
پیوند مهدویت با آخرالزمان:
تعبیرهایی در روایات وجود دارد که پیوند ناگسستنی مهدویت با آخرالزمان را به روشنی بیان می کند. برخی از این روایات را در ذیل نقل می کنیم:
1. امام صادق (علیه السلام) از جد بزرگوارشان رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) روایت فرمود که آن حضرت رو به سوی علی (علیه السلام) کرده، چنین فرمود: «أَلا أُبَشِّرُکَ اَلا اُخْبِرُکَ؟ قالَ: بَلی یا رَسُولَ الله. فَقالَ: کانَ جَبْرَئیلُ عِنْدی آنِفاً وَ أُخْبَرَنی أَنَّ الْقائِمَ الَّذی یَخْرُجُ فی آخِرِالزَّمانِ یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً مِنْ ذُرّیَّتِکَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ(909)؛ آیا تو را بشارت ندهم؟ آیا تو را خبر ندهم؟ عرض کرد: بله، یا رسول الله. پس آن حضرت فرمود: هم اکنون جبرئیل نزد من بود و مرا خبر داد که آن قائمی که در آخرالزمان ظهور می کند و زمین را از عدل و داد پر می کند، همان گونه که از ظلم و جور آکنده شده باشد، هر آینه از ذریه تو و از فرزندان حسین (علیه السلام) است».
2. عبد الله بن مسعود از رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل می کند که آن حضرت فرمود: «لا تَذْهَبُ الدُّنْیا حَتّی یَلی أُمَّتی رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتی یُقالُ لَهُ الْمَهْدی(910)؛ دنیا به پایان نرسد، مگر اینکه امت مرا مردی رهبری کند که از اهل بیت من است و به او مهدی گفته می شود».
3. ابان می گوید: «سَمِعْتُ أَبا عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) یَقُولُ: لا تَذْهَبُ الدُّنْیا حَتّی یَخْرُجَ رَجُلٌ مِنّی یَحْکُمُ بِحُکُومَهِ آلِ داوُدَ وَلا یَسْأَلُ بَیِّنَهً، یُعْطی کُلَّ نَفْسٍ حَقَّها(911)؛ دنیا به سرانجام نخواهد رسید تا اینکه مردی از تبار من قیام کند و به حکومت آل داوود [که خود علم خواهد داشت] حکم می کند و از بیّنه سؤال نخواهد کرد و هر صاحب حقی را به حق خویش خواهد رساند».
4. در حدیث شریف نبوی می خوانیم: «وَلا تَنْقَضِی الْأَیَّامُ حَتَّی یَمْلِکَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتی یُواطِیء اِسْمُهُ اِسْمی(912)؛ روزهای دنیا منقضی نشود تا اینکه مردی از اهل بیت من [بر زمین] حکومت کند که همنام من باشد».
5. عبد الله بن مسعود می گوید که پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «لَوْ لَمْ یَبْقِ مِنَ الدُّنْیا اِلاَّ یَوْمٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللهُ تَعالی ذلِکَ الْیَوْمَ حَتّی یَبْعَثَ رَجُلاً مِنّی(913)؛ اگر از دنیا بیش از یک روز باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانی خواهد کرد تا مردی از خاندان من را برانگیزد».
6. پیامبر گرامی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید: «یَکُونُ عِنْدَ اِنقِطاعٍ مِنَ الزَّمانِ وَظُهُورِ الْفِتَنِ رَجُلٌ یُقالُ لَهُ الْمَهْدیُّ عَطائُهُ هَنیئاً(914)؛ هنگام پایان زمان و آشکار شدن فتنه ها، مردی هست که به او مهدی گفته می شود و بخشش او فراوان است».
در همه روایات فوق با تعبیرهای مختلف، بحث آخر الزمان، و ظهور امام زمان (علیه السلام) در این دوران مطرح شده است.
علائم و نشانه های آخرالزمان:
این دوران، دارای نشانه هایی است که در اصطلاح به آنها «علائم آخرالزمان» گفته می شود.
افزون بر اصطلاح رایج «علائم آخرالزمان» در فرهنگ مسلمانان، اصطلاح مشابه دیگری است که از آن به «اشراط الساعه» یاد می شود. این اصطلاح به علائم وقوع قیامت اختصاص دارد؛ ولی از بررسی روایات ذیل این عنوان در کتابهای حدیثی به دست می آید که محتوای سخنان، مطالب مشترک فراوانی با روایات آخرالزمان دارد و بسیاری از نشانه ها در هر دو دسته روایات ذکر شده است. البته اصطلاح دوم نزد اهل سنت و اصطلاح نخست نزد شیعیان شایع تر و رایج تر است.
همان گونه که اشاره شد، این دوره، دارای ویژگیهایی است که در روایات اسلامی از آنها یاد شده است. برخی از آن خصوصیات که در آستانه ظهور به خوبی قابل مشاهده است، عبارت اند از:
1. فراموش کردن دین:
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن گاه که به توصیف زندگی مردم در دوران آخرالزمان می پردازد، این گونه می فرماید: «یَأْتی عَلَی النَّاسِ زَمانُ... دینُهُمْ دَراهِمُهُمْ وَهَمُّهُمْ بُطُونُهُمْ، وَقِبْلَتُهُمْ نِساؤُهُمْ وَیَرْکَعُونَ لِلرَّغیفِ وَیَسْجُدُونَ لِلدِّرْهَمِ حَیاری سُکاری، لا مُسْلِمینَ وَلا نَصاری(915)؛ روزگاری برای مردم فرا می رسد که... دین و آیین آنها درهمهایشان و همت آنها شکمهایشان و قبله آنها زنانشان است. رکوع و سجودشان برای مال دنیاست، در حیرت و مستی خواهند بود و نه مسلمان اند و نه نصرانی».
درباره نشانه های فراموشی دین، به موارد ذیل اشاره شده است:
امام علی (علیه السلام) فرمود: «فَاِنَّ عَلامَهَ ذلِکَ اِذا اَماتَ النَّاسُ الصَّلاهَ وَاَضاعُوا الْاَمانَهَ وَاسْتَحَلُّوا الْکِذْبَ وَاَکَلُوا الرِّبا وَاَخَذُوا الرِشی وَشَیَّدُوا الْبُنْیانَ، وَباعُوا الدّینَ بِالدُّنْیا وَاسْتَعْمَلُوا السُّفَهاءَ وَقَطَعُوا الارْحامَ وَاتَّبَعُوا الْاَهْواءَ وَاسْتَخَفُّوا بِالدِّماءِ وَظَهَرَتْ شَهاداتُ الزُّورِ وَاسْتُعْمِلَ الفُجُورُ وَقَولُ الْبُهْتانِ وَالْاِثْمُ وَالطُّغْیانُ(916)؛ به درستی که نشانه آن، هنگامی است که مردم، نماز را بمیرانند، امانت را ضایع کنند، دروغ را جایز شمارند، رباخواری کنند، رشوه بگیرند، بناها را محکم و مرتفع بسازند، دین را به دنیا بفروشند، سفیهان را به کار گیرند، قطع رَحِم کنند، از هوای نفس پیروی کنند، خونها را سبک بشمارند، شهادتهای دروغ آشکار شود، فحشا معمول شود و بهتان و گناه و مرزشکنی رواج یابد».
2. دنیاپرستی:
از دیگر ویژگیهای آخرالزمان، غوطه ور شدن مردم در دنیا و دنیاپرستی است. رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این باره فرموده است: «سَیَأتی عَلی اُمَّتی زَمانٌ تَخْبُثُ فیهِ سَرائِرُهُمْ وَتَحْسُنُ فیهِ عَلانِیَتُهُمْ طَمَعاً فِی الدُّنیا، لا یُریدُونَ بِهِ ما عِنْدَ اللهِ (عزَّ و جلَّ) رَبُّهُمْ یَکُونُ دینُهُمْ ریاءً لا یُخالِطُهُمْ خَوْفٌ یَعُمُّهُمُ اللهُ بِعِقابٍ فَیَدْعُونَهُ دُعاءَ الْغَریقِ فَلا یَسَتَجیبُ لَهُمْ(917)؛ به زودی زمانی بر امت من می آید که در آن زمان درون آنها پلید می شود، ولی ظاهر آنها به طمع دنیا آراسته می شود. به آنچه در پیشگاه خداوند است دل نمی بندند، دین آنها ریا [و تظاهر] است، خوف از خدا به دلشان راه نیابد [و خداوند آنها را به عذابی فراگیر دچار سازد، به این صورت که] آنها خداوند را همچون آدم غرق شده می خوانند و خداوند دعایشان را مستجاب نمی کند».
3. فتنه های بزرگ:
از دیگر ویژگیهای عصر آخرالزمان، ظهور و بروز امتحانات بزرگ الهی است که بسیاری از انسانهای سست ایمان در این آزمایشهای الهی مردود و عده ای که ایمان در تمام وجودشان رسوخ کرده، موفق بیرون می آیند.
ابوخالد کابلی از امام سجاد (علیه السلام) نقل می کند که آن حضرت فرمود: «یا أَبا خالِدٍ! لَتأْتِیَنَّ فِتَنٌ کَقِطَعِ الَّیْلِ الْمُظْلِمِ لا یَنْجُوا إِلاَّ مَنْ أَخَذَ اللهُ میثاقَهُ أُولئِکَ مَصابیحُ الْهُدی وَیَنابیعِ الْعِلْمِ(918)؛ ای ابا خالد! هر آینه فتنه هایی همچون قطعه های شب تار [در راه است و] فرا خواهد رسید که هرگز کسی [از آن] نجات نخواهد یافت، مگر کسی که خداوند از او پیمان گرفته است و ایشان چراغهای هدایت و چشمه ساران دانش اند».
آری، کسی که در بارِشِ فتنه، سر ایمان را به سلامت در برد، کاری کارستان کرده است. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از آن سوی اعصار و قرون از دیدن چنین اشخاصی به شگفت آمده، به علی (علیه السلام) چنین فرمود:
«یا عَلِیُّ! اَعْجَبُ النَّاسِ ایماناً وَاَعْظَمُهُمْ یَقیناً قَوْمٌ یْکُونُونَ فی آخِرِ الزَّمانِ لَمْ یَلْحَقُوا النَّبِیَّ وُحُجِبَ عَنْهُمُ الْحُجَّهُ فَآمَنُوا بِسَوادٍ عَلی بَیاضٍ(919)؛ ای علی! بدان که شگفت آورترین مردم در ایمان و بزرگ ترین آنان در یقین مردمی هستند که در آخرالزمان واقع شده اند، پیغمبر را ملاقات نکرده اند و از امام خود محجوب اند و همانا به نوشته - که خط سیاهی بر صفحه سفید است - ایمان آورده اند».
سیمای زندگی در آخرالزمان:
با توجه به ویژگیهای فوق می توان سیمای زندگی در این دوره را این گونه ترسیم کرد:
1. دین در آخرالزمان:
همان گونه که اشاره شد، عوامل فراوانی دست به دست یکدیگر داده، روز به روز حقیقت تابناک دین را در هاله ای از ابهام فرو می برند؛ از این رو همواره دین در جوامع رو به کم رنگ شدن می رود و خرافات و انحرافات فراوانی گریبانگیر آن می شود؛ به نحوی که وقتی حضرت مهدی (علیه السلام) قیام کرد، غبار از چهره دین برمی گیرد و همگی گمان می کنند این دین جدیدی است که آن حضرت ارائه می فرماید.
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) این حقیقت را این گونه بیان فرموده است: «أَیُّهَا النَّاسُ! سَیَأْتی عَلَیْکُمْ زَمانٌ یُکْفَأُ فیهِ الْإِسْلامُ، کَما یَکْفَأُ الْاِناءُ بِما فیهِ(920)؛ ای مردم! به زودی، زمانی بر شما خواهد رسید که اسلام، چونان ظرف واژگون می شود و آنچه در آن است می ریزد».
همچنین رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید: «سَیَأْتی عَلی اُمَّتی زَمانٌ لایَبْقی مِنَ الْقُرآنِ إِلاَّ رَسْمُهُ وَلا مِنَ الْإِسْلامِ اِلاَّ إِسْمُهُ یُسَمُّونَ بِهِ وَهُمْ أَبْعَدُ النَّاسِ مِنْهُ مُساجِدُهُمْ عامِرَهٌ وَهِیَ خَرابٌ مِنَ الْهُدی(921)؛ زمانی بر امت من پیش می آید که از قرآن، جز نقش آن و از اسلام، جز نام آن باقی نماند، [به ظاهر] مسلمان نامیده می شوند، در حالی که بیش از همه مردمان از آن دورند، مساجدشان آباد است، ولی از هدایت خالی است».
2. مردان آخرالزمان:
امتحانات خداوند برای زن و مرد یکسان است؛ ولی پاره ای روایات به ویژه درباره مردان آخرالزمان سخن گفته اند که به برخی از آنها اشاره می شود:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «...وَ رَأَیْتَ الرَّجُلَ إِذا مَرَّ بِهِ یَوْمٌ وَلَمْ یَکْسِبْ فیهِ الذَّنْبَ الْعَظیمَ مِنْ فُجُورٍ، أَوْ بَخْسِ مِکْیالٍ أَوْ میزانٍ أَوْ غَشَیانِ حَرامٍ أَوْ شُرْبِ مُسْکِرٍ کَئیباً حَزیناً(922)؛ مردی را می بینی هنگامی که یک روز بر او گذشته و گناه بزرگی انجام نداده است، از قبیل: فحشا، کم فروشی، کلاهبرداری و یا شرب خمر، بسیار غمگین و اندوهگین می شود».
3. زنان آخرالزمان:
خداوند متعال، زن را همانند مرد، گوهر گرانبهای آفرینش قلمداد کرده است و او گاه با اختیار و انتخاب خود تا اوج کمالات معنوی صعود و گاهی به پایین ترین درکات سقوط می کند.
رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در وصف برخی از زنان در آن دوران چنین می فرماید: «کَیْفَ بِکُمْ إِذا فَسَدَ نِساؤُکُمْ وَفَسَقَ شُبَّانُکُمْ وَلَمْ تَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَلَمْ تَنْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ. فَقیلَ لَهُ: وَیَکُونُ ذلِکَ یا رَسُولَ اللهُ؟ فَقالَ: نَعَمْ وَشَرٌّ مِنْ ذلِکَ(923)؛ چگونه می شود حال شما، هنگامی که زنهای شما فاسد شوند و جوانانتان فاسق، و شما نه امر به معروف می کنید و نه نهی از منکر. به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفته شد که آیا این چنین خواهد شد؟! آن حضرت فرمود: بله و بدتر از آن [نیز خواهد شد]».
سرانجام سیمای زنان بد در آخرالزمان را با این سخن از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) ادامه می دهیم که فرمود: «یَظْهَرُ فی آخِرِ الزَّمانِ وَاِقْتِرابِ السَّاعَهِ وَهُوَ شَرُّ الْاَزْمِنَهِ نِسْوَهٌ کاشِفاتٌ عاریاتٌ مَتَبَرِّجاتٌ داخِلاتٌ فِی الْفِتَنِ، مائِلاتٌ اِلَی الشَّهَواتِ، مُسْرِعاتٌ اِلَی اللَّذَّاتِ، مُسْتَحِلاَّتٌ لِلْمُحَرَّماتِ فی جَهَنَّمَ خالِداتٌ(924)؛ در آخرالزمان و نزدیک شدن قیامت - که بدترین زمانهاست - زنهایی ظاهر می شوند که برهنه و لخت اند، زینتهای خود را آشکار می سازند، به فتنه ها داخل می شوند، به سوی شهوتها می گرایند، به سوی لذتها می شتابند، حرامهای الهی را حلال می شمارند و در جهنم جاودانه خواهند بود».
نجات یافتگان آخرالزمان:
سخن را با کلامی از امیرمؤمنان (علیه السلام) درباره انسانهایی که در این دوران سخت نجات می یابند به پایان می بریم که آن حضرت فرمود: «وَذلِکَ زَمانٌ لا یَنْجُو فیهِ اِلاَّ کُلُّ مُؤْمِنِ نُوَمَهٍ اِنْ شَهِدَ لَمْ یُعْرَفْ وَاِنْ غابَ لَمْ یُفْتَقَدْ، اُولئِکَ مَصابیحُ الْهُدی وَاَعْلامُ السُّری لَیْسُوا بِالْمَساییحِ وَلاَ الْمَذاییعِ الْبُذُرِ اُولئِکَ یَفْتَحُ اللهُ لَهُمْ اَبْوابَ رَحْمَتِهِ وَیَکْشِفُ عَنْهُمْ ضَرَّاءَ نِقْمَتِهِ(925)؛ و آن زمانی است که از فتنه ها نجات نمی یابد، مگر مؤمنانی که بی نام و نشان اند. اگر در حضور باشند شناخته نشوند و اگر غایب شوند کسی سراغ آنها را نمی گیرد. آنها چراغهای هدایت و نشانه های روشن اند. نه مفسده جو هستند و نه فتنه انگیز، نه در پی اشاعه [فحشایند] و نه مردمی سفیه و لغوگو! اینان اند که خداوند، درهای رحمتش را به سویشان باز می کند؛ و سختیها و مشکلات را از آنان برطرف می سازد».

فصل هشتم: علائم ظهور

نشانه های ظهور و قیام امام زمان (علیه السلام):
مقدمه:
واژه مهدویت و مهدی (علیه السلام) تبلور فرهنگ انتظار است که همه مسلمانان، اعم از شیعه و اهل سنت در باور داشت آن، اتفاق نظر دارند. از زمان ظهور اسلام، پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بیت (علیه السلام) و یاران ایشان، عهده دار تبیین فرهنگ مهدویت بوده اند. این رسالت در هر عصری، میان آنها ادامه پیدا کرده است تا دوران غیبت کبرای امام زمان (علیه السلام) که در این برهه مهم و حساس، علما و مبلغان دینی مسئولیت تبیین و تثبیت آن را بر عهده گرفته. مردم را به فرا رسیدن روزگار ظهور امیدوار می کنند.
ضرورت بیان نشانه های ظهور:
هر مسئله ای که اهمیت و مقبولیت عمومی داشته باشد، مخاطرات و تهدیدها برای آن از ناحیه سودجویان و فرصت طلبان بیشتر خواهد شد؛ از جمله این مسائل که دارای شاخصه های جهانی و همگانی است، ظهور منجی است که به منزله اعتقاد و باور عمومی در همه ادیان مطرح شده است. طبیعی است افرادی که در پی منفعت فردی اند با آزمندی بسیار و با ظاهرسازی فریبنده به اغفال مردم می پردازند تا به نیت سوء خود برسند.
از این رو بیان نشانه ها و علایم ظهور، ضروری است و رهبران و بزرگان دین، برای جلوگیری از این انحرافها و کج رویها و برای حفظ باورهای اصیل مردم، باید منجی و مصلح آخر زمان را با تمام شاخصه ها و خصال معرفی نمایند و برای ظهور و قیام او نشانه ها و علایمی را بیان کنند تا مردم در تمیز سره از ناسره در تحیر و تردید نمانند.
از همین رو در روایات و احادیث بسیاری منجی آخر زمان (حضرت مهدی (علیه السلام)) و کیفیت ظهور او، با تمام نشانه ها بیان شده است.
در رویکرد کلی و کلان، می توان نشانه های ظهور را به انواع مختلف تقسیم کرد که به یکایک آنها خواهیم پراخت:
الف) نشانه های عام و خاص:
1. نشانه های عام:
آن دسته از نشانه هایی که شاخصه های کلی و عمومی دارند؛ یعنی در قالب پدیده خاص، در برهه خاص و در افراد خاصی متصف نشده اند، «علائم عمومی» نامیده می شوند؛ نظیر: احادیث و روایاتی که از احوال و اوضاع مردمان آخر زمان و انحرافات و کج رویها در آن دوره سخن به میان آورده اند که در واقع، نوعی بیان نشانه های ظهور امام زمان (علیه السلام) است؛ اما در قالب و معیار کلی و عمومی.
«عن ابن عباس عن رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم): فی حدیث أنّ الله أوحی إلیهِ لَیلَهَ أَسرَی بِهِ أن یُوصَی إِلی عَلِیّ وَ أَخبِرهُ بِالأَئِمَهِ مِن وُلدِهِ إِلَی أَن قَالَ: آخِرُ رَجُلٍ مِنْهُمْ یُصَلِّی خَلْفَهُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً... قُلْتُ إِلَهِی فَمَتَی یَکُونُ ذَلِکَ فَأَوْحَی إِلَیَّ عَزَّ وَ جَلَّ یَکُونُ ذَلِکَ إِذَا رُفِعَ الْعِلْمُ وَ ظَهَرَ الْجَهْلُ وَ کَثُرَ الْقُرَّاءُ وَ قَلَّ الْعَمَلُ وَ کَثُرَ الْفَتْکُ وَ قَلَّ الْفُقَهَاءُ الْهَادُونَ وَ کَثُرَ فُقَهَاءُ الضَّلَالَهِ الْخَوَنَهُ ... وَ کَثُرَ الْجَوْرُ وَ الْفَسَادُ وَ ظَهَرَ الْمُنْکَرُ وَ أَمَرَ أُمَّتُکَ بِهِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمَعْرُوفِ...(926)؛ ابن عباس می گوید: در شب معراج، مطالبی به رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وحی شد که باید به حضرت علی (علیه السلام) سفارش کند و به او درباره ائمه پس از آن حضرت - که از فرزندانش هستند - خبر داد؛ تا آنجا که فرمود: آخرین آنها [نشانه هایی دارد؛ از جمله اینکه] عیسی بن مریم پشت سرش نماز می خواند، زمین را از عدل و داد پر می کند، چنانچه از ظلم و جور پر شده باشد،... عرض کردم: خداوندا! آن کی خواهد شد؟ خداوند به من وحی کرد: هر گاه علم از میان برداشته شود و نادانی ظاهر شود؛ قرائتهای [قرآن] زیاد اما عمل کم شود، قتل و کشتار زیاد شود، فقها و هدایت کنندگان واقعی کم شوند، علمای فاسق و خیانتکار زیاد شوند،... جور و فساد زیاد شود؛ منکر ظاهر شود، امت تو امر به منکر و نهی از معروف کنند،..».
2. نشانه های خاص:
بعضی از علائم ظهور، به صورت خاص و با شاخصهای ویژه در افراد متعین، تبلور می یابد؛ مثلا در روایات بسیاری ذکر شده است که ظهور امام زمان (علیه السلام) در سال و روز فرد تحقق پیدا خواهد کرد. ظهور و خروج افرادی به نام دجال و سفیانی که مظهر گمراهی و نیز قیام افرادی مثل یمانی و سید خراسانی که سنبل هدایت هستند، جزءِ علائم خاص شمرده می شود و در احادیث، با اسم و رسم و با ویژگیهای مخصوصشان وارد شده است.
امام باقر (علیه السلام) فرمود: «تَنْزِلُ الرَّایَاتُ السُّودُ الَّتِی تَخْرُجُ مِنْ خُرَاسَانَ إِلَی الْکُوفَهِ فَإِذَا ظَهَرَ الْمَهْدِیُّ بُعِثَ إِلَیْهِ بِالْبَیْعَه(927)؛ پرچمهای سیاهی از ناحیه خراسان بیرون می آید و به جانب کوفه به حرکت در می آید. پس چون مهدی ظاهر شود، اینان وی را به بیعت دعوت می کنند».
و نیز آن بزرگوار فرمود: «برای مهدی ما، دو نشانه است که از وقتی خداوند، آسمانها و زمین را خلق فرمود، سابقه ندارد: خسوف در شب اول ماه رمضان و کسوف در نیمه همان ماه و این دو از زمانی که خداوند، آسمانها و زمین را خلق کرده است، [این چنین] وجود نداشته است»(928).
در روایات فوق، نشانه های خاصی برای ظهور امام زمان (علیه السلام) تعیین شده است.
ب) نشانه های حتمی و غیر حتمی:
1. نشانه های حتمی:
آنچه به طور قطع، پیش از ظهور حضرت رخ خواهند داد و در واقع، هیچگونه قید و شرطی در ایجاد آنها لحاظ نشده است، علائم حتمی نامیده می شوند و شاید بتوان گفت که ادعای ظهور، پیش از تحقق آنها کذب و دروغ است.
امام سجاد (علیه السلام) فرمود: «إِنَّ أَمْرَ الْقَائِمِ حَتْمٌ مِنَ اللهِ وَ أَمْرُ السُّفْیَانِیِّ حَتْمٌ مِنَ اللهِ وَ لَا یَکُونُ قَائِمٌ إِلَّا بِسُفْیَانِیٍّ(929)؛ ظهور قائم از ناحیه خداوند، قطعی و خروج سفیانی نیز از جانب خداوند قطعی است و قائمی جز با سفیانی وجود ندارد».
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «وَالیَمانِی مِنَ المَحتُومِ؛ [قیام] یمانی از نشانه های حتمی است».
فضل بن شاذان از ابی حمزه ثمالی نقل می کند: «قُلتُ لِأبِی جَعفَرٍ خُرُوجُ السُّفیَانِی مِن المَحتُومِ؟ قَالَ: نَعَم، وَ النِداءَ مِنَ المَحتُوُم وَ طُلُوعُ الشَّمسِ مِن مَغرَبِهَا مِنَ المَحتُوُم، وَ اختِلافُ بَنِی العَبَّاسِ فِی الدَّولَهِ مِن المَحتُوُمِ وَ قَتلَ النَّفسِ الزَّکِیَّهِ مَحتُوُمٌ وَ خُرُوجُ القَائِمِ مِن آلِ مُحَمَّدٍ مَحتُوُمٌ...(930)؛ به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم: آیا خروج سفیانی حتمی است؟ فرمود: آری، صیحه آسمانی نیز از علائم حتمی است و طلوع خورشید از مغرب حتمی است. اختلاف بین بنی عباس در رابطه با حکومت، حتمی است. کشته شدن نفس زکیه حتمی است، قیام قائم آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حتمی است..».
2. نشانه های غیرحتمی:
بعضی از نشانه های ظهور، پیش از ظهور، به طور مشروط رخ می دهند؛ یعنی اگر مقتضی آنها موجود و موانع مفقود باشد، تحققشان حتمی خواهد بود. در میان نشانه ها، آنچه حتمی شمرده شده، از محتومیات هستند و غیر از آنها که گروه بسیاری از علائم را تشکیل می دهند جزو علائم غیرحتمی شمرده می شوند.
ج) علائم با فاصله و بی فاصله:
1. نشانه های نزدیک به وقت ظهور:
در بعضی روایات، تصریح شده است که بعضی علائم در سال ظهور امام زمان (علیه السلام) رخ می دهد؛ یعنی پیش از ظهور و در آستانه قیام حضرت مهدی (علیه السلام)، این نشانه ها یکی پس از دیگری پدیدار و به ظهور امام زمان منتهی می شود.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «خُرُوجُ الثَّلَاثَهِ الْخُرَاسَانِیِّ وَ السُّفْیَانِیِّ وَ الْیَمَانِیِّ فِی سَنَهٍ وَاحِدَهٍ فِی شَهْرٍ وَاحِدٍ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ وَ لَیْسَ فِیهَا رَایَهٌ بِأَهْدَی مِنْ رَایَهِ الْیَمَانِیِّ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ(931)؛ خروج سه نفر قیام خراسانی و سفیانی و یمانی، در یک سال و در یک ماه و یک روز خواهد بود و در این میان، هیچ پرچمی به اندازه پرچم یمانی، به حق و هدایت دعوت نمی کند».
امام باقر (علیه السلام) فرمود: «لَیْسَ بَیْنَ قِیَامِ القَائِمِ وَ قَتْلِ النَّفْسِ الزَّکِیَّهِ أکثَرَ مِن خَمْسَ عَشْرَهَ لَیْلَهً(932)؛ بین ظهور مهدی (علیه السلام) و کشته شدن نفس زکیه، بیش از پانزده شب فاصله نیست».
2. علائم دارای فاصله زمانی با ظهور:
بعضی نشانه ها با فاصله بسیاری با وقت ظهور تحقق می یابد؛ حتی بعضی از آنها پیش از تولد امام زمان رخ داده اند و بعضی پس از تولد و پیش از ظهور با فاصله زیاد، تحقق پیدا کرده و خواهند کرد؛ چنان که شماری از آنها، همچون از هم گسستن بنی امیه و بنی عباس، خروج ابومسلم خراسانی، اختلاف بین مسلمانان و... اتفاق افتاده است.
د) علائم زمینی و آسمانی:
1. علائم طبیعی و زمینی:
غالب نشانه های ظهور، طبیعی و زمینی اند و هر کدام در تثبیت حقانیت ظهور و قیام حضرت مهدی (علیه السلام) نقش اساسی دارند.
امام علی (علیه السلام) فرمود:
«وَیَخرُجُ رَجُلٌ مِن أَهلِ بَیتِی فِی الحَرَمِ فَیَبلُغُ السُّفیَانِی، فَیَبعَثُ إِلَیهِ جُندَاً مِن جُندِهِ فَیَهزَمُهُم فَیَسیرُ إِلَیهِ السُّفیَانِی بِمَن مَعَهُ، حَتَّی إِذَا صَارَ بِبَیدَاءَ مِنَ الأَرضِ، خَسَفَ بِهِم، فَلایَنجُوا مِنهُم إِلَّا المُخبِرُ عَنهُم(933)؛ مردی از خاندان من در سرزمین حرم قیام می کند، پس خبر خروج وی به سفیانی می رسد. وی سپاهی از لشکریان خود را برای جنگ، به سوی او می فرستد و آنان را شکست می دهد؛ آن گاه خود سفیانی و همراهانش به جنگ وی می روند و چون از سرزمین بیداء می گذرند، زمین آنان را فرو می برد و جز یک نفر، که خبر آنان را می آورد کسی از آنان نجات نمی یابد».
نشانه هایی نظیر فرو رفتن سفیانی در بیداء، قیام یمانی، خراسانی، سفیانی و دجال، قتل نفس زکیه، جنگهای خونین و... از جمله علائم زمینی و طبیعی هستند.
2. علائم آسمانی:
به علت اهمیت ظهور امام زمان، افزون بر نشانه های زمینی و طبیعی، برخی علائم آسمانی نیز در زمان ظهور حضرت رخ خواهند داد، تا مردم بهتر رهبر و مصلح آسمانی را بشناسند و در راستای تحقق رسالت و اهداف او مشارکت کنند؛ مانند:
- صیحه آسمانی:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «إذَا نَادی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ أَنَّ الحَقَّ فِی آلِ مُحَمَّدٍ (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، فَعِندَ ذَلکِ یَظهَرُ المَهدِی عَلَی أَفواهِ النَّاسِ، وَ یَشرِبُونَ حُبَّهُ، وَ لایَکُونُ لَهُم ذِکرٌ غَیرَهُ(934)؛ هر گاه گوینده ای از آسمان ندا دهد که حق با اولاد محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، در آن هنگام، ظهور مهدی (علیه السلام) به سر زبانها می افتد، و همه [شراب] دوستی او می نوشند و غیر او را یاد نمی کنند».
- کسوف:
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«عَلَامَهُ خُرُوجِ المَهدِیّ کُسُوفُ الشَّمسِ فِی شَهرِ رَمَضَانَ فِی ثَلَاثَ عَشرَهَ وَ أَربَعَ عَشرَهَ مِنهُ(935)؛
نشانه ظهور مهدی (علیه السلام) کسوف خورشید در ماه مبارک رمضان است [و وقت کسوف] سیزدهم یا چهاردهم ماه رمضان خواهد بود».
زمینه سازان ظهور:
مقدمه:
تحقق انقلاب عظیم حضرت مهدی (علیه السلام) به عنوان بزرگ ترین تحولی است که بشر در حیات خود خواهد دید. این واقعه بزرگ برپایه هایی استوار است که از مهم ترین آنها فراهم آمدن یاران، همراهان و همرزمانی است که تا پای جان برای اجرای اهداف آن حضرت از پای ننشینند.
بازشناسی این عوامل، ما را به شناخت آن حکومت سترگ نزدیک تر خواهد کرد؛ آن گاه خویشتن را با آن شرایط و ویژگیها محک خواهیم زد و از خود خواهیم پرسید: آیا ما خود را برای آن روزگار آماده ساخته ایم؟ شاید آن روز، همین فردا باشد. با فهم این ویژگیها درخواهیم یافت که پای رفتن این راه را داریم یا خیر؟ و آیا در آن روز موعود و در هنگامه نبرد حق با باطل در کدامین جبهه قرار خواهیم گرفت؟
با گذری در بوستان کلام معصومان (علیه السلام) این ویژگیها به خوبی فرا روی ما قرار خواهد گرفت. پس قدم در این گلستان می نهیم و از گلهای عطرآگین آن مشام اندیشه را آکنده می سازیم.
پاره ای از ویژگیهای یاران آن موعود امتها از این قرار است:
شناخت پروردگار:
خداوند متعال، فلسفه اساسی آفرینش انسانها را عبادت و بندگی معرفی فرموده است؛ آنجا که می فرماید: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنْسَ إِلا لِیَعْبُدُونِ﴾ (ذاریات: 56) «جن و انس را خلق نکردم، مگر برای اینکه عبادت کنند».
این مهم، زمانی حاصل می شود که شناخت آن ذات مقدس فراهم آید. پس از شناخت خداوند است که راه رشد، هموار و موانع برطرف می شود.
یاران امام مهدی (علیه السلام) از جمله کسانی هستند که خداوند را آن گونه می شناسند که شایسته او است. حضرت علی (علیه السلام) این شناخت والای خداوند را در ایشان، این گونه وصف فرموده است:
«رِجَالٌ مُؤْمِنُونَ عَرَفُوا اللهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ وَ هُمْ أَیْضاً أَنْصَارُ الْمَهْدِیِّ فِی آخِرِ الزَّمَان(936)؛ مردانی مؤمن که خدا را چنان شناخته اند که شایسته است و آنان، یاران مهدی (علیه السلام) در آخرالزمان هستند».
امام صادق (علیه السلام) ششمین ستاره فروزان سپهر ولایت، قلبهای آنان را بسان پولاد دانسته، می فرماید: «... رِجَالٌ کَأَنَّ قُلُوبَهُمْ زُبَرُ الْحَدِیدِ لَا یَشُوبُهَا شَکٌّ فِی ذَاتِ اللهِ أَشَدُّ مِنَ الْحَجَر...(937)؛ آنان مردانی اند که دلهایشان گویا پاره های آهن است. هیچ تردیدی به خداوند قلبهایشان را نیالاید و [قلبهایشان] از سنگ استوارتر است».
شناخت امام زمان (علیه السلام):
شناخت امام در هر زمان بر پیروان، لازم است؛ ولی آنچه شناخت رهبر آخرین را از اهمیتی دوچندان برخوردار می سازد، شرایط ویژه او است. ولادت پنهان، زیست پنهان و امتحانات دشوار، برخی از این ویژگیهاست.
یاران امام مهدی (علیه السلام) امام خویش را به بهترین وجه می شناسند و این شناخت آگاهانه در تمامی وجودشان رسوخ کرده است. بنابراین یار او شدن بدون شناخت آن بزرگوار امکان ندارد.
در روایات فراوانی چنین بیان شده است: «... مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّه(938)؛ هر که بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد به مرگ جاهلی خواهد مرد».
همچنین امام صادق (علیه السلام) فرمود: «... اعْرِفْ إِمَامَکَ فَإِنَّکَ إِذَا عَرَفْتَهُ لَمْ یَضُرَّکَ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَمْ تَأَخَّرَ ... فَمَنْ عَرَفَ إِمَامَهُ کَانَ کَمَنْ کَانَ فِی فُسْطَاطِ القَائِم (علیه السلام)(939)؛ امام خویش را بشناس. پس وقتی او را شناختی پیش افتادن و یا تأخیر این امر (ظهور) به تو آسیبی نخواهد رساند... پس هر که امام خویش را شناخت، مانند کسی است که در خیمه قائم (علیه السلام) باشد».
آری، حضرتش در پس پرده غیبت است؛ ولی هرگز جمال وجودش برای انسانهای مهدی صفت پنهان نبوده است. اگر معرفت به آن حضرت نباشد دیدن ظاهریِ ایشان نیز سودی در بر نخواهد داشت. کم نبودند کسانی که همواره جمال دلنشین پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه اطهار (علیه السلام) را زیارت می کردند؛ ولی بهره معرفتی چندانی از آن اسوه های آفرینش نبردند.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «وَ مَنْ عَرَفَ إِمَامَهُ ثُمَّ مَاتَ قَبْلَ أَنْ یَقُومَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ کَانَ بِمَنْزِلَهِ مَنْ کَانَ قَاعِداً فِی عَسْکَرِهِ لَا بَلْ بِمَنْزِلَهِ مَنْ قَعَدَ تَحْتَ لِوَائِهِ(940)؛ هر که امامش را شناخت و پیش از قیام صاحب این امر (امام زمان (علیه السلام)) از دنیا رفت، بسان کسی است که در سپاه آن حضرت، خدمتگزاری خواهد کرد؛ نه، بلکه مانند کسی است که زیر پرچم آن حضرت است».
بنابراین شوق و سعادت دیدار آن حضرت از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ ولی از آن مهم تر، شناخت و معرفت ایشان است که حاصل آن، ارتباط روحی و سنخیت با آن امام همام است. به یقین اگر کسی به وظیفه و تکلیفی عمل کند که خداوند متعال برایش تعیین فرموده است، خود آن بزرگوار به دیدنش خواهد رفت؛ چنان که در طول همه سالهای غیبت چنین بوده است.
امام صادق (علیه السلام) در کمال تأکید، شیعیان را به شناخت خداوند، پیامبر و حجتهای الهی فرخوانده است؛ از جمله دعاهای دوران غیبت را این گونه توصیه فرموده است: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی(941)؛ بارالها! خود را به من بشناسان که اگر خودت را به من معرفی نکنی، پیامبرت را نشناسم. بارالها! پیامبرت را به من معرفی کن که اگر پیامبرت را به من معرفی نکنی حجتت را نشناسم. بارالها حجتت را به من معرفی کن که اگر حجتت را به من معرفی نکنی از دین خود گمراه می شوم».
نواب اربعه نیز دعای پیشین را نقل کرده اند که احتمال دارد ایشان از خود حضرت مهدی (علیه السلام) نقل کرده باشند(942).
اطاعت محض از خداوند و اولیای او:
پس از شناخت خداوند و امام زمان (علیه السلام) و اعتقاد به آنان باید این شناخت و اعتقاد را عملی کرد و تبلور حقیقی آن در اطاعت محض از آن انوار پاک است.
همسو کردن رفتارها، نیتها و جهت گیریها طبق خواست رهبر الهی از مهم ترین ویژگیهای رهروی راستین است و این صفت به خوبی در یاران امام مهدی (علیه السلام) وجود دارد.
شایان توجه اینکه اگر کسی در مرحله شناخت، در حد ممکن، معرفت اندوخت، در مرحله اطاعت، تردید نخواهد داشت؛ حال آنکه اگر کسی در آن مرحله به تردید و یا نقصان معرفتی دچار شد، هرگز در مرحله اطاعت پیرو خوبی نخواهد بود.
در قرآن کریم اطاعت از امام، همسنگ اطاعت از خداوند و پیامبر او شمرده شده است؛ آنجا که خداوند می فرماید: ﴿أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ﴾ (نساء: 59) «از خداوند و رسول و صاحب امرتان اطاعت کنید».
امروزه حضرت مهدی (علیه السلام) در پس پرده غیبت است؛ اما اراده و فرمانش را باید گردن نهاد؛ چرا که اگر کسی اکنون از دستورهای آن حضرت اطاعت کرد در زمان ظهور نیز چنین خواهد بود.
رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این باره فرمود: «طُوبَی لِمَنْ أَدْرَکَ قَائِمَ أَهْلِ بَیْتِی وَ هُوَ مُقْتَدٍ بِهِ قَبْلَ قِیَامِهِ یَتَوَلَّی وَلِیَّهُ وَ یَتَبَرَّأُ مِنْ عَدُوِّهِ وَ یَتَوَلَّی الْأَئِمَّهَ الْهَادِیَهَ مِنْ قَبْلِهِ أُولَئِکَ رُفَقَائِی وَ ذُو وُدِّی وَ مَوَدَّتِی وَ أَکْرَمُ أُمَّتِی عَلَیَّ(943)؛ خوشا به حال کسی که قائم اهل بیت را درک کند. حال آنکه پیش از قیام او نیز پیرو او باشد. با دوست وی دوست، و با دشمنش دشمن [و مخالف]، و با رهبران و پیشوایان هدایتگر پیش از او نیز دوست باشد. اینان همنشین و دوستان من و گرامی ترینِ امتم نزد من هستند».
احترام خالصانه:
از آنجایی که امام حقی بزرگ برگردن پیروان دارد، خداوند متعال احترام او را بر مردمان لازم فرموده است؛ از اینرو هرآنچه مایه بزرگداشت او می شود از سوی یاران آن حضرت انجام می گیرد. ایشان این روحیه را در زمان غیبت در خود ایجاد کرده اند تا در زمان ظهور نیز همواره در تمامی امور، احترام آن حضرت را پاس دارند.
ائمه اطهار (علیه السلام) که معلم انسانهایند، هرگز از این مهم غفلت نکرده اند و عظمت شأن آخرین معصوم (علیه السلام)، آنها را به تکریم و احترامی مثال زدنی واداشته است.
وقتی دعبل خزاعی، قصیده ای شورانگیز برای امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) خواند - که در ابیاتی از آن به حضرت مهدی (علیه السلام) اشاره شده بود - حضرتش به احترام ذکر نام مقدس ایشان، متواضعانه برخاسته، دست بر سر نهاد و برای فرج قائم آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دعا فرمود.
راوی این عمل ارزشمند امام رضا (علیه السلام) را اینگونه وصف کرده است: «فَوَضَعَ الرِّضَا (علیه السلام) یَدَهُ عَلَی رَأسِهِ وَ تَوَاضَعَ قَائِمَاً وَ دَعَی لَهُ بِالفَرَجِ(944)؛ حضرت رضا (علیه السلام) دست خود را بر سرش قرار داد و در حالی که ایستاده بود تواضع کرد و برای فرج او (امام زمان (علیه السلام)) دعا کرد».
به راستی کسی که از احترام اندکی به صورت برخاستن هنگام شنیدن نام آن حضرت کوتاهی می کند، چگونه می تواند در عصر ظهور به تکریم آن حضرت بپردازد و از جان خود بگذرد؟!
مناسب است درباره احترام به آن حضرت بیشتر بخوانیم.
از امام صادق (علیه السلام) سؤال شد: «چرا هنگام شنیدن نام قائم لازم است برخیزیم؟» فرمودند: «آن حضرت، غیبت طولانی دارد و این لقب، یادآور دولت حقه او و ابراز تأسف بر غربت اوست. آن حضرت از شدت محبت و مرحمتی که به دوستانش دارد به هر کس که حضرتش را به این لقب یاد کند، نگاه محبت آمیز می کند. از تجلیل و تعظیم او است که هر بنده خاضعی در مقابل صاحب عصر خود هنگامی که مولای بزرگوارش به سوی او بنگرد از جای برخیزد. پس باید برخیزد و تعجیل در فرج امر مولایش را از خداوند مسئلت کند»(945).
غیر از حکمت یاد شده، آمادگی افراد در هر آن، برای قیام، مبارزه و جهاد در راه تحکیم عدالت اجتماعی و حفظ حقوق انسانها واجد اهمیتی بسزاست.
انسان منتظر که زمینه ساز ظهور در عصر غیبت است، باید همواره دارای چنین هدفی باشد و در راه تحقق آن به گونه های مختلف بکوشد و تا آنجا این آمادگی را داشته باشد و ابراز دارد که هرگاه نام پیشوای قیام (قائم) ذکر می شود به پاخیزد و آمادگی همه جانبه خویش را نشان دهد و این آمادگی را همیشه به خود و دیگران تلقین و تحکیم کند(946).
انتظار راستین:
انتظار راستین، اساس شخصیت در یاران صاحب الزمان(عجّل الله فرجه) است و پیشینه ای بس دراز و طولانی در تاریخ شیعه دارد.
آخرین فرستاده الهی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بانگ برآورده و انسانها را به روزگاری سراسر نور نوید داده و فرموده است: «لا تَذهَبُ الدُّنیَا حَتَّی یَلی أُمَّتِی رَجُلٌ مِن أَهلِ بَیتِی یُقَالُ لَهُ المَهدِیّ(947)؛ دنیا به پایان نرسد، مگر اینکه امتِ مرا مردی از اهل بیت من رهبری کند که به او مهدی گفته می شود».
اکنون قرنها از آن بانگ ملکوتی می گذرد؛ ولی همچنان طنین دلنشین و امیدبخش آن در گوش انسانهاست و این بشارت بزرگ زندگی مردمان را در عصر بلند انتظار با تاریخی روشن از نمودها و جلوه های فکری و عملی روز به روز به آن دروازه روشنایی نزدیک تر می سازد.
و آنچه در این رهیافت از ارزشی بس بلند برخوردار است، زمینه سازی برای ایجاد آن حکومت موعود است؛ اگرچه زمان برپایی آن از اسرار الهی و تنها در حیطه اراده خداوند است. انتظار به معنای چشم به راه بودن و درنگ کردن به امید پیشامدی خاص و به بیان دیگر، کیفیتی روحی است که باعث می شود حالت آمادگی به وجود آید برای آنچه انتظارش را دارند و ضد آن یأس و ناامیدی است.
این اندیشه در فرهنگ مهدویت بیش از هرچیز، مشتمل بر عنصر خوشبینی نسبت به جریان کلی نظام طبیعت و سیرتکاملی تاریخ و اطمینان به آینده و طرد عنصر بدبینی نسبت به پایان کار بشر است که طبق بسیاری از نظریه ها و فرضیه ها فوق العاده تاریک و ظلمانی است.
امید و آرزوی تحقق این نوید کلی جهانی انسانی، در زبان روایات اسلامی، «انتظار فرج» خوانده شده و از جمله عبادات، بلکه برترین آنها شمرده شده است.
پیامبر اکرم و ائمه معصوم (علیه السلام) بر انتظار آن روز موعود، و لحظه شماری در فرا رسیدن آن حکومت حقه - که تنها به دست آن حضرت تشکیل می شود - فراوان تأکید کرده و آن را از اصول اساسی دینداری شمرده و پاداشهای بزرگی برای منتظران بیان فرموده اند.
از همین رو، علمای بزرگ، انتظار ظهور منجی را یکی از وظایف مهم مردم در عصر غیبت و عنصری اساسی در زمینه سازی و حفظ روحیه مناسب برای درک زمان ظهور ذکر کرده اند. ایشان همواره مؤمنان را به رعایت این وظیفه خطیر با گفتار و کردار وا می داشتند.
در باب انتظار فرج و ارج و اهمیت آن احادیث فراوانی از پیشوایان معصوم (علیه السلام) روایت شده است. رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این باره فرموده است:
«أَفْضَلُ أَعْمَالِ أُمَّتِی انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ(948)؛ برترین کارهای امت من انتظار فرج از خدای عزیز و جلیل است».
بدون هیچ توضیحی، توجه خوانندگان محترم رابه کلمه «اعمال» یعنی «کارها» در روایت جلب می کنیم که آن حضرت، انتظار را عمل و کار دانسته است و نه سکون و بی کاری.
آمادگی برای خدمت به حضرت مهدی (علیه السلام):
آنان که وجودشان سرشار از عشق خداوند و اولیای اوست، اگر عصر ظهور را درک کنند، بزرگ ترین افتخارشان خدمت به ساحت بلند مهدی آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خواهد بود.
شاید باور کردن این سخن بسی مشکل نماید که رئیس مذهب شیعه، همو که هزاران دانشمند، زانوی ادب و دانشجویی در محضر کلامش بر زمین می نهادند و همو که شاگردان مکتبش عقابان تیز پرواز آسمان اندیشه و علم بودند، آن گاه که نام آخرین ذخیره الهی نزدش برده می شد با حسرتی برآمده از عمق جان و آرزویی بی مانند، آهی از نهاد برمی آورد و می فرمود: «لَو أَدرَکتُهُ لَخَدمتُهُ أَیَامَ حَیَاتِی(949)؛ اگر او را درک کنم تمام روزهای زندگانی ام خدمتگزار او خواهم بود».
هر کس بخواهد در آن روزگار، خدمت حضرتش نصیب وی شود، باید هم اکنون در دوران غیبت، خدمت به آن حضرت و یاران او را سرلوحه کارهای خود قرار دهد.
بی تردید خادمان دوران ظهور، همان خادمان دوران غیبت اند. پس منتظر راستین و علاقه مند به حضرت مهدی (علیه السلام) باید تمامی لحظه های زندگی خود را سرشار از خدمت به او و راه و هدفش سپری کند.
خودسازی و دیگرسازی:
یکی از ویژگیهای یاران ولی عصر (علیه السلام) در عصر غیبت، خودسازی و مواظبت بر رفتار خویش است که در پی آن، جامعه و دیگران نیز به این امر، متمایل خواهند شد. شکی نیست که دینداری در عصر غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) از هر زمانی دیگر بسی مشکل تر و طاقت فرساتر است.
حضرت صادق (علیه السلام) سختی این دوران را این گونه به تصویر کشیده اند: «إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَیْبَهً الْمُتَمَسِّکُ فِیهَا بِدِینِهِ کَالْخَارِطِ لِلْقَتَادِ. ثُمَّ قَالَ: هَکَذَا بِیَدِهِ فَأَیُّکُمْ یُمْسِکُ شَوْکَ الْقَتَادِ بِیَدِهِ ثُمَّ أَطْرَقَ مَلِیّاً. ثُمَّ قَالَ: إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَیْبَهً فَلْیَتَّقِ اللهَ عَبْدٌ وَ لْیَتَمَسَّکْ بِدِینِهِ(950)؛ صاحب این امر، غیبتی دارد که در آن، هر کس از دین خود دست برندارد، همانند کسی است که با کشیدن دست خود به ساقه قتاد [که بوته ای تیغدار است] خارهای آن را بسترد. پس کدام یک از شما با دست خود تیغهای قتاد را نگه می دارد؟
سپس آن حضرت مدتی سر به زیر افکند و فرمود: صاحب این امر دارای غیبتی است. پس بنده خدا باید پرهیزگاری و تقوا پیشه کند و به دین خود تمسک جوید».
آزمایشهای دینی برای همه ایمان آورندگان در همه زمانها، قانون الهی است؛ اما در عصر غیبت، تمامی عوامل دست به دست هم داده و این آزمایش را به کمال خود رسانده است. در این دوران است که حفظ دین، بسیار دشوار است و بیشتر مردم به انگیزه های گوناگون، ایمان خویش را در زندگی ازدست می دهند.
گسترش زمینه های ناباوری، افزایش انگیزه های انحراف و گریز از دین و ستیزه جوییهای دشمنان با دینداران و دینداری، از مهم ترین عوامل این آزمایش است.
موفقیت در این آزمایش، نیازمند بینشی است که انسان دیندار در پرتو آن بتواند در برابر تحریفها، شبهه ها و تردیدها رویکرد دینی خود را حفظ کند و با هیچ یک از عوامل انحراف، خلوص دینی و دینداری را در فکر و عمل از دست ندهد.
اگر چنین شد، مصداق این فرمایش رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خواهد بود که فرمود: «به زودی پس از شما، کسانی می آیند که یک نفر از آنان، پاداش پنجاه نفر از شما را دارد». گفتند: «ای رسول خدا! ما در جنگ بدر و احد و حنین در رکاب شما جهاد کردیم و درباره ما آیه قرآن نازل شده است».
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «اگر آنچه از آزارها و رنجها که بر آنان می رسد، بر شما آید، بسان آنان شکیبایی نخواهید داشت»(951).
پایداری بر دین در روزگار غیبت به تحمل سختیها، محرومیتها و تنگناهای مادی خلاصه نمی شود؛ بلکه تحمل فشارهای سخت روحی و معنوی نیز بر آنها افزوده می شود. و چنانچه دینداری با شکیبایی درست و آگاهانه توأم نباشد به تدریج ناامیدیها روی می آورد و باور را از روح و فکر برمی دارد. بنابراین منتظر راستین باید زمینه ساز صادق ظهور باشد و اگر چنین بود، داشتن ویژگیهای فوق، پاره ای از خصوصیات او خواهد بود.

فصل نهم: پس از ظهور

حکومت امام زمان (علیه السلام) تنها حکومت واحد جهانی:
مقدمه:
بحث درباره جهانی شدن در فرهنگ متداول روز در ذات خود، بحث کم و بیش مبهمی است. علت ابهام آن، این است که مفهوم یکسان و یکدستی از آن ارائه نشده است.
واژه جهانی شدن از یک جهت، مفهوم کاملا جدید و از لحاظی یک مقوله قدیمی به شمار می رود. ظهور این پدیده، باعث بروز تحرک شگفت انگیز اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و ارزشی شده، تفاسیر جدیدی از سیاست، اقتصاد، فرهنگ، اقتدار، امنیت و... به دست می دهد.
جهانی شدن در شکل امروزی آن، از زمان فروپاشی کمونیسم و نظام دو قطبی و سرانجام پایان جنگ سرد، بیشتر مطرح شده است. مفهوم جهانی شدن و مفاهیم نزدیک به آن، نظریاتی هستند که از سوی اکثر پژوهشگران مسائل سیاسی و امور بین الملل برای توصیف وضعیت حاکم بر نظام بین الملل به کار می رود.
جهانی شدن به معنای فرایندی اجتماعی است که از مدتها پیش آغاز شده و رو به گسترش است و در آن قید و بندهای جغرافیایی - که بر روابط اجتماعی و فرهنگی سایه افکنده است - از بین می رود. واژه جهانی شدن حرکت به سوی یک جامعه جهانی واحد را نوید می دهد.
پرسشی که اینجا پیش می آید این است که دیدگاه شیعه درباره جهانی شدن و حاکمان حکومت جهانی چیست و حکومت جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) چگونه حکومتی خواهد بود؟ و اساسا جهانی بودن حکومت امام مهدی (علیه السلام) به چه معناست؟ در این نوشتار کوتاه به این پدیده و اینکه در روایات اسلامی، مقصود از حکومت جهانی چیست، مطالبی خدمت شما خوانندگان گرامی عرضه می کنیم.
در یک بررسی جامع و کامل در روایات و سخنان ائمه اطهار (علیه السلام) به جرئت می توان گفت که یکی از ویژگیهای انکارناپذیر حکومت امام زمان (علیه السلام) جهانْ شمولی آن است. حکومت آن حضرت، شرق و غرب عالم را فرا می گیرد و گلبانگ توحید از تمام آبادیهای زمین شنیده می شود و نسیم جان نواز عدل و داد، سراسر گیتی را سرشار می کند.
امام حسین (علیه السلام) در این باره فرمود: «مِنَّا اثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً أَوَّلُهُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (علیه السلام) وَ آخِرُهُمُ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِی وَ هُوَ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ یُحْیِی اللهُ تَعَالَی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ یُظْهِرُ بِهِ دِیْنَ الْحَقِّ ﴿عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾ (توبه :33)(952)؛ دوازده هدایت شده از ماست: اولین آنها علی بن ابیطالب (علیه السلام) و آخر ایشان نهمین فرزند از فرزندان من است و او قائم به حق است که خداوند به وسیله او زمین را پس از مردنش حیات می بخشد و دین حق را بر تمامی ادیان غلبه می دهد، اگر چه مشرکان را خوش نیاید».
در آن دوران به دست آن امام بزرگ، آرمان والای تشکیل جامعه بزرگ بشری و خانواده انسانی تحقق می پذیرد و آرزوی دیرینه همه پیامبران و امامان (علیه السلام) و مصلحان و انسان دوستان برآورده می شود.
امام رضا (علیه السلام) از پدرانش از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرده است که خداوند در شب معراج در بخشی از سخنان طولانی اش فرمود: «... لَأُطَهِّرَنَّ الْأَرْضَ بِآخِرِهِمْ مِنْ أَعْدَائِی وَ لَأُمَکِّنَنَّهُ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا(953)؛ و به درستی، زمین را به وسیله آخرین آنها (ائمه اطهار (علیه السلام)) از دشمنانم پاک خواهم ساخت و گستره زمین را در فرمانروایی او قرار خواهم داد...».
در دوران رهبری امام مهدی (علیه السلام) با ایجاد مرکز واحد و مدیریت و حاکمیت یگانه الهی برای همه اجتماعات، نژادها و منطقه ها، سبب اصلی جنگ و ظلم از بین می رود.
در روایتی از رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می خوانیم: «الْأَئِمَّهُ مِنْ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ أَنْتَ یَا عَلِیُّ وَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ الَّذِی یَفْتَحُ اللهُ تَعَالَی ذِکْرُهُ عَلَی یَدَیْهِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا(954)؛ پیشوایان پس از من دوازده نفرند: ای علی! اولین آنها تو هستی و آخرین آنها قائم است؛ همو که خداوند به دست او مشرقها و مغربها [کنایه از تمامی کره زمین] را فتح خواهد کرد».
اگر چه امید به آمدن مصلح جهانی در افکار و عقاید تمامی اقوام و ملل ریشه دارد و کم و بیش به گونه های متفاوت در همه جا مطرح بوده است؛ اما در تفکر شیعی، انتظار فرج و حاکمیت آن موعود به طور روشن و شفاف مطرح است؛ به گونه ای که آن امام منتظر و آن منجی نهایی را زنده می دانند و اعتقاد دارند روزی به فرمان خداوند خواهد آمد و جهان را از عدل و داد پر خواهد کرد.
از این رو مفهوم «غیبت» و «انتظار فرج» نزد شیعه دوازده امامی مفهومی است متفاوت با دیگر ادیان و مذاهب و مکتبها. همان گونه که اشاره شد، یکی از مفاهیمی که از همان ابتدا در ارتباط با مهدویت و ظهور منجی آخرین پدید آمد و در شمار عقاید دینی بسیاری از شیعیان در آمد، مفهوم حکومت واحد جهانی است؛ به این معنا که با ظهور امام غایب، اسلام که تنها دین الهی و کامل و دارای شریعت جامع است، مقبول همگان خواهد شد و در آن زمان، ستمگران و جباران از مسند قدرت به زیر کشیده خواهند شد. پس از آن، حکومت جهانی اسلام با زعامت و رهبری مستقیم آخرین امام معصوم و عادل بر پا خواهد شد و عدالت بر بنیاد دیانت و اخلاق در مقیاسی جهانی اجرا خواهد شد.
در برخی آیات قرآن به این حاکمیت اشاره شده است. همه آیات مربوط به جهانی بودن دین اسلام مؤید این معناست. بی تردید، زمانی فرا خواهد رسید که تنها دین حاکم بر جهان، اسلام خواهد بود.
جهانی بودن دین اسلام و اختصاص نداشتن آن به قوم یا منطقه ای خاص، از ضروریات این آیین الهی است؛ حتی کسانی که به آن، ایمان ندارند می دانند که دعوت اسلام، همگانی بوده، و به منطقه جغرافیایی خاصی محدود نبوده است.
افزون بر این، شواهد تاریخی فراوانی وجود دارد که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به سران کشورها مانند: قیصر روم، پادشاه ایران، فرمانروایان مصر، حبشه و شامات، به رؤسای قبایل مختلف عرب و... نامه نوشتند و به سوی آنان پیک ویژه گسیل داشتند. آن حضرت، همگان را به پذیرفتن این دین مقدس دعوت کردند و از پیامدهای وخیم کفر و روی گردانی از اسلام بر حذر داشتند. اگر دین اسلام، جهانی نبود چنین دعوتی به طور عمومی انجام نمی گرفت و سایر اقوام و امتها هم برای نپذیرفتن آن، عذری می داشتند(955).
بنابر این مبانی و مقدماتی که ناگزیر به آرمان حکومت واحد جهانی شیعی منجر می شود، از این قرار است:
جهانی بودن رسالت إسلام:
همه مسلمانان بر این باورند که اسلام، آخرین حلقه از سلسله طولانی نبوت و از هر جهت کامل ترین و جامع ترین دین است و تا روز قیامت نیز بشر را از هر جهت کفایت خواهد کرد. روزی فرا خواهد رسید که اسلام، تمامی آدمیان و پیروان ادیان را پیرو خود خواهد کرد و بدین ترتیب، جهان در تسخیر آموزه های بلند و آسمانی اسلام در خواهد آمد.
قرآن مجید این حقیقت سترگ را این گونه تصویر کرده است:
- ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللهِ الإسْلامُ﴾ (آل عمران: 19) «در حقیقت، دین نزد خداوند، همان اسلام است».
- ﴿وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الإسْلامِ دِینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ﴾ (آل عمران: 85) «و هر که جز اسلام، دینی [دیگر] جوید، هرگز از وی پذیرفته نشود».
- ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ﴾ (مائده: 3) «امروز دین شما را برایتان کامل کردم».
- ﴿مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَلَکِنْ رَسُولَ اللهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَکَانَ اللهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا﴾ (احزاب: 40) «محمد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست، ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است».
- ﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ (توبه: 33) «او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر هر چه دین است پیروز سازد».
با بهره گیری از این سخنان نورانی، مسلمانان به حقانیت، جامعیت، خاتمیت، جهان شمولی، جهانْ گستری و غلبه نهایی دین اسلام دست یافته اند.
اعتقاد به مهدویت:
چنانکه گفته شد، اعتقاد به مهدویت و ظهور منجی دادگستر و جهانی، ناگزیر به چیرگی اسلام بر تمامی ادیان، مکاتب و ایدئولوژیها و استیلا بر فرمانروایان غیر الهی گره خورده است. این اعتقاد در نهایت به تأسیس حکومت جهانی منجر خواهد شد؛ به ویژه اگر از منظر شیعی به تاریخ بنگریم، ظهور مهدی خاص و شناخته شده و در عین حال غایب از دیدگان و تشکیل حکومت حق و عدالت گستر، اجتناب ناپذیر خواهد بود.
از نظر شیعه، تاریخ اسلام پس از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با حذف امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) و فرزندان معصوم او در حوزه سیاست و حکومت به انحراف گرایید. این کار پیامدهای منفی متعددی نیز در پی داشت که یکی از آنها محرومیت جامعه از رهبری معنوی و آسمانی بود؛ چرا که امام علی (علیه السلام) و پس از او امامان معصوم (علیه السلام) پیشوایان دینی و سیاسی بر حق بوده و حق خلافت و امامت انحصاری داشته اند. در نتیجه، دیگران، غاصب حق معصوم اند و «جائر» و «باطل»اند. این انحراف تاکنون ادامه پیدا کرده است. شیعیان منتظرند که آخرین بازمانده از پیشوایان معصوم (علیه السلام) ظهور کند و تاریخ اسلام و در نهایت، تاریخ انسان را به مسیر طبیعی و الهی اش باز گرداند.
در آن صورت، اسلام، عزیز و همگانی می شود و مسلمانان، توانمندانه بر جهان چیره می شوند. طبق این تفسیر، تشکیل حکومت واحد جهانی، گریزناپذیر خواهد بود.
در منابع روایی اسلامی - و به ویژه شیعی - از خصوصیات، اختیارات و عملکردهایی یاد شده است که جملگی آنها جز با تشکیل حکومت واحد جهانی محقق نخواهد شد؛ از جمله گفته شده است که امام مهدی (علیه السلام) ظلم و جور را برای همیشه بر می اندازد و عدالت و دین حق را در سطح جهان برای همیشه مستقر می کند. همچنین در برخی روایات، از اختیارات، قدرت و امکانات مطلق و جهانی امام غایب یاد شده است که عملا جز چیرگی بر جهان و تشکیل حکومت مقتدر جهانی نخواهد بود.
در روایتی از امام باقر (علیه السلام) چنین نقل شده است: «الْقَائِمُ مَنْصُورٌ بِالرُّعْبِ مُؤَیَّدٌ بِالنَّصْرِ تُطْوَی لَهُ الْأَرْضُ وَ تَظْهَرُ لَهُ الْکُنُوزُ وَ یَبْلُغُ سُلْطَانُهُ الْمَشْرِقَ وَ الْمَغْرِبَ وَ یُظْهِرُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ دِینَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ فَلَا یَبْقَی فِی الْأَرْضِ خَرَابٌ إِلَّا عُمِرَ وَ یَنْزِلُ رُوحُ اللهِ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ (علیه السلام) فَیُصَلِّی خَلْفَهُ(956)؛ قائم ما با انداختن بیم و هراس در دل ستمگران یاری می شود، با پشتیبانی [و حمایت از جانب خداوند] تأیید می شود؛ زمین برایش خاضع و تسلیم می شود، گنجها و خزائن برایش آشکار و نمایان می شود، حکومت او شرق و غرب عالم را فرا می گیرد، خداوند به کمک او دینش را بر تمامی ادیان چیرگی می بخشد، هرچند مشرکان کراهت داشته باشند، در زمین خرابی و ویرانی نمی ماند، مگر آنکه آباد شود و عیسی بن مریم (علیه السلام) از آسمان فرود آید و پشت سر او نماز گزارد».
به استناد این نوع روایات، هرگز تردیدی نخواهد ماند که حکومت حضرت مهدی (علیه السلام) تمامی زمین را فرا خواهد گرفت ان شاء الله.
نهضت اخلاقی در انقلاب جهانی مهدی موعود (علیه السلام):
مقدمه:
یکی از ابعاد انقلاب جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) ایجاد اصلاحات در بعد اخلاقی زندگی انسانهاست. با ظهور آن حضرت، مشکلات اخلاقی بشر، مرتفع و انسانها به آسایش و آرامش خواهند رسید. با نهضت اخلاقی آن حضرت، آدمی به ارزشهای واقعی روی می آورد و فضایل اخلاقی احیا می شود.
در این مجال برای معرفی اجمالی نهضت اخلاقی در انقلاب جهانی ولی عصر (علیه السلام) دورنمایی از زندگی اخلاقی در دوران پیش از ظهور را مطرح کرده، برخی اقدامهای آن مصلح جهانی را در این باره بیان می کنیم.
گسست روابط انسانی:
گسیختن پیوندها، از پدیده های ویرانگر پیش از ظهور است. در این روزگاران، پیوندهای اجتماعی استواری وجود ندارد و زندگی بر محور حق و عدل و ارزشهای انسانی دور نمی زند. ضابطه در روابط اجتماعی، ارزش انسان و احترام به حقوق او نیست. انسانها به ظاهر در کنار یکدیگر زندگی می کنند؛ ولی دلها و فکرهای آنها با هم و در کنار هم نیست و ناسازگاریها و قضاوتهای مادی، مانع نزدیکی و همدلی مردمان است(957).
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره این دوران می فرماید: «وَ ذَلِکَ عِنْدَ مَا تَصِیرُ الدُّنْیَا هَرْجاً وَ مَرْجاً وَ یَغَارُ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ فَلَا الْکَبِیرُ یَرْحَمُ الصَّغِیرَ وَ لَا الْقَوِیُّ یَرْحَمُ الضَّعِیفَ فَحِینَئِذٍ یَأْذَنُ اللهُ لَهُ بِالْخُرُوجِ(958)؛ [غیبت] در هنگامی است که دنیا دچار آشفتگی می شود، و مردمان به یکدیگر می تازند، نه بزرگ به کوچک رحم می کند، و نه قدرتمند بر ناتوان. در این هنگام خداوند به امام [غائب] اجازه خروج می دهد».
امام صادق (علیه السلام) شرایط اخلاقی دوران پیش از ظهور را چنین بیان می کند: «وَ رَأَیْتَ الصَّغِیرَ یَسْتَحْقِرُ بِالْکَبِیرِ ... وَ رَأَیْتَ الْجَارَ یُؤْذِی جَارَهُ وَ لَیْسَ لَهُ مَانِعٌ(959)؛ کوچک تر را می بینی که بزرگ تر را تحقیر می کند... و همسایه را می بینی که همسایه را می آزارد و چیزی مانع او [در این آزار رسانی] نیست».
این ناهنجاریهای اخلاقی و این بی احترامیها در حکومت جهانی مهدی (علیه السلام)، از میان خواهد رفت و مردم یک پارچه و یک دل نسبت به همدیگر احساس مسئولیت کرده، بزرگ ترها مراعات حال کوچک ترها را می کنند و کوچک ترها احترام بزرگ ترها را نگه می دارند:
«وَ أُلْقِیَ الرَّأْفَهُ وَ الرَّحْمَهُ بَیْنَهُمْ فَیَتَوَاسَوْنَ ... وَ لَا یَعْلُو بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ یَرْحَمُ الْکَبِیرُ الصَّغِیر...(960)؛ در میان [عموم] مردم مهربانی و رحمت برقرار می شود و در سایه آن مواسات و همیاری می کنند... و بر یکدیگر برتری طلبی ندارند و بزرگ تر به کوچک تر رحمت [و عطوفت و مهربانی] می ورزد...».
امام علی (علیه السلام) می فرماید: «المَهدِیُّ سَمحٌ بِالمَالِ، شَدِیدٌ عَلَی العُمَّالِ، رَحِیمٌ بِالمَسَاکِینِ(961)؛ مهدی (علیه السلام) بخشنده مال است، بر کارگزاران و مأموران [دولت خویش] بسیار سختگیر است، و نسبت به ناتوانان [و مستمندان]، بسیار مهربان است».
پول پرستی:
در جامعه پیش از ظهور، پول و سرمایه حرف اول را می زند. معیار ارزشمندی و بی ارزشی در داشتن پول و نداشتن آن است و هرکه ثروت و سرمایه اش بیشتر باشد، احترام و فضیلتش نزد مردم بیشتر خواهد بود و هرکه تهیدست و بی نوا باشد، جایگاه متناسب خود را در جامعه ندارد؛ اگر چه دارای فضایل اخلاقی وعملی باشد.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خطاب به ابن مسعود درباره مردم در دوران پیش از ظهور می فرماید: «یَتَفاضَلُونَ بِاحسَابِهِم وَ أَموالِهِم(962)؛ [مردم آخرالزمان] با حسب و نسبها و سرمایه هایشان بر یکدیگر برتری می جویند».
امام صادق (علیه السلام) درباره این مردم می فرماید: «وَرَأیتَ صَاحِبُ المَالَ اعزَّ مِنَ المُؤمِنِ(963)؛ ثروتمند را می بینی که از مؤمن، عزیزتر است».
همچنین امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «وَ رَأَیْت النَّاسَ هَمُّهُمْ بُطُونُهُمْ وَ فُرُوجُهُمْ لَا یُبَالُونَ بِمَا أَکَلُوا وَ مَا نَکَحُوا وَ رَأَیْتَ الدُّنْیَا مُقْبِلَهً عَلَیْهِم(964)؛ مردم را می بینی که همه کوشش آنان صرف شکم و مسائل جنسی می شود، و در شکم و شهوت لاابالی و بی باک اند، و دنیا به آنان روی آورده است».
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «وَ رَأَیتَ النَّاسَ مَعَ مَن غَلَبَ... وَ رَأَیتَ الخَلقَ وَ المَجَالِسَ لایُتَابِعُونَ إِلا الأَغنِیاءَ(965)؛ مردم را می بینی که همراه با قدرتهای غالب اند (چه سیاسی و چه اقتصادی و...] و مردم و مجلسها تبعیت نمی کنند، مگر از سرمایه داران».
ولی در روزگاران سبز، همه چیز رنگ سبز به خود می گیرد و معیار ارزش و فضیلت، ایمان، تقوا، ایثار و از خود گذشتگی است. فرهنگ غالب و فراگیر آن دوران، احساس مسئولیت، توجه به همنوعان و رفع مشکلات یکدیگر و... خواهد بود. هرکس تلاش می کند تا دیگران را در سرمایه خود شریک و شادیها را با دیگری تقسیم کند.
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «حَتَّی إِذْ قَامَ الْقَائِمُ جَاءَتِ الْمُزَامَلَهُ(966) وَ یَأْتِی الرَّجُلُ إِلَی کِیسِ أَخِیهِ فَیَأْخُذُ حَاجَتَهُ لَا یَمْنَعُهُ(967)؛ هنگام ظهور قائم (علیه السلام) دوستی و یگانگی حاکم می شود [تا آنجا که] هرکس، هرچه نیاز دارد، بدون هیچ ممانعتی از جیب برادر دینی اش بر می دارد».
اسحاق بن عمار می گوید: «کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) فَذَکَرَ مُوَاسَاهَ الرَّجُلِ لِإِخْوَانِهِ وَ مَا یَجِبُ لَهُ عَلَیْهِمْ فَدَخَلَنِی مِنْ ذَلِکَ أَمْرٌ عَظِیمٌ فَقَالَ إِنَّمَا ذَلِکَ إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَجَبَ عَلَیْهِمْ أَنْ یُجَهِّزُوا إِخْوَانَهُمْ وَ أَنْ یُقَوُّوهُمْ(968)؛ نزد امام صادق (علیه السلام) بودم که از تساوی مردم با یکدیگر و حقی که هرکسی به دیگری دارد، سخن گفت، من سخت در شگفت شدم، پس فرمود: این، هنگام قیام قائم ماست که در آن روزگار، واجب است که یکدیگر را آماده و پشتیبانی کنند».
گسست روابط خانوادگی:
پیش از ظهور، خانواده، به عنوان هسته اصلی اجتماعات، به بی ثباتی و تزلزل دچار می شود و پیوندهای خانوادگی گسیخته و سست می شود، مرد حقوق زن و زن حقوق مرد را رعایت نمی کند، فرزندان حرمت پدران ومادران را ندارند، و مادران و پدران مسئولیت تربیت فرزندان را از یاد می برند.
امام صادق (علیه السلام) درباره این دوران می فرماید: «وَ رَأَیْتَ الْعُقُوقَ قَدْ ظَهَرَ وَ اسْتُخِفَّ بِالْوَالِدَیْنِ ... وَ رَأَیْتَ الْأَرْحَامَ قَدْ تَقَطَّعَت(969)؛ و می بینی که نافرمانی و گستاخی [در برابر پدران و مادران] آشکار است، به والدین بی حرمتی می شود... و پیوندهای خانوادگی از هم گسسته است».
در زمان ظهور حضرت ولی عصر (علیه السلام) با ارشادات حضرت مهدی (علیه السلام)، اخلاق مردم تکمیل و مشکلات خانوادگی و اجتماعی آنان مرتفع می شود. امام باقر (علیه السلام) فرمود: «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ یَدَهُ عَلَی رُؤُسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهِ عُقُولَهُمْ وَ أَکْمَلَ بِهِ أَخْلَاقَهُمْ(970)؛ چون قائم ما قیام کند، دستش را بر سر بندگان می گذارد و عقول آنها را با این کار، متمرکز می کند و اخلاقشان را با آن به اکمال می رساند».
همچنین امام صادق (علیه السلام) فرمود: «وَ فِی اَیَّامِ دَوْلَتِهِ تَطِیبُ الدُّنْیا وَ اَهْلُهَا(971)؛ در روزگار دولت او، دنیا پاکیزه و اهل دنیا نیکو شوند».
همچنین در روایت آمده است: «أَمَا وَ اللهِ لَیَدْخُلَنَّ عَلَیْهِمْ عَدْلُهُ جَوْفَ بُیُوتِهِمْ کَمَا یَدْخُلُ الْحَرُّ وَ الْقَرُّ(972)؛ به خدا قسم! عدلش را وارد خانه های آنها می کند، چنان که گرما و سرما وارد می شود».
رواج فرهنگ استثمارگری و درنده خویی:
استثمار و استثمارگری، دارای پیشینه تاریخی طولانی است. استثمار در زمانهای گذشته به صورت فردی و جزئی و در قالب اقتصادی مطرح بوده است؛ اما با گذشت زمان، استثمار و استثمارگری نیز در قالبهای جدیدتر ظاهر شده است تا جایی که اکنون افزون بر استثمار اقتصادی که در گذشته مطرح بوده، استثمار سیاسی و به ویژه استثمار فرهنگی - آن هم در سطح کلی و فراگیر - بروز کرده است و استثمارگران، این امر را زمینه ساز چپاول اقتصادی ملتها قرار داده اند.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره این ویژگی در دوران پیش از ظهور می فرماید: «فَعِنْدَهَا یَلِیهِمْ أَقْوَامٌ إِنْ تَکَلَّمُوا قَتَلُوهُمْ وَ إِنْ سَکَتُوا اسْتَبَاحُوهُمْ لِیَسْتَأْثِرُوا بِفَیْئِهِمْ(973)؛ در آخرالزمان، اقوامی بر مسلمانان سیطره یابند که اگر لب به سخن گشایند آنان را بکشند و اگر لب فرو بندند [خون] ایشان را مباح شمرند تا منابع و درآمد آنان را تصاحب کنند».
امام علی (علیه السلام) درباره این زمان می فرماید: «کَانَ أَهْلُ ذَلِکَ الزَّمَانِ ذِئَاباً، وَ سَلَاطِینُهُ سِبَاعاً، وَ أَوْسَاطُهُ أُکَّالًا، وَ فُقَرَاؤُهُ أَمْوَاتًا(974)؛ مردمان آن زمان گرگ اند، و شاهانشان درنده و مردم متوسط [در آن جامعه] طعمه [توانگران] و بینوایانشان مردگان اند».
همه حکومتهای ظلم، جور و باطل در دوران ظهور از بین خواهند رفت و بساط استعمارگران و استثمارگران برچیده خواهد شد. امام باقر (علیه السلام) فرمود: «إِذَا قَامَ الْقَائِمُ (علیه السلام) ذَهَبَتْ دَوْلَهُ الْبَاطِلِ(975)؛ هنگامی که قائم قیام کند، دولت باطل از بین خواهد رفت».
در زمان دولت یار، دیگر چنین نیست که قدرتمندان حقوق ضعیفان را پایمال کنند و با وجود گرسنگی مردم به شکم پرستی و جاه طلبی بپردازند. امام صادق (علیه السلام) درباره سیره فردی امام زمان (علیه السلام) به عنوان حاکم اسلامی می فرماید: «فَوَ اللهِ مَا لِبَاسُهُ إِلَّا الْغَلِیظُ وَ لَا طَعَامُهُ إِلَّا الْجَشِبُ(976)؛ به خدا سوگند! لباس او جز [پوشاکی] درشت و خوراک او جز [خوراکی] سخت نخواهد بود».
انقلاب ارزشها:
رویکرد مردم در عصر پیش از ظهور از نظر سقوط و انحطاط اخلاقی به حدی است که در منظرشان معروف، منکر و منکر، معروف جلوه می کند؛ یعنی در ارزشها دگرگونی و تبدل حاصل می شود. بدیهی است که این رویکرد، از یک انحراف عمیق و فراگیر در آن جامعه حکایت می کند. آن قدر منکر در جامعه فراوان می شود که مردم به آن عادت کرده، آن را به منزله یک معروف می پندارند و در مقابل، معروفها در جامعه به حدی کم رنگ و فراموش می شوند که اگر افرادی به انجام آنها مبادرت ورزند، برای مردم، چیز تازه و غیر معروفی جلوه می کند.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خطاب به ابن مسعود در تبیین شرایط این زمان فرمود: «یَا ابْنَ مَسْعُودٍ إِنَّهُمْ یَرَوْنَ الْمَعْرُوفَ مُنْکَراً وَ الْمُنْکَرَ مَعْرُوفاً فَفِی ذَلِکَ یَطْبَعُ اللهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَلَا یَکُونُ فِیهِمِ الشَّاهِدُ بِالْحَقِّ وَ لَا الْقَوَّامُونَ بِالْقِسْطِ(977)؛ ای پسر مسعود! بدان که مردم [در آخرالزمان] معروف را منکر و منکر و زشت را معروف و نیک پندارند. در این روزگار است که خداوند بر دلهای ایشان مهر می زند و در میانشان نه شاهد حقی یافت می شود و نه بر پا دارندگان عدالت».
امام صادق (علیه السلام) شرایط این زمان را چنین ترسیم می کند: «وَ رَأَیْتَ الرَّجُلَ إِذَا مَرَّ بِهِ یَوْمٌ وَ لَمْ یَکْسِبْ فِیهِ الذَّنْبَ الْعَظِیمَ مِنْ فُجُورٍ أَوْ بَخْسِ مِکْیَالٍ أَوْ مِیزَانٍ أَوْ غِشْیَانِ حَرَامٍ أَوْ شُرْبِ مُسْکِرٍ کَئِیباً حَزِیناً یَحْسَبُ أَنَّ ذَلِکَ الْیَوْمَ عَلَیْهِ وَ ضَیْعَهٌ مِنْ عُمُرِهِ(978)؛ و می بینی که اگر کسی روزی بر او بگذرد و گناهان بزرگی چون زشتکاری، یا کاستن پیمانه و ترازو، یا فریبکاری حرامی... انجام نداده باشد، افسرده و دلتنگ است، و می پندارد که در این روز زیان کرده است».
آری، فرهنگ و اخلاق غالب مردم در آن دوران سیاه چنین است که گناهان بزرگی چون کم فروشی و پایمال کردن حق مردم رواج دارد، و اساس مبادلات و داد و ستدها بر کاستی و تجاوز به حقوق دیگران استوار شده است، و تلاش و مبادله ای که از غیر این راهها صورت گیرد، نوعی زیان و عقب ماندگی محسوب می شود.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ اسْتَقْبَلَ مِنْ جَهَلَهِ النَّاسِ أَشَدَّ مِمَّا اسْتَقْبَلَهُ رَسُولُ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مِنْ جُهَّالِ الْجَاهِلِیَّهِ فَقُلْتُ وَ کَیْفَ ذَلِکَ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) أَتَی النَّاسَ وَ هُمْ یَعْبُدُونَ الْحِجَارَهَ وَ الصُّخُورَ وَ الْعِیدَانَ وَ الْخُشُبَ الْمَنْحُوتَهَ وَ إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ أَتَی النَّاسَ وَ کُلُّهُمْ یَتَأَوَّلُ عَلَیْهِ کِتَابَ اللهِ وَ یَحْتَجُّ عَلَیْه(979)؛ آزاری که قائم ما هنگام رستاخیز خویش، از جاهلان آخرالزمان بیند، بسی سخت تر است از آزاری که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از مردم جاهلیت دید. [راوی می گوید:] گفتم: این چگونه می شود؟ امام فرمود: پیامبر، میان مردم آمد، در حالی که آنان سنگ و صخره و چوب و تخته های تراشیده شده را می پرستیدند و قائم ما قیام کند و نزد مردم آید، در حالی که همه آنان آیه های قرآن را تأویل و توجیه می کنند و با کتاب خدا علیه او دلیل می آورند».
تأویل و توجیه ناصحیح از قرآن و ایستادگی در مقابل امام زمان (علیه السلام)، نشان از انحرافات عمیق مردم از قرآن و سنت اسلامی دارد. همچنین از این حدیث استفاده می شود که برداشتهای ناصحیح از قرآن و فرهنگ اسلامی در منظرشان صحیح و ناب جلوه کرده است.
امام علی (علیه السلام) درباره حضرت ولی عصر (علیه السلام) در دوران ظهور می فرماید: «یَعْطِفُ الْهَوَی عَلَی الْهُدَی إِذَا عَطَفُوا الْهُدَی عَلَی الْهَوَی، وَ یَعْطِفُ الرَّأْیَ عَلَی الْقُرْآنِ إِذَا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَی الرَّأْی(980)؛ هواپرستی را به هدایت باز می گرداند، پس از آنکه هدایت را به هواپرستی تبدیل کرده باشند و رأی را به قرآن بر می گرداند، زمانی که مردم قرآن را به رأی و اندیشه [خود] مبدل کرده باشند».
امیرمؤمنان (علیه السلام) درباره نقش احیاگری امام زمان در دوران ظهور می فرماید: «وَ یُحْیِی مَیِّتَ الْکِتَابِ وَ السُّنَّهِ(981)؛ آنچه از کتاب و سنت مرده است، زنده خواهد کرد».
روش حکومت امام زمان (علیه السلام):
امام زمان (علیه السلام) برای برافراشتن پرچم اسلام و حاکمیت قرآن در تمام گیتی ظهور خواهد کرد؛ بدین سبب، روش حکومتی امام (علیه السلام) بر اساس قرآن و سیره پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امامان (علیه السلام) خواهد بود.
درباره روش حکومتی امام زمان (علیه السلام) روایات فراوانی از معصومان (علیه السلام) وارد شده است که آنها را در چند موضوع و محور می توان بررسی کرد.
اصالت دادن به کتاب و سنت:
صاحب الامر (علیه السلام) قرآن و سنت و شریعت نبوی را اساس تمام امور در حکومت خویش قرار می دهد و با تمام قدرت برای اجرای احکام الهی تلاش می کند و به هیچ کس اجازه تخطی از این حدود را نخواهد داد.
روایات فراوانی در این باره نقل شده است که در ذیل به نمونه هایی از آن بسنده می کنیم:
- رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «قائم (امام زمان) از اولاد من است، اسمش اسم من و کنیه اش کنیه من و شکل و شمایلش شکل و شمایل من و روشش روش من است. او مردم را بر ملت و شریعت من نگه می دارد و آنها را به سوی کتاب خداوند (عزَّ و جلَّ) دعوت می کند»(982).
- امام علی (علیه السلام) فرمود: «خواسته ها را تابع هدایت (قرآن) می کند، هنگامی که مردم، هدایت را تابع هوسهای خویش قرار می دهند و آرا و افکار را پیرو قرآن می کند، پس از آنکه قرآن را تابع رأی [خود] گردانده باشند... کتاب خدا و سنت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را که تا آن روز متروک مانده، زنده می کند [و به آن جامه عمل می پوشاند]»(983).
- امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «مهدی (علیه السلام) مردم را به سوی کتاب خدا، سنت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ولایت علی بن ابی طالب و بیزاری از دشمنان او دعوت می کند»(984).
رفتار بر اساس سیره پیامبر و امامان (علیه السلام):
- رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «مهدی (علیه السلام) روش مرا دنبال می کند و هرگز از روش من بیرون نمی رود»(985).
- امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «امام زمان (علیه السلام) [در حکومت خویش] به سیره و روش پیامبر در میان مردم عمل، و طبق رفتار او رفتار می کنند»(986).
عبد الله بن عطا از امام صادق (علیه السلام) درباره سیره حکومتی امام زمان (علیه السلام) سؤال کرد. حضرت فرمود: «به روش پیامبر عمل می کند...»(987).
روش سیاسی و اجتماعی:
یکی از شاخصهای بسیار مهم و برجسته در حکومت امام مهدی (علیه السلام) مبارزه با دولتهای باطل و اقامه قسط و عدل به معنای واقعی و وسیع کلمه است. روایات فراوانی در این باره وارد شده است که در ذیل، نمونه هایی از آن را مرور می کنیم:
- امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که قائم قیام کند، هر دولت باطلی از بین می رود»(988). از این روایات استفاده می شود که نخستین کار امام (علیه السلام) مبارزه با دولتهای باطل خواهد بود.
- امام رضا (علیه السلام) فرموده است: «ترازوی عدالت را در میان مردم می نهد و [در سرتاسر حکومتش] هیچ انسانی به دیگری ستم نخواهد کرد»(989).
- همچنین در روایت دیگری می فرماید: «خداوند به دست مهدی (علیه السلام) سراسر گیتی را از عدل و قسط پر می کند؛ همان گونه که سراسر، ظلم و جور بود»(990).
- امام باقر (علیه السلام) فرمود: «وقتی قائم اهل بیت (علیه السلام) قیام کند، اموال را مساوی تقسیم می کند و در میان مردم با عدالت رفتار می کند»(991).
- و در روایت دیگر می فرماید: «او در میان همه بندگان خدا، عدالت را اجرا و به عدل رفتار می کند؛ چه نیکان و چه افراد فاسق و فاجر (عدالت او به طور یکسان در حق خوب و بد اجرا می شود)»(992).
- رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز فرمود: «مهدی عدالت را همچنان که سرما و گرما وارد خانه می شود، وارد خانه های مردمان کند»(993).
روش مدیریتی و قضایی:
امام عصر (علیه السلام) برای اداره جهان، استانداران و وزیرانی می گمارد که جز به مصالح اسلام و رضایت خدا به چیزی نمی اندیشند؛ چنان که در روایات، ترکیب دولت مهدی (علیه السلام) را از پیامبران، جانشینان آنان، تقوا پیشگان، صالحان روزگار و امتهای پیشین و از سران و بزرگان پیامبران (علیه السلام) بیان می کنند که نام برخی از آنها نیز در روایات آمده است(994).
- رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «[مهدی (علیه السلام)] دقیقا فرمان خدا را اجرا می کند، با کسی حساب خویشاوندی ندارد و سنگی روی سنگ نگذارد»(995).
- امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «مهدی(عجّل الله فرجه) یارانش را در همه شهرها پراکنده می کند و به آنان دستور می دهد که عدل و احسان را شیوه خود سازند و آنان را فرمانروایان کشورهای جهان قرار می دهد، و به آنها دستور می دهد که شهرها را آباد سازند»(996).
- در روایتی می خوانیم: «هنگامی که قائم (حضرت مهدی (علیه السلام)) قیام کند، به عدالت حکم خواهد کرد، ظلم و جور در روزگار او از بین خواهد رفت و امنیت در تمام راهها برقرار می شود»(997).
- در روایت دیگر می خوانیم: «امام زمان (علیه السلام) در میان مردم مانند داوود نبی (علیه السلام) و حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قضاوت خواهد کرد»(998).
حکم داوودی طبق بیان قرآن چنین است: «ای داوود! ما تو را خلیفه [و نماینده خود] در زمین قرار دادیم، در میان مردم به حق داوری کن، و از هوای نفس پیروی نکن که تو را از راه خدا منحرف می سازد»(999).
قضاوت محمدی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این است که قرآن می فرماید: «و اگر میان آنها داوری کنی، با عدالت داوری کن...»(1000).
و نیز می فرماید: «طبق احکامی در میان آنها حکم کن که خدا نازل کرده است و از هوا و هوسهای آنها پیروی نکن»(1001).
- امام صادق (علیه السلام) درباره روش قضاوت امام زمان (علیه السلام) می فرماید:«... مهدی (علیه السلام) در میان پیروان تورات (یهودیان) بر اساس تورات قضاوت می کند و در میان پیروان انجیل (مسیحیان) طبق انجیل قضاوت می کند، و در میان پیروان زبور بر اساس همان کتاب حکم می کند، و در میان پیروان فرقان (قرآن) نیز طبق قرآن حکم می کند»(1002).
البته منظور از کتاب تورات، انجیل و زبور، اصل آنها است؛ نه کتابهای تحریف شده.
روشهای اقتصادی:
امام مهدی (علیه السلام) بر اساس روایات، فقر را از بین می برد(1003) و در دوران او در تمامی روی زمین خرابی باقی نمی ماند، مگر آنکه آباد شود(1004)، برده ها آزاد و قرضها و دیون همه پرداخت می شود(1005)، گنجها را استخراج و ثروتها را تقسیم می کند(1006) و زمین در دست شیعیان آن حضرت قرار می گیرد(1007)، به انداره ای که کسی بتواند بر دارد و حمل کند، مال و ثروت در اختیار درخواست کننده قرار می دهد(1008)، عدالت و سازندگی را در همه شهرها گسترش می دهد(1009) و خوان حکمت و ثروت گسترده می شود(1010) و با ثروت اندوزی مبارزه می شود(1011).
از مطالب بالا استفاده می شود که روش حکومتی امام زمان بر سه محور اساسی زیر خواهد بود.
1. اصالت دادن به کتاب و سنت؛
2. اداره جامعه بر اساس روش پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امامان (علیه السلام)؛
3. اقامه قسط و عدل در تمام امور حکومتی، اجتماعی و سیاسی به معنای واقعی کلمه.
عدالت در دوران ظهور:
مقدمه:
در نگاه نخست، چنین به نظر می رسد که پاک ساختن زمین از ظلم، گناه و بساط طاغوتها و ستمگران ناممکن است؛ و گویا زمین و زمینیان با گناه و ظلم خو گرفته اند و مظلومان عالم فریادرسی ندارند، تا حق آنها را از ظالمان و طاغیان بستاند؛ گویا جهان به تحمل وجود شوم ستم پیشگان عادت کرده است؛ تا جایی که بشر، دوره ای را سراغ ندارد که در آن، جامعه جهانی، از ستم و ستمگران خالی باشد.
از سوی دیگر حکمت خداوند بر این تعلق گرفته است که زندگانی انسان بر اساس فطرت خدادادی جاری شده و شالوده آن، یعنی عدالت خواهی و ظلم ستیزی، بدون پاسخ و جواب نماند.
ظلم و ستم با رستاخیز مهدی (علیه السلام)، به دیار عدم، سفر کرده، جای خود را به عدل و داد می سپارد. در آن دوره، عدالت اجتماعی فراگیرمی شود و ثمره کوشش انبیا و اولیا به بار می نشیند و مردم، طعم شیرین عدالت را می چشند.
امام زمان (علیه السلام) پس از تولد چنین دعا کرد: «... اللَّهُمَّ أَنْجِزْ لِی وَعْدِی وَ أَتْمِمْ لِی أَمْرِی وَ ثَبِّتْ وَطْأَتِی وَ امْلَأِ الْأَرْضَ بِی عَدْلًا وَ قِسْطاً(1012)؛ خداوندا! آنچه را که به من وعده دادی محقق ساز و امر [حکومت عدالت گستر جهانی] مرا به کمال برسان و گام های مرا استوار بدار و زمین را به دست من از عدل و داد پر ساز».
در احادیثی که درباره قیام مهدی (علیه السلام) آمده است بر دعوت به توحید و مبارزه با شرک و کفر اعتقادی، به اندازه ایجاد عدالت و اجرای آن، تأکید نشده است. علت این امر را باید در نیاز عمده جامعه به برقراری عدالت و گسترش دادگری در این زمان دانست.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «إِذَا قَامَ الْقَائِمُ حَکَمَ بِالْعَدْلِ وَ ارْتَفَعَ فِی أَیَّامِهِ الْجَوْرُ وَ أَمِنَتْ بِهِ السُّبُلُ وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ بَرَکَاتِهَا وَ رَدَّ کُلَّ حَقٍّ إِلَی أَهْلِهِ(1013)؛ هرگاه قائم قیام کند، به عدل حکم می کند و در ایام او جور مرتفع می شود و به دست او راهها امن می شود، زمین برکاتش را خارج می سازد و هر حقی به صاحبش برگردانده می شود».
سالار شهیدان (علیه السلام) فرمود: «لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِکَ الْیَوْمَ حَتَّی یَخْرُجَ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِی یَمْلَؤُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً کَذَلِکَ سَمِعْتُ رَسُولَ الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)(1014)؛ اگر از دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانی کند، تا مردی از فرزندان من خروج کند، پس زمین را از عدل و داد پر کند، همان گونه که از ظلم و ستم پر شده باشد. این چنین از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شنیدم».
حضرت صادق (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «وَ اللهِ لَیَدْخُلَنَّ عَلَیْهِمْ عَدْلُهُ جَوْفَ بُیُوتِهِمْ کَمَا یَدْخُلُ الْحَرُّ وَ الْقَرُّ(1015)؛ به خدا قسم! عدالت خود را در درون خانه های مردم وارد می کند، همان گونه که سرما و گرما داخل می شود».
امام رضا (علیه السلام) فرمود: «فَإِذَا خَرَجَ وَ وَضَعَ مِیزَانَ الْعَدْلِ بَیْنَ النَّاسِ فَلَا یَظْلِمُ أَحَدٌ أَحَداً(1016)؛ آن گاه که خروج کند، ترازوی عدل را در بین مردم می نهد، پس هیچ کس به دیگری ظلم نمی کند».
ارزش عدالت:
عدالت از اصول مهم و از تعالیم و اهداف عمده اسلام است. در دستورهای اسلامی، انسانها مأمور شده اند که در تمام ابعاد زندگی خود (فردی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، و نیز در گفتار، رفتار و کردار) عدالت را رعایت کنند و آن را سرلوحه کارهای خود قرار دهند.
قرآن کریم در آیات متعددی، ارزش و اهمیت عدالت را بیان کرده و به آن سفارش فرموده است که نمونه هایی از این آیات در ذیل بیان می شود:
1. ﴿إِعْدِلُوُا هُوَ اَقْرَبُ لِلْتَّقْوِی﴾ (مائده: 11) «عدالت ورزید که عدل به تقوا نزدیک تر است».
﴿و إذَا قُلتُم فَاعدِلُوا﴾ (انعام: 153) «وقتی سخن گفتید به عدالت سخن گویید».
2. ﴿إِنَّ اللهَ یَأمُرُ بِالعَدلِ وَ الإحسَانِ﴾ (النحل: 92) «حقیقتا خداوند به عدل و احسان امر می کند».
3. ﴿وَلا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی﴾ (مائده: 8) «و البته نباید بدی گروهی، شما را بر آن دارد که عدالت نکنید. عدالت کنید که آن به تقوا نزدیک تر است».
4. ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ (الحدید: 25) «به راستی [ما] پیامبران خود را با دلایل آشکار فرستادیم و با آنها کتاب و ترازو فرود آوردیم تا مردم به عدالت برخیزند».
بر اساس این آیه، فرستادن رسولان الهی و کتابهای آسمانی برای تحقق عدالت در جامعه بشری است.
در جامعه اسلامی، همه افراد در برابر بیت المال و امکانات عمومی مساوی اند و هیچ عامل نژادی و سوابق مبارزاتی و انتساب به افراد یا گروههای صاحب نفوذ و قدرت، مانع اجرای عدالت نمی شود؛ از این رو گریزگاه قانونی در جامعه اسلامی وجود ندارد.
ائمه اطهار (علیه السلام) که مفسران واقعی قرآن کریم هستند نیز در کلمات نورانی خود بر مسئله عدالت تأکید ورزیده اند؛ برای نمونه چند فراز از گفتار آنان را در ذیل می آوریم:
1. امام صادق (علیه السلام) فرمود که روزی حضرت علی (علیه السلام) به خلیفه دوم فرمود: «ثَلَاثٌ إِنْ حَفِظْتَهُنَّ وَ عَمِلْتَ بِهِنَّ کَفَتْکَ مَا سِوَاهُنَّ وَ إِنْ تَرَکْتَهُنَّ لَمْ یَنْفَعْکَ شَیْء سِوَاهُنَّ؛ سه چیز است که اگر از آنها حفاظت کرده و به آنها عمل کنی تو را از غیر آنها بی نیاز می کند و اگر آنها را ترک کنی، غیر آنها سودی به تو نمی رساند».
خلیفه پرسید که آن سه چیز کدام اند؟ حضرت فرمودند: «إِقَامَهُ الْحُدُودِ عَلَی الْقَرِیبِ وَ الْبَعِیدِ وَ الْحُکْمُ بِکِتَابِ اللهِ فِی الرِّضَا وَ السَّخَطِ وَ الْقَسْمُ بِالْعَدْلِ بَیْنَ الْأَحْمَرِ وَ الْأَسْوَدِ...(1017)؛ اجرای حدود بر نزدیک و دور (آشنا و بیگانه)، و حکم کردن به کتاب خدا در حال خرسندی و خشم و تقسیم عادلانه بین سیاه و سرخ..».
2. امام علی (علیه السلام) به فرزندش امام حسین (علیه السلام) فرمود: «أُوصِیکَ بِتَقْوَی اللهِ فِی الْغِنَی وَ الْفَقْرِ ... وَ بِالْعَدْلِ عَلَی الصَّدِیقِ وَ الْعَدُوّ(1018)؛ تو را به تقوای الهی در حال غنا و تنگدستی و رعایت عدالت با دوست و دشمن سفارش می کنم».
3. ابومالک می گوید: «ُقلْتُ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (علیه السلام) أَخْبِرْنِی بِجَمِیعِ شَرَائِعِ الدِّینِ قَالَ قَوْلُ الْحَقِّ وَ الْحُکْمُ بِالْعَدْلِ وَ الْوَفَاءُ بِالْعَهْد هذِهِ جَمیعُ شَرایِعِ الدِّینِ(1019)؛ به امام سجاد (علیه السلام) گفتم: مرا از مجموعه آیینهای دین آگاه کن. امام فرمود: سخن حق و داوری طبق عدالت و وفای به عهد. اینها همه آیینهای دین است».
تحقق عدالت به دست مهدی (علیه السلام):
لازمه تحقق عدالت اجتماعی، از بین رفتن ناهنجاریها و مفاسد اجتماعی است. حضرت مهدی (علیه السلام) در حکومت جهانی خود با این مفاسد مبارزه و معضلات را برطرف می کند. در ذیل به چند روایت درباره مفاسد و بی عدالتی در دوران غیبت اشاره می شود:
1. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «وَ ذَلِکَ عِنْدَ مَا تَصِیرُ الدُّنْیَا هَرْجاً وَ مَرْجاً وَ یُغَارُ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ فَلَا الْکَبِیرُ یَرْحَمُ الصَّغِیرَ وَ لَا الْقَوِیُّ یَرْحَمُ الضَّعِیفَ فَحِینَئِذٍ یَأْذَنُ اللهُ لَهُ بِالْخُرُوجِ(1020)؛ و آن (قیام قائم (علیه السلام)) در هنگامی است که دنیا دچار آشفتگی می شود و مردمان به یکدیگر می تازند، نه بزرگسال به خردسال رحم می کند و نه قدرتمند به ناتوان. خداوند در این هنگام به او (امام غایب) اجازه خروج می دهد».
2. امام صادق (علیه السلام) درباره دوران غیبت امام عصر (علیه السلام) می فرماید: «وَ رَأَیْتَ الرّبا ظَاهِراً لا یُعَیَّرُ(1021)؛ می بینی که ربا آشکار است و سرزنش نمی شود».
3. همچنین آن حضرت درباره این دوران فرمود: «وَ رَأَیْتَ الْوِلَایَهَ قَبَالَهً لِمَنْ زَادَ(1022)؛ می نگری که ولایت (مسئولیت و پستها) در دست کسانی است که رشوه بیشتری می دهند».
با نگرش به مجموعه این احادیث و احادیث دیگر در تبیین و ترسیم دوران پیش از ظهور، به این نکته پی می بریم که بزرگ ترین بحران در حیات انسانی پیش از ظهور، نبود عدالت اجتماعی است.
حضرت مهدی (علیه السلام) در دوران حکومت جهانی خویش با کلیه معضلات اجتماعی که دامنگیر جامعه جهانی است، مبارزه، و جهان را از لوث آنها پاک می کند. او جامعه ایده آل اسلامی را بر مبنای فرهنگ ناب محمدی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تشکیل می دهد. در ذیل به چند روایت درباره عملکرد حضرت حجت (علیه السلام) در دوران ظهور و ویژگیهای این زمان است اشاره می شود:
1. امام صادق (علیه السلام) درباره دوران ظهور می فرماید: «وَ یَحسُنُ حَالَ عَامَّه العِبَادِ، وَ یَجمَعَ اللهُ الکَلِمَهَ، وَ یُؤَلِّفُ بَینَ قُلُوبِ مُختَلَفَهٍ، وَ لا یُعصَی اللهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) فِی أرضِهِ، وَ یُقامُ حُدُودُ اللهِ فِی خَلقِهِ، وَ یَرِدُ اللهُ الحَقَّ إلَی أهلِهِ(1023)؛ حال عموم مردم را بهبود بخشد، و خداوند وحدت کلمه پدید آورد، وبین قلبهای پراکنده الفت ایجاد کند، و خداوند در زمین معصیت نشود، و حدود الهی میان مردم اجرا شود و خداوند، حق را به اهلش باز گرداند».
2. همچنین آن حضرت فرمود: «اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ یُحْییِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها... أَی یُحیِیها اللهُ بِعَدلِ القَائِمِ عِندَ ظُهُورِهِ بَعدَ مَوتِهَا بِجَورِ أئِمَّهِ الضَّلالّ(1024)؛ [خداوند در قرآن می فرماید:] «بدانید که خداوند زمین را پس از مردنش زنده می کند» یعنی خداوند، زمین را با عدل قائم در رستاخیز ظهور او زنده می کند، پس از آنکه از ستم فرمانروایان ضلالت مرده باشد».
3. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «إِذَا قَامَ الْقَائِمُ حَکَمَ بِالْعَدْلِ وَ ارْتَفَعَ فِی أَیَّامِهِ الْجَوْرُ وَ أَمِنَتْ بِهِ السُّبُلُ(1025)؛ هنگامی که قائم قیام کند، بر اساس عدالت حکم می کند و ظلم و جور در دوران او برچیده می شود و راهها در پرتو وجودش امن می شود».
4. امام باقر (علیه السلام) درباره عملکرد حضرت مهدی (علیه السلام) در دوران ظهور فرمود: «وَ یُوَسِّعُ الطَّرِیقَ الْأَعْظَمَ فَیُصَیِّرُ سِتِّینَ ذِرَاعاً وَ یَهْدِمُ کُلَّ مَسْجِدٍ عَلَی الطَّرِیقِ وَ کُلَّ جَنَاحٍ وَ کَنِیفٍ وَ مِیزَابٍ عَلَی الطَّرِیقِ(1026)؛ جاده بزرگ و اصلی را توسعه می دهد تا به 60 ذراع برسد و تمام مساجدی را که در مسیر قرار دارند، خراب می کند و تمام دریچه هایی که به راهها گشوده می شود، می بندد و بالکنها و فاضلابها و ناودانهایی که در راه [عبور مردم] باز می شود، می بندد».
5. امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «إِذَا قَامَ قَائِمُ أَهْلِ الْبَیْتِ قَسَّمَ بِالسَّوِیَّهِ وَ عَدَلَ فِی الرَّعِیَّهِ(1027)؛ هنگامی که قیام کننده اهل بیت (علیه السلام) قیام کند، به صورت مساوی تقسیم می کند و در میان رعیت به عدالت رفتار می کند».
6. در دعای ندبه می خوانیم: «مَتَی تَرَانَا وَ نَرَاکَ وَ قَدْ نَشَرْتَ لِوَاءَ النَّصْرِ تُرَی أَ تَرَانَا نَحُفُّ بِکَ وَ أَنْتَ تَؤُمُّ الْمَلَأَ وَ قَدْ مَلَأْتَ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ أَذَقْتَ أَعْدَاءَکَ هَوَاناً وَ عِقَاباً؛ کی ما را می بینی و ما هم تو را ببینیم، در حالی که پرچم پیروزی را به پا داری... و زمین را با عدل پر کرده باشی و به دشمنانت خواری و عذاب را چشانده باشی».
شمه ای از جلوه های رأفت حضرت مهدی (علیه السلام):
مقدمه:

سَلامٌ عَلَی الْقائِمِ الْمُنتَظَر * * * أَبیِ الْقاسِمِ الْغُرِّ نُورُ الْهُدی

سلام و درود بر قائم منتظر، حضرت ابوالقاسم (علیه السلام) که سر سلسله نیکان و چراغ هدایت است.

سَیُطْلَعُ کَالشَّمْسِ فِی غاسِقٍ * * * یُنَجّیهِ مِنْ سَیْفِهِ الْمُنْتَظی

به زودی همچون خورشید، در شب تاریک طلوع می کند و با شمشیر برّانش انسانها را نجات می بخشد.

تَری یَمْلاءُ الأَرْضَ مِنْ عَدْلِهِ * * * کَما مُلِئَتْ جُورَ أَهْلِ الْهَوی

سراسر زمین را همان گونه که از ظلم و جور هوا پرستان پر شده، از عدل و داد پر می کند.

سَلامٌ عَلَیْهِ وَ آبائِهِ * * * وَ أَنْصارِهِ ما تَدوُمُ السَّماء(1028)

سلام بر او و بر پدرانش وبر یارانش؛ سلامی همیشگی و جاوید.
محبتها و الطاف ظاهری و باطنی اهل بیت (علیه السلام) نسبت به تمام انسانها به ویژه یاران و دوستدارانشان، حقیقتی انکارناپذیر است؛ چرا که آنان معدن کرامت، رأفت و رحمت الهی برای عموم مردم اند.
قرآن کریم درباره پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید: ﴿وَ مَا اَرْسَلناکَ اِلاّ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ﴾ (انبیاء: 107) «ما تو را جز رحمت برای جهانیان نفرستادیم». آن حضرت جلوه ای از رحمت بی پایان الهی است. دلسوزی، مهرورزی و مهربانیهای رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آیات متعددی مطرح شده است و در سیره آن حضرت، آشکارا به چشم می خورد.
ائمه هدی (علیه السلام) نیز که تداوم بخش راه رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و جانشینان به حق ایشان هستند، از این ویژگی مهمّ حضرتش، تمام و کمال بهره را داشته اند. البته حضرات معصومان (علیه السلام) نه تنها در صفت مهرورزی و دلسوزی، بلکه در سایر کمالات نیز از آن حضرت (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ارث برده اند.
بنابراین، همان گونه که قرآن کریم پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را رحمت برای جهانیان معرفی می کند، تمام ائمه از جمله حضرت مهدی (علیه السلام) نیز از همان رحمت و عطوفت محمدی نسبت به بندگان خدا برخوردارند؛ از این رو در آخرین فرازهای دعای ندبه از خداوند متعال، چنین درخواست می کنیم: «وَهَبْ لَنا رَأفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ دُعائَهُ وَ خَیْرَهُ ما نَنالُ بِهِ سَعَهً مِنْ رَحْمَتِکَ وَ فَوْزاً عِنْدَکَ؛خداوندا! برای ما رأفت و رحمت و دعا و خیر او (حضرت ولی عصر (علیه السلام)) را عنایت کن تا به این وسیله به دریای رحمتت و کامیابی در نزدت دست یابیم».
محبت، مهر و وفای آن حضرت، چیزی نیست که بتوان در صفحاتی کوتاه از آن سخن راند و حقّ مطلب را ادا کرد؛ اما چند نکته ای را برای تذکر می توان بیان کرد و دلهای مالامال از عشق پیروان حضرتش را برای لحظاتی به دریای مهر و رحمت آن گرامی می توان پیوند داد؛ چرا که امام عصر (علیه السلام) غمخوار حقیقی امت و پدر مهربان مردم غمدیده و محنت کشیده است. حضرت رضا (علیه السلام) در خطبه ای طولانی که در روز جمعه در مسجد جامع مرو ایراد کرد، به این نکته اشاره می کند و می فرماید: «اَلاِمامُ الأَنیسُ الرَّفیقُ وَ الْوالِدُ الشَّفیقُ وَ اْلأَخُ الشَّقیقُ وَ الأُمُّ الْبَرَّهُ بِالْوَلَدِ الصَّغیرِ وَ مَفْزَعُ الْعِبادِ فِی الدّاهِیَهِ النّادِ(1029)؛ امام، دوستی همدل، پدری دلسوز، برادری تنی، مادری مهربان به فرزند کوچک و پناه بندگان در مواقع دشوار زندگی است».
البته این سخنان بدان معنا نیست که ولی عصر (علیه السلام) هیچ گونه برخوردی با دشمنان خود نمی کند. بدیهی است که هر یک از جهانیان، بسته به استعدادشان از مهر سرشار آن حضرت بهره می برند؛ اما دشمنان لجوج و کینه توزی که همانند غده سرطانی در کالبد جامعه نفوذ کرده اند و مانع راه اصلاح می شوند، به خشم آن امام (علیه السلام) دچار و نابود خواهند شد. به این سبب، مهر و قهر امام زمان (علیه السلام) همانند اجداد مطهر خویش است.
رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای اصلاح جامعه، گاهی دست به شمشیر می برد و با دشمنان خود به شدت تمام برخورد می کرد، امام عصر (علیه السلام) نیز چنین خواهد بود؛ ولی آنچه این نوشتار آن را دنبال می کند، بیان جلوه هایی از مهر و رأفت امام مهدی (علیه السلام) است؛ زیرا درباره قهر آن حضرت، فراوان سخن گفته اند تا جایی که برخی می پندارند حضرت مهدی (علیه السلام) فقط مظهر قهر الهی است و دشمنان امامت نیز به این باور دامن زده و آن حضرت را شخصی خوفناک و قهار قلمداد می کنند و چهره ای مهیب از آن امام رئوف ارائه می دهند که غیر از انتقام به چیز دیگری نمی اندیشد.
از این رو در این مقال به برخی مظاهر مهرورزی آن حضرت به مردم، خاصه دوستان و شیعیانش می پردازیم؛ چرا که بر این باوریم هر خیر و نیکی که به ما می رسد از ناحیه اوست و ما هر چه داریم، از لطف جوشان و محبت سرشار آن وجود مقدس داریم؛ همچنان که فرمود:«ما رهبری شما را مهمل نگذاشته و شما را از یاد نبرده ایم. اگر چنین بود، مشکلات سنگینی، شما را احاطه می کرد و دشمنان، شما را نابود می کردند»(1030).
سیمای مهربان:
حضرت آیت الله بهجت فرموده است که شخصی می گفت: «همراه رفقا بودم که آقایی را از دور در کوچه دیدم. به دلم افتاد که حضرت امام عصر (علیه السلام) است. با خود گفتم: وقتی رسید، در دل به او سلام می کنم. اگر جوابم را داد، معلوم می شود که خود حضرت است. هنگامی که از کنارش رد می شدیم، در دل به آن بزرگوار سلام کردم، تبسمی کرد و فرمود: علیکم السلام! به همراهان خود گفتم: آقا را دیدید؟! گفتند: کدام آقا؟! معلوم شد که آنها نه آقا را دیده اند و نه جواب سلام او را شنیده اند(1031)!

منم که مهر علیّ و ولی پناه من است * * * دعای نایب حق ورد صبحگاه من است
ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله * * * گدای خاک ره دوست پادشاه من است
به حال من نظری می کن ای امام زمان * * * که التفات تو کفاره گناه من است
مرا ز دُنیی و عقبی غرض وصال شماست * * * جز این خیال ندارم خدا گواه من است

لطف بی انتها:
روزی شیخ سلاّر بن عبدالعزیر(1032) در مجلس درس شیخ مفید، یکی از مطالب علمی را به شکل شایسته ای بیان کرد و همه حاضران را به اعجاب و تحسین واداشت.
«شیخ مفید» نیز از هوش سرشار و مقام علمی این شاگرد لذت برد و خوشحال شد. نام و نشان و احوال وی را پرسید، گفتند: «این دانشمند جوان به لطف شما زنده است و زندگی اش مرهون سخن شماست». شیخ مفید، چگونگی ماجرا را سؤال کرد، گفتند: «وقتی که مادر او از دنیا رفت، او در شکم مادر بود. اطرافیان و بستگانش درباره وی متحیر ماندندو به محضر شما آمدند. اوّل فتوا دادید که آن زن دفن شود، وقتی که آنان از محضر شما مرخص شدند، شخصی را با عجله فرستادید و او آمد و گفت: «شیخ می فرماید، پهلوی چپ آن مادر را بشکافید و بچه را بیرون آورده، بعداً دفن کنید».
آنان، طبق دستور شما عمل کردند و پیش از دفن مادر، بچه را بیرون آوردند و اکنون این عالم وارسته و متبحر که در محضر شما نشسته است، همان طفل است». شیخ مفید(رحمه الله) با کمال تعجب فرمود: «به خدا قسم! آن فتوای دوم از من نبوده است. حالا که چنین است، با خود شرط می کنم که دیگر در امور مسلمانان دخالت نکنم و درباره احکام شرعی مسلمانان فتوا صادر نکنم؛ چرا که نزدیک بود با یک فتوای اشتباه، باعث مرگ چنین شخص دانشمندی شوم».
پس از آن تصمیم، این پیام از سوی مولای غایب از نظر به دست شیخ مفید رسید: «یا شِیخ! مِنْکَ الْخَطاء وَ مِنّا التَّسْدیدُ؛ ای شیخ! [تو همچنان در مسند فتوا بنشین و مردم را راهنمایی کن و] اگر خطایی از تو سر بزند، ما آن را تصحیح می کنیم».
شیخ مفید پس از این پیام، آرامش خود را بازیافت و با تصمیم قاطع به حل و فصل امور مسلمانان پرداخت و فهمید که او تنها نیست و پشتوانه ای قوی از سوی خداوند متعال، او را حمایت می کند و ذیل توجهات حضرت ولی عصر (علیه السلام) قرار دارد.
علامه میرزا محمد حسین شهرستانی(رحمه الله) پس از نقل این حکایت می نویسد: «این عبارت، از جمله توقیعاتی است که از ناحیه مقدسه حضرت مهدی (علیه السلام) صادر شده است»(1033).
جلوه رحمت الهی:
افزون بر آثار رأفت آن حضرت در طول زمان غیبت، گسترده ترین جلوه های مهر و محبت و عنایات آن حضرت پس از ظهور است؛ زیرا که اهل آسمان و زمین پس از تحمل غمها و اندوههای فراوان به سرور دست خواهند یافت.
انسانهای خسته از دشواریهای زندگی و بی مهریهای جفاکاران و ستمگران، عزت نفس خود را بازیافته، احساس نشاط و فرح خواهند کرد. آنان رحمت پروردگار عالمیان را در وجود امام عصر (علیه السلام) به روشنی مشاهده کرده، آن وجود گرامی را از دل و جان خواهند ستود.
رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این باره می فرماید: «یَفْرَحُ بِهِ اَهْلُ السَّماءِ وَ اَهْلُ الاَرْضِ و الطَّیْرُ و الْوَحْشُ وَالْحیتانُ فِی الْبَحْر(1034)؛ اهل آسمان و زمین، پرندگان و حیوانات وحشی و حتی ماهیان دریا [در اثر گسترش رحمت و رأفت و عدالت و کرامت آن حضرت] شادی می کنند».
سفره گسترده مهر مهدوی (علیه السلام) نه تنها دوستان را شادمان می کند؛ بلکه مخالفان و دشمنان حضرتش نیز تا حدودی از آن بهره مند خواهند شد.
سفیانی فردی ستمگر و بی رحم از اولاد بنی امیه است. او به اهل بیت (علیه السلام) و پیروان آنان ستمهای بی شماری را روا می دارد و نامش در روایات آخرالزمان بسیار به چشم می خورد. وقتی وی به دست یکی از دوستان امام زمان (علیه السلام) به نام صباح دستگیر می شود، او را نزد امام مهدی (علیه السلام) می آورند. سفیانی می گوید: «ای عمو زاده! بر من منت بگذار و مرا عفو کن، من نیز همانند شمشیر برنده ای در مقابل دشمنان از تو دفاع می کنم».
در آن حال، حضرت مهدی (علیه السلام) که میان اصحاب خود نشسته و از عذراء با حیاتر است، امر می کند که او را رها کنند. یاران حضرت می گویند: «ای فرزند رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)! آیا او را با همه جنایاتش آزاد می کنید؟» امام می فرماید: «با او هر طور که دوست دارید رفتار کنید». آنان او را پس از آزادی دستگیر کرده، به قتل می رسانند. پس از این، امام دستور می دهد تا بدن سفیانی را دفن کنند(1035).
امام مهدی (علیه السلام) بهار جانها:
مهدی بهار جانها:

چهره گل، باغ و صحرا را گلستان می کند * * * دیدن مهدی (علیه السلام) هزاران درد، درمان می کند
مُدّعی گوید که با یک گل نمی گردد بهار * * * من گلی دارم که عالم را گلستان می کند

نشاط آورترین و خوشایندترین فصل سال و محبوب ترین و دوست داشتنی ترین فصول نزد همه انسانها و حتّی حیوانات و پرندگان فصل بهار است. از سوی دیگر، زیباترین جلوه های زندگی انسان در دوران جوانی، بروز می کند؛ دورانی که او سرشار از انرژی، قدرت و نشاط است و در واقع، جوانی نیز بهار عمر انسان به حساب می آید.
تمامی این بهارها، کوتاه و محدود است و به قطعه خاصّی از دوران بستگی دارد که حداکثر چند ماه و یا چند سال به طول می انجامد؛ اما همین دوره کوتاه نیز بدون بهارِ آفرینِ حقیقی، بی نشاط است.

آمد بهار و گلرخ من در سفر هنوز * * * خندید و ابر چشم من از گریه تر هنوز
آمد درخت گل به بر امّا چه فایده؟ * * * کان سرو گلعذار نیامد به بر هنوز

آنچه بشر آرزو دارد و در پی دستیابی به آن است، بهار طولانی و همگانی و نشاط فراگیر و عمومی است؛ بهاری که تمام نقاط زمین را فرا گیرد و تمام موجودات را زیر بال خود قرار دهد و تمام دلها را نشاط بخشد و تمام جانها را سرسبز سازد.
در متون دینی ما به این آرزوی بشری و تحقق آن اشاراتی شده است؛ از جمله درباره جان جانان، حضرت صاحب الزمان (روحی له الفداء) چنین تعبیری آمده است: «اَلسَّلامُ عَلی رَبیعِ الأنامِ وَنَضْرَهِ الأیّامِ(1036)؛ سلام بر بهار مردم و شادی روزگار».

گل من را بهاری بی خزان است * * * گل من مهدی صاحب زمان است

و در برخی روایات نیز از روزگار ظهور مهدی (علیه السلام) تعبیر به «نیروز» (نوروز) شده است که آغاز بهار است؛ از جمله امام صادق (علیه السلام) فرمود: «یَومُ النَّیْروزِ هُوَ الْیَومُ الَّذی یَظْهَرُ فیهِ قائِمُنا اَهْلَ الْبَیْتِ... وَ ما مِنْ یَومِ نَیْروزٍ إِلاّ وَ نَحْنُ نَتَوَقَّعُ فیهِ الْفَرَجَ(1037)؛ روز نوروز روزی است که قائم ما اهل بیت در آن ظهور می کند... و هیچ روز نوروزی نیست، مگر اینکه ما در آن روز منتظر فرج می باشیم».

ای دل بشارت می دهم خوش روزگاری می رسد * * * با درد و غم طی می شود آخر بهاری می رسد

این تعبیر، فقط یک تعبیر ذوقی و ادبی، شعرگونه و عاری از حقیقت نیست؛ بلکه از واقعیتی بس ژرف، حکایت دارد که تنها در دوران مهدی موعود (علیه السلام) تحقق پذیر خواهد بود.
در دوران مهدی (علیه السلام) بهار، همه جانبه و فراگیر خواهد بود، و نشاط و شادی عمومی و جهانی خواهد شد. در این مقاله فقط به دو مورد اشاره می کنیم.

اگر آن گل به تنهایی نماید چهره بر عالَم * * * شود بر مدّعی پیدا که با یک گُل بهار آید

بهار دلها:

ای مایه ناز! جمله کار تو خوش است * * * مانند بهار روزگار تو خوش است

نخستین گامی که برای بهار همه جانبه و نشاط دلها در دوران آن بهارآفرین به وجود می آید، زنده شدن قرآن و سنّت است. وقتی قرآن زنده شد، دلها نیز بانشاط و بهاری می شود.
حضرت علی (علیه السلام) فرمود: «یَعْطِفُ الْهَوی علَی الْهُدیّ إِذا عَطَفُوا الْهُدی عَلَی الْهَوی و یَعْطِفُ الرَّأْیَ عَلَی الْقُرْآنِ اِذا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَی الرّأیِ(1038)؛ امام مهدی (علیه السلام) زمانی که مردم هدایت الهی را به خواسته های نفسانی برگردانده اند، هوای نفس را به هدایت الهی برمی گرداند و آن گاه که مردم قرآن را تفسیر به رأی کنند، او نظریات را به قرآن گرایش دهد». و در ادامه فرمود: «وَ یُحْیی مَیِّتَ الْکِتابِ وَالسُّنَّهِ(1039)؛ و آنچه از قرآن و سنّت مرده [و بدان عمل نمی شود] زنده می کند».
آن گاه که قرآن بر تمام امور حاکم شد، دلها بهاری خواهد شد؛ زیرا امام علی (علیه السلام) می فرماید: «تَعَلَّمُوا کِتابَ اللهِ تَبارَکَ وَ تَعالی فَإنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدیثِ وَ أَبْلَغُ الْمَوْعِظَهِ وَ تَفَقَّهُوا فیهِ فَاِنَّهُ رَبیعُ الْقُلُوبِ(1040)؛ کتاب خدای بلند مرتبه را فراگیرید؛ زیرا بهترین سخن و رساترین موعظه است و در قرآن اندیشه کنید که به راستی قرآن، بهار دلها است».
و قرآن نیز همیشه بهاری است؛ چنان که از امام صادق (علیه السلام) سؤال شد: چرا قرآن همیشه تازه و زنده است و هرگز کهنه نمی شود؟ فرمود: «لاَنَّ الله تَبارَکَ وَ تَعالی لَمْ یَجْعَلْهُ لِزَمانٍ دوُنَ زمانٍ وَلا لِناسٍ دُونَ ناسٍ فَهُوَ فی کُلِّ زَمانٍ جَدیدٌ، وَ عِنْدَ کُلِّ قَوْمٍ غُضٌّ اِلی یَومِ الْقِیامَهِ(1041)؛ برای اینکه خداوند تبارک و تعالی، آن را برای زمان خاصی و برای مردم معیّنی قرار نداده است. در نتیجه، قرآن در هر زمانی، تازه و تا روز قیامت نزد هر گروهی، جدید خواهد بود».
نکته دیگر این است که خود قرآن نیز بهاری دارد؛ چنان که فرمود: «لِکُلِّ شَیْء رَبیعٌ وَ رَبیعُ الْقُرْآنِ شَهْرُ رَمَضانَ(1042)؛ هر چیز بهاری دارد و بهار قرآن ماه رمضان است». و اوج آن شب قدر است و شب قدر، پیوند محکمی با حجّت الهی دارد؛ چرا که تقدیرات در بهار معنوی الهی نازل می شود. البته، وقتی این حجّت آشکار شود، با وجود بهاری خویش، تمام هستی را با قرآن - که بهار دلها است - بهاری خواهد کرد.
بهار همه جانبه در طبیعت:
در دوران ظهور، بهار معنوی با بهاری شدن دلها و خردها به اوج خود می رسد، طبیعت نیز سرسبز، شکوفا و بارور می شود. این را از روایاتی می توان استفاده کرد که به برخی از آنها اشاره می شود:
وفور گنجها و معادن:
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «یُخْرِجُ لَهُ الأرْضُ أَفْلاذَ کَبِدِها وَ یَحْثُو الْمالَ حَثْوا وَلا یَعُدُّهُ عَدّا(1043)؛ زمین پاره های جگر خود را برای آن حضرت ظاهر می سازد و ثروت فزونی می یابد، [به حدی] که قابل شمارش نیست».
جگر گوشه های زمین، کنایه از گنجهای نهفته است و امیرمؤمنان (علیه السلام) نیز در خطبه ای به آن اشاره می کند: «وَ تُخرجُ لَهُ الأَرْضُ أَفالیذَ کَبِدِها وَ تُلْقی إِلَیْهِ سِلْماً مَقالیدَها فَیُریکُمْ کَیْفَ عَدلُ السّیرَهِ وَ یُحْیی مَیِّتَ الْکتابِ وَ السُّنَّهِ(1044)؛ زمین، پاره جگرهای خود را برایش بیرون می ریزد و تمام کلیدهایش را به وی می سپارد. او به شما نشان خواهد داد که روش دادگری چیست و بخش مرده کتاب و سنّت را احیا خواهد کرد».
بارندگی فراوان و سرسبزی زمین:
امام علی (علیه السلام) فرمود: «لَوْ قَدْ قامَ قائِمُنا لاََنْزَلَتِ السَّماءُ قَطْرَها، وَلاََخْرَجَتِ الأرضَ نَباتَها... وَاصْطَلَحَتِ السِّباعُ وَالْبَهائِمُ حَتّی تَمْشِی الْمَرأَهُ بَیْنَ الْعِراقِ إِلَی الشّامِ لا تَضَعُ قَدَمَیْها إِلاّ عَلَی النَّباتِ، وَ عَلی رَأْسِها زینَتُها لا یُهَیِّجُها سَبُعٌ(1045)؛ اگر قائم ما قیام کند، آسمان، بارانش را نازل می کند و زمین، گیاهان خویش را بیرون کند، پرندگان و چهارپایان در آشتی به سر برند تا آنجا که زنی از عراق به شام می رود و هر جا پا می گذارد سر سبز است، و در حالی که زینت او بر سرش است، هیچ درنده ای مزاحم او نمی شود».
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «امّت من در دوران مهدی (علیه السلام) از نعمتهایی بهره مند می شوند که هرگز پیش از آن متنعم نشده بودند، آسمان، بارانش را پی درپی می فرستد و زمین نیز چیزی از گیاهان را در خود نگه نمی دارد؛ بلکه آن را بیرون می فرستد»(1046).
آن حضرت در جای دیگر فرمود: «یَخْرُجُ فی اخِرِ اُمَّتِیَ الْمَهْدِیُّ، یَسْقیهِ اللهُ الْغَیْثَ وَ تَخرُجُ الأرضُ نَباتَها، وتَکْثُرُ الْماشِیَهُ و تَعْظَمُ الأمَّهُ(1047)؛ در پایان امّت من، مهدی خروج می کند. خداوند برای او باران می فرستد و زمین، گیاه خویش را بیرون می کند... و گلّه ها فراوان شده، و امّت [اسلامی] بزرگ خواهد شد».
راستی که باید گفت: سلام بر بهار مردم و جانها، سلام بر بهارآفرین هستی و سلام بر نشاط بخش روزگار!
رجعت:
پیش گفتار:
یکی از اعتقادات در مکتب تشیع، مسئله رجعت مردگان به دنیا، پیش از شروع قیامت است. عالمان شیعه با عنایت به قرآن و روایات معصومان (علیه السلام) اعتقاد به چنین پدیده ای را یکی از ضروریات مذهب شیعی، تلقی کرده اند.
مفهوم رجعت:
رجعت در لغت به معنای بازگشت است که در قرآن و روایات اسلامی با واژه های گوناگونی نظیر کره، رد، حشر و ایاب، استعمال می شود که همه این واژه ها در معنای «بازگشت» مشترک اند(1048).
مرحوم سید مرتضی در بیان معنای اصطلاحی رجعت می فرماید: «معنای رجعت، چنین است که خدای تعالی به هنگام ظهور امام زمان (علیه السلام)، گروهی از شیعیان را که پیش از قیام آن حضرت از دنیا رفته اند، به دنیا باز می گرداند تا آنان به پاداش یاوری و همراهی و درک حکومت آن وجود مقدس نایل آیند، و نیز برخی از دشمنان حضرتش را زنده می کند تا از ایشان انتقام گیرد؛ بدین ترتیب که آشکاری حق و مرتبه بالای پیروان حق را بنگرند و اندوهگین شوند».
آثار رجعت:
یکی از سؤالات مطرح در بحث رجعت، این است که چرا باید عده ای از انسانها اعم از خوب و بد، پیش از قیامت، در دوران ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) به دنیا برگردند؟ رجعت چه اهمیتی دارد که این مقدار حضرات معصومان (علیه السلام) در روایات، ادعیه و زیارات بر آن تأکید کرده اند تا حدی که بعضی علما و بزرگان دین، رجعت را از ضروریات مذهب شیعه برشمرده اند؟
رجعت به دنیا تنها با اذن و اراده الهی قابل تحقق است و چون خدای حکیم، تمام کارها را از روی حکمت انجام می دهد، پس رجعت نیز دارای حکمت خواهد بود. در اینجا به مواردی از آثار رجعت اشاره می کنیم:
انتقام گرفتن از ستمگران:
در رجعت، گروهی از منافقان و ستمگران تاریخ که در حق انسانها از هیچ ظلم و ستمی دریغ نکرده اند و نیز غاصبان خلافت اهل بیت (علیه السلام) به دنیا برمی گردند تا به بخشی از مجازاتهای خویش، قبل از قیامت برسند.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «لَمَّا کَانَ مِنْ أَمْرِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ مَا کَانَ ضَجَّتِ الْمَلَائِکَهُ إِلَی اللهِ تَعَالَی فَأَقَامَ اللهُ لَهُمْ ظِلَّ الْقَائِمِ وَ قَالَ: بِهَذَا أَنْتَقِمُ لَهُ مِنْ ظَالِمِیهِ(1049)؛ هنگامی که کار حسین (علیه السلام) خاتمه یافت، ملائکه به درگاه خدا تضرع کردند. پس خداوند، سایه حضرت قائم را بر پا داشت و [به آنها] فرمود: به دست این، از آنان که به او ستم کردند (قاتلان امام حسین (علیه السلام)) انتقام می گیرم».
درباره این روایت باید گفت که در صورتی امام زمان (علیه السلام) می تواند از قاتلان امام حسین (علیه السلام) انتقام بگیرد که آنها در دنیا و در قید حیات باشند و این با رجعت تحقق خواهد یافت.
نصرت دین:
یکی از اهدافی که رجعت مؤمنان بر آن استوار است، یاری رساندن به دین الهی در عصر طلایی ظهور امام زمان (علیه السلام) است. بزرگی قیام جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) می طلبد که یاران آن حضرت از حیث تعداد و نیرو به فراخور آن نهضت باشند.
رجعت، زمینه ساز بازگشت همه افرادی است که لایق یاری رساندن هستند؛ ولی قبلا از دنیا رفته اند. در برخی از دعاها از خدای بزرگ می خواهیم که ما را در دوران ظهور امام عصر (علیه السلام) - در صورتی که مرده باشیم - زنده فرماید تا او را یاری دهیم؛ چنان که در دعاهای ماه ذیقعده چنین می خوانیم:
«اللّهُمَّ عَجِّل فَرَجَ أولِیائِکَ وَاردُد عَلَیهِم مَظَالِمِهِم وَ اَظهِر بِالحَقِّ قَائِمَهُم... اللّهُمَّ صَلِّ عَلَیهِ وَ عَلَی جَمیعِ آبَائِهِ وَ اجعَلنَا مِن صَحبَهِ أُسرَتِهِ وَابْعَثْنَا فِی کَرَّتِهِ حَتَّی نَکُونَ فِی زَمَانِهِ مِنْ أَعْوَانِه(1050)؛ خداوندا! فرج دوستانت را نزدیک کن. آنچه به ستم از آنان گرفته اند به ایشان برگردان و قائمشان (علیه السلام) را به حق ظاهر کن... . خداوندا! بر آن بزرگوار و پدرانش درود فرست و ما را از یارانش قرار ده و در رجعتش محشورمان کن تا جزو یاری کنندگان آن حضرت باشیم».
لذت بردن مؤمنان از حاکمیت إسلام:
بسیاری از مؤمنان در طول تاریخ، آرزوی حاکمیت دین در سراسر جهان را داشتند و در این راه مبارزه کردند؛ اما دشمنان دین با ظلم و جور خود نگذاشتند دین در تمام ابعاد حاکمیت یابد. در دوران رجعت، مؤمنان برمی گردند تا عزت دین و خفت و خواری ظالمان را ببینند.
امام باقر (علیه السلام) فرمود: «أَمَّا الْمُؤْمِنُونَ فَیُنْشَرُونَ إِلَی قُرَّهِ أَعْیُنِهِمْ وَ أَمَّا الْفُجَّارُ فَیُنْشَرُونَ إِلَی خِزْیِ اللهِ إِیَّاهُمْ أَ لَمْ تَسْمَعْ أَنَّ اللهَ تَعَالَی یَقُولُ ﴿وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنی دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَر﴾ (سجده: 21)(1051)؛ اما مؤمنان به سوی روشنیهای چشمانشان برمی گردند [تا چشمشان با دیدن حکومت عدل امام زمان (علیه السلام) روشن شود] و اما ستمگران برمی گردند تا دچار عذاب الهی شوند، چنان که خداوند می فرماید: عذاب نزدیک تر را پیش از عذاب بزرگ تر به آنها می چشانیم».
براهین رجعت:
پیش از آنکه به دلایل قرآنی و حدیثی رجعت بپردازیم، ابتدا امکان چنین پدیده ای را از نظر عقلی بررسی می کنیم و آن گاه سراغ قرآن و حدیث رفته و موضوع را از نظر وقوع و تحقق، بررسی می کنیم.
مسئله رجعت در این دنیا با مسئله حیات مجدد در روز رستاخیز مشابهت دارد. رجعت و معاد دو پدیده همگون هستند، با این تفاوت که رجعت با افق محدود و با قلمرو دنیایی، پیش از قیامت به وقوع می پیوندد؛ ولی در رستاخیز اکبر همه انسانها از ابتدا تا انتهای خلقت، برانگیخته خواهند شد. بنابراین کسانی که امکان حیات مجدد را در روز رستاخیز پذیرفته اند، باید رجعت، یعنی زندگی دوباره در این جهان را ممکن بدانند.
معاد یعنی برگشت روح انسان به همین بدن مادی. اکنون اگر چنین بازگشتی در آن مقطع زمانی (قیامت) ممکن باشد، طبعا بازگشت آن به این جهان، پیش از قیامت ممکن خواهد بود؛ چرا که امر محال در هیچ زمانی امکان وقوع ندارد.
فیلسوف بزرگ اسلامی، صدر المتألهین می فرماید: «در باب اعتقادات، آنچه قابل پیروی است یا دلیل و برهان است و یا نقل صحیح و قطعی که از اهل بیت (علیه السلام) رسیده باشد. روایات صحیح و فراوانی از امامان و سرورانمان درباره درستی عقیده به رجعت و وقوع آن به هنگام ظهور قائم آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ما رسیده است. عقل نیز این موضوع را غیرممکن نمی داند؛ چرا که نمونه های فراوانی به اذن خداوند به دست پیامبرانی چون عیسی (علیه السلام) و شمعون (علیه السلام) و دیگر پیامبران انجام یافته است»(1052).
پس از بیان امکان رجعت از منظر عقل، وقوع آن را با استناد به آیات و روایات تحلیل و بررسی خواهیم کرد.
استدلال به آیات قرآنی:
1. ﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّهً مِنَ الأرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کَانُوا بِآیَاتِنَا لا یُوقِنُونَ، وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجًا مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیَاتِنَا فَهُمْ یُوزَعُونَ﴾ (نمل: 82-83)؛ «و هنگامی که فرمان [عذاب] به آنها رسد، جنبنده ای را از زمین برای آنها خارج می کنیم که با آنان سخن می گوید که مردم به آیات ما یقین ندارند و [به خاطرآور] روزی را که ما از هر امتی گروهی را از کسانی که آیات ما را تکذیب می کنند محشور می کنیم و آنها نگه داشته می شوند [تا به یکدیگر ملحق شوند]».
با بیان چند نکته، دلالت آیه بر رجعت روشن می شود.
الف) حشر گروهی از هر امتی غیر از حشر در روز قیامت است. حشر در آیه فوق، حشر همگانی نیست؛ در حالی که حشر در روز قیامت، شامل همه انسانها می شود؛ چنان که در آیه ای در وصف حشر روز قیامت چنین آمده است:
﴿وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً﴾ (کهف: 47) «و همه را محشور می کنیم و احدی از آنان را فرو نخواهیم گذاشت».
ب) در صدر آیه خداوند می فرماید: «إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ»، و همه مفسران اتفاق دارند که وقوع قول (فرمان) از علائم قیامت است و روشن است که علامت یک شیء، غیر از خود آن شیء است(1053).
ج) آیات پیش از این آیه از نشانه های پیش از رستاخیز در پایان جهان سخن گفته اند و در آیات آینده نیز به همین موضوع اشاره می شود. بنابراین بعید به نظر می رسد که آیات قبل و بعد، از حوادث پیش از رستاخیز سخن گویند؛ اما آیه وسط از خود رستاخیز. هماهنگی آیات ایجاب می کند که همه درباره حوادث پیش از قیامت باشند(1054).
مفسران اهل سنت، معمولا این آیه را ناظر به قیامت می دانند و می گویند کلمه فوج به رؤسا و سردمداران هر گروه و جمعیت اشاره دارد. آنان درباره ناهماهنگی آیات - که از این تفسیر برمی خیزد - گفته اند: آیات در حکم تأخیر و تقدیم است و گویی آیه 83 پس از آیه 85 قرار گرفته باشد(1055)؛ ولی می دانیم که هم تفسیر «فوج» به معنای مزبور خلاف ظاهر است، و هم تفسیر ناهماهنگی آیات به تقدیم و تأخیر(1056).
د) شاهد دیگر بر دلالت آیه بر رجعت، خروج دابه الارض است که یکی از نشانه های رستاخیز به شمار می رود(1057)؛ یعنی از نشانه هایی است که پیش از رستاخیز رخ می دهد.
«دابه» به معنای «جنبنده» و «ارض» به معنای «زمین» است. قرآن کریم از این کلمه به طور سربسته می گذرد، و گوئی بنابر اجمال و ابهام بوده است. تنها وصفی که قرآن برای آن ذکر می کند، این است که با مردم سخن می گوید، و افراد بی ایمان را اجمالا مشخص می کند.
در بیان شخصیت و وصف «دابه الارض» دو قول مطرح است:
1. گروهی آن را یک موجود جاندار و جنبنده غیرعادی از غیر جنس انسان با شکلی عجیب دانسته اند، و برای آن عجایبی نقل کرده اند که شبیه خارق عادات و معجزات انبیا (علیه السلام) است. این جنبنده در آخرالزمان ظاهر می شود و از کفر و ایمان سخن می گوید و منافقان را رسوا می سازد و بر آنها علامت می نهد.
2. جمعی دیگر به پیروی از روایات متعدد، او را یک انسان می دانند؛ یک انسان فوق العاده، متحرک، جنبنده و فعال که یکی از کارهای اصلی اش جداساختن صفوف مسلمانان از منافقان و علامتگذاری آنهاست؛ حتی از برخی روایات استفاده می شود که عصای موسی (علیه السلام) و خاتم سلیمان (علیه السلام) با او است(1058).
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «لَا یُدْرِکُهَا طَالِبٌ وَ لَا یَفُوتُهَا هَارِبٌ فَتَسِمُ الْمُؤْمِنَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ تَکْتُبُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ مُؤْمِنٌ وَ تَسِمُ الْکَافِرَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ تَکْتُبُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ «کَافِرٌ» وَ مَعَهَا عَصَا مُوسَی وَ خَاتَمُ سُلَیْمَانَ(1059)؛ [دابه الارض بقدری نیرومند است که] هیچ کس به او نمی رسد و کسی نمی تواند از دست او فرار کند. بین دو چشم مؤمن علامت می گذارد و می نویسد: مؤمن و بین دو چشم کافر علامت می گذارد و می نویسد: کافر، و عصای موسی و انگشتر سلیمان با او است».
امام صادق (علیه السلام) فرمود که مردی به عمار گفت: «آیه ای در قرآن است که فکر مرا پریشان ساخته و مرا در شک انداخته است». عمار گفت: «کدام آیه؟» گفت: «آیه ﴿وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّهً مِنَ الْأَرْض...﴾» عمار گفت: «به خدا سوگند! من روی زمین نمی نشینم و غذا و آبی نمی خورم تا دابه الارض را به تو نشان دهم». سپس همراه آن مرد به خدمت امام علی (علیه السلام) آمد؛ در حالی که غذا می خورد. هنگامی که چشم امام به عمار افتاد، فرمود: «بیا». عمار جلو رفت و نشست و با امام (علیه السلام) غذا خورد. آن مرد سخت در تعجب فرو رفت و با ناباوری به این صحنه می نگریست؛ چرا که عمار به او قول داده بود و قسم خورده بود که تا به وعده اش وفا نکند، غذا نخورد. گویی، قول و قسم خود را فراموش کرده است. هنگامی که عمار برخاست و با علی (علیه السلام) خداحافظی کرد، آن مرد رو به او کرد و گفت: «عجیب است، تو سوگند یاد کردی که غذا و آب نخوری و بر زمین ننشینی مگر اینکه دَابَّه الْأَرْض را به من نشان دهی». عمار در جواب گفت: «أَرَیْتُکَهَا إِنْ کُنْتَ تَعْقِل(1060)؛ من او را به تو نشان دادم، اگر می فهمیدی».
2. ﴿إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَقُومُ الأشْهَادُ﴾ (مؤمن: 51) «بی گمان ما رسولان خود و کسانی را که ایمان آورده اند، در زندگی دنیا و روزی که گواهان به پا می خیزند، یاری می دهیم».
با بیان چند نکته روشن خواهد شد که این آیه به رجعت اشاره دارد:
الف) مفهوم و سیاق آیه بر فعلی دلالت دارد که در آینده بطور حتمی، به وقوع خواهد پیوست.
ب) پیروزی و نصرتی که در این آیه وعده داده شده، تا کنون تحقق نیافته است و خداوند، هرگز خلف وعده نمی کند. پس ناگزیر باید در آینده تحقق پیدا کند.
ج) همه پیامبران (به جز حضرت عیسی (علیه السلام) و حضرت خضر (علیه السلام)) و مؤمنان، هنگام نزول قرآن در قید حیات نبوده و در این دنیا یاری نشده اند. پس به مقتضای این آیه باید آنها زنده شوند تا در همین دنیا یاری شوند.
د) لفظ نصرت در مواردی به کار می رود که دو گروه، مشغول مخاصمه و جنگ باشند و شخصی یا گروهی دیگر، یکی از طرفهای درگیر را کمک کند تا برطرف مقابل چیره شود. طبیعی است که چنین معنایی با یاری کردن خداوند به انبیا و مؤمنان در آخرت، سازگاری ندارد؛ بلکه مصداق آیه با رجعت و نصرت انبیا و اولیا در همین دنیا، تحقق پیدا می کند.
شیخ مفید(رحمه الله) در تفسیر این آیه می فرماید: «شیعیان عقیده دارند که خدای تبارک و تعالی وعده نصرت خود را درباره دوستانش، پیش از آخرت تحقق خواهد بخشید و آن، هنگامی است که قائم (علیه السلام) قیام کند که در پایان آن مؤمنان رجعت می کنند و وعده الهی تحقق می یابد»(1061).
مؤید چنین برداشتی از آیه مورد نظر، حدیثی است که از امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه نقل شده است. آن حضرت فرمود: «وَ اللهِ فِی الرَّجْعَهِ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ أَنْبِیَاءَ کَثِیرَهً لَمْ یُنْصَرُوا فِی الدُّنْیَا وَ قُتِلُوا وَ الْأَئِمَّهَ مِنْ بَعْدِهِمْ قُتِلُوا وَ لَمْ یُنْصَرُوا فِی الدُّنْیَا وَ ذَلِکَ فِی الرَّجْعَهِ(1062)؛ به خدا سوگند! [این آیه] درباره رجعت است، مگر نمی دانی که پیامبران خدا زیادند، در این دنیا یاری نشدند و کشته شدند، امامان پس از آنان [نیز] کشته شدند و یاری نشدند. این آیه درباره رجعت است».
استدلال به روایات معصومان (علیه السلام):
اخبار و روایاتی که درباره رجعت وارد شده به قدری زیاد است که بسیاری از بزرگان و علمای دین در طول تاریخ شیعه درباره آنها ادعای تواتر کرده اند.
علامه مجلسی(رحمه الله) می گوید: «نزدیک به 200 حدیث صریح از امامان (علیه السلام) به طور متواتر به دست ما رسیده است»(1063).
مرحوم شیخ حر عاملی(رحمه الله) می گوید: «هیچ شکی نیست که این احادیث مذکور به حد تواتر معنوی رسیده است و تعداد آن 520 حدیث خواهد بود»(1064).
مرحوم طبرسی(رحمه الله) می گوید: «از امامان (علیه السلام) به طور متواتر روایت شده است که خداوند هنگام قیام مهدی (علیه السلام) گروهی از دوستان و دشمنان آن حضرت را... برمی گرداند»(1065).
محدث جزایری (رحمه الله) در شرح تهذیب ادعا کرده است که 620 حدیث درباره رجعت دیده است(1066).
آنچه از معصومان (علیه السلام) درباره رجعت به ما رسیده است در سه قالب احادیث، ادعیه و زیارات مطرح شده است؛ از این رو ذیل هر یک از این عناوین، برخی از سخنان آنان را نقل می کنیم.
الف) رجعت در احادیث:
1. از امام صادق (علیه السلام) چنین نقل شده است: «مَنْ أَقَرَّ بِسَبْعَهِ أَشْیَاءَ فَهُوَ مُؤْمِنٌ وَ ذَکَرَ مِنْهَا الْإِیمَانَ بِالرَّجْعَهِ(1067)؛ هر کس به هفت چیز اعتقاد داشته باشد، مؤمن است و در میان آن هفت چیز، ایمان به رجعت را ذکر فرمودند».
2. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُؤْمِنْ بِکَرَّتِنَا(1068)؛ کسی که ایمان به رجعت ما نداشته باشد از ما نیست».
3. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «أَیَّامُ اللهِ ثَلَاثَهٌ یَوْمُ یَقُومُ الْقَائِمُ وَ یَوْمُ الْکَرَّهِ وَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ(1069)؛ روزهای خداوند سه تاست: روزی که قائم [آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم)] قیام کند و روز رجعت و روز قیامت».
4. مأمون به حضرت رضا (علیه السلام) عرض کرد: «ای اباالحسن! درباره رجعت چه می گویی؟» آن حضرت فرمود: «إِنَّهَا الْحَقُّ وَ قَدْ کَانَتْ فِی الْأُمَمِ السَّالِفَهِ وَ نَطَقَ بِهَا الْقُرْآنُ وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یَکُونُ فِی هَذِهِ الْأُمَّهِ کُلُّ مَا کَانَ فِی الْأُمَمِ السَّالِفَهِ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّهِ بِالْقُذَّهِ(1070)؛ رجعت حق است و در امتهای گذشته نیز بوده و قرآن آن را بیان کرده است و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: آنچه در امتهای گذشته واقع شده در این امت نیز بدون کم و کاست واقع خواهد شد».
5. ابوالصلاح کنانی نقل می کند که می خواستم مسائلی را از امام باقر (علیه السلام) بپرسم و در ضمن، مایل نبودم صریحا سؤال را مطرح کنم. باقرالعلوم (علیه السلام) فرمود: «لَعَلَّکَ تَسال عَن الکَرّاتِ؛ گویا می خواهی از رجعتها سؤال کنی؟» گفتم: «آری». فرمود: «تِلْکَ الْقُدْرَهُ وَ لَا یُنْکِرُهَا إِلَّا الْقَدَرِیَّهُ(1071)؛ این از قدرت [خدا] است و جز قدریه کسی آن را انکار نمی کند».
6. ابو بصیر می گوید که امام صادق (علیه السلام) فرموده است: «أَیُنْکِرُ أَهْلُ الْعِرَاقِ الرَّجْعَهَ؟؛ آیا اهل عراق رجعت را انکار می کنند؟» گفتم: «بله». فرمودند: «سُبحَانَ اللهِ، أَمَا یَقرأوُنَ القُرآنَ ﴿وَیَومَ نَحشُرُ مِن کُلِّ أُمَّهٍ فَوجَاً﴾ (نمل: 83)(1072)؛ سبحان الله! مگر قرآن نمی خوانند که می فرماید: روزی که از هر جمعی دسته ای را محشور می کنیم».
7. امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمود: «وَ اللهِ لَا تَذْهَبُ الْأَیَّامُ وَ اللَّیَالِی حَتَّی یُحْیِیَ اللهُ الْمَوْتَی وَ یُمِیتَ الْأَحْیَاءَ وَ یَرُدَّ اللهُ الْحَقَّ إِلَی أَهْلِهِ وَ یُقِیمَ دِینَهُ الَّذِی ارْتَضَاهُ(1073)؛ به خدا سوگند که روزها و شبها به سر نیاید و قیامت بر پا نشود تا آنکه خداوند، مردگان را زنده کند و زندگان را بمیراند و حق را به اهلش برگرداند و دین برگزیده خود را بر پا دارد».
ب) رجعت در زیارات معصومان (علیه السلام):
1. در زیارت جامعه می خوانیم: «وَ أُشْهِدُکُمْ أَنِّی مُؤْمِنٌ بِکُمْ وَ بِمَا آمَنْتُمْ بِهِ... مُعْتَرِفٌ بِکُمْ مُؤْمِنٌ بِإِیَابِکُمْ مُصَدِّقٌ بِرَجْعَتِکُمْ مُنْتَظِرٌ لِأَمْرِکُمْ مُرْتَقِبٌ لِدَوْلَتِکُم؛ شما را گواه می گیرم که من به همه آنچه شما به آن مؤمن هستید ایمان دارم... به شما معترف و به بازگشت شما معتقد هستم و رجعت شما را تصدیق می کنم، به انتظار فرمان و دولت شما به سر می برم».
2. در زیارت وارث امام حسین (علیه السلام) می خوانیم: «وَ أُشْهِدُ اللهَ وَ مَلَائِکَتَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ أَنِّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِیَابِکُمْ مُوقِن؛ خدا و ملائکه و انبیا و رسولان را گواه می گیرم که به [امامت] شما مؤمن هستم و به بازگشت شما یقین دارم».
3. در زیارتنامه ای که امام صادق (علیه السلام) برای زیارت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و هر یک از ائمه (علیه السلام) دستور فرمودند، آمده است: «إِنِّی لَمِنَ الْقَائِلِینَ بِفَضْلِکُمْ مُقِرٌّ بِرَجْعَتِکُمْ لَا أُنْکِرُ للهِ قُدْرَهً وَ لَا أَزْعُمُ إِلَّا مَا شَاءَ اللهُ(1074)؛ من از جمله کسانی هستم که قائل به فضل شما و اقرار کننده به رجعت شما هستم و [در این باره] منکر قدرت خدا نیستم و جز آنکه خدا می خواهد اعتقادی ندارم».
4. در زیارت حضرت ابوالفضل (علیه السلام) می خوانیم: «إِنِّی بکُم وَ بِإِیَابِکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ(1075)؛
من به شما و بازگشت [و رجعت] شما ایمان دارم».
5. در زیارت اربعین می خوانیم: «وَ أَشْهَد أَنِّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِیَابِکُمْ مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِینِی وَ خَوَاتِیمِ عَمَلِی وَ قَلبیِ لقَلبِکُم سِلم(1076)؛ گواهی ده که من به شما مؤمنم و به بازگشتتان یقین دارم، به سبب دستورهای دینم و پایان کارهایم، و دل من در برابر دل شما تسلیم است».
6. در زیارت عسکریین آمده است: «مُؤْمِناً بِإِیَابِکُمَا مُصَدِّقاً بِدَوْلَتِکُمَا مُرْتَقِباً لِأَمْرِکُمَا مُعْتَرِفاً بِشَأْنِکُمَا(1077)؛ در حالی که به بازگشت [و رجعت] شما اعتقاد دارم و دولت شما را تصدیق می کنم و چشم به راه امر [و حکومت] شمایم و به مقام و منزلت شما اعتراف می کنم».
7. در زیارتی که خطاب به حضرت مهدی (علیه السلام) خوانده می شود، آمده است:
«فَإِنْ أَدْرَکْتُ أَیَّامَکَ الزَّاهِرَهَ وَ أَعْلَامَکَ الظَّاهِرَهَ وَ دَوْلَتَکَ الْقَاهِرَهَ فَعَبْدٌ مِنْ عَبِیدِک... وَ إِنْ أَدْرَکَنِیَ الْمَوْتُ قَبْلَ ظُهُورِکَ فَإِنِّی أَتَوَسَّلُ بِکَ إِلَی اللهِ سُبْحَانَهُ أَنْ یُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ یَجْعَلَ لِی کَرَّهً فِی ظُهُورِکَ وَ رَجْعَهً فِی أَیَّامِکَ لِأَبْلُغَ مِنْ طَاعَتِکَ مُرَادِی وَ أَشْفِیَ مِنْ أَعْدَائِکَ فُؤَادِی(1078)؛ اگر دوران درخشان و پرچمهای برافراشته و حکومت قدرتمند تو را درک کردم، بنده ای از بندگان تو خواهم بود... و اگر پیش از ظهورت، مرگ مرا فرا رسید، با توسل به تو از خدا می خواهم که بر محمد و آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درود فرستد و برای من بازگشتی در دوران ظهورت و رجعتی در زمان [حکومتت] قرار دهد تا با فرمانبرداری تو مراد خویش را دریابم و دلم را [با انتقام] از دشمنانت شفا بخشم».
ج) رجعت در ادعیه معصومان (علیه السلام):
1. در دعای عهد آمده است:
«اللَّهُمَّ إِنْ حَالَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِی جَعَلْتَهُ عَلَی عِبَادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً فَأَخْرِجْنِی مِنْ قَبْرِی مُؤْتَزِراً کَفَنِی شَاهِراً سَیْفِی مُجَرِّداً قَنَاتِی مُلَبِّیاً دَعْوَهَ الدَّاعِی؛ پروردگارا! اگر مرگی که بر تمام بندگانت قضای حتمی قرار دادی، میان من و او (حضرت مهدی (علیه السلام)) جدایی افکند، پس مرا [هنگام ظهور مهدی (علیه السلام)] از قبر برانگیز، در حالی که کفنم را ازار خود کرده و شمشیرم را از نیام برکشیده و نیزه ام را برهنه ساخته ام و دعوت دعوت کننده را لبیک می گویم».
2. در دعای روز سوم شعبان که مقارن با میلاد سیدالشهدا (علیه السلام) است، چنین می خوانیم:
«اسئلک بحق المولود فی هذا الیوم... قَتِیلِ الْعَبْرَهِ وَ سَیِّدِ الْأُسْرَهِ الْمَمْدُودِ بِالنُّصْرَهِ یَوْمَ الْکَرَّه(1079)؛ [خدایا] به حق زاده این روز... که کشته اشک و آقای قوم بود و در روز بازگشت (رجعت) به نصرت [الهی] یاری می شود».
وقوع رجعت در امتهای گذشته:
بازگشت در میان امتهای گذشته، بسان رجعت اصطلاحی در عقاید شیعه نیست؛ ولی بازگشت انسان به این دنیا پس از مرگ در امتهای پیشین اتفاق افتاده است که مواردی از آن را در ذیل می آوریم. وقوع چنین مواردی، دلیل بر امکان وقوع رجعت است.
1. قرآن کریم می فرماید: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیَاهُمْ﴾ (بقره: 243) «آیا ندیدی جمعیتی را که از ترس مرگ، از خانه های خود فرار کردند و آنان هزارها نفر بودند؟ (آنان به بهانه بیماری طاعون، از شرکت در میدان جهاد خودداری کردند). خداوند به آنها گفت: بمیرید [و به همان بیماری که آن را بهانه قرار داده بودند، مردند]، سپس خدا آنها را زنده کرد».
امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود: «إِنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ مَدِینَهٍ مِنْ مَدَائِنِ الشَّامِ وَ کَانُوا سَبْعِینَ أَلْفَ بَیْتٍ ... قَالَ لَهُمُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُوتُوا جَمِیعاً فَمَاتُوا مِنْ سَاعَتِهِمْ وَ صَارُوا رَمِیماً یَلُوحُ وَ کَانُوا عَلَی طَرِیقِ الْمَارَّهِ فَکَنَسَتْهُمُ الْمَارَّهُ فَنَحَّوْهُمْ وَ جَمَعُوهُمْ فِی مَوْضِعٍ فَمَرَّ بِهِمْ نَبِیٌّ مِنْ أَنْبِیَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ یُقَالُ لَهُ حِزْقِیلُ فَلَمَّا رَأَی تِلْکَ الْعِظَامَ بَکَی وَ اسْتَعْبَرَ وَ قَالَ یَا رَبِّ لَوْ شِئْتَ لَأَحْیَیْتَهُمُ السَّاعَه... فعادوا احیاء(1080)؛ آنها اهل یکی از شهرهای شام و هفتاد هزار خانوار بودند... خداوند به آنها امر فرمود: همگی بمیرید. همه در یک ساعت مردند، و کم کم پوسیدند. چون در راه عابران بودند همه را در محلی جمع کردند. یکی از پیامبران بنی اسرائیل به نام حزقیل از کنار آنان عبور کرد، وقتی که آن استخوانها را دید گریست و اشک ریخت و گفت: پروردگارا! ای کاش اینها را اکنون زنده می کردی [... با دعای آن پیامبر] آنها زنده شدند».
2. قرآن کریم می فرماید: ﴿وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللهَ جَهْرَهً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَهُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ، ثُمَّ بَعَثْنَاکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ (بقره: 55-56) «و هنگامی که گفتید: ای موسی! به تو ایمان نمی آوریم تا خدای را آشکارا ببینیم! پس صاعقه شما را گرفت، در حالی که مشغول نظاره بودید. سپس شما را پس از مرگتان زنده کردیم. شاید شکرگزار شوید».
در کتابهای تفسیری آمده است که آنها هفتاد نفر بودند و حضرت موسی (علیه السلام) ایشان را برای شنیدن سخنان خداوند برگزید. هنگامی که سخنان خدا را شنیدند، گفتند: «ما ایمان نمی آوریم تا خدا را آشکارا ببینیم». خداوند بر آنها صاعقه ای فرستاد و همگی سوختند و از بین رفتند. حضرت موسی (علیه السلام) از این ماجرا سخت ناراحت شد؛ چرا که از بین رفتن هفتاد نفر از سران بنی اسرائیل در این ماجرا بهانه خوبی به دست ماجراجویان بنی اسرائیل می داد؛ از این رو از خداوند متعال بازگشت آنها به زندگی را تقاضا کرد. این تقاضا پذیرفته شد و همه آنها زنده شدند و به زندگی خود ادامه دادند(1081).
3. قرآن کریم می فرماید: ﴿وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِیهَا وَاللهُ مُخْرِجٌ مَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ، فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا کَذَلِکَ یُحْیِی اللهُ الْمَوْتَی وَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾ (بقره: 72-73) «و [به یاد آورید] هنگامی را که فردی را به قتل رساندید، سپس درباره [قاتل] او به نزاع پرداختید و خداوند آنچه را مخفی می داشتید، آشکار می سازد. سپس گفتیم: قسمتی از آن [گاو] را به مقتول بزنید [تا زنده شود، و قاتل را معرفی کند.] خداوند این گونه مردگان را زنده می کند، و آیات خود را به شما نشان می دهد، شاید اندیشه کنید».
در تفسیر این آیه آورده اند که یک نفر از بنی اسرائیل به طرز مرموزی کشته می شود، در حالی که قاتل به هیچ وجه معلوم نیست. درمیان قبایل بنی اسرائیل نزاع رخ می دهد. هر یک، آن را به طایفه و افراد قبیله دیگر نسبت می دهد و خویش را تبرئه می کند. داوری را برای فصل خصومت نزد موسی (علیه السلام) می برند و حل مشکل را از او درخواست می کنند، و چون حل این قضیه از طریق عادی ممکن نبود، و از طرفی ممکن بود ادامه این کشمکش به فتنه عظیمی در میان بنی اسرائیل منجر شود، حضرت موسی (علیه السلام) با استمداد از لطف پروردگار دستور داد که گاو ماده ای را بکشند و یکی از اعضای گاو ذبح شده را به جسد مقتول بزنند. اینجا بود که مقتول، زنده شد و گفت: «فلان کس مرا کشت» و پس از گفتن این کلام، دوباره فوت کرد(1082).
داستان فوق به طور اجمال و کوتاه در کتاب تورات، سفر تثنیه، فصل 21 نیز بیان شده است.
4. در قرآن کریم آمده است: ﴿وَرَسُولا إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِ اللهِ وَأُبْرِئُ الأکْمَهَ وَالأبْرَصَ وَأُحْیِی الْمَوْتَی بِإِذْنِ اللهِ﴾ (آل عمران: 49) «و پیامبری (عیسی) به سوی بنی اسرائیل [فرستادیم که به آنان گفت:] من با نشانه ای از پروردگارتان نزد شما آمده ام. من برای شما از گل [موجودی] مثل شکل پرنده می سازم. پس در آن می دمم و به اذن خدا پرنده واقعی می شود. کور و پیسی را شفا می دهم و مردگان را به اذن خدا زنده می کنم».
در کتابهای تفسیر آمده است که حضرت عیسی (علیه السلام) چهار نفر را زنده کرد.
الف) عازر: وی یکی از دوستان حضرت عیسی (علیه السلام) بود و سه روز از فوت او می گذشت. عیسی (علیه السلام) به خواهر او فرمود: «مرا بر سر قبر او ببر». سپس گفت: «خداوندا! ای پروردگار آسمانهای هفتگانه و ای پروردگار زمینها! تو مرا به سوی بنی اسرائیل فرستادی تا آنان را به دین تو بخوانم و به آنان خبر دهم که من مردگان را زنده می سازم. پس عازر را زنده کن! در این هنگام عازر از قبرش بیرون آمد و سالیانی زندگی کرد و دارای فرزندانی شد.
ب) ابن العجوز (پسر پیرزن): او مرده بود. وی را در تابوت نهادند که عیسی (علیه السلام) بر او گذر کرد و از خدا درخواست کرد تا آن پسر را زنده کند. خدا دعایش را مستجاب کرد و مرده، زنده شد.
ج) دختر عاشر: از عیسی (علیه السلام) درخواست کردند که او را زنده کند و حضرت دعا کرد و زنده شد.
د) سام پسر نوح: حضرت مسیح (علیه السلام) خدا را به اسم اعظمش خواند تا سام زنده شود. سام زنده شد و گفت: «آیا رستاخیز برپا شده است؟» عیسی بن مریم (علیه السلام) فرمود: «نه، بلکه من تو را به اسم اعظم زنده کردم»(1083).
رجعت کنندگان:
رجعت جنبه عمومی و همگانی ندارد؛ بلکه به مؤمنان خاص و کافران ستمگر اختصاص دارد؛ چنان که امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «وَ إِنَّ الرَّجْعَهَ لَیْسَتْ بِعَامَّهٍ وَ هِیَ خَاصَّهٌ لَا یَرْجِعُ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الشِّرْکَ مَحْضاً(1084)؛ رجعت، امری همگانی نیست، بلکه اختصاصی است و تنها کسانی رجعت می کنند که ایمان خالص و یا شرک خالص داشته باشند».
در ذیل به برخی از رجعت کنندگان اشاره می شود.
الف) پیامبران گذشته:
عبد الله بن مسکال از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که آن حضرت در تفسیر آیه ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ لَمَا آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتَابٍ وَحِکْمَهٍ ثُمَّ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ﴾ (آل عمران: 81) «و زمانی که خدا از پیامبران پیمان گرفت که شما را کتاب و حکمت داده ام، به پیامبری که آیین شما را تصدیق می کند و با رسالت نزد شما می آید بگروید و یاری اش کنید». فرمود: «مَا بَعَثَ اللهُ نَبِیّاً عَنْ آدَمَ [مِنْ لَدُنْ آدَمَ] فَهَلُمَّ جَرّاً إِلَّا وَ یَرْجِعُ إِلَی الدُّنْیَا فَیُقَاتِلُ وَ یَنْصُرُ رَسُولَ اللهِ (علیه السلام) وَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ(1085)؛ خداوند هیچ پیامبری را از آدم تا سایر انبیا مبعوث نکرد، جز آنکه به دنیا باز و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) را یاری خواهند کرد».
ب) پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امامان (علیه السلام):
ابن خالد کابلی از امام سجاد (علیه السلام) نقل می کند که آن حضرت در تفسیر آیه (إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرَادُّکَ إِلَی مَعَادٍ)(1086)؛ «آن کسی که قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به بازگشتگاهی برمی گرداند»، چنین فرمود: «یرجع الیکم نبیکم وامیر المؤمنین والائمه(1087)؛ پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امیرمؤمنان (علیه السلام) و همه امامان (علیه السلام) به سوی شما باز می گردند».
ج) امام حسین (علیه السلام) نخستین رجعت کننده:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «إِنَّ أَوَّلَ مَنْ یَکُرُّ فِی الرَّجْعَهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ (علیه السلام) وَ یَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ أَرْبَعِینَ سَنَهً حَتَّی یَسْقُطَ حَاجِبَاهُ عَلَی عَیْنَیْهِ(1088)؛ نخستین شخصی که به دنیا رجعت خواهد کرد، امام حسین (علیه السلام) است. ایشان آن قدر در زمین زندگی خواهد کرد تا آنکه از فرط پیری دو ابروی او بر چشمانش بیفتد».
د) مؤمنان:
مفضّل بن عمر می گوید که درباره قائم (علیه السلام) و اینکه برخی از اصحاب ما که منتظر ظهور ایشان بودند از دنیا رفتند گفتگو می کردیم. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «إِذَا قَامَ أَتَی الْمُؤْمِنَ فِی قَبْرِهِ فَیُقَالُ لَهُ یَا هَذَا إِنَّهُ قَدْ ظَهَرَ صَاحِبُکَ فَإِنْ تَشَأْ أَنْ تَلْحَقَ بِهِ فَالْحَقْ(1089)؛ هنگامی که [حضرت مهدی (علیه السلام)] قیام کند، [کسانی] در قبر مؤمن داخل می شوند و به او گفته می شود: ای فلانی! مولای تو ظهور کرده است، اگر می خواهی که به او بپیوندی، پس به او ملحق شو».
هـ) قوم موسی (علیه السلام) و اصحاب کهف:
حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: «یَخرُجُ القَائِمُ مِن ظَهرِ الکَعبَهِ مَعَ سَبعَهَ وَ عِشرِینَ رَجُلاَ خَمسَهَ عَشَرَ مِن قَومِ مُوسی (علیه السلام) الَّذینَ کانُوا یَهدُونَ بِالحَقِّ وَ بِهِ یَعدِلُونَ وَ سَبعَهَ مِن أهلِ الکَهفِ وَ یُوشَع بن نُون وَ سَلمَان، وَ أَبُو دَجَانَه الأنصَارِی، وَ المِقدادِ وَ مَالِکِ الأشتَر(1090)؛ قائم (علیه السلام) از پشت کعبه قیام می کند و همراه او بیست و هفت نفر مرد هستند. پانزده نفر از قوم حضرت موسی هستند، یعنی همان کسانی که به حق راهنمایی می کردند و به حق داوری می کردند، و هفت نفر از اصحاب کهف هستند و یوشع بن نون و سلمان و ابودجانه انصاری و مقداد و مالک اشتر [نیز از آنان] هستند».

فصل دهم: امام مهدی (علیه السلام) در آینه شعر

مهدویت در شعر حافظ:
گذری بر زندگی حافظ شیرازی:
شمس الدین محمد شیرازی، متخلص به حافظ و ملقب به لسان الغیب، یکی از پر رمز و رازترین شاعران جهان است. نام پدرش بهاءالدین است که بازرگانی می کرده و مادرش اهل کازرون شیراز بوده است. بعضی تاریخ تولد او را سال 792 ق و برخی بین سالهای 720-730 ق ثبت کرده اند که اوایل قرن 8 هجری بوده است. پس از مرگ پدرش، برادرانش که بزرگ تر از او بودند، هر کدام به سویی روانه شدند و شمس الدین با مادرش در شیراز ماند و روزگار آنها در تهیدستی می گذشت.
همین که به سن جوانی رسید، در نانوایی به خمیرگیری مشغول شد، تا آنکه عشق به تحصیل کمالات او را به مکتبخانه کشاند. او علوم و کمالات را در زادگاه خود کسب کرد و در مجالس درس علما و فضلای بزرگ شهر خود حاضر شد. وی قرآن کریم را از حفظ کرده بود و بنابر تصریح صاحبان نظر، تخلص حافظ نیز به همین سبب است.

عشقت رسد به فریاد، ورخود به سان حافظ * * * قرآن زبر بخوانی در چهـارده روایت

حافظ در سن 38 سالگی همسر خویش را از دست داد و پس از او بار دیگر، زمانه نامهربانی خود را به او نمایان ساخت و این بار، فرزندش را از او گرفت. وفات حافظ را بین سالهای 775 - 785 ق نوشته اند(1091).
عشق در بیان حافظ:
شعر حافظ امتیازات زیادی دارد؛ از جمله روح عشق و امیدواری است که در دیوان او موج می زند. وقتی که می گوید: «مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید» یا «یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور»، در دل خواننده؛ روح امید، عشق، شور و شوق می دمد و در عین حال، ملاحت بیان حافظ، جای خود را دارد.
حافظ درباره عشق الهی - که موضوع غزلهای عرفانی اوست - صحبت می کند. وی درباره عشق انسانی هم وقتی از معشوقان جسمانی و مادی صحبت می کند، خاطرنشان می کند که عشق وی همچون امری است که به یک سابقه ازلی ارتباط دارد. در غزلهای عرفانی حافظ، عشق مجازی؛ همچون پرده ای به نظر می آید که عشق الهی در ورای آن پنهان است.

درد عشقی کشیده ام که مپرس * * * زهر هجری کشیده ام که مپرس
گشته ام در جهـان و آخر کار * * * دلبری برگزیده ام که مپرس
آن چنان در هـوای خاک درش * * * می رود آب دیده ام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش * * * سخنانی شنیده ام که مپرس
همچو حافظ غریب در ره عشق * * * به مقامی رسیده ام که مپرس(1092)

محبوب حافظ کیست؟
دلبر حافظ، معصوم است که همه عالم به پارسایی، عفاف و عصمت او اذعان دارند. در این باره، حافظ از میان اهل بیت (علیه السلام) به محبوب عصر خود، یعنی حضرت مهدی (علیه السلام) نظر داشته است. البته حافظ درباره حضرت حجت (علیه السلام) غزل گفته است، نه قصیده؛ ولی سخن در اینجاست که تقریباً کمتر غزلی است که بیتی یا ابیاتی از آن مناسب با وصف حالِ امامِ غایب از انظار نباشد. سرانجام وی با آتش شعله ور عشق محبوب دو عالم به دیدار حضرت حق شتافته است.

دست از طلب ندارم تا کام من برآید * * * یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر * * * کز آتش درونم دود از کفن برآید(1093)

نام حضرت مهدی (علیه السلام) در شعر حافظ:
حافظ، نام حضرت را صریحاً در اشعارش برده و از ظهور او و نابودی دجال (مظهر ریا، تزویر، بدی و پلیدی) سخن گفته است.

کجاست صوفی دجال فعل ملحد شکل * * * بگو بسوز که «مهدی» دین پناه رسید(1094)

غیبت امام زمان (علیه السلام):
از مسائلی که در شعر حافظ مطرح شده است، غیبت امام عصر (علیه السلام) است.

دیگر ز شاخ سرو سهـی بلبل صبور * * * گلبانگ زد که چشم بد از روی گل به دور
ای گل به شکر آنکه تویی پادشاه حسن * * * با بلبلان بیدل شیدا مکن غرور
از دست غیبت تو شکایت نمی کنم * * * تا نیست غیبتی نبود لذت حضور
گر دیگران به عیش و طرب خرم اند و شاد * * * ما را غم نگار بود مایه سرور
حافظ شکایت از «غم هجران» چه می کنی * * * در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور(1095)

شاعر در اشعار فوق اظهار می دارد که از غیبت شکایت نمی کنم؛ ولی گاه آتش سوزان هجر، آن چنان در وجودش شعله ور می شود که به ناچار غیبت و هجران یار را به زبان می آورد و اظهار می کند که به هر وسیله و به صد جادو از خدا می خواهیم که دوران غیبت او را به سر آورد و ظهور او نزدیک شود:

ای غایب از نظر به خدا می سپارمت * * * جانم بسوختی و به جان دوست دارمت
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک * * * باور مکن که دست زدامن بدارمت(1096)
* * *
حسب حالی ننوشتیم و شد ایّامی چند * * * محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید * * * هم مگر پیش نهـد لطف شما گامی چند(1097)

حافظ و انتظار:
حافظ در ابیاتی از یار سفر کرده سخن می گوید و به غیبت صاحب الامر (علیه السلام) اشاره می کند و شب و روز در انتظار به سر می برد.

فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش * * * گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند * * * خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش
بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود * * * این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست * * * هر کجا هست خدایا به سلامت دارش(1098)

حافظ در ابیات فوق به مناجات با حضرت حق پرداخته، و از مقام ربوبی می خواهد که امام زمان (علیه السلام) را در پناه خود حفظ کند و او را در نهایت سلامت نگاه دارد. وی در جای دیگری بیان می کند:

ای صبا سوختگان بر سر ره «منتظرند» * * * گر از آن یار سفر کرده پیامی داری(1099)

حافظ در انتظار محبوب خود لحظه شماری می کند و اشک می ریزد و در اشک غسل می کند. برای دیدار محبوب دعا می کند، و در مناجات خود از حضرت حق دیدار یار را می طلبد.

یا رب سببی ساز که یارم به سلامت * * * باز آید و برهاندم از بند ملامت(1100)

تشرف خدمت ولی عصر (علیه السلام):
پس از غیبت کبری، هزاران نفر از اقشار گوناگون در طلب گوهر وصل، ترک تعلقات کرده، در نهایت به فیض زیارت آن حضرت نائل شده و می شوند؛ ولی حافظ، اجازه بازگو کردن دیدار خود را نداشته است و می بایست آتش این عشق را چون رازی سر به مهر حفظ کند.

مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز * * * ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست(1101)
* * *
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست * * * که آشنا سخن آشنا نگه دارد(1102)

وصال حضرت، کار آسانی نبود؛ زیرا محبوب، عالی مقام است و به سادگی نمی توان به قرب او دست یافت؛ اما حافظ، خستگی ناپذیر است و دست از جستجو برنمی دارد. او بدون لحظه ای درنگ، همواره منزل به منزل در طلب دوست، لحظه های عمر را سپری می کند و نشان استراحت گاه محبوب را از باد صبا و نسیم سحر جویا می شود:

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست * * * منزل آن مه عاشق کش عیّار کجاست(1103)؟

و در جای دیگر می گوید:

ز کوی یار بیار ای نسیم صبح غباری * * * که بوی خون دل ریش از آن تراب شنیدم(1104)

و سرانجام حافظ شیرازی، زیارت جمال امام زمان (علیه السلام) را چنین بیان می کند:

در خرابات مغان نور خدا می بینم * * * این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو * * * خانه می بینی و من خانه خدا می بینم
خواهـم از زلف بتان نافه گشایی کردن * * * فکر دورست همانا که خطا می بینم

و شرایط دیدار و حال خود را چنین توصیف می کند:

سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب * * * این همه از نظر لطف شما می بینم
دوستان عیب نظر بازی حافظ مکنید * * * که من او را زمحبان شما می بینم(1105)

شباهت حضرت مهدی (علیه السلام) به پیامبران (علیه السلام):
حافظ اشاراتی درباره شباهت حضرت صاحب الامر (علیه السلام) به پیامبران دارد. در این باره چند نمونه از ابیات ذکر می کنیم:
1. حضرت سلیمان:

گرچه شیرین دهنان پادشاه اند ولی * * * «او سلیمان» زمان است که خاتم با اوست(1106)

2. حضرت عیسی:

مژده ای دل که «مسیحا» نفسی می آید * * * که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید(1107)
* * *
از روان بخشی «عیسی» نزنم پیش تو دم * * * زانکه در روح فزایی چو لبت ماهـر نیست(1108)

3. حضرت یوسف:

«یوسف» گم گشته باز آید به کنعان غم مخور * * * کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور(1109)
* * *
حافظ مکن اندیشه که آن «یوسف» مه روی * * * باز آید و از کلبه احزان به در آیی(1110)
* * *
گفتند خلایق که تویی «یوسف ثانی» * * * چون نیک بدیدم به حقیقت به از آنی(1111)

سیمای ظاهری حضرت مهدی (علیه السلام):
مهدی صاحب الزمان (علیه السلام) از معدود انسانهایی است که از نهایت زیبایی صورت و اندام برخوردار است تا آنجا که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره او فرموده است: «مهدی طاووس اهل بهشت است که هاله ای از نور، او را احاطه کرده است»(1112).
در اشعار حافظ نیز ابیاتی مشاهده می شود که وی در آنها به سیما و جمال یار پرداخته است:

نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر * * * نهـادم آینه هـا در مقابل رخ دوست(1113)
* * *
به حُسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد * * * تو را درین سخن انکار کار ما نرسد
اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده اند * * * کسی «به حسن» و «ملاحت» به یار ما نرسد
هـزار نقد به بازار کاینات آرند * * * یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد
هـزار نقش برآید زکلک صنع و یکی * * * به به «دلپذیری نقش نگار» ما نرسد(1114)

امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمود: «مهدی، چهره ای زیبا و موهایی جاذب دارد که بر شانه هایش فرو ریخته و درخشندگی چهره اش بر مشکی محاسن شریفش غلبه می کند»(1115).
خواجه شیراز در ابیاتی درباره ظاهر و قامت یار خود می گوید:

ننگرد دیگر به سرو اندر چمن * * * هـر که دید آن «سرو سیم اندام» را(1116)
* * *
گلعذاری زگلستان جهان ما را بس * * * زین چمن سایه آن «سرو روان» ما را بس(1117)

امام صادق (علیه السلام) فرموده است: «مهدی (علیه السلام) راست قامت است؛ ولی نه در حد دراز، چهار شانه است و سینه فراخ و پیشانی باز دارد»(1118).
وجود خال در چهره محبوب از دیگر علائمی است که حافظ به عنوان نشانی از سیمای نگار خود از آن یاد می کند و در ابیاتی چنین بیان می دارد:

«خال مشکین» که بر آن عارض گندمگون است * * * سرّ آن دانه که شد رهزن آدم با اوست(1119)
* * *
ای «روی ماه منظر» تو نو بهـار حسن * * * «خال» و خط تو مرکز حسن و مدار حسن(1120)
* * *
بر آن چشم سیه صد آفرین باد * * * که در عاشق کشی سحر آفرین است(1121)

در حدیثی از علی (علیه السلام) چنین می خوانیم: «مهدی (علیه السلام) دیدگانی مشکی، موهایی پرپشت، چهره ای چون ماه تابان و خالی بر گونه راست دارد»(1122).
بشارت آمدن:
هنگام ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) با اینکه قرنها از غیبت کبری گذشته است، ایشان به صورت جوان ظاهر می شوند و گذشت زمان، اندام زیبای او را پیر و فرسوده نمی کند. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «از امتحانات بزرگ خداوندی این است که صاحب ما به صورت جوانی ظاهر می شود؛ در حالی که آنها او را پیری کهنسال تصور می کنند»(1123).
حافظ شیرازی نیز با اشاره به جوانی حضرت حجت (علیه السلام) در زمان ظهور، در غزلی چنین می گوید:

ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت * * * کار چراغ خلوتیان باز در گرفت
آن شمع سر گرفته دگر چهره برفروخت * * * وین «پیر سالخورده، جوانی» زسر گرفت
بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود * * * عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت
زین قصه هفت گنبد افلاک پر صدا است * * * کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت(1124)

و با ظهور امام زمان (علیه السلام) درد و رنج از جهان رخت برمی بندد و شادی و نشاط جایگزین اندوه و تشویش می شود. در آن هنگام، حیات و زندگی راستین به زمین و اهل زمین باز می گردد و عالم پیر و فرسوده نیز جوان و تازه خواهد شد.

نفس باد صبا مشک فشان خواهـد شد * * * عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد
ارغوان، جام حقیقی به سخن خواهد داد * * * چشم «نرگس» به «شقایق» نگران خواهد شد(1125)

و در اواخر این غزل مطرح می کند که روزی غم هجران عاشقان حضرت و درد هجر پایان می پذیرد و عاشقان پس از تحمل اندوه و فراق از شدت رنجی که از بابت دوری محبوب کشیده اند، بی اختیار تا بارگاه دوست، فغان کنان پیش می روند:

این تطاول که کشید از غم هجران بلبل * * * تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید * * * از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد(1126)

مراد از خورشید در اینجا، حضرت ولی عصر (علیه السلام) است که روزی ظهور خواهد کرد.

فهرست منابع و مآخذ

- قرآن کریم.
- نهج البلاغه.
- صحیفه سجادیه.
الائمه الاثنی عشریه، محمد بن علی بن طولون.
الاتحاف بحب الاشراف، عبد الله بن محمد بن عامر شبراوی شافعی مصری.
اثبات الهداه، بالنصوص و المعجزات، محمد بن حسن بن حرّ عاملی.
الاحتجاج، ابومنصور احمد بن علی طبرسی.
الإختصاص، شیخ ابوعبد الله محمد مفید.
آخرین تحول با حکومت ولی عصر(عجّل الله فرجه)، محمد مهدی موسوی خلخالی.
الإرشاد، شیخ ابوعبد الله محمد مفید.
آشنایی با ادیان بزرگ جهان، حسین توفیقی.
اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی.
اعلام الوری باعلام الهدی، ابومنصور احمد بن علی طبرسی.
آفتاب در عزیمت، سید محمد بنی هاشمی.
اقبال الاعمال، سید رضی الدین علی بن طاووس.
اقرب الموارد فی وضع العربیه و الشوارد، سعید خوری شرتونی لبنانی.
الامالی، شیخ ابوجعفر صدوق.
الامالی، شیخ مفید.
الامام المهدی من المهد الی الظهور، محمد کاظم قزوینی.
امام زمان و سید بحرالعلوم، سید جعفر رفیعی.
امام مهدی حماسه ای از نور، شهید سید محمد باقر صدر.
آموزش عقاید، محمد تقی مصباح یزدی.
اهل البیت فی الکتاب و السنه، محمد محمدی ری شهری.
او خواهد آمد، علی اکبر مهدی پور.
اوپانیشاد، محمد دار اشکوه.
الایقاظ من الهجعه، شیخ حر عاملی.
بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی.
بحوث فی الملل و النحل، جعفر سبحانی.
بدایه المعارف الالهیه، سید محسن خرازی.
البدایه و النهایه، عماد الدین اسماعیل بن کثیر.
برترینهای فرهنگ مهدویت، ستاد انتخابات برترینهای فرهنگ مهدویت.
البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی.
بشاره المصطفی لشیعه المرتضی، عماد الدین طبری آملی.
بشاره الاسلام، سید مصطفی آل سید حیدر کاظمی.
بصائر الدرجات الکبری فی فضائل آل محمد (علیه السلام)، محمد بن حسن بن فروخ صفار.
البلد الامین، تقی الدین شیخ ابراهیم کفعمی.
بیان الفرقان، شیخ مجتبی قزوینی.
پرونده اسرائیل و صهیونیسم سیاسی، روژه گارودی.
پیام نگار، متن خطبه غدیر، سید حسین حسینی.
تاریخ ادیان جهان، عبدالعظیم رضایی.
تاریخ فلسفه در جهان اسلام، خوری، ترجمه عبدالحمد آیتی.
تاریخ گزیده، حمد الله مستوفی.
تاریخ ما بعد الظهور، سید محمد صادق صدر.
تأویل الآیات الظاهره فی فضائل العتره الطاهره، سید شریف الدین علی حسینی استرآبادی.
تبلیغات دینی، احمد رزاقی.
تحف العقول فی آل الرسول، ابن شعبه حرانی.
تدارک جنگ بزرگ، گریس هال سل، ترجمه خسرو اسدی.
تفسیر جامع البیان فی تفسیر القرآن، محمد بن جریر طبری.
تفسیر صافی، ملامحسن فیض کاشانی.
تفسیر فرات کوفی، فرات بن ابراهیم کوفی.
تفسیر مجمع البیان، ابو علی طبرسی.
تفسیر مفاتیح الغیب، فخر الدین رازی.
تفسیر نمونه، جمعی از نویسندگان.
تفسیر نور الثقلین، عبد علی بن جمعه عروسی حویزی.
التفسیر، ابی نصر محمد بن مسعود بن عیاش سمرقندی.
التفسیر، علی بن ابراهیم قمی.
تهذیب الأحکام، ابوجعفر محمد بن حسن طوسی.
الثاقب فی المناقب، محمد طوسی.
ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شیخ صدوق.
جاماسب نامه، جاماسب.
جلاء العیون، محمد باقر مجلسی.
جلوه های پنهانی امام عصر (علیه السلام)، حسین علی پور.
جلوه های لاهوتی.
جمال الاسبوع، سید بن طاووس.
چشم به راه مهدی، جمعی از نویسندگان.
حق الیقین، فی معرفه اصول الدین، سید عبد الله شبّر.
حکومت جهانی مهدی (علیه السلام)، مکارم شیرازی.
حیاه الامام محمد المهدی، باقر شریف قرشی.
الخرائج و الجرایح، قطب الدین راوندی.
خصائص المهدی، محمد راجی.
الخصال، شیخ صدوق.
خورشید مغرب، محمد رضا حکیمی.
خوشه های طلایی، محمد علی مجاهدی.
دائره المعارف آمریکایی.
دائره المعارف بریتانیایی.
داد گستر جهان، ابراهیم امینی.
دارالسلام، عراقی میثمی.
درّ یتیم، نصر الله شبستری.
دراسات و بحوث مؤتمر الامام جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام)، مجمع جهانی اهل بیت (علیه السلام).
دعائم الاسلام، قاضی أبوضیفه نعمان بن محمد تمیمی مغربی.
دلائل الإمامه، جریر بن رستم طبری آملی.
دوله المهدی، بهارانچی.
دیوان امام خمینی(رحمه الله)، روح الله موسوی خمینی(رحمه الله).
دیوان حافظ.
دیوان و فالنامه حافظ شیرازی، واحد تحقیقات گلها.
ذخائر العقبی، محبّ الدین طبرسی.
راز طول عمر امام زمان (علیه السلام)، علی اکبر مهدی پور.
رجال کشی، محمد بن عمر کشی.
روزگار رهایی، کامل سلیمان.
روضه الصفا، محمد بن سید برهان الدین خاوند شاه مشهور به «میرخان».
روضه الکافی، محمد بن یعقوب کلینی.
روضه الواعظین، محمد بن حسن فتال نیشابوری.
الزام الناصب فی إثبات الحجه الغائب، حائری یزدی.
زندگانی حضرت صاحب الزمان، میرزا مهدی صادقی.
زندگی در عیش مردن در خوشی، نیل به پستمن، ترجمه صادق طباطبائی.
زندگی نامه شعرای ایرانی، لیلا صوفی.
سبائک الذهب فی معرفه قبائل العرب، محمد امین بغدادی سویدی.
سنن ابن ماجه، محمد بن یزید قزوینی.
سنن ابوداود، سلیمان بن اشعث ازدی.
سنن ترمذی، محمد بن عیسی بن سوره.
سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی.
شرح احقاق الحق و ازهاق الباطل، قاضی نورالله شوشتری.
شرح زیارت جامعه کبیره، حسین همدانی درود آبادی.
شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی.
شیعه در اسلام، سید محمد حسین طباطبایی.
شیعه و رجعت، محمد رضا طبسی نجفی.
شیفتگان حضرت مهدی (علیه السلام)
صحاح اللغه، اسماعیل بن حماد جوهری.
صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری.
صحیح مسلم، مسلم بن حجاج قشیری.
الصحیفه المبارکه المهدیه، مرتضی مجتهدی.
صحیفه مهدیه، سید مرتضی مجتهدیه.
الصراط المستقیم إلی مستحق التقدیم، علی بن یونس العاملی.
عصاره خلقت، عبد الله جوادی آملی.
عصر الظهور، علی کورانی.
عصر زندگی، محمد حکیمی.
عقد الدرر، ابن عبد العزیز مقدس شافعی.
علل الشرایع، شیخ صدوق.
علم الیقین فی اصول الدین، ملا محسن فیض کاشانی.
عوالم العلوم، عبد الله بحرانی اصفهانی.
عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق.
عیون المعجزات، سید مرتضی علم الهدی.
غرر الحکم و درر الکلم، امام امیر المؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام)، عبدالواحد آمدی تمیمی.
الغیبه، ابن ابی زینب محمد بن ابراهیم نعمانی.
الغیبه، ابوجعفر محمد بن حسن طوسی.
فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، احمد بن علی بن جهر عسقلانی.
فرائد السمطین، محمد جوینی خراسانی.
فرهنگ سخنان امام حسین (علیه السلام)، محمد دشتی.
فرهنگ علوم سیاسی، علی بخشی.
الفصول المهمه، ابن صباغ مالکی.
قصص العلماء، میرزا محمد تنکابنی.
قیام و انقلاب مهدی (علیه السلام)، مرتضی مطهری(رحمه الله).
کامل الزیارات، ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه.
الکامل فی التاریخ، ابن اثیر جزری.
کتاب مقدس، عهد جدید، انجیل لوقا.
کتاب مقدس، عهد جدید، انجیل متی.
کتاب مقدس، عهد عتیق.
کتاب مقدس، عهد قدیم، کتاب اشعیا.
کتاب مقدس، عهد قدیم، کتاب پیدایش.
کتاب مقدس، عهد قدیم، مزامیر داود.
کتاب مقدس، مکاشفه یوحنا.
الکشاف، محمود بن عمر زمخشری.
کشف الغمه فی معرفه الأئمه، علی بن عیسی أربلی.
کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، علامه یوسف بن مطهر حلی.
کفایه الأثر، علی بن محمد خزاز قمی.
کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق.
کنز الفوائد، محمد بن علی بن عنان کراجکی.
کنزل العمال فی سنن الاقوال و الافعال، حسام الدین هندی.
گفتارهایی پیرامون امام زمان (علیه السلام)، سید حسن افتخار زاده.
لسان العرب، محمد بن مکرم ابن منظور.
لغتنامه دهخدا، علی اکبر دهخدا.
لمعات إلهیه، عبد الله زنوزی.
مجمع البحرین، فخر الدین طریحی.
مجمع الزوائد و منبع الفوائد، علی بن ابوبکر هیثمی.
مجموعه فرمایشات حضرت بقیه الله، محمد خادمی شیرازی.
المحاسن، احمد بن محمد بن خالد برقی.
مروج الذهب، علی بن الحسین مسعودی.
مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری.
مسجد نهاد عبادت و ستاد ولایت، حسن رهبری.
مصلح جهانی، سید هادی خسرو شاهی.
معانی الأخبار، شیخ صدوق.
معجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، الهیئه العلمیه فی مؤسسه المعارف الاسلامیه.
المعجم الاوسط، سلیمان بن احمد طبرانی.
مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی.
مفتاح الفلاح، شیخ بهایی.
مکارم الاخلاق، رضی الدین طبرسی.
مکیال المکارم، محمد تقی موسوی اصفهان.
من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق.
مناهج العارفین، شیخ عبد الله بن شیخ عبدالرحمن مداینی.
منتخب الأثر فی الأمام الثانی عشر، لطف الله صافی.
منتخب الأنوار المضیئه، علی بن عبدالکریم نیلی نجفی.
منتهی الآمال، شیخ عباس قمی.
منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، میرزا حبیب الله هاشمی خوئی.
مهج الدعوات، سید رضی الدین علی بن طاووس.
مهدی انقلابی بزرگ، مکارم شیرازی.
مهدی منتظر در نهج البلاغه، ابن حجر هیثمی.
مهدی موعود (علیه السلام)، علی دوانی.
موسوعه احادیث الامام المهدی، علی کورانی.
موسوعه احادیث امیرالمومنین (علیه السلام)، محمد محمدی ری شهری.
میزان الحکمه، محمد محمدی ری شهری.
المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمد حسین طباطبائی.
ناسخ التواریخ، محمد تقی سپهر.
نجم الثاقب، حسین نوری طبرسی.
نقد و نگرشی بر تلمود، ظفر الاسلام خان ترجمه: محمد رضا رحمتی.
نهج البلاغه ترجمه: محمد دشتی.
نو بهار عالم جان، احمد احمدی.
نوائب الدهور، میر جهانی.
نور الابصار، مومن شبلنجی مصری.
ولایت فقیه، امام روح الله خمینی.
ولایت فقیه، در عصر غیبت، علیرضا رجالی تهرانی.
ولایت فقیه، عبد الله جوادی آملی.
یار غائب از نظر، محمد حجتی.
یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان (علیه السلام)، علی رضا رجالی تهرانی.
ینابیع الموده، شیخ سلیمان قندوزی حنفی.
یوم الخلاص، کامل سلیمان کَتَّان.

پاورقی:

-----------------

(1) ر.ک: شیعه در اسلام، علامه سید محمد حسین طباطبایی، ص221 و 222.
(2) مناقب، ابن شهرآشوب، ج4، ص431 و البدایه و النهایه، ج11، ص16.
(3) الکامل فی التاریخ، ج7، ص233.
(4) اصول کافی، ج1، ص510، ح16.
(5) مناقب ابن شهرآشوب، ج4، ص430.
(6) اکمال الدین، ج2، ص479 و اثبات الهداه، ج6، ص139 و 342.
(7) ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ﴾ (صف/ 8). این آیات را از جمله به تشکیل حکومت جهانی به دست حضرت ولی عصر (علیه السلام) تأویل کرده اند.
(8) ینابیع الموده، ص449 و 451 و ر، ک: اکمال الدین، ج2، ص417 و الغیبه، ص124. در جلاء العیون به طور مبسوط از ابن بابویه و شیخ طوسی نقل می کند، ص1001 _ 1007.
(9) کتاب الغیبه، طوسی، ص208؛ اکمال الدین، ج2، ص426 و اثبات الهداه، ج7، ص289.
(10) بحار الأنوار، ج51، ص13 و جلاء العیون، ص1009.
(11) بحار الأنوار، ج1، ص13.
(12) بحار الأنوار، ج51، ص16.
(13) بحار الأنوار، ص4، قصص 5 و 6 . در روایت دیگر است که امام حسن (علیه السلام) از او خواست سخن بگوید. وقایع دیگری نیز ذکر شده است: جلاء العیون، ص1010 به بعد.
(14) جلاء العیون، ص1011 و اکمال الدین، ص426.
(15) منتخب الأثر، ص243 و 244.
(16) منتخب الأثر، ص245 و 246.
(17) ینابیع الموده، ص460.
(18) اثبات الهداه، ج7، ص138، ح682.
(19) احتجاج، طبرسی، ج2، ص268.
(20) عیون المعجزات، ص125.
(21) اکمال الدین، ص475 و جلاء العیون، ص995.
(22) برخورد امام عصر با مأمور خلیفه که برای تفتیش خانه امام عسکری (علیه السلام)در خانه را شکسته و وارد شده بود نیز از دلایل حضور ظاهری حضرت (البته به طور ناشناس) در این دوره است: اصول کافی، ج1، ص331. برای توضیح بیشتر به خورشید مغرب، محمدرضا حکیمی، ص24 مراجعه کنید.
(23) الزام الناصب، شیخ حائری یزدی، ج1، ص483.
(24) اثبات الهداه، ج7، ص110 و 169.
(25) معانی الأخبار، ص65.
(26) اکمال الدین، ص378.
(27) تفسیر فرات کوفی، ص240.
(28) اکمال الدین، ص378.
(29) غیبت، نعمانی، باب 14، حدیث 67.
(30) به بحار الأنوار و منتهی الآمال مراجعه کنید.
(31) اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ترجمه سید جواد مصطفوی، ج1، ص25، ح2 و بصائرالدرجات، ص470.
(32) اصول کافی، ج2، ص104، ح2؛ الاختصاص، شیخ مفید، ص279؛ الارشاد، ج2، ص276 و کشف الغمه، ج2، ص351.
(33) کلینی، الکافی، ج1، باب الاشاره والنص علی ابی جعفر الثانی.
(34) همان، ج2، ص223، ح7؛ با اندک تفاوتی: الارشاد، ج2، ص292؛ اعلام الوری، ص349؛ کشف الغمه، ج2، ص360 و المناقب، ج4، ص389.
(35) کلینی، اصول کافی، ج2، ص106.
(36) الغیبه، نعمانی، مکتبه الصدوق، تهران، ص184 و دلائل الأمامه، ص258.
(37) کلینی، کافی، ج2، ص222، ح5 و بحار الأنوار، ج25، ص103.
(38) اصول کافی، ج2، ص119 و 120، ح6؛ با اندک تفاوتی کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص233، ح2 و اکمال الدین، شیخ صدوق،، ج2، ص435، ح43.
(39) اصول کافی، ج2، ص124، ح12؛ الارشاد، شیخ مفید، ج2، ص348و کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص234، ح2.
(40) منتخب الأثر، صافی گلپایگانی، ص147؛ ینابیع الموده، ج3، ص164 و مکیال المکارم، محمد تقی موسوی اصفهانی، مؤسسه الامام المهدی، ج1، ص67.
(41) منتخب الأثر، ص185؛ کشف الغمه، ج3، ص259 و مکیال المکارم، ص67.
(42) بحار الأنوار، دار احیاء التراث، ج51، ص36.
(43) منتخب الأثر، ص166.
(44) بحار الأنوار، ج52، ص51 و منتخب الأثر، ص186.
(45) بحار الأنوار، ج51، ص3 و 19.
(46) منتخب الأثر، ص258.
(47) بحار الأنوار، ج52، ص287 و منتخب الأثر، ص285.
(48) محقق اصفهانی (کمپانی).
(49) بحار الأنوار، ج52، ص285 و 322.
(50) بحار الأنوار، ج52، ص322 و منتخب الأثر، ص221.
(51) روزگار رهایی، ج1، ص127؛ بحار الأنوار، ج52، ص322 و منتخب الأثر، ص221.
(52) بحار الأنوار، ج51، ص35 و مکیال المکارم، ص67.
(53) بحار الأنوار، ج51، ص41.
(54) بحار الأنوار، ج25، ص116.
(55) بحار الأنوار، ج52، ص50، باب 18.
(56) مکیال المکارم، ج1، ص68.
(57) الاقبال، سیدبن طاووس، ص298.
(58) اصول کافی، ج2، ص141.
(59) کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص162.
(60) اصول کافی، ج2، ص140 و غیبت، نعمانی، ابن ابی زینب، ص188.
(61) اصول کافی، ج2، ص118؛ الأرشاد، شیخ مفید، ج2، ص348 و کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص232.
(62) الغیبه، نعمانی، ص181.
(63) الغیبه، نعمانی، ص315.
(64) دلائل الأمامه، طبری، ص291.
(65) بحار الأنوار، ج53، ص174.
(66) کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص263.
(67) التهذیب، شیخ طوسی، ج3، ص252.
(68) بحار الأنوار، ج52، ص317.
(69) کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص475.
(70) اکمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص340.
(71) الخصال، صدوق، ص108 و معانی الأخبار، ص365.
(72) دلائل الأمامه، ص240 و تفسیر، عیاشی، ج2، ص242.
(73) کامل الزیارات، ص63 و عیون اخبار الرضا، ص151.
(74) روضه کافی، کلینی، ص287.
(75) تفسیر قمی، ج2، ص77؛ ومجمع البیان، ج7، ص66.
(76) کتاب الغیبه، نعمانی، ص126؛ کافی، ج1، ص193.
(77) تاویل الآیات الظاهره، ص403؛ کتاب الغیبه، چاپ مکتبه الصدوق، ص181 و 182 و تفسیر قمی، ج2، ص205.
(78) همچنین ر. ک: الغیبه، شیخ طوسی، ص113.
(79) اکمال الدین، ج2، ص668 و کتاب الغیبه، ص110.
(80) ر. ک: روضه کافی، کلینی، ص313.
(81) ر. ک: الغیبه، نعمانی، ص132 و تفسیر عیاشی، ج1، ص68.
(82) ر. ک: تفسیر عیاشی، ج1، ص183.
(83) ر. ک: الغیبه، نعمانی، ص105.
(84) ر. ک: الغیبه، نعمانی، ص149.
(85) ر. ک: اکمال الدین، ج1، ص253.
(86) ر. ک: تفسیر قمی، ج1، ص142.
(87) ر. ک: روضه کافی، ص330.
(88) ر. ک: تفسیر قمی، ج1، ص158.
(89) ر. ک: کافی، ج5، ص352.
(90) ر. ک: تفسیر قمی، ج1، ص200.
(91) ر. ک: اکمال الدین، ج2، ص336.
(92) ر. ک: تفسیر عیاشی، ج1، ص235.
(93) ر. ک: کافی، ج1، ص429.
(94) ر. ک: تفسیر عیاشی، ج2، ص32.
(95) ر. ک: مجمع البیان، ج4، ص543.
(96) ر. ک: اکمال الدین، ج2، ص670 و تفسیر عیاشی، ج2، ص87.
(97) ر. ک: اکمال الدین، ص340.
(98) تأویل الآیات الظاهره، ص323.
(99) ر. ک: روضه کافی، ص51.
(100) نوشتار پیش رو اقتباس از همین کتاب است.
(101) خورشید مغرب، محمدرضا حکیمی، ص246.
(102) سنن، ابوداود، ج4، ص107.
(103) نجم الثاقب، حسین نوری طبرسی، ص142؛ ترجمه همان، ج1، ص383؛ ر.ک: بحار الأنوار، ج36، ص323 و الغیبه، مکتبه الصدوق، ص93، ح24.
(104) الإرشاد، ج1، ص176 و 177؛ منتهی الآمال، ج1، ص78 و بحار الأنوار، ج22، ص470.
(105) اکمال الدین، ج1، ص286 و فرائد السمطین، ج2، ص335.
(106) کفایه الأثر، ص156.
(107) اکمال الدین، ص257.
(108) اکمال الدین، ج1، ص288 و فرائد السمطین، ج2، ص335 و 336.
(109) سنن، ابن ماجه، ج3، ص24.
(110) ذخائر العقبی، ص136 و 137؛ فرائد السمطین، ج2، ص326.
(111) فرائد السمطین، ج2، ص133 و کفایه الأثر، ص13 و 14.
(112) اکمال الدین، ج1، ص286.
(113) اکمال الدین، ص287؛ منتخب الأثر، ص188 و ینابیع الموده، ص494.
(114) منتخب الأثر، ص188؛ ینابیع الموده، ص49 و اکمال الدین، ج1، ص287.
(115) کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص46، ح30.
(116) ر.ک: سنن، ابی داوود، ج4، ص107 و فرائد السمطین، ج2، ص312.
(117) اکمال الدین، ص644، ح3.
(118) غیبت، نعمانی، ج1، ص200، ح16.
(119) غیبت، نعمانی، ص288، ح8.
(120) منتخب الأثر، ص188؛ ینابیع الموده، ص49 و اکمال الدین، ج1، ص287.
(121) اکمال الدین، ج2، ص412، ح39.
(122) بحار الانوار، ج52، ص123.
(123) بصائر الدرجات، ب14، ص84.
(124) بحار الأنوار، ج52، ص130، ح25؛ کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص456 و اکمال الدین، ج1، ص286.
(125) منتخب الأثر، ص304؛ سنن، ابن ماجه، ج2، ص27؛ کنزل العمال، ح38657 و مجمع الزوائد، ج7، ص318.
(126) کافی، ج1، ص343، کتاب الغیبه، ص164 و رجال کشی، ص192.
(127) کمال الدین، ج1، ص155 و الخرایج والجرایح، قطب راوندی، ج2، ص550.
(128) کمال الدین، ج1، ص155 و ر. ک: کفایه الأثر، ص266.
(129) اثبات الهداه، شیخ حرّ عاملی، ج7، ص390.
(130) کشف الغمه، ج3، ص260، ح24.
(131) فرائد السمطین، ج2، ص312.
(132) الأمالی، صدوق، ص79، ح9 و روضه الواعظین، فتال نیشابوری، ص102.
(133) عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، کتابفروشی طوس، ج1، ص262، ح22 و کافی، ج1، ص432، ح91.
(134) بحار الأنوار، دار الکتب الاسلامیه، ج51، ص73، ح19.
(135) کشف الغمه، ج3، ص328.
(136) بحار الأنوار، ج51، ص95.
(137) مضمون روایات فوق «یَمْلاَءُ الاَْرْضَ عَدْلاً وَقِسْطاً..». را گروهی از اهل سنت، مانند: شیخ عبدالحق در «لمعات»، و صبّان در «اسعاف الراغبین»، و شبلنجی در «نور الابصار»، و ابن حجر در «صواعق»، و سید احمد بن السید زینی دحلان مفتی الشافعیه، در «الفتوحات الاسلامیه»، وگنجی شافعی از طریق پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) متواتر و اجماعی می دانند، و گروهی دیگر، روایات فوق و امثال آن را صحیح السند و موثق می دانند، مانند: ابن حجر شافعی، ابوالسرور احمد بن ضیاء الحنفی، و محمد بن محمد المالکی و یحیی بن محمد الحنبلی و مسعود بن عمر التّفتازانی و شیخ محمد الجزری الدمشقی الشافعی و عبدالرحمن ابن خلدون در مقدمه اش و....
(138) سنن، ترمذی، ج4، ص439، ح2232.
(139) منتخب الأثر، ص311.
(140) موسوعه احادیث الامام المهدی، ج1، ص221.
(141) موسوعه احادیث الامام المهدی، ج1، ص246، ح152.
(142) بحار الأنوار، ج51، ص68.
(143) منتخب الأثر، لطف الله صافی، ص472.
(144) عصر الظهور، کورانی، ترجمه عباس جلالی، ص325.
(145) موسوعه احادیث المهدی، کورانی، ج1، ص221.
(146) ر.ک: مبلّغان، ش 62، مقاله «حدیث غدیر، امامت امام علی (علیه السلام) و معصومین (علیه السلام)».
(147) بحار الأنوار، دار احیاء التراث العربی، ج37، ص212.
(148) بحار الأنوار، دار احیاء التراث العربی، ص214.
(149) اکمال الدین، ص491 - 525.
(150) اکمال الدین، ص483 - 486؛ کفایه الأثر، ص13 و 14 و فرائد السمطین، ج2، ص133.
(151) بحار الأنوار، ج37، ص213.
(152) فرائد السمطین، ج2، ص312 و اکمال الدین، ج1، ص524، ح27.
(153) بحار الأنوار، ج37، ص213.
(154) بحار الأنوار، ج37، ص213
(155) مفاتیح الجنان، دعای ندبه، ص981 و 982.
(156) بحار الأنوار، ج37، ص213.
(157) بحار الأنوار، ج37، ص213
(158) پیام نگار، متن خطبه غدیر، سید حسین حسینی، ص76 و 77.
(159) همان، ص78؛ بحار الأنوار، ج37، ص213.
(160) بحار الأنوار، ج37، ص213.
(161) بحار الأنوار، ج37، ص213.
(162) بحار الأنوار، ج52، ص9.
(163) پیام نگار، ص78.
(164) بحار الأنوار، ج37، ص213.
(165) بحار الأنوار، ج37، ص213
(166) بحار الأنوار، ج37، ص213
(167) بحار الأنوار، ج37، ص213
(168) این تعبیر با رجعت تنافی ندارد؛ چرا که امامان پیش از آن حضرت رجوع می کنند و جمله فوق می گوید که بعد از او امامی نیست.
(169) بحار الأنوار، ج37، ص213.
(170) بحار الأنوار، ج37، ص213
(171) بحار الأنوار، ج37، ص213.
(172) بحار الأنوار، ج37، ص213.
(173) مرحوم شیخ حسین اصفهانی (کمپانی).
(174) بحار الأنوار، ج51، ص115، ذیل روایت 13.
(175) نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خ 187، ص368.
(176) بحار الأنوار، ج51، ص36، ح6 و کتاب الغیبه، شیخ طوسی، مؤسسه معارف اسلامی، ص47.
(177) اکمال الدین، انتشارات مسجد جمکران، ج1، ص542 و 543 و نهج البلاغه، ح147.
(178) اکمال الدین، انتشارات مسجد جمکران، ج1، ص542 و 543 و نهج البلاغه، ح147
(179) الکافی، دار التعارف، ج1، ص235، ح3.
(180) نهج البلاغه، ح147 و اکمال الدین، ج1، ص542.
(181) ر. ک: اکمال الدین، ص543، 545، 546 و 547، 562، که از طریق امام صادق (علیه السلام)، کمیل، نخعی، ابی اسحاق هَمْدانی و... نقل شده است.
(182) ر. ک: اکمال الدین، ص55.
(183) ر. ک: اکمال الدین، ص558، ح7.
(184) نهج البلاغه، خ 144، ص264.
(185) ر. ک: صحیح، مسلم، ج16، ص3 و بحوث فی الملل و النحل، سبحانی، ج6، ص58 - 61.
(186) ینابیع المودّه، سلیمان قندوزی، چاپ استانبول، 1301ق، ص446، با تلخیص.
(187) نهج البلاغه، خ 100، ص186.
(188) اکمال الدین، ص566، ح19.
(189) معانی الاخبار، صدوق، مکتبه الصدوق، ص95.
(190) اکمال الدین، ج1،ص 538 و 539.
(191) اکمال الدین، ج1، ص539.
(192) بحار الأنوار، ج51، ص119، ح19.
(193) بحار الأنوار،جلد1،ص 109، ح1.
(194) ر. ک: اکمال الدین، ج1، ص563، ح12؛ ص564، ح15 و ص565، ح17.
(195) نهج البلاغه، خ 150، ص274.
(196) اکمال الدین، ج1، ص563 و 564، ح14.
(197) اکمال الدین، ج1،، ص565، ح16.
(198) اکمال الدین، ج1،، ص537، ح6.
(199) اکمال الدین، ج1،، ص562، ح11.
(200) اکمال الدین، ج1،، ص564، ذیل حدیث 14.
(201) اکمال الدین، ج1،، ص563.
(202) نهج البلاغه، خ150.
(203) دیوان امام، امام خمینی(رحمه الله)، ص111.
(204) نهج البلاغه، خ 150.
(205) نهج البلاغه، ح209.
(206) دیوان امام، ص111.
(207) نهج البلاغه، خ 138.
(208) نهج البلاغه، خ 138.
(209) الکافی، ج1، ص338 و بحار الأنوار، ج33، ص157.
(210) نهج البلاغه، 138.
(211) بحار الأنوار، ج51. ص120.
(212) نهج البلاغه، خ 150.
(213) نهج البلاغه، خ 150.
(214) اَلْاِمام المَهْدیِ (علیه السلام)، ص557.
(215) اکمال الدین، مؤسسه النشر الاسلامی، ص653.
(216) نهج البلاغه، خ 138.
(217) نهج البلاغه،، خ 100.
(218) بحار الأنوار، ج51، ص115، ح24.
(219) الإمام المهدی (علیه السلام)، ص631.
(220) بحار الأنوار، ج52، ص390، ح212.
(221) نهج البلاغه، ص186.
(222) اصول کافی، ج1، ص341، باب فی الغیبه.
(223) اکمال الدین، ج1، ص318، ح5؛ اثبات الهداه، شیخ حر عاملی، ج6، ص398، ح123 و بحار الأنوار، دار الکتب الاسلامیه، ج51، ص133، ح6.
(224) بحار الأنوار، ج51، ص217، باب 13؛ اکمال الدین، ج1، ص576؛ کشف الغمه، علی بن عیسای اربلی، ج2، ص522 و علم الیقین، ج2، ص793.
(225) عقد الدرر، ص134 و فرهنگ سخنان امام حسین (علیه السلام)، ص61، ح73.
(226) امام خمینی (رحمه الله).
(227) یس: 29.
(228) اکمال الدین، ج1، ص317، ح23 و عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج1، ص69، ح36.
(229) امام خمینی (رحمه الله).
(230) بحار الأنوار، ج51، ص133، ح5 و اکمال الدین، ج1، ص317، ح4.
(231) ملا آغاجان زنجانی.
(232) عقد الدرر، ص41؛ اثباه الهداه، ج7، ص215، ح119 و فرهنگ سخنان امام حسین (علیه السلام)، ص63، ح73.
(233) عقد الدرر، ص181، ح704 و اثبات الهداه، ج7، ص138، ح681.
(234) بحار الأنوار، ج36، ص345، ح212 و عوالم العلوم، بحرانی، ج15، ص227، ح212.
(235) بحار الأنوار، ج24، ص79، ح20 و تفسیر، فرات کوفی، ص563.
(236) عقد الدرر، ص171 و ر. ک: فرهنگ سخنان امام حسین (علیه السلام)، ص59، ح68.
(237) ر. ک: سنن، ابی داود، دار احیاء السنه النبویه، ج4، ص116.
(238) أعلام الوری باعلام الهدی، ابو علی طبرسی، ص434 و بحار الأنوار، ج52، ص280، 299.
(239) فرهنگ سخنان امام حسین (علیه السلام)، ص64، ح79 و عقد الدرر، ص239.
(240) بحار الأنوار، دار احیاء التراث العربی، چ4، ج52، ص280.
(241) بحار الأنوار، دار احیاء التراث العربی، ج18، ص345، باب 3.
(242) بحار الأنوار، دار احیاء التراث، ج52، ص92 و ر.ک: منتخب الأثر، لطف الله صافی، ص271.
(243) معانی الأخبار، شیخ صدوق، ص132.
(244) منتخب الأثر، ص172.
(245) بحار الأنوار، ج51، ص135.
(246) بحار الأنوار، ج52، ص153 و ج53، ص324 و منتخب الأثر، ص251 و 253.
(247) بحار الأنوار، ج51، ص134.
(248) بحار الأنوار، ج51، ص135، روایت 3.
(249) بحار الأنوار، ج52، ص125.
(250) منتخب الأثر، ص244.
(251) بحار الأنوار، ج52، ص122و منتخب الأثر، ص244.
(252) ینابیع المودّه، ج3، ص84؛ بشاره المصطفی، ص62 و الزام الناصب، ص32 و 242.
(253) بحار الأنوار، ج51، ص135، ح3.
(254) بحار الأنوار، ج52، ص364، و 317 و الزام الناصب، ص139.
(255) ر. ک: صحیفه کامله سجادیه، ترجمه صدرالدین بلاغی، دارالکتب الاسلامیه، در ضمن دعای 47 روز عرفه، ص255 – 258؛ الصحیفه السجادیه الجامعه، مؤسسه الامام المهدی، ص322؛ اقبال الاعمال سید رضی الدین علی بن طاووس، ص664؛ مصباح المتهجد، ابراهیم العاملی الکفعمی، منشورات مؤسسه الاعلمی، ص891.
(256) اقبال الاعمال، همان، ص675؛ الصحیفه السجادیه الجامعه، همان، ص347؛ بحار الأنوار، دارالکتب الاسلامیه، ج98، ص234؛ مصباح المتهجد، ص697.
(257) اقبال الاعمال،ص 695 و بحار الأنوار، ج98، ص255.
(258) الصحیفه السجادیه الجامعه، همان، ص139 و ر.ک: الصحیفه المبارکه المهدیه، مرتضی مجتهدی، ص534 و 535.
(259) مهج الدّعوات، رضی الدین سید بن طاووس، ص30 و 281 و الصحیفه المهدیّه، همان، ص536.
(260) الصحیفه السجادیه، ص351؛ جمال الاسبوع، ص265 و المصباح، ص576.
(261) الصحیفه السجادیه الجامعه، ص240؛ بحار الأنوار، ج98، ص104؛ مصباح المتهجد، ص614؛ اقبال الاعمال، ص367 و صحیفه المبارکه المهدیه، ص559، دعای 276.
(262) صحیفه السجادیه الجامعه، ص312 و صحیفه مبارکه مهدیّه، 57 - 571.
(263) الصحیفه السجادیه الجامعه، ص400 و صحیفه مهدیّه، ص548.
(264) صحیفه مهدیه: ص564.
(265) صحیفه مهدیه: ص350.
(266) همان، ص352؛ اکمال الدین، ص470.
(267) بحار الأنوار، ج36، ص222، باب 40.
(268) الغیبه، ابن ابی زینب، ص93، ح24.
(269) کفایه الأثر، علی بن محمد خزاز قمی، ص156.
(270) اکمال الدین، ج2، ص412، ح39.
(271) الکافی، دارالکتب الاسلامیه، ج1، ص323.
(272) بحار الأنوار، ج34، ص118؛ ج41، ص353 و ج51، ص121 و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، کتابخانه آیت الله مرعشی، ج7، ص58.
(273) کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص470 و کشف الغمه، علی بن عیسی اربلی، ج2، ص462.
(274) الغیبه، محمد بن ابراهیم نعمانی، مکتبه الصدوق، ص212، ح1 و بحار الأنوار، ج51، ص115، باب 2.
(275) الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج1، ص335، ح3.
(276) نهج البلاغه، خ 187.
(277) الغیبه، نعمانی، ص86.
(278) الغیبه، نعمانی، ص245.
(279) الغیبه، شیخ طوسی، کتاب، ص167.
(280) وَضَعَ الرِّضَا (علیه السلام) یَدَهُ عَلی رَأسِهِ وَ تَوَاضَعَ قَائِمَاً وَ دَعَی لَهُ بِالْفَرَجِ. منتخب الأثر، ص640، ح3.
(281) بحار الأنوار، ج99، ص148 و مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.
(282) اکمال الدین، شیخ صدوق، ج1، ص330.
(283) بحار الأنوار، ج99، ص152.
(284) بحار الأنوار، ج97، ص345، ح33.
(285) بحار الأنوار، ج52، ص122، ح1.
(286) الکافی، ج2، ص129.
(287) بحار الأنوار، ج99، ص131 و مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.
(288) شرح زیارت جامعه کبیره، ص539 و جلوه های لاهوتی، ج3، ص176.
(289) بحار الأنوار، ج99، ص154.
(290) بحار الأنوار، ص131.
(291) بحار الأنوار، ص154.
(292) بحار الأنوار، ص133.
(293) بحار الأنوار، ص131.
(294) شرح زیارت جامعه، ص522.
(295) نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خ138.
(296) بحار الأنوار، ج99، ص131.
(297) بحار الأنوار، ج99، ص131.
(298) تفسیر الصافی، فیض کاشانی، ج4، ص331.
(299) همان. ر.ک: تفسیر قمی، ذیل آیه.
(300) نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خ138.
(301) بحار الأنوار، ج99، ص131.
(302) ر. ک: بحار الأنوار، ج24، ص166.
(303) التهذیب، ج3، ص108 و الأقبال، ص58.
(304) بحار الأنوار، ج83، ص284، ح47 و مستدرک الوسائل، ج5، ص393، باب41.
(305) نجم الثاقب، ص262 و 263.
(306) مصباح، کفعمی، ص176؛ بحار الأنوار، ج99، ص18، ح11.
(307) ر. ک: بحار الأنوار، ج95، ص108.
(308) الاحتجاج، طبرسی، ج2، ص492.
(309) ر. ک: مستدرک الوسائل، ج1، ص364 و بحار الأنوار، ج53، ص171.
(310) بحار الأنوار، ج98، ص328.
(311) بحار الأنوار، ص231، ح38.
(312) ر. ک: بحار الأنوار ص231، ح38.
(313) بحار الأنوار، ص269، ب 19، ح1.
(314) بحار الأنوار، ج51، ص217 و کشف الغمه، ج2، ص523.
(315) بحار الأنوار، ج51، ص217 و کشف الغمه، ج2، ص523
(316) بحار الأنوار، ج53، ص9.
(317) کافی، ج1، ص527؛ الغیبه، نعمانی، ص29؛ عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج1، ص41 و الاحتجاج، ج1، ص67.
(318) بحار الأنوار، ج52، ص328، ذیل حدیث 45.
(319) بحار الأنوار، ج52، ص317 و 318، روایت 16.
(320) بحار الأنوار، ج53، ص9.
(321) بحار الأنوار، ج52، ص351،حدیث 105.
(322) بحار الأنوار، ج53، ص36.
(323) به رخت و اسباب همراه مسافر می گویند.
(324) ر.ک: تفسیر مجمع البیان، ابو علی طبرسی، ج5، ص262.
(325) بحار الأنوار، ج52، ص327، روایت 45.
(326) بحار الأنوار، ج52،، ص355، روایت 118.
(327) بحار الأنوار، ج52، ص318، ح19؛ کافی، ج1، ص231 و اکمال الدین، ج2، ص391.
(328) طه: 19؛ شعراء: 43.
(329) بحار الأنوار، ج3، ص150 و خصائص المهدی، ص305.
(330) ناسخ التواریخ، ج1، هبوط، ص375، تعداد هشتصد هزار و بنابر نقل روضه الصفا، ج1، ص226 تعداد کشتگان ششصد هزار نفر بوده است. قابل تذکر است که از بین هشتاد هزار نفر جادوگر، هفت هزار و از میان هفت هزار نفر، هفتاد نفر و از بین هفتاد نفر دو نفر کهنه کار برای مصاف و مقابله با حضرت موسی انتخاب شد. بحار الأنوار، ج13، ص168و کودک نیل، ص134. گفتنی است بسیاری از جزئیّات قصص انبیای گذشته، مطالبی ضعیف و اصطلاحا از اسرائیلیات است.
(331) بحار الأنوار، ج52،ص351، حدیث 105.
(332) بحار الأنوار، ج14، ص99.
(333) بحار الأنوار، ج52، ص194.
(334) ر.ک: تفسیر نمونه، ج2، ص173-174.
(335) منتخب الأثر، صافی گلپایگانی، ص309.
(336) خصائص المهدی، محمد راجی، ص310 و روزگار رهایی، کامل سلیمان، ج1، ص520.
(337) نجم الثاقب، حسین نوری طبرسی، چاپ جمکران، ص171 و بصائر الدرجات، محمد بن حسن، ص188.
(338) بحار الأنوار، ج52، ص307، ذیل روایت 81.
(339) نجم الثاقب، ص126؛ غیبت، نعمانی، ص161 و الصراط المستقیم، ج2، ص225.
(340) بحار الأنوار، ج52، ص328، روایت 48.
(341) مفاتیح الجنان، دعای عهد.
(342) مفاتیح الجنان، دعای عهد.
(343) کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص178، ح136.
(344) صحیفه مهدیه، زیارت اول حضرت بقیه الله (علیه السلام)در سرداب مقدس، ص614.
(345) کتاب الغیبه، طوسی، ص185، ح144.
(346) مفاتیح الجنان، دعای افتتاح.
(347) اکمال الدین، مترجم: پهلوان، دار الحدیث، ج2، ب 42، ص151، ح2.
(348) اکمال الدین، مترجم: پهلوان، دار الحدیث، ج2،، ب 42، ص145، ح1.
(349) اکمال الدین، مترجم: پهلوان، دار الحدیث، ج2،، ج1، ب 24، ص490، ح6.
(350) اکمال الدین، مترجم: پهلوان، دار الحدیث، ج2،، ب 25، ص535، ح2.
(351) بحار الأنوار، دار الکتب الاسلامیه، ج52، ص17، ح13.
(352) معجم الاحادیث المهدی، ج3، ص104، ح647.
(353) اکمال الدین ج2، ب 39، ص123، ح6.
(354) اکمال الدین ج2، ب 39، ص122، ح6.
(355) اکمال الدین، ج1، ب 31، ص586، ح2.
(356) نهج البلاغه، خ 94.
(357) غیبت، نعمانی، ترجمه محمد جواد غفاری، انتشارات صدوق، ص186، ح38.
(358) فترت به فاصله زمانی میان دو پیامبر گفته می شود. ر. ک: لغت نامه دهخدا، ذیل همین عنوان.
(359) نهج البلاغه، خ 89.
(360) غیبت، نعمانی، ص235.
(361) اکمال الدین ج1، ب 23، ص469، ح1.
(362) نهج البلاغه، خ 72.
(363) غیبت، نعمانی، ص231، ح13.
(364) مفاتیح الجنان، دعای ندبه.
(365) اکمال الدین ج1، ب 24، ص487، ح5.
(366) مفاتیح الجنان، زیارت آل یاسین.
(367) مفاتیح الجنان، زیارت حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم).
(368) مفاتیح الجنان، زیارت آل یاسین.
(369) مفاتیح الجنان، زیارت حضرت صاحب الامر.
(370) مفاتیح الجنان، زیارت حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از بعید.
(371) تغابن: 8. «به خدا و رسول او و نوری که نازل کردیم ایمان آورید».
(372) اصول کافی، ج1، ص194.
(373) مفاتیح الجنان، دعای امام زمان در روز جمعه.
(374) أحزاب: 45-46
(375) داعی: اسم فاعل به معنی «دعوت کننده به سوی خدا» است.
(376) خاتم به معنای چیزی است که به وسیله آن، پایان داده می شود و نیز به معنای چیزی آمده است که با آن، اوراق و مانند آن را مُهر می کنند: قاموس قرآن کریم.
(377) اکمال الدین، ج2، ب 43، ص181، ح12.
(378) مفاتیح الجنان، زیارت آل یاسین.
(379) الارشاد، شیخ مفید، ج2، ص386.
(380) نهج البلاغه، خ 198.
(381) حدید: 17. «زمین را بعد از مردنش زنده می سازد».
(382) مفاتیح الجنان، زیارت حضرت صاحب الامر (علیه السلام).
(383) اکمال الدین، ج2، ب 45، ص239، ح4.
(384) من لا یحضره الفقیه، ج4، ص418، ح5914.
(385) کتاب غیبه، طوسی، ص285، ح245.
(386) تهذیب الاحکام، ج1، ص37، التوقیعان المبارکان.
(387) خصال، شیخ صدوق، ج1، ص108.
(388) کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص453 و بحار الأنوار، ج52، ص288.
(389) چشم به راه مهدی، جمعی از نویسندگان، ص299.
(390) اصول کافی، ج8، ص212.
(391) کتاب الغیبه، شیخ طوسی، 449 و کشف الغمه ج2، ص461.
(392) چشم به راه مهدی، ص273.
(393) اکمال الدین، ج1، ص257.
(394) بحار الأنوار، ج52، ص371، باب27، ح187.
(395) بحار الأنوار، ج51، ص13، باب 1.
(396) بحار الأنوار، ج51، ص120.
(397) بحار الأنوار، ج52، ص354.
(398) او خواهد آمد، مهدی پور علی اکبر، ص93.
(399) سفر پیدایش، فصل 12، بند 7؛ فصل 13، بند 15 و فصل 15، بندهای 5- 8.
(400) کتاب حیقوق نبی، فصل 2، بندهای 3-5.
(401) انجیل متی، فصل 24، بندهای 27، 30، 35، 37 و 45.
(402) انجیل لوقا، فصل 12، بندهای 35 و 36.
(403) ر.ک: او خواهد آمد، علی اکبر مهدی پور و جاماسب نامه.
(404) بحار الأنوار، ج99، ص101، باب 7، ح1.
(405) بحار الأنوار، ج51، ص83، باب1، ح37.
(406) اصول کافی، ج1، ص397، باب فی الأئمه، ح2.
(407) طوسی، محمد، الثاقب فی المناقب، محمد طوسی، ص565.
(408) بحار الأنوار، ج53، ص121.
(409) بحار الأنوار، ج53، ص39.
(410) تفسیر نمونه، ج15، ص557.
(411) تفسیر نمونه، ج15، ص556.
(412) اکمال الدین، ج1، ص327، باب32، ح7.
(413) برای روشن شدن بیشتر موضوع مراجعه شود به: ضحی الاسلام، احمد امین، ج3، ص243 و ذهنیت مستشرقین، عبدالحسین فخار، ص59.
(414) مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، طلحه شافعی، ص151 - 162.
(415) البیان فی اخبار صاحب الزمان، گنجی شافعی، مقدمه.
(416) البیان فی اخبار صاحب الزمان، گنجی شافعی، مقدمه، ص97.
(417) النهایه فی الفتن و الملاحم، ابن کثیر، ج1، ص24.
(418) النهایه فی الفتن و الملاحم، ابن کثیر، ج1، ص28.
(419) النهایه فی الفتن و الملاحم، ابن کثیر، ج1، صص 26 و 28.
(420) شرح المقاصد، تفتازانی، ص312.
(421) شرح المقاصد، تفتازانی، ص312
(422) شرح المقاصد، تفتازانی، ص313.
(423) الحاوی للفتاوی، سیوطی، ج2، ص165 و 166.
(424) الجامع الصغیر، همو، ص552 و 553.
(425) محمد بن حسین بن ابراهیم آبری است که پیشوا، حافظ و محدث بود و در مناقب شافعی کتاب دارد و در سال 363 ه . ق وفات کرده است. سیر اعلام النبلاء، ج16، ص299.
(426) لدّ با ضمه و تشدید، جمع الد: روستایی است نزدیک بیت المقدس از نواحی فلسطین که عیسی (علیه السلام) در درب آن، دجال را خواهد کشت؛ مراصد الاطلاع، ج3، ص1202.
(427) الصواعق المحرقه، هیثمی، ص167.
(428) الصواعق المحرقه، هیثمی، ص208.
(429) به نقل از: البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان، متقی هندی، ج2، ص872 و 873.
(430) الفتاوی الحدیثیه، ابن حجر هیثمی، ص37 و الامام المهدی عند اهل السنه، فقیه ایمان، ص377 و 378.
(431) احادیث المهدی (علیه السلام) من مسند احمد بن حنبل، سید محمد جواد حسینی جلالی.
(432) المنار المنیف فی الصحیح و الضعیف، شمس الدین بن قیم جوزیه، ص141.
(433) المنار المنیف فی الصحیح و الضعیف، شمس الدین بن قیم جوزیه، ص141
(434) المنار المنیف فی الصحیح و الضعیف، شمس الدین بن قیم جوزیه،ص 142 و 143.
(435) البرهان فی علامات صاحب الزمان، متقی هندی، ج2، ص875 و 876.
(436) تذکره الخواص، ابن جوزی، ص325.
(437) الامام المهدی عند أهل السنه، فقیه ایمانی، ج1، ص403 و 405.
(438) الیواقیت و الجواهر، شعرانی، ج2، باب 62، ص562.
(439) البرهان فی علامات صاحب الزمان، متقی هندی، ج2، ص874.
(440) ینابیع الموده، قندوزی، ص536 - 572.
(441) الامام المهدی عند أهل السنه، فقیه ایمانی، ج2، ص157 - 161.
(442) التذکره فی أحوال الموتی و امور الآخره، قرطبی، ج2، ص875.
(443) الجامع لأحکام القرآن، قرطبی، ج4، ص45.
(444) الفصول المهمه، ابن صباغ مالکی، ص19.
(445) الفصول المهمه، ابن صباغ مالکی،، ص288.
(446) الامام المهدی (علیه السلام) عند اهل السنه، ج2، ص28 - 40.
(447) نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، ص144 - 146.
(448) الارشاد، شیخ مفید، ص271.
(449) الغیبه، نعمانی، تحقیق علی اکبر غفاری، مکتبه الصدوق، ب 14، ص247 و 248، ح1.
(450) روضه الکافی، کلینی، تصحیح علی اکبر غفاری، دار الاضواء، ج8، ص42، ح10.
(451) اکمال الدین، ترجمه منصور پهلوان، مسجد جمکران، ج2، ب 33، ص3، ح1.
(452) همان، ب 39، ص125، ح12.
(453) بحار الأنوار، تهران، ج25، ص157، ح30: کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلی مرده است.
(454) اصول کافی، کلینی، ترجمه مصطفوی، علمیه اسلامیه، ج2، ص137، ح9 و ص40، ح18.
(455) همان، ب 33، ص24، ح36؛ الغیبه، نعمانی، صص 151 - 153، ح9 و 10.
(456) اکمال الدین، ج2، ص23، ح35.
(457) همان، ص31 - 34، ح50 و اصول کافی، ج1، ص338 و 339.
(458) دراسات و بحوث مؤتمر الامام جعفر بن محمد الصادق، ص429.
(459) الغیبه، نعمانی، ب 10، ص188، ح42 و کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص160 و 161، ح118.
(460) اکمال الدین، ج2، ب 33، ص26، ح40 و الغیبه، نعمانی، ب 10، ص159، ح4.
(461) اکمال الدین، ج2، ب 33، ص39، ح55 و معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص112، ح1.
(462) اکمال الدین، ج2، ص233، ح5.
(463) دلائل الأمامه، طبری، مؤسسه البعثه، ص468، ح59.
(464) الغیبه، نعمانی، ب 10، ص172، ح7 و دلائل الإمامه، ص535، ح520.
(465) الغیبه، نعمانی، ب 10، ص172، ح7 و دلائل الإمامه، ص175، ح15.
(466) اکمال الدین، ج2، ب 44، ص234، ح11.
(467) اکمال الدین، ج2، ب 44، ص232، ح5.
(468) بحار الأنوار، ج51، ص132.
(469) اکمال الدین، ج2، ص233، ح6.
(470) اکمال الدین، ج2، ص234، ح11.
(471) اکمال الدین، ج2، ب 33، ص29، ح46.
(472) اکمال الدین، ج2، ص39، ح54.
(473) الغیبه، نعمانی، ب 11، ص200، ح15.
(474) اکمال الدین، ج1، ب 25، ص536، ح1 و ینابیع الموده، قندوزی حنفی، دار الاُسوه، ب 94، ص396 و 397، ح49.
(475) اکمال الدین، ج2، ب 44، ص234، ح11.
(476) اصول کافی، ج2، ص144، ح29، (شماره کلی 910).
(477) اکمال الدین، ج2،ص482، ح11.
(478) اکمال الدین،، ج2، باب 44، ج11، ص482.
(479) نهج البلاغه، خ147 و غرر الحکم و درر الکلم، ح1994.
(480) کافی، ج2، ص164؛ ر.ک: مکیال المکارم، ص160.
(481) بحار الأنوار، ج52، ص333، ح10 و غیبت، نعمانی، باب بیستم.
(482) بحار الأنوار، ج52، ص308.
(483) اکمال الدین، ج1، ص303، باب26، ح2.
(484) الاحتجاج، طبرسی، نشر مرتضی، ج2، ص289 و کمال الدین، ج1، ص315، باب29، ح15.
(485) کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص290؛ کمال الدین، ج2، ص483، باب45، ح4.
(486) بحار الأنوار، ج52، ص260 از 108 مورد تنها 32 مورد نقل شد.
(487) الصحاح، جوهری، ج1، ص196.
(488) علم الیقین فی اصول الدین، چاپ قم، ج2، ص797 و خورشید مغرب، ص170.
(489) و هنگامی که قرآن می خوانی، میان تو و آنها که به آخرت ایمان نمی آورند، حجاب ناپیدایی قرار می دهیم.
(490) تفسیر مجمع البیان، ج3، ص645. نمونه دیگر مربوط به شب هجرت به مدینه است. سیره ابن هشام، ج2، ص95.
(491) سوگند به خدایی که مرا برای بشارت برانگیخت، قائم فرزندان من، طبق عهدی که به او می رسد، غایب می شود؛ به طوری که بیشتر مردم می گویند خدا به آل محمد احتیاجی ندارد و دیگران در اصل تولدش شک می کنند... اثبات الهداه، ج6، ص386.
(492) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج2، ص535 و منتخب الأثر، ص3-5.
(493) بحار الأنوار، ج51، ص224.
(494) اکمال الدین، ج2، ص350، باب 33، ح46.
(495) کافی، ج1، کتاب الحجه، ح4، ص336.
(496) اکمال الدین، ج2، ص390، باب38، ما روی من حدیث الخضر (علیه السلام)، ح4 و منتخب الأنوار المضیئه، علی بن عبدالکریم نیلی نجفی، خیام، 1401ق، ص40، فصل سوم.
(497) الغیبه، نعمانی، ترجمه: جواد غفاری، کتابخانه صدوق، چاپ اول، ص198.
(498) اکمال الدین، ج2، ص108.
(499) امام زمان (علیه السلام) و سید بحرالعلوم، سید جعفر رفیعی، نشر یاران قائم، ص157.
(500) الکافی، ج1، ص333، باب فی النهی عن الاسم، ح3.
(501) الکافی، ج1، ص337، باب فی الغیبه، ح6.
(502) الکافی، ج1، ص328، باب الإرشاد و النص...، ح13.
(503) «إِنَّ سُنَنَ الْأَنْبِیَاءِ (علیه السلام) مَا وَقَعَ عَلَیْهِمْ مِنَ الْغَیْبَاتِ جَارِیَهٌ فِی الْقَائِمِ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّهِ بِالْقُذَّهِ قَالَ أَبُو بَصِیرٍ فَقُلْتُ لَهُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ وَ مَنِ الْقَائِمُ مِنْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ؟ فَقَالَ: یَا بَا بَصِیرٍ هُوَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ ابْنِی مُوسَی ذَلِکَ ابْنُ سَیِّدَهِ الْإِمَاءِ یَغِیبُ غَیْبَهً یَرْتَابُ فِیهَا الْمُبْطِلُونَ ثُمَّ یُظْهِرُهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَیَفْتَحُ عَلَی یَدَیْهِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ یَنْزِلُ رُوحُ اللهِ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ (علیه السلام) فَیُصَلِّی خَلْفَهُ وَ تُشْرِقُ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَ لَا تَبْقَی فِی الْأَرْضِ بُقْعَهٌ عُبِدَ فِیهَا غَیْرُ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا عُبِدَ اللهُ فِیهَا وَ یَکُونُ الدِّینُ کُلُّهُ للهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُون» علامه مجلسی، بحار الانوار، طهران، المکتبه الاسلامیه، 1384 هـ، ج51، ص146، باب 6، ح14؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، صححه و علق علیه علی اکبر الغفاری، مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم المشرقه، 1405 هق، 1362 هش، ج2، ص345، باب 33، ح31.
(504) عقدالدّرر فی أخبار المنظر، یوسف بن عبدالعزیز الشافعی، تحقیق عبدالفتاح محمد الحلو، تعلیق علی نظری منفرد، قم، انتشارات نصایح، المطبعه اسوه، الاولی، 1416 هـ، ص38.
(505) بحار الانوار،ج51، ص215، باب 13، ح1.
(506) کمال الدین و تمام النعمه، ترجمه: منصور پهلوان، دار الکتب الاسلامیه، 1365، ج1، ص254.
(507) ینابیع الموده، شیخ سلیمان قندوزی، ص97، فصل اول، باب 8، ح1.
(508) تفسیر نمونه، ج12، ص542 الی 545 با تلخیص.
(509) إِنَّ ذَا الْقَرْنَیْنِ کَانَ عَبْداً صَالِحاً جَعَلَهُ اللهُ حُجَّهً عَلَی عِبَادِهِ فَدَعَا قَوْمَهُ إِلَی اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَرَهُمْ بِتَقْوَاهُ فَضَرَبُوهُ عَلَی قَرْنِهِ فَغَابَ عَنْهُمْ زَمَاناً حَتَّی قِیلَ مَاتَ أَوْ هَلَکَ بِأَیِّ وَادٍ سَلَکَ ثُمَّ ظَهَرَ وَ رَجَعَ إِلَی قَوْمِهِ فَضَرَبُوهُ عَلَی قَرْنِهِ الْآخَرِ أَلَا وَ فِیکُمْ مَنْ هُوَ عَلَی سُنَّتِهِ وَ إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَکَّنَ لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ آتَاهُ مِنْ کُلِّ شَیْء سَبَباً وَ بَلَغَ الْمَشْرِقَ وَ الْمَغْرِبَ وَ إِنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی سَیُجْرِی سُنَّتَهُ فِی الْقَائِمِ مِنْ وُلْدِی وَ یُبَلِّغُهُ شَرْقَ الْأَرْضِ وَ غَرْبَهَا حَتَّی لَا یَبْقَی سَهْلٌ وَ لَا مَوْضِعٌ مِنْ سَهْلٍ وَ لَا جَبَلٍ وَطِئَهُ ذُو الْقَرْنَیْنِ إِلَّا وَطِئَهُ وَ یُظْهِرُ اللهُ لَهُ کُنُوزَ الْأَرْضِ وَ مَعَادِنَهَا وَ یَنْصُرُهُ بِالرُّعْبِ یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً. (ترجمه احادیث، با استفاده از کتاب مهدی (علیه السلام) آخرین سفیر، نوشته ذبیح الله محسنی کبیر، انجام شده است). بحار الانوار، ج2، ص322، باب 27، ح31؛ کمال الدین، ج2، ص394، باب 37، ح4.
(510) ر.ک: اصول کافی، ترجمه و شرح: سید جواد مصطفوی، ج2، کتاب الحجه، باب مولد الصاحب (علیه السلام)، ح5 - 31.
(511) بحار الأنوار، چاپ قدیم، ج13، ص129و اکمال الدین، ج1، ص253.
(512) بحار الأنوار، ج52، ص92 و اکمال الدین، ج1، ص207.
(513) احادیث الامام المهدی (عجّل الله فرجه)، ج4، ص294 و اکمال الدین، ج2، ص322 و الغیبه، شیخ طوسی، ص117.
(514) مفاتیح الجنان، دعای عدیله.
(515) دیوان حافظ، ص195، غزل 144.
(516) فروغ بسطامی.
(517) عصاره خلقت، آیت الله جوادی آملی، ص85.
(518) اصول کافی، کتاب الحجه، باب ان الائمه هم ارکان الارض، ج1، ص196.
(519) اصول کافی، کتاب الحجه باب ان الارض لا تخلو من الحجه، ج10، ص197.
(520) بحار الأنوار، ج27، ص120.
(521) اصول کافی، کتاب الحجه، باب النوادر، ج1، ص144.
(522) آفتاب در عزیمت، سید محمد بنی هاشمی، ص115.
(523) حکومت جهانی مهدی (علیه السلام)، آیت الله مکارم شیرازی، انتشارات مدرسه الامام علی بن ابیطالب، ص261.
(524) حکومت جهانی مهدی (علیه السلام)، آیت الله مکارم شیرازی، انتشارات مدرسه الامام علی بن ابیطالب، ص257.
(525) آخرین تحول با حکومت ولی عصر (علیه السلام)، ص79.
(526) وسائل الشیعه، ج27، ص101 و احتجاج، طبرسی، ج2، ص283.
(527) وسائل الشیعه، ج27، ص131، ح20، باب 10.
(528) مرحوم کمپانی.
(529) الارشاد، شیخ مفید، اعلمی للمطبوعات، ص346 و اکمال الدین، کتابفروشی اسلامی، ج2، ص104.
(530) بحار الأنوار، المطبعه الاسلامیه، ج51، ص15.
(531) نجم الثاقب، میرزا حسین طبرسی نوری، علمیه اسلامیه، ص28.
(532) الاحتجاج، مرحوم طبرسی، منشورات نعمان، ج2، ص297؛ کتاب الغیبه، شیخ طوسی، چاپ تبریز، ص257؛ اکمال الدین، همان، ص193 و بحار الأنوار، ج51، ص361.
(533) بحار الأنوار، ج53، ص318.
(534) بحار الأنوار، ج52، ص151.
(535) بحار الأنوار، ج53، ص324.
(536) ملا احمد اردبیلی نجفی متوفی 993 ق - که در میان فقها وبزرگان به «محقق اردبیلی» و نزد عموم به «مقدس اردبیلی» مشهور است - از مشاهیر فقها و محققان ما است. در فقه، اصول، حکمت و کلام استاد مبرز، و در زهد و تقوا یگانه روزگار بوده است. دانشمندان بزرگی چون ملا عبد الله شوشتری، شیخ حسن صاحب معالم، سیدمحمد صاحب مدارک، امیر فیض الله تفرشی و میر علام از شاگردان وی هستند.
(537) بحار الأنوار، ج52، ص176.
(538) بحار الأنوار، ص175.
(539) «هرقل» نام روستایی در منطقه «حله» بود و «حله» شهری است در عراق که در 40 کیلومتری کربلا است.
(540) کشف الغمه، علی بن عیسی اربلی، مکتبه بنی هاشم، ج3، ص183 و بحار الأنوار، ج52، ص61.
(541) قصص العلماء، میرزا محمد تنکابنی، ص277 و دار السلام، عراقی میثمی، ص288.
(542) بحار الأنوار، محمدباقر مجلسی، ج53، ص175، ح7.
(543) بحار الأنوار، محمدباقر مجلسی، ج53، ص175، ح7.
(544) بحار الأنوار، محمدباقر مجلسی، ج53، ص179، ح9.
(545) بحار الأنوار، محمدباقر مجلسی، ص178.
(546) بحار الأنوار، محمدباقر مجلسی، ص174، ح7.
(547) بحار الأنوار، محمدباقر مجلسی، ص179، ح9.
(548) الاحتجاج، مرحوم طبرسی، ج2، ص474.
(549) بحار الأنوار، ج53، ص177، ح8.
(550) اکمال الدین، ج2، ص485، ح4.
(551) بحار الأنوار، ج53، ص193، ح21.
(552) بحار الأنوار، ج53ص180، ح10.
(553) اکمال الدین، ج2، ص521، ح49.
(554) اکمال الدین، ج2، ص521، ح49.
(555) اکمال الدین، ج2، ص484، ح4.
(556) لغت نامه، دهخدا، ج5، ص7145.
(557) کشف الغمّه، ابوالحسن اربلی، ج3، ص36.
(558) اصول کافی، ج1، ص145، ح4.
(559) اصول کافی، ج1، ص103، ح10.
(560) کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص315، ح264.
(561) کافی، ج2، ص467، ح30.
(562) کافی، ج2،، ص467، ح31.
(563) الغیبه، طوسی، ص285، فصل4.
(564) اکمال الدین، ج2، ص483، باب 45، ح3.
(565) برخی علمای شیعه، حرمت تسمیه حضرت مهدی (علیه السلام) با نام را مخصوص مواردی می دانند که خوف خطر باشد.
(566) اکمال الدین، ج2، ص483، باب 45، ح4.
(567) الاحتجاج، ج2، ص495.
(568) ر. ک: کتاب الغیبه، ص370 و الخرایج والجرایح، ج1، ص479.
(569) ر. ک: الاحتجاج، ص467 به بعد.
(570) ر. ک: الاحتجاج، ص467 به بعد.
(571) ر. ک: الخرایج و الجرائح، قطب راوندی، ح2، ص902؛ کتاب الغیبه، ص285 و اکمال الدین، ج2، ص160.
(572) ر. ک: الاحتجاج، ص481، توقیع به محمد بن عبد الله حمیری.
(573) ر. ک: کتاب الغیبه، ص308، ح261 و 266 و کافی، ج2، ص457، ح10، 11 و 12.
(574) سالنامه مکتب تشیع، مصاحبات استاد علامه طباطبائی با پروفسور هانری کربن درباره شیعه، 1339، شماره2، ص20 و سیره پیشوایان، مهدی پیشوائی، ص722.
(575) مجله انتظار، ش2، سال اول، ص129.
(576) ر.ک: بدایه المعارف الالهیه، شیخ محمد رضا مظفر، شرح از سید محسن خرازی، ج2، ص25 و و ر.ک: آموزش عقاید، محمد تقی مصباح، ص177 - 180 و ر.ک: کشف المراد، علامه حلی، مؤسسه نشر اسلامی، چاپ پنجم، ص353 - 355.
(577) أمالی، صدوق، مؤسسه الاعلمی، ص156، ح15 و أهل البیت فی الکتاب والسنه، محمدی ری شهری، دار الحدیث، ص160.
(578) اکمال الدین، صدوق، مؤسسه النشر الاسلامی، ص202، باب 21.
(579) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، دار احیاء الکتب العربیه، ج18، حکمت 1430.
(580) فتح الباری، علی بن حجر عسقلانی، شرح صحیح البخاری، دار المعرفه، ج6، ص494.
(581) اثباه الهداه، حر عاملی، چاپخانه علمیه، ج1، ص723.
(582) شرح نهج البلاغه، ج18، خ 147.
(583) اصول کافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، انتشارات علمیه، چاپ چهارم، ج1، ص363.
(584) اثباه الهداه، حر عاملی، ج2، ص298 و بدایه المعارف، محمد رضا مظفر، شرح از سید محسن خرازی، مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ اول، ج2، ص127.
(585) بحار الأنوار، دار احیاء التراث العربی، ج51، ص15، 16 و 25؛ ر.ک: ارشاد، مفید، ص326؛ اصول کافی، ج1، ص514؛ کمال الدین، شیخ صدوق، ج2، ص97 و 106 و غیبت، شیخ طوسی، ص124 - 128.
(586) کمال الدین، مؤسسه النشر الاسلامی، ص475؛ ر.ک: ینابیع المودّه، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج3، ص125 و إرشاد، مفید، مکتبه بصیرتی، ص350 و 351.
(587) الغیبه، شیخ طوسی، مکتبه نینوی الحدیثه، ص141؛ ر.ک: ینابیع الموده، شیخ سلیمان قندوزی، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج3، ص131، و منتخب الأثر، لطف الله صافی، مرکز نشر کتاب، ص355.
(588) مهدی منتظر در نهج البلاغه، مهدی فقیه ایمانی، کتابخانه عمومی امیر المؤمنین (علیه السلام)، ص23 - 39.
(589) سیره پیشوایان، ص667، برخی منابعی را که به این حقیقت اعتراف دارند چنین نام می برد:1. الصواعق المحرقه، ابن حجر هیثمی، قاهره، چاپ دوم، ص208؛ 2. الاتحاف بحب الاشراف، شیراوی، قم، منشورات الرضی، چاپ دوم، 1363 ش، ص179؛ 3. سبائک الذهب فی معرفه قبائل العرب، بیروت، دار صعب، ص78؛ 4. محمد امین بغدادی سویدی، مؤمن شبلنجی، نور الابصار، قاهره، مکتبه المشهد الحسینی، ص168؛ 5. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، بیروت، دار صادر، ج7، ص274، حوادث سال 260؛ 6. تاریخ گزیده، حمدالله مستوفی چاپ دوم، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1362 ش، ص207؛ 7. الائمه الاثنی عشر، ابن طولون، قم، منشورات الرضی، ص117؛ 8. الفصول المهمه، ابن صباغ مالکی، بی تا، ص310؛ 9. ینابیع الموده، شیخ سلیمان قندوزی، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج3، ص36.
(590) ر.ک: بحار الأنوار، ج52، ص1 - 180.
(591) شعر از: ن. قدرتی.
(592) مهدی انقلابی بزرگ، مکارم شیرازی، ص223 و یکصد پرسش، ص105 و 106.
(593) مهدی انقلابی بزرگ، مکارم شیرازی، ص223 و یکصد پرسش،، ص46 و 47 و 226.
(594) مهدی انقلابی بزرگ، مکارم شیرازی، ص223 و یکصد پرسش،، ص226.
(595) مجله حوزه، ص47 و ر. ک: امام مهدی حماسه ای از نور، شهید صدر، ترجمه کتابخانه بزرگ اسلامی، ص30.
(596) مهدی انقلابی بزرگ، ص225 و 226.
(597) گفتارهایی پیرامون امام زمان (علیه السلام)، سید حسن افتخارزاده، ص116.
(598) ر. ک: دادگستر جهان، ابراهیم امینی، ص199.
(599) دائره المعارف بریتانیایی، ج14، ص376 و ر. ک: دادگستر جهان، ص184.
(600) دائره المعارف آمریکایی، ج17، ص463.
(601) تفسیر نمونه، دار الکتب الاسلامیه، ج4، ص199 - 203 و ج2، ص430.
(602) آل عمران/ 55 و نساء/157 و 158.
(603) ترجمه مجمع البیان، ابوعلی طبرسی، بیروت، دار المعرفه، ج22، ص454، ذیل آیه 61 زخرف/ ر.ک: تفسیر نمونه، ج21، ص100.
(604) کهف: 65.
(605) تفسیر نمونه، ج12، ص509.
(606) تفسیر نمونه، ج12، ص508.
(607) بدایه المعارف، محمدرضا مظفر، شرح از سیدمحسن خرّازی، ج2، ص158.
(608) صافات/ 123 و انعام/ 85.
(609) تفسیر نمونه، ج19، ص143 و 144.
(610) ر. ک: راز طول عمر امام زمان (علیه السلام)، علی اکبر مهدی پور، ص22.
(611) ر. ک: دیرزیستی حضرت مهدی (علیه السلام)، مهدی کامران، ص73.
(612) برای طولانی کردن عمر انسان اختراع شده است که دانشمندان متخصص تحت برنامه و تکنیکهای علمی جدید می توانند عمر انسان را زیاد کنند و با منجمد کردن بدن و سرمازدگی مخصوص به بشر، عمر طولانی می بخشند.
(613) ر. ک: راز طول عمر امام زمان (علیه السلام)، علی اکبر مهدی پور، ص22.
(614) ر. ک: دولت مهدی (علیه السلام)، دکتر صادقی، ص5.
(615) راز طول عمر امام زمان (علیه السلام)، علی اکبر مهدی پور، ص89.
(616) ر. ک: راز طول عمر امام زمان (علیه السلام)، ص90.
(617) اکمال الدین، ص523.
(618) ر.ک: مجله حوزه، 71 - 70، سال 1374، ص46 و یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان (علیه السلام)، علیرضا رجالی تهرانی، ص102 و 103.
(619) نهج البلاغه، صبحی صالح، خ 40، ص82.
(620) بحار الأنوار، ج6، ص59.
(621) تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ترجمه عبدالحمید آیتی، ص111.
(622) فرهنگ علوم سیاسی، علی بخشی، ص22.
(623) ولایت فقیه، امام خمینی(رحمه الله)، ص26.
(624) ابراهیم/ 52؛ یونس/ 2 و 49؛ احزاب/ 40 و یس/ 70.
(625) ولایت فقیه، امام خمینی(رحمه الله)، ص27.
(626) ولایت فقیه، امام خمینی(رحمه الله)، ص28.
(627) ولایت فقیه، جوادی آملی، ص136.
(628) بحار الأنوار، ج44، ص334.
(629) نهج البلاغه، ترجمه دکتر شهیدی، خ 173، ص179.
(630) احتجاج، ج2، ص511، ح337.
(631) ولایت فقیه در عصر غیبت، رجالی تهرانی، ص128.
(632) ولایت فقیه در عصر غیبت، رجالی تهرانی، ص128.
(633) ولایت فقیه، امام خمینی(رحمه الله)، ص30.
(634) ولایت فقیه، آیت الله جوادی آملی، ص242.
(635) کشف الغمه، ج2، ص101 و أمالی، طوسی، ص405.
(636) بحار الأنوار، ج52، ص125.
(637) بحار الأنوار، ج52، ص128.
(638) الاحتجاج، طبرسی، ج2، ص317.
(639) تحف العقول، حرانی، ص37.
(640) رجال، کشی، ص138.
(641) کافی، ج2، ص23، ح13.
(642) اکمال الدین، ج2، ص645.
(643) المحاسن، ج1، ص173.
(644) کافی، کلینی، ج8، ص146، ح122.
(645) المحاسن، ج1، ص174.
(646) کافی، ج1، ص371، ح2.
(647) اکمال الدین، ج1، ص317، ح3.
(648) الغیبه، نعمانی، ص329 و کافی، ج1، ص371.
(649) قیام و انقلاب مهدی (علیه السلام)، مرتضی مطهری، ص56.
(650) قیام و انقلاب مهدی (علیه السلام)، مرتضی مطهری، ص56.
(651) ر. ک: تفسیر نمونه، ج7، ص384 - 387.
(652) حضرت آیت الله العظمی خامنه ای(مدظله العالی).
(653) برترینهای فرهنگ مهدویت، ص86.
(654) غیبه النعمانی، ص200، ب 11، ح16.
(655) الغیبه، نعمانی، ص158، ح3.
(656) نهج البلاغه، ح47.
(657) برترینهای فرهنگ مهدویت، ص69.
(658) بحار الأنوار، ج71، ص268.
(659) شیفتگان حضرت مهدی، ص89.
(660) البلد الامین، ص349.
(661) البلد الامین، ص349.
(662) مصباح المتهجد، ص580 و صحیفه مهدیه، ص259.
(663) مصباح المتهجد، ص580 و صحیفه مهدیه، ص259.
(664) البلد الامین، ص222.
(665) الکافی، ج4، ص74، ح6.
(666) اکمال الدین، ج1، ص319، ح2.
(667) سنن، ابی داوود، دار الجنان، چاپ اوّل، ج2،ص 509.
(668) الزام الناصب فی اثبات الحجّه الغائب، علی یزدی حائری، بیروت، مؤسسه اعلمی، چاپ پنجم، ج2، ص282.
(669) الامام المهدی من المهد الی الظهور، محمدکاظم قراوینی، ج1، ص232-239.
(670) مروج الذهب، مسعودی، بیروت، دار المعرفه، ج4، ص244.
(671) حیاه الامام محمد المهدی، باقر شریف القرشی، المطبعه امیر، چاپ اوّل، 1417، ج1، ص138-144.
(672) الامام المهدی من المهد الی الظهور، ج1، ص95 - 107.
(673) فرائد السمطین، ینابیع الموده، الجامع الصغیر و سنن ترمذی، از کتب روایی اهل سنت، براساس تحقیق آیت الله صافی گلپایگانی، این روایت را نقل کرده اند. ر.ک: منتخب الأثر، لطف الله صافی، ج3، ص214.
(674) بحار الأنوار، چاپ دوم، مؤسسه الوفاء، مجلسی، محمدباقر، ج10، ص104.
(675) الزام الناصب، ج2، ص282.
(676) الامام المهدی من المهد الی الظهور، ج1، ص479.
(677) مفاتیح الجنان، دعای عهد.
(678) بحار الأنوار، همان، ج52، ص372.
(679) اثبات الهداه، حرّ عاملی، دار الکتب الاسلامیه، چاپ سوم، ج6، ص405.
(680) اثبات الهداه، حرّ عاملی، دار الکتب الاسلامیه، چاپ سوم، ج6، ص449.
(681) اثبات الهداه، حرّ عاملی، دار الکتب الاسلامیه، چاپ سوم، ج6، ص450.
(682) الزام الناصب فی اثبات الحجه الغائب، ج2، ص200.
(683) مفاتیح الجنان، زیارت عاشورای غیر معروف.
(684) مفاتیح الجنان، زیارت دوم صاحب الامر.
(685) مفاتیح الجنان، دعای عهد.
(686) مفاتیح الجنان، دعای افتتاح.
(687) اصول کافی، دار الکتب الاسلامیه، چاپ پنجم، ج1، ص266. تذکر: مبلغان محترم توجه فرمایید در مواردی که آیه یا روایتی در این کتاب به صورت تحت اللفظی ترجمه شده است هنگام بازگویی آن ترجمه در سخنرانی و منبر، معنای سلیس و روانش را بیان دارند. مانند: «اِنَّ الله اَدَّبَ نَبِیَّهُ فَأَحْسَنَ اَدَبَهُ...؛ خداوند پیامبرش را به نیکوترین وجه تربیت و تأدیب کرد....»
(688) بحار الأنوار، ج52، ص328.
(689) بحار الأنوار، ج52، ص127.
(690) الغیبه، محمد نعمانی، ص292.
(691) بحار الأنوار، ج52، ص135.
(692) بحار الأنوار، ج52،، ص129.
(693) تفسیر مجمع البیان، ذیل آیه 55 سوره نور.
(694) تفسیر مجمع البیان، ذیل آیه 105 سوره انبیاء.
(695) بحار الأنوار، ج23، ص93 و کنز الفوائد، کراجکی، ص151.
(696) بحار الأنوار، ج8، ص368 و ج32، ص321 و ینابیع الموده، ج3، ص372.
(697) اکمال الدین، ج2، ص512.
(698) اکمال الدین، ج2، باب 34، ح5.
(699) اکمال الدین، ج1، ص439.
(700) اکمال الدین، ج2، باب 33، ح44.
(701) مجمع البحرین، ص297.
(702) کافی، ج2، باب نادر فی الغیبه، ص127.
(703) کافی، ج8، ص37 و مکیال المکارم، ج2، ص290.
(704) الدعوات، قطب الدین راوندی، مدرسه الامام المهدی، ص41.
(705) بحار الأنوار، ج52، ص129.
(706) اکمال الدین، ج1، ص437.
(707) الغیبه، ص200، باب 11، ح16.
(708) کافی، ج2، باب فی الغیبه، ص132.
(709) بشاره المصطفی لشیعه المرتضی، عماد الدین طبری الآملی الکنجی، 113.
(710) الکافی، ج5، ص56؛ التهذیب، طوسی، ج6، ص180 و تحف العقول، ص227.
(711) الغیبه، باب ماجاء فی ذکر الشیعه، ص173 و بحار الأنوار، ج52، ص366.
(712) الکافی، ج6، ص535، ح1.
(713) غررالحکم، ص65، ح859.
(714) اکمال الدین، ج2، ص368، باب 34، ح6.
(715) اقبال الأعمال، ص298 و بحار الأنوار، ج99، ص108، باب 7، ح1.
(716) احتجاج، ج2، ص598.
(717) أمالی، شیخ صدوق، ص334، مجلس45، ح84.
(718) اکمال الدین، ج2، ص348، ح19.
(719) تحف العقول، ص324.
(720) بصائر الدرجات، ص260، باب16، ح2.
(721) بصائر الدرجات، ج1، ص454.
(722) بحار الأنوار، ج53، ص178.
(723) اکمال الدین، ج2، باب 34، ص21.
(724) مکیال المکارم، ج2، ص250.
(725) نهج البلاغه، فیض، خ2.
(726) منتخب الأثر، ص147؛ ینابیع الموده، ج3، ص164 و نور الابصار، ص170.
(727) بحار الأنوار، ج51، ص103، باب1، ح39 و کشف الغمه، ج2، ص438.
(728) بحار الأنوار، ج25، ص172، باب4، ح39.
(729) من لا یحضره الفقیه، ج4، ص418، باب النوادر، ح5914 و مناقب آل ابی طالب (علیه السلام)، ج1، ص253، باب فی إمامه الأئمه الأثنی عشریه.
(730) هلالی.
(731) فخر الدین عراقی.
(732) اکمال الدین، ج2، ص384، باب38، ح1.
(733) الغیبه، شیخ طوسی، ص290، فصل4.
(734) منهاج العارفین، ص108.
(735) مفتاح الفلاح، ص206 و مصباح المتهجد، ص53.
(736) مکیال المکارم، ج2، ص13.
(737) مکیال المکارم، ج2ص 7.
(738) مکیال المکارم، ج2، ص31.
(739) صحیفه مهدیه، ص217.
(740) بحار الأنوار، ج94، ص41.
(741) جهت اطلاع از موضوع فوق ر.ک: گونه شناسی اندیشه موعود در ادیان مختلف، علی موحدیان، مجله هفت آسمان، ش 12 و 13.
(742) همشهری، ویژه نامه میلاد مهدی (علیه السلام)، 26:10:74 و آرمان شهر در ادیان، محمد علی بزنونی، پگاه، شماره 24، ص2.
(743) مصلح جهانی، سید هادی خسروشاهی، ص60.
(744) مصلح جهانی، سید هادی خسروشاهی، ص60.
(745) ر. ک: اوپانیشاد، ص737.
(746) آشنایی با ادیان بزرگ جهان، حسین توفیقی، ص66.
(747) جاماسب نامه، ص121، به نقل از. آرمان شهر در ادیان، پگاه حوزه، ش 24.
(748) مصلح جهانی، ص59.
(749) تاریخ ادیان جهان، عبدالعظیم رضایی، ج1، تهران، انتشارات علمی، چاپ دوم،1380ش، ص526.
(750) دانیال نبی، باب دوم، آیه 44؛ در برخی ترجمه ها نامی از قوم بنی اسرائیل برده نشده است.
(751) کتاب اشعیا، باب 9: 6- 8.
(752) ایوب، باب 8: 7.
(753) زبور داوود، باب 37، ر.ک: به مجموع آیات 9، 18، 28 و 29.
(754) اشعیا، باب 11: 1- 9.
(755) صفنیا، باب 3: 8- 9.
(756) آشنایی با ادیان بزرگ، ص102.
(757) جهت اطلاع بیشتر درباره تفاوت صهیونیسم توراتی و صهیونیسم سیاسی، ر. ک: پرونده اسرائیل و صهیونیسم سیاسی، روژه گارودی، ص5 به بعد.
(758) آشنایی با ادیان بزرگ، ص170.
(759) ر. ک: حسین توفیقی، هزاره گرایی در فلسفه تاریخ مسیحیت، مجله موعود، ش 17، ص14-20.
(760) انجیل متا، باب 24: 36.
(761) لوقا، باب 12: 40.
(762) لوقا، باب 12: 35- 40.
(763) انجیل متا، باب 6: 10.
(764) انجیل متا، باب 24: 2.
(765) مکاشفه، باب 17: 14 و باب 19: 16.
(766) دانیال، باب 2: 44- 45.
(767) انجیل متا، باب 24: 29- 30.
(768) مرقس، باب 13: 24- 27.
(769) عصر ظهور، ص341.
(770) ر.ک: مجمع البیان، ج3، ص212؛ تفسیر نمونه، ج4، ص204؛ المیزان (عربی)، ج5، ص143؛ همچنین درباره آیات عروج و تصلیب عیسی (علیه السلام) ر.ک: آل عمران: 55؛ نساء:157و 158.
(771) بحار الأنوار، ج14، ص344؛ ر.ک: صحیح بخاری، ج4، ص143 و صحیح مسلم، ج1، ص94.
(772) بحار الأنوار، ج14، ص349.
(773) حدیث از امام صادق (علیه السلام)، بحار الأنوار، ج52، ص336.
(774) بحار الأنوار، ج51، ص868.
(775) ر.ک: میزان الحکمه، ج1، ص177 به بعد.
(776) همشهری، 26:10:74، به نقل از: مصلح جهانی؛ نقل از آرمان شهر در ادیان، محمد علی بزنونی، پگاه، ش 24، ص2.
(777) جهت اطلاع بیشتر ر.ک: سید احمد رضا یکانی فرد، آخرالزمان، منجی گرایی در اینترنت، مجله موعود، ش 31، ص64 به بعد.
(778) ر.ک: عصر ظهور، علی کورانی، ص299 به بعد.
(779) الإسلامُ یَعْلُوا وَ لا یُعْلَی عَلَیْهِ: پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، وسایل الشیعه، ج26، ص14.
(780) تدارک جنگ بزرگ، گریس هال سل، ترجمه خسرو اسدی، ص50.
(781) ر.ک: نقد و نگرشی بر تلمود، ظفر الاسلام خان، ترجمه محمد رضا رحمتی، ص71.
(782) تبلیغات دینی، احمد رزاقی، ص20 و 21.
(783) تبلیغات دینی، احمد رزاقی، ص20 و 21.
(784) تدارک جنگ بزرگ، گریس هال سل، ترجمه خسرو اسدی، ص74.
(785) جهت اطلاع بیشتر درباره چگونگی تاویلها ر.ک: تدارک جنگ بزرگ.
(786) عهد عتیق، حزقیال نبی، باب 38، آیات 2- 8.
(787) عهد عتیق، حزقیال نبی،، باب 38، آیات 18- 20.
(788) کتاب زکریا، باب 14: 12.
(789) مکاشفه یوحنا، باب 19: 17و 18.
(790) بحار الأنوار، ج52، ص246.
(791) الغیبه، النعمانی، ص278، باب14، ح63.
(792) الغیبه، النعمانی، ص303، ح12.
(793) کتاب زکریا، باب 13: 8- 9.
(794) میزان الحکمه، ج1، ص85.
(795) تدارک جنگ بزرگ، ص54.
(796) مکاشفه یوحنا، باب 16: 16.
(797) تدارک جنگ بزرگ، ص19.
(798) جهت اطلاع از نقد این گونه برنامه ها ر.ک: زندگی در عیش، مردن در خوشی، نیل پستمن، ترجمه صادق طباطبایی، فصل هفتم، ص219 به بعد.
(799) تدارک جنگ بزرگ، ص26.
(800) تدارک جنگ بزرگ، ص26.، با اندکی تصرف.
(801) هویت، ص26 و نفوذ و استحاله، ص27.
(802) شلمغانی از یاران امام عسکری (علیه السلام) بود و در آغاز انحرافی نداشت؛ اما پس از شهادت امام (علیه السلام) انتظار نیابت داشت و بر ضد حسین بن روح کارشکنی کرد و در نهایت از جانب امام زمان (علیه السلام)، توقیعاتی بر ضد او صادر گردید و سرانجام به امر سلطان وقت به دار آویخته شد. ر.ک: خلاصه الأقوال فی معرفه الرجال، یوسف بن مطهر حلی، ص399، شماره 1640؛ احمد بن علی نجاشی، رجال نجاشی، ص378 و 379، شماره 1029.
(803) ابن هلال از نزدیکان اما حسن عسکری (علیه السلام) است، ولی رفته رفته پیروی از هوای نفس را در پیش گرفت و عاقبت ادعای وکالت ازجانب امام مهدی (علیه السلام) کرد. وی نایب دوم امام زمان (علیه السلام) را منکر شد. شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص400، ح374.
(804) نمیری یکی از رقبای محمد بن عثمان بود که نیابت وی را قبول نداشت و خود ادعای نیابت کرد. او کسی است که امام هادی (علیه السلام) او را لعن کرد. ر.ک: شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال (رجال الکشی)، ص520 و 521، شماره 999 و 1000؛ الغیبه، شیخ طوسی، ص389 و 398.
(805) کرخی از یاران حضرت هادی (علیه السلام) یا امام عسکری (علیه السلام) بود. وی مشهور به غلو و مورد لعن و نفرین ابدی است. ر.ک: احمد بن علی نجاشی، رجال نجاشی، ص83 شماره 199؛ الفهرست، ص83، شماره 107؛ الغیبه، شیخ طوسی، ص399 -401.
(806) حلاج در سال 270 هـ ق به مکه سفر کرد و از آنجا به اهواز رفت و خود را رسول امام غایب و باب آن حضرت معرفی کرد. به همین جهت علمای علم رجال او را از مدعیان با بیت شمرده اند. ر.ک: اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج2، ص48؛ الغیبه، شیخ طوسی، ص401 -403.
(807) وی نخستین کسی بود که به دروغ ادعای نیابت امام زمان (علیه السلام) کرد. شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص397.
(808) وی در سال 145 هـ ق ادعای مهدویت کرد. ر.ک: سید محمد کاظم قزوینی، امام مهدی (علیه السلام) از ولادت تا ظهور، ص570 به بعد.
(809) در سال 1264 هـ.ق در زمان سلطنت محمدشاه مجلسی را با حضور ناصرالدین میرزا و چندتن از علما ترتیب دادند که در آن علی محمد آشکارا از مقام مهدویت خود سخن گفت. ر.ک: فاضل مازندرانی، ظهور الحق، ج3، ص14.
(810) وی در سال 1094م خود را مسیح مهدی موعود و تا را کریشنا معرفی کرد. ر.ک: فرهنگ فرق اسلامی، محمد جواد مشکور، ص39.
(811) سودانی در سال حدود (1300ق) به کمک انگلیس ادعای مهدویت کرد. ر.ک: محمد بهشتی،ادیان و مهدویت، ص71.
(812) مخصوصاً در چند سال اخیر بر تعداد این افراد افزوده شده است. برخی از آنها تا به حال دستگیر و محکوم به اعدام یا زندان شده اند. می توانید در ویژه نامه مجله جام جم، کژراهه، (تأملی در عرفانها و شبه عرفانهای دروغین)، انتشارات جام جم، اسفند 1386؛ و قبیله حیله (نگرشی بر کارنامه مدعیان معنویت و مهدویت)، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1429، این گونه مطالب را ملاحظه کنید.
(813) هویت، ص26 و نفوذ و استحاله، ص71-83.
(814) فیض کاشانی.
(815) اکمال الدین، ج1، ص330.
(816) اکمال الدین، ج1، ص330.
(817) الغیبه، نّعمانی، ص273.
(818) تفسیر، عیاشی، ج2، ص281.
(819) تفسیر، عیاشی، ج2،ص 230.
(820) تفسیر، عیاشی، ج2، ص354.
(821) اکمال الدین، ص329.
(822) بحار الأنوار، ج52، ص222.
(823) معجم احادیث المهدی (علیه السلام)، ج1، ص501 و المعجم الأوسط، ج5، ص334.
(824) یوم الخلاص، ص93.
(825) بحار الأنوار، ج52، ص354.
(826) ص215.
(827) الغیبه، نعمانی، ص302.
(828) اکمال الدین، ج1، ص257، ح2.
(829) اکمال الدین، ج1، ص257، ح2
(830) الغیبه، نعمانی، ص243، ح43.
(831) بحار الأنوار، ج52، ص315، ح10.
(832) امالی، شیخ مفید، ص45، ح5.
(833) الغیبه، ص307، ح2.
(834) الغیبه، ص310، ح5.
(835) الغیبه، ص308، ح3.
(836) الغیبه، النعمانی، ص244، ح44.
(837) عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، شیخ صدوق، ج1، ص399، باب 28، ح58.
(838) اکمال الدین، ج1، ص330، باب 32، ح16.
(839) اکمال الدین، ج1، ص254، باب 23، ح4.
(840) بحار الأنوار، ج51، ص82، باب1، ح37.
(841) شیعه در اسلام، علامه طباطبایی، ص134.
(842) دعای افتتاح.
(843) نوبهار عالم جان، احمد احمدی بیرجندی، شعر از ناصر مکارم شیرازی به نقل از: مجله درسهایی از مکتب اسلام، سال بیست و نهم، اسفند 1368 ش، ش 11.
(844) اعراف: 187.
(845) عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، شیخ صدوق، ج2، ص266 و اکمال الدین، شیخ صدوق، ج2، ص372.
(846) کتاب الغیبه، شیخ طوسی، مؤسسه معارف اسلامی، ص291.
(847) الخرایج والجرایح، قطب الدین راوندی، مؤسسه امام مهدی (علیه السلام)، 3 جلد، ج3، ص1128 و کتاب الغیبه، ص395.
(848) کتاب الغیبه، ص426 و الکافی، 8 جلد، ج1، ص368.
(849) الکافی، ج1، ص368.
(850) اکمال الدین، ج1، ص152، باب 6، ح15.
(851) الغیبه، نعمانی، مکتبه الصدوق، ص163.
(852) کتاب الغیبه، ص159 و اکمال الدین، ج1، ص324.
(853) اکمال الدین، ج1، ص287.
(854) فؤاد کرمانی.
(855) الخصال، شیخ صدوق، انتشارات جامعه مدرسین، 2 جلد، ج2، ص394 و بحار الأنوار، مؤسسه الوفاء، ج56، ص26.
(856) تهذیب الأحکام، شیخ طوسی، دارالکتب الاسلامیه، 10 جلد، ج4، ص300.
(857) کتاب الغیبه، ص453؛ روضه الواعظین، محمد بن حسن فتال نیشابوری، انتشارات رضی، ص263 و اعلام الوری، فضل بن حسن طبرسی، دارالکتب الاسلامیه، ص459.
(858) تهذیب، ج4، ص333، باب 73، ح112.
(859) کافی، ج1، ص343؛ کتاب الغیبه، طوسی، ص164 و رجال، کشی، انتشارات دانشگاه مشهد، ص192.
(860) اکمال الدین، ج1، ص155، باب 7، ح17 و الخرایج و الجرایح، قطب الدین راوندی، ج2، ص550 و ج3، ح1166.
(861) اکمال الدین، ج1، ص155، باب 7، ح17، و با تفاوت اندکی: کفایه الأثر، علی بن محمد خزاز قمی، ص266.
(862) مسجد نهاد عبادت و ستاد ولایت، حسن رهبری، ص287.
(863) مسجد نهاد عبادت و ستاد ولایت، حسن رهبری،ص287
(864) توبه: 18.
(865) اعراف: 31.
(866) نور: 36.
(867) حج: 32.
(868) منتخب الأثر، لطف الله صافی گلپایگانی، ص469.
(869) جاریه بن عامر با پسرانش، ودیعه، خذام، بجاد، ابو حبیبه، معتب، عبّاد، و ثعلبه بن حاطب.
(870) مجمع البیان، طبرسی، دار المعرفه، ج5، ص110.
(871) مثنوی معنوی.
(872) الارشاد، شیخ مفید، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، کتابفروشی علمیّه اسلامیه، اوّل، ج2، ص359.
(873) مساجد چهارگانه همان مساجد ملعونه هستند که با انگیزه شادمانی از شهادت حسین بن علی (علیه السلام) پس از فاجعه کربلا در کوفه بنا نهاده شدند. ر.ک: مهدی موعود (علیه السلام) (ترجمه ج13 بحار الأنوار) علی دوانی، دار الکتب الاسلامیه، سوم، ص1134.
(874) مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، مکتبه الاسلامیه، ج3، ص151 و همان، چاپ آل البیت (علیه السلام)، ج17، ص121.
(875) الارشاد، ج2، ص360.
(876) محلی نزدیک کوفه.
(877) مهدی موعود (علیه السلام)، ص1134 و بحار الأنوار، ج52، ص374، ح173.
(878) مهدی موعود (علیه السلام)، ص1159 و بحار الأنوار، ج53، ص11.
(879) بحار الأنوار، ج52، ص365.
(880) بحار الأنوار، ج52، ص376.
(881) الارشاد، ج2، ص355.
(882) بحار الأنوار، ج52، ص365.
(883) بحار الأنوار، ج53، ص7 و بشاره الاسلام، ص268.
(884) بشاره الاسلام، ص231و الزام الناصب، ص190.
(885) ارشاد، مفید، ص341؛ بحار الأنوار، ج52، ص337 و منتخب الأثر، ص312.
(886) الغیبه، نعمانی، ص122؛ ینابیع الموده، ج3، ص136 و منتخب الأثر، ص473.
(887) مرحوم حجت الاسلام شرفی.
(888) ارشاد، مفید، ص343؛ بحار الأنوار، ج53، ص8.
(889) الصواعق المحرقه، ص98؛ ینابیع الموده، ج3، ص90 و ص135؛ منتخب الأثر، ص316 و الامام المهدی، ص69.
(890) الزام الناصب، ص229.
(891) دلائل الأمامه، جریر بن رستم طبری الآملی، ص247.
(892) بشاره الاسلام، ص297؛ بحار الأنوار، ج51، ص84 و منتخب الأثر، ص490.
(893) بحار الأنوار، ج52، ص152 و ص277.
(894) الزام الناصب، ص199.
(895) بحار الأنوار، ج51، ص157 و منتخب الأثر، ص468.
(896) بحار الأنوار، ج52، ص327 و منتخب الأثر، ص486.
(897) الغیبه، نعمانی، ص307.
(898) مفاتیح الجنان، زیارت حضرت صاحب الامر (علیه السلام).
(899) الصواعق المحرقه، ص162؛ صحیح، مسلم، ج1، ص107؛ کشف الغمه، ج3، ص279؛ بشاره الاسلام، ص192 و منتخب الأثر، ص316.
(900) إلزام الناصب، ص208.
(901) بحار الأنوار، ج52، ص265 و ج53، ص85 و بشاره الاسلام، ص89.
(902) دلائل الأمامه، جریر بن رستم الطبری الآملی، ص247.
(903) بحار الأنوار، ج52، ص223.
(904) یوم الخلاص (روزگار رهایی)، ج1، ص423 و 424.
(905) الغیبه، نعمانی، ص170؛ بشاره الاسلام، ص206 و بحار الأنوار، ج52، ص333.
(906) ینابیع الموده، ج3، ص79؛ الغیبه، ص170 و بشاره الاسلام، ص103 و 205.
(907) اعلام الوری، ص407 و منتخب الأثر، ص258.
(908) الغیبه، طوسی، ص259؛ بحار الأنوار، ج52، ص289 و منتخب الأثر، ص258.
(909) الغیبه، ابن ابی زینب، کتابخانه صدوق، چاپ اول، 1366، ص357، ح1.
(910) کتاب الغیبه، الطوسی، مؤسّسه المعارف الاسلامیه، الطبعه الثانی، 1417، ص182، ح141.
(911) الکافی، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ج1، ص397.
(912) بشاره المصطفی لشیعه المرتضی، الطبرسی الآملی، منشورات المطبعه الحیدریه، ص258.
(913) کتاب الغیبه، شیخ علوی، ص46، روایت 30.
(914) کشف الغمه، اربلی، دارالاضواء، ج3، ص260، ح24.
(915) مستدرک الوسایل، محدث نوری، مؤسّسه آل البیت، چاپ اول، ج11، ص379، ح22.
(916) اکمال الدین، دارالکتب الاسلامیه، قم، 1359، ج2، ص525، ح47.
(917) الکافی، دارالکتب الاسلامیه، ج8، ص306.
(918) امالی، شیخ مفید، کنگره شیخ مفید، قم، 1413، ص45.
(919) من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، انتشارات جامعه مدرسین، 1413، ج4، ص366.
(920) نهج البلاغه، سید رضی، نشر امام علی (علیه السلام)، خ 103.
(921) ثواب الاعمال، شیخ صدوق، انتشارات شریف رضی، ص253.
(922) الکافی، ج8، ص40.
(923) تحف العقول، ابن شعبه حرانی، انتشارات جامعه مدرسین، ص49.
(924) من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، انتشارات جامعه مدرسین، ج3، ص390 و مکارم الاخلاق، طبرسی، انتشارات شریف رضی، ص201.
(925) نهج البلاغه، سید رضی،نشر امام علی (علیه السلام)، ترجمه محمد کاظم محمدی - محمد دشتی، خ103.
(926) اثباه الهداه، ج7، ص390.
(927) اثباه الهداه، ج7،، ص217.
(928) منتخب الأثر، ص444.
(929) بحار الأنوار، ج52، ص82.
(930) ارشاد، مفید، ج3، ص347.
(931) الغیبه، طوسی، ص446.
(932) کشف الغمه، ج2،ص46، باب ذکر علامات قیام القائم.
(933) کنزل العمال، ج14، ص272، ح38698 و مستدرک الحاکم، ج4، ص520.
(934) کنز العمال، ج14، ص588، ح39665.
(935) الغیبه، نعمانی، ص272، باب 14، ح47.
(936) کشف الغمه، ج2، ص478، باب5.
(937) بحار الأنوار، ج52، ص307، باب 26، ح82.
(938) اکمال الدین،ج 2، ص409.
(939) الغیبه، نعمانی، ص331، باب 25، ح7.
(940) اصول کافی، ج1، ص371، باب أنه من عرف إمامه لم یضره...، ح2.
(941) کافی، ج1، ص337؛ اکمال الدین، ج2، ص342 و الغیبه، نعمانی، ص166.
(942) ر. ک: اکمال الدین، ج2، ص512.
(943) کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص456 و اکمال الدین، ج1، ص286، باب 25، ح2.
(944) منتخب الأثر، ص640، ح3.
(945) پیشین، ح4.
(946) خورشید مغرب، محمدرضا حکیمی، ص264.
(947) اکمال الدین، ص644، ح3.
(948) عیون أخبار الرضا، ج2، ص36، باب 31، ح87.
(949) الغیبه، نعمانی، ص245، باب 13، ح46.
(950) کافی، ج1، ص335.
(951) کتاب الغیبه، ص456.
(952) عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج1، ص68، باب 6، ح36.
(953) کمال الدین، ج1، ص255، باب23، ح4.
(954) امالی، شیخ صدوق، ص111، مجلس 24، ح9 و عیون أخبار الرضا، ج1، ص65، ح34.
(955) آموزش عقاید، محمدتقی مصباح یزدی، ج2، ص116.
(956) اکمال الدین، ج1، ص330، باب 32، ح16 و أعلام الوری، ص463، الفصل الثالث من الباب الرابع.
(957) عصر زندگی، محمد حکیمی، ص239.
(958) بحار الأنوار، ج52، ص380.
(959) بحار الأنوار، ج52، ص256.
(960) بحار الأنوار، ج52، ص385.
(961) خورشید مغرب، ص30.
(962) مکارم الأخلاق، ص529.
(963) وسائل الشیعه، ج16، ص279، باب 41، ح31554.
(964) روضه الکافی، ص40، ح7 و وسائل الشیعه، ج16، ص277، باب 41، ح21554.
(965) بحار الأنوار، ج52، ص372، باب 27، ح164.
(966) «مزامله» رفاقت و دوستی خالص است، «زامله: ای صار عدیله علی البعیر؛ با او رفاقت و دوستی کرد؛ یعنی همسان او شد در نشستن در یک طرف کجاوه»: منتهی الادب فی لغه العرب.
(967) بحار الأنوار، ج52، ص385.
(968) وسائل الشیعه، ج8، ص414.
(969) بحار الأنوار، ج52، ص256.
(970) بحار الأنوار، ج52،، ص336.
(971) روزگار رهایی، ج2، ص650.
(972) بحار الأنوار، ج52، ص362.
(973) منتخب الأثر، ص432.
(974) نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص324.
(975) الکافی، ج8، ص278.
(976) الغیبه، نعمانی، ص122.
(977) مکارم الأخلاق، ص529.
(978) بحار الأنوار، ج52، ص259.
(979) الغیبه، نعمانی، ص296، باب 17، ح1.
(980) نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص424.
(981) نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص424.، خ 138.
(982) اَلْقائِمُ مِنْ وُلْدی، إِسمُهُ إِسْمی، وَ کُنْیَتُهُ کُنْیَتی وَ شَمائِلُهُ شَمائِلِی وَ سُنَّتُهُ سُنَّتِی. یُقیمُ النَّاسَ عَلی مِلَّتی وَ شَریعَتی وَ یَدْعُوهُمْ إلی کِتابِ اللهِ عَزَّو جلَّ: بحار الأنوار، ج51، ص73، باب 1، ح19.
(983) نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی،خ 138: یَعْطِفُ الْهَوی عَلیَ الْهُدی إذا عَطَفُوا الهُدی عَلیَ الهَوی وَ یَعْطِفُ الَّرأی عَلی القُرآنِ إِذا عَطَفُوا القُرآنَ علی الرِّأی...وَ یُحیی مَیِّتَ الکتابِ وَ السُّنَّهِ.
(984) ... یَدْعُوا النَّاسَ إِلی کِتابِ اللهِ وَ سُنَّهِ نَبِیِّهِ وَ وِلایَهِ عَلی بْنِ أَبی طالِبٍ وَ الْبَراءَهِ مِنْ عَدُوِّهِ. یوم الخلاص، کامل سلیمان، بیروت، دارالکتاب اللبنانی، الطبعه الثالثه، 1402 ق، ص325.
(985) اَنَّ الْمَهدی یَقفُوا اَثَری لا یُخطیء: منتخب الأثر، ص491، فصل 9، باب 3، ح2.
(986) قال الصادق (علیه السلام): ... وَ اَنْ یَسیرَ فِیْهِمْ بِسیرَهِ رَسوُل اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وَ یَعْمَلَ فِیْهِمْ بِعَمَلِهِ: بحار الأنوار، المکتبه الاسلامیه، الطبعه الثالثه، ج52، باب 28، ح78.
(987) عن عبد الله بن عطاء، عن أبا عبد الله (علیه السلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ سیرَهِ الْمَهدی کَیْفَ سیرَتُهُ؟ قَالَ: یَصْنَعُ ما صَنَعَ رَسُولُ الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)...: بحار الأنوار، ج52، ح108.
(988) إِذا قامَ القائِمُ ذَهَبَ دولهُ الباطِلُ: الکافی، دارالاضواء، ج8، ص278.
(989) ... وَ وَضَعَ میزانَ العَدلِ بَیْنَ النَّاسِ، فَلا یَظْلِمُ اَحَدٌ أَحَدا: بحار الأنوار، ج52، ص321، باب 27، ح29.
(990) ... یَمْلأُ بِهِ الأَرضَ قِسطَاً وَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً: همان، ح30.
(991) إِذا قامَ قائِمُ أهلِ البیتِ قَسَّمَ بالسّویّهِ وَ عَدلَ فِی الرَّعِیَّهِ...: همان، ح103.
(992) ... وَ یَعْدلُ فی خَلْقِ الرَّحمانِ البَرّ مِنْهُمْ وَ الفاجِرَ: بحار الأنوار، ج51، ص29، باب 2، ح2.
(993) ... أما وَ اللهِ لِیَدخُلَنَّ عَلَیْهِمْ عَدْلَهُ جوفَ بُیُوتِهِمْ کَما یَدْخُلُ الحَرّ والقُرّ: همان، ج52، باب 27، ح131.
(994) حضرت عیسی (علیه السلام) هفت نفر از اصحاب کهف، یوشع وصی موسی (علیه السلام)، مؤمن آل فرعون، سلمان فارسی، ابودجانه انصاری، مالک اشتر نخعی و قبیله همدان. ر،ک: چشم اندازی از حکومت مهدی (علیه السلام) نجم الدین طبسی، قم، شرکت چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، 1377 ش، ص190.
(995) یَکُونُ مِنَ اللهِ عَلی حُذوٍ لا یُغیّر بِقرابهٍ ولا یَضَعُ حَجَرا حَجَرا: ملاحم الفتن فی ظهور الغائب المنتظر، ابن طاووس، بیروت، مؤسسه الوفاء، الطبعه السادسه، 1403، ص108.
(996) قال الصادق (علیه السلام): یُفَرِّقُ الْمَهدی اَصحابَهُ فِی جَمیعِ الْبُلْدانِ وَ یَأْمُرُهُمْ بِالْعَدْلِ وَ الاِحسانِ وَ یَجْعَلُهُمْ حُکّامَا فِی الاَقالِیمِ وَ یَأْمُرُهُمْ بِعُمْرانِ الْمُدُنِ: الامام المهدی (علیه السلام)، علی محمد دخیل، بیروت، دار المرتضی، 1403 ه ق، ص371.
(997) اِذا قَامَ القائِمُ حَکَمَ بِالْعَدلِ وَ ارْتَفَعَ فِی اَیَّامِهِ الْجَورُ، و أمَنَتْ بِهِ السُبُلُ: بحار الأنوار، ج52، باب 27، ح83.
(998) وَ حَکَمَ بَیْنَ النّاس بِحُکم داوودَ و حُکمِ مُحمَّدٍ: همان، ادامه حدیث 83.
(999) یا داوُودُ اِنَّا جَعَلْناکَ خَلیفَهً فِی الأرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النّاسِ بِالحَقِّ وَ لا تَتَّبِع الهَوی فَیُضلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللهِ...: ص26.
(1000) و ان حکمتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالقِسطِ...: مائده:42.
(1001) فَأحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما اَنْزَلَ الله وَ لا تَتَّبعْ اَهْواءَهُمْ...: همان: 48.
(1002) یَحکُمْ بَیْنَ أَهْلِ التوراهِ بِالتّوارهِ وَ بَیْنَ اَهْلِ الاِنْجیلِ بِالاِنْجیلِ، وَ بَیْنَ أَهْلِ الزَّبورِ بِالزَّبُورِ وَ بینَ اَهْلِ الْفرقانِ بِالْفُرقانِ...: بحار الأنوار، ج52، ح84.
(1003) بحار الأنوار، ج52، ص39، روایت 212.
(1004) منهاج البراعه، ج8، ص353.
(1005) الامام المهدی، قزوینی، مؤسسه الوفاء، قم، 1405 هـ، ص631.
(1006) منتخب الأثر، ص472، فصل 7، باب 3، حدیث 2.
(1007) الکافی، دار الکتب الاسلامیه، ج1، ص408.
(1008) سنن، ترمذی، دار الفکر،ج 4، ص439، روایت 2232.
(1009) یوم الخلاص، کامل سلیمان، دار الکتاب لبنانی، ص315.
(1010) الغیبه، نعمانی، مؤسسه الاعلمی، ص158.
(1011) تهذیب الاحکام، طوسی، دار الکتب الاسلامیه، ج4، ص144، روایت 402.
(1012) اکمال الدین، ج2، ص428 و بحار الأنوار، ج51، ص13.
(1013) بحار الأنوار، ج52، ص338 و ارشاد، ص334.
(1014) کمال الدین، ج1، ص318.
(1015) الغیبه، نعمانی، ص159؛ اثبات الهداه، ج3، ص544 و بحار الأنوار، ج52، ص362.
(1016) کمال الدین، ص372 و بحار الأنوار، ج52، ص321.
(1017) التهذیب، ج6، ص227، ح547 و دعائم الاسلام، ج2، ص443، ح1543.
(1018) بحار الأنوار، ج74، ص238.
(1019) تفسیر نور الثقلین، ج3، ص79.
(1020) بحار الأنوار، ج52، ص380.
(1021) منتخب الأثر، ص429.
(1022) بحار الأنوار، ج52، ص257.
(1023) اکمال الدین، ج2، ص646.
(1024) غیبت، نعمانی، ص25 و تأویل الآیات الظاهره، سید شرف الدین حسینی استرآّبادی، ص638.
(1025) بحار الأنوار، ج13، ص180 (طبع قدیم).
(1026) بحار الأنوار، ج13، ص186.
(1027) بحار الأنوار، ج52، ص351، ح103.
(1028) شرح احقاق الحق، ج1، ص79. ابیات مذکور از سروده های قاضی فضل بن روزبهان از مشاهیر علمای اهل تسنن و نویسنده کتاب ابطال الباطل در ردّ کتاب نهج الحق علامه حلی است.
(1029) الغیبه، نعمانی، ص218.
(1030) الخرائج، ج2، ص902.
(1031) در محضر آیت الله بهجت، ص187.
(1032) حمزه بن عبد العزیر معروف به سلاّر دیلمی از بزرگان فقهای امامیه در قرن پنجم به شمار می آید. او از ممتازترین شاگردان شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی است. المقنع فی المذهب، التقریب فی اصول الفقه و المراسم العلویه از جمله آثار گرانقدر اوست. وی در سال 463ق وفات یافت و در منطقه خسروشاه در حومه تبریز مدفون شد. مزار او امروزه مطاف عاشقان اهل بیت (علیه السلام) ودوستاران علم و دانش است.
(1033) درّ یتیم، نصرالله شبستری، ص109.
(1034) دلائل الأمامه، ص468 و لمعات، ص100.
(1035) مجمع الاحادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج2، ص96، با تلخیص.
(1036) مفاتیح الجنان، زیارت حضرت صاحب الامر، ص1006 و بحار الأنوار، ج99، ص101.
(1037) بحار الأنوار، ج52، ص308 و مستدرک الوسائل، ج16، ص356.
(1038) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج9، ص40 و 41؛ نهج البلاغه، خ 138 و میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ج1، ص187، ح1246.
(1039) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج9، ص40 و 41؛ نهج البلاغه، خ 138 و میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ج1، ص187، ح1246
(1040) تحف العقول، علی بن شعبه، ص150؛ میزان الحکمه، ج6، ص2518، ح16430 و وسائل الشیعه، ج4، ص82.
(1041) بحار الأنوار، ج92، ص15، ح8 و 9 و میزان الحکمه، ج6، ص2519.
(1042) وسائل الشیعه، ج6، ص227.
(1043) بحار الأنوار، ج51، ص68، ح9.
(1044) نهج البلاغه، خ 138.
(1045) بحار الأنوار، ج10، ص104، ح1.
(1046) بحار الأنوار، ج51، ص83.
(1047) کنز العمال، 38700 و میزان الحکمه، ج1، ص187، ح1245.
(1048) لسان العرب، ابن منظور، ج8، ص114 و اقرب الموارد، ج1، ص391.
(1049) الایقاظ من الهجعه، ص245.
(1050) مفاتیح الجنان، اعمال ماه ذی قعده، دعای روز بیست و پنجم.
(1051) الایقاظ من الهجعه، ص272.
(1052) شیعه و رجعت، محمد رضا طبسی نجفی، ترجمه محمد میرشاه لو، ص145.
(1053) تفسیر نمونه، ج15، ص547 و المیزان، ج15، ص397.
(1054) تفسیر نمونه، ج15، ص548.
(1055) مفاتیح الغیب، ج24، ص218.
(1056) تفسیر نمونه، ج15، ص549.
(1057) . المیزان، ج15، ص435.
(1058) تفسیر نمونه، ج15، ص552.
(1059) بحار الأنوار، ج6، ص300؛ ایقاظ، ص335؛ مجمع البیان، ذیل آیه مورد بحث و نورالثقلین، ج4، ص98.
(1060) مجمع البیان، ج7، ص234؛ بحار الأنوار، ج39، ص242؛ الزام الناصب، ج2، ص347 و تفسیر نمونه، ج15، ص552.
(1061) ر.ک: بحار الأنوار، ج53، ص130 و الایقاظ من الهجعه، ص46.
(1062) بحار الأنوار، ج53، ص65؛ تفسیر برهان، ج4، ص101 و نورالثقلین، ج4، ص526.
(1063) بحار الأنوار، ج53، ص122.
(1064) الایقاظ من الهجعه، ص33، 430.
(1065) مجمع البیان، ج7، ص234.
(1066) بیان الفرقان، ج5، ص288.
(1067) بحار الأنوار، ج53، ص92.
(1068) بحار الأنوار، ج53، ص121.
(1069) همان، ص63 و معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص366.
(1070) حق الیقین، سید شبر، ص11؛ دوله المهدی، بهارانچی، ص381.
(1071) الایقاظ من الهجعه، حر عاملی، ص276.
(1072) الایقاظ من الهجعه، ص278.
(1073) بحار الأنوار، ج53، ص102.
(1074) بحار الأنوار، ج100، ص189.
(1075) بحار الأنوار، ج101، ص200.
(1076) بحار الأنوار، ج22، ص202.
(1077) بحار الأنوار، ص236.
(1078) بحار الأنوار، ج22، ص260.
(1079) مفاتیح الجنان، اعمال روز سوم شعبان.
(1080) الایقاظ من الهجعه، ص123.
(1081) تفسیر طبری، ج1، ص231؛ تفسیر کشاف، ج1، ص216؛ تفسیر نمونه، ج1، ص258 و مجمع البیان، ج1، ص115.
(1082) تفسیر نمونه، ج1، ص302؛ تفسیر المیزان، ج1، در ذیل آیه فوق.
(1083) مجمع البیان، ج2، ص445.
(1084) البرهان، سید هاشم بحرانی، ج2، ص408.
(1085) بحار الأنوار، ج53، ص62.
(1086) قصص: 85
(1087) بحار الأنوار، ج53، ص56.
(1088) بحار الأنوار: جلد53، ص63.
(1089) غیبت، طوسی، ص459.
(1090) روضه الواعظین، ص266.
(1091) ر، ک: زندگینامه شعرای ایرانی، لیلا صوفی، بخش زندگی حافظ.
(1092) دیوان و فالنامه حافظ شیرازی، ص277.
(1093) دیوان و فالنامه حافظ شیرازی، ص240.
(1094) دیوان و فالنامه حافظ شیرازی، ص249.
(1095) دیوان و فالنامه حافظ شیرازی، ص261.
(1096) دیوان و فالنامه حافظ شیرازی، ص98.
(1097) دیوان و فالنامه حافظ شیرازی، ص189.
(1098) دیوان و فالنامه حافظ شیرازی، ص284.
(1099) دیوان و فالنامه حافظ شیرازی، ص454.
(1100) دیوان و فالنامه حافظ شیرازی، ص96.
(1101) دیوان و فالنامه حافظ شیرازی، ص80.
(1102) دیوان و فالنامه حافظ شیرازی، ص129.
(1103) دیوان و فالنامه حافظ شیرازی، ص26.
(1104) دیوان و فالنامه حافظ شیرازی، ص329.
(1105) دیوان و فالنامه حافظ شیرازی، ص363.
(1106) دیوان و فالنامه حافظ شیرازی، ص64.
(1107) دیوان و فالنامه حافظ شیرازی، ص240.
(1108) دیوان و فالنامه حافظ شیرازی، ص77.
(1109) دیوان و فالنامه حافظ شیرازی، ص262.
(1110) دیوان و فالنامه حافظ شیرازی، ص500.
(1111) دیوان و فالنامه حافظ شیرازی، ص337.
(1112) منتخب الأثر، ص147.
(1113) فالنامه و دیوان حافظ شیرازی، ص65.
(1114) فالنامه و دیوان حافظ شیرازی، ص163.
(1115) محمد باقر مجلسی، بحار الأنوار، ج51، ص36.
(1116) دیوان و فالنامه حافظ، ص15.
(1117) فالنامه و دیوان حافظ شیرازی، ص275.
(1118) بحار الأنوار، ج51، ص3.
(1119) بحار الأنوار، ج51، ص64.
(1120) بحار الأنوار، ج51، ص5.
(1121) بحار الأنوار، ج51
(1122) بحار الأنوار، ج52، ص51.
(1123) بحار الأنوار، ج51ص 287.
(1124) دیوان و فالنامه حافظ، ص93.
(1125) دیوان و فالنامه حافظ، ص171.
(1126) دیوان و فالنامه حافظ، ص171.